حکمت نامه سالمند و اندرزنامه جوان فارسی-عربی

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمدی ری شهری ، محمد، ‫1325 -1401.

Mohammadi Reyshahri, Mohammad, 1946-2022.

عنوان و نام پديدآور : حکمت نامه سالمند و اندرزنامه جوان فارسی-عربی/ محمدی ری شهری، همکار محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم عبدالهادی مسعودی؛ ویراستار فارسی محمد باقری زاده اشعری؛ شرح لغات و ویراستار عربی حسنین دباغ، علی انصای (حمیداوی)؛ [برای] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر ‫، 1397.

مشخصات ظاهری : ‫363 ص. ‫؛ ‫15× 22 س م.

فروست : پژوهشکده علوم و معارف حدیث؛ ‫129.

شابک : ‫180000 ریال ؛ 290000 ریال ‫ 978-964-493-988-4 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا (چاپ دوم)

يادداشت : چاپ اول: 1396.

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : این کتاب در سال های 1396- 1398 تجدیدچاپ شده است.

یادداشت : کتابنامه: ص. [333]-356؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : پیری -- جنبه های مذهبی -- اسلام

Aging -- Religious aspects -- Islam

سالمندان -- احادیث

Older people -- Hadiths

سالمندان -- بهداشت روانی

Older people -- Mental health

احادیث شیعه -- قرن 14

Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century

شناسه افزوده : صالح آبادی، محمدحسین، ‫1347 -

شناسه افزوده : مسعودی ، عبدالهادی ، ‫1343 - ، مترجم

شناسه افزوده : Mesudi‪ ‫ , Abdulhadi

شناسه افزوده : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث ‫. سازمان چاپ و نشر

شناسه افزوده : پژوهشگاه قرآن و حدیث

رده بندی کنگره : ‫ BP232/65 ‫ ‮ ‫ /م3ح8 1397

رده بندی دیویی : ‫ 297/485

شماره کتابشناسی ملی : 5086220

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3

ص: 4

فهرست اجمالى

فصل يكم: نعمت عمر طولانى 39

فصل دوم: زمينه سازى براى موفّقيت در سالمندى 47

فصل سوم: بركت هاى عمر طولانى و نيكوكارى 53

فصل چهارم: عوامل طولانى شدن عمر 63

فصل پنجم: عوامل كوتاه شدن عمر 93

فصل ششم: حقوق سالمند 101

فصل هفتم: ترغيب به رعايت حقوق پدر و مادر، بويژه در سال خوردگى 123

فصل هشتم: بايسته هاى سالمند 145

فصل نهم: ناشايسته هاى سالمند 167

فصل دهم: احكام سالمند 187

فصل يازدهم: هشدار به سالمند تبه كار 243

فصل دوازدهم: عوامل پيرى زودرس 249

فصل سيزدهم: پيامدها و آسيب هاى پيرى و فرتوتى 261

فصل چهاردهم: راه نمايى هاى برخى سالمندان 279

ص: 5

ص: 6

پيش گفتار

اشاره

دوران سالمندى، حسّاس ترين مرحلۀ زندگى انسان و فرصتى بسيار گران بها در تعيين سرنوشت نهايى اوست. چنانچه انسان از اين فرصت زرّين درست بهره گيرد، پايانِ اين دوران، سرآغازِ زيباترين، شيرين ترين و بهترين زندگىِ جاويدِ اوست، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده است:

إِن خُتِمَ لَكَ بِالسَّعادَةِ صِرتَ إلَى الحُبورِ، وَ أنتَ مَلِكٌ مُطاعٌ ، وَ آمِنٌ لا يراعُ ، يطوفُ عَلَيكُم وِلدانٌ كَأَنَّهُمُ الجُمانُ بِكَأسٍ مِن مَعينٍ بَيضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ .(1)

اگر فرجامت با نيك بختى باشد، به سوى نعمت ها خواهى رفت و شهريارى مُطاع خواهى شد و در امان و به دور از هراس خواهى بود. نوجوانانى همچون رشتۀ مرواريد با جام هايى از چشمۀ خوش گوار - كه سفيد است و نوشندگان را لذّت مى بخشد - بر گِرد شما خواهند چرخيد.

براى دستيابى به اين سرنوشت زيبا، فرصت سالمندى فوق العاده ارزشمند است. از اين رو، امام على عليه السلام مى فرمايد:

بَقِيّةُ عُمرِ المُؤمِنِ لا قيمَةَ لَها، يدرِكُ بِها ما قَد فاتَ ، وَ يحيى ما ماتَ .(2)

ص: 7


1- . الأمالى، طوسى: ص 652 ح 1353، بحار الأنوار: ج 77 ص 371 ح 35.
2- . الدعوات: ص 122 ح 298، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 36.

باقى ماندۀ عمر مؤمن، قيمت ناپذير است. به وسيلۀ آن، گذشته را جبران مى كند و آنچه را مُرده است، زنده مى گرداند.

و در حديثى ديگر مى فرمايد:

لا يعرِفُ قَدرَ ما بَقِىَ مِن عُمرِهِ إلّا نَبِىٌّ أو صِدِّيقٌ .(1)

ارزش باقى ماندۀ عمر خويش را نمى داند، مگر پيامبر يا انسان راستين.

بدين سان، سالمندى نعمتى است بزرگ و گران بها، و به همين دليل، خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در شب هاى ماه رمضان بويژه در لحظه هاى نورانى سحر، همچنين در روز عرفه در عرفات - كه از بهترين فرصت ها براى دعاست -، از خداوند سبحان مى خواستند كه از نعمت طولانى بودن عمر همراه با نيكوكارى، برخوردار باشند، چنان كه در دعاى معروف به دعاى ابو حمزۀ ثمالى آمده است كه امام زين العابدين عليه السلام ضمن دعاى سحر، خطاب به خداوند منّان عرضه مى داشت:

وَ اجعَلنى مِمَّن أطَلتَ عُمرَهُ وَ حَسَّنتَ عَمَلَهُ ، وَ أتمَمتَ عَلَيهِ نِعمَتَكَ وَ رَضيتَ عَنهُ ، وَ أحيَيتَهُ حَيوةً طَيِّبَةً فى أدوَمِ السُّرورِ، وَ أسبَغِ الكَرامَةِ ، وَ أتَمِّ العَيشِ .(2)

مرا از كسانى قرار بده كه عمرشان را دراز و كردارشان را نيكو گردانده اى و نعمتت را بر آنان كامل كرده اى و از آنان خشنود هستى و زندگى خوش را همراه با پايدارترين شادمانى و كامل ترين كرامت و معيشت، عطايشان فرموده اى.

با توجّه به اين كه كمالات انسانى نامتناهى اند، بى ترديد، كسانى كه در دوران

ص: 8


1- . غرر الحكم: ج 6 ص 406 ح 10801، عيون الحكم و المواعظ: ص 540 ح 10020.
2- . مصباح المتهجّد: ص 594 ح 691.

كوتاه عمر خود، ره صد ساله پيموده اند و به قله هاى تكامل دست يافته اند نيز اگر از عمر طولانى تر و فرصت بيشتر برخوردار شوند، درجات بالاترى را خواهند پيمود.

بر اين اساس، كسانى كه از اين زاويه به سالمندى مى نگرند، اين مرحله از زندگى را فرصتى مى دانند تا بر كمالات خود بيفزايند. از اين رو نه تنها در سالمندى، دچار نگرانى و افسردگى نمى شوند، بلكه با بهره گيرى از ره نمودهاى قرآن و اهل بيت عليهم السلام و اُنس با آفريدگار هستى، از شور و نشاطى برخوردار مى شوند كه در سالمندى، بارها حال و هواى جوانى را تجربه مى كنند و به گفتۀ خواجۀ شيراز:

هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم *** هر گه كه ياد روى تو كردم، جوان شدم.

چنان كه اميرممنان عليه السلام در توصيف اهل ايمان فرموده است:

تَراهُ بَعيداً كَسَلُهُ ، دائِماً نَشاطُهُ .(1)

او را از سستى [و تنبلى] به دور و همواره بانشاط مى بينى.

يعنى اين دوران را با نشاط و شادابى مى گذرانند تا لحظه اى كه مرغ روحشان از قفس تن رها شود و به سوى بوستان زيباى ملكوت اعلا پرواز نمايد. زبان حال آنها اين است كه:

مرغ باغ ملكوتم نى ام از عالم خاك *** چند روزى قفسى ساخته اند از(2) بدنم.(3)

چنين سالمندانى، اين مرحله از زندگى را خوش مى دارند. يكى از دوستان در اين باره سروده اى زيبا دارد:

جوانى رفت و پيرى از در آمد *** تو گويى روزگارى خوش تر آمد

ص: 9


1- . الكافى: ج 2 ص 230 ح 1، أعلام الدين: ص 115.
2- . مولوى، ديوان كبير (چاپ مطبعۀ اختر استانبول)
3- . ديوان حافظ، غزل شمارۀ 321.

قفس گر بشكند بلبل ننالد *** كه زندانش به توفانى سر آمد.(1)

از اين رو از خداوند سبحان مى خواهند كه بهترين لحظات عمر آنها را لحظه اى قرار دهد كه روح آنها از اين قفس پرواز مى كند، چنان كه در دعاى منسوب به ادريس عليه السلام آمده و توصيه شده است كه در سحرهاى ماه رمضان خوانده شود:

اللَّهُمَّ اجعَل خَيرَ عُمُرى ما وَلِىَ أجَلى.(2)

خداوندا! بهترين بخش عمرم را بخشى قرار ده كه نزديك اَجَلم باشد.

امّا اگر انسان فرصت طلايى سالمندى را نشناسد و براى استفادۀ صحيح از اين دوران برنامه ريزى نكند، سالمندى براى او يكى از مراحل پُرمخاطرۀ زندگى از نظر فشارهاى روانى خواهد بود؛ زيرا در اين دوران، انسان شاهد رويدادهاى گوناگونى است كه مى توانند تأثيرات ناخوشايندى در پى داشته باشند و او را دچار مشكلات روحى و روانى سازند، و چه بسا غفلت از بهره گيرى از اين فرصت، موجب حسرت و ندامتِ ابدى گردد. اين، همان خطرى است كه امير ممنان عليه السلام در واپسين لحظات زندگى خود، در بارۀ آن هشدار داده است. كلينى رحمه الله نقل كرده است: هنگامى كه امام على عليه السلام در بستر شهادت بود، جمعى به عيادتش آمدند و از ايشان تقاضا كردند وصيّت كند. ايشان در آخرين جملات، ره نمودهاى ارزنده اى فرمود كه از آن جمله است:

فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِى غَفْلَةٍ أَنْ يكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَة!(3)دريغا بر هر غافلى كه عمرش بر ضدّ او حجّت باشد، يا دوران

ص: 10


1- . نواى دل: ص 195، مجموعۀ اشعار رضا سلطانى شيرازى.
2- . مصباح المتهجد: ص 603 ح 693.
3- . الكافى: ج 1 ص 299 ح 6.

زندگانى اش، او را به سوى شوربختى بكشانَد!

اين سخن، هشدارى است به همۀ علاقه مندانِ پيشواى متّقيان كه مبادا فرصت باقى مانده را از دست بدهند و گرفتار افسوس و حسرتِ ماندگار شوند.

بر اين اساس، پرداختن به موضوع سالمندى و پيشگيرى از مخاطراتى كه آنها را تهديد مى كند، اقدامى ضرورى است كه بايد مورد توجّه جدّى مراكز علمى و پژوهشى قرار گيرد.

پژوهش در بارۀ سالمندان

مسئلۀ سالمندان از گذشته هاى دور، مورد توجّه نويسندگان بوده است. البتّه به نظر مى رسد تأليفات كهن در موضوع سالمندان، جنبۀ تاريخى و شرح حال نويسى دارند و در آنها كمتر به مباحث زيستى و روانى آنان پرداخته شده است.

از قديمى ترين نوشته ها در بارۀ كسانى كه عمر بسيار طولانى داشته اند، مى توان به كتاب المعمّرين من العرب و طرف من أخبارهم و ما قالوا فى منتهى أعمارهم نوشتۀ ابو محمّد سهل بن محمّد سجستانى (م ح 248 ق) اشاره كرد.

در عصر حاضر نيز كه شمار سالمندان در جهان با سرعت رو به افزايش است و طبق برآورد كارشناسان تا سال 1429 هجرى شمسى، آمار سالمندان ايران به 26 در صد خواهد رسيد،(1) پژوهشگران به موضوع «سالمندى» به عنوان يك پديدۀ مهمّ اجتماعى از زاويه هاى گوناگون پرداخته اند و صدها كتاب، پايان نامه و مقاله در اين زمينه نگارش يافته است.

همچنين مجلّات متعدّدى مانند: سالمند، سالمندشناسى، پرستارى

ص: 11


1- . كتاب شناسى سالمند: ص 3.

سالمندان، روان شناسى پيرى، سلامت سالمندى، پرستارى گروه هاى آسيب پذير، راهكارهاى سلامت دورۀ سالمندى، به صورت فصل نامه، دو فصل نامه و يا گاه نامه منتشر مى شود.

ويژگى هاى بهترين كتاب براى سالمندان

معيار تشخيص بهترين كتاب براى سالمندان، مقدار پاسخگويى به مهم ترين و ضرورى ترين نيازهاى آنهاست و براى يافتن مهم ترين و ضرورى ترين نياز سالمندان بايد ديد آنچه بيش از هر چيز ديگر، سالمندان را رنج مى دهد، چيست. مى توان گفت زيانبارترين آسيب هايى كه سالمندان را تهديد مى كنند، افسردگى و فشارهاى روحى و روانى هستند. بنا بر اين، نوشتارى كه ره نمودهاى آن بتواند بهداشت روان سالمند را تأمين كند، سودمندترين و بهترين كتاب براى سالمندان است. چنين كتابى بايد ويژگى هاى زير را داشته باشد:

1. بر اساس شناخت دقيق استعدادها، نيازهاى روانى و دغدغه هاى انسان در دوران سالمندى تنظيم شده باشد تا بتواند از آسيب هايى كه سالمندان را از نظر روانى تهديد مى كنند، پيشگيرى نمايد.

2. الگوهاى عينى براى سالمندان موفّق و سعادتمند ارائه كند.

3. براى سالمندان از جذّابيت لازم برخوردار باشد.

بهترين انسان شناس، آفريدگار انسان است. تنها اوست كه استعدادها و نيازهاى انسان در همۀ دوران هاى زندگى و از جمله سالمندى را بهتر از همه و حتّى خود او مى داند و از آسيب هايى كه فرصت گران بهاى سالمندان را تهديد مى كند، آگاه است. بنا بر اين، بهره گيرى از ره نمودهاى قرآن و احاديث اسلامى كه ريشه در وحى الهى و ره نمودهاى خداوند سبحان دارند،

ص: 12

براى نگارش بهترين كتاب مورد نياز سالمندان، اهمّيتى فوق العاده دارد.(1)

البتّه مهم اين است كه ره نمودهاى الهى با در نظر گرفتن مقتضيات زمان و ويژگى هاى سالمندان به گونه اى از متن كتاب خدا و سنّت نبوى استخراج و در قالبى ارائه گردند كه براى سالمندان، جذّاب و اثرگذار باشند.

كتاب حاضر

حكمت نامۀ سالمند، گامى است نو در جهت اين هدف بلند، و تلاشى است در جهت ارائۀ ره نمودهاى حكيمانۀ قرآن و اهل بيت عليهم السلام با نظمى نوين در بارۀ بهداشت روان سالمندان از منظر قرآن و حديث، كه همراه با نكاتى آموزنده از شمارى از سالمندان نمونه گرد آمده است. به اميد آن كه از جذّابيت لازم براى بهره مندى سالمندان گران قدر، برخوردار باشد.

اين حكمت نامه، در ادامۀ دو نوشتارى است كه در بارۀ كودك و جوان با نام هاى حكمت نامه كودك در سال 1384 و حكمت نامۀ جوان در سال 1382 انتشار يافتند و به دليل استقبال علاقه مندان، تا كنون بارها تجديد چاپ شده اند.

گفتنى است هر چند سالمندان و كسانى كه با آنان ارتباط دارند، مخاطب اصلى اين حكمت نامه هستند؛ ولى مطالعۀ آن براى جوانان نيز لازم و ضرورى است؛ زيرا سالمندانى مى توانند بيشترين بهره بردارى را از نعمت سالمندى خود داشته باشند كه زمينۀ آن را در جوانى فراهم كرده باشند. به سخن ديگر، حكمت نامۀ سالمند، «اندرزنامۀ جوان» نيز هست و فصل دوم اين حكمت نامه به همين موضوع اختصاص يافته است.

ص: 13


1- . گفتنى است در عصر حاضر، نقش مذهب در تأمين و ارتقاى سلامت روان سالمندان، مورد توجّه ويژۀ دانشمندان جهان قرار گرفته است.

شايان ذكر است آنچه در اين حكمت نامه آمده، متن مهم ترين ره نمودهاى قرآن و حديث در بارۀ سالمند است و ترديدى نيست كه هر بخش از اين ره نمودها، مى تواند زمينۀ تأليف كتاب يا مقاله اى مستقل در بارۀ مسائل مختلف مرتبط با سالمندان باشد. از اين رو اميد مى رود اين مجموعه، نه تنها براى سالمندان، بلكه براى پژوهشگران و همۀ كسانى كه به گونه اى در امور مربوط به اين قشر آسيب پذير فعّاليت مى كنند، مفيد و كارساز باشد.

قدردانى و سپاس

از همۀ كسانى كه به گونه اى در آماده سازى اين حكمت نامه سهيم هستند، بويژه فاضل گرامى جناب آقاى صالح آبادى كه در جستجوى آيات و احاديث مرا يارى داد، استاد گران قدر حجّة الإسلام و المسلمين سيّد محمّدكاظم طباطبايى كه با نقد دقيق و عالمانۀ خود موجب ارتقاى كيفيت تنظيم متن آن گرديد، استاد گران قدر حجّة الإسلام و المسلمين عبد الهادى مسعودى كه با ترجمۀ زيباى خود، فهم احاديث اين مجموعه را براى پارسى زبانان ميسّر ساخت و افزون بر اين، درآمدى نيز بر آن نگاشت، صميمانه قدردانى و تشكّر مى كنم و از خداوند منّان، خاضعانه براى آنان پاداشى در خور فضل خود، مسئلت مى نمايم.

ربّنا تقبّل منّا إنّك أنت السميع العليم

محمّد محمّدى رى شهرى

12/4/1396

هشتم شوّال 1438

ص: 14

درآمد

اشاره

حكمت نامۀ سالمندان، ويژۀ رهنمودهاى آفريدگار جهان و پيشوايان بزرگ اسلام براى بهره گيرى هر بيشتر انسان در سومين مرحله، از مراحل زندگى است. از اين رو مراحل زندگى را از ديدگاه قرآن بررسى مى كنيم.

مراحل زندگى

قرآن كريم، در آيات متعددى(1) به مراحل زندگى انسان اشاره كرده و از جمله روزگار سالمندى را بدين سان بيان فرموده است:

(هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّٰى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ .(2)

او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مى فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مى رسيد، و بعد از آن پير مى شويد و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند و در نهايت به سرآمد عمر خود مى رسيد و شايد تعقّل كنيد!)

با تأمل در اين آيه به دو نكتۀ مهم در رابطه با موضوع سالمندى مى توان دست يافت:

ص: 15


1- . ر. ك: احقاف: آيۀ 15 و روم آيۀ: 54.
2- . غافر: آيۀ 67.

نخست آن كه همۀ افراد به روزگار سالمندى نمى رسند و دوم آن كه نظام حاكم بر مراحل زندگى انسان از آغاز پيدايش تا پايان زندگى دنيوى، زمينه ساز تعقل و انديشه انسان و شناخت مبدأ و معاد است. انسان مى تواند با تأمل و دقت دريابد كه آفريدگار هستى، انسان و جهان را بيهوده نيافريده(1) و مرگ پايان زندگى نيست، بلكه آغاز زندگى هميشگى انسان در جهانى ديگر است. از اين رو سالمندان نبايد سالمندى را دوران پايانى زندگى خود بدانند بلكه بايد خود را براى زندگى بهترى آماده كنند كه قابل مقايسه با زندگى دنيا نيست.

ويژگى هاى مراحل زندگى

خداوند سبحان در تبيين مهم ترين ويژگى هاى مراحل زندگى انسان از نظر توانمندى مى فرمايد:

(اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَلِيمُ اَلْقَدِيرُ .(2)

خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد و باز بعد از قوّت، ضعف و پيرى قرار داد او هر چه بخواهد مى آفريند، و دانا و تواناست).

آيۀ فوق آفرينش انسان را داراى سه دوران تحول مى داند كه از ناتوانى آغاز مى شود، و به مرحله قوت و نيرومندى مى رسد، و پس از مدتى در مرحلۀ سوم به ضعف و ناتوانى كشيده مى شود.

پيام مهم قرآن

اشاره

قرآن با تبيين ويژگى هاى انسان از نظر توانمندى در مراحل مختلف زندگى سه پيام مهم و اساسى براى پيروان خود دارد.

ص: 16


1- . اين معنا در آيات پنجم و هفتم سوره حج به روشنى بيان شده است.
2- . روم: آيۀ 54.

يك. پيام به جوانان

قرآن با اين بيان به جوانان هشدار مى دهد كه نيروى جوانى پايدار نيست، تا مى توانند از اين نيرو براى خودسازى و سازندگى استفاده كنند، و افزون بر اين براى بهره مندى هر چه بيشتر از دوران سالمندى برنامه ريزى نمايند.(1)

تا رسد دستت به خود، شو كارگر *** چون فتى از كار، خواهى زد به سر

دو. پيام به سالمندان

سالمندان توجه داشته باشند كه ضعف ها و سستى هاىِ دوران سالمندى، برنامۀ حكيمانه نظام آفرينش است، از اين رو بايد آن را به عنوان واقعيتى اجتناب ناپذير، قبول كنند، خود را با شرايط اين دوران سازگار نمايند، و از مشكلات اين مرحلۀ از زندگى گلايه نكنند.

سه. پيام به نزديكان

پيامى كه آيۀ ياد شده به نزديكان سالمندان، به ويژه فرزندان آنان دارد، اين است كه توجه داشته باشند انسان در دوران سالمندى همانند دوران كودكى، ضعيف و ناتوان مى شود، با اين تفاوت كه هر چه بر عمر كودك افزوده شود، توانمندتر مى گردد، ولى سالمند به تدريج ناتوان تر مى گردد، بنابر اين همانطور كه كودك به دليل ناتوانى، حقوقى بر پدر و مادر و جامعه دارد(2) كه بايد رعايت كنند، سالمند نيز، به همين دليل حقوقى بر فرزندان، خويشاوندان و جامعه دارد(3) كه بايد مورد توجه قرار دهند.

ص: 17


1- . ر. ك: فصل دوم.
2- . ر. ك: حكمت نامه كودك.
3- . ر. ك: فصل ششم و هفتم همين حكمت نامه.

چهار. پيام به همگان

همگان، بويژه جوانانى كه در كنار سالمندان هستند بايد توجه داشته باشند كه دوران سالمندى در انتظار آنها نيز هست، به گونه اى با سالخوردگان رفتار كنند كه خود از ديگران در دوران سالخوردگى انتظار خواهند داشت.

مفهوم سالمندى و واژه هاى نشانگر آن

اشاره

سالمندى مفهوم پيچيده اى نيست ولى با توجه به دوره هاى گوناگون آن، در لغت عربى واژه هاى متعددى براى آن ساخته شده است. در اين زبان، واژۀ «طفل» براى خردسال، «شابّ » و «فتى» براى جوان، «كهل» براى فرد كامل و مُسن،(1) «شيخ» براى ميان سالى و پس از آن،(2) و «هَرَم» براى انتهاى سالمندى و پيرى - كه همراه با فرتوتى و ضعف قواى جسمى و ادراكى است - به كار مى رود(3). واژه هاى «مشيب / ذو شيبه»(4) و «كبير»(5) نيز بدون اشاره به سنّ خاصّى براى بزرگ سالى و سالمندى به كار مى روند.(6)

گفتنى است سالمندى را مى توان از دريچۀ تاريخى و علمى نگريست. همچنين نگاه دين به آن قابل تأمل است. اين سه نگاه را مى آوريم.

يك. سالمندى در روزگار پيش از اسلام

بر پايۀ گزارش هاى تاريخى، در روزگار پيش از اسلام، برخى سالمندان بالاى صد و دويست سال، در ميان جامعه مى زيسته اند. برخى نويسندگان

ص: 18


1- . ر. ك: الصحاح، القاموس المحيط، النهاية: مادّۀ «كهل».
2- . ر. ك: لسان العرب: مادّۀ «شيخ».
3- . ر. ك: لسان العرب: ماده «هرم»: الهَرَم اقصى الكبر.
4- . ر. ك: سخن اصمعى در مقاييس اللغة و الصحاح: مادّۀ «شيب».
5- . ر. ك: الصحاح: مادّۀ «كبر».
6- . برخى احاديث بر اين دلالت دارند كه «شيبه» پيش از كبر است (ر. ك: ح 21).

مانند ابو مخنف لوط بن يحيى، مولف مقتل مشهور عاشورا، در ميانه قرن دوم هجرى و ابومنذر، هشام بن محمد بن سائب كلبى، تبارشناس معروف عرب، در اواخر قرن دوم هجرى، كتاب هايى با نام «المعمرين» نگاشته اند.(1)

شيخ صدوق نيز در كتاب كمال الدين(2) از برخى سالمندان نام برده و وقايع خواندنى و جالب توجّهى را از ايشان نقل كرده است. او به منظور زدودن غرابت از عمر طولانى امام عصر عليه السلام در روزگار خود (قرن چهارم هجرى) و نشان دادن امكان طول عمر زياد، اين گزارش ها را آورده است. بر پايۀ گزارش هاى شيخ صدوق از ماجراهاى اين افراد و نيز برخى اشعار سروده شدۀ آنان و ديگر قرائن تاريخى، مى توان سالمندى در روزگار كهن بويژه نهايت آن را مانند همين روزگار دانست؛ دوره اى كه لذّتى براى انسان باقى نمى ماند و گاه هوش و حواس و خِرد انسانى كاهش مى يابد. گفتنى است همين گزارش ها نشان مى دهد كه در آن روزگار، برخى سالمندانِ بسيار پير، چنان سالم و با هوش و خِرد كامل بوده اند كه مى توانسته اند رياست قبيله و نمايندگى آن را به عهده داشته باشند. اندكى بعد و در قرون نخستين اسلام، برخى از انسان ها مانند عمّار ياسر و حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه را مى يابيم كه با عمر بيش از هشتاد و نود سال در ميدان جنگ حضور مى يافته و مانند ديگران مى جنگيده اند. اين موارد اگرچه نادرند و نمى توانند نشان دهندۀ تفاوت كلّى و عمومى ميان سالمندى ديروز و امروز باشند، امّا اين نكته را نمايان مى كنند كه كاستى هاى سالمندى در روزگار كهن گاه ديرتر روى مى داده و پيامدهاى آن در برخى افراد، كمتر بوده است.

ص: 19


1- . ر. ك: الذريعة: ج 21 ص 268.
2- . كمال الدين: ص 555: «باب ذكر المعمّرين».

دو. سالمندى در روزگار كنونى

سالمندى، فرايندى زيست شناختى است كه زمينۀ برخى دگرگونى هاى طبيعى را در كالبد جانداران و كاهش نيروى آنان بويژه انسان فراهم مى آورد. در بُعد روانى نيز به معناى فرسودگى تدريجى انسان است كه موجب مى شود طراوت و شادابى، عزم و اراده، اعتماد به نفس، قدرت خطرپذيرى و احساس مفيد و مولّد بودن كاهش يابد.(1) در روزگار كنونى و با توجّه به وضعيت زندگى انسان و آسانى و دشوارى هاى آن، عبور از سن 65 سالگى، مرز سالمندى خوانده شده است.(2) بر پايۀ افزايش سن و تغييرات و نقصان بيشتر، سالمندان به سه دستۀ سالمند (60 تا 75 سال)، پير (76 تا نود سال) و خيلى پير (90 سال به بالا) دسته بندى مى شوند.(3) اين دسته بندى، نشان مى دهد كه سالمندى لزوما و به گونۀ هميشگى با پيرى و فرتوتى مترادف نيست. پيران فرتوت، از عهدۀ كارهاى معمولى و روزمرّۀ خود نيز به سختى برمى آيند، در حالى كه سالمندان مى توانند مانند ديگر افراد، فعّاليت اقتصادى يا اجتماعى تمام يا نيمه وقت داشته باشند. گفتنى است كه كاستى و سستى هر كس، بايد با جوانى خود او سنجيده شود. افزون بر اين، شتاب اين نقصان در افراد متفاوت، يكسان نيست؛ امّا به گونۀ عمومى وجود دارد.

سالمندى، برخى تغييرات روحى و روانى را نيز پديد مى آورد و فرد

ص: 20


1- . ر. ك: سند ملّى برنامه راهبردى سالمندان كشور: ص 5.
2- . بر پايۀ پژوهش هاى سازمان بهداشت جهانى (world health organizaition) با نشان اختصارى «who» . گفتنى است در سند ملّى برنامۀ راهبردى سالمندان كشور، سن 60 سالگى مرز ورود به سالمندى دانسته شده و اين را به طبيبان مسلمان مانند ابن سينا و جرجانى و نيز مولوى نسبت داده است. (سند ملّى برنامه راهبردى سالمندان كشور: ص 9).
3- . سند ملّى برنامه راهبردى سالمندان كشور: ص 10.

سالمند را به تدريج نيازمند پاره اى مراقبت هاى بهداشتى مى كند. افزون بر اين، كاهش فعّاليت هاى اقتصادى و فزونى گرفتن هزينه هاى درمانى و مراقبتى، سالمندان را با دشوارى هاى بيشترى در زندگى رو به رو مى كند.

در روزگار كنونى و در پى افزايش متوسّط عمر انسان، بسيارى از جوامع، دچار سال خوردگى شده اند و در كنار كاستى كم جمعيت و كاهش نسل، روز به روز بر نسبت شمار سالمندان به كلّ جمعيت، افزوده مى شود. بر پايۀ آمار موجود، سازمان بهداشت جهانى (who) پيش بينى كرده كه در سال 2050 م، يعنى تنها يك نسل ديگر، بيش از يك پنجم جمعيت جهان، سالمند خواهند بود.(1) اين وضعيت در ايران نيز روى خواهد داد و آمارها حاكى از افزايش سهم جمعيت سالمند با سنّ بيش از 65 سال از 7/5 در صد در سال 1390 به 1/6 در سال 1395 ش است. اين افزايش جمعيت، در گروه ميان سالان (30) تا (64) سال نيز مشهود است، به نحوى كه سهم آنها از كلّ جمعيت كشور به حدود 44 در صد رسيده و در مجموع نشان مى دهد بيش از نيمى از جمعيت كنونى كشور (51 در صد) را افراد ميان سال و سالمند تشكيل

ص: 21


1- . سال خوردگى جمعيت مرحله اى است كه طىّ آن افراد سالمند نسبت بيشترى از كلّ جمعيت را به خود اختصاص مى دهند. با كاهش ميزان بارورى كلّى از يك سو و كاهش ميزان مرگ و افزايش اميد به زندگى از سوى ديگر، ساختار سنّى جمعيت، از گروه هاى سنّى جوان تر به پيرتر تغيير مى يابد. هر سال، حدود 7/1 به جمعيت جهان افزوده مى شود. اين افزايش براى جمعيت 65 سال و بالاتر، 2/5 است و اين فاصله، تركيب سنّى جهان را به سوى پير شدن سوق مى دهد. پيش بينى مى شود: ربع قرن ديگر، جمعيت سالمندان به 1/2 ميليارد نفر يعنى 14 جمعيت جهان و در سال 2050 به حدود 2 ميليارد يعنى 21 جمعيت جهان برسد و براى اوّلين بار در تاريخ در سال 2050 م، جمعيت زير 15 سال و بالاى 60 سال مساوى مى شوند يعنى هر كدام 21. در سال 2050 م، سالمندان حدود 37 جمعيت اروپا، پيرترين قارّۀ جهان، و 10 جمعيت افريقا، جوان ترين قارّۀ جهان را تشكيل مى دهند.

مى دهد. به اين ترتيب در سال 1425 ش، شاهد سالمند بودن حدود يك چهارم جمعيت ايران خواهيم بود.(1)

اين بِدان معناست كه ما نيازمند جهت دهى برنامه هاى بهداشتى و رفاهى به سوى سالمندان هستيم. همچنين بايد در انديشۀ فراهم آوردن زمينه هايى باشيم تا سالمندان هر چه بيشتر سالم بمانند و بتوانند با خودمراقبتى، هزينه هاى نگاهدارى از خود را كاهش دهند و از آسيب هايى مانند بيكارى، كنارزدگى و بيمارى هاى جسم و جان در امان بمانند.

سه. سالمندى در متون دينى

ملاحظۀ اجمالى آيات و احاديث نشان مى دهد فرهنگ دينى و عرفى و علمى در نگرش به مفهوم سالمندى همانند هستند. قرآن با كاربرد واژه هايى چون «شيب (موسفيدى)»،(2) «شيخ (سالمند)»،(3) «كِبَر (بزرگ سالى)»(4) و تركيب هايى مانند «أرذل العمر (پست ترين دورۀ زندگى)»، تعدّد و تفاوت دوره هاى عمر انسان را نشان داده و به سالمندى اشاره كرده است. احاديث نيز با كاربرد همينها و نيز واژه هاى ديگرى مانند «هَرَم» و تركيب هايى مانند «طول العمر» و «ذوشيبة (ريش سفيد)» همسو با قرآن كريم هستند.

گفتنى است، از منظر قرآن و روايات اسلامى «طول عمر، مطلوب» ولى «هَرَم» و «ارذل العمر» نامطلوب است.

در قرآن كريم همچنين به برخى ويژگى هاى سالمندى و پيرى اشاره شده

ص: 22


1- . بر پايۀ داده هاى سرشمارى سال 1395.
2- . ر. ك: مريم: آيۀ 4 و روم: آيۀ 54 و مزّمّل: آيۀ 17.
3- . ر. ك: هود: آيۀ 72 و يوسف: آيۀ 78 و قصص: آيۀ 23 و غافر: آيۀ 67.
4- . ر. ك: بقره: آيۀ 266 و يوسف: آيۀ 78 و ابراهيم: آيۀ 39 و حجر: آيۀ 54 و اسرا: آيۀ 23 و مريم: آيۀ 8.

است، مانند: سستى استخوان،(1) سفيدى موى سر،(2) ناتوان گشتن از فرزندآورى،(3) كم توان گشتن و انجام ندادن كارهاى نيازمند به قدرت بدنى(4).

در احاديث نيز كاستى و ضعف حركتى و حتّى ناتوانى انجام كارهاى معمولى مانند غذا خوردن و نيز ناتوانى دستگاه گوارش، از ويژگى هاى افراد پير و كهن سال دانسته شده است؛(5) امرى كه در تعريف علمى پيرى نيز به آن اشاره مى شود.(6)

همچنين داود عليه السلام در شكوه از حال خود مى گويد:

يا رَبِّ طَالَ عُمرِى وَ كَبِرَتْ سِنِّى وَ ضَعُفَ رُكنِى.(7)

اى پروردگار من! عمرم دراز و سنم زياد و اركان بدنم سست گشته است.

حديثى از امام صادق عليه السلام نيز به دو دورۀ عمر بر پايۀ سن، اشاره دارد:

إِذا زادَ الرَّجُلُ عَلَى الثَّلاثينَ فَهُوَ كَهلٌ وإذا زادَ عَلَى الأَربَعينَ فَهُوَ شَيخٌ .(8)

چون مرد از سى بگذرد، كهل (ميان سال) است و چون از چهل درگذرد، شيخ (بزرگ سال) است.

در بخش هاى بعدى نيز برخى ويژگى هاى شمرده شده براى پيرى و فرتوتى را در متون دينى ارائه مى دهيم؛ ويژگى هايى كه دانش امروز بشر نيز آنها را نشانۀ پيرى مى داند و آنها را مى بينيم.

ص: 23


1- . مريم: آيۀ 4.
2- . مريم: آيۀ 4.
3- . هود: آيۀ 72 و حجر: آيۀ 54 و مريم: آيۀ 8.
4- . قصص: آيۀ 23.
5- . ر. ك: ح 375.
6- . ر. ك: ص 20 (سالمندى در روزگار كنونى).
7- . ر. ك: ح 11.
8- . تحف العقول: ص 370.

رمز تداوم جوانى

همۀ ما ناگزير از پيمودن مسير زندگى هستيم. پرسش، اين است كه: چگونه مى توان با وجود سال خوردگى، سالم و شاداب و برنادل و بانشاط بود؟ پاسخ احاديث، چنين است كه اگر نور ايمان در دل آدمى افروخته بماند(1) و عقل وى از جوانى شكوفا گردد،(2) مى توان همچون اصحاب كهف سالمند بود؛ ولى جوان خوانده شد. در حديثى، امام صادق عليه السلام در جواب شخصى به نام سليمان بن جعفر كه پرسيد: «فَتى» نزد شما كيست ؟

امام عليه السلام فرمود:

أما عَلِمتَ أنَّ أصحابَ الكَهفِ كانوا كُلُّهُم كُهولاً فَسَّماهُمُ اللّهُ فِتيَةً بِإِيمانهِمِ؟! يا سُلَيمانُ ! مَن آمَنَ بِاللهِ وَ اتَّقى فَهُوَ الفَتى.(3)

مگر نمى دانى كه اصحاب كهف، همگى ميان سال بودند؛ امّا خداوند به سبب ايمانشان، آنان را جوان ناميد؟ اى سليمان! هر كه به خدا ايمان آورد و تقوا بورزد، جوان است.

در دوران پيرى، به رغم كاستى قواى جسمانى، به قوّت انديشه و شادابى جان انسان هاى شايسته، افزوده مى شود. نمونۀ بارز اين گونه سالمندان در عصر حاضر، امام خمينى 1 است كه در آغاز سالمندى، انقلاب عميق خود را آغاز كرد و با پايدارى در يك مبارزۀ طولانى به مدّت ربع قرن، بسيارى از جوانان ايران و سپس جهان اسلام را جذب خود نمود.

ص: 24


1- . على عليه السلام در تبيين اوصاف شخص باايمان مى فرمايد: «تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ دائِما نَشاطُه؛ مومن را دور از كسالت و همواره با نشاط مى بينى» (الكافى: ج 2 ص 230 ح 1).
2- . «إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ ؛ خردمند، چون پير شود، عقلش جوان مى گردد» (غرر الحكم: ج 3 ص 192 ح 4169).
3- . تفسير العيّاشى: ج 2 ص 323 ح 11 و نيز، ر. ك: الكافى: ج 8 ص 395 ح 595.

از منظر احاديث مى توان سالمند بود، ولى زندگى شاداب و كريمانه و كاملى داشت. از اين رو بر اين باوريم كه با عمل به توصيه هاى دين، مى توان عوارض سالمندى را به تأخير انداخت و آن را بهبود بخشيد. در كتاب حاضر، اين توصيه ها را مرور خواهيم كرد.

كتاب حاضر در يك نگاه

اشاره

كتاب حاضر ره نمودهاى اسلام را در بارۀ سالمندى، در چهارده فصل سامان داده است. نگاهى گذرا به محتواى اين فصول داريم:

يك. نعمت عمر طولانى

در فصل اول به نعمت طولانى بودن عمر، فضيلت آن و دعا براى آن پرداخته شده است. بر پايۀ احاديث اين فصل مى توان عمر طولانى را نعمتى گران قدر و نه بارى گران سنگ ديد. تنها شرط براى نعمت بودن و فضيلت داشتن عمر، سپرى كردن آن در كارهاى خير و رضاى خدا است. گفتنى است بر پايۀ برخى احاديث، مى توان با بر جا نهادن صدقه هاى جارى مانند فرزندان صالح يا علم مفيد و نيكى هاى بسيار، عمر خود را با وجود محدوديت آن، گسترش داد و درازا بخشيد. اين، بِدان معناست كه فزونى و طولانى تر شدن عمر، تنها به معناى افزون شدن شمار سال هاى زندگى نيست؛ بلكه مى توان با نيكى و احسان، بر ژرفاى عمر و نتيجه حاصل از آن افزود.

دو. زمينه سازى براى سالمندى بهتر

در اين فصل، زمينه چينى براى داشتن يك سالمندىِ بهتر و موفّق توصيه شده است، مانند: غنيمت دانستن جوانى و به كارگيرى همۀ توان در اين دوره براى يادگيرى، نيكوكارى و عبادت.

ص: 25

سالمندى موفّق(1) از ديدگاه سازمان بهداشت جهانى تنها بيمار نبودن و تن درست بودن نيست. سالمندى موفّق، تركيبى از تن درستى، قدرت توليد و مشاركت، قدرت انطباق و داشتن استقلال است.(2) علم اندوزى و كار و تلاش در روزگار جوانى به اين همه كمك مى كند. همچنين داشتن سبك زندگى صحيح در همۀ عرصه ها از خوردن و آشاميدن و ورزش كردن تا مطالعه و تفريح و ارتباطات سالم اجتماعى همه مى توانند زمينۀ داشتن يك سالمندى خوب و موفّق را فراهم آورند. روشن است كه داشتن عادت هاى خوب رفتارى و خلق و خوى خوش مانند بردبارى، مدارا ورزيدن، نرم خويى، عفو و گذشت، تساهل و همراهى در تعامل هاى ميان فردى، و اتّكال هميشگى به مبداء قدرت هستى، يعنى خداى قادر متعال، به ما كمك مى كند كه چشم به راه يك سالمندى خوش و موفّق باشيم.

سه. بركات عمر طولانى

فصل سوم بر اين نكته تاكيد مى كند كه سالمندى، نه يك ضعف و نقص، بلكه زمينۀ تحقّق بسيارى از نيكى هاست. مسلمان سالمند، در پرتو نور الهى مى درخشد و هر موى سپيدى كه بر سر و روى او مى رويد، بر وقارش مى افزايد. هر سال كه از عمر سالمند مطيع خدا و نيكوكار به مردم مى گذرد، بر درجات قربش به خداوند افزوده مى شود و اسباب رهايى اش از آتش، بيشتر فراهم مى آيد تا آن جا كه ممكن است او را بى حساب به بهشت درآورند. طولانى شدن عمر، استوارى در باورها را براى سالمند به ارمغان مى آورد. تجربه هاى مستمر و مكرّر نيز راى و حدس سالمند را از خطا دور و

ص: 26


1- . Successfull Elderly
2- . سند ملّى برنامه راهبردى سالمندان كشور: ص 10.

آن را به واقع و صواب نزديك مى كند. از اين رو امام على عليه السلام - كه تنديس خردورزى و قدرت و چالاكى جسمى است - راى سالمند را دوست داشتنى تر از جولان جوان مى خواند. بدين سان، شگفت نيست كه هر سالمند درستكار، مايه بركت جامعۀ خويش مى شود و مانع نزول عذاب الهى.

چهار. عوامل طولانى شدن عمر

اشاره

بر پايۀ مطالب فصل دوم و سوم، عمر طولانى و سالمندى، نعمت گران بهايى است كه كوشش براى به دست آوردن آن را منطقى مى كند. طبيعى است كه تحصيل زمينه ها و اسبابى كه بر عمر ما مى افزايد نيز نيكو و عاقلانه است. خوش بختانه در احاديث متعدّدى، به عوامل طولانى شدن عمر اشاره شده است. اين عوامل را در چند بخش بر مى شمريم:

بخش يكم: عوامل اخلاقى

توبه و تقوا، خوش نيّتى، نيكى به پدر و مادر و خانواده و بويژه صلۀ رحم و نيكى به خويشان، احسان و صدقه دادن بويژه پنهانى، خوش خويى و خوش همسايگى و آزار ندادن ديگران، راستگويى و تكريم بزرگ سالان، شكرگزارى فراوان، از جمله عوامل اخلاقى عمر طولانى هستند.

بخش دوم: اعمال عبادى

برخى طاعات نيز در داشتن عمر طولانى مؤثّرند. كامل و فراوان وضو گرفتن، طول دادن ركوع و سجود نماز، زيارت مرقد شريف امام حسين عليه السلام، حج و عمره هاى پياپى، نماز گزاردن در مسجد سهله، خواندن سورۀ توحيد در پى هر نماز، خواندن سوره هاى آغاز شده با «قل» و دعا كردن نيز از عوامل عبادى طول عمرند.

ص: 27

بخش سوم: امور بهداشتى

برخى كارهاى بهداشتى نيز بر طولانى شدن عمر انسان، اثر دارند مانند شستن دستها پيش از غذا خوردن، طول دادن نشستن بر سر سفره، غسل كردن با آب گرم، خوردن سيب در سحر، خوابيدن بر سمت چپ بدن، خوردن زودهنگام صبحانه، به پا كردن كفش خوب، ازدواج با دختر باكره و كاستن از آميزش جنسى، كم خوردن و چيدن ناخن در هر جمعه.

بخش چهارم: رعايت اين امور

برخى امور پراكندۀ ديگر نيز از جمله عوامل طولانى شدن عمر ذكر شده اند مانند نبريدن بدون ضرورت درختان سبز و زنده و بدهكارى اندك. وام و بدهى، بارى سنگين بر انسان است كه پشت آدمى را خم مى كند و موجب تشويش روانى اوست. بارى بر روان انسان و فرساينده آن.

فصل پنجم: عوامل كوتاه شدن عمر

با پذيرش نيكو بودن عمر، بديهى است كه كوتاهى عمر، گونه اى خسارت است. كوتاهى عمر، زمينۀ اكتساب آخرت و فرصت توشه اندوزى براى قيامت را از انسان مى گيرد. از اين رو نياز است عوامل كوتاه شدن عمر را بشناسيم تا از آنها بپرهيزيم. گناه و ستم، به گونۀ كلّى از اسباب كوتاه شدن عمر هستند؛ امّا برخى احاديث به گناهان خاصّى اشاره نموده و بر پيامد زيانبار آنها در تاثيرشان بر عمر آدمى تاكيد كرده اند. در احاديث متعدّدى، نافرمانى پدر و مادر، صلۀ رحم نكردن و بريدن از خويشان، ادّعاى نابه جاى امامت، زنا و ترك نيكوكارى از عوامل كوتاهى عمر شمرده شده اند بخش مهمّى از گناهان در همان روزگار جوانى روى مى دهد؛ از اين رو از همان

ص: 28

اوان نوجوانى بايد هوشيار بود تا به دامان شيطان درنغلطيم و يا از دام او برهيم تا به سالمندى و پيرى در اطاعت خداوند برسيم؛ فرصتى خدادادى براى پا نهادن در سفرى به سوى بى نهايت.

فصل ششم: حقوق سالمند

يكى از مشكلات جامعۀ سالمندى، محروميت تدريجى آنها از حقوق خويش است. سالمندان به تدريج كنار زده مى شوند، مراقبان آنها از فشار كار به تنگ مى آيند و دلسوزى خويش را از دست مى دهند و حرمت سالمندان را زير پا مى نهند. با آنها مخالفت مى شود و گاه كوچكترها خود را بر ايشان مقدّم مى دارند. فقر و پريشان حالى نيز در موارد بسيارى، دامنگير سالمندان مى شود و همزمان با افزايش هزينه هاى مراقبتى و درمانى، كاهش چشمگيرى در درآمد آنان روى مى دهد. اين مشكلات، جدا از بى احترامى هاى گاه و بيگاه نسل جوان به ايشان است كه عرصه را بيش از پيش بر سالمندان تنگ مى كند.

فصل ششم، توصيه هاى دينى را در اين باره گرد آورده است. تكريم و احترام نهادن به سالمند، نيكى و مهربانى با او، مقدّم داشتن او در سخن يا پيش نماز شدن، جاى دادن به او در مجلس و پرهيز از بى اعتنايى به او، از حقوق تأكيد شده سالمند در احاديث است.

نكتۀ جالب توجّه، «حق بازنشستگى» است كه امام على عليه السلام بر آن تاكيد ورزيده است؛ مساله اى كه مى تواند بسيارى از نگرانى ها و تشويش خاطر سالمندان بازنشسته را بزدايد. در صورت برقرارى حقّ بازنشستگى كافى، نياز اقتصادى سالمندان به خانواده و فرزندان و خويشان و دوستان، بر طرف

ص: 29

مى شود و آنان ناگزير نخواهند بود دست نياز به سوى كسانى دراز كنند كه روزى، خودشان متكفّل روزى و ساماندهى آنان بوده اند.

فصل هفتم: رعايت حقوق پدر و مادر

به گونۀ رايج، با بزرگ شدن انسان، پدر ومادر او نيز پا به سن مى گذارند و وارد دورۀ سالمندى مى شوند. پدر و مادر، خود، احترام جداگانه اى دارند و تكريم آنان، مشروط به سالمند شدن آنها نيست، امّا اگر دوران سالمندىِ آنان را نيز درك كرديم، مأموريم ايشان را بيشتر تكريم كنيم، به آنان احسان كنيم، از آزار ايشان بپرهيزيم، با ايشان اُنس بگيريم و براى ايشان و بويژه مادر، همدمى نيكو باشيم. در اين صورت است كه مى توانيم در سالمندى خود، متوقّع باشيم كه فرزندان ما نيز به فكر ما باشند و حقوق ما را رعايت كنند. فصل هفتم اين حقوق را گوشزد كرده و در پايان، پاداش احسان به پدر و مادر را از زبان اهل بيت عليهم السلام بيان نموده است.

فصل هشتم: بايسته هاى سالمند

افزون بر اطرافيان و خويشان سالمند، او خود نيز وظايفى بر عهده دارد. فصل هشتم، مهم ترينِ اين وظايف را بر شمرده است. نخست، اين كه: سالمند، ارزش باقيماندۀ عمرش را بشناسد؛ عمرى كه براى يك لحظۀ آن نيز نمى توان قيمتى را تعيين كرد. همچنين او بايد موى سپيد پيدا شده در سر و روى خويش را پيك مرگ ببيند و از مرگ هاى ناگهانى عبرت بگيرد. اين نگاه زمينۀ افزودن بر مراقبت او از خويش و اعمال خود و جبران آن چه را تباه كرده است، فراهم مى آورد. سالمند، تنها نبايد به گذشتۀ خويش بنگرد. او وظيفه

ص: 30

دارد با تدبير درست، آن چه از خود بر جاى مى گذارد، ساماندهى كند. سفارش ائمه عليهم السلام به وصيّت كردن و نگاشت و نگاهداشت وصيّت نامه، براى اين است كه اموال شخصى هر كس با دارايى هاى ديگران كه در اختيار او هستند، در هم نياميزد، بدهى و بستانكارى و حق و حقوق هر كس معيّن باشد، حقّى از كسى تباه نگردد و آن چه را يك سالمند در طول سال ها تلاش خويش به كف آورده است، با بى تدبيرىِ احتمالىِ فرزند و شريك و دوست هدر نرود. در اين صورت، مى توان براى ديدار خدا در رستاخيز، آماده شد؛ رستاخيزى كه فرجام و سرنوشت قطعى همگان است.

نيكوست به اين نكته توجّه داشته باشيم كه برخى احاديث، عمر معمولى امّت محمد صلى الله عليه و آله را حدود هفتاد سال دانسته اند و مشاهدۀ سرگذشت افراد نيز نشان مى دهد كه شمار افراد هشتاد و نود ساله بسيار كمتر از ديگران است. آرى، سالمند بايد با توجّه كامل به فرجام زندگى، بخشى از زندگى خود را به راز و نياز با خدا اختصاص دهد و از خويش و كرده هاى خود، و از پيرى و پيامدهايش سخن بگويد و با اعتراف به خطاهايش، آمرزش گناهانش را از خداى مهربان بطلبد. خوش بختانه در برخى دعاها و مناجات هاى نقل شده از اهل بيت عليهم السلام، اين همه مد نظر بوده كه بخشى از آنها در پايان فصل آمده است.

فصل نهم: ناشايسته هاى سالمند

سالمندان از كارهايى نيز بايد بپرهيزند. شايسته نيست او از فراگيرى و آموختن، خجالت بكشد و از آن دست بردارد. نيز براى يك سالمند، ناشايست است كه آفريدگار خود را آن گونه كه بايد نشناسد يا نتواند نماز

ص: 31

خود را درست و كامل به جاى آورد. همچنين ادامه دادن به گناهان خود و دست نكشيدن از آنها، خود را مانند كردن به جوانان، كارهاى نابخردانه و رفتار كودكانه داشتن، بخل ورزيدن در بارۀ مالى كه به زودى از آن جدا خواهد شد، به تاخير افكندن توبه و تدارك و جبران نكردن گذشته ها نيز كارهايى ناشايست اند كه انجام آنها از سوى سالمند بر زشتى آنها مى افزايد. سالمند نبايد خود را از پيامدهاى پيرى مصون بداند و بخواهد با كندن و زدودن موى سفيد خود، به جوانى پس بنشيند يا اين كه آرزوى مرگ كند و از پيرى بگريزد. اين نكتۀ آخر بايد در مرگ ترحّمى (اتانازى)(1) مد نظر باشد. ما بايد بدانيم كه فزونى رنج، فزونى پاداش را در پى دارد و از آن جا كه رنج، هرچه به درازا بكشد، موقّت است و پاداش، هر اندازه اندك باشد ابدى است، پس هيچ گاه نبايد با آرزو كردن مرگ، خود را از خيرى فراوان و هميشگى محروم بداريم. در فصل نهم، ناشايسته هاى سالمند، به تفصيل گرد آمده است و حتّى به پرهيز از خوردن شام چرب نيز گوشزد شده است؛ دستورى كه پزشكىِ جديد نيز بر آن تأكيد دارد.

فصل دهم: احكام سالمند

فصل دهم، چهره اى فقهى دارد. نياز به اين فصل از آن روست كه سالمندان به تدريج توان انجام اعمال عبادى را به شكل اصلى خود از دست مى دهند.

ص: 32


1- . اتانازى: عمل ميراندن شخصى كه به بيمارى بدون علاج و عذاب آور دچار است، با روشى بدون درد (مانند تزريق موادّ كشنده)، قتل از روى ترحّم (فرهنگ بزرگ سخن: ج 1 ص 230).

از اين رو، شارع حكيم و مهربان، برخى وظايف را از دوش سالمندان برداشته است. در برخى ديگر نيز صورت عمل و يا عبادت را تغيير داده يا عبادت ديگرى را جانشين و بدل صورت اصلى عمل ساخته تا سالمندان آثار و بركات اين اعمال عبادى را از دست ندهند. در اين فصل، برخى احاديث ناظر به احكام نماز، روزه، حج، جهاد و حجاب سالمند را آورده ايم و در يك بيان درازدامن، اين احكام اختصاصى تبيين شده اند.

فصل يازدهم: هشدار به سالمندان بدكار

در فصل يازدهم، احاديثى گرد آمده اند كه به سالمند بدكار، هشدار داده است. احاديث اين فصل، سالمند را به حيا كردن از خداوند توصيه كرده و از فرجام سخت زشت كارى و پيمودن مسير نادرست زندگى بيم داده اند؛ مسيرى كه به دوزخ مى انجامد و حسرتى گران را بر دل سياه سالمند گناهكار و اندوهى وصف ناشدنى را بر چهرۀ او مى نشاند. آرى، سالمند بدكردار، دل سياه خود را در زير مويى سپيد پنهان كرده و غافل از اين است كه شيطان در درون او رخنه نموده و بر رويش بوسه زده است؛ تعبيرى زيبا از چيرگى شيطان بر انسان و افتادن وى به ورطه نابودى.

فصل دوازدهم: عوامل پيرى زودرس

سالمندى به صورت هميشگى به ناتوانى و فرتوتى نمى انجامد. از اين رو مى توان سالمند بود و از فرسودگى و فرتوتى دور ماند. اين فصل با شناسايى عوامل پيرى، راه نماى خوبى براى داشتن يك سالمندى مطلوب و كم مشكل است. در احاديث اين فصل، غم و اندوه فراوان، دشوارى هاى زندگى و

ص: 33

نارحتى هاى خانوادگى از عوامل پيرى دانسته شده است. امورى كه با روح و جان انسانى ارتباط دارد و تأثيرات مخرّبشان بر كالبد انسان، قابل انكار نيست. احاديث فصل دهم همچنين رعايت نكردن برخى امور بهداشتى و تغذيۀ نادرست را از عوامل پيرى زودرس و فرسودگى انسان دانسته اند؛ امورى مانند شام نخوردن، خوردن گوشت مانده بو گرفته، آميزش جنسى فراوان، آميزش جنسى با افراد پير، نشستن بر جاى نمور، بالا رفتن از پلّه و با شكم پر به حمّام رفتن.

گفتنى است در هر صورت، عمر زياد، آثار خود را بر بدن مى گذارد؛ امّا مى توان با رعايت اين امور، آن را به تاخير انداخت يا از شدّت آن كاست.

فصل سيزدهم: پيامدهاى پيرى و آسيب هاى آن

پيرى با ناتوان شدن تدريجى و چه بسا كاستى عقل(1) و زوال آن، از دست دادن توان توليد مثل و فراوان شدن بيمارى ها يا مزمن شدن آنها همراه است. قدرت بدنى اشخاص پير و در نتيجه قدرت كار آنان كاسته مى شود و اين موجب وابسته شدن آنان به ديگران مى گردد. اگر سالمندى، اندوختۀ مالىِ در خور يا پشتيبان قوى و مناسب نداشته باشد، افزون بر اينها بايد با فقر نيز دست و پنجه نرم كند. هزينه هاى درمان و مراقبت و انتظارات فرزندان و نوادگان، گاه به اندازه اى مى رسد كه سالمند ثروتمندِ توليد كننده را نيازمند كسانى مى كند كه سالها هزينه شان را تامين مى كرده است. اين آسيب، گاه به وسيلۀ عوامل محيطى يا اعتقادى تشديد

ص: 34


1- . ر. ك: ص 266 (تبيين فرسودگى قواى عقلى در شمارى از سالمندان).

مى شود و به اضطراب و ناآرامى روانى كشيده مى شود كه خود مى تواند آسيبى جداگانه به شمار آيد.

آسيب مهمّ ديگر، فراغت و بيكارى اجبارى سالمندان پير است. ايشان يا بازنشسته شده يا توان كار را از دست داده و از اين رو، ساعت هاى فراوانى را بدون اشتغال مفيدى، سپرى مى كنند. بويژه در دنياى كنونى كه شمار فرزندان، كمتر و دل مشغولى هاى آنان به گونه اى بيشتر شده كه كمتر فرصت مى يابند با پدر و مادرشان ارتباط داشته باشند، اين آسيب بيشتر رخ مى نمايد. شايد سفارش برخى احاديث به اُنس گرفتن فرزندان با پدر و مادر، به منظور رفع همين مشكل است. البتّه فعّاليت هاى اجتماعى و خيريّه مى تواند اين آسيب را بزدايد، هر چند جايگزين كار اقتصادى نمى شود.

آسيب كنار زده شدن و احساس بيهودگى نيز از زندگى سالمندى جدا نيست. شخصى كه ده ها سال، يك اداره يا كارگاه و كارخانه را مديريت كرده، در اوج تجربه و توانايى فكرى بازنشسته مى شود و شاهد مديريت فردى است كه گاه در اندازۀ وى نيست و چندان توجّهى هم به او نمى كند. گاهى حتّى فرزندان در خانه و همسر نيز توجّهى به سخنان او و راه نمايى هايش نمى كنند و به تدريج، او را منزوى مى سازند، غافل از اين كه وجود سالمند مسلمان، به تنهايى كافى است كه عذابى را از قومى دور كند، همان كه در عرف ما به بابركت بودن سالمندان مشهور شده است.

گفتنى است چند حديث، دو خصيصه را در انسان، پير ناشدنى دانسته اند: حرص زدن و آرزو كردن. آرى، اگر انسان از آغاز زندگى اين دو را

ص: 35

مهار نكند، در پيرى، بلاى جان او مى شود. انسان، پير و ناتوان مى شود؛ ولى سائق هاى روانى درون او، او را به دنبال آرزوهاى دور و درازش روانه مى كند و به كار بيش از معمول و خارج از توان وا مى دارد و چه زود است چنين انسانى از پاى درمى آيد.

فصل چهاردهم: راهنمايى هاى برخى سالمندان

بخش پايانى كتاب به سخنان و رفتار پندآموز برخى سالمندان تاريخ اختصاص دارد. نوح عليه السلام با همۀ عمر طولانى اش، دنيا را مانند «خانه اى دو در» خوانده كه از اين در به درون خانه بروى و لحظه اى بيارامى و از در ديگر بيرون بيايى.

در اين فصل از استقامت و پايدارى عمار ياسر مى خوانيم كه در سن نود و سه سالگى شمشير به دست براى احقاق حق در ركاب امام حقيقت على عليه السلام، به ميدان مى آيد و مى رزمد.

در فصل چهاردهم، همچنين گزارشى از زندگى ساده و قناعت مدارانۀ سلمان، سالمندترين صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، آمده است.

وى در همان دورۀ ولايت و حكمرانى اش بر مدائن، پايتخت دولت ساسانى، اسوۀ زهد و دنياگريزى نيز بوده است. افزون بر اين از اصحاب بى نظير و سال خوردۀ امام حسين عليه السلام مانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه ياد شده است. اين فصل با گزارش احوال پيرانى برنادل و حقجو ادامه مى يابد كه به اهل بيت و راه مستقيمشان محبّت و اعتقاد راسخ داشته يا يافته اند و نيز ادب و فروتنى برخى سال خوردگانى كه در برابر حقيقت وجودىِ اشخاصى دهها سال كم سن تر از خود، سر تعظيم فرود آوردند؛

ص: 36

كسانى مانند على بن جعفر در برابر امام جواد عليه السلام و حكيمه خاتون در برابر مادر بزرگوار امام مهدى عليه السلام.

در پايان فصل نيز گزارش هايى از شجاعت و ايثار كميل، سردار عارف و سال خوردۀ امام على عليه السلام براى حفظ مستمرّى قوم خود و همچنين كار و تلاش سخت و طاقت فرساى امام باقر عليه السلام در ميان سالى به عنوان حسنِ ختام آمده است.

ص: 37

الفصل

الأوّل

نعمة طول العمر

1/1

الدُّعاءُ لِطُولِ العُمُرِ وحُسنِ العَمَلِ

1. الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعاءِ السَّحَرِ لِشَهرِ رَمَضانَ -: أسأَلُكَ اللّهُمَّ مِن خَيرِ ما سَأَلَكَ مِنهُ عِبادُكَ الصّالِحونُ ... وَاجعَلني مِمَّن أطَلتَ عُمُرَهُ وحَسَّنتَ عَمَلَهُ ، وأتمَمتَ عَلَيهِ نِعمَتَكَ ، ورَضيتَ عَنهُ ، وأحيَيتَهُ حَياةً طَيِّبَةً في أدوَمِ السُّرورِ، وأسبَغِ الكَرامَةِ ، وأتَمِّ العَيشِ .(1)

2. مصباح المتهجّد: دُعاءُ المَوقِفِ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهما السلام:... اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ... يا مُقَدِّرَ الآجالِ ، يا مُقَسِّمَ الأَرزاقِ ، و افسَح لي في عُمُري، وَابسُط لي في رِزقي.(2)

3. الإمام الصادق عليه السلام - في دُعاءٍ مَوقِفِ عَرَفَةَ -: اللّهُمَّ اجعَلني مِمَّن رَضيتَ

ص: 38


1- . مصباح المتهجّد: ص 594 ح 691.
2- . مصباح المتهجّد: ص 697 ح 771.

فصل يكم نعمت عمر طولانى

1/1-دعا براى طولانى شدن عمر و نيكوكارى

1. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى سحر ماه رمضان -: خداوندا! از تو مى خواهم از بهترين چيزهايى كه بندگان صالحت از تو خواسته اند... و مرا از كسانى قرار بده كه عمرشان را دراز و كردارشان را نيكو گردانده اى و نعمتت را بر آنان كامل كرده اى و از آنان خشنود هستى و زندگى پاكيزه [و خوش]، همراه با پايدارترين شادمانى و كامل ترين كرامت و معيشت عطايشان فرموده اى.

2. مصباح المتهجّد - در دعاى موقف [عرفات] از امام زين العابدين عليه السلام -: خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست.... اى اندازه دهندۀ اَجَل ها! اى قسمت كنندۀ روزى ها! عمرم را دراز و روزى ام را فراخ كن.

3. امام صادق عليه السلام - در دعاى عرفه -: خدايا! مرا از كسانى قرار ده كه عملشان را پسنديده اى و عمرشان را طولانى كرده اى و پس از مرگ، به زندگى پاكيزه [و

ص: 39

عَمَلَهُ ، و أَطَلتَ عُمُرَهُ ، وَ أحيَيتَهُ بَعدَ المَوتِ حَياةً طَيِّبَةً .(1)

4. عنه عليه السلام: إذا كانَ أوَّلُ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ فَقُل: اللّهُمَّ ... اجعَل فيما تَقضي وتُقَدِّرُ أن تُطيلَ لي في عُمُري، وتُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنَ الرِّزقِ الحَلالِ .(2)

5. عنه عليه السلام - في دُعائِهِ في كُلِّ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ -: وأن تَجعَلَ في ما تَقضي وتُقَدِّرُ مِنَ الأَمرِ المَحتومِ فِي الأَمرِ الحَكيمِ في لَيلَةِ القَدرِ، مِنَ القَضاءِ الَّذي لا يُرَدُّ ولا يُبَدَّلُ ؛ أن تُطيلَ عُمُري.(3)

6. الإمام الصادق عليه السلام - في وَداعِ شَهرِ رَمَضانَ -: اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ ... أن تَجعَلَني بِرَحمَتِكَ مِمَّن خِرْتَ لَهُ لَيلَةَ القَدرِ وَجَعَلتَها خَيراً مِن ألفِ شَهرٍ، في أعظَمِ الأجرِ، وكَرائِمِ الذُّخرِ، وطولِ العُمُرِ، وحُسنِ الشُّكرِ، ودَوامِ اليُسرِ.(4)

1/2

فَضلُ مَن طالَ عُمُرُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ

7. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن طالَ عُمُرُهُ وحَسُنَ عَمَلُهُ .(5)

8. عنه صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ عزوجل بِقَومٍ خَيراً أمَدَّ لَهُم فِي العُمُرِ وألهَمَهُمُ الشُّكرَ.(6)

9. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ السَّعادَةَ كُلَّ السَّعادَةِ طولُ العُمُرِ في طاعَةِ اللّهِ عزوجل.(7)

ص: 40


1- . الكافي: ج 4 ص 464 ح 4.
2- . الكافي: ج 4 ص 71 ح 2.
3- . الكافي: ج 4 ص 161 ح 3.
4- . الكافي: ج 4 ص 166 ح 6.
5- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 396 ح 5846.
6- . الفردوس: ج 1 ص 246 ح 953.
7- . تاريخ بغداد: ج 6 ص 17 الرقم 3046.

خوش] زنده شان ساخته اى».

4. امام صادق عليه السلام: در نخستين شب ماه رمضان بگو: در آنچه مقدّر و حتمى مى كنى، طولانى بودن عمردم و گشايش در روزى حلالم را قرار ده.

5. امام صادق عليه السلام - در دعايش در هر شب ماه رمضان -: و [از تو مى خواهم] در آنچه حُكم و مقدّر مى كنى، از فرمانِ حتمى در كار حكيمانه در شب قدر، حُكمى كه بر نمى گردد و تغيير نمى كند، اين كه عمرم را طولانى كنى.

6. امام صادق عليه السلام: در نخستين شب ماه رمضان بگو: «خدايا!... در ميان آنچه حُكم و مقدّر مى كنى، عمرم را طولانى كن و روزىِ فراوان را بر من گشايش ده».

ر. ك: ص 287 (معيار طول عمر نيكو).

1/2-فضيلت كسى كه عمر طولانى و عمل نيكو دارد

7. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال كسى كه عمرش طولانى و كارش نيك باشد!

8. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عزوجل هر گاه براى گروهى خير بخواهد، عمرشان را افزايش مى دهد و شكرگزارى را به آنان الهام مى كند.

9. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همۀ نيك بختى، داشتن عمر طولانى در اطاعت از خداوند عزوجل است.

ص: 41

10. عنه صلى الله عليه و آله: إنّ مِن سَعادَةِ المَرءِ أن يَطولَ عُمُرُهُ ، ويَرزُقَهُ اللّهُ الإِنابَةَ .(1)

11. المصنّف لابن أبي شيبة عن، مجاهد، قال: قالَ داوُدُ: يا رَبِّ ، طالَ عُمُري، وكَبِرَت سِنِّي، وضَعُفَ رُكني! فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا داوُدُ، طُوبى لِمَن طالَ عُمُرُهُ وحَسُنَ عَمَلُهُ .(2)

12. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ أَحَدٌ أفضَلَ عِندَ اللّهِ مِن مُؤمِنٍ يُعَمَّرُ فِي الإِسلامِ لِتَسبيحِهِ وتَكبيرِهِ وتَهليلِهِ .(3)

13. عنه صلى الله عليه و آله: خِيَارُكُم أطوَلُكُم أعمَاراً وأحسَنُكُم أعمالاً.(4)

14. سنن الترمذي عن عبد الرّحمن بن أبي بكرة، عن أبيه: إنَّ رَجُلًا قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّ النّاسِ خَيرٌ؟

قالَ : «مَن طالَ عُمُرُهُ وحَسُنَ عَمَلُهُ »،

قالَ : فَأَيُّ النّاسِ شَرٌّ؟

قالَ : «مَن طالَ عُمُرُهُ وساءَ عَمَلُهُ ».(5)

15. الإمام الباقر عليه السلام: أصبَحَ إبراهيمُ عليه السلام فَرَأى في لِحيَتِهِ شَعرَةً بَيضاءَ ، فَقالَ : الحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ الَّذي بَلَّغَني هذَا المَبلَغَ ، لَم أعصِ اللّهَ طَرفَةَ عَينٍ .(6)

ص: 42


1- . المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 268 ح 7602؛ الدعوات: ص 122 ح 297.
2- . المصنّف لابن أبي شيبة: ج 8 ص 117 ح 20.
3- . مسند ابن حنبل: ج 1 ص 334 ح 1401.
4- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 368 ح 9246.
5- . سنن الترمذي: ج 4 ص 566 ح 2330.
6- . الكافي: ج 8 ص 392 ح 588.

10. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از سعادت آدمى است كه عمرش طولانى گردد و خداوند، بازگشت [و توبه] را روزى اش گرداند.

11. المصنّف، ابن ابى شيبه - به نقل از مجاهد -: داوود عليه السلام به خدا گفت: اى پروردگار من! عمرم به درازا كشيده و سنّم زياد شده و چهار ستون بدنم سست شده است.

خداوند به او وحى كرد: «اى داوود! خوشا به حال كسى كه عمرش دراز و عملش نيكو باشد!».

12. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس نزد خدا برتر از ممنى نيست كه عمرش را در اسلام به تسبيح (منزّه دانستن) و تكبير (بزرگ داشتن) و تهليل (يگانه شمردن) خداوند، سپرى كرده باشد.

13. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترينِ شما، كسانى هستند كه عمرهايشان طولانى تر و اعمالشان بهتر باشد.

14. سنن الترمذى - به نقل از عبد الرحمان بن ابو بكره، از پدرش ابو بكره -: مردى گفت: اى پيامبر خدا! كدامين مردم بهترند؟

فرمود: «آن كه عمرش طولانى و عملش نيكو باشد».

پرسيد: كدام مردم بدترند؟

فرمود: «آن كه عمرش دراز و عملش زشت باشد».

15. امام باقر عليه السلام: ابراهيم عليه السلام صبحگاه، موى سفيدى در محاسن خود ديد. گفت: ستايش، خداوند پروردگار جهانيان را كه مرا به اين سن رساند، در حالى كه لحظه اى او را نافرمانى نكردم.

ص: 43

1/3

أطوَلُ النّاسِ عُمُراً

16. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تُؤَخَّرُ نَفسٌ إِذا جاءَ أجَلُها، وإِنَّما زِيادَةُ العُمُرِ: الذُّرِّيَّةُ الصّالِحَةُ يَرزُقُهَا اللّهُ العَبدَ، فَتَدعُو لَهُ مِن بَعدِهِ ، فَيَلحَقُهُ دُعاؤُهُم فِي قَبرِهِ ، فَذلِكَ زِيادَةُ العُمُرِ.(1)

17. الإمام عليّ عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: أطوَلُ النّاسِ عُمُراً مَن كَثُرَ عِلمُهُ فَتَأَدَّبَ بِهِ مَن بَعدَهُ ، أو كَثُرَ مَعروفُهُ فَشَرُفَ بِهِ عَقِبُهُ .(2)

ص: 44


1- . المعجم الأوسط: ج 3 ص 343 ح 3349.
2- . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 317 ح 636.

1/3-سالمندترين فرد

16. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اَجَل هر كس فرا رسد، به تأخير نمى افتد. از اين رو، زياد شدن عمر به معناى داشتن نسل شايسته است كه خداوند، نصيب بنده اش مى كند تا پس از او برايش دعا كنند و دعايشان در قبرش به او برسد. اين، زياد شدن عمر است.

17. امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان -: درازعُمرترينِ مردم، كسى است كه دانشش زياد باشد تا پسينيان از او ادب آموزند، يا نيكوكارى اش فراوان باشد تا با آن فرزندانش بزرگى يابند.

ص: 45

الفصل الثانى

التَّمهيدُ لِلنَّجاحِ عِندَ المَشيبِ

2/1

اِغتِنامُ الشَّبابِ

18. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام -: يا عَلِيُّ ، بادِر بِأَربَعٍ قَبلَ أربَعٍ : شَبابِكَ قَبلَ هَرَمِكَ ، وصِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ ، وغِناكَ قَبلَ فَقرِكَ ، وحَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ .(1)

19. عنه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لأبي ذَرٍّ عليه السلام -: يا أباذَرٍّ، اِغتَنِم خَمساً قَبلَ خَمسٍ : شَبابَكَ قَبلَ هَرَمِكَ ، و صِحَّتَكَ قَبلَ سُقَمِكَ ، و غِنائكَ قَبلَ فَقرِكَ ، و فَراغَكَ قَبلَ شُغلِكَ ، و حَياتَكَ قَبلَ مَوتِكَ .(2)

20. عنه صلى الله عليه و آله: لِيَتَزَوَّدِ العَبدُ مِن دُنياهُ لآخِرَتِهِ ، ومِن حَياتِهِ لِمَوتِهِ ، ومِن شَبابِهِ لِهَرَمِهِ ؛ فَإِنَّ الدُّنيا خُلِقَت لَكُم وأنتُم خُلِقتُم لِلآخِرَةِ .(3)

ص: 46


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 357 ح 5762.
2- . الأمالي للطوسي: ص 526 ح 1162؛ المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 306 ح 7846.
3- . تنبيه الخواطر: ج 1 ص 131.

فصل دوم زمينه سازى براى موفّقيت در سالمندى

2/1-غنيمت جستن جوانى

18. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش به امام على عليه السلام -: اى على! چهار چيز را پيش از چهار چيز درياب: جوانى ات را پيش از پيرى ات، تن درستى ات را پيش از بيمارى ات، بى نيازى ات را پيش از نيازمندى ات، و زندگى ات را پيش از مرگت.

19. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش به ابو ذر -: اى ابو ذر! پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: جوانى ات را پيش از پيرى ات و تن درستى ات را پيش از بيمارى ات و توانگرى ات را پيش از تهى دستى ات و آسودگى ات را پيش از گرفتارى ات و زندگى ات را پيش از مردنت.

20. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده بايد از دنيايش براى آخرتش توشه بر گيرد و از زندگى اش براى مرگش و از جوانى اش براى پيرى اش، كه دنيا براى شما آفريده شده است و شما براى آخرت آفريده شده ايد.

ص: 47

21. عنه صلى الله عليه و آله:... فَليَأخُذِ العَبدُ مِن نَفسِهِ لِنَفسِهِ ، و مِن دُنياهُ لآِخِرَتِهِ ، و فِي الشَّيبَةِ قَبلَ الكِبَرِ، و فِي الحَياةِ قَبلَ المَماتِ ، فَوَ الَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ! ما بَعدَ الدُّنيا مِن مُستَعتَبٍ ، و ما بَعدَها مِن دَارٍ إلَّا الجَنَّةُ أوِ النّارُ.(1)

2/2

الجَهدُ والتَّعَلُّمُ فِى الصِّغَرِ

22. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ في شَبابِهِ كانَ بِمَنزِلَةِ الوَشمِ فِي الحَجَرِ، ومَن تَعَلَّمَ وهُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنزِلَةِ الكِتابِ عَلى وَجهِ الماءِ .(2)

23. الإمام عليّ عليه السلام: مَن لَم يُجهِد نَفسَهُ في صِغَرِهِ لَم يَجِد راحَةً في كِبَرِهِ .(3)

24. عنه عليه السلام: مَن لَم يَتَعَلَّم فِي الصِّغَرِ لَم يَتَقَدَّم فِي الكِبَرِ.(4)

25. عنه عليه السلام: مَن سَأَلَ في صِغَرِهِ أجابَ في كِبَرِهِ .(5)

2/3

حُسنُ العَمَلِ والعِبادَةِ فى الشَّبيبَةِ

26. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِعمَلُوا فِي الصِّحَّةِ قَبلَ السُّقمِ ، و فِي الشَّبابِ قَبلَ الهَرَم.(6)

ص: 48


1- . الكافي: ج 2 ص 70 ح 9.
2- . النوادر للراوندي: ص 132 ح 169.
3- . عيون الحكم و المواعظ: ج 446 ص 7872.
4- . غرر الحكم: ج 5 ص 401 ح 8937، عيون الحكم والمواعظ: ص 463 ح 8424.
5- . غرر الحكم: ج 5 ص 264 ح 8273، عيون الحكم والمواعظ: ص 447 ح 7879.
6- . إرشاد القلوب: ص 49، بحار الأنوار: ج 77 ص 440 ج 48.

21. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده بايد از خودش براى خودش [توشه] بر گيرد و از دنياى خويش براى آخرتش و در جوانى اش براى پيرى اش و در زندگى اش براى مرگش. سوگند به كسى كه جان محمّد به دست اوست، پس از دنيا ديگر نه جاى عذرخواهى است و نه خانه اى جز بهشت و دوزخ.

2/2-تلاش و يادگيرى در كودكى

22. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در جوانى اش علم آموزد، مانند نقش در سنگ است و هر كس در بزرگ سالى علم آموزد، مانند نوشتن بر آب است.

23. امام على عليه السلام: هر كس خود را در كودكى به رنج نيندازد، در بزرگ سالى آسايش نمى يابد.

24. امام على عليه السلام: هر كه در خردسالى نياموزد، در بزرگ سالى پيش نمى افتد.

25. امام على عليه السلام: هر كه در خردسالى بپرسد، در بزرگ سالى پاسخ مى دهد.

2/3-عمل و عبادت نيكو در جوانى

26. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در تن درستى، كار كنيد پيش از بيمار شدن و [نيز] در جوانى، پيش از پير گشتن.

ص: 49

27. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحسَنَ عِبادَةَ اللّهِ في شَبيبَتِهِ لَقّاهُ اللّهُ الحِكمَةَ عِندَ شَيبَتِهِ ، قالَ اللّهُ تَعالى: (وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اِسْتَوىٰ آتَيْنٰاهُ حُكْماً وَ عِلْماً) ثُمَّ قالَ تَعالى: (وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ ) (1).(2)

ص: 50


1- . القصص: 14.
2- . أعلام الدين: ص 296، نزهة الناظر: ص 76 ح 149.

27. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه در جوانى اش، نيك بندگى خدا كند، خداوند در پيرى به وى حكمت الهام مى كند. خداى متعال مى فرمايد: (وچون [موسى] به رشد [و كمالِ ] خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم) و سپس [در ادامۀ آيه] مى فرمايد: (ونيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم).

