حقیقت الاسرار: پژوهشی پیرامون اسرار آفرینش فرزندان آدم در عوالم پیشین

مشخصات کتاب

سرشناسه : مرتضوی، احمدرضا، 1359-

عنوان و نام پدیدآور : حقیقت الاسرار: پژوهشی پیرامون اسرار آفرینش فرزندان آدم در عوالم پیشین/ احمدرضا مرتضوی.

مشخصات نشر : قم: شراره صبح، 1401.

مشخصات ظاهری : 312 ص.

شابک : 978-622-94471-5-4

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : زبان: فارسی-عربی.

یادداشت : کتابنامه: ص. [309] - 311؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : پژوهشی پیرامون اسرار آفرینش فرزندان آدم در عوالم پیشین.

موضوع : ازلیت و ابدیت Eternity انسان -- آفرینش -- جنبه های مذهبی -- اسلام Human beings -- *Creation -- Religious aspects -- Islam ارواح (اسلام) Spirits (Islam) خداشناسی (اسلام) God (Islam) -- Knowableness معاد Resurrection (Islam)

رده بندی کنگره : BP21/8/2

رده بندی دیویی : 297/42

شماره کتابشناسی ملی : 8927999

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

تلفن مركز پخش

09131686361

ص: 1

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

یا أَیهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیلَ وَتَصَدَّقْ عَلَینَا إِنَّ اللّه یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ

هَدیّه ای ناچیز به شما ای آقای مَظلُوم! یا سَیدی یا صَاحبَ الزَّمانِ

یا مِیثاقَ اللّه الَّذِی أخَذه وَوكدَهُ

ص: 2

حقیقت الاسرار

پژوهشی پیرامون اسرار آفرینش فرزندان آدم در عوالم پیشین

احمد رضا مرتضوی

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار.......... 11

ایمان یعنی پذیرش آنچه نمی بینیم.......... 13

كسانی كه عوالم پیشین را انكار می كنند چگونه قیامت را می پذیرند؟.......... 15

مراحل خلقت انسان.......... 17

فصل اول: عالم ارواح.......... 21

روایات عالم ارواح.......... 24

خداوند پیش از خلقت حضرت آدم، هزاران آدم و عالَم دیگر آفریده است.......... 29

وجود میثاق در عالم ارواح.......... 35

بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عالم ارواح.......... 40

حضرت علی (علیه السلام) از عالم ارواح، امیرالمؤمنین بوده اند.......... 49

عالم ارواح سرمنشأ دوستی و دشمنی های دنیاست.......... 49

فصل دوم: آفرینش بنی آدم از خاك.......... 57

تفاوت بدن با جسم.......... 59

قرآن از آفرینش همه ی انسان ها از خاك خبر می دهد.......... 59

خلقت بدن های خاكی انسان ها در كلام اهلبیت (علیهم السلام) .......... 65

هر نطفه ای دارای طینت (بدن) نیست.......... 67

چگونگی تمزیج طینت با نطفه.......... 69

بخشی از طینت هر انسانی، قسمتی از خاكی است كه در آن دفن می شود.......... 78

ص: 5

طینت ها سه قسم اند.......... 79

احادیث خلقت طینتی اشاره به خلقت بدن خاكی هر انسانی دارد.......... 83

همه ی بدن اهلبیت (علیهم السلام) بدن اصلی است.......... 89

بدن امام (علیه السلام) جذب زمین نمی شود.......... 111

بدن اولیاء الهی به عرش می رود و همواره زنده اند.......... 112

اجماع علمای شیعه بر حیات بدن امام (علیه السلام) پس از مرگ ظاهری.......... 116

شهید نیز با بدن اصلی زنده است.......... 117

رمز و راز ملك نقاله و اسرار معراج جسمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .......... 120

توضیح محقق كراجكی.......... 127

دیده شدن ائمه (علیهم السلام) پس از شهادتشان.......... 128

فرود انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به سرزمین كربلاء و قرآن خواندن….......... 133

فصل سوم: عالم ذرّ اول.......... 147

بیان علامه مجلسی درباره ی حكمت تعلّق ابدان ذری به ارواح، در عالم ذر.......... 148

بیان شیخ صدوق (رحمه الله) درباره ی عالم ذر.......... 150

تصریح به عالم ذرّ اول در روایات.......... 151

شرط بداء در عالم ذر.......... 155

حجرالاسود، یكی از شاهدان عالم ذرّ.......... 160

علت اینكه مؤمن گاهی تندی و كج خلقی دارد مربوط به حوادث عالم ذرّ است.......... 164

تماس طینت ها با هم در عالم ذرّ.......... 167

علت اختلاف طینت ها در عالم ذرّ و تفاوت درجات عباد در دنیا و معنای السابقون السابقون.......... 183

فصل چهارم: عالم ذرّ دوم.......... 193

وجه تمایز بین عالم ذرّ اول و عالم ذرّ دوم در روایات.......... 195

رؤیت خدا در عالم ذرّ و معنای آن.......... 201

خدا در عالم ذرّ از همه میثاق گرفت و از مردم به اندازه ای كه نیاز بود آفرید.......... 208

نفاق در عالم ذر.......... 209

فصل پنجم: زمان و مكان عوالم پیشین.......... 211

ص: 6

فصل ششم: مفاد میثاق هایی كه در عوالم پیشین گرفته شده است.......... 215

نكته ی اول: حجیت روایات.......... 216

نكته ی دوم: عدم تعارض بین آیات و روایات عالم ذر.......... 217

نكته ی سوم: میثاق های عالم ذر، از حیث شمول افراد با هم یكسان نیستند.......... 217

نكته ی چهارم: كسانی كه در عالم ذر، صادقانه میثاق نبستند ایمانشان در این دنیا عاریه ایست.......... 217

نكته ی پنجم: شیعیان تنها كسانی هستند كه به میثاقِ عالم ذرّ وفا نموده اند.......... 218

أ. میثاق بر ربوبیّت خدا.......... 219

ب. میثاق بر نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) .......... 220

ج. میثاق بر زیارت قبور ائمه ی اطهار (علیهم السلام) .......... 227

د. میثاق به شهادت.......... 231

ه. میثاق به قبول احادیث و كتمان سرّ آل اللّه (علیهم السلام) .......... 232

و. میثاق درباره ی حضرت مهدی (علیه السلام) .......... 233

ز. میثاق به نصرت و یاری امیرالمؤمنین (علیه السلام) .......... 235

ح. میثاق به دفن پیكر شهدای كربلاء.......... 237

ط. میثاق به اقامه ی عزاء بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) .......... 239

ی. میثاق به برائت و دشمنی با اعداء آل محمد (علیهم السلام) .......... 241

ك. میثاق بر صبر و پایداری.......... 243

ل. میثاق بر قبول فضیلت و محبت حضرت زهراء (علیها السلام) .......... 244

منظور از قُرون الاولی.......... 244

فائده مهم: سیادت، مبتنی به اختیار، و در عالم ذرّ معین شده است.......... 246

امكان سلب سیادت و یا الحاق به سلسله ی سادات در این دنیا وجود دارد.......... 247

ذكر بعضی از كسانی كه در دنیا در زمره ی اهلبیت (علیهم السلام) قرار گرفتند.......... 251

1. سلمان محمدی.......... 251

2. ابوذر غفاری.......... 259

3. راهب مسیحی.......... 259

4. جابر بن عبداللّه انصاری.......... 259

5. عیسی بن عبداللّه قمی.......... 260

ص: 7

6. عمر بن یزید.......... 262

7. ابوعبیده حذاء.......... 262

8. سعد بن عبدالملك.......... 262

9. فضیل بن یسار.......... 263

10. یونس بن یعقوب.......... 264

ساداتی كه سیادتشان را از دست دادند و طینتشان تغییر یافت.......... 265

چگونه به عهدی كه در عالم ذرّ بستیم استوار بمانیم؟.......... 271

فصل هفتم: آنچه كه در عالم ذرّ به آل محمد (علیهم السلام) عطا شده است.......... 273

فصل هشتم: پاسخ به اشكالاتی پیرامون عالم ذرّ.......... 279

1- چرا چنین عالم و پیمانی را به یاد نمی آوریم؟.......... 280

2- مخلوقات در عالم ذرّ با چه زبان، عقل و اختیاری پاسخ دادند.......... 284

3- هدف از پیمان عالم ذر.......... 285

4- شبهه ی جبر.......... 286

الف:بیان معنای كلام امام (علیه السلام) كه فرمودند:«فَلَن یستَطِیعَ هؤلاء أن یكُونُوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یكُونُوا مِن هؤلاء»......... 287

ب: وجود شرط بداء در بعضی روایات.......... 290

ج: مردم در عالم ذر، انتخابی آگاهانه و از روی اختیار داشته اند.......... 291

د: علیین و سجین، رنگ طینت است نه ذاتش.......... 293

اهلبیت (علیهم السلام) تبدیل طینت در دنیا را محتمل دانسته اند.......... 296

دلیل اول: حدیث كسی كه در راه زیارت امام حسین (علیه السلام) به شهادت برسد.......... 297

دلیل دوم: حدیث دعای امام صادق (علیه السلام) برای تغییر طینت كسی كه به ایشان توسل جست.......... 298

دلیل سوم: اعمالی كه توسط معصومین (علیهم السلام) برای تبدیل شقاوت به سعادت توصیه شده است.......... 300

حسن ختام.......... 307

فهرست منابع.......... 309

ص: 8

وَلَوْلَمْ يَكُنْ في صُلْبِ آدَمَ مُودَعاً *** لَمَا قالَ قِدْماً لِلمَلائِكَةِاسْجُدُوا

وَلَوْلاهُ مَا قُلْنَا ولا قَالَ قائِلٌ *** لِمالِكِ يَومِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ

اگر نور حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در صلب آدم نبود، به ملائكه گفته نمی شد كه به آدم سجده كنید و اگر آن حضرت نبود، نه ما و نه هیچكس دیگر، به «مالك یوم الدین»، «ایاك نعبد» نمی گفتیم و كسی خداپرست نبود.

ابیات فوق كه منتسب به سیدرضی (رحمه الله) است، كنار ضریح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شكلی زیبا بر دیوارِ تحت قبّه نگاشته شده است. اینجانب رجاء واثق دارم كه هر یك از شما خوانندگان عزیز كه در آن مكان مقدّس، شرفیاب شدید؛ از جانب بنده به نیابت حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) سلامی خدمت مولایم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) عرض نموده و زنده و مرده ی حقیر را از دعای خیرتان محروم ننمایید.

ص: 9

ص: 10

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم

سپاس و ستایش از آنِ خدایی است كه اشیاء را آفرید بدون اینكه با ایشان در خلقتشان مشورت كرده و یا ایشان را بر ایجادشان گواه گرفته باشد. همو كه ابتدای خلقت بشر را از خاك قرار داد و از آنها بر ربوبیت خویش و ولایت دوستانش پیمانِ مؤكد گرفت و سپس به دنیا رهسپارشان ساخت تا آنها را بیازماید و به ایشان فرصتی دوباره دهد؛ پس برای هدایتشان و یادآوری میثاقش، همان اولیاء را بر آنها برانگیخت تا اینچنین، اخیار از اشرار، تمیز داده شده و اراده اش محقق شود.

حمد بی پایان و شكر لایزال، مخصوص اوست كه نهایت رأفت و رحمتش را ارزانی مخلوقاتش نموده و سلام و صلواتِ بی حد، نثار ارواح و اجسام انبیاء و اولیاءش كه در راه هدایت بشر، از هیچ شفقتی مضایقه نكرده و در این مسیر، متحمّل مشقت های فراوانی شدند.

بار پروردگارا! از تو می خواهیم كه از جانب ما به روانِ پاك رسول و فرستاده ات، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ارواح طیبه و اجسام طاهره ی اولیائت، مخصوصا مولانا و سیدنا، حبیب قلوب و طبیب نفوسمان، ولیّ امرِ ما و ولی امر مسلمین جهان، همو كه به یُمن او به خلایق رزق داده و به وجود او زمین و آسمانت را ثابت نگه می داری؛ یعنی اعلی حضرت، ولی عصر، امام زمان (علیه السلام) درود و صلواتی بفرستی كه تا به حال نظیرش را

ص: 11

برای احدی نفرستاده باشی و ما را با همه ی روسیاهی كه داریم از جمله خاكساران و عباد درگاه ایشان قرار داده و حشر ما را نیز در زمره ی آنها مقرر فرمایی و به بركت ایشان، قول، فعل و قلم ما را سبب گمراهی كسی قرار ندهی. آمین رب العالمین.

اما بعد! عالم ذرّ یا عالم اَلَسْت یا عالم قالوا بَلی؛ یكی از مراحل خلقت و آفرینش است كه در قرآن و روایات به آن اشاره شده و بنا بر عقیده ی اندیشمندان اسلامی، این عالم، مربوط به دوران پیش از خلقت آدم و یا همزمان با خلقت اوست. در عالم ذر، تمام انسان هایی كه قرار بوده تا روز قیامت به دنیا بیایند، به صورت «ذرّه» و به تعبیر بعضی از روایات به شكل مورچه ظاهر شدند. در واقع یكی از مسائل مهم كلامی و تفسیری كه مَطمح نظرِ دانشمندان واقع شده، همین بحث عالم ذرّ است كه نوشتار حاضر، با بررسی آیات و روایات مربوطه در خصوص عوالم پیشین، متذكر اقوال مختلف شده و زوایای تاریك این مسأله را در حد امكان، روشن نموده است.

در اینجا با امعان نظر به فرموده ی حضرت حق كه «و اما بنعمة ربك فحدث»، خدا را گواه می گیرم كه در این اوراق، معارفی بیان شده است كه شاید تا پیش از این بر سایرین پوشیده بوده و به امتنانی كه خدای عزوجل بر مؤلف نهاده و تصدّقی كه از جانب حضرت مولا ارواحنا فداه بر او رسیده ابوابی از معارف اهلبیت (علیهم السلام) بر او كشف گردیده كه شما با خواندن این كتاب، آن را تصدیق خواهید كرد، ان شاء اللّه.

در هر حال این حقیر، به عنوان نویسنده ی این سطور با اینكه در حد وسع خویش تمام آیات و روایات مربوط به موضوع را مطالعه كرده و ده ها آیه و بیش از یكصد و هفتاد روایت مرتبط را در این مرقومه بررسی نموده ام؛ لكن خود را از خطا و اشتباه مبرّا ندانسته و پیشاپیش از ارائه نظرات و انتقادات سازنده ی شما عزیزان استقبال و تشكر می نمایم.

عبد آل محمد (علیهم السلام) . احمدرضا مرتضوی

15 شعبان 1443

ص: 12

ایمان یعنی پذیرش آنچه نمی بینیم

اشاره

ایمان به معنای آرامش نفس است(1)

و فرق آن با یقین و اطمینان آن است كه اگر انسان چیزی را دید و به وجود آن مطمئن شد، این حالت را یقین می نامند؛ اما اگر درباره ی چیزی خبری به او داده شد و او آن خبر را پذیرفت و در دلش شك و شبهه ای نبود، به این حالت او ایمان می گویند.

خدای متعال در كتاب خویش فرموده است:

«رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً ينَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا»(2)

پروردگارا ما شنیدیم كه دعوتگرى به ایمان فرا مى خواند كه به پروردگار خود ایمان آورید پس ایمان آوردیم.

لذا مؤمنین كسانی هستند كه از راه شنیدن به آنچه كه ندیده اند ایمان آورده و جانشان درباره ی آن، آرامش یافته است.

اما یقین اینگونه نیست كه با شنیدن حاصل شود؛ بلكه یقین به حالتی می گویند كه با دیدن به دست آید.

قرآن كریم در ضمن نقل جریان حضرت ابراهیم (علیه السلام) (3) فرموده است كه او از خدا درخواست نمود تا زنده شدن مردگان را به او نشان دهد، خدای عزوجل به وی خطاب

ص: 13


1- . مفردات الفاظ القرآن: 90
2- . آل عمران: 193
3- . بقره: 260

كرد كه آیا ایمان نداری؟ گفت: «آری! ایمان دارم ولی به دنبال یقین هستم» كه معلوم می شود، ایمان پذیرفتن از راه شنیدن است و یقین چیزی است كه از طریق مشاهده و دیدن حاصل می شود.

«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيفَ تُحْيي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيطْمَئِنَّ قَلْبِي»(1)

یاد كن آنگاه كه ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده اى؟ گفت: چرا! ولى می خواهم دلم به اطمینان (یقین) برسد.

البته این موضوعی است كه برای اثبات آن، آیات و روایات فراوانی وجود دارد و ما به دلیل آنكه در صدد بیان مطلب دیگری هستیم به همین مقدار اكتفاء می كنیم.

در این دیباچه ی بحث، در صدد این هستیم تا ثابت كنیم كه مؤمن به كسی می گویند كه علی رغم آنكه چیزی را ندیده به خاطر اعتماد به انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) ، آن را می پذیرد و بدان منقاد می شود؛ همانطور كه خدای عزوجل نیز درباره ی او فرموده است:

«الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ» (2)

در واقع، مؤمن، ایمان به غیب دارد و ناگفته پیداست كه این غیب، چیزی است كه بر او پوشیده است نه بر خدا؛ پس مؤمن، كسی است كه به وجود ملائكه و روز قیامت و... اعتقاد راسخ دارد در حالی كه آنها را ندیده است.

حقایقی كه در این عالم بر ما پوشیده است قابل احصاء و شمارش نیست. هزاران حقیقت و واقعیت است كه در عالم وجود، موجود است؛ ولی ما از آن اطلاعی نداریم؛ پس عقلِ سلیم می گوید كه برای دریافت این حقایق، به عالمان راستگویی مراجعه كنیم كه هم از حیث علم، كامل بوده و هم در راستگویی در نهایت درجه ی صدق باشند؛ و به اجماع همه ی فِرَق، كسی جز آل محمد (علیهم السلام) به این درجه نائل نشده و نخواهد شد. پس چون ایشان از وقوع امری در آینده چون برپاشدن قیامت، خبر دهند و یا از حدوث امری در گذشته چون عالم ذرّ سخن گویند ما با آنكه ندیده ایم و یا دیده،

ص: 14


1- . بقره: 260
2- . بقره: 3

ولی فراموش كرده ایم و با عقل خویش به كمّ و كیف آن دست نمی یابیم، آن را از ایشان قبول كرده و بدان ایمان می آوریم.

كسانی كه عوالم پیشین را انكار می كنند چگونه قیامت را می پذیرند؟

واقعاً بر من پوشیده است چگونه كسانی كه وجود عالم ذرّ را زیر سؤال می برند، وقوع قیامت را می پذیرند با آنكه قیامت را هم ندیده اند و وقوع هر دو عالم به واسطه ی كلام حجت الهی به ما و ایشان رسیده است؟. البته بسیاری از این افراد با آنكه قیامت و كلیات آن را پذیرفته اند، سعی نموده اند تا برای جزئیات آن از عقل و درك خویش بهره ببرند؛ فلذا در توجیه نعمت ها و نقمت های آخرتی دچار تأویلاتی شده اند كه از روح قرآن و روایات، بیگانه است.(1)

آری! اخبار عالم پیشین را همان كسانی فرموده اند كه درباره ی عالم پسین سخن گفته اند؛ پس مؤمن، به كسی گفته می شود كه به غیب، ایمان داشته و در آنچه نمی بیند، تسلیم اولیاء باشد؛ حال چه سخن ایشان مربوط به آینده بوده و چه درباره ی گذشته، خبری داده باشند.

نتیجه ی این گفتار این شد كه از نظر عقلی در آنچه كه نمی دانیم و نمی بینیم باید به آل اللّه (علیهم السلام) كه دانایان راستگو هستند رجوع كنیم و به آن ایمان آوریم و نمی توانیم به این دلیل كه چیزی فراتر از دانش و یا درك ماست آن را انكار كنیم و نكته ی دیگر اینكه قبول گزارشات درباره ی عالم پسین و قبول خبرها درباره ی عالم پیشین با هم فرقی ندارد، گوینده یكی و خبر دهنده یكی است. اگر اخبار وقوع قیامت را با آن جزئیات می پذیریم؛ چرا اخبار عالم قبل از دنیا را نپذیریم؟

به هر حال همانطور كه گفته شد باید در امور غیبی به آنچه كه از جانب اولیای صادقین (علیهم السلام) گفته می شود مؤمن باشیم؛ اما این نكته حائز اهمیت است كه برای فهم یك موضوع، رجوع به یك آیه و یا چند روایت، مكفی نیست؛ بلكه اگر كسی می خواهد درباره ی موضوعی، نظری بدهد و یا به نتیجه ی مطلوبی برسد باید تمام اطراف آن را بررسی كرده و در حد امكان و وسع، همه ی آیات و اخبار را ملاحظه كند. درست به همین دلیل است كه اینجانب تمام آیات و روایات این باب را تا جایی كه توانستم بررسی كرده و بعضی را بارها مرور كرده ام و همچنین تفاسیر و توضیحات پیرامون آنها را از زبان

ص: 15


1- . براي درك بهتر اين موضوع، نظرات ابن عربي، ملاصدرا و علامه طباطبايي را در باب كيفيت بهشت و جهنم ملاحظه فرماييد.

مثبتین؛ یعنی كسانی كه عالم ذرّ را پذیرفته اند و از زبان نافین؛ یعنی منكرین عالم ذرّ مطالعه نموده و پس از اندیشیدن در آنها به نتایجی دست یافته ام كه آنها را در این سطور برای شما مرقوم خواهم ساخت.

لازم به ذكر است كه بگویم به تصریح خود آل اللّه (علیهم السلام) درك اخبار و احادیث ایشان امری بس صعب و مشكل است به غایتی كه جز نبی مرسل، ملك مقرب و مؤمنی كه قلبش برای ایمان، آزموده باشد، روایات اهلبیت (علیهم السلام) را تحمل نخواهد كرد.(1) این دشواری تا جایی پیش می رود كه به بیان امام صادق (علیه السلام) بعضی روایات ایشان را حتی همان سه گروه هم نمی توانند تحمل كنند و فقط كسانی قدرت فهم و درك آنها را خواهند داشت كه ائمه (علیه السلام) به ایشان قدرت فهم، عطا كرده و در زمره ی "من شئنا" باشند.(2)

با این اوصاف، شاید یكی از مشكل ترین ابواب علوم حضرات (علیهم السلام) همین احادیثی است كه درباره ی كیفیت و جزئیات عالم پیشین یا همان عالم ذرّ سخن گفته و از اسرارش پرده برداشته است، و از آن رو كه ردّ و انكار اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) ممنوع است(3) نمی توان فرمایشات ایشان را به بهانه های واهی انكار نموده و خود و دیگران را از نیل به فیض درك معارف ایشان محروم ساخت.

ص: 16


1- . به عنوان نمونه؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: حديث خاندان محمّد، سخت و دشوار است، به آن ايمان نياوَرَد، مگر فرشته مقرّب يا پيامبر مُرسل و يا بنده اي كه خداوند، دلش را به ايمان آزموده است. عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) يَقُولُ حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَو نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَو مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّه قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ. بصائر الدرجات: 22
2- . به عنوان نمونه ؛ ابوصامت روايت مي كند كه امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: همانا گفتار ما دشوار، مشكل، ارزشمند، دقيق و راهنماي ديگران است كه هيچ فرشته مقرّب و پيامبر مرسل و مؤمنِ آزموده شده، نمي تواند آن را تحمل نمايد. عرض كردم: قربانت شوم پس چه كسي مي تواند آن را تحمل كند؟ فرمودند: اي ابا صامت، هر كه ما بخواهيم. قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِيفٌ كَرِيمٌ ذَكْوَانُ ذَكِيٌّ وَعْرٌ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ قُلْتُ فَمَن يَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَن شِئْنَا يَا أَبَا الصَّامِتِ قَالَ أَبُو الصَّامِتِ فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً هُم أَفْضَلُ مِن هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ. بصائر الدرجات: 22
3- . به عنوان نمونه: امام باقر (علیه السلام) فرمودند: به خدا كه محبوب ترين اصحابم نزد من پرهيزگارترين، فقيه ترين و حديث را نهان دارترين آنها است و بدترين و مبغوض ترين اصحابم نزد من، كسي است كه هرگاه حديثي را بشنود كه به ما نسبت دهند و از ما روايت كنند، آن را نپذيرد و بدش آيد و انكار ورزد و هر كه را به آن معتقد باشد تكفير كند در صورتي كه او نمي داند، شايد آن حديث از ما صادر شده و به ما منسوب باشد، و او با اينكار از ولايت ما خارج شود. عَن أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَمَا وَ اللّه إِنَّ أَحَبَّ أَصْحَابِي إِلَيَّ أَوْرَعُهُم وَ أَفْقَهُهُم وَ أَكْتَمُهُم بِحَدِيثِنَا وَ إِنَّ أَسْوَأَهُم عِنْدِي حَالًا وَ أَمْقَتَهُم إِلَيَّ اَلَّذِي إِذَا سَمِعَ الْحَدِيثَ يُنْسَبُ إِلَيْنَا وَ يُرْوَى عَنَّا فَلَم يَعْقِلْهُ وَ لَم يَقْبَلْهُ قَلْبُهُ اشْمَأَزَّ مِنْهُ وَ جَحَدَهُ وَ كَفَرَ بِمَن دَانَ بِهِ وَ هُوَ لَا يَدْرِي لَعَلَّ الْحَدِيثَ مِن عِنْدِنَا خَرَجَ وَ إِلَيْنَا سند {أُسْنِدَ} فَيَكُونَ بِذَلِكَ خَارِجاً مِن وَلَايَتِنَا. الكافي 2: 223

مراحل خلقت انسان

آنچه كه از آیات و روایات، فهمیده می شود این است كه دنیا سرآغاز زندگی انسان نیست و بنی آدم پیش از آنكه قدم به دنیا گذارند، در عوالمی پیش از این، ابتلائات و امتحاناتی پشت سر گذاشته و به عهدها و مواثیقی متعهد شده و در این دنیا بر مبنای همان عهدها امتحان می شوند. در نتیجه، دنیا ابتدای خلقت انسان ها نیست و آنها در عوالم پیشین، كسب فضائل و رذائل نموده و بر طبق همان فضیلت ها و رذیلت ها، در این دنیا مقاماتی كسب كرده و به امتحاناتی در خور، مبتلا می شوند.

در دعای ندبه كه علامه مجلسی «رضوان اللّه علیه» در كتاب "زاد المعاد" آن را به سندی معتبر از امام صادق (علیه السلام) نقل می كند چنین آمده است:

خدایا تو را ستایش می كنم، بر آنچه به آن، جاری شد قضای تو درباره اولیائت، آنان كه تنها برای خود و دینت برگزیدی، و برای ایشان، نعمت پابرجا و فراوانی كه نزد توست قرار دادی، نعمتی كه تباهی و نابودی ندارد، البته پس از آنكه با آنان شرط كردی كه نسبت به رتبه های این دنیای فرومایه و زیب و زیورش بی میل و زاهد باشند، و آنان هم آن شرط را از تو پذیرفتند و تو هم وفا نمودن به آن را از جانب آنان دانستی، پس قبولشان كردی و مقرّب درگاهشان نمودی و برای آنان یاد والا و ثنای روشن پیش آوردی و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادی و به وحی ات بزرگشان داشتی و از دانشت به آنان عطا كردی...(1)

پس آنان كه در این دنیا به مقامات رفیعه رسیدند، این نبوده كه تازه در اینجا تلاش خویش را شروع كنند تا به مقامی برسند؛ بلكه در عوالم پیشین، عهدها و میثاق ها بسته و امتحان ها پس داده اند؛ تا بتوانند در دنیا بر اساس همان درجاتِ پیشین، به مقامی

ص: 17


1- . اللّهمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُم لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُم جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَن شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُم وَ قَرَّبْتَهُم وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِم مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُم بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُم بِعِلْمِك... زاد المعاد: 304

نائل شوند. و این امرِ محكم، از آدم تا آخرین بشری كه قدم بر زمین خواهد گذاشت درجریان است. در نتیجه اینكه كسی به مقام نبوت، رسالت، امامت، سیادت و شهادت و... برسد، امری اتفاقی نبوده و نیست.

با توجه به این نكته می گوییم: اینكه كسی حضرت محسن بن علی «سلام اللّه علیهما» شده و یا حضرت علی اصغر (علیه السلام) گشته و یا در زمره ی شهدای كربلا واقع شود، و یا در دفن اجسام پاره پاره ایشان مشاركت كند، امری تصادفی و از روی اتفاق نیست؛ بلكه همه و همه آنطور كه پس از این به اثبات خواهد رسید؛ مراحلی را طی كرده و به درجاتی نائل شده اند كه در این دنیا حائز این مقام ربّانی گشته اند. پس جاهلی كه حضرت محسن بن علی (علیهما السلام) را طفلی می داند كه هنوز به دنیا نیامده و فضیلتی كسب نكرده تا ما برایش احترامی قائل شویم، نادانیِ خویش را به رخ همه كشیده و حماقتش را فریاد زده است؛ چرا كه این چنین شخصی، دنیا را شروع زندگی بنی آدم می داند، در حالی كه بنابر فرمایشات ذوات مقدسه معصومین (علیهم السلام) دنیا ادامه ی مسیر زندگی انسان است نه ابتدای آن.

حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) در كلامی بس نورانی به زراره می فرمایند:

اگر مردم می دانستند كه ابتدای خلقت چگونه بوده هرگز با هم دچار اختلاف نمی شدند.(1)

پس بدان ای عزیز! كه خدای تعالی در زمانی كه جز خود و اولیائش كسی زمانش را نمی داند؛ ارواح بنی آدم را آفرید و آنها را در محلی كه خود می داند كنار هم گرد آورد. پس، از ایشان بر آنچه كه می خواست عهد و میثاق گرفت و اینگونه ارواح، یكدیگر را شناختند و با هم انس گرفتند و هر كدام با همفكرِ خویش، مأنوس شده و با هم آشنا گشتند و اینچنین بود، تا پس از دو هزار سال، خدای متعال از گل، بدن هایی آفرید و به آن بدن ها با اینكه بسیار كوچك بودند، صورت بخشید و عده ای را به آبی گوارا و عده ای را به آبی تلخ و شور آمیخت، تا اینكه تبدیل به ابدانی مختلف شدند. پس هر كدام از آن

ص: 18


1- . عَن زُرَارَةَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَو عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ ابْتُدِئَ الْخَلْقُ لَمَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ الْخَلْق... كافي 2: 6

ارواح را به یكی از این بدن ها دمید تا دوباره از ایشان میثاق بگیرد. آن ارواحی را كه درمیثاق نخستین، صادقانه پیمان بستند به بدن هایی متعلق ساخت كه با آب گوارا طینتشان را آمیخته بود و آن ارواحی را كه در میثاقِ عالم ارواح، مورد قبول واقع نشدند به پیكرهایی تعلق داد كه با آبِ تلخ و شور سرشته بود؛پس این بدن های گلی، جان گرفته، شروع به حركت كردند. در این مرحله، خدا آتشی آفرید و به دسته ی شوربختان فرمود تا وارد آن شوند؛ ولی ایشان با دیدن آتش، استنكاف كرده و معترضانه گفتند: خدایا! چرا با وجود آنكه هنوز از ما عمل زشتی سرنزده می خواهی ما را بسوزانی؟! پس خدای حكیم رو به گروه دیگر فرموده و از ایشان خواست كه به آتش ورود كنند و آنها نیز به سرعت، رو به آتش نموده و داخلش شدند؛ ولی آتش به ایشان آسیبی نرسانید. آن دسته كه ایشان را اصحاب الشمال نیز می خوانند رو به خدا كرده، طلب اقاله نموده و از او خواستند تا فرصتی دوباره به ایشان دهد؛ پس خدا فرصتی دوباره به ایشان داد؛ ولی باز هم استنكاف ورزیده و داخل آتش نشدند. خدا روح را از همه ی آنها گرفت و آدم را خلق كرد و بدن های بی روحشان را كه چون ذره ای بودند در صلب آدم نهاد. سپس ایشان را از پشت آدم بیرون كشید و روح را به ایشان بازگردانده و برای بار سوم از ایشان میثاق گرفت و پس از میثاق، روح را از ایشان خارج کرد و دوباره آنها را بر اساس سلسله ی ولادت، در صلب آدم نهاد. این بدن ها كه همان بدن خاكی و اصلی هر انسان است در صلب پدران قرار دارد تا زمانی كه اراده ی خدا به خروج آنها محقق شود. پس چون نطفه ی انسانی منعقد شود و چهل روز بگذرد، ملكی بدنش را درون نطفه اش قرار دهد و آن نطفه كه آن را لباس و جسم می نامیم بر خلاف بدن گلی اش رشد و نمو كند؛ تا آنكه خدا در چهار ماهگی، روح را به او بدمد و چون از رحم مادر خارج شود آن لباس و جسمی كه بر بدنش دارد آرام آرام رشد كند تا به حد كمال برسد و چون مرگش فرا رسد جسمش كه همان لباس بر روی بدن اصلی اوست را دفن نمایند و آن بپوسد و یا خوراك حیوانات شود؛ ولی بدن اصلی اش كه از گِل است در خاك بماند و ذره ای از آن نه گم شود و نه خوراك حیوانی دیگر گردد، تا آنكه اراده ی خدا به برپایی قیامت تحقق گیرد؛ پس همانطور كه در ابتدای آفرینش، از خاك، او را آفرید فضای قبر را چون رحم مادر قرار دهد و دو مرتبه بر آن بدن اصلی، لباسی از گوشت و خون و استخوان برویاند و

ص: 19

او چون سر از قبر در بیاورد خود را بشناسد با آنكه دست و پایش عوض شده و گوشت وپوستش تازه است؛ ولی حقیقت او كه همان بدن گلی اوست همان است كه بوده؛ پس منكر خویش نشده و خویشتن را بشناسد.

خداوند متعال در قرآن كریم فرموده است:

«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِين» (1)

خدا خلقت انسان را از گل شروع كرد.

و در آیه ی دیگری فرموده:

«كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون» (2)

و فرموده است:

«كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَينا» (3)

همانطور كه شروع خلقت شما را آغاز كردیم به همان نحو دوباره پس از مرگ شما را بر می گردانیم.

نتیجه ی آیات فوق این است كه همانطور كه شروع خلقت انسان ها از گل بود و بدنی گلی داشتند، دو مرتبه در قیامت، خدای قادر متعال ایشان را از همان طینت و گل، باز خواهد آفرید. لطفاً در این سه آیه بیاندیشید.

پس این انسانِ ابوالعجائب، مراحل متعددی را طی كرده تا به این دنیا برسد و اثبات این مراحل همان چیزی است كه ما در این كتاب در صدد بیان آن هستیم و ان شاء اللّه هر یك را به نوبت، در جای خویش ثابت خواهیم كرد. بِمنِّه و كرَمِه

ص: 20


1- . سجده: 7
2- . اعراف: 29
3- . انبياء: 104

فصل اول: عالم ارواح

اشاره

ص: 21

دو هزار سال پیش از آنكه خدای مهربان بدن های بنی آدم را از خاك ایجاد كند؛ ارواح ایشان را آفرید و در آن عالم كه از آن در روایات به عالم ارواح، یا اظلّه و یا عالم ظلال تعبیر شده است، از ارواحِ خلق شده، اخذ عهد و میثاق نمود و از همانجا خوبان و بدان از هم متمایز شدند.

در بسیاری از اخبار، به خلقت ارواح، پیش از ابدان و گرفتن میثاق از آنها تصریح شده است و در بعضی نیز از وجود انسان ها در عالَم ظلال و اظلّه؛ یعنی عالم سایه ها و میثاق در آن عالم، سخن به میان آمده و چون این عبارت با عالم ارواح، سازگار تر از عالم ذرّ است و به این دلیل كه در عالم ذر، انسان ها بدنی گلی داشته كه روح در آنها دمیده شده؛ نتیجه می گیریم كه منظور از عالم اظلّه همان عالم ارواح است. و به این جهت ظلالش خوانده اند كه با تجرد از ابدان، و البته نه تجرد مطلق، سازگارتر است. ارواح در آن عالم به هیچ بدن جسمانى كثیف، تعلقی نداشته اند؛ و علت اینكه تجرد مطلق را از روح، نفی نمودم این است كه بسیاری از محدثین؛ بلكه همه ی ایشان، روح را مجرد از ماده نمی دانند و بر مبنای فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) (1) آن را جسمی رقیق شمرده اند.

خداوند روح انسان ها را پیش از خلقت بدن هایشان آفرید و آنها را در هوا ساكن ساخت. شیخ صدوق (رحمه الله) درباره ی تقدم خلقت ارواح می گوید:

«اعتقاد ما درباره ی نفوس انسان ها این است كه آنها روح هایى می باشند كه زنده بودن آدمى به واسطه ی آنها است و آنها اولین

ص: 22


1- . قال الصادق (علیه السلام) : الروح جسم رقيق. احتجاج 2: 349

مخلوق خدایند، به جهت آنكه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: اول چیزى كه حق تعالى آفرید، ارواح مقدسه و مطهره بود، پس آنها را به یگانگى خود گویا فرموده، و بعد از آن، آفرید سایر خلایق را. و اعتقاد ما آن است كه ارواح براى بقاء خلق شده اند نه براى فناء و نابودی؛ چرا كه جناب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: خلق نشده اید براى فنا؛ بلكه خلق شده اید براى دوام و جز آن نیست كه بُرده می شوید از خانه ای به خانه ی دیگر. و این نفوسِ انسانیه در روى زمین، غریب اند و در بدن ها زندانی اند. و عقیده ی ما این است كه چون نفوس، از بدن ها جدا شوند باقى هستند بعضى در نعمت و بعضى در عذاب تا وقتى كه حق تعالى به قدرت كامله بازآورد آنها را به بدن ها... و اعتقاد ما در ذات روح آن است كه از جنس بدن نیست و خلقتى دیگر است جهت آنكه خداوند فرموده است: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّه أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.(1)

البته بزرگانی چون شیخ مفید(2) و سید مرتضی(3) «رحمهما اللّه» خلقت ارواح پیش از ابدان را نپذیرفته، بیانات شیخ صدوق را از روی حدس و گمان تلقی كرده و روایات این باب را بر خلاف ظاهرش توجیه و تأویل می نمایند.

به نظر می رسد كه برای درك صحیح مطلب، لازم است در محضر عالمان حقیقی زانو زده و حقیقت را از فرمایشات ایشان جستجو كنیم.

ص: 23


1- . اعتقادنا في النفوس أنّها هي الأرواح التي بها الحياة، و انّها الخلق الأوّل، لِقَوْلِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) : «إِنَّ أَوَّلَ مَا أَبْدَعَ اللّه سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى هِيَ النُّفُوسُ الْمُقَدَّسَةُ الْمُطَهَّرَةُ، فَأَنْطَقَهَا بِتَوْحِيدِهِ، ثُمَّ خَلَقَ بَعْدَ ذَلِكَ سَائِرَ خَلْقِهِ». و اعتقادنا فيها أنّها خلقت للبقاء و لم تخلق للفناء، لِقَوْلِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) : «مَا خُلِقْتُم لِلْفَنَاءِ بَل خُلِقْتُم لِلْبَقَاءِ، وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِن دَارٍ إِلَى دَارٍ». و أنّها في الأرض غريبة، و في الأبدان مسجونة. و اعتقادنا فيها أنّها إذا فارقت الأبدان فهي باقية، منها منعّمة، و منها معذّبة، إلى أن يردها اللّه تعالى بقدرته إلى أبدانها. و الاعتقاد في الروح أنّه ليس من جنس البدن، و أنّه خلق آخر، لقوله تعالى: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّه أَحْسَنُ الْخالِقِين. اعتقادات الاماميه: 50
2- . تصحيح الاعتقاد: 79
3- . رسائل الشريف المرتضي 4: 29

روایات عالم ارواح

امام باقر (علیه السلام) همواره مى فرمودند:

خدا از شیعیان ما آنگاه كه در عالم ذرّ بودند، به ولایت ما پیمان گرفت، روزى كه از همه در عالم ذرّ پیمان می گرفت، و نیز به ربوبیت خود و نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان گرفت، و خدای عزوجل امتش را كه مانند سایه ها بودند (روح بدون پیكر) به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در گل ارائه فرمود، و آنها را از گلى آفرید كه آدم را از آن آفرید، و خدا ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدنهایشان آفرید، و ایشان را بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشت، و آن حضرت آنها را شناختند و حضرت على (علیه السلام) هم آنها را شناختند و ما نیز آنها را از سیاق گفتارشان می شناسیم.(1)

در این روایت، امام باقر (علیه السلام) بر این نكات تأكید فرمودند كه ارواح شیعیان، دوهزار سال پیش از خلقت بدنشان آفریده شده و آنها با خدای خویش بر الوهیت وی و نبوت پیامبرش و ولایت ائمه (علیهم السلام) پیمان بسته، و همگی بر پیامبر و امیرالمؤمنین «صلی اللّه علیهما و آلهما» عرضه شده اند. به واقع، هر دو بزرگوار در عالم ارواح، از زیر و بمِ آفرینش و میثاق آن عالم، خبردار بوده و در آنجا حضور داشته اند. بر اساس روایاتی كه پس از این خواهد آمد خلقت انوار مقدسه معصومین (علیهم السلام) خیلی پیش از آفرینش ارواح بنی آدم صورت پذیرفته است.

مولای راستگوی ما؛ یعنی حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

مردى خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و درحالی كه آن حضرت همراه اصحابشان بودند، بر آن حضرت سلام كرده و گفت: به خدا من ولایت و محبت شما را در سینه دارم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دروغ می گویى! گفت: چرا؟! به خدا من شما را دوست دارم و تا سه بار

ص: 24


1- . عَن بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ اللّه أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا بِالْوَلَايَةِ لَنَا وَ هُم ذَرٌّ يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِّ بِالْإِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ عَرَضَ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُمَّتَهُ فِي الطِّينِ وَ هُم أَظِلَّةٌ وَ خَلَقَهُم مِنَ الطِّينَةِ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ وَ خَلَقَ اللّه أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِم بِأَلْفَي عَامٍ وَ عَرَضَهُم عَلَيْهِ وَ عَرَّفَهُم رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَرَّفَهُم عَلِيّاً وَ نَحْنُ نَعْرِفُهُم فِي لَحْنِ الْقَوْلِ. الكافي 1: 438 و المحاسن 1: 135

تكرار كرد. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دروغ می گویى، تو چنان كه می گویى نیستى، همانا خدا روح هاى مردم را دو هزار سال پیش از بدن هایشان آفرید و سپس دوستانمان را به ما عرضه كرد، به خدا كه من روح تو را در میان آنها ندیدم، پس تو كجا بودى؟ آنگاه آن مرد ساكت شد و جوابى نگفت. و در روایت دیگر است كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند: او در آتش دوزخ بود.(1)

در حدیث دیگری امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

مردی به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) عرض كرد: من شما را دوست می دارم. امام به او فرمودند: دروغ می گویی! دومرتبه عرض كرد: نه به خدا قسم! من شما را دوست دارم و ولایت شما را به دل دارم. باز آن حضرت به او فرمودند: دروغ می گویی! گفت: سبحان اللّه! من برای شما قسم می خورم كه شما را دوست دارم و شما می فرمایید كه دروغ می گویم؟! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: آیا نمی دانی كه خداوند دوهزار سال پیش از آفرینش بدن ها ارواح را آفریده و آنها را در هوا ساكن ساخت؛ پس ایشان را بر ما اهلبیت عرضه نمود و به خدا قسم هیچ روحی آنجا نبود مگر آنكه ما بدنش را می شناسیم و من تو را در آنجا (در زمره محبینمان) ندیدم پس كجا بودی؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در آتش بوده است.(2)

ص: 25


1- . عن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ مَعَ أَصْحَابِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَنَا وَ اللّه أُحِبُّكَ وَ أَتَوَلَّاكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْتَ كَمَا قُلْتَ وَيْلَكَ إِنَّ اللّه خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ ثُمَّ عَرَضَ عَلَيْنَا الْمُحِبَّ لَنَا فَوَ اللّه مَا رَأَيْتُ رُوحَكَ فِيمَن عَرَضَ عَلَيْنَا فَأَيْنَ كُنْتَ قَالَ فَسَكَتَ الرَّجُلُ عِنْدَ ذَلِكَ وَ لَم يُرَاجِعْهُ. الكافي 1: 438 و بصائر الدرجات 87
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا وَ اللّه أُحِبُّكَ فَقَالَ لَهُ كَذَبْتَ قَالَ بَلَى وَ اللّه إِنِّي أُحِبُّكَ وَ أَتَوَلَّاكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ كَذَبْتَ قَالَ سُبْحَانَ اللّه يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَحْلِفُ بِاللّه أَنِّي أُحِبُّكَ فَتَقُولُ كَذَبْتَ قَالَ وَ مَا عَلِمْتَ إِنَّ اللّه خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ فَأَمْسَكَهَا الْهَوَاءُ ثُمَّ عَرَضَهَا عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللّه مَا مِنْهَا رُوحٌ إِلَّا وَ قَد عَرَفْنَا بَدَنَهُ فَوَ اللّه مَا رَأَيْتُكَ فِيهَا فَأَيْنَ كُنْتَ قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) كَانَ فِي النَّارِ. بصائر الدرجات 87

این دو روایت نیز به آفرینش ارواح، دو هزار سال پیش از خلقت ابدان، تصریح نموده است و بیان كرده كه ائمه اطهار (علیهم السلام) از آن روی كه در عالم ارواح با دوستان خویش آشناشده اند در این دنیا با نظر به بدن او و یا شنیدن صدایش وی را می شناسند. در واقع جسم ما كه از عالم ناسوت است نمی تواند حقیقت روح را كه از عالم ملكوت است برای اولیاء اللّه (علیهم السلام) بپوشاند و ایشان كه با اسرار ملكوت آشنایند حقیقت هر انسانی را می دانند.

جناب جابر از شكافنده ی علوم اولین و آخرین؛ یعنی حضرت باقر العلوم (علیه السلام) نقل كند كه فرمودند:

روزى امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد كوفه نشسته بودند؛ پس زنى وارد شد و از شوهر خود شكایت نمود. امام علی (علیه السلام) به نفع شوهر او حكم كردند. زن، با خشمِ تمام گفت: به خدا قسم! در این قضاوت، حق را رعایت نكردى و به عدالت رفتار ننمودى و مساوات را در نظر نگرفتى و خدا از چنین قضاوتى راضى نیست!. حضرت علی (علیه السلام) به دقت در او نگاه كرده و فرمودند: دروغ گفتى! بى حیا زنِ بد زبانِ تندخو! تو زنى هستی كه مانند سایر زنان باردار نمی شوی و چون سایر زنان حیض نمى بینی. از شنیدن این سخنان، زن با ترس و واویلا گویان برگشت و با خود می گفت: اى پسر ابو طالب! پرده ى مرا كه مستور بود گشودى. عمرو بن حریث (منافقی كه از مخالفین مولا علی (علیه السلام) بود) از پى آن زن رفت و به او گفت: سخنى با علی گفتى كه مرا شاد كرد اما او در جواب، تو را چنان سرزنش نمود كه با واویلا برگشتى و فرار كردى. زن گفت: به خدا قسم! علی واقع را بیان كرد و خبر از مطلبى داد كه من آن را از پدر و مادرم و از شوهرم از وقتى كه با من ازدواج كرده پنهان داشته بودم. آری! من مانند سایر زنان حیض نمی شوم. عمرو بن حریث به خدمت حضرت علی (علیه السلام) بازگشت و

ص: 26

سخنان زن را نقل نموده و گفت: من سابقه ی كهانت از شما نداشتم و نمی دانستم كه شما كهانت و غیبگویی می كنید! مولا على (علیه السلام) فرمودند:این كهانت نیست. خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از بدن ها آفرید و وقتى روح ها را در بدن ها تركیب نمود در پیشانى آنها رقم زد كه مؤمن است یا كافر و نوشت آنچه را كه گرفتار آن خواهند شد و هر كار خوب یا بدى كه انجام مى دهند و همه را در یك سطح كوچكى به اندازه گوش موشى مكتوب ساخت. و این آیه را در این مورد بر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل كرد: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُتَوَسِّم بودند (یعنی از چهره ها مردم را می شناختند) من نیز بعد از او متوسّم هستم و ائمه از فرزندان من نیز متوسمین هستند. وقتى در چهره و پیشانیش دقت كردم متوجه آنچه در این زن بود شدم.(1)

در روایت دیگری، راوی گوید كه از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیدم كه می فرمودند:

همانا خدای تبارك و تعالی دو هزار سال پیش از خلقت بدن ها ارواح را آفریده و سپس بدن ها را خلق نمود. پس هركدام از ارواح كه در آسمان با هم آشنا شده و از هم خوششان آمد در زمین هم چنین شدند و هر كدام كه در

ص: 27


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: بَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ إِذ جَاءَتِ امْرَأَةٌ تَسْتَعْدِي عَلَى زَوْجِهَا فقلت [فَقَضَى] لِزَوْجِهَا عَلَيْهَا فَغَضِبَت فَقَالَت وَ اللّه مَا الْحَقُّ فِيمَا قَضَيْتَ وَ مَا تَقْضِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا تَعْدِلُ فِي الرَّعِيَّةِ وَ لَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللّه بِالْمَرْضِيَّةِ فَنَظَرَ إِلَيْهَا مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ لَهَا كَذَبْتِ يَا جِرِّيَّةُ يَا بَذِيَّةُ يَا سَلْسَعُ أَيِ الَّتِي لَا تَحْبَلُ مِن حَيْثُ تَحْبَلُ النِّسَاءُ قَالَت فَوَلَّتِ الْمَرْأَةُ هَارِبَةً تُوَلْوِلُ وَ تَقُولُ وَيْلِي وَيْلِي لَقَد هَتَكْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ سِرّاً كَانَ مَسْتُوراً قَالَ فَلَحِقَهَا عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَ لَهَا يَا أَمَةَ اللّه لَقَد اسْتَقْبَلْتِ عَلِيّاً (علیه السلام) بِكَلَامٍ سَرَرْتِنِي ثُمَّ إِنَّهُ نَزَغَكِ بِكَلِمَةٍ فَوَلَّيْتِ عَنْهُ هَارِبَةً تُوَلْوِلِينَ قال [قَالَتْ] إِنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ اللّه أَخْبَرَنِي بِالْحَقِّ وَ بِمَا أَكْتُمُهُ مِن زَوْجِي مُنْذُ وَلِيَ عِصْمَتِي وَ مِن أَبَوَيَّ فَرَجَعَ عَمْرٌو إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَت لَهُ الْمَرْأَةُ وَ قَالَ لَهُ فَبِمَا تَقُولُ مَا نَعْرِفُكَ بِالْكِهَانَةِ قَالَ لَهُ يَا عَمْرُو وَيْلَكَ إِنَّهَا لَيْسَت بِالْكِهَانَةِ شَيْ ءٌ وَ لَكِنَّ اللّه خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ فَلَمَّا رَكَّبَ الْأَرْوَاحَ فِي أَبْدَانِهَا كَتَبَ بَيْنَ أَعْيُنِهِم مُؤْمِنٌ أَم كَافِرٌ وَ مَا هُم بِهِ مُبْتَلَوْنَ وَ مَا هُم عَلَيْهِ مِن سَيِّئٍ مِن أَعْمَالِهِم وَ حُسْنِهِ فِي قَدْرِ أُذُنِ الْفَأْرَةِ ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى نَبِيِّهِ فَقَالَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَ كَانَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هُوَ الْمُتَوَسِّمَ ثُمَّ أَنَا مِن بَعْدِهِ وَ الْأَئِمَّةُ مِن ذُرِّيَّتِي مِن بَعْدِي هُمُ الْمُتَوَسِّمُونَ فَلَمَّا تَأَمَّلْتُهَا عَرَفْتُ مَا عَلَيْهَا بِسِيمَاهَا. بصائر الدرجات: 355

آسمان از هم بدشان آمد در زمین هم از یكدیگر خوششان نیامد...(1)پیامبر مهر و رحمت و رسول پر شأن و رفعت، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

خداوند دو هزار سال پیش از آنكه بدن ها را بیافریند، ارواح را خلق نمود و آنها را به عرش خویش متعلق ساخت و بدان آویخت؛ سپس آنها را به تسلیم نسبت به من و فرمانبرداری از علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمان داد و اولین روحی كه تسلیم من شد روح علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود و او اولین مؤمن است و اولین كسی است كه با من سر از خاك برمی دارد و اولین كسی است كه با من وارد بهشت می شود.(2)

نكته ی مشترك تمام این روایات این است كه ارواح بشری، دو هزار سال پیش از خلقت بدن ها آفریده شده اند. حال ممكن است كسی سؤال كند كه چگونه این ارواح، دو هزار سال قبل از ایجاد بدن ها خلق شده اند؛ درحالی كه بدن انسان ها هر كدام با فاصله های متمادی از همدیگر به وجود آمده است؟. مثلا بین خلقت بدن اولین انسان تا امروز، هزاران سال فاصله است و بین ما و انسان های پس از ما نیز سالیانی بس طولانی فاصله است؟

در جواب گفته می شود كه این دو هزار سال، فاصله ای است كه بین خلقت ارواح ما و ایجاد بدن های ترابی و گلی ما وجود داشته و در غیر این صورت، روایات معنای صحیحی نخواهد داشت. در توضیح این مطلب اضافه كنم همانطور كه در فصل های

ص: 28


1- . عَن جَهْمِ بْنِ أَبِي جَهْمَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) يَقُولُ: إِنَّ اللّه (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى) خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ، ثُمَّ خَلَقَ الْأَبْدَانَ بَعْدَ ذَلِكَ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِي السَّمَاءِ تَعَارَفَ فِي الْأَرْضِ، وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا فِي السَّمَاءِ تَنَاكَرَ فِي الْأَرْضِ... دلائل الامامه: 485
2- . قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : إنّ اللّه تعالى خلق الأرواح قبل الأبدان بألفي عام و علّقها بالعرش و أمرها بالتسليم عليّ و الطاعة لعليّ بن أبي طالب، و كان هو أوّل روح سلّم عليّ و أطاعني، و هو أوّل إيمانا، و أوّل من تنشقّ الأرض عنه معي، و أوّل من يدخل الجنّة معي. غرر الاخبار: 208

بعدی مفصلا درباره اش سخن خواهیم گفت؛ خداوند، ارواح انسان ها را ایجاد نموده و آنها در آن عالم، یكدیگر را شناخته، با هم انس و الفت و یا از هم بُعد و نفرت داشته اند كه این حالت در دنیا نیز نمود كرده و حبّ و بغض های دنیایی ثمره ای از ثمرات همان ایام است؛ سپس بعد از سپری شدن دو هزار سال، خداوند، بدن های اصلی انسان ها را آفریده؛ ولی نه به صورت سلسله؛ بلكه همه را یكجا ایجاد نموده و چونان ذراتی،خلقشان كرده است. پس این فاصله ی دو هزار سال، برای همه انسان ها یكسان و مشترك است و این همان حدّ فاصل بین ایجاد ارواح و ابدان اصلی شان است.

خداوند پیش از خلقت حضرت آدم، هزاران آدم و عالَم دیگر آفریده است

آگاهان عالم وجود در بعضی از فرمایشات خویش، علاوه بر تقدّم خلقت ارواح، خبر از آفرینش انسان هایی مانند ما، آن هم قبل از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) داده اند.

بیان كننده ی اسرار مكتوم خدا؛ یعنی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در حدیثی بس طویل به شاگرد خویش مفضّل فرمودند:

... آری ای مفضل! ما اهلبیت به وجود خدا در ازل موجود بودیم. او ایجاد كننده و ما ایجاد شده، او آفریننده و ما آفریده و او خالق و ما مخلوقیم. او پروردگار و ما پروریده و او معنی و ما نام های او هستیم. او در پرده و ما از پیش از آنكه در این بدن ها حلول كنیم پرده های او بودیم. هیچگاه از بین نرفته و زائل نخواهیم شد. ما به صورت انواری نزد خدا بودیم، پی در پی، نه زائیده شده. جسمی نداشتیم و نه صورتی و نه مثالی، جز نورهایی كه صدای خدا را می شنید و از او اطاعت می كرد. پس خدا، خود را تسبیح نمود و ما نیز تسبیحش كردیم و تقدیس نمود و ما نیز به تقدیس او پرداختیم و تهلیل گفت، ما هم به ذكر لا اله الا اللّه مشغول شدیم، و خود به تكبیر و تقدیس و تمجیدِ نفس خویش پرداخت و ما نیز در شش عالم و كون به مدتی كه خدا اراده كرده بود چنین كردیم. پس ما ازلی هستیم، پیش از آنكه خدا چیزی را بیافریند.

ص: 29

مفضل گوید: درباره ی شش عالم از حضرتش توضیح خواستم، فرمودند:

ای مفضل! اما عالم اول، عالم نورانی بود و هیچ غیر نور نبود و ما در آن بودیم و اما عالم دوم، جوهریّ بود و جز آن، چیز دیگری نبود و ما در آن بودیم و اما عالم سوم، هوائی بود و جز آن، هیچ نبود و ما درآن بودیم، و اما عالم چهارم، آبی بود و جز آب، هیچ در آن نبود و ما در آن بودیم و اما عالم پنجم، ناری بود و جز آتش نبود و ما در آن بودیم و اما عالم ششم، ترابی بود و جز خاك، هیچ نبود و ما در آن بودیم. پس سایه ها (ارواح) ایجاد شده و سپس جنیان آفریده شدند تا اینكه خدا آدم را از خاك خلق كرد...

مفضل گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: آقاجان! من بر این باورم كه شیعیان شما هر چقدر هم در شأن شما غلو كنند به كمترین حد وصف شما هم نخواهند رسید!.

امام (علیه السلام) فرمودند:

ای مفضل! چرا از تفصیل این عوالم ششگانه سؤال نمی كنی؟ گفتم: مولاجان! آنچه كه از شما شنیدم مرا گیج و مبهوت ساخته و از پرسش این معانی مرا به خود مشغول كرده است.

پس امام (علیه السلام) توضیحاتی پیرامون عوالم ششگانه و خلقت ملائكه و جنیان برای او می دهند.

مفضل می گوید: عرض كردم: عالم سایه ها(ارواح) چگونه بود؟ فرمودند:

آیا نشنیده ای كه خدا در قرآن فرموده: «آیا ندیده اى كه پروردگارت چگونه سایه را گستراند و اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد آنگاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم؛ سپس سایه را اندك اندك به سوى خود باز مى گیریم»(1)

ص: 30


1- . فرقان: 45 و 46

ای مفضل! خداوند، اولین چیزی كه آفرید نورِ سایه ای بود. عرض كردم او را از چه آفرید؟ فرمودند: از مشیّت و اراده ی خویش، آن را ایجاد كرد؛ سپس آن را به سایه هایی تقسیم نمود و این در حالی بود كه هنوز آسمان و زمین و عرش و آبی خلق نشده بود. پس بعضی ازسایه ها (اوراح) به بعضی دیگر نظر افكنده و اینگونه خویش را شناختند و فهمیدند آفریده شده اند پس از آنكه پیش از این وجود نداشتند و به همین مقدار به ایشان معرفت، الهام شد و معرفتِ چیز دیگری از خیر و شرّ به ایشان داده نشد. سپس خدا آنها را ادب كرد. گفتم: به چه كیفیتی ایشان را مؤدب ساخت؟. فرمودند: نفس خویش را تسبیح و تحمید گفت و ایشان تسبیح و تحمید را آموختند و اگر چنین نكرده بود احدی نمی دانست كه چگونه حمد و ثنای الهی بگوید و از او تشكر كند. پس ارواح، دائما به گفتن الحمدلله و لا اله الا اللّه مشغول بودند تا هفت هزار سال در آن حال گذشت؛ پس ما برای ایشان از خدا تشكر كردیم و خدا از تسبیح ایشان آسمان هفتم را آفرید و پس از آن (برای) سایه ها، شبح ساخت و آن اشباح را لباس سایه ها نمود و از تسبیح خویشتن، حجاب اعلا را آفرید و فرمود: هیچ بشری را توان اینكه خدا با او سخن گوید نیست مگر از ورای حجاب. و منظورش حجاب وحی بود؛ یعنی سایه ها و یا حجابِ اشباحی كه از تسبیحِ سایه ها ایجاد شده بودند. سپس بهشت هفتم را كه بالاترین جنات است آفرید و پس از آن "آدمِ اول" را خلق كرد و از او و ذریه اش میثاق گرفت و به ایشان فرمود: خدای شما كیست؟ گفتند: تو منزهی! ما را بر این سؤال تو علم و دانشی نیست؛ پس به آن حجابی

ص: 31

كه از تسبیح خویش آفریده بود فرمود: ایشان را به نام هایشان و آنچه از آن آفریده شده اندآگاه كن؛ پس حجاب با ایشان تكلم كرده و ایشان را خبر داد و از آنجا بود كه حجت بر خلق واجب شد. پس خدا بر همان مثال، هفت آدم خلق كرد و برای هر آدمی، آسمان وباغی ایجاد نمود و هركدام را بر مبنای اخذ میثاقشان در آسمان ها جای داد به این ترتیب كه اولین را در آسمان اول و همین طور تا هفت آسمان. و نور دومین را از سومین برتر قرار داد و سایه ها را از اراده اش آفرید و به همین ترتیب آنها را ادب كرده و آسمان دوم و سوم و... را برای ایشان آفرید.(1)

ص: 32


1- . قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : نَعَمْ، يَا مُفَضَّلُ الَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِيَّتِهِ فِي الْقِدَمِ وَ الْأَزَلِ هُوَ الْمُكَوِّنُ وَ نَحْنُ الْمُكَانُ وَ هُوَ الْمُنْشِئُ وَ نَحْنُ الشَّيْ ءُ وَ هُوَ الْخَالِقُ وَ نَحْنُ الْمَخْلُوقُونَ وَ هُوَ الرَّبُّ وَ نَحْنُ الْمَرْبُوبُونَ وَ هُوَ الْمَعْنَى وَ نَحْنُ أَسْمَاؤُهُ الْمَعَانِيُّ وَ هُوَ الْمُحْتَجِبُ وَ نَحْنُ حُجُبُهُ قَبْلَ الْحُلُولِ فِي التَّمْكِينِ مُمْكِنِينَ لَا نَحُولُ وَ لَا نَزُولُ وَ قَبْلَ مَوَاضِعِ صِفَاتِ تَمْكِينِ الْتَّكْوِينِ قَبْلَ أَن نُوصَفَ بِالْبَشَرِيَّةِ وَ الصُّوَرِ وَ الْأَجْسَامِ وَ الْأَشْخَاصِ مُمْكِنٌ مُكَوَّنٌ كَائِنِينَ لَا مُكَوِّنِينَ كَائِنِينَ عِنْدَهُ أَنْوَاراً لَا مُكَوِّنِينَ أَجْسَامٌ وَ صُوَرٌ نَاسِلِينَ لَا مُتَنَاسِلِينَ مُحَمَّدُ بْنُ عبداللّه بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ إِلَى آدَمَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ مِن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ مِن مُحَمَّدٍ، وَ عَلِيٌّ مِنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٌ مِن عَلِيٍّ وَ جَعْفَرٌ مِن مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى مِن جَعْفَرٍ وَ عَلِيٌّ مِن مُوسَى وَ مُحَمَّدٌ مِن عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مِن مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ مِن عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدٌ مِنَ الْحَسَنِ بِهَذَا النَّسَبِ لَا مُتَنَاسِلِينَ ذَوَاتِ أَجْسَامٍ وَ لَا صُوَرَ وَ لَا مِثَالَ إِلَّا أَنْوَارٌ نَسْمَعُ اللّه رَبَّنَا وَ نُطِيعُ يُسَبِّحُ نَفْسَهُ فَنُسَبِّحُهُ وَ يُهَلِّلُهَا فَنُهَلِّلُهُ وَ يُكَبِّرُهَا فَنُكَبِّرُهُ وَ يُقَدِّسُهَا فَنُقَدِّسُهُ وَ يُمَجِّدُهَا فَنُمَجِّدُهُ فِي سِتَّةِ أَكْوَانٍ مِنْهَا مَا شَاءَ مِنَ الْمُدَّةِ وَ قَوْلُهُ أَزَلِيِّينَ لَا مَوْجُودِينَ وَ كُنَّا أَزَلِيِّينَ قَبْلَ الْخَلْقِ لَا مَوْجُودِينَ أَجْسَاماً وَ لَا صُوَراً. قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا سَيِّدِي وَ مَتَى هَذِهِ الْأَكْوَانُ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ أَمَّا الْكَوْنُ الْأَوِّلُ نُورَانِيٌّ لَا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ الْكَوْنُ الثَّانِي جَوْهَرِيٌّ لَا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ، وَ الْكَوْنُ الثَّالِثُ هَوَائِيٌّ لَا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ، وَ الْكَوْنُ الرَّابِعُ مَائِيٌّ لَا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ، وَ الْكَوْنُ الْخَامِسُ نَارِيٌّ لَا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ، وَ الْكَوْنُ السَّادِسُ تُرَابِيٌّ لَا غَيْرُ فَأَظَلَّهُ وَ دُوِّرَ ثَمَّ سَمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ فِيهَا الْجَانُّ الَّذِي خَلَقَهُ اللّه مِن مارِجٍ مِن نارٍ إِلَى أَن خَلَقَ اللّه آدَمَ مِنَ التُّرَابِ....قَالَ الْمُفَضَّلُ: يَا مَوْلَايَ إِنِّي لَأَحْسَبُ أَنَّ شِيعَتَكَ لَو غَلَت كُلَّ الْغُلُوِّ فِيكُم تَهْتَدِي إِلَى وَصْفٍ يَسِيرٍ مِمَّا فَضَّلَكُمُ اللّه بِهِ مِن هَذَا الْعِلْمِ الْجَلِيلِ. قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : مَا لَكَ يَا مُفَضَّلُ لَا تَسْأَلُ عَن تَفْصِيلِ الْأَكْوَانِ السِّتَّةِ قُلْتُ يَا مَوْلَايَ بَهَرَنِي وَ اللّه عَظِيمُ مَا سَمِعْتُهُ مِنَ السُّؤَالِ...قَالَ الْمُفَضَّلُ: نَعَم يَا سَيِّدِي عَلِمْتُ وَ فَهِمْتُ، فَكَيْفَ كَانَتِ الْأَظِلَّةُ قَالَ: أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّه تَعَالَى: أَ لَم تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا. ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللّه (سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى) أَوَّلُ مَا خَلَقَ، النُّورُ الظِّلِّيُّ، قُلْتُ: وَ مِمَّا خَلَقَهُ؟ قَالَ: خَلَقَهُ مِن مَشِيئَتِهِ ثُمَّ قَسَمَهُ أَظِلَّةً أَ لَم تَسْمَع قَوْلَ اللّه (تَعَالَى): أَ لَم تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً خَلَقَهُ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ سَمَاءً وَ أَرْضاً وَ عَرْشاً وَ مَاءً ثُمَّ قَسَّمَهُ أَظِلَّةً فَنَظَرَتِ الْأَظِلَّةُ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ فَرَأَت نَفْسَهَا فَعَرَفَت أَنَّهُم كُوِّنُوا بَعْدَ أَن لَم يَكُونُوا وَ أُلْهِمُوا مِنَ الْمَعْرِفَةِ هَذَا الْمِقْدَارَ وَ لَم يُلْهَمُوا مَعْرِفَةَ شَيْ ءٍ سِوَاهُ مِنَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ ثُمَّ إِنَّ اللّه أَدَّبَهُمْ، قَالَ: كَيْفَ أَدَّبَهُمْ؟ قَالَ: سَبَّحَ نَفْسَهُ فَسَبَّحُوهُ وَ حَمَّدَ نَفْسَهُ فَحَمَّدُوهُ وَ لَو لَا ذَلِكَ لَم يَكُن أَحَدٌ يَعْرِفُهُ وَ لَا يَدْرِي كَيْفَ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ يَشْكُرُهُ فَلَم تَزَلِ الْأَظِلَّةُ تَحْمَدُهُ وَ تُهَلِّلُهُ، فَمَكَثُوا عَلَى ذَلِكَ سَبْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ فَنَشْكُرُ اللّه ذَلِكَ لَهُم فَخَلَقَ مِن تَسْبِيحِهِمُ السَّمَاءَ السَّابِعَةَ. ثُمَّ خَلَقَ الْأَظِلَّةَ أَشْبَاحاً وَ جَعَلَهَا لِبَاساً لِلْأَظِلَّةِ وَ خَلَقَ مِن تَسْبِيحِ نَفْسِهِ الْحِجَابَ الْأَعْلَى ثُمَّ تَلَا وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللّه إِلَّا وَحْياً أَو مِن وَراءِ حِجابٍ الْوَحْيُ يَعْنِي الْأَظِلَّةَ أَو مِن وَرَاءِ حِجَابٍ يَعْنِي الْأَشْبَاحَ الَّتِي خُلِقَت مِن تَسْبِيحِ الْأَظِلَّةِ ثُمَّ خَلَقَ لَهُمُ الْجَنَّةَ السَّابِعَةَ وَ السَّمَاءَ السَّابِعَةَ وَ هِيَ أَعْلَى الْجِنَانِ ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ الْأَوَّلَ وَ أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاقَ وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ، فَقَالَ لَهُمْ: مَن رَبُّكُم قالُوا: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا فَقَالَ: لِلْحِجَابِ الَّذِي خَلَقَهُ مِن تَسْبِيحِ نَفْسِهِ أَنْبِئْهُم بِأَسْمائِهِم وَ مِن أَيِّ شَيْ ءٍ خُلِقُوا فَأَنْبَأَهُمُ الْحِجَابُ فِي ذَلِكَ فَكَانَ الْحِجَابُ الْأَوَّلُ يُعْلِمُهُم فَمِن هُنَاكَ وَجَبَتِ الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ. ثُمَّ إِنَّ اللّه خَلَقَ عَلَى مِثَالِ ذَلِكَ سَبْعَةَ آدَمَ وَ خَلَقَ لِكُلِّ آدَمَ سَمَاءً وَ جَنَّةً فَجَعَلَ الْأَوَّلَ مَن أَجَابَ لِأَخْذِ الْمِيثَاقِ الْأَوَّلِ ثُمَّ الثَّانِيَ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ يُفَضِّلُ الْأَوَّلَ فِي الْأَوَّلِ، وَ خَلَقَ النُّورَ الثَّانِيَ أَفْضَلَ مِنَ الثَّالِثِ، وَ خَلَقَ الْأَظِلَّةَ مِن إِرَادَتِهِ عَلَى مَا شَاءَ، ثُمَّ أَدَّبَهُم عَلَى مِثَالِ الْأَوَّلِ وَ خَلَقَ لَهُمُ السَّمَاءَ الثَّانِيَةَ وَ الْجَنَّةَ الثَّانِيَةَ... الهدايه الكبري 439

در این روایت علاوه بر اینكه امام صادق (علیه السلام) توضیح مفصلی درمورد چگونگی خلقت ارواح و تأدیب ایشان فرموده اند؛ سخن از ایجاد "آدمِ اول" به میان آورده كه با ضمیمه كردن قرائن موجود در همین روایت و روایات دیگر این نتیجه به دست می آیدكه آدم های فراوانی به عنوان سر سلسله آفرینش، خلق شده و هر كدام فرزندان و اولادی با عنوان بنی آدم دارند كه سلسله ی ما یكی از آنهاست. البته اینكه آیا همگی این سلسله ها، به یك شكل و صورت اند و اینكه آیا در سایر خصوصیات انسانی همانند یكدیگرند یا با هم فرق می كنند؛ امری است بر ما پوشیده، كه در اخبار ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز بدان پرداخته نشده یا به ما نرسیده است.

جابر بن یزید گوید:

از امام باقر (علیه السلام) درباره ی آیه «آیا ما از آفرینش نخست ناتوان شدیم؟ بلكه آنان در آفرینش تازه ای هستند.» پرسیدم، حضرت فرمودند: اى جابر! تأویل آیه این است كه خداوند متعال آنگاه كه این آفریدگان و این جهان را نابود ساخته و بهشتیان را در بهشت و دوزخیان را در دوزخ جاى دهد، جهان دیگرى غیر از این جهان را از نو پدید مى آورد، بدون نر و ماده، تا او را پرستیده و یگانه دانند و برای آنان زمینى غیر از این زمین مى آفریند كه در آن استقرار یافته و آسمان

ص: 33

دیگرى كه بر آنان سایه افكند. شاید تو بر این باورى كه خداوند، تنها این جهان را آفریده و به جز شما بشرى را نیافریده است؟ آرى به خدا سوگند! به طور حتم خداوند متعال، هزار هزار جهان و هزار هزار آدم آفریده كه تو در پایان این جهان ها و آن آدمیان هستى.(1)

اینكه امام (علیه السلام) فرمودند: "بدون نر و ماده" ظاهرا منظورشان این است كه ابتدای خلقت ایشان منفصل از گذشتگان است و ابتدای ایجادشان از پدر و مادر نیست، درست مانند حضرت آدم؛ پس آنها نیز چون ما سر سسلسله ای دارند كه از نر و ماده ای ایجادنشده؛ ولی خود، چنین نیستند و تداوم نسلشان از طریق ازدواج و تكثیر نسل است.

حضرت زین العابدین (علیه السلام) نیز به ابوحمزه ثمالی فرموده اند:

خداوند، محمد و علی و فرزندان پاكشان را از نور عظمت خود آفرید و آنها را قبل از آفرینش مخلوقات به صورت شبح قرار داد؛ سپس فرمودند: تو خیال می كنى خداوند جز شما چیزى نیافریده است؟ به خدا سوگند! هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفرید كه تو در آخرین آن عوالم قرار گرفته اى.(2)

در هر حال، خلقت هر عالمی به این نحو بوده كه پیش از آفرینشِ بدن هایشان ارواح ایشان خلق شده و از آنها عهد و میثاق هایی اخذ شده است و دیگر آنكه از ابتدای خلقت ارواح تا سرانجام بهشت و دوزخِ هر گروهی، یك عالم نامیده می شود كه معلوم

ص: 34


1- . عَن جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَل هُم فِي لَبْسٍ مِن خَلْقٍ جَدِيدٍ فَقَالَ يَا جَابِرُ تَأْوِيلُ ذَلِكَ أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْكَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِن غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُم أَرْضاً غَيْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُم وَ سَمَاءً غَيْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُم لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَم يَخْلُق بَشَراً غَيْرَكُم بَل وَ اللّه لَقَد خَلَقَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّينَ. توحيد صدوق: 277
2- . عَن أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ اللّه خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِن نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُم أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللّه لَم يَخْلُق خَلْقاً سِوَاكُم بَلَى وَ اللّه لَقَد خَلَقَ اللّه أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللّه فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ. بحار الانوار 25: 25

نیست موازی باشند؛ بلكه ظاهر فرمایش ائمه اطهار (علیهم السلام) بر این است كه پس از انتهای كارِ عالمی، خدا بنیان عالم دیگری را پی ریزی می كند؛ یعنی ما اكنون حدودا در رتبه ی هزار هزارم خلقتیم بدین معنا كه یك میلیون عالم و آدم و بنی آدم پیش از ما آفریده شده و كارشان به سرانجام رسیده و خدا در پی ایشان، جد ما آدمِ ابوالبشر را آفریده و پس از ما نیز سلسله ای جدید ایجاد خواهد كرد. با همه ی این تفاصیل باید متذكر شویم كه براساس كلام نورانی حضرت صادق (علیه السلام) ، حجت در همه ی عوالم، ائمه معصومین (علیهم السلام) اند(1)

كه پیش از آفرینش اولین عالم و آدم بوده اند و خواهند بود؛ چرا كه ایشان حقیقتا فرزندان هیچ آدمی نیستند كه در سلسله ی او گنجیده و در سایر عوالم نباشند؛ بلكه خدای متعال ایشان را پیش از خلقت هر چیزی و هر عالمی، از نور جلال و جمالش آفریده و در تمام عوالم بوده و هستند.

وجود میثاق در عالم ارواح

روایاتی كه دلالت می كند بر اینكه ارواح پیش از خلقت ابدان، خلق شده اند بر ایننكته نیز اشعار دارد كه بدن خوبان، به خاطر اینكه در عالم ارواح، اقرار به ربوبیت خدا و نبوت انبیاء (علیهم السلام) كرده اند از طینتِ خوب آفریده شده اند، و بدن اشرار به سبب اینكه قلباً منقاد پیمان الهی نشدند، از طینت بد آفریده شده است؛ و همانطور كه پس از این هم خواهد آمد، این علامتِ وجود اختیار و عقل در عوالم قبل است.

مرحوم علامه مجلسی «رضوان اللّه علیه» نیز بر همین مهم تأكید كرده و فرموده: «نتیجه این اخبار این است كه اگر ایشان در عالم ظلال و ارواح به ولایت، اقرار كرده بودند؛ خداوند ارواح ایشان را در اجسادی قرار می داد كه از آب گوارا ایجاد شده بودند؛ پس منشأ اختلاف در طینت، همان اولین تكلیف در عالم ارواح هنگام اخذ میثاق است.»(2)

روایتی كه علامه مجلسی بدان اشاره كرده، حدیثی است كه سماعه از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. جناب سماعه گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه درباره ی آیه «و اگر بر راه استقامت می ورزیدند به ایشان آب گوارا می نوشاندیم» می فرمودند:

ص: 35


1- . تفسير نور الثقلين 1: 16
2- . و حاصل الخبر أن المراد بالآية أنهم لو كانوا أقروا في عالم الضلال و الأرواح بالولاية لجعلنا أرواحهم في أجساد مخلوقة من الماء العذب فمنشأ اختلاف الطينة هو التكليف الأول في عالم الأرواح عند الميثاق. بحارالانوار 5: 235

منظور استقامت بر ولایت در اصل خلقت است، زمانی كه در عالم ارواح بودند، همان وقت كه خدا میثاق بنی آدم را گرفت. مقصود آن است كه اگر بر ولایت استقامت می ورزیدند آبی گوارا به ایشان می نوشاندیم؛ یعنی ارواح ایشان را در آبی شیرین و گوارا قرار می دادیم.(1)

در این روایت، اصل خلقت هر كسی را همان خلقت روحش معرفی كرده اند؛ اما نكته ی مهم آن است كه فرموده اند اگر در عالم ارواح، بر ولایت استقامت ورزیده بودند، ارواح ایشان را در آبی گوارا قرار می دادیم. در آینده خواهیم دید كه خدا پس از خلقت ارواح، برای هر یك از آنها بدنی آفرید كه بعضی از آن بدن ها را با آب گوارا و بعضی را با آب تلخ و شور آمیخت و دسته ی اول را سعداء یا اصحاب الیمین و دومین را اشقیاء و یا اصحاب الشمال نامید. و اینگونه معلوم می شود كه هر كسی با كیفیت اختیار خویش، طینتش را در عالم ذر، معیّن نموده است. ما در فصل هشتم این كتاب، بحث مبسوطیپیرامون وجود اختیار در عوالم پیشین خواهیم داشت.

باز درباره ی مواثیق عالم ارواح، جناب جابر از حضرت باقر العلوم (علیه السلام) و ایشان از پدرانشان روایت مى كنند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت على (علیه السلام) فرمودند:

خداوند در ابتدای خلقت، به تو احتجاج كرد، و در آن هنگام همه به صورت اشباح بودند. خداوند فرمود: آیا من خداى شما نیستم؟ گفتند: آرى! تو خداى ما هستی. فرمود: آیا محمد رسول من نیست؟ گفتند: آرى! و بعد فرمود: مگر على امیرمؤمنان نیست؟ در این جا همه تكبر و خودخواهى كردند و ولایت تو را نپذیرفتند مگر گروه اندكى كه آنها هم بسیار كم هستند و آنها اصحاب الیمین مى باشند.(2)

ص: 36


1- . عَن سَمَاعَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ أَن لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُم ماءً غَدَقاً: «يَعْنِي الْوَلَايَةَ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّةِ، حِينَ أَخَذَ اللّه مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ لَأَسْقَيْناهُم ماءً غَدَقاً يَعْنِي لَكِنَّا أَظْلَلْنَاهُم فِي الْمَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبِ». مختصرالبصائر: 424
2- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ (علیهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللّه بِكَ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَيْثُ أَقَامَهُم أَشْبَاحاً فَقَالَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى قَالَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي قَالُوا بَلَى قَالَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَأَبَى الْخَلْقُ جَمِيعاً إِلَّا اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَن وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُم أَقَلُّ الْقَلِيلِ وَ هُم أَصْحَابُ الْيَمِين. بشارة المصطفي: 24 و اليقين: 282

اینكه مردم در عالم ارواح، میثاق الهی را پذیرفته و یا با سوار شدن بر زورق شكسته ی تكبّر و نخوت، از قبول آن سرپیچی كرده اند؛ خود، علامت خوبی برای وجود اختیار در آن عالم است؛ چرا كه اگر مردم نسبت به پذیرش مواثیق الهی مجبور بودند باید همگی به صورت یكسان نسبت به همه ی پیمان های حضرت حق مجبور باشند در حالی كه در این فرمایش حضرت باقر (علیه السلام) خلاف این امر بیان شده و وجود اختیار در عالم ارواح از ظاهر كلام ایشان مشهود است.

سر حلقه ی اولیاء، امیرمؤمنان حضرت علی مرتضی (علیه السلام) در یكی از خطبه های خویش فرموده اند:

همانا كلیدهای غیب در نزد من است آن كلیدهایی كه پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كسی جز من از آن خبر ندارد. من همان كسی هستم كه در صحف اولی به نام ذوالقرنین از من یاد شده، من صاحب انگشتری سلیمانم، من متولی حسابم، من صاحب صراط و قیامتم، من به امر پروردگار، تقسیم كننده ی بهشت و دوزخم، من آدم اول و نوح اولم، من نشانه جبارم، من حقیقت اسرارم، منم آنكه به درختان، برگ و بار دهد، منم آنكه چشمهساران را جاری كند، منم خازن علم، منم كوه بزرگ حلم و بردباری، منم امیرالمؤمنین و عین الیقین و حجت خدای در آسمان ها و زمین،... من همان كسی هستم كه خدا در عالم ارواح مرا اقامه كرده و ارواح را به اطاعت من فراخواند؛ پس چون طاعت من(در دنیا) آشكار شد آن را انكار كرده و منكرش شدند. در این باره خدا فرمود: چون آنچه را كه از پیش می شناختند بر ایشان آمد بدان كافر شدند...(1)

ص: 37


1- . و من خطبة له (علیه السلام) قال: أنا عندي مفاتيح الغيب، لا يعلمها بعد رسول اللّه إلّا أنا، أنا ذو القرنين المذكور في الصحف الأولى، أنا صاحب خاتم سليمان، أنا ولي الحساب، أنا صاحب الصراط و الموقف، قاسم الجنة و النار بأمر ربّي، أنا آدم الأوّل، أنا نوح الأوّل، أنا آية الجبّار، أنا حقيقة الأسرار، أنا مورق الأشجار، أنا مونع الثمار، أنا مفجّر العيون، أنا مجري الأنهار، أنا خازن العلم، أنا طود الحلم، أنا أمير المؤمنين، أنا عين اليقين، أنا حجّة اللّه في السّماوات و الأرض،... أنا الذي أقامني اللّه في الأظلة و دعاهم إلى طاعتي، فلما ظهرت أنكروا، فقال اللّه سبحانه: فَلَمَّا جاءَهُم ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ... مشارق انوار اليقين: 269

دعوت مردم به چیزی علامت این است كه آنها قدرت تشخیص و شناخت آن را داشته (به تعبیر دیگر عقل داشته اند) و همچنین پذیرفتن و یا انكار آن چیز برایشان میسور و ممكن بوده است. (به بیان دیگر، قدرت اختیار و انتخاب داشته اند).

در كلامی دیگر حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فرمودند:

... بدانید اى شیعیان! كه مجاز نیست كسى از خلایق، در امر دین، به میل خویش و آنچه در نظرش خوب می نماید یا به نوعى از انواع قیاس، عمل نماید. به تحقیق كه خداى بلند مرتبه، قرآن را فرستاده و همه چیز را در قرآن، بیان كرده و جمعى را اهل قرآن قرار داده و ایشان كسانی هستند كه خداى تعالى، علم قرآن را به آنها داده، و ایشان اجازه ندارند كه در قرآن یا در دین، به رای و نظر خود یا به قیاس، عمل كنند. و خداى تعالى، ایشان را به سبب آنچه از علم خود به ایشان داده و ایشان را به آن علم، مخصوص ساخته و آن علم را نزد ایشان گذاشته از اینگونه كارها، مستغنى ساخته است. و اینكرامتى است از جانب خداى عزوجل كه ایشان را به آن، گرامى داشته و ایشان اند اهل ذكر كه خداى تعالى، امّت حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر فرموده به آن كه احكام و آنچه را كه ندانند، از ایشان سؤال كنند. و ایشان اند آن جماعتى كه كسى كه از ایشان سؤال كند و در علم سابق الهى بوده باشد كه تصدیقِ ایشان بكند و پیروىِ ایشان بكند، او را به راه حق، راهنمایى مى كنند و از علم قرآن به او آن قدر عطا مى كنند كه راه بندگى و قرب الهى را به اذن خداى تعالى بیابد و به همه ی راه هاى حق، هدایت یابد. و ایشان اند آن جماعتى كه از ایشان و از سؤال از ایشان و از علمى كه خداى تعالى ایشان را به آن گرامى داشته و آن علم را نزد ایشان گذاشته، كسى رو نمى گردانَد، مگر آنها

ص: 38

كه علم سابق الهى به شقاوت ایشان، در اصل آفرینش در عالم ارواح، تعلّق گرفته... و این جماعت، آنهایند كه به خواهش و رأى خود و به قیاس عمل كرده اند تا آن كه شیطان، در ایشان تصرّف كرده و اضلال نموده؛ زیرا كه ایشان، جماعتى را كه اهل ایمان اند، در علم قرآن، كافر مى دانند و جماعتى را كه اهل ضلالت و گمراهى هستند، در علم قرآن، مؤمن مى شمارند.(1)در این سخن حكیمانه، حضرت ابوعبداللّه (علیه السلام) درست بر خلاف كسانی كه دنیا را آغاز آفرینش هر انسانی می دانند؛ اصل آفرینش هر كسی را و آغاز و ریشه ی خلقتش را همان ایجاد روحش دانسته و ابتدای خلقت هر انسانی را آفرینش روحش معرفی می كنند. از دیگر سوی، رفتار این دنیای افراد را نیز مبتنی بر اختیارات گذشته ی او دانسته و می فرمایند كسانی كه در دنیا از آل محمد (علیهم السلام) روی گردانند همان هایی هستند كه در عالم ارواح، این طریقه را برگزیده و متّصف به شقاوت شدند.

همچنین در حدیث قدسی آمده است:

...ای محمد! تو فرستاده من به سوی همه ی مخلوقاتم هستی و علی (علیه السلام) ولیّ من و امیرمؤمنان است و بر همین اساس از ملائكه و پیامبران و جمیع خلقم در حالی كه روح بودند و هنوز آسمان و زمین

ص: 39


1- . قال الصادق (علیه السلام) : ... وَ اعْلَمُوا أنَّهُ لَيْسَ مِن عِلْمِ اللّه وَ لَامِن أمْرِهِ أَن يَأْخُذَ أحَدٌ مِن خَلْقِ اللّه فِى دِينِهِ بِهَوىً وَ لَارَأيٍ وَ لَامَقَايِيسَ؛ قَد أنْزَلَ اللّه الْقُرْآنَ، وَ جَعَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَىْ ءٍ، وَ جَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَ لِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلًا لَايَسَعُ أهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذِينَ آتَاهُمُ اللّه عِلْمَهُ أن يَأْخُذُوا فِيهِ بِهَوىً وَ لَارَأْىٍ وَ لَا مَقَايِيسَ، أغْنَاهُمُ اللّه تَعَالَى عَن ذَلِكَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه مِن عِلْمِهِ وَ خَصَّهُم بِهِ وَ وَضَعَهُ عِنْدَهُم كِرَامَةً مِنَ اللّه أكْرَمَهُم بِهَا، وَ هُم أهْلُ الذِّكْرِ الَّذِينَ أمَرَ اللّه هَذِهِ الْامَّةَ بِسُؤالِهِمْ، وَ هُمُ الَّذِينَ مَن سَأَلَهُم وَ قَد سَبَقَ فِى عِلْمِ اللّه أن يُصَدِّقَهُم وَ يَتَّبِعَ أَثَرَهُم أرْشَدُوهُ وَ أعْطَوْهُ مِن عِلْمِ الْقُرْآنِ مَا يَهْتَدِى بِهِ إلَى اللّه بِإذْنِهِ وَ إلى جَميعِ سُبُلِ الْحَقِّ، وَ هُمُ الَّذِينَ لَايَرْغَبُ عَنْهُم وَ لاعَن مَسْأَلَتِهِم وَ عَن عِلْمِهِمُ الَّذِى أكْرَمَهُمُ اللّه بِهِ وَ جَعَلَهُ عِنْدَهُم إلَّامَن سَبَقَ عَلَيْهِ فِى عِلْمِ اللّه الشَّقَاءُ فِى أصْلِ الْخَلْقِ تَحْتَ الأظِلَّةِ، فَاولئِكَ الَّذينَ يَرْغَبُونَ عَن سُؤالِ أهْلِ الذِّكْرِ وَ الَّذِينَ آتَاهُمُ اللّه عِلْمَ الْقُرْآنِ وَ وَضَعَهُ عِنْدَهُم وَ أمَرَ بِسُؤَالِهِمْ، وَ اولئِكَ الَّذينَ يَأْخُذُونَ بِأهْوائِهِم وَ آرَائِهِم وَ مَقَايِيسِهِم حَتّى دَخَلَهُمُ الشَّيْطَانُ، لأنَّهُم جَعَلُوا أهْلَ الْإيمَانِ فِى عِلْمِ الْقُرآنِ عِنْدَ اللّه كَافِرِينَ، وَ جَعَلُوا أهْلَ الضَّلَالَةِ فِى عِلْمِ الْقُرآنِ عِنْدَ اللّه مُؤْمِنينَ، وَ حَتّى جَعَلُوا مَا أحَلَّ اللّه فِى كَثِيرٍ مِنَ الْأمْرِ حَرَاماً، وَ جَعَلُوا مَا حَرَّمَ اللّه فِى كَثِيرٍ مِنَ الْأمْرِ حَلَالًا، فَذَلِكَ أصْلُ ثَمَرَةِ أهْوَائِهِمْ. مرآة العقول 25: 13

را نیافریده بودم عهد و میثاق گرفتم؛ چرا كه تو را دوست دارم.(1)

و در خبری دیگر، راوی گوید: حضرت باقر (علیه السلام) از شخصی به نام عمران، درباره ی اوضاع مردم پرسیدند؛ پس گفت: آقاجان! حجاج را دیدم كه بر روی منبر به پدر بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ناسزا می گفت! امام (علیه السلام) فرمودند:

دشمنان خدا آشكارا ما را دشنام می دهند! همانا اگر ایشان می توانستند كه از شیعیان ما باشند شیعه شده بودند و لكن نمی توانند. خدا میثاق ما و شیعیانمان را زمانی گرفت كه همگی سایه (روح) بودند پس اگر همه مردم تلاش كنند نخواهند توانست كه كسی را به شیعیان ما افزوده و یا كسی را كم كنند.(2)

بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عالم ارواح

دو برادر بزرگوار یعنی زراره و حمران كه از موثّق ترین اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می باشند از آن دو بزرگوار نقل كرده اند كه فرمودند:

آنگاه كه خدا خلقش را آفرید و آنها سایه هایی بیش نبودند (اشاره به عالم ارواح) رسول گرامی خویش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر ایشان مبعوث ساخت؛ پس برخی به او ایمان آورده و بعضی تكذیبش كردند. سپس (در دنیا) او را بر خلق دیگرش (انسانهایی كه پس از طی عالم ارواح به دنیا آمده اند) مبعوث ساخت؛ پس همانهایی كه در عالم ارواح، به او ایمان آورده بودند در اینجا هم به او ایمان آورده و

ص: 40


1- . يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ رَسُولِي إِلَى جَمِيعِ خَلْقِي وَ إِنَّ عَلِيّاً وَلِيِّي وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى ذَلِكَ أَخَذْتُ مِيثَاقَ مَلَائِكَتِي وَ أَنْبِيَائِي وَ جَمِيعِ خَلْقِي وَ هُم أَرْوَاحٌ مِن قَبْلِ أَن أَخْلُقَ خَلْقاً فِي سَمَائِي وَ أَرْضِي مَحَبَّةً مِنِّي لَك. بحار الانوار 18: 399
2- . عن عِمْرَان أَنَّهُ خَرَجَ فِي عُمْرَةٍ زَمَنَ الْحَجَّاجِ فَقُلْتُ لَهُ هَل لَقِيتَ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ نَعَم قُلْتُ فَمَا قَالَ لَكَ قَالَ قَالَ لِي يَا عِمْرَانُ مَا خَبَرُ النَّاسِ فَقُلْتُ تَرَكْتُ الْحَجَّاجَ يَشْتِمُ أَبَاكَ عَلَى الْمِنْبَرِ أَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِ فَقَالَ أَعْدَاءُ اللّه يَبْدَهُونَ سَبَّنَا أَمَا إِنَّهُم لَوِ اسْتَطَاعُوا أَن يَكُونُوا مِن شِيعَتِنَا لَكَانُوا وَ لَكِنَّهُم لَا يَسْتَطِيعُونَ إِنَّ اللّه أَخَذَ مِيثَاقَنَا وَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا وَ نَحْنُ وَ هُم أَظِلَّةٌ فَلَو جَهَدَ النَّاسُ أَن يَزِيدُوا فِيهِ رَجُلًا أَو يَنْقُصُوا مِنْهُ رَجُلًا مَا قَدَرُوا عَلَى ذَلِكَ. المحاسن 1: 203 و بحارالانوار 5: 252

كسانی كه پیش از این تكذیبش كرده بودند اینجا نیز انكارش كردند. امام (علیه السلام) سپس این آیه را تلاوت كردند: «پس اینگونه نبودند كه ایمان بیاورند به چیزی كه پیش از این تكذیبش كرده بودند.»(1)

در خبری دیگر، مفضل بن عمر مى گوید: محضر امام جعفر بن محمد (علیهما السلام) عرض كردم: براى چه امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (علیه السلام) تقسیم كننده بهشت و دوزخ گردیده اند؟ حضرت فرمودند:

براى این كه حبّ آن حضرت، ایمان و بغضش كفر است و بهشت، براى اهل ایمان و دوزخ، براى اهل كفر آفریده شده است و به خاطر همین علّت، آن جناب تقسیم كننده ی بهشت و دوزخ مى باشند؛ پس فقط كسانى كه محبّت آن حضرت را دارند داخل بهشت مى شوند؛ همانطور كه صرفا كسانى كه بغض آن جناب را دارند وارد دوزخ مى گردند... سپس فرمودند: از خلق اوّلین و آخرین احدى داخل بهشت نمى شوند مگر آن كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دوست داشته باشد؛چنانچه دیّارى داخل آتش نمى گردد مگر آن كه مبغض آن حضرت باشد، بنابراین ثابت شد كه حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) تقسیم كننده ی جنّت و نار مى باشند.

مفضّل مى گوید: محضر مبارك امام (علیه السلام) عرض كردم: اى پسر رسول خدا! كدورت و گرفتگى را از من برداشتید، خدا كدورت را از شما بردارد، باز هم از آن علمى كه حقّ تعالى به شما داده به من تعلیم فرمایید، پس آن حضرت فرمودند: سؤال كن. محضرشان عرضه داشتم: آیا حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) دوستانشان را به بهشت و

ص: 41


1- . عَن زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عبداللّه (علیهما السلام) قَالا إِنَّ اللّه خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هِيَ أَظِلَّةٌ فَأَرْسَلَ رَسُولَهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فَمِنْهُم مَن آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُم مَن كَذَّبَهُ ثُمَّ بَعَثَهُ فِي الْخَلْقِ الْآخَرِ فَآمَنَ بِهِ مَن كَانَ آمَنَ بِهِ فِي الْأَظِلَّةِ وَ جَحَدَهُ مَن جَحَدَ بِهِ يَوْمَئِذٍ فَقَالَ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ. بحارالانوار 5: 259

دشمنانشان را به دوزخ وارد مى كنند، یا رضوان و مالك (یعنى رضوان دوستان را به بهشت و مالك دشمنان را به دوزخ)؟

حضرت فرمودند: اى مفضّل! آیا مى دانى كه حق تبارك و تعالى دو هزار سال قبل از خلقت مخلوقات در عالم ارواح، روح رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به سوى ارواح انبیاء (علیهم السلام) مبعوث نمود؟

عرض كردم: آرى مى دانم!.

