فرهنگ نامه اعتکاف (فارسی - عربی )

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدی ری شهری، محمد، 1325-1401.

Mohammadi Reyshahri, Mohammad, 1946-2022.

عنوان و نام پديدآور:فرهنگ نامه اعتکاف (فارسی - عربی ) / محمدی ری شهری؛ همکار محمدحسین صالح آبادی؛ مترجم عبدالهادی مسعودی؛ تحقیق پژوهشکده علوم و معارف حدیث.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، 1395.

مشخصات ظاهری:351 ص.

شابک:978-964-493-928-0

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

موضوع:اعتکاف

Spiritual retreats

اعتکاف -- احادیث

Spiritual retreats -- Hadiths

اعتکاف -- اسلام

Spiritual retreats -- Islam

شناسه افزوده:صالح آبادی، محمدحسین، 1347 -

شناسه افزوده:مسعودی، عبدالهادی، 1343 -، مترجم

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. پژوهشکده علوم و معارف حدیث

رده بندی کنگره:BP188/2/م3ف4 1395

رده بندی دیویی:297/354

شماره کتابشناسی ملی:4587360

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

فرهنگ نامۀ اعتكاف

فارسى - عربى

محمّدى رى شهرى

مترجم: عبدالهادى مسعودى

ص: 3

فرهنگ نامه اعتكاف (فارسى - عربى)

محمّد محمّدى رى شهرى

همكار: محمّدحسين صالح آبادى

مترجم: عبدالهادى مسعودى

تحقيق: پژوهشكدۀ علوم و معارف حديث

نقد علمى: سيّد محمّدكاظم طباطبايى

گردآورى حديث: محمود كريميان

تخريج و مقابله با مصادر: رضا بيرانوند

كنترل تخريج: على عظيمى شندآبادى و سيد محمّدحسن مؤمنى

اعراب گذارى و بازبينى ترجمه: رسول افقى

بازبينى نهايى: سيّد مجتبى غيورى

سرويراستار فارسى: سعيدرضا على عسگرى

ويراستار عربى: حسنين دبّاغ

ويراستار فارسى: محمّد باقرى زاده اشعرى

نمونه خوان: محمّدعلى دبّاغى، على نقى پارسانيا، محمود سپاسى، سيّدهاشم شهرستانى، عبدالكريم حلفى

صفحه آرا و حروف چين: مهدى خوش رفتار اكرم، حسين افخميان

خوش نويس: حسن فرزانگان

مدير آماده سازى: محمّدباقر نجفى

ناشر: سازمان چاپ و نشر دارالحديث

چاپ: اوّل / 1395

چاپخانه: دار الحديث

شمارگان:؟؟؟ نسخه

آدرس: قم، بلوار پانزده خرداد چهار راه نوبهار - بعد از شهرك جهاد

نبش اتوبان پژوهشگاه قرآن و حديث

تلفن: 37176526-025 نمابر: 37176560-025

ك. پ: 54193-37148 ص. پ: 816-37185

ص: 4

فهرست اجمالى

پيش گفتار 7

درآمد 15

فصل يكم: فضيلت، واجبات و آداب اعتكاف 35

فصل دوم: معتكف و بركات حضورش در مسجد 55

فصل سوم: معتكف و بركات روزه 67

فصل چهارم: فضيلت ماه رجب و روزۀ آن 91

فصل پنجم: دوچندان شدن بركات ياد خدا براى معتكف 101

فصل ششم: كارهاى شايسته براى معتكف 149

ص: 5

ص: 6

پيش گفتار

اشاره

فرهنگ، مجموعه اى از: باورها، آداب و رسوم، انديشه ها، ادبيّات، هنرها، ارزش ها، دانش و نيز شيوۀ زندگى است كه در طىّ تجربۀ تاريخى جوامع، شكل مى گيرد و از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شود.

بى ترديد، بخش اصلى و بنيادين فرهنگ و هويّت جوامع اسلامى، برگرفته از قرآن كريم و گفتار و رفتار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت مطهّر اوست. بر اين اساس، ارائه و تبيين مفاهيم مهم و پركاربُرد دين، زمينۀ گسترش و تعميق فرهنگ دينى را در امّت اسلامى فراهم مى آورد و بدين سان مى توان كتاب هايى كه اين مفاهيم بنيادين و مؤثّر را با ذكر نمونه ها و در جامه اى نو و امروزين عرضه مى كنند، «فرهنگ نامه»(1) ناميد.

فرهنگ نامۀ اعتكاف، يك عنوان از مجموعۀ فرهنگ نامه هاى دار الحديث است كه از دانش نامۀ قرآن و حديث(2) برگرفته شده و با هدف استوارسازى فرهنگ دينى، اصلاح فرهنگ عمومى و ترويج معارف اصيل اسلام منتشر مى شود.

ص: 7


1- . ر. ك: فرهنگ بزرگ سخن: ج 6 ص 5348.
2- . دانش نامۀ قرآن و حديث، مهم ترين اثر پژوهشى «مؤسّسۀ علمى - فرهنگى دار الحديث»، در موضوع قرآن و احاديث اسلامى است كه مفاهيم دينى را از منظر قرآن و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام مى كاود و آنها را در ذيل عناوينى ناظر به مسائل و نيازهاى روز به ترتيب حروف الفبا ارائه مى نمايد. گفتنى است تا كنون، هيجده جلد از اين دانش نامه، تا حرف «ث» و مدخل «ثواب» انتشار يافته است.

اهمّيت تقويت فرهنگ اعتكاف

سنّت اعتكاف، يكى از سازنده ترين برنامه هاى معنوى در اسلام، بلكه ديگر اديان الهى است، هر چند شيوۀ آن در اديان گذشته، به طور دقيق براى ما مشخّص نيست.

اهتمام فراوان سالكان راه خدا، بويژه شخص پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله به اين عبادت، و نيز مقياس قرار دادن آن براى تبيين فضيلتِ شمارى از عبادات و كارهاى نيك،(1) نشانۀ جايگاه ويژۀ اين برنامۀ عبادى در تعالى و تكامل انسان است. از اين رو تلاش براى فرهنگ سازى و همگانى كردنِ اعتكاف در جوامع اسلامى در شمار نخستين اولويت هاى نهادهاى فرهنگى است.

خوش بختانه، به بركت انقلاب اسلامى در ايران، سنّت اعتكاف در ماه رجب گسترش يافته، استقبال فرهيختگان و بخصوص نسل جوان از آن، مسئوليت نهادهاى فرهنگى جمهورى اسلامى را مضاعف مى نمايد.

بويژه در فضاى سياسى - فرهنگى حاكم بر جهان امروز كه دشمنان انسانيت، با همۀ توان و با بهره گيرى از كارآمدترين امكانات روز، براى ضربه زدن به اسلام ناب، به ميدان آمده و با تهاجم همه جانبۀ فرهنگى، منحرف كردن نسل جوان را در دستور كار خود قرار داده اند، تقويت فرهنگ اعتكاف، از اولويت بيشترى برخوردار است.

راه هاى تقويت فرهنگ اعتكاف

اشاره

اقدام هاى لازم براى تقويت فرهنگ اعتكاف، عبارت اند از:

1. گسترش زمانى اعتكاف

با توجّه به استقبالى كه از سنّت اعتكاف در ماه رجب وجود دارد، فرهنگ سازى و برنامه ريزى براى فرصت هاى مناسب ديگر بويژه دهۀ آخر ماه

ص: 8


1- . ر. ك: ص 49 (برتر از اعتكاف).

مبارك رمضان و حدّ اقل سه روز از آن دهه، يكى از اقدام هاى لازم براى توسعۀ كمّى اين عبادت است. در حديثى به سند معتبر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه مى فرمايد:

اِعتِكافُ عَشرٍ فى شَهرِ رَمَضانَ يعدِلُ حَجَّتَينِ و عُمرَتَينِ.(1)

اعتكاف يك دهه در ماه رمضان، برابر دو حج و دو عمره است.

البتّه بايد مراقب بود كه توسعۀ اعتكاف، موجب تضعيف استقبال از آن نگردد.

2. معرفت افزايى

توسعۀ فرهنگ اعتكاف بايد همراه با تعميق اين فرهنگ باشد. در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد:

ما مِن حَرَكةٍ إلّا وَ أنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ.(2)

هيچ حركتى (رفتارى) نيست، مگر اين كه تو در آن به شناخت نيازمندى.

بى ترديد، بهره گيرى از فرصت كوتاه اعتكاف براى معرفت افزايى، به برنامه ريزى دقيق و همه جانبه نياز دارد و بنا بر اين، مهم ترين وظيفۀ شخص معتكف و نهادهايى كه در خدمت تقويت فرهنگ اعتكاف اند، تلاش براى تهيّۀ برنامه اى جامع جهت معرفت افزايى و تعميق فرهنگ اعتكاف و بهره بردارى هر چه بيشتر از بركات اين عبادت است.(3)

3. آسيب زدايى

در كنار تلاش براى توسعه و تعميق فرهنگ اعتكاف، برنامه ريزى جهت آسيب زدايى از اين عبادت نيز فوق العاده مهم و ضرورى است؛ زيرا بدون توجّه به اين نكته، همۀ تلاش ها بى ثمر خواهد بود.

ص: 9


1- . ر. ك: ح 25.
2- . بحار الأنوار: ج 77 ص 267 ح 1.
3- . ر. ك: ص 26 (مراتب بركات حضور در مسجد)، ص 28 (مراتب بركات روزه دارى) ص 29 (مراتب بركات ياد خدا).

شناخت آسيب هاى اعتكاف، نخستين گام در جهت آسيب زدايى از اين عبادت است و برداشتن اين گام، نيازمند بررسى هاى دقيق و پژوهش هاى ميدانى است تا برنامه ريزان و معتكفان بتوانند از نتايج بررسى ها و پژوهش ها بهره بردارى نمايند؛ ولى به طور كلّى مى توان آسيب هاى اعتكاف را به دو دسته تقسيم كرد:

دستۀ اوّل: آسيب هايى كه از ناحيۀ برنامه ريزى نهادهاى مرتبط، اين عبادت را تهديد مى كنند. اين آسيب ها به سبب وجود عواملى هستند كه با حال و هواى اعتكاف ناسازگارند و مانع خلوت كردن معتكف با خداوند - كه حكمت اعتكاف است - مى شوند، مانند: رويكردهاى سياسى، ضعف محتوا يا تكرارى بودن سخنرانى ها و بى توجّهى به نيازهاى معتكفان.

دستۀ دوم: آسيب هايى كه از ناحيۀ شخص معتكف، متوجّه بركات اعتكاف مى گردند و محرّمات يا مكروهات اعتكاف ناميده مى شوند.(1)

به طور كلّى، هر اقدامى كه مانع خلوت و اُنس معتكف با خداوند سبحان گردد و لذّت و شيرينى اين عبادت را از بين ببرد - از جمله افراط و تفريط در عبادت - آسيب اعتكاف شمرده مى شود.

بهترين مكان و زمان براى اعتكاف

بهترين مكان براى اعتكاف، مسجدهاى جامعى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام در آنها اقامه جماعت كرده اند، مانند مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد جامع كوفه و مسجد جامع بصره.(2) بهترين زمان براى اعتكاف نيز ماه مبارك رمضان بويژه دهۀ سوم آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله تا آخر عمر بر آن مداومت نمود.(3)

ص: 10


1- . ر. ك: ص 21-25.
2- . ر. ك: ص 43.
3- . ر. ك: ص 43.

توسعۀ فرهنگ اعتكاف در ماه رمضان

اگرچه عموم مسلمانان عملاً نمى توانند مسجدهاى ياد شده را براى اعتكاف انتخاب كنند، ولى مى توانند بهترين زمان ها را براى اين عبادت انتخاب نمايند. از اين رو برنامه ريزى جدّى و گستردۀ تبليغى و اجرايى براى فرهنگ شدن اعتكاف در دهۀ پايانى ماه ضيافت الهى، ضرورى است تا مهمانان خداوند سبحان بتوانند در پُربركت ترين ماه و بهترين شب آن - يعنى شب بيست و سوم كه «شب قدر» است - از بالاترين بركات اعتكاف بهره مند شوند.

تقويت فرهنگ اعتكاف در ماه رجب

توجّه به اين نكته نيز ضرورى است كه تلاش براى توسعۀ فرهنگ اعتكاف در ماه رمضان، نبايد موجب تضعيف فرهنگ اعتكاف در ماه رجب شود؛ زيرا با توجّه به فضيلت هايى كه در احاديث براى ماه رجب و روزه دارى در اين ماه آمده،(1) تقويت اين فرهنگ نيز نيكو، بلكه لازم و ضرورى است.

فرهنگ نامۀ اعتكاف در يك نگاه

اين فرهنگ نامه، به پيشنهاد «ستاد اعتكاف و شوراى علمى جشنواره هاى بين المللى اعتكاف»(2) و به منظور توسعه و تعميق فرهنگ اعتكاف نگارش يافته است. در اين كتاب، ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام در بارۀ اين عبادت و نكات شايان توجّه براى معتكفان، با نظمى نوين و نسبتاً جامع در شش فصل، آورده شده است.

درآمدِ فرهنگ نامه، جمع بندى مطالب همۀ فصل هاى اين كتاب است و محورهاى اصلى درآمد، عبارت اند از: واژه شناسى اعتكاف، كاربردهاى آن در قرآن و حديث، تبيينِ فضيلت، واجبات، آداب و بركات اعتكاف.

و اينك اشاره اى كوتاه به محتواى فصل هاى اين فرهنگ نامه:

ص: 11


1- . ر. ك: ص 91.
2- . اين پيشنهاد در ديدارى كه اعضاى ستاد اعتكاف كشور با اين جانب داشتند، از سوى حجة الإسلام و المسلمين آقاى سيّد عليرضا تكيه اى، رئيس ستاد، مطرح گرديد.

فصل اوّل، شامل ره نمودهايى در بارۀ فضيلت اعتكاف، شروط و آداب آن، همراه با بيان بافضيلت ترين مكان و زمان اين عبادت است.

فصل دوم، ابتدا به نخستين عمل واجب در اعتكاف، يعنى اقامت در مسجد پرداخته است. از اين رو، فضيلت حضور در مسجد و ملازمت با آن، فضيلت نماز خواندن و تعليم و تعلّم در مسجد، و نيز بركات مسجد بيان شده است. سپس دومين عمل واجب اعتكاف يعنى روزه دارى آمده است.

در فصل سوم، آثار و بركات روزه، تبيين مى گردد.

در كشور ما ايران، اعتكاف در ايّام البيض رجب (سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب) تقريباً به صورت يك فرهنگ مورد استقبال قرار گرفته است. از اين رو در فصل چهارم فرهنگ نامه، عظمت ماه رجب و گستردگى رحمت الهى در آن و نيز فضيلت روزه دارى آن بويژه سه روز ميانى ماه بيان شده است.

فصل پنجم به بركات ياد خدا اختصاص دارد. از آن جا كه اصلى ترين ركن اعتكاف، ياد خداست،(1) همۀ بركاتى كه در اين فصل براى ياد خداوند سبحان بيان شده، بركت هاى اعتكاف نيز هست؛ بلكه بركات ياد خدا براى معتكف، مضاعف خواهد بود؛ زيرا معتكف، روزه دارى است كه همۀ قيود زندگى روزمرّه را رها كرده، در خانۀ خدا اقامت گزيده، با خالق خود خلوت نموده، و روى از هر چه غير اوست، برتافته است. بنا بر اين، بركات روزه دارى و اقامت در مسجد نيز بر آثار ذكر، افزوده مى شود و به عبارتى، ياد خدا عمق بيشترى در جان پيدا مى كند و طبعاً بركات مضاعفى نصيب معتكف مى گردد.

در فصل ششم، كه پايان بخش اين فرهنگ نامه است، ره نمودهايى ارائه شده كه اهتمام به آنها، موجب تقويت آثار اعتكاف است، مانند: كثرت ذكر

ص: 12


1- . ر. ك: ص 30.

و استغفار، اُنس با خداوند سبحان و كتاب خدا، اُنس با كتاب هايى كه معرفت دينى انسان را تقويت مى كنند.

در ادامۀ اين فصل، به سحرخيزى و نافلۀ شب، اعمال ويژۀ ماه رجب، و شمارى از زيباترين و پرمحتواترين دعاها و مناجات هاى رسيده از اهل بيت عليهم السلام اشاره شده كه موجب بهره گيرى بيشتر از بركات اعتكاف اند.

در بارۀ دعاها و اعمالى كه در فصل ششم آمده، چند نكته شايان توجّه است:

1. انجام همۀ اعمالى كه در اين فصل آمده، ضرورى نيست؛ بلكه هدف از آوردن آنها اين است كه معتكف بتواند متناسب ترين آنها با حال خود را انتخاب كند. آنچه مهم و مؤثّر است، اين است كه اعمالِ ياد شده با نشاط و حضور قلب انجام شوند. از اين رو، كسانى كه با زبان عربى آشنا نيستند، بهتر است از متن فارسى دعاها نيز استفاده كنند.

2. ذكر اعمال ويژۀ ماه رجب در اين فصل، به دليل استقبال عمومى از اعتكاف در اين ماه است.

3. بجز اعمال ويژۀ ماه رجب، اهتمام به تداوم بهره گيرى از ساير برنامه هايى كه در اين فصل آمده بويژه تقيّد به سحرخيزى و نافلۀ شب، در طول سال، موجب استمرار و تقويت نورانيت حاصل از اعتكاف خواهد گرديد.

سپاس از همكاران

از همۀ دست اندركاران ساماندهى و آماده سازى نهايى اين فرهنگ نامه بويژه فاضل گرامى جناب آقاى محمّدحسين صالح آبادى كه در جمع آورى شمارى از احاديث آن مرا يارى داد، صميمانه سپاس گزارم. همچنين از استاد گران قدر، حجّة الإسلام و المسلمين عبد الهادى مسعودى، كه ترجمۀ اين

ص: 13

فرهنگ نامه به قلم رساى ايشان است نيز تشكر مى نمايم(1) و براى همۀ آنان از خداوند منّان، پاداشى در خور فضل و بزرگوارى او مسئلت دارم.

از خوانندگانِ با كرامت اين نوشتار نيز تقاضا دارم هنگامى كه با خداوند سبحان خلوت مى كنند، براى اين حقير مهجور و سراپا تقصير و قصور و از بساط قرب الهى دور، طلب عفو و بخشايش نمايند.

ربّنا تقبّل منّا إنّك أنت السميع العليم

محمّد محمّدى رى شهرى

26/4/1395

11 شوال 1437

ص: 14


1- . گفتنى است بر پايۀ رويكرد اخير مؤسّسۀ دار الحديث، احاديثى كه در آثار پيشينِ اين مؤسّسه ترجمه شده اند، در آثار جديد نيز همان ترجمه با اصلاحات مترجمِ اثر جديد، استفاده مى شود. البتّه مسئوليت نهايى ترجمۀ هر كتاب، با مترجم آن است.

درآمد

واژه شناسى «اعتكاف»

واژۀ «اعتكاف» در لغت، به معناى روى آوردن به چيزى و باز داشتن اختيارى خود از توجّه به غير آن است. خليل بن احمد فراهيدى در تبيين معناى اين واژه مى گويد:

اعتكاف، عبارت است از رو كردن تو به چيزى، به گونه اى كه چهرۀ خود را از آن [به سويى ديگر] نگردانى.(1)

ديگر واژه شناسانِ كهن(2) نيز اعتكاف را همين گونه معنا كرده اند؛ امّا راغب اصفهانى، «تعظيم» و «ملازمت» را بر معناى آن افزوده است.(3) او دليلى براى اثبات ادّعاى خود ارائه نكرده است و بررسى كاربردهاى اين واژه نيز گفتۀ او را تأييد نمى كند.

با عنايت به معناى اعتكاف، متعلّق آن مى تواند چيزهاى باارزش مانند خداوند والاى ارجمند و يا چيزهاى بى ارزش مانند خدايان خيالى و بت هاى پوشالى باشد.

اعتكاف در قرآن و حديث

در قرآن كريم، مادّۀ «اعتكاف» به همان معناى اصلى خود در هر دو كاربرد

ص: 15


1- . ترتيب العين: مادّۀ «عكف».
2- . ر. ك: لسان العرب و مقاييس اللغة: مادّۀ «عكف».
3- . ر. ك: مفردات الفاظ القرآن: مادّۀ «عكف».

روى آورى و توجّه به خداوند و بت ها به كار رفته است، مانند اعتكاف در مسجد الحرام(1) يا ديگر مساجد(2) و نيز عبادتكده هاى جاهلى.(3)

اعتكاف در احاديث اسلامى، بيشتر در معناى مثبت آن، يعنى اقامت در مسجد و روى آوردن به خداى سبحان همراه با عبادت و روزه دارى و نيايش به كار رفته است. اين معنا در فرهنگ نامۀ پيش رو كاويده مى شود.

پيشينۀ اعتكاف

اگر مقصود از اعتكاف، روى آوردن كامل به عبادت خداوند سبحان و ممحَّض كردن خود براى آن باشد، بى ترديد در همۀ اديان الهى سابقه داشته است و به اسلام اختصاص ندارد؛ امّا اگر مقصود از آن، برنامۀ عبادى ويژه اى باشد كه در اسلام تشريع شده، دليل محكمى براى اثبات تشريع چنين برنامه اى در اديان گذشته در دست نيست. گفتنى است برخى(4) براى اثبات پيشينۀ اعتكاف، به اين آيه استدلال كرده اند كه خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ عَهِدْنٰا إِلىٰ إِبْرٰاهِيمَ وَ إِسْمٰاعِيلَ أَنْ طَهِّرٰا بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ وَ اَلْعٰاكِفِينَ وَ اَلرُّكَّعِ اَلسُّجُودِ .(5)

و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه: خانۀ مرا براى طواف كنندگان (مسافر) و عاكفان و ركوع كنندگان سجده گزار، پاكيزه بداريد).

البتّه با تأمّل روشن مى شود كه آيۀ ياد شده، دلالت روشنى بر اين مدّعا ندارد؛ زيرا همان طور كه امين الإسلام طبرسى مى گويد، بيشتر مفسّران بر اين باورند كه منظور از «طائفين» در اين آيه كسانى هستند كه در گرد خانۀ كعبه مشغول طواف مى شوند و منظور از «عاكفين» افرادى هستند كه مجاور

ص: 16


1- . بقره: آيۀ 125، حج: آيۀ 25، فتح: آيۀ 25.
2- . بقره: آيۀ 187.
3- . اعراف: آيۀ 138، طه: آيۀ 91 و 97، انبيا: آيۀ 52، شعرا: آيۀ 71.
4- . بربال اعتكاف: ص 29.
5- . بقره: آيۀ 125.

خانۀ كعبه هستند؛ بلكه سعيد بن جبير گفته: مقصود از «عاكفين»، اشخاصى هستند كه در مكّه اقامت دارند و از ابن عبّاس نقل شده كه منظور از آن، نمازگزاران است.(1)

حكمت اعتكاف

حكمت اعتكاف، روى آورى به خداوند سبحان و توجّه عميق قلبى به ذات كبريايى و روگردانى از غير اوست. بيشترين و بالاترين بركات اعتكاف در پرتو ياد خدا محقّق مى شود و اقامت در خانۀ خدا و روزه دارى، مقدّمۀ تحقّق آن است. حكمت پرهيز از آسيب هاى اعتكاف نيز زدودن موانع ياد خدا و اقبال كامل به حضرت او و روگردانى از غير او در مدّت اعتكاف است.(2) ياد خدا، در ساير عبادات نيز مهم ترين، بهترين و سازنده ترين عمل جوارحى و جوانحى است. خداوند سبحان در تبيين حكمت نماز مى فرمايد:

(أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِذِكْرِي. (3)

نماز را براى ياد كردنِ من به پا دار).

همچنين در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

إنَّما فُرِضَتِ الصَّلاةُ، وَ اُمِرَ بِالحَجِّ وَ الطَّوافِ وَ اُشعِرَتِ المَناسِكُ لِإقامَةِ ذِكرِ اللّهِ.(4)

واجب گشتن نماز و دستورِ گزاردن حج و طواف، و تعيينِ مناسك [حج]، در واقع براى زنده داشتن ياد خدايند.

در حديثى ديگر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

ص: 17


1- . ر. ك: مجمع البيان: ج 1 ص 385. همچنين به گزارشى استناد شده كه مرحوم طبرسى مى گويد: «قيل: إنّ سليمان عليه السلام كان يعتكف مسجد بيت المقدس السنة و السنتين و الشهر و الشهرين و أقلّ و أكثر...». اين گزارش نيز علاوه بر اين كه سند معتبرى ندارد، با مسئوليت حكومتى حضرت سليمان عليه السلام ناسازگار است.
2- . ر. ك: ص 29 (مراتب بركات ياد خدا).
3- . طه: آيۀ 14.
4- . عوالى اللآلى: ج 1 ص 323 ح 60.

أكثِروا ذِكرَ اللّهِ عزوجل عَلى كُلِّ حالٍ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى وَ لا أنجى لِعَبدٍ مِن كُلِّ سَيِّئَةٍ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ مِن ذِكرِ اللّهِ.(1)

در هر حالى، خداوند عزوجل را بسيار ياد كنيد؛ زيرا هيچ عملى نزد خداوند متعال، محبوب تر و در رهانيدن بنده از هر بدى اى در دنيا و آخرت، كارگرتر از ياد خدا نيست.

گويا اين سخن، براى شنوندگان، موجب شگفتى شد كه چگونه ياد خدا از انواع كارهاى نيك، برتر و سازنده تر است. از اين رو، يكى از حاضران پرسيد: «ياد خدا حتّى از جنگيدن در راه خدا نيز برتر است؟!» و چون پيامبر صلى الله عليه و آله در جواب، حكمت جنگيدن در راه خدا را ياد خدا برشمرد، حاضران گفتند: «اى پيامبر خدا! ياد خدا [كافى نيست] و ما را از جهاد، بى نياز نمى كند؟». پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود:

وَلَا الجِهادُ يكفى مِن ذِكرِ اللهِ ولا يصلُحُ الجِهادُ إلّا بِذِكرِ اللهِ، وَ إنَّمَا الجِهادُ شُعبَةٌ مِن شُعَبِ ذِكرِ اللّهِ.(2)

جهاد هم شما را از ياد خدا بى نياز نمى كند و جهاد، جز با ياد خدا، ارزشى ندارد. جهاد، در واقع، شاخه اى از شاخه هاى ياد خداست.(3)

ص: 18


1- . كنز العمّال: ج 2 ص 243 ح 3931 و ص 246 ح 3937.
2- . كنز العمّال: ج 2 ص 243 ح 3931 و ص 246 ح 3937.
3- . محقّق نراقى در كتاب طاقديس (ص 3) نيز اين مطلب را به شعر در آورده است: گر نماز و روزه ات فرموده ام زان به سوى خود رهت بنموده ام هم زكات و خمس و هم حج و جهاد مطلب از جمله بود صرف فؤاد تا بگردانى دل از مال و وطن از عيال و خانمان و جان و تن روى برتابى از اينها يكسره روى آرى سوى آن يار سره معنى اينها همه يكسان بود روى دل كردن سوى جانان بود زين سبب بى قصد و دل زينها يكى نيست مقبول خداوند، اندكى.

اركان اعتكاف

اشاره

اعتكاف، پنج ركن اساسى دارد كه با نبودِ هر يك، حقيقتِ اين عبادت تحقّق نخواهد يافت و معتكف از بركات آن بهره مند نمى شود. اين اركان، عبارت اند از:

1. قصد قربت

نخستين ركن اعتكاف، همانند ساير عبادات، خلوص نيّت و قصد قربت است. بنا بر اين، هر گونه انگيزۀ غير الهى موجب بطلان آن مى گردد. گفتنى است كه انگيزۀ الهى نيز مراتبى دارد كه توضيح آن در ادامۀ بحث خواهد آمد.(1)

2. اقامت در مسجد جامع

ركن دوم اعتكاف، پس از قصد قربت، اقامت در مسجد جامع در مدّت اعتكاف است.

فقيهان، اين ركن را دو گونه تفسير كرده اند: برخى مانند شيخ مفيد، محقّق حلّى، شهيد اوّل و شهيد ثانى و فقيهان محقّق متأخّر فرموده اند كه در هر مسجد جامعى كه امامى عادل در آن، نماز جماعت اقامه كرده باشد مى توان اعتكاف كرد.(2)

اين فتوا قابل استناد به حديثى معتبر است كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است.(3) بر پايۀ اين حديث، هر مسجدى كه واجد دو شرط باشد، اعتكاف در آن جايز است: يكى جامع بودن، يعنى به گروه خاصّى اختصاص نداشته باشد و نمازگزاران فراوانى از آن بهره مند شوند(4) و ديگر، اين كه امامى عادل در آن، نماز جماعت اقامه كرده باشد.

گفتنى است مقصود از «امام عادل» در حديثِ ياد شده، امام معصوم نيست تا مشروعيت اعتكاف، به مساجد چهارگانه (مسجد الحرام، مسجد

ص: 19


1- . ر. ك: ص 25 (مراتب بركات نيّت).
2- . الرابع: المكان، و هو كلّ مسجد جامع جمع فيه إمام عدل، و لو غير إمام الأصل، وفاقاً للمفيد، و عليه الماتن فى كتبه و الشهيدان و جماعة من محقّقى متأخّر المتأخّرين (رياض المسائل: ج 5 ص 517).
3- . ر. ك: ح 4.
4- . الجماعة: عدد كلّ شىء و كثرته (كتاب العين، خليل بن احمد).

النبى صلى الله عليه و آله، مسجد جامع كوفه و بصره) اختصاص داشته باشد؛ زيرا چنان كه برخى از فقها فرموده اند، اين احتمال سبب مى شود كه نوع مكلّفان، از اين عبادت محروم شوند.(1) بسيارى از فقيهان متأخّر و معاصر نيز طبق اين حديث و احاديث مشابه آن فتوا داده اند.(2)

در برابر اين فتوا، شمارى ديگر از فقيهان مانند: شيخ طوسى، سيّد مرتضى و ابن زهره، بر اين باورند كه اعتكاف، جز در مساجد چهارگانه (مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد جامع كوفه و بصره) صحيح نيست.(3)

برخى فقيهان معاصر نيز بنا بر احتياط واجب، صحّت اعتكاف را مختص به مساجد چهارگانه دانسته اند؛(4) امّا همين فقها، معتقدند مى توان اعتكاف را در ساير مساجد جامع به قصد رجا (به اميد مطلوب بودن و ثواب الهى) انجام داد؛ ولى در هر صورت، در مساجدى كه به افراد ويژه اى اختصاص

ص: 20


1- . آية اللّه سيّد احمد خوانسارى فرموده: «و احتمال إرادة المعصوم من قوله "إمام عدل" بعيد جدّاً للزوم حرمان نوع المكلّفين من هذه العبادة؛ اين كه مراد از "امام عادل" امام معصوم باشد، احتمالى بعيد است؛ زيرا موجب محروميت نوع مكلّفان از اين عبادت مى شود». (جامع المدارك: ج 2 ص 246).
2- . مانند: محقّق سبزوارى (ذخيرة المعاد فى شرح الإرشاد: ج 2 ص 540)، شيخ حرّ عاملى (هداية الاُمّة إلى أحكام الأئمّة: ج 4 ص 299)، كاشف الغطا (كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغرّاء: ج 4 ص 98)، صاحب جواهر (جواهر الكلام: ج 17 ص 171)، صاحب عروه (العروة الوثقى المحشّى: ج 3 ص 672)، ملّا احمد نراقى (مستند الشيعة فى أحكام الشريعة: ج 10 ص 554) و آيات عظام: آقا ضيا (العروة الوثقى المحشّى: ج 3 ص 672)، سيّد محسن حكيم (منهاج الصالحين المحشّى لحكيم: ج 1 ص 403)، سيّد ابو القاسم خويى (منهاج الصالحين: ج 1 ص 290)، سيّد احمد خوانسارى (جامع المدارك: ج 2 ص 246)، گلپايگانى (وسيلة النجاة مع الحواشى الگلپايگانى: ج 1 ص 264)، شهيد صدر (الفتاوى الواضحة: ص 658، سيّد عبد الأعلى سبزوارى (مهذّب الأحكام: ج 10 ص 372)، فاضل لنكرانى (الأحكام الواضحة: ص 269)، بهجت (جامع المسائل: ج 1 ص 613)، تبريزى (آشنايى با احكام اعتكاف: سايت WWW.pajoohe.com/fa/index.php )، وحيد خراسانى (منهاج: ج 2 مسئلۀ 107)، صافى گلپايگانى (پاسخ كوتاه به 570 پرسش از احكام: ش 281)، سيستانى (منهاج الصالحين: ج 1 ص 343)، شبيرى زنجانى (استفتائات احكام: سؤال 34) و مكارم شيرازى (اعتكاف عبادتى كامل: سؤال 23).
3- . الإقتصاد الهادى إلى طريق الرشاد: ص 296، الإختصار فى انفردات الإماميّة: ص 200، غنية النزوع: ص 146.
4- . مانند: امام خمينى (وسيلة النجاة مع حواشى الإمام: ص 259) و مقام معظّم رهبرى (سايت: khamenei.ir. )

دارند، اعتكاف صحيح نيست.(1)

3. اقامت دست كم، سه روز در مسجد

كمترين مدّت اعتكاف، سه روز است. معتكف بايد از طلوع فجر روز اوّل تا مغرب روز سوم در مسجد بماند و در اين مدّت از مسجد خارج نشود، جز براى انجام كارهاى لازم عرفى يا شرعىِ واجب يا مستحب، مانند: حمّام رفتن، عيادت و تشييع جنازه.

4. روزه دارى

سومين ركن اعتكاف، روزه دارى در طول مدّت اعتكاف است. در طول سال، در هر زمانى كه انسان بتواند دست كم، سه روز پياپى در مسجد اقامت كند و روزه بگيرد، اعتكاف او صحيح است. از اين رو، اعتكاف در زمانى كه مصادف با دو عيد قربان و عيد فطر شود، صحيح نيست.

همچنين كسانى كه به هر دليل نمى توانند روزه بگيرند، اعتكافشان صحيح نيست. گفتنى است لازم نيست كه روزۀ آنها اختصاص به اعتكاف داشته باشد؛ بلكه مى تواند روزۀ قضا و يا نذرى باشد.

5. پرهيز از مهم ترين آسيب هاى اعتكاف

اعتكاف، در حقيقت، وقف كردن خود براى عبادت، روى آورى تام و كامل به خداوند سبحان و روگردانى از غير اوست. بنا بر اين، هر كارى كه كمترين منافاتى با اين معنا داشته باشد، آسيب اعتكاف شمرده مى شود و اجتناب از آن، ضرورى است.

آسيب هاى اعتكاف را به دو دسته مى توان تقسيم كرد:

دستۀ اوّل: آسيب هايى كه بنيان اعتكاف را ويران مى سازند و موجب بطلان آن مى شوند. اين گونه آسيب ها، «محرّمات اعتكاف» ناميده مى شوند كه مهم ترين آسيب هاى اعتكاف اند و اجتناب از آنها ركن اعتكاف شمرده مى شود.

دستۀ دوم: آسيب هايى كه موجب كاهش بركات اين عمل عبادى

ص: 21


1- . ر. ك: تحرير الوسيلة: ج 1 ص 305.

مى گردند. اين دسته از آسيب ها، «مكروهات اعتكاف» اند كه ضمن آداب اعتكاف خواهند آمد.

شايد حكمت اين كه در متن احاديث،(1) محرّمات و مكروهات اعتكاف در كنار هم آمده اند، اين باشد كه هر چند انجام مكروهات از نظر شرعى، موجب بطلان اعتكاف نمى شود، ولى به هر حال، به حقيقت اعتكاف - كه زمينه ساز فارغ شدن براى ياد خدا است -، آسيب مى رسانند و معتكف را از بركات اعتكاف كامل، بى بهره مى سازد

و اينك، توضيحى كوتاه در بارۀ دستۀ اوّل از آسيب هاى اعتكاف كه از اركان اين عبادت شمرده مى شود:

محرّمات اعتكاف

اشاره

محرّمات اعتكاف را به دو دسته مى توان تقسيم كرد:

الف - محرّمات خاص

اشاره

مقصود از محرّمات خاص، امورى هستند كه تنها براى معتكف، گناه شمرده مى شوند؛ ولى براى غير معتكف، نه تنها حرام نيستند، بلكه ممكن است مستحب و حتّى گاهى واجب باشند.

محرّماتى كه به اعتكاف اختصاص دارند عبارت اند از:

يك. بهره گيرى از بوى خوش

بهره گيرى از بوى خوش براى معتكف جايز نيست. بنا بر اين، كسانى كه فاقد حسّ بويايى هستند و لذّتى از بوى خوش نمى برند، استفاده آنان از عطر مانعى ندارد.(2)

ص: 22


1- . ر. ك: ص 38 (آداب اعتكاف).
2- . ر. ك: صاحب جواهر (جواهر الكلام: ج 7 ص 202) محمدكاظم طباطبايى يزدى (عروة الوثقى: ج 3 ص 494، امام خمينى، (تحرير الوسيلة: ج 1 ص 309) سيد ابوالقاسم خويى (مستند العروة: ج 2 ص 461)، ساير كسانى كه بر كتاب عروة الوثقى حاشيه دارند نيز با اين نظر موافق هستند. برخى از فقيهان، ميان كسانى كه حس بويايى ندارند و كسانى كه حس بويايى داشته ولى از بوى خوش لذت نمى برند تفاوت قائل شده و تنها گروه اول را مجاز به استفاده از بوى خوش دانسته اند. سيد حسين بروجردى (عروة الوثقى: ج 3 ص 494)، محمّدرضا گلپايگانى (التنقيح: ص 270 «كتاب الاعتكاف») و شيخ جواد تبريزى (عروة الوثقى: ج 3 ص 695) از اين جمله اند.
دو. خريد و فروش

خريد و فروش بلكه هر نوع داد و ستد، مانند صلح، اجاره و ساير معاملات تجارى، بنابر احتياط جايز نيست(1).

سه. مجادله

مقصود از مجادله، بحث و گفتگو در امور دنيوى و دينى، با انگيزۀ غلبه بر طرف مقابل و اظهار قدرت و برترى است.(2)

چهار. لذايذ جنسى حلال

انواع لذايذ جنسى، خواه در روز و شب، موجب باطل شدن اعتكاف مى گردد.

ب - محرّمات عام

مقصود از محرّمات عام، كارهايى هستند كه حرمت آنها، به اعتكاف اختصاص ندارد، مانند: تنجيس مسجد يا انجام كارهايى كه موجب بطلان روزه مى شود - كه اگر در روز انجام گيرند، موجب بطلان اعتكاف نيز مى شوند - يا ديگر محرّماتى كه به روز اختصاص ندارند و در شب نيز بايد از آنها پرهيز شود مانند خودارضايى.(3)

آداب اعتكاف

اشاره

در منابع فقهى شيعه، مطلبى تحت عنوان «آداب اعتكاف» يا «مكروهات اعتكاف» ديده نشده(4) است؛ ولى با بهره گيرى از احاديث اهل بيت عليهم السلام و ديدگاه هاى فقها، مى توان آداب غير الزامى اعتكاف را به دو دسته تقسيم كرد:

ص: 23


1- . ر. ك: تحرير الوسيلة: ج 1 ص 309.
2- . لكن بر اساس آنچه شمارى از فقها فرموده اند، گفتگو در بارۀ مسائل علمى، در اعتكاف، مستحب است (ر. ك: ص 61 «فضيلت آموزش و آموختن در مسجد»).
3- . ر. ك: تحرير الوسيلة: ص 309.
4- . «لم نعثر فى الكتب التى بأيدينا على آداب الاعتكاف أو المكروهات فيه؛ در كتاب هاى در دسترسمان، آداب يا مكروهات اعتكاف را نيافتيم» (الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت عليهم السلام: ج 1 ص 764).

الف - مستحبّات اعتكاف

اين دسته از آداب اعتكاف، امورى هستند كه انجام آنها، موجب بهره ورى بيشتر از بركات اعتكاف مى گردد، مانند: ذكر خدا، تلاوت قرآن، دعا، نمازهاى مستحبّى و كم سخن گفتن.(1)

همچنين هر آنچه براى روزه دار يا براى كسى كه وارد مسجد شده استحباب دارد،(2) انجام آن براى معتكف نيز مستحب و نيكوست.(3)

ب - مكروهات اعتكاف

امورى كه انجام آنها براى معتكف نكوهيده است، عبارت اند از: سخن گفتن در بارۀ امور دنيوى بلكه زياد حرف زدن، خواندن شعرهاى باطل،(4) خلوت كردن با همسر، جايگاه اعتكاف خود را تغيير دادن، بلند كردن صدا (اگر موجب آزار ديگران باشد، گناه است).(5)

همچنين هر آنچه براى مقيم در مسجد نكوهيده است، براى معتكف نيز نكوهيده است مانند خوابيدن بدون ضرورت يا خوردن غذاهايى كه بوى آن ديگران را آزار مى دهد.(6)

افزون بر اين، همۀ آنچه براى روزه دار مكروه است، در طول روز براى معتكف نيز نكوهيده است.(7)

گفتنى است: برخى از مذاهب اهل سنّت، موارد ديگرى را تحت عنوان مكروهات اعتكاف ذكر كرده اند، مانند: معتكف شدن كمتر از ده روز و بيشتر از

ص: 24


1- . ر. ك: ص 101 (فصل پنجم: دوچندان شدن بركات ياد خدا براى معتكف).
2- . ر. ك: فرهنگ نامۀ مسجد: ص 132.
3- . ر. ك: ص 39 (آداب اعتكاف).
4- . البتّه در حديث، از مطلق شعر نهى شده؛ ولى با در نظر گرفتن احاديث ديگر بايد آن را به شعرهاى باطل مقيّد كرد (ر. ك: فرهنگ نامۀ مسجد: ص 159).
5- . ر. ك: ص 39 (آداب اعتكاف).
6- . ر. ك: فرهنگ نامۀ مسجد: ص 152.
7- . ر. ك: ص 39 (آداب اعتكاف).

يك ماه، زياد نوشتن مگر براى گذران زندگى به قدر ضرورت، و اشتغال به چيزى جز نماز، ذكر، قرائت قرآن، تسبيح، تحميد، تهليل، استغفار و صلوات...(1).

مى توان گفت: به طور كلّى، هر چه معتكف را از هدف اصلى اعتكاف - كه ياد خدا و اُنس با اوست - دور مى كند، نكوهيده است.

بركات اعتكاف

اعتكاف، جامع همۀ فضيلت ها و بركاتى است كه در قرآن و حديث براى حضور در مسجد، روزه دارى و ياد خداوند سبحان، بيان شده اند. بر اين اساس، همۀ آثار و بركاتِ همۀ اين عبادت ها، يك جا بر اين عبادت مترتّب مى شوند.

به سخن ديگر، معتكف هر چه بتواند حضور كوتاه مدّت خود در مسجد، را با آداب آن همراه نمايد و عمق معنوى بيشترى به آن بدهد، اعتكاف براى روح و جان او، سازندگى بيشترى خواهد داشت و آثار و بركات افزون ترى نصيب او خواهد شد.

بر اين پايه، ممكن است مراتب بهره بردارى دو نفر كه هر دو در يك مسجد اعتكاف كرده اند، قابل مقايسه با ديگرى نباشد. توضيح اين مطلب را با تبيين مراتب بركات نخستين ركن اعتكاف - يعنى نيّت - آغاز مى كنيم:

مراتب بركات نيّت

نيّت و انگيزه كه انسان را به عبادت وادار مى كند، در همۀ عبادات و از جمله اعتكاف، مراتبى دارد كه مراتب ارزش و بركات عبادت، وابسته به آن است.

برخى، خدا را به اميد پاداش، عبادت مى كنند و برخى، از ترس كيفر او؛ ولى انگيزۀ بزرگان اهل معرفت، «محبّت و شايستگىِ خداوند سبحان براى عبادت» است. اهل بيت عليهم السلام جزو دستۀ سوم اند و عبادت آنها به دليل دوستى و شايستگى اوست. در حديثى كه به سند معتبر از امام صادق عليه السلام نقل شده، آمده است:

ص: 25


1- . ر. ك: الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت عليهم السلام: ج 1 ص 763.

إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ: قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عزوجل خَوفاً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وقَومٌ عَبَدُوا اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ، وَ قَومٌ عَبَدُوا اللهَ عزوجل حُبّاً لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ، وهِىَ أفضَلُ العِبادَةِ.(1)

عبادت كنندگان، سه گونه اند: مردمى كه از سرِ ترس، خدا را مى پرستند كه اين، پرستش بندگان است، و مردمى، خداوند عزوجل را براى به دست آوردن پاداش مى پرستند كه اين، پرستش مزدبگيران است، و مردمى كه خداوند عزوجل را براى آن كه دوستش دارند، مى پرستند. اين، پرستش آزادگان و برترين نوعِ پرستش است.

بنا بر اين، بيشترين و بالاترين مراتب بركات اعتكاف، نصيب كسانى مى شود كه عشق و خدادوستى، آنها را به انتخاب اين عبادت، كشانده است و زبان حال و قال آنها اين است كه:

ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا *** حلوا به كسى ده كه محبّت نچشيده.(2)

مراتب بركات حضور در مسجد

دومين ركن اعتكاف، اقامت در مسجد است، بر پايۀ احاديثى كه از خاندان رسالت به ما رسيده، مسجد، خانۀ خدا در زمين، جلوه گاه نور الهى، جايگاه حضور پيامبران خدا، شهادتگاه اولياى خدا، سراى پرواپيشگان، باغى از بوستان هاى بهشت و بهترين نقاط روى زمين است.(3)

شايد به همين دليل و نيز آثار فرهنگى، اجتماعى و سياسى حضور در مسجد، بركات فراوانى براى آن ذكر شده است. براى نمونه، پاداش نماز خواندن در مسجد بويژه نماز جماعت، به مراتب از پاداش نماز خواندن در نقاط ديگر بيشتر است، و هر چه مسجد، نمازگزاران بيشترى داشته باشد، طبعاً بركات بيشترى دارد. بالاترين پاداش ها، به مسجد الحرام اختصاص

ص: 26


1- . الكافى: ج 2 ص 84 ح 5. نيز، ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص 385 (پرستش دوستداران).
2- . غزليات سعدى.
3- . ر. ك: ص 55 (فصل دوم: معتكف و بركات حضورش در مسجد) و فرهنگ نامۀ مسجد.

دارد كه بر پايۀ حديثى از امام صادق عليه السلام ثواب هر ركعت نماز در آن، معادل هزار ركعت در مساجد ديگر است.(1)

همچنين براى تعليم و تعلّم مطالب مفيد و سودمند، پاداش هاى فراوانى گزارش شده است.(2) افزون بر اين، استجابت دعا، بر طرف شدن گرفتارى ها و آشنايى با دوستان نيك سيرت و خدايى نيز از بركات حضور در مسجد است.

بنا بر اين، با برنامه ريزى بهتر براى اعتكاف مى توان به مراتب بالاترى از بركات اين عبادت دست يافت. البتّه بالاترين مرتبه اى كه اهل معرفت مى توانند از بركات حضور در مسجد داشته باشند، چيزى است كه در روايتى از امام حسن مجتبى عليه السلام بِدان اشاره شده است:

أهلُ المَسجِدِ زُوّارُ اللهِ، وحَقٌّ عَلَى المَزورِ التُّحفَةُ لِزائِرِهِ.(3)

اهل مسجد، ديدار كنندگان با خدايند و بر ديدار شونده است كه به ديدار كننده اش هديه بدهد.

اين سخن، اشاره به اين نكته است كه مسجد، خانۀ خداست و اهل مسجد، در حقيقت به ديدار صاحب خانه رفته اند، و از آن جا كه سزاوار است ديدار شونده، هديه اى به ديدار كنندۀ خود بدهد، خداوند سبحان حتماً به ديدار كنندۀ خود هديه خواهد دهد.

البتّه در بارۀ اين كه هديۀ خداوند چيست، مى توان گفت: هديۀ خداوند منّان، مراتبى دارد، به تناسب همّت و تلاش ديدار كنندگان، و بالاترين مراتب آن، معرفت شهودى است. شايسته است معتكف تلاش كند تا به اين مرتبۀ والا نزديك شود.

گرش بينى و دست از ترنج بشناسى *** روا بود كه ملامت كنى زليخا را

آرى، يوسف زيبا بود؛ امّا آن كه يوسف را آفريد و همۀ زيبايى ها از اوست،

ص: 27


1- . ر. ك: ح 64.
2- . ر. ك: ح 62.
3- . إرشاد القلوب: ص 77.

چه قدر زيباست!

در جهان، چون حسن يوسف، كس نديد *** حسن، آن دارد كه يوسف آفريد

گفتنى است در تبيين مراتب بركات ياد خدا، در اين باره توضيح بيشتر ارائه خواهد شد.

مراتب بركات روزه دارى

اشاره

سومين ركن اعتكاف، يعنى روزه دارى نيز بركات فراوانى براى معتكف دارد، مانند: تقويت ملكۀ تقوا (پرهيزگارى)، كاهش سركشى غريزۀ جنسى، حكمت، تقرّب به خدا، اجابت دعا، فاصله گرفتن از آتش دوزخ، آرامش روز قيامت، زمينه سازى براى شفاعت اولياى الهى و كاميابى در بهشت موعود.

مهم ترين بركات روزه، مانند همۀ عبادات، نزديكى معنوى به خداوند سبحان و بهره مند شدن از لذّت معرفت شهودى اوست كه قابل قياس با هيچ لذّتى نيست: وَ ما أطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ، وَ ما أعذَبَ شِربَ قُربِكَ!(1)

روزه دارى، مراتبى دارد كه بالاترين آن، راه رسيدن به اين مقصد اعلاى انسانيت است.

ارباب سير و سلوك با بهره گيرى از ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام، مراتب روزه دارى را به سه مرتبه، درجه بندى كرده اند:

1. روزۀ عوام

پايين ترين مرتبۀ روزه، «روزۀ عوام» يعنى روزۀ عموم مردم ناميده شود كه شرط آن، اجتناب از هر چيزى است كه روزه را باطل مى كند، مانند: خوردن، آشاميدن و ديگر مفطرات روزه.

2. روزۀ خواص

خواصّ روزه داران، كسانى هستند كه افزون بر اجتناب از مفطِرات روزه، از

ص: 28


1- . ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 4 ص 21 (گواراترين لذّت ها).

گناهان ديگر نيز اجتناب مى كنند.

3. روزۀ خواصّ خواص

در اين مرتبه از روزه دارى، روزه دار نه تنها از مفطرات روزه و گناهان اجتناب مى كند، بلكه از اشتغال به هر چه او را از ياد خدا باز مى دارد، اجتناب مى نمايد:

روزۀ عام از شرابِ و نان بود *** روزۀ خاص از همه عصيان بود

روزه هاى او بود از غير دوست *** هر چه مى خواهد، همه از بهر اوست.(1)

بر اين اساس، بالاترين مراتب ركن چهارم اعتكاف (روزه دارى)، بالاترين مراتب ركن پنجم يعنى پرهيز از آسيب هاى اعتكاف نيز هست و معتكف، اگر توفيق يابد در ايّام اعتكاف از اين مرتبۀ روزه دارى برخوردار شود، به بالاترين مراتب بركات اعتكاف دست خواهد يافت.

گفتنى است اعمالى كه در فصل ششم اين فرهنگ نامه آمده، بويژه تهجّد و نافلۀ شب و مناجات ها، مى توانند معتكف را در رسيدن به اين مقصود يارى دهد.

مراتب بركات ياد خدا

اشاره شد(2) كه حكمت اعتكاف، روى آورى و توجّه تام به خداوند سبحان و روگردانى از غير اوست.

ياد خداوند سبحان، بركات فراوانى براى زندگى مادّى و معنوى انسان دارد، بويژه آن كه انسان در خانۀ خدا و در بالاترين مراتب روزه دارى، خدا را ياد كند.(3)

حقيقت ياد خدا، به معناى توجّه قلبى برآمده از معرفت حقيقى، همراه با

ص: 29


1- . در جستجوها منبع آن يافت نشد هر چند به مولوى نسبت داده شده امّا در نرم افزارهاى ويژه شعر و مثنوى يافت نشد.
2- . ر. ك: ص 17 (حكمت اعتكاف).
3- . ر. ك: ص 101 (فصل پنجم: دو چندان شدن بركات ياد خدا براى معتكف).

مسئوليت شناسى است.(1) هر چه اين حقيقت كامل تر باشد، معتكف، بركات بيشترى از اعتكاف خواهد داشت.

بركات ذكر و ياد خداوند سبحان در تحليلى جدا، به تفصيل ارائه مى شود.(2) در اين جا اشاره اى كوتاه به بالاترين مراتب آن داريم.

بالاترين مراتب بركات ذكر

بالاترين مراتب بركات ياد خدا، معرفت شهودى و ديدار قلبى با خداوند سبحان است كه «لقاء اللّه» ناميده مى شود، چنان كه از اهل بيت عليهم السلام مكرّر نقل شده كه آنان، خدايى را كه نبينند، عبادت نمى كنند.(3)

البتّه بايد توجّه داشت كه معرفت شهودى و ديدن خدا با ديدۀ دل، مراتبى دارد كه اهل بيت عليهم السلام در بالاترينِ مرتبۀ آن بوده اند و ديگران به ميزان تلاش خود مى توانند به اين قلّۀ معرفت نزديك شوند. آية اللّه بهجت رحمه الله در بارۀ پايين ترين و بالاترين مرتبۀ ديدار خدا فرمود:

نخستين مرتبۀ لقاء اللّه [براى عبد]، اين است كه در حال نماز، براى او، اُنس و دل گرمى پيدا مى شود و بالاترين مرتبۀ لقاء اللّه، حالتى است كه در حديث «قرب نوافل»، به آن اشاره شده است.

مقصود از حديث قُرب نوافل، حديثى است كه در منابع معتبر شيعه و اهل سنّت، با اندكى اختلاف در لفظ، نقل شده و متن آن، اين است:

ما تَقَرَّبَ إِلَىَّ عَبدٌ بِشَىءٍ أحَبَّ إِلَىَّ مِمَّا افْتَرَضتُ عَلَيهِ، وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَىَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذى يسمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذى يبصِرُ بِهِ، وَ لِسانَهُ الَّذى ينطِقُ بِهِ، وَ يدَهُ الَّتى

ص: 30


1- . ر. ك: نهج الذكر: ج 1 ص 19 و 109 (حقيقت ياد خدا).
2- . ر. ك: ص 143 (تبيين بركات ياد خدا و زيان هاى فراموش كردن او).
3- . ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 4 ص 125 (معناى ديدن خدا).

يبطِشُ بِها، إن دَعانى أَجبَتُهُ، وَ إن سَأَلَنى أَعطَيتُهُ(1).(2)

بنده اى با بهتر از انجام دادن واجباتش، به من تقرّب نجسته است و او با انجام دادن مستحب، به من تقرّب مى جويد تا دوستدارش شوم، و چون دوستدارش شوم، گوشِ شنيدن او و ديدۀ ديدن او و زبانِ گفتن او و دستِ فعّاليت او مى گردم. اگر مرا بخوانَد، اجابتش مى كنم و اگر از من بخواهد، عطايش مى نمايم.

اين سخن، بِدان معناست كه در بالاترين مرتبۀ معرفت شهودى، خداوند متعال، چنان بر دل، تجلّى مى كند كه سالك، ارادۀ خود را در ارادۀ حق، فانى مى بيند و در اين حال، احساس مى كند كه همۀ افعال و حركات و سكناتش، مستند به خداوند متعال اند و بدين سان، مفهوم حقيقىِ «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا باللّه» را در مى يابد و با دستيابى به اين مرتبه از شهود، «مستجاب الدعوه» مى گردد و ارادۀ او به اذن خدا در جهان، كارساز مى شود.(3)

ص: 31


1- . در برخى از احاديث آحاد، افزوده شده: «وَ رِجلَهُ الَّذى يمشى بِها؛ و پاى او مى شوم كه با آن، راه مى رود» و در برخى ديگر افزوده شده: «وَ قَلبَهُ الَّذى يعقِلُ بِه؛ و دل او مى شوم كه با آن مى فهمد» (ر. ك: دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 4 ص 480 و 483).
2- . دانش نامۀ عقايد اسلامى: ج 4 ص 480 ح 3744.
3- . عالم ربّانى و فقيه محقّق، ملاّ احمد نراقى در كتاب طاقديس، پس از اين كه انواع رذايل اخلاقى و عملى و دل بستگى هاى انسان - از بازار و دكان گرفته، تا مسند رياست و امر و نهى، و كرسى بحث و تدريس، و منبر وعظ و خطابه - را به عنوان چاه هايى معرّفى مى كند كه يوسف حقيقت آدمى، در آن گرفتار گرديده است، در بارۀ رَسَن و ريسمانى كه انسان را مى تواند از اين چاه ها نجات دهد، مى گويد: يوسفا! اينك رَسن آويخته در وى افكن دست و پا بگسيخته اين رسن دانى چه باشد؟ ياد دوست دوست كبود آن كه جان جمله اوست جان چه باشد؟ آن كه از وى زندگى است بى وجودش هيچ جسمى زنده نيست ياد او كن تا ز غم ها وا رهى تا قدم زين چاه ها بالا نهى ياد او كن ياد ديگر كس مكن ياد گل كن ياد خار و خس مكن ياد او كن تا همى يادت كند از بلا و محنت آزادت كند

اگر معتكف، حتّى براى يك لحظه به اين مقصد والا دست يابد، مقصود اولياى الهى و مفهوم پُرمغز اين فراز از مناجات شعبانيه را خواهد فهميد كه خطاب به خداوند سبحان مى گويند:

إلهى هَب لى كَمالَ الانقِطاعِ إلَيكَ، و أنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ، حَتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، و تَصيرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ.(1)

معبود من! به من نهايت گسستن از همه چيز [براى پيوستن] به خودت را ببخش و چشم هاى دلمان را با نور نگريستن به تو روشنى بخش تا ديدگان دل ها، از حجاب هاى نور بگذرد و به معدن عظمت بپيوندند و روح هاى ما به عزّت قُدست چنگ زنند.

اما گذر از حجاب هاى نور، كارى است كارستان كه جز از انسان هايى كه از همۀ دل بستگى ها وارسته اند، ساخته نيست. در بارۀ امثال بنده نويسنده بايد گفت:

ص: 32


1- . الإقبال: ج 3 ص 299، بحار الأنوار: ج 94 ص 99 ح 12.

و ليك، اين صفت رهروان چالاك است *** تو نازنين جهانى، كجا توانى كرد؟!

نه دست و پاى اَجَل را فرو توانى بست *** نه رنگ و بوى جهان را رها توانى كرد.(1)

امثال ما بايد تلاش كنند دست كم به پايين ترين مراتب لقاء اللّه برسند و فرصت اعتكاف، يكى از بهترين فرصت ها براى راهيابى به اين مقصد بزرگ است.

ص: 33


1- . ر. ك: ديوان شمس، مولوى: غزل 959.

الفصل الأوّل فصل الاعتكاف وواجباته وآدابه

1/1 فَضلُ الاِعتِكافِ

1. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ اعتَكَفَ إيماناً وَاحتِساباً غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ.(1)

2. عنه صلى الله عليه و آله: مَنِ اعتَكَفَ يَوماً ابتِغاءَ وَجهِ اللّهِ جَعَلَ اللّهُ بَينَهُ وبَينَ النّارِ ثَلاثَ خَنادِقَ، كُلُّ خَندَقٍ أبعَدُ مِمّا بَينَ الخافِقَينِ.(2)

3. عنه صلى الله عليه و آله - في المُعتَكِفِ -: هُوَ يَعكِفُ الذُّنوبَ، ويُجرى لَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَعامِلِ الحَسَناتِ كُلِّها.(3)

1/2 واجِباتُ الاِعتِكافِ

أ - الإقامَةُ في مَسجِدِ جَماعَةٍ

4. الكافي عن عمر بن يزيد: قُلتُ لِأَبِي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: ما تَقولُ في الاِعتِكافِ بِبَغدادَ

ص: 34


1- . الجامع الصغير: ج 2 ص 575 ح 8480 نقلاً عن الفردوس.
2- . المعجم الأوسط: ج 7 ص 221 ح 7326، كنز العمّال: ج 8 ص 532 ح 24019.
3- . سنن ابن ماجة: ج 1 ص 567 ح 1781.

فصل يكم فضيلت، واجبات و آداب اعتكاف

1/1 فضيلت اعتكاف

1. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه از روى ايمان و براى رسيدن به پاداش الهى معتكف شود، گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود.

2. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه براى رضاى خدا يك روز اعتكاف كند، خداوند، ميان او و آتش دوزخ، سه خندق قرار مى دهد كه [عرض] هر خندق بيشتر از فاصلۀ بين مشرق و مغرب است.

3. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: معتكف [خود را حبس نمى كند، بلكه] گناهان را به بند مى كشد و نيكى ها برايش جارى مى شوند، همانند كسى كه همه كارهاى نيك را انجام مى دهد.

1/2 واجبات اعتكاف

الف - اقامت در مسجد جامع

الف - اقامت در مسجد جامع(1)

4. الكافى - به نقل از عمر بن يزيد -: به امام صادق عليه السلام گفتم: در بارۀ اعتكاف در

ص: 35


1- مقصود، مسجد عمومى در برابر مسجد خانه و قبيله است. نيز، ر. ك: ص 19 (اقامت در مسجد جامع).

في بَعضِ مَساجِدِها؟ فَقالَ:

لاَ اعتِكافَ إِلّا في مَسجِدِ جَماعَةٍ قَد صَلّى فِيهِ إمامٌ عَدلٌ بِصَلاةِ جَماعَةٍ، ولا بَأسَ أَن يُعتَكَفَ في مَسجِدِ الكوفَةِ، وَالبَصرَةِ، ومَسجِدِ المَدينَةِ، ومَسجِدِ مَكَّةَ.(1)

5. الإمام الصادق عليه السلام: لاَ اعتِكافَ إلّا بِصَومٍ في المَسجِدِ الجامِعِ.(2)

6. عنه عليه السلام: لاَ يَصلُحُ الاِعتِكافُ إلّا في المَسجِدِ الحَرامِ، أو مَسجِدِ الرَّسُولِ صلى الله عليه و آله، أَو مَسجِدِ الكوفَةِ، أو مَسجِدِ جَماعَةٍ.(3)

ب - الصِّيامُ

7. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لاَ اعتِكافَ إلّا بِصِيامٍ.(4)

8. الإمام زين العابدين عليه السلام: صَومُ الاِعتِكافِ واجِبٌ.(5)

9. الإمام الصادق عليه السلام: وَتَصومُ مَا دُمتَ مُعتَكِفاً.(6)

ج - أقَلُّه ثَلاثَةُ أيّامٍ

10. الإمام الصادق عليه السلام: أَقَلُ الاِعتِكافِ ثَلاثَةُ أَيّامٍ.(7)

11. عنه عليه السلام: لا يَكونُ الاِعتِكافُ أقَلَّ مِن ثَلاثَةِ أيّامٍ.(8)

12. الكافي عن داود بن سرحان: بَدَأني أَبُو عَبدِ اللّهِ عليه السلام مِن غَيرِ أن أَسألَهُ، فَقالَ: الاِعتِكافُ ثَلاثَةُ أيّامٍ - يَعنِي السُّنَّةَ -....(9)

13. الإمام الباقر عليه السلام: مَنِ اعتَكَفَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ، فَهُوَ يَومَ الرّابِعِ بِالخِيارِ: إِن شاءَ زادَ

ص: 36


1- . الكافي: ج 4 ص 176 ح 1؛ السنن الكبرى: ج 4 ص 519 ح 8571.
2- . الكافي: ج 4 ص 176 ح 3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 184 ح 2086، كلاهما عن الحلبي.
3- . الكافي: ج 4 ص 176 ح 3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 185 ح 2091.
4- . المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 606 ح 1605؛ تهذيب الأحكام: ج 4 ص 288 ح 874.
5- . الكافي: ج 4 ص 85 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 295 ح 895.
6- . الكافي: ج 4 ص 177 ح 3.
7- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 287، مستدرك الوسائل: ج 7 ص 563 ح 8894.
8- . الكافي: ج 4 ص 177 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 289 ح 876.
9- . الكافي: ج 4 ص 178 ح 5.

برخى مساجد بغداد چه مى فرمايى؟ فرمود: «هيچ اعتكافى [صحيح] نيست، جز در مسجد جماعتى كه امامى عادل در آن، نماز جماعت خوانده است و اشكالى ندارد كه در مسجد كوفه و بصره و مسجد مدينه و مسجد مكّه اعتكاف شود.

5. امام صادق عليه السلام: هيچ اعتكافى [صحيح] نيست، جز همراه روزه گرفتن در مسجد جامع.

6. امام صادق عليه السلام: صلاح نيست كه اعتكاف جز در مسجد الحرام يا مسجد النبى صلى الله عليه و آله يا مسجد كوفه يا مسجد جماعت برگزار شود.

ب - روزه گرفتن

7. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اعتكافى نيست جز با روزه گرفتن.

8. امام زين العابدين عليه السلام: روزۀ اعتكاف، واجب است.

9. امام صادق عليه السلام: تا آن گاه كه معتكفى، روزه مى گيرى.

ج - كمتر نبودن از سه روز

10. امام صادق عليه السلام: كمترين مدّت اعتكاف، سه روز است.

11. امام صادق عليه السلام: اعتكاف، كمتر از سه روز نيست.

12. الكافى - به نقل از داوود بن سرحان -: امام صادق عليه السلام بى آن كه چيزى از ايشان بپرسم، به من فرمود: «اعتكاف سه روز است...»، يعنى اعتكافى كه مطابق سنّت [پيامبر خدا] است.

13. امام باقر عليه السلام: هر كس سه روز اعتكاف كرد، در روز چهارم اختيار دارد. اگر خواست، سه روز ديگر بيفزايد و اگر خواست، از مسجد بيرون بيايد و اگر دو

ص: 37

ثلاَثَةَ أَيّامٍ أُخَرَ، وإن شاءَ خَرَجَ مِنَ المَسجِدِ، فَإن أَقامَ يَومَينِ بَعدَ الثَّلاثَةِ، فَلا يَخرُجُ مِنَ المَسجِدِ حَتّى يُتِمَّ ثَلاثَةَ أَيّامٍ أُخَرَ.(1)

1/3 آدابُ الاِعتِكافِ

14. الإمام عليّ عليه السلام: يَلزَمُ المُعتَكِفُ، المَسجِدَ، ويَلزَمُ ذِكرَ اللّهِ وتِلاَوَةَ القُرآنِ وَالصَّلاةَ، وَلاَ يَتَحَدَّثُ بِأَحادِيثِ الدُّنيا وَلا يُنشِدُ الشِّعرَ، ولا يَبيعُ وَلا يَشتَرِي، ولا يَحضُرُ جَنازَةً، ولا يَعودُ مَريضاً، ولا يَدخُلُ بَيتاً، وَلا يَخلُو مَعَ امرَأةٍ، ولا يَتَكَلَّمُ بِرَفَثٍ، ولا يُماري أَحَداً، وما كَفَّ عَنِ الكَلامِ مَعَ النّاسِ فَهُوَ خَيرٌ لَهُ.(2)

15. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ المُعتَكِفَ لا يَبيعُ ولا يَشتَري، ولا يُجادِلُ ولا يُمارِي ولا يَغضَبُ، ولا يَتَحَوَّلُ مِن مَجلِسِ اعتِكافِه.(3)

16. عنه عليه السلام: المُعتَكِفُ لا يَشَمُّ الطّيبَ، ولا يَتَلَذَّذُ بِالرَّيحانِ، ولا يُماري، ولا يَشتَري ولا يَبيعُ.(4)

17. الكافي عن داود بن سرحان: كُنتُ بِالمَدينَةِ في شَهرِ رَمَضانَ، فَقُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: إنّي أُريدُ أن أعتَكِفَ، فَماذا أقولُ، وماذا أفرِضُ عَلى نَفسي؟ فَقالَ: لا تَخرُج مِنَ المَسجِدِ إلّا لِحاجَةٍ لا بُدَّ مِنها، ولا تَقعُد تَحتَ ظِلالٍ حَتّى تَعودَ إلى مَجلِسِكَ.(5)

18. الإمام الصادق عليه السلام: لا يَكونُ الاِعتِكافُ إِلّا بِصَومٍ، ولاَ اعتِكافَ إِلّا فِي مَسجِدٍ يُجَمَّعُ فيهِ، ولا يُصَلِّي المُعتَكِفُ فِي بَيتِهِ، ولا يَأتِي النِّساءَ، ولا يَبِيعُ ولا يَشتَرِي، ولا

ص: 38


1- . الكافي: ج 4 ص 178 ح 4، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 288 ح 872.
2- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 287، بحار الأنوار: ج 97 ص 130 ح 7.
3- . الجعفريّات: ص 63، مستدرك الوسائل: ج 7 ص 567 ح 8909.
4- . الكافي: ج 4 ص 178 ح 4، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 288 ح 872.
5- . الكافي: ج 4 ص 178 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 287 ح 870.

روز پس از سه روز نخست ماند، ديگر از مسجد بيرون نيايد تا سه روز دوم را به پايان برساند.

1/3 آداب اعتكاف

14. امام على عليه السلام: معتكف در مسجد مى ماند و پيوسته خداوند را ياد مى كند و قرآن و نماز مى خواند و از دنيا سخن نمى گويد و شعر نمى خواند و خريد و فروش نمى كند و به تشييع جنازه و عيادت بيمار نمى رود و درون اتاق نمى شود و با زنى خلوت نمى كند و سخن زشت نمى گويد و با كسى بگو مگو نمى كند و هر اندازه از سخن گفتن با مردم دست بكشد، برايش بهتر است.

15. امام باقر عليه السلام: معتكف، نمى خرد و نمى فروشد و بگو مگو نمى كند و خشم نمى گيرد و از جاى اعتكافش به جاى ديگرى نمى رود.

16. امام باقر عليه السلام: معتكف، بوى خوش نمى بويد و از گُل لذّت نمى برد و بگو مگو نمى نمايد و خريد و فروش نمى كند.

17. الكافى - به نقل از داوود بن سرحان -: در ماه رمضان در مدينه بودم. به امام صادق عليه السلام گفتم: من مى خواهم معتكف شوم. چه بگويم؟ و چه چيزى بر خودم واجب كنم؟ فرمود: «از مسجد بيرون نرو، جز به خاطر نيازى كه از آن چاره اى ندارى و [اگر براى كارت بيرون رفتى،] زير سايه اى منشين تا [زود] به جايگاهت باز گردى».

18. امام صادق عليه السلام: اعتكاف، جز همراه روزه نيست و اعتكاف، جز در مسجدى كه در آن نماز جماعت بر پا مى گردد، انجام نمى شود و مرد اعتكاف كننده در

ص: 39

يَخرُجُ مِنَ المَسجِدِ إِلّا لِحاجَةٍ لا بُدَّ مِنها، ولا يَجلِسُ حَتّى يَرجِعَ، وكَذلِكَ المُعتَكِفَةُ إِلّا أَن تَحِيضَ فَإِذَا حَاضَت انقَطَعَ اعتِكَافُهَا وَخَرَجَت مِنَ المَسجِدِ، وأَقَلُّ الاِعتِكافِ ثَلاثَةُ أيّامٍ.(1)

19. عنه عليه السلام: لا يَنبَغي لِلمُعتَكِفِ أن يَخرُجَ مِنَ المَسجِدِ إلّا لِحاجَةٍ لا بُدَّ مِنها، ثُمَّ لا يَجلِسُ حَتّى يَرجِعَ، ولا يَخرُجُ في شَيءٍ إلّا لِجَنَازَةٍ، أَو يَعودُ مَريضاً، ولا يَجلِسُ حَتّى يَرجِعَ، وَاعتِكافُ المَرأَةِ مِثلُ ذلِكَ.(2)

20. عنه عليه السلام: لَيسَ عَلَى المُعتَكِفِ أن يَخرُجَ مِنَ المَسجِدِ إلّا إِلَى الجُمُعَةِ، أو جَنازَةٍ، أَو غائِطٍ.(3)

21. سنن أبي داود عن أبي سعيد الخدري: اِعتَكَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في المَسجِدِ، فَسَمِعَهُم يَجهَرونَ بِالقِراءَةِ، فَكَشَفَ السِّترَ وقالَ: ألا إنَّ كُلَّكُم مُناجٍ رَبَّهُ، فَلا يُؤذِيَنَّ بَعضُكُم بَعضاً، ولا يَرفَع بَعضُكُم عَلى بَعضٍ فِي القِراءَةِ - أو قالَ: فِي الصَّلاةِ -.(4)

22. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمر: أنَّ النَّبَيَ صلى الله عليه و آله اعتَكَفَ وخَطَبَ النّاسَ(5) فَقالَ: أما إنَّ أحَدَكُم إذا قامَ فِي الصَّلاةِ فَإِنَّهُ يُناجي رَبَّهُ، فَليَعلَم أحَدُكُم ما يُناجي رَبَّهُ، ولا يَجهَر بَعضُكُم عَلى بَعضٍ بِالقِراءَةِ فِي الصَّلاةِ.(6)

ص: 40


1- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 286، بحار الأنوار: ج 97 ص 130 ح 7.
2- . الكافي: ج 4 ص 178 ج 179 ح 3، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 288 ح 871.
3- . الكافي: ج 4 ص 178 ح 1.
4- . سنن أبي داود: ج 2 ص 38 ح 1332، السنن الكبرى للنسائي: ج 5 ص 32 ح 8092.
5- . از اين روايت و روايات مشابه مى توان دريافت كه پرهيز از سر و صدا و بى نظمى در اعتكاف، مطلوب است.
6- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 278 ح 4928، المعجم الكبير: ج 12 ص 327 ح 13572.

خانه اش نماز نمى خواند و با زنان آميزش نمى كند و خريد و فروش نمى نمايد و جز براى حاجتى كه ناگزير از رفع آن است، از مسجد بيرون نمى رود و [اگر رفت،] نمى نشيند تا [زود] باز گردد، و زن اعتكاف كننده نيز چنين است، جز آن كه اگر حائض شد، اعتكافش قطع مى شود و از مسجد بيرون مى رود، و كمترين اندازۀ اعتكاف، سه روز است.

19. امام صادق عليه السلام: روا نيست كه معتكف از مسجد بيرون رود، جز براى حاجتى كه ناگزير از رفع آن است و [اگر رفت،] نمى نشيند تا باز گردد، و براى چيزى بيرون نمى آيد، مگر براى تشييع جنازه يا عيادت بيمار و [در اين دو كار هم] نمى نشيند تا باز گردد. اعتكاف زن نيز چنين است.

20. امام صادق عليه السلام: بر معتكف نيست كه از مسجد بيرون رود، مگر براى نماز جمعه يا تشييع جنازه يا قضاى حاجت.

21. سنن أبى داوود - به نقل از ابو سعيد خُدرى -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد، اعتكاف كرد. شنيد كه صداى مسلمانان به قرائت، بلند است. پرده را كنار زد و فرمود: «بدانيد كه همۀ شما در حال مناجات با پروردگار خود هستيد. پس همديگر را نيازاريد و صدايتان را در قرائت، از يكديگر بلندتر نكنيد» يا فرمود: «در نماز».

22. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّه بن عمر -: پيامبر صلى الله عليه و آله اعتكاف و براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: «هان! هر يك از شما كه به نماز مى ايستد، با خدايش مناجات مى كند. پس [كافى است] هر يك از شما بداند با خدايش چه مى گويد، و [لازم نيست ديگران هم بشنوند. پس] صدايتان را در قرائت نماز براى همديگر بلند نكنيد».

ص: 41

1/4 أفضَلُ الأمكِنَةِ لِلاِعتِكافِ

23. الإمام الصادق عليه السلام: لَمّا أوحَى اللّهُ تَعالَى إِلى إِبراهِيمَ: (أَنْ طَهِّرٰا بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ وَ اَلْعٰاكِفِينَ وَ اَلرُّكَّعِ اَلسُّجُودِ) ، أهبَطَ اللّهُ عزوجل إِلَى الكَعبَةِ مِئَةً وَسَبعِينَ رَحمَةً؛ فَجَعَلَ مِنها سِتّينَ لِلطّائِفِينَ، وخَمسينَ لِلعاكِفينَ، وأربَعينَ لِلمُصَلّينَ، وعِشرينَ لِلنّاظِرينَ.(1)

24. الكافي عن داود بن سرحان عن الإمام الصادق عليه السلام: إِنَّ عَلِيّاً عليه السلام كانَ يَقولُ: لا أرَى الاِعتِكافَ إلّا فِي المَسجِدِ الحَرامِ، أو مَسجِدِ الرَّسولِ، أَو مَسجِدٍ جامِعٍ.(2)

1/5 أفضَلُ الأزمِنَةِ لِلاِعتِكافِ

25. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِعتِكافُ عَشرٍ في شَهرِ رَمَضانَ يَعدِلُ حِجَّتَينِ وعُمرَتَينِ.(3)

26. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِعتِكَافُ العَشرِ الأواخِرِ مِن شَهرِ رَمَضانَ يَعدِلُ حِجَّتَينِ وعُمرَتَينِ.(4)

راجع: ص 44 (سيرة النبيّ

صلى الله عليه و آله

فى الاعتكاف).

ص: 42


1- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 294، بحار الأنوار: ج 99 ص 50 ح 48.
2- . الكافي: ج 4 ص 176 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 291 ح 884.
3- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 188 ح 2101، المعجم الكبير: ج 3 ص 128 ح 2888.
4- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 286، بحار الأنوار: ج 97 ص 129 ح 7.

1/4 بهترين مكان هاى اعتكاف

23. امام صادق عليه السلام: هنگامى كه خداى متعال به ابراهيم وحى كرد: (شما دو نفر [ابراهيم و اسماعيل] خانه ام را براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع و سجده كنندگان پاكيزه نماييد)، خداوند، صد و هفتاد رحمت بر كعبه فرو فرستاد و شصت رحمت از آن را براى طواف كنندگان و پنجاه رحمت را براى مجاوران (/اعتكاف كنندگان) و چهل رحمت را براى نمازگزاران و بيست رحمت را براى تماشاگران [كعبه] قرار داد.

24. الكافى - به نقل از داوود بن سرحان، از امام صادق عليه السلام -: امام على عليه السلام مى فرمود: «اعتكاف را جز در مسجد الحرام يا مسجدِ پيامبر صلى الله عليه و آله و يا مسجد جامع، [صحيح] نمى بينم».

1/5 بهترين زمان اعتكاف

25. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اعتكاف يك دهه در ماه رمضان، برابر دو حج و دو عمره است.

26. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اعتكاف در دهۀ آخر ماه رمضان، برابر دو حج و دو عمره است.

ر. ك: ص 45 (سيرۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در اعتكاف).

ص: 43

1/6 سيرَةُ النَّبِيِّ فِي الاِعتِكافِ

27. الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا كانَ أوَّلُ لَيلَةٍ، مِن رَمَضانَ، قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأثنى عَلَى اللهِ تَعالى وقالَ: أيُّهَا النّاسُ!... حَتّى إذا كانَ أوَّلُ لَيلَةٍ مِنهُ مِنَ العَشرِ شَمَّرَ الميزَرَ وخَرَجَ مِن بَينِهِنَّ، واعتَكَفَ وأحيَى اللَّيلَ.(1)

28. صحيح مسلم عن أبى سعيد الخدري: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اعتَكَفَ العَشرَ الاُوَلَ مِن رَمَضانَ، ثُمَّ اعتَكَفَ العَشرَ الأَوسَطَ، في قُبَّةٍ تُركِيَّةٍ عَلى سُدَّتِها حَصيرٌ. قَالَ: فَأَخَذَ الحَصيرَ بِيَدِهِ فَنَحّاهَا في ناحِيَةِ القُبَّةِ، ثُمَّ أَطلَعَ رَأسَهُ فَكَلَّمَ النّاسَ، فَدَنَوا مِنهُ، فَقال:

إنّي اعتَكَفتُ العَشرَ الاُوَلَ ألتَمِسُ هذِهِ اللَّيلَةَ، ثُمَّ اعتَكَفتُ العَشرَ الأَوسَطَ، ثُمّ اُتيتُ فَقيلَ لي: إنَّها فِي العَشرِ الأواخِرِ، فَمَن أحَبَّ مِنكُم أن يَعتَكِفَ فَليَعتَكِف.

فَاعتَكَفَ النّاسُ مَعَهُ.(2)

29. الكافي عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا كانَ العَشرُ الأَواخِرُ اعتَكَفَ فِي المَسجِدِ، وضُرِبَت لَهُ قُبَّةٌ مِن شَعرٍ، وشَمَّرَ المِئزَرَ، وطَوى فِراشَهُ.(3)

30. الإمام الصادق عليه السلام: كانَت بَدرٌ في شَهرِ رَمَضانَ، فَلَم يَعتَكِف رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا أن كانَ مِن قابِلٍ اعتَكَفَ عِشرينَ؛ عَشراً لِعامِهِ وعَشراً قَضاءً لِما فاتَهُ.(4)

ص: 44


1- . كنز العمّال: ج 8 ص 583 ح 24274 نقلاً عن الأصبهاني في الترغيب.
2- . صحيح مسلم: ج 2 ص 825 ح 215، السنن الكبرى للنسائي: ج 2 ص 261 ح 3348.
3- . الكافي: ج 4 ص 175 ح 1، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 287 ح 869.
4- . الكافي: ج 4 ص 175 ح 2، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 184 ح 2088.

1/6 سيرۀ اخلاقى پيامبر صلى الله عليه و آله در اعتكاف

27. امام على عليه السلام: هنگامى كه شب اوّل رمضان مى شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر مى خاست و پس از ثناى خداوند متعال مى فرمود: «اى مردم!...» تا اين كه در اوّلين شب از دهۀ آخر، كمر [به عبادت] مى بست و از ميان زنانش بيرون مى آمد و اعتكاف و شب زنده دارى مى كرد.

28. صحيح مسلم - به نقل از ابو سعيد خُدرى -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دهۀ نخست ماه رمضان، در خيمه اى تُركى كه بر درش حصيرى آويزان بود، به اعتكاف نشست. آن گاه حصير را با دستش گرفت و در گوشۀ خيمه انداخت و سپس سرش را بيرون آورد و با مردم سخن گفت. مردم به ايشان نزديك شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من در پى اين شب (قدر)، دهۀ اوّل را معتكف شدم و سپس دهۀ وسط را به اعتكاف نشستم. آن گاه [جبرئيل] نزدم آمد و به من گفته شد كه آن در دهۀ آخر است. پس هر كس از شما دوست دارد كه به اعتكاف بنشيند، معتكف شود». پس مردم با ايشان معتكف شدند.

29. الكافى - به نقل از حَلَبى -: امام صادق عليه السلام فرمود: «دهۀ آخر ماه رمضان كه مى شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد، معتكف مى گرديد و براى او خيمه اى بافته شده از مو [ى چارپايان] مى زدند و پيامبر صلى الله عليه و آله كمر [به عبادت] مى بست و بستر خود را جمع مى كرد».

30. امام صادق عليه السلام: جنگ بدر، در ماه رمضان بود. پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله معتكف نشد. سال بعد، بيست روز معتكف شد: ده روز براى همان سال و ده روز براى قضاى آنچه از او فوت شده بود.

ص: 45

31. عنه عليه السلام: اِعتَكَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في شَهرِ رَمَضانَ فِي العَشرِ الاُوَلِ، ثُمَّ اعتَكَفَ فِي الثّانِيَةِ فِي العَشرِ الوُسطى، ثُمَّ اعتَكَفَ فِي الثّالِثَةِ فِي العَشرِ الأَواخِرِ، ثُمَّ لَم يَزَل يَعتَكِفُ فِي العَشرِ الأَواخِرِ.(1)

32. مسند ابن حنبل عن أنس: كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا كانَ مُقيماً اعتَكَفَ العَشرَ الأَواخِرَ مِن رَمَضانَ، وإذا سافَرَ اعتَكَفَ مِنَ العامِ المُقبِلِ عِشرينَ.(2)

33. صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدري: أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَعتَكِفُ فِي العَشرِ الأوسَطِ مِن رَمَضانَ، فَاعتَكَفَ عاماً حَتّى إذا كانَ لَيلَةُ إحدى وعِشرينَ - وهِيَ اللَّيلَةُ الَّتي يَخرُجُ مِن صَبيحَتِها مِن اعتِكافِهِ - قالَ: مَن كانَ اعتَكَفَ مَعي فَليَعتَكِفِ العَشرَ الأواخِرَ....(3)

34. تهذيب الكمال عن أبي حازم مولى الأنصار: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَعتَكِفُ في قُبَّةٍ عَلى بابِها حَصيرٌ.(4)

35. مسند ابن حنبل عن ابن عمر: اِعتَكَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي العَشرِ الأواخِرِ مِن رَمَضانَ، فَاتُّخِذَ لَهُ فيهِ بَيتٌ مِن سَعفٍ.(5)

36. صحيح ابن خزيمة عن ابن عمر: بُنِيَ لِنَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَيتٌ مِن سَعفٍ اعتَكَفَ في رَمَضانَ، حَتّى إذا كانَ لَيلَةٌ أخرَجَ رأسَهُ فَسَمِعَهُم يَقرَؤونَ، فَقالَ: إنَّ المُصَلِّيَ إذا صَلّى يُناجي رَبَّهُ، فَليَعلَم أحَدُكُم ما يُناجِيهِ، يَجهَرُ بَعضكُم عَلى بَعضٍ!

يُريدُ إنكارَ الجَهرِ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ.(6)

ص: 46


1- . الكافي: ج 4 ص 175 ح 3، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 189 ح 2105.
2- . مسند ابن حنبل: ج 4 ص 209 ح 1207، السنن الكبرى: ج 4 ص 57 ح 8565، كنز العمّال: ج 7 ص 86 ح 18091.
3- . صحيح البخاري: ج 2 ص 713 ح 1923، سنن أبي داود: ج 2 ص 52 ح 1382.
4- . تهذيب الكمال: ج 33 ص 218 الرقم 7296.
5- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 347 ح 5349 و ص 484 ح 6135.
6- . صحيح ابن خزيمة: ج 3 ص 351 ح 2237، الزهد والرقائق: ص 402 ح 1144.

31. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ماه رمضان، در ده روز اوّل، معتكف شد. سال بعد، در ده روز وسط، و در سال سوم، در ده روز آخر، معتكف شد.

سپس پيوسته در ده روز آخر، اعتكاف مى نمود.

32. مسند ابن حنبل - به نقل از اَنَس -: پيامبر صلى الله عليه و آله در زمانى كه [در شهرِ خود] مقيم بود، دهۀ آخر ماه رمضان را اعتكاف مى كرد و هر گاه به مسافرت مى رفت، سال بعد، بيست روز معتكف مى شد.

33. صحيح البخارى - به نقل از ابو سعيد خُدرى -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دهۀ ميانى رمضان اعتكاف مى كرد. يك سال كه اعتكاف كرده بود، در شب بيست و يكم - همان شبى كه صبحش از اعتكاف خارج مى شد - فرمود: «هر كس همراه من اعتكاف كرده است، در دهۀ آخر اعتكاف كند».

34. تهذيب الكمال - به نقل از ابو حازم (وابستۀ انصار) -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در خيمه اى اعتكاف مى كرد كه بر درش حصيرى آويزان بود.

35. مسند ابن حنبل - به نقل از ابن عمر -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دهۀ آخر رمضان اعتكاف كرد و برايش خيمه اى از شاخۀ نخل آماده كردند.

36. صحيح ابن خزيمة - به نقل از ابن عمر -: براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خيمه اى از شاخۀ نخل ساختند و در رمضان اعتكاف كرد تا آن كه شبى سرش را بيرون آورد و شنيد كه مردم قرائت مى كنند. فرمود: «نمازگزار چون نماز مى خواند، با خدايش مناجات مى كند. پس [كافى است] هر يك از شما بداند با خدايش چه مى گويد. صدايتان را براى يكديگر بلند مى كنيد؟!». پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواست [با اين كلام] بلند كردن صدا براى يكديگر را نفى كند.

ص: 47

1/7 أفضَلُ مِنَ الاِعتِكافِ

37. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مَعونَةَ المُسلِمِ خَيرٌ وأعظَمُ أجراً مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ.(1)

38. عنه صلى الله عليه و آله: وَاللّهِ! لَقَضَاءُ حَاجَةِ المُؤمِنِ خَيرٌ مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ.(2)

39. عنه صلى الله عليه و آله: لَأن يَمشي أحَدُكُم مَعَ أخيهِ في قَضاءِ حاجَتِهِ، أفضَلُ مِن أن يَعتَكِفَ في مَسجِدي هذا شَهرَينِ.(3)

40. عنه صلى الله عليه و آله: لَأن أُعينَ أخِيَ المُؤمِنَ عَلى حاجَتِهِ، أحَبُّ لي مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ.(4)

41. كتاب من لا يحضره الفقيه عن ميمون بن مهران: كُنتُ جالِساً عِندَ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ 8 فأتاهُ رَجُلٌ فقالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنَّ فُلاناً لَهُ عَلَيَّ مالٌ ويُريدُ أن يَحبِسَني، فَقالَ: وَاللّهِ ما عِندي مالٌ فأقضِيَ عَنكَ. قالَ: فَكَلِّمهُ، قالَ: فلَبِسَ عليه السلام نَعلَهُ، فقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، أنَسيتَ اعتِكافَكَ؟ فَقالَ لَهُ: لَم أنسَ، ولكِنّي سَمِعتُ أبي عليه السلام يُحَدِّثُ عَن جَدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ: «مَن سَعى في حاجَةِ أخيهِ المُسلِمِ فَكَأنَّما عَبَدَ اللّهَ عزوجل تِسعَةَ آلافِ سَنَةٍ؛ صائماً نَهارَهُ، قائماً لَيلَهُ».(5)

42. الإمام الباقر عليه السلام: مَن قَضى لِأَخيهِ المُؤمِنِ حاجَةً كَتَبَ اللّهُ بِها عَشرَ حَسَناتٍ،

ص: 48


1- . الكافي: ج 8 ص 9 و 403.
2- . قرب الإسناد: ص 120 ح 422، المؤمن: ص 47 ح 112.
3- . المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 300 ح 7706، المغني عن حمل الاسفار: ج 1 ص 515 ح 1988.
4- . ثواب قضاء حوائج الاخوان: ج 1 ص 63 ح 20، كنز العمّال: ج 9 ص 9 ح 24673.
5- . كتاب من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 189 ح 2108، أعلام الدين: ص 442.

1/7 برتر از اعتكاف

37. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يارى رساندن به مسلمان، از يك ماه روزه گرفتنِ همراه با اعتكاف در مسجد الحرام، بهتر و اجرش بيشتر است.

38. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به خدا سوگند، برآوردن حاجت مؤمن، از يك ماه روزه و اعتكاف، بهتر است.

39. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر هر يك از شما با برادرش براى برآوردن حاجتش برود، بهتر از آن است كه دو ماه در مسجد من اعتكاف كند.

40. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر برادر دينى ام را براى رفع حاجتش يارى دهم، برايم محبوب تر از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجد الحرام است.

41. كتاب من لا يحضره الفقيه - به نقل از ميمون بن مهران -: در خدمت امام حسن عليه السلام [هنگام اعتكاف در مسجد] نشسته بودم كه مردى آمد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! فلانى از من مبلغى پول طلبكار است و مى خواهد مرا زندانى كند.

امام عليه السلام فرمود: «به خدا من پولى ندارم كه بدهكارىِ تو را بپردازم».

گفت: پس با آن مرد، سخنى بگو [تا به احترام شما، به من مهلت دهد].

امام عليه السلام كفش هاى خود را پوشيد [و آمادۀ رفتن شد]. من گفتم: اى پسر پيامبر خدا! مگر فراموش كرده اى كه در حال اعتكاف هستى؟

فرمود: «فراموش نكرده ام؛ امّا از پدرم شنيدم كه از جدّم پيامبر خدا نقل فرمود: "هر كه در راه برآوردن نياز برادر مسلمان خود بكوشد، چنان است كه خدا را نُه هزار سال به روزه دارى و شب زنده دارى، عبادت كرده باشد"».

42. امام باقر عليه السلام: هر كس حاجتى را از برادر دينى اش برآورد، خداوند در برابر آن،

ص: 49

ومَحا عَنهُ عَشرَ سَيِّئاتٍ، ورَفَعَ لَهُ بِها عَشرَ دَرَجاتٍ، وكانَ عِدلَ عَشرِ رِقابٍ وَصَومِ شَهرٍ واعتِكَافِهِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ.(1)

43. الإمام الصادق عليه السلام: مَن مَشى في حَاجَةِ أخيهِ المُؤمِنِ يَطلُبُ بِذلِكَ ما عِندَ اللّهِ حَتّى تُقضى لَهُ، كَتَبَ اللّهُ عزوجل لَهُ بِذلِكَ مِثلَ أَجرِ حِجَّةٍ وعُمرَةٍ مَبرورَتَينِ، وصَومِ شَهرَينِ مِن أَشهُرِ الحُرُمِ واعتِكافِهِما فِي المَسجِدِ الحَرامِ. وَمَن مَشى فِيهَا بِنِيَّةٍ ولَم تُقضَ، كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِذلِكَ مِثلَ حِجَّةٍ مَبرورَةٍ. فَارغَبُوا فِي الخَيرِ.(2)

44. الكافى عن محمّد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام: مَشيُ الرَّجُلِ في حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ يُكتَبُ لَهُ عَشرُ حَسَنَاتٍ، ويُمحى عَنهُ عَشرُ سَيِّئَاتٍ، ويُرفَعُ لَهُ عَشرُ دَرَجَاتٍ.

قَالَ: ولا أَعلَمُهُ إِلّا قالَ: ويَعدِلُ عَشرَ رِقابٍ، وأفضَلُ مِنِ اعتِكافِ شَهرٍ فِي المَسجِدِ الحَرامِ.(3)

45. الإمام الصادق عليه السلام: مَن سَعى فِي حاجَةِ أخيهِ المُسلِمِ، فَاجتَهَدَ فيها، فَأجرَى اللّهُ عَلى يَدَيهِ قَضاءَها، كَتَبَ اللّهُ عزوجل لَهُ حَجَّةً وعُمرَةً واعتِكافَ شَهرَينِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ وصِيامَهُما، وإنِ اجتَهَدَ فيها ولَم يُجرِ اللّهُ قَضاءَهَا عَلى يَدَيهِ، كَتَبَ اللّهُ عزوجل لَهُ حَجَّةً وعُمرَةً.(4)

46. عنه عليه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ يُعِينُ مُؤمِناً مَظلوماً إلّا كانَ أفضَلَ مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ فِي المَسجدِ الحَرامِ.(5)

47. ثواب الأعمال عن الحكم بن مسكين عن أمّ سعيد الأحمسية: جِئتُ إلى أبي

ص: 50


1- . المومن: ص 50 ح 120، مستدرك الوسائل: ج 12 ص 406 ح 14438.
2- . الكافي: ج 2 ص 194 ح 9، بحار الأنوار: ج 74 ص 327 ح 98.
3- . الكافي: ج 2 ص 196 ح 1، مصادقة الإخوان: ص 175 ح 7.
4- . الكافي: ج 2 ص 198 ح 7، مصادقة الإخوان: ص 174 ح 5.
5- . ثواب الأعمال: ص 177 ح 1، المومن: ص 47 ح 111.

ده حسنه برايش مى نويسد و ده سيئه را از او پاك مى كند و ده درجه او را بالا مى برد و برابر با آزاد كردن ده بنده و يك ماه روزه و اعتكاف او در مسجد الحرام است.

43. امام صادق عليه السلام: هر كس در راه برآوردن نياز برادر مؤمنش تا به انجام رسيدن آن گام بردارد و از اين كار، ثواب الهى را بجويد، خداوند عزوجل در برابر آن، ثواب يك حج و يك عمرۀ پذيرفته شده و روزۀ دو ماه از ماه هاى حرام(1) با اعتكاف اين دو ماه در مسجد الحرام را برايش مى نويسد و هر كس به نيّت روا ساختن حاجت او قدم بردارد، امّا به اين كار موفّق نشود، خداوند در برابر آن، پاداشى مانند يك حجّ پذيرفته شده برايش مى نويسد. پس به كار خير رغبت جوييد.

44. الكافى - به نقل از محمّد بن مروان -: امام صادق عليه السلام فرمود: «گام برداشتن مرد براى برآوردن حاجت برادر دينى اش، نوشتن ده حسنه و زدودن ده سيئه و بالا رفتن ده درجه را برايش دارد» و نمى دانم [چه فرمود] جز اين كه فرمود: «و برابر با آزاد كردن ده بنده و برتر از يك ماه اعتكاف در مسجد الحرام است».

45. امام صادق عليه السلام: هر كس براى برآوردن حاجت برادرش به راه افتد و بكوشد و خداوند برآوردنش را به دست او قرار دهد، خداوند عزوجل برايش يك حج و عمره و دو ماه اعتكاف و روزه در مسجد الحرام مى نويسد و اگر بكوشد و خداوند برآوردنش را به دست او قرار ندهد، خداوند عزوجل برايش يك حج و عمره مى نويسد.

46. امام صادق عليه السلام: هيچ مؤمنى مؤمن ستم ديده اى را يارى نمى رساند، مگر آن كه اين كارش برتر از يك ماه روزه و اعتكافش در مسجد الحرام است.

47. ثواب الأعمال - به نقل از حكم بن مسكين، از اُمّ سعيد احمسى -: نزد امام

ص: 51


1- . منظور، ماه هايى هستند كه جنگ در آنها حرام شده است، يعنى: محرّم، رجب، ذى قعده و ذى حجّه. (م)

عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَدَخَلتُ، فَجاءَتِ الجارِيَةُ فَقالَت: قَد جِئتُكَ بِالدّابَّةِ، فَقالَ عليه السلام: يا أُمَّ سَعيدٍ، أيُّ شَيءٍ هذِهِ الدّابَّةُ؟ أَينَ تَبغِينَ، أَينَ تَذهَبينَ؟ قَالَت: قُلتُ: لِأَزورَ قُبورَ الشُّهَداءِ.

فَقَالَ: أَخبِرنِي(1) ذلِكَ اليَومَ: ما أَعجَبَكُم يا أَهلَ العِراقِ! تَأتونَ الشُّهَداءَ مِن سَفَرٍ بَعيدٍ وتَترُكُونَ سَيِّدَ الشُّهَداءِ ولاَ تَأتُونَهُ.

قَالَت: قُلتُ لَهُ: مَن سَيِّدُ الشُّهَداءِ؟ فَقالَ: الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام. قالَت: قُلتُ: إِنِّي امرَأَةٌ! فَقالَ: لا بَأسَ بِمَن كانَت مِثلَكِ أن تَذهَبَ إِلَيهِ وتَزُورَهُ. قُلتُ: أَيُّ شَيءٍ لَنا في زِيَارَتِهِ؟ قالَ: تَعدِلُ حِجَّةً وعُمرَةً واعتِكافَ شَهرَينِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ وصِيامَهُما.(2)

ص: 52


1- . كذا في المصدر، و في كامل الزيارات: أخِّرِي، ولعلّه هو الصواب.
2- . ثواب الأعمال: ص 123 ح 51، كامل الزيارات: ص 218 ح 319.

