امتداد هدایت تشابه امامت و نبوت در هدایتگری: تشابه امامت و نبوت در هدایتگری

مشخصات کتاب

سرشناسه:فرخی، حسین، 1371مرداد-

عنوان و نام پديدآور:امتداد هدایت تشابه امامت و نبوت در هدایتگری: تشابه امامت و نبوت در هدایتگری / حسین فرخی.

مشخصات نشر:قم: فروغ فردا، 1401.

مشخصات ظاهری:205 ص.

شابک:978-622-5204-01-0

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

عنوان دیگر:تشابه امامت و نبوت در هدایتگری.

موضوع:امامت

Imamate

امامت -- احادیث

Imamate -- Hadiths

نبوت

Prophecy

هدایت

*Guidance

هدایت -- جنبه های قرآنی

*Guidance -- Qur'anic teaching

رده بندی کنگره:BP223

رده بندی دیویی:297/45

ویراستار دیجیتالی: محمد منصوری

شماره کتابشناسی ملی:8998827

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

نام کتاب: امتداد هدایت

نام مؤلف: حسین فرخی

ویراستار: حسین جهانی

ناشر: فروغ فردا

نوبت چاپ: اول

سال نشر: 1401

تیراژ: 1000

شابک: 9786225204

ص: 1

اشاره

ص: 2

امتداد هدایت

تشابه امامت و نبوت در هدایتگری

و تأثیر آن در حوزه امامت پژوهی

حسین فرخی

ص: 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ

ص: 4

فهرست

پیشگفتار....... 7

فصل اول تشابه امامت و نبوت در وظیفه هدایتگری بر اساس ادله عقلی و نقلی....... 9

دلیل اول: ضرورت نبوت....... 12

استمرار ادله ضرورت نبوت بعد ایشان....... 18

دلیل دوم: همسویی اهداف خلقت، نبوت و امامت....... 20

الف) اهداف خلقت....... 21

ب) اهداف نبوت....... 33

ج) اهداف امامت....... 54

دلیل سوم: ادله امامتِ در قالب شباهت....... 76

الف) آیات....... 77

ب) روایات....... 86

جمع بندی (امامت ادامه راه نبوت)....... 92

فصل دوم تبيين شرائط و ویژگی های امام علیه السلام با تكيه بر اشتراک در رسالت هدایتی با انبیاء علیهم السلام....... 99

گفتار اول: علم....... 104

الف) مفهوم شناسی علم....... 104

ب) ضرورت علم....... 104

ج) قلمرو علم امام....... 107

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت و گستره علم....... 109

گفتار دوم: عصمت....... 117

الف) مفهوم شناسی عصمت....... 117

ب) ضرورت عصمت....... 118

ج) گستره عصمت....... 124

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت و گستره عصمت....... 128

ص: 5

گفتار سوم: اصطفاء....... 134

الف) مفهوم شناسی اصطفاء....... 134

ب) ضرورت اصطفاء....... 139

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت اصطفاء....... 142

فصل سوم تبیین وظائف و مناصب امام علیه السلام با تکیه بر اشتراک در رسالت هدایتی با انبیاء علیهم السلام....... 147

گفتار اول: وظائف امام....... 149

اقوال متکلمان....... 149

نقش هدایتگری امام در ضرورت و گستره وظائف....... 150

گفتار دوم: مناصب امام (ولايت تكوينى و تشريعى)....... 156

الف) ادله ولایت تکوینی....... 161

ب) ادله ولایت تشریعی....... 166

نقش هدایتگری امام در ضرورت و گستره مناصب....... 173

خاتمه:....... 185

فهرست منابع....... 187

کتاب ها....... 187

پایان نامه ها....... 204

ص: 6

پیشگفتار

در مبنای مطرحِ اهل سنت، مهم ترین ویژگی امامت، ریاست و اداره سیاسی جامعه است. ازاین رو در تبیین صفاتی چون عصمت و علم ویژه و امثال آن، بیان می دارند که ریاست سیاسی و اجتماعی مشروط به آن صفات نمی باشد. از طرفی امامیه شرائطی چون عصمت و علم ویژه و یا مقاماتی چون ولایت تکوینی را برای امام محقّق می داند. ازاین رو نگاه به حقیقت امامت، اختلاف چشمگیری را در حوزه های مختلف آن، بین فریقین ایجاد کرده است و از دیرباز نظریات گوناگونی در این حوزه به چشم می خورد. دو نگاه: جایگاهی محدود به حکومت و سیاست، و جایگاهی برای هدایت. این نوشتار به دنبال اثبات آن است که وظیفه اصلی امام همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در هدایت همه جانبهٔ خلق نهفته است. هدایتگری، مهم ترین وظیفه ای است که از ابتدای خلقت، خداوند آن را بر عهده انبیا علیهم السلام قرار داد. پس از ایشان و اتمام این جریان با بهترین از انبیائش، اگر قرار بود جریان هدایتگری به فراموشی سپرده شود حکمت خدایی تشکیک می شد. از این رو امتداد جریان نبوت در قالبی به نام امامت قرار داده شد. این نگرش به جایگاه امامت تأثیر چشمگیری در مباحث امامت پژوهی خواهد داشت.

این نوشتار در فصل اول به اثبات شباهت وظیفۀ هدایتگری در نبوت و امامت پرداخته است. برای وصول به این هدف در ابتدا با بیان ضرورت نبوت و همچنین ضرورت استمرار آن پس از ایشان، تداوم جریان نبوت را در جایگاه امامت بیان می دارد. سپس در قالب دلیل دوم با اثبات همسویی اهداف خلقت، نبوت و امامت در حقیقت هدایتگری، ضرورت استمرار هدایتگری تقویت می گردد. در ادامه با ارائه گونه ای مورد توجه در ادلۀ امامت اهل بیت علیهم السلام به عنوان ادله شباهت، لزوم تداوم جریان هدایتگری در روایات نیز عیان می گردد.

پس از آن در فصل دوم و سوم به نتایج مشترکی که مستلزم این شباهت است دست خواهد یافت. از جمله این نتائج اثبات لزوم شباهت شرائط و مناصب و دیگر وظائف امامت با انبیاء است که از مهم ترین و پر فراز و نشیب ترین مسائل در حوزۀ امامت است. با اثبات شباهت هدایتگری، بسیاری از شبهاتی که در شرائط و مناصب امامان علیهم السلام به چشم می خورد پاسخ داده خواهد شد.

در انتها بر خود لازم می دانم از حضرت آیة الله سید علی میلانی حفظه اللّه که زمینۀ تحصیل و کسب فیض در مباحث امامت را برای مشتاقان به این حوزه فراهم نمودند قدردان باشم. هم چنین از

ص: 7

زحمات و بذل عنایت های حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی و اساتید مکرّم خاصه حجت الاسلام و المسلمین مهدی اسفندیاری که در تحقق این اثر بنده را یاری نمودند تشکر کنم. از خداوند متعال توفیقات روزافزون ایشان را خواستارم.

حسین فرخی

پاییز 1401

ص: 8

فصل اول: تشابه امامت و نبوت در وظیفه هدایتگری بر اساس ادله عقلی و نقلی

اشاره

تشابه فوق با دلائل ذیل اثبات گردیده است:

دلیل اول: ضرورت بعثت انبیا

دلیل دوم: همسویی اهداف خلقت، نبوت، امامت

دلیل سوم: تشابه امامت و نبوت در ادله نقلی مطرح در اثبات امامت

ص: 9

ص: 10

پس از ختم نبوت، جریان ارتباط با خداوند از طریق اوصیاء ایشان قرار داده شده است. اوصیای نبی خاتم آمده اند که ادامه دهندۀ راه انبیای پیشین باشند. اهل بیت علیهم السلام در جایگاه امامت، و انبیاء علیهم السلام در جایگاه نبوت در وظیفه هدایتگری هم سو هستند. در راستای اثبات این گزاره از دو شیوه عقلی و نقلی درضمن یکدیگر بهره گیری خواهد شد. در مرحله اول با دلائل عقلی، اثبات ضرورت بعثت انبیاء نموده، در پی آن با با آگاهی به پابرجایی ادله ضرورت بعثت انبیاء حتی پس از ایشان، اضطرار به وجود حجتی بعد از انبیاء آشکار خواهد شد. پس از آن با برشمردن اهداف خلقت در ادله نقلی به واکاوی اهدافی که انبیاء برای آن مبعوث شده اند -که در حقیقت در راستای تحقّق اهداف خلقت است- پرداخته خواهد شد. از طرفی وجود مخلوقین پس از ختم نبوت نیز امری بدیهی است. پس اهداف خلقت آنان نیز همچنان جاری و ساری خواهد بود. از این رو روشن خواهد شد که حجج الهی پس از انبیا نیز در همین راستا گام بر خواهند داشت. در این سیر اگر اثبات شود جامع اهداف خلقت و اهداف نبوت هدایتگری باشد اثبات خواهد شد که هدف امامت نیز همین هدایتگری است. زیرا در ارائه ادله، وحدت اهداف بیان شد. در انتها آیات و روایاتی که در تثبیت جایگاه اهل بیت علیهم السلام از قالب تشابه بهره برده اند، ارائه خواهد شد. استفاده از این قالب در قرآن و روایاتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود دلیلی بر اهمیت توجه به تشابه دو جایگاه نبوت و امامت از حیث هدف وجودی است.

ص: 11

دلیل اول: ضرورت نبوت

اشاره

از جمله مسائل شاخصی که اندیشمندان کلامی در تبیین اعتقادات به آن می پردازند مسأله نبوت است. در آغاز بحث از ضرورت بعثت انبیاء سخن گفته و برای آن ادله ای اقامه می شود:

1.قاعده لطف

یکی از قواعد پرکاربرد در علم کلام قاعده لطف است. مناسب است در ابتدا به صورت اجمالی قاعده لطف تحریر شده و سپس ارتباط قاعده لطف به ضرورت بعثت انبیاء بیان شود.

لطف در اصطلاح اهل کلام به دو معنا اطلاق می شود که بر اساس هر دو معنا ممکن است لزوم بعثت انبیاء قابل تبیین باشد:

1.لطف محصّل: عبارت است از قیام مبادی و مقدّماتی که غرض خلقت به آن متوقف است و آن را از لغو و عبث بودن مصون می دارد.

2. لطف مقرب: عبارت است از قیام آنچه که سبب و محصّل تقرب بندگان از اطاعت و امتثال اوامر الهی و دوری از گناه و تمرّد او می شود، به طوری که با اصل اختیار و آزادی در تصمیم منافات نداشته باشد

شیخ مفید در تعریف «لطف» گفته است:

«لطف، آن است که به سبب آن، مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دور می شود و در قدرت مکلف بر انجام دادن تکلیف، موثر نیست و به مرز اجبار نیز نمی رسد.»(1)

اما چگونگی استفاده از لطف محصل در لزوم بعثت انبیا آن که هدف از خلقت انسان معرفت خدا و اطاعت از دستورات او و در نتیجه تکامل روحی و معنوی است. بدیهی است رسیدن انسان به این هدف مهم مقدور نیست جز با فرماندهی حکیمانه که دستگیر انسان باشد و این فرمانده، همان انبیا الهی هستند. از آن جهت که عقل هر چقدر هم قدرت درک داشته باشد از طی این مسیر به تنهایی عاجز است.

البته عبارات متکلمان در این بحث، منسجم در لطف مقرب است، به این بیان که عقل به صورت مستقلّ انسان را به برخی از تکالیف و وظائف اخلاقی ارشاد می کند. از قبیل شکر منعم و رعایت عدل در معاشرت و اداء امانت، و عمل به آن را تحسین می کند. همانطور که از برخی

ص: 12


1- . منسوب به مفید، محمد، «النکت الاعتقادیه»، ص 35.

افعال قبیحه همچون کفران نعمت و ظلم و خیانت در امانت و امثالهم نهی می کند.

اگر چه در برخی از امور عقل قدرت درک آن را دارد، اما در عین حال خود میابیم که قدرت عقل در این خصوص محدود و غیر قابل درک برای جمیع امور حسن و قبیح است، و چه بسیار اموری که عقل حتی ورود به آن را نیز قادر نیست. اما خداوند متعال عالم به همه اشیا است و قادر است انسان را از طریقی غیر طریق عقل به آن مسائل برساند و این طریق بعثت انبیا است.(1)

از جمله متکلمانی که از این طریق در ضرورت بعثت انبیا بهره برده اند شیخ مفید(2) و ابوالصلاح حلبی(3) است. خواجه نیز در کتاب تجرید(4) و فصول نصیریه(5) به این قاعده اشاره می کند. برخی از دانشمندان کلامی قاعده لطف را به مقتضی جود و کرامت خداوند(6) و عدّه ای به مقتضی حکمت(7) و بعضی دیگر به مقتضی عدل خداوند(8) بر خداوند واجب می دانند. شیخ مفید از آن جهت آن را مقتضی جود می داند که اگر ترک شود و منشأ آن عدل خداوند باشد اتصاف ظلم به خداوند لازم می آید، و از آن جهت که اتصاف ظلم به خداوند محال است لذا

ص: 13


1- . برگرفته از سبحانی، جعفر، «الفكر الخالد في بيان العقائد»، تقرير دلالة قاعدة اللطف على لزوم البعثة، ج 1، صص143-146.
2- . مفید، محمد، «النكت في مقدمات الأصول»، ص 41؛ فإن قال ما الدليل على حسن بعثه بالرسل فقل: ما في ذلك من اللطف للخلق.
3- . حلبی، ابوالصلاح، «تقريب المعارف»، ص 153؛ زائدا على الاستصلاح برئاسته إن كان رئيسا عقليا من الوجه الذي ذكرناه بيان مصالح المرسل إليهم من مفاسدهم التي لا يعلمها غير مكلفهم سبحانه و هو الوجه في حسن البعثة لكون اللطف غير مختص بجنس من جنس و لا بوجه من وجه و لا وقت من وقت و إنما يعلم ذلك عالم المصالح و قد بينا وجوب فعل ما يعلمه لطفا من فعله سبحانه و بيان ما يعلمه كذلك من أفعال المكلف... .
4- . طوسی، نصیرالدین، «تجرید الاعتقاد»، ص 213؛ و هي [النبوة] واجبة لاشتمالها على اللطف في التكاليف العقلية.
5- . فاضل مقداد، «الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية»، ص 145؛ إذا كان الغرض من خلق العبيد مصلحتهم، فتنبيههم على مصالحهم و مفاسدهم- ممّا لا تستقلّ عقولهم بإدراكه- لطف واجب.
6- . مفید، محمد بن نعمان، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص59.
7- . طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 107؛ و فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 296؛ و سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 3، ص 54 و 57.
8- . مفید، محمد بن نعمان، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص59.

نمی توان منشأ آن را عدل خداوند دانست.(1)

علامه حلّی در کشف المراد(2) و نهج المسترشدین(3) پس از شرح آن، به وجوب بعثت انبیاء از جهت وجوب قاعده لطف اذعان می نماید. فاضل مقداد نیز در باب وجوب وجود نبی، رساندن ثواب و عقاب به بندگان را لطف و لطف را واجب می خواند.(4) بدیهی است این رساندن ثواب و عقاب توسط انبیاء میسّر است. بدین ترتیب وجوب بعثت انبیاء بر خداوند لازم می آید.

قابل ذکر است که واجب خواندن لطف بر خداوند به معنای حاکمیت بندگان بر خداوند نیست، بلکه با شناختی که از صفات خداوند وجود دارد کشف تحقّق قطعی فعل، مورد نظر است. از آن جهت که افعال خداوند مظهر صفات او است، وقتی صفت حکمت به دلیل عقل برای خداوند ثابت شد به تبع آن لطف قطعی خداوند به بندگان ثابت می شود؛ زیرا در صورت عدم لطف، غرض خلقت و تکلیف از بین خواهد رفت.(5)

در روایات نیز این تعبیر به چشم می خورد که مطلبی را در ظاهر بر خداوند واجب می داند، اما معنایش همان است که گذشت.(6)

حال شایسته است به بررسی ضرورت بعثت انبیا به اقتضای حکمت و عدل خداوند پرداخته

ص: 14


1- . همان مدرک، أقول إن ما أوجبه أصحاب اللطف من اللطف إنما وجب من جهة الجود و الكرم لا من حيث ظنوا أن العدل أوجبه و أنه لو لم يفعله لكان ظالما.
2- . حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، ص 154. احتجت المعتزلة: بأنّ التكاليف السمعية ألطاف في التكاليف العقلية، و اللطف واجب فالتكليف السمعي واجب و لا تمكن معرفته إلّا من جهة النبي فيكون وجود النبي واجباً لأن ما لا يتم الواجب إلّا به فهو واجب و استدلّوا على كون التكليف السمعي لطفاً في العقلي بأن الانسان إذا كان مواظباً على فعل الواجبات السمعية و ترك المناهي الشرعية كان من فعل الواجبات العقلية و الانتهاء عن المناهي العقلية أقرب، و هذا معلوم بالضرورة لكل عاقل، و قد بيّنا فيما تقدم أنّ اللطف واجب.
3- . فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 296؛ ... و لان التكاليف السمعية واجبة، لكونها ألطافا في العقليات. فانا نعلم أن المواظبة على فعل التكاليف السمعية تقرب الى فعل التكاليف العقلية، و اللطف واجب على ما تقدم. و لان العلم بالعقاب و دوامه و دوام الثواب من الامور السمعية، فهي ألطاف في التكليف، و اللطف واجب.
4- . همان مدرک، ص 300.
5- . سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 3، ص 58.
6- . برای شاهد، روایاتی که با تعبیر «علی الله» مطلبی را از ناحیه خداوند قطعی الصدور می داند. مثل روایتی در کتاب ابن بابویه، محمد، «الخصال»، ج 2، ص 516؛ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لِلْمُؤْمِنِ عَلَى اللَّهِ عِشْرُونَ خَصْلَةً يَفِي لَهُ بِهَا عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ لَا يَفَتِّنَهُ وَ لَا يُضِلَّهُ وَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعْرِيَهُ وَ لَا يَجُوعَهُ وَ لَهُ عَلَى اللَّه ... .

شود.

2.حکمت خداوند

از جمله صفاتی که متعدّد در قرآن خداوند به آن خوانده شده است حکمت است. (1) حکمت معانی متعدّدی دارد. قرار دادن اشیا در محلش همانطور که سزاوار است، علم به اشیا همانطور که سزاوار است، ترک کردن قبیحی که اخلال به واجب می رساند، شناخت بهترین اشیا با دارا بودن افضل علوم از جمله این تعاریف است.(2)

از این رو شخص حکیم به جهت علمی که داراست بهترین افعال را انجام می دهد، به طوری که هرچیزی در محل خودش خواهد بود و ترک فعلی کند که خللی به واجب رساند. بنابر این با التفات به پیامدهای عدم بعثت انبیا نظیر عبث بودن خلقت و عدم وصول به اهداف آن(3) و همچنین نرسیدن به کمال به جهت عدم قدرت درک عقل به تنهایی از این کمالات در صورت عدم ابلاغ آن از ناحیه خداوند(4) و حسن تکلیف به جهت فوائد آن(5) و با توجه به فوائد بعثت انبیا که در ادامه خواهد آمد، عدم بعثت انبیا از جانب خداوند حکیم محال خواهد بود.

فاضل مقداد در شرح کلام علامه حلی مبنی بر وجوب نصب انبیاء با توجه به حکمت خداوند(6) اینگونه بیان می فرماید:

امامیه بعثت انبیا را از جهت حکمت واجب می دانند و تقریر آن به این نحو است:

هر آنچه که صلاح نوع و مطلوب خداوند است شریعت نمودن آن واجب است، و هر چه که شریعت آن واجب است بعثت آن واجب خواهد بود. پس هر آنچه که صلاح نوع است بعثت آن واجب خواهد بود.

اما بیان آن: انسان طبیعتاً مدنی است. به این معنا که زندگی نمودن به تنهایی برایش مقدور نیست،

ص: 15


1- . آیاتی که فقط در سوره بقره به این صفت اشاره کرده اند: 32 و 129و 209و 220و 228و 240 و 260.
2- . شبّر، سید عبدالله، «حق الیقین فی معرفة اُصول الدین»، ج1، ص 48.
3- . نراقی، مهدی، «أنیس الموحدین»، ص 92.
4- . فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 299، «الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية»، ص 145.
5- . طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 107.
6- . فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 296 قال: «و الحكمة تدعو الى نصبه، بل هي واجبة».

اقتضا نظام زندگی وجود جماعتی است که هر یک نیازی از دیگری را مرتفع سازد.

از طرفی اجتماع محل نزاع است؛ زیرا غلبه خواهی در طبیعت انسانی است؛ زیرا هر شخصی خواهان عمل به مقتضی شهوت و اراده خود است، و می خواهد مال خود را حفظ کند، و مایل به برتر نشان دادن خود و بطلان حق غیر بر خود است. نتیجه این جریان هرج و مرج و هلاک نوع انسانی و فساد آن خواهد بود. منشأ همه اینها تهی بودن از تعامل و عدل و امور متّفقی که در منازعات به آن ها رجوع کنند است. بنابراین وجود این تعامل و عدل امری بایسته است. این تعامل همان شرع است. بنابر این ناچار از وجود شریعت هستیم.

از طرفی سپردن تقریر این شریعت به افراد عادی جائز نیست؛ زیرا در کیفیت تقریر این قوانین و ضبط آن نیز نزاع خواهد شد. همچنین ممکن است برخی از افرادی که این وظیفه به آنان واگذار می شود از برخی دیگر اولی نباشند. پس لازم است این ابلاغ از جانب خداوند باشد، و از آن جایی که دیدن و مخاطب شدن با خداوند ممتنع است وجود واسطه ای بین خداوند و خلقش در تبلیغ شرع لازم است که او نبی است. پس وجوب بعثت نبی ثابت می شود.(1)

در واقع فاضل مقداد با توجه به عواقب عدم بعثت انبیا و هرج و مرجی که از این بابت ایجاد می شود وجوب بعثت انبیا را از جانب خداوند حکیم واجب می داند. دیگر متکلمان نیز همچون فیض کاشانی(2) و از اهل سنت همچون فخر رازی(3)، قاضی ایجی(4)، تفتازانی(5)، سیف الدین آمدی(6) از همین مسیر با بیانی نزدیک، ضرورت بعثت انبیاء را ثابت می نمایند.

3.عدل خداوند

از ادله ای که جهت اثبات معاد بیان می شود آن است که نبود آن مخالف عدل خداوند

ص: 16


1- [1]. فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 297.
2- . فیض کاشانی، محسن، «علم اليقين في أصول الدين»، باب «الاضطرار إلى الرسل و الشرائع و أسرار التكاليف»، ج 1، ص 448.
3- . رازی، فخر الدین، «الأربعين في أصول الدين»، ج 2، ص 108.
4- . قاضی ایجی، «شرح المواقف»، ج 8، ص 230.
5- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 19.
6- . آمدی، سیف الدین، «أبكار الأفكار في أصول الدين»، ج 4، ص 29.

است.(1) به این بیان که بسیاری از افراد به ثواب و عقاب خود در این دنیا به طور کامل نمی رسند، و اگر معادی نباشد عدالت در اعطای ثواب و عقاب نخواهد شد. از طرفی طریق رساندن اوامر و نواهی - که اعطای ثواب و عقاب منوط به اعمال آن توسط بندگان است - انبیاء قرار داده شده اند.(2)

بدین ترتیب با ضروری دانستن معاد - که نبود آن مخالف عدل الهی است - عدم این ابلاغ نیز مخالف عدل الهی خواهد بود. زیرا عقل به خلافِ عدل بودنِ عقاب کسی که علت عقاب به او نرسیده است حکم می کند از این حکم عقل، به «قبح عقاب بلا بیان» یاد می کنند.(3) خداوند متعال در تأیید مفاد این قاعده عقلی می فرماید: ﴿وَما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا﴾.(4) امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: «مَا حَجَبَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ».(5) علمای امامیه نیز به آن اذعان داشته(6) و آن را قطعی دانسته اند. محقق حائری یزدی می گوید: «هذه قاعدة مسلّمة عند

ص: 17


1- . استر آبادى، محمد جعفر، «البراهين القاطعة في شرح تجريد العقائد الساطعة»، ج 4، ص 210 و طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 10، ص 11؛ سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 4، ص 170.
2- . سوره بقره 2: آیه 213؛ ﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾.
3- . خراسانى، «كفاية الاصول»، ج 2، ص 179؛ طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 13، ص 58؛ سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 1، ص 260.
4- . سوره إسراء 17: آیه 15.
5- . كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، «الكافي»، ج 1، ص164.
6- . طوسی، محمد بن حسن، «التبيان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 458؛ حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، ص 319؛ خراسانى، «كفاية الاصول»، ج 2، ص 179؛ طباطبايى، «مفاتيح الاصول»، ص 518؛ خويى، «مصباح الاصول»، ج 2، ص 254؛ بروجردى، محمد حسین، «نهاية الافكار»، (تقريرات درس آقا ضياء الدين عراقى)، القسم الثانى من الجزء الثالث، ص 235.

العدلیه و لا شبهة لأحد فیها»(1).(2)

استمرار ادله ضرورت نبوت بعد ایشان

ادله ضرورت بعثت انبیاء، عقلی است و محدود به نقل نیست تا منحصر در اعتقاد امامیه باشد. این ادله قابل انقطاع و محدود به زمان نیست. زیرا لطف و عدالت و حکمت خداوند متعال محدود به زمان خاصی نیست. از آن رو عدم وجود اشخاصی بعد از اتمام نبوت در میان بشر در راستای امتداد همان رسالت، در حقیقت محدود نمودن لطف و عدالت و حکمت خداوند به زمانی خاص است که موجب نقص بر خداوند خواهد بود و بطلان آن بر هر اهل تحقیقی واضح است. و از آن رو که اصل لزوم بعثت انبیا منطبق با عقل است از بین رفتن استمرار این حجج الهی خلاف عقل خواهد بود. مضافاً بر اینکه مغایر قرآن نیز می باشد. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ﴾(3) فرمودند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیم دهنده است و علی علیه السلام رهبر بود، بگو بدانم امروز هم رهبری هست؟ گفتم: آری قربانت، همیشه از شما خانواده رهبری پس از رهبری بوده تا نوبت به شما رسیده، فرمود: ای ابا محمد، خدایت رحمت کند، اگر چنان بود که آیه ای در باره مردی نازل می شد و چون آن مرد می میرد آن آیه هم می مرد و تمام می شد که قرآن مرده بود و تمام شده بود ولی باید قرآن در آنچه می ماند و می پاید زنده و مجری باشد، چنانچه در آنچه گذشته زنده و مجری بوده است.(4)

لذا در هر عصری لازم است شخصی به عنوان هادی قوم خود باشد که در گزارش دیگری این هادیان تا روز قیامت پس از انبیا، اهل بیت علیهم السلام معرفی شدند. امام باقر علیه السلام ذیل آیه مذکور

ص: 18


1- . حائرى يزدى، عبد الكريم، «درر الاصول»، ص 427.
2- . جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد محمد یونس افضلی، «ضرورت بعثت از نظر متکلمان اسلامی».
3- . سوره رعد 13: آیه 7.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 192؛ فقال: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المنذر و علي الهادي يا أبا محمد هل من هاد اليوم قلت بلى جعلت فداك ما زال منكم هاد بعد هاد حتى دفعت إليك فقال رحمك الله يا أبا محمد لو كانت إذا نزلت آية على رجل ثم مات ذلك الرجل ماتت الآية- مات الكتاب و لكنه حي يجري فيمن بقي كما جرى فيمن مضی.

فرمودند:

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المنذر و علی علیه السلام الهادی. أما و الله ما ذهبت منا و ما زالت فینا إلی الساعة.(1)

به گونه ای که در ایام غیبتِ امام نیز، این مهم به دست فراموشی سپرده نشده است.(2) به طوری که امام صادق علیه السلام پس از بیان معارفی از جایگاه و تأثیرات امام بر عالم و هدایت، با تشبیه امامِ غائب به خورشید پشت ابر، به ثمرات امام در ایام غیبت، اشاره می کنند.(3)

به این ترتیب طبق دلیل عقل و نقل همان اهداف پس از انبیاء، در مسیر هدف خلقت در حجج الهی مستمر خواهد بود. از این رو در مورد وجوب و ضرورت امام، اختلاف چشم گیری میان مسلمین اعم از امامیه و اهل سنت وجود ندارد(4)، قریب به اتفاق متکلمانی که وارد بحث امامت شده اند از این ضرورت سخن به میان آورده اند و آن را همانند نبوت لطف خداوند بر شمردند.(5) به گونه ای که مرحوم شفتی در کتاب «الإمامة» آن را از ضروریات و از زمره آن چه

ص: 19


1- . كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، «الكافي»، ج 1، ص192.
2- . جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد عباسی، سیروس، «فلسفه ی غیبت امام زمان (عج) و رفع تعارض نمایی آن با هدایت گری خداوند» و حاتمی، حبیب، «ولایت تشریعی، امکان و چگونگی اعمال آن در عصر غیبت».
3- . ابن بابویه، محمد، «كمال الدين و تمام النعمة»، ج 1، ص 207.
4- . عدم ضرورت امام، تنها از سوی فرقه ای از خوارج (نجدات) مطرح شده است که اکنون اثری از این فرقه نیست. همچنین از میان معتزله دو نفر وجوب و ضرورت مطلق امامت را انکار کرده و آن را مقیّد به شرایطی کرده اند؛ ابوبکر اصم معتزلی وجوب امامت را مقیدّ به نبود عدل و انصاف در جامعه کرده است و گفته در صورت ظهور عدل و انصاف و وجود امنیت در جامعه اسلامی امامت ضرورت ندارد. هشام فوطی وجوب امامت را مقیّد به ظهور عدل و انصاف در جامعه کرده و به عدم وجوب امامت در صورت وجود بی عدالتی و ظهور بی انصافی و بی امنیتی، قائل شده است. (ر.ک: نوبختی، «فرق الشیعة»، ص10؛ فرقه های اسلامی و مسأله امامت،ص75 و 87؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج5، ص236؛ حلی، حسن بن یوسف، «مناهج الیقین فی اصول الدین»، ص439.
5- . بحرانى، ابن ميثم، «قواعد المرام في علم الكلام» ص 175؛ حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد قسم الالهيات»، ص 181 و «الألفين»، ص 21؛ فاضل مقداد، «الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية»، ص 156؛ «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص326؛ «الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد»، ص 87؛ بياضى، علی بن یوسف، «الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم»، ج 1 ؛ ص127؛ مجلسی، محمد باقر، «حق اليقين»، ج 1، ص 36؛ شفتى، سيد اسد الله موسوى، «الإمامة»، ص126؛ مظفر، محمد حسن، «دلائل الصدق لنهج الحق». ص27؛ ميلانى، سيد على، «الإمامة في أهم الكتب الكلامية و عقيدة الشيعة الإمامية»، ص 45. و از علمای اهل سنت: غزالی، ابوحامد، «الاقتصاد في الاعتقاد»، ص 147؛ رازی، فخرالدین، «الأربعين في أصول الدين»، ج 2، ص 255؛ آمدی، سیف الدین، «أبكار الأفكار في أصول الدين»، ج 5، ص 130؛ تفتازانى، سعد الدين، «شرح العقائد النسفية»، ص96؛ ايجى، ميرسيدشريف، «شرح المواقف»، ج 8، ص344؛ حمید مفتی، «قاموس البحرين»، ص 335.

که احتیاج به بیان ندارد می داند.(1) مرحوم نراقی نیز امامت را شرط حفظ و بقای اهداف نبوت می خواند، و به همان دلائلی که نبوت را لازم شمارده امامت را نیز واجب می شمارد.(2) مرحوم فیض کاشانی نیز از همین روش جهت اثبات ضرورت امامت بعد نبوت استفاده نموده.(3) شیخ مفید امامت را قائم مقام انبیا(4) و علامه مجلسی آن را نظیر منصب جلیل نبوت می خواند.(5)

دلیل دوم: همسویی اهداف خلقت، نبوت و امامت

اشاره

در بحث ضرورت بعثت انبیا اشاره شد که خداوند حکیم است و بندگان را مهمل نیافریده(6) و به حال خود رها ننموده است تا از هدفی که برای آن خلق شده اند باز بمانند. از طرفی خداوند منزه از ارتباط با مخلوقین است تا آن ها را از اهداف خلقت مطلع سازد. از آن رو فرستادگان خود را وسیله هدایت بندگان به این اهداف قرار داده است.(7)

لذا با رصد نمودن اهداف خلقت در متون دینی شدت اهمیت بعثت انبیاء روشن می گردد. زیرا نبود آنها عدم تحقّق هدف خلقت است. آنها برای بازداری از بیهوده شدن خلقت آمده اند و طبیعتاً اهداف آنان باید در راستای هدف خلقت قرار گیرد(8)،

بدین ترتیب اثبات اشتراک اهداف خلقت و اهداف انبیاء خود دلیلی

ص: 20


1- . شفتى، سيد اسد الله موسوى، «الإمامة»، ص126.
2- . نراقى، مهدى، «أنيس الموحّدين»، ص 127.
3- . فیض کاشانی، محسن، «علم اليقين في أصول الدين»، ج 1، ص 500.
4- . مفید، محمد، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 65.
5- . مجلسی، محمد باقر، حق اليقين، ج 1، صص 36-37.
6- . سوره انبیا 21: آیه 16. وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ.
7- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 168 روایت سوال زندیق از علت بعثت انبیا که در ادامه خواهد آمد.
8- . امام سجاد علیه السلام به این مراحل اینگونه اشاره می دارد: فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ تَفَكَّرُوا وَ اعْمَلُوا لِمَا خُلِقْتُمْ لَهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى قَدْ عَرَّفَكُمْ نَفْسَهُ وَ بَعَثَ إِلَيْكُمْ رَسُولَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ كِتَابَهُ فِيهِ حَلَالُهُ وَ حَرَامُهُ وَ حُجَجُهُ وَ أَمْثَالُهُ فَاتَّقُوا اللَّهَ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، «تحف العقول» ص274.

بر منتهای اجرای حکمت و تدبیر و نظم الهی در عالم، و در یک راستا بودن نظام خلقت است. از این رو ابتدا به برخی از اهداف خلقت اشاره نموده و پس از آن همان اهداف در اهداف انبیا پیگیری خواهد شد.

الف) اهداف خلقت

1. معرفت

شناخت و معرفت به خداوند از جمله اهداف گرانقدری است که خداوند متعال در مسیر وصول به حقیقت خلقت قرار داده است. به نحوی که امام صادق علیه السلام در عظمت این مقوله چنان می فرمایند:

اگر مردم می دانستند چه فضیلتی در معرفت و شناسائی خدا است، هیچ گاه بدان چه خداوند از شکوفائی زندگانی دنیا و نعمت های آن به دشمنان خود داده است چشم نمی دوختند، و دنیای آنها در نظر ایشان از آنچه که در زیر پای خود لگد می کنند پست تر بود، و به همان معرفت خدای عز و جل بهره مند گردند و همانند شادی کسی که پیوسته در باغ های بهشت با اولیاء خدا به سر می برد بدان شاد باشند. به راستی که معرفت خدای عز و جل انس بخش از هر وحشتی و یار و همدم هر تنهائی، و روشنائی هر تاریکی و نیروبخش هر ناتوانی و درمان هر دردی است.(1)

بدین بیان جایگاه معرفت به خداوند متعال از هر آنچه که در دنیا است ارزنده تر است و نفس معرفت به خدا، گویی معرفتی صحیح به دنیا و حقیقتش ایجاد می کند که شخص صاحب معرفت، دنیا را همانند آنچه در زیر پای خود قرار می دهد می بیند، که نشان از بی بها بودن شیء مد نظر است، و بهره این معرفت در تمام سختی های زندگی انسان از وحشت و تنهایی و ضعف

ص: 21


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص247؛ لو يعلم الناس ما في فضل معرفة الله عز و جل ما مدوا أعينهم إلى ما متع الله به الأعداء من زهرة الحياة الدنيا و نعيمها و كانت دنياهم أقل عندهم مما يطئونه بأرجلهم و لنعموا بمعرفة الله جل و عز و تلذذوا بها تلذذ من لم يزل في روضات الجنان مع أولياء الله إن معرفة الله عز و جل آنس من كل وحشة و صاحب من كل وحدة و نور من كل ظلمة و قوة من كل ضعف و شفاء من كل سقم.

و بیماری و مخمصه ها و... متجلّی می شود. با نظر به این ثمرات در معرفت خداوند، به جاست این سرمایه تبدیل به هدفی از اهداف خلقت شود. از این رو امام حسین علیه السلام هدف خلقت را معرفت معرفی می کند که عبادت و حفظ از شرک از ثمرات آن است.

خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي یَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه.(1)

این بیان، خود دلیلی بر افزایش اهمیت معرفت در منظومه دینی است. به این معنی که لازمه عبادت و بندگی - که خود از اهداف خلقت عالم و بعثت انبیا است - معرفت است به آن خدایی که بندگان به بندگی اش مشغول اند. همانطور که قرآن نیز به تقدّم معرفت بر عبادت دلالت می نماید.(2) دلالت به اینکه مقدّمه عبادت خداوند، علم عابد به آن است که خدایی جز معبودش نیست. عبادتی بدون وجود تشبیه و شرک در آن.(3) زندیقی از امام صادق علیه السلام از علت خلقت سراغ می گیرد و می گوید:

به چه دلیل خلق را آفرید، زیرا نه بدان محتاج بود و نه به خلقشان ناچار، و در خور این هم نیست که ما را از سر عبث و بیهوده خلق کرده باشد؟

امام صادق علیه السلام در پاسخ او فرمودند:

خلق را برای اظهار حکمت و جاری ساختن علم و امضای تدبیر خود آفرید ... .(4)

اظهار حکمت و جاری ساختن علم و اجرای تدبیر خداوند، رهنمود ساختن خلائق به

ص: 22


1- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص9 .
2- . سوره انبیاء 21: آیه 25؛ ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾.
3- . به عنوان مثال در سوره طلاق 65: آیه 12 ﴿اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْما﴾؛ ، علم مخلوقین به صفت قدرت و علم خداوند از جمله اهداف خلقت بیان شده که معرفت به این دو صفت جزیی از همان معرفت به خداوند است که در روایت مذکور مقدمه عبادت خوانده شد.
4- [4]. طبرسی، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 2، ص 338؛ قال: فلأي علة خلق الخلق و هو غير محتاج إليهم و لا مضطر إلى خلقهم و لا يليق به التعبث بنا قال خلقهم لإظهار حكمته و إنفاذ علمه و إمضاء تدبيره ... .

معرفت او خواهد بود. به این نحو که مشاهده حکمت و علم و تدبیر خداوند توسط بندگان، آنان را به وجود خدایی حکیم و علیم و مدبّر - که خود جزیی از معرفت به خداوند است - می رساند.

بدین ترتیب خلقت خداوند در مسیر معرفت او قرار داده می شود.

2. ایمان و اطاعت فرستادگان الهی

همانطور که بیان شد از آن جا که ارتباط مستقیم خداوند با بندگان میسّر نیست، بایسته است خداوند فرستادگانی را جهت معرفی بندگان به مسیر هدایت ارسال نماید. با توجه به اهمیت این ارسال، دستور دادن به اطاعت از این فرستادگان و قرار دادن این دستور در عداد اهداف خلقت، بستر سازی جهت حرکت مخلوقین در مسیر دیگر اهداف خلقت است؛ زیرا درصورت عدم تبعیت از فرستادگان الهی و عمل ننمودن به دستورات ایشان، مخلوقین به دیگر اهداف خلقت دست نخواهند یافت. امام باقر علیه السلام این هدف خلقت را در ضمن معارفی از زبان خداوند در پاسخ به سؤال حضرت آدم از علت خلقت اینگونه بیان می فرمایند:

خداوند متعال فرمود: برای آنکه مرا عبادت کنند و شریکی برای من قائل نشوند و ایمان به پیغمبران من بیاورند و پیروی و متابعت ایشان نمایند.(1)

روشن است این دستور به تابعیت از فرستادگان الهی در حقیقت همان دستور به اطاعت از تکالیف الهی است؛ زیرا ایشان کلامی از خود بیان ننموده اند و سخن گوی خداوند متعال اند. ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ یُوحی﴾(2)

3. اطاعت از تکالیف الهی

حکمت الهی اقتضای آن دارد که جهت وصول مخلوقین به هدف خلقت، ایشان را مکلّف به گزاره هایی کنند که رساننده ایشان به این مطلوب است. این امر به قدری اساسی است که خود از زمره اهداف خلقت قرار می گیرد. امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسی که از علت خلقت سؤال می کند اینگونه به این هدف اشاره می نمایند:

خداوند متعال مخلوقات را بیهوده نیافرید و آنها را بازیچه قرار نداد؛ بلکه آفریدشان

ص: 23


1- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص10؛ قال الله عز و جل: يعبدونني و لا يشركون بي شيئاً و يؤمنون برسلي و يَتَّبِعونهم.
2- . سوره النجم 53: آیه 3-4.

تا اظهار قدرت کرده باشد و آنها را به اطاعت خویش مکلف نماید تا بدین ترتیب مستحق رضوانش شوند. (1)

و امیرالمؤمنین علیه السلام با تعبیر «وَ بِتَقْوَى اللَّهِ أُمِرْتُمْ وَ لِلْإِحْسَانِ وَ الطَّاعَةِ خُلِقْتُمْ»(2) این مطلب را بیان می دارند. به این ترتیب اطاعت از دستورات الهی از اهداف خلقت بیان شده است. البته در بین دستورات الهی برخی دارای تأکید فزون تری است و از اهمیت بیشتری برخوردار است، به طوری که شماری از آن ها خاصتا به عنوان هدف خلقت معرفی شده اند و چه بسا از جهت منطقی هم پوشانی داشته باشند. اما به جهت اشاره جداگانه آن به عنوان اهداف خلقت در اینجا ذکر می شوند.

3.1 عبادت خداوند

امام باقر(3) و امام صادق ‘،(4) علت خلقت را از طرف خداوند عبادت معرفی می نمایند، به گونه ای این گزاره در اهداف خلقت روشن است که ایشان در پاسخ عالَمِ بعد از این مخلوقین و غایت خلق ایشان می فرمایند: «اگر خداوند بخواهد مخلوقینی دیگر خلق می کند که عبادتش کنند».(5) یعنی حضرت در هدف خلقتی که اگر بعد از این خلقت، توسط خداوند اراده شود به صورت مقبول و روشن تأکید می نمایند عبادت است. گویی از جمله اهداف نهادینه شدۀ خلقت در باور مخاطبین عبادت است، که شاید بازگشت به آیه ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون}(6) دارد. اما آن چه قابل تأمل است تبیینی است که از عبادت بیان می نمایند. امام سجاد علیه السلام عمل به فرائض الهی را ملاک عابدترین مردم می دانند(7)، و امام صادق علیه السلام در روایتی در سؤال از

ص: 24


1- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص9؛ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَد.
2- . نصر بن مزاحم، «وقعة صفين»، ص10.
3- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص10.
4- . همان مدرک، ج 1، ص13.
5- . اهوازی، حسین بن سعید، «الزهد»، ص 103.
6- [6]. سوره ذاريات 51: آیه 56.
7- . كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، «الكافي»، ج 2، ص84.

معنای عبادت می فرمایند: «خوش نییتی در طاعت از راههائی که خدا از آنها اطاعت شود». (1)

این دو بیان روشن می سازد که آن چه در عبادت حائز اهمیت است مطیع دستورات الهی بودن می باشد، و همه دستورات الهی بازگشت به گزاره ای به نام تسلیم بودن از خداوند متعال و در طول آن فرستادگان او دارد. امام صادق علیه السلام در تبیین این بیان می فرمایند:

اگر مردمی باشند که خدا را به یکتائی بپرستند و نماز را به پا دارند و زکاة بدهند و حج بروند و روزه بگیرند و بعد به یکی از احکام خداوند و یا سنت های رسول خدا خرده بگیرند و یا در دل خود بگویند: چرا چنین کردند و چنان نکردند، با این مطلب وارد شرک می شوند. سپس به تلاوت این آیه پرداختند: نه بخدایت سوگند که مردمان ایمان نمی آورند جز آن روزی که تو را در منازعات خود داوری بدهند و از داوری تو دلتنگ نشوند و خالصانه تسلیم باشند.(2) امام صادق گفت: بر شما باد که خالصانه و بی ریا تسلیم باشید.(3)

3.2 تقوی

از جمله دیگر تکالیفی که به عنوان اهداف خلقت بیان شده است تقوی الهی است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

شما را به تقوای الهی توصیه می کنم. پس تقوای الهی بهترین توصیه به بندگان و نزدیک ترین به رضوان خداوند و بهترین در عاقبت امور است. از این رو به تقوای الهی امر و برای آن خلق شدید.(4)

3.3 احسان

از دیگر تکالیفی که در اهداف خلقت بیان شده است احسان است. خداوند انسان را

ص: 25


1- . همان مدرک، ج 2، ص83؛ «حُسْنُ النِّيَّةِ بِالطَّاعَةِ مِنَ الْوُجُوهِ الَّتِي يُطَاعُ اللَّهُ مِنْهَا».
2- . سوره نساء 4: آیه 68.
3- . كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، «الكافي» ج 1 ؛ ص390؛ «لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ».
4- . ثقفی، ابراهیم بن سعید، «الغارات»، ج 1، 156؛ أوصيكم بتقوى اللَّه فانّ تقوى اللَّه خير ما تواصت به العباد، و أقربه من رضوان اللَّه، و خيره في عواقب الأمور، فبتقوى اللَّه أمرتم، و لها خلقتم.

موجودی اجتماعی خلق نموده که لازمه این گونه خلقت وجود قوانینی جهت حفظ نظام همین روابط است. پرداختن کتاب و سنت در نظام دادن این روابط در نظر اهل تحقیق امری روشن است. جزیی از پیکره این نظام دستور به احسان نمودن به دیگران است. اما آنچه که اهمیت این مطلب را دوچندان می کند احتساب این احسان در اهداف خلقت در کنار اطاعت الهی در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام است.

به تقوای خداوند امر شدید و برای احسان و طاعت الهی خلق شدید.(1)

این بیان نشانگر جامعیت منبع وحی و تک بعدی نبودن نگرش دین - مثلاً صرفاً عبادات ظاهری - به حقیقت خلقت است. به این معنا که در کنار جوانب فردی دین، جوانب اجتماعی و رعایت نمودن حقوق بلکه احسان به دیگران نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است به طوری که از اهداف خلقت خداوند قرار می گیرد.

3.4 ولایت اهل بیت

آنچه در روایت فوق از هدف شمردن احسان در عداد اهداف خلقت بیان شد ظاهر کلام امیرالمؤمنین است. در نظر اهل تحقیق روشن است که همانطوری که قرآن ظاهر و باطن(2) و محکم و متشابه دارد، روایات نیز دارای ظاهر و باطن(3) و محکم و متشابه(4) هستند.

خداوند متعال می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ

ص: 26


1- . مفید، محمد، «وقعة صفين»، ص10؛ . وَ بِتَقْوَى اللَّهِ أُمِرْتُمْ وَ لِلْإِحْسَانِ وَ الطَّاعَةِ خُلِقْتُمْ.
2- . كتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، 771، «إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص يَقُولُ لَيْسَ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ...».
3- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص304؛ قَالَ الرِّضَا علیه السلام : مَا الْعِلَّةُ فِي التَّكْبِيرَةِ عَلَى الْمَيِّتِ خَمْسُ تَكْبِيرَاتٍ قُلْتُ رَوَوْا أَنَّهَا قَدِ اشْتُقَّتْ مِنْ خَمْسِ صَلَوَاتٍ فَقَالَ هَذَا ظَاهِرُ الْحَدِيثِ فَأَمَّا بَاطِنُهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ خَمْسَ فَرَائِضَ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصِّيَامَ وَ الْحَجَّ وَ الْوَلَايَةَ فَجَعَلَ لِلْمَيِّتِ مِنْ كُلِّ فَرِيضَةٍ تَكْبِيرَةً وَاحِدَةً فَمَنْ قَبِلَ الْوَلَايَةَ كَبَّرَ خَمْساً وَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْوَلَايَةَ كَبَّرَ أَرْبَعاً فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ تُكَبِّرُونَ خَمْساً وَ مَنْ خَالَفَكُمْ يُكَبِّرُ أَرْبَعاً. در این روایت تصریح به دارای باطن بودن روایت می شود.
4- . ابن بابویه، محمد، «عیون أخبار الرضا»، ج 1، 290؛ حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي حَيُّونٍ مَوْلَى الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا.

تَذَكَّرُون﴾(1)

در این آیه خداوند متعال در کنار برخی امور، امر به احسان نموده است که ظاهر آیه است. امام باقر علیه السلام در تفسیر آن می فرمایند:

«العدل» شهادة أن لا إله إلا الله، و الإحسان ولایة أمیرالمؤمنین «وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ» الأول، «وَ الْمُنْكَرِ» الثانی «وَ الْبَغْيِ» الثالث.(2)

طبق این روایتی که مضمون آن متعدد نقل شده،(3) چه بسا احسانی که هدف خلقت معرفی گردیده در ظاهر احسان به خلق بوده، و باطن آن ولایت امیرالمؤمنین و در پی آن ائمه معصومین علیهم السلام باشد.

در انتها آنچه قابل توجه است روایتی دیگری است که رسیدن به احسان را اطاعت خداوند، و معصیت الهی را در تقابل احسان می دانند:

هر که دوست دارد که به حد نهائی احسان و نیکوکاری رسد باید فرمانبرداری خدا را کند؛ زیرا هر که فرمان برداری خدا را کرد، به حد نهائی احسان رسیده است. مبادا نافرمانی خدا را مرتکب شوید زیرا هر که پرده نافرمانی های خدا را بدرد و مرتکب آنها گردد نهایت بدی را به خود کرده و میان احسان به خود، و بدی به خویشتن جایگاه سومی نیست، پس هر که به خود احسان کند پاداشش نزد پروردگار بهشت است و هر که بدی کند کیفرش نزد پروردگار دوزخ است.(4)

با التفات به این روایت گویی احسان و طاعتی که در روایت امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار هم به عنوان هدف خلقت بیان شدند اگر چه به ظاهر دو مفهوم متفاوت است، اما حقیقت آن، همان

ص: 27


1- . سوره نحل 16: آیه 90.
2- . عياشى، محمد بن مسعود، «تفسير العياشي»، ج 2، ص268.
3- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمّي»، ص 363 و 364. فرات بن ابراهیم، «تفسير فرات»، ص 236؛ بحرانی، سید هاشم، «البرهان في تفسير القرآن»، ج 3، ص 449.
4- . كلينى، محمد بن يعقوب، «الكافي»، ج 8، ص11؛ «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْلِغَ إِلَى نَفْسِهِ فِي الْإِحْسَانِ فَلْيُطِعِ اللَّهَ فَإِنَّهُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ فَقَدْ أَبْلَغَ إِلَى نَفْسِهِ فِي الْإِحْسَانِ وَ إِيَّاكُمْ وَ مَعَاصِيَ اللَّهِ أَنْ تَرْكَبُوهَا فَإِنَّهُ مَنِ انْتَهَكَ مَعَاصِيَ اللَّهِ فَرَكِبَهَا فَقَدْ أَبْلَغَ فِي الْإِسَاءَةِ إِلَى نَفْسِهِ وَ لَيْسَ بَيْنَ الْإِحْسَانِ وَ الْإِسَاءَةِ مَنْزِلَةٌ فَلِأَهْلِ الْإِحْسَانِ عِنْدَ رَبِّهِمُ الْجَنَّةُ وَ لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عِنْدَ رَبِّهِمُ النَّار».

اطاعت از تکالیف و ترک معاصی الهی است. گویا به این نحو است که اطاعت از تکالیف خداوند امری عام است که به عنوان هدف خلقت خوانده شده و احسان به خلق و مابقی موارد بیان شده، جزئی از این هدف عام است.

بدین ترتیب همه دستورات الهی به حد خود جزئی از هدف آفرینش خواهند بود که در لسان شرع اهمیت هر یک از آن بیان شده است، و به همان نسبت میزان التزام به آن توسط بندگان با تأکید در کلام اهل بیت علیهم السلام به آن امور روشن می شود.

4. ابتلاء و امتحان الهی

پیروی از دستورات الهی طریقی برای شناخته شدن بندگان حقیقی خداوند است. در واقع در مسیر اهداف خلقتِ حکیمانه عالَم، از جمله اهداف لازم جهت تکمیل این نظام، قرار دادن محکی برای شناخت بندگان حقیقی خواهد بود. از این رو اصل امتحان بندگان الهی نیز از جمله اهداف، انتخاب می شود. و اراده از امتحان الهی همان قرار دادن حجتی برای خداوند بر بندگان در دریافت مواهب الهی است. خداوند متعال می فرماید: ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾(1)

امام صادق علیه السلام نیز به این هدف خلقت در پاسخ زندیقی که از علت خلقت پرسش می کند اشاره می فرمایند.(2)

بدین ترتیب از جمله اهداف خلقت این دنیا امتحان نمودن مخلوقین با میزان اطاعت پذیری ایشان نسبت به دستورات الهی خواهد بود تا ملاکی جهت اعطای اجر هر کس به اندازه ارزش و عمل او باشد. در واقع نتیجه اطاعت از تکالیف الهی تحقق ابتلا و امتحان الهی است.

جایگاه هدایت در اهداف خلقت

پس از بیان اهدافی از خلقت و بررسی آن شاید بتوان جامع اهداف خلقت را مسأله هدایت

ص: 28


1- . سوره هود 11: آیه 7.
2- [2]. طبرسی، احمد، «الاحتجاج على أهل اللجاج»، ج 2، ص 338؛ سَأَلَ الزِّنْدِيقُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هُوَ غَيْرُ مُحْتَاجٍ إِلَيْهِمْ وَ لَا مُضْطَرٍّ إِلَى خَلْقِهِمْ وَ لَا يَلِيقُ بِهِ الْعَبَثُ بِنَا قَالَ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِيرِهِ قَالَ وَ كَيْفَ لَا يَقْتَصِرُ عَلَى هَذِهِ الدَّارِ فَيَجْعَلَهَا دَارَ ثَوَابِهِ وَ مَحْبِسَ عِقَابِهِ قَالَ إِنَّ هَذِهِ دَارُ بَلَاءٍ وَ مَتْجَرُ الثَّوَابِ وَ مُكْتَسَبُ الرَّحْمَةِ مُلِئَتْ آفَاتٍ وَ طُبِّقَتْ شَهَوَاتٍ لِيَخْتَبِرَ فِيهَا عِبَادَهُ بِالطَّاعَةِ فَلَا يَكُونُ دَارُ عَمَلٍ دَارَ جَزَاء.

به سعادت و کمال دانست. دقت در اهداف بیان شده روشن می سازد که همگی در راستای هدایت مخلوقین است. معرفت، تبعیت از فرستادگان الهی، تکالیف الهی و امتحان مخلوقین به طاعت و تسلیم، هیچ یک جهت رفع نیازی از خدای غنی توسط غیر نیست. بلکه جملگی در راستای هدایت بندگان به کمال و مواهب الهی و راهی جهت اثبات دریافت و لیاقت آن مواهب است. کما اینکه امام حسن علیه السلام به این مقصود اینگونه خبر می دهند:

خداوند تبارک و تعالی منّت نهاد و رحمتش اقتضاء نمود که بر شما واجبات را لازم کند. البتّه واجب نمودن آنها نه به خاطر این است که به شما محتاج باشد؛ بلکه رحمت واسعه اش شما را شامل شد، این الزام و ایجاب به خاطر آن صورت گرفت که خبیث از طییب ممتاز گشته و آنچه در سینه های شما است مورد ابتلاء و آزمایش قرار گرفته و نییت های قلبی شما را خالص نموده تا هر کدام نسبت به رحمت خداوند از دیگری پیشی گزیده و بالاخره منازل و جایگاهتان در بهشت از دیگری متفاضل گشته و مراتب هر کدام معلوم گردد. (1)

در این روایت «اطاعت تکالیف الهی» توسط بندگان را طریق «امتحان الهی» - که هردوی آن ها از اهداف خلقت هستند - و وسیله ای برای رسیدن به رحمت و نعمات آخرت معرفی می نمایند.

اثبات جامعیت در این هدف را می توان از تصریح روایتی در تفسیر آیاتی که به علت خلقت اشاره دارند واضح تر مشاهده نمود. ابوبصیر می گوید:

راجع به فرموده حقّ تعالی «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(2) از امام صادق علیه السلام پرسیدم. حضرت فرمودند: مقصود این است که: حقّ تعالی جنّ و انس را آفرید تا ایشان را به عبادت امر فرماید. سپس ابو بصیر می گوید: و نیز از آن جناب راجع به معنای کلام حقّ عزّ و جلّ «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ»(3) سؤال کرده و

ص: 29


1- . ابن بابویه، محمد، علل الشرائع، ج 1، ص 249؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَنِّهِ وَ رَحْمَتِهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ يَفْرِضْ ذَلِكَ عَلَيْكُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِيَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ لِيَبْتَلِيَ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ لِتَتَسَابَقُوا إِلَى رَحْمَتِهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُكُمْ فِي جَنَّتِهِ... .
2- . سوره ذاريات 51: آيه 56.
3- . سوره هود 11: آيه 118-119.

عرضه داشتم: برای چه خداوند ایشان را آفرید؟ حضرت فرمودند: خداوند آنها را آفرید تا عملی را که با انجامش مستوجب رحمتش می شوند بجا آورده و بدین ترتیب مشمول رحمت واسعه اش قرار گیرند.(1)

در این روایت نیز علت خلقت، «اطاعت از تکالیف الهی» جهت دستیابی به رحمت بی پایان او بیان می گردد. امام باقر علیه السلام نیز معرفت و ایمان و اطاعت به پیامبران و عبادت و امتحانات الهی را برای رسیدن به بهشت بیان می نماید،(2) کما اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام بهشت(3) و آخرت(4)و هم درجه شدن با شهدا و انبیا(5) را - که از اعلی درجات بندگان است - هدف خلقت معرفی می کند که در حقیقت همه آن ها هدایت بندگان به تنعّم از نعمات ابدی است. امام صادق علیه السلام نیز علت خلقت و تکلیف به طاعت را مستوجب رضوان خداوند و جلب منفعت و نعمات ابدی بیان می نمایند(6) که در حقیقت این باور موجب می شود که نگرش مخلوقین از

ص: 30


1- . همان مدرک، ج 1، ص13؛ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ قَالَ: خَلَقَهُمْ لِيَأْمُرَهُمْ بِالْعِبَادَةِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ قَالَ خَلَقَهُمْ لِيَفْعَلُوا مَا يَسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَيَرْحَمَهُم».
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2، ص 9؛ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ ... قَالَ آدَمُ علیه السلام : يَا رَبِّ مَا أَكْثَرَ ذُرِّيَّتِي وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ فَمَا تُرِيدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِكَ الْمِيثَاقَ عَلَيْهِمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ يُؤْمِنُونَ بِرُسُلِي وَ يَتَّبِعُونَهُمْ ... إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِيَعْبُدُونِ وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ عَبَدَنِي مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ كَفَرَ بِي وَ عَصَانِي وَ لَمْ يَتَّبِعْ رُسُلِي وَ لَا أُبَالِي وَ خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّيَّتَكَ مِنْ غَيْرِ فَاقَةٍ بِي إِلَيْكَ وَ إِلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا خَلَقْتُكَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَكَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا* فِي دَارِ الدُّنْيَا فِي حَيَاتِكُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِكُمْ فَلِذَلِكَ خَلَقْتُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَيَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِيَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّار... .
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8 ؛ ص366؛ «أَنْتُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ دِيَارُكُمْ لَكُمْ جَنَّةٌ[3] وَ قُبُورُكُمْ لَكُمْ جَنَّةٌ لِلْجَنَّةِ خُلِقْتُمْ وَ فِي الْجَنَّةِ نَعِيمُكُمْ وَ إِلَى الْجَنَّةِ تَصِيرُونَ».
4- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص110؛ «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ فَفِي الدُّنْيَا حَيِيتُمْ [حُبِسْتُمْ] وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُم».
5- . ثقفى، ابراهيم بن محمد، «الغارات» ج 1، ص 92؛ «نَسْأَلُ اللَّهَ رَبَّنَا وَ رَبَّكُمْ أَنْ يَرْزُقَنَا وَ إِيَّاكُمْ خَشْيَةَ السُّعَدَاءِ وَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاءِ فَإِنَّمَا نَحْنُ بِهِ وَ لَهُ».
6- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1، ص9؛ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِيُكَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَيَسْتَوْجِبُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِيَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِيَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِيَنْفَعَهُمْ وَ يُوصِلَهُمْ إِلَى نَعِيمِ الْأَبَد».

محدود شدن به نعمات موقّت این دنیا به نعمات نامحدود ابدی رشد یابد، و روشن سازد که این دنیا موقت است و هر آنچه هست دنیای پیش رو نیست. از این رو مخلوقین کمال خود را در آن محدود ندیده و هدف خلقت خود را ماندن کوتاه در این دنیا ندانسته و بعد این دنیا را به گفته امام صادق علیه السلام فنا و نابودی فرض ننمایند.(1)

نتیجه آن که برای خلقتِ مخلوقین اهدافی ارائه شده که جملگی آن ها در راستای ایجاد بستر هدایت به کمال ایشان است، و می توان جامع اهداف خلقت را هدایت دانست.(2)

اهداف خلقت نزد اهل سنت

اگرچه اهداف بیان شده ناظر به متون امامیه مطرح گردید، اما در گفتگوی با اهل سنت اختلاف چشمگیری نیست. زیرا مبنای دلیل دو هدف «اطاعت از تکالیف الهی»(3) و «ابتلاء» (4) و همچنین هدف جامع «هدایت»(5) آیات قرآن بود که در حجیت بین فریقین مشترک است. مضافاً بر این اعاظم اهل سنت در هدف «اطاعت از تکالیف الهی» درتفسیر آیه ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾(6) به این مطلب اشاره نمودند. نصربن محمد سمرقندی در کتاب بحر

ص: 31


1- . همان مدرک، ج 1، ص11؛ قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَبِ قَالَ وَ مَا ذَاكَ لِلَّهِ أَنْتَ قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ فَقَالَ مَهْ يَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ وَ كَيْفَ تَفْنَى جَنَّةٌ لَا تَبِيدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ وَ لَكِنْ قُلْ إِنَّمَا نَتَحَرَّكُ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار.
2- . جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد محمد علی کریمی نگری، «هدف بعثت انبیاء در قرآن»؛ نعمت الله صادقی، «فلسفه بعثت انبیاء در نهج البلاغه».
3- . سوره ذاریات51: آیه 56؛ ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾.
4- . سوره هود 11: آیه 7؛ ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾.
5- . سوره هود 11: آیه 117-118؛ ﴿وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين* إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ﴾.
6- . سوره ذاریات51: آیه 56.

العلوم در ضمن این آیه به نقل از مجاهد می گوید: «ما خلقتهم إلا لآمرهم، و أنهاهم».(1)

طبری(2)، زمخشری(3)، فخر رازی(4)، ابن کثیر(5)، آلوسی(6)، طنطاوی(7) و سایر مفسرین نیز در تفاسیر خویش به این مطلب اذعان نموده اند.

اما نسبت به «معرفت»: ابن قتیبه(8)، ابومنصور ماتریدی(9)، ثعلبی(10)، کواشی(11) و ثعالبی(12) نیز در تفاسیر خود علاوه بر عبادت در آیه، توحید را نیز - که همان معرفت بیان شده در اهداف است - جزیی از اهداف خلقت عرضه می نمایند. بخاری نیز توحید را هدف خلقت اهل سعادت ارائه می کند.(13) یعنی در باور او نیز ثمره معرفت، هدایت به سعادت و کمالی است که این نوشتار به دنبال اثبات آن است.

نسبت به هدف «ابتلا» نیز مفاخر اهل سنت همچون ثعلبی(14)، زمخشری(15)، ابن جوزی(16)،

ص: 32


1- . «بحرالعلوم»، ج 3، ص 348.
2- . «جامع البيان في تفسير القرآن»، ج 22، ص444.
3- . «الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل»، ج 4، ص 406.
4- . «مفاتيح الغيب»، ج 28، ص 192.
5- . «تفسیر ابن الکثیر»، ج7، ص 396.
6- . «تفسیر روح المعانی»، ج 14، ص 21.
7- . «التفسير الوسيط للقرآن الكريم»، ج 14، ص 29.
8- . «غريب القرآن»، ص 422.
9- . «تأویلات أهل السنّة»، ج9، ص 395.
10- . «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»، ج9، ص 120.
11- . به نقل از محمد علي بن محمد البكري الصديقي الشافعي، «دليل الفالحين لطرق رياض الصالحين»، ج1، ص33.
12- . «جواهر الحسان في تفسير القرآن»، ج 5، ص 307.
13- . بخاری، محمد، «الصحیح»، ج6، ص 139؛ و ما خلقت أهل السعادة من الفريقين إلا ليوحّدون.
14- . «الكشف و البيان عن تفسير القرآن»، ج 5، ص 159.
15- . «الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل»، ج 2، ص 380.
16- . «زاد المسير في علم التفسير»، ج 2، ص 359.

فخر رازی(1)، بغوی(2) و دیگران به آن شناسایی داده اند.

همچنین نسبت به جامع اهداف یعنی «هدایت» نیز اکابری از اهل سنت همچون زمخشری(3)، فخر رازی(4)، بغوی(5)، فرّاء(6)، آلوسی(7) و دیگران به تفصیل خود به آن اشاره داشته اند.

اما نسبت به دلیل ایمان و اطاعت از فرستادگان الهی اگر چه دلیلی خاص بر هدف خلقت بودن آن ارائه نشود با پذیرفتن «اطاعت از تکالیف الهی» به عنوان یکی از اهداف خلقت و انحصار راه رسیدن این تکالیف توسط انبیا، و به جهت پذیرش قطعیِ اصل آن از ناحیه اهل سنت - به دلیل تأکید قرآن بر آن-(8)، خدشه ای به سیر اصل بحث نوشتار در نگاه اهل سنت وارد نخواهد شد.

ب) اهداف نبوت

آغازین قدم هر اندیشمند کلامی در بحث نبوت اثبات ضرورت نبوت است. در همان قالب نیز علاوه بر ادله ای که گذشت(9) به اهداف و فوائد و وظائف نبوت وارد شده و از آن ها در جهت اثبات ضرورت نبوت بهره می گیرند،(10) لیک از آن رو که این نوشتار در اخذ نتیجه به اهداف

ص: 33


1- . «مفاتيح الغيب»، ج 17، ص 320.
2- . «معالم التنزيل في تفسير القرآن»، ج 2، ص 440.
3- . «الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل»، ج 2، ص 438.
4- . «مفاتيح الغيب»، ج 18، ص 411.
5- . «معالم التنزيل في تفسير القرآن»، ج 2، ص 472.
6- . «معاني القرآن»، ج 2، ص 31.
7- . «روح المعاني في تفسير القرآن العظيم»، ج 6، ص 357.
8- . آیه اولی الأمر، آیه ولایت، آیه ماآتاکم الرسول و ... .
9- . در بحث ضرورت بعثت انبیاء.
10- . ر. ک: سید مرتضی، «الذخيرة في علم الكلام»، فصل «في بيان وجه حسن بعثة الأنبياء صلوات اللّه عليهم» ص323؛ حلبی، ابوالصلاح، «تقريب المعارف»، باب «و الغرض في بعثة النبي» ص153؛ حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، باب «في حسن البعثة» صص 346-347؛ لاهیجی، فیّاض، «سرمايه ايمان در اصول اعتقادات»، فصل «بيان حسن بعثت انبياء و وجوب آن عقلا » ص 87؛ علوى عاملى، مير سيد محمد، «علاقة التجريد»، ج 2، ص918؛ سبحانی، جعفر، «محاضرات في الإلهيات»، باب «أدلّة لزوم البعثة» ص 249 و ... .

بعثت به صورت مجزا نیازمند است به این اهداف جداگانه می پردازد. هدف بعثت انبیا در واقع هدفی است که خداوند به آن جهت انبیا را مبعوث نموده است. در متون کلامی اهداف متعددی در بعثت انبیا مطرح می شود. یاری عقل در دستیابی به آنچه که عقل قدرت درک آن را دارد، شناسایی افعال حَسن و قبیحی که عقل به تنهایی قادر به شناخت آن نیست، آموزش بسیاری از منافع و مضرات مأکولات و ادویه، قانون گذاری به هدف اداره بنیان اجتماعی بشریت، جبران نواقص استعداد برخی از افراد بشر در پیمودن مسیر کمال با رهنمودهای خود، تعلیم صنایعی که بشر جهت ادامه حیات خود به آن محتاج است، پرورش اخلاق و سیاست و رهنود نمودن به ثواب و عقاب،(1) داوری در اختلافات و منازعات،(2) برپایی قسط و عدالت،(3) تهی نشدن زمین از حجت الهی(4) جهت اتمام حجت(5)و ... .

اما در این نوشتار اهدافی تفصیل داده می شود که در متون قرآن و روایات به عنوان اهداف

ص: 34


1- . ر، ک: خواجه نصير الدين طوسى، «تلخيص المحصّل المعروف بنقد المحصّل»، ص 362؛ حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، صص 152-153؛ لاهیجی، فیاض، «سرمايه ايمان در اصول اعتقادات»، صص 87-89.
2- . سوره بقره 2: آیه 213؛ ﴿کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾.
3- . سوره حدید 57: آیه 25؛ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 168؛ قال الصادق علیه السلام : «حكيمانى هستند كه به حكمت تربيت شده و به حكمت مبعوث گشته اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى به سبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه اى داشته باشد، خالى نماند».
5- . سوره نساء 4: آیه 165، ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً﴾؛ سید رضی، «نهج البلاغة»، ص 200، قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي بَعْضِ خُطَبِهِ بَعَثَ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَقِّ أَلَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ كَشَفَ الْحَقَّ كَشْفَةً لَا أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَكْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ وَ لَكِنْ لِيَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فَيَكُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً وَ الْعِقَابُ بَوَاءً.

خلقت نیز معرفی شده اند.(1)

1. معرفت

معرفت از جمله اهداف خلقت معرفی شد و از اهمیت ویژه ای در مسیر هدایت برخوردار است. به طوری که اصل آن مفروض، و جواز جهل به میزان حداقلی که تعیین گشته داده نشده است، و هر بنده ای در مسیر هدایت باید دارای آن حداقل باشد.(2) حتی به فرموده امام صادق علیه السلام بعثت انبیا محقّق نشد مگر به معرفت ایشان به خداوند متعال.(3)

از طرفی فضل علم و عالم بر کسی از اهل تحقیق پنهان نیست، به طوری که بسیاری از معاجم روایی، بابی به مضمون فضل علم و عالم را در کتب خود اختصاص داده اند.(4) با دقت بر این نکته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رأس علوم را معرفت به خداوند معرفی می نمایند(5) که قابل توجه هر طالب علمی خواهد بود. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز آن را برهان فضل افراد خوانده است.(6)

جمله این نکات نشان از بهای اصل معرفت خداوند متعال و طالب آن است. از این رو شایسته است از جمله اهداف بعثت انبیا نیز دعوت بندگان به معرفت و اعتقاد به خداوند متعال باشد. امام صادق علیه السلام در همین معنا می فرمایند:

انبیاء عظام را برانگیخت و ایشان را موظّف ساخت با بشارت و انذار، خلائق را به

ص: 35


1- . علت این سیر در راستای بیانی است که در مقدمه بحث اهداف خلقت بیان شد.
2- . ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، باب «أدنى المعرفة» ج 1، ص 86.
3- . برقی، احمد بن خالد، «المحاسن»، ج 1، ص 234؛ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ حَتَّى يَأْخُذَ عَلَيْهِ ثَلَاثاً الْإِقْرَارَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ أَنَّ اللَّهَ يَمْحُو مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاءُ.
4- . رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 30 كِتَابُ «فَضْلِ الْعِلْم»؛ مفید، محمد، «الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد»، باب «كلامه علیه السلام في مدح العلماء و تصنيف الناس و فضل العلم و الحكمة»، ج 1، ص 227؛ طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 15، فصل «في ذكر طرف مما أمر الله في كتابه من الحجاج و الجدال بالتي هي أحسن و فضل أهله»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 1، ص 163 باب «فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه و ثواب العالم و المتعلم»؛ حر عاملی، «الفصول المهمة في أصول الأئمة»، ج 1، ص 599، باب «استحباب هداية الناس الى احكام الدين و دفع الشكوك و الشبهات عن المؤمنين».
5- . ابن بابویه، محمد، «التوحيد»، ص 285. قَالَ الرَّجُلُ: مَا رَأْسُ الْعِلْمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِه.
6- . تميمى آمدى، عبد الواحد، »غرر الحكم و درر الكلم»، ص 41؛ الْمَعْرِفَةُ بُرْهَانُ الْفَضْل.

او دعوت نموده تا هالکین با وجود بيینه و برهان هلاک شده و رستگاران با قیام حجّت و دلیل رستگار گشته و به حیات جاوید نائل شده باشند و نیز بدین وسیله بندگان آنچه را که قبل از بعثت رسل جاهل بودند تعقّل کرده و ربوبيیت حقّ عزوجل را که منکر بودند بشناسد و اقرار به وحدانیتش کرده و معبود یکتا را که از روی عناد نمی پرستیدند به یگانگی پرستیده و ستایش نمایند.(1)

آشکار است لازمه اثبات خداوند و خروج از جهل به او و پذیرش ربوبیت و عدم انکار و عناد، در حقیقت معرفت سازی به او است. بدون معرفت و شناخت، انتظار ایمان و اقرار، غیر عاقلانه خواهد بود. به گونه ای که رسول خدا در نفس معنای ایمان معرفت را نهان می دانند:

الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.(2)

بدین ترتیب از اهداف انبیا دعوت به معرفت خداوند است. از شواهد آن آیات عدیده ای است که در راستای معرفت افزایی به توحید توسط نبی خاتم به بندگان رسیده است. از زمره آن ها سوره توحید است که امام رضا علیه السلام زمانی که از توحید از ایشان سؤال می شود در وصفش می فرمایند:

هر کس که سوره توحید را بخواند و به آن ایمان داشته باشد در حقیقت توحید را شناخته است.(3)

یعنی سوره ای از قرآن جهت معرفت سازی - ولو حداقلی - به توحید کفایت می کند.