حضرت فرمودند: آیا مى دانى كه نبىّ اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انبیاء را به توحید و اطاعت از حق دعوت و ایشان را به بهشت وعده داده و كسانى را كه با اجابت انبیاء مخالفت كرده و جواب ایشان را انكار نمودند، به دوزخ وعید فرمود؟ عرض كردم: آرى مى دانم! حضرت فرمودند: آیا نبىّ اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضامن وعده و وعیدى كه داده اند نمى باشند؟ عرض كردم: آرى! حضرت فرمودند: آیا على بن ابى طالب جانشین پیامبر و امام امّت او نمى باشند؟ عرض كردم: آرى!. حضرت فرمودند: آیا رضوان و مالك، از فرشتگان و كسانی كه براى شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) استغفار كرده و به واسطه ی داشتن محبّت آن حضرت نجات مى یابندنمى باشند؟ عرض كردم: آرى همین طور است!. حضرت فرمودند: بنا بر این على بن ابى طالب (علیه السلام) از طرف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم كننده ی بهشت و دوزخ بوده و رضوان و مالك به امر حق تبارك و تعالى از امر و فرمان آن جناب اطاعت كنند و تابع ایشان مى باشند. اى مفضّل! این معانى را ضبط كن كه از علوم مخزون و اسرار بوده و مواظب باش آن را فقط به اهلش برسانى و از نااهل پنهان نما.(1)

ص: 42


1- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (علیه السلام) لِمَ صَارَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْرٌ وَ إِنَّمَا خُلِقَتِ الْجَنَّةُ لِأَهْلِ الْإِيمَانِ وَ خُلِقَتِ النَّارُ لِأَهْلِ الْكُفْرِ فَهُوَ (علیه السلام) قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ فَالْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ مَحَبَّتِهِ وَ النَّارُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا أَهْلُ بُغْضِهِ ...قَالَ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن أَحَبَّهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَن أَبْغَضَهُ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَهُوَ إِذَن قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللّه عَنْكَ فَزِدْنِي مِمَّا عَلَّمَكَ اللّه قَالَ سَل يَا مُفَضَّلُ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) يُدْخِلُ مُحِبَّهُ الْجَنَّةَ وَ مُبْغِضَهُ النَّارَ أَو رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ رُوحٌ إِلَى الْأَنْبِيَاءِ (علیهم السلام) وَ هُم أَرْوَاحٌ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَي عَامٍ فَقُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ دَعَاهُم إِلَى تَوْحِيدِ اللّه وَ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ وَعَدَهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى ذَلِكَ وَ أَوْعَدَ مَن خَالَفَ مَا أَجَابُوا إِلَيْهِ وَ أَنْكَرَهُ النَّارَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ فَلَيْسَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ضَامِناً لِمَا وَعَدَ وَ أَوْعَدَ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ بَلَى- قَالَ أَ وَ لَيْسَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) خَلِيفَتَهُ وَ إِمَامَ أُمَّتِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ وَ لَيْسَ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ مِن جُمْلَةِ الْمَلَائِكَةِ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ لِشِيعَتِهِ النَّاجِينَ بِمَحَبَّتِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) إِذَن قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ عَن رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ صَادِرَانِ عَن أَمْرِهِ بِأَمْرِ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَا مُفَضَّلُ خُذ هَذَا فَإِنَّهُ مِن مَخْزُونِ الْعِلْمِ وَ مَكْنُونِهِ لَا تُخْرِجْهُ إِلَّا إِلَى أَهْلِهِ. علل الشرايع 1: 163

از حضرت باقر (علیه السلام) هم روایت است كه فرمودند:

خداوند آفرید خلق را، و دوستان خود را از آنچه كه دوست می داشت خلق نمود و آن طینت بهشتى بود، و خلق نمود دشمنان خود را از آنچه كه دشمن می داشت و آن طینت آتش (جهنم) بود، و همه را در عالم ظلال مبعوث كرد. راوى گوید عرض كردم: ظلال چیست؟ فرمودند: مى بینى سایه خود را در آفتاب با آنكه سایه تو چیزى هست و چیزی(جسمی) نیست، ظلال هم همانند آن سایه است. سپس خداوند بر ایشان در همان عالمِ ارواح، پیامبران را ارسال كرد تا همه ی خلق، را به خدائى خود فراخوانَد، چنان كه در قرآن مجیدش به همین مطلب اشاره فرموده: «اگر از تمام مردم سؤال كنى كه چه كسى ایشان را خلق نموده همگى خواهند گفت: خداوند (قادر مطلق) ما را آفریده» و سپس اقراربه نبوت پیغمبران را خواست و لیكن بعضى اقرار كردند و بعضى اقرار نكردند، و بعد آنها را به ولایت و دوستى با ما دعوت كرد، پس هر كه ما را دوست می دارد (و پیرو ما می باشد) در آن روز اقرار كرده، و هر كه دشمن ما اهل بیت است (و حقوق حقه ما را غصب كرده و می كند) ولایت و دوستى ما را انكار نمود (و اقرار نكرد) و اشاره به همین است

ص: 43

این آیه ی شریفه: «(مردم منافق و كافر) ایمان نخواهند آورد چون پیش از این (در عالم ارواح یا عالم ذر) تكذیب كرده اند (و اقرار ننموده اند)»، بعد از آن حضرت فرمودند: تكذیب آنها در آن عالم بود كه خداوند از ایشان عهد و میثاق می گرفت، و اگر در آن روز اقرار كرده بودند در دنیا هم اقرار می كردند.(1)

زراره و حمران و محمد بن مسلم از حضرت باقر و حضرت صادق (علیهما السلام) نقل كرده اند كه درباره آیه «و دل ها و دیدگانشان را برمى گردانیم [در نتیجه به آیات ما ایمان نمى آورند] چنانكه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند» فرمودند:

منظور از نخستین بار، زمانی است كه از ایشان میثاق گرفت.(2)

و امام به حق ناطق، جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فرمودند:

خداوند تبارك وتعالی، دو هزار سال پیش از آنكه جسم ها را بیافریند، روح ها را آفرید و ارواح محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان پس از آنها را برترین و شریف ترین آن ارواح قرار داد و ارواح آنها رابر آسمان ها، زمین و كوه ها عرضه داشت و نور آنها، آسمان ها، زمین و كوه ها را پوشاند. خداوند تبارك وتعالی به آسمان ها، زمین و كوه ها فرمود: اینان دوستان، اولیاء و حجّت های من بر خلقم، و امامان آفریدگانم هستند. تا به حال مخلوقی را محبوب تر از آنان نزد خود

ص: 44


1- . عَن عبداللّه بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِيِّ وَ عُقْبَةَ جَمِيعاً عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَن أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ كَانَ مَا أَحَبَّ أَن خَلَقَهُ مِن طِينَةِ الْجَنَّةِ وَ خَلَقَ مَن أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَن خَلَقَهُ مِن طِينَةِ النَّارِ ثُمَّ بَعَثَهُم فِي الظِّلَالِ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ ءٍ الظِّلَالُ فَقَالَ أَ لَم تَرَ إِلَى ظِلِّكَ فِي الشَّمْسِ شَيْ ءٌ وَ لَيْسَ بِشَيْ ءٍ ثُمَّ بَعَثَ فيهم النَّبِيِّينَ فَدَعَوْهُم إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللّه وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَن خَلَقَهُم لَيَقُولُنَّ اللّه ثُمَّ دَعَوْهُم إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ فَأَنْكَرَ بَعْضٌ وَ أَقَرَّ بَعْضٌ ثُمَّ دَعَوْهُم إِلَى وَلَايَتِنَا فَأَقَرَّ بِهَا وَ اللّه مَن أَحَبَّ وَ أَنْكَرَهَا مَن أَبْغَضَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّ. كافي 2: 10 و علل الشرايع 1: 118
2- . عَن زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَن أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عبداللّه (علیهما السلام) عَن قَوْلِ اللّه وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُم وَ أَبْصارَهُم إِلَى آخِرِ الْآيَةِ أَمَّا قَوْلُهُ كَما لَم يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَإِنَّهُ حِينَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ. تفسير عياشي 1: 374

نیافریدم. به خاطر آنان و به خاطر كسانی كه ولایت آنان را برگزیدند، بهشت خود و به خاطر كسانی كه با آنان مخالفت و دشمنی ورزیدند، آتش جهنّم را آفریدم. پس هركسی را كه مدعی منزلت ایشان باشد و جایگاه آنان نزد عظمت من را مدعی شود، مجازاتی كنم كه احدی از جهانیان را چنان مجازات نكرده باشم! و او را به همراه مشركان، در پایین ترین طبقه ی آتش خود قرار می دهم و كسانی را كه به ولایت آنان اذعان و اعتراف كنند و ادّعا نكنند كه دارای منزلت آنان نزد من و صاحب جایگاه آنان نزد عظمت من اند، به همراه آنان در باغ های بهشتِ خود جای می دهم و هرچه را نزد من بخواهند، در بهشت برایشان فراهم می كنم. من كرامت خود را به آنان ارزانی داشته و آنان را در جوار خود بنشاندم و آنان را شفیع بندگان و كنیزان گناهكار خود قرار دادم. بنابراین ولایت آنان، امانتی نزد خلق من است. پس كدامیك از شما را این قدرت است كه این امانت را با سنگینی هایش بر دوش كشیده، آن را برای خود و نه برای برگزیدگانم، ادّعا كند؟

آسمان ها، زمین و كوه ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند. و از اینكه مدّعی آن منزلت شوند و آن جایگاه را نزد عظمت پروردگارشان آرزو كنند، هراسیدند. چون خداوند عزوجل، آدم و همسرش را در بهشت ساكن نمود و به آن دو فرمود: «و از نعمت هایآن، از هرجا می خواهید، گوارا بخورید امّا نزدیك این درخت نشوید كه از ستمكاران خواهید بود» آدم و همسرش به جایگاه محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) و امامان پس از آنان نظر افكندند و جایگاه آنان را بهترین جایگاه های بهشت یافتند، پس عرض كردند:

ص: 45

پروردگارا! این منزلت برای كیست؟ خداوند عزوجل فرمود: سرهایتان را بالا بگیرید و به ساق عرش من نگاه كنید. آن دو به بالای سر خود نگاه كردند و دیدند كه نام محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) و امامان پس از آنها با نوری از نور خداوند جبّار، جل جلاله، بر ساق عرش نوشته شده است؛ پس عرض كردند: پروردگارا! چقدر صاحبان این منزلت و جایگاه نزد تو دارای كرامت و عظمت هستند و چقدر آنان نزد تو محبوب و شریف می باشند!. خداوند عزوجل فرمود: اگر آنان نبودند، من شما دو نفر را نمی آفریدم. اینان، خزانه داران دانش من و امینان راز من اند. برحذر باشید از اینكه با چشمِ حسادت به آنان نگاه كنید و منزلت آنان را نزد من و جایگاهشان را نزد كرامتم آرزو كنید كه به خاطر این عمل، مرتكب معصیت و آنچه از آن نهی كرده بودم می شوید... پس آن دو (به ایشان حسادت كرده) و تنزّل پیدا كردند و طلب روزی برعهده ی خودشان افكنده شد. تا اینكه خداوند خواست كه توبه ی آن دو را بپذیرد؛ پس جبرئیل نزد آن دو رفت و فرمود: شما تنها به این خاطر كه منزلت و جایگاه كسانی را كه نسبت به شما برتری داده شده اند آرزو كردید، به خودتان ظلم نمودید. لذا سزای عمل شما این بود كه از جوار خداوند عزوجل به زمین او تنزّل پیدا كرده و بر آن فرود آیید و به این وسیله، مجازات شوید. پس ازپروردگارتان بخواهید تا به حق همان نامهایی كه بر ساق عرش دیده بودید، توبه ی شما را بپذیرد. پس آن دو عرض كردند: خدایا! ما به حق كسانی كه نزد تو گرامی ترین افراد هستند یعنی: محمّد، علی، فاطمه، حسن، حسین و ائمه (علیهم السلام) از تو می خواهیم كه توبه ی ما را

ص: 46

بپذیری و بر ما رحم نمایی. پس خداوند، توبه ی آنان را پذیرفت؛ چرا كه بسیار توبه پذیر و مهربان است. سپس انبیای خداوند، پس از آدم همچنان این امانت را نگاه داشتند و جانشینان خود و افراد مخلص امّت های خود را از آن آگاه می نمودند، و از به دوش كشیدن آن امتناع می ورزیدند و از ادّعا كردن آن امانت، هراس داشتند و كسی آن را برداشت كه همه او را می شناسند (یعنی ظالم اول و دوم علیهما اللعنة). پس اصل همه ظلم ها تا روز قیامت از او سرچشمه می گیرد و منظور از آیه: «ما امانت را بر آسمان ها و زمین و كوه ها عرضه كردیم؛ پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند؛ ولى انسان آن را برداشت، راستى او ستمگرى نادان بود»(1) همین است.(2)

ص: 47


1- . احزاب: 72
2- 2. قال الصادق (علیه السلام) : إِنَّ اللّه تَبَارَك وَ تَعَالَي خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَي عَامٍ فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفَهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ وَ الْأَئِمَّة بَعْدَهُم فَعَرَضَهَا عَلَي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَغَشِيهَا نُورُهُم فَقَالَ اللّه تَبَارَك وَ تَعَالَي لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ هَؤُلَاءِ أَحِبَّائِي وَ أَوْلِيائِي وَ حُجَجِي عَلَي خَلْقِي وَ أَئِمَّة بَرِيتِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَي مِنْهُم لَهُم وَ لِمَن تَوَلَّاهُم خَلَقْتُ جَنَّتِي وَ لِمَن خَالَفَهُم وَ عَادَاهُم خَلَقْتُ نَارِي فَمَنِ ادَّعَي مَنْزِلَتَهُم مِنِّي وَ مَحَلَّهُم مِن عَظَمَتِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ وَ جَعَلْتُهُ وَ الْمُشْرِكينَ فِي أَسْفَلِ دَرْك مِن نَارِي وَ مَن أَقَرَّ بِوَلَايتِهِم وَ لَم يدَّعِ مَنْزِلَتَهُم مِنِّي وَ مَكانَهُم مِن عَظَمَتِي جَعَلْتُهُ مَعَهُم فِي رَوْضَاتِ جَنَّاتِي وَ كانَ لَهُم فِيهَا مَا يشَاءُونَ عِنْدِي وَ أَبَحْتُهُم كرَامَتِي وَ أَحْلَلْتُهُم جِوَارِي وَ شَفَّعْتُهُم فِي الْمُذْنِبِينَ مِن عِبَادِي وَ إِمَائِي فَوَلَايتُهُم أَمَانَة عِنْدَ خَلْقِي فَأَيكم يحْمِلُهَا بِأَثْقَالِهَا وَ يدَّعِيهَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَيرَاتِي فَأَبَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ أَن يحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنِ ادِّعَاءِ مَنْزِلَتِهَا وَ تَمَنِّي مَحَلِّهَا مِن عَظَمَة رَبِّهَا فَلَمَّا أَسْكنَ اللّه عَزَّوَجَلَّ آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ الْجَنَّة قَالَ لَهُمَا كلا مِنْها رَغَداً حَيثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ يعْنِي شَجَرَة الْحِنْطَةِ فَتَكونا مِنَ الظَّالِمِينَ فَنَظَرَ إِلَي مَنْزِلَة مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ فَاطِمةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ وَ الْأَئِمَّة بَعْدَهُم فَوَجَدَاهَا أَشْرَفَ مَنَازِلِ أَهْلِ الْجَنَّة فَقَالَا يا رَبَّنَا لِمَن هَذِهِ الْمَنْزِلَة فَقَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ ارْفَعَا رُءُوسَكمَا إِلَي سَاقِ عَرْشِي فَرَفَعَا رُءُوسَهُمَا فَوَجَدَا اسْمَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِوَ الْأَئِمّة مَكتُوبَةً عَلَي سَاقِ الْعَرْشِ بِنُورٍ مِن نُورِ الْجَبَّارِ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَا يا رَبَّنَا مَا أَكرَمَ أَهْلَ هَذِهِ الْمَنْزِلَة عَلَيك وَ مَا أَحَبَّهُم إِلَيك وَ مَا أَشْرَفَهُم لَدَيك فَقَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ لَوْلَاهُم مَا خَلَقْتُكمَا هَؤُلَاءِ خَزَنَة عِلْمِي وَ أُمَنَائِي عَلَي سِرِّي إِياكمَا أَن تَنْظُرَا إِلَيهِم بِعَينِ الْحَسَدِ وَ تَتَمَنَّيا مَنْزِلَتَهُم عِنْدِي وَ مَحَلَّهُم مِن كرَامَتِي فَتَدْخُلَا بِذَلِك فِي نَهْيي وَ عِصْيانِي ... فَهَبَطَا مَوْكولَينَ إِلَي أَنْفُسِهِمَا فِي طَلَبِ الْمَعَاشِ فَلَمَّا أَرَادَ اللّه عَزَّوَجَلَّ أَن يتُوبَ عَلَيهِمَا جَاءَهُمَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُمَا إِنَّكمَا إِنَّمَا ظَلَمْتُمَا أَنْفُسَكمَا بِتَمَنِّي مَنْزِلَة مَن فُضِّلَ عَلَيكمَا فَجَزَاؤُكمَا مَا قَد عُوقِبْتُمَا بِهِ مِنَ الْهُبُوطِ مِن جِوَارِ اللّه عَزَّوَجَلَّ إِلَي أَرْضِهِ فَسَلَا رَبَّكمَا بِحَقِّ الْأَسْمَاءِ الَّتِي رَأَيتُمُوهَا عَلَي سَاقِ الْعَرْشِ حَتَّي يتُوبَ عَلَيكمَا فَقَالَا اللّهمَّ إِنَّا نَسْأَلُك بِحَقِّ الْأَكرَمِينَ عَلَيك مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ فَاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ وَ الْأَئِمَّة إِلَّا تُبْتَ عَلَينَا وَ رَحِمْتَنَا فَتَابَ اللّه عَلَيهِمَا إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ فَلَم تَزَل أَنْبِياءُ اللّه بَعْدَ ذَلِك يحْفَظُونَ هَذِهِ الْأَمَانَة وَ يخْبِرُونَ بِهَا أَوْصِياءَهُم وَ الْمُخْلَصِينَ مِن أُمَمِهِم فَيأْبَوْنَ حَمْلَهَا وَ يشْفِقُونَ مِنِ ادِّعَائِهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ الَّذِي قَد عُرِفَ فَأَصْلُ كلِّ ظُلْمٍ مِنْهُ إِلَي يوْمِ الْقِيامِة وَ ذَلِك قَوْلُ اللّه عَزَّوَجَلَّ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَينَ أَن يحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً. معاني الاخبار: 108

در كلامی نورانی، امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند:

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) همواره این خطبه را برای بعضی از بزرگان اصحاب خویش می نوشتند و در آن كلامی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم. این نامه ای است به سوی مقرّبینی كه در عالم ارواح اقرار كرده و (در دنیا) به بلاها آزموده شدند همان هایی كه در راه طاعت، از هم پیشی گرفته و به رجعت من یقین دارند. تحیت ما بر شما و السلام علیكم.(1)

این روایات، سخن ما را در فهم روایات پیشین، تأیید می كند؛ كه دنیا ادامه ی مسیر زندگی انسان است نه آغاز آن. خوب بنگرید كه امام (علیه السلام) می فرمایند "در عالم ارواح، خدا حجتش را بر مردم تمام كرده و رسولی برای ایشان فرستاده است و از خلقش بر مبنای رسالت و ولایت، عهد و میثاق گرفته است."خوب اگر در آن عالم، ارواح از داشتن اختیار، محروم بوده اند، پس فرستادن رسول برای ایشان چه معنایی می تواند داشته باشد؟ به علاوه اینكه حضرت می فرمایند آنهایی كه در این دنیا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده اند همان هایی هستند كه در عالم ارواح، او را به رسالت، تصدیق كرده و پیامش را پذیرفته اند و كسانی كه امروز به ایشان نمی گروند همانهایی هستند كه در عالم ارواح نیز حضرتش را تصدیق نكرده اند. پس در عالم ارواح، هم ارسال رسل بوده و هم پذیرش و انكار ایشان توسط ارواح، و این عمل، مقدمه ای بوده برای رفتار بعدی انسان ها و سرنوشت ایشان در عوالم بعدی چون عالم ذر، عالم دنیا و عالم آخرت.

ص: 48


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَكْتَبُ بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ إِلَى بَعْضِ أَكَابِرِ أَصْحَابِهِ، وَ فِيهَا كَلَامٌ عَن رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِلَى الْمُقَرَّبِينَ الْمُقِرِّينَ فِي الْأَظِلَّةِ، الْمُمْتَحِنِينَ بِالْبَلِيَّةِ، الْمُسَارِعِينَ فِي الطَّاعَةِ، الْمُسْتَيْقِنِينَ بِيَ الْكَرَّةَ تَحِيَّةٌ مِنَّا إِلَيْكُم وَ سَلَامٌ عَلَيْكُم. كشف المحجه: 271

حضرت علی (علیه السلام) از عالم ارواح، امیرالمؤمنین بوده اند

بیان كننده ی رموز عالم خلقت، مولانا امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

اگر نادانان این امّت بدانند چه وقت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این نام نامیده شده اند آن را انكار نمی كردند. خداوند این نام را هنگامی كه میثاق بنی آدم را گرفت بر او نهاد. مگر این آیه را نشنیده ای: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِنْ بَنِی آدَمَ...» فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟. گفتند: چرا! فرمود: و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول اللّه نیست؟ و علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین نیست؟ به خدا قسم! خداوند او را در عالم اشباح و اظلّه، امیرالمؤمنین نامید آن هنگام كه از ذرّیه ی آدم میثاق گرفت.(1)

عالم ارواح سرمنشأ دوستی و دشمنی های دنیاست

در بیان اسرار آمیز حضرات معصومین (علیهم السلام) ، منشأ الفت های دنیایی، دوستی هایی است كه بر مبنای حسن انتخاب و یا سوء انتخاب، در عالم ارواح، صورت گرفته و به همین دلیل، كسانی كه با هم در آن عالم، انس داشته اند در این دنیا نیز مأنوس اند؛ و لو اینكه بین ولادت ایشان در این دنیا سال ها فاصله باشد؛ لكن همدیگر را دوست دارند با آنكه هزار سال بین حضورشان در این دنیا فاصله بوده است و بر همین منهج، یكدیگر را دشمن دارند با آنكه همدیگر را در این دنیا ندیده اند و بینشان صدها سال فاصله است.

یكی از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) گوید: عبدالرحمن بن ملجم (لعنة اللّه علیه) با گروهی از مصر كه محمد بن ابوبكر آنها را فرستاده بود نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و معرفینامه گروه نیز همراهش بود. هنگامی كه حضرت به اسم عبدالرحمن بن ملجم (لعنة اللّه علیه) رسیدند فرمودند:

ص: 49


1- . قال الباقر (علیه السلام) : لو أَنَّ الْجُهَّالَ مِن هَذِهِ الْأُمَّهِ يعْرِفُونَ مَتَي سُمِّي أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لَم ينْكرُوا وَ أَنَّ اللّه تَعَالَي حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَ ذُرِّية آدَمَ (علیه السلام) وَ ذَلِك فِيمَا أَنْزَلَ اللّه عَلَي مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي كتَابِهِ فَنَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) كمَا قَرَأْنَاهُ يا جَابِرُ أَ لَم تَسْمَعِ اللّه يقُولُ فِي كتَابِهِ « وَ إِذ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلي أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي» وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّ عَلِياً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَوَ اللّه لَسَمَّاهُ اللّه تَعَالَي أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي الْأَظِلَّة حَيثُ أَخَذَ مِن ذُرية آدَمَ الْمِيثَاقَ. تفسير فرات: 146

تو عبدالرحمانی؟ لعنت خداوند بر عبدالرحمن!. گفت: بله ایامیرمؤمنان! به خدا سوگند كه من شما را دوست دارم. حضرت سه مرتبه فرمودند: به خدا سوگند دروغ می گویی. او گفت: من سه مرتبه قسم می خورم كه شما را دوست دارم. آیا شما سه مرتبه قسم می خورید كه من شما را دوست ندارم؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: وای بر تو! خداوند، ارواح را دو هزار سال پیش از ابدان، خلق كرد و آنها را در هوا سكنا داد، هر كدام از آن ارواح كه در آن هنگام همدیگر را شناختند و با هم الفت یافتند، در دنیا نیز مأنوس گشتند و هر كدام از آنها كه در آن موقع همدیگر را نشناختند و از هم نفرت داشتند، در دنیا نیز با هم اختلاف پیدا كردند. به راستی روح من روح تو را نمی شناسد. پس هنگامی كه ابن ملجم رفت، حضرت فرمودند: اگر دیدن قاتلم شما را خوشحال می كند پس به او نگاه كنید. یكی از یاران گفت: آیا او را نمی كشی؟ یا آیا او را نكشیم؟ حضرت فرمودند: شگفتا از این كلام، آیا به من می گویید كه قاتلم را بكشم؟(1)

ششمین امام و هدایتگر الهی؛ یعنی حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

همانا خدای تبارك و تعالی از بندگانش میثاق گرفت در حالی كه ایشان سایه هایی بیش نبودند(عالم ارواح) و هنوز به دنیا نیامده بودند؛ پس هركدام از آن ارواح كه در آن عالم، همدیگر را شناختند (و با هم

ص: 50


1- . عَن بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: دَخَلَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللّه عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي وَفْدِ مِصْرَ الَّذِي أَوْفَدَهُم مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ ره وَ مَعَهُ كِتَابُ الْوَفْدِ قَالَ فَلَمَّا مَرَّ بِاسْمِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ قَالَ أَنْتَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ لَعَنَ اللّه عَبْدَ الرَّحْمَنِ قَالَ نَعَم يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ مَا وَ اللّه يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي لَأُحِبُّكَ قَالَ كَذَبْتَ وَ اللّه مَا تُحِبُّنِي ثَلَاثاً قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَحْلِفُ ثَلَاثَةَ أَيْمَانٍ أَنِّي أُحِبُّكَ وَ أَنْتَ تَحْلِفُ ثَلَاثَةَ أَيْمَانٍ أَنِّي لَا أُحِبُّكَ قَالَ وَيْلَكَ أَو وَيْحَكَ إِنَّ اللّه خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ فَأَسْكَنَهَا الْهَوَاءَ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا هُنَالِكَ ائْتَلَفَ فِي الدُّنْيَا وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ فِي الدُّنْيَا وَ إِنَّ رُوحِي لَا تَعْرِفُ رُوحَكَ قَالَ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ إِذَا سَرَّكُم أَن تَنْظُرُوا إِلَى قَاتِلِي فَانْظُرُوا إِلَى هَذَا قَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ أَ وَ لَا تَقْتُلُهُ أَو قَالَ تَقْتُلُهُ فَقَالَ مَن أَعْجَبُ مِن هَذَا تَأْمُرُونِّي أَن أَقْتُلَ قَاتِلِي. بصائرالدرجات 1: 89

طرح دوستی ریختند، در دنیا نیز) با هم الفت یافتند و هركدام كه یكدیگر را نشناختند دچار اختلاف شدند.(1)

و در خبر دیگری است كه راوى محضر امام (علیه السلام) عرضه داشت: چه مى فرمایید راجع به این كه گفته اند: ارواح، لشكریانى هستند آراسته و مرتّب شده، پس آنها كه به واسطه ی اتّفاق رأى و اتّحاد میثاق، با هم آشنا شده اند در این عالم، بینشان انس و الفت مى باشد و آنها كه متباین الرّاى بودند، با هم آشنایى نداشته؛ بلكه یكدیگر را انكار نموده و در نتیجه در عالم دنیا بینشان اختلاف پیدا می گردد؟ امام (علیه السلام) فرمودند:

ما هم به همین معنا قائل هستیم چه آن كه حضرت حق عزوجل قبل از این كه بندگانش متولّد شوند و به دنیا بیایند در حالى كه به صورت اشباح بودند از آنها میثاق و پیمان گرفت؛ چنانچه در قرآن شریف آمده: «اى رسول ما به یاد آور هنگامى كه خداى تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و بر خود گواهشان ساخت كه آیا من پروردگار شما نیستم» تا آخر آیه. سپس حضرت فرمودند: آنان كه اقرار به ربوبیت حق عزوجل نمودند، الفت و انس بینشان برقرار گردید و كسانى كه آن را آن روز انكار نمودند در این جا به اختلاف پرداختند.(2)

این دوستی ها و برادری ها كه در عالم ارواح پایه گذاری شده، در زمان ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبنای تقسیم ارث و میراث خواهد بود. امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:

به درستی كه حق تعالی دو هزار سال پیش از آنكه بدن ها را خلق

ص: 51


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ مِيثَاقَ الْعِبَادِ وَ هُم أَظِلَّةٌ قَبْلَ الْمِيلَادِ فَمَا تَعَارَفَ مِنَ الْأَرْوَاحِ ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَف. علل الشرايع 1: 84
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: مَا تَقُولُ فِي الْأَرْوَاحِ أَنَّهَا جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ قَالَ فَقُلْتُ إِنَّا نَقُولُ ذَلِكَ قَالَ فَإِنَّهُ كَذَلِكَ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَخَذَ مِنَ الْعِبَادِ مِيثَاقَهُم وَ هُم أَظِلَّةُ قَبْلَ الْمِيلَادِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ فَمَن أَقَرَّ لَهُ يَوْمَئِذٍ جَاءَت أُلْفَتُهُ هَاهُنَا وَ مَن أَنْكَرَهُ يَوْمَئِذٍ جَاءَ خِلَافُهُ هَاهُنَا. علل الشرايع 1: 84

كند؛ میان ارواح در عالم اظلّه، برادری قرار داده است. پس چون قیام كننده ی ما اهل بیت، قیام كند؛ هر آینه آن برادرانی را كه حق تعالیمیانشان در عالم اظلّه، اخوّت قرار داده، میراث خواهد داد و برادر ولادتی و نسبی را میراث نخواهد داد. ارواح در هوا با هم ملاقات می كنند و یكدیگر را می شناسند و از هم سؤال می كنند. پس وقتی یك روح از زمین می آید، می گویند: رهایش كنید كه از ترسی بزرگ (مرگ) خارج شده؛ سپس از او می پرسند: فلانی و فلانی چه كردند؟ پس هر بار كه می گوید هنوز زنده است، امید دارند كه به آنان ملحق شود و هرگاه كه می گوید: مُرد، می گویند: سقوط كرد و افتاد!(1)

جایگاه ارواح، پیش از آفرینشِ بدن ها یكسان بوده و آنطور كه در روایات پیشین دیدیم، در جوار عرش الهی اقامت داشته اند و در آنجا با یكدیگر انس و الفت پیدا كرده و یا از هم دوری و نفرت گزیده اند. بعضی با بعضی دوست و برادر و بعضی از هم متنفر و دور بوده اند و در زمان ظهور حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) تازه رموز عالم ارواح بر مردم منكشف شده و حقایق آن عالمِ اسرارآمیز، نمایان می شود. این ارواح، همگی در آغاز به یكجا تعلق داشته اند؛ ولی چون به دنیا وارد شده و به بدن های مادی تعلق یافتند، فقط ارواحی از ایشان به جایگاه اولی صعود می كنند و با هم در جوار رحمت الهی ملاقات كرده و یكدیگر را می شناسند كه در دنیا نیكوكار بوده باشند؛ ولی سایر ارواح، دیگر به جایگاه رفیع و ملكوتی پیشین صعود نمی كنند؛ بلكه سقوط كرده و به اسفل السافلین می روند. ضرورت دارد تا به روایت ذیل كه درباره ی عظمت جایگاه اولیه ی روح و حكمت تعلق آن به بدن مادی دنیوی است توجه ویژه ای مبذول شود:

جعفر بن سلیمان بن ایوب خزّاز از عبداللّه بن فضل هاشمى نقل كرد كه گفت:

ص: 52


1- . قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) إِنَّ اللّه آخَى بَيْنَ الْأَرْوَاحِ فِي الْأَظِلَّةِ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ الْأَبْدَانَ بِأَلْفَي عَامٍ فَلَو قَد قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَوُرِّثَ الْأَخُ الَّذِي آخَى بَيْنَهُمَا فِي الْأَظِلَّةِ وَ لَم يُوَرَّثِ الْأَخُ مِنَ الْوِلَادَةِ وَ قَالَ (علیه السلام) إِنَّ الْأَرْوَاحَ لَتَلْتَقِي فِي الْهَوَاءِ فَتَعَارَفُ وَ تَسَاءَلُ فَإِذَا أَقْبَلَ رُوحٌ مِنَ الْأَرْضِ قَالُوا دَعُوهُ فَقَد أَفْلَتَ مِن هَوْلٍ عَظِيمٍ ثُمَّ سَأَلُوهُ مَا فَعَلَ فُلَانٌ وَ مَا فَعَلَ فُلَانٌ فَكُلَّمَا قَالَ قَد بَقِيَ رَجَوْهُ أَن يَلْحَقَ بِهِم وَ كُلَّمَا قَالَ قَد مَاتَ قَالُوا هَوَى هَوَى. من لا يحضره الفقيه 4 : 352 و بحارالانوار 6: 250

محضر حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: چرا خداوند عزوجل، ارواح را كه در ملكوت اعلى و در محلّى رفیع بودند در ابدان قرار داد؟ امام (علیه السلام) فرمودند:خداوند تبارك و تعالى مى دانست ارواح با این علوّ و شرافتى كه دارند اگر به حال خود واگذارده شوند اكثر آنها ادّعاء ربوبیت كرده و هر كدام نداء «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» سر مى دهند؛ لذا به قدرت كامله اش آنها را در ابدان مادى كه از ابتداء برایشان تقدیر كرده بود قرار داد و بدین ترتیب رحمتش را شاملشان نمود و به همین منظور بعضى را به برخى محتاج و دسته اى را بر گروهى معلّق و جمعى را در دنیا بر جماعتى برتر و درجه ی تعدادى را بر عده ای در آخرت، متفوّق ساخت و همچنین به واسطه ی بعضى، برخى دیگر را كفایت نمود و رسل و سفرایش را بر ایشان مبعوث داشت و نمایندگان و حجّت هایش را با بشارت و انذار بر آنها گمارد تا آنها ایشان را بر انجام مراسم عبودیت و خاكسارى در مقابل معبودشان امر نموده و به انواع و انحاء تعبّدات، راهنمایى كنند، و همچنین در دنیا و آخرت بر آنها عقوبت و پاداش قرار داد تا بدین وسیله ایشان را در انجام كارهاى شایسته، راغب و از كارهاى ناپسند باز دارد و نیز بدین طریق، آنها را به طلب معاش و تجارت دلالت نمود و نتیجه ی همه ی این الطاف و عنایات این شد كه ارواح دانستند رب نبوده؛ بلكه مربوب هستند و بندگانى بوده كه آفریده ی حضرت خالق مى باشند؛ از این رو به عبادت بارى تعالى روى آوردند و بدین ترتیب، مستحق نعیم ابدى و فردوس جاودانى شده و از وحشت در امان ماندند.سپس حضرت فرمودند: اى پسر فضل! خداوند تبارك و تعالى نظرش به

ص: 53

بندگان بهتر است از نظر آنها به خودشان، آیا نمى بینى برخى از ایشان طالب تفوّق بر غیر بوده به حدّى كه این معنا ایشان را به سر حدّدعواى ربوبیت كشانده و بعضى دیگر از ایشان حبّ جاه و بزرگى شان باعث شده كه ادّعاى پیامبرى كنند بدون این كه استحقاقش را داشته باشند و گروهى دیگر ادّعاى امامت نموده در حالى كه لایق آن نبوده و علاوه بر آن نقص و عجز و سستى و فقر و درد و استحقاق عقوبت را در خود احساس نموده و مى دانند كه مرگ بر ایشان غالب بوده و اجتماعشان را متفرق مى سازد. اى پسر فضل! خداوند تنها آنچه را كه براى بندگان صلاح است پیش آورده و كوچكترین ظلمى به ایشان نمى كند؛ ولى خودشان به خود ستم مى نمایند.(1)

این قبیل روایات، علاوه بر اینكه بر خلقت ارواح، پیش از ابدان، گواهی می دهند؛ بر این امر نیز تأكید كرده كه هر آنچه دوستی و دشمنی كه در دنیا می بینیم از عالم ارواح سرچشمه گرفته و اینجا ادامه راه است. چه بسا كسانی كه در عالم ارواح، دوست و برادر بوده اند؛ ولی در سلسله ی آفرینشِ دنیایی در صلب پدرانی جدا از هم قرار

ص: 54


1- . جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ أَيُّوبَ الْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنَا عبداللّه بْنُ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه (علیه السلام) لِأَيِّ عِلَّةٍ جَعَلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْوَاحَ فِي الْأَبْدَانِ بَعْدَ كَوْنِهَا فِي مَلَكُوتِهِ الْأَعْلَى فِي أَرْفَعِ مَحَلٍّ فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِي شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى مَا تُرِكَت عَلَى حَالِهَا نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ دُونَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِي الْأَبْدَانِ الَّتِي قَدَّرَ لَهَا فِي ابْتِدَاءِ التَّقْدِيرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَةً بِهَا وَ أَحْوَجَ بَعْضَهَا إِلَى بَعْضٍ وَ عَلَّقَ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ وَ رَفَعَ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الدُّنْيَا وَ رَفَعَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ فِي الْآخِرَةِ وَ كَفَى بَعْضَهَا بِبَعْضٍ وَ بَعَثَ إِلَيْهِم رُسُلَهُ وَ اتَّخَذَ عَلَيْهِم حُجَجَهُ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ يَأْمُرُونَ بِتَعَاطِي الْعُبُودِيَّةِ وَ التَّوَاضُعِ لِمَعْبُودِهِم بِالْأَنْوَاعِ الَّتِي تَعَبَّدَهُم بِهَا وَ نَصَبَ لَهُم عُقُوبَاتٍ فِي الْعَاجِلِ وَ عُقُوبَاتٍ فِي الْآجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِي الْعَاجِلِ وَ مَثُوبَاتٍ فِي الْآجِلِ لِيُرَغِّبَهُم بِذَلِكَ فِي الْخَيْرِ وَ يَزِيدُهُم فِي الشَّرِّ وَ لِيَدُلَّهُم بِطَلَبِ الْمَعَاشِ وَ الْمَكَاسِبِ فَيَعْلَمُوا بِذَلِكَ أَنَّهُم بِهَا مَرْبُوبُونَ وَ عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ وَ يُقْبِلُوا عَلَى عِبَادَتِهِ فَيَسْتَحِقُّوا بِذَلِكَ نَعِيمَ الْأَبَدِ وَ جَنَّةَ الْخُلْدِ وَ يَأْمَنُوا مِنَ الْفَزَعِ إِلَى مَا لَيْسَ لَهُم بِحَقٍّ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحْسَنُ نَظَراً لِعِبَادِهِ مِنْهُم لِأَنْفُسِهِم أَ لَا تَرَى أَنَّكَ لَا تَرَى فِيهِم إِلَّا مُحِبّاً لِلْعُلُوِّ عَلَى غَيْرِهِ حَتَّى يَكُونَ مِنْهُم لَمَن قَد نَزَعَ إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ وَ مِنْهُم مَن قَد نَزَعَ إِلَى دَعْوَى النُّبُوَّةِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ مِنْهُم مَن قَد نَزَعَ إِلَى دَعْوَى الْإِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ ذَلِكَ مَعَ مَا يَرَوْنَ فِي أَنْفُسِهِم مِنَ النَّقْصِ وَ الْعَجْزِ وَ الضَّعْفِ وَ الْمَهَانَةِ وَ الْحَاجَةِ وَ الْفَقْرِ وَ الْآلَامِ وَ الْمُنَاوَبَةِ عَلَيْهِم وَ الْمَوْتِ الْغَالِبِ لَهُم وَ الْقَاهِرِ لِجَمْعِهِم يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَفْعَلُ بِعِبَادِهِ إِلَّا الْأَصْلَحَ لَهُم وَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُم يَظْلِمُونَ. علل الشرايع 1: 15

گرفته اند؛ با این حال چون یكدیگر را می بینند، هر یك، دیگری را به یاد آورده؛ ولی نمی دانند از كجا او را چنین دوست دارند و كجا با وی ملاقات و آشنایی داشته اند، فقط در دل خویش می یابند كه او را بسیار دوست دارند و با وی هم عقیده اند. چون بیانِ اسرار عالم ارواح، كار هر كسی نیست و پذیرشش نیز نیاز به مقدمات فراوانی دارد، تازمان ظهور امام عصر (علیه السلام) پرده هایش افكنده شده و اسرارش فاش نمی گردد؛ ولی با ظهور خورشیدِ نورانی ولایت و ازاله شب تاریك جهالت، آن بزرگوار بر مبنای برادری در عالم میثاق، حكم كرده و ارث را تقسیم می فرمایند. شاید به این دلیل كه نر و ماده و مذكر و مونث، از خواص بدن مادی دنیایی است و ارواح و طینت ها كه همان بدن اصلی ماست از این عوارض به بهره اند؛ كلمه ی "اخ" در عالم ارواح به معنای برادر در برابر خواهر نیست و ارواح در آن عالم یا با هم الفت و برادری داشته اند، یا ضدیت و دشمنی. پس در نتیجه نر و ماده از خواص نطفه است و چون نطفه ای منعقد شده كه خدا روحی را بدان تعلق بخشیده و از خواص نطفه و بدن دنیایی، مذكر و یا مونث بودن است؛ مردی و زنی در عالم دنیا محقق شد وگرنه روح نه مذكر است نه مونث. به همین خاطر شاید در زمان ظهور امام (علیه السلام) جنسیت در سهم الارث تأثیری نداشته باشد؛ چرا كه در آن زمان، مردم بر اساس برادری در عالم ارواح از هم ارث می برند و در آن عالم هم كه جنسیت وجود نداشته؛ پس ممكن است بگوییم امام (علیه السلام) حكمی را آشكار می كنند كه پیش از آن بر مردم پوشیده بوده و شاید این از قبیل احكامی باشد كه به دست آن بزرگوار آورده شود و از عجایبی باشد كه توسط آن حضرت به مردم نشان داده شود. و اللّه اعلم

ص: 55

ص: 56

فصل دوم: آفرینش بنی آدم از خاك

اشاره

ص: 57

آنچه كه از آیات و روایات فهمیده می شود این است كه خدای متعال دو هزار سال قبل از خلقت ابدان، ارواح را خلق و مقدرات را تقدیر كرد. حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا سلام اللّه علیه از طریق پدران بزرگوار خویش از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده اند كه آن حضرت فرمودند:

همانا كه خدای بلند مرتبه دو هزار سال پیش از خلقت آدم، مقدرات را تقدیر نمود و تدابیر را تدبیر كرد.(1)

خدای عزوجل دو هزار سال پس از آنكه ارواح را آفرید و از ایشان به مشیّت خویش، میثاق گرفت؛ موجوداتی از خاك، به كوچكی ذره آفرید و آن ارواح را در ایشان دمید و این اولین مرحله ای بود كه خدا انسانِ مركب از روح و جسم را سرشت و سپس برای بار دوم از او میثاق گرفت. درباره ی چگونگی میثاق در این مرحله كه با عنوان عالم "ذرّ اول" از آن یاد می شود در فصل بعد سخن خواهیم گفت؛ ولی در اینجا به اثبات این نكته خواهیم پرداخت كه همه ی انسان ها بدنی ترابی و خاكی دارند و آن بدن اصلی و حقیقی ایشان است و این جسم گوشتی، لباسی است بر آن بدن.

ص: 58


1- . عَن عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَن أَبِيهِ عَن آبَائِهِ عَن عَلِيٍّ (علیهم السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَدَّرَ الْمَقَادِيرَ وَ دَبَّرَ التَّدَابِيرَ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَي عَامٍ. عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 1: 141

تفاوت بدن با جسم

هر انسانی در این دنیا بدنی دارد از خاك خلق شده كه پس از مرگ از بین نرفته و به خورد زمین و یا حیوانات دیگر نمی رود، و جسمی دارد كه بر این بدن، چون لباسی، پوشانیده شده و منشأش نطفه بوده و پس از مرگ، فاسد و تباه گشته و در زمین، تجزیه شود تا آنكه اثری از آن نماند. بدن از خاك، و جسم از گوشت و خون است. بدنِ اصلی هر انسان كه توسط خدای متعال از گل خلق شده، حاوی تمام خصوصیات شخصی هر انسانی است، به حیثی كه اگر تمام سلول های جسم دنیایی اش عوض شوند "همانطور كه در هر چند سال یكبار این اتفاق می افتد" او خود را گم نكرده و خویشتنِ خویش را می شناسد. اصل شخصیت هر انسانی به همان بدن است؛ فلذا اگر حتی قلب گوشتی اش را هم عوض كرده و پیوند زنند، احساس اختلال شخصیت نكرده و حس نمی كند چیزی از او كم و یا به او اضافه شده است.

قرآن از آفرینش همه ی انسان ها از خاك خبر می دهد

آیات فراوانی در قرآن كریم است كه خبر از خلقت اصلی انسان؛ یعنی آفرینش او از خاك را می دهد؛ گرچه بسیاری از مفسرین با عدم دقت كافی در این آیات و قدر مسلّم گرفتن بعضی از غلط های مشهور و نیاندیشیدن در كنه فرمایشات حضرت حق؛ این آیات را بر خلاف ظاهرش معنا كرده و گفته اند منظورِ خدا از خلقت انسان از خاك، همان آفرینش پدرش آدم است و چون آدم از خاك آفریده شده؛ پس اصل خلقت همه ی انسان ها به خاك بر می گردد.

علامه مجلسی (رحمه الله) در بحار الانوار، اقوال فراوانی را از مفسرینی (عمدتاً سنی ها) نقل می كند كه گفته اند مقصود خدا از آفرینش خاكی انسان، همان خلقت آدم (علیه السلام) از تراب است.(1)

صاحب كتاب المیزان نیز دچار همین اشتباه شده و در جای جای تفسیرش همین راه را رفته است. به عنوان مثال در تفسیر آیه شصت و هفتم سوره غافر كه فرموده "خداوند شما را از خاك آفریده" می نویسد:

ص: 59


1- . بحارالانوار 57: 322

«مراد از خلقت آنان از خاك این است كه پدر ایشان آدم را از خاك آفرید؛ چون خلقت غیر آدم (علیه السلام) بالاخره منتهی به خلقت آدم می شود كه از خاك بوده؛ در نتیجه خلقت ایشان نیز در اصل، از خاك بوده است. ممكن هم هست مراد از خلقت ایشان از خاك این باشد كه تكوین نطفه ی پدرها از مواد بسیط زمین بوده است.»(1)

ایشان برای چگونگی خلقت انسان از خاك و تفسیر فرمایش حضرت حق جل و علا دو احتمال داده كه یكی از دیگری ضعیف تر و از ظاهر آیه دورتر است. اول اینكه چون آدم از خاك بوده و بنی آدم فرزندان او هستند؛ پس اصالتاً آنها نیز به واسطه ی آدم، از خاك اند؛ و دوم آنكه چون هر انسانی از مواد زمین تغذیه می كند و همان ها تبدیل به نطفه می شود؛ پس همه ی بنی آدم، نطفه و ذاتشان از خاك است!!

اینها همه سخنانی است كه خلاف ظاهر آیات قرآن بوده و با تفاسیر ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز ناهمگون است؛ در واقع حتی یك روایت هم برای اثبات این تفسیری كه بیان شد به ما نرسیده و یا حتی تلویحا آن را تأیید ننموده است؛ بلكه این گفتار جناب علامه و سایر همفكران ایشان دقیقاً در جهت مقابل ظواهر آیات كریمه قرآن و فرمایشات ائمه اطهار (علیهم السلام) است.

حال این شما و این ظاهر آیاتی كه در ذیل آورده می شود، خود بیاندیشید و تعقل كنید.

1- هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (2)

«او همان كسى است كه شما را از خاكى آفرید سپس از نطفه اى آنگاه از علقه اى و بعد شما را [به صورت] كودكى برمى آورد تا به كمال قوّت خود برسید و تا سالمند شوید و از میان شما كسانی است قبل از پیری بمیرند و تا [بالاخره] به مدتى كه مقرر است برسید و امید كه در اندیشه فرو روید.»

ص: 60


1- . الميزان 17: 525
2- . غافر: 67

در این آیه خداوند به صراحت، مراحل آفرینش انسان را برمی شمرد و می فرماید كه خدا شما را از خاك آفرید و سپس از نطفه و... پس به خوبی از ظاهر آیه مستفاد می شود كه اگر منظور خدا خلقت آدم بود كه از خاك آغازیده است، نباید به مراحل بعدی كه نطفه و علقه و... اشاره كند؛ زیرا حضرت آدم (علیه السلام) فقط از خاك آفریده شد و مراحل بعدی را طی نكرده است و اگر منظور، جمیع بنی آدم باشد و ما به خلقت ترابی و طینتی ایشان معتقد نباشیم، با ضمیر جمعی كه در آیه آمده چكار باید كرد؟ چرا كه فرموده: خدا شما انسان ها را از خاك و سپس از نطفه... آفریده است؛ لذا به دلیل اینكه مَجاز، نیاز به دلیل دارد و ظهور آیه نیز تامّ است و قرائن بیشماری در تأیید ظاهر آیه وجود دارد، معنای آیه ی كریمه، با توجه به ظاهر آن، این است كه خدا همه ی بنی آدم را ابتداء از خاك آفریده است، مگر اینكه دلیل محكمی برای كنار گذاشتن ظاهر آیه وجود داشته باشد كه ما چنین دلیلی نیافته ایم.

2- قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا(1)

«رفیقش در حالى كه با او گفتگو می كرد به او گفت: آیا به آن كسى كه تو را از خاك سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد كافر شدى.»

در این آیه هم باز اشاره به انسانی كه قطعا جناب آدم نبوده شده و فرموده كه خدا تو را از خاك و پس از آن از نطفه آفریده است.

3- وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ(2)

«و از نشانه هاى او این است كه شما را از خاك آفرید پس بناگاه شما [به صورت] بشرى هر سو پراكنده شدید.»

ص: 61


1- . كهف: 37
2- . روم: 20

4- يا أَيهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَينَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِيالْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيلَا يعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيئًا(1)

«اى مردم اگر درباره ی برانگیخته شدن شك دارید؛ پس [بدانید] كه ما شما را از خاك آفریده ایم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه ی داراى خلقت كامل و [احیانا] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم و آنچه را اراده مى كنیم تا مدتى معین در رحم ها قرار مى دهیم آنگاه شما را [به صورت] كودك بیرون مى آوریم سپس [حیات شما را ادامه مى دهیم] تا به حد رشدتان برسید و برخى از شما [زودرس] مى میرد و برخى از شما به غایت پیرى مى رسد به گونه اى كه پس از دانستن [بسى چیزها] چیزى نمى داند.»

اینجا نیز خدای عزوجل فرموده است ما همه ی شما را از خاك آفریده ایم؛ سپس از نطفه و معنای كلمه ی "سپس" این است كه قبلاً خلقت دیگری بوده است كه از تراب شكل گرفته و گرنه كلمه ی " سپس" معنا نخواهد داد. دقت كنید می فرماید خدا شما را از خاك آفرید و سپس از نطفه، و هرگز آفرینش آدم از خاك نمی تواند این معنا را بدهد كه خدا خطاب به ما انسان ها بفرماید من شما را اول از خاك آفریدم و سپس از نطفه.

5- وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللّه أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ(2)

«و به یقین انسان را از عصاره اى از گل آفریدیم سپس او را [به صورت] نطفه اى در جایگاهى استوار قرار دادیم آنگاه نطفه را به

ص: 62


1- . حج: 22
2- . مومنون: 14

صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوانهایى ساختیم بعد استخوان ها را با گوشتىپوشانیدیم آنگاه [جنین را در] آفرینشى دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.»

این آیه نیز به وضوح، مراحل آفرینش انسان را توضیح می دهد. اولا اینكه در هیچ آیه و روایتی حضرت آدم (علیه السلام) را انسان ننامیده اند؛ و ثانیا اینكه اگر كسی بخواهد از روی تكلّف بگوید كه منظور از این آیه حضرت آدم است به او گفته می شود كه مگر حضرت آدم (علیه السلام) هم نطفه بوده كه در رحم قرار بگیرد؛ زیرا كه آیه می فرماید: «به یقین ما انسان را از عصاره اى از گل آفریدیم؛ سپس او را به صورت نطفه اى در جایگاهى استوار (رحم) قرار دادیم آنگاه...» پس قطعا منظور از این آیه حضرت آدم نمی باشد؛ بلكه فرزندان اویند كه به تعبیر قرآن، خداوند ابتداء برای ایشان بدن هایی گلی خلق كرد و در مرحله بعدی خلقتشان آنها را از نطفه ایجاد نمود.

6- مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى(1)

«از این زمین شما را آفریده ایم و در آن شما را بازمى گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى آوریم.»

در این آیه هم تمام ضمائر، جمع است. ما را از خاك آفریده، به خاك بر می گرداند و دومرتبه از آن بیرونمان خواهد آورد. ظاهر آیه به خوبی دلالت بر خلقت ترابی ما انسان ها دارد.

7- وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ(2)

«و در حقیقت شما را خلق كردیم سپس به صورتگرى شما پرداختیم آنگاه به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده كنید پس [همه] سجده كردند جز ابلیس كه از سجده كنندگان نبود.»

ص: 63


1- . طه: 20
2- . اعراف: 11

این آیه از بهترین شواهد قرآنی برای اثبات خلقت بدن ترابی انسان هاست. در این آیه سخن از چند موضوع به میان آمده است. اول: ما شما را خلق كردیم. دوم: سپس بهشما صورت دادیم. سوم: سپس به ملائكه گفتیم كه به آدم سجده كنند. سخن از خلقت انسان ها و صورت دادن به ایشان پیش از آفرینش آدم است! یعنی هنوز جریان سجده ی ملائكه به آدم و تمرّد شیطان، واقع نشده بود كه خدا بنی آدم را آفریده و حتی به ایشان صورت هم داده است! واقعاً كسانی كه منكر خلقت بدن گِلی انسان ها هستند این آیه را چگونه معنا می كنند؟. خوب در آیه دقت فرمایید.

8- الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (1)

«همان كسى كه هر چیزى را كه آفریده است نیكو آفریده و آفرینش انسان را از گل آغاز كرد سپس[تداوم و یا انتقال] نسل او را از چكیده آبى پست مقرر فرمود.»

9- هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ(2)

«و خدا از آن دم كه شما را از زمین پدید آورد و از همان گاه كه در شكم هاى مادرانتان نهفته بودید به [حال] شما داناتر است.»

10- وَاللّه خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا ينْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللّه يسِيرٌ. (3)

«و خداست كه شما را از خاك آفرید؛ سپس از نطفه. آنگاه شما را جفت جفت گردانید و هیچ مادینه اى بار نمى گیرد و بار نمى نهد مگر

ص: 64


1- . سجده: 7 و 8
2- . نجم: 32
3- . فاطر: 11

به علم او و هیچ سالخورده اى عمر دراز نمى یابد و از عمرش كاسته نمى شود مگر آنكه در كتابى مندرج است. در حقیقت این كار بر خدا آسان است.»

و ده ها آیه دیگر كه به خاطر پرهیز از تطویل از ذكر آنها خودداری می كنم.اكنون كه ذهن شما درگیر سؤالات فراوانی شد نیاز است برای رسیدن به پاسخ آنها در مكتب آل محمد (علیهم السلام) زانوی ادب بر زمین زده و متواضعانه از دروس نورانی ایشان اقتباس نور كنیم.

خلقت بدن های خاكی انسان ها در كلام اهلبیت (علیهم السلام)

آفرینش ابدان ذرّی (خاكی) همه انسان ها و گوهره مادی آن، كه در روایات معصومین (علیهم السلام) ، از آن به طینت تعبیر شده است؛ در بسیاری از آموزه های الهی ائمه اطهار (علیهم السلام) یافت می شود. به دیگر بیان اینكه، خداوند ابتدا از خاك و با انجام فعل و انفعالاتی خاص بر روی آن، بدن ذرّی حضرت آدم و تمام آدمیان را آفریده و بدین ترتیب، بدن ذرّی وی و دیگر افراد بشر تقریباً همزمان خلق شده اند؛ ولی چون سنّت خداوند این بود كه حضرت آدم (علیه السلام) بدون پدر و مادر ایجاد شود، بدن ذرّی وی به جای آن كه در رحم مادر قرار گیرد؛ همانند بذر درخت، در دل خاك پروریده شد و اندامش به مرور شكل یافت و كامل گشت؛ و سپس مسجود فرشتگان قرار گرفت. بدن ذرّی و اصلی هر یك از انسان های دیگر، اما به تقدیر الهی و در زمان خاص خود، از پدر به مادر منتقل شده و بعد از انتقال نطفه به مادر، با جذب مواد غذایی، در رحم وی، لباسی به صورت جنین به خود می گیرد و پس از كامل شدن، به شكل نوزاد تولد می یابد. از آنجا كه احادیث مربوط به بدن ذرّی كه از آن با تعابیر گوناگونی نظیر ذرّ، بدن (به طور مطلق)، یا طینت، كه خمیرمایه و مادّه اولیه انسان است، یاد شده بسیار زیاد است، ناگزیر تنها به ذكر نمونه هایی از آن بسنده می كنیم. البته ناگفته نماند در این روایات، تنها به وجود و خلق این ابدان نظر داریم و به توضیح جنبه های دیگر آنها نمی پردازیم.

زراره گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره ی این آیه سؤال كردم: «آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چیز قابل ذكرى نبود»؟ فرمودند:

ص: 65

انسان چیزی بود ولی مذكور نبود.(1)

این روایت به وجود انسان پیش از خلقت ظاهری اش تصریح دارد. انسان، پیش از آفرینش ظاهری اش در دنیا چیزی بود؛ ولی ذكر نمی شد و چون به دنیا آمد مورد ذكر و یادواقع شد. حال پیش از دنیا چه بود؟ چیزی است كه جوابش در روایات پیش رو آمده است.

ابن ابی عمیر این شاگرد جلیل القدر امام صادق (علیه السلام) از ایشان نقل كرده كه فرموده اند:

سهام ارث، شش سهم است و زاید بر آن نیست. محضر مباركشان عرض شد: یا ابن رسول اللّه! چرا شش سهم قرار داده شده است؟ حضرت فرمودند: زیرا انسان از شش چیز آفریده شده (مراحل خلقتش شش تاست) چنانچه حق تعالى در قرآن فرموده: اول: انسان را از گل خالص آفریدیم، دوم: سپس او را نطفه گردانیده و در جاى استوار (صلب و رحم) قرار دادیم، سوم: آنگاه نطفه را علقه نمودیم، چهارم: پس از آن علقه را مضغه گردانیدیم. پنجم: بعد مضغه (گوشت پاره) را استخوان ششم: و سپس بر استخوان، گوشت پوشانیدیم.(2)

سید و سالار شهیدان و مقتدای همه ی آزادگان جهان، حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) هم در ضمن دعای عرفه می فرمایند:

خدایا! مرا از خاك پدید آوردی، و سپس در میان صلب ها جایم دادی، درحالی كه از حوادث زمانه و رفت وآمد روزگار و سال ها، ایمنی بخشیدی، و من همواره كوچ كننده بودم از صلبی به رحمی، در ایام گذشته و قرن های پیشین، و تو از باب رأفت و مهربانی و احسانی

ص: 66


1- . عَن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِهِ لَم يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً قَالَ: كَانَ شَيْئاً وَ لَم يَكُن مَذْكُوراً. المحاسن 1: 243
2- . عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَن غَيْرِ وَاحِدٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: سِهَامُ الْمَوَارِيثِ مِن سِتَّةِ أَسْهُمٍ لَا تَزِيدُ عَلَيْهَا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه وَ لِمَ صَارَت سِتَّةَ أَسْهُمٍ قَالَ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ مِن سِتَّةِ أَشْيَاءَ وَ هُوَ قَوْلُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَد خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً. علل الشرايع 2: 567

كه به من داشتی، مرا در حكومت پیشوایان كفر، آنان كه پیمانت را شكستند و پیامبرانت را تكذیب كردند، به دنیا نیاوردی.(1)در این روایات، به خوبی به مرحله خلقت گلی همه انسان ها اشاره شده و مخصوصا تعبیر حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) این است كه خدایا! مرا از خاك پدید آوردی و سپس در صلب ها جایم دادی. این بیان به صراحت، اولین مرحله ی تكوین بدن انسان كه همان خلقت ترابی او است را توضیح داده است به این معنا كه پیش از اینكه انسان را در صلب پدرانش جای دهند او را از خاك آفریده و بدن خاكی او را در صلب پدرانش قرار داده اند.

هر نطفه ای دارای طینت (بدن) نیست

سلّام بن مستنیر گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره ی این سخن خداوند عزّوجلّ كه فرموده است: مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ پرسیدم؛ حضرت فرمودند:

منظور از مخلّقه، همان نسلی هستند كه خداوند، آنان را در صُلب آدم آفرید و از آنان پیمان (بر توحید و...) گرفت؛ سپس آنان را در صلب های مردان و رحِم های زنان روان ساخت و آنها همانهایی هستند كه به دنیا می آیند تا درباره ی آن پیمان، مورد پرسش قرار گیرند. امّا منظور از غَیْرِ مُخَلَّقَة همان كسانی هستند كه چون خداوند، عالم ذرّ را آفرید و از آنان پیمان گرفت، اینان را در صلب آدم نیافرید؛ آنها نطفه هایی هستند كه بیرون از رحم ریخته می شوند و همچنین جنین هایی كه قبل از دمیده شدن روح، سقط می گردند و زندگی و زیستن، نصیب آنان نمی شود.(2)

ص: 67


1- . قال الحسين (علیه السلام) : وَ خَلَقْتَنِي مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الْأَصْلَابَ آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَ اخْتِلَافِ الدُّهُورِ فَلَم أَزَل ظَاعِناً مِن صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ فِي تَقَادُمِ الْأَيَّامِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ لَم تُخْرِجْنِي لِرَأْفَتِكَ بِي وَ لُطْفِكَ لِي [بِي] وَ إِحْسَانِكَ إِلَيَّ فِي دَوْلَةِ أَيَّامِ الْكَفَرَة. اقبال الاعمال1: 340
2- . عَن سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ فَقَالَ الْمُخَلَّقَةُ هُمُ الذَّرُّ الَّذِينَ خَلَقَهُمُ اللّه فِي صُلْبِ آدَمَ (علیه السلام) أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ ثُمَّ أَجْرَاهُم فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْرُجُونَ إِلَى الدُّنْيَا حَتَّى يُسْأَلُوا عَنِ الْمِيثَاقِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ فَهُم كُلُّ نَسَمَةٍ لَم يَخْلُقْهُمُ اللّه فِي صُلْبِ آدَمَ (علیه السلام) حِينَ خَلَقَ الذَّرَّ وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُمُ النُّطَفُ مِنَ الْعَزْلِ وَ السِّقْطِ قَبْلَ أَن يُنْفَخَ فِيهِ الرُّوحُ وَ الْحَيَاةُ وَ الْبَقَاء. كافي 6: 13

و حضرت صادق (علیه السلام) می فرمایند:

جدم علی بن الحسین (علیهما السلام) مانعى نمى دیدند كه انسان نطفه خود را در خارج رحم بریزد. امام (علیه السلام) سپس این آیه را تلاوت می كردند: «و آن هنگام كه خداوند از پشت فرزندان آدم نطفه ها را بیرون كشید واعتراف گرفت كه آیا من پروردگار شما هستم؟ و آنان گفتند: آرى، تو پروردگار مایى» پس می فرمودند: تمام آن چیزهایی (بدن های اصلی) كه خداوند در این مراسم شركت داده است قطعا پا به عالم وجود مى نهند، گرچه نطفه ی آنان بر روى سنگ خارا ریخته شود.(1)

در این دو روایت بین نطفه های طینت دار و نطفه های بدون طینت، تمیز قائل شده و فرموده اند: اگر در نطفه ای بدن ذرّی یا همان طینتِ كسانی كه خدا از ایشان عهد و میثاق گرفته وجود داشته باشد؛ به هر حال به دنیا خواهد آمد و لو اینكه والدین او از تمام راه های جلوگیری از فرزنددار شدن استفاده كرده باشند؛ ولی اگر نطفه ای بدون طینت باشد قطعا تبدیل به فرزند نخواهد شد؛ حتی اگر همه دنیا اراده ی خلقت او را داشته باشند. دقت فرمایید كه این عبارت "مخلّقه و غیر مخلّقه"؛ یعنی خلق شده و خلق نشده، تعبیر بسیار زیبایی است و منظور از این عبارت، كسانی اند كه خدا ایشان را در عالم ذرّ خلق كرده و برای ایشان بدن آفریده و كسانی هستند كه خدا برای آنها چنین خلقتی نفرموده است. مخلّقه، آنهایی هستند كه خدا آنها را در عالم ذرّ خلق كرده و برایشان بدنی ذرّی آفریده است؛ اما غیر مخلّقه آن نطفه هایی هستند كه فقط نطفه اند نه انسان؛ زیرا خدای حكیم در این نطفه ها بدن خلق شده در عالم ذر، قرار نداده است. پس فقط نطفه های طینت دار، رشد كرده، لباس جنینی به خود می گیرند و پا به دنیا می گذارند. اما نطفه ای كه فاقد بدنِ طینتی است، ممكن است تا مدتی هم در رحم بماند؛ ولی هرگز روح در او دمیده نمی شود و از مرحله ی حیوانی عبور نمی كند.

ص: 68


1- . عَن عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَذَّاءِ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) لَا يَرَى بِالْعَزْلِ بَأْساً فَقَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ- وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى فَكُلُّ شَيْ ءٍ أَخَذَ اللّه مِنْهُ الْمِيثَاقَ فَهُوَ خَارِجٌ وَ إِن كَانَ عَلَى صَخْرَةٍ صَمَّاءَ. كافي 5: 504

چگونگی تمزیج طینت با نطفه

روایات متعددی در بیان حكمت غسل میت به چگونگی تمزیج طینت با نطفه پرداخته و امر را بر اهل پژوهش روشن نموده است.

عبد الرّحمن بن حمّاد نقل كرده كه گفت: از حضرت ابا ابراهیم موسی بن جعفر (علیه السلام) پرسیدم: چرا میت را غسل جنابت مى دهند؟ حضرت فرمودند:خداوند تبارك و تعالى بالاتر و منزه تر از آن است كه اشیاء را با دست خود و بدون واسطه برانگیزد، از این روی براى حضرتش دو فرشته بوده كه خلّاق و آفریننده اند و هرگاه حضرت حق عزوجل اراده نماید كه موجودى را بیافریند به آن دو فرشته امر مى كند تا او را خلق كنند. پس آن دو فرشته از آن تربتى كه خدای عزوجل به آن اشاره كرده و فرموده: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى (از آن خاك شما را آفریده و به آن شما را باز گردانده و بار دیگر شما را از آن بیرون مى آوریم) مقدارى برداشته پس آن را با نطفه اى كه در رحم قرار مى گیرد عجین مى نمایند و پس از آن به درگاه الهى عرض مى كنند: پروردگارا چه بیافرینیم؟ حق تبارك و تعالى به آنها وحى مى فرماید و آنچه را كه اراده كرده، مذكر یا مؤنث، مؤمن یا كافر، سیاه یا سفید، شقى یا سعید را به آنها اعلام مى فرماید و آنها نیز طبق اراده حقّ مى آفرینند؛ پس وقتى كه این موجود می میرد و از دنیا می رود عینا همان نطفه از او خارج شده و بیرون مى آید؛ لذا باید میت را غسل جنابت داد.(1)

ص: 69


1- . عَن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) عَنِ الْمَيِّتِ لِمَ يُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ قَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْلَى وَ أَخْلَصُ مِن أَن يَبْعَثَ الْأَشْيَاءَ بِيَدِهِ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ فَإِذَا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ خَلْقاً أَمَرَ أُولَئِكَ الْخَلَّاقِينَ فَأَخَذُوا مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِي قَالَ اللّه فِي كِتَابِهِ مِنْها خَلَقْناكُم وَ فِيها نُعِيدُكُم وَ مِنْها نُخْرِجُكُم تارَةً أُخْرى فَعَجَنُوهَا بِالنُّطْفَةِ الْمُسْكَنَةِ فِي الرَّحِمِ فَإِذَا عُجِنَتِ النُّطْفَةُ بِالتُّرْبَةِ قَالا يَا رَبِّ مَا تَخْلُقُ قَالَ فَيُوحِي اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا يُرِيدُ مِن ذَلِكَ ذَكَراً أَو أُنْثَى مُؤْمِناً أَو كَافِراً أَسْوَدَ أَو أَبْيَضَ شَقِيّاً أَو سَعِيداً فَإِن مَاتَ سَالَت مِنْهُ تِلْكَ النُّطْفَةُ بِعَيْنِهَا لَا غَيْرُهَا فَمِن ثَمَّ صَارَ الْمَيِّتُ يُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَة. علل الشرايع 1: 300

در این تعبیر نورانی، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرمایند كه نطفه ی هر انسانی با بدن اصلی او كه از خاك بوده تمزیج شده و البته هنگام مرگ، آن نطفه از او خارج می شود. در هر حال بر اساس روایاتی كه پس از این خواهد آمد ظاهراً منظور امام (علیه السلام) خروج صرف نطفه از میت است نه نطفه و طینت؛ زیرا در اخبار دیگر آمده است كه این طینت یا بدن اصلی با انسان درون قبر رفته و هرگز نمی پوسد در حالی كه تمام بدن ظاهری و گوشتی او پوسیده و جذب زمین و یا خوراك حیوانات شود.

در كلامی دیگر، امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:

هرگاه خداوند بخواهد نطفه ای را كه در صلب آدم از او پیمان گرفته و یا اینكه در مورد آن برایش بدا حاصل شده، خلق كند و آن را در رحم زن قرار دهد، مرد را برای آمیزش آماده می كند و به رحم وحی می كند كه در خود را بگشا تا آفرینش من و قضا و قدر نافذم در تو راه یابد. رحم، راه خود را باز می كند و نطفه به رحم می رسد. چهل روز كه در آنجا می ماند تبدیل به لخته ی خون می شود و چهل روز بعد، مضغه (گوشت جویده شده) و پس از چهل روز به گوشتی تبدیل می شود كه دارای رگ های درهم فرو تنیده است تبدیل می شود. سپس خداوند دو فرشته آفرینشگر را مبعوث می كند و آن دو، آنچه را كه خداوند اراده می فرماید، در ارحام می آفرینند. آن دو از دهان زن وارد شكم او می شوند و از آنجا به رحم می روند. جنین، روحی را كه از صلب مرد و رحم زن به او منتقل شده را دارد. آن دو فرشته، روح حیات و بقا را در پیكر جنین می دمند و برای او به اذن خداوند متعال، گوش، چشم و تمامی اعضا و جوارح و احشا را خلق می كنند. سپس خداوند به این دو فرشته وحی می كند: «قضا و قدر و امر حتمی مرا بر او بنویسید و هرآنچه را كه می نویسید، برای من در آن بداء [و قدرت تغییر] هست». آن دو می گویند: «خداوندا! چه بنویسیم»؟ خداوند به آنها وحی می كند

ص: 70

كه سر خود را به سمت سر مادر بالا بگیرید، آن دو، سرهای خود را بالا می گیرند وقتی كه لوح با پیشانی مادر تماس پیدا می كند، دو فرشته در آن لوح، صورت كودك، زینتش، مدّت زندگی، عهدنامه، خوشبختی و بدبختی اش و هرچیزی كه به او مربوط می شود را می بینند. در این هنگام یكی از آن دو، این چیز ها را بر دیگری املا می كند و او آنها را می نویسد و این شرط را هم می نویسند: در تمامی این موارد، برایخداوند بداء هست. سپس نوشته را مهر می زنند و آن را در پیشانی جنین قرار می دهند و كودك را در شكم مادر می ایستانند». حضرت فرمود: «و چه بسا كه جنین، گردنکشی می كند و واژگون می شود و این مسئله فقط برای سركشان و عصیانگران اتّفاق می افتد». هنگامی كه موقع ولادت كودك می رسد، خواه نه ماه تمام باشد یا كمتر، خداوند عزوجل به رحم وحی می كند كه راه خود را باز كن تا مخلوقم به زمینم راه یابد و امرم در مورد او اجرا شود؛ كه زمان خروج او فرا رسیده است. رحم راه جنین را باز می كند و خداوند فرشته ای را به نام زاجر مبعوث می كند كه كودك را چنان می راند كه كودك می ترسد و واژگون می شود و پاهایش بالای سرش قرار می گیرد و سرش در پایین شكم قرار می گیرد تا وضع حمل هم برای مادر و هم برای كودك آسان شود. اگر زایمان و خروج نوزاد سخت شود، فرشته ی زاجر بار دیگر كودك را می ترساند و كودك می ترسد و گریه كنان و هراسان به زمین می افتد.(1)

ص: 71


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ النُّطْفَةَ الَّتِي ممّا أَخَذَ عَلَيْهَا الْمِيثَاقَ فِي صُلْبِ آدَمَ أَو مَا يَبْدُو لَهُ فِيهِ وَ يَجْعَلُهَا فِي الرَّحِمِ حَرَّكَ الرَّجُلَ لِلْجِمَاعِ وَ أَوْحَى إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِي بَابَكِ حَتَّى يَلِجَ فِيكِ خَلْقِي وَ قَضَائِيَ النَّافِذُ وَ قَدَرِي فَتَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَهَا فَتَصِلُ النُّطْفَةُ إِلَى الرَّحِمِ فَتَرَدَّدُ فِيهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ تَصِيرُ لَحْماً تَجْرِي فِيهِ عُرُوقٌ مُشْتَبِكَةٌ ثُمَّ يَبْعَثُ اللّه مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ يَخْلُقَانِ فِي الْأَرْحَامِ مَا يَشَاءُ يَقْتَحِمَانِ فِي بَطْنِ الْمَرْأَةِ مِن فَمِ الْمَرْأَةِ فَيَصِلَانِ إِلَى الرَّحِمِ وَ فِيهَا الرُّوحُ الْقَدِيمَةُ الْمَنْقُولَةُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَيَنْفُخَانِ فِيهَا رُوحَ الْحَيَاةِ وَ الْبَقَاءِ وَ يَشُقَّانِ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ جَمِيعَ الْجَوَارِحِ وَ جَمِيعَ مَا فِي الْبَطْنِ بِإِذْنِ اللّه تَعَالَى ثُمَّ يُوحِي اللّه إِلَى الْمَلَكَيْنِ اكْتُبَا عَلَيْهِ قَضَائِي وَ قَدَرِي وَ نَافِذَ أَمْرِي وَ اشْتَرِطَا لِيَ الْبَدَاءَ فِي مَا تَكْتُبَانِ فَيَقُولَانِ يَا رَبِّ مَا نَكْتُبُ قَالَ فَيُوحِي اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمَا أَنِ ارْفَعَا رُءُوسَكُمَا إِلَى رَأْسِ أُمِّهِ فَيَرْفَعَانِ رُءُوسَهَا فَإِذَا اللَّوْحُ يَقْرَعُ جَبْهَةَ أُمِّهِ فَيَنْظُرَانِ فِيهِ فَيَجِدَانِ فِي اللَّوْحِ صُورَتَهُ وَ رُؤْيَتَهُ وَ أَجَلَهُ وَ مِيثَاقَهُ شَقِيّاً أَو سَعِيداً وَ جَمِيعَ شَأْنِهِ قَالَ فَيُمْلِي أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ فَيَكْتُبَانِ جَمِيعَ مَا فِي اللَّوْحِ وَ يَشْتَرِطَانِ الْبَدَاءَ فِي مَا يَكْتُبَانِ ثُمَّ يَخْتِمَانِ الْكِتَابَ وَ يَجْعَلَانِهِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ يُقِيمَانِهِ قَائِماً فِي بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ فَرُبَّمَا عَتَا فَانْقَلَبَ وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا فِي كُلِّ عَاتٍ أَو مَارِدٍ فَإِذَا بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِ الْوَلَدِ تَامّاً أَو غَيْرَ تَامٍّ أَوْحَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الرَّحِمِ أَنِ افْتَحِي بَابَكِ حَتَّى يَخْرُجَ خَلْقِي إِلَى أَرْضِي وَ يَنْفُذَ فِيهِ أَمْرِي فَقَد بَلَغَ أَوَانُ خُرُوجِهِ قَالَ فَيَفْتَحُ الرَّحِمُ بَابَ الْوَلَدِ فَيَبْعَثُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَيَزْجُرُهُ زَجْرَةً فَيَفْزَعُ مِنْهَا الْوَلَدُ فَيَنْقَلِبُ فَيَصِيرُ رِجْلَاهُ فَوْقَ رَأْسِهِ وَ رَأْسُهُ فِي أَسْفَلِ الْبَطْنِ لِيُسَهِّلَ اللّه عَلَى الْمَرْأَةِ وَ عَلَى الْوَلَدِ الْخُرُوجَ قَالَ فَإِذَا احْتُبِسَ زَجَرَهُ الْمَلَكُ زَجْرَةً أُخْرَى فَيَفْزَعُ مِنْهَا فَيَسْقُطُ الْوَلَدُ إِلَى الْأَرْضِ بَاكِياً فَزِعاً مِنَ الزَّجْرَة. كافي 6: 13

در خبر دیگری آمده كه یكی از منحرفین زمان امام باقر (علیه السلام) به نام عبداللّه بن قیس ماصر خدمت آن حضرت رسیده عرض كرد: چرا میت را غسل جنابت(1) می دهند؟فرمودند: جواب تو را نمی دهم. از خدمت امام بیرون رفت و در بین راه به یكى از شیعیان برخورد كرده، گفت: تعجب است از شما شیعیان كه این شخص را دوست دارید و از او اطاعت می كنید، كه اگر شما را به پرستش خود دعوت كند مى پذیرید؛ ولی با این حال، من یك مسأله از او پرسیدم و او جوابى نداشت بدهد. سال بعد همان مسأله را سؤال كردم دو مرتبه امام (علیه السلام) به او فرمودند: نمی گویم. عبداللّه بن قیس ماصر چاره ای اندیشیده، به یكى از اصحاب خود گفت تو با شیعیان رفت و آمد كن و اظهار علاقه به ایشان بنما و از من بیزارى بجوى و مرا لعنت كن و ایام حج كه رسید بیا تا من وسائل سفر حج تو را فراهم كنم و از شیعیان بخواه تا تو را به نزد محمد بن علی باقر (علیه السلام) ببرند و چون آنجا رفتى بپرس كه چرا میت را غسل جنابت می دهند.

آن مرد با شیعیان رفت و آمد پیدا كرد تا ایام حج و در این برخوردها واقعاً به مذهب آنها علاقمند شد و این مذهب را از روى حقیقت پذیرفت؛ ولى جریان را به عبداللّه بن قیس نگفت كه مبادا از دادن مخارج حج خود دارى كند و چون ایام حج شد پیش عبداللّه رفت و او پول یك حج را به او داد. وی به راه افتاده و به مدینه كه رسید دوستانش (كه هنوز به او اعتماد نداشتند) گفتند تو در منزل باش تا با امام درباره ات صحبت كنیم و اجازه بگیریم.

ص: 72


1- . منظور همان غسل ميت است كه گفته شده چون ميت جنب مي شود او را غسل مي دهند. اين مطلب در همين روايت هم ذكر شده است.

وقتى خدمت حضرت باقر (علیه السلام) رسیدند امام (علیه السلام) فرمودند: كو دوستتان؟ با او به انصاف رفتار نكردید! عرض كردند: نمی دانستیم آوردن او صحیح است یا نه؟. امام یك نفر را از پى او فرستادند. وقتى وارد شد امام فرمودند:

مرحبا به تو! آیا این وضعى كه حالا دارى از نظر اعتقاد، بهتر است یا آن وضعى كه سابق داشتى؟ عرض كرد: آنچه كه پیش از این داشتم چیز به درد بخوری نبود. فرمودند: صحیح است، اما عبادت سابق برایت سبك تر بود از حالا؛ زیرا حق سنگین است و شیطان موكل بر شیعیان ما است؛ ولى سایر مردم نفسِ خودشان براى گمراهى آنها كافى است اكنون به تو می گویم آنچه عبداللّه ابن قیس از تو خواستهاز من بپرسی قبل از اینكه سؤال كنى و اختیار را به تو می دهم خواستى به عبداللّه بگو نخواستى هم نگو.

خداوند فرشتگانى را مأمور خلقت نموده و وقتى بخواهد یك نفر را به وجود آورد به آنها دستور می دهد پس از چهل روز كه در رحم جای گرفت از همان خاكى كه در این آیه فرموده مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى بردارند و نطفه را به آن خاكى كه از آن مى آفریند مخلوط كنند.

وقتى چهار ماه تمام شد عرض می كنند: خدایا! اراده كرده اى چه بیافرینى؟ هر نوع كه اراده كرده باشد از نر یا ماده، سفید یا سیاه به آنها دستور می دهد و وقتى روح از بدن خارج شود این نطفه نیز عینا از او خارج مى شود هر چه باشد كوچك یا بزرگ، نر باشد یا ماده و به همین جهت، میت را غسل جنابت می دهند. آن مرد عرض كرد نه به

ص: 73

خدا این جریان را به پسر قیس ماصر نمی گویم هرگز. امام (علیه السلام) فرمودند: هر جور راحتی عمل كن.(1)در همین زمینه از ابوحمزه نیز روایت است كه گوید: از امام باقر (علیه السلام) در مورد آفرینش سؤال كردم. فرمودند:

خداوند تبارك وتعالی هنگامی كه مخلوقات را از گل آفرید، خیر و شرّ آنها را درهم آمیخت و سپس مسلمان را جدا نموده و او را سعادتمند و كافر را تیره روز گردانید. هنگامی كه نطفه بسته می شود، فرشتگان آن را تحویل می گیرند و صورتگری می كنند.

سپس می گویند: خداوندا! آیا این كودك مرد است یا زن؟ و خداوند هریك را كه بخواهد می گوید.

پس آن دو می گویند:

ص: 74


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: دَخَلَ عبداللّه بْنُ قَيْسٍ الْمَاصِرُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْمَيِّتِ لِمَ يُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) لَا أُخْبِرُكَ فَخَرَجَ مِن عِنْدِهِ فَلَقِيَ بَعْضَ الشِّيعَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَجَبُ لَكُم يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ تَوَلَّيْتُم هَذَا الرَّجُلَ وَ أَطَعْتُمُوهُ وَ لَو دَعَاكُم إِلَى عِبَادَتِهِ لَأَجَبْتُمُوهُ وَ قَد سَأَلْتُهُ عَن مَسْأَلَةٍ فَمَا كَانَ عِنْدَهُ فِيهَا شَيْ ءٌ فَلَمَّا كَانَ مِن قَابِلٍ دَخَلَ عَلَيْهِ أَيْضاً فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَقَالَ لَا أُخْبِرُكَ بِهَا فَقَالَ عبداللّه بْنُ قَيْسٍ لِرَجُلٍ مِن أَصْحَابِهِ انْطَلِق إِلَى الشِّيعَةِ فَاصْحَبْهُم وَ أَظْهِر عِنْدَهُم مُوَالاتَكَ إِيَّاهُم وَ لَعْنَتِي وَ التَّبَرِّيَ مِنِّي فَإِذَا كَانَ وَقْتُ الْحَجِّ فَأْتِنِي حَتَّى أَدْفَعَ إِلَيْكَ مَا تَحُجُّ بِهِ وَ سَلْهُم أَن يُدْخِلُوكَ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ فَإِذَا صِرْتَ إِلَيْهِ فَاسْأَلْهُ عَنِ الْمَيِّتِ لِمَ يُغَسَّلُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَانْطَلَقَ الرَّجُلُ إِلَى الشِّيعَةِ فَكَانَ مَعَهُم إِلَى وَقْتِ الْمَوْسِمِ فَنَظَرَ إِلَى دِينِ الْقَوْمِ فَقَبِلَهُ بِقَبُولِهِ وَ كَتَمَ ابْنَ قَيْسٍ أَمْرَهُ مَخَافَةَ أَن يُحْرَمَ الْحَجَّ فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ الْحَجِّ أَتَاهُ فَأَعْطَاهُ حَجَّةً وَ خَرَجَ فَلَمَّا صَارَ بِالْمَدِينَةِ قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ تَخَلَّف فِي الْمَنْزِلِ حَتَّى نَذْكُرَكَ لَهُ وَ نَسْأَلَهُ لِيَأْذَنَ لَكَ فَلَمَّا صَارُوا إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ لَهُم أَيْنَ صَاحِبُكُم مَا أَنْصَفْتُمُوهُ قَالُوا لَم نَعْلَم مَا يُوَافِقُكَ مِن ذَلِكَ فَأَمَرَ بَعْضَ مَن حَضَرَ أَن يَأْتِيَهُ بِهِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ لَهُ مَرْحَباً كَيْفَ رَأَيْتَ مَا أَنْتَ فِيهِ الْيَوْمَ مِمَّا كُنْتَ فِيهِ قَبْلُ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه لَم أَكُن فِي شَيْ ءٍ فَقَالَ صَدَقْتَ أَمَا إِنَّ عِبَادَتَكَ يَوْمَئِذٍ كَانَت أَخَفَّ عَلَيْكَ مِن عِبَادَتِكَ الْيَوْمَ لِأَنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ وَ الشَّيْطَانَ مُوَكَّلٌ بِشِيعَتِنَا لِأَنَّ سَائِرَ النَّاسِ قَد كَفَوْهُ أَنْفُسَهُم إِنِّي سَأُخْبِرُكَ بِمَا قَالَ لَكَ- ابْنُ قَيْسٍ الْمَاصِرُ قَبْلَ أَن تَسْأَلَنِي عَنْهُ وَ أُصَيِّرُ الْأَمْرَ فِي تَعْرِيفِهِ إِيَّاهُ إِلَيْكَ إِن شِئْتَ أَخْبَرْتَهُ وَ إِن شِئْتَ لَم تُخْبِرْهُ إِنَّ اللّه تَعَالَى خَلَقَ خَلَّاقِينَ فَإِذَا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ خَلْقاً أَمَرَهُم فَأَخَذُوا مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِي قَالَ فِي كِتَابِهِ مِنْها خَلَقْناكُم وَ فِيها نُعِيدُكُم وَ مِنْها نُخْرِجُكُم تارَةً أُخْرى فَعَجَنَ النُّطْفَةَ بِتِلْكَ التُّرْبَةِ الَّتِي يَخْلُقُ مِنْهَا بَعْدَ أَن أَسْكَنَهَا الرَّحِمَ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فَإِذَا تَمَّت لَهَا أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ قَالُوا يَا رَبِّ نَخْلُقُ مَا ذَا فَيَأْمُرُهُم بِمَا يُرِيدُ مِن ذَكَرٍ أَو أُنْثَى أَبْيَضَ أَو أَسْوَدَ فَإِذَا خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنَ الْبَدَنِ خَرَجَت هَذِهِ النُّطْفَةُ بِعَيْنِهَا مِنْهُ كَائِناً مَا كَانَ صَغِيراً أَو كَبِيراً ذَكَراً أَو أُنْثَى فَلِذَلِكَ يُغَسَّلُ الْمَيِّتُ غُسْلَ الْجَنَابَةِ فَقَالَ الرَّجُلُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه لَا وَ اللّه مَا أُخْبِرُ ابْنَ قَيْسٍ الْمَاصِرَ بِهَذَا أَبَداً فَقَالَ ذَلِكَ إِلَيْك. كافي 3: 162 و بحارالانوار 46: 305

فَتَبارَك اللّه أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.(1)

زراره هم كه از قابل اعتمادترین راویان احادیث است از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت كند كه فرمودند:

هنگامی كه نطفه در رحم قرار می گیرد، چهل روز در آنجا می ماند و چهل روز بعدی به صورت خون بسته می شود و چهل روز بعدی به صورت پاره گوشت می شود. سپس خداوند دو فرشته ی آفرینشگر را مبعوث می كند و به آنها می فرماید: همان گونه كه خدا اراده كرده است، او را مرد یا زن بیافرینید و صورتگری اش كنید و طول عمر، رزق و روزی، مرگ، سعادت و شقاوتش را بنویسید و میثاقی را كهخداوند در عالم ذرّ از او گرفت، بین دو چشمانش بنگارید و آن را در پیشانیش قرار دهید. هنگامی كه زمان خروجش از شكم مادر نزدیك می شود، خداوند فرشته ای را به نام زاجر مبعوث می كند كه كودك را بانگ زند و كودك بسیار می ترسد و عهدنامه را فراموش می كند و درحالی كه از فریاد فرشته گریه می كند، بر زمین می افتد.(2)

ص: 75


1- . عَن أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنِ الْخَلْقِ فَقَالَ إِنَّ اللّه تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ الْخَلْقَ مِن طِينٍ أَفَاضَ بِهَا كَإِفَاضَةِ الْقِدَاحِ فَأَخْرَجَ الْمُسْلِمَ فَجَعَلَهُ سَعِيداً وَ جَعَلَ الْكَافِرَ شَقِيّاً فَإِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ تَلَقَّتْهَا الْمَلَائِكَةُ فَصَوَّرُوهَا ثُمَّ قَالُوا يَا رَبِّ أَ ذَكَرٌ أَو أُنْثَى فَيَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ جَلَالُهُ أَيَّ ذَلِكَ شَاءَ فَيَقُولَانِ فَتَبارَكَ اللّه أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ثُمَّ يُوضَعُ فِي بَطْنِهَا فَتَرَدَّدُ تِسْعَةَ أَيَّامٍ وَ فِي كُلِّ عِرْقٍ وَ مَفْصَلٍ مِنْهَا وَ لِلرَّحِمِ ثَلَاثَةُ أَقْفَالٍ قُفْلٌ فِي أَعْلَاهَا مِمَّا يَلِي أَعْلَى السُّرَّةِ مِن جَانِبِ الْأَيْمَنِ وَ الْقُفْلُ الْآخَرُ فِي وَسَطِهَا أَسْفَلَ مِنَ الرَّحِمِ فَيُوضَعُ بَعْدَ تِسْعَةِ أَيَّامٍ فِي الْقُفْلِ الْأَعْلَى فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُصِيبُ الْمَرْأَةَ خُبْثُ النَّفْسِ وَ التَّهَوُّعُ ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى الْقُفْلِ الْأَوْسَطِ فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ وَ سُرَّةُ الصَّبِيِّ فِيهَا مَجْمَعُ الْعُرُوقِ وَ عُرُوقُ الْمَرْأَةِ كُلُّهَا مِنْهَا يَدْخُلُ طَعَامُهُ وَ شَرَابُهُ مِن تِلْكَ الْعُرُوقِ ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى الْقُفْلِ الْأَسْفَلِ فَيَمْكُثُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَشْهُرٍ فَذَلِكَ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ ثُمَّ تُطْلَقُ الْمَرْأَةُ فَكُلَّمَا طُلِقَت انْقَطَعَ عِرْقٌ مِن سُرَّةِ الصَّبِيِّ فَأَصَابَهَا ذَلِكَ الْوَجَعُ وَ يَدُهُ عَلَى سُرَّتِهِ حَتَّى يَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَدُهُ مَبْسُوطَةٌ فَيَكُونُ رِزْقُهُ حِينَئِذٍ مِن فِيه. كافي 6: 15
2- . عَن زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَقُولُ إِذَا وَقَعَتِ النُّطْفَةُ فِي الرَّحِمِ اسْتَقَرَّت فِيهَا أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ تَكُونُ عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ تَكُونُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ يَبْعَثُ اللّه مَلَكَيْنِ خَلَّاقَيْنِ فَيُقَالُ لَهُمَا اخْلُقَا كَمَا يُرِيدُ اللّه ذَكَراً أَو أُنْثَى صَوِّرَاهُ وَ اكْتُبَا أَجَلَهُ وَ رِزْقَهُ وَ مَنِيَّتَهُ وَ شَقِيّاً أَو سَعِيداً وَ اكْتُبَا لِلَّهِ الْمِيثَاقَ الَّذِي أَخَذَهُ عليه فِي الذَّرِّ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَإِذَا دَنَا خُرُوجُهُ مِن بَطْنِ أُمِّهِ بَعَثَ اللّه إِلَيْهِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَيَزْجُرُهُ فَيَفْزَعُ فَزَعاً فَيَنْسَى الْمِيثَاقَ وَ يَقَعُ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَبْكِي مِن زَجْرَةِ الْمَلَك. كافي 6: 16

بر اساس این روایات اگر خدا بخواهد یكی از انسان هایی را كه در عوالم پیشین از او پیمان گرفته در دنیا ایجاد كند خود، تمام مقدمات آن را فراهم كرده و اسباب تولدش را به ترتیب می چیند. ابتدا مردی كه را بناست پدر این انسان شود، آماده ی آمیزش نموده و سپس به رحم مادرش، دستور پذیرش می دهد تا نطفه در آن، جای گیرد و اگر در روز چهلم نطفه را به طینت، ممزوج ساخت؛ پس از چهار ماه، روح را به او می دمد و او از حالت حیوانی خارج شده و تبدیل به انسان می شود. حال اگر پس از این مدت در رحم مادر بمیرد و یا كشته شود باز انسان كاملی بوده كه از دنیا رفته است؛ چرا كه از وقتی كه روح در بدنش دمیده شد، رحم مادر برای او حكم دنیا را دارد و این نیست كه اگر از رحم خارج شود به دنیا آمده است؛ بلكه از زمانی كه خدا روح او را از ملكوت فراخوانده و به جسمش تعلق داده او دنیایی شده و احكامش احكام یك انسانِ كامل است. لذا به همین دلیل است كه دیه ی یك جنین چهارماهه با دیه ی یك انسان كاملِ خارج رحم، برابر است.

خوب بنگرید؛ زمانی كه نطفه در رحم قرار می گیرد، پس از گذشت زمانی، تبدیل به خونِ بسته شده و قلبش تشكیل می شود؛ سپس با طی فرایندی در مدتی خاص، مبدل به گوشت دَرهم تنیده شده و پس از آن استخوان ها نیز به وجود می آید. تا اینجا حیوانی بیش نیست؛ چرا كه اگر دقت كرده باشید تمام حیوانات نیز همینگونه ایجاد می شوند. حال این فرایند یا در رحم، به تكامل رسیده و یا در خارج آن به اذن خدا در چیزی چون تخمِ جانورانی چون مرغ و مار و...!خوب به یك تخم مرغ بنگرید، اگر دارای نطفه باشد؛ محتویات داخل آن، اول به خون تبدیل شده؛ سپس گوشت و استخوانش ایجاد گردیده و در زمان مقرّر، سر از تخم بیرون می آورد. تا این مرحله، تفاوتی بین انسان و حیوان نیست؛ بلكه انسان، حیوانی بیش نیست؛ اما آنچه اورا از سایر حیوانات، متمایز كرده، اتفاقی است كه پس از چهار ماه می افتد و آن دمیده شدنِ روح انسانی در این كالبد حیوانی است. و این همانجایی است كه خدا به خود، آفرین گفته و خویش را ستوده است.

«و به یقین انسان را از عصاره اى از گل آفریدیم سپس او را به صورت نطفه اى در جایگاهى استوار قرار دادیم آنگاه نطفه را به صورت علقه

ص: 76

درآوردیم پس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم و آنگاه مضغه را استخوان هایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم (تا اینجا خلقت حیوانی است كه در همه ی حیوانات مشترك است) سپس او را به صورت مخلوق دیگری پدید آوردیم (كه منظور دمیدن روح در بدن است و خارج شدن او از صف حیوانات و به همین دلیل می گوید ما او را مخلوق دیگری گردانیدیم) آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.» (1)

بر اساس این آیه ی شریفه، تكوین یك انسان به دو مرحله ی كلی تقسیم می شود؛ مرحله ی اول كه از نطفه تا لحم؛ یعنی از منی تا گوشت می باشد؛ مرحله ی مشترك او با سایر حیوانات است و تا اینجا هنوز انسانی ایجاد نشده؛ اما مرحله ی دوم كه خدا از آن با عنوان "ثمّ أنشأناه خلقاً آخَر" یاد كرده، این حیوان، با دمیده شدن روح، به موجودی دیگر كه انسان نامیده می شود، مبدل شده و اینجاست كه خدا به خودش آفرین گفته می فرماید: فتبارك اللّه احسن الخالقین.

پس در نتیجه اگر قضای الهی به ایجاد انسانی تعلق گیرد؛ پس از چهل روز كهنطفه اش در رحم مادر مستقر شد بدن طینتی او را به نطفه می آمیزد و پس از چهار ماه، روح را در او می دمد و او اكنون یك انسان كامل است. این بدن طینتی و خاكی كه بسیار كوچك است بر خلاف نطفه كه تغییر ماهیت داده و رشد می كند، ثابت و بدون تغییر می ماند تا آنكه مرگ انسان فرا برسد؛ پس با او به قبر وارد شده و تا قیامت در قبر می ماند (مگر شهداء كه بعدا درباره اش سخن خواهیم گفت) و در قیامت دو مرتبه اراده ی خدا به زنده شدن او تحقق یافته، گوشت و پوست و استخوانش بروید و سر از خاك بردارد و چون اصلِ او همان بدن طینتی بوده، هیچ چیزی از خویشتن خویش را انكار نمی كند.

عمار بن موسی ساباطی گوید: از حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره پوسیدن جسد میت سؤال شد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

ص: 77


1- . وَلَقَد خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللّه أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ مؤمنون: 14

آری می پوسد؛ تا جایی كه دیگر گوشتی و استخوانی از او باقی نمی ماند؛ مگر طینت او كه از آن طینت، خلق شده است. پس به درستی كه طینت او در قبر نمی پوسد و در قبر به صورت استداره (گِرد) می ماند تا آنكه دوباره مثل خلقت اولش از همان طینت، خلق [و محشور] شود.(1)

بخشی از طینت هر انسانی، قسمتی از خاكی است كه در آن دفن می شود

در اخبار نورانی آل محمد (علیهم السلام) به این مطلب هم پرداخته شده كه هر انسانی در طینتش كمی از خاك محل دفنش را دارد و این خود به خوبی دلیلی است بر مدعای ما برای اثبات این مطلب كه بدن اصلی هر انسانی از خاك است.

محمّد بن سنان از ابى عبداللّه قزوینى نقل كند كه گفت: از حضرت ابوجعفر محمّد بن على الباقر (علیهما السلام) پرسیدم: براى چه انسان در این جا متولّد شده و در جاى دیگر از دنیا مى رود؟ حضرت فرمودند:زیرا خداوند متعال وقتى مخلوقات را آفرید ایشان را از خاك روى زمین خلق كرد؛ پس بازگشت هر انسانى به تربت خودش مى باشد.(2)

حارث بن مغیره نیز گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه فرمودند:

به تحقیق چون نطفه در رحم قرار گیرد خدا ملكی را مبعوث سازد تا از خاكی كه بناست این انسان در آن دفن شود به نطفه اش بمالد پس همواره دلش به سوی آن زمین میل داشته باشد تا در آن دفن شود.(3)

ص: 78


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَيِّتِ يَبْلَى جَسَدُهُ قَالَ نَعَم حَتَّى لَا يَبْقَى لَحْمٌ وَ لَا عَظْمٌ إِلَّا طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا فَإِنَّهَا لَا تَبْلَى تَبْقَى فِي الْقَبْرِ مُسْتَدِيرَةً حَتَّى يَخْلُقَ اللّه مِنْهَا كَمَا خَلَقَ أَوَّلَ مَرَّة. كافي 3: 251
2- . عَن أَبِي عبداللّه الْقَزْوِينِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقُلْتُ لِأَيِّ عِلَّةٍ يُولَدُ الْإِنْسَانُ هَاهُنَا وَ يَمُوتُ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ قَالَ إِنَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ خَلَقَهُم مِن أَدِيمِ الْأَرْضِ فَيَرْجِعُ كُلُّ إِنْسَانٍ إِلَى تُرْبَتِه. علل الشرايع 1: 308
3- . عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ النُّطْفَةَ إِذَا وَقَعَت فِي الرَّحِمِ بَعَثَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مَلَكاً فَأَخَذَ مِنَ التُّرْبَةِ الَّتِي يُدْفَنُ فِيهَا فَمَاثَهَا فِي النُّطْفَةِ فَلَا يَزَالُ قَلْبُهُ يَحِنُّ إِلَيْهَا حَتَّى يُدْفَنَ فِيهَا. كافي 3: 203

طینت ها سه قسم اند

درست است كه ذات همه ی انسان ها از خاك است: ولی همه ی انسان ها نیز از طینت و تراب مقدّس، آفریده نشده اند. آری! همگی بدنی اصلی كه از خاك است دارند و اصلا انسانی به وجود نمی آید مگر آنهایی كه در عالم ذرّ خدای متعال برایشان بدنی از خاك آفریده باشد؛ ولی جنس این خاك و تراب متفاوت است.

امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:

نطفه، از آسمان بر زمین فرود می آید و بر گیاهان و میوه ها و درختان می افتد و مردم و چهارپایان از آن تغذیه می كنند و نطفه در آنها جاری می شود.(1)

و سبط اكبر امام حسن بن علی (علیه السلام) از جد اطهرشان نقل كرده اند كه فرمودند:

در فردوس چشمه ای است از شهد عسل شیرین تر و از كره نرم تر و از یخ خنك تر و از مشك خوشبوتر. در آن گلی است كه خدا ما وشیعیانمان را از آن آفریده است و هر كه از آن گل نباشد پس از ما و شیعیان ما نیست و آن همان میثاقی است كه خدا بر ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گرفته است. راوی گوید: من این روایت را برای حضرت باقر (علیه السلام) ذكر كردم پس حضرتش آن را تصدیق كرده و فرمودند: آری! اینگونه پدرم از جدم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرموده اند. راوی گوید خدمتشان عرض كردم: دوست دارم كه اگر برای این روایت تفسیری است به من بفرمایید!.فرمودند: باشد، پدرم از جدم از نبی خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده اند كه فرمودند: خدا را ملكی است كه سر بر زیر عرش دارد و قدمهایش در زمین است پس چون خدا بخواهد

ص: 79


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ النُّطْفَةَ تَقَعُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى النَّبَاتِ وَ الثَّمَرِ وَ الشَّجَرِ فَتَأْكُلُ النَّاسُ مِنْهُ وَ الْبَهَائِمُ فَيَجْرِي فِيهِم. تفسير قمي 2: 215

كسی را بر ولایت علی بن ابی طالب بیافریند به آن ملك امر می كند تا از آن گل برداشته و در نطفه اش بیاندازد تا در رحم مادر قرار گیرد و از آن گل خلق شود و آن همان میثاق است.(1)

از این عبارات اینگونه می توان فهمید كه نطفه ی یك مومن، محترم است و در آن، بدن اصلی او قرار دارد كه در روایت از آن به میثاق تعبیر شده است.

اما درباره ی سایر انسان ها و طینت و ذاتشان از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه فرموده اند:

طینت ها سه نوعند؛ اول: طینت انبیاء كه مؤمن از همان طینت است جز اینكه طینت انبیاء از قسمت بهتر آن است آنها اصل هستند و داراىامتیاز خود می باشند و مؤمنین فرع آن می باشند از سرشتى چسبنده (كه ملحق به آنها می شوند) و اینگونه خداوند بین انبیاء و پیروانشان فاصله نمى اندازد. سپس فرمودند: دوم: طینت ناصبی است كه از گلى بدبو است؛ و سوم: گل مستضعفین است كه از خاك (معمولی) است. مؤمن از ایمان خود و ناصبی از دشمنى خویش برنمی گردد و برای خداست اراده و مشیت درباره ی همه آنها.(2)

ص: 80


1- . عن الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : إِنَّ فِي الْفِرْدَوْسِ لَعَيْناً أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ، وَ أَلْيَنَ مِنَ الزُّبْدِ، وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ، وَ أَطْيَبَ مِنَ الْمِسْكِ، فِيهَا طِينَةٌ خَلَقَنَا اللّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْهَا، وَ خَلَقَ مِنْهَا شِيعَتَنَا، فَمَن لَم يَكُن مِن تِلْكَ الطِّينَةِ فَلَيْسَ مِنَّا، وَ لَا مِن شِيعَتِنَا، وَ هِيَ الْمِيثَاقُ الَّذِي أَخَذَ اللّه عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْهِ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) . قَالَ عُبَيْدٌ: فَذَكَرْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ علي بن الْحُسَيْنِ (علیهما السلام) هَذَا الْحَدِيثَ فَقَالَ: صَدَقَكَ يَحْيَى بْنُ عبداللّه، هَكَذَا أَخْبَرَنِي أَبِي، عَن جَدِّي، عَن أَبِيهِ، عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) . قَالَ عُبَيْدٌ: قُلْتُ أَشْتَهِي أَن تُفَسِّرَهُ لَنَا إِن كَانَ عِنْدَكَ تَفْسِيرٌ. قَالَ: نَعَمْ، أَخْبَرَنِي أَبِي، عَن جَدِّي، عَن رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ، قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى مَلَكاً رَأْسُهُ تَحْتَ الْعَرْشِ، وَ قَدَمَاهُ فِي تُخُومِ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى، بَيْنَ عَيْنَيْهِ رَاحَةُ أَحَدِكُمْ، فَإِذَا أَرَادَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَن يَخْلُقَ خَلْقاً عَلَى وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) أَمَرَ ذَلِكَ الْمَلَكَ فَأَخَذَ مِن تِلْكَ الطِّينَةِ، فَرَمَى بِهَا فِي النُّطْفَةِ حَتَّى تَصِيرَ إِلَى الرَّحِمِ، مِنْهَا يَخْلُقُ وَ هِيَ الْمِيثَاقُ. امالي طوسي: 656
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: الطِّينَاتُ ثَلَاثَةٌ طِينَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنُ مِن تِلْكَ الطِّينَةِ إِلَّا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ هُم صَفْوَتُهَا وَ هُمُ الْأَصْلُ وَ لَهُم فَضْلُهُم وَ الْمُؤْمِنُونَ الْفَرْعُ مِن طِينٍ لازِبٍ كَذَلِكَ لَا يُفَرِّقُ اللّه بَيْنَهُم وَ بَيْنَ شِيعَتِهِم وَ قَالَ طِينَةُ النَّاصِبِ مِن حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ أَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ فَمِن تُرابٍ لَا يَتَحَوَّلُ مُؤْمِنٌ عَن إِيمَانِهِ وَ لَا نَاصِبٌ عَن نَصْبِهِ وَ لِلَّهِ الْمَشِيَّةُ فِيهِم جَمِيعا. بصائر الدرجات: 6

این روایت علاوه بر آنكه اصل وجود بدن خاكی و اصلی را برای هر انسانی ثابت می كند بر این نكته نیز تصریح می فرماید كه ذات و جنس این طینت ها و بدن های اصلی با هم فرق داشته و به اختلاف امتیازاتی كه در عالم ارواح به دست آورده اند در عالم ذر، هر كدام به بدن هایی تعلق یافتند كه درجاتش مختلف بوده و این بدن اصلی ایشان است كه تا قیامت و بهشت و جهنم از آن جدا نمی شوند؛ مگر آنكه طینتشان مبدل شود و ما در این زمینه به زودی سخن خواهیم گفت. اما مهمترین نكته ای كه از این روایت استنباط می شود این است كه همه ی مردم به دو دسته ی علیین و یا سجین تقسیم نمی شوند؛ بلكه عده ای هستند كه نه از علیین اند و نه از سجین؛ و خاك بدنشان نه رنگ علیین گرفته و نه رنگ سجین.

به هر حال، خدای متعال پس از اینكه در عالم ارواح از انسان ها میثاق گرفت به تناسب هر روحی، بدنی از خاك به صورت ذره آفرید و این بدن در اصلاب پدران نهاده شده تا نوبت خروجش برسد. پس خدا او را به همراه نطفه ی پدرش به رحم مادر منتقل می كند و نطفه كه لباسی بر این بدن اصلی است رشد و نمو كرده و بر بدن ذرّی كه از جنس گل است گوشت و پوست می رویاند و چون به چهار ماهگی رسید، خدا روحی را كه در عالم ذرّ به او دمیده بود و از او میثاق گرفته و سپس قبضش نموده بود را فراخوانده و به این بدن می دمد؛ اما او هنگام تولد و خروج از رحم مادر دچار سختی بسیار می شود و به تعبیر امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) یكی از سخت ترین ایام حیاتخویش را تجربه كرده و همه چیز را از یاد می برد.

یاسر، خادم حضرت رضا (علیه السلام) گوید: آن حضرت فرمودند:

ترسناك ترین موقعیت ها براى انسان، سه موقعیت است: روزى كه زاده مى شود و از شكم مادرش خارج مى گردد و دنیا را مى بیند، و روزى كه مى میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده مى كند، و روزى كه مجدّدا زنده مى شود و احكامى را مى بیند كه در دار دنیا ندیده بود.(1)

ص: 81


1- . عن يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ أَوْحَشَ مَا يَكُونُ هَذَا الْخَلْقُ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ يَوْمَ يَلِدُ وَ يَخْرُجُ مِن بَطْنِ أُمِّهِ فَيَرَى الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا وَ يَوْمَ يُبْعَثُ فَيَرَى أَحْكَاماً لَم يَرَهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا... عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 1: 257

روح انسان به خاطر همنشینی با خوبان از مجالست با اهل دنیا بیزار بوده و اینجاست كه در ابتدای تولد از این مفارقت ها بی تابی می كند.

مفضّل بن عمر نقل كرده كه از حضرت جعفر بن محمّد (علیهما السلام) پرسیدم: این كه طفل بدون تعجّب خندیده و بدون درد و المى مى گرید سببش چیست؟ حضرت فرمودند:

اى مفضّل هیچ طفلى نیست مگر آنكه امام خود را دیده و با او مناجات مى نماید، پس گریه اش به خاطر غیبت امام از او است و خنده اش زمانى است كه امام به او رو مى كند. و وقتى زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده نسیان و فراموشى پیدا مى شود.(1)

این روح و جسم گوشتی و بدن ذرّی تا هنگام مرگ با هم اند و چون اجلِ انسان فرا برسد روح یا به جای اولیه ی خود در ملكوت بازگشت كرده و به ملكوت اعلی پر می كشد و یا اینكه به اسفل السافلین سقوط كرده و معذب می شود و جسمش به خاك بازگشته و می پوسد؛ ولی بدنش تا قیامت به همان شكل باقی مانده نه جذب خاك می شود و نه خوراك حیوانات، تا اینكه در نفخه صور دمیده شود و دو مرتبه خدا بر این بدن گلی وذرّی گوشت و پوست برویاند و او را زنده گرداند.

أ لَيسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يحْيي الْمَوْتَى

ص: 82


1- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنِ الطِّفْلِ يَضْحَكُ مِن غَيْرِ عُجْبٍ وَ يَبْكِي مِن غَيْرِ أَلَمٍ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا مِن طِفْلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَرَى الْإِمَامَ وَ يُنَاجِيهِ فَبُكَاؤُهُ لِغَيْبَةِ الْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِكُهُ إِذَا أَقْبَلَ إِلَيْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِكَ الْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْيَان. علل الشرايع 2: 584

احادیث خلقت طینتی اشاره به خلقت بدن خاكی هر انسانی دارد

یكی از معارف بكر و دست نخورده اهلبیت (علیهم السلام) كه بسیاری از ترس گرفتار شدن به مقوله ی جبر و امثال ذلك، از نزدیك شدن به آن خودداری كرده و دیگران را نیز به رد شدن از كنار آن دعوت می نمایند؛ روایات مربوط به اسرار طینت است، در حالی كه احادیث طینت با غمض نظر از كثرتشان همگی بر این نكته تأكید دارند كه خدای متعال برای هر انسانی، بدنی از گل آفریده است و اصل خلقت همه ی انسان ها از خاك است، آن هم به طور مستقیم و نه به سبب خلقت آدم از تراب؛ لذا چون ارواح انسان ها را آفرید و آنها را آزمود، برای هر یك به مقتضای نحوه ی بیرون آمدنش از آزمون، بدنی گلی خلق كرد به این صورت كه یكی را از علیین با رتبه های فراوانش از بالا تا پایین و یكی را از سجین، با مراتب بی شمارش از پایین به بالا و سپس ارواح را به این بدن ها دمید و به ایشان فرصت جبران مافات داد.

اجازه دهید در این زمینه در فصل بعدی مفصلا سخن گوییم؛ اما خوب است در اینجا به شمّه ای از روایات باب طینت توجه كنید تا به صدق مدعای حقیر در مورد خلقت طینتی هر انسانی پی ببرید.

حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) به یكی از یاران خویش به نام فضیل فرمودند:

ای فضیل! آیا نمی دانی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: ما اهلبیت از علیّین خلق شده و قلوبمان از چیزی است كه خودمان از آن آفریده شده ایم و شیعیان ما از گلی پایین تر از علیین خلق شده؛ ولی قلوبشان از علیین است و دشمنان ما از سجین خلق شده و دلهایشان نیز از همان است و پیروان ایشان از گلی پایین تر از سجین خلق شده اند؛ ولی دلهایشان از سجین است؟ پس آیا كسی از اهل علیین می تواند از اهل سجین شود و یا كسی كه از سجین است می تواند از اهل علیین شود؟(1)

ص: 83


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: يَا فُضَيْلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ خُلِقْنَا مِن عِلِّيِّينَ وَ خُلِقَ قُلُوبُنَا مِنَ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ وَ خُلِقَ شِيعَتُنَا مِن أَسْفَلَ مِن ذَلِكَ وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْهُ وَ إِنَّ عَدُوَّنَا خُلِقُوا مِن سِجِّينٍ وَ خُلِقَ قُلُوبُهُم مِنَ الَّذِي خُلِقُوا مِنْهُ وَ خُلِقَ شِيعَتُهُم مِن أَسْفَلَ مِن ذَلِكَ وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِهِم مِنَ الَّذِي خُلِقُوا مِنْهُ فَهَل يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ مِن أَهْلِ عِلِّيِّينَ أَن يَكُونَ مِن أَهْلِ سِجِّينٍ وَ هَل يَسْتَطِيعُ أَهْلُ سِجِّينٍ أَن يَكُونُوا مِن أَهْلِ عِلِّيِّينَ. بصائر الدرجات 1: 18

امام صادق (علیه السلام) هم فرمودند:

همانا كه خدای بلند مرتبه ما را از علیین آفرید و قلوب ما را از مرحله ای بالاتر از آن خلق كرد و شیعیان ما را از گلی پایین تر از آن خلق كرد و قلوبشان را از گل علیین سرشت. پس به همین دلیل است كه طینت ایشان به سوی ما میل و كشش دارد چرا كه از ماست. و دشمنان ما را از گل سجین خلق كرده و قلوبشان را از گلی پایین تر از آن و بی شك كه خدای مهربان هر گلی را به معدنش باز خواهد گرداند و بدین ترتیب شیعیان ما را به علیین و دشمنان ما را به سجین برمی گرداند.(1)

عزیز خواننده! اینكه حضرات معصومین (علیهم السلام) فرموده اند "خدا اهلبیت را از گل علیین و شیعیان را از گلی پایین تر از علیین خلق كرده است" قطعا منظور، جسمی كه منشأش نطفه است نیست؛ بلكه همان بدن اصلی اهلبیت (علیهم السلام) و شیعیان است كه از جنسِ گل می باشد. در باب دشمنان نیز امر به همین نحو است؛ پس مردم یا از علیین اند و یا از سجین كه خوبان و بدان اند و انسان های میانه كه میلی به هیچ طرف نداشته و مستضعفان فكری اند از خاك اند؛ اما نه خاك مصبوغ به لون علیین و یا لون سجین؛ بلكه خاك بدون رنگِ علیین و سجین كه این نكته ی لطیف را به زودی شرح خواهیم داد. در بعضی از روایات، صراحتا به كلمه ی بدن نیز اشاره شده است. به طور مثال از امام زین العابدین على بن الحسین (علیهما السلام) روایت است كه فرمودند:

خداى بلند مرتبه، پیامبران و بدن هایشان را از طینت علیین و قلوب مؤمنین را نیز از همان طینت آفرید و بدن های مؤمنین را از غیر آن خلق كرد و كافرین و قلوب و بدن های ایشان را از طینت سجّین خلق فرمود؛ پس از آن، حقّ تعالى این دو طینت را مخلوط نمود و این باعث شد كه

ص: 84


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه خَلَقَنَا مِن طِينَةِ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَنَا مِن طِينَةِ فَوْقِ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ شِيعَتِنَا مِن طِينَةِ أَسْفَلَ مِن ذَلِكَ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُم مِن طِينَةِ عِلِّيِّينَ فَصَارَت قُلُوبُهُم تَحِنُّ إِلَيْنَا لِأَنَّهَا مِنَّا وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِن طِينَةِ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُم مِن طِينَةِ أَسْفَلَ مِن سِجِّينٍ وَ إِنَّ اللّه رَادٌّ كُلَّ طِينَةٍ إِلَى مَعْدِنِهَا فَرَادُّهُم إِلَى عِلِّيِّينَ وَ رَادُّهُم إِلَى سِجِّينٍ. بصائر الدرجات 1: 24

از مؤمن كافر و از كافر، مؤمن متولّد شود چنانچه سبب گردید كهمؤمن، مرتكب كار بد و كافر، عاملِ عمل نیك گردد؛ پس دل هاى هر یك از اهل ایمان و كفر به آنچه از آن آفریده شده اند مایل مى باشد.(1)

خوب بنگرید؛ این بدن ها و قلوبی كه از طینت، كه همان گل است، خلق شده كدام قلب و بدن است؟. چرا ما دچار مجاز گویی شویم؟ واقعاً چرا برای ما سخت است كه سخن عالمان حقیقی را بپذیریم؛ ولی تكلفات فلسفی را با دل و جان قبول می كنیم؟ این روایات، سخن از بدنی گلی می كند كه همه ی انسان ها داشته اند، آیا جز این است كه در صدد بیان خلقت ذرّی انسان ها و توضیح آفرینش همه ی آنها از خاك است؟

عبداللّه بن سنان مى گوید: راجع به اوّلین مخلوقِ خدای متعال از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم؟ حضرت فرمودند:

اوّل مخلوق خداوند، موجودى است كه هر موجود دیگرى از آن آفریده شده است.