صادق عليه السلام رفته بودم كه كنيزم آمد و گفت: مركب را برايت آورده ام. امام صادق عليه السلام فرمود: «اى اُمّ سعيد! اين مركب براى چيست؟ كجا مى خواهى بروى؟».

گفتم: مى خواهم به زيارت قبور شهيدان [اُحُد در مدينه] بروم.

فرمود: به تاخير بينداز و امروز نرو.(1) اى عراقيان! چه كارهاى عجيبى مى كنيد! از راهى دور به زيارت شهدا مى آييد و سالار شهيدان را وا مى نهيد و به زيارتش نمى رويد!».

به امام عليه السلام گفتم: سالار شهيدان كيست؟

فرمود: «حسين بن على عليه السلام».

گفتم: من يك زن هستم.

فرمود: «براى مانند تو اشكالى ندارد كه به زيارتش بروى و او را زيارت كنى».

گفتم: در زيارت او چه بهره اى مى بريم؟

فرمود: «برابر با يك حج و يك عمره و دو ماه روزه دارى و اعتكاف در مسجد الحرام است».

ص: 53


1- . مطابق با نسخۀ درست كامل الزيارات ترجمه شد. (م)

الفصل الثاني المُعتكف وبركات حضوره في المسجد

2/1 فَضلُ المَسجِدِ

أ - بَيتُ اللّهِ

48. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى: ألا إنَّ بُيوتي فِي الأَرضِ المَساجِدُ، تُضيءُ لِأَهلِ السَّماءِ كَما تُضيءُ النُّجومُ لِأَهلِ الأَرضِ.(1)

49. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ بُيوتَ اللّهِ فِي الأَرضِ المَساجِدُ، وإنَّ حَقّاً عَلَى اللّهِ أن يُكرِمَ مَن زارَهُ فيها.(2)

50. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ القُرآنَ فَليُحِبَّ المَساجِدَ، فَإِنَّها أفنِيَةُ(3) اللّهِ وأبنِيَتُهُ، أذِنَ في رَفعِها وبارَكَ فيها، مَيمونَةٌ مَيمونٌ أهلُها، مُزَيَّنَةٌ مُزَيَّنٌ أهلُها، مَحفوظَةٌ مَحفوظٌ أهلُها، هُم في صَلاتِهِم وَاللّهُ في حَوائِجِهِم، هُم في مَساجِدِهِم وَاللّهُ مِن وَرائِهِم.(4)

ص: 54


1- . ثواب الأعمال: ص 47 ح 2، المحاسن: ج 1 ص 119 ح 124.
2- . المعجم الكبير: ج 10 ص 161 ح 10324، كنز العمّال: ج 7 ص 580 ح 20347.
3- . الفِنَاءُ: هو المتّسع أمام الدار، ويجمع الفِناء على أفنية (النهاية: ج 3 ص 477 «فنا»).
4- . مستدرك الوسائل: ج 3 ص 355 ح 3766 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.

فصل دوم معتكف و بركات حضورش در مسجد

2/1 فضيلت مسجد

الف - خانۀ خدا

48. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند - تبارك و تعالى - فرمود: «آگاه باشيد كه خانه هاى من در زمين، مساجدند كه به سانِ درخشش ستارگان براى اهل زمين، براى آسمانيان، نورافشانى مى كنند».

49. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا خانه هاى خدا در زمين، مساجدند و بر خداست كه كسى را كه در آن خانه ها ديدارش مى كند، گرامى بدارد.

50. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس قرآن را دوست دارد، مسجدها را نيز دوست بدارد؛ زيرا مساجد، آستان هاى خدا و بناهاى او [جهت بار يافتن به پيشگاهش] هستند. بر افراشتنشان را رخصت داده و مباركشان گردانده است. مسجدها، خود و اهلشان، خجسته اند، خود و اهلشان آراسته اند، خود و اهلشان محفوظ اند. مسجديان، در پىِ نماز خويش اند و خداوند، در پىِ [بر آوردن] نيازشان است. آنان، در مسجدهايشان هستند و خداوند، پشتيبانشان است.

ص: 55

ب - نورُ اللّهِ

51. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المَساجِدُ أنوارُ اللّهِ.(1)

ج - مَجلِسُ الأَنبِياءِ

52. الإمام عليّ عليه السلام: المَساجِدُ مَجالِسُ الأَنبِياءِ، وحِرزٌ مِنَ الشَّيطانِ.(2)

د - مَشهَدُ الأَولِياءِ

53. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن مَسجِدٍ بُنِيَ إلّا عَلى قَبرِ نَبِيٍّ أو وَصِيِّ نَبِيٍّ قُتِلَ فَأَصابَ تِلكَ البُقعَةَ رَشَّةٌ مِن دَمِهِ، فَأَحَبَّ اللّهُ أن يُذكَرَ فيها، فَأَدِّ فيهَا الفَريضَةَ وَ النَّوافِلَ، وَاقضِ فيها ما فاتَكَ(3).(4)

ه - بَيتُ كُلِّ تَقِيٍّ

54. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: المَسجِدُ بَيتُ كُلِّ تَقِيٍّ.(5)

55. عنه صلى الله عليه و آله: المَسجِدُ بَيتُ كُلِّ مُؤمِنٍ.(6)

و - خَيرُ البِقاعِ

56. رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن جبرئيل عن اللّه عزوجل: إنَّ خَيرَ البِقاعِ المَساجِدُ.(7)

ص: 56


1- . مستدرك الوسائل: ج 3 ص 448 ح 3962 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.
2- . الجامع لأخلاق الرّاوي وآداب السامع: ج 2 ص 60 ح 1181، أدب الإملاءِ والاستملاء: ج 1 ص 256 ح 113.
3- . الكافي: ج 3 ص 370 ح 14، تهذيب الأحكام: ج 3 ص 258 ح 723.
4- . بيان المجلسى رحمه الله ذيل هذا الحديث: يمكن تخصيصه بالبلاد التي استُشهد فيها نبيّ أو وصيّ لا مطلق البلاد؛ لئلّا ينافي زيادة عدد المساجد على عددهم عليه السلام. وكان سؤال السائل عن تلك البلاد ومساجدها (مرآة العقول: ج 15 ص 249).
5- . المعجم الكبير: ج 6 ص 255 ح 6143، مسند الشهاب: ج 1 ص 78 ح 73.
6- . حلية الأولياء: ج 6 ص 176، كنز العمّال: ج 7 ص 650 ح 20736.
7- . المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 168 ح 306 و ج 2 ص 10 ح 2149، صحيح ابن حبّان: ج 4 ص 476 ح 1599.

ب - نور خدا

51. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مسجدها، نورهاى خدايند.

ج - نشستنگاه پيامبران

52. امام على عليه السلام: مسجدها، نشستنگاه پيامبران و محافظت كننده از شيطان اند.

د - شهادتگاه اولياى خدا

53. امام صادق عليه السلام: هيچ مسجدى نيست، جز اين كه بر قبر پيامبرى يا جانشين او كه به قتل رسيده و قطره اى از خونش در آن جا بر زمين ريخته، ساخته شده است و خداوند، دوست دارد كه در آن مكان، ياد شود. از اين رو، در آن، هم نماز واجب و مستحب بخوان و هم نماز قضا شده ات را به جا آور.(1)

ه - سراى هر پرواپيشه

54. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مسجد، سراى هر پرواپيشه اى است.

55. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مسجد، خانۀ هر مؤمنى است.

و - بهترينِ مكان ها

56. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - به نقل از جبرئيل، از خداوند عزوجل -: همانا بهترين مكان ها، مسجدها هستند.

ص: 57


1- . علامه مجلسى رحمه الله مى گويد: مى توان حديث را ناظر به جاها [و سرزمين هايى] دانست كه پيامبرى يا وصى اى در آن جا شهيد شده و گويى پرسش نيز از اين گونه مناطق و مساجدِ آن جاهابوده است.

57. عنه صلى الله عليه و آله: أحَبُّ البِلادِ إلَى اللّهِ عزوجل مَساجِدُها.(1)

58. عنه صلى الله عليه و آله: أكرَمُ البُيوتِ عَلى وَجهِ الأَرضِ أربَعَةٌ: الكَعبَةُ، وبَيتُ المَقدِسِ، وبَيتٌ يُقرَأُ فيهِ القُرآنُ، وَالمَساجِدُ.(2)

59. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ اختارَ مِن بِقاعِ الأَرضِ سِتَّةً: البَيتَ الحَرامَ، وَالحَرَمَ، ومَقابِرَ الأَنبِياءِ، ومَقابِرَ الأَوصِياءِ، ومَقاتِلَ الشُّهَداءِ، وَالمَساجِدَ الَّتي يُذكَرُ فيهَا اسمُ اللّهِ.(3)

ز - رَوضَةُ الجَنَّةِ

60. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ رِياضَ الجَنَّةِ المَساجِدُ.(4)

61. سنن الترمذي عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: إذا مَرَرتُم بِرِياضِ الجَنَّةِ فَارتَعوا. قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، وما رِياضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: المَساجِدُ. قُلتُ: ومَا الرَّتعُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: «سُبحانَ اللّهِ، وَالحَمدُ لِلهِ، ولا إلهَ إلّاَ اللّهُ، وَاللّهُ أكبَرُ».(5)

2/2 أهلُ المَسجِدِ زُوّارُ اللّهِ

62. الإمام الحسن عليه السلام: أهلُ المَسجِدِ زُوّارُ اللّهِ، وحَقٌّ عَلَى المَزورِ التُّحفَةُ لِزائِرِهِ.(6)

63. عنه عليه السلام: ثَلاثَةٌ في جِوارِ اللّهِ تَعالى: رَجُلٌ دَخَلَ المَسجِدَ لا يَدخُلُهُ إلّا لِلهِ؛ فَهُوَ ضَيفُ اللّهِ تَعالى حَتّى يَرجِعَ، ورَجُلٌ زارَ أخاهُ المُسلِمَ لا يَزورُهُ إلّا لِلهِ؛

ص: 58


1- . صحيح مسلم: ج 1 ص 464 ح 288، صحيح ابن حبّان: ج 4 ص 477 ح 1600.
2- . المواعظ العدديّة: ص 211.
3- . كامل الزيارات: ص 241 ح 358، بحار الأنوار: ج 101 ص 66 ح 57.
4- . الفردوس: ج 5 ص 305 ح 8267، كنز العمّال: ج 7 ص 648 ح 20721.
5- . سنن الترمذي: ج 5 ص 532 ح 3509، كنز العمّال: ج 7 ص 651 ح 20739.
6- . إرشاد القلوب: ص 77.

57. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوست داشتنى ترين سرزمين ها نزد خداى عزوجل مساجدند.

58. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گرامى ترينِ خانه ها بر پهنۀ زمين، چهار تايند: كعبه، بيت المقدّس، خانه اى كه در آن قرآن تلاوت شود، و مسجدها.

59. امام صادق عليه السلام: همانا خدا از مكان هاى زمين، شش جا را برگزيد: بيت اللّه الحرام، حرم(1)، آرامگاه پيامبران، آرامگاه اوصيا [ى آنان]، قتلگاه شهيدان، و مسجدهايى كه در آنها نام خدا ياد مى شود.

ز - باغ بهشت

60. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا باغ هاى بهشت، مساجدند.

61. سنن الترمذى - به نقل از ابو هُرَيره -: پيامبر خدا فرمود: «هر گاه به باغ هاى بهشت رسيديد، [در آنها] خوش بگذرانيد».

گفتم: اى پيامبر خدا! باغ هاى بهشت، كدام اند؟

فرمود: «مسجدها».

گفتم: اى پيامبر خدا! خوشى چيست؟

فرمود: «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أكبر».

2/2 مسجديان، زائران خدا

62. امام حسن عليه السلام: اهل مسجد، ديدار كنندگان خدايند و بر ديدار شونده است كه به ديدار كننده اش هديه بدهد.

63. امام حسن عليه السلام: سه كس در همسايگى خداى متعال اند: كسى كه تنها براى خدا وارد مسجد شود، كه چنين كسى تا زمان باز گشت، ميهمان خداى

ص: 59


1- . به احتمال فراوان، مقصود، حرم مكّه است كه اندكى بزرگ تر از مكّه است.

فَهُوَ مِن زُوّارِ اللّهِ تَعالى حَتّى يَرجِعَ مِن عِندِهِ، ورَجُلٌ خَرَجَ حاجّاً أو مُعتَمِراً لا يَخرُجُ إلّا لِلهِ تَعالى؛ فَهُوَ مِن وَفدِ اللّهِ تَعالى حَتّى يَرجِعَ إلى أهلِهِ.(1)

2/3 تَضاعُفُ ثَوابِ الصَّلاةِ فِي المَسجِدِ

64. الإمام الصادق عليه السلام: صَلاةُ الرَّجُلِ في مَنزِلِهِ جَماعَةً تَعدِلُ أربَعاً و عِشرينَ صَلاةً، و صَلاةُ الرَّجُلِ جَماعَةً فِي المَسجِدِ تَعدِلُ ثَمانياً و أربَعينَ صَلاةً مُضاعَفَةً فِي المَسجِدِ، وإنَّ الرَّكعَةَ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ألفُ رَكعَةٍ في سِواهُ مِنَ المَساجِدِ، و إنَّ الصَّلاةَ فِي المَسجِدِ فَرداً بِأَربَعٍ و عِشرينَ صَلاةً.(2)

2/4 فَضلُ التَّعليمِ وَالتَّعَلُّمِ فِي المَسجِدِ

65. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن غَدا إلَى المَسجِدِ لا يُريدُ إلّا لِيَتَعَلَّمَ خَيراً أو لِيُعَلِّمَهُ، كانَ لَهُ أجرُ مُعتَمِرٍ تامَّ العُمرَةِ. ومَن راحَ إلَى المَسجِدِ لا يُريدُ إلّا لِيَتَعَلَّمَ خَيراً أو لِيُعَلِّمَهُ، فَلَهُ أجرُ حاجٍّ تامَّ الحِجَّةِ.(3)

66. عنه صلى الله عليه و آله: مَا اجتَمَعَ قَومٌ في بَيتٍ مِن بُيوتِ اللّهِ يَتلونَ كِتابَ اللّهِ ويَتَدارَسونَهُ بَينَهُم، إلّا نَزَلَت عَلَيهِمُ السَّكينَةُ، وغَشِيَتهُمُ الرَّحمَةُ، وحَفَّتهُمُ المَلائِكَةُ، وذَكَرَهُمُ اللّهُ فيمَن عِندَهُ.(4)

ص: 60


1- . تنبيه الغافلين للسمرقندي: ص 303 ح 428.
2- . الأمالي للطوسي: ص 696 ح 1486، بحار الأنوار: ج 83 ص 367 ح 24.
3- . منية المريد: ص 106، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 169 ح 311.
4- . صحيح مسلم: ج 4 ص 2074 ح 38؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 375 ح 97.

متعال است؛ و كسى كه فقط براى خدا به ديدار برادر مسلمانش برود، كه چنين فردى تا وقت باز گشت از نزد او، از ديدار كنندگان خداى متعال است؛ و كسى كه تنها براى خدا ره سپار حج يا عمره شود، كه چنين فردى تا زمان باز گشت نزد خانواده اش، از باريافتگان نزد خداوند است.

2/3 دو چندان بودن پاداش نماز در مسجد

64. امام صادق عليه السلام: نماز آدمى در خانه اش به جماعت، برابر با بيست و چهار نماز است و نمازش در مسجد به جماعت، برابر با چهل و هشت نماز است؛ يعنى نماز در مسجد، دو چندان است. همچنين يك ركعت [نماز گزاردن] در مسجد الحرام، برابر با هزار ركعت در ديگر مساجد است و نماز گزاردن به تنهايى در مسجد، برابر با بيست و چهار نماز است.

2/4 فضيلت آموزش و آموختن در مسجد

65. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه صبحگاهان تنها بدين خاطر روانۀ مسجد شود كه امر نيكى را فرا گيرد يا آموزش دهد، پاداش كسى را دارد كه عمره اى كامل به جا آورده است، و كسى كه شبانگاه، تنها با اين هدف روانۀ مسجد شود كه امر نيكى را فرا گيرد يا آموزش دهد، اجر كسى را دارد كه حجّى كامل به جا آورده است.

66. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ گروهى در خانه اى از خانه هاى خدا براى تلاوت كتاب خدا و سخن گفتن در بارۀ آن جمع نشدند، مگر اين كه آرامش بر آنان فرود آمد و رحمت، ايشان را فرا گرفت و فرشتگان، آنان را در ميان گرفتند و خداوند، ميان كسانى كه نزدش هستند، از آنان ياد كرد.

ص: 61

قال العلامة الحلّي 1: يستحبّ له [للمعتكف] دراسة العلم والمناظرة فيه وتعليمه وتعلّمه في الاعتكاف، بل هو أفضل من الصلاة المندوبة، وبه قال الشافعي.(1)

2/5 فَضلُ الأنسِ بِالمَسجِد

67. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ القُرآنُ حَديثَهُ وَالمَسجِدُ بَيتَهُ، بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ.(2)

68. عنه صلى الله عليه و آله: ما تَوَطَّنَ رَجُلٌ مُسلِمٌ المَساجِدَ لِلصَّلاةِ وَالذِّكرِ، إلّا تَبَشبَشَ اللّهُ لَهُ كَما يَتَبَشبَشُ أهلُ الغائِبِ بِغائِبِهِم إذا قَدِمَ عَلَيهِم.(3)

69. ارشاد القلوب - في حَديثِ المعراجِ المروِيِّ عَن أميرِ المؤمِنين عليه السلام -: قالَ اللّهُ تَعالى:... يا أحمَدُ، لَيسَ كُلُّ مَن قالَ «اُحِبُّ اللّهَ» أحَبَّني، حَتّى... يَتَّخِذَ المَسجِدَ بَيتاً.(4)

2/6 بَرَكاتٌ اُخرى لِلحُضورِ فِي المَسجِدِ

70. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الاِختِلافُ إلَى المَساجِدِ رَحمَةٌ، وَالاِجتِنابُ عَنها نِفاقٌ.(5)

71. عنه صلى الله عليه و آله: إذا نَزَلَتِ العاهاتُ وَالآفاتُ عوفِيَ أهلُ المَساجِدِ.(6)

72. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِقَومٍ عاهَةً، نَظَرَ إلى أهلِ المَساجِدِ، فَصَرَفَ عَنهُم.(7)

ص: 62


1- . منتهى المطلب: ج 9 ص 532.
2- . تهذيب الأحكام: ج 3 ص 255 ح 707، ثواب الأعمال: ص 47 ح 1.
3- . سنن ابن ماجة: ج 1 ص 262 ح 800، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 332 ح 771.
4- . إرشاد القلوب: ص 205، بحار الأنوار: ج 77 ص 30 ح 6.
5- . كنز العمّال: ج 7 ص 570 ح 20302 نقلاً عن الديلمي.
6- . الجعفريّات: ص 39، مستدرك الوسائل: ج 3 ص 356 ح 3769.
7- . كنز العمّال: ج 7 ص 285 ح 18898 نقلاً عن ابن عدي والديلمي.

علّامه حلّى مى گويد: براى معتكف، مستحب است كه به درس و بحث و مباحثۀ علمى بپردازد؛ بلكه اين كار از نماز مستحبّى هم بهتر است. شافعى نيز بر اين باور است.

2/5 فضيلت اُنس با مسجد

67. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه قرآن سخنش باشد و مسجد، خانه اش، خداوند در بهشت، خانه اى برايش بر پا مى كند.

68. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مسلمانى مساجد را براى نماز و ياد خدا، كاشانۀ خود قرار نمى دهد، مگر آن كه خداوند، از او شادمان مى شود، همچون شادمانىِ بستگان فرد غائب، چون به سوى ايشان باز گردد.

69. إرشاد القلوب: امام على عليه السلام - در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله -: خداى متعال فرمود: «... اى احمد! چنين نيست كه هر كس بگويد: خدا را دوست دارم، مرا دوست داشته باشد تا آن كه... مسجد را خانه [ى خود] بگيرد».

2/6 بركات ديگر حضور در مسجد

70. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آمد و شد به مساجد، [مايۀ] رحمت و دورى از آنها نفاق است.

71. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه آسيب ها و آفت ها فرود آيند، مسجديان در امان اند.

72. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند براى مردمى بلا بخواهد، چون به مسجديان بنگرد، آن را از مردم مى گرداند.

ص: 63

73. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ إذَا رَأى أهلَ قَريَةٍ قَد أسرَفوا فِي المَعاصي، وفيها ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِنَ المُؤمِنينَ، ناداهُم جَلَّ جَلالُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ: يا أهلَ مَعصِيَتي، لَولا ما فيكُم مِنَ المُؤمِنينَ المُتَحابّينَ بِجَلالي، العامِرينَ بِصَلاتِهِم أرضي ومَساجِدي، المُستَغفِرينَ بِالأَسحارِ خَوفاً مِنّي، لَأَنزَلتُ بِكُم عَذابي ثُمَّ لا اُبالي.(1)

74. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أدمَنَ الاِختِلافَ إلَى المَساجِدِ أصابَ إحدَى الثَّمانِ: أخاً مُستَفاداً فِي اللّهِ عزوجل، أو عِلماً مُستَظرَفاً(2)، أو كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلى هُدىً، أو اُخرى تَصرِفُهُ عَنِ الرَّدى، أو رَحمَةً مُنتَظَرَةً، أو تَركَ الذَّنبِ حَياءً أو خَشيَةً.(3)

75. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى إذا أرادَ أن يُصيبَ أهلَ الأَرضِ بِعَذابٍ قالَ: لَولاَ الَّذين يَتَحابّونَ بِجَلالي، ويَعمُرونَ مَساجِدي، ويَستَغفِرونَ بِالأَسحارِ، لَولاهُم لَأَنزَلتُ عَذابي.(4)

76. الإمام الصادق عليه السلام - لِفَضلِ بنِ عَبدِ المَلِكِ -: يا فَضلُ، لا يَأتِي المَسجِدَ مِن كُلِّ قَبيلَةٍ إلّا وافِدُها، ومِن كُلِّ أهلِ بَيتٍ إلّا نَجيبُها. يا فَضلُ، إنَّهُ لا يَرجِعُ صاحِبُ المَسجِدِ بِأَقَلَّ مِن إحدى ثَلاثٍ: إمّا دُعاءٍ يَدعو بِهِ يُدخِلُهُ اللّهُ بِهِ الجَنَّةَ، وإمّا دُعاءٍ يَدعو بِهِ لِيَصرِفَ اللّهُ بِهِ عَنهُ بَلاءَ الدُّنيا، وإمّا أخٍ يَستَفيدُهُ فِي اللّهِ عزوجل.(5)

ص: 64


1- . علل الشرائع: ص 522 ح 3، الأمالي للصدوق: ص 267 ح 289.
2- . في غير الخصال وتاريخ دمشق وكنز العمّال: «علماً مُستَطرفاً». علما أنّه أتى في جميع المصادر عبارة اُخرى بعد هذه العبارة وهي: «أو آية محكمة»، والظاهر سقوطها من المصدر، ويدلّ على ذلك أنّ المعدود لا يطابق العدد حاليّاً.
3- . الخصال: ص 410 ح 11؛ المعجم الكبير: ج 3 ص 88 ح 2750.
4- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 473 ح 1369، ثواب الأعمال: ص 212 ح 1.
5- . الأمالي للطوسي: ص 47 ح 57، بشارة المصطفى: ص 72.

73. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند باشكوه، مردم ديارى را غرق در نافرمانى ببيند و در آن ديار، سه مؤمن باشند، او - كه باشكوه است و نام هايش مقدّس اند - آنان را چنين ندا مى دهد: «اى نافرمانان از من! اگر در ميان شما ايمان آورندگانى نبودند كه به ياد جلالت و شُكوه من با يكديگر دوستى مى ورزند و با نمازشان زمين و مساجد مرا آباد مى كنند و در سحرگاهان به خاطر ترس از من، آمرزش مى طلبند، بى ترديد، عذابم را بى آن كه باكى داشته باشم، بر شما فرو مى فرستادم».

74. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه پيوسته به مساجد، آمد و شد كند، به يكى از هشت چيز دست خواهد يافت: برادرى كه در راه خداى عزوجل از او بهره برَد، يا دانشى نغز، يا سخنى كه او را به هدايت ره نمون شود، يا [سخنى] كه او را از هلاكت برَهاند، يا رحمتى كه چشم به راهش است، يا آن كه گناهى را از روى شرم يا ترس [از خدا] ترك گويد.

75. امام على عليه السلام: هر گاه خداوند - تبارك و تعالى - بخواهد كه زمينيان را عذاب كند، مى فرمايد: «اگر نبودند كسانى كه به پاس بزرگى و عظمت من، يكديگر را دوست مى دارند و مسجدهايم را آباد مى كنند و سحرگاهان آمرزش مى طلبند، بى ترديد، عذابم را فرو مى فرستادم».

76. امام صادق عليه السلام - خطاب به فضل بن عبد الملك -: اى فضل! از هر قبيله اى، جز برگزيدۀ آن، و از هر خاندانى، جز اصيل آن، ره سپار مسجد نمى شود. اى فضل! مسجدرو، دستِ كم، يكى از اين سه چيز نصيبش مى شود: يا دعايى مى كند كه خداوند با آن او را به بهشت مى برد، يا دعايى كه به سبب آن، خداوند، بلاى دنيا را از او دور مى سازد، و يا برادرى كه در راه خداى عزوجل بهره اش مى گردد.

ص: 65

الفصل الثالث المُعتَكِف وبَرَكاتُ الصِّيامِ

3/1 التَّقوى

الكتاب

(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ اَلصِّيٰامُ كَمٰا كُتِبَ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (1) .

الحديث

77. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الصِّيامُ جُنَّةٌ(2).(3)

78. عنه صلى الله عليه و آله: الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ.(4)

79. عنه صلى الله عليه و آله: الصِّيامُ جُنَّةٌ وحِصنٌ حَصينٌ مِنَ النّارِ.(5)

80. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّمَا الصِّيامُ جُنَّةٌ يَستَجِنُّ بِهَا العَبدُ مِنَ النّارِ.(6)

81. عنه صلى الله عليه و آله: الصَّومُ جُنَّةٌ ما لَم يَخرِقها.(7)

ص: 66


1- . البقرة: 183.
2- . الجُنَّة: الوقاية (النهاية: ج 1 ص 308 «جنن»).
3- . صحيح البخاري: ج 2 ص 670 ح 1795؛ تهذيب الأحكام: ج 2 ص 242 ح 958.
4- . الكافي: ج 2 ص 19 ح 5.
5- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 367 ح 9236، شُعب الإيمان: ج 3 ص 289 ح 3571.
6- . مسند ابن حنبل: ج 5 ص 213 ح 15264، المعجم الكبير: ج 9 ص 58 ح 8386.
7- . سنن النسائي: ج 4 ص 167 و 168، نثر الدرّ: ج 1 ص 231.

فصل سوم معتكف و بركات روزه

3/1 تقوا

قرآن

(اى افرادى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته شده است، همان گونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند، نوشته شد. باشد تا تقوا بورزيد).

حديث

77. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، سپر است.

78. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، سپرى نگه دارنده از آتش است.

79. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، سپر و دژى استوار در برابر آتش [دوزخ] است.

80. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا روزه، سپرى است كه بنده با آن، خود را از آتش حفظ مى كند.

81. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، سپر است، تا آن گاه كه [شخص] آن را از هم ندَرَد.

ص: 67

82. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الصِّيامَ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ ومِن بَوائِقِ الدَّهرِ.(1)

83. الإمام الصادق عليه السلام - لِعَلِيِّ بنِ عَبدِ العَزيزِ -: ألا اُخبِرُكَ بِأَبوابِ الخَيرِ؟ الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ.(2)

3/2 ذَهابُ الأَشَرِ وَالشَّبَقِ

84. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِالصَّومِ؛ فَإِنَّهُ مَحسَمَةٌ لِلعِرقِ، مُذهِبٌ لِلأَشَرِ.(3)

85. عنه صلى الله عليه و آله: يا مَعشَرَ الشَّبابِ! عَلَيكُم بِالباهِ(4)، فَإِن لَم تَستَطيعوهُ فَعَلَيكُم بِالصِّيامِ؛ فَإِنَّهُ وِجاؤُهُ(5).(6)

86. المعجم الكبير: عَن قُدامَةَ بنِ مَظعونٍ عَن أخيهِ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ أ نَّهُ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إنّي رَجُلٌ تَشُقُّ عَلَيَّ هذِهِ العُزبَةُ فِي المَغازي، فَتَأذَنُ لي فِي الاِختِصاءِ فَأَختَصي؟

قالَ: لا، ولكِن عَلَيكَ يَابنَ مَظعونٍ بِالصِّيامِ؛ فَإِنَّهُ مَجفَرَةٌ(7).(8)

87. مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمرو: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، إيذَن لي أن أختَصِيَ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: خِصاءُ اُمَّتِيَ الصِّيامُ وَالقِيامُ.(9)

ص: 68


1- . الجامع الصغير: ج 2 ص 103 ح 5059 نقلاً عن ابن النجّار.
2- . تهذيب الأحكام: ج 4 ص 152 ح 419، الكافي: ج 4 ص 62 ح 3.
3- . الزهد والرقائق: ص 392 ح 1112، نثر الدرّ: ج 1 ص 208.
4- . الباه: النكاح (المصباح المنير: ص 66 «باء»).
5- . الوِجاء: رَضّ عروق البيضتين حتّى تنفضِخا من غير إخراج، فيكون شبيهاً بالخصاء لأنّه يكسر الشهوة (المصباح المنير: ص 650 «وجأ»). فشُبّه الصيام به باعتباره يكسر الشهوة أيضاً.
6- . الكافي: ج 4 ص 180 ح 2؛ سنن النسائي: ج 4 ص 169.
7- . مَجفَرَة: أي مَقطَعَة للنكاح ونقصٌ للماء (النهاية: ج 1 ص 278 «جفر»).
8- . المعجم الكبير: ج 9 ص 38 ح 8320، شُعب الإيمان: ج 3 ص 300 ح 3595.
9- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 582 ح 6623؛ المجازات النبويّة: ص 85 ح 53.

82. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، سپرى نگه دارنده از آتش و مصيبت هاى روزگار است.

83. امام صادق عليه السلام - خطاب به على بن عبد العزيز -: آيا تو را به درهاى نيكى خبر ندهم؟ روزه، سپرى نگه دارنده از آتش است.

3/2 از ميان بردن سرمستى و تيزى شهوت

84. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه بگيريد؛ چرا كه از تيزى شهوت مى كاهد و سرمستى را مى بَرَد.

85. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى گروه جوانان! ازدواج كنيد. اگر نتوانستيد، روزه بگيريد؛ چرا كه از تيزى شهوت مى كاهد.

86. المعجم الكبير - به نقل از قُدامَة بن مَظعون -: [برادرم] عثمان بن مَظْعون گفت: اى پيامبر خدا! من مردى هستم كه در جنگ ها، بى همسرى بر من سخت مى آيد. آيا اجازه مى دهى كه خود را اخته كنم؟

فرمود: «نه؛ ولى - اى پسر مظعون - روزه بگير، كه درمان آن است».

87. مسند ابن حنبل - به نقل از عبد اللّه بن عمرو -: مردى خدمت پيامبر خدا آمد و گفت: اى پيامبر خدا! اجازه بده كه خود را اَخته كنم.

پيامبر خدا فرمود: «اختگىِ امّت من، روزه و به عبادت ايستادن است».

ص: 69

88. الكافي عن محمّد بن يحيى رفعه: جاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ، لَيسَ عِندي طَولٌ فَأَنكِحُ النِّساءَ، فَإِلَيكَ أشكُو العُزوبِيَّةَ!

فَقالَ: وَفِّر شَعرَ جَسَدِكَ وأدِمِ الصِّيامَ.

فَفَعَلَ، فَذَهَبَ ما بِهِ مِنَ الشَّبَقِ.(1)

3/3 تَباعُدُ الشَّيطانِ

89. الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ لِأَصحابِهِ: ألا اُخبِرُكُم بِشَيءٍ إن أنتُم فَعَلتُموهُ تَباعَدَ الشَّيطانُ مِنكُم كَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ؟ قالوا: بَلى.

قالَ: الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَهُ.(2)

90. فضائل الأشهر الثلاثة عن يونس بن ظبيان: قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام: مَا الَّذي يُباعِدُ عَنّا إبليسَ؟

قالَ: الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَهُ، وَالصَّدَقَةُ تَكسِرُ ظَهرَهُ، وَالحُبُّ فِي اللّهِ وَالمُؤازَرَةُ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ يَقطَعانِ دابِرَهُ(3)، وَالاِستِغفارُ يَقطَعُ وَتينَهُ(4).(5)

3/4 صِحَّةُ البَدَنِ

91. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: صوموا تَصِحّوا.(6)

ص: 70


1- . الكافي: ج 5 ص 564 ح 36، عوالي اللآلي: ج 3 ص 309 ح 129.
2- . الكافي: ج 4 ص 62 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 191 ح 542.
3- . دابِرُ القوم: آخر من يبقى منهم ويجيء في آخرهم (النهاية: ج 2 ص 98 «دبر»). أي يقضي عليه وعلى أعوانه عن آخرهم.
4- . الوَتين: عِرْقُ القلب، إذا انقطع مات صاحبه (النهاية: ج 5 ص 150 «وتن»).
5- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 92 ح 71 و ص 76 ح 58، بحارالأنوار: ج 96 ص 256 ح 39.
6- . الدعوات: ص 763 ح 179، كنز العمّال: ج 8 ص 450 ح 23605.

88. الكافى - به نقل از محمّد بن يحيى، در حديثى كه سند آن را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است -: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! ثروتى ندارم كه زن بگيرم. از بى همسرى، شكايت به نزد تو آورده ام.

فرمود: «موى بدنت را بلند بگذار و پيوسته روزه بگير».

او چنين كرد و تيزى شهوتش رفت.

3/3 دورى شيطان

89. امام صادق عليه السلام - به نقل از پدرانش عليهم السلام -: پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحاب خويش فرمود: «آيا از چيزى به شما خبر بدهم كه اگر انجامش دهيد، شيطان از شما آن گونه دور مى شود كه مشرق از مغرب دور است؟».

گفتند: آرى.

فرمود: «روزه، شيطان را سيه رو مى كند».

90. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از يونس بن ظبيان -: به امام صادق عليه السلام گفتم: چه چيزى ابليس را از ما دور مى سازد؟

فرمود: «روزه، رويش را سياه مى كند، صدقه، كمرش را مى شكند، دوست داشتن به خاطر خدا و يارى نمودن بر كار نيك، ريشه اش را مى كند و استغفار، رگ اصلى قلبش را قطع مى كند».

3/4 تن درستى

91. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه بگيريد تا تن درست بمانيد.

ص: 71

92. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عزوجل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ أن أخبِر قَومَكَ أن لَيسَ عَبدٌ يَصومُ يَوماً ابتِغاءَ وَجهي إلّا أصحَحتُ جِسمَهُ، وأعظَمتُ أجرَهُ.(1)

93. عنه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ عزوجل إلى عيسى فِي الإِنجيلِ أن قُل لِلمَلَأَ مِن بَني إسرائيلَ: إنَّ مَن صامَ لِمَرضاتي صَحَّحتُ لَهُ جِسمَهُ، وأعظَمتُ لَهُ أجرَهُ.(2)

94. الإمام عليّ عليه السلام: الصِّيامُ أحَدُ الصِّحَّتَينِ.(3)

3/5 المُقاوَمَةُ فِي المَصائِبِ

الكتاب

(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ) .(4)

الحديث

95. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ) (5) -: الصَّبرُ هُوَ الصَّومُ.(6)

96. فضائل الأشهر الثلاثة عن سليم عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِ اللّهِ عزوجل: (وَ اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ) -: يَعنِي الصِّيامَ وَالصَّلاةَ.

وقالَ عليه السلام: إذا نَزَلَتِ الرَّجُلَ(7) النّازِلَةُ أوِ الشِّدَّةُ فَليَصُم؛ فَإِنَّ اللّهَ عزوجل يَقولُ:

(وَ اِسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ اَلصَّلاٰةِ) يَعنِي الصِّيامَ.(8)

ص: 72


1- . شعب الإيمان: ج 3 ص 412 ح 3923، كنز العمّال: ج 8 ص 447 ح 23587.
2- . الفردوس: ج 1 ص 143 ح 512، كنز العمّال: ج 8 ص 455 ح 23633.
3- . غرر الحكم: ح 1683.
4- . البقرة: 153.
5- . البقرة: 45.
6- . تفسير العيّاشي: ج 1 ص 43 ح 40، بحار الأنوار: ج 96 ص 254 ح 29.
7- . هكذا في المصدر، ولعلّ الصواب: «بالرجل»
8- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 122 ح 125، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 43 ح 41.

92. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عزوجل به يكى از پيامبران بنى اسرائيل وحى كرد كه: «به قوم خودت خبر بده كه هيچ بنده اى به خاطر من روزه نمى گيرد، مگر آن كه تنَش را سالم مى سازم و پاداش او را بزرگ مى دارم».

93. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال به عيسى عليه السلام در انجيل وحى فرمود كه: «به بزرگان بنى اسرائيل بگو: هر كس براى خشنودى من روزه بگيرد، تنش را سالم و پاداشش را بزرگ مى گردانم».

94. امام على عليه السلام: روزه، نيمى از تن درستى است.

3/5 شكيبايى در سختى ها

قرآن

(اى افرادى كه ايمان آورده ايد! از شكيبايى و نماز، يارى بجوييد كه خداوند با شكيبايان است).

حديث

95. امام صادق عليه السلام - در بارۀ آيۀ: (از شكيبايى و نماز، يارى بجوييد) -: شكيبايى، همان روزه است.

96. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از سليم، از كسى كه نام برد، در بارۀ اين سخن خداوند عزوجل: (از شكيبايى و نماز، يارى بجوييد) -: امام صادق عليه السلام فرمود: «يعنى روزه و نماز» و فرمود: «هر گاه مصيبت يا سختى اى بر كسى فرود آمد، روزه بگيرد؛ چرا كه خداوند مى فرمايد: (از شكيبايى يارى بجوييد)؛ يعنى از روزه».

ص: 73

3/6 الحِكمَة

97. الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَأَلَ رَبَّهُ سُبحانَهُ لَيلَةَ المِعراجِ فَقالَ:... يا رَبِّ، وما ميراثُ الصَّومِ؟ قالَ:

الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ، وَالحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ، وَالمَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ؛ فَإِذَا استَيقَنَ العَبدُ لا يُبالي كَيفَ أصبَحَ: بِعُسرٍ أم بِيُسرٍ.(1)

98. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: القَلبُ يَتَحَمَّلُ الحِكمَةَ عِندَ خُلُوِّ البَطنِ، القَلبُ يَمُجُّ الحِكمَةَ عِندَ امتِلاءِ البَطنِ.(2)

99. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أجاعَ بَطنَهُ عَظُمَت فِكرَتُهُ، وفَطِنَ قَلبُهُ.(3)

3/7 التَّقَرُّبُ إلَى اللّهِ

100. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - لِاُسامَةَ بنِ زَيدٍ -: يا اُسامَةُ، عَلَيكَ بِالصَّومِ؛ فَإِنَّهُ يُقَرِّبُ إلَى اللّهِ، إنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن ريحِ فَمِ الصّائِمِ تَرَكَ الطَّعامَ وَالشَّرابَ لِلهِ عزوجل، فَإِنِ استَطَعتَ أن يَأتِيَكَ المَوتُ وبَطنُكَ جائِعٌ وكَبِدُكَ ظَمآنُ فَافعَل؛ فَإِنَّكَ تُدرِكُ شَرَفَ المَنازِلِ فِي الآخِرَةِ، وتَحِلُّ مَعَ النَّبِيّينَ.(4)

101. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ في إنصاتٍ وسُكوتٍ، وكَفَّ سَمعَهُ وبَصَرَهُ وفَرجَهُ وجَوارِحَهُ مِنَ الكَذِبِ وَالحَرامِ وَالغيبَةِ تَقَرُّباً إلَى اللّهِ تَعالى؛ قَرَّبَهُ اللّهُ تَعالى حَتّى يَمَسَّ رُكبَتَي إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام.(5)

ص: 74


1- . إرشاد القلوب: 203، بحار الأنوار: ج 77 ص 27 ح 6.
2- . تنبيه الخواطر: ج 2 ص 119.
3- . إحياء العلوم: ج 3 ص 129؛ المحجّة البيضاء: ج 5 ص 154.
4- . تاريخ دمشق: ج 8 ص 76؛ دعائم الإسلام: ج 1 ص 270.
5- . ثواب الأعمال: ص 344 ح 1، فضائل الأشهر الثلاثة: ص 132 ح 139.

3/6 حكمت

97. امام على عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله از پروردگارش در شب معراج پرسيد:... پروردگارا! رهاورد روزه چيست؟

فرمود: «روزه، حكمت مى آورد و حكمت، معرفت مى آورد و معرفت، به يقين مى رساند. پس هر گاه بنده به يقين رسيد، در اين فكر نيست كه چگونه صبح كرده است: با تنگ دستى يا توانگرى».

98. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن گاه كه شكم خالى باشد، دل، حكمت را مى پذيرد. زمانى كه معده پر باشد، دل، حكمت را بيرون مى افكند.

99. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس شكمش را گرسنه بدارد، [قدرت] انديشه ورزى اش بزرگ و قلبش هوشمند مى شود.

3/7 نزديكى به خدا

100. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - خطاب به اُسامة بن زيد -: اى اُسامه! روزه بگير؛ چرا كه به خدا نزديك مى سازد. هيچ چيزى نزد خدا محبوب تر از بوى دهانِ روزه دارى نيست كه به خاطر خدا، خوردنى و نوشيدنى را ترك كرده است. پس اگر بتوانى زمانى كه مرگ، تو را در مى يابد، شكمت گرسنه و جگرت تشنه باشد، چنان كن، كه در آخرت، شرافت منزلگاه ها را درك مى كنى و با پيامبران، هم خانه مى شوى.

101. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس ماه رمضان را در [حال] گوش سپردن و سكوت، روزه بدارد و براى نزديكى به خدا، گوش و چشم و غريزۀ جنسى و اعضايش را از دروغ و حرام و غيبت نگه دارد، خداى متعال، او را [به خود] نزديك مى سازد، تا آن جا كه زانوهاى ابراهيم خليل را لمس مى كند.

ص: 75

102. عنه صلى الله عليه و آله: أفضَلُكُم مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ تَعالى أطوَلُكُم جَوعا وتَفَكُّرا، وأبغَضُكُم إلَى اللّهِ تَعالى كُلُّ نَؤومٍ وأكولٍ وشَروبٍ.(1)

3/8 إجابَةُ الدُّعاءِ

103. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِكُلِّ صائِمٍ دَعوَةً.(2)

104. عنه صلى الله عليه و آله: الصّائِمُ لا تُرَدُّ دَعوَتُهُ.(3)

3/9 الأَمنُ يَومَ القِيامَةِ

105. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى:... إلهي، فَما جَزاءُ مَن صامَ في بَياضِ النَّهارِ يَلتَمِسُ بِذلِكَ رِضاكَ؟ قالَ: يا موسى، لَهُ جَنَّتي، ولَهُ الأَمانُ مِن كُلِّ هَولٍ يَومَ القِيامَةِ، وَالعِتقُ مِنَ النّارِ.(4)

106. الإمام الهادي عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ عزوجل موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى:... إلهي، فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ لَكَ مُحتَسِباً؟ قالَ: يا موسى، اُقيمُهُ يَومَ القِيامَةِ مُقاماً لا يَخافُ فيهِ.

قالَ: إلهي، فَما جَزاءُ مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ يُريدُ بِهِ النّاسَ؟ قالَ: يا موسى، ثَوابُهُ كَثَوابِ مَن لَم يَصُمهُ.(5)

ص: 76


1- . تنبيه الخواطر: ج 1 ص 100، إحياء العلوم: ج 3 ص 124.
2- . الزهد والرقائق: ص 494 ح 1409؛ الدعوات: ص 26 ح 44.
3- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 519 ح 10187؛ عدّة الداعي: 117.
4- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 89 ح 68، بحار الأنوار: ج 96 ص 364 ح 34.
5- . الأمالي للصدوق: ص 277 ح 307، بحار الأنوار: ج 96 ص 363 ح 33.

102. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بامنزلت ترينِ شما نزد خداوند، كسى است كه گرسنگى و انديشه اش طولانى تر باشد، و منفورترينِ شما نزد خدا، هر پُرخواب و پُرخور و پُرنوشى است.

3/8 اجابت دعا

103. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر روزه دار، دعايى [مستجاب] دارد.

104. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه دار، دعايش رد نمى شود.

3/9 ايمنى در روز قيامت

105. امام باقر عليه السلام: آن گاه كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت، موسى گفت:... معبود من! پاداش كسى كه به خاطر رضاى تو در روشنى روز روزه بگيرد، چيست؟

فرمود: «اى موسى! بهشت من، براى اوست و براى او ايمنى از هر هراسى در روز قيامت و آزادى از آتش دوزخ است».

106. امام هادى عليه السلام: آن گاه كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت، موسى گفت:... معبود من! پاداش آن كه به خاطر پاداش و رضاى تو ماه رمضان را روزه بگيرد، چيست؟

فرمود: «اى موسى! روز قيامت، او را در جايگاهى قرار مى دهم كه در آن جا بيمى نداشته باشد».

گفت: معبود من! پاداش آن كه ماه رمضان را به خاطر مردم روزه بگيرد، چيست؟

فرمود: «اى موسى! پاداش او، همچون پاداش كسى است كه آن ماه را روزه نگرفته باشد».

ص: 77

3/10 الرّاحَةُ يَومَ الحِسابِ

107. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ يَخرُجُ الصُّوّامُ مِن قُبورِهِم، يُعرَفونَ بِريحِ صِيامِهِم، أفواهُهُم أطيَبُ مِن ريحِ المِسكِ، يُلقَونَ بِالمَوائِدِ وَالأَباريقِ مُخَتَّمَةً بِالمِسكِ، فَيُقالُ لَهُم: «كُلوا فَقَد جُعتُم، وَاشرَبوا فَقَد عَطِشتُم، ذَرُوا النّاسَ وَاستَريحوا فَقَد عيَيتُم إذِ استَراحَ النّاسُ». فَيَأكُلونَ ويَشرَبونَ ويَستَريحونَ وَالنّاسُ مُعلِقونَ فِي الحِسابِ في عَناءٍ وظَمَاً.(1)

108. عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لَيسَ عَلَيهِم حِسابٌ فيما طَعِموا إذا كانَ حَلالاً: الصّائِمُ، وَالمُتَسَحِّرُ، وَالمُرابِطُ في سَبيلِ اللّهِ.(2)

109. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ يَوما في سَبيلِ اللّهِ خُفِّفَ عَنهُ مِن وُقوفِ يَومِ القِيامَةِ عِشرينَ سَنَةً.(3)

3/11 الشَّفاعَةُ فِي الآخِرَةِ

110. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الصِّيامُ وَالقُرآنُ يَشفَعانِ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ؛ يَقولُ الصِّيامُ: أي رَبِّ! مَنَعتُهُ الطَّعامَ وَالشَّهَواتِ بِالنَّهارِ؛ فَشَفِّعني فيهِ، وَيقولُ القُرآنُ: مَنَعتُهُ النَّومَ بِاللَّيلِ؛ فَشَفِّعني فيهِ. قالَ: فَيُشَفَّعانِ.(4)

111. عنه صلى الله عليه و آله: إذا ماتَ العَبدُ كانَتِ الصَّلاةُ عِندَ رَأسِهِ، وَالصَّدَقَةُ عَن يَمينِهِ، وَالصِّيامُ عِندَ صَدرِهِ.(5)

ص: 78


1- . الدرّ المنثور: ج 1 ص 442 نقلاً عن أبي الشيخ في الثواب، كنز العمّال: ج 8 ص 457 ح 23644.
2- . المعجم الكبير: ج 11 ص 285 ح 12012، كنز العمّال: ج 8 ص 450 ح 23604.
3- . تاريخ بغداد: ج 12 ص 243 الرقم 6694.
4- . مسند ابن حنبل: ج 2 ص 586 ح 6637، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 740 ح 2036.
5- . حلية الأولياء: ج 6 ص 147 الرقم 362، كنز العمّال: ج 15 ص 830 ح 43302.

10/3 آسودگى در روز محاسبه

107. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون روز قيامت شود، روزه داران از گورهاى خود بيرون مى آيند. آنان، با بوى روزه دارى شان شناخته مى شوند. دهان هايشان خوش بوتر از بوى مُشك است. [فرشتگان] با آنان همراه با سفره ها و تُنگ هاى مُهرخورده با مُشك، ديدار مى كنند و به آنان گفته مى شود: «بخوريد، كه گرسنگى كشيديد، و بنوشيد، كه تشنه شديد. مردم را وا گذاريد و به آسايش بپردازيد؛ زيرا آن گاه كه آنان آسوده بودند، شما رنج كشيديد».

پس مى خورند و مى آشامند و مى آسايند، در حالى كه مردم، در رنج و تشنگى، حسابرسى مى شوند.

108. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى سه كس، در آنچه بخورند، حساب نيست، اگر حلال باشد: روزه دار، سَحَرى خور و مرزبان در راه خدا.

109. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس يك روز را در راه خدا روزه بدارد، به اندازه بيست سال از توقّفش در روز قيامت، تخفيف داده مى شود.

3/11 شفاعت در آخرت

110. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه و قرآن، در روز قيامت، از بنده شفاعت مى كنند. روزه مى گويد: پروردگارا! من، او را از خوراك و خواهش هاى دل در طول روز، باز داشتم. پس شفاعتم را در بارۀ او بپذير.

قرآن هم مى گويد: من او را از خواب شبانه، باز داشتم. پس شفاعتم را در بارۀ او بپذير.

پس شفاعت هر دو، پذيرفته مى شود.

111. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن گاه كه بنده بميرد، نماز، در بالاى سرش، صدقه در سمت راست او، و روزه كنار سينه اش خواهد بود.

ص: 79

3/12 التَّباعُدُ مِنَ النّارِ

112. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ يَوما في سَبيلِ اللّهِ عزوجل باعَدَ اللّهُ مِنهُ جَهَنَّمَ مَسيرَةَ مِئَةِ عامٍ.(1)

113. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ يَوماً في سَبيلِ اللّهِ فَريضَةً باعَدَ اللّهُ مِنهُ جَهَنَّمَ كَما بَينَ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ السَّبعِ، ومَن صامَ يَوماً تَطَوُّعاً باعَدَ اللّهُ مِنهُ جَهَنَّمَ مَسيرَةَ كَما بَينَ السَّماءِ.(2)

114. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ يَصومُ يَوماً في سَبيلِ اللّهِ إلّا باعَدَ اللّهُ بِذلِكَ اليَومِ وَجهَهُ عَنِ النّارِ سَبعينَ خَريفاً.(3)

115. عنه صلى الله عليه و آله: الصَّومُ يُذبِلُ اللَّحمَ، ويُبعِدُ مِن حَرِّ السَّعيرِ.(4)

116. كنز العمّال عن خالد بن الوليد: جاءَ رَجُلٌ إلى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنّي سائِلُكَ عَمّا فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.

فَقالَ لَهُ: سَل عَمّا بَدا لَكَ....

قالَ: مَا الَّذي يُطفِئُ نارَ جَهَنَّمَ؟

قالَ: الصَّومُ.(5)

3/13 الفَوزُ بِالجَنَّةِ

117. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن خُتِمَ لَهُ بِصِيامِ يَومٍ دَخَلَ الجَنَّةَ.(6)

ص: 80


1- . سنن النسائي: ج 4 ص 174، مسند أبي يعلى: ج 2 ص 314 ح 1761.
2- . المعجم الكبير: ج 17 ص 120 ح 295، كنز العمّال: ج 4 ص 341 ح 10800.
3- . صحيح مسلم: ج 2 ص 808 ح 167 و ح 168، صحيح البخاري: ج 3 ص 1044 ح 2685.
4- . المعجم الأوسط: ج 9 ص 170 ح 9443، مجمع الزوائد: ج 3 ص 422 ح 5091.
5- . كنز العمّال: ج 16 ص 127 ذيل ح 44154 نقلاً عن أبي العبّاس المستغفري.
6- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 183 ح 5417؛ كنز العمّال: ج 8 ص 449 ح 23599.

3/12 دورى از آتش

112. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس يك روز را در راه خدا روزه بدارد، خداوند، دوزخ را به اندازۀ مسافت صد سال، از او دور مى سازد.

113. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس يك روزۀ واجب در راه خدا بگيرد، خداوند، دوزخ را به اندازۀ فاصلۀ ميان آسمان ها و زمين هاى هفتگانه، از او دور مى سازد و هر كس يك روزۀ مستحب بگيرد، خداوند، دوزخ را به اندازۀ مسافت ميان آسمان [و زمين،] از او دور مى سازد.

114. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده اى نيست كه در راه خدا يك روز روزه بگيرد، مگر آن كه خداوند، به سبب آن روز، چهره اش را هفتاد سال از آتش دور مى كند.

115. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزه، گوشت را مى خشكانَد و [روزه دار را] از گرماى دوزخ، دور مى سازد.

116. كنز العمّال - به نقل از خالد بن وليد -: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من از تو در بارۀ آنچه در دنيا و آخرت است، مى پرسم.

به او فرمود: «هر چه مى خواهى، بپرس...».

گفت: چه چيزى آتش دوزخ را فرو مى نشاند؟

فرمود: «روزه».

3/13 رسيدن به بهشت

117. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس عمرش با روزۀ يك روز به پايان رسد، وارد بهشت مى شود.

ص: 81

118. عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَتَمَ اللّهُ (بِهِ) بِصَومِ يَومٍ أرادَ بِهِ اللّهَ تَعالى، أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ.(1)

119. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ يَوماً تَطَوُّعاً أدخَلَهُ اللّهُ عزوجل الجَنَّةَ.(2)

120. عنه صلى الله عليه و آله: مَن مَنَعَهُ الصِّيامُ مِن طَعامٍ يَشتَهيهِ، كانَ حَقّاً عَلَى اللّهِ أن يُطعِمَهُ مِن طَعامِ الجَنَّةِ، ويَسقِيَهُ مِن شَرابِها.(3)

121. إحياء علوم الدين عن عائشة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: أديموا قَرعَ بابِ الجَنَّةِ يُفتَح لَكُم. فَقُلتُ: كَيفَ نُديمُ قَرعَ بابِ الجَنَّةِ؟ قالَ: بِالجُوعِ وَالظَّمَا.(4)

122. مسند ابن حنبل عن أبي اُمامة: أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ: مُرني بِعَمَلٍ يُدخِلُنِي الجَنَّةَ.

قالَ: عَلَيكَ بِالصَّومِ؛ فَإِنَّهُ لا عِدلَ لَهُ.(5)

123. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ الجَنَّةَ مُشتاقَةٌ إلى أربَعَةِ نَفَرٍ... وصائِمِ شَهرِ رَمَضانَ.(6)

124. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ رَمَضانَ ثُمَّ ماتَ دَخَلَ الجَنَّةَ.(7)

125. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ رَمَضانَ ثُمَّ حَدَّثَ نَفسَهُ أن يَصومَ إن عاشَ، فَإِن ماتَ بَينَ ذلِكَ دَخَلَ الجَنَّةَ.(8)

126. عنه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ شَهرَ رَمَضانَ فَاجتَنَبَ فيهِ الحَرامَ وَالبُهتانَ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ، وأوجَبَ لَهُ الجِنانَ.(9)

ص: 82


1- . تاريخ دمشق: ج 12 ص 270 ح 2943، كنز العمّال: ج 15 ص 852 ح 43389.
2- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 86 ح 1801، ثواب الأعمال: ص 77 ح 1.
3- . الغارات: ج 2 ص 707؛ شُعب الإيمان: ج 3 ص 410 ح 3917.
4- . إحياء العلوم: ج 3 ص 126؛ المحجّة البيضاء: ج 5 ص 149.
5- . مسند ابن حنبل: ج 8 ص 271 ح 22211، سنن النسائي: ج 4 ص 166.
6- . مستدرك الوسائل: ج 7 ص 400 ح 8524 نقلاً عن لبّ اللباب للراوندي.
7- . كنز العمّال: ج 5 ص 15 ح 11846 نقلاً عن الديلمي.
8- . بحار الأنوار: ج 96 ص 345 ح 9 نقلاً عن النوادر للراوندي.
9- . بحار الأنوار: ج 96 ص 346 ح 10 نقلاً عن النوادر للراوندي.

118. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس پايان عمرش را با يك روز روزه براى خدا به پايان برد، خداوند، او را وارد بهشت مى كند.

119. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس يك روز را روزۀ مستحبّى بگيرد، خداوند، او را وارد بهشت مى كند.

120. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس كه روزه گرفتن، وى را از غذاى مورد علاقه اش باز دارد، بر خداست كه او را از غذاى بهشت بخورانَد و از نوشيدنىِ بهشت بنوشاند.

121. إحياء علوم الدين - به نقل از عايشه -: شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود: «پيوسته، درِ بهشت را بكوبيد تا به روى شما گشوده شود».

گفتم: چگونه پيوسته درِ بهشت را بكوبيم؟

فرمود: «با گرسنگى و تشنگى».

122. مسند ابن حنبل - به نقل از ابو اُمامه -: نزد پيامبر خدا رفتم و گفتم: به كارى فرمانم بده كه مرا به بهشت وارد كند.

فرمود: «روزه بگير، كه چيزى با آن برابر نيست».

123. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشت، مشتاق چهار نفر است:... يكى هم روزه دار ماه رمضان.

124. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس [ماه] رمضان را روزه بدارد و سپس بميرد، وارد بهشت مى شود.

125. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس [ماه] رمضان را روزه بدارد و سپس در دل خود بگويد كه اگر زنده بماند، [باز هم] روزه مى گيرد، چنانچه در اين ميان بميرد، وارد بهشت مى شود.

126. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس ماه رمضان را روزه بدارد و در آن، از حرام و تهمت پرهيز كند، خداوند، از او راضى مى شود و بهشت را برايش واجب مى سازد.

ص: 83

127. الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ الرَّجُلَ لَيَصومُ يَوماً تَطَوُّعاً يُريدُ ما عِندَ اللّهِ عزوجل، فَيُدخِلُهُ اللّهُ بِهِ الجَنَّةَ.(1)

3/14 دَرَجاتُ الصِّيامِ

128. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أيسَرَ مَا افتَرَضَ اللّهُ تَعالى عَلَى الصّائِمِ في صِيامِهِ تَركُ الطَّعامِ وَالشَّرابِ.(2)

129. الإمام عليّ عليه السلام: صَومُ الجَسَدِ الإِمساكُ عَنِ الأَغذِيَةِ بِإِرادَةٍ وَاختِيارٍ؛ خَوفا مِنَ العِقابِ ورَغبَةً فِي الثَّوابِ وَالأَجرِ.(3)

130. عنه عليه السلام: صَومُ النَّفسِ إمساكُ الحَواسِّ الخَمسِ عَن سائِرِ المَآثِمِ، وخُلُوُّ القَلبِ عَن جَميعِ أسبابِ الشَّرِّ.(4)

ص: 84


1- . الكافي: ج 4 ص 63 ح 5، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 238 ح 941، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 209 ح 631.
2- . المقنعة: ص 310، الإقبال: ج 1 ص 196.
3- . غرر الحكم: ج 4 ص 223 ح 5888، عيون الحكم والمواعظ: ص 305 ح 5423.
4- . غرر الحكم: ج 4 ص 223 ح 5889، عيون الحكم والمواعظ: ص 305 ح 5424.

127. امام باقر عليه السلام: همانا شخص، يك روز را به خاطر ثواب الهى، روزۀ مستحبّى مى گيرد و خداوند هم او را وارد بهشت مى سازد.

3/14 درجات روزه

128. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آسان ترين چيزى كه خداوند بر روزه دار در روزه دارى اش واجب ساخته، نخوردن و نياشاميدن است.

129. امام على عليه السلام: روزۀ بدن، پرهيز با اراده و اختيار از غذاهاست، از سر ترس از كيفر و اميد به پاداش و اجر الهى.

130. امام على عليه السلام: روزۀ جان، نگهدارى حواس پنجگانه از ديگر گناهان و تهى بودن دل از تمام اسباب بدى است.

ص: 85

ص: 86

سخنى در بارۀ مراتب روزه دارى

اشاره

روزه، از نظر مراتب و زاويه نقشى كه در تكامل انسان دارد، به سه دسته تقسيم مى شود كه علماى اخلاق و سير و سلوك، آنها را روزه عوام، روزه خواص و روزه خواصّ خواص، ناميده اند. و اينك، توضيحى كوتاه از آنها:

درجۀ اوّل. روزۀ همگان

درجۀ نخست روزه، روزه اى است كه همۀ روزه داران از آن برخوردارند كه با پرهيز از مفطِرات آن - با شرحى كه در كتاب هاى فقهى آمده است - به دست مى آيد. اين مرتبه از روزه، آسان ترين و پايين ترين مرتبۀ روزه است. اين حديثِ نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله به اين مرتبه از روزه دارى اشاره دارد.

إنَّ أيسَرَ مَا افتَرَضَ اللّهُ تَعالى عَلَى الصّائِمِ فى صِيامِه، تَركُ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ.(1)

آسان ترين چيزى كه خداى متعال بر روزه دار در روزه دارى اش واجب ساخته است، نخوردن و نياشاميدن است.

درجۀ دوم. روزۀ خواص

در اين درجه از روزه دارى، روزه دار، تنها به پرهيز از مفطِرات روزه، بسنده نمى كند؛ بلكه از همه حرام هاى الهى پرهيز مى نمايد. از اين رو، اجتناب از

ص: 87


1- . المقنعة: ص 310، الإقبال: ج 1 ص 196، بحار الأنوار: ج 97، ص 352.

مفطِرات، شرط درستىِ روزه و اجتناب از ساير گناهان، شرط قبولى آن است. روشن است كه اين درجه از روزه: به مجاهدت و تلاش فراوان نياز دارد. از اين رو، تنها مجاهدان مى توانند حايز اين درجه شوند و بدين جهت روزۀ خواص ناميده مى شود.

درجۀ سوم. روزه خواصّ خواص

اين مرتبه از روزه دارى، با باز داشتن قلب و نگهدارى آن از هر چيزى بجز خدا كه اشغال كنندۀ دل (چه حلال و چه حرام) است، به دست مى آيد. ابو حامد غزالى (م 505 ق) در توصيف اين مرتبه از روزه مى گويد:

امّا روزه خواصّ خواص، روزه دل از همّت هاى دون و انديشه هاى دنيوى و باز داشتن كلّى آن از غير خداوند است. شكستن اين مرتبه از روزه، با انديشه در بارۀ غير خدا و قيامت، و فكر در بارۀ دنيا تحقّق مى يابد - مگر دنيايى كه به خاطر دين خواسته شود، كه چنين دنيايى، توشه آخرت است و دنيا نيست - تا آن جا كه اهل دل گفته اند: «هر كس در روزش به تدبير آنچه با آن افطار مى كند، اهتمام ورزد، براى او گناه نوشته مى شود؛ چرا كه اين، از كم اطمينانى به فضل خدا و يقين اندك به روزىِ وعده داده شدۀ خويش است».

اين درجه، رتبه پيامبران، صدّيقان و مقرّبان است. در تفصيل قولى آن، نبايد درنگ طولانى داشت؛ ولى در تحقّق عملى آن، تأمّل به جاست؛ چرا كه آن، رويكرد به خداوند و روى گردانى از غير خدا با همه همّت است و آراسته شدن به اين سخن خداست كه: (قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ؛(1)بگو: «خدا». سپس وا گذارشان تا در باطل خويش به بازيچه مشغول باشند).(2)

ص: 88


1- . انعام: آيه 91.
2- . إحياء العلوم: ج 1 ص 350، المحجّة البيضاء: ج 2 ص 131.

در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است:

صَومُ القَلبِ خَيرٌ مِن صِيامِ اللِّسانِ وَ صِيامُ اللِّسانِ خَيرٌ مِن صِيامِ البَطنِ.(1)

روزه دل، بهتر از روزه زبان است و روزه زبان، بهتر از روزه شكم.

هر يك از اين دو درجۀ اخير نيز به نسبت تلاش روزه داران و آمادگى آنان، مراتب بسيارى دارد، افزون بر اين كه خودِ روزه دارى هم از زاويه انگيزه هاى روزه دار، گوناگون است. نقطۀ اوج روزه دارى، آن جاست كه انگيزه روزه دارى، نه بيم از كيفر و نه شوق به ثواب، بلكه تنها به خاطر فرمان بُردارى از فرمان الهى، علاقه مندى به تقرّب به خداى سبحان و كسب رضا و لقاى او باشد.

ص: 89


1- . غرر الحكم: ج 4 ص 223 ح 5890، عيون الحكم و المواعظ: ص 305 ح 5425.

الفصل الرابع فَضلُ شَهرِ رَجَبٍ وفَضلُ صِيامِهِ

4/1 سَعَةُ رَحمَةِ اللّهِ في شَهرِ رَجَبٍ

131. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: رَجَبٌ شَهرُ اللّهِ الأصَبُّ، يَصُبُّ اللّهُ فيهِ الرَّحمَةَ على عِبادِهِ.(1)

132. عنه صلى الله عليه و آله: سُمِّيَ شَهرُ رَجَبٍ «شَهرَ اللّهِ الأصَبَّ» لأنَّ الرَّحمَةَ عَلى اُمَّتي تُصَبُّ صَبّا فيهِ، ويُقالُ «الأصَمُّ» لِأ نّهُ نُهِيَ فيهِ عَن قِتالِ المُشرِكينَ، وهُوَ مِنَ الشُّهورِ الحُرُمِ.(2)

133. بحار الأنوار عن عبداللّه بن عبّاس: كانَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا جاءَ شَهرُ رَجبٍ جَمَعَ المُسلمِينَ حَولَهُ وقامَ فيهِم خَطيبا... ثُمَّ قالَ: أيُّهَا المُسلِمونَ! قَد أظَلَّكُم شَهرٌ عَظيمٌ مُبارَكٌ، وهُوَ شَهرُ الأصَبِّ، يَصُبُّ فيهِ الرَّحمَةَ عَلى مَن عَبَدَهُ؛ إلّا عَبدا مُشرِكا أو مُظهِرَ بِدعَةٍ فِي الإسلامِ.(3)

4/2 نِداءُ المَلَكِ الدّاعي

134. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى نَصَبَ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ مَلَكا يُقالُ لَهُ: الدّاعي،

ص: 90


1- . عيون أخبار الرِّضا عليه السلام: ج 2 ص 71 ح 331، بحارالأنوار: ج 97 ص 36 ح 16.
2- . النوادر للأشعري: ص 18 ح 2، بحار الأنوار: ج 97 ص 39 ح 24.
3- . بحار الأنوار: ج 97 ص 47 ح 33 نقلاً عن النوادر للراوندي، مستدرك الوسائل: ج 7 ص 531 ح 8827.

فصل چهارم فضيلت ماه رجب و روزۀ آن

4/1 گسترۀ رحمت الهى در ماه رجب

131. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رجب، ماه ريزانِ خداست. خداوند، در اين ماه، رحمت [خود] را بر بندگانش فرو مى ريزد.

132. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رجب را «ماه ريزانِ خدا» ناميده اند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو مى بارد. به آن ماه «اَصَم» نيز گفته مى شود؛ زيرا در اين ماه - كه از ماه هاى حرام است -، از جنگ با مشركان، نهى شده است.

133. بحار الأنوار - به نقل از عبد اللّه بن عبّاس -: چون ماه رجب فرا مى رسيد، پيامبر خدا، مسلمانان را گرد خود جمع مى كرد و براى ايشان سخن مى گفت... و مى فرمود: «اى مسلمانان! ماهى بزرگ و مبارك بر شما سايه افكنده است. اين ماه، ماه ريزان است. خداوند، در اين ماه، رحمت خود را بر كسانى كه او را عبادت مى كنند، فرو مى ريزد، مگر آن كه بنده اى مشرك يا پديد آورندۀ بدعتى در اسلام باشد».

4/2 نداى فرشتۀ آواگر

134. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به

ص: 91

فَإِذا دَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ يُنادي ذلِكَ المَلَكُ كُلَّ لَيلَةٍ مِنهُ إلَى الصَّباحِ: «طوبى لِلذّاكِرينَ، طوبى لِلطّائِعينَ»، ويَقولُ اللّهُ تَعالى: أنَا جَليسُ مَن جالَسَني، ومُطيعُ مَن أطاعَني، وغافِرُ مَنِ استَغفَرَني، الشَّهرُ شَهري، وَالعَبدُ عَبدي، وَالرَّحمَةُ رَحمَتي، فَمَن دَعاني في هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ، ومَن سَأَلَني أعطَيتُهُ، ومَنِ استَهداني هَدَيتُهُ، وجَعَلتُ هذَا الشَّهرَ حَبلاً بَيني وبَينَ عِبادي، فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَيَّ.(1)

4/3 فَضلُ الصِّيامِ في هذَا الشَّهرِ

135. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أَلا فَمَن صامَ مِن رَجَبٍ يَوماً إيماناً وَاحتِساباً استَوجَبَ رِضوانَ اللّهِ الأَكبَرَ، وأطفَأ صَومُهُ في ذلِكَ اليَومِ غَضَبَ اللّهِ، وأَغلَقَ عَنهُ باباً مِن أَبوابِ النّارِ، ولَو أُعطِيَ مِلءَ الأَرضِ ذَهَباً ما كانَ بِأَفضَلَ مِن صَومِهِ، ولا يَستَكمِلُ أَجرَهُ بِشَيءٍ مِنَ الدُّنيا دُونَ الحَسَناتِ إِذا أَخلَصَهُ لِلهِ، ولَهُ إِذا أَمسى عَشرَ دَعَواتٍ مُستَجاباتٍ إِن دَعا بِشَيءٍ في عاجِلِ الدُّنيا أَعطَاهُ اللّهُ، وإِلّا ادَّخَرَ لَهُ مِنَ الخَيرِ أَفضَلَ ما دَعا بِهِ داعٍ مِن أَولِيائِهِ وأَحِبّائِهِ وأَصفِيائِهِ.(2)

136. فضائل الأشهر الثلاثة عن مالك بن أنس عن الإمام الصادق عليه السلام: حَدَّثَني أبي، عَن أبيهِ، عَن جَدِّهِ، قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن صَامَ يَوماً مِن رَجَبٍ إِيماناً وَاحتِساباً غُفِرَ لَهُ.

فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، فَما ثَوابُ مَن صامَ يَوماً مِن شَعبانَ؟

ص: 92


1- . الإقبال: ج 3 ص 174، بحار الأنوار: ج 98 ص 377 ح 1.
2- . ثواب الأعمال: ص 79 ح 4، فضائل الأشهر الثلاثة: ص 24 ح 12.

آن، «داعى (آواگر)» مى گويند و چون ماه رجب فرا مى رسد، آن فرشته، هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد: «خوشا بر ذاكران! خوشا بر طاعت كنندگان!».

خداوند متعال نيز مى فرمايد: «من، همنشين كسى هستم كه با من، همنشين باشد و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند و آمرزندۀ كسى هستم كه از من، آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بندۀ من است و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخوانَد، پاسخش مى گويم و هر كه از من [چيزى] بخواهد، عطايش مى كنم و هر كه از من هدايت جويد، هدايتش مى كنم. اين ماه را رشته اى بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته (ريسمان) چنگ زند، به من مى پيوندد».

4/3 فضيلت روزه در ماه رجب

135. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس روزى از ماه رجب را از سر ايمان و براى خدا روزه بگيرد، رضوان بزرگ الهى را براى خود واجب مى كند و روزۀ آن روزش، خشم خدا را خاموش مى نمايد و درى از درهاى دوزخ را بر او مى بندد و اگر برابر با زمين به او طلا بدهند، برتر از روزه اش نخواهد بود و اجرش را با هيچ چيز دنيايى نمى تواند كامل كند، مگر با كارهاى نيكى كه خالصانه براى خدا به جا مى آورد. و چون روز را به پايان برد، ده دعاى مستجاب دارد كه اگر براى امور دنيايى دعا كند، خداوند به او مى بخشد؛ و گرنه خداوند برايش از امور خير، بهترينِ آنچه را كه اوليا و دوستان و برگزيدگانش دعا كرده و خواسته اند، ذخيره مى كند.

136. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از مالك بن انس -: امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم از پدرش از جدّش برايم نقل نمود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس يك روز از ماه رجب را از سر ايمان و براى خدا روزه بگيرد، آمرزيده مى شود».

به امام صادق عليه السلام گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! پاداش كسى كه يك روز از ماه شعبان را روزه بگيرد، چيست؟

ص: 93

قَالَ: حَدَّثَني أَبي، عن أَبيهِ، عَن جَدِّهِ، قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن صَامَ يَوماً مِن شَعبانَ إِيماناً وَاحتِساباً غُفِرَ لَهُ.(1)

137. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ يَوماً مِن رَجَبٍ إِيماناً وَاحتِساباً جَعَلَ اللّهُ تَبارَكَ وَتَعَالَى بَينَهُ وبَينَ النّارِ سَبعينَ خَندَقاً، عَرضُ كُلِّ خَندَقٍ ما بَينَ السَّماءِ إِلَى الأَرضِ.(2)

138. فضائل الأشهر الثلاثة عن أبي رمحة الحضرمي عن الإمام الصادق عليه السلام: إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ: أَينَ الرَّجَبِيّونَ؟ فَيَقومُ أُناسٌ يُضيءُ وُجوهُهُم لِأَهلِ الجَمعِ، عَلى رُؤسِهِم تِيجانُ المُلكِ مُكَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَالياقوتِ، مَعَ كُلِّ واحِدٍ مِنهُم أَلفُ مَلَكٍ عَن يَمينِهِ وأَلفُ مَلَكٍ عَن يَسارِهِ، يَقُولُونَ: هَنيئاً لَكَ كَرامَةُ اللّهِ عزوجل يا عَبدَ اللّهِ. فَيَأتِي النِّداءُ مِن عِندِ اللّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ: عِبادِي وإِمَائي! وَعِزَّتي وَجَلالي، لَأُكرِمَنَّ مَثواكُم، ولَأُجزِلَنَّ عَطاكُم، ولَأُوتيَنَّكُم مِنَ الجَنَّةِ غُرَفاً تَجري مِن تَحتِهَا الأَنهارُ خالِدينَ فيها نِعمَ أَجرُ العامِلِينَ. إِنَّكُم تَطَوَّعتُم بِالصَّومِ لي في شَهرٍ عَظَّمتُ حُرمَتَهُ، وَأَوجَبتُ حَقَّهُ. مَلائِكَتِي! أَدخِلوا عِبادي وإِمائي الجَنَّةَ.

ثُمَّ قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام: هذا لِمَن صامَ مِن رَجَبٍ شَيئاً ولَو يَوماً واحِداً في أَوَّلِهِ أَو وَسَطِهِ أَو آخِرِهِ.(3)

139. الإمام الكاظم عليه السلام: رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ويَمحُو فيهِ السَّيِّئاتِ، مَن صامَ يَوماً مِن رَجَبٍ تَباعَدَت عَنهُ النّارُ مَسيرَةَ سَنَةٍ، ومَن صامَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.(4)

ص: 94


1- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 38 ح 16، الأمالي للصدوق: ص 636 ح 852.
2- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 17 ح 2، الأمالي للصدوق: ص 59 ح 15.
3- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 31 ح 13، روضة الواعظين: ج 2 ص 318 ح 1239.
4- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 92 ح 1822، ثواب الأعمال: ص 78 ح 3.

فرمود: «پدرم از پدرش از جدّش برايم نقل كرد كه پيامبر خدا فرمود: هر كس روزى از ماه شعبان را از سر ايمان و براى خدا روزه بگيرد، آمرزيده مى شود».

137. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس روزى از ماه رجب را از سر ايمان و براى خدا روزه بگيرد، خداوند - تبارك و تعالى - ميان او و آتش [دوزخ]، هفتاد خندق فاصله مى اندازد كه عرض هر خندق، ميان آسمان تا زمين است.

138. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از ابو رمحۀ حضرمى -: امام صادق عليه السلام فرمود: «چون روز قيامت فرا رسد، ندا دهندۀ الهى از درون عرش ندا مى دهد: "كجايند آنان كه ماه رجب را گرامى داشتند؟". گروهى بر مى خيزند كه نور چهره هايشان، اهل محشر را روشن مى كند و بر سرشان، تاج هاى دُر و ياقوت شاهى مى نهند. با هر يك از آنان، هزار فرشته از راست و هزار فرشته از چپ هست كه مى گويند: "كرامت الهى گوارايت باد، اى بندۀ خدا!" و ندا از سوى خداى جليل بشكوه مى آيد كه: "غلامان و كنيزان من! به عزّت و جلالم سوگند كه جايگاهتان را گرامى مى دارم و عطايتان را فراوان مى نمايم و غرفه هايى در بهشت به شما مى دهم كه از زير آنها، جوى ها روان اند و براى هميشه در آن جا خواهيد بود. چه پاداش خوبى براى عمل كنندگان است! شما در ماهى براى من داوطلبانه روزه گرفتيد كه حرمتش را بزرگ داشته و حقّش را واجب كرده بودم. فرشتگان من! غلامان و كنيزان مرا به بهشت درآوريد"».

آن گاه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «اين براى كسى است كه چيزى از ماه رجب را حتّى يك روز از آغاز يا ميان يا پايان آن را روزه بگيرد».

139. امام كاظم عليه السلام: رجب، ماه بزرگى است كه خداوند، [پاداش] نيكى ها را در آن، دو چندان و زشتى ها را در آن، محو مى كند. هر كس يك روز از رجب را روزه بگيرد، آتش [دوزخ] به فاصلۀ يك سال راه از او دور مى شود و هر كس سه روز را روزه بگيرد، بهشت برايش واجب مى شود.

ص: 95

140. الإمام الرضا عليه السلام: مَن صامَ أَوَّلَ يَومٍ مِن رَجَبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ يَومَ يَلقَاهُ، ومَن صامَ يَومَينِ مِن رَجَبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ يَومَ يَلقاهُ، وَمَن صامَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ وأَرضَاهُ وأَرضى عَنهُ خُصَماءَهُ يَومَ يَلقاهُ، ومَن صامَ سَبعَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ فُتِحَت أبوابُ السَّماواتِ السَّبعِ بِروحِهِ إِذا ماتَ حَتّى يَصِلَ إِلَى المَلَكوتِ الأَعلى، ومَن صامَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ فُتِحَت لَهُ أَبوَابُ الجَنَّةِ الثَّمَانِيةُ، ومَن صامَ مِن رَجَبٍ خَمسَةَ عَشَرَ يَوماً قَضَى اللّهُ عزوجل لَهُ كُلَّ حاجَةٍ إِلّا أَن يَسأَلَهُ في مَأثَمٍ أَو في قَطيعَةِ رَحِمٍ، ومَن صامَ شَهرَ رَجَبٍ كُلَّهُ خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ كَيَومَ وَلَدَتهُ أُمُّهُ، وَأُعتِقَ مِنَ النّارِ، وأُدخِلَ الجَنَّةَ مَعَ المُصطَفَينَ الأَخيارِ.(1)

4/4 صِيامُ أوَّلِ يَومٍ مِنهُ

141. الإمام الرضا عليه السلام: مَن صامَ أَوَّلَ يَومٍ مِن رَجَبٍ رَغبَةً في ثَوابِ اللّهِ عزوجل وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ، ومَن صامَ يَوماً في وَسَطِهِ شُفِّعَ في مِثلِ رَبيعَةَ ومُضَرَ، ومَن صامَ في آخِرِهِ جَعَلَهُ اللّهُ عزوجل مِن مُلوكِ الجَنَّةِ وشَفَّعَهُ في أَبيهِ وأُمِّهِ، وَابنِهِ وَابنَتِهِ، وأُختِهِ وأَخِيهِ، وعَمِّهِ وعَمَّتِهِ، وخالِهِ وخالتِهِ، ومَعارِفِهِ وجيرانِهِ، وإِن كانَ فيهِم مُستَوجِبا لِلنّارِ.(2)

4/5 صِيامُ ثَلاثَةِ أيّامٍ مِنهُ

142. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ يَومٍ صِيامَ

ص: 96


1- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 39 ح 18؛ المعجم الكبير: ج 6 ص 69 ح 5538.
2- . عيون أخبار الرضا: ج 1 ص 291 ح 40، فضائل الأشهر الثلاثة: ص 17 ح 1.

140. امام رضا عليه السلام: هر كس روز اوّل ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند در روزى كه با او ديدار مى كند، از او خشنود خواهد بود. هر كس دو روز از ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند در روزى كه با او ديدار مى كند، از او خشنود خواهد بود و هر كس سه روز از ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند در روزى كه با او ديدار مى كند، از او خشنود خواهد بود و او را خشنود مى سازد و كسانى را كه با او كشمكش دارند، راضى مى كند، و هر كس هفت روز از ماه رجب را روزه بگيرد، چون بميرد، درهاى هفت آسمان براى روح او گشوده مى شوند تا آن كه به ملكوت اعلا برسد، و هر كس هشت روز از ماه رجب را روزه بگيرد، درهاى هشتگانۀ بهشت براى او گشوده مى شوند، و هر كس پانزده روز از ماه رجب را روزه بگيرد، هر حاجتى كه دارد، برآورده مى شود، مگر درخواستى حرام يا قطع رحم باشد، و هر كس تمام ماه رجب را روزه بگيرد، از گناهانش بيرون مى آيد، مانند روزى كه ازمادر زاده شده است و از آتش دوزخ، آزاد مى گردد و همراه برگزيدگان نيكوكار وارد بهشت مى شود.

4/4 روزۀ نخستين روز ماه رجب

141. امام رضا عليه السلام: هر كس روز اوّل ماه رجب را به اشتياق ثواب الهى روزه بگيرد، بهشت بر او واجب مى گردد و هر كس يك روز در ميانۀ ماه رجب روزه بگيرد، براى افرادى به شمار ربيعه و مضر [كه دو طايفۀ پرجمعيّت بودند]، شفاعت مى كند و هر كس يك روز در آخر آن روزه بگيرد، خداوند، او را از پادشاهان يا سَروران اهل بهشت قرار مى دهد و شفاعت او را در بارۀ پدر، مادر، پسر، دختر، برادر، خواهر، عمو، عمّه، دايى، خاله، آشنايان و همسايگانش مى پذيرد، گرچه در ميان آنان كسى باشد كه سزاوار دوزخ است.

4/5 روزۀ سه روز از ماه رجب

142. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس سه روز از ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند براى هر

ص: 97

سَنَةٍ، وَمَن صامَ سَبعَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ غُلِّقَت عَنهُ سَبعَةُ أَبوابِ النّارِ، وَمَن صامَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ مِن رَجَبٍ فُتِحَت لَهُ أَبوَابُ الجَنَّةِ الثَّمَانِيَةُ، ومَن صامَ خَمسَةَ عَشَرَ يَوماً حاسَبَهُ اللّهُ حِساباً يَسيراً، وَمَن صامَ رَجَباً كُلَّهُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ رِضوانَهُ؛ ومَن كَتَبَ اللّهُ لَهُ رِضوانَهُ لَم يُعَذِّبهُ.(1)

143. مسارّ الشيعة - في فَضيلَةِ صَومِ رَجَبٍ -: رُوِيَ أنَّ مَن صامَ مِن أَوَّلِهِ سَبعَةَ أَيّامٍ مُتَتابِعاتٍ غُلِّقَت عَنهُ سَبعَةُ أَبوابِ النّارِ، فَإِن صامَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ فُتِحَت لَهُ ثَمانِيَةُ أَبوابِ الجِنانِ، فَإن صامَ مِنهُ خَمسَةَ عَشَرَ يَوماً أُعطِيَ سَؤلَهُ، فَإن صامَ الشَّهرَ كُلَّهُ أَعتَقَ اللّهُ الكَريمُ رَقَبَتَهُ مِنَ النّارِ، وقَضى لَهُ حَوائِجَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ، وَكَتَبَهُ فِي الصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ.(2)

راجع: وسائل الشيعة: ج 10 ص 481 (باب استحباب صوم رجب

كلّه أو بعضه وخصوصا الأيام البيض...)

والحدائق الناظرة: ج 13 ص 361.

ص: 98


1- . مصباح المتهجد: ص 797، الإقبال: ج 3 ص 192.
2- . مسارّ الشيعة (المطبوع في مصنفات الشيخ المفيد: ج 7) ص 57، وسائل الشيعة: ج 10 ص 481 ح 13899.

روزش، روزۀ يك سال مى نويسد و هر كس هفت روز از رجب را روزه بگيرد، هفت درِ دوزخ بر او بسته مى شود و هر كس هشت روز از رجب را روزه بگيرد، هشت درِ بهشت برايش گشوده مى شود و هر كس پانزده روز روزه بگيرد، خداوند، حسابش را آسان مى كند و هر كس همۀ ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند، رضايتش را براى او مى نويسد و كسى كه خداوند رضايتش را برايش نوشت، عذابش نمى كند.

143. مسارّ الشيعة - در بيان فضيلت روزۀ ماه رجب -: روايت شده است كه هر كس هفت روز اوّل رجب را پشت سر هم روزه بگيرد، هفت درِ دوزخ بر او بسته مى شود و اگر هشت روز روزه بگيرد، هشت درِ بهشت بر او گشوده مى شود و اگر پانزده روز از آن را روزه بگيرد، خواسته اش برآورده مى شود و اگر همۀ ماه را روزه بگيرد، خداوند كريم، گردنش را از آتش مى رهاند و حاجت هاى دنيا و آخرتش را روا مى كند و نامش را در جرگۀ صدّيقان و شهيدان مى نويسد.

ر. ك: وسائل الشيعة: ج 10 ص 481 (باب استحباب روزۀ همه يا

بخشى از ماه رجب، بويژه روزهاى ميانۀ ماه...)

والحدائق الناضرة: ج 13 ص 361.

ص: 99

الفصل الخامس تَضاعُفُ بَرَكاتِ ذِكرِ اللّهِ عزوجل لِعاكِفِ بَيتِهِ

5/1 ذِكرُ اللّهِ لِذاكِرِهِ

الكتاب

(فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اُشْكُرُوا لِي وَ لاٰ تَكْفُرُونِ) .(1)

الحديث

144. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن اُعطِيَ أربَعا اُعطِيَ أربَعا، وتَفسيرُ ذلِكَ في كِتابِ اللّهِ عزوجل: مَن اُعطِيَ الذِّكرَ ذَكَرَهُ اللّهُ؛ لِأَنَّ اللّهَ يَقولُ: (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ...) .(2)

145. عنه صلى الله عليه و آله: قالَ سُبحانَهُ: (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ) بِنِعمَتي، وَاذكُروني بِالطّاعَةِ وَالعِبادَةِ أذكُركُم بِالنِّعَمِ وَالإِحسانِ وَالرَّحمَةِ وَالرِّضوانِ.(3)

146. عنه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ تَعالى: أنَا عِندَ ظَنِّ عَبدي بي، وأنَا مَعَهُ إذا ذَكَرَني؛ فَإِن ذَكَرَني في نَفسِهِ ذَكَرتُهُ في نَفسي، وإن ذَكَرَني في مَلَأٍ ذَكَرتُهُ في مَلَأٍ خَيرٍ مِنهُم.(4)

ص: 100


1- . البقرة: 152.
2- . شُعب الإيمان: ج 4 ص 126 ح 4529.
3- . عدّة الداعي: ص 238، بحار الأنوار: ج 93 ص 163 ح 42.
4- . صحيح البخاري: ج 6 ص 2694 ح 6970، صحيح مسلم: ج 4 ص 2061 ح 2.

فصل پنجم دوچندان شدن بركات ياد خدا براى معتكف

5/1 ياد كردن خدا از ياد كنندۀ او

قرآن

(پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس بگزاريد و ناسپاسى مرا نكنيد).

حديث

144. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به هر كس چهار چيز داده شود، چهار چيز ديگر نيز عطا مى شود و تفسير اين، در كتاب خداوند عزوجل آمده است: به هر كس ياد كردن از خدا داده شود، خداوند نيز او را ياد مى كند؛ زيرا خداوند مى فرمايد: (پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم)....

145. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند سبحان مى فرمايد: «پس مرا ياد كنيد تا شما را با نعمت بخشيدنم ياد كنم و مرا از طريق فرمانبرى و بندگى، ياد كنيد تا من نيز از طريق نعمت ها و نيكى و مهربانى و خشنودى [خويش]، شما را ياد كنم».

146. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال مى فرمايد: «من آن گونه ام كه بنده ام در بارۀ من گمان مى برد، و هر گاه مرا ياد كند، من با او هستم. پس اگر در درونش مرا ياد كند، من نيز ميان [فرشتگان] خودم او را ياد مى كنم، و اگر در ميان جمعى مرا ياد كند، من او را در ميان جمعى بهتر از آنان، ياد مى كنم».

ص: 101

147. عنه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: لا يَذكُرُني عَبدي في نَفسِهِ إلّا ذَكَرتُهُ في مَلَأٍ مِن مَلائِكَتي، ولا يَذكُرُني في مَلَأٍ إلّا ذَكَرتُهُ فِي الرَّفيقِ الأَعلى.(1)

148. المحاسن عن بشير الدهّان عن الإمام الصادق عليه السلام: قالَ اللّهُ تَعالى: اِبنَ آدَمَ، اُذكُرني في نَفسِكَ أذكُركَ في نَفسي. اِبنَ آدَمَ، اُذكُرني في خَلاءٍ أذكُركَ في خَلاءٍ. اِبنَ آدَمَ، اُذكُرني في مَلَأٍ أذكُركَ في مَلَأٍ خَيرٍ مِن مَلَئِكَ.

وقالَ: ما مِن عَبدٍ يَذكُرُ اللّهَ في مَلَأٍ مِنَ النّاسِ، إلّا ذَكَرَهُ اللّهُ في مَلَأٍ مِنَ المَلائِكَةِ.(2)

149. الكافي عن ابن فضّال رفعه، قال: قالَ اللّهُ عزوجل لِعيسى عليه السلام: يا عيسى، اُذكُرني في نَفسِكَ أذكُركَ في نَفسي، وَاذكُرني في مَلَأِ (كَ) أذكُركَ في مَلَأٍ خَيرٍ مِن مَلَأِ الآدَمِيِّينَ.(3)

150. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ اللّهُ عزوجل: مَن ذَكَرني سِرّا ذَكَرتُهُ عَلانِيَةً.(4)

151. الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ لَذِكْرُ اَللّٰهِ أَكْبَرُ) -: يَقولُ: ذِكرُ اللّهِ لِأَهلِ الصَّلاةِ أكبَرُ مِن ذِكرِهِم إيّاهُ، ألا تَرى أنَّهُ يَقولُ: (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ) ؟(5)

152. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَا اجتَمَعَ قَومٌ يَذكُرونَ اللّهَ عزوجل، إلّا ذَكَرَهُمُ اللّهُ فيمَن عِندَهُ.(6)

153. تفسير الطبري عن أنس: إنَّ اللّهَ عزوجل إذا أسكَنَ أهلَ الجَنَّةِ الجَنَّةَ... فَناداهُمُ الرَّبُّ تبارك وتعالى: عِبادي، اِرفَعوا رُؤوسَكُم فَإِنَّها لَيسَت بِدارِ عَمَلٍ

ص: 102


1- . المعجم الكبير: ج 20 ص 182 ح 391، كنزالعمّال: ج 1 ص 420 ح 1796.
2- . المحاسن: ج 1 ص 110 ح 98، عوالي اللآلي: ج 1 ص 125 ح 59.
3- . الكافي: ج 2 ص 502 ح 3، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 143.
4- . الكافي: ج 2 ص 501 ح 1، عدّة الداعي: ص 244، بحار الأنوار: ج 93 ص 342 ح 11.
5- . تفسير القمّي: ج 2 ص 150، بحار الأنوار: ج 82 ص 199.
6- . التاريخ الكبير: ج 1 ص 383 الرقم 1226؛ مكارم الاخلاق: ج 2 ص 85 ح 2227.

147. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال مى فرمايد: «هر گاه بنده ام در تنهايى اش مرا ياد كند، من در ميان جمعى از فرشتگانم يادش مى كنم، و هر گاه در ميان جمعى يادم كند، من در ميان جمع بَرين (رَفيق اعلا)(1) يادَش مى كنم».

148. المحاسن - به نقل از بشير دهّان -: امام صادق عليه السلام فرمود: «خداى متعال مى فرمايد: اى پسر آدم! مرا در درونت ياد كن تا تو را در ميان [فرشتگان] خودم ياد كنم. اى پسر آدم! مرا در خلوت ياد كن تا تو را در خلوت، ياد كنم. اى پسر آدم! مرا در ميان جمع ياد كن تا تو را در ميان جمعى بهتر از جمع تو، ياد كنم».

[سپس] فرمود: «هيچ بنده اى نيست كه خدا را در ميان جمعى از مردم ياد كند، مگر آن كه خداوند در ميان جمعى از فرشتگان، از او ياد مى كند».

149. الكافى - به نقل از ابن فضّال، در حديثى كه سند آن را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است -: خداوند عزوجل به عيسى عليه السلام فرمود: «اى عيسى! مرا در درونت ياد كن تا من نيز تو را ميان [فرشتگان] خودم ياد كنم، و در ميان جمع يادم كن تا من نيز در ميان جمعى بهتر از آدميان، تو را ياد كنم».

150. امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل فرموده است: «هر كس مرا در نهانْ ياد كند، من در آشكار، يادش مى كنم».

151. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند متعال: (وياد خدا بزرگ تر است) -: ياد كردن خدا از اهل نماز، بزرگ تر از ياد كردن آنان از خداست. آيا نمى بينى كه او خود مى فرمايد: (مرا ياد كنيد، شما را ياد مى كنم)؟

152. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ گروهى براى ياد كردن از خداوند عزوجل گِرد هم نيامدند، مگر آن كه خداوند در ميان كسانى كه نزد او هستند، از ايشان ياد كرد.

153. تفسير الطبرى - به نقل از اَنَس -: خداوند، هر گاه اهل بهشت را در بهشت جاى دهد... پروردگار متعال، ايشان را بانگ مى دهد كه: «اى بندگان من! سرهايتان را بلند كنيد؛ زيرا اين جا ديگر سراى عمل و خانۀ رنج [و زحمت]

ص: 103


1- . مقصود، پيامبران يا پيامبران و صدّيقان و شهيدان يا فرشتگان مقرّب اند. (م)

ولا دارِ نَصَبٍ، إنَّما هِيَ دارُ جَزاءٍ وثَوابٍ، وعِزَّتي وجَلالي! ما خَلَقتُها إلّا مِن أجلِكُم، وما مِن ساعَةٍ ذَكَرتُموني فيها في دارِ الدُّنيا إلّا ذَكَرتُكُم فَوقَ عَرشي.(1)

154. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِعلَموا أنَّ اللّهَ لا يَنسى مَن ذَكَرَهُ، ولا يَخذُلُ مَن نَصَرَهُ.(2)

155. الإمام عليّ عليه السلام - مِن خُطبَةٍ لَهُ في يَومِ الجُمُعَةِ -: اُذكُرُوا اللّهَ يَذكُركُم؛ فَإِنَّهُ ذاكِرٌ لِمَن ذَكَرَهُ، وَاسأَ لُوا اللّهَ مِن رَحمَتِهِ وفَضلِهِ؛ فَإِنَّهُ لا يَخيبُ عَلَيهِ داعٍ دَعاهُ.(3)

156. الإمام الحسين عليه السلام - مِن دُعائِهِ في يَومِ عَرَفَةَ -: يا مَن ألبَسَ أولِياءَهُ مَلابِسَ هَيبَتِهِ فَقاموا بَينَ يَدَيهِ مُستَغفِرينَ، أنتَ الذّاكِرُ قَبلَ الذّاكِرينَ.(4)

157. الإمام زين العابدين عليه السلام - مِن دُعائِهِ لِوَداعِ شَهرِ رَمَضانَ -: أنتَ الَّذي دَلَلتَهُم [أيِ العِبادَ] بِقَولِكَ مِن غَيبِكَ وتَرغيبِكَ الَّذي فيهِ حَظُّهُم، عَلى ما لَو سَتَرتَهُ عَنهُم لَم تُدرِكهُ أبصارُهُم، ولَم تَعِهِ أسماعُهُم، ولَم تَلحَقهُ أوهامُهُم، فَقُلتَ: (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اُشْكُرُوا لِي وَ لاٰ تَكْفُرُونِ) ، وقُلتَ: (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِي لَشَدِيدٌ) (5)... فَذَكَروكَ بِمَنِّكَ، وشَكَروكَ بِفَضلِكَ.(6)

158. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ اللّهُ عزوجل: مَن ذَكَرَني في مَلأٍ مِنَ النّاسِ ذَكَرتُهُ في مَلأٍ مِنَ المَلائِكَةِ.(7)

159. عنه عليه السلام - في رِسالَتِهِ إلى جَماعَةٍ مِن شيعَتِهِ وأصحابِهِ -: أكثِروا ذِكرَ اللّهِ مَا استَطَعتُم في كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ بِكَثرَةِ الذِّكرِ

ص: 104


1- . تفسير الطبرى: ج 26 الجزء 26 ص 174، الدرّ المنثور: ج 7 ص 607.
2- . تاريخ المدينة: ج 2 ص 598.
3- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 432 ح 1263، مصباح المتهجّد: ص 384 ح 509.
4- . الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة): ص 350، بحار الأنوار: ج 98 ص 226 ح 3.
5- . إبراهيم: 7.
6- . الصحيفة السجّاديّة: ص 173 الدعاء 45، المزار الكبير: ص 621.
7- . الكافي: ج 2 ص 498 ح 13، المحاسن: ج 1 ص 110 ح 98.

نيست؛ بلكه سراى مزد و پاداش است. به عزّتم سوگند كه اين [بهشت] را جز به خاطر شما نيافريدم. هيچ لحظه اى در سراى دنيا نبود كه در آن از من ياد كنيد، مگر آن كه من نيز در فراز عرشم از شما ياد كردم».

154. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدانيد كه خداوند، كسى را كه به ياد او باشد، فراموش نمى كند و كسى را كه يارى اش دهد، وا نمى گذارد.

155. امام على عليه السلام - از خطبۀ ايشان در روز جمعه -: به ياد خدا باشيد تا به ياد شما باشد؛ زيرا هر كس به ياد او باشد، خدا نيز به ياد اوست، و از خداوند، از رحمت و فضلش درخواست كنيد؛ زيرا هيچ كس نيست كه از او بخواهد و از درگاهش نوميد برگردد.

156. امام حسين عليه السلام - از دعاى ايشان در روز عرفه -: اى آن كه جامه هاى هيبتش را بر قامت دوستانش پوشانده است و از اين رو، در پيشگاه او به آمرزش خواهى ايستاده اند! تو پيش از آن كه ياد كنندگانْ از تو ياد كنند، از آنان ياد مى كنى.