ص: 51

الفصل الثالث

بَرَكاتُ طُولِ العُمُرِ وحُسنِ العَمَلِ

3/1

الوَقارُ

28. الإمام عليّ عليه السلام: وَقارُ الشَّيبِ أحَبُّ إلَيَّ مِن نَضارَةِ الشَّبابِ .(1)

29. الإمام الصادق عليه السلام: ما رَأَيتُ شَيئاً أسرَعَ إلى شَيءٍ مِنَ الشَّيبِ إلَى المُؤمِنِ ، و إنَّهُ وَقارٌ لِلمُؤمِنِ في الدُّنيا، و نورُ ساطِعٌ يَومَ القِيامَةِ ، بِهِ وَقَّرَ اللّهُ تَعالى خَليلَهُ إبراهيمَ عليه السلام، فقالَ : ما هذا يا رَبِّ؟ قالَ لَهُ : هذا وَقارٌ، فَقالَ : يا رَبِّ زِدني وَقاراً.(2)

3/2

النّورُ

30. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَا تَنتِفُوا الشَّيبَ ؛ فَإِنَّهُ نُورُ المُسلِمِ ، ما مِن مُسلِمٍ يَشيبُ شَيبَةً فِي الإِسلامِ إلّا كُتِبَ لَهُ بِها حَسَنَةٌ ، ورُفِعَ بِها دَرَجَةٌ ، أو حُطَّ عَنهُ بِها خَطيئَةٌ .(3)

ص: 52


1- . غرر الحكم: ج 6 ص 231 ح 10099، عيون الحكم و المواعظ: ص 504 ح 9238.
2- . الأمالي للطوسي: ص 699 ح 1492.
3- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 595 ح 6684؛ الخصال: ص 612 ح 10.

فصل سوم بركت هاى عمر طولانى و نيكوكارى

3/1 وقار

28. امام على عليه السلام: وقار پيرى، نزد من دوست داشتنى تر از خرّمى جوانى است.

29. امام صادق عليه السلام: چيزى را نديدم كه به سوى چيزى شتابنده تر از سپيدىِ مو به سوى مؤمن باشد. موى سپيد در دنيا براى مؤمن وقار است و در روز قيامت، نورى درخشان. خداوند متعال با موى سپيد به خليل خود، ابراهيم عليه السلام، وقار بخشيد. پس ابراهيم گفت: پروردگارا! اين چيست ؟ خداوند به او فرمود: «اين وقار است». ابراهيم گفت: پروردگارا! بر وقار من بيفزا.

3/2 نور

30. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: موى سفيد را نكنيد، كه آن، نور مسلمان است. هيچ مسلمانى مويش در اسلام سفيد نشد، مگر آن كه در برابرش نيكى برايش نوشته مى شود و يك درجه بالا مى رود يا خطايى از او زدوده مى شود.

ص: 53

31. عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَت بِهِ شَيبَةٌ فِي سَبيلِ اللّهِ كانَت لَهُ نُوراً يوم القِيَامَةِ .(1)

32. عنه صلى الله عليه و آله: مَن شابَ شَيبَةً فِي الإِسلَامِ كانَت لَهُ نوراً يَومَ القِيامَةِ .(2)

33. عنه صلى الله عليه و آله: مَن شابَ شَيبَةً فِي الإِسلامِ كانَت لَهُ نُوراً ما لَم يُغَيِّرها.(3)

34. الإمام عليّ عليه السلام: وَقارُ الشَّيبِ نُورٌ و زِينَةٌ .(4)

3/3

قُوَّةُ الدّينِ

35. رجال الكشّي عن موسى بن جعفر بن وهب عن أَحمد بن حاتم بن ماهويه: كَتَبتُ إلَيهِ - يَعني أبا الحَسَنِ الثّالِثَ عليه السلام - أسأَلُهُ عَمَّن آخُذُ مَعالِمَ ديني، وكَتَبَ أخوهُ أيضاً بِذلِكَ ، فَكَتَبَ إلَيهِما: فَهِمتُ ما ذَكَرتُما، فَاصمِدا في دينِكُما عَلى كُلِّ مُستَنٍّ في حُبِّنا، و كُلِّ كَثيرِ القِدَمِ في أمرِنَا؛ فَإِنَّهُما كافوكُما إن شاءَ اللّهُ تَعالى.(5)

3/4

كَثرَةُ التَّجرِبَةِ

36. الإمام عليّ عليه السلام: رَأيُ الشَّيخِ أحَبُّ إلَيَّ مِن جَلَدِ الغُلامِ . و رُوِيَ : مِن مَشهَدِ الغُلامِ .(6)

ص: 54


1- . سنن سعيد بن منصور: ج 2 ص 161 ح 2418؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 84 ح 10.
2- . الكافي: ج 6 ص 480 ح 2.
3- . تاريخ دمشق: ج 40 ص 58 ح 8071.
4- . غرر الحكم: ج 6 ص 224 ح 10076، عيون الحكم و المواعظ: ص 503 ح 9218.
5- . رجال الكشّي: ج 1 ص 15 ح 7.
6- . نهج البلاغة: الحكمة 86، إرشاد القلوب: ص 193، مستدرك الوسائل: ج 6 ص 75 ح 6474.

31. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در راه خدا مويى سفيد در آورد، روز قيامت برايش نور است.

32. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مويش در اسلام سفيد شود، روز قيامت برايش نور است.

33. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مويش در اسلام سفيد شود، برايش نور است تا آن گاه كه آن را تغيير ندهد.

34. امام على عليه السلام: وقارِ پيرى، روشنايى و زيور است.

3/3 تقويت دين

35. رجال الكشّى - به نقل از موسى بن جعفر بن وهب، از احمد بن حاتم ماهويه -: به امام هادى عليه السلام نامه نوشتم و پرسيدم: آموزه هاى دينم را از چه كسى فرا بگيرم ؟ برادر او نيز چنين نوشت. امام عليه السلام به هر دو نوشت: «آنچه را گفتيد، فهميدم. در دينتان به هر سال خورده در راه محبّت ما [اهل بيت] و [نيز] هر آن كه در كار ما فراوان رفت و آمد كرده است، روى بياوريد كه اين دو دسته شما را بس است، اگر خدا بخواهد».

3/4 تجربۀ فراوان

36. نهج البلاغة - به نقل از امام على عليه السلام -: رأى پير را بيشتر دوست دارم تا دلاورى جوان (/حضور جوان).

ص: 55

37. عنه عليه السلام: رَأيُ الشَّيخِ أحَبُّ إلَيَّ مِن حِيلَةِ الشَّبابِ .(1)

38. عنه عليه السلام: العَقلُ عَقلانِ : عَقلُ الطَّبعِ ، وعَقلُ التَّجرِبَةِ ، وكِلاهُما يُؤَدِّي إلَى المَنفَعَةِ .(2)

3/5

اِنتِفاعُ المُجتَمَعِ

39. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البَرَكَة مَعَ أكابِرِكُم.(3)

40. عنه صلى الله عليه و آله: خَلَقَ اللّهُ تَعالى مَلَكاً تَحتَ العَرشِ يُسَبِّحُهُ بِجَميعِ اللُّغاتِ المُختَلِفَةِ ، فَإِذا كانَ لَيلَةُ الجُمُعَةِ أمَرَهُ أن يَنزِلَ مِنَ السَّماءِ إلَى الدُّنيا، و يَطَّلِعَ إلى أهلِ الأَرضِ و يَقولَ :... لَو لا مَشايِخُ رُكَّعٌ ، و فِتيانٌ خُشَّعٌ ، و صِبيانٌ رُضَّعٌ لَصُبَّ عَلَيكُمُ العَذابُ صَبّاً.(4)

41. الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ لِلَّهِ عزوجل في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مُنادياً يُنادي: مَهلاً مَهلاً عِبادَ اللّهِ عَن مَعاصِي اللّهِ ، فَلَولا بَهائمُ رُتَّعٌ ، وصِبيَةٌ رُضَّعٌ ، وشُيوخٌ رُكَّعٌ ؛ لَصُبَّ علَيكُمُ العَذابُ صَبّاً، تُرَضُّونَ بهِ رَضّاً.(5)

42. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُرِيدُ عَذَابَ أَهلِ الأَرضِ جَمِيعاً حَتَّى لَا يُحَاشِيَ مِنهُم أَحَداً، فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الشِّيبِ نَاقِلِي أَقدَامِهِم إِلَى

ص: 56


1- . كنز الفوائد: ج 1 ص 367.
2- . مطالب السؤول: ج 1 ص 211؛ بحارالأنوار: ج 78 ص 6 ح 58.
3- . المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 131 ح 210؛ جامع الأخبار: ص 242 ح 617.
4- . إرشاد القلوب: ص 193، مستدرك الوسائل: ج 6 ص 75 ح 6474.
5- . الكافي: ج 2 ص 276 ح 31.

37. امام على عليه السلام: رأى پيران نزد من محبوب تر است از چاره جويى جوانان.

38. امام على عليه السلام: عقل، دو گونه است: عقل طبيعى و عقل تجربى، و هر دوى آنها سودبخش اند.

3/5 بهره مندى جامعه

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بركت، همراه بزرگان شماست.

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، فرشته اى را در زير عرش آفريده است كه به زبان هاى گوناگون، او را تسبيح مى گويد. هنگامى كه شب جمعه فرا مى رسد، به وى فرمان مى دهد كه از آسمان به دنيا فرودايد و به زمينيان نظر اندازد و بگويد: «... اگر كهن سالانى نمازگزار و جوانانى فروتن و كودكانى شيرخوار نبودند، بى ترديد، عذاب بر شما فرو مى ريخت».

41. امام رضا عليه السلام: در هر روز و شب، از جانب خداوند عزوجل ندا دهنده اى ندا مى دهد: «اى بندگان خدا! از نافرمانى خدا باز ايستيد، باز ايستيد؛ زيرا اگر به خاطر حيوانات چرنده و كودكان شيرخواره و سال خوردگان نمازگزار نبود، چنان عذابى بر سر شما ريخته مى شد كه خُرد و خمير مى شديد».

42. امام على عليه السلام: خداوند - تبارك و تعالى - تصميم مى گيرد كه همۀ اهل زمين را [به خاطر گناهانشان] عذاب نمايد، بدون آن كه حتّى يك نفرشان را استثنا كند؛ امّا چون پيرانى را كه به سوى نماز، گام بر مى دارند و كودكانى را كه

ص: 57

الصَّلَوَاتِ ، وَ الوِلدَانِ يَتَعَلَّمُونَ القُرآنَ ، رَحِمَهُمُ اللّه؛ فَأَخَّرَ ذَلِكَ عَنهُم.(1)

3/6

رفع درجات الكمال

43. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الشَّيبُ نُورُ المُؤمِنِ ، لَا يَشِيبُ رَجُلٌ شَيبَةً فِي الإِسلَامِ إِلَّا كَانَت لَهُ بِكُلِّ شَيبَةٍ حَسَنَةٌ ، وَرُفِعَ بِهَا دَرَجَةً .(2)

44. عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ المُسلِمَ إِذَا غَلَبَهُ ضَعفُ الكِبَرِ أَمَرَ اللّه عزوجل المَلَكَ أَن يَكتُبَ لَهُ فِي حَالِهِ تِلكَ مِثلَ مَا كَانَ يَعمَلُ وَ هُوَ شَابٌّ نَشِيطٌ صَحِيحٌ ، وَ مِثلَ ذلِكَ إِذَا مَرِضَ وَكَّلَ اللّه بِهِ مَلَكاً يَكتُبُ لَهُ فِي سُقمِهِ مَا كَانَ يَعمَلُ مِنَ الخَيرِ فِي صِحَّتِهِ حَتّى يَرفَعَهُ اللّه وَ يَقبِضَهُ ؛ وَ كَذلِكَ الكَافِرُ إِذَا اشتَغَلَ بِسُقمٍ فِي جَسَدِهِ كَتَبَ اللّه لَهُ مَا كَانَ يَعمَلُ مِن شَرٍّ فِي صِحَّتِهِ .(3)

45. عنه صلى الله عليه و آله: أَفضَلُ النّاسِ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ المُؤمِنُ المُعَمِّرُ.(4)

46. عنه صلى الله عليه و آله: كُلَّمَا طَالَ عُمرُ المُسلِمِ كَانَ خَيرًا لَهُ .(5)

47. مشكاة الأنوار عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أَ لَا اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ قَالُوا بَلَى يا رَسولَ اللّه، قَالَ : أَطوَلُكُم أَعمَاراً إِذَا سُدِّدُوا.(6)

ص: 58


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 239 ح 723.
2- . شعب الإيمان: ج 5 ص 210 ح 6387.
3- . الكافي: ج 3 ص 113 ح 2.
4- . كنز العمّال: ج 15 ص 666 ح 42643 نقلاً عن الفردوس.
5- . المصنّف لابن أبي شيبة: ج 8 ص 701 ح 93.
6- . مشكاة الأنوار: ص 294 ح 894.

قرآن مى آموزند، مى بيند، بر آنان رحم مى آورد و عذاب را از آنان به تأخير مى افكند.

3/6 بالا رفتن مراتب كمال

43. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: موى سفيد، نور ممن است. هيچ مسلمانى مويش در اسلام سفيد نشد، مگر آن كه در برابر هر موى سفيد، يك حسنه برايش نوشته مى شود و يك درجه بالا مى رود.

44. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وقتى ناتوانىِ پيرى بر مسلمان چيره شود، خداوند عزوجل به فرشته فرمان مى دهد تا برايش همانى را بنويسد كه در زمان جوانى و فعّال بودن و تن درستى انجام مى داد. همين گونه است وقتى مسلمان بيمار مى شود. خداوند، فرشته اى را بر او مى گمارد تا در بيمارى اش، براى او خيرهايى را كه در زمان سلامتش انجام مى داد بنويسد، تا اين كه خداوند، [روح] او را ببرد و قبض كند. همين طور شخص كافر، وقتى تنش بيمار شد، خداوند برايش همان بدى ها را كه در زمان سلامت انجام مى داد، مى نويسد.(1)

45. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در روز قيامت، برترينِ مردم نزد خداوند، ممن سالمند است.

46. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چه عمر مسلمان طولانى تر شود، برايش بهتر است.

47. مشكاة الأنوار: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا از بهترينتان آگاهتان نكنم ؟». اصحاب گفتند: چرا، اى پيامبر خدا! فرمود: «سالمندترين شما، چون خدا استوار [و تأييد] شان كند».

ص: 59


1- . در مرآة العقول: (ج 13 ص 263) آمده است: «اگر گفته شود: چگونه مى شود براى كافر شر ثبت شود، در حالى كه در بيمارى كار شر نمى كند؟ مى گوييم: بعيد نيست كه گفته شود خداوند، او را مكلّف كرده است كه تصميم بگيرد شر نكند و او را به سبب عزم بر شر، به انجام شر عقاب مى كند. اگر گفته شود: در اخبار آمده است كه براى نيّت شر و نيّت گناه، گناه نوشته نمى شود، مى گوييم: اين مطلب مربوط به مؤمنان است، نه همه».

3/7

النَّجاةُ مِنَ النّارِ

48. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّه تعالى: الشَّيبُ نوري، فَلا يَجمُلُ بي أن أَحرِقَ نوري بِناري.(1)

49. الإمام زين العابدين عليه السلام - في المناجاة -: إِلَهِي، الشَّيبَةُ نُورٌ مِن أَنوَارِكَ ، فَمُحَالٌ أَن تُحرِقَ نُورَكَ بِنَارِك.(2)

3/8

دخول الجنّة بغير حساب

50. الإمام الصادق عليه السلام: ثَلَاثَةٌ يُدخِلُهُمُ اللّه الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسَابٍ ... فَإِمَامٌ عَادِلٌ ، وَ تَاجِرٌ صَدُوقٌ ، وَ شَيخٌ أَفنَى عُمُرَهُ فِي طَاعَةِ اللّه عزوجل.(3)

ص: 60


1- . ربيع الأبرار: ج 2 ص 448؛ فضائل الشيعة: ص 60 ح 18.
2- . بحار الأنوار: ج 94 ص 139 ح 21 نقلاً عن بعض الكتب.
3- . الخصال: ص 80 ح 1.

3/7 رهايى از آتش

48. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال مى فرمايد: موى سفيد، نور من است. پس زيبندۀ من نيست كه نورم را با آتشم بسوزانم.

49. امام زين العابدين عليه السلام - در مناجات با خدا -: معبود من! موى سفيد، نورى از نورهاى توست. پس محال است كه نورت را با آتشت بسوزانى.

3/8 بى محاسبه وارد شدن به بهشت

50. امام صادق عليه السلام: خداوند، سه گروه را بدون حسابرسى وارد بهشت مى كند...: پيشواى عدالت پيشه، بازرگان راستگو، و كهن سالى كه عمر خود را در فرمانبرى از خداوند عزوجل سپرى كرده باشد.

ص: 61

الفصل الرابع

أسبابُ طولِ العُمُرِ

4/1

التَوبَةُ والتّقوى

الكتاب

(وَ أَنِ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتٰاعاً حَسَناً إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخٰافُ عَلَيْكُمْ عَذٰابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ) .(1)

(قٰالَ يٰا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اَللّٰهِ إِذٰا جٰاءَ لاٰ يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) .(2)

(قٰالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اَللّٰهِ شَكٌّ فٰاطِرِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى قٰالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونٰا عَمّٰا كٰانَ يَعْبُدُ آبٰاؤُنٰا فَأْتُونٰا بِسُلْطٰانٍ مُبِينٍ ) .(3)

ص: 62


1- . هود: 3.
2- . نوح: 2-4.
3- . إبراهيم: 10

فصل چهارم عوامل طولانى شدن عمر

4/1 توبه و تقوا

قرآن

(واين كه: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد. سپس به سوى او باز گرديد [تا] شما را از بهره اى نيكو تا سرآمدى معيّن، بهره مند سازد و به هر شايستۀ نعمتى، به مقدار شايستگى اش بدهد، و اگر روى برتابيد، در حقيقت، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم).

([نوح عليه السلام] گفت: اى قوم من! در حقيقت، من براى شما هشدار دهنده اى روشنگرم كه خدا را بپرستيد و [خودتان را] از [عذاب] او حفظ كنيد و مرا اطاعت كنيد تا بخشى از [پيامدهاى] گناهانتان را براى شما بيامرزد و [مرگ] شما را تا سرآمدى معيّن به تأخير اندازد [كه] چون سرآمد الهى (مرگ حتمى) فرا رسد، تأخير بر نخواهد داشت، اگر بدانيد).

(پيامبرانشان گفتند: «مگر در بارۀ خدا، شكافنده [و آفريننده] ى آسمان ها و زمين، ترديدى هست ؟! [او] شما را فرا مى خواند تا بخشى از [پيامدهاى] گناهانتان را برايتان ببخشايد و [مرگ] شما را تا سرآمدى معيّن به تأخير اندازد». [كافران] گفتند: شما جز بشرى همانند ما نيستيد. مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان همواره مى پرستيدند، باز داريد. پس دليلى آشكار براى ما بياوريد).

ص: 63

الحديث

51. الإمام الصادق عليه السلام: تَجَنَّبُوا البَوائِقَ يُمَدَّ لَكُم فِي الأَعمارِ.(1)

راجع: ص 92 (أسباب قصر العمر / الذنب).

4/2

حُسنُ النِّيَّةِ

52. الإمام عليّ عليه السلام: وُصولُ المَرءِ إلى كُلِّ ما يَبتَغيهِ - مِن طِيبِ عَيشِهِ ، وأمنِ سِربِهِ (2)، وسَعَةِ رِزقِهِ - بِحُسنِ نِيَّتِهِ وَسَعَةِ خُلقِهِ .(3)

53. الإمام الصّادقُ عليه السلام: مَن حَسُنَت نِيَّتُهُ زِيدَ في عُمرِهِ .(4)

4/3

بِرُّ الوَالِدَينِ

54. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بِرُّ الوَالِدَينِ يَزِيدُ فِي العُمرِ.(5)

55. عنه صلى الله عليه و آله: مَن بَرَّ والِدَيهِ طوبى لَهُ ! زادَ اللّه في عُمُرِهِ .(6)

56. عنه صلى الله عليه و آله: يَابنَ آدَمَ ابرَر والِدَيكَ ، وصِل رَحِمَكَ ؛ يُيَسَّر لَكَ يُسرُكَ ، ويُمَدَّ لَكَ في عُمُرِكَ .(7)

ص: 64


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 2 ص 36 ح 90.
2- . آمِنٌ في سِربِهِ : أي في نفسه. وقيل: في أهله ونسائه، فجعل السرب كناية (مفردات ألفاظ القرآن: ص 305 «سرب»).
3- . غرر الحكم: ج 6 ص 245 ح 10141، عيون الحكم والمواعظ: ص 506 ح 9192.
4- . الدعوات: ص 127 ح 315، بحار الأنوار: ج 69 ص 408 ح 117.
5- . طبقات المحدّثين: ج 4 ص 295 ح 678.
6- . المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 170 ح 7257؛ روضة الواعظين: ج 2 ص 244.
7- . الفردوس: ج 5 ص 282 ح 8190.

حديث

51. امام صادق عليه السلام: از آزار رساندن بپرهيزيد تا بر عمرتان افزوده شود.

ر. ك: ص 93 (عوامل كوتاه شدن عمر / گناه).

4/2 خوش نيّتى

52. امام على عليه السلام: رسيدن انسان به هر چه مى خواهد، مانند آسايش زندگى و امنيت راه و روزىِ گسترده، با خوش نيّتى و خوش خويى ميسّر است.

53. امام صادق عليه السلام: هر كه خوش نيّت باشد، عمرش زياد مى شود.

4/3 نيكى به پدر و مادر

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكى به پدر و مادر بر عمر مى افزايد.

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس به پدر و مادرش نيكى كند، خوشا به حالش! خداوند به عمرش مى افزايد.

56. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى فرزند آدم! به پدر و مادرت نيكى كن و با خويشانت پيوند داشته باش تا خداوند، كارت را آسان و عمرت را طولانى گرداند.

ص: 65

57. عنه صلى الله عليه و آله: كَانَ فِيمَا أَعطَى اللّه عزوجل مُوسَى عليه السلام فِي الأَلوَاحِ الاُوَلِ : اشكُر لِي وَ لِوالِدَيكَ أَقِيكَ المَتالِفَ ، وَ اُنسِئُ لَكَ فِي عُمُرِكَ ، وَ اُحيِكَ حَيَاةً طَيِّبَةً ، وَ أَقلِبكَ إِلَى خَيرٍ مِنهَا.(1)

58. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أَن يُمَدَّ لَهُ فِي عُمُرِهِ وَ يُبسَطَ فِي رِزقِهِ فَليَصِل أَبَوَيهِ ، فَإِنَّ صِلَتَهُمَا طَاعَةُ اللّه، وَ ليَصِل ذَا رَحِمِه.(2)

59. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أَحَبَّ أَن يَكُونَ أَطوَلَ النَّاسِ عُمُراً فَليَبَرَّ وَالِدَيهِ ، وَ ليَصِل رَحِمَهُ ، وَ ليُحسِن إِلَى جَارِه.(3)

60. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أَحَبَّ أَن يُمَدَّ لَهُ فِي عُمرِهِ ، وَأَن يُزَادَ لَهُ فِي رِزقِهِ ، فَليَبَرَّ وَالِدَيهِ ، وَليَصِل رَحِمَهُ .(4)

61. الإمام الباقر عليه السلام: بِرُّ الوالِدَينِ و صِلَةُ الرَّحِمِ يَزيدانِ فِي الأَجَلِ .(5)

62. الإمام الصادق عليه السلام: إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّه تعالى في عُمُرِكَ فَسُرَّ أبَوَيكَ .(6)

4/4

بِرُّ الأَهلِ

63. الإمام الصادق عليه السلام: مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ .(7)

ص: 66


1- . كشف الغمّة: ج 3 ص 91، بحار الأنوار: ج 13 ص 358 ح 63.
2- . الدعوات: ص 126 ح 313، عدّة الداعي: ص 76.
3- . لبّ اللباب للراوندي: ج 1 ص 317، مستدرك الوسائل: ج 15 ص 175 ح 17913.
4- . مسند ابن حنبل: ج 4 ص 458 ح 13400.
5- . الزهد للحسين بن سعيد: ص 101 ح 97.
6- . الزهد للحسين بن سعيد: ص 100 ح 90.
7- . الكافي: ج 2 ص 105 ح 11.

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در آنچه خداى متعال در «الواح نخستين» به موسى عليه السلام عطا كرد، اين بود كه: «از من و پدر و مادرت، سپاس گزارى كن تا تو را از نابود شدن ها نگاه دارم و عمرت را طولانى سازم و تو را با حياتى پاك، زنده بدارم و به بهتر از آن، منتقلت كنم».

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس را خوش مى آيد كه عمرش طولانى و روزى اش فراوان شود، با پدر و مادرش پيوند داشته باشد - كه پيوند با آن دو، اطاعت از خداست - و [همچنين] با خويشاوندانش پيوند داشته باشد.

59. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دوست دارد كه بيش از مردمان ديگر عمر كند، به پدرو مادرش نيكى كند و با خويشاوندانش پيوند بر قرار سازد و به همسايه اش نيكى كند.

60. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دوست دارد عمرش طولانى شود و روزى اش فراوان گردد، به پدر و مادرش نيكى كند و با خويشاوندانش پيوند بر قرار سازد.

61. امام باقر عليه السلام: نيكى به پدر و مادر و پيوند با خويشان بر عمر مى افزايند.

62. امام صادق عليه السلام: اگر دوست دارى كه خداى متعال بر عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوش حال كن.

4/4 نيكى به خانواده

63. امام صادق عليه السلام: هر كس به خانواده اش نيكى كند، عمرش دراز مى شود.

ص: 67

64. عنه عليه السلام: مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِهِ زادَ اللّه في عُمُرِهِ .(1)

4/5

صِلَةُ الرَّحِمِ

65. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أن يُبسَطَ لَهُ في رِزقِهِ ، ويُنسَأ(2) لَهُ في أجَلِهِ ، فَليَصِل رَحِمَهُ .(3)

66. عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أَن يَمُدَّ اللّه فِي عُمُرِهِ ، وَ أَن يَبسُطَ لَهُ فِي رِزقِهِ ، فَليَصِل رَحِمَه.(4)

67. عنه صلى الله عليه و آله: صِلَةُ الرَّحِمِ تَعمُرُ الدِّيارَ، وتَزيدُ في الأعمارِ وإن كان أهلُها غيرَ أخيارٍ.(5)

68. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ القَومَ لَيَكونونَ فَجَرَةً ولا يَكونونَ بَرَرَةً ، فَيَصِلونَ أرحامَهُم، فَتَنمي(6) أموالُهُم وتَطولُ أعمارُهُم، فَكَيفَ إذا كانوا أبراراً بَرَرَةً؟!.(7)

69. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أَحَبَّ أَن يُنسَأَ لَهُ فِي عُمُرِهِ ، وَيُزَادَ لَهُ فِي مَالِهِ ، فَليَتَّقِ اللّه رَبَّهُ ، وَليَصِل رَحِمَهُ .(8)

70. عنه صلى الله عليه و آله: إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تَزِيدُ فِي العُمُرِ، وَ إِنَّ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ تَبُتُّ العُمُرَ.(9)

ص: 68


1- . الكافي: ج 8 ص 219 ح 269.
2- . النَّسَأ: التأخير، يقال: نسأت الشي، إذا أخرته (مجمع البحرين: ج 3 ص 1775 «نسأ»).
3- . الخصال: ص 32 ح 112.
4- . الكافي: ج 2 ص 156 ح 29.
5- . الأمالي للطوسي: ص 481 ح 1049.
6- . في نسخة من نسخ الكافي الخطّية: «فتنمو»، ويمكن قراته على صيغة المعلوم من الإفعال. والضمير المستتر راجع إلى صلة الرحم.
7- . الكافي: ج 2 ص 155 ح 21.
8- . المصنّف لابن أبي شيبة: ج 8 ص 313 ح 131؛ الزهد للحسين بن سعيد: ص 105 ح 107.
9- . عوالي اللّالي: ج 1 ص 440 ح 160.

64. امام صادق عليه السلام: هر كس به خانواده اش خوب نيكى كند، خداوند بر عمرش مى افزايد.

4/5 پيوند با خويشان

65. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خوش دارد روزى اش افزون شود و مرگش به تأخير افتد، صلۀ رحِم كند.

66. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خوش دارد عمرش طولانى و روزى اش فراوان شود، صلۀ رحم كند.

67. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صلۀ رحِم، خانه ها را آباد و عمرها را افزون مى كند، هر چند به جا آورندگان صلۀ رحم از نيكان نباشند.

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردمانى هستند كه گنهكارند و نيكوكار نيستند؛ امّا صلۀ رحم مى كنند. در نتيجه، اموالشان افزون و عمرهايشان طولانى مى شود. پس چه رسد به اين كه نيك و نيكوكار باشند!

69. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خوش دارد عمرش طولانى و روزى اش فراوان شود، از خدا پروا نمايد و صلۀ رحم كند.

70. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيوند با خويشان بر عمر مى افزايد و بريدن از خويشان، عمر را كوتاه مى كند.

ص: 69

71. الإمام عليّ عليه السلام - لِنَوفٍ البُكالِيِّ -: يا نَوفُ ، صِل رَحِمَكَ يَزيدُ اللّه في عُمُرِكَ .(1)

72. عنه عليه السلام - كانَ يَقولُ -: إنَّ أفضَلَ ما يَتَوَسَّلُ بِهِ المُتَوَسِّلونَ الإِيمانُ بِاللّه ورَسولِهِ ... وصِلَةُ الرَّحِمِ ؛ فَإِنَّها مَثراةٌ فِي المالِ ، ومَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ .(2)

73. بصائر الدرجات عن مُيسّر عن الإمام الصادق عليه السلام: يا مُيَسِّرُ، لَقَد زِيدَ في عُمُرِكَ ، فَأَيُّ شَيءٍ تَعمَلُ؟ قالَ : كُنتُ أَجيراً و أَنَا غُلامٌ بِخَمسَةِ دَراهِمَ ، فَكُنتُ اُجريها عَلى خالي(3).(4)

74. الدعوات عن الإمام الصادق عليه السلام - لِمُيَسِّرٍ -: يا مُيَسِّرُ، قَد حَضَرَ أجَلُكَ غَيرَ مَرَّةٍ و لا مَرَّتَينِ ، كُلُّ ذلِكَ يُؤَخِّرُ اللّهُ أجَلَكَ ؛ لِصِلَتِكَ قَرابَتَكَ ، و إن كُنتَ تُريدُ أن يُزادَ في عُمُرِكَ فَبَرَّ شَيخَيكَ ؛ يَعني أبَوَيهِ .(5)

75. الإمام الصادق عليه السلام: ما نَعلَمُ شَيئاً يَزيدُ فِي العُمُرِ إلّا صِلَةَ الرَّحِمِ ، حَتّى إنَّ الرَّجُلَ يَكونُ أجَلُهُ ثَلاثَ سِنينَ فَيَكونُ وَصولاً لِلرَّحِمِ ، فَيَزيدُ اللّهُ في عُمُرِهِ ثَلاثينَ سَنَةً ، فَيَجعَلُها ثَلاثاً وثَلاثينَ سَنَةً ، ويَكونُ أجَلُهُ ثَلاثاً وثَلاثينَ سَنَةً فَيَكونُ قاطِعاً لِلرَّحِمِ ، فَيَنقُصُهُ اللّهُ ثَلاثينَ سَنَةً ، ويَجعَلُ أجَلَهُ إلى ثَلاثِ سِنينَ .(6)

ص: 70


1- . الأمالي للصدوق: ص 278 ح 308.
2- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 205 ح 613؛ المعجم الأوسط: ج 8 ص 14 ح 7810.
3- . بصائر الدرجات: ص 265 ح 14.
4- . و في النسخة التي بأيدينا «حالي» و ما أثبتناه من بحار الأنوار: ج 74 ص 96 ح 28.
5- . الدعوات: ص 125 ح 309، بحار الأنوار: ج 74 ص 84 ح 96.
6- . الكافي: ج 2 ص 152 ح 17.

71. امام على عليه السلام - به نوف بكالى -: اى نوف! صلۀ رحم كن تا خداوند، عمرت را افزون نمايد.

72. امام على عليه السلام - مى فرمود -: بى گمان، بهترين چيزى كه توسّل جويندگان به آنها متوسّل مى شوند، ايمان به خدا و پيامبرش... و صلۀ رحم است؛ زيرا صلۀ رحم، مايۀ فراوانى دارايى و تأخير در اَجَل است.

73. بصائر الدرجات - به نقل از ميسّر -: امام صادق عليه السلام فرمود: «اى مُيسّر! بر عمر تو افزوده شده است. چه كارى انجام داده اى ؟». گفتم: زمانى كه نوجوان بودم، كار مى كردم و پنج درهم مزد مى گرفتم و آن را خرج دايى خود مى كردم.

74. الدعوات: امام صادق عليه السلام خطاب به ميسّر فرمود: «اى ميسّر! چندين بار اَجَل تو فرا رسيده؛ امّا به علّت رسيدگى به خويشاوندانت و به جا آوردن صلۀ رحم، هر بار، خداوند آن را به تأخير انداخته است. اگر مى خواهى عمرت زياد شود، به دو پير خود، نيكى كن». مراد، پدر و مادرش بودند.

75. امام صادق عليه السلام: ما چيزى را جز صلۀ رحم نمى دانيم كه عمر را بيفزايد،(1) تا آن جا كه گاهى باقى ماندۀ عمر كسى، سه سال است، آن گاه اهل صلۀ رحم مى شود. خداوند هم سى سال بر عمرش مى افزايد و آن را سى و سه سال مى كند. گاهى [نيز باقى ماندۀ] عمر كسى، سى و سه سال است. از خويشاوندانش مى بُرد. خداوند هم سى سال از آن مى كاهد و عمرش را به سه سال كاهش مى دهد.

ص: 71


1- . مقصود، بيان اهمّيت و نقش صلۀ رحم در طولانى شدن عمر است، و گرنه عمر طولانى، عوامل متعدّدى دارد، چنان كه در ساير احاديث اين مَدخل نيز از آنها ياد شده است.

4/6

الإحسانُ إلَى النّاسِ

76. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَزيدُ فِي العُمُرِ إلَّا البِرُّ.(1)

77. عنه صلى الله عليه و آله: مَن كَثُرَ عَفوُهُ مُدَّ في عُمُرِهِ .(2)

78. الإمام عليّ عليه السلام: كَثرَةُ اصطِناعِ المَعروفِ تَزيدُ فِي العُمُرِ وتَنشُرُ الذِّكرَ.(3)

79. الإمام الباقر عليه السلام: البِرُّ يَزيدُ فِي العُمُرِ.(4)

80. الإمام الصادق عليه السلام: مَن يَموتُ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِمَّن يَموتُ بِالآجالِ ، ومَن يَعيشُ بِالإِحسانِ أكثَرُ مِمَّن يَعيشُ بِالأَعمارِ.(5)

81. الإمام الرِّضَا عليه السلام: اِتَّقُوا اللّهَ و عَلَيكُم بِالتَّواضُعِ وَ الشُّكرِ وَ الحَمدِ، إنَّهُ كانَ في بَني إسرائيلَ رَجُلٌ ، فَأَتاهُ في مَنامِهِ مَن قالَ لَهُ : إنَّ لَكَ نِصفَ عُمُرِكَ سَعَةً ، فَاختَر أيَّ النِّصفَينِ شِئتَ . فَقالَ : إنَّ لي شَريكاً، فَلَمّا أصبَحَ الرَّجُلُ قالَ لِزَوجَتِهِ : قَد أتَاني في هذِهِ اللَّيلَةِ رَجُلٌ ، فَأَخبَرَني أنَّ نِصفَ عُمُري لي سَعَةً ، فَاختَر أيَّ النِّصفَينِ شِئتَ ، فَقالَت لَهُ زَوجَتُهُ : اختَرِ النِّصفَ الأَوَّلَ ، فَقالَ : لَكَ ذاكَ ، فَأَقبَلَت عَلَيهِ الدُّنيا، فَكانَ كُلَّما كانَت نِعمَةٌ قالَت زَوجَتُهُ : جارُكَ فُلانٌ مُحتاجٌ فَصِلهُ ، و تَقولُ : قَرابَتُكَ فُلانٌ فَتُعطيهِ ، و كانوا كَذلِكَ كُلَّما جاءَتهُم نِعمَةٌ أعطَوا و تَصَدَّقوا و شَكَروا، فَلَمّا كانَ لَيلَةٌ مِنَ اللَّيالي

ص: 72


1- . سنن الترمذي: ج 4 ص 448 ح 2139؛ مكارم الأخلاق: ج 2 ص 237 ح 2573.
2- . كنزالفوائد: ج 1 ص 135.
3- . غرر الحكم: ج 4 ص 594 ح 7113، عيون الحكم والمواعظ: ص 390 ح 6601.
4- . الزهد للحسين بن سعيد: ص 104 ح 104؛ اُسد الغابة: ج 1 ص 604 الرقم 877.
5- . الأمالي للطوسي: ص 305 ح 611؛ بحار الأنوار: ج 5 ص 140 ح 6.

4/6 نيكى به مردم

76. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جز نيكى كردن، بر عمر نمى افزايد.

77. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس گذشتش فراوان شود، عمرش طولانى مى گردد.

78. امام على عليه السلام: زياد كار نيك انجام دادن، بر عمر مى افزايد و انسان را پرآوازه مى سازد.

79. امام باقر عليه السلام: نيكى كردن بر عمر مى افزايد.

80. امام صادق عليه السلام: تعداد كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند، بيش از كسانى است كه به اَجَل هايشان مى ميرند، و تعداد آنان كه به سبب نيكوكارى زندگى مى كنند، بيش از كسانى است كه به عمرهايشان(1) زندگى مى كنند.

81. امام رضا عليه السلام: از خدا پروا كنيد و فروتن و سپاس گزار و ستايشگر خدا باشيد. مردى در بنى اسرائيل خواب ديد كه كسى به او مى گويد: تو نيمى از عمرت را در گشايش هستى. هر يك از دو نيمۀ نخست يا آخر را مى خواهى، برگزين. مرد گفت: شريكى دارم [كه با او مشورت مى كنم]. صبح، مرد به همسرش گفت: شب، مردى به من خبر داد كه نيمى از عمرم را در گشايشم. هر كدام را مى خواهى، برگزين. همسرش به او گفت: نيمۀ نخست را برگزين. مرد گفت: باشد.

دنيا به او روى آورد و هر گاه نعمتى به آن دو مى رسيد، همسرش مى گفت: «فلان همسايه ات نيازمند است. چيزى به او برسان». و مى گفت:

«فلانى از نزديكان توست. چيزى به او بده». آنان چنين بودند و هر گاه

ص: 73


1- . ترجمه اين كلمه، بر اساس متن بحار الأنوار - كه صحيح تر است - انجام گرفته است.

أتاهُ رَجُلٌ فَقالَ : يا هذا، إنّ النِّصفَ قَدِ انقَضى فَما رَأيُكَ؟ قالَ : لي شَريكٌ ، فَلَمّا أصبَحَ الصُّبحُ قالَ لِزَوجَتِهِ : أتانِي الرَّجُلُ فَأَعلَمَني أنَّ النِّصفَ قَدِ انقَضى، فَقالَت لَهُ زَوجَتُهُ : قَد أنعَمَ اللّهُ عَلَينا فَشَكَرنا، وَ اللّهِ أولى بِالوَفاءِ . قالَ : فَإِنَّ لَكَ تَمامَ عُمُرِكَ .(1)

4/7

الصَّدَقَةُ

82. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَزيدُ فِي العُمُرِ مِثلُ الصَّدَقَةِ .(2)

83. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ صَدَقَةَ المُسلِمِ تَزيدُ فِي العُمُرِ، وتَمنَعُ ميتَةَ السَّوءِ ، ويُذهِبُ اللّهُ بِهَا الكِبرَ وَالفَخرَ.(3)

84. الإمام عليّ عليه السلام: بِالصَّدَقَةِ تُفسَحُ الآجالُ .(4)

85. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ صَدَقَةَ اللَّيلِ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ ، وتَمحُو الذَّنبَ العَظيمَ ، وتُهَوِّنُ الحِسابَ ، وصَدَقَةَ النَّهارِ تُثمِرُ المالَ وتَزيدُ فِي العُمُرِ.(5)

4/8

حُسنُ الخُلُقِ

86. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُسنُ الخُلُقِ وصِلَةُ الأَرحامِ وبِرُّ القَرابَةِ ؛ تَزيدُ فِي الأَعمارِ،

ص: 74


1- . مشكاة الأانوار: ص 69 ح 112.
2- . خاتمة مستدرك الوسائل: ج 2 ص 470.
3- . المعجم الكبير: ج 17 ص 22 ح 31.
4- . غرر الحكم: ج 3 ص 212 ح 4239، عيون الحكم والمواعظ: ص 187 ح 3839.
5- . الكافي: ج 4 ص 9 ح 3.

نعمتى به آنها مى رسيد، مى بخشيدند و صدقه مى دادند و شكرگزارى مى كردند. شبى از شب ها مردى [به خوابش] آمد و گفت: اى مرد! نيمۀ نخست پايان يافت. چه مى گويى ؟ مرد گفت: شريكى دارم [كه با او مشورت مى كنم]. صبح به همسرش گفت: آن مرد آمد و به من اعلام كرد كه نيمۀ نخست تمام شده است. همسرش به او گفت: خداوند به ما نعمت داد و ما شكر كرديم و خداوند، وفادارتر است. آن مرد [كه به خوابش آمده بود] گفت: اين نعمت ها براى تمام عمرت باشد.

4/7 صدقه دادن

82. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چيزى مانند صدقه بر عمر نمى افزايد.

83. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صدقه دادن مسلمان، بر عمر مى افزايد و جلوى مرگ بد را مى گيرد. خداوند به سبب آن، تكبّر و فخرفروشى را از بين مى برد.

84. امام على عليه السلام: به سبب صدقه، عمرها گسترش مى يابند.

85. امام صادق عليه السلام: صدقه در شب، خشم پروردگار را فرو مى نشاند و گناه بزرگ را محو مى كند و حساب را آسان مى سازد و صدقه در روز، دارايى را ثمربخش مى كند و بر عمر مى افزايد.

4/8 خوش خويى

86. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اخلاق نيكو، صلۀ رحم و نيكى كردن به خويشاوندان، عمرها

ص: 75

وتَعمُرُ الدِّيارَ ولَو كانَ القَومُ فُجّاراً.(1)

87. الإمام الصادق عليه السلام: صِلَةُ الأَرحامِ و حُسنُ الخُلُقِ زِيادَةٌ فِي الأَعمارِ.(2)

88. عنه عليه السلام: البِرُّ وحُسنُ الخُلُقِ يَعمُرانِ الدِّيارَ، ويَزيدانِ فِي الأَعمارِ.(3)

4/9

حُسنُ الجِوارِ

89. الإمام عليّ عليه السلام: عَلَيكُم بِصَنائِعِ الإِحسانِ ، وحُسنِ البِرِّ بِذَوِي الرَّحِمِ وَالجيرانِ ؛ فَإِنَّهُما يَزيدانِ فِي الأَعمارِ، ويَعمُرانِ الدِّيارَ.(4)

90. الإمام الصادق عليه السلام: حُسنُ الجِوارِ زِيادَةٌ فِي الأَعمارِ، وعِمارَةُ الدِّيارِ.(5)

91. عنه عليه السلام: صِلَةُ الرَّحِمِ و حُسنُ الجِوارِ يَعمُرانِ الدِّيارَ، و يَزيدانِ فِي الأَعمارِ.(6)

4/10

إسباغُ الوُضوءِ و كَثرَةُ الطَّهورِ

92. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أسبِغِ الوُضوءَ يُزَد في عُمُرِكَ .(7)

ص: 76


1- . أعلام الدين: ص 294؛ تاريخ بغداد: ج 1 ص 386 الرقم 357.
2- . بحار الأنوار: ج 74 ص 97 ح 31 نقلاً عن صحيفة الإمام الرضا عليه السلام: ص 256 ح 184.
3- . الكافي: ج 2 ص 100 ح 8.
4- . غرر الحكم: ج 4 ص 306 ح 6168، عيون الحكم والمواعظ: ص 342 ح 5846.
5- . الكافي: ج 2 ص 667 ح 7؛ مسند ابن حنبل: ج 9 ص 504 ح 25314.
6- . الكافي: ج 2 ص 152 ح 14.
7- . المعجم الأوسط: ج 5 ص 328 ح 5453؛ المحجّة البيضاء: ج 3 ص 382.

را مى افزايند و خانه ها را آباد مى سازند، هر چند كه مردم، گنهكار باشند.

87. امام صادق عليه السلام: پيوند با خويشان و خوش خويى، عمرها را طولانى مى كنند.

88. امام صادق عليه السلام: نيكى و اخلاق نيكو، خانه ها را آباد و عمرها را طولانى مى سازند.

4/9 خوش رفتارى با همسايه

89. امام على عليه السلام: بر شما باد نيكوكارى، و خوب نيكى كردن به خويشان و همسايگان؛ زيرا اين دو، عمرها را افزون و خانه ها را آباد مى سازند.

90. امام صادق عليه السلام: خوش رفتارى با همسايه، مايۀ فزونى عمرها و آبادى سرزمين هاست.

91. امام صادق عليه السلام: صلۀ رحم و خوش همسايگى، خانه ها را آباد و عمرها را افزون مى كنند.

4/10 وضوى كامل و فراوان با طهارت بودن

92. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وضو را كامل بگير؛ عمرت افزون مى شود.

ص: 77

93. عنه صلى الله عليه و آله: أكثِر مِنَ الطَّهورِ يَزِدِ اللّهُ في عُمُرِكَ .(1)

4/11

زِيارَةُ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام

94. الإمام الباقر عليه السلام: مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام؛ فَإِنَّ إتيانَهُ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، ويَمُدُّ فِي العُمُرِ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السَّوءِ ، وإتيانَهُ مُفتَرَضٌ عَلى كُلِّ مُؤمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالإمامةِ مِنَ اللّهِ .(2)

95. تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم، قال: سَمِعتُهُ (3) يَقولُ : مَن أتى عَلَيهِ حَولٌ لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام نَقَصَ اللّهُ مِن عُمُرِهِ حَولاً، و لَو قُلتُ : إنَّ أحَدَكُم يَموتُ قَبلَ أجَلِهِ بِثَلاثينَ سَنَةً لَكُنتُ صادِقاً؛ و ذلِكَ أنَّكُم تَترُكونَ زِيارَتَهُ ، فَلا تَدَعُوها يَمُدُّ اللّهُ في أعمارِكُم، و يَزيدُ في أرزاقِكُم و إذا تَرَكتُم زِيارَتَهُ نَقَصَ اللّهُ مِن أعمارِكُم و أرزاقِكُم، فَتَنافَسوا في زِيارَتِهِ و لا تَدَعوا ذلِكَ ، فَإِنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام شاهِدٌ لَكُم عِندَ اللّهِ تَعالى و عِندَ رَسولِهِ و عِندَ عَلِيٍّ وَ عِندَ فاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ .(4)

96. الإمام الصادق عليه السلام: مَن لَم يَزُر قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام فَقَد حُرِمَ خَيراً كَثيراً، و نُقِصَ مِن عُمُرِهِ سَنَةٌ .(5)

ص: 78


1- . الأمالي للمفيد: ص 60 ح 5.
2- . تهذيب الأحكام: ج 6 ص 42 ح 86.
3- . الإمام الصادق عليه السلام.
4- . تهذيب الأحكام: ج 6 ص 43 ح 91.
5- . كامل الزيارات: ص 285 ح 458.

93. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فراوان با طهارت باش؛ خداوند، بر عمرت مى افزايد.

4/11 زيارت مرقد امام حسين عليه السلام

94. امام باقر عليه السلام: شيعيان ما را به زيارت حسين عليه السلام فرمان دهيد؛ زيرا رفتن به زيارت او، روزى را زياد و عمر را طولانى مى كند و حوادث بد را دفع مى نمايد. رفتن به زيارت او، بر هر مؤمنى كه به امامت او از جانب خداوند عزوجل اعتراف دارد، واجب گشته است.

95. تهذيب الأحكام - به نقل از منصور بن حازم -: از او (امام صادق يا امام كاظم عليهما السلام) شنيدم كه مى فرمود: «هر كس سال بر او بگذرد و قبر حسين عليه السلام را زيارت نكند، خداوند، از عمرش يك سال مى كاهد و اگر بگويم كه يكى از شما سى سال پيش از اَجَلش مى ميرد، به يقين، راست گفته ام. اين، بِدان جهت است كه شما زيارت او را ترك مى كنيد. بنا بر اين، زيارت او را ترك نكنيد تا خداوند، عمرهايتان را طولانى و روزى هايتان را زياد كند، و هر گاه زيارت او را ترك نموديد، خداوند از عمرهايتان و روزى هايتان مى كاهد. پس در زيارتش از يكديگر سبقت بگيريد و آن را ترك نكنيد؛ چرا كه حسين بن على عليه السلام براى شما نزد خداى متعال و پيامبرش و نزد على و نزد فاطمه - كه درود خدا بر همۀ ايشان باد - گواه است».

96. امام صادق عليه السلام: هر كس قبر حسين عليه السلام را زيارت نكند، از خير فراوانى، محروم مانده است و يك سال از عمرش كم مى شود.

ص: 79

97. عنه عليه السلام - لِعَبدِ المَلِكِ الخَثعَمِيِّ -: يا عَبدَ المَلِكِ ، لا تَدَع زِيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام ومُر أصحابَكَ بِذلِكَ ؛ يَمُدُّ اللّهُ في عُمُرِكَ ، ويَزيدُ اللّهُ في رِزقِكَ ، ويُحييكَ اللّهُ سَعيداً، ولا تَموتُ إلّا سَعيداً، ويَكتُبُكَ سَعيداً.(1)

4/12

مُتابَعَةُ الحَجِّ وَالعُمرَةِ

98. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تابِعُوا بَينَ الحَجِّ وَالعُمرَةِ ، فَإِنَّ مُتابَعَةً بَينَهُما تَزيدُ فِي العُمُرِ وَالرِّزقِ ، وَتَنفِيانِ الذُّنوبَ كَما يَنفِي الكِيرُ(2) خَبَثَ الحَديدِ.(3)

99. الإمام الصادق عليه السلام: مَن رَجَعَ مِن مَكَّةَ وهُوَ يَنوِي الحَجَّ مِن قابِلٍ زيدَ في عُمُرِهِ .(4)

4/13

الصَّلاةُ في مَسجِدِ السَّهلَةِ

100. الإمام زين العابدين عليه السلام: مَن صَلّى في مَسجِدِ السَّهلَةِ رَكعَتَينِ زادَ اللّهُ عزوجل في عُمُرِهِ سَنَتَينِ .(5)

ص: 80


1- . كامل الزيارات: ص 286 ح 461.
2- . الكِير - بالكسر -: زِقّ الحدّاد الذي ينفخ به ويكون أيضاً من جلد غليظ، وله حافّات (المصباح المنير: ص 545 «كير»).
3- . مسند ابن حنبل: ج 5 ص 327 ح 15697.
4- . الكافي: ج 4 ص 281 ح 3.
5- . المزار للمفيد (المطبوعة في مصنّفات الشيخ المفيد ج 5): ص 14 ح 4.

97. امام صادق عليه السلام - به عبد الملك خَثعَمى -: اى عبد الملك! زيارت حسين بن على عليه السلام را ترك نكن و يارانت را بِدان امر كن، كه خداوند، عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى همراه با سعادت به تو مى بخشد و جز سعادتمند نمى ميرى و تو را سعادتمند مى نويسد.

4/12 حج و عمرۀ پياپى

98. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حج و عمره را در پى هم به جا آوريد كه انجامِ پى در پى آن دو بر عمر و روزى مى افزايد و گناهان را از بين مى برد، همان گونه كه كورۀ آهنگرى، زنگارِ آهن را مى زُدايد.

99. امام صادق عليه السلام: هر كس از مكّه برگردد، در حالى كه تصميم دارد سال بعد هم به حج برود، بر عمرش افزوده مى شود.

4/13 نماز در مسجد سهله

100. امام زين العابدين عليه السلام: هر كس در مسجد سَهله دو ركعت نماز بخواند، خداوند، دو سال بر عمر او مى افزايد.

ص: 81

4/14

إتقانُ العَمَلِ

101. الإمام الصادق عليه السلام: مَن أرادَ أن يُطَوِّلَ اللّهُ عُمُرَهُ فَليُقِم أمرَهُ .(1)

4/15

خِفَّةُ الدَّينِ

102. الإمام الصادق عليه السلام: خَفِّفُوا الدَّينَ ؛ فَإِنَّ في خِفَّةِ الدَّينِ زِيادَةَ العُمُرِ.(2)

4/16

قِراءَة سورَةِ التَّوحيدِ بعدَ كُلِّ صَلاةٍ

103. رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله: كُنتُ أخشَى العَذابَ بِاللَّيلِ وَ النَّهارِ حَتّى جاءَني جَبرَئيلُ بِسورَةِ (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) فَعَلِمتُ أنَّ اللّهَ لا يُعَذِّبُ اُمَّتي بَعدَ نُزولِها، فَإِنَّها نِسبَةُ اللّهِ عزوجل، فَمَن تَعاهَدَ قِراءَتَها بَعدَ كُلِّ صَلاةٍ تَناثَرَ البِرُّ مِنَ السَّماءِ عَلى مَفرَقِ رَأسِهِ ، و نَزَلَت عَلَيهِ السَّكينَةُ لَها دَوِيٌّ حَولَ العَرشِ ، حَتّى يَنظُرَ اللّهُ عزوجل إلى قَارِئِها؛ فَيَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَغفِرَةً لا يُعَذِّبُهُ بَعدَها، ثُمَّ لا يَسأَلُ اللّهَ شَيئاً إِلّا أعطاهُ اللّهُ إيّاهُ ، و يَجعَلُهُ في كِلائِهِ (3)، و لَهُ مِن يَومِ يَقرَؤها إلى يَومِ القِيامَةِ خَيرُ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ ، و يُصيبُ الفوزَ وَ المَنزِلَةَ وَ الرِّفعَةَ ، وَ يوَسَّعُ عَلَيهِ فِي الرِّزقِ ، و يُمَدُّ لَهُ فِي العُمُرِ، و يُكفى مِن اُمورِهِ كُلِّها.(4)

ص: 82


1- . تحف العقول: ص 378.
2- . الأمالي للطوسي: ص 667 ح 1396.
3- . لِأَه اللّه يكلَؤه - مهموز بفتحتين -: حَفِظَهُ (المصباح المنير: ص 540 «كلأ»).
4- . المجتنى: ص 89.

4/14 محكم كارى

101. امام صادق عليه السلام: هر كه مى خواهد خدا عمرش را طولانى كند، كارش را استوار سازد.

4/15 سبك بودن بدهكارى

4/15 سبك بودن بدهكارى(1)

102. امام صادق عليه السلام: كمتر وام بگيريد كه كم قرض داشتن، عمر را زياد مى كند.

4/16 خواندن سورۀ توحيد پس از هر نماز

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من شب و روز، بيم فرود آمدن عذاب [الهى] را داشتم تا آن كه جبرئيل عليه السلام سورۀ (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) را برايم آورد. از آن هنگام، دانستم كه بعد از فرود آمدن اين سوره، ديگر خداوند، امّتم را عذاب نخواهد كرد؛ چرا كه آن، شناسۀ خداوند عزوجل است. پس هر كه بعد از هر نمازى، بر خواندن اين سوره مواظبت كند، از آسمان بر فرق سرِ او، نيكى [و نعمت] مى بارَد و آرامش بر او فرود مى آيد. اين سوره گِرد عرش پژواكى دارد تا آن كه خداى عزوجل به قرائت كنندۀ آن نظر مى كند و او را چنان مى آمرزد كه ديگر پس از آن عذابش نمى كند و پس از آن، چيزى از خدا نمى خواهد، جز آن كه خدا آن را به او عطا مى كند و او را در چتر حمايت خويش مى گيرد و از روزى كه آن را قرائت كرده تا روز قيامت، خير دنيا و آخرت براى اوست و به رستگارى و منزلت و جايگاهى بلند مى رسد و روزى اش برايش گشاده و بر عمرش افزوده مى گردد و همۀ كارهايش كفايت مى شود.

ص: 83


1- . از آنجا كه بدهى سنگين موجب فشار عصبى است، موجب كم شدن عمر مى شود، به عكس سبك بودن بدهى يا بدهكار نبودن به ديگران موجب شادى و طولانى شدن عمر مى گردد.

4/17

قِراءَةُ ذاتِ القَلاقِلِ

104. الدعوات: رُوِيَ عَن شَيخٍ مُعَمَّرٍ أنَّ والِدَهُ كانَ لا يَعيشُ لَهُ وَلَدٌ، قالَ : ثُمَّ وُلِدتُ لَهُ عَلى كِبَرٍ، فَفَرِحَ بي، ثُمَّ قَضى و لِيَ سَبعُ سِنينَ فَكَفَلَني عَمّي، فَدَخَلَ بي يَوماً عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وقالَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ هذَا ابنُ أخي، وقَد مَضى لِسَبيلِهِ ، فَعَلِّمني عوذَةً اُعيذُهُ بِها.

فَقالَ صلى الله عليه و آله: أينَ أنتَ عَن ذاتِ القَلاقِلِ : (قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلْكٰافِرُونَ ) ، و (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) ، و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ ) ، و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ ) - وفي رِوايَةٍ : قُل اُوحِيَ -!

قالَ الشَّيخُ المُعَمَّرُ: وأنَا إلَى اليَومِ أتَعَوَّذُ بِها، ما اُصِبتُ بِوَلَدٍ ولا مالٍ ، ولا مَرِضتُ ولَا افتَقَرتُ ، وقَدِ انتَهى بِيَ السِّنُّ إلى ما تَرَونَ .(1)

4/18

الدُّعاءُ

105. الأدب المفرد عن أنس: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَدخُلُ عَلَينَا، أهلَ البَيتِ ، فَدَخَلَ يَوماً فَدَعا لَنا، فَقالَت اُمُّ سُلَيمٍ : خُوَيدِمُكَ ، ألا تَدعُو لَهُ؟ قالَ : «اللّهُمَّ ، أَكثِر مالَهُ ووَلَدَهُ ، وأَطِل حَياتَهُ ، وَاغفِر لَهُ ». فَدَعا لي بِثَلاثٍ ، فَدَفَنتُ مِئَةً وثَلاثَةً ، وإنَّ ثَمَرَتي لَتُطعِمُ فِي السَّنَةِ مَرَّتَينِ ، وطالَت حَياتي حَتَّى استَحيَيتُ مِنَ النّاسِ ،

ص: 84


1- . الدعوات: ص 85 ح 216، بحار الأنوار: ج 92 ص 341 ح 6.

4/17 تلاوت سوره هاى «قُل» دار

104. الدعوات: از پيرى سال خورده، نقل شده است كه: و خداوند، مرا در پيرى به او داد و از تولّد من، خوش حال شد؛ امّا هفت ساله بودم كه پدرم درگذشت و عمويم سرپرستم شد. او روزى مرا خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برد و گفت: اى پيامبر خدا! اين، برادرزادۀ من است و پدرش در گذشته است. پس به من تعويذى بياموز كه او را با آن، حفظ كنم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «با سوره هاى با «قُلْ » آغاز شده، چگونه اى ؟»؛ يعنى سوره هاى (قُلْ يٰا أَيُّهَا اَلْكٰافِرُونَ ) ، (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) ، (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ ) و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلنّٰاسِ ) و در گزارشى، (قُلْ أُوحِيَ ) نيز ياد شده است.(1)

پيرمرد سال خورده گفت: تا به امروز، خود را با اينها تعويذ مى كنم. نه داغِ فرزندى ديده ام، نه صدمۀ مالى خورده ام، نه بيمار شده ام، نه فقير گشته ام و سنّم به اين جا رسيده است كه مى بينيد.

4/18 دعا كردن

105. الأدب المفرد - به نقل از اَنَس -: پيامبر صلى الله عليه و آله بر خانوادۀ ما وارد مى شد. روزى بر ما وارد شد و برايمان دعا كرد. [مادرم] ام سليم گفت: براى اين خادم كوچكت (اَنَس) دعا نمى كنى ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: «خدايا! دارايى و فرزندانش را فراوان كن و زندگى اش را دراز گردان و او را بيامرز». براى من سه دعا كرده است [كه نتيجه اش را مى بينم]. من تا كنون صد و سه نفر را دفن كرده ام [يعنى فرزندان و نوادگان فراوانى داشته ام] و هر سال دو بار محصول بر مى دارم و زندگى ام چندان

ص: 85


1- . مقصود، سورۀ جِن است كه آن هم با «قُل» آغاز مى شود.

وأرجُو المَغفِرَةَ .(1)

106. سنن النسائي عن أبي الحسن مولى اُمّ قيس بنت محصن عن اُمّ قيس: تُوُفِّيَ ابني فَجَزِعتُ عَلَيهِ ، فَقُلتُ لِلَّذي يَغسِلُهُ : لا تَغسِلِ ابني بِالماءِ البارِدِ فَتَقتُلَهُ . فَانطَلَقَ عُكاشَةُ بنُ مِحصَنٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِها، فَتَبَسَّمَ ، ثُمَّ قالَ : «ما قالَت ؟ طالَ عُمُرُها»، فَلا نَعلَمُ امرَأَةً عُمِّرَت ما عُمِّرَت.(2)

4/19

رعاية الأُمور الصحيّة

107. كتاب من لا يحضره الفقيه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ البَقاءَ ولا بَقاءَ فَلُيباكِرِ الغَداءَ ، وَليُجَوِّدِ الحِذاءَ ، وَليُخَفِّفِ الرِّداءَ ، وَليُقِلَّ مُجامَعَةَ النِّساءِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما خِفَّةُ الرِّداءِ؟ قالَ : قِلَّةُ الدَّينِ .(3)

108. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن قَلَّمَ أظفارَهُ يَومَ الجُمُعَةِ يَزيدُ فِي عُمُرِهِ و مالِهِ .(4)

109. عنه صلى الله عليه و آله: أربَعَةٌ تَزيدُ فِي العُمُرِ: التَّزويجُ بِالأَبكارِ، وَ الاِغتِسالُ بِالماءِ الحارِّ، وَالنَّومُ عَلَى اليَسارِ، وأكلُ التُّفّاحِ بِالأَسحارِ.(5)

110. عنه صلى الله عليه و آله: بَشِّرُوا المَحرُورِينَ بِطُولِ العُمُرِ.(6)

111. لقمان عليه السلام: إذا قَلَّ طُعمَةُ المَرءِ عاشَ طَويلاً.(7)

ص: 86


1- . الأدب المفرد: ص 196 ح 653.
2- . سنن النسائي: ج 4 ص 29.
3- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 555 ح 4902.
4- . جامع الأخبار: ص 333 ح 935، بحار الأنوار: ج 76 ص 124 ح 13.
5- . المواعظ العدديّة: ص 211.
6- . طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله: ص 10؛ بحار الأنوار: ج 62 ص 290.
7- . المواعظ العدديّة: ص 71.

دراز شده كه از مردم خجالت مى كشم و اميد آمرزش دارم.

106. سنن النسائى - به نقل از ابو الحسن، وابستۀ ام قيس دختر مِحصَن -: ام قيس گفت: فرزندم از دنيا رفت و من برايش بى تابى مى كردم و به كسى كه غسلش مى داد، گفتم: پسرم را با آب سرد، غسل مده كه او را مى كشى!

عُكاشة بن مِحصَن نزد پيامبر خدا رفت و اين سخن او را براى ايشان باز گفت. پيامبر صلى الله عليه و آله تبسّمى كرد و فرمود: «چه چيزى گفته است!؟ عمرش دراز باد!».

و [از دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله] ما زنى را سراغ نداريم كه به اندازۀ ام قيس، عمر كرده باشد.

4/19 رعايت امور بهداشتى

107. كتاب من لا يحضره الفقيه: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه مى خواهد جاودانه بماند - كه البتّه جاودانگى، در كار نيست -، صبحانه بخورد، كفش نيكو [و مناسب] بپوشد، ردايش سبُك باشد، و با زنان، كمتر نزديكى كند».

گفته شد: اى پيامبر خدا! سبُكىِ ردا چيست ؟

فرمود: «اندك بودن دَين».

108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس ناخن هايش را روز جمعه بگيرد، بر عمر و دارايى اش افزوده مى شود.

109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چهار چيز، بر عمر مى افزايند: ازدواج با دوشيزگان، غسل كردن با آبِ گرم، خفتن بر شانۀ چپ، و خوردن سيب در سحرگاهان.

110. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گرم مزاجان(1) را به عمر طولانى، مژده ده.

111. لقمان عليه السلام: اگر خوراكِ انسان اندك باشد، زياد زنده مى ماند.

ص: 87


1- . در طبّ النبىّ به جاى «گرم مزاجان»، عبارت «حذر كنندگان» آمده است.

112. الإمام عليّ عليه السلام: غَسلُ اليَدَينِ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ زِيادَةٌ فِي العُمُرِ، وإماطَةٌ لِلغَمَرِ(1) عَنِ الثِّيابِ ، ويَجلُو البَصَرَ.(2)

113. الإمام زين العابدين عليه السلام - لِأَبي حَمزَةَ -: إن أرَدتَ أن يُطَيِّبَ اللّهُ ميتَتَكَ ، ويَغفِرَ لَكَ ذَنبَكَ يَومَ تَلقاهُ ، فَعَلَيكَ بِالبِرِّ وصَدَقَةِ السِّرِّ وصِلَةِ الرَّحِمِ ؛ فَإِنَّهُنَّ يَزِدنَ (3) فِي العُمُرِ، ويَنفينَ الفَقرَ، ويَدفَعنَ عَن صاحِبِهِنَّ سَبعينَ ميتَةَ سَوءٍ .(4)

114. الكافي عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثَةٌ إن يَعلَمهُنَّ المُؤمِنُ كانَت زِيادَةً في عُمُرِهِ وبَقاءَ النِّعمَةِ عَلَيهِ .

فَقُلتُ : وما هُنَّ؟

قالَ : تَطويلُهُ في رُكوعِهِ وسُجودِهِ في

صَلاتِهِ ، وتَطويلُهُ لِجُلوسِهِ عَلى طَعامِهِ إذا أطَعَمَ عَلى مائِدَتِهِ ، وَاصطِناعُهُ المَعروفَ إلى أهلِهِ .(5)

115. الإمام الصادق عليه السلام: اِغسِلوا أيدِيَكُم قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ ؛ فَإِنَّهُ يَنفِي الفَقرَ، ويَزيدُ فِي العُمُرِ.(6)

4/20

هذِهِ الاُمورِ

116. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن اُلهِمَ أربَعَةَ أشياءَ : الصِّدقَ في كَلامِهِ ، وَ الإِنصافَ مِن

ص: 88


1- . الغَمَر - بالتحريك -: الدسم والزهومة من اللحم (النهاية: ج 3 ص 385 «غمر»).
2- . الكافي: ج 6 ص 290 ح 3.
3- . و في النسخة التي بأيدينا «يزددن» و ما أثبتناه من بحار الأنوار: ج 96 ص 159 ح 37.
4- . عدّة الداعي: ص 91.
5- . الكافي: ج 4 ص 49 ح 15.
6- . المحاسن: ج 2 ص 202 ح 1594.

112. امام على عليه السلام: شستن دست ها پيش و پس از غذا، موجب فزون شدن عمر(1) است و سبب زدودن چربى از جامه هاست و ديده را نيز جلا مى دهد.

113. امام زين العابدين عليه السلام - به ابو حمزه -: هر گاه خواستى خداوند، تو را خوش بميرانَد و در روزى كه ديدارش مى كنى، گناهت را بيامرزد، نيكوكارى و دادن صدقۀ نهانى و صلۀ رحِم را در پيش گير؛ چرا كه اين كارها بر عمر مى افزايند و فقر را مى رانند و هفتاد نوع مُردنِ بد را از صاحب خود، دور مى كنند.

114. الكافى - به نقل از زراره -: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «سه چيز است كه اگر مؤمن، آنها را بداند، موجب افزايش عمر او و پايدارى نعمت برايش مى شود».

گفتم: آن سه چيز چيستند؟

فرمود: «طول دادن ركوع و سجودش در نماز، طول دادن نشستنش بر سر سفرۀ غذا، و نيكى كردن به خانواده اش».

115. امام صادق عليه السلام: دست هايتان را پيش و پس از غذا خوردن بشوييد، كه فقر را مى راند و بر عمر(2) مى افزايد.

4/20 اين كارها

116. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به هر كس چهار چيز [يعنى] راستگويى، انصاف، نيكى

ص: 89


1- . در الخصال و المحاسن، به جاى «عمر»، واژۀ «روزى» آمده است.
2- . در الخصال و المحاسن به جاى «عمر»، واژۀ «روزى» آمده است.

نَفسِهِ ، و بِرَّ والِدَيهِ ، و صِلَةَ رَحِمِهِ ؛ اُنسِئَ في أجَلِهِ ، و وُسِّعَ لَهُ في رِزقِهِ ، و مُتِّعَ بِعَقلِهِ ، و سُهِّلَ عَلَيهِ فِي سِياقِهِ ، و لُقِّنَ حُجَّتَهُ في قَبرِهِ .(1)

117. عنه صلى الله عليه و آله الصَّدَقَةُ (2) عَلى وَجهِها، وبِرُّ الوالِدَينِ ، وَاصطِناعُ المَعروفِ ؛ يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، ويَزيدُ فِي العُمُرِ.(3)

118. الإمام عليّ عليه السلام: و مِمّا يَزيدُ فِي العُمُرِ تَركُ الأَذَى، وَتَوقيرُ الشُّيوخِ ، و صِلَةُ الرَّحِمِ ، و أن يُحتَرَزَ عَن قَطعِ الأَشجارِ الرَّطبَةِ إلّا عِندَ الضَّرورَةِ ، و إِسباغُ الوُضوءِ ، و حِفظُ الصِّحَّةِ .(4)

119. عنه عليه السلام: زِيادَةُ الشُّكرِ و صِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِي العُمرِ، و تَفسَحُ فِي الأَجَلِ .(5)

ص: 90


1- . معدن الجواهر: ص 127 ح 158.
2- . و في النسخة التي بأيدينا «الصدق» و ما أثبتناه من تفسير الآلوسي: ج 13 ص 171.
3- . سبل الهدى والرشاد: ج 9 ص 235.
4- . آداب المتعلّمين: ص 149، بحار الأنوار: ج 76 ص 319 ذيل ح 6.
5- . عيون الحكم و المواعظ: ص 275 ح 4999.

كردن به پدر و مادرش و صلۀ رحم عطا شود، اَجَلش به تأخير مى افتد، روزى اش گسترش مى يابد، از عقلش بهره مى برد و در هنگام سؤال و جواب [با مأموران الهى]، حجّتش [كه همان پاسخِ لازمى است كه بايد بگويد،] به او تلقين [و يادآورى] مى گردد.

117. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صدقه دادن به طرز درست [و شرعىِ ] آن، نيكى به پدر و مادر، و انجام دادن كار نيك، شقاوت را به سعادت تبديل مى كنند و بر عمر مى افزايند.

118. امام على عليه السلام: از چيزهايى كه بر عمر مى افزايند، آزار ندادن، بزرگ داشتن سالمندان و پيوند با خويشان (صلۀ رحم) است و [اين كه] از قطع درختان زنده بپرهيزد، و خوب وضو گرفتن و رعايت بهداشت.

119. امام على عليه السلام: شُكر فراوان و پيوند با خويشان، بر عمر مى افزايد و مهلت را افزون مى كند.

ص: 91

الفصل الخامس

أسبابُ قَصرِ العُمُرِ

5/1

الذَّنبُ

120. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللّهُ عَلى اُمَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.(1)

121. الإمام عليّ عليه السلام - فِي استِغفارِهِ بالسَّحَرِ -: اللّهُمَّ وأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُدنِي الآجالَ ، ويَقطَعُ الآمالَ .(2)

122. الإمام زين العابدين عليه السلام: الذُّنوبُ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ... و سَدُّ طُرُقِ المُسلِمينَ .(3)

ص: 92


1- . الكافي: ج 5 ص 317 ح 53.
2- . البلد الأمين: ص 44.
3- . معاني الأخبار: ص 271 ح 2.

فصل پنجم عوامل كوتاه شدن عمر

5/1 گناه

120. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و عذاب [آسمانى] بر آنها فرو نفرستد، [در عوض] قيمت هايشان بالا مى رود، عمرهايشان كوتاه مى گردد، تاجرانشان سودى نمى بَرَند، ميوه ها [و محصول ها] يشان رشد و بركت نمى يابد، جويبارهاشان پُرآب نمى شود، باران از آنان قطع مى شود و بدهايشان بر آنان مسلّط مى شوند.

121. امام على عليه السلام - در آمرزش خواهى ايشان هنگام سحر -: خدايا! به خاطر هر گناهى كه اَجَل ها را نزديك مى كند و آرزوها را بر باد مى دهد، از تو آمرزش مى خواهم.

122. امام زين العابدين عليه السلام: [يكى از] گناهانى كه نيستى را سرعت مى بخشند،... بستن راه مسلمانان است.

ص: 93

123. كتاب من لا يحضره الفقيه: مَن سَدَّ طَريقاً بَتَرَ اللّهُ عُمُرَهُ .(1)

124. الإمام الصادق عليه السلام: مَن يَموتُ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِمَّن يَموتُ بِالآجالِ .(2)

5/2

الظُّلمُ

125. الإمام عليّ عليه السلام: مَن ظَلَمَ قُصِمَ عُمُرُهُ .(3)

126. عنه عليه السلام: مَن جارَ قُصِمَ عُمُرُهُ .(4)

127. عنه عليه السلام: الجَورُ أحَدُ المُدَمِّرينَ .(5)

128. عنه عليه السلام: راكِبُ الظُّلمِ يُدرِكُهُ البَوارُ(6).(7)

129. عنه عليه السلام: مَن جارَ أهلَكَهُ جَورُهُ .(8)

130. عنه عليه السلام: مَن عَمِلَ بِالجَورِ عَجَّلَ اللّهُ هُلكَهُ .(9)

5/3

قَطعُ الرَّحِمِ

131. الكافي عن أبي حمزة الثُّماليّ : قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في خُطبَتِهِ : أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ .

ص: 94


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 26 ح 46.
2- . الأمالي للطوسي: ص 701 ح 1498.
3- . غرر الحكم: ج 5 ص 193 ح 7940، عيون الحكم والمواعظ: ص 441 ح 7672.
4- . غرر الحكم: ج 5 ص 154 ح 7750، عيون الحكم والمواعظ: ص 423 ح 7139.
5- . غرر الحكم: ج 2 ص 22 ح 1657.
6- . البَوار - بفتح البا -: الهلاك (مجمع البحرين: ج 1 ص 202 «بور»).
7- . غرر الحكم: ج 4 ص 85 ح 5386، عيون الحكم والمواعظ: ص 270 ح 4978.
8- . غرر الحكم: ج 5 ص 174 ح 7835، عيون الحكم والمواعظ: ص 452 ح 8106.
9- . غرر الحكم: ج 5 ص 355 ح 8723.

123. كتاب من لا يحضره الفقيه: هر كس راهى را سد كند، خداوند، عمرش را كوتاه مى كند.

124. امام صادق عليه السلام: تعداد كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند، بيش از كسانى است كه به [خاطر تمام شدن] اَجَل هايشان مى ميرند.

5/2 ستم

125. امام على عليه السلام: هر كه ستم كند، عمرش خُرد [و كوتاه] مى شود.

126. امام على عليه السلام: هر كه بيدادگرى كند، عمرش خُرد [و كوتاه] مى شود.

127. امام على عليه السلام: ستم، يكى از دو ويرانگر است.

128. امام على عليه السلام: سوارِ مركب ستم را نيستى در مى يابد.

129. امام على عليه السلام: هر كه ستم كند، ستمش او را به هلاكت مى كشاند.

130. امام على عليه السلام: هر كه ستم كند، خداوند، نابودى او را شتاب مى بخشد.

5/3 بريدن از خويشان

131. الكافى - به نقل از ابو حمزۀ ثمالى -: امير مؤمنان عليه السلام در سخنرانى اش فرمود: «از گناهانى كه مرگ را پيش مى افكنند، به خدا پناه مى برم».

ص: 95

فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللّهِ بنُ الكَوّاءِ اليَشكُرِيُّ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أوَ تَكونُ ذُنوبٌ تُعَجِّلُ الفَناءَ؟

فَقالَ : نَعَم وَيلَكَ ! قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، إنَّ أهلَ البَيتِ لَيَجتَمِعونَ ويَتَواسَونَ وهُم فَجَرَةٌ فَيَرزُقُهُمُ اللّهُ ، وإنَّ أهلَ البَيتِ لَيَتَفَرَّقونَ ويَقطَعُ بَعضُهُم بَعضاً فَيَحرِمُهُمُ اللّهُ وهُم أتقِياءُ .(1)

132. الإمام الصادق عليه السلام: الذُّنوبُ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ البَغيُ ، وَ الذُّنوبُ الَّتي تُورِثُ النَّدَمَ القَتلُ ، وَ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ الظُّلمُ ، وَ الَّتي تَهتِكُ السِّترَ شُربُ الخَمرِ، وَ الَّتي تَحبِسُ الرِّزقَ الزِّنى، وَ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، وَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ و تُظلِمُ الهَواءَ عُقوقُ الوالِدَينِ .(2)

5/4

دَعوَى الإمامةِ بِغَيرِ حَقٍّ

133. الإمام الصادق عليه السلام - فِي دَعوَى الإمامةِ بِغَيرِ حَقٍّ -: إنَّ هذَا الأَمرَ لا يَدَّعيهِ غَيرُ صاحِبِهِ إلّا تَبَّرَ(3) اللّهُ عُمُرَهُ .(4)

5/5

الزِّنى

134. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فِي الزِّنى سِتُّ خِصالٍ : ثَلاثٌ مِنها فِي الدُّنيا وثَلاثٌ مِنها

ص: 96


1- . الكافي: ج 2 ص 347 ح 7.
2- . الكافي: ج 2 ص 447 ح 1.
3- . تَبَّر: كسّر وأهلك (اُنظر: المصباح المنير: ص 72 «تبر»). وفي بعض النسخ الخطّية للكافي، وفي شرح المازندراني و مرآة العقول: «بتر» بدل «تبّر»).
4- . الكافي: ج 1 ص 373 ح 5.

عبد اللّه بن كوّاى يشكرى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مگر گناهانى هم هستند كه مرگ را پيش افكنند؟

فرمود: «واى بر تو! آرى؛ بريدن از خويشاوندان. خانواده هايى هستند كه گرد هم مى آيند و به يكديگر مواسات مى نمايند و با وجود آن كه اهل معصيت اند، خداوند، آنان را روزى مى بخشد، و خانواده هايى هستند كه پراكنده مى شوند و از يكديگر پيوند مى بُرند و با وجود آن كه مردمانى پرهيزگارند، خداوند، آنان را [از روزى،] محروم مى كند».

132. امام صادق عليه السلام: گناهى كه نعمت ها را دگرگون مى كند، زياده خواهى [و تجاوز به حقّ ديگران] است و گناهى كه پشيمانى به بار مى آورد، آدم كُشى است و گناهى كه انتقام الهى را فرود مى آورد، ستم است و گناهى كه پرده درى مى كند، باده نوشى است و گناهى كه جلوى روزى را مى گيرد، زناست و گناهى كه نيستى را شتاب مى بخشد، بريدن پيوند خويشاوندى است و گناهى كه مانع استجابت دعا مى شود و فضا را تيره و تار مى كند، آزردن پدر و مادر است.

5/4 ادّعاى نارواى امامت

133. امام صادق عليه السلام - در بارۀ ادّعاى نارواى امامت -: اين امر را كسى جز صاحب آن ادّعا نمى كند، مگر آن كه خداوند، عمرش را كوتاه مى كند.

5/5 زنا كردن

134. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زنا شش ويژگى دارد: سه تا در دنيا و سه تا در آخرت. سه

ص: 97

فِي الآخِرَةِ ؛ فَأَمَّا الَّتي فِي الدُّنيا: فَيَذهَبُ بِالبَهاءِ ، ويُعَجِّلُ الفَناءَ ، ويَقطَعُ الرِّزقَ .(1)

135. عنه صلى الله عليه و آله: فِي الزِّنى خَمسُ خِصالٍ : يَذهَبُ بِماءِ الوَجهِ ، ويورِثُ الفَقرَ، ويَنقُصُ العُمُرَ، ويُسخِطُ الرَّحمنَ ، ويُخَلِّدُ فِي النّارِ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن النّارِ.(2)

136. الإمام الباقر عليه السلام: وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا كَثُرَ الزِّنى مِن بَعدي كَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ .(3)

137. عنه عليه السلام: وَجَدنا في كِتابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَ الزِّنى مِن بَعدي كَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ .(4)

138. الإمام الصّادقُ عليه السلام: إذا فَشَا الزِّنى ظَهَرَتِ الزَّلزَلَةُ .(5)

5/6

عُقوقُ الوالِدَينِ و...

139. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنوبِ تُعَجَّلُ عُقوبَتُها ولا تُؤَخَّرُ إلَى الآخِرَةِ : عُقوقُ الوالِدَينِ ، والبَغيُ عَلَى النّاسِ ، وكُفرُ الإحسانِ .(6)

140. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : نَعوذُ بِاللّه مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ، وتُقَرِّبُ الآجالَ ، وتُخلِي الدِّيارَ، وهِيَ : قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، وَالعُقوقُ ، وتَركُ البِرِّ.(7)

ص: 98


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 367 ح 5762.
2- . الكافي: ج 5 ص 542 ح 9.
3- . الكافي: ج 5 ص 541 ح 4.
4- . الكافي: ج 2 ص 374 ح 2.
5- . الكافي: ج 2 ص 448 ح 3.
6- . الأمالي للمفيد: ص 237 ح 1.
7- . الكافي: ج 2 ص 448 ح 2.

ويژگى دنيايى اش چنين است: آبرو را مى بَرد، نيستى را شتاب مى بخشد، روزى را مى بُرد.

135. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در زنا پنج ويژگى است: آبرو را مى برد، فقر بر جا مى نهد، عمر را مى كاهد، خداوند رحمان را خشمگين مى سازد، و انسان را در آتش، جاودانه مى كند. از آتش به خدا پناه مى بريم!

136. امام باقر عليه السلام: در كتاب على عليه السلام يافتيم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس از من، هر گاه زنا زياد شود، مرگ هاى ناگهانى افزايش مى يابند».

137. امام باقر عليه السلام: در كتاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يافتيم كه: «چون پس از من زنا آشكار گردد، مرگ هاى ناگهانى زياد مى شوند».

138. امام صادق عليه السلام: هر گاه زنا شيوع يابد، زمين لرزه ها پديدار مى شوند.

5/6 بدى كردن به پدر و مادر

139. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه گناه است كه كيفرشان در همين دنيا مى رسد و به آخرت نمى افتد: بدى كردن به پدر و مادر، ستم به مردم، و ناسپاسى نسبت به خوبى ها [ى ديگران].

140. امام صادق عليه السلام: پدرم [امام باقر] عليه السلام مى فرمود: «به خدا پناه مى بريم از گناهانى كه نيستى را شتاب مى بخشند و اَجَل ها را نزديك مى كنند و خانه ها را [از ساكنان] خالى مى سازند. اين گناهان، بُريدن از خويشان است و بدى به پدر و مادر، و ترك نيكى».

ص: 99

الفصل السادس

حُقوقُ المُعَمَّرِ

6/1

التَّوقيرُ وَالتَّعظيمُ

141. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَرَفَ فَضلَ كَبيرٍ لِسِنِّهِ فَوَقَّرَهُ آمَنَهُ اللّهُ مِن فَزَعِ يَومِ القِيامَةِ .(1)

142. عنه صلى الله عليه و آله: بَجِّلُوا(2) المَشايِخَ ؛ فَإِنَّ تَبجيلَ المَشايِخِ مِن إِجلالِ اللّهِ عزوجل، و مَن لَم يُبَجِّلهُم فَلَيسَ مِنّا.(3)

143. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِن إجلالي تَوقيرَ الشَّيخِ مِن اُمَّتي.(4)

144. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ البَرَكَةَ في أكابِرِنا؛ فَمَن لَم يَرحَم صَغيرَنا ويُجِلَّ كَبيرَنا فَلَيسَ مِنّا.(5)

145. مسند أبي يعلى عن أنس: جاءَ شَيخٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في حاجَتِهِ ، فَأَبطَؤوا عَنِ الشَّيخِ أن يُوَسِّعُوا لَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن لَم يَرحَم صَغيرَنا، ويُوَقِّر كَبيرَنا.(6)

ص: 100


1- . الكافي: ج 2 ص 658 ح 2.
2- . بَجَّلتُهُ تبجيلاً: عَظَّمتُه و وقّرتُه (المصباح المنير: ص 36 «بجل»).
3- . مشكاة الأنوار: ص 294 ح 893.
4- . الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع: ج 1 ص 181 ح 285.
5- . المعجم الكبير: ج 8 ص 228 ح 7895.
6- . مسند أبي يعلى: ج 4 ص 201 ح 4227؛ تنبيه الخواطر: ج 1 ص 34.

فصل ششم حقوق سالمند

6/1 گرامى و بزرگ داشتن

141. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس فضيلت بزرگ سال را به خاطر سنّش بشناسد و او را احترام كند، خداوند او را از هراس روز قيامت ايمن مى دارد.

142. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمندان را بزرگ بداريد كه بزرگداشت سالمندان، بزرگداشت خداى عزوجل است و هر كس آنان را بزرگ ندارد، از ما نيست.

143. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [يك مصداق] از احترام نهادن به من، احترام نهادن به سال خوردۀ امّت من است.

144. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بركت در بزرگ سالان ماست. پس هر كس بر خردسال ما رحم نكند و بزرگ سال ما را بزرگ ندارد، از ما نيست.

145. مسند أبى يعلى - به نقل از اَنَس -: پيرمردى براى رفع نيازش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. اطرافيان در گشودن جا براى آن پير، كُندى كردند. پيامبر خدا فرمود: «از ما نيست كسى كه بر خردسال ما رحم نكند و بزرگ سال ما را بزرگ ندارد».

ص: 101

146. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّا مَن لَم يَعرِف حَقَّ كَبيرِنا، ويَرحَم صَغيرَنا.(1)

147. عنه صلى الله عليه و آله: إنّ الشَّيخَ في بَيتِهِ مِثلُ النَّبِيِّ في قَومِهِ .(2)

148. عنه صلى الله عليه و آله: مِن إجلالِ اللّهِ إجلالُ ذِي الشَّيبَةِ المُسلِمِ .(3)

149. عنه صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيراً فَقَّهَهُم فِي الدّينِ ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعايِشِهِم، وَالقَصدَ في شَأنِهِم، ووَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم، وإذا أرادَ بِهِم غَيرَ ذلِكَ تَرَكَهُم هَمَلاً.(4)

150. عنه صلى الله عليه و آله: ما أكرَمَ شابٌّ شَيخاً لِسِنِّهِ إِلّا قَد مَنَّ اللّهُ لَهُ عِندَ كِبَرِ سِنِّهِ .(5)

151. عنه صلى الله عليه و آله: ما أكرَمَ شابٌّ شَيخاً لِسِنِّهِ إِلّا قَيَّضَ اللّهُ لَهُ مَن يُكرِمُهُ عِندَ سِنِّهِ .(6)

152. عنه صلى الله عليه و آله: مَن وَقَّرَ ذا شَيبَةٍ فِي الإِسلامِ آمَنَهُ اللّهُ عزوجل مِن فَزَعِ يَومِ القِيامَةِ .(7)

153. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكرَمَ ذا سِنٍّ فِي الإِسلام كَأَنَّهُ قَد أكرَمَ نُوحاً في قَومِهِ ، ومَن أكرَمَ نُوحاً في قَومِهِ فَقَد أكرَمَ اللّهَ عزوجل.(8)

154. عنه صلى الله عليه و آله: اُذَكِّرُ اللّهَ الوالِيَ مِن بَعدي عَلى اُمَّتي، ألّا يَرحَمَ عَلى جَماعَةِ المُسلِمينَ ؛ فَأَجَلَّ كَبيرَهُم، ورَحِمَ ضَعيفَهُم، ووَقَّرَ عالِمَهُم، ولَم يَضُرَّ بِهِم فَيُذِلَّهُم، ولَم يُفقِرهُم فَيُكفِرَهُم.(9)

ص: 102


1- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 656 ح 6952.
2- . الآثار المروية في الأطعمة السرية: ص 289 ح 115؛ مشكاة الأنوار: ص 295 ح 901.
3- . الكافي: ج 2 ص 165 ح 1؛ سنن أبي داود: ج 4 ص 261 ح 4843.
4- . الجعفريّات: ص 149.
5- . مستدرك الوسائل: ج 8 ص 393 ح 9772 نقلاً عن مشكاة الأنوار.
6- . سنن الترمذي: ج 4 ص 372 ح 2022؛ مشكاة الأنوار: ص 293 ح 890.
7- . الكافي: ج 2 ص 658 ح 3.
8- . تاريخ بغداد: ج 14 ص 288 الرقم 7588.
9- . الكافي: ج 1 ص 406 ح 4.

146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه حقّ بزرگ سال ما را نشناسد و بر خردسال ما رحم نكند، از ما نيست.

147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بزرگ سال در خانه اش مانند پيامبر در ميان قومش است.

148. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: احترام نهادن به مسلمان سال خورده، احترام به خداوند است.

149. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، آنان را در دين، فقيه [و آگاه] مى گردانَد و ملايمت [و معتدل بودن] در معيشت و ميانه روى در كارهايشان را روزىِ آنان مى كند و كوچك آنها به بزرگشان احترام مى نهد، و اگر براى خانواده اى، غير از آن را بخواهد، آنان را به حال خود، رها مى كند.

150. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ جوانى، بزرگ سالى را به خاطر سنّش گرامى نداشت، جز آن كه خداوند در سال خوردگى اش بر او منّت نهاد [و بزرگش داشت].

151. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ جوانى، بزرگ سالى را به خاطر سنّش گرامى نداشت، جز آن كه خداوند در سال خوردگى اش، كسى را بر او گمارد تا او را گرامى بدارد.

152. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه كسى را كه در اسلام مو سفيد كرده است بزرگ بدارد، خداوند عزوجل او را از هراس روز قيامت ايمن مى دارد.

153. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس مسلمان سال خورده اى را گرامى بدارد، گويى كه نوح را ميان قومش گرامى داشته و هر كس نوح را در ميان قومش گرامى بدارد، خداى عزوجل را گرامى داشته است.

154. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به آن كسى كه پس از من بر امّتم فرمان روا شود، خدا را يادآور مى شوم كه زنهار بر جماعت مسلمانان رحم كند و بزرگشان را گرامى بدارد و بر ناتوانشان مهر آورَد و دانشمندشان را ارج نهد و به مسلمانان، زيان نزند كه [با اين كار،] خوارشان مى گرداند و [نيز] به فقرشان نكشاند كه به كفرشان مى كشاند.

ص: 103

155. عنه صلى الله عليه و آله - لِأَنَسٍ -: اِرحَمِ الصَّغيرَ، ووَقِّرِ الكَبيرَ، تَكُن مِن رُفَقائي يَومَ القِيامَةِ .(1)

156. عنه صلى الله عليه و آله - لِأَنَسٍ -: وَقِّر كَبيرَ المُسلِمينَ ، وَ ارحَم صَغيرَهُم، أجِئ أنا و أنتَ يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ - و جَمَعَ بَينَ الوُسطى وَ المُسَبِّحَةِ (2) -.(3)

157. المعجم الأوسط عن ابن عبّاس: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إِذَا سَقَى قَالَ : ابدَءُوا بِالكَبِيرِ، أَو بِالأَكَابِر.(4)

158. المعجم الكبير عن أبي أمامة: بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله... إذ اُتِيَ بِقَدَحٍ فيهِ شَرابٌ ، فَناوَلَهُ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله أبا عُبَيدَةَ ، فَقالَ أبو عُبَيدَةَ : أنتَ أولى بِهِ يا نَبِيَّ اللّهِ .

قالَ : خُذ فَأَخَذَ أبو عُبَيدَةَ القَدَحَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ قَبلَ أن يَشرَبَ : خُذ يا نَبِيَّ اللّهِ .

قالَ نَبِيُّ اللّهُ صلى الله عليه و آله: اِشرَب، فَإِنَّ البَرَكَةَ في أكَابِرِنا، فَمَن لَم يَرحَم صَغيرَنا، ويُجِلَّ كَبيرَنا، فَلَيسَ مِنّا.(5)

159. الإمام عليّ عليه السلام - لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام -: اِرحَم مِن أهلِكَ الصَّغيرَ، ووَقِّر مِنهُمُ الكَبيرَ.(6)

160. عنه عليه السلام: وَقِّروا كِبارَكُم يُوَقِّركُم صِغارُكُم.(7)

161. عنه عليه السلام - في وَصفِ فَسادِ الزَّمانِ -: وَاعلَموا رَحِمَكُمُ اللّهُ أنَّكُم في زَمانٍ ... لا يُعَظِّمُ صَغيرُهُم كَبِيرَهُم، ولا يَعُولُ غَنِيُّهُم فَقيرَهُم.(8)

ص: 104


1- . المعجم الأوسط: ج 5 ص 328 ح 5453؛ جامع الأخبار: ص 242 ح 620.
2- . المُسَبِّحَة: إصبع تلي الإبهام؛ لأنّها تشاركها عند التسبيح (مجمع البحرين: ج 2 ص 806 «سبح»).
3- . الأمالي للمفيد: ص 60 ح 5.
4- . المعجم الأوسط: ج 4 ص 129 ح 3786.
5- . المعجم الكبير: ج 8 ص 227 ح 7895.
6- . الأمالي للمفيد: ص 222 ح 1.
7- . غرر الحكم: ج 6 ص 223 ح 10069، عيون الحكم والمواعظ: ص 504 ح 9244.
8- . نهج البلاغة: الخطبة 233.

155. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - به اَنَس -: با كودكان مهربان باش و به بزرگ سالان احترام بگذار؛ روز قيامت، تا از همراهان من [در بهشت] خواهى بود.

156. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - به اَنَس -: «سالمند مسلمان را بزرگ بدار و بر خردسالشان رحم كن كه من و تو روز قيامت، مانند اين دو [در كنار هم به محشر] مى آييم» و پيامبر صلى الله عليه و آله انگشت ميانى و اشاره را كنار هم نهاد.

157. المعجم الأوسط - به نقل از ابن عبّاس -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون برايش آب آوردند، فرمود: «از بزرگ يا بزرگان آغاز كنيد».

158. المعجم الكبير - به نقل از ابو اُمامه -: با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم... كه ظرفى نوشيدنى آوردند و پيامبر خدا آن را به ابو عبيده داد. ابو عبيده گفت: شما مقدّم هستيد، اى پيامبر خدا!

[پيامبر صلى الله عليه و آله] فرمود: «شما بگير».

ابو عبيده كاسه را گرفت و پيش از نوشيدن گفت: اى پيامبر خدا! شما بگيريد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بنوش، كه بركت در سالمندان ماست. هر كس بر خردسال ما رحم نكند و بزرگ سال ما را بزرگ نشمارد، از ما نيست».

159. امام على عليه السلام - به فرزندش امام حسن عليه السلام -: با كوچك ترهاى خانواده ات مهربان باش و به بزرگ ترهايشان احترام بگذار.

160. امام على عليه السلام: پيرانتان را حرمت نهيد تا كودكانتان شما را حرمت نهند.

161. امام على عليه السلام - در توصيف تباهى روزگار -: و بدانيد - خدا رحمتتان كند - كه شما در روزگارى هستيد... كه كوچكشان بزرگشان را بزرگ نمى دارد و توانگرشان به نادارشان كمك نمى كند.

ص: 105

162. عنه عليه السلام: لِيَتَأَسَّ صَغيرُكُم بِكَبيرِكُم، وَليَرأَف كَبيرُكُم بِصَغيرِكُم، ولا تَكونوا كَجُفاةِ الجاهِلِيَّةِ ؛ لا فِي الدّينِ يَتَفَقَّهونَ ، ولا عَنِ اللّهِ يَعقِلُونَ ، كَقَيضِ بَيضٍ في أداحٍ ؛ يَكونُ كَسرُها وِزراً، ويَخرُجُ حِضانُها(1) شَرّاً.(2)

163. الإمام زين العابدين عليه السلام: و أمّا حَقُّ الكَبِيرِ فَإِنَّ حَقَّهُ تَوقيرُ سِنِّهِ ، و إجلالُ إسلامِهِ إذا كانَ مِن أهلِ الفَضلِ فِي الإسلامِ ؛ بِتَقديمِهِ فيهِ ، و تَركُ مُقَابَلَتِهِ عِندَ الخِصامِ ، و لا تَسبِقهُ إلى طَريقٍ ، و لا تَؤُمَّهُ في طَريقٍ ، و لا تَستَجهِلهُ ، و إن جَهِلَ عَلَيكَ تَحَمَّلتَ و أكرَمتَهُ بِحَقِّ إسلامِهِ مَعَ سِنِّهِ ، فَإِنَّما حَقُّ السِّنِّ بِقَدرِ الإِسلامِ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ .(3)

164. الإمام الصادق عليه السلام - في بَيانِ عَلائِمِ آخِرِ الزَّمانِ -: إذا رَأَيتَ الحَقَّ قَد ماتَ وذَهَبَ أهلُهُ ... ورَأَيتَ الصَّغيرَ يَستَحقِرُ بِالكَبيرَ، ورَأَيتَ الأَرحامَ قَد تَقَطَّعَت... ورَأَيتَ العُقوقَ قَد ظَهَرَ، وَاستُخِفَّ بِالوالِدَينِ ، وكانا مِن أسوَءِ النّاس حالاً عِندَ الوَلَدِ، وَيَفرَحُ بِأَن يَفتَرِيَ عَلَيهِمَا... ورَأَيتَ ابنَ الرَّجُلِ يَفتَري عَلى أبيهِ ، ويَدعو عَلى والِديهِ ، ويَفرَحُ بِمَوتِهِما... فَكُن عَلى حَذَرٍ، وَ اطلُب إِلَى اللّهِ عزوجل النَّجاةَ .(4)

ص: 106


1- . نهاهم عليه السلام عن خُلُق الجاهلية في الجفا والقسوة، ثمّ شبّههم ببيض الأفاعي في الأعشاش، يظنّ بيض القطا، فلا يحلّ لمن رآه يكسره؛ لأنّه يظنّه بيض القطا وحظانه يخرج شرّاً؛ لأنّه يفقص عن أفعى. واستعار لفظة «الأداحي» للأعشاش مجازاً؛ لأنّ الأداحي لا تكون إلّا للنعام تدحوها بأرحلها وتبيض فيها، ودحوها: توسيعها، من دحوت الأرض. والقيض: الكسر والفلق، تقول للبيضة إذا تكسّرت فلقاً: تقيّضت، فإن تصدّعت ولم تنفلق قلت: انقاضت فهي منقاضة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 9 ص 187).
2- . نهج البلاغة: الخطبة 166.
3- . تحف العقول: ص 270.
4- . الكافي: ج 8 ص 37-42 ح 7.

162. امام على عليه السلام: كوچكتان به بزرگتان اقتدا كند و بزرگتان به كوچكتان رحم نمايد و مانند جفاكارانِ روزگار جاهليت نباشيد كه نه در دين تفقّه مى كردند و نه از خدا چيزى بر مى گرفتند و [نيز] به سان تخم افعى [نباشيد] كه در لانۀ شترمرغ پيدا مى شود، كه شكستن آن، بار دارد و جوجه اى هم كه از آن خارج مى شود، شر است.

163. امام زين العابدين عليه السلام: و امّا حقّ بزرگ سال، آن است كه به خاطر سنّش بزرگش بدارى و به دليل اسلامش احترامش كنى، اگر از فضيلت مندان در اسلام است، بدين گونه كه او را مقدّم بدارى و هنگام كشمكش، با او رويارويى نكنى و از او سبقت نگيرى و جلوى او راه نروى و با او نابخردى نكنى و اگر او با تو چنين كرد، تحمّل كنى و به حقّ اسلام و حرمت سنّش، او را گرامى بدارى، كه حقّ سنّ و سال، به اندازۀ اسلام است، و نيرويى جز از سوى خدا نيست.

164. امام صادق عليه السلام - در بيان نشانه هاى آخر الزمان -: پس هر گاه ديدى حق مرده و حق گرايان از بين رفته اند... و ديدى كوچك، بزرگ را تحقير [و بى احترامى] مى كند و ديدى خويشاوندان از هم بريده اند... و ديدى نافرمانى از پدر و مادر شيوع يافته و به والدين بى احترامى مى شود و پدر و مادر به ديدۀ فرزند، بدترين مردم اند، و از افترا بستن به آن دو خوش حال مى شود...

و ديدى پسر به پدرش دروغ مى بندد و پدر و مادرش را نفرين مى كند و از مرگ آنها خوش حال مى شود،... به هوش باش و از خداى عزوجل درخواست نجات كن.

ص: 107

165. الإمام الصادق عليه السلام: عَظِّمُوا كِبارَكُم.(1)

166. عنه عليه السلام: مِن إجلالِ اللّهِ عزوجل إجلالُ المُؤمِنِ ذِي الشَّيبَةِ ، و مَن أكرَمَ مُؤمِناً، فَبِكَرامَةِ اللّهِ بَدَأَ، و مَنِ استَخَفَّ بِمُؤمِنٍ ذِي شَيبَةٍ أرسَلَ اللّهُ إلَيهِ مَن يَستَخِفُّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ .(2)

167. عنه عليه السلام: ثَلاثَةٌ لا يَجهَلُ حَقَّهُم إلّا مُنافِقٌ مَعروفٌ بِالنِّفاقِ : ذُو الشَّيبَةِ فِي الإِسلامِ ، وحامِلُ القُرآنِ ، وَالإمام العادِلُ .(3)

168. عنه عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّر كَبيرَنا و يَرحَم صَغِيرَنا.(4)

6/2

البِرُّ وَ الرَّأفَةُ

169. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِستَوصُوا بالكُهولِ خَيراً، وَارحَمُوا الشَّبابَ .(5)

170. الإمام عليّ عليه السلام - لِبَنيهِ -: يا بَنِيَّ ، لِيَبَرَّ صِغارُكُم كِبارَكُم، وَ ليَرحَم كِبارُكُم صِغارَكُم.(6)

171. الأمالي للقالي عن عفير: دَخَلَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عَلى عُمَرَ بنِ عَبدِ العَزيزِ فَقالَ : يا أبا جَعفَرٍ، أوصِني، قالَ : اُوصيكَ أن تَتَّخِذَ صَغيرَ المُسلِمينَ وَلَداً، وأوسَطَهُم أخاً، وكَبيرَهُم أباً، فَارحَم وَلَدَكَ ، وصِل أخاكَ ، وبَرَّ أباكَ ، وإذا صَنَعتَ مَعروفاً فَرَبِّهِ .(7)

ص: 108


1- . الكافي: ج 2 ص 165 ح 3.
2- . الكافي: ج 2 ص 658 ح 5.
3- . الكافي: ج 2 ص 658 ح 4.
4- . الكافي: ج 2 ص 165 ح 2.
5- . كنز العمّال: ج 3 ص 179 ح 6050 نقلاً عن الحاكم النيشابوري في تاريخه.
6- . كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 717 ح 17، بحار الأنوار: ج 34 ص 263 ح 1006.
7- . الأمالي للقالي: ج 2 ص 312.

165. امام صادق عليه السلام: سالمندان خود را بزرگ بداريد.

166. امام صادق عليه السلام: بزرگداشتِ مؤمنِ ريش سفيد، بزرگداشت خداى عزوجل است. هر كس مؤمنى را گرامى بدارد، در اصل، خدا را گرامى داشته است و هر كس مؤمنِ ريش سفيدى را خوار كند، پيش از آن كه بميرد، خداوند، كسى را به سراغش مى فرستد تا خوارش كند.

167. امام صادق عليه السلام: سه كس اند كه حقّ آنان را ناديده نمى گيرد، مگر منافقى كه به نفاق، معروف است: كسى كه مويش را در اسلام سفيد كرده، حافظ قرآن و پيشواى دادگر.

168. امام صادق عليه السلام: از ما نيست كسى كه بزرگ سال ما را گرامى ندارد و با خردسال ما مهربان نباشد.

6/2 نيكى و مهر ورزيدن

169. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با سال خوردگان، نيكو رفتار كنيد و با جوانان، مهربان باشيد.

170. امام على عليه السلام - به فرزندانش -: پسران دلبندم! خردسالانتان به بزرگ سالانتان نيكى كنند و بزرگ سالانتان با خردسالانتان مهربانى نمايند.

171. الأمالى، قالى - به نقل از عفير -: امام باقر عليه السلام بر عمر بن عبد العزيز وارد شد. عمر گفت: اى ابو جعفر! به من سفارشى كن. امام عليه السلام فرمود: «به تو سفارش مى كنم كه خردسال مسلمانان را فرزند خود و ميان سالشان را برادر و بزرگ سالشان را پدر بگيرى. پس به فرزندت رحم كن و با برادرت پيوند داشته باش و به پدرت نيكى كن و چون احسان كردى، ادامه بده».

ص: 109

172. الإمام الرضا عليه السلام: كانَ رَجُلٌ مِن بَني إسرائيلَ ولَم يَكُن لَهُ وَلَدٌ، فَوُلِدَ لَهُ غُلامٌ ، وقيلَ لَهُ : إنَّهُ يَموتُ لَيلَةَ عُرسِهِ ، فَمَكَثَ الغُلامُ ، فَلَمّا كانَ لَيلَةُ عُرسِهِ نَظَرَ إِلى شَيخٍ كَبيرٍ ضَعيفٍ ، فَرَحِمَهُ الغُلامُ ، فَدَعاهُ فأَطعَمَهُ ، فَقالَ لَهُ السّائِلُ : أحيَيتَني أحياكَ اللّهُ . قالَ : فَأَتاهُ آتٍ فِي النَّومِ ، فَقالَ لَهُ : سَلِ ابنَكَ ما صَنَعَ؟ فَسأَلَهُ ، فَخَبَّرَهُ بِصَنيعِهِ . قالَ : فَأَتاهُ الآتي مَرَّةً اُخرى فِي النَّومِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ اللّهَ أحيى لَكَ ابنَكَ بِما صَنَعَ بِالشَّيخِ .(1)

6/3

التَّقديمُ فِى الكَلامِ

173. الإمام الصَّادِق عَن آبَائِهِ عليهم السلام: جاءَ رَجُلانِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله شَيخٌ و شابٌّ ، فَتَكَلَّمَ الشّابُ قَبلَ الشَّيخِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: الكَبيرَ الكَبيرَ.(2)

174. صحيح مسلم عن سهل بن أبي حثمة ورافع بن خديج: إنَّ مُحَيِّصَةَ بنِ مَسعودٍ وعَبدَ اللّهِ بنَ سَهلٍ انطَلَقا قَبلَ خَيبَرَ، فَتَفَرَّقا فِي النَّخلِ ، فَقُتِلَ عَبدُ اللّهِ بنُ سَهلِ ، فَاتَّهَمُوا اليَهودَ، فَجاءَ أخوه عَبدُ الرَّحمنِ وابنا عَمِّهِ حُوَيِّصَةُ ومُحَيِّصَةُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَتَكَلَّمَ عَبدُ الرَّحمنِ في أمرِ أخيهِ وهُوَ أصغَرُ مِنهُم، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كَبِّرِ الكُبرَ - أو قالَ -: لِيَبدَأِ الأكبَرُ. فَتَكَلَّما في أمرِ صاحِبِهِما.(3)

ص: 110


1- . الكافي: ج 4 ص 7 ح 10.
2- . مشكاة الأنوار: ص 294 ح 895.
3- . صحيح مسلم: ج 3 ص 1292 ح 2.

172. امام رضا عليه السلام: مردى از بنى اسرائيل، فرزندى نداشت. خداوند به او پسرى داد و به او گفته شد كه وى شب عروسى اش مى ميرد. سال ها گذشت و شب عروسى آن پسر فرا رسيد. پسر در آن شب، چشمش به پيرمردى كهن سال و ناتوان افتاد و دلش به حال او سوخت. پيرمرد را فراخواند و غذايش داد. گدا به او گفت: مرا زنده كردى، خدا تو را زنده بدارد!

شخصى به خواب آن مرد آمد و به او گفت: از پسرت بپرس كه چه كرده است ؟ آن مرد از پسرش پرسيد و پسر به او گفت كه چه كرده است. همان شخص، بار ديگر به خوابش آمد و گفت: خداوند، پسرت را به خاطر احسانى كه به آن پيرمرد كرد، برايت زنده نگه داشت.

6/3 مقدّم داشتن در سخن

173. امام صادق عليه السلام - به نقل از پدرانش عليهم السلام -: دو مرد پير و جوان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و جوان پيش از پير شروع به سخن كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «[اوّل] بزرگ، بزرگ!».

174. صحيح مسلم - به نقل از سهل بن ابى حثمه و رافع بن خديج -: محيّصة بن مسعود و عبداللّه بن سهل پيش از نبرد خيبر رفتند و در نخلستان [اطراف خيبر] از هم جدا شدند. عبد اللّه بن سهل كشته شد و انگشت اتّهام متوجّه يهوديان شد. برادر عبد اللّه و پسران عمويش، حويّصه و محيّصه، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و عبد الرحمان كه از آنها كوچك تر بود، در بارۀ كشته شدن برادرش آغاز به سخن كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بزرگان را بزرگ بدار» يا فرمود: «بزرگ تر آغاز كند». پس، آن دو در بارۀ عموزادۀ كشته شده شان سخن گفتند.

ص: 111

6/4

التَّوسيعُ فِى المَجالِسِ

175. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يُوَسَّعُ المَجلِسُ إلّا لِثَلاثةٍ : لِذي سِنٍّ لِسِنِّهِ ، ولِذي عِلمٍ لِعِلمِهِ ، ولِذي سُلطانٍ لِسُلطانِهِ .(1)

6/5

مُراعاةُ الحُرمَةِ فِى التَّعليمِ

176. المناقب لابن شهرآشوب عن الرّؤيانيّ : إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهما السلام مَرّا عَلى شَيخٍ يَتَوَضَّأُ ولا يُحسِنُ ، فَأَخَذا بِالتَّنازُعِ ؛ يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما: أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ . فَقالا: أيُّهَا الشَّيخُ ، كُن حَكَماً بَينَنا، يَتَوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سَوِيَّةً . ثُمَّ قالا: أيُّنا يُحسِنُ؟ قالَ : كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ ، ولكِن هذَا الشَّيخُ الجاهِلُ هُوَ الَّذي لَم يَكُن يُحسِنُ ، وقَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما، وتابَ عَلى يَدَيكُما بِبَرَكَتِكُما وشَفَقَتِكُما عَلى اُمَّةِ جَدِّكُما.(2)

6/6

الإمامةُ فِى الصَّلاةِ

177. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَؤُمُّ القَومَ أقرَؤُهُم لِكِتابِ اللّهِ وأقدَمُهُم قِراءَةً ، فَإن كانَت

ص: 112


1- . مشكاة الأنوار: ص 360 ح 1173.
2- . المناقب لابن شهرآشوب: ج 3 ص 400، بحار الأنوار: ج 43 ص 319 ح 2.

6/4 جا گشودن در مجلس

175. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مجلس را جز براى سه نفر نگشايند: سالمند به خاطر سنّش، دانشمند به خاطر علمش و قدرتمند به خاطر قدرتش.

6/5 احترام نگه داشتن در آموزش

176. المناقب، ابن شهرآشوب - به نقل از رؤيانى -: حسن و حسين [عليهما السلام] به پيرمردى برخوردند كه درست وضو نمى گرفت. آنان شروع به كشمكش [ظاهرى] با يكديگر كردند. هر يك از آنان مى گفت: «تو درست وضو مى گيرى». آن گاه گفتند: «اى پيرمرد! تو ميان ما داور باش. هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى گيريم» و سپس گفتند: «كدام يك از ما درست وضو مى گيرد؟».

پيرمرد گفت: هر دوى شما درست وضو مى گيريد؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه درست وضو نمى گيرد و اينك، از شما دو تن ياد گرفته و به دست بابركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد، توبه كرده است.

6/6 پيش نماز نمودن

177. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيش نمازىِ مردم را كسى به عهده گيرد كه قرآن خوان تر و در قرائت قرآن، سابقه دارتر باشد. اگر در قرائت يكسان بودند، آن كه در هجرت مقدّم تر است، پيش نماز شود و اگر در هجرت نيز يكسان بودند، آن كه سنّش

ص: 113

قِراءَتُهُم سَواءً فَليَؤُمَّهُم أقدَمُهُم هِجرَةً ، فَإن كانوا فِي الهِجرَةِ سَواءً فَليَؤُمَّهُم أكبَرُهُم سِنّاً، ولا تَؤُمَّنَّ الرَّجُلَ في أهلِهِ ولا في سُلطانِهِ ، ولا تَجلِس عَلى تَكرِمَتِه في بَيتِه إلّا أن يَأذَنَ لَكَ أو بِإِذنِهِ .(1)

178. الكافي عن أبي عُبَيدَة الحذّاء: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ القَومِ مِن أصحابِنا يَجتَمِعونَ ، فَتَحضُرُ الصَّلاةُ ، فَيَقولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ : تَقَدَّم يَا فُلانُ . فَقالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يَتَقَدَّمُ القَومَ أقرَؤُهُم لِلقُرآنِ ، فَإِن كانوا فِي القِراءَةِ سَواءً فَأَقدَمُهُم هِجرَةً ، فَإِن كانُوا فِي الهِجرَةِ سَواءً فَأَكبَرُهُم سِنّاً، فَإِن كانوا فِي السِّنِّ سَواءً فَليَؤُمَّهُم أعلَمُهُم بِالسُّنَّةِ ، و أفقَهُهُم فِي الدِّينِ ، و لا يَتَقَدَّمَنَّ أحَدُكُمُ الرَّجُلَ في مَنزِلِهِ ، و لا صاحِبَ السُّلطانِ في سُلطانِهِ .(2)

179. صحيح البخاري عن أبي سليمان مالك بن الحويرث، قال: أتَينا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله، ونَحنُ شَبَبَةٌ مُتَقارِبونَ ، فَأَقَمنا عِندَهُ عِشرينَ لَيلَةً ، فَظَنَّ أنّا اشتَقنا أهلَنا، وسَأَلَنا عَمَّن تَرَكنَا في أهلِنا، فَأَخبَرناهُ ، وكانَ رَفيقًا رَحيماً، فَقالَ : ارجِعوا إلى أهليكُم، فَعَلِّموهُم ومُرُوهُم، وصَلُّوا كَما رَأَيتُمُونِي اُصَلّي، وإذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَليُؤَذِّن لَكُم أحَدُكُم، ثُمَّ لِيَؤُمَّكُم أكبَرُكُم.(3)

6/7

رِعايَةُ حالِهِ فى صَلاةِ الجَماعَةِ

180. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أمَّ النّاسَ فَليُخَفِّف؛ فَإِنَّ فيهِمُ الكَبيرَ وَ الصَّغيرَ وَ

ص: 114


1- . صحيح مسلم: ج 1 ص 465 ح 291؛ مستدرك الوسائل: ج 6 ص 476 ح 7296 نقلاً عن درر اللآلي.
2- . الكافي: ج 3 ص 376 ح 5.
3- . صحيح البخاري: ج 5 ص 2238 ح 5662.

بيشتر است، پيش نمارشان شود. در خانۀ كسى [براى پيش نمازى]، بر صاحب خانه مقدّم نشو و نه بر صاحب نفوذى در قلمرو نفوذش، و در جاى ويژه [مانند قاليچه و صندلى مخصوصِ ] او منشين، مگر به تو اجازه دهد يا با اذن [عامّ ] او.

178. الكافى - به نقل از ابو عبيدۀ حَذّا -: از امام صادق عليه السلام در بارۀ گروهى از يارانمان پرسيدم كه گرد هم هستند و [چون] وقت نماز مى رسد، هر يك به ديگرى تعارف مى كند كه امامتِ نماز را بر عهده گيرد. امام صادق عليه السلام فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آن كه قرآن بهتر مى خواند، امامتِ جمع را بر عهده گيرد؛ اگر در قرائت يكسان بودند، آن كه در هجرتمقدّم تر است، پيش نماز شود و اگر در هجرت نيز يكسان بودند، آن كه سنّش بيشتر است، به عهده گيرد. اگر همسن بودند، آن كه به سنّت، داناتر و در دين، فقيه تر است، امامت كند. هيچ يك از شما در خانۀ كسى [براى پيش نمازى] بر صاحب خانه مقدّم نشود و نه بر صاحب نفوذى در قلمرو نفوذش.

179. صحيح البخارى - به نقل از ابو سليمان مالك بن حويرث -: ما جوانانى تقريباً همسن بوديم نزد پيامبر - كه درود و سلام خدا بر ايشان باد - آمديم و بيست روز نزد ايشان مانديم. پيامبر، دلسوز و مهربان بود و چون فهميد دلمان هواى خانواده مان را كرده، از ما در بارۀ كسانى پرسيد كه در خانواده تركشان كرده بوديم. پس فرمود: «به سوى خانواده تان باز گرديد و [احكام دين را] يادشان دهيد و آنان را امر [و نهى] كنيد و نماز بخوانيد، همان گونه كه ديديد من نماز مى خوانم و چون وقت نماز شد، يكى از شما اذان بگويد و بزرگ ترينتان پيش نمازتان شود».

6/7 رعايت حال او در نماز جماعت

180. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس پيش نماز مردم مى شود، نماز را كوتاه كند كه ميان

ص: 115

المَريضَ و ذَا الحاجَةِ .(1)

181. عنه صلى الله عليه و آله: إذا أمَّ أحَدُكُمُ النّاسَ فَليُخَفِّف؛ فَإِنَّ فيهِمُ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ وَالضَّعيفَ وَالمَريضَ ، فَإِذا صَلّى وَحدَهُ فَليُصَلِّ كَيفَ شاءَ .(2)

182. صحيح مسلم عن أبي مسعود الأنصاري: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنّي لَأَتَأَخَّرُ عَن صَلاةِ الصُّبحِ مِن أجلِ فُلانٍ مِمّا يُطيلُ بِنا، فما رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله غَضِبَ في مَوعِظَةٍ قَطُّ أشَدَّ مِمّا غَضِبَ يَومَئِذٍ، فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ! إِنَّ مِنكُم مُنَفِّرينَ ، فَأَيُّكُم أمَّ النّاسَ فَليوجِز، فَإِنَّ مِن وَرائِهِ الكَبيرَ وَالضَّعيفَ وذَا الحاجَةِ .(3)

183. صحيح مسلم عن موسى بن طلحة عن عثمان بن أبي العاص: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ : اُمَّ قَومَكَ .

قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي أجِدُ في نَفسي شَيئاً.

قالَ : ادنُه، فَجَلَّسَني بَينَ يَدَيهِ ، ثُمَّ وَضَعَ كَفَّهُ في صَدري بَينَ ثَديَيَّ ، ثُمَّ قالَ : تَحَوَّل، فَوَضَعَها في ظَهَري بَينَ كَتِفَيَّ ، ثُمَّ قالَ : اُمَّ قَومَكَ ، فَمَن أمَّ قَوماً فَليُخَفِّف؛ فَإِنَّ فيهِمُ الكَبيرَ، وإنَّ فيهِمُ المَريضَ ، وإنَّ فيهِمُ الضَّعيفَ ، وإنَّ فيهِم ذَا الحاجَةِ ، وإذا صَلّى أحَدُكُم وَحدَه فَليُصَلِّ كَيفَ شاءَ .(4)

184. صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه: أقبَلَ رَجُلٌ بناضِحَينِ وقَد جَنَحَ اللَّيلُ ، فوافَقَ مُعاذاً يُصَلّى، فَتَركَ ناضِحَهُ (5) وأقبَلَ إلى مُعاذٍ، فَقَرَأَ بسورَةِ

ص: 116


1- . الجعفريّات: ص 249.
2- . صحيح مسلم: ج 1 ص 341 ح 183.
3- . صحيح مسلم: ج 1 ص 340 ح 182.
4- . صحيح مسلم: ج 1 ص 341 ح 186.
5- . كذا في المصدر، وفي مصادر اُخرى متعدّدة أوردت الحديث، جا فيها: «ناضحيه» بدل «ناضحه».

آنان، بزرگ سال و خردسال و بيمار و حاجتمند هست.

181. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه يكى از شما پيش نماز مردم مى شود، نماز را كوتاه كند كه ميان آنان، خردسال و بزرگ سال و ناتوان و بيمار هست و چون تنها نماز مى خواند، هر گونه خواست، نماز بخواند.

182. صحيح مسلم - به نقل از ابو مسعود انصارى -: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من به خاطر اين كه فلانى نماز را طول مى دهد، در نماز [جماعت] صبح حاضر نمى شوم. پس پيامبر صلى الله عليه و آله چنان خشم گرفت كه تا آن روز نديده بودم هنگام موعظه اى، آن چنان خشم بگيرد و فرمود: «اى مردم! برخى از شما [مردم را] مى رانيد. هر كدامتان پيش نماز مردم شد، نماز را مختصر كند كه پشت سرش بزرگ سال و ناتوان و حاجتمند است».

183. صحيح مسلم - به نقل از موسى بن طلحه، در بارۀ عثمان بن ابى العاص -: پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «پيش نماز قومت باش».

گفتم: اى پيامبر خدا! من در خود، چيزى [مانند تكبّر و عجب] مى يابم.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «نزديك بيا». پس مرا جلوى خود نشاند و كف دستش را بر سينه ام ميان دو پستانم نهاد و آن گاه فرمود: «بچرخ». آن گاه، كف دستش را برپشتم، ميان دو شانه ام نهاد. سپس فرمود: «پيش نماز قومت باش و هر كس پيش نماز قومش شد، نماز را كوتاه و سبك كند كه ميان نمازگزاران، بزرگ سال و بيمار و ناتوان و حاجتمند است؛ امّا هر يك از شما كه تنها نماز مى خواند، هر گونه خواست، بخواند».

184. صحيح البخارى - به نقل از جابر بن عبد اللّه -: شب، سايه گسترده بود كه مردى با دو شتر آبكشى اش آمد و آمدنش هم زمان با نماز خواندن مُعاذ شد. شترش را رها كرد و به سوى معاذ آمد. او شروع به خواندن سورۀ

ص: 117

البَقَرَةِ أو النِّساءِ ، فَانطَلَقَ الرَّجُلُ وبَلَغَه أنَّ مُعاذاً نالَ مِنهُ ، فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ مُعاذاً، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا مُعاذُ، أفَتّانٌ أنتَ - أو فاتِنٌ - ثَلاثَ مِرارٍ، فَلولا صَلَّيتَ بِ - (سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى) (1)(وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا) (2)(وَ اَللَّيْلِ إِذٰا يَغْشىٰ ) ؛(3) فَإِنَّهُ يُصَلّي وَراءَكَ الكَبيرُ وَالضَّعيفُ وذُو الحاجَةِ .(4)

185. الإمام الصّادقُ عليه السلام - لِمُعاوِيَةَ بنِ عَمّارٍ -: يُجزِيكَ إذا كُنتَ وَحدَكَ ثَلاثُ تَكبيراتٍ ، و إذا كُنتَ إماماً أجزَأَكَ تَكبيرَةٌ واحِدَةٌ ؛ لِأَنَّ مَعَكَ ذَا الحاجَةِ وَ الضَّعيفَ وَ الكَبيرَ.(5)

6/8

حَقُّ التَّقاعُدِ

186. الإمام عليّ عليه السلام - في كِتابِهِ للأشتَرِ -: وتَعَهَّد أهلَ اليُتمِ وذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّن لا حيلَةَ لَهُ ، ولا يَنصِبُ لِلمَسأَلَةِ نَفسَهُ ، وذلِكَ عَلَى الوُلاةِ ثَقيلٌ ، وَالحَقُّ كُلُّهُ ثَقيلٌ .(6)

187. تهذيب الأحكام عن محمّد بن أبي حمزة عن رجل بَلَغَ به أمير المؤمنين عليه السلام، قال: مَرَّ شَيخٌ مَكفوفٌ كَبيرٌ يَسأَلُ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: ما هذا؟

فَقالوا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، نَصرانِيٌّ .

قالَ : فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام: اِستَعمَلتُموهُ ، حَتّى إذا كَبِرَ وعَجَزَ مَنَعتُموهُ؟! أنفِقوا عَلَيهِ مِن بَيتِ المالِ .(7)

ص: 118


1- . الأعلى: 1.
2- . الشمس: 1.
3- . الليل: 1.
4- . صحيح البخاري: ج 1 ص 249 ح 673.
5- . علل الشرائع: ص 333 ح 1.
6- . نهج البلاغة: الكتاب 53.
7- . تهذيب الأحكام: ج 6 ص 293 ح 811.

بقره يا نساء كرد و آن مرد هم رها كرد و رفت. به آن مرد خبر رسيد كه معاذ بر او خرده گرفته است. نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از معاذ شِكوه نمود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سه بار فرمود: «اى معاذ! تو سبب كناره گيرى مردم از نمازى ؟! چرا سوره هايى [كوتاه] مانند (سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى) ، (وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا) دستاو (وَ اَللَّيْلِ إِذٰا يَغْشٰاهٰا) نمى خوانى ؟ بى گمان، پشت سرت، بزرگ سال و ناتوان و حاجتمند نماز مى خوانند».

185. امام صادق عليه السلام - به معاوية بن عمّار -: وقتى تنها هستى، سه تكبير كافى است و هر گاه پيش نماز هستى، يك تكبير كفايت مى كند؛ زيرا با تو [در ميان مأمومان] افراد نيازمند (گرفتار) و ناتوان و سال خورده نيز وجود دارند».

6/8 حقّ بازنشستگى

186. امام على عليه السلام - در نامۀ ايشان به مالك اَشتر -: به يتيمان و سال خوردگانى كه دستشان از همه جا كوتاه است و دست خواهش به سوى كسى دراز نمى كنند، توجّه كن، و اين، بر حكمرانان، گران است و البتّه حق هميشه گران است.

187. تهذيب الأحكام - به نقل از محمّد بن ابى حمزه، از مردى كه اين خبر از امير مؤمنان عليه السلام به او رسيده است -: پيرمردى نابينا كه گدايى مى كرد، عبور مى كرد كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اين كيست ؟».

گفتند: اى امير مؤمنان! او يك مسيحى است.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «او را به كار گرفتيد تا پير و ناتوان شد. آن گاه، از او دريغ مى كنيد؟ از بيت المال به وى انفاق كنيد».

ص: 119

تبيين حق سالمند غير مسلمان

حديث 187، به روشنى دلالت دارد كه حكومت اسلامى وظيفه دارد هزينۀ زندگى سالمندان را تأمين كند و اين وظيفه نه از باب ترحّم، بلكه به دليل حقّى است كه او بر جامعه دارد. منشأ اين حق، آن است كه سالمند در ايّام جوانى و دورانى كه توانمند بوده، خدماتى را به جامعه عرضه داشته است. بنا بر اين، حكومت موظّف است در مقابل خدمات او، نيازمندى هاى او را در دوران سالمندى تأمين كند. اين، حقّ مسلّم سالمندانى است كه به جامعۀ اسلامى خدمت كرده اند. از اين رو، دولت بدون ملاحظۀ اعتقادات مذهبى و گرايش هاى فكرى سالمند، بايد به آن پايبند باشد. از همين رو، شهيد بزرگوار آية اللّه سيّد محمّدباقر صدر تصريح مى كند كه برخى از فقها مانند شيخ حرّ عاملى فتوا داده اند(1) كه ضمانت دولت در برابر تأمين هزينۀ سالمند از بيت المال، به مسلمان اختصاص ندارد.(2)

ص: 120


1- . وسائل الشيعة: ج 15 ص 66 «باب أنّ نفقه النصرانى إذا كبر و عجز عن الكسب من بيت المال».
2- . ر. ك: اقتصادنا: ص 668.

ص: 121

الفصل السابع

الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِ الوالِدَينِ سِيَّما عِندَ الكِبَرِ

7/1

الإِحسانُ وَ اجتِنابُ الإيذاءِ

الكتاب

(وَ قَضىٰ رَبُّكَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِيّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً إِمّٰا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ اَلْكِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ كِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً كَرِيماً وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً) .(1)

راجع: العنكبوت: 8 و لقمان: 14 و مريم: 12-14 و 30-32 و

البقرة: 83 و 180 و 215.

الحديث

188. الكافي عن الحسن بن محبوب عن أَبي ولّاد الحنّاط: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عزوجل: (وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً) : ما هذَا الإِحسانُ؟ فَقالَ :

ص: 122


1- . الإسراء: 23-24.

فصل هفتم ترغيب به رعايت حقوق پدر و مادر، بويژه در سال خوردگى

7/1 نيكى به پدر و مادر و دورى از آزردن آنها

قرآن

(وپروردگار تو حكم كرد كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر [خود] نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو، نزد تو به سال خوردگى رسيدند، به آنها [حتّى] «اوف»(1) مگو و به آنها درشتى مكن و با آنان به شايستگى سخن بگو و از سر مهربانى، برايشان بال فروتنى بگستر و بگو: پروردگارا! آن دو را چنان كه مرا در كوچكى پروردند، رحمت كن).

ر. ك: عنكبوت: آيۀ 8 و لقمان: آيۀ 14 و مريم: آيۀ 12-14 و 30-32 و

بقره: آيۀ 83 و 180 و 215.

حديث

188. الكافى - به نقل از حسن بن محبوب، از ابو ولّاد حنّاط -: از امام صادق عليه السلام در بارۀ اين سخن خداى عزوجل: (وبه پدر و مادر، نيكى كنيد)(2) پرسيدم كه: اين نيكى

ص: 123


1- . سخنى كه بيانگر بيزارى و ناخوشايندى است.
2- . بقره: آيه 83، اسرا: آيۀ 23.

الإِحسانُ أن تُحسِنَ صُحبَتَهُما، وأن لا تُكَلِّفَهُما أن يَسأَلاكَ شَيئاً مِمّا يَحتاجانِ إليهِ وإن كانا مُستَغنِيَينِ ؛ ألَيسَ يَقولُ اللّهُ عزوجل: (لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰى تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ ) .(1) قالَ : ثُمَّ قالَ أبُوعَبدِ اللّهِ عليه السلام: وأمّا قَولُ اللّهِ عزوجل: (إِمّٰا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ اَلْكِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ كِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا) قالَ : إن أضجَراكَ فَلا تَقُل لَهُما: اُفٍّ ، ولا تَنهَرهُما إن ضَرَباكَ .

قالَ : (وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً كَرِيماً) ، قالَ : إن ضَرَباكَ فَقُل لَهُما: غَفَرَ اللّهُ لَكُما، فَذلِكَ مِنكَ قَولٌ كَريمٌ .

قالَ : (وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ ) ، قالَ : لا تَملَأ عَينَيكَ مِنَ النَّظَرِ إلَيهِما إلّا بِرَحمَةٍ ورِقَّةٍ ، ولا تَرفَع صَوتَكَ فَوقَ أصواتِهِما، ولا يَدَكَ فَوقَ أيديهِما، ولا تَقَدَّم قُدّامَهُما.(2)

189. الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (إِمّٰا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ اَلْكِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ كِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا) -: هُوَ أدنَى الأَذى حَرَّمَ اللّهُ فَما فَوقَهُ .(3)

190. الإمام الصادق عليه السلام: لَو عَلِمَ اللّهُ لَفظَةً أوجَزَ في تَركِ عُقوقِ الوالِدَينِ مِن «اُفٍّ » لَأَتى بِهِ .(4)

ص: 124


1- . آل عمران: 92. وفي الوافي: «كأنّ وجه الاستشهاد بالآية الكريمة: أنّه - على تقدير استغنائهما عنه -، لاضرورة داعية إلى قضاء حاجتهما، كما أنّه لاضرورة داعية إلى الإنفاق من المحبوب؛ إذ بالإنفاق من غير المحبوب أيضاً يحصل المطلوب، إلّا أنّ ذلك لمّا كان شاقّاً على النفس فلاينال البرّ إلّا به، فكذلك لاينال برّ الوالدين إلّا بالمبادرة إلى قضاء حاجتهما قبل أن يسألاه، وإن استغنيا عنه فإنّه أشقّ على النفس؛ لاستلزامه التفقّد الدائم. ووجه آخر: وهو أنّ سرور الوالدين بالمبادرة إلى قضاء حاجتهما أكثر منه بقضائها بعد الطلب، كما أنّ سرور المنفق عليه بإنفاق المحبوب أكثر منه بإنفاق غيره» (الوافي: ج 5 ص 494).
2- . الكافي: ج 2 ص 157 ح 1.
3- . تفسير العيّاشي: ج 3 ص 42 ح 2481.
4- . التبيان في تفسير القرآن: ج 6 ص 466.

چيست ؟ فرمود: «نيكى كردن، آن است كه با آنان خوش رفتار باشى و اجازه ندهى مجبور شوند آنچه را بِدان نياز دارند، از تو بخواهند، هر چند اظهار بى نيازى كنند. آيا نه اين است كه خداى عزوجل مى فرمايد: (هرگز به نيكى (/ طاعت) نمى رسيد، مگر آن گاه كه از آنچه دوست مى داريد، انفاق كنيد)؟!».

امام صادق عليه السلام سپس فرمود: «و امّا اين سخن خداى عزوجل كه: (اگر يكى از آن دو يا هر دو، نزد تو به سال خوردگى رسيدند، به آنها [حتّى] اوف مگو و به آنها درشتى مكن)، يعنى: اگر تو را ناراحت كردند، به آنها «اوف» مگو و اگر تو را زدند، به آنان درشتى مكن.

(وبا آنان به شايستگى سخن بگو) يعنى: اگر تو را زدند، به آنها بگو: خدا از شما در گذرد! اين، به شايستگى سخن گفتنِ توست.

(واز سر مهربانى، بال فروتنى بر ايشان بگستر)، يعنى: نگاهت را جز از سر مهر و دلسوزى، به آنان مدوز و صدايت را از صداى آنها بلندتر مكن و روى دست آنها بلند نشو و جلوتر از آنها راه نرو».

189. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (اگر يكى از آن دو يا هر دو، نزد تو به سال خوردگى رسيدند، به آنها [حتّى] اوف مگو و با آنان به شايستگى سخن بگو) -: اين، فروترين حدّ آزار است. خداوند، بيش از آن را نيز حرام كرده است.

190. امام صادق عليه السلام: اگر خداوند براى ترك آزار و نافرمانى پدر و مادر، واژه اى كمتر از «اوف» سراغ داشت، همان را در آيه مى آورد.

ص: 125

191. عنه عليه السلام: لَو عَلِمَ اللّهُ شَيئاً أدنى مِن «اُفٍّ » لَنَهى عَنهُ ، وَ هُوَ مِن أدنَى العُقوقِ ، و مِنَ العُقوقِ أَن يَنظُرَ الرَّجُلُ إلى والِدَيهِ ، فَيُحِدَّ النَّظَرَ إلَيهِما.(1)

192. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: رِضَى الرَّبِ في رِضَى الوالِدِ، و سَخَطُ الرَّبِّ في سَخَطِ الوالِدِ.(2)

193. صحيح البخاري عن ابن مسعود: سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّ العَمَلِ أفضَلُ؟

قالَ : «الصَّلاةُ عَلى ميقاتِها».

قُلتُ : ثُمَّ أيٌّ؟

قالَ : «ثُمَّ بِرُّ الوالِدَينِ ».

قُلتُ : ثُمَّ أيٌّ؟

قالَ : «الجِهادُ في سَبيلِ اللّهِ »، فَسَكَتُّ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، ولَوِ استَزَدتُهُ لَزادَني.(3)

194. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لا يَنظُرُ اللّهُ عزوجل إلَيهِم يَومَ القِيامَةِ : العاقُّ لِوالدَيهِ ، وَالمَرأَةُ المُتَرَجِّلَةُ ، والدَّيّوثُ (4). وثَلاثَةٌ لا يَدخُلونَ الجَنَّةَ : العاقُّ لِوالِدَيهِ ، والمُدمِنُ عَلَى الخَمرِ، وَالمَنانُّ بِما أعطى.(5)

195. صحيح البخاري عن أبي بكرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا اُنَبِّئُكُم بِأكبَرِ الكَبائِرِ - ثلاثاً -؟ قالوا: بَلى يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : الإِشراكُ بِاللّهِ ، وعُقوقُ الوالِدَينِ ، وجَلَسَ وكانَ مُتَكِّئاً، فَقالَ : ألا وقَولُ الزّورِ. قالَ : فَما زالَ يكَرِّرُها حَتّى قُلنا: لَيتَهُ سَكَتَ .(6)

ص: 126


1- . الكافي: ج 2 ص 349 ح 7.
2- . سنن الترمذي: ج 4 ص 310 ح 1899؛ روضة الواعظين: ج 2 ص 243 ح 1039.
3- . صحيح البخاري: ج 3 ص 1025 ح 2630.
4- . الدَّيّوث: وهو الرجل الذي لا غيرة له على أهله (المصباح المنير: ص 205 «دات»).
5- . سنن النسائي: ج 5 ص 80؛ الخصال: ص 203 ح 18.
6- . صحيح البخاري: ج 2 ص 939 ح 2511؛ المحجّة البيضاء: ج 5 ص 242.

191. امام صادق عليه السلام: پايين ترين درجۀ نافرمانى [و آزار پدر و مادر]، «اوف» گفتن است و اگر خداوند عزوجل چيزى كمتر از اين سراغ داشت، بى ترديد، از همان نهى مى نمود. نگريستن تند و خشمگينانۀ مرد به پدر و مادرش، نافرمانى به شمار مى آيد.

192. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خشنودى خدا در خشنودى پدر و ناخشنودى خدا در ناخشنودى پدر است.

193. صحيح البخارى - به نقل از ابن مسعود -: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم: اى پيامبر خدا! كدام كار، برتر است ؟

فرمود: «نماز سر وقت».

گفتم: سپس كدام كار؟

فرمود: «نيكى به پدر و مادر».

گفتم: ديگر كدام ؟

فرمود: «جهاد در راه خدا». من ديگر چيزى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نپرسيدم و اگر بيشتر مى پرسيدم، برايم بيشتر مى فرمود.

194. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت، خداوند به سه كس نمى نگرد: بدرفتار با پدر و مادر، زن مردنما و ديّوث، و سه كس وارد بهشت نمى شوند: بدرفتار با پدر و مادر، مِى گسار و كسى كه براى آنچه مى دهد، منّت مى گذارد.

195. صحيح البخارى - به نقل از ابو بكره -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود «آيا از بزرگ ترين گناه كبيره باخبرتان نكنم ؟» و اين را سه بار فرمود.

ياران گفتند: چرا، اى پيامبر خدا!

فرمود: «شرك به خدا و نافرمانى پدر و مادر». پيامبر صلى الله عليه و آله كه تكيه داده بود، صاف نشست و سپس فرمود: «هان! و سخن ناروا» و اين را آن قدر تكرار فرمود كه گفتيم: كاش پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى فرمود!

ص: 127

196. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحزَنَ والِدَيهِ فَقَد عَقَّهُما.(1)

197. عنه صلى الله عليه و آله - لَمّا سُئِلَ عَن حَقِّ الوالِدِ عَلى وَلَدِهِ -: لا يُسَمِّيهِ بِاسمِهِ ، ولا يَمشي بَينَ يَدَيهِ ، ولا يَجلِسُ قَبلَهُ ، ولا يَستَسِبُّ لَهُ (2).(3)

198. عنه صلى الله عليه و آله: بابانِ مُعَجَّلانِ عُقوبَتُهُما فِي الدُّنيا: البَغيُ وَالعُقوقُ .(4)

199. الإمام الباقر عليه السلام: ثَلاثٌ لَم يَجعلِ اللّهُ عزوجل لِأَحَدٍ فيهِنَّ رُخصَةً : أداءُ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَ الفَاجِرِ، وَ الوَفاءُ بِالعَهدِ لِلبَرِّ وَ الفاجِرِ، و بِرُّ الوالِدَينِ بَرَّينِ كانا أو فاجِرَينِ .(5)

200. الإمام الصادق عليه السلام: عُقوقُ الوالِدَينِ مِنَ الكَبائِرِ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ العاقَّ عَصِيّاً شَقِيّاً.(6)

201. الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ اللّهَ عزوجل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ اُخرى: أمَرَ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ؛ فَمَن صَلّى و لَم يُزَكِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ ، و أمَرَ بِالشُّكرِ لَهُ و لِلوالِدَينِ ؛ فَمَن لَم يَشكُر والِدَيهِ لَم يَشكُرِ اللّهَ ، و أمَرَ بِاتِّقاءِ اللّهِ و صِلَةِ الرَّحِمِ ؛ فَمَن لَم يَصِل رَحِمَهُ لَم يَتَّقِ اللّهَ عزوجل.(7)

ص: 128


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 372 ح 5762.
2- . لا يستسبّ له: أي لا يفعل ما يصير سبباً لسبّ الناس له، كأنّ يسبّهم أو أباهم، وقد يسبّ الناس والا من يفعل فعلاً شنيعاً قبيحاً (مرآة العقول: ج 8 ص 399).
3- . الكافي: ج 2 ص 159 ح 5.
4- . المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 196 ح 7350.
5- . الكافي: ج 2 ص 162 ح 15.
6- . علل الشرائع: ص 479 ح 2.
7- . الخصال: ص 156 ح 196.

196. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس پدر و مادر خود را اندوهناك كند، آنان را نافرمانى كرده است.

197. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - هنگامى كه از ايشان، در بارۀ حقّ پدر بر فرزند، پرسيده شد -: او را به نام، صدا نزند، جلوى او راه نرود، پيش از او ننشيند و سبب دشنام دهى به او نشود.

198. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو كارند كه كيفرشان در همين دنيا زود مى رسد: زياده خواهى و نافرمانى پدر و مادر.

199. امام باقر عليه السلام: سه چيز است كه خداوند عزوجل در آنها به هيچ كس رخصت [خلاف] نداده است: باز گرداندن امانت به نيكوكار و تبهكار، وفا كردن به پيمان با نيكوكار و تبهكار، و نيكى كردن به پدر و مادر، نيكوكار باشند يا تبهكار.

200. امام صادق عليه السلام: نافرمانى پدر و مادر، از گناهان بزرگ است؛ چرا كه خداى متعال، سرپيچى كننده از پدر و مادر را نافرمان شوربخت قرار داده است.(1)

201. امام رضا عليه السلام: خداوند عزوجل به سه چيز همراه سه چيز ديگر، فرمان داده است. به نماز و زكات فرمان داده است. پس هر كس نماز بخواند و و زكات ندهد، نمازش از او پذيرفته نمى شود، و به سپاس گزارى از خودش و پدر و مادر، فرمان داده است. پس كسى كه از پدر و مادرش سپاس گزارى نكند، از خداوند سپاس گزارى نكرده است، و به پرواى الهى و پيوند با خويشان فرمان داده است. پس هر كس با خويشان خود نپيوندد، از خداى عزوجل پروا نكرده است.

ص: 129


1- . اشاره است به آيۀ (وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبّٰاراً شَقِيًّا؛ و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است) (مريم: آيۀ 32) كه خداوند در آن، نيكى به پدر و مادر را در برابر شقاوت قرار داده است.

7/2

حُقوقُ الوالِدَينِ عِندَ الكِبَرِ

202. تفسير الثعلبي: قالَ رَجُلٌ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنَّ أبَوَيَّ بَلَغا مِن الكِبَرِ أنّي اُوليهِما ما وَلِيا مِنّي فِي الصِّغَرِ، فَهَل قَضَيتُهُما؟ قالَ صلى الله عليه و آله: لا؛ فَإِنَّهُما كانا يَفعَلانِ لَكَ وهُما يُحِبّانِ بَقاءَكَ ، وأنتَ تَفعَلُ وأنتَ تُريدُ مَوتَهُما.(1)

203. مستدرك الوسائل: قالَ رَجُلٌ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إنّ والِدَتي بَلَغَهَا الكِبَرُ و هِيَ عِندِي الآنَ ، أحمِلُها عَلى ظَهري، و اُطعِمُها مِن كَسبي، و اُميطُ عَنهَا الأَذَى بِيَدي، و أصرِفُ عَنها مَعَ ذلِكَ وَجهِيَ استِحياءً مِنها و إعظاماً لَها، فَهَل كافَأتُها؟

قالَ : لا؛ لِأَنَّ بَطنَها كانَ لَكَ وِعاءً ، و ثَديَها كانَ لَكَ سِقاءً ، و قَدَمَها لَكَ حِذاءً ، و يَدَها لَكَ وِقاءً ، و حِجرَها لَكَ حِواءً (2)، و كانَت تَصنَعُ ذلِكَ لَكَ و هِيَ تَمَنّى حَياتَكَ ، و أنتَ تَصنَعُ هذا بِها و تُحِبُّ مَماتَها.(3)

7/3

اُنسُ الوالِدَينِ الكَبيرَينِ بالوَلَدِ

204. الكافي عن جابر الجعفي عن الإمام الصادق عليه السلام: أتى رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله

ص: 130


1- . تفسير الثعلبي: ج 6 ص 93.
2- . الحِوا: المكان الذي يحوي الشي (المعجم الوسيط: ج 1 ص 210 «حوي»).
3- . مستدرك الوسائل: ج 15 ص 180 ح 17932 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي.

7/2 حقوق پدر و مادر در سالمندى

202. تفسير الثعلبى: مردى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: پدر و مادرم چنان سالمند شده اند كه هر كارى كه آنان برايم در كودكى مى كردند، من برايشان مى كنم. آيا حقّشان را ادا كرده ام ؟ فرمود: «نه. آنان برايت اين كارها را مى كردند و دوست داشتند كه بمانى و [لى] تو برايشان انجام مى دهى و مى خواهى كه بميرند».

203. مستدرك الوسائل: مردى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت: مادرم سالمند شده است و اكنون نزد من به سر مى برد. او را بر پشت خويش مى كشم و از دست رنجم به او غذا مى خورانم و با دست خود، چيزهاى آزار دهنده [مانند حشرات] را از او دور مى كنم و با اين همه، از سر شرم از او و گراميداشت او، از وى روى مى چرخانم. آيا كارهايش را جبران كرده ام ؟

فرمود: «نه؛ زيرا درونش ظرف وجود تو و پستان هايش مشك آب تو و پاهايش كفش تو و دستانش حفاظ تو و دامانش در بر گيرندۀ تو بودند و او اين كارها را برايت مى كرد و در همان حال، زنده ماندنت را آرزو داشت و تو اين كارها را برايش مى كنى و مرگش را دوست مى دارى».

7/3 اُنس با پدر و مادر سال خورده

204. الكافى - به نقل از جابر جعفى، از امام صادق عليه السلام -: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و

ص: 131

فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي راغِبٌ فِي الجِهادِ نَشيطٌ.

قالَ : فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: فَجاهِد في سَبيلِ اللّهِ ؛ فَإِنَّكَ إن تُقتَل تَكُن حَيّاً عِندَ اللّهِ تُرزَق، و إن تَمُت فَقَد وَقَعَ أجرُكَ عَلَى اللّهِ ، و إن رَجَعتَ رَجَعتَ مِنَ الذُّنوبِ كَما وُلِدتَ .

قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لي والِدَينِ كَبيرَينِ يَزعُمانِ أنَّهُما يَأنَسانِ بي و يَكرَهانِ خُروجي ؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَقِرَّ مَعَ والِدَيكَ ، فَوَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لَاُنسُهُما بِكَ يَوماً وَ لَيلَةً خَيرٌ مِن جِهادِ سَنَةٍ .(1)

205. صحيح مسلم عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص: أقبَلَ رَجُلٌ إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اُبايِعُكَ عَلَى الهِجرَةِ والجِهادِ أبتَغِي الأَجرَ مِنَ اللّهِ .

قالَ : فَهَل مِن والِدَيكَ أحَدٌ حَيٌّ؟

قالَ : نَعَم، بَل كِلاهُما.

قالَ : فَتَبتَغِي الأَجرَ مِن اللّهِ؟

قالَ : نَعَم.

قالَ : فَارجِع إلى والِدَيكَ فَأَحسِن صُحبَتَهُما.(2)

206. صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمرو: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَاستَأذَنَهُ فِي الجِهادِ، فَقالَ : أحَيٌّ والِداكَ ، قالَ : نَعَم، قالَ : فَفيهِما فَجاهِد.(3)

ص: 132


1- . الكافي: ج 2 ص 160 ح 10.
2- . صحيح مسلم: ج 4 ص 1975 ح 6؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 442 ح 162.
3- . صحيح البخاري: ج 3 ص 1094 ح 2842.

گفت: اى پيامبر خدا! من خواهان و شيفتۀ جهاد هستم.

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرود: «پس در راه خدا جهاد كن؛ زيرا اگر كشته شوى، نزد خدا زنده اى و روزى مى خورى و اگر [در جنگ كشته نشدى و به مرگ طبيعى] مُردى، مزدت با خداست و اگر [از ميدان جهاد] بازگشتى، از گناهان پاك شده اى، مانند روزى كه متولّد شده اى».

گفت: اى پيامبر خدا! امّا پدر و مادر پيرى دارم كه مى گويند به من اُنس گرفته اند و ميل ندارند كه من به جهاد بروم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس با پدر و مادرت بمان؛ زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست، يك شبانه روز مأنوس بودن آن دو با تو، از يك سال جهاد كردن بهتر است».

205. صحيح مسلم - به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص -: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: با تو بر هجرت و جهاد بيعت مى كنم و در پى پاداش الهى هستم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «از پدرو مادرت، كسى زنده هست ؟».

گفت: آرى، هر دو، زنده اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا در پى پاداش خدايى ؟».

گفت: آرى.

فرمود: «نزد پدر و مادرت باز گرد و با آنان نيكو معاشرت كن».

206. صحيح البخارى - به نقل از عبد اللّه بن عمرو -: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و اجازۀ جهاد خواست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا پدر و مادرت زنده هستند؟». گفت: آرى. فرمود: «پس براى آنها بكوش».

ص: 133

7/4

حُسنُ صُحبَةِ الاُمِّ

207. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - لِرجُلٍ يُريدُ الجِهادَ واُمُّهُ تَرى مَنعَهُ -: عِندَ اُمِّكَ قَرَّ، فَإِنَّ لَكَ مِنَ الأَجرِ عِندَها مِثلَ ما لَكَ في الجِهادِ.(1)

208. الإمام الصّادق عليه السلام: جاءَ رجُلٌ إلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن أبَرُّ؟

قالَ : اُمَّكَ .

قالَ : ثُمّ مَن ؟

قالَ : اُمَّكَ .

قالَ : ثُمَّ مَن ؟

قالَ : اُمَّكَ .

قالَ : ثُمّ مَن ؟

قالَ : أباكَ .(2)

209. صحيح البخاري عن أبي هريرة: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن أحَقُّ النّاسِ بِحُسنِ صَحابَتي ؟

قالَ : اُمُّكَ .

قالَ : ثُمَّ مَن ؟

قالَ : ثُمَّ اُمُّكَ .

قالَ : ثُمَّ مَن ؟

ص: 134


1- . المصنّف لعبد الرزاق: ج 8 ص 463 ح 15914.
2- . الكافي: ج 2 ص 159 ح 9.

7/4 معاشرت نيكو با مادر

207. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - به مردى كه مى خواست در جهاد شركت كند و مادرش مانع او مى شد -: پيش مادرت بمان. با بودن در نزد او، همان اجرى را دارى كه با شركت در جهاد به دست مى آورى.

208. امام صادق عليه السلام: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! به چه كسى نيكى كنم ؟

فرمود: «به مادرت».

گفت: سپس به چه كسى ؟

فرمود: «به مادرت».

گفت: پس از او به چه كسى ؟

فرمود: «به مادرت».

گفت: سپس به چه كسى ؟ فرمود: «به پدرت».

209. صحيح البخارى - به نقل از ابو هريره -: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! چه كسى به همراهى نيكوى من از همه سزاوارتر است ؟

فرمود: «مادرت».

گفت: سپس چه كسى ؟

فرمود: «مادرت».

گفت: سپس چه كسى ؟

ص: 135

قالَ : ثُمَّ اُمُّكَ .

قالَ : ثُمَّ مَن ؟

قالَ : ثُمَّ أبوكَ .(1)

210. الإمام الباقر عليه السلام: قالَ موسَى بنُ عِمرانَ : يا رَبِّ أوصِني.

قالَ : اُوصيكَ بي، فَقالَ : يا رَبِّ أوصِني.

قالَ : اُوصيكَ بي - ثَلاثاً -.

قالَ : يا رَبِّ أوصِني.

قالَ : اُوصيكَ بِاُمِّكَ .

قالَ : يا رَبِّ أوصِني.

قالَ : اُوصِيكَ بِاُمِّكَ

قالَ : يا رَبِّ أوصِني.

قالَ : اُوصِيكَ بِأَبيكَ .(2)

211. الإمام زين العابدين عليه السلام - في بَيانِ الحُقوقِ -: أمّا حَقُّ اُمِّكَ فَأَن تَعلَمَ أنَّها حَمَلَتكَ حَيثُ لا يَحتَمِلُ أحَدٌ، أحَداً وَ أعطَتكَ مِن ثَمَرَةِ قَلبِها ما لا يُعطي أحَدٌ أحَداً، و وَقَتكَ بِجَميعِ جَوارِحِها، و لَم تُبالِ أن تَجوعَ و تُطعِمَكَ ، و تَعطَشَ و تَسقِيَكَ ، و تَعرَى و تَكسوَكَ ، و تَضحى(3) و تُظِلَّكَ ، و تَهجُرَ النَّومَ لِأَجلِكَ ، و وَقَتكَ الحَرَّ وَ البَردَ لِتَكونَ لَها، فَإِنَّكَ لا تُطيقُ شُكرَها إلّا بِعَونِ اللّهِ و تَوفِيقِهِ .(4)

ص: 136


1- . صحيح البخاري: ج 5 ص 2227 ح 5626؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 444 ح 165.
2- . الأمالي للصدوق: ص 601 ح 834.
3- . ضحيت للشمس وضحّيت، إذا برزت لها وظهرت (مجمع البحرين: ج 2 ص 1069 «ضحا»).
4- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 621 ح 3214.

فرمود: «مادرت».

گفت: سپس چه كسى ؟

فرمود: «پدرت».

210. امام باقر عليه السلام: موسى بن عمران گفت: پروردگار من! مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را در بارۀ خودم سفارش مى كنم».

گفت: پروردگارا! مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را در بارۀ خودم سفارش مى كنم». اين جمله را سه بار فرمود.

گفت: پروردگارا! مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را در بارۀ مادرت سفارش مى كنم».

گفت: پروردگارا! مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را در بارۀ مادرت سفارش مى كنم».

گفت: پروردگارا! مرا سفارشى فرما.

فرمود: «تو را در بارۀ پدرت سفارش مى كنم».

211. امام زين العابدين عليه السلام - در يادكرد از حقوق -: و امّا حقّ مادرت بر تو، اين است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرده است كه هيچ كس ديگرى را حمل نمى كند و از ميوۀ دلش، چيزى به تو داده كه هيچ كس به ديگرى نمى دهد و تو را با تمام اعضايش حفظ كرده و اهمّيتى نمى داده كه خود گرسنه باشد؛ امّا تو را سير كرده و [نيز] خود تشنه باشد؛ امّا تو را سيراب كرده و خود برهنه باشد، امّا تو را پوشانده و خود در زير آفتاب باشد؛ امّا بر تو سايه افكنده و به خاطر تو خواب را بر خود حرام ساخته و از گرما و سرما نگاهت داشته است، تا تو را داشته باشد [و از دست ندهد]. بنا بر اين، تو جز با كمك و توفيق الهى، از پس قدردانى او بر نمى آيى.

ص: 137

212. الإمام زين العابدين عليه السلام: جاءَ رَجلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما مِن عَمَلٍ قَبيحٍ إلّا قَد عَمِلتُهُ ، فَهَل لي مِن تَوبَةٍ؟

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فَهَل مِن والِدَيكَ أحَدٌ حَيٌّ؟ قالَ : أبي.

قالَ : فَاذهَب فَبَرَّهُ .

قالَ : فَلَمّا وَلّى قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: لَو كانَت اُمُّهُ !!(1)

213. صحيح مسلم عن أسير بن جابر: كانَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ إذا أتى عَلَيهِ أمدادُ أهلِ اليَمَنِ ، سَأَلَهُم: أفيكُم اُوَيسُ بنُ عامِرٍ؟ حَتّى أتى عَلى اُويَسٍ ، فَقالَ : أنتَ اُوَيسُ بنُ عامِرٍ؟

قالَ : نَعَم.

قالَ : مِن مُرادٍ، ثُمَّ مِن قَرَنٍ؟

قالَ : نَعَم.

قالَ : فَكانِ بِكَ بَرَصٌ فَبَرِأَتَ مِنهُ إلّا مَوضِعَ دِرهَمٍ؟

قالَ : نَعَم.

قالَ : لَكَ والِدَةٌ؟ قالَ : نَعَم.

قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله يَقولُ : «يَأتي عَلَيكُم اُويَسُ بنُ عامِرٍ مَعَ أمدادِ أهلِ اليَمَنِ مِن مُرادٍ، ثُمَّ مِن قَرَنٍ ، كانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرِأَ مِنهُ إلّا مَوضِعَ دِرهَمٍ ، لَهُ والِدَةٌ هُوَ بِها بَرٌّ، لَو أقسَمَ عَلَى اللّهِ لَأَبَرَّهُ ؛ فَإِنِ استَطَعتَ أن يَستَغفِرَ لَكَ فَافعَلَ »، فَاستَغفِر لي، فَاستَغفَرَ لَهُ .

فَقالَ لَهُ عُمَرُ: أينَ تُريدُ؟

ص: 138


1- . الزهد للحسين بن سعيد: ص 101 ح 95.

212. امام زين العابدين عليه السلام: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! هيچ كار زشتى نيست كه نكرده باشم. آيا راه بازگشتى برايم وجود دارد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا از پدر و مادرت، كسى زنده هست ؟».

گفت: پدرم.

فرمود: «برو و به او نيكى كن».

وقتى آن مرد رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «كاش مادرش مى بود!».

213. صحيح مسلم - به نقل از اسير بن جابر -: عمر بن خطّاب چون نيروهاى كمكى يمَن بر او وارد مى شدند، از ايشان مى پرسيد: آيا در ميان شما، شخصى به نام اويس بن عامر هست ؟ تا اين كه به اويس رسيد.

عمر پرسيد: تو اويس بن عامرى ؟

گفت: آرى.

گفت: از [قبيلۀ] مراد و از [تيرۀ] قَرَن ؟ گفت: آرى.

گفت: آيا تو پيسى اى داشته اى كه بهبود يافته و جز به مقدار درهمى نمانده است ؟

گفت: آرى.

گفت: آيا مادر دارى ؟

گفت: آرى.

گفت: شنيدم كه پيامبر خدا مى گويد: «اويس بن عامر با نيروهاى كمكى يمن به نزد شما مى آيد. او از قبيلۀ مراد و از تيرۀ قَرَن است و پيسى اى داشته كه بهبود يافته و جز به مقدار درهمى نمانده است. و مادرى دارد كه با او مهربان و نيك رفتار است. اگر از خدا چيزى بخواهد، به او مى دهد. پس اگر توانستى، از او بخواه تا برايت آمرزش بخواهد». پس براى من آمرزش بخواه.

اويس هم [براى عمر، آمرزش] خواست.

ص: 139

قالَ : الكوفَةَ .

قالَ : ألا أكتُبُ لَكَ إلى عامِلِها؟

قالَ : أكونُ في غَبراءِ النّاسِ (1) أحَبُّ إلَيَّ .

قالَ : فَلَمّا كانَ مِنَ العامِ المُقبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِن أشرافِهِم، فَوافَقَ عُمَرَ، فَسَأَلَهُ عَن اُويَسٍ ، قالَ : تَرَكَتُهُ رَثَّ البَيتِ ، قَليلَ المَتاعِ .(2)

214. الزهد لابن حنبل عن أصبغ بن زيد: إنَّما مَنَعَ اُوَيسَ أن يَقدَمَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِرُّهُ بِاُمِّهِ .(3)

7/5

حُسنُ صُحبَةِ الأبِ

215. كتاب من لا يحضره الفقيه نقلاً عن الحكم: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنّ والِدي تَصَدَّقَ عَلَيَّ بِدارٍ، ثُمَّ بَدا لَهُ أن يَرجِعَ فيها، و إنَّ قُضاتَنا يَقضونَ لي بِها؟

فَقالَ : نِعمَ ما قَضَت بِهِ قُضاتُكُم و لَبِئسَ ما صَنَعَ والِدُكَ ، إنَّما الصَّدَقَةُ لِلَّهِ عزوجل، فَما جُعِلَ لِلَّهِ فَلا رَجعَةَ فيهِ لَهُ ، فَإِن أَنتَ خاصَمتَهُ فَلا تَرفَع عَلَيهِ صَوتَكَ ، و إن رَفَعَ صَوتَهُ فَاخفِض أنتَ صَوتَكَ .