عرضه داشتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمودند:

آب، و شرح این ماجرا آن است كه: خداوند تبارك و تعالى دو دریاى آب آفرید، یكى از آن دو شیرین و دیگرى شور بود. پس از ایجاد آنها نظر به آب شیرین نمود و فرمود: اى دریا!. آب جواب داد: لبیك و سعدیك (یعنی از روی اشتیاق جواب داد). حضرت حق عزوجل فرمود: بركت و رحمت من در تو است و اهل طاعت و بهشتم را از تو مى آفرینم؛ سپس به آب شور نظر كرده و فرمود: اى دریا !. آب جواب نداد. حقّ دوباره بلكه تا سه مرتبه آن را مورد خطاب قرار داد؛

ص: 85


1- [1]. عَن عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِن طِينَةِ عِلِّيِّينَ وَ أَبْدَانَهُم وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مِن تِلْكَ الطِّينَةِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُم مِن دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ الْكَافِرِينَ مِن طِينَةِ سِجِّينٍ وَ قُلُوبَهُم وَ أَبْدَانَهُم فَخَلَطَ بَيْنَ الطِّينَتَيْنِ فَمِن هَذَا الذي يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ يَلِدُ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ وَ مِن هَاهُنَا يُصِيبُ الْمُؤْمِنُ السَّيِّئَةَ وَ يُصِيبُ الْكَافِرُ الْحَسَنَةَ فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ قُلُوبُ الْكَافِرِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ. علل الشرايع 1: 83 و اختصاص: 24

ولى آن دریا جواب نداد. حقّ تبارك و تعالى فرمود: لعنت من بر تو باد و از تو اهل معصیت و ساكنین در دوزخ را ایجاد مى كنم؛ سپس بههر دو امر فرمود تا با هم آمیخته شوند. پس امام (علیه السلام) فرمودند: و به خاطر همین آمیختن و امتزاج بود كه مؤمن از كافر و كافر از مؤمن متولّد مى گردد.(1)

ابوبصیر نیز نقل كرده كه روزی به اتفاق یكى از دوستانم وارد بر امام صادق (علیه السلام) شدیم؛ پس محضرشان عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! فدایت شوم! گاهى مغموم و محزون شده بدون این كه سببى برایش سراغ داشته باشم، جهت آن چیست؟

حضرت فرمودند:

حزن و سرورى كه به شما مى رسد از ناحیه ما است؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه ی آن، شما نیز محزون و مسرور مى گردید و جهتش آن است كه ما و شما از یك نور یعنى نور حقّ عزوجل مى باشیم، خدای متعال گلِ ما و شما را یكى قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده مى شد به همان نحو كه اخذ و برداشته شده محققا ما و شما یكسان مى بودیم؛ ولى طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبه تساوى با ما خارج شدید و اگر این معنا اتّفاق نمى افتاد هرگز گناهى از شما سر نمى زند. راوى مى گوید: محضر مباركش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و ابتدائش برمى گردد؟ حضرت

ص: 86


1- . عَن عبداللّه بْنِ سِنَانٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَن أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَ مَا خَلَقَ مِنْهُ كُلَ شَيْ ءٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هُوَ قَالَ الْمَاءُ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمَاءَ بَحْرَيْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ وَ الْآخَرُ مِلْحٌ فَلَمَّا خَلَقَهُمَا نَظَرَ إِلَى الْعَذْبِ فَقَالَ يَا بَحْرُ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ قَالَ فِيكَ بَرَكَتِي وَ رَحْمَتِي وَ مِنْكَ أَخْلُقُ أَهْلَ طَاعَتِي وَ جَنَّتِي ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الْآخَرِ فَقَالَ يَا بَحْرُ فَلَم يُجِب فَأَعَادَ عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يَا بَحْرُ فَلَم يُجِب فَقَالَ عَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ مِنْكَ أَخْلُقُ أَهْلَ مَعْصِيَتِي وَ مَن أَسْكَنْتُهُ نَارِي ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا قَالَ فَمِن ثَمَّ يَخْرُجُ الْمُؤْمِنُ مِنَ الْكَافِرِ وَ الْكَافِرُ مِنَ الْمُؤْمِنِ. علل الشرايع 1: 84

فرمودند: آرى! به خدا سوگند !. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتى طلوع و ظهور پیدا مى كند آیا به قرص، متّصل بوده یا ازآن جدا مى باشد؟ عرض كردم: فدایت شوم! شعاع جدا از قرص مى باشد. فرمود: وقتى قرص آفتاب غروب نمود و سقوط كرد و زیر افق رفت شعاع مگر برنگشته و به آن متّصل نشده همان طورى كه ابتداء و قبل از طلوع متّصل به آن بود؟ عرض كردم: آرى! فرمودند: به خدا سوگند! شیعیان ما همین طور بوده و از نور خدا خلق شده و به همان نور بازمى گردند به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق مى شوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم نمود و شفاعتمان پذیرفته مى شود. و به خدا قسم شما نیز شفاعت كرده و شفاعتتان مقبول مى گردد، و نیست احدى از شما مگر آن كه از جانب چپش آتشی و از سمت راستش بهشتى به پا مى گردد پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل مى كند.(1)

زید شحام هم از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

خداوند تبارك و تعالى ما را از نورى كه در طینتى از اعلاء علیین رسوخ نموده آفرید و قلوب شیعیانمان را از آنچه بدن هاى ما را از آن

ص: 87


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) وَ مَعِي رَجُلٌ مِن أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه إِنِّي لَأَغْتَمُ وَ أَحْزَنُ مِن غَيْرِ أَن أَعْرِفَ لِذَلِكَ سَبَباً فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ ذَلِكَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ يَصِلُ إِلَيْكُم مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَيْنَا حُزْنٌ أَو سُرُورٌ كَانَ ذَلِكَ دَاخِلًا عَلَيْكُم لِأَنَّا وَ إِيَّاكُم مِن نُورِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَنَا وَ طِينَتَنَا وَ طِينَتَكُم وَاحِدَةً وَ لَو تُرِكَت طِينَتُكُم كَمَا أُخِذَت لَكُنَّا وَ أَنْتُم سَوَاءً وَ لَكِن مُزِجَت طِينَتُكُم بِطِيْنَةِ أَعْدَائِكُم فَلَو لَا ذَلِكَ مَا أَذْنَبْتُم ذَنْباً أَبَداً قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ فَتَعُودُ طِينَتُنَا وَ نُورُنَا كَمَا بَدَا فَقَالَ إِي وَ اللّه يَا عبداللّه أَخْبِرْنِي عَن هَذَا الشُّعَاعِ الزَّاهِرِ مِنَ الْقُرْصِ إِذَا طَلَعَ أَ هُوَ مُتَّصِلٌ بِهِ أَو بَائِنٌ مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بَل هُوَ بَائِنٌ مِنْهُ فَقَالَ أَ فَلَيْسَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ عَادَ إِلَيْهِ فَاتَّصَلَ بِهِ كَمَا بَدَا مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ نَعَم فَقَالَ كَذَلِكَ وَ اللّه شِيعَتُنَا مِن نُورِ اللّه خُلِقُوا وَ إِلَيْهِ يَعُودُونَ وَ اللّه إِنَّكُم لَمُلْحَقُونَ بِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّا لَنَشْفَعُ فَنُشَفَّعُ وَ وَ اللّه إِنَّكُم لَتَشْفَعُونَ فَتُشَفَّعُونَ وَ مَا مِن رَجُلٍ مِنْكُم إِلَّا وَ سَتُرْفَعُ لَهُ نَارٌ عَن شِمَالِهِ وَ جَنَّةٌ عَن يَمِينِهِ فَيُدْخِلُ أَحِبَّاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ. علل الشرايع 1: 93

آفرید ایجاد كرد و بدن هایشان را از طینتى پایین تر از آن خلق نمود، لذا دل هایشان به ما مایل مى باشد، سپس آیات زیر را تلاوت فرمودند: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيينَ، وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. پس از آن فرمودند:حق تبارك و تعالى قلوب دشمنان ما را از طینت سجّین و ابدانشان را از طینت دیگرى آفرید و دلهاى شیعیانشان را از آنچه ابدان ایشان را خلق كرد آفرید از این رو دلهاى شیعیان آنها به ایشان مایل است، سپس آیه زیر را قرائت فرمودند: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيلٌ يوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ.(1)

و در حدیث دیگری حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

خداوند عزوجل ما را از علیین آفرید و ارواح ما را از فوق آن خلق كرد و ارواح شیعیانمان را از علیین و اجسادشان را از گلی پایین تر از آن ایجاد نمود؛ لذا بین ما و ایشان قرابت بوده و لاجرم دلهایشان به ما مایل مى باشد.(2)

ص: 88


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَنَا مِن نُورٍ مُبْتَدَعٍ مِن نُورٍ رَسَخَ ذَلِكَ النُّورُ فِي طِينَةٍ مِن أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُم مِن طِينَةٍ دُونَ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُم تَهْوَى إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَت مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ قُلُوبَ أَعْدَائِنَا مِن طِينَةٍ مِن سِجِّينٍ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُم مِن طِينَةٍ مِن دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِم مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَهُم فَقُلُوبُهُم تَهْوَى إِلَيْهِم ثُمَّ قَرَأَ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ. علل الشرايع 1: 117 و بحارالانوار 5: 243
2- . قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِن عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِن فَوْقِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِن عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَجْسَادَهُم مِن دُونِ ذَلِكَ فَمِن أَجْلِ ذَلِكَ كَانَ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُم وَ مِن ثَمَّ تَحِنُّ قُلُوبُهُم إِلَيْنَا. كافي 1: 389 و علل الشرايع1: 117

همه ی بدن اهلبیت (علیهم السلام) بدن اصلی است

همانطور كه پیش از این ثابت شد، خدای متعال در عالمی قبل از دنیا ارواح بنی آدم را آفرید و دو هزار سال پس از آن از گل، بدن هایی كوچك به صورت ذرّه خلق نموده و هر روحی را به بدنی اختصاص داد. این بدن گلی كه بدن اصلی هر انسانی است در صلب پدران جای گرفته و در زمانی كه اراده ی خدا برای به دنیا آمدنش محقق شود به رحم مادر منتقل می شود و به دنیا می آید. تمام شخصیت این آدم به همان بدن گلی اوست كه حتیاگر قلب یك حیوان را به او پیوند بزنند باز احساس نمی كند كه شخصیتش تغییر یافته؛ بلكه اگر تمام سلول های بدنش تغییر یابند همانطور كه این اتفاق در طول زمان، بارها واقع می شود باز احساس بیگانگی نسبت به خویشتنِ خویش نمی كند؛ چرا كه حقیقت او و شخصیت او و آنچه كه او را از دیگران متمایز كرده این جسم گوشتی نیست؛ بلكه روح او و بدن اصلی اوست. این بدن گلی از گل های مختلفی تكوین یافته؛ ولی بهترین طینت ها كه همان گل آل اللّه (علیهم السلام) است، طینت علیین؛ یعنی بالاترین حدّ خلوص گل هاست. اما نكته ی معرفتی كه دانستنش در اینجا بسیار مفید و كاربردی است این است كه بدن ائمه ی اطهار (علیهم السلام) همه اش اصلی است، به خلاف ما كه بدن اصلی مان كه بسیار كوچك است درون این جسم گوشتی قرار دارد.

خدای متعال پیش از هر چیز انوار مطهر ایشان را آفرید و آنها در نزد او به عبادت مشغول بودند و این مرحله ی اولِ آفرینش ایشان بود. امام هادی (علیه السلام) در زیارت معروف به جامعه فرموده اند:

خلقكم اللّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين.

پس ایشان پیش از خلقت آدم و بنی آدم حتی پیش از مرحله ی خلقت روحانی آنها وجود داشته اند. ابو سعید خدرى نقل می كند كه گفت: ما در خدمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم؛ در این موقع مردى وارد شده گفت: از معنى این آیه كه خداوند به شیطان می فرماید: أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (آیا تكبر ورزیدی یا از بلند مرتبگانی) مرا مطلع فرما كدام دسته هستند كسانى كه از ملائكه برترند؟

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

ص: 89

آنها منم و علی و فاطمه و حسن و حسین كه ما در سرادق عرش، خدا را تسبیح می كردیم و ملائكه دو هزار سال قبل از آفرینش آدم به واسطه ی تسبیح ما به تسبیح مشغول شدند. پس از خلقت آدم، خداوند به ملائكه دستور داد او را سجده كنند؛ اما ما را چنین دستورى نداد؛ پس همه ی ملائكه سجده كردند به جز ابلیس كه از سجده امتناع ورزید. خداوند فرمود: كبر ورزیدى یا خود را از آن پنج نفر بهحساب آوردى كه نامشان در سرادق عرش نوشته شده. ما باب خدا هستیم كه هر كس بخواهد باید از جانب ما وارد شود و به واسطه ی ما هدایت یافته اند هدایت شده ها.(1)

و در روایت دیگری آمده است كه قبیصه بن یزید جعفى گفت: خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدم در حالی كه دوس بن ابى الدوس و ابن ظبیان و قاسم صیرفى نیز حضور داشتند؛ پس سلام كرده، نشستم. سپس گفتم: یا بن رسول اللّه! آمده ام از خدمت شما بهره مند شوم، فرمودند: سؤال كن، اما سؤالى كوتاه. عرض كردم: شما قبل از اینكه خداوند، آسمان را افراشته و زمین را گسترده و تاریكى و روشنائى را بیافریند كجا بودید؟. فرمودند:

از این مطلب چرا در این موقع سؤال كردى مگر نمی دانى كه محبت ما پنهان است؛ ولى دشمنى با ما آشكار و ما از میان جنیان نیز دشمنانى داریم كه احادیث ما را به دشمنان اِنسی ما می رسانند و

ص: 90


1- . عَن أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً مَعَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذ أَقْبَلَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللّه أَخْبِرْنِي عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْلِيسَ أَسْتَكْبَرْتَ أَم كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ فَمَن هُم يَا رَسُولَ اللّه الَّذِينَ هُم أَعْلَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللّه أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ كُنَّا فِي سُرَادِقِ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللّه وَ تُسَبِّحُ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا قَبْلَ أَن يَخْلُقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِأَلْفَي عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَن يَسْجُدُوا لَهُ وَ لَم يَأْمُرْنَا بِالسُّجُودِ فَسَجَدَتِ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُم إِلَّا إِبْلِيسَ فَإِنَّهُ أَبَى أَن يَسْجُدَ فَقَالَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَسْتَكْبَرْتَ أَم كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ أَي مِن هَؤُلَاءِ الْخَمْسِ الْمَكْتُوبِ أَسْمَاؤُهُم فِي سُرَادِقِ الْعَرْشِ فَنَحْنُ بَابُ اللّه الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ بِنَا يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ فَمَن أَحَبَّنَا أَحَبَّهُ اللّه وَ أَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ وَ مَن أَبْغَضَنَا أَبْغَضَهُ اللّه وَ أَسْكَنَهُ نَارَهُ وَ لَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَن طَابَ مَوْلِدُه. فضائل الشيعه: 7

دیوارها نیز مانند انسان ها گوش دارند. عرض كردم: بالاخره چنین سؤالى برایم پیش آمده، فرمودند: یا قبیصه! ما اشباح نورى بودیم اطراف عرش، خدا را تسبیح مى كردیم پانزده هزار سال قبل از آفرینش آدم وقتى آدم آفریده شد ما را در صلب او قرار دادند و پیوسته از نهادى پاك به رحمى پاك منتقل می شدیم تا خداوند پیامبر اكرم محمّد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت پس دستاویز محكم خدائیم هر كه بما چنگ زند نجات می یابد و هر كه از ما فاصله بگیرد گمراهاست هر كه به ما چنگ زند او را به گمراهى نمی كشانیم و از هدایت خارج نمی كنیم...(1)

و همچنین روایت است كه جابر از حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می كند كه فرمودند:

خداوند چهارده نور از نور عظمت خود چهارده هزار سال قبل از آفرینش آدم آفرید كه آنها ارواح ما اهلبیت هستند. عرض شد آنها را نام ببرید و بگویید كه آن چهارده نور كیانند. فرمودند: محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین (علیهم السلام) كه نهمى آنها قیام كننده ایشان است؛ سپس یكایك را نام بردند و آنگاه فرمودند: به خدا قسم! ما اوصیاء و جانشینان بعد از پیامبریم... خداوند ما را به

ص: 91


1- . عن قبيصة بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) وَ عِنْدَهُ الدَّوْسُ بْنُ أَبِي الدَّوْسِ وَ ابْنُ ظَبْيَانَ وَ الْقَاسِمُ الصَّيْرَفِيُّ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ وَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَد أَتَيْتُكَ مُسْتَفِيداً قَالَ سَل وَ أَوْجِز قُلْتُ أَيْنَ كُنْتُم قَبْلَ أَن يَخْلُقَ اللّه سَمَاءً مَبْنِيَّةً وَ أَرْضاً مَدْحِيَّةً أَو ظُلْمَةً وَ نُوراً قَالَ يَا قَبِيصَةُ لِمَ سَأَلْتَنَا عَن هَذَا الْحَدِيثِ فِي مِثْلِ هَذَا الْوَقْتِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ حُبَّنَا قَدِ اكْتُتِمَ وَ بُغْضَنَا قَد فَشَا وَ أَنَّ لَنَا أَعْدَاءً مِنَ الْجِنِّ يُخْرِجُونَ حَدِيثَنَا إِلَى أَعْدَائِنَا مِنَ الْإِنْسِ وَ إِنَّ الْحِيطَانَ لَهَا آذَانٌ كَآذَانِ النَّاسِ قَالَ قُلْتُ قَد سَأَلْتُ عَن ذَلِكَ قَالَ يَا قَبِيصَةُ كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللّه قَبْلَ أَن يَخْلُقَ آدَمَ بِخَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللّه آدَمَ فَرَّغَنَا فِي صُلْبِهِ فَلَم يَزَل يَنْقُلُنَا مِن صُلْبٍ طَاهِرٍ إِلَى رَحِمٍ مُطَهَّرٍ حَتَّى بَعَثَ اللّه مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فَنَحْنُ عُرْوَةُ اللّه الْوُثْقَى مَنِ اسْتَمْسَكَ بِنَا نَجَا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنَّا هَوَى لَا نُدْخِلُهُ[1] فِي بَابِ ضَلَالٍ وَ لَا نُخْرِجُهُ مِن بَابِ هُدًى وَ نَحْنُ رُعَاةُ شَمْسِ اللّه وَ نَحْنُ عِتْرَةُ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ نَحْنُ الْقُبَّةُ الَّتِي طَالَت أَطْنَابُهَا وَ اتَّسَعَ فِنَاؤُهَا مَن ضَوَى إِلَيْنَا نَجَا إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَن تَخَلَّفَ عَنَّا هَوَى إِلَى النَّارِ قُلْتُ لِوَجْهِ رَبِّيَ الْحَمْد. تفسير فرات: 207

نیكوترین وجه و صورت آفرید و ما را نگهبان بندگان خود و زبان گویاى خویش در میان مردم و... قرار داد. به واسطه ی ما درختان میوه می دهد و میوه ها می رسد و نهرها جارى می گردد و باران از آسمان مى بارد و گیاه در زمین می روید. با عبادت ما خدا پرستش شد، و اگر ما نبودیم خدا شناخته نمی شد. به خدا سوگند اگر سفارش قبلى نبود و پیمان از ما نگرفته بودند سخنى را می گفتم كه موجب شگفتى می شد و یا گذشتگان و آیندگان دیگر فراموش می شدند.(1)پس خدا ایشان را به صورت نورهایی آفرید در حالی كه هنوز هیچ چیزی را حتی لوح و قلم و عرش و كرسی را خلق نكرده بود. سپس اراده فرمود تا نور ایشان را در ابدانشان مستقر سازد؛ پس ارواح ایشان را خلق كرد و آن نور را با روح ایشان ممزوج ساخت و قبل از اینكه آدم را بیافریند برای ایشان از گلِ علیین، بدن هایی بسرشت و ایشان را درآن جای داد.

ابن عباس نقل می كند كه: شنیدم پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) می فرمودند:

خداوند بود و هیچ چیزی جز او وجود نداشت؛ پس من و تو را به صورت دو روح از جلال خود آفرید و ما در جلو عرش به تسبیح و تقدیس و تهلیل و سپاس خدا اشتغال داشتیم؛ پیش از آنكه آسمان ها و زمین ها را بیافریند. پس وقتى اراده كرد آدم را بیافریند، من و تو را از

ص: 92


1- . عَن جَابِرٍ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ إِنَّ اللّه تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً مِن نُورِ عَظَمَتِهِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه عُدَّهُم بِأَسْمَائِهِم فَمَن هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً فَقَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِن وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَ تَاسِعُهُم قَائِمُهُم ثُمَّ عَدَّهُم بِأَسْمَائِهِم ثُمَّ قَالَ نَحْنُ وَ اللّه الْأَوْصِيَاءُ الْخُلَفَاءُ مِن بَعْدِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ... إِنَّ اللّه تَعَالَى خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَيْنَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِي خَلْقِهِ وَ يَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَيْهِم بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ تَرَاجِمَةَ وَحْيِهِ وَ أَعْلَامَ دِينِهِ وَ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ الدَّلِيلَ الْوَاضِحَ لِمَنِ اهْتَدَى وَ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ نَزَلَ الْغَيْثُ مِنَ السَّمَاءِ وَ نَبَتَ عُشْبُ الْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عبداللّه وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللّه وَ ايْمُ اللّه لَو لَا وَصِيَّةٌ سَبَقَت وَ عَهْدٌ أُخِذَ عَلَيْنَا لَقُلْتُ قَوْلًا يَعْجَبُ مِنْهُ أَو يَذْهَلُ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُون. المحتضر: 129

یك گل از طینت علیین آفرید و با آن نور در آمیخت و ما را در تمام نورها و نهرهاى بهشت فرود برد؛ سپس آدم را آفرید و در نهاد او آن طینت و نور را قرار داد؛ پس از آفریدن آدم، فرزندان و ذریه ی او را از نهادش خارج كرد و از آنها اعتراف گرفت و اقرار به ربوبیت كردند و اول كسى كه به ربوبیت خدا اقرار نمود، من و تو بودیم و پس از ما سایر پیامبران اقرار كرده و به همان نسبت، مقام و قربشان به خدا تعیین شد. خداوند فرمود: اى محمّد و ای علی! گواهى دادید و اقرار كردید و از همه خلایق بر طاعت من سبقت گرفتید، و در علم سابقمن نیز چنین بودید، شما دو برگزیده از آفریده هاى منید و ائمه از نژاد شما و پیروان شمایند و این چنین شما را آفریدم.

آنگاه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! طینت و سرشت در صلب آدم بود و نور من و تو در پیشانى او و پیوسته این نور منتقل می شد به پیشانى پیامبران برگزیده تا بالاخره طینت و نورِ هر دو منتهى به صلب عبدالمطّلب شد آنگاه به دو قسمت تقسیم گردید. خداوند مرا از یك نیمه ی آن آفرید و پیامبر و رسولم قرار داد و تو را از نیمه ی دیگر و جانشین و وصى و امام قرار داد. وقتى (در معراج) از عظمت و جلال پروردگارم در فاصله یك زه كمان یا كمتر از آن رسیدم به من فرمود: چه كسی تو را از بین تمام بندگانم بیشتر اطاعت می كند؟. گفتم: علی بن ابی طالب. پس فرمود: او را خلیفه و جانشین خود قرار بده.

سپس پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پس از این تعاریف، چه كسى می تواند بین من و تو فاصله بیاندازد با اینكه من و تو از یك نور و یك طینت هستیم. تو از همه ی مردم نسبت به من در دنیا و آخرت، شایسته تر

ص: 93

هستى. فرزندان تو فرزند من و پیروان تو پیرو من و دوستان تو دوست من اند. شما فردا در بهشت با من خواهید بود.(1)

آنچه كه قابل توجه است این است كه تمام انسان ها شروع خلقتشان از عالم ارواح بوده و در آغاز، روح ایشان آفریده شده است؛ ولی آل محمد (علیهم السلام) جهانی پیش از آن را نیز سیر كرده و در آغاز، نورشان خلق شده و عالم انوار را هم طی كرده اند. در نتیجه باید گفت: اصل خلقت اهلبیت اطهار (علیهم السلام) خلقتی نورانی بوده و ذاتشان نور است در حالی كه سایر انسان ها چنین خصوصیتی را نداشته اند. از دیگر سوی اینكه چون تمام بدن اهلبیت از گل علیین است اساسا از سایر مخلوقات متمایز بوده و اینگونه است كه حجت خدا بر مردم اند. ایشان بشرهای عادی نبوده؛ بلكه بشرهای نورانی اند و به همین دلیل است كه ابدان مطهرشان سایه ندارد. حضرت صادق (علیه السلام) در این باره فرموده اند:

خداوند ما را از نور عصمت خود آفرید؛ سپس ما را از طینتى مخزون و پنهان داشته از زیر عرش، صورت بخشید؛ پس آن نور را در این طینت قرار داد و در نتیجه ما موجود و بشرى نورانى هستیم و هیچ

ص: 94


1- . عن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ يُخَاطِبُ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ يَقُولُ يَا عَلِيُّ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْ ءَ مَعَهُ فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَكَ رُوحَيْنِ مِن نُورِ جَلَالِهِ فَكُنَّا أَمَامَ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ نُسَبِّحُ اللّه وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُحَمِّدُهُ وَ نُهَلِّلُهُ وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ آدَمَ خَلَقَنِي وَ إِيَّاكَ مِن طِينَةٍ وَاحِدَةٍ مِن طِينَةِ عِلِّيِّينَ وَ عَجَنَنَا بِذَلِكَ النُّورِ وَ غَمَسَنَا فِي جَمِيعِ الْأَنْوَارِ وَ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ وَ اسْتَوْدَعَ صُلْبَهُ تِلْكَ الطِّينَةَ وَ النُّورَ فَلَمَّا خَلَقَهُ اسْتَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِن ظَهْرِهِ فَاسْتَنْطَقَهُم وَ قَرَّرَهُم بِالرُّبُوبِيَّةِ فَأَوَّلُ خَلْقٍ إِقْرَاراً بِالرُّبُوبِيَّةِ أَنَا وَ أَنْتَ وَ النَّبِيُّونَ عَلَى قَدْرِ مَنَازِلِهِم وَ قُرْبِهِم مِنَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى صَدَقْتُمَا وَ أَقْرَرْتُمَا يَا مُحَمَّدُ وَ يَا عَلِيُّ وَ سَبَقْتُمَا خَلْقِي إِلَى طَاعَتِي وَ كَذَلِكَ كُنْتُمَا فِي سَابِقِ عِلْمِي فِيكُمَا فَأَنْتُمَا صَفْوَتِي مِن خَلْقِي وَ الْأَئِمَّةُ مِن ذُرِّيَّتِكُمَا وَ شِيعَتُكُمَا وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُكُم ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا عَلِيُّ فَكَانَتِ الطِّينَةُ فِي صُلْبِ آدَمَ وَ نُورِي وَ نُورُكَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ فَمَا زَالَ ذَلِكَ النُّورُ يَنْتَقِلُ بَيْنَ أَعْيُنِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُنْتَجَبِينَ حَتَّى وَصَلَ النُّورُ وَ الطِّينَةُ إِلَى صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَافْتَرَقَ نِصْفَيْنِ فَخَلَقَنِيَ اللّه مِن نِصْفِهِ وَ اتَّخَذَنِي نَبِيّاً وَ رَسُولًا وَ خَلَقَكَ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ فَاتَّخَذَكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً وَ وَلِيّاً فَلَمَّا كُنْتُ مِن عَظَمَةِ رَبِّي كَقَابِ قَوْسَيْنِ أَو أَدْنى قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ مَن أَطْوَعُ خَلْقِي لَكَ فَقُلْتُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فَاتَّخِذْهُ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً فَقَدِ اتَّخَذْتُهُ صَفِيّاً وَ وَلِيّاً يَا مُحَمَّدُ كَتَبْتُ اسْمَكَ وَ اسْمَهُ عَلَى عَرْشِي مِن قَبْلِ أَن أَخْلُقَ الْخَلْقَ مَحَبَّةً مِنِّي لَكُمَا وَ لِمَن أَحَبَّكُمَا وَ تَوَلَّاكُمَا وَ أَطَاعَكُمَا فَمَن أَحَبَّكُمَا وَ أطَاعَكُمَا وَ تَوَلَّاكُمَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ وَ مَن جَحَدَ وَلَايَتَكُمَا وَ عَدَلَ عَنْكُمَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْكَافِرِينَ الضَّالِّينَ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا عَلِيُّ فَمَن ذَا يَلِجُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِن نُورٍ وَاحِدٍ وَ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ فَأَنْتَ أَحَقُّ النَّاسِ بِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ وُلْدُكَ وُلْدِي وَ شِيعَتُكُم شِيعَتِي وَ أَوْلِيَاؤُكُم أَوْلِيَائِي وَ أَنْتُم مَعِي غَداً فِي الْجَنَّة. بحارالانوار 25: 4

كس بهره اى از چگونگى خلقت ما ندارد. ارواح شیعیان ما را از بدن هاى ما آفرید و بدن هایشان را از طینتى مخزون و پنهان داشته كه پائین تر از آن طینت بود ایجاد كرد و به جز انبیاء و مرسلین براى احدى نصیبى در چگونگى خلقت آنها قرار نداد، به همین جهت ما و آنها انسان هستیم و بقیه مردم چون پشه های ناپایدارند كه در آتش اند و به سوى آتش رهسپارند.(1)

خدای عزوجل تمام بدن این چهارده نور را از علیین آفرید و قلبشان را از گلی بالاتر از آن و قلب شیعیانشان را از علیین و بدن های ایشان را گلی پایین تر از آن؛ لذا وجه اشتراك شیعیان آل محمد (علیهم السلام) با آن ذوات مقدسه در آن است كه قلب ایشان از همانطینت و گلی است كه بدن آن بزرگواران از آن سرشته شده است. آل محمد (علیهم السلام) آن زمانی كه خدا مشغول خلقت عالم و آدم بود شاهد این خلقت بوده و تمام ماجرا را بالعین دیده و خود، عامل پروردگار در ایجاد مخلوقات بوده اند.

سید رضی در كتاب نهج البلاغة از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می كند كه فرمودند:

ما آفریده ها و تربیت شده های خدائیم و مردم پس از آن مصنوع و تربیت شده ی ما هستند.(2)

همین جمله با كمی اختلاف، از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) هم صادر شده است.(3)

در توضیح این مطلب جابر بن یزید جعفی از حضرت باقر (علیه السلام) روایت كند كه فرمودند:

ص: 95


1- . عَن مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ خَلَقَنَا اللّه مِن نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِن طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِن تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِيِّينَ لَم يَجْعَل لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِن أَبْدَانِنَا وَ أَبْدَانَهُم مِن طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِن ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَم يَجْعَلِ اللّه لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الَّذِي خَلَقَهُم مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ فَلِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجاً فِي النَّارِ وَ إِلَى النَّار. كافي 1: 389
2- . قال اميرالمؤمنين (علیه السلام) : إنّا صنائع ربّنا و الناس بعد صنائع لنا. نامه 28 نهج البلاغة و احتجاج 2: 277 و امام مهدي (علیه السلام) فرمودند: نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا... غيبت شيخ طوسي 1: 285
3- . قال المهدي (علیه السلام) : نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا... غيبت شيخ طوسي 1: 285

ای جابر! خدا بود در حالى كه هیچ چیز با او نبود نه معلوم و نه مجهول. اولین موجودى كه آفرید محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و ما اهل بیت را از نور خود و عظمتش با او آفرید و به صورت سایه اى سبز در مقابل خود نگهداشت، آن هم در وقتی كه نه آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه، هیچكدام وجود نداشت. نور ما از نور خدا سرچشمه می گرفت مانند پرتو خورشید كه از خورشید نشأت می گیرد. پس ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می كردیم و عبادتى واقعى می نمودیم. بعد از آن خدا تصمیم گرفت كه مكان را بیافریند؛ پس آن را آفرید و بر مكان نوشت: «لا إِلهَ إِلا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه علي اميرالمؤمنين و وصىُّ رسولِ اللّه به أيّدتُه و نصرتُه» یعنی به وسیله ی علی (علیه السلام) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید و نصرت دادم. سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش، همان جملات را نوشت؛ آنگاه آسمان ها را آفرید و براطراف آن همین كلمات را نوشت، بعد بهشت و جهنم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت؛ سپس ملائكه را آفرید و آنها را ساكن آسمان گردانید. آنگاه خداوند، خویشتنِ خود را به آنها معرفى نمود و آنها به او عرفان یافتند؛ پس از آنها به ربوبیت خود و نبوّت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت علی (علیه السلام) پیمان گرفت. ملائكه از این پیمان مضطرب شدند و خداوند بر آنها خشمگین شده و از ایشان در حجاب شد. ملائكه هفت سال پناهنده به عرش شدند و از خدا تقاضا می كردند آنها را از خشم خود پناه دهد و اقرار به پیمان خود می كردند و تقاضاى رضا مى نمودند؛ پس بعد از اقرار، از آنها راضى شد و به واسطه ی همین اقرار، آنها را ساكن آسمان گردانید و به

ص: 96

خدمت خویش اختصاص داد و براى عبادت، آنها را انتخاب نمود. آنگاه خداوند دستور داد به انوار ما كه تسبیح كنند؛ پس ملائكه از تسبیح ما خدا را تسبیح نمودند و اگر تسبیح ما نبود آنها نمی دانستند چگونه خدا را تسبیح كنند و چگونه تقدیس نمایند. آنگاه خداوند هوا را آفرید و بر آن همان جملات را نوشت. سپس جنّ را آفرید و آنها را ساكن هوا نمود و از ایشان براى خود به ربوبیت و براى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به نبوت و براى علی (علیه السلام) به ولایت پیمان گرفت، هر كه اقرار نمود اكنون نیز مُقرّ است و هر كه انكار كرد اینك نیز منكر است. اولین كسى كه انكار نمود ابلیس بود خدا او را لعنت كند كار او به شقاوت و وضعى كه اكنون دارد، منتهى گردید.

بعد خداوند به انوار ما امر كرد كه تسبیح نمایند؛ پس جنیان به واسطه ی تسبیح ما تسبیح كردند و در غیر این صورت نمی دانستندچگونه تسبیح كنند. بعد خداوند، زمین را آفرید و در اطراف آن همان جملات را نوشت. به همین جهت ای جابر! آسمان ها بدون پایه پا بر جا است و زمین استوار است؛ سپس خداوند آدم را از پَهن دشت زمین آفرید و قیافه اش را آراست و در او از روح خود دمید آنگاه ذریه او را از نهادش خارج كرد و از ایشان به ربوبیت خود و نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت علی (علیه السلام) پیمان گرفت. هر كه خواست اقرار كرد و هر كه خواست انكار نمود. ما اولین گروهى بودیم كه به این امر اقرار نمودیم. آنگاه به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به عزت و جلال و مقام والایم سوگند كه اگر تو و علی و عترت هادى و مهدى و راهنمایت نبودند بهشت و جهنم و مكان و زمین و آسمان و ملائكه و هیچ موجودى را

ص: 97

نمى آفریدم كه مرا بپرستد. یا محمد! تو دوست و حبیب و صفىّ و برگزیده ی خلق من و محبوبترین آنها در نزد منى و اولین كسى هستى كه او را از میان مخلوق خود امتیاز بخشیدم، سپس بعد از تو جناب صدیق، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را برتری دادم كه وصى توست و كسی است كه به وسیله ی او تو را نصرت و تأیید نمودم و او را دستاویز محكم و روشنى بخش دوستان و چراغ راهنما قرار دادم. پس از او این راهنمایان هدایت یافته را بر همه تفضیل دادم. به واسطه ی شما آفریدم آنچه را كه آفریدم و شما برگزیدگان خلق هستید. شما را وسیله ی آمرزش و بازخواست قرار دادم. هر چیز، نابود شونده است به جز وجهم و شما وجه منید كه نابود نمی شوید و هلاك نمی گردید و هر كه شما را دوست بدارد نابود نمی شود. هر كه با محبت كسی غیر از شما پیش من بیاید گمراه است و عمر خود را به هدر دادهاست. شما برگزیدگان خلق و حامل اسرار و گنجینه علم من و سرور اهل آسمان ها و اهل زمین هستید.

آنگاه خداوند سایبانى از ابر و ملائكه بر زمین فرستاد و انوار ما اهل بیت را با آن فرستاد و به صورت نور در مقابل خود قرار داد. ما او را در زمین تسبیح می كردیم همان طور كه در آسمان تسبیح مى نمودیم و در زمین تقدیس می كردیم مانند آسمان و او را در زمین می پرستیدیم همان طورى كه در آسمان مى پرستیدیم. وقتى خداوند اراده كرد تا ذریه آدم را براى گرفتن پیمان بیرون بكشد، این نور را در آن راه داد آنگاه ذریه او را لبیك گویان از نهادش خارج كرد. ما خدا را تسبیح كردیم و به واسطه ی تسبیح ما آنها نیز تسبیح نمودند و

ص: 98

در غیر این صورت نمی دانستند چگونه خدا را تسبیح كنند. آنگاه خداوند براى پیمان گرفتن به ربوبیتش خود را به آنها معرفى نمود و ما اولین كسانى بودیم كه آرى گفتیم در آن وقتى كه فرمود آیا پروردگار شما نیستم؟. سپس پیمان گرفت به نبوت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و براى علی (علیه السلام) به ولایت ؛پس هر كه خواست اقرار كرد و هر كه خواست انكار نمود. حضرت باقر (علیه السلام) ادامه داده فرمودند: پس ما اولین مخلوق خدا و اولین پرستنده او و تسبیح كننده بودیم، ما سبب آفرینش و موجب تسبیح و عبادت ملائكه و انسان ها بودیم و به وسیله ی ما خدا شناخته شد و به وحدانیت، پرستش گردید و به واسطه ی ما گرامى شد هر كه از مخلوقات، مقامى یافت. ما سبب پاداش، پاداش گیران و كیفر تبهكاران هستیم.

سپس این آیه را تلاوت نمود: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ و آيه ديگر قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین كسى است كه خدا را پرستش كرده و اول كسى است كه منكر فرزند یا شریك داشتن خدا شده و ما پس از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داریم. سپس نور ما را در صلب آدم (علیه السلام) قرار داد و پیوسته این نور از صلب و رحم ها به صلب و رحمى دیگر منتقل می گردید. از هر صلبى كه منتقل می شد كاملا آشكارا بود كه این نور دیگر از او منتقل شده و در صلب دیگر كه قرار مى گرفت آثار شرافت نور در او آشكار می شد تا بالاخره به صلب عبدالمطّلب رسید و به رحم فاطمه مادر عبداللّه منتقل شد در این هنگام به دو قسمت، تقسیم گردید: یك قسمت در عبداللّه قرار گرفت و قسمت دیگر در ابو طالب. این است تفسیر آیه

ص: 99

قرآن: وَ تَقَلُّبَكَ فِی السَّاجِدِینَ كه منظور اصلاب پیامبران و رحم هاى زنان ایشان است بدین طریق خداوند ما را در اصلاب و ارحام پدران و مادران جای داد.(1)

ص: 100


1- . عن جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ (علیه السلام) يَا جَابِرُ كَانَ اللّه وَ لَا شَيْ ءَ غَيْرُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِن خَلْقٍ خَلَقَهُ أَن خَلَقَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ مِن نُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّةً خَضْرَاءَ بَيْنَ يَدَيْهِ حَيْثُ لَا سَمَاءَ وَ لَا أَرْضَ وَ لَا مَكَانَ وَ لَا لَيْلَ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ يَفْصِلُ نُورُنَا مِن نُورِ رَبِّنَا كَشُعَاعِ الشَّمْسِ مِنَ الشَّمْسِ نُسَبِّحُ اللّه تَعَالَى وَ نُقَدِّسُهُ وَ نَحْمَدُهُ وَ نَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ ثُمَّ بَدَا لِلَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ أَن يَخْلُقَ الْمَكَانَ فَخَلَقَهُ وَ كَتَبَ عَلَى الْمَكَانِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّهُ بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ ثُمَّ خَلَقَ اللّه الْعَرْشَ فَكَتَبَ عَلَى سُرَادِقَاتِ الْعَرْشِ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ خَلَقَ اللّه السَّمَاوَاتِ فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ فَكَتَبَ عَلَيْهَا مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ وَ أَسْكَنَهُمُ السَّمَاءَ ثُمَّ تَرَاءَى لَهُمُ اللّه تَعَالَى وَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْوَلَايَةِ فَاضْطَرَبَت فَرَائِصُ الْمَلَائِكَةِ فَسَخِطَ اللّه عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ احْتَجَبَ عَنْهُم فَلَاذُوا بِالْعَرْشِ سَبْعَ سِنِينَ يَسْتَجِيرُونَ اللّه مِن سَخَطِهِ وَ يُقِرُّونَ بِمَا أَخَذَ عَلَيْهِم وَ يَسْأَلُونَهُ الرِّضَا فَرَضِيَ عَنْهُم بَعْدَ مَا أَقَرُّوا بِذَلِكَ وَ أَسْكَنَهُم بِذَلِكَ الْإِقْرَارِ السَّمَاءَ وَ اخْتَصَّهُم لِنَفْسِهِ وَ اخْتَارَهُم لِعِبَادَتِهِ ثُمَّ أَمَرَ اللّه تَعَالَى أَنْوَارَنَا أَن تُسَبِّحَ فَسَبَّحَت فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا وَ لَوْلَا تَسْبِيحُ أَنْوَارِنَا مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللّه وَ لَا كَيْفَ يُقَدِّسُونَهُ ثُمَّ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْهَوَاءَ فَكَتَبَ عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّهُ بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ ثُمَّ خَلَقَ اللّه الْجِنَّ وَ أَسْكَنَهُمُ الْهَوَاءَ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُم بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْوَلَايَةِ فَأَقَرَّ مِنْهُم بِذَلِكَ مَن أَقَرَّ وَ جَحَدَ مِنْهُم مَن جَحَدَ فَأَوَّلُ مَن جَحَدَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللّه فَخُتِمَ لَهُ بِالشَّقَاوَةِ وَ مَا صَارَ إِلَيْهِ ثُمَّ أَمَرَ اللّه تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ أَنْوَارَنَا أَن تُسَبِّحَ فَسَبَّحَت فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا وَ لَوْلَا ذَلِكَ مَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللّه ثُمَّ خَلَقَ اللّه الْأَرْضَ فَكَتَبَ عَلَى أَطْرَافِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّهُ بِهِ أَيَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ فَبِذَلِكَ يَا جَابِرُ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِغَيْرِ عَمَدٍ وَ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ ثُمَّ خَلَقَ اللّه تَعَالَى آدَمَ (علیه السلام) مِن أَدِيمِ الْأَرْضِ فَسَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِن صُلْبِهِ فَأَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْوَلَايَةِ أَقَرَّ مِنْهُم مَن أَقَرَّ وَ جَحَدَ مَن جَحَدَ فَكُنَّا أَوَّلَ مَن أَقَرَّ بِذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عُلُوِّ شَأْنِي لَوْلَاكَ وَ لَو لَا عَلِيٌّ وَ عِتْرَتُكُمَا الْهَادُونَ الْمَهْدِيُّونَ الرَّاشِدُونَ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا الْمَكَانَ وَ لَا الْأَرْضَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْمَلَائِكَةَ وَ لَا خَلْقاً يَعْبُدُنِي يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ خَلِيلِي وَ حَبِيبِي وَ صَفِيِّي وَ خِيَرَتِي مِن خَلْقِي أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ وَ أَوَّلُ مَنِ ابْتَدَأْتُ إِخْرَاجَهُ مِن خَلْقِي ثُمَّ مِن بَعْدِكَ الصِّدِّيقُ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّكَ بِهِ أَيَّدْتُكَ وَ نَصَرْتُكَ وَ جَعَلْتُهُ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَى وَ نُورَ أَوْلِيَائِي وَ مَنَارَ الْهُدَى ثُمَّ هَؤُلَاءِ الْهُدَاةُ الْمُهْتَدُونَ مِن أَجْلِكُم ابْتَدَأْتُ خَلْقَ مَا خَلَقْتُ وَ أَنْتُم خِيَارُ خَلْقِي فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي خَلَقْتُكُم مِن نُورِ عَظَمَتِي وَ احْتَجْتُ بِكُم عَمَّن سِوَاكُم مِن خَلْقِي وَ جَعَلْتُكُم أُسْتَقْبَلُ بِكُم وَ أُسْأَلُ بِكُم فَكُلُّ شَيْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهِي وَ أَنْتُم وَجْهِي لَا تَبِيدُونَ وَ لَا تَهْلِكُونَ وَ لَا يَبِيدُ وَ لَا يَهْلِكُ مَن تَوَلَّاكُم وَ مَنِ اسْتَقْبَلَنِي بِغَيْرِكُم فَقَد ضَلَّ وَ هَوَى وَ أَنْتُم خِيَارُ خَلْقِي وَ حَمَلَةُ سِرِّي وَ خُزَّانُ عِلْمِي وَ سَادَةُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ إِنَّ اللّه تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ أَهْبَطَ أَنْوَارَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَعَهُ وَ أَوْقَفَنَا نُوراً صُفُوفاً بَيْنَ يَدَيْهِ نُسَبِّحُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا سَبَّحْنَاهُ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ نُقَدِّسُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا قَدَّسْنَاهُ فِي سَمَائِهِ وَ نَعْبُدُهُ فِي أَرْضِهِ كَمَا عَبَدْنَاهُ فِي سَمَائِهِ فَلَمَّا أَرَادَ اللّه إِخْرَاجَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ (علیه السلام) لِأَخْذِ الْمِيثَاقِ سَلَكَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِن صُلْبِهِ يُلَبُّونَ فَسَبَّحْنَاهُ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا وَ لَو لَا ذَلِكَ لَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ تَرَاءَى لَهُم بِأَخْذِ الْمِيثَاقِ مِنْهُم لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ كُنَّا أَوَّلَ مَن قَالَ بَلى عِنْدَ قَوْلِهِ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُم بِالنُّبُوَّةِ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْوَلَايَةِ فَأَقَرَّ مَن أَقَرَّ وَ جَحَدَ مَن جَحَدَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللّه وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عبداللّه وَ سَبَّحَهُ وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِيحِهِم وَ عِبَادَتِهِم مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الْآدَمِيِّينَ فَبِنَا عُرِفَ اللّه وَ بِنَا وُحِّدَ اللّه وَ بِنَا عبداللّه وَ بِنَا أَكْرَمَ اللّه مَن أَكْرَمَ مِن جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ بِنَا أَثَابَ مَن أَثَابَ وَ بِنَا عَاقَبَ مَن عَاقَبَ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ قَوْلَهُ تَعَالَى قُل إِن كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ فَرَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوَّلُ مَن عبداللّه تَعَالَى وَ أَوَّلُ مَن أَنْكَرَ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ أَو شَرِيكٌ ثُمَّ نَحْنُ بَعْدَ رَسُولِ اللّه ثُمَّ أَوْدَعَنَا بِذَلِكَ النُّورِ صُلْبَ آدَمَ (علیه السلام) فَمَا زَالَ ذَلِكَ النُّورُ يَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ وَ الْأَرْحَامِ مِن صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ وَ لَا اسْتَقَرَّ فِي صُلْبٍ إِلَّا تَبَيَّنَ عَنِ الَّذِي انْتَقَلَ مِنْهُ انْتِقَالُهُ وَ شَرَّفَ الَّذِي اسْتَقَرَّ فِيهِ حَتَّى صَارَ فِي صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَوَقَعَ بِأُمِّ عبداللّه فَاطِمَةَ فَافْتَرَقَ النُّورُ جُزْءَيْنِ جُزْءٌ فِي عبداللّه وَ جُزْءٌ فِي أَبِي طَالِبٍ فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ يَعْنِي فِي أَصْلَابِ النَّبِيِّينَ وَ أَرْحَامِ نِسَائِهِم فَعَلَى هَذَا أَجْرَانَا اللّه تَعَالَى فِي الْأَصْلَابِ وَ الْأَرْحَامِ وَ وَلَّدَنَا الْآبَاءُ وَ الْأُمَّهَاتُ مِن لَدُن آدَمَ (علیه السلام) . بحارالانوار 25: 17

حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) نیز در بیانی شگفت انگیز فرمودند:

خدای متعال نور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را از نور عظمت و جلالت خویش و بدون اینكه قبل از آن، چیزی بوده باشد ایجاد كرد و این همان نور لاهوتیّت او كه از الاهیّت و انّیتش(ذاتش) نشأت می گرفت بود. همان نوری كه در كوه طور بر حضرت موسی (علیه السلام) تجلّی نمود و او را تاب و توان مشاهده آن نبوده و از هوش رفت. آن نور، نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پس چون اراده فرمود تا پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از نور لاهوتیّتش ایجاد كند آن را دو نیم كرد و از یكی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و از نیم دیگر، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را آفرید و از آن نور، كسی را جز آن دو خلق نفرمود. پس ایشان را به دست خویش آفرید و خودش از خودش و برای خودش در آن دو دمید و به ایشان صورت بخشید و هر دو را امینان خود و شاهدان بر خلق و جانشینان خویش در بین مخلوقات، و چشم و زبان خویشتن در بین مردم قرار داد. به هر دو، علم خویش را به ودیعت سپرد و بیان را به ایشان آموخت و از غیبآگاهشان ساخت. یكی را نفس و دیگری را روح خویش قرار داد به طوری كه هیچ یك بدون دیگری قوامی ندارد. ظاهرشان بشری است؛ ولی باطنشان لاهوتی و برای این خلق، با هیكل های ناسوتی(مادی)

ص: 101

ظاهر شدند تا اینكه مردم طاقت دیدن ایشان را داشته باشند؛ پس محمد و علی صلی اللّه علیهما و آلهما بر پا داشتگان رب العالمین و حجاب خالق جهانیان اند كه به آن دو بزرگوار خلایق را آغازید و به ایشان سلطنت و مقدرات را ختم نمود. سپس از نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (علیها السلام) را اقتباس كرد، همانطور كه نور علی (علیه السلام) را از همان نور گرفته بود و از نور فاطمه و علی (علیهما السلام) نور حسنین (علیهما السلام) را اقتباس كرد؛ درست مانند روشن كردن مصابیح كه یكی از دیگری اقتباس كرده، روشن می شوند. پس ایشان از نورها آفریده شدند و از پشتی به پشت و از صلبی به صلب و از رحمی به رحمی دیگر منتقل شدند؛ تا اینكه به بالاترین رحم رسیدند؛ اما هیچ نجاستی ایشان را در بر نگرفت؛ بلكه منتقل می شدند نه مانند سایر مخلوقات خدا، از آبی پست و نطفه ای ناچیز؛ بلكه نوری بودند كه از صلب های طاهر به رحم های مطهّر و پاكیزه نقل مكان می نمودند؛ چرا كه ایشان برگزیده ی برگزیدگان بودند. خدا ایشان را برای خویش اصطفاء نمود و آنها را صندوق داران علم خویش قرار داد و ایشان را رسانندگان از جانب او به خلقش مقدّر ساخت و مقرّر فرمود تا این پاكان، قائم مقام او در بین مخلوقاتش باشند؛ چرا كه مردم او را نمی بینند، دركش نمی كنند و كیفیت و ذات او را نمی فهمند. پس ایشان سخنگویان اویند كه در امر و نهیش تصرّف كرده و خدا به ایشان قدرتش را ظاهر می كند و ازجانب ایشان است كه نشانه ها و معجزاتش را به مردم نشان می دهد. به واسطه ی این بزرگواران و از نزد ایشان است كه خود را به مردم

ص: 102

می شناساند و به سبب ایشان اطاعت می شود كه اگر نبودند خدا شناخته نمی شد و كسی نمی دانست چگونه خدا را عبادت كند.(1)

در روایتی دیگر، جابر بن عبداللّه نقل كرده كه به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كردم: اولین چیزى كه خداوند آفرید چه بود؟. فرمودند:

نور پیامبرت كه از آن، تمام خیر و خوبی ها را آفرید. بعد آن نور را در مقام قرب خود هر چه خواست نگه داشت؛ سپس به چند قسمت تقسیم نمود از یك قسمت عرش را و از دیگرى كرسى را و حاملین عرش و نگهبانان كرسى را از یك قسمت دیگر و قسمت چهارم را در مقام حبّ قرار داد تا موقعى كه خواست. آنگاه قسمت چهارم را به چند قسم تقسیم نمود، از یك قسمت قلم و از قسمت دیگر لوح و از قسمت دیگر بهشت را آفرید و قسمت چهارم را در مقام خوف

ص: 103


1- . عن جابر بن يزيد الجعفي، عن الإمام العالم موسى بن جعفر الكاظم صلوات اللّه عليهما، قال: إنّ اللّه تبارك و تعالى خلق نور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم من نور اخترعه من نور عظمته و جلاله؛ و هو نور لاهوتيّته الّذي تبدّى من لاه أي من إلهيّته، من إنّيّته الّذي تبدأ منه و تجلّى لموسى بن عمران (علیه السلام) في طور سيناء، فما استقرّ له، و لا أطاق موسى لرؤيته، و لا ثبت له حتّى خرّ صعقا مغشيّا عليه، و كان ذلك النور نور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ فلمّا أراد أن يخلق محمّدا منه، قسّم ذلك النور شطرين: فخلق من الشطر الأوّل محمّدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلم، و من الشطر الآخر عليّ بن أبي طالب (علیه السلام) ، و لم يخلق من ذلك النور غيرهما؛ خلقهما اللّه بيده و نفخ فيهما بنفسه من نفسه لنفسه، و صوّرهما على صورتهما؛ و جعلهما امناء له، و شهداء على خلقه، و خلفاء على خليقته، و عينا له عليهم، و لسانا له إليهم، قد استودع فيهما علمه، و علّمهما البيان، و استطلعهما على غيبه و على نفسه. و جعل أحدهما نفسه و الآخر روحه، لا يقوم واحد بغير صاحبه، ظاهرهما بشريّة و باطنهما لاهوتيّة، ظهروا للخلق على هياكل الناسوتيّة حتّى يطيقوا رؤيتهما؛ و هو قوله تعالى: وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِم ما يَلْبِسُونَ». فهما مقاما ربّ العالمين، و حجابا خالق الخلائق أجمعين، بهما فتح اللّه بدء الخلق، و بهما يختم الملك و المقادير؛ ثمّ اقتبس من نور محمّد فاطمة (علیها السلام) ابنته، كما اقتبس نور عليّ (علیه السلام) من نوره، و اقتبس من نور فاطمة و عليّ الحسن و الحسين كاقتباس المصابيح؛ هم خلقوا من الأنوار، و انتقلوا من ظهر إلى ظهر، و صلب إلى صلب، و من رحم إلى رحم في الطبقة العليا من غير نجاسة، بل نقلا بعد نقل، لا من ماء مهين، و لا نطفة خشرة كسائر خلقه، بل أنوار انتقلوا من أصلاب الطاهرين إلى أرحام المطهّرات. لانّهم صفوة الصفوة، اصطفاهم لنفسه، و جعلهم خزّان علمه، و بلغاء عنه إلى خلقه؛ أقامهم مقام نفسه، لأنّه لا يرى و لا يدرك و لا تعرف كيفيّته و لا إنّيّته؛ فهؤلاء الناطقون المبلّغون عنه، المتصرّفون في أمره و نهيه، فبهم يظهر قدرته، و منهم ترى آياته و معجزاته، و بهم و منهم عرّف عباده نفسه، و بهم يطاع أمره؛ و لو لا هم ما عرف اللّه، و لا يدرى كيف يعبد الرحمن؛ فاللّه يجري أمره كيف يشاء فيما يشاء لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُم يُسْئَلُون. عوالم العلوم 11: 23 و بحارالانوار 35: 28

نگهداشت تا زمانى كه می خواست. سپس آن را به چند قسم تقسیم نمود، ملائكه را از یك قسمت و خورشید را از قسمت دیگر و ماه و ستارگان را از قسمت سوم و قسمت چهارم در مقام رجاء قرار داد تا هنگامى كه می خواست. سپس آن را چهار قسمت كرد؛ عقل را از یك قسمت، علم و حلم را از قسمت دیگر و عصمت و توفیق را از قسمت سوم و قسمت چهارم را در مقام حیاء قرار داد تا موقعى كه می خواست. سپس با دیده هیبت بر او نگریست آن نور به صورت قطرات درآمد و یك صد و بیست و چهار هزار قطره شد كه از هر قطره اى روح پیامبر و رسولى را آفرید؛ سپس ارواح انبیاء تنفسى كردند و از تنفس آنها ارواح اولیاء و شهداء و صالحین را آفرید.(1)

اللّه اكبر و سبحان اللّه به این عظمت و بزرگی!!!

از پنجمین امام بر حق؛ یعنی حضرت باقر (علیه السلام) نیز روایت است كه فرمودند:

خداوند، در وحدانیت خویش یكتا بود.پس به كلمه اى تكلم كرد كه نورى شد و از آن نور، محمّد و علی و عترتش (علیهم السلام) را آفرید. بعد تكلم به كلمه ی دیگرى كرد كه به صورت روحى درآمد. آن روح را در نور قرار داد و ساكن بدن هاى ما گردانید. به همین جهت، ما روح اللّه و

ص: 104


1- . . جَابِرُ بْنُ عبداللّه قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوَّلُ شَيْ ءٍ خَلَقَ اللّه تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اللّه ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ ثُمَّ أَقَامَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي مَقَامِ الْقُرْبِ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْعَرْشَ مِن قِسْمٍ وَ الْكُرْسِيَّ مِن قِسْمٍ وَ حَمَلَةَ الْعَرْشِ وَ خَزَنَةَ الْكُرْسِيِّ مِن قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحُبِّ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْقَلَمَ مِن قِسْمٍ وَ اللَّوْحَ مِن قِسْمٍ وَ الْجَنَّةَ مِن قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْخَوْفِ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِن جُزْءٍ وَ الشَّمْسَ مِن جُزْءٍ وَ الْقَمَرَ وَ الْكَوَاكِبَ مِن جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الرَّجَاءِ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْعَقْلَ مِن جُزْءٍ وَ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ مِن جُزْءٍ وَ الْعِصْمَةَ وَ التَّوْفِيقَ مِن جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحَيَاءِ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ بِعَيْنِ الْهَيْبَةِ فَرَشَحَ ذَلِكَ النُّورُ وَ قَطَرَت مِنْهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ قَطْرَةٍ فَخَلَقَ اللّه مِن كُلِّ قَطْرَةٍ رُوحَ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ ثُمَّ تَنَفَّسَت أَرْوَاحُ الْأَنْبِيَاءِ فَخَلَقَ اللّه مِن أَنْفَاسِهَا أَرْوَاحَ الْأَوْلِيَاءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ. بحارالانوار 25: 21

كلمه ی او هستیم و به وسیله ی ما از خلق خود در حجاب قرار گرفت. پیوسته در سایه عرش، سبز و خرم، مشغول به تسبیح و تقدیس بودیم،آن زمان كه نه خورشید و نه ماه و نه موجودی وجود داشت؛ سپس شیعیان ما را آفرید و شیعه را به این نام نامیده اند چرا كه از شعاع نور ما آفریده شده اند.(1)

ابوحمزه ثمالى نیز از حضرت ابوجعفر (علیه السلام) نقل كرد كه مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:

خداوند تبارك و تعالى یكتا و بى همتا بود؛ سپس تكلم به كلمه اى كرد و از آن كلمه، نور محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را آفرید و من و ذریه ام را آفرید؛ پس دو مرتبه، تكلم به كلمه اى كرد و آن كلمه روح شد. روح را خداوند در آن نور سكونت داد و در بدن هاى ما قرار داد؛ پس ما روح اللّه و كلمات خدائیم. و ما را حجاب خویش قرار داد و به وسیله ی ما از خلقش محجوب شد. پس پیوسته ما در زیر سایبانى سبز قرار داشتیم جایى كه خورشید و ماه و شب و روزى وجود نداشت و نه چشمى به هم می خورد و ما پیش از آفرینش مخلوقات، او را می پرستیدیم و تسبیح می گفتیم و پیمان گرفت از انبیاء كه به ما ایمان داشته باشند و ما را یارى كنند...(2)

ص: 105


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللّه سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِن ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ عِتْرَتَهُ (علیه السلام) ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت رُوحاً وَ أَسْكَنَهَا فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللّه وَ كَلِمَتُهُ احْتَجَبَ بِنَا عَن خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِي ظِلِّ عَرْشِهِ خَضْرَاءَ مُسَبِّحِينَ نُسَبِّحُهُ وَ نُقَدِّسُهُ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا عَيْنَ تَطْرِفُ ثُمَّ خَلَقَ شِيعَتَنَا وَ إِنَّمَا سُمُّوا شِيعَةً لِأَنَّهُم خُلِقُوا مِن شُعَاعِ نُورِنَا. بحارالانوار 25: 23
2- . عن الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ وَ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِن ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت رُوحاً فَأَسْكَنَهَا اللّه فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللّه وَ كَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَبَ عَن خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِي ظِلِّهِ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا لَيْلٌ وَ لَا نَهَارٌ وَ لَا عَيْنٌ تَطْرِفُ نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ خَلْقَهُ وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَ النُّصْرَةِ لَنَا ... تأويل الآيات الظاهرة 121 و مختصر البصائر: 131

در خبری دیگر محمّد بن سنان گفت : خدمت حضرت امام محمّد جواد (علیه السلام) بودم. سخن از اختلاف شیعه به میان آمد فرمودند:خداوند پیوسته یكتا و تنها در وحدانیت خویش بود؛ سپس محمّد و علی و فاطمه (علیهم السلام) را آفرید. یك میلیون سال گذشت، آنگاه اشیاء را آفرید و آنها را گواه بر آفرینش اشیاء قرار داد و اطاعت ایشان را لازم گردانید و هر چه مایل بود در آنها قرار داد و اختیار اشیاء را به ایشان سپرد. آنها جانشین خدا هستند هر چه را بخواهند حلال می كنند و هر چه را بخواهند حرام و جز آنچه خدا بخواهد انجام نمی دهند. این عقیده و دیانتی است كه هر كه از آن پیش افتد هلاك مى شود و هر كه عقب بماند نابود می گردد. این مطلب را در خاطر بسپار كه از مكنون علم و اسرار است.(1)

ماحصل این روایات این است كه خدا نور ائمه اطهار (علیهم السلام) را آفرید و سپس نور را با روح، تمزیج كرد و آن را در بدن های نورانی ایشان كه از گلِ علیین بود قرار داد و تمام آنچه كه مردم از بدنِ امام و حجت خدا می بینند همان بدن نورانی است كه خدا از گل علیین آفریده و به همین دلیل است كه ابدان مطهره ی ایشان با سایر بدن ها تفاوت دارد. مثلا بدن های طاهره ی ایشان، حاجب نور نشده و سایه ندارد و این از علائمی است كه برای پیامبر و امام گفته شده و یا اینكه رایحه ی ایشان از هر مشك و عنبری خوشبوتر است و یا اینكه نجاستی در ابدان ایشان راه ندارد(2) و یا اینكه حضرت زهرای

ص: 106


1- . عَن مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السلام) فَذَكَرْتُ اخْتِلَافَ الشِّيعَةِ فَقَالَ إِنَّ اللّه لَم يَزَل فَرْداً مُتَفَرِّداً فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ أَلْفِ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ أَشْهَدَهُم خَلْقَهَا وَ أَجْرَى عَلَيْهَا طَاعَتَهُم وَ جَعَلَ فِيهِم مِنْهُ مَا شَاءَ وَ فَوَّضَ أَمْرَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِم فَهُم قَائِمُونَ مَقَامَهُ يُحَلِّلُونَ مَا شَاءُوا وَ يُحَرِّمُونَ مَا شَاءُوا وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا مَا شَاءَ اللّه فَهَذِهِ الدِّيَانَةُ الَّتِي مَن تَقَدَّمَهَا غَرِقَ وَ مَن تَأَخَّرَ عَنْهَا مُحِقَ خُذْهَا يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّهَا مِن مَخْزُونِ الْعِلْمِ وَ مَكْنُونِهِ. بحارالانوار 25: 25
2- . شيخ صدوق از حسن بن علىّ بن فضّال از امام رضا (علیه السلام) چنين نقل كرده است: امام را علاماتى است: عالمترين، حكيم ترين، باتقواتر، بردبارتر، شجاع ترين، سخى ترين و عابدترين فرد است. ختنه شده متولّد مى شود، پاك و مطهّر است. همان طور كه از روبرو مى بيند، از پشت سر نيز مى بيند، سايه ندارد، آنگاه كه از شكم مادر به زمين مى افتد، بر روى دو كف دست به زمين مى افتد و با صداى بلند، شهادتين را مى گويد. محتلم نمى شود، چشمش به خواب مى رود؛ ولى قلبش نمى خوابد، محدّث است (يعنى صداى فرشته وحى را مى شنود)، زره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كاملا اندازه اوست. بول و غائط او ديده نمى شود؛ زيرا خداوند عزوجل زمين را مأمور كرده تا آنچه را كه از او خارج مى شود ببلعد. بوى امام از مشك خوشتر است.... عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 1: 213

بتول (علیها السلام) چون سایر زنان به عادات ماهیانه و نفاس مبتلا نمی شدند(1) و... كه همه ی اینها به آن دلیل است كه ابدان پاك ایشان نجاسات و قذاراتِ جسم های گوشتی ما را ندارد و همه اش از علیین است. آنچه كه جالب است این است كه بدن های ایشان مانند سایر بنی آدم به اصلاب پدرانشان وارد نشده؛ بلكه نور ایشان(نه بدن ایشان) در صلب آبائشان بوده است كه در همین زمینه می خوانیم: «اشهد انكَ كنت نورا في الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره»(2) و در حدیث پیشین نیز به صراحت بیان شد كه: "پس ایشان از نورها آفریده شدند و از پشتی به پشت و از صلبی به صلب و از رحمی به رحمی دیگر منتقل شدند؛ تا اینكه به بالاترین رحم رسیدند؛ اما هیچ نجاستی ایشان را در بر نگرفت؛ بلكه منتقل می شدند نه مانند سایر مخلوقات خدا، از آبی پست و نطفه ای ناچیز؛ بلكه نوری بودند كه از صلب های طاهر به رحم های مطهّر و پاكیزه نقل مكان می نمودند" و در همان حدیث بود كه "ظاهرشان بشری است؛ ولی باطنشان لاهوتی و برای این خلق، با هیكلهای ناسوتی (مادی) ظاهر شدند تا اینكه مردم طاقت دیدن ایشان را داشته باشند" و در حدیث دیگری پیش از این خواندیم كه: " سپس نور ما را در صلب آدم (علیه السلام) قرار داد و پیوسته این نور از صلب و رحم ها به صلب و رحمى دیگر منتقل می گردید. از هر صلبى كه منتقل می شد كاملا آشكارا بود كه این نور دیگر از او منتقل شده و در صلب دیگر كه قرار مى گرفت، آثار شرافت نور در او آشكار می شد تا بالاخره به صلب عبد المطّلب رسید و به رحم فاطمه مادر عبداللّه منتقل شد، در این هنگام به دو قسمت، تقسیم گردید: یك قسمت در عبداللّه قرار گرفت و قسمت دیگر در ابوطالب".

پس خدای متعال نور ایشان را در اصلاب پدرانشان قرار داد و چون زمان خروج این نور فرا رسید طینت را به پدر بزرگوارشان منتقل و از او در رحم مادرانشان جای داد؛ پس طینت ایشان مانند سایر انسان ها كه در صلب پدرانشان قرار گرفته نبوده است.

ص: 107


1- . مناقب آل ابي طالب 3: 330
2- . تهذیب الاحکام، 6: 114110

در روایتی از حسن بن راشد درباره ی كیفیت انتقال امام (علیه السلام) به دنیا آمده است كه حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:وقتى خداوند بخواهد امام را بیافریند شربتى از زیر عرش به فرشته اى می دهد تا به مادر او بخوراند «در بعضى نسخه ها آمده به پدرش بخوراند» پس از آن شربت، امام آفریده مى شود.(1)

و همان بزرگوار در كلام دیگری فرمودند:

همانا نطفه ی امام از بهشت است.(2)

و باز همان حضرت (علیه السلام) فرمودند:

وقتى خداوند بخواهد امامى را قبض روح كند و امام بعد از او را بیافریند قطره اى از آب زیر عرش فرو می فرستد و آن را بر میوه و یا دانه اى قرار می دهد. امام از آن میوه یا دانه میل می كند و خداوند از همان قطره، نطفه اى در صلب او مى آفریند؛ سپس منتقل به رحم مادر مى شود و پس از چهل روز از سكونت در رحم صدا را می شنود و پس از چهار ماه بر بازوى راستش نوشته مى شود: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و چون بر زمین قرار گیرد به او حكمت داده مى شود و به علم و وقار آراسته می گردد و هیبت و جلال پیكرش را مى پوشاند...(3)

ص: 108


1- . قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ اللّه إِذَا أَحَبَّ أَن يَخْلُقَ الْإِمَامَ أَخَذَ شَرْبَةً مِن تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَعْطَاهَا مَلَكاً فَسَقَاهَا إِيَّاهَا فَمِن ذَلِكَ يَخْلُقُ الْإِمَامَ .... تفسير قمي: 202
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ مِنَ الْجَنَّة. بصائر الدرجات: 61
3- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللّه أَن يَقْبِضَ رُوحَ إِمَامٍ وَ يَخْلُقَ مِن بَعْدِهِ إِمَاماً أَنْزَلَ قَطْرَةً مِن مَاءٍ تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى الْأَرْضِ فَيُلْقِيهَا عَلَى ثَمَرَةٍ أَو عَلَى بَقْلَةٍ فَيَأْكُلُ تِلْكَ الثَّمَرَةَ أَو تِلْكَ الْبَقْلَةَ الْإِمَامُ الَّذِي يَخْلُقُ اللّه مِنْهُ نُطْفَةَ الْإِمَامِ الَّذِي يَقُومُ مِن بَعْدِهِ قَالَ فَيَخْلُقُ اللّه مِن تِلْكَ الْقَطْرَةِ نُطْفَةً فِي الصُّلْبِ ثُمَّ يَصِيرُ إِلَى الرَّحِمِ فَيَمْكُثُ فِيهَا أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فَإِذَا مَضَى لَهُ أَرْبَعُونَ لَيْلَةً سَمِعَ الصَّوْتَ فَإِذَا مَضَى لَهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ كُتِبَ عَلَى عَضُدِهِ الْأَيْمَنِ وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ فَإِذَا خَرَجَ إِلَى الْأَرْضِ أُوتِيَ الْحِكْمَةَ وَ زُيِّنَ بِالْعِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ أُلْبِسَ الْهَيْبَةَ وَ جُعِلَ لَهُ مِصْبَاحٌ مِن نُورٍ يَعْرِفُ بِهِ الضَّمِيرَ وَ يَرَى بِهِ أَعْمَالَ الْعِبَاد. بصائر الدرجات: 128

اسحاق بن عمار نیز گوید: وارد بر حضرت صادق (علیه السلام) شدم؛ پس آن بزرگوار با خشم به من فرمودند:بنشین! آنگاه فرمودند: اسحاق! مثل اینكه تو خیال می كنى من مانند همین مردمم؟ مگر نمیدانى امامان یكى پس از دیگرى در شكم مادر صدا را می شنوند...(1)

ابوبصیر هم نقل كند: در خدمت حضرت صادق (علیه السلام) بودم در آن سالى كه فرزندشان حضرت موسى (علیه السلام) متولد شدند. وقتى در سرزمین ابواء وارد شدیم امام (علیه السلام) براى ما و اصحابشان صبحانه اى بسیار زیاد و لذیذ گستردند. ما مشغول صرف صبحانه بودیم كه پیكى از جانب حمیده همسر امام (علیه السلام) آمد و پیغام آورد كه حالت زایمان به من دست داده و شما دستور داده بودید كه در چنین وقتی شما را مطلع نمایم.

حضرت صادق (علیه السلام) با شادى و شعف از جاى حركت كرده و طولى نكشید كه برگشتند در حالی كه آستین بالا زده بوده و میخندیدند. گفتیم خدا شما را بخنداند و چشمتان روشن باد! حمیده چه كرد؟ فرمودند:

خداوند به من پسرى عنایت كرد كه بهترین خلق خدا است. مادرش جریانی را برایم نقل كرد كه من از او بهتر می دانستم. عرض كردم: فدایتان شوم! چه جریانی ؟. فرمودند: مادرش نقل كرد كه وقتى متولد شد دو دست بر زمین گذاشت و سر به آسمان بلند كرد. به او گفتم این نشانه ی پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نشان امامان پس از اوست. عرض كردم: چگونه این جریان علامت امام است؟ فرمودند: در آن شبى كه نطفه ی جدم بسته شد در حال خواب، شخصى پیش جد پدرم آمد و ظرفى آورد كه در آن شربتى رقیق تر از آب و سفیدتر از شیر و گواراتر از

ص: 109


1- . عَن إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) أُوَدِّعُهُ فَقَالَ اجْلِس شِبْهَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ يَا إِسْحَاقُ كَأَنَّكَ تَرَى أَنَّا مِن هَذَا الْخَلْقِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْإِمَامَ مِنَّا بَعْدَ الْإِمَامِ يَسْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ .... بصائر الدرجات: 128

كره و شیرین تر از عسل و سردتر از یخ قرار داشت پس به او خورانید و بدو امر كرد تا با همسرش همبستر شود. پس حضرت سید الشهداء (علیه السلام) با شادى حركت كرد و آمیزش نمود و نطفه جدم در آنشب منعقد شد. همین امر در شبى كه نطفه پدرم بسته شد واقع گردید؛ یعنی شخصى پیش جدم آمد و همان شربتى كه براى جد پدرم آورده بود را به او نیز داد و امر به جماع كرد. جدم با شادى و سرور حركت نمود و آمیزش كرد و نطفه ی پدرم بسته شد. در شبى هم كه نطفه من بسته شد شخصى آمد و همان شربت را آورد و همان دستور را داد و پدرم با شادى از جاى حركت نمود و نزد همسرش رفته و نطفه من منعقد گردید. و شبى كه نطفه این فرزندم بسته شد شخصى آمد و همان طور كه پیش جد پدرم و جد و پدرم آمده بود، به من هم از همان شربت خورانید و همان دستور را داد پس با شادى حركت كردم و می دانستم خداوند چه به من عنایت كرده و نطفه فرزندم بسته شد. آری! نطفه امام از همان چیزى كه گفتم بسته مى شود...(1)

ص: 110


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي السَّنَةِ الَّتِي وُلِدَ فِيهَا ابْنُهُ مُوسَى (علیه السلام) فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا أَبُو عبداللّه (علیه السلام) الْغَدَاءَ وَ لِأَصْحَابِهِ وَ أَكْثَرَهُ وَ أَطَابَهُ فَبَيْنَا نَحْنُ نَتَغَدَّى إِذ أَتَاهُ رَسُولُ حَمِيدَةَ أَنَّ الطَّلْقَ قَد ضَرَبَنِي وَ قَد أَمَرْتَنِي أَن لَا أَسْبِقَكَ بِابْنِكَ هَذَا فَقَامَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَرِحاً مَسْرُوراً فَلَم يَلْبَث أَن عَادَ إِلَيْنَا حَاسِراً عَن ذِرَاعَيْهِ ضَاحِكاً سِنُّهُ فَقُلْنَا أَضْحَكَ اللّه سِنَّكَ وَ أَقَرَّ عَيْنَكَ مَا صَنَعَت حَمِيدَةُ فَقَالَ وَهَبَ اللّه لِي غُلَاماً وَ هُوَ خَيْرُ مَن بَرَأَ اللّه وَ لَقَد خَبَّرَتْنِي عَنْهُ بِأَمْرٍ كُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا خَبَّرَتْكَ عَنْهُ حَمِيدَةُ قَالَ ذَكَرَت أَنَّهُ لَمَّا وَقَعَ مِن بَطْنِهَا وَقَعَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ تِلْكَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمَارَةُ الْإِمَامِ مِن بَعْدِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا تِلْكَ مِن عَلَامَةِ الْإِمَامِ فَقَالَ إِنَّهُ لَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُلِقَ بِجَدِّي فِيهَا أَتَى آتٍ جَدَّ أَبِي وَ هُوَ رَاقِدٌ فَأَتَاهُ بِكَأْسٍ فِيهَا شَرْبَةٌ أَرَقُّ مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْيَضُ مِنَ اللَّبَنِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ فَسَقَاهُ إِيَّاهُ وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً فَجَامَعَ فَعُلِقَ فِيهَا بِجَدِّي وَ لَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِأَبِي أَتَى آتٍ جَدِّي فَسَقَاهُ كَمَا سَقَى جَدَّ أَبِي وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِأَبِي وَ لَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُلِقَ بِي فِيهَا أَتَى آتٍ أَبِي فَسَقَاهُ وَ أَمَرَهُ كَمَا أَمَرَهُم فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً فَجَامَعَ فَعُلِقَ بِي وَ لَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِابْنِي هَذَا أَتَانِي آتٍ كَمَا أَتَى جَدَّ أَبِي وَ جَدِّي وَ أَبِي فَسَقَانِي كَمَا سَقَاهُم وَ أَمَرَنِي كَمَا أَمَرَهُم فَقُمْتُ فَرِحاً مَسْرُوراً بِعِلْمِ اللّه بِمَا وَهَبَ لِي فَجَامَعْتُ فَعُلِقَ بِابْنِي وَ إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُكَ ... بصائر الدرجات: 131

منظور از نطفه در این روایات هرگز چیزی چون نطفه ی سایر انسان ها نمی باشد؛ بلكه منظور، همان طینت است كه از بهشت به پدر امام (علیه السلام) منتقل می شود؛ یا آنكه منظور، نطفه ی پاكی است، نه چون سایر نطفه ها که حامل طینت مخصوص امام (علیه السلام) بوده و پیش از آن در اصلاب آبائشان قرار نداشته است.

بدن امام (علیه السلام) جذب زمین نمی شود

همانطور كه پیش از این هم بیان شد و روایاتش ذكر گردید؛ هر انسانی، یك بدنِاصلی دارد كه از خاك سرشته شده و در عالم ذر، در صلب پدرانش مستقر گشته است و چون هنگام خروجش به دنیا فرا برسد، خدا آن بدن را به همراه نطفه ای پست، به رحم مادر، منتقل كرده و آن بدنِ اصلی، ثابت و بدون تغییر می ماند؛ ولی نطفه، رشد نموده و به عَلَقه و... تبدیل می شود. زمانی كه مرگ او فرا برسد آنچه كه از نطفه بر بدن اصلی اش روئیده دو مرتبه جذب خاك زمین شود؛ ولی بدن اصلی اش تا قیامت به صورت مستدیره در قبر باقی بماند.

اینها همه از خصوصیات ما بشرهای عادی است كه جسمی داریم، تشكیل یافته از نطفه، و بدنی كه اصلِ طینت ماست و از گل ساخته شده است. اما حجج الهی اینگونه نیستند؛ بلكه فقط بدن دارند و جسم ندارند و یا به تعبیر دیگر، جسمشان همان بدنشان است و به همین دلیل، مرده و زنده نداشته و بدنشان جذب زمین نمی شود؛ چرا كه از زمین نیامده اند كه به زمین برگردند. سایر انسان ها جسمشان از زمین است و به زمین برمی گردند، چون از آنجا آمده اند؛ ولی اولیاء الهی (علیهم السلام) جسمِ جدا از بدن نداشته و همه ی جسمشان همان بدن اصلی شان است و به همین خاطر به همان جایی بر می گردند كه از آن آمده اند. لطفا دقت فرمایید.

حضرت صادق (علیه السلام) نقل می كنند كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

زندگى من براى شما خوب است و مرگم نیز براى شما خوب.اما زندگیم برای شما خوب است چون خداوند شما را از گمراهى به وسیله ی من هدایت كرد و از كنار گودالى از آتش نجات بخشید و اما مرگم هم خوب است؛ چرا كه اعمال شما بر من عرضه مى شود. از

ص: 111

خداوند درخواست می كنم كه كارهاى خوب شما را افزون كند و برای كارهاى زشتتان از خداوند تقاضاى بخشش مى نمایم. یكى از منافقین (كه ظاهراً متخلف ثانی علیه اللعنه بوده) عرض كرد: این مطلب چگونه امكان دارد در حالی كه استخوان های شما پس از مرگ،می پوسد؟! پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرگز! خداوند گوشت بدن ما را بر زمین حرام نموده و ذرّه اى از گوشت ما نمی گیرد.(1)

بدن اولیاء الهی به عرش می رود و همواره زنده اند

در نتیجه ی بحث های پیشین، وقتی كسی را در خاك دفن كنند، خاك زمین، چیزی را از او می گیرد كه مال خودش باشد و چون پیامبر و ائمه «علیه و علیهم السلام» جسمشان همان بدنشان است، بدین معنا كه همه بدنشان طینت اصلی ایشان و از بهشت و علیین است، زمین حق ندارد كه چیزی از بدن مطهرشان كاسته و به خود جذب كند؛ چرا كه مال او نیست و این بدن، پس از سه روز به محل اصلی خود بر می گردد. در واقع، قبور مطهر ایشان بدین دلیل زیارت می شود كه چند روزی ابدان طاهره ی ایشان را در خود جای داده و اكنون محل توجه و نظر ایشان است كه از عرش به زوّار خود می نگرند.

زیاد بن ابى الحلال از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرد كه فرمودند:

هیچ پیامبر و وصى پیامبرى بیش از سه روز در زمین نمانَد. روح و استخوان و گوشت او به آسمان بالا می رود و مردم به محل آثار آنها (جایی كه پیش از این قبرشان بوده است و یا در آن زندگی

ص: 112


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُم وَ مَمَاتِي خَيْرٌ لَكُم فَأَمَّا حَيَاتِي فَإِنَّ اللّه هَدَاكُم بِي مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَكُم مِن شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ وَ أَمَّا مَمَاتِي فَإِنَّ أَعْمَالَكُم تُعْرَضُ عَلَيَّ فَمَا كَانَ مِن حَسَنٍ اسْتَزَدْتُ اللّه لَكُم وَ مَا كَانَ مِن قَبِيحٍ اسْتَغْفَرْتُ اللّه لَكُم فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللّه وَ قَد رُمِمْتَ يَعْنِي صِرْتَ رَمِيماً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) كَلَّا إِنَّ اللّه حَرَّمَ لُحُومَنَا عَلَى الْأَرْضِ فَلَا يَطْعَمُ مِنْهَا شَيْئاً. بصائر الدرجات: 31

می كردند) می روند و از دور به آنها سلام می رسانند و به گوش ایشان از نزدیك، گفتار خود را عرضه می دارند.(1)

عبداللّه بن بكیر نیز گوید: با حضرت صادق (علیه السلام) به حج رفتم سپس در ضمن حدیثی طولانى می گوید: عرض كردم: یا ابن رسول اللّه! اگر قبر حضرت اباعبداللّهالحسین (علیه السلام) را بشكافند آیا چیزى در قبرش یافت مى شود؟ فرمودند:

اى پسر بكیر چه سؤال هاى بزرگى می كنى؟! حسین بن على سلام اللّه علیه با پدر و مادر و برادرش در منزل پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و با او روزى می خورند و خوشحال اند. او به طرف راست عرش چنگ زده و می گوید: خدایا! وعده اى كه به من داده اى وفا كن. آن بزرگوار، زائرین خود را تماشا می كند و اسم آنها را و اسم پدرشان را می داند و از آنچه در بار و بُنه خود دارند اطلاع دارد بهتر از اطلاعى كه یكى از ایشان نسبت به فرزندش دارد. او مى بیند همه ی كسانی را كه بر مصیبتش گریه می كنند؛ پس بر ایشان استغفار نموده و از پدر خویش درخواست می كند تا برایش استغفار كنند و می فرماید: اى گریه كننده بر من! اگر بدانى چه چیزی خدا برایت فراهم كرده، بیشتر از اندوهى كه دارى شاد می شوى و براى او از هر گناه و خطائى، طلب آمرزش می كند.(2)

مرحوم سید عبدالكریم بن طاووس برادرزاده ی سید بن طاووسِ معروف، در كتاب

ص: 113


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: مَا مِن نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍ يَبْقَى فِي الْأَرْضِ أَكْثَرَ مِن ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ حَتَّى يُرْفَعَ بِرُوحِهِ وَ عَظْمِهِ وَ لَحْمِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ إِنَّمَا يُؤْتَى مَوْضِعُ آثَارِهِم وَ يُبَلَّغُ بِهِم مِن بَعِيدٍ السَّلَامُ وَ يُسْمِعُونَهُم عَلَى آثَارِهِم مِن قَرِيب. بصائر الدرجات: 132
2- . عَن عبداللّه بْنِ بَكْرٍ قَالَ: حَجَجْتُ مَعَ أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه لَو نُبِشَ قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ هَل كَانَ يُصَابُ فِي قَبْرِهِ شَيْ ءٌ فَقَالَ يَا ابْنَ بَكْرٍ مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَكَ إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ مَعَ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ فِي مَنْزِلِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَعَهُ يُرْزَقُونَ وَ يُحْبَرُونَ وَ إِنَّهُ لَعَن يَمِينِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ بِهِ يَقُولُ يَا رَبِّ أَنْجِز لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ فَهُوَ أَعْرَفُ بِهِم وَ بِأَسْمَائِهِم وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِم وَ مَا فِي رَحَائِلِهِم مِن أَحَدِهِم بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى مَن يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ يَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ يَقُولُ أَيُّهَا الْبَاكِي لَو عَلِمْتَ مَا أَعَدَّ اللّه لَكَ لَفَرِحْتَ أَكْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مِن كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَة. كامل الزيارات: 103

خویش با عنوان "فرحة الغَرِی" روایتی را از دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) ؛یعنی حضرت امّ كلثوم (علیها السلام) نقل فرموده كه جای بسی تأمل دارد. پیش از نقل روایت، خوب است كه بدانید این كتاب را علامه مجلسی (رحمه الله) به زبان فارسی ترجمه نموده و ما عین ترجمه ی ایشان را با كمی اصلاح در الفاظ برای شما می آوریم:

ام كلثوم دختر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: آخر سخنى كه پدرم به برادرانم، حضرت امام حسن و امام حسین صلوات اللّه علیهما فرمودند این بود:اى فرزندان! چون من از دنیا رحلت نمایم مرا غسل دهید و جسد مرا خشك كنید با آن بُرد یمنى كه رسول خدا و فاطمه صلوات اللّه علیهما وآلهما را با آن خشك كردید و مرا در تابوت گذاشته، چیزى بر من بپوشانید؛ پس نظر كنید هر گاه جلوی تابوت بلند شد عقب آن را بردارید. امّ كلثوم گوید: بیرون آمدم كه تشییع جنازه ی پدر خود كنم، چون به نجف اشرف رسیدیم، طرف سرِ تابوت، میل به زمین كرد؛ پس عقب تابوت را بر زمین گذاشتند؛ سپس حضرت امام حسن (علیه السلام) كلنگى گرفته و به ضرب اوّل كه زدند زمین شكافته شد و قبری كنده شده نمایان گشت و در آنجا تخته ای بود كه بر آن، دو سطر به خطّ سریانى نوشته بود كه مضمونش این بود: بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحِیم این قبریست كه كنده است و مقرّر ساخته است نوح پیغمبر از جهت على، وصىّ محمد صلی اللّه علیهما وآلهما، پیش از طوفان به هفتصد سال. امّ كلثوم گوید: چون قبر را درست كردند شكافته شد و ندانستیم كه پدرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، زمین را شكافت و بیرون رفت، یا آن حضرت را به آسمان بردند. آنگاه شنیدیم كه هاتفى

ص: 114

ما را تعزیت داده و گفت: خدا شما را صبر نیكو كرامت فرماید در مصیبت سید و بزرگتان و حجّت خداوندِ عالمیان بر خلایق.(1)

همان بزرگوار این روایت را نیز از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده كه فرمودند:چون هنگام این شد كه طایر روح مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ریاض قدس پرواز كند، به حضرت امام حسن و امام حسین صلوات اللّه علیهما فرمودند كه چون من به دار وصال، ارتحال نمایم؛ مرا غسل دهید و كفن كنید و حنوط نمایید و مرا در تابوت گذاشته، بردارید عقب تابوت را، كه جلوی تابوت را ملائكه برخواهند داشت. چون مرا خواهید برد، به قبرى خواهید رسید، كنده و لحد ساخته و خشت در آن چیده. پس مرا در لحد گذارید و خشت بر من بچینید و چون خشت ها را بگذارید؛ یك خشت از بالاى سر من بردارید و گوش بدهید به هاتفى كه ندا خواهد كرد. پس چون حسنین (علیهما السلام) به اوامر آن حضرت عمل نمودند و آن حضرت را دفن نموده و خشت بر لحد چیدند، یك خشت از جانب سر برداشتند؛ در قبر چیزى ندیدند و قبر را خالى یافتند. در آن حالت هاتفى آواز داد كه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بنده صالح و نیكو كردار خداوند عالمیان بود. حق تعالى او را به پیغمبر خود ملحق ساخت. سپس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: حق سبحانه و تعالى چنین مى كند به جمیع

ص: 115


1- . عَن أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَت آخِرُ عَهْدِ أَبِي إِلَى أَخَوَيَّ (علیهما السلام) أَن قَالَ يَا بَنِيَّ إِن أَنَا مِتُّ فَغَسِّلَانِي ثُمَّ نَشِّفَانِي بِالْبُرْدَةِ الَّتِي نَشَّفْتُم بِهَا رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) ثُمَّ حَنِّطَانِي وَ سَجِّيَانِي عَلَى سَرِيرِي ثُمَّ انْتَظِرَا حَتَّى إِذَا ارْتَفَعَ لَكُمَا مُقَدَّمُ السَّرِيرِ فَاحْمِلَا مُؤَخَّرَهُ قَالَت فَخَرَجْتُ أُشَيِّعُ جِنَازَةَ أَبِي حَتَّى إِذَا كُنَّا بِظَهْرِ الْغَرِيِّ رَكَزَ الْمُقَدَّمُ فَوَضَعْنَا الْمُؤَخَّرَ ثُمَّ بَرَزَ الْحَسَنُ بِالْبُرْدَةِ الَّتِي نُشِّفَ بِهَا رَسُولُ اللّه وَ فَاطِمَةُ فَنَشَّفَ بِهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ثُمَّ أَخَذَ الْمِعْوَلَ فَضَرَبَ ضَرْبَةً فَانْشَقَّ الْقَبْرُ عَن ضَرِيحٍ فَإِذَا هُوَ بِسَاجَةٍ مَكْتُوبٍ عَلَيْهَا بِسْمِ اللّه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا قَبْرٌ ادَّخَرَهُ نُوحٌ النَّبِيُّ لِعَلِيٍّ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ قَبْلَ الطُّوفَانِ بِسَبْعِمِائَةِ عَامٍ قَالَت أُمُّ كُلْثُومٍ فَانْشَقَّ الْقَبْرُ فَلَا أَدْرِي أَ غَارَ سَيِّدِي فِي الْأَرْضِ أَم أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ إِذ سَمِعْتُ نَاطِقاً لَنَا بِالتَّعْزِيَةِ أَحْسَنَ اللّه لَكُمُ الْعَزَاءَ فِي سَيِّدِكُم وَ حُجَّةِ اللّه عَلَى خَلْقِهِ. فرحة الغري: 34

اوصیاء بعد از انبیاء حتّى آنكه اگر پیغمبرى در مشرق وفات یابد و وصی آن پیغمبر در مغرب، البتّه حق تعالى آن وصى را به آن پیغمبر ملحق مى سازد.(1)

اجماع علمای شیعه بر حیات بدن امام (علیه السلام) پس از مرگ ظاهری

جناب شیخ مفید درباره ی حیات ائمه معصومین (علیهم السلام) پس از مرگ ظاهری فرمودهاست:

«اما احوال انبیاء و ائمه (علیهم السلام) بعد از مرگ این است كه از زیر خاك بُرده می شوند و ساكن بهشت خدا مى گردند و با همین بدن ها و ارواحشان در آنجا زنده هستند و از نعمت ها بهره مى برند تا روز مرگ (عمومى كه همان نفخه اولی است) و خوشحال مى شوند هر وقت یكى از پیروان صالحشان به ایشان مى پیوندد و با لطف و محبت با او برخورد می كنند و منتظر ورود متدینین می باشند. پیامبر اكرم و بالاخص ائمه اطهار (علیهم السلام) پس از مرگ، از احوال شیعیان و پیروان خود در دنیا به وسیله اِعلام خدا از پیش آمدها یكى پس از دیگرى اطلاع دارند و سخن راز و نیازكننده را در مشاهد مشرفه خود می شنوند. این لطفى است از جانب خدا براى آنها كه از تمام مردم آنها را ممتاز نموده و راز و نیاز آنهایى كه در فاصله و مسافت دورى قرار دارند نیز به آنها می رسد چنانچه راجع به این موضوع روایت رسیده است؛ و این عقیده ی تمام فقهاى امامیه و محدثین ایشان است و من نظری جز این در بین علماء سراغ ندارم.»(2)

ص: 116


1- . قال أَبُو عبداللّه (علیه السلام) قَالَ لَمَّا أُصِيبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَالَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ غَسِّلَانِي وَ كَفِّنَانِي وَ حَنِّطَانِي وَ احْمِلَانِي عَلَى سَرِيرِي وَ احْمِلَا مُؤَخَّرَهُ تُكْفَيَانِ مُقَدَّمَهُ. فَإِنَّكُمَا تَنْتَهِيَانِ إِلَى قَبْرٍ مَحْفُورٍ وَ لَحْدٍ مَلْحُودٍ وَ لَبِنٍ مَوْضُوعٍ فَأَلْحِدَانِي وَ أَشْرِجَا عَلَيَّ اللَّبِنَ وَ ارْفَعَا لَبِنَةً مِمَّا عِنْدَ رَأْسِي فَانْظُرَا مَا تَسْمَعَانِ فَأَخَذَا اللَّبِنَةَ مِن عِنْدِ الرَّأْسِ بَعْدَ مَا أَشْرَجَا عَلَيْهِ اللَّبِنَ فَإِذَا لَيْسَ فِي الْقَبْرِ شَيْ ءٌ وَ إِذَا هَاتِفٌ يَهْتِفُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) كَانَ عَبْداً صَالِحاً فَأَلْحَقَهُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ بِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ كَذَلِكَ يَفْعَلُ بِالْأَوْصِيَاءِ بَعْدَ الْأَنْبِيَاءِ حَتَّى لَو أَنَّ نَبِيّاً مَاتَ فِي الشَّرْقِ وَ مَاتَ وَصِيُّهُ فِي الْغَرْبِ أَلْحَقَ اللّه الْوَصِيَّ بِالنَّبِيِّ. فرحة الغري: 31
2- . فَأَمَّا أَحْوَالُهُم بَعْدَ الْوَفَاةِ فَإِنَّهُم يُنْقَلُونَ مِن تَحْتِ التُّرَابِ فَيُسْكَنُونَ بِأَجْسَامِهِم وَ أَرْوَاحِهِم جَنَّةَ اللّه تَعَالَى فَيَكُونُونَ فِيهَا أَحْيَاءً يَتَنَعَّمُونَ إِلَى يَوْمِ الْمَمَاتِ يَسْتَبْشِرُونَ بِمَن يَلْحَقُ بِهِم مِن صَالِحِي أُمَمِهِم وَ شِيعَتِهِم وَ يَلْقَوْنَهُ بِالْكَرَامَاتِ وَ يَنْتَظِرُونَ مَن يَرِدُ عَلَيْهِم مِن أَمْثَالِ السَّابِقِينَ فِي الدِّيَانَاتِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْأَئِمَّةَ مِن عِتْرَتِهِ (علیه السلام) خَاصَّةً لَا تَخْفَى عَلَيْهِم بَعْدَ الْوَفَاةِ أَحْوَالُ شِيعَتِهِم فِي دَارِ الدُّنْيَا بِإِعْلَامِ اللّه تَعَالَى لَهُم ذَلِكَ حَالًا بَعْدَ حَالٍ وَ يَسْمَعُونَ كَلَامَ الْمُنَاجِي لَهُم فِي مَشَاهِدِهِمُ الْمُكَرَّمَةِ الْعِظَامِ بِلَطِيفَةٍ مِن لَطَائِفِ اللّه تَعَالَى بَيْنَهُم بِهَا مِن جُمْهُورِ الْعِبَادِ وَ تَبْلُغُهُمُ الْمُنَاجَاةُ مِن بُعْدٍ كَمَا جَاءَت بِهِ الرِّوَايَةُ وَ هَذَا مَذْهَبُ فُقَهَاءِ الْإِمَامِيَّةِ كَافَّةً وَ حَمَلَةِ الْآثَارِ مِنْهُم وَ لَسْتُ أَعْرِفُ فِيهِ لِمُتَكِّلِمِيهِم مِن قَبْلُ مَقَالا... اوائل المقالات في المذاهب و المختارات: 72

اگر چه ممكن است شما عزیزان تا به حال در این باره چیزی نشنیده باشید و شنیدندش برای شما موحش باشد؛ ولی همانطور كه از پیش نظر شما گذشت این عقیده ی همه ی علمای امامیه بوده و هست. آری! درست است كه امام به شهادت می رسد؛ ولی وعده ی خدا این است كه شهید زنده است.

شهید نیز با بدن اصلی زنده است

خدای متعال درباره ی كسانی كه در این دنیا به فوز شهادت می رسند فرموده است:

وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّه أَمْوَاتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه مِنْ فَضْلِهِ وَيسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلا هُمْ يحْزَنُونَ سْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّه وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّه لا يضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِين (1)«هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار؛ بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند شادى مى كنند كه نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مى شوند ر نعمت و فضل خدا و اینكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند شادى مى كنند.»

آری! شهید زنده است و منظور از این حیات برای او، اگر زنده بودن جسم باشد كه همه می دانند جسمش دیگر زنده نیست و اگر منظور، حیاتِ روح باشد كه همه ی ارواح زنده است؛ حتی كسانی كه مرده اند و به شهادت نرسیده اند آنها نیز ارواحشان زنده است. با این وصف، مقصود خدا از حیاتِ شهید چیست؟.

اگر خوب به یاد بیاورید قبلاً هم گفته شد كه ما انسان ها؛ یك روح داریم، و یك بدن، و یك جسم، و فرق بدن با جسم این است كه جسم، حاصل رشد و نموّ نطفه می باشد؛ ولی بدن، همان گلی است كه خدا در عالم ذرّ برای ما سرشته است، در نتیجه شهید، چون جسمش از خاك است، مانند سایر مردگان به خاك بر می گردد و

ص: 117


1- . آل عمران: 169- 171

روحش نیز مانند سایر اموات زنده است؛ ولی تمایزش با مردگان در این است كه چون جسمِ مردگان را به خاك می سپارند؛ روح او در قالب جسمی مثالی قرار گرفته و تا قیامت متنعم یا معذب است و بدن اصلی او در خاك است و نمی پوسد؛ ولی شهید، بدن اصلی اش زنده شده، روح بدان متعلق می گردد و به محلِّ رفیق اعلا منتقل می شود. او با این بدن، رزق خورده و شادمان و مسرور است. بله! او را پس از چند روز با بدنش به جایگاه ابرار منتقل می كنند و او واقعاً زنده است و حیات دارد و رزق می خورد.خوشا به حال شهدا!

اما این امر درباره ی امام (علیه السلام) به این گونه است كه چون همه ی بدن او اصلی است و جسمش همان بدن اوست با تمام بدنش كه روح در آن دمیده شده از قبر به عرش منتقل می شود؛ به خلاف سایر شهداء كه جسمشان می ماند و بدنشان كه همان اصل شخصیت ایشان است، زنده شده و در جوار رحمت الهی مستقر می شوند. این مطلب در كلام حضرت صادق (علیه السلام) نیز آمده است:هشام بن سالم در ضمن حدیثی طولانی گوید: مردی خدمت مولای ما حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام) شرفیاب شده و عرض كرد:

اجر و ثواب كسى كه نزد قبر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) كشته شود چیست؟ مثلا سلطان ظالمى بر وى ستم كرده و او را آنجا بكشد. حضرت فرمودند: اولین قطره ی خونش كه ریخته شود؛ خداوند متعال تمام گناهانش را مى آمرزد، و فرشتگان، طینتى را كه از آن آفریده شده غسل داده تا از تمام آلودگى ها و تیره گى ها پاك و خالص گردد، همان طورى كه انبیاءِ مخلَص، خالص و پاك مى باشند و بدین ترتیب آنچه از اجناس طین اهل كفر با طینت وى آمیخته شده زدوده مى گردد و نیز قلبش را شستشو داده و سینه اش را فراخ نموده و آن را مملوّ از ایمان كرده و بدین ترتیب خدا را ملاقات كرده در حالى كه از هر چه ابدان و قلوب با آن مخلوط هستند پاك و منزه مى باشد و برایش مقرّر مى شود كه خانواده و هزار تن از برادران ایمانى خود را بتواند

ص: 118

شفاعت كند و فرشتگان با همراهى جبرئیل و ملك الموت، متولى خواندن نماز بر او مى گردند و كفن و حنوطش را از بهشت آورده و در قبرش توسعه داده و چراغ هایى در آن مى افروزند و درى از آن به بهشت باز مى كنند و فرشتگان برایش اشیاء تازه و تحفه هایى بدیع از بهشت مى آورند و پس از هجده روز او را به خطیرة القدس(بهشت) برده؛ پس پیوسته در آنجا با اولیاء خدا خواهد بود تا نفخه اى كه با دمیده شدنش هیچ چیز باقى نمى ماند دمیده شود و وقتى نفخه دوّمى دمیده شد و وى از قبر بیرون آمد اوّلین كسى كه با او مصافحه مى كندرسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اوصیاء سلام اللّه علیهم بوده كه به وى بشارت داده و مى گویند: با ما باش...(1)

شستن طینت شهید، ظاهرا از امتیازات آن مؤمنی است كه در راه زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) توسط ظالمی به شهادت رسیده باشد؛ ولی الحاق طینتش به اولیاء، پس از هجده روز ظاهرا مختص به او نباشد؛ بلكه همه ی شهداء به این نعمتِ حیات، متنعم باشند.

پس بدن شهید پس از چند روز به رفیق اعلا صعود كرده و واقعاً حیات حقیقی را تجربه می كند و در نزد خدا رزق می گیرد و اینگونه هست تا نفخه ی اُولَی كه همه چیز و همه كس می میرند؛ پس قبض روح شده و بدنش به محل دفن جسمش باز می گردد و در نفخه دوم، جسم بر بدنش روئیده و سر از خاك بر می دارد.

