دوران جدید عالم : گفتمان انتقادی انقلاب اسلامی در شناخت تجدد بر اساس بیانات حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی رهبر معظم انقلاب اسلامی

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : دوران جدید عالم [کتاب]: گفتمان انتقادی انقلاب اسلامی در شناخت تجدد بر اساس بیانات حضرت آیت الله خامنه ای مدظله العالی رهبر معظم انقلاب اسلامی/ به کوشش سعید اشیری.

مشخصات نشر : تهران : موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای" مد ظله العالی" انتشارات انقلاب اسلامی ‫، ‫1393.

مشخصات ظاهری : ‫310ص.

شابک : ‫120000 ریال ‫: ‫ 978-964-2951-74-1

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : چاپ پنجم: 1400.

عنوان دیگر : گفتمان انتقادی انقلاب اسلامی در شناخت تجدد بر اساس بیانات حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی رهبر معظم انقلاب اسلامی.

موضوع : خامنه ای، علی ، رهبر جمهوری اسلامی ایران،‫ 1318 - -- دیدگاه درباره تجدد

موضوع : خامنه ای، علی ، رهبر جمهوری اسلامی ایران،‫ 1318 - -- دیدگاه درباره تمدن غرب.

موضوع : تجدد

موضوع : تمدن غرب

شناسه افزوده : اشیری، سعید، ‫1358 - ، گردآورنده

شناسه افزوده : موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی. دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای"مد ظله العالی". انتشارات انقلاب اسلامی

رده بندی کنگره : ‫DSR1692 /‮ت 3 ‫ د9 1393

رده بندی دیویی : ‫ 955/0844

شماره کتابشناسی ملی : 3628027

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 2

ص: 3

ص: 4

پيشگفتار

برقرارى نظام جمهورى اسلامى به تعبيررساى بنيانگذار آن، حضرت امام خمينى (ره)، از نعمت هاى بزرگ الهى بر مردم اين سرزمين و تمامى مستضعفين جهان بوده است. مرورى بر تاريخ پرافتخار اين نهضت و شكل گيرى نظام مقدّس جمهورى اسلامى به روشنى نقش و تأثير اصل مترقّى ولايت فقيه و رهبرى حكيمانه ى حضرت امام (ره) و پس از آن حضرت آيت الله العظمى سيّدعلى خامنه اى، رهبر انقلاب اسلامى، را در هدايت انقلاب در جريان حوادث گوناگون روزگار نشان مي دهد.

مؤسسه ى پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى كه وظيفه ى حفظ و نشر آثار مقام معظّم رهبرى را برعهده دارد، در اجراى همين وظيفه اقدام به انتشار كتابهاى موضوعى به منظور نشر بيانات، ديدگاه ها و رهنمودهاى معظّمٌله در مقاطع، مناسبتها و موضوعات مختلف مى نمايد.

كتاب حاضر حاوى گزيده اى از بيانات رهبر معظّم انقلاب سلامى درباره ى ماهيّت وآثار وقوع انقلاب اسلامى واستقرار نظام اسلامى درجهان معاصر است. اين واقعه ى عظيم و تاريخ ساز صف بندى موجود

ص: 5

بين قدرتهاى بزرگ و مكتب هاى فكرى و اعتقادى رايج در جهان را تغيير داد و سرآغاز عصرى جديد و نويد بخش در جامعه ى بشرى شد.

مرورى بر عناوين مندرج در فهرست كتاب و مطالب آن تلاش صورت گرفته براى تهيه ى مجموعه اى جامع از نظرات رهبر معظّم انقلاب درباره ى موضوع كتاب را نشان مى دهد و منعكس كننده ى شناخت عميق معظّمٌله از مؤلفه هاى تصوير تحليلى وضعيّت جهان معاصر و تحولات آن در دوره هاى قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى است.

و من الله التوفيق

ص: 6

فهرست مطالب

مقدّمه 17

بخش اوّل: انقلاب اسلامى و جهان متجدّد 21

فصل اوّل: دورانِ جديدِ عالم 23

دوران جديد عالم؛ وعده ى الهى و سنّت تاريخى 23

موفّقيّتهاى انقلاب اسلامى ايران در عصر جديد 27

«دوران امام خمينى»؛ نام ديگر شروع عصر جديد در جهان 27

خصوصيّات دوران امام خمينى (ره) 28

1 / گسترش باورهاى مذهبى 28

2 / معنابخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثّر توده هاى ميليونى مردم 29

3 / آزادى از سلطه و تصرّف قدرتهاى بزرگ 30

اهداف كلّى انقلاب اسلامى 31

وظيفه ى پيروان امام (ره) در عصر جديد 31

عصر جديد؛ شكننده و غيرقابل تحمّل براى استكبار 32

دوران جديد عالم؛ دوران قرآن و فرصت استثنايى هدايت انسان 34

دوران جديد عالم و فروپاشى تمدّن مدرن 34

گذار دشوار و مهم در دورانِ جديدِ عالم 35

انقلاب اسلامى؛ فروريزنده ى بلوك شرق و غرب 36

فصل دوّم: انقلاب اسلامى و عبور از جهان مُدرن 38

ماهيّت انقلاب اسلامى 38

انقلاب اسلامى؛ تحوّلى عظيم و بى نظير در دوران جديد عالم 38

هنر بزرگ امام (ره) در حفظ و حراست از انقلاب اسلامى 39

ص: 7

برخى از اصول مستحكم انقلاب اسلامى 40

معرفت سياسى انقلاب اسلامى؛ عبور از خطّ مدرنيسم 41

تبيين ابعاد انقلاب اسلامى 44

1 / انقلاب اسلامى از بُعد ايرانى 44

2 / انقلاب اسلامى از بُعد اسلامى 45

3 / انقلاب اسلامى از بُعد جهانى 46

خودآگاهى و خودباورى؛ دو ثمره ى بزرگ مكتب سياسى انقلاب اسلامى 47

انقلاب اسلامى؛ عليه تمام موجوديّت جهانِ استعمارى غرب 47

انقلاب اسلامى؛ نمايانگر دمكراسى واقعى و باطل كننده ى سكولاريسم 48

راز ماندگارى انقلاب اسلامى 49

انقلاب اسلامى؛ كانون عنصر مقاومت جهانى در برابر نظام استكبارى 51

قدرت ابداع انقلاب اسلامى در نهادسازى و واژه سازى 53

توجّه به مبانى فكرى و ارزشى اصطلاحات غربى و غيراسلامى 54

فصل سوّم: تفكّر و تمدّن در اسلام و غرب 57

الف. تمايز و تفاوت در مبانى انديشه 57

1 / باور به توحيد 59

2 / انسان محورى؛ باور به انسان و تكريم مقام او 60

3 / باور به تداومِ حيات بعد از مرگ 62

4 /باور به استعداد بى پايان انسان 62

5 / باور به جريان حاكميّت حق در عالم 63

ب. تفاوت اهداف و اصول اساسى اسلام با نگاه ناقص تفكّر و فرهنگ غرب... 64

1 / عدالت 69

عدالت و ايمان حقيقى؛ از وجوه تمايز مكتب اسلام با سرمايه دارى و... 69

تمدّن غرب؛ مادّى و تبعيض آميز، تمدّن اسلامى؛ الهى و عدل بنيان 70

سوابق تاريخى و تمدّنىِ عدالت در تمدّن اسلامى و غربى 72

توجّه و يادآورى ميراث عظيم تمدّنى اسلام و فروپاشى قدرتهاى مادّى 73

رفتار اسلام با اقلّيّتها در مقايسه با رفتار امروز متمدّنين به ظاهر طرفدار حقوق بشر 74

2 / پيشرفت 75

معناى متفاوت پيشرفت در منطق اسلام و غرب 75

تفاوت اهداف و دستاوردهاى پيشرفت در نظام اسلامى با تمدّن مادّى غرب 77

3 / الگوى مردم سالارى در اسلام و كشورهاى غربى مدّعى تمدّن 78

اهداف و راه انقلاب اسلامى، راه تعالى همه جانبه ى ملّت 80

ص: 8

4 / علم و هنر 80

علم و هنر غرب در خدمت سرمايه دارى و منقطع از معنويّت 80

پيامدهاى علم و هنرِ منقطع از معنويّت و اخلاق 82

5 / حقيقت مدارى و معنويّت گرايى 84

سطوح حسّاس غرب به دنبال حقيقت 84

از مادّيگرايى تمدّن غرب تا احياگرى معنويّت و هويّت دينى در انقلاب اسلامى 85

6 / نحوه ى نگرش به رابطه ى علم و دين 89

روش متفاوت تمدّن اسلام و تمدّن غرب در تعيين رابطه ى علم و دين 89

تمدّن سازى دين اسلام؛ دين ستيزى تمدّن غربى 90

بركات علمِ اخلاق محور اسلامى و مضرّات علم بى اخلاق غرب 91

ج. تلقّى مثبت از مفهوم تجدّد و نوگرايى حقيقى 94

توجّه به تاريخ بيمار ورود تجدّد غربى و روشنفكرى به ايران 94

تلقّى مثبت از مفهوم «تجدّد» و توجّه به الزامات مفهومى آن 95

جمع سنّت و تجدّد حقيقى در وجود انسان تراز انقلاب اسلامى 96

د. تبيين نحوه ى صحيح تعامل با فرهنگ و تمدّن غرب و توجّه به... 98

لزوم بهره مندى از خوبيها و محسّنات فرهنگها و تمدّنها 101

فصل چهارم: غربزدگى در ايران 107

1 / تاريخ غربزدگى در ايران 107

آغاز غربزدگى با تقليد و ترجمه از غرب 107

بيگانه زدگى و نفى هويّت ملّى در شرايط غربزدگى 108

فاضلابهاى مدرنيته؛ پيشقراولان مدرنيته در ايران و كشورهاى استعمارزده 109

نقش تلقّيها از علم آموزى در غربزدگى 110

2 / انقلاب اسلامى و مقابله با غربزدگى 111

انقلاب اسلامى و عبور از دوگانه ى عقب ماندگى و غربزدگى 111

عزّت ملّى و استقلال حقيقى و معنوى در نفى غربزدگى 111

3 / غربزدگى در نظام سازى 113

ابعاد خطرناك غربزدگى در نظام تعليم و تربيت كشور 113

4 / غربزدگى و هُرهُرى مسلكى 115

فصل پنجم: انقلاب اسلامى و آخرالزّمان 118

تاريخ تحوّل حيات حقيقى و باطنى بشر و نقش اولياء حق 118

اهمّيّت دوران آخرالزّمان و انديشه ى مهدوى 119

انقلاب اسلامى و بازگشت انسان به ملكوت ايمان در عصر جديد 119

ص: 9

غلبه ى صلاح بر فساد؛ سنّتى تاريخى و وعده ى قطعى الهى 121

تلاش استعمار بر ضدّ مهدويّت 122

اعتقاد همه ى مسلمانان به ظهور موعود در آخرالزّمان 122

اصالت اعتقاد به عدالت و مهدويّت در انديشه ى انقلاب اسلامى 123

آينده ى قطعى انقلاب اسلامى 124

تلاش و دورى از راحت طلبى؛ وظيفه ى ما در عصر غيبت 125

حقيقت انتظار 125

حجّت خدا؛ مصداق وعده ى الهى 126

حقيقت حيات و زندگى بشر در آخرالزّمان 126

خودسازى؛ بزرگ ترين وظيفه ى منتظران دوران آخرالزّمان 126

تعمّق در معنى انتظار فرج 127

انتظار فرج؛ يعنى حركت به سمت عبوديّت 128

بخش دوّم: غرب شناسى و تجدّدشناسى انتقادى 129

فصل اوّل: ماهيّت و بنيانهاى فكرى تجدّد 131

الف. ماهيّت جهان غرب 131

«شرق و غربِ سياسى»؛ هر دو برآمده ى عالَمِ متجدّدِ غرب 131

سكولاريسم؛ از بزرگ ترين مظاهر شرك و الحاد در عصر حاضر 133

غرب؛ غرق در مادّيگرى 134

جاهليّت مُدرن؛ در تقابل با توحيد و حقوق انسان 134

توجّه به ارتجاع و روح تحميلگرِ فرهنگ غرب 135

جنگ طلبى، ظلم، جاهليّت و غلبه ى شهوترانى؛ از اوصاف تجدّد 136

تمدّن غرب در ستيز با معنويّت 137

پيامدهاى طرد و انفكاك معنويّت از تمدّن 137

تمدّن متجدّد غرب؛ استثمارگر بشريّت و خالق جهنّم ملّتها 138

اقتصاد؛ خداى واجب الاطاعه ى غربِ متجدّد 139

ب. مبانى اساسى فكرى تجدّد غرب 141

1 / جدايى از اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خدا 141

2 / تحوّل انحرافى انسان و انزواى معنويّت و اخلاق انسانى 141

3 / انسان محورى پوزيتيويستى 142

4 / خودبنيادى؛ حاكميّت هواهاى نفسانى بر انسانِ متجدّد 143

خودخواهى نقطه ى مقابل خداخواهى 146

5 / تغيير در مبناى معرفت شناختى جهان متجدّد 147

ص: 10

6 / سودمحورى 148

7 / اصالت لذّت گرايى 148

8 / سرمايه محورى و پول پرستى 148

9 / اصالت مالكيّت خصوصى 149

10 / استعمارگرايى و استثمارمحورى 150

11 / جهتگيرى غلطِ علم و دانش در غرب 151

12 / نيهيليسم و پوچگرايى 152

فصل دوّم: تجدّد و تمدّن 153

پيوند تاريخى فرهنگِ تجدّد با فرهنگ امپراتورى روم 153

ظلمِ دوران تمدّن جديد؛ سخت تر و تلخ تر از ظلم جاهليّت اولى 153

تمدّن مادّى غرب؛ ميراث روحانيّت قرون وسطايى 154

لجنزار اباحيگرى؛ نابودگر حتمى تمدّن غرب 154

وحشيهاى كلاهبردارِ مدّعى تمدّن! 155

سنّت الهى استدراج؛ در كمين روش زندگى تجدّد 156

مهد تمدّن و دمكراسى؛ غرق در نفاق و دروغ! 157

شقاومت مدرن؛ عكس العمل غرب در برابر بيدارى و شجاعت ملّتها 158

نظام استعمارى جديد به دنبال حاكميّت جهانى 160

قتل عام آدمها در ميان ملّتهاى به اصطلاح متمدّن! 160

عدم توجّه به نسخه هاى نقض شده ى غرب در نظام سازى اسلامى 161

ادّعاى گزاف تمدّن مادّى غرب در باب اداره ى دنيا 161

سيل ويرانگر مادّيگرى و انحراف اخلاقى؛ عامل انحطاط تمدّن غرب 162

تلاش استعمار براى محو ديگر تمدّنها 164

تحقير تمدّنهاى ديگر؛ شگرد غربيها براى تسلّط بر دنيا! 165

انحصارطلبى بى سابقه ى تاريخى در حوزه ى علم و تمدّن 165

تمدّن مادّى در گرداب نابودى دو مَستى 166

فصل سوّم: سكولاريسم و خداانگارى بشر جديد 168

عدم جدايى ذاتى دين از سياست 168

الف. مفهوم شناسى سكولاريسم 170

دين؛ دستورالعملى براى زندگى و بهره مندى از دنيا 173

تفكيك دانش از ارزش، مبناى سكولاريزاسيون 176

ب. سكولاريسم در بلاد اسلامى 177

مستبدّان و استعمارگران؛ دو حامى اصلى سكولاريسم 178

ص: 11

جمهورى اسلامى؛ تحقّق بخش نظريّه ى سياسى و اجتماعى اسلام 180

شعار جدايى دين از سياست؛ نقشه و كيد دشمنان 181

خطرات و پيامدهاى جدايى دين از سياست 181

جدايى دين از سياست؛ توطئه اى براى انزواى اسلام و جوامع اسلامى 182

نقش و جايگاه مهمّ خواص در پيوند دين با سياست 183

ج. انقلاب اسلامى و سكولاريسم 183

تلاش زمامداران ناحق در اثبات جدايى دين از سياست 183

نقش انقلاب اسلامى در نفى سكولاريسم و اثبات عدم انفكاك دين از سياست 183

تبليغ سكولاريسم؛ از سياستهاى راهبردى دشمنان 185

انتخابات در ايران؛ نماد نفى سكولاريسم 186

سكولاريسم، يأس و ديكتاتورى؛ سه گام راهبردى دشمنان در... 187

جمهورى اسلامى و نفى سكولاريسم 187

نفى سكولاريسم؛ از علل دشمنى جهان استكبار با جمهورى اسلامى 189

امام خمينى (ره)؛ باطل كننده ى انديشه ى جدايى دين از سياست 191

فصل چهارم: تجدّد و اخلاق 193

فقدان معنويّت؛ عامل هلاكت و نابودى دنياى متمدّن غربى 193

نيست انگارى و پوچى در تار و پود فرهنگ و تمدّن غرب 194

دام بزرگ پيشرفت علم و تكنولوژى بدون اخلاق و معنويّت 197

ليبرال دمكراسى غرب، گرفتار در انواع بحرانها 197

بزرگ ترين بلا و آفت بشر امروز در چارچوب تمدّنهاى مادّى دنيا 198

چرايى ناكامى جهان پيشرفته ى غرب در نجاتِ بشريّت 199

اخلاق تجدّد؛ اخلاقى نكبت آور 200

به ستوه آمدن بشريّت از تمدّن مادّى غرب 200

ويرانى بنياد خانواده در غرب 201

فصل پنجم: تجدّد و آزادى 203

مفهوم آزادى در اسلام 203

آزادى معنوى؛ مبناى تفاوت آزادى در اسلام و غرب 206

تفاوت هاى حدود آزادى در فرهنگ اسلام و غربِ متجدّد 208

1 / تفاوت در موانع آزادى 208

موانع بُرونى و درونى آزادى در اسلام 208

موانع بُرونى و درونى آزادى در فرهنگ غرب 212

2 / تفاوت در ريشه ى آزادى؛ توحيدمدارى يا اصالت تمنّيّات بشرى 214

ص: 12

3 / تفاوت در عوامل تعيين حدود آزادى 218

ماهيّت متفاوت آزادى اقتصادى در اسلام و غرب 221

مخالفت آزادى اقتصادى در اسلام با سرمايه سالارى 222

فصل ششم: جهانى شدن يا آمريكايى شدن 223

توجّه و پروا از جهانى شدن با باطن آمريكا 223

حكمت مخالفت برخى مصلحان با جهانى شدن با روايت غرب 225

استقلال؛ از مؤلّفه هاى جهانى شدن در وضع مطلوب 226

توجّه به بنيه هاى ملّى و قوّتهاى درونى در فرآيند جهانى شدن 227

جهانى شدن؛ بستر توسعه ى قدرت و ثروت زرسالارانِ اقتدارطلب 228

فصل هفتم: بحران و انحطاط تمدّن غرب 230

بن بست كامل نظام سرمايه دارى 230

غرب درگير در انواع بحرانها 231

ناتوانى سرمايهدارى غرب در مواجهه با بحران اخير اقتصادى 232

بحران و گرفتارى خودساخته ى غرب 232

مشكلات بى سابقه و نابودگر اقتصادى در غرب 233

فصل هشتم: آغازى بر پايان ليبرال دمكراسى 235

نياز تمدّنى جهان به يك منطق انسانى و معنوى 235

استبداد و ديكتاتورى مدرن؛ واقعيّت درونى ليبرال دمكراسى 236

افشاى چهره ى حقيقى ليبرال دمكراسى آمريكا در مواجهه با اعتراضات داخلى 237

انزواى ليبرال دمكراسى در برابر اسلامِ معنويّت، عدالت و عقلانيّت 239

بيدارى اسلامى در برابر عصر فروپاشى و انحطاط تجدّد 241

ليبرال دمكراسى؛ نظامى منفور در جهان اسلام 243

ليبرال دمكراسى؛ پيامدارِ دو دروغ بزرگ 244

انقلاب اسلامى، سردمدار مبارزه ى جهانى با ليبرال دمكراسى 244

ليبرال دمكراسى در ايستگاه آخر 244

تهاجم نظامى؛ نشانگر شكستهاى ليبرال دمكراسى 245

دنياى آغشته به خون و ظلم؛ آينه ى تمام نماى ليبرال دمكراسى 246

جمهورى اسلامى؛ تجلّيگاه توأمان هدايت الهى و اراده ى مردمى 247

فصل نهم: تجدّد و حقوق بشر 249

نفاق آمريكا و جهان غرب در شعار مبارزه با تروريسم و دفاع از حقوق بشر 249

اقدامات دروغين غرب در دفاع از حقوق بشريّت در عصر مدرن! 250

حقوق بشر؛ بهانه و ابزار زورگويى استكبار 251

ص: 13

حقوق بشر به روايت غرب؛ دروغى بزرگ! 253

حقوق بشر و دمكراسى؛ دستاويزى براى فريب افكار عمومى 254

حقوق بشر؛ بهانه اى براى سركوب و اشتلم عليه انقلاب اسلامى 254

آمريكا؛ بدترين ناقض حقوق بشر 255

فلسطين و بحرين؛ سندى از مظلوميّت حقوق بشر در برابر غرب و حاكمان جور 256

دروغگويى و رسوايى غرب در انكار فجايع حقوق بشرى فلسطين 259

زندانها و شكنجه گاهها؛ شاخصى براى راستى آزمايى حقوق بشر غربى 260

عراق و افغانستان؛ شاخص ديگرى بر راستى آزمايى حقوق بشر غربى 261

نهادهاى عمومى بين المللى؛ دستاويز اعمال تبعيض و حقوق بشر غربى 262

ذبح حقوق ملّتها با شعارهاى آمريكايى! 263

انقلاب و مقاومت اسلامى؛ خورشيدِ افشاگر فجايع استكبار جهانى و... 264

شيطان بزرگ؛ مجسّمه ى شرارت و قساوت بر ضدّ بشر 265

بيدارى اسلامى؛ طلوع حقوق بشر حقيقى در برابر حقوق بشر غربى 267

فصل دهم: استعمار فرانو 262

تبيين مفاهيم استعمار كهن، نو و فرانو 262

تعريف و برخى مشخّصه هاى استعمار و استكبار 264

استعمار فرانو؛ سياست راهبردى جهان مستكبر 265

استعمار فرانو در برابر بيدارى اسلامى 266

راهبردهاى استعمارى؛ فرصتهاى بالقّوه ى انقلاب اسلامى 267

آمريكا؛ جلودار استعمار غرب در مبارزه با انقلاب اسلامى 268

استعمار فرانو در دوران طرح نظم نوين جهانى 269

اسلام آمريكايى؛ روى ديگرِ استعمار فرانو 272

بزرگ ترين ستم به جامعه ى جهانى؛ استيلاى نظام سلطه و مناسبات آن 273

تقابل اسلام ناب محمّدى (ص) با اسلام آمريكايى 275

تناقض بزرگ استعمار غرب در برابر افكار عمومى جهانيان 276

فصل يازدهم: غرب و ديكتاتورى جهانى 279

ماهيّت استبداد بين المللى و ديكتاتورى جهانى 279

ديكتاتورى بين المللى؛ محكوم به سقوط و فنا 281

مستبدترين مستبدّان عالم 282

سوابق تاريخى ديكتاتورى بين المللى در كشورهاى جهان 283

كشورهاى اسلامى؛ خطّ مقابله با ديكتاتورى بين المللى 284

انقلاب اسلامى در برابر ديكتاتورى بين المللى 285

ص: 14

فصل دوازدهم: غرب و جنگ سالارى 287

تهديد تلويحى آمريكا به استفاده از سلاح اتمى 287

خشونتِ مقدّس و جنگ صليبى جديد جهان غرب 288

نبرد دائمى مستكبران با انقلاب اسلامى 289

دنيا؛ دنياى محكومِ سياست سلطه 291

جنگ سالارى؛ صفت ذاتى استكبار غربى 292

خشونت عليه انقلاب اسلامى و شكست پيوسته ى استكبار 293

صهيونيسم؛ روى ديگر استكبار جهانى 294

ارزشهاى آمريكايى؛ ارزشهاى جنگ طلبانه 295

اهداف آمريكا در دشمنى با ايران 297

خصومت علنى جهان سلطه نسبت به اسلام و بيدارى اسلامى 298

فصل سيزدهم: تجدّد و مقام زن 300

بحران زن؛ مسئله اى اساسى براى بشريّت 300

جايگاه راهبردى مسئله ى زن در پايدارى يا فروپاشى تمدّنها 301

مقام زن و گناه بزرگ تمدّن مادّى غرب نسبت به آن 302

ابتذال منزلت زن در تمدّن غرب 302

مظلوميّت زن در تاريخ تمدّن صنعتى غرب 303

رسالت زن مسلمان در مقابل سوداگرى تمدّن غرب 305

راه علاج عقب ماندگى تمدّنهاى مادّى در مواجهه با مسئله ى زن 306

مسئله ى حل نشده ى جوامع به اصطلاح متمدّن 308

دروغ تمدّن غرب در باب تكريم زن 309

نمايه 311

ص: 15

ص: 16

مقدّمه

انقلاب اسلامى تجلّى بسيار شگفتى از سنّت الهى است؛ تغيير و تحوّل انفُسى انسان در عصر جديد است؛ طلوع فجر صادقى است كه بر تارك سياهِ «دنياى متهوّرِ نو»، برنشسته و عالمِ جديدى را در افق حياتِ انسانِ معاصر برگشوده است.

دورانِ جديدِ عالم، آغاز شده است و همچنان كه در اين مجموعه خواهيد خواند، با ظهور آفتابِ انقلاب اسلامى، دسته بنديهايى نظير جهانِ اوّل و دوّم و سوّم، رنگِ موهوم خويش را باخته اند و تاريخِ جهان را بايد از نو نوشت.

تاريخ جديد جهان، تاريخ بازگشت انسان به فطرت است؛ تاريخ حياتِ انبياء الهى است؛ تاريخ حيات حقيقى بشر و دورانِ حياتِ باطنى اوست.

خورشيدِ انقلاب اسلامى، با شعارِ برآمده از كتابِ خدا تابيدن گرفت؛ «لاٰ شَرْقِيَّةٍ وَ لاٰ غَرْبِيَّةٍ» .

براى فرزندانِ اين انقلاب، قدرت و قوّت دنياى غربِ متجدّد و پيچيدگى و مهابتِ تكنيكِ آن، «رُعب و خوفى» ندارد و اينان طلوع

ص: 17

حقيقت را در شرق هستى و در تجلّى اين انقلاب ديده اند و از عالمِ غرب ترسى ندارند؛ همچنان كه ديگر شوقى براى رسيدن به «آرمان شهر و اتوپياى عالمِ مُدرن» هم ندارند. به تعبير حِكمى سيّد شهيدانِ اهل قلم، اگر آدميان با ذات تمدّن غرب، شهودى بى واسطه پيدا كنند و ماهيّت آن را بى پرده ببينند؛ خواهند ديد كه اين بهشت، جز سرابى موهوم، هيچ نيست.

از اين رو، راهِ انقلاب اسلامى از راهِ جهانِ غرب جداست. مسير نور و اشراق و ايمان را چگونه ميتوان در نيهيليسم و نيست انگارى غربى يافت؟

غربِ متجدّد؛ غروبِ حقيقت است و انسانِ متجدّد، در مقامِ انكارِ خدا و آسمان و پيامبران، خود را بر اريكه ى خدا انگاشته است؛ خود را مصدر و مدبّر هستى خويش و هستى پيرامون ديده است و هستى را مادّه ى تصرّف خود انگاشته است.

تجدّد غربى، نگاهِ خاصّ خود را دارد به انسان و هستى و مبدأ و منتهاى انسان و هستى. انسانِ متجدّد، طرحى نو درانداخته است و نفسانيّت خويش را معيار زندگى دانسته. او، در اين وانفساى جهالتِ نو،

«نوزايى» كرده است و در پسِ اين صيرورت جاهلى، به زعمِ خويش به «روشنگرى» رسيده است و بى اعتقادى خويش را، دينِ جديد گرفته است!

در مراكز علمى و دانشگاهى ما، عمدتاً آنچه به نامِ «غرب شناسى» تدريس ميشود، رونوشتى از «تجدّدشناسى» است. انسانِ متجدّدِ غربى، خود را در آينه ى زمانِ خويش نگريسته و نقصها و كمبودها را پيدا كرده است. شهر آرمانى اش را تخيّل كرده و براى رسيدن به ايده آلهايش، نقشه هايى كشيده است، يا در تبيين علل عقب ماندگى يا عدم پيشرفتها، به توصيف احوال و عارضه يابى پرداخته است. اينها، همه، تجدّدشناسى است و نه غرب شناسى.

ص: 18

آنچه در ايرانِ امروز ما، به علومِ انسانى شهره است، انباره اى بزرگ از همين يافته هاى عالمِ غرب است. تجدّدشناسى كهنه اى كه انسانِ متجدّد، براى فلسفه و تاريخ و جامعه و فرهنگ و روان و اقتصاد و سياستِ خود نوشته است.

وصفِ پريشانى عالمِ غرب را بايد در همين تجدّدشناسى جستجو كرد و خطّ انحطاط و فروپاشى آن را نيز با همين رويكرد ميتوان پى گرفت.

نكته ى مهم اين است كه «ما»، زمانى ميتوانيم از سيطره ى تجدّد و مدرنيته، رهايى پيدا كنيم كه براى هستى و مبدأ و معاد هستى و انسان، حقيقتِ ديگرى را قائل شويم؛ كه با تحقّقِ انقلاب اسلامى، اين مهم، محقّق شده است.

اساس اينكه ميتوان نگاهِ انقلاب اسلامى را به عالمِ متجدّد و مُدرن، «غرب شناسى» ناميد، از همين نقطه برمى آيد. نميتوان تحت سُلطه ى چيزى بود و گُمان كرد كه ميتوان آن را از دور ديد. بى شك احاطه ى محاط بر محيط، محال است!

امّا انقلاب اسلامى، تجلّيگاهِ نفى ولايتِ جهل و خودخواهى و نفسانيّت غربِ متجدّد است. انقلاب اسلامى با هويّت ايمانى و نورانى خويش، طرحِ جهانى جديد، عالمى نو، دوران و تاريخى نوين، مسيرى ولايى و منتهايى ربوبى را ارائه داده است.

اين انقلاب، ديگر تحت تأثير، سيطره و ولايت ظلمانى طاغوتِ غربى، تعريف نميشود. او، با غرب «مواجه» است. از هيمنه و هيمه ى غرب رها شده، حجابهاى ظلمانى را كنار زده و به نور رسيده و ماهيّتى الهى و اشراقى و ولايى دارد، از اين رو اين انقلاب، «انفجار نور» است.

دورانِ جديد عالم، آغاز شده و غربِ متجدّد به انتها رسيده است و در سير انحطاط خويش، واپسين نفسهايش را فرياد ميكند.

ص: 19

بايد به منتظرانِ آفتابِ عدالت بشارت داد كه انقلاب اسلامى، فصلِ پايانى «عالمِ غرب» را روايت خواهد كرد.

آرى! روايتِ فتحِ ديگرى در راه است...

كتابِ دورانِ جديدِ عالم، رويكرد انتقادى انقلاب اسلامى را نسبت به جهانِ متجدّد غربى پى ميگيرد كه مبتنى بر سخنانِ رهبر معظّم انقلاب اسلامى، نگاهِ خود را به تفصيل بيان ميدارد.

كتابِ حاضر، در دو بخش كلّى مدوّن گشته است: «انقلاب اسلامى و غرب متجدّد» و «غرب شناسى و تجدّدشناسى انتقادى»؛ كه مطابق با فهرست كتاب، فصولى متناسب با اين دو بخش، مدوّن و منقّح شده اند.

به لحاظ منابع تحقيقى، بررسى سخنان و نظرهاى معظّم له در سالهاى مختلف مورد توجّه بوده است و اميد آنكه نظم و نسق كتابِ حاضر، بتواند در فهمِ بهتر و روشن تر ماهيّت و خصوصيّات عالم غرب و تبيين نگاهِ انتقادى انقلاب اسلامى به آن، راهگشا باشد.

در مجموع مطالعه ى اين كتاب، براى همگان به خصوص مسئولان محترم نظام اسلامى و كارشناسان مختلف عرصه هاى تدبير كشور، راهگشا و مفيد خواهد بود؛ چرا كه بيان روان، حكمت عيان، منطق مستحكم و دلالتهاى جامع در گفته ها و نوشته هاى معظّم له، در بينش و داورى اهالى تأمّل، بسيار مؤثّر و پربركت خواهد بود.

ديگر اينكه، بر نويسنده فرض است كه قدردانى و مراتب تشكّر خود را از مديران و كاركنان بزرگوار مؤسّسه ى پژوهشى فرهنگى انقلاب اسلامى اعلام بدارد.

اميد كه با مطالعه ى اين كتاب ارزشمند، گامهاى مؤثّر و سريع ترى به سوى تحقّق دولت كريمه برداشته شود، ان شاءالله.

به اميد آن روز

سعيد اشيرى

ص: 20

بخش اوّل : انقلاب اسلامى و جهان متجدّد

اشاره

ص: 21

ص: 22

فصل اوّل دورانِ جديدِ عالم

دوران جديد عالم؛ وعده ى الهى و سنّت تاريخى

بدانيد امروز تاريخ جهان، تاريخ بشريّت، بر سر يك پيچ بزرگ تاريخى است. دوران جديدى در همه ى عالم دارد آغاز ميشود. نشانه ى بزرگ و واضح اين دوران عبارت است از توجّه به خداى متعال و استمداد از قدرت لايزال الهى و تكيه ى به وحى. بشريّت از مكاتب و ايدئولوژيهاى مادّى عبور كرده است. امروز نه ماركسيسم جاذبه دارد؛ نه ليبرال دمكراسى غرب جاذبه دارد مى بينيد در مهد ليبرال دموكراسى غرب، در آمريكا، در اروپا چه خبر است؛ اعتراف ميكنند به شكست نه ناسيوناليستهاى سكولار جاذبه اى دارند.

امروز در ميان امّت اسلامى، بيشترين جاذبه متعلّق است به اسلام، به قرآن، به مكتب وحى؛ كه خداى متعال وعده داده است كه مكتب الهى و وحى الهى و اسلام عزيز ميتواند بشر را سعادتمند كند. اين يك پديده ى بسيار مبارك و بسيار مهم و پرمعنايى است.

امروز در كشورهاى اسلامى عليه ديكتاتوريهاى وابسته قيام شده است؛ اين مقدّمه اى است براى قيام عليه ديكتاتورى جهانى و ديكتاتورى

ص: 23

بين المللى كه عبارت است از ديكتاتورى شبكه ى فاسد و خبيث صهيونيستى و قدرتهاى استكبارى.

امروز استبداد بين المللى و ديكتاتورى بين المللى متجسّم است در ديكتاتورى آمريكا و پيروان آمريكا و شبكه ى شيطانى و خطرناك صهيونيستى.

امروز اينها با روشهاى مختلف و با ابزارهاى گوناگون در همه ى دنيا دارند ديكتاتورى ميكنند. آنچه شما در مصر انجام داديد، در تونس انجام داديد، در ليبى انجام داديد، در يمن داريد انجام ميدهيد، در بحرين داريد انجام ميدهيد، در كشورهاى ديگر انگيزه ى آن به شدّت به وجود آمده است، جزئى از مبارزه ى با اين ديكتاتورى خطرناك و مضرّى است كه دو قرن است دارد بشريّت را فشار ميدهد. اين پيچ تاريخى اى كه گفتم، عبارت است از «تحوّل از سيطره ى چنين ديكتاتورى اى به آزادى ملّتها و حاكميّت ارزشهاى معنوى و الهى»؛ اين پيش خواهد آمد؛ استبعاد نكنيد.

اين وعده ى الهى است كه: وَ لَيَنْصُرَنَّ اَللّٰهُ مَنْ يَنْصُرُهُ (1) . خداى متعال تأكيد ميكند كه اگر او را نصرت كرديد، شما را نصرت خواهد كرد. ممكن است در نگاه عادى و مبتنى بر محاسبات مادّى، بعيد به نظر بيايد؛ امّا خيلى از چيزها بعيد به نظر مى آمد و اتّفاق افتاد. شما در يك سال و دو سه ماه قبل از اين آيا فكر ميكرديد كه طاغوت مصر اين جور ذليل شود و از بين برود؟ اگر آن روز به كسانى گفته ميشد كه رژيم وابسته ى فاسدِ مبارك ساقط خواهد شد، بسيارى استبعاد(2) ميكردند؛ امّا اتّفاق افتاد. اگر كسى دو سال قبل از اين ادّعا ميكرد كه در شمال آفريقا اين حوادث عجيب به وقوع خواهد پيوست، اكثر باور نميكردند. اگر كسى ميگفت كه در كشورى مثل لبنان، يك گروه جوانِ مؤمن خواهند توانست رژيم

ص: 24


1- سوره ى حج، آيه ى 40
2- بعيد دانستن، دور دانستن، دور شمردن، دور از قبول.

صهيونيستى و ارتش مجهّز صهيونيستى را شكست بدهند، كسى باور نميكرد؛ امّا اينها اتّفاق افتاد. اگر كسى ميگفت كه نظام جمهورى اسلامى با اين همه دشمنى كه از شرق و غرب عليه او اعمال ميشد، خواهد توانست سى ودو سال مقاومت كند و روزبه روز قوى تر شود و جلوتر برود، كسى باور نميكرد؛ امّا اتّفاق افتاد. وَعَدَكُمُ اَللّٰهُ مَغٰانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهٰا فَعَجَّلَ لَكُمْ هٰذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ اَلنّٰاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرٰاطاً مُسْتَقِيماً .(1)

اين پيروزيها آيت الهى است؛ اينها نشانه هايى از قدرت فائقه ى حق است كه خداى متعال دارد به ما نشان ميدهد. آن وقتى كه مردم به ميدان بيايند، آن وقتى كه ما موجودى خودمان را وارد ميدان كنيم، نصرت الهى قطعى است. خداى متعال راه را هم به ما نشان ميدهد؛ وَ اَلَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا(2) . خدا، هم هدايت ميكند، هم كمك ميكند، هم به اهداف عالى ميرساند؛ شرطش اين است كه ما در ميدان باشيم.

آنچه تا امروز پيش آمده است، بسيار بزرگ است. دويست سال غربيها با كمك پيشرفتهاى علمى خودشان بر امّت اسلامى حكمرانى كردند؛ كشورهاى اسلامى را تصرّف كردند؛ بعضى را مستقيماً، بعضى را غيرمستقيم به كمك ديكتاتورهاى محلّى. انگليس، فرانسه و در منتهاى كار، آمريكا كه شيطان بزرگ است بر امّت اسلامى تسلّط پيدا كردند. هرچه توانستند، امّت اسلامى را تحقير كردند؛ غدّه ى سرطانى صهيونيسم

ص: 25


1- سوره ى فتح، آيه ى 20؛ ترجمه: «خدا غنيمتهاى فراوانى را كه در آينده به دست مى آوريد به شما وعده داده است و اين يك غنيمت را [كه فتح خيبر است] براى شما پيش انداخت و دستهاى [تجاوز و ستم] مردم را از شما باز داشت تا اين [پيروزى ها] براى مؤمنان نشانه اى [از حقّانيّت دين و يارى خدا] باشد و نيز شما را به راه مستقيم هدايت كند.»
2- سوره ى عنكبوت، آيه ى 69؛ ترجمه: «كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودى] ما [با جان و مال] كوشيدند، بى ترديد آنان را به راه هاى خود [راه رشد و سعادت و بهشت و مقام قرب] راهنمايى ميكنيم.»

را در قلب خاورميانه اين منطقه ى حسّاس كاشتند و او را از همه جهت تقويت كردند و مطمئن بودند كه مقاصد و سياستهاشان در اين منطقه ى بسيار مهمِّ عالم تأمين شده است. امّا همّت ايمانى، همّت اسلامى، حضور مردمى، همه ى اين خوابهاى باطل را از بين برد؛ همه ى اين اهداف را متوقّف كرد.

امروز استكبار در مقابل بيدارى اسلامى احساس ناتوانى ميكند. شما غالبيد، شما پيروزيد، آينده مال شماست. كارى كه انجام گرفته است، كار بسيار بزرگى است؛ امّا اين پايان كار نيست - مهم اين است - اين شروع است، اين آغاز است. ملّتهاى مسلمان بايد مجاهدت را ادامه بدهند تا بتوانند دشمن را از ميدانهاى گوناگون اِزاله كنند.

مبارزه، مبارزه ى همّتها و عزمها و اراده هاست. هر طرف اراده ى قوى ترى داشته باشد، او غالب است. آن كسى كه دلش متّكى به خداى متعال است، او غالب است؛ إِنْ يَنْصُرْكُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَكُمْ (1) ؛ اگر نصرت خدايى را به دست بياوريد، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد؛ شما پيش خواهيد رفت. ما ميخواهيم ملّتهاى مسلمان - كه تشكيل دهنده ى امّت بزرگ اسلامى اند - آزاد باشند، مستقل باشند، عزيز باشند، تحقير نشوند؛ با احكام مترقّى و متعالى اسلام، زندگى خودشان را سامان بدهند و اسلام ميتواند. در طول ساليان دراز، ما را از لحاظ علمى عقب نگه داشتند؛ فرهنگ ما را پامال كردند، استقلال ما را از بين بردند. امروز ما بيدار شده ايم. ما ميدانهاى علم را هم يكى پس از ديگرى تصرّف خواهيم كرد.(2)

ص: 26


1- سوره ى آل عمران، آيه ى 160؛ ترجمه: «اگر خدا شما را يارى كند، هيچ كس بر شما چيره نخواهد شد.»
2- در ديدار شركت كنندگان در اجلاس جهانى «جوانان و بيدارى اسلامى» - 1390/11/10

موفّقيّتهاى انقلاب اسلامى ايران در عصر جديد

انقلاب اسلامى ايران، موفّق ترين تجربه ى اسلامى عصر جديد بود در عرصه ى خودباورى ملّتها و مردم باورى نخبگان، در عرصه ى نفى اسطوره ى شكست ناپذيرى رژيمهاى طاغوتى و اربابشان، در عرصه ى شكستن غرور كمونيسم و سرمايه دارى، ارائه ى مدلهاى كارآمد در پيشرفتهاى بزرگ كشور، با حفظ مردم سالارى و دفاع از ارزشهاى اساسى.(1)

«دوران امام خمينى»؛ نام ديگر شروع عصر جديد در جهان

با انقلاب اسلامى در ايران و با تشكيل نظام اسلامى در اين نقطه از عالم و با مبارزات طولانى اى كه ملّت ما پشت سر رهبر عظيم الشّأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جديدى با خصوصيّاتى متمايز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرتهاى مادّى دنيا چه بخواهند و چه نخواهند؛ آمريكا چه بخواهد و چه نخواهد، اين دوران در دنيا آغاز شده و پيش هم رفته است و تأثيرات اين عصر جديد، روى ملّتها و دولتهاى ضعيف و نيز روى دولتهاى قوى و ابرقدرتها محسوس است.

وقتى عصر جديدى در تاريخ بشر آغاز ميشود، هيچ كس نميتواند خود را از تأثيرات آن عصر بركنار بدارد. دوران گذشته ى تاريخ بشر هم همين طور بوده است. هيچ كس ممكن نيست خودش را از تأثيرات دورانى كه با پايه هاى محكم الهى و انسانى در جهان شروع شده، دور بدارد. ما ميخواهيم اين را اعلام بكنيم. اگرچه بسيارى از ملّتها و دولتهاى سطح زمين، تحت تأثير اين عصر جديد قرار گرفتند، حتّى نقشه ى سياسى

ص: 27


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1390/11/14

دنيا عوض شده است، امّا توقّع نداريم كه تحليلگران و قضاوت كنندگانِ قدرتمند و سياسى عالم اقرار كنند كه اين عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نميكنند كه دوران جديدى آغاز شده است؛ امّا تحت تأثير اين دوران قرار گرفته اند و آن را احساس ميكنند. اين عصر و اين دوران جديد را بايد «دوران امام خمينى» ناميد.

خصوصيّات دوران امام خمينى (ره)

1 / گسترش باورهاى مذهبى

چند خصوصيّت در اين دوران هست كه از آن تفكيك ناپذير است:

يكى از اين خصوصيّتها، گسترش اعتقاد و باورهاى مذهبى است. بعد از آنكه سياست قدرت و نظام سلطه ى جهانى اين بود كه دين و معنويّت را به كلّى از زندگى مردم حذف كند و جامعه ى بشرى را يك جامعه ى بى دين و بى ايمان و بى اعتقاد به ارزشهاى الهى تربيت نمايد، اين دوران جديد، درست به عكس آن سياستها عمل كرده است. نه فقط در ايران يا در كشورهاى اسلامى، مردم به باورهاى دينى برگشتند، بلكه در سطح جهان و در ميان جوامعى كه دهها سال ضدّمذهب زندگى كرده بودند، اعتقاد مذهبى و گرايش معنوى رشد كرده است.

البتّه آينده ى اين حركت، به اين ترتيب خواهد بود كه هرجا معنويّتى عميق تر و خالص تر و سالم تر و منطبق تر با فطرت بشر باشد، جاذبه ى بيشترى براى ملّتها خواهد داشت. آن روزى كه دين و معنويّت، ضدّارزش به حساب مى آمد و مورد استهزا قرار داده ميشد، گذشت. امروز، بى دينى و بى ايمانى و تهى بودن از اعتقاد معنوى، يك ضدّارزش است. در بسيارى از نقاط عالم، اين كار انجام گرفته و در بسيارى ديگر هم انجام خواهد گرفت. اين، يكى از ويژگيهاى عصر جديدى است كه

ص: 28

اين مرد بزرگ، پرچم آن را در دنيا برافراشت و درحالى كه كسى باور نميكرد، داعيه ى آن را سر داد و دلها را به آن متوجّه كرد.

2 / معنابخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثّر توده هاى ميليونى مردم

خصوصيّت ديگر اين عصر جديد، معنا بخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثّر توده هاى ميليونى مردم است.

در دوران جديدى كه به وسيله ى امام ما آغاز شده است و دايره ى آن محدود به ايران هم نيست، توده هاى مردم، اصل و تعيين كننده و تصميم گيرنده اند و آنها هستند كه جريانها را هدايت ميكنند. در گذشته، ما انقلابهاى زيادى را سراغ داريم كه با احساسات مردم به پيش رفته است؛ امّا امروز وضع فرق ميكند. امروز، در دنيايى كه دهها سال بعد از جنگ دوم بين المللى، قدرتهاى مسلّط بر عالم، همه ى مردم دنيا را عادت داده بودند كه تسليم خواسته هاى آنها باشند و در مقابل اراده ى قدرتهاى جهانى حرفى نزنند و اراده اى از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مى بينيد كه در كشورهاى اروپاى شرقى، توده هاى ميليونى مردم، با همان سبكى حركت ميكنند و به ميدان مى آيند كه ملّت مسلمان ما، در مقابله و معارضه ى با رژيم ستمشاهى وارد ميدان شدند. به تعبير ديگر، مشخّصه ى انسانى اين دوران و عصر جديد، عبارت از پيروزى خون بر شمشير است؛ يعنى در اين دوران جديد همچنان كه در ايران اتّفاق افتاد - آحاد مردم بدون تجهيزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به ميدان آمدند و فضا را بر حكومت غاصب و ظالم تنگ كردند. اين روش، امروز در دنيا روش شناخته شده اى است. قدرت حضور توده هاى مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنيا معلوم شده است.

قدرتها بايد بدانند كه بعد از اين، در هيچ جاى دنيا، على رغم خواست توده هاى ميليونى مردم، نميشود حكومت را ادامه داد. هرچه اين موج در

ص: 29

دنيا گسترش پيدا بكند، كار بر سلطه هاى غيرقانونى و ظالمانه و غيربشرى، سخت تر خواهد شد. اين، آن حركتى بود كه امام بزرگوار ما، به بركت آگاهى و ايمان اين ملّت، در كشور ايران انجام داد و الگويى براى دنيا شد؛ لذا شما مى بينيد كه بعد از سالها، داخل سرزمينهاى اشغالى، ملّت مظلوم فلسطين قيام ميكنند و على رغم شدّت و سطوت(1) دولت غاصب و ظالم صهيونيستى، كار را پيش ميبرند.

3 / آزادى از سلطه و تصرّف قدرتهاى بزرگ

از جمله خصوصيّات ديگر عصر جديدى كه امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادى از سلطه و تصرّف و نفوذ قدرتهاى بزرگ است؛ يعنى همان چيزى كه در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقى و نه غربى» شناخته شد.

تقريباً در همه ى انقلابهاى بزرگى كه در قرن بيستم در دنيا اتّفاق افتاد، وقتى ملّتها يا گروههاى مبارز، كار خودشان را آغاز ميكردند و مبارزه را عليه يك سلطه و يك قدرت، مختصرى پيش ميبردند، خودشان را به يك قدرت ديگر وصل ميكردند. اينكه يك ملّت، با اتّكاى به خود و با توكّل به خدا، در مقابله با يك قدرت ظالم، به هيچ كس و هيچ قدرت، اعتماد و اتّكا نكند، راهى بود كه ملّت ايران به رهبرى امام بزرگوار آغاز كردند و امروز در دنيا، اين راه به تدريج رهروان زيادى پيدا ميكند.

اين دوران جديد كه امام ما آن را با قيام و ايستادگى و اتّكال به خدا و تكريم و تعظيم نسبت به ارزشهاى معنوى و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز كرد، ان شاءالله ملّتها را از شرّ سلطه هاى جهانى نجات خواهد داد و

ص: 30


1- حمله كردن، غلبه يافتن، وقار، ابّهت.

دوران زوال قدرتهاى بزرگ مادّى جهانى را نزديك خواهد كرد. اين، از بركات آن بزرگوار است. ملّت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنايى خود، اوّلين ملّتى بود كه قدم در اين دوران جديد گذاشت و پايه هاى آن را مستحكم كرد و با مقاومت خود، براى ملّتهاى دنيا، شاهدى بر صدق اين ادّعاها شد.

اهداف كلّى انقلاب اسلامى

انقلاب بزرگ ما، خصوصيّاتى مخصوص به خود داشت. اين خصوصيّات كه بارها هم در تحليلهاى ملّت ما و آشنايان با انقلاب تكرار شده، اوّلين بار در يك انقلاب مشاهده ميشد: تكيه ى به اسلام، هدفگيرى ايجاد حكومت اسلامى، تجديدنظر در مفاهيم سياسى عالم - مثل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چيزهاى ديگر - و حركت به سمت دنيا و جامعه اى كه بر پايه ى ارزشهاى اسلامى بنا شده باشد.

وظيفه ى پيروان امام (ره) در عصر جديد

امروز وظيفه ى ما پيروان اين بزرگوار و آحاد مردم كه شاگردان اين استاد بزرگ و عالى مقام بوده اند، چيست؟ ما بايد بدانيم كه امروز چشم دنيا به ملّت ايران است؛ همچنان كه سال گذشته در مثل امروزى، تمام چشمها و دلهاى حسّاس عالم، متوجّه تهران بود. وقتى خبر در دنيا پخش شد، حقيقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حيرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با يك انگيزه و دشمنان با انگيزه ى ديگر. ما نبايد تصوّر كنيم كه با گذشت يك سال، اهمّيّت و حسّاسيّت و سنگينى وظيفه ى ما كم شده است. نه هرچه ميگذرد، سنگينى بار مسئوليّت بر دوش آن كسانى كه خود را پيروان اين بزرگوار و هدايت شدگان به وسيله ى او ميدانند، سنگين تر ميشود.

ص: 31

دنيا امروز متوجّه ملّت ايران است. ما ملّت ايران بايد بتوانيم در پرتو تعاليم اسلام، با تمسّك به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهاى امام بزرگوار راحلمان، به سمت هدفهاى متعالى اين انقلاب، حركتمان را با شتاب هرچه بيشتر ادامه بدهيم. يك لحظه توقّف جايز نيست. ما بايد بدانيم دشمنان زخم خورده - آنهايى كه اميدوار بودند اسلام از دنيا محو بشود و على رغم خواست آنان، اسلام روزبه روز در دنيا عالم گيرتر شده است - همچنان در كمينند تا ما يك لحظه غفلت كنيم؛ لذا غفلت براى ما حرام است. ملّت ايران، با قدرت و استقامت و توكّل به خدا و اتّحاد كامل و شركت در سازندگى عمومى كشور و با آگاهى و هوشيارى خود، بايد دشمنان - يعنى آمريكا و ارتجاع و زخم خوردگان - را از دست اندازى به اين انقلاب و به كشور عزيزمان مأيوس كند. استكبار جهانى از ملّت ايران ميترسد؛ مثل همه ى بدكاران و راهزنانى كه از انسانهاى شجاع و آگاه ميترسند.

عصر جديد؛ شكننده و غيرقابل تحمّل براى استكبار

اگر مى بينيد كه دولت سعودى و حكّام حجاز، راه خانه ى خدا را روى اين ملّت ميبندند و حقّ اين ملّت را از حج غصب ميكنند، به خاطر آن است كه آمريكا از اين ملّت ميترسد. نبايد ساده لوحان گمان كنند كه شعار «مرگ بر آمريكا» در مراسم حج، مگر چيست؟ اين شعار و فريادى كه از حنجره ها خارج ميشود، مگر بر پايه هاى سلطه ى غاصبانه ى آمريكا و اسرائيل چه اثرى ميگذارد؟ اگر تأثير شكننده ى اين شعارها نبود، اگر تأثير تعيين كننده ى فرياد بحقّ ملّت ما عليه سلطه هاى جهانى نبود، با ملّت ما اين قدر دشمنى نميشد.

فريضه ى حج، خانه ى خدا، قبر مقدّس پيامبر (صلّى الله عليه وآله)، چيزهايى است كه قلب ملّت ما مشتاق آن است و حقّ ملّت ماست. خانه ى خدا

ص: 32

متعلّق به بندگان خداست. سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ(1) ؛ نسبت به خانه ى خدا، مردمانى كه در مكّه ساكن هستند، هيچ فرقى با مسلمانانى كه از اقطار عالم به آنجا ميروند، ندارند. خانه ى خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملّت ما ميشوند؟ اين، به خاطر شعار «مرگ بر آمريكا» و «مرگ بر اسرائيل» است؛ اين يعنى همين تأثير حضور مردم و پيروزى خون بر شمشير. اين حركت آمريكا و حكّام سعودى - كه متأسّفانه موبه مو سياستهاى آمريكا را اجرا ميكنند و نفع آنها را در نظر ميگيرند و نه وظيفه ى اسلامى و نفع ملّت مسلمان را - به خاطر اين است كه شعار «مرگ بر آمريكا» و «مرگ بر اسرائيل» و شعار وحدت مسلمين - كه يكى از خصوصيّات همين دوران جديدى است كه امام (ره) آغاز كردند - براى استكبار و سلطه هاى جهانى شكننده است و برايشان قابل تحمّل نيست.(2)

دوران جديد عالم؛ دوران قرآن و فرصت استثنايى هدايت انسان

اين دوران، دوران قرآن است؛ زيرا پس از تجربه اى ناموفّق بشر در قرنهاى بيدارى و شكوفايى و جهش؛ يعنى پس از آنكه بشر نتوانسته است نظام زندگى انسانى زاينده و تسلّابخشى متناسب با رشد طوفانى و شگفت آور علم براى خود پديد آورد، اكنون راهها به تدريج به طريقه ى توحيد و راه دين ميگرايد و انسان كه به پختگى نزديك شده، آنچه را در دوران غرور جاهلانه ى آغاز شكوفايى علم به فراموشى سپرده، دوباره باز ميجويد و اين در همان دورانى است كه دين در نقطه اى از جهان به

ص: 33


1- سوره ى حج، آيه ى 25، ترجمه ى كلّ آيه: «مسلّماً كسانى كه كافرند و از راه خدا و [ورود مؤمنان به] مسجدالحرام كه آن را براى همه ى مردم چه مقيم و چه مسافر، يكسان قرار داده ايم جلوگيرى ميكنند، [كيفرى بسيار سخت خواهند داشت]، و هر كه بخواهد در آنجا با انحراف از حق، روى به ستم آورد [و دست به شرك و هر گناهى بيالايد] او را عذابى دردناك مى چشانيم.»
2- در سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1369/3/14

حاكميّت رسيده و با انقلابى عظيم و استثنايى، زمام زندگى ميليونها انسان را به دست گرفته است؛ پس امروز فرصتى تاريخى و استثنايى است براى اينكه قرآن در هدايت فكر و عمل انسانها قدرت و چيرگى خود را نشان دهد، امّا اين متوقّف است بر اينكه ما خود به چشمه ى جوشان معارف و هدايت قرآن دست يابيم، قرآن را بفهميم، در آن تدّبر كنيم، آن را محور بحث و فحص(1) سازيم و در اعماق آن غور كنيم. واقعيّت تلخ اين است كه قرآن هنوز در جامعه ى ما يك امر عمومى نشده است.(2)

دوران جديد عالم و فروپاشى تمدّن مدرن

مسلمانان از هر كشور و هر نژاد، امروز بيش از هميشه بايد اين فريضه ى بزرگ(3) را قدر بدانند و از آن بهره گيرند؛ زيرا افق در پيش چشم امّت اسلامى امروز از هميشه روشن تر و اميد براى رسيدن به هدفهايى كه اسلام براى فرد و جامعه ى مسلمان ترسيم كرده، از هميشه بيشتر است. اگر امّت اسلامى در دو قرن گذشته دچار فروپاشى و هزيمت در برابر تمدّن مادّى غرب و مكتبهاى الحادى از هر دو نوع چپ و راست آن بود، اكنون در قرن پانزدهم هجرى اين مكاتب سياسى و اقتصادى غربند كه پاى در گِل و دچار ضعف و فروپاشى و هزيمتند و اسلام با بيدارى مسلمانان و بازيافت هويّت خويش و با مطرح شدن انديشه ى توحيدى و منطق عدالت و معنويّت، دور تازه اى از شكوفايى و عزّت خويش را آغاز كرده است.(4)

ص: 34


1- كاوش، جستجو
2- پيام به گردهمايى توجيهى دبيران قرآن اوّل دبيرستان - 1368/7/20
3- حج
4- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1387/9/17

گذار دشوار و مهم در دورانِ جديدِ عالم

ما دوران حركت از يك گذرگاه دشوار را داريم ميگذرانيم. البتّه ملّت ما از اين گذرگاه خواهد گذشت و به نقطه ى امن و امان و سلامت خواهد رسيد؛ امّا الان در حال يك حركت عظيميم؛ شما نمى بينيد؟ بزرگ ترين قدرت اقتصادى و نظامى و سياسى و علمى دنيا دارد با ما دشمنى صريح و علنى ميكند؛ اين خيلى مهم است، اين خيلى معنادار است. يك ملّت مگر از خودش چه نشان داده كه قدرتهايى كه اين جور براى خودشان داعيه قائلند - كشورهايى كه اصلاً حاضر نيستند كشورهاى غير از خودشان را به حساب بياورند - اين جور صريح توى ميدان مى آيند و با اين ملّت مبارزه ميكنند؟ البتّه اينها حرفهاى قشنگى ميزنند - حرف از دموكراسى، حرف از حقوق بشر، حرف از همكارى ملّتها - ولى كدام هوشمندى است در دنيا كه نداند اينها دروغ ميگويند، آن هم دروغى فضاحت بار؟(1)

انقلاب اسلامى؛ فروريزنده ى بلوك شرق و غرب

بدانيد كه اگر انقلاب اسلامى پيروز نشده بود و ايران جمهورى اسلامى نميشد، نظامهاى كمونيستى به اين زودى متلاشى نميشدند. البتّه درست است كه يك روز ماركسيسم و نظامهاى ماركسيستى شكست ميخوردند، امّا آن روز حالا نبود. آن روز، ممكن بود سى يا چهل و يا شصت سال ديگر باشد. تحوّل عظيمى كه در دنيا به وجود آمد، ناشى از اسلام و انقلاب اسلامى و روآمدن معنويّت بود. اين، ادّعا نيست؛ اين تحليل است و من به آن اعتقاد دارم.

تمام مسائلى كه در دنياى اروپاى شرقى و كلّاً بلوك شرق به وجود آمد، ريشه اش به معجزه ى انقلاب اسلامى برميگردد. شروع اين تحرّك

ص: 35


1- در ديدار هنرمندان و دست اندركاران صدا و سيما - 1389/4/12

در لهستان بود و هنوز چند ماهى از پيروزى انقلاب ما نگذشته بود كه در آنجا اتّحاديّه ى همبستگى، فعّاليّتهاى خود را به شكل زيرزمينى و مخفى آغاز كرد. دعواى آنها با دولت لهستان به خاطر اين بود كه ميخواستند مراسم مذهبى خود را انجام بدهند، ولى دولت كمونيست نميگذاشت. آن وقت در شوراى انقلاب، با دوستان همين قضيّه را مطرح كرديم و گفتيم عجيب است كه در يك كشور كمونيستى و در يك نظام محكم ضدّدينى، چنين خواسته اى مطرح شود. واقعاً چه كسى خيال ميكرد كه درون اينها اين قدر خالى است؟ كشورهايى كه حاكميّت قدرت فكرى و تشكيلات حزبى، قوى ترين حاكميّتها بر نظام آنهاست، ناگهان از درونشان چنين حركتهايى پديد مى آيد.

در كشور لهستان، شايد مثلاً سى و اندى سال نظام بى دينى حاكم بوده؛ ولى در كشورهاى ديگر، پنجاه يا شصت و يا هفتاد سال عليه دين حرف زده شده بود و موزه ى آتئيسم(1) درست كرده بودند و تمام چيزهايى كه نشانه ى ضدّيّت با خدا داشت و به معناى نفى خدا بود، يك جا جمع كرده بودند تا جلوى چشم مردم باشد و مردم آنها را نگاه كنند! در كشور لهستان، ناگهان يك حركت كارگرى به نام اتّحاديّه ى همبستگى به وجود مى آيد و شعارش اين است كه «ميخواهيم به كليسا برويم؛ چرا دولت نميگذارد؟!» اتّحاديّه ى همبستگى در لهستان، چند سال براى اين منظور مبارزه كرد.

حالا همين رشته را شما بگيريد و ببينيد كه اين خشت از كجاى خَرَند(2) بيرون آمده بود. ما مشهديها، از اين كار به «خشت از خَرَند بيرون آمدن» تعبير ميكنيم. ميدانيد مجموعه ى خشتى كه محكم كنار هم

ص: 36


1- آتئيسم (Atheism): تفكّرى كه آشكارا وجود خداوند متعال را انكار ميكند و طرفدار الحاد و بى دينى است.
2- رديفى از آجر كه روى زمين، كنار نهر يا باغچه، پهلوى هم چينند.

چيده اند، خيلى سفت است. گاهى ممكن است استحكام آن بتواند بنايى را روى خودش نگهدارد، امّا اين استحكام تا جايى است كه اين خشتها همين طور رديفِ هم ايستاده باشند. اگر شما يكى دو عدد را كه از اين خَرَند بكنيد و بيرون بياوريد، ديگر چيزى باقى نميماند و استحكامش از بين ميرود. قضيّه اين است. من ميگويم آنچه كه امروز ما در دنيا ميبينيم به هم ريختن نظم بلوك بندى دنيا - اين، معجزه ى انقلاب اسلامى و امام (ره) و معجزه ى أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ (1) است.(2)

ص: 37


1- سوره ى سبأ، آيه ى 46؛ ترجمه: «اينكه براى خدا قيام كنيد.»
2- در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام 1368/11/9

فصل دوّم انقلاب اسلامى و عبور از جهان مُدرن

ماهيّت انقلاب اسلامى

انقلاب اسلامى؛ تحوّلى عظيم و بى نظير در دوران جديد عالم

خصوصيّت انقلاب عظيم اسلامى كه آن را به عنوان يك پديده ى بى نظير در تاريخ قرنهاى اخير در چشم تحليلگران و صاحب نظران معرّفى كرده است، قبل از آن در هيچ يك از انقلابهاى بزرگ عالم ديده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب كمونيستى در شوروى و نه در انقلابهاى كوچك ديگرى كه به تبع اين دو انقلاب و در خطّ آنها حركت ميكردند. البتّه به اين نكته توجّه داشته باشيد كه دأب(1) سياستهاى مسلّطِ عالم اين بوده و هست كه جنبشهاى عدالتخواهانه ى مردم نقاط مختلف دنيا را در هاضمه ى سياسى و فرهنگى خود بريزند و در واقع هويّت آن جنبشها و حركتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بين ببرند؛ اين كار در ايران هم اتّفاق افتاده بود.

نهضت عدالتخواهى اى كه صد سال پيش در مشروطه ى ايران پيش آمد، يك حركت مردمى و دينى بود. آن روز جريان سياسى مسلّطِ عالم -

ص: 38


1- عادت، خوى، شأن.

يعنى انگليسيها - اين حركت عدالتخواهانه ى مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمه ى سياسى و فرهنگى خود ريختند؛ آن را استحاله كردند و از بين بردند و به يك حركت مشروطه از نوع انگليسى آن تبديل نمودند؛ نتيجه ى آن هم اين شد كه جنبش مشروطه - كه يك جنبش ضدّ استبدادى بود - آخر كار به ديكتاتورى رضاخانى منتهى شد كه از استبدادهاى قاجار، بدتر و شقاوت آميزتر و قساوت آميزتر بود. همين طور نهضت ملّى شدن صنعت نفت به وسيله ى كسانى كه آن را اداره ميكردند، به ليبرال دمكراسى آمريكايى ملحق شد؛ نتيجه اين شد كه همان آمريكاييها به نهضت ملّى شدن صنعت نفت خيانت كردند. با انگليسيها كه طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهى در ايران بودند، همدست شدند و نهضت ملّى را از بين بردند و دنباله ى آن، ديكتاتورى خشن و سياه دوره ى محمّدرضا در طول سى وچند سال، سايه ى سنگين خود را بر اين كشور انداخت و اين ملّت را زير فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانه ى ملّتهاى آفريقا و آسيا در طول دهها سال به وسيله ى كمونيستها و سياست مسلّط شوروى سابق مصادره شد و به ديكتاتوريهاى گوناگونى كه در جهت مصالح شوروى كار ميكردند، منتهى گرديد؛ اين رسمِ جارى دنيا با نهضتهاى عدالت طلبانه ى ملّتهاى جهان بوده است.

هنر بزرگ امام (ره) در حفظ و حراست از انقلاب اسلامى

هنر بزرگِ امام بزرگوار ما اين بود كه چارچوب محكمى را براى اين انقلاب به وجود آورد و نگذاشت اين انقلاب در هاضمه ى قدرتها و جريانهاى سياسى مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»، يا شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» كه تعاليم امام و

ص: 39

خطّ اشاره ى انگشت ايشان در دهان مردم انداخت، معنايش اين بود كه اين انقلاب متّكى به اصول ثابت و مستحكمى است كه نه به اصول سوسياليسم اردوگاه آن روز شرق ارتباطى دارد، نه به اصول سرمايه دارى ليبرال اردوگاه غرب. علّت اينكه شرق و غرب با اين انقلاب دشمنى كرده اند و سرسختى نشان داده اند، همين بود.

برخى از اصول مستحكم انقلاب اسلامى

اين انقلاب بر پايه ى اصول مستحكمى بنا شد؛ هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادى و استقلال را - كه براى ملّتها از مهم ترين ارزشهاست - مورد توجّه قرار داد، هم معنويّت و اخلاق را. اين انقلاب، تركيبى از عدالتخواهى و آزاديخواهى و مردم سالارى و معنويّت و اخلاق است؛ منتها اين عدالت را نبايد با آن عدالت ادّعايى و موهومى كه كمونيستها در شوروى سابق يا در كشورهاى اقمارِ خود شعارش را ميدادند، اشتباه كرد؛ اين عدالتِ اسلامى است با تعريف خاصّ خود. همچنين آزادى در نظام جمهورى اسلامى را با آزادى غربى - كه به معناى مهارگسيختگى صاحبان قدرت و سرمايه و همچنين به معناى بى بندوبارى انسانها در هرگونه رفتار و عمل است - نبايد اشتباه كرد. اين آزادى اسلامى است؛ هم آزادى اجتماعى است، هم آزادى معنوى است و هم آزادى فردى با قيد اسلامى و با فهم و هدايت و تعريف اسلام است. اين معنويّت و اخلاقى را هم كه جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جزو اصول خود قرار داده است، نبايد با دينداريهاى متحجّر، بى منطق و ايستا در بسيارى از جوامع اشتباه كرد. آن دينداريها، به ظاهر و در زبان ديندار، امّا با ايستايى و تحجّر و عدم فهم مسير سعادت براى جامعه و انسان

ص: 40

همراه است. اين پسوند اسلامى بعد از عدالت و آزادى و معنويّت، بسيار پُرمعناست و بايد به آن توجّه كرد.(1)

معرفت سياسى انقلاب اسلامى؛ عبور از خطّ مدرنيسم

وقتى انقلاب را مثل يك كتاب باز كنيد، در درون آن، فصول و سطور معرفت وجود دارد: معرفت دينى، معرفت سياسى و معرفت اخلاقى. همه ى اينها در ذيل كلمه ى انقلاب وجود دارد. در عرصه ى سياسى، انقلاب تازه ترين و جذّاب ترين سخن را نه فقط براى ملّت ايران كه براى بشريّت دارد. بعضى كسان خيال ميكنند اصطلاحات و تعبيرات معرفتى فراهم آمده در اردوگاهِ به اصطلاح ليبرال دمكراسى غرب كه وارد كشور ميشود، سوغاتهاى جديد و حرفهاى تازه اى است كه انقلاب آنها را نشنيده است و حالا بايد انقلاب و انقلابيّون اين حرفها را بشنوند؛ اين خطاست. انقلاب در خلأ متولّد نشد. انقلاب اسلامى و اين كتاب قطور معرفتى وقتى تدوين شد كه همه ى اين حرفها در دنيا بود؛ هم حرف و هم تجسّم و عينيّتش وجود داشت.

علاوه ى بر اردوگاه غرب و اردوگاهى كه رأس آن آمريكاست و مردم امروز از روش و سياست آمريكا به باطنِ آنچه در آن اردوگاه است - تعابير معرفتى و مكتب معرفتى - پى ميبرند، آن روز دستگاه وسيع ديگرى به اسم ماركسيسم و كمونيسم و سوسياليسم وجود داشت كه داعيه ى آن خيلى بيشتر از ليبرالهاى غربى بود. هرچه هم از مبانى بايدهاى اسلامى و بايدهاى سياسى يا معرفتى اسلام ميگفتيم، اينها ميگفتند: «بايد چيست؟ ما بايد نداريم. ماركسيسم علم است؛ شما ميگوييد بايد بشود؟! ما ميگوييم چه بخواهيد، چه نخواهيد، ميشود». تعبير آنها از مسائل ماركسيستى، اين بود؛ اين قدر آن را مسلّم ميدانستند.

ص: 41


1- در سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1381/3/14

در طول صد سال يا بيشتر نشسته بودند، كلمه كلمه ى چيزهايى را كه بايد پشت سر هم بيايد تا نظام سوسياليستى و بعد نظام كمونيستى در دنيا به وجود آيد، تدوين كرده بودند و ميگفتند: «برو برگرد ندارد؛ همين است كه هست. چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوييد بايد، چه بگوييد نبايد؛ روال ماركسيسم به خودى خود پيش مى آيد و همه ى دنيا را ميگيرد!» امروز از آن «قضاءِ لايردّ و لايبدّلى»(1) كه ماركسيستها تصوير ميكردند، در دنيا هيچ چيز باقى نيست. خودش كه رفت، اسم و اعتبار و آبرويش هم رفت. امروز همان بايدها و همان «قضاءِ لايردّ و لايبدّل» را غربيها نسبت به مفاهيمِ خودشان تكرار ميكنند: «چاره اى نيست؛ جهانى شدن، سرنوشت ناگزير بشرى است. چه بخواهيد، چه نخواهيد، خواهد شد!» البتّه آنها واقعيّتهاى زندگى خود را در وسط يك پرده ى آهنين حبس كرده بودند تا كسى آن را نبيند و از باطنِ كارشان سر درنياورد؛ لذا جوانان بسيارى به همين الفاظ فريب ميخوردند؛ امّا اينها باطن كارشان هم آشكار است؛ در عين حال خجالت نميكشند و گستاخانه ادّعا ميكنند كه آنچه ما ميگوييم، شدنى است و برو برگرد هم ندارد! يك عدّه بيچاره هاى ساده لوح - كه به نظر من خوش بينانه ترين تعبير هم همين است كه آدم بگويد ساده لوح - اين الفاظ را ميگيرند، به خيال اينكه اينها اصلاً قابل خدشه و مناقشه نيست. اين مفاهيم را در محيط فكرى و معرفتى جوان و غيرجوان مى آورند و ترويج ميكنند؛ برايش سينه ميزنند و خودشان را ميكشند، براى اينكه اين مفاهيم را در ذهن افراد وارد كنند. انقلاب روزى متولّد شد كه همه ى اين حرفها بود و انقلاب همه ى اين حرفها را باطل كرد.

ص: 42


1- به معنى قضائى [الهى] است كه تغيير و تبديل نمى يابد؛ «اللّهم اجعل فيما تقضى و تقدر من الامر المحتوم و فيما تفرق من الامر الحكيم فى ليلهًْ القدر من القضاء الّذى لايردّ و لايبدّل...»، بحارالانوار، ج، 97، ص 375.

دنياى جذّابى را كه غربيها تصوير ميكنند - كه در آن حقوق بشر و آزادى و رأى وجود دارد - ما در طول دوران پهلوى در زندگى خود ديديم؛ معناى دمكراسى و حقوق بشرِ آن روز را فهميديم! خود آمريكاييها، براى ايجاد وحشتگاههاى ساواك و شكنجه گاهها و ابزارهاى شكنجه و روشهاى شكار جوانان مردم و سركوب ملّت، با رژيم پهلوى همكارى كردند!

اين، آن ليبرال دمكراسى اى است كه امروز به مردم دنيا وعده ميدهند و راديوهايشان تبليغ ميكند كه «بشتابيد به سوى اين؛ اى ملّتهاى جهان سوّم!» از جمله اين را به ما ميگويند. ما اين را در زندگى خود آزمايش و تجربه كرده ايم؛ براى ما نديده نيست. ما حكومت سياه ديكتاتورى پهلوى را كه از پنجه هايش خون ميريخت و از سر و پايش فساد ميتراويد و در زير سايه ى آمريكا و با كمك آمريكا و با تكيه به آن كشور، همه ى اين جنايتها را ميكرد، از نزديك لمس كرده ايم؛ اين قضايا براى ما نديده نيست. حقوق بشر آمريكايى را اينجا ديده ايم - گوشه ى زندانها و در شكنجه گاهها - و با گوشت و پوستمان آن را لمس كرده ايم. مگر ملّت ايران اين چيزها را فراموش ميكند؟

آنچه انقلاب به عنوان معرفت سياسى در دنيا مطرح كرد، در شرايطى بود كه همه ى اين حرفها در دنيا وجود داشت و پيام انقلاب در دنيا زلزله ايجاد كرد. آنچه آنها را وادار كرده است عليه اين انقلاب موضع بگيرند، آن زلزله است.

همه ى ملّتها و روشنفكران، در آن مفاهيمِ پوشالى، تشكيك كردند.

امروز هم همه ى حرفهايى كه به اصطلاح روشنفكران غربى وابسته به دستگاه وزارت خارجه و سيا و دستگاههاى گوناگون آمريكا بر زبان جارى ميكنند يا در مطبوعاتى كه نام آزاد دارند و به هيچ وجه آزادِ به آن معنا نيستند، مينويسند و منتشر ميكنند، در نظر نسل جوان و روشنفكران

ص: 43

و تيزبينان سراسر دنيا - چه در دنياى اسلام، چه حتّى بيرون دنياى اسلام - كاملاً زير سؤال رفته و مورد ترديد قرار گرفته و بسيارى از آنها به طور قاطع رد شده است. البتّه سياستمداران به رو نمى آورند و همين حرفها را از موضع سياسى و با روش قدرتمدارانه تكرار ميكنند؛ امّا اسلام و انقلاب اسلامى كار خود را كرد.

انقلاب اسلامى در معرفت سياسى اى كه ارائه داد، با استبداد مخالفت كرد. استبدادِ به رأى، با هر نامى و از سوى هر كس، از نظر اسلام ممنوع است.

انقلاب اسلامى با استكبار و دست اندازى و دخالت و تجاوز به ملّتهاى مظلوم و جنگ طلبيهاى خشن و قهرآميز و قبضه كردن منافع ملّتها زير نامهاى خوش ظاهر هم مخالفت كرد. اينها مفاهيمى است كه از دل اسلام جوشيد؛ به عنوان مكتب سياسى نظام اسلامى و جمهورى اسلامى در دنيا تابلو و عرضه شد و همه در مقابل آن سر تعظيم فرو آوردند.(1)

تبيين ابعاد انقلاب اسلامى

1 / انقلاب اسلامى از بُعد ايرانى

انقلاب اسلامى ايران صددرصد مردمى بود. در دوران انقلاب، شما وقتى به هر روستايى از روستاهاى اين كشور ميرفتيد، ميديديد كه در آنجا مردم برانگيخته اند، حرف دارند، مطالبه دارند، شعار دارند و همه ى اين مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حركت ميكرد؛ حول پيام اسلام كه مظهر آن را در امام عزيز و بزرگوار ما ميديدند. اهمّيّت نظام اسلامى از لحاظ ابعاد ايرانى در اينهاست: اوّلاً صددرصد مردمى است؛ ثانياً نقطه ى مقابل چيزى است كه قرنهاى متمادى كشور ما از آن رنج

ص: 44


1- در ديدار جمعى از فرماندهان سپاه - 1381/6/24

برده بود؛ يعنى ايدئولوژى سلطنت و كارگزاران سلطنتى. شما هيچ ملّيّتى را پيدا نميكنيد كه بتواند چنين انگيزههاى عميقى را در دلهاى تك تك مردم به وجود آورد. يكايك آحاد مردم، اين انقلاب و اين نظام را با همه ى وجودِ خود مطالبه و دنبال ميكردند؛ بى تفاوت ترين آدمها در اين حركت سهيم بودند. اين در ابعاد ايرانى است.

2 / انقلاب اسلامى از بُعد اسلامى

و امّا در ابعاد اسلامى. يك ملّيّت معمولاً در داخل مرزهاى خود زندانى است و بيرون مرز، هيچ گونه ارزش و جاذبه و احترامى ندارد؛ امّا نظام اسلامى در سرتاسر دنياى اسلام و هرجا كه مسلمانى وجود داشت، هويّت اسلامى و احساس شخصيّت را هم در افراد و هم در ملّتها زنده كرد. اقلّيّتهاى مسلمان كه در دنيا متفرّق بودند، احساس شخصيّت كردند. ملّتهاى مسلمان، به خصوص در منطقه ى خاورميانه و شمال آفريقا - يعنى در واقع اجزاى امپراتورى متلاشى شده ى قديمى عثمانى كه سالهاى سال رنج استعمار را تحمّل كرده بودند - احساس كردند مجدّداً نسيمى وزيده است.