157. امام زين العابدين عليه السلام - از دعاى وداع ايشان با ماه رمضان -: تو آنى كه با سخنان غيبى ات و با ترغيب هايت - كه سعادت بندگانت در آنهاست -، آنان را به چيزى (حقايق غيبى) راه نمايى كردى كه اگر آن را از ايشان پوشيده مى داشتى، نه ديدگانشان آن را در مى يافت و نه گوش هايشان آن را مى شنيد و نه انديشه هايشان به آنها مى رسيد. آن گاه فرمودى: (پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس بگزاريد و ناسپاسى مرا نكنيد) و فرمودى: (اگر سپاس گزاريد، افزونتان مى دهم و اگر ناسپاسى كنيد، بى گمان، عذاب من سخت است).... و بندگانت هم به لطف تو، يادت كردند و به فضل تو، سپاست گفتند.

158. امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل فرموده است: «هر آن كه مرا در جمعى از مردم ياد كند، او را در جمعى از فرشتگان، ياد مى كنم».

159. امام صادق عليه السلام - در نامۀ ايشان به گروهى از پيروان و يارانش -: تا مى توانيد، در هر ساعتى از ساعت هاى شبانه روز، فراوان ياد خدا باشيد؛ زيرا خداوند

ص: 105

لَهُ، وَاللّهُ ذاكِرٌ لِمَن ذَكَرَهُ مِنَ المُؤمِنينَ، وَاعلَموا أنَّ اللّهَ لَم يَذكُرهُ أحَدٌ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ إلّا ذَكَرَهُ بِخَيرٍ.(1)

160. جامع الأخبار: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام: يا عيسى، إنّي لا أنسى مَن يَنساني، فَكَيفَ أنسى مَن يَذكُرُني؟! أنَا لا أبخَلُ عَلى من عَصاني، فَكَيفَ أبخَلُ عَلى مَن يُطيعُني؟!(2)

161. لقمان عليه السلام - في مَواعِظِهِ لاِبنِهِ -: يا بُنَيَّ، ومَن ذَا الَّذي ذَكَرَهُ فَلَم يَذكُرهُ؟!(3)

162. مسكّن الفؤاد: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى بَعضِ الصَّدّيقينَ: إنَّ لي عِباداً مِن عِبادي يُحِبّونّي واُحِبُّهُم، ويَشتاقونَ إلَيَّ وأشتاقُ إلَيهِم، ويَذكُرونّي وأذكُرُهُم، فَإِن أخَذتَ طَريقَتَهُم أحبَبتُكَ، وإن عَدَلتَ عَنهُم مَقَتُّكَ.(4)

5/2 طَردُ الشَّيطانِ

الكتاب

(إِنَّ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ تَذَكَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ) .(5)

(وَ اَلَّذِينَ إِذٰا فَعَلُوا فٰاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اَللّٰهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلىٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ) .(6)

ص: 106


1- . الكافي: ج 8 ص 7 ح 1، تحف العقول: ص 314.
2- . جامع الأخبار: ص 509 ح 1417.
3- . الاختصاص: ص 337، بحارالأنوار: ج 13 ص 428 ح 23.
4- . مسكّن الفؤاد: ص 28، بحار الأنوار: ج 70 ص 26 ح 28.
5- . الأعراف: 201.
6- . آل عمران: 135.

فرمان داده است او را بسيار ياد كنند، و آن كس از مؤمنان كه به ياد خدا باشد، خدا نيز به ياد اوست، و بدانيد كه هيچ يك از بندگان مؤمن خدا او را ياد نمى كند، مگر آن كه خداوند از او به نيكى ياد مى نمايد.

160. جامع الأخبار: خداى متعال به عيسى بن مريم عليه السلام وحى فرمود كه: «اى عيسى! من [حتّى] كسى را كه فراموشم كند، فراموش نمى كنم. پس چگونه كسى را كه به ياد من است، فراموش كنم؟! من [حتّى] به كسى كه نافرمانى ام كند، بخل نمى ورزم. پس چگونه به كسى كه فرمانم مى برد، بخل ورزم؟!».

161. لقمان عليه السلام - در اندرزهايش به پسرش -: پسر عزيزم! كيست كه او (خدا) را ياد كرد و او يادش نكرد؟!

162. مسكّن الفؤاد: خداى متعال به يكى از صدّيقان وحى فرمود كه: «در ميان بندگانم، بندگانى دارم كه دوستم مى دارند و دوستشان مى دارم، و مشتاق من اند و من، مشتاق آنانم، و مرا ياد مى كنند و من، يادشان مى كنم. پس اگر راه آنان را در پيش گيرى، تو را نيز دوست دارم، و اگر از راه آنان منحرف شوى، دشمنت مى دارم».

5/2 راندن شيطان

قرآن

(پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد [خدا و پاداش و كيفر او] مى افتند و [در پرتو ياد او، راه حق را مى بينند و] ناگهان بينا مى گردند).

(وآنها كه وقتى عمل زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مى افتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مى كنند - و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟ - و بر گناه، اصرار نمى ورزند، با اين كه مى دانند).

ص: 107

الحديث

163. تفسير العيّاشي عن عليّ بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ في قَولِ اللّهِ: (إِنَّ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّيْطٰانِ تَذَكَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ) ما ذلِكَ الطّائِفُ؟ فَقالَ: هُوَ السَّيِّئُ يَهُمُّ العَبدُ بِهِ، ثُمَّ يَذكُرُ اللّهَ فَيُبصِرُ ويُقصِرُ(1).(2)

164. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا سَمِعَ الشَّيطانُ ذِكرَ اللّهِ، ذَهَبَ حَتّى يَكونَ كَمَكانِ الرَّوحاءِ(3).(4)

165. عنه صلى الله عليه و آله: عَلى كُلِّ قَلبٍ جاثِمٌ مِنَ الشَّيطانِ، فإذا ذَكَرَ اسمَ اللّهِ خَنَسَ الشَّيطانُ وذابَ، وإذا تَرَكَ الذِّكرَ التَقَمَهُ الشَّيطانُ فَجَذَبَهُ وأغواهُ واستَزَلَّهُ وأطغاهُ.(5)

166. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الشَّيطانَ واضِعٌ خَطمَهُ(6) عَلى قَلبِ ابنِ آدَمَ، فَإِن ذَكَرَ اللّهَ خَنَسَ، وإن نَسِيَ التَقَمَ قَلبَهُ، فَذلِكَ الوَسواسُ الخَنّاسُ.(7)

167. علل الشرائع عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: سَأَلتُهُ عَنِ الخَنّاسِ؟ قالَ: إنَّ إبليسَ يَلتَقِمُ القَلبَ، فإذا ذُكِرَ اللّهُ خَنَسَ؛ فَلِذلِكَ سُمِّيَ الخَنّاسُ.(8)

ص: 108


1- . أقصَرَ فلانٌ عن الشيء: إذا كفّ عنه وانتهى (لسان العرب: ج 5 ص 97 «قصر»).
2- . تفسير العيّاشي: ج 2 ص 44 ح 129، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 201.
3- . الرَّوحاء: موضع بين الحرمين الشريفين [مكّة والمدينة]، على ثلاثين أو أربعين أو ستّة وثلاثين ميلاً من المدينة (تاج العروس: ج 4 ص 67 «روح»).
4- . مسند أبي يعلى: ج 2 ص 471 ح 2289.
5- . عدّة الداعي: ص 192، إرشاد القلوب: ص 61.
6- . أصلُ الخَطم في السباع: مقاديم اُنوفِها وأفواهها (النهاية: ج 2 ص 50 «خطم»).
7- . مسند أبي يعلى: ج 4 ص 222 ح 4285؛ بحار الأنوار: ج 63 ص 194.
8- . علل الشرائع: ص 526 ح 1، بحار الأنوار: ج 63 ص 197 ح 7.

حديث

163. تفسير العيّاشى - به نقل از على بن ابى حمزه -: از امام صادق عليه السلام در بارۀ اين سخن خداوند: (در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، [خدا را] به ياد مى آورند و به ناگاه، بينا مى شوند) پرسيدم كه: اين وسوسه چيست؟

فرمود: «مقصود، گناه است كه بنده، قصد آن مى كند. سپس به ياد خدا مى افتد و چشمش باز مى شود و خوددارى مى ورزد».

164. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيطان، هر گاه نام و ياد خدا را بشنود، تا محلّ رَوحا(1) دور مى شود.

165. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شيطان، بر روى هر دلى، بختك انداخته است. هر گاه دل، نام خدا را ياد كند، شيطان وا پس مى رود و ذوب مى شود، و هر گاه ياد خدا را وا نهد، شيطان، او را فرو مى بلعد و به سوى خود مى كشَد و فريبش مى دهد و مى لغزاند و به سركشى مى افكند.

166. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همانا شيطان، پوزۀ خود را بر روى دل آدميزاد نهاده است. هر گاه او خدا را ياد كند، شيطان پوزه اش را كنار مى كشد و هر گاه خدا را از ياد ببرد، شيطان در آن نجوا (وسوسه) مى كند. اين است [معناى] وسواسِ خنّاس.

167. علل الشرائع - به نقل از ابو بصير -: از امام صادق عليه السلام در بارۀ معناى «خنّاس» پرسيدم. فرمود: «ابليس، دل را فرو مى بلعد و هر گاه خدا ياد شود، وا پس مى رود. بدين سبب، او را خنّاس (وا پس رونده) ناميده اند.

ص: 109


1- . رَوحا: محلّى ميان مكّه و مدينه در سى يا چهل ميلى مدينه است و نيز روستايى در رحبۀ شام است. در اينجا مراد، جاى دور دست است.

168. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذَا اجتَمَعَ قَومٌ يَذكُرونَ اللّهَ تَعالى، اعتَزَلَ الشَّيطانُ وَالدُّنيا عَنهُم، فَيَقولُ الشَّيطانُ لِلدُّنيا: ألا تَرَينَ ما يَصنَعونَ؟ فَتَقولُ الدُّنيا: دَعهُم، فَلَو قَد تَفَرَّقوا أخَذتُ بِأَعناقِهِم.(1)

169. فضائل الأشهر الثلاثة عن عبد الرحمن بن هبيرة: كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوماً، فَقالَ: رَأَيتُ البارِحَةَ عَجائِبَ! قالَ: فَقُلنا: يا رَسولَ اللّهِ وما رَأَيتَ، حَدِّثنا فِداكَ أنفُسُنا وأهلونا وأولادُنا؟

فَقالَ:... رَأَيتُ رَجُلاً مِن اُمَّتي قَدِ احتَوَشَتهُ الشَّياطينُ، فَجاءَهُ ذِكرُ اللّهِ عزوجل فَنَجّاهُ مِن بَينِهِم.(2)

170. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ مَعصومونَ مِن إبليسَ وجُنودِهِ: الذّاكِرونَ لِلهِ، وَالباكونَ مِن خَشيَةِ اللّهِ، وَالمُستَغفِرونَ بِالأَسحارِ.(3)

171. عنه صلى الله عليه و آله: إنّ اللّهَ أمَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا بِخَمسِ كَلِماتٍ أن يَعمَلَ بِها ويَأمُرَ بَني إسرائيلَ أن يَعمَلوا بِها... فَقالَ:... آمُرُكُم أن تَذكُرُوا اللّهَ؛ فَإِنَّ مَثَلَ ذلِكَ كَمَثَلِ رَجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ في أثَرِهِ سِراعاً، حَتّى إذا أتى عَلى حِصنٍ حَصينٍ فَأَحرَزَ نَفسَهُ مِنهُم؛ كَذلِكَ العَبدُ لا يُحرِزُ نَفسَهُ مِنَ الشَّيطانِ إلّا بِذِكرِ اللّهِ.(4)

172. الإمام عليّ عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةُ الشَّيطانِ.(5)

173. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مالِ كُلِّ مُؤمِنٍ، ورِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ.(6)

174. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ دِعامَةُ الإيمانِ، وعِصمَةٌ مِنَ الشَّيطانِ.(7)

ص: 110


1- . أعلام الدين: ص 273، إرشاد القلوب: ص 60.
2- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 112 ح 107؛ المعجم الكبير: ج 25 ص 282 ح 39.
3- . إرشاد القلوب: ص 196؛ كنز العمّال: ج 15 ص 841 ح 43343 نقلاً عن أبي الشيخ في الثواب.
4- . سنن الترمذي: ج 5 ص 481 ح 2863، مسند ابن حنبل: ج 6 ص 90 ح 17170.
5- . غرر الحكم: ج 4 ص 28 ح 5162، عيون الحكم والمواعظ: ص 255 ح 4717.
6- . غرر الحكم: ج 4 ص 30 ح 5171، عيون الحكم والمواعظ: ص 256 ح 4746.
7- . غرر الحكم: ج 4 ص 30 ح 5172، عيون الحكم والمواعظ: ص 256 ح 4747.

168. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه عدّه اى گِرد آيند و به ياد خداى متعال بپردازند، شيطان و دنيا از ايشان كناره مى گيرند، و شيطان به دنيا مى گويد: نمى بينى چه مى كنند؟ دنيا مى گويد: مهم نيست؛ زيرا پراكنده كه شدند، گردنشان را مى گيرم.

169. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از عبد الرحمان بن هبيره -: روزى نزد پيامبر خدا بوديم كه فرمود: «ديشب [در رؤيا] عجايبى ديدم!».

گفتيم: چه ديدى، اى پيامبر خدا؟ خودمان و زنان و فرزندانمان به فدايت! برايمان باز گو.

فرمود: «... مردى از امّتم را ديدم كه اهريمنان، او را در ميان گرفته اند، و ياد خداوند عزوجل به يارى او آمد و از ميان اهريمنان نجاتش داد».

170. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه گروه اند كه از گزند ابليس و لشكريان او مصون اند: كسانى كه به ياد خدا هستند، كسانى كه از خوف خدا گريان اند، و آمرزش خواهان در سحرگاه.

171. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به يحيى پسر زكريّا، پنج فرمان داد كه هم خود به كار ببندد و هم به بنى اسرائيل بفرمايد كه آنها را به كار بندند.... پس فرمود: «... شما را فرمان مى دهم كه خدا را ياد كنيد؛ زيرا داستان ياد خدا كردن، داستان آن مردى است كه دشمن در پىِ او شتابان روان گشته است و او به دژى استوار مى رسد و خود را از گزند دشمن، نگه مى دارد. بنده نيز خويشتن را از گزند شيطان، نگه نمى دارد، مگر با ياد و نام خدا.

172. امام على عليه السلام: ياد خدا، مايۀ رانده شدن شيطان است.

173. امام على عليه السلام: ياد خدا، سرمايۀ هر مؤمنى است و سود آن، به سلامت ماندن از شيطان است.

174. امام على عليه السلام: ياد خدا، ستون ايمان و نگه دارنده از شيطان است.

ص: 111

175. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَعيذُ وأعتَصِمُ، وبِرُكنِكَ ألوذُ وأتَحَزَّمُ.(1)

176. مصباح الشريعة - فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام -: لا يَتَمَكَّنُ الشَّيطانُ بِالوَسوَسَةِ مِنَ العَبدِ إلّا وقَد أعرَضَ عَن ذِكرِ اللّهِ، وَاستَهانَ بِأَمرِهِ، وأسكَنَ إلى نَهيِهِ، ونَسِيَ اطِّلاعَهُ عَلى سِرِّهِ.(2)

5/3 اِنشِراحُ الصَّدرِ

الكتاب

(أَ فَمَنْ شَرَحَ اَللّٰهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ فَهُوَ عَلىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقٰاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ أُولٰئِكَ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ) .(3)

الحديث

177. الإمام عليّ عليه السلام: الذِّكرُ يَشرَحُ الصَّدرَ.(4)

5/4 جِلاءُ القَلبِ

178. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ سَقالَةً، وإنَّ سَقالَةَ القُلوبِ ذِكرُ اللّهِ، وما مِن شَيءٍ أنجى مِن عَذابِ اللّهِ مِن ذِكرِ اللّهِ.(5)

ص: 112


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 153 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
2- . مصباح الشريعة: ص 225، بحار الأنوار: ج 72 ص 124 ح 2.
3- . الزمر: 22.
4- . غرر الحكم: ج 1 ص 210 ح 835، عيون الحكم والمواعظ: ص 32 ح 542.
5- . شُعب الإيمان: ج 1 ص 396 ح 522، تنبيه الغافلين للسمرقندي: ص 397 ح 601.

175. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! به ياد تو پناهنده و متوسّل مى شوم و به تكيه گاه تو پناه مى آورم و كمر مى بندم.

176. مصباح الشريعة - در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است -: شيطان، نمى تواند بنده را وسوسه كند، مگر آن كه خدا را و فرمان او را سبُك شمرده و به نهى او روى آورده و فراموش كرده باشد كه خداوند، از درون او آگاه است.

5/3 گشايش سينه

قرآن

(آيا كسى كه خدا سينه اش را براى اسلام گشاده و پرتو نورى از خدايش با خود دارد [همچون كوردلان بى فروغ است]؟! واى بر سخت دلانى كه خدا را ياد نمى كنند! آنها در گم راهى اى آشكار هستند).

حديث

177. امام على عليه السلام: ياد خدا، سينه را گشايش مى دهد [و ظرفيت فكرى و روحى او را براى پذيرش حق مى افزايد].

5/4 جلاى دل

178. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چيزى را صيقل دهنده اى است و صيقل دهندۀ دل ها، ياد خداست. هيچ چيز مانند ياد خدا، آدمى را از عذاب خدا نجات نمى دهد.

ص: 113

179. الإمام عليّ عليه السلام - مِن كَلامٍ لَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ: (يُسَبِّحُ لَهُ فِيهٰا بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ * رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِيهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ) (1) -: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ.(2)

5/5 شِفاءُ القَلبِ

180. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ذِكرُ اللّهِ شِفاءُ القُلوبِ.(3)

181. عنه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِذِكرِ اللّهِ فَإِنَّهُ شِفاءٌ، وإيّاكُم وذِكرَ النّاسِ فَإِنَّهُ داءٌ.(4)

182. الإمام عليّ عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوسِ.(5)

183. عنه عليه السلام - مِن دُعائِهِ المَعروفِ بِدُعاءِ كُمَيلٍ -: يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ، وذِكرُهُ شِفاءٌ.(6)

5/6 صَلاحُ القَلبِ

184. الإمام عليّ عليه السلام: أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ.(7)

185. الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَل سَلامَةَ قُلوبِنا في ذِكرِ عَظَمَتِكَ، وفَراغَ أبدانِنا في شُكرِ نِعمَتِكَ، وَانطِلاقَ ألسِنَتِنا في وَصفِ مِنَّتِكَ.(8)

ص: 114


1- . النور: 36-37.
2- . نهج البلاغة: الخطبة 122، ارشاد القلوب: ص 59.
3- . الجامع الصغير: ج 1 ص 665 ح 4330 نقلاً عن الديلمي.
4- . تنبيه الخواطر: ج 1 ص 8.
5- . غرر الحكم: ج 4 ص 30 ح 5169، عيون الحكم والمواعظ: ص 255 ح 4714.
6- . مصباح المتهجّد: ص 850 ح 910، الإقبال: ج 3 ص 337.
7- . غرر الحكم: ج 2 ص 415 ح 3083، عيون الحكم والمواعظ: ص 120 ح 2736.
8- . الصحيفة السجّاديّة: ص 37 الدعاء 5.

179. امام على عليه السلام - از سخن ايشان به هنگام تلاوت آيۀ (در آن [خانه] ها هر بامداد و شامگاه، او را تنزيه مى كنند مردانى كه نه تجارت، و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا، به خود مشغول نمى دارد) -: خداوند پاك و بلندمرتبه، ياد [خود] را جلا دهندۀ دل ها قرار داد. با ياد او دل هاى ناشنوا شنوا مى شوند و دل هاى نابينا بينا مى گردند و دل هاى ستيزه گر، رام مى شوند.

5/5 شفاى دل

180. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ياد خدا، شفاى دل هاست.

181. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا را ياد كنيد، كه ياد خدا درمان است، و مردم را ياد نكنيد، كه آن، درد [و بيمارى] است.

182. امام على عليه السلام: ياد خدا، دواى بيمارى جان هاست.

183. امام على عليه السلام - در دعاى ايشان، معروف به «دعاى كميل» -: اى كسى كه نامش دوا و يادش شفاست!

5/6 سامان دل

184. امام على عليه السلام: بن مايۀ سامان دل، مشغول داشتن آن به ياد خداست.

185. امام زين العابدين عليه السلام: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و سلامت دل هاى ما را صَرف ياد عظمت خودت، و فراغت تن هايمان را صَرف سپاس گزارى نعمت هايت، و گويايىِ زبان هايمان را صَرف بيان نوازش هايت گردان.

ص: 115

186. الإمام عليّ عليه السلام: مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ، ومِفتاحُ الصَّلاحِ.(1)

5/7 حَياةُ القَلبِ

187. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: بِذِكرِ اللّهِ تَحيَا القُلوبُ، وبِنِسيانِهِ مَوتُها.(2)

188. عنه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ -: نَبِّه بِالذِّكرِ قَلبَكَ، وجافِ عَنِ النَّومِ جَنبَكَ، وَاتَّقِ اللّهَ رَبَّكَ.(3)

189. الإمام عليّ عليه السلام: فِي الذِّكرِ حَياةُ القُلوبِ.(4)

190. عنه عليه السلام: مَن ذَكَرَ اللّهَ سُبحانَهُ أحيَا اللّهُ قَلبَهُ، ونَوَّرَ عَقلَهُ ولُبَّهُ.(5)

191. عنه عليه السلام: الذِّكرُ نورُ العَقلِ، وحَياةُ النُّفوسِ، وجِلاءُ الصُّدورِ.(6)

192. الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ -: مَولايَ، بِذِكرِكَ عاشَ قَلبي، وبِمُناجاتِكَ بَرَّدتَ ألَمَ الخَوفِ عَنّي.(7)

5/8 عِمارَةُ القَلبِ

193. الإمام عليّ عليه السلام - مِن وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام -: اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ - أي بُنَيَّ - ولُزومِ أمرِهِ، وعِمارَةِ قَلبِكَ بِذِكرِهِ.(8)

ص: 116


1- . غرر الحكم: ج 6 ص 137 ح 9832، عيون الحكم والمواعظ: ص 487 ح 9006.
2- . تنبيه الخواطر: ج 2 ص 120.
3- . تنبيه الخواطر: ج 2 ص 117.
4- . غرر الحكم: ج 4 ص 394 ح 6445، عيون الحكم والمواعظ: ص 354 ح 5991.
5- . غرر الحكم: ج 5 ص 387 ح 8876، عيون الحكم والمواعظ: ص 458 ح 8301.
6- . غرر الحكم: ج 2 ص 108 ح 1999، عيون الحكم والمواعظ: ص 60 ح 1523.
7- . مصباح المتهجّد: ص 592 ح 691، الإقبال: ج 1 ص 168، بحار الأنوار: ج 98 ص 89 ح 2.
8- . نهج البلاغة: الكتاب 31؛ نظم درر السمطين: ص 162.

186. امام على عليه السلام: مداومت بر ياد خدا، خوراك جان ها و كليد سامان گرفتن است.

5/7 زنده شدن دل

187. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با ياد خدا، دل ها زنده مى شوند و با فراموش كردنِ او مى ميرند.

188. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش به ابو ذر -: دلت را با ياد [خدا] بيدار بدار، و پهلويت را از [بستر] خواب، دور گردان، و از پروردگارت، خداى يگانه، پروا داشته باش.

189. امام على عليه السلام: ياد خدا، حياتبخش دل هاست.

190. امام على عليه السلام: هر كه خداى سبحان را ياد كند، خداوند، دلش را زنده مى گرداند و خِرد و مغزش را روشن مى سازد.

191. امام على عليه السلام: ياد خدا، روشنايىِ خِرد، زندگى بخش جان ها، و جلا دهندۀ سينه هاست.

192. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى ابو حمزۀ ثمالى -: آقاى من! با ياد توست كه دلم زندگى مى كند، و با راز و نياز با توست كه درد ترس را در من فرو نشانده اى.

5/8 آبادى دل

193. امام على عليه السلام - از سفارش هاى ايشان به فرزندش حسن عليه السلام -: تو را - اى پسرم - به ترس از خدا و پايبندى به فرمان او و آباد كردن دلت به ياد او، سفارش مى كنم.

ص: 117

194. عنه عليه السلام: إلهي!... اُناديكَ بِقَلبٍ قَريحٍ، واُناجيكَ بِدَمعٍ سَفوحٍ، وأعوذُ بِكَ مِن قُوَّتي، وأعوذُ بِكَ مِن جُرأَتي، وأستَجيرُ بِكَ مِن جَهلي، وأتَعَلَّقُ بِعُرى أسبابِكَ مِن ذَنبي، وأعمُرُ بِذِكرِكَ قَلبي.(1)

5/9 نورُ القَلبِ

195. الإمام عليّ عليه السلام: اِستَديموا الذِّكرَ فَإِنَّهُ يُنيرُ القَلبَ، وهُوَ أفضَلُ العِبادَةِ.(2)

196. عنه عليه السلام: دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ.(3)

197. عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الذِّكرِ استِنارَةُ القُلوبِ.(4)

198. عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِذِكرِ اللّهِ؛ فَإِنَّهُ نورُ القَلبِ.(5)

199. عنه عليه السلام: الذِّكرُ يُؤنِسُ اللُّبَّ، ويُنيرُ القَلبَ، ويَستَنزِلُ الرَّحمَةَ.(6)

200. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ، ويُؤنِسُ الضَّمائِرَ.(7)

5/10 حِكمَةُ القَلبِ

201. الإمام عليّ عليه السلام: مَن ألزَمَ قَلبَهُ فِكراً، ولِسانَهُ الذِّكرَ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ إيماناً ورَحمَةً، ونوراً وحِكمَةً.(8)

ص: 118


1- . بحار الأنوار: ج 87 ص 246 ح 56 نقلاً عن الاختيار لابن باقي.
2- . غرر الحكم: ج 2 ص 255 ح 2536، عيون الحكم والمواعظ: ص 92 ح 2172.
3- . غرر الحكم: ج 4 ص 21 ح 5144، عيون الحكم والمواعظ: ص 250 ح 4683.
4- . غرر الحكم: ج 3 ص 330 ح 4631، عيون الحكم والمواعظ: ص 208 ح 4170.
5- . غرر الحكم: ج 4 ص 288 ح 6103، عيون الحكم والمواعظ: ص 335 ح 5728.
6- . غرر الحكم: ج 2 ص 66 ح 1858، عيون الحكم والمواعظ: ص 55 ح 1429.
7- . غرر الحكم: ج 4 ص 29 ح 5167، عيون الحكم والمواعظ: ص 255 ح 4720.
8- . إرشاد القلوب: ص 100.

194. امام على عليه السلام: معبودا!... با دلى ريش، صدايت مى زنم و با اشكى ريزان، آهسته مى خوانمت و از نيروى خويش به تو پناه مى آورم و از گستاخى خويش به تو پناه مى برم و از نادانى خويش به تو پناه مى آورم و از گناهان خود به دستگيره هاى رشته هاى تو چنگ مى زنم و دلم را به ياد تو آباد مى كنم.

5/9 نور دل

195. امام على عليه السلام: بر ياد خدا مداومت ورزيد، كه اين كار، هم دل را نورانى مى كند و هم برترين عبادت است.

196. امام على عليه السلام: مداومت بر ياد خدا، دل و انديشه را روشن مى گردانَد.

197. امام على عليه السلام: ثمرۀ ياد خدا، نورانى شدن دل هاست.

198. امام على عليه السلام: بر تو باد ياد خدا؛ چرا كه روشنايىِ دل است.

199. امام على عليه السلام: ذكر، همدم خِرد مى گردد، دل را روشن مى دارد و رحمت را فرود مى آورد.

200. امام على عليه السلام: ياد خدا، روشنايى بخش بينش ها و رام كنندۀ درون هاست.

5/10 حكمت دل

201. امام على عليه السلام: هر كه دلش را با انديشيدن و زبانش را با ياد خدا همراه سازد، خداوند، دلش را از ايمان و مِهر و روشنايى و حكمت، آكنده مى سازد.

ص: 119

202. الكافي عن السندي عن الإمام الباقر عليه السلام: ما أخلَصَ العَبدُ الإيمانَ بِاللّهِ عزوجل أربَعينَ يَوماً - أو قالَ: ما أجمَلَ عَبدٌ ذِكرَ اللّهِ عزوجل أربَعينَ يَوماً - إلّا زَهَّدَهُ اللّهُ عزوجل فِي الدُّنيا، وبَصَّرَهُ داءَها ودَواءَها؛ فَأَثبَتَ الحِكمَةَ في قَلبِهِ، وأنطَقَ بِها لِسانَهُ.(1)

5/11 هِدايَةُ العُقولِ

203. الإمام عليّ عليه السلام: الذِّكرُ هِدايَةُ العُقولِ، وتَبصِرَةُ النُّفوسِ.(2)

204. عنه عليه السلام: مَن ذَكَرَ اللّهَ استَبصَرَ.(3)

205. عنه عليه السلام: لا هِدايَةَ كَالذِّكرِ.(4)

5/12 نَجاحُ الاُمورِ

206. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُذكُرِ اللّهَ؛ فَإِنَّهُ عَونٌ لَكَ عَلى ما تَطلُبُ.(5)

207. الإمام عليّ عليه السلام: خَيرُ مَا استَنجَحتَ بِهِ الاُمورَ ذِكرُ اللّهِ سُبحانَهُ.(6)

208. عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ تُستَنجَحُ بِهِ الاُمورُ، وتَستَنيرُ بِهِ السَّرائِرُ.(7)

5/13 الرِّزقُ بِغَيرِ بِضاعَةٍ

209. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِتَّخِذوا ذِكرَ اللّهِ تِجارَةً، يَأتِكُمُ الرِّزقُ بِغَيرِ بِضاعَةٍ.(8)

ص: 120


1- . الكافي: ج 2 ص 16 ح 6، بحار الأنوار: ج 70 ص 240 ح 8.
2- . غرر الحكم: ج 1 ص 369 ح 1403.
3- . غرر الحكم: ج 5 ص 166 ح 7800، عيون الحكم والمواعظ: ص 429 ح 7297.
4- . غرر الحكم: ج 6 ص 350 ح 10460، عيون الحكم والمواعظ: ص 536 ح 9828.
5- . تنبيه الغافلين للسمرقندي: ص 471 ح 732؛ بحار الأنوار: ج 21 ص 60 ح 12.
6- . غرر الحكم: ج 3 ص 427 ح 4987، عيون الحكم والمواعظ: ص 238 ح 4527.
7- . غرر الحكم: ج 4 ص 30 ح 5168، عيون الحكم والمواعظ: ص 255 ح 4718.
8- . الفردوس: ج 2 ص 119 ح 2624، فردوس الأخبار: ج 2 ص 193 ح 2446.

202. الكافى - به نقل از سِندى -: امام باقر عليه السلام فرمود: «بنده، چهل روز ايمان به خداوند عزوجل را خالص نگردانيد» يا فرمود: «هيچ بنده اى چهل روز، خداوند عزوجل را به خوبى ياد نكرد، مگر آن كه خداوند عزوجل او را به دنيا زاهد گردانْد و درد و درمان دنيا را به او نمايانْد و حكمت را در دلش استوار كرد و زبانش را به آن، گويا ساخت».

5/11 راه نمايى خِردها

203. امام على عليه السلام: ذكر، ره نمود خِردها و بيدارى جان هاست.

204. امام على عليه السلام: آن كه خدا را ياد كند، بينا مى شود.

205. امام على عليه السلام: هيچ هدايتى مانند ياد خدا نيست.

5/12 كاميابى در كارها

206. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدا را ياد كن؛ چرا كه ياد خدا، تو را در آنچه مى طلبى، كمك مى كند.

207. امام على عليه السلام: بهترين وسيلۀ موفّقيت تو در كارها، ياد خداوند سبحان است.

208. امام على عليه السلام: ياد خدا، مايۀ موفّقيت در كارها و نورانيّت درون هاست.

5/13 روزىِ بى سرمايه

209. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ياد خدا را [سرمايۀ] تجارت قرار دهيد تا بى كالا و سرمايه به شما روزى برسد.

ص: 121

210. عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ رَزَقَهُ اللّهُ.(1)

5/14 النَّجاةُ مِنَ الشَّدائِدِ

211. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّ أحَدٍ يَموتُ عَطشانَ، إلّا ذاكِرَ اللّهِ.(2)

212. الإمام عليّ عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ طارِدُ اللَأواءِ وَالبُؤسِ.(3)

213. الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام، قالَ موسى:... إلهي! فَما جَزاءُ مَن لَم يَفتُر لِسانُهُ عَن ذِكرِكَ وَالتَّضَرُّعِ وَالاِستِعانَةِ لَكَ فِي الدُّنيا؟

قالَ: يا موسى، اُعينُهُ عَلى شَدائِدِ الآخِرَةِ.(4)

214. الإمام الهادي عليه السلام: لَمّا كَلَّمَ اللّهُ عزوجل موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام، قالَ موسى:... إلهي! فَما جَزاءُ مَن ذَكَرَكَ بِلِسانِهِ وقَلبِهِ؟

قالَ: يا موسى، اُظِلُّهُ يَومَ القِيامَةِ بِظِلِّ عَرشي، وأجعَلُهُ في كَنَفي.(5)

5/15 حُسنُ الذِّكرِ

215. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَلَيكَ بِذِكرِ اللّهِ وتِلاوَةِ القُرآنِ؛ فَإِنَّهُ رَوحُكَ فِي السَّماءِ، وذِكرُكَ فِي الأَرضِ.(6)

ص: 122


1- . دعائم الإسلام: ج 2 ص 116 ح 385، بحار الأنوار: ج 66 ص 325 ح 12.
2- . الدعوات: ص 237 ح 660، بحار الأنوار: ج 81 ص 240 ح 26.
3- . غرر الحكم: ج 4 ص 30 ح 5170، عيون الحكم والمواعظ: ص 255 ح 4715.
4- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 88 ح 68، بحار الأنوار: ج 69 ص 412 ح 131.
5- . الأمالي للصدوق: ص 276 ح 307؛ البداية والنهاية: ج 9 ص 287.
6- . مسند ابن حنبل: ج 4 ص 163 ح 11774، كنز العمّال: ج 15 ص 826 ح 43284.

210. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خدا را بسيار ياد كند، خداوند، روزى اش مى دهد.

5/14 رهايى از سختى ها

211. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همه تشنه مى ميرند، مگر ذاكر خدا.

212. امام على عليه السلام: ياد خدا، دور كنندۀ تنگ دستى و بينوايى است.

213. امام باقر عليه السلام: چون خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت، موسى گفت:... معبودا! پاداش كسى كه در دنيا زبانش از ياد تو و التماس و كمك جستن از تو سست نشود، چيست؟

فرمود: «اى موسى! او را در سختى هاى آخرت، كمك مى كنم».

214. امام هادى عليه السلام: آن گاه كه خداوند عزوجل با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت، موسى گفت: معبودا! پاداش كسى كه با زبان و دلش تو را ياد كند، چيست؟

فرمود: «اى موسى! روز قيامت، او را در سايۀ عرشم در مى آورم و در پناه خويش مى گيرم».

5/15 نام نيك

215. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر تو باد ياد خدا و تلاوت قرآن؛ چرا كه اين كار، مايۀ خوش بويى تو در آسمان و نيك نامى ات در زمين است.

ص: 123

216. عنه صلى الله عليه و آله: عَلَيكَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ وذِكرِ اللّهِ كَثيراً؛ فَإِنَّهُ ذِكرٌ لَكَ فِي السَّماءِ، ونورٌ لَكَ فِي الأَرضِ.(1)

217. الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اشتَغَلَ بِذِكرِ اللّهِ، طَيَّبَ اللّهُ ذِكرَهُ.(2)

5/16 كَفّارَةُ السَّيِّئاتِ

218. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كابِدُوا اللَّيلَ بِالصَّلاةِ، وَاذكُرُوا اللّهَ كَثيرا؛ يُكَفِّر عَنكُم سَيِّئاتِكُم.(3)

219. الإمام عليّ عليه السلام: عَوِّد نَفسَكَ الاِستِهتارَ بِالذِّكرِ وَالاِستِغفارِ، فَإِنَّهُ يَمحو عَنكَ الحَوبَةَ، ويُعَظِّمُ لَكَ المَثوبَةَ.(4)

5/17 قُوَّةُ الإيمانِ

220. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! إنَّ القُرآنَ وَالذِّكرَ لَيُنبِتانِ الإِيمانَ فِي القَلبِ كما يُنبِتُ الماءُ العُشبَ.(5)

5/18 التَّقَرُّبُ إلَى اللّهِ

221. كنز العمّال عن خالد بن الوليد: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: إنّي سائِلُكَ عَمّا فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، فَقالَ لَهُ: سَل عَمّا بَدا لَكَ... قالَ: اُحِبُّ أن أكونَ أخَصَّ النّاسِ إلَى اللّهِ تَعالى.

قالَ: أكثِر ذِكرَ اللّهِ، تَكُن أخَصَّ العِبادِ إلَى اللّهِ تَعالى.(6)

ص: 124


1- . الخصال: ص 525 ح 13؛ المعجم الكبير: ج 2 ص 157 ح 1651.
2- . غرر الحكم: ج 5 ص 257 ح 8235، عيون الحكم والمواعظ: ص 445 ح 7832.
3- . الأمالي للمفيد: ص 189 ح 16، بحار الأنوار: ج 82 ص 223 ح 45.
4- . غرر الحكم: ج 4 ص 328 ح 6230، عيون الحكم والمواعظ: ص 340 ح 5792.
5- . الفردوس: ج 3 ص 115 ح 4319.
6- . كنز العمّال: ج 16 ص 127 ح 44154 نقلاً عن أبي العبّاس المستغفري.

216. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر تو باد تلاوت قرآن و ياد كردن بسيار از خدا؛ چرا كه اين كار در آسمان، برايت نام و در زمين، برايت نور است.

217. امام على عليه السلام: هر كه به ياد خدا سرگرم شود، خداوند، نام و ياد او را خوش مى گرداند.

5/16 زدودن زشتى ها

218. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رنج نماز شبانگاهى را بر خود، هموار سازيد و خداى را بسيار ياد كنيد تا گناهانتان را از شما بزُدايد.

219. امام على عليه السلام: خويشتن را به آزمندى بر ياد خدا و آمرزش خواهى عادت دِه؛ زيرا اين كار، گناه را از تو مى زُدايد و پاداشت را بزرگ مى گردانَد.

5/17 قوّت ايمان

220. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آن كه جانم در دست اوست، [تلاوت] قرآن و ياد [خدا]، ايمان را در دل مى رويانند، چنان كه آب، گياه را مى رويانَد.

5/18 نزديكى به خدا

221. كنز العمّال - به نقل از خالد بن وليد -: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: مى خواهم در بارۀ دنيا و آخرت از شما بپرسم.

به او فرمود: «آنچه مى خواهى، بپرس...».

گفت: دوست مى دارم كه خاص ترين مردم نزد خداى متعال باشم.

فرمود: «خدا را بسيار ياد كن تا خاص ترينِ بندگان نزد خداى متعال باشى».

ص: 125

5/19 الاُنسُ بِاللّهِ

222. الإمام عليّ عليه السلام: الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ.(1)

223. عنه عليه السلام: ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ.(2)

224. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ -: يا أنيسَ الذّاكِرينَ.(3)

225. الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم، فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ، إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ.(4)

226. عدّة الداعي: في بَعضِ الأَحادِيثِ القُدسِيَّةِ: أيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمَسُّكَ بِذِكري، تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ، وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأنيسَهُ.(5)

5/20 حُبُّ اللّهِ

227. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ عزوجل أحَبَّهُ اللّهُ.(6)

228. عنه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ -: يا أبا ذَرٍّ، إنَّ أحَبَّكُم إلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ أكثَرُكُم ذِكراً لَهُ.(7)

ص: 126


1- . غرر الحكم: ج 1 ص 145 ح 541، عيون الحكم والمواعظ: ص 40 ح 886.
2- . غرر الحكم: ج 4 ص 28 ح 5160، عيون الحكم والمواعظ: ص 256 ح 4741.
3- . البلد الأمين: ص 410، المصباح للكفعمي: ص 346، بحار الأنوار: ج 94 ص 395 ح 3.
4- . نهج البلاغة: الخطبة 227، بحار الأنوار: ج 69 ص 329 ح 40.
5- . عدّة الداعي: ص 235، بحار الأنوار: ج 93 ص 162 ح 42.
6- . الكافي: ج 2 ص 499 ح 3، الزهد للحسين بن سعيد: ص 55 ح 148.
7- . مكارم الأخلاق: ج 2 ص 375 ح 2661، بحار الأنوار: ج 77 ص 86 ح 3.

5/19 اُنس با خدا

222. امام على عليه السلام: ياد خدا، كليد همدمى است.

223. امام على عليه السلام: ياد كنندۀ خدا، همدم اوست.

224. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در دعاى «جوشن كبير» -: اى همدمِ ذاكران!

225. امام على عليه السلام: بار خدايا! تو براى دوستانت نزديك ترين همدمانى، و براى كارسازى توكّل كنندگان به تو، آماده ترينى. در نهان هايشان، آنان را مى بينى و از درون هايشان آگاهى و اندازۀ بينش هايشان را مى دانى. پس رازهاى ايشان، براى تو آشكار است و دل هايشان، آرزومندِ توست. اگر وحشت تنهايى آنان را فرا گيرد، ياد تو همدمشان مى شود.

226. عدّة الداعى: در يكى از احاديث قدسى آمده است: «هر بنده اى كه بر دلش نظر افكنم و ببينم كه تمسّك به ياد من بر آن چيره است، تربيت او را خود بر عهده مى گيرم و همنشين و همسخن و همدم او مى شوم».

20/5 مِهر خدا

227. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه بسيار به ياد خدا عزوجل باشد، خداوند دوستش مى دارد.

228. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش به ابو ذر -: اى ابو ذر! محبوب ترينِ شما نزد خداوند عزوجل كسى است كه بيشتر به ياد او باشد.

ص: 127

229. عنه صلى الله عليه و آله: أحَبُّهُم [أيِ النّاسِ] إلَى اللّهِ أكثَرُهُم ذِكراً.(1)

230. الإمام عليّ عليه السلام: إذا رَأَيتَ اللّهَ سُبحانَهُ يُؤنِسُكَ بِذِكرِهِ، فَقَد أحَبَّكَ.(2)

231. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ موسى عليه السلام: يا رَبِّ! وَدِدتُ أنّي أعلَمُ مَن تُحِبُّ مِن عِبادِكَ فَاُحِبَّهُ.

قالَ: إذا رَأيتَ عَبدي يُكثِرُ مِن ذِكري، فَأَنَا أذِنتُ لَهُ في ذلِكَ، فَاُحِبُّهُ، وإذا رَأَيتَ عَبدي لا يَذكُرُني، فَأَنَا حَجَبتُهُ عَن ذلِكَ، وأنَا اُبغِضُهُ.(3)

5/21 لِقاءُ اللّهِ

232. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ تَعالى: إذا كانَ الغالِبُ عَلى عَبدِي الاِشتِغالَ بي، جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري، فَإِذا جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري عَشِقَني وعَشِقتُهُ، فَإِذا عَشِقَني وعَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ، وصِرتُ مَعالِما بَينَ عَينَيهِ لا يَسهو إذا سَهَا النّاسُ؛ اُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ الأَنبياءِ، اُولئِكَ الأَبطالُ حَقّا، اُولئِكَ الَّذينَ إذا أرَدتُ بِأَهلِ الأَرضِ عُقوبَةً وعَذاباً ذَكَرتُهُم فَصَرَفتُ ذلِكَ عَنهُم.(4)

5/22 العِصمَةُ مِنَ السَّهوِ

233. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ سُبحانَهُ: إذا عَلِمتُ أنَّ الغالِبَ عَلى عَبدِي الاِشتِغالُ

ص: 128


1- . إرشاد القلوب: ص 133.
2- . غرر الحكم: ج 3 ص 131 ح 4040، عيون الحكم والمواعظ: ص 135 ح 3070.
3- . تاريخ دمشق: ج 61 ص 147 ح 12565؛ الدعوات: ص 20 ح 18.
4- . حلية الأولياء: ج 6 ص 165 الرقم 364، كنز العمّال: ج 1 ص 433 ح 1872.

229. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: محبوب ترينِ مردم نزد خدا، كسى است كه بيشتر از او ياد مى كند.

230. امام على عليه السلام: هر گاه ديدى خداوند عزوجل تو را همدم ياد خود ساخته، در حقيقت، تو را دوست داشته است.

231. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: موسى عليه السلام گفت: اى پروردگار من! دوست دارم بدانم از بندگانت چه كسى را دوست دارى تا من نيز دوستش بدارم.

خداوند فرمود: «هر گاه ديدى كه بنده ام مرا بسيار ياد مى كند، من اجازۀ اين كار را به او داده ام. پس او را دوست مى دارم، و هر گاه ديدى كه بنده ام مرا ياد نمى كند، من او را از اين كار مانع شده ام و من، دشمنش مى دارم».

5/21 ديدار خدا

232. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال مى فرمايد: «هر گاه غالب حالات بنده ام پرداختن به من باشد، خوشى و لذّت او را در ياد كردنش از من قرار مى دهم، و هر گاه خوشى و لذّتش را در يادم قرار دهم، او عاشق من مى شود و من، عاشق او مى شوم، و هر گاه او عاشق من شود و من عاشق او شوم، پردۀ ميان خودم و او را كنار مى زنم و نشانه هايى فرا چشم او مى شوم، به طورى كه هر گاه مردم دچار غفلت شوند، او دچار غفلت نمى شود [و همواره به ياد من است]. اين گونه بندگان، سخنشان، سخن پيامبران است. اينان، پهلوانان حقيقى هستند. اينان، كسانى هستند كه هر گاه بخواهم زمينيان را كيفر و عذاب كنم، به ياد ايشان مى افتم و كيفر و عذاب را از مردمان مى گردانم».

5/22 جلوگيرى از غفلت

233. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند سبحان فرمود: «هر گاه بدانم كه بنده ام غالباً به ياد من است، ميل او را به درخواست و راز و نياز با خودم منتقل مى كنم، و هر گاه بنده ام چنين باشد [و همواره خواهان درخواست از من و راز و نياز با من

ص: 129

بي، نَقَلتُ شَهوَتَهُ في مَسأَلَتي ومُناجاتي، فَإِذا كانَ عَبدي كَذلِكَ فَأَرادَ أن يَسهُوَ حُلتُ بَينَهُ وبَينَ أن يَسهُوَ؛ اُولئِكَ أولِيائي حَقّاً، اُولئِكَ الأَبطالُ حَقّاً.(1)

راجع: نهج الذكر: ج 1 ص 144 ح 471.

5/23 نُزولُ المَلائِكَةِ

234. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ المَلائِكَةَ يَمُرّونَ عَلى حَلَقِ الذِّكرِ، فَيَقومونَ عَلى رُؤوسِهِم، ويَبكونَ لِبُكائِهِم، ويُؤمِّنونَ لِدُعائِهِم، فَإِذا صَعِدوا [إلَى](2) السَّماءِ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: يا مَلائِكَتي أينَ كُنتُم؟ - وهُوَ أعلَمُ - فَيَقولونَ: يا رَبَّنا إنّا حَضَرنا مَجلِساً مِن مَجالِسِ الذِّكرِ، فَرَأَينا أقواما يُسَبِّحونَكَ ويُمَجِّدونَكَ ويُقَدِّسونَكَ، ويَخافونَ نارَكَ.

فَيَقولُ اللّهُ سُبحانَهُ: يا مَلائِكَتي، اِزوُوها عَنهُم، واُشهِدُكم أنّي قَد غَفَرتُ لَهُم، وآمَنتُهُم مِمّا يَخافونَ. فَيَقولونَ: رَبَّنا، إنَّ فيهِم فُلاناً وإنَّهُ لَم يَذكُركَ! فَيَقولُ: قَد غَفَرتُ لَهُ بِمُجالَسَتِهِ لَهُم؛ فَإِنَّ الذّاكِرينَ مَن لا يَشقى بِهِم جَليسُهُم.(3)

235. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلهِ مَلائِكَةً يَطوفونَ فِي الطُّرُقِ يَلتَمِسونَ أهلَ الذِّكرِ، فَإِذا وَجَدوا قَوماً يَذكُرونَ اللّهَ تَنادَوا: هَلُمُّوا إلى حاجَتِكُم؛ فَيَحُفُّونَهُم بِأَجنِحَتِهِم إلَى السَّماءِ الدُّنيا.

فَيَسأَ لُهُم رَبُّهُم - وهُوَ أعلَمُ مِنهُم -: ما يَقولُ عِبادي؟ تَقولُ: يُسَبِّحونَكَ، ويُكَبِّرونَكَ، ويَحمَدونَكَ، ويُمَجِّدونَكَ. فَيَقولُ: هَل رَأَوني؟ فَيَقولونَ: وَاللّهِ ما

ص: 130


1- . عدّة الداعي: ص 235، بحار الأنوار: ج 93 ص 162 ح 42.
2- . مابين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
3- . عدّة الداعي: ص 241، أعلام الدين: ص 280، إرشاد القلوب: ص 61، بحار الأنوار: ج 75 ص 468 ح 20.

باشد]، اگر بخواهد دچار غفلت شود، مانع غفلت او مى شوم. اينان، اولياى حقيقى من اند. اينان، پهلوانان حقيقى اند».

ر. ك: نهج الذكر: ج 1 ص 145 ح 471.

5/23 فرود آمدن فرشتگان

234. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرشتگان بر مجالس ذكر [خدا] مى گذرند و بر فرازِ سر ايشان مى ايستند و با گريستن آنان مى گِريند و براى دعايشان «آمين» مى گويند. و چون به آسمان بَر شوند، خداى متعال - با آن كه خود، بهتر مى داند - مى پرسد: «كجا بوديد، اى فرشتگان من؟».

فرشتگان مى گويند: اى پروردگار ما! در مجلسى از مجلس هاى ذكر، حاضر شديم. مردمانى را ديديم كه تو را به پاكى و بزرگى و قداست مى ستايند و از آتش تو بيمناك اند.

خداى سبحان مى فرمايد: «اى فرشتگان من! آتش را از آنان، دور گردانيد و گواه باشيد كه ايشان را آمرزيدم و از آنچه بيمناك اند، در امانشان داشتم».

فرشتگان مى گويند: اى پروردگار ما! فلانى هم در ميان ايشان بود و او ذكر تو را نمى گفت.

خداوند مى فرمايد: «او را هم به سبب همنشينى اش با ايشان آمرزيدم؛ زيرا ذاكران، كسانى هستند كه به بركت آنان، همنشينشان محروم نمى شود».

235. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، فرشتگانى دارد كه در گذرگاه ها در جستجوى اهل ذكر مى گردند و هر گاه گروهى را بينند كه ذكر خدا مى گويند، صدا مى زنند كه: بياييد حاجتتان را بگيريد! و با بال هاى خود، آنان را تا آسمانِ زيرين در ميان مى گيرند.

پروردگارشان - با آن كه خود، از فرشتگان، بهتر مى داند - از آنان مى پرسد: «بندگانم چه مى گويند؟».

فرشتگان مى گويند: تو را به پاكى و منزّه بودن مى ستايند و سپاسَت مى گويند و تمجيدت مى كنند.

خداوند مى فرمايد: «آيا مرا ديده اند؟».

ص: 131

رَأَوكَ! فَيَقولُ: وكَيفَ لَو رَأَوني؟ يَقولونَ: لَو رَأَوكَ كانوا أشَدَّ لَكَ عِبادَةً، وأشَدَّ لَكَ تَمجيداً، وأكثَرَ لَكَ تَسبيحاً. يَقولُ: فَما يَسأَلونَني؟ [يَقولونَ:(1)] يَسأَلونَكَ الجَنَّةَ. يَقولُ: وهَل رَأَوها؟ يَقولونَ: لا وَاللّهِ يا رَبِّ ما رَأَوها، يَقولُ: فَكَيفَ لَو أنَّهُم رَأَوها؟ يَقولونَ: لَو أنَّهُم رَأَوها كانوا أشَدَّ عَلَيها حِرصاً، وأشَدَّ لَها طَلَباً، وأعظَمَ فيها رَغبَةً. قال: فَمِمَّ يَتَعَوَّذونَ؟ يَقولونَ: مِنَ النَّارِ. يَقولُ: وهَل رَأَوها؟ يَقولونَ: لا وَاللّهِ يا رَبِّ ما رَأَوها، يَقولُ: فَكَيفَ لَو رَأَوها؟ يَقولونَ: لَو رَأَوها كانوا أشَدَّ مِنها فِراراً، وأشَدَّ لَها مَخافَةً.

فَيَقولُ: فَاُشهِدُكُم أنّي قَد غَفَرتُ لَهُم. يَقولُ مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ: فيهِم فُلانٌ لَيس مِنهُم، إنَّما جاءَ لِحاجَةٍ! قالَ: هُمُ الجُلَساءُ لا يَشقى بِهِم جَليسُهُم.(2)

5/24 نُزولُ الرَّحمَةِ

236. المستدرك على الصحيحين عن أبي عثمان: كانَ سلمانُ في عِصابَةٍ يَذكُرونَ اللّهَ، فَمَرَّ بِهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، فَجاءَهُم قاصِداً حَتّى دَنا مِنهُم، فَكَفّوا عَنِ الحَديثِ إعظاماً لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله.

فَقالَ: ما كُنتُم تَقولونَ؟ فَإِنّي رَأَيتُ الرَّحمَةَ تَنزِلُ عَلَيكُم، فَأَحبَبتُ أن اُشارِكَكُم فيها!(3)

ص: 132


1- . سقط ما بين المعقوفين من المصدر، وأثبتناه من المصادر الاُخرى.
2- . صحيح البخاري: ج 5 ص 2353 ح 6045، صحيح مسلم: ج 4 ص 2069 ح 25.
3- . المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 210 ح 419، كنز العمّال: ج 1 ص 447 ح 1932.

فرشتگان مى گويند: به خدا سوگند كه تو را نديده اند!

خداوند مى فرمايد: «اگر مرا ديده بودند، چه مى كردند؟».

فرشتگان مى گويند: اگر تو را ديده بودند، بيشتر بندگى ات مى كردند و بزرگت مى داشتند و تسبيحت مى گفتند.

خداوند مى فرمايد: «از من چه مى خواهند؟».

[فرشتگان مى گويند:] از تو بهشت مى خواهند.

خداوند مى فرمايد: «آيا آن را ديده اند؟».

فرشتگان مى گويند: نه، به خدا سوگند - اى پروردگار -، آن را نديده اند.

خداوند مى فرمايد: «پس اگر آن را ديده بودند، چه مى كردند؟».

فرشتگان مى گويند: اگر آن را ديده بودند، به آن، آزمندتر و طالب تر و راغب تر مى بودند.

خداوند مى فرمايد: «از چه پناه مى برند؟».

فرشتگان مى گويند: از آتشِ دوزخ.

خداوند مى فرمايد: «آيا آن را ديده اند؟».

فرشتگان مى گويند: نه به خدا سوگند - اى پروردگار -، آن را نديده اند.

خداوند مى فرمايد: «پس اگر آن را ديده بودند، چه مى كردند؟».

فرشتگان مى گويند: اگر آن را ديده بودند، از آن گريزان تر و بيمناك تر مى بودند.

خداوند مى فرمايد: «پس گواه باشيد كه آنان را آمرزيدم».

فرشته اى از فرشتگان مى گويد: در ميان ايشان، فلانى است كه از آنان نيست؛ بلكه براى حاجتى آمده است.

خداوند مى فرمايد: «آنان، همنشين اند و به بركت آنان، همنشينشان، محروم نمى شود».

5/24 فرود آمدن رحمت

236. المستدرك على الصحيحين - به نقل از ابو عثمان -: سلمان با گروهى نشسته بود و از خدا ياد مى كردند. پيامبر خدا بر آنان گذشت و به سوى ايشان آمد. چون نزديك آنان رسيد، به احترام پيامبر خدا از سخن گفتن، باز ايستادند.

فرمود: «چه مى گفتيد؟ زيرا ديدم رحمت بر شما فرو مى بارد و دوست داشتم من نيز در آن [رحمت] با شما شريك شوم».

ص: 133

237. الإمام عليّ عليه السلام: بِذِكرِ اللّهِ تُستَنزَلُ الرَّحمَةُ.(1)

5/25 نُزولُ السَّكينَةِ

238. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَقعُدُ قَومٌ يَذكُرونَ اللّهَ عزوجل إلّا حَفَّتهُمُ المَلائِكَةُ، وغَشِيَتهُمُ الرَّحمَةُ، ونَزَلَت عَلَيهِمُ السَّكينَةُ، وذَكَرَهُمُ اللّهُ فيمَن عِندَهُ.(2)

239. عنه صلى الله عليه و آله: مَجالِسُ الذِّكرِ تَنزِلُ عَلَيهِمُ السَّكينَةُ، وتَحُفُّ بِهِمُ المَلائِكَةُ، وتَغشاهُمُ الرَّحمَةُ، ويَذكُرُهُمُ الرَّبُّ تَعالى عَلى عَرشِهِ.(3)

5/26 غُفرانُ اللّهِ

240. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَا اجتَمَعَ قَومٌ عَلى ذِكرٍ فَتَفَرَّقوا عَنهُ إلّا قيلَ لَهُم: قوموا مَغفوراً لَكُم.(4)

5/27 تَبديلُ السَّيِّئاتِ حَسَناتٍ

241. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما جَلَسَ قَومٌ مَجلِساً يَذكُرونَ اللّهَ عزوجل فيهِ فَيَقومونَ حَتّى يُقالَ لَهُم: قوموا؛ قَد غَفَرَ اللّهُ لَكُم ذُنوبَكُم، وبُدِّلَت سَيِّئاتُكُم حَسَناتٍ.(5)

ص: 134


1- . غرر الحكم: ج 3 ص 204 ح 4209، عيون الحكم والمواعظ: ص 188 ح 3856.
2- . صحيح مسلم: ج 4 ص 2074 ح 39، مكارم الأخلاق: ج 2 ص 85 ح 2227.
3- . تاريخ بغداد: ج 3 ص 128 الرقم 1146، حلية الأولياء: ج 5 ص 118 الرقم 308.
4- . الإصابة: ج 3 ص 175، كنز العمّال: ج 1 ص 422 ح 1809.
5- . المعجم الكبير: ج 6 ص 212 ح 6039، شُعب الإيمان: ج 1 ص 454 ح 695.

237. امام على عليه السلام: با ياد خدا، رحمت فرود مى آيد.

5/25 فرود آمدن آرامش

238. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ گروهى براى ياد كردن از خداوند عزوجل ننشستند، مگر آن كه فرشتگان، آنان را در ميان گرفتند و رحمت، آنها را فرو پوشاند و آرامش، بر آنان فرود آمد و خداوند، در جمع كسانى كه نزد او هستند، از ايشان ياد كرد.

239. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر انجمن هاى ياد خدا، آرامش فرود مى آيد، فرشتگان، آنان را در ميان مى گيرند، رحمت، آنها را فرو مى پوشانَد و پروردگار متعال، در عرش خود، از ايشان ياد مى كند.

5/26 آمرزش خداوند

240. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ گروهى براى ياد كردن از خدا جمع نشدند، مگر آن كه چون پراكنده شدند، به ايشان گفته مى شود: «برخيزيد كه آمرزيده شديد».

5/27 تبديل شدن بدى ها به خوبى ها

241. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ گروهى براى ذكر خداوند عزوجل گِرد هم نمى نشينند، مگر آن كه چون بخواهند برخيزند، به ايشان گفته مى شود: «برخيزيد، كه خداوند، گناهان شما را آمرزيد و بدى هايتان به خوبى تبديل گرديد».

ص: 135

242. عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن قَومٍ اجتَمَعوا يَذكُرونَ اللّهَ لا يُريدونَ بِذلِكَ إلّا وَجهَهُ، إلّا ناداهُم مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: أن قوموا مَغفوراً لَكُم، فَقَد بُدِّلَت سَيِّئاتُكُم حَسَناتٍ.(1)

5/28 مُباهاةُ اللّهِ

243. صحيح مسلم عن معاوية: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ عَلى حَلقَةٍ مِن أصحابِهِ فَقالَ: ما أجلَسَكُم؟ قالوا: جَلَسنا نَذكُرُ اللّهَ ونَحمَدُهُ عَلى ما هَدانا لِلإِسلامِ ومَنَّ بِهِ عَلَينا.

قالَ: آللهِ! ما أجلَسَكُم إلّا ذاكَ؟ قالوا: وَاللّهِ ما أجلَسَنا إلّا ذاكَ!

قالَ: أما إنّي لَم أستَحلِفكُم تُهمَةً لَكُم، ولكِنَّهُ أتاني جِبريلُ فَأَخبَرَني أنَّ اللّهَ عزوجل يُباهي بِكُمُ المَلائِكَةَ.(2)

5/29 الدُّخولُ في رِياضِ الجَنَّةِ

244. سنن الترمذي عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا مَرَرتُم بِرِياضِ الجَنَّةِ فَارتَعوا. قالَ: وما رِياضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: حَلَقُ الذِّكرِ.(3)

245. الإمام عليّ عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: بادِروا إلى رِياضِ الجَنَّةِ. قالوا: وما رِياضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: حَلَقُ الذِّكرِ.(4)

ص: 136


1- . مسند ابن حنبل: ج 4 ص 286 ح 12456، مسند أبي يعلى: ج 4 ص 161 ح 4127.
2- . صحيح مسلم: ج 4 ص 2075 ح 40، سنن الترمذي: ج 5 ص 460 ح 3379.
3- . سنن الترمذي: ج 5 ص 532 ح 3510، منية المريد: ص 106.
4- . الأمالي للصدوق: ص 444 ح 592، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 409 ح 5888.

242. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مردمى براى ذكر خدا گِرد هم آيند و قصدشان از اين كار، فقط رضاى خدا باشد، ندا دهنده اى از آسمان، ندايشان مى دهد كه: «برخيزيد كه آمرزيده شديد؛ زيرا بدى هاى شما به نيكى تبديل شد».

5/28 مُباهات كردن خداوند

243. صحيح مسلم - به نقل از معاويه -: پيامبر خدا بر حلقه اى از يارانش گذشت. فرمود: «براى چه گِرد هم نشسته ايد؟».

گفتند: نشسته ايم و خدا را ياد مى كنيم و او را براى نعمت اسلام كه به ما داد و ما را بِدان ره نمون شد، سپاس مى گوييم.

فرمود: «شما را به خدا، فقط براى همين نشسته ايد؟».

گفتند: به خدا كه فقط براى همين نشسته ايم!

فرمود: «بدانيد كه من، از سرِ بدگمانى به شما سوگندتان ندادم؛ بلكه جبرئيل عليه السلام نزدم آمد و مرا خبر داد كه خداوند عزوجل به وجود شما بر فرشتگان مباهات مى كند».

5/29 وارد شدن به باغ هاى بهشت

244. سنن التِرمِذى - به نقل از اَنَس -: پيامبر خدا فرمود: «هر گاه به باغ هاى بهشت رسيديد، گشت زنيد».

اَنَس گفت: باغ هاى بهشت، كدام اند؟

فرمود: «جلسه هاى ياد خدا».

245. امام على عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: «به سوى باغ هاى بهشت بشتابيد».

گفتند: باغ هاى بهشت، كدام اند؟

فرمود: «جلسه هاى ياد خدا».

ص: 137

246. عدّة الداعي: رُوِيَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ عَلى أصحابِهِ فَقالَ: اِرتَعوا في رِياضِ الجَنَّةِ، قالوا: يا رَسولَ اللّهِ، وما رِياضُ الجَنَّةِ؟ قالَ: مَجالِسُ الذِّكرِ، اُغدوا وروحوا وَاذكُروا.(1)

5/30 نورُ يَومِ القِيامَةِ

247. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ ذاكِرَ اللّهِ يَجيءُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ نورٌ كَنورِ الشَّمسِ، أو بُرهانٌ كَبُرهانِ الشَّمسِ.(2)

248. عنه صلى الله عليه و آله: لَيَبعَثَنَّ اللّهُ أقواما يَومَ القِيامَةِ في وُجوهِهِمُ النّورُ عَلى مَنابِرِ اللُّؤلُؤِ، يِغبِطُهُمُ النّاسُ، لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ؛ هُمُ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ مِن قَبائِلَ شَتّى وبِلادٍ شَتّى، يَجتَمِعونَ عَلى ذِكرِ اللّهِ يَذكُرونَهُ.(3)

5/31 سَبقُ يَومِ القِيامَةِ

249. سنن الترمذي عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: سَبَقَ المُفَرِّدونَ، قالوا: ومَا المُفَرِّدونَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: المُستَهتَرونَ في ذِكرِ اللّهِ؛ يَضَعُ الذِّكرُ عَنهُم أثقالَهُم، فَيَأتونَ يَومَ القِيامَةِ خِفافا.(4)

250. مسند ابن حنبل عن أبي هريرة: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: سَبَقَ المُفَرِّدونَ. قالوا: يا رَسولَ اللّهِ ومَنِ المُفَرِّدونَ؟ قالَ: الَّذينَ يُهتَرونَ في ذِكرِ اللّهِ.(5)

ص: 138


1- . عدّة الداعي: ص 238، أعلام الدين: ص 275.
2- . معجم السفر: ص 112 ح 333.
3- . كنزالعمّال: ج 1 ص 438 ح 1893 نقلاً عن المعجم الكبير.
4- . سنن الترمذي: ج 5 ص 577 ح 3596، كنزالعمّال: ج 1 ص 417 ح 1773.
5- . مسند ابن حنبل: ج 3 ص 210 ح 8297، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 673 ح 1823.

246. عدّة الداعى: روايت شده است كه پيامبر خدا بر يارانش وارد شد و فرمود: «در باغ هاى بهشت، گشت زنيد».

گفتند: اى پيامبر خدا! باغ هاى بهشت، كدام اند؟

فرمود: «جلسه هاى ياد خدا. بام و شام، خدا را ياد كنيد».

5/30 روشنايى در روز قيامت

247. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ياد كنندۀ خدا، روز قيامت، در حالى مى آيد كه روشنايى اى چون روشنايىِ خورشيد، يا دليلى چون دليلِ آفتاب دارد.

248. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، در روز قيامت، مردمانى را برمى انگيزد كه چهره هايى نورانى دارند و بر منبرهايى از مرواريدند و مردم بر آنان، رشك مى برند. آنان، نه پيامبرند و نه شهيد. آنان، مردمانى از هر قبيله و آبادى اند كه براى خدا يكديگر را دوست مى دارند [و] براى ياد كردن خدا گِرد هم مى آيند و از او ياد مى كنند.

5/31 پيشتازى در روز قيامت

249. سنن الترمذى - به نقل از ابو هُرَيره -: پيامبر خدا فرمود: «تنهايان، پيشى گرفتند».

گفتند: تنهايان كيستند، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «سودائيان ياد خدا. ياد خدا، بارهاى گران (گناهان) آنان را از دوش ايشان برمى دارد و روز رستاخيز، سبك بار [از گناه] مى آيند».

250. مسند ابن حنبل - به نقل از ابو هريره -: پيامبر خدا فرمود: «تنهايان، پيشى مى گيرند».

گفتند: اى پيامبر خدا! تنهايان، كيان اند؟

فرمود: «آنان كه سودازدۀ ياد خدايند».

ص: 139

251. صحيح مسلم عن أبي هريرة: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَسيرُ في طَريقِ مَكَّةَ، فَمَرَّ عَلى جَبَلٍ يُقالُ لَهُ: جُمدانُ، فَقالَ: سيروا، هذا جُمدانُ، سَبَقَ المُفَرِّدونَ. قالوا: ومَا المُفَرِّدونَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: الذّاكِرونَ اللّهَ كَثيرا وَالذّاكراتُ.(1)

5/32 خَيرُالدّنيا وَالآخِرَةِ

252. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن اُعطِيَ لِساناً ذاكِراً، فَقَد اُعطِيَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ.(2)

253. عنه صلى الله عليه و آله: قالَ اللّهُ عزوجل: إذا أرَدتُ أن أجمَعَ لِلمُسلِمِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ، جَعَلتُ لَهُ قَلبا خاشِعا، ولِساناً ذاكِراً، وجَسَداً عَلَى البَلاءِ صابِراً، وزَوجَةً مُؤمِنَةً.(3)

254. الإمام زين العابدين عليه السلام - مِن دُعائِهِ في مَكارِمِ الأخلاقِ -: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ونَبِّهني لِذِكرِكَ في أوقاتِ الغَفلَةِ، وَاستَعمِلني بِطاعَتِكَ في أيّام المُهلَةِ، وَانهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبيلاً سَهلَةً، أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ.(4)

ص: 140


1- . صحيح مسلم: ج 4 ص 2062 ح 4، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 385 ح 9343.
2- . الكافي: ج 2 ص 499 ح 1، وسائل الشيعة: ج 4 ص 1182 ح 8989.
3- . الكافي: ج 5 ص 327 ح 2، مشكاة الأنوار: ص 481 ح 1600.
4- . الصحيفة السجّاديّة: ص 87 الدعاء 20.

251. صحيح مسلم - به نقل از ابو هُرَيره -: پيامبر خدا در راه مكّه مى رفت و بر كوهى به نام جُمدان گذشت. فرمود: «به پيش! اين، جُمدان است. تنهايان، پيشتازند».

گفتند: تنهايان، كيستند، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «مردان و زنانى كه فراوان، خدا را ياد مى كنند».

5/32 خير دنيا و آخرت

252. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به هر كس زبانى ذِكرگو داده شود، خير دنيا و آخرت داده شده است.

253. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عزوجل فرمود: «هر گاه بخواهم خيرِ دنيا و آخرت را به مسلمانى بدهم، به او دلى خاشع و زبانى ذكرگو و تنى شكيبا در برابر بلا و همسرى باايمان، عطا مى كنم».

254. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى ايشان معروف به «مكارم الأخلاق» -: بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و در اوقات غفلتم، مرا متوجّه ياد خودت گردان و در ايّام فرصتم، مرا در طاعتت به كار گير، و براى رسيدن به محبّتت، راهى هموار برايم بگشاى و بدين سان، خير دنيا و آخرت را برايم كامل ساز.

ص: 141

ص: 142

تبيين بركات ياد خدا و زيان هاى فراموش كردن او

اشاره

بر پايۀ آموزه هاى اسلامى، «ياد خدا» رمز خودسازى و سازندگى، و راه ارتقا به سوى كمالات و مقامات والاى انسانى و بهترين سرمايۀ تأمين رفاه فردى و اجتماعى، مادّى و معنوى، و دنيوى و اخروى است و در يك جمله، ياد خدا، ياد خويش است و از ياد بُردن او، از ياد بُردن خود.

بركات ياد خدا در قرآن و احاديث

اشاره

آنچه را كه در قرآن و احاديث براى تبيين اين حقيقت آمده است، در چند عنوان مى توان خلاصه كرد:

1. جامع ترين بركت ياد خدا

خداوند متعال، وعدۀ قطعى داده است كه هر كس او را ياد كند، او نيز متقابلاً ياد كنندۀ خود را ياد مى نمايد و اين، جامع ترين بركت ذكر است:

(فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ .(1)

پس مرا ياد كنيد، شما را ياد مى كنم).

همۀ آثارو بركات ذكر، در جملۀ (أذكُركُم؛ شما را ياد مى كنم) خلاصه شده است. بى ترديد، ياد كردن خداوند متعال از ياد كنندۀ خود، به معناى توجّه علمى به او نيست؛ چرا كه توجّه علمى (آگاهى داشتنِ) او به همه چيز و همه كس، يكسان است؛ بلكه مقصود، ياد كردن با نعمت و رحمت و احسان و

ص: 143


1- . بقره: آيه 152.

رضوان است.(1) همچنين مراتب نعمت و رحمتِ متقابل الهى نسبت به ياد كنندۀ خود، متناسب با مراتب ذكر اوست. هر چه ذكر، عميق تر و گسترده تر باشد، بركات الهى، ذاكر را بيشتر فرا خواهد گرفت.

بر اين اساس، همۀ آثار و بركات ذكر - كه در فصل پنجم اين فرهنگ نامه بيان گرديده است -، در واقع، تبيين چگونگى ياد كردن خدا از ياد كنندۀ خود و تشريح نعمت هايى است كه در نتيجۀ ذكر، به ذاكر مى رسد.

2. نقش ياد خدا در آفت زدايى از زندگى

نخستين اثر ياد كردن متقابل خداوند از ذاكر، آفت زدايى از زندگى اوست. همۀ آيات و احاديثى كه مى گويند «ذكر، شيطان را از انسان دور مى كند، گناهان را پاك مى كند و بلكه به حَسَنات تبديل مى نمايد، بيمارى هاى جان را درمان مى كند و دل را سالم مى سازد»،(2) در واقع، تبيين كنندۀ نقش ذكر در زدودن آسيب هاى زندگى اند.

3. نقش ياد خدا در سازندگى جان

اثر ديگر ذكر، سازندگىِ جان و پرورش روح است. آدمى در پرتو ياد خدا، دلش آرام مى گيرد، سينه اش گشاده مى گردد، روحش صيقل مى يابد و جانش زنده و قلبش آباد مى شود(3) و بدين سان، به كمالات والاى معنوى و مقامات بلند انسانى دست مى يابد.

4. نقش ياد خدا در پيدايى علم و حكمت و عصمت روانى

ياد خدا، دل را نورانى مى كند و انسان در پرتو اين نورانيت، به علم، نور و حكمت حقيقى دست مى يابد و در نتيجه، به نيروى بينش و بصيرت الهى مجهّز مى گردد و حقايقى را دريافت مى كند كه از راه تعليم و تعلّم، به آنها

ص: 144


1- . ر. ك: فصل پنجم، باب اوّل.
2- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 5 و 6 و 26 و 27.
3- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 3-8.

نمى تواند دست يابد. در اين هنگام، ايمان او به حقايق غيبى تقويت مى گردد و به مرتبۀ يقين مى رسد و يقين، او را به مرز عصمت، نزديك مى گردانَد.(1)

5. نقش ذكر در نيكوكارى و خوش نامى

ياد خدا، هنگامى كه در جان نفوذ كند، خودخواهى را - كه اصلِ اصول فتنه ها(2) و ريشۀ رذايل اخلاقى است -، از بين مى برد و جاى خود را به خداخواهى مى دهد و بدين سان، همۀ كارهاى انسان، نيكو مى گردد و انسان نيكوكار، در دنيا و آخرت، خوش نام خواهد بود.(3)

6. نقش ذكر در تأمين رفاه مادّى و حلّ مشكلات زندگى

ياد خدا، علاوه بر اين كه راه رسيدن به كمالات معنوى است، موجب گشايش در كارها و حلّ مشكلات زندگى و تأمين نيازهاى مادّى نيز هست؛ زيرا ذكر، تقوا مى آفريند و خداوند متعال، تأمين نيازها و حلّ مشكلات انسان هاى پرهيزگار را تضمين كرده است.(4) به سخن ديگر، يكى از مصاديق ياد كردن خدا از ياد كنندۀ خود، تأمين نيازها و حلّ مشكلات اوست.(5)

7. نقش ذكر در محبّت

بزرگ ترين بركت ياد خدا و مهم ترين ثمرۀ آن، محبّت خداست. ذكر، در نخستين گام، ذاكر را از آلودگى هاى اخلاقى و عملى پاك مى كند و زمينۀ

ص: 145


1- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 9-11 و 22.
2- . اين تعبير در نامۀ امام خمينى 1 به فرزندش حاج سيّد احمد خمينى، به تاريخ پانزدهم ربيع الأوّل 1407 آمده است: «... فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى كه اين، ارث شيطان است... و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم، از اين ارث شيطانى است كه اصلِ اصول فتنه است» (ر. ك: صحيفۀ امام: ج 20 ص 154). ظاهراً مقصود بنيان گذار جمهورى اسلامى از «اصول فتنه»، اخلاق رذيله است كه ريشه در خودخواهى و خودبينى و انانيّت انسان دارد.
3- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 6 و 15.
4- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 12-14.
5- . (وَ مَنْ يَتَّقِ اَللّٰهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاٰ يَحْتَسِبُ؛ و هر كه از خدا پروا كند، خدا براى او گشايشى فراهم مى سازد و از جايى كه گمان نمى بَرد، او را روزى مى بخشد) طلاق: آيۀ 2 و 3.

نزديك شدن او به درگاه قرب الهى را فراهم مى سازد و در گام دوم، انسان را به پروردگار خود، نزديك مى نمايد. آن گاه به تدريج، انسان با خدا اُنس مى گيرد و به او عشق مى ورزد و در گام سوم، محبّت حقيقى، زمينۀ كمال معرفت و ديدار قلبى خدا را - كه مقصد اعلاى عارفان است - فراهم مى سازد و ذاكرانى كه به اين مقصد رسيده اند، پيشتاز نيكان در قيامت اند.(1)

8. نقش ذكر در تأمين خير دنيا و آخرت

در آغاز، گفتيم كه جامع ترين بركت ذكر، ياد كردن متقابل خداوند متعال از ياد كنندۀ خويش است و در ادامه، با الهام گرفتن از قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام ياد كردن متقابل خداوند را به آفت زدايى از زندگى، سازندگىِ جان، رسيدن به علم و حكمت و عصمت روانى، نيكوكارى و خوش نامى، تأمين رفاه مادّى و در نهايت، دستيابى به كيمياى محبّت خدا و مقصد اعلاى انسانيت، تفسير كرديم.

اكنون مى گوييم كه جامع ترين تفسير ياد كردن متقابل خداوند، تأمين خير دنيا و آخرت ذاكر (ياد كنندۀ خدا) است. اين تفسير را از كلام دقيق و زيباى امام زين العابدين عليه السلام در صحيفۀ سجّاديه در مقام نيايش بر گرفته ايم كه در پايان دعاى «مكارم الأخلاق»، گويى به عنوان فشردۀ خواست هاى خود از خداوند متعال، در دعايش مى فرمايد:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و نَبِّهنى لِذِكرِكَ فى أوقاتِ الغَفلَةِ، وَ استَعمِلنى بِطاعَتِكَ فى أيّام المُهلَةِ، وَ انهَج لى إلى مَحَبَّتِكَ سَبيلاً سَهلَةً، أكمِل لى بِها خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ.(2)

بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و در اوقات غفلت، مرا به ياد خودت متوجّه گردان و در روزهاى مهلت (زندگى)، مرا

ص: 146


1- . ر. ك: فصل پنجم، باب هاى 18-21.
2- . ر. ك: الصحيفة السجّادية: ص 87 دعاى 20.

به طاعتت برگمار و مرا در راهى آسان و هموار به سوى محبّتت بِبَر و با آن محبّت، خير دنيا و آخرت را برايم كامل گردان.

از اين سخن نورانى مى توان چنين برداشت كرد كه اگر بيمارى «غفلت» در انسان درمان شود و ياد خدا در دل او تداوم يابد، ياد حقيقى خدا، زمينه ساز فرمانبَرى مطلق از اوست و بدين سان، انسان مى تواند با يارى پروردگار، به آسانى به كيمياى محبّت او دست يابد و با اين كيميا، خيرِ دنيا و آخرت خود را كامل نمايد.(1)

زيان هاى فراموش كردن خدا

همان گونه كه جامع ترين بركتِ ياد خدا، ياد كردنِ متقابل پروردگار است، خطرناك ترين زيان فراموش كردن خداوند متعال نيز به فراموشى سپردنِ متقابل خداوند متعال (به معناى رها كردنِ فراموشكار و قطع رحمت از او) خواهد بود.

هنگامى كه انسان به حال خود رها شود، دچار خودفراموشى مى گردد:

(نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ. (2)

[به كلّى] خدا را فراموش كردند، خدا هم خودِ آنان را از يادشان برد).

در اين حال، شيطان بر آدمى مسلّط مى گردد و او را به كارهاى ناشايست، وا مى دارد و در اثر گناه، آينۀ دلش زنگار مى گيرد و به قساوت قلب، مبتلا مى شود. زندگى، بر چنين انسانى، سخت و تنگ مى گردد و انواع بدى ها، مصيبت ها و گرفتارى هاى دنيا و آخرت، او را احاطه مى نمايند.(3)

ص: 147


1- . براى توضيح بيشتر در اين باره، ر. ك: دوستى در قرآن و حديث: ص 431 (تحقيقى در بارۀ بنياد محبّت خدا).
2- . حشر: آيۀ 19.
3- . ر. ك: نهج الذكر: ج 1 ص 281 (فصل دهم: زيان هاى فراموش كردنِ خدا).

الفصل السادس ما يَنبَغي مِنَ الأعمالِ لِلمُعتَكِفِ

6/1 كَثرَةُ الذِّكرِ

الكتاب

(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اُذْكُرُوا اَللّٰهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً) .(1)

(وَ اُذْكُرِ اِسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً) .(2)

الحديث

255. الإمام الصادق عليه السلام: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ: مَن خَيرُ أهلِ المَسجِدِ؟ فَقالَ: أكثَرُهُم لِلهِ ذِكراً.(3)

256. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ، فَقَد بَرِئَ مِنَ النِّفاقِ.(4)

257. عنه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يُكثِر ذِكرَ اللّهِ، فَقَد بَرِئَ مِنَ الإِيمانِ.(5)

258. عنه صلى الله عليه و آله: ذِكرُ اللّهِ عَلَمُ الإِيمانِ، وبَراءَةٌ مِنَ النِّفاقِ، وحِصنٌ مِنَ الشَّيطانِ، وحِرزٌ مِنَ النّارِ.(6)

ص: 148


1- . الأحزاب: 41-42.
2- . الإنسان: 25.
3- . الكافي: ج 2 ص 499 ح 1، عدّة الداعي: ص 234.
4- . المعجم الأوسط: ج 7 ص 86 ح 6931، المعجم الصغير: ج 2 ص 77.
5- . الدرّ المنثور: ج 6 ص 620 نقلاً عن الطبراني في المعجم الأوسط.
6- . تنبيه الغافلين للسمرقندي: ص 395 ح 598؛ لبّ اللباب للراوندي: ج 1 ص 67.

فصل ششم كارهاى شايسته براى معتكف

6/1 ذكر فراوان

قرآن

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد و صبح و شام، او را تسبيح گوييد).

(ونام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور).

حديث

255. امام صادق عليه السلام: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت: بهترينِ اهل مسجد، كيست؟ فرمود: «كسى كه خدا را بيشتر ياد كند».

256. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه خدا را بسيار ياد كند، از نفاق، رها شده است.

257. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه خدا را بسيار ياد نكند، از ايمان، دور شده است.

258. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ياد خدا، نشانۀ ايمان، مايۀ رهيدن از نفاق، دژى در برابر شيطان، و نگه دارنده از آتش است.

ص: 149

259. عنه صلى الله عليه و آله: مَن ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً كُتِبَت لَهُ بَراءَتانِ: بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وبَراءَةٌ مِنَ النِّفاقِ.(1)

260. الإمام عليّ عليه السلام: أربَعٌ لا تَصيرُ إلّا لِلعَجَبِ: طولُ الصَّمتِ إلّا مِن خَيرٍ، وقِلَّةُ الشَّيءِ، وَالتَّواضُعُ، وذِكرُ اللّهِ عزوجل كَثيراً؛ فَإِنَّهُ مَن ذَكَرَ اللّهَ كَثيراً كَتَبَ اللّهُ لهُ تَعالى بَراءَةً مِنَ النّارِ، وبَراءَةً مِنَ النِّفاقِ.(2)

261. عنه عليه السلام: أفيضوا في ذِكرِ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ فَإِنَّهُ أحسَنُ الذِّكرِ، وهُوَ أمانٌ مِنَ النِّفاقِ، وبَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وتَذكيرٌ لِصاحِبِهِ عِندَ كُلِّ خَيرٍ يَقسِمُهُ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ، ولَهُ دَوِيٌّ تَحتَ العَرشِ.(3)

262. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ، أظَلَّهُ اللّهُ في جَنَّتِهِ.(4)

263. عنه صلى الله عليه و آله: أكثِروا ذِكرَ اللّهِ عزوجل حَتّى يَقولَ المُنافِقونَ: إنَّكُم مُراؤونَ.(5)

264. عنه صلى الله عليه و آله: أكثِروا ذِكرَ اللّهِ عزوجل عَلى كُلِّ حالٍ؛ فَلَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ ولا أنجى لِعَبدِهِ مِن ذِكرِ اللّهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.(6)

265. مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخدري عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اِستَكثِروا مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِ. قيلَ: وما هِيَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ: المِلَّةُ. قيل: وما هِيَ يا رَسولَ اللّهِ؟... قالَ: التَّكبيرُ، وَالتَّهليلُ، وَالتَّسبيحُ، وَالتَّحميدُ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ.(7)

ص: 150


1- . الكافي: ج 2 ص 500 ح 3، وسائل الشيعة: ج 4 ص 1181 ح 8988.
2- . الجعفريّات: ص 235، مستدرك الوسائل: ج 5 ص 290 ح 5885.
3- . تحف العقول: ص 149، بحار الأنوار: ج 77 ص 290 ح 2.
4- . الكافي: ج 2 ص 122 ح 4، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 191.
5- . الزهد لابن حنبل: ص 134، الزهد والرقائق: ص 362 ح 1022.
6- . شُعب الإيمان: ج 1 ص 395 ح 521، كنز العمّال: ج 1 ص 426 ح 1836.
7- . مسند ابن حنبل: ج 4 ص 150 ح 11713، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 694 ح 1889.

259. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس خدا را بسيار ياد كند، دو برات برايش نوشته مى شود: بَرات رهايى از آتش و بَرات رهايى از نفاق.

260. امام على عليه السلام: چهار چيز است كه پايانشان خوشايند است: دم فرو بستن بسيار - مگر به نيكى -، تنگ دستى، فروتنى و فراوان ياد نمودن از خداوند عزوجل؛ زيرا كسى كه بسيار ياد خدا كند، خداوند متعال برايش بَرات آزادى از آتش و بَرات آزادى از نفاق مى نويسد.

261. امام على عليه السلام: در ياد خداى والاياد غوطه ور شويد، كه بهترين ياد كردن است و مايۀ ايمنى از نفاق و رهايى از آتش است و صاحبش (ذكرگو) را در هنگام هر خيرى كه خداوند عزوجل قسمت مى كند، به ياد خدا مى آورد و ياد خدا در زير عرش، طنين مى افكند.

262. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه خدا را بسيار ياد كند، خداوند عزوجل او را در سايه سار بهشتش جاى مى دهد.

263. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عزوجل را فراوان ياد كنيد تا جايى كه منافقان بگويند: شما رياكاريد.

264. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در همه حال، خداوند عزوجل را بسيار ياد كنيد؛ زيرا هيچ عملى نزد خداوند، محبوب تر و براى بنده، نجات بخش تر از ياد خدا در دنيا و آخرت نيست.

265. مسند ابن حنبل - به نقل از ابو سعيد خُدرى -: پيامبر خدا فرمود: «ماندگارهاى نيك، بسيار انجام دهيد».

گفته شد: ماندگارهاى نيك، چيستند، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «آيين».

گفته شد: آيين چيست، اى پيامبر خدا؟...

فرمود: «گفتنِ اللّه اكبر و لا إله إلّا اللّه و سبحان اللّه و الحمد للّه و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه».

ص: 151

266. الإمام الصادق عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا اُخبِرُكُم بِخَيرِ أعمالِكُم لَكُم، وأرفَعِها في دَرَجاتِكُم، وأزكاها عِندَ مَليكِكُم، وخَيرٍ لَكُم مِنَ الدِّينارِ والدِّرهَمِ، وخَيرٍ لَكُم مِن أن تَلقَوا عَدُوَّكُم فَتَقتُلوهُم ويَقتُلوكُم؟ فَقالوا: بَلى! فَقالَ: ذِكرُ اللّهِ عزوجل كَثيرا.(1)

267. الإمام عليّ عليه السلام: اِعلَموا أنَّ الجِهادَ الأَكبَرَ جِهادُ النَّفسِ، فَاشتَغِلوا بِجِهادِ أنفُسِكُم تَسعَدوا، وَارفُضُوا القالَ وَالقيلَ تَسلَموا، وأكثِروا ذِكرَ اللّهِ تَغنَموا.(2)

268. عنه عليه السلام: قَد أبلَغَ اللّهُ عزوجل إلَيكُم بِالوَعدِ، وفَصَّلَ لَكُمُ القَولَ، وعَلَّمَكُمُ السُّنَّةَ، وشَرَحَ لَكُمُ المَناهِجَ؛ لِيُزيحَ العِلَّةَ، وحَثَّ عَلَى الذِّكرِ، ودَلَّ عَلَى النَّجاةِ، وإنَّهُ مَنِ انتَصَحَ لِلهِ وَاتَّخَذَ قَولَهُ دَليلاً هَداهُ لِلَّتي هِيَ أقوَمُ، ووَفَّقَهُ لِلرَّشادِ، وسَدَّدَهُ ويَسَّرَهُ لِلحُسنى، فَإِنَّ جارَ اللّهِ آمِنٌ مَحفوظٌ، وعَدُوَّهُ خائِفٌ مَغرورٌ، فَاحتَرِسوا مِنَ اللّهِ عزوجل بِكَثرَةِ الذِّكرِ.(3)

269. عنه عليه السلام - مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ -: فَإِنَّ أحَبَّ إخواني إليَّ أكثَرُهُم لِلهِ ذِكراً، وأشَدُّهُم مِنهُ خَوفاً. وأنَا أرجو أن تَكونَ مِنهُم إن شاءَ اللّهُ.(4)

270. عنه عليه السلام: إنَّ أولِياءَ اللّهِ لَأَكثرُ النّاسِ لَهُ ذِكراً، وأدوَمُهُم لَهُ شُكراً، وأعظَمُهُم عَلى بَلائِهِ صَبراً.(5)

271. عنه عليه السلام: إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبداً أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ، وتَجَلبَبَ الخَوفَ، فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ، وأعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلى نَفسِهِ البَعيدَ، وهَوَّنَ الشَّديدَ، نَظَرَ فَأَبصَرَ، وذَكَرَ فَاستَكثَرَ.(6)

ص: 152


1- . الكافي: ج 2 ص 499 ح 1، المحاسن: ج 1 ص 109 ح 96.
2- . غرر الحكم: ج 6 ص 469 ح 11005، عيون الحكم والمواعظ: ص 552 ح 10183.
3- . الكافي: ج 8 ص 389 ح 586، بحار الأنوار: ج 77 ص 368 ح 34.
4- . تحف العقول: ص 177، بحار الأنوار: ج 33 ص 586 ح 733.
5- . غرر الحكم: ج 2 ص 557 ح 3571، عيون الحكم والمواعظ: ص 155 ح 3376.
6- . نهج البلاغة: الخطبة 87، أعلام الدين: ص 127، بحار الأنوار: ج 2 ص 56 ح 36.

266. امام صادق عليه السلام: پيامبر خدا فرمود: «آيا به شما از بهترين اعمالتان كه از همۀ اعمالتان بلندپايه تر و پروردگارتان، پاكيزه تر و برايتان از [انفاقِ] درهم و دينار، بهتر است و از اين كه با دشمنتان رو به رو شويد و بكُشيد و كشته شويد، باارزش تر است، خبر ندهم؟».

گفتند: چرا.

فرمود: «ياد كردن بسيار از خداوند عزوجل».

267. امام على عليه السلام: بدانيد كه جهاد بزرگ تر، جهاد با نفس است. پس به جهاد با نفس هاى خويش بپردازيد تا سعادتمند شويد و قيل و قال را وا نهيد تا به سلامت مانيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا سود بريد.

268. امام على عليه السلام: خداوند عزوجل پيام را به شما ابلاغ كرده و حقيقت را برايتان روشن ساخته و راه و رسم را به شما آموخته و راه ها را برايتان هويدا كرده است تا عذر و بهانه را از ميان بردارد، و به ياد كردن [از خودش و دورى از غفلت]، تشويق كرده و راه نجات را نشان داده است.

هر كس پند خداوند را گوش كند و سخن او را راه نماى خود گيرد، خداوند، به درست ترين راه، ره نمونش مى شود و به طريق حق، توفيقش مى دهد و استوارش مى سازد و كار نيك را برايش آسان مى كند؛ زيرا پناهنده به خدا، در امان و محفوظ است و دشمن او، ترسان و فريب خورده است. پس با بسيارىِ ياد [خدا]، خويشتن را از [عذاب] خداوند، نگه داريد.

269. امام على عليه السلام - از نامۀ ايشان به محمّد بن ابى بكر -: محبوب ترينِ برادرانم نزد من، آن كس است كه بيشتر به ياد خدا باشد و از خداوند، بيشتر بترسد، و من اميدوارم كه به خواست خدا، تو از جملۀ آنان باشى.

270. امام على عليه السلام: اولياى خدا، بيش از هر كس به ياد خدا هستند و پيوسته او را سپاس مى گويند و بر بلاى او شكيباترين اند.

271. امام على عليه السلام: از جمله محبوب ترينِ بندگان خدا نزد او، آن بنده اى است كه خداوند، او را در برابر نفسش يارى كرده و او جامۀ اندوه پوشيده و رداى ترس [از خدا] به تن كرده است. پس چراغ هدايت در دلش روشن شده و براى آن روزى كه ميهمان او مى شود (مرگ و پس از مرگ)، سفرۀ پذيرايى (اعمال صالح) را آماده ساخته است و دور (مرگ و قيامت) را نزديك مى بيند و سختى ها را [براى خود] آسان كرده است. مى نگرد و بينا مى شود و [خدا را] ياد مى كند و فراوان ياد مى كند.

ص: 153

272. عنه عليه السلام - مِن دُعائِهِ بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ -: اللّهُمَّ اجعَلني مِمَّن يُكثِرُ ذِكرَكَ، ويُتابِعُ شُكرَكَ، ويَلزَمُ عِبادَتَكَ.(1)

273. عنه عليه السلام - في صِفَةِ المُؤمنِ -: خاشِعاً قَلبُهُ، ذاكِراً رَبَّهُ... مُحكَماً أمرُهُ، كَثيراً ذِكرُهُ.(2)

274. عنه عليه السلام: المُؤمِنُ... وَقورٌ ذَكورٌ.(3)

275. الإمام الباقرأو الإمام الصادق 8: أكثِروا مِنَ التَّهليلِ وَالتَّكبيرِ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ عزوجل مِنَ التَّهليلِ وَالتَّكبيرِ.(4)

276. الإمام الصادق عليه السلام - لَمّا قيلَ لَهُ: مَن أكرَمُ الخَلقِ عَلَى اللّهِ؟ -: أكثَرُهُم ذِكراً لِلهِ، وأعمَلُهُم بِطاعَتِهِ.(5)

277. الكافي عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ إلّاَ الذِّكرَ؛ فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ، فَرَضَ اللّهُ عزوجل الفَرائِضَ؛ فَمَن أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ، وشَهرَ رَمضانَ؛ فَمَن صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ، والحَجَّ؛ فَمَن حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ، إلّاَ الذِّكرَ؛ فَإِنَّ اللّهَ عزوجل لَم يَرضَ مِنه بِالقَليلِ، ولَم يَجعَل لَهُ حَدّاً يَنتَهي إلَيهِ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ: (يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اُذْكُرُوا اَللّٰهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً) (6). فَقالَ: لَم يَجعَلِ اللّهُ عزوجل لَهُ حَدّاً يَنتَهي إلَيهِ.

قالَ: وكانَ أبي عليه السلام كَثيرَ الذِّكرِ، لَقَد كُنتُ أمشي مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ، وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ، ولَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عن ذِكرِ اللّهِ، وكُنتُ

ص: 154


1- . فلاح السائل: ص 439 ح 302، بحار الأنوار: ج 86 ص 113 ح 1.
2- . الكافي: ج 2 ص 230 ح 1، صفات الشيعة: ص 99 ح 35.
3- . الكافي: ج 2 ص 227 ح 1، بحار الأنوار: ج 67 ص 365 ح 70.
4- . الكافي: ج 2 ص 506 ح 2، ثواب الأعمال: ص 18 ح 13.
5- . المحاسن: ج 2 ص 432 ح 2499، تحف العقول: ص 364.
6- . الأحزاب: 41 و 42.

272. امام على عليه السلام - از دعاى ايشان پس از نماز عشا -: بار خدايا! مرا از آنانى قرار ده كه فراوان ياد تو مى كنند و پياپى، سپاسِ تو مى گويند و پيوسته به عبادت تو مى پردازند.

273. امام على عليه السلام - در توصيف مؤمن -: دلش خاشع است، پروردگارش را ياد مى كند...، كارش استوار است و بسيار ذكر مى گويد.

274. امام على عليه السلام: مؤمن... باوقار و همواره به ياد خداست.

275. امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام: «لا إله إلّا اللّه» و «اللّه أكبر» را بسيار بگوييد؛ زيرا هيچ چيز نزد خداوند عزوجل محبوب تر از گفتن «لا إله إلّا اللّه» و «اللّه أكبر» نيست.

276. امام صادق عليه السلام - در پاسخ اين پرسش كه: گرامى ترينِ بندگان نزد خداوند كيست؟ -: آن كه بيشتر به ياد خدا باشد و در طاعت او بيشتر بكوشد.

277. الكافى - به نقل از ابن قدّاح -: امام صادق عليه السلام فرمود: «هر چيزى حدّى دارد كه در آن جا به پايان مى رسد، مگر ياد خدا كه حدّى پايان پذير ندارد. خداوند عزوجل فرايض را واجب گردانيد و هر كس آنها را به جاى آورَد، همان، حدّ آنهاست. ماه رمضان را واجب گردانيد و هر كس اين ماه را روزه بدارد، همان، حدّ آن است. حج را واجب گردانيد و هر كس حج بگزارد، همان، حدّ آن است، بجز ياد خدا كه خداوند عزوجل به اندك آن، رضايت نداده و براى آن، حدّى كه در آن جا پايان پذيرد، قرار نداده است».

سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد * و بام و شام، او را به پاكى بستاييد). سپس فرمود: «خداوند عزوجل براى ذكر، حدّى پايان پذير، قرار نداده است».