قالَ : قُلتُ لَهُ : إنَّهُ قَد تُوُفِّيَ؟

قالَ : فَأَطِب بِها.(4)

ص: 140


1- . غبرا الناس - بالمد -: أي فقرائهم (النهاية: ج 3 ص 338 «غبر»).
2- . صحيح مسلم: ج 4 ص 1969 ح 225.
3- . الزهد لابن حنبل: ص 414.
4- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 247 ح 5587.

عمر به او گفت: قصد كجا دارى ؟

گفت: كوفه.

گفت: سفارش تو را به كارگزار آن جا نكنم ؟

گفت: دوست تر دارم كه با مردمانِ تهى دست باشم.

در سال بعد، مردى از بزرگان كوفه به حج آمد و به ديدار عمر رفت. عمر از اويس، جويا شد. گفت: او را در حالى ترك كردم كه خانه اش فرسوده و اثاثش اندك بود.

214. الزهد، ابن حنبل - به نقل از اصبغ بن زيد -: تنها مانع اويس از وارد شدن بر پيامبر صلى الله عليه و آله، نيكىِ او به مادرش بود.

7/5 معاشرت نيكو با پدر

215. كتاب من لا يحضره الفقيه - به نقل از حكم -: به امام صادق عليه السلام گفتم: پدرم به من خانه اى بخشيده و حالا از تصميمش باز گشته است و مى خواهد آن را پس بگيرد و قاضيان ما، حق را به من مى دهند.

امام صادق عليه السلام فرمود: «قاضيان شما چه حكم خوبى داده اند و پدرت چه بد كارى كرده است! صدقه، براى خداى عزوجل است و هر چه براى خدا قرار داده شود، حقّ بازگشتى در آن نيست. اگر با او به مخاصمه برخاستى، صدايت را بر او بلند نكن و اگر او صدايش را بلند كرد، تو صدايت را پايين بياور».

گفتم: او در گذشته است.

فرمود: «پس خانه گوارايت باد!».

ص: 141

216. الكافي عن إبراهيمَ بن شعيب: قُلتُ لِأَبي عَبد اللّهِ عليه السلام: إنَّ أبي قَد كَبِرَ جِدّاً و ضَعُفَ ، فَنَحنُ نَحمِلُهُ إذا أرادَ الحاجَةَ ، فَقالَ : إنِ استَطَعتَ أن تَلِيَ ذلِكَ مِنهُ فَافعَل، و لَقِّمهُ بِيَدِكَ ؛ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ لَكَ غَداً.(1)

7/6

جَزاءُ المُحسِنِ إلَى الوالِدَينِ

217. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - لِقِسرَةَ بِنتِ رَواسٍ الكِندِيَّةِ -: بِرِّي والِدَيكِ يَكثُر خَيرُ بَيتِكِ .(2)

218. عنه صلى الله عليه و آله: رَغِمَ أنفُ رَجُلٍ ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ ، ورَغِمَ أنفُ رَجُلٍ دَخَلَ عَلَيهِ رَمَضانُ ثُمَّ انسَلَخَ قَبلَ أن يُغفَرَ لَهُ ، ورَغِمَ أنفُ رَجُلٍ أدرَكَ عِندَهُ أبَواهُ الكِبَرَ فَلَم يُدخِلَاهُ الجَنَّةَ .(3)

ص: 142


1- . الكافي: ج 2 ص 162 ح 13.
2- . الإصابة: ج 8 ص 287 الرقم 11654.
3- . سنن الترمذي: ج 5 ص 550 ح 3545؛ جامع الأحاديث للقمّي: ص 83.

216. الكافى - به نقل از ابراهيم بن شعيب -: به امام صادق عليه السلام گفتم: پدرم بسيار پير و ناتوان شده است، به حدّى كه براى قضاى حاجتش او را بر دوش مى كشيم ؟ فرمود: «اگر توانستى شخصاً اين كار را بكنى، بكن و با دست خود در دهانش لقمه بگذار؛ زيرا اين كار در فرداى قيامت، برايت حفاظى [در برابر آتش] خواهد شد».

7/6 پاداش نيكى به پدر و مادر

217. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - به قِسره دختر رواس كِندى -: به پدر و مادرت نيكى كن، خير خانه ات فراوان مى شود.

218. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوار باد كسى كه نزدش ياد شوم و بر من درود نفرستد، و خوار باد كسى كه ماه رمضان بر او وارد شود و پيش از آن كه آمرزيده شود، از آن بيرون آيد، و خوار باد كسى كه پدر و مادرش نزد او به سالمندى برسند و او را به بهشت وارد نكنند!

ص: 143

الفصل الثامن

واجِباتُ المُعَمَّرِ

8/1

مَعرِفَةُ قيمَةِ ما بَقِىَ مِنَ العُمُرِ

219. الإمام عليّ عليه السلام: بَقِيَّةُ عُمُرِ المُؤمِنِ لا قيمَةَ لَها، يُدرِكُ بِها ما قَد فاتَ ، و يُحيي ما ماتَ .(1)

220. عنه عليه السلام: لَيسَ شَيءٌ أعَزَّ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ إلّا ما بَقِيَ مِن عُمُرِ المُؤمِنِ .(2)

221. عنه عليه السلام: لا يَعرِفُ قَدرَ ما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ إلّا نَبِيٌّ أو صِدِّيقٌ .(3)

222. عنه عليه السلام: ما أسرَعَ السّاعاتِ فِي اليَومِ ، و أسرَعَ الأيّامَ فِي الشَّهرِ، و أسرَعَ الشُّهورَ فِي السَّنَةِ ، و أسرَعَ السّنينَ فِي العُمُرِ!(4)

ص: 144


1- . الدعوات: ص 122 ح 298، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 36.
2- . غرر الحكم: ج 5 ص 90 ح 7525، عيون الحكم و المواعظ: ص 410 ح 6975.
3- . غرر الحكم: ج 6 ص 406 ح 10801، عيون الحكم و المواعظ: ص 540 ح 10020.
4- . نهج البلاغة: الخطبة 188.

فصل هشتم بايسته هاى سالمند

8/1 آگاهى از ارزش باقى ماندۀ عمر

219. امام على عليه السلام: باقى ماندۀ عمر مؤمن، قيمت ناپذير است. به وسيلۀ آن، گذشته را جبران مى كند و آنچه را مُرده است، زنده مى گرداند.

220. امام على عليه السلام: چيزى گران بهاتر از گوگرد سرخ نيست، مگر باقى ماندۀ عمر مؤمن.

221. امام على عليه السلام: ارزش باقى ماندۀ عمر خويش را نمى داند، مگر پيامبر يا انسان راستين.

222. امام على عليه السلام: چه زود مى گذرند ساعات روز و روزهاى ماه و ماه هاى سال و سال هاى عمر!

ص: 145

8/2

الاِعتِبارُ بِعاقِبَةِ المَأخوذينَ عَلَى الغِرَّةِ

الكتاب

(بَلْ مَتَّعْنٰا هٰؤُلاٰءِ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰى طٰالَ عَلَيْهِمُ اَلْعُمُرُ أَ فَلاٰ يَرَوْنَ أَنّٰا نَأْتِي اَلْأَرْضَ نَنْقُصُهٰا مِنْ أَطْرٰافِهٰا أَ فَهُمُ اَلْغٰالِبُونَ ) .(1)

(وَ لٰكِنّٰا أَنْشَأْنٰا قُرُوناً فَتَطٰاوَلَ عَلَيْهِمُ اَلْعُمُرُ وَ مٰا كُنْتَ ثٰاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِنٰا وَ لٰكِنّٰا كُنّٰا مُرْسِلِينَ ) .(2)

(أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اَللّٰهِ وَ مٰا نَزَلَ مِنَ اَلْحَقِّ وَ لاٰ يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ قَبْلُ فَطٰالَ عَلَيْهِمُ اَلْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فٰاسِقُونَ ) .(3)

(وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهٰا رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَيْرَ اَلَّذِي كُنّٰا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مٰا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جٰاءَكُمُ اَلنَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمٰا لِلظّٰالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ) .(4)

الحديث

223. الإمام عليّ عليه السلام: أينَ الّذينَ عُمِّروا فَنَعِموا، و عُلِّموا فَفَهِموا، و اُنظِروا فَلَهَوا، و سُلِّموا فَنَسُوا، اُمهِلوا طَويلاً، و مُنِحوا جَميلاً؟!(5)

ص: 146


1- . الأنبياء: 44.
2- . القصص: 45.
3- . الحديد: 16.
4- . فاطر: 37.
5- . نهج البلاغة: الخطبة 83.

8/2 عبرت گرفتن از غافلگيرشدگان

قرآن

(بلكه ما اينها و پدرانشان را [از نعمت ها] بهره مند ساختيم، تا آن جا كه عمر طولانى پيدا كردند [و مايۀ غرور و طغيانشان شد]. آيا نمى بينند كه ما [پيوسته] به سراغ زمين مى آييم و آن را از جوانبش [و اهلش] مى كاهيم ؟! آيا باز هم آنها پيروزند؟!).

(ولى ما اقوامى را [در عصرهاى مختلف] پديد آورديم و زمان هاى طولانى بر آنها گذشت [كه آثار انبيا از دل هايشان محو شد. پس تو را با كتاب آسمانى ات فرستاديم] و تو هرگز در ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا [از وضع آنان آگاه باشى و] آيات ما را براى آنها بخوانى؛ ولى ما بوديم كه فرستنده [ى پيامبران] بوديم [و اين آيات را در اختيارت قرار داديم]).

(آيا براى كسانى كه ايمان آورده اند، هنگام آن نرسيده است كه دل هايشان به ياد خدا و آنچه از حق نازل كرده است، نرم [و فروتن] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش به آنها كتاب [آسمانى] داده شد و زمانى طولانى بر آنها گذشت و دل هايشان سخت گرديد و بسيارى از آنها گنهكارند؟!).

(وآنان در آن جا (دوزخ) فرياد مى زنند: «پروردگارا! ما را بيرون بياور تا عملى شايسته انجام دهيم غير از آنچه انجام مى داديم. [در پاسخ به آنان گفته مى شود:] آيا شما را [به اندازه اى] عمر دراز نداديم كه هر كس پندپذير است، در آن [مدّت]، پند گيرد و [آيا] براى شما هشدار دهنده نيامد؟! پس بچشيد كه براى ستمگران، هيچ ياورى نيست!).

حديث

223. امام على عليه السلام: كجايند كسانى كه عمر بسيار كردند و در ناز و نعمت زيستند و علم آموخته شدند، پس فهميدند و مهلت داده شدند و غافل گشتند و سلامت داده شدند و از ياد بردند؟! مهلت زيادى به آنها داده شد و احسان و نيكويى ديدند.

ص: 147

224. عنه عليه السلام - في صِفَةِ المَأخوذينَ عَلى الغِرَّةِ عِندَ المَوتِ -: ثُمَّ ازدادَ المَوتُ فيهِم وُلوجاً، فَحِيلَ بَينَ أحَدِهِم و بَينَ مَنطِقِهِ ، و إنَّهُ لَبَينَ أهلِهِ يَنظُرُ بِبَصَرِهِ و يَسمَعُ بِاُذُنِهِ ، عَلى صِحَّةٍ مِن عَقلِهِ و بَقاءٍ مِن لُبِّهِ ، يُفَكِّرُ فيمَ أفنى عُمُرَهُ ، و فيمَ أذهَبَ دَهرَهُ !(1)

225. عنه عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مٰا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ) -: العُمُرُ الَّذي عَمَّرَهُمُ اللّهُ به سِتّونَ سَنَةً .(2)

226. رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قيلَ : أينَ أبناءُ السِّتّينَ؟ وهُوَ العُمُرُ الَّذي قالَ اللّهُ : (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ مٰا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جٰاءَكُمُ اَلنَّذِيرُ) ؟(3)

227. الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ جٰاءَكُمُ اَلنَّذِيرُ) (4) -: الشَّيبُ .(5)

228. الإمام عليّ عليه السلام - في خُطبَةٍ لَهُ -: وخَلَّفَ لَكُم عِبَراً مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم؛ مِن مُستَمتَعِ خَلاقِهِم(6)، ومُستَفسَحِ خَناقِهِم(7)، أرهَقَتهُمُ المَنايا(8) دونَ

ص: 148


1- . نهج البلاغة: الخطبة 109.
2- . الدرّ المنثور: ج 7 ص 31 نقلاً عن ابن جرير.
3- . السنن الكبرى: ج 3 ص 518 ح 6521؛ الأمالي للشجري: ج 2 ص 248.
4- . فاطر: 37.
5- . الأمالي للشجري: ج 2 ص 240 و راجع غرر الحكم: ح 7019 و ح 1202 والدعوات: ص 239 ح 70.
6- . الخَلاق: النصيب الوافر من الخير، وتقدير الكلام: خلّف لكم عبراً من القرون السالفة، منها: تمتّعهم بنصيبهم من الدنيا ثمّ فناؤهم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 350-351).
7- . الخَناق - بالفتح -: حبل يخنق به، وبالضمّ : دا يمتنع معه نفوذ النفس (نهج البلاغة، شرح محمّد عبده: ص 167-168).
8- . أرهقهم المنايا: أدركتهم مسرعة. والمرهق: الذي اُدرك ليقتل (اُنظر: المصباح المنير: ص 242 «رهق»).

224. امام على عليه السلام - در توصيف كسانى كه غافلگير مرگ مى شوند -: آن گاه مرگ به پيكر آنان بيشتر و بيشتر نفوذ مى كند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى كه ميان اعضاى خانوادۀ خويش است و با چشمانش [آنان را] مى بيند و با گوشش مى شنود و خِردش سالم و عقلش به جاست. به اين مى انديشد كه عمرش را در چه راهى صرف كرده و روزگارش را چگونه به سر برده است!

225. امام على عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (آيا شما را [به اندازه اى] عمر دراز نداديم كه هر كس پندپذير است، در آن [مدّت] پند گيرد؟!) -: عمرى كه خداوند به ايشان داد، شصت سال است.

226. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون روز قيامت شود، ندا مى آيد: «كجايند شصت ساله ها؟ و اين، همان عمرى است كه خداوند متعال فرموده است: (آيا شما را [به اندازه اى] عمر دراز نداديم كه هر كس پندپذير است، در آن [مدّت] پند گيرد؟!).

227. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (و [آيا] هشدار دهنده به سويتان نيامد؟!) -: [يعنى] سالمندى.

228. امام على عليه السلام - در يكى از خطبه ها -: و از آثار پيشينيان شما، برايتان پندهايى به جا گذاشت، از جمله بهره هايى كه بر گرفتند و فراخناى زندگى كه پيش از مرگ از آن برخوردار بودند. پيش از دستيابى شان به آرزوها، مرگ، آنان را در

ص: 149

الآمالِ ، وشَذَّبَهُم عَنها(1) تَخَرُّمُ الآجالِ ، لَم يَمهَدوا في سَلامَةِ الأَبدانِ (2)، ولَم يَعتَبِروا في اُنُفِ الأَوانِ (3).

فَهَل يَنتَظِرُ أهلُ بَضاضَةِ (4) الشَّبابِ إلّا حَوانِيَ الهَرَمِ (5)؟ وأهلُ غَضارَةِ (6) الصِّحَّةِ إلّا نَوازِلَ السَّقَمِ؟ وأهلُ مُدَّةِ البَقاءِ إلّا آوِنَةَ الفَناءِ (7)؟ مَعَ قُربِ الزِّيالِ (8)، واُزوفِ (9) الاِنتِقالِ ، وعَلَزِ(10) القَلَقِ .(11)

8/3

تَشديدُ مُراقَبَةِ الأَعمالِ

229. الدرّ المنثور عن عبادة بن الصامت: جاءَ جِبريلُ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ اللّهَ أمَرَ الحافِظَينِ فَقالَ لَهُمَا: ارفُقا بِعَبدي في حَداثَتِهِ ، فإذا بَلَغَ الأَربَعينَ فَاحفَظا وحَقِّقا.(12)

230. الإمام الباقر عليه السلام: إذا أتَت عَلَى الرَّجُلِ أربَعونَ سَنَةً قيلَ لَهُ : خُذ حِذرَكَ ؛ فَإِنَّكَ غَيرُ مَعذورٍ، و لَيسَ ابنُ الأَربَعينَ بِأَحَقَّ بِالحِذرِ مِنِ ابنِ العِشرينَ ؛ فَإِنَّ الَّذي يَطلُبُهُما واحِدٌ، و لَيسَ بِراقِدٍ، فَاعمَل لِما أمامَكَ مِنَ الهَولِ ، و دَع عَنكَ فُضولَ القَولِ .(13)

ص: 150


1- . شذّبهم عنها: قطعهم وفرّقهم، من تشذيب الشجرة، وهو تقشيرها (اُنظر: مجمع البحرين: ج 2 ص 937 «شذب»).
2- . لم يمهدوا في سلامة الأبدان: أي لم يمهدوا لأنفسهم؛ من تمهيد الاُمور، وهو تسويتها وإصلاحها (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 351).
3- . أنف الأوان: أوّله، يقال: روضة أنف لم ترع قبل، وكأس أنف: لم يشرب بها قبل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 351).
4- . البضاضة: رقّة اللون وصفاؤه، الذي يؤثّر فيه أدى شي. والبضاضة: امتلا البدن وقوّته (مجمع البحرين: ج 1 ص 158 «بضض»).
5- . حواني الهرم: الحواني جمع حانية، وهي العلّة التي تحني شطاط الجسد وتميله عن الاستقامة. والهرم: الكبر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 351).
6- . الغضارة: طيب العيش (مجمع البحرين: ج 2 ص 1322 «غضر»).
7- . آونة الفنا: جمع أوان، وهو الحين (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 351).
8- . قرب الزيال: أي قرب المفارقة (اُنظر: مجمع البحرين: ج 2 ص 796 «زيل»).
9- . زف الرحيل أَزَفاً واُزوفاً: دنا وقرب (المصباح المنير: ص 13 «أزف»).
10- . العلز: قلق وخِفّة وهلع يصيب الإنسان، وقد عَلِز - بالكسر - وبات علزاً، أي وجعاً قلقاً (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 6 ص 351-352).
11- . نهج البلاغة: الخطبة 83.
12- . الدرّ المنثور: ج 7 ص 552 نقلاً عن الحدائق لابن الجوزي.
13- . الكافي: ج 2 ص 455 ح 10.

يافت و تاختِ اَجَل ها، برگ و برِشان را فروريخت. در هنگام سلامتِ بدنشان چيزى آماده نكردند و در بهار نوجوانى، پند نگرفتند.

آيا برخورداران از شادابىِ جوانى، جز خميدگى پيرى را انتظار دارند؟ و بهره مندان از نعمت سلامت، جز فرود آمدن بيمارى را؟ و برخورداران از فرصت عمر، چيزى جز فرا رسيدن هنگامه هاى نيستى را؟ آن هم با نزديك بودن جدايى و وقت انتقال و آشوب دل ها.

8/3 مراقبت بيشتر از كارهاى خود

229. الدرّ المنثور - به نقل از عبادة بن صامت -: جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: خداوند به فرشتگان نگهبان امر فرموده كه: «با بنده ام تا جوان است، همراهى [و مهربانى] كنيد و چون به چهل سالگى رسيد، هر كارش را همان گونه كه كرد، حفظ و ثبت نماييد».

230. امام باقر عليه السلام: هر گاه چهل سال بر بنده بگذرد، به او گفته مى شود: «به هوش باش كه عذرى از تو پذيرفته نيست» و شخص چهل ساله از فرد بيست ساله سزامندتر در عذر آوردن نيست؛ زيرا يك تن، در پى هر دو است و خواب هم نيست. پس براى هراسِ پيش رويت عمل كن و گفتار زياده را رها كن.

ص: 151

231. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العَبدَ لَفي فُسحَةٍ مِن أمرِهِ ما بَينَهُ وَ بَينَ أربَعينَ سَنَةً ، فَإِذا بَلَغَ أربَعينَ سَنَةً أوحَى اللّهُ عزوجل إِلى مَلَكَيهِ : قَد عَمَّرتُ عَبدي هذا عُمُراً، فَغَلِّظا و شَدِّدا و تَحَفَّظا، وَ اكتُبا عَلَيهِ قَليلَ عَمَلِهِ و كَثيرَهُ ، و صَغيرَهُ و كَبيرَهُ .(1)

8/4

تَدارُكُ ما فاتَ

232. رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحسَنَ فيما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ لَم يُؤاخَذ بِما مَضى مِن ذَنبِهِ ، و مَن أساءَ فيما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ اُخِذَ بِالأوَّلِ وَالآخِرِ.(2)

233. الإمام عليّ عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ -: حَقيقٌ بِالإِنسانِ أن يَخشَى اللّهَ بِالغَيبِ ، ويَحرُسَ نَفسَهُ مِن العَيبِ ، ويَزدادَ خَيراً مَعَ الشَّيبِ .(3)

234. عنه عليه السلام: تَدارَك في آخِرِ عُمُرِكَ ما أضَعتَهُ في أوَّلِهِ ؛ تَسعَد بِمُنقَلَبِكَ .(4)

8/5

حُسنُ تَدبيرِ ما يخَلِّفُ

235. الكافي عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام: إن اُجِّلتَ في عُمُرِكَ يَومَينِ ، فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ .

فَقيلَ لَهُ : وما تِلكَ الاِستِعانَةُ؟

قالَ : تُحسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وتُحكِمُهُ .(5)

ص: 152


1- . الكافي: ج 8 ص 108 ح 84.
2- . الأمالي للصدوق: ص 111 ح 89.
3- . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 278 ح 205.
4- . غرر الحكم: ج 3 ص 316 ح 4572، عيون الحكم والمواعظ: ص 202 ح 4105.
5- . الكافي: ج 8 ص 150 ح 132.

231. امام صادق عليه السلام: آدمى تا چهل سالگى ميدان دارد. چون به چهل رسيد، خداوند عزوجل به دو فرشته اش وحى مى فرمايد كه: «من بنده ام را عمرِ به اندازه دادم. پس در كار او سختگيرى كنيد و كارهايش را از كم و زياد و خُرد و كلان حفظ كنيد و بنويسيد».

8/4 جبران گذشته ها

232. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در باقى ماندۀ عمر خويش كار نيك كند، به گناهان گذشته اش مؤاخذه نمى شود و هر كس در باقى ماندۀ عمرش [گناه و] بدى كند، در بارۀ اعمال سراسر عمرش بازخواست مى شود.

233. امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان -: سزاوار است كه انسان در نهان، از خداوند بهراسد و جانش را از عيب بپايد و در پيرى بر نيكى [هاى خود] بيفزايد.

234. امام على عليه السلام: در آخر عمرت، آنچه را در اوّل آن تباه كرده اى، جبران كن تا در بازگشتگاهت نيك بخت باشى.

8/5 تدبير نيكو براى ميراث

235. الكافى - به نقل از مسعدة بن صدقه -: امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر از عمرت دو روز باقى مانده باشد، يكى از آن دو روز را براى ادب (آموزش و تربيت) خود صرف كن تا براى روز مُردنت از آن كمك بگيرى».

گفته شد: آن كمك گرفتن چيست ؟

فرمود: «اين كه آنچه را پس از خود مى گذارى، تدبير نيكو و محكم كارى كنى».

ص: 153

8/6

الاِستِعدادُ لِلِقاءِ اللّهِ

236. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلّهِ تَعالى مَلَكاً يُنادي كُلَّ يَومٍ ولَيلَةٍ : أبناءَ الأربَعينَ زَرعٌ قَد دَنا حَصادُهُ ، أبناءَ الخَمسينَ أبناءَ السِّتّينَ هَلُمّوا إلَى الحِسابِ ، ماذا قَدَّمتُم وماذا عَمِلتُم ؟ أبناءَ السَّبعينَ هَلُمّوا إلَى الحِسابِ ، لَيتَ الخَلائِقَ لَم يُخلَقوا! ولَيتَهُم إذا خُلِقوا عَلِموا لِماذا خُلِقوا! فَتَجالَسوا بَينَهم فَتَذاكَروا، ألا أتَتكُمُ السّاعَةُ فَخُذوا حِذرَكُم.(1)

237. عنه صلى الله عليه و آله: خَلَقَ اللّهُ تَعالى مَلَكاً تَحتَ العَرشِ يُسَبِّحُهُ بِجَميعِ اللُّغاتِ المُختَلِفَةِ ، فَإِذا كانَ لَيلَةُ الجُمُعَةِ أمَرَهُ أن يَنزِلَ مِنَ السَّماءِ إلَى الدُّنيا، و يَطَّلِعَ إلى أهلِ الأَرضِ و يَقولَ : يا أبناءَ العِشرينَ لا تَغُرَّنَّكُمُ الدُّنيا، و يا أبناءَ الثَّلاثينَ اسمَعوا وَعُوا، و يا أبناءَ الأَربَعينَ جِدّوا وَ اجتَهِدوا، و يا أبناءَ الخَمسينَ لا عُذرَ لَكُم، و يا أبناءَ السِّتينَ ماذا قَدَّمتُم في دُنياكُم لِآخِرَتِكُم، و يا أبناءَ السَّبعينَ زَرعٌ قَد دَنا حَصادُهُ ، و يا أبناءَ الثَّمانينَ أطيعُوا اللّهَ في أرضِهِ ، و يا أبناءَ التِّسعينَ آنَ لَكُمُ الرَّحيلُ فَتَزَوَّدوا، و يا أبناءَ المِئَةِ أتَتكُمُ السّاعَةُ و أنتُم لا تَشعُرونَ .(2)

238. عنه صلى الله عليه و آله: إذا أتى عَلَى العَبدِ أربَعونَ سَنَةً يَجِبُ عَلَيهِ أن يَخافَ اللّهَ و يَحذَرَهُ .(3)

ص: 154


1- . كنز العمّال: ج 16 ص 78 ح 44004 نقلاً عن الديلمي؛ روضة الواعظين: ج 2 ص 509 ح 1734.
2- . إرشاد القلوب: ص 193، مستدرك الوسائل: ج 6 ص 75 ح 6474.
3- . الفردوس: ج 1 ص 315 ح 1243.

8/6 آمادگى ديدار با خدا

236. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز و شب ندا مى دهد: «چهل ساله ها! محصولى رسيده هستيد كه دِروى آن نزديك است. پنجاه ساله ها! شصت ساله ها! به سوى محاسبه بشتابيد. چه پيش فرستاده ايد و چه كرده ايد؟ هفتادساله ها! به سوى محاسبه بشتابيد. كاش مردمان آفريده نمى شدند و كاش حال كه آفريده شدند، مى دانستند براى چه آفريده شده اند!». پس با هم بنشينيد و با هم [خدا را] ياد كنيد. هان كه قيامت فرا رسيد! بر حذر باشيد.

237. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، فرشته اى را در زير عرش آفريده است كه به زبان هاى گوناگون، او را تسبيح مى گويد. هنگامى كه شب جمعه فرا مى رسد، به وى فرمان مى دهد كه از آسمان به دنيا فرودايد و به زمينيان نظر اندازد و بگويد: «اى بيست ساله ها! مبادا دنيا فريبتان دهد واى سى ساله ها! گوش بسپاريد و فرا بگيريد واى چهل ساله ها! تلاش و كوشش كنيد واى پنجاه ساله ها! عذرى نداريد واى شصت ساله ها! در دنيا براى آخرتتان چه پيش فرستاده ايد؟ واى هفتادساله ها! محصولى رسيده هستيد كه دِروى آن نزديك است واى هشتادساله ها! در زمين خدا از او فرمان بَريد واى نودساله ها! زمان كوچيدنتان است. توشه برگيريد واى صدساله ها! قيامت فرا رسيده است و شما در نمى يابيد».

238. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون آدمى به چهل سالگى رسد، بايد از خدا بترسد و از او بر حذر باشد.

ص: 155

239. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلّهِ تَعالى مَلَكاً يُنادي كُلَّ يَومٍ ولَيلَةٍ : أبناءُ الأربَعينَ زَرعٌ قَد دَنا حَصادُه، أبناءَ الخَمسينَ ، ما ذا قَدَّمتُم و ما ذا أخَّرتُم ؟! أبناءَ السِّتّينَ ، هَلُمّوا إلَى الحِسابِ لا عُذرَ لَكُم، أبناءَ السَّبعينَ ، عُدُّوا أنفُسَكُم مِنَ المَوتى!(1)

240. مسند البزّار عن حذيفة عنه صلى الله عليه و آله - لَمّا سُئِلَ أنبِئنا بأعمارِ اُمَّتِكَ -: ما بَينَ الخَمسينَ إلَى السِّتّينَ ، قالوا: يا رَسولَ اللّهِ ، فَأَبناءُ السَّبعينَ؟ قالَ : قَلَّ مَن يَبلُغُها مِن اُمَّتي، رَحِمَ اللّهُ أبناءَ السَّبعينَ ، ورَحِمَ اللّهُ أبناءَ الثَّمانينَ .(2)

241. الإمام الباقر عليه السلام: إذا بَلَغَ الرَّجُلُ أربَعينَ سَنَةً نادى مُنادٍ مِنَ السَّماءِ : دَنَا الرَّحيلُ فَأَعِدَّ زاداً، و لَقَد كَانَ فيما مَضى إذا أتَت عَلَى الرَّجُلِ أربَعونَ سَنَةً حاسَبَ نَفسَهُ .(3)

242. الإمام الصادق عليه السلام: إذا بَلَغتَ سِتّينَ سَنَةً فَاحسَب نَفسَكَ فِي المَوتى.(4)

243. الإمام الصّادقُ عليه السلام: إذا بَلَغَ العَبدُ ثَلاثاً و ثَلاثينَ سَنَةً فقَد بَلَغَ أشُدَّهُ ، و إذا بَلَغَ أربَعينَ سَنَةً فَقَد بَلَغَ مُنتَهاهُ ، فَإذا ظَعَنَ في إحدى و أربَعينَ فَهُوَ فِي النُّقصانِ ، و يَنبَغي لِصاحِبِ الخَمسينَ أن يَكونَ كَمَن هُوَ فِي النَّزعِ .(5)

244. ربيع الأبرار: عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام كانَ إذا مَرَّ عَلَى الشَّبابِ يَقولُ : كَم مِن زَرعٍ لَم يُدرِكِ الحَصادَ؟! وإذا مَرَّ عَلَى الشُّيوخِ قالَ : ما يُنتَظَرُ بِالزَّرعِ إذا أدرَكَ إلّا أن يُحصَدَ.(6)

ص: 156


1- . جامع الأخبار: ص 330 ح 926، بحار الأنوار: ج 73 ص 391 ح 12.
2- . مسند البزّار: ج 7 ص 262 ح 2842.
3- . إرشاد القلوب ص 185، مشكاة الأنوار: ص 295 ح 904، مستدرك الوسائل: ج 12 ص 156 ح 13767.
4- . جامع الأخبار: ص 330 ح 925.
5- . الخصال: ص 545 ح 23.
6- . ربيع الأبرار: ج 2 ص 449؛ تنبيه الخواطر: ج 1 ص 45.

239. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز و شب ندا مى دهد: «[اى] چهل ساله ها! محصولى رسيده هستيد كه هنگام درو كردنش نزديك شده است. پنجاه ساله ها! چه پيش فرستاده ايد و چه پس نهاده ايد؟ شصت ساله ها! به سوى حساب رويد كه ديگر عذرى نداريد. هفتادساله ها! خود را از مردگان شماريد».

240. مسند البزّار - به نقل از حذيفه -: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواسته شد: عمر افراد امّتت را به ما بگو. فرمود: «ميان پنجاه تا شصت». گفتند: اى پيامبر خدا! پس هفتادساله ها چه ؟ فرمود: «كمتر كسى از امّتم به هفتاد سالگى مى رسد. خداوند، هفتادساله ها را رحمت كند! خداوند، هشتادساله ها را رحمت كند!».

241. امام باقر عليه السلام: هر گاه آدمى به چهل سالگى رسد، ندا دهنده اى از آسمان ندا مى دهد: «هنگام سفر نزديك شده است. پس توشه فراهم كن». در گذشته چون مردى به چهل سالگى مى رسيد، از خود حساب مى كشيد.

242. امام صادق عليه السلام: چون به شصت سالگى رسيدى، خود را از مردگان شمار.

243. امام صادق عليه السلام: هر گاه آدمى به سى و سه سالگى برسد، به برومندى رسيده و هر گاه چهل ساله شود، به اوج عمر خود رسيده است و چون به چهل و يك سالگى رسد، رو به كاهش مى نهد و آدم پنجاه ساله بايد مانند كسى باشد كه در حال جان سپردن است.

244. ربيع الأبرار: عيسى بن مريم عليه السلام هر گاه بر جوانان مى گذشت، مى فرمود: «چه بسيار زراعت ها كه به برداشت نرسيدند!» و هر گاه بر پيران مى گذشت، مى فرمود: «زراعتى كه وقت برداشتش مى رسد، تنها درو شدن در انتظار آن است!».

ص: 157

245. حلية الأولياء عن أبي الجلد: إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليهما السلام مَرَّ بِمَشيخَةٍ فَقالَ : مَعاشِرَ الشُّيوخِ ! أما عَلِمتُم أنَّ الزَّرعَ إذَا ابيَضَّ ويَبِسَ وَاشتَدَّ فَقَد دَنا حَصادُه ؟

قالوا: بَلى.

قالَ : فَاستَعَدّوا فَقَد دَنا حَصادُكُم.

ثُمَّ مَرَّ بِشُبّانٍ فَقالَ : مَعاشِرَ الشَّبابِ ؛ أما تَعلَمونَ أنَّ رَبَّ الزَّرعِ رُبَّما حَصَدَهُ قَصيلاً؟

قالوا: بَلى.

قالَ : فَاستَعِدّوا فَإِنَّكُم لا تَدرونَ مَتى تُحصَدونَ .(1)

8/7

ما ينبَغى مِنَ الدُّعاءِ لِلمُعَمَّرِ

246. صحيح البخاري عن عمرو بن ميمون الأودي: كانَ سَعدُ [بنُ أبي وَقّاصٍ ] يُعَلِّمُ بَنيهِ هؤُلاءِ الكَلِماتِ كَما يُعَلِّمُ المُعَلِّمُ الغِلمانَ الكِتابَةَ ، ويَقولُ : إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَتَعَوَّذُ مِنهُنَّ دُبُرَ الصَّلاةِ :

اللَّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الجُبنِ ، وأعوذُ بِكَ أن ارَدَّ إلى أرذَلِ العُمُرِ، وأعوذُ بِكَ مِن فِتنَةِ الدُّنيا، وأعوذُ بِكَ مِن عَذابِ القَبرِ.(2)

247. صحيح مسلم عن عبد اللّه [بن مسعود]: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أمسى قالَ : أمسَينا و أمسَى المُلكُ للّهِ ، وَ الحَمدُ للّهِ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ . اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ مِن خَيرِ هذِهِ اللَّيلَةِ و خَيرِ ما فيها، و أعوذُ بِكَ مِن شَرِّها

ص: 158


1- . حلية الأولياء: ج 6 ص 55 الرقم 335.
2- . صحيح البخاري: ج 3 ص 1038 ح 2667، سنن الترمذي: ج 5 ص 562 ح 3567.

245. حلية الأولياء - به نقل از ابو جلد -: عيسى بن مريم عليه السلام بر سال خوردگانى گذشت. فرمود: «اى سال خوردگان! آيا مى دانيد كه كِشت، چون سفيد و خشك و سفت شد، هنگام دِرويش نزديك گشته است ؟».

گفتند: آرى. فرمود:

«پس آماده باشيد كه دِرويتان نزديك گشته است».

سپس بر جوانان گذشت. فرمود: «اى جوانان! آيا مى دانيد كه مزرعه دار گاه محصولش را در همان حال سرسبزى [براى علف ستورانش] درو مى كند؟».

گفتند: آرى. فرمود: «پس آماده باشيد كه نمى دانيد كِى درو مى شويد».

8/7 دعاهاى سزاوار سالمند

246. صحيح البخارى - به نقل از عمرو بن ميمون اودى -: سعد بن ابى وقّاص، اين كلمات را به پسرانش مى آموخت، همان گونه كه آموزگار به كودكان، نوشتن ياد مى دهد. او مى گفت: پيامبر خدا با اين كلمات پس از هر نماز، به خدا پناه مى جست: «خدايا! از ترس، به تو پناه مى برم. از اين كه به پست ترين بخش عمر باز گردم، به تو پناه مى برم. از فتنه دنيا به تو پناه مى برم، و از عذاب قبر به تو پناه مى برم».

247. صحيح مسلم - به نقل از عبد اللّه [بن مسعود] -: پيامبر خدا، هرگاه شب هنگام مى رسيد، مى فرمود: «به شب در آمديم، در حالى كه پادشاهى، از آنِ خداست. ستايش، از آنِ خداست كه معبودى جز خدا نيست و يگانه است و بى انباز.

بار خدايا! خوبىِ اين شب و خوبىِ آنچه را در آن است، از تو درخواست مى كنم و از بدى اين شب و بدى آنچه در آن است، به تو پناه مى برم. بار

ص: 159

و شَرِّ ما فيها، اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الكَسَلِ وَ الهَرَمِ ، و سوءِ الكِبَرِ، و فِتنَةِ الدُّنيا، و عَذابِ القَبرِ.(1)

248. رسول اللّه صلى الله عليه و آله لِشَيبَةَ الهُذَيلِ (2): إذا صَلَّيتَ الصُّبحَ فَقُل عَشرَ مَرّاتٍ : «سُبحانَ اللّهِ العَظيمِ و بِحَمدِهِ ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَليِّ العَظيمِ »؛ فَإِنَّ اللّهَ يُعافيكَ بِذلِكَ مِنَ العَمى وَ الجُنونِ وَ الجُذامِ وَ الفَقرِ وَ الهَرَمِ .(3)

249. عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَدمِ ، و أعوذُ بِكَ مِنَ التَّرَدّي(4)، و أعوذُ بِكَ مِنَ الغَرَقِ وَ الحَرَقِ وَ الهَرَمِ ، و أعوذُ بِكَ أن يَتَخَبَّطَنِي الشَّيطانُ عِندَ المَوتِ ، و أعوذُ بِكَ أن أموتَ في سَبيلِكَ مُدبِرا، و أعوذُ بِكَ أن أموتَ لَديغا.(5)

250. الإمام زين العابدين عليه السلام - مِن دُعائِهِ فِي التَّذَلُّلِ لِلّهِ عزوجل -: فَأَنَا المُقِرُّ بِذَنبي، المُعتَرِفُ بِخَطيئَتي، وهذِهِ يَدي وناصِيَتي أستَكينُ بِالقَوَدِ مِن نَفسي، اِرحَم شَيبَتي ونَفادَ أيّامي، وَاقتِرابَ أجَلي، وضَعفي ومَسكَنَتي، وقِلَّةَ حيلَتي. مَولايَ ، وَارحَمني إذَا انقَطَعَ مِنَ الدُّنيا أثَري، وَامَّحى مِنَ المَخلوقينَ ذِكري، وكُنتُ فِي المَنسِيّينَ كَمَن قَد نُسِيَ . مَولايَ ، وَارحَمني عِندَ تَغَيُّرِ صورَتي وحالي، إذا بَلِيَ جِسمي، وتَفَرَّقَت أعضائي، وتَقَطَّعَت أوصالي.(6)

ص: 160


1- . صحيح مسلم: ج 4 ص 2089 ح 76، سنن الترمذي: ج 5 ص 466 ح 3390.
2- . كذا في تهذيب الأحكام، و في المصادر الاخرى: «الهذلي».
3- . تهذيب الأحكام: ج 2 ص 107 ح 404، بحار الأنوار: ج 86 ص 19 ح 18.
4- . تردّى: أي سقط، من الرَّدى: الهلاك (النهاية: ج 2 ص 216 «ردا»).
5- . سنن أبي داود: ج 2 ص 92 ح 1552، مسند ابن حنبل: ج 5 ص 286 ح 15523 و زاد فيه «الغم» قبل «و الغرق».
6- . الصحيفة السجّادية: ص 225 الدعاء 53.

خدايا! از سستى و پيرى، و بدى سال خوردگى و فريبندگى دنيا و عذاب قبر، به تو پناه مى آورم».

248. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به شيبه هُذَيل: نماز صبح را كه خواندى، ده بار بگو: «پاكا خداى بزرگ و ستايش، او را! هيچ نيرو و توانى نيست، مگر به يارى خداوند والا و بزرگ»؛ زيرا به واسطه اين ذكر، خداوند، تو را از كورى و ديوانگى و جذام و نادارى و فرتوتى به سلامت مى دارد.

249. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار خدايا! از رفتن به زير آوار، به تو پناه مى برم. از سقوط كردن [ازبلندى]، به تو پناه مى برم. از غرق شدن و سوخته شدن و فرتوتى، به تو پناه مى برم. از اين كه در هنگام مردن، بازيچه شيطان شوم، به تو پناه مى برم. از اين كه در حال فرار از راه تو [در ميدان جهاد] بميرم، به تو پناه مى برم. و از اين كه بر اثر گَزيده شدن بميرم، به تو پناه مى برم.

250. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى فروتنى براى خداى عزوجل -: به گناهم اقرار دارم و به خطايم معترفم و اين دست و موى پيشانى من است كه براى قصاص از خود [به تو] مى سپارم. به پيرى ام رحم كن و [نيز به] سپرى شدن روزگارم و نزديك شدن اَجَلم و ناتوانى و بينوايى و بيچارگى ام. مولاى من! بر من رحم آور آن گاه كه نشانه ام از اين دنيا بريده مى گردد و يادم از ميان آفريدگان محو مى شود و همچون فراموش شدگان از ياد مى روم. مولاى من! بر من رحم كن آن گاه كه چهره و حالم دگرگون مى شود، آن گاه كه بدنم مى پوسد و اعضايم از هم مى پاشند و بندهايم مى گسلند.

ص: 161

251. الفضائل لشاذان بن جبرئيل عن الإمام الصّادق عليه السلام: أنَّهُ كانَ جالِساً فِي الحَرَمِ في مَقامِ إبراهيمَ فَجاءَه رَجُلٌ شَيخٌ كَبيرٌ قَد فَنِيَ عُمُرُهُ فِي المَعصِيَةِ ، فَنَظَرَ إلَى الصّادِقِ عليه السلام فَقالَ : نِعمَ الشَّفيعُ إلَى اللّهِ لِلمُذنِبينَ ، ثُمَّ أخَذَ بِأَستارِ الكَعبَةِ و أنشَأَ يَقولُ :

بِحَقِّ جَلَاءِ وَجهِكَ يا وَلِيّي *** بِحَقِّ الهاشِمِيِّ الأَبطَحِيِّ

بِحَقِّ الذِّكرِ إذ يُوحى إلَيهِ *** بِحَقِّ وَصِيِّهِ البَطَلِ الكَمِيِّ (1)

[بِحَقِّ الطّاهِرَينِ ابنَي عَلِيٍّ *** و اُمِّهِمَا ابنَةِ البَرِّ الزَّكِيِّ ](2)

بِحَقِّ أئِمَّةٍ سَلَفوا جَميعاً *** عَلى مِنهاجِ جَدِّهِمُ النَّبِيِّ

بِحَقِّ القائِمِ المَهدِيِّ إلّا *** غَفَرتَ خَطيئَةَ العَبدِ المسِيءِ

قالَ فَسَمِعَ هاتِفاً يَقولُ : يا شَيخُ ، كانَ ذَنبُكَ عَظيماً و لكِن غَفَرنا لَكَ جَميعَ ذُنوبِكَ لِحُرمَةِ شُفَعائِكَ ، فَلَو سَأَلتَنا ذُنوبَ أهلِ الأَرضِ لَغَفَرنا لَهُم غَيرَ عاقِرِ النّاقَةِ و قَتَلَةِ الأَنبِياءِ و الأَئِمَّةِ الطّاهِرينَ .(3)

252. فلاح السائل عن جَميل بن دَرّاجٍ : دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا سَيِّدي، عَلَت سِنّي وماتَ أقاربي، وأنَا خائِفٌ أن يُدرِكَنِي المَوتُ ولَيسَ لي مَن آنَسُ بِهِ وأرجِعُ إلَيهِ . فَقالَ لَهُ : إنَّ مِن إخوانِكَ المُؤمِنينَ مَن هُوَ أقرَبُ نَسَباً أو سَبَباً، واُنسَكَ بِهِ خَيرٌ مِن اُنسِكَ بِقَريبٍ ، ومَعَ هذا فَعَلَيكَ

ص: 162


1- . الكَميّ : الشجاع (مجمع البحرين: ج 3 ص 1597 «كما»).
2- . ما بين المعقوفتين ليس في المصدر وأثبتناه من بحار الأنوار.
3- . الفضائل لشاذان بن جبرئيل: ص 58، بحار الأنوار ج 94 ص 20 ح 14.

251. الفضائل - به نقل از شادان بن جبرئيل -: امام صادق عليه السلام در مسجد الحرام در مقام ابراهيم نشسته بود كه مردى سالمند و بزرگ سال كه عمرش را در نافرمانى سپرى كرده بود، آمد و به امام صادق عليه السلام نگريست و گفت: چه شفيع خوبى براى گناهكاران! سپس پرده هاى كعبه را گرفت و شروع به سرودن كرد:

به حقّ نور چهره ات، اى ولى! *** به حقّ [پيامبر] هاشمى ابطحى

به حقّ قرآن، كه به او وحى مى شد *** به حقّ وصىّ دلاور و قهرمانش

به حقّ دو پور پاك على *** و مادرشان، دخت نيك زكى

به حقّ همۀ امامان پيشين *** كه بر طريقۀ جدّشان، پيامبر، رفتند

به حقّ قائم مهدى *** خطاى بندۀ بدكارت را بيامرز

آن گاه شنيد كه هاتفى ندا مى دهد: «اى پير! گناهانت بزرگ بود؛ امّا به احترام شفيعانت، همۀ آنها را آمرزيديم. اگر آمرزش گناهان زمينيان را مى خواستى، مى آمرزيديم، جز پى كنندۀ شتر صالح و كُشندگان پيامبران و امامان پاك را».

252. فلاح السائل - به نقل از جميل بن درّاج -: مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: سَرورم! سنّم بالا رفته و نزديكانم مرده اند و مى ترسم مرگ به سراغم آيد و كسى را ندارم كه با او خو بگيرم و معاشرت كنم.

امام عليه السلام به او فرمود: «بعضى از برادران مؤمن تو هستند كه از خويشاوند نَسبى يا سببى، نزديك ترند. دمخور شدن تو با چنين كسانى، بهتر از دمخور شدن با نزديكان است. با اين حال، تو را به دعا كردن توصيه مى كنم و اين كه

ص: 163

بِالدُّعاءِ ، وأن تَقولَ في عَقيبِ كُلِّ صَلاةٍ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، اللّهُمَّ إنَّ الصّادِقَ قالَ : إنَّكَ قُلتَ : ما تَرَدَّدتُ في شَيءٍ أنَا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبضِ روحِ عَبدِيَ المُؤمِنِ ؛ يَكرَهُ المَوتَ وأكرَهُ مَساءَتَهُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّل لِوَلِيِّكَ الفَرَجَ وَالعافِيَةَ وَالنَّصرَ، ولا تَسُؤني في نَفسي ولا في أحَدٍ مِن أحِبَّتي.(1)

253. الإمام عليّ عليه السلام - في مُناجاتِهِ -: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَارحَمني إذَا انقَطَعَ مِنَ الدُّنيا أثَري، وَ امتَحى مِنَ المَخلوقينَ ذِكري، وصِرتُ مِنَ المَنسِيِّينَ كَمَن قَد نَسِيَ . إلهي، كَبِرَ سِنّي، و دَقَّ عَظمي، و نالَ الدَّهرُ مِنّي، وَ اقتَرَبَ أجَلي، و نَفِدَت أيّامي، و ذَهَبَت مَحاسِني، و مَضَت شَهوَتي، و بَقِيَت تَبِعَتي، و بَلِيَ جِسمي، وَ تَقَطَّعَت أوصالي، و تَفَرَّقَت أعضائي، و بَقيتُ مُرتَهَناً بِعَمَلي. إلهي، أفحَمَتني ذُنوبي، وَ انقَطَعَت مَقالَتي، و لا حُجَّةَ لي. إلهي، أَنَا المُقِرُّ بِذَنبِي، المُعتَرِفُ بِجُرمِي، الأَسيرُ بِإِساءَتي، المُرتَهَنُ بِعَمَلِي، المُتَهَوِّرُ في خَطيئَتِي، المُتَحَيِّرُ عَن قَصدِي، المُنقَطَعُ بي؛ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و تَفَضَّل عَلَيَّ ، وَ تَجَاوَز عَنّي.(2)

ص: 164


1- . فلاح السائل: ص 303 ح 205.
2- . المزار الكبير: ص 150.

در پس هر نمازى بگويى: "بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست. بار خدايا! صادق گفت كه تو فرموده اى: در هيچ كارى به اندازۀ گرفتن جان بندۀ مؤمنم، دو دل نمى شوم: او مرگ را خوش ندارد و من ناراحتى او را خوش ندارم. بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و در فَرَج و عافيت و پيروزى وليّت تعجيل فرما و مرا در بارۀ خودم و هيچ يك از عزيزانم، دچار غم مساز"».

253. امام على عليه السلام - در مناجاتش -: خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و بر من رحم كن آن گاه كه نشانه ام از اين دنيا بريده مى گردد و يادم از ميان آفريدگان محو مى شود و همچون فراموش شدگان از ياد مى روم. معبود من! سنّم بالا رفته و استخوانم نازك گشته و روزگار بر من اثر نهاده و اَجَلم نزديك شده و روزگارم سپرى گشته و زيبايى ها و شهوتم رفته و آثار و دنباله اش مانده و پيكرم فرسوده شده و بندهاى بدنم بريده و اندامم از هم پاشيده و در گروى عمل خويش مانده ام. معبود من! گناهانم مرا خاموش كرده و گفتارم را قطع نموده اند و هيچ حجّت و عذرى ندارم. معبود من! به گناهم اقرار دارم، به جرمم معترفم، اسير بدى خويشم و در گروى كار خود، بى باك در خطاكارىِ خويشم و سرگردان از هدفم و بريده از همه جا. پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و بر من احسان كن و از من در گذر.

ص: 165

الفصل التاسع

مَحظوراتُ المُعَمَّرِ

9/1

الاِستِحياءُ مِنَ التَّعَلُّمِ

254. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَستَحيِ الشَّيخُ أن يَتَعَلَّمَ العِلمَ كَما لا يَستَحي أن يَأكُلَ الخُبزَ.(1)

255. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَستَحيِ الشَّيخُ أن يَجلِسَ إلى جَنبِ الشّابِّ فَيَتَعَلَّمَ مِنهُ العِلمَ .(2)

256. الإمام عليّ عليه السلام: ثَلاثةٌ مِن شِرارِ الخَلقِ : شَيخٌ جَهولٌ ، و غَنِيٌّ ظالِمٌ ، و فَقيرٌ فَخورٌ.(3)

257. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى يُبغِضُ الشّيخَ الجاهِلَ ، وَ الغَنِيَّ الظّالِمَ ، وَ الفَقيرَ المُختالَ (4).(5)

ص: 166


1- . الفردوس: ج 5 ص 73 ح 7494.
2- . الفردوس: ج 5 ص 144 ح 7765.
3- . الجعفريّات: ص 239.
4- . المختال: المخادع والمراوغ (اُنظر: مجمع البحرين: ج 1 ص 492 «ختل»).
5- . قرب الإسناد: ص 83 ح 272.

فصل نهم ناشايسته هاى سالمند

9/1 خجالت كشيدن از يادگيرى

254. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند نبايد از اين كه دانش بياموزد، خجالت بكشد، همان گونه كه از خوردن نان، خجالت نمى كشد.

255. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند نبايد از اين كه نزد جوان بنشيند و از او دانش بياموزد، خجالت بكشد.

256. امام على عليه السلام: سه كس از بدترين مردمان اند: كهن سال نادان، توانگر ستمگر و فقير فخرفروش.

257. امام صادق عليه السلام: خداوند - تبارك و تعالى - از كهن سال نادان و توانگرِ ستمگر و تهى دستِ متكبّر نفرت دارد.

ص: 167

9/2

عَدَمُ مَعرِفَةِ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ

258. كفاية الأثر عن هشام [بن الحكم]: كُنتُ عِندَ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام إِذ دَخَلَ عَلَيهِ مُعاوِيَةُ بنُ وَهبٍ وَعَبدُ المَلِكِ بنُ أَعيَنَ ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ بنُ وَهبٍ : يَابنَ رَسُولِ اللَّهِ ، ما تَقُولُ فِي الخَبَرِ الَّذِي رُوِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله رَأَى رَبَّهُ ، عَلَى أَيِّ صُورَةٍ رَآهُ؟ وَعَنِ الحَدِيثِ الَّذِي رَوَوهُ أَنَّ المُؤمِنِينَ يَرَونَ رَبَّهُم فِي الجَنَّةِ عَلَى أَيِّ صُورَةٍ يَرَونَهُ؟

فَتَبَسَّمَ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يا مُعاوِيَةُ ، ما أَقبَحَ بِالرَّجُلِ يَأتِي عَلَيهِ سَبعُونَ سَنَةً أَو ثَمانُونَ سَنَةَ يَعِيشُ فِي مُلكِ اللَّهِ وَيَأكُلُ مِن نِعَمِهِ لا يَعرِفُ اللَّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ؟!

ثُمَّ قالَ عليه السلام: يا مُعاوِيَةُ ، إِنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله لَم يَرَ رَبَّهُ تَبارَكَ وَتَعالى بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، وَإِنّ الرُّؤيَةَ عَلَى وَجهَينِ : رُؤيَةُ القَلبِ وَرُؤيَةُ البَصَرِ، فَمَن عَنى بِرُؤيَةِ القَلبِ فَهُوَ مُصِيبٌ ، وَمَن عَنى بِرُؤيَةِ البَصَرِ فَقَد كَفَرَ بِاللَّهِ وَبِآياتِهِ ؛ لِقَولِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: مَن شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلقِهِ فَقَد كَفَرَ.(1)

9/3

الاِستِخفافُ بِالصَّلاةِ

259. قرب الإسناد عن بكر بن محمّد الأزديّ عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلَهُ أبو بَصيرٍ - و أنَا جالِسٌ عِندَهُ - عَنِ الحُورِ العِينِ ، فَقالَ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ،

ص: 168


1- . كفاية الأثر: ص 256، بحار الأنوار: ج 4 ص 54 ح 34.

9/2 درست نشناختن خداوند

258. كفاية الأثر - به نقل از هشام [بن حكم] -: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه معاوية بن وَهْب و عبد الملك بن اعيَن وارد شدند. معاوية بن وَهب به ايشان گفت: اى فرزند پيامبر خدا! در باره اين خبرى كه روايت شده است و مى گويد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پروردگارش را ديد، چه مى فرماييد؟ در چه صورتى، او را ديد؟ و نيز در باره حديثى كه روايت كرده اند كه مؤمنان، پروردگار خود را در بهشت مى بينند، او را در چه صورتى مى بينند؟

ايشان لبخندى زد و سپس فرمود: «اى معاويه! چه قدر زشت است براى مردى كه هفتاد يا هشتاد سال از عمرش مى گذرد و در مُلك خدا زندگى مى كند و از نعمت هايش مى خورد؛ امّا او را چنان كه بايد، نمى شناسد!».

آن گاه افزود: «اى معاويه! محمّد صلى الله عليه و آله، پروردگار بزرگ و والايش را با چشم سر نديد. ديدن، دو گونه است: ديدن با دل و ديدن با چشم. بنا بر اين، كسى كه [آن را] ديدن با دل بداند، او به راه صواب رفته، و كسى كه بگويد مقصود، ديدن با چشم سر است، به خدا و آيات او، كافر گشته است؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: "هر كس خدا را به مخلوقش تشبيه كند، كافر است"».

9/3 سبك شمردن نماز

259. قرب الإسناد - به نقل از بكر بن محمّد ازدى -: نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه ابو بصير از ايشان در بارۀ حور العين پرسيد و گفت: فدايت شوم!

ص: 169

أ خَلقٌ مِن خَلقِ الدُّنيا أم خَلقٌ مِن خَلقِ الجَنَّةِ؟ فَقالَ لَهُ : ما أنتَ و ذاكَ ، عَلَيكَ بِالصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ آخِرَ ما أوصى بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و حَثَّ عَلَيهِ الصَّلاةُ ، إيّاكُم أن يَستَخِفَّ أحَدُكُم بِصَلاتِهِ ! فَلا هُوَ إذا كانَ شابّاً أتَمَّها، و لا هُوَ إذا كانَ شَيخاً قَوِيَ عَلَيها، و ما أشَدَّ مِن سَرِقَةِ الصَّلاةِ .(1)

260. الكافي عن إبراهيم بن هاشم عن حَمّاد بن عيسى: قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَوماً: يا حَمّادُ، تُحسِنُ أن تُصَلِّيَ؟ قالَ : فَقُلتُ : يا سَيِّدي، أنَا أحفَظُ كِتابَ حَريزٍ فِي الصَّلاةِ .

فَقالَ : لا عَلَيكَ يا حَمّادُ، قُم فَصَلِّ .

قالَ : فَقُمتُ بَينَ يَدَيهِ مُتَوَجِّهاً إلَى القِبلَةِ ، فَاستَفتَحتُ الصَّلاةَ فَرَكَعتُ وسَجَدتُ .

فَقالَ : يا حَمّادُ، لا تُحسِنُ أن تُصَلِّيَ؟! ما أقبَحَ بِالرَّجُلِ مِنكُم يَأتي عَلَيهِ سِتّونَ سَنَةً ، أو سَبعونَ سَنَةً فَلا يُقيمُ صَلاةً واحِدَةً بِحُدودِها تامَّةً !

قالَ حَمّادٌ: فَأَصابَني في نَفسِيَ الذُّلُّ ، فَقُلتُ : جُعِلت فِداكَ ، فَعَلِّمنِي الصَّلاةَ .

فَقامَ أبو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام مُستَقبِلَ القِبلَةِ مُنتَصِبًا، فَأَرسَلَ يَدَيهِ جَميعًا عَلى فَخِذَيهِ ، قَد ضَمَّ أصابِعَهُ وقَرَّبَ بَينَ قَدَمَيهِ حَتّى كانَ بَينَهُما قَدرَ ثَلاثِ أصابِعَ مُنفَرِجاتٍ ، واستَقبَلَ بِأصابِعِ رِجلَيهِ جَميعًا القِبلَةَ لَم يُحَرِّفهُما عَنِ القِبلَةِ ، وقالَ بِخُشوعٍ : «اللَّهُ أكبَر»، ثُمَّ قَرَأ الحَمدَ بِتَرتيلٍ و (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) ، ثمّ صَبَرَ هُنَيَّةً بِقَدرِ مايَتَنَفَّسُ وهُو قائِمٌ ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حِيالَ وَجهِهِ و

ص: 170


1- . قرب الإسناد: ص 36 ح 118.

آنان از مخلوقات دنيايى اند، يا از مخلوقات بهشتى ؟ فرمود: «تو را به اينها چه كار؟ بر نماز مواظبت كن. همانا آخرين چيزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بِدان سفارش و ترغيب كرد، نماز بود. مبادا كسى از شما نمازش را سبك بشمارد، در جوانى، آن را كامل به جا نياورد و در پيرى هم توان آن را نداشته باشد و چه سخت است دزدى از نماز!».

260. الكافى - به نقل ابراهيم بن هاشم، از حمّاد بن عيسى -: روزى امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى حمّاد! آيا مى توانى خوب نماز بخوانى ؟».

گفتم: اى سَرور من! كتاب حريز را كه در بارۀ نماز است، در حافظه دارم.

فرمود: «عيبى ندارد، اى حمّاد! برخيز و نماز بخوان».

در برابر ايشان برخاستم و نماز را رو به قبله شروع كردم. به ركوع رفتم و سجده كردم. آن گاه فرمود: «اى حمّاد! نيكو نماز نمى خوانى! چه قدر زشت است فردى از شما شصت يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز با آداب و حدود كامل نخواند!».

در خود، احساس خوارى كردم و به ايشان گفتم: فدايت شوم! نماز را به من بياموز.

امام عليه السلام برخاست، رو به قبله ايستاد و هر دو دستش را بر روى ران خويش نهاد، در حالى كه انگشتانش بسته بود و دو پاى خود را نزديك هم قرار داد، به گونه اى كه ميان دو پايش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله نگاه داشت و آنها را از قبله منحرف نساخت و با فروتنى تكبير گفت. سپس حمد و (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) را شمرده خواند. آن گاه به اندازه يك نفس، در همان حال ايستادن، درنگ كرد. سپس دو دست خود را تا رو به روى صورت بالا آورد و در همان حال ايستاده، تكبير گفت.

ص: 171

قالَ : «اللَّهُ أكبَر» وهُوَ قائِمٌ ، ثُمَّ رَكَعَ ومَلَأَ كَفَّيهِ مِن رُكبَتَيهِ مُنفَرِجاتٍ ، ورَدَّ رُكبَتَيهِ إلى خَلفِهِ حَتَّى استَوى ظَهرُهُ ، حَتّى لَو صُبَّ عَلَيهِ قَطرَةٌ مِن ماءٍ أو دُهنٍ لَم تَزُل؛ لِاستِواءِ ظَهرِهِ ، ومَدَّ عُنُقَهُ ، وغَمَّضَ عَينَيهِ ، ثُمَّ سَبَّحَ ثَلاثًا بِتَرتيلٍ فَقالَ : «سُبحانَ رَبِّيَ العَظيمِ وبِحَمدِهِ »، ثُمَّ استَوى قائِمًا، فَلَمَّا استَمكَنَ مِنَ القيامِ قالَ : «سَمِعَ اللَّهُ لِمَن حَمِدَهُ »، ثُمَّ كَبَّرَ وهُوَ قائِمٌ ورَفَعَ يَدَيهِ حِيالَ وَجهِهِ ، ثُمَّ سَجَدَ، وبَسَطَ كَفَّيهِ مَضمومَتَيِ الأَصابِعِ بَينَ يَدَي رُكبَتَيهِ حِيالَ وَجهِهِ فَقالَ : «سُبحانَ رَبِّيَ الأَعلى وبِحَمدِهِ » ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ولَم يَضَع شَيئًا مِن جَسَدِهِ عَلى شَيءٍ مِنهُ ، وسَجَدَ عَلى ثَمانِيَةِ أعظُمٍ : الكَفَّينِ والرُّكبَتَينِ وأنامِلِ إبهامَيِ الرِّجلَينِ والجَبهَةِ والأَنفِ ، وقالَ : سَبعَةٌ مِنها فَرضٌ يُسجَدُ عَلَيها وهيَ الَّتي ذَكَرَهَا اللَّهُ في كِتابِهِ فَقالَ :

(وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً) (1) وهيَ : الجَبهَةُ والكَفّانِ والرُّكبَتانِ والإِبهامانِ ، ووَضعُ الأَنفِ عَلَى الأَرضِ سُنَّةٌ ، ثُمَّ رَفَعَ رأسَهُ مِنَ السُّجودِ، فَلَمَّا استَوى جالِسًا قالَ : «اللَّهُ أكبَر»، ثُمّ قَعَدَ عَلى فَخِذِهِ الأَيسَرِ، وقَد وَضَعَ ظاهِرَ قَدَمِهِ الأَيمَنِ عَلى بَطنِ قَدَمِهِ الأَيسَرِ وقالَ : «أستَغفِرُ اللَّهَ رَبّي وأتوبُ إلَيهِ »، ثُمَّ كَبَّرَ وهُوَ جالِسٌ ، وسَجَدَ السَّجدَةَ الثّانيَةَ وقالَ كَما قالَ فِي الاولى، ولَم يَضَع شَيئًا مِن بَدَنِهِ عَلى شَيءٍ مِنهُ في رُكوعٍ ولا سُجودٍ، وكان مُجَنَّحًا، ولم يَضَع ذِراعَيهِ عَلَى الأَرضِ ، فَصَلّى رَكعَتَينِ عَلى هذا وَيداهُ مَضمومَتَا الأَصابِعِ وهُوَ جالِسٌ فِي التَّشَهُّدِ، فَلَمّا فَرَغَ مِنَ التَّشَهُّدِ سَلَّمَ . فقال: يا حَمّادُ، هكَذا صَلِّ .(2)

ص: 172


1- . الجنّ : 18.
2- . الكافي: ج 3 ص 311 ح 8، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 81 ح 301.

آن گاه به ركوع رفت و با دستانى كه انگشتانش باز بود، زانوى خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا اين كه پشت ايشان كاملاً صاف شد، به گونه اى كه به سبب صافى پشت و كشيدگى گردن، اگر قطره اى آب يا روغن بر پشت ايشان ريخته مى شد، از جايش تكان نمى خورد. [امام عليه السلام] دو چشمش را بست و سپس سه بار شمرده فرمود: «سبحان ربّى العظيم و بحمده». آن گاه راست ايستاد و چون استقرار كامل پيدا كرد، فرمود:

«سمع اللَّه لمن حمده». سپس در حال ايستاده، تكبير گفت و دست ها را تا رو به روى صورت، بالا آورد. آن گاه سجده كرد و دست ها را در حالى كه انگشتانش كنار هم و بدون فاصله بودند، در جلوى زانو و برابر صورت نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربّى الأعلى و بحمده» و در حالت سجده، هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر قرار نداد و بر هشت استخوان سجده كرد: دو كف دست، دو زانو، دو انگشت شست پا، پيشانى و بينى و فرمود: «لازم است سجده بر هفت تاى اينها قرار گيرد و اين، همان است كه خداوند در قرآن فرموده است كه: (و همانا سجده گاه ها براى خداست. پس در كنار خداوند، هيچ كس را مخوان) و اين هفت جا، پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو شست پا هستند و نهادن بينى بر زمين، مستحب است.

سپس امام عليه السلام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته در آمد، تكبير گفت. آن گاه بر ران چپ نشست و روى پاى راست را بر كف پاى چپ قرار داد و فرمود: «أستغفر اللَّه ربّى و أتوب إليه». سپس در حال نشسته تكبير گفت و سجده دوم را به جاى آورد و در سجده دوم مانند سجده اوّل رفتار كرد و در حال ركوع و سجود، هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر آن نگذاشت و در حال سجده، دست ها را چون دو بال، باز مى كرد و ساعد را بر زمين نمى گذاشت. اين چنين، امام دو ركعت نماز گزارد و انگشتان دو دست ايشان در حال تشهّد، بسته بود و چون از تشهّد فارغ شد، سلام داد و فرمود: «اى حمّاد! اين گونه نماز بخوان!».

ص: 173

9/4

الإقامَةُ عَلى مَعصِيَةِ اللّهِ

261. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شابٍّ تائِبٍ ، وما مِن شَيءٍ أبغَضُ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ مُقيمٍ عَلى مَعاصيهِ .(1)

262. كفاية الأثر عن يحيى بن نعمان: كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنَ العَرَبِ مُتَلَثِّماً، أسمَرُ شَديدُ السُّمرَةِ ، فَسَلَّمَ ورَدَّ الحُسَينُ عليه السلام، فَقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّه، مَسأَلَةٌ .

قالَ : هاتِ ....

قالَ : فَما أقبَحُ شَيءٍ؟

قالَ : الفِسقُ فِي الشَّيخِ قَبيحٌ ، وَالحِدَّةُ فِي السُّلطانِ قَبيحَةٌ ، وَالكَذِبُ في ذِي الحَسَبِ قَبيحٌ ، وَالبُخلُ في ذِي الغِنى، وَالحِرصُ فِي العالِمِ .(2)

263. الخصال عن الحسين بن عثمان عن الإمام الصّادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عزوجل يُبغِضُ الغَنِيَّ الظَّلومَ ، وَالشَّيخَ الفاجِرَ، وَالصُّعلوكَ المُختالَ . ثُمَّ قالَ : أتَدري مَا الصُّعلوكُ المُختالُ؟

فَقُلنا: القَليلُ المالُ .

قالَ : لا، هُوَ الَّذي لا يَتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ عزوجل بِشَيءٍ مِن مالِهِ .(3)

ص: 174


1- . كنز العمّال: ج 4 ص 217 ح 10233 نقلاً عن الأمالي للسمعاني؛ مشكاة الأنوار: ص 297 ح 913.
2- . كفاية الأثر: ص 232، بحار الأنوار: ج 36 ص 384 ح 5.
3- . الخصال: ص 87 ح 19.

9/4 مداومت بر نافرمانى خدا

261. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد خداوند متعال، هيچ چيزى محبوب تر از جوان توبه كار نيست و هيچ چيزى هم نزد او منفورتر از پيرى نيست كه همچنان گناه مى كند.

262. كفاية الأثر - به نقل از يحيى بن نعمان -: نزد امام حسين عليه السلام بودم كه عربى به شدّت گندمگون و نقابدار بر او وارد شد و سلام كرد. امام حسين عليه السلام پاسخ داد. [مرد عرب] گفت: اى فرزند پيامبر خدا! سؤالى دارم.

فرمود: «بگو...».

گفت: زشت ترين چيز چيست ؟

فرمود: «فسق و فُجور در پيرمرد، خشم در سلطان، دروغ در انسانِ بزرگ، بُخل در توانگر و حرص در دانشمند».

263. الخصال - به نقل از حسين بن عثمان -: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عزوجل دولتمندِ ستمكار و پيرِ زناكار و صُعلوك فخرفروش را دشمن مى دارد». سپس فرمود: «مى دانى صُعلوك فخرفروش كيست ؟».

گفتيم: شخص كم بضاعت است.

فرمود: «نه؛ [بلكه] كسى است كه با بخشيدن بخشى از دارايى اش، به خداوند عزوجل تقرّب نمى جويد».

ص: 175

9/5

الزِّنى

264. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ السَّماواتِ السَّبعَ و الأَرضينَ السَّبعَ وَ الجِبالَ لَيَلعَنَّ الشَّيخَ الزّانِيَ ، و إنَّ فُروجَ الزُّناةِ لَيُؤذي أهلَ النّارِ نَتَنُ ريحِها.(1)

265. عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم وعُقوقَ الوالِدَينِ ؛ فَإِنَّ رِيحَ الجَنَّةِ تُوجَدُ مِن مَسيرَةِ أَلفِ عامٍ ، ولا يَجِدُها عاقٌّ ، ولا قاطِعُ رَحِمٍ ، ولا شَيخٌ زانٍ ، ولا جارٌّ إزارَهُ خُيَلاءَ ، إِنَّمَا الكِبرِياءُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ .(2)

266. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ و لا يَنظُرُ إلَيهِم يَومَ القِيامَةِ و لا يُزَكِّيهِم و لَهُم عَذابٌ أليمٌ : شَيخٌ زانٍ ، و مَلِكٌ جَبّارٌ، و مُقِلٌّ مُختالٌ .(3)

267. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَنظُرُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ إلَى الشَّيخِ الزّاني ولا إلَى العَجوزِ الزّانِيَةِ .(4)

268. الإمام عليّ عليه السلام: أبغَضُ الخَلائقِ إلَى اللّهِ الشَّيخُ الزّاني.(5)

269. الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ ولا يُزَكّيهِم ولَهُم عَذابٌ أليمٌ : الشَّيخُ الزّاني، وَالدَّيّوثُ ، وَالمَرأَةُ توطِئُ فِراشَ زَوجِها.(6)

270. عنه عليه السلام: ثَلاثَةٌ يُدخِلُهُمُ اللّهُ النّارَ بِغَيرِ حِسابٍ ... إمامٌ جائِرٌ، وتاجِرٌ كَذوبٌ ، وشَيخٌ زانٍ .(7)

ص: 176


1- . كنز العمّال: ج 5 ص 315 ح 13005 نقلاً عن البزّار؛ تنبيه الخواطر: ج 1 ص 39.
2- . الكافي: ج 2 ص 349 ح 6؛ المعجم الأوسط: ج 6 ص 18 ح 5664.
3- . الكافي: ج 2 ص 311 ح 14.
4- . المعجم الأوسط: ج 8 ص 202 ح 8401.
5- . غرر الحكم: ج 2 ص 423 ح 3119، عيون الحكم و المواعظ: ص 121 ح 2760.
6- . الكافي: ج 5 ص 537 ح 7.
7- . الخصال: ص 80 ح 1.

9/5 زنا كردن

264. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هفت آسمان و هفت زمين و كوه ها، پير زناكار را لعنت مى كنند و تعفّن عورت زناكار، جهنّميان را اذيّت مى كند.

265. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از نافرمانى پدر و مادر بپرهيزيد؛ زيرا فرزند نافرمان از پدر و مادر، و كسى كه از خويشاوندان ببُرد و پيرمرد زناكار و كسى كه متكبّرانه راه رود، بوى بهشت را - كه از هزار سال راه به مشام مى رسد - استشمام نمى كنند. كبريا تنها از آنِ خداست كه پروردگار جهانيان است.

266. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه نفرند كه خداوند در روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و نگاهشان نمى كند و آنان را پاكيزه نمى گرداند و عذابى دردآور دارند: پيرمرد زناكار، پادشاه ستمكار و فقير متكبّر.

267. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند در روز قيامت به پيرمرد و پيرزن زناكار، نگاه [رحمت] نمى اندازد.

268. امام على عليه السلام: منفورترينِ مخلوقات نزد خدا، پيرمرد زناكار است.

269. امام صادق عليه السلام: سه كس اند كه خداوند، روز قيامت، با آنان سخن نمى گويد و آنان را پاكيزه نمى گرداند و عذابى دردناك دارند: پيرمرد زناكار، مرد بى غيرت، و زنى كه به شوهرش خيانت كند.

270. امام صادق عليه السلام: سه گروه اند كه خداوند، آنان را بدون حسابرسى به آتش مى بَرَد:... پيشواى ستمگر (منحرف)، تاجر دروغگو و پيرمرد زناكار.

ص: 177

9/6

التَّشَبُّهُ بِالشَّبابِ

271. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ يُبغِضُ ابنَ السَّبعينَ في هَيئَةِ ابنِ عِشرينَ ، في مِشيَتِهِ ومَنظَرِهِ .(1)

272. الإمام الصادق عليه السلام: خَيرُ شُبّانِكُم مَن تَشَبَّهَ بِكُهولِكُم، وشَرُّ كُهولِكُم مَن تَشَبَّهَ بِشُبّانِكُم.(2)

9/7

الصِّبا

273. الإمام عليٌّ عليه السلام: تِسعَةُ أشياءَ قَبيحَةٌ ، وهِيَ مِن تِسعَةٍ أنفُسٍ أقبَحُ مِنها مِن غَيرِهِم: ضِيقُ الذَّرعِ (3) مِنَ المُلوكِ ، وَ البُخلُ مِن الأغنِياءِ ، و سُرعَةُ الغَضَبِ مِنَ العُلَماءِ ، و الصِّبا مِنَ الكُهولِ ، وَ القَطيعَةُ مِن الرُّؤوسِ ، وَالكَذِبُ مِنَ القُضاةِ ، وَ الزَّمانَةُ مِنَ الأَطِبّاءِ ، وَ البَذاءُ مِن النِّساءِ ، الطَّيش(4) مِن ذَوِي السُّلطانِ .(5)

ص: 178


1- . المعجم الأوسط: ج 6 ص 57 ح 5782.
2- . معاني الأخبار: ص 401 ح 63.
3- . الذَّرع: الخُلُق، والذرع: الطاقة (لسان العرب: ج 8 ص 95 «ذرع»).
4- . الطَيش: النزق والخفّة. والرجل طيّاش (الصحاح: ج 3 ص 1009 «طيش»).
5- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 83، الجعفريّات: ص 234.

9/6 خود را به شكل جوانان در آوردن

271. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، آدم هفتادساله اى را كه در رفتار و جلوه، چون جوان بيست ساله است، دشمن مى دارد.

272. امام صادق عليه السلام: بهترين جوانان شما، كسانى هستند كه خود را به بزرگ سالانتان شبيه سازند و بدترين بزرگ سالانِ شما، كسانى هستند كه خود را به جوانانتان شبيه سازند.

9/7 بچّگى كردن

273. امام على عليه السلام: نُه خصلت زشت است كه از نُه گروه زشت است تا از ديگران: درماندگى [و ناتوانى] از فرمان روايان، بخل ورزى از توانگران، زود خشم گرفتن از دانشمندان، بچّگى كردن از ميان سالان، جدايى [و فاصله گرفتن از مردم] از سران، دروغگويى از قاضيان، بيمارى مزمن از پزشكان، بدزبانى از زنان و سختگيرى [و ستمگرى] از قدرتمندان.

ص: 179

9/8

البُخلُ

274. الإمام الصادق عليه السلام: شابٌّ سَخِيٌّ مُرهَقٌ فِي الذُّنوبِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن شَيخٍ عابِدٍ بَخيلٍ .(1)

9/9

التَّسويفُ

275. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بادِروا بِالأَعمالِ ؛ هَرَماً ناغِصاً(2)، ومَوتاً خالِساً، ومَرَضاً حابِساً، وتَسويفاً مُؤيِساً.(3)

276. الإمام عليٌّ عليه السلام - فيما كَتَبَهُ إلى بَعضِ أصحابِهِ -: فتَدَارَك ما بَقِيَ مِن عُمُرِكَ و لا تَقُل: غَداً أو بَعدَ غَدٍ، فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِإِقامَتِهِم عَلَى الأَمانِيِّ وَ التَّسويفِ حَتّى أتاهُم أمرُ اللّهِ بَغتَةً و هُم غافِلُونَ .(4)

9/10

تَمَنِّي المَوتِ

277. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَتَمَنَّيَنَّ أحَدٌ مِنكُمُ المَوتَ ؛ إمّا مُحسِناً فَلَعَلَّهُ أن يَزدادَ خَيراً، وإمّا مُسيئاً فَلَعَلَّهُ أن يَستَعتِبَ .(5)

ص: 180


1- . الكافي: ج 4 ص 41 ح 14.
2- . نَغِصَ نغصاً: لم تتمّ له هناته. وأكثره بالتشديد نُغّص تنغيصاً. وقيل: النغص: كدر العيش (لسان العرب: ج 7 ص 99 «نغص»).
3- . شعب الإيمان: ج 7 ص 358 ح 10574.
4- . الكافي: ج 2 ص 136 ح 23.
5- . سنن النسائي: ج 4 ص 2.

9/8 بخل ورزيدن

274. امام صادق عليه السلام: جوان بخشندۀ فرو رفته در گناه، نزد خداوند، از پيرِ عابد بخيل، محبوب تر است.

9/9 تأخير انداختنِ كار نيك

275. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيش از پيرىِ باز دارنده و مرگ رباينده و بيمارى نگاه دارنده و تأخير افكندن [توبه و كار نيك] نااميد كننده، عمل كنيد.

276. امام على عليه السلام - در نامۀ ايشان به يكى از ياران خود -: آنچه را از عمر تو باقى مانده است، درياب و مگو: فردا و پس فردا؛ زيرا پيشينيان تو به سبب تكيه كردن به آرزوها و امروز و فردا كردن، هلاك شدند؛ چرا كه فرمان خدا (مرگ) ناگهان به اين غافلان رسيد.

9/10 آرزوى مرگ كردن

277. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ يك از شما آرزوى مرگ نكند. اگر نيكوكار است، شايد نيكى اش افزون شود و اگر بدكار است، شايد رضايت خدا را جلب كرد.

ص: 181

278. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَتَمَنّى أحَدُكُمُ المَوتَ ولا يَدعو بِهِ مِن قَبلِ أن يَأتِيَهُ إلّا أن يَكونَ قد وَثِقَ بِعَمَلِهِ ؛ فَإِنَّهُ إن ماتَ أحَدُكُمُ انقَطَعَ عَنهُ عَمَلُهُ ، وأنَّهُ لا يَزيدُ المُؤمِنَ عُمُرُهُ إلّا خَيراً.(1)

279. عنه صلى الله عليه و آله: لا يَتَمَنَّيَنَّ أحَدُكُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِهِ ، فَإِن كانَ لابُدَّ مُتَمَنِّياً لِلمَوتِ فَليَقُل: اللّهُمَّ أحيِني ما كانَتِ الحَياةُ خَيراً لي، وتَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيراً لي.(2)

280. مسند ابن حنبل عن أبي اُمامة: جَلَسنا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَّرَنا ورَقَّقَنا، فَبَكى سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ فَأَكثَرَ البُكاءَ ، فَقالَ : يا لَيتَني مِتُّ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: يا سَعدُ، أعِندي تَتَمَنَّى المَوتَ؟! فَرَدَّدَ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ثُمَّ قالَ : يا سَعدُ، إن كُنتَ خُلِقتَ لِلجَنَّةِ فَما طالَ عُمُرُكُ أو حَسُنَ مِن عَمَلِكَ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ .(3)

281. مسند ابن حنبل عن حارثة بن مضرب: دَخَلتُ عَلى خَبّابٍ وقَدِ اكتَوى سَبعاً فَقالَ : لَولا أنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا يَتَمَنّى أحَدُكُمُ المَوتَ لَتَمَنَّيتُهُ .(4)

282. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَمَنَّوُا المَوتَ ؛ فَإِنَّ هَولَ المُطَّلَعِ شَديدٌ، وإنَّ مِنَ السَّعادَةِ أن يَطولَ عُمُرُ العَبدِ، ويَرزُقَهُ اللّهُ الإِنابَةَ .(5)

ص: 182


1- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 263 ح 8615.
2- . صحيح البخاري: ج 5 ص 2337 ح 5990.
3- . مسند ابن حنبل: ج 8 ص 304 ح 22356.
4- . مسند ابن حنبل: ج 7 ص 454 ح 21129.
5- . مسند إبن حنبل: ج 5 ص 87 ح 14570؛ الدعوات: ص 122 ح 297.

278. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ يك از شما آرزوى مرگ نكند و پيش از فرا رسيدنش آن را نطلبد، مگر آن كه به عملش اعتماد داشته باشد؛ زيرا اگر هر يك از شما بميرد، عملش بريده مى شود و عمر مؤمن جز بر نيكى اش نمى افزايد.

279. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مبادا كسى از شما به خاطر گرفتارى اى كه به او رسيده است، آرزوى مرگ كند و اگر ناچار شد آرزوى مرگ كند، بگويد: «بار خدايا! تا زمانى كه زندگى براى من خير است، مرا زنده بدار و هر گاه خيرِ من در مرگ بود، مرا بميران».

280. مسند ابن حنبل - به نقل از ابو اُمامه -: خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشستيم. ايشان ما را اندرز داد [و از خدا و آخرت ياد كرد] و ما منقلب شديم. سعد بن ابى وقّاص به گريه افتاد و بسيار گريست و گفت: كاش مُرده بودم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى سعد! در حضور من، آرزوى مرگ مى كنى ؟!» و اين جمله را سه بار تكرار كرد. سپس فرمود: «اى سعد! اگر براى بهشت آفريده شده باشى، چنانچه عمرت طولانى باشد و كردار نيك كنى، اين برايت بهتر است».

281. مسند ابن حنبل - به نقل از حارثة بن مضرب -: بر خبّاب [بن ارت] وارد شدم. هفت بار بر او داغ نهاده بودند.(1) گفت: اگر نشنيده بودم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هيچ يك از شما آرزوى مرگ نكند»، آرزوى مرگ مى كردم.

282. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگز آرزوى مرگ نكنيد؛ زيرا هول و هراس قيامت، سخت است و اين، از خوش بختى است كه عمر بنده طولانى شود و خداوند، توبه را روزى اش كند.

ص: 183


1- . در روزگاران گذشته آخرين راه درمان برخى بيمارى ها، نهادن فلز داغ و گداخته بر زخم بيمار بود.

9/11

نَتفُ الشَّيبِ

283. سنن الترمذي عن عبد اللّه بن عمرو: أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَهى عَن نَتفِ الشَّيبِ ، وقالَ : إنَّهُ نورُ المُسلِمِ .(1)

284. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام كانَ لا يرى بِجَزِّ الشَّيبِ بَأساً، و يَكرَهُ نَتفَهُ .(2)

9/12

أكلُ السَّمنِ بِاللَّيلِ

285. الإمام الصادق عليه السلام: إذا بَلَغَ الرَّجُلُ خَمسينَ سَنَةً فَلا يَبيتَنَّ وفي جَوفِهِ شَيءٌ مِنَ السَّمنِ .(3)

286. عنه عليه السلام: السَّمنُ ما دَخَلَ جَوفاً مِثلُهُ ، وإنَّني لَأَكرَهُهُ لِلشَّيخِ .(4)

287. عنه عليه السلام: اِجتَنِبِ السَّمنَ ؛ فَإِنَّهُ لا يُلائِمُ الشَّيخَ .(5)

ص: 184


1- . سنن الترمذي: ج 5 ص 125 ح 2821.
2- . الكافي: ج 6 ص 492 ح 3.
3- . الكافي: ج 6 ص 335 ح 4.
4- . الكافي: ج 6 ص 335 ح 6.
5- . الكافي: ج 6 ص 335 ح 5.

9/11 كندن موى سفيد

283. سنن الترمذى - به نقل از عبد اللّه بن عمرو -: پيامبر صلى الله عليه و آله از كندن موى سفيد نهى كرد و فرمود: «آن، نور مسلمان است».

284. امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام در چيدن موى سفيد اشكالى نمى ديد، كندنش را ناپسند مى داشت.

9/12 چربى خوردن در شب

285. امام صادق عليه السلام: مَرد، هر گاه به پنجاه سالگى رسيد، شب به بستر نرود، در حالى كه در درون او چيزى از روغن است.

286. امام صادق عليه السلام: روغن [حيوانى]، چيزى است كه همانند آن، به بدن وارد نشده است؛ امّا من آن را براى پير، ناخوشايند مى دانم.

287. امام صادق عليه السلام: از روغن بپرهيز، كه با كهن سال، سازگارى ندارد.

ص: 185

الفصل العاشر

أحكامُ المُعَمَّرِ

10/1

صَلاةُ المُعَمَّرِ

288. كتاب من لا يحضره الفقيه: عَن إبرَاهيمَ بنِ أبي زِيادٍ الكَرخِيِّ : قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: رَجُلٌ شَيخٌ كَبيرٌ لا يَستَطيعُ القِيامَ إلَى الخَلاءِ لِضَعفِهِ ، و لا يُمكِنُهُ الرُّكوعُ وَ السُّجودُ؟ فَقالَ : لِيُؤمِ بِرَأسِهِ إيماءً ، و إن كانَ لَهُ مَن يَرفَعُ إلَيهِ الخُمرَةَ فَليَسجُد، فَإِن لَم يُمكِنهُ ذلِكَ فَليُومِ بِرَأسِهِ نَحوَ القِبلَةِ إيماءً .(1)

289. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ مِنَ السُّنَّةِ فِي الصَّلاةِ المَكتوبَةِ إذا نَهَضَ الرَّجُلُ فِي الرَّكعَتَينِ الاُولَيَينِ أن لا يَعتَمِدَ بِيَدَيهِ عَلَى الأَرضِ ، إلّا أن يَكونَ شَيخاً كَبِيراً لا يَستَطيعُ .(2)

290. المستدرك على الصحيحين عن اُمّ قيس بنت محصن: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لمّا أسَنَّ وحَمَلَ اللَّحمَ اتَّخَذَ عَموداً فِي الصَّلاةِ يَعتَمِدُ عَلَيهِ .(3)

ص: 186


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 365 ح 1052.
2- . السنن الكبرى: ج 2 ص 195 ح 2812.
3- . المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 397 ح 975.

فصل دهم احكام سالمند

1/10 نماز سالمند

288. كتاب من لا يحضره الفقيه: از ابراهيم بن ابى زياد كرخى روايت شده كه گفت: به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى چنان پير و كهن سال است كه از ضعف نمى تواند به آبريزگاه برود و نمى تواند ركوع و سجود كند. فرمود: «با سرش اشاره كند و اگر كسى را دارد كه سجّاده را برايش بالا بياورد، سجده كند و اگر اين كار برايش ممكن نيست، با سرش به سوى قبله اشاره كند».

289. امام على عليه السلام: از سنّت هاى نماز واجب، آن است كه مرد چون در دو ركعت اوّل بر مى خيزد، با دستانش به زمين تكيه نكند، مگر آن كه سال خورده اى بزرگ و ناتوان باشد.

290. المستدرك على الصحيحين - به نقل ازام قيس دختر محصن -: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پا به سن گذاشت و گوشت آورد، در نماز، چوبى براى تكيه كردن بر آن به دست گرفت.

ص: 187

291. صحيح مسلم عن عائشة، قالت: لَما بَدَّنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وثَقُلَ كانَ أكثَرُ صَلاتِهِ جالِساً.(1)

292. صحيح مسلم عن حفصة: ما رَأَيتُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله صَلّى في سُبحَتِهِ (2) قاعِداً حَتّى كانَ قَبلَ وَفاتِهِ بعامٍ ، فَكانَ يُصَلّي في سُبحَتِهِ قاعِدا.(3)

293. صحيح مسلم عن عائشة: ما رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقرَأُ في شَيءٍ مِن صَلاةِ اللَّيلِ جالِساً حَتّى إذا كَبِر.(4)

294. الكافي عن حنان بن سدير عن أَبيه: قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: أ تُصَلِّي النَّوافِلَ وَ أنتَ قاعِدٌ؟ فَقالَ : ما اُصَلِّيها إلّا و أَنَا قاعِدٌ مُنذُ حَمَلتُ هذَا اللَّحمَ و بَلَغتُ هذَا السِّنِّ .(5)

295. الكافي عن أبان بن تغلب: خَرَجتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فيما بَينَ مَكَّةَ وَ المَدينَةِ ، فَكانَ يَقولُ : أمّا أنتُم فَشَبابٌ تُؤَخِّرونَ ، و أمّا أنا فَشَيخٌ اُعَجِّلُ ، فَكانَ يُصَلّي صَلاةَ اللَّيلِ أوَّلَ اللَّيلِ .(6)

ص: 188


1- . صحيح مسلم: ج 1 ص 506 ح 117.
2- . سُبحته: يقال للذِّكر ولصلاة النافلة: سبحة يقال: قضيت سبحتي. وإنّما خصّت النافلة بالسبحة وإن شاركتها الفريضة في معنى التسبيح؛ لأنّ التسبيحات في الفرائض نوافل، فقيل لصلاة النافلة: سبحة؛ لأنّها نافلة كالتسبيحات وللأذكار في أنّها غير واجبة (النهاية: ج 2 ص 331 «سبح»).
3- . صحيح مسلم: ج 1 ص 507 ح 118.
4- . صحيح مسلم: ج 1 ص 505 ح 111.
5- . الكافي: ج 3 ص 410 ح 1
6- . الكافي: ج 3 ص 440 ح 6.

291. صحيح مسلم - به نقل از عايشه -: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فربه و سنگين شد، بيشتر نماز [هاى مستحبّى] خود را نشسته مى خواند.

292. صحيح مسلم - به نقل از حفصه -: نديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز نافله اش را نشسته بخواند تا يك سال پيش از وفاتش كه ديگر نماز نافله اش را نشسته مى خواند.

293. صحيح مسلم - به نقل از عايشه -: نديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چيزى از نماز شب را نشسته بخواند تا آن كه سالمند شد.

294. الكافى - به نقل از حنان بن سدير، از پدرش سَدير -: به امام باقر عليه السلام گفتم: آيا در حال نشسته نماز نافله مى خوانى ؟ فرمود: «نه، نشسته نخوانده ام، مگر از هنگامى كه بدنم چاق شده و به سنّ پيرى رسيده ام، نافله را نشسته مى خوانم».

295. الكافى - به نقل از اَبان بن تغلب -: با امام صادق عليه السلام ميان مكّه و مدينه در سفر بودم، كه مى فرمود: «شما جوانيد و مى توانيد ديرتر نماز بخوانيد؛ امّا من سالمندم و زودتر مى خوانم». ايشان نماز شب را اوّل شب مى خواند.

ص: 189

10/2

صَومُ المُعَمَّرِ

الكتاب

(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ اَلصِّيٰامُ ... أَيّٰاماً مَعْدُودٰاتٍ فَمَنْ كٰانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيّٰامٍ أُخَرَ وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) .(1)

الحديث

296. الإمام عليّ عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ ) -: الشَّيخُ الكَبيرُ الَّذي لا يَستَطيعُ الصَّومَ يُفطِرُ، ويُطعِمُ كُلَّ يَومٍ مِسكيناً(2).

297. الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا أنزَلَ اللّهُ عزوجل فَريضَةَ شَهرِ رَمَضانَ ، و أنزَلَ - (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ) أتى رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَيخٌ كَبيرٌ مُتَوَكِّئاً بَينَ رَجُلَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، هذَا شَهرٌ مَفروضٌ و أَنَا لا اُطيقُ الصِّيامَ؟ فَقالَ : اذهَب فَكُل و أطعِم عَن كُلِّ يَومٍ نِصفَ صاعٍ ، و إن قَدَرتَ أن تَصومَ اليَومَ وَ اليَومَينِ و ما قَدَرتَ (3).

298. الإمام الباقر عليه السلام - فِي قَولِ اللّهِ عزوجل: (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ) -:

ص: 190


1- . البقرة: 183-184.
2- . تفسير الطبري: ج 2 الجز 2 ص 139.
3- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 278، بحار الأنوار: ج 96 ص 327 ح 23.

2/10 روزۀ سالمند

قرآن

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر شما روزه نوشته شده است... روزهايى چند. پس هر كه از شما بيمار يا در سفر باشد، [به شمار آن] از روزهاى ديگر [روزه بدارد] و بر كسانى كه روزه گرفتن، طاقت فرسا باشد [مانند پيران و بيماران، افطار جايز است؛ ولى دادن] طعام به يك فقير [به اندازۀ يك مُد به ازاى هر روز] كفّاره است، و هر كه به ميل خود، بيشتر نيكى كند، [بر دو مد بدهد و] آن براى او بهتر است، و روزه گرفتن براى شما [هر چند توان فرسا باشد] بهتر است، اگر بدانيد).

حديث

296. امام على عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (وبر كسانى كه كه روزه طاقت فرسا باشد) -: [مقصود،] پير سال خورده اى است كه توان روزه گرفتن ندارد. او افطار مى كند و براى هر روز، يك بينوا را خوراك مى دهد.

297. امام على عليه السلام: هنگامى كه خداوند عزوجل فريضۀ روزه گرفتن در ماه رمضان را نازل كرد و اين آيه را فرو فرستاد: (وبر كسانى كه روزه گرفتن، طاقت فرسا باشد [مانند پيران و بيماران، افطار جايز است؛ ولى] دادن طعام به يك فقير [به اندازۀ يك مُد به ازاى هر روز] كفّاره است)، پيرمردى سال خورده كه به دو مرد تكيه داده بود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اين، ماهى است كه روزه اش واجب است و من طاقت روزه گرفتن را ندارم. فرمود: «برو و بخور و براى هر روز، نيم مَن(1) [گندم] بخوران و اگر مى توانى يك روز و دو روز و هر چه مى توانى، روزه بگير».

298. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى عزوجل: (وبر كسانى كه روزه گرفتن، طاقت فرسا

ص: 191


1- . اين مقدار كفّاره، اندازۀ استحبابى و مورد توصيۀ آيه است؛ يعنى هر كه بر خير بيفزايد و دو مد بدهد، برايش بهتر است. مقدار واجب كفّاره، نصف اين مقدار يعنى يك چهار مَن گندم است.

الشَّيخُ الكَبيرُ، وَ الَّذي يَأخُذُهُ العُطاشُ .(1)

299. الإمام الباقر عليه السلام: الشَّيخُ الكَبيرُ وَ الَّذي بِهِ العُطاشُ لا حَرَجَ عَلَيهِما أن يُفطِرا في شَهرِ رَمَضانَ ، و يَتَصَدَّقُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما في كُلِّ يَومٍ بِمُدٍّ مِن طَعامٍ و لا قَضاءَ عَلَيهِما، فَإِن لَم يَقدِرا فَلا شَيءَ عَلَيهِما.(2)

300. تفسير العيّاشي عَن رِفاعَةَ عَن الإمام الصادق عليه السلام - فِي قَولِهِ عزوجل: (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ) -: المَرأَةُ تَخافُ عَلى وَلَدِها، وَ الشَّيخُ الكَبيرُ.(3)

301. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِ اللّهِ عزوجل: (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ) -: الَّذينَ كانوا يُطيقونَ الصَّومَ فَأَصابَهُم كِبَرٌ أو عُطاشٌ أو شِبهُ ذلِكَ ، فَعَلَيهِم لِكُلِّ يَومٍ مُدٌّ.(4)

302. الكافي عن منصور بن حازم: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ما تَقولُ فِي الصّائِمِ يُقَبِّلُ الجارِيَةَ وَ المَرأَةَ؟ فَقالَ : أَمَّا الشَّيخُ الكَبيرُ مِثلي و مِثلُكَ فَلا بَأسَ ، و أَمَّا الشّابُّ الشَّبِقُ فَلا؛ لِأَنَّهُ لَا يُؤمَنُ ، وَ القُبلَةُ إحدَى الشَّهوَتَينِ (5).

10/3

حَجُّ المُعَمَّرِ

303. الإمام عليّ عليه السلام: وَقَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِعَرَفَةَ ... وَاستَفتَتهُ جارِيَةٌ مِن خَثعَمَ ،

ص: 192


1- . الكافي: ج 4 ص 116 ح 1
2- . الكافي: ج 4 ص 116 ح 4.
3- . تفسير العيّاشي: ج 1 ص 184 ح 286.
4- . الكافي: ج 4 ص 116 ح 5.
5- . الكافي: ج 4 ص 104 ح 3.

باشد، دادن طعام به يك فقير [به اندازۀ يك مُد به ازاى هر روز] كفّاره است) -: [مقصود،] پير سال خورده و كسى است كه هر چه آب مى نوشد، سيراب نمى شود.

299. امام باقر عليه السلام: پيرمرد كهن سال و كسى كه عطش دارد، اشكالى برايشان نيست كه در ماه رمضان روزه نگيرند و هر كدام به ازاى هر روز روزه، يك مُد خوراك [به نيازمندان] بدهند و قضا هم ندارند و اگر توان پرداخت نداشته باشند، هيچ چيزى بر آنها نيست.

300. تفسير العيّاشى - به نقل از رفاعه، در بارۀ اين سخن خداى عزوجل: (و بر كسانى كه روزه گرفتن طاقت فرسا باشد، دادن طعام به يك فقير [به اندازۀ يك مُد به ازاى هر روز] كفّاره است) -: امام صادق عليه السلام فرمود: «مقصود، زنى است كه براى فرزندش بيمناك است و پير سال خورده».

301. امام صادق عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند عزوجل: (و بر كسانى كه روزه گرفتن، طاقت فرسا باشد، دادن طعام به يك فقير، كفّاره است) -: كسانى هستند كه از روزه گرفتن ناتوان هستند و به دوران پيرى رسيده اند و يا عطش دارند و امثال اين دو، به ازاى هر روزشان، يك مُد خوراك [به نيازمند] بدهند.

302. الكافى - به نقل از منصور بن حازم -: به امام صادق عليه السلام گفتم: در بارۀ روزه دارى كه كنيز يا زنش را مى بوسد، چه مى گويى ؟ فرمود: «پيرمردى مانند من و تو، اشكال ندارد؛ ولى جوانِ با شهوت جنسى، نه؛ چون او در امان [از خطر جنابت] نيست و بوسه، يكى از دو شهوت است».

3/10 حجّ سالمند

303. امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در عرفه وقوف كرد.... دخترى از قبيلۀ خثعم از

ص: 193

فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أبي شَيخٌ كَبيرٌ قَد أَفنَدَ(1)، وقَد أدرَكَتهُ فَريضَةُ الحَجِّ ، أَفَيُجزِئُ أن أحُجَّ عَنهُ؟ قالَ : حُجّي عَن أبيكِ .(2)

304. سنن ابن ماجة عن أبي رزين العقيلي: أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّ أبي شَيخٌ كَبيرٌ، لا يَستَطيعُ الحَجَّ ولَا العُمرَةَ ولَا الظَّعنَ . قالَ : حُجَّ عَن أبيكَ وَاعتَمِر.(3)

305. مسند الشافعي: عن ابن عبّاس؛ أَنَّ امرَأَةً مِن خَثعَمَ سَأَلَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَت: إنَّفَريضَةَ اللّهِ فِي الحَجِّ عَلى عِبادِهِ أدرَكَت أبي شَيخاً كَبيراً لا يَستَطيعُ أن يَستَمسِكَ عَلى راحِلَتِهِ ، فَهَل تَرى أن أحُجَّ عَنهُ؟ فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: نَعَم.(4)

306. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ سَلامُ اللّهِ عَلَيهِ أمَرَ شَيخاً كَبيراً لَم يَحُجَّ قَطُّ و لَم يُطِقِ الحَجَّ لِكِبَرِهِ ، أن يُجَهِّزَ رَجُلاً أن يَحُجَّ عَنهُ .(5)

307. عنه عليه السلام: لا بَأسَ أن يُعَجِّلَ الشَّيخُ الكَبيرُ وَ المَريضُ وَ المَرأَةُ وَ المَعلُولُ طَوافَ الحَجِّ قَبلَ أن يَخرُجَ إلى مِنىً .(6)

308. الكافي عن الحسين بن عليّ بن يَقطين: سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام عَنِ الخِصيانِ وَ المَرأَةِ الكَبيرَةِ ، أَ عَلَيهِم طَوافُ النِّساءِ؟ قالَ : نَعَم، عَلَيهِمُ الطَّوافُ كُلِّهِم.(7)

ص: 194


1- . الفند - بالتحريك -: نقصان عقل يصدر من هرم، يقال: أفند الرجل: خرف وتغيّر عقله (مجمع البحرين: ج 3 ص 1416-1417 «فند»).
2- . مسند أبي يعلى: ج 1 ص 187 ح 307.
3- . سنن ابن ماجة: ج 2 ص 970 ح 2906.
4- . مسند الشافعي: ص 108.
5- . الكافي: ج 4 ص 273 ح 2.
6- . الكافي: ج 4 ص 458 ح 5.
7- . الكافي ج 4 ص 513 ح 4

ايشان مسئلۀ شرعى پرسيد و گفت: اى پيامبر خدا! پدرم پيرمردى سال خورده است و ناتوان گشته و حجّ واجب بر عهده اش آمده است. آيا از سوى او حج بگزارم، برايش كفايت مى كند؟ فرمود: «از طرف پدرت حج بگزار».

304. سنن ابن ماجة - به نقل از ابو رزين عقيلى -: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد [م] و گفت - [م]: اى پيامبر خدا! پدرم پيرمردى سال خورده است و نمى تواند حج و عمره بگزارد و به مسافرت رود. فرمود: «از سوى پدرت حج و عمره بگزار».

305. مسند الشافعى - به نقل از ابن عبّاس -: زنى از طايفۀ خثعم از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: پدرم حجّ واجب بر عهده اش آمده و چون پيرمردى سال خورده است، نمى تواند خود را روى مركبش نگاه دارد. آيا چنين مى بينى كه از طرف او حج بگزارم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى».

306. امام صادق عليه السلام: امير مومنان - كه سلام خدا بر او باد - به پيرمردى سال خورده كه هيچ حجّى نگزارده بود و به سبب سالمندى، توان حج گزاردن نداشت، دستور داد مردى را آماده كند [و به جاى خود بفرستد] تا از طرف او حج گزارد.

307. امام صادق عليه السلام: اشكالى ندارد كه پير سال خورده، بيمار، زن و عليل، طواف حج را زودتر، پيش از آن كه راهى مِنا شوند، به جا آورند.

308. الكافى - به نقل از حسين بن على بن يقطين -: از امام كاظم عليه السلام در بارۀ اخته ها و زن سالمند پرسيدم كه: آيا بر عهدۀ آنان طواف نِساء هست ؟

فرمود: «آرى، طواف بر عهدۀ همۀ آنان است».

ص: 195

10/4

جِهادُ المُعَمَّرِ

الكتاب

(لَيْسَ عَلَى اَلضُّعَفٰاءِ وَ لاٰ عَلَى اَلْمَرْضىٰ وَ لاٰ عَلَى اَلَّذِينَ لاٰ يَجِدُونَ مٰا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذٰا نَصَحُوا لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ مٰا عَلَى اَلْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) .(1)

الحديث

309. الإمام الصادق عليه السلام: ما اُمِرُوا إلّا بِدُونِ سَعَتِهِم، و كُلُّ شَيءٍ اُمِرَ النّاسُ بِهِ فَهُم يَسَعونَ لَهُ ، وَ كُلُّ شَيءٍ لا يَسَعونَ لَهُ فَهُوَ مَوضوعٌ عَنهُم، و لكِنَّ النّاسَ لا خَيرَ فيهِم، ثُمَّ تَلا عليه السلام: (لَيْسَ عَلَى اَلضُّعَفٰاءِ وَ لاٰ عَلَى اَلْمَرْضىٰ وَ لاٰ عَلَى اَلَّذِينَ لاٰ يَجِدُونَ مٰا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ ) ، فَوُضِعَ عَنهُم.(2)

310. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: جِهادُ الكَبيرِ وَالصَّغيرِ وَالضَّعيفِ وَالمَرأَةِ الحَجُّ وَالعُمرَةُ .(3)

311. الكافي عن عبد اللّه بن يحيى الكاهليّ ، قال: سَمِعتُ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ و يَذكُرُ الحَجَّ ، فَقالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: هُوَ أَحَدُ الجِهَادَينِ ، هُوَ جِهادُ الضُّعَفاءِ ، ونَحنُ الضُّعَفاءُ .(4)

ص: 196


1- . التوبة: 91.
2- . الكافي: ج 1 ص 165 ح 4.
3- . سنن النسائي: ج 5 ص 114.
4- . الكافي: ج 4 ص 253 ح 7.

10/4 جهاد سالمند

قرآن

(بر ناتوانان [مانند سالمندان و كودكان] و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى يابند كه هزينه كنند، حرجى (گناهى) [در ترك جهاد] نيست اگر براى خدا و پيامبرش خيرخواهى كنند. بر نيكوكاران، هيچ راهى [براى مؤاخذه و عقابشان] نيست و خداوند، آمرزنده و مهربان است).

حديث

309. امام صادق عليه السلام: مردم فرمان داده نشده اند، مگر به كمتر از توانشان، و هر چيزى كه مردم بِدان فرمان داده شده اند، توان آن كار را دارند و هر چه در توانشان نباشد، از عهدۀ ايشان برداشته شده است؛ امّا خودِ مردم اند كه خيرى در آنها نيست.(1)

آن گاه اين آيه: (بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى يابند كه انفاق كنند، گناهى نيست)(2) را تلاوت كرد و [فرمود:] «تكليف از آنان برداشته شده است».

310. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جهاد بزرگ سال و خردسال و ناتوان و زن، حج و عمره است.

311. الكافى - به نقل از عبد اللّه بن يحياى كاهلى -: شنيدم كه امام صادق عليه السلام در بارۀ حج سخن مى گويد. فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: حج، يكى از گونه هاى جهاد است. آن، جهاد ضعيفان است و ضعيفان ماييم».

ص: 197


1- . يعنى با اين همه لطف و احسان و آسانگيرى و مدارايى كه خداوند در حقّ آنها كرده است، باز ناسپاسى و نافرمانى خدا مى كنند و در اوامر و نواهى الهى كه به نفع خود آنهاست، كوتاهى مى ورزند (ر. ك: مرآة العقول: ج 2 ص 241).
2- . توبه: آيۀ 91.

10/5

حِجابُ المُعَمَّرِ

الكتاب

(وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اَللّٰهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) .(1)

الحديث

312. الكافي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ عزوجل: (وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً) -: مَا الَّذي يَصلُحُ لَهُنَّ أن يَضَعنَ مِن ثِيابِهِنَّ؟ قالَ : الجِلبابُ .(2)

313. الكافي عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام: أنَّهُ قَرَأَ: (أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ ) قالَ : الخِمارَ وَ الجِلبابَ .

قُلتُ : بَينَ يَدَي مَن كانَ؟

فَقالَ : بَينَ يَدَي مَن كانَ غَيرَ مُتَبَرِّجَةٍ بِزِينَةٍ ، فَإِن لَم تَفعَل فَهُوَ خَيرٌ لَها، وَ الزّينَةُ الَّتي يُبدِينَ لَهُنَّ شَيءٌ فِي الآيَةِ الاُخرى.(3)

314. تهذيب الأحكام عن يونس بن عبد الرحمن: ذَكَرَ الحُسَينُ أَنَّهُ كَتَبَ إلَيهِ يَسأَلُهُ عَن حَدِّ القَواعِدِ مِنَ النِّساءِ الَّتي إذا بَلَغَت جازَ لَها أَن تَكشِفَ

ص: 198


1- . النور: 60.
2- . الكافي: ج 5 ص 522 ح 3.
3- . الكافي: ج 5 ص 522 ح 1.

10/5 حجاب سالمند

قرآن

(وبر زنان از كار افتاده اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند، گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند بى آن كه زيورى را آشكار كنند و پاك دامنى پيشه كردن [و پوشش داشتن] براى آنان بهتر است و خداوند، شنوايى داناست).

حديث

312. الكافى - به نقل از محمّد بن مسلم -: از امام باقر عليه السلام در بارۀ اين سخن خداوند عزوجل: (وبر زنان از كار افتاده اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند) سؤال شد كه: چه لباسى را مى توانند كنار بگذارند؟ فرمود: «جلباب».

313. الكافى - به نقل از حلبى -: امام صادق عليه السلام اين آيه: (گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند) را خواند و فرمود: «خمار(1) و جلباب(2)».

گفتم: جلوى هر كس كه باشد [زن يا مرد]؟».

فرمود: «جلوى هر كس كه باشد؛ ولى زيبايى ها و قشنگى هايش را آشكار نكند. البتّه اگر نكند، برايش بهتر است و زيورى كه آشكارش مى كنند، در آيه اى ديگر آمده است».(3)

314. تهذيب الأحكام - به نقل از بن يونس بن عبدالرحمان -: حسين (راوى حديث) گفت كه به ايشان (امام عليه السلام) نامه نوشته و از حد و مرز زنانِ از كار

ص: 199


1- . پارچه اى كه زن با آن سرش را مى پوشاند.
2- . پارچه اى بزرگ تر از خمار و كوچك تر از ردا كه سر و سينه را مى پوشاند.
3- . در مرآة العقول (ج 20 ص 345) آمده است: «زينت آشكار، جوازش در آيه اى ديگر بيان شده است: (إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا؛ مگر آنچه آشكار باشد) و جز زينت ظاهر، بقيّۀ امور، داخل در تبرّج است كه از آن نهى شده است».

رَأسَها و ذِراعَها، فَكَتَبَ عليه السلام: مَن قَعَدنَ عَنِ النِّكاحِ .(1)

315. الكافي عن محمّد بن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام: القَواعِدُ مِنَ النِّساءِ لَيسَ عَلَيهِنَّ جُناحٌ أن يَضَعنَ ثِيابَهُنَ ، قالَ : تَضَعُ الجِلبابَ وَحدَهُ .(2)

316. الكافي عن حريز بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام: أنَّهُ قَرَأَ: (أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ ) قالَ : الجِلبابَ وَ الخِمارَ إذا كانَتِ المَرأَةُ مُسِنَّةً .(3)

317. الإمام الرضا عليه السلام - مِمّا كَتَبَ في جوابِ مَسائِلِ مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ -: و حُرِّمَ النَّظَرُ إلى شُعورِ النِّساءِ المَحجوباتِ بِالأَزواجِ و إلى غَيرِهِنَّ مِنَ النِّساءِ ؛ لِما فيهِ مِن تَهييجِ الرِّجالِ ، و ما يَدعُو التَّهييجُ إلَيهِ مِنَ الفَسادِ وَ الدُّخولِ فيما لا يَحِلُّ و لا يَجمُلُ ، و كَذلِكَ ما أشبَهَ الشُّعورَ إلَّا الَّذي قَال اللّهُ تَعالى: (وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ ) ، أي غَيرَ الجِلبَابِ ، فَلا بَأسَ بِالنَّظَرِ إلى شُعورِ مِثلِهِنَّ .(4)

318. السنن الكبرى عن ابن عبّاس - في قوله تعالى: (وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِي لاٰ يَرْجُونَ نِكٰاحاً) قالَ -: هِيَ المَرأَةُ لا جُناحَ عَلَيها أن تَجلِسَ في بَيتِها بدِرعٍ و خِمارٍ، و تَضَعُ عَنها الجِلبابَ ما لَم تَتَبَرَّج لِما يَكرههُ اللّهُ ، و هُوَ قَولُهُ : (فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيٰابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِينَةٍ ) .(5)

ص: 200


1- . تهذيب الأحكام: ج 7 ص 467 ح 1871.
2- . الكافي: ج 5 ص 522 ح 2.
3- . الكافي: ج 5 ص 522 ح 4.
4- . عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 2 ص 97 ح 1.
5- . السنن الكبرى: ج 7 ص 150 ح 13531

افتاده پرسيده است؛ حد و مرزى كه چون زنى به آن رسيد، برايش جايز باشد پوشش از سر و ساعدش بگشايد. نوشت: «هر كس كه از زناشويى بازنشسته شود».

315. الكافى - به نقل از محمّد بن ابى حمزۀ ثمالى -: امام صادق عليه السلام فرمود: «زنانِ از كار افتاده، گناه ندارد لباس خود را كنار نهند». فرمود: «[يعنى] تنها جلباب را كنار بگذارند».(1)

316. الكافى - به نقل از حريز بن عبد اللّه -: امام صادق عليه السلام آيۀ (وپوشش خود را كنار نهند) را خواند و فرمود: «جلباب و خمار است، آن گاه كه زن سالمند باشد».

317. امام رضا عليه السلام - در ذكر آنچه در پاسخ سال هاى محمّد بن سنان نگاشت -: و نگريستن به موى زنان متأهّل و غير متأهّل حرام شد؛ زيرا اين نگاه، مردان را به هيجان مى آورد و هيجان، آنان را به تباهى و درآمدن به كارهايى ناروا و زشت مى كشاند. اين در بارۀ ديگر جاهاى [زيباى زن] شبيه مو جارى است، مگر همان زنانى كه خداى متعال فرمود: (و بر زنان از كار افتاده اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند، گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند، بى آن كه زيورى را آشكار كنند) يعنى بدون روپوش [ظاهر شوند] كه نگريستن به موى اين دسته از زنان اشكالى ندارد.

318. السنن الكبرى - به نقل از ابن عبّاس، در بارۀ اين سخن خداى متعال: (وزنان از كار افتاده اى كه [ديگر] اميد زناشويى ندارند) -: مقصود، اين است كه اشكالى ندارد چنين زنى در خانه اش با پيراهن و روسرى بنشيند و چادر از سر بر گيرد تا هنگامى كه آنچه را خدا ناپسند مى دارد [مانند زيورآلات] نمايان نمى كند؛ يعنى همان [دنبالۀ] سخن خدا: (بر آنان گناهى نيست كه پوشش خود را كنار نهند، بى آن كه زيورى را آشكار كنند).

ص: 201


1- . در مرآة العقول (ج 20 ص 345) آمده است: «جلباب به تنهايى ممكن است بر استحباب حمل شود، يا اين كه حصر اضافى است نسبت به باطن بدن».

ص: 202

تبيين احكام سالمندان

اشاره

تبيين احكام سالمندان(1)

پيش از تبيين مهم ترين احكام شرعى سالمندان و موضوعات مرتبط با آنها، به گزيده اى از احكام شرعى آنان اشاره مى گردد:

1. براى سالمندى، سنّ شرعى خاصّى ذكر نشده و ملاك آن علاوه بر اين كه امرى عرفى است، در احكام مختلف، تفاوت دارد.

2. پيرى و سالمندى، به هر اندازه كه باشد، مانع وجوب نماز نيست، مگر اين كه شخص قدرت شناخت خوب و بد را از دست بدهد و در حكم افراد غير مكلّف قرار گيرد. البتّه وجوب انجام برخى مقدّمات و افعال نماز مانند وضو و ايستادن و ركوع و سجده و كمك گرفتن از ديگران يا ابزار، به وضعيت سالمند به گونه اى كه دچار دشوارى يا زيان جسمى نگردد، بستگى دارد.

3. روزۀ ماه رمضان بر زنان و مردان سالمند كه روزه دارى براى آنان دشوار يا مايۀ ضعف است، واجب نيست و بايد براى هر روز، حدود 750 گرم غذا مانند نان يا برنج به عنوان كفّاره به افراد تنگ دست بدهند. در بارۀ وجوب

ص: 203


1- . به قلم پژوهشگر ارجمند، حجّة الإسلام و المسلمين سيد ضياء مرتضوى.

قضاى آن در صورتى كه توانايى پيدا كنند، اختلاف است.

4. كسى كه در انجام حجّ واجب به رغم توانايى مالى و جسمى كوتاهى كند و سپس در سنّ پيرى توان انجام آن را نداشته باشد، بايد ديگرى را به نيابت از خود به حج بفرستد؛ امّا اگر كوتاهى نكرده و در زمان پيرى استطاعت مالى پيدا كرده است، در وجوب نايب گرفتن، ميان فقها اختلاف است؛ برخى مانند امام خمينى واجب نمى دانند و برخى مانند آية اللّه سيستانى واجب مى دانند.

5. در انجام مناسك حج نيز با توجّه به دشوارى هايى كه نوعاً دارد، براى سالمندان، از جمله در ترتيب اعمال حج، نايب گرفتن در طواف، پيش انداختن وقوف به مشعر الحرام، جواز انجام رمى جمرات در شب، نايب گرفتن در رمى و خروج زودتر از مِنا، آسان گرفته شده است.

6. جهاد ابتدايى كه از جمله به هدف گسترش اسلام صورت مى گيرد، بر سالمندان واجب نيست؛ امّا جهاد دفاعى در برابر دشمن متجاوز، بر هر كسى از جمله افراد سالمند، چه مرد و چه زن، در هر سنّى كه باشند، تا دفع دشمن، برابر توان، واجب است.

7. زنان سال خورده كه ديگر نوعاً كسى در پى ازدواج با آنان نيست، واجب نيست بدن خود را در حدّ متعارف، مانند مو و سر و گردن و دست ها را از افراد نامحرم بپوشانند و نگاه غير شهوانى به آنان و حتّى به گفتۀ برخى فقها، تماس غير شهوانى با بدن آنان مانند دست دادن مانعى ندارد.

با اين حال، از نگاه شارع، بهتر است اينان نيز پوشش را رعايت كنند.

ص: 204

از ابعاد مهم در حكمت نامۀ سالمند، شناخت احكام شرعى و فقهى آنان، اعم از زن و مرد است. چنان كه مى دانيم، يكى از شرايط تكليف، «قدرت» است و خداوند، كسى را كه قدرت بر كارى را نداشته باشد، به آن كار مكلّف نكرده است. اين شرط گرچه ويژۀ افراد پير و سالمند نيست، امّا نگاه ويژه به سالمندان از اين منظر، به دليل آن است كه آدمى پس از گذراندن دورۀ جوانى و ميان سالى و پا گذاشتن به دورۀ سالمندى، همان گونه كه قرآن كريم نيز اشاره كرده است،(1) كم كم آثار ضعف و ناتوانى در او بويژه در قواى جسمى اش آشكار مى گردد. از سوى ديگر، شريعت اسلامى - كه به گفتۀ قرآن بر «حرج» و دشوارى پايه گذارى نشده(2) و بر پايۀ سخن معروف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شريعتى آسان و روان است -(3) تكاليف شرعى را بسته به شرايط زمانى و مكانى و وضع جسمى و سنّى افراد، متفاوت قرار داده است و افزون بر شرط قدرت - كه در تمام تكاليف لحاظ شده است - براى به دشوارى نيفتادن مكلّفان از جمله سالمندان، برخى تكاليف مانند روزه گرفتن يا برخى شرايط انجام آنها مانند ايستادن در نماز را ناديده گرفته است. اين است كه گرچه با ورود افراد به سنّ تكليف شرعى، همه بر پايۀ قاعدۀ عمومى و اوّلى، مشمول تكاليف شرعى هستند، امّا دسته هايى از افراد، مانند بيماران و گرفتاران به ناتوانى جسمى، در برخى احكام عبادى و غير عبادى از اين

ص: 205


1- . (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ يَعْقِلُونَ ؛ و هر كه را عمر طولانى دهيم، او را در خلقت وارونه مى كنيم. آيا نمى انديشند) (يس: آيۀ 68).
2- . از جمله: (وَ مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي اَلدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ؛ و در دين بر شما سختى قرار نداده است) (حج: آيۀ 78).
3- . ر. ك: المسائل الناصريّات: ص 46، الوافى: ج 6 ص 70.

قاعده استثنا شده اند و بر آنان آسان گرفته شده است، چنان كه قرآن كريم افراد نابينا، لنگ و بيمار را از وظيفۀ مهمّ جهاد معاف داشته؛(1) ولى همين افراد ناتوان از شركت در صحنۀ نبرد را از وظيفۀ خيرخواهى براى خدا و پيامبرش معاف نداشته است.(2)

از اين رو، پيران و سالمندان در برخى تكاليف كه شرح آنها خواهد آمد، حتّى اگر توان انجام و پايبندى به آنها را داشته باشند، خداوند مهربان با عنايت ويژۀ خود در بارۀ آنان - چنان كه برخى فقها نيز خاطرنشان كرده اند - ارفاق كرده و تكليف را از آنان برداشته يا آنها را آسان ساخته است؛ خداوندى كه بارها در دعاها با اين وصف خوانده مى شود: «يا راحم الشيخ الكبير!».(3)

اين به خوبى نشان مى دهد كه پيران و سال خوردگان به اقتضاى ضعف جسمانى خود، نيازمند توجّه و مهربانى بيشتر هستند و همان گونه كه دلى نازك تر و قلبى رقيق تر دارند، زمينۀ بيشترى براى جلب عطوفت و مهربانى دارند. از همين رو، فقها در آداب بيرون بردن افراد براى نماز باران، از جمله خاطرنشان كرده اند كه پيرمردان و پيرزنان و كودكان، همراه برده شوند و ميان مادران و كودكان جدايى افكنده شود تا بر شيون و گريه افزوده گردد و مايۀ اجابت دعا و نزول رحمت شود.(4) اين در حالى است كه حديث خاصّى در

ص: 206


1- . ر. ك: فتح: آيۀ 17.
2- . (إِذٰا نَصَحُوا لِلّٰهِ وَ رَسُولِهِ مٰا عَلَى اَلْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ ؛ هر گاه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند. بر نيكوكاران راه مؤاخذه نيست) (توبه: آيۀ 91).
3- . ر. ك: مهذّب الأحكام، سيّد عبد الأعلى سبزوارى: ج 10 ص 249.
4- . از جمله: محقّق حلّى در المختصر النافع (ص 41) و امام خمينى در تحرير الوسيلة (ج 1 ص 246).

اين باره در دست نيست و برخى فقها دليل آن را برداشتى از برخى احاديث دانسته اند كه وجود كودكان شيرخوار و سال خوردگان خميده را مايۀ رحمت شمرده اند.(1)

از سوى ديگر، در روابط متقابل انسانى نيز در آموزه هاى دينى و فقهى، بر رعايت حال سالمندان و داشتن جانب آنان، چه مسلمان و چه غير آن، تأكيد شده است، چنان كه افزون بر آنچه در احكام جهاد آمده، به صدقه دادن به زنان و كودكان و سالمندان ناتوان، هر چند غير مسلمان، توجّه ويژه شده است.(2)

با اين حال، در اندكى از موارد كه توقع خطا و فساد از ناحيه سالمندان كمتر است، شاهديم كه بر سال خوردگان سختگيرى بيشترى شده است، چنان كه اگر زن يا مردى محصن در پيرى مرتكب زنا شود، بر پايۀ احاديث متعدّد، از جمله آنچه در بارۀ سيرۀ امير ممنان عليه السلام در برخورد با پيران و جوانان زناكار نقل شده(3) و به اجماع فقها، افزون بر كيفر سنگسار، حدّ شلّاق (صد تازيانه) خواهد داشت؛ امّا در بارۀ كيفر دوچندان جوان، اتّفاق نظر وجود ندارد.(4) اين امر، در سخنى از امام صادق عليه السلام، از باب تشديد كيفر آنان دانسته شده است؛(5) زيرا گرچه زنا بويژه از سوى افراد متأهّل كه به همسر

ص: 207


1- . ر. ك: الحدائق الناضرة: ج 10 ص 487.
2- . ر. ك: منهاج الصالحين، سيّد محمّدسعيد حكيم: ج 2 ص 295.
3- . ر. ك: الكافى: ج 7 ص 177، تهذيب الأحكام: ج 10 ص 4.
4- . ر. ك: رياض المسائل، سيّد على طباطبايى: ج 15 ص 479-482. نيز، ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 2 ص 463.
5- . تهذيب الأحكام: ج 10 ص 4.

خود دسترس دارند، بسى زشت و نارواست، امّا ارتكاب آن از سوى افرادى كه پا به سن گذاشته و به پيرى رسيده اند، زشت تر و ناپسندتر است.

سنّ شرعى سالمندى

مى دانيم كه يكى از ملاك هاى بلوغ و آغاز دورۀ تكليف شرعى، سنّ پسر و دختر است (پسر در پانزده سالگى قمرى و دختر در نُه سالگى)؛ امّا آغاز دورۀ پيرى و سالمندى، به رغم اين كه برخى واژه شناسان براى آن سنّ خاصّى را مانند پنجاه يا 51 سالگى به بالا ذكر كرده اند،(1) سنّ شرعى خاصّى ندارد و شارع حكيم، تنها با ذكر برخى ملاك هاى كلّى - كه امورى طبيعى و عرفى هستند -، تشخيص آن را به عهدۀ خود افراد گذاشته است. به عنوان نمونه، قرآن كريم رفع حكم روزه دارى پيران را منوط به دشوار و «طاقت فرسا» بودن آن ساخته است(2) و مى دانيم كه اين ملاك در همۀ افراد، يكسان نيست. نمونۀ ديگر، وجوب حج است كه از جمله بر توان جسمى شخص متوقّف شده(3) و طبعاً كسانى كه بسى سال خورده باشند، نمى توانند آن را به جا آورند و اگر در زمان توانايى خود كوتاهى كرده باشند، بايد جاى گزين خود را به حج بفرستند. بنا بر اين با توجّه به انعطاف پذيرى آغاز دورۀ پيرى و اين كه توانايى نوعىِ لازم براى همۀ تكاليف يكسان نيست - چنان كه شرح آن خواهد آمد -، بايد حكم هر مورد را با توجّه به همان مورد مشخّص نمود. برخى فقها نيز به اين نكته تصريح كرده و در پاسخ اين پرسش كه «سنّ پيرى كه موضوع برخى

ص: 208


1- . ر. ك: لسان العرب: ج 3 ص 31، تاج العروس: ج 4 ص 285.
2- . (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ؛ و بر كسانى كه روزه گرفتن طاقت فرسا باشد، دادن طعام به يك فقير، كفّاره است) (بقره: آيۀ 184).
3- . (وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً؛ و براى خدا حجّ خانه [ى كعبه] بر عهدۀ مردم است، [البتّه] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد) (آل عمران: آيۀ 97).

احكام مانند روزه قرار گرفته، چيست ؟»، نوشته اند رسيدن به سنّ پيرى، بسته به اشخاص، متفاوت است و حقيقت و تعريف شرعى يا فقهى خاص ندارد و مقصود، همان معناى عرفى آن است.(1) با اين حال، نقطۀ مشترك در همۀ موارد، اين است كه شخص سالمند، توان انجام تكليف را بدون دشوارى نوعى ندارد، چنان كه جناب شيخ محمّدحسن نجفى، معروف به صاحب جواهر، در خصوص عدم وجوب روزه بر سالمندان خاطرنشان كرده كه اين حكم مربوط به كسانى است كه بقاى تن درستى و سلامت مزاج آنان، به تكرار خوردن و آشاميدن در زمان هاى كوتاه بستگى دارد و صِرف رسيدن به سن هايى مانند پنجاه و 51 و حتّى هشتاد سالگى ملاك نيست؛ زيرا بيشتر مردم در سنين پنجاه و 51 بايد روزه بگيرند و ملاك آن، همان است كه گفتيم؛ امرى كه از راه گفتۀ پزشكان مى توان به آن پى برد و از همين جا حكمت اجازۀ شارع به سالمندان به خوردن روزه نيز روشن مى گردد،(2)چنان كه امام صادق عليه السلام بنا بر گزارشى، مسواك زدن را از دو سال پيش از رحلت، به دليل ضعيف شدن دندان هاى خود كنار گذاشت(3) (بنا بر شهادت ايشان در 65 سالگى، عمر ايشان در زمان ترك مسواك، حدود 63 سال بوده است).

در دورۀ سالمندى گرچه شارع حكيم به مقتضاى حكمت و رحمت تشريعى خود، در برخى احكام بر سالمندان، به اقتضاى ناتوانى نسبى شان آسان گرفته است، امّا اين دوره چنان كه پيداست، حتّى اگر به نهايت و به

ص: 209


1- . إرشاد السائل، سيّد محمّدرضا گلپايگانى: ص 51.
2- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 150-151.
3- . ر. ك: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 54.

تعبير قرآن كريم به «أرذل العمر»(1) برسد - كه برخى آن را دورۀ پس از پيرى شمرده اند -،(2) بخشى از دورۀ تكليف و در ادامۀ آن است، مگر اين كه به زوال عقل يا ديوانگى بينجامد كه طبعاً شرط تكليف از ميان خواهد رفت. براى نمونه اگر كسى مانند وصى به دليل پيرى زياد نتواند هر چند به كمك ديگرى به وظيفۀ خود عمل كند، خود به خود عزل مى شود و حاكم شرعى بايد كسى ديگر را جاى گزين او كند.(3)

از اين رو، اصل اوّلى و قاعدۀ عمومى در هر حكمى، اعم از برداشتن يا گذاشتن تكليف، اين است كه شامل حال سالمندان نيز مى گردد و تنها با وجود دليل خاص است كه اين گروه از مكلّفان مى توانند حكم خاص داشته باشند. براى نمونه، در هنگام برداشتن تكليف نماز جمعه از پيرمردان تأكيد شده است كه شامل هر پيرمردى نمى گردد؛ بلكه كسى كه از حضور در نماز جمعه ناتوان باشد يا خيلى به سختى مى افتد(4) و يا بنا بر تقييد برخى، كسى كه قدرت حركت نداشته باشد.(5) در گذاشتن تكليف نيز مى توان اين مثال را آورد كه شخص بيمار اگر امانتى نزد او هست، بايد به ديگرى وصيّت كند تا امانت پس از مرگ احتمالى او، به دست مالك آن برسد.(6)

ص: 210


1- . (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاٰ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً؛ و برخى از شما تا خوارترين [دورۀ] سال هاى زندگى باز گردانده مى شوند) (نحل: آيۀ 70) و مشابه آن: حج: آيۀ 5.
2- . ر. ك: مفردات ألفاظ القرآن: ص 507.
3- . ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 2 ص 103-104.
4- . از جمله، ر. ك: ذكرى الشيعة، شهيد اوّل: ج 4 ص 121.
5- . ر. ك: مفتاح الكرامة، سيّد جواد عاملى: ج 8 ص 474-475.
6- . ر. ك: تذكرة الفقهاء، علّامه حلّى: ج 16 ص 175 و 180.

از سوى ديگر در موارد وجود حكم خاص نيز شخص، تنها پس از احراز عنوان سالمندى و سال خوردگى و پيرى، مشمول حكم خاص خواهد بود و در فرض شك، بايد بر پايۀ قاعدۀ عمومى و مطابق وضع پيشين خود، عمل كند. البتّه احراز صدق سالمندى به قطع و يقين منوط نيست و اطمينان عرفى يا داورى عرف يا بيّنه به عنوان اماره و نشانه اى كه شارع براى آن اعتبار قائل شده، كفايت مى كند.

در اين ميان، نقطۀ مقابل سنّ تكليف در زنان در بخشى از احكام، «دورۀ يائسگى» است كه گرچه ملازم با پايان دورۀ بارورى است و مقطع سوم زندگى طبيعى بانوان به شمار مى رود، امّا همواره ملازم با سنّ سالمندى نيست و نوعاً پيش از سالمندى عرفى رخ مى دهد و از اين رو نمى توان آن را ملاكى كلّى براى آغاز دورۀ سالمندى شمرد و كسى از فقها نيز آن را ملاك پيرى قرار نداده است. البتّه در موضوع حكم پوشش زنان سال خورده، در شناخت ملاك سال خوردگى به اين موضوع به عنوان يك قيد و نشانه اشاره شده است.(1)

آنچه در اين فصل مورد نظر است، گزارشى كوتاه از آن دسته از احكام شرعى سالمندان است كه از يك سو بيشتر محلّ نياز آنان است و از سوى ديگر، بيشتر موافق نظر معروف و مشهور فقهاى ماست. اين احكام را در چند بخش بازگو مى كنيم و به برخى مستندات و نكته هاى فقهى آن نيز اشاره خواهيم كرد.

ص: 211


1- . ر. ك: كنز الدقائق: ج 9 ص 346.

بخش اوّل: احكام نماز

اصل نماز بر همۀ كسانى كه به سنّ تكليف رسيده اند، تا هر سنّى كه برسند، واجب است و صِرف پيرى و فرسودگىِ ناشى از آن حتّى اگر زياد باشد و شخص را زمين گير كند، مانع آن نيست و در اين جهت، ميان نماز در وقت ادا و نماز قضا تفاوتى نيست. آرى، اگر شخص از شدّت پيرى، توان تشخيص را از دست بدهد و در شمار يا به مثابۀ ديوانگان درآيد، در اين صورت، به نماز و روزه و ساير عبادات، مكلّف نيست و قضاى آنها بر پسر بزرگ او نيز واجب نخواهد بود.(1) همچنين پسر بزرگ حتّى اگر خود به سنّ سال خوردگى برسد، بايد نمازهاى قضا شدۀ پدر را هر گونه كه شده، به جا آورد، مگر اين كه نتواند نايب بگيرد و خود نيز از انجام آن ناتوان گردد.(2)

با اين حال، شركت در نماز جمعه كه بر مردان با شرايطى واجب عينى است و در دورۀ غيبت بنا بر نظر بسيارى فقها مانند امام خمينى واجب تخييرى است، همان گونه كه در برخى احاديث آمده(3) و فقها به آن تصريح كرده اند، بر پيرمردان سال خورده واجب نيست، چنان كه بر بانوان و بيماران و نابينايان و كسانى كه در دوفرسنگى و بيش از آن ساكن هستند، واجب نيست.(4) علّت آن نيز چنان كه برخى فقها گفته اند، اين است كه حضور در

ص: 212


1- . ر. ك: منية السائل، آية اللّه سيّد ابو القاسم خويى: ص 28، صراط النجاة، آية اللّه جواد تبريزى: ج 1 ص 490-492.
2- . أجوبة الاستفتائات، آية اللّه سيّد على خامنه اى: ج 1 ص 161-162.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 7 ص 295 و 297.
4- . ر. ك: شرائع الإسلام، محقّق حلّى: ج 1 ص 86، تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 237، توضيح المسائل محشى: ج 1 ص 844 مسئله 7، اين نكته مورد پذيرش فقهاى معاصر است. آية اللّه محمّدتقى بهجت، در فرض وجوب تخييرى، ميان واجد شرايط وجوب و غير آن، تفاوتى نگذاشته است، جز در مسافت (توضيح المسائل: ص 286-287).

نماز جمعه بر پيران دشوار است. از اين رو، تنها در صورتى كه سنّ پيرى در حدّى باشد كه حضور در اين نماز نوعاً مايۀ دشوارى و حرج باشد، موجب سقوط وجوب است.(1) البتّه اگر با وجود دشوارى، در نماز شركت كنند، نمازشان صحيح است و از نماز ظهر كفايت مى كند(2) و اين حكم اجمالاً امرى مورد اتّفاق شمرده شده است(3) و حتّى به نظر برخى فقها كسانى مانند زنان و بيماران و سال خوردگان كه شركت در نماز جمعه بر آنان واجب نيست، اگر در محلّ برگزارى آن حاضر شوند، شركت در آن بر آنان واجب خواهد شد.(4)

نماز، چنان كه مى دانيم، داراى مقدّمات، شرايط و اجزاى واجب و مستحبّ بسيارى است و در چگونگى انجام بيشتر آنها ميان افراد سالمند و غير سالمند تفاوتى نيست؛ ولى سالمندان در برخى احكام آن بويژه در نمازهاى نافله وضع متفاوتى دارند، چنان كه در قرائت و اذكار نماز، ميان افراد تفاوتى نيست و پيرى نوعاً مانع اين بخش از اجزا نيست؛ امّا افعال حركتى نماز بويژه قيام و ركوع و سجده، ممكن است براى نمازگزار به صورت موقّت يا دائمى از جمله به دليل پيرى دشوار باشند. در اين جا به برخى

ص: 213


1- . هداية العباد، آية اللّه سيّد محمّدرضا گلپايگانى: ج 1 ص 215، هداية العباد،، آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى: ج 1 ص 182.
2- . تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 237 برخى تنها پيرمرد و برخى ديگر پير فرتوت را مشمول اين حكم دانسته اند.
3- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 11 ص 268. نيز، ر. ك: نگاه فقهى به حضور زنان در عبادت هاى جمعى: ص 162.
4- . از جمله: محقّق حلّى در شرائع الإسلام (ج 1 ص 86) و شيخ محمّدحسن نجفى در جواهر الكلام (ج 11 ص 270).

مسائل فرعى مربوط به مقدّمات، شرايط و اجزاى نماز اشاره مى گردد:

1. طهارت: وضو، يكى از مقدّمات واجب نمازهاى واجب و مستحب است، جز در نماز بر مرده كه آن نيز بيشتر حالت دعا دارد و اجزاى آن با ساير نمازها تفاوت مى كند. يكى از شرايط درستى وضو اين است كه شخص، خود عهده دار انجام آن گردد. با اين حال در صورت ناچارى مى تواند و بلكه بايد از ديگرى كمك بگيرد تا اعضاى وضو با رعايت شرايط وضو شسته شوند و مسح سر و پا نيز به كمك نايب و با دست خود او صورت گيرد؛ امّا نيّت وضو بر عهدۀ خود اوست. در اين حكم، ميان ناتوانىِ ناشى از بيمارى يا نقص عضو يا سالمندى، تفاوتى نيست، چنان كه غسل و تيمّم نيز همين حكم را دارد.

با اين حال در بارۀ وضوى سالمندان، اين پرسش به صورت خاص مورد توجّه است كه: اگر كسى به دليل پيرى نمى تواند خودش وضو يا وضوى كامل بگيرد امّا خود مى تواند تيمّم كند، آيا در اين صورت بايد از ديگرى در وضو گرفتن كمك بگيرد و ديگرى او را وضو دهد يا مى تواند به تيمّم بسنده كند يا بايد هر دو را به جا آورد؟ برخى فقها گفته اند در صورتى كه توان انجام هيچ يك از كارهاى وضو را ندارد، بايد در صورت امكان، ديگرى او را وضو دهد و به احتياط واجب، هر دو نيز بايد نيّت وضو كنند؛ امّا اگر تا اندازه اى توان آن را دارد، بايد از ديگرى در تكميل آن كمك بگيرد.(1)

ص: 214


1- . ر. ك: العروة الوثقى (محشى): ج 1 ص 402، فصل فى شرائط الوضوء: م 23 فتواى آيات، امام خمينى، خويى، اراكى و گلپايگانى همانند متن عروه است. نيز، ر. ك: استفتائات، آيت اللّه سيستانى، ص 415.

2. قيام: يكى از واجبات نمازهاى واجب، قيام است. اين واجب، هنگام گفتن تكبيرة الإحرام و هنگام رفتن به ركوع، از اركان پنجگانۀ نماز به شمار مى رود كه حتّى ترك سهوى آن موجب بطلان نماز است. مقصود از قيام، ايستادن راست بر پاى خود و بدون تكيه دادن بر چيزى است؛ امّا در حال ناچارى، از جمله به دليل ناتوانىِ ناشى از پيرى مى توان بر چيزى تكيه كرد يا به صورت خميده نماز گزارد و اگر نمازگزار بتواند با تكيه دادن يا خميدگى يا گشودن بيش از اندازۀ پاها بايستد، نبايد نشسته نماز بگزارد، چنان كه با امكان نشسته خواندن، هر چند با تكيه كردن نبايد خوابيده نماز بخواند. در فرض خوابيدنِ ناچارى نيز خوابيدن بر طرف راست و بعد، خوابيدن بر طرف چپ مقدّم است و اگر نشد، بر پشت خواهد خوابيد.(1) در حديثى از امام على عليه السلام در بارۀ نماز واجب آمده است كه نمازگزار نبايد تكيه كند، مگر اين كه پيرى سال خورده باشد كه نتواند بايستد.(2) در بارۀ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز نقل شده كه وقتى پا به سن گذاشت و وزن ايشان سنگين شد، در نماز بر عصايى تكيه مى داد(3) و عصا به دست گرفتن در نماز به دليل پيرى، منافاتى با لزوم حفظ صورت نماز ندارد.(4)

3. قيام در نافله: رعايت بسيارى از شرايط و واجبات از جمله قيام، به اتّفاق نظر فقها جز ابن ادريس(5) در نمازهاى نافله امرى الزامى نيست و حتّى

ص: 215


1- . ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 163.
2- . ر. ك: كنز العمّال: ج 8 ص 102 ح 22088.
3- . ر. ك: المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 265.
4- . ر. ك: هداية العباد، آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى: ج 1 ص 148.
5- . ر. ك: جامع المقاصد: ج 2 ص 216.

مى توان نوافل را در حال حركت خواند.(1) از اين رو گرچه در نماز نافله، قيام واجب نيست و مى توان در حال اختيار نيز آن را نشسته خواند، امّا افضل آن است كه در صورت امكان، همانند نماز واجب ايستاده خوانده شود، تا جايى كه در حديث(2) و نيز سخن فقها(3) آمده كه مستحب است هر دو ركعت نشسته، يك ركعت حساب شود. از اين رو سالمندانى كه نمى توانند يا دشوار است ايستاده نماز بخوانند، مى توانند نافله هاى خود را نشسته بخوانند؛ امّا خوابيده خواندن نافله، تنها در صورت ناچارى، مُجاز است و در حالت اختيار مورد اختلاف است.(4) اين است كه ام سلمه نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر نمازهاى نافله را نشسته مى خواند(5) و همسر ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده كه نديده پيامبر صلى الله عليه و آله نماز نافله را نشسته بخواند مگر در يك سال پيش از رحلت ايشان.(6) در احاديث ما نيز آمده است كه سدير صيرفى وقتى به امام باقر عليه السلام گفت: آيا شما نمازهاى نافله را نشسته مى گزارى ؟ فرمود: تنها از زمانى كه وزنم سنگين شده و به اين سن رسيده ام، آنها را نشسته مى خوانم.(7)

4. ركوع و سجده: ركوع و سجده در نمازهاى واجب بايد به صورتى كه

ص: 216


1- . ر. ك: كشف الغطاء: ج 3 ص 136-137.
2- . ر. ك: تهذيب الأحكام: ج 2 ص 166.
3- . از جمله: شهيد ثانى در روض الجنان (ج 2 ص 876) و شيخ جعفر كاشف الغطا در كشف الغطاء (ج 3 ص 175).
4- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 3 ص 411، امام خمينى در حالت اختيار مجاز مى شمارند و آيات خويى، اراكى و گلپايگانى اشكال مى كنند.
5- . ر. ك: سنن النسائى: ج 3 ص 222.
6- . ر. ك: صحيح مسلم: ج 1 ص 507 ح 118.
7- . الكافى: ج 3 ص 410.

معمول نمازگزاران است، بدون تكيه دادن بر چيزى انجام شود؛ امّا در صورت ناچارى مانند ناتوانى يا دشوارىِ ناشى از پيرى مى توان تكيه داد. ركوع را در صورتى كه بتوان با تكيه بر چيزى به جا آورد، نمى توان در حالت نشسته انجام داد و اگر نشسته نيز ممكن نباشد، بايد ايستاده با سر و در صورت عدم امكان، با بستن و باز كردن پلك هاى چشم و اشاره انجام داد.(1) در سجده نيز اگر بتوان مقدارى خم شد، بايد بقيّه را با بالا آوردن سجده گاه كامل كرد و اگر اصلاً امكان خم شدن نباشد، بايد همانند ركوع، با اشارۀ سر و در مرحلۀ بعد، با اشارۀ چشم ها آن را انجام داد،(2) چنان كه وقتى ابراهيم كرخى از امام صادق عليه السلام در بارۀ وظيفۀ پيرمردى پرسيد كه به دليل ضعف پيرى نمى تواند سراغ دستشويى برود و نمى تواند ركوع و سجده به جا آورد، امام عليه السلام فرمود: بايد با سر اشاره كند و اگر كسى را دارد كه مُهر را برايش بالا آورد، بايد سجده كند و اگر برايش ممكن نيست، بايد با سر به طرف قبله اشاره اى بكند.(3)

5. نماز شب: وقت نماز نافلۀ شب از نيمۀ شب تا طلوع فجر صادق - يعنى فجر دوم و آغاز وقت نماز صبح - است و افضل، آن است كه در وقت سحر - يعنى بنا بر مشهور، در يك سوم پايانى شب - خوانده شود.(4) با اين حال در احاديث زيادى به برخى افراد اجازه داده شده كه آن را پيش از نيمۀ شب و پس از نماز عشا به جا آورند، از جمله شخص مسافر يا جوانى كه به

ص: 217


1- . ر. ك: تحرير الوسيله، امام خمينى: ج 1، ص 170.
2- . ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 175.
3- . كتاب من لايحضره الفقيه: ج 1 ص 365.
4- . برخى، وقت سحر را يك ششم پايانى شب شمرده اند.

دليل چيرگى خواب، نگران است كه نتواند آن را در وقت مقرّر به جا آورد، چنان كه به دليل سرما نيز مى توان آن را زودتر خواند.(1) يكى از صاحبان عذر نيز سالمندان هستند كه مى توانند اين نافله را پيش اندازند. در برخى احاديث آمده است كه گاه اهل بيت نيز چنين مى كرده اند، چنان كه ابان بن تغلب نقل كرده كه در مسير مكّه و مدينه، امام صادق عليه السلام مى فرمود: «شما جوان هستيد و [نافلۀ شب را] عقب مى اندازيد؛ امّا من سالمندم و پيش مى اندازم» و نماز شب را اوّل شب مى خواند.(2)

بخش دوم: احكام روزه

دشوارى روزه از نظر جسمى، چنان كه پيداست، بيشتر است و بر خلاف نماز كه داراى اجزا و شرايط زيادى است كه مى توان با ناديده گرفتن بخشى از آنها از دشوارى آن براى افراد ناتوان كاست، روزه دارى، واجبى يك پارچه است و وقت آن از طلوع فجر صادق تا غروب شرعى آفتاب است، جز براى كودكان كه جنبۀ تمرينى دارد و اجازه داده شده بخشى از روز را براى تمرين، روزه بگيرند و در صورت غلبۀ تشنگى يا گرسنگى، آن را بخورند(3) و جز براى كسانى كه دچار تشنگى شديدى شده اند كه مايۀ نگرانى بر جانشان است و مجازند در حدّ ضرورت، آب بياشامند و البتّه بايد قضاى آن را به جا آورند.(4) البتّه در برخى موارد، بايد از مبطلات روزه خوددارى كرد؛ امّا حكم روزه را

ص: 218


1- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 2 ص 266.
2- . وسائل الشيعة: ج 4 ص 254.
3- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 16 ص 349-351.
4- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 3 ص 585.

ندارد، مانند كسى كه پيش از ظهر، قصد سفر از وطن خود دارد.

چنان كه مى دانيم روزۀ ماه رمضان بر چندين گروه واجب نيست و در شرايطى حرام است. افزون بر عنوان هاى سفر، بيمارى، زيان جسمى، باردارى و شير دادن كه با شرايطى مانع وجوب روزه هستند، سالمندان نيز اگر ناتوان از روزه دارى باشند يا براى آنان دشوار و داراى مشقّت باشد، معذور خواهند بود و روزه بر آنان واجب نيست. اين حكمى است كه نه تنها در چندين حديث آمده و همۀ فقها بر آن اتّفاق نظر دارند،(1) بلكه قرآن كريم نيز با ملاكى كلّى آن را ذكر كرده است و پس از اعلام حكم وجوب روزۀ ماه رمضان و اين كه بيماران و مسافران بايد در وقتى ديگر قضا كنند، به كسانى اشاره كرده كه روزه دارى براى آنان نوعاً طاقت فرساست و خاطرنشان كرده كه آنان به جاى روزه، بايد به افراد تنگ دست غذا كفّاره بدهند.(2) در چند حديث، مقصود از اين افراد، از جمله سالمندانى شمرده شده اند كه نمى توانند روزه بگيرند(3) و فقهاى ما عدم توانايى را به دشوارى و مشقّت، گسترش داده اند. اين افراد همان گونه كه در آيۀ ياد شده آمده و در احاديث به صورت روشن تصريح شده است، براى هر روزى كه از ماه رمضان روزه نمى گيرند، بايد به

ص: 219


1- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 144.
2- . (وَ عَلَى اَلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعٰامُ مِسْكِينٍ ؛ و بر كسانى كه روزه گرفتن طاقت فرسا باشد، دادن طعام به يك فقير كفّاره است) (بقره: آيۀ 184). لازم به ذكر است كه مفسّران در بارۀ تعبير «يطيقونه» چند احتمال ذكر كرده اند و يكى از معانى رايج، همان طاقت فرسا بودن است.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 10 ص 209-214.

اندازۀ يك وعده غذا - كه يك مُد (حدود 750 گرم)(1) است - به افراد تنگ دست بدهند، بويژه اگر ناتوان از روزه دارى نباشند و روزه گرفتن براى آنان دشوار باشد. گفتنى است در فرض ناتوانى، ميان فقهاى ما اختلاف است كه كفّاره واجب است يا نه.(2) برخى فقها مانند آية اللّه بروجردى، آية اللّه سيّد محسن حكيم، امام خمينى و آية اللّه خويى، بر خلاف كسانى مانند آية اللّه طباطبايى يزدى، گلپايگانى و اراكى در فرض ناتوانى، كفّاره را واجب نمى دانند.(3) برخى نيز در اصل موضوع، تصريح كرده اند همين كه روزه بر شخص سالمند دشوار باشد و مايۀ ضعف او گردد، گرچه در حدّ حرج نباشد، مى تواند روزه نگيرد،(4) در حالى كه برخى ديگر، عدم وجوب را در فرض حرج و مشقّت ديده اند.(5)

در گزارشى از امير ممنان، امام على عليه السلام، آمده است كه: پس از نزول وجوب روزۀ ماه رمضان و نزول آيۀ ياد شده، پيرمردى سال خورده كه به دو نفر تكيه داده بود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! [روزۀ] اين ماه واجب است و من توان روزه گرفتن ندارم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برو

ص: 220


1- . برخى، آن را حدود 900 گرم دانسته اند، از جمله: آية اللّه سيّدمحمّدسعيد حكيم در حواريات فقهيّة (ص 167).
2- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 147-148.
3- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 3 ص 625-626.
4- . ر. ك: منهاج الصالحين، آية اللّه محمّداسحاق فيّاض: ج 1 ص 416.
5- . آية اللّه سيّد على سيستانى در الفتاوى الميسّرة (ص 207)، آية اللّه حسين وحيد خراسانى در منهاج الصالحين (ج 2 ص 308) و آية اللّه شيخ محمّدامين زين الدين در كلمة التقوى (ج 2 ص 71).

بخور و به جاى هر روز، نيم صاع غذا بده و اگر يك يا دو روز يا هر چه توانستى، روزه بگير» و فردى گرفتار بيمارى تشنگى آمد و گفت: اى پيامبر خدا! [روزۀ] اين ماه واجب است و من ساعتى نمى توانم از نوشيدن آب خوددارى كنم، جز اين كه مى ترسم هلاك گردم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برو بخور و هنگامى كه توانستى، روزه بگير».(1) در برخى احاديث تصريح شده است كه در صورت عدم توان بر پرداخت كفّاره، چيزى بر شخص عذردار نيست.(2) در اين جا به چند مسئلۀ فرعى اشاره مى گردد:

1. قضا و كفّاره: وجوب قضا در افراد سالمندى كه به عذر ناتوانى يا دشوارى، روزه نگرفته اند و پس از آن عذرشان رفع مى گردد، مورد اختلاف فقهاست. برخى مانند آية اللّه سيّد محمّدكاظم طباطبايى و آية اللّه بروجردى قضاى روزه را واجب مى دانند و برخى مانند آية اللّه گلپايگانى احتياط را در قضا كردن ديده اند و برخى مانند امام خمينى، آية اللّه خويى،(3) آية اللّه سيّد محمّدباقر صدر(4) و آية اللّه سيستانى(5) واجب نمى دانند، چنان كه آية اللّه بهجت وجوب قضا را محدود به جايى كرده كه شخص تا ماه رمضان سال بعد، توان روزه گرفتن را پيدا كند و وجوب كفّاره را مربوط به همين صورت دانسته كه تا سال بعد توان روزه گرفتن پيدا نكند.(6) برخى نيز در وجوب كفّاره

ص: 221


1- . مستدرك الوسائل: ج 7 ص 385.
2- . ر. ك: الكافى: ج 4 ص 116.
3- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 3 ص 626.
4- . ر. ك: الفتاوى الواضحة، آية اللّه سيّد محمّدباقر صدر: ص 517-518.
5- . ر. ك: المسائل المنتخبة، آية اللّه سيّد على سيستانى: ص 197.
6- . ر. ك: توضيح المسائل، آية اللّه محمّدتقى بهجت: ص 305.

ميان فرض عدم توان و فرض دشوار و حرجى بودن آن، تفاوت گذاشته اند و وجوب آن را به صورت دوم محدود كرده اند.(1)

2. رخصت و عزيمت: يكى از پرسش هاى فقهى در بارۀ برداشته شدن روزه از سالمندان، اين است كه: اين امر «رخصت» است كه بتوان در عين دشوارى، روزه گرفت و روزه درست و مشروع باشد، يا امرى الزامى و به اصطلاح «عزيمت» است كه روزه گرفتن آنان در اين صورت، نادرست و نامشروع است ؟ برخى مانند صاحب جواهر، آن را از باب عزيمت شمرده اند(2) و برخى ديگر مانند آية اللّه سيّد حسن بجنوردى، آية اللّه گلپايگانى و مراجع معاصر، آن را از باب رخصت شمرده اند.(3)

3. استمتاع: در منابع حديثى و فقهى، برخى امور براى روزه دار، مكروه و مايۀ كاهش ثواب شمرده شده اند و از جملۀ آنها بوسيدن همسر و ملاعبه و بهره بردن بدون آميزش است كه در احاديث زيادى مطرح شده و مورد پرسش اصحاب بوده است و در برخى از آنها دليل باز داشتن از آن، اين دانسته شده كه اين كار ممكن است به كارى بينجامد كه روزه را باطل مى كند.(4) با اين حال و با توجّه به همين نكته، در برخى احاديث، ميان روزه دار جوان و پير تفاوت گذاشته شده است، چنان كه وقتى منصور بن حازم در اين باره از امام صادق عليه السلام پرسيد، امام عليه السلام پاسخ داد: «براى پيرمردى

ص: 222


1- . ر. ك: كلمة التقوى، آية اللّه شيخ محمّدامين زين الدين: ج 2 ص 70-71.
2- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 150.
3- . آية اللّه سيّد حسن بجنوردى در القواعد الفقهيّة (ج 1 ص 219) و آية اللّه سيّد محمّدرضا گلپايگانى در إرشاد السائل (ص 53) و مجمع المسائل (ج 1 ص 284).
4- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 10 ص 97-101.

سال خورده مانند من و تو اشكالى ندارد؛ امّا براى جوان هوسران، نه؛ زيرا ايمن نيست و بوسيدن، خود يكى از دو شهوت است...».(1) همين تفاوت گذارى در حديثى از امام باقر عليه السلام نيز آمده است، با اين تصريح كه جوان، ايمن از اين نيست كه ناخواسته دچار خروج منى گردد.(2)

بخش سوم: احكام حج

حج در شريعت اسلامى گرچه فريضه اى بزرگ و پراهمّيت است، امّا با توجّه به ماهيت آن كه مستلزم حضور در ميقات و مكّه و مشاعر عرفه و مشعر الحرام و مِناست و به تعبير صاحب جواهر عبادتى است كه عبادت بدنى و مالى و قولى است،(3) خداوند وجوب آن را به استطاعت و توان شرعى يا عرفى منوط كرده و فرموده است: (لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ؛ و براى خدا حجّ خانه [ى كعبه] بر عهدۀ مردم است، [البتّه] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد)(4). اين است كه فقهاى ما به استناد اين آيه و احاديث متعدّد، وجوب آن را بر مكلّفان زن و مرد و پير و جوان، افزون بر توان مالى و باز بودن راه - كه به آن استطاعت «طريقى» گفته مى شود - به توان جسمى و بدنى نيز منوط كرده اند. از اين رو، ترديدى نيست كسى كه توان جسمى لازم براى سفر حج و انجام مناسك آن را ندارد يا براى او بيش از اندازۀ معمول دشوار و مايۀ حرج است، حتّى اگر توان مالى پيدا كند و

ص: 223


1- . الكافى: ج 4 ص 104، مستدرك الوسائل: ج 7 ص 341.
2- . ر. ك: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 113.
3- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 214.
4- . آل عمران: آيۀ 97.

مانعى بر سر راه او نباشد، انجام حج بر خود او واجب نيست؛ امّا در اين كه آيا بايد ديگرى را از طرف خود به حج بفرستد يا نه (با فرض اين كه پيش تر در انجام آن كوتاهى نكرده باشد)، از گذشته ميان فقها اختلاف نظر وجود داشته است. پاره اى مانند ابن جنيد اسكافى، شيخ طوسى، ابو الصلاح حلبى و قاضى ابن برّاج(1) و نيز برخى متأخّران و معاصران مانند آية اللّه طباطبايى يزدى، آية اللّه تبريزى(2) و آية اللّه سيستانى،(3) به دليل ظاهر برخى احاديث، نايب گرفتن را واجب دانسته اند و برخى ديگر مانند ابن ادريس، شيخ مفيد و علّامه حلّى در يكى از دو نظر خود و از متأخّران و معاصران، حضرات آيات آقا ضياء الدين عراقى، بروجردى، امام خمينى، فاضل، خامنه اى و مكارم واجب ندانسته اند(4) و برخى مانند آية اللّه سيّد احمد خوانسارى(5) و آية اللّه گلپايگانى(6) و آية اللّه وحيد خراسانى(7) احتياط مستحب را در گرفتن نايب شمرده اند و برخى نيز راه جمع ميان احاديث را در حمل بر استحباب ديده اند، مانند صاحب جواهر كه در عين حال، احتياط را شايستۀ ترك ندانسته است،(8) چنان كه در فرض

ص: 224


1- . ر. ك: مختلف الشيعة، علّامه حلّى: ج 4 ص 11.
2- . ر. ك: مناسك الحجّ ، آية اللّه جواد تبريزى: ص 13 و 34.
3- . ر. ك: مناسك الحجّ ، آية اللّه سيّد على سيستانى: ص 12 و 34.
4- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 4 ص 434-435، تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 382.
5- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 4 ص 434-435.
6- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 4 ص 434-435.
7- . ر. ك: مناسك الحج، آية اللّه حسين وحيد خراسانى: ص 29-30.
8- . براى آگاهى از تفصيل بحث، ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 281-285.

كوتاهى اوّليه و نرفتن به حج، به رغم تحقّق هر سه استطاعت و زوال توان جسمى نيز وجوب اداى حج توسّط خود شخص از ميان مى رود؛ امّا تقريباً اتّفاق نظر وجود دارد كه بايد كسى ديگر را به نيابت از خود به حج بفرستد.(1) البتّه از آن جا كه برخى از اعمال حج مانند رمى و طواف نيابت بردارند، اگر كسى توان انجام اصل حج را دارد و در انجام اين اعمال ناتوان است - چنان كه برخى تصريح كرده اند -،(2) بايد خود به حج برود و در اين اعمال، نايب بگيرد.

از اين رو اگر كسى هنگام سالمندى، توان مالى و طريقى پيدا كند امّا توان جسمى لازم را به دليل سال خوردگى نداشته باشد، حج بر او هر چند از طريق نايب گرفتن، واجب نيست. البتّه همان گونه كه اشاره شد و در احاديث چندى آمده،(3) اگر شخص به رغم توانايى مالى و جسمى و طريقى از اداى حج در وقت خود - يعنى نخستين سال - كوتاهى كند و به دورۀ سال خوردگى و ناتوانى جسمى ناشى از آن برسد، بايد در زمان حيات خود، كسى ديگر را با هزينه و از سوى خود روانۀ حج كند. از جملۀ احاديث، اين حديث است كه: زنى از طايفۀ خثعم نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: پدرم حجّ واجب بر عهده اش آمده و چون سالمند است، نمى تواند بر مركب سوار شود. آيا مى توانم از طرف پدرم حج بگزارم و براى او سودى دارد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى» و آن را مانند اداى دين مالى براى پدرش دانست كه ذمّۀ او را

ص: 225


1- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 4 ص 434-435.
2- . ر. ك: صراط النجاة، آية اللّه جواد تبريزى: ج 1 ص 505-506.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 11 ص 63-66.