عزيزان من! عكس العمل آمريكا و غرب در مقابل انقلاب اسلامى، ناشى از چنين حقايقى بود. انقلاب در ابتدا آن چنان انفجارى در دنياى اسلام به وجود آورد كه همه را به وحشت فرو برد. تحليل كردند و گفتند اگر جلوِ اين انقلاب را سد نكنيم و اين نظام را از پا نيندازيم، دنياى اسلام را تسخير و منافع غرب را در دنياى اسلام تهديد خواهد كرد. راست هم ميگفتند؛ لذا توطئه ها عليه انقلاب اسلامى شروع شد؛ پس نظام اسلامى و انقلاب اسلامى همان كارى را كرد كه ملّيّت براى يك ملّت ميكند؛ يعنى همه احساس خودمانيگرى كردند و شعار دادند. در

ص: 45

كشورهاى دوردست، نام فرزندان خود را، نام شخصيّتهاى انقلاب گذاشتند. شعراى بزرگ عرب كه ما نام آنها را نشنيده بوديم و مطلقاً با ايران ارتباطى نداشتند، در وصف تهران، ايران و مردم ايران قصايد غرّايى سرودند. نزار قبّانى(1) - كه شاعر بسيار برجسته اى بود و سه چهار سال پيش فوت شد - به اين معروف بود كه شعرش دائم با قدرتهاى عربى گلاويز است. او در شعرهايش - كه بسيار هم جاذبه داشت - خاندانهاى سلطنتى و حرمسراهاى آنها را تحقير ميكرد. البتّه او هيچ وقت به ايران نيامده بود و هيچ رگ ايرانى هم نداشت؛ امّا درباره ى تهران - تهرانى كه نديده بود و نميشناخت و ايرانى كه ناسيوناليسم عربى هميشه با آن مقابله كرده است قصيده ى مفصّلى دارد.

3 / انقلاب اسلامى از بُعد جهانى

و امّا در ابعاد جهانى. در ابعاد جهانى - حتّى در دنياى غير اسلام - هم انقلاب اسلامى تأثير گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسيج انسانها را در دنيا مطرح كرد. مذهب - كه يك پديده ى منزوى و تشريفاتى محض بود - ناگهان آن چنان يك ملّت را بسيج كرد كه توانست يك نظام متّكى به حمايتهاى بين المللى را به كلّى به خاك سياه بنشاند و اجازه ندهد بر روى ويرانه هاى آن، خلأ به وجود آيد؛ بلكه نظامى با حرفهاى نو، بر سر پا كند. قائلين همه ى حرفهايى كه براى بشريّت ايده آل بود مسئله ى عدالت، انسانيّت و تكريم انسان، برابرى انسانها، برابرى نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوييهاى بين المللى - و كسانى كه در دلهايشان

ص: 46


1- ابونواس (نزار قبّانى) از شاعران معاصر عرب كه در سال 1923 ميلادى در دمشق به دنيا آمد و در سال 1998 ميلادى درگذشت.

حرفهايى بود، ولى جرأت نميكردند آنها را ابراز كنند يا ميدانى براى ابراز نمى يافتند، ديدند نظام سياسى مستقرّى در يك گوشه از دنيا به وجود آمده، اين حرفها را روى پلاكارد نوشته و در مقابل چشم جهانيان بلند كرده است. اين براى آنها، بسيار فوق العاده بود.(1)

خودآگاهى و خودباورى؛ دو ثمره ى بزرگ مكتب سياسى انقلاب اسلامى

انقلاب، همه ى وجدانهاى اين مردم را تكان داد، ماها را بيدار كرد، متوجّه هويّت خودمان كرد، تواناييهاى خودمان را به ما نشان داد و «ما ميتوانيم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شديم و تجربه كرديم؛ ديديم بله ميتوانيم؛ لذا امروز استقلال فرهنگى در اين كشور، روزبه روز در حال پيشرفت است و خودباورى فرهنگى بيشتر ميشود. اصرار ما هم همين است كه اين كار بشود و شما جوانها به اين توجّه كنيد و هر حركتى را كه مشاهده ميكنيد با اين روحيّه ى استغناى فرهنگى و استقلال فرهنگى معارضه دارد، با چشم بدبينى به آن نگاه كنيد و بدانيد كه هدايت شده است.(2)

انقلاب اسلامى؛ عليه تمام موجوديّت جهانِ استعمارى غرب

انقلاب اسلامى، ناگهان تمام موجوديّت و نظام ارزشى دستگاه استعمارى غرب و دنياى سرمايه دارى را زير سؤال برد؛ يعنى آينده شان را كلّاً تهديد كرد و ابهامى به آينده ى آنها داد؛ چون اين انقلاب بر مبناى اسلام بود و نتيجتاً هرجا مسلمانى باشد، ممكن است اين انقلاب بالقوّه در آنجا تحقّق پيدا كند. بعد هم مرتّب نمونه هاى آن را از افغانستان گرفته تا اندونزى و مالزى و مصر و تونس و حتّى در كشورهايى كه

ص: 47


1- در ديدار جوانان استان اصفهان - 1380/8/12
2- در ديدار نخبگان جوان - 1385/6/25

سيستمهاى به اصطلاح انقلابى دارند - مثل الجزاير يا ليبى - ديدند و مشاهده كردند كه همين اسلام در آنجاها سر بلند كرده است و «هل من مبارز» ميگويد و آينده را ترسيم ميكند. اينها احساس وحشت كردند و تمام دنياى سرمايه دارى و استكبارى دست به هم دادند براى اينكه در مقابل اسلام بايستند. البتّه دنياى سوسياليسم به گونه ى ديگر مقابله ميكرد؛ منتها مثل غربيها ابزار لازمِ انديشمندى و آينده نگرى و توجّه را در اختيار نداشت. اين رشته اى از تمدّن صنعتى و مسئله ى آمار و آرشيوها و آينده ها و حدسيّات است كه شرقيها به همان نسبت كه در كار صنعتى عقبند، در اين قضيّه هم از غربيها عقبند.(1)

انقلاب اسلامى؛ نمايانگر دمكراسى واقعى و باطل كننده ى سكولاريسم

امروز شما ملّت ايران بافته ى نظرى غرب را زير سؤال برده ايد؛ غربيها پايه ى كار خودشان را بر دين زدايى قرار داده بودند و ميگفتند با دين نميشود جلو رفت؛ شما اين را باطل كرديد. معلوم شد دين نه فقط مانع پيشرفت نيست، بلكه تشديدكننده ى نيرو و تقويت كننده ى حركت به سمت جلوست؛ اين را ملّت ايران ثابت كردند. غربيها ميگفتند كارها بايستى با نظر مردم انجام بگيرد؛ شعار دمكراسى ميدادند؛ امّا عملاً حزب بازيهاى غربى - كه نمونه هايش را در خيلى از كشورهاى دنيا؛ كشورهاى معروف و بزرگ غرب مشاهده ميكنيد - نقش مردم را كمرنگ كرد. شما نشان داديد كه دمكراسى واقعى، «مردم سالارى دينى» است؛ مردم ميبينند، ميشناسند، تشخيص ميدهند، دوست ميدارند و رأى ميدهند؛ يعنى خود مردم هستند و احزاب، نقش ضعيفى دارند؛ نقش حقيقى مال خود مردم است؛ مردم هستند كه اراده ميكنند و تصميم

ص: 48


1- در ديدار مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم - 1368/9/7

ميگيرند. از اوّل انقلاب تا امروز، انتخاباتهاى گوناگون، حضور مردم را نشان داده و نقش آن را مسجّل و مشخّص كرده است.

شما با عمل خودتان، عنصر دين، ايمان، عدالت و صدق را در معادلات جهانى وارد كرديد، در حالى كه صداقت و راستگويى در معادلات سياسى دنيا گمشده است. هيچ كس از يك سياستمدار توقّع ندارد كه راست بگويد؛ ميگويند راست ميگوييم، امّا خودشان هم ميدانند كه همين حرف هم دروغ است. صدق و صفا و راستگويى، عدالت طلبى، شعار طرفدارى از محرومان و مستضعفان، به عنوان ادبيّات سياسى و به وسيله ى مسلمانها و ملّت مؤمن ايران در معارف جهانى وارد شد. آنها دعوى حقوق بشر كردند، دعوى مبارزه ى با تروريسم كردند؛ امّا ملّت ايران با ايستادگيهاى خود، با افشاگرى خود و با حضور خود، بسيارى از اين ادّعاها را باطل كرد و نشان داد كه آنها دروغ ميگويند.(1)

راز ماندگارى انقلاب اسلامى

راز ماندگارى اين انقلاب، اتّكاى به ايمانهاست؛ اتّكاى به خداست؛ لذا شما مى بينيد آن روزى كه توده ى عظيم مردم در سرتاسر كشور احساس كنند كه دشمنى اى متوجّه انقلاب است؛ احساس كنند كه دشمنى جدّى اى وجود دارد، بدون فراخوان حركت ميكنند مى آيند. روز نهم دى شما ديديد در اين كشور چه اتّفاقى افتاد و چه حادثه اى پيش آمد. دشمنان انقلاب كه هميشه سعى ميكنند راهپيماييهاى ميليونى را بگويند چند هزار نفر آمده اند - تحقير كنند، كوچك كنند - اعتراف كردند و گفتند در طول اين بيست سال، هيچ حركت مردمى اى به اين عظمت در ايران اتّفاق نيفتاده است. اين را نوشتند و گفتند. آن كسانى كه سعى

ص: 49


1- در ديدار مردم استان سمنان - 1385/8/17

در كتمان حقايق درباره ى جمهورى اسلامى دارند، اين را گفتند؛ علّت چيست؟ علّت اين است كه مردم وقتى احساس ميكنند دشمن در مقابل نظام اسلامى ايستاده است، مى آيند توى ميدان. اين حركتِ ايمانى است، اين حركتِ قلبى است؛ اين چيزى است كه انگيزه ى خدايى در آن وجود دارد. دست قدرت خداست؛ دست اراده ى الهى است. اين چيزها دست من و امثال من نيست. دلها دست خداست. اراده ها مقهور اراده ى پروردگار است. وقتى حركت خدايى شد، براى خدا شد، اخلاص در كار بود، خداى متعال اين جور دفاع ميكند؛ لذا ميفرمايد: إِنَّ اَللّٰهَ يُدٰافِعُ عَنِ اَلَّذِينَ آمَنُوا(1) . اين را دشمنان نظام اسلامى نميفهمند تا امروز هم نفهميدند. لذا تهديد ميكنند، حرف ميزنند، روشهاى گوناگون را به كار ميگيرند. به خيال خودشان ميگردند نقطه ضعف براى جمهورى اسلامى پيدا كنند. گاهى اسم حقوق بشر را مى آورند. گاهى اسم دمكراسى را مى آورند. ترفندهايى كه امروز براى مردم دنيا حقيقتاً ترفندهايى مسخره است. ميگويند افكار عمومى؛ امّا افكار عمومى اگر اين حرفها را از آمريكا و صهيونيسم باور ميكرد، اين جور در دنيا، در كشورهاى مختلف، ملّتهاى مختلف، در مواقع گوناگون، نفرت خودشان را از اين سران مستكبر نشان نميدادند، كه مى بينيد نشان ميدهند. هرجا سفر ميكنند، گروهى از مردم عليه شان شعار ميدهند. پيداست كه افكار عمومى دنيا فريب ترفندهاى اينها را نخورده است.

آن كسانى دم از حقوق بشر ميزنند كه ابتدايى ترين حقوق انسانها را، هم در زندانهايشان، هم در سرتاسر دنيا، هم در تعاملشان با ملّتها و حتّى با ملّت خودشان زير پا لگدكوب ميكنند! اينها ميگويند حقوق بشر! شكنجه را قانونى ميكنند! اين افتضاح نيست براى يك كشور؟ اين مايه ى

ص: 50


1- سوره ى حج، آيه ى 38؛ ترجمه: «مسلّماً خدا از مؤمنان دفاع ميكند.»

سرافكندگى نيست كه يك كشورى شكنجه ى زندانيان را قانونى بكند و به شكل قانون دربياورد؟ آن وقت اينها دم از حقوق بشر ميزنند، دم از دفاع از حرمت انسان و كرامت انسان ميزنند! خب، بينندگان و شنوندگانى كه در دنيا اين حرفها و اين ادّعاها را ميبينند و ميشنوند و آنها را با آن رفتارهايى كه ميدانند، مقايسه ميكنند، اينها را مسخره ميكنند. چه كسى اين چيزها را از اينها باور ميكند؟(1)

انقلاب اسلامى؛ كانون عنصر مقاومت جهانى در برابر نظام استكبارى

دستگاه استكبارِ بى اعتقاد به همه ى اصول انسانى، مايل است اين منطقه ى خاورميانه، اين منطقه ى حسّاس را كه پر از ثروت و حسّاسيّت گوناگون جغرافيايى و اقتصادى است، در اختيار بگيرد؛ در مشت بگيرد. وسيله اش هم اسرائيل غاصب است؛ صهيونيستهاى مسلّط بر فلسطين اشغالى. همه ى اين حركاتى كه اين چند سال در اين منطقه انجام گرفته است - از قضاياى لبنان تا قضاياى عراق تا قضاياى فلسطين - با اين نگاه قابل تفسير و قابل فهم است. مسئله اين است كه اين منطقه بايد در مشت آمريكا و استكبار - استكبار اعمّ از آمريكاست؛ البتّه مظهر عمده اش، شيطان بزرگ، دولت آمريكاست - قرار داشته باشد. استكبار ميخواهد اين منطقه را در اختيار داشته باشد؛ در مشت داشته باشد. استكبار اين منطقه را لازم دارد و عاملش هم اسرائيل است. همه ى اين داستانها و قضاياى اين چند سال با اين نگاه، تحليل ميشود. ديديد در جنگ سى وسه روزه، وزير خارجه ى آمريكا گفت اين درد زايمان منطقه ى خاورميانه ى جديد است! يعنى از اين حادثه يك موجود تازه اى متولّد خواهد شد كه همان خاورميانه اى است كه آمريكا دنبالش است. البتّه اين خواب آشفته تعبيرش همانى بود كه بر سرشان آمد. شجاعت و

ص: 51


1- در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوايى ارتش - 1388/11/19

بيدارى و فداكارى و ايثار و جهاد جوانان مؤمن در لبنان، نه تنها بر دهان اسرائيل، بلكه بر دهان آمريكا و همه ى پشتيبانانشان و دنباله روهايشان زد. قضيّه ى غزّه هم از همين قبيل است.

اينها ميخواهند هيچ عنصر مقاومتى در اين منطقه وجود نداشته باشد. اصل عنصر مقاومت را جمهورى اسلامى ميدانند. البتّه اين را درست فهميده اند؛ اينجا مركز مقاومت است؛ اينجا جايى است كه ما اگر هيچ اقدامى هم نكنيم، هيچ حرفى هم نزنيم، خود وجود جمهورى اسلامى به ملّتهاى منطقه الهام ميدهد. يك موجوديّتى، يك هويّتى كه على رغم همه ى قدرتهاى استكبارى و به كورى چشم آنها، اين جور در اين منطقه قد كشيده و روزبه روز ريشه دارتر ميشود؛ روزبه روز قوى تر ميشود. خود وجود اين پيكره ى عظيم و پرشكوه، خار چشم استكبار است و اميددهنده به ملّتها. بله! اينجا مركز مقاومت است؛ در اين شكّى نيست. ديگران هم از اينجا الهام گرفتند، منتها براى اينكه اين مقاومت را در هم بكوبند، حلقه ى ضعيف را اوّل هدف قرار دادند؛ دولتِ مردمى منتخب حماس در غزّه. او را مظلوم گير آوردند؛ او را دارند ميكوبند. هر كس در دنياى اسلام، امروز قضيّه ى غزّه را يك قضيّه ى منطقه اى و شخصى و محلّى بداند، دچار همان خواب خرگوشى اى است كه پدر ملّتها را تا حالا درآورده است. نه اين قضيّه ى غزّه، فقط قضيّه ى غزّه نيست؛ قضيّه ى منطقه است. فعلاً آنجا نقطه ى ضعيف تر است. تهاجم را از آنجا شروع كردند و اگر موفّق شدند، دست از سر منطقه برنميدارند. دولتهاى كشورهاى مسلمانى كه حول وحوش آن منطقه هستند و كمكى كه بايد بكنند و ميتوانند بكنند، نميكنند، دارند اشتباه ميكنند. هر چه در اين منطقه ميخ اسرائيل بيشتر فرو برود، تسلّط استكبار بيشتر بشود؛ بدبختى اين دولتها و ضعف و ذلّت اين دولتها بيشتر خواهد شد. چرا ملتفت نيستند و دولتها، ملّتها را هم دنبال خودشان به ذلّت ميكشانند؟! يك

ص: 52

دولت ذليل و مطيع و وابسته، يك ملّت را مطيع و ذليل و وابسته ميكند. اين است كه ملّتها بايد به خود بيايند.(1)

قدرت ابداع انقلاب اسلامى در نهادسازى و واژه سازى

يكى از چيزهايى كه در هر حركت عمومى و در هر نهضت لازم است، اين است كه بر اساس تفكّرات و مبانى پايه اى اين نهضت و اين جريان، هم بايستى «واژه سازى» بشود، هم بايستى «نهادسازى» بشود. وقتى يك فكر جديد - مثل فكر حكومت اسلامى و نظام اسلامى و بيدارى اسلامى - مطرح ميشود، مفاهيم جديدى را در جامعه القاء ميكند؛ لذا اين حركت و اين نهضت بايد واژه هاى متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژه هاى بيگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند.

توجّه به مبانى فكرى و ارزشى اصطلاحات غربى و غيراسلامى

توجّه به مبانى فكرى و ارزشى اصطلاحات غربى و غيراسلامى(2)

ما مردم سالارى را قبول داريم، آزادى را هم قبول داريم، امّا ليبرال دمكراسى را قبول نداريم. با اينكه معناى لغوى «ليبرال دمكراسى»، همين آزادى و همين مردم سالارى است، امّا واژه ى ليبرال دموكراسى در

ص: 53


1- در ديدار مردم قم به مناسبت قيام نوزدهم دى - 1387/10/19
2- به نظر ميرسد اين فراز توجّه دارد به اصطلاح شناسى (Terminology) و ريشه شناسى (Etymology) در فرآيند توليد علم و نظام سازى تمدّنى؛ توضيح آنكه در تاريخ انديشه، «ابن سينا» از جمله ى نخستين كسانى است كه به تعريف مفاهيم و اصطلاحات پرداخت و در كتاب «حدود» درخواست شاگردش جوزجانى را اجابت نمود و در اين كتاب و علاوه بر آن در دانشنامه ى علائى به تعريف اصطلاحات منطقى و فلسفى پرداخت. (ر. ك. به كتابهاى ذيل: ابوعلى سينا، حدود يا تعريفات، ترجمه ى محمّدمهدى فولادوند، انجمن فلسفه ى ايران، تهران، 1358، مقدّمه، ابوعلى سينا، دانشنامه ى علائى، تصحيح احمد خراسانى، كتابخانه ى فارابى، تهران، 1360، ص 4).

اصطلاح مردم عالم، در معرفت و شناخت مردم عالم، با يك مفاهيمى همراه است كه ما از آن مفاهيم بيزاريم. نميخواهيم آن اسم را بر روى مفهوم پاكيزه و سالم و صالح و خالصِ خودمان بگذاريم؛ لذا ما براى نظام مطلوب خودمان، اسم جديد ميگذاريم؛ ميگوييم مردم سالارى اسلامى، يا جمهورى اسلامى؛ يعنى نام جديد انتخاب ميكنيم. يا براى تقسيم درست ثروت و استفاده ى همگان از ثروتهاى عمومى - كه يكى از اهداف والا و اساسى اسلام است - از واژه ى «سوسياليسم» استفاده نميكنيم؛ با اينكه سوسياليسم هم از لحاظ معناى لغوى ناظر به همين معناست، ليكن با يك مفاهيم ديگرى همراه است كه ما از آن مفاهيم بيزاريم. با يك واقعيّتهايى در تاريخ و در جامعه همراه شده كه ما آنها را قبول نداريم؛ لذا ما به جاى استعمالات و اصطلاحاتى كه بين چپ روها و ماركسيستها و اينها معروف بود، اصطلاح «استكبار» را، اصطلاح «استضعاف» را، اصطلاح «مردمى بودن» را مطرح كرديم و آورديم. ما آورديم؛ يعنى انقلاب آورد، نه اينكه اشخاص خاصّى در اين زمينه تأثير حتمى و قاطعى داشته باشند.(1)

ص: 54


1- در ديدار بسيجيان استان كرمانشاه - 1390/7/22

فصل سوّم تفكّر و تمدّن در اسلام و غرب

الف. تمايز و تفاوت در مبانى انديشه

اشاره

انقلاب براى ايجاد يك دولت به جاى دولت ديگر كه به وجود نيامد، براى ايجاد يك نظام، يك مجموعه ى ملّى و انسانى براساس يك تفكّر به وجود آمد؛ آن تفكّر، تفكّر اسلام است. ادّعاى ما اين است - كه اين ادّعا را اثبات هم ميكنيم و ثابت شده است؛ قطعى است - ما معتقديم راه سعادت انسانها به دست تعاليم انبياء است، كه كامل ترينش هم تعاليم اسلام است. بشر منهاى تعاليم انبياء حتّى پيشرفت مادّى هم در اين حدّى كه پيدا كرده، پيدا نميكرد، چه برسد به تعالى معنوى و بهجت معنوى و آرامش و آسايش روانى كه زمينه ساز عروج اوست به معارج والاى ملكوتى انسان؛ راه سعادت انسان اين است.

براى اينكه تفكّر انبياء در جامعه پياده شود، يك حركت بلندمدّت و طولانى لازم بود. اين انقلاب با اين هدف به وجود آمد. جامعه ى اسلامى، كشور اسلامى، نه فقط دولت اسلامى، نه فقط تشكيل يك نظام اسلامى، بلكه تشكيل يك واقعيّت و يك مجموعه ى مردمى كه بر اساس تعاليم اسلام - كه لبّ لباب تعاليم انبياء است - زندگى ميكنند و آثارش را

ص: 55

احساس ميكنند. اين هدف ماست. خب، ما به اين هدف هنوز نرسيديم. توقّع هم نبود كه در ظرف سى سال برسيم. اين هدف، هدف خيلى طولانى مدّتى است. بايد تلاش كرد، بايد كار كرد تا به اين هدف رسيد. شما مسئوليّت تان اين است. مأموريّت اين نسل اين است. كشور و ملّت تان را به آن جايگاهى كه معنايش يك جامعه ى اسلامى به معناى واقعى باشد، برسانيد. اين را الگو كنيد. اين ميشود بزرگ ترين وسيله براى گسترش اين فكر و گسترش اين تجربه در عالم. اين مأموريّت اين نسل است.(1)

از بعد از صدر اسلام تا امروز هم چنين فرصتى پيش نيامده است. موقعيّت بسيار استثنايى و به خصوصى است. بايد اين موقعيّت را مغتنم بشماريم و هر كجا هستيم - در قواى سه گانه و در همه ى بخشهاى مديريّتى اين كشور - سعى كنيم حقيقتاً اهداف و آرمانهاى اسلامى را در حدّ توانِ جمعِ اداره كننده و مسئول امور كشور - كه توان بالايى هم هست - پيش ببريم. بر اين اساس، وظايفى برعهده ى همه است. اين وظايف چيست؟ من در همين زمينه رئوس مطالبى را يادداشت كرده ام كه البتّه نميخواهم جزئيّات و ريز قضايا را بحث كنم؛ تقريباً فهرست گونه اى را عرض خواهم كرد.

به طور كلّى وظايفى برعهده ى ماست. هم ما به عنوان دولت و حكومت؛ هم ما به عنوان يك فرد مسلمان. امّا اين وظايف، يك مبناى فكرى دارد. خصوصيّت تفكّر اسلامى و مكتب اسلامى و دينى اين است. اگر از اين بحث ميكنيم كه بايد آزادى باشد، يا انتخاب و اختيار در جامعه براى مردم وجود داشته باشد، يا هر يك از سياستهاى عمومى و كلّى را مورد بحث قرار ميدهيم، براى هر كدام از اينها مبنايى وجود دارد.

ص: 56


1- در ديدار با دانشجويان - 87/7/7

اگر از ما بپرسند چرا مردم بايد حقّ رأى داشته باشند، يك استدلال فكرى و منطقى پشت سرش وجود دارد؛ معلوم است چرا. همه ى آنچه كه در زمينه ى برنامه ريزيها، خطوط اصلى برنامه ها را تشكيل ميدهد. يك سر اين برنامه هاى اصلى وصل است به آبشخور انديشه ى اسلامى، جهان بينى اسلامى، تلقّى و برداشت اسلامى؛ كه اين ايمان ماست، اعتقاد ماست، دين ماست؛ براساس آن برداشت و آن تلقّى است كه وظايف خودمان را مشخّص ميكنيم و ميخواهيم به آنها عمل كنيم. آن مبناى فكرى چيست؟ به طور كوتاه و خلاصه از اينجا بايد شروع كنيم و ببينيم كه آن خطوط اصلى تلقّى و بينش اسلام از كائنات، از عالم و از انسان چيست. البتّه اين مخصوص اسلام هم نيست. همه ى اديان - اگر تحريف نشده باشند - در مبناى صحيح و ريشه ى اصلى خودشان همين بينش را دارند. اسلامِ سالم و دست نخورده و متّكى به منابع متقن، در اختيار ماست. بقيّه ى اديان ممكن است اين خصوصيّات را نداشته باشند.

آن مجموعه معارفى كه خطوط اصلى عملكرد و وظايف ما از آنها به دست مى آيد - يعنى جهان بينى و بينش اسلامى - فصول متعدّدى دارد. همه هم در عمل و اقدام فرد و دولت داراى تأثير است؛ كه من پنج نقطه ى مؤثّرتر و مهم تر را انتخاب كرده ام و عرض ميكنم.

1 / باور به توحيد

از اين پنج نقطه، يكى توحيد است. توحيد يعنى اعتقاد به اينكه اين تركيب پيچيده ى بسيار عجيب و شگفت آور و قانونمند كائنات و عالم آفرينش، از كهكشانها و سحابيها و حفره هاى عظيم آسمانى و كُرات بى شمار و ميليونها منظومه ى شمسى بگيريد تا سلول كوچك جزء فلان پيكر، فلان جسم و تركيب ريز شيميايى - كه آن قدر نظم در اين تركيب عظيمِ متنوّع و پيچيده وجود دارد كه هزاران قانون از آن استنباط كرده اند؛

ص: 57

چون وقتى نظم، غيرقابل تخلّف شد، از آن قوانين تكوينى و بى تخلّف استفاده ميشود - ساخته و پرداخته ى يك فكر و انديشه و تدبير و قدرت است و تصادفاً به وجود نيامده است. اين اعتقاد امرى است كه هر ذهن سالم و هر انسان عاقل و صاحب تفكّر و دور از شتابزدگى در فكر يا بى حوصلگى در تصميم گيرى يا پيش داورى در قضايا اين را قبول ميكند. نقطه ى بعدى اينكه اين فكر و تدبير و انديشه و قدرت عظيم و بى نهايت و توصيف ناپذيرى كه اين تركيب عجيب و پيچيده را به وجود آورده، فلان بت ساخته ى بشر، يا فلان انسانِ محدودِ مدّعى خدايى، يا فلان سمبل و نمادِ افسانه اى و اسطوره اى نيست؛ بلكه ذات واحد مقتدر لايزالى است كه اديان به او «خدا» ميگويند و او را با آثارش ميشناسند؛ بنابراين هم اثبات اين قدرت و اراده و مهندسى پشت سر اين هندسه ى عظيم و پيچيده است؛ هم اثبات اينكه آن مهندس بى نظير و غيرقابل توصيف، اين چيزهاى كوچك دم دستِ بى ارزشى كه بشر يا خودش ميسازد، يا مثل خودش كسى آنها را ميسازد، يا از قبيل خودش يك موجود زايل شدنى است، نيست؛ بلكه هُوَ اَللّٰهُ اَلَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَيْمِنُ اَلْعَزِيزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَكَبِّرُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ (1) .

2 / انسان محورى؛ باور به انسان و تكريم مقام او

ركن دوّم، تكريم انسان است؛ يا ميتوانيم به آن بگوييم انسان محورى. البتّه انسان محورى در بينش اسلامى، به كلّى با اومانيسم(2) اروپاى قرون هجده و نوزده متفاوت است. آن يك چيز ديگر است، اين يك چيز

ص: 58


1- سوره ى حشر، آيه ى 23؛ ترجمه: «اوست خدايى كه جز او هيچ معبودى نيست، همان فرمانرواى پاك، سالم از هر عيب و نقص، ايمنى بخش، چيره، شكست ناپذير، جبران كننده، شايسته ى بزرگى و عظمت؛ و خدا از آنچه شريك او قرار ميدهند منزّه است.»
2- Humanism

ديگر. آن هم اسمش انسان محورى است؛ امّا اينها فقط در اسم شبيه همند. انسان محورى اسلام، اساساً اومانيسم اروپايى نيست؛ يك چيز ديگر است. أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَكُمْ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي اَلْأَرْضِ (1) .

كسى كه قرآن و نهج البلاغه و آثار دينى را نگاه كند، اين تلقّى را بخوبى پيدا ميكند كه از نظر اسلام، تمام اين چرخ و فلك آفرينش، بر محور وجود انسان ميچرخد؛ اين شد انسان محورى.

در آيات زيادى هست كه خورشيد مسخّر شماست، ماه مسخّر شماست، دريا مسخّر شماست؛ امّا دو آيه هم در قرآن هست كه همين تعبيرى را كه گفتم - سَخَّرَ لَكُمْ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي اَلْأَرْضِ (2) ؛ همه ى اينها مسخّر شمايند - بيان ميكند. مسخّر شمايند، يعنى چه؟ يعنى الان بالفعل، شما مسخّر همه شان هستيد و نميتوانيد تأثيرى روى آنها بگذاريد؛ امّا بالقوّه طورى ساخته شده ايد و عوالم وجود و كائنات به گونه اى ساخته شده اند كه همه مسخّر شمايند. مسخّر يعنى چه؟ يعنى توى مشت شمايند و شما ميتوانيد از همه ى آنها به بهترين نحو استفاده كنيد. اين نشان دهنده ى آن است كه اين موجودى كه خدا، آسمان و زمين و ستاره و شمس و قمر را مسخّر او ميكند، از نظر آفرينش الهى بسيار بايد عزيز باشد. همين عزيز بودن هم تصريح شده است: وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ (3) . اين كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ - بنى آدم را تكريم كرديم - تكريمى است كه هم شامل مرحله ى تشريع و هم شامل مرحله ى تكوين ميباشد. تكريم تكوينى و تكريم تشريعى با آن چيزهايى كه در حكومت اسلامى و در نظام اسلامى براى انسان معيّن شده؛ يعنى پايه ها كاملاً پايه هاى انسانى است.

ص: 59


1- سوره ى لقمان، آيه ى 20؛ ترجمه: «آيا ندانسته ايد كه خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است، مسخّر شما كرده است.»
2- سوره ى جاثيه، آيه ى 13؛ ترجمه: «آنچه را در آسمانها و زمين است از سوى خود براى شما مسخّر كرد.»
3- سوره ى اسراء، آيه ى 70؛ ترجمه: «به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم.»
3 / باور به تداومِ حيات بعد از مرگ

سوّمين نقطه ى اصلى و اساسى در جهان بينى اسلامى، مسئله ى تداوم حياتِ بعد از مرگ است؛ يعنى زندگى با مردن تمام نميشود. در اسلام و البتّه در همه ى اديان الهى، اين معنا هم جزو اصول جهان بينى است و تأثير دارد. همان طور كه گفتم، تمام اين اصول جهان بينى، در تنظيم روابط زندگى و در تنظيم پايه هاى حكومت اسلامى و اداره ى جامعه و اداره ى عالم مؤثّر است. بعد از مرگ، ما وارد مرحله ى جديدى ميشويم. اين طور نيست كه انسان نابود شود؛ از جوى جَستن و رفتن به يك مرحله ى ديگر است؛ و بعد در آن مرحله، مسئله ى حساب و كتاب و قيامت و اين چيزهاست.

4 /باور به استعداد بى پايان انسان

چهارمين نقطه ى اصلى اين جهان بينى، عبارت است از استعداد بى پايان انسان در دارا بودن تمام چيزهايى كه براى تعالى كامل انسان لازم است. انسان استعداد دارد كه تا آخرين نقطه ى تعالى حياتِ ممكنات بالا برود. امّا بقيّه ى موجودات اين امكان را ندارند. در آيه ى شريفه ى: لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ؛ «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» معنايش اين نيست كه ما جسم انسان را طورى آفريده ايم كه مثلاً سرش با دستش با چشمش با تنش تناسب دارد. اينكه مخصوص انسان نيست؛ هر حيوانى نيز همين طور است؛ در بهترين تقويم يعنى در بهترين اندازه گيرى، انسان را آفريده ايم؛ يعنى آن اندازه گيرى اى است كه رشد او ديگر نهايت و اندازه اى ندارد. تا آنجايى ميرود كه در عالم وجود، سقفى بالاتر از آن نيست؛ يعنى ميتواند از فرشتگان و از موجودات عالى و از همه ى اينها بالاتر برود. اگر بشر بخواهد اين سير را داشته باشد، جز با استفاده از امكانات عالم مادّه

ص: 60

ممكن نيست. اين هم جزو مسلّمات است. لذا ميگويد: خَلَقَ لَكُمْ مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً(1) .

بنابراين سير تعالى و تكاملى انسان در خلأ نيست؛ با استفاده از استعدادهاى مادّه است؛ بنابراين با هم سير ميكنند؛ يعنى شكوفايى انسان، همراه با شكوفايى عالمِ مادّه و عالمِ طبيعت است. اين در شكوفايى او اثر ميگذارد، او در شكوفايى اين اثر ميگذارد و پيشرفتهاى شگفت آور را به وجود مى آورد.

5 / باور به جريان حاكميّت حق در عالم

آخرين نقطه اى كه در اين زمينه از بينش اسلامى عرض ميكنم، اين است كه از نظر اسلام و بينش اسلامى، جريان عالم به سمت حاكميّت حق و به سمت صلاح است. اين برو برگرد هم ندارد. همان طور كه يك بار به اشاره گفتم - و الان هم جز به اشاره نميتوانم بگويم، چون مجال تفصيل نيست همه ى انبياء و اولياء آمده اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلى اى سوق دهند كه وقتى وارد آن شد، بدون هيچ گونه مانعى تمام استعدادهايش ميتواند بُروز كند. انبياء و اولياء، اين مردم گمگشته را مرتّب از اين كوه و كمر و دشتها و كويرها و جنگلها به سمت اين راه اصلى سوق دادند و هدايت كردند. هنوز بشريّت به نقطه ى شروع آن صراط مستقيم نرسيده است. آن در زمان ولىّ عصر (ارواحنا فداه) محقّق خواهد شد؛ ليكن همه ى اين تلاشها اصلاً بر اساس اين بينش است كه نهايت اين عالم، نهايت غلبه ى صلاح است. ممكن است زودتر بشود، ممكن است ديرتر بشود؛ امّا برو برگرد ندارد. قطعاً اين طورى است كه در نهايت، صلاح بر فساد غلبه خواهد كرد. قواى خير بر قواى شر غلبه

ص: 61


1- سوره ى بقره، آيه ى 29؛ ترجمه: «همه ى آنچه را در زمين است براى شما آفريد.»

ميكنند. اين هم يك نقطه از نقاط جهان بينى اسلامى است كه در آن هيچ گونه ترديدى نيست.(1)

ب. تفاوت اهداف و اصول اساسى اسلام با نگاه ناقص تفكّر و فرهنگ غرب به رشد فردى و اجتماعى انسان

اشاره

خصوصيّت دين مقدّس اسلام به خصوص مجموعه ى فكرى و عقيدتى شيعه - كه امتيازاتى دارد - اين است كه همه ى عوامل لازم براى رشد فردى و اجتماعى انسان را در خودش جمع دارد. اين، نكته ى خيلى مهمّى است. ملاحظه كنيد! يك وقت فرهنگى، تمدّنى، عقيده اى يا مكتبى بر بشر عرضه ميشود كه ممكن است جهات خيلى خوبى هم در آن باشد. مثلاً - فرض بفرماييد - مجموعه ى تفكّرات مكتبِ عرضه شده موجب گردد كه نيروهاى درونى افراد بشر به كار بيفتد، استعدادهايشان شكوفا شود، كار كنند، ابتكار كنند، سازندگى كنند، توليد ثروت كنند و دنيا را نوسازى كنند. اين خصوصيّات هم ممكن است در مكتب عرضه شده باشد؛ امّا همين مكتب، عيبى هم در درون خود داشته باشد كه موجب شود همين مردمى كه اين بهره ها را از قِبَل اين مكتب ميبرند زيانهاى سختى تحمّل كنند كه گاهى آن زيانها از اين منافع هم بيشتر ميگردد. مثال واضحش، تفكّر غرب و فرهنگ سرمايه دارى و آزادى فردى و ليبرالى رايج در غرب است. شما كه مبلّغ دينى و روحانى هستيد، لازم است در اين نكات، خيلى مداقّه كنيد. ما كه ميگوييم «فرهنگ غرب»، نميخواهيم بگوييم كه اين فرهنگ، همه اش از باى بسم الله تا تاى

ص: 62


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1379/9/12

تَمّت، بدى و زشتى و خرابى است. شما ديده ايد كه بنده مكرّر راجع به غرب و تهاجم فرهنگ غربى حرف ميزنم. معناى صحبتهاى بنده صرفاً اين نيست كه فرهنگ غرب از باى بسم الله تا تاى تمّت همه اش خراب و خرابى و بدى است. اگر اينگونه بود، شهروندان ممالك غربى از اوّل آن را نميپذيرفتند و اصلاً تحمّل نميكردند؛ بنابراين فرهنگ مذكور نقاط مثبتى دارد كه آن نقاط مثبت، چشم مردم را گرفت و جوامع را به خود جذب كرد. فرض بفرماييد مظهر اين جوامع مجذوب، جامعه ى آمريكايى است. خُب در آنجا براى اين فرهنگ، اسم داشتند. ديگر به طور كامل اين فرهنگ مشهود است و خصوصيّات خوبى هم دارد؛ يعنى اين فرهنگ و تمدّن - به قول خودشان اين ايدئولوژى - مردم را به كار و تلاش دعوت ميكند و به وقت شناسى و رعايت دقايق و ذرّه هاى سرمايه هاى انسانى فراميخواند. نتيجه ى اين فرهنگ با همه ى خصوصيّاتى كه دارد چيست؟ اين است كه جامعه اى داراى ثروت و پيشرفت و علم و فنّاورى به وجود مى آيد. همين جاذبه ها چشم آحاد مردم و متفكّرين غرب را در دو، سه قرن پيش كه اين افكار در آمريكا و اروپا مطرح بود، گرفت و همه از اين روش زندگى و از اين مكتب و فرهنگ و مجموعه خوششان آمد و آن را پذيرفتند. امّا اين فرهنگ، عوامل حفظ رشد حقيقى انسان را در خود نداشت. آنها غافل بودند و متوجّه اين نكته نشدند. مثلاً - فرض بفرماييد - شما حوضچه يا منبع آبى براى شُرب مردم در محلّى ايجاد كنيد. در و ديوارش را محكم سازيد؛ تمام منافذش را ببنديد؛ دريچه ى ورود و خروج آب منبع را تعبيه كنيد و ديگر هيچ نگرانى اى از اين بابت كه آب وارد محفظه خواهد شد و در آنجا باقى خواهد ماند، نداشته باشيد. امّا در مجاورت قرارگرفتنِ منبع آب را با فلان مادّه ى مسموم كننده پيش بينى نكنيد. مسلّماً اين آب، زلال و خنك هم خواهد بود و انسان وقتى بنوشد لذّت هم خواهد برد. امّا در اين آب به سبب مجاورت با مادّه ى مسموم كننده، ميكروب و آلودگى وجود خواهد داشت. شما كه منبع آب را تهيّه كرده بوديد، همه ى نكات سلامت آب را در نظر داشتيد امّا اينجايش را ديگر نخوانده بوديد. يك طرف را ديده بوديد امّا طرف نامشهود قضيّه را نديده بوديد. اغلب

ص: 63

مكاتب بشرى، از جمله مكتب سرمايه دارى غرب هم همين طور است. يك طرفش را ديده اند. آن طرفى كه انسانها را به كار و تلاش و پيشرفت و رشد مادّى و ثروت و علم ميكشاند ديده اند و درست هم بوده است؛ امّا طرف ديگرش را نديده اند، كه در اين جامعه اى كه آسمانخراشها وجود دارد و ثروتها و تجمّلات هست، فقر و بيچارگى افراد زيادى از انسانها هم هست. از گرسنگى مردن هم هست؛ ظلم هم هست. بدتر از همه، فساد همه گيرى هست كه به داخل خانه ى همه ى كسانى كه از اين وضع لذّت ميبرند نفوذ ميكند و زندگى را بر آنها تلخ خواهد كرد. خب، اين معضل، گريبانگير شد و كار را خراب كرد. هنرِ يك مجموعه و يك مكتب، اين است كه همه ى عوامل در آن جمع باشد؛ والّا اگر يك مكتب فقط جهانگيرى اش خوب باشد ميتواند فتوحات كند امّا نميتواند نگه دارد. منابع طبيعى را خوب ميتواند حفظ كند ولى از حفظ منابع انسانى ناتوان است. رشد مادّى ميتواند بدهد امّا در دادنِ رشد معنوى ميماند. بالاخره، مساوات را در بين آحاد مردم ميتواند برقرار كند ولى نهايتاً المثنّاى مكتب كمونيسم ميشود. كمونيستها همه چيز را دولتى كردند. همه چيز را كوپنى كردند و براى اينكه مردم مساوى شوند سرمايه هاى شخصى را به كلّى از آنها گرفتند. بسيار خب؛ كسى كه ثروتمند بود ثروتش را از دست داد و همه مساوى - يعنى تقريباً فقير - شدند. فرضاً يك جا اغنياء را هم به دم تيغ دادند تا فقرا سودى ببرند. ادّعايشان اين بود كه در طبقات پايين جامعه، به هر حال مساواتى به وجود آورند. امّا در طبقات بالا تبعيض و اختلاف طبقاتى اى كه در كشورهاى ديگر بود، اينجا چند برابر شد. ما كشورهاى كمونيستى را ديده بوديم. بنده در زمان مسئوليّت دولتى خود، در مسافرتهايى كه به كشورهاى كمونيستى كردم وضع فقير و غنيّشان را از نزديك ديدم. در طبقات پايين جامعه، مردم نان براى خوردن نداشتند امّا در رأس حكومتهايشان چنان جاه و جلال و فرعونيّت و امپراتورى اى به وجود آمده بود، كه شانه به شانه ى سرمايه دارى

ص: 64

بزرگِ جهانى ميساييد. انگارنه انگار كه به گفته ى خودشان «سوسياليست» هستند.

آرى؛ وقتى يك مكتب ناقص باشد، وضعيّت بهتر از اين نميشود. يك طرف را درست ميكند طرف ديگر خراب ميشود.

اسلام خصوصيّتش اين است كه همه ى عوامل رشد انسانى را در خود دارد. هم رشد مادّى در آن هست و هم رشد معنوى؛ يعنى در اسلام خَلَقَ لَكُمْ مٰا فِي اَلْأَرْضِ جَمِيعاً(1) هست.

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّٰهِ اَلَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ (2) هست. استفاده از منابع مادّى هست. كار و تلاش هست. بوسه زدن پيامبر بر دست كارگر هست. كار كردن اميرالمؤمنين هست - اينها همه اش معنا دارد - اينكه اگر كسى كار نكند، دعاى او مستجاب نميشود هم هست.

در عهد رسول الله، كسانى در خانه نشستند و گفتند: خداى متعال وعده كرده است كه وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (3) ؛ خوب ما توكّل ميكنيم و در خانه مى نشينيم!

وقتى پيغمبر خبردار شد، به آنها فرمود: «خدا يك دعاى شما را هم مستجاب نخواهد كرد!» اين براى چيست؟ براى اين است كه جامعه از لحاظ مادّى رشد كند؛ به سازندگى بپردازد و توسعه يابد. تفاوت محيط زندگى اوّل اسلام كه مردم در «صُفّه» زندگى ميكردند، با پنجاه سال بعدش كه در همان كشور اسلامى، انواع و اقسام نعمتهاى مادّى همه جا را پر كرد، به خاطر اين بُعد بود.

ص: 65


1- سوره ى بقره، آيه ى 29؛ ترجمه: «همه ى آنچه را در زمين است براى شما آفريد.»
2- سوره ى اعراف، آيه ى 32؛ ترجمه: «بگو: زينتهاى خدا و روزيهاى پاكيزه اى را كه براى بندگانش پديد آورد، چه كسى حرام كرده؟!»
3- سوره ى طلاق، آيه ى 3، ترجمه: «و كسى كه بر خدا توكّل كند، خدا برايش بس است.»

البتّه اسلام در كنار رشد مادّى جامعه، رشد معنوى هم ايجاد ميكند. ميگويد كه بايد به درِ خانه ى خدا برويد: قُلْ مٰا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لاٰ دُعٰاؤُكُمْ (1) بايد دعا كنيد. وَ قٰالَ رَبُّكُمُ اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (2) ؛ بايد دعا كنيد تا از خدا جواب بشنويد. حيات انسان جز در رابطه با خدا معنا ندارد. حيات قلبى و روحى و معنوى انسان، جز در ارتباط با خدا مفهوم پيدا نميكند. به مجرّد اينكه كسى از خدا غفلت كند، قلب، زندگى خود را از دست ميدهد و روح، ميرا ميشود. اگر دوباره ذكر و توجّه به سراغش بيايد، جان ميگيرد والّا خواهد مرد. اگر رويكرد مجدّدش به خدا و معنويّات به طول انجامد، تبديل به جماد خواهد شد. اين را اسلام و آيات قرآن به ما ميگويد: أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اَللّٰهِ (3) يا أَلاٰ بِذِكْرِ اَللّٰهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ (4) . اينها در اسلام است؛ يعنى همان اسلامى كه ميگويد «به سراغ كشف منابع طبيعى و ساختن اين دنيا برويد، ابزار مادّى را به دست بگيريد، ذهن را مجهّز به علم كنيد، دنيا را، طبيعت را، مادّه را و منابع را بشناسيد و كشف كنيد و پرورش دهيد؛ چون از آنِ شماست»، يادآور ميشود كه «اين همه را براى خدا بكنيد. به ياد خدا باشيد. ذكر خدا را از دل بيرون نكنيد و همه ى اين حركات را به صورت عبادت انجام دهيد».

جمعِ بين تلاش و سازندگى مادّى با تلاش و سازندگى معنوى، يعنى همين. لذا شما مى بينيد كه آن كسى كه در اسلام، اهل سازندگى مادّى است، اَزهد خلق الله هم اوست. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)، با دست خود چاه و قنات حفر كرد و آنگاه كه آب به ضخامت گردن شتر فوران نمود،

ص: 66


1- سوره ى فرقان، آيه ى 77، ترجمه: «بگو: اگر دعايتان نباشد پروردگارم به شما ارجى ننهد.»
2- سوره ى مؤمن، آيه ى 60، ترجمه: «پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.»
3- سوره ى حديد، آيه ى 16، ترجمه: «آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟»
4- سوره ى رعد، آيه ى 28، ترجمه: «آگاه باشيد! دلها فقط به ياد خدا آرام ميگيرد.»

از چاه بيرون آمد؛ با همان لباسِ كار گل آلود، كنار چاه نشست و بر كاغذ نوشت كه «اين آب را براى فقرا وقف كردم و صدقه قرار دادم»؛ يعنى چون به آبادانى جايى پرداخت، آناً در راه خدا انفاق ميكند؛ مُنفق ترين، سازنده ترين، به مادّه پردازنده ترين و از لحاظ معنا برترين و بالاترين. اين، نتيجه ى تربيت و نشانگر برنامه ى رفاه مادّى و معنوى اسلام است.(1)

1 / عدالت
عدالت و ايمان حقيقى؛ از وجوه تمايز مكتب اسلام با سرمايه دارى و سوسياليسم

طبق آيه ى قرآن كه فرمود: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى اَلَّذِينَ اُسْتُضْعِفُوا فِي اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوٰارِثِينَ (2) ، انسان ميفهمد جهت حركت كلّى اديان الهى به سمت «رفع استضعاف و محروميّت» است. اين است كه اسلام و پرچم دين را از پرچمهاى فرهنگها و تمدّنها و ايدئولوژيها و مكاتب گوناگون، به كلّى متمايز ميكند؛ «سعى براى طبقه ى محروم».

امروز در دنياى سرمايه دارى و كشورهايى كه زير سلطه ى استكبار جهانى است، حركت به سمت رشد پولداران و سرمايه داران است و آنچه به فكر آن نيستند، طبقات محروم است. اگر يك وقت كمكى هم به محرومين بشود، براى اين است كه بتوانند از آنها به نفع پولداران و سرمايه داران استفاده كنند. مبناى اقتصادِ امروزِ دنياى سرمايه دارى و استكبار، بر اين است. در طول زمان هم هميشه سلاطين و قدرتمندان و مستكبران بر همين روال حركت كرده اند. امّا اسلام اين را نميگويد. اسلام ميخواهد محروميّت از روى زمين و به خصوص در جوامع اسلامى

ص: 67


1- در ديدار روحانيّون و مبلّغان، در آستانه ى ماه محرّم - 1375/2/26
2- سوره ى قصص، آيه ى 5؛ ترجمه: «ما ميخواستيم به آنان كه در آن سرزمين به ناتوانى و زبونى گرفته شده بودند، نعمتهاى باارزش دهيم، و آنان را پيشوايان مردم و وارثان (اموال، ثروتها و سرزمينهاى فرعونيان) گردانيم.»

برداشته شود. آنجا كه دين خدا حاكم است بايد محروميّت نباشد. انسانها بايد از مواهب الهى برخوردار شوند تا بتوانند در يك محيط مناسب و مساعد، خود را به كمال برسانند. عدل در جامعه بايد مستقر شود. اين، شعار اسلام است و شعارى است كه دنبال آن، عمل است و شعارى است كه براى توده هاى مظلوم و محروم عالم، داراى جاذبه است؛ نه مثل آن سوسياليستها و كسانى كه دم از طرفدارى از محرومين ميزدند امّا هفتاد سال كشورها و ملّتها و جوامع را معطّل كردند و روزبه روز آنها را عقب تر راندند؛ نه مثل آنهايى كه خواستند ايمان دينى را از مردم بگيرند. انسانى كه ايمان دينى ندارد، اميد روشن ندارد.

انسانى كه ايمان دينى ندارد، قدرت برخورد با مشكلات را به صورت اساسى ندارد، در نيمه ى راه ميماند و از نيمه ى راه برميگردد؛ لذا شما ديديد آن كشورهايى كه هيئتهاى حاكمه ى آنها بى دينى و الحاد و بى خدايى و تفكّرات ماركسيستى را بر مردم خودشان تحميل كردند، در نيمه ى راه ماندند و از پا درآمدند؛ و غرب غارتگر و استعمارگر بر آنها فائق و پيروز شد. امّا اسلام اينگونه نيست. حركت اسلامى يك حركت دائمى است. مبارزه ى اسلام براى زندگى نيكو و زيبا و عادلانه ى انسان، يك حركت هميشگى است. براى همين است كه با اسلام دشمنند و براى همين است كه هر روز كه ميگذرد، توطئه اى عليه اسلام و مسلمين از چنته ى استكبار بيرون مى آيد.(1)

تمدّن غرب؛ مادّى و تبعيض آميز، تمدّن اسلامى؛ الهى و عدل بنيان

زندگى راحت براى بشر لازم و ضرورى است و اسلام با قوانين و مقرّرات خود، انسانها را به سمت رفاه و آسايش زندگى ميبرد. امّا اين آسايش زندگى، به خودى خود هدف نيست. اى بسا انسانهايى كه

ص: 68


1- در جمع مردم چهارمحال و بختيارى، در استاديوم ورزشى شهركرد - 1371/7/15

زندگى راحت دارند، دغدغه ى معاش و شكم و آسايش ندارند، امّا از انسانيّت هم بويى نبرده اند. تمدّنهاى مادّى، بشر را به آن زندگى دعوت ميكنند. البتّه دروغ هم ميگويند. در نظامها و كشورهايى كه زندگى را با ابزارهاى پيشرفته و با علم مادّى ميگذرانند، آسايش زندگى متعلّق به همه ى مردم نيست؛ به يك عدّه از مردم اختصاص دارد. امروز در كشور آمريكا، در كشورهاى پيشرفته ى اروپا، گرسنگى، فقر، مردن از كمبود موادّ غذايى، نداشتن سرپناه و مسكن، ناامنى حتّى براى يك زندگى حيوانى، فراوان است. آن كسانى كه از تكنولوژى و دانش جديد در اين كشورها استفاده ميكنند «طبقه ى خاصّى» از مردمند. آنهايى كه براى يك شكم غذا مجبورند شرف و ناموس و شخصيّت خودشان را بفروشند و انواع اهانتها را تحمّل كنند، توده ى عظيمى از مردمند. اين واقعيّت قضيّه است. ظواهر، پُرزرق و برق و پُرجلوه است. دوربين تلويزيونها و خبر خبرگزاريها چيزهايى را به عنوان تبليغات به مردم دنيا ارائه ميدهد كه پُرزرق و برق و چشمگير است.

اگر تمدّن غربى با اين همه پيشرفت علمى، با پيمودن فضا، با ثروتهاى عظيم مادّى اى كه در اختيار دارد و از كشورهاى جهان سوّم و فقير دزدى و غارت كرده است، ادّعا بكند كه فقر را در كشورهاى پيشرفته برانداخته، دروغ گفته است؛ پس تمدّن غربى همان زندگى مادّى راحت و برخوردار از رفاه را هم نميتواند به همه ى انسانها بدهد. نظام اسلامى علاوه بر اينكه هدفهايى بالاتر از هدفهاى مادّى دارد - يعنى در نظام اسلامى، يك انسان فقط با پُر شدن شكم خوشبخت نيست؛ بايد زندگى مادّى و رفاه و امنيّت او تأمين باشد - همچنين اصرار دارد كه روح و دل انسان ميبايد از يك صفا و تلألؤ و نورانيّت و برادرى و فداكارى نسبت به انسانهاى ديگر و عبوديّت و بندگى و اخلاص نسبت به خداى متعال برخوردار باشد. اسلام و ساير اديان الهى، اين را براى

ص: 69

مردم ميخواهند؛ پس هدف، بالاتر از مادّيّات است. امّا مادّيّات را هم كه اسلام تأمين ميكند، براى عموم مردم تأمين ميكند؛ يعنى در جامعه ى اسلامى، همه ى انسانها بايد از رفاه، آسايش، امنيّت و زندگى كافى براى آسايش خيال برخوردار باشند؛ كه نه در تمدّن مادّى غرب چنين چيزى وجود دارد و هرگز وجود نخواهد داشت؛ و نه در تمدّن و نظام سوسياليستى و كمونيستى؛ كه ديديد به چه سرنوشتى دچار شد. نمونه هم صدر اسلام است و براى رسيدن به آن، احكام الهى و اسلامى كافى است.

اگر ما به احكام اسلامى عمل بكنيم، اگر جامعه ى اسلامى، ايمان اسلامى را همراه با عمل به مقرّرات و قوانين الهى تعقيب بكند، همان چيزى اتّفاق خواهد افتاد كه بشريّت در طول تاريخ به دنبال آن بوده است؛ يعنى چه؟ يعنى «آسايش و رفاه مادّى همراه با تكامل و پيشرفت و عروج معنوى». بشر حيوان نيست كه علف جلوى او بريزند و برايش كافى باشد. انسان ميخواهد باصفا و نورانى باشد. انسان از نورانيّت و صفا و بندگى خدا احساس لذّت روحى ميكند.(1)

سوابق تاريخى و تمدّنىِ عدالت در تمدّن اسلامى و غربى

تمدّن غرب، حقيقت و هويّت خود را نشان ميدهد و تجربه اى براى بشريّت به وجود مى آورد. جنگها تمام ميشوند امّا تجربه ها ميمانند. حوادث بزرگ، براى ملّتها درس دارند. اين درس در سينه و حافظه ى زوال ناپذير بشريّت خواهد ماند كه تمدّنى با اين زرق و برق و با اين همه ادّعا اين طور در بوته ى امتحان، ناموفّق از آب درآمد. در كارى كه اينها ميكنند، جنگ افروزى و ظلم و بى عدالتى و غرور و سرمستى و رفتارهاى غيرخردمندانه وجود دارد. به راه انداختن جنگ، تهديد كردن

ص: 70


1- در ديدار زائران و مجاوران حرم مطهّر رضوى - 1370/1/29

صلح، كشتن مردم بى دفاع، مصرف كردن سرمايه هاى زياد براى آتش افروزى، آن هم به يك بهانه ى غيرقابل اعتماد؛ اينها تجربه هاى يك تمدّن است. اين را شما تطبيق كنيد با تمدّن اسلامى كه وقتى در زمان خلفاى راشدين، مسلمانها مناطق غرب دنياى اسلام - يعنى مناطق روم و سوريه ى فعلى - را فتح كردند. با يهودى و مسيحيشان چنان رفتارى كردند كه بسيارى از آنها به خاطر رفتار مسلمانان به اسلام گرويدند. در همين كشور ما ايران، بسيارى از مردم بدون مقاومت تسليم شدند؛ چون مروّت و رحمت و مداراى مسلمانها را با دشمنان مشاهده كردند؛ بنابراين خودشان آمدند مسلمان شدند. در روم - آنچنانكه در تاريخ نوشته شده است - وقتى مسلمانها آمدند، يهوديها گفتند: وَالتَّورَاهًِْ؛ قسم به تورات، ما در طول زندگى خود مثل امروز، روز خوشى را نديده بوديم. حكومت مسيحى بود و بر آنها ستم روا ميداشت. وقتى اسلام آمد عطوفت اسلامى را احساس كردند. اينهاست كه در تاريخ ميماند. اينهاست كه جهتگيرى تاريخ را مشخّص ميكند. اينهاست كه ماندگارى يك فكر و تمدّن و فرهنگ را تضمين ميكند.(1)

توجّه و يادآورى ميراث عظيم تمدّنى اسلام و فروپاشى قدرتهاى مادّى

اقتدار خداداده ى بيش از يك ميليارد مسلمان و دهها كشور اسلامى با اين همه ثروت مادّى و معنوى و با ميراث عظيمى از فرهنگ و تمدّن و دين و اخلاق را همواره به ياد مخاطبان خود بياوريد. افسانه ى قدرت لايزال غرب و به خصوص آمريكا را - كه استكبار همواره سعى كرده است آن را چندين برابر بزرگ كرده و بى وقفه به ذهن مسلمانان القاء كند - بشكنيد. به ياد خود و ديگران بياوريد كه قدرتِ ظاهراً تسخيرناپذير كمونيسم در همين نزديكيها در برابر چشم همين نسل،

ص: 71


1- در ديدار كارگزاران نظام به مناسبت عيد مبعث - 1380/7/23

شكست و فروريخت و از آن هيچ باقى نماند. قدرتهاى بزرگنماى كنونى و از جمله قدرت آمريكا هم ممكن است به همان آسانى، نيست و نابود شوند.(1)

رفتار اسلام با اقلّيّتها در مقايسه با رفتار امروز متمدّنين به ظاهر طرفدار حقوق بشر

شما ببينيد با اقلّيّتهاى مسلمان در كشورهاى مدّعى آزادانديشى، امروز چگونه رفتار ميكنند؟! اين را مقايسه كنيد با رفتار اسلام در دورانهاى مختلف با اقلّيّتهايى كه در كشورهاى اسلامى وجود داشتند. در فتوحاتى كه در زمان خلفاى راشدين انجام گرفت به هر نقطه اى كه مسلمانها رفتند - در بعد از مرحله ى جنگ - در مرحله ى حاكميّت، رفتارشان با غيرمسلمانها رفتار مهربانانه اى بود. در همين منطقه ى روم شرقى آن روز، كه امروز مجموعه اى از كشورهاى اسلامى را تشكيل ميدهند، عدّه اى يهودى زندگى ميكردند - اين را در تواريخ ذكر كرده اند - كه وقتى مسلمانها رفتند، آنها قسم خوردند، گفتند: وَ اَلتَّوْرٰاةَ ؛ قسم به تورات، لعدلكم أحب إلينا مما مضي علينا؛ به اين مضمون. عدالت مسلمين را ستودند. امروز هم در كشورهاى اسلامى شما مى بينيد. در كشور ما يهوديها، مسيحيها، زردشتيها آزادانه زندگى ميكنند؛ نماينده به مجلس ميفرستند؛ مراسم عبادى خودشان را انجام ميدهند؛ در كشورهاى ديگر هم همين جور؛ اين اسلام است. رفتار اسلام با اقلّيّتها را مقايسه كنيد با رفتار امروز متمدّنين به ظاهر طرفدار حقوق بشر با اقلّيّتهاى مذهبى كشورهاشان؛ با مسلمانها به طور خاص.(2)

ص: 72


1- پيام به حجّاج بيت الله الحرام - 1373/2/25
2- در ديدار رؤساى قضائى كشورهاى اسلامى - 1386/9/14
2 / پيشرفت
معناى متفاوت پيشرفت در منطق اسلام و غرب

اساس نگاه اسلامى به پيشرفت، بر پايه ى اين نگاه به انسان است: اسلام انسان را يك موجود دوساحتى ميداند؛ داراى دنيا و آخرت. اين پايه ى همه ى مطالبى است كه در باب پيشرفت بايد در نظر گرفته بشود. شاخص عمده اين است. فارقِ عمده اين است. اگر يك تمدّنى، يك فرهنگى و يك آئينى انسان را تك ساحتى دانست و خوشبختى انسان را فقط در زندگى مادّى دنيايى به حساب آورد، طبعاً پيشرفت در منطق او با پيشرفت در منطق اسلام - كه انسان را دو ساحتى ميداند به كلّى متفاوت خواهد بود. كشور ما و جامعه ى اسلامى آن، وقتى پيشرفته است كه نه فقط دنياى مردم را آباد كند، بلكه آخرت مردم را هم آباد كند. پيغمبران اين را ميخواهند؛ دنيا و آخرت. نه دنياى انسان بايد مغفولٌ عنه واقع بشود به توّهم دنبال گيرى از آخرت، نه آخرت بايد مغفولٌ عنه واقع بشود به خاطر دنبال گيرى از دنيا. اين بسيار نكته ى مهمّى است. اساس، اين است. آن پيشرفتى كه در جامعه ى اسلامى مورد نظر است اين چنين پيشرفتى است.

چند جور انحراف ممكن است در اينجا به وجود بيايد. يكى اين است كه كسانى دنيا را اصل بدانند و آخرت را فراموش كنند؛ يعنى همه ى تلاش جامعه و برنامه ريزان و سياستگذاران و حكومت، براى اين باشد كه زندگى مردم را از لحاظ دنيايى آباد كنند. مردم پول داشته باشند، ثروت داشته باشند، راحت باشند، مشكل مسكن نداشته باشند، مشكل ازدواج نداشته باشند، مشكل بيكارى نداشته باشند؛ فقط همين. امّا از لحاظ معنوى در چه وضعى باشند، مطلقاً مورد توجّه قرار نگيرد؛ اين يك انحراف است.

يك انحراف ديگر اين است كه از دنيا غفلت كنند؛ از دنيا غفلت كردن يعنى از مواهب حيات و مواهب زندگى غفلت كردن و به آن بى اعتنايى

ص: 73

كردن. اين هم يك انحراف ديگر است. مثل بسيارى از گرفتاريهايى كه در مجموعه ى دينداران در گذشته اتّفاق افتاده. اقبال به مسائل اخروى و دينى و بى توجّهى به مواهب عالم حيات و استعدادهايى كه خداى متعال در اين عالم قرار داده است. اين هم يكى از انحرافهاست.

هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ اِسْتَعْمَرَكُمْ فِيهٰا(1) ؛ خدا شما را مأمور كرده است به آبادى زمين؛ آبادى يعنى چه؟ يعنى استعدادهاى بى پايانى كه در عالم مادّه وجود دارد را يكى يكى كشف كردن؛ آنها را در معرض استفاده ى انسان قرار دادن و انسان را به اين وسيله به جلو بردن. اين مسئله ى علم و توليد علم و اين مسائلى كه ما ميگوييم، ناظر به اين است.

يك انحراف ديگر هم اين است كه انسان در زندگى شخصى خود، مواهب حيات و نيازهاى مادّى را دست كم بگيرد و مورد بى اعتنايى قرار بدهد. اين هم در اسلام گفته نشده؛ خواسته نشده؛ بلكه عكسش خواسته شده: ليس منا من ترك اخرته لدنياه و لا من ترك دنياه لاخرته(2). اگر آخرت را به خاطر دنيا ترك كرديد در اين امتحان مردوديد؛ اگر دنيا را هم به خاطر آخرت ترك كرديد در اين امتحان مردوديد. اين خيلى مهم است. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به كسى برخورد كرد كه زن و زندگى و خانه و همه چيز را كنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود، فرمود: يا عدى نفسه ؛ اى دشمن كوچك خويشتن! با خودت دارى دشمنى ميكنى. خدا اين را از تو نخواسته. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اَللّٰهِ اَلَّتِي أَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ اَلطَّيِّبٰاتِ مِنَ اَلرِّزْقِ (3) . اين هم اين مطلب است؛ بنابراين تعادل دنيا و آخرت و نگاه به

ص: 74


1- سوره ى هود، آيه ى 61؛ ترجمه: «اوست كه شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت.»
2- من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 3، ص 156؛ بحار الانوار، علّامه مجلسى، ج 75، ص 321؛ كنز العمّال، متّقى هندى، ج 3، ص 238.
3- سوره ى اعراف: 32، ترجمه: «بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟!»

دنيا و آخرت - هم در برنامه ريزى، هم در عمل شخصى و هم در اداره ى كشور - لازم است. اين هم يك شاخص عمده ى پيشرفت است.(1)

تفاوت اهداف و دستاوردهاى پيشرفت در نظام اسلامى با تمدّن مادّى غرب

حركت نظام اسلامى و جمهورى اسلامى و انقلابى كه اين حركت را به وجود آورد، به سمت يك هويّت حقيقى ماندگارِ مستحكمِ قابل دوام و دفاع در مقابل تهاجمها است. هويّت اسلامى، اتّكاء به خداى متعال، احساس عزّت از مسلمان بودن، تكيه بر ظرفيّتها و نيروهايى كه خداى متعال به ما بخشيده است - چه نيروهاى شخصى يك يك ما، چه نيروهاى عظيم جمعى ملّى، چه نيروهاى انسانى و چه نيروهاى طبيعى ما - و فراخوانى دنيا به سمت ارزشهاى معنوى. دنيا از غرق شدن در مادّيگرى سودى نبرد. دنيا از رواج دادن آزاديهاى جنسى سودى نبرد. بشريّت از آنچه حركتهاى مادّى در اروپا به وجود آوردند - رهايى از معنويّت، رهايى از قيود الهى - سودى نبرد. نه عدالت را تأمين كرد؛ نه رفاه عمومى را تأمين كرد؛ نه امنيّت را تأمين كرد؛ نه خانواده را حفظ كرد؛ نه توانست تربيت نسلهاى بعدى را به درستى انجام دهد. در همه ى اينها ضرر كردند. بله! يك عدّه اى كمپانى دارها، بانكدارها و سازندگان سلاح به آلاف و الوف دست پيدا كردند - اينها بود - امّا تمدّن مادّى غرب دستاورد بشرى نداشت؛ دستاورد انسانى نداشت. خودشان را خوشبخت نكردند. جوامعى را هم كه در زير سايه ى اينها و با تقليد از اينها زندگى كردند، خوشبخت نكردند.

پيام انقلاب اسلامى، پيام رهايى از اين حركت بدبختى زا و فلاكت آور است. توجّه به معنويّت، توجّه به اخلاق الهى، در عين حال پرداختن به

ص: 75


1- در ديدار استادان و دانشجويان كردستان - 1388/2/27

نيازهاى بشرى؛ همان چيزى كه در اسلام هست، حدّ متوسط. نه افراط كليساهاى كاتوليكى و ارتدوكسى و سختگيريهاى غلط، نه ولنگاريهايى كه نقطه ى مقابل آن در جوامع غربى بر اثر حركت مادّيشان به وجود آمد؛ هيچ كدام از اينها درست نيست. هر دو غلط است. خطّ اسلام، خطّ ميانه است؛ خطّ عدالت است. عدالت يك معناى فراگير و شاملى دارد. در همه ى زمينه ها عدالت - يعنى هر چيز را به جاى خود نهادن - بايد مدّنظر باشد. خطّ متوسّط انسانى؛ وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى اَلنّٰاسِ (1) ؛ امروز ملّت ايران جزو پيشروان اين حركت است. جامعه سازى ميكنيم، نظام سازى ميكنيم، حركت عمومى و مردمى داريم.(2)

3 / الگوى مردم سالارى در اسلام و كشورهاى غربى مدّعى تمدّن
اشاره

اسلام همچنان لُب و محتوا و مادّه ى اصلى حركت نظام ماست. شكل هم شكل مردم سالارى است. از هم جدا نيستند؛ يعنى اين مردم سالارى هم باز از خود اسلام سرچشمه گرفته. اينكه گفته بشود ما مردم سالارى را از غربيها ياد گرفتيم، خطاست. صورت ظاهر يكى است، امّا مردم سالارى ما ريشه در يك معرفت دينى ديگر و يك جهان بينى ديگرى دارد، تا آنچه آنها ميگويند. ما براى انسانها كرامت قائليم. براى رأى آنها ارزش قائليم و حضور آنها را وسيله اى ميدانيم براى اينكه اهداف الهى تحقّق پيدا كند و بدون آن امكان پذير نيست. غربيها جور ديگرى عمل ميكنند. البتّه هم ما چارچوبهايى داريم، هم آنها. آنها چارچوبهاشان ظالمانه است. در يك كشورى كسى به افسانه ى هولوكاست اعتراض

ص: 76


1- سوره ى بقره، آيه ى 143، ترجمه: «و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم] شما را امّتى ميانه [و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستى و راستى] بر مردم گواه باشيد.»
2- در ديدار فرماندهان نيروى هوايى ارتش - 1390/11/19

ميكند، ميگويد من قبول ندارم؛ او را زندان مى اندازند. محكومش ميكنند كه چرا يك حادثه ى پندارى تاريخى را انكار ميكنى! حالا گيرم پندارى هم نباشد - واقعى باشد - خيلى خوب، انكار يك حادثه ى واقعى تاريخى مگر جرم است؟! اگر براى كسى روشن نشد، ثابت نشد و او انكار كرد يا حتّى در آن ترديد كرد، او را بيندازند زندان. الان در كشورهاى مدّعى تمدّن در اروپا قضيّه اين است. اگر كسى اعتراض كند، ترديد كند، قبول نداشته باشد، دادگاهها محكومش ميكنند. آن وقت به پيغمبر اعظم، به اين انسان برجسته ى همه ى تاريخ، صريحاً اهانت ميكنند، مقدّسات يك ميليارد و نيم مسلمان را مورد توهين قرار ميدهند، كسى حق ندارد به اين اعتراض كند كه چرا شما اين كار را كرديد. ببينيد اين چه چارچوبهاى غلط و مفتضحى است. چارچوب آنها اين است. اگر كسى در آنجا با حجاب ظاهر بشود - در دانشگاه يا در محيط كار - مجرم است. اين چارچوب است ديگر. منتها چارچوبهاى غلط و معوّج؛ برخلاف فطرت انسان؛ برخلاف فهم درست انسان. چارچوبهاى ما چارچوبهاى الهى است. ما با فساد مخالفيم؛ با فحشا مخالفيم؛ با انواع و اقسام انحرافات بشرى مخالفيم؛ برابر آنچه شريعت و دين به ما مى آموزد. ما معتقديم بايستى در مقابل اين انحرافها ايستاد. راههاى زندگى را بايد از اسلام و قرآن و الهام الهى و وحى الهى گرفت. اين چارچوب ماست. اين شد مردم سالارى دينى؛ اين الگوى ماست.(1)

اهداف و راه انقلاب اسلامى، راه تعالى همه جانبه ى ملّت

نكته ى سوّم كه در وصيّتنامه ى امام بارز است و در بيانات امام در طول اين ده سالِ حيات پربركتش منتشر و گسترده است و براى ملّت و

ص: 77


1- در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى - 1390/12/18

جوانان ما اهمّيّت دارد، اين است كه انقلاب اسلامى كمك به پيشرفت ملّت است. انقلاب اسلامى كمك به خلّاقيّت و نوآورى ملّت است. درست نقطه ى مقابل آنچه سالهاى متمادى دشمنان اسلام تبليغ ميكردند. دشمنان اسلام اين جور وانمود ميكردند كه ديندارى با پيشرفت منافات دارد؛ با هم سازگار نيست. اگر ملّتى بخواهد پيشرفت پيدا كند، بايد از دين دست بكشد. بايد برود به دامن غرب و خود را سر تا پا به رنگ غربى در بياورد تا بتواند پيشرفت كند. اين را به عنوان يك باور در طول دهها سال به ملّت ايران تلقين كرده بودند. امام بزرگوار ما از اوّل انقلاب تا روز آخر و در وصيّتنامه ى خود تأكيد ميكند كه روح انقلابى، روح حركت به جلو است، روح پيشرفت است، روح ابتكار و نوآورى است و اين در واقعيّت ملّت ايران هم تحقّق پيدا كرد.(1)

4 / علم و هنر
علم و هنر غرب در خدمت سرمايه دارى و منقطع از معنويّت

برجستگيهاى يك جامعه در اين زمينه هاى ذهنى و فكرى و علمى بايد در خدمت تعالى انسان قرار بگيرد. امروز در دنيا اين جور نيست. امروز در دنيا نه علم در خدمت تعالى انسان است، نه هنر و نه بقيّه ى چيزها. خُب، يك نمونه ى هنر، سينماست. قلّه ى سينماى دنيا، هاليوود است. اين دستگاههاى هنرى دنيا چقدر به اخلاق بشرى، به معنويّت انسان، به اميدبخشى به انسان كمك ميكنند؟ عكس قضيّه است. نميشود گفت صفر، مبالغى زير صفر! يعنى بنيانهاى اخلاقى را، بنيانهاى فكرى را، تعالى بشرى را تخريب ميكنند. امروز در دنيا، هنر در خدمت تعالى انسان نيست؛ علم هم همين جور. علم در خدمت سرمايه دارى است؛ در

ص: 78


1- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1387/3/14

خدمت ثروت اندوزان است. دانش بشرى امروز در خدمت كسانى است كه كمپانيهاى بزرگ اقتصادى مال اينهاست. جنگها را اينها راه مى اندازند؛ انسانها را اينها ميكشند؛ كشتارهاى جمعى را اينها ميكنند. علم در خدمت اينهاست. علم در خدمت مردم محروم افغانستان نيست. علمى كه به افغانستان رفته، همان هواپيمايى است كه بالاى سرشان ميرود، بمبارانشان ميكند. علمى كه آن روز به عراق آمد، ابزارهاى شيميايى بود كه حلبچه را به آن روز درآورد. در اين مناطق، علم اين جورى است. علم در خود كشورهاى غربى هم همين طور است. بله؛ ثروت يك جمعى را، يك اقلّيّتى را بالا برده؛ خود آن ثروت موجب شده كه علم پيشرفت پيدا كند. امّا علم شده يك ابزارى براى تبعيض و عدم تعادل اجتماعات و عقب رفتگى اجتماعات. ما بايد اين را برگردانيم. ذات علم، اين جورى نيست. علم به طور طبيعى و ذاتى يك پديده ى الهى است؛ يك نعمت الهى است؛ يك موهبت الهى است. هنر هم همين جور. قريحه هاى هنرى هم همين جور. اينها همه موهبتهاى پروردگار است. اختيار و انتخاب انسان است كه اين موهبتها را در راه درست يا در راه غلط قرار ميدهد. انسان مادّى بى خداى تمدّن صنعتى، اينها را در خدمت غيرخدا قرار داده. انسان خدايى الهى معنوى جمهورى اسلامى و دنياى اسلام ميتواند همه ى اينها را در خدمت انسان قرار بدهد. اين را بايد هدف قرار داد. اين را بايد مورد توجّه قرار داد. ما بايستى برجستگيهاى جامعه را در خدمت معنويّت انسان قرار بدهيم.(1)

پيامدهاى علم و هنرِ منقطع از معنويّت و اخلاق

امروز تمدّنى كه امكانات نظامى را در اختيار مستكبران قرار داده، مبتنى بر نگاه مادّى به عالم آفرينش است. همين نگاه مادّى است كه دنيا

ص: 79


1- در ديدار نخبگان و برگزيدگان كرمانشاه - 1390/7/26

را بدبخت كرده؛ خود آنها را هم بدبخت كرده. وقتى نگاه، نگاه مادّى بود، سودپرستانه بود، دور از معنويّت بود، دور از اخلاق انسانى بود، نتيجه اين ميشود كه قدرت نظامى و قدرت سياسى و قدرت اطّلاعاتى، در راه به زنجير كشيدن ملّتها به كار ميرود. تمدّن غرب در اين چند قرن اخير كه به اوج رسيده، هيچ هنرى غير از اين نداشته است. بشريّت را استثمار كردند. ملّتها را به زنجير كشيدند. از علمشان استفاده كردند براى نابودى تمدّنهاى ملّتهاى ديگر و غلبه ى بر آنها، بر فرهنگ آنها، بر اقتصاد آنها. اگر شما اوضاع و احوال قرن هجدهم و قرن نوزدهم و قرن بيستم ميلادى را مطالعه كرده باشيد - همانى كه خود غربيها تدوين كردند و گفتند، نه آنچه مخالفان آنها و دشمنان آنها تدوين كردند - مى بينيد كه اينها چه كردند در شرق آسيا، در هند، در چين، در آفريقا، در آمريكا؛ چه بلايى بر سر بشريّت آوردند. چه جهنّمى براى ملّتها و انسانها به وجود آوردند و آنها را سوزاندند؛ فقط براى بهره كشى، براى استثمار. در علم پيشرفت كردند، در فنّاورى پيشرفت كردند، صنعت خودشان را به اوج رساندند، امّا اين را در خدمت بدبخت كردن ملّتها به كار بردند؛ چرا؟ چون آن تمدّن، پايه ى معنوى نداشت، معنويّت در آن نبود. وقتى معنويّت نبود، اخلاق هم نخواهد بود. ادّعاى آنها نسبت به اخلاق، ادّعاى دروغين است؛ هيچ واقعيّتى ندارد. بله در فيلمهاى سينمايى، در تلاش هاليوودى، اخلاق هست، صبر هست، عقل هست، امّا در واقعيّت زندگى، اين حرفها وجود ندارد. وقتى دورى از معنويّت شد، اين ميشود.