امام صادق عليه السلام فرمود: «پدرم بسيار [خدا را] ياد مى كرد. من به همراه او مى رفتم و او ياد خدا مى كرد. با او غذا مى خوردم و مى ديدم كه خدا را ياد مى كند. با مردم، سخن (/براى مردم، حديث) مى گفت؛ ولى اين كار، او را از

ص: 155

أرى لِسانَهُ لازِقاً بِحَنَكِهِ يَقولُ: لا إلهَ إلّاَ اللّهُ. وكانَ يَجمَعُنا فَيَأمُرُنا بِالذِّكرِ حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ. ويَأمُرُ بِالقِراءَةِ مَن كانَ يَقرَأُ مِنّا، ومَن كانَ لا يَقرَأُ مِنّا أَمَرَهُ بِالذِّكرِ.(1)

278. الإمام الصادق عليه السلام: أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ، وواسِهِم في مالِكَ، وَارضَ لَهُم بِما تَرضى لِنَفسِكَ، وَاذكُرِ اللّهَ كَثيراً، وإيّاكَ وَالكَسَلَ والضَّجَرَ.(2)

279. عنه عليه السلام: قالَ اللّهُ عزوجل لِموسى عليه السلام: اِجعَل لِسانَكَ مِن وَراءِ قَلبِكَ تَسلَم، وأكثِر ذِكري بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ.(3)

280. الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه: إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ: يا موسى... أكثِر ذِكري بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ تَغنَم.(4)

281. إرشاد القلوب: كانَ مِمّا ناجى بِهِ الباري تَعالى داودَ عليه السلام:... يا داودُ! إذا جَنَّ عَلَيكَ اللَّيلُ فَانظُر إلَى ارتِفاعِ النُّجومِ فِي السَّماءِ، وسَبِّحني وأكثِر مِن ذِكري، حَتّى أذكُرَكَ.(5)

282. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا إنَّ خَيرَ أعمالِكُم، وأذكاها عِندَ مَليكِكُم، وأرفَعَها عِندَ رَبِّكُم في دَرَجاتِكُم، وخَيرَ مَا اطَّلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ؛ ذِكرُ اللّهِ سُبحانَهُ وتَعالى.(6)

ص: 156


1- . الكافي: ج 2 ص 498 ح 1، عدّة الداعي: ص 233.
2- . الأمالي للمفيد: ص 182 ح 4، الزهد للحسين بن سعيد: ص 19 ح 43.
3- . الكافي: ج 2 ص 498 ح 10، بحار الأنوار: ج 13 ص 343 ح 23.
4- . الكافي: ج 8 ص 42 ح 8، تحف العقول: ص 493.
5- . إرشاد القلوب: ص 86.
6- . إرشاد القلوب: ص 60.

ياد خدا باز نمى داشت. من زبانش را مى ديدم كه پيوسته به كامش چسبيده و لا إله إلّا اللّه مى گويد. ما را جمع مى كرد و دستور مى داد تا طلوع آفتاب، ذكر بگوييم و به هر يك از ما كه قرآن خواندن بلد بوديم، مى فرمود كه قرآن بخوانيم و به آن كه قرآن خواندن نمى دانست، دستور مى داد ذكر بگويد.

278. امام صادق عليه السلام: با مردم، به انصاف باش و در دارايى خود، شريكشان گردان و براى ايشان، آن چيزى را بپسند كه براى خود مى پسندى و خدا را فراوان ياد كن و از تنبلى و بى حوصلگى بپرهيز.

279. امام صادق عليه السلام: خداوند عزوجل به موسى عليه السلام فرمود: «زبانت را در پسِ دلت قرار ده (كمتر سخن بگو) تا به سلامت مانى و شب و روز، فراوان از من ياد كن».

280. الكافى - به نقل از على بن عيسى، كه سند حديث را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است -: خداوند - تبارك و تعالى - با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود: «اى موسى!... شب و روز، مرا بسيار ياد كن تا سود بَرى».

281. إرشاد القلوب: از جمله سخنانى كه آفريدگار متعال در گفتگويش با داوود عليه السلام فرمود، اين بود كه: «... اى داوود! چون شب بر تو فرا رسد، به برآمدن ستارگان در آسمان، بنگر و مرا به پاكى بستاى و فراوان، مرا ياد كن تا من نيز تو را ياد كنم».

282. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد كه بهترينِ اعمال شما و پاك ترينِ آنها در نزد مالكتان، و بلندمرتبه ترينِ آنها در پيشگاه پروردگارتان و بهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كرده، ياد خداوند پاك و بلندمرتبه است.

ص: 157

283. الامام الصادق عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ألا أُخبركم بِخَيرِ أعمالِكُم لَكُم، أرفَعِها(1) في دَرَجاتِكُم، وأزكاها عِندَ مَليكِكُم، وخَيرٍ لَكُم مِنَ الدّينارِ وَالدِّرهَمِ، وخَيرٍ لَكُم مِن أن تَلقَوا عَدُوَّكُم فَتَقتُلوهُم ويَقتُلوكُم؟

فَقالوا: بَلى.

فَقالَ: ذِكرُ اللّهِ كَثيراً.(2)

6/2 كَثرَةُ الاِستِغفارِ

284. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أكثِروا مِنَ الاِستِغفارِ في شَهرِ رَجَبٍ، فَإِنَّ لِلهِ في كُلِّ ساعَةٍ مِنهُ عُتَقاءَ(3) مِنَ النّارِ، وإنَّ لِلهِ مَدائِنَ لا يَدخُلُها إلّا مَن صامَ [شَهرَ(4)] رَجَبٍ.(5)

285. عنه صلى الله عليه و آله: رَجَبٌ شَهرُ الاِستِغفارِ لِاُمَّتي، أكثِروا فيهِ الاِستِغفارَ، فَإِنَّهُ غَفورٌ رَحيمٌ، وشَعبانُ شَهرِي، اِستَكثِروا في رَجَبٍ مِن قَولِ: «أستَغفِرُ اللّهَ»، وَاسأَ لُوا اللّهَ الإِقالَةَ وَالتَّوبَةَ فيما مَضى، وَالعِصمَةَ فيما بَقِيَ مِن آجالِكُم.(6)

6/3 الاُنسُ بِاللّهِ

286. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ، ولا يَذِلُّ مَن كانَ اللّهُ

ص: 158


1- . في الوسائل ج 7 ص 155 ح 8986: «وأرفعها».
2- . الكافي: ج 2 ص 499 ح 1؛ سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1245 ح 3790.
3- . في النسخة التي بأيدينا: «منها عتقاً»، وما أثبتناه من كنز العمّال.
4- . ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال.
5- . الفردوس: ج 1 ص 81 ح 247، كنز العمّال: ج 1 ص 481 ح 2101.
6- . النوادر للأشعري: ص 17 ح 2، بحار الأنوار: ج 97 ص 38 ح 24.

283. امام صادق صلى الله عليه و آله: به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آيا شما را از بهترينِ اعمالتان و پسنديده ترينِ آنها در نزد مالكتان، و بلندمرتبه ترينِ آنها - كه برايتان از انفاق كردن زر و سيم و [حتّى] از اين كه با دشمنتان رو به رو شويد و گردن آنها را بزنيد و گردنتان را بزنند، بهتر است -، آگاهتان نسازم؟».

گفتند: آن چيست، اى پيامبر خدا؟

فرمود: «بسيار ياد خدا كردن».

6/2 استغفار فراوان

284. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در ماه رجب، بسيار آمرزش خواهى كنيد؛ زيرا در هر ساعتى از اين ماه، خداوند، عدّه اى را از آتش مى رهانَد. براى خدا شهرهايى است كه تنها كسانى وارد آنها مى شوند كه [ماه] رجب را روزه بگيرند.

285. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رجب، ماه آمرزش خواهى امّت من است. پس در اين ماه، بسيار آمرزش بخواهيد كه خدا، آمرزگارى مهربان است. شعبان، ماه من است. در رجب، جملۀ «استغفر اللّه» را فراوان بگوييد و از خداوند، در بارۀ [گناهان] گذشته، پوزش و توبه بخواهيد و براى باقى ماندۀ عمرتان، مصونيت [از گناه].

6/3 اُنس با خدا

286. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه مونسش خدا باشد، احساس تنهايى نمى كند و كسى كه خدا عزيزش داشته باشد، خوار نمى شود و كسى كه با خدا بى نياز گشته

ص: 159

أعَزَّهُ، ولا يَفتَقِرُ مَن كانَ بِاللّهِ غَناؤُهُ، فَمَنِ استَأنَسَ بِاللّهِ آنَسَهُ اللّهُ بِغَيرِ أنيسٍ.(1)

287. عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ، آمِنينَ بِوَعدِكَ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ، آنِسينَ بِكَ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ، راضينَ بِقَضائِكَ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ.(2)

288. الإمام عليّ عليه السلام: اللّهُمَّ... كُن لي أنيسا مِن كُلِّ وَحشَةٍ، وَاعصِمني مِن كُلِّ هَلَكَةٍ.(3)

289. عنه عليه السلام: مَنِ انفَرَدَ عَنِ النّاسِ أنِسَ بِاللّهِ سُبحانَهُ.(4)

290. عنه عليه السلام: كَيفَ يَأنَسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ؟(5)

291. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم.

فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ، إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ، وإن صُبَّت عَلَيهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِكَ، عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ الاُمورِ بِيَدِكَ، ومَصادِرَها عَن قَضائِكَ.(6)

292. عنه عليه السلام - مِن كَلامٍ لَهُ -: كُن لِلهِ مُطيعاً، وبِذِكرِهِ آنِساً، وتَمَثَّل في حالِ تَوَلّيكَ عَنهُ إقبالَهُ عَلَيكَ، يَدعوكَ إلى عَفوِهِ ويَتَغَمَّدُكَ بِفَضلِهِ وأنتَ مُتَوَلٍّ إلى غَيرِهِ.(7)

293. عنه عليه السلام: إذا رَأَيتَ اللّهَ سُبحانَهُ يُؤنِسُكَ بِذِكرِهِ فَقَد أحَبَّكَ. إذا رَأَيتَ اللّهَ يُؤنِسُكَ بِخَلقِهِ ويوحِشُكَ مِن ذِكرِهِ فَقَد أبغَضَكَ.(8)

ص: 160


1- . مشكاة الأنوار: ص 223 ح 618.
2- . جامع الأخبار: ص 364 ح 1013، بحار الأنوار: ج 95 ص 360 ح 16.
3- . مهج الدعوات: ص 152 و 143، بحار الأنوار: ج 95 ص 252 ح 32.
4- . غرر الحكم: ج 5 ص 338 ح 8644، عيون الحكم والمواعظ: ص 440 ح 7647.
5- . غرر الحكم: ج 4 ص 566 ح 7003، عيون الحكم والمواعظ: ص 383 ح 6475.
6- . نهج البلاغة: الخطبة 227، بحار الأنوار: ج 69 ص 329 ح 40.
7- . نهج البلاغة: الخطبة 223، غرر الحكم: ج 4 ص 615 ح 7187.
8- . غرر الحكم: ج 3 ص 131 ح 4040 و 4041، عيون الحكم والمواعظ: ص 135 ح 3070 و 3071.

باشد، نيازمند نمى شود و كسى كه با خدا اُنس گرفته باشد، خداوند، او را بدون مونس نيز از تنهايى در مى آورد.

287. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار الها! ما را به فرمانت مشغول، به وعده ات مطمئن، از آفريده ات نوميد، با خودت مأنوس، از غير خودت، گريزان، به قضايت، خشنود و بر بلايت شكيبا بگردان.

288. امام على عليه السلام: خدايا!... مونس من در هر تنهايى باش و مرا از هر هلاكتى حفظ فرما.

289. امام على عليه السلام: پيوستن به خدا، در بريدن از مردم است.

290. امام على عليه السلام: چگونه با خدا اُنس گيرد، آن كه از مردم، دورى نگزيده است؟!

291. امام على عليه السلام: بار الها! تو براى دوستانت، همدم ترينِ همدمانى و براى توكّل كنندگان به تو، از همه كاردان تر. بر نهانى هايشان بينايى و از درون هايشان باخبرى و از حدّ بينش آنان، آگاهى. رازهايشان بر تو آشكارند و دل هايشان شيفتۀ تو. اگر غربت به وحشتشان اندازد، ياد تو آرامشان مى سازد و اگر مصيبت ها بر آنان فرو بارد، به سوى تو پناه مى آورند؛ زيرا مى دانند كه سررشتۀ كارها به دست تو و خاستگاه آنها قضاى توست.

292. امام على عليه السلام: فرمان بُردار خدا و با يادش دمخور باش و در آن وقت كه از او روى مى گردانى، رويكرد او را به خود در نظر آور. او تو را با آن كه از وى روى گردانده اى و به ديگرى روى آورده اى، به عفو و بخشايش خويش فرا مى خواند و تو را غرق در فضل و كَرَم خود مى گرداند.

293. امام على عليه السلام: هر گاه ديدى كه خداوند سبحان، تو را انيس ياد خود كرده است، بى گمان دوستت دارد و هر گاه ديدى كه تو را با خلقش انيس كرده و از ياد خويش جدايت ساخته است، بى گمان، تو را ناخوش مى دارد.

ص: 161

294. عنه عليه السلام: اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ.(1)

295. الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ -: إلهي!... اِرحَم في هذِهِ الدُّنيا غُربَتي، وعِندَ المَوتِ كُربَتي... حَتّى لا أستَأنِسَ بِغَيرِكَ، يا سَيِّدي إن وَكَلتَني إلى نَفسي هَلَكتُ.(2)

296. عنه عليه السلام - في مُناجاةِ المُحِبِّينَ -: إلهي! مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً، ومَن ذَا الَّذي أنِسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً(3)، إلهي! فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووَلايَتِكَ.(4)

297. عنه عليه السلام: إلهي!... أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ.(5)

298. الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عزوجل اُنسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ.(6)

299. عنه عليه السلام - مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ -: اللّهُمَّ... وأنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأحرى بِكِفايَةِ المُتَوَكِّلِ عَلَيكَ، وأولى بِنَصرِ الواثِقِ بِكَ، وأحَقُّ بِرِعايَةِ المُنقَطِعِ إلَيكَ، سِرّي لَكَ مَكشوفٌ وأنَا إلَيكَ مَلهوفٌ، وأنَا عاجِزٌ وأنتَ قَديرٌ، وأنَا صَغيرٌ وأنتَ كَبيرٌ، وأنَا ضَعيفٌ وأنتَ قَوِيٌّ، وأنَا فَقيرٌ وأنتَ غَنِيٌّ، إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ.(7)

ص: 162


1- . بحار الأنوار: ج 87 ص 242 ح 51 نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي.
2- . مصباح المتهجّد: ص 593 ح 691، الإقبال: ج 1 ص 169.
3- . التَحوُّلُ: التَنقّلُ من موضع إلى موضع، والاسم: الحِوَلُ (الصحاح: ج 4 ص 1680 «حول»).
4- . بحار الأنوار: ج 94 ص 148 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
5- . بحار الأنوار: ج 94 ص 151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
6- . الكافي: ج 8 ص 247 ح 347.
7- . مهج الدعوات: ص 227، بحار الأنوار: ج 94 ص 277 ح 1.

294. امام على عليه السلام: بار الها! دل هاى افتادگان، مشتاق توست و خِرد خردمندان، با تو همدم شده است.

295. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى معروف به ابو حمزه -: خدايا!... رحم كن در اين دنيا به غربتم، و هنگام مرگ به غم و حسرتم... تا جز با تو اُنس نگيرم! سَرورا! اگر مرا به خودم وا نهى، تباه مى شوم.

296. امام زين العابدين عليه السلام - در مناجات معروف به «مناجات محبّين» -: بار الها! چه كسى شيرينى محبّت تو را چشيد و پس از آن، در پىِ جاى گزينى برايت برآمد؟! چه كسى به نزديكى با تو اُنس گرفت و پس از آن، خواستار جا به جايى از كنارت شد؟!

بار الها! ما را از كسانى قرار ده كه براى نزديكى و دوستى ات برگزيدى.

297. امام زين العابدين عليه السلام: بار الها!... از هر لذّتى جز ياد تو، از هر آسايشى جز همدمى تو، از هر شادمانى اى جز نزديكى به تو، و از هر كارى جز فرمانبرى ات، به درگاه تو آمرزش مى خواهم.

298. امام صادق عليه السلام: در حقيقت، شناخت خدا، مونسى در برابر هر بى كسى، همدمى در برابر هر تنهايى، نورى در برابر هر تاريكى، نيرويى در برابر هر ناتوانى، و درمانى براى هر بيمارى است.

299. امام صادق عليه السلام - در دعاى صبح گاهان -: خدايا!... تو اُنس گيرنده ترين مونسان با اوليايت هستى و شايسته ترين كس به كفايت كردن توكّل كنندگان بر او، و سزاوارترين فرد به يارى اعتماد كنندگان بر وى، و مُحق ترين كس به مراقبت از گسستگان از همه و پيوسته به او. رازم برايت آشكار است و فريادرسم تويى. من ناتوانم و تو توانايى. من كوچكم و تو بزرگى. من ضعيفم و تو نيرومندى. من نيازمندم و تو بى نيازى. چون از غربتم احساس تنهايى مى كنم، ذكر تو مونسم مى شود.

ص: 163

6/4 الاُنسُ بِالقُرآنِ

300. الإمام عليّ عليه السلام: مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ، لَم توحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخوانِ.(1)

301. جامع الأخبار: اِستَوصى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عِندَ خُروجِهِ إلَى السَّفَرِ، فَقالَ عليه السلام:... إن أرَدتَ المُؤنِسَ فَالقُرآنُ يَكفيكَ.(2)

302. الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ -: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِساً، ومِن نَزَغاتِ الشَّيطانِ وخَطَراتِ الوَسواسِ حارِساً.(3)

303. الإمام الصادق عليه السلام - مِن قَولِهِ بَعدَ قِراءَةِ القُرآنِ -: اللّهُمَّ... اجعَلهُ لي اُنساً في قَبري، واُنساً في حَشري، واُنساً في نَشري.(4)

6/5 الاُنس بكتب العلم والمعرفة

304. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ... وهُوَ أنيسٌ فِي الوَحشَةِ، وصاحِبٌ فِي الوَحدَةِ.(5)

305. عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ، وَالعَقلُ دَليلُهُ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ، وَاللَّينُ أخوهُ، وَالرِّفقُ والِدُهُ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ.(6)

ص: 164


1- . غرر الحكم: ج 5 ص 369 ح 8790، عيون الحكم والمواعظ: ص 437 ح 7575.
2- . جامع الأخبار: ص 511 ح 1431، مستدرك الوسائل: ج 8 ص 244 ح 9355.
3- . الصحيفة السجّاديّة: ص 159 الدعاء 42، مصباح المتهجّد: ص 520 ح 603.
4- . الإختصاص: ص 141، الإقبال: ج 1 ص 234.
5- . الخصال: ص 522 ح 12، الأمالي للصدوق: ص 713 ح 982.
6- . المجازات النبويّة: ص 188 ح 154، تهذيب الكمال: ج 6 ص 241 الرقم 1248.

6/4 اُنس با قرآن

300. امام على عليه السلام: هر كه به تلاوت قرآن اُنس گيرد، جدايى برادران، او را به تنهايى نمى اندازد.

301. جامع الأخبار: مردى هنگام مسافرت رفتن از امير مؤمنان على عليه السلام خواست كه سفارشى به وى بكند. امام عليه السلام فرمود: «اگر مونسى خواستى، قرآن كفايتت مى كند».

302. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى خود هنگام ختم قرآن -: خداوندا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و قرآن را در تاريكى شب ها مونس ما، و در كشش ها و گذر وسوسه هاى شيطانى [بر دل]، نگهدارِ ما قرار بده.

303. امام صادق عليه السلام - از آنچه بعد از قرائت قرآن مى فرمود -: خداوندا!... آن را همدم من در گورم و مونس من در حشر و نشرم در قيامت قرار بده.

6/5 اُنس به كتاب هاى علمى و معرفت افزا

304. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بياموزيد... كه همدمِ بى كسى و همراه در تنهايى است.

305. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش، دوست مؤمن است و بردبارى، وزير او و خِرد، راه نمايش و عمل، نگهبان او و شكيبايى، سردار لشكريانش و مدارا، پدرش و نيكوكارى، برادر اوست.

ص: 165

306. عنه صلى الله عليه و آله: اُطلُبُوا العِلمَ في مَظانِّهِ... لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ، ومَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ، وَالمُؤنِسُ فِي الوَحشَةِ، وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالوَحدَةِ، وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَةِ.(1)

307. الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ.(2)

308. الإمام الباقر عليه السلام: العِلمُ ثِمارُ الجَنَّةِ، واُنسٌ فِي الوَحشَةِ.(3)

309. الإمام الصادق عليه السلام - لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ -: اُكتُب وبُثَّ عِلمَكَ في إخوانِكَ، فَإِن مِتَّ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنيكَ؛ فَإِنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يَأنَسونَ فيهِ إلّا بِكُتُبِهِم.(4)

6/6 التَّهَجُّدُ

أ - فَضلُ قِيامِ اللَّيلِ

الكتاب

(تَتَجٰافىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ) .(5)

(إِنَّ نٰاشِئَةَ اَللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً) .(6)

الحديث

310. الإمام الباقروالإمامُ الصّادقُ عليهما السلام - في قَولِهِ تَعالى: (إِنَّ نٰاشِئَةَ اَللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً

ص: 166


1- . الأمالي للطوسي: ص 488 ح 1069، عدّة الداعي: ص 63.
2- . غرر الحكم: ج 5 ص 233 ح 8126، عيون الحكم والمواعظ: ص 442 ح 7727.
3- . أعلام الدين: ص 302، نزهة الناظر: ص 162 ح 318.
4- . الكافي: ج 1 ص 52 ح 11، منية المريد: ص 341.
5- . السجدة: 16.
6- . المزّمّل: 6.

306. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را از جايگاه هاى آن بجوييد...؛ زيرا دانش، وسيلۀ شناختِ حلال و حرام و نشان راه هاى بهشت است و همدمِ بى كسى، و يار در غربت و تنهايى، و هم سخن در خلوت است.

307. امام على عليه السلام: كسى كه خود را با كتاب ها آرامش دهد، هيچ آرامشى را از دست نمى دهد.

308. امام باقر عليه السلام: دانش، ميوۀ بهشت و مونس در تنهايى است.

309. امام صادق عليه السلام - خطاب به مفضّل بن عمر -: بنويس و دانشت را در ميان برادرانت پراكنده ساز و هنگام مرگ، كتاب هايت را براى پسرانت به ارث بگذار، كه روزگارى آشفته بر مردم مى آيد كه در آن، جز به كتاب هايشان اُنس نمى گيرند.

6/6 شب زنده دارى

الف - فضيلت شب زنده دارى

قرآن

(پهلوهايشان از بسترها دور مى شود [و به نماز مى ايستند] و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند. پس هيچ كس نمى داند به پاداش كارهايى كه مى كردند، چه روشنى چشمى براى آنان نهفته [و اندوخته] شده است!)

(بى گمان [براى بندگى]، عبادت شبانه، گامى پا بر جاتر و سخنى استوارتر است).

حديث

310. امام باقر عليه السلام وامام صادق عليه السلام - در بارۀ آيۀ (بى گمان [براى بندگى]، عبادت شبانه

ص: 167

وَ أَقْوَمُ قِيلاً) -: هُوَ القِيامُ آخِرَ اللَّيلِ إلى صَلاةِ اللَّيلِ.(1)

311. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِ اللّهِ تَعالى: (إِنَّ نٰاشِئَةَ اَللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً) -: يَعنيِ بقَولِهِ: (وَ أَقْوَمُ قِيلاً) قِيامُ الرَّجُلِ عَن فِراشِهِ يُريدُ بِهِ اللّهَ لا يُريدُ بِهِ غَيرَهُ.(2)

312. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أفضَلُ الصَّلاةِ بَعدَ المَكتوبَةِ الصَّلاةُ في جَوفِ اللَّيلِ.(3)

313. عنه صلى الله عليه و آله: مَا اتَّخَذَ اللّهُ إبراهيمَ خَليلاً إلّا لِإِطعامِهِ الطَّعامَ، وصَلاتِهِ بِاللَّيلِ وَالنّاسُ نِيامٌ.(4)

314. عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ صَلاةِ اللَّيلِ عَلى صَلاةِ النَّهارِ كَفَضلِ صَدَقَةِ السِّرِّ عَلَى العَلانِيَةِ.(5)

315. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام -: يا عَلِيُّ، ثَلاثُ فَرَحاتٍ لِلمُؤمِنِ فِي الدُّنيا: لِقاءُ الإِخوانِ، وتَفطيرُ الصّائِمِ، وَالتَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّيلِ.(6)

ب - الحَثُّ عَلى قِيامِ اللَّيلِ

الكتاب

(وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً) .(7)

الحديث

316. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَا زَالَ يُوصينِى [جَبرَئيلُ] بِقِيامِ اللَّيلِ حَتَّى ظَنَنتُ أَنَّ خِيارَ أُمَّتي لَن يَناموا.(8)

317. عنه صلى الله عليه و آله - في وَصِيَّتِهِ لِعَليٍّ عليه السلام -: يا عَليُّ، صَلِّ مِنَ اللَّيلِ ولَو قَدرَ حَلبِ شاةٍ، وبِالأَسحارِ

ص: 168


1- . التبيان فى تفسير القرآن: ج 10 ص 163، تفسير القرطبي: ج 19 ص 40.
2- . الكافي: ج 3 ص 446 ح 17، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 336 ح 1385.
3- . صحيح مسلم: ج 2 ص 821 ح 1163، الإقبال: ج 3 ص 44.
4- . علل الشرائع: ص 35 ح 4؛ تفسير القرطبي: ج 5 ص 401.
5- . المعجم الكبير: ج 10 ص 179 ح 10382، الزهد والرقائق: ص 9 ح 25.
6- . كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 360 ح 5762، الخصال: ص 125 ح 121.
7- . الإسراء: 79.
8- . كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 13 ح 4968؛ مسند أبي حنيفة: ص 167 ح 28.

گامى پا بر جاتر و سخنى استوارتر است) -: منظور، برخاستن در ساعات پايانى شب براى نماز شب است.

311. امام صادق عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند متعال: (بى گمان [براى بندگى]، عبادت شبانه، گامى پا بر جاتر و سخنى استوارتر است) -: منظور از (وسخنى استوارتر است)، اين است كه شخص، تنها براى خدا و نه جز او، از بسترش برخيزد.

312. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين نماز پس از نماز واجب، نماز در دل شب است.

313. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند، ابراهيم عليه السلام را خليل [خود] ننمود، مگر از آن رو كه مردم را اِطعام مى كرد و شب هنگام كه مردم خفته بودند، به نماز مى ايستاد.

314. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فضيلت نماز شب بر نماز روز، به سان فضيلت صدقۀ نهانى بر صدقۀ آشكار است.

315. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش ايشان به على عليه السلام -: اى على! سه چيز مايۀ شادمانى مؤمن در دنياست: ديدار برادران، افطارى دادن به روزه دار، و عبادت آخر شب.

ب - ترغيب به شب زنده دارى

قرآن

(وافزون بر واجبات، پاسى از شب را شب زنده دارى كن. اميد است پروردگارت تو را به مقامى ستوده برانگيزد).

حديث

316. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: [جبرئيل] پيوسته مرا به شب زنده دارى سفارش مى كرد، چندان كه گمان كردم نيكان امّت من هرگز نخواهند خفت.

317. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در سفارش ايشان به على عليه السلام -: اى على! پاسى از شب را نماز

ص: 169

فَادعُ؛ لا تُرَدٌّ لَكَ دَعوَةٌ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يَقولُ: (وَ اَلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحٰارِ) (1).(2)

318. عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى أوصاني بخَمسَةِ أشياءَ...: داوِم عَلَى التَّهَجُّدِ بِاللَّيلِ؛ فَإِنَّ اُمورَ المُؤمنِ تَستَقيمُ في قِيامِ اللَّيلِ.(3)

ج - فَضلُ المُتَهَجِّدِ

الكتاب

(لَيْسُوا سَوٰاءً مِنْ أَهْلِ اَلْكِتٰابِ أُمَّةٌ قٰائِمَةٌ يَتْلُونَ آيٰاتِ اَللّٰهِ آنٰاءَ اَللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ) .(4)

(وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً * وَ اَلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِيٰاماً) .(5)

(أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اَللَّيْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً يَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ) .(6)

(كٰانُوا قَلِيلاً مِنَ اَللَّيْلِ مٰا يَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) .(7)

الحديث

319. الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (آنٰاءَ اَللَّيْلِ سٰاجِداً وَ قٰائِماً يَحْذَرُ اَلْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ) -: يَعني صَلاةَ اللَّيلِ.(8)

320. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِ اللّهِ تَعالى: (كٰانُوا قَلِيلاً مِنَ اَللَّيْلِ مٰا يَهْجَعُونَ) (9) -: كانوا أَقلَّ اللَّيالي تَفوتُهُم لا يَقومونَ فيها.(10)

ص: 170


1- . آل عمران: 17.
2- . مكارم الأخلاق: ج 2 ص 54 ح 2134، شُعب الإيمان: ج 3 ص 162 ح 3216.
3- . لبّ اللباب للراوندي: ج 1 ص 117، مستدرك الوسائل: ج 6 ص 338 ح 6948.
4- . آل عمران: 113.
5- . الفرقان: 63-64.
6- . الزمر: 9.
7- . الذاريات: 17-18.
8- . الكافي: ج 3 ص 444 ح 11، علل الشرائع: ص 363 ح 8.
9- . الذاريات: 17.
10- . الكافي: ج 3 ص 446 ح 18، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 336 ح 1386.

بخوان، اگرچه به اندازۀ زمان دوشيدن گوسفندى باشد، و در سحرگاهان دعا كن، كه دعايت رد نمى شود؛ زيرا خداوند - تبارك و تعالى - [در وصف پرهيزگاران] مى فرمايد: (وآمرزش خواهان در سحرگاهان).

318. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال، مرا به پنج چيز سفارش فرمود: «... [و اين كه] پيوسته شب زنده دارى كن؛ زيرا كارهاى مؤمن، در عبادت شبانگاهى سامان مى يابد».

ج - فضيلت شب زنده دار

قرآن

(آنها (اهل كتاب) يكسان نيستند. از ايشان، گروهى راست كردارند كه در طول شب و سجده كنان، آيات خدا را مى خوانند).

(بندگان [خاصّ خداى] رحمان، كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبّر بر زمين راه مى روند و هنگامى كه نابخردان، آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گويند]، به آنها سلام مى گويند [و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند]؛ كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند).

([آيا كسى كه تنها به گاه نياز، خدايش را مى خواند، باارزش است] يا كسى كه در درازاى شب در سجده و قيام به طاعت مشغول است و از روز واپسين پروا دارد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟).

(آنها اندكى از شب را مى خوابيدند و در سحرگاهان، استغفار مى كردند).

حديث

319. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (در درازاى شب، در سجده و قيام به طاعت مشغول است و از روز واپسين پروا دارد و به رحمت پروردگارش اميدوار است) -: مقصود، نماز شب است.

320. امام صادق عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (آنها اندكى از شب را مى خوابيدند) -: كمتر شبى بود كه آن را از دست بدهند و براى عبادت در آن برنخيزند.

ص: 171

321. رسول اللّه صلى الله عليه و آله - في قَولِهِ تَعالى: (وَ بِالْأَسْحٰارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) -: يُصَلّونَ.(1)

322. عنه صلى الله عليه و آله: خَيرُكُم مَن أطعَمَ الطَّعامَ، وأفشَى السَّلامَ، وصَلّى وَالنّاسُ نِيامٌ.(2)

323. الإمام الصادق عليه السلام: كانَ فيما ناجَى اللّهُ عزوجل بِهِ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام أن قالَ لَهُ: يَابنَ عِمرانَ، كَذِبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني فَإِذا جَنَّهُ اللَّيلُ نامَ عَنّي؛ ألَيسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلوَةَ حَبيبِهِ؟! ها أنَا ذا يَابنَ عِمرانَ مُطَّلِعٌ عَلى أحِبّائي، إذا جَنَّهُمُ اللَّيلُ حَوَّلتُ أبصارَهُم مِن قُلوبِهِم، ومَثَّلتُ عُقوبَتي بَينَ أعيُنِهِم، يُخاطِبونّي عَنِ المُشاهَدَةِ، ويُكَلِّمونّي عَنِ الحُضورِ.

يَابنَ عِمرانَ، هَب لي مِن قَلبِكَ الخُشوعَ، ومِن بَدَنِكَ الخُضوعَ، ومِن عَينَيكَ الدُّموعَ فِي ظُلَمِ اللَّيلِ، وَادعُني؛ فَإِنَّكَ تَجِدُني قَريبا مُجيبا.(3)

د - عَظَمَةُ ثَوابِ قِيامِ اللَّيلِ

الكتاب

(تَتَجٰافىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ) .(4)

الحديث

324. الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن عَمَلٍ حَسَنٍ يَعمَلُهُ العَبدُ إلّا ولَهُ ثَوابٌ فِي القُرآنِ إلّا صَلاةَ اللَّيلِ؛ فَإنَّ اللّهَ لَم يُبَيِّن ثَوابَها لِعِظَمِ خَطَرِها عِندَهُ، فقالَ: (تَتَجٰافىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ اَلْمَضٰاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ * فَلاٰ تَعْلَمُ نَفْسٌ مٰا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزٰاءً بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ) .(5)

ص: 172


1- . الفردوس ح: ج 4 ص 413 ح 7201 عن ابن عمر، مجمع البيان ح: ج 9 ص 234.
2- . الكافي: ج 4 ص 50 ح 3؛ مسند ابن حنبل: ج 8 ص 449 ح 22968.
3- . الأمالي للصدوق: ص 438 ح 577؛ ربيع الأبرار: ج 2 ص 95.
4- . السجدة: 16 و 17.
5- . تفسير القمّي: ج 2 ص 168، مجمع البيان: ج 8 ص 518.

321. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (ودر سحرگاهان آمرزش مى خواستند) -: يعنى نماز مى گزاردند.

322. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترينِ شما، كسى است كه [به ديگران] طعام بدهد و سلام را همگانى گرداند و آن گاه كه مردم خفته اند، به نماز برخيزد.

323. امام صادق عليه السلام: از جمله رازگويى هاى خداوند عزوجل با موسى بن عمران عليه السلام آن بود كه به او فرمود: «اى پور عمران! دروغ مى گويد آن كه مى پندارد دوستم مى دارد و چون شب مى آيد، از من غفلت مى كند و مى خوابد. مگر هر دوستدارى، خلوت با محبوبش را دوست ندارد؟! اى پور عمران! اينك، اين منم كه بر دوستانم آگاهم كه چون شبْ آنان را فرو پوشد، ديدۀ دلشان را [از ديدن غير] بر مى گردانم و كيفرم (مجازاتم) را پيش چشمانشان مجسّم مى كنم و چنان با من سخن مى گويند كه گويى مرا مى بينند و چنان مرا مخاطب مى سازند كه گويى در حضورم هستند.

اى پور عمران! از قلبت، شكستگى، از تنت، افتادگى و از چشمانت، اشك ها را در تاريكى شب، نثار من كن و مرا بخوان كه مرا نزديك و اجابت كننده خواهى يافت».

د - پاداش بزرگ شب زنده دارى

قرآن

(پهلوهايشان از بسترها دور مى شود [و به نماز مى ايستند] و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند. پس هيچ كس نمى داند به پاداش كارهايى كه مى كردند، چه روشنى چشمى براى آنان نهفته (اندوخته) شده است!).

حديث

324. امام صادق عليه السلام: هر كار نيكى كه بنده مى كند، در قرآن برايش ثوابى ذكر شده، جز نماز شب كه از بس نزد خدا پُراهمّيت است، پاداشش را بيان نكرده و فرموده است: (پهلوهايشان از بسترها جدا مى شود [و به نماز مى ايستند] و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه به آنان روزى داده ايم، انفاق مى كنند. پس هيچ كس نمى داند به پاداش كارهايى كه مى كردند، چه روشنىِ چشمى براى آنان نهفته (اندوخته) شده است!).

ص: 173

ه - اِهتِمامُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِالتَّهَجُّدِ

الكتاب

(وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً) .(1)

(وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ عَسىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقٰاماً مَحْمُوداً) .(2)

(وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ * وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبٰارَ اَلنُّجُومِ) .(3)

(يٰا أَيُّهَا اَلْمُزَّمِّلُ * قُمِ اَللَّيْلَ إِلاّٰ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ اُنْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِيلاً) .(4)

(إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اَللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طٰائِفَةٌ مِنَ اَلَّذِينَ مَعَكَ) .(5)

الحديث

325. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِهِ تَعالى: (وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً) -: أمَرَهُ أن يُصَلِّيَ في ساعاتٍ مِنَ اللَّيلِ، فَفَعَلَ.(6)

326. تهذيب الأحكام عن عمّار الساباطي: كُنّا جُلوساً عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِمِنىً، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: ما تَقولُ فِي النَّوافِلِ؟ فَقالَ: فَريضَةٌ، فَفَزِعنا وفَزِعَ الرَّجُلُ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام: إنّما أعني صَلاةَ اللَّيلِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، إنَّ اللّهَ يَقولُ: (وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نٰافِلَةً لَكَ) .(7)

327. الإمام الصادق عليه السلام - في قَولِ اللّهِ تَعالى: (وَ مِنَ اَللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبٰارَ اَلنُّجُومِ) -: هُوَ الوَترُ مِن آخِرِ اللَّيلِ.(8)

ص: 174


1- . الإنسان: 26.
2- . الإسراء: 79.
3- . الطور: 48-49.
4- . المزّمّل: 1-4.
5- . المزّمّل: 20.
6- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 211، بحار الأنوار: ج 87 ص 159 ح 47.
7- . تهذيب الأحكام: ج 2 ص 242 ح 959، بحار الأنوار: ج 87 ص 122.
8- . دعائم الإسلام: ج 1 ص 204، الذكرى (المطبوعة في رسائل الشهيد الأوّل ج 6): ج 2 ص 277.

ه - اهتمام پيامبر صلى الله عليه و آله به شب زنده دارى

قرآن

(وپاسى از شب، براى او سجده نما و شبى دراز، تسبيحش كن).

(وافزون بر واجبات، پاسى از شب را، بيدار باش. اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد).

(وهنگامى كه بر مى خيزى، پروردگارت را تسبيح و حمد گوى و لختى از شب، او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان [در سپيده دمان]).

(اى جامه به خود پيچيده! شب را، جز كمى، به پا خيز. نيمى از شب، يا كمى از آن بكاه، يا بر آن بيفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان).

(پروردگارت مى داند كه تو [ى پيامبر] و گروهى از آنها كه با تو هستند، نزديك دو سوم شب يا نيم يا يك سوم آن را به پا مى خيزند).

حديث

325. امام صادق عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداوند متعال: (وپاسى از شب، براى او سجده نما و شبى دراز، تسبيحش كن) -: به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد كه در ساعاتى از شب، نماز بخواند و پيامبر صلى الله عليه و آله انجام داد.

326. تهذيب الأحكام - به نقل از عمّار ساباطى -: در مِنا نزد امام صادق عليه السلام نشسته بوديم. مردى به ايشان گفت: در بارۀ نافله ها چه نظر داريد؟ فرمود: «واجب اند». ما و آن مرد [از شنيدن اين سخن كه تكليف سختى را بر عهدۀ ما مى نهاد]، هراسناك شديم كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مقصودم نماز شب براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود. خداوند مى فرمايد: (وافزون بر واجبات، پاسى از شب را شب زنده دارى كن)».

327. امام صادق عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (لختى از شب، او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان [در سپيده دمان]) -: مقصود، نماز وَتر در پايان شب است.

ص: 175

328. الإمام الباقر عليه السلام - في قَولِ اللّهِ تَعالى: (قُمِ اَللَّيْلَ إِلاّٰ قَلِيلاً) -: أمَرَهُ اللّهُ أن يُصَلِّيَ كُلَّ لَيلَةٍ، إلّا أن يَأتِيَ عَلَيهِ لَيلَةٌ مِنَ اللَّيالي لا يُصَلّي فيها شَيئاً.(1)

و - اِهتِمامُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام بِالتَّهَجُّدِ

329. الإمام الباقر عليه السلام: كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ: إنّا أهلُ بَيتٍ اُمِرنا أن نُطعِمَ الطَّعامَ، وَنُؤدِّيَ فِي النّاسِ البائِنَةَ(2)، ونُصَلِّيَ إذا نامَ النّاسُ.(3)

330. المناقب لابن شهر آشوب عَنِ الإِمامِ عَليٍّ عليه السلام: مَا تَرَكتُ صَلاةَ اللَّيلِ مُنذُ سَمِعتُ قَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: «صلاَةُ اللَّيلِ نورٌ».

فَقالَ ابنُ الكَوّاءِ: ولا لَيلَةَ الهَريرِ؟! قَالَ: وَلا لَيلَةَ الهَريرِ.(4)

331. الأمالي للصدوق عن الأصبغ بن نباتة: دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضَمرَةَ النَّهشَلِيُّ عَلى مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ، فَقالَ لَهُ: صِف لي عَلِيّاً... فَقالَ ضِرارٌ:

رَحِمَ اللّهُ عَلِيّاً! كانَ - وَاللّهِ - طَويلَ السُّهادِ، قَليلَ الرُّقادِ، يَتلو كِتابَ اللّهِ آناءَ اللَّيلِ وأطرافَ النَّهارِ، ويَجودُ لِلهِ بِمُهجَتِهِ، ويَبوءُ إلَيهِ بِعَبرَتِهِ، لا تُغلَقُ لَهُ السُّتورُ، ولا يَدَّخِرُ عَنَّا البُدورَ(5)، ولا يَستَلينُ الاِتِّكاءَ، ولا يَستَخشِنُ الجَفاءَ. ولَو رَأيتَهُ إذ مَثَلَ في مِحرابِهِ، وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ، وغارَت نُجومُهُ، وهُوَ قابِضٌ عَلى لِحيَتِهِ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ(6)، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ، وهُوَ يَقولُ:

ص: 176


1- . تهذيب الأحكام: ج 2 ص 335 ح 1380، بحار الأنوار: ج 87 ص 127.
2- . الظاهر أنّ المراد من البائنة هو العطاء، يقال: أبَنتُكَ بِنُحلٍ؛ أي أعطيتك (اُنظر: لسان العرب: ج 13 ص 64 «بين»).
3- . الكافي: ج 4 ص 50 ح 4، المحاسن: ج 2 ص 142 ح 1368.
4- . المناقب لابن شهر آشوب: ج 2 ص 23؛ المصنّف لعبد الرزّاق: ج 11 ص 33 ح 19828.
5- . البَدرَة: كيس فيه ألف أو عشرة آلاف، والجمع: البُدور (لسان العرب: ج 4 ص 49 «بدر»).
6- . السَّليم: اللَّديغ، يقال: سَلَمته الحيّة؛ أي لَدَغته (النهاية: ج 2 ص 396 «سلم»).

328. امام باقر عليه السلام - در بارۀ اين سخن خداى متعال: (جز اندكى از شب را به پاخيز) -: خداوند به او فرمان داده است كه هر شب نماز بگزارد، مگر آن كه در ميان شب ها شبى پيش آيد كه در آن، هيچ نمازى نخواند (نتواند بخواند).

و - اهتمام اهل بيت عليهم السلام به شب زنده دارى

329. امام باقر عليه السلام: على عليه السلام پيوسته مى فرمود: «ما خاندانى هستيم كه فرمان يافته ايم خوراك اطعام كنيم و به ديگران عطايا و صله بدهيم و هنگامى كه مردم خفته اند، نماز بگزاريم».

330. المناقب، ابن شهرآشوب: امام على عليه السلام فرمود: «از زمانى كه اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را كه: "نماز شب، نور است" شنيدم، ديگر آن را ترك نكردم».

ابن كوّا گفت: حتّى در شب هرير؟

فرمود: «حتّى در شب هرير».(1)

331. الأمالى، صدوق - به نقل از اصبغ بن نُباته -: ضرار بن ضَمرۀ نَهشَلى، بر معاوية بن ابى سفيان وارد شد. معاويه به او گفت: على را برايم توصيف كن.... ضرار گفت: رحمت خدا بر على باد! به خدا سوگند، او بسيار بيدار بود و كم مى خفت. شب و روز، كتاب خدا را تلاوت مى كرد. خون قلبش را در راه خدا نثار مى كرد و به پيشگاه او با اشك پناه مى بُرد. پرده هاى حاجب برايش افكنده نمى شد (همواره در دسترس مردم بود) و كيسه هاى زر و سيم را از ما دريغ نمى كرد [تا براى خود بيندوزد]. بر نازْبالش تكيه نمى زد و جامۀ زِبر را زُمُخت و خشن به شمار نمى آورد. كاش آن هنگام كه شب، پرده هاى سياهش را فرو مى آويخت و ستارگانش غروب مى كردند و او در محرابش مى ايستاد، مى ديدى اش كه چگونه محاسنش را در دست گرفته است و چونان مار گَزيده، به خود مى پيچد و غمگينانه ناله سر مى دهد و مى گويد:

ص: 177


1- . ليلة الهرير: آخرين شب جنگ صِفّين و سخت ترين زمان آن، كه شدّت نبرد به حدّى بود كه رزمندگان، نماز خود را بر روى اسب مى خواندند. صبح روز بعد، مالك اَشتر موفّق شد خود را به نزديكىِ مقرّ فرماندهىِ معاويه برساند؛ امّا با توطئۀ عمرو عاص و خوارج، نتيجۀ جنگ به حكميت سپرده شد. واژۀ «هرير»، به معناى زوزۀ سگ در هنگام شدّت سرماست. شدّت جنگ و چكاچك شمشيرها و شايد ناله ها سبب تشبيه اين شب به «ليلة الهرير» شده است.

يا دُنيا! إلَيَّ تَعَرَّضتِ، أم إلَيَّ تَشَوَّقتِ؟ هَيهاتَ هَيهاتَ! لا حاجَةَ لي فيكِ، أبَنتُكِ ثَلاثاً لا رَجعَةَ لي عَلَيكِ.(1)

332. الإمام زين العابدين عليه السلام - في دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ -: وَاعمُر لَيلي بِإيقاظي فيهِ لِعبادَتِكَ، وتَفَرُّدِي بِالتَّهَجُّدِ لَكَ، وتَجَرُّدي بِسُكوني إلَيكَ، وإنزالِ حَوائجي بِكَ، ومُنازَلَتي إيّاكَ في فَكاكِ رَقَبَتي مِن نارِكَ، وإجارَتي مِمّا فيهِ أهلُها مِن عَذابِكَ.(2)

333. تاريخ بغداد عن يحيى العلويّ: كانَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام يُدعَى العَبدَ الصّالِحَ؛ مِن عِبادَتِهِ وَاجتِهادِهِ. رَوى أصحابُنا أنَّهُ دَخَلَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَجَدَ سَجدَةً في أوَّلِ اللَّيلِ، وسُمِعَ وهُوَ يَقولُ في سُجودِهِ: «عَظيمٌ الذَّنبُ عِندي، فَليَحسُنِ العَفوُ عِندَكَ، يا أهلَ التَّقوى ويا أهلَ المَغفِرَةِ»، فَجَعَلَ يُرَدِّدُها حَتّى أصبَحَ.(3)

334. مصباح الزائر - في زِيارَةِ الإمامِ الكاظِمِ عليه السلام -: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأهلِ بَيتِهِ، وصَلِّ عَلى موسَى بنِ جَعفَرٍ... الَّذي كانَ يُحيِي اللَّيلَ بِالسَّهَرِ إلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاِستِغفارِ، حَليفِ السَّجدَةِ الطَّويلَةِ، وَالدُّموعِ الغَزيرَةِ، وَالمُناجاةِ الكَثيرَةِ.(4)

ز - اهتِمامُ أصحابِ الإمامِ المَهديِّ عليه السلام بِالتَّهَجُّدِ

335. الإمام الصادق عليه السلام - في صِفَةِ أصحابِ الإمامِ المَهدِيِ عليه السلام -: رِجالٌ لا يَنامونَ اللَّيلَ، لَهُم دَوِيٌّ في مُصَلّاهم كَدَوِيِّ النَّحلِ، يَبيتونَ قِياماً عَلى أطرافِهِم، ويُصبِحونَ عَلى خُيولِهِم، رُهبانٌ بِاللَّيلِ لُيوثٌ بِالنَّهارِ، هُم أطوَعُ لَهُ مِنَ الأَمَةِ لِسَيِّدِها، كَالمَصابيحِ كَأَنَّ قُلوبَهُمُ القَناديلُ، وهُم مِنَ خَشيَةِ رَبِّهِم مُشفِقونَ،

ص: 178


1- . الأمالي للصدوق: ص 724 ح 990، نهج البلاغة: الحكمة 77.
2- . الصحيفة السجّاديّة: ص 119 الدعاء 47، المصباح للكفعمي: ص 899.
3- . تاريخ بغداد: ج 13 ص 27 الرقم 6987، تهذيب الكمال: ج 29 ص 44 الرقم 6247 وفيه «عظم» بدل «عظيم».
4- . مصباح الزائر: ص 382، بحار الأنوار: ج 102 ص 17 ح 10.

«اى دنيا! آيا خود را به من مى نمايانى؟ يا آرزومند منى؟ هرگز، هرگز! مرا به تو نيازى نيست. سه طلاقه ات كرده ام و ديگر مرا به تو رجوعى نيست».

332. امام زين العابدين عليه السلام - در دعاى روز عرفه -: [خدايا!] شبم را با بيدار كردنم براى عبادتت، و با تنها به شب زنده دارى پرداختن براى تو، و از همه دل بريدن و به تو آرام گرفتن، و آوردن حاجت هايم به درگاه تو، و درخواست هاى مكرّرم براى آزاد كردن خود از آتش تو، و پناه بردن به تو از عذابى كه دوزخيان در آن به سر مى برند، آباد ساز.

333. تاريخ بغداد - به نقل از يحيى علوى -: امام كاظم عليه السلام به سبب عبادت و سخت كوشيدنش، «عبد صالح» ناميده مى شد. اصحاب ما روايت كرده اند كه او داخل مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شد و در آغاز شب، سجده اى كرد و شنيده شد كه در سجده اش مى فرمود: «بس بزرگ است گناه من، و عفو از تو نيكوست. اى آن كه سزاوارى از تو پروا كنند و اى آن كه سزاوار آمرزيدنى!» و اين جمله را تا صبح تكرار مى كرد.

334. مصباح الزائر - در زيارت امام كاظم عليه السلام -: خدايا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و نيز بر موسى بن جعفر عليه السلام درود فرست... كه تا سحر با آمرزش خواهىِ پى در پى، شب زنده دارى مى كرد؛ همو كه هم پيمان سجده هاى طولانى و اشك هاى روان و مناجات هاى فراوان بود.

ز - اهتمام ياران امام مهدى عليه السلام به شب زنده دارى

335. امام صادق عليه السلام - در بيان ويژگى هاى ياوران امام مهدى عليه السلام -: مردانى هستند كه شب نمى خوابند و در نمازهايشان مانند زنبور، زمزمه و ناله مى كنند، شب ها بر سر انگشتان پا و دست خود مى ايستند (شب زنده دارى مى كنند) و صبح ها بر اسبانشان مى نشينند. راهبان شب و شيران روزند و در اطاعت از او، از كنيز در برابر آقايش، مطيع ترند، و به روشنايى چراغ اند، گويى كه در دل هايشان مشعل افروخته اند و آنان از بيم خدا بيمناك اند، شهادت را در

ص: 179

يَدعونَ بِالشَّهادَةِ، ويَتَمَنَّونَ أن يُقتَلوا في سَبيلِ اللّهِ، شعِارُهُم: يا لَثاراتِ الحُسَينِ عليه السلام، إذا ساروا يَسيرُ الرُّعبُ أمامَهُم مَسيرَةَ شَهرٍ، يَمشونَ إلَى الموتِ أرسالاً(1)، بِهِم يَنصُرُ اللّهُ إمامَ الحَقِّ.(2)

ح - الدُّعاءُ المَأثورُ بَعدَ الوَترِ مِن نافِلَةِ اللَّيلِ في رَجَبٍ

336. مصباح المتهجّد: رَوَى ابنُ عَيّاشٍ، عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ الهاشِمِيِّ المَنصورِيِّ، عَن أبيهِ أبي موسى، عَن الإمام الهادي عليه السلام: أنَّهُ كانَ يَدعو في هذِهِ السّاعَةِ(3) بِهِ، فَادعُ بِهذا فَإِنَّهُ خَرَجَ عَنِ العَسكَرِيِ في قَولِ ابنِ عَيّاشٍ:

يا نورَ النّورِ، يا مُدَبِّرَ الاُمورِ، يا مُجرِيَ البُحورِ، يا باعِثَ مَن فِي القُبورِ، يا كَهفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ، وكَنزي حينَ تُعجِزُنِي المَكاسِبُ، ومونِسي حينَ تَجفونِي الأَباعِدُ وتَمَلُّنِي الأَقارِبُ، ومُنَزِّهي بِمُجالَسَةِ أولِيائِهِ ومُرافَقَةِ أحِبّائِهِ في رِياضِهِ، وساقِيَّ بِمُؤانَسَتِهِ مِن نَميرِ حِياضِهِ، ورافِعي بِمُجاوَرَتِهِ مِن وَرطَةِ الذُّنوبِ إلى رَبوَةِ التَّقريبِ، ومُبَدِّلي بِوَلايَتِهِ عِزَّةَ العَطايا مِن ذِلَّةِ الخَطايا.

أسأَلُكَ يا مَولايَ بِالفَجرِ وَاللَّيالِي العَشرِ، وَالشَّفعِ وَالوَترِ، وَاللَّيلِ إذا يَسرِ، وبِما جَرى بِهِ قَلَمُ الأَقلامِ بِغَيرِ كَفٍّ ولا إبهامٍ، وبِأَسمائِكَ العِظامِ، وبِحُجَجِكَ عَلى جَميعِ الأَنامِ، عَلَيهِم مِنكَ أفضَلُ السَّلامِ، وبِمَا استَحفَظتَهُم مِن أسمائِكَ الكِرامِ، أن تُصَلِّيَ عَلَيهِم وتَرحَمَنا في شَهرِنا هذا وما بَعدَهُ مِنَ الشُّهورِ وَالأَيّامِ، وأَن تُبَلِّغَنا شَهرَ القِيامِ في عامِنا هذا وفي كُلِّ عامٍ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ وَالمِنَنِ الجِسامِ، وعَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ مِنّا أفضَلُ السَّلامِ.(4)

ص: 180


1- . أرسالاً: أي أفواجاً وفِرَقاً متقطّعة، يتبع بعضهم بعضاً (النهاية: ج 2 ص 222 «رسل»).
2- . بحار الأنوار: ج 52 ص 307 ح 82.
3- . أي بعد الوتر من نافلة الليل من رجب.
4- . مصباح المتهجّد: ص 800 ح 861، الإقبال: ج 3 ص 188.

دعايشان مى طلبند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند، و شعارشان، «يا لَثارات الحسين» است. هنگامى كه حركت مى كنند، هراس از آنها به فاصلۀ يك ماه راه، جلويشان حركت مى كند. به سوى مرگ، روان مى شوند و خداوند، امام حق را با آنان يارى مى دهد».

ح - دعاى روايت شده براى پس از نماز وتر ماه رجب

336. مصباح المتهجّد: ابن عيّاش از محمّد بن احمد هاشمى منصورى از پدرش ابو موسى نقل مى كند كه: امام هادى عليه السلام در اين ساعت (پس از نماز وتر) چنين دعا مى كرد و تو نيز همان را بخوان. به گفتۀ ابن عيّاش از امام هادى عليه السلام نقل شده است: «اى نور نورها اى تدبير كنندۀ كارها! اى روان ساز درياها! اى برانگيزندۀ ساكنان قبرها! اى كه چون از راه ها باز مانم، پناه منى و چون از درآمدها ناتوان شوم، اندوختۀ منى و چون از دشمنان جفا بينم، مونس منى و چون از خويشان ملول شوم، مونس منى و اى كه با همنشينىِ اوليا و همدمىِ دوستانش در گلزارها [ى يادش]، پاك كنندۀ منى و با اُنس با خود، از آب زلال آبگيرها [ى معرفت] ش، ساقى منى و با مجاورت [عبادت] خود، از درّۀ گناهان، به بلنداى قربش بالا برندۀ منى! و با ولايت خود، خوارى خطاهايم را به عزّت بخشش هايش تبديل كننده اى!

از تو - اى مولاى من به حقّ سپيده دم، و به شب هاى دهگانه، و به زوج و فرد، و به شب، آن گاه كه سپرى مى شود، و به حقّ آن [قضا و قدرى] كه قلمِ قلم ها، بدون كف دست و انگشت ابهام بر آن جارى شده، و به حقّ نام هاى بزرگت، و به حقّ حجّت هايت بر همۀ مردمان - كه بهترين درودهايت بر ايشان باد - و به حقّ آن نام ها [و حقايق] ارجمندت كه نزد ايشان به راز سپرده اى، درخواست مى كنم كه بر ايشان درود فرستى و در اين ماه، و ماه ها و روزهاى آينده به ما ترحّم فرمايى و امسال و در هر سال، ما را به ماه قيام (ماه مبارك رمضان) برسانى، اى صاحب شُكوه و بزرگوارى و نعمت هاى بزرگ! و بهترين سلام هاى ما بر محمّد و خاندان او باد!».

ص: 181

6/7 صَلاةُ الحاجَةِ

337. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صامَ أيّامَ البيضِ مِن رَجَبٍ أو قامَ لَيالِيَها، ويُصَلّي لَيلَةَ النِّصفِ مِئَةَ رَكعَةٍ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» عَشرَ مَرّاتٍ، فَإِذا فَرَغَ مِن هذِهِ الصَّلاةِ استَغفَرَ سَبعينَ مَرَّةً، رُفِعَ عَنهُ شَرُّ أهلِ السَّماءِ، وشَرُّ أهلِ الأَرضِ، وشَرُّ إبليسَ وجُنودِهِ، وإن ماتَ في هذَا الشَّهرِ ماتَ [شَهيدا(1)]، ويَقضِي اللّهُ لَهُ ألفَ حاجَةٍ.(2)

6/8 صَلاةُ لَيلَةِ النِّصفِ مِن رَجَبٍ

338. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صَلّى لَيلَةَ النِّصفِ مِن رَجَبٍ عَشرَ رَكَعاتٍ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ فاتِحَةَ الكِتابِ مَرَّةً، و «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ثَلاثينَ مَرَّةً، فَإِذَا استَغفَرَ اللّهَ وسَجَدَ وسَبَّحَهُ ومَجَّدَهُ وكَبَّرَهُ مِئَةَ مَرَّةٍ، لَم يُكتَب عَلَيهِ خَطيئَةٌ إلى مِثلِها مِنَ القابِلِ.(3)

6/9 عَمَلُ اُمِّ داودَ

339. فضائل الأشهر الثلاثة عن فاطمة بنت عبد اللَّه بن إبراهيم [بن الحسين]: لَمّا قَتَلَ أَبُو الدَّوانيقِ عَبدَ اللّهِ بنَ الحَسَنِ بنِ الحُسَينِ بَعدَ قَتلِ ابنَيهِ مُحَمَّدٍ

ص: 182


1- . ما بين المعقوفين أثبتناه من مستدرك الوسائل.
2- . بحار الأنوار: ج 97 ص 50 ح 38، مستدرك الوسائل: ج 7 ص 533 ح 8829 كلاهما نقلاً عن النوادر للراوندي.
3- . بحار الأنوار: ج 97 ص 50 ح 39 نقلاً عن النوادر للراوندي.

6/7 نماز حاجت

337. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در ايّام البيض ماه رجب، روزه بگيرد يا شب هاى آن را به عبادت بگذراند و شب نيمه [ى اين ماه] صد ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت، ده مرتبه (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) بخواند و پس از اين نماز، هفتاد مرتبه آمرزش بطلبد، گزند آسمانيان و گزند زمينيان و گزند ابليس و سربازانش، از او دور داشته مى شود و اگر در اين ماه بميرد، شهيد مُرده است و خداوند، هزار حاجت او را برآورده مى سازد.

6/8 نماز شب نيمۀ ماه رجب

338. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس شب نيمۀ ماه رجب، ده ركعت نماز بگزارد، در هر ركعتى يك مرتبه سورۀ فاتحه و سى مرتبه (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) بخوانَد و چون [نمازش را تمام كرد،] از خدا آمرزش بخواهد و سجده كند و او را تسبيح و تمجيد گفته، صد مرتبه «اللّه أكبر» بگويد، تا رجب آينده، گناهى برايش نوشته نمى شود.

6/9 عمل اُمّ داوود

339. فضائل الأشهر الثلاثة - به نقل از فاطمه دختر عبد اللّه بن ابراهيم بن حسين -: هنگامى كه منصور دوانيقى، عبد اللّه بن حسن بن حسين را پس از كشتن دو

ص: 183

وإِبراهِيمَ، حَمَلَ ابنِي داودَ بنَ الحُسَينِ مِنَ المَدينَةِ مُكَبَّلاً بِالحَديدِ مَعَ بَني عَمِّهِ الحَسَنِيّينَ إلَى العِراقِ، فَغابَ عَنّي حيناً، وكَانَ هُناكَ مَسجوناً، فَانقَطَعَ خَبَرُهُ وأُعمِيَ أَثَرُهُ، وكُنتُ أَدعُو اللّهَ وأتَضَرَّعُ إِلَيهِ وأَسأَلُهُ خَلاصَهُ، وأَستَعينُ بِإِخواني مِنَ الزُّهّادِ وَالعُبّادِ وأَهلِ الجَدِّ وَالاِجتِهادِ وَأَسأَلُهُم أَن يَدعُوا اللّهَ لي أَن يَجمَعَ بَيني وبَينَ وَلَدي قَبلَ مَوتي، فَكانُوا يَفعَلونَ ولا يُقَصِّرونَ في ذلِكَ، وكَانَ يَصِلُ إِلَيَّ أَنَّهُ قَد قُتِلَ، ويَقولُ قَومٌ: لا، قَد بُنِيَ عَلَيهِ أُسطُوانَةٌ مَعَ بَني عَمِّهِ، فَتَعظُمُ مُصيبَتِي وَاشتَدَّ حُزني، ولا أَرى لِدُعائي إِجابَةً ولا لِمَسأَلَتي نُجحاً. فَضاقَ بِذلِكَ ذَرعي وكَبُرَ سِنّي ورَقَّ عَظمي، وصِرتُ إِلى حَدِّ اليَأسِ مِن وَلَدِي؛ لِضَعفي وَانقِضاءِ عُمُرِي.

قَالَت: ثُمَّ إِنّي دَخَلتُ عَلى أَبِي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام وكانَ عَلِيلاً، فَلَمّا سَأَلتُهُ عَن حالِهِ ودَعَوتُ لَهُ وهَمَمتُ الاِنصِرافَ، قالَ لي:

يَا أُمَّ داوُدَ، مَا الَّذي بَلَغَكِ عَن داوُدَ؟ وكُنتُ قَد أَرضَعتُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ بِلَبَنِهِ، فَلَمّا ذَكَرَهُ لي بَكَيتُ وقُلتُ: جُعِلتُ فِدَاكَ، أَينَ داوُدُ؟! دَاوُدُ مُحتَبَسٌ فِي العِراقِ، وقَدِ انقَطَعَ عَنّي خَبَرُهُ، ويَئِستُ مِنَ الاِجتِماعِ مَعَهُ، وإِنّي لَشَديدَةُ الشَّوقِ إِلَيهِ وَالتَّلَهٌفِ عَلَيهِ، وَأَنَا أَسأَلُكَ الدُّعاءَ لَهُ فَإِنَّهُ أَخوكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ.

قالَت: فَقالَ لي أَبو عَبدِ اللّهِ: يا أُمَّ دَاوُدَ، فَأَينَ أَنتِ عَن دُعاءِ الاِستِفتاحِ وَالإِجابَةِ وَالنَّجاحِ؟! وهُوَ الدُّعاءُ الَّذِي يَفتَحُ اللّهُ عزوجل لَهُ أَبوابَ السَّماءِ وتَتَلَقَّى المَلائِكَةُ وَتُبَشِّرُ بِالإِجابَةِ، وهُوَ الدُّعاءُ المُستَجابُ الَّذي لا يُحجَبُ عَنِ اللّهِ عزوجل، وَلا لِصاحِبِهِ عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالَى ثَوابٌ دُونَ الجَنَّةِ.

قَالَت: قُلتُ: وكَيفَ لِي يَابنَ الأَطهارِ الصّادِقينَ؟

ص: 184

فرزندش، محمّد و ابراهيم، كشت، فرزندم داوود بن حسين را در غل و زنجير و همراه پسرعموهايش از سادات حسنى، از مدينه به عراق برد. وى مدّتى ناپيدا و در آن جا (عراق) زندانى بود و خبر و ردّ پايى از او نبود و من خدا را مى خواندم و به درگاهش مى ناليدم و رهايى او را مى طلبيدم و از برادران زاهد و عابد و اهل جد و اجتهاد [در طاعت خدا] يارى مى جستم و از آنها مى خواستم كه دعا كنند خداوند پيش از مرگم، من و فرزندم را گرد هم آورد. آنان نيز چنين مى كردند و در اين امر، كوتاهى نمى نمودند. پيوسته به من خبر مى رسيد كه او كشته شده است و گروهى مى گفتند: نه، ستونى را بر او و عموزادگانش بنا كرده اند [و آنها را زير آن نهاده اند] و بدين گونه مصيبتم بزرگ مى شد و اندوهم شديد مى گشت و اجابتى براى دعايم و كاميابى اى براى درخواستم نمى ديدم. طاقتم رو به پايان بود و سنّم زياد و استخوانم نازك شد و به دليل ناتوانى و پايان گرفتن عمرم، به سر حدّ يأس از فرزندم رسيدم.

در اين حال بر ابو عبد اللّه، امام جعفر صادق عليه السلام، وارد شدم كه بيمار بود. هنگامى كه جوياى حالش شدم و برايش دعا نمودم و خواستم باز گردم، به من فرمود: «اى اُمّ داوود! چه خبرى از داوود به تو رسيده است؟».

من كه امام جعفر صادق را در زمان شيردهى فرزندم، داوود، نيز شير مى دادم، هنگامى كه از او ياد كرد، به گريه افتادم و گفتم: فدايت شوم! داوود كجاست؟! داوود در عراق زندانى است و خبرى از او ندارم و از اين كه با او در يك جا گرد آيم، نااميدم و اشتياقم به او افزون و اندوهم بر او فراوان است. من از شما مى خواهم كه برايش دعا كنيد، كه او برادر شيرى شماست.

امام صادق عليه السلام به من فرمود: «اى اُمّ داوود! چرا از دعاى استفتاح و اجابت و كاميابى غافلى؛ دعايى كه خداوند عزوجل درهاى آسمان را برايش مى گشايد و فرشتگان از آن [دعا] استقبال مى كنند و بشارت اجابت آن را مى دهند و آن، دعاى مستجابى است كه از خداوند عزوجل پوشيده نمى ماند و دعا كننده اش نزد خداى - تبارك و تعالى -، جزايى جز بهشت ندارد؟».

گفتم: اين دعا چگونه است، اى فرزند پاكان راستين؟

ص: 185

قَالَ: يا أُمَّ داوُدَ، فَقَد دَنا هذَا الشَّهرُ الحَرامُ - يُرِيدُ شَهرَ رَجَبٍ - وَهُوَ شَهرٌ مُبارَكٌ عَظِيمُ الحُرمَةِ، مَسموعُ الدُّعاءِ فيهِ، فَصومِي مِنهُ ثَلاثَةَ أَيّامٍ: الثّالِثَ عَشَرَ وَالرّابِعَ عَشَرَ وَالخامِسَ عَشَرَ، وَهِيَ الأَيّامُ البيضُ، ثُمَّ اغتَسِلي في يَومِ النِّصفِ مِنهُ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ، وصَلِّي الزَّوالَ ثَمانَ رَكَعاتٍ تُرسِلينَ فيهِنَّ وتُحسِنينَ رُكوعَهُنَّ وسُجودَهُنَّ وقُنوتَهُنَّ، تُقرَأُ فِي الرَّكعَةِ الأُولى بِفاتِحَةِ الكِتَابِ و «قُل يا أَيُّهَا الكَافِرونَ»، وفِي الثّانِيَةِ «قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ»، وفِي السِّتِّ البَواقي مِنَ السُّوَرِ القِصارِ ما أَحبَبتِ، ثُمَّ تُصَلّينَ الظُّهرَ، ثُمَّ تَركَعينَ بَعدَ الظُّهرِ ثَمانَ رَكَعاتٍ تُحسِنينَ رُكوعَهُنَّ وسُجُودَهُنَّ وقُنوتَهُنَّ، وَلتَكُن صَلاَتُكِ في أَطهَرِ أَثوابِكِ، فِي بَيتٍ نَظيفٍ عَلى حَصيرٍ نَظيفٍ، وَاستَعمِلِي الطّيبَ فَإِنَّهُ تُحِبُّهُ المَلائِكَةُ، وَاجتَهِدي أَن لا يَدخُلَ عَلَيكِ أَحَدٌ يُكَلِّمُكِ أَو يَشغَلُكِ.

- [قال المصنّف: ابنُ] الباقي ذَكَر في كتابِ عَمَلِ السنة، ما كتبتُ هاهنا، مَن أرادَ أن يكتب فليكتب من عَمَلِ السنة -.

فَإِذا فَرَغتِ مِنَ الدُّعاءِ فَاسجُدي عَلَى الأَرضِ وعَفِّري خَدَّيكِ عَلَى الأَرضِ، وقولِي:

لَكَ سَجَدتُ وَبِكَ آمَنتُ فَارحَم ذُلِّي وَفَاقَتِي وَكَبوَتِي لِوَجهِي.

وَاجهَدي أَن تسبح (تَسُحَّ) عَيناكِ ولَو مِقدارَ رَأسِ الذُّبابِ دُموعاً؛ فَإِنَّهُ آيَةُ إِجابَةِ هذَا الدُّعاءِ حُرقَةُ القَلبِ وَانسِكابُ العَبرَةِ، فَاحفَظي مَا عَلَّمتُكِ ثُمَّ احذَري أَن يَخرُجَ عَن يَدَيكِ إِلى يَدِ غَيرِكِ مِمَّن يَدعو بِهِ لِغَيرِ حَقٍّ؛ فَإِنَّهُ دُعاءٌ شَريفٌ وفيهِ اسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجابَ وَأَعطى، ولَو أَنَّ السَّماواتِ وَالأرضَ كانَتَا رَتقاً وَالبِحارُ بِأَجمَعِها مِن دُونِها، وكانَ ذلِكَ كُلُّهُ بَينَكِ وبَينَ حاجَتِكِ، يُسَهِّلُ اللّهُ عزوجل الوُصولَ إِلى ما تُريدينَ، وَأَعطاكِ طَلِبَتَكِ وقَضى لَكِ حاجَتَكِ وَبَلَّغَكِ آمالَكِ، ولِكُلِّ مَن دَعا بِهذَا الدُّعاءِ الإِجابَةُ مِنَ اللّهِ تَعَالى

ص: 186

فرمود: «اى اُمّ داوود! اين ماه - يعنى ماه رجب - نزديك گشته و آن ماهى مبارك و محترم است و دعا در آن شنيده مى شود. سه روز از آن: روزهاى سيزده و چهارده و پانزده را - كه همان ايّام البيض(1) است - روزه بگير و ظهر روز نيمۀ ماه (پانزدهم) غسل كن و هشت ركعت نماز نافلۀ ظهر را تند و مختصر مى خوانى و ركوع و سجود و قنوتشان را خوب مى گزارى و در ركعت اوّل، حمد را با سورۀ كافرون و در ركعت دوم با سورۀ توحيد مى خوانى و در شش ركعت باقى مانده، هر كدام از سوره هاى كوتاه را كه خواستى، مى خوانى. آن گاه نماز ظهرت را مى خوانى و سپس بعد از نماز ظهر، هشت ركعت نافلۀ عصر مى خوانى و ركوع و سجود و قنوتشان را نيكو به جا مى آورى و نمازت در پاكيزه ترين جامه ات و در جايى تميز و بر روى زيراندازى تميز باشد و عطر بزن - كه فرشتگان، آن را دوست دارند - و بكوش كسى نزد تو نيايد تا با تو سخن بگويد يا مشغولت كند».

ابن باقى در كتاب عمل السنة، چيزهايى [از اذكار و دعا] ذكر كرده است كه من اين جا ننوشتم. هر كس مى خواهد بنويسد، از كتاب عمل السنة بنويسد.

[دنبالۀ حديث، چنين است:] «و چون از دعا فارغ شدى، بر زمين سجده كن و گونه هايت را بر زمين بمال و بگو: "براى تو سجده كردم و به تو ايمان آوردم. پس بر خوارى ام و بى چيزى ام و به روى افتادنم رحم كن" و بكوش كه از چشمانت، قطره هاى اشكى هر چند اندك بريزى كه نشان اجابت اين دعا، سوزش دل و ريزش اشك است. آنچه را به تو ياد دادم، حفظ كن و مواظب باش تا از دست تو به دست كسانى نرود كه از اين دعا براى مقاصد ناروا استفاده مى كنند؛ چرا كه آن، دعايى شريف است و اسم اعظم خدا در آن است؛ اسمى كه چون خدا را با آن بخوانند، اجابت و عطا مى كند و اگر آسمان ها و زمين بسته باشند و همۀ درياها هم ميان تو و حاجتت فاصله انداخته باشند، خداوند عزوجل رسيدن تو به خواسته ات را برايت هموار مى كند و خواسته ات را مى دهد و حاجتت را برآورده مى نمايد و به آرزوهايت مى رساند. هر كس، مرد يا زن، خدا را با اين دعا بخواند، خداوند متعال اجابتش مى كند.

ص: 187


1- . به معناى روزهاى سپيد و ميانۀ ماه با شب هايى روشن و مهتابى.

ذَكَراً كانَ أَو أُنثَى، ولَو أَنَّ الجِنِّ وَالإِنسَ أَعداءٌ لِوَلَدِكِ لَكَفاكِ اللّهُ مَؤونَتَهُم وأَخرَسَ عَنكِ أَلسِنَتَهُم وذَلَّلَ لَكِ رِقابَهُم إِن شاءَ اللّهُ.

قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَكَتَبَ لي هذَا الدُّعاءَ وَانصَرَفتُ (إلى) مَنزِلي، ودَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ، فَتَوَخَّيتُ الأَيّامَ وصُمتُها، ودَعَوتُ كَما أَمَرَني، وصَلَّيتُ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ وأَفطَرتُ، ثُمَّ صَلَّيتُ مِنَ اللَّيلِ مَا سَنَحَ لي مرتب (وَ بِتُّ) في لَيلِي، ورَأَيتُ في نَومي كَمَا صَلَّيتُ عَلَيهِ(1) مِنَ المَلائِكَةِ وَالأَنبِياءِ وَالشُّهَداءِ وَالأَبدالِ وَالعُبّادِ، ورَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَإِذَا هُوَ يَقُولُ لي: يا بُنَيَّةُ يا أُمَّ دَاوُدَ، أَبشِرِي، فَكُلُّ مَن تَرَينَ أَعوانُكِ وَإِخوانُكِ وشُفَعاؤُكِ، وكُلُّ مَن تَرَينَ يَستَغفِرونَ لَكِ ويُبَشِّرونَكِ بِنُجحِ حاجَتِكِ، فَأَبشِرِي بِمَغفِرَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ، فَجُزيتِ خَيراً عَن نَفسِكِ، وأَبشِرِي بِحِفظِ اللّهِ لِوَلَدِكِ ورَدِّهِ عَلَيكِ إِن شاءَ اللّهُ.

قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَانتَبَهتُ عَن نَومي، فَوَ اللّهِ ما مَكَثتُ بَعدَ ذلِكَ إِلّا مِقدارَ مَسافَةِ الطَّريقِ مِنَ العِراقِ لِلرّاكِبِ المُجِدِّ المُسرِعِ حَتّى قَدِمَ عَلَيَّ دَاوُدُ، فَقالَ: يا أُمَّاه، إِنّي لَمُحتَبَسٌ بِالعِراقِ في أَضيَقِ المَحَابِسِ وعَلَيَّ ثِقلُ الحَديدِ، وأَنَا في حالِ اليَأسِ مِنَ الخَلاصِ، إِذ نِمتُ في لَيلَةِ النِّصفِ مِن رَجَبٍ فَرَأَيتُ الدُّنيا قَد خُفِضَت لي حَتّى رَأَيتُكِ في حَصيرٍ فِي صَلاتِكِ وَحَولَكِ رِجالٌ رُؤُوسُهُم فِي السَّماءِ وأَرجُلُهُم فِي الأَرضِ، عَلَيهِم ثِيابٌ خُضرٌ يُسَبِّحونَ مِن حَولِكِ، وَقالَ قَائِلٌ جَمِيلُ الوَجهِ (حِليَتُهُ) حِليَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، نَظِيفُ الثَّوبِ طَيِّبُ الرِّيحِ حَسَنُ الكَلامِ، فَقالَ يَابنَ العَجُوزِ الصّالِحَةِ، أَبشِر فَقَد أَجابَ اللّهُ عزوجل دُعاءَ أُمِّكَ. فَانَتَبهُت فَإِذا أَنَا بِرَسولِ أبِي الدَّوانِيقِ، فَأُدخِلتُ عَلَيهِ مِنَ اللَّيلِ فَأَمَرَ بِفَكِّ حَديدي وَالإِحسانِ إِلَيَّ، وَأَمَرَ لِي بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ و أَن أُحمَلَ عَلى نَجِيبٍ وَأُستَسعى بِأَشَدِّ السَّيرِ. فَأَسرَعتُ حَتّى دَخَلتُ إِلَى المَدينَةِ.

ص: 188


1- . الظاهر أنّ الصحيح: «كلّ مَن صلّيتُ عليهم» كما في الإقبال هامش المصدر.

اگر جن و انس، دشمن فرزند تو باشند، خداوند، تو را از آنان كفايت مى كند و زبانشان را در برابر تو گنگ مى نمايد و گردنشان را در برابرت رام مى كند، إن شاء اللّه».

اُمّ داوود مى گويد: امام عليه السلام اين دعا را برايم نوشت و به منزلم باز گشتم. ماه رجب فرا رسيد و منتظر روزهاى ميانى ماه شدم و آنها را روزه گرفتم و همان گونه كه به من فرمان داده بود، دعا كردم و نماز مغرب و عشا را خواندم و افطار نمودم و از شب، به اندازه اى كه توانستم، نماز گزاردم و شب خوابيدم و فرشتگان و پيامبران و شهدا و نيكان و عابدان را به همان ترتيبى كه بر ايشان درود فرستاده بودم، در خواب ديدم. پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز ديدم كه به من مى فرمود: «اى دختر عزيزم، اى اُمّ داوود! بشارتت باد كه همۀ كسانى كه مى بينى، ياوران و برادران و شفيعان تو هستند. همۀ كسانى كه مى بينى، برايت استغفار مى كنند و به روا شدن حاجتت بشارتت مى دهند. پس به تو مغفرت الهى و رضوان او مژده باد و جزاى خير بيابى و بشارتت باد كه خداوند، فرزندت را حفظ نمود و او را به تو باز گرداند، إن شاء اللّه».

اُمّ داوود مى گويد: از خواب، بيدار شدم و به خدا سوگند، پس از اين رؤيا، تنها به فاصلۀ اين كه يك سوار كوشاى شتابان از عراق بيايد، طول كشيد تا داوود بر من وارد شد و گفت: اى مادر! من در عراق در تنگ ترين زندان ها، زندانى و در غل و زنجير آهنين و از آزاد شدن مأيوس بودم. در شب نيمۀ ماه رجب خوابيده بودم كه ديدم دنيا برايم فرود آمد و تو را در حصيرى ديدم كه نماز مى خوانى و گرداگردت، مردانى هستند كه سرهايشان در آسمان و پاهايشان در زمين است و جامه هايى سبز دارند و گرد تو تسبيح مى گويند و گوينده اى زيبارو، به سان پيامبر صلى الله عليه و آله با لباسى پاكيزه، خوش بو و خوش كلام گفت: اى فرزند پيرزن شايسته! مژده ات باد كه خداوند عزوجل دعاى مادرت را مستجاب كرد.

من بيدار شدم و ديدم فرستادۀ منصور دوانيقى آمده است. مرا شبانه نزد منصور بردند و او فرمان داد بند از من بگشايند و به من نيكى نمود و فرمان داد ده هزار درهم به من بدهند و مرا بر اسبى اصيل سوار كنند و به سرعت هر چه تمام تر به مدينه روانه كنند و من با سرعت تمام حركت كردم تا به مدينه وارد شدم.

ص: 189

قَالَت أُمُّ دَاوُدَ: فَمَضَيتُ بِهِ إِلى أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام، فَسَلَّمَ عَلَيهِ وحَدَّثَهُ بِحَديثِهِ، فَقالَ لَهُ الصّادِقُ عليه السلام: إِنَّ أَبَا الدَّوانيقِ رَأى فِي النَّومِ عَلِيّاً عليه السلام يَقولُ لَهُ: «أَطلِق وَلَدي وإِلّا لَأُلقِيَنَّكَ فِي النّارِ»، وَرَأَى كَأَنَّ تَحتَ قَدَمَيهِ النّيرانَ، فَاستَيقَظَ وقَد سُقِطَ في يَدِهِ، فَأَطلَقَكَ.(1)

340. السيّد ابن طاووس - في بَيانِ دُعاء اُمِّ داودَ -: اِعلَم أنَّ هذَا الدُّعاءَ الَّذي نَذكُرُهُ في هذَا الفَصلِ دُعاءٌ عَظيمُ الفَضلِ مَعروفٌ بِدُعاءِ اُمِّ داوُدَ، وهِيَ جَدَّتُنَا الصّالِحَةُ المَعروفَةُ بِاُمِّ خالِدٍ البَربَرِيَّةِ، اُمُّ جَدِّنا داوُدَ بنِ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ ابنِ مَولانا عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام. وكانَ خَليفَةُ ذلِكَ الوَقتِ قَد خافَهُ عَلى خِلافَتِهِ، ثُمَّ ظَهَرَ لَهُ بَراءَةُ ساحَتِهِ فَأَطلَقَهُ مِن دونِ آلِ أبي طالِبٍ الَّذينَ قَبَضَ عَلَيهِم، وسَيَأتي شَرحُ حالِ حَبسِ وَلَدِها جَدِّنا داودَ، وحَديثُ الدُّعاءِ الَّذي استَجابَهُ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ مِنها رَضِيَ اللّهُ عَنها، وجَمَعَ شَملَها بِهِ بَعدَ بُعدِ العُهودِ....

فَمِنَ الرِّواياتِ في ذلِكَ أنَّ المَنصورَ لَمّا حَبَسَ عَبدَ اللّهِ بنَ الحَسَنِ وجَماعَةً مِن آلِ أبي طالِبٍ، وقَتَلَ وَلَدَيهِ مُحَمَّداً وإبراهيمَ، أخَذَ داوُدَ بنَ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ - وهُوَ ابنُ دايَةِ أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عليه السلام لِأَنَّ اُمَّ داوُدَ أرضَعَتِ الصّادِقَ عليه السلام؛ مِنها بِلَبَنِ وَلَدِها داوُدَ - وحَمَلَهُ مُكَبَّلاً بِالحَديدِ.

قالَت اُمُّ داوُدَ: فَغابَ عَنّي حينا بِالعِراقِ، ولَم أسمَع لَهُ خَبَراً، ولَم أزَل أدعو وأَتَضَرَّعُ إلَى اللّهِ جَلَّ اسمُهُ، وأَسأَلُ إخواني مِن أهلِ الدِّيانَةِ وَالجِدِّ وَالاِجتِهادِ أن يَدعُو اللّهَ تَعالى لي، وأَ نَا في ذلِكَ كُلِّهِ لا أرى في دُعائِي الإِجابَةَ.

فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام يوماً أعودهُ مِن عِلَّةٍ وَجَدَها،

ص: 190


1- . فضائل الأشهر الثلاثة: ص 33 ح 14.

اُمّ داوود مى گويد: او را نزد امام صادق عليه السلام بردم. فرزندم بر او سلام داد و ماجرايش را گفت. امام صادق عليه السلام فرمود: «منصور دوانيقى در خواب، على عليه السلام را ديد كه به او مى گويد: "فرزندم را آزاد كن، و گرنه تو را در آتش مى افكنم" و منصور زير پايش را به شكل آتش ديد، در حالى كه يقين داشت هلاك مى شود، از اين رو آزادت كرد.

340. سيّد ابن طاووس - در توصيف دعاى اُمّ داوود -: بدان دعايى را كه در اين فصل ذكر مى كنيم، دعايى بزرگ و معروف به دعاى «اُمّ داوود» است. وى مادربزرگ شايستۀ ما معروف به اُمّ خالد بربرى، مادر نياى ما داوود بن حسن بن حسن [مجتبى]، فرزند مولايمان امير مؤمنان على بن ابى طالب است كه خليفۀ معاصرش از او بر خلافتش ترسيد و سپس پاكى اش از اين امر براى خليفه روشن شد و او را آزاد كرد، بدون اين كه ديگر افراد خاندان ابو طالب را كه به اين خاطر دستگير كرده بود، رها نمايد. شرح حال زندانى شدن فرزند اين بانو، يعنى نياى ما، داوود، به زودى مى آيد و نيز حديث دعايى از اُمّ داوود كه خداوند جليل مستجاب نمود و كارش را پس از مدّت ها پريشانى، سر و سامان داد....

يكى از گزارش ها در اين باره، آن است كه چون منصور عبّاسى، عبد اللّه بن حسن و گروهى از خاندان ابو طالب را زندانى نمود و دو فرزند عبد اللّه، محمّد و ابراهيم، را كشت، داوود بن حسن بن حسن را نيز دستگير كرد و او را در غل و زنجير برد. او فرزند دايۀ امام جعفر صادق عليه السلام بود؛ زيرا مادر داوود، امام صادق عليه السلام را در دوران شيردهى داوود، شير داده بود.

اُمّ داوود مى گويد: داوود مدّتى در عراق از نزد من ناپيدا شد و خبرى از او نداشتم و همواره دعا و تضرّع به درگاه خداوند والانام مى نمودم و از برادران دينى و اهل جدّ و جهد در عبادت مى خواستم كه نزد خداى متعال برايم دعا كنند؛ ولى در اين مدّت، اجابتى براى دعايم نمى ديدم.

روزى براى عيادت ابو عبد اللّه، امام جعفر صادق عليه السلام كه دچار بيمارى اى

ص: 191

فَسَأَلتُهُ عَن حالِهِ ودَعَوتُ لَهُ. فَقالَ لي: يا اُمَّ داوُدَ ما فَعَلَ داوُدُ؟ - وكُنتُ قَد أرضَعتُهُ بِلَبَنِهِ - فَقُلتُ: يا سَيِّدي، وأَينَ داودُ؟! وقَد فارَقَني مُنذُ مُدَّةٍ طَويلَةٍ، وهُوَ مَحبوسٌ بِالعِراقِ. فَقالَ: وأَينَ أنتِ عَن دُعاءِ الاِستِفتاحِ؟ وهُوَ الدُّعاءُ الَّذي تُفتَحُ لَهُ أبوابُ السَّماءِ، ويَلقى صاحِبُهُ الإِجابَةَ مِن ساعَتِهِ، ولَيسَ لِصاحِبِهِ عِندَ اللّهِ تَعالى جَزاءٌ إلّاَ الجَنَّةُ. فَقُلتُ لَهُ: كَيفَ ذلِكَ يَابنَ الصّادِقينَ؟

فَقالَ لي: يا اُمَّ داوُدَ، قَد دَنَا الشَّهرُ الحَرامُ العَظيمُ شَهرُ رَجَبٍ، وهُوَ شَهرٌ مَسموعٌ فيهِ الدُّعاءُ، شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ، فَصومِي الثَّلاثَةَ الأَيّامِ البيضِ: وهُوَ يَومُ الثّالِثَ عَشَرَ وَالرّابِعَ عَشَرَ وَالخامِسَ عَشَرَ، وَاغتَسِلي في يَومِ الخامِسَ عَشَرَ وَقتَ الزَّوالِ، وصَلِّي الزَّوالَ ثَمانِيَ رَكَعاتٍ. ثُمَّ صَلِّي الظُّهرَ، وتَركَعينَ بَعدَ الظُّهرِ وتَقولينَ بَعدَ الرَّكعَتَينِ: «يا قاضِيَ حَوائِجِ الطّالِبينَ» مِئَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ تُصَلّينَ بَعدَ ذلِكَ ثَمانِيَ رَكَعاتٍ، ثُمَّ صَلِّي العَصرَ.

وَلتَكُن صَلاتُكِ في ثَوبٍ نَظيفٍ، وَاجتَهِدي أن لا يَدخُلَ عَلَيكِ أحَدٌ يُكَلِّمُكِ، ثُمَّ استَقبِلِي القِبلَةَ، وَاقرَئِي الحَمدَ مِئَةَ مَرَّةٍ، و «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» مِئَةَ مَرَّةٍ، وآيَةَ الكُرسِيِّ عَشرَ مَرّاتٍ، ثُمَّ اقرَئي سورَةَ الأَنعامِ وبَني إسرائيلَ وسورَةَ الكَهفِ ولُقمانَ ويس وَالصّافّاتِ وحم السَّجدَةَ وحمعسق وحم الدُّخانَ وَالفَتحَ وَالواقِعَةَ وسورَةَ المُلكِ و «ن وَالقَلمِ» و «إذَا السَّماءُ انشَقَّت» وما بَعدَها إلى آخِرِ القُرآنِ، وإن لَم تُحسِني ذلِكِ ولَم تُحسِني قِراءَتَهُ مِنَ المُصحَفِ كَرَّرتِ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ألفَ مَرَّةٍ....

ثُمَّ قالَ الصّادِقُ عليه السلام - في إحدَى الرِّواياتِ -: فَإِذا فَرَغتِ مِن ذلِكِ وأَنتِ مُستَقبِلَةُ القِبلَةِ فَقولي:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، صَدَقَ اللّهُ العَلِيُّ العَظيمُ، الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ الحَيُّ القَيّومُ، ذُو الجَلالِ وَالإِكرامِ، الرَّحمنُ الرَّحيمُ، الحَليمُ

ص: 192

شده بود، نزد ايشان رفتم و از حالش جويا شدم و برايش دعا كردم. به من فرمود: «اى اُمّ داوود! داوود چه كرد؟». من كه از شير داوود به امام شير داده بودم، گفتم: اى سَرور من! داوود كجاست؟! مدّتى طولانى است كه از من جدا افتاده و در عراق زندانى است. فرمود: «چرا از دعاى استفتاح غافلى؛ دعايى كه درهاى آسمان برايش گشوده مى شود و دعا كننده با آن در همان ساعت دعا، اجابتش را مى بيند و نزد خداى متعال، جزايى جز بهشت ندارد؟».

گفتم: اين دعا چگونه است، اى فرزند انسان هاى راستين؟

فرمود: «اى اُمّ داوود! ماه بزرگ حرام، ماه رجب، نزديك است؛ ماهى كه دعا در آن شنيده مى شود، ماه بى صداى جنگ خدا. سه روز ميانۀ ماه (روزهاى سيزده و چهارده و پانزدهم) را روزه بگير و ظهر روز پانزدهم، غسل كن و هشت ركعت نماز نافلۀ ظهر را مى خوانى و سپس نماز ظهر را مى گزارى و پس از ظهر، دو ركعت نماز مى خوانى و در پى آن، صد بار مى گويى: "اى برآورندۀ حاجات درخواست كنندگان!". آن گاه پس از آن، هشت ركعت نماز (نافلۀ عصر) را مى خوانى و سپس نماز عصر را مى خوانى.

و نمازت در جامه اى تميز باشد و بكوش كه كسى نزد تو نيايد تا با تو سخن بگويد. سپس رو به قبله صد مرتبه سورۀ حمد را بخوان و نيز صد مرتبه (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) و ده مرتبه «آية الكرسى» و آن گاه سوره [هاى] انعام، بنى اسرائيل، سورۀ كهف، لقمان، يس، صافّات، حم سجده، حم عسق (سورۀ شورا)، حم دخان، فتح، واقعه، سورۀ ملك، (ن وَ اَلْقَلَمِ) ، (إِذَا اَلسَّمٰاءُ اِنْشَقَّتْ) و پس از آن تا آخر قرآن را مى خوانى و اگر از عهدۀ اينها خوب بر نمى آيى و نمى توانى اين سوره ها را از قرآن به خوبى بخوانى، (قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ) را هزار مرتبه تكرار مى كنى...

سپس بر اساس يكى از گزارش ها، امام صادق عليه السلام فرمود: «چون از اينها فارغ شدى، در همان حال كه رو به قبله هستى، بگو: "به نام خداوند مهرگستر مهربان. خداى بزرگ راست فرمود؛ همو كه معبودى جز او نيست، زنده و پاينده و شكوهمند و گرامى و مهرگستر و مهربان و بردبار و كريم است،

ص: 193

الكَريمُ، الَّذي لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ، وهُوَ السَّميعُ العَليمُ البَصيرُ الخَبيرُ، (شَهِدَ اَللّٰهُ أَنَّهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ * إِنَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلْإِسْلاٰمُ) (1)، وبَلَّغَت رُسُلُهُ الكِرامُ وأَ نَا عَلى ذلِكَ مِنَ الشّاهِدينَ.

اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ، ولَكَ المَجدُ، ولَكَ العِزُّ، ولَكَ القَهرُ، ولَكَ النِّعمَةُ، ولَكَ العَظَمَةُ، ولَكَ الرَّحمَةُ، ولَكَ المَهابَةُ، ولَكَ السُّلطانُ، ولَكَ البَهاءُ، ولَكَ الاِمتِنانُ، ولَكَ التَّسبيحُ، ولَكَ التَّقديسُ، ولَكَ التَّهليلُ، ولَكَ التَّكبيرُ، ولَكَ ما يُرى، ولَكَ ما لا يُرى، ولَكَ ما فَوقَ السَّماواتِ العُلى، ولَكَ ما تَحتَ الثَّرى، ولَكَ الأَرَضونَ السُّفلى، ولَكَ الآخِرَةُ وَالاُولى، ولَكَ ما تَرضى بِهِ مِنَ الثَّناءِ وَالحَمدِ وَالشُّكرِ وَالنَّعماءِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى جَبرَئيلَ أمينِكَ عَلى وَحيِكَ، وَالقَوِيِّ عَلى أمرِكَ، وَالمُطاعِ في سَماواتِكَ ومَحالِّ كَراماتِكَ، النّاصِرِ لِأَولِيائِكَ، المُدَمِّرِ لِأَعدائِكَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى ميكائيلَ مَلَكِ رَحمَتِكَ، وَالمَخلوقِ لِرَأفَتِكَ، وَالمُستَغفِرِ المُعينِ لِأَهلِ طاعَتِكَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى إسرافيلَ حامِلِ عَرشِكَ، وصاحِبِ الصّورِ، المُنتَظِرِ لِأَمرِكَ، وَالوَجِلِ المُشفِقِ مِن خيفَتِكَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عِزرائيلَ مَلَكِ الرَّحمَةِ، المُوَكَّلِ عَلى عَبيدِكَ وإمائِكَ، المُطيعِ في أرضِكَ وسَمائِكَ، قابِضِ أرواحِ جَميعِ خَلقِكَ بِأَمرِكَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى حَمَلَةِ العَرشِ الطّاهِرينَ، وعَلَى السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ الطَّيِّبينَ، وعَلى مَلائِكَتِكَ الكِرامِ الكاتِبينَ، وعَلى مَلائِكَةِ الجِنانِ، وخَزَنَةِ النّيرانِ، ومَلَكِ المَوتِ وَالأَعوانِ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى أبينا آدَمَ، بَديعِ فِطرَتِكَ الَّذي كَرَّمتَهُ بِسُجودِ مَلائِكَتِكَ وأَبَحتَهُ جَنَّتَكَ.

ص: 194


1- . آل عمران: 18-19.

همو كه هيچ چيز مانندش نيست، و او شنوا و دانا و بينا و آگاه است. (وخدا، خود - كه همواره به عدل قيام دارد -، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست و فرشتگان و دانشمندان نيز گواهى مى دهند كه جز او كه توانا و حكيم است، هيچ معبودى نيست. * همانا دين [راستين] نزد خدا، اسلام است) و رسولان ارجمندش، پيام او را رساندند و من هم بر اين امر از گواهى دهندگانم.

خدايا! ستايش، مخصوص توست و مجد، خاصّ توست و عزّت، براى توست و فخر، از آنِ توست و چيرگى، براى توست و نعمت، از آنِ توست و عظمت، خاصّ توست و رحمت، خاصّ توست و مهابت، مخصوص توست و پادشاهى، ويژۀ توست و زيبايى، خاصّ توست و بخشش، خاصّ توست و تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير، همه ويژۀ تو اند، و ديدنى و ناديدنى و آنچه ديده نمى شود و آنچه بالاى آسمان هاى بلند و آنچه در زير زمين است و زمين هاى پايين تر و دنيا و آخرت، همه از آنِ تو اند، و حمد و ثنا و شكر و نعمتى از آنِ تو كه خود مى پسندى.

خدايا! بر جبرئيل درود فرست كه امين وحى توست و در كارت نيرومند و در آسمان ها و جايگاه هاى كرامت هايت، مطاع و و ياور اوليايت و نابود كنندۀ دشمنان توست.

خدايا! بر ميكائيل درود فرست كه فرشتۀ رحمت توست و براى رأفت تو آفريده شده و براى اهل طاعتت آمرزش خواه و يارى دهنده است.

خدايا! بر اسرافيل درود فرست كه بر دوش كشندۀ عرش توست و صاحب صور و منتظر فرمان توست [تا در آن بدمد] و ترسان و بيمناك از خوف توست.

خدايا! بر عزرائيل درود فرست كه فرشتۀ رحمت و گمارده شده بر بندگان و كنيزانت است و فرمانبر تو در زمين و آسمانت است و گيرندۀ جان همۀ آفريدگانت به فرمانت است.

خدايا! بر حاملان پاك عرش، و بر فرشتگان آورندۀ (نويسندۀ) ارجمند و نيك و پاك، و بر فرشتگان بزرگوارت كه اعمال بندگان را مى نويسند، و بر فرشتگان بهشت و نگهبانان دوزخ و فرشتۀ مرگ و دستيارانش درود فرست، اى خداى شكوهمند بزرگوار!

خدايا! بر پدرمان آدم، اين آفريدۀ بديع بى نظيرت كه او را مسجود فرشتگانت قرار دادى و بهشتت را ارزانى اش كردى، درود فرست.

ص: 195

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى اُمِّنا حَوّاءَ المُطَهَّرَةِ مِنَ الرِّجسِ، المُصَفّاةِ مِنَ الدَّنَسِ، المُفَضَّلَةِ مِنَ الإِنسِ، المُتَرَدِّدَةِ بَينَ مَحالِّ القُدسِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى هابيلَ وشَيثٍ وإدريسَ ونوحٍ وهودٍ وصالِحٍ وإبراهيمَ وإسماعيلَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ويوسُفَ وَالأَسباطِ ولوطٍ وشُعَيبٍ وأَيّوبَ وموسى وهارونَ ويوشَعَ وميشا وَالخِضرِ وذِي القَرنَينِ ويونُسَ وإلياسَ وَاليَسَعِ وذِي الكِفلِ وطالوتَ وداودَ وسُلَيمانَ وزَكَرِيّا وشَعيا ويَحيى وتورَخَ ومَتّى وإرمِيا وحَيقوقَ ودانيالَ وعُزَيرٍ وعيسى وشَمعونَ وجِرجيسَ وَالحَوارِيّينَ وَالأَتباعِ وخالِدٍ وحَنظَلَةَ ولُقمانَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَارحَم مُحَمَّداً وآلَ مُحَمَّدٍ، وبارِك عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، كَما صَلَّيتَ ورَحِمتَ وبارَكتَ عَلى إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الأَوصِياءِ وَالسُّعَداءِ وَالشُّهَداءِ وأَئِمَّةِ الهُدى.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الأَبدالِ وَالأَوتادِ، وَالسُّيّاحِ وَالعُبّادِ، وَالمُخلِصينَ وَالزُّهّادِ، وأَهلِ الجِدِّ وَالاِجتِهادِ، وَاخصُص مُحَمَّداً وأَهلَ بَيتِهِ بِأَفضَلِ صَلَواتِكَ، وأَجزَلِ كَراماتِكَ، وبَلِّغ روحَهُ وجَسَدَهُ مِنّي تَحِيَّةً وسَلاماً، وزِدهُ فَضلاً وشَرَفاً وإكراماً، حَتّى تُبَلِّغَهُ أعلى دَرَجاتِ أهلِ الشَّرَفِ مِنَ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالأَفاضِلِ المُقَرَّبينَ.