2. رساندن تکالیف الهی به بندگان

اطاعت از تکالیف الهی از جمله اهداف خلقت معرفی شد. علم به مصالح و مفاسدی که آدمی جدای از ارتباط با نبوت، دسترسی به آن ندارد.(4) مرحوم نراقی رساندن تکلیف به بندگان را

ص: 36


1- . ابن بابويه، محمد، «علل الشرائع»، ج 1 ؛ ص120؛ «... وَ ابْتَعَثَ فِيهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ لِيَعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوا وَ عَرَفُوهُ بِرُبُوبِيَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْكَرُوا وَ يُوَحِّدُوهُ بِالْإِلَهِيَّةِ بَعْدَ مَا عَنَدُوا» و اشاره به این مضمون در برخی روایات دیگر: كلينى، محمد بن يعقوب، «الكافي»، ج 2، ص417؛ سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص.204
2- . ابن بابويه، محمد، «الخصال»، ج 1، ص178.
3- . ابن بابويه، محمد، «التوحيد»، ص 284؛ «كُلُّ مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آمَنَ بِهَا فَقَدْ عَرَفَ التَّوْحِيد».
4- . سوره بقرة 2: آیه 151؛ ﴿كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾؛ و همچنین: فاضل مقداد، «الأنوار الجلالية في شرح الفصول النصيرية»، ص 145. إذا كان الغرض من خلق العبيد مصلحتهم، فتنبيههم على مصالحهم و مفاسدهم- ممّا لا تستقلّ عقولهم بإدراكه- لطف واجب... .

جامع هدف بعثت انبیا می داند،(1) مضافاً بر اینکه در معنای لغوی و اصطلاحی نبی این مهم نهفته است.(2) خداوند متعال می فرماید:

﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَيْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ﴾.(3)

در این آیه نخستین وظیفه انبیا تلاوت و در پی آن تعلیم آیات خداوند دانسته می شود که در حقیقت همان رساندن تکالیف از جانب خداوند و تبیین آن است. امام صادق علیه السلام در پاسخ زندیقی که از ضرورت بعثت انبیا سؤال می کند می فرماید:

چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوق برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را به بینند و لمس کنند و بی واسطه با یک دیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند، پس وجود امر و نهی کنندگان و مفسرین از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیده های خلق او باشند ... . (4)

بدین ترتیب از اهداف بعثت انبیا رساندن تکالیف الهی است، و همانطور که در اهداف خلقت برخی از این تکالیف به جهت اهمیت آن خاصتا به عنوان هدف خلقت معرفی شدند در اهداف بعثت نیز این تأکید به چشم می خورد و آن اعمال خاصتا به عنوان هدف بعثت انبیا

ص: 37


1- . نراقی، مهدی، «أنيس الموحدين»، ص 91.
2- . رجوع شود به معنای نبی در همین نوشتار در فصل اول.
3- . سوره بقره 2: آیه 129.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 168.

معرفی شده است.

2.1 عبادت

عبادت از جمله اهداف خلقت معرفی شد و اهل عبادت از جمله افضلین مردم خوانده شدند. (1) از آن رو از جمله اهداف بعثت انبیا نیز قرار گرفته است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ﴾(2)

این آیه هدف بعثت انبیا را عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت اعلام می کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز همان مطلب را در تبیین هدف بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

... خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بت ها رهایی بخشیده به پرستش خود راهنمایی کند، و آنان را از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خود کشاند ... .(3)

نکته قابل دقت دیگر در شباهت هدف خلقت و بعثت در مسأله عبادت، تلازم عبادت و اجتناب از شرک(4)در هدف خلقت، و تلازم عبادت و اجتناب از طاغوت و اطاعت از شیطان در هدف بعثت است. گویی تحقّق عبادت به اجتناب از مظاهر در برابر خداوند است که در منظومه تراث روایات به برائت از آن یاد می شود.

2.2 تقوی

تقوی از جمله اهداف خلقت معرفی شد. از جمله آنچه انبیا نیز به آن مبعوث شدند دستور

ص: 38


1- . همان مدرک، ج 2، ص 83؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ.
2- [1]. سوره نحل 16: آیه 36.
3- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص204؛ ... فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ ... .
4- . دلیلی که در بحث معرفت در اهداف خلقت بیان شد.

به تقوی و تزکیه نمودن کسانی است که به سوی ایشان مبعوث شده اند. خداوند می فرماید:

﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَيْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيم﴾ (1)

ائمه لغت در معنای تزکیه طهارت را یکی از معانی آن می دانند. (2) پر واضح است مستلزم طهارت رعایت تقوی الهی است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «بالتّقوی تزکوا الأعمال».(3)

این تلازم در کتاب العین نیز مشهود است. در آن مردان اهل تزکیه را اتقیاء معرفی می کند.(4) گویی بین معنای تزکیه و تقوی تلازمی برقرار است. لذا هدف بعثت به تزکیه همان هدف خلقت به تقوی است.

2.3 احسان

از جمله آن چه هدف خلقت معرفی شد احسان است. از جمله آنچه انبیا نیز به آن مبعوث شدند دستور به احسان است. در داستان هجرت مسلمین به حبشه، جعفر بن ابی طالب نزد نجاشی پادشاه حبشه در بیان حقیقت دین اسلام احسان را از جمله اهداف بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کند.(5)

نجاشی نیز بعثت حضرت عیسی را به جهت اجرای همان دستوراتی که در اسلام بیان شده -که از جمله آن ها احسان بود- می خواند. این تقریر شخصی مسیحی بر بعثت پیامبرش بر برخی از تکالیف، شاهدی است بر اینکه رساندن همه دستورات الهی بخشی از هدف بعثت است که برخی از آن ها مشهود و مهم تر در آن است که در این گزارش به برخی از آن ها اشاره

ص: 39


1- . سوره بقرة 2: آیه 129.
2- . مصطفوی، حسن، «التحقيق في كلمات القرآن الكريم»، ج 4، ص 336.
3- . تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، «غرر الحكم و درر الكلم»، ص 304.
4- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «العين»، ج 5، ص 394.
5- . قمى، على بن ابراهيم، «تفسير القمي» ؛ ج 1 ؛ ص177؛ فَقَالَ جَعْفَرٌ نَعَمْ أَيُّهَا الْمَلِكُ خَالَفْنَاهُمْ- بِأَنَّهُ بَعَثَ اللَّهُ فِينَا نَبِيّاً أَمَرَ بِخَلْعِ الْأَنْدَادِ، وَ تَرْكِ الِاسْتِقْسَامِ بِالْأَزْلَامِ، وَ أَمَرَنَا بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ، وَ حَرَّمَ الظُّلْمَ وَ الْجَوْرَ، وَ سَفْكَ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ، وَ أَمَرَنَا بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى- وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ، فَقَالَ النَّجَاشِيُّ بِهَذَا بَعَثَ اللَّهُ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ علیه السلام .

شد.

2.4 دعوت به ولایت اهل بیت

از جمله اهداف خلقت، ولایت اهل بیت علیهم السلام معرفی شد. این امر اهمیت شایانی در اجرا شدن دستوات الهی در عالم دارد. خصوصاً به اینکه حاکمیت این دستورات در تمام عالم جز با ظهور امام زمان محقّق نخواهد شد، و پیش از آن - به جز اندک زمانی - غلبه باطل بر حق بوده و وارونگی این تغلیب پس از ظهور امام زمان خواهد بود، و اهداف بیان شده در خلقت با استقرار حکومت ایشان به طور کامل و فراگیر در جهان استوار می شود. در روایتی امام صادق علیه السلام از اجر فراوان شیعیان در زمان پیش از ظهور به دلیل محنت های فراوان آن دوره می فرمایند، و مخاطب از عظمتی که در ثواب ها ادراک می شود اینگونه تعریض می دارد: «اگر اینگونه است دیگر چرا آرزوی ظهور حضرت مهدی را داشته باشیم؟» حضرت در پاسخ او می فرمایند:

سبحان اللّه شما دوست ندارید که حق ظاهر شود و عدالت در کشور اسلامی استوار گردد و حالِ همه بندگان خدا خوب شود و کلام همه یکی گردد و میان دلهای پریشان الفت آید و خدا در سراسر زمین معصیت نشود و حدود الهی بر خلقش اقامه شود و حق به صاحبش برگردد تا هیچ حقی از ترس خلقی زیر پرده نماند. مژده باد شما را به خدا کسی از شما بر این حالی که دارید نمیرد جز آنکه پیش خدای عز و جل از حاضرین بدر و احد بهتر باشد.(1)

با امعان بر این مهم، به جاست انبیا نیز به این ولایتی که غایتش تحقّقِ اهدافِ خلقت در عالم است دعوت نمایند. بلکه خود نیز مأخوذ بر این ولایت گردند. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

لَمْ یَبْعَثِ اللَّهُ نَبِيّاً آدَمَ وَ مَنْ بَعْدَهُ إِلَّا أَخَذَ عَلَيْهِ الْعَهْدَ عَلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً وَ هُوَ حَیٌّ

ص: 40


1- . ابن بابويه، محمد، «كمال الدين و تمام النعمة»، ج 2 ؛ ص647؛ سُبْحَانَ اللَّهِ أَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَقَّ وَ الْعَدْلَ فِي الْبِلَادِ وَ يُحْسِنَ حَالَ عَامَّةِ الْعِبَادِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ الْكَلِمَةَ وَ يُؤَلِّفَ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَا يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أَرْضِهِ وَ يُقَامَ حُدُودُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ يَرُدَّ اللَّهُ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ فَيَظْهَرُوهُ حَتَّى لَا يُسْتَخْفَى بِشَيْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْق.

لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ وَ لَیَنْصُرَنَّهُ وَ أَمَرَهُ بِأَنْ یَأْخُذَ الْعَهْدَ بِذَلِكَ عَلَى قَوْمِه (1)

در مرحله اول شخص انبیا به ولایت رسول خاتم که ابتدای حلقه وصل نبوت به امامت است معهود شده اند، و پس از آن مأمور به گرفتن این عهد از قوم خود گردیده اند. در مرحله بعد دستور به دعوت به پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از امم خود گشته اند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

یا علی هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه به ولایت تو خوانده شد.(2)

و در پی آن ولایت اهل بیت علیهم السلام خواهد بود.(3) روایات عدیده ای در اثبات این گزاره صادر شده و حتی در کتب ایشان امر به این ولایت وارد شده است(4) که گران مایگی ولایت اهل بیت علیهم السلام و پذیرش آن را فزون می نمایاند. (5) مضافاً بر این، حتی گر چه انبیا تقدّم زمانی در این

ص: 41


1- . فیض کاشانی، محسن، «تفسير الصافي»، ج 1، ص: 351؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 11 ؛ ص13؛ نبی از انبیا از حضرت آدم و بعد ایشان مبعوث نشد، مگر اینکه بر ایمان به بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و یاری او از آن پیامبر عهدی گرفته شد و دستور داده شد که همین عهد را از قوم خود بگیرند.
2- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 72؛ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ دَعَاهُ إِلَى وَلَايَتِكَ طَائِعاً أَوْ كَارِهاً.
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 416؛ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ عَهِدَ إِلَيْهِ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِه ... .
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص437؛ عن أبي الحسن علیه السلام قال: ولاية علي علیه السلام مكتوبة في جميع صحف الأنبياء و لن يبعث الله رسولا إلا بنبوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصيه علي علیه السلام .
5- . رجوع شود به کتاب صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، باب «ما خص الله به الأئمة من آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم من ولاية الأنبياء لهم في الميثاق و غيره و ما أعلموا من ذلك و باب في ولایة الأئمة علیه السلام »، ج1، ص 73؛ کتاب کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص436، باب «فيه نتف و جوامع من الرواية في الولاية»؛ کتاب مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، باب «تفضيلهم ع على الأنبياء و على جميع الخلق و أخذ ميثاقهم عنهم و عن الملائكة و عن سائر الخلق و أن أولي العزم إنما صاروا أولي العزم بحبهم صلوات الله عليهم»، ج 26، ص 267؛ کتاب حر عاملی، «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، فصل العشرون، ج 3، ص 112 و ... .

دنیا دارند اما وسیله امتحان و ارتقا شخص انبیا ولایت اهل بیت علیهم السلام قرار داده شده است.(1)

بدین ترتیب تمامی انبیا به ولایت اهل بیت علیهم السلام دعوت نموده اند.

3. تحقق امتحان و ابتلای الهی توسط انبیا

امتحان الهی از جمله اهداف خلقت معرفی شد. در این نوشتار امتحانات الهی به دو بخش تقسیم می شود:

1. گاه ملاک در امتحان، اطاعت دستورات الهی است، یعنی شخص با عمل به دستورات دین همچون نماز و روزه و جهاد و کمک به دیگران و... وسیله امتحانش محقّق می شود. به بیان دیگر اطاعت دستورات الهی و ترجیح اوامر و نواهی او بر تمایلات نفس در راستای احراز شایستگی دریافت رحمت و مواهب الهی امتحانی الهی است. راه تحقق این امتحان، رساندن دستورات الهی توسط انبیا است.

2. گاه ملاک در امتحان و مصداق امتحان الهی، اطاعت از شخص فرستادگان الهی و شدت تبعیت و تسلیم بودن در برابر او و ایمان به او در آن دستور قرار داده می شود.

امام صادق علیه السلام در بیان داستان عذاب قوم نوح اینگونه می فرمایند:

نوح علیه السلام از پروردگار خود درخواست کرد که بر قومش عذاب فرو فرستد، و خداوند به او وحی فرمود که دانه خرمائی را در زمین بکارد و چون آن دانه رشد کرد و بارور شد و نوح از آن خورد آنگاه قوم او را هلاک سازد و برایشان عذاب فرو فرستد. پس آن دانه را کاشت و اصحاب خود را از آن ماجرا آگاه ساخت. هنگامی که آن دانه درخت شد و رشد کرد و میوه داد و نوح از آن برچید و خورد و به اصحاب خود نیز خورانید، آنان به او گفتند: ای پیامبر خدا اینک وعده ای را که به ما داده بودی وفا کن، نوح پروردگار خویش را خواند و انجام وعده ای را که خداوند به او داده بود درخواست کرد، خداوند به او وحی کرد برای بار دوم عمل کاشتن را تکرار کند تا هنگامی که نخل رسید و میوه داد و نوح از آن خورد آن وقت بر ایشان عذاب نازل کند، پس نوح علیه السلام یاران خود را از آن قضیه آگاه

ص: 42


1- . داستان حضرت ادم علیه السلام و درخت ممنوعه که همان درخواست جایگاه اهل بیت علیهم السلام بود که خداوند از آن منع نموده بود؛ ابن بابویه، محمد، «معانی الأخبار»، ص 109. علت گرفتار شدن حضرت یونس در شکم ماهی، صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج1، ص 75؛ علت رسیدن به مقام خلت برای حضرت ابراهیم، ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع»، ج1، ص 35.

کرد، و آنان سه دسته شدند: دسته ای از دین برگشتند و دسته ای دیگر نفاق ورزیدند و دسته ای با نوح پا بر جا ماندند. نوح نیز آن دستور را اجرا کرد تا آنگاه که آن نخل رسید و میوه داد و نوح خود از آن میوه خورد و به یاران خود نیز خورانید. آنان گفتند: ای پیامبر خدا آن وعده ای که به ما داده بودی وفا کن، پس نوح پروردگار خود را خواند، خداوند به او وحی فرمود که آن نهال را برای بار سوم بکارد، تا هنگامی که آن درخت رسید و بارور شد قوم او را هلاک کند، نوح آن را به یاران خود خبر داد، پس آن دو دسته که مانده بودند خود سه دسته شدند: یک دسته از دین برگشتند و فرقه ای منافق شدند و یک دسته با نوح پا برجا باقی ماندند، تا آنکه نوح ده بار این عمل را تکرار کرد و خداوند با یاران نوح که با او باقی مانده بودند همچنان رفتار می کرد و هر دسته ای به همان ترتیب به سه دسته تقسیم می شد، چون بار دهم شد عدّه ای از یاران خاصّ و با ایمان نوح نزد او آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا آنچه به ما وعده دادی چه انجام دهی و چه انجام ندهی تو راستگو و پیامبر و فرستاده خدا هستی و ما در مورد تو شكکی نداریم هر چند با ما چنان رفتار کنی، آن حضرت فرمود: در آن هنگام که چنین گفتند خداوند به خاطر گفته نوح آنان را هلاک ساخت و خاصّان نوح را همراه او به کشتی در آورد و خدای تعالی پس از آنکه ایشان صافی و پاک شدند و تیرگی از آنان رفت نجاتشان داد و نوح را نیز با آنان نجات بخشید.(1)

بدین بیان خداوند امت حضرت نوح را با شدّت تبعیت و ایمانشان به پیامبر خود مورد امتحان قرار می دهد. این سنتی است که در انبیا مشهود است. از صحنه های متعدد امتحان در طول رسالت حضرت موسی همچون توشه بر نداشتن برای سفر، دستور به جنگ با گروهی که به ظاهر قدرتمند بودند، دستور به تبعیت از هارون در نبود ایشان و دستور به ورود به نیل و تخلف عده ای در همه این اوامر و همچنین امتحانات متعدّد پیامبر خاتم از مردم در تبعیت، همچون داستان بیعت شجره - که آن را خلاف وعده پیامبر می خواندند -، و تخلف از دستور

ص: 43


1- [1]. ابن أبي زينب نعمانی، محمد، «الغيبة»، ص286.

به شرکت در سپاه اسامه، و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جمله این موارد است.

از این رو وسیله تحقّق امتحان الهی در هر دو قسم، فرستادگان الهی هستند.

جایگاه هدایت در اهداف نبوت

همانطور که جامع اهداف خلقت هدایت مخلوقین به کمال معرفی شد جامع اهداف بعثت نیز همین گونه است. تلاش انبیا جهت کسب معرفت مخلوقین، رساندن تکالیف الهی به ایشان و تأکید به برخی از دستورات و اتصال آن ها به اوصیای بعد از خود جملگی جهت هدایت ایشان به کمالی است که هدف خلقت بوده. خداوند متعال این مسیر را اینگونه بیان می دارد:

{لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ}.(1)

یعنی نزول کتب آسمانی و وصول آن توسط انبیا و آموختن مسیر تزکیه و تعلیم دستورات الهی و حکمت، سراسرْ حرکت در برابر ضلالتی است که نقطه مقابل هدایت است.

هدایت به قدری در ادیان اهمیت دارد که تسمیه ادیان الهی به این مقوله مرتبط است. مفضل به امام صادق علیه السلام گفت:

چرا قوم موسی را یهود می گویند؟ فرمودند: برای اینکه خداوند از زبان آنها نقل کرده که گفتند: إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ، یعنی ما به سوی تو رجوع کرده ایم. عرض کردم: چرا نصاری را نصرانی می گویند؟ فرمود: بخاطر این آیه است که به عیسی گفتند: نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ ما یاوران خدائیم، و دین خدا را نصرت می دهیم.(2)

قوم یهود خود را هدایت شده به سوی خداوند معرفی می کنند و نصاری خود را یاری کننده پیامبرشان به سوی خدا می خوانند. یعنی در واقع یاری دهندگان بشر به سوی هدایت.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام رساندن انسان به آن چه که باید باشد و هدایت به نجات را از ثمرات نبوت نبی اسلام می خوانند.(3) در جای دیگر به این معنا اشاره می شود که رسول خدا زمانی

ص: 44


1- . سوره آل عمران 3: آیه 164.
2- . حلى، حسن بن سليمان، «مختصر البصائر»، ص 438؛ يَا مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي لِمَ سُمِّيَ قَوْمُ مُوسَى الْيَهُودَ؟ قَالَ علیه السلام : يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ[1] أَيِ اهْتَدَيْنَا إِلَيْكَ». قَالَ: فَالنَّصَارَى؟ قَالَ علیه السلام : «لِقَوْلِ عِيسَى علیه السلام مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّه».
3- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص77؛ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُم.

مبعوث می شوند که راه واضح در مسیر هدایت نیست و ایشان می آیند تا این منهج را روشن نمایند.(1) و در جای دیگر به هادی بودن ایشان به راه حق که همان معنای حقیقی مسیر هدایت است تأکید می گردد.(2) همه این گزاره ها نشانه ای بر اهمیت هدایت در اهداف نبوت انبیا علیهم السلام است. (3)

اهداف نبوت نزد اهل سنت

اهدافی که از بعثت انبیا بیان شد با توجه به منابع امامیه است. اما در آثار اهل سنت نیز این اهداف مشهود است. ابن ابی العز در شرح طحاویه «معرفت» را هدف رسالت معرفی می کند و بنای تمام رسالت را بر آن می داند.(4) مقاتل بن سلیمان،(5) ماتریدی،(6) فخر رازی،(7) نیز آن را از اهداف بعثت و محمد بن عبدالوهاب آن را هدف اصلی بعثت می داند.(8) ابن عطیه(9) و بن باز(10) نیز توحید و نفی شرک را هدف بعثت می خوانند، و اشاعره راه معرفت -که کسب آن واجب

ص: 45


1- . همان مدرک، ص308؛ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّينِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَى إِلَى الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، و ص 140 و ص 284 و ص 310 به این مضمون اشاره شده است.
2- . همان مدرک، ص 200؛ بَعَثَ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَقِّ...؛ همچنین با همین مضمون در ابن بابويه، محمد، «من لا يحضره الفقيه»، ج 1، ص 428.
3- . جهت مطالعه بیشتر به پایان نامه کارشناسی ارشد محمد علی کریمی نگری، «هدف بعثت انبیاء در قرآن».
4- . «شرح الطحاویة»، ج1، ص 69؛ فَاقْتَضَتْ رَحْمَةُ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ أَنْ بَعَثَ الرُّسُلَ بِهِ مُعَرِّفِينَ، وَإِلَيْهِ دَاعِينَ، وَلِمَنْ أَجَابَهُمْ مُبَشِّرِينَ، وَلِمَنْ خَالَفَهُمْ مُنْذِرِينَ، وَجَعَلَ مِفْتَاحَ دَعْوَتِهِمْ، وَزُبْدَةَ رِسَالَتِهِمْ، مَعْرِفَةَ الْمَعْبُودِ سُبْحَانَهُ بِأَسْمَائِهِ وَصِفَاتِهِ وَأَفْعَالِهِ، إِذْ عَلَى هَذِهِ الْمَعْرِفَةِ تُبْنَى مَطَالِبُ الرِّسَالَةِ كُلِّهَا مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا.
5- . «تفسیر مقاتل بن سلیمان»، ج2، ص 240.
6- . «تأویلات أهل السنة»، ج1، ص 176.
7- . «مفاتیح الغیب»، ج3، ص 476.
8- . «الرسائل الشخصیة» ج1، ص 65.
9- . «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز»، ج3، ص 392.
10- . «بيان التوحيد الذي بعث الله به الرسل جميعا وبعث به خاتمهم محمدا علیه السلام »،ج1، ص 48.

است- را منحصر در بعثت می دانند.(1)

در هدف «امتحان و ابتلای الهی» -که همان اطاعت از دستورات الهی است، و انبیا وسیله تحقق آن هستند- نیز علمای اهل سنت سخن ایراد نموده اند. زجاج،(2) ابن ابی حاتم،(3) ماتریدی،(4) ابن جوزی،(5) آلوسی،(6) ابن کثیر،(7) ابوحیان اندلسی،(8) ثعلبی(9) از جمله ایشان هستند. هدف «ولایت اهل بیت علیهم السلام» را سید شهاب الدین احمد از ابونعیم نقل نموده(10) و خاصتا هدف «اطاعت از فرستادگان الهی» که در ضمن عنوان «امتحان و ابتلای الهی» مطرح شد را نیز واحدی نیشابوری به آن پرداخته است.(11)

و اما جامع و نتیجه اهداف بعثت را -که همان هدایت باشد-، فخر رازی آن را قطعی و اینگونه به آن تصریح نموده است: «ذکرنا مراراً أنّ شغل الأنبیاء منحصر فی أمرین: عبادة اللّه و هدایة الخلق». (12) زجاج،(13) ابن جوزی،(14) ابو حیان اندلسی،(15) طبری(16) و سیوطی(17) نیز به بیانی به آن

ص: 46


1- . «تأویلات أهل السنة»، ج1، ص 176.
2- . «معانی القرآن و اعرابه»، ج 3، ص 197.
3- . «تفسیر ابن ابی حاتم»، ج 7، ص 2213.
4- . «تأویلات أهل السنة»، ج1، ص 176.
5- . «زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 2، ص 599.
6- . «روح المعاني في تفسير القرآن العظيم»، ج 14، ص 21.
7- . «تفسير القرآن العظيم»، ج7، ص 223.
8- . «البحر المحیط»، ج6، ص 528.
9- . «الكشف والبيان عن تفسير القرآن»، ج 2، ص 271.
10- . توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل به نقل از کتاب لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16، بخش دوم، ص 380.
11- . «تفسیر البسیط»، ج6، ص 559.
12- . «مفاتيح الغيب»، ج 28، ص 192.
13- . «معانی القرآن و اعرابه»، ج 3، ص 197.
14- . «زاد المسیر فی علم التفسیر»، ج 2، ص 599.
15- . «البحر المحیط»، ج6، ص 528.
16- . «جامع البیان»، ج 3، ص 623.
17- . «الدر المنثور»، ج1، 582.

اشاره نموده اند.

اشتراک راه انبیاء با پیامبر اسلام

پیامبر خاتم پیامبری از پیامبران است. از این رو واضح است که هر آنچه در اهداف واگویه شد در ایشان نیز ثابت باشد. تغایری در هدف انبیا وجود ندارد و تمامی ایشان در مسیری واحد به ایفای دستورات الهی مشغول بوده اند و دین واحدی را به مردم ابلاغ نموده اند. امام صادق علیه السلام در روایتی از امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف و تحقّق دین واحدی به نام اسلام توسط ایشان در پسا ظهور سخن می فرمایند. مفضّل در این ضمن از دین دیگر انبیا استخبار نموده و امام صادق علیه السلام جمیع انبیا را بر دین واحد معرفی می کنند. ایشان فرمودند:

ای مفضل بخدا قسم اختلاف را از میان ملل و ادیان برمیدارد و همه دین ها یکی می شود، چنان که خدا فرموده: {إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ} و هم چنان فرموده: {وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ} یعنی هر کس دینی جز دین اسلام را بپذیرد هرگز از وی پذیرفته نمی شود و او در عالم آخرت از زیانکاران خواهد بود.

مفضل گفت: آقا آیا دینی که پدران او ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد داشتند، همان دین اسلام بود؟ فرمود: آری همین دین اسلام بود، نه غیر آن. عرض کردم: دلیلی از قرآن بر این مطلب دارید؟ فرمود: آری از اول تا آخر قرآن پر از دلیل است. از جمله آیه: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾(1) می باشد. و دیگر این آیه: ﴿مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ﴾ (2) يعنى اسلام دين پدر شما ابراهيم است و اوست كه شما را مسلمان ناميد. و ديگر آيه اي است كه خداوند در داستان ابراهيم و اسماعيل از زبان آنها نقل ميكند كه گفتند: ﴿وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً﴾(3) يعنى خدايا ما دو نفر را دو تن مسلمان و تسليم شده خود قرار ده، و از اولاد ما نيز مردمى مسلمان بيرون آور. و ديگر اين آيه در داستان فرعون است كه مي فرمايد: ﴿حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ

ص: 47


1- . سوره آل عمران 3: آيه 19.
2- . سوره حج 22: آيه 78.
3- . سوره بقره 2: آيه 128.

إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ (1) يعنى وقتى فرعون مي خواست غرق شود، گفت: ايمان آوردم كه جز خداوند يگانه اى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، خدائى نيست و اينك من از مسلمانان هستم. و در داستان سليمان و بلقيس ملكه سبا ميفرمايد: ﴿وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ﴾ يعنى در حالى كه تسليم شده ايد، نزد من بيائید، و چون بلقيس به نزد سليمان آمد گفت: ﴿أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ﴾(2) يعنى من با سليمان در پيشگاه خداوند جهانيان اسلام آورديم و از زبان عيسى بن مريم عليهما السلام مي فرمايد: ﴿مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ﴾(3) يعنى عيسى گفت: كسانى كه ميخواهند با پذيرش دين خدا مرا يارى نمايند كيستند؟ ﴿قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴾(4) يعنى حواريون گفتند: ما ياوران دينى تو هستيم ما ايمان بخدا آورديم و شاهد باش كه ما مسلمان هستيم! و در آيه ديگر ميفرمايد: ﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً﴾(5) يعنى آنچه در آسمان ها و زمين است با ميل و بى ميلى اسلام آوردند و در داستان لوط مي فرمايد: فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ (6) يعنى ما در آنجا بيشتر از يك خانه از مسلمانان نيافتيم و در آيه ديگر مي فرمايد: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا ... لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ (7) يعنى بگوئيد: ايمان آورديم به خدا و آنچه از طرف خدا براى ما نازل شده و بين هيچ یك از پيغمبران فرق نمي گذاريم و ما براى او اسلام آورديم. (8)

در این روایت تصریح به اتحاد مسیر انبیا و دین واحدی شده است که به نام اسلام خوانده می شود. به این ترتیب دینی که پیامبر اسلام به عنوان پیامبر خاتم برای جهانیان معرفی کرده است در راستای ادامه همان حرکت انبیاء گذشته است و از کسی جز این دین پذیرفته نخواهد شد و

ص: 48


1- . سوره يونس 10: آيه 90.
2- . سوره نمل 27: آیه 44.
3- . سوره أل عمران 3: آيه 52.
4- . سوره آل عمران 3: آيه 52.
5- . سوره آل عمران3: آيه 83.
6- . سوره الذاريات 51: آيه 36.
7- . سوره بقره 2: آيه 136.
8- . حلى، حسن بن سليمان، «مختصر البصائر»، ص 436.

همه انبیا به آن دین مبعوث شدند، نه آن که هر یک دینی مجزا از نبی دیگر آورده باشد.(1) بدین ترتیب اگر تفاوتی در اسلوب انبیا دیده شود مرتبط به اقتضا زمان هر یک از ایشان است(2) و همه آن عملکردها در راستای همان جامع هدف بعثت یعنی هدایت است.

خداوند

متعال در قرآن کریم می فرماید :

﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسی وَ عیسی أَنْ أَقیمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾(3)

ودر جای دیگر می فرماید:

﴿أُولئِکَ الّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلّا ذِکْرى لِلْعالَمِين﴾(4)

امام صادق علیه السلام در تفسیر این دو آیه می فرمایند:

خداوند به پیامبرش فرمود: شریعت نهاد برای شما از دین، آنچه نوح را بدان سفارش کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه به ابراهیم و موسی سفارش کردیم که دین را بر پا دارید و تفرقه نکنید در آن. اینکه دین را به پادارید و در باره آن متفرق نشوید منظور ولایت است. ﴿کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ} یعنی بر قوم تو گران است که آنها را دعوت به ولایت علی می کنی. خداوند میثاق و پیمان هر پیامبر و هر مؤمنی را گرفته که ایمان آورند به محمّد و علی و هر پیامبری و میثاق گرفته از آنها به ولایت. سپس به

ص: 49


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم»، ج 1، ص528؛ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اخْتَارَ الْإِسْلَامَ لِنَفْسِهِ دِيناً وَ رَضِيَ مِنْ خَلْقِهِ، فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِهِ وَ بِهِ بَعَثَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ ثُمَّ قَالَ وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ فَعَلَيْهِ وَ بِهِ بَعَثَ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص24؛ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ علیه السلام لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى علیه السلام بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى علیه السلام كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى علیه السلام فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَام ... .
3- . سوره شورى 42: آیه 13.
4- . سوره انعام 9: آیه 90.

محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ} اینهایند کسانی که خداوند آنها را هدایت کرده. پس از هدایت آنها پیروی کن، منظور آدم و نوح و هر پیامبری بعد از او است. (1)

در آیه نخست، خداوند دستور به اقامه دین در سایه عدم تفرقه به انبیا را صادر می کند که به تفسیر روایت، ذیلِ ولایتِ واحد بودن ایشان است که در حقیقت همان ولایت خداوند متعال می باشد. دنبالۀ آن موضوع اخذ میثاق و ایمان به پیامبر خاتم و امیرالمؤمنین و سپس همه انبیا علیهم السلام طرح شده، و در آیه دوّم خداوند فرمان به اقتدا کردن پیامبر گرامی اسلام به پیامبران پیشین می دهد.

همه

این گزاره ها تأکیدی است بر اینکه تمامی پیامبران الهی تابع ولایتی واحد و مهدی به هدایت الهی هستند. در نتیجه پذیرش ولایت آنان در راستای پذیرش ولایت خداوند، و اقتدا نمودن به ایشان قرار گرفتن در همان مسیر هدایت الهی است که برای انبیا در آیه محقّق شده است. از آن رو است که در میثاق، همانطور که به توحید اقرار گرفته شده به پذیرش ولایت انبیا نیز اخذ اقرار شده است.

با توجه به این مطالب و اهمیت بحث هدایت در اهداف خلقت و بعثت، خداوند ولایت کسی که توانایی ایصال به هدایت را ندارد واجب نخواهد کرد. خداوند می فرماید: ﴿أَ فَمَنْ یَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْكُمُون}(2)

امام رضا علیه السلام نیز در همین راستا می فرمایند:

خداوند بر بندگان اطاعت کسی را که می داند ایشان را گمراه می کند و از جاده حق منحرف می گرداند واجب نمی کند و او را از برای رسانیدن احکام خود به بندگان اختیار

ص: 50


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم»، ج 1، ص514؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِنَبِيِّهِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَاكَ بِمَا وصى [وَصَّيْنَا] بِهِ آدَمَ وَ نُوحاً وَ إِبْرَاهِيمَ مِنْ قَبْلِكَ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ إِنَّا يَعْنِي الْوَلَايَةَ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يَعْنِي كَبُرَ عَلَى قَوْمِكَ يَا مُحَمَّدُ مَا تَدْعُوهُمْ مِنْ تَوْلِيَةِ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَخَذَ مِيثَاقَ كُلِّ نَبِيٍّ وَ كُلِّ مُؤْمِنٍ لَيُؤْمِنَنَّ بِمُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيٍّ وَ بِكُلِّ نَبِيٍّ وَ بِالْوَلَايَةِ ثُمَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ يَعْنِي آدَمَ وَ نُوحاً وَ كُلَّ نَبِيٍّ بَعْدَهُ.
2- . سوره یونس 10: آیه 35.

نمی کند و برگزیده نمی کند از بندگان خود کسی را که می داند به او و به پرستش او کافر خواهد شد و بندگی شیطان را می کند نه بندگی او را.(1)

پس لازمه ولایت و اصطفا از جانب خداوند، هدایت بندگان به سوی سعادت و کمال خواهد بود. لذا خداوند در آیه ولایت،(2) و اولی الامر که ولایت و طاعت رسولش را در راستای ولایت و طاعت خود قرار می دهد. یعنی پذیرش ولایت و طاعت پیامبر خاتم - طبق کلام امام رضا علیه السلام - ثمره اش هدایت خواهد بود.

حتی در گزارشی امیرالمؤمنین علی علیه السلام همانندی از معجزات متعدّد انبیای گذشته برای رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بیان می دارند(3) که خود علاوه بر دلیلی که بر افضلیت ایشان بر سایر انبیا است، قرینه ای دیگر بر اشتراک مسیر ایشان با انبیای گذشته است. زیرا تشابه در معجزه ای که منشأ قدرت آن خداوند متعال است خود شاهدی بر اثبات وحدت منبع ارسال رسولان الهی خواهد بود.

با این بیان، اشتراک مسیر انبیا و نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که همان قرار دادن تمامی مخلوقین در مسیر هدایت است، روشن شد.

شباهت امت های انبیا

پس از اثبات شباهت پیامبر خاتم با انبیا در وظیفه هدایتگری به جاست یادآور شویم که بدیهی است هر هدایتی هدایت شونده و هر پیامبری پیام گیرنده و هر امامی مأموم داشته باشد. بنابراین هیچ پیامبر و امامی در وظیفه هدایتگری خویش منفکّ از امت خویش نیست. از این رو در تبیین هر چه بهتر وظیفه هدایتگریِ فرستادگان الهی، آشنایی با امت های ایشان امری ضروری است. توجه به داستان امت های پیشین همانطور که در اثبات هر چه بهتر تشابه جریان نبوت و امامت در اهتمام به وظیفه هدایتگری ایشان چراغ راه است، در رویکرد امت های انبیا

ص: 51


1- . ابن بابويه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام »، ج 2 ؛ ص125؛ لَا يَفْرِضُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يُضِلُّهُمْ وَ يُغْوِيهِمْ وَ لَا يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَه.
2- . سوره المائدة 5: آیه 55؛ {إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون}.
3- . طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 210.