ص: 119


1- . هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: أَتَاهُ رَجُل فقَالَ قُلْتُ: ... فَمَا لِمَن قُتِلَ عِنْدَهُ جَارَ عَلَيْهِ سُلْطَانٌ فَقَتَلَهُ قَالَ أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِن دَمِهِ يُغْفَرُ لَهُ بِهَا كُلُّ خَطِيئَةٍ وَ تُغْسَلُ طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا الْمَلَائِكَةُ حَتَّى تَخْلُصَ كَمَا خَلَصَتِ الْأَنْبِيَاءُ الْمُخْلَصُونَ وَ يَذْهَبُ عَنْهَا مَا كَانَ خَالَطَهَا مِن أَجْنَاسِ طِينِ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ يُغْسَلُ قَلْبُهُ وَ يُشْرَحُ صَدْرُهُ وَ يُمْلَأُ إِيمَاناً فَيَلْقَى اللّه وَ هُوَ مُخْلَصٌ مِن كُلِّ مَا تُخَالِطُهُ الْأَبْدَانُ وَ الْقُلُوبُ وَ يُكْتَبُ لَهُ شَفَاعَةٌ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَلْفٍ مِن إِخْوَانِهِ وَ تَوَلَّى الصَّلَاةَ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ مَع جَبْرَئِيلَ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ يُؤْتَى بِكَفَنِهِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُوَسَّعُ قَبْرُهُ عَلَيْهِ وَ يُوضَعُ لَهُ مَصَابِيحُ فِي قَبْرِهِ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ تَأْتِيهِ الْمَلَائِكَةُ بِالطُّرَفِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُرْفَعُ بَعْدَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً إِلَى حَظِيرَةِ الْقُدْسِ فَلَا يَزَالُ فِيهَا مَعَ أَوْلِيَاءِ اللّه حَتَّى تُصِيبَهُ النَّفْخَةُ الَّتِي لَا تُبْقِي شَيْئاً فَإِذَا كَانَتِ النَّفْخَةُ الثَّانِيَةُ وَ خَرَجَ مِن قَبْرِهِ كَانَ أَوَّلُ مَن يُصَافِحُهُ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ يَقُولُونَ لَهُ الْزَمْنَا ... كامل الزيارات: 125

رمز و راز ملك نقاله و اسرار معراج جسمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

با این توضیحاتی كه درباره ی تفاوت بدن اصلی و جسم داده شد پرده ی ابهام از بسیاری از معارف ناشناخته ی دیگر نیز برداشته می شود. مثلا معلوم می شود كه آنچه درباره ی ملك نقاله(1)

گفته شده مربوط به نقل بدن اصلی توسط ملك نقاله است نه جسم گوشتی؛ چرا كه آن جسم در محلی كه خاك شده می ماند و می پوسد؛ ولی بدن اصلی توسط ملك نقاله به محلی دیگر منتقل می شود. و یا سرّ اینكه حضرت عیسی (علیه السلام) چگونه به آسمان چهارم رفته مكشوف می گردد؛ چرا كه او پیامبر بود و انبیاء، همه ی جسمشان بدن اصلی است و او با آن بدن به آسمان چهارم رفته و زنده است و این جسم گوشتی تاب رفتن به آسمان را ندارد. و همچنین سرّ معراج جسمانی پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشاهده ی انبیاء در ملكوت اعلاء هم روشن می شود. اجازه دهید تا چند روایت در این باره ببینیم.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

اولین كسی كه پیشتر از همه، (در عالم میثاق) پیمان بست، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ زیرا ایشان نزدیك ترین خلایق به خداوند تبارك و تعالی بود و در مكانی قرار داشت كه چون در شب اسراء به آسمان

ص: 120


1- . در اين باره تحقيق فراواني كردم كه ماحصل آن اين است كه منظور از ملائكه نقاله، فرشته هايي هستند كه اموات را بعد از مرگشان از قبري كه دفن شده اند انتقال داده و در مكان مناسبي كه سزاوار آنهاست قرار مي دهند. اينجانب پس از تحقيقاتي كه در منابع اصلي شيعه انجام دادم، در اين زمينه روايتي نيافتم، اما برخي كتاب ها به كتاب "امالي" طوسي و "مستدرك الوسائل" احاديثي را نسبت داده اند كه بنده خودم احاديث را در كتب مذكور نيافتم. ولي در كتاب مهذب الاحكام سيد سبزواري (رحمه الله) جلد 4 صفحه 240 احاديثي نسبت داده شده كه به اين شكل است: «نسب إلى أمالي الطوسي أنّه نقل عن الصادق (علیه السلام) : إنّ اللّه تعالى خلق سبعين ألف ملك نقالة تنقل الموتى إلى حيث يناسبهم» ؛ يعني به امالي شيخ طوسي نسبت داده شده است كه از امام صادق (علیه السلام) روايت مي كند كه فرمودند: همانا براي خداوند متعال هفتاد هزار فرشته نقاله است كه مردگان را به مكاني كه مناسب آنهاست انتقال مي دهند. و يا از مستدرك مرحوم حاجي نوري نقل كرده اند كه: «و قد ورد أنّ من مات بعمل قوم لوط و لم يتب يقذفه القبر إلى مكان قوم لوط»؛ يعني در اخبار وارد شده است كه هر كسي با عمل قوم لوط از دنيا برود و توبه هم نكرده باشد، قبر، او را به مكان قوم لوط پرت مي كند. اما بنده هر چه گشتم اين روايات را نه در مصادر ذكر شده و نه در غير آن نيافتم. داستان هايي هم هست که مثلا جنازه ي مؤمني را به كربلا منتقل مي كنند و جنازه يك آدم نااهلي كه در كربلا دفن شده بود را به قبر اوليه ي اين فرد مومن منتقل مي كنند. اين كه اين داستان ها صحيح است يا نه؟ بايد تك تك بررسي شود تا مشخص شود ناقل و ناقلان آن مورد اعتماد هستند يا نه؟

عروج كرد، جبرئیل به او گفت: «ای محمّد! پیش بیا، در جایی قدم گذاشته ای كه هیچ فرشته ی مقرّب و هیچ پیامبر مرسلی در آنجا قدم نگذاشته است». اگر روح او و خودش متعلّق به آن مكان نبود، نمی توانست به آنجا برسد و فاصله ی او تا خداوند چنان كه خود خداوند می فرماید، این گونه بود: «فاصله ی او با پیامبر به اندازه ی فاصله ی دو كمان یا كمتر بود.»(1) یعنی بلكه كمتر بود. سپس امام صادق (علیه السلام) فرمودند: میثاقی كه از آنها گرفته شد بر ربوبیّت خداوند و نبوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت امیرالمؤمنین و ائمّه (علیهم السلام) گرفته شد؛ خداوند فرمود: آیا پروردگار شما نیستم و محمّد، پیامبر شما و علی امامتان و ائمه ی هدایتگر، امامان شما نیستند؟! گفتند: چرا! خداوند فرمود: گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید كه: ما از این امر غافل بودیم. اولین چیزی كه خداوند عزّوجل از پیامبران بر آن میثاق گرفت، ربوبیت بود. آیه ی «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ» به همین معنا است. پس تمام پیامبران را ذكر نمود. سپس برترین آنان را با بردن نامشان جلوه داد. و فرمود: «وَ مِنك » یعنی و از تو ای محمّد! میثاق گرفتیم. خداوند، نام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیش از دیگر انبیاء ذكر نمود؛ چون او برترین آنها است. سپس فرمود: «وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَي وَ عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ» پس این پنج تن، برترین انبیاء هستند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برترین این پنج تن است. سپس خداوند از انبیاء پیمان گرفت كه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان بیاورند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاری كنند.(2)

ص: 121


1- . نجم: 9
2- . قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) أَوَّلُ مَن سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ إِلَى بَلَى رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ إِلَى اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَانَ بِالْمَكَانِ الَّذِي قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ تَقَدَّم يَا مُحَمَّدُ فَقَد وَطِئْتَ مَوْطِئاً لَم تَطَأْهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَو لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ كَانَت مِن ذَلِكَ الْمَكَانِ لَمَا قَدَرَ أَن يَبْلُغَهُ فَكَانَ مِنَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا قَالَ اللّه: قابَ قَوْسَيْنِ أَو أَدْنى أَي بَل أَدْنَى فَلَمَّا خَرَجَ الْأَمْرُ مِنَ اللّه وَقَعَ إِلَى أَوْلِيَائِهِ (علیه السلام) فَقَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) كَانَ الْمِيثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَيْهِم لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم وَ مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُم وَ عَلِيٌّ إِمَامَكُم وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَكُم فَقالُوا بَلى فَقَالَ اللّه شَهِدْنا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ أَي لِئَلَّا تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَن هذا غافِلِينَ فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ الْمِيثَاقَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ إِذ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُم فَذَكَرَ جُمْلَةَ الْأَنْبِيَاءِ ثُمَّ أَبْرَزَ أَفْضَلَهُم بِالْأَسَامِي فَقَالَ وَ مِنْكَ يَا مُحَمَّدُ فَقَدَّمَ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَنَّهُ أَفْضَلُهُم وَ مِن نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَفْضَلُهُم ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِكَ مِيثَاقَ رَسُولِ اللّه عَلَى الْأَنْبِيَاءِ لَهُ بِالْإِيمَانِ بِهِ وَ عَلَى أَن يَنْصُرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ وَ إِذ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم يَعْنِي رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِ تُخْبِرُوا أُمَمَكُم بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِ وَلِيِّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. تفسير قمي 1: 246 و بحار الأنوار 5: 236

بنگرید كه چگونه امام صادق (علیه السلام) در تعلیل رسیدن نبی خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عرش الهی فرموده اند: «اگر روح او و خودش متعلّق به آن مكان نبود، نمی توانست به آنجا برسد».

در حدیث دیگر، ابو الصباح كنانى از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرد كه:

مردى خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، در حالی كه آن آقا در مسجد كوفه بوده و به شمشیر خود تكیه داشتند. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! یك آیه در قرآن، موجب تباهى دل من و تردیدم در دین شده است؟ پرسیدند: آن آیه كدام است؟ عرض كرد: این آیه: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا یعنی: «از پیامبرانى كه قبل از تو فرستاده ایم سؤال كن.» بفرمائید آیا در زمان حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبرى وجود داشت كه آن حضرت از او بپرسند؟. حضرت على (علیه السلام) به او فرمودند: بنشین! ان شاء اللّه برایت توضیح می دهم. خداوند در قرآن می فرماید: سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيهُ مِنْ آياتِنا یعنی: «منزه است آن خدایى كه بنده اش (پیامبر) را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصى كه پیرامون آن را بركت داده ایم سیر داد تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم.»

از جمله نشانه هایی كه خداوند به پیامبرش در شب معراج نشان داد این بود كه جبرئیل ایشان را از مكه به بیت المقدس رساند و بعد

ص: 122

بُراقی برای ایشان آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به آسمان برد تا به بیت المعمور رسیدند. جبرئیل وضو گرفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مانند او وضو گرفتند.جبرئیل اذان و اقامه گفت و به حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كرد جلو بایستید و با صداى بلند نماز بخوانید؛ زیرا پشت سر شما گروهى از ملائكه هستند كه تعداد آنها را جز خدا نمی داند. در صف اول، پدرتان آدم و نوح و هود و ابراهیم و موسى و هر پیامبرى كه خدا از ابتداى آفرینش،تا موقع بعثت شما فرستاده ایستاده اند. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش رفته و بدون ترس و ابائی، دو ركعت نماز خواندند؛ پس از تمام شدن نماز، خدا به ایشان وحى كرد: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا «بپرس از پیامبرانى كه قبل از تو فرستاده ایم.» پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روى به آنها نموده، فرمودند: گواهى به چه چیز می دهید؟ گفتند: گواهى می دهیم به اینكه خدایى نیست جز پروردگار یكتا كه شریكى ندارد و تو پیامبر اویی و على (علیه السلام) امیرالمؤمنین و وصى تو است و هر پیامبرى كه از دنیا رفت جانشینى از خانواده خود گذاشت غیر از این شخص" و اشاره به عیسى بن مریم كردند چرا كه او چون از طرف پدر، خویشاوندى نداشت، شمعونِ صفا پسر حمون بن عمامه را وصی خود قرار داده بود." و گواهى می دهیم كه تو رسول خدا و سید انبیاء هستى و على بن ابى طالب (علیه السلام) سرور اوصیاء است. همانا كه از ما نسبت به شما پیمان گرفته شده است. آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! دلم را زنده كردى و عقده ی دلم را گشودى.(1)

ص: 123


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: أَتَى رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ هُوَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ قَدِ احْتَبَى بِحَمَائِلِ سَيْفِهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً قَد أَفْسَدَت عَلَيَّ دِينِي وَ شَكَّكَتْنِي فِي دِينِي قَالَ وَ مَا ذَلِكَ قَالَ قَوْلُ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ سْئَل مَن أَرْسَلْنا مِن قَبْلِكَ مِن رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِن دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ فَهَل كَانَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ نَبِيٌّ غَيْرُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيَسْأَلُهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) اجْلِس أُخْبِرْكَ بِهِ إِن شَاءَ اللّه إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِن آياتِنا فَكَانَ مِن آيَاتِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي أَرَاهَا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَاحْتَمَلَهُ مِن مَكَّةَ فَوَافَى بِهِ بَيْتَ الْمَقْدِسِ فِي سَاعَةٍ مِنَ اللَّيْلِ ثُمَّ أَتَاهُ بِالْبُرَاقِ فَرَفَعَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَتَوَضَّأ مِنْهَا ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ تَوَضَّأ ثُمَّ قَامَ جَبْرَئِيلُ فَأَذَّنَ ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ تَقَدَّم فَصَلِّ وَ اجْهَر بِالْقِرَاءَةِ فَإِنَّ خَلْفَكَ أُفُقاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَعْلَمُ عِدَّتَهُم إِلَّا اللّه جَلَّ وَ عَزَّ وَ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ هُودٌ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ كُلُّ نَبِيٍّ بَعَثَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ إِلَى أَن بَعَثَ مُحَمَّداً فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِهِم غَيْرَ هَائِبٍ وَ لَا مُحْتَشِمٍ فَلَمَّا انْصَرَفَ أَوْحَى إِلَيْهِ كَلَمْحِ الْبَصَرِ سَل يَا مُحَمَّدُ مَن أَرْسَلْنا مِن قَبْلِكَ مِن رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِن دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِم رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بِجَمِيعِهِ فَقَالَ بِمَ تَشْهَدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللّه وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّكَ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللّه سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ أُخِذَت عَلَى ذَلِكَ مَوَاثِيقُنَا لَكُمَا بِالشَّهَادَةِ فَقَالَ الرَّجُلُ أَحْيَيْتَ قَلْبِي وَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين. اليقين: 87 و بحارالانوار 18: 394

پس پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج، جمیع انبیاء را دیده اند. وقتی گفته می شود جمیع انبیاء را مشاهده كرده اند منظور روح پیامبران نیست؛ بلكه روح و بدن ایشان است؛ چرا كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سفری خیالی ننموده و یا به عالم برزخ مسافرت نكرده اند و یا اینكه در خواب، این صحنه ها را ندیده اند؛ بلكه در بیداری و با جسم و روحشان به معراج رفته اند و هر چه را دیده اند واقعیتش را مشاهده نموده و انبیاء را نیز با جسم و روح دیده اند. آری! انبیاء، چون همه ی بدنشان بدن اصلی است پس از مرگ ظاهری، از قبر خارج شده و به اختلاف رتبه هایشان در درجات عالیه ی ملكوت جای گرفته اند. در روایتی بس طویل كه علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش نقل كرده، پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج در هر آسمانی عده ای از انبیاء را دیده اند كه نشان دهنده تفاوت مقام ایشان است تا جایی كه خود به حدی بالا می روند كه جای هیچ بشر و ملكی نیست.(1)

حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) نیز در ضمن بیان یك حدیث طولانی فرموده اند:...

یكى از آیاتى كه خداوند تبارك و تعالى در معراج به نبی خویش، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد این بود كه همه ی پیامبران و رسولان را از آغازین تا آخرین، جمع كرد و سپس به جبرئیل فرمان داد تا اذان گوید، و او هر بند از اذان را دو بار گفت: و هر بند اقامه را هم دو بار تكرار كرد و در اذانش «حی على خیر العمل» را هم گفت، سپس محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو ایستاده و با گروه پیامبران نماز جماعت خواندند، و چون از نماز فارغ

ص: 124


1- . تفسير قمي: 375 و بحار الانوار 18: 319

گشتند به آنها فرمود: بر چه شهادت مى دهید و كه را مى پرستیدید؟ آنها گفتند: ما همه گواهیم كه نیست شایسته پرستشى جز خداى یگانه كه انبازى ندارد و گواهیم بر اینكه تو پیامبر خدایى و بر این عقیده از ما عهد و پیمان ستانده شده است.(1)پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به برزخ سفر نكرده اند كه بگوییم روح انبیاء را دیده اند؛ بلكه به معراج و ملكوت رفته اند و ایشان را با جسم و بدن دیده اند. یكی از نكات دیگر معراج این است كه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اوصیاء خویش از ائمه اطهار (علیهم السلام) را نیز دیده اند.

پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

ای علی! خدای متعال تو را با من در هفت موطن شاهد قرار داد و سپس شمردند و در مورد دوم فرمودند: چون جبرئیل مرا به آسمان برد به من گفت: پس برادرت كو؟ گفتم: او را او را ورای خودم جانشین قرار دادم. جبرئیل گفت: خدا را بخوان تا او را به تو برساند. پس از خدا خواستم و ناگهان دیدم كه تو با منی؛ آن وقت پرده از هفت آسمان و هفت زمین برداشته شد به طوری كه ساكنین و مأموران آنجا را مشاهده كردم و هر فرشته ای را در محلّ خودش دیدم و هرچه من دیدم تو نیز مشاهده كردی.(2)

و حضرت صادق (علیه السلام) در یكى از نامه هاى خود نوشتند:

ص: 125


1- . قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هَذِهِ الْآيَةَ سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِن آياتِنا فَكَانَ مِنَ الْآيَاتِ الَّتِي أَرَاهَا اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) حَيْثُ أَسْرَى بِهِ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ أَن حَشَرَ اللّه عَزَّ ذِكْرُهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ ثُمَّ أَمَرَ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) فَأَذَّنَ شَفْعاً وَ أَقَامَ شَفْعاً وَ قَالَ فِي أَذَانِهِ حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ ثُمَّ تَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِالْقَوْمِ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لَهُم عَلَى مَا تَشْهَدُونَ وَ مَا كُنْتُم تَعْبُدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللّه أَخَذَ عَلَى ذَلِكَ عُهُودَنَا وَ مَوَاثِيقَنَا . كافي 8 : 121
2- . عَن رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ قَالَ: يَا عَلِيُّ إِنَّ اللّه أَشْهَدَكَ مَعِي سَبْعَةَ مَوَاطِنَ فَذَكَرَهَا حَتَّى الْمَوْطِنَ الثَّانِيَ فَقَالَ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَأَسْرَى بِي إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ أَيْنَ أَخُوكَ فَقُلْتُ أَوْدَعْتُهُ خَلْفِي فَقَالَ ادْعُ اللّه أَن يَأْتِيَكَ بِهِ فَدَعَوْتُ اللّه فَإِذَا أَنْتَ مَعِي وَ كُشِطَ لِي عَنِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ حَتَّى رَأَيْتُ سُكَّانَهَا وَ عُمَّارَهَا وَ مَوْضِعَ كُلِّ مَلَكٍ فِيهَا فَلَم أَرَ مِن ذَلِكَ شَيْئاً إِلَّا وَ قَد رأيتَه كما رَأَيْتُه. بحار الانوار 54: 336 و مدينه المعاجز 1: 90 و تاويل الايات: 306 و الخرائج و الجرائح 2: 868 و بصائر: 108

هیچ موقفی نیست كه خدا به پیامبرش نشان داده باشد و یا او را شاهد گرفته باشد مگر آنكه برادرش و همراهش و پسر عم و وصی اش علی بن ابی طالب (علیه السلام) با او بوده و میثاق هر دو را با هم گرفته است. صلوات اللّه علیهما و على ذریتهما الطیبین.(1)و پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

در شبى كه خداوند مرا به آسمان ها برد، به من وحى كرد كه سؤال كن از پیامبران پیش از خود كه بر چه امری رسالت داشته اند.؟ پس به ایشان گفتم: شما را بر چه چیز مبعوث نموده اند؟. پاسخ دادند: بر نبوت شما و ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام) و ائمه از شما دو نفر. سپس خدا به من وحى كرد كه التفاتی به طرف راست عرش كن، توجه نمودم دیدم على و حسن و حسین و على بن الحسین و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و مهدى در هاله اى از نور مشغول نماز هستند. خداوند به من فرمود اینها حجت ها و اولیاء من اند و این شخص از دشمنانم انتقام می گیرد. (یعنى مولا و ولی امر ما حضرت مهدى عجل اللّه فرجه الشریف و علیه افضل الصلاة و السلام).(2)

ص: 126


1- . قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فِي بَعْضِ رَسَائِلِهِ لَيْسَ مَوْقِفٌ أَوْقَفَ اللّه سُبْحَانَهُ نَبِيَّهُ فِيهِ لِيُشْهِدَهُ وَ يَسْتَشْهِدَهُ إِلَّا وَ مَعَهُ أَخُوهُ وَ قَرِينُهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ يُؤْخَذُ مِيثَاقُهُمَا مَعاً صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِمَا وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِمَا الطَّيِّبِين. طرف من الانباء و المناقب : 245
2- . قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : يَا جَارُودُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ أَن سَل مَن أَرْسَلْنا مِن قَبْلِكَ مِن رُسُلِنا عَلَى مَا بُعِثُوا؟ فَقُلْتُ: عَلَى مَا بُعِثْتُمْ؟ فَقَالُوا: عَلَى نُبُوَّتِكَ وَ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْكُمَا؛ ثُمَّ أَوْحَى إِلَيَّ أَنِ الْتَفِت عَن يَمِينِ الْعَرْشِ؛ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ؛ وَ الْحُسَيْنُ، وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ؛ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ؛ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ؛ وَ الْمَهْدِيُّ فِي ضَحْضَاحٍ مِن نُورٍ يُصَلُّونَ؛ فَقَالَ لِيَ الرَّبُّ تَعَالَى: هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ لِأَوْلِيَائِي وَ هَذَا الْمُنْتَقِمُ مِن أَعْدَائي. مقتضب الاثر: 38 و كنز الفوائد 2: 139 و بحارالانوار18: 297

توضیح محقق كراجكی

جناب ابوالفتح كراجكی (رحمه الله) كه از شاگردان مبرّز شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی رحمة اللّه علیهم است پس از نقل این روایت، به طرح چند سؤال پرداخته و خود به آنها جواب می دهد؛ اول اینكه مگر اینطور نبوده كه انبیاء پیش از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته اند پس چگونه است كه آن حضرت در آسمان از ایشان سؤال پرسیده اند؟ و دیگر آن كه چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ائمه اثناعشر (علیهم السلام) را در معراج دیدند؟

وی سپس ادامه داده، می نویسد: «اما جواب سؤال اول اینكه: ما در مورد مرگ پیامبران شكی نداریم الا اینكه در روایات آمده است كه خداوند ایشان را پس از مرگ به آسمان می برد و ایشان در آنجا تا قیامت، زنده و منعّم اند و این از قدرت خدا هیچ محال نیست. و در روایت است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: من گرامی تر از آنم كه خدا بیش از سه روز مرا (پس از مرگ) در زمین نگهدارد. و همچنین است حكم ائمه (علیهم السلام) همانطور كه نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده اند: اگر پیامبری در مشرق بمیرد و وصی او در مغرب از دنیا برود خدا بین آن دو جمع خواهد كرد. و البته اینكه ما به زیارت قبور ایشان و مشاهد مشرفه می رویم نه به این دلیل است كه این بزرگواران در آنجا مدفون اند؛ بلكه به سبب شرف مكان آنجا به محل قبورشان روی می آوریم؛ چرا كه اجسام شریفشان از آن مكان برده شده؛ ولی عبادت در آنجا مورد سفارش واقع شده است. در نتیجه صحیح است كه بگوییم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انبیاء را در آسمان دیده و از ایشان سؤال پرسیده اند زیرا همگی زنده اند.»

این پاسخی است كه جناب علامه كراجكی به سؤال اول می دهند و خوب هم از پس ادای آن برآمده اند. اما در جواب سؤال دوم می فرمایند: «اینكه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ائمه را در آسمان دیدند شاید اینگونه بوده كه ملائكه ای را خدا به صورت ایشان خلق كرده و حضرتش ایشان را به صورت ائمه اطهار دیده اند. یا اینكه خدا صورت هایی چون صور ائمه خلق كرده و آن حضرت ایشان را به این كیفیت در معراج دیده اند.» پایان كلام كراجكی (رحمه الله).(1)

ص: 127


1- . كنز الفوائد 2: 143

گرچه این بزرگوار در جواب سؤال اول، انصافا خوب وارد شدند؛ ولی به نظر در پاسخ به سؤال دوم، دقیق بیان نفرموده اند؛ چرا كه اولا متن روایت این است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همه ی امامان را در معراج دیدند و اینگونه نیست كه ایشان ملائكه ای را به صورت آنها دیده اند و ثانیا اینكه اگر كسی با اسرار طینت آشنا باشد می داند كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) همگی پیش از ورود به دنیا با بدن اصلی در عرش الهی ساكن بوده و پس از وفات نیز با همان بدن به آنجا عود می كنند؛ لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ایشان را "تأكید می كنم" خودِ امامان را در معراج دیده اند.

اگر سؤال كننده بپرسد كه ما یقین داریم كه در زمان معراج، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا منتقل شده بودند و در دنیا تشریف داشتند در حالی كه این روایت می فرماید كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت را هم در معراج دیدند و محال است كه ایشان به حیثیت حقیقی خویش در دو مكان باشند. به او پاسخ می دهیم كه بر اساس روایاتی كه ذكر شد مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز شب معراج با آن حضرت بودند.

دیده شدن ائمه (علیهم السلام) پس از شهادتشان

یكی دیگر از معارفی كه با پذیرفتن خلقت بدن اصلی و پذیرش وقوع عالم ذرّ "با كیفیتی كه بیان شد و باز هم بیان می شود" سرّش فاش می شود؛ جریان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) پس از شهادت است. در روایات ما و اخبار رسیده از معصومین (علیهم السلام) بارها و بارها بر این امر تأكید شده كه بسیاری از اصحاب، پس از شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیهم السلام) ایشان را در بیداری با تمام خصائص شخصیه شان از جمله بدن مباركشان دیده اند و این امكان پذیر نمی باشد مگر آنكه بگوییم این ذوات مقدسه پس از شهادت به دلیل اینكه همه ی بدنشان از علیین است، از خاك خارج شده و به عرش اعلاء صعود می كنند و احیانا برای اتمام حجت و یا مسائل دیگری، دو مرتبه به زمین برگشته و مشاهده می شوند. گر چه هر كجا كه ایشان باشند همان عرش است.

در اخبار فراوانی آمده است كه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) برای اتمام حجت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پس از شهادتشان در بیداری به ابوبكر نشان داده اند و منظور از این اخبار، نشان دادنِ خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است نه روح ایشان؛ چرا كه روح، دیدنی نیست و در چشم او هم

ص: 128

تصرفی نكرده اند كه تخیّلِ دیدن حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را كرده باشد؛ چرا كه این اتهامِ سحر است و گفتنش از روی عقیده، كفر می باشد.

ابوسعید مكارى از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرد كه فرمودند:

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش ابوبكر رفته و به او فرمودند: مگر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو دستور ندادند كه از من اطاعت كنى؟ جواب داد: نه! اگر چنین دستوری داده بودند اطاعت می كردم. پس حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: بیا تا با هم به مسجد قبا برویم. چون رفتند مشاهده كردند كه پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول نمازند؛ پس از تمام شدن نماز، حضرت على (علیه السلام) فرمودند: یا رسول اللّه! من به ابوبكر گفتم خدا و پیامبرش به تو دستور داده اند از من اطاعت كنى؛ ولی او جواب داد: نه! چنین دستوری در كار نبوده است.، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوبكر فرمودند: من به تو دستور می دهم كه از علی اطاعت كنی. ابوبكر خارج شد و در بین راه، عمر او را دید كه بیمناك است پرسید چه شده ؟ جواب داد: پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم كه به من چنین و چنان فرمودند. عمر گفت: مرگ بر ملتى كه تو را فرمانرواى خود كنند! آیا تو سحر بنى هاشم را نمی دانى؟(1)

روایاتی كه این جریان را ذكر كرده اند بسیار زیاد است.

در اخبار پرشمار دیگری، مشاهده شدن سایر معصومین (علیهم السلام) پس از مرگ نیز بیان شده كه به ذكر شمّه ای از آنها می پردازم.

سماعه كه از اصحاب موثق حضرت صادق (علیه السلام) است گوید: (پس از شهادت امام باقر (علیه السلام) ) به خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدم در حالی كه با خود صحبت مى كردم.

ص: 129


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَتَى أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ أَ مَا أَمَرَكَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَن تُطِيعَنِي فَقَالَ لَا وَ لَو أَمَرَنِي لَفَعَلْتُ قَالَ فَانْطَلِق بِنَا إِلَى مَسْجِدِ قُبَاءَ فَإِذَا رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يُصَلِّي فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَا رَسُولَ اللّه إِنِّي قُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ أَمَرَكَ اللّه وَ رَسُولُهُ أَن تُطِيعَنِي فَقَالَ لَا فَقَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَد أَمَرْتُكَ فَأَطِعْهُ قَالَ فَخَرَجَ فَلَقِيَ عُمَرَ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَقَالَ لَهُ مَا لَكَ فَقَالَ قَالَ لِي رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ تَبّاً لِأُمَّةٍ وَلَّوْكَ أَمْرَهُم أَ مَا تَعْرِفُ سِحْرَ بَنِي هَاشِمٍ. بصائر الدرجات 1: 107 و الاختصاص: 274 و الاحتجاج 1: 115 و بحارالانوار 6: 201

امام (علیه السلام) مرا مشاهده كرده فرمودند:

تو را چه شده كه با خود حرف می زنى؟! آیا مایلى حضرت باقر (علیه السلام) را ببینى؟ عرض كردم: آرى! فرمودند: حركت كن، برو داخل خانه. پس داخل شدم، ناگاه چشمم به حضرت باقر (علیه السلام) افتاد؛ پس آن حضرت فرمودند: گروهى از شیعه پس از شهادت حضرت على (علیه السلام) به خدمت حسن بن على (علیه السلام) آمدند و سؤال كردند. حضرتش فرمودند: اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببینید مى شناسید؟ عرض كردند: آرى! فرمود: پرده را بالا بزنید. آن جناب را دیدند و شناختند و منكر نشدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: مى میرد مرده ی ما با اینكه مرده نیست و باقى می ماند باقیمانده ما به عنوان حجت بر شما.

و باز همین سماعه نقل كند كه خدمت موسى بن جعفر (علیه السلام) بودم، مدت زیادی نشستم، فرمودند:

مایلى حضرت صادق (علیه السلام) را مشاهده كنى؟ گفتم: به خدا مایلم! فرمودند: حركت كن و داخل این اطاق برو. پس وارد شدم و دیدم حضرت صادق (علیه السلام) آنجا نشسته اند.(1)

حسن وشاء نیز گوید: امام مهربان و عزیزمان؛ حضرت رضا (علیه السلام) روزی بدون مقدمه به من فرمودند:

پدرم دیشب پیش من بود. عرض كردم: پدرتان؟! فرمودند: آرى! پدرم. باز گفتم: آقا! پدرتان؟! فرمودند: بلى! پدرم. براى مرتبه ی سوم گفتم

ص: 130


1- . عَن سَمَاعَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) وَ أَنَا أُحَدِّثُ نَفْسِي فَرَآنِي فَقَالَ مَا لَكَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ تَشْتَهِي أَن تَرَى أَبَا جَعْفَرٍ قُلْتُ نَعَم قَالَ قُم فَادْخُلِ الْبَيْتَ فَدَخَلْتُ فَإِذَا هُوَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) وَ قَالَ أَتَى قَوْمٌ مِنَ الشِّيعَةِ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) بَعْدَ قَتْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَسَأَلُوهُ فَقَالَ تَعْرِفُونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا رَأَيْتُمُوهُ قَالُوا نَعَم قَالَ فَارْفَعُوا السِّتْرَ فَرَفَعُوهُ فَإِذَا هُم بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لَا يُنْكِرُونَهُ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَمُوتُ مَن مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْقَى مَن بَقِيَ مِنَّا حُجَّةً عَلَيْكُم. و قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ (علیه السلام) فَأَطَلْتُ الْجُلُوسَ عِنْدَهُ فَقَالَ أَ تُحِبُّ أَن تَرَى أَبَا عبداللّه (علیه السلام) فَقَالَ وَدِدْتُ وَ اللّه فَقَالَ قُم وَ ادْخُل ذَلِكَ الْبَيْتَ فَدَخَلْتُ الْبَيْتَ فَإِذَا أَبُو عبداللّه (علیه السلام) قَاعِدٌ. بصائر الدرجات: 75

پدرتان؟. فرمودند: در خواب. سپس فرمودند: حضرت جعفرصادق (علیه السلام) پیش پدرم می آمدند و می فرمودند: پسرم چنین و چنان كن. راوی گوید: پس از آن روز، یك مرتبه ی دیگر خدمتشان رسیدم فرمودند: اى حسن! خواب و بیدارى ما یكسان است.(1)

و همو روایت كرده كه امام هشتم (علیه السلام) در خراسان به من فرمودند:

من، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همین جا دیدم و با ایشان همراهی كردم.(2)

مولای بزرگوار ما، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) هم فرمودند:

روزی به اتفاق پدرم امام صادق (علیه السلام) به صحرا رفته بودیم پس ناگهان پیرمردی موی سفید به استقبال ایشان آمد پس پدرم به او سلام كرده و از مركب پیاده شدند و من می شنیدم كه پدرم به ایشان می فرمود: فدایت شوم!. پس نشستند و مدت مدیدی با هم سخن گفتند تا اینكه آن جناب برخواسته با پدرم وداع كرده و از نزد ما دور شد و دیدم كه پدرم همواره او را از قفا می نگریست تا اینكه ناپدید شد. من به پدرم گفتم: ایشان كه بودند كه دیدم با او جوری سخن می گفتید كه ندیده ام با كس دیگری چنین سخن گویید؟ فرمودند: او پدرم بود.(3)

و در روایت است كه:

ص: 131


1- . عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِيَ ابْتِدَاءً إِنَّ أَبِي كَانَ عِنْدِي الْبَارِحَةَ قُلْتُ أَبُوكَ قَالَ أَبِي قُلْتُ أَبُوكَ قَالَ أَبِي قُلْتُ أَبُوكَ قَالَ فِي الْمَنَامِ إِنَّ جَعْفَراً (علیه السلام) كَانَ يَجِي ءُ إِلَى أَبِي فَيَقُولُ يَا بُنَيَّ افْعَل كَذَا يَا بُنَيَّ افْعَل كَذَا يَا بُنَيَّ افْعَل كَذَا قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ لِي يَا حَسَنُ إِنَّ مَنَامَنَا وَ يَقَظَتَنَا وَاحِدَة بِالْإِسْنَادِ عَنْهُ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي بِخُرَاسَانَ رَأَيْتُ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) هَاهُنَا وَ الْتَزَمْتُه. قرب الاسناد 151 و 152
2- . همان
3- . عن أَبِي إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ أَبِي إِلَى بَعْضِ أَمْوَالِهِ فَلَمَّا بَرَزْنَا إِلَى الصَّحْرَاءِ اسْتَقْبَلَهُ شَيْخٌ أَبْيَضُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَنَزَلَ إِلَيْهِ أَبِي جَعَلْتُ أَسْمَعُهُ يَقُولُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ ثُمَّ جَلَسَا فَتَسَاءَلَا طَوِيلًا ثُمَّ قَامَ الشَّيْخُ وَ انْصَرَفَ وَ وَدَّعَ أَبِي وَ قَامَ يَنْظُرُ فِي قَفَاهُ حَتَّى تَوَارَى عَنْهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَن هَذَا الشَّيْخُ الَّذِي سَمِعْتُكَ تَقُولُ لَهُ مَا لَم تَقُلْهُ لِأَحَدٍ قَالَ هَذَا أَبِي. بصائر الدرجات: 80

چون امام حسن مجتبی (علیه السلام) پس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امامت رسیدند؛ بزرگان اهل كوفه به خدمت آن بزرگوار رسیده و از ایشان طلب كردند تا عجایبی به ایشان نشان دهند همانطور كه حضرتامیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین می كردند؛ پس امام مجتبی (علیه السلام) ایشان را با خود به داخل خانه برده و پرده را عقب زدند و فرمودند: بنگرید! پس چون ایشان خوب نگریستند مشاهده كردند كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جوف خانه نشسته اند. آن گروه همگی گفتند: شهادت می دهیم كه حضرتعالی خلیفه ی خدا هستید و این از قبیل همان اسراری است كه پدر بزرگوارتان همواره به ما نشان می دادند. (1)

جابر بن عبداللّه هم گزارش دهد كه: چون حضرت سیدالشهداء «ارواحنا له الفداء و علیه السلام» تصمیم قطعی بر خروج از مدینه به سمت عراق گرفتند به نزد ایشان رفته و از ایشان خواستم كه این كار را نكرده و چونان برادرشان امام حسن (علیه السلام) با خلیفه ی ظالم، صلح كنند؛ پس ایشان فرمودند:

این حركت من به امر خدا و رسول است همانطور كه برادرم نیز به دستور خدا و رسول، صلح كردند. سپس فرمودند: آیا دوست داری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین و برادرم حسن (علیهما السلام) را برای تو شاهد بگیرم ؟! عرض كردم: آری! پس به آسمان نظر افكنده و دیدم كه گویا درهای آن باز شده و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، حضرت مجتبی (علیه السلام) ، حمزه، جعفر و زید (علیهم السلام) فرود آمدند. من وحشت زده شدم؛ پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمودند: ای جابر! مگر من پیش از این درباره ی امر

ص: 132


1- . روي أَنَّ الْحَسَنَ (علیه السلام) لَمَّا قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَكَابِرُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ طَلَبُوا مِنْهُ أَن يُرِيَهُم مِنَ الْعَجَائِبِ مِثْلَ مَا كَانَ يُرِيهِم أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَجَاءَ بِهِم إِلَى الدَّارِ ثُمَّ أَدْخَلَهُم وَ كَشَفَ السِّتْرَ وَ قَالَ انْظُرُوا فَنَظَرُوا فَإِذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) جَالِساً هُنَاكَ فَقَالَ الْقَوْمُ بِأَجْمَعِهِم أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللّه وَ هَذِهِ وَ اللّه أَسْرَارُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) الَّتِي كُنَّا نَرَاهَا مِنْهُ. بحار الانوار: 42

حسن و حسین (علیهما السلام) با تو سخن نگفته بودم؟ مگر نمی دانی كه مؤمن نیستی مگر آنكه در برابر امامانت تسلیم باشی و به ایشان اعتراض نكنی؟...(1)آری! این بزرگواران به بدن حقیقیِ خویش زنده اند و چگونه چنین نباشد در حالی كه مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «إنّ ميتنا لم يمت و غائبنا لم يغب، و إنّ قتلانا لم يقتلوا»(2)

یعنی: همانا مرده ما نمرده و غایب ما غایب نشده و كشته هاى ما هرگز كشته نشده اند.

فرود انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به سرزمین كربلاء و قرآن خواندن رأس مطهر سیدالشهداء (علیه السلام)

یكی دیگر از اسراری كه با طرح این بحث، كشف می شود؛ چگونگی آمدن انبیاء و ائمه (علیهم السلام) برای زیارت حضرت مظلوم، اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) و همچنین تكلّم فرمودن رأس مطهر و تلاوت قرآن توسط سر بریده ی آن حضرت است.

طبری شیعی با سند خویش از حارث بن وكیده نقل می كند كه گفت: من در میان كسانی بودم كه سر حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) را می بردند؛ پس شنیدم كه سر بریده ی آن حضرت سوره ی كهف را می خواند؛ پس در خودم شك كردم كه آیا من صدای اباعبداللّه (علیه السلام) را می شنوم؟ كه شنیدم به من فرمودند:

ای پسر وكیده! آیا نمی دانی كه ما امامان زنده ایم و نزد پروردگارمان روزی می خوریم؟ پیش خودم گفتم: سر او را می ربایم. به من فرمود:

ص: 133


1- . عن جابر بن عبداللّه رضي اللّه عنه، قال: لمّا عزم الحسين بن عليّ (علیهما السلام) ، على الخروج إلى العراق أتيته فقلت له: أنت ولد رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) و أحد سبطيه، لا أرى إلّا أنّك تصالح كما صالح أخوك الحسن، فإنّه كان موفقا راشدا.فقال لي: «يا جابر، قد فعل أخي ذلك بأمر اللّه و أمر رسوله، و إنّي أيضا أفعل بأمر اللّه و أمر رسوله، أ تريد أن أستشهد لك رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) و عليّا و أخي الحسن بذلك الآن؟» ثمّ نظرت فإذا السّماء قد انفتح بابها، و إذا رسول اللّه و عليّ و الحسن و حمزة و جعفر و زيد نازلين عنها حتّى استقروا على الأرض، فوثبت فزعا مذعورا. فقال لي رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : «يا جابر، أ لم أقل لك في أمر الحسن قبل الحسين: لا تكون مؤمنا حتّى تكون لأئمتك مسلّما، و لا تكن معترضا؟ الثاقب في المناقب: 322
2- . الكتاب العتيق: 74 و بحار الانوار 26: 2

ای پسر وكیده! نمی توانی چنین كنی. اینكه خونم را ریختند، نزد خدا بزرگتر از گرداندن سر من است. واگذارشان، به زودی خواهند دانست، آنگاه كه زنجیرها بر گردنهایشان خواهد بود و به سوی دوزخ می برندشان.(1)در روایتی دیگر، سید بن طاووس از ابن لهیعه روایت كند كه گفت: مشغول طواف كعبه خانه خدا بودم ناگاه مردى را دیدم كه مى گفت: خدایا! مرا بیامرز؛ ولى گمان ندارم كه مرا بیامرزى. نزد او رفتم و به او گفتم: اى بنده خدا! از خدا بترس و این گونه دعا نكن، همانا گناه تو اگر به اندازه ی قطره هاى باران، و برگ هاى درختان باشد، و توبه كنى، خداوند آنها را مى آمرزد؛ چرا كه خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. او گفت: نزدیك من بیا تا داستانم را براى تو بازگو نمایم. نزدیكش رفتم گفت:

بدان كه ما پنجاه نفر بودیم كه سر مقدّس امام حسین (علیه السلام) را از كوفه به سوى شام مى بردیم. وقتى كه شب فرا رسید، سر را در میان صندوقى مى گذاشتیم و در كنار آن صندوق، شراب مى خوردیم. یك شب، همراهان من شراب خوردند و مست شدند؛ ولى من شراب نخوردم. هنگامى كه آخرهاى شب شد، رعد و برقی رخ داد و ناگاه دیدم كه درهاى آسمان گشوده شد و حضرات آدم، نوح، ابراهیم، اسحاق، اسماعیل و پیامبر ما محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه گروهى از فرشتگان به زمین آمدند. ملكی كه گویا جبرئیل بود، نزدیك صندوق رفت و سر امام حسین (علیه السلام) را برداشت و بوسید و به خود چسبانید؛ سپس پیامبران چنین كردند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه كرده و پیامبران به ایشان تسلیت گفتند.

ص: 134


1- . عَنِ الْحَارِثِ بْنِ وَكِيدَةَ، قَالَ: كُنْتُ فِيمَن حَمَلَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ، فَسَمِعْتُهُ يَقْرَأُ سُورَةَ الْكَهْفِ، فَجَعَلْتُ أَشُكُّ فِي نَفْسِي وَ أَنَا أَسْمَعُ نَغْمَةَ أَبِي عبداللّه، فَقَالَ لِي: يَا بْنَ وَكِيدَةَ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَئِمَّةِ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّنَا نُرْزَقُ؟قَالَ: فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: أَسْرِقُ رَأْسَهُ، فَنَادَى: يَا بْنَ وَكِيدَةَ، لَيْسَ لَكَ إِلَى ذَاكَ سَبِيلٌ، سَفْكُهُم دَمِي أَعْظَمُ عِنْدَ اللّه مِن تَسْيِيرِهِم رَأْسِي، فَذَرْهُم فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ، إِذ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِم وَ السَّلَاسِلُ يُسْحَبُون. دلائل الامامه: 188

جبرئیل به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كرد: اى محمّد! خداوند به من فرمان داده كه در مورد امّتت از تو پیروى كنم، اگر امر كنى زمین را براى آنها به لرزه درآورم و زیر و رو كنم، چنین كنم، همان گونه كه نسبت به قوم لوط چنین كردم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نه اى جبرئیل! زیرا در روز قیامت در پیشگاه خدا مرا با این دشمنان حسابى هست. سپسفرشتگان نزد ما آمدند تا ما را بكشند، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توجّه كردم و گفتم: الامان الامان اى رسول خدا! فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد.(1)

و در حدیث دیگر است: هنگامى كه سر امام حسین (علیه السلام) را وارد منزل قِنَّسرِین كردند؛ راهبى از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد دید نورى از دهان مبارك امام حسین خارج می شود و به طرف آسمان صعود می كند. آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر آن مظلوم را از آنان گرفت و داخل صومعه ی خویش نمود. راهب صدایى شنید؛ ولى صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب می گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن كسى كه از حرمت این حسین آگاه شد. راهب سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسى قسم می دهم كه این سر را مأمور كنى تا با من تكلم نماید. آن سر تكلم كرد و گفت:

ص: 135


1- . رَوَى ابْنُ لَهِيعَةَ وَ غَيْرُهُ حَدِيثاً أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ قَالَ: كُنْتُ أَطُوفُ بِالْبَيْتِ فَإِذَا بِرَجُلٍ يَقُولُ اللّهمَّ اغْفِر لِي وَ مَا أَرَاكَ فَاعِلًا فَقُلْتُ لَهُ يَا عبداللّه اتَّقِ اللّه وَ لَا تَقُل مِثْلَ ذَلِكَ فَإِنَّ ذُنُوبَكَ لَو كَانَت مِثْلَ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ فَاسْتَغْفَرْتَ اللّه غَفَرَهَا لَكَ فَإِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ قَالَ فَقَالَ لِي تَعَالَ حَتَّى أُخْبِرَكَ بِقِصَّتِي فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ اعْلَم أَنَّا كُنَّا خَمْسِينَ نَفَراً مِمَّن سَارَ مَعَ رَأْسِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) إِلَى الشَّامِ فَكُنَّا إِذَا أَمْسَيْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِي تَابُوتٍ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ فَشَرِبَ أَصْحَابِي لَيْلَةً حَتَّى سَكِرُوا وَ لَم أَشْرَب مَعَهُم فَلَمَّا جَنَّ اللَّيْلُ سَمِعْتُ رَعْداً وَ رَأَيْتُ بَرْقاً فَإِذَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ قَد فُتِحَت وَ نَزَلَ آدَمُ ع وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ وَ إِسْحَاقُ وَ نَبِيُّنَا مُحَمَّدٌ (علیه السلام) وَ عَلَيْهِم أَجْمَعِينَ وَ مَعَهُم جَبْرَئِيلُ وَ خَلْقٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَدَنَا جَبْرَئِيلُ مِنَ التَّابُوتِ وَ أَخْرَجَ الرَّأْسَ وَ ضَمَّهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ كَذَلِكَ فَعَلَ الْأَنْبِيَاءُ كُلُّهُم وَ بَكَى النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) وَ عَزَّاهُ الْأَنْبِيَاءُ وَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَن أُطِيعَكَ فِي أُمَّتِكَ فَإِن أَمَرْتَنِي زَلْزَلْتُ بِهِمُ الْأَرْضَ وَ جَعَلْتُ عالِيَها سافِلَها كَمَا فَعَلْتُ بِقَوْمِ لُوطٍ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَا يَا جَبْرَئِيلُ فَإِنَّ لَهُم مَعِي مَوْقِفاً بَيْنَ يَدَيِ اللّه يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ جَاءَ الْمَلَائِكَةُ نَحْوَنَا لِيَقْتُلُونَا فَقُلْتُ الْأَمَانَ الْأَمَانَ يَا رَسُولَ اللّه فَقَالَ اذْهَب فَلَا غَفَرَ اللّه لَكَ. اللّهوف : 173 و بحارالانوار 45: 303

اى راهب! چه منظورى دارى؟ راهب گفت: تو كیستى؟ فرمود: انا ابن محمد المصطفى، و انا ابن على المرتضى. و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلاء، انا المظلوم، انا العطشان!

سپس آن سر مقدس ساكت شد. راهب صورت به صورت امام حسین نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا اینكه بگوئى: مرا در روز قیامت شفاعت خواهی كرد. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) در آی. راهب گفت: اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه. و امام حسین (علیه السلام) قبول كردند تا وی را شفاعت كنند.(1)ابو مخنف هم از شعبى نقل می كند كه گفت: هنگامى كه سر مبارك امام حسین (علیه السلام) را در كوفه در محله ی صراف ها به دار زدند؛ آن سر مقدس تنحنح كرد و سوره كهف را تلاوت نمود. و در روایت دیگرى می نگارد: هنگامى كه سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را بر فراز درخت زدند شنیدند كه می فرمود: وَسَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ و در دمشق صوت آن حضرت را شنیدند كه می فرمودند: لا قوة الا باللّه. و نیز شنیده شد كه می فرمودند: أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ... زید بن ارقم كه این صدا را شنید می گفت: یا ابن رسول اللّه! تعجب از سر بریده تو كه قرآن می خواند از هر چیز دیگر بیشتر است.(2)

سعید بن مسیب هم نقل می كند: هنگامى كه امام حسین (علیه السلام) شهید شدند و مردم

ص: 136


1- . لَمَّا جَاءُوا بِرأْسِ الْحُسَيْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِينُ اطَّلَعَ رَاهِبٌ مِن صَوْمَعَتِهِ إِلَى الرَّأْسِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً يَخْرُجُ مِن فِيهِ وَ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَتَاهُم بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ الرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَم يَرَ شَخْصاً قَالَ طُوبَى لَكَ وَ طُوبَى لِمَن عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ الرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ يَا رَبِّ بِحَقِّ عِيسَى تَأْمُرُ هَذَا الرَّأْسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي فَتَكَلَّمَ الرَّأْسُ وَ قَالَ يَا رَاهِبُ أَيَّ شَيْ ءٍ تُرِيدُ قَالَ مَن أَنْتَ قَالَ أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِكَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَكَتَ فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِي عَن وَجْهِكَ حَتَّى تَقُولَ أَنَا شَفِيعُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَتَكَلَّمَ الرَّأْسُ وَ قَالَ ارْجِع إِلَى دِينِ جَدِّي مُحَمَّدٍ فَقَالَ الرَّاهِبُ أَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا االلّه وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ االلّه فَقَبِلَ لَهُ الشَّفَاعَةَ. بحارالانوار 45: 304
2- . رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ عَنِ الشَّعْبِيِ أَنَّهُ صُلِبَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) بِالصَّيَارِفِ فِي الْكُوفَةِ فَتَنَحْنَحَ الرَّأْسُ وَ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ إِلَى قَوْلِهِ: إِنَّهُم فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدْناهُم هُدىً فَلَم يَزِدْهُم ذَلِكَ إِلَّا ضَلَالًا. وَ فِي أَثَرٍ أَنَّهُم لَمَّا صَلَبُوا رَأْسَهُ عَلَى الشَّجَرِ سُمِعَ مِنْهُ: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ وَ سُمِعَ أَيْضاً صَوْتُهُ بِدِمَشْقَ يَقُولُ: لا قُوَّةَ إِلَّا بِااللّه وَ سُمِعَ أَيْضاً يَقْرَأُ: أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِن آياتِنا عَجَباً فَقَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ أَمْرُكَ أَعْجَبُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه. بحار الانوار 45: 304

در سال آینده براى اعمال حج رفتند؛ من به حضور حضرت على بن الحسین (علیهما السلام) مشرّف شدم و به آن بزرگوار گفتم: اى مولاى من! موسم حج نزدیك شده، شما چه دستورى به من می دهید؟ امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: برو و حج به جاى بیاور. من رفتم و مشغول اعمال حج شدم. در آن حینى كه مشغول طواف كعبه بودم ناگاه با مردى مواجه شدم كه دستهایش قطع و صورتش نظیر شب تار بود. وى به پرده هاى كعبه آویزان شده بود و می گفت:

اى خدایى كه پروردگار كعبه اى مرا بیامرز! گر چه می دانم مرا نمى آمرزى و لو اینكه ساكنین آسمان ها و زمین و آنچه را كه آفریده اى براى من شفاعت نمایند؛ زیرا جرم من خیلى بزرگ است.

سعید بن مسیب می گوید: من و عموم مردم دست از طواف برداشته و در اطراف آن مرد اجتماع كردیم و به او گفتیم: واى بر تو! اگر توابلیس می بودى جا نداشت كه از رحمت خدا مأیوس شوى. تو كیستى و گناه تو چیست؟ پس گریان شد و گفت: اى جماعت! من خود را با این گناه و جنایتى كه انجام داده ام بهتر مى شناسم. در آن موقع كه امام حسین (علیه السلام) از مدینه خارج و متوجه عراق شد، من ساربان آن حضرت بودم. وقتى آن حضرت براى وضو گرفتن می رفتند شلوار خود را نزد من می گذاشتند. من بند شلوار آن حضرت را دیدم، به قدرى می درخشید كه چشم ها را خیره می كرد. من این تمنا را داشتم كه آن بند شلوار از من باشد. تا اینكه وارد كربلا شدیم و آن حضرت شهید شد و آن بند شلوار با آن بزرگوار بود. من خود را در مكانى پنهان نمودم. وقتى شب فرا رسید و از مخفیگاه خود خارج شدم، در آن صحنه، نورى را بدون ظلمت و روزى را بدون شب دیدم و مشاهده كردم كه جسد كشتگان روى زمین افتاده بود. من به علت آن شقاوت

ص: 137

و خباثتى كه داشتم به یاد آن بند شلوار افتادم و با خویشتن گفتم: به خدا قسم به دنبال حسین (علیه السلام) می گردم، شاید آن بند شلوار در شلوار او باشد و من آن را غارت كنم. پس همچنان در میان كشتگان جستجو می كردم تا اینكه با جسد حسین (علیه السلام) مصادف شدم و دیدم از رو برزمین افتاده است؛ ولى جسد مقدسش سر ندارد. نور آن حضرت می درخشید و بدنش غرقه به خون بود و بادها به بدن مباركش می وزید. با خویشتن گفتم: به خدا قسم این حسین است!. وقتى به شلوار آن حضرت نگاه كردم دیدم همان طور است كه دیده بودم. نزدیك آن بزرگوار رفتم و دست بردم تا آن بند شلوار را غارت نمایم؛ ولى دیدم آن حضرت چندین گره به آن زده است. من همچنان تلاشمی كردم تا اینكه یك گره از آنها را باز كردم. ناگاه دیدم كه آن بزرگوار، دست راست خود را آوردند و به نحوى آن بند شلوار را گرفتند كه من نتوانستم دست مقدسش را رد كنم و بند شلوار را برگیرم و به آن دست یابم. نفس ملعون من مرا وادار نمود تا چیزى به دست آورم و دست حسین (علیه السلام) را به وسیله ی آن قطع نمایم؛ لذا شمشیر شكسته اى را كه به نظرم آمد برداشته و دست راستِ آن حضرت را به وسیله ی آن، از بند جدا كردم. سپس دست آن مظلوم را از بند شلوار دور نمودم و دست خود را بردم تا گره ی بند شلوار را باز كنم؛ ولى دیدم آن حضرت، دست چپ خود را دراز كرد و آن را گرفت، چون من نتوانستم آن بند شلوار را بردارم؛ لذا آن شمشیر شكسته را برداشته و دست دیگر او را نیز بریدم و از آن بند شلوار جدا نمودم. دست خود را دراز كردم كه آن را برگیرم كه ناگاه دیدم

ص: 138

زمین دچار لرزه شد و آسمان به اهتزاز آمد، ناگاه شور و شین و گریه و صدایى به گوشم خورد كه می گفت: «وا ابناه! وا مقتولاه! وا ذبیحاه! وا حسیناه! وا غریباه! یا بُنىَّ قتلوك و ما عرفوك، و من شُرب الماء منعوك.» وقتى من با این منظره مواجه شدم از حال رفته و خود را در میان كشتگان انداختم. پس از این جریان، سه نفر مرد و یك زن را دیدم كه گروهی در اطراف آنان ایستاده بودند و زمین از وجود انسان ها و بال هاى ملائكه پر شده بود. ناگاه شنیدم یكى از ایشان می گفت: اى پسرم! اى حسین! جد، پدر، برادر و مادرت به فداى تو باد. ناگاه دیدم حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) در حالى كه سرش به بدن مباركش پیوسته بود نشسته و فرمودند:«لبیك یا جداه یا رسول اللّه! و یا ابتاه یا امیرالمؤمنین! و یا اماه یا فاطمة الزهراء! و یا اخاه المقتول بالسم! علیكم منى السلام.»

سپس آن بزرگوار گریان شده و فرمود: «یا جداه! قتلوا و اللّه رجالنا، یا جداه! سلبوا و اللّه نسائنا، یا جداه! نهبوا و اللّه رحالنا، یا جداه! ذبحوا و اللّه اطفالنا. » یعنی: یا جدا به خدا كه مردان ما را كشتند و زنانمان را به اسیری گرفتند و خیمه های ما را به آتش كشیده و كودكانمان را ذبح كردند. یا جدا به خدا قسم بر تو ناگوار است كه حال ما را به این نحو بنگرى و این عملى را كه كفار انجام دادند مشاهده نمایى.

ناگاه دیدم آنان در اطراف حسین (علیه السلام) نشسته و براى مصیبت آن حضرت گریه می كردند. حضرت زهراى اطهر (علیها السلام) می فرمودند: یا ابتاه! یا رسول اللّه! آیا نمى بینى امت تو با فرزندان من چه كرده اند؟ آیا به من اجازه می دهى كه از خون محاسن حسینم بگیرم و پیشانى خود را

ص: 139

به وسیله ی آن خضاب نمایم و خدا را در حالى ملاقات نمایم كه با خون فرزندم خضاب كرده باشم؟ پیغمبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو از خون حسین (علیه السلام) بگیر، ما نیز خواهیم گرفت.

من ایشان را دیدم كه از خون محاسن حسین (علیه السلام) می گرفتند و حضرت زهراى اطهر (علیها السلام) آن خون را به پیشانى خود می مالیدند. پیامبر خدا و حضرت امیر و امام حسن (علیهم السلام) نیز خون رنگین حسین (علیه السلام) را به گلو و سینه و دست هاى خود تا آرنج می مالیدند.

پس شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند: فداى تو اى حسین! به خدا قسم خیلى براى من ناگوار است تو را با سر بریده، جبین غرقه به خون، گلوى خون آلود، و در حالی كه به قفا افتاده اى، و رمل و ریگبیابان بدن تو را پوشانده اند، و دو كف دست تو قطع شده است بنگرم. اى پسر عزیزم! چه كسى دست راست و چپ تو را بریده است؟

امام حسین (علیه السلام) فرمودند: یا جدّا! یك ساربان از مدینه همراه من بود. وقتى من شلوار خود را براى وضو گرفتن در مكانى مى نهادم او مشاهده می كرد و این تمنا را داشت كه بند شلوار من از او باشد. چیزى مانع من نبود كه آن بند شلوار را به وى عطا كنم جز اینكه می دانستم او این جنایت را خواهد كرد.

هنگامى كه من شهید شدم وى خارج شد و مرا در میان كشتگان جستجو نمود. تا اینكه بدن بى سر مرا یافت. وقتى شلوار مرا مورد بررسى قرار داد آن بند شلوار را دید. من گره هاى زیادى به آن زده بودم. وقتى یكى از آن گره ها را با دست خود باز كرد من دست راست خود را دراز كردم و روى بند شلوار نهادم. وى در میدان جنگ

ص: 140

به جستجوى حربه ای پرداخت، تا اینكه شمشیر شكسته اى یافت و دست راست مرا قطع نمود. سپس یك گره دیگر را باز كرد و من دست چپ خود را روى آن بند شلوار نهادم كه آن را باز نكند و عورت مرا كشف ننماید؛ ولی او دست چپ مرا برید. موقعى كه تصمیم گرفت بند شلوار را باز كند حضور شما را احساس نمود و خود را در میان كشتگان انداخت.

هنگامى كه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن امام حسین (علیه السلام) را شنیدند، پس از اینكه به شدت گریان شدند در میان كشتگان به سوى من آمده و نزد من ایستاده و فرمودند: اى ساربان! مرا با تو چه كار!؟ تو آن دو دستى را قطع كردى كه جبرئیل و عموم ملائكه مدتی طولانى آنها رامى بوسیدند و اهل آسمان ها و زمین ها آنها را باعث خیر و بركت می دانستند. آیا براى تو كافى نبود كه این ملعون ها این ذلت و خوارى را دچار حسین (علیه السلام) كردند و زنان پرده نشین وی را خارج نمودند. اى ساربان! خدا روى تو را در دنیا و آخرت سیاه كند، و دست و پاهاى تو را قطع نماید و تو را در ردیف آن گروهى قرار دهد كه خون ما را ریختند و در مقابل خدا جرأت پیدا كردند. هنوز نفرین آن حضرت تمام نشده بود كه دست هاى من شَل شدند و این طور احساس نمودم كه صورت من نظیر شب تاریك، سیاه شده است و به این حالت باقى مانده ام. من نزد این كعبه آمده ام كه شفیع من شود، در صورتى كه می دانم خدا هرگز مرا نخواهد آمرزید!!

راوى می گوید: احدى در مكه باقى نبود مگر اینكه جنایت این مرد را شنید و به وسیله ی لعنت كردن او به خدا تقرب جست. هر یك از آن مردم به او می گفتند: اى

ص: 141

لعین! همین جنایتى كه انجام دادى براى تو كافى خواهد بود. وَ سَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ.(1)

ص: 142


1- . عَن سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ: لَمَّا اسْتُشْهِدَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) وَ حَجَّ النَّاسُ مِن قَابِلٍ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیهما السلام) فَقُلْتُ لَهُ يَا مَوْلَايَ قَد قَرُبَ الْحَجُّ فَمَا ذَا تَأْمُرُنِي فَقَالَ امْضِ عَلَى نِيَّتِكَ وَ حُجَّ فَحَجَجْتُ فَبَيْنَمَا أَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ وَ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ مَقْطُوعِ الْيَدَيْنِ وَ وَجْهُهُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ وَ هُوَ يَقُولُ اللّهمَّ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الْحَرَامِ اغْفِر لِي وَ مَا أَحْسَبُكَ تَفْعَلُ وَ لَو تَشَفَّعَ فِيَّ سُكَّانُ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرْضِكَ وَ جَمِيعُ مَا خَلَقْتَ لِعِظَمِ جُرْمِي قَالَ سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ فَشُغِلْتُ وَ شُغِلَ النَّاسُ عَنِ الطَّوَافِ حَتَّى حَفَّ بِهِ النَّاسُ وَ اجْتَمَعْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا يَا وَيْلَكَ لَو كُنْتَ إِبْلِيسَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَكَ أَن تَيْأَسَ مِن رَحْمَةِ اللّه فَمَن أَنْتَ وَ مَا ذَنْبُكَ فَبَكَى وَ قَالَ يَا قَوْمِ أَنَا أَعْرَفُ بِنَفْسِي وَ ذَنْبِي وَ مَا جَنَيْتُ فَقُلْنَا لَهُ تَذْكُرُهُ لَنَا فَقَالَ أَنَا كُنْتُ جَمَّالًا لِأَبِي عبداللّه لَمَّا خَرَجَ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ كُنْتُ أَرَاهُ إِذَا أَرَادَ الْوُضُوءَ لِلصَّلَاةِ يَضَعُ سَرَاوِيلَهُ عِنْدِي فَأَرَى تِكَّةً تُغْشِي الْأَبْصَارَ بِحُسْنِ إِشْرَاقِهَا وَ كُنْتُ أَتَمَنَّاهَا تَكُونُ لِي إِلَى أَن صِرْنَا بِكَرْبَلَاءَ وَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ هِيَ مَعَهُ فَدَفَنْتُ نَفْسِي فِي مَكَانٍ مِنَ الْأَرْضِ فَلَمَّا جَنَّ اللَّيْلُ خَرَجْتُ مِن مَكَانِي فَرَأَيْتُ مِن تِلْكَ الْمَعْرَكَةِ نُوراً لَا ظُلْمَةً وَ نَهَاراً لَا لَيْلًا وَ الْقَتْلَى مُطْرَحِينَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَذَكَرْتُ لِخُبْثِي وَ شَقَائِي التِّكَّةَ فَقُلْتُ وَ اللّه لَأَطْلُبَنَّ الْحُسَيْنَ وَ أَرْجُو أَن تَكُونَ التِّكَّةُ فِي سَرَاوِيلِهِ فَآخُذَهَا وَ لَم أَزَل أَنْظُرُ فِي وُجُوهِ الْقَتْلَى حَتَّى أَتَيْتُ إِلَى الْحُسَيْنِ فَوَجَدْتُهُ مَكْبُوباً عَلَى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثَّةٌ بِلَا رَأْسٍ وَ نُورُهُ مُشْرِقٌ مُرَمَّلٌ بِدِمَائِهِ وَ الرِّيَاحُ سَافِيَةٌ عَلَيْهِ فَقُلْتُ هَذَا وَ اللّه الْحُسَيْنُ فَنَظَرْتُ إِلَى سَرَاوِيلِهِ كَمَا كُنْتُ أَرَاهَا فَدَنَوْتُ مِنْهُ وَ ضَرَبْتُ بِيَدِي إِلَى التِّكَّةِ لِآخُذَهَا فَإِذَا هُوَ قَد عَقَدَهَا عُقَداً كَثِيرَةً فَلَم أَزَل أَحُلُّهَا حَتَّى حَلَلْتُ عُقْدَةً مِنْهَا فَمَدَّ يَدَهُ الْيُمْنَى وَ قَبَضَ عَلَى التِّكَّةِ فَلَم أَقْدِر عَلَى أَخْذِ يَدِهِ عَنْهَا وَ لَا أَصِلُ إِلَيْهَا فَدَعَتْنِي النَّفْسُ الْمَلْعُونَةُ إِلَى أَن أَطْلُبَ شَيْئاً أَقْطَعُ بِهِ يَدَيْهِ فَوَجَدْتُ قِطْعَةَ سَيْفٍ مَطْرُوحٍ فَأَخَذْتُهَا وَ اتَّكَيْتُ عَلَى يَدِهِ وَ لَم أَزَل أَحُزُّهَا حَتَّى فَصَلْتُهَا عَن زَنْدِهِ ثُمَّ نَحَّيْتُهَا عَنِ التِّكَّةِ وَ مَدَدْتُ يَدِي إِلَى التِّكَّةِ لِأَحُلَّهَا فَمَدَّ يَدَهُ الْيُسْرَى فَقَبَضَ عَلَيْهَا فَلَم أَقْدِر عَلَى أَخْذِهَا فَأَخَذْتُ قِطْعَةَ السَّيْفِ فَلَم أَزَل أَحُزُّهَا حَتَّى فَصَلْتُهَا عَنِ التِّكَّةِ وَ مَدَدْتُ يَدِي إِلَى التِّكَّةِ لِآخُذَهَا فَإِذَا الْأَرْضُ تَرْجُفُ وَ السَّمَاءُ تَهْتَزُّ وَ إِذَا بِغَلَبَةٍ عَظِيمَةٍ وَ بُكَاءٍ وَ نِدَاءٍ وَ قَائِلٍ يَقُولُ وَا ابْنَاه وَا مَقْتُولَاه وَا ذَبِيحَاه وَا حُسَيْنَاه وَا غَرِيبَاه يَا بُنَيَّ قَتَلُوكَ وَ مَا عَرَفُوكَ وَ مِن شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ صَعِقْتُ وَ رَمَيْتُ نَفْسِي بَيْنَ الْقَتْلَى وَ إِذَا بِثَلَاثِ نَفَرٍ وَ امْرَأَةٍ وَ حَوْلَهُم خَلَائِقُ وُقُوفٌ وَ قَدِ امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ بِصُوَرِ النَّاسِ وَ أَجْنِحَةِ الْمَلَائِكَةِ وَ إِذَا بِوَاحِدٍ مِنْهُم يَقُولُ يَا ابْنَاه يَا حُسَيْنُ فِدَاكَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ وَ أَخُوكَ وَ أُمُّكَ وَ إِذَا بِالْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَد جَلَسَ وَ رَأْسُهُ عَلَى بَدَنِهِ وَ هُوَ يَقُولُ لَبَّيْكَ يَا جَدَّاه يَا رَسُولَ اللّه وَ يَا أَبَتَاه يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَا أُمَّاه يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ وَ يَا أَخَاه الْمَقْتُولَ بِالسَّمِّ عَلَيْكُم مِنِّي السَّلَامُ ثُمَّ إِنَّهُ بَكَى وَ قَالَ يَا جَدَّاه قَتَلُوا وَ اللّه رِجَالَنَا يَا جَدَّاه سَلَبُوا وَ اللّه نِسَاءَنَا يَا جَدَّاه نَهَبُوا وَ اللّه رِحَالَنَا يَا جَدَّاه ذَبَحُوا وَ اللّه أَطْفَالَنَا يَا جَدَّاه يَعَزُّ وَ اللّه عَلَيْكَ أَن تَرَى حَالَنَا وَ مَا فَعَلَ الْكُفَّارُ بِنَا وَ إِذَا هُم جَلَسُوا يَبْكُونَ حَوْلَهُ عَلَى مَا أَصَابَهُ وَ فَاطِمَةُ تَقُولُ يَا أَبَاه يَا رَسُولَ اللّه أَ مَا تَرَى مَا فَعَلَت أُمَّتُكَ بِوَلَدِي أَ تَأْذَنُ لِي أَن آخُذَ مِن دَمِ شَيْبِهِ وَ أُخَضِّبَ بِهِ نَاصِيَتِي وَ أَلْقَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا مُخْتَضِبَةٌ بِدَمِ وَلَدِيَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ لَهَا خُذِي وَ نَأْخُذُ يَا فَاطِمَةُ فَرَأَيْتُهُم يَأْخُذُونَ مِن دَمِ شَيْبِهِ وَ تَمْسَحُ بِهِ فَاطِمَةُ نَاصِيَتَهَا وَ النَّبِيُّ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ (علیهم السلام) يَمْسَحُونَ بِهِ نُحُورَهُم وَ صُدُورَهُم وَ أَيْدِيَهُم إِلَى الْمَرَافِقِ وَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه يَقُولُ فَدَيْتُكَ يَا حُسَيْنُ يَعَزُّ وَ اللّه عَلَيَّ أَن أَرَاكَ مَقْطُوعَ الرَّأْسِ مُرَمَّلَ الْجَبِينَيْنِ دَامِيَ النَّحْرِ مَكْبُوباً عَلَى قَفَاكَ قَد كَسَاكَ الذَّارِئُ مِنَ الرُّمُولِ وَ أَنْتَ طَرِيحٌ مَقْتُولٌ مَقْطُوعُ الْكَفَّيْنِ يَا بُنَيَّ مَن قَطَعَ يَدَكَ الْيُمْنَى وَ ثَنَّى بِالْيُسْرَى فَقَالَ يَا جَدَّاه كَانَ مَعِي جَمَّالٌ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ كَانَ يَرَانِي إِذَا وَضَعْتُ سَرَاوِيلِي لِلْوُضُوءِ فَيَتَمَنَّى أَن يَكُونَ تِكَّتِي لَهُ فَمَا مَنَعَنِي أَن أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ إِلَّا لِعِلْمِي أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلِ فَلَمَّا قُتِلْتُ خَرَجَ يَطْلُبُنِي بَيْنَ الْقَتْلَى فَوَجَدَنِي جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ فَتَفَقَّدَ سَرَاوِيلِي فَرَأَى التِّكَّةَ وَ قَد كُنْتُ عَقَدْتُهَا عُقَداً كَثِيرَةً فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى التِّكَّةِ فَحَلَّ عُقْدَةً مِنْهَا فَمَدَدْتُ يَدِيَ الْيُمْنَى فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ فَطَلَبَ فِي الْمَعْرَكَةِ فَوَجَدَ قِطْعَةَ سَيْفٍ مَكْسُورٍ فَقَطَعَ بِهِ يَمِينِي ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَى فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ بِيَدِيَ الْيُسْرَى كَي لَا يَحُلَّهَا فَتَنْكَشِفُ عَوْرَتِي فَحَزَّ يَدِيَ الْيُسْرَى فَلَمَّا أَرَادَ حَلَّ التِّكَّةِ حَسَّ بِكَ فَرَمَى نَفْسَهُ بَيْنَ الْقَتْلَى فَلَمَّا سَمِعَ النَّبِيُّ كَلَامَ الْحُسَيْنِ بَكَى بُكَاءً شَدِيداً وَ أَتَى إِلَيَّ بَيْنَ الْقَتْلَى إِلَى أَن وَقَفَ نَحْوِي فَقَالَ مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا جَمَّالُ تَقْطَعُ يَدَيْنِ طَالَ مَا قَبَّلَهُمَا جَبْرَئِيلُ وَ مَلَائِكَةُ اللّه أَجْمَعُونَ وَ تَبَارَكَت بِهَا أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ أَ مَا كَفَاكَ مَا صَنَعَ بِهِ الْمَلاعِينُ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ هَتَكُوا نِسَاءَهُ مِن بَعْدِ الْخُدُورِ وَ انْسِدَالِ السُّتُورِ سَوَّدَ اللّه وَجْهَكَ يَا جَمَّالُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَطَعَ اللّه يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَ جَعَلَكَ فِي حِزْبِ مَن سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ تَجَرَّأَ عَلَى اللّه فَمَا اسْتَتَمَّ دُعَاءَهُ حَتَّى شُلَّت يَدَايَ وَ حَسِسْتُ بِوَجْهِي كَأَنَّهُ أُلْبِسَ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً وَ بَقِيتُ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ فَجِئْتُ إِلَى هَذَا الْبَيْتِ أَسْتَشْفِعُ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يُغْفَرُ لِي أَبَداً فَلَم يَبْقَ فِي مَكَّةَ أَحَدٌ إِلَّا وَ سَمِعَ حَدِيثَهُ وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللّه بِلَعْنَتِهِ وَ كُلٌّ يَقُولُ حَسْبُكَ مَا جَنَيْتَ يَا لَعِينُ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. بحار الانوار 45: 316

علامه سید هاشم بحرانی (رحمه الله) نیز از ابومخنف نقل كرده كه محفّر بن ثعلبه(1) گزارش داده است:

چون سرهای شهدای كربلا را به نزد یزید بردیم وی چهل نفر از ما را برگزیده و برای ما خیمه ای در خارج دمشق بر پا كرد و به هر كدام هزار دینار جایزه داده و گفت مراقب سر باشید تا ببینم چه باید كرد. پس در شبی از شب ها كه یارانم از شدت اكل و شرب به خوابی عمیق فرو رفته بودند، من از فرط بیماری، خواب به چشمانم نمی آمد؛ پس ناگهان صدای گریه ی شدیدی به گوشم رسید و مرا به وحشت انداخت. سپس صدای وحشتناكی از آسمان شنیدم كه چهار ستون بدنم به لرزه افتاده و شنیدم كه كسی می گفت: ای آدم فرود آی! پس دیدم كه مردی در كنار خیمه ی سر مطهر ایستاده و می گوید: السلام علیك یا اباعبداللّه! خدا لعنت كند آن قومی را كه تو را كشتند وسپس مشغول نماز شد. من كه زبانم بند آمده بود مشغول مشاهده ی این صحنه ها بودم. پس دو مرتبه صدای بلندی به گوشم رسید و به همین ترتیب، نوح و ابراهیم و موسی (علیهم السلام) به زیارت حسین (علیه السلام) آمده و

ص: 143


1- . اين ملعون به همراه شمر بن ذي الجوشن عليه اللعنه از جانب ابن زياد عليه اللعنه ماموريت داشتند تا سرهاي شهداي مظلوم كربلا را به همراه اسراي اهلبيت (علیهم السلام) به شام ببرند. اللّهوف: 71

مشغول نماز شدند. در همین حین صیحه ی عظیمی شنیدم و صدای گوینده ای كه گفت: ای علی بن ابی طالب هبوط كن؛ پس در حالی كه شمشیری به دست داشت نازل شده و درون خیمه رفت و فرمود: السلام علیك یا ابا عبداللّه! لعن اللّه قوما قتلوك یا بنیّ! و سپس مشغول نماز شد. در اینجا صدایی عظیم تر از همه ی اصوات شنیدم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هبوط كرد و با چشمی گریان سر حسین (علیه السلام) را در آغوش گرفت و می فرمود: پسرم! چقدر بر من سخت است كه تو را در این حالت ببینم و شروع به بوسیدن لب و دندان او كرد. پس سر را از خیمه خارج كرده و در میان آن جمع نهاد و همگی بر او گریستند؛ سپس همگی به امامت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او نماز گذاردند...(1)

ص: 144


1- . روى أبو مخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سالم الأزدي: قال: قال محفّر بن ثعلبة صاحب عبيد اللّه بن زياد: استدعى يزيد لعنه اللّه منّا أربعين رجلا، و سلّم إليهم رأس الحسين (علیه السلام) في سفط، و ضرب لهم فسطاط كبير في رحبة دمشق، و أمرنا بأن نكون مع الرأس إلى أن يرى فيه رأيه، فأمرنا بحفظه و أطلق لنا إقامة، و أمر لكلّ واحد منّا بألف دينار.فبينما نحن كذلك ليلة من الليالي، و كنت موجعا، فأكلوا أصحابي و شربوا، و أنا لم أقدر على أكل و شرب. و لمّا كان من نصف الليل و إذا قد قد ناموا أصحابي و أنا ساهر من شدّة المرض، و لا أقدر أن تغمض عيني. فبينما أنا كشبه الساهي، و إذا قد سمعت بكاء و صياحا و دويّا شديدا، فهالني من ذلك أمر عظيم...قال محفّر بن ثعلبة: فلمّا سمعت بذلك، لم أتمالك نفسي من الفزع و الجزع و الهلع، و بقي لا تغمض عينه، و إذا بهدة عظيمة من السماء، فارتعدت من شدّتها، و سمعت عند ذلك كلاما، و إذا بصوت أسمعه يقول: اهبط يا آدم. ففتحت عيني و نظرت، و إذا هو قائم بباب الفسطاط و هو يقول: السلام عليك يا أبا عبداللّه الحسين (علیه السلام) ، لعن اللّه أمّة قتلتك، ثمّ قام يصلّي، فبقيت متعجّبا ممّا سمعت، و لساني أخرس و لم أقدر أتكلّم. فبين أنا كذلك، و إذا أنا قد سمعت هدّة اخرى أعظم من الاولى، و قائل يقول: اهبط يا نوح. ففتحت عيني و إذا هو قائم بباب الفسطاط و هو يقول: السلام عليك يا أبا عبداللّه الحسين، لعن اللّه قوما قتلوك، ثمّ وقف إلى جانب آدم (علیه السلام) يصلّي. فبين أنا كذلك اذ سمعت هدّة عظيمة، و جلبة شديدة، و قائل يقول: اهبط يا إبراهيم فنظرت إليه فإذا هو قائم بباب الفسطاط و هو يقول: السلام عليك يا أبا عبداللّه الحسين، لعن اللّه قوما قتلوك يا ولدي و الصفوة من ذرّيّتي، فقام إلى جانب نوح يصلي. ثم انّي سمعت صيحة عظيمة و لها دويّ عظيم، و قائل يقول: اهبط يا موسى، فعميت عيناي، و صمّت اذناي ان لا يراه بباب الفسطاط و قال: السلام عليك يا أبا عبداللّه الحسين، لعن اللّه قوما قتلوك، ثمّ قام إلى جانب ابراهيم يصلّي. فبينما أنا متعجّب ممّا رأيت و إذا بصيحة عظيمة، و قائل يقول: اهبط يا أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليك السلام، فنزل و بيده سيف، فلمّا رأيته ارتعدت فرائصي من خوفه، فدخل و قال: السلام عليك يا أبا عبداللّه الحسين، لعن اللّه قوما قتلوك يا بني، ثمّ وقف إلى جانب موسى يصلّي. فبينما أنا كذلك و إذا لنا بهدّة عظيمة أعظم من الجميع، و سمعت جلبة عظيمة، و قائلا يقول: اهبط يا محمد، فعميت عيناي و صمّت اذناي لكي لا يراه قائما بباب الفسطاط، ثمّ دخل على الرأس و أخذه و جعل يقبّله و يبكي حتى اخضلّت لحيته من الدموع و هو كئيب حزين، و هو يقول: عزيز عليّ ما نالك يا ولدي، و جعل يرشف ثناياه. ثم انّه أخرج الرأس إلى باب الفسطاط و وضعوا بينهم فبكوا عليه جميعهم، ثمّ انّهم أقاموا فصلّوا عليه، و كان إمامهم رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ... مدينه المعاجز 3: 84

زنده بودن ائمه اطهار (علیهم السلام) پس از شهادت و تكلّم ایشان و رؤیت شدنشان توسط افراد مختلف به انضمام روایات معراج جسمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدم بقای ایشان در قبر و روایات خلقت بدن آل محمد (علیهم السلام) از گل علیّین، همگی بر این امر دلالت دارد كه جسم و بدن مبارك ایشان یكی است و بدن نورانی ایشان به حجاب جسم، محجوب نیست. حال در پاسخ كسی كه بگوید: " چگونه جسم اهلبیت (علیهم السلام) كه همان بدن اصلی است و از گل علیین سرشته شده، دچار آسیب، بیماری، شهادت و امثال اینها می شود؟" به بیان دو نكته بسنده می كنیم: نكته ی اول اینكه؛ همانطور كه می دانید جنیان نیز جسمی دارند كه از آتش است و لطیف می باشد و درجه ی لطافت آن به حدی است كه ما از رؤیت ایشان در حالت عادی ناتوانیم؛ ولی با این حال، جسم ایشان هم دچار آسیب و گرسنگی و پیری و مرگ می شود و هم سایر خواص ماده از جمله جنسیت و زاد و ولد در ایشان نیز ساری و جاری است. اگر صحبت از تمایز جسم و بدن می شود به معنای نبود همه ی خواص ماده، از جمله آسیب و بیماری نیست؛ بلكه ممكن است موجودی چون جن و یا ملك در عقیده ی محدثین، دارای جسم مادی باشد؛ ولی همه ی خواص آن با خواص جسم مادی ما یكسان نباشد. اما نكته ی دوم اینكه؛ درست است كه ما گفتیم حضرات معصومین (علیهم السلام) همه ی جسم مباركشان همان بدن اصلی ای است كه خدا در عالم ذرّ سرشته است؛ ولی با این حال، ما هرگز انكار جنبه های مادی بدن های مطهر ایشان را نمی نماییم؛ بلكه فقط با تمسّك به آیات و روایات به این نتیجه ی ارزشمند رسیدیم كه گلِ بدن آنها با گلِ بدن سایر انسان ها فرق دارد و آنها همه ی بدنشان از علیین است و به همین دلیل، خواص بدن مباركشان همانطور كه پیش از این بیان شد با آثار ابدان ما متفاوت است؛ و الا به اذن ایشان بدن آنها نیز آسیب دیده، بیمار شده و شمشیرها و زهرها بر آن كارگر است.

مرحوم علامه میرجهانی در این باره فرموده است:

ص: 145

با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشرند *** زآب و خاك دگر و شهر و دیار دگرند

آنگونه كه از ظاهرِ بعضی از روایات بر می آید، تمام موجودات زنده پس از نفخه اُولَی می میرند. كسانی چون حضرت عیسی و شیطان كه عمرهای طولانی داشته اند و یا شهداء كه با بدن های اصلی زنده اند و روزی می خورند، همه می میرند و آیه ی شریفه ی «كل نفس ذائقة الموت» درباره ی همه مصداق پیدا می كند. شاید آن زمان؛ یعنی بین نفخه ی اولی و نفخه ی ثانیه كه همه می میرند حتی ملائكه،(1) بتوان از ظاهر روایات(2) برداشت كرد كه انوار آل محمد (علیهم السلام) كه با ارواح ایشان ممزوج شده از قالب بدن های مطهّرشان خارج شود. واللّه اعلم.

ص: 146


1- . رجوع كنيد به ارشاد القلوب 1: 56 و بحارالانوار 6: 226 و تفسير قمي 2 : 256
2- . قال اميرالمومنين (علیه السلام) : ...يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ثُمَّ يُنْطِقُ أَرْوَاحَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ فَيَقُولُونَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار... امالي صدوق: 326

فصل سوم: عالم ذرّ اول

اشاره

ص: 147

اگر شما خواننده ی گرامی از ابتدای بحث با ما همراه بوده باشید؛ دانسته اید كه خلاصه ی كتاب تا بداینجا اینگونه شد كه خدای عزوجل پیش از آفرینش دنیا، ارواح بنی آدم را آفرید و دو هزار سال پس از آن، از گل، بدن هایی برای ایشان خلق فرمود و سپس در این دنیا آن ابدان را درون اجسام گوشتی نهاد.

اما پاسخ اینكه چرا برای ارواح، بدن هایی از گل آفرید، به این فصل مربوط می گردد و آن این است كه خواست تا از ایشان در آن عالم كه عالم ذرّ می نامند عهد و میثاق بگیرد و خود را به ایشان معرفی كند. در هر حال، در آن عالم از گل، بدن هایی كوچك، به اندازه ی مورچه یا كوچك تر از آن آفرید و بر اساس درجاتی كه ارواح در امتحانات آن عالم به دست آورده بودند، ایشان را در این بدن های ذرّی قرار داد و سپس از ایشان برای بار دوم میثاق گرفت.

بیان علامه مجلسی درباره ی حكمت تعلّق ابدان ذری به ارواح، در عالم ذرّ

جناب علامه مجلسی درباره ی علت اینكه در عالم ذرّ، ارواح عده ای از انسان ها به بدن های بهشتی و عده ای به ابدان دوزخی تعلق یافته فرموده اند: «بدان كه محدثین بزرگوار بر این باورند كه چون خدای متعال درباره ی اعمال و عقاید مردم در آینده علم داشت؛ پس بدن های (اصلی) اهل خیر را از گل بهشتی و بدن های اهل شر را گل دوزخ آفرید تا اینگونه هر چیزی به اصلش و آنچه بدان سزاوارتر است بازگردد؛ پس اینگونه اعمال هر كسی سبب خلقت بدن او شده است نه بالعكس كه بدن و طینت او سبب انجام اعمال خیر یا شر (در دنیا و یا عالم ذرّ) بوده باشد.» ایشان سپس از قول محدث آسترآبادی نقل می كنند كه فرموده است: «مراد از خلقت ابدان در عالم ذرّ،

ص: 148

خلق تقدیر است؛ یعنی اینكه خدا از دو طینت، بدن هایی را مقدر فرموده و سپس ارواح را به امری مكلف ساخت و از هر یك، كاری سرزد و خدا برای هر روحی، به نسبت آنچه انجام داده بود بدنی عطا نمود كه شایسته ی آن بود.»

وی سپس درباره ی این فرمایش خویش می افزاید: «از روایات اینگونه فهمیده می شود كه اولین تكلیف، دو بار اتفاق افتاده یكی در عالم ارواح و دیگر در عالم ذرّ، زمانی كه ارواح به بدن های كوچكی مثل مورچه تعلّق یافتند و به خاطر اینكه اكثر مردم تحمّل درك جوهر مجرد را ندارند، از عالم ارواح به عالم ظلال تعبیر فرموده اند كه نشان دهند آن عالم، مانند سایه، از این كثافات جسمانی به دور بوده است، چیزی بوده نه مانند این چیزهای محسوس كثیف.»(1) پایان كلام علامه مجلسی و محدث آسترآبادی

با این نقل قولی كه از دو عالم و محدث بزرگوار نقل نمودیم متوجه می شویم كه در فهممان از این روایات، تنها نبوده و بزرگانی پیش از این نیز و لو جسته و گریخته در این باب، سخنانی فرموده و بر این امر تأكید نموده اند كه انسان در عالم ارواح، مختار و حامل بار تكلیف بوده است و نتیجه ی آن تكلیف، بدنی بوده كه به او در عالم ذرّ عطا شده است.

حضرت امام صادق (علیه السلام) در كلامی نورانی فرموده اند:

خداوند رسولان خویش را به سوی مردم ارسال كرد در حالی كه آنها هنوز در پشت مردان و ارحام زنان بودند؛ پس هر كه آن روز ایشان را تصدیق كرد پس از آن نیز آنها را تصدیق كند و هركه تكذیبشان نمود پس از آن هم تكذیبشان كند.(2)

ص: 149


1- . مرآة العقول 5: 162
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: بَعَثَ اللّه الرُّسُلَ إِلَى الْخَلْقِ وَ هُم فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَمَن صَدَّقَ حِينَئِذٍ صَدَّقَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ مَن كَذَّبَ حِينَئِذٍ كَذَّبَ بَعْدَ ذَلِكَ. تفسير عياشي 2: 126

بیان شیخ صدوق (رحمه الله) درباره ی عالم ذرّ

شیخ صدوق (رحمه الله) نیز فرموده است: «واجب است اعتقاد به آن كه حق تعالى هیچ خلقى را افضل از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) نیافریده و ایشان در نزد خدا محبوبترین خلایق اند و گرامى ترین خلق اند بر حق تعالى، و مقدم اند بر همه در اقرار به خدا وقتى كه خداوند از پیغمبران عهد گرفت و گواه گرفت ایشان را بر خودشان كه آیا من پروردگار شما نیستم؟ و همه عرض نمودند بلى! و واجب است اعتقاد به آنكه حق تعالى در عالم ذرّ پیغمبر خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را براى باقى پیغمبران مبعوث فرمود، و آنكه خداوند هر عطائى كه به هر پیغمبرى فرموده به قدر معرفتش به حق پیغمبر ما محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر مبنای سبقت گرفتنش به سوى اقرار به آن جناب، عطا نموده است. و اعتقاد داریم كه حق تعالى مجموع خلق را براى محمّد و اهل بیت او (علیهم السلام) آفریده و آنكه اگر ایشان نبودند خداوند نمى آفرید آسمان ها و زمین را و خلق نمی كرد بهشت و جهنم را و آدم و حوا را و ملائكه و هیچ آفریده ای را.»(1)

اما آنچه كه از جمع روایات بر می آید این است كه عالم ذرّ، متعدد بوده و پس از میثاقِ عالم ارواح، در عالم ذرّ هم دو مرحله اخذ میثاق شده است. دلیل این ادعا، اول: روایاتی است كه نام ذرّ اول را در كنار عالم ذرّ به صورت مطلق آورده اند و برای عالم ذرّ، صفت "اول" را ذكر كرده اند، با آنكه در روایاتی دیگر، فقط به ذكر عالم ذرّ بسنده كرده اند و این اختلاف در تعبیر می تواند شاهدی بر تعدد عالم ذرّ باشد. و دوم: اختلافی است كه در روایات، درباره ی كیفیت وقوع عالم ذرّ بیان شده است و سومین دلیل: كیفیت و مفاد میثاق هاست كه با هم تفاوت دارند.

آنچه كه پس از دقت در روایات به ذهن می رسد این است كه خدا پس از گذشت دو هزار سال از آفرینش ارواح، بدن هایی از جنس گل با دو خصوصیت علیّین و سجّین كه

ص: 150


1- . يَجِبُ أَن يُعْتَقَدَ أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَم يَخْلُق خَلْقاً أَفْضَلَ مِن مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) وَ أَنَّهُم أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَكْرَمُهُم وَ أَوَّلُهُم إِقْرَاراً بِهِ لَمَّا أَخَذَ اللّه مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ فِي الذَّرِّ وَ أَنَّ اللّه تَعَالَى أَعْطَى ما اعطي كُلَّ نَبِيٍّ عَلَى قَدْرِ مَعْرِفَتِهِ نَبِيَّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ سَبْقِهِ إِلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ يُعْتَقَدَ أَنَّ اللّه تَعَالَى خَلَقَ جَمِيعَ مَا خَلَقَ لَهُ وَ لِأَهْلِ بَيْتِهِ (علیه السلام) وَ أَنَّهُ لَوْلَاهُم مَا خَلَقَ السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْمَلَائِكَةَ وَ لَا شَيْئاً مِمَّا خَلَقَ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِم أَجْمَعِين. اعتقادات صدوق: 106

پس از این بیان خواهد شد خلق نمود و برای هر روحی بدنی را قرار داد و ایشان را زندهكرد و از آنها میثاق طلبید. اینك به نقل و بیان پاره ای از روایات عالم ذرّ اول می پردازیم.

تصریح به عالم ذرّ اول در روایات

علی بن معمر گوید: از امام صادق صلوات اللّه علیه درباره این سخن خداوند سؤال كردم: «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى» حضرت فرمودند:

وقتی كه خداوند تبارك و تعالی در عالم ذرّ، خلق را به صورت ذرّات كوچك آفرید آنها را در صف هایی نگاه داشت و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت و گروهی به ایشان ایمان آوردند و گروهی انكار كردند. اینكه خداوند متعال فرمود: این [پیامبر ] بیم دهنده اى از [جمله] بیم دهندگان نخستین است، منظور، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه در عالم ذرّ اول، مردم را به خداوند عزّوجلّ دعوت نمود.(1)

امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند:

اگر قیام كننده ی ما قیام كند، به تحقیق كه مردم او را نشناخته و انكار كنند؛ پس بر ولایت او ثابت نماند مگر آن مؤمنی كه خدا از او در عالم ذرّ اول، میثاق گرفته باشد.(2)

در این دو روایت به صراحت نام عالمِ "ذرّ اول" بیان شده است. در روایت دومی امام (علیه السلام) فرمودند: فقط كسانی بر ولایت حضرت صاحب الامر «عجل اللّه تعالی فرجه و علیه السَّلام » ثابت قدم می مانند كه خدا در عالم ذرّ اول، از ایشان میثاق گرفته باشد. این مطلب در روایت دیگری به نقل از مفضل بن عمر هم آمده؛ ولی به جای عالم ذرّ اول به ذكر مطلق عالم ذرّ بسنده شده است كه می توان گفت جمع بین این دو آن است

ص: 151


1- . عَن عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَن أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه «هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى» قَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا ذَرَأَ الْخَلْقَ فِي الذَّرِّ الْأَوَّلِ فَأَقَامَهُم صُفُوفاً «وَ بَعَثَ اللّه مُحَمَّداً فَآمَنَ بِهِ قَوْمٌ، وَ أَنْكَرَهُ قَوْمٌ، فَقَالَ اللّه هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى، يَعْنِي بِهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) حَيْثُ دَعَاهُم إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فِي الذَّرِّ الْأَوَّل. تفسير قمي 2: 340 و بحار الأنوار 5: 234
2- . عَن عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: لَو قَد قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) لَأَنْكَرَهُ النَّاسُ لِأَنَّهُ يَرْجِعُ إِلَيْهِم شَابّاً مُوفِقاً لَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ قَد أَخَذَ اللّه مِيثَاقَهُ فِي الذَّرِّ الْأَوَّلِ. غيبة نعماني: 211

كه گاهی اوقات، ائمه اطهار (علیهم السلام) ، از عالم ذرّ اول به عالم ذرّ اطلاق می فرمودند و این تأییدی بر ادعای ماست كه گفتیم بسیاری از روایات عالم ذرّ مربوط به عالم ذرّ اول است و منظور، آن روایاتی است كه اشاره به خلقت ذرّات، پیش از آفرینش آدم (علیه السلام) دارد؛ چرا كه خدا پس از اینكه او را آفرید، این ذرّات را در صلب او نهاد و دو مرتبه بیرون كشیده و از ایشان عهد و میثاق گرفت و این مربوط به عالم ذرّ دوم است. اما روایت مفضّل كه بدان اشاره شد این است:

مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه می فرمودند:

بپرهیزید از شهرت دادن و فاش كردن (خصوصیات امر امام دوازدهم (علیه السلام) ) همانا به خدا كه امام شما سال های سال از روزگار این جهان، غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا كه بگویند: امام مرده است یا كشته شده، و یا به كدام دره افتاده است؟ ولی دیده ی اهل ایمان بر او اشك بارد، و شما مانند كشتی های گرفتار امواج دریا، متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصی نیست، جز برای كسی كه خدا از او در عالم ذرّ میثاق گرفته و ایمان را در دلش ثبت كرده و به وسیله ی روحی از جانب خود تقویتش نموده باشد. همانا دوازده پرچمِ هم شكل، برافراشته گردد كه هیچ یك از دیگری تشخیص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود). مفضل گوید: من گریستم و عرض كردم: پس ما چه كنیم؟ حضرت به شعاعی از خورشید كه در ایوان تابیده بود اشاره كرده و فرمودند: ای مفضل! این آفتاب را می بینی؟ عرض كردم: آری! فرمودند: به خدا كه امر ما از این خورشید روشن تر است.(1)

ص: 152


1- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) ، يَقُولُ: إِيَّاكُم التَّبْوِيهَ وَ اللّه لَيَغِيبَنَّ مَهْدِيُّكُم سِنِينَ مِن دَهْرِكُم يَطُولُ عَلَيْكُم وَ تَقُولُونَ أَيٌّ وَ لَيْتَ وَ لَعَلَّ وَ كَيْفَ وَ تُمَحِّصُهُ الشُّكُوكُ فِي أَنْفُسِكُم حَتَّى يُقَالَ مَاتَ وَ هَلَكَ وَ يَأْتِي وَ أَيْنَ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ أَعْيُنُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتَتَكَفَّؤُونَ كَمَا تَتَكَفَّأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ وَ لَا يَنْجُو إِلَّا مَن أَخَذَ اللّه مِيثَاقَهُ بِيَوْمِ الذَّرِّ وَ كَتَبَ بِقَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَيُرْفَعَنَّ لَهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشَبَّهَةً لَا يَدْرُونَ أَمْرَهَا مَا تَصْنَعُ، قَالَ الْمُفَضَّلُ: فَبَكَيْتُ وَ قُلْتُ كَيْفَ يَصْنَعُ أَوْلِيَاؤُكُم فَنَظَرَ إِلَى الشَّمْسِ دَخَلَت فِي الصِّفَةِ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ وَ اللّه أَمْرُنَا أَنْوَرُ وَ أَبْيَنُ مِنْهَا وَ لَيُقَالُ الْمَهْدِيُّ فِي غَيْبَتِهِ مَاتَ وَ يَقُولُونَ بِالْوَلَدِ مِنْهُ وَ أَكْثَرُهُم يَجْحَدُ وِلَادَتَهُ وَ كَوْنَهُ وَ ظُهُورَهُ أُولَئِكَ عَلَيْهِم لَعْنَةُ اللّه وَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّسُلِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. الكافي 1: 336 و الهداية الكبرى ؛ ص360

اما درباره ی چگونگی عالم ذرّ اول، امام صادق (علیه السلام) در روایتی به بیان كیفیت آن پرداخته، می فرمایند:

چون خداى عزوجل اراده فرمود آدم را بیافریند، آب را به سوى خاك ارسال داشت، سپس مشتى بر گرفت و آن را بمالید، آنگاه آن را با دست قدرت خود، دو نیمه ساخت، و بشر را بیافرید، ناگاه به جنبش در آمدند. سپس براى آنها آتشى بر افروخت و به اصحاب الشمال دستور داد، داخلش شوند، آنها به سویش رفته و ترسیدند و داخل نشدند. آن وقت به اصحاب الیمین دستور داد، داخلش شوند، آنها برفتند و داخل شدند. خداى عزوجل به آتش امر فرمود تا بر آنها سرد و سلامت گشت. چون اصحاب الشمال چنان دیدند، گفتند: پروردگارا! از ما در گذر و تجدید كن، خدا تجدید كرد و به آنها فرصت دوباره داده و فرمود: به آتش در آئید. آنها رفتند و كنارش ایستادند و داخل نگشتند. خدا همه ی ایشان را به طینت اول برگردانید و از آن طینت (اصلی)، آدم (علیه السلام) را آفرید. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از این رو اینها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اینها گردند. و از این جهت (اهل بیت (علیهم السلام) ) عقیده دارند كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین كسی بود كه داخل آن آتش شد، و از این باب است قول خدای بلند مرتبه كه فرمود: «بگو اگر براى خداى رحمان فرزندى بود، من نخستین پرستنده بودم.»(1)

ص: 153


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ آدَمَ (علیه السلام) أَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ ثُمَّ ذَرَأَهُم فَإِذَا هُم يَدِبُّونَ ثُمَّ رَفَعَ لَهُم نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَن يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَا فَلَم يَدْخُلُوهَا ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَن يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا فَأَمَرَ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ النَّارَ فَكَانَت عَلَيْهِم بَرْداً وَ سَلَاماً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُم ثُمَّ قَالَ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَم يَدْخُلُوهَا فَأَعَادَهُم طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ (علیه السلام) وَ قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَلَن يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ قَالَ فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوَّلُ مَن دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ قُل إِن كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ. الكافي 2 : 7

زراره نیز نقل كند كه امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

اگر مردم می دانستند، آغاز آفرینش چگونه بوده، هرگز حتی دو تن با یكدیگر (در امر دین) دچار اختلاف نمی شدند. همانا خداى عزوجل پیش از آنكه مخلوق را بیافریند، فرمود: آبى گوارا پدید آى! تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بیافرینم، و آبى شور و تلخ پدید آى! تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم؛ سپس به آن دو دستور فرمود تا آمیخته شوند، از این جهت است كه مؤمن، كافر زاید و كافر مؤمن. آنگاه گلى را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، به ناگاه مانند مورچگان به جنبش در آمدند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: به سلامت به سوى بهشت، و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ، و باكى هم ندارم. آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت و به اصحاب الشمال فرمود: در آن داخل شوید، پس از آن ترسیدند و پرهیز كردند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: داخل شوید. آنها داخل شدند؛ پس فرمود: سرد و سلامت باش. آتش سرد و سلامت شد. اصحاب الشمال گفتند: پروردگارا! از لغزش ما درگذر و از نو بگیر. فرمود: تجدید كردم، داخل شوید. ایشان برفتند و باز ترسیدند و داخل نشدند. در آنجا فرمانبردارى و نافرمانى منعقد شد؛ پس نه این دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اینها باشند.(1)

ص: 154


1- . عَن زُرَارَةَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَو عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ كَانَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ لَمَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فَقَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَبْلَ أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ كُن مَاءً عَذْباً أَخْلُق مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ قَالَ كُن مَاءً مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُق مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا فَمِن ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ كَافِراً وَ الْكَافِرُ مُؤْمِناً ثُمَّ أَخَذَ طِينَ آدَمَ مِن أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُم فِي الذَّرِّ يَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ النَّارِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَت فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَقَالَ كُونِي بَرْداً وَ سَلَاماً فَكَانَت بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَد أَقَلْتُكُم فَادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ فَلَا يَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ. الكافي 2: 6 و المحاسن 1: 282

خوب بنگرید كه در آن عالم، انسان ها دارای اختیار بوده اند؛ چرا كه عده ای به سوی آتش رفته و داخلش شدند و عده ای نرفتند و در امتحان مردود شدند و پس از اینكه عذرخواهی نمودند باز به سمت آن رفته؛ ولی دو مرتبه داخلش نشدند. همه ی اینها علامت وجود قدرت و اختیار است. اما اینكه امام (علیه السلام) فرمودند: " اینها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اینها گردند" از قبیل همان آیاتی است كه خدای عزوجل در قرآن فرموده است كه اگر كسی را خدا هدایت نكند كسی توان هدایت او را ندارد و یا اینكه فرموده خدا ظالمان را هدایت نمی كند. منظور در این فقره این است كه جز خدا كسی نمی تواند ایشان را هدایت كند و مراد از این كلام، بیان توحید افعالی است؛ نه اینكه این سخن، گویای جبر باشد، مراد این است كه خودشان نمی توانند طینت خویش را تغییر دهند و ما به زودی در این باره مفصلا سخن خواهیم گفت.