همين امروز شما ملاحظه كنيد. در يك كشورى در شرق آسيا - در ميانمار - هزاران انسان مسلمان دارند كشته ميشوند، دارند فدا ميشوند، بر اثر تعصّب، بر اثر جهالت - اگر نگوييم دستهاى سياسى در خود همين مسئله وجود دارد؛ فرض كنيم همان طور كه ادّعا ميشود، بر اثر تعصّبهاى دينى و مذهبى است - مدّعيان دروغين حقوق بشر لب تَر نميكنند.

ص: 80

همانهايى كه براى حيوانات دل ميسوزانند، همانهايى كه اگر در جوامعى كه مستقل از آنها هستند، وابسته ى به آنها نيستند، كوچك ترين بهانه اى پيدا كنند، صد برابر آن را بزرگ ميكنند، اينجا در مقابل كشتار يك عدّه انسان بى گناه، بى دفاع، زن، مرد، كودك، سكوت ميكنند. توجيه هم ميكنند! اين، حقوق بشر اينهاست؛ حقوق بشرِ منقطع از اخلاق، منقطع از معنويّت، منقطع از خدا. ميگويند اينها ميانمارى نيستند؛ خب، گيرم نباشند - البتّه دروغ ميگويند، سيصد، چهارصد سال است كه اينها در آنجا زندگى ميكنند؛ آن طور كه به ما گزارش ميشود - بايد كشته شوند؟! همين حالت در طول سالهاى متمادى در همان كشور و در كشورهاى مجاور، از سوى غربيها، به خصوص از سوى انگليس، نسبت به همان مردم وجود داشته. پدر اين مردم را درآوردند. هرجا پا گذاشتند، جز فساد و نابودى حرث(1) و نسل - همان طور كه خداى متعال در قرآن ميفرمايد - كارى نكردند. بله براى اينكه بازار محصولات پيدا كنند، بازارهايى را آراسته كردند؛ مردم را با محصولات جديد آشنا كردند، براى اينكه تجارت خودشان را رونق بدهند. اين تمدّن، منقطع از معنويّت و قرآن است.(2)

5 / حقيقت مدارى و معنويّت گرايى
سطوح حسّاس غرب به دنبال حقيقت

امروز دنيا تشنه ى حقيقت است. اين حرفِ يك روحانى يا يك شخصِ متعصّبِ اسلامى نيست، بلكه حرف كسانى است كه سالها با فرهنگ غربى ارتباط، رفت و آمد، مبادله و حتّى نسبت به آن حُسن نظر داشته اند. آنها ميگويند كه امروز دنياى غرب در سطوح حسّاسش تشنه ى

ص: 81


1- كاشتن، كشت، زرع، كشاورزى، زراعت كردن، كشت و زرع كردن.
2- در محفل انس با قرآن - 1391/4/31

اسلام است. «سطوح حسّاس» يعنى چه؟ فلان جماعت عامى و غافل يا فرض بفرماييد جماعتهايى كه منافعشان به شدّت مطرح است - مثل حكّام، دولتمردان، سرمايه داران، زراندوزان و زورگويان - بخشهاى كِرخ و ديراحساسِ پيكره ى فرهنگ غرب و جوامعِ غربى اند. دانشمندان، متفكّرين، انسانهاى باوجدان، روشنفكران و جوانان، بخشهاى حسّاس پيكره ى جوامع غربى هستند. اين بخشهاى حسّاس، امروز تشنه ى مكتب و درسى از زندگى هستند كه آنها را از هزاران دشوارى واقعى زندگى نجات دهد.

خيلى از اين مشكلات زندگى، مشكلات واقعى نيست. مشكل واقعى، احساس ناامنى روحى، تنهايى، افسردگى، تزلزل و عدم اطمينان و سكينه ى روحى است. اينها مشكلات واقعى بشر است كه در اوج ثروت و شهرت، يك نفر را به خودكشى وادار ميكند. جوان، پولدار و داراى امكانات تنّعم و بهره بردارى از زندگى است امّا خودكشى ميكند! خُب چرا؟ دردش چيست؟ كدام درد است كه از بى پولى و نداشتن امكاناتِ تمتّعِ جسمانى و لذايذ جنسى هم سخت تر است؟ دردى كه امروز گريبان جوامع مادّى دنيا و تمدّن غربى را گرفته است، عدم اطمينان، عدم آرامش، عدم نقطه ى اتّكاى روحى، عدم اُنس و تواصل بين انسانها، احساس غربت و انكسار است.

بخشهاى حسّاس جوامعى كه اين دردها را بيشتر احساس ميكنند چشم انتظارند كه دست نجاتى بيايد و آنها را از اين حالت نجات دهد. در آنجاهايى كه آگاهى هست چشمها به اسلام دوخته شده است. البتّه عدّه اى از آنها آگاهى ندارند و اسلام را نميشناسند، امّا زمينه ى گرايش به اسلام را دارند. كسانى كه اسلام را ميشناسند مشخّصاً روى اسلام تكيه ميكنند. يكى از انديشمندان ايرانى خودِ ما گفته بود - بنده شنيدم آن شخص به رحمت خدا رفته است - كه «امروز غرب در جستجوى

ص: 82

چهره هايى مثل شيخ انصارى(1) و ملّاصدرا(2) است». زندگى، معنويّات و ارزشهاى آنها، امروز چهره هاى غربى و متفكّرين غربى را جذب ميكند. منبع زخّار(3) اين حقايق و ارزشها، معارف اسلامى و در قلّه و اوج اين معارف، معرفت عاشورايى است. قدر اينها را بايد دانست. ما حالا ميخواهيم اين معارف را در مقابل چشم مردم دنيا قرار دهيم.(4)

از مادّيگرايى تمدّن غرب تا احياگرى معنويّت و هويّت دينى در انقلاب اسلامى

دنيا غرق در مادّيّت است. دستهاى سردمداران و شبكه هاى اختاپوسى مادّى از يكى دو قرن پيش دنيا را به سوى مادّيگرى سوق داده و ملّتها را در منجلاب مادّيگرى غرق كرده است. امروز دنيا در جهتگيرى خود و راهى كه قدرتها و دولتها براى آن پيش بينى ميكنند، نه تنها هيچ جنبه ى معنوى ندارد؛ بلكه به طرف مادّيگرى حركت ميكند و معنويّات را از انسانها سلب مينمايد. علّت اينكه مى بينيد در بسيارى از كشورها نسلهاى جوان به ستوه مى آيند، خودكشى زياد ميشود، خانواده ها متلاشى ميشوند و جوانان به آوارگى مى افتند، همين كمبود معنويّت است. براى بشر، معنويّت يك غذا و تغذيه ى روحى است. مگر ميشود بدون معنويّت انسان بتواند مدّت طولانى اى راحت زندگى كند؟ هرجا علم و تمدّن مادّى بيشتر است، آشفتگيها هم بيشتر ميشود. اين هم به خاطر گناه حذف معنويّات به وسيله ى قدرتهاى جهانى از صحنه ى زندگى مردم عالم است.

ص: 83


1- شيخ مرتضى انصارى (1281-1214. ق)
2- محمّدبن ابراهيم شيرازى ملقّب به صدرالدّين و مشهور به ملّاصدرا يا صدرالمتألّهين (980 1050. ق)
3- پر و لبريز، پُرآب و موّاج.
4- در ديدار روحانيّون و وعّاظ، در آستانه ى ماه محرّم - 1374/3/3

پيام انقلاب اسلامى، پيام معنويّت، توجّه به معنويّت، وارد كردن عنصر معنويّت در زندگى انسان و توجّه به اخلاق و خداست. هرجا كه نام و پيام امام نفوذ كرد، معنويّت را در آنجا به همراه برد. حتّى اگر به جوامع مسيحى و غيرمسلمان كه به انقلاب اسلامى روى خوشى نشان دادند، از آن درسى طلب كردند و بهره اى بردند نگاه كنيد معنويّت را در آنجا مشاهده خواهيد كرد. ردّ پاى انقلاب بزرگ اسلامى ما معنويّت است و اين معنويّت اوّلين پيام اين انقلاب و امام معنوى است. امامى كه خود يك انسان والا و معنوى، عارف، فقيه، دين شناس، متعبّد و قائمِ باللّيل بود. امام، كسى بود كه نيمه شب با خدا خلوت ميكرد و تضرّع مينمود. پيام بزرگ و مهمّ انقلابِ ما براى امّت اسلامى و جوامع و ملّتهاى مسلمان، عبارت از «احياى هويّت اسلامى، بازگشت به اسلام، بيدارى مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامى» است. اين، پيام بزرگ انقلاب ما به ملّتهاى مسلمان است كه امام، پيشواى بزرگ اين راه و معلّم بزرگ اين خطّ و مكتب بود.

مسلمانان را از خود بيگانه كرده بودند. مسلمان در اطراف دنيا خجالت ميكشيد بگويد «من مسلمانم». دولتهاى غيراسلامى و ضدّاسلامى در كشورهاى خود وضعيّتى به وجود آورده بودند كه هيچ جوانِ امروزى بويى از اسلام حس نكند و خبرى از اسلام نداشته باشد. اسلام را متعلّق به نسل گذشته معرّفى ميكردند. ميگفتند: «اسلام مُرد؛ رفت؛ تمام شد.» در جوامع مدرن، مترقّى و متمدّن دنيا كارى كرده بودند كه مسلمانان جرأتِ ابراز مسلمانى خود را نداشتند؛ يا عمل به اسلام را به كلّى ترك ميكردند يا اگر هم انجام ميدادند، در خفا و با ترس و وحشت بود. كشورهاى اسلامى هم وضع بهترى نداشتند. يك رئيس كشور اسلامى در يك مجمع جهانى رؤساى كشورها خجالت ميكشيد نطق خود را با «بسم الله» شروع كند! اين را عيب و ارتجاع ميشمردند! از اسلام و نشانه هاى اسلام

ص: 84

شرم ميكردند و عوامل استكبار كه ضربت و سيلى اسلام را در اوايل و اواسط دوران استكبار و استعمار خورده بودند و از اسلام ميترسيدند، احساسِ كنار گذاشتنِ اسلام را در مردم تقويت ميكردند. در كشور خود ما ايران هم همين طور بود. برادران و خواهران! كدام يك از شما كه آن دوران را درك كرده ايد، يادتان مى آيد كه يك مسلمان، جرأت كند در حضور جماعتى در غير مسجد نماز بخواند؟ اگر كسى در فرودگاهها يا در ميدانى در وسط شهر نماز ميخواند يا اذان ميگفت، او را مسخره ميكردند. اسلام را به تدريج قاچاق كرده بودند. در سربازخانه ها اسلام قاچاق بود. در دانشگاهها تا وقتى يك گروه مسلمان مبارز به وجود نيامده بود اسلام و نماز خواندن قاچاق بود. همه جاى دنيا اين طور بود. بعضى جاها حتّى از ايران هم بدتر بود.

پيام بزرگ انقلاب ما «احياى هويّت اسلامى در ملّتهاى مسلمان» بود. امروز همه ى ملّتهاى مسلمان در هرجاى دنيا - اعمّ از اروپا، آمريكا و آسيا - به مسلمانى خودشان افتخار ميكنند. امروز در قلب اروپا دختر محجّبه ى دبستانى افتخار ميكند و ميگويد: «من مسلمانم و ميخواهم با حجاب به مدرسه بروم». امروز ملّتى مثل ملّت بوسنى هرزگوين در قلب اروپا با وجود اين همه دشمنى و فشارى كه عليه آن هست مى ايستد و ميگويد: «من مسلمانم». خسارت اين مسلمانى را هم تحمّل ميكند. چوبش را هم ميخورد ولى مى ايستد. رؤساى كشورهاى اسلامى به خاطر گرايش ملّتهايشان به اسلام، مجبورند اظهار مسلمانى كنند و دم از مسلمانى بزنند. امروز رؤساى استكبارى كشورهاى مستكبر هم براى اينكه دل مسلمانان را به خودشان جلب كنند، ميگويند: «ما با اسلام موافقيم و طرفدار اسلاميم». البتّه دروغ ميگويند و به زبان ميگويند؛ امّا براى تظاهر هم كه شده است، اين حرف را ميزنند. چرا؟ چون امروز اسلام، زنده و هويّت اسلامى، ارجمند و بزرگ است؛ چون امروز اسلام

ص: 85

عزيز است؛ چون امروز حركات اسلامى رو به رشد است و به فضل پروردگار تا آن روز كه لِيُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ (1) ، اين حركت آزادى اسلامى و پيشرفت تفكّر اسلامى، روزبه روز در كشورها قوى تر خواهد شد. آن وقت كه اين احساس مسلمانى و هويّت اسلامى در ملّتها زنده شود، وقتى است كه همه ى كسان و جناحهايى كه نقشه هايى عليه اسلام شكل داده اند، احساس انزوا، غربت و وحشت ميكنند؛ لذا شما مى بينيد كه در همين چند روز قبل، يكى از سردمداران رژيم صهيونيستى گفته بود «ما از لشكرها و ارتشهاى عرب نميترسيم؛ از بنيادگرايى اسلامى(2) ميترسيم». بله؛ ما با اينكه در همه ى مسائل با دشمن صهيونيستى مخالفيم، در اين يك حرف، با آنها موافقيم. آنچه علاج صهيونيستها را ميكند، همين بيدارى اسلامى است و بس.(3)

6 / نحوه ى نگرش به رابطه ى علم و دين
روش متفاوت تمدّن اسلام و تمدّن غرب در تعيين رابطه ى علم و دين

امروز علّت اينكه دانشِ پيشرفته ى فوقِ مدرنِ تمدّن و دنياى غرب قادر نيست بشريّت را نجات دهد، همين است كه با انسانيّت همراه نيست. هر جايى كه دانش باشد امّا وجدان و معنويّت و اخلاق و عاطفه و احساسات بشرى در آنجا غايب باشد، بشر از آن دانش سودى نخواهد برد. دانش بدون معنويّت و اخلاق، بمب اتم ميشود به جان بى گناهان مى افتد. اسلحه ميشود، غيرنظاميان را در لبنان و فلسطين اشغالى و ديگر مناطق عالم هدف قرار ميدهد. موادّ كشنده ى شيميايى ميشود، در حلبچه و بقيّه ى نقاط عالم، زن و كودك و مرد جوان و انسان و حيوان را به

ص: 86


1- سوره ى توبه، آيه ى 33
2- Islamic Fundamentalism
3- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1374/3/14

نابودى ميكشد. اينها از كجا آمد؟ اين موادّ كشنده از همين مراكز علم و از همين كشورهاى اروپايى خارج شد. آنها بودند كه اين مواد را ساختند و در اختيار رژيمى كه ملاحظات لازم را نداشت گذاشتند. نتيجه اين شد كه مشاهده كرديد. سلاحها و انواع و اقسام فرآورده هاى علم، امروز نتوانسته است و نميتواند بشر را خوشبخت كند؛ خانواده ها را سعادتمند نمايد؛ فرزندان و كودكان و زنان و مردان را لذّت زندگى بچشاند. به خاطر اينكه با اخلاق و معنويّت همراه نيست.

ما در تمدّن اسلامى و در نظام مقدّس جمهورى اسلامى كه به سمت آن تمدّن حركت ميكند، اين را هدف گرفته ايم كه دانش را همراه با معنويّت پيش ببريم. اينكه مى بينيد دنياى غرب نسبت به پايبندى ما به معنويّت، حسّاس است، بر ديندارى ما اسم تعصّب و تحجّر ميگذارد و علاقه مندى ما به مبانى اخلاقى و انسانيّت را مخالفت با حقوق بشر قلمداد ميكند، به خاطر آن است كه اين روش، ضدّ روش آنهاست. آنها علم را پيش بردند - البتّه كار مهمّ و بزرگى بود - امّا جداى از اخلاق و معنويّت بود و شد آنچه شد. ما ميخواهيم علم با اخلاق پيش برود. دانشگاه همچنان كه مركز علم است، مركز دين و معنويّت هم باشد. متخرّج(1) دانشگاههاى كشور مثل متخرّجِ حوزه هاى علميه، ديندار بيرون بيايد. اين، آن چيزى است كه آنها نمى پسندند و نميخواهند. به همين خاطر سالهاست كه با انواع تهمتها، به جمهورى اسلامى تهمت ميزنند. اين تهمتها آنقدر مكرّر شده كه براى شنوندگان تهوّع آور است.

جمهورى اسلامى را به تعصّب و تحجّر و - به قول خودشان - بنيادگرايى، يعنى خشكى بى حد و اندازه اى كه هيچ انعطافى در آن نيست، متّهم ميكنند!

ص: 87


1- دانش آموخته، فارغ التّحصيل.

اسلام را اينگونه معرّفى ميكنند، در حالى كه خشكى آنجاست. زندگى دور از معنويّت و عطوفت و رحمت و انسانيّت آنجاست كه حتّى محيط گرم خانواده هم قادر نيست كودكان را در خود نگه دارد.(1)

تمدّن سازى دين اسلام؛ دين ستيزى تمدّن غربى

قرن چهارم هجرى، قرن اوج شكوفايى تمدّن اسلامى است. اگر كتاب «تمدّن اسلامى در قرن چهارم»(2) را مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه در قرن چهارم هجرى، يعنى همان قرن يازدهم ميلادى، يعنى اوج ظلمت جهل در اروپا كه هيچ چيز نبوده، اوج شكوفايى اسلامى مربوط به ايران است. دانشمندانى هم كه هستند، جز تعداد خيلى معدودى تقريباً همه ايرانى اند. در حالى كه دين و ديندارى در همان اوقات در ايران از اروپا كمتر كه نبود، خيلى بيشتر هم بود؛ پس اين دين نيست كه مانع علم است؛ يك چيز ديگر و يك هويّت ديگرى است كه مانع از پيشرفت علمى ميشود. آن چيست؟ آن، جهالتهاى گوناگون مردم است؛ خرافات مسيحيّت آن روز است. هرگز در دوره ى اسلامى ديده نشد كه يك عالِم به جرم علم، مورد اهانت قرار گيرد؛ در حالى كه در اروپا به جرم علم يكى را كشتند، يكى را سنگسار كردند، يكى را به دار زدند، تعداد زيادى را آتش زدند! يعنى آنها آنچه را كه در آنجا اتّفاق افتاده و ناشى از دينِ خرافى آميخته ى به شدّت جهالت زده ى مسيحيّت تحريف شده بود، به همه ى دنيا تعميم دادند. گناه اسلام چيست؟ گناه مسلمانان چيست؟ گناه ملّتهاى اسلامى چيست؟(3)

ص: 88


1- در ديدار پرستاران و جانبازان - 1376/6/19
2- تمدّن اسلامى در قرن چهارم هجرى يا رنسانس اسلامى، تأليف آدام متز؛ ترجمه ى عليرضا ذكاوتى قراگزلو، تهران، اميركبير، 1362.
3- در ديدار نخبگان علمى سراسر كشور - 1378/7/19
بركات علمِ اخلاق محور اسلامى و مضرّات علم بى اخلاق غرب

علم با دين و اخلاق است كه براى بشريّت مفيد خواهد بود. اين را به طور قاطع بدانيد، علم هر چه هم پيشرفت كند، اگر از اخلاق و دين فاصله بگيرد، به حال بشريّت مفيد نخواهد بود. آن كسانى كه ميگويند ما دانش را براى ارتقاء بشريّت ميخواهيم، بايد به اين نكته توجّه كنند. حالا مثالهاى واضحى كه همه شنيديد، من نميخواهم اينها را تكرار كنم؛ كه حالا كسانى كه مثلاً در علم شيمى پيشرفت كرده اند، به بمبهاى شيميايى و وسايل كشتارجمعى رسيدند؛ كسانى كه در علوم هسته اى پيشرفت كردند، به بمب اتمى و كشتار فاجعه آميز ملّتها رسيدند؛ اينها حالا مثالهاى واضحى است. شما در ملّتها نگاه كنيد. يك ملّت پيشرفته ى از لحاظ علمى را كه در دنيا در اوج پيشرفت علمى قرار دارد، در نظر بگيريد، ببينيد آيا مردم اين كشور حقيقتاً به سعادت رسيده اند؟ آيا در آن كشور عدالت وجود دارد؟ آيا در آن كشور فقر و تبعيض و بى عدالتى از بين رفته است؟ آيا آن چنان كه ادّعا ميكنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و تجاوز و تعدّى زندگى ميكنند؟ با اينكه علم در آنجا هست، اين واقعيّات هم در آنجا هست! آيا بر زندگى خانواده ها، يك حسّ اعتماد و آرامشى حكمفرماست؟ فرزندان در آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربيت ميشوند؟ قتل و ترور و جنايت و اينها در آنجا نيست؟ مى بينيد درست به عكس است. امروز بيشترين ناامنى در آن كشورى است كه از لحاظ علمى، بالاترين رتبه را دارد؛ يعنى آمريكا. هيچ كشورى در دنيا به ناامنى آمريكا نيست؛ نه در اروپا، نه در آسيا. بيشترين ناآرامى روانى در آنجاست. بيشترين قتل و خشونت از ناحيه ى شهروندان نسبت به يكديگر در آنجاست. بيشترين تبعيض و فاصله ى طبقاتى در آنجاست. ثروتهايى به بلندى كوه هيماليا و فقرهاى غيرقابل توصيف - يعنى مردن از گرسنگى به معناى واقعى - در آنجاست. فاصله ها اين است. مهم ترين

ص: 89

آرمانهاى بشرى كه از اوّل تاريخ تا حالا با تغييرات زمانه، تغيير نكرده، اينهاست. آرمان مهمّ بشر «عدالت» و «امنيّت» است؛ «آسان زندگى كردن در كنار ديگران» است - بهشت آنجاست كآزارى نباشد - «آزار نديدن از ديگران» است؛ احساس آرامش كردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذّت بردن از زندگى خانوادگى و از ديدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر است؛ اينها اساسى ترين نيازهاى بشر است. اينها چيزهايى است كه بشر از اوّل تا امروز ميخواسته. ديروز هم ميخواسته و امروز هم ميخواسته است. اين چيزها در آن جامعه اى كه از لحاظ علمى پيشرفته ترين است، مطلقاً وجود ندارد؛ پس ببينيد وقتى كه علم با ايمان و اخلاق، همراه پيش نرفتند، دوش به دوش پيش نرفتند، نتيجه اين ميشود. عالِم اگر متدّين باشد، از علم او جامعه بهره ى حقيقى ميگيرد. دين جلوِ پيشرفت علم را نميگيرد؛ بلكه حتّى به پيشرفت علم، كمك هم ميكند. امّا جلوِ تعدّى علم و تخطّى از حدود انسانيّت را كه ممكن است علم به آن دچار شود، ميگيرد.

لذا من توصيه ام به جوانها اين است: شما، همان قدرى كه براى علم كار ميكنيد، براى دل و معنويّت خودتان هم كار كنيد. ميدان معنويّت به روى شما باز است. علم و معنويّت با هم هيچ منافاتى ندارند. كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس و فلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اوّل وقت، با توجّه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد. شماها جوانيد و دلهاى شما نورانى است. حتّى كسانى هم كه تا حالا خيلى با مسائل مذهبى سروكار نداشته اند، دلهايشان به خاطر جوانى پاك و صاف است؛ يعنى دل شما از دل افرادى در سنين من، وضعش خيلى بهتر است و آمادگى تان زياد است. مثل آينه هاى شفّاف، نور لطف و توجّه الهى را زود ميگيرد و منعكس هم ميكند؛ يعنى

ص: 90

شما وقتى كه از لحاظ دينى خوب بوديد، از لحاظ روحى پاكيزه و پاكدامن بوديد، عفيف بوديد، متذكّر بوديد، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقيقتاً حس كرديد، وقتى اين طورى باشيد، وجود شماها - در هر نقطه اى باشيد؛ چه دانشگاه، چه محلّ كار، چه خانه و چه خانواده و فاميل - تأثير نورانى خواهد داشت؛ يعنى وقتى شما خوب باشيد و نورانى باشيد، به ديگران هم نور ميدهيد. اين را قدر بدانيد و از دست ندهيد. اين خطاب به شما چند ده نفرى كه اينجا هستيد، نيست؛ اين خطاب به همه ى جوانهاست و به خصوص جوانهايى كه دارند در كار علم حركت ميكنند و خوشبختانه امروز به ميزان زيادى همين هم هست.(1)

ج. تلقّى مثبت از مفهوم تجدّد و نوگرايى حقيقى

توجّه به تاريخ بيمار ورود تجدّد غربى و روشنفكرى به ايران

من چند سال قبل در يكى از دانشگاهها گفتم روشنفكرى در ايران بيمار متولّد شد.(2) اگر شما به تاريخچه ى روشنفكرى نگاه كنيد، اين را تصديق خواهيد كرد. اصلاً روشنفكرى در كشور ما از اوّل بيمار و وابسته به بيگانه متولّد شد. الان هم عرض ميكنم كه مفهوم تجدّد نيز در كشور ما بيمار و معيوب و معلول متولّد شد. تجدّد در كشور ما به چه معنا بود؟ اينكه عرض ميكنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است. بعد در دوره ى رضاخان و بقيّه ى دوره ى پهلوى هم اوج حركتى بود كه الان دارم ميگويم. در قاموس متجدّدين كشور ما «تجدّد» به معناى تقليد از غرب بود. تقليد يعنى چه؟ يعنى شما برويد لباس كهنه ى كسى را بخريد و در

ص: 91


1- در ديدار نخبگان جوان - 1385/6/25
2- در جمع دانشجويان دانشگاه تهران - 1377/2/22

روز عيد به عنوان لباس نو تنتان كنيد. تفكّرات قرن نوزدهمى فرانسه و انگليس و بقيّه ى مناطق اروپا وارد ايران شد. صد سال از بروز اين تفكّرات گذشته بود، اشكالات و خدشه ها و نَسخها و ردهاى فراوانى هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقايان متجدّد ايرانى، آن روز رفتند سراغ همان تفكّرات. همان روشها و حتّى همان منشهاى شخصيّتى ظاهرى؛ يعنى لباس پوشيدن، ريش گذاشتن، سبيل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامى در يك گوشه ى فرنگ پيدا شده بود و سبيلش را به شكل خاصّى اصلاح كرده بود(1)؛ در ايران اين سبيل شد مُد! زمان جوانى ما «بيتل ها»(2) خطّ ريش كج ميگذاشتند؛ جوانهاى ما بعد از آنكه سالها از بروز چنين پديده اى گذشته بود، از آنها تقليد ميكردند! اين، تجدّد است؟! اين، قهقرا رفتن و عقبگرد است. اينكه تجدّد نيست.

البتّه مخالفتهايى هم كه با اين تجدّدها ميشد، سطحى بود؛ اين را هم به شما بگويم. نوع مخالفتى كه با تجدّد و موج تجدّدگرايى در ايران پيدا شد - چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوى - بنده آن را نمى پسندم. از قديم هم اين طور عكس العملها را نمى پسنديدم؛ چون سطحى برخورد ميكردند. آنها در تقليد از غربيها افراط ميكردند، اينها هم در مقابل، تحريم ميكردند. زمان جوانى ما شعرهاى عوامانه اى معروف بود. ميگفتند:

با كارد و چنگال ميخورند آب را *** مسخره كرده اند همه طلّاب را

چون معتقد بودند كه آن وقت مثلاً روحانيّون مخالف غذا خوردن با كارد و چنگال هستند؛ اينها هم از لج آنها ميخواهند آب را هم با كارد و

ص: 92


1- سبيل داگلاسى (منسوب به داگلاس فيربنكس نخستين بازيگر نقش زورو) كه از قد و پهنا كوتاه شده، بالا و بغلشان تراشيده و نازك گرديد.
2- بيتل ها (به انگليسى: The Beatles) گروه موسيقى پاپ - راك اهل ليورپول انگلستان كه در دهه ى 1960 فعّاليّت موسيقى خود را آغاز كردند.

چنگال بخورند. نه آن تجدّد، تجدّد بود؛ نه آن مواجهه و مقابله ى با تجدّد، صحيح و عميق و منطقى بود.

تلقّى مثبت از مفهوم «تجدّد» و توجّه به الزامات مفهومى آن

تجدّد چيست؟ تجدّد، پيشرو بودن است. نگاه كنيد ببينيد چه كم داريد. كجا خلأ داريد و اين خلأ چگونه به بهترين وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلّاق خودتان را به كار بيندازيد و آن خلأ را پُر كنيد. اين ميشود پيشرفت. اين حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهرى هست؛ در فكر هست؛ در شيوه ى اداره ى جامعه هست؛ در مسائل اجتماعى گوناگون هست؛ در مسائل سياسى هست؛ در همه چيز اين حرف جارى است. در آنجاهايى كه عقل انسان قادر به حكم كردن و قضاوت كردن است. آنجايى كه عقل ميدانى ندارد - ميدان تعبّد و شرع است - بايد متعبّد به شرع ماند. اتّفاقاً كسانى كه پابند و متعبّد به شرع ماندند، بعدها وقتى عقلشان بيشتر به كار افتاد، فهميدند چرا شرع اين حكم را كرده. يك روز بود كه مسئله ى طهارت و نجاست، مسئله ى محرم و نامحرم، مسئله ى عبادت و نماز و خشوع مورد سؤال بود. بعد كه فكرها بيشتر پيشرفت كرد، فهميدند اينها هم فلسفه ها و حكمتهاى طبيعى دارد؛ بالاتر از آن، حكمتهاى انسانى دارد.

انسانِ بى خشوع، انسانِ منقطع از خدا و انسانِ بى معنويّت، همين انسانِ بى هويّتى ميشود كه امروز شما در اروپا و آمريكا داريد مشاهده ميكنيد. همه چيز دارند به جز عدالت و آسايش و انسانيّت و احترام به حقوق انسانها؛ يعنى مدنيّت جنگلى؛ صريحاً هم ميگويند چون قدرت دارى، بايد اقدام كنى؛ چون تفنگ دستت هست، بايد بزنى؛ اخلاق، هيچ معنايى ندارد. البتّه اين تازه اوّل كارشان است. هنوز به نقطه ى شيب تندِ سقوط نرسيده اند. امّا خواهند رسيد؛ اين را من به شما عرض كنم. شماها

ص: 93

آن روز را مى بينيد كه همين غرب، همين اروپا و آمريكا، به آن نقطه ى شيب تندِ سقوط رسيده اند و ديگر نميتوانند خودشان را كنترل كنند؛ لذا ساقط خواهند شد.

تجدّد و نوگرايى حقيقى و باز كردن ميدانهاى تازه ى زندگى، مطلوب اسلام است. اصلاً اسلام اين را از انسان خواسته. اين به بركت تأمّل، تعمّق، كار درست، كار فكرى، تلاش عملى، مجاهدت، استقبال از كار و از خطر در همه ى ميدانها و همّتها را بلند كردن به دست مى آيد.(1)

جمع سنّت و تجدّد حقيقى در وجود انسان تراز انقلاب اسلامى

پيشنهادى هم كه درباره ى نامگذارى روز شهادت شهيد چمران به نام روز «بسيج اساتيد» و «اساتيد بسيجى» ذكر شد، به نظرم پيشنهاد معنى دار و پرمغزى است. مرحوم شهيد چمران حقّاً يك نمونه و مظهرى بود از آن چيزى كه انسان دوست ميدارد تربيت جوانان ما و دانشگاهيان ما به آن سمت حركت بكند؛ و حقّ اين شهيد عزيز هم ايجاب ميكند كه چند كلمه اى درباره ى شهيد چمران صحبت كنيم. اوّلاً اين شهيد يك دانشمند بود. يك فرد برجسته و بسيار خوش استعداد بود. خود ايشان براى من تعريف ميكرد كه در آن دانشگاهى كه در كشور ايالات متّحده ى آمريكا مشغول درسهاى سطوح عالى بوده - آن طور كه به ذهنم هست ايشان يكى از دو نفرِ برترينِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب ميشده - تعريف ميكرد برخورد اساتيد را با خودش و پيشرفتش در كارهاى علمى را. يك دانشمند تمام عيار بود. من خودم ميديدم شليك آر. پى. جى(2) را كه نيروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعليم ميداد؛ چون آر.

ص: 94


1- در ديدار جمعى از دانشجويان بسيجى 1384/3/5
2- آر. پى. جى (Rocket-propelled grenade) خانواده اى از سلاحهاى ضدّتانك دوش پرتاب توليد شوروى است كه در آن راكتى با كلاهك حاوى موادّ منفجره به سوى هدف شليك ميشود.

پى. جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود. نه داشتيم، نه بلد بوديم. او در لبنان ياد گرفته بود و به همان لهجه ى عربى آر. بى. جى هم ميگفت. ماها ميگفتيم آر. پى. جى، او ميگفت آر. بى. جى. او از آنجا بلد بود؛ يك مقدار هم از يك راههايى گير آورده بود. تعليم ميداد كه اين جورى آر. پى. جى را بايستى شليك كنيد؛ يعنى در ميدان عمليّات و در ميدان عمل يك مرد عملى به طور كامل. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسماى در درجه ى عالى، در كنار شخصيّت يك گروهبانِ تعليم دهنده ى عمليّات نظامى، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوى و با آن سرسختى، چه تركيبى ميشود. دانشمند بسيجى اين است. استاد بسيجى يك چنين نمونه اى است. اين نمونه ى كاملش است كه ما از نزديك مشاهده كرديم. در وجود يك چنين آدمى، ديگر تضادّ بين سنّت و مدرنيته حرف مفت است؛ تضادّ بين ايمان و علم خنده آور است. اين تضادهاى قلّابى و تضادهاى دروغين - كه به عنوان نظريّه مطرح ميشود و عدّه اى براى اينكه امتداد عملى آن برايشان مهم است دنبال ميكنند - اينها ديگر در وجود يك همچنين آدمى بى معنا است. هم علم هست، هم ايمان؛ هم سنّت هست، هم تجدّد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اينكه گفتند:

با عقل آب عشق به يك جو نميرود *** بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم

نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوى ايمانى، با عشق هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه خود، پشتيبان آن عشق مقدّس و پاكيزه است.(1)

ص: 95


1- در ديدار اعضاى بسيجى هيئت علمى دانشگاهها 1389/4/2

د. تبيين نحوه ى صحيح تعامل با فرهنگ و تمدّن غرب و توجّه به سلطه طلبى آن در استفاده از ثمرات تمدّنى آن

اشاره

نفى غرب، به هيچ وجه به معنى نفى فنّاورى و علم و پيشرفت و تجربه هاى غرب نيست و هيچ عاقلى چنين كارى را نميكند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه ى غرب است كه هم سلطه ى سياسى مورد نظر است، هم سلطه ى اقتصادى و هم سلطه ى فرهنگى. من در اين فرصت اندك، در زمينه ى سلطه ى فرهنگى غرب چند جمله ميگويم، شايد ان شاءاللَّه براى شما مفيد باشد.

ببينيد؛ فرهنگ غرب، مجموعه اى از زيباييها و زشتيهاست. هيچ كس نميتواند بگويد فرهنگ غرب يكسره زشت است. نه؛ مثل هر فرهنگ ديگرى، حتماً زيباييهايى هم دارد. هيچ كس با هيچ فرهنگ بيگانه اى اين گونه برخورد نميكند كه بگويد كه ما درِ خانه مان را صددرصد روى اين فرهنگ ببنديم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هر جاى ديگر دنيا، يك فرهنگ است كه مجموعه اى از خوبيها و بديهاست. يك ملّت عاقل و يك مجموعه ى خردمند، آن خوبيها را ميگيرد، به فرهنگ خودش مى افزايد، فرهنگ خودش را غنى ميسازد و آن بديها را رد ميكند. همان طور كه گفتم، در اين زمينه، بين فرهنگ اروپايى، غرب، آمريكايى، آمريكاى لاتين، آفريقا و ژاپن فرقى نيست و هيچ تفاوتى ندارد و در اين حكمى كه ميگويم، همه يكسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگى كه قرار ميگيريم، به طور طبيعى تا آنجايى كه ميتوانيم، بايد محسّنات آن را بگيريم و چيزهايى كه مناسب ما نيست - بد و مضر است - و با چيزهايى كه به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد كنيم. اين اصل كلّى است؛ منتها در زمينه ى فرهنگ غربى نكته ى مهمّى وجود دارد كه من دلم ميخواهد شما جوانان به اين نكته توجّه كنيد. فرهنگ غرب - يعنى فرهنگ اروپاييها - عيبى دارد كه فرهنگهاى ديگر تا

ص: 96

آنجايى كه ما مى شناسيم، آن عيب را ندارند؛ و آن «سلطه طلبى» است. اين، قطعاً دلايل انسانى و جغرافيايى و تاريخى اى دارد. از اوّلى كه اينها در دنيا به يك برترى علمى دست يافتند، سعى كردند همراه با سلطه ى سياسى و اقتصادى خودشان - كه به شكل استعمار مستقيم در قرن نوزدهم انجاميد - فرهنگ خودشان را هم حتماً تحميل كنند. اينها با فرهنگ ملّتها مبارزه كردند. اين بد است. ملّتى ميگويد فرهنگ من بايد در اين كشور جارى شود! اين چيز قابل قبولى نيست. هر چند هم خوب باشد. آن ملّتى كه اين فرهنگ بر او تحميل ميشود، اين را نمى پسندد. شما يقيناً خوردن نان و ماست را به ميل و اشتهاى خودتان، ترجيح ميدهيد به اينكه چلوكباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگويند بايد بخورى! وقتى كارى زوركى و تحميلى شد؛ وقتى از موضع قدرت انجام گرفت و وقتى متكبّرانه و مستكبرانه تحميل گرديد، هر ملّتى آن را پس ميزند؛ بايد هم بزند. مثلاً كراوات يك پديده ى غربى است. غربيها اين را ميخواهند، دوست ميدارند و با سنّتشان هماهنگ است. امّا اگر شما كه اهل فلان كشورِ ديگر هستيد و تصادفاً كت و شلوار را انتخاب كرده ايد، كراوات نزديد، يك آدم بى ادب محسوب ميشويد! چرا؟! اين فرهنگ شماست. تقصير من چيست؟ اگر كت و شلوار پوشيديد، بايد پاپيون و كراوات بزنيد والّا در فلان مجلس رسمى راه نداريد و يك آدم بى ادب و غيرمنضبط و بى نزاكت تلقّى ميشويد! اين، آن تحميل فرهنگ غربى است. زن غربى، روشهايى دارد. آنها نسبت به مسئله ى زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگى دارند - خوب يا بد، بحثى سرِ آن نداريم - امّا سعى دارند اين فرهنگ را به همه ى ملّتهاى دنيا تحميل كنند. در باب فرهنگ غربى، اين بد است. من يك وقت مثالى زدم و گفتم شما گاهى خودتان به انتخاب خود غذاى مقوّى و يا داروى شفابخشى را مصرف ميكنيد. امّا يك وقت بى هوشتان

ص: 97

ميكنند، يا ميخوابانند، دست و پايتان را ميگيرند و با آمپول چيزى را به شما تزريق ميكنند. سعى شده است از طريق رؤساى كشورها و رژيمهاى فاسد، فرهنگ غربى به ملّتها تزريق شود! رژيم و خاندان فاسد پهلوى - كه خدا از اينها به خاطر آنچه كه با ملّت ايران كردند، نگذرد - از اين قبيل بودند. اينها با انواع روشها و شيوه ها سعى كردند فرهنگ غربى را بر كشور ما حاكم كنند. به خاطر اين، ملّت ايران را تحقير ميكردند؛ فرهنگ ملّى را تحقير ميكردند؛ باورهاى ملّى را تحقير ميكردند.

شما ببينيد در دوران حكومت پهلويها و اندكى قبل از آن در اواخر حكومت قاجارها، كه همين حمله ى غربيها شروع شده بود و در دوران پهلويها به اوج خود رسيد، پرورش يافته هاى آن دوران، ملّت ايران را اصلاً قابل اين نميدانستند كه بتواند خودش را اداره كند؛ بتواند كارى بكند؛ بتواند چيزى بسازد؛ چيزى به دنيا ارائه دهد و يا بر معلومات دنيا اضافه كند. اين به خاطر چيست؟ اين به خاطر تحقير فرهنگ ملّت، تحقير هويّت ملّى و تحميل فرهنگ بيگانه است. هويّت ملّى با فرهنگ شكل ميگيرد. هويّت هر ملّتى، فرهنگ اوست. اين را نبايستى زخمى و جريحه دار كرد. علّت مقابله ى ملّت ايران با فرهنگ غربى اين است؛ والّا بله فرهنگ غربى محسّنات و زيباييهايى هم دارد. البتّه زشتيهايى هم دارد كه آن زشتيها بيخ ريش خودشان. اشكالى ندارد كه ما زيباييهاى فرهنگ آنها را فرابگيريم. اين كه حالا آن زيباييها چيست، ميتواند مورد بحث قرار گيرد.(1)

ص: 98


1- در جلسه ى پرسش و پاسخ با جوانان در دوّمين روز از دهه ى فجر (روز انقلاب اسلامى و جوانان) 1377/11/13؛ مطالب فوق در پاسخ به اين پرسش، ارائه شده است: «جوانانى كه در دوران انقلاب بوده اند، حضور سلطه ى استعمار را بخوبى لمس كرده اند؛ به خاطر اينكه خيلى چيزها را ديده و درك نموده اند. ولى جوانانِ امروز مفهوم و تصوير روشنى از سلطه و استعمار در ذهنشان نيست و اين طبيعى است؛ به دليل اينكه در دوران انقلاب نبوده اند، مستشاران خارجى را نديده اند و كلّاً حضور چكمه هاى استعمار را در ميهن اسلامى مان لمس نكرده اند. با توجّه به اينكه هر موقع حرف نفى غرب به ميان مى آيد، به دليل همين تصوير روشنى كه جوانان در ذهن خودشان ندارند، سريعاً نفى فنّاورى به ذهنشان ميرسد؛ با توجّه به اينكه عدّه اى تبعيّت از غرب را دربست قبول كرده اند و عدّه اى پذيرش غرب را نفى ارزشها و اصول اسلامى و ملّى دانسته اند و با توجّه به اينكه نفى غرب و تبعيّت غرب، حتماً در انقلاب و نظام حاكم دلايل مشخّصى داشته است، ميخواستم از حضورتان خواهش كنم كه تعريف جامع و مانعى از غرب داشته باشيد، كه در كنار اينكه خوبى ها را از غرب اخذ ميكنيم، با حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى و ملّى مان، بدى ها را كنار بگذاريم. به نظر شما كلّاً نقطه ى تعادل در اين ميان چيست؟»
لزوم بهره مندى از خوبيها و محسّنات فرهنگها و تمدّنها

نكته اى كه شما جوانها خوب است به آن توجّه كنيد، اين است كه خيلى از چيزها هست كه قالب آن ايرادى ندارد، امّا جهتش اشكال دارد. ما در اسلام هم از اين قبيل چيزها داشتيم. همين حج و عمره اى كه شماها ميرويد و اين قدر دختر جوان ما و پسر جوان ما - با آن دلهاى پاكشان - تحت تأثير آن قرار ميگيرند، اين حج يك رسم جاهلى است و در جاهليّت بوده. همين طوافى كه شما ميكنيد، اين طواف را در دوران جاهليّت ميكردند. در موسم حج، كه موسم حج هم همين ماههاى حرام بود، از اطراف عربستان - حالا در بيرون عربستان كسى اعتقاد نداشت - راه مى افتادند و به مكّه مى آمدند، براى اينكه اطراف كعبه طواف كنند. قالب كار، همين قالب كارى است كه شما انجام ميدهيد؛ امّا محتوا و جهت كار، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. امروز شما اطراف كعبه كه حركت ميكنيد، توحيد را داريد تجسّم ميكنيد. حركت عظيم عالم بر محور وجود خالق متعال؛ كه اينجا يك حركت سمبليك و يك حركت نمادين به وجود آمد و كعبه شد مظهر توحيد در اسلام؛ و حج شد بهترين عامل براى توحيد كلمه در يك مجمع عظيم جهان اسلام. اين جهتِ امروز آن است. جهت جاهليّت صد و هشتاد درجه تفاوت داشت و نقطه ى مقابل اين بود. بتهاى گوناگونى بيرون كعبه و درون كعبه آويخته

ص: 99

بودند. كسانى كه مى آمدند و دور كعبه حركت ميكردند، در واقع دلباخته و دلبسته ى آن بت بودند و از خداى واحدِ احد چيزى نميفهميدند. خودِ اين حركت كردن هم نه فقط آنها را به هم نزديك نميكرد، آنها را از هم دور ميكرد؛ چون دلبستگيهايشان با هم فرق داشت. يكى به خاطر فلان بت دور كعبه ميگشت و ديگرى به خاطر فلان بت ديگر كه همه ى اينها توى كعبه جمع بودند. پيغمبر حج و طواف و سعى را مطلقاً تغيير نداد - اين قالب حفظ شد - جهت آن را صد و هشتاد درجه عوض كرد. حجّى كه مظهر شرك و بت پرستى و خرافه پرستى و عصبيّت و جهالت محض بود، تبديل شد به مظهر توحيد، مظهر صفا، مظهر اخلاص و دلباختگى در مقابل ذات اقدس الهى.

قالبها اشكالى ندارند. تكنولوژى هسته اى هيچ گناهى نكرده، گناه مال آن كسى است كه جهت او را جهت تخريب انسانها قرار ميدهد يا مثلاً فنّاوريهاى پيشرفته ى نانو، يا صنايع الكترونيك بسيار پيشرفته و آيروديناميك و امثال اينها گناهى ندارند. اينها خيلى خوبند و ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند در دنيا از منابع و فرصتهايى كه خدا در اين طبيعت قرار داده، به بهترين وجهى استفاده كند. گناه مال آن كسانى است كه از اين نعمت خدادادى و از اين گنجينه ى الهى، براى زورگويى به بشر، تسلّط به ديگران و پامال كردن حقوق ديگران استفاده ميكنند. شما كه مبناى خوبى داريد، شما كه به خدا معتقديد، شما كه به كرامت انسان معتقديد، شما كه با ظلم و غصب و تعدّى و تجاوز مخالفيد، شما كه استكبار و جامعه ها يا حكومتهاى برآمده ى از شهوات شخصى و جمعى را تقبيح ميكنيد، شما اين علوم را ياد بگيريد تا ارزشهاى خودتان را در دنيا ترويج كنيد و معارف خودتان را در دنيا حاكم كنيد. اين چيز بدى است؟! يك نفر سوار هواپيما ميشود و براى عيّاشى و هرزگى، به فلان شهرِ فلان كشور ميرود؛ يك نفر هم سوار همين هواپيما ميشود،

ص: 100

ميرود براى زيارت خانه ى خدا. اين هواپيما كه گناهى ندارد؛ جهتها فرق ميكند. شما دانش و فنّاورى را فرا بگيريد و از هوش ويژه اى كه در شما هست - كه من حالا اشاره خواهم كرد و بعضى از دوستان هم گفتند - استفاده كنيد، براى اينكه در اين جهت، قلّه را فتح كنيد. آن وقت از اين موقعيّت و از اين فرصت، براى نشر ارزشهاى حقيقى به جاى ارزشهاى دروغين، به جاى نفسانيّات، به جاى هرزگى، به جاى سلطه ى زر و زور بر سرنوشت بشر - استفاده كنيد.

امروز بيش از دو ميليارد انسان در دنيا گرسنه اند! اين شوخى است؟ امروز ملّتهايى بر روى طلا راه ميروند، ولى شكمشان گرسنه است. نظام جهانى نظام سلطه است؛ نظام استكبار است؛ نظام ظلم است. به چه وسيله آمريكا به اينجا رسيد؟ چطور توانست اين جور به دنيا زورگويى كند؟ چون دانش داشت و از دانش استفاده كرد. غربيها در اين مسابقه ى جهانى اى كه در طول تاريخ وجود داشته، سوءاستفاده كردند.

ببينيد در طول تاريخ، علم در بين ملّتهاى دنيا دست به دست گشته. شما هيچ ملّتى را پيدا نميكنيد كه از اوّل تا آخر، دانش در اختيار آنها بوده؛ نه اين يكى از سنّتهاى خداست. در اين مسابقه ى در بين جوامع بشرى - ملّتها مسابقه دارند و از هم جلو ميزنند - از لحاظ دانش يك وقتى شرق جلو بود، يك وقتى كشورهاى اسلامى جلو بودند و يك وقتى به خصوص كشور ايران جلو بود؛ همين حالتى كه امروز شما در بعضى از كشورهاى غربى مشاهده ميكنيد كه از لحاظ علم در رتبه ى بالايى هستند و ديگران بايد سرشان را بالا كنند تا آنها را ببينند. يك روز كشور شما همين حالت را داشت و كشورهاى اروپايى و كشورهاى شرقى و غربى بايد به بالا نگاه ميكردند تا ميتوانستند دانشمند ايرانى را ببينند. دانشمندان عظيمى كه نه فقط در علم، حتّى در فنّاورى -

ص: 101

فنّاوريهاى متناسب با آن روز - از همه ى دنيا جلو بودند. يك روزى اين جورى بوده؛ يك روز هم غربيها جلو افتادند.

امّا يك نكته ى مهمّى است كه از زمانى كه غربيها جلو افتادند، از اين برترى علمى، براى مقاصد سياسى و اقتصادى سلطه گرانه استفاده كردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معناى استعمار اين است كه يك كشورى با هزارها كيلومتر فاصله، دست اندازى كند به يك كشورى كه منبع ثروت است - مثلاً شبه قارّه ى هند - و آنجا را به قدرت شمشير و به قدرت سلاح پيشرفته، در اختيار خودش بگيرد. خب ميدانيد، انگليس هم محاط به درياست؛ انگليسيها چون در كار كشتيرانى و دريانوردى يك مهارتى پيدا كرده بودند؛ اين دريانوردى را توسعه دادند، خطرپذيرى كردند، ريسك پذيرى كردند، آمدند هندوستان را پيدا كردند و بر آن تسلّط پيدا كردند. اينجا از برترى علمى خودشان استفاده ى سياسى كردند. كارى كه تا آن زمان هيچ كدام از كشورهاى گوناگونى كه داراى برترى علمى بودند، نكرده بودند. هم انگليسيها، هم بلژيكيها، هم هلنديها، اينهايى كه طرف منطقه ى شرق و منطقه ى شبه قارّه ى هند رفتند و اوّل بار استعمار را راه انداختند و هم آن كسانى كه بعد رفتند آفريقا را گرفتند - گروهى از كشورهاى اروپايى مثل پرتغال - اينها از قدرت پيشرفتِ علمى و توانايى علمى شان، استفاده ى سياسى كردند؛ يعنى استعمار را به وجود آوردند؛ وقتى استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملّت استعمارزده در دست آن ملّت استعمارگر قرار گرفت. از اين استفاده كردند براى اينكه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجايى كه البتّه ميتوانستند، مسابقه ى علمى را متوقّف كردند!(1)

ص: 102


1- در ديدار نخبگان جوان دانشگاهى 1387/6/5

فصل چهارم غربزدگى در ايران

1 / تاريخ غربزدگى در ايران

آغاز غربزدگى با تقليد و ترجمه از غرب

در صد سال اخير، به معناى حقيقى كلمه، براى اين كشور هيچ كار اساسى اى قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محيط دانشگاه چشم شما به حقايق علمى باز شده است. مى بينيد كه ما چقدر كارِ نكرده و راهِ نرفته داريم. ميشد اين راهها را رفت، ميشد با كاروان علم همراه شد، ميشد علم و عالِم و دانشمند و تحقيق و استقلال در علم و تحقيق را در كشور آزمايش كرد. امّا اين كار را نكردند؛ بلكه به عكس عمل كردند.

در دوران ورود دانش جديد به كشور ما، آنچه وارد شد، عبارت بود از «تقليد و ترجمه»؛ البتّه منظورم ترجمه يك اثر ارزشمند نيست - كه يك كار لازم است - منظورم فكر و ذائقه و روحيّه ى ترجمه اى است؛ يعنى قدرت ابتكار را از يك ملّت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از يك ملّت گرفتن؛ همه اش توى سر او زدن؛ به او اين طور تلقين كردن كه اگر

ص: 103

ميخواهى به جايى برسى و آدم شوى، بايد همان كارى را بكنى كه غربيها كردند و از آن سر سوزنى تخطّى نكنى. به مردم ما و محيطهاى علمى، اين گونه ياد دادند. اجازه ى ابتكار و نوآورى و خلّاقيّت علم را ندادند. علم و فكر را بايد توليد كرد. اينها نه در علوم تجربى، نه در علوم انسانى و نه در علوم سياسى و اجتماعى، براى آفرينش علمى ميدان ندادند؛ لذا وضع اينگونه است كه امروز ملاحظه ميكنيد.(1)

بيگانه زدگى و نفى هويّت ملّى در شرايط غربزدگى

از اواسط دوران قاجار، يك فريفتگى و بيگانه زدگى در ما پيدا شد. البتّه عوامل طبيعى اى هم داشت و اين عوامل روزبه روز شدّت پيدا كرد. در دوران حكومت پهلوى به اوج رسيد و براساس آنها، پايه هاى فرهنگى بسيار خطرناكى را در كشور پايه گذارى كردند. مثل اينكه ايرانى «نميتواند»، ايرانى عُرضه ى حضور در ميدانهاى علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفى نسبت به همه ى گذشته ى فرهنگى و مواريث ارزشمند تاريخى و علمى ما. اينها چيزهايى بود كه در اين كشور اتّفاق افتاد. شماها آن دوران را نديديد.

ما كه در آن دوران بزرگ شديم، بنده كه با اكثر شماها شايد در حدود نيم قرن اختلاف سنّى دارم، آن دورانها را درك كرديم و ديديم كه چه بود. حقيقتاً فرهنگى كه ترويج ميشد، فرهنگ «نميتوانيم» بود. فرهنگ ترجيح مطلقِ هر چيز غربى بر هر چيز ايرانى بود. اين طورى بود. در زمينه ى افتخارات ايرانى، دقيقاً بر روى چيزهايى تكيه ميشد كه غرب آنها را به دلايلى ميخواست - با دلايل استعمارى و قدرت طلبانه - كه طرّاحان سياستمدار غرب، آنها را طرّاحى كرده بودند. برخى نقاط را در كشور ما

ص: 104


1- در ديدار جوانان استان اصفهان - 1380/8/12

برجسته ميكردند؛ همين نقاط مورد توجّه دستگاههاى اداره كننده ى كشور قرار ميگرفت ولاغير. سالهاى متمادى گذشته اين طور بود.(1)

فاضلابهاى مدرنيته؛ پيشقراولان مدرنيته در ايران و كشورهاى استعمارزده

آن روزى هم كه به اصطلاح موج مدرنيته(2) را وارد اين منطقه كردند، در واقع بايد گفت فاضلابهاى مدرنيته را به اين منطقه فرستادند. علم و ابتكار و اختراعات جديد و پيشرفت فكرى و دانشگاههاى پيشرو را كه به كشورهاى الجزاير و مصر و عراق و بقيّه ى مناطق تحت استعمار نياوردند؛ اوّل چيزى كه آوردند، ابتذال فرهنگى، كشف حجاب و كالاهاى مصرفى پسمانده بود؛ يا حدّاكثر نظامهاى نسخ شده ى درجه ى دو و سه آموزش و پرورش خود را آوردند؛ يعنى مردم را از همه جهت تحقير كردند.

وقتى موج چپ در دنيا بلند شد، بسيارى از روشنفكران در دنياى اسلام، شعارهاى چپ - شعارهاى سوسياليستى و ماركسيستى - ميدادند و در واقع ميخواستند از غرب انتقام بگيرند. امّا وقتى نظام اسلامى و انقلاب اسلامى پديد آمد، غوغا به پا شد و تمام كشورهاى اسلامى از اينكه ديدند يك ملّت آمده و پرچم اسلام را بلند كرده و در مقابل سخت ترين تهديدها ايستاده است؛ نه فقط در مقابل غرب، بلكه در مقابل شرق و غرب، شعار «نه شرقى، نه غربى» ميدهد و در مقابل جذّاب ترين تطميعها، بى اعتنايى نشان ميدهد، يكپارچه هيجان شدند.(3)

ص: 105


1- در ديدار نخبگان جوان - 1385/6/25
2- Wave of Modernity
3- در ديدار جوانان استان اصفهان 1380/8/12
نقش تلقّيها از علم آموزى در غربزدگى

سالهاى متمادى است كه سعى ميشود علم از محيط جامعه دور گردد. روزگارى اين طور نبود. نميگويم در گذشته هاى دور، همه ى مردم عالم بودند؛ نه. بيسوادى زياد بود، علم كم بود؛ امّا در محيط اهل معرفت، شوق به علم، روزافزون بود. علم را براى خود علم ميخواستند. سالهاى متمادى سعى كردند اين فرهنگ را در جامعه ى ما عوض كنند. علم، تبديل به يك وسيله شد و علم آموزى وسيله اى براى پر كردن شكم. اين ارزش علم را كم ميكند. اگر جامعه اى با معلومات باشد، مقاومتش در مقابل دشمن زياد ميشود. اگر جامعه اى نسبت به علم حسّاسيّت داشته باشد، هنگامى كه با كشورها و ملّتهاى ديگر هم ارتباط برقرار كرد، اوّل سعى ميكند علم آنها را بگيرد.

فرمانروايان ايران در سالهاى پيش و در دورانهاى گذشته، كارى كردند كه وقتى موضوع تبادل بين كشور ما و كشورهاى ديگر به وجود آمد، به جاى اينكه ما معلومات و فرهنگ عظيم خودمان را در معرض ديد مردم عالم قرار دهيم - خيلى چيزها داريم كه ميتوانيم به ديگران بياموزيم - و به جاى اينكه ما هم از بيگانگان علمشان را ياد بگيريم؛ اين طور شد كه ما به آنها - فرض بفرماييد - مصنوعات دستيمان را داديم تا در نمايشگاههايشان آويزان كنند يا نفتمان را داديم تا كارخانه هايشان را به كار بيندازند و خودمان هم منتظر نشستيم كه آنها فرهنگ فاسدشان را به ما بدهند. كسانى كه پيشروان ارتباط فرهنگى ايران با غرب بودند، نگفتند «هر ايرانى بايد علم غرب را تا آنجا كه ميتواند ياد بگيرد». اگر اين را ميگفتند، خوب بود. ما از اين استقبال ميكنيم. ما الان هم ميگوييم: دنيا پيشرفتهايى در معلومات دارد. ما را دويست، سيصد سال عقب نگه داشتند و نگذاشتند ترقّى كنيم. ما بايد خودمان را به آنها برسانيم و معلومات آنها را ياد بگيريم. پيشروان مذكور، اين را نگفتند. گفتند: «ايران

ص: 106

بايد از لحاظ ظاهر و باطن و لباس و شكل و صورت و اخلاق، فرنگى مآب شود!» اخلاق آنها را بگيرد، لباس آنها را بگيرد، وضع زندگى آنها را بگيرد و ارتباطات ناسالم آنها را بياموزد! اين را گفتند و نتيجه اش همان شد كه در اواخر دوران منحوس پادشاهى ديديم - كسانى هم كه بودند و يادشان هست، ديدند - و هنوز هم آثار و ته نشينها و رسوبهايى تا امروز دارد.(1)

2 / انقلاب اسلامى و مقابله با غربزدگى

انقلاب اسلامى و عبور از دوگانه ى عقب ماندگى و غربزدگى

امام با انقلاب اسلامى و با تشكيل جمهورى اسلامى راهِ ميانه ى عقب ماندگى و غربزدگى را ترسيم كرد. ملّتها تصوّر ميكردند يا بايد عقب مانده بمانند يا بايد غرب زده شوند. امام نشان دادند كه نه يك راه مستقيم، يك صراط مستقيم وجود دارد كه انسان اسير غرب هم نشود، غربزده هم نشود؛ امّا راهِ ترقّى و پيشرفت و تعالى را طى كند. ملّت ايران اين راه را طى كرده است. جوانهاى عزيز! براى پيشرفت و تعالى كشورتان، هر چه ميتوانيد به اين صراط مستقيم تمسّك كنيد. با اتّكاء به خداى متعال و اعتقاد به نيروى درونى خود ميتوانيد همه ى موانع را از سر راه برداريد.(2)

عزّت ملّى و استقلال حقيقى و معنوى در نفى غربزدگى

مسئله ى اعاده ى عزّت ملّى و ترك انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زياده طلبى سياستهاى ديگران و ترك شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در اين دولت احساس ميكند. عزّت ملّى و

ص: 107


1- در ديدار جمعى از معلّمان و كارگران - 1371/2/9
2- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1387/3/14

استقلال حقيقى و معنوى از اينجا حاصل ميشود. استقلال به اين نيست كه انسان شعار استقلال بدهد يا حتّى مثلاً در زمينه هاى اقتصادى هم به يك رشد بالايى دست پيدا كند. نه؛ استقلال اين است كه يك ملّت به هويّت خود و به عزّت خود معتقد و براى او اهمّيّت قائل باشد. براى حفظ او تلاش و كار كند و در مقابل متعرّضين و مستهزئين، شرمنده ى اظهارات و جايگاه خود نباشد.

ما متأسّفانه در برخى از اوقات گذشته، ميديديم كه بعضى از كسانى كه مرتبط با مسئولين بودند يا حتّى خودشان مسئول يك بخشى بودند، كأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمنده اند و خجالت ميكشند كه حقايق انقلاب را بر زبان جارى كنند، يا آنها را پيگيرى كنند، يا به آنها اهمّيّت بدهند. اين براى يك جامعه خيلى بلاى بزرگى است؛ اين را شما نداريد.

روند غرب باورى و غربزدگى را كه متأسّفانه داشت در بدنه ى مجموعه هاى دولتى نفوذ ميكرد، متوقّف كرديد؛ اين چيز مهمّى است. حالا يك عدّه اى در جامعه، ممكن است به هر دليلى شيفته ى يك تمدّنى يا يك كشورى باشند؛ امّا اين وقتى به بدنه ى مديران انقلاب و مجموعه هاى انقلاب نفوذ ميكند، چيز خيلى خطرناكى ميشود. اين ديده ميشد؛ خب، جلويش گرفته شد.

گرايشهاى سكولاريستى - كه متأسّفانه باز داشت در بدنه ى مجموعه ى مديران كشور نفوذ ميكرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دين و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شكل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليونى اين ملّت برخوردار شده و جانهايشان را كف دستشان گرفته اند و جوانهايشان را به ميدانهاى خطر فرستاده اند. آن وقت مسئولان يك چنين نظامى، دم از مفاهيم سكولاريستى بزنند؟! «يكى بر

ص: 108

سر شاخ و بن ميبريد»؛ يعنى خودشان بنشينند و بنا كنند بنِ اين مبنا و قاعده را كلنگ زدن؛ خيلى چيز خطرناكى بود!(1)

3 / غربزدگى در نظام سازى

ابعاد خطرناك غربزدگى در نظام تعليم و تربيت كشور

آموزش و پرورش كنونى كشور ما، ساخته و پرداخته ى فكر ما و برنامه هاى ما و فلسفه ى ما نيست. اين يك امر واضحى است. اين هم جزو مسلّمات است، منتها به آن توجّه نميكنيم. از روزى كه نظامى به نام نظام آموزش و پرورش در اين كشور به وجود آمد - از آغاز كار - بناى كار بر آن فلسفه اى نبود كه ما امروز دنبال آن فلسفه هستيم. دو عيب بزرگ وجود داشت. يك عيب از جنبه ى اعتقادى و ايمانى، يك عيب از جنبه ى سياسى و مديريّتى كشور.

عيبِ جنبه ى ايمانى اين بود كه آن كسانى كه آموزش و پرورش جديد را وارد كشور كردند، نه فقط نيّتشان متدّين كردن مردم و جوانها نبود، بلكه به عكس، نيّتشان دور كردن مردم از عقايد دينى بود. به طور مسلّم اين است. البتّه آن كسانى كه طرّاحان اوّليه ى وزارت آموزش و پرورش در كشور بودند، برنامه ها را ريختند، كتابهاى درسى را نوشتند، بعضى شان كاملاً جزو آدمهاى بى دين نبودند. نه؛ در بين آنها آدمهاى متدّين هم بودند، لكن كلانِ برنامه اين بود. همان برنامه اى بود كه در آموزش و پرورش به يك شكل، در مسئله ى كشف حجاب به يك شكل، در مسئله ى كوبيدن مراكز مذهبى به وسيله ى رضاخان به يك شكل خودش را نشان ميداد؛ يعنى توسعه ى تفكّرات غيردينى، بلكه ضدّدينى. آموزش و پرورش بر اساس يك چنين فكرى به وجود آمد؛ و آن كسانى

ص: 109


1- در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت نهم - 1387/6/2

كه از اوّل، آموزش و پرورش را درست كردند - عرض كرديم بعضى شان آدمهاى بى دينى هم نبودند، متدّين هم بودند؛ نشانه هاى تدّينشان هم بعضاً گوشه و كنار در آن نظام قديمى آموزش و پرورش و كتابهاى قديمى پيداست؛ كه ما بعضى را از گذشته در زمان نوجوانى ديده بوديم و يك چيزهايى پيدا بود، لكن اساس، اساسِ ضدّدينى بود، نه غيردينى. براساس ضدّيّت با دين بود. هر چه هم گذشت، اين جنبه ى ضدّدينى، پيوسته و تا آخرِ دوران پهلوى بيشتر و بيشتر شد.

آن جنبه ى سياسى و مديريّتى، جنبه ى ضدّملّى آموزش و پرورش بود. اگر چه آن رژيم دعوى ملّيّت داشت، واقعاً هم دنبال ملّيّت ميگشت؛ چون ايدئولوژى كه نداشتند؛ ناچار بودند - وقتى ايدئولوژى كنار زده ميشود، دين كنار زده ميشود، يك جايگزين لازم دارد، اين جايگزين را ملّيّت قرار داده بودند، مثل خيلى از كشورهاى ديگر؛ لذا ملّيّت را دنبال ميكردند - لكن آن ملّيّتى كه دنبال ميكردند، به معناى واقعى، به معناى حفظ هويّت ملّى نبود. به چه دليل؟ به دليل اينكه وابستگيهاى سياسى آنها روزبه روز بيشتر ميشد و همين در كيفيّت تعاليم و آموزشهاى آموزش و پرورش خودش را نشان ميداد. همچنانى كه در تدوين دستگاههاى حقوقى ما و قضائى ما خودش را نشان ميداد. همچنانى كه در ساخت ادارات دولتى ما و تشكيلات عمومى دولت خودش را نشان ميداد؛ يعنى غربزدگى مطلق. اين، در آموزش و پرورش هم بود.

نظام آموزش و پرورش ما يك نظام غربزده، تقليدى، مبتنى بر باورها و مبانى پذيرفته ى در اروپا بود. حالا يكى بلژيك را ترجيح ميداد، يكى انگليس را ترجيح ميداد، يكى فرانسه را ترجيح ميداد؛ بالأخره مربوط به آنها بود. در بخشهاى مختلف ادارى و تشكيلات دولتى ما، اين محسوس بود. آموزش و پرورش هم عيناً به همين كيفيّت شكل گرفت و همين طور ماند. حالا نكته ى قابل توجّه اين است كه آن كسانى كه الگوى

ص: 110

آموزش و پرورش سنّتى و قديمى ما بودند، آنها به همان شكلها و قالبهاى آن روز بسنده نكردند. مرتّباً تحوّلات به وجود آوردند و خودشان را پيش بردند. امّا اين مقلّدان، آن تحوّلات را ديگر نفهميدند و همان شكل سنّتى را نگه داشتند.

اين، آموزش و پرورشِ شكل گرفته ى سنّتى كشور ما بود. البتّه اين، خطوط اساسى اش بود؛ نه اينكه بخواهيم يك تعريف كاملى از آموزش و پرورش كرده باشيم. اين دو عيب بزرگ؛ يعنى اوّل، جنبه ى ضدّيّت با دين - حدّاقلّ مغايرت با مبانى دينى و اخلاق دينى و تربيت دينى - و دوّم هم به شدّت ترجمه اى بودن، وابسته بودن، تقليدى بودن، از نيازهاى حقيقى كشور و ملّت ايران نجوشيده بودن، عيب اساسى آموزش و پرورش ما بود كه ماند تا دوره ى انقلاب اسلامى.(1)

4 / غربزدگى و هُرهُرى مسلكى

مهم ترين نقاط ضعفى كه در زمينه مسئولان وجود دارد - كه من آن روز هم در ميدان امام اشاره مختصرى به آن كردم و الان آن را براى شما جوانان بيشتر باز ميكنم - چند مورد است:

يكى مسئله ى سستى بينش و ايمان انقلابى و اسلامى در بعضى از مسئولان است. اينها مجذوب نسخه هاى سياسى غربند؛ آن هم نسخه هاى غلط از آب درآمده. ليبرال دمكراسى غرب كه يك روز گفته ميشد اوج تكامل فكر و عمل انسان است و بالاتر از آن چيزى وجود ندارد - كه به نظر من خود اين حرف نشانه ى كوته فكرى است كه آدم نقطه اى را پيدا كند و بگويد از اين بالاتر ممكن نيست انسان حركت كند. نه؛ انسان در حركت خود بى نهايت است - امروز به دست خود، خودش را رسوا كرده

ص: 111


1- در ديدار مسئولان آموزش و پرورش سراسر كشور - 1386/5/3

است. اين ليبراليسم(1)، همان چيزى است كه امروز ماجراى افغانستان و سالهاست مسئله ى فلسطين را به وجود آورده است. اين اومانيسمِ دروغينِ غرب، همان چيزى است كه پنجاه سال ملّت فلسطين را نديده ميگيرد و ميخواهد آن را به كلّى حذف كند. از خودشان سؤال نميكنند كه اصلاً ملّت فلسطين در دنيا وجود داشته يا دروغ است. اگر قبول داريد سرزمينى به نام فلسطين وجود دارد، پس كو آن ملّت؟ خواستند يك ملّت و يك نام جغرافيايى را به كلّى از روى كره زمين حذف كنند. امروز اومانيسم و ليبراليسم و دمكراسى آنها به اختناق و خفقانى رسيده است كه حتّى نميخواهند به يك رسانه ى خارجى اجازه دهند كه اخبار افغانستان را پخش كند! اين، جريان آزاد خبر از نظر غرب است؛ اين نسخه، رسواشده و غلط از آب درآمده است. در عين حال فلان مسئول ما كه به بركت انقلاب اسلامى عزّت و احترامى پيدا كرده و به خاطر اظهار طرفدارى از اسلام و امام و انقلاب، ممكن است چهار نفر به او احترامى بگذارند، ناگهان طرفدار ليبرال دمكراسى غربى بشود كه نقطه ى مقابل مردم سالارى اسلامى است. اصلاً مردم سالارى اسلامى و آزادى در اسلام، آن نيست؛ يك حقيقت ديگر است. گاهى چنين مواردى به ندرت پيدا ميشود. البتّه من خدا را شكر ميكنم كه مسئولان طراز اوّلِ كشور، عميقاً معتقد به مبانى اسلامى اند. دشمن نتوانسته است نفوذ فكرى و سياسى خود را به جاهاى حسّاس برساند. امروز رؤساى سه قوّه و مسئولان تراز اوّل، عميقاً به آرمان امام و انقلاب معتقدند. امّا در بعضى از دستگاهها چنين مواردى پيدا ميشود كه من آن روز هم اشاره اى كردم.

در حوزه ى انديشه، قانون شكنى ميكنند. حوزه ى انديشه و فكر هم قوانينى دارد و بايد از آن قوانين پيروى كرد. اگر كسى درباره يك مبناى فكرى شبهه اى دارد، قانونش اين است كه آن را در مراكز تخصّصى و

ص: 112


1- Liberalism

محافل علمى مطرح كند. يا بايد شبهه را برطرف كرد و از ذهن خود زدود، يا اگر شبهه اشكال واقعى است، آن را به يك نظريّه تبديل كرد و ذهنهاى اهل علم و اهل نظر را نسبت به آن منقاد نمود. اين حضرات از اين قانون پيروى نميكنند. شبهه اى به ذهن آنها مى آيد، خودشان دچار بى اعتقادى ميشوند و بر اثر هزار گونه ابتلاء و گرفتارى، پايه هاى ايمان عميق قلبيشان را موريانه ى هوى و هوس و رفاه زدگى و دنياطلبى ميجَود و ميخورد و شبهه دار ميشوند. آن گاه مى آيند شبهه را در افكار عمومى مطرح ميكنند و اسمش را هم تجديدنظر ميگذارند. اين خيانت به افكار عمومى است؛ تجديدنظر يعنى چه؟ يك وقت معناى تجديدنظر اين است كه انسان از خطايى، انديشمندانه و منصفانه برميگردد. اين امر بسيار خوبى است امّا تجديدنظرهاى سياسى، مصلحتى و ناشى از تغيير موقعيّتها و تطميع دشمن، تجديدنظر نيست؛ اينها هُرهُرى مسلكى است.

ما در اسلام اجتهادِ دائم داريم. اجتهاد دائم؛ يعنى انسانِ صاحب نظر هميشه درصدد تكميل فكر خود است؛ در راه تكامل. گاهى انسان خطايى را تصحيح ميكند؛ اين درست و خوب است. در طريق فكر اسلامى، صاحب نظران، انديشمندان و انسانهايى كه قدرت اجتهاد و استنباط در مبانى فكرى و نظرى انقلاب را دارند - نه هر كسى كه ادّعا دارد، نه كسى كه صلاحيّتهاى علمى و فكرى لازم را كسب نكرده است - دائم بايد فكر كنند و انديشه را تكميل نمايند. اين امر خوبى است.(1)

ص: 113


1- در ديدار جوانان استان اصفهان 1380/8/12

فصل پنجم انقلاب اسلامى و آخرالزّمان

تاريخ تحوّل حيات حقيقى و باطنى بشر و نقش اولياء حق

تاريخ حقيقى و معنوى بشر را مردان خدا نوشته اند. شما نگاه كنيد؛ امروز با اينكه هزاران سال از دوران ابراهيم و موسى و عيسى ميگذرد، مفاهيمى كه هديه ى آنها به بشريّت است، امروز برترين مفاهيم رايج بشرى است. امروز اگر سخن از آزادى و كرامت بشر ميرود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح ميشود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا يك شعار جذّاب است، اگر مبارزه ى با فساد و مفسدان و مبارزه ى با ظلم و توجّه به ايثار و فداكارى در راه حق در چشم بشريّت جذّاب و شيرين است، به خاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران - اين مردان خدا - به تاريخ عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريّت قرار دادند؛ بنابراين مردان خدا تاريخ را متحوّل ميكنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار، ناممكنها را ممكن ميكنند. با خوف و رجاء مادّى و حيوانى نميشود انسان و انسانيّت را متحوّل كرد. بيم و اميد مردان خدا از قبيل بيم و اميد اهل دنيا نيست. دلبستگى آنها به خداست. توكّلشان به خداست. خشيت آنها از نافرمانى خداست. آنها همه ى قوانين طبيعت را - كه دست

ص: 114

قدرتمند الهى سررشته دار آنهاست - در خدمت هدفهاى خود ميبينند و با توكّل به خدا حركت ميكنند؛ لذا دنيايى را متحوّل ميكنند.(1)

اهمّيّت دوران آخرالزّمان و انديشه ى مهدوى

مسئله ى ولادت حضرت مهدى (عليه الصّلاة والسّلام و عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) از اين جهت هم حائز اهمّيّت است كه مسئله ى انتظار و دوران موعود را كه در مذهب ما، بلكه در دين مقدّس اسلام ترسيم شده است - دوران موعود آخرالزّمان؛ دوران مهدويّت - ما به ياد بياوريم، روى آن تكيه كنيم و بر روى آن مطالعه و دقّت و بحثهاى مفيدى انجام گيرد. شما بايد زمينه را آماده كنيد تا آن بزرگوار بتواند بيايد و در آن زمينه ى آماده، اقدام فرمايد. از صفر كه نميشود شروع كرد!

جامعه اى ميتواند پذيراى مهدى موعود (ارواحنا فداه) باشد كه در آن آمادگى و قابليّت باشد والّا مثل انبياء و اولياى طول تاريخ ميشود.(2)

انقلاب اسلامى و بازگشت انسان به ملكوت ايمان در عصر جديد

بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهكارى و بى تقوايى خود را در عرصه ى حكومتدارى نشان داده است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولى و عادّى قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خِرد و اخلاق و حكمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلى كمتر از عرصه هاى ديگرِ زندگى بشرى حاكم بوده است. كسانى كه خسارت اين بى خردى و بى منطقى و فساد و گناه آلودگى را پرداخته اند، آحاد افراد بشر - گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع

ص: 115


1- در مراسم سالگرد ارتحال امام خمينى (ره) - 1384/3/14
2- در ديدار با پاسداران - 1368/12/10

متعدّد - بودند. اين حكومتها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند. بعد با تحوّل جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمان يافته درآمدند؛ لذا مهم ترين كار انبياى عظام الهى، مقابله با طواغيت و كسانى است كه نعمتهاى خدا را ضايع كردند: وَ إِذٰا تَوَلّٰى سَعىٰ فِي اَلْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهٰا وَ يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ (1) . آيه ى قرآن، از اين حكومتهاى فاسد، با اين تعبيرات تكان دهنده ياد ميكند؛ سعى كردند تا فساد را جهانگير كنند. أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ، جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهٰا وَ بِئْسَ اَلْقَرٰارُ(2) ؛ نعمتهاى الهى و انسانى و طبيعى را به كفران تبديل كردند و انسانها را كه بايد از اين نعم برخوردار ميشدند، در جهنّم سوزانى كه از كفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و كباب كردند. انبياء در مقابل اينها صف آرايى كردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اينكه قرآن ميگويد: وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ(3) ، چه بسيار پيامبرانى كه همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند. اين جنگ با چه كسانى بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حكومتهاى فاسد، قدرتهاى ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند كه بشريّت را بدبخت و نابود كردند.