نسبت به ایشان نیز یک وحدت رویکرد را نشان می دهد. چه گروهی که به هدایت انبیا سر تعظیم فرود آوردند، و چه گروهی که نسبت به ایشان استکبار ورزیده و به مقابله برخاستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

امّت من سنّت بنی اسرائیل را مرتکب خواهند شد، به طوری که قدم جای قدم آنان می گذارند و تیر به همان جا که آنان زدند می زنند، و وجب به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع کارهای آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا که اگر داخل سوراخ حیوانی شده باشند اینان نیز همراه آنان داخل می شوند.(1)

این روایت و روایات مطابق با این مضمون در اسناد متعددی بازگو گردیده که توجه به اعتبار این منابع، پذیرش این مضمون را نزد علمای امامیه قطعی می نماید(2) و حتی کتب عامه نیز به نقل آن مشغول شده اند.(3)

در برخی از کتب متقدم نیز، از این روایت به عنوان قاعدۀ مورد قبول در کتبشان استفاده

ص: 52


1- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2؛ ص 599؛ لَتَرْكَبَنَّ أُمَّتِي سُنَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِيهِ مَعَهُمْ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْقُرْآنَ كَتَبَهُ مَلَكٌ وَاحِدٌ فِي رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاءً.
2- [1]. منابع حدیث: كتاب سليم بن قيس الهلالي؛ ج 2؛ ص 598/ تفسير القمي؛ ج 2؛ ص 413/ تفسير العياشي؛ ج 1؛ ص 303/ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص 481/ كمال الدين و تمام النعمة؛ ج 2 / ص: 552/ عيون أخبار الرضا عليه السلام؛ ج 2؛ ص 201/ اعتقادات الإماميه (للصدوق) ص 62/ علل الشرائع؛ ج 1؛ ص 209/ الخصال؛ ج 1؛ ص 309/ قرب الإسناد؛ ص 381/ الأمالي (للمفيد) ص 135/ من لا يحضره الفقيه؛ ج 1؛ ص 203/ متشابه القرآن و مختلفه ج 2 ص 53 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ج 1 ص 300 / إعلام الورى بأعلام الهدى ص 476/ دعائم الإسلام؛ ج 1؛ ص 1/ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر؛؛ ص 14/ الإحتجاج على أهل اللجاج ج 1؛ ص 86/ سعد السعود للنفوس منضود ص 65. در کتب شریفی همچون الکافی و الغیبة نعمانی اگر چه اصل این حدیث نقل نشده اما بسیاری از مصادیق این قاعده بیان شده است که خود قرینه ای دیگر بر صحت قاعده است.
3- [2]. منابع متعددی در اهل سنت به این روایت اشاره داشته اند از جمله: ابن ابي شيبه، «مصنف» ج7، ص481؛ احمد بن حنبل، «مسند»، ج37، ص 518؛ ترمذی، «سنن»، ج4، ص 323؛ نیشابوری، «المستدرك»، ج 1، ص 218/ ابن أبي الحديد، «شرح نهج البلاغة» ؛ ج 9؛ ص 286؛ «مجمع الزوائد»، ج 7، ص 261. و برای منابع بیشتر مراجعه کنید به مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار» ج 28، ص 2، باب 1، افتراق الأمة بعد النبي ص على ثلاث و سبعين فرقة و أنه يجري فيهم ما جرى في غيرهم من الأمم و ارتدادهم عن الدين.

نموده اند که خود دال بر شهرت و اتقان این گزاره است. (1) زیرا گاهی صاحب اثر روایتی را نقل می کند و گاهی روایتی را پایه بحث خود قرار می دهد که دال بر پذیرش متن حدیث نزد صاحب اثر و مخاطب آن است.

هم چنین از آیه ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلا﴾(2) مفاخری از علما همچون ابن بابویه(3) و پدر علامه مجلسی(4) و خود ایشان(5) و شیخ حر عاملی(6) نیز بهره بر وحدت سیره امت پیامبر با امت های دیگر انبیا برده اند. رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم اوامر و نواهی از جانب خدا به خود را همان اوامر و نواهی به حضرت یعقوب معرفی می کنند:

أنا عبد الله اسمی أحمد، و أنا عبد الله اسمی إسرائیل، (7) فما أمره فقد أمرنی، و ما عناه فقد عنانی.(8)

این گزارش علاوه بر تأکید بر اشتراک راه نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم با انبیا علیهم السلام ، در هم آمیختگی شباهت امت ها و انبیا را تبیین می نماید. به این معنی که اگر این عالمْ مخلوق خدایی واحد با هدفی واحد و فرستادن پیامبرانی به همان هدف خلقت است به ذهن متبادر می شود، در امت هایی که انبیا بر آنان فرستاده شده اند نیز اشتراکاتی وجود دارد. این اشتراک در مرحله اول احتمال است اما با ادله مذکور این شباهت ثابت می شود. شدت تبعیت امت ها در روایت اول، و عدم تبدیل سنت ها در آیه، و مأمور و منهی شدن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم به همانی که بزرگ پیامبران بنی اسرائیل به آن ها امر ونهی شده در روایت اخیر، همگی دلیل بر این شباهت در امت پیامبران

ص: 53


1- [1]. «الغارات»؛ ج 2؛ ص 838/ «المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام»، ص 45/ «مجالس المؤمنين»: المجلس الخامس: 197- 200.
2- . سوره احزاب 33: آیه 62.
3- . به نقل شیخ حر عاملی از ایشان در کتاب «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، ج 5، ص 205.
4- . «روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه»، ج 2، ص 24.
5- . «مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول»، ج 26، ص 122.
6- . «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، ج 1، ص 125 و ج 3، ص 271.
7- . اسرائیل به معنای عبری یعنی «بنده خدا» و از اسامی حضرت یعقوب است. ابن بابویه، محمد، «علل الشرایع»، ج1، ص 43؛ قال الصادق علیه السلام: ... يَعْقُوبُ هُوَ إِسْرَائِيلُ وَ مَعْنَى إِسْرَائِيلَ عَبْدُ اللَّهِ لِأَنَّ إِسْرَا هُوَ عَبْدٌ وَ إِيلَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
8- . عیاشی، محمد، «تفسیر عیاشی»، ج 1، ص 44.

است.

محرز شدن این وحدت سیره در امت ها، لزوم عبرت گیری از امت های پیشین به جهت عدم تکرار اشتباهات ایشان در مسیر هدایت و سهل شدن حرکت در این طریق را به دنبال دارد.

ج) اهداف امامت

پس از بیان اهداف خلقت و اهداف بعثت انبیا در راستای همان اهداف خلقت و تبیین اهمیت این شباهت و تقویت آن با اثبات شباهت امت پیامبران با هم، وقت آن است که به اهداف امامت پرداخته شود. با دقت در مصادر روایی و تاریخی تمامی اهدافی که در خلقت و بعثت مطرح شد در حیطه امامت اهل بیت علیهم السلام نیز کاملاً مشهود است. و هویدا بر هر اهل تحقیقی، تحقّق آن اهداف در سیر امامت اهل بیت علیهم السلام خواهد بود.

1. معرفت

تا قبل از این، مراد از معرفت در این نوشتار خاصتاً معرفت به خداوند متعال و بحث از توحید بود. اما در منظومه عظیم ارائه شده توسط اهل بیت علیهم السلام معرفت دائره ای بس گسترده تر از معرفت مذکور دارد.

1.1 معرفت به خداوند

از جمله موارد معرفت، همان تأکید بر مسأله توحید است. همواره در طول تاریخ بشریت نزاع بر سر توحید بوده است. به جهت عدم درک صحیح از آموزه توحید، فرقه و گروه های فراوانی در گستره تاریخ به ورطه شرک و کفر و الحاد کشیده شده اند. بر این اساس از جمله مباحث همیشگی اندیشمندان کلامی بر سر این موضوع بوده است. کمی دقت در منابع تاریخی و داستان های قرآنی و مشاهده کتب موجود کلامی، معرکه آراء بودن مسأله توحید در طول اعصار را بیش از پیش روشن می نمایاند. در طول تاریخ علی رغم معرفت افزایی انبیا به مسأله توحید، پیروان ایشان در این مسأله به انحراف رفته و از درک حقیقت توحید بازمانده اند. تثلیث و پسر

ص: 54

خدا خواندن عزیر و عیسای نبی(1) و دختر خدا دانستن ملائکه(2) گوشه ای از انحراف در توحید است. در این بین آخرین دینی که در جهان به عنوان دین الهی معرفی شد دین اسلام است. رسول خدا در طول رسالت خویش، تمام قد در برابر کفر و شرک ایستاد. خانه کعبه و جزیرة العرب را از وجود بت ها پاک، و تا عمر شریف ایشان اجازه داد در گسترش آن به تمام منطقه فروگذاری نکرد. بسیاری از آیات قرآن نیز در تبیین و گسترش همین امر مهم نازل شده است. سوره توحید برگی از صفحات بسیارِ توحید، در این کتاب مقدّس است. از آن جا که تبیین قرآن وظیفه رسول خدا خوانده شده،(3) تبیین توحید که جزیی از آموزه های مهم این کتاب است نیز به دستور خداوند بر عهده رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود.(4) احتجاج پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم با یهود و نصاری و دهریه و ثنویه و مشکرین عرب در یک مجلس(5) قطره ای از دریای بی کران گسترش توحید و مبارزه علیه دشمنان توحید است.

پس از ایشان نیز تا به امروز همواره نزاع بر مسأله توحید و در نتیجه لزوم تبیین توحید باقی است. بسیاری از مسائل مطرح شده در مباحث و کتب کلامی بازگشت به مسأله توحید دارد. مسأله اصل وجود خداوند، تشبیه، حدوث و قدم، جبر و تفویض، قضا و قدر، صفات خداوند، عدل الهی، خلق قرآن، رؤیت خداوند، شفاعت و توسل و زیارت و بسیاری از موارد دیگر، به جهت اختلاف در مسأله توحید و عدم درک صحیح از آن است.

این نزاع و شبهات یا توسط غیر مسلمانان به نیت عناد و تخریب اعتقاد، مطرح می گردد که معمول با مقابله علما مواجه می شود، یا سؤالی است که برای شخصی به دلیلی بدون غرض

ص: 55


1- . سوره توبة 9: آیه 30؛ ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُون ﴾.
2- . سوره نحل 16: آیه 57 ﴿وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُون ﴾؛ و سوره اسرا 17: آیه 40 ﴿أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً﴾.
3- . سوره آل عمران 3: آیه 164 ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين ﴾.
4- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 204. فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ... لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ ... .
5- . طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 22.

سوءْ ایجاد شده است که بدون عناد به دنبال پاسخ آن از اهل علم می رود، یا ادعای فهم و اهل نظر بودن از کسی است که قدرت تبیین مسائل توحید را ندارد اما در آن وارد می شود. مشکل و آسیب اصلی در گروه سوم است که گاه به تشکیل فرقه ای درون اسلام می انجامد.(1) بر همگان غامض بودن مسأله توحید روشن است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

بپرهیزید از اندیشه کردن در خدا؛ زیرا که اندیشه کردن در خدا چیزی را نیفزاید غیر از حیرت. به درستی که خدای عزّ و جل چنان است که نه دیده ها او را دریابد و نه به مقدار و اندازه وصف شود.(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «عظمت خداوندی را با ترازوی عقلت اندازه مگیر، که دچار هلاکت خواهی شد». (3)

در روایات امامیه تحیّر، هلاکت، شک، دیوانگی، حبط عمل، عدم غفران،(4) عدم وصول به نتیجه،(5) نابودی دین، شرارت،(6) کفر،(7) غلو،(8) فساد نیت،(9) مشغولیت از ذکر خدا، نفاق، کذب و کینه(10) از آثار تعمّق و تفکّر در خداوند متعال معرفی شده است. در برخی از منابع روایی نیز به

ص: 56


1- . برخی فرقه های انحرافی درون اسلام از جهت مسأله توحید: غالیان، جبریه، مفوضه و قدریه و مرجئه و ...
2- [4] ابن بابویه، محمد، «توحید»، ص457؛ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا يُوصَفُ بِمِقْدَارٍ.
3- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 125؛ وَ لَا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِين.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 92-93.
5- . برقی، احمد بن خالد، المحاسن، ج 1، ص 239.
6- . ابن بابویه، محمد، «توحید»، ص456-460.
7- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 473.
8- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2، ص 392.
9- . سید بن طاوس، «كشف المحجة لثمرة المهجة»، ص 62.
10- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص 418.

جهت تأکید اهل بیت علیهم السلام بابی به این عنوان اختصاص داده شده است.(1)

در روایات اهل سنت نیز تفکر در خداوند نهی شده است. به گونه ای که اهل بدعت، کسانی که در اسماً و صفات خداوند سخن گویند معرفی می شوند.

سَمِعْتُ مَالِكَ بْنَ أَنَسٍ یَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَالْبِدَعَ فَقِيلَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَمَا الْبِدَعُ؟ قَالَ: أَهْلُ الْبِدَعِ الَّذِينَ یَتَكَلَّمُونَ فِی أَسْمَاءِ اللَّهِ وَصِفَاتِهِ وَکَلامِهِ وَعِلْمِهِ وَقُدْرَتِهِ، وَلا یَسْكُتُونَ عَمَّا سَکَتَ عَنْهُ الصَّحَابَةُ وَالتَّابِعُونَ لَهُمْ بُإِحْسَانٍ(2)

در روایات دیگر اهل سنت کفر، هلاکت، حیرت، دیوانگی،(3) بدعت و عدم قضای حاجات دنیا(4) از عواقب این عمل شمرده شده است.

علمای اهل سنت نیز در راستای این نواهی مطالبی بیان نموده اند. شافعی به کفر و توهم،(5) ابو یوسف(6) و احمد بن حنبل(7) به کفر، جوینی(8) به عدم نتیجه و نابودی عمر و شک و حیرت، ابن رشد(9) و ابن ابی الحدید(10) به عدم اخذ نتیجه و بی ثمر بودن، فخر رازی به عدم اخذ نتیجه

ص: 57


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 92 بَاب «النَّهْيِ عَنِ الْكَلَامِ فِي الْكَيْفِيَّة»؛ ابن بابویه، محمد، «توحید»، ص454، باب «النهي عن الكلام و الجدال و المراء في الله عز و جل»؛ عاملی، حر، «وسائل الشيعة»، ج 16، ص 193، باب «عَدَمِ جَوَازِ الْكَلَامِ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ التَّفَكُّرِ فِي ذَلِكَ وَ الْخُصُومَةِ فِي الدِّينِ وَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ كَلَامِ الْأَئِمَّةِ ع»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 3، ص 257، باب «النهي عن التفكر في ذات الله تعالى و الخوض في مسائل التوحيد و إطلاق القول بأنه شي ء».
2- . مقرئ، ابوالفضل، «أحاديث في ذم الكلام وأهله»، ج1، 82.
3- . سیوطی، جلال الدین، «صون المنطق والكلام عن فني المنطق والكلام»، ج1، ص84.
4- . ابواسماعیل هروی، «ذم الکلام و أهله»، ص 51-55.
5- . ابوالفضل مقرئ، «أحاديث في ذم الكلام وأهله»، ج1، 81.
6- . ابن ابی العز، «شرح الطحاویة»، ص 179.
7- . سیوطی، جلال الدین، «صون المنطق والكلام عن فني المنطق والكلام»، ج1، ص 201.
8- . ذهبی، «العلو للعليّ الغفار»، باب الامام الجوینی، ص 528-259 انتشارات مکتبة أضواء السلف.
9- . ابن ابی العز، «شرح الطحاویة»، ص 177.
10- . همان مدرک، ص 179.

و گمراهی و وبال،(1) خوفجی به عدم نتیجه و کفر،(2) غزالی(3) به عدم نتیجه و کفر و حیرت و هلاکت، محمد بن عبدالکریم شهرستانی(4) به حیرت در این مسیر اعتراف می کنند.(5)

این سیره انحرافی در توحید و ورود به مباحثی همچون بحث از کیفیت و ذات خداوند که عقل را یارای آن نیست سابقه ای طولانی دارد، و سیره انبیا نیز بر مخالفت بر این سیره بوده است. در قسمتی از روایتی، امام صادق علیه السلام در بیان محاجّه حضرت موسی علیه السلام و فرعون اینگونه می فرمایند:

... فرعون گفت: پروردگار عالمیان کیست؟ و او سؤال از کیفیت خدا کرد. حضرت موسی علیه السلام فرمود: او پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه در بین آن دو است. فرعون متعجبانه به اصحاب خود گفت: آیا می شنوید؟! از او از کیفیت خدا می پرسم و او از خلق خدا پاسخ می دهد.(6)

توجه به اهمیت مسأله توحید از طرفی و از طرف دیگر توجه به دشوار بودن تبیین موضوعات مرتبط به توحید، لزوم مرجعیت کسی که یارای حل این معظل را داشته باشد را بیش از پیش روشن می نمایاند. معرفی این مرجعیت را در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث ثقلین با گزاره عدم گمراهی در صورت تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلام به وضوح می توان دید. اطلاق این تمسک، به قطع موضوع دشواری مثل توحید را - که فریقین بر محتمل دانستن گمراهی به دلیل دشواری آن نظر دارند - در بر می گیرد. عمل ایشان در تبیین این مسأله در قالب های متنوعی

ص: 58


1- . «المحصول»، ج1، ص 68.
2- . ابن ابی العز، «شرح الطحاویة»، ص 177.
3- . سیوطی، جلال الدین، صون المنطق والكلام عن فني المنطق والكلام ج1، ص 238-243.
4- . ابن ابی العز، «شرح الطحاویة»، ص 177.
5- . جهت مطالعه بیشتر در احادیث و اقوال علمای اهل سنت در ذم کلام و تفکر در خداوند به کتب سیوطی، جلال الدین، «صون المنطق والكلام عن فني المنطق»؛ ابوالفضل مقرئ، «أحاديث في ذم الكلام وأهله»؛ ابواسماعیل هروی، «ذم الکلام و أهله» که مفصل به این موضوع پرداختند مراجعه شود.
6- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج 2، ص 118؛ ... فَقَالَ فِرْعَوْنُ: وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ؟ وَ إِنَّمَا سَأَلَهُ عَنْ كَيْفِيَّةِ اللَّهِ، فَقَالَ مُوسَى: رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ فَقَالَ فِرْعَوْنُ مُتَعَجِّباً لِأَصْحَابِهِ أَ لا تَسْتَمِعُونَ أَسْأَلُهُ عَنِ الْكَيْفِيَّةِ فَيُجِيبُنِي عَنِ الْخَلْقِ.

چون خطبه همچون خطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام ،(1) و احتجاجات همچون احتجاجات با گروه های مختلف از یهود و نصاری و زنادقه در زمان های مختلف،(2) پاسخ به سؤالات در این زمینه و تبیین ابتدایی ایشان در این باب، و استفاده از همان راهی که حضرت موسی علیه السلام در برابر فرعون اتخاذ نمود یعنی ایجاد معرفت از طریق نشانه و مخلوقین به خداوند(3) همگی بذری از بذر افشانی ایشان در باب توحید است. (4)

1.2 معرفت به انبیا

خداوند متعال با فرستادن پیامبران در اجرای اهداف خلقت و تأثیر آن در پیاده شدن هدف هدایت اقدام نمود. معرفت به ایشان به عنوان عناصر تحقّق هدایت نقشی مؤثر در شناخت حقیقت عالم دارد. این معرفت در دو حیطه می گنجد.

معرفت به جایگاه و مقام نبوت و رسالت

معرفت به وقایع و دوران هر نبی.

در حیطه اول اهل بیت علیهم السلام در جای جای سیر معرفتی خود علو جایگاه نبوت و رسالت را تبیین نموده اند که بر هر اهل تحقیقی روشن است. اثبات عصمت،(5) اصطفا،(6) علم(7) و دیگر

ص: 59


1- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، خطب 1 و 49 و 72 و 86 و 94 و 96 و 109 و 133 و 179 و 183 و 185 و 186 و ... .
2- . طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 198 و 226 و 240.
3- . برای نمونه رجوع شود به مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، کتاب «السماء و العالم»، ج54-63.
4- . برای نمونه رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، کتاب «التوحید»؛ و ابن بابویه، محمد، «التوحید»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، کتاب «التوحید».
5- . برای نمونه رجوع شود: مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 11، ص 72؛ باب عصمة الأنبياء عليهم السلام و تأويل ما يوهم خطأهم و سهوهم.
6- . از واضحات و امور اجماعی دین اصطفایی بودن مقام نبوت و رسالت است. معجزه از جمله ادله این امر متفق است.
7- . روایات ذیل آیه )و من عنده علم الکتاب( که در ادامه خواهد آمد و حدیث مدینه گوشه ای از تبیین علم انبیا توسط اهل بیت علیهم السلام است.

صفات ایشان در بین روایات، گوشه ای از این معرفت افزایی است.

در حیطه دوم نیز بدیهی است در دوره هر یک از انبیا وقایعی اتفاق افتاده است که اهل بیت علیهم السلام با ایجاد معرفت به آن احوال و اتفاقات اهدافی را دنبال نموده اند:

عبرت: با توجه به اینکه از حضرت آدم تا به حضرت خاتم علیهم السلام گستره ای به طول تاریخ خلقت بشریت است علم به وقایع مهم این بازه زمانی، علم به طول تاریخ است. و ثمراتی که در علم به تاریخ نهفته است در این معرفت افزایی قرار خواهد داشت. ثمراتی همچون عبرت گیری(1) و تصحیح عملکرد، با توجه به وقایع و عملکرد پیشینیان و کسب تجربه. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام می فرمایند:

فرزندم، من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشته ام، ولی در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویی همچون یکی از آنها شدم، بلکه گویی من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافته ام با اولین و آخرین آنها عمر کرده ام.(2)

اتمام حجت: به جهت تشابهی که در امت انبیا وجود دارد علم به وقایع ایشان پس از عدم اخذ عبرت، اتمام حجتی است بر همه کسانی که در پیروی از مسیر هدایت کوتاهی نموده یا بعضاً علیه این مسیر به دشمنی برخیزند. خداوند متعال می فرماید: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيما﴾،(3) بدین ترتیب رسالت انبیا نتیجه اش اتمام حجت بر امم ایشان است. بنا بر این علم به وقایع ایشان نیز اتمام حجتی خواهد بود. به عنوان مثال امام باقر علیه السلام در بیان واقعه ای از وقایع زمان حضرت ادریس می فرمایند:

ادریس پیامبر علیه السلام از شهر و آبادی خود رانده شد، مردم آنجا کار بیهوده انجام می دادند. و ادریس آنان را از اینکه به دعای او خداوند سبحان باران رحمت را از آنان قطع خواهد کرد، با خبر ساخته بود، آنگاه به درون غاری پناه برد و خداوند متعال فرشته ای برای او موكکل ساخت که هر روز عصر، غذای او را می آورد. و بعد از رفتن او، بیست سال

ص: 60


1- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 263؛ إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَة... .
2- . همان مدرک، نامه 31؛ أیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِم.
3- [1]. سوره نساء 4: آیه 165.

درنگ کردند و در این مدت قطره ای باران بر آنان نبارید. وقتی که طاقتشان سر آمد و به سوی خداوند توبه کردند، خداوند ادریس را فرمان داد که نزد آنان برگردد.(1)

اگر چه در شأن اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «بِکُم ینَزِّلُ الغَیثَ ... بِیمنِهِ رُزِقَ الوَرَی» اما تبیین این واقعه توسط امام باقر علیه السلام خاصتاً اتمام حجتی است بر قطع برکات و ارزاق و نعمات الهی کسانی که در حق فرستادگان الهی از جمله اهل بیت علیهم السلام کوتاهی نموده و حقوق ایشان را ادا ننمایند.

جلوگیری از انحرافات: این انحرافات به دو دسته تقسیم می شوند. انحرافات اعتقادی و انحرافات تاریخی.

انحرافات اعتقادی: در طول تاریخ بشریت، مبارزه و پاسخ به شبهات از مهم ترین عملکرد فرستادگان الهی است. اهل بیت علیهم السلام نیز طلایه دار این جبهه در اسلام بوده اند. از جمله قالب های زوال شبهه و تحکیم و اصلاح اعتقاد توسط اهل بیت علیهم السلام استناد به وقایع زمان انبیا علیهم السلام است. اثبات امکان ارتداد بعد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با شاهد آوردن از ارتداد در امم گذشته در پاسخ به منکرین امکان ارتداد بعد ایشان،(2) اثبات امر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم(3) و بسیاری از معجزات ایشان برای یهود و نصاری با شاهد آوردن از پیامبران گذشته،(4) علت پذیرش ولایتعهدی مأمون توسط امام رضا علیه السلام با استناد به عمل حضرت یوسف،(5) امکان طول عمر امام زمان با استناد به عمر حضرت خضر علیه السلام ،(6)

گوشه ای از بهره اهل بیت علیهم السلام از این قالب

ص: 61


1- . تفصیل روایت در ابن بابویه، محمد، «كمال الدين»، ج 1 ص127؛ إِدْرِيسُ النَّبِيُ عَلَى نَبِيِّنَا وَ عليه السلام فَإِنَّهُ تَنَحَّى عَنْ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَ فِيهَا وَ كَانَ أَهْلُهَا يَعْبَثُونَ وَ أَخْبَرَهُمْ بِأَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَحْبِسُ عَنْهُمُ الْمَطَرَ بِدُعَائِهِ وَ أَوَى إِلَى كَهْفٍ وَ وَكَّلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ مَلَكاً يَأْتِيهِ بِطَعَامِهِ كُلَّ مَسَاءٍ فَمَكَثُوا بَعْدَهُ عِشْرِينَ سَنَةً لَمْ يُمْطَرُوا قَطْرَةً فَلَمَّا جَهَدُوا وَ تَابُوا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8 ص 270.
3- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 1، ص 167.
4- . طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 224.
5- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام »، ج 2، ص 139؛ «علل الشرایع»، ص 125.
6- . ابن بابویه، محمد، «کمال الدین وتمام النعمه»، ج 2، ص 357.

است.

انحرافات تاریخی: جبهه باطل برای تأثیر گذاری بر افراد ضعیفِ در جبهه حق، دست به دامن جعلیات و تحریفات و نسبت دادن آن به انبیا می شود تا به مقاصد خود از آن داستان برسد. از جمله اهدافِ تبیین وقایع و حقایق دوران انبیا، جلوگیری از این انحرافات است. در ضمنْ معرفت افزایی به اصل جایگاه و مقامات انبیا در کلام اهل بیت علیهم السلام در این تقابل اهمیت بسزایی دارد. تقابل با اتهام به حضرت داود در مورد همسر اوریا در کتب اهل کتاب نمونه ای از این رویکرد است. امیرالمؤمنین ناقل آن را به صد و شصت ضربه شلاق به دلیل هتک جایگاه نبوت محکوم می کنند،(1)

و امام رضا علیه السلام با بیانی تند به انکار داستان، و مبرا بودن جایگاه انبیا - با توجه به مقام عصمت ایشان - از این اتهامات اقدام می نمایند.(2)

بدین ترتیب حضرات معصومین در معرفت افزایی به زوایای مختلف معرفت به انبیا نقش مؤثری دارند.(3)

1.3 معرفت به امام

از جمله معارفی که در کلام اهل بیت علیهم السلام بسیار چشمگیر است. اهتمام ایشان به معرفت افزایی به مقام امام و امامت است. در روایات بسیاری، تأکید بر کسب معرفت به اهل بیت علیهم السلام گردیده است. خیر کثیر در آیه ﴿وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾،(4) و حسنه در آیه ﴿مَنْ جاءَ

ص: 62


1- [6]. فیض کاشانی، محسن، «تفسير الصافي»، ج 4، ص 296.
2- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص 92.
3- . برای نمونه رجوع شود به کتاب راوندی، قطب الدین، «قصص الانبیاء»؛ جزائری، نعمت الله، «النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين»؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، کتاب «النبوة» ج11-؛22 و ابواب متعددی در دیگر کتب جهت معرفت به جایگاه نبوت همچون: ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 1، ص 195، باب «ذكر مجلس آخر للرضا علیه السلام عند المأمون في عصمة الأنبياء علیه السلام»؛ «علل الشرائع»؛ ج 1 ؛ ص5 باب «العلة التي من أجلها صارت الأنبياء و الرسل و الحجج ص أفضل من الملائكة»؛ «علل الشرائع» ؛ ج 1 ؛ ص123، باب «العلة التي من أجلها أمر الله تعالى بطاعة الرسل و الأئمة علیهم السلام » و ... .
4- . سوره بقره 2: آیه 269.

بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ﴾،(1) به معرفت امام تفسیر شده است.(2) کسب آن واجب، شرط ایمان و قبولی اعمال و ورود به بهشت،(3) و به عنوان یکی از

تکالیف اساسی(4) از آن یاد شده، و عدم به دست آوردن این معرفت موجب ضلالت، ظلمت، کفر، نفاق و انکار خداوند(5) توصیف شده است.

آنچه اهمیت معرفت امام را بیش از پیش روشن می نمایاند آن است که در تراث امامیه معرفت خداوند، مشروط به معرفت اهل بیت علیهم السلام است.(6) به گونه ای که معرفت خداوند متعال بدون معرفت ایشان غیر ممکن خوانده شده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِينَ لَا یُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا»(7) و امام حسین علیه السلام در پاسخ از معنای معرفت خداوند می فرمایند: «آن است که اهل هر عصر و زمانی امامی را که اطاعتش بر آنها واجب است بشناسند». (8)

از توجه به این دست روایات که در کتب امامیه پر شمار است دو وجه به نظر می آید:

این روایات تقویت همان مطلب مذکور در معرفت خدا است. یعنی تبیین و تأکید بر اینکه راه کسب معرفت صحیح و دقیق خداوند متعال تنها از طریق اهل بیت علیهم السلام ممکن است. این

ص: 63


1- . سوره نمل 27: آیه 91.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 185.
3- [4]. همان مدرک، ج 1، صص 180-183.
4- . همان مدرک، ج 1، ص 390.
5- . همان مدرک، ج 1، صص 180-183.
6- . همان مدرک، ج 1، ص 180؛ بَابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْه؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 6؛ باب «معرفة العالم الذي من عرفه عرف الله و من أنكره أنكر الله تعالى و السبب الذي يوفق لمعرفته» و بسیاری از روایات که به این مطلب اشاره دارد.
7- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم»، ج 1 ؛ ص497؛ ما هستيم اعراف همان كه خدا عز و جل شناخته نشود جز از راه شناختن ما.
8- . ابن بابویه، محمد، «علل الشرائع» ؛ ج 1 ؛ ص9؛ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه.

مطلبی است که مرحوم صدوق به آن اذعان می نماید. (1)

کسب معرفت به خداوند به دلیل محدودیت ذهن و عقل(2) مقدور نیست. (3) و خداوند مظهر اسماً و صفات خود را در اهل بیت علیهم السلام قرار داده است. (4) بنابر این کسی که عزم معرفت به خداوند دارد، نزدیک ترین مخلوقین خداوند در تجلی اسماًء و صفات او اهل بیت علیهم السلام هستند. (5)

اگر چه امام رضا علیه السلام مقام امامت را نیز فراتر از عقول و درک مردم معرفی می نمایند.(6)

1.4 معرفت به دنیا و آخرت

از جمله معارفی که در کلام اهل بیت علیهم السلام بسیار مشهود است معرفت صحیح به حقیقت دنیا و آخرت، و باور به معاد می باشد. منشأ انبوهی از انحرافات در درازای تاریخ، عدم اعتقاد راستین به حقیقت دنیا و آخرت است. سرچشمه فزونی از فسادها از قابیل و نمرود و فرعون و قارون عدم درک و معرفت صحیح از همین باور است. معاویه در نامه ای به امیرالمؤمنین علی علیه السلام می نویسد: « ... هَنِيئاً لَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ تَمْلِكُ الْآخِرَةَ وَ هَنِيئاً لَنَا نَمْلِكُ الدُّنْيَا».(7)

بدین ترتیب همت معاویه بر آبادانی دنیا است که بازخورد اعتقاد او به حقیقت دنیا و آخرت،

ص: 64


1- . ابن بابویه، محمد، «التوحيد»، ص 290.
2- . ابن بابویه، محمد، «التوحيد»، ص 80؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُشْبِهُ شَيْئاً وَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ ءٌ وَ كُلُّ مَا وَقَعَ فِي الْوَهْمِ فَهُوَ بِخِلَافِه.
3- . ثقفی، ابراهیم بن سعید، «الغارات»، ج 1، ص 99.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 144.
5- . امام زمان عج در توقیع دعای ماه رجب نسبت به اهل بیت علیهم السلام می فرمایند: لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك؛ طوسی، محمد، «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد»، ج 2، ص 803.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج1، ص 201؛ ... هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ ... .
7- . كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص776؛ معاويه براى حضرت نوشت: اى ابوالحسن، گوارايت باد كه آخرت را مالك مى شوى، و گوارايمان باد كه دنيا را مالك مى شويم.

و عدم باور به معاد دارد. کثیری از مخالفت های جبهه باطل با علم بر حقانیت جبهه حق است. امام باقر علیه السلام در داستان حضرت موسی و فرعون می فرمایند:

در تفسیر قول خداوند متعال: ﴿فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾،(1) فرعون اراده کرد که آنان را از زمین خارج کند در حالی که او و قومش می دانستند که آیات نازل شده جز از طرف خداوند متعال نیست.(2)

اراده تقابل فرعون با حضرت موسی با علم به پیامبری او، در واقع همان تبعیت از هوای نفس و تقدم دنیا بر آخرت است. علم قابیل،(3) قوم ثمود،(4) مخالفین حضرت عیسی،(5) بلعم باعورا(6) در امت های پیشین به پیامبر خود و علم خلیفه اول و دوم،(7) عایشه،(8) معاویه،(9) عمرو بن عاص،(10) عبدالله بن عمر،(11) منصور،(12) هارون،(13) مأمون(14) و عموم مردم(15) به حقانیت اهل بیت علیهم السلام در امت پیامبر خاتم و در عین حال مخالفت با ایشان، گوشه ای از تقدّم دنیا بر آخرت

ص: 65


1- . سوره اسراء 17: آیه 103.
2- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير القمي»، ج 2، ص 29؛ فِي قَوْلِهِ: ﴿فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ قَدْ عَلِمَ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ أَنَّ مَا أَنْزَلَ تِلْكَ الْآيَاتِ إِلَّا اللَّهُ... .
3- . راوندی، قطب الدین، «قصص الأنبياء عليهم السلام»، ص 57.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 163.
5- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير القمي»، ج 1، ص 102.
6- . طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البيان»، ج 4، ص 769.
7- [8]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج 2، ص829.
8- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 2، ص934.
9- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص73.
10- . کتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 809.
11- . ابن شهر آشوب، «مناقب آل أبي طالب عليهم السلام»، ج 3، ص308.
12- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص 441.
13- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 1، ص91.
14- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 2، ص185.
15- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 32.

توسط اهل تقابل در برابر فرستادگان الهی است.

بدین ترتیب اهمیت تبیین اهل بیت علیهم السلام از حقیقت دنیا و آخرت بیش از پیش روشن می گردد. زیرا یکی از موانع مهم در مسیر هدایت، عدم تبیین این حقیقت است. زیرا مخالفین فرستادگان الهی - که سهم گسترده ای در انحراف و ضلالت که نقطه مقابل هدایت است دارند- از این ناحیه دچار انحراف می گردند. از این رو اهل بیت علیهم السلام به میزان قابل اعتنایی از محبت دنیا برحذر داشته اند. امیرالمؤمنین علیهم السلام اوج حقیقت دنیا و تقابل آن با هدایت را اینگونه می فرمایند:

آیا جز این است که این دنیا جز مزه ای است که بعد غذا بر انگشت و چشیدن از یک نوشیدنی و چرت زدن شخص خواب آلودی می باشد. (اشاره به زود گذر بودن دنیا) و پس از آن گناهان هلاکت بار گریبان گیر آنها شده و موجب رسوائی دنیا و آخرتشان گردد و سپس به سخت ترین عذاب باز گردند، و خدا از کارهائی که می کنند غافل نیست. پس چیست سزای آن کس که از راه روشن خود منحرف گشته و حجت و دلیل روشنش را منکر شده و با هدایت خود مخالفت کرده، و از نور خود به یک سو شده و در تاریکی فرو رفته و به جای آب سراب را گرفته و نعمت را به عذاب تبدیل کرده و به جای رستگاری به بدبختی گرائیده و خوشی را با دشواری و فراخی را با سختی عوض کرده، جز سزای ارتکاب گناهانش و بدی خلاف کاریش، پس باید یقین کنند به وعده خدا از روی حقیقت، و بدان چه وعده داده شده اند قطع پیدا کنند «روزی که صیحه آسمانی را به حق بشنوند این روز بیرون شدن است، مائیم که زنده کنیم و بمیرانیم و سرانجام سوی ماست، روزی که زمین برای درآمدنشان شکافته شود و شتابان شوند ...».(1)

ایشان در این روایت با زود گذر خواندن دنیا و لذاتش، و تأکید بر حقیقت آخرت و معاد، شدت تقابل دنیا در برابر فرستادگان الهی و هدایت و نور و نعمات ابدی الهی - که همان نعمات

ص: 66


1- . همان مدرک، ج 8، ص 30؛ عَنْ قَلِيلٍ سَتَعْلَمُونَ مَا تُوعَدُونَ وَ هَلْ هِيَ إِلَّا كَلُعْقَةِ الْآكِلِ وَ مَذْقَةِ الشَّارِبِ وَ خَفْقَةِ الْوَسْنَانِ ثُمَّ تُلْزِمُهُمُ الْمَعَرَّاتُ خِزْياً فِي الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ ... وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ فَمَا جَزَاءُ مَنْ تَنَكَّبَ مَحَجَّتَهُ وَ أَنْكَرَ حُجَّتَهُ وَ خَالَفَ هُدَاتَهُ وَ حَادَّ عَنْ نُورِهِ وَ اقْتَحَمَ فِي ظُلَمِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْمَاءِ السَّرَابَ وَ بِالنَّعِيمِ الْعَذَابَ وَ بِالْفَوْزِ الشَّقَاءَ وَ بِالسَّرَّاءِ الضَّرَّاءَ وَ بِالسَّعَةِ الضَّنْكَ إِلَّا جَزَاءُ اقْتِرَافِهِ وَ سُوءُ خِلَافِهِ- فَلْيُوقِنُوا بِالْوَعْدِ عَلَى حَقِيقَتِهِ وَ لْيَسْتَيْقِنُوا بِمَا يُوعَدُونَ يَوْمَ تَأْتِي الصَّيْحَةَ بِالْحَقِ ذلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَ نُمِيتُ وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً إِلَى آخِرِ السوره.