فارغ مى كند.(1) در حديثى از امام صادق عليه السلام نيز آمده است: مردى كه هيچ حج نگزارده بود، پيش امام على عليه السلام آمد و گفت: من ثروتمند بودم و در اداى حج كوتاهى كردم تا سنّم بالا رفت. پرسيد: «آيا توان حج دارى ؟». گفت: نه. على عليه السلام به وى فرمود: «اگر مى خواهى، مردى را آماده كن و بفرست كه از طرف تو حج بگزارد».(2)

در انجام مناسك حج نيز با توجّه به دشوارى هاى اعمال از جمله ازدحام جمعيت، براى برخى گروه ها از جمله سالمندان آسان گرفته شده است كه در چند فرع بيان مى شود:

1. ترتيب مناسك: ترتيب عمومى و اوّليۀ اعمال حجّ تمتّع، اين است كه طواف، نماز طواف و سعى صفا و مروه، پس از وقوف در عرفات و مشعر الحرام انجام شوند. از اين رو حُجّاج بايد پس از وقوف، براى انجام اين اعمال به مكّه باز گردند؛ امّا چنان كه در چند حديث آمده(3) و فقهاى گذشته و حال نيز نوعاً گفته اند،(4) چند دسته از حج گزاران از جمله سالمندان - كه برگشت به مكّه يا انجام طواف و سعى پس از برگشت به دليل ازدحام جمعيت براى آنان دشوار است - مى توانند طواف زيارت و نماز آن و سعى را پيش اندازند و آنها را پس از احرام و پيش از رفتن براى وقوف به جا آورند. اسماعيل بن عبد الخالق از امام صادق عليه السلام شنيده است كه فرمود: «مانعى

ص: 226


1- . وسائل الشيعة: ج 11 ص 64، دعائم الإسلام: ج 1 ص 336، مستدرك الوسائل: ج 8 ص 26.
2- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 11 ص 64.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 11 ص 280-282.
4- . از ميان فقها تنها ابن ادريس است كه جواز پيش انداختن را نپذيرفته است (ر. ك: السرائر: ج 1 ص 575).

نيست كه پير سال خورده و بيمار و زن و ناتوان جسمى، طواف حج را پيش از رفتن به مِنا به جا آورد».(1)

با اين حال در بارۀ پيش انداختن طواف نساء كه در يك حديث، مُجاز شمرده شده و در حديثى ديگر از آن منع شده، نگاه يكسانى وجود ندارد. محقّق حلّى، حديث جواز را مشهورتر شمرده است،(2) چنان كه برخى نظر مشهور را همين دانسته اند.(3) با اين حال، آنچه در فتاواى فقهاى معاصر آمده، نوعاً به طواف حج - كه به آن، طواف زيارت نيز گفته مى شود - اختصاص دارد و تنها برخى همانند امام خمينى و آيت اللّه مكارم پيش انداختن طواف نساء را مجاز دانسته اند و در عين حال، رعايت احتياط را بهتر ديده اند.(4)

2. طواف و نماز طواف: حكم اوّلى در طواف و نماز طواف، اين است كه حج گزار، آنها را خودش به جا آورد؛ ولى افرادى كه از انجام آنها معذور هستند، مانند بيمار يا بيهوش، طواف و نماز آن، از طرف آنان گزارده مى شود، چنان كه امام صادق عليه السلام نقل فرموده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد از طرف كسى كه نمى تواند از خروج غائط خوددارى كند و كسى كه دچار شكستگى شده، طواف انجام شود.(5) امام صادق عليه السلام در سخنى ديگر فرموده است: از طرف بيمار ناتوان و فرد بيهوش، طواف و رمى صورت مى گيرد.(6)

ص: 227


1- . وسائل الشيعة: ج 11 ص 281.
2- . ر. ك: المختصر النافع، محقّق حلّى: ج 1 ص 95.
3- . ر. ك: كشف اللثام، فاضل اصفهانى: ج 5 ص 488.
4- . ر. ك: جامع الفتاوى (مناسك حج): ص 216.
5- . ر. ك: تهذيب الأحكام: ج 5 ص 124.
6- . تهذيب الأحكام: ص 125.

در احاديث و مباحثى كه به اين موضوع اختصاص دارند، گرچه از عذر «سالمندى» سخن به ميان نيامده است و نوعاً از افراد بيمار، بيهوش، دچار شكستگى و كسى كه نمى تواند از خروج غائط خوددارى كند، نام برده شده و در بارۀ زن حائض نيز بحث و اختلاف است، امّا افزون بر اطلاق «عذر» و «معذور» كه در عبارت كسانى مانند محقّق حلّى و علّامه حلّى(1) آمده، در خود اين عبارت ها، قيد «و مانند آن» نيز آمده است كه نشان مى دهد مواردِ ذكر شده به عنوان نمونه هايى براى «عذر» بيان شده اند و محدود به آنها نيستند. اين است كه كاشف الغطا پس از ذكر بيهوشى و عدم خوددارى از خروج غائط - كه در احاديث و گفتار فقها آمده - افزوده است: «ظاهراً هر معذورى ملحق مى شود»،(2) چنان كه برخى ديگر نيز در استدلال بر همسانى عذر حيض و الحاق زن حائض به حكم جواز نيابت از او در طواف، گفته اند: آنچه از احاديثى كه عذرهاى مجوّز نيابت در طواف را برشمرده اند، بر مى آيد و همه از آنها مى فهمند، اين است كه جواز نيابت، به عذرهاى ياد شده اختصاص ندارد و در حيض نيز مى توان از موارد ياد شده الغاى خصوصيت كرد يا به دليل اشتراك در حكمت و علّت - كه وجود حرج و دشوارى است - همين حكم را جارى نمود.(3)

از اين رو زنان و مردان سالمندى كه نمى توانند طواف بگزارند، بايد نايب بگيرند، چنان كه در پاسخ استفتا از امام خمينى در بارۀ كسى كه از

ص: 228


1- . محقّق حلّى در شرائع الإسلام (ج 1 ص 208) و علّامه حلّى در قواعد الأحكام (ج 1 ص 411).
2- . ر. ك: كشف الغطاء: ج 4 ص 503.
3- . ر. ك: تفصيل الشريعة، كتاب الحجّ ، آية اللّه محمّد فاضل لنكرانى: ج 2 ص 189.

طواف حتّى در بيرون از محدودۀ برگزارى طواف، ناتوان است و به دليل گرانى اجارۀ تخت روان، انجام طواف براى او دشوار است، آمده كه اگر از طواف با تخت روان نيز معذور است، نايب بگيرد؛(1) ولى بايد توجّه داشت اين در صورتى است كه حتّى امكان طواف دادن آنان، هرچند با سوار شدن بر پشت حيوان يا انسان يا ابزار باربرى مانند تخت روان وجود نداشته باشد، چنان كه وقتى صفوان بن يحيى از امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام در بارۀ بيمارى كه به مكّه مى آيد و توان طواف و سعى ندارد پرسيد، امام عليه السلام فرمود او را در حالى كه پاهايش به زمين مى خورد و با آن تماس دارد، طواف دهند.(2) اين است كه برخى در پاسخ اين پرسش كه «آيا براى زن باردار، بيمار و سالمند جايز است سوار بر زنبه طواف كنند؟»، گفته اند در صورت نگرانى از زيان جسمى و ناتوانى، جايز است،(3) چنان كه صاحب جواهر تصريح كرده است كه نايب گرفتن در فرضى است كه نتوان شخص معذور را طواف داد، به دليل اين كه ممكن است به عنوان مثال، جان بدهد يا به دليل شرعى نتوان او را بر دوش كشيد يا بر تخت روان گذاشت، مانند كسى كه در خروج غائط، خودنگهدار نيست و در نتيجه در طواف فاقد طهارت است.(4)

3. وقوف در مشعر الحرام: يكى از واجبات حج كه پس از وقوف در عرفات صورت مى گيرد، وقوف در مشعر الحرام است و وقت اختيارى آن،

ص: 229


1- . ر. ك: جامع الفتاوى (عمره مفرده): ص 99 مسأله 248 و ص 111 مسأله 396.
2- . ر. ك: تهذيب الأحكام: ج 5 ص 123.
3- . صراط النجاة، آية اللّه جواد تبريزى: ج 3 ص 168.
4- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 17 ص 383.

روز عيد قربان از طلوع فجر تا طلوع آفتاب است؛ امّا به دليل دشوارى ماندن در مشعر الحرام و نيز ازدحام جمعيت در مِنا و رمى روز دهم، چند دسته از جمله سالمندان و زنان مُجاز هستند كه شب عيد، پس از آن كه مقدارى از شب را در مشعر ماندند، راهى مِنا شوند. گفتنى است برخى مانند امام خمينى،(1) آية اللّه فاضل لنكرانى(2) و آية اللّه زين الدين(3) احتياط لازم را در آن ديده اند كه اينان تا نيمۀ شب نشده، از مشعر بيرون نروند؛ امّا فقهاى ديگر مانند آية اللّه گلپايگانى خروج پيش از آن را نيز براى اين افراد جايز(4) دانسته اند.(5)

4. رمى: سنگ زدن به جمرات، از واجبات حج در مِنا در هر سه روز دهم، يازدهم و دوازدهم ذى الحجّه است و بايد در روز انجام شود؛ امّا اين كار با توجّه به ازدحام جمعيت، بويژه در روز، دشوارى خاصّ خود را دارد. از اين رو، وجوب انجام رمى در شب براى كسانى كه عذر دارند، مانند بيماران و سالمندان و زنان هر چند غير سال خورده و غير بيمار و حتّى چوپانان، به اتّفاق نظر فقها و به دليل چندين حديث(6) برداشته شده است و آنان مى توانند رمى را جلو بيندازند و شبِ قبل و افزون بر آن، بنا بر گفتۀ برخى فقها، شب بعد به جا آورند و حتّى اگر نگران انجام آن در هر سه شب

ص: 230


1- . ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 442.
2- . ر. ك: أحكام الحجّ من تحرير الوسيلة، آية اللّه محمّد فاضل لنكرانى: ص 129.
3- . ر. ك: كلمة التقوى، آية اللّه محمّدامين زين الدين: ج 3 ص 418.
4- . ر. ك: حول مسائل الحجّ ، آية اللّه سيّد محمّدرضا گلپايگانى: ص 67-68.
5- . براى آگاهى از نظر ديگر فقها، ر. ك: منتخب مناسك حج: ص 241 مسأله 372.
6- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 20 ص 20.

به دليل احتمال مواجه شدن با مشكل باشند، چنان كه برخى فقها گفته اند، مى توانند همه را در يك شب انجام دهند.(1)

از سوى ديگر در صورتى كه حج گزار نتواند خودش رمى را حتّى در شب به جا آورد، همان گونه كه در چندين حديث آمده و فقها بر آن اتّفاق نظر دارند، مى تواند انجام آن را به نايب واگذار كند. البتّه در حديثى از امام كاظم عليه السلام در بارۀ بيمار آمده است كه در صورت امكان، خود شخص به محلّ رمى برده شود و اين امر چنان كه شيخ حرّ عاملى نوشته، امرى مستحب است.(2) و حتّى برخى مستحب شمرده اند كه شخص عذردار، سنگ ريزه ها را خود در دست نايب بگذارد يا نايب، آنها را در دست او بگذارد و سپس بردارد و پرتاب كند.(3)

5. خروج از مِنا: از واجبات مِنا اين است كه حج گزار بايد در شب هاى يازدهم و دوازدهم ذى الحجّه تا نيمه شب در مِنا به سر ببرد، مگر اين كه در مكّه تا طلوع فجر بيدار بماند و مشغول عبادت باشد و برخى بايد شب سيزدهم نيز در مِنا بمانند، مانند كسى كه در حالت احرام از آميزش پرهيز نكرده است. در اين ميان، چنان كه همۀ فقها گفته اند، بيماران و پرستاران آنان و بلكه هر كسى كه عذرى دارد و ماندن در مِنا براى او دشوار است، واجب نيست در شب هاى ياد شده در مِنا بماند و اين، شامل حال سالمندانى كه

ص: 231


1- . از جمله: شيخ محمّدحسن نجفى در جواهر الكلام (ج 20 ص 20) و آية اللّه حسين وحيد خراسانى در مناسك الحجّ (ص 182-183).
2- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 14 ص 74-75. امام خمينى آن را مطابق احتياط استحبابى دانسته است (تحرير الوسيلة: ج 1 ص 445).
3- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 20 ص 31-32.

ماندن، موجب مشقّت آنان باشد نيز مى گردد. صاحب جواهر عدم وجوب ماندن صاحبان عذر را از جمله به دليل امكان استدلال به نفى حرج در دين شمرده است و اختلاف نظرى در آن سراغ ندارد.(1)

از سوى ديگر كسانى كه مى توانند روز دوازدهم برگردند، بايد تا ظهر روز دوازدهم بمانند و پيش از آن نمى توانند از مِنا بيرون بروند؛ امّا زنان و بيماران و سالمندان و كسانى كه نگران مشقّت ازدحام هنگام برگشت هستند، مى توانند پس از آن كه شب دوازدهم را تا نيمه در مِنا ماندند و رمى مربوط به روز دوازدهم را شبانه انجام دادند، بدون ماندن تا ظهر، براى انجام بقيّۀ اعمال به مكّه برگردند و اگر بقيّه را پيش تر به جا آورده اند، به هر جا كه مى خواهند، بروند.(2)

6. استلام حجر الأسود: يكى از مستحبّات مكّد طوافِ واجب و مستحب كه در احاديث زيادى بر آن تأكيد شده(3) و در شمار سيرۀ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، دست كشيدن به حجر الأسود و نيز بوسيدن آن است كه بر پايۀ همين احاديث، دست راست خداوند روى زمين شمرده مى شود. اين كار، نوعى تجديد پيمان الهى به شمار مى رود و مايۀ گواهى دادن حجر الأسود به وفادارى شخص به اين پيمان است؛ امّا با توجّه به ازدحام زيادى كه نوعاً در اطراف حجر الأسود است و به دشوارى مى توان دست خود را به آن رساند، در احاديث چندى به تأكيد نداشتن استحباب آن در هنگام ازدحام، اشاره

ص: 232


1- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 20 ص 12.
2- . ر. ك: حول مسائل الحجّ ، آية اللّه سيّد محمّدرضا گلپايگانى: ص 76؛ مناسك الحجّ ، آية اللّه جواد تبريزى: ص 212-213.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 13 ص 313-316.

شده(1) و حتّى در احاديثى آمده است كه امام صادق عليه السلام در پاسخ اين پرسش كه: «چرا هنگام طواف، دست بر حجر الأسود نگرفته است با اين كه سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى رود؟»، مى فرمايد: «زيرا مردم براى پيامبر صلى الله عليه و آله حرمتى قائل بودند كه براى من قائل نيستند و وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به حجر الأسود مى رسيد، براى او راه باز مى كردند و كنار مى رفتند تا استلام كند و من ازدحام را خوش ندارم».(2)

به صورت خاص نيز افزون بر احاديثى كه تأكيد استحباب استلام را از بانوان برداشته اند،(3) در سالمندان، امام صادق عليه السلام در پاسخ محمّد حلبى كه در بارۀ حكم استلام حجر الأسود هنگام شلوغى پرسيد، فرموده است: «پيرمرد سال خورده و شخص ناتوان و شخص بيمار، رخصت ترك دارند و دوست ندارم دست رساندن به حجر را ترك كنى، مگر اين كه چاره اى نيابى».(4)

بخش چهارم: احكام جهاد

چنان كه مى دانيم، جهاد با دشمن در يك تقسيم كلّى، به دو قسم جهاد دفاعى و جهاد ابتدايى تقسيم مى گردد.(5) در جهاد دفاعى كه دشمن به سرزمين اسلامى و مسلمانان هجوم آورده يا قصد هجوم دارد و آغاز جنگ در اختيار و

ص: 233


1- . ر. ك: وسائل الشيعة: ص 324-328.
2- . ر. ك: وسائل الشيعة: ص 325 و 327.
3- . ر. ك: وسائل الشيعة: ص 329 و 330.
4- . الكافى: ج 4 ص 405.
5- . در بارۀ جهاد در منابع فقهى، چندين تقسيم بندى وجود دارد و حتّى برخى مانند كاشف الغطا آن را به پنج قسم تقسيم كرده اند (ر. ك: كشف الغطاء: ج 4 ص 287-290).

به ارادۀ مسلمانان نيست، پيداست كه دفاع را نمى توان به دسته و صنفى خاص محدود كرد؛ زيرا افزون بر ادلّۀ نقلى، به حكم عقل بايد از جان و مال و ناموس و آبروى خود و كسانى كه حفظ آنان بر عهدۀ انسان است، در برابر حمله و دست اندازى بيگانه دفاع كرد و از اين رو بر همۀ افراد مكلّف، اعم از زن و مرد و پير و جوان و سالم و ناقص واجب است به هر وسيلۀ ممكن در حدّ نياز به دفاع برخيزند و اين تكليف، نه به حضور امام معصوم عليه السلام و اذن او منوط است و نه به اذن ديگرى و تكليفى مطلق است،(1) چنان كه دفاع از دين اسلام نيز اگر در خطر باشد، همين حكم را دارد.(2)

بر اين اساس چنانچه در دفاع، به به كارگيرى افراد غير مكلّف مانند كودكان نابالغ نياز باشد نيز - گرچه تكليفى متوجّه خود كودكان نيست - بر افراد مكلّف واجب است كه آنان را به دفاع وا دارند. البتّه اگر حاكم اسلامى يا كارشناسان مورد اعتماد جامعۀ اسلامى، شيوه و ترتيب خاصّى را از جمله در چگونگى به كارگيرى اشخاص در دفاع، به مصلحت و لازم مى دانند و به عنوان مثال، اولويت را در شركت مردان جوان و نه سالمندان مى شمارند، طبيعى است كه نبايد فرمان حاكم يا مصلحت سنجى اطمينان بخش كارشناسان ناديده گرفته شود؛ امّا نكتۀ اصلى، آن است كه اين وظيفه در اصل، متوجّه همه است و حاكم يا حكومت اسلامى، مُجاز است همه يا هر گروهى را كه لازم بداند، به امر دفاع فرا بخواند، حتّى اگر پيرى سال خورده يا انسانى با پيكرى ناقص باشد كه بتواند هر چند با دشوارى در بخشى از دفاع،

ص: 234


1- . ر. ك: تحرير الوسيلة، امام خمينى: ج 1 ص 485.
2- . ر. ك: منهاج الصالحين، آية اللّه سيّد ابو القاسم خويى: ج 1 ص 388.

كارى هرچند غير نظامى مانند تهيّۀ آب و غذا صورت دهد.

امّا جهاد ابتدايى، به انگيزۀ گسترش حاكميت اسلام يا دعوت به آن، با غير مسلمانان صورت مى گيرد(1) و آغاز عملى آن، بسته به تشخيص امام عليه السلام يا حاكم اسلامى(2) است كه بايد با برآورد لازم در بارۀ قدرت و توان مسلمانان و اطمينان به غلبه بر كفّار مورد نظر اقدام شود. از اين رو، اين جهاد، يك وظيفۀ دينى مقيّد و محدود به شرايط معيّن و افراد خاص است، از جمله اين كه بر بانوان و افرادى كه معلوليت جسمى دارند (مانند نابينا و لنگ و فلج يا بيمار) واجب نيست، چنان كه بر پيران سال خورده نيز واجب نيست و افزون بر احاديث، قرآن كريم به صراحت يا به دلالت عمومى بر نفى تكليف از اينان دلالت دارد(3) و مورد اتّفاق نظر فقها نيز هست.(4)

صاحب جواهر در خصوص رفع تكليف جهاد ابتدايى در سالمندان، از جمله به ظهور آيه و قاعدۀ نفى حرج، استناد كرده است. از همين رو خاطرنشان كرده كه اگر سالمندى توان نبرد داشته باشد، جهاد بر او واجب خواهد بود، هرچند سنّ او بالا رفته باشد. ايشان به عمّار بن ياسر در جنگ

ص: 235


1- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 21 ص 4.
2- . نظر مشهور ميان فقها اين است كه جهاد ابتدايى در دورۀ غيبت امام نامشروع است؛ ولى برخى فقهاى معاصر از جمله آية اللّه خويى جواز آن را محدود به حضور امام معصوم و دورۀ حضور ندانسته اند (ر. ك: منهاج الصالحين: ج 1 ص 363-366)، چنان كه امام خمينى نيز با اشاره به نظر مشهور، آن را جاى بررسى و تأمّل ديده است (ر. ك: كتاب البيع: ج 2 ص 664).
3- . فتح: آيۀ 17، توبه: آيۀ 91.
4- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 21 ص 5-8.

صفّين و مسلم بن عوسجه در كربلا مثال مى زند.(1) به همين دليل است كه برخى فقها، نفى وجوب جهاد از كسانى مانند افراد بيمار و معلول و پيران سال خورده را ذيل شرط «قدرت» بيان كرده اند(2) و اين نشان مى دهد كه جز كودكان و زنان كه هر يك دليل خاصّ خود را دارد، ملاك مشترك در ساير موارد، همان ناتوانى است. از اين رو در بارۀ مردان سالمند نمى توان سنّ معيّنى را در برداشته شدن وظيفۀ جهاد ذكر كرد.

گفتنى است گرچه وظيفۀ جهاد - كه امرى دشوار است و بدين جهت، از نگاه عقلايى بايد رزمندگان و نيروهاى نظامى همواره از ميان افرادى خاص انتخاب شوند - از برخى گروه ها و به عنوان مثال از زنان - كه بويژه در گذشته بسى اندك از آنان استفاده مى شده است - برداشته شده، امّا براى درك نسبى ثواب جهاد، در برخى احاديث جاى گزين هايى معرّفى شده است، از جمله وقتى اسماء بنت يزيد انصارى به نمايندگى از ساير زنان، محروميت زنان از جهاد را خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در جمع ياران ايشان، مطرح كرد و گويا به آن، اعتراض يا در بارۀ آن سال داشت، پيامبر صلى الله عليه و آله جهاد بانوان را «همسردارى

ص: 236


1- . جواهر الكلام: ج 21 ص 8. البتّه دست كم در مثال دوم صاحب جواهر مى توان خدشه كرد؛ زيرا جهاد سيّد الشهدا و اصحاب ايشان، جنبۀ دفاعى داشته است. مثال نخست نيز بر اين پايه درست است كه جهاد با باغيان را همانند آية اللّه خويى در رديف جهاد ابتدايى و براى برپايى شعائر ايمانى بدانيم (ر. ك: منهاج الصالحين: ج 1 ص 360-361)؛ امّا صاحب جواهر، اين دو مثال را در بررسى شرايط وجوب جهاد با كفّار آورده است كه آن را جهاد اصلى مى داند و از اين نظر محلّ سال و تأمّل است.
2- . از جمله: آية اللّه سيّد ابوالقاسم خويى، در منهاج الصالحين (ج 1 ص 363) و آية اللّه حسين وحيد خراسانى در منهاج الصالحين (ج 2 ص 408-409).

پسنديده» برشمرد؛(1) سخنى كه عين يا مضمون آن در احاديث ديگر نيز آمده است، از جمله امير ممنان عليه السلام با تأكيد بر اين كه خداوند جهاد را بر مردان و زنان نوشته است، جهاد مرد را بذل مال و جان تا كشته شدن در راه خداوند و جهاد زن را صبر و تحمّل نسبت به رفتار شوهر دانسته است؛(2) حديثى كه در منابع فقهى نيز به آن استناد شده است،(3) يا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله «گزاردن حج» را جهاد هر انسان ناتوانى شمرده است(4) و در حديثى ديگر، گزاردن حج و عمره را جهاد سالمندان و خردسالان و ناتوانان و زنان قرار داده است.(5)

از سوى ديگر، اسلام جانب سالمندان در جبهۀ دشمن را نيز گرفته و آنان را در پناه حمايت خود قرار داده است، چنان كه در شمارى از احاديث به رزمندگان اسلامى تأكيد شده كه هنگام جنگ، متعرّض زنان و كودكان و سالمندانى كه نوعاً توان جنگيدن ندارند، نشوند و كشتن آنان حرام شمرده شده است، مگر اين كه آنان با مسلمانان بجنگند،(6) يا كفّار، آنان را سپر خود قرار بدهند و راهى جز كشتن آنان نباشد(7) و چنان كه امام صادق عليه السلام فرموده، روش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه وقتى مى خواست سپاهى را به جنگ بفرستد، آنان را برابر خود مى نشاند و به آنان سفارش مى كرد كه به نام خدا و به كمك

ص: 237


1- . ر. ك: الدرّ المنثور، سيوطى: ج 2 ص 153.
2- . ر. ك: الكافى: ج 5 ص 9.
3- . ر. ك: منتهى المطلب، علّامه حلّى: ج 14 ص 11 و 21؛ جواهر الكلام: ج 21 ص 7 و ج 31 ص 146.
4- . ر. ك: مستدرك الوسائل: ج 8 ص 8.
5- . ر. ك: سنن النسائى: ج 5 ص 114.
6- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 15 ص 64-65.
7- . ر. ك: جواهر الكلام: ج 21 ص 68-70.

خدا و در راه خدا و بر پايۀ عقيدۀ رسول خدا حركت كنند، كينه ورزى نكنند، بدن ها را مُثله و قطعه قطعه ننمايند، خيانت و پيمان شكنى نكنند، پير سال خورده و كودك و زن را نكشند و درختى را جز از سر ناچارى قطع نكنند.(1)

بخش پنجم: احكام حجاب

مراقبت و تعديل جاذبه هاى جنسى و غريزى بويژه در دورۀ جوانى و قرار دادن آنها در چارچوب هاى تعريف شدۀ شرعى، يكى از مصلحت هاى مهم و الزامى است كه اديان الهى بويژه شريعت اسلامى و بلكه رويّه هاى عقلايى در تاريخ زندگى انسان بر آن اهتمام داشته اند. يكى از موضوع هايى كه پيوند مستقيم با اين امر حياتى دارد، موضوع «پوشش» و مسائل مرتبط با آن از جمله «نگاه» است. اصل وجوب پوشش براى زن مسلمان در برابر مرد بيگانه، از احكام قطعى اسلامى است، چنان كه اصل حرمت نگاه به نامحرم، اعم از زن و مرد، اجمالاً از احكام مورد اتّفاق فقهاى اسلامى است. اين دو حكم، داراى قيود و شرايطى است كه در منابع فقهى آمده اند و برخى از آن موارد و شرايط نيز محلّ اختلاف و نگاه هاى فقهى متفاوت است.

آنچه از مجموع ادلّۀ وجوب پوشش در زن و مرد و حرمت نگاه يا چشم چرانى و حريم گذاشتن در روابط با جنس مخالف و موافق به خوبى آشكار است، اين است كه يك دليل و حكمت روشن در تشريع حكم

ص: 238


1- . الكافى: ج 5 ص 27.

پوشش و نگاه و امورى مانند آن از سوى شارع حكيم كه گاه نيز در حدّ توصيۀ غير الزامى صورت گرفته، دور ساختن فرد و جامعه از پيامدهاى سوء فردى و اجتماعى است. همين هدف كه يك عامل روشن در چگونگى ترسيم مرزهاى روابط زن و مرد است، موجب شده كه شاهد قيود و شرايطى در تعيين گستره و چگونگى موضوع و حكم پوشش و نگاه باشيم. از آن جمله، آسانگيرى حكم پوشش در زنان سال خورده و در نگاه به آنان است كه اجمالاً مورد قبول همۀ فقهاست و اصل آن، آيه اى است براى زنان سال خورده اى كه در سنّى نيستند كه معمولاً اميد به ازدواج داشته و از اين نظر مورد توجّه باشند، جايز دانسته لباس خود را - كه در احاديث به همان پوشش سر و گردن و لباس رو تفسير شده است - كنار بگذارند، به شرط آن كه آراسته به آرايش و زينت و در پى آن نباشند؛ ولى با اين حال به اين دسته از زنان نيز سفارش كرده است كه در پى عفّت و پاكى باشند كه براى آنان بهتر است.(1)

حكمت اين آسانگيرى، چنان كه در خود آيه نيز به آن اشاره شده، اين است كه نوعاً در زنان سال خورده، زمينۀ تحريك و فسادانگيزى براى خود يا ديگرى وجود ندارد يا بسى اندك است. افزون بر تعبير «لا يرجُون نكاحاً»، تعبير «القواعد» كه به نوعى بازنشستگى اشاره دارد و در برخى احاديث به بازنشستگى از ازدواج معنا شده است،(2) همين را مى رساند؛ زيرا زنان در چنين دوره اى از زندگى طبيعى، نه داراى غريزۀ جنسى قوى هستند و نه براى

ص: 239


1- . براى ديدن آيه، ر. ك: ص 200.
2- . ر. ك: وسائل الشيعة: ج 20 ص 203.

ديگران چنان جاذبه اى دارند. اين نكته اى است كه در سخن امام رضا عليه السلام آمده؛ سخنى كه حكمت حرمت نگاه به موى زنان را جلوگيرى از تحريك مردان و در نتيجه جلوگيرى از فساد و ارتكاب حرام شمرده و نيز زنان سال خورده را استثنا كرده است. در اين حديث با اشاره به آيۀ ياد شده آمده است كه آنان مى توانند غير جلباب را نيز كنار بگذارند و نگاه به موى آنان مانعى ندارد،(1) چنان كه در احاديثى، اين حكم به برداشتن جلباب و خمار محدود شده كه سر و گردن را مى پوشاند.(2) اين است كه اين دوره، سنّ خاصّى ندارد و همان گونه كه برخى فقها تصريح كرده اند، زنان از اين نظر يكسان نيستند و ملاك، همان است كه در آيه آمده است.(3)

بر همين اساس در برخى احاديث كه به صورت غير الزامى، زنان از رفتن به نمازهاى جمعه و عيد فطر و عيد قربان باز داشته شده اند، زنان سال خورده استثنا شده اند.(4) برخى فقها نيز به همين دليل، ميان زنان سال خورده و غير سال خورده تفاوت گذاشته اند.(5) برخى نيز شركت زنان سال خورده را در نماز عيد، جايز و شركت زنان داراى جاذبه و دلرُبا را غير جايز شمرده اند،(6) چنان كه سرمه كشيدن براى زنان سالمند و نزديك به سالمندى، مجاز شمرده شده

ص: 240


1- . ر. ك: علل الشرائع: ج 2 ص 564.
2- . ر. ك: الكافى: ج 5 ص 522 ح 1 و 3 و 4.
3- . ر. ك: العروة الوثقى: ج 5 ص 496 مسأله 35. نيز، ر. ك: فقه الحضارة، آية اللّه سيّد على سيستانى: ص 194.
4- . ر. ك: الكافى: ج 5 ص 538 ح 1 و 2.
5- . از جمله، علّامه حلّى در نهاية الأحكام (ج 2 ص 42).
6- . شيخ طوسى در المبسوط (ج 1 ص 171) و ابن ادريس در السرائر (ج 1 ص 320).

است.(1) لازم به ذكر است كه امام خمينى بر خلاف برخى نظرها كه بدانها اشاره شد، در پاسخ اين پرسش كه: آيا شركت بانوان در نمازهاى جماعت يوميّه و نماز جمعه كراهت دارد يا نه ؟ نوشته اند: «كراهت ندارد؛ بلكه در بعض موارد مطلوب است»(2).(3)

به هر حال از نظر فقهى، همان گونه كه زنان سالخورده به پوشش دست كم، سر و گردن الزامى ندارند، نگاه غير شهوانى مردان نامحرم به آنان نيز جايز است(4) و در حالى كه برخى فقها هر نوع تماس بدنى با نامحرم از جمله مصافحه با زنان سال خورده را جز در وقت ضرورت حرام دانسته اند،(5) تنها آيت اللّه بهجت، نگاه و تماس با بدن زنان سال خورده را اگر به قصد لذّتجويى نباشد، جايز شمرده اند.(6)

ص: 241


1- . ر. ك: صراط النجاة، آية اللّه شيخ جواد تبريزى: ج 1 ص 324.
2- . استفتائات، امام خمينى: ج 1 ص 272.
3- . ما در جايى ديگر از نگاه فقهى به تفصيل در بارۀ عدم كراهت آن سخن گفته ايم (ر. ك: سيّد ضياء مرتضوى، نگاه فقهى به حضور زنان در عبادت هاى جمعى).
4- . ر. ك: صراط النجاة، آية اللّه سيّد ابو القاسم خويى و آية اللّه شيخ جواد تبريزى: ج 1 ص 326 و ج 2 ص 377-378.
5- . ر. ك: فقه الحضارة، آية اللّه سيّد على سيستانى: ص 194.
6- . ر. ك: آية اللّه محمّدتقى بهجت، توضيح المسائل: ص 456-457.

الفصل الحادى عشر

إنذارُ مَن طالَ عُمُرُهُ وساءَ عَمَلُهُ

11/1

وَيلٌ لِمَن طالَ عُمُرُهُ وساءَ عَمَلُهُ

319. رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: طوبى لِمَن طالَ عُمُرُهُ و حَسُنَ عَمَلُهُ فحَسُنَ مُنقَلَبُهُ ؛ إذ رَضِيَ عَنهُ رَبُّهُ ، و وَيلٌ لِمَن طالَ عُمُرُهُ و ساءَ عَمَلُهُ فَساءَ مُنقَلَبُهُ ؛ إذ سَخِطَ عَلَيهِ رَبُّهُ عزوجل.(1)

11/2

اِستَحيِ مِنّي!

320. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ يَنظُرُ في وَجهِ الشَّيخِ المُؤمِنِ صَباحاً و مَساءً فَيَقولُ : يا عَبدي، كَبِرَ سِنُّكَ ، و دَقَّ عَظمُكَ ، و رَقَّ جِلدُكَ ، و قَرُبَ أجَلُكَ ، و حانَ قُدومُكَ عَلَيَّ ؛ فَاستَحيِ مِنّي، فَأَنَا أستَحيي مِن شَيبَتِكَ أن اُعَذِّبَكَ فِي النّارِ.(2)

ص: 242


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 396 ح 5846.
2- . جامع الأخبار: ص 241 ح 614، بحار الأنوار: ج 73 ص 390 ح 12.

فصل يازدهم هشدار به سالمند تبه كار

11/1 واى بر سالمند تبه كار!

319. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوشا به حال كسى كه عمرش دراز و كارش نيكو باشد! چنين كسى بازگشتگاهش نيكوست؛ زيرا پروردگارش از او خشنود است، و بدا به حال كسى كه عمرش دراز و كردارش بد باشد! چنين كسى بازگشتگاهى بد دارد؛ زيرا پروردگارش از او ناخشنود است.

11/2 از من حيا كن!

320. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به چهرۀ سالمندِ باايمان، صبح و شب مى نگرد و مى گويد: «اى بندۀ من! سِنّت بالا رفته و استخوانت باريك و پوستت نازك و اَجَلت نزديك شده و هنگام در آمدنت بر من فرا رسيده است. پس، از من حيا كن. من نيز از موى سفيدت حيا مى كنم كه در آتش، عذابت كنم».

ص: 243

321. إرشاد القلوب عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: وعِزَّتي وجَلالي! إنّي لَأَستَحي مِن عَبدي وأَمَتي يَشيبانِ فِي الإِسلامِ أن اُعَذِّبَهُما، ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله.

فَقيلَ : مِمَّ تَبكي يا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ : أبكي لِمَنِ استَحَى اللّهُ مِن عَذابِهِم، ولا يَستَحونَ مِن عِصيانِهِ .(1)

11/3

الشَّعرُ الأبيَضُ وَالقَلبُ الأسوَدُ!

322. الإمام الصّادق عليه السلام: يا صاحِبَ الشَّعرِ الأَبيَضِ وَ القَلبِ الأَسوَدِ! أمامَكَ النّارُ و خَلفَكَ مَلَكُ المَوتِ ، فَماذا تُريدُ أن تَعمَلَ؟! كُنتَ صَبِيّاً و كُنتَ جاهِلًا، و كُنتَ شابّاً و كُنتَ فاسِقاً، و كُنتَ شَيخاً و كُنتَ مُرائِياً، فَأَينَ أنتَ و أينَ عَمَلُكَ؟!(2)

11/4

وَجهٌ لا يفلِحُ أبَداً!

323. رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: إذا بَلَغَ الرَّجُلُ أربَعينَ سَنَةً و لَم يَغلِب خَيرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّيطانُ بَينَ عَينَيهِ و قالَ : هذا وَجهٌ لا يُفلِحُ !(3)

324. عنه صلى الله عليه و آله: مَن جاوَزَ الأربَعينَ و لَم يَغلِب خَيرُهُ شَرَّهُ فَليَتَجَهَّز إلَى النّارِ.(4)

ص: 244


1- . إرشاد القلوب: ص 41، الجعفريّات: ص 197.
2- . مشكاة الأنوار: ص 294 ح 896.
3- . مشكاة الأنوار: ص 295 ح 902.
4- . مشكاة الأنوار: ص 295 ح 903.

321. إرشاد القلوب: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداى متعال فرمود: "به عزّت و جلالم سوگند، من از بنده و كنيزم كه مويشان در اسلام سفيده شده است، شرم دارم كه عذابشان كنم"»و سپس گريست.

گفته شد: براى چه مى گرييد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «به حال كسانى مى گِريم كه خدا از عذاب كردن آنان شرم مى كند؛ ولى آنها از نافرمانى او شرم نمى كنند».

11/3 موى سفيد و دل سياه!

322. امام صادق عليه السلام: اى دارندۀ موى سفيد و دل سياه! پيش رويت آتش و پشت سرت فرشتۀ مرگ است. چه مى خواهى بكنى ؟ كودك بودى و نادان، جوان بودى و فاسق، و پير بودى و رياكار. پس تو كجايى و عملت كجاست ؟!

11/4 چهره اى كه هرگز كامياب نمى شود!

323. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه آدمى به چهل سالگى رسد و خوبى اش بر بدى اش چيره نگردد، شيطان بر پيشانى او بوسه مى زند و مى گويد: اين، چهره اى است كه كامياب نمى شود!

324. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه از چهل سالگى بگذرد و خوبى اش بر بدى اش چيره نگردد، بايد خود را براى وارد شدن به آتش آماده سازد.

ص: 245

325. الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثٌ مَن تَكُن فيهِ فَلا يُرجى خَيرُهُ أبَداً: مَن لَم يَخشَ اللّهَ فِي الغَيبِ ، و لَم يَرعَوِ عِندَ الشَّيبِ ، و لَم يَستَحِ مِنَ العَيبِ .(1)

11/5

حَسرَةُ مَن تُؤَدّيهِ أيّامُهُ إلَى الشِّقوَةِ

326. الإمام عليّ عليه السلام - فِي وَصِيَّتِهِ -: فَيا لَها حَسرَةً عَلى كُلِّ ذي غَفلَةٍ أن يَكونَ عُمُرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً ، أو تُؤَدِّيَهُ أيّامُهُ إلى شِقوَةٍ .(2)

ص: 246


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 558، الكافي: ج 8 ص 219 ح 271.
2- . الكافي: ج 1 ص 299 ح 6.

325. امام صادق عليه السلام: سه چيز است كه در هر كس باشد، هرگز به خير او اميدى نيست: كسى كه در نهان از خدا نترسد، و در پيرى [از گناه] باز نايستد، و از عيب و ننگ شرم نورزد.

11/5 حسرت خوردن بر شوربخت عاقبت به شر

326. امام على عليه السلام - در سفارش ايشان -: دريغا بر هر غافلى كه عمرش بر ضدّ او حجّت باشد، يا دوران زندگانى اش، او را به سوى شوربختى بكشانَد!

ص: 247

الفصل الثانى عشر

أسبابُ الهَرَمِ قبل أوانه

12/1

الهَمُّ وَالحُزنُ

327. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الهَمُّ نِصفُ الهَرَمِ .(1)

328. يَعقوبُ عليه السلام - لَمّا سَأَلَهُ راهِبٌ مِنَ الرُّهبانِ فَقالَ لَهُ : فَما بَلَغَ بِكَ ما أرى مِنَ الكِبَرِ؟ قالَ : الهَمُّ وَالحُزنُ .(2)

329. الإمام الباقر عليه السلام - في وَصفِ حُزنِ أبيهِ لِشَهادَةِ الحُسَينِ عليهما السلام -: لَقَد كانَ بَكى عَلى أبيهِ الحُسَينِ عليه السلام عِشرينَ سَنَةً ، وما وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ طَعامٌ إلّا بَكى، حَتّى قالَ لَهُ مَولىً لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أما آنَ لِحُزنِكَ أن يَنقَضِيَ؟!(3)

ص: 248


1- . مسند الشهاب: ج 1 ص 54 ح 32؛ نهج البلاغة: الحكمة 143.
2- . تفسير العيّاشي: ج 2 ص 357 ح 2130.
3- . و في النسخة التي بأيدينا «تنقضي» و ما أثبتناه من بحار الأنوار: ج 46 ص 63 ح 19.

فصل دوازدهم عوامل پيرى زودرس

12/1 دغدغه و اندوه

327. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دغدغه [و اندوه]، نيمى از پيرى است.

328. يعقوب عليه السلام - هنگامى كه راهبى از او جويا شد: تو را چه شده كه چنين پير شده اى ؟ -: دغدغه و اندوه.

329. امام باقر عليه السلام - در توصيف اندوه پدرش به خاطر شهادت امام حسين عليه السلام -:

بر پدرش حسين عليه السلام به مدّت بيست سال گريست. هيچ گاه غذايى در برابرش گذاشته نشد، مگر اين كه گريست، تا جايى كه يكى از غلامانش به ايشان گفت: اى پسر پيامبر خدا! آيا وقت آن نرسيده كه اندوهت به پايان رسد؟

ص: 249

فَقالَ لَهُ : وَيحَكَ ، إنَّ يَعقوبَ النَّبِيَّ عليه السلام كانَ لَهُ اثنا عَشَرَ ابناً، فَغَيَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِداً مِنهُم، فَابيَضَّت عَيناهُ مِن كَثرَةِ بُكائِهِ عَلَيهِ ، وشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ ، وَاحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ ، وكانَ ابنُهُ حَيّاً فِي الدُّنيا، وأنَا نَظَرتُ إلى أبي وأخي وعَمّي وسَبعَةَ عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي مَقتولينَ حَولي، فَكَيفَ يَنقَضي حُزني ؟(1)

330. الإمام الكاظم عليه السلام: كَثرَةُ الهَمِّ يورِثُ الهَرَمَ .(2)

12/2

مَشاكِلُ الحَياةِ

331. الإمام عليّ عليه السلام - في حِكمَةِ بَعثِ الأنبِياءِ -:... فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، و يُذَكِّرُوهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، و يَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ ، مِن سَقفٍ فَوقَهُم مَرفوعٍ ، ومِهادٍ(3) تَحتَهُم مَوضوعٍ ، ومَعايِشَ تُحييهِم، وآجالٍ تُفنيهِم، وأَوصابٍ (4) تُهرِمُهُم، وأَحداثٍ تَتابَعُ عَلَيهِم.(5)

12/3

المَشاكِلُ الاُسَريّةُ

332. رَسُول اللّه صلى الله عليه و آله - كانَ يَقولُ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ -: اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ وَ

ص: 250


1- . الخصال: ص 518 ح 4.
2- . تحف العقول: ص 403.
3- . المهاد: الفراش (لسان العرب: ج 3 ص 410 «مهد»).
4- . لوَصَب: الوَجَع (المصباح المنير: ص 661 «وصب»).
5- . نهج البلاغة: الخطبة 1.

به وى فرمود: «واى بر تو! يعقوبِ پيامبر، دوازده پسر داشت كه خدا يكى از آنها را از او پنهان كرد؛ ولى چشمانش از بسيارىِ گريه بر يوسف، سفيد گرديد و موهايش از اندوه، سفيد شد و كمرش از غمْ خميد، در حالى كه پسرش زنده بود. من، پدر و برادر و عمو و هفده تن از خانواده ام را ديدم كه در اطرافم كشته شدند. چگونه اندوهم پايان پذيرد؟».

330. امام كاظم عليه السلام: فراوانى دغدغه، موجب پيرى است.

12/2 مشكلات زندگى

331. امام على عليه السلام - در بيان حكمت بعثت پيامبران عليهم السلام -: پس خداوند، فرستادگان خود را در ميان آنان بر انگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهى را كه در فطرت ايشان بود، ادا كنند و نعمت هاى از ياد رفته شان را به ايشان ياد آورند و با رساندن پيام الهى، با ايشان احتجاج كنند و خِردهاى نهفتۀ آنان را بر انگيزند و نشانه هاى قدرت [خداوند] را نشانشان دهند؛ نشانه هايى از بامى برافراشته بر بالاى سرشان تا بسترِ گستردۀ زير پايشان، و [مايه هاى] زندگى و حياتشان، و اَجَل هايى كه نابودشان مى كند و بيمارى هايى كه پير [و فرسوده] شان مى سازد و پيشامدهايى كه پى در پى بر ايشان وارد مى شود.

12/3 مشكلات خانوادگى

332. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - پس از نماز صبح مى گفت -: بار خدايا! به تو پناه مى برم از

ص: 251

الحَزَنِ ، وَ العَجزِ وَ الكَسَلِ ، وَ البُخلِ وَ الجُبنِ ، و ضَلَعِ الدَّينِ (1)، و غَلَبَةِ الرِّجالِ ، و بَوارِ الأَيِّمِ (2)، وَ الغَفلَةِ وَ الذِّلَّةِ ، وَ القَسوَةِ وَ العَيلَةِ وَ المَسكَنَةِ ، و أعوذُ بِكَ مِن نَفسٍ لا تَشبَعُ ، و مِن قَلبٍ لا يَخشَعُ ، و مِن عَينٍ لا تَدمَعُ ، و مِن دُعاءٍ لا يُسمَعُ ، و مِن صَلاةٍ لَا تَنفَعُ ، و أعُوذُ بِكَ مِنِ امرَأَةٍ تُشَيِّبُني قَبلَ أوانِ مَشيبي، و أعوذُ بِكَ مِن وَلَدٍ يَكونُ عَلَيَّ ،(3) و أعوذُ بِكَ مِن مالٍ يَكونُ عَلَيَّ عَذاباً، و أعوذُ بِكَ مِن صاحِبِ خَديعَةٍ ، إن رَأى حَسَنَةً دَفَنَها، و إن رَأى سَيِّئَةً أفشَاها، اللّهُمَّ لا تَجعَل لِفاجِرٍ عِندي يَداً و لا مِنَّةً .(4)

333. الإمام الصّادقُ عليه السلام: كانَ مِن دُعاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أعوذُ بِكَ مِنِ امرَأةٍ تُشَيِّبُني قَبلَ مَشيبي.(5)

12/4

تَركُ العَشاءِ

334. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَدَعُوا العَشاءَ ولَو عَلى حَشَفَةٍ ، إنّي أخشى عَلى اُمَّتي مِن تَركِ العَشاءِ الهَرَمَ ؛ فَإِنَّ العَشاءَ قُوَّةُ الشَّيخِ وَالشّابِّ .(6)

ص: 252


1- . ضَلَع الدّين: أي ثقله. والضلع: الاعوجاع، أي يثقله حتى يميل صاحبه عن الاستوا والاعتدال (النهاية: ج 3 ص 96 «ضلع»).
2- . الأَيِّم: العَزَب رجلاً كان أو امرأة، وسوا تزوّج من قبل أو لم يتزوّج، فيقال: رجل أيّم وامرأة أيّم. و بوار الأيّم: أن تبقى في بيتها لا تخطب (المصباح المنير: ص 33 «أيم»، القاموس المحيط: ج 1 ص 378 «بور»).
3- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 558 ح 4917 «ربا».
4- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 335 ح 981؛ المعجم الأوسط: ج 6 ص 199 ح 6180.
5- . الكافي: ج 5 ص 326 ح 3.
6- . المحاسن: ج 2 ص 196 ح 1571.

دغدغه و اندوه و ناتوانى و كاهلى و بُخل و بُزدلى و سنگينىِ كمرشكنِ بارِ قرض و چيرگىِ مردان [ستمكار] و بى همسر ماندن زنان و غفلت و خوارى و سنگ دلى و عيالوارى و بينوايى، و به تو پناه مى برم از جانى كه سير نگردد و دلى كه فروتنى نيابد و چشمى كه اشك نريزد و دعايى كه شنيده نشود و نمازى كه سودى ندهد و به تو پناه مى برم از زنى كه پيش از فرا رسيدن زمان پيرى ام، مرا پير سازد و به تو پناه مى برم از فرزندى كه بر ضدّ من باشد و به تو پناه مى برم از مالى كه مايۀ عذاب من شود، و به تو پناه مى برم از [دوست] دغلكارى كه اگر خوبى ببيند، آن را مى پوشاند و اگر بدى ببيند، افشا مى كند. خدايا! دست احسان و منّت فاجرى را بر من منه.

333. امام صادق عليه السلام: يكى از دعاهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين بود: «[خدايا!] پناه مى برم به تو، از زنى كه پيش از فرا رسيدنِ زمان پيرى ام، مرا پير كند».

12/4 شام نخوردن

334. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خوردن شام را ترك نكنيد، حتّى اگر خرمايى خشكيده باشد، كه مى ترسم امّتم به خاطر شام نخوردن، دچار پيرى شوند؛ زيرا خوردن شام، نيروبخش پير و جوان است.

ص: 253

335. عنه صلى الله عليه و آله: تَعَشَّوا ولَو بِكَفٍّ مِن حَشَفٍ ؛ فَإِنَّ تَركَ العَشاءِ مَهرَمَةٌ .(1)

336. المحاسن عن عليّ بن المُهلّبي عن الإمام الصادق عليه السلام: تَركُ العَشاءِ مَهرَمَةٌ و قالَ : أوَّلُ انهِدامِ البَدَنِ تَركُ العَشاء.(2)

337. الإمام الصادق عليه السلام: تَركُ العَشاءِ مَهرَمَةٌ ، ويَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا أسَنَّ ألّا يَبيتَ إلّا وجَوفُهُ مُمتَلِئٌ مِنَ الطَّعامِ .(3)

338. عنه عليه السلام: لا خَيرَ لِمَن دَخَلَ فِي السِّنِّ أن يَبيتَ خَفيفاً، بَل يَبيتُ مُمتَلِياً خَيرٌ لَهُ .(4)

339. عنه عليه السلام: الشَّيخُ لا يَدَعُ العَشاءَ ولَو بِلُقمَةٍ .(5)

340. المحاسن عن المفضَّل بن عمر: دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّه عليه السلام لَيلَةً وهُوَ يَتَعَشّى، فَقالَ : يا مُفَضَّلُ ، اُدنُ وكُل.

قُلتُ : قَد تَعَشَّيتُ .

فَقالَ : اُدنُ فَكُل؛ فَإِنَّهُ يُستَحَبُّ لِلرَّجُلِ إذَا اكتَهَلَ ألّا يَبيتَ إلّا وفي جَوفِهِ طَعامٌ حَديثٌ . فَدَنَوتُ فَأَكَلتُ .(6)

341. الإمام الرضا عليه السلام: إذَا اكتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعُ أن يأكُلَ بِاللَّيلِ شَيئاً؛ فإِنَّهُ أهدى لِلنَّومِ ، وأطيَبُ لِلنَّكهَةِ .(7)

ص: 254


1- . سنن الترمذي: ج 4 ص 287 ح 1856؛ بحار الأنوار: ج 66 ص 634 ح 32.
2- . المحاسن: ج 2 ص 197 ح 1572.
3- . الكافي: ج 6 ص 288 ح 3.
4- . الكافي: ج 6 ص 289 ح 6.
5- . الكافي: ج 6 ص 289 ح 9.
6- . المحاسن: ج 2 ص 197 ح 1575.
7- . الكافي: ج 6 ص 288 ح 4.

335. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شام بخوريد، هر چند مشتى خرماخُشكه باشد؛ چرا كه نخوردن شام، مايۀ پيرى است.

336. المحاسن - به نقل از على بن مهلّبى -: امام صادق عليه السلام فرمود: «نخوردن شام، مايۀ پيرى است» و فرمود: «آغاز نابودى بدن، نخوردن شام است».

337. امام صادق عليه السلام: نخوردن شام، مايۀ پيرى است و شايسته است كه انسان، وقتى پا به سن مى گذارد، با معدۀ پر از غذا بخوابد.(1)

338. امام صادق عليه السلام: براى كسى كه پا به سن گذاشته است، خوب نيست با شكم خالى بخوابد؛ بلكه اگر با شكم پُر بخوابد، برايش بهتر است.

339. امام صادق عليه السلام: سال خورده، شام را وا ننهد، حتّى اگر شده، يك لقمه بخورد.

340. المحاسن - به نقل از مفضّل بن عمر -: شبى بر امام صادق عليه السلام وارد شدم، در حالى كه مشغول خوردن شام بود. فرمود: «اى مفضّل! نزديك بيا و بخور».

گفتم: من شام خورده ام.

فرمود: «نزديك بيا و بخور؛ زيرا مستحب است كه مرد، هر گاه به ميان سالى رسيد، شب را در حالى به سر بَرد كه غذاى تازه اى در معده اش باشد».

من جلو رفتم و خوردم.

341. امام رضا عليه السلام: هر گاه مرد به ميان سالى رسد، خوردن چيزى را در شب فرو نگذارد؛ چرا كه مايۀ خواب راحت تر و خوش بوتر شدن دهان مى شود.

ص: 255


1- . بى ترديد، مقصود اين گونه احاديث، پُرخورى نيست.

12/5

الإِفراطُ فِي الجِماعِ

342. الإمام عليّ عليه السلام - حينَما سُئِلَ عَنِ الجِماعِ -: عَوراتٌ تَجتَمِعُ وحَياءٌ يَرتَفِعُ ، إذا ظَهَرَ لِلعُيونِ كانَ أشبَهَ شَيءٍ بِالجُنونِ ، الإقامَةُ عَلَيهِ هَرَمٌ ، والإفاقَةُ مِنهُ نَدَمٌ ؛ ثَمَرَةُ حَلالِهِ الوَلَدُ، إن عاشَ أفتَنَ ، وإن ماتَ أحزَنَ .(1)

12/6

طُولُ العُمُرِ

343. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَداوَوا عِبادَ اللّهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عزوجل لَم يُنزِل داءً إلّا أنزَلَ مَعَهُ شِفاءً إلَّا المَوتَ وَالهَرَمَ .(2)

344. سنن أبي داود عن اُسامة بن شريك، قال: أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وأصحابَهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ، فَسَلَّمتُ ثُمَّ قَعَدتُ ، فَجاءَ الأَعرابُ مِن ها هُنا وها هُنا، فَقالُوا: يا رَسولَ اللّهِ ، أنَتَدَاوَى ؟ فَقالَ : تَدَاوَوا، فَإِنَّ اللّهَ عزوجل لَم يَضَع داءً إلّا وَضَعَ لَهُ دَواءً ، غَيرَ داءٍ واحِدٍ: الهَرَمُ .(3)

345. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَثَلُ ابنِ آدَمَ وإلى جَنبِهِ تِسعٌ وتِسعونَ مَنِيَّةً ، إن أخطَأَتهُ المَنايا وَقَعَ فِي الهَرَمِ حَتّى يَموتَ .(4)

ص: 256


1- . عيون الأخبار لابن قتيبة: ج 4 ص 146؛ غرر الحكم: ج 3 ص 417 ح 4943
2- . مسند ابن حنبل: ج 6 ص 395 ح 18482؛ تنبيه الخواطر: ج 2 ص 120.
3- . سنن أبي داود: ج 4 ص 3 ح 3855؛ بحار الأنوار: ج 62 ص 76 ح 35.
4- . سنن الترمذي: ج 4 ص 455 ح 2150؛ تنبيه الخواطر: ج 1 ص 272.

12/5 آميزش جنسى بيش از اندازه

342. امام على عليه السلام - در پاسخ اين پرسش كه: جِماع چيست ؟ -: شرمگاه هايى به هم مى آميزند و پردۀ شرمى كنار مى رود. چون براى چشم ها آشكار شود، شبيه ترين حالت به ديوانگى است. زياده روى در آن، پيرى، و چون از آن حالت به خود بيايد، پشيمانى مى آورد. ميوۀ حلالش، فرزند است كه اگر زنده بمانَد، [والدينش را] گرفتار مى كند و اگر بميرد، [براى آنها] اندوه مى آورد.

12/6 درازىِ عمر

343. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بندگان خدا! مداوا كنيد كه خداى عزوجل دردى فرو نفرستاد، جز آن كه شفايش را نيز همراهش فرو فرستاد، مگر مرگ و پيرى.

344. سنن أبى داوود - به نقل از اُسامة بن شريك -: نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم. يارانش ساكت و بى حركت بودند، گويى كه پرنده بر سرشان نشسته باشد. سلام دادم و نشستم. صحرانشينان از اين سو و آن سو مى آمدند و مى پرسيدند: اى پيامبر خدا! آيا دارو و درمان كنيم ؟ فرمود: «مداوا كنيد كه خداى عزوجل دردى قرار نداد، جز آن كه شفايش را نيز برايش قرار داد، مگر يك درد: پيرى».

345. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدميزاد است و كنارش نود و نُه عامل مرگ. اگر اين عوامل مرگ به او اصابت نكنند، دچار پيرى مى شود تا مى ميرد.

ص: 257

346. الإمام عليّ عليه السلام: اِحذَرُوا الدُّنيا؛ فَإِنَّ في حَلالِها حِسابٌ و حَرَامِها عِقابٌ ، و أَوَّلُها عَناءٌ ، و آخِرها فَناءٌ ، مَن صَحَّ فيها هَرِمَ ، و مَن مَرِضَ فيها نَدِمَ ، و مَنِ استَغنى فيها فُتِنَ .(1)

347. عنه عليه السلام: الأَمَلُ أبَداً في تَكذيبٍ ، و طُولُ الحَياةِ لِلمَرءِ تَعذيبٌ .(2)

12/7

هذِهِ الاُمورُ

348. الإمام الصادق عليه السلام: أربَعَةٌ تُهرِمُ قَبلَ أوانِ الهَرَمِ : أكلُ القَديدِ(3)، وَالقُعودُ عَلَى النَّداوَةِ ، وَالصُّعودُ فِي الدَّرَجِ ، ومُجامَعَةُ العَجوزِ.(4)

349. عنه عليه السلام: ثَلاثَةٌ يَهدِمنَ البَدَنَ ورُبَّما قَتَلنَ : أكلُ القَديدِ الغابِّ ، ودُخولُ الحَمّامِ عَلَى البِطنَةِ ، ونِكاحُ العَجائِزِ.(5)

ص: 258


1- . مطالب السؤول: ج 1 ص 221؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 23 ح 88.
2- . كشف الغمّة: ج 3 ص 493، بحار الأنوار: ج 78 ص 81 ح 71.
3- . القديد: اللحم المقدّد، وهو ما قطع من اللحم و شرِّر. وقيل: هو ما قطع منه طوالاً (لسان العرب: ج 3 ص 344 «قدد»).
4- . تحف العقول: ص 317.
5- . الكافي: ج 6 ص 314 ح 6.

346. امام على عليه السلام: از دنيا بپرهيزيد كه در حلالش حساب است و در حرامش عقاب و آغازش رنج و پايانش نابودى است. هر كس در آن تن درست بماند، پير مى شود و هر كس در آن بيمار شود، پشيمان مى گردد و هر كس در آن توانگر شود، دچار فتنه مى گردد.

347. امام على عليه السلام: آرزو، هميشه دروغ مى بافد و درازىِ عمر، مايۀ شكنجۀ انسان است.

12/7 اين كارها

348. امام صادق عليه السلام: چهار چيز، پيرى زودرس مى آورند: خوردن گوشت خشك شده، نشستن بر نم، از پلّه بالا رفتن و آميزش جنسى با پيرزن.

349. امام صادق عليه السلام: سه چيز، بدن را فرسوده مى كند و شايد هم بكُشد: خوردن گوشت خشكيدۀ فاسد، حمّام رفتن با شكم پُر و هم بسترى با پيرزنان.

ص: 259

الفصل الثالث عشر

آثارُ الهَرَمِ وآفاتُهُ

13/1

ضَعفُ البَدَنِ

الكتاب

(اَللّٰهُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ هُوَ اَلْعَلِيمُ اَلْقَدِيرُ) .(1)

(ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّٰا * إِذْ نٰادىٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِيًّا * قٰالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّي وَ اِشْتَعَلَ اَلرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعٰائِكَ رَبِّ شَقِيًّا) .(2)

الحديث

350. تفسير القمّي عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّٰا) -: ذَكَرَ رَبُّكَ زَكَرِيّا فَرَحِمَهُ ، (إِذْ نٰادىٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِيًّا * قٰالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّي) ، يَقولُ : الضَّعفُ .(3)

ص: 260


1- . الروم: 54
2- . مريم: 2-4.
3- . تفسير القمّي: ج 2 ص 48.

فصل سيزدهم پيامدها و آسيب هاى پيرى و فرتوتى

13/1 ناتوانى بدن

قرآن

(خداست آن كسى كه شما را [ابتدا] ناتوان آفريد. سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد. سپس بعد از قوّت، ناتوانى و پيرى قرار داد. او هر چه بخواهد، مى آفريند و همو دانا و تواناست).

([اين] يادى از رحمت پروردگار تو به بنده اش زكريّاست * آن گاه كه [زكريّا] پروردگارش را آهسته ندا كرد * گفت: پروردگارا! استخوانم سست شده و [سپيدىِ ] پيرى، همۀ سرم را فرا گرفته و - اى پروردگار من - هرگز در دعاى تو، [از اجابت] محروم نبوده ام).

حديث

350. تفسير القمّى - به نقل از ابو جارود، از امام باقر عليه السلام در بارۀ اين سخن خداى متعال: (يادى از رحمت پروردگار تو به بنده اش زكريّاست) -: خدايت زكريّا را ياد كرد و بر او رحمت آورد (آن گاه كه پروردگارش را آهسته ندا كرد * گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده است) يعنى ضعف آن را گرفته است.

ص: 261

351. الإمام الصادق عليه السلام: عَلامَةُ الكِبَرِ ثَلاثٌ : كِلالُ البَصَرِ، وَ انحِناءُ الظَّهرِ، و رِقَّةُ القَدَمِ .(1)

13/2

ضَعفُ العَقلِ

الكتاب

(وَ اَللّٰهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفّٰاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاٰ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ) .(2)

(وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ يَعْقِلُونَ ) .(3)

الحديث

352. الإمام عليّ عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ) -: إنَّ أرذَلَ العُمُرِ خَمسٌ و سَبعونَ سَنَةً .(4)

353. الإمام الصادق عليه السلام - في تَفسيرِ (أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ) -: إذا بَلَغَ المِئَةَ فَذلِكَ أرذَلُ العُمُرِ.(5)

354. الخصال: و رُوِيَ : أنَّ أرذَلَ العُمُرِ أن يَكونَ عَقلُهُ عَقلَ ابنِ سَبعِ سِنينَ .(6)

355. الإمام الصادق عليه السلام: يزيدُ عَقلُ الرَّجُلِ بَعدَ الأَربَعينَ إلى خَمسينَ وَ سِتّينَ ، ثُمَّ ينقُصُ عَقلُهُ بَعدَ ذلِكَ .(7)

ص: 262


1- . الخصال: ص 88 ح 23.
2- . النحل: 70 وراجع الحجّ : 5.
3- . يس: 68.
4- . مجمع البيان: ج 6 ص 574؛ تفسير الطبري: ج 8 الجزء 14 ص 142.
5- . الكافي: ج 8 ص 108 ح 83.
6- . الخصال: ص 546 ح 25.
7- . الاختصاص: ص 244، بحار الأنوار: ج 1 ص 131 ح 27.

351. امام صادق عليه السلام: نشان كهن سالى، سه چيز است: درماندگى چشم، خميدگى پشت و باريك شدن پا.

13/2 سستى خِرد

اشاره

قرآن

(وخداوند، شما را آفريد. سپس [جان] شما را مى گيرد و برخى از شما به خوارترين [دورۀ] سال هاى عمر بازگردانده مى شوند تا پس از [آن همه] دانستن، چيزى ندانند [و همه چيز را فراموش كنند]. قطعاً خداوند، دانا و تواناست).

(وهر كه را سالمند گردانيم، او را در آفرينش، باژگونش مى كنيم [و به ناتوانى كودكى باز مى گردانيم]. آيا نمى انديشند؟).

حديث

352. امام على عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (وبرخى از شما به خوارترين [دورۀ] سال هاى عمر باز گردانده مى شوند) -: فروترين سال هاى عمر، هفتاد و پنج سالگى است.

353. امام صادق عليه السلام - در تفسير (خوارترين سال هاى عمر) -: هنگامى كه به صد سالگى برسد، آن فروترين سال هاى عمر است.

354. الخصال: روايت شده كه خوارترين سال هاى عمر، اين است كه عقلش مانند عقل يك كودك هفت ساله شود.

355. امام صادق عليه السلام: خِرد آدمى، پس از چهل سالگى تا پنجاه و شصت سالگى افزايش مى يابد و پس از آن، رو به كاستى مى نهد.

ص: 263

تبيين فرسودگى قواى عقلى در شمارى از سالمندان

اشاره

مطابق حديثى كه در كتاب الاختصاص از امام صادق عليه السلام نقل شده، افزايش قواى عقلى در انسان تا شصت سالگى امكان پذير است و از اين هنگام، فرسودگى عقل آغاز مى گردد. متن حديث چنين است:

يزيدُ عَقلُ الرَّجُلِ بَعدَ الأَربَعينَ إلى خَمسينَ وَ سِتّينَ ، ثُمَّ ينقُصُ عَقلُهُ بَعدَ ذلِكَ .(1)

خِرد آدمى، پس از چهل سالگى تا پنجاه و شصت سالگى افزايش مى يابد و پس از آن، رو به كاستى مى نهد.

قرآن كريم نيز فرسودگى عقل را بدون مشخّص كردن دقيق آغاز آن، تأييد و تصريح مى كند:

(وَ اَللّٰهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفّٰاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاٰ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ .(2)

وخدا شما را آفريد. سپس [جان] شما را مى گيرد و برخى از شما تا خوارترين [دورۀ] سال هاى عمر باز گردانده مى شوند تا پس از [آن همه]

ص: 264


1- . الاختصاص: ص 244، بحار الأنوار: ج 1 ص 131 ح 27.
2- . نحل: آيۀ 70.

دانستن، چيزى ندانند. قطعاً خدا داناى تواناست).

در آيۀ ديگر آمده است:

(وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ يَعْقِلُونَ .(1)

وهر كه را سالمند گردانيم، او را در خلقت، باژگونش مى كنيم. آيا نمى انديشند؟).

انسان، در دوران طفوليت از نظر جسمى و عقلى به تدريج رشد مى كند تا به بالاترين درجۀ قواى جسمانى و عقلانى دست يابد كه قرآن از آن به (بَلَغَ أَشُدَّهُ ؛(2)به رشد كامل خود برسد) تعبير كرده است؛ امّا در ايّام سالمندى، اين جريان معكوس مى شود؛ يعنى به تدريج از قواى بدنى و عقلى كاسته مى گردد، به گونه اى كه گاه، دانسته هاى خود را فراموش مى كند.

نكتۀ شايان دقّت، اين است كه اهل بيت عليهم السلام در دعاهاى خود، بارها از خداوند منّان، طولانى بودن عمر خود را مسئلت كرده اند.(3) از سوى ديگر، بر پايۀ حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از دعاهايى كه ايشان پس از هر نماز مى خوانده، اين دعاست:

اللَّهُمَّ إنّى أعوذُ بِكَ مِنَ الجُبنِ ، وَ أعوذُ بِكَ أن اُرَدَّ إلى أرذَلِ العُمُرِ، وَ أعوذُ بِكَ مِن فِتنَةِ الدُّنيا، وَ أعوذُ بِكَ مِن عَذابِ القَبرِ.(4)

خدايا! از ترس، به تو پناه مى برم. از اين كه به خوارترين سال هاى

ص: 265


1- . يس: آيۀ 68.
2- . ر. ك: احقاف: آيۀ 15 و يوسف: آيۀ 22 و قصص: آيۀ 14 و انعام: آيۀ 152.
3- . ر. ك: ص 39 (فصل يكم: نعمت عمر طولانى).
4- . صحيح البخارى: ج 3 ص 1038 ح 2667، كنز العمّال: ج 2 ص 200 ح 3748.

عمر باز گردانده شوم، به تو پناه مى برم. از فتنۀ دنيا به تو پناه مى برم و از عذاب قبر به تو پناه مى برم.

خطرِ «أرذل العمر (خوارترين سال هاى عمر)» كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دچار شدن به آن به خداوند سبحان پناه برده، بيمارى فراموشى است كه امروزه به آن آلزايمر گفته مى شود. قرآن كريم نيز اين خطر را چنين تبيين كرده است:

(وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْ لاٰ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً .(1)

وبرخى از شما به خوارترين سال هاى عمر باز گردانده مى شود تا پس از [آن همه] دانستن، چيزى ندانند [و همه چيز را فراموش كنند]).

بنا بر اين، ممكن است كسى عمرى طولانى داشته باشد و به اين بيمارى مبتلا نشود. عكس اين مطلب نيز صادق است.(2) از اين رو، هر چند پژوهش هاى ميدانى و احاديثى كه ذكر شد، دلالت دارند كه غالباً انسان در سنين بالا به بيمارى فراموشى مبتلا مى شود، امّا بايد توجّه داشت كه درازىِ عمر، هميشه با اين بيمارى ملازم نيست و همان طور كه اشاره شد، يكى از راه هاى پيشگيرى از آن، دعاست.

راه ديگرى كه در برخى از احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله آمده، حفظ قرآن است:

مَن جَمَعَ القُرآنَ مَتَّعَهُ اللَّهُ بِعَقلِهِ حَتّى يموتَ .(3)

كسى كه قرآن را حفظ كند، خداوند، او را تا زمانى كه بميرد، از

ص: 266


1- . حج: آيۀ 5. نيز، ر. ك: نحل: آيۀ 70.
2- . مواردى از ابتلا به اين بيمارى در سنّ پايين و حتّى سى سالگى ديده شده است (ر. ك: آلزايمر چيست ؟ بخش داخلى اعصاب بيمارستان امام خمينى دانشكدۀ پزشكى).
3- . العلل المتناهية: ج 1 ص 107 ح 155، كنز العمّال: ج 1 ص 518 ح 2318.

خِردش برخوردار مى دارد.

افزون بر اين، ره نمودهاى فراوانى در احاديث اهل بيت عليهم السلام براى تقويت عقل و پيشگيرى از آسيب ديدن آن ارائه شده(1) كه مؤيّد اين نظر است.

جوان شدن عقل در شمارى از سالمندان
اشاره

بر پايۀ دو حديثِ ياد شده، شمارى از سالمندان، نه تنها به فرسودگى عقل دچار نمى شوند، بلكه سالمندى، موجب استوارى نيروى عقل و استحكام آرا و نظريّه هاى آنان مى گردد. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

إنَ الرَّجُلَ إذا كَبِرَ ذَهَبَ شَرُّ شَطرَيهِ وَ بَقِىَ خَيرُهُما؛ ثَبَتَ عَقلُهُ وَ استَحكَمَ رَأيُهُ وَ قَلَّ جَهلُهُ .(2)

مرد، چون بزرگ شود، نيمۀ بد خصلت هايش از ميان مى رود و نيمۀ خوب آنها باقى مى ماند. خِردش پا بر جا مى شود، رأى و نظرش استوار مى گردد و نادانى اش اندك مى شود.

همچنين در حديثى از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ ، إذا شابَ الجاهِلُ شَبَّ جَهلُهُ .(3)

خردمند چون پير شود، خِردش جوان مى گردد و نادان چون پير گردد، نادانى اش جوان مى شود.

جوان تر شدن عقل در شمارى از سالمندان باتجربه، زمينه ساز بهره مندى جامعه از آراى استوار آنها در رشته هاى تخصّصى آنهاست، چنان كه در

ص: 267


1- . ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 1 فصل چهارم و ششم.
2- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 468 ح 4621، بحار الأنوار: ج 103 ص 228 ح 24.
3- . غرر الحكم: ح 4169 و 4170، عيون الحكم و المواعظ: ص 131 ح 2955.

حديثى از امام على عليه السلام آمده است:

رَأىُ الشَّيخِ أحَبُّ إلَىَّ مِن جَلَدِ الغُلامِ .(1)

در نزد من، نظر پير، از تيزى جوان، محبوب تر است.

و در حديثى ديگر مى فرمايد:

رَأىُ الشَّيخِ أحَبُّ إلَىَّ مِن حيلَةِ الشَّابِ .(2)

در نزد من، نظر پير، از چاره جويى جوان، پسنديده تر است.

امّا چنان كه اشاره شد، نيروى عقل در همۀ سالمندان، جوان نمى شود؛ بلكه اين امر به سالمندانى اختصاص دارد كه عوامل تقويت عقل را در جوانى فراهم كرده اند. سالمندانى كه عمرى را در جهالت و بطالت گذرانده اند، سالمندى، نه تنها قدرت انديشۀ آنان را تقويت نمى كند، بلكه همان طور كه در حكمت علوى ملاحظه شد، بماند، چون پير شود، بى خردى در او جوان مى گردد.

1. معناى «عقل»

واژۀ «عقل» در احاديث اهل بيت عليهم السلام گاه در ادراك كننده ها و گاه در ادارك شونده ها به كار رفته است:

عقل، در كاربرد اوّل، سه معنا دارد: 1. نيرويى كه معيار تكليف الهى است (در برابر جنون)، 2. نيرويى كه مبدأ تعقّل و انديشه مى شود، 3. نيرويى كه انسان را به انتخاب ارزش هاى اخلاقى دعوت مى كند وعقل عملى ناميده مى شود.

ص: 268


1- . نهج البلاغة: حكمت 86، بحار الأنوار: ج 74 ص 178.
2- . كنز الفوائد: ج 1 ص 367، بحار الأنوار: ج 75 ص 105 ح 39.

نيز در كاربرد دوم، دو معنا دارد: 1. شناخت هاى عقلى كه حجّت الهى و معيار سنجش ارزش انسان و كارهاى اويند، 2. عمل كردن به مقتضاى قوّۀ عاقله و انجام كارهاى خردمندانه.(1)

اكنون با در نظر گرفتن كاربردهاى عقل در احاديث و تأمّل در احاديثى كه در چهار بند گذشته ارائه شدند، مى توان به اين نتيجه دست يافت كه معناى «عقل» در همۀ آنها يكسان نيست؛ بلكه مراد از «عقل» در بند اوّل و چهارم، عقل عملى يعنى معناى سوم از كاربرد اوّل است كه بِدانها اشاره شد.

همچنين مقصود از «عقل» در بندهاى دوم و سوم، معناى اوّل و دوم از كاربرد اوّل اين واژه است.

2. ضرورت پژوهش هاى ميدانى

با عنايت به اهمّيت موضوع، با در نظر گرفتن اين كه صدور احاديثِ ياد شده قطعى نيست، از پژوهش هاى ميدانى مى توان به عنوان قرينه اى براى وثوق به صدور آنها از معصوم و حلّ اختلافاتى كه ميان برخى از آنهاست، بهره گرفت. در هر حال، پژوهش هاى ميدانى در اين باره مهم و ضرورى اند.

3. ساير عوامل مؤثّر در كاهش و رشد عقل

مقاطع مختلف زندگى، تنها بخشى از عوامل افزايش و يا كاهش رشد عقلى هستند؛ ولى در احاديث اهل بيت عليهم السلام عوامل متعدّدى براى تقويت عقل و نيز آسيب هاى فراوانى براى آن بيان شده اند كه در اين جا مجال طرح آنها نيست.(2)

ص: 269


1- . براى توضيح مطلب، ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 1 ص 175 (پژوهشى در معناى خِرد).
2- . در اين باره، ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 1 فصل چهارم (عوامل رشد خِرد) و فصل ششم (آسيب هاى خِرد).

13/3

كَثرَةُ المَصائِبِ وَالأَسقامِ

356. الإمام عليّ عليه السلام: مَن طالَ عُمرُه كَثُرَت مَصائِبُهُ .(1)

357. عنه عليه السلام: مَن قَصُرَ عُمُرُهُ كانَت مُصيبَتُهُ في نَفسِهِ ، و مَن طالَ عُمُرُهُ تَواتَرَت مَصائِبُهُ و رَأى في نَفسِهِ وَ أحِبّائِهِ ما يَسُوؤُهُ .(2)

358. عنه عليه السلام: من طالَ عُمُرُهُ فُجِعَ بِأَعِزَّتِهِ و أحبّابِهِ .(3)

359. عنه عليه السلام: مَن عاشَ كَثيراً فَقَدَ أَحِبَّتَهُ .(4)

360. عنه عليه السلام: مَن أحَبَّ البَقاءَ فَليُعِدَّ لِلمَصائِبِ قَلباً صَبوراً.(5)

361. عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ طُولِ الحَياةِ السَّقَمُ وَالهَرَمُ .(6)

362. عنه عليه السلام: إذَا ابيَضَّ أسوَدُكَ ماتَ أطيَبُكَ .(7)

363. عنه عليه السلام - فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ -: مَن بَلَغَ السَّبعينَ اشتَكى مِن غَيرِ عِلَّةٍ .(8)

ص: 270


1- . غرر الحكم: ج 5 ص 263 ح 8268، عيون الحكم و المواعظ: ص 446 ح 7871.
2- . بحار الأنوار: ج 82 ص 133 ح 17 نقلاً عن الدعوات.
3- . غرر الحكم: ج 5 ص 284 ح 8384، عيون الحكم و المواعظ: ص 448 ح 7930.
4- . عيون الحكم و المواعظ: ص 453 ح 8129.
5- . كشف الغمّة: ج 3 ص 493، بحار الأنوار: ج 78 ص 81 ح 71.
6- . غرر الحكم: ج 3 ص 328 ح 4623، عيون الحكم و المواعظ: ص 207 ح 4145.
7- . غرر الحكم: ج 3 ص 130 ح 4039، عيون الحكم و المواعظ: ص 135 ح 3068.
8- . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 324 ح 710.

13/3 فراوانى مصيبت و بيمارى

356. امام على عليه السلام: هر كه عمرش دراز شود، مصيبت هايش فراوان مى گردد.

357. امام على عليه السلام: هر كس عمرش كوتاه شود، مصيبتش در جان خود اوست و هر كس عمرش دراز شود، مصيبت هايش پياپى مى شوند و در خود و دوستانش چيزهايى ناخوشايند مى بيند.

358. امام على عليه السلام: هر كس عمرش دراز گردد، به مرگ عزيزان و دوستانش دردمند مى شود.

359. امام على عليه السلام: هر كس زياد عمر كند، دوستانش را از دست مى دهد.

360. امام على عليه السلام: هر كس ماندن را دوست دارد، براى مصيبت ها، دلى پُرشكيب آماده كند.

361. امام على عليه السلام: حاصل زندگى دراز، بيمارى و پيرى است.

362. امام على عليه السلام: هر گاه [موى] سياه تو سپيد شود، خوش ترين [دوران عمر] تو از بين مى رود.

363. امام على عليه السلام - در حكمت هاى منسوب به ايشان -: هر كس به هفتاد برسد، بدون بيمارى، دردمند مى شود.

ص: 271

13/4

الإِخضابُ

الكتاب

(قٰالَتْ يٰا وَيْلَتىٰ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هٰذٰا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هٰذٰا لَشَيْ ءٌ عَجِيبٌ ) .(1)

(قٰالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلىٰ أَنْ مَسَّنِيَ اَلْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ) .(2)

(قٰالَ رَبِّ أَنّٰى يَكُونُ لِي غُلاٰمٌ وَ كٰانَتِ اِمْرَأَتِي عٰاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ اَلْكِبَرِ عِتِيًّا) .(3)

(كهيعص * ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّٰا * إِذْ نٰادىٰ رَبَّهُ نِدٰاءً خَفِيًّا * قٰالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ اَلْعَظْمُ مِنِّي وَ اِشْتَعَلَ اَلرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعٰائِكَ رَبِّ شَقِيًّا) .(4)

الحديث

364. علل الشرائع عَن أبي بصير عن أحدهما عليهما السلام: إنّ المَلائِكَةَ لَمّا جاءَت في هَلاكِ قَومِ لُوطٍ: (قٰالُوا إِنّٰا مُهْلِكُوا أَهْلِ هٰذِهِ اَلْقَرْيَةِ ) (5)، قالَت سارَةُ : عَجِبتُ مِن قِلَّتِهِم وَ كَثرَةِ أهلِ القَريَةِ ! فَقالَت: و مَن يُطيقُ قَومَ لُوطٍ؟ فَبَشَّرُوها (بِإِسْحٰاقَ وَ مِنْ وَرٰاءِ إِسْحٰاقَ يَعْقُوبَ ) (6)، (فَصَكَّتْ وَجْهَهٰا وَ قٰالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ ) (7)، و هِيَ يَومَئِذٍ ابنَةُ تِسعينَ سَنَةً ، و إِبراهيمُ يَومَئِذٍ ابنُ عِشرينَ و مِئَةِ سَنَةٍ .(8)

ص: 272


1- . هود: 72.
2- . الحجر: 54.
3- . مريم: 8.
4- . مريم: 1-4.
5- . العنكبوت: 31.
6- . هود: 71.
7- . الذارايات: 29.
8- . علل الشرائع: ص 551 ح 6.