در دوران ما حركت انقلاب اسلامى و نظام اسلامى در اين راه بود. كسانى كه اين حركت را شروع كردند، ممكن بود در ذهنشان بگذرد كه

ص: 116


1- سوره ى بقره، آيه ى 205؛ ترجمه: «و هنگامى كه [چنين دشمن سرسختى] قدرت و حكومتى يابد، ميكوشد كه در زمين فساد و تباهى به بار آورد؛ و زراعت و نسل را نابود كند.»
2- سوره ى ابراهيم، آيه ى 28 و 29؛ ترجمه: «آيا كسانى كه [شكر] نعمت خدا را به ناسپاسى تبديل كردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاكت درآوردند، نديدى؟»، «[سراى نابودى و هلاكت، همان] دوزخى است كه در آن وارد ميشوند، و بد قرارگاهى است».
3- سوره ى آل عمران، آيه ى 146؛ ترجمه: «چه بسا پيامبرانى كه انبوهى دانشمندانِ الهى مسلك [و كاملان در دينِ] به همراه او با دشمنان جنگيدند».

يك روزى بتوانند حكومت و نظامِ مورد نظر خود را تشكيل دهند؛ امّا كاملاً در ذهن آنها اين معنا هم وجود داشت كه ممكن است در اين راه شهيد شوند يا تمام عمرشان را در مبارزه و سختى و ناكامى به سر ببرند. هر دو راه وجود داشت؛ درست مثل حركت امام حسين (عليه السّلام). در سال 41 و 42 و بعد سالهاى سخت و سياه اختناق در اين زندانها، تنها شعله اى كه دلها را گرم نگه ميداشت و آنها را به حركت وادار ميكرد، شعله ى ايمان به مبارزه بود؛ نه عشقِ رسيدن به حكومت. اين راه، همان راه امام حسين (عليه السّلام) بود؛ منتها دو طرف دارد. شرايط زمانى و مكانى متغيّر است. يك وقت امكانات به وجود مى آيد، حكومت اسلامى پرچمش برافراشته ميشود. يك وقت هم راه بدون اين امكانات است و با شهادت تمام ميشود. از اين قبيل در طول تاريخ زياد داشته ايم.(1)

غلبه ى صلاح بر فساد؛ سنّتى تاريخى و وعده ى قطعى الهى

از نظر اسلام و بينش اسلامى، جريان عالم به سمت حاكميّت حق و به سمت صلاح است، اين برو برگرد هم ندارد.

همه ى انبياء و اولياء آمده اند تا انسان را به آن بزرگراه اصلى اى سوق بدهند كه وقتى وارد آن شد، بدون هيچ گونه مانعى تمام استعدادهايش ميتواند بروز كند. انبياء و اولياء، اين مردم گمگشته را مرتّب از اين كوه و كمر و دشتها و كويرها و جنگلها به سمت اين راه اصلى سوق دادند و هدايت كردند. هنوز بشريّت به نقطه ى شروع آن صراط مستقيم نرسيده است. آن در زمان ولىّ عصر (ارواحنا فداه) محقّق خواهد شد، ليكن همه ى اين تلاشها اصلاً براساس اين بينش است كه نهايت اين عالم، نهايت غلبه ى صلاح است. ممكن است زودتر بشود، ممكن است ديرتر بشود، امّا برو

ص: 117


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1380/12/27

برگرد ندارد. قطعاً اين طورى است كه در نهايت صلاح بر فساد غلبه خواهد كرد. قواى خير بر قواى شر غلبه ميكنند.(1)

تلاش استعمار بر ضدّ مهدويّت

بنده سندى را ديدم كه در آن بزرگان استعمار و فرماندهان استعمارى توصيه ميكنند كه ما بايد كارى بكنيم كه اين عقيده ى به مهدويّت، به تدريج از بين مردم زايل بشود. آن روز استعمارگرهاى فرانسوى و استعمارگرهاى انگليسى در بعضى جاهاى آن مناطق بودند فرقى نميكند كه استعمار از كجا باشد استعمارگرهاى خارجى، قضاوتشان اين بود كه تا وقتى عقيده ى به مهدويّت در بين اين مردم رايج است، ما نميتوانيم اينها را درست در اختيار بگيريم. ببينيد عقيده ى به مهدويّت چقدر مهم است! چقدر خطا ميكنند كسانى كه به اسم روشنفكرى و به اسم تجدّدطلبى مى آيند و عقايد اسلامى را بدون مطالعه، بدون اطّلاع، بدون اينكه بدانند دارند چه كار ميكنند، مورد ترديد و تشكيك و اينها قرار ميدهند. اينها همان كارى را كه دشمن ميخواهد، راحت انجام ميدهند!(2)

اعتقاد همه ى مسلمانان به ظهور موعود در آخرالزّمان

در مورد ماجراى اعتقاد به مهدى موعود - يعنى اينكه در آخرالزّمان از خاندان پيامبر، شخصى ظهور ميكند كه دنيا را از عدل، از دادگسترى و از نيكى پُر ميسازد و تبعيضها، ظلمها، سوءاستفاده ها و فاصله هاى طبقاتى را از بين ميبرد - نيز خيلى كار كرده اند.

ص: 118


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1379/9/12
2- در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج) - 76/9/25

اين عقيده كه همه ى مسلمانان هم به آن معتقدند، مخصوص شيعه نيست. البتّه در خصوصيّات و جزئيّاتش، بعضى فِرَق، حرفهاى ديگرى دارند؛ امّا اصل اينكه چنين دورانى پيش خواهد آمد و يك نفر از خاندان پيامبر چنين حركت عظيم الهى را انجام خواهد داد ويملأ الله به الارض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً(1) بين مسلمانان متواتر است. همه، اين را قبول دارند. خب؛ اين عقيده از آن عقايد بسيار كارگشاست كه من مختصرى راجع به آن عرض خواهم كرد. به دليل همين كه كارگشاست، دشمنان از يك طرف و البتّه دوستان نادان هم از طرف ديگر بر آن ميتازند. گاهى دوستان نادان، از روى نادانى و بر اثر بى توجّهى، كارى ميكنند كه هيچ دشمن دانايى به آن خوبى نميتواند ضربه بزند!(2)

اصالت اعتقاد به عدالت و مهدويّت در انديشه ى انقلاب اسلامى

نظام اسلامى، نظام عدالت است. شما كه آرزومند و مشتاق ظهور خورشيد مهدويّت در آخرالزّمان هستيد و الان حدود هزار و دويست سال است كه ملّت اسلام و شيعه در انتظار ظهور مهدى موعود (عجّل الله تعالى فرجه الشّريف و جعلنا الله فداه) است، چه خصوصيّتى براى آن بزرگوار ذكر ميكنيد؟ الذى يملأ الله به الارض قسطا و عدلا . نميگوييد كه «يملَأ الله بِهِ الاَرضَ دِيناً». اين، نكته ى خيلى مهمّى است. چرا به اين نكته توجّه نميكنيم؟ اگر چه قسط و عدل متعلّق به دين است، امّا هزار سال است كه امّت اسلامى براى قسط و عدل دعا ميكند. اين نظام اسلامى به وجود آمده است؛ اوّلين

ص: 119


1- كمال الدّين و تمام النّعمه، شيخ صدوق، ج 1، ص 258، ح 3؛ همان، ص 287، ح 4؛ الكافى، شيخ كلينى، ج 1، ص 338، ح 7؛ احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 494؛ همان، ج 1، صص 68 و 69؛ مفاتيح الجنان، شيخ عبّاس قمى، ص 522 (زيارت آل ياسين)؛ بحارالانوار، علّامه مجلسى، ج 3، ص 268؛ امالى صدوق، ص 338.
2- در ديدار با اقشار مختلف مردم - 1376/9/25

كارش اجراى قسط و عدل است. قسط و عدل، واجب ترين كارهاست. ما رفاه را هم براى قسط و عدل ميخواهيم. كارهاى گوناگون - مبارزه، جنگ، سازندگى، توسعه - را براى قسط و عدل ميخواهيم؛ براى اينكه در جامعه عدالت برقرار شود؛ همه بتوانند از خيرات جامعه استفاده كنند و عدّه اى محروم و مظلوم واقع نشوند. در محيط قسط و عدل است كه انسانها ميتوانند رشد كنند، به مقامات عالى بشرى برسند و كمال انسانى خودشان را به دست آورند. قسط و عدل، يك مقدّمه ى واجب براى كمال نهايى انسان است. چطور ميشود به اين قضيّه بى اعتنايى كرد؟ دنيا انصافاً دنيايى است كه به قسط و عدل بى اعتناست. ما در اين زمينه بايد بگوييم كه به عنوان يك حكومت، در دنيا خيلى تنهاييم.(1)

آينده ى قطعى انقلاب اسلامى

ملّت ايران به فضل پروردگار، با هدايت الهى، با كمكهاى معنوى غيبى و با ادعيه ى زاكيه و هدايتهاى معنوى ولىّ الله الاعظم (ارواحنا فداه) خواهد توانست تمدّن اسلامى را بار ديگر در عالم سربلند كند و كاخ باعظمت تمدّن اسلامى را برافراشته نمايد. اين، آينده ى قطعى شماست. جوانان، خودشان را براى اين حركت عظيم آماده كنند. نيروهاى مؤمن و مخلص، اين را هدف قرار دهند.(2)

تلاش و دورى از راحت طلبى؛ وظيفه ى ما در عصر غيبت

قبل از دوران مهدى موعود، آسايش و راحت طلبى و عافيت نيست. قبل از ظهور مهدى موعود، در ميدانهاى مجاهدت، انسانهاى پاك امتحان ميشوند؛ در كوره هاى آزمايش وارد ميشوند و سربلند بيرون مى آيند و

ص: 120


1- در ديدار جمعى از فرماندهان نيروى انتظامى - 1376/4/25
2- در ديدار با ايثارگران - 1376/5/29

جهان به دوران آرمانى و هدفى مهدى موعود (ارواحنافداه) روزبه روز نزديك تر ميشود. اين، آن اميد بزرگ است.(1)

حقيقت انتظار

انتظار؛ يعنى دل سرشار از اميد بودن نسبت به پايان راه زندگى بشر. ممكن است كسانى آن دوران را نبينند و نتوانند درك كنند - فاصله هست - امّا بلاشك آن دوران وجود دارد؛ لذا تبريك اين عيد - كه عيد اميد و عيد انتظار فرج و گشايش است - درست نقطه ى مقابل آن چيزى است كه دشمن ميخواهد به وجود بياورد.

ما آن وقتى ميتوانيم حقيقتاً منتظر به حساب بياييم كه زمينه را آماده كنيم. براى ظهور مهدى موعود (ارواحنافداه) زمينه بايد آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل كردن به احكام اسلامى و حاكميّت قرآن و اسلام است. اوّلين قدم براى حاكميّت اسلام و براى نزديك شدن ملّتهاى مسلمان به عهد ظهور مهدى موعود (ارواحنا فداه وعجّل الله فرجه) به وسيله ى ملّت ايران برداشته شده است؛ و آن، ايجاد حاكميّت قرآن است.(2)

حجّت خدا؛ مصداق وعده ى الهى

ما همين قدر ميدانيم كه وجود مقدّس امام زمان، مصداق وعده ى الهى است. همين قدر ميدانيم كه اين بازمانده ى خاندان وحى و رسالت، عَلَم سرافراز خدا در زمين است. السلام عليك أيها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمت الواسعة وعدا غير مكذوب(3).

ص: 121


1- در ديدار با مردم قم - 1370/11/30
2- در ديدار به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج) - 1376/09/25
3- مفاتيح الجنان، شيخ عبّاس قمى، ص 522 (زيارت آل ياسين)

حجّت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگى ميكند؛ مردم را ميبيند؛ با آنهاست؛ دردهاى آنها، آلام آنها را حس ميكند. انسانها هم آنهايى كه سعادتمند باشند، ظرفيّت داشته باشند، در مواقعى به طور ناشناس او را زيارت ميكنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعى، مشخّص، با نام معيّن، با پدر و مادر مشخّص و در ميان مردم است و با آنها زندگى ميكند. اين، خصوصيّت عقيده ى ما شيعيان است.(1)

حقيقت حيات و زندگى بشر در آخرالزّمان

دنياى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبّت، دنياى دوران امام زمان است كه زندگى بشر هم از آنجا به بعد است. زندگى حقيقى انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است كه خدا ميداند بشر در آنجا به چه عظمتهايى نائل خواهد شد.

خودسازى؛ بزرگ ترين وظيفه ى منتظران دوران آخرالزّمان

بزرگ ترين وظيفه ى منتظران امام زمان اين است كه از لحاظ معنوى و اخلاقى و عملى و پيوندهاى دينى و اعتقادى و عاطفى با مؤمنين و همچنين براى پنجه درافكندن با زورگويان، خود را آماده كنند. كسانى كه در دوران دفاع مقدّس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدّس شركت ميكردند، منتظران حقيقى بودند. كسى كه وقتى كشور اسلامى مورد تهديد دشمن است، آماده ى دفاع از ارزشها و ميهن اسلامى و پرچم برافراشته ى اسلام است، ميتواند ادّعا كند كه اگر امام زمان بيايد، پشت سر آن حضرت در ميدانهاى خطر قدم خواهد گذاشت. امّا كسانى كه در مقابل خطر، انحراف و چرب و شيرين دنيا خود را ميبازند و زانوانشان

ص: 122


1- در ديدار به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج) - 1369/12/11

سست ميشود؛ كسانى كه براى مطامع شخصى خود حاضر نيستند حركتى كه مطامع آنها را به خطر مى اندازد، انجام دهند؛ اينها چطور ميتوانند منتظر امام زمان به حساب آيند؟ كسى كه در انتظار آن مصلح بزرگ است، بايد در خود زمينه هاى صلاح را آماده سازد و كارى كند كه بتواند براى تحقّق صلاح بايستد.(1)

تعمّق در معنى انتظار فرج

معناى انتظار فرج به عنوان عبارهًٌْ أخراى انتظار ظهور، اين است كه مؤمن به اسلام، مؤمن به مذهب اهل بيت (عليهم السّلام) وضعيّتى را كه در دنياى واقعى وجود دارد، عقده و گره در زندگى بشر ميشناسد. امام زمان (عليه الصّلاة والسّلام) براى اينكه فرج براى همه ى بشريّت به وجود بياورد، ظهور ميكند كه انسان را از فروبستگى نجات بدهد. جامعه ى بشريّت را نجات بدهد؛ بلكه تاريخ آينده ى بشر را نجات بدهد؛ انتظار فرج يعنى قبول نكردن و رد كردن آن وضعيّتى كه بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانيّت حاكم شده است؛ اين معنى انتظار فرج است.(2)

انتظار فرج؛ يعنى حركت به سمت عبوديّت

انتظار فرج، انتظار دست قاهر قدرتمند الهى ملكوتى است كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطره ى ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند. انسانها را بنده ى واقعى خدا بكند. بايد براى اين كار آماده بود. انتظار، معنايش اين است. انتظار، حركت است؛ انتظار، سكون نيست. انتظار، رها

ص: 123


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1379/1/26
2- در ديدار به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج) - 1384/6/29

كردن و نشستن براى اينكه كار به خودى خود صورت بگيرد، نيست. انتظار، حركت است. انتظار، آمادگى است؛ انتظار، فرج يعنى كمربسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى كه امام زمان (عليه الصّلاة والسّلام) براى آن هدف قيام خواهد كرد، آماده كردن. آن انقلاب بزرگ تاريخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت؛ و او عبارت است از ايجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبوديّت خدا؛ اين معناى انتظار فرج است.(1)

ص: 124


1- در ديدار به مناسبت ميلاد حضرت مهدى (عج) - 1387/5/27

بخش دوّم : غرب شناسى و تجدّدشناسى انتقادى

اشاره

ص: 125

ص: 126

فصل اوّل ماهيّت و بنيانهاى فكرى تجدّد

الف. ماهيّت جهان غرب

«شرق و غربِ سياسى»؛ هر دو برآمده ى عالَمِ متجدّدِ غرب

تجربه ى غرب، تجربه ى ناموفّقى است. محصول تجربه ى غرب در نظامهاى اجتماعى، يكى فاشيسم است؛ حكومت نازى، يكى كمونيسم است؛ حكومت بلوك شرق سابق، يكى هم ليبراليسم است؛ حاكميّت مطلق العنان(1) امروز دنيا، كه مظهرش آمريكاست و نورچشمى و عزيزكرده اش هم اسرائيل است. همه ى جنايتهايى كه تقريباً در طول صد و پنجاه سال اخير صورت گرفته - از آغاز روشنفكرى غربى در عرصه ى عمل - محصول تجربه ى غرب است. يك قلم آن، دو جنگ جهانى است كه ميليونها كشته بر ملّتها تحميل كرد؛ بدون اينكه خودشان بخواهند. گروههاى سياسى در اروپا، در فرانسه و در ساير كشورها چقدر تلاش كردند كه از جنگ جهانى اوّل پيشگيرى كنند - با مقالات آتشين، با نطقهاى مهيّج، با اجتماعات گوناگون - امّا نشد كه نشد. نمونه ى ديگرش را بعد از گذشت تقريباً نود سال از وقوع جنگ جهانى اوّل، در تهاجم

ص: 127


1- خودكامه، مستبد، خودرأى.

آمريكا به عراق ملاحظه كرديد. ديديد كه در دنيا چقدر راهپيمايى شد. ديديد كه ملّتهاى اروپايى تظاهرات ميليونى راه انداختند. اينكه ديگر در روزنامه ها منعكس شد و از تلويزيونها پخش گرديد. در همين كشورهاى اروپايى تظاهرات ميليونى راه انداختند براى اينكه از تهاجم آمريكا و انگليس به عراق جلوگيرى كنند؛ امّا نشد. تمام تلاشهاى مخلصانه اى كه در طول اين مدّت از سوى بعضى از گروهها انجام گرفت - كه البتّه مخلصانه بود، منتها غلط بود؛ چون بر پايه ى نادرستى استوار شده بود، كه عرض خواهم كرد - بيهوده شد.

چند سال قبل، از يك نويسنده ى قوىّ فرانسوى رمانى خواندم به نام «خانواده ى تيبو»(1). البتّه آن نويسنده، معروف نيست؛ امّا اين رمان خيلى قوى است. معمولاً رمانهاى بزرگ و قوىّ فرانسويها و روسها و ديگر كشورهايى كه رمانهاى بزرگ از آنجاها منتشر شده، تصوير هنرمندانه ى واقعيّتهاى زندگى است. شما كتابهاى بالزاك يا ويكتور هوگو يا نويسندگان روسى را ببينيد. اينها تصوير هنرمندانه اى است از واقعيّتهايى كه در متن جامعه جريان دارد. اين كتاب هم همين طور است. در آنجا، مجموعه هاى چپ و سوسياليست در فرانسه و آلمان و اتريش و سوئيس چقدر تلاش كردند براى اينكه بتوانند جلوى جنگ جهانى اوّل را - كه استشمام ميكردند جنگى دارد راه مى افتد - بگيرند؛ امّا نتوانستند و همه ى اين تلاشها هدر رفت. تلاش آنها براى ايجاد حاكميّت سوسياليستى بود. بعد از اندكى، اين حاكميّت در روسيه ى تزارى به وجود آمد. آن هم شد يك تجربه ى ناموفّق ديگر براى اين حركت غربى. تجربه ى شوروى هم تجربه ى غربيهاست؛ متعلّق به شرق نيست. درست است كه در بلوك بندى ميگفتند شرق و غرب(2)، امّا آن هم متعلّق به اروپاست؛ آن هم

ص: 128


1- مارتن دوگار، روژه، خانواده ى تيبو، ترجمه ى ابوالحسن نجفى، تهران: نشر نيلوفر، 1368.
2- Eastern Bloc - Western Bloc

برآمده ى از افكار اروپاييها و از تفكّر ماركس و انگلس است؛ يعنى يك تجربه ى ناموفّق.(1)

سكولاريسم؛ از بزرگ ترين مظاهر شرك و الحاد در عصر حاضر

از بزرگ ترين مظاهر شرك در عصر حاضر، تفكيك دنيا از آخرت و زندگى مادّى از عبادت و دين از سياست است. گويى خداى دنيا - معاذالله - جبّاران و زورگويان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنايتكارانند و استضعاف و استعباد و استثمار خلايق و علوّ و استكبار نسبت به بندگان خدا حقّ مسلّم آنهاست؛ و همگان بايد پيشانى اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساييده و در برابر زورگويى و غارتگرى و ميل و اراده ى بى مهار آنان تسليم باشند و اعتراض نكنند؛ چرا كه وعاظالسّلاطين(2) و نوادگان «بلعم باعورا»، فرياد برخواهند آورد كه دخالت در سياست كرديد و اسلام را چه به سياست؟!

اين، همان شركى است كه امروز مسلمانان بايد با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهير كنند.(3)

ص: 129


1- در ديدار جمعى از دانشجويان استان كرمان 1384/2/19
2- ستايشگران سلاطين و صاحبان قدرت و ثروت.
3- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1368/4/14
غرب؛ غرق در مادّيگرى

دنيا غرق در مادّيّت است. دستهاى سردمداران و شبكه هاى اختاپوسى مادّى از يكى دو قرن پيش، دنيا را به سوى مادّيگرى سوق داده و ملّتها را در منجلاب مادّيگرى غرق كرده است. امروز دنيا در جهتگيرى خود و راهى كه قدرتها و دولتها براى آن پيش بينى ميكنند نه تنها هيچ جنبه ى معنوى ندارد؛ بلكه به طرف مادّيگرى حركت ميكند و معنويّات را از انسانها سلب مينمايد. علّت اينكه مى بينيد در بسيارى از كشورها نسلهاى جوان به ستوه مى آيند؛ خودكشى زياد ميشود؛ خانواده ها متلاشى ميشوند و جوانان به آوارگى مى افتند، همين كمبود معنويّت، است. براى بشر، معنويّت يك غذا و تغذيه ى روحى است. مگر ميشود بدون معنويّت انسان بتواند مدّت طولانى اى راحت زندگى كند؟ هر جا علم و تمدّن مادّى بيشتر است، آشفتگيها هم بيشتر ميشود. اين هم به خاطر گناه حذف معنويّات به وسيله ى قدرتهاى جهانى از صحنه ى زندگى مردم عالم است.(1)

تمدّن مادّى غرب همه را به مادّيگرى سوق ميدهد و پول و شكم و شهوت، بزرگ ترينِ همّتها شده و ميشود؛ و بالأخره صفا و يكرنگى و گذشت و ايثار در بخشهاى عظيمى از عالم جاى خود را به نيرنگ و توطئه و حرص و حسد و بخل و ديگر خويهاى زشت داده است!(2)

جاهليّت مُدرن؛ در تقابل با توحيد و حقوق انسان

دوران جاهليّت پايان نيافته است. جاهليّت؛ يعنى مقابله با حق، مقابله با توحيد، مقابله با حقوق انسان، مقابله با راهى كه خدا براى انسانها در

ص: 130


1- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1374/3/14
2- در آغاز هشتمين اجلاس سران كشورهاى اسلامى - 1376/9/18

جهت سعادت گشوده است. اين جاهليّت، امروز هم هست؛ با شكل مدرن، با استفاده ى از دانش، با استفاده از فنّاوريهاى پيشرفته، با استفاده از سلاح هسته اى، با استفاده از انواع تسليحات براى پر كردن كيسه ى صاحبان صنعتهاى مخرّب و منهدم كننده ى زندگى بشر.(1)

توجّه به ارتجاع و روح تحميلگرِ فرهنگ غرب

غرب در حالى كه دم از آزادى فكر ميزند، مصرّاً اصرار دارد كه فرهنگ خودش را بر همه ى ملّتها در دنيا تحميل كند. خيلى چيزها جزو فرهنگ غرب و جزو فرهنگ اروپاست، امّا اصرار دارند كه اينها را بر همه ى ملّتهاى عالم - از جمله ملّتهاى مسلمان - تحميل كنند. ملاكشان در پذيرش و عدم پذيرش افراد و گروهها و دولتها، اندازه ى قبول اينها در مقابل فرهنگ غرب و آن شاخصهاى فرهنگ غربى است. امروز بلندگوها هم در دست آنهاست و طبيعى است آن كسانى كه حاضر نباشند هضم آن فرهنگ بشوند، مورد تهاجم شديد قرار ميگيرند. ما مسلمانان بايستى در مقابل تهاجم و هوچى بازى غرب و تبليغات غربى بايستيم تا بتوانيم راهمان را پيش ببريم. اين طور نباشد كه اگر آنها به ما گفتند شما مرتجعيد، خود ما هم واقعاً باور كنيم كه مرتجعيم؛ كأنّه در دلمان قبول كرده ايم كه مرتجع هستيم. ما ميبينيم كه غرب، با آن چيزى كه اسمش حقيقتاً ارتجاع است، در موارد بسيارى سر سازگارى دارد. الان دولتهايى هستند كه مرتجع ترين نظامها بر آنها حاكم است؛ امّا با غرب هم پيمانهاى قابل قبولى هستند. غرب آنها را كاملاً قبول دارد و با آنها مشكلى ندارد. مسئله، مسئله ى مقابله ى با اسلام و فرهنگ اسلامى است كه به شدّت از آن گريزانند.(2)

ص: 131


1- در ديدار مسئولان نظام در روز عيد مبعث - 1389/4/19
2- در ديدار جمعى از مهمانان خارجى - 1370/11/14
جنگ طلبى، ظلم، جاهليّت و غلبه ى شهوترانى؛ از اوصاف تجدّد

دنيا هم دنياى زورگويى است؛ دنياى ظلم است؛ دنياى خوبى نيست؛ دنياى بدى است؛ دنياى جاهليّت است؛ دنياى غلبه ى شهوترانها و زورگوها بر اكثر مردم جهان است. در يك چنين دنيايى خيلى بايد مراقب بود، خيلى بايد هوشيارانه عمل كرد؛ مدبّرانه عمل كرد؛ شجاعانه عمل كرد. مى بينيد رفتار اين سران دنيا را. براى اطماع خودشان، براى حرص خودشان، براى پشتيبانى و حمايت از كمپانيهاى مورد تأييد خودشان، براى پر كردن جيبهاى كمپانى داران و سرمايه داران بزرگ، مى بينيد چه فجايعى در دنيا دارد اتّفاق مى افتد. البتّه زير نام نيك شعارهاى توخالى و دروغين. جنگ طلبند، اسم صلح را مى آورند و زير تابلوى صلح مى ايستند. براى انسانها و بشر هيچ حقّ و اعتبارى قائل نيستند؛ زير تابلوى حقوق بشر قرار ميگيرند. اهل تجاوزند، تجاوز جزو سياستهاى اصلى كارهايشان است؛ ادّعاى مقابله با تجاوز ميكنند. در سياستهاى خودشان، در رفتارهاى خودشان، از همه ى شيوه هاى كثيف استفاده ميكنند و بهره ميگيرند. از ترور استفاده ميكنند. سازمانهاى تروريست به وجود مى آورند. شركتهاى تروريست استخدام ميكنند - كه اينها چيزهاى واضح امروز دنياست - در عراق شما نمونه اش را ملاحظه ميكنيد. در افغانستان نمونه اش را ملاحظه ميكنيد. در آنجاهايى كه كودتا راه انداخته اند، مى بينيد؛ تجاوزى كه به كشورها شده، اينها را مى بينيد. در عين حال يك ظاهر آرام، اتوكشيده، ادكلن زده، با الفاظ مناسب، مى آيد در مقابل چشم مردم ظاهر ميشود، به عنوان رئيس جمهور فلان كشور يا فلان كشور. با افكار عمومى مردم بازى ميكنند؛ فريب ميدهند. اصلاً مبناى كار بر فريبكارى است. دنيا يك چنين دنيايى است؛ دنياى مبتنى بر دروغ، بر فريب، بر ظلم و زور نقابدار. اگرچه حالا گاهى هم نقابها برطرف ميشود. گاهى اوقات غرور و اعتماد به پايه هاى پوشالى قدرتى

ص: 132

كه در اختيارشان هست، اختيار را از دستشان خارج ميكند. ديديد ديگر؛ همين چند روز قبل از اين، رئيس جمهور آمريكا تلويحاً تهديد به استفاده ى از سلاح اتمى كرد. اين خيلى حرف عجيبى است؛ از اين حرف اصلاً دنيا نبايد بگذرد. در قرن بيست ويكم؛ قرن اين همه دعوى صلح و حقوق بشر و تشكيلات جهانى و سازمانها و مبارزه ى با تروريسم و اينها، رئيس يك كشور بيايد آنجا بايستد و تهديد به حمله ى اتمى كند. اين خيلى حرف عجيبى است در دنيا.(1)

تمدّن غرب در ستيز با معنويّت

تمدّن غربى بر پايه ى ستيز با معنويّت و طرد معنويّت بنا شد. اين خطاى بزرگ كسانى بود كه تمدّن و حركت علمى و صنعتى را در اروپا شروع كردند. به علم اهمّيّت دادند - اين خوب بود - امّا با معنويّت به جنگ برخاستند. اين بدو انحراف بود؛ لذا اين تمدّن مادّى و دور از معنويّت، هرچه پيشرفت كند، انحرافش بيشتر ميشود. هم خود آنها و هم همه ى بشريّت را با ميوه هاى زهرآگين خود تلخكام ميكند؛ همچنان كه تا امروز كرده است.

پيامدهاى طرد و انفكاك معنويّت از تمدّن

پديده ى استعمار - كه دهها كشور و ميليونها انسان را سالهاى متمادى غرق در سخت ترين و شديدترين محنتها كرد - يكى از چيزهايى است كه در نتيجه ى تفكيك علم از معنويّت، سياست از معنويّت و دولت از اخلاق در اروپا اتّفاق افتاد. دو جنگ جهانى اوّل و دوّم هم از همان ميوه هاى تلخ بود. كمونيسم و حكومتهاى اختناق ماركسيستى هم جزو

ص: 133


1- در ديدار فرماندهان ارشد نظامى و انتظامى - 1389/1/22

نتيجه ها و ميوه هاى تلخ جدايى حركت علمى و صنعتى از معنويّت بود. ويران شدن كانون خانواده، سيلاب فساد جنسى و طغيان سرمايه دارى افراطى، همه نتايج همان تفكيك است. امروز هم اوج اين دورى از معنويّت را در زندان ابوغريب و ديگر زندانهاى عراق مى بينيد. كسانى كه اين زندانها را اداره ميكنند، مدّعى هستند كه در تمدّن بشرى پيشرفته ترين اند!(1)

تمدّن متجدّد غرب؛ استثمارگر بشريّت و خالق جهنّم ملّتها

امروز ملّتهاى مسلمان درگير مشكلات فراوانى هستند از ناحيه ى تسلّط كسانى كه نگاهشان به آفرينش، نگاه مادّى است؛ نگاه سودجويانه است؛ نگاه پَست يك انسانى است كه از معنويّت بويى نبرده. امروز تمدّنى كه امكانات نظامى را در اختيار مستكبران قرار داده، مبتنى بر نگاه مادّى به عالم آفرينش است. همين نگاه مادّى است كه دنيا را بدبخت كرده؛ خود آنها را هم بدبخت كرده. وقتى نگاه، نگاه مادّى بود، سودپرستانه بود، دور از معنويّت بود، دور از اخلاق انسانى بود؛ نتيجه اين ميشود كه قدرت نظامى و قدرت سياسى و قدرت اطّلاعاتى در راه به زنجير كشيدن ملّتها به كار ميرود. تمدّن غرب در اين چند قرن اخير كه به اوج رسيده، هيچ هنرى غير از اين نداشته است. بشريّت را استثمار كردند، ملّتها را به زنجير كشيدند، از علمشان استفاده كردند براى نابودى تمدّنهاى ملّتهاى ديگر و غلبه ى بر آنها، بر فرهنگ آنها، بر اقتصاد آنها.

اگر شما اوضاع و احوال قرن هجدهم و قرن نوزدهم و قرن بيستم ميلادى را مطالعه كرده باشيد - همانى كه خود غربيها تدوين كردند و گفتند، نه آنچه كه مخالفان آنها و دشمنان آنها تدوين كردند مى بينيد كه

ص: 134


1- در مراسم سالگرد ارتحال امام خمينى (ره) - 1383/3/14

اينها چه كردند در شرق آسيا، در هند، در چين، در آفريقا، در آمريكا؛ چه بلايى بر سر بشريّت آوردند؛ چه جهنّمى براى ملّتها و انسانها به وجود آوردند و آنها را سوزاندند؛ فقط براى بهره كشى، براى استثمار. در علم پيشرفت كردند، در فنّاورى پيشرفت كردند، صنعت خودشان را به اوج رساندند، امّا اين را در خدمت بدبخت كردن ملّتها به كار بردند. چرا؟ چون آن تمدّن پايه ى معنوى نداشت، معنويّت در آن نبود. وقتى معنويّت نبود، اخلاق هم نخواهد بود. ادّعاى آنها نسبت به اخلاق، ادّعاى دروغين است. هيچ واقعيّتى ندارد. بله در فيلمهاى سينمايى، در تلاش هاليوودى، اخلاق هست، صبر هست، عقل هست؛ امّا در واقعيّت زندگى، اين حرفها وجود ندارد. وقتى دورى از معنويّت شد، اين ميشود.(1)

اقتصاد؛ خداى واجب الاطاعه ى غربِ متجدّد

اقتصاد، خداى امروز دنياى مادّى است. خداى واجب الاطاعه اى كه همه بايد در مقابل او زانو بزنند و هر كارى براى به دست آوردن ثروت بكنند. اين اقدامات براى بهبود اقتصاد بشر صورت نميگيرد، بلكه در جهت پُر كردن جيب كمپانيهاى نفتى و تسليحاتى و امثال آنها كه مظهر فرعونيّت و قارونيّت هستند، صورت ميپذيرد.

آنها اهداف فرهنگى هم دارند. به فرهنگ اسلامى كينه ميورزند و با آن عناد دارند. فرهنگ اسلامى آراءِ روشنفكران اروپا را به چالش كشيده و ليبرال دمكراسى را كه پرچم برافراشته ى غرب است، مورد ترديد قرار داده است. فرهنگ اسلامى روح استقلال طلبى و رشادت را در جامعه ى بزرگ و يك ميليارد و چند صدميليونى مسلمانان، ترويج ميكند و اين امر در حسّاس ترين منطقه ى دنيا از لحاظ استراتژيك و منابع نفتى و

ص: 135


1- در محفل اُنس با قرآن - 1391/4/31

زيرزمينى، شدّت بيشترى دارد. فرهنگ اسلامى، اين جامعه ى بزرگ را به فكر حيات مجدّد خود انداخته است؛ بنابراين به آن كينه ميورزند و قصد كوبيدن آن را دارند.

البتّه آنها در بلندگوها از بحث آزاد و گفتگو و دمكراسى سخن ميگويند؛ امّا اين شعارى دروغين است. آنها اهل گفتگو، دمكراسى و بحث آزاد نيستند. در داخل ايران، پلوراليسم، شكّاكيّت، شكِّ در مسلّمات و اوّليّات اعتقادى و تسامح و تساهل را ترويج ميكنند. ميگويند از عقايدتان بگذريد و نسبت به آنها تساهل و تسامح داشته باشيد. امّا اين مربوط به داخل جامعه ى ايران و جوامع اسلامى است. وقتى بحث به جايى ميرسد كه خودشان آن را ارزشهاى آمريكايى و غربى خطاب ميكنند، ديگر جاى گفتگو نيست. مشابه سازى، يكسان سازى و جهانى سازى، اعتقادات مسلّمى است كه دنيا بايد در مقابل آنها كوچك ترين اعتراضى نكند. در اينجا ديگر چهره ى ديكتاتورى به خود ميگيرند. پرچم دمكراسى و آزادى خواهى يك دروغ آشكار است. كدام آمريكا ميخواهد به مردم دنيا آزادى هديه دهد؟! آمريكايى كه براى حفظ منابع خود، ملّتها را با فجيع ترين وضع به بدبختى سوق ميدهد؟! آمريكايى كه فجايعش در ويتنام و افغانستان فراموش نشده و نخواهد شد. اين فجايع هنوز هم ادامه دارد و امروز هم مردم عراق را تهديد ميكند؟! در اينجا با پرچم دمكراسى پيش مى آيد؛ امّا نوبت به مردم فلسطين كه ميرسد، از دمكراسى خبرى نيست. آيا مردم فلسطين انسان نيستند؟!(1)

ص: 136


1- در ديدار جوانان سيستان و بلوچستان - 1381/12/6

ب. مبانى اساسى فكرى تجدّد غرب

1 / جدايى از اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خدا

مهم ترين مشكل دنيايى كه امروز رنگين ترينش در غرب متجلّى است و به آن داريم اشاره ميكنيم، جدايى از خدا و اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خداست.

البتّه شايد اعتقاد ظاهرى و صورى و اينها وجود دارد، ليكن به اعتقاد به خدا التزام نيست. اگر مسئله ى مبدأ حل شد، بسيارى از مسائل حل خواهد شد. يُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ (1)، وَ لِلّٰهِ جُنُودُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَزِيزاً حَكِيماً(2) . وقتى انسان به اين مسئله معتقد شد، اين عزّت الهى، اين توحيدى كه اين معنا را به ما نشان ميدهد، يك نيروى عظيم و تمام نشدنى را در اختيار بشر ميگذارد. هُوَ اَللّٰهُ اَلَّذِي لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَيْمِنُ اَلْعَزِيزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَكَبِّرُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ (3) . وقتى انسان اين جور توحيدى را معتقد بود، وقتى توانستيم اين اعتقاد را در بدنه ى زندگى خودمان بسط دهيم، اين مشكل اساسى بشريّت را حل خواهد كرد.(4)

2 / تحوّل انحرافى انسان و انزواى معنويّت و اخلاق انسانى

تحوّل انسان، اساس همه ى تحوّلات عالم است. امروز اگر در دنيا ظلم و سلطه وجود دارد و تمدّن خشن غربى، دنيا را از فضاى خشونت و ظلم و زورگويى و ناحق گويى - تسلّط قدرتها بر ملّتها، غارت اموال ملّتها به وسيله ى مراكز جهانى - پُر كرده است، اينها به خاطر انزواى

ص: 137


1- سوره ى حشر، آيه ى 24
2- سوره ى فتح، آيه ى 7
3- سوره ى حشر، آيه ى 23
4- در نخستين نشست انديشه هاى راهبردى - 1389/9/10

معنويّت و اخلاق انسانى است. وقتى معنويّت و اخلاق و فضيلت منزوى شد و كسى جرأت نكرد در دنيا فضايل اخلاقى را به عنوان ارزشهاى تراز اوّل مطرح كند، شرّ و فساد غلبه خواهد كرد و پول و زور، ارزش خواهد شد و صاحبان پول و زور براى باز كردن راه به سوى هدفهاى خود، هيچ مانعى را ملاحظه نخواهند كرد و دنيا همان چيزى ميشود كه امروز وجود دارد.

دهها سال است كه ملّتى مثل فلسطين، زير دست و پاى ظلم و ستم قهّاران و ستمكاران عالم لگدمال ميشود. امّا اين مظلوميّت به اين عظمت، در دنيا انعكاسى ندارد. دستگاههاى تبليغاتى دنيا در خدمت ظالم و ظلم و ادامه ى اين ظلم كار ميكنند. از قبيل قضيّه ى فلسطين، قضاياى كوچك و بزرگ ديگرى در صد سال، صد و پنجاه سالى كه قدرتهاى استعمارى دنيا را قبضه كرده اند، وجود داشته و دارد كه در زمان خود ما موارد متعدّدى را به چشم شاهد و ناظر بوده ايم. اين به خاطر آن است كه معنويّت منزوى است.(1)

3 / انسان محورى پوزيتيويستى

نگاه اسلام به انسان، محور بودن انسان؛ اين موضوع در اسلام خيلى معناى وسيعى دارد. خب، پيداست انسان اسلامى با انسانى كه در فلسفه هاى مادّى غرب و پوزيتيويسم قرن نوزده و اينها مطرح است، به كلّى متفاوت است. اين يك انسان است، آن يك انسان ديگر است؛ اصلاً تعريف اين دو انسان يكى نيست؛ لذا محور بودن انسان هم در اسلام با محور بودن انسان در آن مكاتب مادّى به كلّى متفاوت است.(2)

ص: 138


1- در جمع نيروهاى بسيجى شركت كننده در اردوى رزمى فرهنگى علويّون 1380/8/21
2- در نخستين نشست انديشه هاى راهبردى - 1389/9/10
4 / خودبنيادى؛ حاكميّت هواهاى نفسانى بر انسانِ متجدّد
اشاره

تا وقتى كه خودخواهيهاى انسان بر او حاكم است، هرچه قدرتِ اجرايى اش بالاتر باشد، خطرناك تر است. تا وقتى كه هواهاى نفسانى بر انسان غالب است و تا وقتى انسان، همه چيز را براى خود ميخواهد؛ هرچه قدرتش بيشتر است؛ خطرناك تر و سبُع تر و درّنده تر است. نمونه هايش را در دنيا مى بينيد. هنر اسلام همين است كه به كسانى اجازه ميدهد از نردبان قدرت بالا روند كه توانسته باشند لااقل، در بعضى از اين مراحل، امتحان داده و قبول شده باشند. شرطى كه اسلام براى مسئوليّتها ميگذارد، خارج شدن از بسيارى از اين هواها و هوسهاست. ما مسئولان، بايستى بيش از همه مراقب خود باشيم. بيش از همه دست، زبان، فكر، چشم و عمل خود را كنترل كنيم. بيش از همه تقوا در ما لازم است. وقتى بى تقوايى بر انسانى حاكم شد، هرچه قدرت او بيشتر باشد، خطرش براى بشريّت بيشتر است. وقتى اختيارِ فشردن تكمه ى بُمب اتم در دستِ شخصى باشد كه نه جان انسانها و نه حقوق ملّتها، برايش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفسانى براى او يك امتياز و ارزش محسوب ميشود؛ براى بشريّت خطرناك است. اين كسانى كه امروز در دنيا، از نيروى اتم و سلاحهاى مرگبار برخوردارند، بايد بر نفس و احساسات خود غلبه داشته و مسلّط باشند كه متأسّفانه اين طور نيست. اسلام اين مسائل را تبليغ ميكند و علّت دشمنى قدرتمندان با اسلام هم همين است.(1)

ص: 139


1- در پادگان دوكوهه 1381/1/9 «خودبنيادى» [= سوبژكتيويسم؛ Subjectivism] لازمه ى تفكّر جديد [Modernity] است و در ذيل اومانيسم [Humanism] واقع ميشود و اومانيسم را نبايد، آن سان كه بعضى روشنفكران مسلمان پنداشته اند، به همان معنايى گرفت كه ما از لفظ «انسان گرايى» ميفهميم. اين باور غلط، صرفاً از ترجمه ى غلطِ اومانيسم نتيجه نشده، امّا بلاترديد اين ترجمه در ايجاد چنين تصوّرى بى تأثير نبوده است و از همين جا بايد به يكى از مهم ترين مضارّ ترجمه ى الفاظ علمى و تكنيكى توجّه يافت؛ چراكه ضرورتاً «ملفوظ» و «مفهوم» يكى نيست. لفظ «انسان» براى ما متناسب با تعريفى كه ما از انسان داريم «مفهوم» مى افتد و براى آنان متناسب با تعريفى كه آنها از انسان دارند، ميان اين دو تعريف زمين تا آسمان فاصله وجود دارد. در نزد آنها انسان حيوانى است نتيجه ى تطوّر طبيعى حيوانات كه بعد از جهشهاى متواتر ژنتيكى، تصادفاً صاحب فكر و عقل شده است؛ در نزد ما انسان، خليفه ى خدا و مظهر علم و قدرت و اراده و حيات اوست و لذا اثبات انسان با نفى علم و قدرت و اراده ى خدا ملازم نيست؛ امّا در نزد آنها، اثبات انسان با نفى خدا و مشيّت او همراه است. در تفكّر جديد، «طبيعت» جانشين «خدا» ست و «انسان» به مثابه «عالى ترين محصول طبيعت»، ربّ الارباب و قدرت مطلقه ى كائنات است و لذا اومانيسم با نفى مطلق باورهاى دينى در باب انسان محقّق ميشود. در نزد ما، «توبه» يا توجّه به خدا عين «بازگشت به خويشتن» است، چراكه وجود انسان مظهر تامّ و تمام وجود خداست؛ امّا در نزد آنها، روى آوردن به خدا «بى خويشتنى و ازخودبيگانگى» است و لذا «آزادى انسان» با نفى همه ى مقيّدات دينى و اجتماعى و شرعى و عرفى و اثبات طبيعتِ حيوانى بشرى محقّق ميشود؛ نزد ما درست بالعكس، «آزادى انسان» مساوى است با عبوديت حقّ و اثبات مقيّدات دينى. پس «انسان گرايى» يك لفظ است با دو مفهوم كاملاً متنافر و متضادِّ با يكديگر و نتايجى كاملاً متفاوت، تا كسى در اين مقدّمات نينديشد هرگز درنخواهد يافت كه «انسان» در نزد ما و غربيها فقط يك «مشترك لفظى» است و در معنا آن همه متفاوت، كه در يك جا انسان گرايى؛ يعنى «اثبات خلّاقيّت الهى انسان» و در جاى ديگر يعنى «پرستش انسان به مثابه عالى ترين محصول تطوّر طبيعى حيات». از ميان ما، كسانى كه مرعوب لفظ اومانيسم واقع گشته اند چه بسا براساس يك توهّم شريف از لفظ انسان، تبعات اخلاقى خاصّى را در نظر داشته اند كه در حقيقت با «نفى اومانيسم» محقّق ميشوند نه با اثبات آن. فى المثل، نفى تبعيضات نژادى و يا حفظ كرامت انسانى و حقوق اجتماعى خاصّى كه بر قبول آن مترتّب است نه با «اثبات اومانيسم»، كه با ردّ آن حاصل مى آيد. اومانيسم و خودبنيادى - سوبژكتيويسم - لازم و ملزوم هستند، چراكه در آنجا انسان طبيعى بنياد عالم است و دائر مدار آن. اين تفكر از يك راه به انديويدواليسم [Individualism] منتهى مى شود و از راه ديگر به سوسياليسم، چراكه انسان هم داراى مصداق فردى است و هم مصداق اجتماعى. در اينجا انسان خود را به مثابه «حق» اختيار ميكند و به تعداد «مصاديق» مختلفى كه انسان ميتواند به خود بگيرد، اين خودبنيادى صورتهاى متعدّدى پيدا ميكند. نفى مطلق امتيازات، اعمّ از مادّى يا معنوى، لازمه ى چنين باورى است. (آوينى، سيّدمرتضى، آينه ى جادو، ج 1، نشر ساقى، صص 118-121).

سرچشمه ى همه ى فضائل انسانى و كارهاى خيرى كه انسان ممكن است انجام بدهد - چه در حوزه ى شخصى، چه در حوزه ى اجتماعى و

ص: 140

عمومى - همين احساس عبوديّت در مقابل خداست. نقطه ى مقابل اين احساس عبوديّت، خودبينى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منيّت است. اين منيّت است كه در انسان، منشأ همه ى آفات اخلاقى و عوارض و نتايج عملى آنهاست. منشأ همه ى اين جنگها و كشتارهاى عالم و ظلمهايى كه به وقوع ميپيوندد و منشأ همه ى فجايعى كه در طول تاريخ اتّفاق افتاده - و شما خوانده ايد، شنيده ايد يا امروز مشاهده ميكنيد - احساس منيّت و خودخواهى و خودبينى در مجموعه اى از انسانهاست كه سرچشمه ى اين فساد و نابسامانى، در زندگى آنهاست. عبوديّت نقطه ى مقابل اين خودخواهى و منيّت و خودپرستى است. اگر اين خودبينى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد - يعنى انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد - نتيجه ى آن در انسان، طغيان است. طاغوت؛ طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هر كدامِ از ما انسانها ممكن است در درون خودمان - خداى نكرده - يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل خدا سركشى كردن و خودبينى داشتن، نتيجه اش عبارت از رشد طغيان در انسان است. اگر اين خودبينى در مقابل انسانهاى ديگر باشد، نتيجه اش ميشود ناديده گرفتن حقوق ديگران؛ تجاوز و دست درازى به حقوق اين و آن. اگر اين خودبينى در مقابل طبيعت واقع بشود، نتيجه اش ميشود تضييع محيط طبيعى؛ يعنى آنچه كه امروز به حق درباره ى مسئله ى محيط زيست در دنيا اهتمام هست. ناديده گرفتن محيط طبيعى زيست انسان هم نتيجه ى طغيان، خودبينى و خودخواهى در مقابل طبيعت است.(1)

سرگرميهاى مادى و خودخواهى و سودطلبى افراد انسان در همه ى دورانهاى تاريخ به كج رويها و بدرفتاريهاى بزرگِ جوامع بشرى انجاميده

ص: 141


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران 1385/7/21

است و دنياى مادّى امروز، بيش از هميشه قربانى اين سودطلبيها و خودخواهيها است.(1)

فكر رشد زنان از لحاظ معنوى و اخلاقى، بايستى يك فكر رايج در ميان خودِ زنان باشد. خودِ بانوان بايد بيشتر به اين مسئله بينديشند. خودِ آنها به معارف، به معلومات، به مطالعه و به مسائل اساسى زندگى رو كنند. همان تربيت غلط غربى موجب شد كه در دوران حكومت طاغوت در اين كشور، زنان به آرايش، تجمّلات، زينتهاى بى خودى، تبرّج و خودنمايى تمايل پيدا كنند. كه اين هم از نشانه هاى مردسالارى است. يكى از نشانه هاى مردسالارى غربيها همين است كه زن را براى مرد ميخواهند. لذا ميگويند زن آرايش كند تا مرد التذاذ ببرد.

اين مردسالارى است، اين آزادى زن نيست. اين در حقيقت آزادى مرد است. ميخواهند مرد آزاد باشد، حتّى براى التذاذ بصرى؛ لذا زن را به كشف حجاب و آرايش و تبرّج در مقابل مرد تشويق ميكنند. البتّه اين خودخواهى را بسيارى از مردان در جوامعى كه از دين خدا بهره مند نبودند، از دورانهاى قديم هم داشتند، امروز هم دارند. غربيها هم مظهر اعلاى اين بودند؛ پس اين مسئله كه زن به سمت معرفت، علم، مطالعه، آگاهى، كسب معلومات و معارف حركت كند، بايد در ميان خودِ بانوان خيلى جدّى گرفته شود و به آن اهمّيّت بدهند.(2)

خودخواهى نقطه ى مقابل خداخواهى

از خودخواهيها بايد استغفار كنيم. خودخواهى نقطه ى مقابل خداخواهى است. دل خودخواه به همان اندازه كه خودخواه و

ص: 142


1- پيام به مناسبت روز شهيدان در هفته ى دفاع مقدّس 1380/7/5
2- در ديدار جمعى از زنان 1376/7/30

خودپرست است، از خداخواهى و خداپرستى دور است. اين خودخواهى به معناى وسيع كلمه است؛ يعنى شامل حمايت بى استدلال و متعصّبانه و حمايت آميز از خود، از حزب خود، از جناح خود، از خويشاوند و وابسته ى خود و از دوست و رفيق صميمى خود است؛ اين غلط است.(1)

5 / تغيير در مبناى معرفت شناختى جهان متجدّد

مبانى معرفتى در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد. هر جامعه و هر ملّتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى اى دارد كه آن مبانى تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتى مطلوب است، چه نوع پيشرفتى نامطلوب است. آن كسى كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزى شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگى بشويم و اروپايى بشويم، او توجّه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتى اى دارد كه پيشرفت اروپا، براساس آن مبانى معرفتى است. ممكن است آن مبانى بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطى، سابقه ى تاريخى مبارزات كليسا با دانش را دارد. انگيزههاى عكس العملى و واكنشى رنسانس علمى اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پيشرفتى كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه.

ص: 143


1- در ديدار كارگزاران نظام 1384/8/8
6 / سودمحورى

فرض بفرماييد در يك جامعه اى تفكّر سودمحور مطرح است؛ يعنى همه ى پديده هاى عالم با پول محك زده ميشوند و اندازه گيرى ميشوند. هر چيزى قيمت پولى اش و سود مادّى اش چقدر است. امروز در يك بخش بزرگى از دنيا مسئله اين است: همه چيز با پول سنجيده ميشود. در اين جامعه ممكن است برخى از كارها ارزشى باشد - براى خاطر اينكه آنها را به پول ميرساند - امّا در يك جامعه اى كه در آن پول و سود، محور قضاوت نيست، همان كار ممكن است ضدّارزش محسوب بشود.

7 / اصالت لذّت گرايى

يا در يك جامعه اى اصالت لذّت حاكم است. آقا شما چرا اين عمل را مباح ميدانيد؟ چرا همجنس گرايى و همجنس بازى را مباح ميدانيد؟ ميگويد: لذّت است؛ انسان از او لذّت ميبرد. اين شد اصالت لذّت. وقتى اصالت لذّت بر يك جامعه و بر يك ذهنيّت عمومى حاكم بود، يك چيزهايى مباح ميشود. امّا وقتى شما در يك فلسفه اى، در يك ايدئولوژى اى و در يك نظام اخلاقى اى داريد تنفّس ميكنيد كه اصالت لذّت در او وجود ندارد، يك كارهايى لذّت هم دارد، امّا نامشروع است، ممنوع است. لذّت، مجوّز اقدام نيست؛ مجوّز تصميم گيرى نيست؛ مجوّز مشروعيّت نيست. اينجا ديگر شما نميتوانيد مانند همان جامعه اى كه در آن اصالت لذّت حاكم است، تصميم گيرى كنيد. مبانى معرفتى فرق ميكند.

8 / سرمايه محورى و پول پرستى

يا در يك جامعه و در يك نظام اخلاقى اى، پول احترام مطلق دارد. از كجا آمده؟ مهم نيست. ممكن است از راه استثمار به دست آمده باشد؛

ص: 144

ممكن است از راه استعمار به دست آمده باشد؛ ممكن است از راه غارت به دست آمده باشد؛ فرقى نميكند، پول است. البتّه امروز اين چيزها اگر صريحاً گفته بشود - در آن جوامعى كه به آنها مبتلايند - ممكن است انكار بشود؛ امّا تاريخشان را كه نگاه ميكنيد قضيّه روشن ميشود. در آمريكا، ريشه ى اين مسئله ى آزادى فردى و اين ليبراليسمى كه به آن افتخار ميكردند و ميكنند و يكى از ارزشهاى آمريكايى به حساب مى آورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصى؛ يعنى محيطى كه آمريكا در آن محيط به وجود آمد و با آن مردمى كه آن روز در آمريكا جمع شده بودند، حفظ فعّاليّت و تلاش مادّى، نياز به اين داشت كه به ثروت شخصى افراد يك ارزش مطلقى داده بشود.

9 / اصالت مالكيّت خصوصى

البتّه اين از نگاه جامعه شناختى و با نگاه واقعى - متنى به جامعه ى آمريكايى، داستان خيلى مفصّلى دارد. آن روزى كه منطقه ى آمريكا - نه نظام سياسى آمريكا به عنوان محلّى براى كسب درآمد با آن زمينه ى طبيعى پرسود تبديل شد، آن كسانى كه در آمريكا جمع شده بودند، بيشتر ماجراجويانى بودند كه از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقيانوس متلاطم اطلس را بپيمايند و خودشان را به سرزمين اتازونى برسانند. هر كسى نمى آمد. آن كسى كه در اروپا زندگى داشت، كار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او كه نمى آمد. افرادى مى آمدند كه يا از لحاظ مالى استيصال داشتند، يا تحت تعقيب جزايى بودند، يا ماجراجو بودند. ميدانيد، اقيانوس اطلس، متلاطم ترين درياهاى دنياست. از عرض اين اقيانوس عبور كردن و خود را از اروپا به سرزمين آمريكا رساندن، خودش يك ماجراجويى ميخواست. مجموعه اى از اين

ص: 145

ماجراجوها، عمدتاً - نميگويم عموماً - مردم اوّليّه ى آمريكا را تشكيل دادند. اگر بنا بود اينها بتوانند با هم و در كنار هم زندگى بكنند و ثروت توليد بكنند، بايد به ثروت شخصى يك ارزش مطلق داده ميشد؛ و داده شد. توى اين فيلمهاى كابويى - البتّه اينها نه اينكه صددرصد واقعيّت داشته باشد، به هر حال فيلم است، داستان است؛ امّا نشانه هاى واقعيّت كاملاً در آنها وجود دارد - شما مى بينيد براى خاطر يك گاوى كه كسى از گلّه ى يك گلّه دار دزديده، قاضى مينشيند قضاوت ميكند، حكم اعدام به او ميدهد، بعد هم به دارش ميزنند. اين به خاطر اين است كه ثروت شخصى و مالكيّت خصوصى، يك ارزش مطلق پيدا ميكند. خب، در يك چنين جامعه اى ديگر مهم نيست اين پول از كجا آمده باشد.

10 / استعمارگرايى و استثمارمحورى

در جوامع غربى - تقريباً به طور عموم - از راه استعمار آمده است. ثروتى كه انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم به دست آورد و توانست به وسيله ى آن ثروت و پول نقد و طلاى نقد، سياست خودش را بر كلّ اروپا و مناطق ديگر سيطره بدهد، به خاطر پولى بود كه انگليسيها از استعمار كشورهاى شرقى و عمدتاً شبه قارّه ى هند به دست آورده بودند. شبه قارّه ى هند و كشور سيام سابق و بقيّه ى كشورهاى آن منطقه را غارت كردند. شما به تاريخ مراجعه كنيد، مطالعه كنيد؛ واقعاً در يكى دو كلمه نميشود گفت كه اينها با هند چه كردند. انگليسيها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - كه منطقه ى بسيار پرثروتى بود - مثل يك انار آب لمبويى فشردند و همه رفت توى خزانه ى دولت انگليس و كشور انگيس، تبديل شد به يك ثروتمند. ديگر سؤال نميشود اين ثروت از كجا آمد؛ اين ثروت احترام دارد. خب پيشرفت در اين كشور يك معنا پيدا ميكند. امّا

ص: 146

در كشورى كه استعمار را حرام ميداند، استثمار را گناه ميداند، غارت را ممنوع ميداند، غصب را حرام ميداند، تجاوز به حقوق ديگران و گرفتن مال ديگران را ممنوع ميداند، پيشرفت يك معناى ديگرى پيدا خواهد كرد؛ بنابراين مبانى معرفتى، مبانى اخلاقى و تفكّرات اصولى و فلسفى، در تعريف پيشرفت در يك كشور تعيين كننده است.(1)

11 / جهتگيرى غلطِ علم و دانش در غرب

علوم انسانى روح دانش است. حقيقتاً همه ى دانشها، همه ى تحرّكات برتر در يك جامعه، مثل يك كالبد است كه روح آن، علوم انسانى است. علوم انسانى جهت ميدهد، مشخّص ميكند كه ما كدام طرف داريم ميرويم؛ دانش ما دنبال چيست. وقتى علوم انسانى منحرف شد و بر پايه هاى غلط و جهان بينيهاى غلط استوار شد، نتيجه اين ميشود كه همه ى تحرّكات جامعه به سمت يك گرايش انحرافى پيش ميرود. امروز دانشى كه غرب دارد، شوخى نيست؛ چيز كوچكى نيست. دانش غرب يك پديده ى بى نظير تاريخى است؛ امّا اين دانش در طول سالهاى متمادى در راه استعمار به كار رفته؛ در راه برده دارى و برده گيرى به كار رفته؛ در راه ظلم به كار رفته؛ در راه بالا كشيدن ثروت ملّتها به كار رفته؛ امروز هم كه مى بينيد چه كار دارند ميكنند. اين بر اثر همان فكر غلط، نگاه غلط، بينش غلط و جهتگيرى غلط است كه اين علم با اين عظمت - كه خود علم يك چيز شريفى است، يك پديده ى عزيز و كريمى است - در اين جهتها به كار مى افتد.(2)

ص: 147


1- در ديدار استادان و دانشجويان كردستان - 1388/2/27
2- در ديدار جمعى از نخبگان و برگزيدگان علمى - 1390/7/13
12 / نيهيليسم و پوچگرايى

نيهيليسم(1) يعنى پوچ گرايى. پوچ گرايى، مقوله ى مَحكومى است. البتّه اين مكتب جزو فرآورده ها و ميوه هاى زندگى مادّى در غرب است؛ يعنى فقد و فقر معنويّت عمدتاً جوانها را به پوچى ميكشاند و اين مربوط به امروز هم نيست. از زمان جوانى، من اين جريان را به ياد دارم. آن موقع گروهى به نام «بيتل ها» بودند كه زلفهايشان را به گونه ى مخصوصى مى آراستند و ميرفتند موسيقى اجرا ميكردند. چندى قبل هم در يكى از مجلّات خارجى عكسهاى اينها را ديدم كه پيرمرد شده بودند. عدّه اى هم در كشورهاى مجذوب و منفعل در برابر غرب - كه به زبانم نمى آيد بگويم كشورهاى جهان سوّم يا عقب افتاده؛ اين تعبيرات درست نيست - دنباله روِ اينها ميشدند. من در جلسه ى قبلى گفتم، عدّه اى ذائقه و فكر ترجمه اى دارند. مردمى كه چنين حالتى دارند، هر كارى كه آنها بكنند، تقليد ميكنند. همان زمانِ جوانى ما تا «بيتل ها» در يك كشور اروپايى ظاهر شدند، اينجا فوراً ديديم كه عدّه اى از جوانها زلفهايشان را مثل آنها آرايش ميكنند. اين چيز بدى است. خاستگاه آن هم، زندگى مادّى غرب و فقد معنويّت است. اگر بخواهيم پوچ گرايى در جامعه ى ما نباشد، راهش اين است كه معنويّت و انگيزهها را تقويت كنيم.(2)

ص: 148


1- Nihilism
2- در جلسه ى پرسش و پاسخ با دانشجويان دانشگاه صنعتى اميركبير 1379/12/22

فصل دوّم تجدّد و تمدّن

پيوند تاريخى فرهنگِ تجدّد با فرهنگ امپراتورى روم

پايه ى تمدّن امروز اروپايى، همان فرهنگ رومى است؛ يعنى امروز آنچه بر سر تا پاى فرهنگ اروپايى و غربى و به تبع آنها فرهنگ آمريكايى و خرده ريزهاى غرب حاكم است، همان اصول و خطوطى است كه در امپراتورى روم وجود داشته؛ همانهاست كه امروز ملاك و معيار است.(1)

ظلمِ دوران تمدّن جديد؛ سخت تر و تلخ تر از ظلم جاهليّت اولى

اگر كسى ادّعا كند كه بر دوش بشريّت امروز، بارهايى سنگينى ميكند كه از بار دوش انسانهاى جاهل جزيرة العرب در آن روز، سنگين تر است، سخن گزافى نگفته است. اين ظلمى كه به آحاد بشر ميشود، اين حق كشى اى كه در جوامع بشرى انجام ميگيرد، اين غلبه دادن مادّيّت بر زندگى بشر و راندن معنويّت از محيط زندگى انسانها كه امروز به زور و با شيوه هاى مختلف بر آحاد بشر تحميل ميشود، اينها بار بر دوش

ص: 149


1- در ديدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان - 1370/10/4

بشريّت است. آنچه امروز بشريّت در دوران تمدّن صنعتى و زير تشعشع مادّيگرى جذّاب و فريبنده احساس ميكند، سنگين تر و سخت تر و - در مواردى تلخ تر است از آنچه در ظلمات جاهليّت هنگام ظهور اسلام، حس ميكرد و بر دوش او سنگينى مينمود.(1)

تمدّن مادّى غرب؛ ميراث روحانيّت قرون وسطايى

مخالفت مؤمنِ به اسلام با تمدّن غربى، به خاطر پيشرفت علمى و مبارزه با خرافات و علمى كردن همه ى روابط اجتماعى نيست؛ به خاطر خلأ معنويّت و فضيلت در اين مجموعه ى دنيايى است. البتّه اين سرنوشت غرب بود كه به اين ورطه دچار شود. روحانيّتى كه غرب قبل از رنساس اروپا به آن دچار بود - آن كج فكريها، آن واپسگراييها، آن تعصّبهاى عنادآميز و به كلّى دور از عقل و منطق - واكنشش همينها هم بود. وقتى با علم و پيشرفت مخالفت ميكردند و انسانها را به جرائم موهوم، زنده زنده در آتش ميسوزاندند - اين مربوط به همين دو، سه قرن پيش اروپاست؛ مال خيلى قديم نيست - وقتى خرافات زشت بر همه ى شئون فكرى و معنوى اروپا و كليساى آن روز حاكم بود، نتيجه اش ميشود همين چيزى كه در اروپا پيش آمد و اروپا را در اين سراشيب انداخت.(2)

لجنزار اباحيگرى؛ نابودگر حتمى تمدّن غرب

غرب در تهاجم همه جانبه ى خود، ايمان و خصال اسلامى ما را نيز هدف قرار داد و در سايه ى متاع دانش خود كه همه بدان احساس نياز ميكردند، فرهنگ اباحيگرى و بى مبالاتى در دين و اخلاق را - كه خود

ص: 150


1- در ديدار رؤساى سه قوّه، كارگزاران نظام اسلامى و شخصيّتهاى خارجى شركت كننده در كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى - 1375/5/13
2- در ديدار طلّاب و اساتيد مدرسه ى علميه ى آيت الله مجتهدى - 1383/3/22

دچار آن است - مصرّانه به جوامع ما صادر كرد. بى شك اين لجنزار اخلاقى روزى كه چندان دور نيست تمدّن كنونى غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد كرد.(1)

وحشيهاى كلاهبردارِ مدّعى تمدّن!

الان شما نگاه كنيد در آمريكا اسم دمكراسى و حقوق بشر برده ميشود. آمريكاييها يكى از ارزشهايى كه فكر ميكنند يا ادّعا ميكنند كه بايد در دنيا برايش بجنگند، حقوق بشر است. ملّت امريكا هم اين را باور كرده است. يك وقت مسئله اى مثل زندان ابوغريب به وجود مى آيد و گوشه اى از آن برملا ميشود كه آن را هم ماستمالى ميكنند؛ كما اينكه كردند و به گردنِ هم انداختند و مسئله را تمام كردند. اينها توانسته اند با كمك ابزارهاى پيشرفته ى تبليغاتى و ارتباطاتى - با همين تلويزيون، با همين هنر، با همين هاليوود، با همين بازيهاى اينترنتى و رايانه اى، با همين ارتباطات سريع در دنيا - سر بشريّت را كلاه بگذارند. ادّعاى تمدّن ميكنند امّا تمدّن ندارند؛ واقعاً وحشى محض هستند. قبلاً گفتم؛ خانم جوانِ مرتّبِ منظّمى وقتى در خيابان راه برود، ميگويند آزار او به مورچه هم نميرسد؛ امّا شما ناگهان اين خانم جوان را در زندان ابوغريب پيدا ميكنيد. با دستِ خودش مرد عراقى را شكنجه ميكند و قهقهه سر ميدهد و با خونسردى آدم ميكشد. يك وقت كسى عصبانى ميشود و آدم ميكشد؛ نه! اينها با خونسردى و در حال قهقهه آدم ميكشند و ادّعاى دمكراسى هم ميكنند. اينها با جبّارترين حكومتها، حكومتهاى كودتايى، حكومتهاى نظامى و حكومتهايى مثل حكومت محمّدرضا پهلوى، در عين استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت

ص: 151


1- در آغاز هشتمين اجلاس سران كشورهاى اسلامى - 1376/9/18

نميكنند، اصلاً از آنها حمايت هم ميكنند. اواخر سال 56 يا اوايل سال 57 كه طليعه هاى انقلاب آشكار شده بود، كارتر - رئيس جمهور وقت آمريكا - به ايران آمد و در يك جلسه، نطقى را كه برايش فراهم كرده بودند، نخواند. ارتجالاً(1) بنا كرد نطقى سر تا پا ستايش از محمّدرضا ايراد كردن. امروز هم همين كار را در خيلى از جاهاى دنيا دارند ميكنند؛ قبلاً هم كرده اند؛ بعد از اين هم خواهند كرد. در عين حال ادّعاى دمكراسى هم ميكنند! دنيا هم اين ادّعاها را باور كرده. ما هم وقتى به جامعه ى خودمان نگاه ميكنيم، ميبينيم يك عدّه آدمهاى درس خوانده و تحصيلكرده و مدّعى روشنفكرى وقتى اسم دمكراسى يا مردم سالارى و احترام به رأى مردم مى آيد، فوراً ذهنشان به طرف آمريكا ميرود! آنها دروغ ميگويند و مطلقاً به دمكراسى و آزادى و آراء مردم احترام نميگذارند. نمونه اش ممنوعيّت حجاب در مدارس برخى كشورهاى اروپايى است. اجازه نميدهند دختر محصّل با روسرى به كلاس برود و درس بخواند؛ پس امروز مشى اساسى استكبار عبارت است از كلاه سر دنيا گذاشتن؛ كلاه سر بشريّت گذاشتن. به قول عربها: «التّعتيم الاعلامى»؛ يعنى غبارآلود كردن فضا يا به تعبير قديمى خود ما: «گل آلود كردن آب».(2)

سنّت الهى استدراج؛ در كمين روش زندگى تجدّد

شكّى نيست كه خداى متعال به حسب عمل ملّتها به آنها پاداش و جزا ميدهد، كه گاهى آثار آن را ما ميفهميم و گاهى هم متوجّه نميشويم. آيات كريمه ى قرآن دلالت ميكنند كه اگر ملّتى عمل صالح انجام داد و مخصوصاً آن را با ايمان و تقوا همراه كرد، زندگى و دنيا و عزّت و استقلال او تأمين خواهد شد. حتّى اگر با ايمان و تقوا هم همراه نبود، باز

ص: 152


1- بى انديشه و به بديهه سخن و شعر گفتن.
2- در ديدار علما و روحانيّون استان همدان - 1383/4/15

هم خداى متعال پاداش خواهد داد. كُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ (1) ؛ هم كسانى كه براى دنيا كار ميكنند و هم افرادى كه براى آخرت تلاش ميكنند، خداى متعال همه را جزا خواهد داد. اينكه مى بينيد بعضى از ملّتها دين و تقوا هم ندارند امّا از زندگى مادّى و على الظّاهر مطلوبى برخوردارند، به خاطر آن است كه كار دنيا را خوب انجام ميدهند. منتها اين گونه زندگى، عاقبت خوشى ندارد و با فساد همراه ميشود و آن شخص را از بين خواهد برد. تمدّن مادّى امروز جهان، اين روش زندگى را برگزيده است.(2)

مهد تمدّن و دمكراسى؛ غرق در نفاق و دروغ!

در اروپا و در كشورهايى كه خود را مهد تمدّن و دمكراسى ميشمارند، مسلمانان دچار تبعيض و حق كشى و حتّى فشار و سركوب قرار ميگيرند و صريحاً به جرم پايبندى به اسلام محكوم ميشوند. آنچه در هفته هاى اخير در فرانسه و بعضى ديگر از كشورهاى اروپايى «جنگ روسرى»(3) ناميده شد، در واقع مبارزه ى سراسيمه و ناشيانه اى از سوى سردمداران فرهنگ غربى با پديده هايى است كه آنان، آن را جهش برقى

ص: 153


1- سوره ى اسراء، آيه ى 20
2- در مراسم بيعت جمع كثيرى از اقشار مختلف مردم سراسر كشور - 1368/4/18؛ علّامه طباطبايى درباره ى سنّت استدراج در ذيل آيه ى 182، سوره ى اعراف، وَ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لاٰ يَعْلَمُونَ، ميفرمايد: «استدراج در لغت به معناى اين است كه كسى درصدد برآيد پله پله و به تدريج از مكانى يا مقامى بالا رود يا پائين آيد و يا نسبت به آن نزديك شود لكن در اين آيه قرينه ى مقام دلالت دارد بر اينكه منظور نزديك شدن به هلاكت است يا در دنيا و يا در آخرت؛ و اينكه استدراج را مقيّد كرد به راهى كه خود آنان نفهمند، براى اين است كه بفهماند اين نزديك كردن آشكارا نيست، بلكه در همان سرگرمى به تمتّع از مظاهر زندگى مادّى مخفى است؛ در نتيجه ايشان با زياده روى در معصيت پيوسته به سوى هلاكت نزديك ميشوند، پس ميتوان گفت استدراج، تجديد نعمتى بعد از نعمت ديگرى است تا بدين وسيله التذاذ به آن نعمتها ايشان را از توجّه به وبال كارهايشان غافل بسازد.» (ترجمه ى تفسير الميزان، علّامه طباطبايى، ج 8، ص 454).
3- La guerre du foulard

از فرهنگ اسلام و نشانه ى نفوذ روزافزون اسلام تلقّى ميكنند و در مقابله با آن به قدرى صبر و متانت را از دست ميدهند كه يك باره رؤساى كشور به مبارزه جويى در برابر چند دختربچه ى متعبّد و چند خانواده ى مقيّد مسلمان ظاهر ميشوند. اينها همانهايند كه فرياد دفاع رياكارانه شان از آزاديها و تمايلات فردى، گوش دنيا را كَر كرده است. وقتى اعتراض عليه نويسنده اى است كه وقيحانه به مقدّسات يك ميليارد مسلمان دشنام داده، آنان طرفدار آزادى بيان و عقيده ى فردى ميشوند، امّا وقتى سخن از زن يا دختربچه ى مسلمانى است كه ميخواهد بر طبق عقيده ى مذهبى خود لباس بپوشد، ديگر آزادى فردى از ياد ميرود و همه چيز رنگ ديگرى مى يابد و هرگونه حركت ضدّاخلاقى و ضدّآزاديها و حقوق فردى، نام مبارزه با ارتجاع ميگيرد. اُف باد بر رياكاران دروغگو و منافق! در بسيارى از كشورهاى اروپايى اقلّيّت مسلمان مورد آزار و تبعيض و تحقير قرار ميگيرد امّا در همه ى امور كشورهاى ديگر زير عنوان دفاع از حقوق بشر دخالت ميكنند و حتّى از تحريك انگيزههاى قومى و مذهبى در مواردى كه لازم بدانند اِبا نميكنند. كمترين اشاره اى به حقّ تضييع شده ى اين مظلومان نكرده با سكوت و احياناً عمل خود به ستمى كه بر مسلمين ميرود مُهر تأييد ميزنند.(1)

شقاومت مدرن؛ عكس العمل غرب در برابر بيدارى و شجاعت ملّتها

شقاوتى كه قدرتهاى استكبارى در اين سالهاى اخير در نقاط مختلف عالم از خودشان نشان دادند، عكس العمل بيدارى و شجاعت ملّتهاست. وقتى ملّتهاى تحقيرشده، غبار تحقير را از لباس خود ميتكانند و احساس تحقير را كنارى مى اندازند و سرپا بلند ميشوند، قدرتهاى تحقيركننده مجبورند هواى خودشان را داشته باشند. ضربه بر آنها وارد خواهد آمد و

ص: 154


1- پيام فرمانده ى كلّ قوا به گردهمايى فرماندهان ارتش بيست ميليونى - 1368/9/2

وارد آمد و بيشتر از اين هم مى آيد. در جوامع اسلامى، موج گرايش به اسلام انقلابى، يك موج زنده است؛ هيچ كارش هم نميتوانند بكنند. البتّه سركوب و سختگيرى ميكنند؛ تهمت ميزنند؛ رويشان اسم تروريست ميگذارند؛ ولو هيچ ارتباطى هم با جمهورى اسلامى نداشته باشند ولى براى اينكه دو طرف را بكوبانند، اين ارتباط را ادّعا ميكنند. اين كارها را دشمن ميكند. امّا آن كارى را كه نميتواند بكند، از بين بردن اين موج گرايش به اسلام انقلابى در ميان ملّتهاست. اين كار را نميتوانند بكنند؛ نتوانستند و بعد از اين هم نخواهند توانست انجام بدهند.

يكى از چيزهايى كه در اين باره قابل توجّه ميباشد، اين است كه روشهايى كه دولتها و قدرتهاى به اصطلاح متمدّن، در مقابل امواج اراده ى انسانها به خرج ميدهند و شقاوتها و سنگدليهايى كه اعمال ميكنند - كه انسان حقيقتاً شرمنده است اسم تمدّن را روى اين روش قدرتهاى مسلّط و ظالمِ امروز دنيا بگذارد - خودِ همين، ملّتها را بيدار ميكند. بايد اينها را به گوش همه ى جهانيان رساند. مردم دنيا بايد بدانند كه امروز قدرتهاى بزرگ و قدرت استكبارى آمريكا از چه روشهايى براى پيشبرد كارشان استفاده ميكنند. سردمداران آمريكا خيلى خونسرد آدم ميكشند؛ قتل عام ميكنند و به يك كشور ديگر تجاوز مينمايند. آن كارى را كه آمريكا در قديم به وسيله ى دستگاه اطّلاعاتى خودش - سازمان سيا - مخفيانه انجام ميداد و كودتا درست ميكرد و دولتها را سرنگون مينمود، امروز كارش به جايى رسيده كه ناچار شده است همين رفتار را علناً و صريحاً انجام بدهد؛ يعنى وارد كشورها بشود و دولتى را سرنگون كند!(1)

ص: 155


1- در ديدار مسئولان بنياد شهيد و جمعى از خانواده شهدا - 13/1368/10

نظام استعمارى جديد به دنبال حاكميّت جهانى

الان در دنيا تفكّراتى هست كه جادّه صاف كنِ تسلّط استعمارى نوع جديد آمريكا و اروپا بر همه ى دنياست؛ يعنى ايجاد جوامع دمكراتيك به سبك غربى و همين چيزى كه شما مى بينيد دنيا رويش حسّاس است. اگر در جهت ايجاد حجاب، يك ذرّه نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرّض بشود، همه ى دنيا را غوغا برميدارد. ولى اگر در جهت كشف حجاب، به لباس كسى تعرّض بشود، يك صدم آن در دنيا غوغا نميشود. اين واقعيّتى است. امروز يكى از نشانه هاى تمدّن و نظام جديدى كه دنياى استكبار ميخواهد بى سروصدا بر همه ى عالم حاكم بكند، همين است.(1)

قتل عام آدمها در ميان ملّتهاى به اصطلاح متمدّن!