آخرت باشد - و رستگاری را توصیف نموده و خوشی و راحتی و لذت حقیقی را در نعمات آخرت می دانند.

بدین بیان تبیین تقابل(1) و مقایسه دنیا و آخرت،(2) یکی از راهکارهای اهل بیت علیهم السلام در حذف مانعی از موانع مهمِ تحقّق هدایت در جامعه خواهد بود.(3)

2. رساندن تکالیف الهی

اهتمام اهل بیت علیهم السلام در رساندن تکالیف الهی بر هر اهل تحقیقی روشن است. ایشان با علم به همه نیازهای بشری در زوایای مختلف زندگی، جهت قرار گرفتن در مسیر هدایت، هر آنچه که امت به آن احتیاج دارد را بیان نموده اند. همانطور که از حضرت آدم تا به حضرت خاتم علیهم السلام این رسالت بر هر فرستاده الهی بوده است. حضرت آدم علیه السلام در زمان وفاتشان خطاب به وصی خود پس از ابلاغ لزوم وصایت به دستور خداوند و لزوم تداوم سنت وصایت به صورت سلسله در نسل ایشان به شیث می فرماید:

این وصیتنامه زیر سر من است، وقتی که من فوت کردم تو آن را بردار و در آن برگزیده علم و اسم اکبر خداوند و هر چه از امر دینت که به آن احتیاج پیدا می کنی وجود دارد. آن صحیفه ای است که با آدم علیه السلام از بهشت فرود آمد.(4)

بدین ترتیب تبیین احتیاجات دنیوی و اخروی، سنت همه فرستادگان الهی از حضرت آدم تا منجی عالم خواهد بود. همانطور که صحیفه ای اینگونه نزد اهل بیت علیهم السلام نیز وجود دارد.(5)

ص: 67


1- . برای نمونه: همان مدرک، ج 2، ص131؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا إِضْرَاراً بِالْآخِرَةِ وَ فِي طَلَبِ الْآخِرَةِ إِضْرَاراً بِالدُّنْيَا فَأَضِرُّوا بِالدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَوْلَى بِالْإِضْرَار.
2- . برای نمونه: سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص170؛ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِه.
3- . برای نمونه رجوع شود به باب ذم الدنيا و الزهد فيها و باب حب الدنيا و الحرص عليها کتاب الکافی و باب ما جاء في الدنيا و من طلبها اهوازى كوفى، حسين بن سعيد، «الزهد».
4- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 2، ص: 922؛ هَذَا كِتَابُ الْوَصِيَّةِ تَحْتَ رَأْسِي وَ فِيهِ أَثَرُ الْعِلْمِ وَ اسْمُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَخُذِ الصَّحِيفَةَ ... وَ فِيهَا جَمِيعُ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ أُمُورِ دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ وَ كَانَ آدَمُ ص نَزَلَ بِالصَّحِيفَةِ الَّتِي فِيهَا الْوَصِيَّةُ مِنَ الْجَنَّة.
5- . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص143؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ عِنْدَنَا صَحِيفَةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطَّهُ عَلِيٌّ بِيَدِهِ وَ إِنَّ فِيهَا لَجَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ.

دقت در تراثی که از ایشان رسیده این مهم را کاملاً مشهود می نمایاند. بیانات در ریزترین مطالب فردی اعم از طریقه شرب و اکل و استحمام و پوشش و زینت(1) تا مسائل عبادی چون نماز و روزه و حج و زکات،(2) و مسائلی چون اخلاقیات مصطلح و رذائل اخلاقی و مسائل مهمی چون تشکیل خانواده و ملاک های انتخاب همسر و مسائل زناشویی و تربیت فرزند و طریقه برخورد با خانواده و حقوق و ارزش آن،(3) و همچنین مسائل اجتماعی اعم از حقوق خویشاوندان و استاد و همسایه و طریقه تعامل در جامعه مؤمنین و جامعه کفار و مشرکین و مخالفین(4) و احکام معاملات(5) و مسائل حکومتی چون احکام دیات و حدود و امنیت و حقوق حاکم و رعیت،(6) همگی بخشی از تلاش اهل بیت علیهم السلام در رساندن تکالیف الهی به بندگان است.

3. تحقق امتحان و ابتلای الهی توسط امام

تقسیم دوگانه امتحان الهی که در بخش «امتحان الهی» در «اهداف نبوت» گذشت در این مرحله نیز جریان دارد، و چه بسا امتحان اصلی خداوند در قسم دوم از امتحان است. زیرا جمعی از بندگان در برخی از اوامر مثل عبادات که مخالف خواسته هایشان نیست و به آن عادت

ص: 68


1- . مجلسی، محمد باقر، «حلية المتقین»، مشهود در ابواب مختلف.
2- . برای نمونه رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، كتاب «الدعاء»، ج 2، ص 466، برخی از ابواب کتاب «الإيمان و الكفر» ج 2، ص 2، كتاب «الصلاة»، ج 3، ص 264، کتاب «الصیام»، ج 4، ص 62، کتاب «الزکاة»، ج3، ص 496، کتاب «الحج»، ج4 ص 184.
3- . برای نمونه رجوع شود به همان مدرک، برخی از ابواب کتاب «الإیمان و الکفر»، ج2، ص2، كتاب «الطهارة» ج 3، ص 1، كتاب «الأطعمة» ج 6، ص 242، كتاب «الزي و التجمل و المروءة»، ج 6، ص 438 و کتاب مجلسی، محمد باقر، «حلية المتقین».
4- . برای نمونه رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، كتاب «العشرة»، ج 2، ص 635؛ کتاب كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، «المؤمن»؛ رساله حقوق امام سجاد علیه السلام؛ کتاب مجلسی، محمد باقر، «حلية المتقین».
5- . برای نمونه رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، کتاب «المعیشة»، ج 5، ص 65؛ عاملی، حر، «وسائل الشیعة»، کتاب «التجارة»، ج 17، ص 7.
6- . برای نمونه رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، کتاب «الحدود» ج7 ص 174، كتاب «الديات» ج 7، ص 271؛ رساله حقوق امام سجاد علیه السلام.

نموده اند مطیع هستند.(1) اما زمانی که امر به مطلبی شوند که با امیال و باورهای خود در تضاد است اطاعت نمی کنند و صحنه امتحان الهی که همان اهمیت اطاعت و تسلیم است(2) شکل می گیرد. از اولین موارد این امتحان، عدم سجده شیطان بر حضرت آدم به امر خداوند است. او به خدا عرض کرد: من را از این امر معاف بدار تا عبادتی کنم که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی آن را انجام نداده باشد. خداوند فرمود: «لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد».(3)

همین امر او را از درگاه خدا دور نمود. از آن به بعد ابلیس همت جدی بر پیاده نمودن سنت اولیه خود در ابتدای خلقت در بین دیگر مخلوقین نمود و بر آن قسم یاد کرد(4) تا ایشان را ولو با عبادت بسیار و روزه و صدقه و ... از ولایت امامی که دعوت به حق می کند باز دارد.(5)

ولایت اهل بیت علیهم السلام نیز که از سنخ همین ولایت است مورد توجه خاص ابلیس است. لذا از برجسته و دشوارترین امتحانات الهی است. ولایت اهل بیت علیهم السلام از جمله مهم ترین معارفی است که متون امامیه به نقل از کلام ائمه معصومین علیهم السلام به آن تأکید وافر نموده اند. به طوری که از آن تعبیر به صعب و مستصعب شده،(6) امتحانی سخت برای همه مخلوقین از ملائکه(7) و

ص: 69


1- . طبرسى، على بن حسن، «مشكاة الأنوار في غرر الأخبار»، ص89؛ امام صادق علیه السلام می فرمایند: لَا تَنْظُرُوا إِلَى كَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ فَإِنَّمَا هُوَ شَيْ ءٌ اعْتَادُوهُ فَإِنْ تَرَكُوهُ اسْتَوْحَشُوا وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة.
2- . رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، باب «التسليم و فضل المسلمين»، ج 1، ص 390.
3- . قمى، على بن ابراهيم، «تفسير القمي»، ج 1، ص42.
4- . سوره ص 38: آیه 82؛ {قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين}.
5- . طبری، عماد الدین، «بشارة المصطفى لشيعة المرتضى»، ج 2، ص28؛ يَا كُمَيْلُ لَا تَغْتَرَّ بِأَقْوَامٍ يُصَلُّونَ فَيُطِيلُونَ وَ يَصُومُونَ فَيُدَاوِمُونَ وَ يَتَصَدَّقُونَ فَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُوَفَّقُونَ يَا كُمَيْلُ أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِنَّ الشَّيْطَانَ إِذَا حَمَلَ قَوْماً عَلَى الْفَوَاحِشِ مِثْلَ الزِّنَاءِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الرِّبَا وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنَ الْخَنَى وَ الْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَيْهِمُ الْعِبَادَةَ الشَّدِيدَةَ وَ الْخُشُوعَ وَ الرُّكُوعَ وَ الْخُضُوعَ وَ السُّجُودَ ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلَى وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون.
6- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 26؛ باب «في أئمة آل محمد ص أن أمرهم صعب مستصعب».
7- . همان مدرک، ج 1، ص 67؛ باب «ما خص الله به الأئمة من آل محمد ص و ولاية الملائكة».

جن(1) و انس،(2) و برای همه زمان ها از اول خلقت و عالم میثاق و ذر تا دوران انبیا،(3) و پس از آن تا قیامت.(4) به گونه ای که برخی از انبیا(5) و ملائکه(6) نیز در این امتحان دچار تزلزل شدند. اهمیت این امتحان به قدری است که بسیاری از گزاره های وارد شده در متون امامیه ناظر بر تبیین و روشن نمودن اهمیت آن است و اعمال دیگر با این محک سنجیده می شوند. اگر بنده ای در پذیرش امامت امامی که از جانب خداوند است کوتاهی نماید گمراه خوانده شده و اگر بر همان حال بمیرد مرگش مرگ کفر و نفاق خوانده شده و هیچ عمل خیری از او پذیرفته نمی شود،(7) بلکه

ص: 70


1- . همان مدرک، ج 1، ص 96؛ باب «في الأئمة علیه السلام و أن الجن يأتيهم فيسألونهم عن معالم دينهم و يرسلونهم في حوائجهم و يعرفونهم».
2- . همان مدرک، ج 1، ص 35؛ باب «في أئمة آل محمد علیه السلام و أن الله تعالى أوجب طاعتهم و مودتهم و هم المحسودون على ما آتاهم الله من فضله».
3- . همان مدرک، ج 1، ص 72؛ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ دَعَاهُ إِلَى وَلَايَتِكَ طَائِعاً أَوْ كَارِهاً؛ برای مطالعه تفصیلی رجوع شود به کتاب صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، باب «ما خص الله به الأئمة من آل محمد ص من ولاية الأنبياء لهم في الميثاق و غيره و ما أعلموا من ذلك» و باب «في ولایة الأئمة»، ج1، ص 73؛ و کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص436 باب «فيه نتف و جوامع من الرواية في الولاية»؛ و کتاب مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، باب «تفضيلهم علیه السلام على الأنبياء و على جميع الخلق و أخذ ميثاقهم عنهم و عن الملائكة و عن سائر الخلق و أن أولي العزم إنما صاروا أولي العزم بحبهم صلوات الله عليهم»، ج 26، ص 267؛ و کتاب عاملی، حر، «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، فصل «العشرون»، ج 3، ص 112 و ... .
4- . امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «... فَوَ اللَّهِ أَنْ لَوْ سَجَدَ حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ مَا قَبِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ عَمَلًا إِلَّا بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْت». کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج8 ص 128. و در روایات بسیاری به این مضمون اشاره شده است که در نظر اهل تحقیق روشن است.
5- صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 67؛ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَمْرَكُمْ هَذَا عُرِضَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُرْسَلُونَ وَ عُرِضَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فَلَمْ يُقِرَّ بِهِ إِلَّا الْمُمْتَحَنُونَ. همچنین داستان حضرت ادم و درخت ممنوعه که همان درخواست جایگاه اهل بیت علیهم السلام بود که خداوند از آن منع نموده بود؛ ابن بابویه، محمد، «معانی الأخبار»، ص 109. علت گرفتار شدن حضرت یونس در شکم ماهی؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج1، ص 75.
6- داستان فطرس ملک؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 68
7- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 375؛ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِه... وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاق... .

عملِ در ظاهر خیر او، به مثابه عمل شر قرار داده می شود و عاقبتش جهنم خواهد بود.(1)

جایگاه هدایت در اهداف امامت

آیات بسیاری در قرآن به امر هدایت اشاره نموده است.(2) رستگاری، نجات، افضل طریق و دارایی ها، هدایت معرفی شده است. امر هدایت به دست خداوند متعال است، و از آن جا که منع از هدایت، ظلم به بندگان خوانده شده، راه کسب آن توسط خداوندی که ظلم از او منتفی است به نحو روشنی ارائه گردیده است. عقل و فکر را راهنمای به هدایت، و از عوامل کسب آن را متلبس شدن به صبر و یقین، دین و حسن اسلام، اخلاص ایمان، اطاعت پروردگار، خشوع در برابر خداوند و ترس از گناهان معرفی نموده اند.

نقطه مقابل هدایت و حق، ضلالت و گمراهی است. همان که از آن به بدترین و هلاک کننده ترین مسائل، و از عاقبت آن به شر و جهنم یاد شده است، و خطرش به قدری است که حتی قرار گرفتن در مسیری که ترس از ضلالت در آن وجود دارد منهی است.(3)

امر هدایت به قدری خطیر است که روزانه حداقل ده مرتبه از خداوند در نمازهای یومیه تقاضای آن می شود.(4) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدایت یک نفر را افضل از آنچه خورشید بر آن طلوع می نماید برای شخص هادی می دانند.(5) وحضرت زهرا علیها السلام اجری بس عظیم و شگفت آور را برای راهنمایان دینی مردم بیان می دارند.(6) مدح و اجر بسیار در رسای علمای دین که در مسیر هدایت امت و حفظ ایشان از گمراهی قدم بر می دارند بر هر آشنای به متون به دست آمده از اهل بیت علیهم السلام آشکار و هویدا است، به طوری که بسیاری از کتب روایی بابی به این مضمون

ص: 71


1- . ابن بابویه، محمد، «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، ص 211؛ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام : النَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُبَالِي صَامَ أَوْ صَلَّى أَوْ زَنَى أَوْ سَرَقَ إِنَّهُ فِي النَّارِ.
2- . ر،ک: ابن شهر آشوب، «متشابه القرآن و مختلفه»، ج 1، ص 124 ؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، باب «الهداية و الإضلال و التوفيق و الخذلان»، ج 5، ص 162.
3- . تميمى آمدى، عبد الواحد، «غرر الحكم و درر الكلم»، ص 94-96.
4- . سوره فاتحة 1: آیه 6 {اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم}.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 5، ص 36.
6- . التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري علیه السلام ، ص 340.

اختصاص داده اند.(1)

این گفتار اهمیت مسأله هدایت و اهتمام فرستادگان الهی به این گزاره را بیش از پیش روشن می نمایاند.

اما آنچه در تبیین نقش هدایتی انبیا به آن استدلال شد مبنی بر آیه 164 سوره آل عمران،(2) بعد ایشان نیز بنابر قاعده عدم انقضاء آیات قرآن(3) همچنان وجود کسی که تعلیم قرآن دهد و تزکیه امت را بر عهده گیرد و از ضلالت جلوگیری نماید لازم است. امام باقر علیه السلام جریان تداوم در آیه را با تعبیر «فهذه الآیة لآل محمد»(4) تبیین می نمایند. مضافاً بر این، روایات متعدد که تصریح بر هادی بودن اهل بیت علیهم السلام نموده اند وارد شده است.(5) امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه ﴿وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون﴾ (6) می فرمایند: هم الأئمة.(7)

نکته قابل توجه آن است که بحث در هادی بودن ایشان صرفاً اثباتی نیست، بلکه جنبه نفی هدایت در غیر اهل بیت علیهم السلام نیز متعدد در روایات تأکید شده است. تعبیر ﴿وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ

ص: 72


1- . رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 30 كتاب «فضل العلم»؛ مفید، محمد، «الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد»، باب «كلامه علیه السلام في مدح العلماء و تصنيف الناس و فضل العلم و الحكمة» ج 1، ص 227؛ طبرسی، احمد بن علی، «الاحتجاج على أهل اللجاج»، فصل «في ذكر طرف مما أمر الله في كتابه من الحجاج و الجدال بالتي هي أحسن و فضل أهله»، ج 1، ص 15، مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، باب «فرض العلم و وجوب طلبه و الحث عليه و ثواب العالم و المتعلم»، ج 1، ص 163؛ عاملی، حر، «الفصول المهمة في أصول الأئمة»، باب «استحباب هداية الناس الى احكام الدين و دفع الشكوك و الشبهات عن المؤمنين»، ج 1، ص 599.
2- . ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ﴾.
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 192؛ عن الصادق علیه السلام: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ كَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آيَةٌ عَلَى رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَاتَتِ الْآيَةُ مَاتَ الْكِتَابُ وَ لَكِنَّهُ حَيٌّ يَجْرِي فِيمَنْ بَقِيَ كَمَا جَرَى فِيمَنْ مَضَى
4- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج 1، ص 122.
5- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، باب «أنهم عليهم السلام الهداية و الهدى و الهادون في القرآن»، ج 24، ص 143.
6- . سوره اعراف 7: آیه 181.
7- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 414.

لا أَنْ هَدانَا اللَّه﴾ در آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه﴾(1) - که در روایات به هدایت به ولایت امیرالمؤمنین و ائمه از فرزندانش علیهم السلام تفسیر شده است(2) - تصریح به نفی هدایت در غیر ولایت ایشان می نماید. امام صادق علیه السلام نیز ذیل آیه ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾(3) ضمن تأکید بر نزول آیه در شأن اهل بیت علیهم السلام ، از امامت غیر ایشان علیهم السلام تعبیر به ائمه ضلالت می نمایند.(4) و در زیارت جامعه، ایشان ائمه دعوت کننده به آتش معرفی می شوند.(5) تأمل در لفظ امامت در دو تعبیر «ائمه ضلالت» و «ائمه دعوت کننده به آتش» - که در متون امامیه متعدد از آن یاد شده – به وضوح این معنا را می رساند که تابعین و مأمومین ایشان نیز، در ضلالت -که نقطه مقابل هدایت است- خواهند بود، و عاقبت ایشان نیز آتش جهنم رقم خواهد خورد.

دقت بر رویارویی مذکور و حقیقت دو جبهه، نقش مسأله برائت و علت تأکید بسیار بر آن در هندسه معارف اهل بیت علیهم السلام را بیش از پیش روشن می کند. زیرا سخن بر سر فرد و حکومت نیست، بلکه سخن بر سر دو امام متقابل است. امامی که دعوت به حق و هدایت می کند، و امامی که ضلالت و آتش را برای مطیعان خود به ارمغان می آورد. از این رو میل به هر طرف از این دو جبهه به هر میزانی، میل به هدایت و ضلالتی است که هدف خلقت و بعثت معرفی شد.

اهداف امامت نزد اهل سنت

پس از اثبات جریان اهداف خلقت و نبوت در امامت اهل بیت علیهم السلام سزاوار است که کلام اهل سنت در اهداف امامت بررسی شود. ایشان این بحث را ضمن «شرائط الامام» مطرح می کنند. اگر چه برخی از ایشان همانند امامیه هدف امامت را تماماً همانند نبوت می دانند،(6) اما

ص: 73


1- . سوره اعراف 7: آیه 43.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 418.
3- . سوره انبياء 21: آیه 73.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص13.
5- . ابن بابويه، محمد، «من لا يحضره الفقيه»، ج 2، ص 609؛ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ.
6- . ابن عطيه محاربى، «أبهى المداد في شرح مؤتمر علماء بغداد»، ج 1، صص 529-530؛ و أيضا فإن الحاجة إلى الإمام تماما كالحاجة إلى الرسول أو النبي، فكما أن زمنا لم يخل من نبي منذ آدم إلى سيّدنا خاتم الأنبياء محمّد كذلك لن يخلو زمن بعد نبينا من وجود إمام يزيل الشبهات و يفسّر الكتاب و يبيّن و يوضح المتشابهات، و يأتي بالتكاليف الواقعية، لا سيّما و أن شريعة محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ناسخة لكل الشرائع، فلا بد لها أن تعطي لكل حادثة مستجدة حلالها، و هذا لا يمكن حصره في فترة زمنية قصيرة، فيتعين إيجاد أشخاص و أفراد كاملين بمنزلة النبيّ يبيّنون ما خفي على الناس من معرفة دينهم، يشرحون لهم ما عجزوا عن حلّه، و هذا ما يتكفله المعصوم الذي ينوب عن النبيّ، فإذا لم يوجد اللّه تعالى للناس من يبيّن لهم ما خفي عليهم مع حاجتهم إلى ذلك، لأدّى ذلك إلى إغرائهم بالقبيح و هو مستحيل عليه تعالى.

با دقت در عبارات اکثر متکلمان ایشان، روشن می شود که مقام امامت در باور اهل سنت مقامی اجرایی و برای رفع احتیاجات دنیوی است. برای اثبات این موضوع می توان به وظائفی که برای امام ترسیم می کنند و آن چه در ضرورت امام به آن سخن می رانند استدلال نمود. توجه به مطالب مذکور در این بخش از کتب ایشان، جنبه دنیوی بودن شئون امامت را در باور اهل سنت بیش از پیش روشن می نمایاند.

قاضی عبدالجبار معتزلی نقش امام را در اجرای احکام شرعی مثل اقامه حدود و حفظ مرزها و آمادگی و مدیریت سپاه و جنگ ها می داند.(1) اگر چه موارد مذکور از وظائف امام است، اما همه اینها به اداره امور دنیا بازمی گردد، لذا تصریح می کند که شأن امام شناخت شریعت نیست و از این جهت به آن احتیاج نیست.(2) از این رو نگرش اهل سنت به امامت نگرشی کاملاً حداقلی است.

بدین ترتیب نقش و رسالت امامت نزد این باورمندان از اهل سنت، به تدبیر امور معیشتی امت محدود می شود و امام در بسیاری از شئون و مسائل دیگر، فاقد نقش می گردد. این در حالی است که اعتقاد به شأن تبیین و آموزش صحیح معارف و احکام اسلامی برای امام، می تواند امت را در بینش مبتنی بر اصالت وحی حفظ کند.

همچنین، نقش تربیتی و الگویی امام که بر مبنای نظریه مذکور در اهل سنت در نقش و منزلت امامت، انکار می شود، قابل توجه است. در نظریه ایشان چنین نیست که امت برای تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی، امام را به عنوان اسوه ای که عاری از هر گونه خطا و گناه است قرار دهند.(3)

این دیدگاه در تفسیر منزلت و نقش امامت در جامعه دینی را می توان دیدگاه دنیاگرایانه نامید

ص: 74


1- . عبدالجبار، «شرح الأصول الخمسة»، ص 509.
2- . همان مدرک، ص 509.
3- . در فصل سوم، گفتار دوم به اقوال اهل سنت در بحث عصمت پرداخته می شود.

که رسالت امام را به امور صرفاً این جهانی، محدود و محصور می کند. به همین جهت غالب اهل سنت وجهی از شئون امامت را که امامت بر امور دنیا باشد را به جای همه رسالت و هویت آن می نهد و امامت را به امری فروتر از آن، تقلیل می دهد.(1) این بینش تأثیر مستقیم در باور ضرورت انتصاب امام از طرف خداوند و ضرورت عصمت و ضرورت علم لدنی امام داشته و نفی آن را در باور اهل سنت در پی دارد که در فصل سوم به آن پرداخته خواهد شد. در واقع خواستگاه اختلافات در مسأله امامت، در این تفاوت در نگرش به جایگاه امامت است. دو نگرش: جایگاهی دنیوی و اداره امور آن و جایگاهی بسیار فراتر از امور دنیا و عامل تحقق اهداف خلقت و تداوم اهداف بعثت.

ص: 75


1- . امامت پژوهى، (بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره)، صص 66-67.

دلیل سوم: ادله امامتِ در قالب شباهت

اشاره

از دیرباز امامیه در راستای اثبات ولایت امیرالمؤمنین و ائمه بعد از ایشان علیهم السلام ، به ادله متعددی تمسک نموده است. این ادله در مقام اثبات ولایت، وصایت، افضلیت، عصمت، اعلمیت و شجاعت و امثالهم است که تداوم جریان نبوت توسط امامت قابل برداشت است.(1) مثلاً سید علی همدانی از علمای اهل سنت با ذکر حدیث نور و حدیث مدینة العلم اینگونه نتیجه می گیرد:

... چنانکه هلال غیر بدر نیست؛ بلکه جزوی از اوست، سيید اولیاء را با مهتر انبیا همین حکم است که خلقت أنا و عليی من نور واحد، عليی منّی و أنا منه، و از امتزاج احکام شرائع مصطفوی و اعلام حقائق مرتضوی نجوم مشارب اذواق اعیان اولیا ظاهر شد، و آنکه سيید انبیا در حق مهتر اصفیا فرمود که: أنا و أنت أبوا هذه الاُمّة اشارت بدین معنا است ....(2)

اما در برخی از ادله شباهت امامت به نبوت تصریح می شود و با تأکید بر این شباهت، یارای ارائه قالبی جدید در اثبات ادله امامت اهل بیت علیهم السلام را دارد. به بیان دیگر، تا بدین جا اشتراک اهداف خلقت، بعثت، امامت و نتیجه آن ها یعنی هدایت ثابت شد. بدین ترتیب جریان هدایت به اعتقاد امامیه توسط فرستادگان الهی تا قیامت باقی است و با ختم نبوت ختم نمی شود. از این رو اصل اثبات شباهت امامت و نبوت را می توان قالبی جدید در کنار دیگر عناوین ادله اثبات امامت دانست و به ادله موجود در این امر به این منظر دقت نمود، و در کنار ادله ولایت و وصایت و ... عنوانی به نام ادله شباهت ایجاد کرد، در این صورت با اثبات این شباهت، هر آنچه در انبیا ثابت است ، از علم و عصمت و اصطفا و دیگر صفات مقبول در انبیا، در نگاه معتقدین به نبوت -از جمله اهل سنت- برای اهل بیت علیهم السلام نیز ثابت خواهد بود به غیر از نبوت که تصریح به نفی آن از ایشان شده است. از این رو پرداختن به ادله ای که به این شباهت اشاره دارند علاوه بر تحقّق این قالب جدید در بحث امامت، مصادیق و شواهدِ شباهتِ امامت و نبوت

ص: 76


1- . برای آشنایی رجوع شود: میلانی، سید علی، «الإمامة في أهم الكتب الكلامية و عقيدة الشيعة الإمامية»، ص 126.
2- . مشارب الأذواق شرح قصيده ميميّه ابن فارض به نقل از کتاب لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16، بخش دوم، ص 190.

در وظیفه هدایتگری را نیز در ادله نقلی معرفی می نمایاند.

الف) آیات

از منابع مهمی که متکلمان امامیه برای اثبات امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام به آن تمسک می نمایند قرآن است. اگر چه آیات فراوانی در شأن ائمه علیهم السلام نازل شده(1) اما در مسائل کلامی معمول به برخی آیات خاص استناد می شود. بسیاری از این آیات به گونه ای در پیش برد این هدف کاربردی است که با اسمی خاص در مسائل کلامی مطرح می شود. آیه مباهله، آیه ولایت، آیه تطهیر، آیه اولی الأمر، از جمله این آیات به شمار می روند. برخی از این آیات از قالب تشابه به نبوت بهره می گیرد. جمله آیاتی که مورد بحث این نوشتار است آیه مباهله، علم الکتاب و اثنی عشر نقیبا و اثنی عشر اسباطا است.

1. آیه مباهله

{فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبين}.(2)

آیه مباهله که موضوع آن مباهله اصحاب کساء با مسیحیان نجران است از آیات مهم در اثبات ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می باشد. آیه ای که امام کاظم علیه السلام اتفاق بر و فاجر را بر نزول آیه در شأن اهل بیت علیهم السلام می دانند.(3) امامان امامیه توجه خاصی به این آیه داشتند. به گونه ای که وقتی سؤال از افضل فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام از شخص ایشان می شود ضمن فضائلی، آیه مباهله را بیان می دارند.(4) امام رضا علیه السلام نیز افضل فضائل امیرالمؤمنین علیهما السلام را این آیه

ص: 77


1- . برای نمونه رجوع شود به کتاب شوشتری، نورالله، «إحقاق الحق و إزهاق الباطل»؛ بحرانی، سید هاشم، «اللوامع النورانية في أسماء علي وأهل بيته القرآنية» ؛ مکارم شیرازی، ناصر، «آیات الولایة في القرآن».
2- . سوره آل عمران 3: 61.
3- . مفيد، محمد، الاختصاص، ص 56.
4- . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 1، ص 16.

می خوانند.(1)

آنچه اهمیت این نوشتار را دو چندان می کند وجه افضل فضائل بودن این آیه است. خداوند متعال در این آیه از امیرالمؤمنین علیه السلام با تعبیر «أنفسنا» یاد می کند. امام رضا علیه السلام این تعبیر را دال بر افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام می دانند. زیرا هیچ کس برتر از شخص پیامبر نیست. پس به حکم خداوند کسی که نفس پیامبر خوانده شده افضل مردم خواهد بود.(2) بدین ترتیب آنچه این آیه را به افضل فضائل تبدیل کرده اوج تشابه امیرالمؤمنین علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. همان قالبی که در این نوشتار دنبال می شود. از این رو هر آنچه برای پیامبر از فضائل و شئون و ... ثابت باشد برای نفس او نیز ثابت خواهد بود و استثناء نمودن امری، نیاز به دلیل خواهد داشت. همچون نبوت که از ایشان در جای دیگر(3) نفی شده است. گویی استفاده از این قالب در آیات و روایات، حجم گسترده ای از باورهای در نبوت در ضرورت و اهداف و شرایط و شئون و ... را بدون بیان آن، برای تشبیه شده که همان امام باشد، به دنبال خواهد داد.

2. آیه علم الکتاب

﴿قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِیَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ کَریم﴾(4)

آیه مربوط به حضرت سلیمان و جریان انتقال تخت بلقیس است که وصی ایشان آصف بن برخیا در چشم به هم زدنی تخت بلقیس را از محل حکومتش به خدمت حضرت سلیمان حاضر می نماید. نکته ای که در این آیه وجود دارد تعبیر «علم من الکتاب» است. یعنی ایشان با علم محدودی که از علم الکتاب داشت قدرت این جابجایی را پیدا نمود.

در آیه ای دیگر خداوند متعال می فرماید: ﴿وَ یَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْني وَ بَیْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب}.(5) در این آیه شهادت خداوند در کنار شهادت کسی که علم

ص: 78


1- . مفید، محمد، الفصول المختارة، ص 38.
2- . همان مدرک.
3- . حدیث منزلت.
4- . سوره نمل 27: آیه 40.
5- . سوره رعد 13: آیه 43.

الکتاب نزد اوست مکفی بر رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده شده است.

آن چه در بررسی در این دو آیه مهم است موارد زیر است:

1. علم الکتاب چیست؟

2. فرق دو تعبیر علم الکتاب و علم من الکتاب چیست؟

3. مراد از صاحب علم الکتاب و علم من الکتاب کیست؟

4. این آیات چگونه در اثبات امر اهل بیت علیهم السلام قابل استفاده است؟

پاسخ پرسش اول و مراد از علم من الکتاب در پرسش سوم در کلام امام صادق علیه السلام روشن می شود. ایشان می فرمایند:

اسم اعظم الهی بر هفتاد و سه حرف است و آنچه از آن نزد آصف بود یک حرف بود پس تکلم بآن حرف کرد پس فرو برده شد به زمین آنچه میان او و میان تخت بلقیس بود، بعد از آن فرا گرفت تخت را بدست خود پس عود کرد زمین همچنان که بود پیش تر از چشم بر هم زدن، و نزد ما است از آن اسم اعظم هفتاد و دو حرف و یک حرف نزد خدای تعالی است که برگزیده او را در علم غیب.(1)

بدین ترتیب ظاهراً علم الکتاب اسم اعظم خداوند است،(2) و صاحب «علم من الکتاب» شخصی به نام آصف بن برخیا است. منابع اهل سنت نیز به آن اذعان دارند.(3)

اما صاحب علم الکتاب نزد امامیه در آیه بدون اختلاف امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. وقتی از جناب علی بن ابی طالب در مورد آیاتی که در شأن ایشان نازل شده سؤال می شود ایشان یکی از آن آیات را آیه علم الکتاب معرفی می نمایند.(4) اگر چه در برخی از کتب اهل سنت مصداق

ص: 79


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص209؛ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ ثُمَّ تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ... .
2- . جهت آشنایی بیشتر با اسم اعظم رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد محمدی، فاطمه، «بررسی و کارکرد اسم اعظم الهی در عرفان اسلامی»؛ مقاله معصوم، حسین، «اسم اعظم چیست»، مجله فلسفه دین، زمستان 84، ش4؛ روحی، کاووس، «چندگانگی اسم اعظم در حدیث»، مجله علوم حدیث، زمستان 91، ش 66.
3- . «تفسیر مقاتل»، ج3 ص 370؛ «تفسیر ابن کثیر»، ج6، ص 192؛ قرطبی، شمس الدین، «الجامع لأحکام القرآن»، ج14، ص 204؛ سیوطی و محلی، «تفسیر الجلالین»، ج1، ص 499.
4- . كتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 903.

آن را عبدالله بن سلام،(1) سلمان فارسی، تمیم داری،(2) اهل کتاب از یهود و نصاری، خود خداوند،(3) می خوانند، اما در بسیاری از گزارشات نیز آن را به امیرالمؤمنین علی علیه السلام تفسیر می نمایند که کتاب احقاق الحق قاضی نورالله شوشتری موارد آن را به تفصیل از کتب اهل سنت ذکر نموده است.(4)

بطلان موارد مذکور نیز بر اهل تحقیق روشن است. عبدالله بن سلام(5) - که تأکید بیشتر در گزارشات بر آن است - و سلمان فارسی(6) و تمیم داری(7) هر سه در مدینه اسلام آوردند در حالی که این آیه به اعتراف اهل سنت از آیات مکی است،(8) پس نمی تواند کسی که هنوز اسلام نیاورده شهادتش به رسالت رسول الله قابل استناد باشد. و تفسیر به خود خداوند نیز تفسیری خلاف ظاهر عطف در آیه است. غلبه گزارشات بر تعیین مصداق غیر از خداوند خود گواه بر این خلاف در ظاهر است. بطلان تفسیر به علمای از اهل کتاب نیز بر هر آگاه بر تاریخی روشن است. زیرا عدم اسلام اهل کتاب بر رسالت پیامبر در مکه امری روشن و در مدینه از ترس جان خود پس از شکست در جنگ ها بوده است، که آن هم بسیاری از آنان به پرداخت جزیه تن دادند نه پذیرش اسلام. مضافاً بر اینکه کتاب در آیه، تبادر به قرآن دارد نه تورات و انجیل.(9) پس از این مطالب و توجه به این گزارش در نظر کسانی که با شدت و اهتمامِ دستگاه خلافت، بر مخفی نمودن و برخورد شدید با نقل فضائل امیرالمؤمنین علی علیه السلام آشنا هستند بحث را بیش از پیش روشن

ص: 80


1- . «تفسیر مجاهد»، ج1، ص 409.
2- . «تفسیر عبدالرزاق»، ج2، ص 240.
3- . طبری، محمد بن جریر، «جامع البیان»، ج16، ص 500.
4- . مرعشی، نورالله، «إحقاق الحق و إزهاق الباطل»، ج 3، ص 280.
5- . طبری، محمد بن جریر، «جامع البیان»، ج16، ص 506؛ عن أبي بشر قال: سألت سعيد بن جبير، عن قول الله ﴿وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ أهو عبد الله بن سلام؟ قال: فكيف وهذه السوره مكية؟
6- . خطیب بغدادی، «تاریخ بغداد»، ج 1، ص 508؛ أسلم في السنة الأولى من الهجرة، وأول مشهد شهده مع رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يوم الخندق.
7- . قرطبی، یوسف، «الاستیعاب فی معرفة الأصحاب»، ج1، ص 193؛ كان نصرانيًا، وكان إسلامه في سنة تسع من الهجرة، وكان يسكن المدينة... .
8- . طبری، محمد بن جریر، «جامع البیان»، ج16، ص 506.
9- . مرعشی، نورالله، «إحقاق الحق و إزهاق الباطل»، ج 3، ص 284.