13/4 از ميان رفتن بارورى

قرآن

([همسر ابراهيم] گفت: اى واى بر من! آيا فرزند مى آورم با آن كه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمردى است ؟! واقعاً اين چيز بسيار شگفتى است!).

([ابراهيم] گفت: آيا با اين كه مرا پيرى فرا رسيده است، بشارتم مى دهيد؟! به چه بشارت مى دهيد؟).

([زكريّا] گفت: پروردگارا! چگونه براى من پسرى خواهد بود، در حالى كه همسرم نازاست، و من [نيز] از سال خوردگى، ناتوان شده ام!؟).

(كاف. ها. يا. عين. صاد [اين] يادى از رحمت پروردگار تو به بنده اش زكريّاست * در آن هنگام كه پروردگارش را [در خلوتگاه عبادت] پنهان خواند * گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده و [سپيدىِ ] پيرى، همۀ سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاى تو، از اجابت محروم نبوده ام»).

حديث

364. علل الشرائع - به نقل از ابو بصير، از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام -: فرشتگان چون براى نابود كردن قوم لوط آمدند، (گفتند: ما نابود كنندۀ اهل اين آبادى هستيم). ساره [همسر ابراهيم عليه السلام] گفت: از شمار اندكِ فرشتگان و فراوانى اهل اين آبادى تعجّب مى كنم و گفت: چه كسى در برابر قوم لوط تاب مى آورد؟ فرشتگان به ساره بشارت (اسحاق و از پىِ اسحاق، يعقوب را) به وى دادند. (او فريادكنان پيش آمد و بر روى خود زد و گفت: پيرزنى نازا [چگونه مى زايد]؟!). او در آن زمان، نودساله و ابراهيم نيز صد و بيست ساله بود.

ص: 273

13/5

الحِرصُ وَالأَمَلُ

365. الخصال عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَهلِكُ - أو قالَ : يَهرَمُ - ابنُ آدَمَ و يَبقى مِنهُ اثنَتانِ : الحِرصُ وَ الأَمَلُ .(1)

366. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَهرَمُ ابنُ آدَمَ وتَشِبُّ مِنهُ اثنَتانِ : الحِرصُ عَلَى المالِ ، وَالحِرصُ عَلَى العُمُرِ.(2)

367. المجازات النبويّة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَهرَمُ ابنُ آدَمَ و يَشِبُّ مِنهُ اثنَتانِ : الحِرصُ عَلَى الحَياةِ ، وَ الحِرصُ عَلَى المالِ . و في رِوايَةٍ اُخرى: الحِرصُ ، وَ الأَمَلُ .

و رَوى هذَا الخَبَرَ أبو هُرَيرَةَ عَلى خِلَافِ هذِهِ الرِّوايَةِ ، قالَ : قالَ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ : قَلبُ الكَبيرِ شابٌّ عَلى حُبِّ اثنَتَينِ : حُبِّ الحَياةِ ، و حُبِّ المالِ .(3)

368. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قَلبُ الشَّيخِ شابٌّ عَلى حُبِّ اثنَتَينِ : طولُ الحَياةِ ، وكَثرَةُ المالِ .(4)

369. عنه صلى الله عليه و آله: قَلبُ الشَّيخِ شابٌّ عَلى حُبِّ اثنَتَينِ : حُبُّ العَيشِ ، وَ المالِ .(5)

370. عنه صلى الله عليه و آله: الشَّيخُ يَكبَرُ ويَضعُفُ جِسمُهُ وقَلبُهُ شابٌّ عَلى حُبِّ اثنَينِ : طولِ العُمُرِ، وَالمالِ .(6)

ص: 274


1- . الخصال: ص 73 ح 113.
2- . صحيح مسلم: ج 2 ص 724 ح 115؛ الخصال: ص 73 ح 112.
3- . المجازات النبويّة: ص 320 ح 271.
4- . سنن الترمذي: ج 4 ص 570 ح 2338؛ روضة الواعظين: ج 2 ص 378 ح 1379.
5- . صحيح مسلم: ج 2 ص 724 ح 113
6- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 234 ح 8430.

13/5 آزمندى و آرزو

365. الخصال - به نقل از اَنَس -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آدمى زاده نابود (/ پير) مى شود و دو چيز در او باقى مى ماند: آزمندى و آرزو».

366. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدمى زاده پير مى شود و دو چيز در او جوان مى گردد: آزمندى به ثروت وآزمندى به زندگى.

367. المجازات النبويّة: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل است كه: «آدمى زاده پير مى شود و دو چيز در او جوان مى گردد: آزمندى به زندگى و آزمندى به دارايى» و در گزارشى ديگر [آمده است]: «آزمندى و آرزو».

ابو هريره اين خبر را به گونه اى متفاوت نقل كرده است. او از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «دل بزرگ سال بر محبّت دو چيز، جوان است: محبّت زندگى و محبّت دارايى».

368. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دل سالمند بر محبّت دو چيز، جوان است: درازى زندگى و زيادى دارايى.

369. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دل سالمند بر محبّت دو چيز، جوان است: محبّت زندگى و [محبّت] دارايى.

370. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند، پير مى شود و پيكرش كم توان مى گردد؛ ولى دلش بر محبّت دو چيز، جوان است: عمر دراز و دارايى.

ص: 275

371. عنه صلى الله عليه و آله: نَفسُ ابنِ آدَمَ شابَّةٌ ولَوِ التَقَت تَرقُوَتاهُ مِن الكِبَرِ، إلّا مَنِ امتَحَنَ اللّهُ تَعالى قَلبَهُ لِلتَّقوى، وقَليلٌ ما هُم.(1)

372. عنه صلى الله عليه و آله: الشَّيخُ شابٌّ في طَلَبِ الدُّنيا وإنِ التَفَّت تَرقُوَتاهُ مِن الكِبَرِ، إلَّا الّذينَ اتَّقَوا، وقَليلٌ ما هُم.(2)

ص: 276


1- . نوادر الاُصول: ج 1 ص 184.
2- . تنبيه الخواطر: ج 1 ص 278؛ إحياء العلوم: ج 4 ص 666.

371. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نفْس آدميزاد، همواره جوان است، حتّى زمانى كه استخوان هاى ترقوۀ او از شدّت پيرى، سر به هم آورند، مگر كسى كه خداى متعال، دل او را براى پرهيزگارى، خالص كرده باشد و اينان اندك اند.

372. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند، در طلب دنيا همچنان جوان است، هرچند استخوان هاى ترقوه اش از كهن سالى سر به هم آورده باشند، مگر كسانى كه پرهيزگار باشند و اينان اندك اند.

ص: 277

الفصل الرابع عشر

إرشاداتٌ مِن بَعضِ المُعَمَّرينَ

14/1

العُمرُ قَصيرٌ وإن طالَ

373. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَمّا بَعَثَ اللّهُ نوحاً إلى قَومِهِ بَعَثَهُ وهُوَ ابنُ خَمسينَ ومِئَتَي سَنَةٍ ، فَلَبِثَ في قَومِهِ ألفَ سَنَةٍ إلّا خَمسينَ عاماً، وبَقِيَ بَعدَ الطّوفانِ خَمسينَ ومِئَتَي سَنَةٍ ، فَلَمّا أتاهُ مَلَكُ المَوتِ قالَ : يا نوحُ ، يا أكبَرَ الأَنبِياءِ ، ويا طَويلَ العُمُرِ، ويا مُجابَ الدَّعوَةِ ، كَيفَ رَأَيتَ الدُّنيا؟ قالَ : مِثلَ رَجُلٍ بُنِيَ لَهُ بَيتٌ لَهُ بابانِ ، فَدَخَلَ مِن واحِدٍ وخَرَجَ مِنَ الآخَرِ.(1)

374. العمر و الشيب عن أنس: قيلَ لِنوحٍ عليه السلام: يا أطوَلَ النَّبِيّينَ عُمُراً، ويا أفضَلَهُم شُكراً، كَيفَ وَجَدتَ الدُّنيا وَالعَيشَ فيها؟ قالَ : كَرَجُلٍ دَخَلَ بَيتاً لَهُ بابانِ ، فَأَقامَ فِي البَيتِ هُنَيهَةً ، ثُمَّ خَرَجَ .(2)

ص: 278


1- . تفسير القرطبي: ج 13 ص 333؛ إعلام الورى: ج 2 ص 305.
2- . العمر و الشيب: ص 54.

فصل چهاردهم راه نمايى هاى برخى سالمندان

14/1 عمر كوتاه است حتّى عمر نوح عليه السلام

373. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زمانى كه خداوند، نوح عليه السلام را به پيامبرى در ميان قومش بر انگيخت، دويست و پنجاه سال از عمر نوح مى گذشت و نهصد و پنجاه سال نيز در ميان قومش دعوت كرد و پس از توفان نيز دويست و پنجاه سال مانْد و [با اين حال] چون مَلَك الموت نزد او آمد، گفت: اى نوح! اى بزرگ ترينِ پيامبران، اى صاحب عمر دراز و اى مستجاب الدعوه! دنيا را چگونه ديدى ؟

فرمود: «مانند مردى كه برايش خانه اى با دو در بسازند و از درى وارد شود و از ديگرى خارج شود».

374. العمر و الشيب - به نقل از اَنَس -: به نوح عليه السلام گفته شد: اى نوح! اى بزرگ سال ترينِ پيامبران و اى سپاس گزارترينِ آنها! دنيا و زيستن در آن را چگونه ديدى ؟ فرمود: «مانند مردى كه وارد خانه اى دو در شود و لختى در خانه بماند و سپس بيرون رود».

ص: 279

14/2

ما لاينبغي مِنَ الدُّعاءِ لِطولِ العُمُرِ

375. علل الشرائع عن محمّد بن القاسم عن الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ سارَةَ قالَت لِإِبراهيمَ : يا إبراهيمُ ، قَد كَبِرتَ ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ عزوجل أن يَرزُقَكَ وَلَداً تَقَرُّ أعيُنُنا بِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَدِ اتَّخَذَكَ خَليلًا و هُوَ مُجيبٌ لِدَعوَتِكَ إن شاءَ . قالَ : فَسَأَلَ إبراهيمُ رَبَّهُ أن يَرزُقَهُ غُلاماً عَليماً، فَأَوحَى اللّهُ عزوجل إلَيهِ : أنّي واهِبٌ لَكَ غُلاماً عَليماً، ثُمَّ أبلوكَ بِالطّاعَةِ لي. قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَمَكَثَ إبراهيمُ بَعدَ البِشارَةِ ثَلاثَ سِنينَ ، ثُمَّ جاءَتهُ البِشارَةُ مِنَ اللّهِ عزوجل، و أنّ سارَةَ قَد قالَت لِإِبراهيمَ : إنَّكَ قَد كَبِرتَ و قَرُبَ أجَلُكَ ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ عزوجل أن يُنسِئَ في أجَلِكَ و أن يَمُدَّ لَكَ فِي العُمُرِ، فَتَعيشَ مَعَنا و تَقَرَّ أعيُنُنا. قالَ : فَسَأَلَ إبراهيمُ رَبَّهُ ذلِكَ ، قالَ : فَأَوحَى اللّهُ عزوجل إلَيهِ سَل مِن زِيادَةِ العُمُرِ ما أحبَبتَ تُعطَهُ . قالَ : فَأَخبَرَ إبراهيمُ سارَةَ بِذلِكَ ، فَقالَت لَهُ : سَلِ اللّهَ أن لا يُميتَكَ حَتّى تَكونَ أنتَ الَّذي تَسأَلُهُ المَوتَ . قالَ فَسَأَلَ إبراهيمُ رَبَّهُ ذلِكَ ، فَأَوحَى اللّهُ عزوجل إلَيهِ : ذلِكَ لَكَ . قالَ : فَأَخبَرَ إبراهيمُ سارَةَ بِما أوحَى اللّهُ عزوجل إلَيهِ في ذلِكَ ، فَقالَت سارَةُ لِإِبراهيمَ : اشكُرِ اللّهَ وَ اعمَل طَعاماً وَ ادعُ عَلَيهِ الفُقَراءَ و أهلَ الحاجَةِ . قالَ : فَفَعَلَ ذلِكَ إبراهيمُ و دَعا إلَيهِ النّاسَ ، فَكانَ فيمَن أتى رَجُلٌ كَبيرٌ ضَعيفٌ مَكفوفٌ مَعَهُ قائِدٌ لَهُ ، فَأَجلَسَهُ عَلى مائِدَتِهِ ، قالَ : فَمَدَّ الأَعمَى يَدَهُ فَتَناوَلَ لُقمَةً و أقبَلَ بِها نَحوَ فيهِ ، فَجَعَلَت تَذهَبُ يَميناً و شِمَالاً مِن ضَعفِهِ ، ثُمَّ أهوى بِيَدِهِ إلى جَبهَتِهِ ، فَتَناوَلَ قائِدُهُ يَدَهُ

ص: 280

14/2 عمرى كه دعا براى درازى اش نيكو نيست

اشاره

375. علل الشرائع - به نقل از محمّد بن قاسم -: امام صادق عليه السلام فرمود: «ساره به ابراهيم گفت: اى ابراهيم! پير شده اى! كاش دعا مى كردى خداى عزوجل پسرى روزى ات كند تا چشم روشنى ما باشد، كه خدا تو را دوست خود گرفته است و اجابت كنندۀ دعايت هست اگر بخواهد. ابراهيم از خدايش خواست كه پسرى دانا روزى اش كند. خداى عزوجل به او وحى كرد كه: "من پسرى دانا به تو مى بخشم. سپس تو را با فرمان بردارى ام [در ذبح او] مى آزمايم".

ابراهيم پس از اين مژده، سه سال درنگ كرد و سپس آنچه خدا مژده داده بود، به او رسيد. ساره همچنين به ابراهيم گفت: سنّت بالا رفته و اَجَلت نزديك شده است. كاش از خداوند عزوجل بخواهى كه اَجَلت را عقب بيندازد و عمرت را طولانى كند تا با ما بيشتر زندگى كنى و چشمانمان را روشن سازى. ابراهيم از خدايش چنين خواست و خداوند به او وحى كرد: "هر چه عمر بيشتر دوست دارى، بخواه كه به تو داده مى شود". ابراهيم به ساره خبر داد و او گفت: از خدا بخواه كه تو را نميراند تا آن گاه كه تو خود بخواهى. ابراهيم اين را از خدايش خواست و خداى عزوجل به او وحى فرمود: "همين براى تو باشد".

ابراهيم، وحى خداوندى را در اين باره به ساره خبر داد. ساره به ابراهيم گفت: خداوند را سپاس بگزار و غذايى فراهم كن و فقيران و نيازمندان را به آن دعوت كن. ابراهيم چنين كرد و مردم را به آن دعوت نمود. در ميان كسانى كه به مهمانى آمدند، مردى بزرگ سال و ناتوان و نابينا بود كه عصاكشى همراه داشت و وى او را بر سر سفره نشاند. مرد نابينا دستش را دراز كرد و لقمه اى برداشت و آن را به سوى دهانش آورد؛ امّا دستش از ضعف [و لرزش و در اختيار نبودن] آن به چپ و راست مى رفت و سپس دستش را بر پيشانى اش

ص: 281

فَجاءَ بِها إلى فَمِهِ ، ثُمَّ تَناوَلَ المَكفوفُ لُقمَةً فَضَرَبَ بِها عَينَهُ ، قالَ : و إبراهيمُ عليه السلام يَنظُرُ إلَى المَكفوفِ و إلى ما يَصنَعُ . قالَ : فَتَعَجَّبَ إبراهيمُ مِن ذلِكَ و سَأَلَ قائِدَهُ عَن ذلِكَ ، فَقالَ لَهُ القائِدُ: هذَا الَّذي تَرى مِنَ الضَّعفِ ، فَقالَ إبراهيمُ في نَفسِهِ : أ لَيسَ إذا كَبِرتُ أصيرُ مِثلَ هذَا، ثُمَّ إنَّ إِبراهيمَ سَأَلَ اللّهَ عزوجل حَيثُ رَأى مِنَ الشَّيخِ ما رَأى فَقالَ : اللّهُمَّ تَوَفَّني فِي الأَجَلِ الَّذي كَتَبتَ لِي، فَلا حاجَةَ لي فِي الزِّيادَةِ فِي العُمُرِ بَعدَ الَّذي رَأَيتُ .(1)

376. الإمام الباقر و الإمام الصادق عليهما السلام: إنَّ إبراهيمَ لَمَّا قَضى مَناسِكَهُ رَجَعَ إِلَى الشّامِ فَهَلَكَ ، و كَانَ سَبَبُ هَلاكِهِ أنَّ مَلَكَ المَوتِ أتاهُ لِيَقبِضَهُ فَكَرِهَ إبراهِيمُ المَوتَ ، فَرَجَعَ مَلَكُ المَوتِ إلى رَبِّهِ عزوجل فَقالَ : إنَّ إبراهيمَ كَرِهَ المَوتَ ، فَقالَ : دَع إبراهيمَ فَإِنَّهُ يُحِبُّ أن يَعبُدَني، قالَ : حَتّى رَأى إبراهيمُ شَيخاً كَبيراً يَأكُلُ و يَخرُجُ مِنهُ ما يَأكُلُهُ ، فَكَرِهَ الحَياةَ و أحَبَّ المَوتَ .

فَبَلَغَنَا أَنَّ إبراهيمَ أتَى دارَهُ فَإِذا فيهَا أحسَنُ صُورَةٍ ، ما رَآهَا قَطُّ، قالَ : مَن أنتَ؟ قالَ : أَنَا مَلَكُ المَوتِ ، قالَ : سُبحانَ اللّهِ ! مَنِ الَّذي يَكرَهُ قُربَكَ و زِيارَتَكَ و أنتَ بِهذِهِ الصُّورَةِ؟! فَقالَ : يا خلِيلَ الرَّحمنِ ، إنَّ اللّهَ تَبَارَكَ و تَعالى إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيراً بَعَثَني إلَيهِ في هذِهِ الصُّورَةِ ، و إذا أرادَ بِعَبدٍ شَرّاً بَعَثَني إلَيهِ في غَيرِ هذِهِ الصُّورَةِ ، فَقُبِضَ بِالشّامِ ، وَ تُوُفِّيَ إِسماعيلُ بَعدَهُ وَ هُوَ ابنُ ثَلاثِينَ و مِئَةِ سَنَةٍ ، فَدُفِنَ فِي الحِجرِ مَعَ اُمِّهِ .(2)

ص: 282


1- . علل الشرائع: ص 38 ح 2.
2- . علل الشرائع: ص 38 ح 1.

فرود آورد. پس عصاكشش دستش را گرفت و به دهانش آورد. سپس مرد نابينا لقمه اى برداشت و آن را بر چشمش كوفت. ابراهيم عليه السلام نابينا و كارهايش را مى نگريست. ابراهيم عليه السلام از آن تعجّب نمود و از عصاكشش در اين باره پرسيد. او گفت: اينها كه مى بينى، از ناتوانى اوست. ابراهيم با خود گفت: آيا اگر من هم سنّم بالا برود، مانند اين نمى شوم ؟ سپس ابراهيم چون اين كارها را از آن پيرمرد ديد، گفت: خدايا! مرا در همان وقتى كه برايم نوشته اى، بميران كه پس از آنچه ديدم، ديگر نيازى به فزونى عمر ندارم».

376. امام باقر و امام صادق عليهما السلام: ابراهيم چون اعمال حجّش را به پايان برد، به شام باز گشت و از دنيا رفت. وفاتش اين گونه شد كه فرشتۀ مرگ نزدش آمد تا جانش را بگيرد. ابراهيم مرگ را خوش نداشت و فرشتۀ مرگ به سوى خدايش عزوجل باز گشت و گفت: ابراهيم مرگ را ناخوش مى دارد. خداوند فرمود: «ابراهيم را رها كن. او دوست دارد مرا عبادت كند» تا آن كه ابراهيم، پيرمرد كهن سالى را ديد كه غذا مى خورد و آنچه مى خورد، از او بيرون مى آيد. پس زنده ماندن را خوش نداشت و به مرگ علاقه مند شد.

همچنين به ما خبر رسيده كه ابراهيم به خانه اش آمد و كسى را ديد كه به زيبايى اش كسى را نديده بود. پرسيد: «كيستى ؟» گفت: من فرشتۀ مرگم. گفت: «خدا منزّه است! چه كسى با اين سيماى تو، نزديك شدن و زيارتت را ناخوش مى دارد؟!». فرشته گفت: اى دوست خداى رحمان! خداوند - تبارك و تعالى - چون خداوند براى بنده اى خير بخواهد، مرا با اين سيما به سوى او مى فرستد و اگر براى بنده اى شر بخواهد، مرا با سيماى ديگرى به سويش مى فرستد.

پس ابراهيم عليه السلام در شام، قبض روح شد و اسماعيل پس از او وفات يافت و او (اسماعيل) صد و سى ساله از دنيا رفت و در حجر اسماعيل (كنار كعبه) كنار مادرش به خاك سپرده شد.

ص: 283

ص: 284

معيار طول عمر نيكو

حديثى كه ملاحظه شد و برخى از روايات ديگر،(1) دلالت بر نكوهيده بودن عمر طولانى دارد، در صورتى روايات فصل اوّل حاكى از نيكو بودن طول عمر دارد، با تأمل در اين دو دسته روايات روشن مى شود كه مقصود از رواياتى كه دلالت بر نيكو بودن طول عمر دارد، ناظر به طول عمر متعارف است كه موجب فرتوتى و فرسودگى قواى ادراكى نيست، آيه زير مى تواند به طول عمر متعارف باشد.(2)

(هُوَ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّٰى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ .(3)

او همان كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه اى، سپس از عَلَقه اى (خون بسته شده). سپس شما را [به صورت] كودكى [از شكم مادر] بيرون مى آورد تا به كمال قوّت خود برسيد، سپس تا سالمند شويد و

ص: 285


1- . ر. ك: ح 375.
2- . ر. ك: ص 39 (دعا براى طولانى شدن عمر و نيكوكارى).
3- . غافر: آيۀ 67.

از ميان شما كسى است كه پيش [از رسيدن به اين مرحله] مى ميرد و تا [بالأخره] به مدّتى كه مقرّر است، برسيد و اميد كه در انديشه كنيد).

اگر براى طولانى شدن عمر دعا مى شود، براى آن است كه فرد، مشمول (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّٰى مِنْ قَبْلُ ؛(1) و از شما برخى پيش از آن (مراحل سه گانب كودكى، بلوغ و سالمندى) قبض روح مى شود). نشود و قبل از به سر آمدن عمر طبيعى از دنيا نرود؛ امّا احاديثى كه دلالت بر نكوهيده طول عمر دارند ناظر به طولانى شدن حيات بيش از حدّ متعارف است كه تمام توانايى هاى انسان به تحليل مى رود و ضعف و رنج و عذاب و نياز و به دنبال آن، خوارى انسان نمود مى يابد و انسان نه تنها از حيات بهره نمى برد، بلكه حيات، بار سنگينى بر دوش او خواهد بود. و مصداقى است براى تعبير:

(وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلىٰ أَرْذَلِ اَلْعُمُرِ لِكَيْلاٰ يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً.(2)

وبرخى از شما (قبل از پيرى) قبض روح مى شود و برخى از شما به پايين ترين مرحلۀ عمر بازگردانده مى شود تا پس از [آن همه] دانستن چيزى نداند).

چنان كه در پايانِ حديث 374 نيز رضايت به عمر متعارف، تصريح شده است:

اللَّهُمَّ تَوَفَّنِى فِى الْأَجَلِ الَّذِى كَتَبْتَ لِى فَلَا حَاجَةَ لِى فِى الزِّيَادَةِ فِى الْعُمُرِ.

خدايا مرا در پايان همان مدتى كه برايم نوشته اى از دنيا ببر كه من

ص: 286


1- . غافر: آيۀ 67.
2- . حج: آيۀ 5.

نيازى به افزايش عمرم ندارم.

بر اين اساس معيار طول عمر نيكو، امكان بهره بردارى از آن در جهت افزايش كمالات انسانى است، از اين رو، اهل بيت عليهم السلام از خداوند سبحان طول عمر همراه با حسن عمل مى خواهند و از سوى ديگر از «هَرَم: فرتوتى» و «ارذل العمر: پست ترين مرحلۀ عمر» به خدا پناه مى برند(1).(2)

ص: 287


1- . ر. ك: ص 39 (فصل يكم / دعا براى طولانى شدن عمر و نيكوكارى).
2- . ر. ك: ص 159 (دعاهاى سزاوار سالمند).

14/3

البَصيرَةُ وَالاِستِقامَةُ في طَريقِ الحَقِّ

377. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن سلمة: رَأَيتُ عَمّاراً(1) يَومَ صِفّينَ شَيخاً كَبيراً آدَمَ طِوالاً آخِذَ الحَربَةِ بِيَدِهِ ويَدُهُ تَرعَدُ فَقالَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لَقَد قاتَلتُ بِهذِهِ الرّايَةِ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وهذِهِ الرّابِعَةُ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لَو ضَرَبونا حَتّى يَبلُغوا بِنا شَعَفاتِ هَجَرَ لَعَرَفتُ أنَّ مُصلِحينا عَلَى الحَقِّ و أنَّهُم عَلَى الضَّلالَةِ .(2)

378. تاريخ الطبري عن حبّة بن جوين العرني: اِنطَلَقتُ أنَا و أبو مَسعودٍ إلى حُذَيفَةَ بِالمَدائِنِ ، فَدَخَلنا عَلَيهِ ، فَقالَ : مَرحَباً بِكُما، ما خَلَّفتُما مِن قَبائِلِ العَرَبِ أحَداً أحَبَّ إلَيَّ مِنكُما. فَأَسنَدتُهُ إلى أبي مَسعودٍ، فَقُلنا: يا أبا عَبدِ اللّهِ ، حَدِّثنا؛ فَإِنّا نَخافُ الفِتَنَ .

فَقالَ : عَلَيكُما بِالفِئَةِ الَّتي فيهَا ابنُ سُمَيَّةَ ؛ إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله يَقولُ : تَقتُلُهُ الفِئَةُ الباغِيَةُ ، النّاكِبَةُ عَنِ الطَّريقِ ، وإنَّ آخِرَ رِزقِهِ ضَياحٌ (3) مِن لَبَنٍ .

قالَ حَبَّةُ : فَشَهِدتُهُ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يَقولُ : اِيتوني بِآخِرِ رِزقٍ لي مِنَ الدُّنيا، فَاُتِيَ بِضَياحٍ مِن لَبَنٍ في قَدَحٍ أروَحٍ لَهُ حَلقَةٌ حَمراءُ ، فَما أخطَأَ حُذَيفَةُ مِقياسَ شَعرَةٍ ، فَقالَ :

ص: 288


1- . عمّار بن ياسر بن عامر بن مالك بن كنانة بن مالك، كنيته أبو اليقظان، قتل بصفّين مع عليّ بن أبي طالب سنة سبع وثلاثين وله ثلاث وتسعون سنة، وكان قد قال له النبيّ صلى الله عليه و آله: يا بن سميّة يقتلك الفئة الباغية (مشاهير علماء الثقات لابن حبان: ص 74 الرقم 266).
2- . مسند ابن حنبل: ج 6 ص 480 ح 18906؛ الخصال: ص 276 ح 18.
3- . الضَّياح والضَّيح - بالفتح -: اللبن الخاثر يصبّ فيه الما ثمّ يخلط (النهاية: ج 3 ص 107 «ضيح»).

14/3 بينش و پايدارى در راه حق

377. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّه بن سلمه -: عمّار را در نبرد صفّين، پيرمردى كهن سال و گندمگون و قدبلند ديدم كه سلاح به دست گرفته است؛ امّا دستش مى لرزد و مى گويد: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، با اين پرچم سه بار همراه پيامبر خدا جنگيدم و اين هم بار چهارم است. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، اگر ما را چنان بزنند تا به قلّه هاى هَجَر(1) برسانند، مى دانم كه مصلحان(2) (فرمان روايانِ ) ما بر حق اند و آنان در گم راهى.

378. تاريخ الطبرى - به نقل از حبّة بن جوين عرنى -: من و ابو مسعود، در مدائن، نزد حُذَيفه رفتيم و بر او داخل شديم. گفت: خوش آمديد! از ميان قبايل عرب، هيچ كس نيست كه بيش از شما دو تن، دوستش بدارم.

من [به تواضع] اين سخن را به ابو مسعود نسبت دادم. آن گاه گفتيم: اى ابو عبد اللّه! با ما سخن بگو كه از فتنه ها بيم داريم.

حُذيفه گفت: بر شما باد همراهى با گروهى كه [عمّار] فرزند سميّه در آن است. همانا خود از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: «گروهك متجاوز گم راه، او را خواهند كشت و واپسين خوراكش قدرى شير آميخته به آب خواهد بود».

حبّه گفت: پس در صِفّين، عمّار را ديدم كه مى گفت: «واپسين خوراك من از دنيا را برايم بياوريد» و برايش قدرى شير آميخته به آب، در پياله اى تَهْ فراخ با حلقه اى سرخ آورده شد. پس حذيفه، سرِ مويى هم خطا نگفته بود. [عمّار] سپس خواند:

ص: 289


1- . هَجَر: سرزمينى در جنوب شرقى جزيرة العرب و نزديك بحرين كنونى. اين اصطلاح، براى اشاره به جايى دوردست به كار مى رود. (م)
2- . تعبير به مصلحان به جاى اميران يا حاكمان، كمال دانش و بصيرت عمّار را مى فهماند.

اليَومَ ألقَى الأَحِبَّه *** مُحَمَّداً وحِزبَه

وَاللّهِ ، لَو ضَرَبونا حَتّى يَبلُغوا بِنا سَعَفاتِ هَجَرَ لَعَلِمنا أنّا عَلَى الحَقِّ و أنَّهُم عَلَى الباطِلِ ، وجَعَلَ يَقولُ : المَوتُ تَحتَ الأَسَلِ (1)، وَالجَنَّةُ تَحتَ البارِقَةِ .(2)

14/4

اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِعُمّالِ الحُكومَةِ

379. الطبقات الكبرى عن النّعمان بن حميد: دَخَلتُ مَعَ خالي عَلى سَلمانَ بِالمَدائِنِ وهُوَ يَعمَلُ الخوصَ ، فَسَمِعتهُ يَقولُ : أشتَري خوصاً بِدِرهَمٍ فَأعمَلُهُ ، فَأَبيعُهُ بِثَلاثَةِ دَراهِمَ ، فَاُعيدُ دِرهَماً فيه، واُنفِقُ دِرهَماً عَلى عِيالي، و أتَصَدَّقُ بِدِرهَمٍ ، ولَو أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ نَهاني عَنهُ مَا انتَهَيتُ .(3)

380. مروج الذهب - في ذِكرِ سَلمانَ الفارِسِيِّ -: كانَ يَلبَسُ الصّوفَ ، ويَركَبُ الحِمارَ بِبَرذَعَتِهِ (4) بِغَيرِ إكافٍ (5)، ويَأكُلُ خُبزَ الشَّعيرِ، وكانَ ناسِكاً زاهِداً، فَلَمَّا احتَضَرَ بِالمَدائِنِ قالَ لَهُ سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ : أوصِني يا أبا عَبدِ اللّهِ .

قالَ : نَعَم، قالَ : اُذكُرِ اللّهَ عِندَ هَمِّكَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمتَ ، وعِندَ يَدِكَ إذا قَسَمتَ .

ص: 290


1- . الأصل في الأسل: الرماح الطوال، وقد يراد بها سائر السلاح الذي حدّد ورقّق (اُنظر: لسان العرب: ج 11 ص 15 «أسل»).
2- . تاريخ الطبري: ج 5 ص 38؛ كشف الغمّة: ج 1 ص 259.
3- . الطبقات الكبرى: ج 4 ص 89.
4- . البَرذَعةُ والبردعة: ما يوضع على الحمار أو البغل ليركب عليه، كالسرج للفرس (المعجم الوسيط: ج 1 ص 48 «برذع»).
5- . الإكاف والأكاف من المراكب: شبه الرِّحال والأقتاب (لسان العرب: ج 9 ص 8 «أكف»).

امروز با دوستان ديدار مى كنم؛ با محمّد و حزب او.

[و افزود:] به خدا سوگند، اگر به ما ضربه زنند، چندان كه به نخلستان هاى هَجَر پرتابمان كنند، باز يقين داريم كه ما بر حقّيم و آنان بر باطل اند.

آن گاه گفت: مرگ زير [سايه] نيزه است و بهشت زير [سايه] شمشير!

14/4 الگويى نيك براى كارگزاران

379. الطبقات الكبرى - به نقل از نُعمان بن حُمَيد -: در مدائن (پايتخت ساسانيان) با دايى ام بر سلمان (فرماندار وقت مدائن) وارد شديم، در حالى كه با برگ خرما، سبد مى ساخت. شنيدم كه مى گويد: يك درهم برگ خرما مى خرم و آن را بدين گونه در مى آورم و سپس به سه درهم مى فروشم. با يك درهم، دوباره برگ مى خرم و يك درهم را خرج خانواده ام مى كنم و درهم باقى مانده را صدقه مى دهم. اگر عمر بن خطّاب هم مرا باز دارد، از اين كار، دست نمى كشم.

380. مروج الذهب - در يادكرد از سلمان فارسى -: پشمينه پوش بود و بر درازگوش بى پالان و تنها با يك جُل (پارچه) سوار مى شد و نان جو مى خورد و عابد و زاهد بود.

چون در مدائن به حالت احتضار افتاد، سعد بن ابى وقّاص به او گفت: اى ابو عبد اللّه! سفارشى به من بكن.

گفت: «باشد! در تصميمت به گاهِ تصميم گيرى، و در زبانت به گاهِ داورى، و در دستت هنگام تقسيم [اموال]، خدا را به ياد داشته باش» و

ص: 291

فَجَعَلَ سَلمانُ يَبكي، فَقالَ لَهُ : يا أبا عَبدِ اللّه، ما يُبكيكَ؟

قالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ فِي الآخِرَةِ عَقَبَةً لا يَقطَعُها إلَّا المُخِفّونَ ، و أرى هذِهِ الأَساوِدَةَ حَولي، فَنَظَروا فَلَم يَجِدوا فِي البَيتِ إلّا إداوَةً ورَكوَةً (1) ومَطهَرَةً !(2)

381. الطبقات الكبرى عن أبي سفيان عن أشياخه: دَخَلَ سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ عَلى سَلمانَ يَعودُهُ ،

فَبَكى سَلمانُ ، فَقالَ لَهُ سَعدٌ: ما يُبكيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ؟ تُوُفِّيَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله وهُوَ عَنكَ راضٍ ، وتَلقى أصحابَكَ ، وتَرِدُ عَلَيهِ الحَوضَ !

قالَ سَلمانُ : وَاللّهِ ، ما أبكي جَزَعاً مِنَ المَوتِ ، ولا حِرصاً عَلَى الدُّنيا، ولكِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَهِدَ إلَينا عَهداً فَقالَ : لِتَكُن بُلغَةُ أحَدِكُم مِنَ الدُّنيا مِثلَ زادِ الرّاكِبِ . وحَولي هذِهِ الأَساوِدُ(3).

قالَ : وإنَّما حَولَهُ جَفنَةٌ (4) أو مَطهَرَةٌ أو إجّانَةٌ (5)، فَقالَ لَهُ سَعدٌ: يا أبا عَبدِ اللّهِ ، اعهَد إلَينا بِعَهدٍ نَأخُذهُ بَعدَكَ .

فَقالَ : يا سَعدُ، اذكُرِ اللّهَ عِندَ هَمِّكَ إذا هَمَمتَ ، وعِندَ حُكمِكَ إذا حَكَمتَ ، وعِندَ يَدِكَ إذا قَسَمتَ .(6)

ص: 292


1- . الرَّكوة: إناء صغير من جِلد يُشرَب فيه الماء، والجمع رِكاء (النهاية: ج 2 ص 261 «ركا»).
2- . مروج الذهب: ج 2 ص 314.
3- . الأساود: يريد الشخوص من المتاع الذي كان عنده. وكلّ شخص من إنسان أو متاع أو غيره سواد. ويجوز أن يريد بالأساود الحيّات، جمع أسود، شبّهها بها لاستضراره بمكانها (النهاية: ج 2 ص 419 «سود»).
4- . الجفنة: معروفة، أعظم ما يكون من القصاع، والجمع: جفان و جفن (لسان العرب: ج 13 ص 89 «جفن»).
5- . الإجَّانَة: واحِدةُ الأجَاجِين، وهي المِركَنُ [الإناء] الَّذي تُغسَل فيه الثيابُ (مجمع البحرين: ج 1 ص 21 «أجن»).
6- . الطبقات الكبرى: ج 4 ص 90.

سپس شروع به گريستن كرد.

سعد گفت: اى ابو عبد اللّه! چه چيزى تو را به گريه مى اندازد؟

گفت: شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمايد: «در آخرت، گردنه اى است كه جز سبك باران از آن نمى گذرند» و اين همه اثاث را در پيرامونم مى بينم!

پس نگاه كردند و در خانه، جز مَشكى و كاسۀ آب و آفتابه اى نيافتند.

381. الطبقات الكبرى - به نقل از ابو سفيانِ راوى، از استادانش در حديث -: سعد بن ابى وقّاص به قصد عيادت سلمان بر او وارد شد. سلمان گريست.

سعد به او گفت: اى ابو عبد اللّه! چرا مى گريى ؟ پيامبر خدا وفات كرد، در حالى كه از تو خشنود بود. به علاوه، به ديدار يارانت مى روى و در حوض [كوثر] بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مى شوى.

سلمان گفت: به خدا سوگند، از سرِ ناشكيبايى بر مرگ و يا حرص به دنيا نمى گريم؛ بلكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما سفارش كرد كه توشۀ هر كدامتان از دنيا چون توشۀ مسافر باشد و اكنون پيرامون من اين همه اثاث است!

پيرامونش كاسه اى يا آفتابه اى يا تَشتى بود.

پس سعد به او گفت: اى ابو عبد اللّه! سفارشى به ما بكن تا پس از تو به آن عمل كنيم.

سلمان گفت: اى سعد! در تصميمت هنگام تصميم گيرى، و در حكم كردنت هنگام داورى، و در دستت هنگام تقسيم [بيت المال]، خدا را به ياد داشته باش.

ص: 293

382. المعجم الكبير عن بقيرة امرأة سلمان: لَمّا حَضَرَ سَلمانَ المَوتُ دَعاني، وهُوَ في عِلِّيَّةٍ (1) لَها أربَعَةُ أبوابٍ ، فَقالَ : اِفتَحي هذِهِ الأَبوابَ يا بَقيرَةُ ، فَإِنَّ لِيَ اليَومَ زُوّاراً لا أدري مِن أيِّ هذِهِ الأَبوابِ يَدخُلونَ عَلَيَّ . ثُمَّ دَعا بِمِسكٍ

لَهُ ، ثُمَّ قالَ : أديفيهِ في تَورٍ(2)، فَفَعَلتُ ، ثُمَّ قالَ : اِنضَحيهِ حَولَ فِراشي ثُمَّ انزِلي فَامكُثي، فَسَوفَ تَطَّلِعينَ قُربَتي(3) عَلى فِراشي، فَاطَّلَعتُ فَإِذا هُوَ قَد اُخِذَ روحُهُ ، فَكَأَ نَّهُ نائِمٌ عَلى فِراشِهِ ، أو نَحواً مِن ذلِكَ .(4)

14/5

التَّرحابُ بِالشَّهادَةِ

383. الملهوف: فَلَمّا كانَ الغَداةُ أمَرَ الحُسَينُ عليه السلام بِفُسطاطِهِ فَضُرِبَ ، و أَمَرَ بِجَفنَةٍ فيها مِسكٌ كَثيرٌ، وجُعِلَ فيها نورَةٌ ، ثُمَّ دَخَلَ لِيَطَّلِيَ .

فَرُوِيَ أنَّ بُرَيرَ بنَ حُصَينٍ الهَمدانِيَّ وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عَبدِ رَبِّهِ الأَنصارِيَّ وَقَفا عَلى بابِ الفُسطاطِ لِيَطَّلِيا بَعدَهُ ، فَجَعَلَ بُرَيرٌ يُضاحِكُ عَبدَ الرَّحمنِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : يا بُرَيرُ، أتَضحَكُ؟! ما هذِهِ ساعَةُ ضِحكٍ ولا باطِلٍ .

فَقالَ بُرَيرٌ: لَقَد عَلِمَ قَومي أنّي ما أحبَبتُ الباطِلَ كَهلاً ولا شابّاً، وإنَّما

ص: 294


1- . علِّيَّة - بضمّ العين وكسرها -: الغُرفة، والجمع: العَلاليّ (النهاية: ج 3 ص 295 «علا»).
2- . في المصدر: «ادبغيه»، والصحيح ما أثبتناه كما في بقيّة المصادر. قال في تاج العروس: دافَ الشيء يديفُه: أي خَلَطَه، وفي حديث سلمان 2: «... فقال لامرأته: أدِيفيه في تَورٍ». والتَّور: إناء صغير (تاج العروس: ج 12 ص 216 «دفف» و ج 6 ص 135 «تور»).
3- . كذا في المصدر، وفي حلية الأولياء: «فتَرَيني».
4- . المعجم الكبير: ج 6 ص 215 ح 6043.

382. المعجم الكبير - به نقل از بقيره، همسر سلمان -: چون سلمان به حالت احتضار افتاد، مرا فرا خواند. او در بالاخانه اى بود كه چهار در داشت. پس گفت: اى بقيره! اين درها را باز كن كه امروز، ديدار كنندگانى دارم كه نمى دانم از كدامين در بر من وارد مى شوند.

سپس مُشك مخصوصش را خواست و گفت: آن را در ظرفى كوچك [با آب] بياميز. من چنين كردم. سپس گفت: آن را بر پيرامون بسترم بيفشان. سپس پايين برو و منتظر باش كه به زودى نزديكانم را در كنار بسترم خواهى يافت.

پس [از مدّتى] به او سر زدم. ديدم كه قبض روح شده و چنان آرام بود كه گويى بر بسترش خفته است، يا شبيه آن.

14/5 استقبال از شهادت

383. الملهوف: چون صبح شد، حسين عليه السلام فرمان داد تا خيمه اى برايش بر پا شود. نيز فرمان داد تا كاسۀ بزرگى كه در آن، مُشك فراوانى باشد، آماده كنند و در داخل آن، نوره قرار داده شد. سپس امام عليه السلام به درون خيمه رفت تا نوره بمالد.

همچنين نقل شده كه بُرَير بن حُصَين هَمْدانى و عبد الرحمان بن عبد ربّه انصارى، بر درِ خيمه ايستاده بودند تا پس از امام عليه السلام نوره بمالند. بُرَير با عبد الرحمان، شوخى مى كرد. عبدالرحمان به او گفت: اى بُرَير! آيا مى خندى ؟! اكنون كه وقت خنده و بيهوده گويى نيست!

بُرَير گفت: قوم من مى دانند كه من، بيهوده گويى [و شوخى كردن] را

ص: 295

أفعَلُ ذلِكَ استِبشاراً بِما نَصيرُ إلَيهِ ، فَوَاللّهِ ، ما هُوَ إلّا أن نَلقى هؤُلاءِ القَومَ بِأَسيافِنا نُعالِجُهُم بِها ساعَةً ، ثُمَّ نُعانِقُ الحورَ العينَ .(1)

384. رجال الكشّي: لَقَد مَزَحَ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِيُّ ، فَقالَ لَهُ يَزيدُ بنُ خُضَيرٍ الهَمدانِيُّ - وكانَ يُقالُ لَهُ سَيِّدُ القُرّاءِ -: يا أخي، لَيسَ هذِهِ بِساعَةِ ضِحكٍ ! قالَ : فَأَيُّ مَوضِعٍ أحَقُّ مِن هذا بِالسُّرورِ؟ وَاللّهِ ، ما هُوَ إلّا أن تَميلَ عَلَينا هذِهَ الطَّغامُ (2) بِسُيوفِهِم، فَنُعانِقَ الحورَ العينَ .(3)

موسوعة الإمام الحسين بن على عليه السلام: ج 4 ص 91 (التَّرحاب بالشّهادة).

14/6

اُسوَةُ الوَفاءِ وَالمُقاوَمَةِ

385. تاريخ الطبري عن الزبيدي: إنَّ عَمرَو بنَ الحَجّاجِ حَمَلَ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام في مَيمَنَةِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ مِن نَحوِ الفُراتِ فَاضطَرَبوا ساعَةً ، فَصُرِعَ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ أوَّلَ أصحابِ الحُسَينِ عليه السلام، ثُمَّ انصَرَفَ عَمرُو بنُ الحَجّاجَ و أصحابُهُ وَارتَفَعَتِ الغَبَرَةُ فَإِذا هُم بِهِ صَريعٌ ، فَمَشى إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِهِ رَمَقٌ ، فَقالَ : رَحِمَكَ رَبُّكَ يا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً) (4).

ص: 296


1- . الملهوف: ص 154.
2- . الطَّغام والطّغامة: أرذال الطير والسباع. وهما أيضاً: أرذال الناس وأوغادهم (لسان العرب: ج 12 ص 368 «طغم»).
3- . رجال الكشّي: ج 1 ص 293 ح 133.
4- . الأحزاب: 23.

دوست نداشته ام، نه در جوانى و نه در پيرى. اين شوخى كردن، تنها به خاطر بشارتى است كه يافته ايم و به سوى آن مى رويم. به خدا سوگند، جز اين نيست كه اين قوم را با شمشيرهايمان، ملاقات مى كنيم و مقدارى با آنان مى جنگيم و آن گاه، با حور العين، هم آغوش مى شويم.

384. رجال الكشّى: حبيب بن مُظاهر اسدى، شوخى مى كرد. يزيد بن خُضَير هَمْدانى كه سَرور قاريان ناميده مى شد، به او گفت: اى برادر من! اكنون، هنگام شوخى [و خنده] نيست!

او گفت: كجا از اين جا براى شادى، سزامندتر؟ به خدا سوگند، جز اين نيست كه اين طاغيان، با شمشيرهايشان، به ما حمله مى كنند و سپس با حور العين، هماغوش مى شويم.

ر. ك: دانش نامۀ امام حسين عليه السلام: ج 6 ص 73 (استقبال از شهادت با روى باز).

14/6 الگوى وفادارى و پايدارى

385. تاريخ الطبرى - به نقل از زُبيدى -: عمرو بن حَجّاج، در جناح راست سپاه عمر بن سعد، از كنارۀ فرات به حسين عليه السلام حمله بُرد و لشكر حسين عليه السلام ساعتى به هم ريخت و مسلم بن عَوسَجۀ اسدى، نخستين يار حسين عليه السلام بود كه بر زمين افتاد. سپس عمرو بن حَجّاج و يارانش باز گشتند. غبار كه برطرف شد، ديدند كه مسلم، بر زمين افتاده است. حسين عليه السلام به سوى او رفت. هنوز نيمه جانى داشت. حسين عليه السلام [به او] فرمود: «اى مسلم بن عَوسَجه! خدايت رحمت كند! (برخى از آنان، [پيمان خويش را به انجام رساندند و] به شهادت رسيدند و برخى از آنها، چشم به راه [شهادت] نشسته اند و هرگز تغييرى [در پيمان خود] نداده اند)».

ص: 297

ودَنا مِنهُ حَبيبُ بنُ مُظاهِرٍ، فَقالَ : عَزَّ عَلَيَّ مَصرَعُكَ يا مُسلِمُ ، أبشِر بِالجَنَّةِ .

فَقالَ لَهُ مُسلِمٌ قَولاً ضَعيفاً: بَشَّرَكَ اللّهُ بِخَيرٍ.

فَقالَ لَهُ حَبيبٌ : لَولا أنّي أعلَمُ أنّي في أثَرِكَ لاحِقٌ بِكَ مِن ساعَتي هذِهِ ، لَأَحبَبتُ أن توصِيَني بِكُلِّ ما أهَمَّكَ ، حَتّى أحفَظَكَ في كُلِّ ذلِكَ بِما أنتَ أهلٌ لَهُ فِي القَرابَةِ وَالدّينِ .

قالَ : بَل أنَا اُوصيكَ بِهذا رَحِمَكَ اللّهُ ، و أهوى بِيَدِهِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام أن تَموتَ دونَهُ ، قالَ : أفعَلُ ورَبِّ الكَعبَةِ .

قالَ : فَما كانَ بِأَسرَعَ مِن أن ماتَ في أيديهِم، وصاحَت جارِيَةٌ لَهُ فَقالَت: يَابنَ عَوسَجَتاه! يا سَيِّداه!

فَتَنادى أصحابُ عَمرِو بنِ الحَجّاجِ : قَتَلنا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ الأَسَدِيَّ .

فَقالَ شَبَثٌ لِبَعضِ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ : ثَكِلَتكُم اُمَّهاتُكُم، إنَّما تَقتُلونَ أنفُسَكُم بِأَيديكُم وتُذَلِّلونَ أنفُسَكُم لِغَيرِكُم، تَفرَحونَ أن يُقتَلَ مِثلُ مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ؟! أما وَالَّذي أسلَمتُ لَهُ ! لَرُبَّ مَوقِفٍ لَهُ قَد رَأَيتُهُ فِي المُسلِمينَ كَريمٍ ، لَقَد رَأَيتُهُ يَومَ سَلَقِ أذَربيجانَ قَتَلَ سِتَّةً مِنَ المُشرِكينَ قَبلَ تَتامِّ خُيولِ المُسلِمينَ ، أفَيُقتَلُ مِنكُم مِثلُهُ وتَفرَحونَ؟!

قالَ : وكانَ الَّذي قَتَلَ مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ مُسلِمُ بنُ عَبدِ اللّهِ الضِّبابِيُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبي خُشكارَةَ البَجَلِيُّ .(1)

ص: 298


1- . تاريخ الطبري: ج 5 ص 435؛ الإرشاد: ج 2 ص 103.

حبيب بن مُظاهر، به او نزديك شد و گفت: اى مُسلم! مرگت بر من گران است؛ امّا تو را به بهشت، بشارت باد!

مسلم، با صداى ضعيفى به او گفت: خداوند، به تو بشارت خير دهد!

حبيب به او گفت: اگر نبود كه مى دانم تا ساعتى ديگر، خود به تو مى پيوندم، دوست داشتم كه به هر چه برايت اهمّيت داشت، وصيّت مى كردى تا به خاطر خويشاوندى و همكيشى، آن را برايت به انجام برسانم.

مسلم گفت: من، به تو - خدا رحمتت كند - سفارش اين را مى كنم (و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد) كه جانت را در دفاع از او بگذارى.

حبيب گفت: به خداى كعبه سوگند، چنين مى كنم.

مسلم، خيلى زود، در دستان ياران حسين عليه السلام جان داد. دخترش فرياد كشيد و گفت: واى، اى پسر عوسجه! واى، سَرور من!

ياران عمرو بن حَجّاج، ندا دادند: مسلم بن عَوسَجۀ اسدى را كُشتيم!

شَبَث، به برخى از اطرافيانش گفت: مادرهايتان به عزايتان بنشينند! خودتان را با دست خودتان مى كُشيد و خود را زيردست ديگران قرار مى دهيد و خوش حالى مى كنيد كه مانند مسلم بن عَوسَجه را كُشته ايد؟! بدانيد سوگند به آن كه برايش اسلام آورده ام، بسى عزّت ها از او در ميان مسلمانان ديده ام. او را در فتح كوه هاى آذربايجان ديدم كه شش تن از مشركان را كُشت، پيش از آن كه سواران مسلمان برسند. آيا مانند اويى از شما كُشته مى شود و شادى مى كنيد؟!

و كسانى كه مسلم بن عَوسَجه را كُشتند، مسلم بن عبد اللّه ضَبابى و عبد الرحمان بن ابى خُشكارۀ بَجَلى بودند.

ص: 299

14/7

دُعاءُ المُعَمَّرينَ

386. الإمام الباقر عليه السلام: أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يُقالُ لَهُ : شَيبَةُ الهُذَيلِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي شَيخٌ قَد كَبِرَ سِنّي وضَعُفَت قُوَّتي عَن عَمَلٍ كُنتُ قَد عَوَّدتُهُ نَفسي مِن صَلاةٍ وصِيامٍ وحَجٍّ وجِهادٍ، فَعَلِّمني يا رَسولَ اللّهِ كَلاماً يَنفَعُنِي اللّهُ بِهِ ، وخَفِّف عَلَيَّ يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : أعِد، فَأَعادَ ثَلاثَ مَرّاتٍ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما حَولَكَ شَجَرَةٌ ولا مَدَرَةٌ إلّا وقَد بَكَت مِن رَحمَتِكَ ، فَإِذا صَلَّيتَ الصُّبحَ فَقُل عَشرَ مَرّاتٍ : «سُبحانَ اللّهِ العَظيمِ وبِحَمدِهِ ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ »؛ فَإِنَّ اللّهَ يُعافيكَ بِذلِكَ مِنَ العَمى وَالجُنونِ وَالجُذامِ وَالفَقرِ وَالهَرَمِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، هذا لِلدُّنيا فَما لِلآخِرَةِ؟ فَقالَ : تَقولُ في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ : «اللّهُمَّ اهدِني مِن عِندِكَ ، وأَفِض عَلَيَّ مِن فَضلِكَ ، وَانشُر عَلَيَّ مِن رَحمَتِكَ ، وأَنزِل عَلَيَّ مِن بَرَكاتِكَ ». قالَ : فَقَبَضَ عَلَيهِنَّ بِيَدِهِ ثُمَّ مَضى، فَقالَ رَجُلٌ لِابنِ عَبّاسٍ : شَدَّ ما قَبَضَ عَلَيها خالُكَ . قالَ : فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: أما أنَّهُ إن وافى بِها يَومَ القِيامَةِ لَم يَدَعها مُتَعَمِّداً، فَتَحَ اللّهُ لَهُ ثَمانِيَةَ أبوابٍ مِن أبوابِ الجَنَّةِ ، يَدخُلُ مِن أيِّها شاءَ .(1)

ص: 300


1- . تهذيب الأحكام: ج 2 ص 106 ح 404.

14/7 دعاى سالمندان

386. امام باقر عليه السلام: مردى به نام شَيبۀ هُذَيل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من پيرمردى هستم كه سنّم بالا رفته و ديگر توان كارهايى كه خودم را به آنها عادت داده بودم از نماز و روزه تا حج و جهاد ندارم. پس - اى پيامبر خدا - سخنى به من بياموز كه خداوند با آن به من سود برساند و بر من سبك بگير، اى پيامبر خدا!

پيامبر فرمود: «دوباره بگو». او سه بار گفت. پيامبر خدا به او فرمود: «هيچ درخت و كلوخى گرد تو نيست، مگر آن كه از سر رحمت بر تو گريست. پس هر گاه نماز صبح خواندى، ده مرتبه بگو: "خداى بزرگ را تنزيه و ستايش مى كنم. هيچ نيرو و توانى جز از سوى خداى والاى بزرگ نيست". خداوند با اين ذكر تو را از نابينايى و ديوانگى و خوره و نادارى و فرتوتى عافيت مى بخشد».

مرد گفت: اى پيامبر خدا! اين براى دنيا. براى آخرت، چه ؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در پى هر نماز مى گويى: "خدايا! از جانب خودت مرا هدايت كن و از فضلت بر من فرو ريز و از رحمتت بر من بيفشان و از بركت هايت بر من فرو فرست"».

پيرمرد، آنها را با انگشتانش شمرد [و به خوبى فرا گرفت] و سپس رفت. مردى به ابن عبّاس گفت: همراهت چه محكم انگشتانش را مشت كرد (چه خوب فرا گرفت تا بر آن مراقبت ورزد)!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هان كه اگر خوب به آنها عمل كند و آنها را عمداً وا ننهد، روز قيامت، خداوند هشت درِ بهشت را برايش مى گشايد تا از هر كدام كه بخواهد، وارد شود».

ص: 301

14/8

السَّعيدُ حَقّاً

387. الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام الحسين عليهم السلام: بَينا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ذاتَ يَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ يُعَبِّئُهُم لِلحَربِ ، إذا أتاهُ شَيخٌ عَلَيهِ شَحبَةُ (1) السَّفَرِ، فَقالَ : أينَ أميرُ المُؤمِنينَ؟ فَقيلَ : هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي أتَيتُكَ مِن ناحِيَةِ الشّامِ ، وأنَا شَيخٌ كَبيرٌ قَد سَمِعتُ فيكَ مِنَ الفَضلِ ما لا اُحصي، وإنّي أظُنُّكَ سَتُغتالُ ، فَعَلِّمني مِمّا عَلَّمَكَ اللّهُ .

قالَ : نَعَم يا شَيخُ : مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ ، ومَن كانَتِ الدُّنيا هِمَّتَهُ اشتَدَّت حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن كانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُوَ مَحرومٌ ، ومَن لَم يُبالِ بِما رُزِئَ (2) مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِكٌ ، ومَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَيهِ الهَوى، ومَن كانَ في نَقصٍ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ .

يا شَيخُ ، ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضى لِنَفسِكَ ، وَائتِ إلَى النّاسِ ما تُحِبُّ أن يُؤتى إلَيكَ .

ثُمَّ أقبَلَ عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! أما تَرَونَ إلى أهلِ الدُّنيا يُمسونَ ويُصبِحونَ عَلى أحوالٍ شَتّى؛ فَبَينَ صَريعٍ يَتَلَوّى، وبَينَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ يَجودُ، وآخَرَ لا يُرجى، وآخَرَ مُسَجّىً ، وطالِبِ الدُّنيا

ص: 302


1- . الشاحب: هو المتغيّر اللون لعارض أو مرض أو سفر (مجمع البحرين: ج 2 ص 932 «شحب»).
2- . رُزئَ : اُصيب (المصباح المنير: ص 226 «رزي»).

14/8 خوش بخت حقيقى

387. امام كاظم عليه السلام - به نقل از پدرانش، از امام حسين عليهم السلام -: روزى، امير مؤمنان عليه السلام با يارانش نشسته بود و آنان را براى جنگ، آماده مى كرد. پيرمردى كه گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ايشان وارد شد و گفت: امير مؤمنان كجاست ؟

گفته شد: اين جاست.

بر وى سلام داد و سپس گفت: اى امير مؤمنان! من از شام به سوى تو آمده ام. پيرمردى كهن سال هستم كه از فضايل تو، بى شمار شنيده ام و گمان مى بَرَم كه به زودى، غافلگيرانه كشته مى شوى (ترور مى شوى). پس، از آنچه خدا به تو آموخته است، به من بياموز.

فرمود: «باشد، اى پير! هر كس دو روزش برابر باشد، زيانكار است و هر كس همّتش دنيا باشد، حسرتش به گاه جدايى از آن، بسيار است و هر كس فردايش بدتر از امروزش باشد، ناكام است و آن كه چون دنيايش به سلامت است، از خرابى آخرتش باكى نداشته باشد، هلاك است و هر كس پيگير كاستىِ خود نباشد، مغلوب هواى نفس مى گردد و هر كس رو به كاستى دارد، مرگ برايش بهتر است.

اى پير! براى مردم، آن بپسند كه براى خود مى پسندى و با مردم، آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو رفتار كنند».

سپس به يارانش رو كرد و فرمود: «اى مردم! آيا به اهل دنيا نمى نگريد كه در حالت هاى گوناگون، صبح و شام مى كنند: افتاده اى كه به خود مى پيچد، و عيادت كننده و عيادت شونده، و ديگرى كه در حالِ جان دادن است، و كسى كه به او

ص: 303

وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وغافِلٍ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ ، وعَلى أثَرِ الماضي يَصيرُ الباقي....

ثُمَّ أقبَلَ عليه السلام عَلَى الشَّيخِ فَقالَ : يا شَيخُ ، إنَّ اللّهَ عزوجل خَلَقَ خَلقاً ضَيَّقَ الدُّنيا عَلَيهِم، نَظَراً لَهُم، فَزَهَّدَهُم فيها وفي حُطامِها، فَرَغِبوا في دارِ السَّلامِ الَّتي دَعاهُم إلَيها، وصَبَروا عَلى ضيقِ المَعيشَةِ ، وصَبَروا عَلَى المَكروهِ ، وَاشتاقوا إلى ما عِندَ اللّهِ عزوجل مِنَ الكَرامَةِ ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللّه، وكانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ ، فَلَقُوا اللّهَ عزوجل وهُوَ عَنهُم راضٍ ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبيلُ مَن مَضى ومَن بَقِيَ ، فَتَزَوَّدوا لآخِرَتِهِم غَيرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ولَبِسُوا الخَشِنَ ، وصَبَروا عَلَى البَلوى، وقَدَّمُوا الفَضلَ ، وأحَبّوا فِي اللّهِ وأبغَضوا فِي اللّهِ عزوجل، اُولئِكَ المَصابيحُ وأهلُ النَّعيمِ فِي الآخِرَةِ ، وَالسَّلامُ .

قالَ الشَّيخُ : فَأَينَ أذهَبُ وأدَعُ الجَنَّةَ ، وأنَا أراها وأرى أهلَها مَعَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! جَهِّزني بِقُوَّةٍ أتَقَوّى بِها عَلى عَدُوِّكَ ، فَأَعطاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِلاحاً وحَمَلَهُ ، وكانَ فِي الحَربِ بَينَ يَدَي أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَضرِبُ قُدُماً، وأميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَعجَبُ مِمّا يَصنَعُ ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيهِ ، وأتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَوَجَدَهُ صَريعاً، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَيفَهُ في ذِراعِهِ ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتى أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّى عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، وقالَ : هذا - وَاللّهِ - السَّعيدُ حَقّاً، فَتَرَحَّموا عَلى أخيكُم.(1)

ص: 304


1- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 381 ح 5833.

اميدى نيست، و آن يكى كه مُرده است، و طالب دنيا كه مرگ به دنبال اوست، و غافلى كه [خدا] از او غافل نيست، و اين كه ماندگان، در پىِ رفتگان اند؟!».....

سپس به پيرمرد رو كرد و فرمود: «اى پيرمرد! خداوند عزوجل مردمى را آفريد و از سرِ عنايت، دنيا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاكش بى رغبت كرد. از اين رو، به سراى سلامت - كه به آن دعوتشان كرده - علاقه مند شدند و بر تنگى زندگى، شكيبايى نمودند و بر ناخوشى، شكيب و به سوى كرامت الهى، شوق ورزيدند. پس جان هايشان را در طلب خشنودى خدا بذل نمودند و فرجامِ كارشان شهادت گشت و خداى عزوجل را خشنود از خويش، ديدار كردند و دانستند كه مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براى آخرتشان چيزى غير از زر و سيم، توشه كردند و زِبر پوشيدند و بر بلا شكيبايى كردند و زيادى [اموال] را پيش فرستادند و به خاطر خدا، دوستى نمودند و براى خدا دشمنى ورزيدند. اينان، چراغ هدايت اند و در آخرت، صاحب نعمت. و السلام!».

پيرمرد گفت: پس به كجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالى كه بهشت و اهلش را همراه تو مى بينم، اى امير مؤمنان ؟ مرا با امكاناتى تجهيز كن كه در برابر دشمنت نيرو بگيرم.

امير مؤمنان عليه السلام سلاحى به او داد و بر مَركبى سوارش كرد. در جنگ، پيشاپيش امام عليه السلام شمشير مى زد و امير مؤمنان، از كار او در شگفت بود. چون جنگ شديد شد، پيرمرد، اسبش را پيش راند تا به شهادت رسيد. خدايش رحمت كند! مردى از ياران امير مؤمنان عليه السلام به دنبال او رفت و وى را افتاده يافت كه [افسارِ] اسب و شمشيرش در دستش بود. چون جنگ به پايان رسيد، اسب و سلاحش را نزد امير مؤمنان آورد. ايشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش بخت حقيقى، اين است. براى برادرتان رحمت بخواهيد».

ص: 305

14/9

رَجُلٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ

388. الكافي عن الحكم بن عتيبة: بَينا أنَا مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ ، إذ أقبَلَ شَيخٌ يَتَّكِئُ عَلى عَنَزَةٍ لَهُ حَتّى وَقَفَ عَلى بابِ البَيتِ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، ثُمَّ سَكَتَ ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: وعَلَيكَ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ بِوَجهِهِ عَلى أهلِ البَيتِ وقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم، ثُمَّ سَكَتَ ، حَتّى أجابَهُ القَومُ جَميعاً ورَدّوا عليه السلام، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أدنِني مِنكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، فَوَاللّهِ ، إنّي لَاُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم، ووَاللّه، ما اُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم لِطَمَعٍ في دُنيا، وَاللّهِ ، إنّي لَاُبغِضُ عَدُوَّكُم وأبرَأُ مِنهُ ، ووَاللّهِ ، ما اُبغِضُهُ وأبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ(1) كانَ بَيني وبَينَهُ ، وَاللّهِ ، إنّي لَاُحِلُّ حَلالَكُم، واُحَرِّمُ حَرامَكُم، وأنتَظِرُ أمَرَكُم، فَهَل تَرجو لي جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ؟

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: إلَيَّ إلَيَّ ، حَتّى أقعَدَهُ إلى جَنبِهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، إنَّ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن مِثلِ الَّذي سَأَلتَني عَنهُ ، فَقالَ لَهُ أبي عليه السلام: إن تَمُت تَرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، ويَثلَج قَلبُكَ ، ويَبرُد فُؤادُكَ ، وتَقَرَّ عَينُكَ ، وتُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت

ص: 306


1- . الوَتر: الذَّحل؛ أي الثأر (مفردات ألفاظ القرآن: ص 683 «وتر»).

14/9 مرد بهشتى

388. الكافى - به نقل از حَكَم بن عُتَيبه -: من در خدمت امام باقر عليه السلام بودم و اتاق از جمعيت، پر بود. ناگاه پيرمردى تكيه زنان بر عصاى خود آمد و جلوى درِ اتاق ايستاد و گفت: سلام بر تو - اى پسر پيامبر خدا - و رحمت خدا و بركات او بر تو باد! و ساكت شد.

امام عليه السلام فرمود: «و بر تو باد سلام و رحمت خدا و بركات او!».

سپس پيرمرد، رو به جمعيت داخل اتاق كرد و گفت: سلام بر شماها! و خاموش شد، تا اين كه آن جمعيت، همگى جواب سلام او را دادند. آن گاه رو به امام باقر عليه السلام كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! خدا مرا فدايت كند! مرا نزديك خود بنشان؛ زيرا - به خدا سوگند - من، شما و دوستداران شما را دوست دارم. به خدا سوگند، من، شما و دوستداران شما را براى طمع در دنيا دوست ندارم. به خدا سوگند، من از دشمن شما نفرت دارم و از او بيزارم. به خدا سوگند، نفرت و بيزارى من از او، به خاطر اين نيست كه ميان من و او، كينه و عداوتى است. به خدا سوگند، من آنچه را شما حلال شماريد، حلال مى شمارم و آنچه را شما حرام بدانيد، حرام مى دانم و منتظر امر [حكومتِ ] شما هستم. فدايت شوم! آيا با چنين وضعى، براى من اميد [رستگارى و نجات] دارى ؟

امام باقر عليه السلام فرمود: «جلوتر بيا. جلوتر بيا»، تا اين كه او را كنار خود نشاند. سپس فرمود: «اى پير! مردى نزد پدرم على بن الحسين آمد و از او همين سؤال را پرسيد كه تو از من پرسيدى و پدرم به او فرمود: "تو اگر از دنيا بروى، بر پيامبر خدا و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين، وارد خواهى شد و قلبت شاد و دلت خنك و ديدگانت روشن خواهد گرديد و آن

ص: 307

نَفسُكَ هاهُنا - وأهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ - وإن تَعِش تَرَ ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَينَكَ ، وتَكونُ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى. فَقالَ الشَّيخُ : كَيفَ قُلتَ يا أبا جَعفَرٍ؟ فَأَعادَ عَلَيهِ الكَلامَ ، فَقالَ الشَّيخُ : اللّهُ أكبَرُ يا أبا جَعفَرٍ! إن أنَا مُتُّ أرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ :، وتَقَرَّ عَيني، ويَثلَج قَلبي، ويَبرُد فُؤادي، واُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسي إلى هاهُنا، وإن أعِش أرَ ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَيني فَأَكونَ مَعَكُم فِي السَّنامِ الأَعلى!

ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ يَنتَحِبُ ، يَنشِجُ ها ها ها حَتّى لَصِقَ بِالأَرضِ ، وأقبَلَ أهلُ البَيتِ يَنتَحِبونَ ويَنشِجون لِما يَرَونَ مِن حالِ الشَّيخِ ، وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَمسَحُ بِإِصبَعِهِ الدُّموعَ مِن حَماليقِ (1) عَينَيهِ ويَنفُضُها.

ثُمَّ رَفَعَ الشَّيخُ رَأسَهُ ، فَقالَ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام: يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ناوِلني يَدَكَ جَعَلَنِيَ

اللّهُ فِداكَ ، فَناوَلَهُ يَدَهُ ، فَقَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ وخَدِّهِ ، ثُمَّ حَسَرَ عَن بَطنِهِ وصَدرِهِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى بَطنِهِ وصَدرِهِ ، ثُمَّ قامَ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم.

وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَنظُرُ في قَفاهُ وهُوَ مُدبِرٌ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلَى القَومِ فَقالَ : مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ إلى رَجُلٍ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إلى هذا. فَقالَ الحَكَمُ بنُ عُتَيبَةَ : لَم أرَ مَأتَماً قَطُّ يُشبِهُ ذلِكَ الَمجلِسَ .(2)

ص: 308


1- . الحَماليق: جمع حِملاق - بالكسر - وهو باطن الجفن (المصباح المنير: ص 152 «حملق»).
2- . الكافي: ج 8 ص 76 ح 30.

گاه كه نفَست به اين جا (با دست خود به گلويش اشاره فرمود) رسد، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالت خواهند آمد و اگر زنده بمانى، شاهد چيزى (قيام قائم و حكومت اهل بيت) خواهى بود كه خداوند، با آن، ديدگانت را روشن مى گرداند و با ما در عالى ترين مراتب خواهى بود"».

پيرمرد گفت: چه فرمودى، اى ابو جعفر؟

امام باقر عليه السلام سخن خود را برايش تكرار كرد. پيرمرد گفت: اللّه أكبر، اى ابو جعفر! اگر از دنيا بروم، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السلام وارد خواهم شد و ديدگانم روشن و قلبم شاد و دلم خنك خواهد گرديد و آن گاه كه نفَسم به اين جا رسد، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالم خواهند آمد و اگر زنده بمانم، شاهد چيزى خواهم بود كه خداوند به سبب آن، چشم مرا روشن مى گرداند و با شما در عالى ترين مراتب خواهم بود!

پيرمرد سپس با آواى بلند گريست و هِق هِق كنان اشك ريخت، تا جايى كه به زمين چسبيد. حاضرانِ در خانه نيز با ديدن حال پيرمرد، بلند بلند گريستند و هق هق كنان اشك ريختند. امام باقر عليه السلام پيش آمد و با انگشت خود، اشك هاى او را از پلك هايش پاك مى كرد و به زمين مى ريخت.

پيرمرد سپس سرش را بلند كرد و به امام عليه السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا! فدايت شوم! دستت را به من بده.

امام عليه السلام دست خود را به او داد. پيرمرد، آن را بوسيد و بر ديده و گونۀ خود نهاد. سپس پيراهن خود را از روى شكم و سينه اش كنار زد و دست امام عليه السلام را بر شكم و سينۀ خود نهاد و آن گاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت.

امام باقر عليه السلام در حالى كه او مى رفت، به پشت سر او نگاه مى كرد. سپس رو به جمعيت نمود و فرمود: «هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند، به اين مرد بنگرد».

من در عُمرم، مجلس اندوهى مانند آن مجلس نديدم.

ص: 309

14/10

سُرعَةُ البَديهَةِ

389. الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام: رَأى أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً مِن شِيعَتِهِ مِن بَعدِ عَهدٍ طَويلٍ و قَد أَثَّرَ السِّنُّ فيهِ و كانَ يَتَجَلَّدُ في مِشيَتِهِ ، فَقالَ عليه السلام: كَبُرَ سِنُّكَ يا رَجُلُ؟!

قالَ : في طاعَتِكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ .

فَقالَ عليه السلام: أجِدُ فيكَ بَقِيَّةً؟ قالَ هِيَ لَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ .(1)

راجع: موسوعة الإمام على بن أبى طالب عليه السلام: ج 6 ص 307 (سرعة البديهة).

14/11

عُلُوُّ الهِمَّةِ

390. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ نَزَلَ عَلى رَجُلٍ بِالطّائِفِ قَبلَ الإِسلامِ فَأَكرَمَهُ ، فَلَمّا أن بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ قيلَ لِلرَّجُلِ : أ تَدرِي مَنِ الَّذي أرسَلَهُ اللّهُ عزوجل إلَى النّاسِ؟

قالَ : لا.

قالوا لَهُ : هُوَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ يَتيمُ أبي طالِبٍ ، و هُوَ الَّذي كانَ نَزَلَ بِكَ بِالطّائِفِ يَومَ كَذا وَ كَذا فَأَكرَمتَهُ .

قالَ : فَقَدِمَ الرَّجُلُ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَلَّمَ عَلَيهِ و أسلَمَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أ تَعرِفُني يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : و مَن أنتَ؟

ص: 310


1- . عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج 1 ص 302 ح 61.

14/10 سرعت در پاسخدهى

389. امام رضا عليه السلام - به نقل از پدرانش عليهم السلام -: امير ممنان عليه السلام مردى از پيروانش را پس از مدّتى طولانى ديد. سنّ زياد، اثرش را بر او نهاده بود و به سختى راه مى رفت. امام عليه السلام فرمود: «سِنّت بالا رفته است، اى مرد».

گفت: در فرمان بردارى شما سپرى كرده ام.

امام عليه السلام فرمود: «هنوز در تو باقى مانده اى مى بينم».

مرد گفت: آن هم براى تو باشد، اى امير ممنان!

ر. ك: دانش نامۀ امير الممنين عليه السلام: ج 11 ص 449 (حاضر جوابى).

14/11 بلندهمّتى

390. امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش از اسلام، در طائف ميهمان مردى شد و او از ايشان با احترام پذيرايى كرد. چون خداوند، محمّد صلى الله عليه و آله را به سوى مردم به پيامبرى فرستاد، به آن مرد گفته شد: آيا مى دانى آن كسى كه خداى عزوجل به سوى مردم فرستاده است، كيست ؟

گفت: نه.

گفتند: او محمّد بن عبد اللّه، يتيم ابو طالب است. او همان كسى است كه در فلان و بهمان روز در طائف ميهمان تو شد و تو گرامى اش داشتى.

آن مرد، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و سلام كرد و اسلام آورد و سپس به ايشان گفت: آيا مرا مى شناسيد، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «تو كيستى ؟».

ص: 311

قالَ : أنَا رَبُّ المَنزِلِ الَّذي نَزَلتَ بِهِ بِالطّائِفِ فِي الجاهِلِيَّةِ يَومَ كَذا و كَذا فَأَكرَمتُكَ .

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَرحَباً بِكَ ، سَل حاجَتَكَ .

فَقالَ : أسأَلُكَ مِئَتَي شاةٍ بِرُعاتِها.

فَأَمَرَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِما سَأَلَ ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ : ما كانَ عَلى هذَا الرَّجُلِ أن يَسأَلَني سُؤالَ عَجوزِ بَني إسرائيلَ لِموسى عليه السلام ؟!

فَقالوا: و ما سَأَلَت عَجوزُ بَني إسرائيلَ لِمُوسى ؟

فَقالَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ ذِكرُهُ أوحى إلى مُوسى عليه السلام أنِ احمِل عِظامَ يوسُفَ عليه السلام مِن مِصرَ قَبلَ أن تَخرُجَ مِنها إلَى الأَرضِ المُقَدَّسَةِ بِالشّامِ ، فَسَأَلَ موسى عليه السلام عَن قَبرِ يوسُفَ عليه السلام فَجاءَهُ شَيخٌ فَقالَ : إن كانَ أحَدٌ يَعرِفُ قَبرَهُ فَفُلانَةُ ، فَأَرسَلَ موسى عليه السلام إلَيها، فَلَمّا جاءَتهُ قالَ : تَعلَمينَ مَوضِعَ قَبرِ يوسُفَ عليه السلام ؟ قالَت: نَعَم، قالَ : فَدُلّيني عَلَيهِ و لَكِ ما سَأَلتِ ، قالَت: لا أدُلُّكَ عَلَيهِ إلّا بِحُكمي، قالَ : فَلَكِ الجَنَّةُ ! قالَت: لا، إلّا بِحُكمِي عَلَيكَ ، فَأَوحَى اللّهُ عزوجل إلى موسى عليه السلام لا يَكبُرُ عَلَيكَ أن تَجعَلَ لَها حُكمَها، فَقالَ لَها موسى عليه السلام: فَلَكِ حُكمُكِ ، قالَت: فَإِنَّ حُكمي أن أكونَ مَعَكَ في دَرَجَتِكَ الَّتي تَكونُ فيها يَومَ القِيامَةِ فِي الجَنَّةِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ما كانَ عَلى هذا لَو سَأَلَني ما سَأَلَت عَجوزُ بَني إسرائيلَ .(1)

ص: 312


1- . الكافي: ج 8 ص 155 ح 144.

گفت: من صاحب همان منزلى در طائف هستم كه شما در زمان جاهليت، در فلان و بهمان روز، به آن وارد شديد و من از شما پذيرايى كردم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «خوش آمدى! حاجتت را بخواه».

گفت: من از شما دويست گوسفند با چوپانان آنها مى خواهم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد آنچه را مى خواهد، به او بدهند. آن گاه به ياران خود فرمود: «اين مرد، همّت آن را نداشت از من چيزى را بخواهد كه پيرزن بنى اسرائيلى از موسى عليه السلام خواست».

ياران گفتند: پيرزن بنى اسرائيلى از موسى چه خواست ؟

فرمود: «خداى عزيز و بزرگ به موسى عليه السلام وحى فرمود كه: پيش از آن كه مصر را به سوى سرزمين مقدّس در شام ترك گويى، استخوان هاى يوسف را هم از مصر با خودت ببر. موسى از قبر يوسف جويا شد. پيرمردى آمد و گفت: اگر كسى جاى قبر او را بداند، آن كس فلان زن است. موسى عليه السلام در پى او فرستاد. چون پيرزن نزدش آمد، به او گفت: تو جاى قبر يوسف عليه السلام را مى دانى ؟ پيرزن گفت: آرى. موسى گفت: پس، آن را به من نشان بده؛ هر چه بخواهى، به تو مى دهم. پيرزن گفت: نشانت نمى دهم، مگر اين كه هر چه را من مى گويم، همان را به من بدهى. موسى گفت: بهشت، از آنِ تو باشد. پيرزن گفت: نه؛ آنچه من به تو مى گويم. خداى عزوجل به موسى عليه السلام وحى فرمود كه: برايت گران نباشد، بگذار خودش بگويد. موسى به او گفت: باشد، هر چه تو حكم كنى. پيرزن گفت: حكم من اين است كه روز قيامت با تو در همان درجه اى از بهشت باشم كه تو هستى».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اين مرد، اين همّت را نداشت. كاش چيزى را از من مى خواست كه آن پيرزن بنى اسرائيلى خواسته بود!».