شرط بداء در عالم ذر

بَداء، اصطلاحی در كلام شیعه است كه به معنای آشكار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن چه مورد انتظار بندگان بوده است می باشد.(1)

در بداء، خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محو و امری جدید را اثبات می كند؛ در حالی كه به هر دو حادثه پیش از آن آگاه است. در گزارشات ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره ی عالم ذرّ آمده است كه خدای متعال چون گِل خوبان و بدان را سرشت، درباره ی ایشان مخصوصا دسته ی دوم، شرط بداء نمود:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

طینت ها سه نوعند؛ اول: طینت انبیاء كه مؤمن از همان طینت است جز اینكه طینت انبیاء از قسمت بهتر آن است آنها اصل هستند و داراى

ص: 155


1- . عقائد الامامية 1: 190

امتیاز خود می باشند و مؤمنین فرع آن می باشند از سرشتى چسبنده (كه ملحق به آنها می شوند) و خداوند بین انبیاء و پیروانشان فاصله نمى اندازد. سپس فرمودند: دوم: طینت ناصب است كه از گلى بدبواست و سوم گل مستضعفین است كه از خاك (معمولی) است. مؤمن از ایمان خود و ناصبی از دشمنى خویش برنمی گردد و برای خداست اراده و مشیت درباره ی همه ی آنها.(1)

از روایت فوق، فهمیده می شود كه تغییر و تبدیل در تمام طینت ها، البته مشروط به مشیت و اراده ی خدا امكان پذیر است. در روایات دیگر، بداء را مخصوص اصحاب الشمال دانسته و ایشان را برای رسیدن به خیر و صلاح امیدوار كرده است. حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به طریق پدران بزرگوار خویش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در ضمن خبری بس طویل، نقل فرموده اند كه:

خداوند عزوجل به فرشتگان فرمود: من از گل و لاى سالخورده و سیاه و بدبوى تغییر یافته، انسانى را آفریده و پس از آن كه آن را آراسته و از روح خویش در آن دمیدم همه بر او سجده كنید. البتّه این فرمان و امر حق تعالى به ملائكه زمانى صادر شد كه آدم هنوز خلق نشده بود و امر مزبور، احتجاج و اقامه برهانى بود از ناحیه بارى تعالى بر فرشتگان. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: حق تعالى مشتى از آب شیرین و گوارا برداشت )و آن را با خاك آمیخت تا گل شد) و آن را به صدا آورد؛ سپس آن خشك شد، بعد حق تعالى خطاب به آن نمود و فرمود: از تو انبیاء و رسولان و بندگان نیكوكار و پیشوایانى كه

ص: 156


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: الطِّينَاتُ ثَلَاثَةٌ طِينَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنُ مِن تِلْكَ الطِّينَةِ إِلَّا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ هُم صَفْوَتُهَا وَ هُمُ الْأَصْلُ وَ لَهُم فَضْلُهُم وَ الْمُؤْمِنُونَ الْفَرْعُ مِن طِينٍ لازِبٍ كَذَلِكَ لَا يُفَرِّقُ اللّه بَيْنَهُم وَ بَيْنَ شِيعَتِهِم وَ قَالَ طِينَةُ النَّاصِبِ مِن حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ أَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ فَمِن تُرابٍ لَا يَتَحَوَّلُ مُؤْمِنٌ عَن إِيمَانِهِ وَ لَا نَاصِبٌ عَن نَصْبِهِ وَ لِلَّهِ الْمَشِيَّةُ فِيهِم جَمِيعا. بصائر الدرجات: 6

دیگران را به بهشت دعوت نموده و تابعین آنها تا روز قیامت را آفریده و باكى از آن ندارم چه آن كه من از فعلى كه انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده؛ بلكه خلایق اند كه بازخواست مى شوند. سپس مشتى از آب شور و تلخ را برداشت (و آن را با خاك آمیخت تا گلشد) و آن را به صدا آورد، سپس آن خشك شد. بعد خدای متعال به آن فرمود: جبّارین و فراعنه و طاغیان و اعوان شیاطین و كسانى كه دیگران را تا روز قیامت به دوزخ دعوت مى كنند و اتباعشان را از تو مى آفرینم و باكى ندارم؛ زیرا از فعلى كه انجام مى دهم مورد سؤال واقع نشده و این مخلوقات هستند كه بازخواست می شوند. امام (علیه السلام) فرمودند: البته پروردگارِ بلند مرتبه در خطاب با آب شور و تلخ كه اصحاب الشمال را از آن آفرید بداء را شرط فرمود؛ ولى در خطاب با آب شیرین كه منشأ آفریدن اصحاب الیمین است این شرط را نیاورد. سپس هر دو را با هم ممزوج نمود و بعد آن را به صدا آورد و به دنبالش آنها را جلو عرش ریخت.(1)

ششمین حجت پروردگار؛ حضرت جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فرمودند:

خدای متعال در ابتدای خلقت دو دریا آفرید؛ یكی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ. سپس خاك آدم را از آب دریای شیرین خلق

ص: 157


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ عَن آبَائِهِ عَن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ قَالَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِن صَلْصالٍ مِن حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ قَالَ وَ كَانَ ذَلِكَ مِنَ اللّه تَقْدِمَةً فِي آدَمَ قَبْلَ أَن يَخْلُقَهُ وَ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَيْهِم قَالَ فَاغْتَرَفَ رَبُّنَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غُرْفَةً بِيَمِينِهِ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ كِلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ فَصَلْصَلَهَا فِي كَفِّهِ فَجَمَدَت فَقَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِيَ الصَّالِحِينَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِينَ وَ الدُّعَاةَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُم إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُم يُسْئَلُونَ ثُمَّ اغْتَرَفَ غُرْفَةً أُخْرَى مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فِي كَفِّهِ فَجَمَدَت ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْكِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِينَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ الدُّعَاةَ إِلَى النَّارِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَشْيَاعَهُم وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُم يُسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِي ذَلِكَ الْبَدَاءَ فِيهِم وَ لَم يَشْتَرِط فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَيْنِ جَمِيعاً فِي كَفِّهِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ كَفَأَهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِن طِين. تفسير قمي 1: 36 و بحار الأنوار 5: 237

نمود و پس از آن بر دریای تلخ، عبورش داد؛ پس سیاه و بدبویش كرد و این آفرینش آدم بود. پس مشتی از كتف راست او برداشته و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای بهشت خلق می كنم و ابایی ندارم. سپس مشتی از كتف چپش برداشت و آن را در صلب آدم پاشید و فرمود: ایشان را برای آتش می آفرینم و ابایی ندارم. از آنچه انجام می دهم بازخواست نشوم و برای من در این گروه دوم پساز این، امكان بداء وجود دارد. همانا همه به این دو گروه امتحان خواهند شد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: پس در آن روز، اصحاب الشمال در حالی كه ذرّه بودند بر خالقشان احتجاج كرده و گفتند: پروردگارا! خدایا! به چه سبب آتش را بر ما واجب كردی با اینكه تو حاكم عادلی هستی و هنوز حجت را بر ما تمام نكرده و با پیامبرانت ما را نیازموده ای و به طاعت و معصیت ما علم نداری؟!. پس خدای متعال فرمود: هم اكنون شما را از حجت خویش با خبر ساخته و دلیل خویش را بیان می كنم. پس وحی فرستاد به مالك، فرشته نگهبان دوزخ، كه به آتش دستور بده تا نعره زده، و زبانیه ای از آن خارج شود پس چنین شد. سپس خدای عزوجل به آن معترضین فرمود: با میل خویش وارد آتش شوید. گفتند: به میل و رغبت، داخل نخواهیم شد. باز فرمود: با میل خویش داخل شوید و گرنه به زور در آن عذاب خواهید شد. گفتند: ما اصلا از ترس این آتش و اینكه ما را برای آن آفریده ای به تو پناه برده و اعتراض كردیم؛ حال چگونه به میل خویش داخل شویم؟! این فرمانت را از اصحاب الیمین آغاز كن! تا اینگونه بین ما به عدالت رفتار كرده باشی!.

ص: 158

پس خدا رو به اصحاب الیمین كرده و به ایشان كه ذرّه بودند دستور داد تا از روی طوع و اختیار به آتش داخل شوند. پس با شتاب به سمت آن حركت كرده و همگی در آن فرو رفتند پس خداوند متعال آتش را بر ایشان سرد و سلام گرداند و از آن بیرونشان كشید. در اینجا خدای متعال هر دو گروه را مورد خطاب قرار داده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟. پس اصحاب الیمین گفتند: آری! تو پروردگار ما هستی و ما جملگی با میل خویش عباد و بندگانفرمانبردار توایم. و اصحاب الشمال گفتند: آری! و ما از روی اكراه، بندگان توایم. این است همان فرمایش خدا كه در قرآن فرموده: «هر كه در آسمان ها و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مى شوید.»(1) منظور همان پذیرفتن توحید پروردگار است.(2)

ص: 159


1- . آل عمران: 83
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ فِي مُبْتَدَإِ الْخَلْقِ بَحْرَيْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ الْآخَرُ مِلْحٌ أُجَاجٌ ثُمَّ خَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى الْبَحْرِ الْأُجَاجِ فَجَعَلَهُ حَمَأً مَسْنُوناً وَ هُوَ خَلْقُ آدَمَ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِن كَتِفِ آدَمَ الْأَيْمَنِ فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِي ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِن كَتِفِ آدَمَ الْأَيْسَرِ فَذَرَأَهَا فِي صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ وَ لَا أُبَالِي وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ لِي فِي هَؤُلَاءِ الْبَدَاءُ بَعْدُ وَ فِي هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ سَيُبْتَلَوْنَ قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَاحْتَجَّ يَوْمَئِذٍ أَصْحَابُ الشِّمَالِ وَ هُم ذَرٌّ عَلَى خَالِقِهِم فَقَالُوا يَا رَبَّنَا بِمَ أَوْجَبْتَ لَنَا النَّارَ وَ أَنْتَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ مِن قَبْلِ أَن تَحْتَجَّ عَلَيْنَا وَ تَبْلُوَنَا بِالرُّسُلِ وَ تَعْلَمَ طَاعَتَنَا لَكَ وَ مَعْصِيَتَنَا فَقَالَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَأَنَا أُخْبِرُكُم بِالْحُجَّةِ عَلَيْكُم الْآنَ فِي الطَّاعَةِ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ الْإِعْذَارِ بَعْدَ الْإِخْبَارِ قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَأَوْحَى اللّه إِلَى مَالِكٍ خَازِنِ النَّارِ أَن مُرِ النَّارَ تَشْهَقُ ثُمَّ تُخْرِجُ عُنُقاً مِنْهَا فَخَرَجَت لَهُم ثُمَّ قَالَ اللّه لَهُمُ ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ فَقَالُوا لَا نَدْخُلُهَا طَائِعِينَ ثُمَّ قَالَ ادْخُلُوهَا طَائِعِينَ أَو لَأُعَذِّبَنَّكُم بِهَا كَارِهِينَ قَالُوا إِنَّا هَرَبْنَا إِلَيْكَ مِنْهَا وَ حَاجَجْنَاكَ فِيهَا حَيْثُ أَوْجَبْتَهَا عَلَيْنَا وَ صَيَّرْتَنَا مِن أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَكَيْفَ نَدْخُلُهَا طَائِعِينَ وَ لَكِنِ ابْدَأ أَصْحَابَ الْيَمِينِ فِي دُخُولِهَا كَي تَكُونَ قَد عَدَلْتَ فِينَا وَ فِيهِم قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَأَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ هُم ذَرٌّ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ ادْخُلُوا هَذِهِ النَّارَ طَائِعِينَ قَالَ فَطَفِقُوا يَتَبَادَرُونَ فِي دُخُولِهَا فَوَلَجُوا فِيهَا جَمِيعاً فَصَيَّرَهَا اللّه عَلَيْهِم بَرْداً وَ سَلَاماً ثُمَّ أَخْرَجَهُم مِنْهَا ثُمَّ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَادَى فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم فَقَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ بَلَى يَا رَبَّنَا نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ مُقِرِّينَ طَائِعِينَ وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ بَلَى يَا رَبَّنَا نَحْنُ بَرِيَّتُكَ وَ خَلْقُكَ كَارِهِينَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللّه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ قَالَ تَوْحِيدُهُم لِلَّهِ. تفسير عياشي 1: 182

در واقع اراده ی خدای متعال بر این امر محقق شده كه راه سعادت را به روی اشقیای عالم ذرّ نبندد؛ و فرصت دنیا را نیز برای ایشان محتمل دانسته و روزنه های امید را كاملا بر ایشان مسدود نسازد. گرچه اندك اند كسانی كه در عالم ارواح و ذرّ اول و ذرّ دوم، شقی بوده اند؛ ولی در دنیا جبران مافات نموده و از صالحین شوند. به هر حال با اثبات امكان بداء در مورد اشقیاء عالم ذر، چند نكته ی لطیف به دست می آید. اول اینكه امكان دارد عده ای علی رغم اینكه ذاتشان در عالم ذر، سجّینی بوده، در عالم دنیا تغییر طینت داده و رنگشان عوض شود (ما در این باره بحث مفصلی خواهیم داشت.) و همه چیز در عالم ذرّ تمام نشده به صورتی كه افراد جبرا در این دنیا مرتكب اعمالی شوند؛ بلكه هنوز فرصت باقی است و اصلا این دنیا را خدای متعال قرار داده است تا فرصت دوباره ای به خلقش دهد، و نكته ی دوم اینكه با توجه به معنای بداء كه آشكار كردن امری برای مردم بود نه آشكار شدنش برای خدا به این نتیجه می رسیم كهممكن است افرادی به خاطر سوء اختیار خویش در عالم ارواح و عالم ذر، صاحب طینتی پست و دون شده باشند كه البته این حاصل انتخاب خودشان در آن عالم بوده است؛ ولی چون به دنیا قدم بگذارند با اقاله و توبه، خدای عزوجل طینتشان را تغییر دهد و آنها را بر خلاف انتظار مردم، بهشتی كند و نكته ی سوم اینكه ممكن است علت آنكه بر بداء نسبت به اشقیاء تأكید بیشتری شده به این دلیل باشد كه انتظار بداء نسبت به ایشان بیشتر است در حالی كه امید است درباره ی گروه اول، بدائی صورت نگیرد گرچه مشیّت خدا درباره ی هر دو گروه، غالب و چیره است و امكان تبدیل در هر دو دسته وجود دارد.

حجرالاسود، یكی از شاهدان عالم ذرّ

آنگونه كه خدای متعال و حضرات معصومین (علیهم السلام) از كیفیت عالم ذرّ گزارش داده اند مشخص می شود كه در آن عالم، شاهدانی نیز وجود داشته اند كه جریان را به خوبی نظاره كرده و شاید روزی آن را بازگو كرده و یا در موردش شهادت دهند؛ نام چهارده معصوم (علیهم السلام) بر صدر این لوح می درخشد. ملائكه را نیز در زمره ی شاهدان آن عالم بر شمرده اند. از جمله شاهدان عالم ذر، حجرالاسود است كه بر ركن شرقی كعبه قرار دارد.

ص: 160

جناب عبداللّه بن سنان كه از موثّق ترین یاران حضرت صادق (علیه السلام) و از اصحاب سرِّ ایشان است در حدیثی نقل می كند كه: با حضرت ابوعبداللّه جعفر الصادق (علیه السلام) در طواف بودیم. شخصى از فرزندان عمر (خدا لعنتش كند) از نزدیك ما گذشت و دستش را مردى دیگر گرفته بود؛ پس آن مرد، حجر الاسود را استلام نمود. آن شخص عمرى كه دستش را وى گرفته بود بر سرش فریاد زد و با او درشتى نمود و به وى گفت: حجّت باطل است! این چیزى را كه تو استلام مى كنى سنگ بوده نه نفعى به حال تو داشته و نه ضررى. عبداللّه بن سنان مى گوید: من خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: فدایت شوم! آیا كلام این عمرى را شنیدید و ملاحظه فرمودید كه وى به آنكه استلام نمود چه گفت و به او چه رساند آنچه را كه رساند؟ حضرت فرمودند: چه چیزى به او گفت؟ پس من ما وقع ماجرا را محضرشان عرضه داشتم.حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند:دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت. روز قیامت حجر الاسود زبانى تیز و گویا داشته و با آن براى كسانى كه او را استلام كرده اند و بدین وسیله به عهد خود وفاء نموده اند، شهادت به وفادارى مى دهد. سپس حضرت فرمودند: وقتى حق تعالى آسمان ها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یكى شیرین و دیگرى تلخ، تربت آدم (علیه السلام) را از دریاى شیرین آفرید سپس از دریاى تلخ بر آن پاشید، بعد آدم را از آن آفرید آنگاه آن را همچون پوست مالید؛ سپس رهایش نمود و وقتى خواست در آن، روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالى ایستاند بعد یك مشت از كتف راستش برداشت و بلافاصله اجزاء ریزى همچون مورچه از آن خارج شدند. پس فرمود: اینها اهل بهشت هستند و یك مشت هم از كتف چپش برداشت و فرمود: اینها اهل جهنّم هستند، بعد حق تعالى اصحاب الیمین یعنی ذرّاتى كه از كتف راست بیرون آمده بودند و اصحاب الیسار یعنى ذرّاتى كه از كتف چپ خارج گشتند را به سخن در آورد، اصحاب الیسار عرضه داشتند: پروردگارا! چرا آتش

ص: 161

را براى ما آفریدى، در حالی كه حق را براى ما روشن نكردى و به سوى ما رسولى مبعوث نداشته اى؟ خداوند عزوجل به آنها فرمود: به خاطر آنكه مى دانم شما به طرف جهنم مى روید اگر چه بعد از بعث رسل و تبیین و روشن نمودن واقع باشد و من شما را به زودى مى آزمایم؛ پس حق تعالى به آتش امر فرمود برافروخته شود، و آتش گرم و افروخته گردید؛ سپس به اصحاب الیسار فرمود: همگی داخل آتش شوید و من آن را براى شما سرد و سالم مى گردانم.آنها عرضه داشتند: پروردگارا! ما از تو پرسیدیم چرا براى ما آتش آفریدى و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود حال ما را امر مى كنى كه در آن داخل شویم، اگر به اصحاب الیمین نیز این فرمان را بدهى داخل آن نمى شوند. حقّ عزوجل به آتش امر فرمود تا گرم و افروخته شود؛ پس از آن به اصحاب الیمین فرمان داد كه در آتشِ گداخته داخل شوند پس در آن جهیدند و آتش بر ایشان سرد و سلام شد. بعد به تمام آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ اصحاب الیمین از روى میل گفتند: چرا هستی! و اصحاب الیسار از روى كراهت جواب داده و تصدیق كردند؛ پس بارى تعالى از جملگى آنها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.

بعد امام (علیه السلام) فرمودند: حجرالاسود، آن وقت در بهشت بود؛ پس خداوند عزوجل بیرونش آورد و آن، میثاق و پیمان خلائق را در خود فرو برد و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالى «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيهِ يرْجَعُونَ»(1) یعنی تمام موجودات

ص: 162


1- . آل عمران: 83

در آسمان و زمین خواه و ناخواه مطیع او بوده و رجوعشان به سوى او است. و زمانى كه حضرت حق تبارك و تعالى آدم (علیه السلام) را در بهشت ساكن نمود و وى مرتكب لغزش گردید، حق تعالى حجر را از بهشت فرود فرستاد و آن را در ركنى از اركان بیت خود قرار داد و جناب آدم (علیه السلام) را از بهشت به زمین روى كوه صفا هبوط داد، آدم براى مدّت مدیدى در آن جا درنگ نمود؛ سپس حجر را در بیت دید آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو نزد حجر آمد و بهسرعت خود را به آن جا رسانید و سپس خویش را، روى آن افكند و مدّت چهل بامداد گریست و از خطایش توبه نمود و از این كه عهد را نقض كرده اظهار پشیمانى كرد. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: به همین خاطر امر شده اید هرگاه حجر را استلام كردید بگویید: «امانتى ادّيتها و ميثاقى تعاهدته لتشهد لي بالموافاة يوم القيامة.» یعنی: امانتم را رسانده و به میثاقم متعهدم تا تو مرا به این وفاداری در قیامت شهادت دهی.(1)

ص: 163


1- . عَن عبداللّه بْنِ سِنَانٍ قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ فِي الطَّوَافِ إِذ مَرَّ رَجُلٌ مِن آلِ عُمَرَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ رَجُلٌ فَاسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَانْتَهَرَهُ وَ أَغْلَظَ لَهُ وَ قَالَ لَهُ بَطَلَ حَجُّكَ إِنَّ الَّذِي تَسْتَلِمُهُ حَجَرٌ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ فَقُلْتُ لِأَبِي عبداللّه (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعُمَرِيِّ لِهَذَا الَّذِي اسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ فَقَالَ وَ مَا الَّذِي قَالَ قُلْتُ لَهُ قَالَ يَا عبداللّه بَطَلَ حَجُّكَ إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ ثُمَّ كَذَبَ إِنَّ لِلْحَجَرِ لِسَاناً ذَلِقاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَشْهَدُ لِمَن وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ خَلَقَ بَحْرَيْنِ بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ وَ شَنَ عَلَيْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ثُمَّ جَبَّلَ آدَمَ فَعَرَكَ عَرْكَ الْأَدِيمِ فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللّه فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَنْفُخَ فِيهِ الرُّوحَ أَقَامَهُ شَبَحاً فَقَبَضَ قَبْضَةً مِن كَتِفِهِ الْأَيْمَنِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَقَالَ هَؤُلَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِن كَتِفِهِ الْأَيْسَرِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ إِلَى النَّارِ فَأَنْطَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابَ الْيَسَارِ فَقَالَ أَهْلُ الْيَسَارِ يَا رَبِّ لِمَا خَلَقْتَ لَنَا النَّارَ وَ لَم تُبَيِّن لَنَا وَ لَم تَبْعَث إِلَيْنَا رَسُولًا فَقَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُم ذَلِكَ لِعِلْمِي بِمَا أَنْتُم صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ إِنِّي سَأَبْتَلِيكُم فَأَمَرَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَأُسْعِرَت ثُمَّ قَالَ لَهُم تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ فَإِنِّي أَجْعَلُهَا عَلَيْكُم بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالُوا يَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاكَ لِأَيِّ شَيْ ءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا هَرَباً مِنْهَا وَ لَو أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ مَا دَخَلُوا فَأَمَرَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَأُسْعِرَت ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ تَقَحَّمُوا جَمِيعاً فِي النَّارِ فَتَقَحَّمُوا جَمِيعاً فَكَانَت عَلَيْهِم بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قَالَ أَصْحَابُ الْيَمِينِ بَلَى طَوْعاً وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ بَلَى كَرْهاً فَأَخَذَ مِنْهُم جَمِيعاً مِيثَاقَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلَى أَنْفُسِهِم قَالَ وَ كَانَ الْحَجَرُ فِي الْجَنَّةِ فَأَخْرَجَهُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَالْتَقَمَ الْمِيثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ كُلِّهِم فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ فَلَمَّا أَسْكَنَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ الْجَنَّةَ وَ عَصَى أَهْبَطَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرَ وَ جَعَلَهُ فِي رُكْنِ بَيْتِهِ وَ أَهْبَطَ آدَمَ (علیه السلام) عَلَى الصَّفَا فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللّه ثُمَّ رَآهُ فِي الْبَيْتِ فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِيثَاقَهُ وَ ذَكَرَهُ فَجَاءَ إِلَيْهِ مُسْرِعاً فَأَكَبَّ عَلَيْهِ وَ بَكَى عَلَيْهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً تَائِباً مِن خَطِيئَتِهِ وَ نَادِماً عَلَى نَقْضِهِ مِيثَاقَهُ قَالَ فَمِن أَجْلِ ذَلِكَ أُمِرْتُم أَن تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. علل الشرايع 2: 425 و وسائل الشيعه 13: 320

علت اینكه مؤمن گاهی تندی و كج خلقی دارد مربوط به حوادث عالم ذرّ است

طبیعتاً برخی از حالات، روحیات و اعمال ما به چگونگی كردار ما در عوالم پیشین برمی گردد. راوی گوید كه محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم؛ پس نام یكى از اصحاب و یاران برده شد، گفتیم در وى تندى و تیزى است، امام (علیه السلام) فرمودند:

از علائم مؤمن این است كه در او تیزى و تندى است.

عرضه داشتیم: در تمام اصحاب ما تندى و تیزى هست، سرّ آن چیست؟ حضرت فرمودند:خداوند تبارك و تعالى هنگامى كه انسان را مى آفرید به اصحاب الیمین كه شما همان گروه مى باشید فرمود: داخل آتش شوید، پس اصحاب الیمین داخل آتش شده، گرمای آتش به ایشان رسید، این حدّت و تیزى از اصابت همان گرماست و از طرفى به اصحاب الشمال كه مخالفین شما هستند امر شد كه آنها نیز به آتش وارد شوند؛ ولى آنها وارد نشده، قهرا سوزش آتش را لمس و حس نكردند؛ لذا ایشان به ظاهر داراى وقار و سنگینى مى باشند.(1)

و عبداللّه بن سنان نیز می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: من بعضى از یاران و شیعیان را مى بینم كه گرفتار كج خلقى و تندی و سبكی هستند و از این جهت به

ص: 164


1- . عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: كُنَّا عِنْدَهُ فَذَكَرْنَا رَجُلًا مِن أَصْحَابِنَا فَقُلْنَا فِيهِ حِدَّةٌ فَقَالَ مِن عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَن تَكُونَ فِيهِ حِدَّةٌ قَالَ فَقُلْنَا لَهُ إِنَّ عَامَّةَ أَصْحَابِنَا فِيهِم حِدَّةٌ فَقَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي وَقْتِ مَا ذَرَأَهُم أَمَرَ أَصْحَابَ الْيَمِينِ وَ أَنْتُم هُم أَن يَدْخُلُوا النَّارَ فَدَخَلُوهَا فَأَصَابَهُم وَهَجٌ فَالْحِدَّةُ مِن ذَلِكَ الْوَهَجِ وَ أَمَرَ أَصْحَابَ الشِّمَالِ وَ هُم مُخَالِفُوهُم أَن يَدْخُلُوا النَّارَ فَلَم يَفْعَلُوا فَمِن ثَمَّ لَهُم سَمْتٌ وَ لَهُم وَقَارٌ. علل الشرايع 1: 85

شدت اندوهگین می شوم و این در حالی است كه مخالفان خود (غیر شیعه) را نیكو روش مى بینم. حضرت فرمودند:

مگو نیكو روش! زیرا مقصود از روش، طریقه (كیش و مذهب) است؛ بلكه بگو ظاهرش نیكوست.

عرض كردم: او را نیكو ظاهر و داراى وقار می بینم و از آن جهت اندوهگین می شوم. فرمودند:

از تندی كه در اصحابت و سیمای نیكى كه در مخالفینت می بینى اندوهگین مباش؛ زیرا خداوند تبارك و تعالى چون خواست آدم را بیافریند، دو طینت آفرید؛ سپس آنها را دو نیمه كرد و به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها مخلوقى گشتند مانند مورچگان كه می شتافتند و به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من آفریده شوید، آنها نیز مخلوقى گشتند مانند مورچگانی كه آهسته وكند می رفتند؛ سپس براى آنها آتشى برافراشت و فرمود: به اذن من به آن در آئید. نخستین كسى كه به آتش درآمد، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ سپس پیغمبران اولو العزم دیگر و اوصیاء و پیروانشان هم از پى ایشان در آمدند. آنگاه به اصحاب الشمال فرمود: به اذن من به آن در آئید، گفتند: پروردگارا! ما را آفریدى تا بسوزانى؟! و اینگونه نافرمانى كردند. سپس به اصحاب الیمین فرمود: به اذن من از آتش خارج شوید، پس خارج شدند بى آنكه آتش به آنها جراحتى رسانده و در آنها تأثیرى گذارد.

چون اصحاب الشمال آنها را دیدند، گفتند: پروردگارا! رفقای خود را سالم می بینیم، از ما در گذر و امر فرما كه داخل آتش شویم، فرمود: از شما در گذشتم و به شما فرصت دوباره دادم، داخل شوید. این بار

ص: 165

هم چون نزدیك رفتند و افروختگى آتش به آنها رسید، برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما بر سوختن، صبر نداریم و باز نافرمانى كردند، تا سه بار ایشان را امر به داخل شدن فرمود، و در هر سه بار نافرمانى كردند و برگشتند و آنها (یعنى اصحاب الیمین) را سه بار امر فرمود، و هر سه بار فرمان بردند و به سلامت از آتش بیرون آمدند؛ سپس به همه آنها فرمود: به اذن من گل شوید و آدم را از (اصل) آن گل آفرید، پس آنها كه از این دسته باشند، از آن دسته نگردند و آنها كه از آن دسته باشند، از اینها نشوند (یعنى عاقبت، اصحاب الیمین سعادتمند و بهشتى گردند و اصحاب الشمال شقاوتمند و دوزخى شوند). هر سبُكى و بدخلقى كه در اصحابت (شیعیان) می بینى ازبرخورد آنهاست با اصحاب الشمال و هر سیماى نیك و وقارى كه در مخالفینت مى بینى، از برخورد آنهاست با اصحاب الیمین.(1)

گویا مقصود از این برخورد، همان چسبندگى و آمیختگى اجزاء گل اولیّه ی آنها با

ص: 166


1- . عَن عبداللّه بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَأَرَى بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَعْتَرِيهِ النَّزَقُ وَ الْحِدَّةُ وَ الطَّيْشُ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ غَمّاً شَدِيداً وَ أَرَى مَن خَالَفَنَا فَأَرَاهُ حَسَنَ السَّمْتِ قَالَ لَا تَقُل حَسَنَ السَّمْتِ فَإِنَّ السَّمْتَ سَمْتُ الطَّرِيقِ وَ لَكِن قُل حَسَنَ السِّيمَاءِ- فَإِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ سِيماهُم فِي وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ قَالَ قُلْتُ فَأَرَاهُ حَسَنَ السِّيمَاءِ وَ لَهُ وَقَارٌ فَأَغْتَمُّ لِذَلِكَ قَالَ لَا تَغْتَمَّ لِمَا رَأَيْتَ مِن نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ لِمَا رَأَيْتَ مِن حُسْنِ سِيمَاءِ مَن خَالَفَكَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ آدَمَ خَلَقَ تِلْكَ الطِّينَتَيْنِ ثُمَّ فَرَّقَهُمَا فِرْقَتَيْنِ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ يَسْعَى وَ قَالَ لِأَهْلِ الشِّمَالِ كُونُوا خَلْقاً بِإِذْنِي فَكَانُوا خَلْقاً بِمَنْزِلَةِ الذَّرِّ يَدْرُجُ ثُمَّ رَفَعَ لَهُم نَاراً فَقَالَ ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي فَكَانَ أَوَّلَ مَن دَخَلَهَا- مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ اتَّبَعَهُ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ أَوْصِيَاؤُهُم وَ أَتْبَاعُهُم ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا بِإِذْنِي فَقَالُوا رَبَّنَا خَلَقْتَنَا لِتُحْرِقَنَا فَعَصَوْا فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ اخْرُجُوا بِإِذْنِي مِنَ النَّارِ لَم تَكْلِمِ النَّارُ مِنْهُم كَلْماً وَ لَم تُؤَثِّر فِيهِم أَثَراً فَلَمَّا رَآهُم أَصْحَابُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا نَرَى أَصْحَابَنَا قَد سَلِمُوا فَأَقِلْنَا وَ مُرْنَا بِالدُّخُولِ قَالَ قَد أَقَلْتُكُم فَادْخُلُوهَا فَلَمَّا دَنَوْا وَ أَصَابَهُمُ الْوَهَجُ رَجَعُوا فَقَالُوا يَا رَبَّنَا لَا صَبْرَ لَنَا عَلَى الِاحْتِرَاقِ فَعَصَوْا فَأَمَرَهُم بِالدُّخُولِ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يَعْصُونَ وَ يَرْجِعُونَ وَ أَمَرَ أُولَئِكَ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يُطِيعُونَ وَ يَخْرُجُونَ فَقَالَ لَهُم كُونُوا طِيناً بِإِذْنِي فَخَلَقَ مِنْهُ آدَمَ قَالَ فَمَن كَانَ مِن هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِن هَؤُلَاءِ وَ مَن كَانَ مِن هَؤُلَاءِ لَا يَكُونُ مِن هَؤُلَاءِ وَ مَا رَأَيْتَ مِن نَزَقِ أَصْحَابِكَ وَ خُلُقِهِم فَمِمَّا أَصَابَهُم مِن لَطْخِ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ مَا رَأَيْتَ مِن حُسْنِ سِيمَاءِ مَن خَالَفَكُم وَ وَقَارِهِم فَمِمَّا أَصَابَهُم مِن لَطْخِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. كافي 2: 11

یكدیگر است و حضرت با این فرمایش فهماندند كه خوبی های مخالفین برای شیعه است و بدی های شیعه برای مخالفین می باشد.

تماس طینت ها با هم در عالم ذرّ

وقتی خدای عزوجل، گل بنی آدم را سرشت و آن را دو دسته نمود، و یكی را بدن خوبان و دیگری را قالب روح ناپاكان قرار داد؛ گلِ هر دو را به هم مالید و هدفش از اینكار این بود كه خوبان و بدان را با هم بیامیزد، تا به این وسیله ایشان را بیازماید، و اینگونه خوبانی را در نسل بدان و بدانی را در ذریه ی پاكان قرار داده و از اخلاق همدیگر نیز متأثرشان نماید.

اسحاق قمى نقل كرده كه بر حضرت امام باقر (علیه السلام) وارد شده، محضرشان عرض كردم: فدایتان شوم! بیان فرمایید: آیا مؤمن زنا مى كند؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: آیا لواط مى كند؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: آیا مسكر و شراب مى آشامد؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: مرتكب گناه مى شود؟ فرمودند: آرى. عرض كردم: فدایت شوم اگر زنا و لواط نكرده و مرتكب سیئات و بدی ها نمى شود، پس گناهى كه مرتكب مى شود چیست؟ فرمودند: اى اسحاق! حق تبارك و تعالى فرموده: «آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى كنند مگر از لمم و گناه صغیره.» مؤمن گاهى گناه صغیره اى كه قصدش را نداشته انجام مى دهد. عرض كردم: فدایت شوم! بفرمایید: آیا كسى كه با شما عداوت نموده با چیزى پاك و تطهیر مى شود؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: فدایت شوم! گاهى مى بینم مؤمن یكتاپرستى را كه اعتقادش همچون اعتقاد من بوده و به ولایت و محبّت شما خاندان پایبند بوده و بین من و او هیچ اختلافى نیست با این حال، شرب خمر نموده و زنا و لواط كرده و وقتى براى یك حاجت نزدش مى روم و به او عرضه مى كنم با روى گرفته و ترش كرده اش مواجه شده و مشاهده مى كنم در بر آوردن حاجتم كُند و سخت مى باشد. و از آن طرف، گاهى ناصبى ای كه در اعتقاد با من مخالف است دیده مى شود وقتى براى حاجتى نزدش مى روم و مرا مى شناسد كه در عقیده با او مخالف هستم با این حال، با روى گشاده و باز با من برخورد كرده و سریعا به حاجت من پرداخته و با نشاط و سروری كه حاكى از دوست داشتنش در روا كردن نیاز

ص: 167

من است اقدام به آن مى كند. و مشاهده مى كنم كه نماز بسیار مى خواند و روزه زیاد مى گیرد و صدقه و زكات فراوان مى دهد و در امانتى كه نزدش مى گذارند خیانت نكرده و آن را رد مى نماید، سرّ این دو حركت چیست؟

حضرت فرمودند: آیا نمى دانید كه از كجا و به چه سبب، گناه و عصیان از شما سر مى زند؟ عرض كردم: خیر به خدا قسم! فدایت شوم! مگر آنكه شما آگاهم نمایید. حضرت فرمودند:

خداوند تبارك و تعالى چون در یگانگى متفرّد و منحصر بود لاجرم تمام اشیاء را آفریده؛ ولى نه از چیزى و مادّه اى بلكه شرح آفرینشش چنین است: آب شیرین را بر زمین پاك و پاكیزه هفت شبانه روز جارى نمود؛ سپس آب را بند آورد و یك مشت از خاك پاك و طاهرى كه گل شده بود را برداشت، و آن مشت گل، طینت و گل اهل بیت عصمت و طهارت بود؛ سپس از زیر آن گل، مشتى دیگر برداشت و آن، گل و طینت شیعیان ما بود؛ سپس ما را براى خودش اختیار فرمود و اگر طینت و گل شیعیان را همچون طینت ما به خودوامى گذارد هرگز احدى از ایشان مرتكب زنا و سرقت و لواط و شرب مسكر و افعال قبیحه اى كه نام بردى نمى شد؛ ولى این طور نشد؛ بلكه حق تعالى هفت شبانه روز، آب شور را بر روى زمین ملعونه و ناپاك جارى فرمود؛ سپس آن را قطع كرد و پس از آن، مشتى از آن گل را كه گل ملعونه و به واسطه ی طول مجاورتش با آب، تغییر یافته و سیاه رنگ شده بود (لجن) برداشت.

این مشت گل، طینت آلوده و فاسدی بود كه از آن، طینت دشمنان ما را سرشت. اگر خداوند عزوجل، طینت دشمنان ما را به حال خود مى گذارد؛ هرگز آنها را در میان انسان ها نمى دیدى و ابدا به شهادتین

ص: 168

اقرار نكرده و روزه نگرفته و نماز نخوانده و زكات نداده و حج بیت اللّه نرفته، و هیچ گاه ایشان را با حسن خلق ملاقات نمى كردى؛ ولى حق تبارك و تعالى طینت شما و ایشان را جمع نمود و با هم مخلوط كرد و به هم مالید همچون مالیدن پوست و سپس آن دو را با هم در آب ممزوج فرمود؛ پس هر لفظ ناهنجار یا عمل زنا یا افعال قبیحه اى كه یاد كردى از قبیل شرب مسكر یا غیر آن كه از برادر مؤمن خود مشاهده مى كنى، ناشى از جوهریت و طینت و یا از ایمان او نیست؛ بلكه به واسطه تماسى است كه ناصبى با طینت او پیدا كرده، و وى بر انجام این سیئات و قبائح اقدام و مبادرت مى كند چنانچه هر فعل نیكو و یا خلق زیبا و یا روزه و نماز یا حج بیت اللّه یا صدقه یا معروفى كه از ناصبى سر مى زند مستند به جوهریت و طینت او نبوده؛ بلكه تماسش با ایمان، سبب اكتساب این افعال پسندیده و صدورش در خارج گردیده است.

عرض كردم: فدایت شوم! وقتى قیامت به پا شود چه خواهد شد؟ حضرت به منفرمودند:

اى اسحاق! آیا خداوند خیر و شر را در یك جا جمع خواهد فرمود؟ وقتى قیامت شود حق تعالى آنچه از ایمان را كه با طینت ناصبى ها اصابت كرده و منشأ افعال حسنه شده از ایشان گرفته و به شیعیان ما رد نموده و به عكس آنچه از خباثت ناصبى ها كه با طینت شما مقرون گردیده و باعث صدور قبایح گردیده است را از شما گرفته و به ایشان بر مى گرداند و اساسا هر چیزى به عنصر اوّلى كه ابتدائش بوده بر مى گردد. آیا خورشید را در هنگام طلوعش ندیده اى؟ آیا شعاع محرّك و نیرو بخشش، متّصل به آن است یا از آن بائن و جداست؟

عرضه داشتم: فدایت شوم! خورشید وقتى غروب مى كند شعاع به آن بر مى گردد،

ص: 169

همان طورى كه از آن صادر و خارج گشته بود و این خود دلیل است كه شعاع از خورشید، جدا نیست و الّا نباید به آن باز گردد. حضرت فرمودند:

آرى! هر چیزى به جوهره خود كه از آن صدور یافته باز مى گردد.

عرضه داشتم: فدایت شوم! آیا حسنات و افعال نیك ناصبى ها را گرفته و به ما بر مى گردانند و به عكس افعال قبیح و ناپسند ما را به ایشان ارجاع مى دهند؟ حضرت فرمودند:

آرى به خدایى كه غیر از او معبودى نیست امر چنین مى باشد.

عرض كردم: فدایت شوم! در كتاب خدا آیه اى كه شاهد بر این گفتار باشد مى یابم یا نه؟ حضرت فرمودند: آرى!.

عرضه داشتم: در كدام آیه این مضمون مى باشد؟ فرمودند:

آیا این آیه را تلاوت نكرده اى؟«فَأُوْلئِكَ يبَدِّلُ اللّه سَيئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللّه غَفُوراً رَحِيماً» یعنی: آن كسانى كه از گناه توبه كنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آورند خدا گناهان آنها را به ثواب بدل گرداند چه آنكه خداوند در حق بندگان بسیار مهربان و آمرزنده است.سپس فرمودند: خداوند متعال تنها سیئات شما را كه دوستان ما هستید به حسنات مبدّل مى فرماید.(1)

ص: 170


1- . عَن إِسْحَاقَ الْقُمِّيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ (علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْمُؤْمِنِ يَزْنِي قَالَ لَا قُلْتُ فَيَلُوطُ قَالَ لَا قُلْتُ فَيَشْرَبُ الْمُسْكِرَ قَالَ لَا قُلْتُ فَيُذْنِبُ قَالَ نَعَم قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا يَزْنِي وَ لَا يَلُوطُ وَ لَا يَرْتَكِبُ السَّيِّئَاتِ فَأَيُّ شَيْ ءٍ ذَنْبُهُ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ قَالَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ وَ قَد يُلِمُّ الْمُؤْمِنُ بِالشَّيْ ءِ الَّذِي لَيْسَ فِيهِ مُرَادٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ النَّاصِبِ لَكُم يُظْهَرُ بِشَيْ ءٍ أَبَداً قَالَ لَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَد أَرَى الْمُؤْمِنَ الْمُوَحِّدَ الَّذِي يَقُولُ بِقَوْلِي وَ يَدِينُ اللّه بِوَلَايَتِكُم وَ لَيْسَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ خِلَافٌ يَشْرَبُ الْمُسْكِرَ وَ يَزْنِي وَ يَلُوطُ وَ آتِيهِ فِي حَاجَةٍ وَاحِدَةٍ فَأُصِيبُهُ مُعَبِّسَ الْوَجْهِ كَامِحَ اللَّوْنِ ثَقِيلًا فِي حَاجَتِي بَطِيئاً فِيهَا وَ قَد أَرَى النَّاصِبَ الْمُخَالِفَ لِمَا أَنَا عَلَيْهِ وَ يَعْرِفُنِي بِذَلِكَ فَآتِيهِ فِي حَاجَةٍ فَأُصِيبُهُ طَلِقَ الْوَجْهِ حَسَنَ الْبِشْرِ مُتَسَرِّعاً فِي حَاجَتِي فَرِحاً بِهَا يُحِبُّ قَضَاءَهَا كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصَّوْمِ كَثِيرَ الصَّدَقَةِ يُؤَدِّي الزَّكَاةَ وَ يُسْتَوْدَعُ فَيُؤَدِّي الْأَمَانَةَ قَالَ يَا إِسْحَاقُ لَيْسَ تَدْرُونَ مِن أَيْنَ أُوتِيتُم قُلْتُ لَا وَ اللّه جُعِلْتُ فِدَاكَ إِلَّا أَن تُخْبِرَنِي فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا كَانَ مُتَفَرِّداً بِالْوَحْدَانِيَّةِ ابْتَدَأَ الْأَشْيَاءَ لَا مِن شَيْ ءٍ فَأَجْرَى الْمَاءَ الْعَذْبَ عَلَى أَرْضٍ طَيِّبَةٍ طَاهِرَةٍ سَبْعَةَ أَيَّامٍ مَعَ لَيَالِيهَا ثُمَّ نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهَا فَقَبَضَ قَبْضَةً مِن صَفَاوَةِ ذَلِكَ الطِّينِ وَ هِيَ طِينَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِن أَسْفَلِ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ هِيَ طِينَةُ شِيعَتِنَا ثُمَّ اصْطَفَانَا لِنَفْسِهِ فَلَو أَنَّ طِينَةَ شِيعَتِنَا تُرِكَت كَمَا تُرِكَت طِينَتُنَا لَمَا زَنَى أَحَدٌ مِنْهُم وَ لَا سَرَقَ وَ لَا لَاطَ وَ لَا شَرِبَ الْمُسْكِرَ وَ لَا اكْتَسَبَ شَيْئاً مِمَّا ذَكَرْتَ وَ لَكِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَى الْمَاءَ الْمَالِحَ عَلَى أَرْضٍ مَلْعُونَةٍ سَبْعَةَ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيَهَا ثُمَّ نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهَا ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً وَ هِيَ طِينَةٌ مَلْعُونَةٌ مِن حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ هِيَ طِينَةُ خَبَالٍ وَ هِيَ طِينَةُ أَعْدَائِنَا فَلَو أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ تَرَكَ طِينَتَهُم كَمَا أَخَذَهَا لَم تَرَوْهُم فِي خَلْقِ الْآدَمِيِّينَ وَ لَم يُقِرُّوا بِالشَّهَادَتَيْنِ وَ لَم يَصُومُوا وَ لَم يُصَلُّوا وَ لَم يُزَكُّوا وَ لَم يَحُجُّوا الْبَيْتَ وَ لَم تَرَوْا أَحَداً مِنْهُم بِحُسْنِ خُلُقٍ وَ لَكِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَمَعَ الطِّينَتَيْنِ طِينَتَكُم وَ طِينَتَهُم فَخَلَطَهُمَا وَ عَرَكَهُمَا عَرْكَ الْأَدِيمِ وَ مَزَجَهُمَا بِالْمَاءَيْنِ فَمَا رَأَيْتَ مِن أَخِيكَ مِن شَرِّ لَفْظٍ أَو زِنًا أَو شَيْ ءٍ مِمَّا ذَكَرْتَ مِن شُرْبِ مُسْكِرٍ أَو غَيْرِهِ فَلَيْسَ مِن جَوْهَرِيَّتِهِ وَ لَا مِن إِيمَانِهِ إِنَّمَا هُوَ بِمَسْحَةِ النَّاصِبِ اجْتَرَحَ هَذِهِ السَّيِّئَاتِ الَّتِي ذَكَرْتَ وَ مَا رَأَيْتَ مِنَ النَّاصِبِ مِن حُسْنِ وَجْهٍ وَ حُسْنِ خُلُقٍ أَو صَوْمٍ أَو صَلَاةٍ أَو حَجِّ بَيْتٍ أَو صَدَقَةٍ أَو مَعْرُوفٍ فَلَيْسَ مِن جَوْهَرِيَّتِهِ إِنَّمَا تِلْكَ الْأَفَاعِيلُ مِن مَسْحَةِ الْإِيمَانِ اكْتَسَبَهَا وَ هُوَ اكْتِسَابُ مَسْحَةِ الْإِيمَانِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ فَمَه قَالَ لِي يَا إِسْحَاقُ أَ يَجْمَعُ اللّه الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ فِي مَوْضِعٍ وَاحِدٍ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَزَعَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مَسْحَةَ الْإِيمَانِ مِنْهُم فَرَدَّهَا إِلَى شِيعَتِنَا وَ نَزَعَ مَسْحَةَ النَّاصِبِ بِجَمِيعِ مَا اكْتَسَبُوا مِنَ السَّيِّئَاتِ فَرَدَّهَا عَلَى أَعْدَائِنَا وَ عَادَ كُلُّ شَيْ ءٍ إِلَى عُنْصُرِهِ الْأَوَّلِ الَّذِي مِنْهُ ابْتَدَأَ أَ مَا رَأَيْتَ الشَّمْسَ إِذَا هِيَ بَدَت أَ لَا تَرَى لَهَا شُعَاعاً زَاجِراً مُتَّصِلًا بِهَا أَو بَائِناً مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الشَّمْسُ إِذَا هِيَ غَرَبَت بَدَأَ إِلَيْهَا الشُّعَاعُ كَمَا بَدَأَ مِنْهَا وَ لَو كَانَ بَائِناً مِنْهَا لَمَا بَدَأَ إِلَيْهَا قَالَ نَعَم يَا إِسْحَاقُ كُلُّ شَيْ ءٍ يَعُودُ إِلَى جَوْهَرِهِ الَّذِي مِنْهُ بَدَأَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ تُؤْخَذُ حَسَنَاتُهُم فَتُرَدُّ إِلَيْنَا وَ تُؤْخَذُ سَيِّئَاتُنَا فَتُرَدُّ إِلَيْهِم قَالَ إِي وَ اللّه الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَجِدُهَا فِي كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ نَعَم يَا إِسْحَاقُ قُلْتُ فِي أَيِّ مَكَانٍ قَالَ لِي يَا إِسْحَاقُ أَ مَا تَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللّه سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ وَ كانَ اللّه غَفُوراً رَحِيماً فَلَم يُبَدِّلِ اللّه سَيِّئَاتِهِم حَسَنَاتٍ إِلَّا لَكُم وَ اللّه يُبَدِّلُ لَكُمْ. علل الشرايع 2: 490

ابو اسحاق لیثى نیز نقل كرده كه محضر مبارك حضرت ابو جعفر محمد بن على الباقر (علیهما السلام) عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! بفرمایید آیا مؤمنى كه بصیرت دارد، چون معرفتش كمال یافت، مرتكب زنا مى شود.؟ حضرت فرمودند: خیر. عرض كردم: آیا لواط مى كند؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: دزدى مى نماید؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: شرب خمر مى كند؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: آیا كبیره اى از این كبائر یا فاحشه اى از فواحش را انجام مى دهد؟ فرمودند: خیر. عرض كردم: گناهى مى كند؟ فرمودند: آرى، (كه در چنین موقعی) او مؤمن گناهكارى است كه مُلمّ مى باشد. عرض كردم: معناى مُلمّ چیست؟ فرمودند: الملمّ بالذنب یعنى كسى كه گناهى مى كند ولى ملازم با آن نبوده و اصرار بر آن نمى ورزد. راوى مى گوید: عرض كردم: سبحان اللّه!خیلى جاى تعجب است كه مؤمن زنا و لواط و سرقت نمى كند و شراب نیاشامیده و كبیره اى از كبائر را مرتكب نشده و فاحشه اى از فواحش را انجام نمى دهد!! حضرت فرمودند: از كار خدا نباید تعجب نمود، حق تعالى آنچه را كه بخواهد انجام مى دهد و از فعلش سؤال نمى شود؛ ولى بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار مى گیرند، پس از چه

ص: 171

تعجّب كردى اى ابراهیم؟ سؤال كن و خوددارى نكن و شرم و حیا ننما، این علم را متكبّر و كسى كه از سؤال، حیاء مى كند فرا نمى گیرد.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! در بین پیروان شما كسانى را سراغ دارم كه شرب خمر نموده، راه را بر مردم مى بندند و راه ها را مخوف و خطرناك مى كنند، مرتكب زنا و لواط شده، ربا مى خورند، مبادرت به فواحش مى كنند، در خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن زكات، سستى از خود نشان مى دهند، قطع رحم مى نمایند و كبائر و معاصى كبیره را اتیان مى كنند؛ پس توجیه آن چیست و چرا مؤمنى كه شیعه شما است فاعل این قبایح مى باشد؟

حضرت فرمودند: اى ابراهیم! آیا در سینه ات غیر از این سؤال، سؤال دیگرى خلجان نمى كند؟ عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا! سؤالی بزرگ تر از این! حضرت فرمودند: آن سؤال چیست؟ عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آن سؤال این است كه از دشمنان و كسانى كه ناصبی بوده و به بغض شما متدین اند كسانى را یافته ام كه نماز زیاد خوانده و بسیار روزه گرفته، زكات اموالش را داده، حج و عمره نموده، بر جهاد، راغب و حریص بوده، افعال نیك و كردار پسندیده داشته، صله رحم نموده، حقوق برادران دینى اش را اداء كرده، در مالش با دیگران، رعایت مواسات را كرده، از شرب خمر دورى نموده، مرتكب زنا و لواط و سایر فواحش نمى گردد، منشأ آن چیست و چطور مى توان این را توجیه كرد؟ پس برایم این راز را گفته و برهان و بینه اش را بیان نمایید، به خدا سوگند كه فكرم را به خود مشغول كرده و خواب شب از من ربوده است.

ابواسحاق مى گوید: دیدم حضرت باقر (علیه السلام) تبسّم نموده و سپس فرمودند: اى ابراهیم! بیانى كه مشكلت را حل كند و سؤالت را جواب دهد، برایت ایراد خواهم نمود و علمى نهان از خزائن علم خدا را اظهار خواهم كرد. بگو اعتقاد این دو گروه (شیعیان عاصى و دشمنان مؤدّب به آداب) را چگونه یافته اى؟

عرض كردم: محبّین و شیعیان شما كه فاعل افعال یاد شده مى باشند كسانى هستند كه اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند كه دست از دوستى و ولایت شما برداشته و به سراغ غیر شما روند هرگز این كار را نمى كنند و اگر در راه دوستى شما با شمشیر، بینى هاى ایشان را ببُرند و نیز در این راه كشته شوند از این

ص: 172

راه برنگشته و دست از آن بر نمى دارند. و ناصبى ها را با آن اوصافی كه از ایشان برایتان نقل كردم، این طور دیده ام كه اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغیت دست كشیده و ولایت و دوستى شما را باور كنند، امكان ندارد و در راه محبّت طواغیت و ستمگران اگر با شمشیر بینى آنها را ببرند و یا كشته شوند حاضر نیستند از آن دست بردارند و اگر منقبتى از مناقب و فضیلتى از فضایل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گردیده و رنگشان تغییر كرده و آثار كراهت در صورتشان دیده مى شود و این به خاطر داشتن بغض شما و محبت ظالمان مى باشد.

راوى مى گوید: امام باقر (علیه السلام) تبسّم كرده و فرمودند:

اى ابراهیم! اینجا است كه ناصبى هاى عامل به اعمال یاد شده هلاك مى شوند و پیوسته در آتش فروزان دوزخ معذّب اند و از چشمه هاى آب گرم جهنم مى نوشند و به خاطر همین است كه خداى عزوجل مى فرماید: ما توجه به اعمال فاسد بى خلوص و بى حقیقت آنها نموده و تمام را باطل و نابود مى گردانیم. اى ابراهیم! آیا مى دانى سبب و سرّ آنچه گفتى چیست؟

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! برایم بیان كنید و برهانش را شرح دهید. حضرت فرمودند:

اى ابراهیم! خداوند تبارك و تعالى همواره عالم بوده و ایجاد نشده و همیشه موجود بوده و اشیاء را از هیچ آفریده و كسانى كه معتقدند خداوند اشیاء را از چیزى آفریده به او كفر ورزیده اند؛ زیرا آن چیزى كه اشیاء را از آن آفریده باید قدیم و با حق تعالى از ازل، موجودبوده باشد؛ در حالى كه این طور نیست؛ بلكه حق تعالى اشیاء را از هیچ آفریده، یكى از مخلوقات حق، زمین است كه آن را طیب و پاك آفرید و سپس آن را شكافت و از درونش آبی زلال و صاف و شیرین بیرون آورد و بر آن، ولایت ما اهل بیت را عرضه كرد، آب آن را

ص: 173

پذیرفت؛ سپس حق تعالى آن را هفت روز بر روى زمین جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، بعد آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى زمین را برداشت و آن را گل ائمه (علیهم السلام) قرار داد و بعد گل و لاى ته نشین شده آن گل را برداشت و از آن شیعیان ما را آفرید و اگر گل شما را اى ابراهیم به حال خود مى گذاشت همان طورى كه گل ما را به حال خود گذاشت البته شما و ما یك چیز مى شدیم.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! مگر خداوند با گل ما چه كرد؟ حضرت فرمودند:

خداوند متعال بعد از آن، زمین شور و ناپاك و متعفّنى را آفرید، آن را شكافت و آبى بد مزه و شور از آن بیرون آورد؛ سپس ولایت ما را بر آن عرضه داشت، و آن نپذیرفت، آن آب را بر زمین براى هفت روز جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت؛ سپس آب را برد و پس از آن، مقدارى از گل روى آن زمین را برداشت و از آن، طاغیان و پیشوایانشان را آفرید، بعد با ته نشینِ گل شما آن را ممزوج كرد و اگر گل آنها را به حال خود مى گذاشت و با گل شما ممزوج نمى كرد، شهادتین اصلا به زبان جارى نمى كردند، نماز نمى خواندند، روزه نمى گرفتند، زكات نمى دادند، حجّ به جا نمى آوردند، و امانت را به صاحبش رد نمى نمودند و اصلا در شكل و قیافه شباهتى به شما نداشتند و هیچ چیز گران تر و سخت تر بر مؤمن از این نیست كه دشمنش را به صورت خود ببیند.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! با این دو گل چه كرد؟ فرمودند:

این دو را با آب اوّل (آب شیرین و گوارا) و دوّم (آب شور بدمزه و متعفّن) با هم ممزوج كرد، بعد آن گل را مالید مثل مالیدن پوست؛ پس از آن، یك مشت از آن را برداشت و فرمود: این به طرف بهشت

ص: 174

باشد و باكى نیست، بعد مشتى دیگر برداشت و فرمود: این به طرف آتش و دوزخ باشد و باكى ندارم؛ سپس آن دو را مخلوط نمود؛ لذا از سنخ و طینت مؤمن بر سنخ كافر مالیده شد و از سنخ كافر نیز بر طینت مؤمن واقع شد، پس آنچه از شیعیان ما از قبیل زنا، لواط، ترك نماز، ترك روزه، ترك حجّ، ترك جهاد، خیانت یا كبیره اى از كبائر مى بینى، بدان كه ناشى است از طینت و عنصر ناصبیان كه با طینت مؤمن ممزوج گردیده و طینت ناصبى مقتضى اكتساب مآثم و فواحش و كبائر مى باشد. و آنچه كه از ناصبى مشاهده مى كنى از قبیل مواظبت بر نماز، روزه، زكات، حجّ، جهاد و ابواب خیر، ناشى از طینت مؤمن است كه با طینت ناصبى ممزوج شده و طینت مؤمن، مقتضى اكتساب حسنات و به كار گرفتن اسباب خیر و اجتناب از مآثم مى باشد.

بارى! وقتى این اعمال، بر حق تبارك و تعالى عرضه شود بفرماید: من عادل بوده، جور و ستم نمى كنم، منصف هستم و ظلم را روا نمى دارم، حاكم بوده و در حكم خود جور نكرده و از صواب میل به خطاء ننموده و از حق و واقع دور نمى شوم. اعمال زشتی را كه مؤمن مرتكب شده ملحق به سنخ ناصب و طینتش كنید و اعمال حسنه و پسندیده ای را كه ناصبى كسب نموده به سنخ مؤمن و طینت وى ملحق سازید. تمام این افعال را به اصل خود برگردانید، من خداوندى هستم كه معبودى غیر از من نیست، آگاه به آشكار و نهان هستم، من بر دل هاى بندگانممطّلع هستم، جور و ظلم نكرده، احدى را ملزم و مجبور به چیزی نكرده، مگر آنچه را كه قبل از آفرینشش از او سراغ دارم.

ص: 175

سپس حضرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند: اى ابراهیم! این آیه را بخوان.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! كدام آیه را؟ فرمودند: «قالَ مَعاذَ اللّه أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ»

یعنى: یوسف گفت: پناه به خدا كه ما در شرع خویش جز آنكه متاع خود را نزد او یافته ایم دیگرى را بگیریم كه اگر چنین كنیم بسیار مردم ستمكارى هستیم.

این فرموده حق تعالى در ظاهر همان معنایى را دارد كه از آن مى فهمید و به خدا سوگند در باطن عینا همان است كه من گفتم. اى ابراهیم! قرآن ظاهر و باطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد؛ سپس فرمودند: اى ابراهیم! به من بگو خورشید وقتى طلوع مى كند و شعاع نورش در شهرها و بلاد ظاهر مى گردد آیا این شعاع از قرص آفتاب جدا است یا به آن متّصل است؟

عرض كردم: در حالِ طلوع و بُروزش جدا از آن مى باشد. حضرت فرمودند:

آیا وقتى غروب مى كند و از انظار مخفى مى گردد، مگر نه این است كه این شعاع، متّصل به قرص خورشید است و به آن عود و بازگشت می كند؟ عرض كردم: آرى! فرمودند: هر چیزى به سنخ و اصل خودش باز مى گردد؛ لذا وقتى قیامت به پا شود خداوند عزوجل، سنخ ناصب و طینت او را با وزر و وبال هایش از مؤمن، جدا كرده و تمام را به ناصبی ملحق مى سازد. و سنخ مؤمن و طینت او را با ابواب خیر و تلاش های مثبتش از ناصبی جدا مى كند و تمام را به مؤمن ملحق مى سازد. حال تودر اینجا ظلم و ستم مى بینى؟ عرض كردم: خیر اى فرزند رسول خدا !. حضرت فرمودند: به خدا سوگند! این حكمى است كه فاصل بین حقّ و باطل و قاطع و حتمى بوده و حكمى است

ص: 176

عادلانه و آشكار، او از آنچه انجام مى دهد سؤال نشده؛ ولى بندگان از اعمالشان بازخواست مى شوند.

اى ابراهیم! این حكم به حقّ و صواب از ناحیه پروردگارت بوده و تو از شك كنندگان در آن مباش كه این حكم ملكوت می باشد.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! حكم ملكوت چیست؟ فرمودند:

حكم اللّه و حكم انبیائش و قصّه ی خضر و موسى، زمانى كه موسى خواست با آن حضرت همراه باشد؛ لذا خضر به آن حضرت گفت: تو هرگز نمى توانى كه با من صبر پیشه كنى و چگونه صبر توانى كرد بر چیزى كه اصلا از آن آگهى نیافته اى؟.

اى ابراهیم! بفهم و تعقّل كن، موسى بر خضر انكار كرد و افعال او را شنیع و منكر دانست تا این كه خضر به او گفت: اى موسى! از پیش خود این افعال را انجام نداده؛ بلكه به دستور حق تعالى بوده است.

اى ابراهیم! اینها كه به تو گفتم، سخن قرآن است و كتاب خداست كه از جانب او خبر مى دهد، كسى كه یك حرف از قرآن را ردّ كند كافر و مشرك است و خداى عزوجل را ردّ كرده است.

لیثى مى گوید: من در حالى كه این آیات را چهل سال بود كه مى خواندم؛ ولی معناى آنها را نفهمیده بودم مگر آن روز. عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! چقدر عجیب و شگفت انگیز است!! آیا اعمال حسنه و كردار نیك دشمنان را مى گیرند و به شیعیان شما مى دهند و در مقابل، اعمال زشت دوستان شما را اخذ كرده و بر مبغضین شما رد مى كنند؟ حضرت فرمودند:

آرى! خدایى كه معبودى غیر از او نیست، شكافنده حبّه و آفریننده انسان و ایجاد كننده زمین و آسمان است هرگز خبری نمى دهد مگر آنكه خبرش راست و حقّ بوده و من نیز به تو خبر نمى دهم مگر آنكه

ص: 177

راست باشد. خدا ظلم به بندگانش نمى كند، او ظلّام نسبت به عباد نیست و آنچه به تو خبر دادم تمامش در قرآن موجود مى باشد.

عرض كردم: این اخبار عینا در قرآن مى باشد؟ فرمودند:

بلى! در بیش از سى موضع از قرآن مى باشد. آیا دوست دارى بر تو آیاتش را قرائت كنم؟ عرض كردم: بلى اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: خداوند متعال مى فرماید: «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَي ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ وَ لَيحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِم»(1) یعنی: كسانى كه كافر شده اند به كسانى كه ایمان آورده اند مى گویند راه ما را پیروى كنید و گناهانتان به گردن ما ولى چیزى از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت، قطعا آنان دروغگویان ند و قطعا بارهاى گران (معصیت) خودشان و بارهاى گران دیگر را با بارهاى گران خود برخواهند گرفت. آیا زیادتر براى بگویم؟ عرض كردم: آرى! اى فرزند رسول خدا!.

حضرت فرمودند: «ليحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يوْمَ الْقِيامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يضِلُّونَهُمْ بِغَيرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يزِرُونَ»(2)

یعنی: تا آنكه آنان در نتیجه انكار روز قیامت، بار سنگین گناه خود را با بار گناه كسانى كه از جهل گمراهشان كردند به دوش نهند. آیا دوست دارى زیادتر برایت بگویم؟

عرض كردم: آرى! اى فرزند رسول خدا !. حضرت فرمودند: «فَأُوْلئِكَ يبَدِّلُ اللّه سَيئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللّه غَفُوراً رَحِيماً.»(3)یعنی: پس خدا

ص: 178


1- . عنكبوت 12 و 13
2- . نحل: 25
3- . فرقان: 70

گناهان آنها را به ثواب مبدل گرداند كه خداوند در حق بندگان بسیار مهربان است.

مقصود این است كه خداوند اعمال زشت شیعیان ما را به حسنات و افعال پسندیده تبدیل فرموده و اعمال حسنه دشمنانمان را به سیئات و كردارهاى زشت مبدّل مى نماید و قسم به جلال حق، كه این از عدل و انصاف بارى تعالى بوده و براى قضاء و حكم الهى ردّى نبوده و او سمیع و علیم است. سپس امام (علیه السلام) فرمودند: آیا از قرآن برایت راجع به امر مزاج و دو طینت مؤمن و مخالف شاهد نیاورم؟

عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا! حضرت فرمودند: «الَّذِينَ يجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ.»(1) یعنی: آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى كنند مگر آنكه لممى «یعنى گناه صغیره» از آنها سر زند كه مغفرت پروردگار بسیار وسیع است و خدا به حال شما بندگان آگاه تر است زیرا او شما را از خاك زمین آفریده است.

منظور از خاك زمین درآیه، زمین طیب و پاك، و زمین متعفّن و ناپاك است.

و فرموده: «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى»(2) یعنی: و خودستایى نكنید. او كه آفریننده است به حال هر كه متّقى است داناتر است.

خدا مى فرماید: هیچ یك از شما به كثرت نماز و روزه اش افتخار نكند و زیاد زكات دادن و حجّ به جا آوردنش را در نظر نگیرد؛ زیرا خداىمتعال به پرهیزكاران از شما داناتر است و این گونه خودستایى ها از لمم محسوب مى شود كه مربوط به مزاج است. آیا زیادتر برایت

ص: 179


1- . نجم: 32
2- . نجم: 32

بگویم؟ عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا!. حضرت فرمودند: «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللّه»(1) یعنى همان گونه كه شما را پدید آورد [به سوى او] برمى گردید. خدا گروهى را هدایت نموده و گروهى گمراهى بر آنان ثابت شده است؛ زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستانِ خود گرفته اند و مى پندارند كه راه یافتگانند.

منظور، ائمه و پیشوایان جور هستند، نه پیشوایان حقّ و عادل و آنهایند كه گمان مى كنند كه به راست هدایت یافته اند. ای ابا اسحاق! این مطلب و معانى را دریاب كه به خدا سوگند اینها از احادیث گرانبها و شریف و باطن اسرار ما و از گنج هاى نهانى خزائن ما مى باشد، برگرد و احدى را بر اسرار ما مطّلع مكن مگر مؤمنى كه بصیرت داشته باشد و مراقب باش كه اگر سرّ ما را نزد نااهلان فاش كردی در جان و مال و اهل و عیالت، دچار بلا و گرفتاری خواهی شد.(2)

ص: 180


1- . اعراف: 29 و 30
2- . عَن أَبِي إِسْحَاقَ اللَّيْثِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ (علیه السلام) يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه أَخْبِرْنِي عَنِ الْمُؤْمِنِ الْمُسْتَبْصِرِ إِذَا بَلَغَ فِي الْمَعْرِفَةِ وَ كَمَلَ هَل يَزْنِي قَالَ اللّهمَّ لَا قُلْتُ فَيَلُوطُ قَالَ اللّهمَّ لَا قُلْتُ فَيَسْرِقُ قَالَ لَا قُلْتُ فَيَشْرَبُ الْخَمْرَ قَالَ لَا قُلْتُ فَيَأْتِي بِكَبِيرَةٍ مِن هَذِهِ الْكَبَائِرِ أَو فَاحِشَةٍ مِن هَذِهِ الْفَوَاحِشِ قَالَ لَا قُلْتُ فَيُذْنِبُ ذَنْباً قَالَ نَعَم وَ هُوَ مُؤْمِنٌ مُذْنِبٌ مُسْلِمٌ قُلْتُ مَا مَعْنَى مُسْلِمٍ قَالَ الْمُسْلِمُ بِالذَّنْبِ لَا يَلْزَمُهُ وَ لَا يَصِيرُ [يُصِرُّ] عَلَيْهِ قَالَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ اللّه مَا أَعْجَبَ هَذَا لَا يَزْنِي وَ لَا يَلُوطُ وَ لَا يَسْرِقُ وَ لَا يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ لَا يَأْتِي كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ وَ لَا فَاحِشَةً فَقَالَ لَا عَجَبَ مِن أَمْرِ اللّه إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُم يُسْئَلُونَ فَمِمَّ عَجِبْتَ يَا إِبْرَاهِيمُ سَل وَ لَا تَسْتَنْكِف وَ لَا تَسْتَحْسِر فَإِنَّ هَذَا الْعِلْمَ لَا يَتَعَلَّمُهُ مُسْتَكْبِرٌ وَ لَا مُسْتَحْسِرٌ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه إِنِّي أَجِدُ مِن شِيعَتِكُم مَن يَشْرَبُ وَ يَقْطَعُ الطَّرِيقَ وَ يَحِيفُ السَّبِيلَ وَ يَزْنِي وَ يَلُوطُ وَ يَأْكُلُ الرِّبَا وَ يَرْتَكِبُ الْفَوَاحِشَ وَ يَتَهَاوَنُ بِالصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الزَّكَاةِ وَ يَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ يَأْتِي الْكَبَائِرَ فَكَيْفَ هَذَا وَ لِمَ ذَاكَ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ هَل يَخْتَلِجُ فِي صَدْرِكَ شَيْ ءٌ غَيْرُ هَذَا قُلْتُ نَعَم يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه أُخْرَى أَعْظَمُ مِن ذَلِكَ فَقَالَ وَ مَا هُوَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ قَالَ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه وَ أَجِدُ مِن أَعْدَائِكُم وَ مُنَاصِبِيكُم مَن يُكْثِرُ مِنَ الصَّلَاةِ وَ مِنَ الصِّيَامِ وَ يُخْرِجُ الزَّكَاةَ وَ يُتَابِعُ بَيْنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ يَحُضُّ عَلَى الْجِهَادِ وَ يَأْثَرُ عَلَى الْبِرِّ وَ عَلَى صِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ يَقْضِي حُقُوقَ إِخْوَانِهِ وَ يُوَاسِيهِم مِن مَالِهِ وَ يَتَجَنَّبُ شُرْبَ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ اللِّوَاطَ وَ سَائِرَ الْفَوَاحِشِ فَمِمَّ ذَاكَ وَ لِمَ ذَاكَ فَسِّرْهُ لِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه وَ بَرْهِنْهُ وَ بَيِّنْهُ فَقَد وَ اللّه كَثُرَ فِكْرِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ ضَاقَ ذَرْعِي قَالَ فَتَبَسَّمَ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ خُذ إِلَيْكَ بَيَاناً شَافِياً فِيمَا سَأَلْتَ وَ عِلْماً مَكْنُوناً مِن خَزَائِنِ عِلْمِ اللّه وَ سِرِّهِ أَخْبِرْنِي يَا إِبْرَاهِيمُ كَيْفَ تَجِدُ اعْتِقَادَهُمَا قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه أَجِدُ مُحِبِّيكُم وَ شِيعَتَكُم عَلَى مَا هُم فِيهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِن أَفْعَالِهِم لَو أُعْطِيَ أَحَدُهُم مِمَّا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَن يَزُولَ عَن وَلَايَتِكُم وَ مَحَبَّتِكُم إِلَى مُوَالاةِ غَيْرِكُم وَ إِلَى مَحَبَّتِهِم مَا زَالَ وَ لَو ضُرِبَت خَيَاشِيمُهُ بِالسُّيُوفِ فِيكُم وَ لَو قُتِلَ فِيكُم مَا ارْتَدَعَ وَ لَا رَجَعَ عَن مَحَبَّتِكُم وَ وَلَايَتِكُم وَ أَرَى النَّاصِبَ عَلَى مَا هُوَ عَلَيْهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِن أَفْعَالِهِم لَو أُعْطِيَ أَحَدُهُم مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَن يَزُولَ عَن مَحَبَّةِ الطَّوَاغِيتِ وَ مُوَالاتِهِم إِلَى مُوَالاتِكُم مَا فَعَلَ وَ لَا زَالَ وَ لَو ضُرِبَت خَيَاشِيمُهُ بِالسُّيُوفِ فِيهِم وَ لَو قُتِلَ فِيهِم مَا ارْتَدَعَ وَ لَا رَجَعَ وَ إِذَا سَمِعَ أَحَدُهُم مَنْقَبَةً لَكُم وَ فَضْلًا اشْمَأَزَّ مِن ذَلِكَ وَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ وَ رُئِيَ كَرَاهِيَةُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ بُغْضاً لَكُم وَ مَحَبَّةً لَهُم قَالَ فَتَبَسَّمَ الْبَاقِرُ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ هَاهُنَا هَلَكَتِ الْعَامِلَةُ النَّاصِبَةُ تَصْلى ناراً حامِيَةً تُسْقى مِن عَيْنٍ آنِيَةٍ وَ مِن أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً وَيْحَكَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَ تَدْرِي مَا السَّبَبُ وَ الْقِصَّةُ فِي ذَلِكَ وَ مَا الَّذِي قَد خَفِيَ عَلَى النَّاسِ مِنْهُ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَبَيِّنْهُ لِي وَ اشْرَحْهُ وَ بَرْهِنْهُ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَم يَزَل عَالِماً قَدِيماً خَلَقَ الْأَشْيَاءَ لَا مِن شَيْ ءٍ وَ مَن زَعَمَ أَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِن شَيْ ءٍ فَقَد كَفَرَ لِأَنَّهُ لَو كَانَ ذَلِكَ الشَّيْ ءُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ الْأَشْيَاءَ قَدِيماً مَعَهُ فِي أَزَلِيَّتِهِ وَ هُوِيَّتِهِ كَانَ ذَلِكَ أَزَلِيّاً بَل خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا لَا مِن شَيْ ءٍ فَكَانَ مِمَّا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَرْضاً طَيِّبَةً ثُمَّ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءً عَذْباً زُلَالًا فَعَرَضَ عَلَيْهَا وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَبِلَتْهَا فَأَجْرَى ذَلِكَ الْمَاءَ عَلَيْهَا سَبْعَةَ أَيَّامٍ حَتَّى طَبَّقَهَا وَ عَمَّهَا ثُمَّ نَضَبَ ذَلِكَ الْمَاءَ عَنْهَا وَ أَخَذَ مِن صَفْوَةِ ذَلِكَ الطِّينِ طِيناً فَجَعَلَهُ طِينَ الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) ثُمَّ أَخَذَ ثُفْلَ ذَلِكَ الطِّينِ فَخَلَقَ مِنْهُ شِيعَتَنَا وَ لَو تَرَكَ طِينَتَكُم يَا إِبْرَاهِيمُ عَلَى حَالِهِ كَمَا تَرَكَ طِينَتَنَا لَكُنْتُم وَ نَحْنُ شَيْئاً وَاحِداً قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَمَا فَعَلَ بِطِينَتِنَا قَالَ أُخْبِرُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ ذَلِكَ أَرْضاً سَبِخَةً خَبِيثَةً مُنْتِنَةً ثُمَّ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءً أُجَاجاً آسِناً مَالِحاً فَعَرَضَ عَلَيْهَا وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَم تَقْبَلْهَا فَأَجْرَى ذَلِكَ الْمَاءَ عَلَيْهَا سَبْعَةَ أَيَّامٍ حَتَّى طَبَّقَهَا وَ عَمَّهَا ثُمَّ نَضَبَ ذَلِكَ الْمَاءُ عَنْهَا ثُمَّ أَخَذَ مِن ذَلِكَ الطِّينِ فَخَلَقَ مِنْهُ الطُّغَاةَ وَ أَئِمَّتَهُم ثُمَّ مَزَجَهُ بِثُفْلِ طِينَتِكُم وَ لَو تَرَكَ طِينَتَهُم عَلَى حَالِهِ وَ لَم يَمْزُج بِطِينَتِكُم لَم يَشْهَدُوا الشَّهَادَتَيْنِ وَ لَا صَلَّوْا وَ لَا صَامُوا وَ لَا زَكَّوْا وَ لَا حَجُّوا وَ لَا أَدَّوْا أَمَانَةً وَ لَا أَشْبَهُوكُم فِي الصُّوَرِ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ أَكْبَرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ مِن أَن يَرَى صُورَةَ عَدُوِّهِ مِثْلَ صُورَتِهِ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَمَا صَنَعَ بِالطِّينَتَيْنِ قَالَ مَزَجَ بَيْنَهُمَا بِالْمَاءِ الْأَوَّلِ وَ الْمَاءِ الثَّانِي ثُمَّ عَرَكَهَا عَرْكَ الْأَدِيمِ ثُمَّ أَخَذَ مِن ذَلِكَ قَبْضَةً فَقَالَ هَذِهِ إِلَى الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِي وَ أَخَذَ قَبْضَةً أُخْرَى وَ قَالَ هَذِهِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي ثُمَّ خَلَطَ بَيْنَهُمَا فَوَقَعَ مِن سِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ طِينَتِهِ عَلَى سِنْخِ الْكَافِرِ وَ طِينَتِهِ وَ وَقَعَ مِن سِنْخِ الْكَافِرِ وَ طِينَتِهِ عَلَى سِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ طِينَتِهِ فَمَا رَأَيْتَهُ مِن شِيعَتِنَا مِن زِنًا أَو لِوَاطٍ أَو تَرْكِ صَلَاةٍ أَو صِيَامٍ أَو حَجٍّ أَو جِهَادٍ أَو خِيَانَةٍ أَو كَبِيرَةٍ مِن هَذِهِ الْكَبَائِرِ فَهُوَ مِن طِينَةِ النَّاصِبِ وَ عُنْصُرِهِ الَّذِي قَد مُزِجَ فِيهِ لِأَنَّ مِن سِنْخِ النَّاصِبِ وَ عُنْصُرِهِ وَ طِينَتِهِ اكْتِسَابَ الْمَآثِمِ وَ الْفَوَاحِشِ وَ الْكَبَائِرِ وَ مَا رَأَيْتَ مِنَ النَّاصِبِ وَ مُوَاظَبَتِهِ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ أَبْوَابِ الْبِرِّ فَهُوَ مِن طِينَةِ الْمُؤْمِنِ وَ سِنْخِهِ الَّذِي قَد مُزِجَ فِيهِ لِأَنَّ مِن سِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ عُنْصُرِهِ وَ طِينَتِهِ اكْتِسَابَ الْحَسَنَاتِ وَ اسْتِعْمَالَ الْخَيْرِ وَ اجْتِنَابَ الْمَآثِمِ فَإِذَا عُرِضَت هَذِهِ الْأَعْمَالُ كُلُّهَا عَلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ أَنَا عَدْلٌ لَا أَجُورُ وَ مُنْصِفٌ لَا أَظْلِمُ وَ حَكَمٌ لَا أَحِيفُ وَ لَا أَمِيلُ وَ لَا أَشْطُطُ أَلْحِقُوا الْأَعْمَالَ السَّيِّئَةَ الَّتِي اجْتَرَحَهَا الْمُؤْمِنُ بِسِنْخِ النَّاصِبِ وَ طِينَتِهِ وَ أَلْحِقُوا الْأَعْمَالَ الْحَسَنَةَ الَّتِي اكْتَسَبَهَا النَّاصِبُ بِسِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ طِينَتِهِ رُدُّوهَا كُلَّهَا إِلَى أَصْلِهَا فَإِنِّي أَنَا اللّه لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى وَ أَنَا الْمُطَّلِعُ عَلَى قُلُوبِ عِبَادِي لَا أَحِيفُ وَ لَا أَظْلِمُ وَ لَا أَلْزِمُ أَحَداً إِلَّا مَا عَرَفْتُهُ مِنْهُ قَبْلَ أَن أَخْلُقَهُ ثُمَّ قَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام) يَا إِبْرَاهِيمُ اقْرَأ هَذِهِ الْآيَةَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه أَيَّةَ آيَةٍ قَالَ قَوْلَهُ تَعَالَى قالَ مَعاذَ اللّه أَن نَأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ هُوَ فِي الظَّاهِرِ مَا تَفْهَمُونَهُ وَ هُوَ وَ اللّه فِي الْبَاطِنِ هَذَا بِعَيْنِهِ يَا إِبْرَاهِيمُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِي يَا إِبْرَاهِيمُ عَنِ الشَّمْسِ إِذَا طَلَعَت وَ بَدَا شُعَاعُهَا فِي الْبُلْدَانِ أَ هُوَ بَائِنٌ مِنَ الْقُرْصِ قُلْتُ فِي حَالِ طُلُوعِهِ بَائِنٌ قَالَ أَ لَيْسَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ اتَّصَلَ ذَلِكَ الشُّعَاعُ بِالْقُرْصِ حَتَّى يَعُودَ إِلَيْهِ قُلْتُ نَعَم قَالَ كَذَلِكَ يَعُودُ كُلُّ شَيْ ءٍ إِلَى سِنْخِهِ وَ جَوْهَرِهِ وَ أَصْلِهِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَزَعَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ سِنْخَ النَّاصِبِ وَ طِينَتَهُ مَعَ أَثْقَالِهِ وَ أَوْزَارِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ فَيُلْحِقُهَا كُلَّهَا بِالنَّاصِبِ وَ يَنْزِعُ سِنْخَ الْمُؤْمِنِ وَ طِينَتَهُ مَعَ حَسَنَاتِهِ وَ أَبْوَابِ بِرِّهِ وَ اجْتِهَادِهِ مِنَ النَّاصِبِ فَيُلْحِقُهَا كُلَّهَا بِالْمُؤْمِنِ أَ فَتَرَى هَاهُنَا ظُلْماً وَ عُدْوَاناً قُلْتُ لَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَالَ هَذَا وَ اللّه الْقَضَاءُ الْفَاصِلُ وَ الْحُكْمُ الْقَاطِعُ وَ الْعَدْلُ الْبَيِّنُ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُم يُسْئَلُونَ هَذَا يَا إِبْرَاهِيمُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلا تَكُن مِنَ الْمُمْتَرِينَ هَذَا مِن حُكْمِ الْمَلَكُوتِ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه وَ مَا حُكْمُ الْمَلَكُوتِ قَالَ حُكْمُ اللّه وَ حُكْمُ أَنْبِيَائِهِ وَ قِصَّةُ الْخَضِرِ وَ مُوسَى (علیه السلام) حِينَ اسْتَصْحَبَهُ فَقَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَم تُحِط بِهِ خُبْراً افْهَم يَا إِبْرَاهِيمُ وَ اعْقِل أَنْكَرَ مُوسَى عَلَى الْخَضِرِ وَ اسْتَفْظَعَ أَفْعَالَهُ حَتَّى قَالَ لَهُ الْخَضِرُ يَا مُوسَى مَا فَعَلْتُهُ عَن أَمْرِي إِنَّمَا فَعَلْتُهُ عَن أَمْرِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مَن هَذَا وَيْحَكَ يَا إِبْرَاهِيمُ قُرْآنٌ يُتْلَى وَ أَخْبَارٌ تُؤْثَرُ عَنِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مَن رَدَّ مِنْهَا حَرْفاً فَقَد كَفَرَ وَ أَشْرَكَ وَ رَدَّ عَلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّيْثِيُّ فَكَأَنِّي لَم أَعْقِلِ الْآيَاتِ وَ أَنَا أَقْرَؤُهَا أَرْبَعِينَ سَنَةً إِلَّا ذَلِكَ الْيَوْمَ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه مَا أَعْجَبَ هَذَا تُؤْخَذُ حَسَنَاتُ أَعْدَائِكُم فَتُرَدُّ عَلَى شِيعَتِكُم وَ تُؤْخَذُ سَيِّئَاتُ مُحِبِّيكُم فَتُرَدُّ عَلَى مُبْغِضِيكُم قَالَ إِي وَ اللّه الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَالِقِ الْحَبَّةِ وَ بَارِئِ النَّسَمَةِ وَ فَاطِرِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ مَا أَخْبَرْتُكَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَا أَتَيْتُكَ إِلَّا بِالصِّدْقِ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّه وَ مَا اللّه بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ إِنَّ مَا أَخْبَرْتُكَ لَمَوْجُودٌ فِي الْقُرْآنِ كُلَّهُ قُلْتُ هَذَا بِعَيْنِهِ يُوجَدُ فِي الْقُرْآنِ قَالَ نَعَم يُوجَدُ فِي أَكْثَرَ مِن ثَلَاثِينَ مَوْضِعاً فِي الْقُرْآنِ أَ تُحِبُّ أَن أَقْرَأَ ذَلِكَ عَلَيْكَ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَقَالَ قَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِل خَطاياكُم وَ ما هُم بِحامِلِينَ مِن خَطاياهُم مِن شَيْ ءٍ إِنَّهُم لَكاذِبُونَ وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُم وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِم الْآيَةَ أَزِيدُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَالَ لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُم كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِن أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ أَ تُحِبُّ أَن أَزِيدَكَ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَالَ فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللّه سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ وَ كانَ اللّه غَفُوراً رَحِيماً يُبَدِّلُ اللّه سَيِّئَاتِ شِيعَتِنَا حَسَنَاتٍ وَ يُبَدِّلُ اللّه حَسَنَاتِ أَعْدَائِنَا سَيِّئَاتٍ وَ جَلَالِ اللّه وَ وَجْهِ اللّه إِنَّ هَذَا لَمِن عَدْلِهِ وَ إِنْصَافِهِ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ أَ لَم أُبَيِّن لَكَ أَمْرَ الْمِزَاجِ وَ الطِّينَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَالَ اقْرَأ يَا إِبْرَاهِيمُ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُم إِذ أَنْشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ يَعْنِي مِنَ الْأَرْضِ الطَّيِّبَةِ وَ الْأَرْضِ الْمُنْتِنَةِ فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُم هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى يَقُولُ لَا يَفْتَخِر أَحَدُكُم بِكَثْرَةِ صَلَاتِهِ وَ صِيَامِهِ وَ زَكَاتِهِ وَ نُسُكِهِ لِأَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى مِنْكُم فَإِنَّ ذَلِكَ مِن قِبَلِ اللَّمَمِ وَ هُوَ الْمِزَاجُ أَزِيدُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه قَالَ كَما بَدَأَكُم تَعُودُونَ فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِن دُونِ اللّه يَعْنِي أَئِمَّةَ الْجَوْرِ دُونَ أَئِمَّةِ الْحَقِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ خُذْهَا إِلَيْكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ فَوَ اللّه إِنَّهُ لَمِن غُرَرِ أَحَادِيثِنَا وَ بَاطِنِ سَرَائِرِنَا وَ مَكْنُونِ خَزَائِنِنَا وَ انْصَرِف وَ لَا تُطْلِع عَلَى سِرِّنَا أَحَداً إِلَّا مُؤْمِناً مُسْتَبْصِراً فَإِنَّكَ إِن أَذَعْتَ سِرَّنَا بُلِيتَ فِي نَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ أَهْلِكَ وَ وُلْدِك. علل الشرايع 2: 606

ص: 181

عبداللّه بن سنان نیز مى گوید: راجع به اوّلین مخلوق پروردگار بلند مرتبه از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم؟ حضرت فرمودند:

اوّلین مخلوق خداوند، موجودى است كه هر موجود دیگرى از آن آفریده شده. عرضه داشتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمودند: آب، و شرح این ماجرا آن است كه: خداوند تبارك و تعالى دو دریاى آب آفرید، یكى از آن دو، شیرین و دیگرى شور بود؛ پس از ایجاد آنها نظر به آب شیرین نمود او را صدا زده و فرمود: اى دریا!. آب جواب داد: لبیك و سعدیك. خدای متعال فرمود: بركت و رحمت من در تو

ص: 182

است و اهل طاعت و بهشتم را از تو مى آفرینم. سپس به آب شور نظر كرده و فرمود: اى دریا !. آب جواب نداد. حضرت حق دوباره بلكه تا سه مرتبه آن را مورد خطاب قرار داد؛ ولى آن دریا جواب نداد. خدای تبارك و تعالى فرمود: لعنت من بر تو باد و از تو اهل معصیت و ساكنین در دوزخ را ایجاد مى كنم.سپس به هر دو امر فرمود تا با هم آمیخته شوند و به خاطر همین آمیختن و امتزاج بود كه مؤمن از كافر و كافر از مؤمن متولّد مى گردد.(1)

علت اختلاف طینت ها در عالم ذرّ و تفاوت درجات عباد در دنیا و معنای السابقون السابقون

نكته ی مهم دیگری كه از روایات عالم ذرّ فهمیده می شود این است كه درجات دنیا وابستگی مستقیمی به اختیارات عوالم پیشین دارد.بدین معنا كه خدا كسانی را در دنیا به رسالت و... برگزیده كه در عالم ذرّ از دیگران پیشی گرفته اند و البته این امر، شامل آل محمد (علیهم السلام) نمی شود؛ چرا كه ایشان پیش از عالم ارواح، در جهانی به نام عالم انوار كه مختص خوشان بوده برگزیده شده و از "عالین" بوده اند؛ بلكه خود، یكی از اركان مواثیق الهی كه خدا از خلقش گرفته است بوده و اگر خود در امتثال امری در عالم ذرّ از سایرین سبقت گرفته اند از روی ادب چنین كرده و ایشان در هر درجه ای از سایرین بالاترند. در هر صورت، دنیا ادامه ی راه بشریت است؛ هر طور كه در عوالم پیشین اختیار نموده باشند در دنیا نیز به همان راه خواهند رفت. آن زمان كه خدا از ایشان پیمان گرفت، به مقدار پذیرش پیمان، به ایشان مقام داد و زمانی كه فرمود به سوی آتش حركت كنید هر كه زودتر امتثال امر نمود به درجات بالاتر نائل شد.

داود بن كثیر رقی گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: مرا از آیه «وَ السَّابِقُونَ

ص: 183


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَن أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مَا خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ شَيْ ءٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هُوَ قَالَ الْمَاءُ قَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمَاءَ بَحْرَيْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ وَ الْآخَرُ مِلْحٌ فَلَمَّا خَلَقَهُمَا نَظَرَ إِلَى الْعَذْبِ فَقَالَ يَا بَحْرُ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ قَالَ فِيكَ بَرَكَتِي وَ رَحْمَتِي وَ مِنْكَ أَخْلُقُ أَهْلَ طَاعَتِي وَ جَنَّتِي ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الْآخَرِ فَقَالَ يَا بَحْرُ فَلَم يُجِب فَأَعَادَ عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يَا بَحْرُ فَلَم يُجِب فَقَالَ عَلَيْكَ لَعْنَتِي وَ مِنْكَ أَخْلُقُ أَهْلَ مَعْصِيَتِي وَ مَن أَسْكَنْتُهُ نَارِي ثُمَّ أَمَرَهُمَا أَن يَمْتَزِجَا فَامْتَزَجَا قَالَ فَمِن ثَمَّ يَخْرُجُ الْمُؤْمِنُ مِنَ الْكَافِرِ وَ الْكَافِرُ مِنَ الْمُؤْمِنِ. بحار الأنوار 5: 240

السَّابِقُونَ أُولئِك الْمقرّبونَ» خبر دهید. امام (علیه السلام) فرمودند:

خدای تعالی این گفتار را در روزی دو هزار سال پیش از آنكه (بدن ها) را خلق فرماید و آن زمان كه ایشان را در عالم میثاق خلق كرد بیان فرمود.

عرض كردم: آیه را برایم تفسیر فرمایید. فرمودند:

زمانی كه خدای عزوجل اراده فرمود مخلوقات را بیافریند، آنان را از گل آفرید و برای آنها آتشی افروخت و دستور داد كه داخل آتش شوید، پس اوّلین كسی كه داخل آن شد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و نُه نفر از امامان (علیهم السلام) بودند كه یكی پس از دیگری وارد شدند،و سپس شیعیان ایشان از آنها پیروی كردند؛ پس به خدا سوگند! آنها پیشی گیرندگان هستند.(1)

همو از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

وقتى خدای عزوجل اراده نمود كه مخلوقات را ایجاد كند، ایشان را آفرید و در مقابل خودش منتشر و پراكنده ساخت؛ سپس به ایشان فرمود: پروردگار شما كیست؟ اوّلین موجودى كه سخن گفت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمّه هدى صلوات اللّه علیهم اجمعین بودند، كه گفتند: تو پروردگار ما هستى. پس حضرت حق تبارك و تعالى ایشان را حامل علم و دین قرار داد؛ سپس به فرشتگان فرمود: ایشان حاملین دین و علم من بوده و امینهاى من در بین مخلوقاتم مى باشند، ایشان مسئول خلائق هستند؛ سپس به بنى آدم گفته شد:

ص: 184


1- . عَن دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ قَالَ نَطَقَ اللّه بِهَا يَوْمَ ذَرَأَ الْخَلْقَ فِي الْمِيثَاقِ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَي عَامٍ فَقُلْتُ فَسِّر لِي ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُم مِن طِينٍ وَ رَفَعَ لَهُم نَاراً فَقَالَ ادْخُلُوهَا فَكَانَ أَوَّلَ مَن دَخَلَهَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ ثُمَّ أَتْبَعَهُم بِشِيعَتِهِم فَهُم وَ اللّه السَّابِقُونَ. غيبة نعماني: 90

اقرار كنید به ربوبیت خدا و وجوب طاعت و ولایت این چند نفر (رسول خدا و ائمه (علیهم السلام) ). بنى آدم گفتند: بلى! پروردگارا! اقرار نمودیم. خداوند عزوجل به فرشتگان فرمود: شما شاهد اقرار بنى آدم باشید. فرشتگان گفتند: ما شاهد هستیم كه بنى آدم در فردا نگویند ما از این معنا (ربوبیت خدا و ولایت حضرات معصومین (علیهم السلام) ) غافل بودیم یا بگویند: پدران ما قبلاً شرك ورزیده و ما هم فرزندان ایشان بوده كه بعد از آنها آمده ایم و تابع ایشانیم، آیا ما را به واسطه فعل آنهایى كه كار باطلى انجام داده اند هلاك و عذاب مى كنى. سپس امام (علیه السلام) به داود رقّى فرمودند: اى داود! ولایت ما در عالم میثاق، مورد تأكید قرار گرفت و خدا آن را بر خلایق، مسلّم و مسجّل ساخت.(1)

در حدیث دیگری راوی از امام صادق و یا امام كاظم (علیهما السلام) نقل كرده كه فرمودند:خداوند به آبی فرمود: گوارا و شیرین باش كه از تو بهشتم و اهل اطاعتم را می آفرینم و به آبی فرمود: شور و تلخ باش كه از تو آتش و اهل معصیتم را می آفرینم؛ سپس آن دو آب را بر گِل جاری ساخت. سپس مشتی با دست راست گرفت و آنها را مانند ذرّه هایی آفرید. سپس آنها را برخودشان گواه ساخت؛ و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و اطاعت من بر شما واجب نیست؟ گفتند: آری! پس به آتش فرمود: آتش باش. ناگهان آتشی افروخته شد و به آنها فرمود: در آن بیفتید. بعضی از آنها در رفتن شتاب كردند و بعضی از آنها با تأخیر

ص: 185


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أَرَادَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُم وَ نَشَرَهُم بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُم مَن رَبُّكُم فَأَوَّلُ مَن نَطَقَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِم أَجْمَعِينَ فَقَالُوا أَنْتَ رَبُّنَا فَحَمَّلَهُمُ الْعِلْمَ وَ الدِّينَ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ هَؤُلَاءِ حَمَلَةُ دِينِي وَ عِلْمِي وَ أُمَنَائِي فِي خَلْقِي وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ أَقِرُّوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالطَّاعَةِ وَ الْوَلَايَةِ فَقَالُوا نَعَم رَبَّنَا أَقْرَرْنَا فَقَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِكَةِ اشْهَدُوا فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ شَهِدْنَا عَلَى أَن لَا يَقُولُوا غَداً إِنَّا كُنَّا عَن هذا غافِلِينَ أَو يَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِن قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِم أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ يَا دَاوُدُ الْأَنْبِيَاءُ مُؤَكَّدَةٌ عَلَيْهِم فِي الْمِيثَاقِ. علل الشرايع 1: 118

رفتند و بعضی از آنها از جایشان حركت نكردند. هنگامی كه گرمای آتش را احساس كردند، برگشتند و هیچ یك از آنها وارد آن نشدند. سپس مشتی با این [دست] گرفت و اینها را همانند آنها مانند ذرّه هایی آفرید. سپس آنها را بر خودشان گواه ساخت مانند آنچه دیگران را گواه ساخت؛ سپس به آنها نیز فرمود: در این آتش بیفتید. بعضی از آنها با تأخیر رفتند و بعضی از آنها با شتاب رفتند و بعضی از آنها در یك چشم به هم زدن عبور كردند و همه ی آنها در آن افتادند. خدا فرمود: سالم از آن بیرون بیایید. بیرون آمدند درحالی كه هیچ گرفتاری نداشتند. دیگران گفتند: پروردگارا! از ما درگذر تا همانگونه كه آنها رفتار كردند عمل كنیم. فرمود: شما را بخشیدم؛ پس بعضی از آنها با شتاب رفتند و بعضی از آنها با تأخیر رفتند و بعضی از آنها از جایشان حركت نكردند، همانگونه كه مرتبه ی اوّل انجام دادند و آن كلام خداوند است: «اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى گردند و آنان دروغگویانند.(1)»(2)

و امام صادق (علیه السلام) درباره ی این آیه : « اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى گردند»: فرمودند:

ص: 186


1- . انعام: 28
2- . عَن عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَن بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ اللّه قَالَ لِمَاءٍ كُن عَذْباً فُرَاتاً أَخْلُق مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ قَالَ لِمَاءٍ كُن مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُق مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي فَأَجْرَى الْمَاءَيْنِ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ وَ هِيَ يَمِينٌ فَخَلَقَهُم خَلْقاً كَالذَّرِّ ثُمَّ أَشْهَدَهُم عَلَى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم وَ عَلَيْكُم طَاعَتِي قَالُوا بَلَى فَقَالَ لِلنَّارِ كُونِي نَاراً فَإِذَا نَارٌ تَأَجَّجُ وَ قَالَ لَهُم قَعُوا فِيهَا فَمِنْهُم مَن أَسْرَعَ وَ مِنْهُم مَن أَبْطَأَ فِي السَّعْيِ وَ مِنْهُم مَن لَم يَرِم مَجْلِسَهُ فَلَمَّا وَجَدُوا حَرَّهَا رَجَعُوا فَلَم يَدْخُلْهَا مِنْهُم أَحَدٌ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ فَخَلَقَهُم خَلْقاً مِثْلَ الذَّرِّ مِثْلَ أُولَئِكَ ثُمَّ أَشْهَدَهُم عَلَى أَنْفُسِهِم مِثْلَ مَا أَشْهَدَ الْآخَرِينَ ثُمَّ قَالَ لَهُم قَعُوا فِي هَذِهِ النَّارِ فَمِنْهُم مَن أَبْطَأَ وَ مِنْهُم مَن أَسْرَعَ وَ مِنْهُم مَن مَرَّ بِطَرْفِ الْعَيْنِ فَوَقَعُوا فِيهَا كُلُّهُم فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْهَا سَالِمِينَ فَخَرَجُوا لَم يُصِبْهُم شَيْ ءٌ وَ قَالَ الْآخَرُونَ يَا رَبَّنَا أَقِلْنَا نَفْعَل كَمَا فَعَلُوا قَالَ قَد أَقَلْتُكُم فَمِنْهُم مَن أَسْرَعَ فِي السَّعْيِ وَ مِنْهُم مَن أَبْطَأَ وَ مِنْهُم مَن لَم يَرِم مَجْلِسَهُ مِثْلَ مَا صَنَعُوا فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُم لَكاذِبُونَ. تفسير عياشي 1: 358

همانا كه ایشان در اصل (ذات خویش) ملعون بودند.(1)

امام باقر (علیه السلام) هم فرمودند:

همانا خداى تبارك و تعالى چون خواست مخلوقات را بیافریند، نخست آبى گوارا و آبى شور و تلخ آفرید، و آن دو آب را به هم آمیخت؛ سپس خاكى از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، آنگاه به اصحاب الیمین كه مانند مورچه می جنبیدند، فرمود: با سلامت به سوى بهشت و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ و باكى هم ندارم. سپس فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهى دهیم، تا در روز قیامت نگویند: ما از این بى خبر بودیم. سپس از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من نیست و این على (علیه السلام) امیرمؤمنان نمی باشد؟ گفتند: چرا! پس نبوت برای آنها مستقر شد، و از پیغمبران اولو العزم پیمان گرفت كه من پروردگار شمایم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسولم و على (علیه السلام) امیرمؤمنان و اوصیاء پس از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و اینكه مهدى كسى است كه به وسیله ی او دینم را نصرتدهم و دولتم را آشكار كنم و از دشمنانم انتقام گیرم و به وسیله او خواهى نخواهى عبادت شوم. گفتند:

پروردگارا! اقرار كردیم و گواهى دادیم؛ ولى آدم نه انكار كرد و نه اقرار نمود؛ پس مقام اولو العزمى براى آن پنج تن از جهت مهدى (علیه السلام) ثابت شد و براى آدم، عزمى براى اقرار به آن یافت نشد (از این رو از پیغمبران اولو العزم خارج گشت) این است گفتار خداى عزوجل: «و

ص: 187


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ إِنَّهُم مَلْعُونُونَ فِي الْأَصْلِ. تفسير عياشي 1: 359

هر آینه از پیش با آدم عهدى كردیم، او فراموش كرد و برایش تصمیم جدى نیافتیم»(1) مقصود از «فراموش كردن آدم» در اینجا «ترك» است. سپس به آتشى دستور فرمود تا برافروخت و به اصحاب الشمال فرمود: به آن درآئید، ایشان ترسیدند و به اصحاب الیمین فرمود: در آئید، آنها وارد شدند، آتش بر آنها سرد و سلامت شد، آنگاه اصحاب الشمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر و تجدید كن، فرمود: تجدید كردم، بروید و داخل شوید، باز ترسیدند. لذا در آنجا بود كه اطاعت و ولایت و معصیت ثابت گشت.(2)

در خبری دیگر امام صادق (علیه السلام) هم فرمودند:

بعضى از قریشیان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كردند: به چه سبب رتبه و مقامتان از پیغمبران دیگر پیش افتاد در صورتى كه در آخر و پایان آنها مبعوث گشته اید؟ حضرت فرمودند: من نخستین كسى بودم كه به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین كسى بودم كه پاسخ گفتم آن زمانى كه خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت كه مگر من پروردگار شما نیستم؟ در آنجا من نخستین پیغمبرى بودم كه

ص: 188


1- . طه: 115
2- . عَن حُمْرَانَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَيْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِيناً مِنِ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ هُم كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى شَهِدْنا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَن هذا غافِلِينَ ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ أَنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قالُوا بَلى فَثَبَتَت لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنَّنِي رَبُّكُم وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِن بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي (علیه السلام) وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِن أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا يَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَم يَجْحَد آدَمُ وَ لَم يُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِيِّ وَ لَم يَكُن لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَقَد عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَم نَجِد لَهُ عَزْماً قَالَ إِنَّمَا هُوَ فَتَرَكَ ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَت فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَكَانَت عَلَيْهِم بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَد أَقَلْتُكُمُ اذْهَبُوا فَادْخُلُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ. كافي 2: 8

گفتم: آری! پس من در اقرار به خداى عزوجل بر آنها پیشى گرفتم. (از این رو در مقام و رتبه از آنها پیش افتادم).(1)

داود رقى گوید: از امام صادق (علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل «و عرش خدا بر آب بود» پرسیدم فرمودند:

(سنی ها) در این باره چه می گویند؟

عرض كردم: می گویند عرش روى آب بود و پروردگار بالاى آن! فرمودند:

دروغ می گویند، هر كه اینگونه بر خدا گمان برد او را محمول قرار داده و او را به صفت مخلوق، وصف كرده است و بر اساس فكر او باید چیزى كه خدا را حمل می كند تواناتر از خود خدا باشد.

عرض كردم: قربانتان گردم! شما برایم بیان كنید كه معنای آیه چیست؟ فرمودند:

پیش از آنكه زمینى یا آسمانى یا جن و انسى یا خورشید و ماهى باشد، خدا دینش را و علمش را به آب عطا فرمود. چون خدا خواست مخلوقات را بیافریند ایشان را در برابر خویش پراكنده ساخت و به آنها گفت: پروردگار شما كیست؟ نخستین كسى كه سخن گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه صلوات اللّه علیهم بودند كه گفتند: تویى پروردگار ما! خدا به ایشان علم و دین عطا كرد؛ سپس بهفرشتگان فرمود: اینان حاملان دین و علم من و امینان من در میان خلقم و مسئولان اند. آنگاه به فرزندان آدم گفت: به ربوبیت خدا و ولایت و اطاعت این اشخاص اعتراف كنید. گفتند: آرى اى پروردگار ما اعتراف نمودیم؛ پس خدا به فرشتگان فرمود: گواه باشید. فرشتگان گفتند: گواهى دهیم و این پیمان براى آن بود كه فردا نگویند ما از آن بى خبر

ص: 189


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ بَعْضَ قُرَيْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأَيِّ شَيْ ءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُم وَ خَاتَمَهُم قَالَ إِنِّي كُنْتُ أَوَّلَ مَن أَقَرَّ بِرَبِّي وَ أَوَّلَ مَن أَجَابَ حَيْثُ أَخَذَ اللّه مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُم عَلَى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى وَ كُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِيٍّ قَالَ بَلَى فَسَبَقْتُهُم بِالْإِقْرَارِ بِاللّه. بصائر الدرجات : 83

بودیم یا آنكه بگویند: پدران ما، از پیش، مشرك شدند و ما هم فرزندان پس از آنها بودیم، ما را به آنچه اهل باطل كردند هلاك می كنى؟ اى داود! ولایت ما در عالم میثاق بر ایشان مؤكد گشته است.(1)

همانطور كه گفته شد؛ درجات انسان ها در این دنیا منوط به میزان پذیرش قلبی و عملیِ میثاق عالم ذرّ است و این قانون الهی حتی شامل ملائكه نیز می شود؛ یعنی هركدام از ایشان، به میزان پذیرشِ میثاق، مقام و درجه گرفتند. انبیاء هم به همین سبك و روش بر هم تفوّق یافتند. درباره ی سایر مؤمنین نیز امر به همین گونه است؛ یعنی به اندازه ای كه در عالم ذر، در پذیرش میثاق، خلوص داشتند، طینتشان نیز از آلودگی ها خالص تر شد و به هنگام آفرینش طینتشان، گل ایشان نسبت به سایر افراد از گلی خالص تر و نزدیك تر به علیّین، برداشته شد. لذا ممكن است كه بگوییم گل و طینت سلمان از گل اباذر خالص تر و به طینت آل اللّه (علیهم السلام) قُربش بیشتر است. در فصل های بعد روایاتی در همین باب ذكر خواهیم كرد.