می نمایاند. طبری در تفسیر خود می گوید: «عن أبی صالح، فی قوله: ﴿ومن عنده علم الکتاب﴾، قال: رجل من الإنس، ولم یُسمّه».(1)

و اما پاسخ سؤال دوم: تفاوت در میزان علم است. این معنای ظاهر آیه است که بر هر ادیبی با توجه به معنای «من» روشن است. زیرا از معانی «من» دلالت بعض از کلّ است.(2)

و اما پاسخ سؤال آخر: در آیه علم الکتابی را برای امیرالمؤمنین و پس از آن برای اهل بیت علیهم السلام ثابت می نماید(3) که علم به یک حرف(4) از هفتاد و سه حرف،(5) قدرت آن گونه به آصف بن برخیا داد. در حالی که امام صادق علیه السلام فرمود: «قَالَ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ».(6)

اولین گزاره ای که از این آیه در شأن اهل بیت علیهم السلام ثابت می شود علم کثیر است. علمی الهی که در سراسر زندگی ایشان بر هر اهل تحقیقی مشهود است و کسی را یارای هم آوردی در برابر ایشان نیست. حدیث مدینه(7) گوشه ای از ادله فراوان علم اهل بیت علیهم السلام است.

دومین گزاره، اثبات قدرت الهی اهل بیت علیهم السلام است که با مقایسه آن با علم الکتاب آصف، شاید تصور عظمت این قدرت دور از درک باشد.

سومین گزاره، دارای ولایت تکوینی بودن اهل بیت علیهم السلام است. یک حرف از اسم اعظم قدرت تغییر آنچنانی در زمین را برای آصف ممکن نمود(8) که نشان از ولایت تکوینی ایشان بود.

ص: 81


1- . طبری، محمد بن جریر، «جامع البیان»، ج16، ص 500.
2- . مغنی الأدیب، ابن هشام، ص 179.
3- . صفّار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد»، ج 1، ص 214؛ عَنْ مُثَنًّى قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ علیه السلام بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِي الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ.
4- . همان مدرک، ج 1، ص209.
5- . همان مدرک، ج 1، ص 209؛ فَقَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ اسْمَهُ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً.
6- . همان مدرک، ج 1، ص 213.
7- . در کتب متعدد شیعه این حدیث ذکر شده همچون قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج1، ص 68؛ و علامه میر حامد حسین لکهنوی اسناد متعددی از این حدیث در کتب اهل سنت آورده است. «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 14، ص 2.
8- . صفّار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد»، ج 1، ص209.

علم اهل بیت علیهم السلام به تمام علم الکتاب میزان این ولایت را روشن می نماید.

چهارمین گزاره، کارکرد آن در استحکام مقدّمات افضلیت است. آن چه افضلیت را اثبات می کند جمع فضائل در شخص واحد است. علم، قدرت، ولایت تکوینی فضائلی است که پایه های افضلیت را تشکیل می دهد.

پنجمین گزاره، از طرف خداوند بودن این علم است؛ زیرا حضرت سلیمان بعد از انتقال تخت فرمود: {هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي}.(1)

ششمین گزاره، اثبات قدرت معجزه برای ایشان است. معجزات فراوانی که در کتب معاجز فریقین از ایشان نقل شده شاید گوشه ای از این قدرت الهی باشد. بدین ترتیب این آیه، معجزه -که راهی برای اثبات از جانب خداوند بودن و صدق ادعای مقام نبوت و وصایت توسط فرستادگان الهی ارائه می شود- را برای اهل بیت علیهم السلام ثابت می نماید، همانطور که در داستان تخت بلقیس، کاربرد علم الکتاب بود که موجب ایمان آوردن او به دین حضرت سلیمان شد.(2) به این ترتیب عمل دو وصی حضرت خاتم و حضرت سلیمان موجب تأیید نبوت نبی خویش و یاری دین خداوند متعال شد.

هفتمین گزاره، تثبیت ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. همانطور که امام هادی علیه السلام در پاسخ یحیی ابن اکثم از علت تقاضای حضرت سلیمان، تثبیت وصایت آصف را دلیل این درخواست معرفی می کند.(3)

3. آیه اثنی عشر نقیبا

﴿وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾.(4)

تعداد ائمه بعد از رسول خدا نزد امامیه به صورت اجماع دوازده نفر است. اما به جهت

ص: 82


1- 1. سوره نمل 27، آیه 40.
2- . سوره نمل 27، آیه 44؛ {قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ}.
3- . شيخ مفيد، «الإختصاص»، ص93؛ لَمْ يَعْجِزْ سُلَيْمَانُ عَنْ مَعْرِفَةِ مَا عَرَفَ لَكِنَّهُ أَحَبَّ أَنْ يُعَرِّفَ أُمَّتَهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَّهُ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ سُلَيْمَانَ أَوْدَعَهُ آصَفَ بِأَمْرِ اللَّهِ فَفَهَّمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ لِئَلَّا يُخْتَلَفَ فِي إِمَامَتِهِ وَ دَلَالَتِهِ كَمَا فَهَّمَ سُلَيْمَانَ فِي حَيَاةِ دَاوُدَ لِيَعْرِضَ إِمَامَتَهُ وَ نُبُوَّتَهُ مَنْ بَعْدَهُ لِتَأْكِيدِ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلْق.
4- . سوره مائده 5: آیه 12.

اختلافی که در دیگر فرق اسلامی بر این موضوع بوده برخی از علمای امامیه در اثبات این موضوع به تألیف کتب پرداختند. (1) صاحبان این تألیف در کتب خود علاوه بر روایات شیعه، به روایات اهل سنت نیز پرداخته اند و در کتب ایشان نیز این مطلب را ثابت می دانند.(2)

خداوند متعال در آیه مذکور به تعداد نقبای بنی اسرائیل اشاره می نماید. آن چه مورد بحث است روایاتی است که ذیل این آیه وجود دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ به تعداد ائمه بعد از ایشان توسط جابر فرمودند:

جابر عرض کرد: شماره ی امامان چند تا است؟ حضرت فرمود: از من پرسیدی خدا تو را رحمت کند از تمام اسلام. شماره ی امامان به شماره ماه ها در نظر خداوند دوازده تا است در کتاب خدا از آن روزی که آسمان و زمین را آفرید. ﴿وَ هِیَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ}(3) شماره ى امامان به شماره ی چشمه هائی است که برای موسی بن عمران هنگامی که عصایش را به زمین زد دوازده چشمه جاری شد ﴿فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً﴾(4) و شماره ى آنان به شماره ى نقيبان بنى اسرائيل است خداى تعالى مي فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾(5)

ص: 83


1- . کتاب جوهری بصری، «مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» و کتاب خزاز رازى، «كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر».
2- . کتاب «كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر» ابواب متعدد اولیه در نقل روایات اهل سنت است و کتاب «مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» نیز از ابتدا به نقل این روایات پرداخته است.
3- . سوره توبه 9: آيه 36.
4- . سوره بقره 9: آيه 60.
5- . سوره مائده5: آیه 15؛ و همانا خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از آنان دوازده نقیب برانگيزانديم.

و امامان اى جابر دوازده نفرند اول آنان على بن ابى طالب و آخرشان حضرت قائم علیه السلام (1)

مضمون این روایت علاوه بر اینکه در کتب متعدد از امامیه نقل شده است، (2)

در کتب متعدد اهل سنت نیز وارد شده است. مسند احمد از ابن مسعود از تعداد خلفا نقل می کند که پیامبر فرمود:

«اثنا عشر، کعدة نقباء بنی إسرائیل». (3)

هیتمی،(4)

ابن کثیر،(5)

ابن حجر عسقلانی،(6)

سیوطی(7)

از جمله دیگر ناقلین این حدیث هستند. و هیتمی از سند این حدیث به لفظ «حسن» یاد می کند. (8)

اما آنچه که از دلالت این آیه و روایات ذیل آن بر می آید:

اولین گزاره، تعداد ائمه بعد از پیامبر است. دوازده نفر که همسان با قول امامیه است و تا به حال هیچ گروهی غیر از امامیه نتوانسته مصادیقی واحد و دقیق در فرقه و مذهب خود برای این حدیث پیامبر مشخص نماید.

دومین گزاره، به تصریح روایت احمد بن حنبل اثبات معنای خلافت و جانشینی برای ایشان

ص: 84


1- . دیلمی، حسن بن محمد، «إرشاد القلوب إلى الصواب»، ج 2، ص: 294؛ فَقَالَ وَ مَا عِدَّةُ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ يَا جَابِرُ سَأَلْتَنِي يَرْحَمُكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُيُونِ الَّتِي انْفَجَرَتْ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام حِينَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَ الْأَئِمَّةُ يَا جَابِرُ اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ علیه السلام .
2- . ابن أبي زينب نعمانی، محمد، الغيبة، ص 119؛ طوسی، محمد، «الغيبة للحجة»، ص 134؛ ابن شاذان، محمد، «مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة»، ص 72؛ دیلمی، حسن بن محمد، «إرشاد القلوب إلى الصواب»، ج 2، ص 294؛ بحرانی، سید هاشم، «البرهان في تفسير القرآن»، ج 2، ص 389؛ عاملی، حر، «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»، ج 2، ص 123.
3- . «مسند احمد»، ج6، 321.
4- . هیتمی، احمد، «الصواقع المحرقة»، ج1، 54.
5- . «تفسیر ابن کثیر»، ج14، ص 65.
6- . عسقلانی، احمد، «فتح الباری في شرح صحیح البخاری»، ج 13، ص 212.
7- . سیوطی، جلال الدین، در المنثور، ج3، ص 40.
8- . هیتمی، احمد، «الصواقع المحرقة»، ج1، 54.

است. ابن شهر آشوب نیز به این مطلب اشاره دارند.(1)

سومین گزاره، اثبات اصطفا است. به تصریح آیه قرآن با تعبیر «بعثنا منهم» تعیین خلافت از طرف خداوند است.

4. آیه اثنی عشر أسباطا

﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون* وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً...﴾(2)

آنچه مورد بحث در این آیه است لفظ اسباط است. سبط به معنای نوه و در آیه به معنای نسل حضرت اسحاق است.(3) در روایات ذیل آیه، همانند آیه «اثنی عشر نقیبا» اسباط به اهل بیت علیهم السلام تشبیه شده اند. امام سجاد علیه السلام در پاسخ به تعداد ائمه بعد از ایشان اینگونه پاسخ می دهند:

«ائمه بعد از رسول خدا به تعداد اسباط، دوازده نفر اند».(4)

اسناد این مضمون، در کتب اهل سنت را نیز صاحب کتاب کفایة الأثر به تفصیل نقل نموده است.(5)

آیه ای دیگر به موضوع اسباط به این نحو اشاره دارد:

﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسی وَ عیسی وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون}.(6)

حال آنچه از دلالت آیات و روایات ذیل آن بر می آید:

اولین گزاره: تعداد ائمه بعد از پیامبر است، که همانند آیه «اثنی عشر نقیبا» به دوازده نفر بودن ایشان اشاره شده است. همین تعداد برای حواریون حضرت عیسی ذکر شده است که

ص: 85


1- . ابن شهر آشوب، محمد، «متشابه القرآن و مختلفه»، ج 2، ص 53.
2- [2]. سوره اعراف 7: آیه 159-160.
3- . قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج4، ص 218.
4- . خزاز رازى، على بن محمد، «كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر»، ص237؛ الْأَئِمَّة بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم اثْنَا عَشَرَ عَدَدَ الْأَسْبَاطِ، ثَلَاثَةٌ مِنَ الْمَاضِينَ وَ أَنَا الرَّابِعُ وَ ثَمَانٌ مِنْ وُلْدِي أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ.
5- . همان مدرک، ص 14 و 17 و 35 و 42 و 75 و 80 و 86 و 113.
6- . سوره بقرة 2: آیه 136.

موجب تأکید بیشتر این مضمون می گردد.(1)

دومین گزاره جایگاه هدایتی و داعی به حق بودن ایشان است، طبق تصریح آیه با عبارت «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون».

و با توجه به آیه 136 سوره بقره که در آنجا نیز اسباط در عداد دیگر انبیا یاد شده است.

سومین گزاره: لزوم ایمان به ایشان و آن چه که از جانب ایشان می رسد است. لازمه این اعتقاد، باور به عصمت ایشان است.

چهارمین گزاره: عدم تفاوت در ایشان و انبیا است به تصریح آیه با عبارت {لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ}. بدین ترتیب هر آنچه در انبیا ثابت است در اسباط نیز ثابت است و هر آنچه که در اسباط ثابت است در اهل بیت علیهم السلام ثابت است الا نبوت که به صراحت، در ادله متعدد از ایشان نفی شده است.

پنجمین گزاره: لزوم تبعیت و تسلیم بودن نسبت به ایشان است به تصریح آیه با عبارت ﴿وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون}.

ب) روایات

همانطور که بیان شد اثبات امامت اهل بیت علیهم السلام در طول گستره اسلام در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توسط ایشان با روش های مختلف و پس از ایشان توسط معتقدین به امامت از مهم ترین اهداف، شمرده می شود. از روش های بسیار کلیدی این اثبات، تمسک به کلام پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است. در بین این احادیث نیز برخی از قالب تشابه اهل بیت علیهم السلام به انبیا پیروی می کند که این نوشتار به آن ادله می پردازد.

1. حدیث تشبیه

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِأَعْلَى صَوْتِهِ: يَا عِبَادَ اللَّهِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي جَلَالَتِهِ، وَ إِلَى شَيْثٍ فِي حِكْمَتِهِ، وَ إِلَى إِدْرِيسَ فِي نَبَاهَتِهِ وَ مَهَابَتِهِ، وَ إِلَى نُوحٍ فِي شُكْرِهِ لِرَبِّهِ وَ

ص: 86


1- . خزاز رازى، على بن محمد، «كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر»، ص 114؛ ... فَقَامَ إِلَيْهِ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: عَدَدَ الْأَسْبَاطِ وَ حَوَارِيِّ عِيسَى وَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.

عِبَادَتِهِ، وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خُلَّتِهِ وَ وَفَائِهِ، وَ إِلَى مُوسَى فِي بُغْضِ كُلِّ عَدُوٍّ لِلَّهِ وَ مُنَابَذَتِهِ، وَ إِلَى عِيسَى فِي حُبِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ حُسْنِ مُعَاشَرَتِهِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام هَذا.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با صدای بلند فرمودند: ای بندگان خدا، هر کسی که می خواهد حضرت ادم را در جلالتش، وشیث را در حکمتش، و ادریس را در بزرگواری و هیبتش، و نوح را در شکر پروردگار و عبادتش، ابراهیم را در خلت و وفائش، و موسی را در بغض همه دشمنان خدا و دوری جستن از آنان، و به عیسی در حب به مؤمنین و حسن معاشرت با آنان نظر کند، پس به علی بن ابی طالب علیه السلام نظر کند.

این حدیث، هم در تعداد انبیا مذکور در هر نقل، هم در شخص نبی تشبیه شده به آن، و هم در صفت تشبیه شده با تعابیر متفاوتی نقل شده است. اما اصل حدیث تشبیه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به انبیا، مورد اتفاق فریقین است. بیشترین نقل شباهت در تعداد انبیا در کتب امامیه روایت فوق است. کتب متعدد دیگر امامیه نیز به نقل آن پرداخته اند.(2) اهل سنت نیز با همین تفاوت در متن حدیث، متعدد به نقل آن مشغول گردیده اند. علامه میر حامد حسین در کتاب شریف عبقات الأنوار فی إمامة ائمة الأطهار،(3) چهل ناقل و طریق این روایت را از کتب اهل

ص: 87


1- . تفسير امام الحسن العسكري علیه السلام ، ص 497.
2- . لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16بخش دوم، ص 1.
3- . در آغاز سده سيزدهم هجرى يكى از علماى متعصب اهل سنت كه نامش مولوى عبد العزيز بن شاه ولى اللّه دهلوى، ملقب به شاه صاحب و از مردم هند بود، و به سى و يك واسطه نسب به عمر خطاب، خليفه دوم مى رساند كتاب مفصلى به نام «تحفه اثنى عشريه» تأليف و منتشر ساخت. كتاب تحفه به زبان فارسى و از آغاز تا انجام آن در رد شيعه است. مؤلف در بحث امامت اين كتاب دوازده حديث را به عنوان مهم ترين مصادر عقيدتى شيعه در امر امامت و خلافت بلا فصل امير المؤمنين على علیه السلام مورد بحث و گفتگو و تخطئه و انكار قرار داده است. بلا فاصله پس از انتشار، ردیه هاى فراوانى به عنوان همه كتاب تحفه يا بخشى از آن به قلم علما و نويسندگان محقق شيعه نوشته شد كه اكثرا چاپ و منتشر گرديد. در اين راستا كسى كه در بحث و تحقيق، و تجزيه و تحليل مسائل علمى و ادبى و تاريخى، و افشاگرى دروغ ها و تحريفها و خيانت هاى مؤلف تحفه و همفكرانش، گوى سبقت را از همه رد نويسان بلكه از همه محققان و متكلمان در طول قرون گذشته اسلام ربوده است و به حق كتابش الگوى بحث و تحقيق قرار گرفته، علامه مرحوم میرسيد حامد حسين نيشابورى لكهنوى که در سال 1306 هجرى قمرى طاب ثراه در گذشته است در دوازده مجلد كتاب، هر مجلدى شامل يك يا دو جزء مفصل به نام «عبقات الانوار فی إمامه أئمه الأطهار» تأليف نمود. ایشان در راه تهيه مصادر علمى، حديثى و تاريخى مندرجات كتاب به سفرهاى دور و دراز و پر مشقت پا نهاد و بخاطر دستيابى به يك نسخه خطى موجود در كتابخانه يك عالم سنى در رابوغ تا مرز اختفاى مقام علم و سيادت خود و تن دادن به نوكرى او، اين هدف مقدس را پيگيرى فرمود. همچنان كه بر اثر كثرت نوشتن دست راستش از نوشتن بازماند كه ناگزير در سالهاى آخر عمر با دست چپ مى نوشت. و به نقل برخى از نوه هایش بر اثر پشت كار زياد و خستگى و فرسودگى، توان نشستن نداشت. لذا ساعتها درحال به پشت خوابيدن كتاب هاى بزرگ و سنگين وزن معمول آن روزها را عمودى روى سينه مى گذارد و براى نوشتن كسانى املا مى كرد، سينه ایشان پينه بسته و همچون شانه و گرده حمالان باركش تغيير شكل و رنگ داده بود.

سنت از عبدالرزاق شیخ بخاری و احمد بن حنبل تا زمان حیات خویش نقل نموده است.(1)

در دلالت این حدیث نیز ایشان، با بیست وجه درایت را به انتهای خود رسانده است که از جمله آن، موارد ذیل است:

1. تساوی امیرالمؤمنین علی علیه السلام با نبی تشبیه شده در صفت مذکور و اثبات آن صفت بدون تقلیل در آن، به دلالت لفظ و لغت و تبادر و عقل و آیات و روایات دیگر و اقوال دیگر علمای اهل سنت.

2. اوج تحقّق آن صفت در ایشان به دلیل اوج تحقّق هر یک از صفات حسنه در نبی مذکور به دلیل مقام نبوتشان.

3. افضلیت از انبیا و حتی انبیا اولی العزم غیر از رسول خاتم، با استناد به آیه {فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه}(2) در کلام مفسرین به قرینه نمودن به دیگر روایات و قول دیگر علمای اهل سنت در این روایت، و جمع صفات منفرد در انبیا در شخص امیرالمؤمنین علی علیه السلام

4. افضلیت از امت به دلیل عدم جمع همه این صفات در شخصی غیر ایشان آن هم به نحو شباهت آن صفت با انبیا علیهم السلام

5. عصمت با استناد به قول برخی از علمای اهل سنت از جمله دلالت هایی است که ایشان از این حدیث اخذ نموده اند که جهت تفصیل هر یک به کتاب شریف رجوع شود.(3)

اعتقاد اهل سنت به اینکه نبی واحد افضل از همه اولیا است،(4) با تشبیه امیرالمؤمنین علیه السلام

ص: 88


1- . همان مدرک، ج 16بخش اول، ص 11.
2- . سوره انعام 6: آیه 90.
3- . لکهنوی، حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16بخش دوم، صص 77-117.
4- . طحاوی، ابن أبی العز، «شرح العقيدة الطحاوية»، ص 492.

به انبیا متعدد آن هم از بزرگان و اولوالعزم از ایشان اوج عظمت حضرت را نشان می دهد که قابل مقایسه با دیگر افراد نخواهد بود.

دیگر آنکه تساوی و افضلیت از ملائکه با توجه به روایاتی که تشبیه به جبرئیل و اسرافیل و میکائیل را نیز ضمن تشبیهات ذکر نموده است،(1) از جمله دلالت هایی است که از خانواده حدیث تشبیه به دست می آید. هر چند با اعتقاد به افضلیت انبیا از ملائکه در نظر امامیه و بسیاری از اهل سنت(2) عدم ذکر ملائکه در روایت نیز، خللی در افضلیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر ملائکه ایجاد نمی کرد.

2. حدیث سفینه

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق...(3)

مثل اهل بيت من در شما مانند كشتى نوح است هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه از آن تخلف کرد هلاك شد.

این حدیثی است که فریقین با عبارات نزدیک به هم به نقل آن پرداخته اند. نقل متعدد آن در کتب امامیه بر هر اهل تحقیقی روشن است.(4) در کتب اهل سنت نیز رجوع به کتاب شریف عبقات الأنوار علامه میر حامد حسین، محقق را از هر رجوع دیگری غنی می سازد. ایشان در کتاب خود تمامی ناقلین این حدیث را از زمان شافعی و احمد بن حنبل تا زمان حیات خویش

ص: 89


1- . لکهنوی، حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16بخش اول، ص376؛ عن جابر رضى اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و سلم من أراد ان ينظر الى اسرافيل فى هيبته و الى ميكائيل فى رتبته و الى جبرئيل فى جلالته و الى آدم ... .
2- . طحاوی، ابن أبی العز، «شرح العقيدة الطحاوية»، ص 302؛ آمدی، سیف الدین، «أبكار الأفكار في أصول الدين»، ج 4، ص 225؛ ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 283؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 62 و شرح العقائد النسفية، ص 112.
3- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»؛ ج 1 ؛ ص297.
4- . كتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 647؛ کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 294؛ قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج 1، ص 3؛ صفار، محمد، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، باب «في قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتي»، ج 1، ص 412؛ و ... .

-که بالغ بر 90 نفر می باشند- نقل می کند(1) که بر هر خواننده منصفی جای هیچ شک و تردیدی را در پذیرش روایت نزد اهل سنت باقی نمی گذارد.

ایشان در دلالت این حدیث نیز اندیشه محقّق را غنی می سازد. ایشان بیست و یک وجهِ دلالت از این حدیث شریف را بیان می کند که به جهت اختصار فقط گزارشی از آن بیان می شود:

ایشان لزوم تبعیت علی الاطلاق از اهل بیت علیهم السلام ، موجب نجات بودن این تبعیت،(2) عصمت، افضلیت، امامت و ریاست، وجوب محبت، سبب نجات بودن محبت ایشان، کفر و ضلالت مخالفین ایشان، ملاک بودن ایشان در تمییز ایمان و کفر، لزوم بقای اهل بیت علیهم السلام تا قیامت به جهت لزوم راه نجات تا قیامت، شدت نفوذ عبارات در روایت و صراحت در تثبیت ولایت اهل بیت علیهم السلام درکلام پیامبر، اوضح و ابین ادله امامت دانستن حدیث را از جمله دلالت های این حدیث می داند.(3) لازم به ذکر است وجه دلالت برخی از این وجوه در این حدیث و دو حدیث قبل و بعد (منزلت و تشبیه) با ضمیمه شدن به مقدّماتی در کلام ایشان محقّق شده است که جهت علم به تفصیل هر یک، لازم است به این کتاب شریف رجوع شود.

3. حدیث منزلت

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: یا علی أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَة.(4)

یا علی، تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى و هارون براى تو الگوى نيكويى است.

این حدیثی است که فریقین آن را با عبارتی تقریبا واحد نقل نموده اند. نقل آن در کتب شیعه

ص: 90


1- . لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 23، ص 914-917.
2- . ایشان برای این وجه شاهد از کلام علمای اهل سنت همچون واحدی، عاصمی صاحب زین الفتی، سمهودی صاحب جواهر العقدین، و هیتمی صاحب صواعق می آورد.
3- . لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 23، ص 975.
4- . كتاب «سليم بن قيس الهلالي» ؛ ج 2 ؛ ص569.

بر هر اهل تحقیقی روشن است،(1) و در کتب اهل سنت دیگر بار رجوع به کتاب عبقات الأنوار، محقّق را از رجوع به دیگر کتب مستغنی می نمایاند. ایشان در کتاب خود تمامی ناقلین این حدیث شریف از ابتدا تا نقل آن در کتاب الصواعق المحرقة هیتمی را که بیش از 90 نفر از راویان و بزرگان اهل سنت هستند بیان می کند،(2) و در انتها ادعای تواتر این حدیث را مطرح و از کلام بزرگان اهل سنت بر این ادعا شاهد می آورد.(3)

هم ایشان در دلالت، کار را به نحو احسن تمام نموده و آن چه از این حدیث بر آید را بیان نموده است. ایشان چهل وجه از حدیث منزلت به ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اقامه می نماید که به صورت گزارش نقل می شود:

ایشان با اثبات جایگاه پیامبر از متن روایت الا در آنچه که استثنا شده افتراض طاعت، ثبوت امامت، عصمت، پیاده شدن احکام مخصوص پیامبر مثل سکونت در مسجد و اجر و غنیمت، حلیت آن چه برای پیامبر حلال است مثل ورود در حالت جنابت به مسجد، حصول شرایط نبوت در امیرالمؤمنین علیه السلام و نفی آن به دلیل اتمام نبوت و نه عدم صلاحیت در ایشان، اعلمیت، افضلیت، خلافت، قیومیت، فضیلت دانستن این تشبیه برای ایشان، و با مقایسه با حضرت هارون لزوم نصرت، مظلومیت را از جمله دلالاتی می داند که حدیث منزلت دارای آن است. (4)

4. حدیث باب حطة

قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ لِي: مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَمَنْ دَخَلَ فِي وَلَايَتِكَ فَقَدْ دَخَلَ الْبَابَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل.(5)

رسول خدا به من فرمود: مثل تو در امت من مثل دروازه حطة است در بنى اسرائيل. هر كس به ولايت تو داخل شد از همان درى وارد شده است كه خداى عز و جل دستور

ص: 91


1- . همان مدرک، ج 2، ص 569؛ کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 107؛ قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج 1، ص 293؛ طبری، محمد، «المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب»، ص 335 و ... .
2- . لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 11، ص 7.
3- . همان مدرک، ج 11، ص 63.
4- . همان مدرک، ج 11، صص 613-977.
5- . ابن بابويه، محمد بن على، «الخصال»، ج 2، ص574.

فرموده است.

این حدیث معروف به حدیث «باب حطه» از جمله دیگر روایاتی است که فریقین به نقل آن پرداخته اند. این روایت به تعابیر مختلف و گاه با ضمیمه شدن با حدیث سفینه و ثقلین توسط راویان نقل شده است. در کتب امامیه متعدد نقل شده است.(1) در این حدیث نیز علامه میر حامد حسین به نقل متعدّد چهارده نفر از بزرگان اهل سنت از این حدیث پرداخته است.(2) ایشان در جای جای کتاب خود از این حدیث بهره برده، و از دلالت این حدیث سخن به میان آورده است:

لزوم تبعیت و ایمان و اطاعت کامل،(3) امامت، عصمت، طهارت، کفر مخالفین، فضیلت و اکرمیت، جلالت شأن و رفعت مكان، صراحت در نشان دادن راه صحیح،(4) موجب بخشودگی گناهان،(5) مؤید علم ایشان،(6) انحصار علوم نبوی در ایشان،(7) از جمله دلالت هایی است که ایشان از متن حدیث و دقت در متون ضمیمه شده در صدور این روایت بیان نموده اند.

این گزارشی مختصر از ادله ای بود که از قالب تشبیه اهل بیت علیهم السلام به انبیا در منابع فریقین استفاده نموده اند.

جمع بندی (امامت ادامه راه نبوت)

اتمام مسیر انبیا بعد از ایشان در واقع نابودی تمام آنچه در ادله لزوم بعثت و اهداف خلقت و اهداف انبیاء مطرح شده است، که از خدای حکیم این عمل سزا نیست. این تداوم به قدری

ص: 92


1- . كتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 560؛ کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 30؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 297؛ خزاز، علی، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 34 و ... .
2- . لکهنوی، حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 14، ص 547.
3- . همان مدرک، ج 20، ص 63.
4- . همان مدرک، ج 23، صص 984-986.
5- . همان مدرک، ج 19، ص 680.
6- . همان مدرک، ج 15، ص 291.
7- . همان مدرک، ج 15، ص 360 و 481.

مهم است که هیچ پیامبری به پیامبری برگزیده نشد مگر برای ایشان وصی و جانشینی انتخاب گردید تا مسیر پیامبر پیشین را ادامه دهد و خللی در اهداف مذکور ایجاد نشود. امام صادق علیه السلام فرمودند:

خداى تبارک و تعالى به داود علیه السلام وحى كرد كه از خاندان خود وصيى انتخاب كن. زيرا در علم من پيشى گرفته كه هيچ پيغمبرى را مبعوث نسازم جز اينكه براى او وصيى از خاندانش باشد.(1)

از گزاره های این حدیث تأکید بر دارای وصی بودن تمامی انبیا است که نشان از اهمیت تدوام جریان نبوت در طول اعصار می دهد. بدین ترتیب پیامبر خاتم نیز که از جمله انبیا است از قاعده مستثنی نیست.

از جمله زمان های انحراف امت انبیا در طول تاریخ، زمان از میان رفتن پیامبری و سپردن امر هدایت به وصی او و عدم تبعیت و پذیرش ولایت او توسط امت است. از مصادیق این گزاره عدم تبعیت امت حضرت موسی از هارون(2) و قابیل از شیث وصی حضرت آدم(3) است. از این رو رسول خاتم جهت جلوگیری از این انحراف از هر روشی در راستای معرفی امامت پس از خود استفاده نمودند(4) تا بر همگان این مهم آشکار و حجت بر همگان تمام شود. بسیاری از این شیوه ها جهت روشن نمودن تداوم حرکت نبوت در وصایت ایشان بود. کما اینکه امام هادی علیه السلام دلیل درخواست حضرت سلیمان از عاصف در انتقال تخت بلقیس را این روشنگری می دانند.(5) این تلاش جهت جلوگیری از انحراف از مسیر هدایت و تفرقه انجام شد، همانطور که در امت

ص: 93


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص278؛ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ ع أَنِ اتَّخِذْ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِكَ، فَإِنَّهُ قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنْ لَا أَبْعَثَ نَبِيّاً إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ مِنْ أَهلک.
2- . طبرسی، احمد، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج1 ص 56.
3- . راوندی، قطب الدین، «قصص الأنبياء عليهم السلام»، ص 57.
4- . رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد «گونه شناسی رفتار و گفتار نبوی در تبیین ابلاغات امامت امیرالمومنین علی علیه السلام» سید حسن سبزواری.
5- . مفید، محمد، «الإختصاص»، ص93.

پیامبران پیشین نیز تفرقه و انحراف از هدایت به جهت تبعیت از هوای نفس(1) اتفاق افتاد.(2)

طبق سنت خداوند در بعثت انبیا در جلوگیری و حل اختلاف در امت ها،(3) پس از ختم نبوت نیز این سنت بر جا خواهد بود. از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از خود قرآن و اهل بیت علیهم السلام را باقی می گذارد،(4) و خداوند ولایت و طاعت ایشان را - همانند ولایت و طاعت پیامبرش - در راستای ولایت و طاعت خود می خواند.(5) امام هادی علیه السلام نیز این قرینیت را تقریر می نمایند.(6) نتیجتا به فرموده امام رضا علیه السلام (7) در تبعیت از ایشان گمراهی نخواهد بود. امیرالمؤمنین نیز تمام

ص: 94


1- [2]. دیلمی، حسن بن محمد، «ارشاد القلوب الی الصواب»، ج 2 ص 368؛ اشاره به علت اختلاف امت ها پس از انبیا به دلیل تبعیت از هوای نفس.
2- . قمی، علی بن ابراهیم، «تفسير قمي»، ج 1، ص 108؛ امام باقر علیه السلام در تفسیر ﴿وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ سوره آل عمران3: آیه 103 فرمود: خداوند تبارك و تعالى مي دانست مسلمانها بعد از پيامبرشان متفرق ميشوند و اختلاف ميكنند. از آن جهت آنان را از جدائى نهى فرمود. چنانچه امّتهاى قبل را نيز نهى نمود و آنان را فرمان داد كه بر ولايت آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم گرد آيند و متفرق نشوند.
3- . سوره بقره 2: 213؛ ﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم ﴾.
4- . اشاره به حدیث ثقلین.
5- . آیه ولایت و اولی الامر.
6- . اربلی، علی بن عیسی، « كشف الغمة في معرفة الأئمة»، ج 2، ص 386؛ امام رضا علیه السلام فرمودند: خداوند متعال يكتاى بى همتا است نزاده و نزائيده شده و او را نظيرى نيست پس بسيار با عظمت و بزرگ است. نه تنها خداوند بلکه حتى نمى توانيم كنه و عظمت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را درك كنيم؛ زيرا خداوند عزيز نام او را همراه نام خويش قرار داده، و آن جناب را شريك در عطاى خويش فرموده، و به كسى كه از پيغمبر اطاعت كند همان پاداشى را وعده داده كه از خودش اطاعت نمايد، چنانچه در اين دو آيه به هر دو مطلب تصريح فرموده: ﴿وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ﴾ و در اين آيه سخن كسى را كه ترك اطاعت پيامبر را نموده بيان مى كند موقعى كه ميان آتش جهنم در سوز و گداز است: ﴿يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا﴾، يا چگونه ميتوان توصيف كرد كه كسى را كه خداوند اطاعت و فرمانبردارى او را قرين اطاعت و فرمانبردارى از پيامبر قرار داده در اين آيه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ و در آيه ديگر مى فرمايد: ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ﴾ در اين آيه نيز مي فرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها﴾ در آيه ديگر ميفرمايد: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾.
7- . ابن بابويه، محمد بن على، «عيون أخبار الرضا علیه السلام »، ج 2، ص125؛ لَا يَفْرِضُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يُضِلُّهُمْ وَ يُغْوِيهِمْ وَ لَا يَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا يَصْطَفِي مِنْ عِبَادِهِ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَكْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ دُونَه ...

ایشان را مهدی می دانند.(1) پیامبر اسلام نیز راه عدم گمراهی را تمسک به امامت اهل بیت علیهم السلام و قرآنی می خواند(2) که خود دعوت به امام می کند.(3) خداوند نیز صراحتا ایشان را هادی می خواند،(4) و عدم پیروی از ایشان را موجب ضلالت معرفی میکند.(5) اهمیت ابلاغ این مقام به مردم به قدری است که انجام آن اکمال دین و اتمام نعمت،(6) و کوتاهی رساندن آن عدم ابلاغ رسالت پیامبری که مقامش از همه انبیا بالاتر است(7) خوانده می شود.(8) زیرا عدم تداوم جریان نبوت در حقیقت یعنی قطع جریان هدایت و از بین رفتن اهداف خلقت و بعثت انبیا.

مضافا بر این، علم از جمله بایسته های هر فرستاده ای از فرستادگان خدا است که طاعتش لازم شمرده شده باشد.(9) برخی از منابع علم همچون به ارث رسیدن علم تمام انبیا و اوصیا، به

ص: 95


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 372؛ ... سَمِعَ عَلِيّاً علیه السلام يَقُولُ: إِنِّي وَ أَوْصِيَائِي مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّونَ كُلُّنَا مُحَدَّثُونَ.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2، ص 415.
3- . رجوع شود به همان مدرک، باب «أن القرآن يهدي للإمام»، ج 1، ص216.
4- . سوره رعد 13: آیه 7؛ ﴿وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد﴾ و سوره أعراف 7: آیه 180: ﴿وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ ﴾ که امام صادق علیه السلام فرمودند: هُمُ الْأَئِمَّةُ.
5- . سوره بقره 2: آیه 213.
6- . سوره مائده 5، آيه 3؛ ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً...﴾.
7- . رجوع شود به کتاب مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 26، ص 267، باب «تفضيلهم ع على الأنبياء و على جميع الخلق و أخذ ميثاقهم عنهم و عن الملائكة و عن سائر الخلق و أن أولي العزم إنما صاروا أولي العزم بحبهم صلوات الله عليهم». و فيض كاشانى، محسن، «نوادر الأخبار فيما يتعلّق بأصول الدين»، باب «فضل نبينا و أوصيائه على سائر الخلق»، ص 130.
8- . سوره مائده 5، آيه 67؛ ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ ﴾.
9- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 125؛ امام باقر علیه السلام: آيا مى پذيريد كه خداى تبارك و تعالى طاعت اولياء خود را بر بندگانش واجب كند و سپس اخبار آسمان و زمين را به آنها نرساند و مايه و پايه علم امورى كه از آنها سؤال مى شود به روى آنها ببندد و از آنها ببرد، در صورتى كه قوام دين آنها همين است؟!