اللّهُمَّ وصَلِّ عَلى مَن سَمَّيتُ ومَن لَم اُسَمِّ مِن مَلائِكَتِكَ وأَنبِيائِكَ ورُسُلِكَ وأَهلِ طاعَتِكَ، وأَوصِل صَلَواتي إلَيهِم وإلى أرواحِهِم، وَاجعَلهُم إخواني فيكَ وأَعواني عَلى دُعائِكَ.

اللّهُمَّ إنّي أستَشفِعُ بِكَ إلَيكَ، وبِكَرَمِكَ إلى كَرَمِكَ، وبِجودِكَ إلى جودِكَ، وبِرَحمَتِكَ إلى رَحمَتِكَ، وبِأَهلِ طاعَتِكَ إلَيكَ، وأَسأَ لُكَ اللّهُمَّ بِكُلِّ ما سَأَلَكَ بِهِ أحَدٌ مِنهُم مِن مَسأَلَةٍ شَريفَةٍ مَسموعَةٍ غَيرِ مَردودَةٍ، وبِما دَعَوكَ بِهِ مِن دَعوَةٍ مُجابَةٍ غَيرِ مُخَيَّبَةٍ.

ص: 196

خدايا! بر مادرمان حوّا كه از پليدى، پاك و از آلودگى، مبرّا بود و به جايگاه هاى قدس و پاكى در آمد و شد بود، درود فرست.

خدايا! بر هابيل و شيث و ادريس و نوح و هود و صالح و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و يوسف و اسباط [يعقوب] و لوط و شعيب و ايّوب و موسى و هارون و يوشع و ميشا و خضر و ذو القرنين و يونس و الياس و يسع و ذو الكفل و طالوت و داوود و سليمان و زكريّا و شعيا و يحيى و تورَخ و مَتّى و اِرميا و حَيقوق و دانيال و عُزَير و عيسى و شمعون و جرجيس و حواريان و پيروان و خالد و حنظله و لقمان، درود فرست.

خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و بر محمّد و خاندان محمّد رحم كن و به محمّد و خاندان محمّد بركت ده، چنان كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم درود و رحمت و بركت فرستادى، كه تو ستوده و بزرگوارى.

خدايا! بر اوصيا [ى پيامبرانت] و بر نيك بختان و شهدا (/ گواهان) و پيشوايان هدايت، درود فرست.

خدايا! بر ابدال و اوتاد و روزه داران و عابدان و مخلصان و زاهدان و اهل كوشش و تلاش، درود فرست و برترين درودهايت و بيشترين كرامت هايت را ويژۀ محمّد و خاندان او گردان و درود و سلام مرا به جان و جسم شريف او برسان و بر فضيلت و شرافت و بزرگوارى او بيفزا تا آن كه او را به بالاترين درجات شرافتمندان، يعنى پيامبران و فرستادگان و مقرّبان برتر درگاهت، نائل گردانى.

خدايا! بر همۀ اينها كه نام بردم و بر ديگر فرشتگان و پيامبران و فرستادگان و اهل طاعتت كه نام نبردم، درود فرست و درود مرا به آنان و به ارواح پاكشان برسان و آنان را برادران من در راه خودت و ياوران من در دعايم به درگاهت قرار ده.

خدايا! من تو را شفيع خودم به درگاهت قرار مى دهم و براى بهره مندى از كَرَمت، به كَرَمت متوسّل مى شوم و براى جودت، به جودت و براى رحمتت، به رحمتت، و اهل طاعتت را شفيع خود به آستانت قرار مى دهم و از تو درخواست مى كنم - اى خداوند - هر گونه درخواست عالى پذيرفته شده اى را كه هر يك از اينان آن را از تو خواسته اند و هر گونه دعاى اجابت شده رد ناشده اى را كه با آن تو را خوانده اند.

ص: 197

يا اللّهُ، يا رَحمنُ، يا رَحيمُ، يا حَليمُ، يا كَريمُ، يا عَظيمُ، يا جَليلُ، يا مُنيلُ، يا جَميلُ، يا كَفيلُ، يا وَكيلُ، يا مُقيلُ، يا مُجيرُ، يا خَبيرُ، يا مُنيرُ، يا مُبيرُ، يا مَنيعُ، يا مُديلُ، يا مُحيلُ، يا كَبيرُ، يا قَديرُ، يا بَصيرُ، يا شَكورُ، يا بَرُّ، يا طُهرُ، يا طاهِرُ، يا قاهِرُ، يا ظاهِرُ، يا باطِنُ، يا ساتِرُ، يا مُحيطُ، يا مُقتَدِرُ، يا حَفيظُ، يا مُجيرُ، يا قَريبُ، يا وَدودُ، يا حَميدُ، يا مَجيدُ، يا مُبدِئُ، يا مُعيدُ، يا شَهيدُ.

يا مُحسِنُ، يا مُجمِلُ، يا مُنعِمُ، يا مُفضِلُ، يا قابِضُ، يا باسِطُ، يا هادي، يا مُرسِلُ، يا مُرشِدُ، يا مُسَدِّدُ، يا مُعطي، يا مانِعُ، يا دافِعُ، يا رافِعُ، يا باقي، يا واقي، يا خَلّاقُ، يا وَهّابُ، يا تَوّابُ، يا فَتّاحُ، يا نَفّاحُ، يا مُرتاحُ، يا مَن بِيَدِهِ كُلُّ مِفتاحٍ، يا نَفّاعُ، يا رَؤوفُ، يا عَطوفُ، يا كافي، يا شافي، يا مُعافي، يا مُكافي، يا وَفِيُّ، يا مُهَيمِنُ، يا عَزيزُ، يا جَبّارُ، يا مُتَكَبِّرُ، يا سَلامُ، يا مُؤمِنُ.

يا أحَدُ، يا صَمَدُ، يا نورُ، يا مُدَبِّرُ، يا فَردُ، يا وَترُ، يا قُدّوسُ، يا ناصِرُ، يا مُؤنِسُ، يا باعِثُ، يا وارِثُ، يا عالِمُ، يا حاكِمُ، يا بادِئُ، يا مُتعالي، يا مُصَوِّرُ، يا مُسَلِّمُ، يا مُتَحَبِّبُ، يا قائِمُ، يا دائِمُ، يا عَليمُ، يا حَكيمُ، يا جَوادُ، يا بارِئُ، يا بارُّ، يا سارُّ، يا عَدلُ، يا فاضِلُ، يا دَيّانُ، يا حَنّانُ، يا مَنّانُ، يا سَميعُ، يا بَديعُ، يا خَفيرُ، يا مُغَيِّرُ، يا مُفتي، يا ناشِرُ، يا غافِرُ، يا قَديمُ، يا مُسَهِّلُ، يا مُيَسِّرُ.

يا مُميتُ، يا مُحيي، يا رافِعُ، يا رازِقُ، يا مُقتَدِرُ، يا مُسَبِّبُ، يا مُغيثُ، يا مُغني، يا مُقني، يا خالِقُ، يا راصِدُ، يا واحِدُ، يا حاضِرُ، يا جابِرُ، يا حافِظُ، يا شَديدُ، يا غِياثُ، يا عائِذُ، يا قابِضُ.

ص: 198

اى خدا! اى مهر گستر! اى مهربان! اى بردبار! اى كريم! اى بزرگ! اى شكوهمند! اى عطابخش! اى زيبا! اى به عهده گيرنده! اى كارساز! اى ناديده گيرنده! اى پناه دهنده! اى آگاه! اى تابنده! اى نابودكننده! اى تسخيرناپذير! اى چرخانندۀ روزگار! اى دگرگون كنندۀ حالات! اى بزرگ! اى توانا! اى بينا! اى قدردان! اى نيكوكار! اى پاك! اى پاكيزه! اى چيره! اى آشكار! اى پنهان! اى خطاپوش! اى فراگير! اى مقتدر! اى نگاهبان! اى پناه ده! اى نزديك! اى مهرورز! اى ستوده! اى باشكوه! اى آغاز كننده! اى باز گرداننده! اى گواه!

اى نيكوكار! اى زيبايى بخش! اى نعمت بخش! اى عطابخش! اى گيرنده! اى دهنده! اى راهبر! اى فرستنده! اى ارشاد كننده! اى استوار كننده! اى بخشنده! اى جلوگير! اى دفع كننده! اى بالا برنده! اى باقى! اى نگاهدار! اى آفريننده! اى بخشنده! اى توبه پذير! اى گشاينده! اى پُر دَهِش! اى خرسند كننده! اى كه هر كليدى به دست اوست! اى سودبخش! اى رئوف! اى توجّه كننده! اى بسنده! اى شفابخش! اى عافيت بخش! اى سزا دهنده! اى باوفا! اى نگاهبان! اى شكست ناپذير! اى جبران كننده! اى بزرگ منش! اى آرامش دهنده! اى امان دهنده!

اى يگانه! اى بى نياز! اى نور! اى تدبيرگر! اى يكتا! اى بى همتا! اى قدّوس! اى ياور! اى همدم! اى برانگيزنده! اى وارث! اى دانا! اى داور! اى آفريننده! اى بلندمرتبه! اى صورت بخش! اى سلامت بخش! اى دوستى كننده! اى پايدار! اى جاويد! اى دانا! اى حكيم! اى بخشنده! اى آفريننده! اى نيكوكار! اى خرسند كننده! اى عدل! اى بافضيلت! اى پاداش دهنده! اى پُرمهر! اى پُربخشش! اى شنوا! اى نوآفرين! اى پناه ده! اى دگرگون كننده! اى روشن كننده! اى گستراننده! اى آمرزنده! اى كهن! اى هموار كننده! اى آسان كننده!

اى ميراننده! اى زنده كننده! اى بالا برنده! اى روزى دهنده! اى توانا! اى سبب ساز! اى فريادرس! اى بى نياز كننده! اى سرمايه بخش! اى آفريننده! اى كمين كننده! اى يگانه! اى حاضر! اى جبران كننده! اى حافظ! اى استوار! اى دادرس! اى پناه بخش! اى گيرنده! "

ص: 199

وفي بَعضِ الرِّواياتِ:

يا مُنيبُ، يا مُبينُ، يا طاهِرُ، يا مُجيبُ، يا مُتَفَضِّلُ، يا مُستَجيبُ، يا عادِلُ، يا بَصيرُ، يا مُؤَمَّلُ، يا مُسَدِّدُ، يا أوّابُ، يا وافي، يا راشِدُ، يا مَلِكُ، يا رَبُّ، يا مُعِزُّ، يا مُذِلُّ، يا ماجِدُ، يا رازِقُ، يا وَلِيُ، يا فاضِلُ، يا سُبحانُ.

يا مَن عَلا فَاستَعلى فَكانَ بِالمَنظَرِ الأَعلى، يا مَن قَرُبَ فَدَنا، وبَعُدَ فَنَأى، وعَلِمَ السِّرَّ وأَخفى، يا مَن إلَيهِ التَّدبيرُ ولَهُ المَقاديرُ، يا مَنِ العَسيرُ عَلَيهِ سَهلٌ يَسيرُ، يا مَن هُوَ عَلى ما يَشاءُ قَديرٌ.

يا مُرسِلَ الرِّياحِ، يا فالِقَ الإِصباحِ، يا باعِثَ الأَرواحِ، يا ذَا الجودِ وَالسَّماحِ، يا رادَّ ما قَد فاتَ، يا ناشِرَ الأَمواتِ، يا جامِعَ الشَّتاتِ، يا رازِقَ مَن يَشاءُ، وفاعِلَ ما يَشاءُ كَيفَ يَشاءُ، ويا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ، يا حَيُّ يا قَيّومُ، يا حَيُّ حينَ لا حَيَّ، يا حَيُّ يا مُحيِيَ المَوتى، يا حَيُّ لا إلهَ إلّا أنتَ بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ.

يا إلهي! صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَارحَم مُحَمَّداً وآلَ مُحَمَّدٍ، وبارِك عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، كَما صَلَّيتَ وبارَكتَ ورَحِمتَ عَلى إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ، وَارحَم ذُلّي وفاقَتي وفَقري وَانفِرادي ووَحدَتي وخُضوعي بَينَ يَدَيكَ، وَاعتِمادي عَلَيكَ، وتَضَرُّعي إلَيكَ.

أدعوكَ دُعاءَ الخاضِعِ الذَّليلِ، الخاشِعِ الخائِفِ، المُشفِقِ البائِسِ، المَهينِ الحَقيرِ، الجائِعِ الفَقيرِ، العائِذِ المُستَجيرِ، المُقِرِّ بِذَنبِهِ المُستَغفِرِ مِنهُ، المُستَكينِ لِرَبِّهِ، دُعاءَ مَن أسلَمَتهُ ثِقَتُهُ، ورَفَضَتهُ أحِبَّتُهُ، وعَظُمَت فَجيعَتُهُ، دُعاءَ حَرِقٍ حَزينٍ، ضَعيفٍ مَهينٍ، بائِسٍ مِسكينٍ بِكَ مُستَجيرٍ.

ص: 200

و در برخى نقل ها:

"اى باز گردنده! اى روشنگر! اى پاك! اى اجابت كننده! اى بسيار بخشنده! اى پاسخ دهنده! اى عادل! اى بينا! اى برآورندۀ آرزو! اى استوار كننده! اى برگشت كننده! اى كامل! اى راه نما! اى فرمان روا! اى سامان ده! اى عزّت بخش! اى خوار كننده! اى باشُكوه! اى روزى رسان! اى سرپرست! اى با فضيلت! اى منزّه!

اى كه بالا رفت و اوج گرفت و در ديدگاهى بالاتر قرار يافت! اى كه نزديك و نزديك تر شد، و دور و دور از دسترس شد و راز و ضمير ناآگاه را مى داند! اى كه تدبير با اوست و اندازه دهى ها با او! اى كه دشوار بر او آسان و اندك است! اى كه بر آنچه بخواهد، توانايى دارد!

اى فرستندۀ بادها! اى شكافندۀ سپيده دم! اى برانگيزانندۀ جان ها! اى صاحب جود و بخشش! اى بازگردانندۀ آنچه از دست رفته! اى زنده كنندۀ مردگان! اى گردآورندۀ پراكندگى! اى روزى دهندۀ هر كه مى خواهد و اى كنندۀ هر كارى كه مى خواهد، به هر گونه كه بخواهد و اى صاحب جلالت و كرامت! اى زنده! اى پايدار! اى زنده هنگامى كه زنده اى نباشد! اى زنده، اى زنده كنندۀ مردگان! اى زنده اى كه جز تو، پديدآورندۀ آسمان ها و زمين، معبودى نيست!

اى معبود من! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و بر محمّد و خاندان محمّد رحم كن و بر محمّد و خاندان محمّد بركت ده، چنان كه بر ابراهيم و خاندان ابراهيم درود فرستادى و بركت دادى و رحم كردى، كه تو پسنديده و بزرگوارى، و بر خوارى ام، بيچارگى ام، نادارى ام، يكّه بودنم، تنهايى ام، خضوعم در برابرت و اعتمادم به تو و زارى ام نزد تو.

تو را مى خوانم خواندن انسانِ فروتن، خوار، خاشع، ترسان، هراسان، بيچاره، بينوا، حقير، گرسنه، بى چيز، پناه برنده، پناهخواه، اعتراف كننده به گناهش، آمرزش خواه از آن، خوار در درگاه پروردگارش؛ خواندن كسى كه معتمدانش او را تسليم كرده و دوستانش او را وا نهاده اند و دردش بزرگ است؛ خواندن دل سوختۀ اندوهگين، ناتوانِ خوار، نيازمند بينواى پناهنده به تو.

ص: 201

اللّهُمَّ وأَسأَ لُكَ بِأَنَّكَ مَليكٌ، وأَنَّكَ ما تَشاءُ مِن أمرٍ يَكونُ، وأَنَّكَ عَلى ما تَشاءُ قَديرٌ، وأَسأَلُكَ بِحُرمَةِ هذَا الشَّهرِ الحَرامِ، وَالبَيتِ الحَرامِ، وَالبَلَدِ الحَرامِ، وَالرُّكنِ وَالمَقامِ، وَالمَشاعِرِ العِظامِ، وبِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ.

يا مَن وَهَبَ لاِدَمَ شَيثَ، ولِإِبراهيمَ إسماعيلَ وإسحاقَ، ويا مَن رَدَّ يوسُفَ عَلى يَعقوبَ، ويا مَن كَشَفَ بَعدَ البَلاءِ ضُرَّ أيّوبَ، ويا رادَّ موسى عَلى اُمِّهِ، وزائِدَ الخِضرِ في عِلمِهِ، يا مَن وَهَبَ لِداوُدَ سُلَيمانَ، ولِزَكَرِيّا يَحيى، ولِمَريَمَ عيسى، يا حافِظَ بِنتِ شُعَيبٍ، ويا كافِلَ وَلَدِ اُمِّ موسى عَن والِدَتِهِ.

أسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَن تَغفِرَ لي ذُنوبي كُلَّها، وتُجيرَني مِن عَذابِكَ، وتوجِبَ لي رِضوانَكَ وأَمانَكَ وإحسانَكَ وغُفرانَكَ وجِنانَكَ، وأَسأَ لُكَ أن تَفُكَّ عَنّي كُلَّ حَلقَةِ ضيقٍ بَيني وبَينَ مَن يُؤذيني، وتَفتَحَ لي كُلَّ بابٍ، وتُلَيِّنَ لي كُلَّ صَعبٍ، وتُسَهِّلَ لي كُلَّ عَسيرٍ، وتُخرِسَ عَنّي كُلَّ ناطِقٍ بِشَرٍّ، وتَكُفَّ عَنّي كُلَّ باغٍ، وتَكبِتَ عَنّي كُلَّ عَدُوٍّ لي وحاسِدٍ، وتَمنَعَ عَنّي كُلَّ ظالِمٍ، وتَكفِيَني كُلَّ عائِقٍ يَحولُ بَيني وبَينَ وَلَدي، ويُحاوِلُ أن يُفَرِّقَ بَيني وبَينَ طاعَتِكَ، ويُثَبِّطَني عَن عِبادَتِكَ.

يا مَن ألجَمَ الجِنَّ المُتَمَرِّدينَ، وقَهَرَ عُتاةَ الشَّياطينِ، وأَذَلَّ رِقابَ المُتَجَبِّرينَ، ورَدَّ كَيدَ المُتَسَلِّطينَ عَنِ المُستَضعَفينَ، أسأَلُكَ بِقُدرَتِكَ عَلى ما تَشاءُ وتَسهيلِكَ لِما تَشاءُ كَيفَ تَشاءُ، أن تَجعَلَ قَضاءَ حاجَتي في ما تَشاءُ.

ثُمَّ اسجُدي عَلَى الأَرضِ وعَفِّري خَدَّيكِ وقولي:

اللّهُمَّ لَكَ سَجَدتُ، وبِكَ آمَنتُ، فَارحَم ذُلّي وفاقَتي وَاجتِهادي

ص: 202

بار خدايا! از تو مى خواهم؛ زيرا تو مسلّطى و تو هر كارى بخواهى، انجام مى شود و تو بر هر چيزى كه بخواهى، توانايى و از تو مى خواهم به حرمت اين ماه حرام و خانۀ محترم و شهر محترم و ركن (حجر الأسود) و مقام [ابراهيم] و مشاعر بزرگ (عرفات و مزدلفه) و به حقّ پيامبرت محمّد - بر او و خاندانش درود -.

اى كه شيث را به آدم بخشيد و اسماعيل و اسحاق را به ابراهيم و اى كه يوسف را به يعقوب باز گرداند و اى كه پس از بلا، سختى ايّوب را برطرف كرد! اى برگردانندۀ موسى به مادرش و فزايندۀ دانش خضر! اى كه سليمان را به داوود و يحيى را به زكريّا، و عيسى را به مريم بخشيد، اى نگاهدار دختر شعيب و اى عهده دار فرزند مادر موسى براى مادرش!

از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و همۀ گناهانم مرا بيامرزى و از عذاب خودت پناهم دهى و رضوان و امان و احسان و آمرزش و بهشت خود را برايم حتمى كنى و از تو مى خواهم كه هر پيوند ميان من و آزاررسانم را بگسلى و برايم هر درى را بگشايى و برايم هر سختى را هموار و هر دشوارى را آسان كنى و هر بدگوى مرا لال كنى و هر متجاوزى را از من باز دارى و هر دشمن و حسودى را كه دارم، سركوب كنى و هر ستمكارى را از من باز دارى و هر مانعى را كه ميان من و حاجتم حايل مى شود و مى كوشد كه ميان من و طاعتت جدايى افكند و مرا از عبادتت باز دارد، كفايت كنى.

اى كسى كه جنّيان سركش را لجام كرد و شياطين گردن فراز را مغلوب نمود و گردن هاى جبّاران را رام كرد و نيرنگ سلطه جويان را از مستضعفان باز گرداند! به حقّ توانايى ات بر هر چه مى خواهى و آسان كردنت براى هر چه مى خواهى به هر گونه كه مى خواهى، از تو مى خواهم كه برآوردن حاجتم را در آنچه مى خواهى، قرار دهى".

سپس بر زمين سجده كن و گونه هايت را به زمين بمال و بگو: "بار خدايا! براى تو سجده مى كنم و به تو ايمان دارم. پس بر خوارى من و نادارى من و

ص: 203

وتَضَرُّعي ومَسكَنَتي وفَقري إلَيكَ يا رَبِّ.

وَاجتَهِدي أن تَسُحَّ عَيناكِ ولَو بِقَدرِ رَأسِ الذُّبابَةِ دُموعاً، فَإِنَّ ذلِكِ عَلامَةُ الإِجابَةِ....

قالَت اُمُّ داودَ: فَقُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا سَيِّدي، أيُدعى بِهذَا الدُّعاءِ في غَيرِ رَجَبٍ؟ قالَ: نَعَم، يَومَ عَرَفَةَ، وإن وافَقَ ذلِكَ يَومَ الجُمُعَةِ لَم يَفرُغ صاحِبُهُ مِنهُ حَتّى يَغفِرَ اللّهُ لَهُ، وفي كُلِّ شَهرٍ إذا أرادَ ذلِكَ صامَ الأَيّامَ البيضَ، ودَعا بِهِ في آخِرِها كَما وَصَفتُ.(1)

6/10 الدَّعَواتُ العامَّةُ في شَهرِ رَجَبٍ

341. الإقبال عن أبي سعيد الخدريّ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: ألا إنَّ رَجَباً شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ. وذَكَرَ فَضلَ صِيامِهِ وما لِصِيامِ أيّامِهِ مِنَ الثَّوابِ. ثُمَّ قالَ في آخِرِهِ: قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، فَمَن لَم يَقدِر عَلى هذِهِ الصِّفَةِ يَصنَعُ ماذا لِيَنالَ ما وَصَفتَ؟ قالَ: يُسَبِّحُ اللّهَ تَعالى في كُلِّ يَومٍ مِن رَجَبٍ إلى تَمامِ ثَلاثينَ يَوماً بِهذَا التَّسبيحِ مِئَةَ مَرَّةٍ:

سُبحانَ الإِلهِ الجَليلِ، سُبحانَ مَن لا يَنبَغِي التَّسبيحُ إلّا لَهُ، سُبحانَ الأَعَزِّ الأَكرَمِ، سُبحانَ مَن لَبِسَ العِزَّ وهُوَ لَهُ أهلٌ.(2)

342. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن صَلّى في رَجَبٍ سِتّينَ رَكعَةً؛ في كُلِّ لَيلَةٍ مِنهُ رَكعَتَينِ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ مِنهُما فاتِحَةَ الكِتابِ مَرَّةً، و «قُل يا أيُّهَا الكافِرونَ» ثَلاثَ مَرّاتٍ، و «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» مَرَّةً، فَإِذا سَلَّمَ مِنهُما رَفَعَ يَدَيهِ وقالَ:

لا إله إلّاَ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ ولَهُ الحَمدُ، يُحيي ويُميتُ

ص: 204


1- . الإقبال: ج 3 ص 239، مصباح المتهجّد: ص 807 ح 872.
2- . الإقبال: ج 3 ص 197، ثواب الأعمال: ص 83 ح 4.

كوشش من و زارى من، بر بينوايى من و بر نيازمندى من به خودت رحم كن، اى پروردگارم».

و بكوش كه از چشمانت، اشكى هر چند اندك بريزى كه اين نشان از اجابت دعايت دارد...».

اُمّ داوود مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: اى سَرور من! آيا اين دعا در ماه هاى ديگر جز رجب هم خوانده مى شود؟

فرمود: «آرى، روز عرفه و اگر آن روز با روز جمعه مقارن شود، دعا كننده آن را به پايان نبرده است كه خداوند، او را مى آمرزد، و در هر ماه اگر اين را بخواهد، روزهاى ميانۀ ماه را روزه مى گيرد و در روز آخر (پانزدهم ماه)، آن دعا را همين گونه بخواند كه توضيح دادم».

6/10 دعاهاى عمومى ماه رجب

341. الإقبال - به نقل از ابو سعيد خُدرى -: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آگاه باشيد كه رجب، ماه خدا و بدون غوغاى جنگ است» و فضيلت روزۀ آن و پاداش روزه داشتن روزهاى آن را بيان نمود و سپس در پايان سخنش، در پاسخ اين كه: اگر كسى نتوانست روزه بگيرد، چه كند تا به اين پاداش ها برسد؟ فرمود: «در هر روز ماه رجب تا پايان آن، خداى متعال را با اين ذكر، صد مرتبه تسبيح كند:" منزّه است معبود جليل! منزّه است كسى كه جز تنزيه او، روا نيست! منزّه است آن كه عزيزترين و بزرگوارترين است! منزّه است آن كه جامۀ عزّت به تن نموده و شايستۀ آن است"».

342. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس در هر شب از ماه رجب، شصت ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت آن، يك مرتبه سورۀ حمد و سه مرتبه سورۀ كافرون و يك مرتبه سورۀ توحيد بخواند و چون سلام آن دو ركعت را بدهد، دستانش را بالا ببرد و بگويد: «معبودى جز خداى يگانۀ بى شريك نيست، فرمان روايى و ستايش، از آنِ اوست. زنده مى كند

ص: 205

وهُوَ حَيٌّ لا يَموتُ، بِيَدِهِ الخَيرُ وهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، وإلَيهِ المَصيرُ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آل مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ وآلِهِ.

ويَمسَحُ بِيَدَيهِ وَجهَهُ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَستَجيبُ الدُّعاءَ، ويُعطي ثَوابَ سِتّينَ حَجَّةً وسِتّينَ عُمرَةً.(1)

343. المزار الكبير عن طاووس اليماني: مَرَرتُ بِالحِجرِ في رَجَبٍ، وإذا أنَا بِشَخصٍ راكِعٍ وساجِدٍ، فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام، فَقُلتُ: يا نَفسي، رَجُلٌ صالِحٌ مِن أهلِ بَيتِ النُّبُوَّةِ، وَاللّهِ لَأَغتَنِمَنَّ دُعاءَهُ. فَجَعَلتُ أرقُبُهُ حَتّى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ، ورَفَعَ باطِنَ كَفَّيهِ إلَى السَّماءِ وجَعَلَ يَقولُ:

سَيِّدي سَيِّدي، هذِهِ يَدايَ قَد مَدَدتُهُما إلَيكَ بِالذُّنوبِ مَملُوَّةً، وعَينايَ إلَيكَ بِالرَّجاءِ مَمدودَةً، وحَقٌّ لِمَن دَعاكَ بِالنَّدَمِ تَذَلُّلاً، أن تُجيبَهُ بِالكَرَمِ تَفَضُّلاً.

سَيِّدي! أمِن أهلِ الشَّقاءِ خَلَقتَني فَاُطيلَ بُكائي؟ أم مِن أهلِ السَّعادَةِ خَلَقتَني فَاُبَشِّرَ رَجائي؟

سَيِّدي! ألِضَربِ المَقامِعِ خَلَقتَ أعضائي؟ أم لِشُربِ الحَميمِ خَلَقتَ أمعائي؟

سَيِّدي! لَو أنَّ عَبداً استَطاعَ الهَرَبَ مِن مَولاهُ لَكُنتُ أوَّلَ الهارِبينَ مِنكَ، لكِنّي أعلَمُ أنّي لا أفوتُكَ.

سَيِّدي! لَو أنَّ عَذابي يَزيدُ في مُلكِكَ لَسَأَلتُكَ الصَّبرَ عَلَيهِ، غَيرَ أنّي أعلَمُ أنَّهُ لا يَزيدُ في مُلكِكَ طاعَةُ المُطيعينَ، ولا يَنقُصُ مِنهُ مَعصِيَةُ العاصينَ.

سَيِّدي! ما أنَا وما خَطَري؟ هَب لي خَطايايَ بِفَضلِكَ، وجَلِّلني بِسِترِكَ، وَاعفُ عَن تَوبيخي بِكَرَمِ وَجهِكَ.

إلهي وسَيِّدي! ارحَمني مَطروحاً عَلَى الفِراشِ تُقَلِّبُني أيدي أحِبَّتي،

ص: 206


1- . الإقبال: ج 3 ص 178، بحار الأنوار: ج 98 ص 380 ح 1.

و مى ميراند و او زنده اى ناميراست. خير به دست اوست و او بر هر كارى تواناست و كار به او مى انجامد و نيرو و توانى جز به خداوند والاى بزرگ نيست. خدايا! بر محمّد، پيامبر امّى و خاندانش درود فرست» و دستانش را به صورتش بكشد، خداوند سبحان، دعايش را مستجاب مى كند و پاداش شصت حج و شصت عمره به او عطا مى نمايد.

343. المزار الكبير - به نقل از طاووس يمانى -: [در كنار كعبه] از حجر اسماعيل گذشتم. شخصى را در ركوع و سجود ديدم. خوب به او نگريستم و دريافتم كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام است. با خود گفتم: مردى صالح از خاندان نبوّت! به خدا سوگند، دعايش را بايد مغتنم بشمرم. پس مراقبش بودم تا از نمازش فارغ شد و كف دست هايش را رو به آسمان گرفت و اين دعا را شروع نمود:

«سَرورم، سَرورم! اين دستانِ پر از گناه من است كه به سوى تو بلند كرده ام و چشمان پُراميدم كه به سوى تو دوخته ام و حقّ آن كه با خوارى و پشيمانى، تو را مى خواند، آن است كه به تفضّل و كَرَم، اجابتش كنى.

سَرورم! آيا مرا از شوربختان آفريده اى تا گريه ام را به درازا كشم، يا از خوش بختان آفريده اى تا اميدم را بشارت دهم؟

سَرورم! آيا اعضايم را براى زده شدن با گرزها آفريده اى؟ يا روده هايم را براى نوشيدن آب جوشانِ دوزخ آفريده اى؟

سَرورم! اگر بنده اى را توانايى گريز از مولايش بود، من نخستين گريزندگان از تو بودم؛ امّا مى دانم كه از دست تو به در نمى روم.

سَرورم! اگر عذاب كردنم، بر فرمان روايى تو مى افزايد، از تو شكيبش را خواهانم؛ امّا مى دانم كه نه اطاعت مطيعان، به مُلك تو مى افزايد و نه نافرمانى نافرمانان، از آن مى كاهد.

سَرورم! من چه هستم و چه منزلتى دارم؟! خطاهايم را به فضلت بر من ببخشاى و پردۀ سترت را بر من بپوشان و با روى كريمانه ات، از توبيخ من چشم بپوش.

معبود من و سَرورم! بر من هنگامى كه در بستر مرگ افتاده ام، رحم كن؛

ص: 207

وَارحَمني مَطروحاً عَلَى المُغتَسَلِ يُغَسِّلُني صالِحُ جيرَتي، وَارحَمني مَحمولاً قَد تَناوَلَ الأَقرِباءُ أطرافَ جَنازَتي، وَارحَم في ذلِكَ البَيتِ المُظلِمِ وَحشَتي وغُربَتي ووَحدَتي، فَما لِلعَبدِ مَن يَرحَمُهُ إلّا مَولاهُ!.

ثُمَّ سَجَدَ وقالَ:

أعوذُ بِكَ مِن نارٍ حَرُّها لا يُطفى، وجَديدُها لا يَبلى، وعَطشانُها لا يَروى.

وقَلَبَ خَدَّهُ الأَيمَنَ وقالَ:

اللّهُمَّ لا تُقَلِّب وَجهي فِي النّارِ بَعدَ تَعفيري وسُجودي لَكَ بِغَيرِ مَنٍّ مِنّي عَلَيكَ، بَل لَكَ الحَمدُ وَالمَنُّ عَلَيَّ.

ثُمَّ قَلَبَ خَدَّهُ الأَيسَرَ وقالَ:

اِرحَم مَن أساءَ وَاقتَرَفَ، وَاستَكانَ وَاعتَرَفَ.

ثُمَّ عادَ إلَى السُّجودِ وقالَ:

إن كُنتُ بِئسَ العَبدُ، فَأَنتَ نِعمَ الرَّبُّ، العَفوَ العَفوَ - مِئَةَ مَرَّةٍ -.

قالَ طاووسٌ: فَبَكَيتُ حَتّى عَلا نَحيبي، فَالتَفَتَ إلَيَّ وقالَ: ما يُبكيكَ يا يَمانِيُ؟ أوَ لَيسَ هذا مَقامَ المُذنِبينَ؟! فَقُلتُ: حَبيبي! حَقيقٌ عَلَى اللّهِ أن لا يَرُدَّكَ وجَدُّكَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله.

قالَ طاووسٌ: فَلَمّا كانَ فِي العامِ المُقبِلِ في شَهرِ رَجَبٍ بِالكوفَةِ فَمَرَرتُ بِمَسجِدِ غَنِيٍّ، فَرَأَيتُهُ عليه السلام يُصَلّي فيهِ ويَدعو بِهذَا الدُّعاءِ، وفَعَلَ كَما فَعَلَ فِي الحِجرِ.(1)

344. الإقبال عن أبي معشر عن الإمام الصادق عليه السلام، قال: إنَّهُ كانَ إذا دَخَلَ رَجَبٌ يَدعو بِهذَا الدُّعاءِ في كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِهِ:

خابَ الوافِدونَ عَلى غَيرِكَ، وخَسِرَ المُتَعَرِّضونَ إلّا لَكَ، وضاعَ المُلِمّونَ إلّا بِكَ، وأَجدَبَ المُنتَجِعونَ إلّا مَنِ انتَجَعَ فَضلَكَ، بابُكُ

ص: 208


1- . المزار الكبير: ص 146، المزار للشهيد الأوّل: ص 267.

هنگامى كه دستان دوستانم مرا مى چرخانند و نيز هنگامى كه در غسّال خانه نهاده اند و همسايگان صالحم مرا غسل مى دهند و نيز هنگامى كه جنازه ام بر دوش نزديكانم برده مى شود و نيز بر تنهايى و غربت و بى كسى ام در آن خانۀ تاريك، رحم كن، كه به بنده جز مولايش رحم نمى كند؟».

سپس به سجده رفت و گفت: «به تو پناه مى برم از آتشى كه حرارتش خاموش نمى شود و هيچ گاه كم و ضعيف نمى شود و عطشش فرو نمى نشيند!».

و گونۀ راستش را بر زمين نهاد و گفت: «خدايا! رويم را از پس اين سجده و صورت به خاك نهادنم، به سوى آتش مگردان، بى آن كه با آن، منّتى بر تو نهم كه تو بر من منّت دارى و ستايش، از آنِ توست».

و پس از آن، گونۀ چپش را بر زمين نهاد و گفت: «رحم كن بر كسى كه بد كرد و گناه نمود و خوار شد و اعتراف نمود».

آن گاه به حالت سجده باز گشت و گفت: «اگر من بد بنده اى بودم، تو بهترين پروردگارى. العفو العفو» تا صد مرتبه.

چنان گريستم كه ناله ام بلند شد. امام عليه السلام به من رو كرد و فرمود: «چرا مى گريى، اى يمانى؟ آيا اين جايگاه گناهكاران نيست؟».

گفتم: اى محبوب من! براى من مسلّم است ك خداوند تو را رد نمى كند در حالى كه جدّت پيامبر صلى الله عليه و آله است.

ماه رجب سال بعد در كوفه بودم. از مسجدِ غنى عبور مى كردم كه ديدم امام زين العابدين عليه السلام در آن نماز مى گزارد و همين دعا را مى خواند و همان كارى را كرد كه در حجر اسماعيل كرده بود.

344. الإقبال - به نقل از ابو معشر -: چون ماه رجب فرا مى رسيد، امام صادق عليه السلام اين دعا را در هر روز از آن مى خواند:

«آنان كه بر غير تو بار يافتند، نااميد گشتند، و آنان كه به جز تو پرداختند، زيانكار شدند، و آنان كه به جز تو روى آوردند، به تباهى رسيدند، و آنان كه روزىِ خود را از غير تو جستند، دچار قحطى شدند. دروازه ات به روى

ص: 209

مَفتوحٌ لِلرّاغِبينَ، وخَيرُكَ مَبذولٌ لِلطّالِبينَ، وفَضلُكَ مُباحٌ لِلسّائِلينَ، ونَيلُكَ مُتاحٌ لِلآمِلينَ، ورِزقُكَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاكَ، وحِلمُكَ مُتَعَرِّضٌ لِمَن ناواكَ، عادَتُكَ الإِحسانُ إلَى المُسيئينَ، وسَبيلُكَ الإِبقاءُ عَلَى المُعتَدينَ. اللّهُمَّ فَاهدِني هُدَى المُهتَدينَ، وَارزُقنِي اجتِهادَ المُجتَهِدينَ، ولا تَجعَلني مِنَ الغافِلينَ المُبعَدينَ، وَاغفِر لي يَومَ الدّينِ.(1)

345. الإقبال عن محمّد السجّاد [بن ذكوان]: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: جُعِلتُ فِداكَ، هذا رَجَبٌ عَلِّمني فيهِ دُعاءً يَنفَعُنِي اللّهُ بِهِ، قالَ: فَقالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: اُكتُب: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، وقُل في كُلِّ يَومٍ مِن رَجَبٍ صَباحاً ومَساءً، وفي أعقابِ صَلَواتِكَ في يَومِكَ ولَيلَتِكَ:

يا مَن أرجوهُ لِكُلِّ خَيرٍ، وآمَنُ سَخَطَهُ عِندَ كُلِّ شَرٍّ، يا مَن يُعطِي الكَثيرَ بِالقَليلِ، يا مَن يُعطي مَن سَأَلَهُ، يا مَن يُعطي مَن لَم يَسأَلهُ ومَن لَم يَعرِفهُ تَحَنُّناً مِنهُ ورَحمَةً، أعطِني بِمَسأَلَتي إيّاكَ جَميعَ خَيرِ الدُّنيا وجَميعَ خَيرِ الآخِرَةِ، وَاصرِف عَنّي بِمَسأَلَتي إيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنيا وشَرِّ الآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَيرُ مَنقوصٍ ما أعطَيتَ، وزِدني مِن فَضلِكَ يا كَريمُ.

قالَ: ثُمَّ مَدَّ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَدَهُ اليُسرى فَقَبَضَ عَلى لِحيَتِهِ، ودَعا بِهذَا الدُّعاءِ وهُوَ يَلوذُ بِسَبّابَتِهِ اليُمنى، ثُمَّ قالَ بَعدَ ذلِكَ:

يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ، يا ذَا النَّعماءِ وَالجودِ، يا ذَا المَنِّ وَالطَّولِ، حَرِّم شَيبَتي عَلَى النّارِ.

وفي حَديثٍ آخَرَ: ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى لِحيَتِهِ، ولَم يَرفَعها إلّا وقَدِ امتَلَأَ ظَهرُ كَفِّهِ دُموعاً.(2)

346. مصباح المتهجّد عن ابن عيّاش: خَرَجَ إلى أهلي عَلى يَدِ الشَّيخِ أبِي القاسِمِ 2

ص: 210


1- . الإقبال: ج 3 ص 209، بحار الأنوار: ج 98 ص 389 ح 1.
2- . الإقبال: ج 3 ص 211، الكافي: ج 2 ص 584 ح 20.

مشتاقان، باز است و خيرت براى خواهندگان، در دسترس است و احسانت براى نيازمندان، بى مانع است و عطايت براى آرزومندان، آماده است و روزى ات حتّى براى روى گردانان از فرمانت، گسترده است و بردبارى ات، دشمنانت را نيز در بر مى گيرد. شيوه ات، احسان به بدكاران، و روشت، باقى گذاشتن متجاوزان است. خدايا! مرا به راه ره يافتگان ره نمون شو، و تلاش تلاشگران را روزى ام فرما و مرا از بى خبرانِ دور شده قرار مده و روز جزا مرا بيامرز».

345. الإقبال - به نقل از محمّد سجاد بن ذكوان -: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! اين، ماه رجب است. دعايى به من بياموز كه خدا با آن، سودى به من رساند.

امام صادق عليه السلام به من فرمود: «بنويس: بسم اللّه الرحمن الرحيم و در هر روز از ماه رجب، صبح و شب و در تعقيب نمازهاى شب و روزت، بگو:

"اى كه براى هر خيرى، به او اميد دارم و در هر شرّى، از خشمش آسوده ام! اى كه در برابر كم، فراوان مى بخشد! اى كه به هر كه از او بخواهد، عطا مى كند! اى كه به كسى كه از او نخواسته است، نيز عطا مى كند و از سر رحمت و مهرورزى، به كسى كه او را نشناخته نيز مى بخشد! به خاطر درخواستم از تو، همۀ خير دنيا و همۀ خير آخرت را به من عطا بنما و همۀ شرّ دنيا و شر آخرت را از من بگردان، كه آنچه تو دهى، ناتمام نيست. و [لى] از فضلت بر من بيفزا، اى بزرگوار!"».

سپس امام صادق عليه السلام دست چپش را دراز نمود و محاسنش را گرفت و در حالى كه با انگشت اشارۀ دست راستش به خدا پناه مى جست، اين دعا را خواند و پس از آن گفت:

«اى صاحب جلالت و بزرگوارى! اى صاحب نعمت و سخاوت! اى صاحب بخشش و عطا! موى سپيدم را بر آتش دوزخ حرام كن».

و در حديث ديگرى آمده است: سپس دستش را بر محاسنش نهاد و آن را بر نداشت تا اشك، پشت دستش را فرا گرفت.

346. مصباح المتهجّد - به نقل از ابن عيّاش -: در مدّتى كه شيخ ابو القاسم

ص: 211

في مُقامِهِ عِندَهُم هذَا الدُّعاءُ في أيّامِ رَجَبٍ:

اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِالمَولودَينِ في رَجَبٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الثّاني وَابنِهِ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ المُنتَجَبِ، وأَتَقَرَّبُ بِهِما إلَيكَ خَيرَ القُرَبِ، يا مَن إلَيهِ المَعروفُ طُلِبَ، وفيما لَدَيهِ رُغِبَ، أسأَ لُكَ سُؤلَ مُقتَرِفٍ مُذنِبٍ، قَد أوبَقَتهُ ذُنوبُهُ، وأَوثَقَتهُ عُيوبُهُ، فَطالَ عَلَى الخَطايا دُؤوبُهُ، ومِنَ الرَّزايا خُطوبُهُ، يَسأَ لُكَ التَّوبَةَ، وحُسنَ الأَوبَةِ، وَالنُّزوعَ عَنِ الحَوبَةِ، ومِنَ النّارِ فَكاكَ رَقَبَتِهِ، وَالعَفوَ عَمّا في رِبقَتِهِ، فَأَنتَ يا مَولايَ أعظَمُ أمَلِهِ وثِقَتِهِ.

اللّهُمَّ وأَسأَ لُكَ بِمَسائِلِكَ الشَّريفَةِ، ووَسائِلِكَ المُنيفَةِ، أن تَتَغَمَّدَني في هذَا الشَّهرِ بِرَحمَةٍ مِنكَ واسِعَةٍ، ونِعمَةٍ وازِعَةٍ، ونَفسٍ بِما رَزَقتَها قانِعَةٍ، إلى نُزولِ الحافِرَةِ ومَحَلِّ الآخِرَةِ، وما هِيَ إلَيهِ صائِرَةٌ.(1)

347. مصباح المتهجّد عن الحسين بن روح رضى الله عنه: زُر أيَّ المَشاهِدِ كُنتَ بِحَضرَتِها في رَجَبٍ، تَقولُ إذا دَخَلتَ:

الحَمدُ لِلهِ الَّذي أشهَدَنا مَشهَدَ أولِيائِهِ في رَجَبٍ، وأَوجَبَ عَلَينا مِن حَقِّهِم ما قَد وَجَبَ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ المُنتَجَبِ، وعَلى أوصِيائِهِ الحُجُبِ، اللّهُمَّ فَكَما أشهَدتَنا مَشهَدَهُم، فَأَنجِز لَنا مَوعِدَهُم، وأَورِدنا مَورِدَهُم، غَيرَ مُحَلَّئينَ عَن وِردٍ في دارِ المُقامَةِ وَالخُلدِ، وَالسَّلامُ عَلَيكُم.

إنّي قَصَدتُكُم وَاعتَمَدتُكُم بِمَسأَلَتي وحاجَتي، وهِيَ فَكاكُ رَقَبَتي مِنَ النّارِ، وَالمَقَرُّ مَعَكُم في دارِ القَرارِ، مَعَ شيعَتِكُمُ الأَبرارِ، وَالسَّلامُ

ص: 212


1- . مصباح المتهجّد: ص 804 ح 867، الإقبال: ج 3 ص 215.

[حسين بن روح نوبختى، نايب سوم امام زمان] نزد خانواده ام بود، دعايى براى ايشان به دست او [از سوى ناحيۀ مقدّسه] آمد كه در روزهاى رجب خوانده مى شود: «خدايا! به [حقّ] دو مولود در رجب: محمّد بن على دوم (امام جواد عليه السلام) و فرزندش على بن محمّدِ برگزيده (امام هادى عليه السلام)(1) از تو درخواست مى كنم و بهترين تقرّب را با آن دو، به تو مى جويم. اى كه احسان را از او مى جويند و به آنچه نزد اوست، رغبت مى ورزند! از تو درخواست مى كنم، درخواست گنهكارى كه دستاوردش گناه است و گناهانش او را هلاك كرده و عيب هايش او را به بند كشيده اند و به خطا خو گرفته و مصيبت هاى سهمگين ديده است و حال از تو مى خواهد كه توبه كند و به نيكى باز گردد و دل از معصيت بر كند و گردنش از آتش رهانيده شود و از آنچه گريبانگيرش شده در گذرى، كه تو - اى مولاى من - بزرگ ترين اميد و تكيه گاه او هستى.

خدايا! به خواست هاى گران بها از تو و وسيله هاى والايت از تو مى خواهم كه مرا در اين ماه با رحمت گسترده ات و نعمت هاى باز دارنده ات [از حرام ها و زيان ها] و جانى قناعت كننده به روزى ات به آن، در بر گيرى تا آن گاه كه گام به برزخ و جايگاه اُخروى و آنچه ره سپار آن مى شويم، بگذاريم».

347. مصباح المتهجّد - به نقل از ابو القاسم حسين بن روح -: هر كدام از مزارهاى مقدّس را كه در نزديكشان بودى، در ماه رجب، زيارت كن و به هنگام ورود بگو:

«ستايش، ويژۀ خدايى است كه ما را در يكى از بارگاه هاى اولياى خود، در [ماه] رجب، حاضر كرد و حقوق واجب آنها را بر ما، لازم ساخت. خداوند، بر محمّد برگزيده اش و بر اوصياى حاجب درگاهش، درود فرستد. خدايا! همان گونه كه ما را در بارگاه ايشان، حاضر كردى، وعده به ايشان را [در پاداش دادن به زائرشان] برايمان حتمى گردان و ما را همراه ايشان و بى منع و باز داشتن، به همان سراى ماندن و جاودانگى، وارد كن.

سلام، بر شما! من آهنگِ شما كرده ام و در درخواست و حاجتم، به شما تكيه دارم. درخواستم، رهايى از آتش و منزل يافتن با شما در سراى قرار،

ص: 213


1- . در برخى نقل ها، ولادت امام جواد و امام هادى 8 را در ماه رجب گفته اند.

عَلَيكُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّارِ، أنَا سائِلُكُم وآمِلُكُم، فيما إلَيكُمُ التَّفويضُ وعَلَيكُمُ التَّعويضُ، فَبِكُم يُجبَرُ المَهيضُ، ويُشفَى المَريضُ، وما تَزدادُ الأَرحامُ وما تَغيضُ.

إنّي بِسِرِّكُم مُؤمِنٌ، ولِقَولِكُم مُسَلِّمٌ، وعَلَى اللّهِ بِكُم مُقسِمٌ في رَجعي بِحَوائِجي وقَضائِها وإمضائِها، وإنجاحِها وإبراحِها، وبِشُؤوني لَدَيكُم وصَلاحِها.

وَالسَّلامُ عَلَيكُم سَلامَ مُوَدِّعٍ، ولَكُم حَوائِجَهُ مودِعٌ، يَسأَلُ اللّهَ إلَيكُمُ المَرجِعَ، وسَعيُهُ إلَيكُم غَيرُ مُنقَطِعٍ، وأَن يُرجِعَني مِن حَضرَتِكُم خَيرَ مَرجِعٍ، إلى جَنابٍ مُمرِعٍ وخَفض مُوَسَّعٍ، ودَعَةٍ ومَهَلٍ، إلى حينِ الأَجَلِ، وخَيرِ مَصيرٍ ومَحَلٍّ، فِي النَّعيمِ الأَزَلِ وَالعَيشِ المُقتَبَلِ، ودَوامِ الاُكُلِ، وشُربِ الرَّحيقِ وَالسَّلسَلِ، وعَلٍّ ونَهَلٍ، لا سَأَمَ مِنهُ ولا مَلَلَ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ وتَحِيّاتُهُ، حَتَّى العَودِ إلى حَضرَتِكُم، وَالفَوزِ في كَرَّتِكُم، وَالحَشرِ في زُمرَتِكُم، وَالسَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم وصَلَواتُهُ وتَحِيّاتُهُ، وهُوَ حَسبُنا ونِعمَ الوَكيلُ.(1)

348. الإقبال - فيما رَواهُ مِن كِتابِ «مَعالِمُ الدّينِ» -: ذَكَرَ مُحَمَّدُ بنُ أبِي الرَّوّادِ الرَّوّاسِيُّ أنَّهُ خَرَجَ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ الدَّهّانِ إلى مَسجِدِ السَّهلَةِ في يَومٍ مِن أيّامِ رَجَبٍ، فَقالَ: مِل بِنا إلى مَسجِدِ صَعصَعَةَ فَهُوَ مَسجِدٌ مُبارَكٌ، وقَد صَلّى بِهِ أميرُ المُؤمنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ، ووَطِئَهُ الحُجَجُ بِأَقدامِهِم، فَمِلنا إلَيهِ، فَبَينا نَحنُ نُصَلّي إذا بِرَجُلٍ قَد نَزَلَ عَن ناقَتِهِ وعَقَلَها بِالظِّلالِ، ثُمَّ دَخَلَ وصَلّى رَكعَتَينِ أطالَ فيهِما، ثُمَّ مَدَّ يَدَيهِ فَقالَ - وذَكَرَ الدُّعاءَ الَّذي يَأتي ذِكرُهُ -

ص: 214


1- . مصباح المتهجّد: ص 821، المزار الكبير: ص 203 ح 2.

همراه با پيروان نيكوكار شماست؛ و سلام بر شما به خاطر شكيبايى تان و چه نيكو سرانجامى است فرجامِ اين سراى! من در آنچه به شما واگذار شده است، از شما خواستارم و به شما، اميدوار. بر شماست عوض (پاداش دادن). پس به وسيلۀ شما، شكستگى ها ترميم مى شود و بيمار، شفا مى يابد و فزونى و كاستى رَحِم ها (فرزندان) هم به وسيلۀ شماست.

من، به نهان شما، ايمان دارم و سخنتان را پذيرا هستم و براى باز گشت با حاجت هاى امضا و روا شده و بر آوردن و بزرگ داشتن آنها، خدا را به شما و شأن و صلاحم نزد شما، سوگند مى دهم.

و سلام و رحمت و بركات و درودهاى خدا بر شما باد؛ سلام كسى كه در حال وداع است و حاجت هايش را به شما مى سپارد و از خدا مى خواهد كه به سوى شما، باز گردد و شتافتنش به سوى شما، قطع نشود! [از خدا مى خواهم كه] مرا با بهترين حالت، از سوى شما باز گرداند، به جايى آباد، و آسايشى گسترده، و راحتى و آرامش تا به هنگام فرا رسيدن اَجَل، و رفتن به بهترين جا و فرود آمدن در نعمت جاويد و زندگى بدون پيرى، با خوردن هميشگى و نوشيدن شرابِ گوارا و سر به مُهر بهشتى، از نخستين جرعۀ آن تا جام هاى پى در پى، بدون دل زدگى و ملول شدن، تا باز گشت به حضور شما و رستگارى در باز گشت شما، و محشور شدن در زمرۀ شما.

سلام و رحمت و بركات خدا و درودها و تحيّات او بر شما، كه او، ما را كافى و بهترين وكيل است».

348. الاقبال - به نقل از كتاب معالم الدين -: محمّد بن ابى رَوّاد روّاسى ذكر كرد كه با محمّد بن جعفر دهّان (روغن فروش) در روزى از روزهاى ماه رجب به سوى مسجد سهله حركت كرديم. او گفت: ما را به سوى مسجد صعصعه ببر كه مسجدى مبارك است و امير مؤمنان على عليه السلام در آن جا نماز گزارده و حجّت هاى الهى به آن پا نهاده اند. ما به سوى آن رفتيم و در حال نماز در آن جا بوديم كه مردى از شترش پياده شد و آن را در سايه بست و وارد شد و دو ركعت نماز طولانى خواند و سپس دستانش را دراز كرد و دعايى را خواند -

ص: 215

ثُمَّ قامَ إلى راحِلَتِهِ ورَكِبَها، فَقالَ لِيَ ابنُ جَعفرٍ الدَّهّانُ: ألا نَقومُ إلَيهِ فَنَسأَ لُهُ مَن هُوَ؟ فَقُمنا إلَيهِ فَقُلنا لَهُ: ناشَدناكَ اللّهَ مَن أنتَ؟ فَقالَ: ناشَدتُكُمَا اللّهَ مَن تَرَياني؟ قالَ ابنُ جَعفَرٍ الدَّهّانُ: نَظُنُّكَ الخِضرَ عليه السلام، فَقالَ: وأَنتَ أيضا؟ فَقُلتُ: أظُنُّكَ إيّاهُ، فَقالَ: وَاللّهِ، إنّي لَمَنِ الخِضرُ مُفتَقِرٌ إلى رُؤيَتِهِ، اِنصَرِفا فَأَنَا إمامُ زَمانِكُما.

وهذا لَفظُ دُعائِهِ عليه السلام:

اللّهُمَّ يا ذَا المِنَنِ السّابِغَةِ، وَالآلاءِ الوازِعَةِ، وَالرَّحمَةِ الواسِعَةِ، وَالقُدرَةِ الجامِعَةِ، وَالنِّعَمِ الجَسيمَةِ، وَالمَواهِبِ العَظيمَةِ، وَالأَيادِي الجَميلَةِ، وَالعَطايَا الجَزيلَةِ.

يا مَن لا يُنعَتُ بِتَمثيلٍ، ولا يُمَثَّلُ بِنَظيرٍ، ولا يُغلَبُ بِظَهيرٍ.

يا مَن خَلَقَ فَرَزَقَ، وأَلهَمَ فَأَنطَقَ، وَابتَدَعَ فَشَرَعَ، وعَلا فَارتَفَعَ، وقَدَّرَ فَأَحسَنَ، وصَوَّرَ فَأَتقَنَ، وَاحتَجَّ فَأَبلَغَ، وأَنعَمَ فَأَسبَغَ، وأَعطى فَأَجزَلَ، ومَنَحَ فَأَفضَلَ.

يا مَن سَما فِي العِزِّ فَفاتَ خَواطِرَ الأَبصارِ، ودَنا فِي اللُّطفِ فَجازَ هَواجِسَ الأَفكارِ، يا مَن تَوَحَّدَ بِالمُلكِ فَلا نِدَّ لَهُ في مَلَكوتِ سُلطانِهِ، وتَفَرَّدَ بِالكِبرِياءِ وَالآلاءِ فَلا ضِدَّ لَهُ في جَبَروتِ شَأنِهِ، يا مَن حارَت في كِبرِياءِ هَيبَتِهِ دَقائِقُ لَطائِفِ الأَوهامِ، وَانحَسَرَت دونَ إدراكِ عَظَمَتِهِ خَطائِفُ أبصارِ الأَنامِ، يا مَن عَنَتِ الوُجوهُ لِهَيبَتِهِ، وخَضَعَتِ الرِّقابُ لِعَظَمَتِهِ، ووَجِلَتِ القُلوبُ مِن خيفَتِهِ؛ أسأَ لُكَ بِهذِهِ المِدحَةِ الَّتي لا تَنبَغي إلّا لَكَ، وبِما وَأَيتَ بِهِ عَلى نَفسِكَ لِداعيكَ مِنَ المُؤمِنينَ، وبِما ضَمِنتَ الإِجابَةَ فيهِ عَلى نَفسِكَ لِلدّاعينَ، يا أسمَعَ السّامِعينَ، ويا أبصَرَ المُبصِرينَ، ويا أنظَرَ النّاظِرينَ، ويا أسرَعَ الحاسِبينَ، ويا أحكَمَ الحاكِمينَ، ويا

ص: 216

كه خواهيم آورد -. آن گاه به سوى مركبش رفت و سوارش شد. ابن جعفر دهّان به من گفت: آيا بر نخيزيم تا به سويش برويم و بپرسيم او كيست؟ برخاستيم و به سويش رفتيم و به او گفتيم: تو را به خدا سوگندت مى دهيم كه تو كيستى؟ او ما را سوگند داد كه وى را چه كسى مى پنداريم. ابن جعفر دهّان گفت: گمان مى كنيم كه تو خضر هستى. او گمان مرا هم جويا شد. گفتم: من نيز همين گمان را دارم. او گفت: به خدا سوگند، من كسى هستم كه خضر هم نيازمند ديدن اوست. باز گرديد كه من امام زمان شما هستم. و اين، متن دعايش است:

«خدايا! اى صاحب الطاف فراوان و نعمت هاى گوناگون و رحمت گسترده و قدرت كامل و نعمت هاى بزرگ و بخشش هاى سترگ و يارى هاى زيبا و عطاهاى فراوان! اى آن كه با مثال زدن، توصيف نمى گردى و به مانند، تشبيه نمى شوى و به كمك و پشتيبانى، مغلوب نمى گردى!

اى آن كه آفريد و روزى داد، و الهام كرد و گويا گرداند، و نوآورى كرد و آغاز نمود، و بلندمرتبه و والاست، و اندازه گيرى كرد و نيك نگاشت، و صورتگرى كرد و استوار ساخت، و حجّت آورد و رساند، و نعمت داد و گستراند، و بخشيد و افزود، و عنايت كرد و برترى داد!

اى آن كه در عزّت، مقام بلند دارد، چنان كه از نگاه ديده ها برون است و در لطف، نزديك است، چنان كه در افكار، خطور مى كند!

اى آن كه در حكمرانى، يكتاست و شريكى براى او در قلمرو فرمان روايى اش نيست، و در نعمت ها و بزرگى ها، يگانه اى است كه در جبروت مقام خود، ضدّى ندارد!

اى كه در بزرگى هيبت او، انديشه ها و افكار نازك بين، حيران مى مانند و جهش ديدۀ مردم در برابر درك عظمتش سرشكسته مى گردد! اى آن كه چهره ها در برابر هيبت او سر افكنده اند و گردن ها در برابر عظمتش فروتن اند و دل ها از بيمش لرزان اند!

با اين ستايش كه جز براى تو شايسته نيست، و به خاطر آنچه بر خودت براى مؤمنانى كه تو را مى خوانند، مقرّر كردى و به خاطر اين كه پاسخ مثبت دادن به خوانندگان خويش را ضمانت نمودى، از تو درخواست مى كنم، اى شنواترينِ شنوندگان و بيناترينِ بينايان و مراقب ترينِ مراقبان و سريع ترين حسابگران! اى

ص: 217

أرحَمَ الرّاحِمينَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ، وعَلى أهلِ بَيتِهِ الطّاهِرينَ الأَخيارِ، وأَن تَقسِمَ لي في شَهرِنا هذا خَيرَ ما قَسَمتَ، وأَن تَحتِمَ لي في قَضائِكَ خَيرَ ما حَتَمتَ، وتَختِمَ لي بِالسَّعادَةِ فيمَن خَتَمتَ، وأَحيِني ما أحيَيتَني مَوفوراً، وأَمِتني مسَروراً ومَغفوراً، وتَوَلَّ أنتَ نَجاتي مِن مَسأَلَةِ البَرزَخِ، وَادرَأ عَنّي مُنكَراً ونَكيراً، وأَرِ عَيني مُبَشِّراً وبَشيراً، وَاجعَل لي إلى رِضوانِكَ وجِنانِكَ مَصيراً، وعَيشاً قَريراً، ومُلكاً كَبيراً، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ بُكرَةً وأَصيلاً، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.

ثُمَّ تَقولُ مِن غَيرِ تِلكَ الرِّوايَةِ:

اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعَقدِ عِزِّكَ عَلى أركانِ عَرشِكَ، ومُنتَهى رَحمَتِكَ مِن كِتابِكَ، وَاسمِكَ الأَعظَمِ، وذِكرِكَ الأَعلَى الأَعلى، وكَلِماتِكَ التّامّاتِ كُلِّها أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأَسأَ لُكَ ما كانَ أوفى بِعَهدِكَ، وأَقضى لِحَقِّكَ، وأَرضى لِنَفسِكَ، وخَيراً لي فِي المَعادِ عِندَكَ، وَالمَعادِ إلَيكَ، أن تُعطِيَني جَميعَ ما اُحِبُّ، وتَصرِفَ عَنّي جَميعَ ما أكرَهُ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرَّاحِمينَ.

وَجَدنا هذَا الدُّعاءَ وهذِهِ الزِّياداتِ فيهِ مَروِيّا عَن مَولانا أمير المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ وسَلامُهُ عَلَيهِ.(1)

349. مصباح المتهجّد عن ابن عيّاش: مِمّا خَرَجَ عَلى يَدِ الشَّيخِ الكَبيرِ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ بنِ سَعيدٍ رحمه الله مِنَ النّاحِيَةِ المُقَدَّسَةِ، ما حَدَّثَني بِهِ جُبَيرُ بنُ عَبدِ اللّهِ، قالَ: كَتَبتُهُ مِنَ التَّوقيعِ الخارِجِ إلَيهِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، اُدعُ في كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ رَجَبٍ:

اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِمَعاني جَميعِ ما يَدعوكَ بِهِ وُلاةُ أمرِكَ، المَأمونونَ عَلى

ص: 218


1- . الإقبال: ج 3 ص 212، مصباح المتهجّد: ص 802 ح 865.

أحكم الحاكمين و اى أرحم الراحمين! بر محمّد، خاتم پيامبران، و بر خاندان پاك و برگزيدۀ او درود فرست، و در اين ماه، بهترين چيزى را كه قسمت خواهى كرد، براى من قسمت كن، و در مقدّراتت، بهترين چيزى را كه خود، در سرنوشت رقم زده اى، براى من رقم زن، و مرا در جمع آنان كه عاقبتشان را به سعادتمندى ختم مى كنى، مقرّر فرما، و هر مقدار كه مرا زنده نگه مى دارى، برخوردار، زنده نگه دار، و مرا شادمان و آمرزيده بميران و خودت نجاتم را از پرسش برزخ، متولّى باش، و نكير و منكر (دو فرشتۀ پرسشگر قبر) را از من بگردان، و بشير و مبشّر را به من بنمايان، و براى من به خشنودى و بهشتت و زندگى خوش و فرمان روايى بزرگ، راهى قرار ده. صبحگاهان و شبانگاهان بر محمّد و خاندانش درود خدا باد، اى مهربان ترينِ مهربانان!».

در روايتى ديگر آمده است: سپس مى گويى:

«بار خدايا! من به [حقّ] گِرِه عزّتت بر اركان عرش، و نهايت مهربانى ات در قرآن، و اسم اعظمت و ياد برتر و برترينت، و همۀ كلمه هاى تمامت، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان او درود فرستى، و از تو مى خواهم كه به من، هر چه را كه به عهد تو وفا كننده تر، و براى حقّ تو ادا كننده تر، و براى تو خشنود كننده تر، و براى من در روز باز گشت به نزدت و به سويت بهتر است، تا آن جا كه دوست دارم، بدهى و از من، هر آنچه را دوست ندارم، باز گردانى، كه تو بر هر چيزى توانايى، به رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!».

[سيّد ابن طاووس در اين جا مى نويسد:] اين دعا و افزودۀ آن را از امير مؤمنان عليه السلام هم يافته ايم [و از ايشان هم براى ما روايت شده است].

349. مصباح المتهجّد - به نقل از ابن عيّاش -: جبير بن عبد اللّه برايم گفت: اين متن را از روى توقيعى نوشتم كه از طرف ناحيۀ مقدّسه به دست شيخ بزرگ، ابو جعفر محمّد بن عثمان رسيد:

«به نام خداوند مهرگستر مهربان. در هر روز از ماه رجب، اين دعا را بخوان:

"خدايا! من از تو درخواست مى كنم به معناى همۀ آنچه واليان امرت، تو را به آن خوانده اند؛ آن واليانى كه رازنگهدار تو، بشارت يافتگان امر تو، توصيفگران قدرتت و

ص: 219

سِرِّكَ، المُستَبشِرونَ بِأَمرِكَ، الواصِفونَ لِقُدرَتِكَ، المُعلِنونَ لِعَظَمَتِكَ.

وأَسأَ لُكَ بِما نَطَقَ فيهِم مِن مَشِيَّتِكَ، فَجَعَلتَهُم مَعادِنَ لِكَلِماتِكَ، وأَركاناً لِتَوحيدِكَ وآياتِكَ ومَقاماتِكَ، الَّتي لا تَعطيلَ لَها في كُلِّ مَكانٍ، يَعرِفُكَ بِها مَن عَرَفَكَ، لا فَرقَ بَينَكَ وبَينَها إلّا إنَّهُم عِبادُكَ وخَلقُكَ، فَتقُها ورَتقُها بِيَدِكَ، بَدؤُها مِنكَ، وعَودُها إلَيكَ، أعضادٌ وأشهادٌ، ومُناةٌ وأَذوادٌ، وحَفَظَةٌ ورُوّادٌ، فَبِهِم مَلَأتَ سَماءَكَ وأَرضَكَ حَتّى ظَهَرَ أن لا إلهَ إلّا أنتَ.

فَبِذلِكَ أسأَ لُكَ وبِمَواقِعِ العِزِّ مِن رَحمَتِكَ وبِمَقاماتِكَ وعَلاماتِكَ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأَن تَزيدَني إيماناً وتَثبيتاً، يا باطِناً في ظُهورِهِ، وظاهِراً في بُطونِهِ ومَكنونِهِ، يا مُفَرِّقاً بَينَ النّورِ وَالدَّيجورِ، يا مَوصوفاً بِغَيرِ كُنهٍ، ومَعروفاً بِغَيرِ شِبهٍ، حادَّ كُلِّ مَحدودٍ، وشاهِدَ كُلِّ مَشهودٍ، وموجِدَ كُلِّ مَوجودٍ، ومُحصِيَ كُلِّ مَعدودٍ، وفاقِدَ كُلِّ مَفقودٍ، لَيسَ دونَكَ مِن مَعبودٍ، أهلَ الكِبرِياءِ وَالجودِ.

يا مَن لا يُكَيَّفُ بِكَيفٍ، ولا يُؤيَّنُ بِأَينٍ، يا مُحتَجِباً عَن كُلِّ عَينٍ، يا دَيمومُ يا قَيّومُ، وعالِمَ كُلِّ مَعلومٍ، صَلِّ عَلى عِبادِكَ المُنتَجَبينَ، وبَشَرِكَ المُحتَجَبينَ، ومَلائِكَتِكَ المُقَرَّبينَ، وبُهمِ [البُهمِ] الصّافّينَ الحافّينَ، وبارِك لَنا في شَهرِنا هذَا المُرَجَّبِ المُكَرَّمِ، وما بَعدَهُ مِنَ الأَشهُرِ الحُرُمِ، وأَسبِغ عَلَينا فيهِ النِّعَمَ، وأَجزِل لَنا فيهِ القِسَمَ، وأَبرِر لَنا فيهِ القَسَمَ، بِاسمِكَ الأَعظَمِ الأَعظَمِ الأَجَلِّ الأَكرَمِ، الَّذي وَضَعتَهُ عَلَى النَّهارِ فَأَضاءَ، وعَلَى اللَّيلِ فَأَظلَمَ، وَاغفِر لَنا ما تَعلَمُ مِنّا ولا نَعلَمُ، وَاعصِمنا مِنَ الذُّنوبِ خَيرَ العِصَمِ، وَاكفِنا كَوافِيَ قَدَرِكَ، وَامنُن عَلَينا بِحُسنِ نَظَرِكَ، ولا تَكِلنا إلى غَيرِكَ، ولا تَمنَعنا مِن خَيرِكَ، وبارِك لَنا فيما كَتَبتَهُ لَنا مِن أعمارِنا، وأَصلِح لَنا خَبيئَةَ أسرارِنا، وأَعطِنا مِنكَ الأَمانَ، وَاستَعمِلنا بِحُسنِ الإِيمانِ، وبَلِّغنا شَهرَ الصِّيامِ وما بَعدَهُ مِنَ الأَيّامِ وَالأَعوامِ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ.(1)

ص: 220


1- . مصباح المتهجّد: ص 803 ح 866، الإقبال: ج 3 ص 214.

آشكار كنندگان بزرگى ات هستند. از تو مى خواهم به آنچه از خواستت در بارۀ آنها گفتى [و موجود شد] و آنها را معادن كلمه هايت و ستون هاى توحيدت و نشانه ها و جايگاه ها [ى معرفتت] قرار دادى؛ نشانه هايى كه هيچ جايى از آنها تهى نيست و هر كس تو را شناخته، به آنها شناخته است و تفاوتى ميان تو و آنها نيست، جز آن كه آنان بندگان و مخلوق تو هستند و باز و بست و آغاز و پايانشان با توست. ياران و گواهان، آزمودگان و مدافعان و حافظان و پيش گامان اند كه آسمان و زمينت را با ايشان پُر كردى، تا آن جا كه يكتايى و بى همتايى ات پديدار شد.

به وسيلۀ اينها و نيز به جايگاه هاى عزّتِ برخاسته از رحمتت و به مقامات و نشانه هايت، از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندانش درود فرستى و بر ايمان و استوارى من بيفزايى. اى نهان در پيدايى اش و پيدا در نهان و پوشيدگى اش! اى جدا كنندۀ نور و تاريكى! اى وصف شده، بى آن كه به ژرفايش توان رسيد! اى معروف، بى آن كه مشابهى داشته باشد! [اى] مرز گذارنده براى هر محدود و گواه هر مشهود، و پديد آورندۀ هر موجود و به شمار آورندۀ هر معدود و سراغدار هر مفقود! هيچ معبودى جز تو نيست. اى كه شايستۀ كبريايى و جودى!

اى كه نه به چگونگى، توصيف مى شود و نه جايى برايش معيّن مى شود! اى نهان از هر ديده! اى پايندۀ بر پا دارنده، و دانا به هر دانسته! بر بندگان برگزيده ات و انسان هاى در حجاب گذاشته ات و فرشتگان مقرّبت و ناشناختگان صف كشيدۀ حلقه زننده [بر گرد عرشت] درود فرست و اين ماه رجبِ گرامى و ديگر ماه هاى حرام پس از آن (ذى قعده، ذى حجّه و محرّم) را براى ما مبارك گردان و نعمت هايت را در آن بر ما به فراوانى فرو بريز و بهرۀ ما را بيشتر كن و سوگند ما را در آن، رد مكن [و درخواست ما را بپذير]، به نام بزرگ سترگت، جليل ترين و كريم ترين نامت؛ همان كه بر روز نهادى و روشن شد و بر شب نهادى و تاريك شد. آنچه را تو از ما مى دانى و ما نمى دانيم، بيامرز و ما را از گناهان به بهترين حفظ، محفوظ بدار و ما را با تقديرهاى كفايت كننده ات كفايت كن و با حُسن نظرت، بر ما منّت بنه و ما را به غير خودت وا مگذار و از خيرت باز مدار و در عمرى كه برايمان نوشته اى، بركت ده و رازهاى نهفته مان را سامان ده و از جانب خودت امانمان ده و ما را با ايمانى نيكو به كار گير و ما را به ماه روزه و روزها و سال هاى پس از آن نيز برسان، اى صاحب شُكوه و كرامت!».

ص: 221

6/11 اِختيارُ ما يُناسِبُ حالَ المُعتَكِفِ مِنَ الأدعِيَةِ 6/11-1 مُناجاةُ التّائِبينَ

350. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! ألبَسَتنِي الخَطايا ثَوبَ مَذَلَّتي، وجَلَّلَنِي التَّباعُدُ مِنكَ لِباسَ مَسكَنَتي، وأَماتَ قَلبي عَظيمُ جِنايَتي، فَأَحيِهِ بِتَوبَةٍ مِنكَ يا أمَلي وبُغيَتي، ويا سُؤلي ومُنيَتي، فَوَعِزَّتِكَ ما أجِدُ لِذُنوبي سِواكَ غافِراً، ولا أرى لِكَسري غَيرَكَ جابِراً، وقَد خَضَعتُ بِالإِنابَةِ إلَيكَ، وعَنَوتُ بِالاِستِكانَةِ لَدَيكَ، فَإِن طَرَدتَني مِن بابِكَ فَبِمَن ألوذُ؟ وإن رَدَدتَني عَن جَنابِكَ فَبِمَن أعوذُ؟ فَوا أسَفا مِن خَجلَتي وَافتِضاحي، ووا لَهفا مِن سوءِ عَمَلي وَاجتِراحي.

أسأَ لُكَ يا غافِرَ الذَّنبِ الكَبيرِ، ويا جابِرَ العَظمِ الكَسيرِ، أن تَهَبَ لي موبِقاتِ الجَرائِرِ، وتَستُرَ عَلَيَّ فاضِحاتِ السَّرائِرِ، ولا تُخلِني في مَشهَدِ القِيامَةِ مِن بَردِ عَفوِكَ وغَفرِكَ، ولا تُعرِني مِن جَميلِ صَفحِكَ وسَترِكَ.

إلهي! ظَلِّل عَلى ذُنوبي غَمامَ رَحمَتِكَ، وأَرسِل عَلى عُيوبي سَحابَ رَأفَتِكَ.

إلهي! هَل يَرجِعُ العَبدُ الآبِقُ إلّا إلى مَولاهُ، أم هَل يُجيرُهُ مِن سَخَطِهِ أحَدٌ سِواهُ؟

إلهي! إن كانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنبِ تَوبَةً فَإِنّي وعِزَّتِكَ مِنَ النّادِمينَ، وإن كانَ الاِستِغفارُ مِنَ الخَطيئَةِ حِطَّةً فَإِنّي لَكَ مِنَ المُستَغفِرينَ، لَكَ العُتبى حَتّى تَرضى.

ص: 222

6/11 دعاهايى برگزيده و مناسب براى معتكف

6/11-1 مناجات توبه كنندگان

350. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! خطاها لباس خوارى بر من پوشانده و دورى از تو، جامۀ بيچارگى ام را بر تنم افكنده و گناه بزرگم، دلم را ميرانده است. پس تو با باز گشتى از خودت [به سوى من] زنده اش كن، اى آرزو و مطلوب من و اى خواسته و آرمانم! به عزّتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نمى يابم و براى شكستگى ام جز تو شكسته بندى نمى بينم و من با باز گشت به سويت خاضع گشته ام و با رام شدن در برابرت، خوار شده ام. پس اگر تو مرا از درگاه خويش برانى، به كه روى آورم؟ و اگر تو از نزد خويش باز گردانى، به كه پناه برم؟ و بسى افسوس از شرمندگى و رسوايى ام و اى دريغ از زشتكارى و گناهانم!

از تو مى خواهم - اى آمرزندۀ گناه بزرگ و اى ترميم گر استخوان شكسته - كه گناهان هلاك كننده را بر من ببخشى و كارهاى پنهانى رسوا كننده را بر من بپوشانى و در جايگاه حضور در قيامت، مرا از خوشى بخشش و آمرزشت، بى بهره نگذارى و از لباس زيباى گذشت و پرده پوشى ات برهنه ام ننهى. خدايا! سايۀ ابر رحمتت را بر گناهانم بينداز و ابر مهربانى ات را براى [شستشوى] عيب هايم روانه كن.

معبود من! آيا بندۀ فرارى جز به درگاه مولايش باز مى گردد، يا جز او، كسى هست كه وى را از خشمش پناه دهد؟!

معبود من! اگر پشيمانى بر گناه، توبه شمرده مى شود، پس به عزّتت سوگند كه من از پشيمانانم و اگر آمرزش خواهى از خطا آن را پاك مى كند، پس من از آمرزش خواهانم. از كرده ام پشيمانم و از تو مى خواهم كه از من راضى شوى.

ص: 223

إلهي! بِقُدرَتِكَ عَلَيَّ تُب عَلَيَّ، وبِحِلمِكَ عَنِّي اعفُ عَنّي، وبِعِلمِكَ بي ارفُق بي.

إلهي! أنتَ الَّذي فَتَحتَ لِعِبادِكَ باباً إلى عَفوِكَ سَمَّيتَهُ التَّوبَةَ، فَقُلتَ: (تُوبُوا إِلَى اَللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً) (1)، فَما عُذرُ مَن أغفَلَ دُخولَ البابِ بَعدَ فَتحِهِ؟

إلهي! إن كانَ قَبُحَ الذَّنبُ مِن عَبدِكَ، فَليَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِكَ.

إلهي! ما أنَا بِأَوَّلِ مَن عَصاكَ فَتُبتَ عَلَيهِ، وتَعَرَّضَ لِمَعروفِكَ فَجُدتَ عَلَيهِ، يا مُجيبَ المُضطَرِّ، يا كاشِفَ الضُّرِّ، يا عَظيمَ البِرِّ، يا عَليماً بِما فِي السِّرِّ، يا جَميلَ السَّترِ، استَشفَعتُ بِجودِكَ وكَرَمِكَ إلَيكَ، وتَوَسَّلتُ بِحَنانِكَ وتَرَحُّمِكَ لَدَيكَ، فَاستَجِب دُعائي، ولا تُخَيِّب فيكَ رَجائي، وتَقَبَّل تَوبَتي، وكَفِّر خَطيئَتي، بِمَنِّكَ ورَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(2)

6/11-2 مُناجاةُ الشّاكينَ

351. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! إلَيكَ أشكو نَفساً بِالسّوءِ أمّارَةً، وإلَى الخَطيئَةِ مُبادِرَةً، وبِمَعاصيكَ مُولَعَةً، وبِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً، تَسلُكُ بي مَسالِكَ المَهالِكِ، وتَجعَلُني عِندَكَ أهوَنَ هالِكٍ، كَثيرَةَ العِلَلِ، طَويلَةَ الأَمَلِ، إن مَسَّهَا الشَّرُّ تَجزَعُ، وإن مَسَّهَا الخَيرُ تَمنَعُ، مَيّالَةً إلَى اللَّعِبِ وَاللَّهوِ، مَملُوَّةً بِالغَفلَةِ وَالسَّهوِ، تُسرِعُ بي إلَى الحَوبَةِ، وتُسَوِّفُني بِالتَّوبَةِ.

ص: 224


1- . التحريم: 8.
2- . بحار الأنوار: ج 94 ص 142 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

معبود من! به قدرتت بر من، به سويم باز گرد [و توبۀ مرا بپذير] و به بردبارى ات با من، مرا ببخش و به آگاهى ات از من، با من مدارا كن.

معبود من! تويى كه درى به بخشش خود براى بندگانت گشودى و آن را توبه ناميدى و فرمودى: (به سوى خدا باز گرديد، باز گشت خالصانۀ صادقانه). پس ديگر چه عذرى دارد آن كس كه از وارد شدن در اين درِ باز شده، غفلت ورزد؟

معبود من! اگر گناه كردن از بنده ات زشت است، ولى گذشت، از تو زيباست.

معبود من! من نخستين كسى نيستم كه نافرمانى ات كرده و توبه اش را پذيرفته اى و خواستار احسانت گشته و تو بر او بخشيده اى. اى پاسخگوى درماندگان (/ بيچارگان)! اى گشايش دهنده در سختى! اى بزرگ احسان! اى دانا به اسرار نهان! اى زيبا پرده پوش! به بخشش و بزرگوارى ات شفاعت جستم و به مهر و رحمتى كه نزد خود دارى، توسّل نمودم. پس دعايم را مستجاب كن و اميدم را به خودت نااميد نكن و توبه ام را بپذير و خطايم را به كَرَم و مهربانى ات ناديده گير، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-2 مناجات شِكوه كنندگان

351. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! به سوى تو شكايت مى آورم از نفْسى كه مرا همواره به بدى فرمان مى دهد و به سوى گناه مى شتابد و به نافرمانى هايت حريص است و به موجبات خشمت دست مى يازد و مرا به راه هاى هلاكت مى كشاند و مرا خوارترين هلاك شده نزد تو مى كند؛ هلاك شده اى با عيب هايى فراوان و آرزويى دراز. اگر شرّى به آن رسد، بى تابى كند و اگر خيرى نصيبش گردد، آن را [از ديگران] باز مى دارد. گرايشش به بازى و سرگرمى است، آكنده از غفلت و بى خبرى است، مرا به سوى گناه مى شتاباند و توبه ام را به امروز و فردا مى افكند.

ص: 225

إلهي! أشكو إلَيكَ عَدُوّاً يُضِلُّني، وشَيطاناً يُغويني، قَد مَلَأَ بِالوَسواسِ صَدري، وأَحاطَت هَواجِسُهُ بِقَلبي، يُعاضِدُ لِيَ الهَوى، ويُزَيِّنُ لي حُبَّ الدُّنيا، ويَحولُ بَيني وبَينَ الطّاعَةِ وَالزُّلفى.

إلهي! إلَيكَ أشكو قَلباً قاسِياً، مَعَ الوَسواسِ مُتَقَلِّباً، وبِالرَّينِ وَالطَّبعِ مُتَلَبِّساً، وعَيناً عَنِ البُكاءِ مِنَ خَوفِكَ جامِدَةً، وإلى ما يَسُرُّها طامِحَةً.

إلهي! لا حَولَ لي ولا قُوَّةَ إلّا بِقُدرَتِكَ، ولا نَجاةَ لي مِن مَكارِهِ الدُّنيا إلّا بِعِصمَتِكَ، فَأَسأَ لُكَ بِبَلاغَةِ حِكمَتِكَ، ونَفاذِ مَشِيَّتِكَ، أن لا تَجعَلَني لِغَيرِ جودِكَ مُتَعَرِّضا، ولا تُصَيِّرَني لِلفِتَنِ غَرَضاً، وكُن لي عَلَى الأَعداءِ ناصِراً، وعَلَى المَخازي وَالعُيوبِ ساتِراً، ومِنَ البَلايا واقِياً، وعَنِ المَعاصي عاصِماً، بِرَأفَتِكَ ورَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-3 مُناجاةُ الخائِفينَ

352. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! أتَراكَ بَعدَ الإِيمانِ بِكَ تُعَذِّبُني؟ أم بَعدَ حُبّي إيّاكَ تُبَعِّدُني؟ أم مَعَ رَجائي لِرَحمَتِكَ وصَفحِكَ تَحرِمُني؟ أم مَعَ استِجارَتي بِعَفوِكَ تُسلِمُني؟ حاشا لِوَجهِكَ الكَريمِ أن تُخَيِّبَني، لَيتَ شِعري، ألِلشَّقاءِ وَلَدَتني اُمّي أم لِلعَناءِ رَبَّتني؟! فَلَيتَها لَم تَلِدني ولَم تُرَبِّني، ولَيتَني عَلِمتُ أمِن أهلِ السَّعادَةِ جَعَلتَني؟ وبِقُربِكَ وجِوارِكَ خَصَصتَني؟ فَتَقِرَّ بِذلِكَ عَيني، وتَطمَئِنَّ لَهُ نَفسي.

ص: 226


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 143 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

معبود من! از دشمنى پيش تو شِكوه مى كنم كه گم راهم مى كند و از شيطانى كه مرا به بيراهه مى كشانَد. سينه ام را از وسواس، آكنده و دمدمه هايش دلم را احاطه كرده است. هوسم را پشتيبانى مى كند و محبّت دنيا را برايم مى آرايد و ميان من و فرمان بردارى و نزديكى به تو جدايى مى اندازد.

معبود من! پيش تو شِكوه مى آورم از دلى سخت كه به دست وسوسه ها مى گردد و زنگار و مهر [تغييرناپذيرى] به تن نموده است، و از ديده اى كه از گريه براى تو خشك شده و نگاهش به چيزى خيره است كه شادش نمايد.

معبود من! نيرو و توانى براى من نيست جز با نيروى تو و راه نجاتى از ناخوشى هاى دنيا ندارم جز با نگهدارى تو. پس، از تو مى خواهم به حكمت رسايت و نفوذ خواسته ات كه مرا جوياى عطا و بخشش ديگران نكنى و در معرض تيرهاى بلا قرار ندهى و در برابر دشمنان، ياور من و بر رسوايى و عيب هاى من، پوشاننده و از بلاها حافظ و از گناهان، نگاهدارم باشى، به مهر و رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-3 مناجات بيمناكان

352. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! آيا چنان مى بينى كه پس از ايمان آوردنم به تو، عذابم كنى؟ يا پس از محبّتم به تو، از خودت دورم سازى؟ يا با وجود اميدم به رحمت و چشم پوشى ات، محرومم نمايى؟ يا با پناه آوردنم به عفوت، به [دوزخم] بسپارى؟ دور است از روى كريمانه ات كه ناكامم كنى. كاش مى دانستم كه آيا مادرم مرا براى بدبختى زاييد يا براى رنج و مشقّت پروريد! [كه براى رنج و مشقّت است] كاش مرا نزاييده و نپرورانده بود! و كاش مى دانستم كه آيا مرا از اهل سعادت قرار داده اى و به مقام قرب و جوار خويش مخصوصم گردانده اى تا چشمم به آن روشن شود و دلم بِدان مطمئن گردد!

ص: 227

إلهي! هَل تُسَوِّدُ وُجوهاً خَرَّت ساجِدَةً لِعَظَمَتِكَ؟ أو تُخرِسُ ألسِنَةً نَطَقَت بِالثَّناءِ عَلى مَجدِكَ وجَلالَتِكَ؟ أو تَطبَعُ عَلى قُلوبٍ انطَوَت عَلى مَحَبَّتِكَ؟ أو تُصِمُّ أسماعاً تَلَذَّذَت بِسَماعِ ذِكرِكَ في إرادَتِكَ؟ أو تَغُلُّ أكُفّاً رَفَعَتهَا الآمالُ إلَيكَ رَجاءَ رَأفَتِكَ؟ أو تُعاقِبُ أبداناً عَمِلَت بِطاعَتِكَ حَتّى نَحِلَت في مُجاهَدَتِكَ؟ أو تُعَذِّبُ أرجُلاً سَعَت في عِبادَتِكَ؟

إلهي! لا تُغلِق عَلى مُوَحِّديكَ أبوابَ رَحمَتِكَ، ولا تَحجُب مُشتاقيكَ عَنِ النَّظَرِ إلى جَميلِ رُؤيَتِكَ.

إلهي! نَفسٌ أعزَزتَها بِتَوحيدِكَ، كَيفَ تُذِلُّها بِمَهانَةِ هِجرانِكَ؟ وضَميرٌ انعَقَدَ عَلى مَوَدَّتِكَ، كَيفَ تُحرِقُهُ بِحَرارَةِ نيرانِكَ؟

إلهي! أجِرني مِن أليمِ غَضَبِكَ، وعَظيمِ سَخَطِكَ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ، يا رَحيمُ يا رَحمنُ، يا جَبّارُ يا قَهّارُ، يا غَفّارُ يا سَتّارُ، نَجِّني بِرَحمَتِكَ مِن عَذابِ النّارِ، وفَضيحَةِ العارِ، إذَا امتازَ الأَخيارُ مِنَ الأَشرارِ، وهالَتِ الأَهوالُ، وقَرُبَ المُحسِنونَ، وبَعُدَ المُسيؤونَ، ووُفِّيَت كُلُّ نَفسٍ ما كَسَبَت وهُم لا يُظلَمونَ.(1)

6/11-4 مُناجاةُ الرّاجينَ

353. المناقب لابن شهر آشوب عن طاووس اليماني - في ذِكرِ أحوالِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام -: رَأَيتُهُ يَطوفُ مِنَ العِشاءِ إلَى السَّحَرِ ويَتَعَبَّدُ، فَلَمّا لَم يَرَ أحَدا رَمَقَ السَّماءَ بِطَرفِهِ وقالَ:

إلهي! غارَت نُجومُ سَماواتِكَ، وهَجَعَت عُيونُ أنامِكَ، وأَبوابُكَ مُفَتَّحاتٌ لِلسّائِلينَ، جِئتُكَ لِتَغفِرَ لي وتَرحَمَني وتُرِيَني وَجهَ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله في عَرَصاتِ القِيامَةِ.

ص: 228


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 143 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

معبود من! آيا چهره هايى را كه در برابر عظمتت به سجده افتاده اند، سياه مى كنى؟ يا زبان هايى را كه به ستايش مجد و شوكتت گويا شده اند، لال مى كنى؟ يا بر دل هايى كه دوستى تو را در بر دارند، مُهر مى زنى؟ يا گوش هايى را كه به شنيدن ذكرت در ارادت ورزى به تو لذّت برده اند، كر مى كنى؟ يا دست هايى را كه آرزوها آنها را به اميد رأفتت به سويت بلند كرده اند، در بند مى نمايى؟ يا پيكرهايى را كه در طاعتت كار كرده، تا آن جا كه در كوشش براى تو، لاغر گشته اند، كيفر مى دهى؟ يا پاهايى را كه در بندگى ات دويده اند، عذاب مى كنى؟

معبود من! درهاى رحمتت را به روى يكتاپرستانت مبند و مشتاقانت را از مشاهدۀ جمال ديدارت مانع مشو.

معبود من! نفسى را كه با يكتاپرستى ات عزيز داشته اى، چگونه با خوارىِ هجرانت خوار مى كنى و درونى را كه به دوستى تو گره خورده است، چگونه با حرارت آتشت مى سوزانى؟

معبود من! از خشم دردناكت و ناخشنودى بزرگت پناهم ده، اى مِهرورز، اى پربخشش، اى هماره مهربان، اى بخشاينده، اى جبران كننده، اى بسيارچيره، اى بسيار آمرزشگر، اى پرده پوش! به رحمتت، از عذاب آتش [دوزخ] و رسوايى ننگ، نجاتم ده، آن هنگام كه نيكان از بدان جدا مى گردند و هراس ها مى ترسانند و نيكوكاران، نزديك و مقرّب مى شوند و بدكاران دور مى شوند و به هر كس تمام آنچه كرده، داده مى شود و به ايشان ستم نمى شود.

6/11-4 مناجات اميدواران

353. المناقب، ابن شهرآشوب - به نقل از طاووس يمانى، در بيان حالات امام زين العابدين عليه السلام -: امام عليه السلام را ديدم كه از هنگام نماز عشا تا سحر، مشغول طواف و عبادت بود و وقتى ديگر كسى را [در اطراف كعبه] نديد، نگاهى به آسمان انداخت و فرمود: «معبود من! ستارگان آسمان هايت غروب كرده اند و چشمان آفريدگانت خفته اند و درهاى [رحمت] تو به روى سائلان گشوده است. به پيشگاهت آمده ام تا مرا بيامرزى و بر من رحم آورى و رخسار جدّم محمّد صلى الله عليه و آله را در عرصه هاى قيامت، نشانم دهى».

ص: 229

ثُمَّ بَكى وقالَ:

وعِزَّتِكَ وجَلالِكَ! ما أرَدتُ بِمَعصِيَتي مُخالَفَتَكَ، وما عَصَيتُكَ إذ عَصَيتُكَ وأَنَا بِكَ شاكٌّ، ولا بِنَكالِكَ جاهِلٌ، ولا لِعُقوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ، ولكِن سَوَّلَت لي نَفسي، وأَعانَني عَلى ذلِكَ سَترُكَ المُرخى بِهِ عَلَيَّ، فَأَنَا الآنَ مِن عَذابِكَ مَن يَستَنقِذُني؟ وبِحَبلِ مَن أعتَصِمُ إن قَطَعتَ حَبلَكَ عَنّي؟ فَوا سَوأَتاه غَداً مِنَ الوُقوفِ بَينَ يَدَيكَ إذا قيلَ لِلمُخِفّينَ: جوزوا، ولِلمُثقِلينَ: حُطّوا، أمَعَ المُخِفّينَ أجوزُ، أم مَعَ المُثقِلينَ أحُطُّ؟! وَيلي! كُلَّما طالَ عُمُري كَثُرَت خَطايايَ ولَم أتُب، أما آنَ لي أن أستَحِيَ مِن رَبّي؟!.

ثُمَّ بَكى، ثُمَّ أنشَأَ يَقولُ:

أتُحرِقُني بِالنّارِ يا غايَةَ المُنى *** فَأَينَ رَجائي ثُمَّ أينَ مَحَبَّتي

أتَيتُ بِأَعمالٍ قِباحٍ رَدِيَّةٍ *** وما فِي الوَرى خَلقٌ جَنى كِجِنايَتي

ثُمَّ بَكى وقالَ:

سُبحانَكَ! تُعصى كَأَ نَّكَ لا تَرى، وتَحلُمُ كَأَنَّكَ لَم تُعصَ، تَتَوَدَّدُ إلى خَلقِكَ بِحُسنِ الصَّنيعِ كَأَنَّ بِكَ الحاجَةَ إلَيهِم، وأَنتَ يا سَيِّدِي الغَنِيُّ عَنهُم.

ثُمَّ خَرَّ إلَى الأَرضِ ساجِداً.(1)

354. الإمام زين العابدين عليه السلام - فِي المُناجاةِ المَعروفَةِ بِمُناجاةِ الرّاجينَ -:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، يا مَن إذا سَأَلَهُ عَبدٌ أعطاهُ، وإذا أمَّلَ ما عِندَهُ بَلَّغَهُ مُناهُ، وإذا أقبَلَ عَلَيهِ قَرَّبَهُ وأَدناهُ، وإذا جاهَرَهُ بِالعِصيانِ سَتَرَ عَلَيهِ وغَطّاهُ، وإذا تَوَكَّلَ عَلَيهِ أحسَبَهُ وكَفاهُ.

ص: 230


1- . المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 151، بحار الأنوار: ج 46 ص 81 ح 75.

سپس گريست و فرمود: «به عزّت و جلالت سوگند كه معصيتم نه از سر مخالفت با تو، و نافرمانى ام نه از روى ترديد در تو و نه از بى خبرى از كيفرت و نه اين كه [از سر ناباورى و بى اعتنايى به خشمت] خود را در معرض مجازات تو قرار دهم؛ بلكه نفْسم گناهان را در نظرم آراست و پرده پوشى تو نيز در اين راه، مرا مدد رساند. اينك كيست كه مرا از عذاب تو برهانَد؟ و به ريسمان چه كسى چنگ زنم اگر تو ريسمان خويش را از دستم برهانى؟ اى واى از فردا كه در برابرت بِايستم، آن گاه كه به سبك باران گفته مى شود: "بگذريد" و به گران باران گفته مى شود: "بايستيد"! آيا با سبك باران خواهم گذشت؟ يا با گران باران خواهم ايستاد؟ واى بر من! هر چه بر عمرم افزوده شد، گناهانم فزون تر گشت و توبه نكردم. آيا وقت آن نرسيده است كه از پروردگارم شرم كنم؟».

امام عليه السلام سپس گريست و شروع به خواندن اين ابيات كرد:

«اى نهايت آرزوها! آيا مرا به آتش مى سوزانى؟

پس اميد و محبّت من [به تو] چه مى شود؟

[هر چند] من اعمال زشت و پستى آورده ام

و در ميان مردمان، گنهكارى چون من يافت نمى شود».

سپس دوباره گريست و فرمود: «منزّهى! چنان از تو نافرمانى مى شود كه انگار نمى بينى و چنان بردبارى نشان مى دهى كه گويى نافرمانى نمى شوى. با خوش رفتارى ات، محبّت خود را به بندگانت ابراز مى كنى، چندان كه گويى تو نيازمند آنانى، در حالى كه تو - اى آقاى من - از آنان بى نيازى».

امام عليه السلام سپس به سجده افتاد.

354. امام زين العابدين عليه السلام - در مناجات معروف به مناجات اميدواران -: اى كسى كه هر گاه بنده اى چيزى از او بخواهد، عطايش مى كند، و هر گاه بدو اميد بندد، اميدش را بر مى آورَد، و هر گاه بنده اى به او روى آورد، به خود نزديكش مى گرداند، و هر گاه آشكارا نافرمانى اش كند، بر گناهش پرده مى كشد، و هر گاه بر او توكّل كند، كفايتش مى نمايد!

ص: 231

إلهي! مَنِ الَّذي نَزَلَ بِكَ مُلتَمِساً قِراكَ(1) فَما قَرَيتَهُ؟ ومَنِ الَّذي أناخَ بِبابِكَ مُرتَجِياً نَداكَ فَما أولَيتَهُ؟ أيَحسُنُ أن أرجِعَ عَن بابِكَ بِالخَيبَةِ مَصروفاً، ولَستُ أعرِفُ سِواكَ مَولىً بِالإِحسانِ مَوصوفا؟! كَيفَ أرجو غَيرَكَ وَالخَيرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ؟ وكَيفَ اُؤَمِّلُ سِواكَ وَالخَلقُ وَالأَمرُ لَكَ؟ أأَقطَعُ رَجائي مِنكَ وقَد أولَيتَني ما لَم أسأَلهُ مِن فَضلِكَ؟ أم تُفقِرُني إلى مِثلي وأَنَا أعتَصِمُ بِحَبلِكَ؟! يا مَن سَعِدَ بِرَحمَتِهِ القاصِدونَ، ولَم يَشقَ بِنَقِمَتِهِ المُستَغفِرونَ، كَيفَ أنساكَ ولَم تَزَل ذاكِري؟ وكَيفَ ألهو عَنكَ وأَنتَ مُراقِبي؟!