در حدیث است كه سدیر گفت: از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال كردم معنى این فرمایش حضرت على (علیه السلام) را كه فرموده اند: « امر ما دشوار و مشكل است و نمى پذیرد آن را مگر فرشته مقرّب یا نبىّ مرسل یا بنده اى كه خدا دلش را به ایمان آزمایش نموده باشد» امام (علیه السلام) فرمودند:

در میان ملائكه هم مقرّب وجود دارد و هم غیر مقرّب و انبیاى خدا بعضى مرسل هستند و برخى غیر مرسل و مؤمنین نیز بعضى آزموده شده هستند و بعضى غیر آزموده. پس امر شما یعنى ولایت را بر

ص: 190


1- . عَن دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فَقَالَ مَا يَقُولُونَ قُلْتُ يَقُولُونَ إِنَّ الْعَرْشَ كَانَ عَلَى الْمَاءِ وَ الرَّبُّ فَوْقَهُ فَقَالَ كَذَبُوا مَن زَعَمَ هَذَا فَقَد صَيَّرَ اللّه مَحْمُولًا وَ وَصَفَهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ وَ لَزِمَهُ أَنَّ الشَّيْ ءَ الَّذِي يَحْمِلُهُ أَقْوَى مِنْهُ قُلْتُ بَيِّن لِي جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ إِنَّ اللّه حَمَّلَ دِينَهُ وَ عِلْمَهُ الْمَاءَ قَبْلَ أَن يَكُونَ أَرْضٌ أَو سَمَاءٌ أَو جِنٌّ أَو إِنْسٌ أَو شَمْسٌ أَو قَمَرٌ فَلَمَّا أَرَادَ اللّه أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ نَثَرَهُم بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لَهُم مَن رَبُّكُم فَأَوَّلُ مَن نَطَقَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللّه عَلَيْهِم فَقَالُوا أَنْتَ رَبُّنَا فَحَمَّلَهُمُ الْعِلْمَ وَ الدِّينَ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ هَؤُلَاءِ حَمَلَةُ دِينِي وَ عِلْمِي وَ أُمَنَائِي فِي خَلْقِي وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ ثُمَّ قَالَ لِبَنِي آدَمَ أَقِرُّوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالْوَلَايَةِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالُوا نَعَم رَبَّنَا أَقْرَرْنَا فَقَالَ اللّه لِلْمَلَائِكَةِ اشْهَدُوا فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ شَهِدْنَا عَلَى أَن لَا يَقُولُوا غَداً إِنَّا كُنَّا عَن هذا غافِلِينَ. أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِن قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِم أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ يَا دَاوُدُ وَلَايَتُنَا مُؤَكَّدَةٌ عَلَيْهِم فِي الْمِيثَاقِ. كافي 1: 133

ملائكه عرضه داشتند و نپذیرفتند مگر مقرّبین و بر انبیاء عرضه شد كه جز مرسلین آن را و مؤمنین نیز نپذیرفتند مگر آزموده شدگان. سپس به من فرمودند: بگذر از حدیث خود.(1)

ابوسعید خدری گوید: از نبی خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه می فرمودند:

ای علی! خدا هیچ پیامبری را به نبوت مبعوث نساخته مگر آنكه او را به ولایت تو دعوت كرده، چه بخواهد و چه نخواهد.(2)

و مفضل بن عمر نیز گفت : حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند:

خداوند تبارك و تعالى در فرمانروایى خود یكتا بود؛ پس، خود را به بندگان معرفى نمود؛ سپس امر خود را به آنها واگذار كرد و بهشت را بر ایشان ارزانى داشت. هر كه را از جن و انس كه بخواهد دلی پاك دهد، به او معرفتِ ولایت ما را ارزانی كند و هر كسی را كه بخواهد كور دل نماید معرفت ما را از او دریغ می دارد. سپس فرمودند: ای مفضل! به خدا قسم! آدم، شایستگیِ آفریده شدن به دست خدا و دمیده شدن روح او را در خویش نیافت مگر به واسطه ی ولایت على (علیه السلام) و خدا با موسى سخن نگفت مگر به سبب ولایت على (علیه السلام) وعیسى بن مریم را آیتی براى جهانیان قرار نداد مگر به واسطه خضوعش نسبت به حضرت على (علیه السلام) . سپس فرمودند: بالاتر بگویم؛

ص: 191


1- . عَن سَدِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) عَن قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَو نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَو عَبْدٌ امْتَحَنَ اللّه قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ إِنَّ فِي الْمَلَائِكَةِ مُقَرَّبِينَ وَ غَيْرَ مُقَرَّبِينَ وَ مِن أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُمْتَحَنِينَ وَ غَيْرَ مُمْتَحَنِينَ فَعَرَضَ أَمْرَكُم هَذَا عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَلَم يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ وَ عَرَضَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ فَلَم يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُرْسَلُونَ وَ عَرَضَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فَلَم يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُمْتَحَنُونَ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِي مُرَّ فِي حَدِيثِك. معاني الاخبار: 407
2- . عَن أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اللّه نَبِيّاً إِلَّا وَ قَد دَعَاهُ إِلَى وَلَايَتِكَ طَائِعاً أَو كَارِها. بصائر الدرجات: 21

احدی شایستگی اینكه خدا به او نظر اندازد پیدا نكرد؛ مگر به واسطه ی بندگی و عبودیتش(1) برای ما.(2)

این احادیث و نظائر آن دلالت دارد به اختلاف درجات قبول میثاق در عالم ذرّ اول و اینكه طینت ها پس از قبول ولایت در عالم ارواح، سرشته شده است؛ پس هر چه نسبت به ولایت، كه بخش مهمی از میثاق بوده خاضع تر و پذیراتر بودند، بدنی خالص تر و طینتی نیكوتر در عالم ذرّ و جایگاهی خاص تر در این دنیا به دست آوردند.

ص: 192


1- . امثال اين تعابير در روايات ما مخصوصا زيارات، فراوان است: يا مَولايَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ أَنَّكَ سَيِّدُ الْخَلْقِ وَ إِمَامُ الْحَقِّ وَ بَابُ الأفُق... المزار الكبير: 306. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ جِئْتُكَ زَائِراً لائِذاً بِحَرَمِك... بحار الانوار 97: 295. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عبداللّه السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ الْمُقِرُّ بِالرِّق ... مصباح المتهجد 2: 720 و مزار شهيد اول: 122 اما منظور از اين عبوديت و بندگي در لسان پاك حضرات معصومين (علیهم السلام) شرح داده شده و به عنوان مثال از حضرت رضا (علیه السلام) روايت است كه فرمودند: ... النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ. الكافي 1: 187 يعني: من مي گويم مردم بنده ما هستند در اينكه اطاعت ما بر آنها واجب است و در اطاعت فرمانبر مايند و در دين، پيرو ما هستند. هر كس حاضر است به غايبين برساند.
2- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَوَحَّدَ بِمُلْكِهِ فَعَرَّفَ عِبَادَهُ نَفْسَهُ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِم أَمْرَهُ وَ أَبَاحَ لَهُم جَنَّتَهُ فَمَن أَرَادَ اللّه أَن يُطَهِّرَ قَلْبَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَرَّفَهُ وَلَايَتَنَا وَ مَن أَرَادَ أَن يَطْمَسَ عَلَى قَلْبِهِ أَمْسَكَ عَنْهُ مَعْرِفَتَنَا ثُمَّ قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ اللّه مَا اسْتَوْجَبَ آدَمُ أَن يَخْلُقَهُ اللّه بِيَدِهِ وَ يَنْفُخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ إِلَّا بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ مَا كَلَّمَ اللّه مُوسَى تَكْلِيماً إِلَّا بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ لَا أَقَامَ اللّه عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ آيَةً لِلْعَالَمِينَ إِلَّا بِالْخُضُوعِ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ اجْمَلِ الْأَمْرَ مَا اسْتَأْهَلَ خَلْقٌ مِنَ اللّه النَّظَرَ إِلَيْهِ إِلَّا بِالْعُبُودِيَّةِ لَنَا. اختصاص: 250

فصل چهارم: عالم ذرّ دوم

اشاره

ص: 193

خدای متعال پس از آنكه ارواح را آفرید؛ پس از سپری شدن فرایندی، بدن های گلی آدم و اولاد او را به صورت ذرّه هایی سرشت و برای هر یك، روحی قرار داد و سپس ایشان را امتحان نمود و پس از آن بود كه آدم (علیه السلام) را به شكل كامل آفرید و این ذرّات را در صلب او قرار داد و دوباره ایشان را از پشت او فراخواند و بیرون كشید و با ایشان تجدید عهد و پیمان نمود. مرحله ی اول آفرینش از گل را عالم ذرّ اول و مرحله ی دوم كه همان بیرون كشیدن ذرّیه ی آدم (علیه السلام) از صلب اوست را عالم ذرّ دوم خوانند. آیه ی شریفه ی زیر به همین عالم اشاره دارد:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»(1)

و یادآور هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند چرا! گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.

زراره نقل كرده كه گفت: از مفسر حقیقی قرآن، حضرت باقر (علیه السلام) راجع به معنای همین آیه پرسیدم؛ فرمودند:معرفت بندگان به بارى تعالى ثابت مانده؛ ولى زمان و مكانش را فراموش كرده اند و به زودى آن را به یاد خواهند آورد و اگر ثبوت معرفت نمى بود، احدى از بندگان نمى دانست كه خالق و رازقش كیست.(2)

وجه تمایز بین عالم ذرّ اول و عالم ذرّ دوم در روایات

ظاهرا تمام روایاتی كه به بیرون كشیدن ذریه ی آدم (علیه السلام) اشاره كرده، مربوط به عالم ذرّ دوم است و این وجه تمایز بین روایات، تناقض ادعاییِ مطرح شده را پاسخ می دهد.

ص: 194


1- . اعراف: 172
2- . عَن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْوَقْتَ) الموقف) وَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً وَ لَو لَا ذَلِكَ لَم يَدْرِ أَحَدٌ مَن خَالِقُهُ وَ لَا مَن رَازِقُهُ. علل الشرايع 1: 118

عده ای با تمسّك به این تناقض ادعایی، مدعی این شده اند كه روایات عالم ذر، متناقض و از حجیّت ساقط است؛ چرا كه پاره ای از روایات، عالم ذرّ را به پیش از خلقت آدم (علیه السلام) و دسته ای به پس از خلقت او ربط داده اند و صد البته كه ما در اینجا به این اشكالِ بی مبنا پاسخ داده و عرض می كنیم: با توجه و تدقّق در اخبار آل محمد (علیهم السلام) به این نتیجه می رسیم كه عالم ذر، متعدد بوده و بدین نكته در لسان بعضی از اخبار نیز تصریح شده است. بالنتیجه، آن روایاتی كه سخن از سرشتن گل بنی آدم و امر به دخول در آتش دارد، مربوط به عالم ذرّ اول و آنهایی كه تصریح به بیرون كشیدن ذریه ی آدم از صلب او پس از آفرینشش دارد، در صدد بیان عالم ذرّ ثانی می باشد. اكنون با این دید، روایات ذیل را مطالعه فرمایید.

هشام بن سالم از حبیب سَجستانى نقل كرده كه وى گفت: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم كه مى فرمودند:

زمانى كه حق تعالى به منظور اخذ میثاق از ذریه آدم (علیه السلام) و شهادت و اقرارشان به ربوبیت خویش و نبوّت تمام انبیاء، ایشان را از پشت آدم بیرون آورد؛ اوّلین میثاقى كه از ایشان گرفت (در باب نبوت) اقرار به پیامبری حضرت محمد بن عبد اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ سپس حضرت حق جل و علا به آدم فرمود: بنگر! چه مى بینى؟ پس جناب آدم (علیه السلام) به ذریه خود در حالى كه به صورت مورچگان بوده و آسمان را پر كرده بودندنگریست و گفت: پروردگارا! چقدر زیادند! براى چه ایشان را آفریده اى؟ از گرفتن میثاق و بستن پیمان بر ایشان چه اراده ای كرده اى؟ خداوند عزوجل فرمود: دو چیز را خواهانم؛ اول: مرا پرستیده، و برایم شریك نیاورند.دوم: به فرستادگانم ایمان آورده و از ایشان پیروى نمایند.

آدم (علیه السلام) عرضه داشت: پروردگارا! چرا بعضى بزرگ تر و برخى نورانی تر و پاره اى كم نور و جمعى بى نور مى باشند؟ خداوند عزوجل

ص: 195

فرمود: این گونه ایشان را آفریدم تا در تمام این حالات، آنها را بیازمایم. آدم (علیه السلام) عرضه داشت: پروردگارا! اجازه دارم سخنی بگویم؟.

خداوند عزوجل فرمود: سخن بگو! روح تو از روح من است؛ ولى طبیعتت خلاف هستی من مى باشد.

آدم (علیه السلام) عرضه داشت: پروردگارا! اگر ایشان را متفاوت نمى آفریدى؛ بلكه از نظر صورت و اندازه و طبیعت و فطرت و رنگ و عمر و رزق و روزى، یكسان خلق مى نمودى، هرگز بعضى بر برخى ستم نكرده و بینشان حسادت و كینه واقع نشده و در هیچ موضوعى با هم اختلاف پیدا نمى كردند.

خداوند عزوجل فرمود: اى آدم! اصل نطق و سخن گفتنت ناشى از انشعاب روحت از روح من است؛ ولى ناتوانى طبیعتت تو را به تكلّف انداخت و از چیزى كه علم به آن ندارى پیگیرى كردى. من آفریننده دانا هستم كه با علم و آگاهى بین آفرینش مخلوقات، اختلاف انداخته و با مشیت و خواسته ام در بین آنها امر خود را مى گذرانم و ایشان با تدبیر و تقدیر من مى گردند، هیچ تغییرى در خلقت و آفرینش من نمى باشد. جنّ و انس را آفریدم تا مرا عبادت كنند، و بهشت را ایجادكردم براى آنان كه مرا پرستیده و اطاعتم نموده و از فرستادگانم پیروى كنند و دیگر التفاتى نكرده و باكى ندارم و آتش را براى كسانى كه به من كفر ورزیده و از فرمانم سرپیچى كرده و از فرستادگانم پیروى نكنند مهیّا ساخته ام و دیگر التفاتى نداشته و باكى ندارم و تو و ذریه تو را آفریدم بدون این كه به تو و ایشان نیازى داشته باشم فقط ایجادتان كردم تا جملگى را آزموده و آشكار شود كه در دنیا در دوران زندگانى و قبل از مردن، كدام یك از حیث كردار بهتر هستید و

ص: 196

همچنین دنیا و آخرت، حیات و ممات، طاعت و عصیان، بهشت و دوزخ را آفریدم تا معلوم شود هر كسی كدام را اختیار نماید و در تقدیر و تدبیرم نیز چنین اراده اى را نموده ام و با علم و آگاهى بین صور و اجسام و رنگ ها و عمرها و ارزاق و طاعت و معصیتشان اختلاف و تفاوت انداختم. پس در نتیجه برخى از ایشان را سعید و بعضى را شقى، دسته اى را بینا و گروهى را نابینا، جمعى را كوتاه و نفراتى را بلند، تعدادى را زیبا و جمیل و عددى را زشت و ذمیم، جمله اى را عالِم و فرقه اى را جاهل، تنى چند را غنى و قومى را فقیر، جماعتى را مطیع و طایفه اى را عاصى و مجموعه اى را سالم و صحیح و معدودى را بیمار و سقیم، صفّى را مبتلا به زمین گیرى و ردیفى را مبرّا از آفات قرار دادم و سرّ این اختلاف بین مخلوقات آن است كه: شخص سالم و صحیح به كسى كه مبتلا به آفت است مى نگرد آنگاه در مقابل عافیت و سلامتیش مرا حمد و شكر مى كند و در مقابل، آن كسی كه به آفت مبتلا است به شخص صحیح، نظر نموده مرا خوانده و درخواست مى كند كه وى را عافیت دهم و پیوسته بر این بلایى كه به او داده ام صبر كرده، در نتیجه به او ثواب جزیل و عطاء كثیرمى دهم، غنى به فقیر نگریسته مرا سپاس و شكر مى نماید و فقیر به غنى نظر نموده مرا خوانده و درخواست مى كند كه وى را از فقر برهانم. مؤمن به كافر مى نگرد و در قبال هدایتى كه او را كرده ام حمد مرا به جا مى آورد. بارى! مخلوقات را بدین گونه و با این اختلاف آفریدم تا در خوشحالى و بد حالى، سلامتى و بیمارى، دارایى و ندارى، ایشان را بیازمایم. توجّه داشته باشد كه من معبود و سلطانى قادر بوده و تمام مقدّرات را بر اساس تدبیر قرار داده ام و مى توانم

ص: 197

آنچه را كه بخواهم تغییر دهم مثلا مؤخّرات را مقدّم نموده و مقدّمات را مؤخّر نمایم، من آنچه را اراده كنم به مرحله فعل آورده و هرگز كسى حقّ سؤال از افعال من را نداشته؛ ولى من از فعل و كردار مخلوقاتم بازخواست می كنم.(1)

عبداللّه بن سنان نیز گوید: یك روز امام صادق (علیه السلام) براى دیدن عیسى بن موسى از منزل خارج شدند. در بین راه عیسى به همراه ابن شبرمه ی قاضى به امام (علیه السلام) رسیدند؛پس عرض كرد: آقا! كجا تشریف می بردید؟ فرمودند: پیش تو مى آمدم. گفت: خدا زحمت این راه را براى شما كم كرد. پس ابن شبرمه عرض كرد: آقا چه می فرمائید در مورد سؤالى كه امیر از من نموده؛ ولى من جواب آن را نمی دانستم؟ فرمودند: چه چیز؟.

ص: 198


1- . عَن حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ (علیه السلام) مِن ظَهْرِهِ لِيَأْخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ بِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ كَانَ أَوَّلُ مَن أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ بِالنُّبُوَّةِ نُبُوَّةَ مُحَمَّدِ بْنِ عبداللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ قَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ لآِدَمَ (علیه السلام) انْظُر مَا ذَا تَرَى قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ هُم ذَرٌّ قَد مَلَئُوا السَّمَاءَ فَقَالَ آدَمُ يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُم فَمَا تُرِيدُ مِنْهُم بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِم فَقَالَ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ لِيَعْبُدُونِي وَ لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُم قَالَ آدَمُ (علیه السلام) فَمَا لِي أَرَى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِن بَعْضٍ وَ بَعْضَهُم لَهُ نُورٌ قَلِيلٌ وَ بَعْضَهُم لَيْسَ لَهُ نُورٌ قَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُم لِأَبْلُوَهُم فِي كُلِّ حَالاتِهِم قَالَ آدَمُ (علیه السلام) يَا رَبِّ فَتَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ فَأَتَكَلَّمَ قَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ تَكَلَّم فَإِنَّ رُوحَكَ مِن رُوحِي وَ طَبِيعَتَكَ مِن خِلَافِ كَيْنُونَتِي قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ لَو كُنْتَ خَلَقْتَهُم عَلَى مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِيعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَم يَبْغِ بَعْضُهُم عَلَى بَعْضٍ وَ لَم يَكُن بَيْنَهُم تَحَاسُدٌ وَ لَا تَبَاغُضٌ وَ لَا اخْتِلَافٌ فِي شَيْ ءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ فَقَالَ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ يَا آدَمُ بِرُوحِي نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبْعِكَ تَكَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَكَ بِهِ وَ أَنَا اللّه الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ بِعِلْمِي خَالَفْتُ بَيْنَ خَلْقِهِم وَ بِمَشِيَّتِي أُمْضِي فِيهِم أَمْرِي وَ إِلَى تَدْبِيرِي وَ تَقْدِيرِي هُم صَائِرُونَ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِي وَ إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِي وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَن عَبَدَنِي وَ أَطَاعَنِي مِنْهُم وَ اتَّبَعَ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَن كَفَرَ بِي وَ عَصَانِي وَ لَم يَتَّبِع رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِن غَيْرِ فَاقَةٍ بِي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِم وَ إِنَّمَا خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُم لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُم أَيُّكُم أَحْسَنُ عَمَلًا فِي دَارِ الدُّنْيَا فِي حَيَاتِكُم وَ قَبْلَ مَمَاتِكُم وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَيَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ كَذَلِكَ أَرَدْتُ فِي تَقْدِيرِي وَ تَدْبِيرِي وَ بِعِلْمِيَ النَّافِذِ فِيهِم خَالَفْتُ بَيْنَ صُوَرِهِم وَ أَجْسَامِهِم وَ أَلْوَانِهِم وَ أَعْمَارِهِم وَ أَرْزَاقِهِم وَ طَاعَتِهِم وَ مَعْصِيَتِهِم فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ السَّعِيدَ وَ الشَّقِيَّ وَ الْبَصِيرَ وَ الْأَعْمَى وَ الْقَصِيرَ وَ الطَّوِيلَ وَ الْجَمِيلَ وَ الذَّمِيمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ الْمُطِيعَ وَ الْعَاصِيَ وَ الصَّحِيحَ وَ السَّقِيمَ وَ مَن بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَن لَا عَاهَةَ بِهِ فَيَنْظُرُ الصَّحِيحُ إِلَى الَّذِي بِهِ الْعَاهَةُ فَيَحْمَدُنِي عَلَى عَافِيَتِهِ وَ يَنْظُرُ الَّذِي بِهِ الْعَاهَةُ إِلَى الصَّحِيحِ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي أَن أُعَافِيَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ فَأُثِيبُهُ جَزِيلَ عَطَائِي وَ يَنْظُرُ الْغَنِيُّ إِلَى الْفَقِيرِ فَيَحْمَدُنِي وَ يَشْكُرُنِي وَ يَنْظُرُ الْفَقِيرُ إِلَى الْغَنِيِّ فَيَدْعُونِي وَ يَسْأَلُنِي وَ يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الْكَافِرِ فَيَحْمَدُنِي عَلَى مَا هَدَيْتُهُ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُهُم لِأَبْلُوَهُم فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِيمَا عَافَيْتُهُم وَ فِيمَا ابْتَلَيْتُهُم وَ فِيمَا أَعْطَيْتُهُم وَ فِيمَا أَمْنَعُهُم وَ أَنَا اللّه الْمَلِكُ الْقَادِرُ وَ لِي أَن أُمْضِيَ جَمِيعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَى مَا دَبَّرْتُ وَ إِلَى أَن أُغَيِّرَ عَن ذَلِكَ مَا شِئْتُ إِلَى مَا شِئْتُ فَأُقَدِّمَ مِن ذَلِكَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِن ذَلِكَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللّه الْفَعَّالُ لِمَا أُرِيدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِي عَمَّا هُم فَاعِلُونَ. الكافي2: 9 و علل الشرايع 1: 10

عرض كرد: از من پرسید: اولین نوشته اى كه در زمین نوشته شد كدام نامه بود؟ حضرت فرمودند:

خداوند، برای حضرت آدم، فرزندانش را به صورت ذرّ نشان داد و او پیامبران، پادشاهان و مؤمنین و كفار را یكى یكى دید. همین كه رسید به داودِ پیامبر، عرض كرد: خدایا! این كیست كه او را گرامى داشته و به مقام پیامبرى مفتخر كرده اى اما عمر كوتاهى دارد؟.

خداوند به او وحى كرد: این پسرت داود است كه چهل سال عمر می كند. من مدت زندگى و ارزاق را معین كرده ام اما هر كدام را بخواهم می توانم كم و زیاد كنم و در نزد من است ام الكتاب. اگر تو از عمر خود چیزى به او ببخشى به او خواهم داد. عرض كرد: خدایا! من شصت سال از عمرم را به او می دهم تا صد سال تمام داشته باشد.

خداوند به جبرئیل و میكائیل و ملك الموت دستور داد كه این جریان را یادداشت كنید؛ چرا كه او به زودى فراموش می كند. یادداشتى نوشتند و با بال هاى خود آن را از طینت علیین، امضاء نمودند. هنگام وفات آدم كه رسید؛ ملك الموت براى قبض روح او آمد. آدم گفت براى چه آمده اى؟! گفت: براى قبض روح تو. گفت: هنوز از عمر من شصت سال دیگر باقیمانده است. گفت: آن شصت سال را به فرزندت داود بخشیدى. جبرئیل فرود آمد و آن یادداشت را آورد. (و آدم خجالت كشید) به همین جهت، وقتى یادداشت و سند بدهى مدیون را بیرون می آورند كوچك مى شود. در نهایت روح آدم را قبض نمودند.(1)

ص: 199


1- . عَن عبداللّه بنِ سِنانٍ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ أَبوعَبد اللّه (علیه السلام) عَلَى أَبِي الْعَبَّاسِ وَ هُوَ بِالْحِيرَةِ خَرَجَ يَوْماً يُرِيدُ عِيسَى بْنَ مُوسَى فَاسْتَقْبَلَهُ بَيْنَ الْحِيرَةِ وَ الْكُوفَةِ وَ مَعَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ الْقَاضِي فَقَالَ لَهُ إِلَى أَيْنَ يَا أَبَا عبداللّه فَقَالَ أَرَدْتُكَ فَقَالَ قَد قَصَّرَ اللّه خَطْوَكَ قَالَ فَمَضَى مَعَهُ فَقَالَ لَهُ ابْنُ شُبْرُمَةَ مَا تَقُولُ يَا أَبَا عبداللّه فِي شَيْ ءٍ سَأَلَنِي عَنْهُ الْأَمِيرُ فَلَم يَكُن عِنْدِي فِيهِ شَيْ ءٌ فَقَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ سَأَلَنِي عَن أَوَّلِ كِتَابٍ كُتِبَ فِي الْأَرْضِ قَالَ نَعَم إِنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ عَرَضَ عَلَى آدَمَ (علیه السلام) ذُرِّيَّتَهُ عَرْضَ الْعَيْنِ فِي صُوَرِ الذَّرِّ نَبِيّاً فَنَبِيّاً وَ مَلِكاً فَمَلِكاً وَ مُؤْمِناً فَمُؤْمِناً وَ كَافِراً فَكَافِراً فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى دَاوُدَ (علیه السلام) قَالَ مَن هَذَا الَّذِي نَبَّأْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَصَّرْتَ عُمُرَهُ قَالَ فَأَوْحَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ هَذَا ابْنُكَ دَاوُدُ عُمُرُهُ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ إِنِّي قَد كَتَبْتُ الآجَالَ وَ قَسَمْتُ الْأَرْزَاقَ وَ أَنَا أَمْحُو مَا أَشَاءُ وَ أُثْبِتُ وَ عِنْدِي أُمُّ الْكِتَابِ فَإِن جَعَلْتَ لَهُ شَيْئاً مِن عُمُرِكَ أَلْحَقْتُ لَهُ قَالَ يَا رَبِّ قَد جَعَلْتُ لَهُ مِن عُمُرِي سِتِّينَ سَنَةً تَمَامَ الْمِائَةِ قَالَ فَقَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ لِجَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ اكْتُبُوا عَلَيْهِ كِتَاباً فَإِنَّهُ سَيَنْسَى قَالَ فَكَتَبُوا عَلَيْهِ كِتَاباً وَ خَتَمُوهُ بِأَجْنِحَتِهِم مِن طِينَةِ عِلِّيِّينَ قَالَ فَلَمَّا حَضَرَت آدَمَ الْوَفَاةُ أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَقَالَ آدَمُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ مَا جَاءَ بِكَ قَالَ جِئْتُ لِأَقْبِضَ رُوحَكَ قَالَ قَد بَقِيَ مِن عُمُرِي سِتُّونَ سَنَةً فَقَالَ إِنَّكَ جَعَلْتَهَا لِابْنِكَ دَاوُدَ قَالَ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ أَخْرَجَ لَهُ الْكِتَابَ فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَمِن أَجْلِ ذَلِكَ إِذَا خَرَجَ الصَّكُّ عَلَى الْمَدْيُونِ ذَلَّ الْمَدْيُونُ فَقَبَضَ رُوحَه. الكافي 7: 378

نعیم صحاف هم گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی آیه: «بعضى از شما كافر و بعضى مؤمن اند»(1) سؤال كردم. فرمودند:

خداى عزوجل ایمان و كفر مردم را با ولایت ما شناخت. روزى كه از ایشان پیمان گرفت و آنها به صورت مور در صلب آدم (علیه السلام) بودند...(2)

امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند:

همانا خدای تبارك و تعالی با فوج هایی از فرشتگان به نزد آدم (علیه السلام) هبوط كرد... پس بر پشت آدم، دستی كشید و ذریّه او را كه همچون مورچه های ریزی بودند، صدا زد. آنان، همچنان كه مورچه ها از لانه هایشان خارج می شوند، بیرون آمدند و در كناره ی آن وادی اجتماع نمودند. خداوند به آدم (علیه السلام) فرمود: چه می بینی؟ آدم (علیه السلام) گفت: ذرّاتِ ریزِ بسیاری در كناره وادی. خداوند فرمود: ای آدم! آنان، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بیرونشان آوردم تا از آنان به پروردگاری خودم و پیامبری محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، پیمان بگیرم، همچنان كه در آسمان، (عالم ارواح) این پیمان را از آنان گرفتم...(3)

ص: 200


1- . تغابن: 10
2- . عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ (علیه السلام) عَن قَوْلِهِ فَمِنْكُم كافِرٌ وَ مِنْكُم مُؤْمِنٌ فَقَالَ عَرَفَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِيمَانَهُم بِوَلَايَتِنَا وَ كُفْرَهُم بِتَرْكِهَا يَوْمَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ وَ هُم ذَرٌّ فِي صُلْبِ آدَمَ (علیه السلام) . الكافي 1: 426 و تفسير قمي: 683 و بحارالانوار 26: 271
3- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ عَلَى آدَمَ وَ هُوَ بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ وَ هُوَ وَادٍ بَيْنَ الطَّائِفِ وَ مَكَّةَ قَالَ فَمَسَحَ عَلَى ظَهْرِ آدَمَ ثُمَّ صَرَخَ بِذُرِّيَّتِهِ وَ هُم ذَرٌّ قَالَ فَخَرَجُوا كَمَا يَخْرُجُ النَّحْلُ مِن كُورِهَا فَاجْتَمَعُوا عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي فَقَالَ اللّه لآِدَمَ انْظُر مَا ذَا تَرَى فَقَالَ آدَمُ أَرَى ذَرّاً كَثِيراً عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي فَقَالَ اللّه يَا آدَمُ هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ أَخْرَجْتُهُم مِن ظَهْرِكَ لِآخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لِي بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ كَمَا آخُذُهُ عَلَيْهِم فِي السَّمَاءِ ... تفسير عياشي 2: 219

رؤیت خدا در عالم ذرّ و معنای آن

عالمانِ آل محمد (علیهم السلام) در روایات فراوانی كه به بیان جزئیات عالم ذرّ پرداخته اند، به این نكته نیز تصریح فرموده اند كه مردم در عالم ذرّ خدا را بالعین مشاهده كرده اند.

زراره گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره ی این سخن خدای تبارك و تعالی: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّيَ مِن بَنِي آدَمَ...» پرسیدم، فرمودند:

خدا نسل آدم را از پشت او تا روز قیامت بیرون آورد. آنان مانند ذرّه هایی بیرون آمدند؛ سپس خود را به ایشان معرفی كرد و خود را به آنان نشان داد و اگر چنین نكرده بود كسی خدا را نمی شناخت. و به همین امر اشاره دارد قول خدای متعال كه فرموده: «اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمان ها و زمین را خلق كرده قطعا خواهند گفت خدا.(1)» (2)

و همو گوید كه به امام باقر (علیه السلام) عرض كردم: آیا آن زمانی كه خدا از ذرّات در صلب آدم، میثاق گرفت و خود را به ایشان عرضه كرد آنها خدا را بالعین دیدند ؟ امام (علیه السلام) فرمودند:

آری! در حالی كه ایشان ذره هایی در برابر او بودند و از ایشان به ربوبیت خویش و نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میثاق گرفت. پس كفالت رزق ایشان را بر عهده گرفت و رؤیت خویش را از یاد ایشان برد؛ ولی معرفت خود را در دل هایشان ثابت كرد. پس قطعاً هركسی را كه خدا از او میثاق گرفته به دنیا خواهد آمد و هر كه منكر میثاق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 201


1- . زمر: 38
2- . عَن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ إِلَى أَنْفُسِهِم قَالَ أَخْرَجَ اللّه مِن ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُم نَفْسَهُ وَ أَرَاهُم نَفْسَهُ وَ لَو لَا ذَلِكَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّه. بحار الانوار 5: 258

شد اقرارش به ربوبیت خدا نفعش نبخشید و هر كه منكر میثاق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشد، میثاق به ربوبیت خدا او را نافع بود.(1)ابن مسكان هم گوید: در مورد آیه: «و به یاد آور زمانی را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذرّیّه ی آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری! گواهی می دهیم»(2)

از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم كه آیا این جریان گواهی گرفتن از بنی آدم به صورت دیدن با چشم بوده است؟ (یعنی خدا را دیده اند) فرمودند:

آری! این گونه بوده است و این معرفت و شناخت در دل ها به جای مانده؛ ولی مردم، آن صحنه را فراموش كرده اند و به زودی آن را به خاطر خواهند آورد. اگر آن شناخت در عالم ذرّ نبود هیچ كسی نمی دانست آفریدگار و روزی دهنده اش كیست. گروهی از مردم هستند كه در عالم ذرّ با زبان اقرار نمودند؛ ولی قلباً ایمان نیاوردند و خدا در مورد آنها فرموده است: «اما آنان به آنچه قبلاً تكذیب كرده بودند [باز] ایمان نمى آوردند.(3)»(4)

حضرت صادق (علیه السلام) نیز در مورد آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ» تا آخر آیه فرمودند:

خداوند از صلب آدم، ذریه اش را تا روز قیامت خارج كرد؛ پس ایشان به صورت ذرّات خارج شدند. خداوند خود را به آنها معرفى نمود و خود

ص: 202


1- . عَن زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَ رَأَيْتَ حِينَ أَخَذَ اللّه الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِّ فِي صُلْبِ آدَمَ فَعَرَضَهُم عَلَى نَفْسِهِ كَانَت مُعَايَنَةً مِنْهُم لَهُ قَالَ نَعَم يَا زُرَارَةُ وَ هُم ذَرٌّ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَخَذَ عَلَيْهِم بِذَلِكَ الْمِيثَاقَ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَهُ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ ثُمَّ كَفَلَ لَهُم بِالْأَرْزَاقِ وَ أَنْسَاهُم رُؤْيَتَهُ وَ أَثْبَتَ فِي قُلُوبِهِم مَعْرِفَتَهُ فَلَا بُدَّ مِن أَن يُخْرِجَ اللّه إِلَى الدُّنْيَا كُلَّ مَن أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاقَ فَمَن جَحَدَ مَا أَخَذَ عَلَيْهِ الْمِيثَاقَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَم يَنْفَعْهُ إِقْرَارُهُ لِرَبِّهِ بِالْمِيثَاقِ وَ مَن لَم يَجْحَد مِيثَاقَ مُحَمَّدٍ نَفَعَهُ الْمِيثَاقُ لِرَبِّهِ. تفسير عياشي 1: 181
2- . اعراف: 172
3- . اعراف: 101
4- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى شَهِدْنا قُلْتُ مُعَايَنَةً كَانَ هَذَا قَالَ نَعَم فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ وَ لَو لَا ذَلِكَ لَم يَدْرِ أَحَدٌ مَن خَالِقُهُ وَ رَازِقُهُ فَمِنْهُم مَن أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرِّ وَ لَم يُؤْمِن بِقَلْبِهِ فَقَالَ اللّه فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ. تفسير قمي 1: 248

را به آنها نمایاند كه اگر نه این بود، هیچ كسی خدایش را نمى شناخت. فرمود: مگر من خداى شما نیستم؟ گفتند: چرا! گفت: محمّد نیز بنده و رسول من و على امیرالمؤمنین و خلیفه و امین من است.(1)ما در فهم این اخبار بین دو محذور، گرفتار می شویم؛ یكی: محال بودن رؤیت پروردگار با چشم مادی و دوم: جسمیّت انسان ها در عالم ذر.

تمام عقلای عالَم و علمای شیعه، بر این امر اتفاق نظر دارند كه خدای متعال نه در دنیا و نه در آخرت با چشمِ مادی، دیده نمی شود؛ ولی امكان درك او با چشمِ قلب آنطور كه مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده اند وجود دارد. اما آنچه كه در این روایت و امثال آن آمده است؛ این است كه خدای متعال پس از آنكه مردم را از گل آفرید و چون مورچگانی در برابر خویش قرار داد، خود را به ایشان نمایاند و مردم همگی او را دیدند. در هر حال به خاطر محال بودن رؤیت خدا با چشم، ناچار باید یكی از توجیهات ذیل و یا امثال آن را بپذیریم.

اول: شاید منظور از مشاهده ی خدا در عالم ذر، مشاهده ی اولیاء و حجج او بوده است؛ زیرا ایشان وجه ربّ العالمین اند و هر كه بخواهد خدا را ببیند باید به ایشان نظر كند؛ همانطور كه لسان اویند كه با هر كه بخواهد سخن گوید از طریق ایشان با او تكلم فرماید؛ و گوش و اُذن پروردگارند كه هر كسی كه بخواهد با خدا سخن گوید باید با ایشان نجوا كند و یداللّه؛ یعنی مظهر قدرت پروردگار متعال اند؛ پس شاید بتوان گفت آنچه را كه مردم در عالم ذرّ دیده اند، پرتوی از نور ذوالجلال و تجلّی حضرت حق یعنی نور مقدس آل محمد (علیهم السلام) بوده است. این توجیه نظیر همان فرمایش حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در بیان رؤیت خدا در بهشت است كه فرموده اند؛ منظور مشاهده ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

اباصلت هروى گوید: از امام رضا (علیه السلام) سؤال كردم كه نظر شما درباره ی این حدیث كه اهل حدیث روایت مى كنند: «مؤمنین از منازل و مقامات خود در بهشت، خدا را زیارت مى كنند» چیست؟ حضرت فرمودند:

ص: 203


1- . عَن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِير عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللّه وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ أَخْرَجَ اللّه مِن ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُم نَفْسَهُ وَ لَوْلَا ذَلِكَ لَن يَعْرِفَ أَحَدٌ رَبَّهُ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ خَلِيفَتِي وَ أَمِينِي. بصائرالدرجات 1: 71

اى اباصلت! خداوند تبارك و تعالى حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تمام مخلوقین، حتّى فرشتگان و انبیاء عظام، برترى داده است، و اطاعت كردن و پیروى نمودن از او را به منزله اطاعت و پیروى از خود قرار داده است و زیارت و دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در دنیا و آخرت به منزله ی زیارت و دیدار خود شمرده است. دلیل بر این مدّعى این است كهخداوند مى فرماید: «هر كس از پیامبر پیروى كند از خدا پیروى كرده است» و نیز فرموده است: «كسانى كه با تو بیعت مى كنند، در واقع با خدا بیعت مى كنند، دست خداوند «براى بیعت كردن» بالاى دست آنهاست» و نیز حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «هر كس در زمان حیات من یا بعد از مرگم به دیدار و زیارت من بیاید، خداوند را زیارت نموده است» و درجه و مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بهشت از تمام درجات بالاتر است؛ پس هر كسی از درجه و مقام خود در بهشت، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت كند، خداوند تبارك و تعالى را زیارت كرده است.

اباصلت گوید: پرسیدم: یا ابن رسول اللّه! معنى این روایت چیست: «ثواب گفتن "لا إِلهَ إِلا اللّه" نظر انداختن به صورت خدا است»؟ حضرت فرمودند: اى اباصلت! هر كس خداوند را داراى وجه و صورت و چهره اى همانند صورت و چهره مخلوقین، بداند كافر است. وجه و چهره ی خدا، انبیاء و پیامبر و حجّت هاى او هستند. آنها كسانى هستند كه مردم، به توسط ایشان به سوى خداوند و دین و معرفت او روی مى آورند. خداوند مى فرماید: «هر كه بر روى زمین است، از بین خواهد رفت و وجه با عظمت و كریم پروردگارت باقى مى ماند» و نیز مى فرماید: «همه چیز از بین مى رود جز وجه خداوند» پس نگاه كردن به پیامبران الهى و حجّت هاى خداوند (علیهم السلام) در مقامات و درجاتشان،

ص: 204

براى مؤمنین ثواب بزرگى است در روز قیامت. و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «هر كسی كه اهل بیت و خاندان مرا دوست نداشته باشد، در قیامت نه او مرا مى بیند و نه من او را» و نیز فرموده اند: «در میان شما كسانى هستند كه بعد از اینكه از من جدا شدند، دیگر مرانخواهند دید» اى اباصلت! خداوند تبارك و تعالى جا و مكان ندارد و با چشم دیده نمى شود و افكار و عقول نمى تواند كنه او را درك كند.(1)

دوم: شاید منظور از رؤیت خدای متعال در عالم ذر؛ امكان درك وجود او برای همه ی حاضرین در آن عالم بوده است كه خدا را بالوجدان با چشم قلب دیده اند. این توجیه نیز، مؤید به روایتی از امام صادق (علیه السلام) است.

ابوبصیر گوید: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: مرا خبر دهید از خداى عزوجل كه آیا مؤمنان در روز قیامت او را مى بینند؟ فرمودند:

آرى! و پیش از روز قیامت هم او را دیده اند. عرض كردم: در چه زمان؟! فرمودند: در هنگامى كه به ایشان فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» پس آن حضرت ساعتى ساكت شدند و بعد از آن فرمودند: مؤمنان در دنیا، پیش از روز قیامت هم او را مى بینند. آیا تو چنان نیستى كه در همین وقت او را ببینى؟ ابوبصیر می گوید كه به آن حضرت عرض

ص: 205


1- . عَن عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (علیه السلام) يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَزُورُونَ رَبَّهُم مِن مَنَازِلِهِم فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ (علیه السلام) يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تعالي فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَ مُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَ زِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّه وَ قَالَ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّه يَدُ اللّه فَوْقَ أَيْدِيهِم وَ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَن زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَو بَعْدَ مَوْتِي فَقَد زَارَ اللّه دَرَجَةُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ فَمَن زَارَهُ إِلَى دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِن مَنْزِلِهِ فَقَد زَارَ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللّه فَقَالَ (علیه السلام) يَا أَبَا الصَّلْتِ مَن وَصَفَ اللّه بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَد كَفَرَ وَ لَكِن وَجْهُ اللّه أَنْبِيَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ (علیهم السلام) هُمُ الَّذِينَ بِهِم يُتَوَجَّهُ إِلَى اللّه وَ إِلَى دِينِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَ كُلُّ مَن عَلَيْها فانٍ. وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِيَاءِ اللّه وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ (علیهم السلام) فِي دَرَجَاتِهِم ثَوَابٌ عَظِيمٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَد قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَن أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَ عِتْرَتِي لَم يَرَنِي وَ لَم أَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ قَالَ (علیه السلام) إِنَّ فِيكُم مَن لَا يَرَانِي بَعْدَ أَن يُفَارِقَنِي يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ الْأَوْهَامُ ... عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 1: 115

كردم: فدایتان شوم! من این سخن را از شما نقل كنم؟ فرمودند: نه! زیرا كه تو هرگاه این حدیث را نقل كنى؛ پس منكرى كه به معنى آنچه ما می گوییم جاهل باشد آن را انكار كند و بعد از آن گمان كند كه این تشبیه است و كافر می شود و این باعث ناخوشى تو خواهد بود. دیدن با دل چون دیدن با چشم نیست و خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف مى كنند.(1)هشام نیز گزارش دهد كه نزد حضرت صادق (علیه السلام) بودم؛ پس معاویه بن وهب و عبدالملك بن اعین بر آن حضرت وارد شدند؛ پس معاویه بن وهب عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! چه مى فرمایید در این خبر كه روایت شده است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خداى خود را به هر صورت كه خواست دید؟ و حدیث دیگرى كه روایت كرده اند كه مؤمنین در بهشت، خداى خود را به هر صورت كه خواهد مى بینند؟ حضرت تبسمى كرده سپس فرمودند:

اى معاویه! چقدر زشت است براى مردى كه هفتاد یا هشتاد سال بر او بگذرد، و در ملك خداوند زندگى كند، و از نعمت هاى او بخورد و در این مدت خدا را آن طور كه باید نشناسد؟ سپس فرمودند: اى معاویه! حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را به چشمِ ظاهر ندیدند، و دیدن دو جور است؛ دیدن چشم و دیدن دل. پس اگر آن گوینده كه گفته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را دیده اند، مقصودش دیدنِ دل بوده است درست گفته است و اگر مقصودش دیدن به چشم بوده است، دروغ گفته و به خدا و آیات او كافر شده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «هر كه خدا را به مخلوقش تشبیه كند كافر شده است»، و به تحقیق كه پدرم مرا

ص: 206


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللّه عَزَّوَجَلَّ هَل يَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ نَعَم وَ قَد رَأَوْهُ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقُلْتُ مَتَى قَالَ حِينَ قَالَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِي وَقْتِكَ هَذَا قَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْكَ فَقَالَ لَا فَإِنَّكَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْكَرَهُ مُنْكِرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَى مَا تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِكَ تَشْبِيهٌ كَفَرَ وَ لَيْسَتِ الرُّؤْيَةُ بِالْقَلْبِ كَالرُّؤْيَةِ بِالْعَيْنِ تَعَالَى اللّه عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ. توحيد صدوق: 117

حدیث كرد از پدرش از حضرت حسین بن على (علیه السلام) كه فرمودند: از امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال شد: كه اى برادر رسول خدا! آیا خدایت را دیده اى؟ فرمودند: چگونه پرستش كنم خدایی را كه ندیده ام؟ دیدگان، در ظاهر و آشكارا او را نبینند؛ ولى دل ها به حقیقتِ ایمان او را ببینند، و اگر بنا شود مؤمن خداى خود را به چشم ببیند، پس هر كه به چشم دیده شود او آفریده شده و مخلوق (دیگرى) است، و هر مخلوقى را آفریدگار و خالقى است، و در این صورت تو خدا را مخلوق، پنداشته ای، و هر كه خداى را به مخلوق، تشبیه كند؛ براى خدا شریكقرار داده است. واى بر ایشان! آیا نشنیده اند گفتار خداى تعالى را كه می فرماید: «چشم ها او را درك نكند و او چشم ها را درك كند، و اوست لطیف و بینا. و نشنیده اند گفتار دیگرش را كه به موسى (علیه السلام) فرمود: «هرگز مرا نخواهى دید؛ ولى به كوه نگاه كن، اگر آن در جاى خود قرار گرفت آنگاه مرا خواهى دید؛ پس همین كه خدایش به كوه تجلى فرمود آن را هموارش گردانید و موسى بی هوش بیفتاد». آنچه از نور خدا بر كوه تابید مانند نورى بود كه از سوراخ سوزنی بتابد؛ ولى زمین زیر و رو و هموار شد، و كوه ها صاف شد و موسى بى حركت به روى زمین افتاد یعنى مرد، و همین كه به حال آمد یعنى روح به بدنش برگشت؛ عرض كرد منزّهى تو و من به سویت بازگشت كنم و توبه نمایم از گفتار آنكه پندارد كه تو دیده شوى، و معرفت من درباره ی تو به اینكه چشم ها تو را نبیند به جانب من بازگشت نمود و منم نخستین ایمان آورنده و اولین گواه دهنده كه تو مى بینى؛ ولى دیده نشوى»(1)

ص: 207


1- . عَن هِشَامٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) إِذ دَخَلَ عَلَيْهِ مُعَاوِيَةُ بْنُ وَهْبٍ وَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَعْيَنَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ بْنُ وَهْبٍ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه مَا تَقُولُ فِي الْخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) رَأَى رَبَّهُ عَلَى أَيِّ صُورَةٍ رَآهُ وَ عَنِ الْحَدِيثِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ يَرَوْنَ رَبَّهُم فِي الْجَنَّةِ عَلَى أَيِّ صُورَةٍ يَرَوْنَهُ فَتَبَسَّمَ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ يَا فُلَانُ مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ يَأْتِي عَلَيْهِ سَبْعُونَ سَنَةً أَو ثَمَانُونَ سَنَةً يَعِيشُ فِي مُلْكِ اللّه وَ يَأْكُلُ مِن نِعَمِهِ لَا يَعْرِفُ اللّه حَقَ مَعْرِفَتِهِ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) يَا مُعَاوِيَةُ إِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) لم يَرَ رَبَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُشَاهَدَةِ الْعَيَانِ وَ إِنَّ الرُّؤْيَةَ عَلَى وَجْهَيْنِ رُؤْيَةُ الْقَلْبِ وَ رُؤْيَةُ الْبَصَرِ فَمَن عَنَى بِرُؤْيَةِ الْقَلْبِ فَهُوَ مُصِيبٌ وَ مَن عَنَى بِرُؤْيَةِ الْبَصَرِ فَقَد كَفَرَ بِاللّه وَ بِآيَاتِهِ لِقَوْلِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مَن شَبَّهَ اللّه بِخَلْقِهِ فَقَد كَفَرَ وَ لَقَد حَدَّثَنِي أَبِي عَن أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقِيلَ لَهُ يَا أَخَا رَسُولِ اللّه هَل رَأَيْتَ رَبَّكَ فَقَالَ وَ كَيْفَ أَعْبُدُ مَن لَم أَرَهُ لَم يَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعَيَانِ وَ لَكِن رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ إِذَا كَانَ الْمُؤْمِنُ يَرَى رَبَّهُ بِمُشَاهَدَةِ الْبَصَرِ فَإِن كَانَ مَن حَازَ عَلَيْهِ الْبَصَرُ وَ الرُّؤْيَةُ فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ لَا بُدَّ لِلْمَخْلُوقِ مِنَ الْخَالِقِ فَقَد جَعَلْتَهُ إِذَا مُحْدَثاً مَخْلُوقاً وَ مَن شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللّه شَرِيكاً وَيْلَهُم أَ وَ لَم يَسْمَعُوا يَقُولُ اللّه تَعَالَى لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ وَ قَوْلَهُ لَن تَرانِي وَ لكِنِ انْظُر إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ إِنَّمَا طَلَعَ مِن نُورِهِ عَلَى الْجَبَلِ كَضَوْءٍ يَخْرُجُ مِن سَمِّ الْخَيَّاطِ فَدَكْدَكَتِ الْأَرْضُ وَ صَعِقَتِ الْجِبَالُ فَخَرَّ مُوسى صَعِقاً أَي مَيِّتاً فَلَمَّا أَفاقَ وَ رُدَّ عَلَيْهِ رُوحُهُ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ مِن قَوْلِ مَن زَعَمَ أَنَّكَ تُرَى وَ رَجَعْتُ إِلَى مَعْرِفَتِي بِكَ أَنَّ الْأَبْصَارَ لَا يُدْرِكَكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلُ الْمُقِرِّينَ بِأَنَّكَ تُرَى وَ لَا تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى... كفايه الاثر: 262

پس در نتیجه، مردم در عالم ذرّ خدا را دیده اند حال یا به مشاهده ی آیات كامله او كه نور آل محمد (علیه السلام) است و یا به درك قلبی و با چشم دل و یا هر دو، و معرفت او در دل های بنی آدم جای گرفته و به تعبیر حضرات معصومین (علیهم السلام) اگر چنین نبود كسی در دنیا خدای خویش را نمی شناخت.

خدا در عالم ذرّ از همه میثاق گرفت و از مردم به اندازه ای كه نیاز بود آفرید

رفاعه گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ...» سؤال كردم، فرمودند:

آری! خداوند، عذر و حجت را در روز میثاق از همه عبادش اینگونه گرفت و دست خویش را جمع كردند.(1)

ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی این سخن خدای تبارك وتعالی: «أَلَسْت بِرَبِّكمْ قَالُواْ بَلَی» پرسیدم كه آیا با زبان هایشان پاسخ گفتند؟ فرمودند:

بله! و نیز با دل هایشان. عرض كردم: آنان در آن روز چه بودند؟ حضرت فرمودند: خدای متعال به اندازه ای كه نیاز بود و در حد كفایت از ایشان را آفرید.(2)

ص: 208


1- . عَن رِفَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم قَالَ نَعَم أَخَذَ اللّه الْحُجَّةَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ يَوْمَ الْمِيثَاقِ هَكَذَا وَ قَبَضَ يَدَهُ. تفسير عياشي 2: 37
2- . عَن أَبِي بَصِيرٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللّه أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى قُلْتُ قَالُوا بِأَلْسِنَتِهِم قَالَ نَعَم وَ قَالُوا بِقُلُوبِهِم فَقُلْتُ وَ أَيَّ شَيْ ءٍ كَانُوا يَوْمَئِذٍ قَالَ صَنَعَ مِنْهُم مَا اكْتَفَى بِهِ. تفسير عياشي2: 40

این تعبیر از لطیف ترین عبارات در مورد عالم ذرّ است. حضرت صادق (علیه السلام) درباره ی ابدان بنی آدم در عالم ذرّ می فرمایند: "خدا برای ایشان از بدنشان به اندازه ای آفرید كه در آن عالم، بدان نیاز داشتند"؛ یعنی جسمی گلی با قدرت تعقل و تكلّم. ما الآن در اجسام گوشتی مان، اعضاء و جوارحی درونی و بیرونی داریم كه به خاطر شرایط زندگی در این دنیا به آنها نیازمندیم؛ ولی در عالم ذرّ نیازی به آنها نداشته ایم. دستگاه گوارش و سیستم های پیچیده ی عصبی و سلول های درهم تنیده و استخوان های تنومند، هیچ كدامشان در عالم ذرّ نبوده و كارایی هم نداشته است؛ چرا كه بنا نبوده انسان چیزی بخورد و یا تولید مثل كرده و یا رشد نماید. به همین دلیل است كه در آن عالم، مردم چون مورچگانی صغیر آفریده شده اند و آنچه مقصود خدا بوده گرفتن میثاق از بنی آدم در این ابدان اصلی بوده است؛ فلذا به اندازه ی نیاز از ابدان ایشان را خلق فرموده نه بیشتر.

نفاق در عالم ذرّ

از جمله نكاتی كه اثبات كننده ی وجود اختیار در عالم ذرّ می باشد؛ روایاتی است كه گویای حالت نفاق در بین مردم در همان عالم است؛ یعنی چیزی را به زبان گفتند كه در دل باور نداشتند. آری! ظاهرا همه ی ذرّات در آن عالم اقرار به ربوبیّت پروردگار نمودند؛ ولی فقط عده ای از روی باور سخن گفتند و سایرین با اكراه و ناباوری به خدایی حضرت حق اعتراف نمودند.

ابوبصیر گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: به من درباره ی ذرّ هنگامی كه خدا از آنان بر خودشان گواهی گرفت، خبر دهید كه آنان گفتند: بلی! امّا برخی از آنان خلاف آن را در دل داشتند. آنان چگونه توانستند در آنجا پاسخ دهند و چگونه سخن گفتن آموخته بودند؟ فرمودند:

همانا خدا چیزی را در آنان قرار داد كه اگر از آنان بپرسد، جواب دهند.(1)

ص: 209


1- . عن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللّه (علیه السلام) أَخْبِرْنِي عَنِ الذَّرِّ حَيثُ أَشْهَدَهُم عَلي أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي وَ اللّه وَ أَسَرَّ بَعْضُهُم خِلَافَ مَا أَظْهَرَ كيفَ عَلِمُوا الْقَوْلَ حَيثُ قِيلَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قَالَ إِنَّ اللّه جَعَلَ فِيهِم مَا إِذَا سَأَلَهُم أَجَابُوهُ. تفسير عياشي 2: 42

ابن مسكان نیز گوید: در مورد آیه: «و به یاد آور زمانی را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذرّیه ی آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری! گواهی می دهیم»(1)

از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم كه آیا این جریان گواهی گرفتن از بنی آدم به صورت دیدن با چشم بوده است؟ ( یعنی خدا را دیده اند) فرمودند:

آری! این گونه بوده است و این معرفت و شناخت در دل ها به جای مانده؛ ولی مردم، آن صحنه را فراموش كرده اند و به زودی آن را به خاطر خواهند آورد. اگر آن شناخت در عالم ذرّ نبود هیچ كسی نمی دانست آفریدگار و روزی دهنده اش كیست. گروهی از مردم هستند كه در عالم ذرّ با زبان اقرار نمودند؛ ولی قلباً ایمان نیاوردند و خدا درمورد آنها فرموده است: «اما آنان به آنچه قبلاً تكذیب كرده بودند [باز] ایمان نمى آوردند(2)(3)

ص: 210


1- . اعراف: 172
2- . اعراف: 101
3- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى شَهِدْنا قُلْتُ مُعَايَنَةً كَانَ هَذَا قَالَ نَعَم فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ وَ لَو لَا ذَلِكَ لَم يَدْرِ أَحَدٌ مَن خَالِقُهُ وَ رَازِقُهُ فَمِنْهُم مَن أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرِّ وَ لَم يُؤْمِن بِقَلْبِهِ فَقَالَ اللّه فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبْلُ. تفسير قمي 1: 248

فصل پنجم: زمان و مكان عوالم پیشین

ص: 211

درباره ی زمان برگزاری مراسم بزرگ عالم ذرّ در روایات به روز جمعه اشاره شده است. جابر جعفى گوید: حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند:

می دانی چرا روز جمعه را به این نام نامیده اند؟ عرض كردم: فدایتان شوم! علت آن را بفرمائید. فرمودند: برایت تأویل و تفسیر اعظم آن را نگویم؟! عرض كردم: چرا یا ابن رسول اللّه! بفرمائید.

فرمودند: جابر! این روز را جمعه نامیده اند چون در این روز، خدا تمام جهانیان از اولین و آخرین و هر چه آفریده از جن و انس و تمام مخلوقات، آسمان ها و زمین و دریاها و بهشت و جهنم و هر چه به وجود آورده است را در عالم میثاق، جمع كرد. پس از تمام آنها به ربوبیت خویش و براى محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به نبوت و براى على (علیه السلام) به ولایت پیمان گرفت. در همین روز، خداوند به آسمان ها و زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند فرمان پذیر آمدیم»(1) این روز را جمعه نامید چون همه جهانیان را جمع كرد... در همین روز انبیاء و رسل و ملائكه و هر چه آفریده و جن و انس، آسمان ها و زمین ها و مؤمنین لبیك گویان آمدند.(2)

ص: 212


1- . فصلت: 11
2- . قال الباقر (علیه السلام) : ... يَا جَابِرُ لِمَ سُمِّيَت يَوْمُ الْجُمُعَةِ جُمُعَةً قَالَ قُلْتُ تُخْبِرُنِي جَعَلَنِيَ اللّه فِدَاكَ قَالَ أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِتَأْوِيلِهِ الْأَعْظَمِ قَالَ قُلْتُ بَلَى جَعَلَنِيَ اللّه فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ يَا جَابِرُ سَمَّى اللّه الْجُمُعَةَ جُمُعَةً لِأَنَّ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ جَمِيعَ مَا خَلَقَ اللّه مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَ رَبُّنَا وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْبِحَارَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَ اللّه فِي الْمِيثَاقِ فَأَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُم لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْوَلَايَةِ وَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ قَالَ اللّه لِلسَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَو كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ فَسَمَّى اللّه ذَلِكَ الْيَوْمَ الْجُمُعَةَ لِجَمْعِهِ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ... فَفِي ذَلِكَ الْيَوْمِ أَتَتِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ خَلَقَ اللّه وَ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِالتَّلْبِيَةِ لِلّهِ عَزَّ وَ جَل. الاختصاص: 129

اما درباره ی مكان برپایی عالم ذر، از دو مقام به نام عرفات و سرزمینی به نام رَوحاء كه بین طائف(1)

و مكه است نام برده شده است. تا آنجایی كه نویسنده ی این سطور، تحقیق نموده امروزه جایی بین مكه و طائف به نام روحاء، وجودِ خارجی ندارد و از آن روی كه صحرای عرفات در همین وادی بین مكه و طائف واقع شده، شاید منظور هر دو روایت، یك مكان واحد باشد.

از امام باقر (علیه السلام) روایت است كه فرمودند:

همانا خدای تبارك و تعالی با فوج هایی از فرشتگان به نزد آدم (علیه السلام) هبوط كرد. آن هنگام، كه آدم (علیه السلام) در وادیی بین طائف و مكه بود كه به آن رَوحاء می گویند. پس بر پشت آدم، دستی كشید و ذریّه او را كه همچون مورچه های ریزی بودند، صدا زد. آنان، همچنان كه مورچه ها از لانه هایشان خارج می شوند، بیرون آمدند و در كناره ی آن وادی اجتماع نمودند. خداوند به آدم (علیه السلام) فرمود: چه می بینی؟. آدم (علیه السلام) گفت: ذرّاتِ ریزِ بسیاری در كناره وادی. خداوند فرمود: ای آدم! آنان، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بیرونشان آوردم تا از آنان به پروردگاری خودم و پیامبری محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، پیمان بگیرم، همچنان كه در آسمان، (عالم ارواح) این پیمان را از آنان گرفتم». آدم (علیه السلام) گفت: پروردگارا! چگونه پشتِ من، این همه را در خود جای داده است؟ خداوند فرمود: ای آدم! با دقّتِ ساخت من و اِعمال قدرتم. آدم (علیه السلام)

ص: 213


1- . شهري است در نزديكي مكه

گفت: پروردگارا! در پیمان، از آنان چه می خواهی؟ خداوند فرمود:این كه چیزی را شریك من قرار ندهند. آدم (علیه السلام) گفت: پروردگارا! هر كدامشان كه از تو فرمان بَرَد، پاداشش چیست؟ فرمود: در بهشتم ساكنش می كنم. آدم (علیه السلام) گفت : و هر كه نافرمانی ات كند، كیفرش چیست؟ فرمود: در جهنّمم ساكنش می كنم. آدم (علیه السلام) گفت: پروردگارا! همانا تو درباره آنان، عدالت ورزیدی؛ ولی به یقین، اگر تو آنان را حفظ نكنی، بیشترِ آنان نافرمانی ات می كنند.(1)

و حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمودند:

خداوند از نسل آدم در سرزمین نعمان یعنی وادی عرفات، پیمان گرفت و از صلب وی ذرّیه هایی خارج نمود، و آنها را پراكنده ساخته و منتشر نمود و با آنان صحبت كرد و گفت: آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری!.(2)

ص: 214


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ عَلَى آدَمَ وَ هُوَ بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ وَ هُوَ وَادٍ بَيْنَ الطَّائِفِ وَ مَكَّةَ قَالَ فَمَسَحَ عَلَى ظَهْرِ آدَمَ ثُمَّ صَرَخَ بِذُرِّيَّتِهِ وَ هُم ذَرٌّ قَالَ فَخَرَجُوا كَمَا يَخْرُجُ النَّحْلُ مِن كُورِهَا فَاجْتَمَعُوا عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي فَقَالَ اللّه لآِدَمَ انْظُر مَا ذَا تَرَى فَقَالَ آدَمُ أَرَى ذَرّاً كَثِيراً عَلَى شَفِيرِ الْوَادِي فَقَالَ اللّه يَا آدَمُ هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّتُكَ أَخْرَجْتُهُم مِن ظَهْرِكَ لِآخُذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ لِي بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ كَمَا آخُذُهُ عَلَيْهِم فِي السَّمَاءِ قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ وَ كَيْفَ وَسِعَتْهُم ظَهْرِي قَالَ اللّه يَا آدَمُ بِلُطْفِ صَنِيعِي وَ نَافِذِ قُدْرَتِي قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ فَمَا تُرِيدُ مِنْهُم فِي الْمِيثَاقِ قَالَ اللّه أَن لَا يُشْرِكُوا بِي شَيْئاً قَالَ آدَمُ فَمَن أَطَاعَكَ مِنْهُم يَا رَبِّ فَمَا جَزَاؤُهُ قَالَ أُسْكِنُهُ جَنَّتِي قَالَ آدَمُ فَمَن عَصَاكَ فَمَا جَزَاؤُهُ قَالَ أُسْكِنُهُ نَارِي قَالَ آدَمُ يَا رَبِّ لَقَد عَدَلْتَ فِيهِم وَ لَيَعْصِيَنَّكَ أَكْثَرُهُم إِن لَم تَعْصِمْهُمْ. تفسير عياشي 2: 219
2- . قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : أَخَذَ اللّه الْمِيثَاقَ مِن ظَهْرِ آدَمَ (علیه السلام) بِنَعْمَانَ يعْنِي عَرَفَة فَأَخْرَجَ مِن صُلْبِهِ كلَّ ذُرِّيه ذَرَأَهَا فَنَشَرَهُم بَينَ يدَيهِ كالذَّرِّ ثُمَّ كلَّمَهُم وَ تَلا أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي. تفسير نورالثقلين 2 : 97

فصل ششم: مفاد میثاق هایی كه درعوالم پیشین گرفته شده است

اشاره

ص: 215

در قرآن كریم درباره ی مفاد میثاق عالم ذرّ فقط به اقرار گرفتن از مردم بر ربوبیتِ پروردگار متعال اشاره شده است؛ ولی در اخبار معصومین «سلام اللّه علیهم اجمعین» به موارد دیگری هم تصریح شده است. به همین دلیل باید پیش از بیان مفاد میثاق های عالم ذرّ به چند نكته ی مهم توجه كرد:

نكته ی اول: حجیت روایات

برای ما مسلمین تفاوتی بین قرآن و احادیث اهلبیت (علیهم السلام) نیست؛ زیرا اولاً در خود آیات شریفه ی كلام اللّه مجید، مأمور به تبعیت و اخذ فرامین معصومین (علیهم السلام) شده ایم؛ مانند آیه ی: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(1) و «مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه»(2) و ثانیاً ما آیات قرآن را نیز از همین طریق دریافت كرده ایم؛ یعنی بین ما و خدا رسولی بوده كه آیات او را بر ما خوانده است و او هرگز به صورت مستقیم با ما سخن نگفته و برای ما سخنان خدا و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرقی ندارد و از حیث حجیت هم برابر است.

ص: 216


1- . حشر: 7
2- . نساء: 80

نكته ی دوم: عدم تعارض بین آیات و روایات عالم ذرّ

در جواب كسانی كه ممكن است اعتراض كرده و بگویند " چون در آیه و روایات مربوط به عالم ذرّ به میثاق های مختلفی اشاره شده؛ پس بین آنها تعارض است و از حجیت ساقط می شوند" می گویم كه تعارض، زمانی رخ می دهد كه یك دلیل، مُثبِت، و دلیل دیگر، نافی باشد؛ اما اگر هر دو مثبتَین و یا نافیَین باشند، تعارضی رخ نمی دهد. در توضیح این مطلب بیان می كنم كه مثلا اگر در یك روایتی گفته شود كه در عالم ذرّ، میثاق بر ربوبیت گرفته شده و در حدیث دیگری خلافش را بگوید؛ یعنی خبر دهد كه در آن عالم، میثاق بر ربوبیت گرفته نشده، این یك تعارض است و باید حل شود؛ اما اگر در یكی، خبر از میثاق بر ربوبیت دهد و در دیگری خبر از میثاق بر امر ولایت، این دو هر دو مُثبت اند و با هم تعارضی ندارند؛ چرا كه ممكن است در هر كدام، بخشی از جریان را توضیح داده باشند و این حالت را تعارض نمی نامند.

نكته ی سوم: میثاق های عالم ذرّ، از حیث شمول افراد با هم یكسان نیستند

از روایات اینگونه بر می آید كه بعضی از عهود و مواثیق عالم ذرّ، مانند اعتراف به ربوبیت، رسالت و ولایت، عمومی و برای همه ی افراد حاضر در آن عالم بوده است؛ درحالی كه بعضی از عهدها فقط از عده ای خاص گرفته شده و یا عده ی قلیلی وعده ی عملی نمودن آن را داده اند. این نكته ی مهم از ظاهر روایاتِ میثاق انبیاء اولی العزم و میثاق مردان بنی اسد مبتنی بر دفن پیكرهای پاك شهدای كربلاء فهمیده می شود. شاید این عهود به صورت پلكانی بوده و هر كه عهد های پیشین را می پذیرفته و بدان میثاقِ محكم می بسته او را به شرافت عهدهای دیگر نیز مفتخر می نموده اند و این احتمال از ظاهر روایات فهمیده می شود.

نكته ی چهارم: كسانی كه در عالم ذرّ، صادقانه میثاق نبستند ایمانشان در این دنیا عاریه ایست

یكی از نكات مهم دیگری كه در اینجا گذرا به آن اشاره كرده و بدان متذكر می شویم؛ این است كه عده ای در این دنیا اظهار ایمان و ولایت كرده و مردمِ ظاهربین نیز كه جز آنچه كه با چشم می بینند به چیز دیگری باور ندارند ایشان را از زمره ی اهل

ص: 217

صلاح، دانسته، به ایشان دل می بندند؛ ولی به علت آنكه آنها در عالم ذرّ، ایمان نیاورده اند، همین ظاهرِ ایمان دنیایی شان از ایشان سلب می شود.

امام صادق (علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل كه فرموده «كسى كه از پیش (یعنى هنگام میثاق) ایمان نیاورده یا در ایمان خویش كار خیرى نكرده، ایمانش سودى ندهد» می فرمایند:

مقصود، اقرار به پیغمبران و اوصیائشان و مخصوصاً به امیرالمؤمنین (علیه السلام) است كه خدا فرماید: ایمانش او را سود ندهد، چون از او گرفته شده است.(1)

نكته ی پنجم: شیعیان تنها كسانی هستند كه به میثاقِ عالم ذرّ وفا نموده اند.

در بین تمام انسان های رنگارنگی كه خدا از ایشان در عالم ذرّ پیمان گرفت؛ تنها گروهی كه در دنیا به آن وفا نموده اند؛ همان شیعیان حقیقی اهلبیت (علیهم السلام) می باشند. همانهایی كه فرقه ی ناجیه اند(2)

و در آخرت نیز رستگار خواهند شد.

پیشوای راستگویان، حضرت صادق (علیه السلام) به ابوبصیر فرمودند:

همانا خداوند در كتابش شما را یاد كرده فرموده است: «از میان مؤمنان، مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند؛ برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نكردند.» (3).

همانا شما به آنچه خدا درباره ی دوستى و ولایت ما، از شما پیمان گرفته وفا كردید و شمایید كه دیگرى را به جاى ما نگرفتید، و اگر وفا نكرده بودید، خدا شما را هم

ص: 218


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَم تَكُن آمَنَت مِن قَبْلُ يَعْنِي فِي الْمِيثَاقِ أَو كَسَبَت فِي إِيمانِها خَيْراً قَالَ الْإِقْرَارُ بِالْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) خَاصَّةً قَالَ لَا يَنْفَعُ إِيمَانُهَا لِأَنَّهَا سُلِبَتْ. كافي 1 : 428
2- . اين عبارت برگرفته از حديث نبوي مقبول در نزد همه ي مسلمان است كه آن حضرت فرمودند: امت من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهد شد كه فقط يك گروه ايشان اهل نجات اند. ( بحارالانوار 36: 336) اينجانب كتابي با همين موضوع و در اثبات فرقه ي ناجيه با عنوان" سياه و سفيد" نگاشته ام.
3- . احزاب: 23

نكوهش مى كرد؛ چنانچه دیگران را نكوهش كرد، آنجا كه مى فرماید: «و در بیشتر آنان عهدى [استوار] نیافتیم و بیشترشان را جداً نافرمان یافتیم.»(1)

اى ابا محمّد! آیا شادت كردم؟(2)

حال با ذكر یك صلوات، شكر این نعمت را به جای آورده و تجدید پیمان می كنیم؛ چرا كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

هركسی كه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات بفرستد، معنایش این است كه من، بر همان پیمان و عهدی هستم كه خداوند در عالم ذرّ از من گرفت آنگاه كه خدا فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله.(3)

با توجه به نكات بیان شده، با دقت بنگریم به آیات و روایاتی كه درباره ی مفاد مواثیق عالم ذرّ سخن گفته است، به این امید كه خدای متعال ما را از اهل وفای به این عهود و مواثیق قرار دهد.

أ. میثاق بر ربوبیّت خدا

1- «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»(4)

و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.

ص: 219


1- . اعراف: 102
2- . قَالَ الصادق (علیه السلام) لابي بصير: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَقَد ذَكَرَكُمُ اللّه فِي كِتَابِهِ فَقَالَ «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّه عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَن قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَن يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا». إِنَّكُم وَفَيْتُم بِمَا أَخَذَ اللّه عَلَيْهِ مِيثَاقَكُم مِن وَلَايَتِنَا وَ إِنَّكُم لَم تُبَدِّلُوا بِنَا غَيْرَنَا وَ لَو لَم تَفْعَلُوا لَعَيَّرَكُمُ اللّه كَمَا عَيَّرَهُم حَيْثُ يَقُولُ جَلَّ ذِكْرُهُ« وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِم مِن عَهْدٍ وَ إِن وَجَدْنا أَكْثَرَهُم لَفاسِقِينَ». كافي 8: 35
3- . قال الصّادق (علیه السلام) من صَلَّي عَلَي النَّبِي (صلی الله علیه و آله و سلم) فَمَعْنَاهُ أَنِّي أَنَا عَلَي الْمِيثَاقِ وَ الْوَفَاءِ الَّذِي قَبِلْتُ حِينَ قَوْلِهِ أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي.
4- . اعراف: 172

2- «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»(1)

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید؛ زیرا وى دشمن آشكار شماست و اینكه مرا بپرستید این است راه راست.

ب. میثاق بر نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام)

در بسیاری از روایات در كنار میثاق بر ربوبیت، میثاق بر نبوت و ولایت نیز ذكر شده است. حضرت جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) به واسطه ی پدران پاكشان (علیهم السلام) از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كردند كه فرموده اند:

خداوند، هیچ پیامبرى را قبض روح نكرد جز اینكه به او دستور داد از میان نزدیكان، به خانواده خود وصیت نماید و به من نیز دستور وصیت داده است. گفتم: خدایا! به چه كسی وصیت كنم؟ فرمود: وصیت كن به پسر عمویت على بن ابى طالب. من نام او را در كتاب هاى گذشته نوشته ام و در آنها معین نموده ام كه او وصى تو است و بر همین قرار، پیمان مردم و انبیاء و رسل را گرفته ام. پس از آنها به ربوبیت خود و نبوّت تو و ولایت على بن ابى طالب پیمان گرفته ام.(2)

در حدیث دیگر حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

خداوند میثاق و پیمان هر پیامبر و هر مؤمنى را اینگونه گرفته كه به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و على (علیه السلام) و تمام پیامبران ایمان آورند و از آنها به ولایت (علی (علیه السلام) ) میثاق گرفته است.(3)

ص: 220


1- . يس: 60 و 61
2- . عَن جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا قَبَضَ اللّه نَبِيّاً حَتَّى أَمَرَهُ أَن يُوصِيَ إِلَى عَشِيرَتِهِ مِن عَصَبَتِهِ وَ أَمَرَنِي أَن أُوصِيَ فَقُلْتُ إِلَى مَن يَا رَبِّ فَقَالَ أَوْصِ يَا مُحَمَّدُ إِلَى ابْنِ عَمِّكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنِّي قَد أَثْبَتُّهُ فِي الْكُتُبِ السَّالِفَةِ وَ كُتِبَ فِيهَا أَنَّهُ وَصِيُّكَ وَ عَلَى ذَلِكَ أَخَذْتُ مِيثَاقَ الْخَلَائِقِ وَ مَوَاثِيقَ أَنْبِيَائِي وَ رُسُلِي أَخَذْتُ مَوَاثِيقَهُم لِي بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لَكَ يَا مُحَمَّدُ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِالْوَلَايَة. امالي طوسي: 104 و بحارالانوار 26: 272
3- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: ...إِنَّ اللّه قَد أَخَذَ مِيثَاقَ كُلِّ نَبِيٍّ وَ كُلِّ مُؤْمِنٍ لَيُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَلِيٍّ وَ بِكُلِّ نَبِيٍّ وَ بِالْوَلَايَةِ ... بحار 26: 285

جابرجعفى هم گفت: به حضرت باقر (علیه السلام) عرض كردم: چه وقت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این نام نامیده شدند؟ امام (علیه السلام) فرمودند:

آیا قرآن نخوانده اى؟ عرض كردم: چرا! فرمودند: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ فرمودند: بخوان« وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ...» فرمودند: این است آن آیه اى كه می خواستى؛ ولى نمیدانى به كجا منتهى مى شود. خدا (در عالم میثاق) فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من نیست؟ و على امیرالمؤمنین نیست؟ ای جابر! در آن موقع بود كه خداوند، حضرت علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنین نامید.(1)

امام صادق (علیه السلام) درباره ی آیه«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ...» فرمودند:

خداوند ذریه ی آدم را تا روز قیامت از پشت او مانند مورچگان بیرون كشید و خویشتن را به ایشان معرفی كرد؛ كه اگر چنین نبود، احدی پروردگارش را نمی شناخت. پس به ایشان فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول من و علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین نیست؟(2)

همان بزرگوار در حدیثی دیگر فرمودند:

خداوند هیچ آفریده ای را نیافرید و هیچ پیامبری را مبعوث نكرده، مگر برای اینكه آنها را دعوت به ولایت محمّد و علی و جانشینان آن دو دعوت نماید و از آنها عهد بگیرد كه پایدار باشند تا عوام سایر ملّت ها نیز به آن عمل كنند.(3)

ص: 221


1- . عَن جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَالَ لِي أَ وَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَاقْرَأ قُلْتُ وَ مَا أَقْرَأُ قَالَ اقْرَأ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم فَقَالَ لِي هِيَه إِلَى أَيْشٍ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَثَمَّ سَمَّاهُ يَا جَابِرُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين. تفسير فرات: 45
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قَالَ أَخْرَجَ اللّه مِن ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُم نَفْسَهُ وَ لَو لَا ذَلِكَ لَم يَعْرِف أَحَدٌ رَبَّهُ وَ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه وَ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين. بصائر الدرجات: 21
3- . قال الصّادق (علیه السلام) : مَا خَلَقَ اللّه أَحَداً مِن خَلْقِهِ وَ لَا بَعَثَ أَحَداً مِن رُسُلِهِ إِلَّا لِيدْعُوَهُم إِلَي وَلَايه مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَلِي (علیه السلام) وَ خُلَفَائِهِ (علیهم السلام) وَ يأْخُذَ بِهِ عَلَيهِمُ الْعَهْدَ لِيقِيمُوا عَلَيهِ وَ لِيعْمَلَ بِهِ سَائِرُ عَوَامِّ الْأُمَمِ. تفسير الامام (علیه السلام) : 379

حضرت امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند:

خداوند تبارك وتعالی میثاق پیامبران و عهد پیامبران را به ولایت حضرت علی (علیه السلام) گرفت.(1)

و در حدیث دیگری از طریق پدران بزرگوار خویش از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده اند كه به حضرت على (علیه السلام) فرمودند:

ای علی! تو آن كسی هستى كه خداوند، بر مردم، در ابتداى آفرینششان كه به صورت شبح بودند(عالم ارواح) احتجاج نمود. همان زمان كه به آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا! فرمود: آیا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر من نیست؟ گفتند: چرا! فرمود: آیا على (علیه السلام) امیرالمؤمنین نیست؟! مردم همگى از روى تكبر و خودخواهى، امتناع ورزیدند؛ مگر گروه كمى از آنها كه بسیار كم اند و آنها اصحاب الیمین هستند.(2)

در خبر دیگری حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

در شب معراج، فرشتگان اجتماع نمودند؛ سپس محضر مبارك نبى اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف شده و فوج فوج جلو آمده و به آن سرور، سلام نمودند؛ بعد عرضه داشتند: یا محمّد! برادرت چطور است؟ حضرت فرمودند: خوب است. عرض كردند: وقتى به او رسیدى سلام ما را به او برسان. نبى اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا او را مى شناسید؟ عرضه داشتند:

ص: 222


1- . قال الباقر (علیه السلام) : إِنَّ اللّه تَبَارَك وَ تَعَالَي أَخَذَ مِيثَاقَ النَّبِيينَ عَلَي وَلَاية عَلِي (علیه السلام) وَ أَخَذَ عَهْدَ النَّبِيينَ بِولايةِ عَلِي (علیه السلام) . بصائر الدرجات: 21
2- . عَن جَابِرٍ عَن أَبِي جَعْفَرٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ (علیه السلام) أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللّه بِكَ فِي ابْتِدَائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُم أَشْبَاحاً فَقَالَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى قَالَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي قَالُوا بَلَى قَالَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَأَبَى الْخَلْقُ جَمِيعاً إِلَّا اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَن وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُم أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ هُم أَصْحَابُ الْيَمِين وَ إِنَّ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ملك [مَلَكاً] يَقُولُ فِي تَسْبِيحِهِ سُبْحَانَ مَن دَلَّ هَذَا الْخَلْقَ الْقَلِيلَ مِن هَذَا الْعَالَمِ الْكَثِيرِ عَلَى هَذَا الْفَضْلِ الْجَلِيل. بحارالانوار 26: 272

چگونه او را نشناسیم و حال آنكه حق تعالى پیمان شما و او را از ما گرفته و ما بر شما و او صلوات فرستاده و طلب رحمت مى كنیم.(1)

ابوذر غفاری كه خدا از او خشنود باد گزارش دهد: روزی در منزل ام سلمه رضی اللّه عنها در خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم و آن حضرت برای من سخن می گفتند و من از درّ افشانی های ایشان لذت می بردم. پس در این حین علی بن ابی طالب (علیه السلام) داخل شدند و چون چشم نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان افتاد چهره ی مباركشان از فرط شادی و سرور درخشیده و او را به سینه چسباندند و بر پیشانی آن حضرت را بوسه زدند؛ سپس التفاتی به من نموده و فرمودند:

ای اباذر! آیا این آقا را آنگونه كه شایسته است می شناسی؟!

عرض كردم: ایشان برادر و پسر عموی شما و همسر فاطمه زهرا (علیها السلام) و پدر حسنین (علیهما السلام) هستند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

ای اباذر! این آقا، امامِ نورانی و نیزه بزرگ خدا، و باب اللّه الاكبر است؛ پس هر كه خدا را اراده كرده باید از این باب، وارد شود. ای اباذر! علی، قیام كننده به قسط و مدافع حریم خدا و یاری كننده ی دین و حجت حق است بر جمیع خلایق...

تا آنجا كه فرمودند:

ای اباذر! علی، پرچم هدایت و كلمه تقوی و ریسمان محكم خدا و امامِ دوستان من و نور مطیعان است. هر كه او را دوست بدارد مؤمن و هر كه بغضش را در دل داشته باشد كافر است و هركه ولایتش را ترك كند گمراه و گمراه كننده است و هر كه حقش را منكر شود مشرك است...

ص: 223


1- . قال الصادق (علیه السلام) : ... وَ اجْتَمَعَتِ الْمَلَائِكَةُ ثُمَّ جَاءَت فَسَلَّمَت عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَفْوَاجاً ثُمَّ قَالَت يَا مُحَمَّدُ كَيْفَ أَخُوكَ قَالَ بِخَيْرٍ قَالَت فَإِن أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا السَّلَامَ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَ تَعْرِفُونَهُ فَقَالُوا كَيْفَ لَم نَعْرِفْهُ وَ قَد أَخَذَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مِيثَاقَكَ وَ مِيثَاقَهُ مِنَّا وَ إِنَّا لَنُصَلِّي عَلَيْكَ وَ عَلَيْه... علل الشرايع 2: 313 و بحارالانوار 18 : 355

ابوذر گوید: عرض كردم: پدر و مادرم به فدای شما ای رسول خدا! دلم را مملوّ از شادی نمودید، پس بر من بیافزایید!. حضرتش فرمودند:

ای اباذر! چون مرا به معراج بردند: پس به آسمان دنیا كه رسیدم، فرشته ای اذان و اقامه گفت و جبرئیل دست مرا گرفته و جلو برد و گفت: با ملائكه نماز بجای آور كه ایشان بسیار مشتاق تو بودند. پس هفتاد صف از ملائكه به من اقتداء نمودند كه جز خدا كسی تعداد ایشان را نمی داند. نماز كه به پایان رسید، گروه گروه به نزد من آمده و بر من سلام كرده و گفتند: ای محمد! ما را با تو حاجتی است آیا آن را برآورده می كنی؟ من گمان كردم كه ایشان از من طلب شفاعت خواهند كرد؛ چرا كه خدا به من، مقام شفاعت و حوض كوثر را عطا كرده و بر جمیع انبیاء برتری بخشیده است؛ پس گفتم: اي ملائكة اللّه! حاجت شما چیست؟ عرض كردند: ای رسول خدا! حاجت ما این است كه چون به زمین بازگشتی سلام ما را به علی بن ابی طالب برسانی و به او از قول ما بگویی كه ما بسیار دلتنگ او هستیم. به ایشان گفتم: آیا شما ما را آنطور كه شاید و باید می شناسید؟ پاسخ دادند: چگونه شما را نشناسیم در حالی كه شما اولین مخلوقات خدایید؟. خدا شما را به صورت اشباحی از نور آفرید. نوری كه از نور خودش منشعب ساخت، نوری كه از بلندای عزت و سلطنتش و از نور وجه گرامیش نشأت گرفته بود؛ پس برای شما جایگاهی ویژه در ملكوت سلطانش قرار داد در حالی كه عرشش بر آب بود و هنوز آسمان و زمینی آفریده نشده بود. پس آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش را به آسمان هفتم رفعت داد و شما در برابر عرش

ص: 224

او مشغول تسبیح و تقدیس و تكبیر بودید. پس از طی همه ی این مراحل، ملائكه را از نورهای پراكنده آفرید و ما بر شما گذر می كردیم و شما را در حال تسبیح و تقدیس و تكبیر می یافتیم؛ (پس از شما آموخته) و اینگونه ما هم به تسبیح و تقدیس خدا پرداختیم. هر چه را كه خدا نازل كرده به سوی شما نازل فرموده و هرچه به سوی خدا بالا رود از جانب شما بالا می رود. پس چگونه شما را نشناسیم؟! سلام ما را به علی بن ابی طالب برسان و به او خبر ده كه بسیار مشتاق و دلتنگ اوییم!... در هر آسمانی كه بالا رفتم، ملائكه همین تقاضا را از من داشتند تا اینكه به آسمان هفتم رسیدم؛ پس شنیدم كه ملائكه پس از سلام به من می گفتند: خدای را شكر كه به وعده اش به ما وفا نمود. از ایشان پرسیدم قصه ی این سخن شما چیست؟ عرض كردند: چون خدای متعال شما را به صورت اشباحی نورانی از بلندای عزتش آفرید و شما را در ملكوت سلطانش جای داد و خلقت بندگانش را به شما نشان داد، ولایت شما را بر ما عرضه نمود و ولایت شما در دل های ما رسوخ كرد به حدی كه از فرط محبت شما و شدت شوق زیارت شما به خدا شكایت كردیم و او به ما وعده داد كه شما را در آسمان به ما نشان دهد و اینگونه وعده اش را عملی ساخت.(1)

ص: 225


1- . عَن أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ رَضِيَ اللّه عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللّه عَنْهَا وَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يُحَدِّثُنِي وَ أَنَا لَهُ مُسْتَمِعٌ إِذ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَلَمَّا أَن بَصُرَ بِهِ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً وَ فَرَحاً وَ سُرُوراً بِأَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ ثُمَّ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ تَعْرِفُ هَذَا الدَّاخِلَ إِلَيْنَا حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَبُوذَرٍّ يَا رَسُولَ اللّه هُوَ أَخُوكَ وَ ابْنُ عَمِّكَ وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ وَ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَي شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَقَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا الْإِمَامُ الْأَزْهَرُ وَ رُمْحُ اللّه الْأَطْوَلُ وَ بَابُ اللّه الْأَكْبَرُ فَمَن أَرَادَ اللّه فَلْيَدْخُل مِنَ الْبَابِ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا الْقَائِمُ بِقِسْطِ اللّه وَ الذَّابُّ عَن حَرِيمِ اللّه وَ النَّاصِرُ لِدِينِ اللّه وَ حُجَّةُ اللّه عَلَى خَلْقِهِ ... يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا رَايَةُ الْهُدَى وَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَن أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ فَمَن أَحَبَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَن أَبْغَضَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَن تَرَكَ وَلَايَتَهُ كَانَ ضَالًّا مُضِلًّا وَ مَن جَحَدَ حَقَّهُ كَانَ مُشْرِكاً ... فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قُلْتُ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللّه مَلَأْتَ قَلْبِي فَرَحاً وَ سُرُوراً فَزِدْنِي فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ لَمَّا أَن عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ فَصِرْتُ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا أَذَّنَ مَلَكٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَقَدَّمَنِي وَ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ صَلِّ بِالْمَلَائِكَةِ فَقَد طَالَ شَوْقُهُم إِلَيْكَ فَصَلَّيْتُ بِسَبْعِينَ صَفّاً [كل] الصَّفُّ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَا يَعْلَمُ عَدَدَهُم إِلَّا الَّذِي خَلَقَهُم فَلَمَّا انْتَفَلْتُ مِن صَلَاتِي وَ أَخَذْتُ فِي التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ أَقْبَلْتُ إِلَى شِرْذِمَةٍ بَعْدَ شِرْذِمَةٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا يَا مُحَمَّدُ لَنَا إِلَيْكَ حَاجَةٌ هَل تَقْضِيهَا يَا رَسُولَ اللّه فَظَنَنْتُ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ يَسْأَلُونَ الشَّفَاعَةَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ لِأَنَّ اللّه فَضَّلَنِي بِالْحَوْضِ وَ الشَّفَاعَةِ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ قُلْتُ مَا حَاجَتُكُم يَا مَلَائِكَةَ رَبِّي قَالُوا يَا نَبِيَّ اللّه إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْأَرْضِ فَأَقْرِئ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ بِأَن قَد طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ قُلْتُ يَا مَلَائِكَةَ رَبِّي هَل تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اللّه وَ كَيْفَ لَا نَعْرِفُكُم وَ أَنْتُم أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللّه خَلَقَكُم أَشْبَاحَ نُورٍ مِن نُورِهِ فِي نُورٍ مِن سَنَاءِ عِزِّهِ وَ مِن سَنَاءِ مُلْكِهِ وَ مِن نُورِ وَجْهِهِ الْكَرِيمِ وَ جَعَلَ لَكُم مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ قَبْلَ أَن تَكُونَ السَّمَاءُ مَبْنِيَّةً وَ الْأَرْضُ مَدْحِيَّةً ثُمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ رَفَعَ الْعَرْشَ إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَاسْتَوَى عَلَى عَرْشِهِ وَ أَنْتُم أَمَامَ عَرْشِهِ تُسَبِّحُونَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ تُكَبِّرُونَ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِن بَدْءِ مَا أَرَادَ مِن أَنْوَارٍ شَتَّى وَ كُنَّا نَمُرُّ بِكُم وَ أَنْتُم تُسَبِّحُونَ وَ تَحْمَدُونَ وَ تُهَلِّلُونَ وَ تُكَبِّرُونَ وَ تُمَجِّدُونَ وَ تُقَدِّسُونَ فَنُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُمَجِّدُ وَ نُكَبِّرُ وَ نُهَلِّلُ بِتَسْبِيحِكُم وَ تَحْمِيدِكُم وَ تَهْلِيلِكُم وَ تَكْبِيرِكُم وَ تَقْدِيسِكُم وَ تَمْجِيدِكُم فَمَا أُنْزِلَ مِنَ اللّه فَإِلَيْكُم وَ مَا صَعِدَ إِلَى اللّه فَمِن عِنْدِكُم فَلِمَ لَا نَعْرِفُكُم أَقْرِئ عَلِيّاً مِنَّا السَّلَامَ وَ سَاقَهُ إِلَى أَن قَالَ... ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَسَمِعْتُ الْمَلَائِكَةَ يَقُولُونَ لَمَّا أَن رَأَوْنِي الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ ثُمَّ تَلَقَّوْنِي وَ سَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِم فَقُلْتُ يَا مَلَائِكَةَ رَبِّي سَمِعْتُكُم تَقُولُونَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ فَمَا الَّذِي صَدَقَكُم قَالُوا يَا نَبِيَّ اللّه إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَن خَلَقَكُم أَشْبَاحَ نُورٍ مِن سَنَاءِ نُورِهِ وَ مِن سَنَاءِ عِزِّهِ وَ جَعَلَ لَكُم مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ و اشهدكم على عباده عَرَضَ وَلَايَتَكُم عَلَيْنَا وَ رَسَخَت فِي قُلُوبِنَا فَشَكَوْنَا مَحَبَّتَكَ إِلَى اللّه فَوَعَدَ رَبُّنَا أَن يُرِيَنَاكَ فِي السَّمَاءِ مَعَنَا وَ قَد صَدَقَنَا وَعْدَهُ الْخَبَر. تفسير فرات: 372

از این چند روایت و امثال آن استنباط می شود كه از ملائكه نیز عهد و میثاق گرفته شده است؛ البته در اولین روایت فصل پنجم هم گذشت كه خدا از همه ی موجودات از جمله جنیان نیز بر ولایت، پیمان گرفته است؛ حال در چه عالمی و چگونه؟ برای ما معلوم نیست. در هر حال، ولایت مولای متقیان و سرور مؤمنان حضرت ابوتراب ابوالحسن امیرالمومنین علی بن ابی طالب «علیه و علی آله افضل صلوات المصلین» هم در عالم ارواح و هم در عالم ذرّ و هم در دنیا و هم در معراج، مورد تأكید حضرت حق تبارك و تعالی بوده همانطور كه امام ششم (علیه السلام) فرمودند:

پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یكصد و بیست بار به معراج رفتند و در هر بار، خداوند درباره ولایت حضرت على (علیه السلام) و امامان (علیهم السلام) بیش از واجبات و فرائض به او سفارش فرمود.(1)

ص: 226


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: عُرِجَ بِالنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى السَّمَاءِ مِائَةً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً مَا مِن مَرَّةٍ إِلَّا وَ قَد أَوْصَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا النَّبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) أَكْثَرَ مِمَّا أَوْصَاهُ بِالْفَرَائِض. الخصال 2: 601

ج. میثاق بر زیارت قبور ائمه ی اطهار (علیهم السلام)

راوی گوید: از عالم آل محمد (علیهم السلام) ؛ یعنی حضرت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شنیدم كه مى فرمودند:

هر امامى بر گردن دوستان و شیعیانش عهدى دارد و زیارت قبورشان از مصادیق وفاء به عهد و حسن اداءِ وظیفه، محسوب مى شود؛ لذاكسى كه از روى رغبت و میل به زیارتشان رود، ایشان در روز قیامت شفیع او خواهند بود.(1)

زیارت و تشرّف خدمت امام (علیه السلام) یكی از عهدهایی است كه از ما گرفته شده است؛ حال یا از همه ی انسان ها و یا از عده ای از ایشان كه بر مواثیق پیشین، استقامت نموده و عهدهای قبلی را پذیرفتند. درست به دلیل همین عهد و پیمان است كه حجج الهی (علیهم السلام) بر فریضه و واجب بودن زیارت امام حسین (علیه السلام) تأكید فرموده اند.

محمد بن مسلم از حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم (علیه السلام) نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

شیعیان ما را امر كنید كه به زیارت قبر حضرت حسین بن على (علیهما السلام) بروند؛ زیرا زیارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه به امامتش از جانب خداوند عزوجل اقرار دارد فریضه و واجب مى باشد.(2)

و امّ سعید احمسیه، نیز از راستگوترین راستگویان، حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرده كه امام (علیه السلام) به او فرموده اند:

اى امّ سعید! آیا قبر حسین (علیه السلام) را زیارت مى كنى؟عرض كردم: بلى!. فرمودند: به زیارت آن قبر مطهّر برو؛ زیرا زیارت قبر حسین (علیه السلام) بر مردان و زنان واجب است.(3)

ص: 227


1- . عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا (علیه السلام) يَقُولُ: إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ إِنَّ مِن تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِم فَمَن زَارَهُم رَغْبَةً فِي زِيَارَتِهِم وَ تَصْدِيقاً لِمَا رَغِبُوا فِيهِ كَانَ أَئِمَّتُهُم شُفَعَاءَهُم يَوْمَ الْقِيَامَة. كامل الزيارات: 122
2- . عَن مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَإِنَّ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ (علیه السلام) بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ. كامل الزيارات: 122
3- . عَن أُمِّ سَعِيدٍ الْأَحْمَسِيَّةِ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَت: قَالَ لِي يَا أُمَّ سَعِيدٍ تَزُورِينَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ قَالَت قُلْتُ نَعَم فَقَالَ لِي زُورِيهِ فَإِنَّ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَاجِبَةٌ عَلَى الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ. كامل الزيارات: 122

و در حدیث دیگری فرمودند:

ای زراره! بر روی زمین، هیچ زن مؤمنه ای زندگی نمی كند مگر آنكه بر او واجب است كه حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را در زیارت حسین (علیه السلام) خشنود سازد.(1)علی بن میمون نیز از امام صادق (علیه السلام) روایت كرده كه فرمودند:

اگر یكی از شما هزار بار حج به جا آورد؛ ولی به زیارت قبر حسین بن علی (علیهما السلام) نرود به تحقیق كه حقی از حقوق الهی را ترك كرده است. همانا حق حسین (علیه السلام) بر هر مسلمانی واجب است.(2)

در روایت دیگری نیز حضرت صادق (علیه السلام) درباره ی كسی كه بدون علت، زیارت امام حسین (علیه السلام) را ترك كند فرموده اند:

او مردی از اهل آتش است.(3)

این نكته درباره ی حج بیت اللّه الحرام هم صدق می كند؛ البته با این اختلاف كه پیمان حج در عالم ذرّ گرفته نشده؛ بلكه پس از آن و در زمان ابراهیم (علیه السلام) از همه ی انسان هایی كه در اصلاب پدرانشان بودند اخذ شده است.

عبداللّه بن سنان، از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرده كه آن جناب فرمودند:

وقتى خدای عزوجل به ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) فرمان داد تا بیت اللّه را بسازند و آنها خانه را ساخته و تمامش كردند؛ به ایشان امر فرمود ركنى را بالا ببرند و پس از آن در بین مردم نداء كنند: آگاه باشید و توجّه نمایید! بشتاب به حجّ، بشتاب به حجّ. پس اگر نداء مى داد:

ص: 228


1- . عن أحدِهما أنه قالَ يا زرارة ما فِي الأرضِ مؤمنةٌ الّا وقَد وجبَ علَيها أن تُسعدَ فاطمةَ صلى اللّه عليها فِي زيارةِ الحُسين (علیه السلام) . الاصول السته عشر: 123
2- . عن عليِّ بن مَيمون قال: سمعت أبا عبداللّه عليه السلام يقولُ: لو أنَّ أحدَكم حَجَّ ألف حجَّة ثمَّ لم يأتِ قبرَ الحُسين بن عليٍّ عليهما السلام لكان قد ترك حقّاً مِن حقوق اللّه تعالى، وسُئلِ عن ذلك فقال: حقُّ الحسينِ عليه السلام مفرُوضٌ على كلِّ مُسلم. كامل الزيارات: 212
3- . عَن هارونَ بن خارجَة، عن أبي عَبدِاللّه عليه السلام قالَ: سألتُه عَمَّن تركَ الزّيارةَ زيارةَ قبرِ الحُسين بن عليٍّ عليهما السلام مِن غَير عِلّة؟ قال: هذا رَجلٌ مِن أهلِ النّارِ. كامل الزيارات: 212

بیایید به سوى حج! تنها كسانى اجابت مى كردند كه در آن روز، انسانى مخلوق بودند؛ ولى وقتى نداء داد: بشتاب به حج، تمام مردم چه انسان هاى مخلوق و چه آنهایى كه در اصلاب و پشت مردان بودند لبیك گفته و دعوت حق را اجابت نمودند؛ پس آنان كه ده بار لبیك گفتند، ده بار به حج مشرف خواهند شد و كسانى كه پنج بارلبیك گفتند پنج مرتبه حج به جا آورده و آنكه بیشتر لبیك گفت به عدد لبیكى كه گفت حج انجام داد و كسانى هم كه یك بار لبیك گفتند یك حج انجام دهند و آنان كه اصلا لبیك نگفتند به انجام حج مبادرت ننمایند.(1)

و حضرت ابوجعفر محمد الباقر (علیه السلام) فرمودند:

خداوند جلّ جلاله وقتى به ابراهیم (علیه السلام) امر فرمود كه در بین مردم نداء كند و ایشان را به حجّ دعوت نماید، وى روى مقام ایستاد و آن مقام به قدرى بالا رفت كه محاذى كوه ابوقیس واقع شد، پس با صداى بلند، مردم را به حج خواند، وى با این نداء، صدایش را به تمام كسانى كه در اصلاب و پشت مردان و رحم زنان بوده و تا روز قیامت خواهند آمد شنواند.(2)

و جناب علی بن ابراهیم نیز در تفسیرش نوشته است:

ص: 229


1- . عَن عبداللّه بنِ سِنَانٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أَمَرَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ (علیهما السلام) بِبُنْيَانِ الْبَيْتِ وَ تَمَّ بِنَاؤُهُ أَمَرَهُ أَن يَصْعَدَ رُكْناً ثُمَّ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ أَلا هَلُمَّ الْحَجَّ هَلُمَّ الْحَجَّ فَلَو نَادَى هَلُمُّوا إِلَى الْحَجِّ لَم يَحُجَّ إِلا مَن كَانَ يَوْمَئِذٍ إِنْسِيّاً مَخْلُوقاً وَ لَكِنَّهُ نَادَى هَلُمَّ الْحَجَّ فَلَبَّى النَّاسُ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللّه لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللّه فَمَن لَبَّى عَشْراً حَجَّ عَشْراً وَ مَن لَبَّى خَمْساً حَجَّ خَمْساً وَ مَن لَبَّى أَكْثَرَ فَبِعَدَدِ ذَلِكَ وَ مَن لَبَّى وَاحِداً حَجَّ وَاحِداً وَ مَن لَم يُلَبِّ لَم يَحُجَّ. علل الشرايع 2: 420
2- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه جَلَّ جَلَالُهُ لَمَّا أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) يُنَادِي فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ قَامَ عَلَى الْمَقَامِ فَارْتَفَعَ بِهِ حَتَّى صَارَ بِإِزَاءِ أَبِي قُبَيْسٍ فَنَادَى فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ فَأَسْمَعَ مَن فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَى أَن تَقُومَ السَّاعَةُ. علل الشرايع 2: 420

هنگامی كه ابراهیم از ساختن كعبه فراغت یافت خداوند به او فرمان داد كه مردم را با صدای بلند به حج دعوت كند. او عرض كرد: پروردگارا! صدای من به گوش همه ی مردم نمی رسد. خداوند فرمود: تو بانگ برآور، كه وظیفه ی تو این است كه بانگ برآوری و من آن را به گوش همه می رسانم. ابراهیم از مقام كه در آن روز چسبیده به كعبه بود بالا رفت و مقام، آ نقدر قد كشید كه از كوه ها بلندتر شد. ابراهیمدرحالی كه دو انگشتش را در گوش هایش كرده و صورتش را به چپ و راست می گرداند بانگ برآورد و گفت: ای مردم! بر شما واجب شده است كه آهنگِ خانه ی كعبه نمایید، پس پروردگارتان را اجابت كنید. آنها نیز از آن سوی دریاهای هفتگانه، از مشرق و مغرب، از تمام نواحی زمین و از صُلب مردان و رحِم زنان او را اجابت كرده و گفتند: «لبّیك، اللّهم لبّیك»؛ آیا نمی بینید كه حاجیان از هر طرف لبّیك گویان به سوی خانه ی خدا می آیند؟ پس هركسی كه از آن روز تا قیامت حج به جا می آورد از جمله ی كسانی است كه [در آن روز] دعوت خداوند را اجابت نموده است.(1)

ص: 230


1- . لَمَّا فَرَغَ إِبْرَاهِيمُ مِن بِنَاءِ الْبَيْتِ أَمَرَهُ اللّه أَن يُؤَذِّنَ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ فَقَالَ: يَا رَبِّ وَ مَا يَبْلُغُ صَوْتِي فَقَالَ اللّه أَذِّن عَلَيْكَ الْأَذَانُ وَ عَلَيَّ الْبَلَاغُ وَ ارْتَفَعَ عَلَى الْمَقَامِ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ مُلْصَقٌ بِالْبَيْتِ فَارْتَفَعَ الْمَقَامُ حَتَّى كَانَ أَطْوَلَ مِنَ الْجِبَالِ فَنَادَى وَ أَدْخَلَ إِصْبَعَيْهِ فِي أُذُنَيْهِ وَ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ شَرْقاً وَ غَرْباً يَقُولُ: أَيُّهَا النَّاسُ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْحَجُّ إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ فَأَجِيبُوا رَبَّكُم فَأَجَابُوهُ مِن تَحْتِ الْبُحُورِ السَّبْعَةِ وَ مِن بَيْنِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَى مُنْقَطَعِ التُّرَابِ مِن أَطْرَافِ الْأَرْضِ كُلِّهَا وَ مِن أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ بِالتَّلْبِيَةِ: لَبَّيْكَ اللّهمَّ لَبَّيْكَ أَ وَ لَا تَرَوْنَهُم يَأْتُونَ يُلَبُّونَ فَمَن حَجَّ مِن يَوْمِئِذٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَهُم مِمَّنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ» يَعْنِي نِدَاءَ إِبْرَاهِيمَ عَلَى الْمَقَامِ بِالْحَج. تفسير قمي 2: 83

د. میثاق به شهادت

آری! كسانی كه در این دنیا به فوز شهادت می رسند؛ حاصل اختیار خویش را در عالم ذرّ درو می كنند. اینها همانهایی اند كه با خدا در عالم ذرّ پیمان بستند تا جان خویش را كه از او گرفته بودند به او بفروشند و این بیع و شراء در همان عالم، اتفاق افتاد و ایشان به عهد خویش وفا نموده و خدا هم بهایی را كه به ایشان وعده داده است پرداخت خواهد كرد. پس شهادتنامه ی عشاق در عالم ذرّ امضاء شده و در آن عالم، معلوم شده كه سعادتمندان این وادی چه كسانی اند. يا لَيتَنا كنَّا مَعهُم فَنَفُوزَ فَوزاً عَظيماً.

خدای متعال این عهد و پیمان را در كتابش یاد كرده و فرموده است:

«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللّه عَلَيهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»(1)

از میان مؤمنان، مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در همین انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نكردند.

و فرموده:

«إِنَّ اللّه اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّه فَيقْتُلُونَ وَيقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّه فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيعِكُمُ الَّذِي بَايعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »(2)

در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اینكه بهشت براى آنان باشد خریده است همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كشند و كشته مى شوند [این] به عنوان وعده ی حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده خداست و چه كسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؛ پس به این معامله اى كه با او كرده اید شادمان باشید و این همان كامیابى بزرگ است.