دلهاى ما به خاطر مسلمانانى كه در زير چكمه هاى بى رحم دشمنان در گوشه و كنار عالم دست وپا ميزنند و داد اسلام برمى آورند امّا از ايمان اسلامى خودشان دست برنميدارند، پر از غم و درد است. اين قضيّه اى كه امروز در اروپا و در ميان ملّتهاى به اصطلاح متمدّن در جريان است، يك قضيّه ى كم نظير تاريخى است. ملّتى را كه با سابقه ى طولانى مسلمانى در خاك و خانه و ميهن خود - در كشور بوسنى هرزگوين - دم از مسلمانى ميزند، قتل عام ميكنند. اين براى چيست؟ چرا قدرتهاى غربى از همه طرف ايستاده اند صحنه را تماشا ميكنند و به هيچ اقدامى دست نميزنند؟!(2)

ص: 156


1- در ديدار با اعضاى شوراى مركزى نمايندگان ولى فقيه در دانشگاههاى كشور و مسئولان دفاتر نمايندگى - 1369/7/8
2- در جمع مردم چهارمحال و بختيارى، در استاديوم ورزشى شهركرد - 1371/7/15

عدم توجّه به نسخه هاى نقض شده ى غرب در نظام سازى اسلامى

دنياى اسلام براى مردم سالارى و حقوق بشر، محتاج نسخه ى مغلوط و بارها نقض شده ى غرب نيست. مردم سالارى در متن تعاليم اسلامى و حقوق انسان از برجسته ترين سخنان اسلام است. دانش را از دارندگان آن، از هر جا و هر كه، بايد آموخت ولى دنياى اسلام بايد همّت كند تا هميشه شاگرد نماند و از استعدادهاى خود و همّت خود براى نوآورى و ابتكار و توليد علم كمك بگيرد.(1)

ادّعاى گزاف تمدّن مادّى غرب در باب اداره ى دنيا

هر كس ميخواهد دروغ بودنِ ادّعاهايى را كه نسبت به طرفدارى از حقوق بشر در آمريكا و در بعضى كشورهاى ديگر ميشود، به رأى العين(2) ببيند، به همين قضاياى سربرنيتسا و سارايوو و شهرهاى ديگر نگاه كند. هر كس ميخواهد ناتوانى شوراى امنيّت را كه به اصطلاح براى امنيّت ملّتها به وجود آمده است، مشاهده كند، به سربرنيتسا و اين حوادث فاجعه آميز نگاه كند. در تاريخ، قضايايى مثل قضاياى حمله ى مغول و هلاكوخان، تعجّب انسان را برمى انگيزد كه آيا ممكن است جماعتى اين قدر قساوت به خرج داده باشند؟! امّا اين حوادثِ تاريخى، امروز در مقابل چشم بشر اتّفاق مى افتد. اين است آن حرفى كه ما دائماً تكرار ميكنيم كه نظامهاى غربى، تمدّن غربى و مدّعيانِ غربى، قادر نيستند اداره ى دنيا را به دست گيرند. حق ندارند كه ادّعاى حاكميّت بر حدود شش ميليارد بشر و كشورهاى سراسر عالم را بكنند؛ چون نميتوانند

ص: 157


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1384/10/19
2- به چشم ديدن.

خودشان را اداره و امنيّت خودشان را تأمين كنند؛ و از بزرگ ترين فجايع بشرى جلوگيرى نمايند.(1)

سيل ويرانگر مادّيگرى و انحراف اخلاقى؛ عامل انحطاط تمدّن غرب

گناه، در اصطلاح دينى و در سخن انبياء يعنى عوائق(2) و موانع راهِ كمال انسان. معناى گناه آن نيست كه خداى متعال - العياذ بالله - نميخواسته بندگانش خوشى و لذّت داشته باشند. لذّتى كه انسان را از راه خدا بازدارد، مثل غذاى مضرّى است كه كسى ميخورد و او را به مرگ نزديك ميكند. انسان عاقل اين غذا را نميخورد و اين لذّت را دور مى اندازد. كسى كه چربى يا قند خونش زياد است يا مادّه ى مضرّى در بدنش وجود دارد، از غذاى لذيذى كه آن مادّه را در بدن او افزايش ميدهد، پرهيز ميكند. آن را نميخورد و دور ميريزد ولو خوردن آن غذا لذّت داشته باشد. لذّت اين غذا براى يك لحظه است. بعد بدبختى و گرفتارى اش گريبان انسان را ميگيرد. گناه، چنين چيزى است؛ به همين جهت است كه در قرآن به استغفار تكيه شده است. آيات كريمه اى كه چند لحظه پيش، نغمه ى روحبخش آنها فضا را پر كرد، همين مضمون را داراست: وَ اَلَّذِينَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اَللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ (3) ؛ كسانى كه وقتى كار خلافى انجام ميدهند يا به خودشان ظلم ميكنند - گناه، ظلم به خود است - به مجرّد اينكه به خود ظلم كردند، ذَكَرُوا اَللّٰهَ ؛ به ياد خدا مى افتند و فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ ؛ سپس از خداى متعال طلب مغفرت ميكنند. وَ مَنْ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰهُ ؛ و كيست كه بيامرزد گناهان را جز خدا.

ص: 158


1- در ديدار فرماندهان و اعضاى نيروى انتظامى به مناسبت هفته ى نيروى انتظامى - 1374/4/21
2- جمع عائق؛ به معنى بازدارنده از هر چيزى.
3- سوره ى آل عمران، آيه ى 135

جوان بايد مظهر پرهيز و استغفار باشد. در دنياى امروزى، جوانان گرفتارند. آنها چوب ناپرهيزيهايشان را ميخورند. اگر مى بينيد هيپى گرى و انواع و اقسام بدبختيها از سى يا چهل سال قبل تا به امروز در دنياى غرب ادامه دارد و گريبان خانواده ها و جوامع اروپايى و آمريكايى را گرفته است، به جهت دورى از خدا و غفلت از استغفار و ناپرهيزى در ارتكاب گناهان است. اين مسئله هم دلايل متعدّدى دارد. عمده اش آن است كه اين جوامع، جوانان خود را از لحاظ معنوى سيراب نميكنند. جوان به دنبال سيراب شدن از سرچشمه اى زلال است و اگر آن سرچشمه را پيدا نكند، به انحراف مبتلا خواهد شد. امروز در دنياى غرب، حتّى سياستمداران متوجّه اين امر شده اند. هر چند آنها در مسائل مادّى هوشيارند، امّا در امور معنوى خواب سنگينى دارند و خيلى دير متوجّه انحرافات و اشكالات ميشوند. لابد جريان اين بيدارى را در جرايد يا در خبرها ميخوانيد. البتّه ما خبرهاى بيشترى در اين زمينه داريم و اين هنوز اوّل كار است. سيلى كه از گندابهاى اخلاقى آنها به راه افتاده، هنوز به دامنه ها نرسيده است. به دامنه ها كه برسد، تمدّن غرب را ويران خواهد كرد و سعادت كشورهاى غربى را كه بر پايه ى مادّيگرى است، نابود خواهد ساخت. شايد اين ويرانى را شما نسل نو و جوان به چشم ببينيد و اين حادثه، بسيار دور نخواهد بود.(1)

امروز دنياى غرب، كه عامل تشديدكننده ى ضعف و عقب ماندگى كشورهاى اسلامى بوده است، دستخوش گرفتاريهاى بزرگ و حل نشدنى است. فساد مادّيگرى و نظام سرمايه سالارى به تدريج نفوذ خود در پايه هاى آن تمدّن مادّى را آشكار ميسازد و بيماريهاى مزمنى را كه در

ص: 159


1- در ديدار دانش آموزان و دانشجويان - 1374/8/10

زير تشعشع خيره كننده ى صنعت و سرمايه پنهان مانده بود، به تدريج برملا ميكند و نزديكى بحران را به آنان خبر ميدهد.(1)

تلاش استعمار براى محو ديگر تمدّنها

چند سال قبل در يكى از كشورهاى آمريكاى لاتين كه سالهاى متمادى و طولانى در پنجه ى مقتدر استعمار اروپاييها قرار داشت و اين طور معرّفى شده بود كه آن مناطق، هيچ گذشته اى، هيچ تاريخى، هيچ فرهنگ باستانى و افتخارآميزى در پرونده ى خود ندارد - اين طور به آنها وانمود و در دنيا منعكس شده بود - در مطالعاتى كه ميكردند و در حفّاريها و غيره، به نشانه هايى از يك تمدّن عظيم دست يافتند كه خيلى هم قديمى نبود. همان وقتها رئيس جمهور آن كشور، اين مطلب را به من گفت و آن را در روزنامه ها و مطبوعات هم نوشتند. انسان خيلى تعجّب ميكرد و ميكند كه چطور ملّتى - فرض كنيد - در هزار سال قبل، يا دوهزار سال قبل، تمدّن شامخ و عظيمى، با نشانه ها و آثارى داشته باشد و آن را به كلّى از ياد ببرد! يك ملّت اصلاً نداند كه در پرونده ى گذشته ى او چه چيزى از افتخارات هست! ما از اين تعجّب ميكرديم. بعد انسان وقتى به اوضاع و احوال مناطقى از عالم نگاه ميكند كه در زمان ما زير فشار زورگويى و سلطه و تحميل زورگويان معروفِ عالم قرار دارند، همين حالت را در آنها ميبيند كه گذشته هايى را فراموش ميكنند. البتّه بعضى از گذشته ها را نميتوانند به دست فراموشى بسپارند - قادر نيستند - اگر قادر بودند، آنها را هم زير خاكسترهاى حوادث عالم ميپوشاندند. بعضيها را قادر نيستند و بعضيها را سعى ميكنند بپوشانند.(2)

ص: 160


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1379/12/12
2- در ديدار جمعى از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى - 1378/6/24

تحقير تمدّنهاى ديگر؛ شگرد غربيها براى تسلّط بر دنيا!

غربيهايى كه ميخواستند بر دنيا تسلّط پيدا كنند، همه ى تمدّنها را تحقير و بسيارى از آنها را نابود كردند. زمان رياست جمهورى من، رئيس جمهور پرو به من گفت: «ما به تازگى نشانه ى تمدّن بسيار عميقى را در كشورمان پيدا كرده ايم؛ در حالى كه چند قرن خيال ميكرديم ما اصلاً گذشته نداريم»!(1)

انحصارطلبى بى سابقه ى تاريخى در حوزه ى علم و تمدّن

در غوغاى جنگها و اختلافهاى جغرافيايى و سياسى عالم، اين طور پيش آمد كه در برهه ى اخير، غرب - يعنى اروپا - زودتر به علم جديد رسيد. اين، دليلِ اين هم نبود و نيست كه اروپاييها ذهنشان از شرقيها بهتر كار ميكند. دليلِ اين هم نيست كه قابليّتهايى در آن ملّتها و آن كشورها وجود دارد كه در اين طرف از لحاظ اقليمى و ديگر زمينه ها وجود ندارد. نه؛ هيچ چنين چيزهايى را نشان نميدهد. اين يك اتّفاق بود كه افتاد. يك روز هم شرق از لحاظ علمى جلوتر بود و غرب در تاريكى جهل غوطه ور بود. اين دوره ها را هم در تاريخ داشتيم. كارى كه در اين برهه ى از زمان، يعنى از دوران حركت جديد علمى بشريّت كه در غرب انجام شد، اتّفاق افتاد - كه شايد در گذشته احتمالاً سابقه نداشته - اين است كه اينها سعى كردند علم را انحصارى كنند. سعى كردند اين وسيله ى پيشرفت و سيادت را براى خودشان نگه دارند و از آن حدّاكثر استفاده را براى به دست آوردن سيادت سياسى و اقتصادى ببرند. در طول تاريخ بشريّت كه علم و تمدّن دست به دست گشته، ما چنين چيزى را سراغ نداريم.(2)

ص: 161


1- در ديدار مسئولان و نخبگان استان همدان - 1383/4/19
2- در ديدار اساتيد دانشگاه - 1384/7/21

تمدّن مادّى در گرداب نابودى دو مَستى

شما امروز لحن كسانى را كه بر كرسيهاى سياسى اى سوارند كه پايه هاى آن بر روى سرمايه و علم منحرف - سرمايه دارى - قرار گرفته، ببينيد. دولتهاى غربى الان اين جورى اند. حالا در قلّه ى قدرتهاى غربى، آمريكاست. كرسى قدرت، پايه هايش بر روى كارتل ها و تراست هاى سرمايه داران قرار دارد و ابزارش علم است. از سلاح به وسيله ى علم استفاده ميكنند. از جاسوسى و دزدى اطّلاعات به وسيله ى علم استفاده ميكنند. از زد و بند در جاهاى مختلف دنيا به وسيله ى علم استفاده ميكنند. ببينيد سران اين جور كشورها كه اين جور علم منحرف دارند، لحنشان چيست! شنيديد اين سخنرانى چند روز قبل رئيس جمهور آمريكا را كه چقدر نفرت انگيز، چقدر خشونت طلبانه و متكبّرانه بود. همين غرور و تكبّر روزبه روز هم دارد اينها را در گرداب فرو ميبرد. امروز شما اين را بدانيد - من حالا دارم به شما ميگويم: شما آن روز را خواهيد ديد. آن روز ماها نيستيم امّا شما جوانها آن روز را خواهيد ديد - كه اين تمدّن بناشده ى بر اين پايه ى غلط، در گرداب دارد فرو ميرود. دارد لحظه به لحظه در باتلاق پايين تر ميرود و سقوط خواهد كرد بدون شك. همين غرور هم، همين تكبّر ابلهانه و احمقانه هم يكى از عوامل همان سقوطى است كه انتظارِ اينها را ميكشد. اينها سقوط ميكنند. يك هارت و پورتى امروز ميكنند امّا در سراشيب دارند حركت ميكنند؛ خودشان هم ملتفت نيستند. البتّه هوشيارهاشان چرا؛ هوشمندانشان سالهاست فرياد ميكشند؛ هشدار ميدهند: زنگ خطر! منتها كيست كه بشنود؟ مَست اند؛ مست!

سكران سكر هوى سكر مدامه *** أنّى يفيق فتى به سكران(1)

ص: 162


1- «از دو گونه مستى، يكى از عشق و ديگر از مى؛ و كسى كه از اين دو مست بود كى با هوش آيد». (رساله ى قشيريّه، برگردان به فارسى از ابوعلى حسين بن احمد عثمانى، با تصحيحات و استدراكات بديع الزّمان فروزانفر، ص 113 و 114).

دو مستى در اينهاست؛ مستى هواپرستى، مستى قدرت. آدمى كه يك مستى داشته باشد، نميشود چيزى در مغزش فرو كرد. وقتى دو مستى به سراغ كسى بيايد، كه واويلاست! هم از آن زهرماريهاى سگى بخورد، مثلاً هم قرص اكستازى. اينها هر دو را خورده اند. حالا شمشير علم هم دست اينهاست. بايستى با شيوه ى هنرمندانه و با مانور خردمندانه، اينها را گرداند و به زمين زد؛ و ان شاءالله به زمين ميزنيمشان.(1)

ص: 163


1- در ديدار نخبگان جوان - 1386/6/12

فصل سوّم سكولاريسم و خداانگارى بشر جديد

عدم جدايى ذاتى دين از سياست

يكى از خطرهاى جدايى دين از سياست كه عدّه اى آن را هميشه در دنياى اسلام ترويج ميكردند - در كشور ما هم بود، امروز هم متأسّفانه بعضى نغمه هايى را در جدايى دين از سياست بلند ميكنند - همين است كه وقتى سياست از دين جدا شد؛ از اخلاق جدا خواهد شد؛ از معنويّت جدا خواهد شد. در نظامهاى سكولار(1) و بى رابطه ى با دين، اخلاق در

ص: 164


1- سكولاريسم: واژه ى سكولاريسم (Secularism) كه برگرفته از واژه ى سكولار (Secular) است - در معانى و حيطه هاى مختلفى كاربرد دارد. گرايشى است طرفدار و مروّج حذف دينى يا بى اعتنايى به آن و به حاشيه راندن نقش آن - در ساحتهاى مختلف زندگى انسانى - مانند سياست - حكومت - علم - عقلانيت و اخلاق است. سكولاريسم در اين معنا - يكى از ويژگيهاى تمدّن و فرهنگ دوره هاى جديد بوده است و از مؤلّفه هاى مدرنيته ى غربى به شمار مى آيد (ر. ك. عبدالرّسول بيات و ديگران - فرهنگ واژه ها - ص 328). به اعتقاد برخى از سكولارها كه سكولاريسم را مكتبى فكرى و داراى پشتوانه هاى معرفت شناختى و فلسفى ميدانند - انسان نه تنها ميتواند مستقل از اين يا آن دينِ خاص شئون زندگى اين جهانى خود را تدبير كند - بر مبناى ملاحظات فلسفى بايد دست به چنين كارى بزند. -New Catholic Encyclopedia, by the Catholic University of America, Washington, D. C., 1981, v. 13, p. 36.

اغلب نزديك به همه ى موارد، از بين رفته است. حالا يك وقت استثنائاً در جايى يك عمل اخلاقى ديده بشود، اين ممكن است؛ استثناء است. وقتى دين از سياست جدا شد، سياست ميشود غيراخلاقى، مبنى بر همه ى محاسبات مادّى و نفع طلبانه. سلوك سياسى اميرالمؤمنين بر پايه ى معنويّت است و از سلوك معنوى او جدا نيست.(1)

ص: 165


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1388/6/20

الف. مفهوم شناسى سكولاريسم

اشاره

تفكيك دنيا از آخرت؛ از بزرگ ترين مظاهر شرك در عصر حاضر

از بزرگ ترين مظاهر شرك در عصر حاضر، تفكيك دنيا از آخرت و زندگى مادّى از عبادت و دين از سياست است. گويى خداى دنيا - معاذالله - جبّاران و زورگويان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنايتكارانند؛ و استضعاف و استعباد و استثمار خلايق و علو و استكبار نسبت به بندگان خدا حق مسلّم آنهاست و همگان بايد پيشانى اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساييده و در برابر زورگويى و غارتگرى و ميل و اراده ى بى مهار آنان تسليم باشند و اعتراض نكنند؛ چراكه وعاظالسلاطين و نوادگان «بلعم باعورا»، فرياد برخواهند آورد كه دخالت در سياست كرديد و اسلام را چه به سياست؟!

اين، همان شركى است كه امروز مسلمانان بايد با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهير كنند. آنچه جاى تأسّف است، اينكه سالها غفلت مسلمين و مهجور ماندن قرآن سبب شد كه دستهاى تحريف بتوانند به نام دين، هر سخن باطلى را در اذهان جاى داده و بديهى ترين اصل دين خدا را منكر شوند و شرك را جامه ى توحيد پوشانده و مضمون آيات قرآن را بى دغدغه انكار كنند و در حالى كه قرآن اقامه ى قسط را هدف از ارسال رسل ميداند؛ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ وَ أَنْزَلْنٰا مَعَهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْمِيزٰانَ لِيَقُومَ اَلنّٰاسُ بِالْقِسْطِ(1) و در حالى كه با خطاب كُونُوا قَوّٰامِينَ

ص: 166


1- سوره ى حديد، آيه ى 25؛ ترجمه: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند؛ و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى ميكند بى آنكه او را ببينند؛ خداوند قوى و شكست ناپذير است.»

بِالْقِسْطِ شُهَدٰاءَ لِلّٰهِ (1) ، همه ى مؤمنين را موظّف به تلاش براى اقامه ى قسط ميكند و در حالى كه آيات كريمه ى قرآن، اعتماد به ستمگران را ممنوع ميسازد و به پيروان خود ميفرمايد: وَ لاٰ تَرْكَنُوا إِلَى اَلَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ اَلنّٰارُ(2) و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافى با ايمان ميشمرد و ميگويد: أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحٰاكَمُوا إِلَى اَلطّٰاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ (3) و كفر به طاغوت را در كنار ايمان به خدا قرار ميدهد؛ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّٰاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّٰهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقىٰ (4) و در حالى كه نخستين شعار اسلام، توحيد؛ يعنى نفى همه ى قدرتهاى مادّى و سياسى و همه ى بتهاى بى جان و باجان بود و در حالى كه اوّلين اقدام پيامبر (صلّى الله عليه وآله) پس از هجرت، تشكيل حكومت و اداره ى سياسى جامعه بود يا دلايل و شواهد فراوان ديگرى كه بر پيوند دين و سياست حكم ميكند؛ باز كسانى پيدا ميشوند كه بگويند دين از سياست

ص: 167


1- سوره ى نساء، آيه ى 135؛ ترجمه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملاً قيام به عدالت كنيد! براى خدا شهادت دهيد - اگر چه (اين گواهى) به زيان خود شما، يا پدر و مادر و نزديكان شما بوده باشد! (چرا كه) اگر آنها غنى يا فقير باشند، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند؛ بنابراين، از هوى و هوس پيروى نكنيد؛ كه از حق، منحرف خواهيد شد! و اگر حقّ را تحريف كنيد و يا از اظهار آن، اعراض نماييد، خداوند به آنچه انجام ميدهيد، آگاه است.»
2- سوره ى هود، آيه ى 113؛ ترجمه: «و بر ظالمان تكيه ننماييد - كه موجب ميشود آتش شما را فراگيرد؛ و در آن حال - هيچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ و يارى نميشويد.»
3- سوره ى نساء، آيه ى 60؛ ترجمه: «آيا نديدى كسانى را كه گمان ميكنند به آنچه (از كتابهاى آسمانى كه) بر تو و بر پيشينيان نازل شده، ايمان آورده اند، ولى ميخواهند براى داورى نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟! با اينكه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند. امّا شيطان ميخواهد آنان را گمراه كند و به بيراهه هاى دوردستى بيفكند.»
4- سوره ى بقره، آيه ى 256، ترجمه: «در قبول دين، اكراهى نيست؛ (زيرا) راه درست از راه انحرافى - روشن شده است. بنابراين، كسى كه به طاغوت [\ بت و شيطان و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره ى محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست و خداوند - شنوا و داناست.»

جداست؛ و كسانى هم پيدا شدند كه اين سخن ضدّاسلامى را از آنها بپذيرند.

سياستمدارانى كه دائماً دم از جدايى دين و سياست ميزنند و كسانى از مدّعيان ديندارى كه به كمك آنان شتافته و همين سخن را تكرار ميكنند، آيا هرگز در آيات قرآن و تاريخ اسلام و احكام شريعت انديشيده اند؟

آيا فكر كرده اند كه اگر دين جدا از سياست است؛ پس چرا قرآن همه ى امور سياسى را، يعنى حكومت را، قانون را، صف بنديهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعيين دوست و دشمن را و ديگر مظاهر سياست را، همه و همه را به خدا و دين خدا و اولياى خدا مرتبط ميكند؟

آيا در آيه ى يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيٰاءَ (1) و آيه ى وَ لاٰ تُطِيعُوا أَمْرَ اَلْمُسْرِفِينَ اَلَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ يُصْلِحُونَ (2) ، يا آيات معرفى حزب الله و حزب الشّيطان، يا آيات ولايت الله، يا آيات حكم به غير ما انزل الله، انديشيده و در آن تأمّل كرده اند؟

آيا اعمال و رفتار سياسى و اجتماعى انسانها كه بيشترين بخش زندگى آنهاست، بدون جزاست؟ پس وَ وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً(3) و وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ (4) چيست و با كدامين ميزان سنجيده ميشود؟

ص: 168


1- سوره ى ممتحنه، آيه ى 1؛ ترجمه: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد.»
2- سوره ى شعراء، آيه ى 151 و 152؛ ترجمه: «و فرمان مسرفان را اطاعت نكنيد. همانها كه در زمين فساد ميكنند و اصلاح نميكنند.»
3- سوره ى كهف، آيه ى 49، ترجمه: «و كتاب [\ كتابى كه نامه اعمال همه ى انسانهاست] در آنجا گذارده ميشود - پس گنهكاران را ميبينى كه از آنچه در آن است - ترسان و هراسانند؛ و ميگويند اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است كه) همه اعمال خود را حاضر ميبينند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نميكند.»
4- سوره ى زمر، آيه ى 70، ترجمه: «و به هر كس آنچه انجام داده است بى كم وكاست داده ميشود؛ و او نسبت به آنچه انجام ميدادند از همه آگاه تر است.»

آيا ميتوان گفت اسلام در دنيا به خوب و بد اين گونه اعمال كارى ندارد و وظيفه اى مقرّر نميكند؛ ولى در آخرت جزاى آن داده ميشود؟

آيا جهاد اسلامى كه در صدها آيه ى قرآن و حديث مسلّم، در زمره ى برترين فرايض دينى قرار گرفته و ترك آن مايه ى ذلّت و شقاوت دنيا و آخرت شناخته شده، براى به دست آوردن چه چيز و دفاع از كدامين ارزش است؟ آيا حيات طيّبه اى كه براى تحصيل آن بايد جهاد كرد، زندگى در زير سايه ى شوم ولايت غيرخداست؟ بر خاك مذلّت نشستن و حاكميّت جبّاران و ارزشهاى غيرالهى را تماشا كردن و تن به ذلّت دادن است؟ و اگر چنين نيست و جهاد براى تحصيل حاكميّت الله و خروج از ولايت طاغوت به ولايتِ الله است؛ پس چگونه ميتوان نقش و ارزش سياست را در دين و در هدفهاى تعيين شده ى دينى، دست كم يا ناديده گرفت؟(1)

دين؛ دستورالعملى براى زندگى و بهره مندى از دنيا

جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسئله ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير ميكنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام، دنيا را وسيله اى در دست انسان براى رسيدن به كمال ميداند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان.

زندگى انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانايى انسانها، حقوق انسانها، وظايف و تكاليف انسانها، صحنه ى سياست انسانها، اقتصاد جوامع

ص: 169


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1368/4/14

انسانى، صحنه ى تربيت، صحنه ى عدالت؛ اينها همه ميدانهاى زندگى است؛ به اين معنا، دنيا ميدان اساسى وظيفه و مسئوليّت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه ى عظيم و در اين عرصه ى متنوّع، به مجموعه ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند.

دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك ناپذيرند. دين نميتواند غير از دنيا عرصه ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسى دين و بدون دست خلّاق و سازنده ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويّت، تهى از حقيقت، تهى از محبّت و تهى از روح. دنيا - يعنى محيط زندگى انسان - بدون دين، تبديل ميشود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى.

انسان در اين صحنه ى عظيم بايد بتواند احساس امنيّت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه ى زندگى بايد قدرت و زور مادّى ملاك حقّانيّت به حساب نيايد. در چنين صحنه اى، آنچه ميتواند حاكميّت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى؛ يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويّت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويّت.

دنيا به معناى فرصتهاى زندگى انسان، به معناى نعمتهاى پراكنده ى در عرصه ى جهان، به معناى زيباييها و شيرينيها، تلخيها و مصيبتها، وسيله ى رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست؛ لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمّل و آميخته و درهم تنيده ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان

ص: 170

نقطه اى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است. كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويّت از جامعه است.

امّا دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيّت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است. در لسان روايات ما، دنياى مطرودى كه با دين قابل جمع نيست، به معناى هوى و هوس و نفسانيّت و انانيّت و خودخواهى و خودپرستى است. اين دنيا شاخصه ى فرعون و نمرود و قارون و شاخصه ى شاه و بوش و صدّام است. اين دنيا شاخصه ى مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البتّه اينها مجسّمه هاى بزرگ تر رذائل اخلاقى و اين دنياى مذمومند. يك انسان معمولى هم ميتواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيّه ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست. اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نميتوانند با هم جمع شوند. اگر كسى بخواهد دنياى به اين معنا را با دين جمع كند، ممكن نيست. دين را با چنين دنيايى نميشود آباد كرد. دين را در خدمت چنين دنيايى قرار دادن، خيانت به دين است. امام، ما را از اسارت دنيا هم برحذر ميداشت. امام بزرگوار ما كه دين را عين سياست، عين اقتصاد و عين دنيا ميديد، دائماً مردم و مسئولان را از دنياى به اين معنا برحذر ميداشت.(1)

ص: 171


1- در مراسم سالگرد ارتحال امام خمينى (ره) - 1384/3/14
تفكيك دانش از ارزش، مبناى سكولاريزاسيون

در دنيا براى اينكه ثابت كنند كه علم، ذات سكولار دارد و دانش با ارزشها كارى ندارد، خيلى سعى شد و برايش فلسفه درست كردند. استدلال كردند و بحث كردند براى اينكه مفهوم دانش را يك مفهوم مجرّدِ از ارزشها معرّفى كنند.

حقيقت مطلب هم اين است كه علم و عقل ابزار دوجنبه اى است؛ ميتواند در خدمت ارزشها قرار بگيرد، ميتواند در خدمت حيوانيّت و سَبُعيّت قرار بگيرد؛ بستگى به اين دارد كه مديريّت علم با چه كسى است. اگر مديريّت علم به دست انسانهاى دنياطلب و قدرت طلب و زراندوز و سلطه طلب بود، همين ميشود كه امروز شما در دنيا مشاهده ميكنيد؛ يعنى علم ابزارى براى استعمار، استثمار، تحقير ملّتها، اشغالگرى و براى ترويج فحشاء، سكس و هروئين خواهد شد. اگر علم نبود، استعمار هم نبود. اروپاييها به بركت علمشان توانستند در دنيا راه بيفتند و ملّتها را زير سلطه ى استعمار بگيرند و به اختلاف مناطق، صد، صدوپنجاه و دويست سال ملّتها را عقب نگه دارند و آنها را از سرمايه هاى مادّى خودشان محروم كنند. استعدادهاى انسانيشان را سركوب كنند و كشتار به راه بيندازند. وقتى علم در مديريّت انسانهايى قرار گرفت كه جز به جنبه هاى حيوانى زندگى نمى انديشند، همين خواهد شد. امّا اگر علم به وسيله ى بندگان صالح مديريّت شد؛ آن وقت خدمت ميكند و زيان نميرساند.

اگر آن كسانى كه انرژى هسته اى را كشف كردند، اهل فضيلت و تقوا بودند، اگر آن كسانى كه آن را به كار گرفتند، اهل فضيلت بودند و بندگان صالح، هرگز حادثه ى هيروشيما پيش نمى آمد. تا امروز هم كه شما نگاه ميكنيد، مى بينيد كه اينها تا آنجايى كه ميتوانند، همچنان از اين نيروى مخرّب استفاده ميكنند. اين قدرتها توان هسته اى ضعيف شده را

ص: 172

در جنگ ده - دوازده سال پيش كه با عراق داشتند به كار بردند. در همين حوادث هم از آن استفاده كردند؛ و در بعضى از مناطق ديگر دنيا هم اين سلاح را به كار بردند كه مايه ى قطع نسل و حرث شد؛ يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ وَ اَللّٰهُ لاٰ يُحِبُّ اَلْفَسٰادَ(1) ، كه منطبق بر آيه ى قرآنى است. انسانها را مقطوع النّسل و زمينها را ضايع كردند. سالهاى متمادى - خدا ميداند - آثار مخرّب آن اشعه ى مسموم كننده و نابودكننده را براى ملّتها و براى نسلهاى آينده باقى گذاشتند. اگر مديريّت علم دست انسانهاى صالح باشد، اين مسائل پيش نمى آيد و علم در خدمت بشريّت قرار خواهد گرفت؛ چون اين ظرفيّت را دارد و ميتواند اين طور باشد؛ بنابراين اينكه ما بياييم علم را سكولاريزه كنيم؛ ثابت كنيم كه علم نميتواند با ارزش همراه باشد؛ يك مغالطه ى بسيار بزرگ و فريب بزرگ براى ذهن انسانهاست. نخير؛ علم ميتواند با ارزش همراه باشد. معنويّت اسلامى با حيوانيّت، با فساد و با سوءاستفاده ى از علم مشكل دارد، نه با دانش و فنّاورى و تحقيق. ميتواند معنويّت همراه با علم باشد و ميتواند نتايج دانش و پژوهش در جهت معنويّت حركت كند.(2)

ب. سكولاريسم در بلاد اسلامى

اشاره

مشكلات كه بيشتر بر اثر كوتاهى و غفلت يا بدكردارى و خيانت از درون امّت اسلامى، پديدآمده است، فهرست طولانى اى را تشكيل ميدهد، كه به عنوان رديفهاى اوّل آن ميتوان اينها را برشمرد: ترويج جدايى دين از سياست و معرّفى اسلام به عنوان يك تجربه ى فردى كه هيچ كارى به مسائل زندگى از قبيلِ حكومت و سياست و اقتصاد و غيره ندارد.(3)

ص: 173


1- سوره ى بقره، آيه ى 205
2- در جمعى از مسئولان جهاد دانشگاهى - 1383/4/1
3- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1375/2/4
مستبدّان و استعمارگران؛ دو حامى اصلى سكولاريسم

كسانى كه با چهره ى طرفدارى از دين، چنين عنوان ميكنند كه «دين نبايد به امور سياسى بپردازد»، خبر ندارند كه اين شگرد جديد تبليغات استكبارى و استعمارى، عليه حاكميّت اسلام و حيات مجدّد اسلام است. البتّه «جدايى دين از سياست» را قرنهاست كه مطرح ميكنند. اوّل، ايادى استبداد؛ يعنى قدرتمندانى كه زمام امور جامعه را مستبدّانه در دست داشتند و ميخواستند آزادانه، هر كارى ميخواهند با ملّت و كشور انجام دهند، مطرح كردند؛ و بديهى است كه نميخواستند احكام اسلامى و مناديان احكام اسلامى، در امر حكومت آنها دخالتى بكنند؛ لذا حكّام و سلاطين مستبد، اوّلين پيشروان فكر انحرافى «جدايى دين از سياست» محسوب ميشوند. قبل از استعمارگران و قبل از دشمنان خارجى و قبل از طرّاحان سياسى صهيونيسم و ديگران، كسانى كه بر اين كشور و بر ديگر كشورهاى اسلامى، سالها مستبدّانه حكومت كردند، مروّج و منادى اين فكر بودند كه «دين از سياست جداست.» وقتى در زمان ناصرالدّين شاه، يك عالم روحانى در يك امر سياسى دخالت كرد و همه ى تدابير و مكر استعمارى را كه منافع مشترك كمپانيها و دربار پادشاهى ايران به وسيله ى آن تأمين ميشد، به هم ريخت، آيا اطرافيان و درباريهاى ناصرالدّين شاه به اين فكر نيفتادند كه چرا دين در امر سياست دخالت ميكند؟ كما اينكه در ادبيّات دوران ناصرالدّين شاه - دوران اواسط و اواخر قاجار - همين معنا وجود دارد كه «چرا علماء و كسانى كه به امور دينى مشغولند، در امر حكومت دخالت ميكنند؟» اين معنا، در نوشته هاى عهد ناصرى، به طور واضح وجود دارد.

پس اوّل مسئله، به مستبدّان و افسارگسيختگان دستگاه حاكميّت در كشور ما و كشورهاى ديگر برميگردد كه از هرگونه دخالتى از ناحيه ى دين و اهل دين و مناديان و علماى دين در پهنه ى سياست، ميهراسيدند

ص: 174

و با آن مخالفت ميكردند. استعمارگران هم كه قضيّه را منطبق با آمال و سياستهاى خود ميديدند، آن را دنبال كردند و تز جدايى دين از سياست، بعد از آنكه بر خلقيّات آحاد مردم متديّن و حتّى بسيارى از علماء تحميل شده بود و به خورد آنها رفته بود، شكل مبنايى هم پيدا كرد؛ يعنى براى آن، استدلال درست كردند و به يك مبنا و يك فكر تبديل شد.

اين همه، مربوط به گذشته است. يكى از بزرگ ترين خدمات حركت عظيم دينى ملّت ايران، اين بود كه افسانه ى غلط «جدايى دين از سياست» را زائل كرد و از بين برد. هم مردم با انگيزه ى دين وارد ميدان شدند و پرچم آزادى بلند كردند و هم به دستور دين، مناديان احكام دينى و علماى بزرگ، پيشرو قافله ى آنها شدند و به حركت درآمدند تا اينكه آن حركت، منتهى به حاكميّت دين خدا در اين كشور شد. آنگاه براى مسلمين، روشن گرديد كه امور سياسى - و برتر از همه ى امور سياسى، امر حكومت و ولايت - با دين عجين است و از دين جدايى پذير نيست.

وقتى نصوص و متون دينى، معناى خود را آشكار كرد، همه فهميدند كه سالها به چنين امر واضحى توجّه نداشته اند. بديهى است كه يك انحراف، وقتى از سوى دشمنان خوشبختى يك ملّت پشتيبانى ميشود، به آسانى از بين نميرود؛ بنابراين استدلالهايى جديد براى جدايى دين از سياست درست شد. استدلال كردند كه اگر دين را وارد سياست كنيم و اگر سياست يك كشور از دين سرچشمه و منشأ بگيرد؛ چون امور سياسى و امر حكومت، مشكلات دارد، دنبالش نارضاييها، دلزدگيها و ناكاميهاست؛ لذا اين امر موجب ميشود كه مردم از اصل دين، بيزار شوند؛ پس اصلاً دين، بايد به كل از سياست كنار برود؛ جنبه ى قداست پيدا كند؛ نورانيّتى بيابد؛ به كنارى بنشيند و به امور معنوى و ذهنى و

ص: 175

روحى مردم بپردازد. امروز ايادى استكبار، در دنيا - به خصوص دنياى اسلام - با شيوه هاى مختلف اين استدلال و نظريّه را ترويج ميكنند.(1)

جمهورى اسلامى؛ تحقّق بخش نظريّه ى سياسى و اجتماعى اسلام

اگر روزى بر اثر كج فهميها و غرض ورزيها چنين وانمود ميشد كه اسلام فقط در محدوده ى مسجد و محراب يا در زندگى فردى و درونى انسان به كار مى آيد و در عرصه ى سياست و اقتصاد و مبارزات اجتماعى و ميدانهاى بين المللى، ساكت و بى تفاوت است و اگر روزى نظريّه ى جدايى دين از سياست، همچون دستمايه ى قدرتهاى استعمارى و سلطه هاى ظالمانه و حكومتهاى استبدادى براى خاموش كردن انگيزههاى اصلاح طلبانه ى مسلمانان و نابودساختن زمينه ى قيامهاى اسلامى، به كار ميرفت؛ امروزه با سر برافراشتن جمهورى اسلامى در ايران و فائق آمدن آن بر همه ى توطئه ها و دشمنيهاى نظامى و سياسى و اقتصادى و يك تنه ايستادن آن در برابر جبهه ى وسيع كفر و استكبار و استبداد و ناكام ساختن آمريكا و صهيونيسم و همدستان آنان كه با همه ى توان به نابودى يا انحراف آن كمر بسته بودند و رشد و اقتدار روزافزون بيست ساله ى آن؛ همه ى آن كج فهميها و غرض ورزيها خنثى گشته و نظريّه ى سياسى و اجتماعى اسلام، حقّانيّت و درستى خود را در ميدان عمل به اثبات رسانده است.(2)

شعار جدايى دين از سياست؛ نقشه و كيد دشمنان

در دوران سلطه ى استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامى و مفهوم زندگى شمول آن بود كه صحنه را براى بتهاى استعمار باز گذارد و به

ص: 176


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1375/2/18
2- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1377/12/28

خداوندان زر و زور، فرصت تاخت و تاز داد. دشمنان با نقشه هاى از پيش آماده شده، دين را در كشورهاى اسلامى از صحنه ى زندگى راندند و شعار جدايى دين از سياست را در اين كشورها تحقّق بخشيدند. نتيجه اين شد كه پيشرفت علمى غرب بتواند اين كشورها را يكباره به صورت تابعى از كشورهاى صنعتى درآورد و سرنوشت سياسى و اقتصادى آن را براى مدّتهاى طولانى و جبران ناپذير، به دست غارتگران غربى بدهد.(1)

خطرات و پيامدهاى جدايى دين از سياست

يكى از خطرهاى جدايى دين از سياست كه عدّه اى آن را هميشه در دنياى اسلام ترويج ميكردند - در كشور ما هم بود، امروز هم متأسّفانه بعضى نغمه هايى را در جدايى دين از سياست بلند ميكنند - همين است كه وقتى سياست از دين جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنويّت جدا خواهد شد. در نظامهاى سكولار و بى رابطه ى با دين، اخلاق در اغلب نزديك به همه ى موارد، از بين رفته است. حالا يك وقت استثنائاً در جايى يك عمل اخلاقى ديده بشود، اين ممكن است؛ استثناء است. وقتى دين از سياست جدا شد، سياست ميشود غيراخلاقى، مبنى بر همه ى محاسبات مادّى و نفع طلبانه. سلوك سياسى اميرالمؤمنين بر پايه ى معنويّت است و از سلوك معنوى او جدا نيست.(2)

جدايى دين از سياست؛ توطئه اى براى انزواى اسلام و جوامع اسلامى

جدايى دين از سياست كه توطئه ى ديرين دشمنان براى منزوى كردن اسلام و قرآن است، بايد با شدّت محكوم شود و به ميدان آمدن دين در

ص: 177


1- پيام به مناسبت اوّلين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1369/3/10
2- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1388/6/20

همه ى كشورهاى اسلامى در مقابله با سياستهاى استعمارى و استكبارى، بايد درس عمومى ملّتهاى مسلمان شمرده شود.(1)

امروز دروازه ى آسيا به اروپا، دروازه ى اروپا به آسيا و آفريقا، آفريقا به اروپا و آسيا، متعلّق به مسلمانان است. اين منطقه ى سوق الجيشى و سرزمينهاى بابركتى كه در اختيار مسلمانان است، امروز حامل و حاوى امكاناتى چون نفت و گاز و امثال اينهاست. كه بشر براى تمدّن خود، به صورت روزمرّه به آن احتياج دارد. يك ميليارد و چند صدميليون نفر مسلمان هستند؛ يعنى بيش از يك پنجم مردم دنيا. اين همه جمعيّت، در چنين منطقه اى؛ آن هم با برافراشته شدن پرچم اسلام در قلب اين منطقه - يعنى در ايران اسلامى كه امروز قلب و مركز اصلى دنياى اسلام است - چرا بايد از اين استفاده نشود؟ اين، يك امكان بزرگ در اختيار مسلمانان است. وسوسه ى جدايى دين از سياست را كه يك روز انگليسيها گفتند، يك روز آمريكاييها ترويج نمودند و يك روز ايادى آنها در بوق كردند، براى اين است كه مسلمانان از اين امكان و از اين موقعيّت غفلت كنند.

نقش و جايگاه مهمّ خواص در پيوند دين با سياست

در اين زمينه، بيشترين وظيفه را هم خواص دارند. خواص؛ يعنى علما و روشنفكران و شعرا و خطبا و روزنامه نگاران و صاحبان نفوذ در بين گروههاى مردمى. اينها هستند كه بيشترين تكليف را دارند. وقت آن رسيده است كه دنياى اسلام به خود آيد و اسلام را به عنوان صراط المستقيم الهى و راه نجات انتخاب كند و در آن، با استحكام قدم

ص: 178


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1369/4/7

بردارد. وقت آن رسيده است كه دنياى اسلام، اتّحاد خود را حفظ كند و در مقابل دشمن مشتركى كه همه ى گروههاى اسلامى، آسيب آن دشمن را ديده اند - يعنى استكبار و صهيونيسم - به طور متّحد بايستد، شعارهاى واحدى بدهد، تبليغ واحدى بكند و راه واحدى را بپيمايد.(1)

ج. انقلاب اسلامى و سكولاريسم

تلاش زمامداران ناحق در اثبات جدايى دين از سياست

سالها، بلكه قرنهاى متمادى، قدرتمندان و زمامداران ناحق و غيرعادل عالم سعى كردند دين را - كه هر جا هست، حكم به حق و عدل ميكند و با كسى مماشات نميكند - از دخالت در امور خودشان پس بزنند. قرنهاى متمادى سعى كردند اثبات كنند كه دين از سياست جداست. چرا دين را با سياست مخلوط ميكنيد؟ برويد دين خودتان را تبليغ كنيد. حرفهاى ظاهرفريبى هم مطرح ميكردند: دين، اشرف از اين است كه وارد ميدان سياستِ آلوده شود! بله؛ سياستى كه از دين جدا باشد، آلوده است. امّا سياست دينى به همان اندازه مقدّس است كه عبادت دينى.

نقش انقلاب اسلامى در نفى سكولاريسم و اثبات عدم انفكاك دين از سياست

بعد از انقلاب تا امروز، شايد بيشترين حمله اى كه به اصول فكرى سياسى نظام جمهورى اسلامى شده است، حمله به همين «عدم انفكاك دين از سياست» است. همه جاى دنيا به اين حمله كردند؛ امروز هم حمله ميكنند. امروز كسانى در اطراف دنيا نشسته اند، كتاب مينويسند، مقاله مينويسند، به زبانهاى مختلف و در محيطهاى دور از ايران و در

ص: 179


1- در ديدار مهمانان كنفرانس وحدت اسلامى - 1376/5/1

همه جاى جهان، گفتار تلويزيونى ارائه ميكنند؛ براى اينكه ثابت كنند دين از سياست جداست. سبحان الله! اين قضيّه ى «عدم انفكاك دين از سياست»، در شكستن هيمنه ى قدرتهاى ظالم و ناحق، چقدر نقش عظيمى دارد كه رهايش نميكنند! روزبه روز عليه قضيّه ى «عدم انفكاك دين از سياست» حرف گفته ميشود، مطلب نوشته ميشود. البتّه عدّه اى هم در داخل، گاهى مثل طوطى - كه بى توجّه، چيزهايى را تكرار ميكند - مانند همان حرفها را تكرار ميكنند. البتّه بعضى هم اصلاً دلشان با بيگانگان است و دين را با كلّيّت خودش قبول ندارند!

در آن سالهاى رياست جمهورى كه براى شركت در يك اجتماع جهانى، ميخواستم به يك كشور خارجى سفر كنم، سخنرانى اى فراهم كرده بودم و طبق معمول، خدمت امام ارائه كردم كه ايشان نظر بدهند. ايشان در حاشيه يادداشت كردند كه راجع به «عدم انفكاك دين از سياست» هم در اين سخنرانى مطلبى بگنجانيد. من اوّلش قدرى تعجّب كردم كه اين قضيّه ى «عدم انفكاك دين از سياست»، چه ارتباطى ميتواند با سران كشورها - مثلاً صد كشور غيرمسلمان - داشته باشد؟ در عين حال، چون امام دستور داده بودند، نشستم چند صفحه نوشتم. وقتى وارد مطلب شدم، تأمّل كردم و ديدم كه نه، درست همين است. جاى اين بحث، در منبرهاى عظيم جهانى است. چرا؟ چون عليه اين بحث، در منبرهاى جهانى كار ميشود. بعد هم به آنجا رفتيم و آن بحث را القاء كرديم و بسيار هم در نفوس، مؤثّر واقع شد و اهمّيّت اين حرف آشكار گرديد. اين عدم تفكيك دين از سياست، روشن بينى آن مرد بزرگ را ميرساند.

وقتى كه به عدم تفكيك دين از سياست قائل هستيد؛ پس اهل دين بايد سياست را بشناسند و آن را بفهمند و در آنجايى كه ميدان كار سياسى است، فعّال باشند و در آنجايى كه ميدان بيان احكام دينى محض

ص: 180

است، آگاه از امر سياسى و وضع سياسى، آن را اعلام كنند. سياست موجب نميشود كه انسان حكمى را كتمان كند. سياست نبايد موجب كتمان احكام الهى شود. نخير؛ به عكس، سياست موجب ميشود كه انسان، احكام و معارف الهى را طورى بيان كند كه در نفوس مؤثّر واقع شود و با توجّه به همه ى جوانب ادا گردد؛ اين معناى آگاهى از سياست براى امر تبليغ است.(1)

تبليغ سكولاريسم؛ از سياستهاى راهبردى دشمنان

سياست اصلى و راهبردى آنان(2) در مورد كشور ما، شكاف افكندن در صفوف متّحد و يكپارچه ى مردم مسلمان و انقلابى ايران است. گروهى را «محافظه كار» و گروهى را «اصلاح طلب» مينامند؛ از يك گروه حمايت ميكنند و برعكس، حملات تبليغى خويش را عليه گروه ديگر متمركز ميكنند. آنها با بزرگ كردن بعضى اشكالات، سعى ميكنند نظام اسلامى را غيركارآمد جلوه دهند و مردم را از نظام دينى مأيوس نمايند؛ و جدايى دين از سياست را تبليغ ميكنند. ايمان عميق دينى مردم ما، بزرگ ترين سدّ راه آنهاست. آنها با برنامه هاى تبليغاتى خويش، ميخواهند جوانان را در كشور مأيوس كنند و مشكلات اقتصادى را - كه كم و بيش در همه جاى دنيا متعارف و رايج است - جزو مسائل لاينحلّ نظام جمهورى اسلامى قلمداد نمايند. آنها با تبليغات خود ميخواهند امام و اركان انقلاب را زير سؤال ببرند. علّت اين است كه آنها از اسلام ضربه خورده و از انقلاب اسلامى صدمه ديده اند. از بيدارى اسلامى در جهان، احساس خطر ميكنند و از احياء و توسعه ى مبارزات اسلامى لبنان و فلسطين عميقاً نگرانند؛ لذا درصدد برآمده اند كه ريشه ى تفكّر اسلامى را

ص: 181


1- در ديدار جمعى از روحانيون - 1376/2/13
2- دشمنان انقلاب اسلامى

بخشكانند و تيرهاى زهرآگين تبليغاتى خود را متوجّه اسلام و دين كرده اند.(1)

انتخابات در ايران؛ نماد نفى سكولاريسم

انتخابات، هم حقّ مردم و هم وظيفه ى آنهاست. حقّ مردم است؛ براى اينكه بيايند و مدير اجرايى كشور را انتخاب كنند. تكليف مردم است؛ چون با حضور شما، نظام تقويت پيدا ميكند؛ اسلام عزيز ميشود؛ حاكميّت اسلام در دنيا سرافراز ميگردد و توطئه ى دشمن - كه اسلام را به جدايى از آراء مردم متّهم ميكند - باطل ميشود. حضور شما ميتواند دفاع از اسلام و كشور و انقلاب محسوب شود. هر مقدار اين حضور وسيع تر و قوى تر باشد، نشانه ى اقتدار بيشتر نظام اسلامى است. نظام اسلامى در مقابل چشمهاى دوستان و دشمنان خود در دنيا به اين ميبالد كه تعداد حاضرشوندگان در پاى صندوقهاى رأى، زياد است. اين مايه ى افتخار نظام اسلامى است. همه ى كسانى كه در مقابل اسلام و آينده ى اين كشور احساس مسئوليّت ميكنند، وظيفه دارند كه در اين آزمايش الهى شركت كنند. البتّه اين حضور بايد آگاهانه و از روى تحقيق و با به دست آوردن حجّت بين خود و خدا باشد. كسى كه رأى ميدهد و فردى را انتخاب ميكند، بايد برطبق تشخيص باشد. اين تشخيص را به دست آوريد و ان شاءالله با قاطعيّت در اين آزمايش الهى شركت كنيد.(2)

سكولاريسم، يأس و ديكتاتورى؛ سه گام راهبردى دشمنان در شكست انقلاب اسلامى

مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قديمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پيدا كند. اين فرمول چيست؟ قدم اوّل، جدايى دستگاه سياست و

ص: 182


1- در مراسم گشايش كنفرانس بين المللى حمايت از انتفاضه ى فلسطين - 1380/2/4
2- در مراسم سالگرد رحلت امام خمينى (ره) - 1380/3/14

نهضت از دين و روحانيّت است. قدم دوّم، مأيوس شدن مردم از تحوّلى كه به وجود آمده است؛ مثل مشروطيّت و نهضت ملّى شدن صنعت نفت. مأيوس شدن مردم موجب ميشود كه در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوّم، در غياب مردم، پديد آمدن يك ديكتاتورى ظالمانه و بى رحم و در مشت دشمن و استكبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتى كه دين نقشى نداشته است، راحت توانسته اند اين فرمول را پياده كنند: مردم را مأيوس كنند؛ آنها را از صحنه دور كنند؛ در غياب آنها هر كارى كه ميخواهند بكنند و عوامل مورد نظر خود را سر كار بياورند. در ايران پس از انقلاب اسلامى نتوانستند اين كار را بكنند. نتوانستند عنصر دين را از اساس حكومت جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جدا كنند. نتوانستند مردم را مأيوس كنند. مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هيچ تحرّك واقعى و حقيقى را در كشور ما ندارد.(1)

جمهورى اسلامى و نفى سكولاريسم

جمهورى اسلامى دو جزء دارد: جمهورى است؛ يعنى مردمى است؛ اسلامى است، يعنى بر پايه ى ارزشهاى الهى و شريعت الهى است.

مردمى است؛ يعنى مردم در تشكيل اين نظام، در بر روى كار آوردن مسئولان اين نظام نقش دارند؛ پس مردم احساس مسئوليّت ميكنند؛ مردم بركنار نيستند. مردمى است؛ يعنى مسئولان نظام از مردم و نزديك به مردم باشند. خوى اشرافيگرى، خوى جدايى از مردم، خوى بى اعتنايى و تحقير مردم در آنها نباشد. ملّت ما قرنهاى متمادى خوى اشرافيگرى را، استبداد و ديكتاتورى را در حاكمان نابحقِّ اين كشور تجربه كرده و دوران جمهورى

ص: 183


1- در ديدار مردم كاشان و آران و بيدگل - 1380/8/20

اسلامى ديگر نميتواند اين جور باشد. دوران جمهورى اسلامى يعنى دوران حاكميّت آن كسانى كه از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در كنار مردمند، رفتارشان شبيه رفتار مردم است. اين، معناى مردمى است. مردمى است؛ يعنى بايد به عقايد مردم، به حيثيّت مردم، به هويّت مردم، به شخصيّت مردم، به كرامت مردم اهمّيّت گذاشته بشود. اينها مردمى است.

اسلامى است؛ يعنى همه ى آنچه گفتيم، پشتوانه ى معنوى پيدا ميكند. حكومتهاى دمكراسى سكولار، بيگانه ى از دين، جداى از دين و در مواردى ضدّدين، ميروند كنار. اسلامى است؛ يعنى مردم در كار دنيايشان هم كه كار ميكنند، تلاش ميكنند، در واقع دارند كارِ خدايى ميكنند. آن كسانى كه براى جامعه كار ميكنند، آن كسانى كه براى استحكام نظام كار ميكنند، آن كسانى كه براى پيشبرد كلمه ى اين نظام و اين كشور و إعلاى كلمه ى اين نظام كار ميكنند، براى خدا دارند كار ميكنند. خدايى است. اين خيلى ارزش دارد، اين يك نسخه ى جديد است. اين نسخه ى جديدى است كه دنيا اين را بعد از زمان پيامبران و بعد از صدر اسلام تا امروز، ديگر نديده. اين، چيز كمى نيست. اين، دشمن دارد. ديكتاتورهاى عالم هم دشمن اين نظامند؛ سلطه گران و متجاوزان به حقوق ملّتها هم دشمن اين نظامند؛ بايد منتظر دشمنى بود. منتها اين ملّت نشان داده است كه اين دشمنيها در ايستادگى او اثرى ندارد.(1)

نفى سكولاريسم؛ از علل دشمنى جهان استكبار با جمهورى اسلامى

علّت دشمنى عميق و آشتى ناپذير استكبار و در رأس آنها آمريكا و شبكه ى صهيونيستى دنيا با جمهورى اسلامى، اين حرفهايى كه گاهى گوشه و كنار گفته ميشود - چه چيزهايى كه آنها شعارش را ميدهند، چه

ص: 184


1- در ديدار مردم چالوس و نوشهر - 1388/7/15

تصوّراتى كه بعضى در داخل ميكنند - نيست. مسئله اين است كه جمهورى اسلامى يك «نفى» با خود دارد، يك «اثبات».

نفى استثمار، نفى سلطه پذيرى، نفى تحقير ملّت به وسيله ى قدرتهاى سياسى دنيا، نفى وابستگى سياسى، نفى نفوذ و دخالت قدرتهاى مسلّط دنيا در كشور، نفى سكولاريسم اخلاقى؛ اباحيگرى؛ اينها را جمهورى اسلامى قاطع نفى ميكند. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيريها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد؛ و اين چيزى است كه ما در طول اين سالهاى طولانى به خصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم. جزو درگيريهاى اساسى در اين دو دهه ى گذشته، يكى همين بوده.

تلاشهاى زيادى شده است براى اينكه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج كنند. تلاشهاى زيادى كرده اند؛ به شكلهاى مختلف؛ چه در زمينه هاى سياسى، چه در زمينه هاى اخلاقى، چه در زمينه هاى اجتماعى؛ از اظهاراتى كه شده و حرفهايى كه زده شده. ما يك دوره اى را هم مشاهده كرديم كه در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدايى و تفكيك دين از سياست را اعلان كردند!

اصلاً مسئله ى يكى بودن دين و سياست را كه اساس جمهورى اسلامى و اساس حركت عمومى مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما ديده شد كه صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبّار و سفّاك پهلوى دفاع شد. براى اينكه چنين حالتى پيش نيايد و براى برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته كردن مرزهاى اعتقادى و فكرى و سياسى، جلوى اين انحراف را گرفت. شاخصهاى هويّت اسلامى بايستى معلوم باشد: شاخص عدالت طلبى، شاخص ساده زيستى مسئولان، شاخص كار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويايى علمى

ص: 185

بى وقفه، شاخص ايستادگى قاطع در مقابل طمع ورزى و سلطه ى بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملّى.(1)

دولت اسلامى دشمنانى هم دارد. دولت اسلامى دو دسته دشمن دارد؛ يك دسته دشمنان شناخته شده هستند. همه ى سلطه گران و ديكتاتورهاى دنيا به دلايل واضح دشمن دولت اسلامى اند؛ چون دولت اسلامى با اصل سلطه و ديكتاتورى مخالف است. كسانى هستند كه به دين يا به ورود دين در عرصه ى زندگى معتقد نيستند - به اصطلاح سكولارها - اينها هم با دولت اسلامى مخالفند. ميگويند اقتصاد بايد از دين جدا باشد؛ سياست از دين جدا باشد؛ زندگى اجتماعى از دين جدا باشد؛ تحرّكات و نشاطهاى مردمى عمومى از دين جدا باشد. مخالفتها هم در طيف وسيعى انجام ميگيرد. از مخالف بودن تا مخالفت كردن تا معارضه هاى جدّى كردن. مترفين بين المللى - يعنى ثروتمندان عظيم جهانى كه نفت و منابع عمده ى جهانى را در اختيار خودشان ميخواهند و براى اين كار دارند حدّاكثر تلاش علمى و عملى را ميكنند - اينها هم جزو دشمنان بيرونى دولت اسلامى اند. عرض كرديم دشمنها لزوماً دشمنى نميكنند. بعضى از آنها دشمن اند، بعضى دشمنى كردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضى وارد ميدان ميشوند و گلاويز ميشوند؛ بنابراين انواع و اقسام دشمنى وجود دارد و بايد با هر كدام به نحوى برخورد كرد.(2)

امام خمينى (ره)؛ باطل كننده ى انديشه ى جدايى دين از سياست

امام بزرگوار ما با ارائه ى مكتب سياسى اسلام، خطّ بطلان بر همه ى تلاشهاى فرهنگى و سياسى دشمنان اسلام در طول يك قرن و نيم

ص: 186


1- در ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت - 1387/9/24
2- در ديدار رئيس جمهور و هيئت دولت - 1384/6/8

گذشته كشيد كه سعى كرده بودند اسلام را به كلّى از عرصه ى زندگى جامعه بيرون رانده و با طرح نظريّه ى جدايى دين از سياست، ديندارى را فقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصى قلمداد كنند و با حذف اسلام از صحنه ى سياست جهان، كشورهاى اسلامى را عرصه ى غارتگريها و تاخت و تازهاى سياسى و نظامى خود نمايند.(1)

مكتب سياسى امام داراى شاخصهايى است. من امروز چند خط از خطوط برجسته ى اين مكتب را در اينجا بيان ميكنم. يكى از اين خطوط اين است كه در مكتب سياسى امام، معنويّت با سياست در هم تنيده است. در مكتب سياسى امام، معنويّت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسّم مكتب سياسى خود بود، سياست و معنويّت را با هم داشت و همين را دنبال ميكرد. حتّى در مبارزات سياسى، كانون اصلى در رفتار امام، معنويّت او بود. همه ى رفتارها و همه ى مواضع امام حول محور خدا و معنويّت دور ميزد. امام به اراده ى تشريعى پروردگار اعتقاد و به اراده ى تكوينى او اعتماد داشت؛ و ميدانست كسى كه در راه تحقّق شريعت الهى حركت ميكند، قوانين و سنّتهاى آفرينش كمك كار اوست. او معتقد بود كه: وَ لِلّٰهِ جُنُودُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ كٰانَ اَللّٰهُ عَزِيزاً حَكِيماً(2) . امام قوانين شريعت را بستر حركت خود ميدانست و علائم راهنماى حركت خود به شمار مى آورد. حركت امام براى سعادت كشور و ملّت، بر مبناى هدايت شريعت اسلامى بود؛ لذا «تكليف الهى» براى امام كليد سعادت به حساب مى آمد و او را به هدفهاى بزرگ آرمانى خود ميرساند.(3)

ص: 187


1- پيام به ملّت ايران به مناسبت بيستمين سالگرد انقلاب اسلامى - 1377/11/21
2- سوره ى فتح، آيه ى 7، ترجمه: «و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره شكست ناپذير سنجيده كار است.»
3- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1383/3/14

اگر امام به داد اين انقلاب نميرسيد، همين آقايان، خشك خشك انقلاب و كشور را به دامن آمريكا برميگرداندند. اينها هم دم از اصلاح ميزنند؛ گاهى دم از اسلام هم ميزنند؛ امّا در كنار كسانى قرار ميگيرند كه صريحاً عليه اسلام شعار ميدهند و با آنها اظهار همبستگى ميكنند. گاهى دم از اسلام ميزنند، امّا در كنار كسانى قرار ميگيرند كه شعار ضدّيّت با حكومت اسلامى، شعار سكولاريسم و حكومت منهاى دين و حكومت غيردينى و حكومت ضدّدينى و لائيسم را ميدهند. پيداست كه اينها نفوذى اند. اينها جزو آن دسته اى نيستند كه ارزشها را قبول دارند و معتقد به تحوّلند؛ نه. اينها نفوذى اند؛ اينها بيگانه و غريبه اند. بنده چند ماه قبل از اين در همين منبر نماز جمعه بحث «خودى» و «غيرخودى» را مطرح كردم. امّا فرياد بعضيها بلند شد كه چرا ميگوييد «خودى» و «غيرخودى». بله؛ اينها غيرخودى اند. اينها انقلاب و اسلام و ارزشها را قبول ندارند. جناحهاى خودى بايد حواسشان را جمع كنند.(1)

ص: 188


1- در خطبه هاى نمازجمعه ى تهران - 1379/2/23

فصل چهارم تجدّد و اخلاق

فقدان معنويّت؛ عامل هلاكت و نابودى دنياى متمدّن غربى

شما جوانها آن روز را خواهيد ديد كه اين دنياى متمدّن غربى از نبود معنويّت دچار هلاكت و نابودى خواهد شد. از اوج تواناييها و اقتدارى كه امروز از آن برخوردار است، به حضيض ذلّت و ناتوانى خواهد افتاد. نتايج فعل و انفعالات تاريخى، سريع و زودرس نيست. روزى اين نتايج ديده خواهد شد كه ديگر علاج پذير نيست و آن روز براى تمدّن غربى فراخواهد رسيد. هشدارش را هم همين امروز خود روشن بينان غربى دارند ميدهند. اين حرفى نيست كه منِ طلبه اينجا بنشينم و از دور بگويم. نه؛ اين حرف و فهم خود آنهاست؛ ما هم البتّه همين را ميفهميم. اين به خاطر چه بود؟ اينها در علم مشكلى نداشتند. از طريق اين علم، ثروت بى اندازه هم كشف كردند و به دست آوردند. از ثروتهاى زيرزمينى و منابع خدادادى هم حدّاكثر استفاده را كردند؛ به فضا هم رفتند؛ به اعماق اجسام هم پى بردند. در پيشرفت علمى كار زيادى كردند و از اين علم هم براى به دست آوردن ثروت و قدرت و سياست و همه چيز، حدّاكثرِ استفاده هاى مشروع و نامشروع را كردند. با همين علم استعمار

ص: 189

كردند؛ كشتارهاى گوناگون جهانى كردند؛ ميليونها انسان را اروپاييها در قرن اخير و در جنگهاى مختلف و حوادث گوناگون كشتند؛ بنابراين اينها در علم مشكلى نداشتند. امّا علم بدون هدايت و فضيلت و معنويّت و انسانيّت و علم ناظرِ فقط به دنيا و غمض عين از آخرت، نتيجه اش همين است. اوّل، جلوه اى به زندگى ميبخشد و قدرت و ثروت و زيبايى ميدهد لِلبَاطِلِ جَولةً (1)- امّا آخر قضيّه اين است و اين ادامه پيدا خواهد كرد.(2)

نيست انگارى و پوچى در تار و پود فرهنگ و تمدّن غرب

اين ظلم عظيم مسلّط بر عالم، اين سلطه هاى ناحق، اين زورگويى به ملّتها در سطح جهان، اين ريختن خونهاى به ناحق، اين پايمال كردن شريف ترين و عزيزترين ارزشهاى انسانى، اين دروغها و تزويرهايى كه سردمداران استكبار جهانى هر روز تحويل بشريّت ميدهند، اين همه بدى، اين همه استثمار و ظلم، انسانى را كه چشمه ى اميدى در دل نداشته باشد، به طور طبيعى مأيوس ميكند؛ لذاست كه شما مى بينيد نسل جوان در كشورهاى غربى، به سوى پوچى كشانده ميشوند. نسل جوانى كه به سنّتها خو نگرفته است و خود را پايبند سنّتها نكرده است، وقتى كه اين نابسامانى محيط زندگى بشريّت را ميبيند، نااميد ميشود؛ لذا به سمت پوچى كشيده ميشود. بسيارى از دختران و پسران در كشورهاى غربى، به سمت بيهودگى و بى اعتنايى به مظاهر زندگى و پوچى و غرقه شدن در

ص: 190


1- غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحدبن محمّد تميمى آمُدى، ص 544؛ عيون الحكم والمواعظ، عليّبن محمّد ليثى واسطى، ص 403؛ «للحقّ دولهًًْ، للباطل جولهًًْ»، ترجمه: «براى حق دولتى و براى باطل جولانى باشد.»
2- در ديدار طلّاب و اساتيد مدرسه ى علميه ى آيت الله مجتهدى - 1383/3/22

شهواتِ آنى كشيده ميشوند. اين بر اثر يأس است. بسيارى از دانشمندان و نويسندگان و سخنگويان بشريّت به اين حالت دچار ميشوند.(1)

امروزه جوامع گوناگون بشرى، در خلأ معنويّت و در سرگردانى و حيرت و رفتارى هاى بزرگ اجتماعى و فردى كه به دست زر و زورسالاران جهانى بدان دچار شده اند، به اسلام و رهنمودها و درسهاى بزرگ آن نيازمندند؛ و دعوت اسلامى نه فقط براى ملّتهايى كه در آتش فقر و استضعاف ميسوزند، بلكه به همان اندازه براى مردمى كه در مردابهاى پوچى و سرگردانى و فقر معنوى در كشورهاى ثروتمند و پيشرفته دست و پا ميزنند، جذّاب و نافذ و اميدبخش است. گرايش روزافزون به اسلام در ميان قشرهاى جوان و آزرده از پوچى دنياى مادّى در كشورهاى پيشرفته ى غربى، كه آمارها و تحقيقها بدان گواهى ميدهد، نشانه ى اين جذّابيّت و نفوذ است.(2)

پول و قدرت پولى، امروز توانسته ظريف ترين، لطيف ترين و شيواترين حقايق عالم مادّه را هم در خدمت بگيرد. همين هنرى كه جوان عزيزمان آمدند اينجا گفتند. امروز برجسته ترين و تواناترين مجموعه ى سينمايى دنيا در «هاليوود» است. شما ببينيد هاليوود در خدمت چيست؛ در خدمت كيست؛ در خدمت كدام فكر و كدام جهت و كدام خواب براى بشريّت بيچاره ى رو به رشد است. من كه نه در سينما تخصّص دارم، نه هاليوود را درست ميشناسم، اين را نميگويم. اين نقلِ سخن كسانى است كه كارشان اين است؛ فكرشان اين است و نقّاد اين صحنه ها و ميدانها هستند. اينها ميگويند امروز هنر سينمايى - كه من

ص: 191


1- در ديدار مردم قم 1370/11/30
2- از پيام به كنگره ى عظيم حج 1377/12/28

هاليوود را به عنوان برجسته ترين، مثال زدم؛ والّا بقيّه ى مجموعه هاى سينمايى دنيا هم همين طورند - در خدمت اشاعه ى فحشا، اشاعه ى پوچى، اشاعه ى بى هويّتى انسان، در خدمت خشونت، در خدمت مشغول كردن بدنه ى ملّتها به يكديگر است تا طبقه ى متعالى و بالا بتوانند بى دغدغه زندگى كنند. سينما كه يك هنر بسيار پيشرفته و مدرن است، اين گونه است. شعر هم همين طور است؛ قصّه هم همين طور است؛ نقّاشى هم همين طور است؛ انواع شعبه هاى هنر همين گونه است.(1)

اين جنگها، استكبارها، ظلمها، شكافهاى طبقاتى، غارت ثروت ملّتها و فقر عجيبى كه بر بخش عظيمى از مردم دنيا حاكم است، همه بر اثر نبود معنويّت است. اين فسادها و احساس پوچيها و هرزه دراييها و هرزه گراييهايى كه در بين نسلهاى گوناگون انسان در سطح دنيا دارد مشاهده ميشود، همه بر اثر كمبود معنويّت است. صد سال پيش، دويست سال پيش، سيصد سال پيش كار را شروع كردند؛ امروز نتايج تلخ آن دارد خودش را نشان ميدهد؛ مانند همه ى حوادث تاريخى كه بلافاصله اثر آن معلوم نميشود، با گذشت زمان - مثل بيماريهاى ديربُروز و ديرعلاج يا بى علاج - خودش را در دنيا نشان ميدهد. على رغم ثروت انبوه و هنگفتى كه امروز خيلى از كشورهاى به اصطلاح پيشرفته ى دنيا دارند - اين همه پول، اين همه ثروت، اين همه علم، اين همه فنّاورى، اين همه ريزه كاريهاى گوناگون علمى در زندگى بشر - بشر احساس خوشبختى و عدالت و سعادت نميكند و فقر ريشه كن نميشود. اين بر اثر كمبود معنويّت است.(2)

ص: 192


1- در ديدار دانشجويان برگزيده و نمايندگان تشكّلهاى دانشجويى 1384/7/24
2- در ديدار نمايندگان مجلس 1383/3/27

دام بزرگ پيشرفت علم و تكنولوژى بدون اخلاق و معنويّت

تمدّن مادّى غرب در علم و تكنولوژى پيشرفت كرد. در روشهاى پيچيده ى مادّى، توفيقات بزرگى به دست آورد؛ امّا در كفّه ى معنوى روزبه روز بيشتر خسارت كرد. نتيجه اين شد كه علم و پيشرفت تمدّن مادّى غرب، به ضرر بشريّت تمام شد. علم بايد به سود بشريّت تمام شود. سرعت و سهولت و ارتباطات زوددسترس، بايد در خدمت آرامش و امنيّت و راحتى مردم باشد. آن علمى كه از ترس دستاورد آن - يعنى از ترس بمب اتم و موشك دوربُرد و انفجار نادانسته - مردم شب و روز نداشته باشند، آن علم براى بشريّت مفيد نيست. دنياى غرب با پيشرفت علمى خود، در اين دام خطرناك افتاد.(1)

ليبرال دمكراسى غرب، گرفتار در انواع بحرانها

امروز خلأ بزرگ دنياى ليبرال دمكراسى غرب همين است؛ كارخانه ها را زياد كردند؛ چرخهاى گردنده را زياد كردند؛ دامنه ى علم را گسترش دادند؛ امّا عدالت اجتماعى را نتوانستند تأمين كنند. اخلاق انسانى به انحطاط كشيده شده؛ اين حرفى نيست كه من اينجا بگويم. مگر ميشود در يك تريبون و منبر جهانى، كه امروز اين حرفها در دنيا منعكس ميشود، چيزى برخلاف آنچه احساس مردم آن كشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفى است كه خودشان ميزنند.

امروز بحران اخلاقى گريبان گير ليبرال دمكراسى غرب است. امروز بحران جنسى، بحران اقتصادى، بحران اخلاقى، بحران خانوادگى، گرفتاريهاى همان كشورهايى است كه از لحاظ علمى چشم تاريخ را خيره كردند از پيشرفتهاى خودشان.

ص: 193


1- در ديدار مردم شاهرود - 1385/8/20

بشر سعادتمندى اش به اين نيست كه دانش او پيشرفت كند - دانش ابزار سعادت است - سعادت بشر به آسايش فكر است، به آسايش روح است، به زندگى بى دغدغه است، به زندگى همراه با امنيّت اخلاقى و معنوى و مادّى است، به احساس عدالت در جامعه است. اين را غرب ندارد؛ نه اينكه ندارد؛ روزبه روز هم از او دارد دورتر ميشود. ما اين را براى نشان دادن به دنيا به عنوان آرمان خودمان ترسيم كرديم. ما نكرديم، خدا كرد. ملّت ايران به اقتضاى ايمان خود به اين راه، دنبال اين راه افتاد.(1)

بزرگ ترين بلا و آفت بشر امروز در چارچوب تمدّنهاى مادّى دنيا

بشر امروز، در چارچوب تمدّنهاى مادّى دنيا و تحت تربيت مكتبهاى حاكم بر جهان، انسانى يك بعدى است. اگر سرگرم زندگى ميشود، غالباً از معنويّت غافل ميگردد. دنيا را ببينيد؛ لابد خوانده ايد و شنيده ايد كه در كشورهاى دور از معنويّت - مثل بسيارى از جوامع اروپايى و غير آنها البتّه بين اين كشورها هم كم و بيش افراد اهل معنا هستند - نظام، نظام غيرمعنوى و مادّى است. در آنجا مردم، سرگرم زندگى و مادّيّت و تأمين شكم و رفاه اند و اصلاً از معنويّت و ارتباط قلبى با خدا و توجّه و ذكر و دعا و تضرّع و گريه و نافله يادشان نمى آيد و در غفلت كامل - كه بزرگ ترين بلا و آفت براى انسان است و او را از همه ى خيراتِ موجود محروم ميكند به سر ميبرند.

وقتى مشغول شكم و اداره ى زندگى شخصى ميشوند، حتّى در ميدان سياست هم غافلند. بيشتر مردمى كه در كشورهاى پيشرفته هستند درك و تحليل از مسايل سياسى ندارند و دولتها با تعصبّهاى گروهى و حزبى

ص: 194


1- در ديدار مردم يزد - 1386/10/12

و احياناً قومگرايى و ناسيوناليستى، آنها را به اين طرف و آن طرف ميكشانند و در ميدانهاى سياست از آنها استفاده ميكنند و اصولاً توده و عامّه ى مردم تحليل سياسى ندارند.(1)

چرايى ناكامى جهان پيشرفته ى غرب در نجاتِ بشريّت

امروز علّت اينكه دانشِ پيشرفته ى فوقِ مدرنِ تمدّن و دنياى غرب قادر نيست بشريّت را نجات دهد، همين است كه با انسانيّت همراه نيست. هر جايى كه دانش باشد امّا وجدان و معنويّت و اخلاق و عاطفه و احساسات بشرى در آنجا غايب باشد، بشر از آن دانش سودى نخواهد برد. دانش بدون معنويّت و اخلاق، بمب اتم ميشود به جان بى گناهان مى افتد؛ اسلحه ميشود، غيرنظاميان را در لبنان و فلسطين اشغالى و ديگر مناطق عالم هدف قرار ميدهد؛ موادّ كشنده ى شيميايى ميشود، در حلبچه و بقيّه ى نقاط عالم، زن و كودك و مرد جوان و انسان و حيوان را به نابودى ميكشد. اينها از كجا آمد؟ اين موادّ كشنده از همين مراكز علم و از همين كشورهاى اروپايى خارج شد. آنها بودند كه اين مواد را ساختند و در اختيار رژيمى كه ملاحظات لازم را نداشت گذاشتند. نتيجه اين شد كه مشاهده كرديد. سلاحها و انواع و اقسام فرآورده هاى علم، امروز نتوانسته است و نميتواند بشر را خوشبخت كند؛ خانواده ها را سعادتمند نمايد؛ فرزندان و كودكان و زنان و مردان را لذّت زندگى بچشاند؛ به خاطر اينكه با اخلاق و معنويّت همراه نيست.(2)

ص: 195


1- در ديدار خانواده هاى شهدا و ايثارگران و دست اندركاران برگزارى انتخابات - 1368/9/22
2- در ديدار پرستاران و جانبازان - 1376/6/19

اخلاق تجدّد؛ اخلاقى نكبت آور

ببينيد اين تمدّن منحوس غربى، عجب فرهنگ غلطى را بر دنيا عرضه ميكند! واقعاً اينها كجايند؟ هزاران تُن بمب بر سر شهرها و مردم بى پناه و بچّه ها و مريضها و پيرمردها و بى گناهها و غيرنظاميها بريزند، مانعى ندارد؛ ولى يكى از اين هواپيماهايى كه رفته اين همه جنايت كرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگيرند بياورند در تلويزيون نشان بدهند، جنايتى ميشود كه همه ى دنيا رويش سر و صدا و اظهار تأسّف ميكنند و ميگويند برخلاف كنوانسيون ژنو است. اين چه فرهنگى است؟! اين چه فرمول غلطى در فهم حقايق بشرى است؟! چرا شما كشتن انسانها را جنايت نميدانيد، ولى آوردن يكى از اين كشندگان را در تلويزيون، جنايت به حساب مى آوريد؟! همه اعتراض ميكنند، همه جنجال ميكنند!