اهل بیت علیهم السلام ،(1) و نزد ایشان بودن همه کتب آسمانی پیشین و علم به مجموع آن ها(2) مضافا بر قرآن،(3) علاوه بر اثبات اصل علم برای اهل بیت علیهم السلام ، دلیلی بر استمرار حرکت انبیا توسط ایشان است. شاهد دیگر استمرار، وجود نشانه های انبیا نزد اوصیای نبی خاتم است(4) تا علامتی برای استمرار نبوت در ایشان برای ادیان دیگر باشد، و نتیجتا خود را ملزم به اطاعت ایشان بدانند، کما اینکه بعد از ظهور این اتفاق خواهد افتاد.(5) کلام امام صادق علیه السلام تصریح دقیق این مفهوم است که می فرمایند:

ائمه مقام و منزلت پيغمبر را دارند ولى پيغمبر نيستند، و آنچه از زنها براى پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حلال است براى ايشان حلال نيست، و اما نسبت به غير آن ايشان به منزلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. (6)

بدین ترتیب جمله شئون و صفات و وظائف و اهدافی که خداوند در انبیا قرار داده است جز نبوت، در اهل بیت علیهم السلام نیز ثابت خواهد بود، و تمام ایشان در هدف هدایت به خداوند متعال و رساندن بشر به کمال و سعادت با انبیای الهی مشترک هستند.(7)

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در خطبه ای به وحدت طریق خود با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصریح می

ص: 96


1- . رجوع شود به کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، باب «أن الأئمة ورثوا علم النبي و جميع الأنبياء و الأوصياء الذين من قبلهم»، ج1، ص 223؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 26، ص 159، باب «أن عندهم جميع علوم الملائكة و الأنبياء و أنهم أعطوا ما أعطاه الله الأنبياء ع و أن كل إمام يعلم جميع علم الإمام الذي قبله و لا يبقى الأرض بغير عالم».
2- . رجوع شود کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، باب «أن الأئمة ع عندهم جميع الكتب التي نزلت من عند الله عز وجل و أنهم يعرفونها على اختلاف ألسنتها»، ج 1، ص 227.
3- . رجوع شود به همانباب أنه لم يجمع القرآن كله إلا الأئمة ع و أنهم يعلمون علمه كله الكافي، ج 1، ص 228.
4- . رجوع شود به همان مدرک، باب «ما عند الأئمة من آيات الأنبياء ع»، ج 1، ص 231.
5- . مفید، محمد، «الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد»، ج2، ص 384؛ چون حضرت قائم قيام كند به عدالت حكم فرمايد، و در دوران او ستم بر داشته شود، و راهها امن گردد و زمين بركتهاى خود را بيرون آورد، و هر حقى به اهلش رسد، و اهل هيچ آئينى نمی ماند جز اينكه همگى اظهار اسلام كنند و اعتراف به ايمان نمايند.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص270؛ الْأَئِمَّةُ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ وَ لَا يَحِلُّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَا يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَمَّا مَا خَلَا ذَلِكَ فَهُمْ فِيهِ بِمَنْزِلَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم.
7- . همان مدرک، ج 1، ص 536؛ در روایتی ضمن پرسش از امام باقر علیه السلام از معرفی قائم که مصداق آن کیست در سؤال از مصداق مهدی ایشان اشاره به مفهوم مهدی نموده و اینطور می فرمایند: قُلْتُ فَأَنْتَ الْمَهْدِيُّ؟ قَالَ: كُلُّنَا نَهْدِي إِلَى اللَّه... .

نمایند.(1)

و از دیگر قرائن این تداوم، ادله ای است که از رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم جهت اثبات امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ائمه بعد از ایشان علیهم السلام در قالب تشابه به انبیا پیشین ارائه شد.

بدین ترتیب آنچه که جهت اثبات تشابه امامت و نبوت در وظیفه هدایتگری لازم بود به رشته تحریر در آمد. شباهتی که اهل سنت برای امامان خود منتفی می دانند و ادعایی بر آن ندارند، بلکه خلاف آن را اذعان دارند.(2) اگر چه در میان نوشتار های ایشان نیز ادله ای که در مقام مقایسه عده ای از بزرگان اهل سنت با انبیا است وجود دارد.(3) بشر حافی در مورد احمد بن حنبل می گوید: «إنّ أحمد قام مقام الأنبیاء».(4)

ص: 97


1- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص77؛ ... خداوند سبحان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را به نبوت بر انگيخت در حالى كه احدى از عرب كتاب خوان نبود، و ادّعاى نبوت نداشت. آن حضرت ايشان را رهبرى كرد تا در محل اصلى آدميت مستقر ساخت، و به زندگى نجات بخش رساند، تا كجى هاى آنان استقامت يافت، و احوال متزلزل آنان آرام گرديد... . مسیر الان من نیز همانند همان مسیر است، بى شك باطل را مى شكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد.
2- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 246.
3- . برای مشاهده برخی موارد رجوع شود به کتاب لکهنوی، میر حامد حسین، «عبقات الأنوار في إمامة الأئمة الأطهار»، ج 16، بخش دوم، ص 145؛ دهلوی، ولی الله، إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج3، صص 7-24.
4- . نووی، یحیی، «تهذیب الأسماء و اللغات»، ج 1، ص 112.

ص: 98

فصل دوم: تبيين شرائط و ویژگی های امام علیه السلام با تكيه بر اشتراک در رسالت هدایتی با انبیاء علیهم السلام

اشاره

ثمره اشتراک رسالت هدایتی در شروط ذیل انجام گرفته است:

· علم

· عصمت

· اصطفاء

ص: 99

ص: 100

شرط به معنای الزام است.(1) از این رو شروط امامت یعنی اگر کسی قرار به امامتش باشد لازم است آن شروطی که بیان می شود را دارا باشد، و فقدان شرط موجب نفی امامت از او خواهد بود. به همین دلیل از دیر باز از مهمترین مباحث کلامی که غالب متکلمان در مباحث امامت به آن پرداخته اند، بحث از شرائط امام است و عمده اختلاف بین فرق اسلامی در بحث امامت را می توان در این جایگاه جستجو کرد.

قاضي ايجي فهرستی از این شرائط را بیان نموده است. او در ابتدا به سه شرط از دیدگاه جمهور که عبارتند از «اجتهاد، صاحب نظر بودن و شجاعت» اشاره می کند، سپس پنج شرط اجماعیِ «عدالت، عقل، بلوغ، حریّت و مرد بودن» را می شناساند. و آن گاه به طرح پنج شرط اختلافیِ «قرشی بودن، هاشمی بودن، عالم بودن به تمامی مسائل دین، ظهور معجزه و عصمت» می پردازد.(2)

سعدالدین تفتازانی نیز به هشت شرط اشاره می کند که بر چهار شرط «مکلّف بودن (بلوغ)، حرّیت، مرد بودن و عدالت» ادعای اجماع می نماید، و چهار شرط «شجاعت، اجتهاد، اصابت رأی و قرشی بودن» را به جمهور نسبت می دهد.(3) وی سپس به برخی شروط شیعه اشاره و به نقد آن می پردازد. توجه به این نقد و همچنین جستجو در کتب کلامی ذیل موضوع امامت، منشأ اختلافات موجود در نگرش متکلمان به مسأله امامت را روشن می سازد.

او در رد شرط افضلیت برای امام به اعتقاد شیعه اینگونه سخن می راند:

چه بسا مفضول تواناتر از افضل بر اجرای مصالح دین و حکومت، و نصب او مناسب تر برای نظم احوال رعیت و موثق تر در جلوگیری از فتنه باشد. و این مطلب به خلاف پیامبر است. بخاطر اینکه او مبعوث از خدای علیم و حکیمی است که هر کسی از بندگان را که صلاح بداند انتخاب می کند و به او مصالح حکومت و ملت را وحی می کند، و او را به مشیت خود مناسب تبلیغ آنچه وحی می شود می داند. پس این مطلب قطعا بر افضلیت او دلالت می کند. به این بیان اشاره دارد قول خداوند تعالی:

ص: 101


1- . ابن منظور، «لسان العرب»، ج 7، ص 329.
2- . قاضی ایجی، «شرح المواقف»، ج 8، صص 349-351.
3- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 243.

﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾(1) (2)

وجه عدم اعتبار افضلیت در نگاه تفتازانی، در مرحله اول تفاوت جایگاه نبوت و امامت در انتصاب و ارتباط با خداوند از طریق وحی الهی، و در مرحله دوم در حیطه وظائف ایشان است، که با اثبات جایگاه تبلیغی و هدایتی برای نبی، و نفی آن جایگاه از امام، نفی شرط افضلیت را جائز می داند.

اصل پنداشتن جایگاه حکومت برای امام، و عدم توجه به جایگاه هدایتی او، و نفی انتصاب الهی این جایگاه در نگاه اهل سنت موجب اختلافات عدیده ای در مسأله امامت با امامیه گردیده است. از این رو است که تفتازانی شرط علم به همه امور و اطلاع از غیب برای امام در نگاه امامیه را جهالت می خواند،(3) و قاضی ایجی باور عصمت امام را جزء اعتقاد غالیان بر می شمارد.(4) این اختلاف میان متکلمان امامیه و اهل سنت در جایگاه و وظیفه و هدف امامت سبب شده که حتی برخی از متکلمان شیعه در رویارویی با اهل سنت علیه السلام و اقناع به برخی مواضع آنان در برخی از مباحث به میزان حداقل جایگاه امامت اکتفا نموده(5) و گستره علم و عصمت را محدود نمایند. در حالی که در منظومه اعتقادی امامیه جایگاه امامت بسیار فراتر از محدوده امامت نزد اهل سنت است. امام رضا علیه السلام در تبیین امامت می فرمایند:

امامت قدرش بزرگتر و شأنش عظيم تر و درجه اش عالى تر و از دسترس مردم دورتر و رسيدن به حقيقت او مشكل تر است از آنكه مردم بتوانند با عقل هاى خود بدان برسند، يا به آراء خود بدان دست يابند، يا به اختيار خود امامى را تعيين كنند.(6)

از این رو اثبات جایگاه هدایتی برای امام در ادامه حرکت نبوت، نگاه جدیدی را در شرائط امام پیش روی علم کلام خواهد گذاشت. بدین جهت در این فصل پس از تبیین مفهوم شروط

ص: 102


1- . سوره يونس 10: آيه 35.
2- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، صص 247-248.
3- . همان مدرک، ج 5، ص 246.
4- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 350.
5- . در ادامه در هر گفتار به موارد موجود از متکلمان امامیه اشاره می شود.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 199؛ انّ الامامة اجلّ قدرا و اعظم شأنا و أعلى مكانا و امنع جانبا و أبعد غورا من ان يبلغها النّاس بعقولهم او ينالوها بآرائهم او يقيموا اماما باختيارهم.

مهم امامت و ادله ضرورت و قلمرو آن در کلام متکلمان، تأثیر اثبات جایگاه هدایتی امام در ضرورت و قلمرو این شرائط بیان خواهد شد.

ص: 103

گفتار اول: علم

الف) مفهوم شناسی علم

علم در لغت نقیض جهل به کار می رود.(1) از آن به یقین و معرفت نیز تعبیر کرده اند.(2) راغب اصفهانی علم را «ادراک شیء به حقیقت آن» می داند.(3)

در بحث علم امام، همان معنای لغوی علم مراد است، و معانی اصطلاحی متعدّدی که برای علم بیان شده، در این بحث کاربرد ندارد. آن چه قابل توجه در علم امام در نگاه امامیه است طریق اکتساب آن است. تعبیری که از آن به «علم لدنّی» یاد می شود؛ این تعبیر به نظر می رسد از آیۀ ﴿وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً﴾(4) گرفته شده است. صاحب المیزان علم لدنی را این چنین تببین می نماید:

علمی است که اسباب عادی مثل حس و تفکر در آن نقشی ندارد تا اکتسابی باشد، و دلیل آن هم تعبیر «مِنْ لَدُنَّا» است، بلکه علمی موهبتی و غیر اکتسابی است که مخصوص اولیای الهی است.(5)

به این ترتیب علم لدنی علمی است که از طرق اسباب عادی تعلیم و تعلّم حاصل نشده باشد، بلکه از عالم غیب بر قلب انسان وارد می شود. وجود چنین علمی را روایات نیز تأیید کرده و امام را مشمول این لطف الهی معرفی می نمایند.(6)

ب) ضرورت علم

باور به علم نبی اگر چه در قلمرو آن اختلاف است اما در اصل آن اختلافی در بین متکلمان

ص: 104


1- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «العين»، ج 2، ص 152: «عَلِمَ يَعْلَم عِلْما، نقيض جهل».
2- . فیومی، احمد بن محمد، «المصباح المنير في غريب الشرح الكبير»، ج 2، ص 427: «الْعِلْمُ: الْيَقِينُ يُقَالُ (عَلِمَ) (يَعْلَمُ) إِذَا تَيَقَّنَ و جَاءَ بِمَعْنَى الْمَعْرِفَةِ».
3- . راغب، حسین بن محمد، «مفردات الفاظ القرآن»، ص 581: الْعِلْمُ: «إدراك الشي ء بحقيقته».
4- . سوره کهف 18، آیه 65.
5- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج13، ص342.
6- . ر.ک : کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج1، کتاب «الحجه»، ابواب «بَابُ أَنَّ مَنْ وَصَفَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ بِالْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام »؛ بَابُ «أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام »؛ بَابُ «أَنَّ الْأَئِمَّةَ قَدْ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ أُثْبِتَ فِي صُدُورِهِم»؛ بَابُ «أَنَّ الْأَئِمَّةَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَة» و ... .

مسلمان وجود ندارد. به گونه ای که از جمله ادله ضرورت نبوت که توسط متکلمان ارائه می شود علم ایشان به آنچه بشر برای زندگی احتیاج دارد بیان می شود.(1) در اصل ضرورت علم برای امام نیز اختلافی نیست. آنچه مورد اختلاف است قلمرو، گستره علم در آن قلمرو، و منبع اخذ علم است. عده ای از متکلمان اهل سنت به حداقل علم و در صورت نداشتن علم، داشتن مشاوران علمی را برای منصب امامت کافی دانسته، و اما متکلمان امامیه علم به تمامی عرصه های دین و حکومت و حتی مسائلی غیر این دو حوزه را برای امام لازم می دانند. مخالفین امامیه علم را اکتسابی و امامیه آن را از طرف خداوند متعال و لدنی می دانند.

اما ادله ای که جهت اثبات علم امام به تمام دین ارائه می شود از این قبیل است:

1- قبح جهل امام به همه دین و احکام شرع

عدم علم امام به تمام دین و احکام شرع نزد عقلا قبیح است؛ قبیح از خداوند متعال سر نمی زند؛ بنابراین علم امام به تمام دین و احکام شرع از نظر عقلی واجب است.

برای تقریر این قبح دو وجه گفته شده است:

1) امام در تمامی شئون دین امامت دارد، و باید به تمام دین آگاهی داشته باشد، چرا که نصب شخصی ناآگاه در امری، مورد مذمت عقلا خواهد بود.(2)

2) امام مکلف به تبیین دین به نیابت از پیامبر اکرم است که اگر از تمام دین آگاهی نداشته باشد، تکلیف او به تبیین تمام دین قبیح است. از سوی دیگر تکلیف مردم به رجوع کسی که از تمام دین آگاهی ندارد نیز قبیح می باشد.(3)

2- محال بودن اجرای دین با جهل به آن

امام به نیابت از نبی موظف به اجرای دین است، و ادای دین بدون علم به تمام آن محال است. زیرا لازمه امر به معروف و نهی از منکر که پایین ترین مرتبه تحقق شریعت است علم به

ص: 105


1- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج5، ص 20.
2- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج2،ص15.
3- . دیلمی، حسن بن محمد، «أعلام الدين في صفات المؤمنين»، ص52 «و متى كان كذلك فلا بد من كونه عالما بجميعها لقبح تكليفه الأداء و تكليف الرجوع إليه مع فقد العلم بما يؤديه و يرجع إليه فيه».

هر یک از آن است.(1)

3- ملازمه ی علم با حجت و حافظ دین بودن امام

امام حجت در دین و حافظ شرع مبین است. اگر امام برخی از امور دین را نداند، احتمال نقص در دین به جهت ترک موارد جهل امام می رود، در نتیجه مصلحت امت به ایشان نرسیده، و به تکلیفی که از ایشان ساقط نمی شود، به جهت جهل امام دسترسی پیدا نکرده اند، و این به اتفاق باطل است.(2) بدین ترتیب نتیجه جهل امام از بین رفتن حجیت حجت الهی، و عدم حفظ دین خواهد بود.

4- صحیح نبودن اقتداء به جاهل

اقتدا به امام در تمامی مسائل دین واجب است، و اقتدا نمودن به کسی در کاری که به آن علم ندارد، درست نیست.(3)

5- علم امام، لازمه ی انحصار راه دستیابی به دین در امام

امام تنها راه دست یابی به دین است؛ اگر امام که راه منحصر در رسیدن به دین الهی است، علم به تمام شریعت نداشته باشد، یعنی راهی برای رسیدن به تمام دین وجود ندارد، و این صحیح نیست. زیرا آنچه در ضرورت بعثت و امامت از قاعده لطف و حکمت خداوند بیان شد نفی می شود.(4)

6- نقض غرض

غرض از نصب امام توسط خداوند متعال، هدایت بشر در سایه ی فرمانبرداری از فرامین

ص: 106


1- . حلبی، ابوالصلاح، «تقريب المعارف»، ص170: «عالما بما يؤديه لاستحالة الأداء من دون العلم و إن كلف الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر وجب كونه عالما بكل معروف و منكر لكون الأمر بالشي ء و الحمل عليه فرعا للعلم بحسنه و كون النهي عن الشي ء و المنع منه فرعا في الحسن للعلم بقبحه...».
2- . طوسی، محمد، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 312: «و يدل أيضا على كونه عالما بجميع الشرع، أنا قد دللنا على كونه حافظا للشرع، فلو لم يكن عالما بجميعه لجوزنا أن يكون وقع فيه خلل من الناقلين أو تركوا بعض ما ليس الامام عالما به، فيؤدي الى ان لا يتصل بنا ما هو مصلحة، و لا تنزاح علتنا في التكليف لذلك، و ذلك باطل بالاتفاق».
3- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج 2، ص18 «و يدل أيضا على كون الامام عالما بجميع الأحكام ما ثبت من وجوب الاقتداء به في جميع الدين، و ليس يصحّ الاقتداء في الشي ء بمن لا يعلمه».
4- . ابن زهره، «الغنیه»، ج2، ص155به نقل از اوجاقی، ناصرالدین، «علم امام از دیدگاه کلام امامیه»، ص118.

امام است؛ در صورت عدم آگاهی امام از تمام دین، مردم از پذیرش سخنان او امتناع ورزیده و از او اطاعت نمی نمایند، که صدور این فعل از خداوند حکیم درست نیست، و امام نباید دارای خصوصیاتی باشد که مردم از او منتفر شوند. زیرا به دنبال تنفر، عدم اطاعت از امام خواهد بود و عدم اطاعت از امام نقض غرض در اصطفای او خواهد بود (1)

ج) قلمرو علم امام

قلمروی که برای علم امام مطرح است در سه حوزه می باشد که توسط اندیشمندان کلامی به آن پرداخته شده است.

1. علم امام به امور دین

2. علم امام به امور حکومت و سیاست

3. علم امام به امور غیر دینی و سیاسی

1. علم به امور دین

امور دین شامل احکام شرعی، آیات قرآن، اعتقادات و هر مسأله ای که مربوط به دین باشد می شود.

در اصل لزوم دارا بودن این علم برای امام اختلافی نیست. اما آن چه اختلاف است در گستره علم امام به امور دین است. امامیه قائل به لزوم علم به همه امور دین برای امام است، و دلائل آن را -همانطور که گذشت- بیان می دارد. اما اهل سنت به دلیل محدودیت نظر به جایگاه امامت و همچنین توجیه آنچه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رخ داده است، نتیجتاً به قدرت اجتهاد در مسائل دین(2) و در حکم عالم بودن(3) یا استمداد از مجتهدین در دستیابی به احکام(4) بسنده می

ص: 107


1- . طوسی، احمد، «تمهید الاصول»، ص368 به نقل از اوجاقی، ناصرالدین، «علم امام از دیدگاه کلام امامیه»، ص118
2- . جوینی، عبدالملک، «الإرشاد إلى قواطع الأدلة في أول الاعتقاد»، ص 169؛ «من شرائط الإمام أن يكون من أهل الاجتهاد، بحيث لا يحتاج إلى استفتاء غيره في الحوادث و هذا متفق عليه».
3- . عبدالجبار، «المغني في أبواب التوحيد و العدل»، ج 20، ص 208.
4- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 244؛ «و لم يشترطها بعضهم لندرة اجتماعها في الشخص و جواز الاكتفاء فيها بالاستعانة من الغير بأن يفوض أمر الحروب و مباشرة الخطوب إلى الشجعان، و يستفتي المجتهدين في أمور الدين، و يستشير أصحاب الآراء الصائبة في أمور الملك».

کنند.

2. علم به امور حکومت داری و سیاست

می توان گفت عموم متکلمان، علم به امور لازم برای حکومت را برای امام لازم می دانند؛ چرا که یکی از شئون امامت، حکومت بوده که همه متکلمان به این شأن توجه و تأکید داشته اند. لذا امامت را بدون آگاهی از سیاست و امور مربوط به آن امکان پذیر نمی دانند؛ از این رو این دانش برای امام لازم و ضروری است.(1) اگر چه برخی از اهل سنت مشاور مناسب در حیطه

ص: 108


1- . سید مرتضی، «الذخيرة في علم الكلام»، ص429؛ «و مما يجب أن يلحق بذلك علمه بوجوه السياسة، لأن هذا حكم لا ينفك الرسالة منه، و لا يجوز أن يخلو امام من تعلقه به، فعلمه بالسياسة، واجب عقلا»؛ ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 349.

سیاست و حکومت را نیز کافی جهت امامت می دانند.(1)

3. علوم غیر دینی

مراد از علوم غیر دینی، علوم پنج گانۀ ذیل است:

1. علم به حوادث گذشته و آینده و غیب

2. علم به صنایع و مشاغل

3. علم به تمام زبان ها

4. علم به ضمایر افراد و باطن امور

5. علم به زمان شهادت خود(2)

عموم اهل سنت(3) و برخی از متکلمان امامیه(4) این قسم از علم را برای امام ضروری نمیدانند.

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت و گستره علم

ادله مذکور در ضرورت علم، برخی از مطالبی است که اهل کلام در تقویم بیان خود در ضرورت علم امام به آن تمسک نموده اند. دقت بر این ادله آشکار می سازد که نگرش متکلمان امامیه به علم امام - به خلاف مخالفین - با توجه به جایگاه هدایتی ایشان است.

قبیح دانستن جهل امام به دین، عدم امکان اجرای دین، عدم حفظ شریعت، عدم حجیت امام، تنافی با حقیقتی از حقائق امامتِ امام مبنی بر پیروی شدن، مسدود شدن تنها راه دستیابی به دین در صورت جهل امام، همگی به دلیل توجه به جایگاه نیابت از پیامبر، و امامت نمودن بر امت در امور دین و دنیا، و تبیین گری امام از دین، و در نتیجه ادامه جریان نبوت دانستن امامت

ص: 109


1- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 244.
2- . پایان نامه کارشناسی ارشد، حاجی ولیئی، مصطفی، «برخورداری حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها از ویژگی های امامت و بررسی علل عدم اطلاق امام بر ایشان».
3- . عبدالجبار، «المغني في أبواب التوحيد و العدل»، ج 20، ص 208؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 246.
4- . از جمله ایشان شیخ مفید و سید مرتضی است؛ جهت آشنایی با تفصیل موارد رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد ده مَرده، محمد، «تبیین و بررسی دیدگاه علمای شیعه پیرامون علم امام»؛ مقاله محمد مشکی، «علم امام از دیدگاه شیخ مفید»، فصلنامه دانشگاه قم، سال دوازدهم، ش 1و2؛ مقاله بهدار، محمد رضا، «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه»، مجله تحقیقات کلامی، زمستان 92، ش 3؛ مقاله علم امام از دیدگاه سید مرتضی در سایت بنیاد امامت.

در وظیفه هدایتگری است.

اگر چنین نگرشی نبود وجود مشاورانی در امر امامت کفایت در مسأله علم خواهد نمود،(1) و باور علم به همه امور برای امام جهالت خوانده خواهد شد.(2) نگرش به حقیقت امامت است که شرائط امامت و گستره هر یک از آن ها را روشن می نماید. از این رو تفکیک امامت از جایگاه نبوت و هدایت، و تقلیل آن به امور دنیا و اداره امت سبب می شود که عدم علم حکام و ائمه اهل سنت خللی به جایگاه امامت ایشان وارد نکند. و جهل آنان به مسائل متعدد در موضوعات مختلف که از ایشان سؤال شده، جهل به مسائل قرآن همچون متشابهات و تفسیر، بلکه معنای الفاظ قرآن و عدم توانایی بر حفظ عبارات آن، و عدم علم به احکام فقهی - که علامه امینی به بسیاری از این موارد به صورت تفصیلی در کتاب شریف الغدیر در اوصاف خلفا اشاره کرده اند(3) - و حتی اعلم بودن زنان پشت پرده در خانه از خلیفه زمان،(4) و موارد بسیاری از تغییر احکام اسلام و بدعت توسط ایشان(5) که از جمله دلائل آن را می توان همین جهل به حقائق و احکام دین بیان نمود، هیچ یک جایگاه امامت ایشان را خدشه دار نخواهد ساخت.

این در حالی است که نگاه اینگونه به امامت در کلام امام رضا علیه السلام جهالت و فریب خوانده شده است.(6) ایشان امامت را همان منزلت انبیا می دانند،(7) بلکه با استناد به قرآن امامت را مرتبه ای بالاتر از نبوت و رسالت می خوانند تا عظمت این جایگاه روشن گردد.(8) امامت اگر به

ص: 110


1- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 244.
2- . همان مدرک، ج 5، ص 246.
3- . امینی، عبدالحسین، «الغدير فى الكتاب و السنة و الادب»، ج 7، ص 97، باب «الغلوّ في أبي بكر» و ج 6، ص 120؛ باب «نوادر الأثر في علم عمر».
4- . آلوسی، شهاب الدین، «روح المعاني»، ج 2، ص 453؛ زمخشری، جارالله، «الکشاف»، ج1، ص 491 و ج3، ص 353؛ رازی، فخرالدین، «مفاتیح الغیب»، ج10، ص 13؛ نسفی، عبدالله، «مدارک التنزیل»، ج2، ص 595؛ ابن کثیر، «تفسیر القرآن العظیم»، ج2، ص 244؛ سیوطی، جلال الدین، «الدر المنثور»، ج 2، ص 466.
5- . برای آشنایی با گوشه ای از این جهالت و بدعت ها به کتاب «اجتهاد در مقابل نص» علامه سید شرف الدین رجوع شود.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 199؛ ... جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِم ... .
7- . همان مدرک، ج 1، ص 200؛ إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاء.
8- . همان مدرک، ج 1، ص 199؛ إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ ع بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْره فَقَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً.

حقیقت آن توجه گردد علمی بسیار فراتر از علم خلفا بلکه علما را می طلبد. به گونه ای که حضرتش از علائم امام را با استناد به آیات ﴿أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ (1) و ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ ﴾(2) و ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً﴾(3) و ﴿أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾(4) (5) «اعلم الناس» بیان می فرمایند.(6) تعبیری که امام صادق علیه السلام نیز دقیقا در صفات امام از آن استفاده می نمایند.(7) امام نه تنها اعلم الناس است، بلکه علم او قابل مقایسه با دیگران نیست.(8) زیرا باور به مقام امامت در علم، باوری متفاوت از باور اهل سنت است(9) که بر گرفته از قرآن است، و امام رضا علیه السلام به برخی از آن ها استناد نمودند. آیه اول شرط امامت را هادی بودن بیان می فرماید، و تقدیم کسی بر هادی را خلاف وجدان می داند. آیه دوم و سوم اعطای ملک و حکومت و امامت را فرع بر علم و کتاب و حکمت معرفی می کند.(10) و در آیه آخر علم متفاوت و فراتر از دیگران را در کنار علم به کتاب و حکمت از شاخصه های پیامبر می خواند. بدیهی است

ص: 111


1- . سوره يونس: آیه 35.
2- . سوره بقره: آیه 247.
3- . سوره نساء: آیه 53- 54.
4- . سوره نساء: آیه 113.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 202.
6- . ابن بابويه، محمد، «من لا يحضره الفقيه»، ج 4، ص 41.
7- . ابن بابویه، محمد، «الخصال»، ج 2، ص 428.
8- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 201؛ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِير.
9- . همان مدرک، ج 1، ص 202؛ امام رضا علیه السلام: وَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا يُحَيَّرُ فِيهِ عَنِ الصَّوَابِ.
10- . علامه مجلسی نیز دو آیه اول را در ابتدای بحث صفات امام آورده و همین استفاده را نموده است. مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 25، ص 115.

جانشین این پیامبر باید نزدیک ترین افراد به این اوصاف باشد.

نگرش هدایتی به جایگاه امامت است که لزوم علم خاص برای ایشان را ثابت می کند. به گونه ای که در باور شیعیان نخستین نیز، علم راهی برای شناخت امام تلقی می شده است. مؤمن طاق و هشام بن سالم - که از اکابر اصحاب امام صادق علیه السلام هستند - نادرستی امامت عبدالله افطح پس از امام صادق علیه السلام را از فقدان علم ایشان دریافتند.(1) این گزارش و امثال این گزارشات(2) نقش علم امام در وصول بندگان به امام که راه هدایت است را روشن می نماید. حتی پس از راهیابی به امام، علم ایشان در ثبات قدم بندگان در مسیر هدایت نقش آفرین است. چه بسیار تردیدهایی که به قلب مؤمنان در مواضع گوناگون وارد گردید، و علم امام به ضمائر ایشان و خبر از آن موجب اطمینان قلب شخص، و زوال شک و تردیدی که چه بسا موجب ضلالت می گردید، شد. موسى بن اشيم پس از جواب های مختلف به سؤال واحد از امام صادق علیه السلام به قدری تردید در دلش وارد می شود که اینگونه می گوید: «از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، به طورى كه گويا دلم را با كاردها مي برند. با خود گفتم من ابو قتاده را كه در يک واو اشتباه نمي كرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنين اشتباه بزرگى ميكند». پس از این امام رو به او کرده و با علم به ضمیر او شک و تردید او را از بین می برد.(3) اگر چه امام، با علمی که به ضمائر داشتند از ضلالت او جلوگیری کردند، اما همین گزارش دلیلی است بر لزوم عصمت خطای علمی امامی که سکان هدایت به دست ایشان است. یعنی عدم عصمت امام از خطا در مسائل علمی، خود وجهی برای دوری بندگان از امام خواهد بود که تفصیل آن در گفتار عصمت خواهد آمد.

تذکر و تنبه بندگان، از عوامل هدایت و ثبات قدم در مسیر هدایت است. علم امام، در ایجاد این عامل هدایتی نیز مؤثر است. تذکر امام صادق به تخلف ابوالصباح کنانی، از جمله این

ص: 112


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 351.
2- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 2، ص 219.
3- کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 265

اثرگذاری است. (1)

باور علم امام محدود به اعتقاد شیعیان نمی شود، بلکه بزرگ نصاری در زمان خلافت ابوبکر در تکلم با او، ملاک وصی بعد از پیامبر را علاوه بر نصبْ توسط شخص ایشان، به استناد سنت بودن این امر در انبیا، علمی که احتیاج امت را بدون قید برطرف سازد، و خود او را مستغنی از علم دیگران نماید می داند، و با طرح انگیزه خود از حضور در مدینه مبنی بر انتخاب دین برتر، شرط پذیرش اسلام و ملاک حقانیت را علم امامِ آن دین در مسائل باور دارد، و علم بلایا و منایا و فصل الخطاب و انساب و نزول ملائکه و روح را از لوازم علم امام معرفی می کند.(2)

همین باور نزد بزرگ یهودیان در زمان خلافت عمر نیز وجود داشت، و شرط اسلام خود را پاسخ امام دین به سؤالات خویش می دانست.(3) توجه به گونه سؤالات ایشان از اولین سنگ و اولین چشمه و اولین درخت بر روی زمین، و همچنین دیگر گزارشات اینگونه، و سؤالات مطرح شده از موضوعات متنوع، که ربطی به مسائل دینی و حکومتی و سیاسی ندارد، گستره اعتقاد به علم گسترده برای امام را در ادیان گذشته نیز روشن نموده و لزوم گستره علم امام را به همه مسائل نشان می دهد، که البته در نگاه متکلمان جهت امامت هیچ ضرورتی ندارد.

بدین ترتیب وجه محدود نمودن علم امام در نظر اهل سنت، در راستای توجیه عدم علم

ص: 113


1- اربلى، على بن عيسى، «كشف الغمة في معرفة الأئمة»، ج 2 ؛ ص141؛ ابوالصباح كنانى گفت: يك روز رفتم به در خانه امام محمد باقر علیه السلام و در خانه را زدم.كنيزكى بیرون آمد و من دست خود را به سر سینه های وی زدم و به او گفتم: بگو مولاى خود را كه فلانی بر در خانه است، آن حضرت از درون خانه با صدای بلند فرمود: داخل شو مادر مباد تو را. من داخل شدم و گفتم: يا مولاى من از آن حركت قصد شهوت نكردم و نخواستم مگر زياده از آنچه در نفس من است يعنى اعتقاد من زياده از آن است كه قصد بد داشته باشم. حضرت فرمود: راست گفتى؛ اگر شما گمان كنيد كه اين ديوارها حاجب و حايل ديده هاى ما است همچنان كه حاجب و حايل ديدگان شما است پس فرق ميان ما و شما چه باشد؟ پس بر حذر باش از کاری که انجام دادی.
2- ديلمي، حسن بن محمد، «إرشاد القلوب إلى الصواب»، ج 2، صص 300-304؛ ... فقال [الجاثلیق]: أيها الشيخ أنت القائم الوصي لمحمد في أمته و أنت العالم المستغني بعلم نبيك من أمر الأمة و ما يحتاج إليه؟... و قد وجدنا في سنن الأنبياء أن الله لم يبعث نبيا إلا و له وصي يوصي به اليوم و يحتاج الناس كلهم إلى علمه و هو مستغن عنهم... و عنده علم ما يحتاج إليه الناس و يجيب بجوابات بينة يخبر عن أسباب البلايا و المنايا و فصل الخطاب و الأنساب و ما يهبط من العلم في ليلة القدر في كل سنة و ما تنزل به الملائكة و الروح و الأوصياء.
3- . طبرسی، احمد بن علی، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 1، ص 226؛ ...إني رجل من اليهود و أنا علامتهم و قد أردت أن أسألك عن مسائل إن أخبرتني بها أسلمت... .

خلفا در ادله مذکور است. بدین معنا که شرط علم با گستره ای که امامیه قائل به آن هستند را نمی پذیرند تا ایرادی به جایگزینی خلفا پس از پیامبر نباشد. اگر گستره مذکور در امامیه پذیرفته شود به اصل جعل خلفا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایراد خواهد بود که در حقیقت ضربه به بنیان ایشان است. در حالی که امام باقر علیه السلام با توجه به حقیقت امامت و جایگاه هدایتی آن می فرمایند:

آيا مى پذيريد كه خداى تبارك و تعالى طاعت اولياء خود را بر بندگانش واجب كند و سپس اخبار آسمان و زمين را به آن ها نرساند و مايه و پايه علم امورى كه از آنها سؤال مى شود به روى آن ها ببندد، در صورتى كه قوام دين آنها همين است.(1)

با این نگرش به جایگاه امامت است که متعلق علم امام در اعتقاد امامیه، علم به احکام شرعی، علم به قرآن، علم به کتب آسمانی، علم به اسم اعظم الهی، علم به همه علوم ملائکه و انبیا، علم به آسمان ها و زمین، علم به بهشت و جهنم و اهل آن، علم به منایا و بلایا، علم به احوال شیعیان، علم به سیاست و حکومت، علم به همه زبان ها، علم به فنون، علم به باطن و ضمائر اشخاص، علم به امور اعتقادی، علم به زبان حیوانات و جن، علم به غیب، علم به همه معظلات ممکن، علم به زمان شهادت خود(2) و در یک عبارت علم به هر چیزی(3) است. در گستره زمانی علم ایشان نیز، اعتقاد بر این است که علم به گذشته و حال و آینده دارند.(4) زیرا هر یک از موارد مذکور در اکمال جنبه امامتی امام و جنبه هدایتی ایشان مؤثر است. توجه به جایگاه صدوری روایات هر یک از موارد مذکور،(5) تأثیر گذاری آن را بر جنبه ای از مسأله هدایت روشن می نماید. به عنوان مثال توجه به محتوای گفتگوی روایات تکلم امام با حیوانات و جن، علاوه

ص: 114


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 125؛ أ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ، ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِم؟
2- . جهت آشنایی با ادله هر یک ر.ک: بصائر الدرجات، جعفرپور، مجید، «علم امام از منظر آیات و روایات»، صص 34-77؛ اوجاقی، ناصرالدین، «علم امام از دیدگاه کلامیه»، صص 50-72.
3- . کلینی، محمد، «الکافی»، باب 48، باب «أن الأئمة ع يعلمون علم ما كان و ما يكون و أنه لا يخفى عليهم الشي ء صلوات الله عليهم»، ج1، ص 260.
4- . همان مدرک، باب «أن الأئمة ع يعلمون علم ما كان و ما يكون و أنه لا يخفى عليهم الشي ء صلوات الله عليهم»، ج1، ص 260.
5- . ر، ک: جعفرپور، مجید، «علم امام از منظر آیات و روایات»، صص 34-77؛ اوجاقی، ناصرالدین، «علم امام از دیدگاه کلامیه»، صص 50-72.