ص: 313

14/12

حَقيقَةُ العُبودِيَّةِ

391. مشكاة الأنوار عن عنوان البصريّ - وكانَ شَيخاً كَبيراً قَد أتى عَلَيهِ أربَعٌ وتِسعونَ سَنَةً -: كُنتُ أختَلِفُ إلى مالِكِ بنِ أنَسٍ سِنينَ ، فَلَمّا حَضَرَ جَعفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام المَدينَةَ اختَلَفتُ إلَيهِ وأحبَبتُ أن آخُذَ عَنهُ كَما أخَذتُ مِن مالِكٍ ، فَقالَ لي يَوماً: إنّي رَجُلٌ مَطلوبٌ ومَعَ ذلِكَ لي أورادٌ في كُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، فَلا تَشغَلني عَن وِردي، فَخُذ عَن مالِكٍ وَاختَلِف إلَيهِ كَما كُنتَ تَختَلِفُ إلَيهِ .

فَاغتَمَمتُ مِن ذلِكَ وخَرَجتُ مِن عِندِهِ وقُلتُ في نَفسي: لَو تَفَرَّسَ فِيَّ خَيراً لَما زَجَرَني عَنِ الاِختِلافِ إلَيهِ وَالأَخذِ عَنهُ ، فَدَخَلتُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله وسَلَّمتُ عَلَيهِ ، ثُمَّ رَجَعتُ مِنَ القَبرِ إلَى الرَّوضَةِ وصَلَّيتُ فيها رَكعَتَينِ ، وقُلتُ : أسأَلُكَ يا اللّهُ يا اللّهُ أن تَعطِفَ عَلَيَّ قَلبَ جَعفَرٍ وتَرزُقَني مِن عِلمِهِ ما أهتَدي بِهِ إلى صِراطِكَ المُستَقيمِ . ورَجَعتُ إلى داري مُغتَمّاً حَزيناً، ولَم أختَلِف إلى مالِكِ بنِ أنَسٍ لِما اُشرِبَ قَلبي مِن حُبِّ جَعفَرٍ، فَما خَرَجتُ مِن داري إلّا إلَى الصَّلاةِ المَكتوبَةِ حَتّى عيلَ صَبري(1)، فَلَمّا ضاقَ صَدري تَنَعَّلتُ وتَرَدَّيتُ وقَصَدتُ جَعفَراً، وكانَ بَعدَما صَلَّيتُ العَصرَ، فَلَمّا حَضَرتُ بابَ دارِهِ استَأذَنتُ عَلَيهِ ، فَخَرَجَ خادِمٌ لَهُ فَقالَ : ما حاجَتُكَ؟

ص: 314


1- . عيل صبري على صيغة المجهول من عال، إذا غلب، وعالني الأمر، إذا غلبني. وقال بعضهم: عيل صبري: رُفِع، من قولهم: عالت الفريضة، إذا ارتفعت (مجمع البحرين: ج 2 ص 1300 «عيل»).

14/12 حقيقت بندگى

391. مشكاة الأنوار - به نقل از عُنوان بصرى كه پير سال خورده اى نود و چهارساله بود -: من سال ها به محضر درس مالك بن اَنَس آمد و شد داشتم؛ امّا وقتى [امام] جعفر صادق عليه السلام به مدينه آمد، به مجلس درس ايشان رفتم و دوست داشتم همچنان كه از مالك بهره گرفته بودم، از ايشان نيز بهره مند شوم. روزى به من فرمود: «من آدم گرفتارى هستم (ارباب رجوع، زياد دارم) و با اين حال، در هر ساعتى از ساعات شب و روز براى خودم اوراد و اذكارى دارم. مرااز ذكر گفتن، باز ندار. از همان مالك، علم بياموز و همچون گذشته پيش او برو».

من از اين سخن، غمگين شدم و ايشان را ترك كردم و با خود گفتم: اگر در من حُسنى مى ديد، مرا از آمد و رفت پيش خود و فرا گرفتن دانش از خويش نمى راند. پس به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و به ايشان سلام دادم. سپس از [كنار] قبر به روضه [ى حرم پيامبر صلى الله عليه و آله] بازگشتم و آن جا دو ركعت نماز خواندم و گفتم: خدايا، خداوندا! از تو مى خواهم كه دل جعفر را به من متمايل و مهربان گردانى و از دانش او، آن چيزى را روزى ام فرمايى كه در پرتو آن به راه راست تو ره نمون شوم. آن گاه غم زده به خانه ام باز گشتم و چون دلم از عشق و محبّت جعفر پر شده بود، ديگر به درس مالك بن اَنَس هم نرفتم.

از خانه ام فقط براى خواندن نماز واجب بيرون مى رفتم، تا آن كه سرانجام، صبرم تمام شد و حوصله ام سر آمد. بعد از آن كه نماز عصر را خواندم، كفش هايم را پوشيدم و ردايم را بر تن كردم و به طرف خانۀ جعفر رفتم. چون به درِ منزل او رسيدم، در زدم. خدمتكارش بيرون آمد و گفت: چه مى خواهى ؟

ص: 315

فَقُلتُ : السَّلامُ عَلَى الشَّريفِ ، فَقالَ : هُوَ قائِمٌ في مُصَلّاهُ ، فَجَلَستُ بِحِذاءِ بابِهِ ، فَما لَبِثتُ إلّا يَسيراً إذ خَرَجَ خادِمٌ لَهُ ، قالَ : ادخُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ ، فَدَخَلتُ وسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ . وقالَ : اجلِس غَفَرَ اللّهُ لَكَ ، فَجَلَستُ ، فَأَطرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ : أبو مَن ؟

قُلتُ : أبو عَبدِاللّهِ .

قالَ : ثَبَّتَ اللّهُ كُنيَتَكَ ووَفَّقَكَ لِمَرضاتِهِ .

قُلتُ في نَفسي: لَو لَم يَكُن لي مِن زِيارَتِهِ وَالتَّسليمِ عَلَيهِ غَيرُ هذَا الدُّعاءِ لَكانَ كَثيراً.

ثُمَّ أطرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : يا أبا عَبدِاللّهِ ، ما حاجَتُكَ؟ قُلتُ :

سَأَلتُ اللّه أن يَعطِفَ قَلبَكَ عَلَيَّ ويَرزُقَني مِن عِلمِكَ ، وأرجُوَ أنَّ اللّهَ تَعالى أجابَني فِي الشَّريفِ ما سَأَلتُهُ .

فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، لَيسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى أن يَهدِيَهُ ، فَإِن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً مِن نَفسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ ، وَاطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ ، وَاستَفهِمِ اللّهَ يُفهِمكَ .

قُلتُ : يا شَريفُ .

فَقالَ : قُل يا أبا عَبدِاللّهِ .

قُلتُ : يا أبا عَبدِاللّهِ ، ما حَقيقَةُ العُبودِيَّةِ؟ قالَ : ثَلاثَةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مِلكاً؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مِلكٌ ،

ص: 316

گفتم: سلام بر شريف! خدمتكار گفت: ايشان در حال خواندن نمازند. مقابل در نشستم. ديرى نگذشت كه خدمتكار بيرون آمد و گفت: به اميد خدا، وارد شو. من داخل خانه رفتم و به ايشان سلام كردم. جواب سلامم را داد و فرمود: «بنشين، خدا تو را بيامرزد!». من نشستم. امام عليه السلام مدّتى سر به زير افكند و آن گاه سرش را بلند كرد و فرمود: «كُنيه ات چيست»؟

گفتم: ابو عبد اللّه.

فرمود: «خداوند، كُنيه ات را راست و استوار بدارد و تو را براى [رسيدن به] رضاى خدا توفيق دهد!».

با خودم گفتم: اگر از ديدار با او و سلام گفتن به او براى من بهره اى جز همين دعا نباشد، باز هم بهرۀ زيادى برده ام.

ايشان دوباره سرش را مدّتى پايين انداخت. سپس آن را بلند كرد و فرمود: «اى ابو عبداللّه! چه مى خواهى ؟».

گفتم: من از خداوند خواستم كه دل تو را نسبت به من متمايل و مهربان گرداند و از دانش تو روزى ام فرمايد و اميدوارم كه خداوند متعال، خواهشى را كه از او در بارۀ شريف كردم، اجابت كرده باشد.

فرمود: «اى ابو عبد اللّه! دانش به آموختن نيست؛ بلكه نورى است كه در دل كسى مى افتد كه خداوند - تبارك و تعالى - خواهان هدايتش باشد. بنا بر اين، اگر خواهان دانش هستى، پيش از هر چيز، حقيقت عبوديت را در جان خودت جستجو كن و علم را با به كاربستن آن بجوى و از خداوند فهم بخواه تا به تو بفهماند».

گفتم: اى شريف (آقا)!

فرمود: «بگو، اى ابو عبد اللّه!».

گفتم: اى ابو عبد اللّه! حقيقت عبوديت چيست ؟

فرمود: «سه چيز: [اوّل] اين كه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است، براى خود مالكيتى قائل نباشد؛ زيرا بندگان و غلامان، مالك چيزى نيستند. آنان

ص: 317

يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيراً، وجُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ ، فَإِذا لَم يَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ تَعالى مِلكاً هانَ عَلَيهِ الإِنفاقُ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى أن يُنفِقَ فيهِ ، وإذا فَوَّضَ العَبدُ تَدبيرَ نَفسِهِ عَلى مُدَبِّرِهِ هانَ عَلَيهِ مَصائِبُ الدُّنيا، وإذَا اشتَغَلَ العَبدُ بِما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى ونَهاهُ لا يَتَفَرَّغُ مِنهُما إلَى المِراءِ وَالمُباهاةِ مَعَ النّاسِ ، فَإِذا أكرَمَ اللّهُ العَبدَ بِهذِهِ الثَّلاثِ هانَ عَلَيهِ الدُّنيا وإبليسُ وَالخَلقُ ، ولا يَطلُبُ الدُّنيا تَكاثُراً وتَفاخُراً، ولا يَطلُبُ عِندَ النّاسِ عِزّاً وعُلُوّاً، ولا يَدَعُ أيّامَهُ باطِلاً، فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ ، قالَ اللّهُ تَعالى:

(تِلْكَ اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِينَ لاٰ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) (1) .

قُلتُ : يا أبا عَبدِاللّهِ ، أوِصِني.

فَقالَ : اُوصيكَ بِتِسعَةِ أشياءَ ؛ فَإِنَّها وَصِيَّتي لِمُريدِي الطَّريقِ إلَى اللّهِ عزوجل، وَاللّهُ أسأَلُ أن يوَفِّقَكَ لِاستِعمالِهِ : ثَلاثَةٌ مِنها في رِياضَةِ النَّفسِ ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي الحِلمِ ، وثَلاثَةٌ مِنها فِي العِلمِ ، فَاحفَظْها وإيّاكَ وَالتَّهاوُنَ بها، قالَ عُنوانُ : فَفَرَّغتُ قَلبي لَهُ .

أمَّا اللَّواتي فِي الرِّياضَةِ ، فَإِيّاكَ أن تَأكُلَ ما لا تَشتَهيهِ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الحَماقَةَ وَالبُلهَ ، ولا تَأكُل إلّا عِندَ الجوعِ ، وإذا أكَلتَ فَكُل حَلالاً وسَمِّ اللّهَ ، واذكُر

ص: 318


1- . القصص: 83.

مال را مال خدا مى دانند و آن را در هر جا كه خداوند فرموده است، به مصرف مى رسانند. [دوم، اين كه] بنده براى خود، تدبير و چاره انديشى نكند و [سوم، اين كه] همۀ سرگرمى و اشتغالش به چيزى باشد كه خداوند متعال او را به انجام دادن آن، فرمان داده يا از انجام دادن آن، نهى فرموده است؛ زيرا هر گاه بنده در آنچه خداوند متعال به او داده، براى خود مالكيتى قائل نباشد، انفاق كردن آنها در مواردى كه خداوند فرمان به انفاق داده، برايش آسان مى شود و هر گاه بنده تدبير و چاره گرى كار خود را به مدبّر خويش وا گذارد، گرفتارى هاى دنيا بر وى آسان مى گردند و هر گاه بنده به اوامر و نواهى خدا سرگرم شود، ديگر فرصتى براى ستيزه گرى و فخرفروشى با مردم پيدا نمى كند. پس هر گاه خداوند، بنده را با اين سه خصلت بنوازد، دنيا و شيطان و مردم به چشم او خوار مى آيند و دنيا را براى فزون خواهى و فخرفروشى نمى جويد و چشمش به دنبال جاه و جلال داشتن پيش مردم نخواهد بود و روزگار خويش را بيهوده نمى گذراند. اين، نخستين پلّكان پرهيزگارى است. خداوند متعال فرموده است: (آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواهان برترى و تبهكارى در زمين نيستند و فرجام [نيك] از آنِ پرهيزگاران است)».

گفتم: اى ابو عبد اللّه! به من سفارشى بفرما.

فرمود: «تو را به نُه چيز سفارش مى كنم كه اينها سفارش من به جويندگان راه خداوند متعال است و از خداوند مى خواهم كه تو را در به كار بستن آنها توفيق دهد. سه چيز از اين نُه چيز به رياضت نفْس مربوط مى شوند و سه چيز به بردبارى و سه تاى ديگر به دانش. اينها را حفظ كن و زنهار كه ناچيزشان شمارى».

دلم را به كلّى به ايشان سپردم. فرمود: «آن سه چيز كه به رياضت مربوط مى شوند، اينها هستند: از خوردن آنچه بِدان ميل و اشتها ندارى، خوددارى كن؛ زيرا اين كار حماقت و كودنى به بار مى آورد. [ديگر، آن كه] تا گرسنه نشده اى، غذا نخور و هر گاه غذا خوردى، حلال بخور و نام خدا را ببَر و اين حديث پيامبر

ص: 319

حَديثَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله: ما مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعاءً شَرّاً مِن بَطنِهِ ، فَإِن كانَ لا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ وثُلُثٌ لِشَرابِهِ وثُلُثٌ لِنَفسِهِ .

وأمَّا اللَّواتي فِي الحِلمِ ، فَمَن قالَ لَكَ : إن قُلتَ واحِدَةً سَمِعتَ عَشراً، فَقُل: إن قُلتَ عَشراً لَم تَسمَع واحِدَةً ، ومَن شَتَمَكَ فَقُل: إن كُنتَ صادِقاً فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لي، وإن كُنتَ كاذِباً فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لَكَ ، ومَن وَعَدَكَ بِالجَفاءِ فَعِدهُ بِالنَّصيحَةِ وَالدُّعاءِ .

وأمَّا اللَّواتي فِي العِلمِ ، فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ ، وإيّاكَ أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتاً وتَجرِبَةً ، وإيّاكَ أن تَعمَلَ بِرَأيِكَ شَيئاً، وخُذ بِالاحتِياطِ في جَميعِ ما تَجِدُ إلَيهِ سَبيلاً، وَاهرُب مِنَ الفُتيا هَرَبَكَ مِنَ الأَسَدِ، ولا تَجعَل رَقَبَتَكَ لِلنّاسِ جِسراً. قُم عَنّي يا أبا عَبدِاللّهِ ، فَقَد نَصَحتُ لَكَ ، ولا تُفسِد عَلَيَّ وِردي، فَإِنّي امرُؤٌ ضَنينٌ (1) بِنَفسي، وَالسَّلامُ .(2)

14/13

تَواضُعُ عَلِيِّ بنِ جَعفَرٍ لِلإِمامِ الجَوادِ عليه السلام

392. الكافى عن محمّد بن الحسن بن عمّار: كُنتُ عِندَ عَلِيِّ بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ جالِساً بِالمَدينَةِ - و كُنتُ أقَمتُ عِندَهُ سَنَتَينِ أكتُبُ عَنهُ ما يَسمَعُ مِن أخيهِ ، يَعني أبَا الحَسَنِ عليه السلام - إذ دَخَلَ عَلَيهِ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ

ص: 320


1- . ضنين بنفسي: يعني بخيل بنفسي بأن أدع أوقاتي باطلاً أو ظنين بالظنّ بمعنى أتّهم نفسي في العبودية للّه عزوجل (اُنظر: مجمع البحرين: ج 2 ص 1087 «ضنن»).
2- . مشكاة الأنوار: ص 562 ح 1901.

خدا صلى الله عليه و آله را به ياد آور كه: «آدمى هيچ ظرفى را بدتر از شكم خويش پر نكرده است!»؛ امّا چون چاره اى از خوردن نيست، پس يك سوم معده را براى غذا، يك سوم ديگر را براى نوشيدنى و يك سوم هم براى هوا باشد.

آن سه چيز كه به بردبارى مربوط مى شوند، اينها هستند: چنانچه كسى به تو گفت: اگر يكى بگويى، ده تا مى شنوى، در پاسخش بگو: اگر ده تا بگويى، يكى هم نخواهى شنيد. اگر كسى به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه مى گويى، راست است، از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر دروغ است، از خداوند مى خواهم كه تو را بيامرزد. [سوم، اين كه] اگر كسى به تو سخن زشتى گفت، تو او را نصيحت و ارشاد كن.

و آن سه چيز كه به دانش مربوط مى شوند، اينها هستند: آنچه نمى دانى، از دانشمندان بپرس و زنهار كه به قصد مجادله و آزمودن، از ايشان سؤالى كنى! زنهار كه بر اساس رأىِ خود كارى كنى! در كارها تا جايى كه راه دارد، به احتياط عمل كن. از فتوا دادن بگريز، چنان كه از شير مى گريزى و گردن خود را پلى براى مردم قرار مده.

اينك، اى ابو عبد اللّه! برايت خيرخواهى كردم. برخيز و مرا تنها بگذار و ورد و ذكرم را بر من تباه مكن؛ زيرا من مردى هستم كه در بارۀ نفْس خود، بخل و مضايقه مى ورزم. بدرود».

14/13 فروتنى على بن جعفر در برابر امام جواد عليه السلام

392. الكافى - به نقل از محمّد بن حسن بن عمّار -: من دو سال در مدينه نزد على بن جعفر بن محمّد [عموى امام رضا عليه السلام] اقامت داشتم و آنچه را از برادرش - يعنى ابو الحسن [امام كاظم] عليه السلام - شنيده بود، مى نوشتم. روزى نزد او

ص: 321

عَلِيٍّ الرِّضا عليه السلام المَسجِدَ - مَسجِدَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله - فَوَثَبَ عَلِيُّ بنُ جَعفَرٍ بِلا حِذاءٍ و لا رِداءٍ ، فَقَبَّلَ يَدَهُ و عَظَّمَهُ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام: يا عَمِّ ، اجلِس رَحِمَكَ اللّهُ ، فَقالَ : يا سَيِّدي، كَيفَ أجلِسُ و أنتَ قائِمٌ؟ فَلَمّا رَجَعَ عَلِيُّ بنُ جَعفَرٍ إلى مَجلِسِهِ جَعَلَ أصحابُهُ يُوَبِّخونَهُ و يَقولونَ : أنتَ عَمُّ أبيهِ و أنتَ تَفعَلُ بِهِ هذَا الفِعلَ؟! فَقالَ : اسكُتوا، إذا كانَ اللّهُ عزوجل - و قَبَضَ عَلى لِحيَتِهِ - لَم يُؤَهِّل هذِهِ الشَّيبَةَ و أهَّلَ هذَا الفَتى و وَضَعَهُ حَيثُ وَضَعَهُ اُنكِرُ فَضلَهُ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِمّا تَقولونَ ، بَل أنَا لَهُ عَبدٌ.(1)

14/14

تَواضُعُ حَكيمَةَ لِأُمِّ الإمام المَهدِىِّ عليه السلام

393. كمال الدين عن موسَى بن مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ بنِ حَمزَةَ بنِ الإمام الكاظم عليه السلام عن حَكيمَة بِنت الإمام الجواد عليه السلام: بَعَثَ إلَيَّ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهما السلام، فَقالَ : يا عَمَّةُ ، اجعَلي إفطارَكِ (هذِهِ ) اللَّيلَةَ عِندَنا، فَإِنَّها لَيلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى سَيُظهِرُ في هذِهِ اللَّيلَةِ الحُجَّةَ ، وهُوَ حُجَّتُهُ في أرضِهِ .

قالَت: فَقُلتُ لَهُ : ومَن اُمُّهُ؟ قالَ لي: نَرجِسُ ، قُلتُ لَهُ : جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ ، ما بِها أثَرٌ، فَقالَ : هُوَ ما أقولُ لَكِ .

ص: 322


1- . الكافي: ج 1 ص 322 ح 12.

نشسته بودم كه ابو جعفر محمّد بن على الرضا (امام جواد) عليه السلام به مسجد (مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله) آمد. على بن جعفر بدون كفش و عبا از جا پريد و دست او را بوسيد و احترامش كرد. امام جواد عليه السلام فرمود: «بنشينيد عمو جان! رحمت خدا بر شما باد!». على بن جعفر گفت: سَرورم! چگونه بنشينم، در حالى كه شما ايستاده ايد؟!

چون على بن جعفر به جايى كه نشسته بود، باز گشت، يارانش شروع به سرزنش او كردند و گفتند: تو عموى پدر او هستى و با او اين رفتار را مى كنى ؟ گفت: خاموش باشيد. آن گاه دست به ريش خود گرفت و گفت: اگر خداوند عزوجل اين ريش سفيد را شايسته نديده و اين جوان را شايسته ديده و او را در اين مقام نهاده است، فضيلت او را انكار كنم ؟ پناه مى بريم به خدا از آنچه شما مى گوييد! من بندۀ او هستم.

14/14 فروتنى حكيمه در برابر مادر امام مهدى عليه السلام

393. كمال الدين - به نقل از موسى بن محمّد بن القاسم بن حمزه پسر امام كاظم عليه السلام -: حكيمه دختر امام جواد عليه السلام گفت: ابو محمّد حسن بن على (امام عسكرى) عليه السلام مرا به نزد خود فرا خواند و فرمود: «اى عمّه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمۀ شعبان است و خداى متعال، امشب حجّت خود را كه حجّت او در روى زمين است، ظاهر مى سازد».

گفتم: مادر او كيست ؟

فرمود: «نرجس».

گفتم: فداى شما شوم! اثرى در او نيست.

فرمود: «همين است كه به شما مى گويم».

ص: 323

قالَت: فَجِئتُ ، فَلَمّا سَلَّمتُ وجَلَستُ ، جاءَت تَنزِعُ خُفّي، وقالَت لي: يا سَيِّدَتي (وسَيِّدَةَ أهلي)، كَيفَ أمسَيتِ؟ فَقُلتُ : بَل أنتِ سَيِّدَتي وسَيِّدَةُ أهلي.

قالَت: فَأَنكَرَت قَولي وقالَت: ما هذا يا عَمَّةُ؟ قالَت: فَقُلتُ لَها: يا بُنَيَّةَ ، إنَّ اللّهَ تَعالى سَيَهَبُ لَكِ في لَيلَتِكِ هذِهِ غُلاماً سَيِّداً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، قالَت: فَخَجِلَت وَاستَحيَت.(1)

14/15

التَّرحابُ بِالمَوتِ ضاحِكاً في سَلامَةِ الدّينِ

394. الغيبة للطوسي عن محمّد بن أحمد الصَّفواني: رَأَيتُ القاسِمَ بنَ العَلاءِ و قَد عُمِّرَ مِئَةَ سَنَةٍ و سَبعَ عَشرَةَ سَنَةً ، مِنها ثَمانونَ سَنَةً صَحيحَ العَينَينِ ، لَقِيَ مَولانا أبَا الحَسَنِ و أبا مُحَمَّدٍ العَسكَرِيَّينِ عليهما السلام، و حُجِبَ بَعدَ الثَّمانينَ ، و رُدَّت عَلَيهِ عَيناهُ قَبلَ وَفاتِهِ بِسَبعَةِ أيّامٍ ، و ذلِكَ أنّي كُنتُ مُقيماً عِندَهُ بِمَدينَةِ الرّانِ مِن أرضِ آذَربايِجانَ ، و كانَ لا تَنقَطِعُ تَوقيعاتُ مَولانا صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام عَلى يَدِ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِيِّ ، و بَعدَهُ عَلى يَدِ أبِي القاسِمِ الحُسينِ بنِ رَوحٍ قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُما، فَانقَطَعَت عَنهُ المُكاتَبَةُ نَحواً مِن شَهرَينِ فَقَلِقَ رحمه الله لِذلِكَ ، فَبَينا نَحنُ عِندَهُ نَأكُلُ إذ دَخَلَ البَوّابُ مُستَبشِراً، فَقالَ لَهُ : فَيجُ (2) العِراقِ لا يُسَمّى بِغَيرِهِ ، فَاستَبشَرَ القاسِمُ و حَوَّلَ وَجهَهُ إلَى القِبلَةِ ، فَسَجَدَ و دَخَلَ كَهلٌ قَصيرٌ يُرى أثرُ الفُيوجِ عَلَيهِ ، و عَلَيهِ جُبَّةٌ

ص: 324


1- . كمال الدين: ص 424 ح 1.
2- . قال العلّامة المجلسي: الفيج - بالفتح - معرب پيك. قوله: «لا يسمّى بغيره، أي كان هذا الرسول لا يسمّى إلّا بفيج العراق، أو أنّه لم يسمّه المبشّر، بل هكذا عبّر عنه (بحار الأنوار: ج 51 ص 316).

آمدم و چون سلام كردم و نشستم، نرجس آمد و كفش مرا [از پايم] در آورد. گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم! حالتان چه طور است ؟

گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى.

از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمّه جان! اين چه فرمايشى است ؟

بدو گفتم: اى دختر جان! خداى متعال، امشب به تو فرزندى عطا مى فرمايد كه در دنيا و آخرت، آقاست.

نرجس خجالت كشيد و شرم ورزيد.

14/15 استقبال از مرگ با خنده در صورت سلامت دين

394. الغيبة، طوسى - به نقل از محمّد بن احمد صفوانى -: قاسم بن علا را ديدم كه صد و هفده سال عمر داشت و هشتاد سال آن را با چشم هاى سالم زيسته و مولايمان امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام را ديده بود و بعد از هشتاد سالگى نابينا شده بود؛ ولى هفت روز پيش از درگذشتش چشمانش به او باز گردانده شد و آن، هنگامى بود كه من نزد او در شهر ران در منطقۀ آذربايجان بودم. توقيعات مولايمان صاحب الزمان عليه السلام از طرف ابو جعفر محمّد بن عثمان عَمرى و پس از او، از طرف ابو القاسم حسين بن روح - كه خداوند، روح هر دو را پاك بدارد - مى رسيد.

مكاتبه با او حدود دو ماه قطع شد و قاسم بن علا از اين موضوع مضطرب شده بود. ما پيش او غذا مى خورديم كه دربان با بشارت وارد شد و به او گفت: پيك عراق [آمد]! و نام ديگرى نبرد. قاسم خوش حال شد و رويش را به قبله نمود و سجده كرد و مرد ميان سال كوتاه قدّى كه اثر سفر بر او ديده مى شد و جبّه اى

ص: 325

مِصرِيَّةٌ ، و في رِجلِهِ نَعلٌ مَحامِلِيٌ و عَلى كَتِفِهِ مِخلاةٌ ، فَقامَ القاسِمُ فَعانَقَهُ و وَضَعَ المِخلاةَ عَن عُنُقِهِ و دَعا بِطَشتٍ و ماءٍ ، فَغَسَلَ يَدَهُ و أجلَسَهُ إلى جانِبِهِ ، فَأَكَلنا و غَسَلنا أيدِيَنا، فَقامَ الرَّجُلُ فَأَخرَجَ كِتاباً أفضَلَ مِنَ النِّصفِ المُدَرَّجِ ، فَناوَلَهُ القاسِمَ فَأَخَذَهُ و قَبَّلَهُ و دَفَعَهُ إلى كاتِبٍ لَهُ يُقالُ لَهُ : ابنُ أبي سَلَمَةَ ، فَأَخَذَهُ أبو عَبدِ اللّهِ ، فَفَضَّهُ و قَرَأَهُ حَتّى أحَسَّ القاسِمُ بِنِكايَةٍ (1)، فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، خَيرٌ؟ فَقالَ : خَيرٌ، فَقالَ : وَيحَكَ ! خَرَجَ فِيَّ شَيءٌ ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ : ما تَكرَهُ فَلا، قالَ القاسِمُ : فَما هُوَ؟ قالَ : نَعيُ الشَّيخِ إلى نَفسِهِ بَعدَ وُرودِ هذَا الكِتابِ بِأَربَعينَ يَوماً و قَد حُمِلَ إلَيهِ سَبعَةُ أثوابٍ ، فَقالَ القاسِمُ : في سَلامَةٍ مِن دِيني ؟ فَقالَ : في سَلامَةٍ مِن دينِكَ ، فَضَحِكَ رحمه الله فَقالَ : ما اُؤَمِّلُ بَعدَ هذَا العُمُرِ. فَقالَ : فَقامَ الرَّجُلُ الوارِدُ فَأَخرَجَ مِن مِخلاتِهِ ثَلاثَةَ اُزُرٍ و حِبَرَةً يَمانِيَّةً حَمراءَ و عِمامَةً و ثَوبَينِ و مِنديلًا، فَأَخَذَهُ القاسِمُ ، و كانَ عِندَهُ قَميصٌ خَلَعَهُ عَلَيهِ مَولانَا الرِّضا أبو الحَسَنِ عليه السلام.(2)

14/16

شُجاعَةُ كُمَيلٍ فِي الاحتِجاجِ عَلَى الحَجّاجِ

395. الإرشاد عن المغيرة: لَمّا وُلِّيَ الحَجّاجُ طَلَبَ كُمَيلَ بنَ زِيادٍ، فَهَرَبَ مِنهُ ، فَحَرَمَ قَومَهُ عَطاءَهُم، فَلَمّا رَأى كُمَيلٌ ذلِكَ قالَ : أنَا شَيخٌ كَبيرٌ قَد نَفِدَ

ص: 326


1- . نكاية: أي الضرّ أو الوجع أو الغلبة والانهزام (اُنظر: النهاية: ج 5 ص 117 «نكا»).
2- . الغيبة للطوسي: ص 310 ح 263.

مصرى به تن داشت و كفش محاملى به پايش و توبره اى بر شانه اش بود، وارد شد. قاسم برخاست و با او معانقه كرد و توبره را از گردنش پايين نهاد و تشت و آبى خواست و دست او را شست و او را كنار خود نشاند.

غذا خورديم و دست هايمان را شستيم و آن مرد برخاست و نوشته اى بيرون آورد كه بزرگ تر از نصف نوشتۀ مُدرَّج بود و آن را به قاسم داد و او آن را گرفت و بوسيد و به كاتبش به نام ابن ابى سلمه داد. ابو عبد اللّه آن را گرفت و گشود و خواند تا آن كه قاسم احساس ناراحتى كرد. گفت: اى ابو عبد اللّه! خير است! گفت: خير است! گفت: واى! چيزى در بارۀ من آمده است ؟ ابو عبد اللّه گفت: آنچه ناخوش بدارى، نه! قاسم گفت: پس چيست ؟ گفت: خبر درگذشت شيخ [قاسم] پس از چهل روز از رسيدن اين نامه است! و هفت پارچه براى [كفن] او آورده شده بود. قاسم گفت: در سلامت از دينم ؟ گفت: در سلامت از دينت! او خوش حال شد و خنديد و گفت: ديگر چه آرزويى داشته باشم پس از اين عمر [طولانى]!؟

مرد تازه وارد، دستش را به درون توبره اش برد و سه پارچۀ سراسرى [براى كفن] و يك جامۀ نخىِ راه راه يمنى (بُرد يمانى) و يك عمامه و دو لباس و يك دستمال بيرون آورد و قاسم آنها را گرفت و پيراهنى هم نزدش بود كه ابو الحسن [امام هادى، فرزند] امام رضا عليه السلام به او بخشيده بود.

14/16 شجاعت كميل در برابر حَجّاج

395. الإرشاد - به نقل از مُغَيره -: چون حَجّاج حاكم [عراق] شد، به جستجوى كميل بن زياد بر آمد؛ امّا كميل از دست او گريخت. حَجّاج هم سهميّۀ قوم

ص: 327

عُمري، لا يَنبَغي أن أَحرِمَ قَومي عَطِيّاتِهِم، فَخَرَجَ فَدَفَعَ بِيَدِهِ إلَى الحَجّاجِ ، فَلَمّا رَآهُ قالَ لَهُ : لَقَد كُنتُ اُحِبُّ أن أجِدَ عَلَيكَ سَبيلاً! فَقالَ لَهُ كُمَيلٌ : لا تَصرِف عَلَيَّ أنيابَكَ ، ولا تَهَدَّم عَلَيَّ ، فَوَاللّهِ ، ما بَقِيَ مِن عُمُري إلّا مِثلُ كَواسِلِ الغُبارِ(1)، فَاقضِ ما أنتَ قاضٍ ، فَإِنَّ المَوعِدَ اللّهُ ، وبَعدَ القَتلِ الحِسابُ ، ولَقَد خَبَّرني أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام أنَّكَ قاتِلي. فَقالَ لَهُ الحَجّاجُ : الحُجَّةُ عَلَيكَ إذاً! فَقالَ كُمَيلٌ : ذاكَ إن كانَ القَضاءُ إلَيكَ ! قالَ : بَلى، قَد كُنتَ فيمَن قَتَلَ عُثمانَ بنَ عَفّانَ ! اِضرِبوا عُنُقَهُ . فَضُرِبَت عُنُقُهُ .(2)

14/17

جُهدُ المُعَمَّرِ لِلاِستِغناءِ عَن النّاسِ

396. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ : ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليهما السلام يَدَعُ خَلَفاً أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليهما السلام، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ؟ قالَ : خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ وكانَ رَجُلاً بادِناً ثَقيلاً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ

ص: 328


1- . كواسل الغبار: لعلّه يراد بها بقايا الغبار التي كسلت عن أوائله (اُنظر: لسان العرب: ج 11 ص 587 «كسل»).
2- . الإرشاد: ج 1 ص 327.

او را از بيت المال، قطع كرد.

كميل چون چنين ديد، گفت: من پيرمردى كهن سالم كه عمرم به پايان رسيده است و سزاوار نيست كه موجب محروميت قومم از سهمشان شَوم. پس بيرون آمد و خود را به حَجّاج، تسليم كرد.

حَجّاج چون او را ديد، به او گفت: من [مدّت ها بود] دوست داشتم بر تو دست يابم.

كميل به او گفت: دندان هايت را براى من به هم مَساب و مرا تهديد مكن كه به خدا سوگند، [من آفتاب لب بام هستم و] از عمر من، جز ته ماندۀ غبارى نمانده است. هر حكمى مى خواهى بده كه وعده گاه ما نزد خداست و پس از كشتن، حسابى به كار است و امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام، به من خبر داده است كه قاتل من، تو هستى.

حَجّاج به او گفت: همين خودش دليلى براى كشتن توست.

كميل گفت: آرى، اگر قضاوت با تو باشد.

[حَجّاج] گفت: آرى. تو در ميان كسانى بودى كه عثمان بن عفّان را كشتند! گردنش را بزنيد.

پس گردنش زده شد.

14/17 تلاش سالمند براى بى نيازى از مردم

396. امام صادق عليه السلام: محمّد بن منكدر مى گفت: من گمان نمى كردم على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد، تا آن كه پسرش محمّد بن على (امام باقر) عليه السلام را ديدم و خواستم بدو پند دهم؛ ولى او مرا پند داد.

دوستانش به منكدر گفتند: او به چه چيزى تو را پند داد؟

گفت: در ساعات گرم روز به يكى از مناطق مدينه رفتم. محمّد بن على (امام باقر عليه السلام) - كه مردى تنومند و سنگين بود - مرا ديد. او به دو غلام سياه يا دو برده

ص: 329

أو مَولَيَينِ ، فَقُلتُ في نَفسي: سُبحانَ اللّهِ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقاً، فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ ، شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ماكُنتَ تَصنَعُ؟!

فَقالَ : لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ ، جاءَني وأنَا في طاعَةٍ مِن طاعَةِ اللّهِ عزوجل، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ .

فَقُلتُ : صَدَقتَ يَرحَمُكَ اللّهُ ، أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني.(1)

ص: 330


1- . الكافي: ج 5 ص 73 ح 1.

تكيه كرده بود. با خود گفتم: سبحان اللّه! در اين ساعت، بزرگى از بزرگان قريش، در طلب دنياست! خوب است او را اندرز دهم. به او نزديك شدم و سلام كردم. او در حالى كه عرق مى ريخت، به تندى جواب سلام مرا داد. گفتم: خدا حالت را نيكو گردانَد! بزرگى از بزرگان قريش، در اين ساعت در طلب دنياست! هيچ مى دانى اگر در اين وضع، مرگ تو فرا رسد، چه مى كنى ؟

فرمود: «اگر مرگم در اين وضع فرا رسد، در حالى فرا رسيده است كه من در حال فرمانبرى از خداوند عزوجل هستم و با اين فرمانبرى، خود و خانواده ام را از نياز به تو و مردم باز مى دارم. من از اين مى هراسم كه اگر مرگم در حال معصيت خدا رسد، چه كنم!».

گفتم: خدا بر تو رحمت آورَد! راست مى گويى. من خواستم به تو پند دهم؛ ولى تو به من پند دادى.

ص: 331

ص: 332

فهرست منابع و مآخذ

1. الآثار المروية فى الأطعمة السرية، ابوالقاسم خلف بن عبدالملك بن بشكوال، رياض: اضواء السلف، 1425 ق.

2. آداب المتعلّمين، أبو جعفر، نصير الدين، محمّد بن محمّد بن حسن (الخواجه نصير الدين الطوسى) (م 672 ق)، تحقيق: السيّد محمّد رضا الحسينى الجلالى، شيراز: مدرسة العلميّة الإمام العصر عليه السلام، 1416 ق، اوّل.

3. أجوبة الاستفتائات، آية اللّه سيّد على خامنه اى، تهران: پيام عدالت، 1389 ش.

4. أحكام الحجّ من تحرير الوسيلة، آية اللّه محمّد فاضل لنكرانى، قم: مركز فقه الائمة الاطهار، 1418 ق.

5. إحياء العلوم (إحياء علوم الدين)، أبو حامد محمّد بن محمّد الغزالى (م 505 ق)، تحقيق: دار الهادى، بيروت: دار الهادى، 1412 ق، اوّل.

6. الإختصاص، [المنسوب إلى] أبى عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: المحرّمى الزرندى، على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق، چهارم.

7. إختيار معرفة الرجال (رجال الكشى)، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: مهدى الرجائى، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1404 ق.

ص: 333

8. الأدب المفرد، محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق)، تحقيق: محمّد عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1410 ق، اوّل.

9. إرشاد السائل، سيّد محمّدرضا گلپايگانى، بيروت: دار الصفوه، 1413 ق.

10. إرشاد القلوب إلى الصواب المنجى من عمل له من أليم العقاب، أبو محمّد الحسن بن أبى الحسن بن محمّد الديلمى (م ق 8 ق)، بيروت: مؤسسة الأعلمى، 1398 ق، چهارم.

11. الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

12. استفتائات، آيت اللّه على حسينى سيستانى، مشهد: انتظار مهر، 1393 ق.

13. استفتائات، امام خمينى (1368 ش)، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم - دفتر انتشارات اسلامى، 1366 ش.

14. اُسد الغابة فى معرفة الصحابة، عزّ الدّين إبن الأثير أبو الحسن علىّ بن محمّد الجزرى (م 630 ق)، تحقيق: على محمّد معوّض، عادل أحمد عبد الموجود، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1415 ق، اوّل.

15. الإصابة فى تمييز الصحابة، أحمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852 ق)، تحقيق: عادل أحمد عبدالموجود، على محمّد معوّض، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1415 ق، اوّل.

16. أعلام الدين فى صفات المؤمنين وكنز علوم العارفين، أبو محمّد الحسن بن أبى الحسن بن محمّد الديلمى (م قرن 8 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1408 ق، اوّل.

ص: 334

17. إعلام الورى بأعلام الهدى، أبو على الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1417 ق، اوّل.

18. اقتصادنا، محمدباقر صدر، قم: پژوهشگاه علمى تخصصى شهيد صدر، 1393.

19. الأمالى للشجرى (كتاب الأمالى) (الأمالى الخميسيّة)، يحيى بن الحسين الشجرى (م 499 ق)، بيروت: عالم الكتب، 1403 ق، سوم.

20. الأمالى للصدوق (الأمالى)، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق، اوّل.

21. الأمالى للطوسى (الأمالى)، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافة، 1414 ق، اوّل.

22. الأمالى للقالى، ابى على اسماعيل بن القاسم القالى البغدادى، بيروت: دارالجليل، 1407 ق.

23. الأمالى للمفيد (كتاب الأمالى)، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: الحسين استاد ولى، على أكبر الغفّارى، قم: المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

24. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق)، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1403 ق، سوم.

ص: 335

25. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمّد عليهم السلام، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن فرّوخ الصّفار القمّىّ (م 290 ق)، تحقيق: محسن الكوجه باغى التبريزى، قم: مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى، 1404 ق، دوم.

26. البلد الأمين، إبراهيم بن على الحارثى العاملى الكفعمى (م 905 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، طهران: مكتبة الصدوق، 1383 ق.

27. تاج العروس من جواهر القاموس، أبو فيض السيّد محمّد المرتضى الحسينى الواسطى الزبيدى الحنفى (م 1205 ق)، تحقيق: على شيرى، بيروت: دار الفكر، 1414 ق، اوّل.

28. تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم والملوك)، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق)، تحقيق: أبوالفضل محمّد إبراهيم، القاهرة: دار المعارف، 1387 ق، دوم.

29. تاريخ بغداد، أبو بكر أحمد بن على الخطيب البغدادى (م 463 ق)، المدينة المنوّرة: المكتبة السلفيّة.

30. تاريخ دمشق (تاريخ مدينة دمشق)، أبو القاسم علىّ بن الحسن بن هبة اللّه بن عبد اللّه الشافعى (ابن عساكر) (م 571 ق)، تحقيق: على شيرى، بيروت: دار الفكر، 1415 ق، اوّل.

31. التبيان فى تفسير القرآن، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: أحمد حبيب قصير العاملى، شوقى الأمين، نجف: مكتبة الأمين، مكتبة القصير، دار الأندلس، 1376-1383 ق.

32. تحرير الوسيلة، السيّد روح اللّه الموسوى الخمينى رحمه الله (م 1368 ش)، بى نا، دار الأنوار، 1403 ق.

ص: 336

33. تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلام، أبو محمّد الحسن بن علىّ بن الحسين بن شعبة الحرّانى (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارىّ ، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1416 ق، چهارم.

34. تذكرة الفقهاء، ابو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر، المعروف بالعلّامة الحلّى (م 726 ق)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قم.

35. تصحيح الاعتقادات، محمّد بن محمّد بن النعمان (المفيد)، نشر: المؤتمر العالمى بمناسبة ذكرى ألفية الشيخ المفيد، قم 1413 ق (چاپ شده در جلد پنجم از مصنّفات شيخ مفيد).

36. تفسير الآلوسى (روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم والسبع المثانى)، أبو الفضل شهاب الدين السيّد محمود الآلوسى البغدادى (م 1270 ق)، تحقيق: محمود الشكرى الآلوسى البغدادى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1405 ق، چهارم.

37. تفسير الثعلبى (الكشف و البيان فى تفسير القرآن)، أبو إسحاق الثعلبى (م 427 ق)، تحقيق: أبو محمّد بن عاشور، نظير الساعدى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1422 ق، اوّل.

38. تفسير الطبرى (جامع البيان عن تأويل آى القرآن)، أبو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبرى (م 310 ق)، بيروت: دار الفكر، 1408 ق.

39. تفسير العيّاشى، أبو نضر محمّد بن مسعود العيّاشى (م حدود 320 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، طهران: مؤسسة البعثة، 1421 ق، اوّل.

40. تفسير القرطبى (الجامع لأحكام القرآن)، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصارى القرطبى (م 671 ق)، تحقيق: أحمد عبد العليم البرودنى، أبو إسحاق إبراهيم اطفيش، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1405 ق، دوم.

ص: 337

41. تفسير القمّى، أبو الحسن على بن إبراهيم القمّىّ (م بعد 307)، تحقيق: السيّد طيّب الموسوى الجزائرى، قم: مؤسسة دار الكتاب، 1404 ق، سوم.

42. تفصيل الشريعة، كتاب الحجّ ، آية اللّه محمّد فاضل لنكرانى، قم: مركز فقه ائمه اطهار، 1384.

43. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، أبو الحسين ورّام بن أبى فرّاس المالكى الأشترى (م 605 ق)، طهران: دار الكتب الإسلامية، اوّل.

44. توضيح المسائل محشى، تهران: كتابخانه مركزى كانون اسلامى انصار.

45. توضيح المسائل، آية اللّه محمّدتقى بهجت (1294 م)، قم: شفق، 1382 ش.

46. تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: السيّد حسن موسوى الخرسان، بيروت: دار صعب، دار التعارف، 1401 ق، اوّل.

47. جامع الأحاديث للقمى (جامع الأحاديث)، أبو محمّد جعفر بن أحمد بن على القمّىّ (م ب 390 ق)، تحقيق: محمّد الحسينى النيسابورى، مشهد: مجمع البحوث الإسلامية، 1413 ق، اوّل.

48. جامع الأخبار (معارج اليقين فى أصول الدين)، محمّد بن محمّد السبزوارى (ق 7 ق)، تحقيق: علاء آل جعفر، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1414 ق، اوّل.

49. جامع الفتاوى (عمره مفرده)، مرتضى موسوى شاهرودى، تهران: مشعر، 1386 ش.

50. جامع الفتاوى (مناسك حج)، مرتضى موسوى شاهرودى، تهران: مشعر، 1384 ش.

ص: 338

51. جامع المقاصد فى شرح القواعد؛ الشيخ على بن الحسين الكركى (ت 940 ق). تحقيق: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1408 ق، اوّل.

52. الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع والفقيه و المتفقه (طبع ضمن «الجامع فى الحث على حفظ العلم»)، أبو بكر أحمد بن علىّ الخطيب البغدادى (م 463 ق)، تحقيق: أبو عبد اللّه محمود بن محمّد الحدّاد، القاهرة: مكتبة إبن تيمية، 1412 ق، اوّل.

53. الجعفريّات (الأشعثيات)، أبو علىّ محمّد بن محمّد الأشعث الكوفى (م ق 4 ق)، طهران: مكتبة نينوى الحديث.

54. جواهر الكلام فى شرح شرائع الإسلام، محمّد حسن النجفى (م 1266 ق)، تحقيق: حامد الخفاف، بيروت: مؤسسة المرتضى العالميّة، دار المؤرّخ العربى، 1412 ق، اوّل.

55. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة، يوسف بن أحمد البحرانى (م 1186 ق)، تحقيق: على الاخوندى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى.

56. الحدائق الناضرة فى أحكام العترة الطاهرة، الشيخ يوسف بن أحمد البحرانى (م 1186 ق)، تحقيق: محمّد تقى الايروانى، نجف: دار الكتب الإسلامية، 1377 ق.

57. حضور زنان در عبادت هاى جمعى، مرتضوى، ضياء، تهران: شوراى سياستگذارى ائمه جمعه، معاونت فرهنگى، 1388 ش.

58. حكمت نامۀ كودك، محمّد محمّدى رى شهرى، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، 1385 ش، اوّل.

ص: 339

59. حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، أبو نعيم أحمد بن عبد اللّه الأصبهانى (م 430 ق)، بيروت، القاهرة: دار الكتاب العربى، دار الريان للتراث، 1407 ق، پنجم.

60. حواريات فقهيّة، حكيم، محمدتقى، بيروت: دارالمحجة البيضاء، 1418 ق.

61. حول مسائل الحجّ ، آية اللّه سيّد محمّدرضا گلپايگانى، قم: دارالقرآن الكريم، 1413 ق.

62. خاتمة مستدرك الوسائل، الميرزا حسين النورى الطَبَرسى (م 1320 ق)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام، قم: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام، 1415 ق، اوّل.

63. الخصال، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1403 ق.

64. دانشنامۀ عقائد اسلامى، محمّدى الرّى شهرى (معاصر)، تحقيق: رضا برنجكار، قم: دار الحديث، 1386 ق، اوّل.

65. الدرّ المنثور فى التفسير المأثور، أبو الفضل جلال الدّين عبد الرحمن بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق)، تحقيق: دار الفكر، بيروت: دار الفكر، الاولى، 1403 ق.

66. درر اللآلى، رضا بن اسماعيل الموسوى الشيرازى، تهران: كتابخانه مجلس شوراى اسلامى، 1274 ق.

67. دعائم الاسلام و ذكر الحلال والحرام و القضايا و الاحكام، القاضى النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمىّ المغربىّ

ص: 340

(م 363 ق)، تحقيق: آصف بن على اصغر الفيضى، القاهرة، دار المعارف، 1383 ق.

68. الدّعوات (سلوة الحزين)، أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، 1407 ق، اوّل.

69. ديوان حافظ، حافظ، شمس الدين محمد (م 792 ق)، تهران: ايران فردا، فارسى - انگليسى، 1388 ش.

70. ديوان كبير، مولوى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1337 ش.

71. الذرية الطاهرة، أبو بشير محمّد بن احمد بن حماد الانصارى الرازى الدولابى (م 310 ق)، تحقيق: محمّد حسين الحسينى الجلالى، القاهرة: منشورات دار الحرمين، 1422 ق، دوم.

72. ذكرى الشيعة، شهيد اوّل، ايران: كتابخانۀ موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى، 1299 ق.

73. ربيع الأبرار و نصوص الأخبار، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشرى (م 538 ق)، تحقيق: سليم النعيمى، قم: منشورات الشريف الرّضى، 1415 ق، اوّل.

74. روض الجنان فى شرح إرشاد الأذهان، زين الدين الجبعى العاملى المعروف بالشهيد الثانى (م 966 ق)، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث.

75. روضة الواعظين، محمّد بن الحسن الفتّال النيشابورى (م 508 ق)، تحقيق: غلام حسين المجيدى، مجتبى الفرجى، قم: دليل ما، 1423 ق، اوّل.

76. رياض المسائل فى تحقيق الأحكام بالدلائل، السيّد على الطباطبائى بن السيد محمّد على بن أبى المعالى (م 1231 ق)، قم: مؤسسة آل البيت،

ص: 341

1404 ه، الطبعة القديمة. و الطبعة المحقّقة قم: منشورات مؤسسة النشر الإسلامى، 1412 ق.

77. الزهد لإبن حنبل (الزهد)، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الشيبانى (م 241 ق)، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1403 ق، اوّل.

78. الزهد للحسين بن سعيد (الزهد)، حسين بن سعيد الأهوازى (م قرن 3 ق)، تحقيق: مهدى غلامعلى، قم: دار الحديث، 1426 ق، اوّل.

79. سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، محمّد بن يوسف الصّالحى الشّامى (م 942 ق)، تحقيق: عادل أحمد عبدالموجود، علىّ محمّد معوّض، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1428 ق، دوم.

80. السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، أبو جعفر محمّد بن منصور بن أحمد بن ادريس الحلّى (م 598 ق)، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق، سوم.

81. سنن إبن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد القزوينى (م 275 ق)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1395 ق.

82. سنن أبى داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستانى الأزدى (م 275 ق)، تحقيق: محمّد محيى الدين عبدالحميد، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

83. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)، أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سَورَة (م 279 ق)، تحقيق: أحمد محمّد شاكر، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

84. السنن الكبرى، أحمد بن الحسين بن على البيهقى (م 458 ق)، تحقيق: محمّد عبدالقادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1414 ق، اوّل.

ص: 342

85. سنن النسائى، بشرح الحافظ جلال الدين السيوطى و حاشية الإمام السِّندى، أحمد بن شعيب النسائى (م 303 ق)، شرح: جلال الدين أبو بكر السيوطى (م 911 ق) و محمّد عبد الهادى السندى (م 1138 ق)، بيروت: دار الجيل، 1407 ق، اوّل.

86. سنن سعيد بن منصور، سعيد بن منصور بن شعبة الخراسانى المكّى (م 227 ق)، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمى، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1405 ق، اوّل.

87. شرائع الإسلام فى مسائل الحلال و الحرام؛ أبو القاسم جعفر بن الحسن المعروف بالمحقّق الحلّى (م 676 ق)، تحقيق: السيد صادق الشيرازى، طهران: منشورات استقلال، 1409 ق، دوم.

88. شرح نهج البلاغة لإبن أبى الحديد، إبن أبى الحديد (م 655 أو 656 ق)، تحقيق: محمّد أبوالفضل إبراهيم، بيروت: دار الجيل، 1407 ق، اوّل.

89. شعب الايمان، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقىّ (م 458 ق)، تحقيق: أبو هاجر محمّد السعيد بن بسيونى زغلول، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1410 ق، اوّل.

90. الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربية)، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق)، تحقيق: أحمد عبدالغفور عطار، بيروت: دار العلم للملايين، 1990 م، چهارم.

91. صحيح البخارى، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخارى الجعفى (م 256 ق)، تحقيق: مصطفى ديب البغا، بيروت، دمشق: اليمامة، دار إبن كثير، 1410 ق، چهارم.

ص: 343

92. صحيح مسلم، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج القشيرى النيشابورى (م 261 ق)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقى، القاهرة: دار الحديث، 1412 ق، اوّل.

93. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، [المنسوب إلى] الإمام الرضا عليه السلام (م 201 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، 1408 ق.

94. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زين العابدين عليه السلام (م 94 ق)، تحقيق: على الأنصاريان، دمشق: المستشارية الثقاقية الايرانية.

95. صراط النجاة، ميرزا جواد تبريزى، دفتر نشر برگزيده، 1416 ق، اوّل.

96. طبّ النبى صلى الله عليه و آله، أبو العبّاس جعفر المستغفرى (م 432 ق)، بيروت: مؤسسة أهل البيت عليهم السلام، 1411 ق.

97. الطبقات الكبرى، أبو عبد اللّه محمّد بن سعد بن منيع البصرى الزهرى (ابن سعد) (م 230 ق)، بيروت: دار صادر.

98. طبقات المحدّثين بابهان و الواردين عليها، عبد اللّه بن محمّد بن جعفر الأنصارى (أبو الشيخ) (م 369 ق)، بيروت: مؤسّسة الرسالة، 1412 ق، اوّل.

99. طبقات المحدّثين بأصبهان و الواردين عليها، عبد اللّه بن محمّد بن حيان (أبو الشيخ) (م 369 ق)، تحقيق: عبد الغفور البلوشى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1412 ق، دوم.

100. عدّة الداعى و نجاح الساعى، أحمد بن فهد الحلّى (م 841 ق)، تحقيق: أحمد الموحّدى القمى، قم: مكتبة الوجدانى.

101. العروة الوثقى، محمّد كاظم الطباطبائى اليزدى (م قرن 14 ق)، بيروت: مكتب وكلاء الإمام الخمينى رحمه الله، 1410 ق، اوّل.

ص: 344

102. علل الشرائع، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1385 ق.

103. العلل المتناهية فى الأحاديث الواهية، عبد الرحمن بن علىّ بن الجوزى التيمى القرشى (م 597 ق)، تحقيق: ارشاد الحق الأثرى، فيصل آباد: إدارة العلوم الأثرية، 1401 ق، دوم.

104. العمر و الشيب، ابن ابى الدنيا، عبداللّه بن محمد، (م 208-281 ق)، رياض: مكتبة الرشد، 1412 ق.

105. عوالى اللآلى العزيزية فى الأحاديث الدينيّة، محمّد بن علىّ بن إبراهيم الاحسائى (إبن أبى جمهور) (م 940 ق)، تحقيق: مجتبى العراقى، قم: مطبعة سيّد الشّهداء، 1403 ق، اوّل.

106. عيون أخبار الرضا عليه السلام، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مهدى الحسينى اللاجوردى، طهران: انتشارات جهان.

107. عيون الأخبار لإبن قتيبة (كتاب عيون الأخبار)، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينورى (م 276 ق)، بيروت: دار الكتاب العربى.

108. عيون الحكم والمواعظ، أبو الحسن علىّ بن محمّد الليثى الواسطى (قرن 6 ق)، تحقيق: حسين الحسينى البيرجندى، قم: دار الحديث، 1376 ش، اوّل.

109. غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمّد التميمى الآمدى (م قبل 510 ق)، شارح: جمال الدين محمّد الخوانسارى، تصحيح و

ص: 345

تعليق: مير جلال الدين الحسينى الارموى المحدّث، طهران: دانشگاه تهران، 1360 ش، سوم.

110. الغيبة للطوسى، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: عباد اللّه الطهرانى، على أحمد ناصح، قم: مؤسسة المعارف الإسلامية، 1411 ق، اوّل.

111. الفتاوى الميسّرة، سيستانى، على، قم: مكتب آية اللّه العظمى السيد السيستانى، 1416 ق.

112. الفتاوى الواضحة، آية اللّه سيّد محمّدباقر صدر، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1401 ق.

113. الفردوس بمأثور الخطاب، ابو شجاع شيرَوَيْه بن شَهردار بن شيرويه الديلمى (م 509 ق)، تحقيق: محمّد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1406 ق، اوّل.

114. فضائل الشيعة، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، 1410 ق، اوّل.

115. الفضائل، أبوالفضل شاذان بن جبرئيل (م حدود 660 ق)، نجف: المطبعة الحيدرية، 1338 ق.

116. فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم و الليلة، أبو القاسم علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: غلامحسين المجيدى، قم: مكتب الإعلام الإسلامى، 1419 ق، اوّل.

ص: 346

117. القاموس المحيط، محمّد بن يعقوب الفيروزآبادى (ق 9 ق)، تحقيق: نصر الهورينى، بيروت: دار الفكر، 1403 ق.

118. قرب الإسناد، أبو العبّاس عبداللّه بن جعفر الحميرى القمّىّ (ق 4 ق)، تحقيق: موسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1413 ق، اوّل.

119. قواعد الأحكام، أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهّر المعروف بالعلّامة الحلّى (م 726 ق). تحقيق: مؤسّسة النشر الإسلامى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1413 ق، اوّل.

120. القواعد الفقهيّة، بجنوردى، حسن، قم: نشر الهادى، 1377 ش.

121. الكافى، أبو جعفر محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكلينى الرّازى (م 329 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، محمّد الآخوندى، طهران: دار الكتب الإسلامية، 1363 ش، پنجم.

122. كامل الزّيارات، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه القمّىّ (م 367 ق)، تحقيق: جواد القيّومى، قم: نشر الفقاهة، 1417 ق، اوّل.

123. كتاب بيع، روح اللّه الخمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى 1، 1392 ش.

124. كتاب سليم بن قيس الهلالى، أبو صادق سليم بن قيس الهلالى العامرى الكوفى (م 76 ق)، تحقيق: محمّدباقر الأنصارى الزنجانى الخوئينى، قم: نشر الهادى، اوّل، 1415 ق.

125. كتاب من لا يحضره الفقيه، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، دوم، 1404 ق.

ص: 347

126. كتاب شناسى سالمند، موسوى، رضا، تهران: دبير، 1382 ش.

127. كشف الغطاء عن مبهمات شريعة الغرّاء، للشيخ جعفر المعروف بكاشف الغطاء (م 1228 ق)، اصفهان: انتشارات مهدوى.

128. كشف الغمة فى معرفة الأئمّة، أبو الحسن على بن عيسى بن أبى الفتح الاربلى (م 693 ق)، تحقيق: على آل كوثر، قم: المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام، 1426 ق، اوّل.

129. كشف اللثام عن قواعد الأحكام؛ الشيخ محمّد بن الحسن الإصفهانى المعروف بالفاضل الهندى (م 1137 ق). تحقيق: مؤسّسة النشر الإسلامى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1416 ق، اوّل.

130. كفاية الأثر فى النص على الأئمة الإثنى عشر عليهم السلام، أبو القاسم علىّ بن محمّد بن علىّ الخزّاز القمّىّ الرّازى (م قرن 4 ق)، تحقيق: عبد اللطيف الحسينى الكوه كمرى الخوئى، قم: انتشارات بيدار، 1401 ق.

131. كلمة التقوى، آية اللّه محمّدامين زين الدين، قم: اسماعيليان، 1413 ق.

132. كمال الدين و تمام النعمة، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1405 ق.

133. كنز الدقائق، محمّد بن محمّد رضا المشهدى، (م حدود 1125 ق)، تحقيق: مجتبى العراقى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق.

134. كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال، علاءالدين على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق)، تحقيق: بكرى الحيّانى، صفوة السقا، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق، پنجم.

ص: 348

135. كنز الفوائد، أبو الفتح محمّد بن على بن عثمان الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق)، تحقيق: عبداللّه نعمه، قم: دار الذخائر، 1410 ق، اوّل.

136. لبّ اللباب للراوندى، سعيدبن هبه اللّه قطب راوندى، قم: آل عبا، 1431 ق.

137. لسان العرب، أبو الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور الأفريقى المصرى (م 711 ق)، بيروت: دار صادر، 1410 ق، اوّل.

138. المبسوط فى فقه الإمامية، أبو جعفر محمّد بن الحسن (الشيخ الطوسى) (ت 460 ه. ق)، تحقيق: محمّد تقى الكشفى، طهران: المكتبة المرتضوية، 1387 ق، سوم.

139. المَجازات النبوية عليهم السلام، محمّد بن الحسين الشريف الرضى (م 404 ق)، تحقيق: مهدى هوشمند، قم: دار الحديث، 1422 ق، اوّل.

140. المُجتَنى من الدعاء المجتبى، السيّد رضىّ الدين علىّ بن موسى بن طاووس (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: صفاء الدّين البصرىّ ، مشهد: مجمع البحوث الإسلامية، 1413 ق، اوّل.

141. مجمع البحرين و مطلع النيّرين، فخر الدين الطريحى (م 1085 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1414 ق، اوّل.

142. مجمع البيان فى تفسير القرآن، أبو علىّ الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى، السيّد فضل اللّه اليزدى الطباطبائى، بيروت: دار المعرفة، 1408 ق، دوم.

143. مجمع المسائل، ميرزاى شيرازى، گردآورنده: محمّد حسن جزى، چاپ سنگى، 1327 ق.

144. المحاسن، أبو جعفر أحمد بن ابى عبد اللّه محمّد بن خالد البرقى

ص: 349

(م 274 أو 280 ق)، تحقيق: السيّد مهدى الرجائى، قم: المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام، 1413 ق، اوّل.

145. المحجّة البيضاء فى تهذيب الإحياء، محمّد بن المرتضى (الفيض الكاشانى) (م 1091 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، دوم.

146. المختصر النافع، ابوالقاسم جعفر بن الحسن المعروف بالمحقّق الحلّى (م 676 ق). طهران: مؤسّسة البعثة، 1402 ق، دوم.

147. مختلف الشيعة، أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهّر المعروف بالعلّامة الحلّى (م 726 ق). تحقيق: مؤسّسة النشر الإسلامى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1413 ق، دوم.

148. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول عليهم السلام، محمّدباقر بن محمّدتقى المجلسى العلّامة المجلسى (م 1111 ق)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى، طهران: دار الكتب الإسلامية، 1370 ش، سوم.

149. مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين بن علىّ المسعودى (م 346 ق)، تحقيق: محمّد محيى الدين عبد الحميد، مصر: المكتبة التجارية الكبرى، 1384 ق، چهارم.

150. المزار الكبير، أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر المشهدى (قرن 6 ق)، تحقيق: جواد القيومى الاصفهانى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1419 ق، اوّل.

151. المزار، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: السيّد محمّد باقر الموحد الأبطحى، قم: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

ص: 350

152. المسائل المنتخبة، آية اللّه سيّد على سيستانى، قم: مركز اطلاعات و مدارك اسلامى، 1387 ش.

153. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1411 ق، اوّل.

154. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الحاج ميرزا حسين النورى الطبرسى (م 1320 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، بيروت: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1407 ق، اوّل.

155. مسند إبن حنبل (المسند)، أبو عبد اللّه بن محمّد بن حنبل بن هلال الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق)، تحقيق: عبد اللّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، 1411 ق، اوّل.

156. مسند أبى يعلى الموصلى، أبو يعلى أحمد بن علىّ بن المثنّى الموصلى (م 307 ق)، تحقيق: ارشاد الحق الأثرى، سليم أسد، جدّة، بيروت: دار القبلة للثقافة الإسلاميّة، مؤسسة علوم القرآن، 1408 ق، اوّل.

157. مسند البزّار (البحر الزّخّار)، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق العتكى البزّار (م 292 ق)، تحقيق: محفوظ الرحمن زين اللّه، بيروت، مدينه: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم، 1409 ق، اوّل.

158. مسند الشافعى، أبو عبد اللّه محمّد بن إدريس الشافعى (م 204 ق)، القاهرة: دار الريّان، 1408 ق، اوّل.

159. مسند الشهاب، أبو عبد اللّه محمّد بن سلامة القضاعى (م 454 ق)، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق، اوّل.

ص: 351

160. مشاهير علماء الأمصار، محمّد بن حِبّان البُستى (م 354 ق)، تحقيق: رزوق على إبراهيم، بيروت: دار الوفاء، 1411 ق، اوّل.

161. مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار، أبو الفضل علىّ الطبرسى (م قرن 7 ق)، تحقيق: مهدى هوشمند، قم: دار الحديث، اوّل، 1418 ق.

162. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: على أصغر المرواريد، بيروت: مؤسّسة فقه الشيعة، 1411 ق، اوّل.

163. المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، أحمد بن محمّد بن علىّ المُقرى الفيّومى (م 770 ق)، قم: دار الهجرة، 1414 ق، دوم.

164. المصنّف لابن أبى شيبة (مصنّف ابن أبى شيبة فى الأحاديث و الآثار)، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن إبراهيم بن عثمان بن أبى شيبة العبسى الكوفى (م 235 ق)، تحقيق: سعيد اللّحام، بيروت: دار الفكر، 1409 ق، اوّل.

165. المصنّف لعبد الرزاق، أبو بكر عبد الرزاق بن همّام الصنعانى (م 211 ق)، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمى، بيروت: المجلس العلمى، 1390 ق.

166. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول عليهم السلام، كمال الدّين محمّد بن طلحة النصيبى الشافعى (م 652 ق)، تحقيق: ماجد بن أحمد العطيّة، بيروت: مؤسسة أم القرى، 1420 ق، اوّل.

167. معانى الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1361 ش، اوّل.

ص: 352

168. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق)، تحقيق: طارق بن عوض اللّه محمّد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسينى، القاهرة: دار الحرمين، 1415 ق.

169. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق)، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

170. المعجم الوسيط، مصطفى إبراهيم وأحمد حسن الزيات وحامد عبد القادر ومحمّد على النجّار، إستانبول: المكتبة الإسلامية، 1392 ق.

171. معجم مقاييس اللغة، أبو الحسين أحمد بن فارس بن زكريّا (م 395 ق)، تحقيق: عبدالسلام محمّد هارون، مصر: مكتبة مصطفى البابى، 1389 ق، دوم.

172. معدن الجواهر و رياضة الخواطر، أبو الفتح محمّد بن على بن عثمان الكراجكى (م 449 ق)، تحقيق: السيّد حسين الموسوى البروجردى، قم: مكتبة العلامة المجلسى، 1430 ق، اوّل.

173. مفتاح الكرامه، محمد جواد عاملى (م. 1226 ق.)، محمد باقر خالصى، قم: موسسة النشر الاسلامى، 1424 ق، اوّل.

174. مفردات ألفاظ القرآن، الراغب الإصفهانى (م ح 425 ق)، تحقيق: صفوان عدنان داوودى، دمشق، بيروت: دار القلم، دار الشاميّة، 1412 ق، اوّل.

175. مكارم الأخلاق، أبو نصر الحسن بن الفضل الطّبرسى (م قرن 6 ق)، تحقيق: علاء آل جعفر، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق، اوّل.

176. الملهوف على قتلى الطفوف (اللّهوف)، أبو القاسم علىّ بن موسى بن

ص: 353

جعفر بن طاووس (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: فارس الحسّون (تبريزيان)، طهران: دار الأسوة، 1414 ق، اوّل.

177. مناسك الحجّ ، آية اللّه جواد تبريزى، قم: مسسة الامام الصادق عليه السلام، 1386 ش.

178. مناسك الحجّ ، آية اللّه سيّد على سيستانى، تهران: كتابخانه مركزى كانون اسلامى انصار، 1309 ش.

179. المناقب لابن شهرآشوب (مناقب آل أبى طالب)، أبو جعفر رشيد الدّين محمّد علىّ بن شهر آشوب السروىّ المازندرانىّ (م 588 ق)، تحقيق: الرسولى المحلاتى، قم: انتشارات علاّمه.

180. منتخب مناسك حج، على الموسوى البهبهانى، بمبئى: مطبعة المصطفوية.

181. منتهى المطلب؛ أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهّر الحلّى المعروف بالعلّامة الحلّى (ت 726 ق)، تحقيق: مجمع البحوث الإسلامية، مشهد: مجمع البحوث الاسلامية، 1412 ق.

182. منهاج الصالحين، آية اللّه محمّداسحاق فيّاض، قم: مكتب آيه اللّه العظمى محمداسحق الفياض، 1378 ش.

183. منهاج الصالحين، سيد أبو القاسم الخوئى (م 1371 ش)، قم: [بى نا]، 1395 ق.

184. منهاج الصالحين، سيّد محمّدسعيد حكيم، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1355 ق.

185. منية السائل، آية اللّه سيّد ابو القاسم خويى، بيروت: موسى مفيدالدين

ص: 354

عاصى العاملى، 1370 ق.

186. المواعظ العددية، محمّد بن حسن الحسينى العاملى (م ب 1068)، تحقيق: على المشكينى الاردبيلى، علىّ الأحمدى الميانجى، قم: انتشارات الهادى، 1414 ق، پنجم.

187. مهذّب الأحكام، سيّد عبد الأعلى سبزوارى، قم: دارالتفسير، 1387 ش.

188. الناصريات (مسائل الناصريات)، الشريف المرتضى علم الهدى (م 436 ق)، تحقيق: مركز البحوث و الدراسات العلمية، طهران: مؤسسة الهدى، 1417 ق.

189. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، أبو عبد اللّه الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحِلوانى (م قرن 5 ق)، تحقيق: عبدالهادى المسعودى، قم: دار الحديث، 1383 ش، اوّل.

190. نوادر الأصول فى معرفة أحاديث الرسول، أبو عبد اللّه محمّد الحكيم الترمذى (م 319 أو 320 ق)، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1413 ق، اوّل.

191. النوادر للراوندى (النوادر)، أبو الرضا فضل اللّه بن علىّ الحسنى الراوندى (م 571 ق)، تحقيق: سعيدرضا علىّ عسكرى، قم: دار الحديث، 1377 ش، اوّل.

192. نواى دل، غفورى، حسينعلى، تهران، سازمان كتابخانه، موزه ها و مركز اسناد آستان قدس رضوى، 1394 ق.

193. نهاية الاحكام؛ حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، تحقيق: سيد مهدى رجايى، قم: اسماعيليان، 1410 ق.

194. النهاية فى غريب الحديث و الأثر، أبو السعادات المبارك بن محمّد

ص: 355

الجزرى (ابن الأثير) (م 606 ق)، تحقيق: محمود محمّد الطناحى، طاهر أحمد الزاوى، قم: مؤسسة إسماعيليان، 1367 ش، چهارم.

195. نهج البلاغة، جمع و تدوين: السيّد محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق)، تحقيق: صبحى الصالح، قم: انتشارات هجرت، 1395 ق، اوّل.

196. نهج البلاغه، تدوين: الشريف الرضى، تحقيق: الشيخ محمّد عبده، قم: دارالذخائر، 1412 ق، اوّل.

197. الوافى، محمّد محسن الفيض الكاشانى (م 1091 ق)، تحقيق: مكتبة الإمام أمير المؤمنين على عليه السلام، اصفهان: مكتبة الإمام أمير المؤمنين على عليه السلام، 1406 ق، اوّل.

198. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، الشيخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق)، تحقيق: الشيخ عبد الرحيم الربانى الشيرازى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1403 ق، پنجم.

199. هداية العباد، آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى، قم: دارالقرآن الكريم، 1416 ق.

ص: 356

فهرست تفصيلى

پيش گفتار 7

پژوهش در بارۀ سالمندان 11

ويژگى هاى بهترين كتاب براى سالمندان 12

كتاب حاضر 13

قدردانى و سپاس 14

درآمد 15

مراحل زندگى 15

ويژگى هاى مراحل زندگى 16

پيام مهم قرآن 16

يك. پيام به جوانان 17

دو. پيام به سالمندان 17

سه. پيام به نزديكان 17

چهار. پيام به همگان 18

مفهوم سالمندى و واژه هاى نشانگر آن 18

يك. سالمندى در روزگار پيش از اسلام 18

دو. سالمندى در روزگار كنونى 20

سه. سالمندى در متون دينى 22

رمز تداوم جوانى 24

كتاب حاضر در يك نگاه 25

يك. نعمت عمر طولانى 25

دو. زمينه سازى براى سالمندى بهتر 25

سه. بركات عمر طولانى 26

ص: 357

چهار. عوامل طولانى شدن عمر 27

بخش يكم: عوامل اخلاقى 27

بخش دوم: اعمال عبادى 27

بخش سوم: امور بهداشتى 28

بخش چهارم: رعايت اين امور 28

فصل پنجم: عوامل كوتاه شدن عمر 28

فصل ششم: حقوق سالمند 29

فصل هفتم: رعايت حقوق پدر و مادر 30

فصل هشتم: بايسته هاى سالمند 30

فصل نهم: ناشايسته هاى سالمند 31

فصل دهم: احكام سالمند 32

فصل يازدهم: هشدار به سالمندان بدكار 33

فصل دوازدهم: عوامل پيرى زودرس 33

فصل سيزدهم: پيامدهاى پيرى و آسيب هاى آن 34

فصل چهاردهم: راهنمايى هاى برخى سالمندان 36

فصل يكم: نعمت عمر طولانى

1/1 دعا براى طولانى شدن عمر و نيكوكارى 39

1/2 فضيلت كسى كه عمر طولانى و عمل نيكو دارد 41

1/3 سالمندترين فرد 45

فصل دوم: زمينه سازى براى موفّقيت در سالمندى

2/1 غنيمت جستن جوانى 47

2/2 تلاش و يادگيرى در كودكى 49

2/3 عمل و عبادت نيكو در جوانى 49

فصل سوم: بركت هاى عمر طولانى و نيكوكارى

3/1 وقار 53

3/2 نور 53

ص: 358

3/3 تقويت دين 55

3/4 تجربۀ فراوان 55

3/5 بهره مندى جامعه 57

3/6 بالا رفتن مراتب كمال 59

3/7 رهايى از آتش 61

3/8 بى محاسبه وارد شدن به بهشت 61

فصل چهارم: عوامل طولانى شدن عمر

4/1 توبه و تقوا 63

4/2 خوش نيّتى 65

4/3 نيكى به پدر و مادر 65

4/4 نيكى به خانواده 67

4/5 پيوند با خويشان 69

4/6 نيكى به مردم 73

4/7 صدقه دادن 75

4/8 خوش خويى 75

4/9 خوش رفتارى با همسايه 77

4/10 وضوى كامل و فراوان با طهارت بودن 77

4/11 زيارت مرقد امام حسين عليه السلام 79

4/12 حج و عمرۀ پياپى 81

4/13 نماز در مسجد سهله 81

4/14 محكم كارى 83

4/15 سبك بودن بدهكارى 83

4/16 خواندن سورۀ توحيد پس از هر نماز 83

4/17 تلاوت سوره هاى «قُل» دار 85

4/18 دعا كردن 85

4/19 رعايت امور بهداشتى 87

4/20 اين كارها 89

ص: 359

فصل پنجم: عوامل كوتاه شدن عمر

5/1 گناه 93

5/2 ستم 95

5/3 بريدن از خويشان 95

5/4 ادّعاى نارواى امامت 97

5/5 زنا كردن 97

5/6 بدى كردن به پدر و مادر 99

فصل ششم: حقوق سالمند

6/1 گرامى و بزرگ داشتن 101

6/2 نيكى و مهر ورزيدن 109

6/3 مقدّم داشتن در سخن 111

6/4 جا گشودن در مجلس 113

6/5 احترام نگه داشتن در آموزش 113

6/6 پيش نماز نمودن 113

6/7 رعايت حال او در نماز جماعت 115

6/8 حقّ بازنشستگى 119

تبيين حق سالمند غير مسلمان 120

فصل هفتم: ترغيب به رعايت حقوق پدر و مادر، بويژه در سال خوردگى

7/1 نيكى به پدر و مادر و دورى از آزردن آنها 123

7/2 حقوق پدر و مادر در سالمندى 131

7/3 اُنس با پدر و مادر سال خورده 131

7/4 معاشرت نيكو با مادر 135

7/5 معاشرت نيكو با پدر 141

7/6 پاداش نيكى به پدر و مادر 143

فصل هشتم: بايسته هاى سالمند

8/1 آگاهى از ارزش باقى ماندۀ عمر 145

ص: 360

8/2 عبرت گرفتن از غافلگيرشدگان 147

8/3 مراقبت بيشتر از كارهاى خود 151

8/4 جبران گذشته ها 153

8/5 تدبير نيكو براى ميراث 155

8/6 آمادگى ديدار با خدا 155

8/7 دعاهاى سزاوار سالمند 159

فصل نهم: ناشايسته هاى سالمند

9/1 خجالت كشيدن از يادگيرى 167

9/2 درست نشناختن خداوند 169

9/3 سبك شمردن نماز 169

9/4 مداومت بر نافرمانى خدا 175

9/5 زنا كردن 177

9/6 خود را به شكل جوانان در آوردن 179

9/7 بچّگى كردن 179

9/8 بخل ورزيدن 181

9/9 تأخير انداختنِ كار نيك 185

9/10 آرزوى مرگ كردن 185

9/11 كندن موى سفيد 185

9/12 چربى خوردن در شب 185

فصل دهم: احكام سالمند

1/10 نماز سالمند 187

2/10 روزۀ سالمند 191

3/10 حجّ سالمند 193

10/4 جهاد سالمند 197

10/5 حجاب سالمند 199

تبيين احكام سالمندان 203

اشاره 203

سنّ شرعى سالمندى 208

ص: 361

بخش اوّل: احكام نماز 212

بخش دوم: احكام روزه 218

بخش سوم: احكام حج 223

بخش چهارم: احكام جهاد 233

بخش پنجم: احكام حجاب 238

فصل يازدهم: هشدار به سالمند تبه كار

11/1 واى بر سالمند تبه كار! 243

11/2 از من حيا كن! 243

11/3 موى سفيد و دل سياه! 245

11/4 چهره اى كه هرگز كامياب نمى شود! 245

11/5 حسرت خوردن بر شوربخت عاقبت به شر 247

فصل دوازدهم: عوامل پيرى زودرس

12/1 دغدغه و اندوه 249

12/2 مشكلات زندگى 251

12/3 مشكلات خانوادگى 251

12/4 شام نخوردن 253

12/5 آميزش جنسى بيش از اندازه 257

12/6 درازىِ عمر 257

12/7 اين كارها 259

فصل سيزدهم: پيامدها و آسيب هاى پيرى و فرتوتى

13/1 ناتوانى بدن 261

13/2 سستى خِرد 263

تبيين فرسودگى قواى عقلى در شمارى از سالمندان 264

جوان شدن عقل در شمارى از سالمندان 267

1. معناى «عقل» 268

ص: 362

2. ضرورت پژوهش هاى ميدانى 269

3. ساير عوامل مؤثّر در كاهش و رشد عقل 269

13/3 فراوانى مصيبت و بيمارى 271

13/4 از ميان رفتن بارورى 273

13/5 آزمندى و آرزو 275

فصل چهاردهم: راه نمايى هاى برخى سالمندان

14/1 عمر كوتاه است حتّى عمر نوح عليه السلام 279

14/2 عمرى كه دعا براى درازى اش نيكو نيست 281

معيار طول عمر نيكو 285

14/3 بينش و پايدارى در راه حق 289

14/4 الگويى نيك براى كارگزاران 291

14/5 استقبال از شهادت 295

14/6 الگوى وفادارى و پايدارى 297

14/7 دعاى سالمندان 301

14/8 خوش بخت حقيقى 303

14/9 مرد بهشتى 307

14/10 سرعت در پاسخدهى 313

14/11 بلندهمّتى 311

14/12 حقيقت بندگى 315

14/13 فروتنى على بن جعفر در برابر امام جواد عليه السلام 321

14/14 فروتنى حكيمه در برابر مادر امام مهدى عليه السلام 323

14/15 استقبال از مرگ با خنده در صورت سلامت دين 325

14/16 شجاعت كميل در برابر حَجّاج 327

14/17 تلاش سالمند براى بى نيازى از مردم 329

فهرست منابع و مآخذ 333

ص: 363

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109