من نميفهمم، اين چه فرهنگى است؟! اين چه نكبتى بود كه از قِبَل اين غربيها براى دنيا به وجود آمد؟! ميخواهند اين فرهنگ را صادر كنند. ميخواهند اين كيفيّت درك از مصالح و مفاسد بشرى و اخلاق اجتماعى را به همه ى دنيا صادر كنند؛ همه هم بايد اين فرهنگ غربى را قبول كنند.(1)

به ستوه آمدن بشريّت از تمدّن مادّى غرب

امروز دنيا در زير بار سنگين تحميلات ناشى از تمدّن مادّى به ستوه آمده است و دنبال راه نجاتى ميگردد. آنچه شما امروز از بيدارى اسلامى در برخى از كشورهاى اسلامى مثل مصر و تونس ملاحظه ميكنيد، يك نشانه و نمونه اى از به ستوه آمدگى بشريّت است. وقتى شياطين بر زندگى مردم غالب ميشوند - كه شياطين انس از شياطين جن خطرناك ترند -

ص: 196


1- در ديدار با مجمع نمايندگان طلّاب و فضلاى حوزه ى علميه ى قم - 1369/11/4

مستكبران عالم كه در زندگى اجتماعى مردم، زندگى خصوصى مردم، در اقتصاد مردم، در فهم و بينش مردم دخالت ميكنند و آنها را به بيراهه ها ميكشانند، زندگى فضاى تاريك پيدا ميكند و اين فضاى سنگين و تاريك با فطرت انسانها ناسازگار است؛ و بالاخره فطرت انسان بيدار ميشود. اين آن چيزى است كه امروز دارد در دنيا اتّفاق مى افتد. دنياى غرب هم كه اسير چرخ پُرتسلّط قدرت مادّى است، امروز به ستوه آمده است. ما مسلمانها اگر ميتوانستيم اسلام را درست معرّفى كنيم، اگر ميتوانستيم رفتار خودمان را منطبق با اسلام كنيم، مطمئن باشيد دنيا به اسلام يك گرايش همگانى و عمومى پيدا ميكرد.(1)

ويرانى بنياد خانواده در غرب

جامعه ى اسلامى، بدون بهره مندى كشور از نهاد خانواده ى سالم، سرزنده و بانشاط، اصلاً امكان ندارد پيشرفت كند. بالخصوص در زمينه هاى فرهنگى و البتّه در زمينه هاى غيرفرهنگى، بدون خانواده هاى خوب، امكان پيشرفت نيست؛ پس خانواده لازم است. حالا نقض نشود كه شما ميگوييد در غرب خانواده نيست، پيشرفت هم هست. آنچه امروز در ويرانى بنياد خانواده در غرب روزبه روز بيشتر دارد نمودارهايش ظاهر ميشود، اينها اثرش را خواهد بخشيد؛ هيچ عجله اى نبايد داشت. حوادث جهانى و حوادث تاريخى اين جور نيست كه زودبازده و زوداثر باشد. اينها به تدريج اثر خواهد گذاشت. كما اينكه تا حالا هم اثر گذاشته. آن روزى كه غرب به اين پيشرفتها دست پيدا كرد، در آنجا هنوز خانواده سر جاى خودش بود. حتّى مسئله ى جنسيّت با همان رعايتهاى اخلاقى جنسى - البتّه نه به شكل اسلامى، بلكه به شكل

ص: 197


1- در ديدار مسئولان نظام - 1389/12/2

خاصّ خودش - وجود داشت. اگر كسى با معارف غربى آشنا باشد، هم در اروپا و هم بعداً در آمريكا اين را ميبيند و مشاهده ميكند. اين مسئله ى رعايتهاى اخلاقى دو جنس نسبت به يكديگر، مسئله ى حيا، پرهيز از تهمت، اينها چيزهايى بود كه آن روز وجود داشت. اين بى بندوباريها و اباحيگريها به تدريج در آنجا به وجود آمده، آن روز يك زمينه هايى فراهم شد و به اينجا رسيد. وضع امروز هم فرداى بسيار تلخ و سختى را براى آنها رقم ميزند.

غرب رندانه از زير بار طرح مسئله ى خانواده در ميرود. توى همه ى بحثهايى كه اينها ميكنند، بحث زن هست، امّا اصلاً بحث خانواده نيست. خانواده، نقطه ى ضعف غرب است. مسئله ى زن را مطرح ميكنند، امّا اصلاً اسم خانواده را نمى آورند؛ با اينكه زن از خانواده جدا نيست؛ بنابراين رسيدن به اين مسئله، لازم است.(1)

ص: 198


1- در سوّمين نشست انديشه هاى راهبردى - 1390/10/14

فصل پنجم تجدّد و آزادى

مفهوم آزادى در اسلام

قرآن خطاب به اهل كتاب - يعنى يهود و نصارى - اين پيشنهاد را در زمان پيغمبر مطرح ميكند: قُلْ يٰا أَهْلَ اَلْكِتٰابِ تَعٰالَوْا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَوٰاءٍ بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمْ (1) ؛ اى اهل كتاب، اى يهود و نصارى، بياييد بر يك كلمه با هم توافق كنيد و آن اين است كه: أَلاّٰ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّٰهَ (2) ، به غير خدا هيچ كسى ديگر را عبادت نكنيد. اين چيزى است كه در اديان يهود و مسيحيّت بوده و در همه ى اديان الهى بوده. اسلام هم كه پرچمدار اين توحيد خالص است. بعد به اين اكتفا نميكند، با جمله ى ديگرى عبوديّت خدا را روشن تر ميكند: وَ لاٰ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً .(3)؛ هيچ چيزى را - نه فقط هيچ كسى را - شريك خداوند قرار ندهيد؛ يعنى خواستها، هوى ها، هوسها، خودخواهيها، خودرأييها، استبدادها، سنّتها و آداب و عادات غلط جاهلى، هيچ كدام از اينها را ما شريك خدا در عبوديّت قرار ندهيم. باز مطلب را در صحنه ى

ص: 199


1- سوره ى آل عمران، آيه ى 64
2- همان
3- همان

زندگى روشن تر و عينى تر ميكند: وَ لاٰ يَتَّخِذَ بَعْضُنٰا بَعْضاً أَرْبٰاباً مِنْ دُونِ اَللّٰهِ (1) ؛ هيچ كدام از ما آن ديگرى را پروردگار خودمان و ارباب خودمان و سرور خودمان نگيريم، مگر خدا؛ يعنى فقط سرور همه ى ما خدا باشد و بس. هيچ انسانى هيچ سروَر و بالاسر ديگرى غير از خدا نداشته باشد. اين آن شعار اسلام است و منشور جهانى اسلام اين است. آزادى اى كه ما دعوت ميكنيم بشريّت را به آن، اين است.

اگر امروز هم بشر بتواند اين آزادى را مورد توجّه قرار بدهد و عمل بكند، اگر نظامهاى فاسد نتوانند بر دوش بشر سنگينى بكنند، اگر انسانهاى ظالم و خودكامه در سراسر عالم نتوانند انسانها را اسير و برده ى خودشان بكنند، اگر كمپانيهاى اقتصادى بزرگ دنيا و شركتهاى چندملّيّتى و كسانى كه به خاطر پول و به خاطر سود، ميليونها انسان را در سراسر دنيا حيران و سرگردان و زندانى خودشان كردند، اگر بشر بتواند سنگينى بار اينها را از دوش خودش بردارد، همان آزادى است كه اسلام ميخواهد؛ آزادى اسلامى يعنى آزادى از غير خدا و اسلام كه انسان را بنده ى خدا ميداند، اين رجحان را بر همه ى اديان و مكاتب ديگر دارد. در بعضى از اديان، انسان فرزند خداست. اين فرزند خدا بودن يك تعارف است. فرزند خداست و اسير هزاران انسان ديگر؛ اين چه جور فرزند خدايى است؟ اسلام ميگويد انسان بنده ى فقط خداست؛ يعنى بنده ى هيچ كس نباش؛ فرزند هر كه ميخواهى باش، از كس ديگرى اطاعت نكن. جهاد اسلامى اصلاً براى همين است و اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة والسّلام) درباره ى جهاد اسلامى ميفرمايد: ليخرج النّاس من عبادة العباد الى عبادة الله و من طاعة العباد الى طاعة الله و من ولاية العباد الى ولاية الله(2)؛ اصلاً جهاد براى اين است؛

ص: 200


1- همان
2- در بحارالانوار، ج 74، ص 367 اين گونه آمده است: «ليخرج عباده من عبادهًْ عباده الى عبادته و من عهود عباده الى عهوده و من طاعهًْ عباده الى طاعته و من ولايهًْ عباده الى ولايته».

جهاد براى كشورگشايى نيست، براى فتح سرزمين نيست، براى به دست آوردن غنائم جنگى نيست، جهاد براى اين است كه انسانها را از بردگى بندگان به عبوديّت خدا سوق بدهند؛ از اطاعت و فرمانبرى بندگان و نظامهاى ساخته ى دست بندگان به اطاعت خدا بكشانند؛ از ولايت و حاكميّت و سرپرستى بندگان و انسانهاى ضعيف كه خودشان برده ى هوا و هوس و شهوت و غضب خودشان هستند، انسانها را خارج كنند و به ولايت الله و سرپرستى خدا ببرند. كدام افتخار براى انسان از اين بالاتر است؟ اين آن انسان آزاد ايده آل است كه ميتواند ادّعا بكند كه من آزادم. آن انسانى كه ادّعا ميكند من آزادم، فقط آزادى اش در اين است كه توى خيابان مثل حيوانات جلوى چشم مردم ميتواند جفتگيرى بكند يا آزادى اش در اين است كه يك صندوقى را آنجا ميگذارند و تمام امكانات فهم و شعور او را در دست ميگيرند و او را هُل ميدهند كه برود توى اين صندوق به نام يك كسى، يك كارتى، يك ورقه ى رأيى بيندازد، آزادى او فقط همين است. امّا هزاران اسارت دست و پاى او را بسته، اين آزاد نيست. اين انسان چطور ادّعا ميكند من آزادم؟ اسارت شغل، اسارت نظامهاى فاسد، اسارت هوى و هوس، اسارتهاى پليسى، اسارتهاى گوناگون ناشى از فشار قدرتها، اسارت اقتصادى به دست تشكيلاتهاى گوناگون اقتصادى دنيا، اين ملّتهايى كه اين همه اسارت دارند، چطور ميتوانند بگويند ما آزاديم؟ چطور ميتوانند ادّعا بكنند كه آنى كه دارند اين آزادى است؟ اين چه آزادى است؟ اين همان چيزى است كه اسلام قبول ندارد. آزادى اسلام، ريشه اش آزادى انسان از عبوديّت هر آنچه غير خداست. در حالى كه آزادى غربى ريشه اش عبارت بود از تمنّيّات و تمايلات و خواستهاى پست انسانى يا همه جور خواست انسانى.(1)

ص: 201


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران 1365/10/19

آزادى معنوى؛ مبناى تفاوت آزادى در اسلام و غرب

من دو، سه تا جمله از كلمات رهبران اسلام را اينجا براى شما عرض بكنم تا ببينيد كه اسلام به اين آزادى كه در حقيقت رهائى معنوى انسان است و آزادى از قيدها و زنجيرهاى درونى بشر هست، چگونه نظر ميكند و درباره ى او چى ميگويد. يك جمله اين است : لازسْتَرقَّنَّك الطَّمع وَ قَد جَعَلَك اللّه حُرّاً(1)؛ يعنى اى انسان، طمع و آز تو را اسير نكند، برده نكند، در حالى كه خدا تو را آزاد آفريده. آن آزادى اى كه طمع او را سلب ميكند و از بين ميبرد، اين چه جور آزادى است؟ طمع انسانى و آز و حرص انسانى، او را اسير ميكند. اين ضدّ آزادى است، اين در مقابل آزادى است. نميشود انسان آزاد باشد، آزاديخواه باشد، خودش را آزاد بداند، امّا اسير بند طمع باشد. اين خودش او را برده خواهد كرد.

يا اين جمله ى ديگر؛ من ترك الشّهوات كان حرّاً(2)؛ آن كسى كه شهوتهاى خودش و هوسها و تمايلات نفسانى خودش را رها ميكند، او آزاد و حر است. آن كسى كه اسير شهوات است، غرق در تمايلات نفسانى است، اين چه آزادى اى دارد؟ اين همان نقطه اى است كه ملاحظه ميكنيد آزادى از بينش و ديدگاه اسلام را به كلّى جدا ميكند از آن آزادى اى كه در بينش غرب هست. آنها ميگويند اگر كسى اسير تمايلات دل خودش است و برده ى هوسها و شهوتهاى خودش است، اين را آزاد بگذاريد. اين آزادى نيست، اين اسارت است، اين بردگى است. هيچ عاملى از بيرون نميتواند يك انسان را آن جور برده كند كه يك شهوت درونى، يك هوى و هوس درونى او را برده ميكند، او را اسير ميكند؛ لذا شما امروز مى بينيد در دنيا استعمارگران براى اسير كردن ملّتها؛ براى

ص: 202


1- غرر الحكم، ص 298
2- تحف العقول، ص 88

مطيع كردن شخصيّتها حتّى مبارزين، از اين راه استفاده ميكنند و آنها را در دام شهوت مى اندازند. يكى از كارهايى كه امروز دستگاههاى جاسوسى دنيا مشغولند در همه جاى دنيا، همين است؛ شخصيّتهايى را كه از اينها حساب ميبرند، از اينها ميترسند، فكر ميكنند ممكن است برايشان مزاحمتى ايجاد كنند، اينها را با تدابير خاصّى، با شيطنتهاى خاصّى هل ميدهند - بدون اينكه خود اينها بفهمند - در دام يك امر شهوانى؛ در دام زن، در دام پول، در دامهاى گوناگون اينها را مى اندازند. آن انسانى كه آن جور آزاد بود، آن جور فرياد ميكشيد، آن جور اظهار وجود ميكرد، ناگهان مى بينيد مثل يك برده و اسير، مثل يك غلام ميشود مطيع آنها؛ پس شهوات اسيركننده ى انسان است.

يك روايت ديگر ؛ مَن زَهدَ فى الدّنيا أعتَقَ نفسَه و أرضى ربَّه(1)؛ آن كسى كه به جلوات دنيا و تمايلات دنيوى بى اعتنا باشد، او جان خودش را آزاد كرده، خداى خودش را خشنود كرده. يك روايت ديگر؛ الحرّ حرّ على جميع احواله إن نابته نائبة صَبرَ لَها و إن تداكت عليه المصائب لم تكسرهُ (2)؛ انسان آزاد در همه حال آزاد است. اگر سختى اى به او رو بياورد، تحمّل ميكند، صبر ميكند؛ يعنى چه؟ يعنى زبون سختيها نميشود؛ زبون و اسير و مقهور ترس و ناراحتى و مصيبت نميشود. وان تداكت عليه المصائب لم تكسره ؛ اگر مصيبتها از همه طرف بر او هجوم بياورند و او را زير فشار قرار بدهند، او نميشكند. اين را ميگويند آزاد. اين آن آزادى در مفهوم اسلامى است. اين يك تفاوت بين مفهوم آزادى از نظر اسلام و مفهوم آزادى از نظر مكاتب غربى، كه عبارت بود به طور خلاصه از اينكه: در اسلام آزادى فقط آزادى از قيد و بندهاى خارج از وجود انسان نيست، بلكه آزادى از

ص: 203


1- غرر الحكم، ص 277
2- كافى، ج 2، ص 89

قيدهاى درونى انسان هم بزرگ ترين آزاديهاست و اگر كسى آن را داشته باشد و اين را نداشته باشد، در حقيقت آزاد نيست.(1)

تفاوت هاى حدود آزادى در فرهنگ اسلام و غربِ متجدّد

اشاره

به طور خلاصه در تفكّر اسلامى، سه تفاوت اصلى و اساسى وجود دارد در بيان مرزهاى آزادى و تعيين چهارچوب آزادى. همان طور كه اشاره شد، در منطق مكاتب اجتماعى غرب، آزادى را محدود ميكنند به مثلاً قانون يا به اينكه به آزادى ديگران لطمه اى وارد نيايد. اسلام در برخى از زمينه ها دايره را از اين تنگ تر ميكند و در بعضى از زمينه ها دايره را گسترش ميدهد و به اصطلاحِ طلبگى ما، بين نظر اسلام و نظر رايج در دنياى غرب در باب آزادى، عموم و خصوص من وجه است: در برخى از چيزها ما نظر غرب را بسيار محدود و تنگ ميدانيم، در بعضى از چيزها آن را بيش از حد وسعت يافته و نزديك به بى بندوبارى.

1 / تفاوت در موانع آزادى
موانع بُرونى و درونى آزادى در اسلام

آن سه تفاوتى كه وجود دارد؛ يكى اين است كه در اسلام علاوه بر موانع بيرونى اى كه آزادى انسان را محدود ميكنند مثل قدرتها، استعمارگران، ظالمها، قلدرها كه آزادى افراد ضعيف و زيردست خودشان را محدود ميكنند، يك عدّه موانع درونى هم فرض شده كه آنها هم آزادى انسان را محدود ميكنند؛ يعنى طرفداران آزادى در غرب با آن عواملى مبارزه ميكنند كه از بيرونِ وجود انسان با آزادى او ميجنگد و آزادى او را محدود ميكند. مثلاً اختناقى كه در برخى از جوامع هست؛

ص: 204


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1365/10/5

زور و سلطه ى قدرتهايى كه نميگذارند ملّتها نفس بكشند؛ آن اربابى كه برده ى خودش را مثلاً زير شلّاق ميگيرد يا محدود ميكند و همين طور بقيّه ى عواملى كه از وجود خود انسان بيرون هستند و مانع آزادى او هستند. غرب در مفهوم آزادى وقتى بحث ميكند، به اين موانع توجّه ميكند و علاج آنها را ميخواهد ارائه بدهد. در اسلام غير از اينكه به اين موانع توجّه ميشود - كه حالا آن را هم باز عرض خواهم كرد - يك دسته موانع ديگر را هم در نظر ميگيرد كه اينها هم مانع آزادى انسانند و آنها موانع درونى اند. آنها چى اند؟ آنها عبارتند از برخى از خصوصيّات بشرى كه او را به ضعف و به ذلّت و به زير دست ماندن و به انفعال ميكشاند. اخلاقيّات فاسد، هوى و هوسها، منيّتها، بغضها، حُبهاى بيجا و خلاصه، عوامل درونى وجود انسان؛ اينها هم از نظر اسلام انسان را محدود ميكنند. يك انسان براى اينكه آزاد باشد، كافى نيست كه زير سلطه ى يك انسان ديگر يا يك حكومت جبّار نباشد، بلكه براى آزادى يك انسان لازم است كه زير سلطه ى قوّه ى غضبيّه و شهويّه ى خودش هم نباشد. آن انسانى كه بر اثر ضعفها، بر اثر ترس، بر اثر طمع، بر اثر حرص، بر اثر شهوات نفسانى مجبور ميشود تحميلاتى را و محدوديّتهايى را قبول كند، آن انسان هم در حقيقت آزاد نيست.

در همين نظامهاى زير ستم دنيا و آنجاهايى كه انسانها در زندان دستگاههاى جبّار حاكم به سر ميبرند شما نگاه كنيد؛ ملّتها نيرومندند، ملّتها داراى قدرت فعّاله هستند. در عين حال امروز شما در دنيا ملّتهاى زيادى را مى بينيد كه بر هر كدام از آنها يك دستگاه قدرت متشكّل از چند انسان، آن هم انسانهايى كه از خود اين مردم قوى تر نيستند، دارند حكومت ميكنند و مثل يك بچّه اى كه مهار شترى را به دست بگيرد و هر جا كه ميخواهد او را ببرد، شتر رام اين ملّت را به هر جا كه دلشان ميخواهد ميبرند و مصالح او را هم در نظر نميگيرند. خلقهاى مسلمان و

ص: 205

غيرمسلمان در دنيا وضعشان همين جور است. خب، چرا اين ملّتها اين وضع را تحمّل ميكنند؟ يكى از عوامل اسارتهاى ملّتها در يك چنين كشورهايى، همان اسارت درونى است. وقتى در درون خودشان دچار ترسند، دچار طمعند، به چند صباح بيشتر زندگى كردن در اين دنيا اهمّيّت ميدهند، به چند وعده ى بيشتر غذا خوردن يا چرب تر و بهتر غذا خوردن اهمّيّت ميدهند، به آسايش خودشان و تن آسايى خودشان اهمّيّت ميدهند، وقتى از يك پليس موظّف از قِبل آن قدرتها ميترسند و از او حساب ميبرند و جرأت اظهار وجود نميكنند و جرأت نفس كشيدن نميكنند، وقتى از مرگ ميترسند، از بيكارى ميترسند، از گرسنگى ميترسند، از ناراحتى و سختى ميترسند؛ يعنى وقتى اسير اين احساسات و ضعفهاى درونى خود هستند، لازمه ى طبيعى اش اين است كه اسير اسارتها و زنجيرهاى بيرون از وجود خودشان هم ميشوند. شما به ملّت خود ما نگاه كنيد. آن روزى كه اين ملّت در زير اختناق رژيم ستمشاهى نفس نميكشيد، از كسى صدا درنمى آمد، انسانى جرأت نميكرد كه به وضع و به آن همه بدى و شرارت و ظلم اعتراض بكند، آن دستگاه جبّار و ظالم با خيال راحت ميراند؛ سوارى ميگرفت؛ چرا نگيرد؟ وقتى دلى با خدا آشنا نيست، با انسانها، با بندگان خدا رحمى ندارد، لطفى ندارد، محبّتى ندارد. آن روزى كه مردم ما حصار ترس را شكستند، حصار طمع را شكستند، كاسب از درآمد روزانه اش صرف نظر كرد، دانشجو از درس اين ترمش صرف نظر كرد، كارگر از درآمد اندك و ناچيزش صرف نظر كرد، نظامى از آن امتيازاتى كه داشت صرف نظر كرد، حصار طمع دريده شد، حصار ترس دريده شد، از بين رفت، مردم از زنجيرهاى درونى خودشان وقتى آزاد شدند، لازمه اش اين شد كه ريختند توى خيابانها، مشتها را گره كردند، آن وقت دستگاه جبّار ستمشاهى ديد در مقابل اين مردمى كه آزاد شده اند، از زنجيرهاى روح خودشان و نفس خودشان رها

ص: 206

شده اند، هيچ وسيله اى در مقابل اينها ندارد كه اينها را سر جاى خودشان بنشاند.

در سطح جهانى هم همين جور است. آن ملّتى كه خلاصه، اسير احساسات پست كننده و ذليل كننده ى خودش نباشد؛ اسير خصلتهاى منفى خودش نباشد؛ اسير هوى و هوس و شهوات خودش نباشد؛ اسير ترس و طمع خودش نباشد؛ آن ملّت اسير قدرتهاى بيرون از وجود خودش، قدرتهاى جبّار، قدرتهاى ظالم و ستمگر هم نخواهد بود و اين يك نسخه اى است كه براى تمام ملّتهاى عالم على السّواء(1) قابل اجراست و دواى درد همه ى ملّتهاست؛ يعنى آزادى درونى، آزادى معنوى، آزادى از زنجيرهايى كه بازدارنده ى انسان هستند از حركت، از فعّاليّت، از اراده. امّا اين زنجيرها بيرون از وجود او نيستند، در درون خود او هستند؛ آزادى از اينها. اين يكى از فرقهاى اساسى ميان نظر اسلام در باب آزادى و نظر مكاتب غربى است. مكاتب غربى به اين نكته اهمّيّت نميدهند، توجّه نميكنند. چرا، معلّمين اخلاقشان - كه اخلاق آنها هم از معنويّت دور است، از بناى معنوى و فكر معنوى الهى جداست و لذا يك اخلاق خشك و بى محتوايى است - يك توصيه هايى ميكنند، يك حرفهايى ميزنند، كتابهايى مينويسند، لكن جداى از بحث آزادى. اين را آزادى انسان نميدانند. اسلام اين را آزادى انسان ميداند.

موانع بُرونى و درونى آزادى در فرهنگ غرب

در فرهنگ غربى، آزادى داراى موانع بُرونى است؛ موانع اجتماعى و سياسى و اقتصادى و امثال آنها، امّا از نظر اسلام غير از موانع بُرونى مثل همين محدوديّتهاى سياسى و اقتصادى و موانع آزادى؛ حكومتها، دولتها،

ص: 207


1- به طور يكسان

رژيمهاى جبّار، نظامهاى اقتصادى ظالمانه، علاوه ى بر اينها، يك سلسله موانع درونى هم وجود دارد كه آزادى بشر را محدود ميكند، بشر را اسير و زندانى و برده ميسازد؛ و موانع درونى از موانع برونى مهم تر، خطر آن بيشتر و رفعش مشكل تر است و تنها آن انسانهايى ميتوانند موانع بيرونى آزادى را برطرف بكنند و محدودكنندگان آزادى را به زانو دربياورند كه قبلاً توانسته باشند موانع درونى را يا بعضى از آنها را از سر راه خودشان بردارند و در دل و جان خود آزاد بشوند. در اين باره هم چند حديث خوانده شد و مطالبى در ذيل آن احاديث كه از كلمات پيشوايان بزرگ اسلام بود، به عرض برادران و خواهران رسيد. اينجا فقط يك نكته را اضافه ميكنم و آن اين است كه اين واژه ى مقدّس تقوا و نيز واژه ى مقدّس ديگر تزكيه كه اين همه در اسلام بر روى آن تكيه شده است، در حقيقت همان فائق آمدن بر موانع درونى آزادى است. تقوا عبارت است از اينكه انسان هوشيارانه از خود محافظت كند و مانع شود از اينكه هوى ها و هوسها و جهالتها و لغزشها او را از راه صحيح الهى و انسانى دور كند؛ و تزكيه عبارت است از اينكه انسان خود را از آلايشها و فسادها و گرفتاريهاى روحى و قلبى پاك كند، خود را پاكيزه از دنائتها و رذالتها و پستيها بكند. اگر تقوا و تزكيه در كسى پيدا شد، او در حقيقت آزاد است؛ و او ميتواند بر قدرتهاى بزرگ عالم هم پيروز بشود؛ و اگر در ملّتى تقوا و تزكيه پيدا شد، ولو به طور نسبى، به همان اندازه ميتواند بر قدرتهاى تهديدكننده ى آزادى او غلبه كند. اين داستان معروف ديوجانس حكيم را شايد بسيارى از شما شنيديد كه نقل ميكنند اسكندر مقدونى كه فاتح بخش عظيمى از دنياى زمان خودش بود با تبختر(1) از راهى عبور ميكرد. همه در مقابل او تعظيم ميكردند و به خاك مى افتادند و ستايش او

ص: 208


1- خودبينى

را ميكردند. ديد يك مرد ژنده پوش فقيرى در سر راه نشسته و به او اعتنايى نكرد. پرسيد اين كيست؟ رفتند نزديك، ديدند مرد فقير ژوليده اى است كه هيچ اعتنايى به اسكندر نميكند. گفت او را آوردند، پرسيد چرا به من احترام نكردى؟ او در جواب گفت كه من نبايد به تو احترام كنم؛ زيرا تو غلامِ غلامان منى. اسكندر تعجّب كرد. گفت تو مگر ديوانه اى، به كسى مثل من غلام ميگويى، آن هم غلامِ غلامان تو! گفت: تعجّب نكن اى اسكندر! زيرا كه تو اسير و برده ى شهوت و غضب خود هستى و شهوت و غضب در دست من اسيرند.

اين آن انسان آزاد است كه اگر شهوت و غضب او، تمايلات نفسانى او در دست او اسير بودند و او اسير شهوت و غضب نبود، آن وقت او قوى تر است از هر آن كسى و هر آن تشكيلاتى كه داراى قدرت مادّى باشد، امّا اسير و برده ى تمايلات نفسى خود باشد؛ و لذا در تاريخ هم وقتى شما نگاه كنيد، مى بينيد حكماء و دانشمندان و انبياء و اهل معرفت على رغم ضعفهاى ظاهرى شان و نداشتن قدرت بر اسكندرها و كوروش ها و بقيّه ى سلاطين و جهانگيران عالم، پيروز شدند. در زمان خود پيروز نشدند، امّا در تاريخ پيروز شدند. از سلاطين و جهانگيران عالم جز نامى، آن هم همراه با طعن و لعن انسانهاى هوشيار چيزى در تاريخ نمانده، امّا بشر آنجا كه زندگى ميكند، آنجا كه ميفهمد، آنجا كه دانش دارد، آنجا كه ايده هاى شريف را مطرح ميكند، آنجا كه خصوصيّات نيك انسانى از او سر ميزند، در حقيقت دنباله رو پيغمبران و حكيمان و عارفان و همان كسانى است، كه فكرشان را بر تاريخ و بر بشريّت عرضه كردند و پايش ايستادند و مبارزه كردند. اگرچه خودشان رفتند، امّا فكرشان ماند و تيرشان به هدف نشست.(1)

ص: 209


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1365/10/19
2 / تفاوت در ريشه ى آزادى؛ توحيدمدارى يا اصالت تمنّيّات بشرى

يك فرق اساسى ديگر عبارت است از ريشه ى آزادى. منشاء آزادى و ريشه ى آزادى در فرهنگ غربى با منشأ و ريشه ى آزادى در بينش اسلام و در فرهنگ اسلامى به كلّى متفاوت است. اينى كه شما مى بينيد در تمدّن كنونى غرب ميگويند بشر بايد آزاد باشد، اين يك فلسفه اى دارد؛ يك ريشه و منشأ فكرى دارد؛ و اينى كه اسلام ميگويد بشر و انسان بايد آزاد باشد، فلسفه ى ديگرى دارد و ريشه و منشأ ديگرى. ريشه ى آزادى در غرب عبارت است از خواست انسان، تمايلات انسان؛ وقتى ميگوييم خواست و تمايلات انسان، مقصود همه، تمايلات عقلانى و منطقى هم نيست؛ يعنى انسان يك سلسله خواستها دارد، تمايلات دارد، بعضى اش مهم است؛ بعضى اش حقير است؛ بعضى اش منطقى است؛ بعضى اش پوچ و واهى است؛ بعضى اش مربوط به مسائل شهوانى است؛ بعضى مربوط به مسائل فكرى و روحى و چيزهاى ديگر است؛ امّا هر چه هست، چون انسان داراى يك خواستى هست، يك تمنّايى هست، يك ميلى هست، بايد بتواند اين ميل خود و تمنّاى خود و خواست خود را اعمال كند. اين به طور كوتاه و خلاصه، فلسفه ى آزادى در غرب است؛ لذا در تمدّن غربى و فرهنگ غربى وقتى نگاه ميكنيد، صحبت از آزادى كه ميكنند، آزادى سياسى را هم شامل ميشود؛ يعنى فعّاليّت سياسى و پارلمانى و حقّ انتخاب و حقّ قانونگذارى و حقّ كسب وكار و بقيّه ى امور، فعّاليّتهاى فردى شهوانى را هم شامل ميشود. اگر بگويند چرا فلان زن يا فلان مرد در ملأ عام، در خيابان با آن وضع ناهنجار و نادرست ظاهر ميشود و يك حركاتى ميكند كه وجدان مردم معمولى از آن شرم ميكند؛ ميگويند آقا او دلش ميخواهد، آزاد است، ميخواهد بكند، بگذاريم بكند. فلسفه ى آزادى، خواستن است، خواستن دل، تمنّاى دل انسانى؛ اين اساس آزادى در غرب است. اگرچه در غرب ميگويند كه آزادى با قانون

ص: 210

محدود ميشود، امّا خود آن قانون هم محصول آرزوها و تمنّيّات و تمايلات افراد است. قانون را كى در تمدّن غربى و دمكراسى غربى معيّن ميكند؟ اكثريّت مردم. اكثريّت مردم بر اساس چه چيزى به اين قانون يا به اين فرد يا به اين دستگاه رأى ميدهند؟ چون دلشان ميخواهد؛ چون فكر ميكنند كه اين خوب است. دليل خوبى او انطباق با ارزشهاى انسانى لزوماً نيست. آرزوها و تمنّيّات اكثريّت افراد جامعه، قانون را و نظام را به وجود مى آورد؛ و اين قانون و نظام آزاديهاى عمومى را در چهارچوب خود محدود ميكند؛ پس ريشه ى آزادى در تمدّن غربى و فرهنگ غربى عبارت است از خواهشهاى قلبى انسانها، از تمايلات و تمنّيّات انسانها. اين منشأ آزادى است.

البتّه اين نكته را نگفته نگذارم كه اين ظاهر قضيّه است. همين هم در تمدّن كنونى غربى به صورت واقعى و حقيقى نيست. اگر كسى در مسائل جهان غرب، امروز تأمّل كند و مشكلات آنها را مطالعه بكند، خيلى روشن خواهد فهميد كه رأى اكثريّت را و ميل اكثريّت را هم يك دسته ى مخصوصى از مردم به وجود مى آورند. باندهاى اقتصادى، باندهاى سياسى، در بعضى از كشورها مثل مثلاً آمريكا، باندهاى قوىّ صهيونيستى يا وابستگان به تشكيلات گوناگون سياسى و اقتصادى مختلف. اگر ريشه ى آزادى غربى را بخواهيد پيدا كنيد؛ يعنى آنى كه در قرن هجدهم در فرانسه پايه گذارى شد و در آمريكا و اروپا و بقيّه ى مناطق تحت تأثير فرهنگ غرب رواج پيدا كرد، ريشه ى اين آزادى عبارت است از خواست طبقات ممتاز جامعه، سرمايه دارها، صاحبان شركتها، صاحبان كارتل ها و تراست هاى فعّال اقتصاد بين المللى، شركتهاى چندملّيّتى؛ آنهايى كه وقتى لازم ميدانند كه يك فردى بر سر كار بيايد، رئيس جمهور بشود تا طرحها و نقشه هاى اقتصادى آنها را پياده بكند، تمام امكاناتشان را صرف ميكنند و رسانه هاى عمومى را استخدام ميكنند كه در اختيار خودشان هم غالباً

ص: 211

هست و به كار مى اندازند، براى اينكه افكار عمومى را به سمت فلان حزب يا فلان شخص معطوف كنند و رأى مردم را سرازير كنند به سمت آن شخص مورد نظرشان. امروز در عرف سياست دنيا اين يك چيز روشن و شناخته شده اى است كه در آمريكا اگر كسى با كمپانيهاى بزرگ و باندهاى اقتصادى معروف و قوى دربيفتد، آينده ى سياسى او به خطر خواهد افتاد. حزب او در انتخابات پيروز نميشود. خود او سر كار نمى آيد. اگر سر كار آمد، بر خلاف خواسته هاى آنها عمل كرد، او را از اريكه ى قدرت به زير مى آورند يا ترور ميكنند يا يك بازى اى سرش درمى آورند. كما اينكه در آن نظام و آن رژيم از اين قبيل حوادث گاه گاه اتّفاق افتاده و همه شاهدش بودند.

پس ريشه ى آزادى غربى اگرچه در ادّعا اين آزادى مبتنى است به اراده ها و تمنّيّات و خواستهاى افراد بشر - كه خود او هم يك چيز غيرقابل قبول و غيرمنطقى است كه عرض خواهم كرد - امّا ريشه ى حقيقى او حتّى خواست و تمنّاى افراد بشر و افراد جامعه هم نيست، بلكه ريشه ى طبيعى اين آزادى كه قانون را و نظام را به وجود مى آورد، عبارت است از خواستهاى كمپانى دارها و تراست ها و كارتل ها و شخصيّتهاى اقتصادى و باندهاى گوناگون سياسى و اقتصادى. اين ريشه ى آزادى است در غرب كه بر اساس همين تصوّر و تفكّر اعلاميّه ى جهانى حقوق بشر به وجود آمد كه شما اگر به آن اعلاميّه نگاه كنيد، مى بينيد كه آزاديهاى گوناگونى را در عقيده و فكر و رفتار و انواع و اقسام آزاديها را براى افراد بشر در همه جاى جهان پيش بينى كرده؛ و من به شما عرض ميكنم كه در هيچ كشورى از كشورهاى دنيا همان امضاكنندگان اوّلى اعلاميّه ى حقوق بشر و كسانى كه دم از آزادى هم ميزنند، شما يك كشور را سراغ نداريد كه آنچه را كه در منشور جهانى حقوق بشر نوشته شده و امضا شده، پياده كرده باشند؛ و نكردند. آن

ص: 212

آزادى، آزادى اى است كه در حدود زيادى قابل پياده شدن هم هست، اگرچه كه در آن حدود براى بشر نافع هم نيست، امّا چون با منافعشان اصطكاك داشته، حتّى همان را هم كه خودشان قبول دارند، به نامش شعار ميدهند، پياده نكردند. اين آزادى در فرهنگ غربى است؛ لذا شما مى بينيد آن كشورهايى در نظر بينندگان و نويسندگان غربى آزادترند كه در آنها رواج برآوردن تمنّيّات جنسى از همه بيشتر باشد. وقتى ميپرسند كدام كشور دنيا از همه آزادتر است، بعضى از كشورهاى اسكانديناوى و اروپاى شمالى و شمال شرقى را كه در آنها آزادى جنسى به صورت بى بندوبار رواج دارد، نام ميبرند؛ و آنها را به حساب آزادى ميگذارند. ميگويند اينها آزادترين كشورهاى دنيايند؛ پس آزادى اساساً در مفهوم غربى اش همين است كه تمنّيّات انسانى و خواستها و شهوات و هوى و هوس و قوّه ى شهويّه و غضبيّه ى او آزاد باشد و بتواند هر كارى ميخواهد انجام بدهد؛ در چهارچوب آن قانونى كه آن قانون هم باز برآمده ى از همين تمنّيّات و خواستها است.

امّا آزادى در مفهوم اسلامى و فرهنگ اسلامى اين جور نيست. ريشه ى آزادى در فرهنگ اسلامى، جهان بينى توحيدى است. اصل توحيد با اعماق معانى ظريف و دقيقى كه دارد، آزاد بودن انسان را تضمين ميكند؛ يعنى هر كسى كه معتقد به وحدانيّت خداست و توحيد را قبول دارد، بايد انسان را آزاد بگذارد.(1)

3 / تفاوت در عوامل تعيين حدود آزادى

تفاوت سوّم اين است كه در اسلام، قانون كه محدودكننده ى آزادى انسان است، فقط در زمينه ى مسائل اجتماعى نيست، بلكه شامل مسائل

ص: 213


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1365/10/19

فردى و شخصى و خصوصى انسان هم ميشود. توضيح اين مطلب را در چند جمله ى كوتاه عرض كنم. در فرهنگ غربى كه قانون مرز آزادى را معيّن ميكند، اين قانون ناظر به مسائل اجتماعى است؛ بدين معنى كه قانون ميگويد آزادى هيچ انسانى نبايد آزادى ديگران را تهديد كند و منافع آنها را به خطر بيندازد. در اسلام مرز فقط اين نيست؛ يعنى قانونى كه آزادى انسان را محدود ميكند، به انسان ميگويد كه استفاده ى از آزادى علاوه بر اينكه بايد آزادى ديگران را به خطر نيندازد و منافع جامعه را و ديگران را تهديد نكند، بايد منافع خود او را هم خود انسان و خود آن شخص را به خطر نيندازد. قوانين بشرى براى انسان تا آنجايى كه هيچ گونه كار او رابطه اى با جامعه نداشته باشد، تكليفى معين نميكند؛ توصيه چرا، امّا تكليف و الزام نه. اسلام و اديان الهى علاوه بر اينكه به فكر حفظ حقوق و آزاديهاى ديگران هستند و ميگويند يك انسان نبايد به بهانه ى آزاد بودن، حقوق ديگران را تهديد كند و به خطر بيندازد، همچنين ميگويند كه يك انسان به بهانه ى آزاد بودن و اختيار داشتن، حق ندارد و نميتواند منافع شخص خودش را هم به خطر بيندازد. خود او هم نبايد از قِبل آزادى او ضرر ببيند؛ لذا ضرر زدن به خود در اسلام ممنوع است، خودكشى ممنوع است. بر اساس فكر اسلامى هيچ كس نميتواند بگويد كه من آزادم؛ پس اموال خودم را از بين ميبرم. جان خودم را نابود ميكنم يا به سلامتى خودم ضرر ميزنم. او همان طور كه موظّف است كه با حركات خود و اعمال خود و رفتار خود و گفتار خود، حقوق ديگران و آزادى آنها را محدود نكند و به خطر نيندازد، موظّف است آزادى خود و حدود خود و حقوق خود را هم به خطر نيندازد. اين يك مرز اساسى و اصلى بين آزادى از ديدگاه اسلام و آزادى از ديدگاههاى ديگر و در فرهنگهاى بشرى است؛ لذا در اسلام «انظلام» هم جايز نيست؛ يعنى زير بار زور رفتن هم ولو به خود يك شخص مربوط بشود، حرام است. در

ص: 214

اسلام عمل نكردن به واجبات و نپيمودن راه تكامل هم حرام است. در اسلام راكد گذاشتن استعدادهاى خود حتّى در آنجايى كه فقط به شخص خود او مربوط ميشود و به اجتماع ربط پيدا نميكند، ممنوع و حرام است. خودكشى، خودزنى و خودآزاررسانى هم ممنوع و حرام است؛ بنابراين يك انسان نميتواند بگويد من اختيار خودم را دارم و به اختيار خودم ميخواهم آزادى خودم را سلب كنم يا خودم را در اختيار ديگران قرار بدهم يا فلان تحميل را و زور را تحمّل كنم يا روح خودم و دل خودم را تربيت و تكامل نبخشم.

البتّه يك نكته ى بسيار مهم و قابل توجّه اين است كه اين ممنوعيّت آزادى او در رابطه ى با حقوق خود او و ضرر وارد كردن به خود او؛ خود اين حفظِ آزادى، باز يك تكليف شخصى است؛ يعنى هيچ دولتى و حكومتى و قانونى حق ندارد كسى را بر اينكه او حفظ حقوق خودش را بكند، اگر به جامعه مربوط نيست، مجبور كند يا او را تعقيب كند و يا محاكمه كند؛ لذا اسلام در آن مواردى كه آسيب رسانى كسى فقط به خود او است، تجسّس را و تفحّص و پيگيرى را و افشاگرى را ممنوع ميكند. بعضى از كارهاى خلاف و حرام در شرع مقدّس اسلام وجود دارد كه ضرر آنها به اجتماع فقط در آن صورتى است كه در جامعه اين كار افشا بشود؛ اگر افشا نشود، كار مضرّى است، امّا فقط به خود آن گناه كننده و مرتكب اين عمل ضرر خواهد رساند، نه به ديگران. در يك چنين مواردى اسلام دستور نميدهد كه تفحّص كنيد، تجسّس كنيد، ببينيد آيا اين آدم در خانه ى خود، در خلوت خود كار حرامى، خلافى انجام ميدهد يا نه؟ مردم وظيفه ندارند كه كار خلاف ديگران را تحقيق و تفحّص كنند، مادامى كه آن كار خلاف به خود آن شخص برميگردد. امّا به خود او اين تكليف الهى هست؛ يعنى خدا او را مجازات خواهد كرد. حفظ خود و حفظ حقوق خود يك واجب است. قرآن به انسانها

ص: 215

ميفرمايد يا به مؤمنين: قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً(1) ؛ جان خودتان را، وجود خودتان را و همين طور اهل خود را؛ يعنى آن كسانى كه تحت تأثير شما هستند، حفظ كنيد. نگذاريد در آتش غضب الهى بسوزند. نگذاريد به مجازات الهى مبتلا بشوند. يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ (2) ؛ بر عهده ى شما، حفظ نفوس خود شماست. آنجا كه به جامعه ارتباط پيدا ميكند، قانون، دولت، دستگاه اجرايى، دستگاه قضايى، بايد مواظب باشد و مرتكب را طبق قانون ممنوع كند يا مجازات كند. امّا آنجايى كه استفاده ى از امكانات به ضرر خود انسان فقط تمام ميشود، قانون تكليفى ندارد، امّا انسان مسلمان از نظر اسلام آزادى وارد آوردن اين ضربه بر خود را هم ندارد؛ نابود كردن حقوق خود را هم مجاز نيست كه انجام بدهد. اين يك فرق اساسى است بين آزادى از نظر اسلام و آزادى در مفهوم و فرهنگ غربى.

با اين سه تفاوتى كه عرض شد، ما به طور اجمال و به صورت جمع بندى ميتوانيم بگوييم آزادى با همين مفهوم درخشانى كه امروز دنيا از او ياد ميكند؛ يعنى آزادى از قيد عبوديّتها و رقّيّتها و اسارتها و سلطه ها و ارزش دادن به اراده ى انسان، با همين مفهوم، در اسلام هست. اينى كه بعضى تصوّر كردند كه آزادى با اين مفهوم، دو، سه قرن است كه در دنيا پيدا شده، اين اشتباه است. در آيات و در روايات همان طور كه در اوّلِ اين بحثها عرض كردم، آزادى درست با همين مفهوم - مفهوم كلّى - در اسلام سابقه دارد. بلكه در اديان ديگر هم. منتها مفهوم آزادى صددرصد منطبق با آزادى اسلامى نيست. آزادى اسلامى يك دامنه ى وسيع ترى دارد. در يك جهاتى دقيق تر و حسّاس تر است و لذا تفاوتهاى آزادى از نظر اسلام با آزادى از نظر فرهنگ غربى امروز رايج را عرض كرديم.(3)

ص: 216


1- سوره ى تحريم، آيه ى 6
2- سوره ى مائده، آيه ى 105
3- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1365/11/3

ماهيّت متفاوت آزادى اقتصادى در اسلام و غرب

اگر ما ميگوييم و معتقديم كه آزادى اقتصادى در اسلام هست، اين آزادى اقتصادى به هيچ وجه نبايد تشبيه بشود به آزادى اقتصادى در دنياى سرمايه دارى غرب. دو نوع چيز، دو نوع آزادى، دو نوع تلاش اقتصادى وجود دارد؛ آنچه كه امروز در غرب هست كه من مقدارى بيشتر شرح خواهم داد، مورد قبول اسلام نيست و سرمايه دارى به معناى غربى آن، به هيچ وجه از نظر اسلام امضا و تأييد نشده، بلكه حتّى با آن مبارزه و مقابله ى جدّى هم در احكام فراوان صورت گرفته. اين اوّلين نكته كه هم كسانى كه مايلند راجع به اين مسئله فكر كنند و هم كسانى كه سخنانى را در زمينه ى اقتصاد آزاد و مالكيّت خصوصى ميشنوند، از اوّل اين را بدانند كه آنچه در باب اسلام گفته ميشود، الگوى آن در نظام كاپيتاليستى غربى و سرمايه داريهاى موجود دنيا نيست؛ آن چيز ديگرى است و اين چيز ديگرى.(1)

مخالفت آزادى اقتصادى در اسلام با سرمايه سالارى

يك نكته ى ديگر در باب اقتصاد آزاد در اسلام كه بحث ميكنيم، اين است كه هيچ گاه اجازه داده نميشود در اسلام كه فعّاليّت آزاد اقتصادى موجب دست درازى به سرنوشت سياسى جامعه و دخالت در بافت سياسى و تشكيلات سياسى جامعه بشود؛ سرمايه سالارى. آن چيزى كه امروز در كشورهاى سرمايه دارى غرب به قوّت هرچه تمام تر وجود دارد. سرمايه دارهاى بزرگ در حقيقت اداره كنندگان حقيقى و دستهاى پشت پرده در نظام سياسى كشورهاى بزرگند. البتّه بعضى از عناصرشان در داخل حكومتها هم راه پيدا ميكنند؛ مثل همين نظامهايى كه امروز هستند.

ص: 217


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1366/7/24

نظام آمريكا و غير او كه عناصرى از حكومت خودشان عضو سرمايه دارهايند؛ خودشان جزو سهامدارهاى بزرگ كمپانيهاى نفتى يا غيرنفتى و بقيّه ى شركتهاى بزرگ هستند؛ و يا اينكه حتّى در حكومتها هم شركت نداشته باشند، امّا در پشت پرده، انتخابات در اختيار آنهاست. تعيين رئيس جمهور با كمك آنهاست. پيش رفتن و پس رفتن يك شخصيّت در صحنه ى سياست، در سنا، در مجلس نمايندگان در اختيار آنهاست. قوانينى كه وضع ميشود، با نظر آنهاست، طبق مصلحت آنهاست. اين چيزى كه امروز در دنياى غرب وجود دارد كه به اعتقاد بنده دنياى غرب را بايد دنياى سرمايه سالارى گفت؛ كاپيتالسيم به معناى سرمايه دارى شايد خيلى دقيق نباشد؛ سرمايه گرايى، سرمايه سالارى، آقايى سرمايه و سرمايه دار، آقايى كمپانيها و ثروتمندها و پولدارها بر امور جامعه، اين است كه شاخصه ى بزرگ دنياى سرمايه دارى غرب را امروز به وجود آورده و اين هم از نظر اسلام مردود است؛ و هر چيزى كه به اين منتهى بشود، بايد جلوش گرفته بشود.(1)

ص: 218


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران - 1366/7/24

فصل ششم جهانى شدن يا آمريكايى شدن

توجّه و پروا از جهانى شدن با باطن آمريكا

امروز تئوريسينها و تبليغاتچى هاى غربى درصددند خطّ ارتجاع به غرب، خطّ برگشتِ به همان تحميل پذيرى غربى را دوباره برگردانند. البتّه همان طور كه گفتم، تحت عنوان يك تئورى شبه روشنفكرانه؛ به عنوان يك حرف نو؛ تئورى جهانى شدن و تئورى تغيير گفتمان. ميگويند دانشجوى اين دوره ديگر نميتواند دانشجوى دوران ضدّاستعمارى باشد. ميگويند دوران ضدّيّت با استعمار و استكبار و مرگ بر استكبار گفتن، گذشته است. دوران عدالتخواهى و مبارزه ى با سرمايه دارى سرآمده است؛ دوران آرمانخواهى و تبرّى و تولّاى سياسى تمام شده است؛ گفتمان جديد دانشجويى عبارت است از گفتمان جهانى، جهانى شدن، گفتمان واقع بينى، گفتمان پيوستن به نظم نوين جهانى؛ يعنى سياهى لشكر آمريكا شدن.

اين جهانى شدن، اسمش جهانى شدن است؛ امّا باطنش آمريكايى شدن است؛ معنايش اين است كه ملّت ايران على رغم مجاهدتهايى كه كرده؛ على رغم پرچمهايى كه بر قلّه هاى پيروزى كوبيده؛ على رغم بيدارى

ص: 219

عظيمى كه در ملّتهاى مسلمان به وجود آورده، بايد دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سياهى لشكر و عمله و ابزار تأمين منافع آمريكاييها شود. هدف به صورت لخت و پوست كنده جز اين چيز ديگرى نيست. امّا ميخواهند در زير نامهاى زيبا، جهانى شدن و تحوّل و پيشرفت اين هدف را پنهان كنند. البتّه بيست سال است كه دستگاهها و تئوريسينهاى غربى اين حرفها را تكرار ميكنند. چند سالى هم هست كه در داخل كشور ما، يك عدّه آدمهاى غافل و نادان، يا مغرض و مجذوب، با زبانهاى مختلف آن حرفها را بيان ميكنند. مسئله اى كه براى نظام به اصطلاح ليبرال دمكراسى - كه نه ليبرال است، نه دمكراسى؛ يعنى نظام استكبار و استثمار جهانى - و كمپانيهاى صهيونيستى و هم پيمانان و همراهانشان مطرح است، هيچ چيز نيست جز اينكه بتوانند از مراكز قدرت خودشان، كاملاً انحصارطلبانه و تمامت خواهانه، كنترل همه ى مراكز اساسى منافع جهانى را در اختيار داشته باشند. انقلاب را به انحصارطلبى متّهم ميكنند، براى اينكه انقلاب از سر راه انحصارطلبى آنها برخيزد. دنيا را به عنوان دهكده ى جهانى معرّفى ميكنند، براى اينكه كدخدايى اين دهكده را در اختيار بگيرند. شعار وحدت فرهنگى و جهانى گرى فرهنگى ميدهند، براى اينكه فرهنگ خودشان را بر تمام فرهنگهاى عالم مسلّط كنند. در زمينه ى مسائل مربوط به خودشان، در زمينه ى فرهنگ غربى، در زمينه ى فرهنگهايى كه زمينه ساز استعمار بوده، اجازه ى كوچك ترين خدشه و مناقشه اى در سطح بين المللى به هيچ كس نميدهند؛ امّا از شما ميخواهند كه در فرهنگ و باورها و عواطف و اصولِ خودتان معتقد به تكثّر و چندقرائتى باشيد. اجازه بدهيد در ايمان و فكر و فرهنگ و پايه هاى مستحكم اصولى شما هر كس طبق برداشت خودش حرف بزند و اظهارنظر كند. امّا نسبت به خودشان چنين چيزى را اجازه نميدهند. هيچ كس در سطح دنيا اجازه ندارد نسبت به منافع آمريكا نگاه چندقرائتى

ص: 220

داشته باشد. هر جا منافعشان اقتضاء كند، با قاطعيّت وارد ميشوند. اگر بپرسند بر چه اساس وارد شده ايد، يك مبناى فكرى هم برايش درست ميكنند. همين چند روز قبل از اين، گفته شد كه طرحى در كنگره ى آمريكا مطرح شده كه رئيس جمهور اين كشور حق داشته باشد مخالفان خودش را در هر نقطه اى از دنيا ترور كند! اگر بپرسند چرا، استدلالى براى آن مطرح ميكنند؛ استدلالى كه توجيه كننده منافع آمريكاست؛ امّا از من و شما ميخواهند ما هم با همان ديد به آن استدلال نگاه كنيم و با همه ى وجود و با همه ى ايمان آن را بپذيريم. زورگويى از اين بالاتر؟!(1)

حكمت مخالفت برخى مصلحان با جهانى شدن با روايت غرب

من وقتى به تهديد خارجى اشاره ميكنم، منظورم مراكز قدرت جهانى است. برادران و خواهران؛ فرزندان عزيز من! امروز تهديد مضاعفى نه فقط ايران، بلكه همه ى كشورهايى را تهديد ميكند كه در رديف كشورهاى پيشرفته ى اروپايى و آمريكايى قرار ندارند. اين تهديد مضاعف چيست؟ از يك سو نفوذ مستقيم قدرتهاى بزرگ و در رأس آنها آمريكا و از سوى ديگر موج جهانى گرى است. موجى كه امروز در خود آمريكا، هم از طرف بخشى از مردم آمريكا، عليه آن تظاهرات ميشود.

جهانى گرى يعنى چه؟ يعنى يك مجموعه از قدرتهاى جهانى - عمدتاً آن كسانى كه در سازمان ملل هم نفوذ دارند؛ عمدتاً همان كسانى كه استعمارگران ديروز دنيا بودند؛ چند كشورى كه درصددند فرهنگ و اقتصاد و عادات و آداب خودشان را به همه ى دنيا گسترش دهند؛ يك شركت سهامى درست كنند كه نود و پنج درصد سهمش در واقع مال آنهاست، پنج درصد بقيّه هم مال همه ى كشورهاى ديگر. اختيار در

ص: 221


1- در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتى اميركبير - 1379/12/9

دست آنها و تصميم گيرى هم با آنهاست؛ اين معناى جهانى گرى است كه امروز بسيارى از كشورها، بسيارى از رجال سياسى جهان سوّم و بسيارى از روشنفكران دنيا، با آن مخالفت و مبارزه ميكنند و از آن ميترسند. بعضى از مسئولان ما نقل كردند كه در كنفرانسهاى جهانى، بسيارى از كشورهاى مشترك در كنفرانس 77(1) و غيرمتعهّدها(2)، از جهانى شدن ميترسند؛ چون ميدانند كه جهانى شدن يعنى سلطه ى آمريكا بر اقتصاد، فرهنگ، ارتش، سياست، حكومت و تقريباً بر همه چيز كشورهاى ديگر. اين تازه غير از اعمال نفوذ مستقيم است.(3)

استقلال؛ از مؤلّفه هاى جهانى شدن در وضع مطلوب

جهانى شدن، اسم خيلى قشنگى است و هر كشورى فكر ميكند بازارهاى جهانى به رويش باز ميشود. امّا جهانى شدن به معناى تبديل شدن به يك پيچ و مهره اى در ماشين سرمايه دارى غرب، نبايد مورد قبول هيچ ملّت مستقلّى باشد. اگر قرار است جهانى شدن به معناى درست كلمه

ص: 222


1- The Group 77 كنفرانس توسعه و تجارت سازمان ملل؛ UNCTAD: United Nation Conference on Trade and Development نخستين اجلاس سطح وزيران اين نهاد در سال 1967 در الجزيره پايتخت الجزاير برگزار و منشور آن در اين اجلاس تدوين شد. اكنون 132 كشور در گروه 77 عضويّت دارند امّا اين نهاد با همان نام اوّليّه شناخته ميشود.
2- كشورهاى غيرمتعهّد؛ Non-aligned state otected countries جنبش عدم تعهّد عنوان كشورهاى به اصطلاح در حال توسعه با هدف استعمارزدايى و مبارزه با امپرياليسم و استعمار نو، ايجاد وحدت و يكپارچگى ميان كشورهاى در حال توسعه، برقرارى مناسبات سياسى و اقتصادى آزاد و مستقل از هر يك از قدرتهاى بزرگ و كمك به برقرارى صلح و امنيّت بين كشورهاى عضو جنبش عدم تعهّد است. به كشورهاى عضو جنبش عدم تعهّد، كشورهاى غيرمتعهّد ميگويند. جمهورى اسلامى ايران رياست اين جنبش را از سال 1391 شمسى به مدّت سه سال برعهده خواهد داشت.
3- در ديدار با جوانان در مصلّاى بزرگ تهران - 1379/2/1

تحقّق پيدا بكند، بايد كشورها استقلال خودشان - استقلال اقتصادى و استقلال سياسى - و قدرت تصميم گيرى خودشان را حفظ كنند؛ والّا جهانى شدنى كه دهها سال پيش از طريق بانك جهانى و صندوق بين المللى پول و سازمان تجارت جهانى و امثال اينها - كه همه ى ابزارهاى آمريكايى و استكبارى بودند به وجود آمده، ارزشى ندارد؛ بنابراين يك اصل مهم، مسئله ى استقلال است؛ كه اگر اين نباشد پيشرفت نيست، سرابِ پيشرفت است.(1)

توجّه به بنيه هاى ملّى و قوّتهاى درونى در فرآيند جهانى شدن

الان هر چه حرف زده ميشود درباره ى جهانى سازى است. امروز همه ى دستگاههاى مختلف، مروّج جهانى سازى شده اند. جهانى سازى يك فرشته ى نجات شده كه اگر ما به تجارت جهانى نپيونديم، پدرمان درآمده است. خب؛ آن طرف قضيّه را ملاحظه نميكنند كه اين تجارت جهانى و اين جهانى سازى در تجارت و در بخشهاى ديگر اصلاً كار كيست. چه كسى دنبال اين قضيّه است، شرايط ما در قبال آن چيست و ما با نداشتن تجهيزات و ابزار و امكانات و وسايل امنيّتى لازم چگونه ميتوانيم وارد اين ميدان عظيم درگيرى شويم؟! بنده در اساس با تجارت جهانى مخالف نيستم. از چندى پيش از اين - از زمان رياست جمهورى قبلى تا امروز - كه دنبال اين قضيّه هستند، بارها با من صحبت كرده اند. بنده هم گفته ام آن روز كه ما بتوانيم با بنيه ى كافى وارد اين ميدان شويم، اگر نشويم به خودمان ظلم كرده ايم. امّا اوّل بايد بنيه اش را ايجاد كنيم. اين را توجّه نميكنند كه اگر با نداشتن آمادگيهاى لازم وارد اين ميدان شويم، چه ضررهايى خواهيم برد. ما بايستى اين را براى مردم روشن كنيم. منظورم فقط مسئله ى جهانى سازى نيست؛ در عرايضى كه عرض

ص: 223


1- در ديدار استادان و دانشجويان كردستان - 1388/2/27

ميكنم اين يك موضوع درجه ى دو و سه است. ميخواهم بگويم از تجربه هاى جهانى و از حوادثى كه در گذشته در جهان اتّفاق افتاده يا در زمان ما در عرض تاريخ اتّفاق ميافتد، بايد براى حدس زدن حوادث آينده و در شُرفِ تكوين استفاده كنيم.(1)

جهانى شدن؛ بستر توسعه ى قدرت و ثروت زرسالارانِ اقتدارطلب

الان اشغالگر - مثل همان اشغالگرى كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرّف كرده بود - در حال اشغال تدريجى است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت آمريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه. اين اشغالگر يك طبقه ى اجتماعى است. طبقه اى كه دولت آمريكا و دولتهاى ديگر را به قدر توانايى و قدرت خود و آمادگى آنها دارد هدايت ميكند. البتّه در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ امّا هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعه ى طبقاتى است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براى اينها اسم معيّن كنيم، بايد بگوييم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سيطره بر منابع حياتى و مالى همه ى دنياست. البتّه اين سيطره، يك الزامات سياسى دارد كه همان نظم نوين جهانى است. يك الزامات علمى و ادارى دارد كه به تدريج خود را به آن نزديك ميكنند. مسئله ى جهانى سازى كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكه هاى فرهنگى - مثل اينترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعه ى طبقاتى است. البتّه تحليل جامعه شناختى اينها خيلى دقيق، ريز و مفصّل است.(2)

ص: 224


1- در ديدار مديران صدا و سيما - 1381/11/15
2- در ديدار مسئولان سازمان صدا و سيما - 1383/9/11

فصل هفتم بحران و انحطاط تمدّن غرب

بن بست كامل نظام سرمايه دارى

مردم آمريكا انگيزه و علاقهاى به حمايت از اسرائيل ندارند، كه پول بدهند، ماليات بدهند، خرج كنند، براى اينكه بتوانند غدّه ى سرطانى اسرائيل، دولت جعلى اسرائيل را در يك منطقه اى سر پا نگه دارند. بعد هم نوع برخوردشان؛ آن از كتمان و مسكوت نگه داشتن، بعد هم شدّت عمل؛ هم در آنجا، هم در بعضى كشورهاى اروپايى. در انگليس آن چنان شدّت عملى به خرج دادند كه ده يك آن را انسان در كشورهاى عقب افتاده اى كه نظامهاى ديكتاتورى با مردم برخورد ميكنند، مشاهده نميكند. اينها آن وقت مدّعى طرفدارى از حقوق بشر، مدّعى آزادى بيان، مدّعى آزادى اجتماعات، مدّعى همه ى مردم دنيايند. آن كسانى كه توصيه ميكردند ما روشهاى نظام سرمايه دارى را دنبال كنيم، آنها را ياد بگيريم، آنها را عمل كنيم، به اين واقعيّتها نگاه كنند، ببينند كه نظام سرمايه دارى چيست؛ بن بست كامل. امروز نظام سرمايه دارى در يك بن بست كامل

ص: 225

است. ممكن است نتايج اين بن بست سالها بعد به نتايج نهايى برسد، امّا بحران غرب به طور كامل شروع شده.(1)

غرب درگير در انواع بحرانها

امروز خلأ بزرگ دنياى ليبرال دمكراسى غرب همين است؛ كارخانه ها را زياد كردند، چرخهاى گردنده را زياد كردند، دامنه ى علم را گسترش دادند، امّا عدالت اجتماعى را نتوانستند تأمين كنند. اخلاق انسانى به انحطاط كشيده شده؛ اين حرفى نيست كه من اينجا بگويم. مگر ميشود در يك تريبون و منبر جهانى، كه امروز اين حرفها در دنيا منعكس ميشود، چيزى برخلاف آنچه احساس مردم آن كشورهاست، بر زبان آورد؟ حرفى است كه خودشان ميزنند.

امروز بحران اخلاقى گريبانگير ليبرال دمكراسى غرب است. امروز بحران جنسى، بحران اقتصادى، بحران اخلاقى، بحران خانوادگى، گرفتاريهاى همان كشورهايى است كه از لحاظ علمى چشم تاريخ را خيره كردند از پيشرفتهاى خودشان.

بشر سعادتمندى اش به اين نيست كه دانش او پيشرفت كند - دانش ابزار سعادت است - سعادت بشر به آسايش فكر است، به آسايش روح است، به زندگى بى دغدغه است، به زندگى همراه با امنيّت اخلاقى و معنوى و مادّى است، به احساس عدالت در جامعه است. اين را غرب ندارد. نه اينكه ندارد، روزبه روز هم از او دارد دورتر ميشود. ما اين را براى نشان دادن به دنيا به عنوان آرمان خودمان ترسيم كرديم؛ ما نكرديم، خدا كرد. ملّت ايران به اقتضاى ايمان خود به اين راه، دنبال اين راه افتاد.(2)

ص: 226


1- در اجتماع بزرگ مردم كرمانشاه - 1390/7/20
2- در ديدار مردم يزد - 1386/10/12

بحران اقتصادى عجيبى كه گريبان دولتهاى مستكبر غربى را اين جور محكم چسبيده و دارد تكان ميدهد، اين هم چيز فوق العاده اى است. اين هم چيزى است كه به آسانى نميشود از آن گذشت. اين تحليلهايى كه شما ملاحظه ميكنيد غربيها راجع به بحران اقتصادى آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپا و اعلام خطرى كه نسبت به آينده ميكنند، بخشى از قضاياست؛ همه ى مطالب گفته نميشود. اتاقهاى فكر و سياستسازان پشت پرده، طرّاحان مسائل جهانى در كشورهاى قدرتمند عالم - كه عمده ى رسانه ها هم دست آنهاست - راضى نيستند كه ابعاد اين بحران براى مردم دنيا آشكار شود؛ والّا ابعاد بحران خيلى بالاتر از اين حرفهاست.(1)

ناتوانى سرمايهدارى غرب در مواجهه با بحران اخير اقتصادى

امروز همه ى دنيا شاهدند كه سيستم سرمايه دارى غرب، چقدر در مقابله با حوادث و بحرانها، توخالى و ناتوان است. خودِ اين سيستم، بحران آفرين است و وقتى بحران به وجود مى آيد، از خودش نميتواند دفاع كند. اين سيستمِ اقتصادى غرب است كه همه ى افتخارشان به اين سيستم اقتصادى بوده است؛ اقتصاد سرمايه دارى؛ و سعى داشته اند اين سيستم را به هزار شيوه و هزار زبان، به عنوان نسخه ى منحصربهفردِ اقتصاد، به ملّتها تحميل كنند.(2)

بحران و گرفتارى خودساخته ى غرب

رژيمهاى مخالف نظام جمهورى اسلامى درگير بحرانند؛ همين چند دولت غربى، خودشان و اطرافيانشان دچار بحرانند. با اين بحران

ص: 227


1- در ديدار مسئولان نظام - 1390/5/16
2- در ديدار مردم مريوان - 1388/2/26

اقتصادى اى كه در اروپا وجود دارد، اتّحاد اروپا جدّاً در تهديد است، يورو جدّاً مورد تهديد است. آمريكا هم به نحو ديگرى؛ كسرى بودجه ى فراوان، قرض فراوان، فشار مردم، حركت ضدّ وال استريت، حركت - به قول خودشان - نودونُه درصدى. اينها حوادث مهمّى است. البتّه وضع اروپا از آمريكا بدتر است. چند دولتشان سقوط كردند. الان در چندين كشور اروپايى بى ثباتى وجود دارد.

مشكلات آنها با مشكلات ما فرق هم ميكند. مشكلات اقتصادى و بحران اقتصادى اروپا با مشكلات اقتصادى اى كه ما احياناً دچارش ميشويم، متفاوت است. مشكلات ما مثل مشكلات يك گروه كوهنورد است كه دارد در راهى حركت ميكند. راه سختى است و البتّه مشكلاتى دارد. گاهى آب ميخواهند، گاهى غذا ميخواهند، گاهى مشكلات دارند، گاهى به يك مانعى برخورد ميكنند؛ امّا دارند طرف بالا ميروند. مشكلات ما از اين قبيل است. مشكلات اروپاييها مثل اتوبوسى است كه زير بهمن گير كرده. سالها خود آنها بدون اينكه بدانند، مقدّمات اين مشكل را فراهم كردند. اين فاصله هاى طبقاتى، اين غلبه ى سازوكار ربا در مسائل مادّى، اين تقويت زورمندان مادّى، اين نفوذپذيرى از صهيونيستهاى پول پرست و مال پرست، آنها را دچار مشكلاتى كرده؛ اين بهمنى است كه روى سرشان افتاده؛ بنابراين مشكلات آنها با مشكلات ما خيلى متفاوت است.(1)

مشكلات بى سابقه و نابودگر اقتصادى در غرب

امروز دنياى غرب بيش از ديگران درگير مشكلات اقتصادى است. خودشان اعلام ميكنند بحران اقتصادى اى كه امروز از آمريكا شروع شده است و به تدريج دارد گريبان اروپا را هم ميگيرد و به بعضى از

ص: 228


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1391/5/3

كشورهاى ديگر هم سرايت ميكند، در شصت سال گذشته - يعنى از بعد از جنگ بين الملل اوّل تا امروز - سابقه نداشته است. سازمان ملل در دنيا اعلام بحران غذايى كرده است. ملّت ايران به فضل پروردگار و به لطف الهى مشكلاتش از بسيارى از همين كشورهاى مدّعى كمتر است و با همّت مسئولين و همّت مردم، بايد بتوانند همين مشكلاتى را هم كه وجود دارد، برطرف كنند؛ اين همّت همه را ميطلبد.(1)

ص: 229


1- در ديدار مردم شيراز - 1387/2/11

فصل هشتم آغازى بر پايان ليبرال دمكراسى

نياز تمدّنى جهان به يك منطق انسانى و معنوى

امروز حقّاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهايى كه با فكر و انديشه سروكار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دمكراسى نميتواند پر كند، كما اينكه سوسياليسم نتوانست پر كند. اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. از مرحوم دكتر زرياب(1) كه هم دانشگاهى مسلّطِ خوبى بود، هم طلبه ى خوبى بود - ايشان دوره ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل ميكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا. بعد كه برگشته بود، گفته بود امروز آن چيزى كه من در محيطهاى علمى دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملّاصدرا و شيخ انصارى

ص: 230


1- عبّاس زرياب خويى (1373-1297 ه. ش) مورّخ، اديب، نسخه شناس، نويسنده و مترجم ايرانى

است. شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ ملّاصدرا حكمت الهى است. ميگويد من ميبينم امروز اينها تشنه ى ملّاصدرا و شيخ انصارى اند. اين برداشتِ يك استاد غرب شناسِ زباندانِ مسلّط به چند زبان اروپايى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است.

ما به اين منطق قوى در درون خودمان و در دانشگاههاى خودمان نياز داريم. با زبان دانشگاهى، با زبان دانشجويى بايستى اين منطق توسعه پيدا كند.(1)

استبداد و ديكتاتورى مدرن؛ واقعيّت درونى ليبرال دمكراسى

جمهورى اسلامى در مقابل همه ى اين نيازهاى مردم، خود را موظّف ميداند و مردم به معناى حقيقى كلمه، صاحب رأى و صاحب اختيارند؛ برخلاف دمكراسى رايج در غرب؛ ليبرال دمكراسى شكست خورده ى رسواشده ى غربى.

دمكراسى غربى در حقيقت انتخاب مردم نيست، انتخاب زرسالاران است. حتّى انتخاب بدنه ى احزاب هم نيست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند كه حكومتها را مى آورند و ميبرند؛ آنها هستند كه تصميمهاى بزرگ را ميسازند. مردم در اكثر تصميمهاى بزرگ، بركنار از تصميم گيرى و تصميم سازى اند؛ كسى هم به آنها اعتنا نميكند. آن قدر هم آنها را گرفتار مشغله و كار ميكنند كه نميتوانند و فرصت آن را پيدا نميكنند كه آنچه را كه ميخواهند، به زبان بياورند.

ص: 231


1- در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها - 1386/7/9

ساخت استبدادى و ديكتاتورى به شكل بسيار مدرن و پيشرفته، امروز در بسيارى از كشورهاى غربى و در رأس آنها در آمريكا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختيار و صاحب اراده، نقشى در بر سر كار آوردن حكومتها ندارند. پول است و زورِ صاحبان سرمايه و زرسالاران است كه همه چيز را تعيين ميكند و همه چيز را در مجراى دلخواه خود به حركت مى اندازد.

نظام جمهورى اسلامى، آن دمكراسى مبتنى بر مبانى غلط غربى را رد ميكند. مردم سالارى دينى به معناى كرامت حقيقى انسان و حركت عموم مردم در چهارچوب دين خدا و نه در چارچوب سنّتهاى جاهلى و خواسته هاى كمپانيهاى اقتصادى و اصول خودساخته ى نظاميان و جنگ سالاران است. در نظام جمهورى اسلامى، حركت برخلاف آنهاست؛ حركت در چهارچوب دين خداست و اراده ى مردم، تعيين كننده ى مطلق است.

امروز نظامهاى غربى و در رأس آنها آمريكا، همين دمكراسى بد تجربه شده و بدامتحان پس داده را ميخواهند به زور به بعضى كشورها تحميل كنند. دولت فلسطين را كه از آراء مردم برخاسته، قبول نميكنند؛ براى دولت عراق كه از آراء مردم به معناى حقيقى كلمه، جوشيده و بر سر كار آمده، انواع مشكلات را درست ميكنند؛ از كودتاهاى نظامى و كودتاگران نظامى به شرطى كه زير فرمان آنها باشند، كمال حمايت را ميكنند، باز دم از مردم سالارى ميزنند!(1)

افشاى چهره ى حقيقى ليبرال دمكراسى آمريكا در مواجهه با اعتراضات داخلى

اين چيزى كه به عنوان «جنبش وال استريت»، مردم آمريكا را به هيجان آورده، مهم است. سعى كردند اين را كوچك نشان بدهند، الان

ص: 232


1- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1386/3/14

هم سعى ميكنند كوچك نشان بدهند. همين آقايانى كه مدّعى هستند آزادى بيان لازم است و طرفدار آزادى بيانند تا دو سه هفته از شروع اين جنبش، از همه ى روزنامه هاى مهمّ آمريكا، فقط يك روزنامه خبر اين حركت را منتشر كرد؛ بقيّه به سكوت برگزار كردند. اينهايى كه اگر در گوشه اى از دنيا - آنجايى كه با سياستهاى اينها مخالف است - يك چيز كوچكى اتّفاق بيفتد، صد برابر آن را بزرگ ميكنند، يك حركت به اين عظمت را به كلّى مورد سكوت قرار دادند؛ مسكوت گذاشتند. ولى خب، بالاخره ديدند چاره اى نيست. خود همان كسانى كه آنجا جمعند - اين چندين هزار نفرى كه در نيويورك در وال استريت جمع شده اند - و اشباه آنها در شهرهاى ديگر و ايالات ديگر امريكا، آنها را مجبور كردند؛ لذا حالا به اين حادثه اقرار ميكنند. البتّه ميخواهند موجسوارى كنند؛ امّا قضيّه، قضيّه ى مهمّى است.

يك مسئله اين است كه فساد رژيم سرمايه دارى براى آن مردم، محسوس و عينى شده است. ممكن است اين حركت را سركوب كنند، امّا نميتوانند ريشه هاى اين حركت را از بين ببرند؛ بالاخره يك روزى اين حركت آن چنان خواهد باليد كه نظام سرمايه دارى آمريكا و غرب را به كلّى به زمين خواهد زد. رژيم فاسد سرمايه دارى نه فقط به مردم كشورهاى افغانستان و عراق و بقيّه ى جاها رحم نميكند، بلكه به مردمِ خودش هم رحم نميكند. مردم در اين اجتماعات و تظاهرات چندين هزار نفرى نيويورك يك تابلويى بلند كردند كه رويش نوشته بود: «ما 99 درصديم»؛ يعنى 99 درصد ملّت آمريكا - اكثريّت ملّت آمريكا - محكومِ يك درصدند. جنگ عراق و افغانستان را آن يك درصد راه مى اندازد، امّا كشته و غرامتش را آن 99 درصد ميدهد. اين آن چيزى است كه مردم را بيدار كرده، وادار به اعتراض كرده. البتّه شيوه هاى تبليغاتى و جنگ روانى مسئولان آمريكايى و سازمان سيا و ديگران، شيوه هاى بسيار قهّار و

ص: 233

جبّارى است؛ ممكن است بر اينها فائق بيايند؛ امّا بالاخره حقيقت قضيّه روشن شد و بيشتر روشن خواهد شد. با اين همه ادّعا، رژيم سرمايه دارى اين است؛ ليبرال دمكراسى غرب اين است.(1)

انزواى ليبرال دمكراسى در برابر اسلامِ معنويّت، عدالت و عقلانيّت

يك روز اين طور تصوّر ميشد و اين طور تبليغ ميشد كه همه ى راههاى پيشرفت و تمدّن به ليبرال دمكراسى، آن هم به شكل آمريكايى اش، ختم ميشود؛ امّا امروز اين طور نيست. امروز بسيارى از ملّتها كاملاً در اين مسئله نظر مخالف دارند و البتّه بعضى هم شك دارند. امروز آمريكا على رغم قدرت روزافزونِ نظامى و مالى خود، در حضيض(2) شكست سياسى است و در دنيا منزوى است. هيچ وقت نفرتِ از آمريكا مثل امروز در دنيا نبوده است. شرق و غرب هم ندارد؛ آسيا و اروپا و آفريقا هم ندارد، همه جا اين طور است. اين را خودِ آمريكاييها اعتراف ميكنند و اين حرف من نيست. آنها خودشان اعتراف ميكنند كه نميشود با زور بر دنيا سلطه پيدا كرد. برژينسكى اخيراً كتابى نوشته به نام «سلطه يا رهبرى»(3). او در اين كتاب نوشته است كه سلطه ى با زور و با اقتدار بر جهان براى آمريكا، مساوى است با انزواى روزافزون آمريكا در دنيا. راست هم ميگويد؛ روزبه روز منزويتر خواهد شد و همين انزوا آن سلطه را هم نابود ميكند. البتّه گزينه ى آن طرف اين موضوع اين است كه ما سلطه گرى نكنيم، بلكه تعامل كنيم؛ اخلاق خوش به خرج بدهيم تا بتوانيم بر دنيا رهبرى كنيم. حالا خواب خوشى است كه ميبينند و

ص: 234


1- در اجتماع بزرگ مردم كرمانشاه - 1390/7/20
2- فرود، پستى.
3- انتخاب: سلطه يا رهبرى، نوشته ى زبيگنو برژينسكى، عنوان اصلى: The Choice: Global Domination or Global Leadership

اصولگرايى آمريكايى به آنها وحى و الهام كرده كه بايد آنها رهبر دنيا باشند و ارزشهاى خودشان را بر دنيا حاكم و مسلّط كنند.

ما در دنيا از ابزارهاى عمليّاتى به معناى تروريسم و كارهايى از اين قبيل مطلقاً استفاده نكرديم و نخواهيم كرد؛ اين در برنامه ى ما نيست. هيچ اتّفاق جديدى هم بنا نيست در ايران بيفتد. اتّفاقى كه بايد بيفتد، افتاده است. آن اتّفاق، انقلاب بود؛ همه ى كارها آنجا شكل گرفت. اين نطفه آنجا بسته شد و دارد روزبه روز رشد ميكند و امروز يك جوان بيست وپنج ساله است كه جلوى چشم دايناسورهاى سياست دنيا كار خودش را پيش ميبرد و پيش ميرود. ما از اين جهت مشكلى نداريم.