إلهي! بِذَيلِ كَرَمِكَ أعلَقتُ يَدي، ولِنَيلِ عَطاياكَ بَسَطتُ أمَلي، فَأَخلِصني بِخالِصَةِ تَوحيدِكَ، وَاجعَلني مِن صَفوَةِ عَبيدِكَ.

يا مَن كُلُّ هارِبٍ إلَيهِ يَلتَجِئُ، وكُلُّ طالِبٍ إيّاهُ يَرتَجي، يا خَيرَ مَرجُوٍّ، ويا أكرَمَ مَدعُوٍّ، ويا مَن لا يَرُدُّ سائِلَهُ، ولا يُخَيِّبُ آمِلَهُ، يا مَن بابُهُ مَفتوحٌ لِداعيهِ، وحِجابُهُ مَرفوعٌ لِراجيهِ، أسأَ لُكَ بِكَرَمِكَ أن تَمُنَّ عَلَيَّ مِن عَطائِكَ بِما تَقَرُّ بِهِ عَيني، ومِن رَجائِكَ بِما تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسي، ومِنَ اليَقينِ بِما تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ مُصيباتِ الدُّنيا، وتَجلو بِهِ عَن بَصيرَتي غَشَواتِ العَمى، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(2)

6/11-5 مُناجاةُ الرّاغِبينَ

355. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! إن كانَ قَلَّ زادي فِي المَسيرِ

ص: 232


1- . القِرى: الضيافة. (مجمع البحرين: ج 3 ص 1475 «قرى»).
2- . بحار الأنوار: ج 94 ص 144.

معبود من! كيست كه به اميد مهماندارى ات بر تو فرود آيد و تو پذيرايى اش نكنى؟ و كيست كه به اميد بخششت به درگاهت روى آورد و تو به او چيزى نبخشى؟ آيا نيكوست كه من از درگاهت ناكام باز گردم، در حالى كه جز تو سَرورى نامور به نيكوكارى نمى شناسم؟ چگونه به غير تو اميد داشته باشم، در حالى كه نيكى، همه به دست توست؟ و چگونه غير تو را آرزو كنم، در حالى كه آفرينش و كار به دست توست؟ آيا اميدم را از تو بگسلم، در حالى كه آنچه نخواسته ام، به من بخشيده اى؟ يا مرا به بينوايى چون خودم محتاج مى كنى، در حالى كه به ريسمانِ تو آويخته ام؟ اى آن كه خواستارانش با رحمت او نيك بخت مى شوند و آمرزش خواهان، به كيفرش شوربخت نمى گردند. چگونه تو را از ياد برم، در حالى كه تو همواره به ياد منى؟ و چگونه از تو غافل شوم، در حالى كه تو مرا مى پايى؟

معبود من! به دامن كَرَمت چنگ زده ام و براى رسيدن به عطايت، آرزو گسترده ام. پس به حقّ يكتايى نابت، مرا [از زنگار شرك و پليدى،] پاك و خالص گردان و مرا در شمار بندگان برگزيده ات قرار ده.

اى كسى كه همۀ گريختگان، به سويش پناه مى آورند و همۀ خواستاران، به او اميد مى بندند! اى بهترين اميد اميدواران و اى بزرگوارترين مطلوب همگان و اى آن كه خواستارش را نمى راند و آرزومندش را نوميد نمى گرداند! اى كسى كه درگاهش به روى خواهندگانش باز و حجابش براى اميدوارانش فرو افكنده است! به كَرَمت از تو مى خواهم كه از عطاهايت چندان به من بخشى كه به چشمانم روشنى بخشد و از اميدت، چندان دهى كه دلم آرام گيرد و آن سان يقينى دهى كه بِدان، پيشامدهاى ناگوار دنيا برايم آسان شوند و حجاب هاى كوردلى از چشم دلم زدوده گرداند، به مِهرت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-5 مناجات مشتاقان

355. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! اگر توشه ام

ص: 233

إلَيكَ، فَلَقَد حَسُنَ ظَنّي بِالتَّوَكُّلِ عَلَيكَ، وإن كانَ جُرمي قَد أخافَني مِن عُقوبَتِكَ، فَإِنَّ رَجائي قَد أشعَرَني بِالأَمنِ مِن نَقِمَتِكَ، وإن كانَ ذَنبي قَد عَرَّضَني لِعِقابِكَ، فَقَد آذَنَني حُسنُ ثِقَتي بِثَوابِكَ، وإن أنامَتنِي الغَفلَةُ عَنِ الاِستِعدادِ لِلِقائِكَ، فَقَد نَبَّهَتنِي المَعرِفَةُ بِكَرَمِكَ وآلائِكَ، وإن أوحَشَ ما بَيني وبَينَكَ فَرطُ العِصيانِ وَالطُّغيانِ، فَقَد آنَسَني بُشرَى الغُفرانِ وَالرِّضوانِ.

أسأَلُكَ بِسُبُحاتِ وَجهِكَ وبِأَنوارِ قُدسِكَ، وأَبتَهِلُ إلَيكَ بِعَواطِفِ رَحمَتِكَ ولَطائِفِ بِرِّكَ، أن تُحَقِّقَ ظَنّي بِما اُؤَمِّلُهُ مِن جَزيلِ إكرامِكَ وجَميلِ إنعامِكَ، فِي القُربى مِنكَ وَالزُّلفى لَدَيكَ، وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إلَيكَ، وها أنَا مُتَعَرِّضٌ لِنَفَحاتِ رَوحِكَ وعَطفِكَ، ومُنتَجِعٌ غَيثَ جودِكَ ولُطفِكَ، فارٌّ مِن سَخَطِكَ إلى رِضاكَ، هارِبٌ مِنكَ إلَيكَ، راجٍ أحسَنَ ما لَدَيكَ، مُعَوِّلٌ عَلى مَواهِبِكَ، مُفتَقِرٌ إلى رِعايَتِكَ.

إلهي! ما بَدَأتَ بِهِ مِن فَضلِكَ فَتَمِّمهُ، وما وَهَبتَ لي مِن كَرَمِكَ فَلا تَسلُبهُ، وما سَتَرتَهُ عَلَيَّ بِحِلمِكَ فَلا تَهتِكهُ، وما عَلِمتَهُ مِن قَبيحِ فِعلي فَاغفِرهُ.

إلهِي! استَشفَعتُ بِكَ إلَيكَ، وَاستَجَرتُ بِكَ مِنكَ، أتَيتُكَ طامِعاً في إحسانِكَ، راغِباً فِي امتِنانِكَ، مُستَسقِياً وابِلَ طَولِكَ، مُستَمطِراً غَمامَ فَضلِكَ، طالِباً مَرضاتَكَ، قاصِداً جَنابَكَ، وارِداً شَريعَةَ رِفدِكَ، مُلتَمِساً سَنِيَّ الخَيراتِ مِن عِندِكَ، وافِداً إلى حَضرَةِ جَمالِكَ، مُريداً وَجهَكَ، طارِقاً بابَكَ، مُستَكيناً لِعَظَمَتِكَ وجَلالِكَ، فَافعَل بي ما أنتَ أهلُهُ مِنَ المَغفِرَةِ وَالرَّحمَةِ، ولا تَفعَل بي ما أنَا أهلُهُ مِنَ العَذابِ وَالنَّقِمَةِ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

ص: 234


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 145 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

براى پيمودن راه به سوى تو اندك است، گمانم به توكّل و اعتماد بر تو، نيكوست و اگر جرمم مرا از كيفر تو ترسانده است، اميدم نويد ايمنى از انتقامت را به من مى دهد و اگر گناهم مرا در معرض مجازاتت قرار داده، اعتماد نيكويى كه به تو دارم، مرا به پاداش نيكت آگاه كرده است و اگر غفلت و بى خبرى، مرا از آمادگى ديدارت خوابانده، شناخت كَرَم و بخشش هايت مرا بيدار كرده است و اگر زياده روى در نافرمانى و سركشى، ميان من و تو جدايى انداخته، مژده آمرزش و خشنودى ات، مرا به انس با تو كشانده است.

از تو به [حقّ] تجلّيات ذاتت و انوار مقام قُدست درخواست مى كنم و تو را با توجّهات رحمتت و لطائف احسانت خالصانه مى خوانم كه آرزويم را تحقّق بخشى؛ آرزوى تكريم فراوانت و نعمت بخشى بزرگت در نزديك شدن به تو و منزلت داشتن نزد تو و بهره مندى از نگريستن به تو. و اين منم كه خود را در معرض نسيم جانبخش لطف و توجّهت در آورده ام و جوياى باران جود و احسانت هستم، از خشمت به سوى خشنودى ات گريزانم و از خودت به سوى خودت گريخته ام و به نيكوترين چيز نزد تو اميدوارم و بر بخشش هاى تو تكيه دارم و به سرپرستى ات نيازمندم.

معبود من! آنچه از بخششت آغاز كرده اى، به پايان برسان و آنچه از كَرَمت به من بخشيده اى، از من مگير و آنچه را به بردبارى ات بر من پوشانده اى، نَدر و كارهاى زشتى را كه از من مى دانى، بيامرز.

معبود من! خودت را به درگاهت شفيع آورده ام و از تو به خودت پناه جسته ام، به طمع احسانت نزدت آمده ام و نيز به اشتياق نعمت بخشى و رگبار بخششت و باران احسانت و طلب خشنودى ات و تشرّف به آستانت و در آمدن به جويبار عطايت؛ خواستار نيكى هاى ارجمند از نزد خودت و در آينده به درگاه جمالت و به قصد رويت و كوبندۀ در كويت و خوار در برابر عظمت و شُكوهت. پس آن كار كن كه تو شايستۀ آنى، از آمرزش و بخشش و نه آن كه من سزاوار آنم از عذاب و انتقام، به مهربانى ات، اى مهربان ترينِ مهربانان!

ص: 235

6/11-6 مُناجاةُ العائذينَ

356. الإمام عليّ عليه السلام - مِمّا كانَ يَدعو بِهِ كَثيرا -:

الحَمدُ لِلِه الَّذي لَم يُصبِح بي مَيِّتاً، ولا سَقيماً، ولا مَضروباً عَلى عُروقي بِسوءٍ، ولا مَأخوذاً بِأَسوَإِ عَمَلي، ولا مَقطوعاً دابِري، ولا مُرتَدّاً عَن ديني، ولا مُنكِراً لِرَبّي، ولا مُستَوحِشاً مِن إيماني، ولا مُلتَبِساً عَقلي، ولا مُعَذَّباً بِعَذابِ الاُمَمِ مِن قَبلي، أصبَحتُ عَبداً مَملوكا ظالِما لِنَفسي، لَكَ الحُجَّةُ عَلَيَّ ولا حُجَّةَ لي، ولا أستَطيعُ أن آخُذَ إلّا ما أعطَيتَني، ولا أتَّقِيَ إلّا ما وَقَيتَني.

اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ أن أفتَقِرَ في غِناكَ، أو أضِلَّ في هُداكَ، أو اُضامَ في سُلطانِكَ، أو اُضطَهَدَ وَالأَمرُ لَكَ.

اللّهُمَّ اجعَل نَفسي أوَّلَ كَريمَةٍ تَنتَزِعُها مِن كَرائِمي، وأَوَّلَ وَديعَةٍ تَرتَجِعُها مِن وَدائِعِ نِعَمِكَ عِندي.

اللّهُمَّ إنّا نَعوذُ بِكَ أن نَذهَبَ عَن قَولِكَ، أو أن نُفتَتَنَ عَن دينِكَ، أو تَتابَعَ بِنا أهواؤُنا دونَ الهُدَى الَّذي جاءَ مِن عِندِكَ.(1)

6/11-7 مُناجاةُ الشّاكِرينَ

357. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! أذهَلَني عَن إقامَةِ شُكرِكَ تَتابُعُ طَولِكَ، وأَعجَزَني عَن إحصاءِ ثَنائِكَ فَيضُ فَضلِكَ، وشَغَلَني

ص: 236


1- . نهج البلاغة: الخطبة 215، بحار الأنوار: ج 94 ص 226 ح 1 نقلاً عن الاختيار لابن الباقي.

6/11-6 مناجات پناه جويان

356. امام على عليه السلام - در دعايى كه بسيار آن را مى خوانْد -: ستايش، خدايى را سزاست كه مرا مُرده يا بيمار، به صبح در نياورد و رگ هايم را به ناخوشى، گرفتار نساخت، و به خاطر بدترين رفتارهايم مؤاخذه ام نكرد و مرا هلاكم نگردانْد و از دين، باز گشته نگردانيد و منكرِ پروردگارم قرار نداد و از ايمان به وحشتم نيفكند و آشفته خِرَدم نگردانْد و گرفتار عذاب هاى ملّت هاى پيشينم نساخت.

[معبود من!] بنده اى بى اختيار و بر خويش ستمكار گشتم. تو را بر من حجّت است و مرا حجّتى نيست، و جز آنچه تو به من مى بخشى، توان به دست آوردن چيزى را ندارم و جز از آنچه مرا نگه مى دارى، نمى توانم خود را از [آسيب] چيزى حفظ كنم.

معبود من! از اين كه با وجود بى نيازى تو نيازمند گردم يا با وجود هدايت تو گم راه شوم، يا با وجود قدرت تو گرفتار ستم گردم و يا با وجود بودن كار به دست تو، خوار شوم، به تو پناه مى برم.

معبود من! جانم را نخستين نعمت گران بهايى از ميان نعمت هايت [به من] قرار ده كه مى ستانى و اوّلين امانتى از امانت هاى نعمتت كه از من باز پس مى گيرى.

معبود من! از اين كه از فرمان تو دور شويم، يا در بارۀ دين تو به فتنه گرفتار شويم و يا به جاى هدايتى كه از سوى تو مى آيد، هواى نفْسمان بر ما چيره گردد، به تو پناه مى بريم.

6/11-7 مناجات سپاس گزاران

357. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. خدايا! بخشش پياپى تو، مرا از برپايى سپاس گزارى ات غافل كرد و ريزش فضل و احسانت مرا از

ص: 237

عَن ذِكرِ مَحامِدِكَ تَرادُفُ عَوائِدِكَ، وأَعياني عَن نَشرِ عَوارِفِكَ تَوالي أياديكَ، وهذا مَقامُ مَنِ اعتَرَفَ بِسُبوغِ النَّعماءِ، وقابَلَها بِالتَّقصيرِ، وشَهِدَ عَلى نَفسِهِ بِالإِهمالِ وَالتَّضييعِ، وأَنتَ الرَّؤوفُ الرَّحيمُ، البَرُّ الكَريمُ، الَّذي لا يُخَيِّبُ قاصِديهِ، ولا يَطرُدُ عَن فِنائِهِ آمِليهِ، بِساحَتِكَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجينَ، وبِعَرصَتِكَ تَقِفُ آمالُ المُستَرفِدينَ، فَلا تُقابِل آمالَنا بِالتَّخييبِ وَالإِياسِ، ولا تُلبِسنا سِربالَ القُنوطِ وَالإِبلاسِ.

إلهي! تَصاغَرَ عِندَ تَعاظُمِ آلائِكَ شُكري، وتَضاءَلَ في جَنبِ إكرامِكَ إيّايَ ثَنائي ونَشري، جَلَّلَتني نِعَمُكَ مِن أنوارِ الإِيمانِ حُلَلاً، وضَرَبَت عَلَيَّ لَطائِفُ بِرِّكَ مِنَ العِزِّ كِلَلاً، وقَلَّدَتني مِنَنُكَ قَلائِدَ لا تُحَلُّ، وطَوَّقَتني أطواقاً لا تُفَلُّ، فَآلاؤُكَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِساني عَن إحصائِها، ونَعماؤُكَ كَثيرَةٌ قَصُرَ فَهمي عَن إدراكِها فَضلاً عَنِ استِقصائِها، فَكَيفَ لي بِتَحصيلِ الشُّكرِ وشُكري إيّاكَ يَفتَقِرُ إلى شُكرٍ؟! فَكُلَّما قُلتُ: «لَكَ الحَمدُ» وَجَبَ عَلَيَّ لِذلِكَ أن أقولَ: «لَكَ الحَمدُ».

إلهي! فَكَما غَذَّيتَنا بِلُطفِكَ، ورَبَّيتَنا بِصُنعِكَ، فَتَمِّم عَلَينا سَوابِغَ النِّعَمِ، وَادفَع عَنّا مَكارِهَ النِّقَمِ، وآتِنا مِن حُظوظِ الدّارَينِ أرفَعَها وأَجَلَّها عاجِلاً وآجِلاً، ولَكَ الحَمدُ عَلى حُسنِ بَلائِكَ، وسُبوغِ نَعمائِكَ، حَمداً يُوافِقُ رِضاكَ، ويَمتَرِي العَظيمَ مِن بِرِّكَ ونَداكَ، يا عَظيمُ يا كَريمُ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

ص: 238


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 146 نقلاً عن بعض الكتب.

به شماره درآوردن ستايشت عاجز نمود و نيكى هاى پى در پى تو، مرا از يادكرد نيكويى هايت به خود، مشغول ساخت و پشت هم آمدن احسان هايت، مرا از نشر دادن بخشش هايت درمانده كرد. اين، جايگاه كسى است كه به گستردگىِ نعمت هاى تو و كوتاهى اش در برابر آنها اعتراف مى كند و به اهمال و تباهكارى خويش شهادت مى دهد. تو رئوف و مهربانى، نيكوكار و بزرگوارى، و كسى كه روى آورندگان به سويش را نااميد نمى گرداند و آرزومندانش را از درگاهش نمى راند. اميدواران، بار اميد خود را به آستان تو مى افكنند و آرزوهاى عطاخواهان، به عرصۀ تو مى ايستند. پس آرزوهاى ما را با ناكامى و نااميدى رو به رو مگردان و جامۀ يأس و نوميدى بر ما مپوشان.

معبود من! در برابر نعمت هاى بزرگت، سپاس گزارى من كوچك است و در كنار اكرام و بزرگوارى ات، ستايش و پخش [نمودن احسانت از سوى] من، خُرد و ناقابل است. نعمت هاى تو، زيورهايى از انوار ايمان بر من پوشانده و نيكى هاى لطيفت، تاج عزّت برسرم نشانده و احسان هايت، گردن بندهايى ناگشودنى به گردنم افكنده و طوق هايى ناگسستنى بر آن آويخته است. نعمت هاى بسيار تو، زبان مرا از شمردن آنها ناتوان كرده و بخششهاى فراوانت، خِرد و فهم مرا از ادراك آنها كوتاه كرده، چه رسد به پيجويى همه اش. بدين سان، من چگونه از شكر تو بر آيم، در حالى كه همان شكرگزارى من از تو، شكرى ديگر نياز دارد؟ و هر گاه بگويم ستايش، مخصوص توست، براى همين جمله لازم است دوباره بگويم: ستايش، مخصوص توست.

معبود من! همچنان كه ما را به لطف خويش غذا دادى و به احسان خود پروردى، نعمت هاى گسترده ات را بر ما كامل بنما و ناگوارى هاى دشوار را از ما دور كن و از بهره هاى دو جهان، برتر و بهترش را در اكنون و آينده عطا بفرما. ستايش، از آنِ توست بر آزمايش نيكويت و نعمت هاى گسترده ات؛ ستايشى كه با خشنودى ات همراه شود و احسان و بخشش بزرگ تو را به سوى ما در آورد، اى بزرگ، اى بزرگوار! به رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

ص: 239

6/11-8 مُناجاةُ المُطيعينَ

358. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! ألهِمنا طاعَتَكَ، وجَنِّبنا مَعاصِيَكَ، ويَسِّر لَنا بُلوغَ ما نَتَمَنّى مِنِ ابتِغاءِ رِضوانِكَ، وأَحلِلنا بُحبوبَةَ جِنانِكَ، وَاقشَع عَن بَصائِرِنا سَحابَ الاِرتِيابِ، وَاكشِف عَن قُلوبِنا أغشِيَةَ المِريَةِ وَالحِجابِ، وأَزهِقِ الباطِلَ عَن ضَمائِرِنا، وأَثبِتِ الحَقَّ في سَرائِرِنا، فَإِنَّ الشُّكوكَ وَالظُّنونَ لَواقِحُ الفِتَنِ، ومُكَدِّرَةٌ لِصَفوِ المَنائِحِ وَالمِنَنِ.

اللّهُمَّ احمِلنا في سُفُنِ نَجاتِكَ، ومَتِّعنا بِلَذيذِ مُناجاتِكَ، وأَورِدنا حِياضَ حُبِّكَ، وأَذِقنا حَلاوَةَ وُدِّكَ وقُربِكَ، وَاجعَل جِهادَنا فيكَ، وهَمَّنا في طاعَتِكَ، وأَخلِص نِيّاتِنا في مُعامَلَتِكَ، فَإِنّا بِكَ ولَكَ، ولا وَسيلَةَ لَنا إلَيكَ إلّا بِكَ.

إلهِي! اجعَلني مِنَ المُصطَفَينَ الأَخيارِ، وأَلحِقني بِالصّالِحينَ الأَبرارِ، السّابِقينَ إلَى المَكرُماتِ، المُسارِعينَ إلَى الخَيراتِ، العامِلينَ لِلباقِياتِ الصّالِحاتِ، السّاعِينَ إلى رَفيعِ الدَّرَجاتِ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ، وبِالإِجابَةِ جَديرٌ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-9 مُناجاةُ المُريدينَ

359. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، سُبحانَكَ ما أضيَقَ الطُّرُقَ عَلى مَن لَم

ص: 240


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 147 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

6/11-8 مناجات فرمان برداران

358. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! طاعتت را به ما الهام كن و ما را از نافرمانى هايت دور كن و راه رسيدن به آنچه را آرزومنديم يعنى كسب خشنودى ات، براى ما آسان بگردان و ما را در وسط بهشتت جاى ده و ابرهاى شك و شبهه را از پيش ديدگان ما پراكنده ساز و پرده هاى دو دلى و موانع را از دل هاى ما بزداى و باطل را از نهادما بيرون كن و حق را در درون ما استوار بدار، كه شك ها و گمان ها، بارور كنندۀ فتنه ها و تيره كنندۀ صفاى عطاها و بخشش ها هستند.

خدايا! ما را در كشتى هاى نجاتت جاى ده و از لذّت مناجاتت بهره مند ساز و بر لب بركه هاى محبّتت در آور و شيرينى دوستى و نزديكى ات را به ما بچشان و تلاش مجدّانۀ ما را در راه خودت و همّتمان را در اطاعت خودت قرار ده و نيّت هاى ما را در كار با خودت، خالص كن كه ما از تو و براى تو هستيم و وسيله اى جز خودت براى رسيدن به تو نداريم.

معبود من! مرا از برگزيدگان نيكوكارت قرار ده و به شايستگان نيك رفتار، ملحق كن؛ آنان كه به بزرگوارى ها پيشى جسته و به سوى كارهاى خير، شتابان اند و براى چيزهاى ماندنى و شايسته كار مى كنند و براى درجات والا مى كوشند. تو بر هر كار، توانايى و به اجابت خواسته ام، سزاوارى، به رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-9 مناجات ارادتمندان

359. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. منزّهى تو! چه اندازه

ص: 241

تَكُن دَليلَهُ، وما أوضَحَ الحَقَّ عِندَ مَن هَدَيتَهُ سَبيلَهُ، إلهي! فَاسلُك بِنا سُبُلَ الوُصولِ إلَيكَ، وسَيِّرنا في أقرَبِ الطُّرُقِ لِلوُفودِ عَلَيكَ، قَرِّب عَلَينَا البَعيدَ، وسَهِّل عَلَينَا العَسيرَ الشَّديدَ، وأَلحِقنا بِالعِبادِ الَّذينَ هُم بِالبِدارِ إلَيكَ يُسارِعونَ، وبابَكَ عَلَى الدَّوامِ يَطرُقونَ، وإيّاكَ فِي اللَّيلِ يَعبُدونَ، وهُم مِن هَيبَتِكَ مُشفِقونَ.

الَّذينَ صَفَّيتَ لَهُمُ المَشارِبَ، وبَلَّغتَهُمُ الرَّغائِبَ، وأَنجَحتَ لَهُمُ المَطالِبَ، وقَضَيتَ لَهُم مِن وَصلِكَ المَآرِبَ، ومَلَأتَ لَهُم ضَمائِرَهُم مِن حُبِّكَ، ورَوَّيتَهُم مِن صافي شِربِكَ، فَبِكَ إلى لَذيذِ مُناجاتِكَ وَصَلوا، ومِنكَ أقصى مَقاصِدِهِم حَصَّلوا، فَيا مَن هُوَ عَلَى المُقبِلينَ عَلَيهِ مُقبِلٌ، وبِالعَطفِ عَلَيهِم عائِدٌ مُفضِلٌ، وبِالغافِلينَ عَن ذِكرِهِ رَحيمٌ رَؤُوفٌ، وبِجَذبِهِم إلى بابِهِ وَدودٌ عَطوفٌ، أسأَ لُكَ أن تَجعَلَني مِن أوفَرِهِم مِنكَ حَظّاً، وأَعلاهُم عِندَكَ مَنزِلاً، وأَجزَلِهِم مِن وُدِّكَ قِسماً، وأَفضَلِهِم في مَعرِفَتِكَ نَصيباً، فَقَدِ انقَطَعَت إلَيكَ هِمَّتي، وَانصَرَفَت نَحوَكَ رَغبَتي.

فَأَنتَ لا غَيرُكَ مُرادي، ولَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وسُهادي، ولِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيني، ووَصلُكَ مُنى نَفسي، وإلَيكَ شَوقي، وفي مَحَبَّتِكَ وَلَهي، وإلى هَواكَ صَبابَتي، ورِضاكَ بُغيَتي، ورُؤيَتُكَ حاجَتي، وجِوارُكَ طَلِبَتي، وقُربُكَ غايَةُ سُؤلي، وفي مُناجاتِكَ اُنسي وراحَتي، وعِندَكَ دَواءُ عِلَّتي وشِفاءُ غُلَّتي، وبَردُ لَوعَتي وكَشفُ كُربَتي، فَكُن أنيسي في وَحشَتي، ومُقيلَ عَثرَتي، وغافِرَ زَلَّتي، وقابِلَ تَوبَتي، ومُجيبَ دَعوَتي، ووَلِيَّ عِصمَتي، ومُغنِيَ فاقَتي، ولا تَقطَعني عَنكَ، ولا تُبعِدني مِنكَ، يا نَعيمي وجَنَّتي، ويا دُنيايَ وآخِرَتي.(1)

ص: 242


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 147 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

تنگ است راه ها بر كسى كه تو راه نمايش نبوده اى و چه اندازه حقيقت روشن است نزد كسى كه به راهش ره نموده اى. خدايا! ما را به راه هاى رسيدن به درگاهت در آور و ما را از نزديك ترين راه درآمدن بر تو بِبَر. دور را بر ما نزديك گردان و [راه] سخت و دشوار را بر ما هموار ساز و ما را به آن بندگانت ملحق كن كه در پيشى جستن به سويت شتاب مى كنند و درِ خانه ات را هماره مى كوبند و تو را در شب و روز مى پرستند و از هيبتت مى هراسند؛ بندگانى كه سرچشمه [ى معرفتشان] را صاف و زلال نمودى و به خواسته هايشان رساندى و در آنچه جويايش بودند، كام رواشان ساختى و حاجت هاشان را در رسيدن به خودت برآوردى و دل هاشان را سرشار از محبّت خويش كردى و از آب زلال [معرفتت]، سيرابشان نمودى. پس به وسيلۀ تو به لذّت مناجاتت رسيدند و از سوى تو دورترين مقصودهايشان را به دست آوردند. اى كسى كه به روى آورندگانت روى مى آورى و با توجّهى نعمت بخش به سوى آنها باز مى گردى و با غافلان از يادت، رئوف و مهربانى و با جذبشان به درگاهت، مهرورز و پُرتوجّهى. از تو مى خواهم مرا از برخوردارترين ايشان از [نعمت هاى] تو و داراى والاترين منزلت نزد خودت و دارندۀ بزرگ ترين سهم از محبّت تو و برترين شناخت به تو قرار دهى كه همّتم از همه بريده و به تو متوجّه گشته و رغبتم به سوى تو چرخيده است.

تويى مراد من و نه ديگرى، و شب زنده دارى و بى خوابى ام، براى توست و نه ديگران. ديدارت، چشم روشنى من است و وصل تو، آرزوى جانم. اشتياقم به سوى توست و در وادى محبّت تو سرگشته ام، و دل دادگى ام، در هواى توست و خواسته ام، خشنودى توست، و حاجتم ديدار توست و مطلوبم، مجاورت با توست و نهايت خواسته ام، نزديكى به توست و اُنس و آسودگى ام در مناجات با توست، و دواى دردم و شفاى بيمارى ام و تسكين اندوهم و برطرف شدن گرفتارى ام نزد توست. پس، تو مونسم در تنهايى ام باش و درگذرنده از خطايم و پوشانندۀ لغزشم و پذيرندۀ توبه ام و اجابت كنندۀ دعايم و مسئول نگهدارى ام و بى نياز كننده در نادارى ام. مرا از خود جدا مكن و از خويش دورم مران، اى نعمت جاويد و بهشت من و اى دنيا و آخرت من!

ص: 243

6/11-10 مُناجاةُ الآنِسينَ

360. رسول اللّه صلى الله عليه و آله:

اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ، آمِنينَ بِوَعدِكَ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ، آنِسينَ بِكَ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ، راضينَ بِقَضائِكَ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ، شاكِرينَ عَلى نَعمائِكَ، مُتَلَذِّذينَ بِذِكرِكَ، فَرِحينَ بِكِتابِكَ، مُناجينَ إيّاكَ آناءَ اللَّيلِ وأَطرافَ النَّهارِ، مُستَعِدّينَ لِلمَوتِ، مُشتاقينَ إلى لِقائِكَ، مُبغِضينَ لِلدُّنيا، مُحِبّينَ لِلآخِرَةِ، (وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلىٰ رُسُلِكَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّكَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ) (1).(2)

361. الإمام عليّ عليه السلام:

اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ، وأَحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم، فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ، إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ، وإن صُبَّت عَلَيهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِكَ، عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ الاُمورِ بِيَدِكَ، ومَصادِرَها عَن قَضائِكَ.

اللّهُمَّ إن فَهِهتُ عَن مَسأَلَتي أو عَميتُ عَن طَلِبَتي فَدُلَّني عَلى مَصالِحي، وخُذ بِقَلبي إلى مَراشِدي، فَلَيسَ ذلِكَ بِنُكرٍ مِن هِداياتِكَ، ولا بِبِدعٍ مِن كِفاياتِكَ، اللّهُمَّ احمِلني عَلى عَفوِكَ ولا تَحمِلني عَلى عَدلِكَ.(3)

ص: 244


1- . آل عمران: 194.
2- . جامع الأخبار: ص 364 ح 1013، بحار الأنوار: ج 95 ص 360 ح 16.
3- . نهج البلاغة: الخطبة 227، بحار الأنوار: ج 69 ص 329 ح 40.

6/11-10 مناجات اُنس يافتگان

360. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بار خدايا! ما را به فرمانت مشغول، به وعده ات مطمئن، از آفريده ات نوميد، با خودت مأنوس، از غير خودت گريزان، به قضايت خشنود، بر بلايت شكيبا، بر نعمتت سپاس گزار، به يادت كام روا، به كتابت شادمان، با خودت در شبانه روز رازگو، براى مرگْ آماده، به ديدارت مشتاق، و دشمن دنيا و دوستدار آخرت بگردان (وآنچه را بر [زبان] فرستادگانت به ما وعده داده اى، به ما عطا كن و در روز قيامت، ما را خوار و رسوا مگردان، كه تو هرگز خلف وعده نمى كنى).

361. امام على عليه السلام: بار خدايا! تو بيش از هر كس مايۀ آرامش دوستان خود هستى و براى آنان كه بر تو توكّل كنند، از همه كارسازترى. آنان را در نهانشان مى بينى و بر درونشان، آگاهى دارى و نهايتِ نگرششان را مى دانى. پس رازهاى آنان بر تو آشكار است و دل هايشان داغ تو دارد. اگر غربت، آنان را به وحشت اندازد، ياد تو آنان را آرامش مى دهد و اگر گرفتارى ها بر آنان سرازير گردد، به تو پناه مى برند؛ چون مى دانند كه زمام كارها به دست توست و منشأ آنها از قضاى توست.

بار خدايا! اگر در درخواستم در ماندم و يا راه درخواست را ندانستم، مرا به مصلحت هايم راه نمايى كن و دلم را به آنچه موجب رشد من است، متوجّه نما، كه در هدايت هاى تو، اين كار، ناشناخته نيست و در كارسازى هاى تو، كار تازه اى نيست.

بار خدايا! مرا به بخششت بگير و به عدالتت مگير.

ص: 245

6/11-11 مُناجاةُ المُحِبّينَ

362. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً، ومَن ذَا الَّذي أنِسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً؟ إلهي! فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووَلايَتِكَ، وأَخلَصتَهُ لِوُدِّكَ ومَحَبَّتِكَ، وشَوَّقتَهُ إلى لِقائِكَ، ورَضَّيتَهُ بِقَضائِكَ، ومَنَحتَهُ بِالنَّظَرِ إلى وَجهِكَ، وحَبَوتَهُ بِرِضاكَ، وأَعَذتَهُ مِن هَجرِكَ وقِلاكَ، وبَوَّأتَهُ مَقعَدَ الصِّدقِ في جِوارِكَ، وخَصَصتَهُ بِمَعرِفَتِكَ، وأَهَّلتَهُ لِعِبادَتِكَ، وهَيَّمتَهُ لِإِرادَتِكَ، وَاجتَبَيتَهُ لِمُشاهَدَتِكَ، وأَخلَيتَ وَجهَهُ لَكَ، وفَرَّغتَ فُؤادَهُ لِحُبِّكَ، ورَغَّبتَهُ فيما عِندَكَ، وأَلهَمتَهُ ذِكرَكَ، وأَوزَعتَهُ شُكرَكَ، وشَغَلتَهُ بِطاعَتِكَ، وصَيَّرتَهُ مِن صالِحي بَرِيَّتِكَ، وَاختَرتَهُ لِمُناجاتِكَ، وقَطَعتَ عَنهُ كُلَّ شَيءٍ يَقطَعُهُ عَنكَ.

اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن دَأبُهُمُ الاِرتِياحُ إلَيكَ وَالحَنينُ، ودَهرُهُمُ الزَّفرَةُ وَالأَنينُ، جِباهُهُم ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وعُيونُهُم ساهِرَةٌ في خِدمَتِكَ، ودُموعُهُم سائِلَةٌ مِن خَشيَتِكَ، وقُلوبُهُم مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وأَفئِدَتُهُم مُنخَلِعَةٌ مِن مَهابَتِكَ، يا مَن أنوارُ قُدسِهِ لِأَبصارِ مُحِبّيهِ رائِقَةٌ، وسُبُحاتُ وَجهِهِ لِقُلوبِ عارِفيهِ شائِقَةٌ، يا مُنى قُلوبِ المُشتاقينَ، ويا غايَةَ آمالِ المُحِبّينَ، أسأَلُكَ حُبَّكَ تَجعَلَكَ أحَبَّ إلَيَّ مِمّا سِواكَ، وأَن تَجعَلَ حُبّي إيّاكَ قائِداً إلى

ص: 246

6/11-11 مناجات محبّان

362. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! چه كسى شيرينى محبّت تو را چشيد و پس از آن، در پىِ جاى گزينى برايت بر آمد؟ چه كسى با نزديكى تو اُنس گرفت و پس از آن، خواستار جا به جايى از كنارت شد؟

معبود من! ما را از كسانى قرار ده كه آنان را براى نزديكى و دوستى ات برگزيدى، و براى محبّت و دوستى ات خالصشان ساختى، و به ديدارت مشتاقشان كردى، و به قضايت خشنودشان نمودى، و نگريستن به رخسارت را به آنان بخشيدى، و خشنودى ات را به آنان عطا كردى، و از دورى و هجرانت ايمنشان ساختى، و در كنارت در جايگاهى راستين، جايشان دادى، و شناختت را ويژۀ آنان ساختى، و آنان را اهليّت عبادتت دادى و شيفتۀ اراده ات كردى و براى مشاهدۀ خودت برگزيدى و روى ايشان را تنها به سوى خود گرداندى و دلشان را به دوستى خودت پرداختى (از اغيار زدودى) و آنان را خواستار آنچه نزدت هست، نمودى، و يادت را به آنان الهام نمودى و شكرگزارى ات را به آنان ارزانى داشتى و به فرمانبرى از تو مشغول ساختى و آنان را از صالحانِ خلقت قرار دادى و آنان را براى نيايشت برگزيدى و هر آنچه آنان را از تو بِبُرَد، از آنان بريدى.

خدايا! ما را از كسانى قرار ده كه عادتشان، شادابى و شوق به توست و روزگارشان در سوز و گداز و ناله [ى وصل] تو به سر مى شود و پيشانى هايشان براى عظمت تو به سجده درآمده، چشمانشان در خدمت به تو شب ها بيدار مانده، اشك هايشان از هراست، ريزان است و قلب هايشان به محبّتت پيوسته و دل هايشان از هيبت و شُكوه تو، بركنده است.

اى آن كه روشنى هاى قدسش براى چشمان دوستدارانش مى درخشد و تجلّيات ذاتش براى دل هاى عارفانش شوق آور است! اى اميد دل هاى مشتاقان و اى نهايت آرزوهاى دوستداران! دوستى تو را و دوستى آنان كه دوستت دارند و دوستى هر آن عملى كه مرا به نزديكى تو مى رساند، از تو مسئلت مى كنم. از تو مى خواهم كه خودت را نزدم محبوب تر از هر آنچه جز توست، قرار دهى و دوستى مرا با خودت،

ص: 247

رِضوانِكَ، وشَوقي إلَيكَ ذائِداً عَن عِصيانِكَ، وَامنُن بِالنَّظَرِ إلَيكَ عَلَيَّ، وَانظُر بِعَينِ الوُدِّ وَالعَطفِ إلَيَّ، ولا تَصرِف عَنّي وَجهَكَ، وَاجعَلني مِن أهلِ الإِسعادِ وَالحُظوَةِ عِندَكَ، يا مُجيبُ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-12 مُناجاةُ المُتَوَسِّلينَ

363. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! لَيسَ لي وَسيلَةٌ إلَيكَ إلّا عَواطِفُ رَأفَتِكَ، ولا لي ذَريعَةٌ إلَيكَ إلّا عَواطِفُ رَحمَتِكَ، وشَفاعَةُ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحمَةِ ومُنقِذِ الاُمَّةِ مِنَ الغُمَّةِ، فَاجعَلهُما لي سَبَباً إلى نَيلِ غُفرانِكَ، وصَيِّرهُما لي وُصلَةً إلَى الفَوزِ بِرِضوانِكَ، وقَد حَلَّ رَجائي بِحَرَمِ كَرَمِكَ، وحَطَّ طَمَعي بِفِناءِ جودِكَ، فَحَقِّق فيكَ أمَلي، وَاختِم بِالخَيرِ عَمَلي، وَاجعَلني مِن صَفوَتِكَ الَّذينَ أحلَلتَهُم بُحبوحَةَ جَنَّتِكَ، وبَوَّأتَهُم دارَ كَرامَتِكَ، وأَقرَرتَ أعيُنَهُم بِالنَّظَرِ إلَيكَ يَومَ لِقائِكَ، وأَورَثتَهُم مَنازِلَ الصِّدقِ في جِوارِكَ.

يا مَن لا يَفِدُ الوافِدونَ عَلى أكرَمَ مِنهُ، ولا يَجِدُ القاصِدونَ أرحَمَ مِنهُ، يا خَيرَ مَن خَلا بِهِ وَحيدٌ، ويا أعطَفَ مَن أوى إلَيهِ طَريدٌ، إلى سَعَةِ عَفوِكَ مَدَدتُ يَدي، وبِذَيلِ كَرَمِكَ أعلَقتُ كَفّي، فَلا تُولِنِي الحِرمانَ، ولا تَبتَلِني بِالخَيبَةِ وَالخُسرانِ، يا سَميعَ الدُّعاءِ.(2)

ص: 248


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 148 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.
2- . بحار الأنوار: ج 94 ص 149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

راهبر به سوى خشنودى ات و شوق مرا به خودت، بازدارنده از نافرمانى ات قرار دهى. بر من منّت بگذار تا به تو بنگرم، و با نگاه دوستى و توجّه، به من بنگر و رخسارت را از من بر مگردان و مرا از سعادتمندان و بهره مندان نزد خودت قرار بده، اى اجابت كننده و اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-12 مناجات متوسّلان

363. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! وسيله اى جز توجّه مهرآميزت، براى توسّل به تو ندارم و جز توجّهات رحيمانه ات و شفاعت پيامبرت، پيامبر رحمت و نجات دهندۀ امّت از اندوه هاى گره خورده، دستاويزى به سوى تو ندارم. پس آن دو را وسيلۀ نِيلم به آمرزشت و سببى براى رسيدنم به خشنودى ات قرار ده، كه بار اميدم در حريم كَرَمت فرود آمده و طمعم در آستان بخششت، بار افكنده است. پس، آرزويم در باره ات را محقّق كن و پايان كارم را ختم به خير گردان و مرا در جرگۀ آن دسته از برگزيدگانت قرار ده كه در وسط بهشتت فرودشان مى آورى و در خانۀ بزرگوارى ات جايشان مى دهى و در روز ديدارت، ديده شان را با نگريستن به خودت روشن مى كنى و جايگاه هاى راستى را در كنار خويش بديشان مى رسانى.

اى كسى كه واردشوندگان، بر كريم تر از او وارد نمى شوند و قصد كنندگان، مهربان تر از او نمى يابند! اى بهترين كسى كه در تنهايى، با او خلوت مى كنند و اى مهربان ترين كسى كه آواره به او پناه مى آورد! دستانم را به سوى عفو گسترده ات دراز كرده و به دامان كَرَمت چنگ زده ام. پس مرا محروم بر مگردان و به زيان و خسران، دچارم مكن، اى شنواى دعا!

ص: 249

6/11-13 مُناجاةُ المُفتَقِرينَ

364. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! كَسري لا يَجبُرُهُ إلّا لُطفُكَ وحَنانُكَ، وفَقري لا يُغنيهِ إلّا عَطفُكَ وإحسانُكَ، ورَوعَتي لا يُسَكِّنُها إلّا أمانُكَ، وذِلَّتي لا يُعِزُّها إلّا سُلطانُكَ، واُمنِيَّتي لا يُبَلِّغُنيها إلّا فَضلُكَ، وخَلَّتي لا يَسُدُّها إلّا طَولُكَ، وحاجَتي لا يَقضيها غَيرُكَ، وكُرَبي لا يُفَرِّجُها سِوى رَحمَتِكَ، وضُرّي لا يَكشِفُهُ غَيرُ رَأفَتِكَ، وغُلَّتي لا يُبرِدُها إلّا وَصلُكَ، ولَوعَتي لا يُطفِئُها إلّا لِقاؤُكَ، وشَوقي إلَيكَ لا يَبُلُّهُ إلّاَ النَّظَرُ إلى وَجهِكَ، وقَراري لا يَقِرُّ دونَ دُنُوّي مِنكَ، ولَهفَتي لا يَرُدُّها إلّا رَوحُكَ، وسُقمي لا يَشفيهِ إلّا طِبُّكَ، وغَمّي لا يُزيلُهُ إلّا قُربُكَ، وجُرحي لا يُبرِئُهُ إلّا صَفحُكَ، ورَينُ قَلبي لا يَجلوهُ إلّا عَفوُكَ، ووَسواسُ صَدري لا يُزيحُهُ إلّا أمرُكَ.

فَيا مُنتَهى أمَلِ الآمِلينَ، ويا غايَةَ سُؤلِ السّائِلينَ، ويا أقصى طَلِبَةِ الطّالِبينَ، ويا أعلى رَغبَةِ الرّاغِبينَ، ويا وَلِيَّ الصّالِحينَ، ويا أمانَ الخائِفينَ، ويا مُجيبَ المُضطَرّينَ، ويا ذُخرَ المُعدِمينَ، ويا كَنزَ البائِسينَ، ويا غِياثَ المُستَغيثينَ، ويا قاضِيَ حَوائِجِ الفُقَراءِ وَالمَساكينِ، ويا أكرَمَ الأَكرَمينَ، ويا أرحَمَ الرّاحِمينَ، لَكَ تَخَضُّعي وسُؤالي، وإلَيكَ تَضَرُّعي وَابتِهالي، أسأَلُكَ أن تُنيلَني مِن رَوحِ رِضوانِكَ، وتُديمَ عَلَيَّ نِعَمَ امتِنانِكَ، وها أنَا بِبابِ كَرَمِكَ واقِفٌ، ولِنَفَحاتِ بِرِّكَ مُتَعَرِّضٌ، وبِحَبلِكَ الشَّديدِ مُعتَصِمٌ، وبِعُروَتِكَ الوُثقى مُتَمَسِّكٌ.

ص: 250

6/11-13 مناجات نيازمندان

364. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! شكستگى مرا جز لطف و مهر تو جبران نمى كند و نادارى ام را جز توجّه و احسان تو بر طرف نمى سازد و هراسم را جز امان تو آرام نمى سازد و خوارى ام را جز سلطنت تو به عزّت مبدّل نمى كند و جز فضل تو مرا به آرزويم نمى رساند و كمبودم را جز احسان تو نمى زدايد و حاجتم را جز تو بر نمى آورد و گره گرفتارى ام را جز رحمت تو نمى گشايد و درماندگى ام را جز مهر تو بر طرف نمى كند و تشنگى ام را جز وصل تو فرو نمى نشاند و سوز و گداز عشقم را جز ديدار تو خاموش نمى سازد و جز نظر به رويت، آبى بر آتش اشتياقم نمى افشاند و جز در نزديكى تو آرام نمى گيرم و افسوسم را جز نسيم [رحمتت] نمى راند و دردم را جز طبابت تو درمان نمى كند و اندوهم را جز قرب تو نمى زدايد و زخمم را جز گذشت تو التيام نمى بخشد و زنگار دلم را جز عفو تو جلا نمى دهد و وسوسه هاى درونم را جز فرمان تو از ميان نمى برد.

اى نهايت آرزوى آرزومندان و اى نهايت خواستۀ درخواست كنندگان و اى دورترين مطلوب طالبان، و اى والاترين اشتياق مشتاقان و اى سرپرست شايستگان و اى امان بخش بيمناكان و اى اجابت كنندۀ دعاى گرفتاران و اى ذخيرۀ ناداران و اى گنج مستمندان و اى فريادرس فريادخواهان و اى برآورندۀ حاجات فقيران و بينوايان و اى بزرگوارترينِ بزرگواران و اى مهربان ترينِ مهربانان! فروتنى و درخواستم، به درگاه تو و زارى و ناله ام، به سوى توست. از تو مى خواهم كه مرا به نسيم جانبخش خشنودى ات برسانى و نعمت هايى را كه بر من منّت نهادى، استمرار بخشى و من اينك بر درگاه كَرَمت ايستاده و خود را در معرض وزش نسيم هاى رحمتت در آورده و به رشتۀ استوارت چنگ زده و به دستاويز محكمت در آويخته ام.

ص: 251

إلهِي! ارحَم عَبدَكَ الذَّليلَ ذَا اللِّسانِ الكَليلِ، وَالعَمَلِ القَليلِ، وَامنُن عَلَيهِ بِطَولِكَ الجَزيلِ، وَاكنُفهُ تَحتَ ظِلِّكَ الظَّليلِ، يا كَريمُ يا جَميلُ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-14 مُناجاةُ العارِفينَ

365. بحار الأنوار عن نوف البكالي: رَأَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ مُوَلِّيا مُبادِرا، فَقُلتُ: أينَ تُريدُ يا مَولايَ؟

فَقالَ: دَعني يا نَوفُ، إنَّ آمالي تُقَدِّمُني فِي المَحبوبِ. فَقُلتُ: يا مَولايَ وما آمالُكَ؟ قالَ: قَد عَلِمَهَا المَأمولُ، وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ، وكَفى بِالعَبدِ أدَباً ألّا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وإرَبِهِ غَيرَ رَبِّهِ.

فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي خائِفٌ عَلى نَفسي مِنَ الشَّرَهِ، وَالتَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنيا.

فَقالَ لي: وأَينَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفينَ، وكَهفِ العارِفينَ؟! فَقُلتُ: دُلَّني عَلَيهِ.

قالَ: اللّهُ العَلِيُّ العَظيمُ؛ تَصِلُ أمَلَكَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَيهِ بِهَمِّكَ، وأَعرِض عَنِ النّازِلَةِ في قَلبِكَ، فَإِن أجَّلَكَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ فَإِنَّهُ يَقولُ: وعِزَّتي وجَلالي! لَاُقَطِّعَنَّ أمَلَ كُلِّ مَن يُؤَمِّلُ غَيري بِاليَأسِ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ، ولَاُبَعِّدَنَّهُ مِن قُربي، ولَاُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلي، ولَاَخمِلَنَّ ذِكرَهُ حينَ يَرعى غَيري.

أيُؤَمِّلُ - وَيلَهُ - لِشَدائِدِهِ غَيري، وكَشفُ الشَّدائِدِ بِيَدي؟! ويَرجو سِوايَ

ص: 252


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

معبود من! بر اين بندۀ خوارت رحم كن كه زبانش كُند و عملش اندك است، و بر او با احسان فراوانت منّت بنه و او را در زير سايۀ پايدارت ببَر، اى بزرگوار، اى زيبا! اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-14 مناجات عارفان

365. بحار الأنوار - به نقل از نَوف بِكالى -: امير مؤمنان - كه درودهاى خدا بر او باد - را روى گردان و شتابان ديدم. گفتم: به كجا مى روى، مولاى من؟

فرمود: «اى نوف! رهايم كن. آرزوهايم مرا به سوى محبوب كشانده است».

گفتم: مولاى من! آرزوهايت چيست؟

فرمود: «آن [خدايى] كه مورد آرزوست، آن را مى داند و از بيان آن براى ديگرى بى نيازم. در ادب ورزى بنده، همين بس كه در نعمت ها و نيازهايش، جز پروردگارش را شريك نكند».

گفتم: اى امير مؤمنان! من از حرص و چشم داشتن بر آرزويى از آرزوهاى دنيا بر خود بيمناكم.

به من فرمود: «چرا از نگهدار بيمناكان و پناه عارفان، بهره نمى گيرى؟».

گفتم: مرا به آن، راه نمايى كن.

فرمود: «خداوندِ بلندمرتبۀ شكوهمند. اميدت را به حُسن لطفش متّصل كن و با همۀ همّتت به او روى آور و از آنچه در دلت فرود مى آيد، روى برتاب. آن گاه اگر آن را تأخير انداخت، من بر تحقّق آن ضامنم. با بريدن از غير خدا به سوى او روى آور؛ چون او مى گويد: "به عزّت و جلالم سوگند كه اميد هر اميد بسته به غير خودم را با نااميدى قطع مى كنم و تن پوش خوارى ميان مردم را به وى خواهم پوشاند و او را از پيشگاهم دور خواهم ساخت و از مقام وصل خويش جدا خواهم كرد و آن گاه كه از غير من چشم مى دارد، يادش را به فراموشى خواهم سپرد.

واى بر او! آيا براى گرفتارى هايش به غير من اميد مى بندد، حال آن كه گشودن سختى ها به دست من است؟ و به غير من اميدوار است، حال آن كه من، زنده و

ص: 253

وأَ نَا الحَيُّ الباقي؟! ويَطرُقُ أبوابَ عِبادي وهِيَ مُغلَقَةٌ ويَترُكُ بابي وهُوَ مَفتوحٌ؟! فَمَن ذَا الَّذي رَجاني لِكَثيرِ جُرمِهِ فَخَيَّبتُ رَجاءَهُ؟ جَعَلتُ آمالَ عِبادي مُتَّصِلَةً بي، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخوراً لَهُم عِندي، ومَلَأتُ سَماواتي مِمَّن لا يَمَلُّ تَسبيحي، وأَمَرتُ مَلائِكَتي ألّا يُغلِقُوا الأَبوابَ بَيني وبَينَ عِبادي.

ألَم يَعلَم مَن فَدَحَتهُ نائِبَةٌ مِن نَوائِبي أن لا يَملِكُ أحَدٌ كَشفَها إلّا بِإِذني؟! فَلِمَ يُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّي وقَد أعطَيتُهُ ما لَم يَسأَلني، فَلَم يَسأَلني وسَأَلَ غَيري؟ أفتَرَاني أبتَدِئُ خَلقي مِن غَيرِ مَسأَلَةٍ، ثُمَّ اُسأَلُ فَلا اُجيبُ سائِلي؟! أبَخيلٌ أنَا فَيُبَخِّلُني عَبدي؟! أوَ لَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ لي؟! أوَ لَيسَ الكَرَمُ وَالجودُ صِفَتي؟! أوَ لَيسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِيَدي؟! أوَ لَيسَ الآمالُ لا تَنتَهي إلّا إلَيَّ، فَمَن يَقطَعُها دوني؟! وما عَسى أن يُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوايَ؟!

وعِزَّتي وجَلالي! لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم، ما نَقَصَ مِن مُلكي بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ، وكَيفَ يَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ؟ يا بُؤساً لِلقانِطينَ مِن رَحمَتي، يا بُؤساً لِمَن عَصاني وتَوَثَّبَ عَلى مَحارمي ولَم يُراقِبني، وَاجتَرَأَ عَلَيَّ.

ثُمَّ قالَ عَلَيهِ وعَلى آلِهِ السَّلامُ لي: يا نَوفُ، اُدعُ بِهذَا الدُّعاءِ:

إلهي! إن حَمِدتُكَ فَبِمَواهِبِكَ، وإن مَجَّدتُكَ فَبِمُرادِكَ، وإن قَدَّستُكَ فَبِقُوَّتِكَ، وإن هَلَّلتُكَ فَبِقُدرَتِكَ، وإن نَظَرتُ فَإِلى رَحمَتِكَ، وإن عَضَضتُ فَعَلى نِعمَتِكَ.

إلهي! إنَّهُ مَن لَم يَشغَلهُ الوُلوعُ بِذِكرِكَ، ولَم يَزوِهِ السَّفَرُ بِقُربِكَ، كانَت حَياتُهُ عَلَيهِ ميتَةً، وميتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً.

ص: 254

باقى هستم؟ درِ خانۀ بندگانم را كه بسته است، مى زند و درِ خانۀ مرا كه باز است، رها مى كند؟! چه كسى براى گناهان فراوانش، به من اميد داشته و اميدش را نااميد كرده ام؟ آرزوهاى بندگانم را به خويش وابسته نهاده ام و اميدهايشان را در پيش خود، ذخيره كرده ام و آسمان هايم را از آنانى كه از تسبيح من خسته نمى شوند، انباشته ام و به فرشتگانم فرمان داده ام كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند.

آيا آن كه حادثه اى از حوادث ناگوار را بر او فرو فرستادم، نمى داند كه [اختيار] رهايى از آن را هيچ كس جز به اذن من در دست ندارد؟ پس چرا بنده ام در آرزوهايش از من روى بر مى تابد، حال آن كه آنچه را از من نخواسته، به وى داده ام؟! باز هم از من نخواسته و از ديگرى خواسته است؟!

با آن كه مى بينى به بندگانم بى درخواست مى دهم، مى پندارى كه اگر درخواست كنند، پاسخ درخواست كننده را نخواهم داد؟ آيا من بخيلم كه بنده ام بخيلم مى پندارد؟ آيا دنيا و آخرت، از آنِ من نيست؟ آيا لطف و بخشش، از ويژگى هاى من نيست؟ آيا بخشش و رحمت، در دست من نيست؟ آيا اميدها جز به من منتهى مى شوند؟ چه كسى غير از من اميدها را مى بُرد؟ اميدْ بستگان به غير من، چه چيزى آرزو مى كنند؟!

به جلال و عزّتم سوگند، اگر آرزوهاى زمينيان و آسمانيان، گِرد آيد و آرزوى همۀ آنان را برآورده سازم، به مقدار تكّه اى از اعضاى مورچه اى، از دارايى ام كم نمى شود. چگونه بهره اى كه من عطا كرده ام، كم شود؟! بدا به نااميدان از رحمتم! بدا به آن كه نافرمانى ام مى كند و به سوى حرام هايم خيز بر مى دارد و مرا پاس نمى دارد و بر من جرئت مى ورزد!"».

آن گاه به من فرمود: «اى نوف! اين دعا را بخوان:

"معبود من! اگر سپاست مى گويم، به داده هاى توست و اگر تمجيدت مى كنم، به ارادۀ توست و اگر تقديست مى كنم، به توانايى توست و اگر از تو به يگانگى ياد مى كنم، به قدرت توست و اگر مى نگرم، به سوى رحمت توست و اگر چيزى را به دندان مى گيرم، همانا نعمت توست.

معبود من! آن كه حرصِ ياد تو مشغولش نداشته و سفر به نزد تو، [از دنيا] دورش نساخته است، زندگى اش مُردگى است و مُردنش حسرت است.

ص: 255

إلهي! تَناهَت أبصارُ النّاظِرينَ إلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ، وطالَعَت أصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ، فَلَم يَلقَ أبصارَهُم رَدٌّ دونَ ما يُريدونُ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ، فَسَكَنوا في نورِكَ، وتَنَفَّسوا بِرَوحِكَ، فَصارَت قُلوبُهُم مَغارِسَ لِهَيبَتِكَ، وأَبصارُهُم مَآكِفَ لِقُدرَتِكَ، وقَرَّبتَ أرواحَهُم مِن قُدسِكَ، فَجالَسُوا اسمَكَ بِوَقارِ المُجالَسَةِ وخُضوعِ المُخاطَبَةِ، فَأَقبَلتَ إلَيهِم إقبالَ الشَّفيقِ، وأَنصَتَّ لَهُم إنصاتَ الرَّفيقِ، وأَجَبتَهُم إجاباتِ الأَحِبّاءِ، وناجَيتَهُم مُناجاةَ الأَخِلّاءِ.

فَبَلِّغ بِيَ المَحَلَّ الَّذي إلَيهِ وَصَلوا، وَانقُلني مِن ذِكري إلى ذِكرِكَ، ولا تَترُك بَيني وبَينَ مَلَكوتِ عِزِّكَ باباً إلّا فَتَحتَهُ، ولا حِجاباً مِن حُجُبِ الغَفلَةِ إلّا هَتَكتَهُ، حَتّى تُقيمَ روحي بَينَ ضِياءِ عَرشِكَ، وتَجعَلَ لَها مَقاماً نُصبَ نورِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.

إلهي! ما أوحَشَ طَريقاً لا يَكونُ رَفيقي فيهِ أمَلي فيكَ! وأَبعَدَ سَفَراً لا يَكونُ رَجائي مِنهُ دَليلي مِنكَ! خابَ مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِ غَيرِكَ، وضَعُفَ رُكنُ مَنِ استَنَدَ إلى غَيرِ رُكنِكَ.

فَيا مُعَلِّمَ مُؤَمِّليهِ الأَمَلَ فَيُذهِبُ عَنهُم كَآبَةَ الوَجَلِ، لا تَحرِمني صالِحَ العَمَلِ، وَاكلَأني كِلاءَةَ مَن فارَقَتهُ الحِيَلُ، فَكَيفَ يَلحَقُ مُؤَمِّليكَ ذُلُّ الفَقرِ، وأَنتَ الغَنِيُّ عَن مَضارِّ المُذنِبينَ؟!

إلهي! وإنَّ كُلَّ حَلاوَةٍ مُنقَطِعَةٌ، وحَلاوَةَ الإِيمانِ تَزدادُ حَلاوَتُهَا اتِّصالاً بِكَ.

ص: 256

معبود من! ديدگانِ ناظران به تو، به اسرار سينه ها مى فرجامند و گوش دهندگان به تو، نجواى دل ها را مى شنوند و ديدگانشان را از آنچه مى خواهند، چيزى باز نمى دارد. بين تو و آنان، پردۀ غفلت، دريده شده است. پس در نور تو جاى گُزيده اند و با نسيم روح بخش تو آرام گرفته اند و دل هايشان، نهالستان هيبت تو گرديده و ديدگانشان، پناه قدرت تو شده و روحشان به مقام قدس تو نزديك گرديده است و با وقار همنشينى و فروتنى مخاطبه، با نامت همنشين شده اند، و تو با رويكردى مهربانانه، به آنان روى مى آورى و با دوستانه گوش دادن، به آنان گوش مى دهى و چون پاسخ دوستانه، پاسخشان مى دهى و چون رازگويى همدلان، با آنان راز مى گويى.

مرا هم به آن جايى كه آنان رسيده اند، برسان و مرا از يادكردِ خودم، به يادكردِ خودت منتقل فرما و بين من و ملكوت عزّتت، درى را ناگشوده رها مكن و هيچ پرده اى از پرده هاى غفلت را نادريده مگذار، تا آن كه روح من در ميان روشنايى عرشَت قرار گيرد و جايگاهى در برابر نورت براى آن قرار ده. به راستى كه تو بر هر چيزى توانايى.

معبود من! راهى كه در آن، آرزوى تو همراهم نباشد، چه ترسناك است و سفرى كه اميد من در آن، راه بلدى از جانب تو نباشد، چه طولانى است! آن كه به غير ريسمان تو چنگ زد، نااميد گشت و آن كه به غير ستون تو تكيه كرد، سست تكيه گاه گرديد.

اى آن كه اميد مى آموزد به آنان كه چشم اميد به او دوخته اند، تا غم بيمناكى را از آنان بزدايد! مرا از كار خير، محروم مكن و از من محافظت كن، چونان محافظت كردن از كسى كه راه چاره از او سلب شده است. چه سان خوارىِ ندارى، دامنگير اميدواران به تو شود، حال آن كه تو بى نياز از زيان گنهكارانى؟!

معبود من! هر شيرينى اى پايان پذير است، جز شيرينى ايمان كه با اتّصال به تو، هر آن، فزونى مى يابد.

ص: 257

إلهي! وإنَّ قَلبي قَد بَسَطَ أمَلَهُ فيكَ، فَأَذِقهُ مِن حَلاوَةِ بَسطِكَ إيّاهُ البُلوغَ لِما أمَّلَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.

إلهي! أسأَ لُكَ - مَسأَلَةَ مَن يَعرِفُكَ كُنهَ مَعرِفَتِكَ - مِن كُلِّ خَيرٍ يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَسلُكَهُ، وأَعوذُ بِكَ مِن كُلِّ شَرٍّ وفِتنَةٍ أعَذتَ بِها أحِبّاءَكَ مِن خَلقِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.

إلهي! أسأَ لُكَ مَسأَلَةَ المِسكينِ الَّذي قَد تَحَيَّرَ في رَجاهُ، فَلا يَجِدُ مَلجَأً ولا مَسنَداً يَصِلُ بِهِ إلَيكَ، ولا يَستَدِلُّ بِهِ عَلَيكَ إلّا بِكَ، وبِأَركانِكَ ومَقاماتِكَ الَّتي لا تَعطيلَ لَها مِنكَ، فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ، فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ، لِاُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى.

وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ، تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً، ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.(1)

366. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! قَصُرَتِ الأَلسُنُ عَن بُلوغِ ثَنائِكَ كَما يَليقُ بِجَلالِكَ، وعَجَزَتِ العُقولُ عَن إدراكِ كُنهِ جَمالِكَ، وَانحَسَرَتِ الأَبصارُ دونَ النَّظَرِ إلى سُبُحاتِ وَجهِكَ، ولَم تَجعَل لِلخَلقِ طَريقاً إلى مَعرِفَتِكَ إلّا بِالعَجزِ عَن مَعرِفَتِكَ.

إلهي! فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أشجارُ الشَّوقِ إلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم، وأَخَذَت لَوعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم، فَهُم إلى أوكارِ الأَفكارِ يَأوونَ، وفي رِياضِ القُربِ وَالمُكاشَفَةِ يَرتَعونَ، ومِن حِياضِ المَحَبَّةِ بِكَأسِ المُلاطَفَةِ يَكرَعونَ، وشَرايِعَ المُصافاةِ يَرِدونَ، قَد كُشِفَ الغِطاءُ عَن أبصارِهِم، وَانجَلَت ظُلمَةُ

ص: 258


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 94 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.

معبود من! دل من، اميدش را به سوى تو گسترانيده است. اينك تو از شيرينى اميد گسترده به دست خويش، رسيدن به آرزويش را به وى بچشان، كه تو بر هر چيزى توانايى.

معبود من! از تو، همچون كسى كه به كُنه معرفتت رسيده است، هر خيرى را خواستارم كه سزاوار است مؤمنى انجام دهد، و از هر بدى و فتنه اى كه دوستانت را از آن پناه داده اى، به تو پناه مى جويم، كه تو بر هر چيزى توانايى.

معبود من! همانند درخواست بينوايى از تو درخواست مى كنم كه در اميدش سر در گم است و هيچ پناهگاه و تكيه گاهى نمى يابد كه با آن، به تو پيوند خورد و بر تو دليل به پا دارد، جز خود تو و اركان تو و مقامات تو كه از تو خالى نيستند.

پس به حقّ نامى از تو كه با آن بر اولياى خاصّ خود جلوه كردى و [در اثر آن جلوه،] آنان، يكتايى تو را شهود كردند و به معرفت [حقيقى] تو رسيدند و به حقيقتت تو را عبادت نمودند، از تو مى خواهم كه خودت را به من بشناسانى تا بر پايۀ حقيقت ايمان به تو، به ربوبيّتت اقرار كنم، و مرا از آنانى قرار مده كه نام را بدون معنا مى پرستند، و با نگاهى از نگرش هاى خود به من بنگر كه دلم را به معرفتِ ويژۀ خود و شناخت اولياىِ خود، نورانى كنى، كه تو بر هر چيزى توانايى.

366. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! زبان ها از اداى ثنايت، آن چنان كه شايستۀ عظمت توست، كوتاه اند و خِردها از درك ژرفاى جمالت، ناتوان اند و ديده ها از تماشاى تجلّيات ذاتت، درمانده اند و براى آفريدگان، راهى به معرفتت جز با ناتوانى از معرفتت ننهادى.

معبود من! ما را از كسانى قرار ده كه شاخسارهاى اشتياق به سويت، در بوستان سينه هايشان آويخته و سوز عشقت، سراسر دل هايشان را فرا گرفته است؛ آنان [كه] به آشيانۀ انديشه هاشان پناه مى برند و در گلستان قرب و مكاشفه ات مى گردند و از حوض هاى محبّتت با جام ملاطفت مى نوشند و به آبشخورهاى صفا وارد مى شوند، در حالى كه پرده از ديدگانشان برداشته شده

ص: 259

الرَّيبِ عَن عَقائِدِهِم مِن ضَمائِرِهِم، وَانتَفَت مُخالَجَةُ الشَّكِّ عَن قُلوبِهِم وسَرائِرِهِم، وَانشَرَحَت بِتَحقيقِ المَعرِفَةِ صُدورُهُم، وعَلَت لِسَبقِ السَّعادَةِ فِي الزَّهادَةِ هِمَمُهُم، وعَذُبَ في مَعينِ المُعامَلَةِ شِربُهُم، وطابَ في مَجلِسِ الاُنسِ سِرُّهُم، وأَمِنَ في مَوطِنِ المَخافَةِ سِربُهُم، وَاطمَأَنَّت بِالرُّجوعِ إلى رَبِّ الأَربابِ أنفُسُهُم، وتَيَقَّنَت بِالفَوزِ وَالفَلاحِ أرواحُهُم، وقَرَّت بِالنَّظَرِ إلى مَحبوبِهِم أعيُنُهُم، وَاستَقَرَّ بِإِدراكِ السُّؤلِ ونَيلِ المَأمولِ قَرارُهُم، ورَبِحَت في بَيعِ الدُّنيا بِالآخِرَةِ تِجارَتُهُم.

إلهي! ما ألَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ، وما أحلَى المَسيرَ إلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ، وما أطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ، وما أعذَبَ شِربَ قُربِكَ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإبعادِكَ، وَاجعَلنا مِن أخَصِّ عارِفيكَ، وأَصلَحِ عِبادِكَ، وأَصدَقِ طائِعيكَ، وأَخلَصِ عُبّادِكَ، يا عَظيمُ يا جَليلُ، يا كَريمُ يا مُنيلُ، بِرَحمَتِكَ ومَنِّكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-15 مُناجاةُ الذّاكِرينَ

367. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! لَولاَ الواجِبُ مِن قَبولِ أمرِكَ لَنَزَّهتُكَ مِن ذِكري إيّاكَ، عَلى أنَّ ذِكري لَكَ بِقَدري لا بِقَدَرِكَ، وما عَسى أن يَبلُغَ مِقداري حَتّى اُجعَلَ مَحَلّاً لِتَقديسِكَ؟! ومِن أعظَمِ النِّعَمِ عَلَينا جَرَيانُ ذِكرِكَ عَلى ألسِنَتِنا، وإذنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وتَنزيهِكَ وتَسبيحِكَ. إلهي! فَأَلهِمنا ذِكرَكَ فِي الخَلَأِ وَالمَلَأِ، وَاللَّيلِ وَالنَّهارِ، وَالإِعلانِ وَالإِسرارِ، وفِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ، وآنِسنا بِالذِّكرِ الخَفِيِّ، وَاستَعمِلنا بِالعَمَلِ الزَّكِيِّ، وَالسَّعيِ المَرضِيِّ، وجازِنا بِالميزانِ الوَفِيِّ.

ص: 260


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 150 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

و تاريكى دودلى، از باورهاى درونى شان زدوده گشته و خلجان شك، از دل ها و نهانشان بيرون رفته و سينه هايشان با تحقّق معرفت، گشايش يافته و همّتشان به زهد و بى رغبتى به دنيا براى پيشى جستن به سوى سعادت، اوج گرفته، و نوشيدنشان در چشمۀ زلال تعامل، گوارا گشته و باطنشان در مجلس اُنس، خوش گشته و راهشان در جاى ترسناك، ايمنى يافته و جانشان با باز گشت به ربّ الأرباب، اطمينان يافته و ارواحشان به كاميابى و رستگارى، يقين يافته و ديدگانشان با نظر به محبوبشان، روشنى گرفته و آرامششان با رسيدن به خواسته و نيل به آرزويشان، قرار يافته و تجارتشان در فروش دنيا به آخرت، سود كرده است.

معبود من! چه لذّتبخش است خاطرات الهام گرفته از يادت در دل ها، و چه شيرين است سير به سوى تو با مَركب انديشه ها در راه هاى ناديده، و چه خوش است طعم عشقت، و چه گواراست بهرۀ شراب قربت! پس ما را از راندن و دور كردنت پناه ده و از خاص ترين عارفانت و شايسته ترين بندگانت و پايدارترين فرمانبرانت و ناب ترين پرستندگانت قرار ده، اى بزرگ، اى باشُكوه، اى گرامى، اى رساننده! به مهربانى و بخششت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-15 مناجات ذاكران

367. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! اگر پذيرفتن فرمانت واجب نبود، تو را پاك و دور مى داشتم از اين كه من ذكر تو گويم؛ گذشته از اين كه ذكر و ياد من از تو، در حدّ و اندازۀ من است، نه در شأن و اندازۀ تو. و چه اميدى دارم كه قدر و منزلتم آن اندازه بالا رود كه محلّ تقديس تو قرار گيرم؟! و از بزرگ ترين نعمت هايت بر ما، همين جارى بودن ذكرت بر زبان ماست و اجازه ات به ما تا تو را بخوانيم و به پاكى ات بستاييم و تسبيحت نماييم.

ص: 261

إلهي! بِكَ هامَتِ القُلوبُ الوالِهَةُ، وعَلى مَعرِفَتِكَ جُمِعَتِ العُقولُ المُتَبايِنَةُ، فَلا تَطمَئِنُّ القُلوبُ إلّا بِذكراكَ، ولا تَسكُنُ النُّفوسُ إلّا عِندَ رُؤياكَ، أنتَ المُسَبَّحُ في كُلِّ مَكانٍ، وَالمَعبودُ في كُلِّ زَمانٍ، وَالمَوجودُ في كُلِّ أوانٍ، وَالمَدعُوُّ بِكُلِّ لِسانٍ، وَالمُعَظَّمُ في كُلِّ جَنانٍ، وأَستَغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ.

إلهي! أنتَ قُلتَ وقَولُكَ الحَقُّ: (يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اُذْكُرُوا اَللّٰهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً) (1)، وقُلتَ وقَولُكَ الحَقُّ: (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ) (2)، فَأَمَرتَنا بِذِكرِكَ ووَعَدتَنا عَلَيهِ، أن تَذكُرَنا تَشريفاً لَنا وتَفخيماً وإعظاماً؛ وها نَحنُ ذاكِروكَ كَما أمَرتَنا، فَأَنجِز لَنا ما وَعَدتَنا، يا ذاكِرَ الذّاكِرينَ، ويا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(3)

6/11-16 مُناجاةُ المُعتَصِمينَ

368. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، اللّهُمَّ يا مَلاذَ اللّائِذينَ، ويا مَعاذَ العائِذينَ، ويا مُنجِيَ الهالِكينَ، ويا عاصِمَ البائِسينَ، ويا راحِمَ المَساكينِ، ويا مُجيبَ المُضطَرّينَ، ويا كَنزَ المُفتَقِرينَ، ويا جابِرَ المُنكَسِرينَ، ويا مَأوَى المُنقَطِعينَ، ويا ناصِرَ المُستَضعَفينَ، ويا مُجيرَ الخائِفينَ،

ص: 262


1- . الأحزاب: 41-42.
2- . البقرة: 152.
3- . بحار الأنوار: ج 94 ص 151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

معبود من! ياد خودت را در خلوت و جلوت و شب و روز و آشكار و نهان و در خوشى و ناخوشى به ما الهام كن و ما را با ذكر پنهان، مأنوس كن و به كار پاكيزه و كوشش موردپسندت وا دار و در پاداش ما سنگ تمام بگذار.

معبود من! دل هاى شيدا، همه سرگشتۀ تو هستند و خِرَدهاى پراكنده و جدا در شناخت تو متّفق گشته اند و دل ها جز به ياد تو آرام نمى گيرند و جان ها جز به گاه مشاهداتت، تسكين نمى يابند. تويى كه در هر جا تسبيحت مى گويند و در هر زمانى پرستشت مى كنند و در هر آن، موجود بوده اى و به هر زبان تو را مى خوانند و در هر دلى به بزرگى يادت مى كنند. از تو آمرزش مى خواهم از هر لذّتى جز لذّت تو و از هر آسايشى جز اُنس با تو و از هر شادمانى اى جز نزديكى تو و از هر دل مشغولى اى جز فرمان بردارى ات.

معبود من! تو گفتى و سخنت حق است: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد و او را بامداد و شامگاه تسبيح گوييد) و نيز گفتى و سخنت حق است: (مرا ياد كنيد، من هم شما را ياد مى كنم). پس ما را به ياد كردنت فرمان دادى وبه ما وعده دادى كه براى شرافت و عزّت و عظمت بخشى به ما، تو هم ما را ياد مى كنى و ما هم اكنون مطابق فرمانت تو را ياد مى كنيم. پس تو هم به وعدۀ خويش وفا كن، اى كه از ياد كنندگانت ياد مى كنى و اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-16 مناجات درآويختگان

368. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. خدايا! اى پناهِ پناهجويان و اى پناهگاه پناهندگان و اى نجات بخش هلاك شدگان و اى نگاهدار بيچارگان و اى مهرورز بينوايان و اى اجابت كنندۀ گرفتاران و اى گنج فقيران و اى جبران كنندۀ دل شكستگان و اى پناه جداافتادگان و اى ياور مستضعفان و اى امان دهندۀ بيمناكان

ص: 263

ويا مُغيثَ المَكروبينَ، ويا حِصنَ اللّاجينَ، إن لَم أعُذ بِعِزَّتِكَ فَبِمَن أعوذُ، وإن لَم ألُذ بِقُدرَتِكَ فَبِمَن ألوذُ، وقَد ألجَأَتنِي الذُّنوبُ إلَى التَّشَبُّثِ بِأَذيالِ عَفوِكَ، وأَحوَجَتنِي الخَطايا إلَى استِفتاحِ أبوابِ صَفحِكَ، ودَعَتنِي الإِساءَةُ إلَى الإِناخَةِ بِفِناءِ عِزِّكَ، وحَمَلَتنِي المَخافَةُ مِن نَقِمَتِكَ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعُروَةِ عَطفِكَ، وما حَقُّ مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِكَ أن يُخذَلَ، ولا يَليقُ بِمَنِ استَجارَ بِعِزِّكَ أن يُسلَمَ أو يُهمَلَ.

إلهي! فَلا تُخلِنا مِن حِمايَتِكَ، ولا تُعرِنا مِن رِعايَتِكَ، وذُدنا عَن مَواردِ الهَلَكَةِ، فَإِنّا بِعَينِكَ وفي كَنَفِكَ ولَكَ، أسأَلُكَ بِأَهلِ خاصَّتِكَ مِن مَلائِكَتِكَ، وَالصّالِحينَ مِن بَرِيَّتِكَ، أن تَجعَلَ عَلَينا واقِيَةً تُنَجّينا مِنَ الهَلَكاتِ، وتُجِنُّنا مِنَ الآفاتِ، وتُكِنُّنا مِن دَواهِي المُصيباتِ، وأَن تُنزِلَ عَلَينا مِن سَكينَتِكَ، وأَن تُغَشِّيَ وُجوهَنا بِأَنوارِ مَحَبَّتِكَ، وأَن تُؤوِيَنا إلى شَديدِ رُكنِكَ، وأَن تَحوِيَنا في أكنافِ عِصمَتِكَ، بِرَأفَتِكَ ورَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.(1)

6/11-17 مُناجاةُ الزّاهِدينَ

369. الإمام زين العابدين عليه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، إلهي! أسكَنتَنا داراً حَفَرَت لَنا حُفَرَ مَكرِها، وعَلَّقَتْنا بِأَيدِي المَنايا في حَبائِلِ غَدرِها، فَإِلَيكَ نَلتَجِئُ مِن مَكائِدِ خُدَعِها، وبِكَ نَعتَصِمُ مِنَ الاِغتِرارِ بِزَخارِفِ زينَتِها، فَإِنَّهَا المُهلِكَةُ طُلّا بَهَا، المُتلِفَةُ حُلّالَها، المَحشُوَّةُ بِالآفاتِ، المَشحونَةُ بِالنَّكَباتِ.

إلهي! فَزَهِّدنا فيها، وسَلِّمنا مِنها بِتَوفيقِكَ وعِصمَتِكَ، وَانزَع عَنّا

ص: 264


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 152 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

و اى فريادرس رنجوران و اى دژ پناه آورندگان! اگر به عزّت تو پناه نياورم، پس به كه پناه برم؟ و اگر به قدرت تو پناهنده نشوم، پس به كه پناهنده شوم؟ [خدايا!] گناهان، ناچارم كرده كه به دامان عفوت چنگ زنم و خطاها مرا نيازمند طلب گشوده شدن درهاى چشم پوشى ات نموده و زشتكارى، مرا به بار افكندن در آستان عزّت تو كشانده و ترس از انتقامت مرا وا داشته كه به رشتۀ مهر تو در آويزم و حقّ آن كه به ريسمان تو درآويزد، اين نيست كه وا نهاده شود و سزاوار نيست آن كه به عزّت تو پناه آورد، تسليم يا به او بى توجّهى شود.

معبود من! ما را از حمايتت، بى بهره مگذار و از رعايت خود، محروم مدار و از پرتگاه هاى هلاكت، دور بدار، كه در پيش ديد تو و در كنف حمايت تو و براى تو هستيم. به حقّ فرشتگان ويژۀ درگاهت و بندگان شايسته ات از تو مى خواهم كه براى ما نگاه دارنده اى قرار دهى كه ما را از مهلكه ها نجات دهد و دور كنندۀ ما از آفت ها باشد و از مصيبت هاى بزرگ محفوظمان بدارد، و از آرامشت بر ما فرو فرستى و چهره هايمان را با انوار محبتت بپوشانى و در پناهگاه استوارت جايمان دهى و ما را در كران تا كرانِ نگهداشت خود، در بر گيرى، به حقّ عطوفت و رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

6/11-17 مناجات زاهدان

369. امام زين العابدين عليه السلام: به نام خداوند مهرگستر مهربان. معبود من! ما را در سرايى جا داده اى كه چاله هاى نيرنگش را براى ما فرو كنده و ما را به دست آرزوها در بند رشته هاى خيانتش آويخته است. از نيرنگ هاى فريبنده اش، به سوى تو پناه مى آوريم و از فريفته شدن به زيورهاى آراسته اش، به دامان تو چنگ مى زنيم، كه دنيا جويندگانش را نابودگر و بار گشودگانش را تلف كننده است و آكنده از آفت ها و سرشار از بدبختى هاست.

معبود من! پس ما را به دنيا بى رغبت كن و با توفيق و نگهداشت خود، ما را از آن به سلامت دار و جامه هاى مخالفتت را از تن ما بيرون آور و با حُسن كفايتت،

ص: 265

جَلابيبَ مُخالَفَتِكَ، وتَوَلَّ اُمورَنا بِحُسنِ كِفايَتِكَ، وأَوفِر مَزيدَنا مِن سَعَةِ رَحمَتِكَ، وأَجمِل صِلاتِنا مِن فَيضِ مَواهِبِكَ، واغرِس في أفئِدَتِنا أشجارَ مَحَبَّتِكَ، وأَتمِم لَنا أنوارَ مَعرِفَتِكَ، وأَذِقنا حَلاوَةَ عَفوِكَ ولَذَّةَ مَغفِرَتِكَ، وأَقرِر أعيُنَنا يَومَ لِقائِكَ بِرُؤيَتِكَ، وأَخرِج حُبَّ الدُّنيا مِن قُلوبِنا، كَما فَعَلتَ بِالصّالِحينَ مِن صَفوَتِكَ وَالأَبرارِ مِن خاصَّتِكَ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ، ويا أكرَمَ الأكرَمينَ.(1)

6/11-18 مُناجاةُ المتَذَلِّلينِ

370. الإمام زين العابدين عليه السلام:

رَبِّ أفحَمَتني ذُنوبي، وَانقَطَعَت مَقالَتي فَلا حُجَّةَ لي، فَأَنَا الأَسيرُ بِبَلِيَّتي، المُرتَهَنُ بِعَمَلي، المُتَرَدِّدُ في خَطيئَتي، المُتَحَيِّرُ عَن قَصدي، المُنقَطِعُ بي، قَد أوقَفتُ نَفسي مَوقِفَ الأَذِلّاءِ المُذنِبينَ، مَوقِفَ الأَشقِياءِ المُتَجَرّينَ عَلَيكَ، المُستَخِفّينَ بِوَعدِكَ.

سُبحانَكَ أيَّ جُرأَةٍ اجتَرَأتُ عَلَيكَ، وأَيَّ تَغريرٍ غَرَّرتُ بِنَفسي؟!

مَولايَ! ارحَم كَبوَتي لِحُرِّ وَجهي وزَلَّةَ قَدمي، وعُد بِحِلمِكَ عَلى جَهلي، وبِإِحسانِكَ عَلى إساءَتي، فَأَنَا المُقِرُّ بِذَنبي، المُعتَرِفُ بِخَطيئَتي، وهذِهِ يَدي وناصِيَتي أستَكينُ بِالقَوَدِ مِن نَفسي، اِرحَم شَيبَتي ونَفادَ أيّامي، وَاقتِرابَ أجَلي، وضَعفي ومَسكَنَتي، وقِلَّةَ حيلَتي.

مَولايَ! وَارحَمني إذَا انقَطَعَ مِنَ الدُّنيا أثَري، وَامَّحى مِنَ المَخلوقينَ ذِكري، وكُنتُ فِي المَنسِيّينَ كَمَن قَد نُسِيَ.

ص: 266


1- . بحار الأنوار، ج 94 ص 152 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب.

كارهايمان را سرپرستى فرما و سهم ما را از رحمت گسترده ات، افزون و جايزه هاى ما را از سرچشمۀ پرفيض بخشش هايت نيكو گردان و نهال هاى مهرت را در دل هاى ما بنشان و انوار معرفتت را بر ما كامل كن و شيرينى عفو و لذّت آمرزشت را به ما بچشان و چشمان ما را در روز ديدارت به مشاهدۀ جمالت روشن نما و دوستى دنيا را از دل هاى ما بيرون كن، آن سان كه در بارۀ برگزيدگانت و نيكان از خواصّ درگاهت كردى، به رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان و اى بزرگوارترينِ بزرگواران!

6/11-18 مناجات خاكساران

370. امام زين العابدين عليه السلام - در اظهار خاكسارى در برابر خداى عزيز جليل -: پروردگار من! گناهانم مرا خاموش كرده و توان سخن را از من گرفته اند و حجّتى ندارم. من، اسير گرفتارى خود و در بند كار خويشم. در ميان خطايم، سرگردان و از راهم سرگشته و جدا افتاده ام. خود را در جايگاه گناهكاران خوار، قرار داده ام؛ جايگاه شوربختان گستاخ بر تو [و] سبك شمرندگان تهديدت. منزّهى تو! با كدام جرئت، بر تو گستاخى ورزيدم و به كدامين فريب، خود را فريفتم؟!

مولاى من! بر من رحم كن كه پايم لغزيده است و با تمام صورت به زمين خورده ام، و با بردبارى ات به سوى نادانى ام و با نيكى ات به بدكارى ام، باز گرد، كه من به گناه خود، اقرار دارم و به خطاى خويش معترفم و اين دست و موى جلوى سرم در اختيار توست تا قصاص از جانم بستانى. بر موى سفيدم، پايان يافتن روزگارم، نزديك شدن مرگم، ناتوانى ام، بى نوايى ام و بيچارگى ام رحم كن.

مولاى من! بر من رحم كن آن گاه كه نشانم از دنيا بريده مى شود و يادم در ميان مخلوقات محو مى گردد و ميانِ از ياد رفتگان، جزو فراموش شدگان مى شوم.

ص: 267

مَولايَ! وَارحَمني عِندَ تَغَيُّرِ صورَتي، وحالي إذا بَلِيَ جِسمي وتَفَرَّقَت أعضائي، وتَقَطَّعَت أوصالي، يا غَفلَتي عَمّا يُرادُ بي!

مَولايَ! وَارحَمني في حَشري ونَشري، وَاجعَل في ذلِكَ اليَومِ مَعَ أولِيائِكَ مَوقِفي، وفي أحِبّائِكَ مَصدَري، وفي جِوارِكَ مَسكَني، يا رَبَّ العالَمينَ.(1)

6/11-19 مُناجاةُ المُلِحّينَ

371. الإمام زين العابدين عليه السلام:

يا اللّهُ الَّذي لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ، وكَيفَ يَخفى عَلَيكَ يا إلهي ما أنتَ خَلَقتَهُ، وكَيفَ لا تُحصي ما أنتَ صَنَعتَهُ، أو كَيفَ يَغيبُ عَنكَ ما أنتَ تُدَبِّرُهُ، أو كَيفَ يَستَطيعُ أن يَهرُبَ مِنكَ مَن لا حَياةَ لَهُ إلّا بِرِزقِكَ، أو كَيفَ يَنجو مِنكَ مَن لا مَذهَبَ لَهُ في غَيرِ مُلكِكَ؟!

سُبحانَكَ! أخشى خَلقِكَ لَكَ أعلَمُهُم بِكَ، وأَخضَعُهُم لَكَ أعمَلُهُم بِطاعَتِكَ، وأَهوَنُهُم عَلَيكَ مَن أنتَ تَرزُقُهُ وهُوَ يَعبُدُ غَيرَكَ.

سُبحانَكَ! لا يَنقُصُ سُلطانَكَ مَن أشرَكَ بِكَ وكَذَّبَ رُسُلَكَ، ولَيسَ يَستَطيعُ مَن كَرِهَ قَضاءَكَ أن يَرُدَّ أمرَكَ، ولا يَمتَنِعُ مِنكَ مَن كَذَّبَ بِقُدرَتِكَ، ولا يَفوتُكَ مَن عَبَدَ غَيرَكَ، ولا يُعَمَّرُ فِي الدُّنيا مَن كَرِهَ لِقاءَكَ.

سُبحانَكَ! ما أعظَمَ شَأنَكَ، وأَقهَرَ سُلطانَكَ، وأَشَدَّ قُوَّتَكَ، وأَنفَذَ أمرَكَ.

سُبحانَكَ! قَضَيتَ عَلى جَميعِ خَلقِكَ المَوتَ؛ مَن وَحَّدَكَ ومَن

ص: 268


1- . الصحيفة السجّادية: ص 225 الدعاء 53، البلد الأمين: ص 498.

مولاى من! بر من رحم كن هنگام دگرگونى چهره و حالتم، آن گاه كه پيكرم مى پوسد و اندامم از هم مى پاشد و مفصل هايم از هم مى گسلند. واى از غفلتم از آنچه از من خواسته شده است!

مولاى من! و بر من در برانگيخته شدن و پريشانى روز قيامتم، رحم كن و جايگاه ايستادنم را در آن روز، كنار اوليايت و جايگاه پس از در آمدنم [از محاسبه] را ميان دوستانت قرار بده و مرا در جوار رحمتت سكنا ده، اى پروردگار عالميان!

6/11-19 مناجات اصرار كنندگان

371. امام زين العابدين عليه السلام - از دعاى ايشان در اصرار بر خداوند متعال -: اى خدايى كه چيزى، نه در زمين و نه در آسمان، بر او پنهان نيست و اى معبود من! چگونه چيزى كه خود آفريده اى، بر تو پنهان بماند؟! و چگونه آنچه را كه خود ساخته اى، به شماره در نياورى؟! يا چگونه آنچه خود تدبير مى كنى، از تو نهان گردد؟! يا چگونه آن كه جز با روزىِ تو زندگى ندارد، مى تواند از تو بگريزد؟! يا چگونه آن كه راهى جز در سرزمين هاى تو ندارد، از تو رهايى يابد؟!

تو منزّهى! در ميان آفريدگانت، بيمناك ترين از تو، داناترينِ ايشان ست به تو و خاضع ترينِ آنان در برابرت، كوشاترينِ آنها در كار طاعت توست، و خوارترينِ آنها نزد تو، كسى است كه تو روزى اش مى دهى؛ ولى جز تو را مى پرستد.

تو منزّهى! آن كه براى تو انباز آورَد و فرستادگانت را تكذيب كند، از سلطنت تو هيچ نمى كاهد، و آن كه قضاى تو را خوش ندارد، امرت را رد كردن نمى تواند، و آن كه منكر قدرت تو شود، خويشتن را از تو در امان نمى تواند بدارد، و آن كه غير تو را بندگى كند، از چنگ تو نمى تواند بگريزد، و آن كه ديدار تو را ناخوش دارد، نمى تواند هميشه در دنيا زندگى كند.

تو منزّهى! وه كه چه بزرگ است مقام تو، و چه چيره است قدرت تو، و چه استوار است نيروى تو، و چه نافذ است فرمان تو!

تو منزّهى! مرگ را بر همۀ آفريدگانت رقم زدى: چه آن كه به يگانگى تو

ص: 269

كَفَرَ بِكَ، وكُلٌّ ذائِقُ المَوتِ، وكُلٌّ صائِرٌ إلَيكَ.

فَتَبارَكتَ وتَعالَيتَ لا إلهَ إلّا أنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ، آمَنتُ بِكَ، وصَدَّقتُ رُسُلَكَ، وقَبِلتُ كِتابَكَ، وكَفَرتُ بِكُلِّ مَعبودٍ غَيرِكَ، وبَرِئتُ مِمَّن عَبَدَ سِواكَ.

اللّهُمَّ إنّي اُصبِحُ واُمسي مُستَقِلّاً لِعَمَلي، مُعتَرِفاً بِذَنبي، مُقِرّاً بِخَطايايَ، أنَا بِإِسرافي عَلى نَفسي ذَليلٌ، عَمَلي أهلَكَني، وهَوايَ أرداني، وشَهَواتي حَرَمَتني.

فَأَسأَلُكَ يا مَولايَ سُؤالَ مَن نَفسُهُ لاهِيَةٌ لِطولِ أمَلِهِ، وبَدَنُهُ غافِلٌ لِسُكونِ عُروقِهِ، وقَلبُهُ مَفتونٌ بِكَثرَةِ النِّعَمِ عَلَيهِ، وفِكرُهُ قَليلٌ لِما هُوَ صائِرٌ إلَيهِ، سُؤالَ مَن قَد غَلَبَ عَلَيهِ الأَمَلُ، وفَتَنَهُ الهَوى، وَاستَمكَنَت مِنهُ الدُّنيا، وأَظَلَّهُ الأَجَلُ، سُؤالَ مَنِ استَكثَرَ ذُنوبَهُ، وَاعتَرَفَ بِخَطيئَتِهِ، سُؤالَ مَن لا رَبَّ لَهُ غَيرُكَ، ولا وَلِيَّ لَهُ دونَكَ، ولا مُنقِذَ لَهُ مِنكَ، ولا مَلجَأَ لَهُ مِنكَ إلّا إلَيكَ.

إلهي! أسأَ لُكَ بِحَقِّكَ الواجِبِ عَلى جَميعِ خَلقِكَ، وبِاسمِكَ العَظيمِ الَّذي أمَرتَ رَسولَكَ أن يُسَبِّحَكَ بِهِ، وبِجَلالِ وَجهِكَ الكَريمِ، الَّذي لا يَبلى ولا يَتَغَيَّرُ، ولا يَحولُ ولا يَفنى، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأَن تُغنِيَني عَن كُلِّ شَيءٍ بِعِبادَتِكَ، وأَن تُسَلِّيَ نَفسي عَنِ الدُّنيا بِمَخافَتِكَ، وأَن تُثنِيَني بِالكَثيرِ مِن كَرامَتِكَ بِرَحمَتِكَ، فَإِلَيكَ أفِرُّ، ومِنكَ أخافُ، وبِكَ أستَغيثُ، وإيّاكَ أرجو، ولَكَ أدعو، وإلَيكَ ألجَأُ، وبِكَ أثِقُ، وإيّاكَ أستَعينُ، وبِكَ اُومِنُ، وعَلَيكَ أتَوَكَّلُ، وعَلى جودِكَ وكَرَمِكَ أتَّكِلُ.(1)

ص: 270


1- . الصحيفة السجّادية: ص 221 الدعاء 52.

باور داشته باشد يا به تو كفر ورزد. همگان، طعم مرگ را مى چشند و همگان، ره سپار كوى تو هستند.

تو خجسته و والايى. جز تو معبودى نيست. تو بى همتايى. به تو ايمان آوردم و فرستادگانت را تصديق كردم و كتابت را پذيرفتم و به هر معبودى جز تو كفر ورزيدم و از كسى كه جز تو را مى پرستد، بيزارى جستم.

خدايا! صبح را به شام و شام را به صبح مى رسانم، در حالى كه اعمالم را اندك مى بينم، به گناهم معترفم، به خطاهايم اقرار كننده ام و به سبب زياده روى ام بر جانم، خوارم. كردارم هلاكم ساخته و هوسم، پستم كرده است و خواهش هايم [از عنايتت] محرومم ساخته اند.

مولاى من! از تو درخواست مى كنم، درخواست كسى كه جانش به آرزوى دور و درازش مشغول گشته و پيكرش در غفلت و آسودگى آرميده و دلش فريفتۀ نعمت هاى فراوانش شده و انديشه اش در بارۀ جايى كه ره سپارش است، اندك است؛ درخواست كسى كه آرزو بر او چيره گشته و هوس مفتونش كرده و دنيا بر او دست يافته و مرگ بر او سايه افكنده است؛ درخواست كسى كه گناهانش را فراوان مى يابد و به خطايش اعتراف دارد؛ درخواست كسى كه جز تو پروردگارى و غير تو سرپرستى و از دستت رهاننده اى و از [كيفر] تو به سوى تو پناهگاهى جز خودت ندارد.

معبود من! از تو درخواست مى كنم به حقّ واجبت بر همۀ آفريدگانت و به نام بزرگت كه پيامبرت را فرمان دادى تا با آن تو را تسبيح گويد، و به حقّ شُكوه روى كريمانه ات كه فرسوده و دگرگون نمى شود و تغيير و فنا نمى پذيرد، كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و مرا با بندگى ات از همه چيز بى نياز سازى و با بيمت، ياد دنيا را از جانم ببرى و با فزونى كرامتت، رحيمانه به من روى آورى. تنها به سوى تو مى گريزم و تنها از تو مى ترسم و تنها از تو فريادرسى مى خواهم و تنها به تو اميد دارم و تنها تو را مى خوانم و تنها به تو پناه مى آورم و تنها به تو اعتماد دارم و تنها از تو كمك مى جويم و تنها به تو ايمان دارم و تنها بر تو توكّل مى كنم و تنها به بخشش و بزرگوارى ات تكيه دارم.

ص: 271

6/11-20 مُناجاةُ المُتَضَرِّعينَ

372. الإمام زين العابدين عليه السلام:

إلهي! أحمَدُكَ - وأَنتَ لِلحَمدِ أهلٌ - عَلى حُسنِ صَنيعِكَ إلَيَّ، وسُبوغِ نَعمائِكَ عَلَيَّ، وجَزيلِ عَطائِكَ عِندي، وعَلى ما فَضَّلتَني بِهِ مِن رَحمَتِكَ، وأَسبَغتَ عَلَيَّ مِن نِعمَتِكَ، فَقَدِ اصطَنَعتَ عِندي ما يَعجِزُ عَنهُ شُكري، ولَولا إحسانُكَ إلَيَّ، وسُبوغُ نَعمائِكَ عَلَيَّ، ما بَلَغتُ إحرازَ حَظّي، ولا إصلاحَ نَفسي، ولكِنَّكَ ابتَدَأتَني بِالإِحسانِ، ورَزَقتَني في اُموري كُلِّهَا الكِفايَةَ، وصَرَفتَ عَنّي جَهدَ البَلاءِ، ومَنَعتَ مِنّي مَحذورَ القَضاءِ.

إلهي! فَكَم مِن بَلاءٍ جاهِدٍ قَد صَرَفتَ عَنّي، وكَم مِن نِعمَةٍ سابِغَةٍ أقرَرتَ بِها عَيني، وكَم مِن صَنيعَةٍ كَريمَةٍ لَكَ عِندي، أنتَ الَّذي أجَبتَ عِندَ الاِضطِرارِ دَعوَتي، وأَقَلتَ عِندَ العِثارِ زَلَّتي، وأَخَذتَ لي مِنَ الأَعداءِ بِظُلامَتي.

إلهي! ما وَجَدتُكَ بَخيلاً حينَ سَأَلتُكَ، ولا مُنقَبِضاً حينَ أرَدتُكَ، بَل وَجَدتُكَ لِدُعائي سامِعاً، ولِمَطالِبي مُعطِياً، ووَجَدتُ نُعماكَ عَلَيَّ سابِغَةً في كُلِّ شَأنٍ مِن شَأني، وكُلِّ زَمانٍ مِن زَماني، فَأَنتَ عِندي مَحمودٌ، وصَنيعُكَ لَدَيَّ مَبرورٌ، تَحمَدُكَ نَفسي ولِساني وعَقلي حَمدا يَبلُغُ الوَفاءَ وحَقيقَةَ الشُّكرِ، حَمداً يَكونُ مَبلَغَ رِضاكَ عَنّي، فَنَجِّني مِن سُخطِكَ.