ص: 231


1- . احزاب: 23
2- . توبه: 111

راوی گوید: امام باقر (علیه السلام) درباره آیه

«در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به بهاى اینكه بهشت براى آنان باشد خریده است. همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كشند و كشته مى شوند» فرمودند:

این معامله در عالم میثاق صورت گرفته است.(1)

ه. میثاق به قبول احادیث و كتمان سرّ آل اللّه (علیهم السلام)

یكی از مواثیقی كه مخصوص شیعیان بوده؛ میثاق به كتمان اسرار اهلبیت (علیهم السلام) است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

همانا حدیث ما سخت و دشوار است به حدی كه آن را تحمل نمی كند مگر(صاحب) سینه های نورانی یا قلب های سلیم یا اخلاق های پسندیده. همانا خدای عزوجل از شیعیان ما میثاق گرفت همانطور كه از بنی آدم، میثاق ربوبیبت گرفت؛ پس هركه برای ما وفا كند خدا برایش به بهشت وفا كند و هر كه ما را دشمن دارد و حق ما را به ما ادا نكند در آتش جهنم جاودانه خواهد بود.(2)

جناب فیض كاشانی در شرح همین حدیث در كتاب وافی می فرماید: «خدای متعال همانطور كه از سایر مردم، بر ربوبیت خویش پیمان گرفت؛ از شیعیان عهد گرفت تا بر ولایت بمانند و احادیث آل اللّه (علیه السلام) را بپذیرند، و از نامحرمان بپوشانند؛ پس هر كه به این عهدش درباره ی ائمه (علیهم السلام) وفا نمود خدا برای او به بهشت وفا خواهد كرد.»(3)

ص: 232


1- . عَنْهُ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ «إِنَّ اللّه اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُم وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّه فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ»، فَقَالَ (علیه السلام) : «ذَلِكَ فِي الْمِيثَاقِ». مختصر البصائر: 87
2- . عن أبي عبداللّه (علیه السلام) انه قال: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَةٌ أَو قُلُوبٌ سَلِيمَةٌ أَو أَخْلَاقٌ حَسَنَةٌ إِنَّ اللّه أَخَذَ مِن شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ عَلَى بَنِي آدَمَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم فَمَن وَفَى لَنَا وَفَى اللّه لَهُ بِالْجَنَّةِ وَ مَن أَبْغَضَنَا وَ لَم يُؤَدِّ إِلَيْنَا حَقَّنَا فَفِي النَّارِ خَالِداً مُخَلَّداً. الكافي، 1: 401
3- . يعني أخذ من شيعتنا الميثاق بولايتنا و احتمال حديثنا بالقبول و الكتمان كما أخذ على سائر بني آدم الميثاق بربوبيته فمن وفى لنا بذلك وفى اللّه له بالجنة يدل على هذا. الوافي 3: 645

و. میثاق درباره ی حضرت مهدی (علیه السلام)

این میثاق هم مانند میثاق قبلی از پیمان های خاص بوده كه فقط از عده ای اخذ شده است. حمران از امام باقر (علیه السلام) روایت كند كه فرمودند:

خدای تبارك و تعالی از پیامبران اولوالعزم پیمان گرفت كه من پروردگار شمایم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده ی من و علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین است و اوصیاء پس از او اولی الامر از جانب من و خزانه داران علم من اند و اینكه مهدی «سلام اللّه علیه» كسی است كه دینم را به او یاری كرده و از دشمنانم به وسیله ی او انتقام می گیرم.(1)

امام باقر (علیه السلام) نیز درباره ی قول خداى عزوجل «وَ لَقَد عَهِدنا إِلى آدَمَ مِن قَبلُ فَنَسِي وَ لَم نَجِد لَهُ عَزماً»(2)؛ یعنی از پیش به آدم سفارشى كردیم، او فراموش كرد و در او عزمی ندیدیم، فرمودند:

منظور این است كه درباره ی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان پس از او به وى سفارش كردیم؛ ولی او ترك نمود و تصمیم جدی نگرفت كه ایشان چنان اند. همانا پیغمبرانى كه اولو العزم نامیده شدند، از این جهت به این مقام نائل شدند كه خدا درباره ی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیاء پس از او، خصوصا درباره ی حضرت مهدى (علیه السلام) و روش او به ایشان سفارش فرمود و آنها تصمیم خود را استوار كردند كه مطلب چنین است و اعتراف نمودند.(3)

و امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

ص: 233


1- . عَن حُمْرَانَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنِّي رَبُّكُم وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِن بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِن أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْها كافي 2: 8 و بصائر الدرجات: 30
2- . طه: 115
3- . عَن أَبِي جَعفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَد عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَم نَجِد لَهُ عَزْماً قَالَ عَهِدَ إِلَيْهِ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِن بَعْدِهِ فَتَرَكَ وَ لَم يَكُن لَهُ عَزْمٌ أَنَّهُم هَكَذَا وَ إِنَّمَا سُمِّيَ أُولُو الْعَزْمِ أُولِي الْعَزْمِ لِأَنَّهُ عَهِدَ إِلَيْهِم فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِن بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِيِّ وَ سِيرَتِهِ فَأَجْمَعَ عَزْمُهُم أَنَّ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ الْإِقْرَارُ بِه. الكافي 1: 416 و بصائر الدرجات: 21

اگر قیام كننده ی ما قیام كند، به تحقیق كه مردم او را نشناخته و انكار كنند؛ پس بر ولایت او ثابت نماند مگر آن مؤمنی كه خدا از او در عالم ذرّ اول، میثاق گرفته باشد.(1)

مفضل بن عمر هم گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه می فرمودند:

بپرهیزید از شهرت دادن و فاش كردن (خصوصیات امر امام دوازدهم (علیه السلام) ) همانا به خدا كه امام شما سال های سال از روزگار این جهان، غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا كه بگویند: امام مرده است یا كشته شده، و یا به كدام دره افتاده است؟ ولی دیده ی اهل ایمان بر او اشك بارد، و شما مانند كشتی های گرفتار امواج دریا، متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصی نیست، جز برای كسی كه خدا از او در عالم ذرّ میثاق گرفته و ایمان را در دلش ثبت كرده و به وسیله ی روحی از جانب خود تقویتش نموده باشد. همانا دوازده پرچمِ هم شكل، برافراشته گردد كه هیچ یك از دیگری تشخیص داده نشود(حق از باطل شناخته نشود). مفضل گوید: من گریستم و عرض كردم: پس ما چه كنیم؟ حضرت به شعاعی از خورشید كه در ایوان تابیده بود اشاره كرده و فرمودند: ای مفضل! این آفتاب را می بینی؟ عرض كردم: آری! فرمودند: به خدا كه امر ما از این خورشید روشن تر است.(2)

ص: 234


1- . عَن عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: لَو قَد قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) لَأَنْكَرَهُ النَّاسُ لِأَنَّهُ يَرْجِعُ إِلَيْهِم شَابّاً مُوفِقاً لَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ قَد أَخَذَ اللّه مِيثَاقَهُ فِي الذَّرِّ الْأَوَّلِ. غيبة نعماني: 211
2- . عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) ، يَقُولُ: إِيَّاكُم التَّبْوِيهَ وَ اللّه لَيَغِيبَنَّ مَهْدِيُّكُم سِنِينَ مِن دَهْرِكُم يَطُولُ عَلَيْكُم وَ تَقُولُونَ أَيٌّ وَ لَيْتَ وَ لَعَلَّ وَ كَيْفَ وَ تُمَحِّصُهُ الشُّكُوكُ فِي أَنْفُسِكُم حَتَّى يُقَالَ مَاتَ وَ هَلَكَ وَ يَأْتِي وَ أَيْنَ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ أَعْيُنُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتَتَكَفَّؤُونَ كَمَا تَتَكَفَّأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ وَ لَا يَنْجُو إِلَّا مَن أَخَذَ اللّه مِيثَاقَهُ بِيَوْمِ الذَّرِّ وَ كَتَبَ بِقَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ لَيُرْفَعَنَّ لَهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشَبَّهَةً لَا يَدْرُونَ أَمْرَهَا مَا تَصْنَعُ، قَالَ الْمُفَضَّلُ: فَبَكَيْتُ وَ قُلْتُ كَيْفَ يَصْنَعُ أَوْلِيَاؤُكُم فَنَظَرَ إِلَى الشَّمْسِ دَخَلَت فِي الصِّفَةِ قَالَ: يَا مُفَضَّلُ تَرَى هَذِهِ الشَّمْسَ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ وَ اللّه أَمْرُنَا أَنْوَرُ وَ أَبْيَنُ مِنْهَا وَ لَيُقَالُ الْمَهْدِيُّ فِي غَيْبَتِهِ مَاتَ وَ يَقُولُونَ بِالْوَلَدِ مِنْهُ وَ أَكْثَرُهُم يَجْحَدُ وِلَادَتَهُ وَ كَوْنَهُ وَ ظُهُورَهُ أُولَئِكَ عَلَيْهِم لَعْنَةُ اللّه وَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّسُلِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. الكافي 1: 336 و الهداية الكبرى ؛ ص360

ز. میثاق به نصرت و یاری امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا خاتم، مبعوث ننمود مگر اینكه به دنیا رجعت نموده و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاری رساند و این همان تفسیر سخن خداوند است كه فرمود: «لَتُؤْمِنُنَّ بِه»(1) یعنی به رسول خدا ایمان آورده «وَ لَتَنْصُرُنَّه» و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاری رسانید؛ سپس به آنان در عالم ذرّ فرمود: «آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤكد می بندید؟» گفتند: «آری! اقرار داریم.» خداوند به ملائكه گفت: «پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم» (2)، و این (آیه) به همراه دو آیه ی دیگر بودند. اول آنكه می فرماید: «به خاطر آور هنگامی را كه از پیامبران پیمان گرفتیم، و همچنین از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه ی آنان پیمان محكمی گرفتیم»(3) و آیه ی دیگر كه فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ...»(4) و این سه آیه در سه سوره نگاشته شده است.(5)

ابوحمزه ثمالى از حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) نقل كرد كه: مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:

خداوند تبارك و تعالى یكتا و بى همتا بود و در وحدانیت خود بى نظیر؛ سپس تكلم به كلمه اى كرد و از آن كلمه، نور حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را آفرید و من و ذریه ام را خلق كرد؛ پس دو مرتبه، تكلم

ص: 235


1- . آل عمران: 81
2- . همان
3- . احزاب: 7
4- . اعراف: 172
5- . قال الصّادق (علیه السلام) : مَا بَعَثَ اللّه نَبِياً مِن لَدُن آدَمَ (علیه السلام) فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ يرْجِعُ إِلَي الدُّنْيا وَ ينْصُرُ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ هُوَ قَوْلُهُ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ يعْنِي بِرَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَتَنْصُرُنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ لَهُم فِي الذَّرِّ « أَ أَقْرَرْتُم وَ أَخَذْتُم عَلي ذلِكم إِصْرِي» أَي عَهْدِي «قالُوا أَقْرَرْنا» قالَ اللّه لِلْمَلَائِكه فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكم مِنَ الشَّاهِدِينَ وَ هَذِهِ مَعَ الْآيهِ الَّتِي فِي سُورَه الْأَحْزَابِ فِي قَوْلِهِ «وَ إِذ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيينَ مِيثاقَهُم وَ مِنْك وَ مِن نُوحٍ» وَ الْآيهُ الَّتِي فِي سُورَه الْأَعْرَافِ قَوْلُهُ «وَ إِذ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنِي آدَمَ (علیه السلام) مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيتَهُمْ» قَد كتِبَت هَذِهِ الثَّلَاثُ آياتٍ فِي ثَلَاثِ سُوَرٍ. تفسير قمي 1: 106

به كلمه اى كرد و آن كلمه روح شد. روح را خداوند در آن نورسكونت داد و در بدن هاى ما قرار داد؛ پس ما روح و كلمات خداییم. [خداوند] به وسیله ی ما از خلق خود، پنهان شد؛ یعنی ما را حجاب بین خود و خلق، قرار داد. ما وسیله و واسطه ی بین مخلوق و خالقیم همان طور كه پرده، واسطه ی بین محجوب و كسی كه پشت پرده است، می باشد. ما پیوسته در زیر سایبانی سبز قرار داشتیم؛ جایی كه خورشید و ماه و شب و روزی وجود نداشت و نه چشمی به هم می خورد. ما او را می پرستیدیم و تسبیح می گفتیم. پیش از آفرینش مخلوقات، از انبیاء (علیهم السلام) پیمان گرفت كه به ما ایمان داشته باشند و ما را یاری كنند. این آیه اشاره به همین مطلب است: «وَ إِذْ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ النَّبِيينَ لَما آتَيتُكمْ مِنْ كتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ»(1)؛ یعنی ایمان به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورید و جانشینش را یاری كنید. پس ایمان به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند؛ ولی هنوز وصیّ او را یاری نكردند. به زودی همگی او را یاری خواهند كرد و خداوند پیمان مرا با پیمان محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفت كه یكدیگر را یاری كنیم. من آن جناب را یاری كردم و در مقابل او پیكار نمودم و دشمنش را كشتم و به پیمانی كه خدا از من گرفته بود درباره ی یاریِ حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) وفا نمودم؛ ولی هیچ یك از انبیاء (علیهم السلام) و پیامبران خدا مرا یاری نكردند، چون وفات نموده بودند؛ ولی به زودی مرا یاری خواهند كرد.(2)

ص: 236


1- . آل عمرآن: 81
2- . قالَ الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ وَ تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِن ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَت رُوحاً فَأَسْكَنَهَا اللّه فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللّه وَ كَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَبَ عَن خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِي ظِلِّهِ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا لَيْلٌ وَ لَا نَهَارٌ وَ لَا عَيْنٌ تَطْرِفُ نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ خَلْقَهُ وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَ النُّصْرَةِ لَنَا وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَ وَ إِذ أَخَذَ اللّه مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ يَعْنِي مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَتَنْصُرُنَّ وَصِيَّهُ فَقَد آمَنُوا بِمُحَمَّدٍ وَ لَم يَنْصُرُوا وَصِيَّهُ وَ سَيَنْصُرُونَهُ جَمِيعاً وَ إِنَّ اللّه أَخَذَ مِيثَاقِي مَعَ مِيثَاقِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّصْرَةِ بَعْضُنَا لِبَعْضِ فَقَد نَصَرْتُ مُحَمَّداً وَ جَاهَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قَتَلْتُ عَدُوَّهُ وَ وَفَيْتُ اللّه بِمَا أَخَذَ عَلَيَّ مِنَ الْمِيثَاقِ وَ الْعَهْدِ وَ نُصْرَةٍ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَم يَنْصُرْنِي أَحَدٌ مِن أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ لِمَا قَبَضَهُمُ اللّه إِلَيْهِ وَ سَوْفَ يَنْصُرُونِي. تأويل الآيات: 121

ح. میثاق به دفن پیكر شهدای كربلاء

قدامة بن زائده از پدرش نقل كرد كه گفت: حضرت على بن الحسین (علیهما السلام) فرمودند:

اى زائده! خبر به من رسیده كه گاهى به زیارت قبر حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) مى روى؟ عرض كردم: همان طور است كه سمع شما رسیده. حضرت فرمودند: براى چه مبادرت به چنین فعلى مى ورزى؟ در حالى كه تو در نزد سلطان مكانت و منزلتى داشته و وى كسى است كه توان این را ندارد ببیند شخصى به ما محبّت داشته و ما را بر دیگران برترى مى دهد و فضائل ما را ذكر مى كند و حقّى كه از ما بر این امّت واجب است را رعایت مى نماید؟

محضر مباركشان عرض كردم: به خدا سوگند! قصدم از این زیارت، فقط رضایت خدا و رسول خدا بوده و از غضب و سخط كسى كه بر من غضب نماید ترس و وحشتى ندارم و امر مكروهى كه از ناحیه این عمل به من برسد هرگز در سینه ام گران و سنگین نیست و بر من قابل تحمّل مى باشد.

حضرت فرمودند:

تو را به خدا سوگند امر چنین است؟

عرض كردم: به خدا سوگند امر چنین است. حضرت سؤالشان را سه بار تكرار فرموده و من نیز جوابم را سه بار بازگو نمودم. سپس حضرت فرمودند:

بشارت باد تو را! بشارت باد تو را! بشارت باد تو را! لازم شد خبر دهم تو را به حدیثى كه نزد من بوده و از احادیث نخبه و برگزیده اى است كه جزء اسرار مخزونه مى باشد و آن این است كه: زمانى كه در

ص: 237

طف (كربلا) آن مصیبت به ما وارد گشت و پدرم (علیه السلام) و تمام فرزندان و برادران و جمیع اهلش كه با او بودند كشته شدند و حرم و زنان آن حضرت را بر روى شترانِ بى جهاز نشانده و ما را به كوفه برگرداندند؛پس به قتلگاه ایشان، نظر انداخته و ابدان طاهره ی ایشان را برهنه و عریان دیدم كه روى خاك افتاده و دفن نشده اند. این معنا بر من گران آمد و در سینه ام اثرش را یافته و هنگامى كه از ایشان چنین منظره اى را مشاهده كردم اضطراب و نا آرامى در من شدت یافت به حدّى كه نزدیك بود، روح از كالبدم خارج شود. وقتى عمّه ام زینب كبرى، دختر على بن ابى طالب (علیهما السلام) این هیئت و حالت را از من مشاهده نمود فرمود: این چه حالتى است كه از شما مى بینم؟! اى یادگار جدّ و پدر و برادرم! چرا با جان خود بازى مى كنید؟!! من گفتم: چگونه جزع و بیتابى نكنم در حالى كه مى بینم سرورم و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را كه در خونِ خویش طپیده، عریان و برهنه بوده، جامه هایشان را از بدن بیرون آورده اند، بدون اینكه كفن شده یا دفن شده باشند، احدى بالاى سرشان نبوده و بشرى نزدیكشان نمى شود؛ گویا ایشان از خاندان دیلم و خزر (كفار) مى باشند؟!! عمّه ام فرمود: از آنچه كه مى بینى بیتابی مكن كه به خدا سوگند این عهد و پیمانى بوده كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با جدّت (امیرالمؤمنین (علیه السلام) ) و پدرت (سید الشهداء (علیه السلام) ) و عمویت (حضرت مجتبى (علیه السلام) ) نموده و خداوند متعال نیز از گروهى از این امت كه در عداد ستمكاران و سركشان نمى باشند و در بین اهل آسمان ها معروف و مشهورند، پیمان گرفته است كه این اعضاء قطعه قطعه را جمع كرده و دفن نموده و این ابدان و اجسام

ص: 238

خون آلود را به خاك سپرده و در این سرزمین، براى قبر پدرت سید الشهداء (علیه السلام) نشانه اى نصب كرده كه اثرش هیچگاه كهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمى كند، و بسیارى از رهبرانكفر و الحاد و فرزندان ضلالت و گمراهى، سعى در نابود كردن آن مى نمایند؛ ولى به جاى اینكه رسم و نشانه ی آن از بین رود ظاهرتر و آشكارتر مى گردد...(1)

ط. میثاق به اقامه ی عزاء بر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)

علامه ی مجلسی گوید: در تألیفات بعضى از نویسندگان معاصر كه مورد وثوق است دیدم روایت شده: هنگامى كه پیغمبر اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه اطهر (علیها السلام) را از شهادت فرزندشان حضرت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) و آن مصائبى كه دچار آن حضرت خواهد شد آگاه نمودند؛ آن بانو گریه شدیدى كرده و فرمودند:

پدر جان! یك چنین مصائبى در چه موقعی رخ می دهد؟ فرمودند: در آن زمانى كه من و تو و على در این دنیا نباشیم! پس گریه حضرت

ص: 239


1- . قُدَامَةُ بْنُ زَائِدَةَ عَن أَبِيهِ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) بَلَغَنِي يَا زَائِدَةُ أَنَّكَ تَزُورُ قَبْرَ أَبِي عبداللّه الْحُسَيْنِ (علیه السلام) أَحْيَاناً فَقُلْتُ إِنَّ ذَلِكَ لَكَمَا بَلَغَكَ فَقَالَ لِي فَلِمَا ذَا تَفْعَلُ ذَلِكَ وَ لَكَ مَكَانٌ عِنْدَ سُلْطَانِكَ الَّذِي لَا يَحْتَمِلُ أَحَداً عَلَى مَحَبَّتِنَا وَ تَفْضِيلِنَا وَ ذِكْرِ فَضَائِلِنَا وَ الْوَاجِبُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ مِن حَقِّنَا فَقُلْتُ وَ اللّه مَا أُرِيدُ بِذَلِكَ إِلَّا اللّه وَ رَسُولَهُ وَ لَا أَحْفِلُ بِسَخَطِ مَن سَخِطَ وَ لَا يَكْبُرُ فِي صَدْرِي مَكْرُوهٌ يَنَالُنِي بِسَبَبِهِ فَقَالَ وَ اللّه إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ فَقُلْتُ وَ اللّه إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ أَقُولُهَا ثَلَاثاً فَقَالَ أَبْشِر ثُمَّ أَبْشِر ثُمَّ أَبْشِر فَلَأُخْبِرَنَّكَ بِخَبَرٍ كَانَ عِنْدِي فِي النُّخَبِ [الْبَحْرِ] الْمَخْزُونِ- فَإِنَّهُ لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِي (علیه السلام) وَ قُتِلَ مَن كَانَ مَعَهُ مِن وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَت حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَى الْأَقْتَابِ يُرَادُ بِنَا الْكُوفَةُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِم صَرْعَى وَ لَم يوُارَوْا فَعَظُمَ ذَلِكَ فِي صَدْرِي وَ اشْتَدَّ لِمَا أَرَى مِنْهُم قَلَقِي فَكَادَت نَفْسِي تَخْرُجُ وَ تَبَيَّنَت ذَلِكَ مِنِّي عَمَّتِي زَيْنَبُ الْكُبْرَى بِنْتُ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَت مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي فَقُلْتُ وَ كَيْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ وَ قَد أَرَى سَيِّدِي وَ إِخْوَتِي وَ عُمُومَتِي وَ وُلْدَ عَمِّي وَ أَهْلِي مُصْرَعِينَ بِدِمَائِهِم مُرَمَّلِينَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِينَ لَا يُكَفَّنُونَ وَ لَا يُوَارَوْنَ وَ لَا يُعَرِّجُ عَلَيْهِم أَحَدٌ وَ لَا يَقْرَبُهُم بَشَرٌ كَأَنَّهُم أَهْلُ بَيْتٍ مِنَ الدَّيْلَمِ وَ الْخَزَرِ فَقَالَت لَا يُجْزِعَنَّكَ مَا تَرَى فَوَ اللّه إِنَّ ذَلِكَ لَعَهْدٌ مِن رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ لَقَد أَخَذَ اللّه الميثاق [مِيثَاقَ] أُنَاسٍ مِن هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا تَعْرِفُهُم فَرَاعِنَةُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُم مَعْرُوفُونَ فِي أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُم يَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَةَ فَيُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَةَ وَ يَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيكَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ لَا يَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا يَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى كُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ لَيَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّةُ الْكُفْرِ وَ أَشْيَاعُ الضَّلَالَةِ فِي مَحْوِهِ وَ تَطْمِيسِهِ فَلَا يَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّا. كامل الزيارات: 262

زهراء (علیها السلام) شدیدتر شد و فرمودند: پدر جان! پس چه كسى براى حسینم گریه خواهد كرد و چه كسى متصدى عزادارى وى خواهد شد!؟ پیامبر معظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اى فاطمه! زنان امت من بر زنان اهل بیتم و مردان ایشان بر مردان اهل بیت من گریه خواهند كرد. همه ساله گروهى پس از گروهی دیگر، عزادارى را تجدید می نمایند. پس هنگامى كه روز قیامت فرا رسد تو زنان امت من و من مردان آنان راشفاعت خواهیم كرد و هر كسى از ایشان كه در مصیبت حسین (علیه السلام) گریه كند ما دست او را می گیریم و داخل بهشت می نماییم. اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى كه در مصیبت حسین (علیه السلام) گریه كند؛ زیرا صاحب آن چشم، خندان و مژده نعمت هاى بهشت به وى داده خواهد شد.(1)

ای مردم! بدانید كه عده ای با خدا و پیامبر او عهد بسته اند تا عزای حضرت مظلوم «سلام اللّه علیه» را سال به سال تجدید كنند و آگاه باشید كه دل حضرت صدیقه شهیده «سلام اللّه علیها» به این پیمان خوش است و آن بزرگوار بر این پیمان دلگرم اند. پس وای برآنهایی كه سعی در اطفای این نور كرده و یا عهد خویش را زیر پا گذارند. بدانید و فراموش نكنید كه هر سال حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) منتظر مجالس شما و چشم به راه سوگواری های شیعیان است. أبَد وَاللّه يا زهراء ما نَنسَ حُسيناً

ص: 240


1- . أقُولُ رَأَيتُ فِي بَعْضِ تَأْلِيفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِينَ رُوِي أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِي (صلی الله علیه و آله و سلم) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَينِ وَ مَا يجْرِي عَلَيهِ مِنَ الْمِحَنِ بَكت فَاطِمَةُ بُكاءً شَدِيداً وَ قَالَت يا أَبَه مَتَي يكونُ ذَلِك قَالَ فِي زَمَانٍ خَالٍ مِنِّي وَ مِنْك وَ مِن عَلِي فَاشْتَدَّ بُكاؤُهَا وَ قَالَت يا أَبَه فَمَن يبْكي عَلَيهِ وَ مَن يلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِي يا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِي يبْكونَ عَلَي نِسَاءِ أَهْلِ بَيتِي وَ رِجَالَهُم يبْكونَ عَلَي رِجَالِ أَهْلِ بَيتِي وَ يجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كلِّ سَنَةٍ فَإِذَا كانَ الْقِيامَةُ تَشْفَعِينَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ كلُّ مَن بَكي مِنْهُم عَلَي مُصَابِ الْحُسَينِ أَخَذْنَا بِيدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ يا فَاطِمَةُ كلُّ عَينٍ بَاكيةٌ يوْمَ الْقِيامَةِ إِلَّا عَينٌ بَكت عَلَي مُصَابِ الْحُسَينِ فَإِنَّهَا ضاحِكةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِيمِ الْجَنَّةِ. بحار الانوار 44: 292

ی. میثاق به برائت و دشمنی با اعداء آل محمد (علیهم السلام)

برائت و دشمنی با اعداء اهلبیت (علیهم السلام) اصل اصول دین و علامت شیعه ی اثناعشریه و یكی دیگر از مواثیق عالم ذرّ می باشد؛ به این معنا كه همه ی ما در آن عالَم با خدای خویش، پیمان بسته ایم كه با بدخواهان آل محمد (علیهم السلام) در ستیزه و دشمنی باشیم و هرگز با ایشان از در دوستی و برادری وارد نشویم.(1)

صدرنشین مسند امامت و ولایت؛ یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:

خداوند، نام امامان را بر سنگ ها و برگ هاى درختان و بال پرندگان و ابواب بهشت و جهنم، و بر عرش و افلاك، و بال و پر ملائكه، و بر حجب جلال و سرادق عزّ و جلال نوشته و به نام آنها پرندگان تسبیح می كنند و ماهیان دریا براى شیعیانشان استغفار می كنند. خداوند، احدى را خلق نكرده مگر اینكه از او به وحدانیت خویش و ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) و بیزارى از دشمنان آنها پیمان گرفته و عرش استقرار نیافت مگر آنكه بر آن با نور نوشته شد: لا إِلهَ إِلا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه علي ولىّ اللّه.(2)

امام صادق (علیه السلام) نیز در دعایی كه از ایشان بعد از نماز عید غدیر وارد شده فرموده اند:...

و بر ما به گواهی به اخلاص برای خویش، و دوستی و موالات اولیاء هدایتگرت بعد از پیامبر آگاهی دهنده و بیم دهنده و چراغ روشن، منّت

ص: 241


1- . اينجانب به لطف خدا كتابي جامع در سه جلد با عنوان "الحبل المتين" پيرامون وجوب برائت نگاشته ام؛ پس بدان مراجعه فرماييد.
2- . قال اميرالمؤمنين (علیه السلام) : ... اسْمُهُم مَكْتُوبٌ عَلَى الْأَحْجَارِ وَ عَلَى أَوْرَاقِ الْأَشْجَارِ وَ عَلَى أَجْنِحَةِ الْأَطْيَارِ وَ عَلَى أَبْوَابِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ عَلَى الْعَرْشِ وَ الْأَفْلَاكِ وَ عَلَى أَجْنِحَةِ الْأَمْلَاكِ وَ عَلَى حُجُبِ الْجَلَالِ وَ سُرَادِقَاتِ الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ وَ بِاسْمِهِم تُسَبِّحُ الْأَطْيَارُ وَ تَسْتَغْفِرُ لِشِيعَتِهِمُ الْحِيتَانُ فِي لُجَجِ الْبِحَارِ وَ إِنَّ اللّه لَم يَخْلُق أَحَداً إِلَّا وَ أَخَذَ عَلَيْهِ الْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ وَ الْوَلَايَةِ لِلْذُّرِّيَّةِ الزَّكِيَّةِ وَ الْبَرَاءَةِ مِن أَعْدَائِهِم وَ إِنَّ الْعَرْشَ لَم يَسْتَقِرَّ حَتَّى كُتِبَ عَلَيْهِ بِالنُّورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّه. بحار الانوار 25: 174

نهادی، و دین را با موالات و دوستی آنان و تبرّی و بیزاری ازدشمنانشان كامل نمودی و با تجدید عهد و پیمانت، نعمت را بر ما كامل نمودی و عهد و میثاق(عوالم پیشین) را به یادمان آوردی، و سخن خویش را از ذهنمان پاك نساختی، و تو در كتاب خویش ذكر نمودی: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا». گواهی می دهیم بر لطف و منّت تو، به اینكه تو خدایی هستی كه هیچ خدایی جز تو نیست و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده ی توست و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان... و برهان عظیم و نشانه ی كبرای تو، و خبر بزرگ و نبأ عظیمی است كه پیوسته مردم در آن اختلاف دارند. بارالها! همانطور كه با هدایت به معرفت ایشان بر ما منت نهادی؛ پس بر محمد وآل محمد صلوات بفرست و این روز را بر ما مبارك گردان همین روزی كه عهد و میثاقت را در آن به ما یادآوری كرده و دینت را در آن كامل و نعمتت را تمام نموده ای و به منتت در این روز، ما را اهل اجابت قرار داده و از دشمنان و اعداء، بیزاری عطا نموده ای.!(1)

ص: 242


1- . فِي الدُّعَاءِ بَعْدَ صَلَوه الْغَدِيرِ الْمُسْنَدِ إلَي الصَّادِقِ (علیه السلام) وَ مَنَنْتَ عَلَينَا بِشَهَادَهِ الْإِخْلَاصِ وَ بِوَلَايهِ أَوْلِيائِك الْهُدَاه بَعْدَ النَّذِيرِ الْمُنْذِرِ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ وَ أَكمَلْتَ لَنَا بِهِمُ الدِّينَ وَ أَتْمَمْتَ عَلَينَا النِّعْمَه وَ جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَك وَ ذَكرْتَنَا مِيثَاقَك الْمَأْخُوذَ فِي ابْتِدَاءِ خَلْقِك إِيانَا وَ جَعَلْتَنَا مِن أَهْلِ الْإِجَابِة وَ لَم تُنْسِنَا ذِكرَك فَإِنَّك قُلْتَ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيتَهُم وَ أَشْهَدَهُم عَلي أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي شَهِدْنا بِمَنِّك وَ لُطْفِك بِأَنَّك أَنْتَ اللّه لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ رَبُّنَا وَ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) عَبْدُك وَ رَسُولُك نَبِينَا وَ عَلِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ... و الحُجَّه العُظمَي وَ آيتُك الْكبْرَي ... وَ النَّبَأُ الْعَظِيمُ الَّذِي هُم فِيهِ مُخْتَلِفُونَ اللّهمَّ فَكَمَا كَانَ مِن شَأْنِكَ أَن أَنْعَمْتَ عَلَيْنَا بِالْهِدَايَةِ إِلَى مَعْرِفَتِهِم فَلْيَكُن مِن شَأْنِكَ أَن تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تُبَارِكَ لَنَا فِي يَوْمِنَا الَّذِي أَكْرَمْتَنَا بِهِ وَ ذَكَّرْتَنَا فِيهِ عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ أَكْمَلْتَ دِينَنَا وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ جَعَلْتَنَا بِمَنِّكَ مِن أَهْلِ الْإِجَابَةِ وَ الْبَرَاءَةِ مِن أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَاءِ أَوْلِيَائِكَ الْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ الدِّينِ فَأَسْأَلُكَ يَا رَبِّ تَمَامَ مَا أَنْعَمْتَ وَ أَن تَجْعَلَنَا مِنَ الْمُوقِنِينَ وَ لَا تُلْحِقَنَا بِالْمُكَذِّبِينَ وَ اجْعَل لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ مَعَ الْمُتَّقِينَ وَ اجْعَل لَنَا مِنَ الْمُتَّقِينَ إِمَاماً يَوْمَ تَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ الْهُدَاةِ [الْمَهْدِيِّينَ] مِن بَعْدِ نَبِيِّكَ الْأَئِمَّةِ الصَّادِقِينَ وَ اجْعَلْنَا مِنَ الْبُرَآءِ مِنَ الَّذِينَ هُم دُعَاةٌ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِين. تهذيب الاحكام 3: 146

ك. میثاق بر صبر و پایداری

داود بن كثیر رِقّى گفت: به خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض كردم: معنى سلام بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیست؟ حضرت فرمودند:چون خداى تبارك و تعالى (در عوالم پیشین) پیغمبر خود و وصىّ و دختر و دو پسر آن حضرت و جمیع ائمّه (علیهم السلام) و شیعیان ایشان را آفرید، از آنها عهد و پیمان گرفت تا صبر كنند، و یكدیگر را توصیه به صبر كنند، و ساخته و آماده باشند براى مقاتله با دشمنان دین و از خدا بپرهیزند و به ایشان وعده فرمود كه (در عوض با ظهور امام (علیه السلام) ) زمینِ مبارك ( مدینه) و حرم امن (مكه) را از براى ایشان وا گذارد، و بیت المعمور را از براى ایشان فرود آورد، و سقف برافراشته را از براى ایشان ظاهر گرداند، و ایشان را از دشمنانشان در آسایش اندازد، و زمین را مبدّل شده، به ایشان واگذارد. همانا سلام بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یادآوری همین میثاق و تجدید آن با خداست تا شاید او در رسیدنِ وقت این پیمان و وعده، تعجیل كند و سلامت و سازش را با تمام آنچه در پیمان بود، براى شما به شتاب آماده كند.(1)

آیات سوره ی عصر و آخرین آیه ی سوره آل عمران به همین پیمان اشاره دارد.

ص: 243


1- . عن داود بن كثير الرقي قال: قلت لأبي عبداللّه (علیه السلام) : ما معنى السلام على رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ؟ فقال: إن اللّه تبارك وتعالى لما خلق نبيه ووصيه وابنته وابنيه وجميع الأئمة وخلق شيعتهم أخذ عليهم الميثاق وأن يصبروا ويصابروا ويرابطوا وأن يتقوا اللّه ووعدهم أن يسلم لهم الأرض المباركة والحرم الآمن وأن ينزل لهم البيت المعمور، ويظهر لهم السقف المرفوع ويريحهم من عدوهم والأرض التي يبدلها اللّه من السلام ويسلم ما فيها لهم لاشية فيها، قال: لا خصومة فيها لعدوهم وأن يكون لهم فيها ما يحبون وأخذ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله على جميع الأئمة وشيعتهم الميثاق بذلك، وإنما السلام عليه تذكرة نفس الميثاق وتجديد له على اللّه، لعله أن يعجله عز وجل ويعجل السلام لكم بجميع ما فيه.

ل. میثاق بر قبول فضیلت و محبت حضرت زهراء (علیها السلام)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

نبوّت هیچ پیامبری به كمال نرسید مگرآنكه به فضل و محبت حضرت زهرا (علیها السلام) اقرار كرد.(1)

ابو بصیر هم از امام صادق (علیه السلام) روایت كرده كه فرمودند:

همانا خداوند تبارك و تعالى یك چهارم دنیا را مهریه حضرت زهرا (علیها السلام) را قرار داد، پس یك چهارم دنیا به آن حضرت تعلّق دارد، و بهشت و جهنّم را مهریه ی ایشان قرار داد، بنا بر این دشمنان او داخل جهنّم و آتش مى شوند و دوستانش داخل بهشت، و او صدّیقه كبرى است و قرن های اُولَی، بر حول محور معرفت ایشان دور می زد و برقرار بود.(2)

منظور از قُرون الاولی

مدت ها بود كه پیرامون مقصود از این عبارت كه در كلام حضرت صادق (علیه السلام) است اندیشه می كردم: «وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى» یعنی «و قرن های اول، بر حول محور معرفت حضرت زهرا (علیها السلام) دور می زد و برقرار بود» و نمی دانستم منظور از قرون الاولی چیست، تا اینكه خدای عزوجل این امر را بر من روشن ساخت كه ظاهرا مقصودِ حضرات معصومین (علیهم السلام) ، از این عبارت، عوالم گذشته از جمله عالم ذرّ است. كلمه ی "اُولَی" به معنای اول، در زیارت جامعه ی كبیره هم از زبان مطهر حضرت هادی النقی (علیه السلام) آمده است: «... حُجَجِ اللّه عَلَى أَهْلِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى...»(3) در این عبارت، حضرت هادی (علیه السلام) در ضمن معرفی ائمه ی اطهار (علیهم السلام) ، ایشان را حجّت های خدا در دنیا، آخرت واُولَی

ص: 244


1- . عَن الصَّادِقِ: مَا تَكامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ حَتّي أَقَرَّ بِفَضْلِهَا وَ مَحَبَّتِهَا. عوالم العلوم 11: 161
2- . عَن إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیهما السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْهَرَ فَاطِمَةَ (علیه السلام) رُبُعَ الدُّنْيَا فَرُبُعُهَا لَهَا وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّةَ وَ النَّارَ تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ وَ تُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهَا الْجَنَّةَ وَ هِيَ الصِّدِّيقَةُ الْكُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى. بحارالانوار 43: 105
3- . من لا يحضره الفقيه 2: 610

نامیده اند. بدین ترتیب پس ما سه عالم را طی كرده و می كنیم و ائمه اطهار (علیهم السلام) در هر سه حجت خدایند؛ یكی دنیا كه در آن هستیم و دیگری آخرت كه خواهیم دید و سوم عالم اُولَی. آنچه تعجب انسان را برمی انگیزد آن است كه مرحوم علامه محمد تقی مجلسی (رحمه الله) در شرح این عبارت، اُولَی را به معنای عالم قبر و برزخ دانسته(1)

كه پذیرش این سخنش در غایت اشكال است؛ چرا كه اولا: برزخ، عالمی مستقل از دنیا نبوده؛ بلكه در همین دنیاست و ثانیا: اُولَی به معنای جهانِ آغازین است كه با عالم ذر، سازگارتر است تا با برزخ كه بین دنیا و آخرت است و كلمه ی وُسطی با آن مطابق تر است.

فرزند ایشان؛ یعنی جناب علامه محمد باقر مجلسی (رحمه الله) نیز در شرح این كلمه فرموده اند كه اُولَی تأكید كلمه ی دنیاست(2)؛ به این معنا كه ائمه (علیهم السلام) حجت اند بر اهل دنیا و اهل آخرت و اهل دنیا. و این خلاف ظاهر است؛ چرا كه ظاهر كلام امام (علیه السلام) از این كلمه، تأسیس است نه تأكید و اصلا تأكید در اینجا معنایی ندارد. به هر حال بدون جسارت به محضر این دو عالم جلیل القدر باید عرض كنم كه این دو توجیه ایشان، مورد پسند ما نبوده و آنچه كه به نظر می رسد این است كه با توجه به روایات، منظور از "اولی" همان عالم ذرّ است؛ پس معنا این می شود كه ائمه (علیهم السلام) در دنیا و آخرت و عالم ذر، حجّت های الاهی هستند. در روایات فراوانی كه گذشت دیدیم كه خدا پیامبر و ائمه (علیهم السلام) را در عالم ذرّ بر مردم، مبعوث ساخت و ایشان را به عنوان حجت های خویش بدیشان معرفی نمود. پس منظور از "عالم اولی" همان عالم ذرّ است.

خلاصه اینكه یكی از عهدهای عالم ذرّ یا عالم اُولَی، پیمان به فضل و معرفت حضرت زهرای اطهر (علیها السلام) بوده است؛ اما این پیمان، از همه گرفته نشده؛ بلكه كمال پیامبری هر پیغمبری بدان وابسته بوده است، همانطور كه در حدیث پیشین خواندیم كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

نبوت هیچ پیامبری به كمال نرسید مگر آنكه به فضل و محبت حضرت زهرا (علیها السلام) اقرار كرد.(3)

ص: 245


1- . لوامع صاحبقراني 8: 685
2- . بحار الانوار 99: 136
3- . عَن الصَّادِقِ: مَا تَكامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ حَتّي أَقَرَّ بِفَضْلِهَا وَ مَحَبَّتِهَا. عوالم العلوم 11: 161

حال اگر كسی بگوید از كجای این روایت، معلوم می شود كه این اقرار، در عوالم پیشین گرفته شده به او می گوییم به دلیل این روایت كه نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

نبوت هیچ پیامبری در عالم ارواح به تكامل نرسید مگر آنكه ولایت من و ولایت اهلبیت من بر او عرضه شد و صورت مثالی ایشان بر او نمایان گشت؛ پس جملگی انبیاء، اقرار به طاعت و ولایت ایشان كردند.(1)

و با همین روایات، معنای "عالم اولی" هم كه در روایت حضرت صادق (علیه السلام) بود و از پیشِ نظر شما گذشت روشن می گردد. والمنة لله و له الحمد

فائده مهم: سیادت، مبتنی به اختیار، و در عالم ذرّ معین شده است

سادات، كسانی هستند كه در عالم ذرّ به محبت اهلبیت (علیهم السلام) سبقت گرفتند؛ و به همین دلیل خدا آنها را در صلب اهلبیت (علیهم السلام) قرار داد و به شرافت این مقام مفتخرشان ساخت.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

همانا خداى تعالى كه جمیع نیكی ها مختصّ اوست، دوستى على و فاطمه (علیهما السلام) و فرزندان ایشان (علیهم السلام) را بر خلق عرضه كرد. هر كس كه نسبت به آن محبت، سبقت گرفت و زود پذیرفت، او را پیامبر و یا از اهل بیت مقرّر فرمود و كسى كه بعد از ایشان اجابت نمود، از شیعیان گشت و به درستى كه خداى تعالى همه ی آنها را در بهشت جمع خواهد نمود.(2)

منظور از فرزندان حضرت علی و فاطمه (علیهما السلام) در این روایت، ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشند.

خلاصه ی این كلام نورانی این است كه در عالم ذرّ با نحوه ی پذیرش میثاق؛ سلسله ی انساب افراد نیز معیّن گشت و درجه ی ایشان در این دنیا تعیین شد؛ به این

ص: 246


1- . قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ فِي الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَت عَلَيْهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِم وَ وَلَايَتِهِمْ. بصائر الدرجات: 73
2- . قَالَ النَّبىُ (صلی الله علیه و آله و سلم) : إنّ اللّه لَهُ الْحَمْدُ عَرَضَ حُبَّ عَلَىٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ذُرِّيَّتِهَا عَلَى الْبَرِيَّةِ فَمَن بَادَرَ مِنْهُم بِالْإِجَابَةِ جَعَلَ مِنْهُم وَ الرُّسُل وَ مَن أَجَابَ بَعْد ذَلِكَ جُعِلَ مِنْهُم الشِّيعَةَ وَ إِنَّ اللّه جَمَعَهُم فى الْجَنَّةِ. عوالم العلوم 11: 161

شكل كه هر كسی زودتر از همه، محبت سید اوصیاء امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و سیده ینساء، حضرت فاطمه زهراء (علیها السلام) و اولاد معصومین این دو بزرگوار را پذیرفت؛ در عالم دنیا به مقام نبوت رسید و یا اینكه خدا وی را در صلب آل محمد (علیهم السلام) قرار داد و او در زمره ی سادات داخل شد، و آنها كه در مرحله ی بعد، اجابت نمودند جزو شیعیان و پیروان ایشان قرار گرفتند و این از اسرار مهم عالم ذرّ است، تا ما بدانیم نه تنها اعطای درجه ی نبوت و رسالت، منوط به پذیرش و نحوه پذیرش ولایت آل محمد (علیهم السلام) بوده؛ بلكه سلسله و نسب نیز بر اساس اعمال عالم پیشین تعیین شده؛ و لذا احترام به سادات، فقط احترام به نژاد ایشان كه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باز می گردد و در ظاهر، امری غیر اختیاری بوده، نیست؛ بلكه احترام به سبقتِ ایشان در قبولِ محبّت حضرت زهراء (علیها السلام) در عالم ذرّ است كه امری اختیاری بوده و موجب اجر و پاداش می باشد.

امكان سلب سیادت و یا الحاق به سلسله ی سادات در این دنیا وجود دارد

قرآن كریم ملاك الحاق به خوبان و سلب آن را نَسَب ندانسته؛ بلكه تبعیت را به عنوان اصلِ سبب، معرفی فرموده است:

«فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»(1)

(ابراهیم گفت:) پس هر كه از من پیروى كند بى گمان او از من است

و: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِي وَالَّذِينَ آمَنُوا »(2)

در حقیقت نزدیكترین مردم به ابراهیم همان كسانى هستند كه او را پیروى كرده اند و نیز این پیامبر و كسانى كه [به آیین او] ایمان آورده اند.

و همچنین:

«وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ قَالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»(3)

ص: 247


1- .ابراهيم: 36
2- . آل عمرآن: 68
3- . هود: 45 و 46

و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از اهلِ من است و قطعا وعده ی تو راست است و تو بهترین داورانى. خدا فرمود اى نوح! او از اهل تو نیست او [داراى] كردارى ناشایسته است؛ پس چیزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى.

در نتیجه كسانی كه تبعیت از خوبان كنند از اهل ایشان، و كسانی كه با ایشان مخالفت نمایند از اهلیّت آنها خارج می شوند. حال، این تبعیت اگر به تعبیر روایت فوق، در عالم ذرّ صورت گرفته باشد و در آن عالم از دیگران سبقت گرفته باشد، نَسَبش هم به خوبان و اولیاء مرتبط شده و طینتش در صلب انبیاء و اولیاء نهاده می شود؛ اما اگر در این دنیا راه را كج نمود، طینش از ایشان جدا شده و اهلیّتش منقطع می گردد. این همان چیزی است كه ظاهرا حضرت نوح (علیه السلام) بدان توجه نداشت و خدا بر او خرده گرفت كه چرا چیزی را كه نمی دانی از من طلب می كنی، فرزندت دیگر اهل تو نیست.

لذا ممكن است عده ای از سادات "اگر اصل نسب و سیادتشان جعلی نباشد و حقیقتاً از اولاد ائمه اطهار (علیهم السلام) باشند" در دنیا به خاطر سوء اختیارشان ارزش اعمال عالم ذرّ خویش را تباه كرده، طینتشان تغییر یابد و شرفشان بر باد رود. (ما درباره ی تبدیل طینت، پس از این سخنی مفصل خواهیم داشت ان شاء اللّه.) و از آن طرف، كسانی كه در عالم ذرّ در اصلاب ائمه ی اطهار (علیهم السلام) قرار نگرفتند؛ باز خدا در این دنیا به ایشان فرصت داده تا بتوانند با پیروی صادقانه و خالصانه از اهلبیت (علیهم السلام) ، خود را از زمره ی ایشان قرار دهند. بله! طینتشان اصلاح و در اصطلاح "منّا اهل البیت" می شوند و اگر كسی تحمل درك این مطلب را داشته باشد برای او می گویم كه به درجه ی سیادت هم دست می یابد.

روایات در این باب، فراوان است مانند این حدیث كه ابو عبیده از امام باقر (علیه السلام) روایت كند كه فرمودند:

هر كه ما را دوست بدارد، او از ما اهل بیت است. به ایشان عرض شد: یابن رسول اللّه! از شماست؟ فرمودند: به خدا قسم! از ماست؛ آیا

ص: 248

نشنیده اى این سخن ابراهیم (علیه السلام) را كه گفت: «پس هركه از من پیروى كند، او از من است؟.»(1)

منظور امام (علیه السلام) آن است كه راه رسیدن به این فوز، مفتوح است.

امام صادق (علیه السلام) هم فرمودند:

هریك از شما كه پرهیزگار و درستكار باشد، او از ما اهل بیت است. راوى عرض كرد: یا بن رسول اللّه! از شماست؟ فرمودند: آرى! از ماست. پس عمر بن یزید گفت: یعنی از آل محمد است ؟ فرمودند: آری از آل محمد است !.آیا نشنیده اى این سخن خداى عزوجل را كه فرمود: «و هركس از شما آنها را به دوستى گیرد، از آنان خواهد بود» و این سخن ابراهیم (علیه السلام) را كه گفت «پس هر كه از من پیروى كند او از من است.»(2)

عمّار بن یاسر نیز مى گوید: در حالى كه من در خدمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم حضرتش فرمودند:

شیعیان خاص و ناب، از ما اهل بیت هستند. عمربن الخطاب(...) گفت: اى پیامبر خدا! آنها را به ما بشناسان تا ما با آنها آشنا شویم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من این سخن را به شما نگفتم مگر آنكه خواستم شما را از آن آگاه كنم(پس چرا عجولانه كلامم را قطع می كنی ای فلان؟!). سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: منم دلیل و راهنماى بر خداى عزوجل و على یاور دین من است، و خاندانش چراغ آن مى باشند، و ایشان نور دهندگانی هستند كه [دیگران] از آنها پرتو مى گیرند. عمر گفت: اى رسول خدا!

ص: 249


1- . أبو عُبَيدَةَ عَن أبي جَعفَرٍ (علیه السلام) : مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ. قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، مِنكُم ؟ ! قالَ: مِنّا وَاللّه ، أما سَمِعتَ قَولَ إبراهيمَ (علیه السلام) : فَمَن تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنّي. تفسير العياشي 2: 231
2- . عن محمد الحلبي عن أبي عبداللّه (علیه السلام) قال: من اتقى اللّه منكم و أصلح فهو منا أهل البيت، قال: منكم أهل البيت؟ قال: منا أهل البيت. قال فيها إبراهيم: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» قال عمر بن يزيد: قلت له من آل محمد قال: إي و اللّه من آل محمد، إي و اللّه من أنفسهم أ ما تسمع اللّه يقول: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» و قول إبراهيم: «فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي». تفسير عياشي 2: 231

پس اگر كسى دلش با این سخن همراه نباشد و آن را نپذیرد چه ؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قلب را در این جایگاه ننهاده اند مگر به دلیل آنكه این سخن را بپذیرد یا با آن مخالفت كند (یعنی كار قلب همین است) اما هر كه دلش موافق ما اهل بیت بود نجات یافت و هر كه دلش مخالف ما خاندان بود فرجامش هلاكت و نابودى خواهد بود.(1)

عزیزان! خوب بنگرید كه چقدر به درجه ی "منّا اهل البیت " رسیدن سخت است. ائمه ی اطهار (علیهم السلام) به این سادگی كسی را به عنوان شیعه ی خویش نمی پسندند و از او راضی نمی شوند؛ بلكه ده ها صفت و خصلت نیكو را به عنوان صفات یك شیعه ی پسندیده، ذكر كرده و بر آن پافشاری نموده اند.(2) صفاتی چون ورع، مداومت به نماز اول وقت و نوافل، سكوت، كسب علم از ائمه اطهار (علیهم السلام) ، پاكدامنی، عقیده ی سالم و... كه دستیابی به هر یك، بدون استعانت از ذوات مقدسه ی خودشان امكان پذیر نیست. با همه ی این اوصاف، در حدیثی كه در سطرهای پیشین گذشت، پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: "شیعیان خاص و خالص، از ما اهلبیت اند، نه هر شیعه ای". خلاصه اینكه هر كسی را یارای این نیست كه از خیل محبین آل محمد (علیهم السلام) باشد؛ بلكه طِیب ولادت و طهارت مولد می طلبد و هر محبی را توانایی نیل به درجه ی شیعه نیست؛ چرا كه نیاز به ریاضات عدیده دارد و در نهایت اگر كسی بخواهد به مقام " مِنّیَّت" برسد و سیّد واقعی شود، باید از خواص و خالصین شیعه باشد. جعلنا اللّه منهم و اياكم.

و این است شرف حقیقی و بر همین اساس امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

ص: 250


1- . عَن عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّ الشِّيعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اللّه عَرِّفْنَاهُم حَتَّى نَعْرِفَهُم فَقَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا قُلْتُ لَكُم إِلَّا وَ أَنَا أُرِيدُ أَن أُخْبِرَكُم ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَا الدَّلِيلُ عَلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلِيٌّ نَصْرُ الدِّينِ وَ مَنَارُهُ أَهْلُ الْبَيْتِ وَ هُمُ الْمَصَابِيحُ الَّذِينَ يُسْتَضَاءُ بِهِم فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اللّه فَمَن لَم يَكُن قَلْبُهُ مُوَافِقاً لِهَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا وُضِعَ الْقَلْبُ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ إِلَّا لِيُوَافِقَ أَو لِيُخَالِفَ فَمَن كَانَ قَلْبُهُ مُوَافِقاً لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ كَانَ نَاجِياً وَ مَن كَانَ قَلْبُهُ مُخَالِفاً لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ كَانَ هَالِكاً. كافي 8: 333
2- .اينجانب كتابي با عنوان "مرآة الابرار" به زبان هاي عربي و فارسي در بيان فضائل و صفات شيعه نگاشته ام كه مي توانيد در اين زمينه به آن مراجعه فرماييد.

ولایت و دوستی من نسبت به علی بن ابی طالب (علیه السلام) برایم محبوب تر از ولادت من از او است، چون ولادت از او فضیلت است، لیكن ولایت او فریضه و واجب است.(1)

ذكر بعضی از كسانی كه در دنیا در زمره ی اهلبیت (علیهم السلام) قرار گرفتند

در طول تاریخ، افراد سعادتمندی بوده اند كه به این فضیلت، دست یافته و از اهلبیت (علیهم السلام) شده اند؛ افراد پاكیزه ای كه عقیده و عمل خویش را اصلاح نمودند و اینگونه به این مدالِ شرف، نائل شدند. در ادامه با محوریت بحث طینت، به ذكر سیاهه اسامی نورانی ایشان و بیان شمّه ای از خصائص آنها می پردازیم.

1. سلمان محمدی

حضرت باقر (علیه السلام) به كسی كه می گفت "سلمان فارسی" فرمودند:

ساكت باش! مگویید سلمان فارسی؛ بلكه بگویید: سلمان محمدی. او مردی از ما اهلبیت است.(2)

و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند:

به سلمان، علم اولین و آخرین عطا شده بود. او دریایی بس ژرف و از ما اهلبیت بود.(3)

فضل بن عیسى هاشمى گوید:

من و پدرم عیسى خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسیدیم. پدرم پرسید آیا این فرمایش پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه سلمان از ما اهلبیت است؟ فرمودند: آرى! گفت: یعنى از اولاد عبدالمطّلب است؟ فرمودند: از ما

ص: 251


1- . قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) وَلايَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِن وِلَادَتِي مِنْهُ لِأَنَّ وَلَايَتِي لَهُ فَرْضٌ وَ وِلَادَتِي مِنْهُ فَضْلٌ. فضائل ابن شاذان: 125
2- . ذُكِرَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مَه لَا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ وَ لَكِن قُولُوا سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِيَّ ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت... بحار الانوار 22: 349
3- . عن عَلِيٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: عُلِّمَ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَ الْعِلْمَ الْآخِرَ ذَلِكَ بَحْرٌ لَا يُنْزَفُ هُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. بحار الانوار 22: 391

اهل بیت است. گفت: یعنى از فرزندان ابو طالب است؟ فرمودند: از مااهل بیت است. پدرم گفت: من او را (به این نسب) نمی شناسم فرمودند: او را بشناس او از ما اهل بیت است. در این موقع اشاره به سینه ی خود نموده فرمودند: آن طور كه تو گمان كرده اى نیست؛ خداوند طینت ما را از علیین آفرید و شیعیانمان را از پائین تر آن پس آنها از ما هستند و طینت دشمنان ما را از سجین آفرید و پیروان آنها را از پست تر از آن، آنها از ایشان به شمار می روند و سلمان از لقمان بهتر است.(1)

وقتی گفته می شود سلمان از ما اهلبیت است، سخن از اعطای یك مقام تشریفاتی نیست؛ بلكه حقیقتی است كه بر زبان معصوم (علیه السلام) جاری شده است؛ لذا جناب سلمان به شرافت عظما رسیده و به همین دلیل، خدمت حضرت زهرا (علیها السلام) شرفیاب می شد و بانویی را كه اگر نامحرمِ كوری به خدمتشان می آمد، به پشت حجاب می رفتند و خویش را از او می پوشاندند زیارت می كرد.

حضرت مصباح هدایت و كشتی نجات؛ مولانا اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) درباره ی مادر پاكدامن خویش نقل كرده اند كه:

شخصی نابینا از حضرت فاطمه (علیها السلام) اجازه خواست تا به حضور ایشان برود، آن حضرت اجازه دادند؛ ولى در طول ملاقات در پس پرده قرار داشتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان فرمودند: چرا در پس حجاب رفته ای در حالى كه او تو را نمى بیند و كور است؟ حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمودند: اگر او مرا نمى بیند، من كه او را مى بینم، و او بوى مرا استشمام مى كند!. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شهادت مى دهم كه تو پاره ی تن من هستى.(2)

ص: 252


1- . عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عِيسَى الْهَاشِمِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) أَنَا وَ أَبِي عِيسَى فَقَالَ لَهُ أَ مِن قَوْلِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) سَلْمَانُ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ نَعَم فَقَالَ أَي مِن وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ .فَقَالَ لَهُ أَي مِن وُلْدِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ إِنِّي لَا أَعْرِفُهُ فَقَالَ فَاعْرِفْهُ يَا عِيسَى فَإِنَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّ اللّه خَلَقَ طِينَتَنَا مِن عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِنَا مِن دُونِ ذَلِكَ فَهُم مِنَّا وَ خَلَقَ طِينَةَ عَدُوِّنَا مِن سِجِّينٍ وَ خَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِهِم مِن دُونِ ذَلِكَ وَ هُم مِنْهُم وَ سَلْمَانُ خَيْرٌ مِن لُقْمَانَ. بصائر الدرجات: : 18
2- . عن جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَن أَبِيهِ (علیهم السلام) : أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) اسْتَأْذَنَ عَلَيْهَا أَعْمَى فَحَجَبَتْهُ فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِمَ حَجَبْتِهِ وَ هُوَ لَا يَرَاكِ فَقَالَت يَا رَسُولَ اللّه إِن لَم يراني [يَرَنِي] فَأَنَا أَرَاهُ وَ هُوَ يَشَمُ الرِّيحَ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَشْهَدُ أَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي. الجعفريات: 95 و بحار الانوار 43: 91

حال، این چنین بانویی با ورود سلمان، به پس پرده ی حجاب نرفته؛ بلكه با سلمان رودر رو سخن می گویند. مرحوم سید بن طاووس از سلمان فارسى روایت كند كه گفت:

ده روز پس از رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) از منزل خود خارج و با حضرت على (علیه السلام) مواجه شدم. آن حضرت به من فرمودند: اى سلمان! تو بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ما جفا كردى. گفتم: حبیب من اى ابو الحسن! درباره شما جفا نشده است؛ بلكه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع زیارت شما شد. حضرت على (علیه السلام) فرمودند: اى سلمان! به منزل فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برو؛ زیرا او به تو لطف دارد و مى خواهد از تحفه اى كه از بهشت برایش آورده اند به تو بدهد. گفتم: آیا بعد از رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) براى ایشان از بهشت تحفه اى رسیده است؟ فرمودند: آرى! دیروز تحفه اى از بهشت براى او آورده اند. سلمان مى گوید: من به سرعت به سوى خانه فاطمه (علیها السلام) دویدم؛ و پس از ورود به خانه دیدم كه فاطمه (علیها السلام) نشسته و یك قطعه عبا در بر دارند؛ ولى هر گاه آن را روى سر مى كشند پاهایشان بیرون مى ماند، و هر گاه پاهایشان را مى پوشانند سرشان نمایان مى شود. وقتى چشم ایشان به من افتاد آن عبا را به سر كشیده و فرمودند: اى سلمان! تو بعد از رحلت پدرم به ما جفا كردى؟! گفتم: اى دختر رسول خدا! آیا امكان دارد كه من بتوانم به شما جفا كنم؟

فاطمه (علیها السلام) فرمودند: پس بنشین و درباره ی آنچه كه به تو مى گویم خوب بیاندیش. من دیروز در همین مكان نشسته بودم و درِ خانه بسته بود و درباره ی انقطاع وحى از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینكه فرشتگان دیگر در این خانه رفت و آمد نمى كنند فكر مى كردم كه ناگاه درِ خانه باز شد و سه دختر وارد شدند كه در نیكویى جمال و خوشبویى مانند آنها را ندیده بودم، وقتى چشمم به آنها افتاد بدون اینكه آنان را

ص: 253

بشناسم از جاى برخاستم و گفتم: آیا از اهل مكّه اید یا اهل مدینه هستید؟ گفتند: ما حوریه هایى از بهشت مى باشیم كه خداى مهربان براى زیارت شما فرستاده است؛ زیرا ما بهشتیان، اشتیاق دیدار شما را داریم. من به یكى از آنها كه فكر مى كردم به لحاظ سنّ بزرگتر است گفتم: نام تو چیست؟ گفت: مقدوده. گفتم: براى چه این نام را بر تو گذارده اند؟ گفت: به این دلیل كه من براى مقداد بن اسود كِندى آفریده شده ام. سپس به دومى گفتم: نام تو چیست؟ گفت: نام من ذرّه است. گفتم: براى چه تو را ذرّه نام نهاده اند؟ گفت: زیرا مرا براى ابوذر آفریده اند. به سومى گفتم: نام تو چیست؟ گفت: نام من سَلمَى است. گفتم: چرا تو را به این نام مى خوانند؟ گفت: براى اینكه مرا براى سلمان، دوست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خلق كرده اند. پس آن سه حوریه، خرمایى به من دادند كه مانند آن را ندیده بودم.

سلمان گوید: پس حضرت فاطمه (علیها السلام) برخاسته و از آن خرما براى من آورده و فرمودند: امشب با این خرما افطار كن و فردا هسته ی آن را نزد من بیاور. سلمان مى گوید: خرما را گرفتم و از خانه ی آن بانو خارج شدم؛ پس از هر جا كه عبور مى كردم مردم سؤال مى كردند: آیا مشك و عنبر به همراه دارى؟ مى گفتم: آرى!. هنگامى كه وقت افطار شد با آن خرما افطار كردم؛ ولى هسته اى در میان آن ندیدم. پس، روز بعد نزد دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و واقعه را برای ایشان بیان نمودم؛ فرمودند: اى سلمان! چنین خرمایى نباید هسته داشته باشد؛ زیرا درخت آن را در بهشت با این دعایى كه پدرم به من آموخته و من هر صبح و شام آن را مى خوانم غرس كرده اند. سلمان گفت: به آن بزرگوار عرض كردم : آن دعا را به من بیاموزید. حضرت فاطمه (علیهم السلام)

ص: 254

فرمودند: اگر دوست دارى كه در دنیا دچار تب نشوى بر خواندن این دعا مداومت كن. مى گویى: بسم اللّه النور، بسم اللّه نور النور،... تا آخر. سلمان مى گوید: من این دعا را فراگرفتم و به بیش از هزار نفر از اهالى مدینه و مكّه كه دچار تب شده بودند تعلیم دادم و همه آنها به لطف خدا از تب نجات یافتند.(1)

واقعاً چگونه می توان باور كرد كه سلمان به خانه ای وارد شود كه بانویش به تنهایی

ص: 255


1- . عَن عبداللّه بنِ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَن أَبِيهِ قَالَ: خَرَجْتُ مِن مَنْزِلِي يَوْماً بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ فَلَقِيَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) ابْنُ عَمِّ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لِي يَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنَا بَعْدَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقُلْتُ حَبِيبِي أَبَا الْحَسَنِ مِثْلُكُم لَا يُجْفَى غَيْرَ أَنَّ حُزْنِي عَلَى رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) طَالَ فَهُوَ الَّذِي مَنَعَنِي مِن زِيَارَتِكُم فَقَالَ (علیه السلام) لِي يَا سَلْمَانُ ايتِ مَنْزِلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِنَّهَا إِلَيْكَ مُشْتَاقَةٌ تُرِيدُ أَن تُتْحِفَكَ بِتُحْفَةٍ قَد أُتْحِفَت بِهَا مِنَ الْجَنَّةِ قُلْتُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) قَد أُتْحِفَت فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِشَيْ ءٍ مِنَ الْجَنَّةِ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ نَعَم بِالْأَمْسِ قَالَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ فَهَرْوَلْتُ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) بِنْتِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِذَا هِيَ جَالِسَةٌ وَ عَلَيْهَا قِطْعَةُ عَبَاءٍ إِذَا خَمَّرَت رَأْسَهَا انْجَلَى سَاقُهَا وَ إِذَا غَطَّت سَاقَهَا انْكَشَفَ رَأْسُهَا فَلَمَّا نَظَرَت إِلَيَّ اعْتَجَرَت ثُمَّ قَالَت يَا سَلْمَانُ جَفَوْتَنِي بَعْدَ وَفَاةِ أَبِي (صلی الله علیه و آله و سلم) قُلْتُ حَبِيبَتِي لَم أَجْفُكُم قَالَت فَمَه اجْلِس وَ اعْقِل مَا أَقُولُ لَكَ إِنِّي كُنْتُ جَالِسَةً بِالْأَمْسِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ وَ بَابُ الدَّارِ مُغْلَقٌ وَ أَنَا أَتَفَكَّرُ فِي انْقِطَاعِ الْوَحْيِ عَنَّا وَ انْصِرَافِ الْمَلَائِكَةِ عَن مَنْزِلِنَا فَإِذَا انْفَتَحَ الْبَابُ مِن غَيْرِ أَن يَفْتَحَهُ أَحَدٌ فَدَخَلَ عَلَيَّ ثَلَاثُ جَوَارٍ لَم يَرَ الرَّاءُونَ بِحُسْنِهِنَّ وَ لَا كَهَيْئَتِهِنَّ وَ لَا نَضَارَةِ وُجُوهِهِنَّ وَ لَا أَزْكَى مِن رِيحِهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْتُهُنَّ قُمْتُ إِلَيْهِنَّ مُسْتَنْكِرَةً لَهُنَّ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتُنَّ مِن أَهلِ مَكَّةَ أَم مِن أَهْلِ الْمَدِينَةِ فَقُلْنَ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَسْنَا مِن أَهْلِ مَكَّةَ وَ لَا مِن أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ لَا مِن أَهْلِ الْأَرْضِ جَمِيعاً غَيْرَ أَنَّنَا جَوَارٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ مِن دَارِ السَّلَامِ أَرْسَلَنَا رَبُّ الْعِزَّةِ إِلَيْكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّا إِلَيْكِ مُشْتَاقَاتٌ فَقُلْتُ لِلَّتِي أَظُنُّ أَنَّهَا أَكْبَرُ سِنّاً مَا اسْمُكِ قَالَت اسْمِي مَقْدُودَةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ مَقْدُودَةَ قَالَت خُلِقْتُ لِلْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقُلْتُ لِلثَّانِيَةِ مَا اسْمُكِ قَالَت ذَرَّةُ قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ ذَرَّةَ وَ أَنْتِ فِي عَيْنِي نَبِيلَةٌ قَالَت خُلِقْتُ لِأَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقُلْتُ لِلثَّالِثَةِ مَا اسْمُكِ قَالَت سَلْمَى قُلْتُ وَ لِمَ سُمِّيتِ سَلْمَى قَالَت أَنَا لِسَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ مَوْلَى أَبِيكِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَت فَاطِمَةُ ثُمَّ أَخْرَجْنَ لِي رُطَباً أَزْرَقَ كَأَمْثَالِ الْخُشْكَنَانَجِ الْكِبَارِ أَبْيَضَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَزْكَى رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ فَقَالَت لِي يَا سَلْمَانُ أَفْطِر عَلَيْهِ عَشِيَّتَكَ فَإِذَا كَانَ غَداً فَجِئْنِي بِنَوَاهُ أَو قَالَت عَجْمِهِ قَالَ سَلْمَانُ فَأَخَذْتُ الرُّطَبَ فَمَا مَرَرْتُ بِجَمْعٍ مِن أَصْحَابِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَّا قَالُوا يَا سَلْمَانُ أَ مَعَكَ مِسْكٌ قُلْتُ نَعَم فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ الْإِفْطَارِ أَفْطَرْتُ عَلَيْهِ فَلَم أَجِد لَهُ عَجَماً وَ لَا نَوًى فَمَضَيْتُ إِلَى بِنْتِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي الْيَوْمِ الثَّانِي فَقُلْتُ لَهَا (علیها السلام) إِنِّي أَفْطَرْتُ عَلَى مَا أَتْحَفْتِنِي بِهِ فَمَا وَجَدْتُ لَهُ عَجَماً وَ لَا نَوًى قَالَت يَا سَلْمَانُ وَ لَن يَكُن لَهُ عَجَمٌ وَ لَا نَوًى وَ إِنَّمَا هُوَ مِن نَخْلٍ غَرَسَهُ اللّه فِي دَارِ السَّلَامِ أَ لَا أُعَلِّمُكَ بِكَلَامٍ عَلَّمَنِيهِ أَبِي مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) كُنْتُ أَقُولُهُ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً قَالَ سَلْمَانُ قُلْتُ علمني [عَلِّمِينِيَ] الْكَلَامَ يَا سَيِّدَتِي فَقَالَت إِن سَرَّكَ أَن لَا يَمَسَّكَ أَذَى الْحُمَّى مَا عِشْتَ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَوَاظِب عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ سَلْمَانُ عَلِّمِينِي هَذَا الْحِرْزَ قَالَت بِسمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسمِ اللّه النُّورِ بِسمِ اللّه نُورِ النُّورِ بِسمِ اللّه نُورٌ عَلَى نُورٍ بِسمِ اللّه الَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ بِسمِ اللّه الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ الْحَمدُ لِلهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ فِي كِتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشهُورٌ وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ وَ صَلَّى اللّه عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ قَالَ سَلْمَانُ فَتَعَلَّمْتُهُنَّ فَوَ اللّه وَ لَقَد عَلَّمْتُهُنَّ أَكْثَرَ مِن أَلْفِ نَفْسٍ مِن أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَكَّةَ مِمَّن بِهِم عِلَلُ الْحُمَّى فَكُلٌّ بَرَأَ مِن مَرَضِهِ بِإِذْنِ اللّه تَعَالَى. مهج الدعوات: 8

در آن نشسته باشد و او آن بانو را در آن حالتی كه نقل كرده ببیند و توصیف كند، آن هم، چنان بانویی كه خود را از مرد نامحرمِ نابینایی می پوشاند؟ این واقعه توجیهی ندارد مگر آنكه بگوییم او به اهلِ این بیت، محرم بوده و بیگانه نبوده است.

جریانی كه نقل شد اولین و آخرین باری نبوده كه وی اینگونه به خانه ی دردانه ی هستی قدم گذاشته و مشرّف به این لقاء شده؛ بلكه در روایات، امثال این دیدارها باز هم نقل شده است.قطب الدین راوندى از سلمان فارسى روایت می كند كه گفت: به درِ خانه ی حضرت صدیقه ی شهیده (علیه السلام) رفته و در زدم. پس صدای حضرت فاطمه (علیها السلام) را شنیدم كه می فرمودند:

ای فضه به سلمان بگو كه داخل شود؛ چرا كه او از ما اهلبیت است(1). پس دیدم كه حضرت فاطمه (علیها السلام) در منزل نشسته بودند و با آسیابى كه در مقابلشان بود جو آسیاب مى كردند و دسته ی آسیاب، (از جراحت دست ایشان) خون آلود بود، و در این حال، امام حسین (علیه السلام) در گوشه ی اطاق از گرسنگى بى قرارى مى نمودند. من به فاطمه (علیها السلام) عرض كردم: اى دختر رسول خدا! پوست دستانِ شما مجروح شده در صورتى كه فضّه، خادمه ی شما، حاضر و بیكار است. آن حضرت فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من توصیه كرده اند كه كار منزل را با او تقسیم كنم، یك روز به عهده ی من باشد و یك روز به عهده ی فضه، و نوبت كار او دیروز بوده است. سلمان گوید: به حضرت فاطمه (علیها السلام) عرض كردم: من بنده ی آزاد شده ی پدر شما هستم (فرمودند: ای سلمان! تو از ما اهلبیتی.)(2) گفتم: پس اجازه دهید یا جو را آسیاب كنم و یا اینكه حسین (علیه السلام) را ساكت نمایم. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: من بر آرام كردن حسین (علیه السلام) تواناترم، تو آسیاب كردن جو را عهده دار

ص: 256


1- . اين قسمت طبق نقل طبري شيعي است. و ساير ماجرا بين منابع مشترك است. دلائل الامامه: 140
2- . اين قسمت در نقل طبري شيعي موجود است. دلائل الامامه: 141

باش. من مقدارى از جو را آسیاب كرده بودم كه اذان و اقامه ی نماز گفته شد، برخاستم و به مسجد رفته، نمازم را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جاى آوردم. هنگامى كه از نماز فارغ گردیدم آنچه را كه دیده بودم براى على (علیه السلام) تعریف كردم؛ پس ایشان گریه كرده و خارج شدند و پس از مدّتى بازگشتند در حالى كه می خندیدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علّت خندهرا از على (علیه السلام) پرسیدند و ایشان گفتند: نزد فاطمه (علیها السلام) رفتم، او را دیدم كه بر قفا خوابیده و حسین (علیه السلام) بر روى سینه اش به خواب رفته است و آسیابى كه در مقابل ایشان بود به خودى خود، كار مى كرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخندى زده و فرمودند: اى على! تو مى دانى كه خداوند، فرشتگانِ زیادى در زمین دارد كه تا روز قیامت محمّد و آل محمّد را خدمت خواهند كرد.(1) عین این جریان با كمی تفاوت برای جناب اباذر هم اتفاق افتاده است.(2)

در خبری دیگر سلیم بن قیس هلالی مى گوید: به ابن عباس در حالى كه جابر بن عبداللّه انصارى كنارش بود گفتم: آیا هنگام وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر بودى؟ گفت: آرى! وقتى بیمارى حضرت شدّت یافت، دستور دادند تا از فرزندان عبدالمطلب، همه ی جوانان بالغ و زن و بچه هایى كه عقلشان مى رسید جمع شوند. پس به همسران خویش فرمودند: از حضور من برخیزید و مرا با اهل بیتم تنها بگذارید. همه ی آنان به جز عایشه و حفصه برخاستند! حضرت نگاهى به آن دو كرده و فرمودند:

ص: 257


1- . رُوِيَ أَنَّ سَلْمَانَ قَالَ: كَانَت فَاطِمَةُ (علیها السلام) جَالِسَةً قُدَّامَهَا رَحًى تَطْحَنُ بِهَا الشَّعِيرَ وَ عَلَى عَمُودِ الرَّحَى دَمٌ سَائِلٌ وَ الْحُسَيْنُ فِي نَاحِيَةِ الدَّارِ يَتَضَوَّرُ مِنَ الْجُوعِ فَقُلْتُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّه دَبِرَت كَفَّاكِ وَ هَذِهِ فِضَّةُ فَقَالَت أَوْصَانِي رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) أَن تَكُونَ الْخِدْمَةُ لَهَا يَوْماً فَكَانَ أَمْسِ يَوْمَ خِدْمَتِهَا قَالَ سَلْمَانُ قُلْتُ إِنِّي مَوْلَى عَتَاقَةٍ إِمَّا أَنَا أَطْحَنُ الشَّعِيرَ أَو أُسَكِّتُ الْحُسَيْنَ لَكِ فَقَالَت أَنَا بِتَسْكِينِهِ أَرْفَقُ وَ أَنْتَ تَطْحَنُ الشَّعِيرَ فَطَحَنْتُ شَيْئاً مِنَ الشَّعِيرِ فَإِذَا أَنَا بِالْإِقَامَةِ فَمَضَيْتُ وَ صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَلَمَّا فَرَغْتُ قُلْتُ لِعَلِيٍّ مَا رَأَيْتُ فَبَكَى وَ خَرَجَ ثُمَّ عَادَ فَتَبَسَّمَ فَسَأَلَهُ عَن ذَلِكَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ هِيَ مُسْتَلْقِيَةٌ لِقَفَاهَا وَ الْحُسَيْنُ نَائِمٌ عَلَى صَدْرِهَا وَ قُدَّامَهَا رَحًى تَدُورُ مِن غَيْرِ يَدٍ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ مَلَائِكَةً سَيَّارَةً فِي الْأَرْضِ يَخْدُمُونَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ إِلَى أَن تَقُومَ السَّاعَةُ. الخرائج و الجرائح 2: 530 و بحار الانوار 43: 28
2- . الخرائج و الجرائح 2: 530

مرا با اهل بیتم تنها بگذارید.

عایشه در حالى كه دست حفصه را گرفته بود برخاست و در حالی كه از غضب به خود مى پیچید؛ مى گفت: باشد! تو را با آنان تنها گذاشتیم!. پس سلمان هم برخواست؛ ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند:

بنشین كه تو از ما اهلبیتی... (1)آری! درست فهمیدید! بعضی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنكه مدتی مدید در جوار آن بزرگوار بوده و حتی در بستر، كنار او آرمیده اند؛ از اهلبیت ایشان نبوده اند؛ ولی مردی كه از اصفهان به جزیره العرب رفته و عاشق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شده، از اهلبیت ایشان محسوب می شود. همه ی اینها نیست مگر به واسطه ی معرفت و عمل.

خَیثَمه جعفى گوید: بر حضرت باقر (علیه السلام) وارد شدم؛ پس به من فرمودند:

ای خیثمه! سلام ما را به دوستان ما برسان و آنها را از این امر آگاه كن كه به الطاف و ثواب هاى خدا نمی رسند مگر به واسطه ی عمل. پیغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند سلمان از ما خانواده است و منظورشان این بود كه او از ماست به خاطر معرفت ما و اقرارش به ولایت ما.(2)

و حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

سلمان از این رو از جمله علماء شد كه او مردیست از ما خانواده و از این جهت او را در ردیف علماء آوردم.(3)

ص: 258


1- . قال سُلَيْمٌ: قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللّه بْنِ الْعَبَّاسِ وَ جَابِرُ بْنُ عبداللّه الْأَنْصَارِيُّ إِلَى جَنْبِهِ: شَهِدْتَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) جَمَعَ كُلَّ مُحْتَلِمٍ مِن بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ امْرَأَةٍ وَ صَبِيٍّ قَد عَقَلَ، فَجَمَعَهُم جَمِيعا قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لِنِسَائِهِ: «قُمْنَ عَنِّي فَأَخْلِينَنِي وَ أَهْلَ بَيْتِي». فَقُمْنَ كُلُّهُنَ غَيْرَ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ فَنَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ: «أَخْلِيَانِي وَ أَهْلَ بَيْتِي». فَقَامَت عَائِشَةُ آخِذَةً بِيَدِ حَفْصَةَ وَ هِيَ تَدْمُرُ غَضَباً وَ تَقُولُ: «قَد أَخْلَيْنَاكَ وَ إِيَّاهُمْ» ... عن سلمان قال: لما ثقل رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) دخلنا عليه فقال للناس: اخلوا لي عن أهل البيت. فقام الناس و قمت معهم، فقال: اقعد يا سلمان، إنك منا أهل البيت.... كتاب سليم 2: 905 الي 996
2- . عَن خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَر (علیه السلام) فَقَالَ لِي يَا خَيْثَمَةُ أَبْلِغ مَوَالِيَنَا مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُم أَنَّهُم لَم يَنَالُوا [لَا يَنَالُونَ] مَا عِنْدَ اللّه إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِولايَتِنَا. تفسير فرات: 171
3- . عن ابي عبداللّه (علیه السلام) : قَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبتهُ إِلَي العلماء. بصائرالدرجات 1: 25

2. ابوذر غفاری

از دیگر بزرگانی كه در این دنیا خود را وارد جرگه ی سادات كرده و "منّا " شده اند جناب ابوذر است.

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

ای اباذر! تو از ما اهلبیتی.(1)

3. راهب مسیحی

راهب مسیحی ای كه پیش از نبرد صفین، مولای ما امیرالمؤمنین (علیه السلام) را دید وشیفته ی آن بزرگوار شد نیز توانست " منّا " شود.

در حالاتش نوشته اند كه آن راهب پس از آنكه حضرت امیر (علیه السلام) را شناخت و به حق ایشان عارف گشت؛ با آن حضرت همراه شد و روز و شب با آن حضرت بود به صورتی كه صبحانه و شامش را با آن بزرگوار میل می كرد و هرگز آقای ما را رها ننمود تا اینكه در روز صفّین به شهادت رسید. چون افراد به دفن كشتگان خود پرداختند؛ مولانا امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند:

آن راهب را بجویید. چون یافتندش بر او نماز خوانده و به دست خویش به خاكش سپرده و فرمودند: این از ما، و از اهل بیت ماست؛ سپس بارها براى او طلب آمرزش كرده و فراوان برایش استغفار كردند.(2)

4. جابر بن عبداللّه انصاری

جابر بن عبداللّه انصاری نیز از همین دسته است؛ لذا به حضور عرش آستانِ حضرت صدیقه ی شهیده (علیها السلام) می رسیده و با آن بزرگوار ملاقات داشته است.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:

پدرم حضرت باقر (علیه السلام) به جابر بن عبداللّه انصارى فرمودند: من با تو كارى دارم، چه وقت برایت آسان تر است كه تو را تنها ببینم ؟ جابر

ص: 259


1- . قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : ... يَا أَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت... امالي طوسي: 525
2- . وَ مَضَى الرَّاهِبُ مَعَهُ وَ كَانَ فِيمَا ذَكَرُوا يَتَغَدَّى مَعَ عَلِيٍّ وَ يَتَعَشَّى حَتَّى أُصِيبَ يَوْمَ صِفِّينَ فَلَمَّا خَرَجَ النَّاسُ يَدْفِنُونَ قَتْلَاهُم قَالَ عَلِيٌّ اطْلُبُوهُ فَلَمَّا وَجَدُوهُ صَلَّى عَلَيْهِ وَ دَفَنَهُ وَ قَالَ: هَذَا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُ مِرَاراً. وقعة صفين: 148

گفت: هر وقت كه شما بخواهید. پس روزى با او در خلوت نشسته و به او فرمودند: درباره ی لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه (علیها السلام) ، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده اى و آنچه مادرم به تو فرمودند كه در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم كه من در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمت مادرتان حضرت فاطمه (علیها السلام) رفتم و او را به ولادت امام حسین (علیه السلام) تبریك گفتم. در دستشان لوح سبزى دیدم كه گمان كردم از زمرّد است و مكتوبى سفید در آن دیدم كه چونرنگ خورشید (درخشان) بود. به ایشان عرض كردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانتان. این لوح چیست؟ فرمودند: لوحى است كه خدا آن را به رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) اهدا فرموده و اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرموده است. جابر گوید: سپس مادرتان حضرت فاطمه (علیها السلام) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونویسى كردم...(1)

5. عیسی بن عبداللّه قمی

از دیگر سعادتمندان این گروه می توان به نام جناب عیسی بن عبداللّه قمی اشاره كرد. یونس بن یعقوب گزارش دهد: من در مدینه بودم كه در یكی از كوچه های آن با مولای خویش حضرت صادق (علیه السلام) مواجه شدم؛ پس به من فرمودند: ای یونس! به خانه ی من برو كه جلوی درب آن، مردى كه از ما اهل بیت است منتظر ماست. پس به درِ خانه حضرت صادق (علیه السلام) رفته و با كمال تعجب دیدم عیسى ابن عبداللّه نشسته

ص: 260


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عبداللّه الأَنصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَن أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَيَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللّه أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِن زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَت هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللّه إِلَى رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِيهِ اسمُ أَبِي وَ اسمُ بَعلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِن وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِك قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ ع فَقَرَأْتُهُ وَ اسْتَنْسَخْتُه.... كافي 1: 528

است. گفتم: اهل كجایی؟ گفت: مردی از اهل قم هستم. چیزى نگذشت كه حضرت صادق (علیه السلام) در حالی كه سوار بر الاغ بودند آمده و پس از ورود به منزل، به ما فرمودند: داخل شوید. بعد رو به من نموده، فرمودند:

ای یونس! گمان می كنم این حرف مرا كه گفتم عیسى بن عبداللّه از ما اهلبیت است قبول ندارى؟

عرض كردم: آرى به خدا قسم! قربانتان شوم؛ زیرا عیسى بن عبداللّه از اهالى قم است (وسید نیست) پس چطور از شما خانواده خواهد بود؟!. فرمودند:ای یونس! عیسى بن عبداللّه از ما است در زندگى اش و پس از مرگش.(1)

و همو نقل كند كه چون عیسى بن عبداللّه قمی از خدمت حضرت صادق (علیه السلام) مرخص شد و رفت؛ امام به خادم خود فرمودند: برو او را برگردان. عیسى برگشت پس سفارش هایى به او نموده و آنگاه فرمودند:

ای عیسى! خداوند در قرآن می فرماید: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاة» یعنی اهل خویش را به نماز امر كنید و تو از اهلبیت مایی؛ پس وقتى خورشید به این قسمتِ عصر رسید؛ شش ركعت نماز بخوان. سپس او را وداع نموده و پیشانى اش را بوسیدند و او رفت.(2)

ص: 261


1- . عَن أَبِي مُحَمَّدٍ أَخِي يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ فَاسْتَقْبَلَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) فِي بَعْضِ أَزِقَّتِهَا فَقَالَ يَا يُونُسُ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ فَجِئْتُ إِلَى الْبَابِ فَإِذَا عِيسَى بْنُ عبداللّه الْقُمِّيُّ جَالِسٌ عَلَى الْبَابِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَن أَنْتَ فَقَالَ أَنَا رَجُلٌ مِن أَهْلِ قُمَّ قَالَ فَلَم يَكُن بِأَسْرَعَ إِذ أَقْبَلَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) عَلَى حِمَارٍ فَدَخَلَ عَلَى الْحِمَارِ الدَّارَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَينَا فَقَالَ ادْخُلَا ثُمَّ قَالَ يَا يُونُسُ أَحْسَبُكَ أَنْكَرْتَ قَوْلِي لَكَ أَنَّ عِيسَى بْنَ عبداللّه مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ قُلْتُ إِي وَ اللّه جُعِلْتُ فِدَاكَ لِأَنَّ عِيسَى بْنَ عبداللّه رَجُلٌ مِن أَهلِ قُمَّ قَالَ يَا يُونُسَ بْنَ يَعْقُوبَ عِيسَى بْنُ عبداللّه مِنَّا حَيّاً وَ هُوَ مِنَّا مَيِّتاً. الاختصاص: 68 و رجال كشي: 332 و امالي مفيد: 140
2- . عَن يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: دَخَلَ عِيسَى بْنُ عبداللّه الْقُمِّيُّ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لِخَادِمِهِ ادْعُهُ فَانْصَرَفَ إِلَيْهِ فَأَوْصَاهُ بِأَشْيَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا عِيسَى بْنَ عبداللّه إِنَّ اللّه يَقُولُ وَ أْمُر أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ إِنَّكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِذَا كَانَتِ الشَّمْسُ مِن هَاهُنَا مِقْدَارُهَا مِن هَاهُنَا مِنَ الْعَصْرِ فَصَلِّ سِتَّ رَكَعَاتٍ قَالَ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَي عِيسَى وَ انْصَرَفَ قَالَ يُونُسُ بْنُ يَعْقُوبَ فَمَا تَرَكْتُ السِّتَّ رَكَعَاتٍ مُنْذُ سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) يَقُولُ لِعِيسَى بْنِ عبداللّه. الاختصاص: 196

6. عمر بن یزید

عمر بن یزید هم از همین شرافتمندان است. وی نقل كند كه حضرت صادق (علیه السلام) به من فرمودند:

اى پسر یزید! به خدا قسم تو از ما اهلبیتی. عرض كردم: قربانتان شوم! یعنى از آل محمّد؟! فرمودند: آرى! به خدا قسم از خود آنها هستى. عرض كردم: فدایتان شوم از خود آنها؟! فرمودند: آرى! به خدا قسم از خود آنها.(1)

7. ابوعبیده حذاء

از دیگر كسانی كه نامشان در این لوحه ی شرف است ؛جناب ابوعبیده ی حذاء، همان صحابیِ شیفته ی امام صادق (علیه السلام) است كه در مسیر مكه با آن حضرت در یك كجاوه می نشست. ابوعبیده ی حذاء نه تنها یار حضرت صادق (علیه السلام) بود؛ بلكه در راستای شیفتگی اش به آن حضرت، به مقام "منّا اهل البیت" نیز نائل شد. در روایت است كه پس از مرگش، امام (علیه السلام) كنار قبر او حاضر شده و برایش بسیار دعا كردند(2). پس همسرش به خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض كرد:

من براى این گریه مى كنم كه او غریبانه مُرد. حضرت فرمودند: او غریب نیست؛ ابوعبیده از ما اهل بیت است.(3)

8. سعد بن عبدالملك

شاید عجیب ترین این افراد، جناب سعد بن عبدالملك كه از نوادگان مروان ملعون است می باشد. وی به سبب حسن اختیار و نیكی خصال، نسبش عوض شده و از بنی امیه «علیهم اللعنة» به بنی فاطمه (علیهم السلام) هجرت كرد.

ص: 262


1- . عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) : يَا ابْنَ يَزِيدَ، أَنْتَ وَ اللّه مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ.قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، مِن آلِ مُحَمَّدٍ قَالَ: إِي وَ اللّه مِن أَنْفُسِهِمْ. قُلْتُ: مِن أَنْفُسِهِمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ: إِي وَ اللّه مِن أَنْفُسِهِم. امالي طوسي: 45
2- . رجال كشي: 314
3- . عَن حَمَّادٍ أَو دَاوُدَ شَكَ أَبُو الْحَسَنِ قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَةُ أَبِي عُبَيْدَةَ إِلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) بَعْدَ مَوْتِهِ فَقَالَت إِنَّمَا أَبْكِي أَنَّهُ مَاتَ وَ هُوَ غَرِيبٌ فَقَالَ لَهَا لَيْسَ هُوَ بِغَرِيبٍ إِنَّ أَبَا عُبَيْدَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت. السرائر 3: 564

ابوحمزه گوید: سعد بن عبدالملك كه از فرزندان عبد العزیز بن مروان بود و حضرت باقر (علیه السلام) او را سعد الخیر می نامیدند؛ خدمت آن جناب رسید؛ پس شروع كرد مانند زنان مصیبت زده اشك ریختن. امام (علیه السلام) به او فرمودند: چرا گریه می كنى؟ عرض كرد: چرا گریه نكنم و حال اینكه در قرآن مرا از شجره ملعونه(بنى امیه) شمرده اند؟ امام (علیه السلام) فرمودند:

تو از آنها نیستى؛ تو از ما اهلبیتی. مگر نشنیده اى این آیه را كه خداوند از قول ابراهیم نقل می كند: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» یعنی هر كه پیرو من باشد از من است.(1)

9. فضیل بن یسار

فضیل بن یسار نهدى، مكنّى به ابو القاسم نیز از اهلبیت شده است. بنابر روایتی، هرگاه حضرت صادق (علیه السلام) به فضیل می نگریستند، می فرمودند:

مژده بده انسان های خاشع را. هر كه دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه كند. و یا می فرمودند: زمین به فضیل بن یسار، آرامش و اُنس می گیرد.(2)

راوی گوید : چون فضیل بن یسار از دنیا رخت بربست غسل دهنده ی پیكرش را دیدم و او به من گفت: زمانی كه بدن فضیل را غسل می دادم او خود، عورتش را می شست و اجازه نمی داد كه من به او دست بزنم. پس من این خبر را خدمت حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم و حضرتش فرمودند:

خدا رحمت كند فضیل بن یسار را او از ما اهلبیت بود.(3)

ص: 263


1- . عَن أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: دَخَلَ سَعْدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ كَانَ أَبُو جَعْفَر (علیه السلام) يُسَمِّيهِ سَعْدَ الْخَيْرِ وَ هُوَ مِن وُلْدِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مَرْوَانَ عَلَى أَبِي جَعْفَر (علیه السلام) فَبَيْنَا يَنْشِجُ كَمَا تَنْشِجُ النِّسَاءُ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَر (علیه السلام) مَا يُبْكِيكَ يَا سَعْدُ قَالَ وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ الْمَلْعُونَةِ فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ لَسْتَ مِنْهُم أَنْتَ أُمَوِيٌّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ يَحْكِي عَن إِبْرَاهِيمَ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي. الاختصاص : 85
2- . رجال كشي 2: 473
3- . ربعي بن عبداللّه، قال: حدثني غاسل الفضيل بن يسار، قال: اني لأغسل الفضيل بن يسار و أن يده لتسبقني الى عورته، فخبرت بذلك أبا عبداللّه (علیه السلام) فقال لي: رحم اللّه الفضيل بن يسار، و هو منا أهل البيت. رجال كشي 2: 473

10. یونس بن یعقوب

یونس بن یعقوب این یار جلیل القدر سه امام معصوم؛ یعنی امام صادق و امام كاظم و حضرت رضا (علیهم السلام) هم در همین زمره است. او در ایام حیات حضرت رضا (علیه السلام) ، در مدینه وفات كرد، و آن حضرت امر فرمودند كه حنوط و كفن و جمیع ما یحتاج او را آماده كردند، و امر فرمودند تا دوستانشان و دوستان پدر و جدّشان بر جنازه اش حاضر شوند، پس او را در بقیع دفن نمودند.

محمد بن ولید از صفوان بن یحیی نقل كرده كه گفت: به حضرت رضا (علیه السلام) عرض كردم: فدایتان گردم! بسیار خوشحال شدم از آن لطف و محبتی كه در حق یونس در زمینه ی تكفین و تدفینش نمودید. حضرت فرمودند:لطف الهی را درباره ی او مشاهده نما كه او را از عراق به جوار پیامبر خود انتقال داد.(1)

و نیز از محمد بن ولید روایت شده كه گفت: روزی بر سر قبر یونس رفته بودم كه صاحب مقبره (مباشر قبرستان بقیع) نزد من آمد و گفت: این شخص كیست كه حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به من امر فرموده اند كه بر قبر او چهل ماه، هر روز یك مرتبه آب بپاشم؟ و ادامه داد: سریر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من است، و هرگاه كسی از بنی هاشم بمیرد از آن سریر در شبش صداهایی می شنوم؛ پس می فهمم كه كسی از ایشان مرده و با خود می گویم: یعنی چه كسی از ایشان مرده است؟ و چون صبح می شود آن وقت می فهمم. اتفاقاً در شب وفات این مرد نیز، سریر صدا كرد، من گفتم: چه كسی از ایشان مرده است؟ كسی كه از ایشان بیمار نبود! ولی همین كه روز شد، نزد من آمدند و سریر را گرفتند، و گفتند: این شخص وفات كرده است.(2)

آری! این شخصِ دفّان اشتباه نكرده بود؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) سال ها پیش به یونس فرموده بودند:

«انّما أنت رجل منّا اهل البيت.»(3) تو از ما اهلبیتی.

ص: 264


1- . رجال كشي 2: 685
2- . رجال كشي 2: 685
3- . رجال كشي 2: 685

ساداتی كه سیادتشان را از دست دادند و طینتشان تغییر یافت

این بزرگانی كه در بحث پیشین، نامشان برده شد هیچكدام از ذریه ی آل محمد (علیهم السلام) نبودند و هیچ یك در صلب پاك ایشان جای نداشتند؛ ولی به خاطر حسنِ عمل و تقوی و عقیده ی سالم، در این دنیا به جرگه ی اهلبیت (علیهم السلام) پیوسته و در زمره ی علویّون و فاطمیّون داخل شدند. برعكسِ ایشان، زیاد بوده اند كسانی كه به ظاهر در صلبی پاك قرار داشته و از سادات و بنی هاشم بوده اند؛ ولی میل به دنیا و افتادن در دام شیطان، این شرافت را از ایشان دور كرده، به چاه جهنمشان افكنده است.

مگر داستان زید، برادر امام رضا (علیه السلام) را نشنیده اید كه حضرت قسم یاد كردند تا زنده اند با او سخن نگویند.(1)

از حسن بن على وشاء بغدادى روایت است كه گفت: در خراسان در مجلس حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) و در حضور ایشان بودم، زید بن موسى (برادر حضرت) نیز حاضر بود و جماعتى به آن مجلس وارد شدند. زید بر آنان فخر می كرد و می گفت ما چنین و چنانیم. حضرت ابوالحسن الرضا (علیه السلام) كه مشغول سخن گفتن با گروهی بودند، چون گفتگوى زید را شنیدند، روى به او كرده و فرمودند:

اى زید! آیا سخنان نقّالان كوفه كه گفته اند "حضرت فاطمه (علیها السلام) پاكدامن بود و خدا آتش را بر ذریه ی او حرام كرده" تو را مغرور نموده است؟ به خدا قسم كه این شأن نیست مگر از براى حسن و حسین و فرزندانی كه بدون واسطه از رحم آن بانوی معصومه به دنیا آمده اند؛ اما اینكه موسى بن جعفر (علیه السلام) خدا را اطاعت كند، روز را روزه بگیرد و در شب عبادت كند و تو نافرمانى او كنى؛ و چون روز قیامت وارد شوید در نزد خدا مساوى باشید؛ هر آینه تو بدون جهت، عزیزتر از او خواهى بود.! همانا على بن الحسین (علیهما السلام) می فرمود كه از براى نیكوكار ما دو بهره از پاداش و از براى بدكار ما دو برابر عذاب

ص: 265


1- .عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 2: 233

است. سپس رو به من كرده و فرمودند: اى حسن! این آیه شریفه را قرائت می كنید: «يا نُوحُ إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ»

عرض كردم... معنى آیه این چنین مى شود كه فرزند نوح از عمل نوح نبود؛ بلكه عمل كسى است كه بدكار بوده است؟ (یعنی پسر نوح حقیقتا فرزند یك انسان بدكردار بوده و حلال زاده نبوه تا واقعاً پسر نوح باشد) آن بزرگوار فرمودند:

البته این طور نیست؛ زیرا آن فرزند از نوح بوده است؛ لیكن چون معصیت خدا كرد خداوند او را از پدرش نفى كرد و همین طور است هر كسى كه (به ظاهر) از ما اهل بیت است؛ ولی خدا را اطاعت نمی كند؛ پس از ما نیست و تو هر گاه خدا را اطاعت كنى از ما اهل بیت خواهى بود.(1)

روایت فوق به طور كامل، مقصود ما را می رساند و ظاهر؛ بلكه نص در مدعای ماست.

شاید زبیر بن عوام در سرلوحه ی این افراد شقاوتمند باشد. او كه هم از بنی هاشم بود و هم از اهلبیت؛ به سبب سوء عمل و عقیده اش از ایشان جدا شد و طینتش متحول گشت. بله! زبیر یكی از كسانی بود كه در دفن حضرت زهرا (علیها السلام) شركت داشت(2)

ص: 266


1- . الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ: كُنْتُ بِخُرَاسَانَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (علیه السلام) فِي مَجْلِسِهِ وَ زَيْدُ بْنُ مُوسَى حَاضِرٌ قَد أَقْبَلَ عَلَى جَمَاعَةٍ فِي الْمَجْلِسِ يَفْتَخِرُ عَلَيْهِم وَ يَقُولُ نَحْنُ وَ نَحْنُ وَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) مُقْبِلٌ عَلَى قَوْمٍ يُحَدِّثُهُم فَسَمِعَ مَقَالَةَ زَيْدٍ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ فَقَالَ يَا زَيْدُ أَ غَرَّكَ قَوْلُ نَاقِلِي الْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ ع أَحْصَنَت فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللّه ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ فَوَ اللّه مَا ذَاكَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً فَأَمَّا أَن يَكُونَ مُوسَى بْنُ جَعْفَر (علیه السلام) يُطِيعُ اللّه وَ يَصُومُ نَهَارَهُ وَ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ تَعْصِيهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِيئَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) كَانَ يَقُولُ لِمُحْسِنِنَا كِفْلَانِ مِنَ الْأَجْرِ وَ لِمُسِيئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَابِ قَالَ الْحَسَنُ الْوَشَّاءُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا حَسَنُ كَيْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ الْآيَةَ قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِن أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ فَقُلْتُ مِنَ النَّاسِ مَن يَقْرَأُ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ وَ مِنْهُم مَن يَقْرَأُ إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ فَمَن قَرَأَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَقَد نَفَاهُ عَن أَبِيهِ فَقَالَ (علیه السلام) كَلَّا لَقَد كَانَ ابْنَهُ وَ لَكِن لَمَّا عَصَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ نَفَاهُ عَن أَبِيهِ كَذَا مَن كَانَ مِنَّا لَم يُطِعِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ مِنَّا وَ أَنْتَ إِذَا أَطَعْتَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْتَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 2: 232
2- . عَن جَعفَرِ بْنِ مُحَمَّد (علیه السلام) قَالَ: شَهِدَ دَفْنَهَا سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ ابنُ مَسْعُودٍ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبدِ الْمُطَّلِبِ وَ الزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّام. بحارالانوار 43 : 200

و گویا از اهلبیت (علیهم السلام) محسوب می شد كه به او رخصتِ مشاركت در این مراسمِ خصوصی را دادند؛ ولی با كمال تأسف، عاقبت به خیر نشده و به چاهِ هلاكت، سقوط كرد. جریان زبیر به ما می فهماند كه امكان سلب شرافت سیادت، در این دنیا وجود داردهمانطوری كه امكان نیل به آن نیز در دسترس است.

ابوبصیر گوید: از امام پنجم حضرت باقر (علیه السلام) شنیدم كه می فرمودند:

زبیر همواره از ما اهلبیت بود تا آنكه پسرش عبداللّه به سن بزرگی رسید. زبیر همان كسی بود كه سرش را تراشید و ندا می داد كه جز با علی (علیه السلام) بیعت نخواهیم كرد و عمر شمشیر او را گرفت و شكست.(1)

به خدا عجیب است كه كسی چون سعد بن عبدالملك كه روزی از بنی امیه بوده بتواند خود را از اهلبیت (علیهم السلام) گرداند و كسی چون زبیر كه روزی از اهلبیت (علیهم السلام) بوده به خاطر سوء اختیارش و تبعیت از فرزند نابكارش از ایشان جدا شده، و دوزخی شود!. پناه به خدا می بریم از بدی عاقبت.

سورة بن كلیب گوید: امام باقر (علیه السلام) راجع به قول خداى عزوجل «و روز قیامت كسانى را كه درباره ی خدا دروغ گفته اند رو سیاه بینى» پرسیدم؛ فرمودند:

منظور كسى است كه بگوید من امامم و امام نباشد. عرض كردم: اگر چه علوى باشد؟ فرمودند: اگر چه علوى باشد. (دو مرتبه با تعجب) پرسیدم: اگر چه از اولاد على بن ابى طالب (علیه السلام) باشد!؟ فرمودند: اگر چه فرزند علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشد.(2)

حسین بن مختار گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: قربانتان شوم! تفسیر این آیه چیست ؟ «روز قیامت كسانى را كه به خدا دروغ بستند می بینى كه روی هایشان سیاه شده». فرمودند:

ص: 267


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَقُولُ: مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ عبداللّه بْنُ الزُّبَيْرِ، وَ لَقَد حَلَقَ رَأْسَهُ وَ هُوَ يَقُولُ: لا نُبَايِعُ إِلَّا عَلِيّاً، قَالَ: وَ لَقَد أَخَذَ عُمَرُ سَيْفَهُ فَكَسَرَهُ بَيْنَ حَجَرَيْنِ. الاصول السته عشر: 151
2- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللّه وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ قَالَ مَن قَالَ إِنِّي إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ قُلْتُ وَ إِن كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِن كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ وَ إِن كَانَ مِن وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ وَ إِن كَانَ. كافي 1: 372

این آیه درباره ی كسى است كه خود را امام داند و امام نباشد، عرض كردم: اگر چه از فرزندان فاطمه و على (علیهما السلام) باشد؟ فرمودند: اگر چه از فرزندان فاطمه و على (علیهما السلام) باشد.(1)

عده ای از سادات در طول تاریخ، خود را به ناحق امام نامیده و یا دیگران ایشان به این وصفِ مهم خوانده و آنها بدان راضی بوده اند(2). گروهی نیز چون زید، برادر حضرت رضا (علیه السلام) كه جریانش گذشت و یا سادات زیدیّه و حَسنیّه از گذشته تا به حال، بی اجازه ی امامِ خویش بر ضد دستگاه جور، قیام كرده اند؛ اینها همه سلب سیادت گشته و در اصطلاحِ عوام، ناسیّد خوانده شده و محكوم به نارند.

قطعاً كسی كه از ذریه ی فاطمه (علیها السلام) و طینتِ آل اللّه باشد به جهنم نخواهد رفت و چون حضرات معصومین (علیهم السلام) به ایشان وعده ی دوزخ داده اند؛ پس قطعا از این شرافت، مسلوب و طینتشان مبدّل شده است و چون، طینت بهشتی وارد جهنم نخواهد شد؛ پس طینتشان سجینی شده و به دوزخ می روند. عزیزان خواننده از این سخنان تعجب نكنید، همه ی اینها فرمایشات اهلبیت (علیهم السلام) است كه از پیش نظر شما گذشت.

ص: 268


1- . عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللّه قَالَ كُلُّ مَن زَعَمَ أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قُلْتُ وَ إِن كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِن كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً. كافي 1: 372
2- . ائمه بزرگوار (علیهم السلام) هيچ مقام و منزلتي را درعالم، بالاتر از مقام "فرض الطاعه" كه همان وجوب اطاعت است نمي دانند و آن را تعبير ديگري از جايگاه امامت دانسته و مختص حجج الهي اش خوانده اند (معاني الاخبار: 64 ) و بدون شك، شريك دانستن ديگران با ايشان در اين مقام، جز شرك و كفر، چيز ديگري نيست. به همين دليل است كه حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام) فرموده اند: «هركسي با امامي كه امامتش را از خدا گرفته، كسي را شريك كند كه امامت الهي ندارد شرك به خدا ورزيده است.» (کافي 1: 373) و در كلامي ديگر فرموده اند: «كسي كه ادعاي امامت كند درحالي كه سزاوار آن نيست، كافر است.» (كافي 1: 373) پس بايد از اطاعت مطلق و بي چون و چرا از هركسي جز امام (علیه السلام) پرهيز در روايتي ديگر حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) فرموده اند: «خداوند، مردم را براي اطاعت از امام آفريده و اينكه فرموده رحمتم را براي پرهيزكاران واجب نموده ام منظورش كساني هستند كه از ولايت و اطاعت هر كسي جز امام، اجتناب و پرهيز نمايند.»(كافي 1: 429) و حضرت رضا (علیه السلام) در تهديدي خطير فرموده اند: «ما اهلبيت در دنيا و آخرت از كسي كه براي غير امامانِ معصوم (علیهم السلام) ، امامت قائل شود و ايشان را امام بخواند، بيزاريم.» (عيون اخبار الرضا 2: 200) و امام صادق (علیه السلام) در توضيح آيه ي: « تو را بر مردم، امام قرار داديم»( بقره: 124) فرموده اند: «اگر خدا اسمي بهتر از "امام" سراغ داشت ما را به آن مي ناميد.» (تفسير عياشي 1: 58) پس اين لفظِ مبارك، نامي مخصوص به اين دوازه نفر است كه خدا بر ايشان نهاده است.