ما از اسلام دفاع ميكنيم. امّا منظور ما از اسلام چيست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجّر از يك سو و اسلام ليبرال از سوى ديگر، در اصول و مبانى كاملاً متفاوت است. ما هم اين را رد ميكنيم و هم آن را. اسلام ما اسلامى است متّكى به معنويّت، عقلانيّت و عدالت؛ اين سه شاخص عمده در آن هست. ما از معنويّت به هيچ عنوان صرف نظر نميكنيم. روح و اساس كار ما معنويّت است. عقلانيّت مهم ترين ابزار كار ماست؛ عقل را به كار ميگيريم. همين طور كه در اصول سياست خارجى بارها گفته ايم، حكمت يكى از اصول سه گانه ى ماست و در كنار آن، مصلحت. ما حكيمانه و مدبّرانه عمل ميكنيم. اين، مخصوص سياست خارجى ما نيست، بلكه در همه ى زمينه هاست. اسلام ما اسلام عقلانى است. عقل، كاربرد بسيار وسيعى در فهم ما، تشخيص اهداف و تشخيص ابزارهاى ما دارد. از عدالت هم به عنوان يك هدف به هيچ وجه صرف نظر نميكنيم؛ اينكه تصوّر شود چون دنياى سرمايه دارى مبتنى بر ليبرال دمكراسى برايش مسئله ى عدالت، مسئله ى فرعى و درجه ى دو و ابزارى است و براى آنها مسئله ى نفع و سود و پول مسئله ى اصلى است، موجب نميشود كه ما از عدالت به معناى يك مسئله ى محورى و اصلى صرف نظر

ص: 235

كنيم. ما در قالبهاى اقتصادى و در كاركرد سياست داخلى و خارجى مان، مسئله ى عدالت، محور است. اسلام ما اين است: اسلامِ معنويّت، عقلانيّت و عدالت. به اسم اسلام قانع نيستيم كه اسلام ليبرال داشته باشيم تا ارزشهاى غربى و ارزشهاى آمريكايى را ترويج كند و از روشهاى آنها استفاده كند و با آنها در بخشهاى مختلف همرنگ و همصدا شود و احياناً دعاى ندبهاى هم بخواند. ما اسلام متحجّرِ طالبانى را هم قبول نداريم. نه اينكه حالا قبول نداريم، از اوّل جريان نهضت آن را قبول نداشتيم. از بين شماها، كسانى كه سابقه ى بيشترى دارند، از پيش از انقلاب يادشان است و جريانهاى اسلامى پيش از انقلاب را ميشناسند و ميفهمند من چه ميگويم. از اوّل، حركتِ نهضت، حركت روشنفكرى و عقلانى بود و با تحجّر هم مخالف. امروز هم روزبه روز همين رويكرد در تفكّر اسلامى ما تقويت شده و تضعيف نشده است. ما بين اين دو، صراط مستقيم خودمان را انتخاب كرده ايم و پيش ميرويم؛ بنابراين اساس كار ما اين است و ديپلماسى ما بر روى اين پايه ها استوار است و ما به دنبال چنين اسلامى هستيم. ما دنبال استحكام جمهورى اسلامى و دنبال بيدارى اسلامى هستيم و ميخواهيم اهداف خودمان را تحقّق بخشيم و به هيچ وجه مايل نيستيم و اجازه نميدهيم كه بخواهند ما را در معادلات رايج جهانى حل كنند و هويّت و تشخّص ما را از بين ببرند.(1)

بيدارى اسلامى در برابر عصر فروپاشى و انحطاط تجدّد

دنياى اسلام پس از رخوت و خواب آلودگى درازمدّت و خسارت بار خود كه سرانجام به سيطره ى سياسى و فرهنگى بيگانگان انجاميد و منابع مادّى و بشرى اش در خدمت رشد و اقتدار و سلطه ى دشمنانش قرار

ص: 236


1- در ديدار جمعى از مسئولان وزارت امور خارجه - 1383/5/25

گرفت، اكنون خود را بازيافته و بهمرور، در برابر غارتگران و حراميان، جبهه گرفته است.

نسيم بيدارى اسلامى در همه جاى جهان اسلام وزيده و پا نهادن اسلام به عرصه ى عمل، به مطالبه اى جدّى بدل شده است. «نظريّه ى اسلام سياسى» جايگاهى والا در ذهن نخبگان يافته و در مدّ نگاه آنان، افقى روشن و اميدبخش گشوده است. با افول انديشه هاى وارداتى و پرجنجال، همچون سوسياليسم و ماركسيسم و به خصوص با دريده شدن پردهى ريا و فريب از روى دمكراسى ليبرال غرب، سيماى عدالتخواه و آزادى بخش اسلام، از هميشه آشكارتر گشته و بى رقيب، در صدر آرزوهاى عدالتخواهان و آزادى طلبان و نخبگان و انديشمندان نشسته است. جوانان و جوانمردان بسيارى در كشورهاى مسلمان به نام اسلام و در آرزوى حكومت عدل اسلامى به جهاد سياسى و فرهنگى و اجتماعى روى آورده اند و عزم ايستادگى در برابر تحميل و سلطه ى بيگانگان مستكبر را در جوامع خود گسترش ميدهند. در مناطقى از دنياى اسلام كه نقطه ى اوج آن كشور مظلوم فلسطين است، مردان و زنان بى شمارى با بذل جان در زير پرچم اسلام و با شعار استقلال و عزّت و آزادى، حماسه اى دائمى و همه روزه پديد آورده و قدرتهاى مادّى مستكبر را در برابر دليرى خود، زبون ساخته اند. آرى، بيدارى اسلامى، محاسبات استكبارى را به هم ريخته و معادلات جهانى مطلوب مستكبران را تغيير داده است.

از سوى ديگر، پيدايش و رشد انديشه هاى نوين اسلامى در چارچوب مبانى و اصول اسلام و نوآورى در عرصه ى سياست و علم، بالندگى و پويايى مكتب اسلام را در عمل به اثبات رسانده و ميدانى وسيع در برابر متفكّران و روشنبينان جهان اسلام گشوده است. استعمارگران ديروز و مستكبران امروز كه با سياستهاى مكّارانه ى خود

ص: 237

ميخواستند جوامع اسلامى را در تعارض دائمى ميان جمود و تحجّر از سويى؛ و خودباختگى و التقاطى گرى از سوى ديگر سرگردان كنند، اكنون خود را در برابر اين پويايى دليرانه ى فكر اسلامى ميبينند.

در دنياى اسلام، انديشه و حركت، ايمان و عمل صالح، در حال رشد و جوانه زدن و بارورى است و اين پديده ى مبارك، مراكز قدرت استكبارى را به وحشت افكنده است. اكنون امّت اسلامى بايد خود را آماده ى مقابله با مجموعه اى از واكنشهاى عصبى و شرارت آميزى كند كه مراكز قدرت استكبارى در برابر اين پديده ى عظيم، نشان خواهند داد.(1)

ليبرال دمكراسى؛ نظامى منفور در جهان اسلام

طعم تلخ و زهرآگين ليبرال دمكراسى غرب كه تبليغات آمريكايى، مزوّرانه ميخواست آن را داروى شفابخش معرّفى كند، جان و تن ملّت اسلامى را آزرده و دل آنان را گداخته است. عراق و افغانستان و لبنان، گوانتانامو و ابوغريب و سياه چالهاى پنهان ديگر و پيش از همه، شهرهاى غزّه و ساحل غربى، واژه ى آزادى و حقوق بشر غربى را كه رژيم آمريكا بى شرم ترين و وقيح ترين مبلّغ آن است، براى ملّتهاى ما ترجمه كرده است. امروز ليبرال دمكراسى غرب به همان اندازه در دنياى اسلام رسوا و منفور است كه سوسياليسم و كمونيسمِ ديروز شرق.

ملّتهاى مسلمان ميخواهند آزادى و كرامت و پيشرفت و عزّت را در سايه ى اسلام به دست آورند. ملّتهاى مسلمان از سلطه ى دويست ساله ى بيگانگان و استعمارگران به ستوه آمده و از فقر و ذلّت و عقب ماندگى تحميلى خسته شده اند.

ص: 238


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1382/11/8

ما حق داريم و ميتوانيم تحقير و تكبّر دولتهاى سلطه گر را به خودشان برگردانيم. اين احساس صادق ملّتهاى ما و نسل كنونى دنياى اسلام از شرق آسيا تا قلب آفريقاست و اين، ميدانِ جهادى پيچيده و متنوّع و دشوار و بلندمدّت است و اگر فلسطين را پرچم اين جهاد بناميم، سخنى به گزاف نگفته ايم.(1)

ليبرال دمكراسى؛ پيامدارِ دو دروغ بزرگ

امروز در خود آمريكا، در خود كشورهاى غربى، در خود نظام سرمايه دارى و به اصطلاح ليبرال دموكراسى - كه هم ليبرالش دروغ است، هم دموكراسى اش دروغ است - اينها شكست خورده اند. امروز مردم آمريكا در سرتاسر ايالات آمريكا و مردم در هشتاد كشور جهان عليه اين نظام ايستادگى كردند. ممكن است مردم را سركوب كنند، امّا اين آتش خاموش نخواهد شد. نميتوانند دفاع كنند؛ دستشان خالى است.

انقلاب اسلامى، سردمدار مبارزه ى جهانى با ليبرال دمكراسى

دنيا جريان ديگرى پيدا كرده است و بدانيد به حول و قوّه ى الهى، مبارزه ى حق - كه با سردمدارى ملّت ايران و با پرچم اسلام آغاز شده است - با باطل، با طاغوتها، با فرعونها و با فرعون استكبار تا سرنگونى استكبار ادامه پيدا خواهد كرد.(2)

ليبرال دمكراسى در ايستگاه آخر

جوانان عزيز! آخرين محصول ليبرال دمكراسى غرب، جهان گشايى و سلطه گرى است كه در مقابل چشم مردم دنياست. مى بينيد؛ زورگويى و

ص: 239


1- در سوّمين كنفرانس بين المللى قدس و حمايت از حقوق مردم فلسطين - 1385/1/25
2- در ديدار دانش آموزان و دانشجويان - 1390/8/11

قانون جنگل. در ظرف يك سال ونيم، دو ملّت مسلمان افغانستان و عراق را تار و مار كردند؛ به خاك و خون غلتاندند. قلّه ى ليبرال دمكراسى با همه ى آن ادّعاها و عليرغم همه ى آن دعويهاى باطل، اين شد. به هيچ يك از مخالفتهاى جهانى هم كمترين اعتنايى نكردند؛ يعنى مردم و انسانيّت و خواست انسانها از نظر آنها هيچ ارزشى ندارد. هيچ مرجع جهانى هم وجود ندارد و آنهايى كه دلشان را به مجامع جهانى خوش ميكنند، خودشان را فريب ميدهند. مى بينيد سازمان ملل و مراجع جهانى در مقابل اين فجايع چگونه برخورد ميكنند!(1)

تهاجم نظامى؛ نشانگر شكستهاى ليبرال دمكراسى

پيروزى نظامى آن هم با شك و شبهه هايى كه در آن وجود دارد، دليل پيروزى نهايى نيست. آمريكاييها در اين قضيّه خسارتهايى هم ديده اند(2) و شكستهايى نيز متحمّل شده اند. الان البتّه شايد ندانند و نتوانند، امّا يقيناً در آينده ى نزديك آثار اين شكستها را خواهند ديد. آنها چهار شكست عمده داشته اند: شكست اوّل آنها در شعار دمكراسى و آزادى غربى است. همين ليبرال دمكراسى اى كه اين گونه در دنيا ترويج ميكنند، با اين كار شكست خورد. آنها نشان دادند كه ليبرال دمكراسى نميتواند يك ملّت را به آنجايى برساند كه به معناى حقيقى كلمه به آزادى انسان معتقد باشند. آن تفكّر، وقتى منافع مادّى اش اقتضا كند، حاضر است آزادى و جان و حقّ انتخاب انسانها را راحت لگدمال كند. اگر آمريكاييها راست ميگويند و طرفدار دمكراسى هستند، بايد همين الان عراق را ترك كنند و بيرون بروند. شما ميخواستيد صدّام را از قدرت به زير بكشيد؛ به زير

ص: 240


1- در مراسم مشترك دانشجويان دانشگاههاى افسرى ارتش - 1382/10/4
2- اشغال كشور عراق

آمد. الان در عراق چه كار داريد؟! اگر راست ميگويند و دمكراسى و حقوق ملّتها را قبول دارند، بايد بى درنگ نظاميها را از عراق خارج كنند و هيچ دخالتى هم در امور عراق نكنند؛ امّا معلوم است كه چنين چيزى اتّفاق نمى افتد.

آمريكاييها از لحاظ ايدئولوژى هم شكست خوردند و شعارهايشان دروغ از آب درآمد؛ اين را مردم دنيا هم فهميدند و در شعارهايى كه دادند، معلوم شد كه مردم دروغگويى آمريكاييها را فهميده اند. ده، پانزده شعار از شعارهاى مردم دنيا را كه در راهپيماييهاى گوناگون، مردم يا به زبان گفته اند يا روى تابلوها و پلاكاردها نوشته اند، براى بنده جمع كردند كه همه اش نشان دهنده ى اين است كه مردم دنيا درست آن حقيقت قضيّه را درك كرده اند. تعدادى از شعارها اينهاست: «اين جنگ، جنگ نفت است، نه آزادى و حقوق بشر»؛ «اين جنگ براى نجات اقتصاد ورشكسته ى آمريكاست»؛ «اين جنگ يك اشغال متجاوزانه ى هيتلرى است»؛ «محور شرارت، آمريكا، انگليس و اسرائيل اند». مردم دنيا اينها را شعار ميدادند، نه مردم تهران. اينها شعارهايى است كه ملّت ايران آنها را با روشن بينى خودش از مدّتها پيش لمس كرده بود. امروز مردم دنيا اينها را فهميده اند و افكار عمومى دنيا همينها را تكرار ميكنند.(1)

دنياى آغشته به خون و ظلم؛ آينه ى تمام نماى ليبرال دمكراسى

بزرگ ترين تبليغ براى يك نظريّه ى سياسى چيزى است كه در ميدان عمل اتّفاق مى افتد. من در اصفهان خطاب به جوانان و مردم، اين مطلب را تكرار كردم و گفتم امروز بزرگ ترين ضربه اى كه به اعتبار ليبرال دمكراسى رايج در دنياى غرب وارد ميشود، اين دنياى آغشته از

ص: 241


1- در خطبه هاى نمازجمعه - 1382/1/22

كشته و خون و جسد و ظلم است كه براساس ليبرال دمكراسى در دنيا به وجود آمده است. مركز و اطراف هر دو جنگ جهانى، اروپا بود؛ يعنى مركز ليبرال دمكراسى. استعمار، دخالت در كشورها، قضاياى كشورهاى آمريكاى لاتين، از همه مهم تر قضاياى فلسطين و حال قضيّه ى افغانستان، در همين ارتباط به وجود آمد. در مقابل اين حوادث، نظريّه ى ليبرال دمكراسى پاسخى ندارد. به بحث نظرى و فلسفى و نشستن پشت ميز مناظره احتياجى نيست؛ مردم دنيا وقتى نگاه ميكنند، ميبينند اين نظريّه ى سياسى نتيجه اش اين است و كارايى ندارد.

جمهورى اسلامى؛ تجلّيگاه توأمان هدايت الهى و اراده ى مردمى

در اين شرايط، شما ميخواهيد نظريّه ى سياسى اسلام و نظام جمهورى اسلامى - يعنى مردم سالارى دينى - را به دنيا معرّفى كنيد. جمهورى؛ يعنى مردم سالارى، اسلامى؛ يعنى دينى. بعضى خيال ميكنند ما كه عنوان مردم سالارى دينى را مطرح كرديم، حرف تازه اى را به ميدان آورديم؛ نه. جمهورى اسلامى يعنى مردم سالارى دينى. حقيقت مردم سالارى دينى اين است كه يك نظام بايد با هدايت الهى و اراده ى مردمى اداره شود و پيش برود. اشكال كار نظامهاى دنيا اين است كه يا هدايت الهى در آنها نيست - مثل به اصطلاح دمكراسيهاى غربى كه اراده ى مردمى على الظّاهر هست، امّا هدايت الهى را ندارند - يا اگر هدايت الهى را دارند يا ادّعا ميكنند كه دارند، اراده ى مردمى در آن نيست؛ يا هيچ كدام نيست، كه بسيارى از كشورها اين گونه اند؛ يعنى نه مردم در شئون كشور دخالت و رأى و ارادهاى دارند، نه هدايت الهى وجود دارد. جمهورى اسلامى، يعنى آنجايى كه هدايت الهى و اراده ى مردمى توأم با يكديگر در ساختِ نظام تأثير ميگذارند. بر اين نظريّه،

ص: 242

هيچ گونه خدشه و اشكالى در بحثهاى دانشگاهى و محافل تحقيقاتى وارد نميشود؛ امّا اگر شما بخواهيد حقّانيّت اين نظريّه را براى مردم دنيا ثابت كنيد، در عمل بايد ثابت كنيد. چالش عمده ى نظام جمهورى اسلامى اين است.(1)

ص: 243


1- در ديدار خانواده هاى شهداى كاشان و آران و بيدگل - 1380/8/20

فصل نهم تجدّد و حقوق بشر

نفاق آمريكا و جهان غرب در شعار مبارزه با تروريسم و دفاع از حقوق بشر

اكنون آمريكا و غرب مستكبر به اين جمع بندى رسيده اند كه كانون بيدارى و ايستادگى در برابر نقشه ى حاكميّت آنان بر همه ى جهان، كشورها و ملّتهاى مسلمان و به ويژه در منطقه ى خاورميانه است و اگر با ابزار اقتصادى و سياسى و تبليغاتى و سرانجام نظامى، نتوانند در چند سال آينده، نهضت بيدارى اسلامى را مهار و سركوب كنند، همه ى محاسبات آنان براى حاكميّت مطلق بر جهان و سيطره بر مهم ترين منابع نفت و گاز كه تنها وسيله ى محرّكه ى ماشين صنعتى و برترى مادّى آنان بر همه ى بشريّت است، به هم خواهد ريخت؛ و كلان سرمايه داران غربى و صهيونيست، كه بازيگر پشت صحنه ى همه ى دولتهاى مستكبرند، از اوج اقتدار تحميلى خود ساقط خواهند شد.

استكبار، همه ى ظرفيّت تواناييهاى خود را به ميدان آورده است. در يك جا با فشار سياسى، در يك جا با تهديد اقتصادى، در جايى با ترفند تبليغاتى و در جايى ديگر - مانند عراق و افغانستان و پيش از آن در فلسطين و قدس - با بمب و موشك و تانك و چكمه پوشان نظامى، به عرصه ى نبرد سرنوشت ساز وارد شده است.

ص: 244

مهم ترين ابزار اين ددمنشان آدميخوار، پرده ى نفاق و فريبى است كه بر چهره ى خود كشيده اند. جوخه هاى تروريستى را تجهيز و به قصد جان بيگناهان روانه ميكنند و دم از مبارزه با تروريسم ميزنند. از دولت تروريست و جلّادى كه فلسطين را غصب كرده، علناً پشتيبانى ميكنند و مدافعان جان به لب رسيده ى فلسطينى را تروريست مينامند.

اقدامات دروغين غرب در دفاع از حقوق بشريّت در عصر مدرن!

سلاحهاى كشتار جمعى اتمى و شيميايى و ميكربى را توليد و توزيع و مصرف ميكنند و فجايعى مانند هيروشيما و حلبچه و خطوط دفاعى ايرانيان در جنگ تحميلى پديد مى آورند و در عين حال شعار كنترل سلاح كشتارجمعى سر ميدهند! آنان خود در پشت سر مافياى كثيف موادّ مخدّرند و دم از مبارزه با موادّ مخدّر ميزنند! آنان نمايش علم گرايى و جهانى سازى علم ميدهند و آنگاه با پيشرفت دانش و فنّاورى در جهان اسلام مقابله ميكنند و سر بر آوردن فنّاورى هسته اى صلح آميز در كشورهاى اسلامى را، گناهى بزرگ ميشمارند. از آزادى و حقوق اقلّيّتها سخن ميگويند و حقّ آموزش و تحصيل را از دختران مسلمان، به جرم پايبندى به حجاب اسلامى سلب ميكنند. درباره ى آزادى بيان و عقيده، داد سخن ميدهند و ابراز عقيده درباره ى صهيونيسم را جرم ميشمرند و بسيارى از آثار فكرى و قلمى برجسته ى اسلامى را و حتّى اسناد به دست آمده از لانه ى جاسوسى آمريكا در تهران را، در آمريكا اجازه ى نشر نميدهند. در باب حقوق بشر پرگويى ميكنند، امّا دهها اردوگاه شكنجه چون گوانتانامو و ابوغريب به پا ميكنند، يا در مقابل چنين فجايع كم نظيرى سكوت رضايت آميز در پيش ميگيرند. آنها از احترام به همه ى مذاهب سخن ميگويند، امّا از مرتدّ مهدورالدّمى چون سلمان رشدى

ص: 245

حمايت ميكنند و در راديوى دولتى انگليس، سخن كفرآميز بر ضدّ مقدّسات اسلامى ميپراكنند.(1)

حقوق بشر؛ بهانه و ابزار زورگويى استكبار

ما با زورآزمايى چند دولت و چند قدرت استكبارى مواجه ايم. اينها يك سياهى لشكر هم پشت سرشان دارند، كه آنها هم با ما مخالفند. امّا آنها موجوديّتى از خودشان ندارند، توانى ندارند. اگر دست حمايت قدرتى مثل آمريكا از روى سرشان برداشته شود، صفرند؛ در معادلات جهانى و بين المللى به حساب نمى آيند؛ ليكن حالا به عنوان سياهى لشكر، پشت سر آمريكا و پشت سر رژيم صهيونيستى و شبكه ى صهيونيسم دنيا، دارند حركت ميكنند. اين يك واقعيّتى است. اين در مقابل ماست، اين از اوّل انقلاب شكل گرفته؛ كم هم نشده و افزايش هم پيدا كرده. البتّه در بزرگنمايى اين واقعيّت هم همه همدستند؛ اين جزو همان لغزشگاه هاست. سعى ميكنند اين واقعيّت را هرچه بزرگ تر و شديدتر و سخت تر و تلخ تر نشان بدهند. ما اين را قبول داريم كه در مقابل ما فشار هست، تحريم هست، تواناييهاى اقتصادى، تواناييهاى سياسى، امنيّتى و امثال اينها و به خصوص رسانه اى پشت سر اين حركت وجود دارد؛ اين يك واقعيّت است.

واقعيّت ديگرى كه در كنار اين واقعيّت بايد ديده شود، اين است كه وانمود ميشود اين زورآزمايى به خاطر مثلاً مسئله ى هستهاى يا مسئله ى حقوق بشر است؛ و اين دروغ است. دروغ بودن اين ادّعا، يكى از واقعيّتهاست. نه اينكه ما بگوييم اين واقعيّت است؛ امروز در دنيا كسى نيست كه باور كند آمريكا دنبال حقوق بشر است؛ دنبال حقوق

ص: 246


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1383/10/29

ملّتهاست، يا رژيم صهيونيستىِ نسل كش و كودك كش دنبال اجراى دمكراسى در كشورهاى دنياست! پرونده ى آمريكا، پرونده ى رژيم صهيونيستى، پرونده ى همين چند قدرت كه در مقابل جمهورى اسلامى قرار دارند، از لحاظ مسئله ى حقوق بشر و طرفدارى از حقوق ملّتها و حقوق انسانها، پرونده ى بسيار سياهى است. شصت سال نسل كشى در فلسطين، نقض حقوق بشر نيست؟ دادن سلاح اتمى به دولت غاصب صهيونيستى، نقض صلح جهانى نيست؟ اينهايى كه اين كارها را كردند، ميتوانند مدّعى دفاع از صلح جهانى باشند؟ دادن سلاح شيميايى به كسى مثل صدّام، نقض حقوق بشر نيست؟ كارهايى از قبيل آنچه كه در ابوغريب و گوانتانامو و افغانستان و عراق و نقاط ديگرى از دنيا به وسيله ى آمريكاييها، به وسيله ى غربيها، به وسيله ى انگليس اتّفاق افتاده است، جايى براى ادّعاى دفاع از حقوق بشر باقى ميگذارد؟ بنابراين اينكه اينها ميگويند مقابله ى ما با جمهورى اسلامى براى حقوق بشر است، دروغ است. اين هم كه ميگويند مقابله ى با جمهورى اسلامى براى سلاح هسته اى است، دروغ است. اين را ما اوّل با حدس بيان ميكرديم، بعد در مذاكرات و مبادلات بين المللى براى ما روشن شد كه آنها ميدانند جمهورى اسلامى دنبال سلاح هسته اى نيست؛ اين را باور كردند و قبول دارند و واقعيّت هم همين است؛ در عين حال مسئله ى سلاح هسته اى را مطرح ميكنند؛ پس ادّعاى اينكه اين فشارها، اين تحريمها، اين محاصره ها، اين دشمنيها و خصومتها به خاطر مسئله ى سلاح هسته اى و مسئله ى توان هسته اى است، يك دروغ است؛ اين دروغ بودن هم يك واقعيّت است.(1)

ص: 247


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1391/5/3

حقوق بشر به روايت غرب؛ دروغى بزرگ!

همين امروز شما ملاحظه كنيد؛ در يك كشورى در شرق آسيا - در ميانمار - هزاران انسان مسلمان دارند كشته ميشوند، دارند فدا ميشوند، بر اثر تعصّب، بر اثر جهالت - اگر نگوييم دستهاى سياسى در خود همين مسئله وجود دارد؛ فرض كنيم همان طور كه ادّعا ميشود، بر اثر تعصّبهاى دينى و مذهبى است - مدّعيان دروغين حقوق بشر لبْ تَر نميكنند. همانهايى كه براى حيوانات دل ميسوزانند، همانهايى كه اگر در جوامعى كه مستقل از آنها هستند، وابسته ى به آنها نيستند، كوچك ترين بهانه اى پيدا كنند، صد برابر آن را بزرگ ميكنند، اينجا در مقابل كشتار يك عدّه انسان بى گناه، بى دفاع، زن، مرد، كودك، سكوت ميكنند؛ توجيه هم ميكنند! اين، حقوق بشر اينهاست؛ حقوق بشرِ منقطع از اخلاق، منقطع از معنويّت، منقطع از خدا. ميگويند اينها ميانمارى نيستند؛ خب، گيرم نباشند - البتّه دروغ ميگويند، سيصد، چهارصد سال است كه اينها در آنجا زندگى ميكنند؛ آن طور كه به ما گزارش ميشود - بايد كشته شوند؟! همين حالت در طول سالهاى متمادى در همان كشور و در كشورهاى مجاور، از سوى غربيها، به خصوص از سوى انگليس، نسبت به همان مردم وجود داشته. پدر اين مردم را درآوردند. هر جا پا گذاشتند، جز فساد و نابودى حرث و نسل - همان طور كه خداى متعال در قرآن ميفرمايد - كارى نكردند. بله براى اينكه بازار محصولات پيدا كنند، بازارهايى را آراسته كردند؛ مردم را با محصولات جديد آشنا كردند، براى اينكه تجارت خودشان را رونق بدهند. اين تمدّن، منقطع از معنويّت و قرآن است.(1)

ص: 248


1- در محفل انس با قرآن - 1391/4/31

حقوق بشر و دمكراسى؛ دستاويزى براى فريب افكار عمومى

غربيها و حكومتهاى وابسته ى به غرب در اين منطقه، ميخواهند صورت مسئله را عوض كنند؛ ميخواهند جور ديگرى به افكار عمومى القاء كنند؛ امّا فايده اى ندارد. شخصيّتهاى مؤثّر بايد مراقب باشند دور نخورند. ملّتها بايد مراقب باشند دور نخورند. ملّتها كار بزرگى انجام دادند. فضاى سياسى و اجتماعى منطقه به طور اساسى تغيير كرده؛ اين مال همين حالاست، «باش تا صبح دولتش بدمد، كاين هنوز از نتايج سحر است». در همين قدم اوّل، فضاى سياسى منطقه تغيير پيدا كرده؛ نمونه اش اين است كه مثلاً در مصر وقتى كه قيام مردم به نقطه ى جوش و به اوج رسيد، بسيارى از غربيها و بسيارى از حكومتهاى مستبد منطقه سعى ميكردند از مبارك حمايت كنند؛ او را نجات دهند؛ مردم را سركوب كنند؛ امّا حالا كه مردم غلبه پيدا كرده اند و پيروز شده اند، همان قدرتها، ديكتاتورترينشان، مستبدترينشان، ذليل ترينشان در مقابل غربيها، دم از حقوق مردم ميزنند، دم از مردم سالارى ميزنند! اين معنايش اين است كه امروز مردم سالارى آن چنان به سكّه ى رايجى در اين منطقه تبديل شده كه حتّى آن كسانى كه حاضر نبودند اسم مردم و حقوق مردم به گوش كسى برسد، امروز مجبورند و چاره اى ندارند كه براى جلب افكار عمومى، دم از مردم سالارى بزنند، دم از حقوق مردم بزنند.(1)

حقوق بشر؛ بهانه اى براى سركوب و اشتلم عليه انقلاب اسلامى

اين روزها اشتلم عليه ملّت ايران زياد است؛ ميشنويد ديگر؛ مى بينيد. اين قدرتهاى استكبارى كه در خيلى جاها شكست خورده اند و سيلى خورده اند، دلشان ميخواهد كه با هياهويى، خودشان را از تك وتا نيندازند. اين هياهو را درباره ى چه به كار ببرند؟ مسئله ى ايران يك مسئله ى

ص: 249


1- در مراسم سالگرد رحلت امام خمينى (ره) - 1391/3/14

برجسته است؛ لذا در مسئله ى ايران هى هياهو ميكنند؛ مسئله ى تحريم، مسئله ى حقوق بشر و از اين حرفهايى كه تكرار ميكنند؛ لذا چون جنجالها زياد است، چون تهديدهاى لفظى و زبانى عليه ملّت ايران زياد است، لذا ملّت ايران در اين دوره جايگاه حسّاس ترى دارد و ميتواند بهتر حرف بزند؛ حرف زدن با عمل. ميدانيد بهترين حرف زدنها، بهترين گفتنها، گفتن با عمل است.(1)

آمريكا؛ بدترين ناقض حقوق بشر

ما امروز صد سند غيرقابل خدشه در اختيار داريم كه نشان ميدهد دولت آمريكا پشت سر ترورها و تروريستهايى بوده است كه در ايران يا در منطقه واقع شده است. ما با اين صد سند، آبروى آمريكا را در دنيا خواهيم برد. آبروى اين مدّعيان حقوق بشر و مبارزه ى با تروريسم را در دنيا پيش افكار عمومى خواهيم ريخت؛ اگرچه امروز هم آبرويى ندارند.(2)

دولت آمريكا كه خود جزو محكوم ترين دولتها و دستگاههايى است كه عليه بشر و عليه حقوق بشر كار كرده است، خواست براى منزوى كردن جمهورى اسلامى اقدام كند. رئيس جمهور آمريكا سال گذشته در مصر سخنرانى اى كرد خطاب به دنياى اسلام، با حرفهاى به خيال خودش پر زيور و زينتى كه بتواند دلها را جذب كند و بتواند آبروى از دست رفته ى آمريكا را در اين منطقه به دست بياورد؛ نتيجه چه شده است؟ امروز منفورترين دولتها در اين منطقه پيش ملّتها، دولت آمريكاست.(3)

ص: 250


1- در مصاحبه هنگام اخذ رأى در انتخابات مجلس نهم - 1390/12/12
2- در ديدار دانش آموزان و دانشجويان - 1390/8/11
3- در ديدار هزاران نفر از كارگران سراسر كشور - 1390/2/7

در قضيّه ى تبليغات آمريكايى ضدّ جمهورى اسلامى هم به نظر من واقعاً ناحق ترين كارى است كه دشمنان ما ميكنند؛ چون بدترين ناقض حقوق بشر، خود آمريكاييهايند؛ واقعاً اين جورى است. آنجايى كه دنبال يك منفعتى هستند، جان انسانهاى بى شمار برايشان ميشود بى ارزش؛ اصلاً هيچ حقّى قائل نيستند؛ آنجايى كه نوبت خودشان ميشود، طلبكار ميشوند. در همين حمله ى اشغالگرها به عراق، به بصره، بمبهاى ده تنى زدند! كه خود آمريكاييها به آنها ميگفتند، مادر بمبها. ده تن! مردم زيادى را، غيرنظاميان زيادى را، بچه ها و زنان زيادى را كشتند. هم در بصره كشتند، هم در جاهاى ديگر كشتند. همان روزها چند تا خلبان آمريكايى ساقط شده بودند، رژيم بعثى عراق اينها را آورد توى تلويزيون و با آنها مصاحبه كرد. فرياد آمريكاييها بلند شد كه آقا! خلاف قوانين بين المللى عمل كرديد؛ اسير جنگى را نبايد بياورند مصاحبه كند؛ يعنى اين جور؛ اين دوگانه نگاه كردن، دوگانه قضاوت كردن.(1)

فلسطين و بحرين؛ سندى از مظلوميّت حقوق بشر در برابر غرب و حاكمان جور

مردم بحرين هم در مظلوميّت مطلق به سر ميبرند. در آنجا هم به عنوان اينكه اينها شيعه هستند، ميخواهند حركت را حركت طايفى و مذهبى معرّفى كنند؛ در حالى كه قضيّه اين نيست. البتّه مردم بحرين شيعه اند. در طول تاريخ شيعه بودند؛ اكثريّت شيعه اند؛ امّا مسئله، مسئله ى شيعه و سنّى نيست؛ مسئله اين است كه اين ملّت، مظلوم است؛ از حقوق اوّليّه ى يك شهروند در كشور خود، در خاك خود، در سرزمين خود محروم است. حقّ خود را مطالبه ميكند، حقّ رأى دادن خود را

ص: 251


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1389/5/27

مطالبه ميكند؛ ميگويد بتوانم رأى بدهم؛ بتوانم در تشكيل دولت و حكومت نقش ايفاء كنم؛ اينكه جرم نيست. اين يك حقّ مشروع است. آن وقت آمريكاييهاى دروغگوى رياكار و خدعه گر كه ادّعاى حقوق بشر و ادّعاى دمكراسى ميكنند، در قضيّه ى بحرين اين جور عليه مردم وارد ميدان ميشوند. البتّه انكار ميكنند. ميگويند ما نيستيم؛ سعوديها هستند؛ امّا سعوديها بدون چراغ سبز آمريكا نميتوانستند وارد بحرين شوند و اين جور حوادث تلخ و خونبار را در بحرين به وجود بياورند؛ لذا آمريكاييها هم مسئولند.(1)

فاجعه ى سهمگين قانا(2) دلهاى ما را لبريز از درد و اندوه كرده و ما و ديگر ملّتهاى مسلمان و همه ى آزادگان جهان را سوگوار و خشمگين ساخته است.

آن كودكان معصوم، آن تنهاى ضعيف و رنجور، آن دلهاى وحشت زده و كوچك به چه گناهى كشته شدند؟ دل آتش گرفته ى مادران و پدران آنان چرا بايد به دست صهيونيستهاى خونخوار و حاميان مست و مغرور آمريكايى اين چنين كباب ميشد؟ بيست روز بمباران بى وقفه لبنان، بيست روز جنايت در حجم انبوه، ويران سازى يك كشور و قتل عام غيرنظاميان در آن و فاجعه اى همچون كشتار قانا از كدام پشتوانه منطق و استدلال برخوردار است كه دنياى مدّعى تمدّن و سازمان ملل و دولتها و سازمانهاى مدّعى حقوق بشر اين گونه در برابر آن خونسرد و بى تفاوتند؟

دنياى اسلام تا كى بايد وجود سراپا فتنه و شرّ رژيم صهيونيستى را تحمّل كند؟ دولتهاى اسلامى تا كى بايد دست آمريكاى جنگ افروز و مستكبر را در اين منطقه حسّاس باز بگذارند؟

ص: 252


1- در مراسم سالگرد ارتحال امام خمينى (ره) - 1390/3/14
2- قانا نام روستايى است در جنوب شرقى شهر صور در جنوب كشور لبنان.

آنچه در لبنان اتّفاق افتاد، حقوق بشر آمريكايى را براى همه معنا كرد و خاورميانه اى را كه دولت آمريكا در پى آن است، نشان داد.(1)

آنچه كه در قضيّه ى فلسطين در اين سال اخير يا ماههاى اخير بالخصوص بيشتر مورد توجّه است، يكى مسئله ى يهودى سازى فلسطين است. سياست رژيم صهيونيستى اين است كه به تدريج آثار اسلامى را به كلّى از منطقه ى فلسطين و ساحل غربى رود اردن - كه خود آنها تصديق دارند كه اين منطقه، منطقه ى اشغالى است؛ و دنيا اين را قبول دارد و اين همه قطعنامه ى سازمان ملل پشت سرش هست - حذف كند و اين منطقه را يهودى سازى كند. شهرك سازيهاى غيرقانونى و ظالمانه، ويران كردن خانه هاى مردم، دستكارى در شهر الخليل و در شهر قدس با هدف يهودى سازى، براى اين است كه ريشه ى اسلام را به خيال خودشان از كشور فلسطين قطع كنند. اين يك نقطه است، كه بسيار مهم است و دنياى اسلام بايد در مقابل اين مسئله با همه ى وجود بايستد و مانع اين جنايت بزرگ بشود.

يكى هم محاصره ى ظالمانه ى غزّه است كه اين محاصره سه سال شد؛ يك حركت بسيار سبعانه، قساوت آميز، وحشيانه و با شگفتى فراوان مورد تأييد و تصديق و حمايت آمريكا و انگليس و قدرتهاى غربى كه داعيه ى دفاع از حقوق بشر را هم دائم تكرار ميكنند. سه سال است كه يك ونيم ميليون جمعيّت را محاصره كرده اند؛ نه ميگذارند دارو برود، نه ميگذارند غذا برود، در آب آشاميدنى شان اخلال ميكنند، در نيروى برقشان اخلال ميكنند، در رسيدن سيمان و مصالح ساختمانى براى اينكه ويرانيهاى جنگ را از بين ببرند، اخلال ميكنند - اين كاروانى كه ميرفت،

ص: 253


1- پيام در پى جنايات رژيم صهيونيستى در فاجعه ى قاناى لبنان - 1385/5/11

بخش عمدهاى از محموله ى آن سيمان بود، براى اينكه مردم بتوانند خانه هاى خراب خودشان را تعمير كنند - علاوه بر اينها به طور متناوب گلوله باران هم ميكنند، آدمكشى هم ميكنند، كودكان مظلوم و زن و مرد را به قتل هم ميرسانند. اين، حركت رژيم صهيونيستى است.

سازمانهاى مدّعى حقوق بشر ايستاده اند تماشا ميكنند. قدرتهاى غربى نه فقط تماشا، بلكه حمايت ميكنند. متأسّفانه بسيارى از كشورهايى كه بايد دفاع كنند - يعنى برخى كشورهاى عربى، برخى كشورهاى اسلامى - سكوت محض كرده اند؛ اگر نگوييم حتّى رفتارهاى خائنانه در پشت سر. خيلى وضع عجيبى است.(1)

دروغگويى و رسوايى غرب در انكار فجايع حقوق بشرى فلسطين

امروز آمريكا و غرب در قضيّه ى فلسطين و در بسيارى از قضاياى ديگر صريحاً دارند دروغ ميگويند؛ صريحاً دروغ ميگويند. فاجعه ى عظيمى مثل فاجعه ى غزّه را در جنگ 22 روزه وارونه وانمود ميكنند. بايد به اين توجّه كنيم. اين را ميخواهم يادآورى كنم. امروز غزّه و فلسطين عرصه ى رسوايى غرب است. غرب با ادّعاى حقوق بشر بزرگ ترين و فجيع ترين نقض حقوق بشر را در غزّه ناديده گرفته. تا روزهاى متمادى غربيها در سال گذشته يك كلمه حرف به نفع مردم غزّه و در دفاع از آنها نزدند. روزهاى متمادى پشت سر هم ميگذشت، ما هى گوشمان بود ببينيم آيا از اروپا - از آمريكا كه هيچ - از سازمانهاى حقوق بشر، از سازمانهاى به اصطلاح مدافع آزادى، يك كلمه حرف به نفع مردم غزّه صادر ميشود؟ نميشد. بعد از آنى كه سروصداى مردم بلند شد، مردم در كشورهاى مختلف سروصدا كردند؛ راهپيمايى كردند؛ تظاهرات

ص: 254


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران در حرم امام خمينى (ره) - 1389/3/14

كردند؛ حرف زدند؛ رسوايى بالا گرفت؛ شروع كردند به حرف زدن؛ فقط حرف! غرب هيچ گونه حمايتى از مردم غزّه نكرد؛ در مقابل يك چنين فاجعه ى عظيمى كه جلوى چشم همه داشت اتّفاق مى افتاد. تا امروز هم باز غرب در همان مواضع است. سازمان ملل خودش را رسوا كرد. آمريكا رسوا بود و رسواتر شد. با اينكه اين گزارش گلدستون(1) درآمده است و همه از او مطّلع شدند. امروز بايستى سر آن جانى و مجرم رژيم صهيونيستى بيايند پاى محاكمه و بايد مجازات بشوند؛ ولى هيچ خبرى نيست، هيچ اقدامى انجام نميگيرد؛ بلكه حمايتها از دولت غاصب و دولت جعلى صهيونيستى باز هم بيشتر ميشود! اينها غرب را رسوا كرد.(2)

زندانها و شكنجه گاهها؛ شاخصى براى راستى آزمايى حقوق بشر غربى

آن كسانى دم از حقوق بشر ميزنند كه ابتدايى ترين حقوق انسانها را، هم در زندانهايشان، هم در سرتاسر دنيا، هم در تعاملشان با ملّتها و حتّى با ملّت خودشان زير پا لگدكوب ميكنند. اينها ميگويند حقوق بشر! شكنجه را قانونى ميكنند! اين افتضاح نيست براى يك كشور؟ اين مايه ى سرافكندگى نيست كه يك كشورى شكنجه ى زندانيان را قانونى بكند و به شكل قانون دربياورد؟ آن وقت اينها دم از حقوق بشر ميزنند؛ دم از دفاع از حرمت انسان و كرامت انسان ميزنند! خب، بينندگان و شنوندگانى كه در دنيا اين حرفها و اين ادّعاها را ميبينند و ميشنوند و آنها

ص: 255


1- منظور گزارش رسمىِ كميته ى حقيقت ياب سازمان ملل - متشكّل از هيئتى چهار نفره به رياست قاضى ريچارد گلدستون - درخصوص جنايات و محكوميّت رژيم صهيونيستى در نوار غزّه است كه در 15 سپتامبر سال 2009 ميلادى، در 21 بخش و 600 صفحه تحويل شوراى حقوق بشر سازمان ملل متّحد شد. اين گزارش در شوراى جهانى حقوق بشر و بعداً در مجمع عمومى سازمان ملل متّحد به تصويب اعضاء رسيد.
2- در ديدار شركت كنندگان در افتتاحيّه ى همايش غزّه - 1388/12/8

را با آن رفتارهايى كه ميدانند، مقايسه ميكنند، اينها را مسخره ميكنند. كى اين چيزها را از اينها باور ميكند؟(1)

عراق و افغانستان؛ شاخص ديگرى بر راستى آزمايى حقوق بشر غربى

در سطح بين المللى، امروز دشمنان از همه ى ابزارها دارند استفاده ميكنند براى مشوّش كردن اذهان عمومى آحاد بشر - ملّتها - خواصشان و عوامشان؛ تا هر جا دستشان برسد. دارند براى اين تلاش ميكنند. ادّعاى قانون گرايى ميكنند؛ ادّعاى حقوق بشر ميكنند؛ ادّعاى طرفدارى از مظلوم ميكنند. خب، اينها حرفهاى قشنگى است، اينها حرفهاى جاذبه دارى است؛ امّا حقيقت چيز ديگرى است. اين رئيس جمهور آمريكا - همين چند روز قبل از اين - ميگويد: ما دنبال اين هستيم كه دولتهاى قانون شكن پاسخگو باشند. خب، كدام دولت قانون شكن است؟ كدام دولت قانون شكن تر از دولت آمريكاست؟ دولت آمريكا با كدام قانون عراق را اشغال كرد و اين همه خسارت و تلفات انسانى و مادّى و معنوى بر ملّت عراق وارد كرد؟ بر اساس يك شايعه ى دروغى كه خودشان به وجود آورده بودند، حمله كردند، عراق را اشغال كردند كه صدها هزار مردم عراق در اين چند سال كشته شدند و چند ميليون مردم عراق آواره شدند. چندى پيش در خبرها آمده بود پانصد و پنجاه دانشمند عراقى به وسيله ى اسرائيليها ترور شدند. اين، چيز كمى است؟! جوخه هاى ترور بسيج شدند، رفتند دانشمندان عراقى را يكى يكى پيدا كردند، ترور كردند. اين، بر اثر اشغال آمريكاست. با كدام قانون شما وارد عراق شديد؟ با كدام قانون تا حالا مانده ايد؟ با كدام قانون داريد با مردم عراق اين جور اهانت آميز رفتار ميكنيد؟ با كدام قانون افغانستان را اشغال

ص: 256


1- در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوايى ارتش - 1388/11/19

كرديد؟ با كدام قانون بين المللى عقل پسند داريد نيروهاتان را در افغانستان افزايش ميدهيد؟ چقدر اتّفاق افتاد اين حادثه كه هواپيماهاى آمريكايى، كاروانهاى عروسى را در افغانستان به خاك و خون كشيدند؟ در طول اين چند سال بارها و بارها اتّفاق افتاد؛ دهها نفر در هر حادثه اى كشته شدند؛ مردمى كه در يك عروسى شركت كرده بودند. آن وقت افسر آمريكايى با وقاحت تمام ميگويد: ما دنبال طالبان هستيم. هر جا طالبان را پيدا كنيم، ميزنيم. به عروسى مردم چه كار داريد؟ به زندگى مردم چه كار داريد؟ همين چندى پيش در هرات، يكى از اين حوادث را به وجود آوردند؛ بيش از صد نفر كشته شدند كه پنجاه تاشان كودكان بودند. مظهر بى قانونى شما هستيد. قانون شكن ترين دولتها، امروز دولت آمريكاست.(1)

نهادهاى عمومى بين المللى؛ دستاويز اعمال تبعيض و حقوق بشر غربى

شوراى امنيّت، يك روز اشغال فلسطين به وسيله ى گروههاى تروريست جرّار را سريعاً به رسميّت شناخت و نقشى اساسى را در پيدايش و تداوم اين ظلم تاريخى بازى كرد و پس از آن چندين دهه همواره در برابر نسل كشيها، آواره سازيها، جنايتهاى جنگى و انواع جرايم گوناگون ديگر آن رژيم، سكوت رضايت آميز كرد و حتّى هنگامى كه مجمع عمومى رأى به نژادپرست بودن صهيونيسم داد، نه تنها با آن همراهى نكرد، كه در عمل صد و هشتاد درجه با آن فاصله گرفت. كشورهاى زورگوى عالم كه برخوردار از عضويّت دائم در شوراى امنيّتند از اين مجمع جهانى همچون ابزار استفاده ميكنند؛ نتيجه آنكه نه تنها اين شورا به كار امنيّت در جهان كمكى نميكند بلكه هر جا كه قرار

ص: 257


1- در ديدار جمعى از طلّاب و روحانيّون - 1388/9/22

است مفاهيمى همچون حقوق بشر يا دمكراسى و امثال آن، وسيله ى زياده طلبى و سلطه ى بيشتر آنان گردد، به كمك ايشان ميشتابد و بر كارهاى نامشروع آنان پوششى از فريب و دروغ مى افكند.(1)

ذبح حقوق ملّتها با شعارهاى آمريكايى!

امروز شعارهاى اساسى آمريكا كه با او سر ملّتها را ميبريدند و ذبح ميكردند و دولتهاى ملّى را از اريكه ى قدرت به زير ميكشيدند، مفتضح شده؛ مثل شعار حقوق بشر، مثل شعار دمكراسى.

حقوق بشرشان را در زندانهاى ابوغريب و گوانتانامو و زندانهاى متعدّد ديگرى از اين قبيل نشان دادند. حقوق بشرشان را در كشتارهاى گوناگون در افغانستان و امروز در پاكستان دارند نشان ميدهند. دمكراسى خواهيهايشان را هم در فلسطين اشغالى نشان ميدهند. يك دولت مردمى - دولت حماس با انتخابات مردم سر كار آمده - سر كار است، با انواع مَلعَنتها(2) و خباثتها ميخواهند اين دولت را زير فشار قرار بدهند. در عراق دارند نشان ميدهند؛ قرارداد امنيّتى اى را به زور ميخواهند تحميل كنند؛ خفه كردند همه را از بس فشار آوردند. حالا كه ملّت عراق و مسئولين عراق سرشان را بلند كردند، ميگويند ما قبول نداريم، دارند فشار مى آورند و تهديد ميكنند. در حالى كه اين دولت كنونى عراق با آراء مردم سر كار آمده. دمكراسى يعنى چه؟ غير از اين است؟! صاحبنظرانشان مكرّر در طول اين سالهاى متمادى اعتراف كرده اند، تو گزارشهايشان نوشته اند كه «در خاورميانه دمكرات ترين كشورها، جمهورى اسلامى است». انتخابات دارد؛ رئيس جمهور؛ نمايندگان مجلس؛ خود رهبرى، نمايندگان مجلس خبرگان رهبرى با آراء مردم

ص: 258


1- در چهارمين كنفرانس حمايت از ملّت فلسطين - 1387/12/14
2- شيطنتها

انتخاب ميشوند؛ اين را اعتراف ميكنند. در عين حال با جمهورى اسلامى اين جور رفتار ميكنند! اين شعارهاى جمهورى خواهى و دموكراسى خواهى و حقوق بشر، كهنه شده است. حتّى آحاد ملّتها هم ديگر اين حرفها را باور ندارند، چه برسد به صاحبنظران و زبدگان.(1)

انقلاب و مقاومت اسلامى؛ خورشيدِ افشاگر فجايع استكبار جهانى و حقوق بشر غربى

جهاد مظلومانه ى شما، دشمن را افشاء كرد و چهره ى حقيقى او را به نمايش گذاشت. كشتار بى رحمانه ى مردم غيرنظامى؛ به خاك و خون كشيدن كودكان بى گناه و زنان بى دفاع؛ حادثه ى قانا و نظاير متعدّد آن، ويران سازى هزاران خانه و كاشانه و آواره كردن هزاران خانواده؛ نابود كردن زيرساختهاى بخش مهمّى از لبنان و فجايعى از اين قبيل، چهره ى حقيقى زمامداران آمريكا و برخى دولتهاى اروپايى را در كنار چهره ى كريه و منفور رژيم صهيونيستى به همه نشان داد. نشان داد كه شعارهاى منافقانه ى آنان در باب حقوق بشر و آزادى و دمكراسى، چقدر آلوده به دروغ و فريب و رذالت است. نشان داد كه وقتى زمامداران كشورها از رحم و شفقت و منطق و صداقت بيگانه باشند چه فجايعى ممكن است براى جامعه ى انسانيّت پيش بيايد. سخنان اخير رئيس جمهور آمريكا در دفاعى قلمداد كردن جنايات رژيم صهيونيستى و ادّعاهاى خنده آور او درباره ى پيروز شدن اسرائيل در جنگ لبنان، نمونه ى روشنى از اين بى رحمى و شقاوت و بى منطقى را در برابر چشم همه گذاشت.(2)

ص: 259


1- در ديدار جمعى از دانش آموزان و دانشجويان در آستانه ى سالروز سيزده آبان - 1387/8/8
2- پيام تبريك به حجّت الاسلام والمسلمين سيّد حسن نصرالله به مناسبت پيروزى مقاومت اسلامى - 1385/5/26

شيطان بزرگ؛ مجسّمه ى شرارت و قساوت بر ضدّ بشر

اكنون كه به بركت فداكارى مبارزان و شجاعت و صداقت رهبران در برخى از نقاط دنياى اسلام، بيدارى اسلامى امواج خود را گسترش داده و جوانان و نخبگان و آحاد مردم را در بسيارى از كشورهاى اسلامى به ميدان آورده و چهره ى غدّار سلطه طلبان براى بسيارى از سياستمداران و زمامداران مسلمان آشكار گشته است، بار ديگر سردمداران استكبار در پى ترفندهاى تازه براى ادامه و تحكيم سيطره ى خود بر دنياى اسلامند.

شعار دمكراسى خواهى و حقوق بشر يكى از اين ترفندها است. امروز شيطان بزرگ كه خود مجسّمه ى شرارت و قساوت بر ضدّ بشر است، پرچم طرفدارى از حقوق بشر را بلند كرده و ملّتهاى خاورميانه را به دمكراسى دعوت ميكند. دمكراسى مورد نظر آمريكا در اين كشورها به معناى آن است كه دست نشاندگانى رام و مطيع، به كمك توطئه و رشوه و تبليغات اغواگر، در انتخاباتى ظاهراً مردمى و باطناً آمريكايى بر سر كار بيايند و عامل آمريكا در تحقّق هدفهاى پليد استكبارى شوند.

سرلوحه ى اين هدفها سركوب موج اسلام خواهى و به انزوا كشيدن دوباره ى ارزشهاى اسلامى است. همه ى ابزارهاى تبليغاتى و سياسى آمريكا و ديگر سلطه طلبان، امروز به كار افتاده است تا نهضت بيدارى اسلامى را به تأخير اندازند و اگر بتوانند سركوب كنند.

ملّتهاى مسلمان بايد امروز كاملاً هوشيار و مراقب باشند و علما و پيشوايان دينى، روشنفكران و دانشگاهيان، نويسندگان و شاعران و هنرمندان، جوانان و نخبگان، همه و همه بايد با هوشيارى و اقدام بهنگام، نگذارند، آمريكاى جهانخوار دوره ى جديدى از سلطه ى استعمارى خود بر دنياى اسلام را آغاز كند.

شعار دمكراسى خواهى از سوى سلطه گرانى كه سالها مدافع رژيمهاى ديكتاتورى در آسيا و آفريقا و قاره ى آمريكا بوده اند، پذيرفته نيست. داعيه ى مبارزه با خشنونت و تروريسم از كسانى كه خود، مروّج

ص: 260

تروريسم صهيونيستى و مرتكب خونين ترين خشونتها در عراق و افغانستانند، نفرت آور است. ادّعاى طرفدارى از حقوق مدنى از شيطانهايى كه جنايات تروريست خون آشامى چون شارون را بر مردم مظلوم فلسطين، همواره تحسين و تشويق كرده اند، فريبى مستوجب لعن و نفرين است. مرتكبان جنايات گوانتانامو و ابوغريب و زندانهاى مخفى در اروپا و تحقيركنندگان ملّت عراق و فلسطين و پرورش دهندگان گروههايى كه به نام اسلام، خون مسلمانان را در عراق و افغانستان مباح ميشمرند، حق ندارند از حقوق بشر سخن بگويند. دولتهاى آمريكا و انگليس كه شكنجه ى متّهمان و حتّى ريختن خون آنان در خيابانها را مجاز ميشمرند و حتّى شنود مكالمات تلفنى شهروندان خود بدون حكم قضائى را جايز ميدانند، حق ندارند خود را طرفدار حقوق مدنى معرفى كنند. دولتهايى كه با توليد سلاح اتمى و شيميايى و به كار گرفتن آن، تاريخ معاصر خود را سيه رو كرده اند، حق ندارند خود را متولّى عدم اشاعه ى صنعت هسته اى قلمداد كنند.(1)

بيدارى اسلامى؛ طلوع حقوق بشر حقيقى در برابر حقوق بشر غربى

دشمنان اسلام دچار فقر فكر و انديشه اى هستند كه بتوانند در دنياى اسلام آن را عرضه كنند. مكتب و تفكّر والايى كه بتواند دلهاى نخبگان اسلامى را جذب كند، ندارند و نميتوانند ارائه كنند؛ لذا براى جذب دلهاى افراد غافل، پرچم حقوق بشر و ضدّيّت با تروريسم را بلند كرده اند. اين در حالى است كه خود آمريكا و صهيونيستها و خود اين مستكبران بيشترين نقض حقوق بشر را انجام داده اند و دنيا را جريحه دار كرده اند.(2)

ص: 261


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1384/10/19
2- در ديدار كارگزاران نظام - 1384/2/6

فصل دهم استعمار فرانو

تبيين مفاهيم استعمار كهن، نو و فرانو

امروز دنيا در پنجه ى خونريز استكبار جهانى در چه وضعيّتى است؟ امروز همان داستان استعمار است، منتها با شيوه ى نو. يك روز استعمار كهنه بود - استعمارى كه بعدها اسمش را گذاشتند استعمار كهنه و كهن - ميرفتند بر كشورها تسلّط پيدا ميكردند؛ مثل هند، مثل الجزاير، مثل خيلى از كشورهاى ديگر. با بيدارى ملّتها اين استعمار از بين رفت و ديگر نتوانستند ادامه دهند. البتّه در سالهاى دوران استعمار، ملّتها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولى به هرحال استعمار كهن از بين رفت و جاى آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو اين بود كه در رأس كشورها بيگانگان نمى آمدند حكومت كنند؛ مثل دوران استعمار قديم نبود كه حاكم انگليسى برود در هند حكومت كند؛ نه از خود كشورها كسانى را ميگماشتند؛ مثل رژيم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش و مثل بسيارى از دولتهاى ديگر كشورهاى جهان سوّم به قول خودشان - و از جمله كشورهاى اسلامى. سالهاى متمادى ملّتها را فشردند؛ مستبدّان را آوردند؛ نظاميهاى كودتاچى را سر كار آوردند و هر طور توانستند، از حضور

ص: 262

ملّتها مانع شدند. امروز ميبينند اين هم بُردى ندارد؛ لذا راه ديگرى را براى تسلّط بر كشورها در پيش گرفته اند و آن، نفوذ در ملّتهاست؛ كه اين همان چيزى است كه من چندى پيش گفتم «استعمار فرانو»؛ بالاتر از استعمار نو، يك نوع استعمار ديگر است. ايادى خودشان را به كشورها بفرستند و با پول و تبليغات و اغواگريهاى گوناگون و رنگين نشان دادن و موجّه نشان دادن چهره ى مستكبران ظالم عالم، بخشى از ملّتها را اغوا و تحريك كنند. البتّه اين هم به جايى نخواهد رسيد؛ چون چهره ى استعمار و استكبار زشت تر از اين حرفهاست؛ نميتواند ظلم و ستمگرى و ددمنشى خود را پنهان كند؛ نمونه اش عراق است. شما ببينيد اينها در عراق چه ميكنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست آمريكا و انگليس و كشورهايى از اين قبيل، به يك چيز مسخره و خنده آور تبديل شده است! امروز ماجراى زندان ابوغريب، زندان گوانتاناموى آمريكا، رفتار با ملّتها به وسيله ى مسلّحين و چكمه پوشان آمريكايى و انگليسى، داستان هميشگى ملّتهاست. ممكن است ملّتها الان تظاهرى نكنند، امّا اين وقايع در دلشان تأثيرات عميقى دارد و يك روز خودش را نشان خواهد داد. امروز دل ملّتهاى اسلامى پر از نفرت از آمريكا و مستكبران است. در همين كشورهايى كه ظاهراً بر حكّام آن كشورها هم تسلّط دارند، دل ملّتها از اينها پر است؛ منتظر زمانى هستند كه بتوانند اين را نشان دهند. دوران نظام استكبارى - كه مبناى آن بر ظلم به ملّتها و تسلّط بر جان و مال و ناموس و منابع آنهاست - به سر آمده است. البتّه ممكن است ملّتها دوره هاى سختى را تجربه كنند، امّا دوران زورگويى و قلدرى در باطن انسانها و در باطن عالم به سر رسيده؛ بيشتر از اين نميتوانند. ملّتى كه ميتواند نقش ايفا كند، ملّتى است كه به خودآگاهى برسد.(1)

ص: 263


1- در ديدار مردم قم - 1383/10/19

تعريف و برخى مشخّصه هاى استعمار و استكبار

برادران! بياييد ما براى آيندگان، ميراثى از اين افتخارآميزتر به ارث بگذاريم. در بررسى عوامل بيرونى وضع كنونى، من تهاجم جبهه ى استكبار را، از همه مؤثّرتر مييابم. در فرهنگ ما، استكبار به آن مجموعه قدرتى گفته ميشود كه با تكيه بر تواناييهاى سياسى و نظامى و علمى و اقتصادى خود و با الهام از نگرش تبعيض آميز به نوع بشر، مجموعه هاى بزرگ انسانى - يعنى ملّتها و دولتها و كشورها - را با سيطره اى قلدرانه و تحقيرآميز، به سود خود زير فشار و استثمار ميگذارد؛ در كار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازى ميكند؛ به دولتها زور ميگويد و به ملّتها ستم ميورزد و به فرهنگها و سنّتهاى آنان، اهانت روا ميدارد. مثالهاى بارز آن را استعمار كهن و سپس استعمار نو و اخيراً تهاجم همه جانبه ى سياسى و اقتصادى و تبليغاتى و حتّى نظامى، از سوى استعمارگران ديروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملّتهاى ما نهاده و طعم تلخ آن را به ايشان چشانده است. قدرتهاى غربى در اين تهاجم مؤثّر، از پيشرفت علم و تكنولوژى و از برخى خصال ملّى و بومى خود بهره برده اند. ما دشمن را ملامت نميكنيم. كسانى سزاوار ملامتند كه با كوته بينى و راحت طلبى و خودخواهى، زمينه ى پيروزى دشمن و زوال خويش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبه ى خود، ايمان و خصال اسلامى ما را نيز هدف قرار داد و در سايه ى متاع دانش خود كه همه بدان احساس نياز ميكردند، فرهنگ اباحيگرى و بى مبالاتى در دين و اخلاق را - كه خود دچار آن است - مصرّانه به جوامع ما صادر كرد.(1)

ص: 264


1- در آغاز هشتمين اجلاس سران كشورهاى اسلامى - 1376/9/18

استعمار فرانو؛ سياست راهبردى جهان مستكبر

امروز سياست استكبارى، استعمار فرانو است؛ يعنى از استعمار نوينى كه در دهها سالِ قرن گذشته وجود داشت، يك قدم بالاتر. استعمار فرانو يعنى چه؟ يعنى دستگاه استكبارى كارى كند كه عناصرى از ملّتى كه اين مستكبر ميخواهد آن را قبضه و تصرّف كند، بدون اينكه بدانند، به او كمك كنند. دشمن، ايمان شما را سدّ مستحكمِ خود ميبيند و دلش ميخواهد اين سد برداشته شود. حالا عناصرى از ميان خود ما بيايند و بنا كنند اين ديوار را تراشيدن يا سوراخ كردن. اينها گرچه خودى هستند، امّا دارند براى دشمن كار ميكنند؛ دشمن هم روى اينها سرمايه گذارى ميكند. ديديد كه آمريكاييها حتّى در كنگره شان تصويب كردند كه به عناصرى در داخل كشور ما پول بدهند تا براى آنها كار كنند؛ اين طور علنى و صريح! اين استعمارِ فرانو است. اين، مثل اين است كه دونده اى نتواند بر رقيبش فائق بيايد؛ كارى كند كه رقيب، خودزنى كند؛ مثلاً وادارش كند معتاد شود. وقتى طرف معتاد شد، ديگر حال دويدن ندارد؛ به خودى خود به نفع رقيبش كار كرده است؛ بنابراين وقتى حال دويدن نداشت، رقيبش برنده ميشود. در استعمارِ فرانو اين كار را ميكنند؛ جوانها خيلى بايد هشيار باشند؛ دخترها خيلى بايد هشيار باشند؛ معلّمين و معلّمات و پدر و مادرها خيلى بايد متوجّه و هشيار باشند؛ به خصوص كسانى كه جايگاهى در اشاره به افكار عمومى دارند؛ گوينده اند، نويسنده اند، اهل هنر و اهل فعّاليّت گوناگون هستند.(1)

ص: 265


1- در ديدار جمعى از ايثارگران و خانواده هاى شهداى استان كرمان - 1384/2/12

استعمار فرانو در برابر بيدارى اسلامى

ترديد نبايد كرد كه دنياى استكبار، بيدارى مسلمانان و اتّحاد اسلامى و پيشرفت ملّتهاى ما در ميدانهاى دانش و سياست و نوآورى را، بزرگ ترين مانع سلطه و سيطره ى جهانى خود ميشمارد و با همه ى توان با آن ميستيزد. تجربه ى دوران استعمار و نواستعمارى پيش روى ما ملّتهاى مسلمان است. امروز كه دوران استعمار فرانوين است بايد از آن تجربه ها درس بياموزيم و بار ديگر براى مدّتى طولانى، دشمن را بر سرنوشت خود مسلّط نكنيم.

در آن دورانهاى تلخ و سياه، قدرتهاى مسلّط غربى، همه ى ابزارهاى فرهنگى و اقتصادى و سياسى و نظامى را براى تضعيف كشورها و ملّتهاى مسلمان به كار گرفتند و تفرقه و فقر و جهل را بر آنان تحميل كردند. غفلت و تنبلى و ضعف نفس بسيارى از رجال سياسى و مسئوليّت ناپذيرى بسيارى از نخبگان فرهنگى ما به آنان كمك كرد و نتيجه، غارت ثروتهاى ما و تحقير و حتّى انكار هويّت ما و نابود شدن استقلال ما شد. ما ملّتهاى مسلمان، روزبه روز ضعيف تر شديم و چپاولگران زياده خواه و سلطه طلب روزبه روز قوى تر.(1)

امروز خاورميانه بيدار شده است، دنياى اسلام بيدار شده است. سالهاى سلطه ى قدرتمندانِ دور از اين منطقه - كه به خاطر وجود منابع عظيم اين منطقه هجوم آوردند و دوران استعمار و استعمار نو و استعمار بالاتر از نو را تجربه كردند - دارد به پايان ميرسد؛ اين يك واقعيّتى است. يك روزى در منطقه ى ما اين دو قدرت بزرگى كه آن روز بودند - يعنى آمريكا و شوروى سابق - بر همه ى امور سياسى اين منطقه مسلّط بودند. يك بخشى مربوط به چپ بود، يك بخشى مربوط به راست بود؛ با هم

ص: 266


1- در ديدار مردم قم در سالروز قيام نوزدهم دى - 1384/10/19

اختلاف و دعوا، بعد هم يك وقتى با هم ميساختند - در رأس، قدرتهاى پشت سر اينها، آمريكا و شوروى با هم ميساختند يكهو ميديديم مصر را فروختند! كما اينكه در يك دوره اى فروختند. در واقع جنگ بين دو اردوگاه بود. بعد در بالا با هم نشستند پشت پرده مذاكره كردند، ملّتها، زمامدارانشان، منافعشان، همه زير پا له ميشد.(1)

راهبردهاى استعمارى؛ فرصتهاى بالقّوه ى انقلاب اسلامى

برادران عزيز! جوانان عزيز!

وظيفه ى امروز ملّت ما يك وظيفه ى خطير و حسّاسى است. امروز فرصتهاى بسيارى در مقابل ما قرار دارد. قدرتهاى استكبارى با سياستهاى گوناگون سعى ميكنند ايران هراسى و اسلام هراسى را در دنيا توسعه بدهند. مى بينيد كارهاى گوناگون آنها را. براى ايران هراسى، براى اسلام هراسى، شيوه هاى احمقانه، ابلهانه، بارها تكرار شده و بى خاصيّتى آنها نشان داده شده، مجدّداً به وسيله ى سياستگذاران درمانده و پريشان غربى و هم پيمانانشان تكرار ميشود. اين شيوه ها تاكنون نتيجه اى نداشته است. اينها نتوانسته اند مقصود شيطانى خود را عمل كنند.

امروز ايران، ملّت ايران، نيروهاى مؤمن كشور ما در چشم كشورهاى اسلامى عزيزند؛ امروز نظام جمهورى اسلامى در چشم ملّتهاى منطقه عزيز است؛ اين درست نقطه ى مقابل آن سياستى است كه آنها خواسته اند اعمال كنند. باز هم اين سياستها را تكرار ميكنند، باز هم تودهنى خواهند خورد؛ باز هم آزموده ها را مى آزمايند، باز هم طعم تلخ شكست را خواهند چشيد.(2)

ص: 267


1- در ديدار فرماندهان و خلبانان نيروى هوايى ارتش - 1389/11/19
2- در مراسم مشترك نيروهاى مسلّح كرمانشاه - 1390/7/21

آمريكا؛ جلودار استعمار غرب در مبارزه با انقلاب اسلامى

ما چالشهاى تحميلى هم داريم؛ هم از ناحيه ى خودمان - ضعفهاى خودمان - و هم از ناحيه ى بيرون. رودربايستى را كنار بگذاريم؛ امروز مهم ترين چالش بيرونى تحميلى ما، از ناحيه ى آمريكاست؛ در اين هيچ ترديدى نداشته باشيد. اينها روى خاورميانه از قرن نوزدهم برنامه ريزى دارند - نه آمريكاييها، غرب - چون خاورميانه منطقه ى فاصل بين درياى مديترانه و اقيانوس هند است. درياى مديترانه، محل استقرار دولتهاى استعمارگر است و اقيانوس هند، منطقه ى مستعمرات؛ و خاورميانه بين اين دو منطقه ى حسّاس قرار گرفته، كه نميتوانستند نسبت به آن بى تفاوت باشند. فشارهاى انگليس روى ايران و نفوذش در قرن نوزدهم، براى حفاظت از هند - كه آن روز جزوِ دولت بريتانيا بود - انجام گرفت و ما آن روز قربانى هند شديم؛ و اين نسبت به همه ى خاورميانه تعميم دارد. پيدايش اسرائيل هم از همين جاست. بعد، عوامل گوناگون ديگرى هم پيدا شد: مسئله ى نفت، مسئله ى تقسيم متصرّفات عثمانى بعد از جنگ اوّل و مسئله ى پيدايش شوروى، كه همه ى اينها، موضوع را تشديد كرد. غرب، بعد هم در آخر ميراث خوار غرب - آمريكا - روى منطقه ى خاورميانه برنامه ريزى دارند. حالا در اين منطقه ى حسّاس كه در آن نفت و منطقه ى راهبردى و استراتژيك جغرافيايى و سياسى و همه چيز هست، ناگهان دولتى به نام «جمهورى اسلامى»، با اصول خودش و با ضدّيّت با مبانى ظالمانه و سياست متجاوزانه ى آمريكا، سر بلند كرده است. بعضيها ميگويند: شما چرا لج آمريكا را درمى آوريد؟ لج آمريكا را ملّت درآوردند؛ شما درآورديد؛ جمهورى اسلامى را تشكيل داديد، لج آمريكا درآمده، چه كارش كنيم؟ آنها در آن دوره ى ده ساله ى اوّل، با توطئه ى براندازى سخت - جنگ تحميلى و تحريم اقتصادى - شروع كردند؛ امّا نتوانستند كارى بكنند. جنگ تحميلى و تحريم اقتصادى، هر

ص: 268

كدام به نحوى براى ملّت ايران و جمهورى اسلامى يك فرصت شد. اين ابرهاى تيره اى كه آنها روى سر ملّت ايران راه انداختند، در دل خود، براى ملّت ايران بارانهاى نافعى داشت؛ جنگ، ما را مصمّم و استوار كرد؛ تحريم اقتصادى، ما را به فكر اتّكاى به خود انداخت و همه ى اين بركات را براى ما آورد. در دوره ى بعد، براندازى نرم را دنبال كردند - تهاجم فرهنگى و شبيخون فرهنگى - كه آن هم به جايى نرسيد و بعد از سالهاى متمادى، نتيجه اين شد كه حالا يك دولت متّكى به اصول و با شعار اصول سر كار مى آيد، كه پيداست تهاجم فرهنگى نتوانسته آن كارى كه آنها ميخواستند، بكند. بعد از اين هم توطئه هاى ديگر در راه است، كه ما بايد خودمان را مصون كنيم. بخشى از اين مصونيّت با اتّحاد، با ايمان، با به كارگيرى عقل و علم به وجود مى آيد. تأكيد ميكنم كه اگر انسان چشم را ببندد و راه بيفتد، كارى پيش نميرود؛ با چشم باز، با حواسّ جمع، با اتّحاد كلمه و با استفاده از همه ى فرصتها بايد پيش رفت. همه ى مشكلات يكى پس از ديگرى حل خواهد شد؛ قلّه ها يكى پس از ديگرى فتح خواهد شد.(1)

استعمار فرانو در دوران طرح نظم نوين جهانى

آن روزى كه بعد از فروپاشى اردوگاه كمونيسم، رئيس جمهور وقت آمريكا - پدر رئيس جمهور فعلى - نظم نوين جهانى را اعلام كرد، هدف استكبارى ديرين آمريكا را آشكار كرد؛ ما فى الضّمير(2) خودش و دستگاه سياستگذار آمريكايى را نشان داد و آشكار كرد. البتّه اين مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پيش تصميم گرفتند و اعلان كردند كه اجازه

ص: 269


1- در ديدار مسئولان و كارگزاران نظام - 1385/3/29
2- درونيّات

نخواهند داد هيچ قدرت ديگرى وارد آمريكاى لاتين شود. آمريكاى لاتين به عنوان يك منطقه ى اختصاصى دولت ايالات متّحده آمريكا به حساب آمد. بعد به تدريج اين به همه ى دنيا توسعه داده شد؛ منتها اين را به عنوان يك هدف اعلام شده ذكر نميكردند و بر زبان نمى آوردند. بعد از آنكه احساس كردند در مقابلشان رقيب بزرگى مثل شوروى وجود ندارد، اين هدف را تقريباً به صراحت اعلام كردند: دنياى تك قطبى؛ نظم نوين جهانى با يك قدرت واحد و مسلّط بر همه ى عالم. هدفى كه برنامه هاى كارى آمريكا در طول اين دهها سال گذشته، همه همين را نشان ميدهد. هدف، گسترش سلطه ى نظامى و به دنبال آن، سلطه ى سياسى و اقتصادى است؛ و تماماً در جهت منافع كمپانيهايى كه در واقع سياست دولت آمريكا را آنها تعيين ميكنند؛ جهتگيريها را آنها به وجود مى آورند. اينها واقعيّاتى است كه بشرِ امروز اگر اين واقعيّات را بداند، به موقع تصميم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنياى آنها چه ميگذرد، قدرت تصميم گيرى و موضعگيرى دارند. آحاد ملّتها كارهاى بزرگى ميتوانند انجام دهند.

به من آمارى دادند كه دولت آمريكا از سال 1945 تا امروز در سرنگونى چهل دولت مستقل، كه تابع آمريكا نبودند، نقش ايفا كرده و در بيست وچند مورد دخالت نظامى داشته است! اين دخالتها بدون استثناء با كشتار عمومى و با فجايع بزرگ همراه بوده است. البتّه در مواردى موفّق شده و در مواردى هم ناكام مانده و موفّق نشده است. آنچه در ذهن خود ماست و از ياد ماها دور نيست، مثالهاى روشنى است؛ از جمله بمباران اتمى ژاپن در پايان جنگ جهانى دوّم، كه آقاى رئيس جمهور اشاره كردند؛ مثال ويتنام، آن جنگهاى خونين، آن فجايع فراموش نشدنى كه بالاخره هم با ناكامى آمريكا تمام شد؛ مثال شيلى؛ مثال خود ايران در كودتاى 28 مرداد - كه مأمور آمريكايى به تهران آمد و

ص: 270

مشغول برنامه ريزى و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان اين موضوع را اعلام كردند و اسنادش نيز منتشر شد كه الان در دسترس همه است - و همچنين در جاهاى متعدّد ديگر. عامل همه ى اينها، كمپانيهاى بزرگ اقتصادى، سردمداران مالى بزرگ آمريكا، احزاب اقتدارطلب، دسته جات پُرنفوذ صهيونيستى، شخصيّتهاى معيوب از لحاظ فكرى و اخلاقى - كه در رأس كارها هستند - ميباشند. اين پرونده بسيار سنگين و گذشته بسيار ننگينى است. اينها چيزهاى كوچكى نيست. براى اينها نابودى انسانها مهم نيست، نابودى ثروتها مهم نيست، نابودى عدالت مهم نيست، فاجعه هاى بشرى مهم نيست؛ اين مسائل هيچ كدام مانع سر راه اينها محسوب نميشوند. البتّه براى حفظ ظاهر، امكانات فراوان تبليغى و رسانه اى را هم در اختيار دارند. تعبير كردند به «صداى بلندتر»، تعبير درستى است. سعى ميكنند با صداى بلندترى فضاى دنيا را آن طور تنظيم كنند كه اين فاجعه آفرينى را بپوشاند؛ چهره آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم سالارى و دمكراسى، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.

امروز سعى ميشود اصولى ظاهرالصّلاح به عنوان اصول آمريكايى معرّفى شود. در سخنرانى اى كه رئيس جمهور آمريكا در كنگره ى آن كشور كرد، به اين موضوع اشاره اى نمود و بعد متأسّفانه جمعى از روشنفكران آمريكايى براى ايجاد پشتوانه ى نظرى اين حرف، بيانيّه ى مفصّلى تنظيم كردند كه به بشريّت خلاف واقع گفتند؛ به مخاطبان خودشان دروغ گفتند. سعى كردند اصل قضيّه را، كه همان آزمندى و قدرت طلبى و هوس سلطه بر جهان است، پوشيده نگه دارند. البتّه براى آنها افكار عمومى خودِ آمريكا هم خيلى مهم است شيشه ى حيات اينها دست مردم آمريكاست - كه شنيدم چون در اين بيانيّه به برخى از نقاط ضعف آمريكا اشاره شده بود - البتّه به نقاط ضعف بسيار كوچكى در قبال نقاط ضعف بزرگى كه آمريكا دارد - همان كسانى كه مدّعى آزادى

ص: 271

بيان و فكرند، آن بخش از بيانيّه را در خود آمريكا منتشر نكردند! در همين بيانيّه كه كاملاً پيدا و مشخّص است كه بدون ترديد با هماهنگى دستگاههاى اطّلاعاتى و امنيّتى و نظامى آمريكا تنظيم شده، چون بعضى از بخشهايش مورد علاقه ى آنها نبوده و اندكى - نه زياد، خيلى كم - در آن افشاگرى بوده - اگر بيانيّه را ديده باشيد، پى ميبريد - نگذاشتند همان بيانيّه در داخل آمريكا منتشر شود و در ساير نقاط دنيا منتشر كردند. آن قسمتهاى مربوط به جنگ را در خود آمريكا منتشر كردند كه اثبات كنند بوش دنبال يك جنگ عادلانه است! جنگى كه دفاع از منافع ملّى آمريكا در آن هست. فقط اين قسمتش را منتشر كردند.