يا كَهفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ، ويا مُقيلي عَثرَتي، فَلَولا سَترُكَ عَورَتي لَكُنتُ مِنَ المَفضوحينَ، ويا مُؤَيِّدي بِالنَّصرِ، فَلَولا نَصرُكَ إيّايَ لَكُنتُ مِنَ المَغلوبينَ، ويا مَن وَضَعَت لَهُ المُلوكُ نيرَ

ص: 272

6/11-20 مناجات زارى كنندگان

372. امام زين العابدين عليه السلام - در هنگام زارى و خوارى در پيشگاه الهى -: معبود من! تو را براى حسن رفتار و نيكى هايت به من و فراوانى نعمت هايت به من و براى عطاى بسيارت به من، و رحمت افزون ترت به من مى ستايم - و تو سزاوار ستايشى -. نعمتت را بر من تمام كردى و چندان با من نيكى نمودى كه از عهدۀ شكرش ناتوانم. اگر احسان تو به من و تمام نمودن نعمت هايت بر من نبود، به نصيبم نمى رسيدم و خود را سامان نمى دادم؛ ولى تو پيش از درخواستم، به من احسان كردى و در همۀ كارها از ديگران بى نيازم كردى و رنج بلا را از من گرداندى و قضاى سهمگين خود را از من باز داشتى.

معبود من! چه بسيار بلاى جان فرسا كه از من بگرداندى، و چه بسيار نعمت كاملى كه چشمم را بِدانها روشن ساختى، و چه بسيار احسان ارزشمندى كه در حقّ من روا داشتى. تويى كه هنگام گرفتارى و بيچارگى، دعايم را اجابت كردى و لغزشم را ناديده گرفتى و حقّم را از دشمنان ستاندى.

معبود من! هر گاه از تو چيزى خواسته ام، تو را بخيل نيافته ام و هرگاه آهنگِ ديدار تو كرده ام، گرفته ات نديده ام؛ بلكه تو را شنوندۀ دعايم و عطا كنندۀ خواسته هايم يافته ام و تو را چنين يافته ام كه در هر حالى از حالاتم و هر زمان از زمان من، نعمت هايت را بر من تمام مى كنى. از اين روست كه تو نزد من ستوده اى و نيكى ات نزد من، پسنديده است. جان و زبان و خِردم تو را مى ستايند؛ ستايشى كه به حدّ نعمت تو و حقيقتِ سپاست برسد؛ ستايشى در منتهاى خشنودى تو از من. پس مرا از خشمت برهان.

اى جان پناهِ من، آن گاه كه راه هاى گوناگون، درمانده ام مى كنند. اى ناديده گيرندۀ لغزشم! اگر پرده پوشى تو بر زشتى هايم نبود، از رسوايان بودم. اى استوار كنندۀ من با يارى ات! اگر يارى ام نمى كردى، از شكست خوردگان بودم. اى آن كه پادشاهان در پيشگاه تو يوغ ذلّت بر گردن نهاده اند و از

ص: 273

المَذَلَّةِ عَلى أعناقِها فَهُم مِن سَطَواتِهِ خائِفونَ، ويا أهلَ التَّقوى، ويا مَن لَهُ الأَسماءُ الحُسنى، أسأَ لُكَ أن تَعفُوَ عَنّي، وتَغفِرَ لي، فَلَستُ بَريئاً فَأَعتَذِرَ، ولا بِذي قُوَّةٍ فَأَنتَصِرَ، ولا مَفَرَّ لي فَأَفِرَّ، وأَستَقيلُكَ عَثَراتي، وأَتَنَصَّلُ إلَيكَ مِن ذُنوبِيَ الَّتي قَد أوبَقَتني، وأَحاطَت بي فَأَهلَكَتني، مِنها فَرَرتُ إلَيكَ رَبِّ تائِباً فَتُب عَلَيَّ، مُتَعَوِّذاً فَأَعِذني، مُستَجيراً فَلا تَخذُلني، سائِلاً فَلا تَحرِمني، مُعتَصِماً فَلا تُسلِمني، داعِياً فَلا تَرُدَّني خائِباً.

دَعَوتُكَ يا رَبِّ مِسكيناً مُستَكيناً، مُشفِقاً خائِفاً، وَجِلاً فَقيراً مُضطَرّاً إلَيكَ، أشكو إلَيكَ يا إلهي ضَعفَ نَفسي عَنِ المُسارَعَةِ فيما وَعَدتَهُ أولِياءَكَ وَالمُجانَبَةِ عَمّا حَذَّرتَهُ أعداءَكَ، وكَثرَةَ هُمومي ووَسوسَةَ نَفسي.

إلهي! لَم تَفضَحني بِسَريرَتي، ولَم تُهلِكني بِجَريرَتي؛ أدعوكَ فَتُجيبُني وإن كُنتُ بَطيئاً حينَ تَدعوني، وأَسأَ لُكَ كُلَّما شِئتُ مِن حَوائِجي، وحَيثُ ما كُنتُ وَضَعتُ عِندَكَ سِرّي، فَلا أدعو سِواكَ، ولا أرجو غَيرَكَ.

لَبَّيكَ لَبَّيكَ، تَسمَعُ مَن شَكا إلَيكَ، وتَلقى مَن تَوَكَّلَ عَلَيكَ، وتُخَلِّصُ مَنِ اعتَصَمَ بِكَ، وتُفَرِّجُ عَمَّن لاذَ بِكَ.

إلهي! فَلا تَحرِمني خَيرَ الآخِرَةِ وَالاُولى لِقِلَّةِ شُكري، وَاغفِر لي ما تَعلَمُ مِن ذُنوبي، إن تُعَذِّب فَأَنَا الظّالِمُ المُفَرِّطُ، المُضَيِّعُ الآثِمُ، المُقَصِّرُ المُضَجِّعُ، المُغفِلُ حَظَّ نَفسي، وإن تَغفِر فَأَنتَ أرحَمُ الرّاحِمينَ.(1)

ص: 274


1- . الصحيفة السجادية: ص 217 الدعاء 51، البلد الأمين: ص 496.

قدرتت هراسان اند! اى آن كه سزامندى بندگان از تو پروا كنند، و اى داراى نام هاى نيكو! از تو مى خواهم كه از من در گذرى و مرا بيامرزى، كه نه بى گناهم تا روى عذرخواهى داشته باشم، و نه نيرويى دارم كه از آن يارى بگيرم، و نه گريزگاهى كه به آن بگريزم. از تو مى خواهم كه لغزش هايم را ناديده بگيرى، و خود را از گناهانم كه مرا به بند كشيده و گرداگردم را فرا گرفته و هلاكم نموده اند، از آنها به سوى تو گريخته و باز گشته ام، اى پروردگار من! پس به سويم باز گرد. به درگاهت پناه آورده ام، پس پناهم ده. از تو پناه مى جويم، پس مرا وا مگذار. گداى تو اَم، پس محرومم نكن. در تو آويخته ام، پس تسليمم مكن. تو را مى خوانم، پس نوميدم بر مگردان. اى پروردگار من! با بينوايى و خوارى و نيز نگران و ترسان و هراسان و فقير و گرفتار، تو را خوانده ام. اى معبود من! پيش تو شِكوه مى كنم از كم جانى ام در سرعت ورزيدن به سوى وعده هايى كه به اوليايت داده اى، و دورى گزيدن از چيزهايى كه دشمنانت را از آنها ترسانده اى، و نيز از فراوانى اندوه و وسوسۀ نَفسِ خويش. معبودِ من! تو مرا به سبب درونم رسوا نساختى و به سبب گناهانم به هلاكت نينداختى. چون مى خوانمت، پاسخم مى گويى، اگر چه هنگامى كه تو مرا به سوى خود مى خوانى، كندى مى كنم. همۀ حاجت هايم را از تو مى طلبم و هر جا كه باشم، راز دل را با تو در ميان مى گذارم. جز تو را نمى خوانم و جز به تو اميد نمى بندم.

پيوسته فرمان بردارم. هر كس شكايت پيش تو آورَد، آن را مى شنوى، و هر كس بر تو توكّل كند، به او روى مى آورى، و هر كس در تو آويزد، رهايى اش مى دهى، و هر كس به تو پناه آورَد، گره از كارش مى گشايى.

معبود من! مرا به سبب اندك بودن سپاسم، از خير آخرت و دنيا محروم مساز و گناهانم را كه خود از آنها آگاهى، بيامرز. اگر عذابم كنى، [چيزى نمى توانم بگويم؛ چرا كه] من ستمكارم، سهل انگارم، تبهكارم، گنهكارم، مقصّرم، كوتاهى كننده ام و غافل از بهرۀ خويشم؛ امّا اگر مرا بيامرزى، [جاى شگفتى نيست؛ چرا كه] تو مهربان ترينِ مهربانانى.

ص: 275

6/11-21 المُناجاةُ الإِنجيلِيَّةُ

373. بحار الأنوار: المُناجاةُ الإِنجيلِيَّةُ لِمَولانا عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام وقَد وَجَدتُها في بَعضِ مَروِيّاتِ أصحابِنا - رَضِيَ اللّهُ عَنُهم - في كِتابِ أنيسِ العابِدينَ مِن مُؤلَّفاتِ بَعضِ قُدَمائِنا عَنهُ عليه السلام، وهِيَ:

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، اللَّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَفتِحُ مَقالي، وبِشُكرِكَ أستَنجِحُ سُؤالي، وعَلَيكَ تَوَكُّلي في كُلِّ أحوالي، وإيّاكَ أمَلي فَلا تُخَيِّب آمالي.

اللَّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَعيذُ وأَعتَصِمُ، وبِرُكنِكَ ألوذُ وأَتَحَزَّمُ، وبِقُوَّتِكَ أستَجيرُ وأَستَنصِرُ، وبِنورِكَ أهتَدي وأَستَبصِرُ، وإيّاكَ أستَعينُ وأَعبُدُ، وإلَيكَ أقصِدُ وأَعمِدُ، وبِكَ اُخاصِمُ واُحاوِلُ(1)، ومِنكَ أطلُبُ ما اُحاوِلُ، فَأَعِنّي يا خَيرَ المُعينينَ، وقِنِي المَكارِهَ كُلَّها يا رَجاءَ المُؤمِنينَ.

الحَمدُ للَّهِ المَذكورِ بِكُلِّ لِسانٍ، المَشكورِ عَلى كُلِّ إحسانٍ، المَعبودِ في كُلِّ مَكانٍ، مُدَبِّرِ الاُمورِ، ومُقَدِّرِ الدُّهورِ، وَالعالِمِ بِما تُجِنُّهُ البُحورُ وتُكِنُّهُ الصُّدورُ ويُخفيهِ الظَّلامُ، ويُبديهِ النّورُ، الَّذي حارَ في عِلمِهِ العُلَماءُ، وسَلَّمَ لِحُكمِهِ الحُكَماءُ، وتَواضَعَ لِعِزَّتِهِ العُظَماءُ، وفاقَ بِسَعَةِ فَضلِهِ الكُرَماءُ، وسادَ بِعَظيمِ حِلمِهِ الحُلَماءُ.

وَالحَمدُ للَّهِ الَّذي لا يُخفَرُ(2) مَنِ انتَصَرَ بِذِمَّتِهِ، ولا يُقهَرُ مَنِ استَتَرَ بِعَظَمَتِهِ، ولا يُكدي(3) مَن أذاعَ شُكرَ نِعمَتِهِ، ولا يَهلِكُ مَن تَغَمَّدَهُ بِرَحمَتِهِ،

ص: 276


1- . في نسخة: «اُجادِل»، وهو الأنسب.
2- . الخُفارة: الذمام. وأخفرتُ الرجلَ: إذا نقضت عهده وذمامه، والهمزة فيه للإزالة؛ أي أزلت خفارته (النهاية: ج 2 ص 52 «خفر»).
3- . أكدى الرجلُ: قَلَّ خيرُه: وقيل: المكدي من الرجال: الذي لا يثوب له مال ولا ينمي (لسان العرب: ج 15 ص 216 «كدا»).

6/11-21 مناجات انجيليه

373. بحار الأنوار: مناجات انجيليه، از مناجات هاى امام زين العابدين عليه السلام است و آن را در گزارش هاى همكيشانمان - كه خدا از آنان خشنود باد - در كتاب أنيس العابدين يافتم كه از تأليفات يكى از عالمان پيشين ماست. وى اين مناجات را از آن امام عليه السلام روايت كرده و متن آن، چنين است:

«به نام خداوند مهرگستر مهربان. خدايا! با ياد تو گفتارم را آغاز مى كنم و با شكر تو، برآورده شدن خواسته ام را مى طلبم. در هر حال، توكّلم به توست. اميد من تويى، پس اميدهايم را ناكام مگذار.

خدايا! به ذكر تو، پناه مى برم و در مى آويزم، و به تكيه گاه تو پناه مى برم و خود را استوار مى دارم، و به نيروى تو پناه مى برم و [از آن] يارى مى طلبم، و با نور تو راه مى يابم و بينا مى گردم، و از تو يارى مى خواهم و تو را مى پرستم، و مقصد و مقصود من تويى، و به مدد تو مجادله(1) و نزاع مى كنم، و آنچه را برايش مى كوشم، از تو مى خواهم. پس اى بهترين يارى كنندگان! يارى ام ده و اى اميد مؤمنان! مرا از همۀ ناخوشى ها محفوظ بدار.

ستايش، ويژۀ خدايى است كه ذكرش، ورد هر زبان است و در برابر هر نيكى، او را سپاس مى نهند و در هر مكانى، او را مى پرستند؛ تدبيرگر امور و تقديرگر روزگاران و دانا به آنچه درياها پوشانده و سينه ها درخود نهفته اند و [آنچه] تاريكى ها پنهان نموده و نور بر نموده است؛ خدايى كه دانشمندان در علمش حيران و حكيمان در برابر حكمتش تسليم اند و بزرگان در مقابل عزّتش سر فرود آورده اند و با بخشش فراخناكش، از هر بخشنده اى بالاتر و با بردبارى باعظمتش، از همۀ بردباران، والاتر است.

ستايش، ويژۀ خدايى است كه هر كس به پيمان يارى او در آيد، بدعهدى نمى بيند و كسى كه خود را در پناه عظمت او قرار دهد، مغلوب نمى گردد و هر كس نعمت هاى او را آشكارا سپاس بگزارد، به تنگ دستى نمى افتد و هر كس در پوشش رحمت او قرار گيرد، هلاك نمى گردد؛ آن خدايى كه با نعمت هايى بى شمار بر ما منّت نهاده است،

ص: 277


1- . ترجمه بر اساس نسخه اى است كه به جاى «اُحاول»، «اُجادِلُ» دارد. (م)

ذِي المِنَنِ الَّتي لا يُحصيهَا العادّونَ، وَالنِّعَمِ الَّتي لا يُجازيهَا المُجتَهِدونَ، وَالصَّنائِعِ الَّتي لا يَستَطيعُ دَفعَهَا الجاحِدونُ، وَالدَّلائِلِ الَّتي يَستَبصِرُ بِنورِهَا المَوجودونَ.

أحمَدُهُ جاهِراً بِحَمدِهِ، شاكِراً لِرِفدِهِ، حَمدَ مُوَفَّقٍ لِرُشدِهِ، واثِقٍ بِعَدلِهِ، لَهُ الشُّكرُ الدّائِمُ، وَالأَمرُ اللّازِمُ.

اللَّهُمَّ إيّاكَ أسأَلُ، وبِكَ أتَوَسَّلُ، وعَلَيكَ أتَوَكَّلُ، وبِفَضلِكَ أغتَنِمُ، وبِحَبلِكُ أعتَصِمُ، وفي رَحمَتِكَ أرغَبُ، ومِن نَقِمَتِكَ أرهَبُ، وبِقُوَّتِكَ أستَعينُ، وبِعَظَمَتِكَ أستَكينُ(1).

اللَّهُمَّ أنتَ الوَلِيُّ المُرشِدُ، وَالغَنِيُّ المُرفِدُ، وَالعَونُ المُؤيِّدُ، [وَ] الرّاحِمُ الغَفورُ، وَالعاصِمُ المُجيرُ، وَالقاصِمُ المُبيرُ(2)، وَالخالِقُ الحَليمُ، وَالرّازِقُ الكَريمُ، وَالسّابِقُ القَديمُ.

عَلِمتَ فَخَبَرتَ، وحَلُمتَ فَسَتَرتَ، ورَحِمتَ فَغَفَرتَ، وعَظُمتَ فَقَهَرتَ، ومَلَكتَ فَاستَأثَرتَ، وأَدرَكتَ فَاقتَدَرتَ، وحَكَمتَ فَعَدَلتَ، وأَنعَمتَ فَأَفضَلتَ، وأَبدَعتَ فَأَحسَنتَ، وصَنَعتَ فَأَتقَنتَ، وجُدتَ فَأَغنَيتَ، وأَيَّدتَ فَكَفَيتَ، وخَلَقتَ فَسَوَّيتَ، ووَفَّقتَ فَهَدَيتَ.

بَطَنتَ الغُيوبَ، فَخَبَرتَ مَكنونَ أسرارِها، وحُلتَ بَينَ القُلوبِ وبَينَ تَصَرُّفِها عَلَى اختِيارِها، فَأَيقَنَتِ البَرايا أنَّكَ مُدَبِّرُها وخالِقُها، وأَذعَنَت أنَّكَ مُقَدِّرُها ورازِقُها، لا إلهَ إلّا أنتَ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّاً كَبيراً.

اللَّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ وأَنتَ أقرَبُ الشّاهِدينَ، واُشهِدُ مَن حَضَرَني مِن مَلائِكَتِكَ المُقَرَّبينَ، وعِبادِكَ الصّالِحينَ مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، أنّي أشهَدُ بِسَريرَةٍ زَكِيَّةٍ، وبَصيرَةٍ مِنَ الشَّكِّ بَريئَةٍ،

ص: 278


1- . استَكان: خَضَعَ (النهاية: ج 2 ص 385 «سكن»).
2- . المُبيرُ: المُهلِكُ (النهاية: ج 1 ص 161 «بور»).

نعمت هايى كه شمارشگران از شمارش آن ناتوان اند و كوشندگان از جبرانش برنمى آيند و نيكى هايى كه منكران نمى توانند آنها را انكار كنند و راه نمايانى كه موجودات با نور آنها بينش مى يابند.

او را آشكارا مى ستايم و عطايش را سپاس مى نهم؛ ستايش كسى كه توفيق ره يافتن به او را داشته و به عدالت او اطمينان يافته است. سپاس هميشگى و فرمان روايى، همواره تنها خداوند را سزد.

خدايا! من از تو مى خواهم و به تو توسّل مى جويم و به تو توكّل مى كنم. فضل و بخشش تو را غنيمت مى دارم و به ريسمان تو در مى آويزم و به رحمت تو رغبت دارم و از خشم تو مى هراسم و از نيروى تو كمك مى خواهم و به عظمت تو آرام مى گيرم.

خدايا! تويى سرپرست راه نما، و توانگر عطا كننده، و ياور استوار كننده، و مهربان آمرزشگر، و نگاهدار پناه دهنده، و درهم كوبندۀ هلاكگر، و آفريدگار بردبار، و روزى دهندۀ بزرگوار، و كهن و پيش تر از همه.

دانستى و آگاه كردى. بردبارى نمودى و پوشاندى. مهربانى كردى و آمرزيدى. عظمت يافتى و چيره گشتى. فرمان روايى يافتى و ويژۀ خود ساختى. دست يافتى و قدرت گرفتى. حكم كردى و عدالت ورزيدى. نعمت دادى و فزونى بخشيدى. بى نمونه آفريدى و نيكو آفريدى. ساختى و استوار ساختى. بخشيدى و بى نياز كردى. پشتيبانى نمودى و كفايت كردى. آفريدى و تمام كردى. توفيق دادى و ره نمودى.

به درون نهان ها نفوذ كردى و از رازهاى نهفته آگاه گشتى. ميان قلب ها و تصرّفات مختارانه شان جدايى افكندى تا مردم يقين كردند كه تو تدبيرگر و آفريدگار آنهايى و اذعان كردند كه تو تقديرگر و روزى دهنده شان هستى. معبودى جز تو نيست و تو بسى والاتر از آنى كه ستمكاران مى گويند.

خدايا! من تو را شاهد مى گيرم كه از هر شاهدى نزديك تر هستى، و هر كس را كه نزد من حاضر است، از فرشتگان مقرّبت تا بندگان صالحت از آدمى و پرى، شاهد مى گيرم كه با نيّتى پاك و بصيرتى به دور از ترديد و با

ص: 279

شَهادَةً أعتَقِدُها بِإِخلاصٍ وإيقانٍ، واُعِدُّها طَمَعاً فِي الخَلاصِ وَالأَمانِ، اُسِرُّها تَصديقاً بِرُبوبِيَّتِكَ، واُظهِرُها تَحقيقاً لِوَحدانِيَّتِكَ، ولا أصُدُّ عَن سَبيلِها، ولا اُلحِدُ في تَأويلِها: أنَّكَ أنتَ اللَّهُ رَبّي لا اُشرِكُ بِكَ أحَداً، ولا أجِدُ مِن دونِكَ مُلتَحَداً.

لا إلهَ إلّاَ اللَّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، الواحِدُ الَّذي لا يَدخُلُ في عَدَدٍ، وَالفَردُ الَّذي لا يُقاسُ بِأَحَدٍ، عَلا عَنِ المُشاكَلَةِ وَالمُناسَبَةِ، وخَلا مِنَ الأَولادِ وَالصّاحِبَةِ. سُبحانَهُ مِن خالِقٍ ما أصنَعَهُ، ورازِقٍ ما أوسَعَهُ، وقَريبٍ ما أرفَعَهُ، ومُجيبٍ ما أسمَعَهُ، وعَزيزٍ ما أمنَعَهُ، (لَهُ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلىٰ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ) (1).

وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً نَبِيُّهُ المُرسَلُ، ووَلِيُّهُ المُفَضَّلُ، وشَهيدُهُ المُستَعدَلُ، المُؤيَّدُ بِالنّورِ المُضيءِ، وَالمُسَدَّدُ بِالأَمرِ المَرضِيِّ، بَعَثَهُ بِالأَوامِرِ الشّافِيَةِ، وَالزَّواجِرِ النّاهِيَةِ، وَالدَّلائِلِ الهادِيَةِ، الَّتي أوضَحَ بُرهانَها، وشَرَحَ بُنيانَها، في كِتابٍ مُهَيمِنٍ عَلى كُلِّ كِتابٍ، جامِعٍ لِكُلِّ رُشدٍ وصَوابٍ، فيهِ نَبَأُ القُرونِ، وتَفصيلُ الشُّؤونِ، وفَرضُ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ، وَالفَرقُ بَينَ الحَلالِ وَالحَرامِ، فَدَعا إلى خَيرِ سَبيلٍ، وشَفى مِن هُيامِ الغَليلِ، حَتّى عَلاَ الحَقُّ وظَهَرَ، وزَهَقَ الباطِلُ وَانحَسَرَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وآلِهِ صَلاةً دائِمَةً مُمَهَّدَةً، لا تَنقَضي لَها مُدَّةٌ، ولا يَنحَصِرُ لَها عِدَّةٌ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ما جَرَتِ النُّجومُ فِي الأَبراجِ، وتَلاطَمَتِ(2) البُحورُ بِالأَمواجِ، ومَا ادلَهَمَّ(3) لَيلٌ داجٍ، وأَشرَقَ نَهارٌ ذُو ابتِلاجٍ، وصَلِّ عَلَيهِ وآلِهِ ما تَعاقَبَتِ الأَيّامُ، وتَناوَبَتِ الأَعوامُ، وما خَطَرَتِ الأَوهامُ، وتَدَبَّرَتِ الأَفهامُ، وما بَقِيَ الأَنامُ.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ الأَنبِياءِ وآلِهِ البَرَرَةِ الأَتقِياءِ، وعَلى

ص: 280


1- . الروم: 27.
2- . في المصدر: «طلاطمة» والتصويب من الصحيفة السجّادية الجامعة: ص 438.
3- . ادلَهَمَّ: كَثف واسوَدّ (لسان العرب: ج 12 ص 206 «دلهم»).

اخلاص ويقين گواهى مى دهم و اين گواهى را به اميد آزادى از عذاب و امان، ذخيره مى كنم و آن را در حالى كه ربوبيت تو را تصديق مى كنم، پنهان مى دارم و آن را در حالى كه يگانگى ات را حقيقت مى دانم، آشكار مى سازم و راهش را نمى بندم و در تأويلش الحاد نمى ورزم. بى گمان، تو خداوند يكتا و پروردگار من هستى. هيچ كس را به جاى تو شريك نمى گيرم و پناهگاهى جز تو نمى يابم.

[گواهى مى دهم كه] معبودى جز خداوند يكتا و بى همتا نيست؛ همان خدايى كه شمارش نمى پذيرد و همان يگانه اى كه با هيچ كس مقايسه نمى شود. والاتر از آن است كه همسان و همانند چيزى باشد، يا فرزند و همسرى داشته باشد. منزّه است آن آفريدگارى كه چه خوب آفريده و آن روزى دهنده اى كه چه گسترده روزى مى دهد و آن نزديكى كه چه قدر والامرتبه است و آن اجابت كننده اى كه چه قدر شنواست و آن پيروز هميشگى كه چه قدر شكست ناپذير است (وبراى اوست توصيف [نمايندگان] برتر در آسمان ها و زمين و او شكست ناپذير حكيم است).

و گواهى مى دهم كه محمّد، پيام آور و فرستادۀ اوست و نيز ولىّ برترين او و شاهدِ عادل دانسته شدۀ او، و يارى گشته با نور درخشان و استوار گشته با امر پسنديده [ى الهى].

خداوند، او را با اوامر شفابخش و نواهى بازدارنده و نشانه هاى هدايتگر برانگيخت؛ نشانه هايى كه برهانش را آشكار و بنيانش را تشريح نمود، در كتابى كه سايه اش بر سر ديگر كتاب ها و در بر دارندۀ همه ره نمودها و درستى هاست. در آن، اخبار نسل هاى گذشته و تفصيل مسائل و فريضۀ نماز و روزه و تفكيك بين حلال و حرام است. او (پيامبر صلى الله عليه و آله) مردم را به بهترين راه فرا خواند و سرگشتگى دل هاى آشفته را درمان كرد تا اين كه حق برترى يافت و چيره گشت و باطل از ميان رفت و درمانده شد. درود بى پايان و بى شمار خداوند بر او و خاندان او باد؛ درودى كه نه پايان پذيرد و نه به شمار آيد!

خدايا! برمحمّد و خاندان محمّد درود بفرست تا هر زمان كه ستارگان در

ص: 281

عِترَتِهِ النُّجَباءِ، صَلاةً مَعروفَةً [مَقرونَةً] بِالتَّمامِ وَالنَّماءِ، وباقِيَةً بِلا فَناءٍ وَ [لاَ] انقِضاءٍ.

اللَّهُمَّ رَبَّ العالَمينَ، وأَحكَمَ الحاكِمينَ، وأَرحَمَ الرّاحِمينَ، أسأَ لُكَ مِنَ الشَّهادَةِ أقسَطَها، ومِنَ العِبادَةِ أنشَطَها، ومِنَ الزِّيادَةِ أبسَطَها، ومِنَ الكَرامَةِ أغبَطَها، ومِنَ السَّلامَةِ أحوَطَها، ومِنَ الأَعمالِ أقسَطَها، ومِنَ الآمالِ أوفَقَها، ومِنَ الأَقوالِ أصدَقَها، ومِنَ المَحالِّ أشرَفَها، ومِنَ المَنازِلِ ألطَفَها، ومِنَ الحِياطَةِ أكنَفَها، ومِنَ الرِّعايَةِ أعطَفَها، ومِنَ العِصمَةِ أكفاها، ومِنَ الرّاحَةِ [الرَّحمَةِ] أشفاها، ومِنَ النِّعمَةِ أوفاها، ومِنَ الهِمَمِ أعلاها، ومِنَ القِسَمِ أسناها، ومِنَ الأَرزاقِ أغزَرَها، ومِنَ الأَخلاقِ أطهَرَها، ومِنَ المَذاهِبِ أقصَدَها، ومِنَ العَواقِبِ أحمَدَها، ومِنَ الاُمورِ أرشَدَها، ومِنَ التَّدابيرِ أوكَدَها، ومِنَ الجُدودِ أسعَدَها، ومِنَ الشُّؤونِ أعوَدَها، ومِنَ الفَوائِدِ أرجَحَها، ومِنَ العَوائِلِ أنجَحَها، ومِنَ الزِّياداتِ أتَمَّها، ومِنَ البَرَكاتِ أعَمَّها، ومِنَ الصّالِحاتِ أعظَمَها.

اللَّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ قَلباً خاشِعاً زَكِيّاً، ولِساناً صادِقاً عَلِيّاً، ورِزقاً واسِعاً هَنيئاً، وعَيشاً رَغَداً مَرِيّاً، وأَعوذُ بِكَ مِن ضَنكِ المَعاشِ، ومِن شَرِّ كُلِّ ساعٍ وواشٍ، وغَلَبَةِ الأَضدادِ وَالأَوباشِ، وكُلِّ قَبيحٍ باطِنٍ أو فاشٍ، وأَعوذُ بِكَ مِن دُعاءٍ مَحجوبٍ، ورَجاءٍ مَكذوبٍ، وَحياءٍ مَسلوبٍ، وَاحتِجاجٍ مَغلوبٍ، ورَأيٍ غَيرِ مُصيبٍ.

اللَّهُمَّ أنتَ المُستَعانُ وَالمُستَعاذُ، وعَلَيكَ المُعَوَّلُ وبِكَ المَلاذُ، فَأَنِلني لَطائِفَ مِنَنِكَ فَإِنَّكَ لَطيفٌ، فَلا تَبتَلِيَنّي بِمِحَنِكَ فَإِنّي ضَعيفٌ، وتَوَلَّني بِعَطفِ تَحَنُّنِكَ يا رَؤُوفُ، يا مَن آوَى المُنقَطِعينَ إلَيهِ، وأَغنَى المُتَوَكِّلينَ عَلَيهِ، جُد بِغِناكَ عَن فاقَتي، ولا تُحَمِّلني

ص: 282

برج ها حركت مى كنند و درياها با امواج، متلاطم مى گردند و شب تيره، تاريك مى گردد و روز روشن، سپيد و روشن مى درخشد. بر او و خاندانش درود فرست تا آن گاه كه روزها از پى هم مى آيند و سال ها مى آيند و مى روند و خيال بر خاطر آدمى مى گذرد و انديشه ها تدبير و مردمان زندگى مى كنند.

خدايا! بر محمّد، خاتم پيامبران، و خاندان نيكوكار و پرهيزگارش و نيز بر عترت اصيلش، درودى كامل و فزونى گرفته بفرست؛ درودى كه بماند و بپايد و پايان نيابد.

خدايا! اى پروردگار جهانيان، اى بهترين داور و مهربان ترينِ مهربانان! عادلانه ترين شهادت را و نيز بانشاطترين عبادت و گسترده ترين افزونى و رشك آميزترين تكريم و فراگيرترين سلامت و عادلانه ترين كار و موفّق ترين آرزو و صادقانه ترين گفتار و بهترين جا و نزديك ترين جايگاه [به خودت] و جامع ترين حمايت و باتوجّه ترين سرپرستى و كافى ترين نگاهدارى و شفا دهنده ترين آسودگى و كامل ترين نعمت و بالاترين همّت و والاترين قسمت و فراوان ترين روزى و پاك ترين اخلاق و معتدل ترين روش و ستوده ترين فرجام و درست ترين كار و استوارترين تدبير و نيك بخت ترين كوشش و مجرّب ترين كار و بهترين سود و كامياب ترين خانواده و كامل ترين بهره و گسترده ترين بركت و بزرگ ترين عمل صالح را از تو مى خواهم.

خدايا! من از تو قلبى فروافتاده و پاك، زبانى خوش نام و والا، روزىِ فراخ و گوارا، و زندگى همراه آسايش و خوشى مى خواهم و من از سختى زندگى و از شرّ هر سخن چين و سخن كش و چيره گشتن دشمنان و فرومايگان و از هر بدى آشكار و پنهان، به تو پناه مى برم و از دعايى كه در حجاب بماند و از اميد دروغين و از بى حيايى و مناظرۀ شكست خورده و انديشۀ نادرست به تو پناه مى برم.

خدايا! تويى كه از او يارى خواهند و به او پناه برند. تو تكيه گاه و پناهگاهى. پس نعمت هاى لطيفت را به من برسان، كه تو خود، لطيفى، و مرا گرفتار آزمون هايت مكن، كه من ناتوانم. سرپرستى مرا با نگاه مهربانت به عهده گير، اى رئوف! اى خدايى كه بُريدگان از غير و پيوسته به او را مأوا مى دهد و آنان را كه به او توكّل كنند، توانگر مى سازد! از بى نيازى خود، بر من نيازمند ببخش و

ص: 283

فَوقَ طاقَتي.

اللَّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا، وسَلَكُوا الطّريقَ إلَيكَ فَلَم يَعدِلوا، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا، فَرَوَّيتَ قُلوبَهُم مِن مَحَبَّتِكَ، وآنَستَ نُفوسَهُم بِمَعرِفَتِكَ، فَلَم يَقطَعهُم عَنكَ قاطِعٌ، ولا مَنَعَهُم عَن بُلوغِ ما أمَّلوهُ لَدَيكَ مانِعٌ، فَ - (هُمْ فِي مَا اِشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خٰالِدُونَ * لاٰ يَحْزُنُهُمُ اَلْفَزَعُ اَلْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقّٰاهُمُ اَلْمَلاٰئِكَةُ هٰذٰا يَوْمُكُمُ اَلَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) (1).

اللَّهُمَّ لَكَ قَلبي ولِساني، وبِكَ نَجاتي وأَماني، وأَنتَ العالِمُ بِسِرّي وإعلاني، فَأَمِت قَلبي عَنِ البَغضاءِ، وأَصمِت لِساني عَنِ الفَحشاءِ، وأَخلِص سَريرَتي عَن عَلائِقِ الأَهواءِ، وَاكفِني بِأَمانِكَ عَن عَوائِقِ الضَّرّاءِ، وَاجعَل سِرّي مَعقوداً عَلى مُراقَبَتِكَ، وإعلاني مُوافِقاً لِطاعَتِكَ، وهَب لي جِسماً رَوحانِيّاً، وقَلباً سَماوِيّاً، وهِمَّةً مُتَّصِلَةً بِكَ، ويَقيناً صادِقاً في حُبِّكَ، وأَلهِمني مِن مَحامِدِكَ أمدَحَها، وهَب لي مِن فَوائِدِكَ أسمَحَها، إنَّكَ وَلِيُّ الحَمدِ، وَالمُستَولي عَلَى المَجدِ.

يا مَن لا يَنقُصُ مَلكوتَهُ عِصيانُ المُتَمَرِّدينَ، ولا يَزيدُ جَبَروتَهُ إيمانُ المُوَحِّدينَ، إلَيكَ أستَشفِعُ بِقَديمِ كَرَمِكَ أن لا تَسلُبَني ما مَنَحتَني مِن جَسيمِ نِعَمِكَ، وَاصرِفني بِحُسنِ نَظَرِكَ لي عَن وَرطَةِ(2) المَهالِكِ، وعَرِّفني بِجَميلِ اختِيارِكَ لي مُنجِياتِ المَسالِكِ، يا مَن قَرُبَت رَحمَتُهُ مِنَ المُحسِنينَ، وأَوجَبَ عَفوَهُ [مَغفِرَتَهُ] لِلأَوّابينَ، بَلِّغنا بِرَحمَتِكَ غَنائِمَ البِرِّ وَالإِحسانِ، وجَلِّلنا بِنِعمَتِكَ مَلابِسَ العَفوِ وَالغُفرانِ، وأَصحِب رَغَباتِنا بِحَياءٍ يَقطَعُها عَنِ الشَّهَواتِ، وَاحشُ قُلوبَنا نوراً يَمنَعُها مِنَ الشُّبُهاتِ، وأَودِع

ص: 284


1- . الأنبياء: 102-103.
2- . الوَرطَةُ: الهُوَّة العميقة في الأرض، ثمّ استُعيرت للبليّة التي يعسر منها المخرج (مجمع البحرين: ج 3 ص 1926 «ورط»).

تكليفى افزون بر توانم بر من بار مكن.

خدايا! مرا از كسانى قرار بده كه به خاطر تو كوشيدند و از اين تلاش دست نكشيدند و راه را به سوى تو پيمودند و كج نشدند و در رسيدن به تو، به خودِ تو تكيه كردند تا اين كه رسيدند و دل هايشان را از محبّتت سيراب و جان هايشان را با معرفتت مأنوس ساختى. هيچ چيز، آنان را از تو جدا ننمود و مانع رسيدنشان به اميدهايشان نزد تو نگشت. پس (آنان در ميان آنچه دلخواه آنهاست، جاودان اند. هراس بزرگ تر (رستاخيز)، آنان را اندوهگين نمى سازد و فرشتگان به پيشوازشان مى آيند [و مى گويند]: اين، همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد).

خدايا! دل و زبانم، از آنِ توست و نجات و امانم نيز با توست. تو به نهان و آشكار من آگاهى. پس كينه را در دلم بميران و زبانم را از زشتگويى باز دار و دل مرا از بند خواهش ها رها ساز و با امان خود، مرا در مقابل مشكلاتى كه مانع راه من اند، كفايت نما و درون مرا به مراقبتت پيوند ده و برونم را با اطاعتت همراه كن و جسمى روحانى و دلى آسمانى و همّتى پيوسته به خودت و يقينى راستين در دوستى ات، به من عطا كن و از ستايش هايت، آن را كه بيشتر با آن ستوده مى شوى، به من الهام كن و مناسب ترين و سازگارترين فايده را نصيب من بگردان، كه تو صاحبِ ستايشى و مجد و بزرگوارى، در اختيار توست.

اى كه سركشى نافرمانان، از فرمان روايى اش نمى كاهد و ايمان يكتاپرستان بر جبروتش نمى افزايد! كَرَم و بزرگوارى ديرينه ات را شفيع خود در درگاهت مى كنم تا نعمت هاى بزرگى را كه به من ارزانى داشته اى، از من نگيرى و با حسن نظرى كه بر من دارى، مرا از در افتادن به هلاكت ها باز دارى و با تقدير زيبايت براى من، راه هاى نجات را به من بشناسانى.

اى كه رحمتش به نيكوكاران، نزديك و بخشايشش را براى توبه كنندگان واجب كرده است! با رحمتت، نيكى و احسان را نصيب ما كن و با نعمتت، لباس بخشش و آمرزش را بر ما بپوشان و خواهش هاى نفسانى ما را با حيا همراه كن تا آنها را از شهوت ها جدا كند، و دل ما را از نورى آكنده ساز كه آن را از شبهه ها باز دارد و هراسى مانند هراس آنان كه از حساب سخت [روز

ص: 285

نُفوسَنا خَوفَ المُشفِقينَ مِن سوءِ الحِسابِ، ورَجاءَ الواثِقينَ بِتَوفيرِ الثَّوابِ، فَلا نَغتَرَّ بِالإِمهالِ، ولا نُقَصِّرَ في صالِحِ الأَعمالِ، ولا نَفتُرَ مِنَ التَّسبيحِ بِحَمدِكَ فِي الغُدُوِّ وَالآصالِ.

يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ، وأَلبَسَ الخاطِئينَ ثَوبَ مُوالاتِهِ، مَتى فَرِحَ مَن قَصَدَت سِواكَ هِمَّتُهُ! ومَتَى استَراحَ مَن أرادَت غَيرَكَ عَزيمَتُهُ! ومَن ذَا الَّذي قَصَدَكَ بِصِدقِ الإِرادَةِ فَلَم تُشَفِّعهُ في مُرادِهِ! أم مَن ذَا الَّذِي اعتَمَدَ عَلَيكَ في أمرِهِ فَلَم تَجُد بِإِسعادِهِ! أم مَن ذَا الَّذِي استَرشَدَكَ فَلَم تَمنُن بِإِرشادِهِ؟!

اللَّهُمَّ عَبدُكَ الضَّعيفُ الفَقيرُ، ومِسكينُكَ اللَّهيفُ المُستَجيرُ، عالِمٌ أنَّ في قَبضَتِكَ أزِمَّةَ التَّدبيرِ، ومَصادِرَ المَقاديرِ عَن إرادَتِكَ، وأَنَّكَ أقَمتَ بِقُدسِكَ حَياةَ كُلِّ شَيءٍ، وجَعَلتَهُ نَجاةً لِكُلِّ حَيٍّ، فَارزُقهُ مِن حَلاوَةِ مُصافاتِكَ ما يَصيرُ بِهِ إلى مَرضاتِكَ، وهَب لَهُ مِن خُشوعِ التَّذَلُّلِ وخُضوعِ التَّقَلُّلِ في رَهبَةِ الإِخباتِ(1)، وسَلامَةِ المَحيا وَالمَماتِ، ما تُحضِرُهُ كِفايَةَ المُتَوَكِّلينَ، وتُميرُهُ(2) بِهِ رِعايَةَ المَكفولينَ، وتُعيرُهُ(3) وَلايَةَ المُتَّصِلينَ المَقبولينَ.

يا مَن هُوَ أبَرُّ بي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ، وأَقرَبُ إلَيَّ مِنَ الصّاحِبِ اللَّزيق(4)، أنتَ مَوضِعُ اُنسي فِي الخَلوَةِ إذا أوحَشَنِي المَكانُ، ولَفَظَتنِي(5) الأَوطانُ، وفارَقَتنِي الاُلّافُ وَالجيرانُ، وَانفَرَدتُ في مَحَلٍّ ضَنكٍ، قَصيرِ السَّمكِ، ضَيِّقِ الضَّريحِ، مُطبَقِ الصَّفيحِ، مَهولٍ مَنظَرُهُ، ثَقيلٍ مَدَرُهُ، مُخَلّاةٍ بِالوَحشَةِ عَرصَتُهُ، مُغَشّاةٍ بِالظُّلمَةِ

ص: 286


1- . الإخباتُ: الخُشوعُ والتواضِعُ (مجمع البحرين: ج 1 ص 488 «خبت»).
2- . في المصدر: «وتُمَيِّزُهُ»، وما أثبتناه من الصحيفة السجادية الجامعة: ص 442. يقال: فلان يمير أهله: إذا حمل إليهم أقواتهم من غير بلدهم (مجمع البحرين: ج 3 ص 1737 «مير»).
3- . في المصدر: «وتُعِزُّهُ» وما أثبتناه من الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 442.
4- . فلان بلزقي وبلصقي ولزيق: أي بجنبي (مجمع البحرين: ج 5 ص 232 «لزق»).
5- . لَفَظَهُ: رَمى بهِ (المصباح المنير: ص 555 «لفظ»).

قيامت] مى ترسند، بر جان ما مسلّط كن و اميدى به دل ما برسان به سان اميد كسانى كه به فراوانى پاداش اطمينان دارند تا مهلت دادنت ما را نفريبد و در انجام كارهاى شايسته كوتاهى نكنيم و از تسبيح و ستايش تو در صبحگاهان و شامگاهان، خسته نگرديم.

اى كسى كه عارفان را با خوشىِ مناجاتش اُنس داده و بر گنهكاران، لباس سرپرستى اش را پوشانده است! كِى شادمان گردد كسى كه همّتش غير تو باشد؟! و كِى راحتى بيند كسى كه عزم غير تو كرده باشد؟! و كيست آن كه با ارادۀ راستين قصد تو نمود و تو او را براى رسيدن به مقصودش يارى ننمودى؟! و كيست آن كه در كارخود به تو توكّل نمود و تو او را به خوش بختى نرساندى؟! و كيست آن كه از تو راه نمايى خواست و تو با راه نمايى اش بر او منّت ننهادى؟!

خدايا! اين بندۀ ناتوان و بى چيز و بينوا و حسرت به دل و بى پناهت خوب مى داند كه تدبير امور، در دست توست و تقديرها برخاسته از ارادۀ تو اند و اين كه تو با قُدسيّت خود، حيات همۀ موجودات را رقم زدى و آن را نجات هر موجود زنده اى قرار داده اى. پس به اين بنده ات، از شيرينى مودّتت روزى ده تا او را به خشنودى ات رساند و به او خشوع و خضوعى عطا كن كه در روى آوردن به درگاه بيم و هراس تو، خود را خوار و اندك ببيند، و سلامت در زندگى و مرگ عطا كن، آنچه را كه توكّل كنندگان را كفايت مى كند و با آن، افراد تحت تكفّل را اداره مى كنى و ولايت افراد پيوسته و پذيرفته شده را عاريه مى دهى.

اى كسى كه بر من از پدر دلسوز، مهربان ترى و از يار همراه، به من نزديك ترى. تو مونس تنهايى من هستى آن زمان كه در جايى تنها بمانم و از وطنم رانده شوم و همدمان و همسايگان از من بگسلند و من تنها در جايى تنگ با سقفى كوتاه، گورى باريك و سرپوشيده با سنگ قرار گيرم؛ جايى با چشم اندازى ترسناك و خاكى سنگين، با عرصه اى تهى و تنها و فضايى پوشيده از ظلمت، نه بسترى و نه بالشى، و نه توشه اى پيش فرستاده و نه آماده

ص: 287

ساحَتُهُ، عَلى غَيرِ مِهادٍ ولا وِسادٍ، ولا تَقِدمَةِ زادٍ ولاَ اعتِدادٍ، فَتَدارَكْني [هُنالِكَ] بِرَحمَتِكَ الَّتي وَسِعَتِ الأَشياءَ أكنافُها، وجَمَعَتِ الأَحياءَ أطرافُها، وعَمَّتِ البَرايا ألطافُها، وعُد عَلَيَّ بِعَفوِكَ يا كَريمُ، ولا تُؤاخِذني بِجَهلي يا رَحيمُ.

اللَّهُمَّ ارحَم مَنِ اكتَنَفَتهُ سَيِّئاتُهُ، وأَحاطَت بِهِ خَطيئاتُهُ، وحَفَّت بِهِ جِناياتُهُ، بِعَفوِكَ ارحَم مَن لَيسَ لَهُ مِن عَمَلِهِ شافِعٌ، ولا يَمنَعُهُ مِن عَذابِكَ مانِعٌ، اِرحَمِ الغافِلَ عَمّا أظَلَّهُ(1)، وَالذّاهِلَ عَنِ الأَمرِ الَّذي خُلِقَ لَهُ، اِرحَم مَن نَقَضَ العَهدَ وعَذَرَ(2)، وعَلى مَعصِيَتِكَ انطَوى وأَصَرَّ، وجاهَرَكَ بِجَهلِهِ ومَا استَتَرَ، اِرحَم مَن ألقى عَن رَأسِهِ(3) قِناعَ الحَياءِ، وحَسَرَ عَن ذِراعَيهِ جِلبابَ الأَتقِياءِ، وَاجتَرَأَ عَلى سَخَطِكَ بِارتِكابِ الفَحشاءِ، فيَا مَن لَم يَزَل عَفُوّاً غَفّاراً، ارحَم مَن لَم يَزَل مُسقَطاً عَثّاراً.

اللَّهُمَّ اغفِر لي ما مَضى مِنّي، وَاختِم لي بِما تَرضى بِهِ عَنّي، وَاعقِد عَزائِمي عَلى تَوبَةٍ بِكَ مُتَّصِلَةٍ، ولَدَيكَ مُتَقَبَّلَةٍ، تُقيلُني بِها عَثَراتي، وتَستُرُ بِها عَوراتي، وتَرحَمُ بِها عَبَراتي، وتُجيرُني بِها إجارَةً مِن مَعاطِبِ انتِقامِكَ، وتُنيلُني بِهَا المَسَرَّةَ بِمَواهِبِ إنعامِكَ، يَومَ تَبرُزُ الأَخبارُ، وتَعظُمُ الأَخطارُ، وتُبلَى الأَسرارُ، وتُهتَكُ الأَستارُ، وتَشخَصُ القُلوبُ وَالأَبصارُ، (يَوْمَ لاٰ يَنْفَعُ اَلظّٰالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اَللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ اَلدّٰارِ) (4)، إنَّكَ مَعدِنُ الآلاءِ وَالكَرَمِ، وصارِفُ اللَأواءِ(5) وَالنِّقَمِ.

ص: 288


1- . كذا في المصدر، وفي بعض النسخ والصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 443 «أضلّه».
2- . في الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 443 «غَدَرَ».
3- . في نسخة: «وجهه»، وهو الأنسب.
4- . غافر: 52.
5- . الّلأواءُ: الشدَّة وضيق المعيشة (النهاية: ج 4 ص 221 «لأو»).

گشته. پس، مرا با رحمتت در ياب؛ رحمتى كه كرانه هايش همه چيز را در برگرفته و اطراف و جوانبش همۀ موجودات زنده را گرد آورده و الطاف آن، همۀ مردم را فرا گرفته است، اى [خداى] كريم! با عفو و بخششت به سوى من باز گرد و مرا به خاطر نابخردى هايم مؤاخذه مكن، اى مهربان!

خدايا! به كسى رحم كن كه گناهانش او را در بر گرفته و خطاهايش وى را احاطه نموده و جنايت هايش گرداگرد او را فرا گرفته اند. به عفو و بخششت سوگند، به كسى رحم كن كه هيچ كس شفيع كارهايش نيست و هيچ چيز نمى تواند عذابت را از او جلو گيرد. به اين بنده ات رحم كن كه از آنچه بر وى سايه افكنده، غافل مانده و فراموش كرده كه براى چه آفريده شده است. بر كسى رحم كن كه پيمان شكنى كرد و عذر(1) آورد و به معصيت تو روى آورد و بر آن اصرار كرد و در آشكار و نهان، نابخردى نمود. بر كسى رحم كن كه نقاب حيا را از چهره زدود و لباس پرهيزگارى را از دوش افكند و با زشتكارى به سوى خشمگين كردنت جرئت ورزيد. اى كسى كه همواره بخشاينده و آمرزنده اى! بر كسى رحم كن كه همواره دچار لغزش و خطا مى شود.

خدايا! [گناهان] گذشته ام را بيامرز و پايان كارم را چنان قرار ده كه رضايت تو در آن باشد و عزمم را بر توبه اى قرار ده كه به تو بپيوندد و نزد تو مقبول افتد؛ توبه اى كه با آن، لغزش هايم را ناديده بگيرى و زشتى هايم را بپوشانى و بر اشك هايم رحم كنى و از انتقام هلاكت بارت پناهم دهى، و با نعمت هايى كه به من عطا مى كنى، شادمانم سازى، در روزى كه همۀ خبرها آشكار مى شوند و خطرها بزرگ مى گردند و نهان ها بر ملا مى شوند و پرده ها فرو مى افتند و قلب ها و چشم ها از شدّت ترس، از حركت باز مى ايستند. (روزى كه عذرخواهى ظالمان، سودى برايشان ندارد و لعنت خدا از آنان و جايگاه بدى براى آنهاست).(2) تو سرچشمۀ نعمت ها و كرامتى و چرخاننده سختى ها و عذاب از بندگان. معبودى جز تو نيست. بر تو تكيه مى كنم و از تو يارى مى جويم و تو برايم كافى هستى و كافى است كه تو وكيل و مدافع من باشى.

ص: 289


1- . در صحيفۀ سجّاديۀ جامعه، «غدر» به معناى «خيانت كرد» آمده است.
2- . غافر: آيۀ 52.

لا إلهَ إلّا أنتَ، عَلَيكَ أعتَمِدُ، وبِكَ أستَعينُ، وأَنتَ حَسبي، وكَفى بِكَ وَكيلاً، يا مالِكَ خَزائِنِ الأَقواتِ، وفاطِرَ أصنافِ البَرِيّاتِ، وخالِقَ سَبعِ طَرائِقَ مَسلوكاتٍ مِن فَوقِ سَبعِ أرَضينَ مُذَلَّلاتٍ، العالي في وَقارِ العِزِّ وَالمَنَعَةِ، وَالدّائِمُ في كِبرِياءِ الهَيبَةِ وَالرِّفعَةِ، وَالجَوادُ بِنَيلِهِ عَلى خَلقِهِ مِن سَعَةٍ، لَيسَ لَهُ حَدٌّ ولا أمَدٌ، ولا يُدرِكُهُ تَحصيلٌ ولا عَدَدٌ، ولا يُحيطُ بِوَصفِهِ أحَدٌ.

الحَمدُ لِلهِ خالِقِ أمشاجِ(1) النَّسَمِ، ومولِجِ الأَنوارِ فِي الظُّلَمِ، ومُخرِجِ المَوجودِ مِنَ العَدَمِ، وَالسّابِقِ الأَزَلِيَّةِ بِالقِدَمِ، وَالجَوادِ عَلَى الخَلقِ بِسَوابِغِ(2) النِّعَمِ، وَالعَوّادِ عَلَيهِم بِالفَضلِ وَالكَرَمِ، الَّذي لا يُعجِزُهُ كَثرَةُ الإِنفاقِ، ولا يُمسِكُ خَشيَةَ الإِملاقِ، ولا يَنقُصُهُ إدرارُ الأَرزاقِ، ولا يُدرَكُ بِأَناسِيِّ الأَحداقِ، ولا يوصَفُ بِمُضامَّةٍ ولاَ افتِراقٍ.

أحمَدُهُ عَلى جَزيلِ إحسانِهِ، وأَعوذُ بِهِ مِن حُلولِ خِذلانِهِ، وأَستَهديهِ بِنورِ بُرهانِهِ، واُؤمِنُ بِهِ حَقَّ إيمانِهِ.

وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلّاَ اللَّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، الَّذي عَمَّ الخَلائِقَ جَدواهُ(3)، وتَمَّ حُكمُهُ فيمَن أضَلَّ مِنهُم وهَداهُ، وأَحاطَ عِلماً بِمَن أطاعَهُ وعَصاهُ، وَاستَولى عَلَى المُلكِ بِعِزٍّ أبَدٍ فَحَواهُ، فَسَبَّحَت لَهُ السَّماواتُ وأَكنافُها، وَالأَرضُ وأَطرافُها، وَالجِبالُ وأَعرافُها(4)، وَالشَّجَرُ وأَغصانُها، وَالبِحارُ وحيتانُها، وَالنُّجومُ في مَطالِعِها، وَالأَمطارُ في مَواقِعِها، ووُحوشُ الأَرضِ وسِباعُها، ومَدَدُ الأَنهارِ وأَمواجُها، وعَذبُ المِياهِ واُجاجُها(5)، وهُبوبُ الرّيحِ وعَجاجُها، وكُلُّ ما وَقَعَ عَلَيهِ وَصفٌ وتَسمِيَةٌ، أو يُدرِكُهُ حَدٌّ يَحويهِ، مِمّا يُتَصَوَّرُ فِي الفِكرِ، أو يُتَمَثَّلُ بِجِسمٍ أو قَدَرٍ، أو يُنسَبُ إلى عَرَضٍ أو جَوهَرٍ، مِن صَغيرٍ حَقيرٍ، أو خَطيرٍ كَبيرٍ،

ص: 290


1- . الأمشاجُ: أي أخلاط من الدم - النطفة - (مفردات ألفاظ القرآن: ص 769 «مشج»).
2- . في المصدر: «بسوابق»، وما اُثبت من الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 444.
3- . الجدوى: العطيّة، كالجَداء (لسان العرب: ج 14 ص 134 «جدو»).
4- . في المصدر: «أعراقها»، وما اُثبت من بعض نسخ المصدر ومن الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 445. والأعراف - جمع عُرف -: وهو كلّ عال مرتفع (لسان العرب: ج 9 ص 242 «عرف»).
5- . الاُجاج: شديد الملوحه والحرارة: (مفردات ألفاظ القرآن: ص 64 «أجج»).

اى مالك خزانه هاى خوراك، و آفريدگار گونه هاى مخلوقات و خالق هفت راه پيموده شده [ى فرشتگان آسمان] بر روى هفت زمين فُرودين؛ خدايى در اوج وقار عزّت و نيرومندى، و هميشه در بزرگى هيبت و والايى، و بخشنده در رساندن گستردۀ روزى به مخلوقاتش، كه بى اندازه و بى كرانه است و در دسترس نيست و به شماره نمى آيد و كسى نمى تواند او را وصف كند!

«ستايش از آنِ خداوندى است كه آفرينندۀ گونه هاى انسان است؛ همان كه نور را به تاريكى وارد مى سازد و موجودات را از عدم به وجود مى آورد و خودش در وجود ديرينش بر همگان پيشى گرفته است و با نعمت هاى سرشارش، بخشنده بر خلق، و با فضل و كَرَمش، باز گردنده به سوى آنان است؛ خدايى كه فراوانى انفاق، درمانده اش نمى كند و ترس از فقر، او را از بخشيدن باز نمى دارد و روزى رسانى پياپى اش، چيزى از او نمى كاهد و با چشم آدميان، ديده نمى شود و به همراهى با چيزى يا جدايى، وصف نمى شود.

او را به خاطر احسان هاى بسيارش مى ستايم و از اين كه دست از يارى من بكشد، به او پناه مى برم و از او مى خواهم كه مرا با نور برهانش، راه نمايى كند و به او ايمان حقيقى دارم و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتاى بى همتا نيست؛ آن كه بخشش او تمام آفريدگان را در بر گرفته و حكم او در بارۀ بندگانش، چه گم راه و چه ره يافته، تمام [و حتمى] است و علمش به كسانى كه او را اطاعت يا نافرمانى مى كنند، احاطه دارد و بر ملك و ملكوت، تسلّط و با عزّتى هميشگى، آن را در اختيار دارد. پس همۀ آسمان ها و كرانه هايشان، زمين و اطرافش، كوه ها و بلندى هاى آنها، درختان و شاخه هاى آنها، درياها و ماهيان آنها، ستارگان در جايگاه طلوعشان، باران ها در جايگاه فرودشان، حيوانات وحشى زمين و درندگانش، رودهاى دراز و موجهاى آنها، آب هاى شيرين و شور، بادهاى غبارآلود و گرد و خاك آنها، و هر چيزى كه در نام و وصف گنجد يا بتوان حد و مرزش را دريافت، هر آنچه به ذهن آيد يا در جسمى و اندازه اى نمود يابد، همۀ آن چيزى كه عرض و جوهر خوانده مى شود، كوچك و ناچيز باشد يا ارزشمند و بزرگ،

ص: 291

مُقِرّاً لَهُ بِالعُبودِيَّةِ [بالوحدانيّةِ] خاشِعاً، مُعتَرِفاً لَهُ بِالوَاحدانِيَّةِ طائِعاً، مُستَجيباً لِدَعوَتِهِ خاضِعاً، مُتَضَرِّعاً لِمَشِيَّتِهِ مُتَواضِعاً، لَهُ المُلكُ الَّذي لا نَفادَ لِدَيمومِيَّتِهِ، ولاَ انقِضاءَ لِعِدَّتِهِ.

وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ الكَريمُ، ورَسولُهُ الطّاهِرُ المَعصومُ، بَعَثَهُ وَالنّاسُ في غَمرَةِ الضَّلالَةِ ساهونَ، وفي غِرَّةِ الجَهالَةِ لاهونَ، لا يَقولونَ صِدقاً، ولا يَستَعمِلونَ حَقّاً، قَدِ اكتَنَفَتهُمُ القَسوَةُ، وحَقَّت عَلَيهِمُ الشِّقوَةُ، إلّا مَن أحَبَّ اللَّهُ إنقاذَهُ، ورَحِمَهُ وأَعانَهُ، فَقامَ مُحَمَّدٌ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِ وآلِهِ فيهِم مُجِدّاً في إنذارِهِ، مُرشِداً لِأَنوارِهِ، بِعَزمٍ ثاقِبٍ، وحُكمٍ واجِبٍ، حَتّى تَأَلَّقَ شِهابُ الإِيمانِ، وتَفَرَّقَ حِزبُ الشَّيطانِ، وأَعَزَّ اللَّهُ جُندَهُ، وعُبِدَ وَحدَهُ.

ثُمَّ اختارَهُ اللَّهُ فَرَفَعَهُ إلى رَوحِ جَنَّتِهِ، وفَسيحِ كَرامَتِهِ، فَقَبَضَهُ تَقِيّاً زَكِيّاً راضِياً مَرضِيّاً طاهِراً نَقِيّاً، (وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِكَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِيعُ اَلْعَلِيمُ) (1)، صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وعَلى آلِهِ وأَقرَبيهِ، وذَوي رَحِمِهِ ومَواليهِ، صَلاةً جَليلَةً جَزيلَةً، مَوصولَةً مَقبولَةً، لاَ انقِطاعَ لِمَزيدِها، ولاَ اتِّضاعَ لِمَشيدِها، ولاَ امتِناعَ لِصُعودِها، [حتّى] تَنتَهي إلى مَقَرِّ أرواحِهِم، ومَقامِ فَلاحِهِم، فَيُضاعِفُ اللَّهُ لَهُم تَحِيّاتِها، ويُشَرِّفُ لَدَيهِم صَلَواتِها، فَتَتَلَقّاهُم مَقرونَةً بِالرَّوحِ وَالسُّرورِ، مَحفوفَةً بِالنَّضارَةِ وَالنّورِ، دائِمَةً بِلا فَناءٍ ولا فُتورٍ.

اللَّهُمَّ اجعَل أكمَلَ صَلَواتِكَ وأَشرَفَها، وأَجمَلَ تَحِيّاتِكَ وأَلطَفَها، وأَشمَلَ بَرَكاتِكَ وأَعطَفَها، وأَجَلَّ هِباتِكَ وأرأَفَها، عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وأَكرَمِ الاُمِّيّينَ(2)، وعَلى أهلِ بَيتِهِ الأَصفِياءِ الطّاهِرينَ، وعِترَتِهِ النُّجَباءِ المُختارينَ، وشيعَتِهِ الأَوفِياءِ المُوازِرينَ، مِن أنصارِهِ وَالمُهاجِرينَ، وأَدخِلنا في شَفاعَتِهِ يَومَ الدّينِ، مَعَ مَن دَخَلَ في زُمرَتِهِ مِنَ المُوَحِّدينَ، يا أكرَمَ الأَكرَمينَ، ويا أرحَمَ الرّاحِمينَ.

ص: 292


1- . الأنعام: 115.
2- . في الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 446 «وأكرم المُرسَلينَ المبعوث في الاُمّيّين».

همگى فروتنانه به بندگى خويش اقرار دارند و فرمان بردارانه به يكتايى او اعتراف مى نمايند و خاضعانه دعوتش را اجابت مى كنند و خوار و زار در برابر خواست او سر فرود آورده اند. همۀ اين ملك هستى، از آنِ اوست، بدون پايان يافتن پايندگى اش و تمام گشتن مدّتش.

گواهى مى دهم كه محمّد، بندۀ بخشنده و پيامبر پاك و معصوم اوست. او را هنگامى بر انگيخت كه مردم در گم راهى فرو رفته و به غفلت گراييده بودند و در ناآگاهى و جهالت به سر مى بردند. نه راست مى گفتند و نه به حق عمل مى كردند، قساوت و سنگ دلى، آنان را در بر گرفته بود و شقاوت بر روح آنان مسلّط گرديده بود، جز كسانى كه خداوند دوست داشت نجاتشان دهد و بر آنان رحم آورد و يارى شان نمايد. پس محمّد - كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد - [در چنين فضايى] ميان آنان به پا خواست و با عزمى راسخ و حكمى لازم، در بيم دادنش كوشيد و به سوى نورهايش ره نمون شد تا آن كه شهاب ايمان، تابيدن گرفت و انجمن شيطان، پراكنده گشت و خداوند، لشكريانش را عزّت داد و [آن گاه] تنها خداوند پرستيده شد.

سپس خداوند، او را برگزيد و او را تا آسايش بهشت و كَرَم گسترده اش بالا برد و او را قبض روح كرد، در حالى كه پرهيزگار، پاك، خشنود، پاكيزه و پيراسته بود (وسخن پروردگارت به راستى و دادگرى كامل شد. هيچ دگرگون كننده اى براى سخنان وى نيست و اوست شنوا و دانا). خداوند بر او و بر خاندان او و نزديكان و خويشاوندان و وابستگانش درودى باشكوه و فراوان فرستد؛ درودى پياپى، پذيرفته كه فزونى اش پايان نگيرد و بلنداى آن را فرودى و اوج گرفتن آن را مانعى نباشد؛ درودى كه تا جايگاه جان آنان و مقام رستگارى ايشان بالا رود و خداوند [هر لحظه] بر درودهاى آنان بيفزايد و صلواتشان را نزدشان بالا ببرد تا آنان اين درودهاى پياپى را همراه آسايش و سُرور، پيچيده در تازگى و نور، هميشه و بى گسست و بى افول، دريافت كنند.

خدايا! كامل ترين و شريف ترين درودهايت را، و زيباترين و لطيف ترين تهنيت هايت را، و فراگيرترين و بهترين بركاتت را و بزرگ ترين و مهرآميزترين هديه هايت را بر محمّد، خاتم پيامبران و ارجمندترينِ آدميان، فرو فرست و [نيز] بر خاندان برگزيدۀ پاكش و عترت اصيل گزيده اش و [بر] پيروان وفادار يارى دهنده از انصار و مهاجر فرو فرست و ما را در روز جزا همراه ديگر شفاعت شدگان يكتاپرست، در جرگۀ شفاعت شدگانش در آور، اى كريم ترينِ كريمان و اى مهربان ترينِ مهربانان!

ص: 293

اللَّهُمَّ أنتَ المَلِكُ الَّذي لا يُمَلَّكُ، وَالواحِدُ الَّذي لا شَريكَ لَكُ، يا سامِعَ السِّرِّ وَالنَّجوى، ويا دافِعَ الضُّرِّ وَالبَلوى، ويا كاشِفَ العُسرِ وَالبُؤسى، وقابِلَ العُذرِ وَالعُتبى، ومُسبِلَ السِّترِ عَلَى الوَرى، جَلِّلني مِن رَأفَتِكَ بِأَمرٍ واقٍ، وسُمني(1) مِن رِعايَتِكَ بِرُكنٍ باقٍ، وأَوصِلني بِعِنايَتِكَ إلى غايَةِ السِّباقِ، وَاجعَلني بِرَحمَتِكَ مِن أهلِ الرِّعايَةِ لِلميثاقِ، وَاعمُر قَلبي بِخَشيَةِ ذَوِي الإِشفاقِ، يا مَن لَم يَزَل فِعلُهُ بي حَسَناً جَميلاً، ولَم يَكُن بِسَترِهِ عَلَيَّ بَخيلاً، ولا بِعُقوبَتِهِ عَلَيَّ عَجولاً، أتمِم عَلَيَّ ما ظاهَرتَ مِن تَفَضُّلِكَ، ولا تُؤاخِذني بِما سَتَرتَ عَلَيَّ عِندَ نَظَرِكَ.

سَيِّدي! كَم مِن نِعمَةٍ ظَلَلتُ لِأَنيقِ بَهجَتِها لابِساً، وكَم أسدَيتَ عِندي مِن يَدٍ قَد طَفِقتَ(2) بِهدايَتِها مُنافِساً، وكَم قَلَّدتَني مِن مِنَّةٍ ضَعُفَت قُوايَ عَن حَملِها، وذَهِلَت فِطنَتي عَن ذِكرِ فَضلِها، وعَجَزَ شُكري عَن جَزائِها، وضِقتُ ذَرعاً بِإِحصائِها، قابَلتُكَ فيها بِالعِصيانِ، ونَسيتُ شُكرَ ما أولَيتَني فيها مِنَ الإِحسانِ، فَمَن أسوَأُ حالاً مِنّي إن لَم تَتَدارَكني بِالغُفرانِ، وتوزِعني شُكرَ مَا اصطَنَعتَ عِندي مِن فَوائِدِ الاِمتِنانِ، فَلَستُ مُستَطيعاً لِقَضاءِ حُقوقِكَ إن لَم تُؤيِّدني بِصُحبَةِ تَوفيقِكَ.

سَيِّدي! لَولا نورُكَ عَميتُ عَنِ الدَّليلِ، ولَولا تَبصيرُكَ ضَلَلتُ عَنِ السَّبيلِ، ولَولا تَعريفُكَ لَم اُرشَد لِلقَبولِ، ولَولا تَوفيقُكَ لَم أهتَدِ إلى مَعرِفَةِ التَّأويلِ.

فَيا مَن أكرَمَني بِتَوحيدِهِ، وعَصَمَني عَنِ الضَّلالِ بِتَسديدِهِ، وأَلزَمَني إقامَةَ حُدودِهِ، لا تَسلُبني ما وَهَبتَ لي مِن تَحقيقِ مَعرِفَتِكَ، وأَحيِني بِيَقينٍ أسلَمُ بِهِ مِنَ الإِلحادِ في صِفَتِكَ، يا خَيرَ مَن رَجاهُ الرّاجونَ، وأَرأَفَ مَن لَجَأَ إلَيهِ اللّاجونَ، وأَكرَمَ مَن قَصَدَهُ

ص: 294


1- . في الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 447 «اشملني».
2- . طفق فلانٌ بما أراد: أي ظَفِر (لسان العرب: ج 10 ص 225 «طفق»).

خدايا! تو مالكى هستى كه در مِلك هيچ كس نيستى و يگانه اى بى همتايى، اى شنواى سرّ و نجوا، و اى دور كنندۀ رنج و بلوا، و اى گشايش دهندۀ سختى و تنگى، و اى پذيراى عذر و پوزش، و اى پرده پوش بندگان! پرده اى نگاه دارنده از رأفتت بر من بگستران، و با بزرگوارى اى ماندگار از مراقبتت، نشاندارم كن و با عنايتت، مرا تا خطّ پايان مسابقه برسان و با رحمتت، مرا از وفاداران به پيمانت قرار ده و قلبم را با هراسى همچون هراس بيمناكان [از تو]، آباد گردان. اى كه همواره رفتارش با من نيكو و زيبا بوده است و هرگز عيب پوشى اش را از من دريغ ننموده و در عقوبت من، عجله نكرده است! فضل و كَرَم آشكارت را بر من كامل بگردان و مرا به خاطر آنچه از من ديدى و پوشاندى، مؤاخذه ننما.

سَرورم! چه بسيار نعمت كه شادى نيكويش را به تن نمودم و چه بسيار نعمت كه به من دادى تا به هدايت آنها رغبت بيابم و چه بسيار منّت كه بر من نهادى و از بر دوش كشيدنشان ناتوانم و هوش و انديشه ام از يادكرد فضيلتشان غافل است. توان سپاس گزارى در برابر اين همه نعمت را ندارم و از شمارش من خارج اند. با اين همه، من در برابر آنها تو را نافرمانى كردم و شكرگزارى از بخشش ها و احسانت را از ياد بردم. پس چه كس بدحال تر از من، اگر مرا با آمرزشت در نيابى و مرا به شكرگزارى از بهره هاى نعمت هايى كه بر من منّت نهادى، نكشانى؟! كه اگر توفيقت مرا همراهى و پشتيبانى نكند، از عهدۀ اداى حقوقت بر نمى آيم.

سَرورم! اگر نور تو نبود، نشانه [ى تو] را نمى ديدم و اگر روشنگرى تو نبود، راه را گم مى كردم و اگر شناساندن تو نبود، به مقام قبول راه نمى يافتم و اگر توفيق تو نبود، به معرفت تأويل، ره نمون نمى گشتم.

اى كسى كه مرا با يكتا شمردنش، گرامى و با استوار كردنش، از گم راهى نگاه داشت و بر پا كردن حدودش را بر عهده ام نهاد! آنچه از معرفت حقيقى ات نصيبم نموده اى، از من نگير و مرا با يقينى زنده بدار كه با آن از كژروى در توصيف تو در امان بمانم. اى بهترين اميد اميدواران، و اى مهربان ترين پناه پناهجويان، و

ص: 295

المُحتاجونَ، ارحَمني إذَا انقَطَعَ مَعلومُ عُمُري، ودَرَسَ ذِكري وَامتَحى أثَري، وبُوِّئتُ فِي الضَّريحِ مُرتَهَناً بِعَمَلي، مَسؤولاً عَمّا أسلَفتُهُ مِن فارِطِ زَلَلي، مَنسِيّاً كَمَن نُسِيَ فِي الأَمواتِ مِمَّن كانَ قَبلي.

رَبِّ! سَهِّل لي تَوبَةً إلَيكَ، وأَعِنّي عَلَيها، وَاحمِلني عَلى مَحَجَّةِ الإِخباتِ لَكَ، وأَرشِدني إلَيها، فَإِنَّ الحَولَ وَالقُوَّةَ بِمَعونَتِكَ، وَالثَّباتَ وَالاِنتِقالَ بِقُدرَتِكَ.

يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ، وأَبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ، وأَقرَبُ إلَيَّ مِنَ الجارِ اللَّصيقِ، قَرِّبِ الخَيرَ مِن مُتَناوَلي، وَاجعَلِ الخِيَرَةَ العامَّةَ فيما قَضَيتَ لي، وَاختِم لي بِالبِرِّ وَالتَّقوى عَمَلي، وأَجِرني مِن كُلِّ عائِقٍ يَقطَعُني عَنكَ، و [أعِذني مِن] كُلِّ قَولٍ وفِعلٍ يُباعِدُني مِنكَ، وَارحَمني رَحمَةً تَشفي بِها قَلبي مِن كُلِّ شُبهَةٍ مُعتَرِضَةٍ، وبِدعَةٍ مُمرِضَةٍ.

سَيِّدي! خابَ رَجاءُ مَن رَجا سِواكَ، وظَفِرَت يَدُ مَن بِحاجَتِهِ ناجاكَ، وضَلَّ مَن يَدعُو العِبادَ لِكَشفِ ضُرِّهِم إلّا إيّاكَ، أنتَ المُؤمَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَالمَفزَعُ في كُلِّ كُربَةٍ وضَرّاءَ، وَالمُستَجارُ بِهِ مِن كُلِّ فادِحَةٍ ولَأواءٍ، لا يَقنَطُ مِن رَحمَتِكَ إلّا مَن تَوَلّى وكَفَرَ، ولا يَيأَسُ مِن رَوحِكَ إلّا مَن عَصى وأَصَرَّ، أنتَ وَلِيّي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، تَوَفَّني مُسلِماً وأَلحِقني بِالصّالِحينَ.

يا مَن لا يَحرِمُ زُوّارَهُ عَطاياهُ، ولا يُسلِمُ مَنِ استَجارَهُ وَاستَكفاهُ، أمَلي واقِفٌ عَلى جَدواكَ، ووَجهُ طَلِبَتي مُنصَرِفٌ عَمَّن سِواكَ، وأَنتَ المَليءُ بِتَيسيرِ الطَّلِباتِ، وَالوَفِيُّ بِتَكثيرِ الرَّغَباتِ، فَأَنجِح لِيَ المَطلوبَ مِن فَضلِكَ بِرَحمَتِكَ، وَاسمَح لي بِالمَرغوبِ فيهِ مِن بَذلِكَ بِنِعمَتِكَ.

سَيِّدي! ضَعُفَ جِسمي، ودَقَّ عَظمي، وكَبُرَ سِنّي، ونالَ الدَّهرُ

ص: 296

بزرگوارترين مقصود نيازمندان! بر من رحم كن آن هنگام كه مدّت معيّن عمرم به سر آيد و از يادها بروم و آثارم محو گردد و در حالى كه در بند كردارم هستم، درون قبرم نهاده شوم و از لغزش ها و كوتاهى هايى كه پيش تر كرده ام، سؤال شوم و مانند مردگان پيش از خود، فراموش گردم.

پروردگارا! باز گشت به سويت را برايم آسان نما و مرا بر آن يارى ده و مرا به راه روشن فروتنىِ مؤمنانه در برابرت در آور و به سويش ره نمونم كن، كه توان و نيرو، از سوى تو و پايدارى و جا به جايى نيز با قدرت توست.

اى مهربان تر از پدر دلسوز براى من و نيكوكارتر از فرزند همدم براى من، و نزديك تر از همسايۀ ديوار به ديوار! خير (نيكى) را در دسترسم قرار ده و همۀ آنچه را در قضايت برايم مقدّر كرده اى، خير قرار ده و عملم را به نيكى و پرهيزگارى، پايان بخش و مرا از هر مانعى كه پيوندم با تو را مى گسلد، در امان دار و [از هر گفتار و رفتارى كه از تو دورم مى كند [، پناه ده] و بر من رحم كن، چنان كه دلم از هر شبهۀ بر خاطر گذرنده و هر بدعتِ بيمار كننده، شفا يابد.

سَرورم! هر كس به غير تو اميد بست، نااميد شد و هر كس به تو ابراز نياز كرد، با دست پر، باز گشت و آنان كه براى رفع گرفتارى شان، جز تو را خواندند، به بيراهه رفتند. تو اميد در سختى و آسايشى، و پناهگاه در هر سختى و رنجى، و پناه در هر مصيبت بزرگ و گرفتارى هستى. از رحمت تو نااميد نمى شود، جز كسى كه روى گرداند و كفر ورزد، و از نسيم رحمتت مأيوس نمى شود، جز كسى كه نافرمانى كند و بر آن پافشارى نمايد. تو در دنيا و آخرت، صاحب اختيار منى. مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحقم كن.

اى كسى كه زائرانش را از عطايايش محروم نمى كند و هر كه را به او پناه برد، تسليم نمى كند، بلكه كفايتش مى نمايد! اميدم به بخشش توست و روى طلبم را از جز تو چرخانده ام. تودر بر آوردن نيازها توانايى و چنان خوش قول و وفادارى كه رغبت ها را فزونى مى بخشى. پس به رحمتت، در آنچه از فضل و كَرَمت خواسته ام، كاميابم كن و نعمتى را كه به آن رغبت يافته ام، از فضلت ارزانى ام دار.

سَرورم! بدنم ضعيف گشته و استخوانم نرم شده و سنّم زياد شده و روزگار از

ص: 297

مِنّي، ونَفَدَت مُدَّتي، وذَهَبَت شَهوَتي، وبَقِيَت تَبِعَتي، فَجُد بِحِلمِكَ عَلى جَهلي، وبِعَفوِكَ عَلى قَبيحِ فِعلي، ولا تُؤاخِذني بِما كَسَبتُ مِنَ الذُّنوبِ العِظامِ في سالِفِ الأَيّامِ.

سَيِّدي! أنَا المُعتَرِفُ بِإِساءَتي، المُقِرُّ بِخَطائي، المَأسورُ بِإِجرامي، المُرتَهَنُ بِآثامي، المُتَهَوِّرُ بِإِساءَتي، المُتَحَيِّرُ عَن قَصدِ طَريقي، انقَطَعَت مَقالَتي، وضَلَّ عُمُري، وبَطَلَت حُجَّتي في عَظيمِ وِزري، فَامنُن عَلَيَّ بِكَريمِ غُفرانِكَ، وَاسمَح لي بِعَظيمِ إحسانِكَ، فَإِنَّكَ ذو مَغفِرَةٍ لِلطّالِبينَ، شَديدُ العِقابِ لِلمُجرِمينَ.

سَيِّدي! إن كانَ صَغُرَ في جَنبِ طاعَتِكَ عَمَلي، فَقَد كَبُرَ في جَنبِ رَجائِكَ أمَلي.

سَيِّدي! كَيفَ أنقَلِبُ مِن عِندِكَ بِالخَيبَةِ مَحروماً، وظَنّي بِكَ أنَّكَ تَقلِبُني بِالنَّجاةِ مَرحوماً؟!

سَيِّدي! لَم اُسَلِّط عَلى حُسنِ ظَنّي بِكَ قُنوطَ الآيِسينَ، فَلا تُبطِل لي صِدقَ رَجائي لَكَ فِي الآمِلينَ.

سَيِّدي! عَظُمَ جُرمي إذ بارَزتُكَ بِاكتِسابِهِ، وكَبُرَ ذَنبي إذ جاهَرتُكَ بِارتِكابِهِ، إلّا أنَّ عَظيمَ عَفوِكَ يَسَعُ المُعتَرِفينَ، وجَسيمَ غُفرانِكَ يَعُمُّ التَّوّابينَ.

سَيِّدي! إن دَعاني إلَى النّارِ مَخشِيُّ عِقابِكَ، فَقَد دَعاني إلَى الجَنَّةِ مَرجُوُّ ثَوابِكَ.

سَيِّدي! إن أوحَشَتنِي الخَطايا مِن مَحاسِنِ لُطفِكَ، فَقَد آنَسَنِي اليَقينُ بِمَكارِمِ عَطفِكَ، وإن أنامَتنِي الغَفلَةُ عَنِ الاِستِعدادِ لِلِقائِكَ، فَقَد أيقَظَتنِي المَعرِفَةُ بِقَديمِ آلائِكَ، وإن عَزَبَ عَنّي تَقديمٌ لِما يُصلِحُني(1)، فَلَم يَعزُب إيقاني بِنَظَرِكَ إلَيَّ فيما يَنفَعُني، وإنِ انقَرَضَت بِغَيرِ ما أحبَبتَ مِنَ السَّعيِ أيّامي، فَبِالإِيمانِ أمضَيتُ [بِكَ] السّالِفاتِ مِن أعوامي.

ص: 298


1- . في الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 450 «وإن عَزُبَ لُبّي عَن تَقديمِ ما يُصلِحُني».

من كاسته و مدّتم به سر رسيده و شهوتم رفته و نتيجۀ كارم مانده است. پس با بردبارى ات، نابخردى ام را ببخش و با بخشايشت، از كردار زشتم در گذر و مرا به خاطر گناهان بزرگى كه در روزگاران گذشته كرده ام، مؤاخذه نكن.

سَرورم! من به بدكارى ام معترفم، به خطاى خود اقرار دارم، اسير جرم خود هستم، در بند گناهان خويشم، در بدكارىِ خود جسورم، در پيمودن راهم سرگردانم، سخنم بريده و عمرم به بيراه رفته و به خاطر بار سنگين گناهم، دليل و حجّتم باطل گشته است. پس با آمرزش كريمانه ات بر من منّت بگذار و احسان سترگت را بر من ارزانى بدار، كه تو درخواست كنندگان را مى آمرزى و و مجرمان را سخت كيفر مى دهى.

سَرورم! اگر در كنار فرمان بردارى از تو، عملم ناچيز است، در كنار اميدم به تو، آرزويم بزرگ است.

سَرورم! چگونه از درگاه تو ناكام باز گردم، در حالى كه گمانم به تو اين گونه است كه تو مرا با رحمت و نجاتت باز مى گردانى؟!

سَرورم! هرگز يأس نااميدان را بر اين خوش گمانى ام غلبه ندادم. پس اميد راستينم ميان آرزومندانت را از ميان مبر.

سَرورم! جرمم آن گاه سنگين شد كه با انجامش، با تو رويارويى كردم، و گناهم آن گاه بزرگ شد كه آشكارا در برابرت انجام دادم؛ امّا عظمت عفو و بخششت، معترفان را در بر مى گيرد و آمرزش سترگت، توبه كنندگان را فرا مى گيرد.

سَرورم! اگر كيفر ترسناكت مرا به سوى آتش مى خوانَد، اميد به پاداشت، مرا به سوى بهشت مى خواند.

سَرورم! اگر خطاها مرا از لطف زيبايت دور مى دارند، يقين به توجّه كريمانه ات، مرا با تو اُنس مى دهد، و اگر غفلت، مرا به جاى آماده شدن براى ديدارت، به خواب مى برد، شناخت نعمت هاى ديرينت بيدارم مى نمايد، و اگر انديشه ام از پيش كشيدن صلاح و مصلحتم در مانَد، يقينم به اين كه تو به منفعت من مى نگرى، از من جدا نمى گردد، و اگر روزهايم در آنچه دوست ندارى، سپرى گشته، سال هاى پيشين را با ايمان به تو گذرانده ام.

ص: 299

سَيِّدي! جِئتُ مَلهوفاً قَد لَبِستُ عُدمَ فاقَتي، وأَقامَني مُقامَ الأَذِلّاءِ بَينَ يَدَيكَ ضُرُّ حاجَتي.

سَيِّدي! كَرُمتَ فَأَكرِمني إذ كُنتُ مِن سُؤالِكَ، وجُدتَ بِمَعروفِكَ فَاخلُطني بِأَهلِ نَوالِكَ.

اللَّهُمَّ ارحَم مِسكيناً لا يُجيرهُ إلّا عَطاؤُكَ، وفَقيراً لا يُغنيهِ إلّا جَدواكَ.

سَيِّدي! أصبَحتُ عَلى بابٍ مِن أبوابِ مِنَحِكَ سائِلاً، وعَنِ التَّعَرُّضِ بِسِواكَ عادِلاً، ولَيسَ مِن جَميلِ امتِنانِكَ رَدُّ سائِلٍ مَلهوفٍ، ومُضطَرٍّ لاِنتِظارِ فَضلِكَ المَألوفِ.

سَيِّدي! إن حَرَمتَني رُؤيَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وآلِهِ فِي دارِ السَّلامِ، وأَعدَمتَني طَوفَ الوَصائِفِ وَالخُدّامِ، وصَرَفتَ وَجهَ تَأميلي بِالخَيبَةِ في دارِ المُقامِ، فَغَيرَ ذلِكَ مَنَّتني نَفسي مِنكَ، يا ذَا الطَّولِ وَالإِنعامِ.

سَيِّدي! وعِزَّتِكَ لَو قَرَنتَني فِي الأَصفادِ، ومَنَعتَني سَيبَكَ مِن بَينِ العِبادِ، ما قَطَعتُ رَجائي عَنكَ، ولا صَرَفتُ انتِظاري لِلعَفوِ مِنكَ.

سَيِّدي! لَو لَم تَهدِني إلَى الإِسلامِ لَضَلَلتُ، ولَو لَم تُثَبِّتني إذاً لَزَلَلتُ، ولَو لَم تُشعِر قَلبِيَ الإِيمانَ بِكَ ما آمَنتُ ولا صَدَّقتُ، ولَو لَم تُطلِق لِساني بِدُعائِكَ ما دَعَوتُ، ولَو لَم تُعَرِّفني حَقيقَةَ مَعرِفَتِكَ ما عَرَفتُ، ولَو لَم تَدُلَّني عَلى كَريمِ ثَوابِكَ ما رَغِبتُ، ولَو لَم تُبَيِّن لي أليمَ عِقابِكَ ما رَهِبتُ، فَأَسأَلُكَ تَوفيقي لِما يوجِبُ ثَوابَكَ، وتَخليصي مِمّا يَكسِبُ عِقابَكَ.

سَيِّدي! إن أقعَدَنِي التَّخَلُّفُ عَنِ السَّبقِ مَعَ الأَبرارِ، فَقَد أقامَتنِي الثِّقَةُ بِكَ عَلى مَدارِجِ الأَخيارِ.

سَيِّدي! كُلُّ مَكروبٍ إلَيكَ يَلتَجِئُ، وكُلُّ مَحزونٍ إيّاكَ يَرتَجي، سَمِعَ

ص: 300

سَرورم! حسرت زده و با تن پوشى از نادارى و نياز آمده ام و شدّت نيازم، مرا خوار و رام در برابرت نشانده است.

سَرورم! تو كَرَم كردى. پس برمن كَرَم نما، كه از درخواست كنندگانت هستم. تو با احسانت، جود كردى. پس مرا با گيرندگان عطايت، در آميز.

خدايا! بر بينوايى رحم كن كه جز عطاى تو او را پناه نمى دهد و بر فقيرى رحمت آور كه جز بخشش تو، او را بى نياز نمى كند.

سَرورم! بر يكى از درگاه هاى بخششت، به گدايى آمده ام و از توجّه به غير تو روى بر تافته ام و از منّت نهادن زيبايت به دور است كه گداى ماتم گرفته و گرفتارِ اميدوار به بخشش معهودت را از خود برانى.

سَرورم! اگر در سراى سلامت (بهشت) مرا از ديدار محمّد صلى الله عليه و آله محروم كنى و چرخش كنيزكان و خدمت گزاران به گِردم را از من باز دارى و روى اميدم را در سراى باقى به نااميدى بگردانى، ولى جانم غير از اين را آرزومند است، اى دارنده و نعمت دهنده!

سَرورم! به عزّتت سوگند، اگر مرا به غل و زنجير كشى و از نعمت هايى كه به بندگانت مى دهى، محرومم بدارى، باز هم اميدم را از تو نمى بُرم و چشم از بخششت بر نمى گيرم.

سَرورم! اگر مرا به اسلام ره نمون نشوى، گم راه مى شوم و اگر ثباتم نبخشى، مى لغزم و اگر ايمان به خودت را به من ندهى، ايمان نمى آورم و تصديق نمى كنم. اگر زبانم را به دعا نگشايى، تو را نمى خوانم و اگر حقيقت شناختت را به من نشناسانى، تو را نمى شناسم و اگر مرا به پاداش كريمانه ات راه نمايى نكنى، رغبتى نمى ورزم و اگر عذاب دردناكت را برايم نمايان نكنى، بيمناك نخواهم شد. پس، از تو توفيق انجام آن كارى را مى طلبم كه پاداشت را به ارمغان بياورد و از آنچه موجب كيفرت مى شود، برهم.

سَرورم! اگر واپس نشستنم، مرا از پيش رفتن همراه با نيكان جا گذاشته، اعتمادم به تو مرا در مرتبۀ برگزيدگان جاى داده است.

سَرورم! هر گرفتارى به تو پناه مى آورد و هر غم ديده اى به تو اميد مى بندد.

ص: 301

العابِدونَ بِجَزيلِ ثَوابِكَ فَخَشَعوا، وسَمِعَ المُوَلّونَ عَنِ القَصدِ بِجودِكَ فَرَجعوا، وسَمِعَ المَحرومونَ بِسَعَةِ فَضلِكَ فَطَمِعوا، حَتَّى ازدَحَمَت عَصائِبُ العُصاةِ مِن عِبادِكَ بِبابِكَ، وعَجَّت إلَيكَ الأَلسُنُ بِأَصنافِ الدُّعاءِ في بِلادِكَ، فَكُلُّ أمَلٍ ساقَ صاحِبَهُ إلَيكَ مُحتاجاً، وكُلُّ قَلبٍ تَرَكَهُ وَجيبُ الخَوفِ إلَيكَ مُهتاجاً.

سَيِّدي! وأَنتَ المَسؤولُ الَّذي لا تَسوَدُّ لَدَيهِ وُجوهُ المَطالِبِ، ولَم يَردُد راجيهِ فَيُزيلَهُ عَنِ الحَقِّ إلَى المَعاطِبِ.

سَيِّدي! إن أخطَأتُ طَريقَ النَّظَرِ لِنَفسي بِما فيهِ كَرامَتُها، فَقَد أصَبتُ طَريقَ الفَرَجِ بِما فيهِ سَلامَتُها.

سَيِّدي! إن كانَت نَفسِي استَعبَدَتني مُتَمَرِّدَةً عَلَيَّ بِما يُرجيها، فَقَدِ استَعبَدتُهَا الآنَ عَلى ما يُنجيها.

سَيِّدي! إن أجحَفَ بي زادُ الطَّريقِ فِي المَسيرِ إلَيكَ، فَقَد أوصَلتُهُ بِذَخائِرِ ما أعدَدتُهُ مِن فَضلِ تَعويلي عَلَيكَ.

سَيِّدي! إذا ذَكَرتُ رَحمَتَكَ ضَحِكَت لَها عُيونُ مَسائلي، وإذا ذَكَرتُ عُقوبَتَكَ بَكَت لَها جُفونُ وَسائِلي.

سَيِّدي! أدعوكَ دُعاءَ مَن لَم يَدعُ غَيرَكَ في دُعائِهِ، وأَرجوكَ رَجاءَ مَن لَم يَقصِد غَيرَكَ بِرَجائِهِ.

سَيِّدي! وكَيفَ أرُدُّ عارِضَ تَطَلُّعي إلى نَوالِكَ، وإنَّما أنَا في هذَا الخَلقِ أحَدُ عِيالِكَ؟!

سَيِّدي! كَيفَ اُسكِتُ بِالإِفحامِ لِسانَ ضَراعَتي وقَد أقلَقَني ما اُبهِمَ عَلَيَّ مِن تَقديرِ عاقِبَتي؟!

سَيِّدي! قَد عَلِمتَ حاجَةَ جِسمي إلى ما قَد تَكَفَّلتَ لي مِنَ الرِّزقِ أيّامَ حَياتي، وعَرَفتَ قِلَّةَ استِغنائي عَنهُ بَعدَ وَفاتي، فَيامَن سَمَحَ لي بِهِ مُتَفَضِّلاً فِي العاجِلِ، لا تَمنَعنيهِ يَومَ حاجَتي إلَيهِ فِي الآجِلِ، فَمِن شَواهِدِ نَعماءِ الكَريمِ إتمامُ نَعمائِهِ، ومِن مَحاسِنِ آلاءِ الجَوادِ إكمالُ آلائِهِ.

ص: 302

عبادتگران، پاداش بزرگ تو را شنيدند و سر فرود آوردند، و روى گردانندگان از راه، بخشش تو را شنيدند و باز گشتند و بى بهرگان، گسترۀ فضل تو را شنيدند و به آن چشم دوختند تا آن جا كه گروه گروه از نافرمانان بر درگاهت به هم بر آمدند و زبان ها در سرزمين هايت با خوانده هايى گونه گون، تو را فرياد زدند. هر آرزويى آرزومندش را با پاى نياز به درگاه تو آورْد و هر دلى را بيم بايسته اش از تو، به سوى تو بر انگيخت.

سَرورم! تو درخواست شونده اى هستى كه درخواست ها نزد او روسياه نمى شوند و دست رد به سينۀ اميدوارش زده نمى شود تا او را از حق به تباهى در آورد.

سَرورم! اگر در نگريستن براى تكريم جانم خطا كرده ام، به راهِ گشوده براى سلامتش دست يافته ام.

سَرورم! اگر نفس سركشم، مرا بندۀ امرى كرد كه به آن اميدوارش ساخت، اكنون او را بندۀ امرى ساختم كه نجاتش مى دهد.؟؟؟

سَرورم! چنانچه توشه ام در راه به سوى تو، مرا به تو نرساند، آن را به اندوخته هايى مى پيوندم كه از فضل اعتمادم به تو آماده نموده ام.

سَرورم! هر گاه رحمتت را به ياد مى آورم، چشمان درخواستم برق مى زند و چون كيفرت را به ياد مى آورم، پلك دستاويزهايم گريان مى شوند.

سَرورم! تو را مى خوانم چونان خواندن كسى كه جز تو را نخوانده است و به تو اميد مى برم چونان اميد كسى كه به جز تو اميد نمى برد.

سَرورم! چگونه از بخشش تو روى برگردانم، در حالى كه در ميان اين آفريدگان، يكى از خانوادۀ تو هستم.

سَرورم! چگونه زبان عجز و لابه ام را ساكت كنم، در حالى كه از ابهام تقدير در فرجام كارم ناآرامم؟!

سَرورم! تو نياز جسمم را به روزى اى كه برايم عهده دار شدى، مى دانستى و نيز مى دانستى كه پس از مرگم چه اندازه به آن نيازمندم. پس اى كسى كه در اين دنياى زودگذر، از تفضّل اين روزى بر من دريغ نكردى! آن را در آينده و در روز نيازم به آن، از من باز ندار، كه از نشانه هاى احسان كريم، اتمام احسان و از نشانه هاى نيكىِ عطاى بخششگر، تكميل عطاياست.

ص: 303

إلهي! لَولا ما جَهِلتُ مِن أمري لَم أستَقِلكَ عَثَراتي، ولَولا ما ذَكَرتُ مِن شِدَّةِ التَّفريطِ لَم أسكُب عَبَراتي. سَيِّدي! فَامحُ مُثبَتاتِ العَثَراتِ لِمُسبَلاتِ العَبَراتِ، وهَب كَثيرَ السَّيِّئاتِ بِقَليلِ الحَسَناتِ.

سَيِّدي! إن كُنتَ لا تَرحَمُ إلّاَ المُجِدّينَ في طاعَتِكَ، فَإِلى مَن يَفزَعُ المُقَصِّرونَ؟ وإن كُنتَ لا تَقبَلُ إلّا مِنَ المُجتَهِدينَ، فَإِلى مَن يَلجَأُ الخاطِئونَ؟ وإن كُنتَ لا تُكرِمُ إلّا أهلَ الإِحسانِ، فَكَيفَ يَصنَعُ المُسيئونَ؟ وإن كانَ لا يَفوزُ يَومَ الحَشرِ إلّاَ المُتَّقونَ، فَبِمَن يَستَغيثُ المُذنِبونَ؟

سَيِّدي! إن كانَ لا يَجوزُ عَلَى الصِّراطِ إلّا مَن أجازَتهُ بَراءَةُ عَمَلِهِ، فَأَنّى بِالجَوازِ لِمَن لَم يَتُب إلَيكَ قَبلَ دُنُوِّ أجَلِهِ؟ وإن لَم تَجُد إلّا عَلى مَن عَمَّرَ بِالزُّهدِ مَكنونَ سَريرَتِهِ، فَمَن لِلمُضطَرِّ الَّذي لَم يُرضِهِ بَينَ العالَمينَ سَعيُ نَقِيَّتِهِ؟

سَيِّدي! إن حَجَبتَ عَن أهلِ تَوحيدِكَ نَظَرَ تَغَمُّدِكَ بِخَطيئاتِهِم، أوبَقَهُم(1) غَضَبُكَ بَينَ المُشرِكينَ بِكُرُباتِهِم.

سَيِّدي! إن لَم تَشمَلنا يَدُ إحسانِكَ يَومَ الوُرودِ، اختَلَطنا فِي الخِزيِ يَومَ الحَشرِ بِذَوِي الجُحودِ، فَأَوجِب لَنا بِالإِسلامِ مَذخورَ هِباتِكَ، وأَصفِ ما كَدَّرَتهُ الجَرائِمُ بِصَفحِ صِلاتِكَ.

سَيِّدي! لَيسَ لي عِندَكَ عَهدٌ اتَّخَذتُهُ، ولا كَبيرُ عَمَلٍ أخلَصتُهُ، إلّا أنّي واثِقٌ بِكَريمِ أفعالِكَ، راجٍ لِجَسيمِ إفضالِكَ، عَوَّدتَني مِن جَميلِ تَطَوُّلِكَ عادَةً أنتَ أولى بِإِتمامِها، ووَهَبتَ لي مِن خُلوصِ مَعرِفَتِكَ حَقيقَةً أنتَ المَشكورُ عَلى إلهامِها.

ص: 304


1- . أَوبَقه: أهلكه (لسان العرب: ج 10 ص 370 «وبق»).

معبود من! اگر نسبت به حال خود جاهل نمى شدم، لغزش هايم را كم نمى گرفتم و اگر شدّت كم كارى ام را به ياد نمى آوردم، اشك نمى ريختم. سَرورم! اين لغزش هاى ثبت شده را با اين اشك هاى فروريخته پاك كن و زشتكارى هاى فراوانم را به نيكوكارى هاى اندكم ببخش.