حمزه و محمّد دو فرزند حُمران گفته اند: با گروهى از بزرگان اصحاب امام صادق (علیه السلام) در محضر مقدّس آن حضرت بودیم و پدر ما، حمران بن أعین هم در میان ما بود. ما سخت سرگرم مناظره و بحث بودیم و حمران ساكت بود و هیچ نمى گفت، امام صادق (علیه السلام) به او فرمودند: حُمران چه شده است كه سخنى نمى گویى؟ عرض كرد: سرورم! من با خود عهد كرده ام، در انجمنى كه شما حضور داشته باشید سخن نگویم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: من به تو اجازه مى دهم كه بگویى، شروع كن (بگو)! آنگاه حُمران گفت: گواهى مى دهم كه نیست معبود بر حقّى جز خدای یگانه كه شریكى ندارد، نه همسرى گرفته و نه فرزندى دارد، و از دو حدّ خارج است: یكى؛ نبودن، و دیگرى شبیه بودن به موجودى. و در افعال بندگان سخن حقّ، بین این دو گفته است (جبر و تفویض) نه جبر است و نه تفویض یعنى اختیار است. و گواهى مى دهم كه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و پیامبر اوست، كه فرستاده است وى را همراه با هدایت (كه قرآن، محض هدایت است) و به دین درست (كه اسلام آئین حقّ است) تا آشكار سازد و غالب گرداند آئین خویش را بر همه دین ها، و احكام آنها را منسوخ سازد، هر چند مشركان مایل نباشند، و گواهى مى دهم كه بهشت حقّ است و آتش جهنّم حقّ، و بر انگیخته شدن پس از مرگ حقّ است، گواهى مى دهم كه یقینا حضرت على (علیه السلام) حجّت خداست بر مخلوقش، و مردم نمى توانند آن را نادیده بگیرند و پس از او حسن (علیه السلام) ، و بعد از او حسین (علیه السلام) سپس علىّ بن الحسین (علیه السلام) ، بعد محمّد بن على (علیه السلام) ، و پس از ایشان شما، اى سرور من، امام و حجت خدایید!. وقتى سخنش به اینجا رسید حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

مقیاس حقّ، مقیاس حُمران است، و ادامه دادند: اى حُمران «مِطمَرى» بین خودت و جهان كشیدى. گفتم: آقاى من «مِطمَر» چیست؟ فرمودند: شما آن را (شاقول یا) ریسمان بنّایى مى نامید. پس هر كسی كه تو را در این امر مخالفت نماید، زندیق و بى دین است. حمران

ص: 269

گفت: و اگر چه نژاد او به حضرت على (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) برسد؟ امام (علیه السلام) فرمودند: حتّى اگر تبارش محمّدى و علوی و فاطمی باشد.(1)

خلاصه ی گفتار ما در این بخش، چنین شد كه در عالم ذرّ هر كه به محبت حضرت زهرا (علیها السلام) ، شوهر و فرزندانشان سبقت گرفت؛ خدا او را در صلب ایشان قرار داد و در این دنیا به شرف سیادت نائل شد. حال اگر در این دنیا همان راه را طی نمود كه خوشا به حالش؛ اما اگر مسیر را كج رفت و میثاق را فراموش نمود، امكان اینكه سیادت از او سلب و ندای "انه ليس من اهلك" بر او سر داده شود وجود دارد؛ پس طینتش را تبدیل كرده و در قیامت با محمد و آل او (علیهم السلام) نخواهد بود. شیعیانی هم كه در عالم ذرّ از مسابقه ی محبت حضرت زهرا (علیها السلام) عقب افتادند، بدانند كه هنوز در دنیا امكان الحاق به سادات آل محمد (علیهم السلام) وجود دارد و به همان كیفیتی كه از كسی سلب سیادت می شود، امكان اعطای سیادت نیز وجود دارد. آنهایی كه در این دنیا، كم كاری عالم ذرّ را جبران نمایند، امكان الحاقشان به شجره ی طیبه ی اهلبیت (علیهم السلام) میسور خواهد بود و این الحاق، مشخص نخواهد شد مگر به استماع از امام (علیه السلام) پس از ظهور و یا در سرای قیامت كه ندای "أَينَ الفاطميُّون" سر داده شود.

ص: 270


1- . عَن حَمْزَةَ وَ مُحَمَّدٍ ابنَي حُمرَانَ قَالا اجتَمَعنَا عِندَ أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي جَمَاعَةٍ مِن أَجِلَّةِ مَوَالِيهِ وَ فِينَا حُمرَانُ بنُ أَعيَنَ فَخُضْنَا فِي الْمُنَاظَرَةِ وَ حُمْرَانُ سَاكِتٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) مَا لَكَ لَا تَتَكَلَّمُ يَا حُمرَانُ فَقَالَ يَا سَيِّدِي آلَيتُ عَلَى نَفسِي أني [أَنْ] لَا أَتَكَلَّمَ فِي مَجلِسٍ تَكُونُ فِيهِ فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) إِنِّي قَد أَذِنتُ لَكَ فِي الْكَلَامِ فَتَكَلَّم فَقَالَ حُمْرَانُ أَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللّه وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَم يَتَّخِذ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ وَ أَنَّ الحَقَّ الْقَوْلُ بَيْنَ الْقَوْلَيْنِ لَا جَبرَ وَ لَا تَفوِيضَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرسَلَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ بَعدَ الْمَوتِ حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً حُجَّةُ اللّه عَلَى خَلقِهِ لَا يَسَعُ النَّاسَ جَهْلُهُ وَ أَنَّ حَسَناً بَعدَهُ وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ مِن بَعْدِهِ ثُمَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا سَيِّدِي مِن بَعْدِهِم فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) التُّرُّ تُرُّ حُمْرَانَ ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ مُدَّ الْمِطمَرَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الْعَالِمِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ مَا الْمِطْمَرُ فَقَالَ أَنتُم تُسَمُّونَهُ خَيْطَ الْبَنَّاءِ فَمَن خَالَفَكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ فَهُوَ زِنْدِيقٌ فَقَالَ حُمرَانُ وَ إِن كَانَ عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً فَقَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) وَ إِن كَانَ مُحَمَّدِيّاً عَلَوِيّاً فَاطِمِيّاً. معاني الاخبار: 213

چگونه به عهدی كه در عالم ذرّ بستیم استوار بمانیم؟

پس از مطالعه ی بحث قبل، به این فكر می افتیم كه چه كنیم تا دچار نسیان و فراموشی نشده و عهد خویش را به زیر پا ننهیم. بسیار بوده اند كسانی كه میثاق الهی را از یاد برده و یا دچار تبدیل طینت شده اند. در دعایی كه از ناحیه ی مبارك و مقدس حضرت بقیة اللّه الأعظم، صاحب الزمان «صلوات اللّه علیه و عجل اللّه فرجه» رسیده و پس از زیارت آل یاسین (علیهم السلام) خوانده می شود؛ كلید سعادت و شاهراه حسن عاقبت، به ما معرفی می شود؛ همان كلیدی كه قفل همه ی مشكلات ما را باز كرده و مانع فراموشی عهداللّه می باشد. در این فراز از دعای پس از زیارت آل یاسین (علیهم السلام) راهكار وفای به عهد عالم ذرّ آمده است:

خدایا! من از تو می خواهم كه بر محمد پیامبر رحمتت و كلمه نورت درود فرستی و دلم را با نور یقین و سینه ام را با نور ایمان و فكرم را با نور نیّت و اراده ام را با نور دانش و نیرویم را با نور عمل و زبانم را با نور صداقت و دینم را با نور بصیرت ها از سوی خودت و دیده ام را با نور روشنایی و گوشم را با نور حكمت و مودّتم را با نور دوستی محمّد و خاندانش (درود بر ایشان) پر كنی تا دیدارت كنم درحالی كه به عهد و پیمانت وفا كرده ام؛ پس رحمتت مرا فرا بگیرد و مرا غرق رحمت كنی.(1)

پس برای اینكه انسانی در قیامت، مشمول رحمت خدا شود لازم است كه در دنیا به عهدی كه با خدا در عالم ذرّ بسته وفا كرده باشد و برای اینكه به این امر مهم موفق شود باید جوارح و جوانحش منوّر به انواری ملكوتی شود. قلبش به نور یقین، سینه اش به نور ایمان، افكارش به نور نیّت های پسندیده، اراده اش به نور دانش (آل محمد (علیهم السلام) )،

ص: 271


1- . اللّهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَن تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ وَ أَن تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ وَ صَدْرِي نُورَ الْإِيمَانِ وَ فِكْرِي نُورَ النِّيَّاتِ وَ عَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ وَ دِينِي نُورَ الْبَصَائِرِ مِن عِنْدِكَ وَ بَصَرِي نُورَ الضِّيَاءِ وَ سَمْعِي نُورَ الْحِكْمَةِ وَ مَوَدَّتِي نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ (علیه السلام) حَتَّى أَلْقَاكَ وَ قَد وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ فَتُغَشِّيَنِي رَحْمَتُكَ يَا وَلِيُّ يَا حَمِيدُ. المزار الكبير: 568

قوتش به نور اعمال نیكو، زبانش به نور صداقت، دین و عقیده اش به نور بصیرت وآگاهی، چشمش به نور بینایی حقایق، گوشش به نور حكمت و دوست داشتنش، منوّر به نور محبت محمد و آل محمد (علیهم السلام) نورانی شود. این است راه نجات؛ پس به تحصیل این نورها باید بكوشیم.

ص: 272

فصل هفتم: آنچه كه در عالم ذرّ به آل محمد (علیهم السلام) عطا شده است

ص: 273

ائمه اطهار (علیهم السلام) كه خود یكی از میثاق های عالم ذرّ بوده اند؛ به عنوان شاهدان خلقت نیز در آن عالم حضور داشته، و به همین دلیل، علومی در آن سرا به ایشان عطا شده كه دیگران از داشتن آن محروم بوده اند. یكی از این علوم، شناختن دوستان از دشمنانشان، در آن عالم است. به تعبیر دیگر چون ایشان در عوالم پیشین، به عنوان شاهدان خلق، حاضر بوده اند، دیده اند چه كسی كدام میثاق را پذیرفته و چه كسی از چه طینتی آفریده شده است.

امام صادق (علیه السلام) از جدّ اطهرشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت كردند كه ایشان فرمودند:

خدا امت مرا در عالم طینت برایم مجسّم كرد، و نام هاى ایشان را به من آموخت، چنان كه همه نام ها را به آدم آموخت، آنگاه پرچمداران (امامان، پیشوایان و زمامداران هر زمان) بر من گذشتند و من براى على (علیه السلام) و شیعیانش آمرزش خواستم و پروردگارم یك مطلب را درباره ی شیعیان على (علیه السلام) به من وعده داد. عرض شد: یا رسول اللّه! آن مطلب چیست؟ فرمودند: آمرزش براى ایمان آورندگانشان، و درگذشت از گناهان، براى كوچك و بزرگشان، و اینكه گناهان ایشان به حسنه و ثواب مبدل شود.(1)

ص: 274


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه مَثَّلَ لِي أُمَّتِي فِي الطِّينِ وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُم كُلَّهَا كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها فَمَرَّ بِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ إِنَّ رَبِّي وَعَدَنِي فِي شِيعَةِ عَلِيٍّ خَصْلَةً قِيلَ يَا رَسُولَ اللّه وَ مَا هِيَ قَالَ الْمَغْفِرَةُ مِنْهُم لِمَن آمَنَ وَ اتَّقَى لَا يُغَادِرُ مِنْهُم صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً وَ لَهُم تُبَدَّلُ السَّيِّئَاتُ حَسَنَاتٍ. الكافي 1: 444 و بصائر الدرجات 1: 83

و همان بزرگوار، روزى در جمعى از اصحاب خویش دو بار فرمودند:

خداوندا! برادران مرا به من نشان بده. اصحاب عرض كردند: یا رسول اللّه! مگر ما برادران شما نیستیم؟ حضرت فرمودند: نه! شما اصحاب من می باشید. برادران من، مردمى در آخر الزمان هستند كه به من ایمان می آورند، با این كه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آن كه از صلب پدران و رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناسانده است. پایداری آنها بر دین خود، از صاف كردن درخت خاردار با دست در شب ظلمانى، دشوارتر است و یا مانند كسى است كه پاره اى از آتش را در دست نگاه دارد. آن ها چراغ هاى شب تار می باشند. پروردگار، آنان را از هر فتنه تیره و تارى نجات می دهد.(1)

امام عزیزتر از جان؛ یعنی حضرت ابوالحسن الرضا «علیه آلاف التحیة و الثناء» نیز از قول جدّشان حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند:

تمام امت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ایشان در عالم طینت عرضه شدند؛پس همه ی ایشان را به نام و نام پدر و خلق و خو شناختند.

راوی گوید: خدمت آن حضرت عرض كردیم: فدایتان شویم آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همه ی امت را از ابتداء تا انتهاء، دیده اند؟ فرمودند:

جدّم حضرت باقر (علیه السلام) اینگونه فرموده اند.(2)

ص: 275


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِن أَصْحَابِهِ اللّهمَّ لَقِّنِي إِخْوَانِي مَرَّتَيْنِ فَقَالَ مَن حَوْلَهُ مِن أَصْحَابِهِ أَ مَا نَحْنُ إِخْوَانُكَ يَا رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لَا إِنَّكُم أَصْحَابِي وَ إِخْوَانِي قَوْمٌ مِن آخِرِ الزَّمَانِ آمَنُوا بِي وَ لَم يَرَوْنِي لَقَد عَرَّفَنِيهِمُ اللّه بِأَسْمَائِهِم وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِم مِن قَبْلِ أَن يُخْرِجَهُم مِن أَصْلَابِ آبَائِهِم وَ أَرْحَامِ أُمَّهَاتِهِم لَأَحَدُهُم أَشَدُّ بَقِيَّةً عَلَى دِينِهِ مِن خَرْطِ الْقَتَادِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ أَو كَالْقَابِضِ عَلَى جَمْرِ الْغَضَا أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الدُّجَى يُنْجِيهِمُ اللّه مِن كُلِّ فِتْنَةٍ غَبْرَاءَ مُظْلِمَة. بصائر الدرجات 1: 84
2- . عَن أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) مُثِّلَت لَهُ أُمَّتُهُ فِي الطِّينِ فَعَرَفَهُم بِأَسْمَائِهِم وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِم وَ أَخْلَاقِهِم وَ حَلَّاهُم قَالَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ جَمِيع الْأُمَّةِ مِن أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا قَالَ هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) . بصائرالدرجات: 85

و همچنین شكافنده ی علوم اولین وآخرین؛ یعنی حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند:

حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال امتم را در حالی كه در عالم طینت بودند، به من نشان داد و اسامی ایشان را به من تعلیم داد؛ آنطور كه به آدم، اسماء را آموخت؛ پس پرچمداران (پیشوایان و تابعانشان) از مقابل من عبور كردند و من برای تو و شیعیانت استغفار كردم.(1)

امام صادق (علیه السلام) هم فرمودند:

مردی به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) عرض كرد: من شما را دوست می دارم. امام به او فرمودند: دروغ می گویی! دومرتبه عرض كرد: نه به خدا قسم! من شما را دوست دارم و ولایت شما را به دل دارم. باز آن حضرت به او فرمودند: دروغ می گویی! گفت: سبحان اللّه! من برای شما قسم می خورم كه شما را دوست دارم و شما می فرمایید كه دروغ می گویم؟! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمودند: آیا نمی دانی كه خداوند دوهزار سال پیش از آفرینش بدن ها ارواح را آفریده و آنها را در هوا ساكن ساخت؛ پس ایشان را بر ما اهلبیت عرضه نمود و به خدا قسم هیچ روحی آنجا نبود مگر آنكه ما بدنش را می شناسیم و من

ص: 276


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام) إِنَّ رَبِّي مَثَّلَ أُمَّتِي فِي الطِّينِ وَ عَلَّمَنِي أَسْمَاءَهُم كَمَا عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها فَمَرَّ بِي أَصْحَابُ الرَّايَاتِ فَاسْتَغْفَرْتُ لَكَ وَ لِشِيعَتِكَ. بصائر الدرجات: 86

تو را در آنجا ( در زمره محبینمان) ندیدم، پس كجا بودی؟. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در آتش بوده است.(1)پنجمین امام معصوم؛ حصرت امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

خداوند، میثاق شیعیان ما را از صلب آدم گرفته است و ما از آن میثاق، محبت دوستانمان را می شناسیم گرچه به زبان، خلافش را آشكار كنند و به دشمنی دشمنانمان نیز عارفیم و لو اینكه ظاهراً دوستی ما را ابراز نمایند.(2)

ص: 277


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَا وَ اللّه أُحِبُّكَ فَقَالَ لَهُ كَذَبْتَ قَالَ بَلَى وَ اللّه إِنِّي أُحِبُّكَ وَ أَتَوَلَّاكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ كَذَبْتَ قَالَ سُبْحَانَ اللّه يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَحْلِفُ بِاللّه أَنِّي أُحِبُّكَ فَتَقُولُ كَذَبْتَ قَالَ وَ مَا عَلِمْتَ إِنَّ اللّه خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَي عَامٍ فَأَمْسَكَهَا الْهَوَاءُ ثُمَّ عَرَضَهَا عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللّه مَا مِنْهَا رُوحٌ إِلَّا وَ قَد عَرَفْنَا بَدَنَهُ فَوَ اللّه مَا رَأَيْتُكَ فِيهَا فَأَيْنَ كُنْتَ قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) كَانَ فِي النَّارِ. بصائر الدرجات: 87
2- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا مِن صُلْبِ آدَمَ فَنَعْرِفُ بِذَلِكَ حُبَّ الْمُحِبِّ وَ إِن أَظْهَرَ خِلَافَ ذَلِكَ بِلِسَانِهِ وَ نَعْرِفُ بُغْضَ الْمُبْغِضِ وَ إِن أَظْهَرَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ. بصائر الدرجات: 90

ص: 278

فصل هشتم: پاسخ به اشكالاتی پیرامون عالم ذرّ

اشاره

ص: 279

واقعه ی عظیم عالم ذر، با آن همه عجایب فراوانش برای عده ای، چیزی چون افسانه و خیالات بوده و باور پذیری اش را برای ایشان ناممكن ساخته است. درست به همین دلیل و به خاطر عدم ایمان راسخ به فرمایشات عترت طاهره (علیهم السلام) ، به قصد انكار آن مراسم باشكوه، به توجیهات و اشكالاتی چنگ زده تا بتوانند این عدم تصدیق خویش را موجّه جلوه دهند. در ذیل به ذكر بعضی از این اشكالات پرداخته و با استعانت از حضرت رب العالمین و طلب یاری از خلیفه ی او؛ حضرت ولی اللّه الاعظم (علیه السلام) پاسخی در خور، برای آنها بیان خواهیم كرد.

1- چرا چنین عالم و پیمانی را به یاد نمی آوریم؟

از مهمترین اشكالات مطرح شده درباره ی عالم ذر، عدم یادآوری آن عالم و اتفاقات واقع شده در آن است. ما برای پاسخ به این اشكال از دو راه پیش می رویم؛ اول: پاسخی نقضی و دوم: جوابی حلّی.

اما پاسخ نقضی ما به این اشكال این است كه ما بسیاری از چیزها را فراموش كرده و می كنیم و فراموش كردن ما به معنای عدم وجود آنها نیست. به فرض، ما هیچ كدام آن زمانی را كه از مادر به دنیا آمده ایم به خاطر نداریم و یا دوران طفولیت خویش را به یاد نمی آوریم، در حالی كه چنین دوران هایی وجود داشته؛ ولی ما از یاد برده ایم. تصور كنید اگر در این عالم، فقط یك انسان به دنیا آمده بود و به دنیا آمدن انسان های دیگر و بزرگ شدن ایشان را ندیده بود؛ اگر به او گفته می شد كه تو روزی، به این كیفیت، متولد شدی، آیا به راحتی این سخن را می پذیرفت؟ ما امروزه تولد دیگران و بزرگ شدن ایشان

ص: 280

را دیده ایم كه برای خودمان نیز تصدیق می كنیم وگرنه ممكن بود همین را هم منكر شویم. بسیاری از ما، وقایع مهم زندگی خویش را با آنكه در همین دنیا اتفاق افتاده از یاد برده ایم و وقتی در یك فیلم و یا تصویر، آنها را می بینیم باور نمی كنیم كه انجام دهنده ی این افعال، خودِ ما هستیم. پس فراموش كردن چیزی دلیل بر نبود آن نیست. از دیگر سوی، خدای متعال درباره ی مجرمین در روز قیامت می فرماید:

«يوْمَ ينْفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يوْمَئِذٍ زُرْقًا يتَخَافَتُونَ بَينَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يقُولُونَ إِذْ يقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يوْمًا»(1)

روزى كه در صور دمیده مى شود و در آن روز مجرمان را كور برمى انگیزیم. میان خود به طور پنهانى با یكدیگر مى گویند شما (در دنیا) جز ده روز بیش نمانده اید ما داناتریم به آنچه مى گویند آنگاه كه نیك روش ترین آنان مى گوید بیش از یك روز نمانده اید.

در جای دیگر می فرماید:

«وَيوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يؤْفَكُونَ »(2)

و روزى كه رستاخیز بر پا شود مجرمان سوگند یاد مى كنند كه جز ساعتى در این دنیا درنگ نكرده اند.

و در آیه ای دیگر درباره ی همه كسانی كه محشور می شوند می فرماید:

«يوْمَ يدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلا» (3)

روزى كه شما را فرا مى خواند پس در حالى كه او را ستایش مى كنید اجابتش مى نمایید و مى پندارید كه جز اندكى [در دنیا] نمانده اید.

و فرموده :

ص: 281


1- . طه: 102 - 104
2- . روم: 55
3- . اسراء: 17

«كَأنَّهُمْ يوْمَ يرَوْنَهَا لَمْ يلْبَثُوا إِلَّا عَشِيةً أَوْ ضُحَاهَا»(1)

روزى كه آن(قیامت) را مى بینند گویى كه آنان جز شبى یا روزى در دنیا درنگ نكرده اند.

مضمون مشترك تمام آیات فوق این است كه چون انسان ها از این دنیا بروند و روز قیامت محشور شوند، گمان كنند كه جز ساعتی در این دنیا نبوده و اكثر وقایع زندگی خویش و روزها و شب هایش را از خاطر ببرند، منكر اعمال خویش شده و پس از شهادت شاهدان و دیدن اعماشان (فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و...) آنها را به یاد آورند؛ حال می توان گفت كه چون این دنیا و كردار خویش را فراموش كرده اند؛ پس دنیایی وجود نداشته و ایشان در آن مرتكب اعمالی نشده اند؟!

دقت فرمایید! از این آیات معلوم می شود كه سختی سفر از عالمی به عالم دیگر در محفوظات انسان، تأثیر گذاشته و او را سردرگم می كند. یاسر، خادم حضرت رضا (علیه السلام) گوید: آن حضرت فرمودند:

ترسناك ترین موقعیت ها براى انسان، سه موقعیت است: روزى كه زاده مى شود و از شكم مادرش خارج مى گردد و دنیا را مى بیند، و روزى كه مى میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده مى كند، و روزى كه مجدّدا زنده مى شود و احكامى را مى بیند كه در دار دنیا ندیده بود.(2)

نتیجه ی این فرمایش حضرت رضا (علیه السلام) این است كه عبور از یك عالم به عالم دیگر سخت ترین اوقات بر بنی آدم است و شاید به همین دلیل، انسانی را كه هشتاد سال در این دنیا، اقرار و اعتراف به ربوبیت خدا و رسالت نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نموده، هنگام مرگ و زمان تدفین و پس از خاكسپاری، بارها تلقین كنند كه بگو خدای من، اللّه جل جلاله و رسول من، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. بله! سختی سفر قیامت با او كاری كرده كه چه بسا تمام

ص: 282


1- . نازعات : 46
2- . عن يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) يَقُولُ إِنَّ أَوْحَشَ مَا يَكُونُ هَذَا الْخَلْقُ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ يَوْمَ يَلِدُ وَ يَخْرُجُ مِن بَطْنِ أُمِّهِ فَيَرَى الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ أَهْلَهَا وَ يَوْمَ يُبْعَثُ فَيَرَى أَحْكَاماً لَم يَرَهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا ... عيون اخبار الرضا (علیه السلام) 1: 257

عقایدش را بالاخص اگر فقط بر زبان بوده و در دل رسوخ ننموده، فراموش كرده وزبانش از بیان عقایدی كه هر روز بارها آن را تكرار می كرده الكن شده است.

بعضی از ما انسان ها به خاطر غافلگیر شدن در یك حادثه ی سخت، حتی خویشتنِ خویش را از یاد می بریم؛ چه رسد به اینكه سفری سخت، پشت سر گذاشته و وارد عالمی جدید شویم. پس همانطور كه هنگام مرگ، برخی دانسته های خویش را از یاد می بریم و در قیامت، دنیا را فراموش می كنیم؛ ممكن است زمان به دنیا آمدن، عوالم پیشین را از یاد برده باشیم و این چیزی محال و غیر طبیعی نیست.

اما جواب حَلّی این كه چرا ما عالم ذرّ را به یاد نمی آوریم این است كه اصلا خدای متعال به حكمت كامله اش چنین اراده فرموده كه ما آن عالم را فراموش كرده و به یاد نیاوریم و از این اراده اش در آیات قرآن سخن به میان آورده است:

«وإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»(1)

و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.

اصلاً بنا نبوده كسی در دنیا آن را به یاد آورد؛ بلكه اراده ی مقدس او بر این امر مقرر گشته كه مردم در قیامت، روز اَلست را به خاطر بیاورند.

زراره گزارش دهد كه از مفسر واقعی قرآن؛ یعنی حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره ی آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِی آدَمَ» پرسیدم، فرمودند:

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اولین كسی بودند كه پاسخ خدا را داده و گفتند: بلی. عرض كردم: آیا مردم، خدا را بالعین دیدند؟ فرمودند: معرفت در

ص: 283


1- . اعراف: 172

دل ایشان ثبت شد؛ ولی (جریان) میثاق را از یاد ایشان برده اند وروزی به خاطر آورند و اگر آن عهد و میثاق نبود، كسی خالق و رازقش را نمی شناخت.(1)

بنای الهی این بوده كه مردم، عوالم پیشین را فراموش كنند؛ گرچه روزی به یاد خواهند آورد "و آن روز، یوم الحساب است نه یوم العمل" تا بتوانند با اختیار خویش در این دنیا مسیر خیر و شرّ را انتخاب كرده و بپیمایند. در نتیجه، پرسشِ سؤال كننده كه بپرسد چرا ما عالم ذرّ را به یاد نمی آوریم، مثل این است كه سؤال کند: چرا روز، روشن و یا چرا خورشید، تابان است و... اصل اراده ی خدا از همان روز بر اساس اعلامی كه فرموده به فراموش كردن عالم ذرّ در دنیا بوده و تبیین آن روز و جزئیاتش را به عهده ی كسانی گذاشته كه نخواسته فراموش كنند و همه چیز را با دقت دیده و شاهد همه ی ریزه كاری هایش بوده اند. آل محمد (علیهم السلام) كه عوالم پیشین را دیده اند برای ما از اسرارش سخن گفته و كمی از پرده هایش را بالا زده اند؛ حال ما معترضانه می پرسیم: چرا ما آن روز را فراموش كرده ایم؟.

2- مخلوقات در عالم ذرّ با چه زبان، عقل و اختیاری پاسخ دادند

عده ای می پرسند كه مردم در عالم ذرّ كه به صورت مورچگانی آفریده شده بودند؛ چگونه پاسخ خدا را داده و با چه زبانی تكلم كردند و آیا شعور و عقلی در ایشان بود تا بتوانند اختیار كنند یا نه؟

در پاسخ می گوییم كه همین سؤالات از محضر ائمه ی اطهار (علیهم السلام) نیز پرسیده شده و حضرات (علیهم السلام) به صراحت، پاسخ آنها را داده اند. به طور مثال، جناب ابو بصیر به امام صادق (علیه السلام) عرض كرد:

ص: 284


1- . عَن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) عَن قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم إِلَى قالُوا بَلى قَالَ كَانَ مُحَمَّدٌ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ أَوَّلَ مَن قَالَ بَلَى قُلْتُ كَانَت رُؤْيَةَ مُعَايَنَةٍ قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِم وَ أُنْسُوا ذَلِكَ الْمِيثَاقَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ بَعْدُ وَ لَوْلَا ذَلِكَ لَم يَدْرِ أَحَدٌ مَن خَالِقُهُ وَ لَا مَن يَرْزُقُهُ. البرهان 2: 613

مردم در عالم ذرّ چگونه پاسخ دادند با آنكه ذره بودند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: خدا در عالم میثاق در آنها چیزی قرار داد كه چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گویند.(1)یعنی خدا قدرت كلام و انتخاب را به ایشان داده بود و به آنها توانایی سخن گفتن را عطا كرده بود تا بتوانند در برابر سؤال: اَلستُ بربكم ؟ بگویند: بلی.

در حدیث دیگری همو گوید كه به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: به من درباره ی ذرّ هنگامی كه خدا از آنان بر خودشان گواهی گرفت، خبر دهید كه آنان گفتند: بلی! امّا برخی از آنان خلاف آن را در دل داشتند. آنان چگونه توانستند در آنجا پاسخ دهند و چگونه سخن گفتن آموخته بودند؟ فرمودند:

همانا خدا چیزی را در آنان قرار داد كه اگر از آنان بپرسد، جواب دهند.(2)

در نتیجه بر خلاف گفتار فلاسفه و متفلسفه و امثال آنها كه زیر بار پذیرش عالم ذرّ نمی روند و تمام سعی خویش را مبذول می كنند تا آیات و روایات را به تأویلات خودپسندشان توجیه كنند؛ حضرات ائمه (علیهم السلام) آن را با همین كیفیت پذیرفته و بدون تأویل و توجیه، وجودش را با تمام جزئیات از جمله انتخاب و سخن گفتن با خدا اثبات می كنند.

3- هدف از پیمان عالم ذر

سخن دیگری كه عده ای بر زبان جاری می كنند این است كه: "وجود عالم ذرّ و اثبات آن چه سودی دارد و اصلا خدا به چه دلیلی پیش از آفرینش دنیا چنین مراسمی را برگزار كرده است؟." خدای عزوجل در همان آیه ی معروف به آیه ی ذر پاسخ اینها را داده است:

ص: 285


1- . عَن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عبداللّه (علیه السلام) كَيْفَ أَجَابُوا وَ هُم ذَرٌّ قَالَ جَعَلَ فِيهِم مَا إِذَا سَأَلَهُم أَجَابُوهُ يَعْنِي فِي الْمِيثَاقِ. الكافي 2: 12
2- .عن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللّه (علیه السلام) أَخْبِرْنِي عَنِ الذَّرِّ حَيثُ أَشْهَدَهُم عَلي أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي وَ اللّه وَ أَسَرَّ بَعْضُهُم خِلَافَ مَا أَظْهَرَ كيفَ عَلِمُوا الْقَوْلَ حَيثُ قِيلَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قَالَ إِنَّ اللّه جَعَلَ فِيهِم مَا إِذَا سَأَلَهُم أَجَابُوهُ. تفسير عياشي 2: 42

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ »(1)و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت كه آیا پروردگار شما نیستم گفتند: آری! گواهى دادیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم. یا بگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاك مى كنى.

در این آیه به وجود دو حكمت برای ایجاد عالم ذرّ استناد می كند:

الف: مبادا روز قیامت بگویید ما غافل بودیم و كسی نبود كه خدا را به ما معرفی كند.

ب: برای اینكه نگویید پدران ما پیش از این مشرك بوده اند و ما فرزندانى پس از ایشان بودیم و از روی ناچاری از پدرانمان تبعیت كردیم.

در حقیقت، خدای متعال عالم ذرّ را برپا نمود تا حجت برهمگان تمام شده و هیچ عذری باقی نماند. كاری هم كه انبیاء عظام (علیهم السلام) انجام می داده اند؛ یكی: یادآوری پیمان عالم ذر، و دوم: نشان دادن راه صحیح بندگی به بندگان بوده است. از اینجا معلوم می شود كه خداوند مهربان در عالم ذرّ تمام راه های فرار را بر بندگانش بسته، با ایشان سخن گفته و خود را به ایشان شناسانده است تا كسی در قیامت عذر و بهانه ای برای عدم شناخت پروردگار نداشته باشد.

4- شبهه ی جبر

از معروفترین اشكالات و سؤالات مطرح شده درباره ی مبحث طینت و عالم ذر، مسأله ی جبر و اكراه است؛ به این معنا كه عده ای بر این باورند كه اگر ما عالم ذرّ را بپذیریم باید به این مطلب هم اقرار كنیم كه سرنوشت انسان ها در آن عالم رقم خورده و در

ص: 286


1- . اعراف: 172

این دنیا توانایی تغییر وضع موجود را ندارند و هركاری كه بكنند چون از طینت علیّین و یا سجّین سرشته شده اند؛ جبراً به بهشت و یا به دوزخ خواهند رفت. ایشان در ادامه اشكال خویش می گویند: اگر اینگونه باشد كه خدای عزوجل در عالم ذرّ اول، بدن هایی از گل آفرید و برخی از آنها را از گل بهشت و برخی دیگر را از گل جهنم سرشت؛ و سپس به هركدام روحی از ارواح را دمید و فرمود آنهایی كه از گل بهشتی اند، عاقبت به جنت وارد شده و آنهایی كه از گل دوزخی اند به جهنم خواهند رفت؛ نتیجه اش پذیرفتن جبر و نفی اختیار بشر در این دنیاست. با این اوصاف پذیرفتن چنین عالمی امكان پذیر نمی باشد؛ زیرا اگر چنین باشد، انسان در این دنیا بیهوده آفریده شده و قدرت تغییر سرنوشت خویش را ندارد و چون همه ی این امور، باطل است؛ بالنتیجه اعتقاد به عالم ذرّ حداقل با این كیفیت، غیر سازنده بوده و خالی از اشكال نیست. این خلاصه ی گفتار منكرین عالم ذرّ است كه با تمسك به قبح جبر، عوالم پیشین و روایات ائمه (علیهم السلام) را انكار می كنند؛ در حالی كه باید به ایشان عرض شود كه شما كلمات حضرات معصومین (علیهم السلام) را درست نفهمیده و دقت كافی ننموده اید. ما در اینجا به یاری پروردگار، پاسخ این شبهه را داده و از او می خواهیم كه معرفتی به معارفمان بیافزاید.

الف: بیان معنای كلام امام (علیه السلام) كه فرمودند: «فَلَن یستَطِیعَ هؤلاء أن یكُونُوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یكُونُوا مِن هؤلاء»

الف: بیان معنای كلام امام (علیه السلام) كه فرمودند: «فَلَن یستَطِیعَ هؤلاء أن یكُونُوا من هؤلاء و لا هؤلاء أن یكُونُوا مِن هؤلاء» (1)

در چندین روایت از ائمه اطهار (علیهم السلام) وارده شده كه فرموده اند: «خدای متعال گلى را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، به ناگاه مانند مورچگان به جنبش در آمدند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: به سلامت به سوى بهشت، و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ، و باكى هم ندارم. آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت و به اصحاب الشمال فرمود: در آن داخل شوید، پس از آن ترسیدند و پرهیز كردند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: داخل شوید. آنها داخل شدند؛ پس فرمود: سرد و سلامت باش. آتش، سرد و سلامت شد. اصحاب الشمال گفتند: پروردگارا! از لغزش ما درگذر و از نو بگیر. فرمود: تجدید كردم، داخل شوید. ایشان برفتند و باز

ص: 287


1- . قَالَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) فَلَن يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَن يَكُونُوا مِن هَؤُلَاءِ. الكافي 2 : 7

ترسیدند و داخل نشدند. در آنجا فرمانبردارى و نافرمانى منعقد شد؛ پس نه این دسته توانند از آنها باشند و نه آنها توانند از اینها باشند.»

نظیر این فرمایشات در چندین حدیث آمده است و ما آنها را در فصل سوم كه پیرامون عالم ذرّ اول بود نقل نمودیم. جمله ای كه در این قبیل روایات باعث به وجودآمدن توهّم جبر شده، همین كلامی است كه ما زیر آن خط كشیده ایم؛ یعنی این سخن كه فرمودند: پس از آنكه خدا بدن ها را سرشت دیگر كسی نمی تواند از اصحاب الیمین جزو اصحاب الشمال و یا بالعكس شود.

نكته ی مهمی كه باید همه ی عزیزان بدان توجه كنند این است كه با یك یا چند روایت نمی توان مقصود اهلبیت (علیهم السلام) را فهمید و یا درباره ی موضوعی ابراز نظر كرد. آری! در این روایت چنین فرموده اند؛ ولی قطعاً منظور حضرات معصومین (علیهم السلام) این نبوده كه مردم در این دنیا از نعمت اختیار محروم اند و یا اینكه قدرت تغییر سرنوشت خویش را ندارند؛ بلكه منظور ایشان با توجه به سایر آیات و روایات چیز دیگری است. از آن رو كه در آیات فراوان قرآن كریم و اخبار معصومین (علیهم السلام) بر این نكته تأكید شده كه دنیا محل آزمایش و ابتلاست و دنیا مزرعه ی آخرت است و انسان در این دنیا نه مجبور است و نه امور كاملا به او تفویض شده؛ بلكه مختار است؛ به این نتیجه می رسیم كه انسان ها در این دنیا مختارند كه بهشت را اختیار كنند یا جهنم را و هرگز چیزی نمی تواند ایشان را جبرا بهشتی یا جهنمی كند. با این اوصاف؛ پس معنای كلام امام صادق (علیه السلام) درباره ی عالم ذرّ اول چه می شود؟ برای رسیدن به پاسخ باید به چند نكته توجه كنیم:

1- منظور و مقصود امام (علیه السلام) این است كه این دو طینت از هم جدا، و نیكان و بدان ذاتا از هم ممیّزند.

2- اینكه امام (علیه السلام) فرموده اند كسی از این دسته به آن دسته و بالعكس نخواهد رفت تا زمانی است كه طینتشان عوض نشده است و قطعا كسی كه طینتش از سجین است نمی تواند از دسته ی علیین شود و كسی كه طینتش از علیین است نخواهد توانست از سجین باشد مگر آنكه طینتش عوض شود؛ پس امكان جابجایی ندارند مگر آنكه اصلاح شوند. لذا اینكه حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: كسی از اینها جزو آنها نشود معنایش این است كه تا از اینها باشد و طینتش جهنمی باشد از آنها نشود.

ص: 288

3- منظور امام (علیه السلام) آن است كه فقط خدا می تواند آنها را جا به جا كند و طینتشان را تغییر دهد همانطور كه در ابتدای امر هم او بود كه این طینت ها را سرشت و ذاتشان را آفرید. در قرآن كریم آیات فراوانی هست كه هدایت و ضلالت را منحصرا در ید قدرتخدا دانسته و بس.

مَنْ يضْلِلِ اللّه فَلَا هَادِي لَهُ (1). لَيسَ عَلَيكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّه يهْدِي مَنْ يشَاءُ (2). وَمَنْ يضْلِلِ اللّه فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(3) وَاللّه لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(4) و...

خلاصه ی استفاده ی ما از این آیات این است كه اگر خدا كسی را گمراه كند، هدایتگری برای او نباشد و خدا قوم فاسق را هدایت نمی كند. حال آیا می توان گفت كه چون خدا فاسقین را هدایت نمی كند و بدین دلیل كه اگر خدا كسی را هدایت نكند، هدایتگری ندارد؛ پس در نتیجه فاسقین مجبورند تا گمراه باشند؛ چرا كه خدا كه هدایتشان نكرده و هدایتگر دیگری هم وجود ندارد؟.

جواب این است كه این آیات درصدد بیان این نكته است كه اولا هدایت صرفا مخصوص پروردگار است و ثانیا تا كسی فاسق باشد خدا او را هدایت نمی كند؛ زیرا فاسق می خواهد گناه كند و اگر خدا او را هدایت كند باید اختیار او را سلب نماید؛ لذا تا زمانی كه فاسق است او را هدایت نمی كند؛ مگر آنكه دست از فسق برداشته و بخواهد كه هدایت شود.

در بحث ما نیز جواب به همین شكل می باشد؛ یعنی گروه خوبان از بدان متمایزند و جا به جا نخواهند شد مگر آنكه كسی از خوبی دست بكشد و یا كسی از بدی توبه كند و طینتشان تغییر یابد و این تغییر دادن طینت در دنیا فقط به دست خداست و ظاهرا این همان چیزی است كه امام (علیه السلام) در صدد بیانش بوده اند. واللّه و قائله اعلم

ص: 289


1- . اعراف: 186
2- . بقره: 272
3- . زمر: 36
4- . توبه: 24

ب: وجود شرط بداء در بعضی روایات

اینكه در بعضی از روایات اهلبیت (علیهم السلام) بیان شد كه خدا برای خویش درباره ی بَدان بداء قرار داده نشان دهنده ی امكان تغییر طینت در دنیاست. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: البته پروردگارِ بلند مرتبه در خطاب با آب شور و تلخ كه اصحاب الشمال را از آن آفرید بداء را شرط فرمود؛ ولى در خطاب با آب شیرین كه منشأ آفریدن اصحاب الیمین است این شرط را نیاورد. سپس هر دو را با هم ممزوج نمود و بعد آن را به صدا آورد و به دنبالش آنها را جلو عرش ریخت.(1)

ناگفته نماند كه در بعضی از روایات، امكان بداء برای همه ی مردم متصور شده و بر این امر تأكید شده كه ممكن است هر كسی در این دنیا طینتش دچار تبدیل و تغییر شود.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

طینت ها سه نوعند؛ اول: طینت انبیاء كه مؤمن از همان طینت است جز اینكه طینت انبیاء از قسمت بهتر آن است آنها اصل هستند و داراى امتیاز خود می باشند و مؤمنین فرع آن می باشند از سرشتى چسبنده (كه ملحق به آنها می شوند) خداوند فاصله نمى اندازد بین انبیاء و پیروانشان. سپس فرمودند: دوم: طینت ناصب است كه از گلى بدبو است و سوم گل مستضعفین است كه از خاك (معمولی) است. مؤمن از ایمان خود و ناصبی از دشمنى خویش برنمی گردد و برای خداست اراده و مشیت درباره ی همه آنها.(2)

ص: 290


1- . عَن أَبِي جَعْفَرٍ عَن آبَائِهِ عَن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ ... قَالَ وَ شَرَطَ فِي ذَلِكَ الْبَدَاءَ فِيهِم وَ لَم يَشْتَرِط فِي أَصْحَابِ الْيَمِينِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَيْنِ جَمِيعاً فِي كَفِّهِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ كَفَأَهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِن طِين. تفسير قمي 1: 36 و بحار الأنوار 5: 237
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: الطِّينَاتُ ثَلَاثَةٌ طِينَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنُ مِن تِلْكَ الطِّينَةِ إِلَّا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ هُم صَفْوَتُهَا وَ هُمُ الْأَصْلُ وَ لَهُم فَضْلُهُم وَ الْمُؤْمِنُونَ الْفَرْعُ مِن طِينٍ لازِبٍ كَذَلِكَ لَا يُفَرِّقُ اللّه بَيْنَهُم وَ بَيْنَ شِيعَتِهِم وَ قَالَ طِينَةُ النَّاصِبِ مِن حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ أَمَّا الْمُسْتَضْعَفُونَ فَمِن تُرابٍ لَا يَتَحَوَّلُ مُؤْمِنٌ عَن إِيمَانِهِ وَ لَا نَاصِبٌ عَن نَصْبِهِ وَ لِلَّهِ الْمَشِيَّةُ فِيهِم جَمِيعا. بصائر الدرجات: 6

ج: مردم در عالم ذر، انتخابی آگاهانه و از روی اختیار داشته اند

یكی از مسلّماتی كه از گزارشات مربوط به عوالم پیشین به دست می آید این است كه انسان ها در آن عوالم، صاحب اختیار بوده و با انتخاب خویش، سرنوشتشان را رقم زده اند. در روایات پیشین كه در فصل های قبل ذكر شد؛ آمده بود كه مردم در امتثال فرمان خدا از هم سبقت می گرفتند و یا اینكه خطاكاران از خدا طلب اقاله و بخشش نموده و او هم به ایشان فرصت های دوباره می داده و ملاك درجات مردم در عوالم بعد به سبب همین سبقت ها و یا نافرمانی ها بوده است.

حضرت باقر (علیه السلام) از طریق پدران بزرگوار خویش از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده اند كه به حضرت على (علیه السلام) فرمودند:

ای علی! تو آن كسی هستى كه خداوند، بر مردم، در ابتداى آفرینششان كه به صورت شبح بودند(عالم ارواح) احتجاج نمود. همان زمان كه به آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا! فرمود: آیا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر من نیست؟ گفتند: چرا! فرمود: آیا على (علیه السلام) امیرالمؤمنین نیست؟! مردم همگى از روى تكبر و خودخواهى، امتناع ورزیدند؛ مگر گروه كمى از آنها كه بسیار كم اند و آنها اصحاب یمین هستند.(1)

از روایت فوق الذكر به خوبی برمی آید كه مردم در عالم ارواح نیز مختار بودند تا چیزی را بپذیرند و یا انكار كنند؛ لذا عده ی كثیری از مردم، به دلیل نخوت و تكبر، ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نپذیرفتند و این همان معنای اختیار است.

در روایتی هم كه ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: به من درباره ی ذرّ هنگامی كه خدا از آنان بر خودشان گواهی گرفت، خبر دهید كه آنان گفتند: بلی! امّا برخی از آنان خلاف آن را در دل داشتند. آنان چگونه توانستند در آنجا پاسخ دهند و چگونه سخن گفتن آموخته بودند؟ فرمودند:

ص: 291


1- . عَن جَابِرٍ عَن أَبِي جَعْفَرٍ عَن أَبِيهِ عَن جَدِّهِ (علیه السلام) أَنَّ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللّه بِكَ فِي ابْتِدَائِهِ الْخَلْقَ حَيْثُ أَقَامَهُم أَشْبَاحاً فَقَالَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلى قَالَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي قَالُوا بَلَى قَالَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَأَبَى الْخَلْقُ جَمِيعاً إِلَّا اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَن وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُم أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ هُم أَصْحَابُ الْيَمِين وَ إِنَّ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ ملك [مَلَكاً] يَقُولُ فِي تَسْبِيحِهِ سُبْحَانَ مَن دَلَّ هَذَا الْخَلْقَ الْقَلِيلَ مِن هَذَا الْعَالَمِ الْكَثِيرِ عَلَى هَذَا الْفَضْلِ الْجَلِيل. بحارالانوار 26: 272

همانا خدا چیزی را در آنان قرار داد كه اگر از آنان بپرسد، جواب دهند.(1)

اینكه امام (علیه السلام) فرمودند: "خدا چیزی را در آنان قرار داد كه اگر از آنان بپرسد بتوانند جواب دهند." ظاهراً منظورشان همین قدرت فهم، تعقل و انتخاب است.

در روایت دیگر امام صادق (علیه السلام) در ضمن بیان حدیث عالم ذرّ فرمودند:

خدای متعال فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نبی شما نیست ؟ آیا علی و امامان پس از او (علیهم السلام) ائمه شما نیستند.؟ پس همگی بر مبنای اقرار، پاسخ دادند: بلی! ولی بعضی از ایشان در دل، اقرار به ربوبیت خدا نموده و لكن به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت ائمه اقرار نكردند و ایشان قومی از یهود و نصاری هستند. و بعضی نیز به خدا و رسول او ایمان آورده؛ ولی امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السلام) را تصدیق نكردند و ایشان همین جمعیت زیاد و خلق كثیر ناصبی هستند. و بعضی به خدا و رسول و ائمه (علیهم السلام) قلبا ایمان آورده، و تصدیقشان كردند، كه اینان همان شیعیانی هستند كه ولایت آل محمد (علیهم السلام) را پذیرفته و از دشمنان ایشان بیزارند. اما گروهی هم با آنكه زبانی اقرار كردند؛ ولی قلبا نه خدا و نه رسول و ائمه را تصدیق نكردند و ایشان همان زنادقه و طبیعتگراها و كفارند. پس همگی اینگونه به دنیا آمدند مگر آنكه در عالم دنیا چیزی را اظهار می كنند كه در عالم ذرّ پنهان كرده بودند.(2)

ص: 292


1- . عن أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللّه (علیه السلام) أَخْبِرْنِي عَنِ الذَّرِّ حَيثُ أَشْهَدَهُم عَلي أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قالُوا بَلي وَ اللّه وَ أَسَرَّ بَعْضُهُم خِلَافَ مَا أَظْهَرَ كيفَ عَلِمُوا الْقَوْلَ حَيثُ قِيلَ لَهُم أَ لَسْتُ بِرَبِّكم قَالَ إِنَّ اللّه جَعَلَ فِيهِم مَا إِذَا سَأَلَهُم أَجَابُوهُ. تفسير عياشي 2: 42
2- . عن الصادق (علیه السلام) في حديث أخذ الميثاق في عالم الذر: أن اللّه قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم و محمد نبيكم و علي و الأئمة أئمتكم؟ فقالوا كلهم على الإقرار: بَلى، فمنهم من أقر في قلبه باللّه و لم يقرّ بمحمد و لا بالأئمة، و هم قوم من اليهود و قوم من النصارى، و منهم من آمن و أقر باللّه و برسوله و لم يصدق بأمير المؤمنين و الأئمة (علیهم السلام) و هم السواد الأعظم و الخلق الكثير من الناصبية، و منهم من آمن و صدق باللّه و برسوله و الأئمة، و هم الشيعة الذين يتولون آل محمد و يتبرّءون من أعدائهم و منهم من أقر بلسانه و لم يصدق بقلبه لا باللّه و لا برسوله و لا بالأئمة؛ و هم الزنادقة و الدهرية و الملحدون، فخرجوا إلى الدنيا على هذا، إلا أنهم أظهروا في الدنيا ما أضمروه في الذر. اثبات الهداة 2: 248

این روایت نیز تاییدی است بر عرض سابق ما كه گفتیم درجات عوالم پسین به اختیار ما در عوالم پیشین بستگی دارد؛ یعنی در آن عالم بود كه عده ای اختیار كردند رسالت را و برخی عزمشان راسخ تر بود و به همین دلیل به درجه ی اولی العزم نائل شدند، گروهی نیز به محبت حضرت زهرا (علیها السلام) سبقت گرفتند و از سادات شدند و جمعی شهادت را اختیار كردند و در دنیا به فیض شهادت نائل شدند. جمع كثیری زندیق و كافر گشته و جماعتی قلیل نیز شیعه ی آل محمد (علیهم السلام) شدند. همه ی اینها اختیاراتی بود كه مردم در عوالم پیشین نموده و ثمره اش را در دنیا مشاهده كردند. با وجود آنكه جبری كه مبتنی بر اختیار باشد؛ حقیقتا جبر نیست؛ ولی باز هم كسی در این دنیا مجبور نمی باشد تا بر همان عهد و پیمان عالم ذرّ باقی بماند و می تواند آن را زیر پا نهاده و یا از دیگر سوی می تواند اشتباهات عوالم قبل خویش را جبران نماید و از خدا بخواهد كه طینتش را اصلاح كند و او چنین خواهد كرد.

د: علیین و سجین، رنگ طینت است نه ذاتش

ادعای ما در این بخش این است كه طینت انسان ها از دو بخشِ ذات و عَرَض تشكیل شده است. ذات ما كه از آن در روایات، به خاك بدنِ اصلی، تعبیر شده، بین همه ی انسان ها مشترك است و اما آنچه كه باعث وجود تمایز بین انسان ها شده و آنها را به علیین و سجین، بهشتی و جهنمی، وخوب و بد تقسیم نموده، عَرَضی است كه بر این ذات، عارض می شود كه در احادیث، این عَرَض را به آبی كه آن خاك را گل كرده تشبیه و یا تعبیر كرده اند. در نتیجه، خوب و بد، یمین و شمال، علیّین و سجّین، عَرَضی هستند كه با ذات آمیخته شده و امكان تبدیل آن، متصوّر است؛ لذا ائمه اطهار (علیهم السلام) از این حالت به رنگ آمیزی الهی نیز تعبیر كرده اند و همه می دانند كه رنگ، عرَض است نه ذات.

مفسر حقیقی قرآن، امام صادق (علیه السلام) در توضیح آیه «صِبغَةَ اللّه وَ مَن أَحسَنُ مِنَ اللّه صِبغَةً»(1) یعنی: «این است نگارگرى الهى و كیست خوش نگارتر از خدا» فرمودند:

ص: 293


1- . بقره: 138

خدا مؤمنین را در عالم میثاق، رنگ ولایت زده است.(1)

با این بیانِ نورانی حضرت صادق (علیه السلام) معلوم می شود آنچه كه خوبان را از بدان در عالم ذر، متمایز ساخته است رنگ آمیزی پروردگار بوده است. این رنگ آمیزی خدا بر ذات مردم؛ یعنی بر همان خاك ایشان واقع شده و معلوم است كه این حالت، عَرَض و قابل تغییر است. در روایات دیگر از این نگارگری پروردگار با تعبیر دیگری یاد شده و آن جاری ساختنِ آب شور و تلخ و یا آب شیرین و گوارا بر خاك اصلی انسان هاست.

زراره نقل كند كه امام باقر (علیه السلام) فرمودند:

اگر مردم می دانستند، آغاز آفرینش چگونه بوده، هرگز حتی دو تن با یكدیگر (در امر دین) دچار اختلاف نمی شدند. همانا خداى عزوجل پیش از آنكه مخلوق را بیافریند، فرمود: آبى گوارا پدید آى! تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بیافرینم، و آبى شور و تلخ پدید آى! تا از تو دوزخ و اهل معصیتم را بیافرینم؛ سپس به آن دو دستور فرمود تا آمیخته شوند، از این جهت است كه مؤمن، كافر زاید و كافر، مؤمن. آنگاه گلى را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد، به ناگاه مانند مورچگان به جنبش در آمدند؛ سپس به اصحاب الیمین فرمود: به سلامت به سوى بهشت، و به اصحاب الشمال فرمود: به سوى دوزخ، و باكى هم ندارم... .(2)

راوی نقل می كند:

ص: 294


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى «صِبْغَةَ اللّه وَ مَن أَحْسَنُ مِنَ اللّه صِبْغَةً» قَالَ صَبَغَ الْمُؤْمِنِينَ بِالْوَلَايَةِ فِي الْمِيثَاق. تفسير فرات: 62 و الكافي 1 : 422
2- . عَن زُرَارَةَ عَن أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَو عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ كَانَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ لَمَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فَقَالَ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَبْلَ أَن يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ كُن مَاءً عَذْباً أَخْلُق مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ قَالَ كُن مَاءً مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُق مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا فَمِن ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ كَافِراً وَ الْكَافِرُ مُؤْمِناً ثُمَّ أَخَذَ طِينَ آدَمَ مِن أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُم فِي الذَّرِّ يَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ النَّارِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي ... الكافي 2: 6 و المحاسن 1: 282

امام صادق و یا امام كاظم (علیه السلام) فرمودند: خداوند به آبی فرمود: گوارا و شیرین باش كه از تو بهشتم و اهل اطاعتم را می آفرینم و به آبی فرمود: شور و تلخ باش كه از تو آتش و اهل معصیتم را می آفرینم؛ سپس آن دو آب را بر گِل جاری ساخت. سپس مشتی با دست راست گرفت و آنها را مانند ذرّه هایی آفرید. سپس آنها را برخودشان گواه ساخت؛ و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و اطاعت من بر شما واجب نیست؟ گفتند: آری!...»(1)

مرحوم علامه مجلسی «رضوان اللّه علیه» در توضیح این روایات فرموده است: «نتیجه این اخبار این است كه اگر ایشان در عالم ظلال و ارواح به ولایت، اقرار كرده بودند؛ خداوند ارواح ایشان را در اجسادی قرار می داد كه از آب گوارا ایجاد شده بودند؛ پس منشأ اختلاف در طینت، همان اولین تكلیف در عالم ارواح هنگام اخذ میثاق است.»(2)

روایتی كه علامه مجلسی بدان اشاره كرده، حدیثی است كه سماعه از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است. جناب سماعه گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه درباره ی آیه «و اگر بر راه استقامت می ورزیدند به ایشان آب گوارا می نوشاندیم» می فرمودند:

منظور استقامت بر ولایت در اصل خلقت است، زمانی كه در عالم ارواح بودند، همان وقت كه خدا میثاق بنی آدم را گرفت. مقصود آن است كه اگر بر ولایت استقامت می ورزیدند آبی گوارا به ایشان می نوشاندیم؛ یعنی ارواح ایشان را در آبی شیرین و گوارا قرار می دادیم.(3)

ص: 295


1- . عَن عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَن بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ اللّه قَالَ لِمَاءٍ كُن عَذْباً فُرَاتاً أَخْلُق مِنْكَ جَنَّتِي وَ أَهْلَ طَاعَتِي وَ قَالَ لِمَاءٍ كُن مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُق مِنْكَ نَارِي وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِي فَأَجْرَى الْمَاءَيْنِ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ وَ هِيَ يَمِينٌ فَخَلَقَهُم خَلْقاً كَالذَّرِّ ثُمَّ أَشْهَدَهُم عَلَى أَنْفُسِهِم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم وَ عَلَيْكُم طَاعَتِي قَالُوا بَلَى ...تفسير عياشي 1: 358
2- . و حاصل الخبر أن المراد بالآية أنهم لو كانوا أقروا في عالم الضلال و الأرواح بالولاية لجعلنا أرواحهم في أجساد مخلوقة من الماء العذب فمنشأ اختلاف الطينة هو التكليف الأول في عالم الأرواح عند الميثاق. بحارالانوار 5: 235
3- . عَن سَمَاعَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عبداللّه (علیه السلام) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللّه عَزَّ وَ جَلَ وَ أَن لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُم ماءً غَدَقاً: «يَعْنِي الْوَلَايَةَ فِي الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّةِ، حِينَ أَخَذَ اللّه مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ لَأَسْقَيْناهُم ماءً غَدَقاً يَعْنِي لَكِنَّا أَظْلَلْنَاهُم فِي الْمَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبِ». مختصرالبصائر: 424

نكته ی مهم این روایت آن است كه فرموده اند: اگر در عالم ارواح، بر ولایت، استقامت ورزیده بودند، ارواح ایشان را در آبی گوارا قرار می دادیم. همانطور كه در اخبار فصل های پیشین خواندیم؛ خدا پس از خلقت ارواح، برای هر یك از آنها بدنی آفرید كه بعضی از آن بدن ها را با آب گوار ا و بعضی را با آب تلخ و شور آمیخت و دسته ی اول را سعداء یا اصحاب الیمین و دومین را اشقیاء و یا اصحاب الشمال نامید. در نتیجه ی این روایات، به این باور می رسیم كه در عالمِ ارواح، خدا ایشان را به ولایت آزمود و عده ای كه از آن آزمون، سربلند خارج شدند را در بدن هایی قرار داد كه با آب گوارا آمیخته بود و ارواح دیگر را در بدن هایی قرار داد كه با آب تلخ، ممزوج ساخته بود. به هر حال اینكه در عالم ذر، چه كسی به چه بدنی تعلق یابد حاصل عملكرد او در عالم ارواح بوده است و این خود به خوبی، نفی جبر كرده و دلیلی بر وجود اختیار در عوالم پیشین است؛ زیرا اگر در عالم ارواح، اختیاری برای قبول یا ردّ چیزی نبود و مردم چاره ای جز پذیرش و یا استقامت بر ولایت، نداشتند؛ عرضه كردن و آزمودن، امری عبث و بیهوده بوده و خدای حكیم از انجام چنین كاری پاك و منزه است. به خوبی از این روایت و امثال آن بر می آید كه در عالم ارواح، خدا امری را به ارواح عرضه داشته و آنها به اختیار و میل پذیرفته و یا انكار كرده اند و در نتیجه ی همین رفتار، خداوند در عالم ذر، بدنی و یا طینتی متناسب با عملكردشان به ایشان ارزانی كرده و دوباره به ایشان فرصت شركت در آزمون داده و این فرصت را باز به ایشان در دنیا عطا كرده است.

اهلبیت (علیهم السلام) تبدیل طینت در دنیا را محتمل دانسته اند

اشاره

در چندین و چند روایت به امكان تبدیل و تغییر طینت، صراحتا اشاره شده است؛ و البته این چند روایت، غیر از اخباری است كه در این بحث، ظهور دارند؛ روایاتی چون تغییر نسب افراد و ورود و خروجشان از زمره ی اهلبیت (علیهم السلام) كه همگی در امكان تغییر یافتن طینت، ظهور دارند. اما روایاتی كه در ذیل، ذكرخواهند شد و نص، یا چون نص در موضوع هستند؛ با آنكه تعدادشان اندك است؛ ولی با استظهار به سایر قرائن و ظهورات، می توانند دلیلی قوی و محكم برای اثبات مدعای ما باشند.

ص: 296

دلیل اول: حدیث كسی كه در راه زیارت امام حسین (علیه السلام) به شهادت برسد

هشام بن سالم در ضمن حدیثی طولانی كه ما قسمتی از آن را در اینجا به مناسبت نقل می كنیم، گوید: مردی خدمت مولای ما حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام) شرفیاب شده و عرض كرد: اجر و ثواب كسى كه نزد قبر حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) كشته شود چیست؟ مثلا سلطان ظالمى بر وى ستم كرده و او را آنجا بكشد. حضرت فرمودند:

اولین قطره خونش كه ریخته شود خداوند متعال تمام گناهانش را مى آمرزد و طینتى را كه از آن آفریده شده فرشتگان غسل داده تا از تمام آلودگى ها و تیره گى ها پاك و خالص شده همان طورى كه انبیاء مخلص خالص و پاك مى باشند و بدین ترتیب آنچه از اجناس طین اهل كفر با طینت وى آمیخته شده زدوده مى گردد و نیز قلبش را شستشو داده و سینه اش را فراخ نموده و آن را مملو از ایمان كرده و بدین ترتیب خدا را ملاقات كرده در حالى كه از هر چه ابدان و قلوب با آن مخلوط هستند پاك و منزه مى باشد و برایش مقرّر مى شود كه خانواده و هزار تن از برادران ایمانى خود را بتواند شفاعت كند و فرشتگان با همراهى جبرئیل و ملك الموت متولى خواندن نماز بر او مى گردند و كفن و حنوطش را از بهشت آورده و در قبرش توسعه داده و چراغ هائى در آن مى افروزند و دربى از آن بهشت باز مى كنند و فرشتگان برایش اشیاء تازه و تحفه هائى بدیع از بهشت مى آورند و پس از هیجده روز او را به خطیره القدس (بهشت) برده پس پیوسته در آنجا با اولیاء خدا خواهد بود تا نفخه اى كه با دمیده شدنش هیچ چیز باقى نمى ماند دمیده شود و وقتى نفخه دوّمى دمیده شد و وى از قبر بیرون آمد اوّلین كسى كه با او مصافحه مى كند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اوصیاء سلام اللّه علیهم بوده كه به وى بشارت

ص: 297

داده و مى گویند: با ما باش و سپس او را كنار حوض كوثر آورده و از آن به او مى نوشانند و سپس به هر كسى كه او بخواهد و دوست داشته باشد نیز مى آشامانند....(1)

این روایت نورانی كه از نظر متن و سند، هیچ شائبه ای ندارد كاملاً در مقصود ما صراحت دارد. امام صادق (علیه السلام) در این بیان شریف فرموده اند كه امكان اصلاح طینت در این دنیا وجود دارد و وقوع آن حتی برای یك بار؛ امكان وقوعش را ثابت كرده و امر را از استحاله خارج می كند.

دلیل دوم: حدیث دعای امام صادق (علیه السلام) برای تغییر طینت كسی كه به ایشان توسل جست

روایت دیگری كه باز از همان امام معصوم (علیه السلام) است؛ حدیثی است كه جناب راوندی در كتاب دعوات نقل نموده است. وی گزارش دهد:

روزی حضرت صادق (علیه السلام) زیر ناودان خانه ی خدا بودند و گروهى نیز محضر ایشان حضور داشتند؛ پس پیرمردى پیش آمده و پس از سلام، عرض كرد: یا ابن رسول اللّه! من

ص: 298


1- . هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: أَتَاهُ رَجُل فقَالَ قُلْتُ: ... فَمَا لِمَن قُتِلَ عِنْدَهُ جَارَ عَلَيْهِ سُلْطَانٌ فَقَتَلَهُ قَالَ أَوَّلُ قَطْرَةٍ مِن دَمِهِ يُغْفَرُ لَهُ بِهَا كُلُّ خَطِيئَةٍ وَ تُغْسَلُ طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا الْمَلَائِكَةُ حَتَّى تَخْلُصَ كَمَا خَلَصَتِ الْأَنْبِيَاءُ الْمُخْلَصُونَ وَ يَذْهَبُ عَنْهَا مَا كَانَ خَالَطَهَا مِن أَجْنَاسِ طِينِ أَهْلِ الْكُفْرِ وَ يُغْسَلُ قَلْبُهُ وَ يُشْرَحُ صَدْرُهُ وَ يُمْلَأُ إِيمَاناً فَيَلْقَى اللّه وَ هُوَ مُخْلَصٌ مِن كُلِّ مَا تُخَالِطُهُ الْأَبْدَانُ وَ الْقُلُوبُ وَ يُكْتَبُ لَهُ شَفَاعَةٌ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَلْفٍ مِن إِخْوَانِهِ وَ تَوَلَّى الصَّلَاةَ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ مَع جَبْرَئِيلَ وَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ يُؤْتَى بِكَفَنِهِ وَ حَنُوطِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُوَسَّعُ قَبْرُهُ عَلَيْهِ وَ يُوضَعُ لَهُ مَصَابِيحُ فِي قَبْرِهِ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ تَأْتِيهِ الْمَلَائِكَةُ بِالطُّرَفِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُرْفَعُ بَعْدَ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً إِلَى حَظِيرَةِ الْقُدْسِ فَلَا يَزَالُ فِيهَا مَعَ أَوْلِيَاءِ اللّه حَتَّى تُصِيبَهُ النَّفْخَةُ الَّتِي لَا تُبْقِي شَيْئاً فَإِذَا كَانَتِ النَّفْخَةُ الثَّانِيَةُ وَ خَرَجَ مِن قَبْرِهِ كَانَ أَوَّلُ مَن يُصَافِحُهُ رَسُولَ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ الْأَوْصِيَاءَ وَ يُبَشِّرُونَهُ وَ يَقُولُونَ لَهُ الْزَمْنَا وَ يُقِيمُونَهُ عَلَى الْحَوْضِ فَيَشْرَبُ مِنْهُ وَ يَسْقِي مَن أَحَبَّ قُلْتُ فَمَا لِمَن حُبِسَ فِي إِتْيَانِهِ قَالَ لَهُ بِكُلِّ يَوْمٍ يُحْبَسُ وَ يَغْتَمَّ فَرْحَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَإِن ضُرِبَ بَعْدَ الْحَبْسِ فِي إِتْيَانِهِ كَانَ لَهُ بِكُلِّ ضَرْبَةٍ حَوْرَاءُ وَ بِكُلِّ وَجَعٍ يَدْخُلُ عَلَى بَدَنِهِ أَلْفُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ يُمْحَى بِهَا عَنْهُ أَلْفُ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ يُرْفَعُ لَهُ بِهَا أَلْفُ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ يَكُونُ مِن مُحَدِّثِي رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى يَفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ فَيُصَافِحُهُ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ يُقَالُ لَهُ سَل مَا أَحْبَبْتَ وَ يُؤْتَى ضَارِبُهُ لِلْحِسَابِ فَلَا يُسْأَلُ عَن شَيْ ءٍ وَ لَا يُحْتَسَبُ بِشَيْ ءٍ وَ يُؤْخَذُ بِضَبُعَيْهِ حَتَّى يُنْتَهَى بِهِ إِلَى مَلَكٍ يَحْبُوهُ وَ يُتْحِفُهُ بِشَرْبَةٍ مِنَ الْحَمِيمِ وَ شَرْبَةٍ مِنَ الْغِسْلِينِ وَ يُوضَعُ عَلَى مِثَالٍ [مَقَالٍ] فِي النَّارِ فَيُقَالُ لَهُ ذُق بِمَا قَدَّمَت يَدَاكَ فِيمَا آتَيْتَ إِلَى هَذَا الَّذِي ضَرَبْتَهُ سَبَباً إِلَى وَفْدِ اللّه وَ وَفْدِ رَسُولِهِ وَ يَأْتِي بِالْمَضْرُوبِ إِلَى بَابِ جَهَنَّمَ وَ يُقَالُ لَهُ انْظُر إِلَى ضَارِبِكَ وَ إِلَى مَا قَد لَقِيَ فَهَل شَفَيْتُ صَدْرَكَ وَ قَدِ اقْتُصَّ لَكَ مِنْهُ فَيَقُولُ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي انْتَصَرَ لِي وَ لِوُلْدِ رَسُولِهِ مِنْهُ. كامل الزيارات: 125

شما خانواده پیامبر را دوست دارم و از دشمن شما بیزارم؛ ولكن گرفتار درد بزرگى شده ام و به خانه خدا پناه آورده ام تا برطرف شود. در این موقع اشكهایش سرازیر شده و خود را روى قدم هاى حضرت صادق (علیه السلام) انداخت و مرتب سر و پاهاى آن جناب را می بوسید و امام (علیه السلام) خود را كنار می كشیدند (كه نبوسد ولی او به كارش ادامه می داد). پس دل امام به حال اوسوخت و اشكشان جاری شد. آنگاه روى به حاضرین نموده فرمودند:

این برادر شماست و به شما پناه آورده؛ پس دست هاى خود را بلند كنید تا برایش دعا كنیم و خود حضرت صادق (علیه السلام) نیز دستان مبارك خود را بلند كرده و شروع به دعا كردن نمودند و فرمودند:

«خدایا! طینت پاكى آفریدى و از آن سرشتِ پاك، طینت دوستان و دوستانِ دوستان خود را قراردادى. اگر بخواهى دردها را از این شخص برطرف كنى می توانى. خدایا! ما پناهنده به خانه ات شده ایم كه هر چیز بدان پناه می برد این مرد نیز به ما پناه آورده است. اى خدایى كه در نور عظمت خود محجوب شده ای! من از تو درخواست می كنم به حق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) اى فریادرس هر بیچاره و گرفتار و غمگین دردمند! كه او را از این گرفتارى به واسطه ی ما نجات بخش. و آن چه را كه بر طینت او مقدر كرده ای به لطف و كرمت محو فرما و غم و اندوه را از او زائل گردان یا ارحم الراحمین.!»

دعا كه تمام شد آن مرد، راه خود را گرفت و رفت؛ ولی هنوز به درب مسجد نرسیده بود كه با گریه برگشت و گفت: خدا بهتر از همه می داند كه نمایندگى خود را به كه بسپارد. به خدا سوگند! به در مسجد نرسیده بودم كه تمام ناراحتی من از بین رفت و ذره ای از آن را در خویشتن احساس نمی كنم.(1)

ص: 299


1- . روي الراوندي: كَانَ الصَّادِقُ (علیه السلام) تَحْتَ الْمِيزَابِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ إِذ جَاءَهُ شَيْخٌ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه إِنِّي لَأُحِبُّكُم أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَبْرَأُ مِن عَدُوِّكُم وَ إِنِّي بُلِيتُ بِبَلَاءٍ شَدِيدٍ وَ قَد أَتَيْتُ الْبَيْتَ مُتَعَوِّذاً بِهِ مِمَّا أَجِدُ وَ تَعَلَّقْتُ بِأَسْتَارِهِ ثُمَّ أَقْبَلْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَرْجُو أَن يَكُونَ سَبَبَ عَافِيَتِي مِمَّا أَجِدُ ثُمَّ بَكَى وَ أَكَبَّ عَلَى أَبِي عبداللّه (علیه السلام) يُقَبِّلُ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ وَ جَعَلَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) يَتَنَحَّى عَنْهُ فَرَحِمَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ هَذَا أَخُوكُم قَد أَتَاكُم مُتَعَوِّذاً بِكُم فَارْفَعُوا أَيْدِيَكُم فَرَفَعَ أَبُو عبداللّه (علیه السلام) يَدَيْهِ وَ رَفَعْنَا أَيْدِيَنَا ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) اللّهمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَ هَذِهِ النَّفْسَ مِن طِينَةٍ أَخْلَصْتَهَا وَ جَعَلْتَ مِنْهَا أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَ أَوْلِيَائِكَ وَ إِن شِئْتَ أَن تُنَحِّيَ عَنْهَا الْآفَاتِ فَعَلْتَ اللّهمَّ وَ قَد تَعَوَّذ [نَا] بِبَيَتْكِ الْحَرَامِ الَّذِي يَأْمَنُ بِهِ كُلُّ شَيْ ءٍ اللّهمَّ وَ قَد تَعَوَّذَ بِنَا وَ أَنَا أَسْأَلُكَ يَا مَنِ احْتَجَبَ بِنُورِهِ عَن خَلْقِهِ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ يَا غَايَةَ كُلِّ مَحْزُونٍ وَ مَلْهُوفٍ وَ مَكْرُوبٍ وَ مُضْطَرٍّ مُبْتَلًى أَن تُؤْمِنَهُ بِأَمَانِنَا مِمَّا يَجِدُ وَ أَن تَمْحُوَ مِن طِينَتِهِ مَا قُدِّرَ عَلَيْهَا مِنَ الْبَلَاءِ وَ أَن تُفَرِّجَ كُرْبَتَهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الدُّعَاءِ انْطَلَقَ الرَّجُلُ فَلَمَّا بَلَغَ بَابَ الْمَسْجِدِ رَجَعَ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللّه أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ اللّه مَا بَلَغْتُ بَابَ الْمَسْجِدِ وَ بِي مِمَّا أَجِدُ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ ثُمَّ وَلَّى. دعوات راوندي: 205

این خبر نیز مؤید خوبی برای ادعای ما مبنی بر امكان تبدیل طینت در دنیا بوده وهمانطور كه عرض شد وقوع یك امر، بهترین دلیل برای امكان آن است و اینكه می بینیم طینت كسی به خاطر حُسن عملش، تغییر یافته، به بالاترین درجه ی ممكن الوصول؛ یعنی طینت انبیاء (علیهم السلام) می رسد و یا با دعای امام (علیه السلام) آلودگی هایش زائل می شود؛ و یا كسی از اهلیّت خوبان، خارج و یا در اهلیّت ایشان، داخل می شود؛ خود بهترین دلیل برای امكان تبدیل طینت و تغییر درجه در این دنیاست.

دلیل سوم: اعمالی كه توسط معصومین (علیهم السلام) برای تبدیل شقاوت به سعادت توصیه شده است

پیش از آنكه روایات مربوط به این بخش را ذكر كنیم؛ لازم است كه به چند مطلب مهم توجه نماییم.

مطلب اول اینكه شقاوت و سعادتِ یك انسان، ثمره ی طینت اوست؛ طینتی كه یا ملَوّن به لون علیین باشد و یا از رنگ سجین، آن را رنگ آمیزی كرده باشند، و به همین دلیل در روایات اهلبیت (علیهم السلام) ، مبدأ خوشبختی و بدبختی انسان را پیش از دنیا و قبل از خلقت جسمانی اش دانسته اند.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

خداوند سعادت و شقاوت را آفرید، پیش از آنكه خلقش را بیافریند.(1)

و در حدیث دیگر از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه فرمودند:

انسان های سعید و شقی، از شكم مادرشان سعادتمند و شقاوتمند هستند.(2)

ص: 300


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللّه خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاءَ قَبْلَ أَن يَخْلُقَ خَلْقَهُ .... كافي 1: 152 و محاسن 1: 279
2- . قال رسول اللّه: الشَّقي شقي في بَطنِ امِّه و السَّعيدُ سعيدٌ في بطنِ امِّه. بحارالانوار 5: 9

مطلب دوم اینكه با امعان نظر به روایاتی كه پس از این خواهد آمد، ادعای سابق ما مبنی بر این كه طینت، ذات انسان است؛ و علیّین و سجّین، عَرَضی است كه بر طینت، عارض شده و قابلیت تغییر دارد، ثابت می شود.

لون علیّین و سجّین، همان چیزی است كه منشأ شقاوت و سعادت است؛ در نتیجه بر خلاف فرمایش عده ای از بزرگان، كه شقاوت و سعادت را ذاتیِ انسان پنداشته اند؛ شقاوت و سعادتِ یك انسان، امری ذاتی نیست كه قابل تغییر نباشد؛ بلكه امریعَرَضی است كه قابلیّت تبدیل و تغییر دارد. از عجایب آن است كه مرحوم آخوند خراسانی (رحمه الله) در كتاب "كفایة الاصول" به ذاتی بودن شقاوت و سعادت رأی داده(1) و البته در این راه، بسیاری از شارحین و محشّین كتاب او در طول تاریخ، بر وی خورده گرفته و نظر او را نپسندیده اند. از جمله ی این اَعلام، حضرت آیة اللّه العظمی سید تقی قمی (رحمه الله)(2) است كه در كلامی بس طویل، به طور مفصل فرمایش آخوند را به چالش كشیده، رأی او را نپسندیده و بر عَرَضی بودن شقاوت، تأكید كرده است.(3)

به هر حال، در مذهب اهلبیت (علیهم السلام) و دیدگاه ایشان، شقاوت، ذاتی انسان نیست و امكان تغییرش محتمل است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

خدای تبارك و تعالی بنده را از شقاوت به سعادت منتقل می كند؛ ولی از سعادت به شقاوت منتقلش نمی كند.(4)

ص: 301


1- . كفاية الاصول: 68
2- . آية اللّه العظمي سيد تقي طباطبايي قمي مشهور به حاج آقا تقي قمي از مراجع تقليد شيعه بود. وي از شاگردان مشهور آية اللّه العظمي سيد ابوالقاسم خويي به شمار مي رفت كه از او اجازه ي كتبي اجتهاد داشتند و از معدود مراجع تقليدي به شمار مي رفت كه در مراسم هاي عزاداري ائمه اطهار (علیهم السلام) برهنه مي شد و سينه زنان، عزاداري مي كرد، به طوري كه به «فقيه سينه زنان عالم» مشهور شد. وي يكي از سه نفري بود كه آية اللّه خويي در زمان حيات خويش، اجتهاد وي را به صورت كتبي اعلام و تأييد كرده بود و اجازه ي اجتهاد او نيز منتشر شد. دو نفر ديگر حضرات آيات سيد علي سيستاني و ميرزا علي فلسفي بوده اند. وي در سن 94 سالگي قم را ترك و عازم زيارت عتبات عاليات شد. او پس از زيارت شهرهاي نجف، كاظمين و سامرا؛ رهسپار كربلا شد و در اين شهر درگذشت. پيكر وي براي تشييع به نجف منتقل شد و در غرفه 30 حرم حضرت علي بن ابي طالب (علیه السلام) به خاك سپرده شد. رحمة الله
3- . آرائنا في اصول الفقه 1: 73
4- . الإمامُ الصّادقُ (علیه السلام) : إنّ اللّه تباركَ و تعالى يَنقُلُ العَبدَ مِنَ الشَّقاءِ إلى السَّعادَةِ، و لا يَنقُلُهُ مِن السَّعادةِ إلى الشَّقاءِ. بحارالانوار 5: 157

از این روایت فهمیده می شود كه شقاوتِ هیچ انسانی، ذاتی او نیست؛ بلكه عَرَضی است كه امكان تغییر آن وجود دارد. اما اینكه فرموده اند "خدا بنده را ا از سعادت به شقاوت منتقل نمی كند! "ظاهرا به این معنا نیست كه فقط اشقیاء، امید صلاحشان می رود و برای سعداء، سقوط به دَرَك شقاوت، محتمل نیست؛ بلكه معنایش همانطور كه پیش از این هم مفصلا بیان شد این است كه اگر كسی از شقاوت به سعادت منتقل شود ثمره ی فضل خداست و خدای متعال با كمی تحول كه در شخصِ شقی ایجاد شود او را به سعداء ملحق می فرماید؛ ولی انتقال از سعادت به شقاوت به این سادگی صورت نمی پذیرد؛ بلكه بر اساس روایت، تغییر عقیده و گناهان پی در پی، باعث تبدیل طینت شده و كسانی كه به چنین آفتی دچار می شوند نسبت به اشقیائی كه سعید می شوند بسیار اندك اند. روایتی كه ابوبصیر از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرده به همین امر گواهی می دهد كه آن حضرت درباره ی آیه «جهنمیان گویند: خدایا شقاوتمان بر ما چیره شد» فرمودند:

به سبب اعمالشان شقی و بدبخت شدند.(1)

و زینت عرش خدا مولانا اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) نیز در ضمن دعای عرفه فرمودند:

خدایا مرا با تقوای خودت سعادتمند گردان و به سبب معصیت و نافرمانیت شقی و بدبخت منما.(2)

از هر دو روایت این امر استنباط می شود كه وصول به شقاوت به سبب سوء عمل در این دنیا محتمل است و همین نكته، مقصود ما كه اثبات ذاتی نبودن شقاوت و سعادت است را ثابت می كند.

پس از ذكر این دو مطلب و دقت در آنها، عرض می كنم كه در روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) به خواندن ادعیه و انجام اعمالی سفارش شده كه انسان را از شقاوت به سعادت منتقل می سازد. در ادامه به برخی از این روایات اشاره خواهیم كرد.

در پاره ای از دعاهای مأثوره از حضرات اهلبیت (علیهم السلام) عباراتی وارد شده كه به ما تعلیم داده اند تا از خدای متعال در خواست كنیم در صورتی كه نام ما نزد او در زمره ی

ص: 302


1- . عن أبي بصير عن أبي عبداللّه (علیه السلام) في قول اللّه عزوجل قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا قال: بأعمالهم شقوا. بحار الانوار 5: 157
2- . الإمامُ الحسينُ (علیه السلام) في دعاءِ يَومِ عَرَفَةَ: ...و أسعِدْني بتَقواكَ، و لا تُشقِني بِمَعصِيَتِكَ. بلد الامين 1: 62

اشقیاء است، ما را از لوح اشقیاء، محو و در جرگه ی سعداء، ثبت فرماید. ناگفته نماند كه در این ادعیه به لوح محو و اثبات نیز اشاره شده كه بر اساس روایات، منظور همان امكان بداء توسط خداوند در آفرینش است.(1)

به عنوان مثال، در دعایی كه سید بن طاووس و شیخ كفعمی و علامه مجلسی (رحمة اللّه علیهم) در ضمن اعمال شب بیست و سوم ماه مبارك رمضان نقل كرده اند؛عبارتی آمده كه به امكان تبدیل طینت، اشاره می كند. عبارت دعا این است:

اى خدا!... اگر نام من در دفتر اهل شقاوت است آن را محو گردان و مرا از اهل سعادت، رقم زن؛ كه تو در كتاب آسمانى ات كه بر پیامبر مرسل خود (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل كردی فرموده اى: خدا هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مى كند و اصل كتاب آفرینش نزد خداست و هرتصرف و تغییری كه بخواهد در عالم تواند داد. (2)

و همچنین در مطلق نوافل ماه مبارك رمضان نقل كرده اند:

ای خدا! اگر من در نزد تو از اشقیاء بوده ام نام مرا از ایشان محو كن و در زمره ی سعداء ثبت فرما؛ چرا كه تو فرموده ای: خدا هر چه را كه بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می كند و اصل كتاب آفرینش در نزد اوست.(3)

بی شك معنای شقی بودن در علم خدا، مربوط به عوالم پیشین است كه كسی به خاطر سوء اختیارش در زمره ی اشقیاء قرار گرفته و نامش در دیوان سیاه بختان ثبت شده است و ناگفته معلوم است كه اشقیاء، همان هایی هستند كه در عالم ذرّ اول، از

ص: 303


1- . بحارالانوار 10: 117 و 4: 116 به بعد
2- . اللّهمَّ امْدُد لِي فِي عُمُرِي وَ أَوْسِع لِي فِي رِزْقِي وَ أَصِحَّ جِسْمِي وَ بَلِّغْنِي أَمَلِي وَ إِن كُنْتُ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ فَامْحُنِي مِنَ الْأَشْقِيَاءِ وَ اكْتُبْنِي مِنَ السُّعَدَاءِ فَإِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْحُوا اللّه ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب. اقبال الاعمال: 209 و مصباح: 585 و زاد المعاد: 129 و بحار الانوار 95: 162
3- . اللّهمَّ إِن كُنْتُ عِنْدَكَ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ فَامْحُنِي مِنَ الْأَشْقِيَاءِ وَ اكْتُبْنِي مِنَ السُّعَدَاءِ فَإِنَّكَ قُلْتَ يَمْحُوا اللّه ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب. بحار الانوار 94: 374

طینت سجین، سرشته شده و از سعادت گلِ علیین، محروم گشته اند. حال اینكه به ما گفته اند دعا كنید تا از لوح اشقیاء، محو و در زمره ی سعداء، ثبت شوید؛ اشاره به این معنا دارد كه ممكن است خدا نقش طینت كسی را كه سابقا به رنگ سجین بوده و نامش در اشقیاء قرار گرفته، در این دنیا تغییر دهد و او را از سعادتمندان، مقرر نموده و لون طینتش را از علیین قرار دهد.

در دعایی دیگر كه از حضرت صادق (علیه السلام) صادر شده آمده است:ای صاحب منّت كه هیچ منّتی بر تو نیست!... اگر در نزد تو و در امّ الكتاب، من شقی یا محرومم و یا روزی ام تنگ است، از امّ الكتاب، بدبختی، محرومیّت و تنگی رزقم را محو كن و مرا در نزد خود سعادتمند، موفّق به خیر و دارای وسعت روزی بنویس؛ چون تو در كتاب نازل شده ی بر پیامبرت فرموده ای: يمْحُوا اللّه ما يشاءُ وَ يثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكتابِ.(1)

در حدیث دیگر، حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:

هر كسی پس از نماز صبح و نماز مغرب هفت بار بگوید: "بسم اللّه الرحمن الرحيم، لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم" خداى عزوجل از او هفتاد نوع از انواع بلاها را دور كند كه آسانترین آنها بادهاى بد (چون عفونت اعضا كه باعث بوى بد شود) و پیسى و دیوانگى است، و اگر در اصل، شقی بوده باشد از شقاوت بیرون آید و نامش در طومار سعادتمندان نوشته شود.(2)

ص: 304


1- . عن الصادق (علیه السلام) : يا ذَا الْمَنِّ لَا مَنَّ عَلَيك يا ذَا الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ظَهْرَ اللَّاجِينَ وَ مَأْمَنَ الْخَائِفِينَ وَ جَارَ الْمُسْتَجِيرِينَ إِن كانَ عِنْدَك فِي أُمِّ الْكتَابِ أَنِّي شَقِي أَو مَحْرُومٌ أَو مُقْتَرٌ عَلَي رِزْقِي فَامْحُ مِن أُمِّ الْكتَابِ شَقَائِي وَ حِرْمَانِي وَ إِقْتَارَ رِزْقِي وَ اكتُبْنِي عِنْدَك سَعِيداً مُوَفَّقاً لِلْخَيرِ مُوَسَّعاً عَلَي رِزْقُك فَإِنَّك قُلْتَ فِي كتَابِك الْمُنْزَلِ عَلَي نَبِيك الْمُرْسَلِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يمْحُوا اللّه ما يشاءُ وَ يثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكتابِ. تهذيب الاحكام 3: 72
2- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: مَن قَالَ فِي دُبُرِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ دُبُرِ صَلَاةِ الْمَغْرِبِ سَبْعَ مَرَّاتٍ بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيم لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلا بِاللّه الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ دَفَعَ اللّه عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِن أَنْوَاعِ الْبَلَاءِ أَهْوَنُهَا الرِّيحُ وَ الْبَرَصُ وَ الْجُنُونُ وَ إِن كَانَ شَقِيّاً مُحِيَ مِنَ الشَّقَاءِ وَ كُتِبَ فِي السُّعَدَاءِ. الكافي 2: 531

از حسین بن ابى العلاء نیز نقل شده است كه امام صادق (علیه السلام) فرمودند:

هر كه سوره "كافرون" و سوره "توحید" را در یكى از نمازهاى واجب خود بخواند، خداوند او و پدر و مادر و فرزندانش را مى آمرزد، و اگر از اشقیاء و تیره بختان باشد، نام او را از دیوان آنهامحو و در دیوان سعداء و نیكبختان ثبت مى كند، و او را نیكبخت زنده مى دارد و شهید مى میراند و شهید برمى انگیزد.(1)

دقت فرمایید كه آیه ی "بسم اللّه الرحمن الرحیم" در هر دو سوره ی "كافرون و توحید" جزو سوره است و كسانی كه از آل محمد (علیهم السلام) و مذهب ایشان منحرف اند هرگز این آیه را در نماز نمی خوانند؛ پس تا دست از انحراف عقیده بر ندارند هرگز این دو سوره را به صورت كامل در نماز نمی خواند و به فوزِ سعادت نائل نمی شوند.

از دیگر روایات مربوط به بحث، دعایی است كه مرحوم ثقة الاسلام كلینی (رحمه الله) در كتاب كافی شریف، به سند خویش از امام صادق (علیه السلام) نقل می كند كه فرجامش انتقال از شقاوت به سعادت است. امام صادق (علیه السلام) پس از سفارش به خواندن دعای مذكور، می فرمایند:

هیچ بنده ی مؤمنى نیست كه این دعا را بخواند و دلش متوجه خداى عزوجل باشد جز اینكه حاجتش برآورده شود، و اگر شقى باشد امید دارم كه سعید گردد.(2)

پس اول باید دست از انحراف عقیده بكشد و مؤمن شود تا این دعا وی را از شقاوت نجات دهد.

از دیگر اعمالی كه شقی و بدبخت را سعید می كند زیارت حضرت اباعبداللّه (علیه السلام) است.

ص: 305


1- . عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: مَن قَرَأ (قُل يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) و (قُل هُوَ اللّه أَحَدٌ) فِي فَرِيضَةٍ مِنَ الْفَرَائِضِ غُفِرَ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ وَ مَا وَلَدَ،وَ إِن كَانَ شَقِيّاً مُحِيَ مِن دِيوَانِ الْأَشْقِيَاءِ،وَ أُثْبِتَ فِي دِيوَانِ السُّعَدَاءِ،وَ أَحْيَاهُ اللّه تَعَالَى سَعِيداً،وَ أَمَاتَهُ شَهِيداً،وَ بَعَثَهُ شَهِيداً. ثواب الاعمال: 127
2- . عن ابي عبداللّه (علیه السلام) : ... قَالَ مَا مِن عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يَدْعُو بِهِنَّ مُقْبِلًا قَلْبُهُ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ إِلا قَضَى حَاجَتَهُ وَ لَو كَانَ شَقِيّاً رَجَوْتُ أَن يُحَوَّلَ سَعِيداً. كافي 2: 515

عبداللّه بن میمون قداح گوید: محضر مبارك امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: كسى كه به زیارت قبر حضرت حسین بن على (علیهما السلام) برود در حالى كه عارف به حق آن جناب بوده و بدون تكبر و نخوت به زیارت آن جناب مشرّف شود ثوابش چیست؟ حضرت فرمودند:هزار حج مقبول و هزار عمره پذیرفته شده برایش مى نویسند و اگر شخص، شقى باشد او را سعید گردانند و پیوسته در رحمت خداوند عزوجل غوطه مى خورد.(1)

انجام این اعمال و ادعیه به تنهایی باعث سعادت انسان نمی شود؛ بلكه یا به تعبیر روایات فوق، نیاز به ایمان اولیه، معرفت و دوری از نخوت دارد تا خدا طینتش را اصلاح كند؛ یا اینكه با انجام عملِ توصیه شده، از شقاوت بیرون می آید؛ ولی باز به خاطر عدم استقامت و پایداری، به شقاوت عود می كند؛ یعنی ممكن است كسی بارها از شقاوت به سعادت و بالعكس خارج شود و البته كه ملاك سنجش وی، آخر عمر اوست كه: الاعمال بخواتیمها

ص: 306


1- . عَن عبداللّه بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَن أَبِي عبداللّه (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا لِمَن أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّهِ غَيْرَ مُستَكبِرٍ وَ لَا مُسْتَنْكِف قَالَ يُكْتَبُ لَهُ أَلْفُ حِجَّةٍ وَ أَلْفُ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ إِن كَانَ شَقِيّاً كُتِبَ سَعِيداً وَ لَم يَزَل يَخُوضُ فِي رَحْمَةِ اللّه عَزَّوجَلَّ. كامل الزيارات: 145

حسن ختام

خواننده ی گرامی! همانطور كه در عالم ذرّ اول، مردم به واسطه ی قبول و انكار میثاقِ ولایت، به سعید و شقی تقسیم شدند؛ در این دنیا نیز به سبب همان میثاق و پذیرفتن یا انكار كردنش، طینتشان تغییر یافته و شقاوت و سعادتشان مبدل می شود. لذا حضرت امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:

من و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كنار حوض كوثر قرار می گیریم و خاندان ما هم با ما خواهند بود. هركسی كه می خواهد نزد ما بیاید باید به گفته های ما عمل كند و كارهای ما را انجام دهد، ما اهل بیت، اهل شفاعت هستیم. خدا به واسطه ی ما آغاز كرد و به واسطه ی ما پایان داد و خداوند به واسطه ی ما هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات می كند.(1)

امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند:

هرگاه قصد زیارت اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) را داشتی غسل كن و در آستانه ی درِ حرم بایست و بگو: السَّلامُ عَلَیْك یَا حُجَّةَ اللّه وَ ابنَ حُجَّتِه؛.. خدا به واسطه ی شما، شدائد و سختی ها را دور می نماید، و به

ص: 307


1- . قال أميرالمومنين (علیه السلام) : أنَا وَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَي الْحَوضِ وَ مَعَنَا عِترَتُنَا فَمَن أَرَادنا فَلْيأْخُذ بِقَوْلِنَا وَ لْيعْمَل بِأَعْمَالِنَا فَإِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ لَنَا شَفَاعَه ... بِنَا فَتَحَ اللّه وَ بِنَا يخْتِمُ وَ بِنَا يمْحُوا اللّه ما يشاءُ وَ يثْبِتُ وَ بِنَا ينَزِّلُ الْغَيث. بحارالانوار 65: 61

واسطه ی شما می گشاید و افتتاح می كند و به سبب شما ختم و تمام می نماید، و به واسطه ی شما آنچه را كه بخواهد محو كرده و یا اثبات می كند.(1)

پس در نتیجه، محو و اثبات و تغییر طینت ها، همه به واسطه ی حجج الهی و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) است؛ یعنی با پذیرش آن، طینتِ سجّینی به طینت علیّینی مبدّل شده و انسان شقی به انسان سعید تبدیل می شود.

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

به واسطه ی حسین (علیه السلام) ، سعید و به سبب او شقی می شوید، بدانید و آگاه باشید كه او بابی از ابواب جنت است.(2)

در پایان از خدای مهربان عاجزانه درخواست می كنیم كه به حق محمد وآل محمد (علیهم السلام) ما را از اخیار قرار داده و به خوبان ملحقمان سازد و آلودگی های طینتمان را بزداید و در دنیا و آخرت ما را از اهلبیت (علیهم السلام) جدا نفرماید.

والحمدلله علي الإتمام و الصلاة و السلام علي محمد و آله خير الأنام و اللعنة الدائمة علي أعدائهم إلي يوم التّناد

اللّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلَادِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ وَ الْقَائِمِ بِقِسْطِكَ وَ الثَّائِرِ بِأَمْرِكَ وَلِي الْمُؤْمِنِينَ وَ بَوَارِ الْكَافِرِينَ وَ مُجَلِّي الظُلْمَةِ وَ مُنِيرِ الْحَقِّ وَ النَّاطِقِ بِالْحِكْمَةِ وَ الصِّدْقِ وَ كَلِمَتِكَ التَّامَّةِ فِي أَرْضِكَ الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ وَ الْوَلِي النَّاصِحِ سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَ عَلَمِ الْهُدَى وَ نُورِ أَبْصَارِ الْوَرَى وَ خَيرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَ ارْتَدَى وَ مُجَلِّي الْعَمَى الَّذِي يمْلَأُ الْأَرْضَ عَدلا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَي ءٍ قَدِير

ص: 308


1- . عن الصّادق (علیه السلام) إِذَا أَتَيتَ أَبَاعَبْدِاللّه (علیه السلام) فَاغْتَسِلِ حَتَّي تَصِيرَ إِلَي بَابِ الْحُسَينِ (علیه السلام) ثُمَّ قُل السَّلَامُ عَلَيك يا حُجَّه اللّه وَ ابْنَ حُجَّتِه ... بِكم يبَينُ اللّه الْكذِبَ وَ بِكم يبَاعِدُ اللّه الزَّمَانَ الْكلِبَ وَ بِكم فَتَحَ اللّه وَ بِكم يخْتِمُ اللّه وَ بِكم يمْحُوا اللّه ما يشاءُ وَ بِكم يثْبِت. بحارالانوار 98: 153 و الوافي 14: 1487
2- . قال النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) : ...بِالحُسَينِ تسعَدونَ وبه تشقُون ألا وإنّ الحسَين بابٌ مِن أبوابِ الجنَّة.... مأة منقبة: 22 و غاية المرام 2: 6

فهرست منابع

قرآن كریم

1) اثبات الهداه؛ شیخ حر عاملی. نشر اعلمی

2) الاحتجاج؛ احمد بن علی طبرسی. نشر مؤسسه اعلمی

3) الاختصاص. شیخ مفید. چاپ كنگره

4) آرائنا فی اصول الفقه. سید تقی قمی. محلاتی. قم

5) ارشاد القلوب. حسن بن محمد دیلمی. نشر شریف رضی

6) الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد؛ شیخ مفید. چاپ كنگره

7) الاصول السته عشر. عدة محدثین. دارالشبستری

8) اعتقادت الامامیة. شیخ صدوق. نشر كنگره

9) اقبال الاعمال. سید بن طاووس. نشر دفتر تبلیغات

10) امالی صدوق؛ شیخ صدوق. نشر مؤسسة البعثة

11) امالی طوسی. شیخ طوسی. دارالثقافة قم

12) امالی مفید. شیخ مفید. چاپ كنگره

13) اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات. شیخ مفید. نشر كنگره

14) بحارالانوار؛ علامه محمد باقر مجلسی. انتشارات دارالكتب الاسلامیة

15) البرهان فی تفسیر القرآن؛ علامه سید هاشم بحرانی. نشر مؤسسه البعثة

16) بشارة المصطفی لشیعه المرتضی علیهما و آلهما السلام. طبرى آملى، محمد بن أبی القاسم. نشر المكتبة الحیدریة

17) بصائر الدرجات. محمد بن الحسن صفار. نشر مكتبه مرعشی نجفی

18) بصائرالدرجات؛ شیخ ابوجعفر صفار قمی. نشر مؤسسه امام مهدی (علیه السلام)

19) البلد الامین. شیخ كفعمی. نشر اعلمی. بیروت

20) تأویل الآیات الظاهرة. سید شرف الدین علی الحسینی الاسترابادی النجفی. نشر مدرسه امام مهدی (علیه السلام)

21) تصحیح اعتقادات الامامیة. شیخ مفید. نشر كنگره

22) تفسیر الامام العسكری (علیه السلام) . مدرسه امام مهدی (علیه السلام)

23) تفسیر عیاشی؛ محمد بن مسعود العیاشی. نشر مكتبه علمیه اسلامیه

24) تفسیر فرات كوفی. فرات بن ابراهیم. مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی

25) تفسیر قمی. علی بن ابراهیم قمی. موسسه آل البیت (علیهم السلام)

ص: 309

26) تفسیر نور الثقلین. العروسى الحویزى، عبد على بن جمعة. نشر اسماعیلیان

27) تهذیب الاحكام. شیخ طوسی. دارالكتب الاسلامیه

28) التوحید. شیخ صدوق. نشر جامعه مدرسین قم

29) الثاقب فی المناقب. ابن حمزه طوسی. نشر انصاریان

30) الجعفریات.محمد بن محمد بن اشعث. مكتبه نینوی

31) الخرائج و الجرائح؛ قطب الدین راوندی. دارالكتب الاسلامی بیروت

32) الدعوات: قطب الدین راوندی. نشر مدرسه امام مهدی (علیه السلام) . قم

33) دلائل الامامه. طبرى آملی، محمد بن جریر بن رستم. نشر بعثت. قم

34) رجال كشی. محمد بن عمر الكشی. موسسه آل البیت (علیهم السلام)

35) رسائل الشریف المرتضی. السید المرتضی. الناشر: دار القرآن الكریم قم

36) زاد المعاد. علامه محمد باقر مجلسی.نشر موسسه اعلمی بیروت

37) الزام الناصب؛ علی حائری یزدی. موسسه اعلمی

38) السرائر. محمد بن احمد بن ادریس. نشر جامعه مدرسین قم

39) طرف من الانباء و المناقب. سید بن طاووس. نشر تاسوعا

40) عقائد الامامیة. شیخ محمد رضا مظفر. نشر انصاریان

41) علل الشرایع. شیخ صدوق. نشر دارالكتب الاسلامیه

42) عوالم العلوم. شیخ عبداللّه البحرانی الأصفهانی. نشر مدرسه امام مهدی (علیه السلام)

43) عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ؛ شیخ صدوق. نشر دارالكتب السلامیه

44) غایة المرام و حجة الخصام. علامه سید هاشم بحرانی. نشر آل البیت (علیهم السلام)

45) غرر الاخبار و درر الآثار. حسن بن محمد دیلمی. نشر دلیل ما. قم

46) الغیبة. شیخ طوسی. نشر دارالمعارف الاسلامیة. قم

47) الغیبة؛ محمد بن ابراهیم نعمانی. نشر دارالهدی

48) فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) . سید عبد الكریم بن طاووس الحسنی. نشر مركز الغدیر للدراسات الاسلامیة

49) فضائل ابن شاذان. ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل. نشر رضی

50) فضائل الشیعة. شیخ صدوق.موسسه اعلمی

51) الكافی؛ شیخ كلینی. نشر داركتب الاسلامیة

52) كامل الزیارات. ابن قولویه، جعفر بن محمد. دارالمرتضویه نجف اشرف

53) الكتاب العتیق. محمد بن علی بن الحسین العلوی. نشر دلیل ما

54) كتاب سلیم. سلیم بن قیس هلالی. نشر الهادی

55) كشف المحجة. سید بن طاووس. نشر بوستان كتاب

ص: 310

56) كفایة الاثر. علی بن محمد خزاز قمی. نشر بیدار

57) كفایة الاصول. آخوند محمد كاظم خراسانی. موسسه آل البیت (علیهم السلام) . قم

58) كمال الدین و تمام النعمة؛ شیخ صدوق. نشر مؤسسه نشر اسلامی

59) كنز الفوائد. محمد بن علی الكراجكی. نشر دارالذخائر

60) اللّهوف علی قتلی الطفوف. سید بن طاووس. نشر جهان

61) لوامع صاحبقرانی. محمد تقی مجلسی. موسسه اسماعیلیان

62) مأة منقبة. فضل بن شاذان قمی. مطبعة الامیر

63) المحاسن. برقى، احمد بن محمد بن خالد. نشر دارالكتب الاسلامیه

64) المحتضر. حسن بن سلیمان الحلى. مطبعه حیدریه

65) مختصرالبصائر. حسن بن سلیمان بن محمد. موسسه نشر الاسلامی

66) مدینه المعاجز؛ سید هاشم البحرانی. نشر اعلمی

67) مرآه العقول؛علامه محمد باقر مجلسی. دارالكتب الاسلامیه

68) المزار الكبیر. محمد بن جعفر بن المشهدی. نشر جامعه مدرسین قم

69) المزار. محمد بن مكی، شهید اول. نشر مدرسه امام مهدی (علیه السلام)

70) مستدرك الوسائل؛ شیخ حسین نوری. مؤسسه آل البیت

71) مشارق انوار الیقین. حافظ رجب برسی. نشر اعلمی بیروت

72) مصباح المتهجد وسلاح المتعبد. شیخ طوسی. نشر موسسه فقه الشیعه

73) المصباح: شیخ ابراهیم كفعمی. نشر دار الرضی

74) معانی الاخبار. شیخ صدوق. نشر جامعه مدرسین قم

75) مفردات الفاظ القرآن. راغب اصفهانى، حسین بن محمد. نشر دارالقلم بیروت

76) مقتضب الاثر. الجوهری، أحمد بن عبید اللّه بن عیاش. نشر طباطبائی

77) من لا یحضره الفقیه. شیخ صدوق. نشر جامعه مدرسین

78) مهج الدعوات. سید بن طاووس. دارالذخائر

79) مهذب الاحكام. سیدعبدالاعلی سبزواری. سیدعبدالاعلی سبزواری. نشر دارالتفسیر. قم

80) المیزان فی تفسیر القرآن. محمد حسین طباطبایی. نشر اسماعیلیان

81) الهدایة الكبری. خصیبى، حسین بن حمدان. نشر البلاغ. بیروت

82) الوافی. علامه محمد محسن فیض كاشانی. نشر كتابخانه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) . اصفهان

83) وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملی. نشر داراحیاءالتراث العربی

84) وقعة صفین. نصر بن مزاحم. نشر مكتبه مرعشی نجفی

85) الیقین. سید بن طاووس. داركتاب قم

ص: 311

از همین مؤلف

1. نگاهی نو به تاریخ صدر اسلام

2. درمان با قرآن

3. بررسی منابع و شرح فرازهای زیارت عاشورا

4. طوبای هدایت؛ پاسخی به شبهات وهابیت

5. النصوص؛ بیش از پانصد دلیل روشن بر ولایت حضرت علی (علیه السلام) از منابع اهل سنت (عربی و فارسی)

6. مرآة الابرار؛ فضائل و وظائف شیعیان ائمه اطهار (علیهم السلام) ( عربی و فارسی)

7. الحبل المتین؛ فی وجوب البرائة من اعداء الدین؛ 3 جلد ( عربی)

8. بهشت اندیشه؛ رویكردی نوین به مباحث اعتقادی( فارسی و دانماركی)

9. راز شهادت؛ در بیان هدف حضرت مظلوم (علیه السلام) از اقامه جریان كربلا

10. سیاه و سفید؛ آشنایی با فرقه های مختلف اسلامی و شناخت فرقه ی ناجیه

11. روشن تر از خورشید؛ وظایف امت حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت

ص: 312

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109