ما امروز با يكى از اين تهديدها مواجهيم كه براى فريب افكار عمومى، پايه هاى نظرى و تئوريك هم براى آن ترتيب داده شده و در ويترين گذاشته شده است. هم سياستمداران و هم برخى از روشنفكران با هم همدست شدند تا اين واقعيّت تحريف شده را به دنيا منعكس كنند. پشت سر اين حرفها همان هدفهاى هميشگى است؛ طمعِ سلطه بر جهان، تسلّط بر همه ى ثروتها، تحمّل نكردن يك كشور و يك حكومت مستقلّى كه حاضر نيست سياستهاى آمريكا و دستورات ديكته شده او را بپذيرد و چشم بسته قبول كند. خواستند اين هدف را در پشت اين ظواهر فريبنده پوشيده نگه دارند. اين مسئله ى بسيار مهمّى است.(1)

اسلام آمريكايى؛ روى ديگرِ استعمار فرانو

به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاريس بدبين باشيد؛ چه از نوع لائيك و غربگرا و چه از نوع متحجّر و خشن آن. به اسلامى كه رژيم صهيونيستى را تحمّل ميكند، ولى با مذاهب اسلامى ديگر بى رحمانه

ص: 272


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1380/12/27

مواجه ميشود، دست آشتى به سوى آمريكا و ناتو دراز ميكند، ولى در داخل به جنگهاى قبيله اى و مذهبى دامن ميزند و «اشدّاء با مؤمنين» و «رحماء با كفّار» است، اعتماد نكنيد. به اسلام آمريكايى و انگليسى بدبين باشيد كه شما را به دام سرمايه دارى غرب و مصرف زدگى و انحطاط اخلاقى ميكشانند. در دهه هاى گذشته، هم نخبگان و هم حاكمان، به وابستگى بيشتر خود به فرانسه و انگليس و آمريكا يا شوروى افتخار ميكردند و از سمبلهاى اسلامى ميگريختند؛ و امروز همه چيز برعكس شده است.(1)

بزرگ ترين ستم به جامعه ى جهانى؛ استيلاى نظام سلطه و مناسبات آن

بزرگ ترين ستم به جامعه جهانى، سلطه ى قدرتمندان و استيلاى نظام سلطه و تقسيم كشورهاى جهان به سلطه گر و سلطه پذير است؛ به همين دليل سياست جمهورى اسلامى ايران از ابتدا بر مخالفت با نظام سلطه استوار شده است. كشورهايى كه ميخواهند زير سلطه نباشند و نخواهند سلطه گرى كنند با هر نژاد و زبانى دوست ما هستند.(2)

بعضى از قدرتها با يال و كوپال خود، با تواناييهاى مالى و نظامى خود، به خود حقّ ميدهند به ملّتهاى ديگر ستم كنند، ظلم كنند، وارد بشوند، بكشند، لگدمال كنند، ببرند، غارت كنند؛ اين ميشود روابط ظالمانه. اين ميشود همان چيزى كه ما اسم آن را گذاشته ايم نظام سلطه. نظام سلطه يعنى يك طرف سلطه گر، يك طرف سلطه پذير.

اين ملّت زير سلطه، چه تصميمى خواهد گرفت؟ چگونه عمل خواهد كرد؟ سرنوشت او را پاسخ به اين سؤال مشخّص ميكند. يا راه

ص: 273


1- در خطبه هاى نماز جمعه ى تهران (ترجمه ى خطبه ى عربى (- 1390/11/14
2- در ديدار رئيس جمهور كشور گويان - 1388/11/1

اوّل را انتخاب ميكند، ميگويد ميسوزم و ميسازم؛ كه خب، معلوم است كه سرنوشت چنين ملّتى كه سوختن و ساختن، تحمّل كردن، دم برنياوردن و تن به زندگى خفّت بار و همين دو، سه روز زندگى كردن را برميگزيند، چه است! سرنوشت او زير سلطه ماندن است. اگر ميخواهيد مثال واضحى براى چنين ملّتهايى پيدا كنيد، به امّت اسلام در طول اين دو قرن اخير نگاه كنيد.

كشورهاى اسلامى در اين دو قرن اخير، اين راه را انتخاب كردند؛ راه سوختن و ساختن را؛ راه دم برنياوردن را. در اين شرايط كى مقصّر است؟ روشنفكران مقصّرند، علماى دين مقصّرند، جوانان مورد نياز و مورد اميد آن جامعه مقصّرند؛ سرنوشت اين ملّتها اين ميشود كه شد. با آن ميراث فرهنگى غنى، با آن سابقه ى درخشان سياسى، كارشان به آنجا برسد كه تمام كشورهاى اسلامى تقريباً زير سلطه ى استعمار بودند در اين يكى، دو قرن اخير؛ يا استعمار صريح و علنى، مثل خيلى از كشورهاى عربى و غيره، يا استعمار غيرمستقيم به اصطلاح استعمار نوين - مثل كشور ما در دوره ى نظام طاغوت. نتيجه ى انتخاب راه اوّل همين است؛ از لحاظ علمى عقب ميمانند، از لحاظ افتخارات بين المللى عقب ميمانند، از لحاظ وضع زندگى روزبه روز رو به فقرِ بيشتر ميروند، منابع انسانيشان معطّل ميماند، منابع طبيعيشان به غارت ميرود؛ اين ميشود نتيجه؛ ويرانى كشورها. در مقابل، آن قدرتهاى سلطه گر با تغذيه از منابع اينها، خودشان را روزبه روز قوى تر ميكنند و مسلّطتر ميشوند و زور بيشترى وارد ميكنند.(1)

ص: 274


1- در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسيجى - 1386/8/9

تقابل اسلام ناب محمّدى (ص) با اسلام آمريكايى

امروز، در سرتاسر عالم، حقيقت روشنى محسوس است كه اگر كسى از مسائل جهان مطّلع باشد، اين حقيقت را خواهد ديد و نخواهد توانست انكار كند و آن، اين است كه اسلام در اجتماعات بشرى در حال نفوذ و رشد است؛ چه اجتماعاتى كه از ظلم و ستم قدرتهاى شيطانى و نظامهاى طاغوتى به جان آمده اند و به دنبال فكر و راه جديدى هستند - مثل جوامع كشورهاى آفريقايى و آسيايى و امثال اينها - و چه حتّى جوامع كشورهاى اروپايى. البتّه، كدام اسلام؟ اين، قابل بحث است؛ چون دو نوع اسلام وجود دارد كه شايد بعضى از ظواهر اين دو، با هم شبيه باشند، امّا روح و جهتگيرى آنها يكسان نيست؛ يكى اسلام حقيقى و قرآنى و ناب محمّدى (صلّى الله عليه وآله) است؛ يعنى همان اسلامى كه پيروان خود را به وضع جديدى از زندگى دعوت ميكند و در خدمت صاحبان قدرت و رؤساى شرق و غرب قرار نميگيرد. ديگرى هم همان اسلامى است كه ظواهر و اسم اسلام را دارد؛ امّا به آسانى در خدمت آمريكا و غرب و شرق قرار ميگيرد، مثل اسلامِ همين قلدرهايى كه بر بعضى از كشورهاى اسلامى مسلّطند. آنها هم از اسلام دم ميزنند؛ امّا اسلام براى آنها يك دكّان و وسيله ى حيات و قدرت است؛ والّا اسلام اگر همان اسلامِ قرآن باشد، تسلّط آمريكا بر مخازن نفتى و سرنوشت مسلمين را صريحاً رد ميكند.

چطور ممكن است كه كسى هم مسلمان باشد و هم مطيع و منقاد آمريكا؟! هم مسلمان باشد و هم اهل فساد و انحطاط و عيش و طرب و انواع و اقسام گرفتاريهاى اخلاقى؟! هم مسلمان باشد و هم به مردم ظلم كند و در رأس قدرت ظالمانه اى قرار داشته باشد و به ميل دشمنان اسلام بر مسلمانها فشار وارد كند؛ پس همان تعبير «اسلام آمريكايى» - كه امام

ص: 275

فقيد و بزرگوارمان مكرّر بيان ميكردند - تعبير درستى براى اسلام آن چنان افراد و مدّعيانى است.

آنچه امروز در دلها و جوامع بشرى نفوذ ميكند، اسلام حقيقى و ناب و سازش ناپذير است؛ لذا شما مى بينيد در كشورهايى كه مردمِ آن مسلمان هستند - مثل بعضى از كشورهاى عربى و آفريقايى كه توده ى مردم مسلمانند - مساجد معمور است؛ امّا جمعى به عنوان طرفدارى از اسلام قيام ميكنند و حكومتهاى وابسته، اين جمع را زير فشار قرار ميدهند و آنها را با انواع شكنجه ها، شكنجه ميكنند و نهايتاً هم آنها را خرابكار مينامند! اين، به چه معناست؟ معنايش اين است كه آنچه در آن كشورها رايج است، چون از لُب و حقيقت اسلام فاصله دارد؛ لذا افراد مؤمن و داراى وجدانِ آگاه و آزاد درصدد برمى آيند كه اسلام واقعى و سازش ناپذير را حاكم كنند و به همين خاطر اصطكاك پيش مى آيد.

اين، يك حقيقت است كه امروز اسلام در حال پيشروى است و اين، يكى از معجزات اسلام و قرآن است؛ زيرا آن قدرى كه عليه اسلام به خصوص در طول ده سال اخير - تبليغ و اقدام شده و پول خرج شده است، شايد عليه هيچ فكر و عقيده ى ديگرى در مدّت مشابه، اين همه تبليغ و ضدّيّت و خصومت انجام نگرفته باشد.(1)

تناقض بزرگ استعمار غرب در برابر افكار عمومى جهانيان

امروز در دنيا تناقضى وجود دارد. ملّت ايران از نظر ملّتهاى مسلمان و ملّتهاى منطقه - ملّتهاى آسيا، ملّتهاى آفريقا، ملّتهاى آمريكاى لاتين، ملّتهاى منطقه ى خاورميانه - يك ملّت شجاع، مدافع حق و عدالت و ايستاده ى در مقابل زورگوييهاست؛ ملّت ايران را اين طور شناخته اند. آنها

ص: 276


1- در ديدار اقشار مختلف مردم - 1368/9/1

ملّت ايران را تحسين و ستايش ميكنند. امّا همين ملّت ايران و همين نظام جمهورى اسلامى كه اين قدر مورد ستايش ملّتهاست، از نظر قدرتهاى زورگو، متّهم به نقض حقوق بشر است، متّهم به سلب امنيّت جهانى است، متّهم به حمايت از تروريسم است! اين تناقض است؛ تناقض بين نگاه ملّتها و خواسته ى قدرتها. اين تناقض، تهديدكننده ى نظام سلطه ى جهانى است. روزبه روز اينها دارند از ملّتها دور ميشوند؛ اين يك رخنه ى فرسايشى را در بناى ليبرال دمكراسى غرب به وجود آورده است و روزبه روز اين رخنه بيشتر خواهد شد. بالاخره تبليغات استكبار تا مدّتى ميتواند حقايق را پنهان كند؛ هميشه كه نميتوانند حقايق را پنهان كنند؛ ملّتها روزبه روز بيدارتر ميشوند. شما نگاه كنيد؛ رئيس جمهور ملّت ايران به كشورهاى آسيا، به كشورهاى آفريقا، به كشورهاى آمريكاى جنوبى مسافرت ميكند، ملّتها براى او شعار ميدهند، به نفع او تظاهرات ميكنند، اظهار حمايت ميكنند؛ رئيس جمهور آمريكا هم به كشورهاى آمريكاى جنوبى - يعنى حياط خلوت آمريكا - مسافرت ميكند، ملّتها پرچم آمريكا را به مناسبت آمدن او آتش ميزنند؛ اين معنايش تزلزل پايه هاى ليبرال دمكراسى اى است كه امروز غرب و جلوتر از همه آمريكا، مدّعى پرچم دارى آن هستند. تناقض در خواست آنها و تمايلات مردم و مشاهدات مردم روزبه روز بيشتر ميشود. دم از دمكراسى ميزنند، دم از حقوق بشر ميزنند، دم از امنيّت جهانى ميزنند، دم از مبارزه ى با تروريسم ميزنند، امّا باطن شرير آنها حكايت از جنگ طلبى آنها ميكند؛ حكايت از پايمال كردن حقوق ملّتها ميكند؛ حكايت از ميل وافر و اشتهاى سيرى ناپذير آنها بر منابع انرژى جهانى ميكند؛ اين را ملّتها ميبينند. روزبه روز آبروى ليبرال دمكراسى و آبروى آمريكا - كه پيشقراول ليبرال دمكراسى است - در دنيا در نظر ملّتها دارد كم و كمتر ميشود. در مقابل، آبروى ايران اسلامى دارد بيشتر ميشود. ملّتها ميفهمند كه

ص: 277

آمريكاييها در ادّعاى دفاع از حقوق بشر دروغ ميگويند؛ يك نمونه ى آن، رفتار آنها با كشور خود ماست. ايران در زمان طاغوت - زمان رژيم پهلوى - يكسره در مشت آمريكاييها بود؛ آمريكاييها بر سراسر ايران مسلّط بودند؛ پايگاه نظامى در ايران به وجود مى آوردند، براى تسلّط بر تحرّك كشورهاى عرب منطقه؛ ميخواستند اينها را از پايگاه ايران زير نظر داشته باشند. ايران هم پيمان اسرائيل بود؛ بدترين ديكتاتوريها بر اين كشور حاكم بود؛ مبارزان را در زندان شكنجه ميكردند؛ در سرتاسر كشور - در همين شهر مشهد، در تهران و در همه ى شهرهاى كشور - اختناق و شدّت عمل مأموران جلّاد رژيم طاغوت بر مردم مسلّط بود؛ نفت ما را تاراج ميكردند؛ اموال عمومى و ثروتهاى ملّى را به نفع حكّام و به نفع بيگانگان به تاراج ميدادند؛ ملّت ايران را از حضور در مسابقه ى علمى و صنعتى دنيا مانع ميشدند؛ ملّت را تحقير ميكردند. آن ايران، متّحد درجه ى يك آمريكا در اين منطقه بود؛ زمامدارانش هم محبوب آمريكا بودند؛ هيچ اعتراضى هم به نقض حقوق بشر و نقض دمكراسى بر آن حكومت طاغوتى وارد نبود. امروز ايران يك كشور آزاد است؛ با اين مردم سالارى واضح - كه مردم سالارى ما در دنيا بسيار كم نظير است - با اين ارتباط مستحكم بين مردم و مسئولان كشور؛ اين ايران از نظر آمريكاييها، از نظر دولت آمريكا و سياستمداران آمريكا يك كشور نامطلوب به حساب مى آيد؛ اين نشان دهنده ى جهتگيرى استكبار جهانى در مقابل حقايق موجود عالم است. البتّه آمريكاييها از اين دشمنى سودى نبرده اند و باز هم نخواهند برد. ملّت ايران روزبه روز قوى تر ميشود و ارزشهاى انقلاب روزبه روز برجسته تر و تازه تر ميشود.(1)

ص: 278


1- در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهّر رضوى - 1386/1/1

فصل يازدهم غرب و ديكتاتورى جهانى

ماهيّت استبداد بين المللى و ديكتاتورى جهانى

بلاى بزرگ در جهان امروز، عبارت است از چيزى كه بنده ميتوانم آن را به نام «استبداد بين المللى» و «ديكتاتورى جهانى» معرّفى كنم. اين اسم، براى آنچه امروز بر ملّتها ميگذرد، اسم مناسبى است. استبداد بين المللى، مرتبه ى اعلاى استكبار بين المللى و جهانى است. استكبار جهانى معنايش اين است كه دولتها و قدرتهايى در دنيا هستند كه نسبت به ملّتهاى ديگر، با برخورد استكبارى مواجه ميشوند: ثروت آنها را ميبرند، در حكومتهاى آنها به دخالت ميپردازند، در سياستهاى آنها اعمال نظر ميكنند و آنها را به اين سمت و آن سمت ميكشانند؛ اين استكبار بين المللى است. همان چيزى كه در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد و بعد در قرن بيستم به استعمار نوين مبدّل گرديد و امروز، يا در دوران اوج قدرتهاى استكبارى، به شكل استكبار جهانى درآمد، كه دنيا را بين دو قطب و دو قدرت تقسيم كرده بودند و هر كدام به نحوى ملّتى را ميدوشيدند و در پنجه ى خود ميفشردند.

ص: 279

امروز چيزى كه به استبداد بين المللى اضافه شده، عبارت از اين است كه قدرتهاى مستكبر جهانى و در رأس آنها ايالات متّحده ى آمريكا، براى ملّتهاى ديگر حقّ حرف زدن و اظهارنظر كردن هم قائل نيستند. هر كارى كه براى سياست خودشان مفيد و لازم بدانند ولو به ضرر ملّتى يا ملّتهايى باشد، انجام ميدهند. مثلاً در قضيّه ى عراق، زير لگدهاى خودشان و به وسيله ى نيروهاى مسلّح و سلاحهاى كشنده ى خودشان، منطقه را خُرد و خمير ميكنند يا در مناطق گوناگون عالم، با اشاره يا كمك آنها، انواع فجايع و جنايات انجام ميگيرد. فرض بفرماييد در فلسطين اشغالى يا در لبنان و مناطق ديگر، آن همه فاجعه آفرينى صورت ميگيرد، امّا اگر ملّتى، نظرى برخلاف اين مطالب ابراز كند يا دولتمردانى در دنيا مخالفت كنند، با استبداد و ديكتاتورى كامل، آن ملّت يا آن دولت را به انواع اتّهامات متّهم مينمايند؛ براى اينكه آنها را از ميدان خارج كنند.

بعد از فروپاشى شوروى، همين استبداد به نفع آمريكا و بلوك غرب افزايش پيدا كرده است. بنده در دو، سه نطق بين المللى، در مجامع بين المللى، روى اين نكته به عنوان «سلطه ى جهانى» تكيه كردم و امروز احساس ميكنم استعمال اصطلاح «استبداد جهانى» يا «ديكتاتورى بين المللى» گوياتر است. اينها نسبت به ملّتهاى عالم، ديكتاتورى به خرج ميدهند و اين، آن بلاى بزرگ امروز بشريّت است. ملّتها از دو حال نميتوانند خود را بيرون نگه دارند: يا بايد تسليم شوند و آن چيزى است كه متأسّفانه دولتها آن را ميخواهند كه غارت بشوند و آينده اى براى آنها نماند و به اين ترتيب به پيشرفت همين روال استعمارى و استبدادى در سطح عالم كمك ميكنند. امّا راه ديگر اين است كه ملّتها بايستند و مبارزه كنند. با چه كسى مبارزه كنند؟ طرف مبارزه، اگرچه يك جنس است، امّا مختلف است. بايد با آن دستگاه و جهتى كه ديكتاتورى جهانى را تقويت

ص: 280

ميكند، مبارزه كنند. گاهى با يك دولت است، گاهى با يك دولت ديگر است. گاهى با خود آمريكاست و گاهى با روشهايى است مجاهدانه و همراه با از خودگذشتگى؛ مثل آنچه در فلسطين و لبنان اتّفاق مى افتد. اينها مبارزات ملّتهاست. اين مبارزات بحق است يا نه؟ آيا با انصافهاى عالم ميتوانند مبارزه ى يك ملّت يا آحادى از ملّت را كه در مقابل آن موج عظيم قدرت، ميخواهد مقاومت كند، مورد ملامت قرار دهند؟(1)

ديكتاتورى بين المللى؛ محكوم به سقوط و فنا

امروز آمريكاييها در دنيا به دنبال ايجاد يك ديكتاتورى جهانى اند؛ غافل از اينكه ديكتاتورى جهانى، آن هم متّكى به زور سرنيزه و گلوله، به وسيله ى ملّتهاى آزاده ى دنيا سركوب خواهد شد. ملّتى كه آزاده و داراى عزم باشد، ديكتاتورى را قبول نميكند؛ داخل كشور خودش هم قبول نميكند، از ديكتاتور محلّى هم قبول نميكند؛ همچنان كه از رژيم طاغوت، ملّت ايران قبول نكرد، چه برسد از بيگانگان!

امروز ببينيد در سرزمين فلسطين، رژيم ادّعايى و غاصب اسرائيل با مردم چه ميكند! اين نشانه هاى زورگويى و يك جانبه گرايى است. اسرائيل نسبت به مردم فلسطين كه صاحبان آن سرزمين هستند، جنايت ميكند؛ آمريكاييها هم از آنها صريحاً حمايت ميكنند. همينها به عراق آمده اند و ملّت عراق را زير سلطه گرفته اند و با كمال وقاحت به آنها زور ميگويند. خيال هم ميكنند كارشان به جايى خواهد رسيد؛ امّا قطعاً به جايى نميرسد و ملّت عراق تحمّل نخواهد كرد و يقيناً ديكتاتورى جهانى و بين المللى اى كه آمريكا به دنبال آن است، محكوم به سقوط و فناست.(2)

ص: 281


1- در ديدار جمعى از دانش آموزان و دانشجويان - 1371/8/13
2- در ديدار مردم ورامين - 1382/3/22

مستبدترين مستبدّان عالم

كشور در حال يك تحرّك جدّى به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ سياسى، هم از لحاظ نظامى و هم از لحاظ استحكام بنيه هاى اقتصادى. نظام اسلامى در عمل دارد نشان ميدهد كه يك نظام ريشه دار، اثرگذار و داراى اقتدار درون زاست؛ نه اقتدارى كه بعضى از كشورهاى بيچاره و سياستمداران نگون بخت دارند، كه ناشى از حمايت فلان قدرت و بهمان قدرت است؛ نه اقتدار نظام سياسى جمهورى اسلامى، اقتدار درونزاست؛ مثل يك كوه كه بيش از آن مقدارى كه از كوه ديده ميشود و در زيرِ زمين، ريشه هاى آن كوه است؛ نظام اسلامى دارد نشان ميدهد كه اينگونه است و روزبه روز هم در اين جهت جلو رفته است. ما داريم به سمت جلو حركت ميكنيم و حركت هم حركت آرامى نيست؛ حركت سريعى است.

اين ايستادگى را مستبدّين عالم نمى پسندند. فلان پادشاهِ دورافتاده ى فلان كشور، در رديف اين مستبدّين محسوب نميشود. مستبدترين مستبدّان عالم، آن كسانى اند كه در رأس نظام استكبار جهانى نشسته اند. ظاهر قضيّه در كشور آنها، ظاهرِ دمكراسى است - كه آن هم باطناً دمكراسى نيست - امّا رفتار آنها در سطح بين المللى، رفتار ديكتاتورمآبانه ى يك ديكتاتور خشن است. اينها نمى پسندند كه يك ملّتى، نظام سياسى اى را بر سر كار بياورد كه اين جور در مقابل مطامع آنها و در مقابل دست اندازيهاى آنها بايستد؛ ولى ميبينند كه ملّتهاى مسلمانِ ديگر، تحت تأثير اين حركت عظيم و نيرومند اسلامى در ايران قرار گرفته اند.(1)

ص: 282


1- در ديدار معلّمان - 1386/2/12

سوابق تاريخى ديكتاتورى بين المللى در كشورهاى جهان

تناقض در رفتار و گفتار غربيها و دستگاه استكبار و به خصوص آمريكا - كه ما امروز با آمريكا كار داريم؛ با ديگران فعلاً كارى نداريم - خيلى بيش از اين حرفهاست. اينها چقدر از حكومتهاى غيردمكراتيك را، يعنى حكومتهايى كه براى يك بار هم در كشورشان صندوق انتخابات گذاشته نشده و از كسى رأى گرفته نشده، قبول كرده و با آنها مثل يك حكومت دمكراسى رفتار كرده اند و چقدر از دمكراسيها را با كودتاى نظامى به هم زده اند! إن شاءالله عمرتان آن قدر طولانى خواهد شد كه ده بيست سالِ ديگر كه به تدريج اسناد كودتاهاى بيست، سى سالِ گذشته ى آمريكاى لاتين را از آرشيوهاى وزارت خارجه ى آمريكا بيرون ميدهند، ببينيد - البتّه بعضى از اين اسناد الان هم بيرون آمده؛ بعضى اش را هم خودِ ما بدون اينكه آنها از آرشيوشان بيرون بياورند، ميدانيم - كه در سرتاسر آمريكاى لاتين شايد كشورى نماند كه در آن اگر انتخاباتى شد و آزادى اى بود و اگر رئيس جمهور مورد علاقه ى مردمى بود، سياى آمريكا وارد كار نشد و كودتا راه نينداخت؛ مزاحمت ايجاد نكرد و پدر دمكراسيهاى مردمى را درنياورد. حالا شيلى معروف است و همه ماجراى آن كشور را ميدانند. در آفريقا و آسيا و در جاهاى مختلف ديگر هم اين كار را كردند. چقدر حكومت ديكتاتورى به پشتوانه ى آمريكا به وجود آمد كه از نظامى در يك كشور، بى قيدوشرط حمايت كردند و آنها به پشت گرمى آمريكا كشتند، زدند، بردند و بيست، سى سال حكومت كردند! در كشور خودِ ما حكومت طاغوت و ديكتاتورى سياهِ دوره ى رضاخان را كه نظيرش كمتر در تاريخ ما ديده شده، انگليسيها سرِ كار آوردند، بعد همانها محمّدرضا را هم سرِ كار آوردند. پس از مدّت كوتاهى كه دكتر مصدّق با نهضت ملّى سرِ كار آمد، يكى، دو سالى هر طور بود تحمّل كردند، آخر تحملّشان تمام شد و خودِ آمريكا و انگليس

ص: 283

با هم همدست شدند و كودتاى 28 مرداد را راه انداختند و بيست و پنج سال حكومت ديكتاتورى سياهِ مبتنى بر كودتاى سرلشكر زاهدى را در ايران سرِپا نگه داشتند.(1)

كشورهاى اسلامى؛ خطّ مقابله با ديكتاتورى بين المللى

امروز در كشورهاى اسلامى عليه ديكتاتوريهاى وابسته قيام شده است؛ اين مقدّمه اى است براى قيام عليه ديكتاتورى جهانى و ديكتاتورى بين المللى، كه عبارت است از ديكتاتورى شبكه ى فاسد و خبيث صهيونيستى و قدرتهاى استكبارى. امروز استبداد بين المللى و ديكتاتورى بين المللى متجسّم است در ديكتاتورى آمريكا و پيروان آمريكا و شبكه ى شيطانى و خطرناك صهيونيستى. امروز اينها با روشهاى مختلف و با ابزارهاى گوناگون در همه ى دنيا دارند ديكتاتورى ميكنند. آنچه شما در مصر انجام داديد، در تونس انجام داديد، در ليبى انجام داديد، در يمن داريد انجام ميدهيد، در بحرين داريد انجام ميدهيد، در كشورهاى ديگر انگيزه ى آن به شدّت به وجود آمده است، جزئى از مبارزه ى با اين ديكتاتورى خطرناك و مضرّى است كه دو قرن است دارد بشريّت را فشار ميدهد. اين پيچ تاريخى اى كه گفتم، عبارت است از تحوّل از سيطره ى چنين ديكتاتورى اى به آزادى ملّتها و حاكميّت ارزشهاى معنوى و الهى؛ اين پيش خواهد آمد؛ استبعاد نكنيد.(2)

ساخت استبدادى و ديكتاتورى به شكل بسيار مدرن و پيشرفته، امروز در بسيارى از كشورهاى غربى و در رأس آنها در آمريكا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختيار و صاحب اراده،

ص: 284


1- در ديدار جمعى از دانشجويان قزوين - 1382/9/26
2- در ديدار شركت كنندگان در اجلاس جهانى جوانان و بيدارى اسلامى - 1390/11/10

نقشى در بر سر كار آوردن حكومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمايه و زرسالاران است كه همه چيز را تعيين ميكند و همه چيز را در مجراى دلخواه خود به حركت مى اندازد.(1)

انقلاب اسلامى در برابر ديكتاتورى بين المللى

ما ملّت ايران هم خوشحال و خوشوقتيم از اينكه ميبينيم ملّتهاى مسلمان دارند حركت ميكنند و آزادى و كرامت خودشان را به دست مى آورند. از آغاز پيدايش و پيروزى اين انقلاب در ايران، مواضع انقلاب نسبت به مسائل منطقه، حركتهاى منطقه، قيامهاى منطقه، روشن بوده است. هر جايى كه حركت بر ضدّ استكبار است، بر ضدّ صهيونيسم است، بر ضدّ دولت غاصب صهيونيستى در كشور عزيز فلسطين است، اين حركت، حركت مقبول و مورد حمايت و تأييد ماست. هر جا حركت عليه آمريكاست، عليه اين ديكتاتورى بين المللى است - كه امروز آمريكا يك ديكتاتورى بين المللى به وجود آورده است - هر جا حركت عليه ديكتاتوريهاى داخلى است، براى احقاق حقّ ملّتهاست، ما با آنها موافقيم.(2)

امروز به فضل الهى، به خاطر انعكاس فرياد شما مردم و انعكاس فرياد اين انقلاب در دنيا كارهاى بزرگى شده است كه آمريكاييها هم از همين ميترسند، والّا اگر شما ملّت ايران را، اجتماعات عظيم را، فرياد امام بزرگوار را و آنچه را كه در طول اين هجده سال بعد از انقلاب تا امروز انجام شده است، از دنيا بگيريد و آن را حذف كنيد، خواهيد ديد حكومت ديكتاتورى مطلق ايالات متّحده ى آمريكا به عنوان بزرگ ترين

ص: 285


1- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1386/3/14
2- در ديدار مسئولان نظام در روز عيد مبعث - 1390/4/9

مستكبر جهانى در دنيا يك حكومت بى رقيب بلامنازع و بدون مناقشه كه حتّى كسى به او نميگفت بالاى چشمت ابروست و تملّقش را هم ميگفتند بزرگ ترين ضربه را خورده است.(1)

ص: 286


1- در ديدار جمعى از دانش آموزان و دانشجويان - 1376/8/14

فصل دوازدهم غرب و جنگ سالارى

تهديد تلويحى آمريكا به استفاده از سلاح اتمى

دنيا هم دنياى زورگويى است؛ دنياى ظلم است؛ دنياى خوبى نيست؛ دنياى بدى است؛ دنياى جاهليّت است؛ دنياى غلبه ى شهوترانها و زورگوها بر اكثر مردم جهان است. در يك چنين دنيايى خيلى بايد مراقب بود، خيلى بايد هوشيارانه عمل كرد، مدّبرانه عمل كرد، شجاعانه عمل كرد. مى بينيد رفتار اين سران دنيا را؛ براى اطماع خودشان، براى حرص خودشان، براى پشتيبانى و حمايت از كمپانيهاى مورد تأييد خودشان، براى پر كردن جيبهاى كمپانى داران و سرمايه داران بزرگ، مى بينيد چه فجايعى در دنيا دارد اتّفاق مى افتد؛ البتّه زير نام نيك شعارهاى توخالى و دروغين. جنگ طلبند، اسم صلح را مى آورند و زير تابلوى صلح مى ايستند؛ براى انسانها و بشر هيچ حق و اعتبارى قائل نيستند، زير تابلوى حقوق بشر قرار ميگيرند؛ اهل تجاوزند، تجاوز جزو سياستهاى اصلى كارهايشان است، ادّعاى مقابله با تجاوز ميكنند؛ در سياستهاى خودشان، در رفتارهاى خودشان، از همه ى شيوه هاى كثيف استفاده ميكنند و بهره ميگيرند؛ از ترور استفاده ميكنند، سازمانهاى تروريست به وجود مى آورند، شركتهاى تروريست استخدام ميكنند - كه

ص: 287

اينها چيزهاى واضح امروز دنياست - در عراق شما نمونه اش را ملاحظه ميكنيد، در افغانستان نمونه اش را ملاحظه ميكنيد؛ در آنجاهايى كه كودتا راه انداخته اند، مى بينيد؛ تجاوزى كه به كشورها شده، اينها را مى بينيد؛ در عين حال يك ظاهر آرام، اتوكشيده، ادكلن زده، با الفاظ مناسب، مى آيد در مقابل چشم مردم ظاهر ميشود، به عنوان رئيس جمهور فلان كشور يا فلان كشور؛ با افكار عمومى مردم بازى ميكنند، فريب ميدهند؛ اصلاً مبناى كار بر فريبكارى است. دنيا يك چنين دنيايى است؛ دنياى مبتنى بر دروغ، بر فريب، بر ظلم و زور نقابدار؛ اگرچه حالا گاهى هم نقابها برطرف ميشود. گاهى اوقات غرور و اعتماد به پايه هاى پوشالى قدرتى كه در اختيارشان هست، اختيار را از دستشان خارج ميكند. ديديد ديگر؛ همين چند روز قبل از اين، رئيس جمهور آمريكا تلويحاً تهديد به استفاده ى از سلاح اتمى كرد! اين خيلى حرف عجيبى است؛ از اين حرف اصلاً دنيا نبايد بگذرد. در قرن بيست ويكم، قرن اين همه دعوى صلح و حقوق بشر و تشكيلات جهانى و سازمانها و مبارزه ى با تروريسم و اينها، رئيس يك كشور بيايد آنجا بايستد و تهديد به حمله ى اتمى كند! اين خيلى حرف عجيبى است در دنيا.(1)

خشونتِ مقدّس و جنگ صليبى جديد جهان غرب

تبليغات استكبارى بر ضدّ اسلام كه بخشى از حمله ى صليبى جديد است، چنين وانمود ميكند كه اسلام قادر بر سازماندهى زندگى سياسى و اقتصادى ملّتهاى مسلمان نيست و ملّتهاى مسلمان چاره اى جز اين ندارند كه با معيارها و شكل و محتواى حكومتها و نظامهاى سرمايه دارى غرب زندگى كنند! اين، يك ترفند و دروغ مزوّرانه است كه براى وابسته كردن

ص: 288


1- در ديدار فرماندهان ارشد نظامى و انتظامى - 1389/1/22

كشورهاى اسلامى به اردوگاه استكبارى غرب و استثمار منابع مادّى آن طرّاحى شده و سالها است تبليغ ميشود. نظام سرمايه دارى غرب تا گلو در مشكلات انسانى لاينحل فرو رفته و با وجود ثروتهاى فراوانى كه در اختيار دارد، از استقرار عدالت اجتماعى، به كلّى ناتوان مانده است.(1)

نبرد دائمى مستكبران با انقلاب اسلامى

سردمداران كشورهاى مستكبر - چند تا دولت مستكبر - مينشينند درباره ى نظام جمهورى اسلامى اظهارنظر ميكنند و اين جور وانمود ميكنند كه جامعه ى جهانى با جمهورى اسلامى مخالف است. كدام جامعه ى جهانى؟ كدام جامعه ى جهانى با جمهورى اسلامى مخالف است؟ چهارتا، پنج تا دولت مستكبر - كه غالباً ملّتهاى خودشان هم حرف آنها را قبول ندارند - با نظام اسلامى، با جمهورى اسلامى مخالفند. نظامهايى كه در پنجه ى كمپانى دارهاى صهيونيست است، توى مشت زالوهاى بين المللى است، البتّه كه با جمهورى اسلامى - كه فرياد عدالت سر داده است - مخالفند؛ بايد هم مخالف باشند. آن روزى كه شبكه ى اختاپوسى سرمايه دارى جهانى از ما تعريف كند و با ما مخالف نباشد، آن روز ما بايد عزا بگيريم.

بله چند تا دولت مستكبر و دولت زورگو با جمهورى اسلامى مخالفند؛ امّا جامعه ى جهانى به هيچ وجه با جمهورى اسلامى مخالف نيست. جامعه ى جهانى، يعنى ملّتها. جامعه ى جهانى؛ يعنى بسيارى از دولتهايى كه خودشان هم از اين مستكبرين ناراضى اند؛ اگرچه اغلب جرأت نميكنند اين نارضايى را اظهار كنند، امّا ما ميدانيم ناراضى اند. در گفتگوها، در اظهارات، كاملاً واضح است، به ما هم ميگويند؛ ولى جرأت

ص: 289


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1371/3/13

نميكنند اعتراض كنند، ميترسند. ما نميترسيم. ما همان حرفى را كه در دل ماست - كه ميدانيم در دل ملّتهاست و در دل بسيارى از دولتها هم هست - صريح ميگوييم. ما با استكبار مخالفيم، ما با نظام سلطه مخالفيم، ما با تسلّط چند كشور بر سرنوشت عالم به شدّت مخالفيم و با آن مبارزه ميكنيم و نميگذاريم اينها با سرنوشت دنيا بازى كنند. البتّه پيداست؛ آن دولتها هم با ما مخالفند. آن وقت سر قضيّه ى هسته اى بهانه گيرى ميكنند، به نام حقوق بشر بهانه گيرى ميكنند، به نام دمكراسى بهانه گيرى ميكنند؛ همه هم در دنيا ميدانند كه اينها دروغ ميگويند، ميدانند كه اينها رياكارى ميكنند.

حالا باز مأمورشان را فرستاده اند اينجا، اطراف خليج فارس بگردند و باز همان دروغها و حرفهاى بى ربطشان را عليه جمهورى اسلامى تكرار كنند: ايران دنبال بمب هسته اى است! كى حرف شما را باور ميكند؟ كى باور ميكند كه شما به منافع و مصالح ملّتهاى اين منطقه مى انديشيد؟ شمايى كه ملّتهاى اين منطقه را تا آنجا كه توانستيد و به شما اجازه داده شده است، در زير پاى منافع نامشروعِ خودتان لگدمال كرديد. خليج فارس را تبديل كرديد به انبار تسليحات. اين كارها را آمريكاييها كردند. پولهاى كشورهاى خليج فارس را بمَكَند و ببرند، به جايش تسليحات خودشان را آنجا انبار كنند. شما جنگ طلبيد، شما به عراق حمله كرديد، شما افغانستان را نابود كرديد، شما به جان پاكستان افتاديد و هر جاى ديگر هم كه امكان پيدا كنيد، همين جنايات را تكرار خواهيد كرد؛ آن وقت مى آييد راجع به جمهورى اسلامى حرف ميزنيد؟

همه ى ملّتهاى منطقه ميدانند، بسيارى از دولتهاى اين منطقه ميدانند؛ جمهورى اسلامى طرفدار صلح است، طرفدار برادرى است، طرفدار عزّت كشورهاى اين منطقه است، طرفدار عزّت كشورهاى اسلامى است. راه افتادند مثل دوره گردها! حركتشان هم از روى انفعال است. سى سال

ص: 290

است كه عليه جمهورى اسلامى دارند توطئه ميكنند و سى سال هم هست كه دارند شكست ميخورند. امسال براى چند دهمين بار جمهورى اسلامى در مبارزه ى خود در قبال مستكبرين پيروز شد و مستكبرين شكست خوردند.(1)

دنيا؛ دنياى محكومِ سياست سلطه

شما جوانها در درجه ى اوّل به اين نكته توجّه داشته باشيد كه بنا به گفته ى امام سجّاد (عليه السّلام)، نيروى مسلّح، دژ امنيّت ملّى است. اين دژ، اگر قدرتمندانه - چه از لحاظ تجهيزات و چه از لحاظ روحيّه - خود را سربلند و استوار بدارد، ملّت احساس امنيّت و آرامش خواهد كرد. بدون امنيّت، هيچ لذّتى در زندگى جوامع بشرى حتّى پيشرفته، وجود نخواهد داشت. امنيّت مايه ى آرامش روانى است و نيروهاى مسلّح اگر دليرانه، فداكارانه، هوشمندانه وظيفه و نقش خود را بدانند و در جايى كه جايگاه واقعى آنهاست، خود را قرار دهند، ميتوانند اين امنيّت و اين نياز را تأمين كنند. وجود نيروهاى مسلّح و مطالبه ى تقويت نيروهاى مسلّح در هيچ كشورى، فى نفسه به معناى جنگ طلبى نيست.

ما امروز با اقتدار ملّت ايران در عرصه هاى جهانى اثبات كرديم كه ملّت ايران و ايران اسلامى هيچ تهديدى براى كشورهاى همسايه و ديگران نيست. به ما تهاجم شد، ما قدرتمندانه دفاع كرديم، امّا هرگز فكر تجاوز، فكر حمله، فكر اشغال در ذهن ملّت ايران و مسئولان كشور خطور نكرده است، لكن نيروهاى مسلّح بايد نيرومند باشند. دنيا، دنياى تجاوزگرى است؛ دنياى محكومِ سياست سلطه است. انگيزه ى سلطه طلبى در سلطه گران عالم، در نظامهاى مستكبر، به همه ى ملّتها هشدار ميدهد كه ساخت درونى خود و آمادگيهاى لازم را براى تقويت

ص: 291


1- در ديدار جمعى از مردم آذربايجان - 1388/11/28

اين ساخت به وجود بياورند و تقويت كنند. بهانه هاى كوچك براى ابرقدرتها، آنجايى كه بتوانند و جرأت بكنند، راه را به سوى تجاوزهاى بزرگ هموار ميكند.(1)

جنگ سالارى؛ صفت ذاتى استكبار غربى

ساخت استبدادى و ديكتاتورى به شكل بسيار مدرن و پيشرفته، امروز در بسيارى از كشورهاى غربى و در رأس آنها در آمريكا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختيار و صاحب اراده، نقشى در بر سر كار آوردن حكومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمايه و زرسالاران است كه همه چيز را تعيين ميكند و همه چيز را در مجراى دلخواه خود به حركت مى اندازد.

نظام جمهورى اسلامى، آن دمكراسى مبتنى بر مبانى غلط غربى را رد ميكند. مردم سالارى دينى به معناى كرامت حقيقى انسان و حركت عموم مردم در چهارچوب دين خدا و نه در چارچوب سنّتهاى جاهلى و خواسته هاى كمپانيهاى اقتصادى و اصول خودساخته ى نظاميان و جنگ سالاران است. در نظام جمهورى اسلامى، حركت برخلاف آنهاست؛ حركت در چارچوب دين خداست و اراده ى مردم، تعيين كننده ى مطلق است.

امروز نظامهاى غربى و در رأس آنها آمريكا، همين دمكراسى بد تجربه شده و بد امتحان پس داده را ميخواهند به زور به بعضى كشورها تحميل كنند. دولت فلسطين را كه از آراء مردم برخاسته، قبول نميكنند؛ براى دولت عراق كه از آراء مردم به معناى حقيقى كلمه، جوشيده و بر سر كار آمده، انواع مشكلات را درست ميكنند؛ از كودتاهاى نظامى و

ص: 292


1- در مراسم نظامى مشترك يگانهاى نيروهاى مسلّح استان فارس - 1387/2/12

كودتاگران نظامى به شرطى كه زير فرمان آنها باشند، كمال حمايت را ميكنند، باز دم از مردم سالارى ميزنند!(1)

خشونت عليه انقلاب اسلامى و شكست پيوسته ى استكبار

آن روزى كه عربده هاى تهديدآميز قدرتهاى معارض و استكبارى از اطراف به سمت اين ملّت سرازير ميشد، تهديد ميكردند و حتّى بعضى از عناصر دولتهاى دوست با عنوان خبر ويژه - ده سال قبل، هشت سال قبل، پنج سال قبل - به ما خبر ميدادند كه ما خبر داريم بناست به شما در فلان روز يا فلان ماه حمله كنند؛ قصدشان تهديد و ارعاب و عقب نشاندن دولت جمهورى اسلامى از مواضع خود بود. آن روز شايد خيليها بودند كه باور نميكردند استكبار جهانى و در رأس آن آمريكا، در همه ى سياستهاى معارض خود در مقابل ملّت ايران و جمهورى اسلامى ايران، اين جور شكست بخورد؛ در عراق سياستش شكست بخورد؛ در فلسطين سياستش شكست بخورد؛ در لبنان سياستش به شكل مفتضحانه شكست بخورد؛ در افغانستان ناكام بماند و تهديدهاى او، تهديدهاى پوچ در سطح بين المللى قلمداد بشود. امّا اين كار شد. آنچه عليه ملّت ايران توطئه كردند، عليه خودشان تمام شد. همين دولت كنونى آمريكا كه هر وقت، هر كدام از سران اين دولت - چه آن وزير دفاعش، چه وزير خارجه اش، چه خودِ بوش - حرفى عليه ملّت ايران زدند، يك جمله ى تلخِ تهديدآميز بر زبان آوردند كه شايد ملّت را بترسانند؛ امّا هر چه گفتند، به عكس شد. بوش در قضيّه ى انتخابات رياست جمهورى، به ملّت ايران پيغام داد كه در انتخابات شركت نكنيد؛ امّا مردم لج كردند و از هميشه ى دوران بيست و پنج، شش ساله، در انتخابات بيشتر شركت كردند. در همين قضيّه ى مسائل عراق و سياستهاى شكست خورده ى

ص: 293


1- در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (ره) - 1386/3/14

آمريكا در عراق، در اين انتخابات اخير آمريكا، معلوم شد كه اين سياستها در خودِ واشنگتن هم شكست خورده است؛ اين سياستهاى جنگ طلبانه در بين خود مردم آمريكا و سياستمداران آمريكا هم شكست خورده است. اينكه در انتخابات كنگره، حزب وابسته ى به رئيس جمهور كنونى شكست خورد، اين فقط به معناى يك حادثه ى داخلى آمريكا نيست؛ بلكه به معناى شكست سياستهاى جنگ طلبانه و پرخاش جويانه ى رئيس جمهور كنونى آمريكاست. اين سياستها در سطح دنيا شكست خورده است. از نظر آمريكاييها، طرف اصلى اين سياستها ملّت ايران بود؛ و معنايش اين است كه ملّت ايران در اين مرحله ى سياسى به صورت بارز و در سطح بين المللى پيروز شده است. امروز خودِ بوش هم فهميده كه ديگر شكست خورده است؛ ظاهراً آخرين فرد از سياستمداران آمريكا كه فهميد شكست خورده، خود بوش است! او هم امروز اعتراف ميكند كه در سياستهاى جنگ طلبانه ى خود شكست خورده است.(1)

صهيونيسم؛ روى ديگر استكبار جهانى

امروز چهره ى زشتِ زورگويى آمريكا براى دنيا آشكار شده است؛ اين هم به ما كمك ميكند. امروز ديگر حقوق بشر و دمكراسى و اين حرفها و شعارها در دنيا رنگ باخته است. با كارى كه اينها در عراق و افغانستان كردند و با نيّات شومى كه ابراز داشتند، چهره ى واقعى خود را نشان دادند. در ملاقاتى كه هفته ى پيش نخست وزير رژيم صهيونيستى با رئيس جمهور آمريكا داشت، آن طور كه در خبرها آمده بود، رئيس جمهور آمريكا نقشه ى اسرائيل بزرگ - از نيل تا فرات - را به نخست وزير رژيم صهيونيستى هديه داد! معناى اين كار چيست؟ كشورهاى اسلامى چطور ميتوانند به حرفهاى اينها حُسن ظن داشته باشند؟ چطور ميتوانند به آمريكا

ص: 294


1- در ديدار مردم دامغان - 1385/8/19

به چشم يك حَكم در قضيّه ى فلسطين نگاه كنند؟ شعارِ «از نيل تا فرات»، شعار تجاوزگرانه ى زورگويانه ى غاصبانه ى نابحق و باطلى است كه خود صهيونيستها اين اواخر آن را انكار ميكردند و ميگفتند اين حرفها دروغ است؛ امّا الان جنگ طلبها و جنگ سالارهاى آمريكايى به اين شعار تظاهر ميكنند! چهره ى اينها در دنياى اسلام آشكار شده است. گيرم در فلان كشور اسلامى يا عربى سرانشان جرأت نكنند حرف بزنند؛ ملّتها كه ميفهمند و ميشنوند. آنكه در مقابل آنها خواهد ايستاد، ملّتهايند.

ارزشهاى آمريكايى؛ ارزشهاى جنگ طلبانه

در دنيا دولتهايى كه گاهى اعتراضهايى هم به جمهورى اسلامى ميكنند، قانون اساسى دويست، سيصد ساله ى خود را محكم نگه داشته اند. ارزشهاى كهنه ى دويست، سيصد ساله، بلكه بيشتر را محكم و دو دستى نگه ميدارند و نميگذارند به آن خدشه وارد شود. شما ديديد در نامه اى كه سال گذشته عدّه اى از به اصطلاح روشنفكران آمريكا براى توجيه جنگ طلبى رئيس جمهور آمريكا و دار و دسته اش صادر كردند، روى ارزشهاى آمريكايى تكيه كردند. اين ارزشها، ارزشهاى «جرج واشنگتن» است كه دويست سال از عمر آن ميگذرد. ارزشهاى آمريكايى براى آنها اصل شد، كه بر اساس آن ارزشها حتّى جنگ طلبى و استعمال بمب اتم نيز مطرح گرديد. همان روزها بوش تهديد كرد كه من چند كشور را با بمب اتم ميزنم! اين كار توجيه ميگردد و جايز شمرده ميشود. روى ارزشهاى خودشان اين طور تكيه ميكنند؛ امّا وقتى نوبت به ما و قانون اساسى و ارزشهاى ما ميرسد، ما ميشويم اصولگرا به معناى متحجّر! اصولگرايى آمريكايى ميشود مثبت؛ امّا اصولگرايى اسلامى متّكى به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوقِ آزاديخواهى و استقلال طلبى يك ملّت ميشود يك چيزِ محكوم، ميشود فحش: اصولگراها! البتّه مدّتى

ص: 295

است تعبير «اصولگراها» را عوض كرده اند و ميگويند «محافظه كارها»؛ غافل از اينكه در كشور ما جناحهاى مختلف همه شان اصول گرايند. البتّه ممكن است تعدادى تندرو در هر گوشه اى وجود داشته باشند، امّا جُلّ عناصر كشور ما كه در دستگاهها هستند، اصول گرايند و همه شان به اين اصل معتقدند. اين اصول بايد در اين چشم اندازها كاملاً ديده و رعايت شود. ما به مرحله اى رسيده ايم كه ميتوانيم و بايد اين بنا را بر اساس اين اصول حفظ كنيم و پيش برويم.(1)

سياستمداران آمريكا و روشنفكران وابسته، امروز در عمل و زبان خود، برخلاف همه ى ادّعاهاى صلح طلبى گذشته شان، جنگ را به صورت يك امر مقدّس جلوه ميدهند؛ اصول و ارزشهاى آمريكايى را يك امر مطلق و مقدّس جلوه ميدهند. درست نقطه ى مقابل آن چيزى كه در طول سالهاى متمادى، تبليغاتچى هاى اينها تبليغ ميكردند و ميگفتند ما به تكثّرگرايى و احترام به عقايد انسانها قائل هستيم؛ دائم ادّعا ميكردند ما طرفدار صلحيم؛ ورود ما به فلان جا به خاطر صلح است؛ اقدام ما در فلان جا به خاطر صلح است. امروز در اظهارات خود به اينجا كشانده شده اند كه مجبورند جنگ را تقديس كنند و آن را يك امر مقدّس جلوه دهند. اين خطاى بزرگ و فراموش نشدنى آنهاست كه همه ى ادّعاهاى گذشته شان را در چشم افكار عمومى دنيا به تدريج باطل ميكند. نميفهمند هواى نفس، برداشتن چه گامهاى خطايى را بر آنها تحميل كرده است. اين گامهاى خطا را يكى پس از ديگرى برداشته اند و باز هم برميدارند. در دنيا چهره ى نظامى و جنگ طلب و خشنى از خود نشان ميدهند كه براى قضاوت افكار عمومى امروز و فرداى دنيا به شدّت محكوم كننده است؛ چاره اى هم ندارند.

ص: 296


1- در ديدار كارگزاران نظام - 1382/5/15

ادّعا ميكنند ما طرفدار دمكراسى و حكومت متّكى به آراء مردم هستيم؛ در عين حال از حكومتهاى متعدّدى كه با كودتا روى كار آمده اند، يا از حكومتهاى استبدادى اى كه در تشكيل آنها حتّى يك رأى مردمى دخالت نداشته است، حمايت ميكنند. اين رسوا شدن در مقابل افكار عمومى است. بدون اينكه بدانند و بفهمند چه كار ميكنند، اين خطاها يكى پس از ديگرى آنها را وارد مراحل خطاى جديدترى كرده و ميكند. اينها مقدّمه ى سقوط است.

اهداف آمريكا در دشمنى با ايران

با وقاحت و بدون اينكه بدانند چه ميگويند، به يك ملّت بزرگ و بافرهنگ و شجاع، ملّتى كه كفايت خود را در طول سالهاى متمادى در ميدانهاى متعدّد نشان داده است، خطاب ميكنند و ميگويند شما بايد وابسته و ضعيف باشيد تا ما با شما دشمنى و شما را تهديد نكنيم! ملّت ايران اگر مقتدر و مستقل و متّحد و يكپارچه باشد، مورد رضايت و خوشايند آنها نيست. رضايت آنها در اين است كه ملّت ايران اوّلاً در درون خود اختلاف پيدا كند، يكپارچگى از بين برود و افراد به جان هم بيفتند؛ يك عدّه، عدّه ى ديگر را به دليلى؛ و آن عدّه، عدّه ى اوّل را به دليل ديگرى، نامشروع بدانند؛ ثانياً كشور به آمريكا وابسته شود؛ مثل برخى از كشورهاى ديگر در منطقه، كه ملّتهاى بيچاره شان بر اثر سوءسياست حاكمان، به آمريكا وابسته اند؛ ثالثاً ملّت ايران از لحاظ نظامى و سياسى ضعيف باشد و قدرت دفاع از خود و مرزهايش را نداشته باشد. اگر اين طور شد، آنگاه رئيس جمهور آمريكا از مردم ايران راضى است.(1)

ص: 297


1- در ديدار زائران و مجاوران حرم مطهّر رضوى - 1380/12/12

خصومت علنى جهان سلطه نسبت به اسلام و بيدارى اسلامى

هر كس اظهارات و اقدامات سردمداران رژيم آمريكا را درباره ى اسلام و نهضتهاى اسلامى معاصر و كشورها و ملّتهايى كه دم از گرايش به اسلام ميزنند و مدّعى يا آرزومند تشكيل نظام اسلامى اند تعقيب كند، از عمق كينه ى تمام نشدنى آنان به اسلام و نظام اسلامى اطّلاع مى يابد.

در حوادث جارى عالم هم شواهد متعدّدى براى اين مدّعا ميتوان مشاهده كرد كه از جمله ى تلخ ترين و غم انگيزترين آنها، حوادث جارى در بوسنى هرزگوين و نيز جنگهاى خانگى در قره باغ و منطقه ى عمومى قفقاز است. سركوب خونين و قساوت آميز مسلمانان در سارايوو كه در قلب اروپاى به اصطلاح متمدّن جريان دارد، به قدرى خشن و وحشيانه است كه آدمى را به ياد قتل عامهاى معروف اروپا در قرون وسطى و در جنگهاى مذهبى و نژادى اين قارّه ى جنگ طلب مى اندازد؛ با اين تفاوت كه، امروز صربهاى يوگسلاوى سابق، براى كشتار دسته جمعى مسلمانان، از ابزارهاى جنگى مدرن استفاده ميكنند! با اين حال، اين دولتها كه به بهانه ى حقوق بشر، در كار كشورهاى دوردست هم دخالت و اعمال نظر ميكنند، در برابر اين فجايع دست روى دست گذاشته اند. آمريكا و كشورهاى اروپايى در همين منطقه و نسبت به جمهوريهاى ديگر همان كشور سابق، آنجا كه پاى مسلمانان در ميان نبود، به طور قاطع از پيش آمدن چنين كشتارهايى جلوگيرى كردند. در منطقه ى قفقاز هم دولتهايى كه ميتوانستند با اعمال فشارهاى معمول، مانع از كشتار مسلمانان قره باغ شوند، نه تنها اقدامى جدّى نكردند، بلكه تلاش ميانجى گرانه ى جمهورى اسلامى را هم آماج توطئه و مخالفت خود ساختند و بى علاقگى خود را به سرنوشت ملّت تازه استقلال يافته ى قفقاز، ثابت كردند.

ارتباطات فشرده ى آمريكا و عواملش با دولتهاى تازه مستقل آسياى ميانه، براى ترساندن آنان از گرايشهاى اسلامى و آنچه آنان نام

ص: 298

«بنيادگرايى» بر آن ميگذارند؛ موضعگيريهاى خصمانه ى آنان در برابر بيدارى اسلامى در همه جا و به عنوان نمونه اى بارز با حركت سياسى پيروزمندانه ى مسلمانان، در الجزاير؛ رفتار حيله گرانه و غدرآميز آنان با ملّت عراق و افكندن آنان در وضعيّت غم انگيز و مظلومانه ى كنونى؛ دشمنى عنادآميز آنان با زمامداران سودان كه صرفاً عكس العمل گرايش اسلامى آنان است و دهها نمونه ى ديگر در سرتاسر جهان، مجموعاً شواهد انكارناپذيرى بر خصومت علنى آمريكا و ديگر سلطه گران، نسبت به اسلام و بيدارى اسلامى و بازيافتن هويّت اسلامى از سوى مسلمين جهان است.(1)

ص: 299


1- پيام به كنگره ى عظيم حج - 1371/3/13

فصل سيزدهم تجدّد و مقام زن

بحران زن؛ مسئله اى اساسى براى بشريّت

درباره ى مسئله ى زن در جامعه، اساس مشكل، دو چيز است؛ دو نقطه ى اساسى است كه اگر درباره ى اين دو نقطه بشود فكرى كرد، طرحى نو در انداخت و كار پيگير و مستمرّى انجام داد، ميتوان اميدوار بود كه در طول زمان - ميان مدّت يا بلندمدّت - آن چيزى كه امروز ميتوان آن را بحران مسئله ى زن در دنيا دانست، حل شود. آن دو چيز، يكى عبارت است از نگاه غلط و بد فهميدن جايگاه زن و شأن زن در جامعه كه اين نگاه و اين بدفهمى از غرب شروع شده و خيلى هم قديمى و ريشه دار نيست. آن كسانى كه مدّعى شدند كه در پروتكلهاى انديشمندان صهيونيست اين مسئله وجود داشته، ميشود حدس زد كه اين، خلاف واقع نيست؛ يعنى اگر نگاه كنيم، ميبينيم اين نگاه غلط، اين كج فهمى و بدفهمى در زمينه ى شأن زن در جامعه، شايد در حدود صد سال، صد و پنجاه سال بيشتر در غرب سابقه ندارد و از غرب سرريز شده است به جوامع ديگر، از جمله جوامع اسلامى. اين يك نقطه است.

ص: 300

نقطه ى دوّم كه اساس مشكل است، بد فهميدن مسئله ى خانواده و بد عمل كردن در رفتارهاى داخل خانواده است. اين دو تا مشكل است كه به نظر ما بحران مسئله ى زن را - كه امروز يك مشكل اساسى در دنياست به وجود آورده. شايد تعبير «بحران زن»، تعبير تعجّب آورى باشد. امروز مسئله ى بحران آب و هوا، بحران آب، بحران انرژى، بحران گرم شدن زمين، به عنوان مسائل اصلى بشريّت مطرح ميشود امّا هيچ كدام از اينها مسائل اصلى بشريّت نيست. بيشترِ آن چيزهايى كه مشكلات اصلى بشريّت است، برميگردد به مسائلى كه ارتباط پيدا ميكند با معنويّت انسان، با اخلاق انسان، با رفتار اجتماعى انسانها با يكديگر كه يكى از آنها مسئله ى زن و مرد، جايگاه زن، مسئله ى زن و شأن زن در جامعه است؛ كه اين حقيقتاً يك بحران است منتها به رو نمى آورند؛ مطرح نميكنند و سياستهاى مسلّط در دنيا به صرفه ى خودشان نميدانند و شايد برخلاف راهبردهاى اصلى خودشان ميدانند كه اين مسئله را مطرح كنند.(1)

جايگاه راهبردى مسئله ى زن در پايدارى يا فروپاشى تمدّنها

زن در محيط اسلامى رشد علمى ميكند، رشد شخصيّتى ميكند، رشد اخلاقى ميكند، رشد سياسى ميكند، در اساسى ترين مسائل اجتماعى در صفوف مقدّم قرار ميگيرد، در عين حال زن باقى ميماند. زن بودن، براى زن يك نقطه ى امتياز است، يك نقطه ى افتخار است. اين افتخارى نيست براى زن كه او را از محيط زنانه، از خصوصيّات زنانه، از اخلاق زنانه دور كنيم. خانه دارى را، فرزنددارى را، شوهردارى را ننگ او به حساب بياوريم. فرهنگ غربى خانواده را متلاشى كرد. امروز يكى از مشكلات

ص: 301


1- در ديدار جمعى از بانوان نخبه - 1390/3/1

بزرگ دنياى غرب، متلاشى شدن خانواده هاست، افزايش فرزندانِ بى هويّت است. اينها گريبان غرب را خواهد گرفت. حوادث اجتماعى به مرور پيش مى آيد. غرب از همين نقطه سخت ترين ضربه ها را خواهد خورد و اين تمدّن مادّى پُرزرق و برق از همين نقطه فروخواهد ريخت.(1)

مقام زن و گناه بزرگ تمدّن مادّى غرب نسبت به آن

اگر بناى آفرينش انسان و جهان را به دو بخشِ كارهاى ظريف و ريزه كارى و بخشِ كارهاى مستحكم - و به تعبير سازندگان بناها، سفتكارى - بگذاريم، بخش اوّل كه ظريف كاريها و ريزه كاريها و رشته رشته پروردن احساسات و عواطف بشر است، در اختيار زن است. گناه بزرگ تمدّن مادّى، تضعيف و گاهى به فراموشى سپردن اين نقش است. هر جا سخن از تضعيف خانواده است، نقش اين بخشِ مهم ناديده گرفته شده؛ هر جا سخن از بى اعتنايى به هنر مادرى و هنر تربيت فرزند در آغوش پُرمهر و محبّت مادر است، اين نقش ناديده گرفته شده؛ دنياى غرب اين جرم بزرگ را دارد كه اين نقش را تضعيف كرده و در مواردى ناديده گرفته است. بخشى از بزرگى اين گناه به اين مربوط است كه اين حركت فاجعه آميز را با نام «حمايت از زن» انجام ميدهد؛ در حالى كه اين حمايت از زن نيست؛ اين خيانت به زن و خيانت به انسان است.(2)

ابتذال منزلت زن در تمدّن غرب

خواهران من! دنياى غرب، زن را به ابتذال كشاند! تا شصت، هفتاد سال قبل از اين در تمام اروپا و كشورهاى غربى، زن فقط در سيطره ى مرد - يا مردِ خود يا يك مرد ديگر مثل صاحب كارخانه و مزرعه -

ص: 302


1- در ديدار شركت كنندگان در اجلاس جهانى زنان و بيدارى اسلامى - 1391/4/21
2- در ديدار مدّاحان و شاعران اهل بيت (عليهم السّلام) - 1384/5/5

ميتوانست باشد و هيچ حقّى از حقوق اصلى يك انسان در يك جامعه ى متمدّن را نداشت. حقّ رأى و حقّ مالكيّت و حقّ معامله نداشت. بعد آمدند زن را به ميدان كار و زندگى و فعّاليّت اجتماعى كشاندند امّا در همان حال، تمام وسايل را براى لغزش زن فراهم كردند و او را در متن جامعه، رها و بى پناه گذاشتند.

سرمايه داران بزرگ، سياستمداران خبيث و پليد و گردانندگان دستگاههاى مخفى، فكر كردند كه ميتوانند براى كارهاى سياسى و اقتصادى از اين وضعيّت بهتر استفاده كنند و زن را به ابتذال بكشانند. بله؛ در آنجاها علم و سياست هم هست و زنها در ميدان علم و سياست هم جلو ميروند؛ امّا به چه قيمتى؟ همين حالا هم توده و عامه ى زنها - نه چهار نفر خانم دكتر يا متخصّص يا نويسنده و برجستگان و زبدگان - در كشورهاى اروپايى و آمريكايى كه از تمدّن غربى حظّ زيادى دارند، در وضعيّت سخت و بى رحمانه اى زندگى ميكنند و ستم همسران و ستمِ كارى كه بر آنان تحميل ميشود و كارهاى سخت و سنگينى كه بر دوش آنان ميگذارند، تحمّل ميكنند. با اين كار وانمود ميكنند كه زن را وارد ميدان اجتماع كرده اند؛ در حالى كه فرصت انديشيدن و فكر كردن و تصميم گرفتن هم براى آنان وجود ندارد.(1)

مظلوميّت زن در تاريخ تمدّن صنعتى غرب

دنياى استكبارى سرشار از جاهليّت، در اشتباه است كه خيال ميكند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كند تا چشمهاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتّع گيرند و او را تحسين نمايند. بساط آن چيزى كه امروز به عنوان «آزادى زن» در دنيا و از سوى فرهنگ

ص: 303


1- در ديدار جمع كثيرى از بانوان سراسر كشور - 1368/10/26

منحطّ غربى پهن شده است، بر پايه ى اين است كه زن را در معرض ديد مرد قرار دهند تا از او تمتّعات جنسى ببرند. مردان از آنها لذّت ببرند و زنها وسيله ى التذاذ مردان شوند. اين، آزادى زن است؟ كسانى كه در دنياى جاهل و غافل و گمراه تمدّن غربى ادّعا ميكنند طرفدار حقوق بشرند، در حقيقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد تا معلوم شود كه تكامل و حقّ او و آزادى او چيست. زن را به عنوان موجودى كه ميتواند مايه اى براى صلاح جامعه با پرورش انسانهاى والا شود نگاه كنيد تا معلوم شود كه حقّ زن چيست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشكيل خانواده در نظر بگيريد؛ كه خانواده اگرچه از مرد و زن تشكيل ميشود و هر دو در تشكيل خانواده و موجوديّت آن مؤثّرند، امّا آسايش فضاى خانواده، آرامش و سكونتى كه در فضاى خانه است، به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنند تا معلوم شود كه او چگونه كمال پيدا ميكند و حقوقش در چيست.

از روزى كه اروپاييها، صنايع جديد را به وجود آوردند - در اوايل قرن نوزدهم كه سرمايه داران غربى كارخانه هاى بزرگ را اختراع كرده بودند - و احتياج به نيروى كار ارزان و بى توقّع و كم دردسر داشتند، زمزمه ى «آزادى زن» را بلند كردند؛ براى اينكه زن را از داخل خانواده ها به درون كارخانه ها بكشانند؛ به عنوان يك كارگزار ارزان از او استفاده كنند؛ جيبهاى خودشان را پر كنند و زن را از كرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه به عنوان «آزادى زن» در غرب مطرح است، دنباله ى همان داستان و همان ماجراست؛ لذا ظلمى كه در فرهنگ غربى به زن شده است و برداشت غلطى كه از زن در آثار فرهنگ و ادبيّات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاريخ بى سابقه است! در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، امّا اين ظلمِ عمومى و فراگير و همه جانبه، مخصوص

ص: 304

دوران اخير و ناشى از تمدّن غرب است. زن را به عنوان وسيله ى التذاذ مردان معرّفى كردند و اسمش را «آزادى زن» گذاشتند! در حالى كه به واقع آزادى مردان هرزه براى تمتّع از زن و نه آزادى زن بود. نه فقط در عرصه ى كار و فعّاليّت صنعتى و امثال آن، بلكه در عرصه ى هنر و ادبيّات هم به زن ظلم كردند. شما امروز، در داستانها، در رمانها، در نقّاشيها، در انواع كارهاى هنرى نگاه كنيد، ببينيد با چه ديدى به زن نگريسته ميشود؛ آيا جنبه هاى مثبت و ارزشهاى والايى كه در زن هست، مورد توجّه قرار ميگيرد؟ آيا آن عواطف رقيق، آن مهربانى و خوى مهرآميزى كه خداى متعال در زن به وديعه گذاشته است - خوى مادرى، روحيّه ى نگهدارى از فرزند و تربيت فرزند - مورد توجّه است يا جنبه هاى شهوانى و به تعبير آنها عشقى؟ - كه اين تعبير غلط و نادرستى است؛ اين شهوت است نه عشق! - زن را اين گونه خواستند پرورش و عادت دهند؛ به عنوان يك موجود مصرف كننده؛ مصرف كننده ى دست ودل باز و كارگر كم توقّع و كم طلب و ارزان.(1)

رسالت زن مسلمان در مقابل سوداگرى تمدّن غرب

در دنيا و در رسانه هاى جمعى عالم، در طول سالهاى متمادى، كسانى كه نه براى زن، نه براى جنس انسان و نه براى كرامتهاى انسانى، جز در محاسبه با پول ارزشى قائل نيستند - كه متأسّفانه در تمدّن كنونى مغرب، نقش مهمّى را در همه ى عرصه ها ايفا ميكنند - مسئله ى زن را هم براى خودشان در ميدانهاى مختلف به صورت يك سرمايه و يك وسيله ى سوداگرى درآوردند؛ روى آن بحث ميكنند؛ فرهنگ سازى ميكنند؛ تبليغ

ص: 305


1- در ديدار گروهى از زنان، به مناسبت فرخنده ميلاد حضرت زهرا (سلام الله عليها) و روز زن - 1371/9/25

ميكنند و ذهنهاى مرد و زن همه ى دنيا را در سر دوراهى يك وسوسه و گمراهى بزرگ قرار ميدهند. در چنين شرايطى جا دارد زن مسلمان با تأمّل در مفاهيم اسلامى و ارزشگذاريهاى اسلامى و با دقّت در خطوطى كه در نظام اسلامى براى پيشرفت زنان و مردان پيش بينى شده است، هويّت خود را بازيابى كند و قامت رساى استدلال را در مقابل سفسطه ها و وسوسه هاى عوامل صهيونيسم و سرمايه گذارى و زراندوزى به نمايش درآورد.(1)

راه علاج عقب ماندگى تمدّنهاى مادّى در مواجهه با مسئله ى زن

چرا بشريّت همواره درباره ى مسئله ى زن و مرد، كج فكر كرده است و ميخواهد در مقابل اين بايستد؟! شما از تعليمات انبياء كه بگذريد، در همه ى برداشتها و تحليلها و تفكّرات بشرى، جايگاه زن و مرد، جايگاه غلطى است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطى ميباشد. حتّى در تمدّنهاى خيلى بلندپايه ى دنياى باستان - مثل تمدّن روم يا ايران - برداشت از زن، يك برداشت غلط است كه من ديگر نميخواهم جزئيّات و تفاصيل را بيان كنم و لابد خودتان ميدانيد و ميتوانيد هم مراجعه كنيد. امروز هم وضع دنيا همين گونه است. امروز هم على رغم همه ى اين جنجالها و هياهوها و ادّعاهايى كه در حمايت از زن و موضع انسانى او ميشود، متأسّفانه همين برداشت غلط وجود دارد و اروپاييها چون ديرتر از كشورهاى اسلامى و كشورهاى غير اروپايى وارد ميدان شدند، نسبت به مسئله ى زن ديرتر تنبّه پيدا كردند.

ميدانيد كه تا دهه هاى دوّم اين قرن، هيچ زنى در هيچ جاى اروپا، حقّ رأى نداشت. آنجاهايى هم كه دمكراسى بود، زن حقّ صرف كردن

ص: 306


1- در ديدار گروه كثيرى از بانوان - 1379/6/30

مال خودش را نداشت. از دهه ى دوّم - يعنى از سالهاى 1916 يا 18 به بعد - آرام آرام در كشورهاى اروپايى، تصميم گرفتند كه به زن حقّ اعمال نظر و تصرّف در سرمايه ى خود و حقوق اجتماعى متساوى با مرد بدهند؛ بنابراين اروپا خيلى دير از خواب بيدار شد و خيلى دير مسئله را فهميد. مثل اينكه ميخواهد با جنجالهاى دروغين، از لحاظ زمان جبران اين عقب افتادگى را بكند! البتّه در تاريخ اروپا، خانمهايى كه ملكه ميشدند يا اشرافى بودند، وجود داشت امّا حكم يك زن و زنان يك فاميل يا يك تيره يا يك طبقه، غير از مسئله ى زن است. اين تبعيضها هميشه بوده است. خانمهايى هم بوده اند كه در سطوح بالا قرار ميگرفتند و مثلاً ملكه ى كشورى ميشدند و اين امتياز از طريق خانواده و ميراث به آنها داده ميشده است؛ امّا زن اين طور نبوده و بر خلاف ديدگاههاى اديان - كه سالم و دست نخورده اش اسلام است و ديگر اديان هم يقيناً همين ديدگاه را دارند - به هيچ وجه در جامعه از حقوقى برخوردار نبوده است.

پس مى بينيد امروز هم كه دنياى تمدّن غرب ميخواهد آن عقب افتادگى بسيار ملامت انگيز خود در مورد مسئله ى زن را جبران كند، طور ديگرى جبران ميكند. تصوّر من اين است كه آنها جانب مفاهيم انسانى در مورد زن را تحت الشّعاع مسائل تبليغاتى و سياسى و اقتصادى قرار ميدهند؛ كما اينكه از اوّل هم در اروپا همين طور بوده است و از همان هنگام كه به زنان حقوقى داده شد، غالباً بر همين مبانى غلط استوار بوده است.

وقتى كه به صحنه ى تفكّرات عالم نگاه ميكنم و بينش اسلام را مشاهده مينمايم، به روشنى درمى يابم كه جامعه ى بشرى هنگامى خواهد توانست نسبت به مسئله ى زن و رابطه ى زن و مرد، سلامت و كمال مطلوب خود را پيدا بكند كه ديدگاههاى اسلام را بدون كم و زياد و

ص: 307

بدون افراط و تفريط درك كند و كوشش نمايد آنها را ارائه كند. اين، ادّعاى ما نسبت به مسئله ى زن در عالم است. ما آن چيزى را كه در تمدّنهاى مادّى امروز نسبت به زن عمل ميشود و وجود دارد، به هيچ وجه قبول نداريم و آن را به صرفه و صلاح زن و كلّ جامعه نميشماريم.(1)

مسئله ى حل نشده ى جوامع به اصطلاح متمدّن

درباره ى مسئله ى زن - كه امروز همچنان در دنيا يك مسئله است حرفهاى فراوانى گفته شده و گفته ميشود، وقتى ما به نقشه ى انسانى عالم و جوامع بشرى نگاه ميكنيم - هم جوامع اسلامى مثل كشور خودمان و ساير كشورهاى اسلامى، هم جوامع غيراسلامى و از جمله جوامع به اصطلاح متمدّن و پيشرفته - ميبينيم كه در همه ى اين جوامع، متأسّفانه مسئله اى به نام مسئله ى زن همچنان وجود دارد. اين نشان دهنده ى نوعى كج بينى و كج روى و حاكى از نوعى كوته نظرى نسبت به مسائل انسانى است. معلوم ميشود كه بشر با همه ى ادّعاهايش، با همه ى تلاشهايى كه مخلصان و دلسوزان كرده اند، با همه ى كارهاى فرهنگى وسيعى كه به خصوص در مورد مسئله ى زن انجام گرفته است، هنوز نتوانسته درباره ى مسئله ى دو جنس و مسئله ى زن - كه به تبع او، مسئله ى مرد هم به شكل ديگرى مطرح ميشود - به يك صراط مستقيم و راه درستى دست پيدا كند. مسئله ى «خانواده» كه امروز يك مشكل اساسى در دنياست، از كجا ناشى ميشود؟ از نحوه ى نگرش به مسئله ى زن يا از نگرش به ارتباط زن و مرد ناشى ميشود. چرا خانواده كه يك نهاد طبيعى و اساسى وجود بشرى است، الان در دنيا اين قدر دچار بحران است؟ به طورى كه اگر كسى در دنياى به اصطلاح متمدّن غربى

ص: 308


1- در ديدار جمعى از بانوان پزشك سراسر كشور - 1368/10/26

امروز، يك پيامِ ولو خيلى رقيقى درباره ى استحكام بنيان خانواده داشته باشد، از او استقبال ميكنند؛ هم زنان استقبال ميكنند؛ هم مردان استقبال ميكنند؛ هم كودكان استقبال ميكنند. اگر اين يك قلم مسئله ى خانواده را شما در دنيا بررسى كنيد و اين بحرانى را كه در مسئله ى «خانواده» وجود دارد، درست مورد توجّه و كاوش قرار بدهيد، مى بينيد كه اين ناشى از آن است كه مسائل مربوط به ارتباطات دو جنس و همزيستى دو جنس و روابط دو جنس، حل نشده يا به تعبير ديگرى، نگرش، نگرش غلطى است. حالا ما كه در مجموعه ى افكارى كه مردان آنها را درست كرده اند، قرار ميگيريم، ميگوييم نگرش به مسئله ى زن درست نيست؛ ميتوان گفت نگرش به مسئله ى مرد درست نيست - تفاوتى نميكند - يا نگرش به كيفيّت دو جنس، يعنى هندسه ى قرار گرفتن دو جنس، نگرش غلطى است.

دروغ تمدّن غرب در باب تكريم زن

اسلام به معناى واقعى زن را تكريم كرده است. اگر روى نقش مادر و حرمت مادر در درون خانواده تكيه ميكند، يا روى نقش زن و تأثير زن و حقوق زن و وظايف و محدوديّتهاى زن در داخل خانواده تكيه ميكند، به هيچ وجه به معناى اين نيست كه زن را از شركت در مسائل اجتماعى و دخالت در مبارزات و فعّاليّتهاى عمومى مردم منع كند. عدّه اى بد يا كج فهميدند؛ يك عدّه ى مغرض هم از اين كج فهمى استفاده كردند؛ كأنّه يا بايد زن، مادر خوب و همسر خوبى باشد يا بايد در تلاشها و فعّاليّتهاى اجتماعى شركت كند؛ قضيّه اين طورى نيست؛ هم بايد مادرِ خوب و همسر خوبى باشد، هم در فعّاليّت اجتماعى شركت كند. فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) مظهر چنين جمعى است؛ جمع بين شئون مختلف. زينب كبرى نمونه ى ديگر است. زنهاى معروف صدر اسلام و زنهاى برجسته،

ص: 309

نمونه هاى ديگرند. اينها در جامعه بودند و حضور داشتند. نفهميدنِ مفهوم تكريم زن در اسلام، همراه شده است با بدآموزيهاى القاءشده ى به عنوان تكريم زن در تمدّن غرب اينها با هم آميخته شده و يك جريان غلط ذهنى و فكرى به وجود آورده. زن در داخل خانواده، عزيز و مكرّم و محور مديريّت درونى خانواده است؛ شمع جمع افراد خانواده است؛ مايه ى انس و سكينه و آرامش است. كانون خانواده - كه حوضچه ى آرامش زندگى پُرچالش و پُرتلاش هر انسانى است به وجود زن آرام ميگيرد و سكينه و اطمينان پيدا ميكند. آن وقت نقش او به عنوان همسر، به عنوان مادر، به عنوان دختر خانواده، هر كدام يك فصل طولانى در تكريم دارد؛ بنابراين حقيقتاً بايد در زمينه ى ارزش و كرامت زن در نظر اسلام، بازنويسى و بازگويى و بازبينى كرد.(1)

ص: 310


1- در ديدار با اعضاى شوراى فرهنگى - اجتماعى زنان، جمعى از زنان پزشك متخصّص و مسئولان اوّلين كنگره ى حجاب اسلامى به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) - 1370/10/4

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109