سَرورم! اگر جز بر كوشندگان در اطاعتت رحم نكنى، پس كوتاهى كنندگان به چه كس روى آورند؟ و اگر جز از تلاشگران نپذيرى، پس خطاكاران به چه كسى پناه ببرند؟ و اگر جز نيكوكاران را تكريم نكنى، پس بدكاران چه كنند؟ و اگر در روز رستاخيز، جز پرواپيشگان رستگار نشوند، پس گنهكاران از چه كسى يارى بخواهند؟

سَرورم! اگر تنها آن كسى از صراط بگذرد كه پاكى عملش به او اجازۀ عبور داده، پس چگونه كسى كه پيش از نزديك شدن اَجَلش، به سوى تو باز نگشته، از آن بگذرد؟ و اگر تنها بر كسى عطا كنى كه نهان درونش را با زهد، آباد نموده، پس آن گرفتارى كه تلاش پاكش خشنودش ننموده، چه دارد؟

سَرورم! اگر نظر خطاپوشت را از باورمندان به يكتايى ات باز دارى، خشمت آنان را ميان مشركان، با اندوهشان خوار مى سازد.

سَرورم! اگر در روز ورود [به محشر] احسانت ما را در بر نگيرد، در روز رستاخيز با منكران درخواهيم آميخت. پس به خاطر مسلمانى مان بخشش هاى ذخيره كرده ات را براى ما لازم بگردان و آنچه را جرم هايمان كدر و تيره نموده، با بخشش و گذشتت، صاف و زلال بفرما.

سَرورم! من نه پيمانى از تو گرفته ام و نه عمل بزرگ خالصانه اى دارم، جز آن كه به رفتارهاى كريمانه ات اعتماد دارم، همان گونه كه به بخشش كلان تو اميدوارم. تو مرا چنان به مهربانى هاى زيبايت عادت داده اى كه شايستۀ به انتها رساندن آنهايى و از معرفت ناب خود، حقيقتى را به من بخشيده اى كه براى الهام آن بايد سپاس گزارت بود.

ص: 305

سَيِّدي ما جَفَّت هذِهِ العُيونُ لِفَرطِ بُكائِها، ولا جادَت هذِهِ الجُفونُ بِفَيضِ مائِها، ولا أسعَدَها نَحيبُ الباكِياتِ الثّاكِلاتِ لِفَقدِ عَزائِها، إلّا لِما أسلَفَتهُ مِن عَمدِها وخَطائِها، وأَنتَ القادِرُ سَيِّدي عَلى كَشفِ غَماها.

سَيِّدي! أمَرتَ بِالمَعروفِ وأَنتَ أولى بِهِ مِنَ المَأمورينَ، وحَضَضتَ عَلى إعطاءِ السّائِلينَ وأَنتَ خَيرُ المَسؤولينَ، ونَدَبتَ إلى عِتقِ(1) الرِّقابِ وأَنتَ خَيرُ المُعتِقينَ، وَحَثثتَ عَلَى الصَّفحِ عَنِ المُذنِبينَ وأَنتَ أكرَمُ الصّافِحينَ.

سَيِّدي! إن تَلَونا مِن كِتابِكَ سَعَةَ رَحمَتِكَ أشفَقنا من مُخالَفَتِكَ وفَرِحنا بِبَذلِ رَحمَتِكَ، وإذا تَلَونا ذِكرَ عُقوبَتِكَ جَدَدنا في طاعَتِكَ وفَرِقنا مِن أليمِ نَقِمَتِكَ، فَلا رَحمَتُكَ تُؤمِنُنا(2)، ولا سَخَطُكَ يُؤيِسُنا.

سَيِّدي! كَيفَ يَتَمَنَّعُ مَن فيها مِن طَوارِقِ الرَّزايا، وقَد رُشِقَ في كُلِّ دارٍ مِنها سَهمٌ مِن سِهامِ المَنايا؟

سَيِّدي! إن كانَ ذَنبي مِنكَ قَد أخافَني فَإِنَّ حُسنَ ظَنّي بِكَ قَد أجارَني، وإن كانَ خَوفُكَ قَد أربَقَني(3) فَإِنَّ حُسنَ نَظَرِكَ لي قَد أطلَقَني.

سَيِّدي! إن كانَ قَد دَنا مِنّي أجَلي ولَم يُقَرِّبني مِنكَ عَمَلي، فَقَد جَعَلتُ الاِعتِرافَ بِالذَّنبِ أوجَهَ وَسائِلِ عِلَلي.

سَيِّدي! مَن أولى بِالرَّحمَةِ مِنكَ إن رَحِمتَ، ومَن أعدَلُ فِي الحُكمِ مِنكَ إن عَذَّبتَ؟!

سَيِّدي! لَم تَزل بَرّاً بي أيّامَ حَياتي، فَلا تَقطَع لَطيفَ بِرِّكَ بي بَعدَ وَفاتي.

ص: 306


1- . في المصدر: «عتيق»، والتصويب من الصحيفة السجّاديّة الجامعة: ص 455.
2- . في نسخة: «فلا مكرُكَ يؤمِننا».
3- . الرَّبقُ: حَبلٌ فيه عدّة عري يُشَدُّ به البُهُمُ الصغار، وربقه: جَعل رأسه في الربقة - أي قيّده - (تاج العروس: ج 13 ص 159 «ربق»). وفي نسخة كما في الصحيفة السجّادية الجامعة: ص 455 «أوبقني».

سَرورم! اين چشم ها از فراوانىِ گريه خشك نشده اند و اين پلك ها سيلاب اشكشان را سرازير ننموده اند و نالۀ زنان گريانِ ناشكيبِ فرزند از دست داده آنان را همراهى نكرده است، جز به خاطر كارهاى پيشين، چه عمد و چه خطا، و تو - اى سَرورم - بر گشودن اين اندوه گره خورده توانايى.

سَرورم! به نيكى فرمان داده اى و خود از فرمان يافتگان، بدان سزاوارترى، و به بخشش به درخواست كنندگان ترغيب نموده اى و تو بهترين درخواست شونده اى، و به آزاد كردن بندگان فرا خوانده اى و تو بهترين آزاد كنندۀ بندگانى، و به گذشت از گنهكاران بر انگيخته اى و تو بزرگوارترين گذشت كننده اى.

سَرورم! چون گسترۀ رحمتت را از كتابت مى خوانيم، از مخالفت با تو هراسان و از بذل رحمتت شادمان مى شويم و چون ذكر عقوبتت را مى خوانيم، در اطاعتت مى كوشيم و از انتقام دردناكت مى ترسيم. پس، نه مكرت ما را ايمن مى كند(1) و نه خشمت ما را نااميد.

سَرورم! چگونه انسان در اين دنيا خود را از مصيبت هاى بزرگ نگاه دارد، در حالى كه به هر خانه اى از آن، تيرى از تيرهاى مرگ انداخته شده است.

سَرورم! اگر گناهم در برابر تو مرا ترسانده، خوش گمانى ام به تو، مرا پناه داده است و اگر بيم از تو مرا به بند كشيده، حُسن عنايتت به من، آزادم نموده است.

سَرورم! اگر اَجَل من نزديك شده و عملم مرا به تو نزديك نكرده باشد، اعتراف به گناهم را وجيه ترين وسيله براى عذرخواهى از كرده هايم قرار مى دهم.

سَرورم! اگر رحم كنى، چه كسى سزاوار از تو به رحم كردن است؟ و اگر عذاب كنى، چه كسى دادگرتر از تو در حكم كردن است؟

سَرورم! تو همواره در طول زندگى ام با من خوش رفتار بوده اى. اين رفتار خوش و نيكويت را پس از مرگ نيز از من دريغ مكن.

ص: 307


1- . ترجمه بر اساس نسخه اى است كه به جاى «رحمتك»، «مكرك» دارد. (م)

سَيِّدي! كَيفَ آيَسُ مِن حُسنِ نَظَرِكَ بي بَعدَ مَماتي، وأَنتَ لَم تُوَلِّني إلّا جَميلاً في حَياتي؟!

سَيِّدي! عَفوُكَ أعظَمُ مِن كُلِّ جُرمٍ، ونِعمَتُكَ مَمحاةٌ لِكُلِّ إثمٍ.

سَيِّدي! إن كانَت ذُنوبي قَد أخافَتني، فَإِنَّ مَحَبَّتي لَكَ قَد آمَنَتني، فَتَوَلَّ مِن أمري ما أنتَ أهلُهُ، وعُد بِفَضلِكَ عَلى مَن قَد غَمَرَهُ جَهلُهُ.

يا مَنِ السِّرُّ عِندَهُ عَلانِيَةٌ، ولا تَخفى عَلَيهِ مِنَ الغَوامِضِ خافِيَةٌ، فَاغفِر لي ما خَفِيَ عَلَى النّاسِ مِن أمري، وخَفِّف بِرَحمَتِكَ مِن ثِقلِ الأَوزارِ ظَهري.

سَيِّدي! سَتَرتَ عَلَيَّ ذُنوبي فِي الدُّنيا ولَم تُظهِرها، فَلا تَفضَحني بِها فِي القِيامَةِ وَاستُرها، فَمَن أحَقُّ بِالسَّترِ مِنكَ يا سَتّارُ، ومَن أولى مِنكَ بِالعَفوِ عَنِ المُذنِبينَ يا غَفّارُ؟!

إلهي! جودُكَ بَسَطَ أمَلي، وسَترُكَ قَبِلَ عَمَلي، فَسُرَّني بِلِقائِكَ عِندَ اقتِرابِ أجَلي.

سَيِّدي! لَيسَ اعتِذاري إلَيكَ اعتِذارَ مَن يَستَغني عَن قَبولِ عُذرِهِ، ولا تَضَرُّعي تَضَرُّعَ مَن يَستَنكِفُ عَن مَسأَلَتِكَ لِكَشفِ ضُرِّهِ، فَاقبَل عُذري يا خَيرَ مَنِ اعتَذَرَ إلَيهِ المُسيؤونَ، وأَكرَمَ مَنِ استَغفَرَهُ الخاطِئونَ.

سَيِّدي! لا تَرُدَّني في حاجَةٍ قَد أفنَيتُ عُمُري في طَلَبِها مِنكَ، ولا أجِدُ غَيرَكَ مَعدِلاً بِهاَ عَنكَ.

سَيِّدي! لَو أرَدتَ إهانَتي لَم تَهدِني، ولَو أرَدتَ فَضيحَتي لَم تَستُرني، فَأَدِم إمتاعي بِما لَهُ هَدَيتَني، ولا تَهتِك عَمّا بِهِ سَتَرتَني.

سَيِّدي! لَولا مَا اقتَرَفتُ مِنَ الذُّنوبِ ما خِفتُ عِقابَكَ، ولَولا ما عَرَفتُ مِن كَرَمِكَ ما رَجَوتُ ثَوابَكَ، وأَنتَ أكرَمُ الأَكرَمينَ بِتَحقيقِ آمالِ الآمِلينَ، وأَرحَمُ مَنِ استُرحِمَ فِي التَّجاوُزِ عَنِ المُذنِبينَ.

ص: 308

سَرورم! چگونه از حسن نظر تو پس از مرگم نااميد شوم، در حالى كه در طول عمرم جز به نيكى و زيبايى، مرا سرپرستى نكرده اى؟!

سَرورم! عفو تو از هر جرم و گناهى بزرگ تر است و نعمتت، هر خطايى را پاك مى كند.

سَرورم! چنانچه گناهانم مرا بهراسانند، محبّتم به تو ايمنم مى دارد. پس مرا چنان سرپرستى كن كه خود، شايستۀ آنى و به فضل خويش به سوى كسى باز گرد كه جهالتش او را در خود فرو برده است. اى كسى كه راز نزدش آشكار است و هيچ چيزِ پوشيده اى بر او پنهان نيست! آنچه از كارهايم كه بر مردم پنهان است، بر من بپوشان و به رحمت خويش از سنگينى بار گناهانم بكاه.

سَرورم! تو در اين دنيا گناهان مرا پوشاندى و آنها را آشكار نساختى. پس در قيامت نيز مرا با آنها رسوا نكن و پوشيده شان بدار. چه كسى سزاوارتر از تو به پوشاندن است اى ستّار! و چه كسى سزامندتر از تو به گذشت از گنهكاران است، اى غفّار!

معبود من! بخششت، آرزويم را گسترده و پوششت، عملم را پذيرفته است. پس هنگام نزديك شدن مرگم، مرا به ديدار خود شادمانم كن.

سَرورم! عذر من به درگاه تو، مانند عذر خواستن كسى نيست كه از قبول عذرش بى نياز باشد و تضرّع و زارى ام به درگاهت، همچون زارىِ كسى نيست كه از درخواست از تو براى گشودن مشكلش اِبا دارد. پس عذرم را بپذير، اى بهترين كسى كه بدكاران مى توانند به درگاهش عذر ببرند، و اى بزرگوارترين كسى كه خطاكاران از او طلب آمرزش مى كنند!

سَرورم! در درخواستى كه عمرم را در طلبش فنا كردم، دست رد به سينه ام نزن، كه جز تو كسى را نمى يابم كه بتواند آن را برآورده كند.

سَرورم! اگر مى خواستى خوارم بدارى، هدايتم نمى نمودى و اگر مى خواستى رسوايم بدارى، بر من نمى پوشاندى. پس همچنان مرا از هدايتم بهره مند بدار و از آنچه پوشاندى، پرده درى مكن.

سَرورم! اگر گناهى مرتكب نشده بودم، از كيفرت نمى ترسيدم و اگر كَرَمت را نمى دانستم، به پاداشت اميد نمى بستم. تو كريم ترينِ كريمان در برآوردن آرزوهاى آرزومندانى و مهربان ترينِ مهربانان در گذشتِ از گنهكاران.

ص: 309

سَيِّدي! ألقَتنِي الحَسَناتُ بَينَ جودِكَ وإحسانِكَ، وأَلقَتنِي السَّيِّئاتُ بَينَ عَفوِكَ وغُفرانِكَ، وقَد رَجَوتُ أن لا يَضيعَ بَينَ ذَينَ وذَينَ مُسيءٌ مُرتَهَنٌ بِجَريرَتِهِ(1)، ومُحسِنٌ مُخلِصٌ في بَصيرَتِهِ.

سَيِّدي! إنّي(2) شَهِدَ لِيَ الإِيمانُ بِتَوحيدِكَ، ونَطَقَ لِساني بِتَمجيدِكَ، ودَلَّنِي القُرآنُ عَلى فَواضِلِ جودِكَ، فَكَيفَ لا يَبتَهِجُ رَجائي بِتَحقيقِ مَوعودِكَ، و [كيفَ] لا تَفرَحُ اُمنِيَّتي بِحُسنِ مَزيدِكَ؟!

سَيِّدي! إن غَفَرتَ فَبِفَضلِكَ، وإن عَذَّبتَ فَبِعَدلِكَ، فَيا مَن لا يُرجى إلّا فَضلُهُ، ولا يُخشى إلّا عَدلُهُ، اُمنُن عَلَيَّ بِفَضلِكَ، ولا تَستَقصِ عَلَيَّ في عَدلِكَ.

سَيِّدي أدعوكَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا يَمَلُّ مَولاهُ، وأَتَضَرَّعُ إلَيكَ تَضَرُّعَ مَن أقَرَّ عَلي نَفسِهِ بِالحُجَّةِ في دَعواهُ، وخَضَعَ لَكَ خُضوعَ مَن يُؤمِّلُكَ لآِخِرَتِهِ ودُنياهُ، فَلا تَقطَع عِصمَةَ رَجائي، وَاسمَع تَضَرُّعي، وَاقبَل دُعائي، وثَبِّت حُجَّتي عَلى ما اُثبِتُ مِن دَعوايَ.

سَيِّدي! لَو عَرَفتُ اعتِذاراً مِنَ الذَّنبِ لَأَتَيتُهُ، فَأَنَا المُقِرُّ بِما أحصَيتَهُ وجَنَيتُهُ، وخالَفتُ أمرَكَ فيهِ فَتَعَدَّيتُهُ، فَهَب لي ذَنبي بِالاِعتِرافِ، ولا تَرُدَّني في طَلِبَتي عِندَ الاِنصِرافِ.

سَيِّدي! قَد أصَبتُ مِنَ الذُّنوبِ ما قَد عَرَفتَ، وأَسرَفتُ عَلى نَفسي بِما قَد عَلِمتَ، فَاجعَلني عَبداً إمّا طائِعاً فَأَكرَمتَهُ، وإمّا عاصِياً فَرَحِمتَهُ.

سَيِّدي! كَأَنّي بِنَفسي قَد اُضجِعَت بِقَعرِ حُفرَتِها، وَانصَرَفَ عَنهَا المُشَيِّعونَ مِن جيرَتِها، وبَكى عَلَيهَا الغَريبُ لِطولِ غُربَتِها، وجادَ عَلَيها بِالدُّموعِ المُشفِقُ مِن عَشيرَتِها، وناداها مِن شَفيرِ القَبرِ ذو مَوَدَّتِها، ورَحِمَهَا المُعادي لَها فِي الحَياةِ عِندَصَرعَتِها، ولَم يَخفَ عَلَى النّاظِرينَ إلَيها

ص: 310


1- . الجَريرَةُ: الجِنايَةُ والذنب (النهاية: ج 1 ص 258 «جرر»).
2- . في نسخة: «إذا» بدل «إنّي».

سَرورم! نيكى هايم مرا ميان بخشش و احسانت نهاده و بدى هايم ميان عفو و آمرزشت انداخته است، و اميد دارم كه ميان اين و آن، نه بدكارِ در بند جرمش و نه نيكوكارِ مخلص در بصيرتش، تباه شود.

سَرورم! ايمان به يگانگى تو، نزد من شهادت داد و زبانم به تمجيد تو سخن گفت و قرآن، مرا به سوى بخشش هاى فراوانت ره نمون ساخت. پس چگونه اميد من به محقّق شدن وعدۀ تو، شاد نباشد و آرزوى من به حسن فزون بخشى ات خوش حال نباشد؟

سَرورم! اگر ببخشى، از فضل توست و اگر عذاب كنى، از عدل توست. پس اى كسى كه جز به فضلش اميد برده نمى شود و جز از عدلش ترسيده نمى شود! به فضلت، بر من منّت گذار و به عدلت، مرا بازرسى كامل مكن.

سَرورم! من تو را چنان مى خوانم كه اصرار كننده اى مولايش را مى خواند؛ مولايى كه ملول نمى شود، و مانند كسى به درگاهت زارى مى كنم كه به حجّت خصم عليه خود، اقرار مى كند، و در برابرت خاكسارى مى كند، همچون كسى كه براى دنيا و آخرتش به تو اميد دارد. رشتۀ اميدم را قطع مكن و زارى ام را بشنو و دعايم را بپذير و حجّتم را بر ادّعايم استوار بدار.

سَرورم! اگر براى گناهم عذرى مى شناختم، عذر مى آوردم. من به آنچه بر شمرده اى و گناه انجام داده ام، اقرار دارم و نيز به مخالفت با فرمانت و تعدّى از آن. پس گناهم را به سبب اين اعتراف ببخش و مرا بى پذيرش درخواستم باز مگردان.

سَرورم! مى دانى به چه گناهانى دست يازيده ام و چه زياده روى ها بر جانم نموده ام. پس مرا بندۀ خودت كن، خواه بنده اى فرمان بردار تا گرامى اش بدارى يا نافرمان تا بر او رحمت آورى.

سَرورم! گويى خودم را مى بينم كه در قعر گور نهاده و تشييع كنندگان از كنار آن باز گشته اند و غريبان به خاطر دراز گشتن غربتش مى گِريند و خويشان دلسوز بر آن، اشك مى افشانند و دوستدارانش از لبۀ قبر صدايش مى زنند و دشمنش در زندگى، به هنگام افتادنش بر او رحم مى كند و شدّت بى چيزى اش از ديد نگرندگان به او، پنهان نمى ماند و نيز بيچارگى اش براى

ص: 311

فَرطُ فاقَتِها، ولا عَلى مَن قَد رَآها تَوَسَّدَتِ الثّرى عَجزُ حيلَتِها، فَقُلتَ: مَلائِكَتي، فَريدٌ نَأى عَنهُ الأَقرَبونَ، وبَعيدٌ جَفاهُ الأَهلونَ، ووَحيدٌ فارَقَهُ المالُ وَالبَنونَ، نَزَلَ بي قَريباً، وسَكَنَ اللَّحدَ غَريباً، وكانَ لي في دارِ الدُّنيا داعِياً، ولِنَظَري لَهُ في هذَا اليَومِ راجِياً، فَتُحسِنُ عِندَ ذلِكَ ضِيافَتي، وتَكونُ أشفَقَ عَلَيَّ مِن أهلي وقَرابَتي.

إلهي وسَيِّدي! لَو أطبَقَت ذُنوبي ما بَينَ ثَرَى الأَرضِ إلى أعنانِ السَّماءِ، وخَرَقَتِ النُّجومَ إلى حَدِّ الاِنتِهاءِ، ما رَدَّنِيَ اليَأسُ عَن تَوَقُّعِ غُفرانِكَ، ولا صَرَفَنِيَ القُنوطُ عَنِ انتِظارِ رِضوانِكَ.

سَيِّدي! قَد ذَكَرتُكَ بِالذِّكرِ الَّذي ألهَمتَنيهِ، ووَحَّدتُكَ بِالتَّوحيدِ الَّذي أكرَمتَنيهِ، ودَعَوتُكَ بِالدُّعاءِ الَّذي عَلَّمتَنيهِ، فَلا تَرحَمني بِرَحمَتِكَ الجَزاءَ الَّذي وَعَدتَنيهِ، فَمِنَ النِّعمَةِ لَكَ عَلَيَّ أن هَدَيتَني بِحُسنِ دُعائِكَ، ومِن إتمامِها أن توجِبَ لي مَحمودَةَ جَزائِكَ.

سَيِّدي! أنتَظِرُ عَفوَكَ كَما يَنتَظِرُهُ المُذنِبونَ، ولَستُ أيأَسُ مِن رَحمَتِكَ الَّتي يَتَوَقَّعُهَا المُحسِنونَ.

إلهي وسَيِّدِي! انهَمَلَت بِالسَّكبِ عَبَراتي حينَ ذَكَرتُ خَطايايَ وعَثَراتي، وما لَها لا تَنهَمِلُ وتَجري وتَفيضُ ماؤُها وتَذري ولَستُ أدري إلى ما يَكونُ مَصيري، وعَلى ما يَتَهَجَّمُ عِندَ البَلاغِ مَسيري، يا اُنسَ كُلِّ غَريبٍ مُفرَدٍ آنِس فِي القَبرِ وَحشَتي، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ ارحَم فِي الثَّرى طولَ وَحدَتي.

سَيِّدي! كَيفَ نَظَرُكَ لي بَينَ سُكّانِ الثَّرى؟ وكَيفَ صَنيعُكَ بي في دارِ الوَحشَةِ وَالبِلى؟ فَقَد كُنتَ بي لَطيفاً أيّامَ حَياةِ الدُّنيا، يا أفضَلَ المُنعِمينَ في آلائِهِ، وأَنعَمَ المُفضِلينَ في نَعمائِهِ، كَثُرَت أياديكَ فَعَجَزتُ عَن إحصائِها، وضِقتُ ذَرعاً في شُكري لَكَ بِجَزائِها، فَلَكَ الحَمدُ عَلى ما أولَيتَ مِنَ التَّفَضُّلِ، ولَكَ الشُّكرُ عَلى ما أبلَيتَ مِنَ التَّطَوُّلِ.

ص: 312

كسى كه ديده است او را بر خاك خوابانده اند. پس مى گويى: "فرشتگان من! بى كسى است دورافتاده از نزديكانش و دور افتاده اى گرفتارِ جفاى خويشانش و تنهايى جداگشته از دارايى و فرزندانش. به تازگى بر من فرود آمده و به تنهايى در قبر آرميده است و در دنيا مرا مى خوانْد و به نگاه عنايت امروزم، اميد داشت. پس در اين هنگام، از من خوب پذيرايى مى كنى و از خانواده و نزديكانم به من مهربان ترى.

معبود من و سَرورم! اگر گناهانم از خاك زمين تا بلنداى آسمان را بپوشانند و ستارگان را تا انتها بشكافند و در گذرند، از آمرزشت مأيوس نمى شوم و نوميدى، مرا از انتظار بهشت رضوانت باز نمى دارد.

سَرورم! من تو را با همان ذكرى ياد مى كنم كه خودت آن را به من الهام كردى و تو را به همان يگانگى مى شناسم كه تو به من عطا نمودى و تو را با همان دعايى مى خوانم كه تو به من آموختى. پس به رحمتت، مرا از پاداشى كه به من وعده داده اى، محروم نكن، و اين، خود، نعمتى از جانب تو بر من است كه با دعوت نيكويت مرا هدايت نمودى و از تكميل كردن اين نعمت، آن است كه پاداش نيكويت را برايم حتمى گردانى.

سَرورم! عفوت را چشم انتظارم، آن گونه كه گنهكاران، رحمتت را چشم انتظارند، و از رحمتى كه نيكوكاران توقّع دارند نيز نااميد نيستم.

معبود من و سَرورم! اشك از چشمانم سرازير مى شود آن هنگام كه خطاها و لغزش هايم را به ياد مى آورم و چرا اشك نيفشانند و نريزد و جارى و سرازير نگردد، در حالى كه نمى دانم كارم به كجا مى كشد و به گاه رسيدن، مسيرم به كدامين سو مى رود؟ اى مايۀ انس هر غريبِ جدا افتاده! مونس تنهايى ام در قبر باش، و اى دومىِ هر شخص تنها! بر تنهايى طولانى مدّتم در خاك، رحم كن.

سَرورم! تو ميان آرميدگان خاك، چگونه به من مى نگرى و در خانۀ تنهايى و پوسيدگى، چگونه با من رفتار مى كنى؟ تو در روزهاى زندگى دنيايى ام با من لطيف و مهربان بودى، اى برترينِ نعمت دهندگان در بخشش و اى بخشنده ترينِ نيكوكاران در نعمت دهى! احسانت فزونى گرفته است و از شمارش آنها، عاجز مانده ام و توان سپاس گزارى از تو را در برابر آنها ندارم. پس ستايش، ويژۀ توست بر آنچه از نعمتت بر من تفضّل نمودى و سپاس، از آنِ توست بر آنچه از نعمتت برايم فراهم ساختى.

ص: 313

يا خَيرَ مَن دَعاهُ الدّاعونَ، وأَفضَلَ مَن رَجاهُ الرّاجونَ، بِذِمَّةِ الإِسلامِ أتَوَسَّلُ إلَيكَ، وبِحُرمَةِ القُرآنِ أعتَمِدُ عَلَيكَ، وبِمُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ أستَشفِعُ وأَتَقَرَّبُ [إلَيكَ]، وأُقَدِّمُهُم أمامَ حاجَتي إلَيكَ فِي الرَّغَبِ وَالرَّهَبِ.

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ الطّاهِرينَ، وَاجعَلني بِحُبِّهِم يَومَ العَرضِ عَلَيكَ نَبيهاً، ومِنَ الأَنجاسِ وَالأَرجاسِ نَزيهاً، وبِالتَّوَسُّلِ بِهِم إلَيكَ مُقَرَّباً وَجيهاً، يا كَريمَ الصَّفحِ وَالتَّجاوُزِ، ومَعدِنَ العَوارِفِ وَالجَوائِزِ، كُن عَن ذُنوبي صافِحاً مُتَجاوِزاً، وهَب لي مِن مُراقَبَتِكَ ما يَكونُ بَيني وبَينَ مَعاصيكَ حاجِزاً.

سَيِّدي! إنَّ مَن تَقَرَّبَ مِنكَ لَمَكينٌ مِن مُوالاتِكَ، وإنَّ مَن تَحَبَّبَ إلَيكَ لَقَمينٌ بِمَرضاتِكَ، وإنَّ مَن تَعَرَّفَ بِكَ لَغَيرُ مَجهولٍ، وإنَّ مَنِ استَجارَ بِكَ لَغَيرُ مَخذولٍ.

سَيِّدي! أتُراكَ تُحرِقُ بِالنّارِ وَجهاً طالَما خَرَّ ساجِداً بَينَ يَدَيكَ، أم تُراكَ تَغُلُّ إلَى الأَعناقِ أكُفّاً طالَما تَضَرَّعَت في دُعائِها إلَيكَ، أم تُراكَ تُقَيِّدُ بِأَنكالِ(1) الجَحيمِ أقداماً طالَما خَرَجَت مِن مَنازِلِها طَمَعاً فيما لَدَيكَ، مَنّاً مِنكَ عَلَيها لا مَنّاً مِنها عَلَيكَ؟!

سَيِّدي! كَم مِن نِعمَةٍ لَكَ عَلَيَّ قَلَّ لَكَ عِندَها شُكري، وكَم مِن بَلِيَّةٍ ابتَلَيتَني بِها عَجَزَ عَنها صَبري، فَيا مَن قَلَّ شُكري عِندَ نِعَمِهِ فَلَم يَحرِمني، وعَجَزَ صَبري عِندَ بَلِيَّتي فَلَم يَخذُلني، جَميلُ فَضلِكَ عَلَيَّ أبطَرَني، وجَليلُ حِلمِكَ عَنّي غَرَّني.

سَيِّدي! قَويتُ بِعافِيَتِكَ عَلى مَعصِيَتِكَ، وأَنفَقتُ نِعمَتَكَ في سَبيلِ مُخالَفَتِكَ، وأَفنَيتُ عُمُري في غَيرِ طاعَتِكَ، فَلَم يَمنَعكَ جُرأَتي عَلى ما عَنهُ نَهَيتَني، ولاَ انتِهاكي ما مِنهُ حَذَّرتَني، أن سَتَرتَني بِحِلمِكَ السّاتِرِ،

ص: 314


1- . أنكال: قُيود ثِقال، ويقال: أغلال (مجمع البحرين: ج 3 ص 1834 «نكل»).

اى بهترين كسى كه مى توان او را خواند و اى بهترين كسى كه مى توان به او اميد بست! به تو با پيمان مسلمانى ام متوسّل مى شوم و به حرمت قرآن، بر تو تكيه مى كنم و به [حقّ] محمّد و خاندانش، طلب شفاعت مى كنم و [به تو] نزديكى مى جويم و ايشان را در بيم و اميد، جلودار نيازهايم به درگاه تو قرار مى دهم.

خدايا! بر محمّد و خاندان پاكش درود فرست و به محبّت آنان، مرا در روز عرضه بر تو، بيدار و از آلودگى ها و پليدى ها پاكيزه و با توسّل به ايشان، به خودت نزديك و آبرومند قرار ده، اى بزرگوار در گذشت و بخشايش، و معدن عطايا و جايزه ها! از گناهانم در گذر و ببخشاى و آن گونه مراقبتت را نصيبم كن كه ميان من و نافرمانى ات مانع گردد.

سَرورم! هر كس به تو نزديكى جويد، از دوستى ات بهره مند مى شود و هر كس به تو محبّت ورزد، سزاوار خشنودى ات مى گردد و هر كس نزد تو شناخته شود، ناشناخته نمى ماند و هر كس به تو پناه جويد، وانهاده نخواهد شد.

سَرورم! آيا صورتى را مى سوزانى كه مدّتى دراز در درگاهت، به سجده افتاده است؟ يا دستانى را به گردن مى آويزى و به بند مى كشى كه مدّتى طولانى به سويت دراز گشته و زارى نموده اند؟ يا پاهايى را با عذاب دوزخ در بند مى كنى كه زمانى دراز را به طمع آنچه نزد توست، بيرون آمده اند؟ و اينها همه منّتى از تو بر آنهاست و نه منّتى از آنها بر تو.

سَرورم! بسى نعمت كه به من عطا نمودى و شكر من در برابر آنها اندك بود، و بسى بلا كه مرا بدانها آزمودى و شكيبايى ام در برابرشان ناچيز بود. اى كه شُكرم در برابر نعمت هايش اندك بود و محرومم ننمود و شكيبايى ام در برابر بلاهايش ناچيز بود و مرا وا ننهاد! زيبايى بخششت به من، سرمستم كرده و بزرگى بردبارى ات، فريفته ام نموده است.

سَرورم! من به عافيتت بر نافرمانى ات نيرو گرفتم و نعمتت را در راه مخالفتت صرف كردم و عمرم را در راهى جز اطاعت تو تباه كردم؛ امّا گستاخى ام بر انجام آنچه مرا از آن باز داشته بودى و حرمت شكنى ام نسبت به آنچه هشدارم داده بودى، تو را باز نداشت كه با بردبارى پوشاننده ات پرده بر من بيفكنى و مرا از ديدۀ هر

ص: 315

وحَجَبتَني عَن عَينِ كُلِّ ناظِرٍ، وعُدتَ بِكَريمِ أياديكَ حينَ عُدتُ بِارتِكابِ مَعاصيكَ، فَأَنتَ العَوّادُ بِالإِحسانِ، وأَ نَا العَوّادُ بِالعِصيانِ.

سَيِّدي! أتَيتُكَ مُعتَرِفاً لَكَ بِسوءِ فِعلي، خاضِعاً لَكَ بِاستِكانَةِ ذُلّي، راجِياً مِنكَ جَميلَ ما عَرَّفتَنيهِ مِنَ الفَضلِ الَّذي عَوَّدتَنيهِ، فَلا تَصرِف رَجائي مِن فَضلِكَ خائِباً، ولا تَجعَل ظَنّي بِتَطَوُّلِكَ كاذِباً.

سَيِّدي! إنَّ آمالي فيكَ يَتَجاوَزُ آمالَ الآمِلينَ، وسُوالي إيّاكَ لا يُشبِهُ سُوالَ السّائِلينَ؛ لِأَنَّ السّائِلَ إذا مُنِعَ امتَنَعَ عَنِ السُّوالِ، وأَنَا فَلا غَناءَ بي عَنكَ في كُلِّ حالٍ.

سَيِّدي! غَرَّني بِكَ حِلمُكَ عَنّي إذ حَلُمتَ، وعَفوُكَ عَن ذَنبي إذ رَحِمتَ، وقَد عَلِمتُ أنَّكَ قادِرٌ أن تَقولَ لِلأَرضِ: خُذيهِ؛ فَتَأخُذَني، ولِلسَّماءِ: أمطِريهِ حِجارَةً؛ فَتُمطِرَني، ولَو أمَرتَ بَعضي أن يَأخُذَ بَعضاً لَما أمهَلَني، فَامنُن عَلَيَّ بِعَفوِكَ عَن ذَنبي، وتُب عَلَيَّ تَوبَةً نَصوحاً تُطَهِّرُ بِها قَلبي.

سَيِّدي! أنتَ نوري في كُلِّ ظُلمَةٍ، وذُخري لِكُلِّ مُلِمَّةٍ، وعِمادي عِندَ كُلِّ شِدَّةٍ، وأَنيسي في كُلِّ خَلوَةٍ ووَحدَةٍ، فَأَعِذني من سوءِ مَواقِفِ الخائِنينَ، وَاستَنقِذني مِن ذُلِّ مَقامِ الكاذِبينَ.

سَيِّدي! أنتَ دَليلُ مَنِ انقَطَعَ دَليلُهُ، وأَمَلُ مَنِ امتَنَعَ تَأميلُهُ، فَإِن كانَ ذُنوبي حالَت بَينَ دُعائي وإجابَتِكَ، فَلَم يَحُل كَرَمُكَ بَيني وبَينَ مَغفِرَتِكَ، وإنَّكَ لا تُضِلُّ مَن هَدَيتَ، ولا تُذِلُّ مَن والَيتَ، ولا يَفتَقِرُ مَن أغنَيتَ، ولا يُسعَدُ مَن أشقَيتَ.

وعِزَّتِكَ! لَقَد أحبَبتُكَ مَحَبَّةً استَقَرَّت في قَلبي حَلاوَتُها، وأَنِسَت نَفسي بِبِشارَتِها، ومُحالٌ في عَدلِ أقضِيَتِكَ أن تَسُدَّ أسبابَ رَحمَتِكَ عَن مُعتَقِدي مَحَبَّتِكَ.

ص: 316

بيننده بپوشانى، و چون به ارتكاب نافرمانى ات باز گشتم، تو به احسان كريمانه ات باز گشتى. پس تو باز گردنده به احسان و من باز گردنده به عصيانم.

سَرورم! به سوى تو آمده ام، با اعتراف به زشتى كارم، خاكسار و شكسته و خوار و اميدوار به زيبايى بخششى كه بارها نشانم داده اى. پس اميدم را به بخششت ناكام بر نگردان و گمانم به احسانت را نادرست قرار مده.

سَرورم! آرزوهايم به تو از آرزوى تمام آرزومندان، گذشته و درخواستم از تو مانند درخواست ديگر درخواست كنندگان نيست؛ زيرا درخواست كننده اگر منع شود، از طلب باز مى ايستد؛ ولى من هيچ گاه از تو بى نياز نمى شوم.

سَرورم! چون در برابر من بردبارى مى كنى، بردبارى ات فريبم مى دهد و نيز عفوت از گناهم، چون رحم مى كنى و من مى دانم كه تو قادرى به زمين بگويى: "او را بگير" و آن مرا بگيرد و به آسمان بگويى: "بر او سنگ ببار" و آن بر من ببارد و اگر فرمان مى دادى كه بخشى از من بخش ديگر را بگيرد، مهلتم نمى داد. پس با عفوت از گناهم، بر من منّت بگذار و توبۀ مرا چنان بپذير كه ديگر برگشتى به گناه نداشته باشم و قلبم با آن، پاك و مطهّر شود.

سَرورم! تو نور [راه گشاى] من در هر تاريكى و ذخيره ام در هر مصيبت و تكيه گاهم در هر سختى و مونسم در هر بى كسى و تنهايى هستى؛ مرا از قرار گرفتن در جايگاه بد خيانتكاران، پناه ده و از خوارى جايگاه دروغگويان، رهايى بخش.

سَرورم! تو راه نماى گسستگان از راه نمايشان، و آرزوى هر دست نيافته به آرزويش هستى. اگر گناهانم ميان دعاى من و اجابت تو مانع گشته، كرامتت ميان من و آمرزشت فاصله نينداخته است. تو هر كه را ره نمودى، گم راه ننمودى و هر كه را سرپرستى كردى، خوار ننمودى و هر كه را تو بى نياز كردى، فقير نگشت و هر كه را تو بدبخت نمودى، خوش بخت نگشت. به عزّتت سوگند، تو را چنان دوست دارم كه شيرينى اش در قلبم پايدار گشته و جانم به مژدۀ آن اُنس گرفته است، و در داورى عادلانه ات، محال است كه اسباب رحمتت را از كسانى باز دارى كه محبّت تو را به دل هايشان گره زده اند.

ص: 317

سَيِّدي! لَولا تَوفيقُكَ ضَلَّ الحائِرونَ، ولَولا تَسديدُكَ لَم يَنجُ المُستَبصِرونَ، أنتَ سَهَّلتَ لَهُمُ السَّبيلَ حَتّى وَصَلوا، وأَنتَ أيَّدتَهُم بِالتَّقوى حَتّى عَمِلوا، فَالنِّعمَةُ عَلَيهِم مِنكَ جَزيلَةٌ، وَالمِنَّةُ مِنكَ لَدَيهِم مَوصولَةٌ.

سَيِّدي! أسأَ لُكَ مَسأَلَةَ مِسكينٍ ضارِعٍ(1)، مُستَكينٍ خاضِعٍ، أن تَجعَلَني مِنَ الموقِنينَ خُبراً وفَهماً، وَالمُحيطينَ مَعرِفَةً وعِلماً.

[إلهي وسَيِّدِي! قَد عَلِمتُ] أنَّكَ لَم تُنزِل كُتُبَكَ إلّا بِالحَقِّ، ولَم تُرسِل رُسُلَكَ إلّا بِالصِّدقِ، ولَم تَترُك عِبادَكَ هَمَلاً ولا سُدى، ولَم تَدَعهُم بِغَيرِ بَيانٍ ولا هُدى(2)، ولَم تَرضَ مِنهُم بِالجَهالَةِ وَالإِضاعَةِ، بَل خَلَقتَهُم لِيَعبُدوكَ، ورَزَقتَهُم لِيَحمَدوكَ ودَلَلتَهُم عَلى وَحدانِيَّتِكَ لِيُوَحِّدوكَ، ولَم تُكَلِّفهُم مِنَ الأَمرِ ما لا يُطيقونَ، ولَم تُخاطِبهُم بِما يَجهَلونَ، بَل هُم بِمَنهَجِكَ عالِمونَ، وبِحُجَّتِكَ مَخصوصونَ، أمرُكَ فيهِم نافِذٌ، وقَهرُكَ بِنَواصيهِم آخِذٌ، تَجتَبي مَن تَشاءُ فَتُدنيهِ، وتَهدي مَن أنابَ إلَيكَ مِن مَعاصيكَ فَتُنجيهِ، تَفَضُّلاً مِنكَ بِجَسيمِ نِعمَتِكَ عَلى مَن أدخَلتَهُ في سَعَةِ رَحمَتِكَ، يا أكرَمَ الأَكرَمينَ، وأَرأَفَ الرّاحِمينَ.

سَيِّدي! خَلَقتَني فَأَكمَلتَ تَقديري، وصَوَّرتَني فَأَحسَنتَ تَصويري، فَصِرتُ بَعدَ العَدَمِ مَوجوداً، وبَعدَ المَغيبِ شَهيداً، وجَعَلتَني بِتَحَنُّنِ رَأفَتِكَ تامّاً سَوِيّاً، وحَفِظتَني فِي المَهدِ طِفلاً صَبِيّاً، ورَزَقتَني مِنَ الغِذاءِ سائِغاً هَنيئاً، ثُمَّ وَهَبتَ لي رَحمَةَ الآباءِ وَالاُمَّهاتِ، وعَطَفتَ عَلَيَّ قُلوبَ الحَواضِنِ وَالمُرَبِّياتِ، كافِياً لي شُرورَ الإِنسِ وَالجانِّ، مُسَلِّماً لي مِنَ الزِّيادَةِ وَالنُّقصانِ، حَتّى أفصَحتُ ناطِقاً بِالكَلامِ، ثُمَّ أنبَتَّني [أنمَيتَني] زائِدَاً في

ص: 318


1- . الضارِعٌ: النَّحيفُ الضاوي الجِسم (النهاية: ج 3 ص 84 «ضرع»).
2- . زاد هنا في نسخة: «ولَم تأمُرهُم إلّا بِالطاعَةِ».

سَرورم! اگر توفيق تو نبود، سرگشتگان، گم راه مى گشتند و اگر استوارسازى تو نبود، بصيرت يافتگان نجات نمى يافتند. تو راه را براى آنان هموار نمودى تا [به تو] رسيدند و تو آنان را با تقوا (پرهيزگارى) ثابت قدم نمودى كه به عمل پرداختند. پس نعمت از سوى تو بر ايشان فراوان و منّتت نزد ايشان پيوسته است.

سَرورم! از تو درخواست مى كنم درخواست بينوايى زار و خوار و فروتن، كه مرا از يقين مندان با فهم و اطّلاع و آگاهان با شناخت و علم قرار دهى.

[معبود من و سَرورم! دانسته ام كه] تو كتاب هايت را جز به حق فرو نفرستادى و فرستادگانت را جز با راستى روانه نداشتى و بندگانت را يله و رها واننهادى و آنان را بدون تبيين و راه نمايى دعوت نكردى و به نادانى و تباهى آنان راضى نگشتى؛ بلكه آنان را آفريدى تا عبادتت كنند و روزى شان دادى تا ستايشت نمايند و به يكتايى ات ره نمونشان كردى تا يگانه ات بشمرند و كارى فراتر از طاقتشان بر آنان بار ننمودى و با چيزى كه در نمى يابند، خطابشان نكردى، كه آنان به شيوۀ تو آگاه اند و به استدلال تو مخصوص گشته اند، امرت ميان آنان، نافذ و قهرت، گيرندۀ موى جلوى سرشان است. هر كه را بخواهى، بر مى گزينى و [به خودت] نزديكش مى كنى و هر كه از نافرمانىِ تو به سويت باز گشت، به راه رهايى ره نمونش مى كنى و اين، بخششِ نعمتى سترگ از سوى تو به كسانى است كه در گسترۀ رحمتت داخل كردى، اى كريم ترين كريمان و رحيم ترينِ رحيمان!

سَرورم! مرا آفريدى و تقديرم را كامل نمودى، و تصوير كردى و تصويرم را نيك نمودى. پس، از پى نيستى، هست شدم و پس از ناپيدايى، پيدا گشتم، و مرا با مهر و رحمتت، كامل و موزون قرار دادى و مرا در كودكى و خردسالى در گهواره محافظت نمودى و خوراكى روان و گوارا روزى ام كردى و سپس مهرم را به دل پدران و مادران انداختى و دل هاى دايگان و مربّيان را به من متوجّه و مهربان ساختى و از گزند اِنس و جان، كفايتم نمودى و از زيادى و كاستى، مصونم داشتى تا به سخن در آمدم. از آن پس، هر سال مرا پروراندى

ص: 319

كُلِّ عامٍ، وقَد أسبَغتَ عَلَيَّ مَلابِسَ الإِنعامِ، ثُمَّ رَزَقتَني مِن ألطافِ المَعاشِ، وأَصنافِ الرِّياشِ، وكَنَفتَني بِالرِّعايَةِ في جَميعِ مَذاهِبي، وبَلَّغتَني ما اُحاوِلُ مِن سائِرِ مَطالِبي إتماماً لِنِعمَتِكَ لَدَيَّ، وإيجاباً لِحُجَّتِكَ عَلَيَّ، وذلِكَ أكثَرُ مِن أن يُحصِيَهُ القائِلونَ، أو يُثنِيَ بِشُكرِهِ العامِلونَ، فَخالَفتُ ما يُقَرِّبُني مِنكَ، وَاقتَرَفتُ ما يُباعِدُني عَنكَ، فَظاهَرتَ عَلَيَّ جَميلَ سِترِكَ، وأَدنَيتَني بِحُسنِ نَظَرِكَ وبِرِّكَ، ولَم يُباعِدني عَن إحسانِكَ تَعَرُّضي لِعِصيانِكَ، بَل تابَعتَ عَلَيَّ في نِعَمِكَ، وعُدتَ بِفَضلِكَ وكَرَمِكَ [بَل تابعتَ عَلَيَّ كرمَكَ وَإنعامَكَ، وعُدتَ عَليَّ فضلَكَ وعَوائِدَ إحسانِكَ]، فَإِن دَعَوتُكَ أجَبتَني، وإن سَأَلتُكَ أعطَيتَني، وإن شَكَرتُكَ زِدتَني، وإن أمسَكتُ عَن مَسأَلَتِكَ ابتَدَأتَني، فَلَكَ الحَمدُ عَلى بَوادي أياديكَ وتَواليها، حَمداً يُضاهي آلاءَكَ ويُكافيها.

سَيِّدي! سَتَرتَ عَلَيَّ فِي الدُّنيا ذُنوباً ضاقَ عَلَيَّ مِنهَا المَخرَجُ، وأَ نَا إلى سَترِها عَلَيَّ فِي القِيامَةِ أحوَجُ، فَيامَن جَلَّلَني بِسِترِهِ عَن لَواحِظِ المُتَوَسِّمينَ، لا تُزِل سِترَكَ عَنّي عَلى رُؤوسِ العالَمينَ.

سَيِّدي! أعطَيتَني فَأَسنَيتَ(1) حَظّي، وحَفِظتَني فَأَحسَنتَ حِفظي، وغَذَّيتَني فَأَنعَمتَ غِذائي، وحَبَوتَني فَأَكرَمتَ مَثوايَ، وتَوَلَّيتَني بِفَوائِدِ البِرِّ وَالإِكرامِ، وخَصَصتَني بِنَوافِلِ الفَضلِ وَالإِنعامِ، فَلَكَ الحَمدُ عَلى جَزيلِ جودِكَ، ونَوافِلِ مَزيدِكَ، حَمداً جامِعاً لِشُكرِكَ الواجِبِ، مانِعاً مِن عَذابِكَ الواصِبِ(2)، مُكافِئاً لِما بَذَلتَهُ مِن أقسامِ المَواهِبِ.

سَيِّدي عَوَّدتَني إسعافي بِكُلِّ ما أسأَلُكَ، وإجابَتي إلى تَسهيلِ كُلِّ ما اُحاوِلُهُ، وأَ نَا أعتَمِدُكَ في كُلِّ ما يَعرِضُ لي مِنَ الحاجاتِ،

ص: 320


1- . السناءُ: ارتفاع القدر والمنزلة عند اللّه تعالى (مجمع البحرين: ج 2 ص 896 «سنا»).
2- . الواصِبُ: الواجِبُ الثابِتُ (مجمع البحرين: ج 3 ص 1940 «وصب»).

و پوشش نعمت را به سوى من روانه نمودى. آن گاه از خوراكى ها و نوشيدنى هاى نرم و لطيف و انواع جامه ها روزى ام كردى و در همۀ راه هايم مرا مراقبت و حمايت نمودى و مرا به ديگر خواسته هايم كه برايشان مى كوشيدم، رساندى تا نعمتت را بر من كامل و حجّتت را تمام كنى، و اين، بيشتر از آن است كه سخنرانان آن را به شماره درآورند يا عمل كنندگان، شكرش را به جا آورند. من با آنچه به تو نزديك مى كرد، مخالفت نمودم و آنچه را از تو دورم مى كرد، مرتكب شدم؛ امّا تو مرا به زيبايى پوشاندى و پشتيبانى كردى و با حسن عنايت و نيكى ات [به خودت] نزديكم نمودى و به دليل دست يازيدنم به نافرمانى ات، مرا از احسانت دور نساختى؛ بلكه نعمت هايت بر من پى در پى شد و با فضل و كَرَمت به سويم باز گشتى. اگر تو را خواندم، اجابتم نمودى و اگر خواستم، عطايم كردى و اگر شكرت نمودم، افزودى و اگر از درخواست از تو دست كشيدم، آغاز كردى. پس ستايش، تنها از آنِ توست بر اين همه نعمت آشكار و پياپى، ستايشى هم تراز و جبران كنندۀ نعمت هايت.

سَرورم! گناهانى را از من در اين دنيا پوشاندى كه بيرون آمدن از آنها برايم دشوار است، در حالى كه به پوشاندن آنها در قيامت نيازمندترم. اى كه مرا با پوششش از نگاه مؤمنان نشانه شناس پوشيده داشته است! پوششت را از من در پيش ديد همۀ جهانيان بر نگير.

سَرورم! به من عطا كردى و بهره ام را بالا بردى، و به خوبى محافظتم نمودى و تغذيه و خوراكم را خوش نمودى، و به من بخشيدى و جايگاهم را گرامى داشتى، و مرا با نيكى و اكرام هاى سودمند، سرپرستى نمودى، و به بخشش و نعمت هاى اضافه ويژه ام ساختى. پس ستايش، از آنِ توست براى بخشش فراوانت و فزونى هاى افزوده ات؛ ستايشى فراگير براى شكر واجبت و منع از عذاب ريزانت و جبران انواع بخشش هاى بذل نموده ات.

سَرورم! عادتم دادى هر آنچه را كه از تو مى خواهم، برآورده سازى و هر آنچه را كه برايش مى كوشم، آسان نمايى و من در تمام نيازهايى كه برايم پيش

ص: 321

واُنزِلُ بِكَ كُلَّ ما يَخطُرُ بِبالي مِنَ الطَّلِباتِ، واثِقاً بِقَديمِ طَولِكَ، ومُدِلّا بِكَريمِ تَفَضُّلِكَ، وأَطلُبُ الخَيرَ مِن حَيثُ تَعَوَّدتُهُ، وأَلتَمِسُ النُّجحَ مِن مَعدِنِهِ الَّذي تَعَرَّفتُهُ، وأَعلَمُ أنَّكَ لا تَكِلُ اللّاجينَ إلَيكَ إلى غَيرِكَ، ولا تُخلِي الرّاجينَ لِحُسنِ تَطَوُّلِكَ مِن نَوافِلِ بِرِّكَ.

سَيِّدي! تَتابَعَ مِنكَ البِرُّ وَالعَطاءُ، فَلَزِمَنِي الشُّكرُ وَالثَّناءُ، فَما مِن شَيءٍ أنشُرُهُ وأَطويهِ مِن شُكرِكَ، ولا قَولٍ اُعيدُهُ واُبديهِ في ذِكرِكَ، إلّا كُنتَ لَهُ أهلاً ومَحَلّا، وكانَ في جَنبِ مَعروفِكَ مُستَصغَراً مُستَقَلّا.

سَيِّدي! أستَزيدُكَ مِن فَوائِدِ النِّعَمِ، غَيرَ مُستَبطِئٍ مِنكَ فيهِ سَنِيَّ الكَرَمِ، وأَستَعيذُ بِكَ مِن بَوادِرِ النِّقَمِ، غَيرَ مُخيلٍ(1) في عَدلِكَ خَواطِرَ التُّهَمِ.

سَيِّدي! عَظُمَ قَدرُ مَن أسعَدتَهُ بِاصطِفائِكَ، وعَدِمَ النَّصرَ مَن أبعَدتَهُ مِن فِنائِكَ.

سَيِّدي! ما أعظَمَ رَوحَ قُلوبِ المُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ، وأَنجَحَ سَعيَ الآمِلينَ لِما لَدَيكَ.

سَيِّدي! أنتَ أنقَذتَ أولِياءَكَ مِن حَيرَةِ الشُّكوكِ، وأَوصَلتَ إلى نُفوسِهِم حَبَرَةَ(2) المُلوكِ، وزَيَّنتَهُم بِحِليَةِ الوَقارِ وَالهَيبَةِ، وأَسبَلتَ عَلَيهِم سُتورَ العِصمَةِ وَالتَّوبَةِ، وسَيَّرتَ هِمَمَهُم في مَلَكوتِ السَّماءِ، وحَبَوتَهُم بِخَصائِصِ الفَوائِدِ وَالحِباءِ، وعَقَدتَ عَزائِمَهُم بِحَبلِ مَحَبَّتِكَ، وآثَرتَ خَواطِرَهُم بِتَحصيلِ مَعرِفَتِكَ، فَهُم في خِدمَتِكَ مُتَصَرِّفونَ، وعِندَ نَهيِكَ وأَمرِكَ واقِفونَ، وبِمُناجاتِكَ آنِسونَ، ولَكَ بِصِدقِ الإِرادَةِ مُجالِسونَ، وذلِكَ بِرَأفَةِ تَحَنُّنِكَ عَلَيهِم، وما أسدَيتَ مِن جَميلِ مَنِّكَ إلَيهِم.

ص: 322


1- . هكذا في المصدر: وفي نسخ اُخرى: «محيل» و «مجيل».
2- . الحَبَرة: النِعمة وسِعَةُ العيش (النهاية: ج 1 ص 327 «حبر»).

مى آيد، به تو تكيه مى كنم و هر خواسته اى را كه به ذهنم مى رسد، با تو در ميان مى گذارم؛ چرا كه به بخشش ديرين تو مطمئن و شيفتۀ تفضّل كريمانه ات هستم. خير را از جايى مى طلبم كه به آن عادت كرده ام و كاميابى را از معدنى مى جويم كه آن را شناخته ام، و مى دانم كه تو پناهندگان به خودت را به ديگران وا نمى نهى و نيكى هاى افزونت را از اميدواران به بخشش نيكويت دريغ نمى كنى.

سَرورم! نيكى و عطاى تو پى در پى شد و شُكر و ثنايت بر من واجب گشت، و چيزى از شكر تو را نگشودم و نبستم و سخنى در ياد تو باز نگفتم و هويدا ننمودم، جز آن كه تو شايسته و جايگاه آنى و در كنار احسانت ناچيز و اندك است.

سَرورم! از تو مى خواهم كه نعمت هاى سودمندت را بر من افزون كنى و كَرَم والايت را در اين امر، كُند و با درنگ نكنى و از تيزى هاى عذابت به تو پناه مى برم، بى آن كه اين عذاب را ناعادلانه بپندارم.

سَرورم! آن كس منزلتش بزرگ شد كه سعادت برگزيده شدن از سوى تو را يافت، و آن كس را كه از درگاهت راندى، يارى اى نيافت.

سَرورم! چه قدر آسودگى توكّل كنندگان بر تو، بزرگ و كوشش آرزومندان براى آنچه نزد توست، رواست!

سَرورم! تو اوليايت را از سرگردانى شك ها رهاندى و شادى پادشاهان را به آنان رساندى و آنها را به زيور وقار و هيبت آراستى و پرده هاى عصمت و توبه را بر آنان فرو انداختى و همّت هايشان را در ملكوت آسمان قرار دادى و بخشش هايى سودمند و ويژه نصيبشان كردى و اراده شان را به محبّت خودت گره زدى و خاطر آنان را به تحصيل معرفتت گرامى داشتى. پس آنان در خدمت تو مى چرخند و نزد امر و نهى تو مى ايستند و به مناجات با تو مأنوس اند و با اراده اى راستين، همنشين تو هستند و اين همه، با بخشش مهربانانۀ تو به ايشان و روانه داشتن نعمت هاى زيبايت به سوى ايشان حاصل است.

ص: 323

سَيِّدي! بِكَ وَصَلوا إلى مَرضاتِكَ، وبِكَرَمِكَ استَشعَروا مَلابِسَ مُوالاتِكَ.

سَيِّدي! فَاجعَلني مِمَّن ناسَبَهُم مِن أهلِ طاعَتِكَ، ولا تُدخِلني فيمَن جانَبَهُم مِن أهلِ مَعصِيَتِكَ، وَاجعَل مَا اعتَقَدتُهُ مِن ذِكرِكَ خالِصاً مِن شُبَهِ الفِتَنِ، سالِماً مِن تَمويهِ الأَسرارِ وَالعَلَنِ، مَشوباً بِخَشيَتِكَ في كُلِّ أوانٍ، مُقَرَّباً مِن طاعَتِكَ فِي الإِظهارِ وَالإِبطانِ، داخِلاً فيما يُؤيِّدُهُ الدّينُ ويَعصِمُهُ، خارِجاً مِمّا تَبنيهِ الدُّنيا وتَهدِمُهُ، مُنَزَّهاً عَن قَصدِ أحَدٍ سِواكَ، وَجيهاً عِندَكَ يَومَ أقومُ لَكَ وأَلقاكَ، مُحَصَّناً مِن لَواحِقِ الرِّئاءِ، مُبَرَّءاً مِن بَوائِقِ(1) الأَهواءِ، عارِجاً إلَيكَ مَعَ صالِحِ الأَعمالِ بِالغُدُوِّ وَالآصالِ، مُتَّصِلاً لا يَنقَطِعُ بَوادِرُهُ، ولا يُدرَكُ آخِرُهُ، مُثبَتاً عِندَكَ فِي الكُتُبِ المَرفوعَةِ في عِلِّيّينَ، مَخزوناً [لَدَيكَ] فِي الدّيوانِ المَكنونِ الَّذي يَشهَدُهُ المُقَرَّبونَ، ولا يَمَسُّهُ إلّاَ المُطَهَّرونَ.

اللَّهُمَّ أنتَ وَلِيُّ الأَصفِياءِ وَالأَخيارِ، ولَكَ الخَلقُ وَ [إلَيكَ] الاِختِيارُ، وقَد ألبَستَني فِي الدُّنيا ثَوبَ عافِيَتِكَ، وأَودَعتَ قَلبي صَوابَ مَعرِفَتِكَ، فَلا تُخلِني فِي الآخِرَةِ عَن عَواطِفِ رَأفَتِكَ، وَاجعَلني مِمَّن شَمِلَهُ عَفوُكَ، ولَم يَنَلهُ سَطوَتُكَ.

يا مَن يَعلَمُ عِلَلَ الحَرَكاتِ وحَوادِثَ السُّكونِ، ولا تَخفى عَلَيهِ عَوارِضُ الخَطَراتِ في مَحالِّ الظُّنونِ، اجعَلنا مِنَ الَّذينَ أوضَحتَ لَهُمُ الدَّليلَ عَلَيكَ، وفَسَحتَ لَهُمُ السَّبيلَ إلَيكَ، فَاستَشعَروا مَدارِعَ الحِكمَةِ، وَاستَطرَقوا سُبُلَ التَّوبَةِ، حَتّى أناخوا في رِياضِ الرَّحمَةِ،

ص: 324


1- . بَوائِقُهُ: أي غَوائلُه وشرُورُه (النهاية: ج 1 ص 162 «بوق»).

سَرورم! با كمك تو به رضاى تو رسيدند و به كَرَم تو، پوشش سرپرستى ات را دريافتند.

سَرورم! مرا از فرمان بردارانى قرار ده كه با ايشان نسبتى دارند و مرا از نافرمانانى قرار مده كه از آنان جدا و دورند. باورم از يادكردت را خالص از شبهه هاى فتنه آميز و سالم از پوشيدگى هاى نهان و آشكار قرار ده و نيز آميخته با بيم از تو در هر زمان و نزديك كننده به اطاعتت در آشكار و نهان، و وارد شونده در آنچه دين تأييدش مى كند و نگهش مى دارد، و بيرون رونده از آنچه دنيا مى سازد و ويرانش مى كند، پيراسته از قصد هر كس ديگرى جز تو، و آبرومند نزد تو در روزى كه براى تو بر مى خيزم و تو را ديدار مى كنم، خويشتندار از ارائه هاى ريا و دورى كننده از گزند هوس، بالا رونده به سوى تو با كارهاى شايسته در غروب و پگاه، پيوسته و بى انقطاع، آن سان كه انتهايش دريافته نشود و نزد تو در كتاب هاى بالا رونده در علّيّين(1) نگاشته شود و در دفتر نهان و پوشيده اى اندوخته گردد كه مقرّبان، شاهد آن هستند و جز پاكان لمسش نمى كنند.

خدايا! تو مولاى برگزيدگان و نيكان هستى و آفرينش و گزينش به دست توست. در دنيا لباس عافيت بر من پوشانده اى و در قلب من شناخت صحيحت را به وديعت نهاده اى. پس مرا در آخرت از مهر و رأفتت دور مكن و مرا از آنانى قرار ده كه بخششت شامل حالشان مى شود و خشم تو به آنان نمى رسد. اى كسى كه علل حركات و حوادث سكون را مى دانى و خيال هاى گذرنده هنگام گمان نيز از او پنهان نمى ماند! ما را از كسانى قرار ده كه راه نماى به سوى خودت را برايشان آشكار ساختى، و راه هاى رسيدن به خودت را برايشان فراخ كردى، و آنان جامۀ استوار حكمت به تن نمودند و راه هاى توبه را پيمودند تا آن كه در باغ هاى رحمت فرود آمدن

ص: 325


1- . علّيّين، درجه اى والا در ملكوت است.

وسَلِموا مِنَ الاِعتِراضِ بِالعِصمَةِ، إنَّكَ وَلِيُّ مَنِ اعتَصَمَ بِنَصرِكَ، ومُجازي مَن أذعَنَ بِوُجوبِ شُكرِكَ، لا تَبخَلُ بِفَضلِكَ، ولا تُسأَلُ عَن فِعلِكَ، [سُبحانَكَ] جَلَّ ثَناؤُكَ، وفَضُلَ عَطاؤُكَ، وتَظاهَرَت نَعماؤُكَ، وتَقَدَّسَت أسماؤُكَ، فَبِتَسييرِكَ يَجري سَدادُ الاُمورِ، وبِتَقديرِكَ يَمضِي انقِيادُ التَّدبيرِ، تُجيرُ ولا يُجارُ مِنكَ، ولا لِراغِبٍ مَندوحَةٌ عَنكَ.

سُبحانَكَ! لا إلهَ إلّا أنتَ، عَلَيكَ تَوَكُّلي، وإلَيكَ يَفِدُ أمَلي، وبِكَ ثِقَتي، وعَلَيكَ مُعَوَّلي، ولا حَولَ لي عَن مَعصِيَتِكَ إلّا بِتَسديدِكَ، ولا قُوَّةَ لي عَلى طاعَتِكَ إلّا بِتَأييدِكَ، لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظّالِمينَ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ، وخَيرَ الغافِرينَ.

وصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ، وعَلى أهلِ بَيتِهِ الطّاهِرينَ، وأَصحابِهِ المُنتَجَبينَ، وسَلَّمَ تَسليماً كَثيراً، وحَسُبنَا اللَّهُ وَحدَهُ، ونِعمَ المُعينُ.

يا خَيرَ مَدعُوٍّ ويا خَيرَ مَسؤلٍ، ويا أوسَعَ مَن أعطى، وخَيرَ مُرتَجى، اُرزُقني وأَوسِع عَلَيَّ مِن واسِعِ رِزقِكَ رِزقاً واسِعاً مُبارَكاً طَيِّباً حَلالاً لا تُعَذِّبُني عَلَيهِ، وسَبِّب لي ذلكَ مِن فَضلِكَ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.(1)

ص: 326


1- . بحار الأنوار: ج 94 ص 153 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين من مولّفات بعض قدمائنا.

و با مراقبتت از موانع به سلامت رهيدند. تو مولاى هر چنگ زننده به يارى تو، و جزا دهندۀ هر معترف به وجوب شُكرت هستى. از بخششت دريغ ندارى و از كارت سؤال نمى شوى، ستايشت باعظمت و عطايت برتر است و نعمت هايت پى در پى و نام هايت مقدّس اند و با حركت دادن تو، كارهاى استوار به جريان مى افتند و به تقدير تو تدبيرها گردن مى نهند [و انجام مى پذيرند]. تو پناه مى دهى و از تو گريز و پناهى نيست، و آن كه از تو روى مى گرداند، گريز و چاره اى ندارد.

منزّهى و معبودى جز تو نيست. توكّلم بر توست و آرزويم به تو مى انجامد و اعتمادم به توست و تكيه ام بر توست و جز با استوارسازى تو، جدايى از نافرمانى ات در توانم نيست و جز با تقويت تو، قدرتى براى فرمان بردارى ات ندارم. معبودى جز تو نيست. تو منزّهى و من از ستمكاران بودم. اى مهربان ترينِ مهربانان و اى بهترينِ آمرزشگران!

خداوند بر محمّد، خاتم پيامبران، و خاندان پاكش و اصحاب برگزيده اش درود فرستد و سلام فراوان برساند و خداوند به تنهايى براى ما بس است كه او بهترين ياور است.

اى بهترين كسى كه خوانده و از او درخواست مى شود و اى دست و دل بازترين بخشنده و بهترين اميدگاه! مرا روزى ده و روزىِ مرا از خوان گستردۀ روزى ات، گسترده، خجسته، پاكيزه و حلال قرار ده، بى آن كه بر آن عذابم دهى، و اسبابش را از فضل و بخششت برايم فراهم آور، كه تو بر هر كارى توانايى.

ص: 327

ص: 328

فهرست منابع و مآخذ

1. إحياء العلوم (إحياء علوم الدين)، أبو حامد محمّد بن محمّد الغزالى (م 505 ق)، تحقيق: دار الهادى، بيروت: دار الهادى، 1412 ق، اوّل.

2. الإختصاص، [المنسوب إلى] أبى عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: المحرّمى الزرندى، على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق، چهارم.

3. أدب الإملاء والاستملاء، عبد الكريم بن محمّد السمعانى (م 562 ق)، بيروت: دار الكتب العلمية، 1401 ق، اوّل.

4. إرشاد القلوب إلى الصواب المنجى من عمل له من أليم العقاب، أبو محمّد الحسن بن أبى الحسن بن محمّد الديلمى (م ق 8 ق)، بيروت: مؤسسة الأعلمى، 1398 ق، چهارم.

5. الإصابة فى تمييز الصحابة، أحمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852 ق)، تحقيق: عادل أحمد عبدالموجود، على محمّد معوّض، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1415 ق، اوّل.

6. أعلام الدين فى صفات المؤمنين وكنز علوم العارفين، أبو محمّد الحسن بن أبى الحسن بن محمّد الديلمى (م قرن 8)، تحقيق: مؤسسة آل البيت 5 عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1408 ق، اوّل.

7. الإقبال بالأعمال الحسنة فيما يعمل مرّةً فى السنة، السيّد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس (السيّد بن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: جواد

ص: 329

القيّومى الإصفهانى، قم: مكتب الإعلام الإسلامى، 1414 ق، اوّل.

8. الأمالى للصدوق (الأمالى)، أبو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق، اوّل.

9. الأمالى للطوسى (الأمالى)، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: دار الثقافة، 1414 ق، اوّل.

10. الأمالى للمفيد (كتاب الأمالى)، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: الحسين استاد ولى، على أكبر الغفّارى، قم: المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

11. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلاّمة المجلسى) (م 1111 ق)، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1403 ق، سوم.

12. البداية و النهاية، أبو الفداء إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق)، بيروت: مكتبة المعارف، 1410 ق.

13. بر بال اعتكاف، عبد الله جوادى آملى، تحقيق و تنظيم: يد الله مقدسى، كمال الدين عمارى، قم: نشر اسرا، 1393 ش.

14. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، أبو جعفر محمّد بن أبى القاسم محمّد بن على الطبرى (م 525 ق)، نجف: المكتبة الحيدرية، 1383 ق، دوم.

15. البلد الأمين، إبراهيم بن على الحارثى العاملى الكفعمى (م 905 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، طهران: مكتبة الصدوق، 1383 ق.

16. تاج العروس من جواهر القاموس، أبو فيض السيّد محمّد المرتضى الحسينى الواسطى الزبيدى الحنفى (م 1205 ق)، تحقيق: على شيرى، بيروت: دار الفكر، 1414 ق، اوّل.

ص: 330

17. التاريخ الكبير، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخارى (م 256 ق)، بيروت: دار الفكر، 1407 ق.

18. تاريخ المدينة المنورّة (أخبار المدينة النبويّة صلى الله عليه و آله)، أبو زيد عمر بن شبّه النميرى البصرى (م 262 ق)، تحقيق: فهيم محمّد شلتوت، بيروت: دار التراث، دار الإسلامية، 1410 ق، اوّل.

19. تاريخ بغداد، أبو بكر أحمد بن على الخطيب البغدادى (م 463 ق)، المدينة المنوّرة: المكتبة السلفيّة.

20. تاريخ دمشق (تاريخ مدينة دمشق)، أبو القاسم على بن الحسن بن هبة اللّه بن عبد اللّه الشافعى (ابن عساكر) (م 571 ق)، تحقيق: على شيرى، بيروت: دار الفكر، 1415 ق، اوّل.

21. التبيان فى تفسير القرآن، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: أحمد حبيب قصير العاملى، شوقى الأمين، نجف: مكتبة الأمين، مكتبة القصير، دار الأندلس، 1376-1383 ق.

22. تحرير الوسيلة، السيّد روح اللّه الموسوى الخمينى (م 1368 ش)، بى نا: دار الأنوار: 1403 ق.

23. تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلام، أبو محمّد الحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1416 ق، چهارم.

24. تفسير الطبرى (جامع البيان عن تأويل آى القرآن)، أبو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبرى (م 310 ق)، بيروت: دار الفكر، 1408 ق.

25. تفسير العيّاشى، أبو نضر محمّد بن مسعود العيّاشى (م حدود 320 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، طهران: موسسة البعثة، 1421 ق، اوّل.

26. تفسير القرطبى (الجامع لأحكام القرآن)، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصارى القرطبى (م 671 ق)، تحقيق: أحمد عبد العليم البرودنى، أبو

ص: 331

إسحاق إبراهيم اطفيش، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1405 ق، دوم.

27. تفسير القمّى، أبو الحسن على بن إبراهيم القمّى (م بعد 307 ق)، تحقيق: السيّد طيّب الموسوى الجزائرى، قم: مؤسسة دار الكتاب، 1404 ق، سوم.

28. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، أبو الحسين ورّام بن أبى فرّاس المالكى الأشترى (م 605 ق)، طهران: دار الكتب الإسلامية، اوّل.

29. تنبيه الغافلين، أبو اللّيث نصر بن محمّد الحنفى السمرقندى (م 373 ق)، تحقيق: يوسف على بديوى، دمشق: دار إبن كثير، 1413 ق، اوّل.

30. تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: السيّد حسن موسوى الخرسان، بيروت: دار صعب، دار التعارف، 1401 ق، اوّل.

31. تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، أبو الحجّاج يوسف المزّى (م 742 ق)، تحقيق: بشار عوّاد معروف، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1406 ق، چهارم.

32. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، أبو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم، طهران: كتبى نجفى، مكتبة الصدوق، 1391 ق.

33. جامع الأخبار (معارج اليقين فى أصول الدين)، محمّد بن محمّد السبزوارى (ق 7 ق)، تحقيق: علاء آل جعفر، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1414 ق، اوّل.

34. الجامع الصغير فى أحاديث البشير، عبد الرحمن بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق)، بيروت: دار الفكر، 1401 ق، اوّل.

35. الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع والفقيه و المتفقه (طبع ضمن «الجامع فى الحث على حفظ العلم»)، أبو بكر أحمد بن على الخطيب البغدادى (م 463 ق)، تحقيق: أبو عبد اللّه محمود بن محمّد الحدّاد، القاهرة: مكتبة إبن تيمية، 1412 ق، اوّل.

ص: 332

36. الجعفريّات (الأشعثيات)، أبو على محمّد بن محمّد الأشعث الكوفى (م ق 4 ه)، طهران: مكتبة نينوى الحديث.

37. حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، أبو نعيم أحمد بن عبد اللّه الأصبهانى (م 430 ق)، بيروت، القاهرة: دار الكتاب العربى، دار الريان للتراث، 1407 ق، پنجم.

38. الخصال، أبو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1403 ق.

39. دانش نامۀ عقايد اسلامى، محمّدى الرّى شهرى (معاصر)، تحقيق: رضا برنجكار، قم: دار الحديث، 1386 ش، اوّل.

40. الدرّ المنثور فى التفسير المأثور، أبو الفضل جلال الدّين عبد الرحمن بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق)، تحقيق: دار الفكر، بيروت: دار الفكر، 1403 ق، الاولى.

41. دعائم الاسلام و ذكر الحلال والحرام و القضايا و الاحكام، القاضى النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمى المغربى (م 363 ق)، تحقيق: آصف بن على اصغر الفيضى، القاهرة، دار المعارف، 1383 ق.

42. الدّعوات (سلوة الحزين)، أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى، قم: مدرسة الإمام المهدى، 1407 ق، اوّل.

43. ربيع الأبرار و نصوص الأخبار، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشرى (م 538 ق)، تحقيق: سليم النعيمى، قم: منشورات الشريف الرّضى، 1415 ق، اوّل.

44. روضة الواعظين، محمّد بن الحسن الفتّال النيشابورى (م 508 ق)، تحقيق: غلام حسين المجيدى، مجتبى الفرجى، قم: دليل ما، 1423 ق، اوّل.

ص: 333

45. الزهد لإبن حنبل (الزهد)، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الشيبانى (م 241 ق)، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1403 ق، اوّل.

46. الزهد للحسين بن سعيد (الزهد)، حسين بن سعيد الأهوازى (م قرن 3 ق)، تحقيق: مهدى غلامعلى، قم: دار الحديث، 1426 ق، اوّل.

47. الزهد والرقائق (كتاب الزهد والرقائق)، عبد اللّه بن المبارك المروزى (م 181 ق)، تحقيق: حبيب الرّحمن الأعظمى، بيروت: دار الكتب العلميّة.

48. سنن إبن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد القزوينى (م 275 ق)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1395 ق.

49. سنن أبى داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستانى الأزدى (م 275 ق)، تحقيق: محمّد محيى الدين عبدالحميد، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

50. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)، أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سَورَة (م 279 ق)، تحقيق: أحمد محمّد شاكر، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

51. السنن الكبرى للنسائى، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائى (م 303 ق)، تحقيق: عبد الغفّار سليمان البغدادى، سيّد كسروى حسن، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1411 ق، اوّل.

52. سنن النسائى، بشرح الحافظ جلال الدين السيوطى و حاشية الإمام السِّندى، أحمد بن شعيب النسائى (م 303 ق)، شرح: جلال الدين أبو بكر السيوطى (م 911 ق) و محمّد عبد الهادى السندى (م 1138 ق)، بيروت: دار الجيل، 1407 ق، اوّل.

53. شعب الايمان، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق)، تحقيق: أبو هاجر محمّد السعيد بن بسيونى زغلول، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1410 ق، اوّل.

54. الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربية)، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق)، تحقيق: أحمد عبدالغفور عطار، بيروت: دار العلم للملايين، 1990 م، چهارم.

ص: 334

55. صحيح إبن حبّان (الإحسان فى تقريب صحيح إبن حبّان)، أبو حاتم محمّد بن حبّان البُستى (م 354 ق)، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1408 ق، اوّل.

56. صحيح إبن خزيمة، أبو بكر محمّد بن إسحاق بن خزيمة السلمى النيسابورى (م 311 ق)، تحقيق: محمّد مصطفى الأعظمى، بيروت، دمشق، عمّان: المكتب الإسلامى، 1412 ق، دوم.

57. صحيح البخارى، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخارى الجعفى (م 256 ق)، تحقيق: مصطفى ديب البغا، بيروت، دمشق: اليمامة، دار إبن كثير، 1410 ق، چهارم.

58. صحيح مسلم، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج القشيرى النيشابورى (م 261 ق)، تحقيق: محمّد فؤاد عبد الباقى، القاهرة: دار الحديث، 1412 ق، اوّل.

59. الصحيفة السجّاديّة، الإمام زين العابدين 7 (م 94 ق)، تحقيق: على الأنصاريان، دمشق: المستشارية الثقافية الايرانية بدمشق.

60. صفات الشيعة، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسة الإمام المهدى 7، قم: مؤسسة الإمام المهدى 7، 1410 ق، اوّل.

61. طاقديس، أحمد بن محمد مهدى نراقى (م 1245 ق)، اصفهان: دارالسلطنة، 1353 ق.

62. عدّة الداعى و نجاح الساعى، أحمد بن فهد الحلّى (م 841 ق)، تحقيق: أحمد الموحّدى القمى، قم: مكتبة الوجدانى.

63. علل الشرائع، أبو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1385 ق.

ص: 335

64. عوالى اللآلى العزيزية فى الأحاديث الدينيّة، محمّد بن علىّ بن إبراهيم الاحسائى (إبن أبى جمهور) (م 940 ق)، تحقيق: مجتبى العراقى، قم: مطبعة سيّد الشّهداء، 1403 ق، اوّل.

65. العين، خليل بن عبدالرحمن الفراهيدى (م 175 ق)، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1409 ق.

66. عيون أخبار الرضا 7، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مهدى الحسينى اللاجوردى، طهران: انتشارات جهان.

67. عيون الحكم والمواعظ، أبو الحسن علىّ بن محمّد الليثى الواسطى (قرن 6 ق)، تحقيق: حسين الحسينى البيرجندى، قم: دار الحديث، 1376 ش، اوّل.

68. الغارات، أبو إسحاق إبراهيم بن محمّد الثقفى الكوفى الإصفهانى (م 283 ق)، تحقيق: مير جلال الدين الحسينى الارموى، طهران: انجمن آثار ملّى، 1395 ق، دوم.

69. غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمّد التميمى الآمدى (م قبل 510 ق)، شارح: جمال الدين محمّد الخوانسارى، تصحيح و تعليق:

مير جلال الدين الحسينى الارموى المحدّث، طهران: دانشگاه تهران، 1360 ش، سوم.

70. فردوس الأخبار؛ ابن شيرويه الديلمى (م 509 ق). تحقيق: دارالكتاب العربى، بيروت: دارالكتاب العربى.

71. الفردوس بمأثور الخطاب، ابو شجاع شيرَوَيْه بن شَهردار بن شيرويه الديلمى (م 509 ق)، تحقيق: محمّد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1406 ق، اوّل.

72. فرهنگ بزرگ سخن، جمعى، به سرپرستى حسن انورى، تهران: نشر سخن، 1381 ش.

ص: 336

73. فرهنگ نامه مسجد، محمّد محمّدى رى شهرى، مترجم: مرتضى خوش نصيب، قم: دار الحديث، 1386 ش.

74. فضائل الأشهر الثلاثة، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: غلامرضا عرفانيان، قم: مكتبة الداورى، 1396 ق، اوّل.

75. الفقه على المذاهب الأربعة، عبدالرحمن بن محمد الجزيرى (م 1361 ق)، بيروت: داراحيا التراث العربى، 1406 ق.

76. فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم و الليلة، أبو القاسم علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: غلامحسين المجيدى، قم: مكتب الإعلام الإسلامى، 1419 ق، اوّل.

77. قرب الإسناد، أبو العبّاس عبدالله بن جعفر الحميرى القمّىّ (ق 4 ق)، تحقيق: موسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1413 ق، اوّل.

78. الكافى، أبو جعفر محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكلينى الرّازى (م 329 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، محمّد الآخوندى، طهران: دار الكتب الإسلامية، 1363 ش، پنجم.

79. كامل الزّيارات، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه القمّىّ (م 367 ق)، تحقيق: جواد القيّومى، قم: نشر الفقاهة، 1417 ق، اوّل.

80. كتاب من لا يحضره الفقيه، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1404 ق، دوم.

81. كنز العمال فى سنن الأقوال والأفعال، علاءالدين على المتّقى بن حسام الدين الهندى (م 975 ق)، تحقيق: بكرى الحيّانى، صفوة السقا، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق، پنجم.

ص: 337

82. لبّ اللباب، محمّد جعفر شريعتمدار الإسترآبادى (م 1263 ق)، تحقيق: محمّد حسين مولوى (منتشر شده در: ميراث حديث شيعه، دفتر دوم، قم: دار الحديث، 1378 ش).

83. لسان العرب، أبو الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور الأفريقى المصرى (م 711 ق)، بيروت: دار صادر، 1410 ق، اوّل.

84. المؤمن، الحسين بن سعيد الكوفى الأهوازى (م قرن 3 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى صلى الله عليه و آله، قم: مدرسة الإمام المهدى صلى الله عليه و آله، 1404 ق، اوّل.

85. المَجازات النبوية عليهم السلام، محمّد بن الحسين الشريف الرضى (م 404 ق)، تحقيق: مهدى هوشمند، قم: دار الحديث، 1422 ق، اوّل.

86. مجمع البحرين و مطلع النيّرين، فخر الدين الطريحى (م 1085 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1414 ق، اوّل.

87. مجمع البيان فى تفسير القرآن، أبو علىّ الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى، السيّد فضل اللّه اليزدى الطباطبائى، بيروت: دار المعرفة، 1408 ق، دوم.

88. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدين على بن أبى بكر الهيثمى (م 807 ق)، تحقيق: عبدالله محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، 1412 ق.

89. المحاسن، أبو جعفر أحمد بن ابى عبد اللّه محمّد بن خالد البرقى (م 274 أو 280 ق)، تحقيق: السيّد مهدى الرجائى، قم: المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام، 1413 ق، اوّل.

90. المحجّة البيضاء فى تهذيب الإحياء، محمّد بن المرتضى (الفيض الكاشانى) (م 1091 ق)، تحقيق: على أكبر الغفّارى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، دوم.

ص: 338

91. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول عليهم السلام، محمّدباقر بن محمّدتقى المجلسى العلاّمة المجلسى (م 1111 ق)، تحقيق: السيّد هاشم الرسولى المحلاّتى، طهران: دار الكتب الإسلامية، 1370 ش، سوم.

92. المزار الكبير، أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر المشهدى (قرن 6 ق)، تحقيق: جواد القيومى الاصفهانى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1419 ق، اوّل.

93. المزار، محمّد بن مَكّىّ العاملىّ الجَزينىّ (الشهيد الأوّل) (م 786 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، 1410 ق، اوّل.

94. مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: مهدى نجف، قم: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

95. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1411 ق، اوّل.

96. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الحاج ميرزا حسين النورى الطبرسى (م 1320 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، بيروت: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1407 ق، اوّل.

97. مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة والأولاد، زين الدّين بن علىّ بن أحمد الجبعىّ العاملى (الشهيد الثانى) (م 965 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، بيروت: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1412 ق، اوّل.

98. مسند إبن حنبل (المسند)، أبو عبد اللّه بن محمّد بن حنبل بن هلال الشيبانى (ابن حنبل) (م 241 ق)، تحقيق: عبد اللّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، 1411 ق، اوّل.

99. مسند أبى حنيفة، أبو حنيفة نعمان بن ثابت (م قرن 2 ق)، تحقيق: عبد الرحمن حسن محمود، القاهرة: مكتبة الآداب، 1401 ق.

ص: 339

100. مسند أبى يعلى الموصلى، أبو يعلى أحمد بن علىّ بن المثنّى الموصلى (م 307 ق)، تحقيق: ارشاد الحق الأثرى، سليم أسد، جدّة، بيروت: دار القبلة للثقافة الإسلاميّة، مؤسسة علوم القرآن، 1408 ق، اوّل.

101. مسند الشهاب، أبو عبد اللّه محمّد بن سلامة القضاعى (م 454 ق)، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق، اوّل.

102. مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار، أبو الفضل علىّ الطبرسى (م قرن 7 ق)، تحقيق: مهدى هوشمند، قم: دار الحديث، 1418 ق، اوّل.

103. مصادقة الإخوان، أبو جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمّىّ (الشيخ الصدوق) (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، 1410 ق، اوّل.

104. مصباح الزائر، رضىّ الدّين السيّد علىّ بن موسى بن طاووس (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1417 ق، اوّل.

105. مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام (م 148 ق)، تحقيق: السيّد جلال الدّين المحدّث الأُرموى، طهران: انتشارات صدوق، 1366 ش، سوم.

106. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق: على أصغر المرواريد، بيروت: مؤسّسة فقه الشيعة، 1411 ق، اوّل.

107. المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، أحمد بن محمّد بن علىّ المُقرى الفيّومى (م 770 ق)، قم: دار الهجرة، 1414 ق، دوم.

108. المصباح للكفعمى (المصباح فى الأدعية والصلوات و الزيارات) (جنّة الأمان الواقية)، إبراهيم بن على بن الحسن بن محمّد العاملى الكفعمى (م 900 ق)، تحقيق: حسين الأعلمى، بيروت مؤسّسة الأعلمى، 1414 ق، اوّل.

ص: 340

109. المصنّف لعبد الرزاق، أبو بكر عبد الرزاق بن همّام الصنعانى (م 211 ق)، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمى، بيروت: المجلس العلمى، 1390 ق.

110. مصنّفات الشيخ المفيد، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، قم: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

111. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق)، تحقيق: طارق بن عوض اللّه محمّد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسينى، القاهرة: دار الحرمين، 1415 ق.

112. معجم السفر، أبو طاهر أحمد بن محمّد السلفى (م 576 ق)، تحقيق: عبد اللّه عمر البارودى، بيروت: دار الفكر، 1414 ق.

113. المعجم الصغير، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق)، تحقيق: عبد الرحمن محمّد عثمان، بيروت: دار الفكر، 1401 ق، دوم.

114. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى (م 360 ق)، تحقيق: حمدى عبد المجيد السلفى، بيروت: دار إحياء التراث العربى.

115. معجم مقاييس اللغة، أبو الحسين أحمد بن فارس بن زكريّا (م 395 ق)، تحقيق: عبد السّلام محمّد هارون، مصر: مكتبة مصطفى البابى، 1389 ق، دوّم.

116. المغنى عن حمل الأسفار فى الأسفار فى تخريج ما فى الإحياء من الأخبار، ابوالفضل زين الدّين عبدالرحيم بن حسين العراقى (م 806 ق)، تحقيق: أبو محمّد أشرف بن عبد المقصود، الرياض: مكتبة دار الطبريّة، 1415 ق، اوّل.

117. مفردات ألفاظ القرآن، الراغب الإصفهانى (م ح 425 ق)، تحقيق: صفوان عدنان داوودى، دمشق، بيروت: دار القلم، دار الشاميّة، 1412 ق، اوّل.

118. المقنعة، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق)، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامى، قم: المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، 1413 ق، اوّل.

ص: 341

119. مكارم الأخلاق، أبو نصر الحسن بن الفضل الطّبرسى (م قرن 6 ق)، تحقيق: علاء آل جعفر، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1414 ق، اوّل.

120. المناقب لابن شهرآشوب (مناقب آل أبى طالب)، أبو جعفر رشيد الدّين محمّد علىّ بن شهر آشوب السروىّ المازندرانىّ (م 588 ق)، تحقيق: الرسولى المحلاتى، قم: انتشارات علاّمه.

121. منتهى المطلب؛ أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهّر الحلّى المعروف بالعلاّمة الحلّى (م 726 ق). تحقيق و نشر: مجمع البحوث الإسلامية، 1412 ق، اوّل.

122. منية المريد فى أدب المفيد والمستفيد، زين الدّين بن علىّ العاملى (الشهيد الثانى) (م 965 ق)، تحقيق: رضا المختارى، قم: مكتب الإعلام الإسلامى، 1409 ق، سوم.

123. المواعظ العددية، محمّد بن حسن الحسينى العاملى (م 1068 ق)، تحقيق: على المشكينى الاردبيلى، علىّ الأحمدى الميانجى، قم: انتشارات الهادى، 1414 ق، پنجم.

124. مهج الدعوات و منهج العبادات، أبو القاسم علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن طاووس (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق)، تحقيق: حسين الأعلمى، بيروت: مؤسّسة الأعلمى للمطبوعات، 1414 ق، اوّل.

125. نثر الدرّ، أبو سعد منصور بن الحسين الآبى (م 421 ق)، تحقيق: محمّد على قرنة، على محمّد البجاوى، القاهرة: دار الكتب والوثائق القوميّة، 1431 ق، دوم.

126. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، أبو عبد اللّه الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحِلوانى (م قرن 5 ق)، تحقيق: عبدالهادى المسعودى، قم: دار الحديث، 1383 ش، اوّل.

127. نظم درر السمطين، محمّد بن يوسف الزرندى (م 750 ق)، إصفهان: مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليه السلام، 1377 ش.

ص: 342

128. النوادر للأشعرى (النوادر)، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن عيسى الأشعرى القمّىّ (م بين 280-305 ق)، تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، قم: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام، 1408 ق، اوّل.

129. النوادر للراوندى (النوادر)، أبو الرضا فضل اللّه بن علىّ الحسنى الراوندى (م 571 ق)، تحقيق: سعيدرضا علىّ عسكرى، قم: دار الحديث، 1377 ش، اوّل.

130. النهاية فى غريب الحديث و الأثر، أبو السعادات المبارك بن محمّد الجزرى (ابن الأثير) (م 606 ق)، تحقيق: محمود محمّد الطناحى، طاهر أحمد الزاوى، قم: مؤسسة إسماعيليان، 1367 ش، چهارم.

131. نهج البلاغة، جمع و تدوين: السيّد محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق)، تحقيق: صبحى الصالح، قم: انتشارات هجرت، 1395 ق، اوّل.

132. نهج الذكر، محمّدى الّرى شهرى (معاصر)، تحقيق: رسول افقى، قم: دار الحديث، 1386 ش، اوّل.

133. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، الشيخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق)، تحقيق: الشيخ عبد الرحيم الربانى الشيرازى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1403 ق، پنجم.

134. الوسائل إلى معرفة الأوائل، جلال الدّين عبد الرحمن بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق)، تحقيق: إبراهيم العدوى، على محمّد عمر، القاهرة: مكتبة الخانجى، 1400 ق.

ص: 343

ص: 344

فهرست تفصيلى

پيش گفتار 7

اهمّيت تقويت فرهنگ اعتكاف 8

راه هاى تقويت فرهنگ اعتكاف 8

1. گسترش زمانى اعتكاف 8

2. معرفت افزايى 9

3. آسيب زدايى 9

بهترين مكان و زمان براى اعتكاف 10

توسعۀ فرهنگ اعتكاف در ماه رمضان 11

تقويت فرهنگ اعتكاف در ماه رجب 11

فرهنگ نامۀ اعتكاف در يك نگاه 11

سپاس از همكاران 13

درآمد 15

واژه شناسى «اعتكاف» 15

اعتكاف در قرآن و حديث 15

پيشينۀ اعتكاف 16

حكمت اعتكاف 17

اركان اعتكاف 19

1. قصد قربت 19

2. اقامت در مسجد جامع 19

3. اقامت دست كم، سه روز در مسجد 21

4. روزه دارى 21

ص: 345

5. پرهيز از مهم ترين آسيب هاى اعتكاف 21

محرّمات اعتكاف 22

الف - محرّمات خاص 22

يك. بهره گيرى از بوى خوش 22

دو. خريد و فروش 23

سه. مجادله 23

چهار. لذايذ جنسى حلال 23

ب - محرّمات عام 23

آداب اعتكاف 23

الف - مستحبّات اعتكاف 24

ب - مكروهات اعتكاف 24

بركات اعتكاف 25

مراتب بركات نيّت 25

مراتب بركات حضور در مسجد 26

مراتب بركات روزه دارى 28

1. روزۀ عوام 28

2. روزۀ خواص 28

3. روزۀ خواصّ خواص 29

مراتب بركات ياد خدا 29

بالاترين مراتب بركات ذكر 30

فصل يكم: فضيلت، واجبات و آداب اعتكاف 35

1/1 فضليت اعتكاف 35

1/2 واجبات اعتكاف 35

الف - اقامت در مسجد جامع 35

ب - روزه گرفتن 37

ج - كمتر نبودن از سه روز 37

1/3 آداب اعتكاف 39

ص: 346

1/4 بهترين مكان هاى اعتكاف 43

1/5 بهترين زمان اعتكاف 43

1/6 سيرۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در اعتكاف 45

1/7 برتر از اعتكاف 49

فصل دوم: معتكف و بركات حضورش در مسجد 55

2/1 فضيلت مسجد 55

الف - خانۀ خدا 55

ب - نور خدا 57

ج - نشستنگاه پيامبران 57

د - شهادتگاه اولياى خدا 57

ه - سراى هر پرواپيشه 57

و - بهترينِ مكان ها 57

ز - باغ بهشت 59

2/2 مسجديان، زائران خدا 59

2/3 دو چندان بودن پاداش نماز در مسجد 61

2/4 فضيلت آموزش و آموختن در مسجد 61

2/5 فضيلت اُنس با مسجد 63

2/6 بركات ديگر حضور در مسجد 63

فصل سوم: معتكف و بركات روزه 67

3/1 تقوا 67

3/2 از ميان بردن سرمستى و تيزى شهوت 69

3/3 دورى شيطان 71

3/4 تن درستى 71

3/5 شكيبايى در سختى ها 73

3/6 حكمت 75

3/7 نزديكى به خدا 75

3/8 اجابت دعا 77

ص: 347

3/9 ايمنى در روز قيامت 77

3/10 آسودگى در روز محاسبه 79

3/11 شفاعت در آخرت 79

3/12 دورى از آتش 81

3/13 رسيدن به بهشت 81

3/14 درجات روزه 85

سخنى در بارۀ مراتب روزه دارى 87

درجۀ اوّل. روزۀ همگان 87

درجۀ دوم. روزۀ خواص 87

درجۀ سوم. روزۀ خواصّ خواص 88

فصل چهارم: فضيلت ماه رجب و روزۀ آن 91

4/1 گسترۀ رحمت الهى در ماه رجب 91

4/2 نداى فرشتۀ آواگر 91

4/3 فضيلت روزه در ماه رجب 93

4/4 روزۀ نخستين روز ماه رجب 97

4/5 روزۀ سه روز از ماه رجب 97

فصل پنجم: دوچندان شدن بركات ياد خدا براى معتكف 101

5/1 ياد كردن خدا از ياد كنندۀ او 101

5/2 راندن شيطان 107

5/3 گشايش سينه 113

5/4 جلاى دل 113

5/5 شفاى دل 115

5/6 سامان دل 115

5/7 زنده شدن دل 117

5/8 آبادى دل 117

5/9 نور دل 119

5/10 حكمت دل 119

ص: 348

5/11 راه نمايى خِردها 121

5/12 كاميابى در كارها 121

5/13 روزىِ بى سرمايه 121

5/14 رهايى از سختى ها 123

5/15 نام نيك 123

5/16 زدودن زشتى ها 125

5/17 قوّت ايمان 125

5/18 نزديكى به خدا 125

5/19 اُنس با خدا 127

5/20 مِهر خدا 127

5/21 ديدار خدا 129

5/22 جلوگيرى از غفلت 129

5/23 فرود آمدن فرشتگان 131

5/24 فرود آمدن رحمت 133

5/25 فرود آمدن آرامش 135

5/26 آمرزش خداوند 135

5/27 تبديل شدن بدى ها به خوبى ها 135

5/28 مُباهات كردن خداوند 137

5/29 وارد شدن به باغ هاى بهشت 137

5/30 روشنايى در روز قيامت 139

5/31 پيشتازى در روز قيامت 139

5/32 خير دنيا و آخرت 141

تبيين بركات ياد خدا و زيان هاى فراموش كردن او 143

بركات ياد خدا در قرآن و احاديث 143

1. جامع ترين بركت ياد خدا 143

2. نقش ياد خدا در آفت زدايى از زندگى 144

3. نقش ياد خدا در سازندگى جان 144

ص: 349

4. نقش ياد خدا در پيدايى علم و حكمت و عصمت روانى 144

5. نقش ذكر در نيكوكارى و خوش نامى 145

6. نقش ذكر در تأمين رفاه مادّى و حلّ مشكلات زندگى 145

7. نقش ذكر در محبّت 145

8. نقش ذكر در تأمين خير دنيا و آخرت 146

زيان هاى فراموش كردن خدا 147

فصل ششم: كارهاى شايسته براى معتكف 149

6/1 ذكر فراوان 149

6/2 استغفار فراوان 159

6/3 اُنس با خدا 159

6/4 اُنس با قرآن 165

6/5 اُنس به كتاب هاى علمى و معرفت افزا 165

6/6 شب زنده دارى 167

الف - فضيلت شب زنده دارى 167

ب - ترغيب به شب زنده دارى 169

ج - فضيلت شب زنده دار 171

د - پاداش بزرگ شب زنده دارى 173

ه - اهتمام پيامبر صلى الله عليه و آله به شب زنده دارى 175

و - اهتمام اهل بيت عليهم السلام به شب زنده دارى 177

ز - اهتمام ياران امام مهدى عليه السلام به شب زنده دارى 179

ح - دعاى روايت شده براى پس از نماز وتر ماه رجب 181

6/7 نماز حاجت 183

6/8 نماز شب نيمۀ ماه رجب 183

6/9 عمل اُمّ داوود 183

6/10 دعاهاى عمومى ماه رجب 205

6/11 دعاهايى برگزيده و مناسب براى معتكف 223

6/11-1 مناجات توبه كنندگان 223

ص: 350

6/11-2 مناجات شِكوه كنندگان 225

6/11-3 مناجات بيمناكان 227

6/11-4 مناجات اميدواران 229

6/11-5 مناجات مشتاقان 233

6/11-6 مناجات پناه جويان 237

6/11-7 مناجات سپاس گزاران 237

6/11-8 مناجات فرمان برداران 241

6/11-9 مناجات ارادتمندان 241

6/11-10 مناجات اُنس يافتگان 245

6/11-11 مناجات محبّان 247

6/11-12 مناجات متوسّلان 249

6/11-13 مناجات نيازمندان 251

6/11-14 مناجات عارفان 253

6/11-15 مناجات ذاكران 261

6/11-16 مناجات درآويختگان 263

6/11-17 مناجات زاهدان 265

6/11-18 مناجات خاكساران 267

6/11-19 مناجات اصرار كنندگان 269

6/11-20 مناجات زارى كنندگان 273

6/11-21 مناجات انجيليه 277

فهرست منابع و مآخذ 329

ص: 351

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109