بر اثبات تعظیم مقام ایشان همانند پیامبری از پیامبران خدا همچون حضرت سلیمان، اثبات گستره امامتی فراتر از امامت بر انسان ها و مأموم بودن حیوانات و اجنه برای امام را دارد. این بدین معنا است که مقام امام، فقط برای امامت بر انسان ها نیست، بلکه دائره ای گسترده تر از آن دارد. همچنین علم امام به همه زبان ها یعنی عدم محدودیت امام به جغرافیایی خاص در هدایت. همینگونه است موارد مذکور دیگر. نکته قابل توجه دیگر آن که در طول تاریخ حیات اهل بیت علیهم السلام سؤالی نبوده که ایشان از پاسخش باز بمانند. تأثیر گذاری مهم این مطلب نیز در هدایت، در داستان امامت بعد از امام صادق علیه السلام و ادعای عبدالله افطح گذشت.(1) اکثر موارد مذکور بر این قدرت پاسخگویی مؤثر است که البته همان موارد نیز به منابع علم امام بازگشت دارد.

منابع علم ایشان قرآن، روح القدس، الهام و سمع، تحدیث، ستون نور، وراثت از پیامبر اعم از شفاهی و کتبی همچون جفر و جامعه و صحیفه امام علی علیه السلام و مصحف حضرت زهرا سلام الله علیها معرفی شده است.(2) سراسر ِکتاب بصائر الدرجات منبعی مهم در آشنایی با زوایای مختلف علم امام است.

حال که علم کثیر لازمه این جایگاه است، اعلم بودن امیرالمؤمنین علی علیه السلام بین فریقین بر هر اهل تحقیقی روشن است.(3) به طوری که علامه مجلسی از آن با تعبیر «لا خلاف فيه» یاد می کند.(4) پس از ایشان همین حکم در امامان علیهم السلام نیز جاری است. به طوری که قاتل امام رضا علیه السلام در مورد ایشان و خاندان ایشان به محمد، پسر امام صادق علیه السلام اینگونه می گوید:

برادرزاده ات از خاندان پيامبر است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد آنان فرموده: نيكان خاندان من و پاكان نسل من، در كودكى از همه مردم بردبارتر و در بزرگى از همه مردم داناترند، به آنان چيزى ياد ندهيد، چه آنكه آنان از شما داناترند، از در هدايت شما را خارج نخواهند كرد و در ضلالت شما را داخل

ص: 115


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 351.
2- . جهت آشنایی با ادله هر یک ر.ک: بصائر الدرجات، جعفرپور، مجید، «علم امام از منظر آیات و روایات»، صص 82-115؛ اوجاقی، ناصرالدین، «علم امام از دیدگاه کلامیه»، صص 73-82.
3- . حدیث مدینة العلم و موارد صدور جمله: «لولا علی علیه السلام لهلک عمر» و امثال موارد با این معنا، گوشه ای از ادله علم بی کران ایشان است.
4- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 25، ص 115.

نخواهند كرد.(1)

این، باور امامیه به علم امام، به جهت اعتقاد به جایگاه هدایتی ایشان است. اما سؤالی که از اهل سنت باقی می ماند آن است که چطور نسبت به عائشه علمی قائل اند که قابلیت اخذ تمام دین از او هست،(2) اما خلیفه پس از پیامبر که حجت خدا بر روی زمین است فضیلتی این چنین ندارد، و زنی از امام امت برتری دارد؟!(3)

ص: 116


1- . ابن بابويه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام »؛ ج 1 ؛ ص204.
2- . ابن اثیر، «النهاية»، ج 1، ص 438؛ ابن کثیر، «البداية و النهاية»، ج 3، ص 129.
3- . کراجکی، «التعجب من أغلاط العامة»، ص 132.

گفتار دوم: عصمت

الف) مفهوم شناسی عصمت

ساختار صرفی واژه ی «عصمت» اسم مصدر است، و در لغت به دو معنا به کار رفته است:

1. منع: خلیل بن احمد در العین(1)، ابن منظور در لسان العرب(2)، ازهری در تهذیب اللغة(3)، جوهری در صحاح(4) و زبیدی در تاج العروس(5) این معنا را آورده اند.

2. نگه داری و حفظ کردن: به این معنا جوهری در صحاح(6)، راغب اصفهانی در المفردات(7) و ابن منظور در لسان العرب(8) اشاره کرده اند.

در رابطه با تفاوت اين دو معنا باید گفت، حفظ کردن أخصّ از منع کردن است؛ چرا که حفظ و نگهدارى شخصى كه بالاى كوه است، هنگامى معنا دارد كه از حركت او به سوى پرتگاه جلوگيرى شود. اما «منع» در هنگامى است كه شخص در معرض سقوط قرار گرفته باشد و به نحوى، راه او سدّ گردد و از سقوط وى جلوگيرى شود.(9)

متکلمان در معنای اصطلاحی عصمت، سخنان عدیده ای بیان نموده اند. شیخ مفید اینگونه

ص: 117


1- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «العين»، ج 1، ص 313 «العِصْمَة: أن يَعْصِمَك الله من الشر، أي: يدفع عنك.»
2- . ابن منظور، «لسان العرب»، ج 12، ص 403 «العِصْمة في كلام العرب: المَنْعُ. و عِصْمةُ الله عَبْدَه: أن يَعْصِمَه مما يُوبِقُه. عَصَمه يَعْصِمُه عَصْماً: منَعَه و وَقَاه.»
3- . ازهری، محمد بن احمد، «تهذيب اللغة»، ج 2، ص34 «و العِصْمة في كلام العرب: المَنْع.»
4- . جوهری، اسماعیل بن حماد، «الصحاح»، ج 5، ص 1986 «و العِصْمَةُ: المَنْعُ. يقال: عَصَمَهُ الطعامُ، أى منعَه من الجوع.»
5- . حسینی زبیدی، محمد، «تاج العروس»، ج 17، ص482 «و العِصْمَةُ، بالكسْرِ: المَنْعُ، هذا أَصْلُ معْنَى اللّغَةِ.»
6- . جوهری، اسماعیل بن حماد، «الصحاح»، ج 5، ص1986 «و العِصْمَةُ: الحِفْظُ. يقال: عَصَمْتُهُ فانْعَصَمَ.»
7- . راغب اصفهانی، «مفردات ألفاظ القرآن»، ص570 «عِصْمَةُ الأنبياءِ: حِفْظُهُ إيّاهم أوّلا بما خصّهم به من صفاء الجوهر، ثم بما أولاهم من الفضائل الجسميّة، ثمّ بالنّصرة و بتثبّت أقدامهم، ثمّ بإنزال السّكينة عليهم و بحفظ قلوبهم و بالتّوفيق، قال تعالى: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».
8- . ابن منظور، «لسان العرب»، ج 12، ص404 «و العِصْمة: الحِفْظُ. يقال: عَصَمْتُه فانْعَصَمَ. و اعْتَصَمْتُ بالله إذا امتنعْتَ بلُطْفِه من المَعْصِية».
9- [9]. میلانی، سید علی، «جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام»، ج 2، ص 40.

تعریف کرده:

عصمت لطف و نیرویی از جانب خدای متعال است که در سایه ی آن فرد معصوم، با وجود داشتن قدرت بر انجام معصیت و ترک طاعت، چنین کاری را مرتکب نمی شود.(1)

تفتازانی اینگونه تعبیر کرده است:

حقیقت عصمت آن است که خداوند در بنده، معصیت را خلق نکند، در حالی که قدرت و اختیار آن وجود داشته باشد. و این معنای این قول است: عصمت لطفی از جانب خداوند متعال است که بنده را با وجود اختیار سوق به فعل خیر و منزجر از کار شر می گرداند.(2)

ب) ضرورت عصمت

اشاره

باور به عصمت نبی اگر چه در قلمرو آن اختلاف است اما در اصل آن می توان گفت اختلافی در بین متکلمان مسلمان وجود ندارد.(3) به گونه ای که قاضی ایجی ادعای اجماع در این موضوع می نماید.(4) اما باور عصمت امام در فرق اسلامی مخصوص امامیه است.(5) آنچه متکلمان اهل سنت برای امامت لازم می دانند صرف عدالت ظاهری است.(6) عدالت از لغت عدل به معنای استقامت گرفته شده.(7) متکلمان با تعابیری چون ملکه اتیان واجبات و ترک محرمات، مجرد ترک معصیت یا خصوص گناه کبیره، اجتناب از معصیت به دلیل داشتن ملکه،

ص: 118


1- . مفید، محمد، «النكت الاعتقادية»، ص 37 «فإن قيل ما حد العصمة فالجواب العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليهما».
2- [2]. تفتازانی، سعد الدین، «شرح العقائد النسفية»، ص 99؛ «و حقيقة العصمة أن لا يخلق الله تعالى فى العبد الذنب، مع بقاء قدرته و اختياره. و هذا معنى قولهم: هى لطف من الله تعالى، يحمله على فعل الخير، و يزجره عن الشر، مع بقاء الاختيار، تحقيقا للابتلاء».
3- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج5، ص 50 که بیان اقوال در قلمرو عصمت نبی می نماید.
4- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 263.
5- . سبحانی، جعفر، «الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية»، ص 388.
6- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 350؛ «(يجب أن يكون عدلا) في الظاهر (لئلا يجور) فان الفاسق ربما يصرف الاموال في اغراض نفسه فيضيع الحقوق»؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 244.
7- . ابن منظور، «لسان العرب»، ج 11، 430.

تعادل در جمیع قوای انسان در معنای عدالت سخن ایراد کرده اند.(1)

اما امام صادق علیه السلام در سؤال از نشانه عدالت اینگونه می فرمایند:

او را به مستور بودن عیوب، و پاكدامنى و خوددارى در مقام خوردن و شهوت و دست نبردن به مال غير و نگهدارى زبان از ناشايست، و همچنین به ترک كبائرى كه خداوند وعده آتش بدان داده است، مثل شرابخوارى و زنا و رباخوارى، و آزار پدر و مادر و جهاد و ساير كارهاى مانند اينها بشناسند....(2)

بدین ترتیب حقیقت عدالت در کلام امام صادق علیه السلام ، شناخته شدن شخص، به عمل به واجبات و ترک محرمات است. یعنی اگر شخصی در خفا مرتکب حرام شود یا واجبی را ترک کند به عدالت او خدشه ای وارد نمی شود. بدین ترتیب مقایسه معنای عدالت و عصمت این نکته را روشن میکند که عدالت مرتبه ای بسیار نازل تر از عصمت است. به طوری که حتی در خلوت نیز شخص معصوم مرتکب حرام نمی شود و واجبی را ترک نمی کند. از این رو شناساندن شخص معصوم جز از طریق خداوندی که عالم به مستورات است میسر نیست و تفتازانی نیز به این عجز اعتراف می کند و از آن جهت که لازمه عصمت پذیرش اصطفا و در نتیجه ایجاد معظلی در مسیر خلافت خلفای ثلاثه که فاقد دو شرط مذکور هستند، آن را شرط امامت نمی داند و به شرط عدالت بسنده می کند.(3) البته حتی برخی از اهل سنت همان عدالت را نیز ضروری ندانسته اند.(4) علمای اهل سنت صراحتا منکر اصل عصمت در شروط امام می شوند،(5) به طوری که قاضی ایجی آن را از اعتقادات غلات می داند.(6) اما از دیدگاه امامیه مورد اتفاق

ص: 119


1- . جمعی از محققین، «شرح المصطلحات الكلامية»، ص 209.
2- . ابن بابويه، محمد، «من لا يحضره الفقيه»، ج 3، ص 38.
3- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 244-248.
4- . ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، ص168؛ اهل حدیث و حشویه، صفت عدالت را در امام لازم ندانسته اند. علمای ماتریدیه نیز یا آن را لازم ندانسته اند و یا قیام بر ضد زمام دار ستم کار را جائز نشمرده اند.
5- . شرح العقائد النسفية، ص 99؛ (و لا يشترط) فى الامام (أن يكون معصوما) لما مر من الدليل على إمامة أبى بكر، مع عدم القطع بعصمته.
6- . شرح المواقف، ج 8، ص 350.

است که کسی که به مقام حجیت الهی می رسد چه پیامبر و چه امام باید معصوم باشد.

متکلمان شیعه ادله گوناگونی برای عصمت امام ذکر کرده اند(1) که بررسی تفصیلی همه ی آن ها با هدف اصلی این نگاشته هم سویی ندارد، از این رو به صورت مختصر به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. عدم تسلسل

مهم ترین دلیل عقلی عصمت و به تعبیر سید مرتضی استوارترین دلیل عقلی بر لزوم عصمت،(2) برهان امتناع تسلسل است که بسیاری از متکلمان امامیه بدان پرداخته اند.(3) علامه حلی این برهان را این گونه تقریر می نماید:

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل لازم می آید. تالی باطل است. پس مقدم نیز باطل است. بیان شرطیت (ملازمه) این است که مقتضی وجوب نصب امام، جائز الخطا بودن مکلفان است. هرگاه این مقتضی درباره امام هم ثابت باشد، باید او هم امام دیگری داشته باشد. این مطلب یا به صورت غیر متناهی ادامه می یابد، یا به امامی منتهی می شود که خطاپذیر نیست، و او امام اصلی برای عموم مکلفان است.(4)

برای توضیح بیشتر باید گفت که با توجه به لطف بودن امام بر مکلفین که ایشان را به طاعت نزدیک و از معصیت دور کند، ملاک نیازمندی افراد جامعه به امام، مکلف بودن و معصوم نبودن آنان است. در این که امام، هم چون دیگران مکلف است، سخنی نیست. پس اگر او معصوم نباشد، جهت دور نمودن او از خطا ملاک نیازمندی به امام در او نیز موجود است، و امام نیز به

ص: 120


1- . ر ک: سبحانی، جعفر، «الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية»، ص 390.
2- . سید مرتضی، «الشافي في الإمامة»، ج 1، ص 289؛ «هذا الدليل من آكد ما اعتمد عليه في عصمة الامام من طريق العقول».
3- . حلبی، ابوالصلاح، «تقریب المعارف»، ص172؛ بحرانی، ابن میثم، «قواعد المرام»، ص177، حمّصی، سدید الدین، «المنقذ من التقلید»، ج2، ص278؛ حلی، حسن بن یوسف، «کشف المراد»، ص364 و «الباب الحادي عشر» ص11؛ سيد عميد الدين عبيدلى، «إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت»، ص 477؛ فاضل مقداد، «اللوامع الالهیه»، ص330؛ مغنيه، محمد جواد، «الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة»، ص 119.
4- . حلی، حسن بن یوسف، «کشف المراد»، ص184 «ان الامام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، و التالی باطل، فالمقدم مثله، بیان الشرطیه ان المقتضی لوجوب نصب الامام هو تجویز الخطا علی الرعیه، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الامام وجب ان یکون به امام آخر و یتسلسل او ینتهی الی امام لایجوز علیه الخطا، فیکون هو الامام الاصلی.»

امام دیگری نیاز دارد. در نتیجه اگر امام معصوم نباشد، باید در یک زمان امامان نامتناهی وجود داشته باشند، و این محال است.(1)

2. حفظ شریعت

دلیل دیگری که علامه حلّى بر لزوم عصمت می آورد، برهان حفظ شریعت است. وى چنین مى نويسد:

امامیه معتقدند که امامان مانند انبیاء معصوم از همه قبائح و فواحش از کودکی تا زمان مرگ هستند عمداً و سهواً؛ چون ایشان حافظان شريعت و قوام و سرپرستان آن هستند.(2)

القوّامون جمع «قيّم» است. «قيّم» كسى را گويند كه كفالت و سرپرستى ديگرى را به عهده گرفته و از منافع وى محافظت مى كند، و اجازه دارد به نفع او در اموالش تصرف كند.

فاضل مقداد استدلال را این گونه تبیین می کند:

اگر لزوم وجود حافظ شریعت واجب باشد عصمت امام لازم می آید. و از آن جایی که ملزوم [وجوب حفظ شریعت] به دلیل اجماع ثابت شده است، پس لازم [عصمت امام] نیز ثابت می شود.

این ملازمه این چنین ثابت می شود که حافظ شریعت، کتاب و سنت نیست؛ زیرا علاوه بر آنکه تفاصیل شریعت را در بر ندارند، در تفسیر آن دو، احتمالاتی پدید می آید و منشأ اختلاف می گردد.

اجماع امت اسلامی نیز حافظ شریعت نیست؛ زیرا همه احکام اسلامی مورد اجماع نیست، و اجماع نیز اگر مشتمل بر معصوم نباشد مصون از خطا نخواهد بود. و اگر معصوم را در بر گیرد، حافظ در حقیقت معصوم است. از سوی دیگر حجیت اجماع به نقل است نه عقل، وگرنه هر گونه اجماعی [مانند اجماع یهود و نصاری] حجت می بود، و اگر نقل هم متوقف بر حافظ [یعنی اجماع] باشد، دور لازم خواهد آمد.

قیاس هم نمی تواند حافظ شریعت باشد؛ زیرا مبنای احکام شریعت بر تفریق متماثل و جمع مختلف است؛ [یعنی موارد مشابه، احکام مختلف دارند و از آن جا که ظنی است قدرت حفظ شریعت را نیز نخواهد داشت]

اصل قرار دادن برائت نیز حافظ شریعت نخواهد بود؛ زیرا اینگونه موجب رفع احکام خواهد شد

ص: 121


1- . ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، ص223.
2- . حلی، حسن بن یوسف، «نهج الحق وكشف الصدق»، ص164؛ موسوی زنجانی، سید ابراهیم، «عقائد الإماميّة»، ص67؛ «ذهبت الإمامية إلى أن الأئمة كالأنبياء في وجوب عصمتهم عن جميع القبائح و الفواحش من الصغر إلى الموت عمدا و سهوا لأنهم حفظة الشرع و القوامون به».

[نه حفظ آن]. (1)

پس [با نادرستی فرض های یاد شده] برای حفظ شریعت راهی جز امام معصوم باقی نمی ماند، و اگرنه دین از تغییر و تبدیل در امان نیست.(2)

نتيجه مى گيريم كه حفاظت از شريعت، تنها به وسيله امام صورت مى گيرد و بنا بر اين، بايد معصوم باشد تا دين از خطر سقوط و انحراف، مصون بماند..(3)

3. تأمین غرض

خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد دلیلی برای عصمت انبیاء بیان می نماید که این دلیل در مورد امام نیز جاری می شود. دلیلی که خواجه در تجرید می آورد، چنین است:

ويجب في النبيّ العصمة؛ ليحصل الوثوق، فيحصل الغرض (4)

در توضیح این دلیل - که سید مرتضی نیز به آن اشاره نموده است(5)- باید گفت: همانطور که در فصل گذشته بیان شد خداوند متعال از نصب نبی و امام غرض و هدفی داشته، و آن هدایت بشر در سایه ی اعتماد و فرمان برداری از ایشان است. تأمين غرض و رسيدن به هدف مذکور، متوقف است بر اطمينان مردم به فرستاده الهی. و اگر مردم به ایشان اعتماد نكرده و او را قبول نداشته باشند، غرض الاهى محقق نمى شود. به عبارت ديگر چنان چه مردم احتمال دهند كه ممكن است فرستاده خداوند مرتكب دروغ، خطا و اشتباه شود، بى گمان در رفتار و گفتار او شك و شبهه به وجود مى آيد، و غرض الاهى از نصب ایشان حاصل نمى گردد. پس از مطالب مذکور در فصل گذشته در تشابه امامت و نبوت، هر آنچه بر نبی حکم شود در امام نیز جاری خواهد بود.

در مقابل اگر مردم به رفتار و گفتار امام اطمينان داشته باشند، همين اعتماد موجب مى شود

ص: 122


1- . منظور از اصل برائت، اين است كه هرگاه نهى يا امرى از جانب شارع در موردى نرسيده باشد، می توان با توجه به برائت، حكم به واجب نبودن يا حرام نبودن نمود. ولى اين اصل هم نمى تواند حافظ شرع باشد؛ زيرا اگر برائت بتواند حافظ شرع باشد، بعثت انبياء لازم نبود و انسان مى توانست به عقل خويش اكتفا كند؛ و حال آن كه اكتفا به عقل، صحيح نيست. «امامت پژوهى بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره»، ص157.
2- . فاضل مقداد، «اللوامع الالهیه»، صص331-332.
3- . جمعی از نویسندگان، «امامت پژوهى بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره»، ص158.
4- . حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد»، ص349.
5- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج 1، ص 319.

به سخنان و فرامين او گوش فرا دهند، و او را به عنوان رابط ميان خدا و خلق بپذيرند. پس براى تحصيل غرض الاهى، امام بايد معصوم باشد.(1)

به عبارت دیگر وجود امام در صورت عدم عصمت بی فایده خواهد بود، و تأثیری در تأمین غرض خداوند متعال از نصب امام نخواهد داشت؛ چرا که اگر امام مرتكب خطا يا گناهى شود، يا بايد از او تبعيت كرد كه باطل است و يا اين كه نبايد از او پيروى كرد، كه در اين صورت فايده امام منتفى خواهد بود.(2)

4.عدم مأموم شدن امام

ترديدى نيست كه نهى از منكر و پذيرش آن بر همه مسلمانان واجب است، و اگر پيشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتكب گناه و خطا شود، بايد او را نهى كرد. و او نيز بايد اين نهى را بپذيرد؛ در نتيجه امام پيرو كسانى مى شود كه بايد از او پيروى كنند، و بدين ترتيب جايگاه امام و مأموم عوض مى گردد. يعنى امام مأموم، و مأموم امام مى شود، در حالى كه امام براى امامت و پيشوايى نصب شده است.(3)

5. عدم عصمت مستلزم تنافی با تکریم و اطاعت

نهی از منکر یکی از فرائض مهم اسلامی است. منکر از هر کس که صادر شود بر دیگر مکلفان است که آن را محکوم کنند، و اگر مکلفی تصمیم به منکر گرفت، باید او را نهی نمایند. بی شک، مقام امامت نه تنها مانع از نهی از منکر نخواهد شد، بلکه به دلیل موقیعت ویژه ی اجتماعی اش نهی او از منکر اهمیت بالاتری دارد؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام مخالفت با پیشوای ستمگر را برترین عمل شایسته در راه خدا دانسته است.(4)

بر این اساس اگر امام معصوم نباشد، چه بسا در گفتار و رفتار خود مرتکب گناه و منکری شود. در این صورت، بر امت واجب است که گفتار و کردار او را انکار و در آن باره با او مخالفت

ص: 123


1- . میلانی، سید علی، «جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام»، ج 2، ص 77.
2- . امامت پژوهى، بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره، ص 158.
3- . میلانی، سید علی، «جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام»، ج 2، ص83.
4- . سید رضی، «نهج البلاغه»، حکمت 374.

نمایند. ولی این عمل با وجوب اطاعت از امام و تعظیم و تکریم او منافات خواهد داشت.(1)

6. عدم تعارض حرام و حلال

فخر رازی در تفسیر خود، عصمت امام را این گونه بیان می دارد:

امام کسی است که به او اقتدا می شود. اگر از او گناهی سر زند، پیروی از او در آن گناه واجب می شود و این باطل است؛ زیرا لازمه معصیت بودن فعل، حرمت آن است. و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن فعل واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و وجوب در یک فعل و در یک زمان محال است.(2)

مقتضای استدلال فخر رازی آن است که امام معصوم است؛ زیرا امام هم چون پیامبر، مقتدای مردم در حلال و حرام و طاعت و معصیت، و نیز هدایت گرمردم به راه سعادت و رستگاری است. بر این اساس، باید معصوم باشد که با استدلال متکلمان شیعه بر لزوم عصمت امام هم آهنگ است. اگرچه او عصمت را لازم می داند اما دسترسی به معصوم را ناممکن می داند.(3)

ج) گستره عصمت

آن چه در مورد قلمرو عصمت مطرح است در دو ناحیه زمان و موضوع آن است.

1. گستره زمانی عصمت

محدوده ی زمانی عصمت بدین معنا است که حجت الهی از زمان به مقام نبوت یا امامت یا حجیت رسیدن باید مصون از خطا و گناه باشد، و یا از بدو تولد و پیش از زمان رسیدن به مقام

ص: 124


1- . ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، ص242.
2- . فخر رازی، «مفاتيح الغيب»، ج 4، ص 36 «المسألة الرابعة: قوله: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً يدل على أنه علیه السلام كان معصوماً عن جميع الذنوب لأن الإمام هو الذي يؤتم به و يقتدى، فلو صدرت المعصية منه لوجب علينا الاقتداء به في ذلك، فيلزم أن يجب علينا فعل المعصية و ذلك محال لأن كونه معصية عبارة عن كونه ممنوعاً من فعله و كونه واجباً عبارة عن كونه ممنوعاً من تركه و الجميع محال.»
3- . همان مدرک، ج 10، ص 113.

الهی؟

شیخ طوسی می گوید:

واجب است که نبی از قبائح، کوچک و بزرگ آن، قبل از نبوت و بعد از آن، به صورت عمد و فراموشی، و بر هر حالی معصوم باشد.(1)

ابن شهر آشوب (2) و علامه حلّی(3) نیز محدوده ی عصمت را از ابتدا تا انتهای عمر دانسته است. فاضل مقداد در شرح عبارت علّامه حلّى مى فرماید: «علماء شيعه به عصمت انبیا به طور مطلق، چه قبل و چه پس از نبوت حكم كرده اند».(4) البته شیخ مفید گناه صغیره را قبل نبوت برای نبی جائز دانسته است، اگر چه شخص پیامبر خاتم را از این مطلب مستثنا نموده است.(5)

از آن جا که امامت، جایگاهی در ادامه جایگاه نبوت است و بلکه به ادله مختلف چون حدیث تشبیه که بیان آن در فصل دوم گذشت و آیه ابتلاء(6) که تفصیل آن در ادامه خواهد آمد، جایگاهی فراتر از نبوت است، گستره مذکور برای امام نیز ثابت خواهد بود. صاحب المیزان در

ص: 125


1- . طوسى، محمد، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص 260؛ «و يجب أن يكون النبي معصوماً من القبائح صغيرها و كبيرها قبل النبوة و بعدها على طريق العمد و النسيان و على كل حال».
2- . ابن شهر آشوب، محمد بن على، «متشابه القرآن و مختلفه»، ج 1، ص204؛ « اتفقت الإمامية على أن الأنبياء و الأئمة علیهم السلام معصومون من الكبائر و الصغائر قبل النبوة و بعدها و خالفهم الأمة بأسرها في ذلك».
3- . فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 303؛ «إنه لا يجوز أن يقع منه الصغائر ولا الكبائر، لا عمداً ولا سهواً ولا غلطاً في التأويل، ويجب أن يكون منزّهاً عن ذلك من أول عمره إلى آخره».
4- . همان مدرک، «أصحابنا حكموا بعصمتهم مطلقا، قبل النبوّة وبعدها».
5- . مفید، محمد، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 62؛ «أقول إن جميع أنبياء الله ص معصومون من الكبائر قبل النبوة و بعدها و مما يستخف فاعله من الصغائر كلها و أما ما كان من صغير لا يستخف فاعله فجائز وقوعه منهم قبل النبوة و على غير تعمد و ممتنع منهم بعدها على كل حال و هذا مذهب جمهور الإمامية و المعتزلة بأسرها تخالف فيه...».
6- . سوره بقره 2: آیه 124؛ {وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين}.

تفسیر آیه ابتلاء جهت اثبات عصمت در طول عمر امام می گوید:

ذریه حضرت ابراهیم به چهار دسته تقسیم می شوند:

1. کسانی که پیوسته مرتکب گناه شده و عنوان ظالم نیز پیوسته به آنان منطبق می گردد.

2. کسانی که در آغاز زندگی مرتکب گناه شده و سپس توبه می کنند.

3 افرادی که در آغاز گناه نکرده و در پایان زندگی مرتکب گناه می شوند.

4. افرادی که هیچ گاه مرتکب گناه نگریده و هرگز مصداق ظالم نمی باشند.

تردیدی نیست که ابراهیم خلیل الله برای دسته اول و سوم درخواست امامت نکرده است، زیرا یک انسان صالح هرگز از خداوند نمی خواهد که سرنوشت هدایت افراد را به کسانی بسپارد که یا در تمام دوران زندگی معصیت کارند یا در پایان راه، معصیت را بر می گزینند و بد فرجام از دنیا می روند. نتیجه امامت این دو دسته گمراهی افراد است، نه هدایت آنها. بنابراین، دسته دوم و چهارم، مورد درخواست حضرت ابراهیم هستند. مفاد آیه لا ینال عهدی الظالمین این است که دسته دوم نیز بهره ای از امامت ندارند. در نتیجه، امامت مخصوص کسانی است که هیچ گاه مرتکب گناه نشده و نشوند.(1)

2. گستره موضوع عصمت

آن چه مشترک در نظر علمای امامیه است مطلق بودن عصمت فرستادگان الهی در همه جوانب حوزه دین است، خواه در تبیین آن، خواه در موضوعات و مصادیق و امور عرفی مرتبط به دین، خواه در عمل به دستورات دین توسط شخص ایشان و ترک معصیت.(2) البته عده ای آن را منحصر در حوزه دین دانسته اند،(3) عده ای اسهاء را با دلیل جایز می دانند(4)- که آن هم به

ص: 126


1- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج1، ص274.
2- . طوسی، محمد، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 260؛ مفید، محمد، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 62؛ سید مرتضی، «الذخيرة في علم الكلام»، صص 337- 338؛ حمصی، سدید الدین، «المنقذ من التقليد»، ج1، ص 424؛ طوسی، نصیر الدین، «تجريد الاعتقاد»، ص 213؛ فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 303؛ عبیدلی، عمید الدین، «إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت»، ص 478؛ مظفر، محمد حسن، «دلائل الصدق لنهج الحق»، ج 4، ص 17؛ طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 2، ص 134؛ خرازی، سید محسن، «بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإمامية»، ج 1، ص249؛ میلانی، سید علی، «جواهر الكلام في معرفة الإمامة والإمام»، ج 2، ص70 و ....
3- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 2، ص 134؛ سبحانی نیا، محمد، «گستره عصمت از منظر علامه طباطبایی» ص 129، قبسات، زمستان سال 19.
4- . شیخ صدوق و استادش، «من لا يحضره الفقيه»، ج 1، ص 359؛ مرحوم صدوق می گوید: اگر آن حضرت را بدون اراده او خواب غلبه كند و از خدمت خداوند باز بماند بر عوام ظاهر مى شود كه آن حضرت خدا نيست؛ زيرا كسى كه او را چرت و خواب نيست خداوند زنده اي است كه هرگز نمى ميرد و قيّوم است كه قوام وجود اشيا به اوست، با این حال سهو آن حضرت مثل سهو ما نيست؛ زيرا كه ما هر سهوى را بر انبيا تجويز نمى كنيم، بلكه سهوى كه خداوند ايشان را بفرمايد تجويز مى كنيم؛ و از اين جهت خداوند آن حضرت را سهو فرمود تا غلات بدانند كه آن حضرت بشر است و مخلوق است و خالق نيست و آن حضرت را نپرستند، و تا آن كه اگر ايشان را سهوى واقع شود حكم سهو را بدانند بخلاف سهو ما كه از شيطان است و شياطين را بر حضرت سيّد المرسلين و ائمه معصومين و ساير انبيا و اوصيا صلوات اللَّه عليهم تسلّطى نيست، و نيست تسلّط شيطان مگر بر كسانى كه متابعت او مى كنند به دوستى و اطاعت و كسانى كه او را در اطاعت شريك حق سبحانه و تعالى مى دانند.

جهت مصلحتی است که در روایات مثبت آن بیان شده،(1) و منافاتی با قول قائلین به نفی سهو(2) ندارد -، اما قریب به اتفاق ایشان، عصمت مطلق را در همه حوزه های زندگی امام باور دارند.

برخی شاخه ای از عصمت تحت عنوان «عصمت علمی» را مطرح نموده اند و مراد از آن را «عدم خطای معصوم در حوزه علم و معرفت» بیان کرده و برای آن مراتب چهارگانه ی ذیل را آورده و عصمت در تمامی مراتب را به مشهور شیعه نسبت داده اند:

1. عصمت در شناخت احکام الهی

2. عصمت در شناخت موضوعات احکام شرعی

3. عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به رهبری جامعه اسلامی

4. عصمت در امور مربوط به زندگی عادی، اعم از مسائل فردی و اجتماعی.(3)

به نظر می رسد با به کار بردن عدم خطا و نسیان و سهو در لسان قدما به صورت مطلق، عدم خطا در دو حوزۀ علمی و عملی به صورت مجموع ثابت می شود و مطلب جدیدی نبوده، و در واقع «عصمت علمی» قالب جدید به بخشی از گفتار قدما خواهد بود.

بر اساس کلمات و عبارات علمای شیعه در مورد عصمت، می توان چنین نتیجه گرفت که

ص: 127


1- . همان مدرک؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: اين دو مورد (خواب ماندن نماز صبحی و سلام دادن در رکعت دوم از نماز چهار رکعنی) را نسبت به آن حضرت واقع نساخت، مگر به خاطر رحمت و شفقت بر اين امّت، تا مبادا اگر مسلمانى را خواب در ربود و نمازش قضا شد، يا در نماز دچار فراموشى شد او را سرزنش كنند و با خود گويند فخر كائنات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را اين حادثه رسيد ما را سهل باشد كه سهو و خواب پديد آيد.
2- . جهت آشنایی با اقوال مخالفین با سهو امام از بزرگان علمای امامیه رجوع شود: سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 3، ص 201.
3- . ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، ص220.

دایره ی عصمت حجج الهی شامل سه جهت زیر می شود و در این جهات عمومیت و اطلاق دارد:

1. حجت خدا از ابتداء تا انتهاى عمر معصوم است.

2. عصمت به گناه و معصيت اختصاص ندارد، بلكه خطا و سهو و نسيان را هم در برمى گيرد.

3. عصمت، امور عرفى و اجتماعى را نيز شامل مى شود، و به عقائد، تبليغ احكام شريعت و انجام واجبات و محرمات اختصاص ندارد.(1)

با توجه به دیدگاه متکلمان امامیّه که محدوده ی عصمت را فراتر از گناه و معصیت و شامل خطا و نسیان و سهو نیز می دانند، باید تعریفی جامع تر از تعاریف ذکر شده اختیار نمود و چنین گفت:

عصمت موهبتی است الهی که در پرتو آن، انجام گناه و پیروی از عقاید باطل با وجود قدرت بر آن ها، ممتنع گشته و علاوه بر آن، ظهور خطا و نسیان نیز ممتنع می شود.(2)

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت و گستره عصمت

ادله مذکور در ضرورت عصمت، برخی از مطالبی است که اهل کلام در تقویم بیان خود در ضرورت عصمت امام به آن تمسک نموده اند. دقت بر این ادله آشکار می سازد که نگرش متکلمان امامیه به عصمت امام - به خلاف مخالفین- با توجه به جایگاه هدایتی ایشان است.

عدم تسلسل، حفظ شریعت، تأمین غرض خلقت، عدم مأموم شدن امام، حفظ حرمت و تکریم جایگاه امام، عدم وقوع تعارض در حلال و حرام همگی در راستای تحقق اسباب هدایت و به دلیل توجه به جایگاه نیابت از پیامبر و امامت نمودن بر امت در امور دین و دنیا و تبیین گری امام از دین و در نتیجه ادامه جریان نبوت دانستن امامت در وظیفه هدایتگری است. به گونه ای

ص: 128


1- . ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، ص75.
2- . خرازی، سید محسن، «بداية المعارف الإلهية في شرح عقائد الإمامية»، ج 1، ص249« إنها موهبة إلهية يمتنع معها ظهور الخطأ و النسيان عنهم، كما يمتنع صدور الذنوب و المعاصي، أو اتخاذ العقائد الفاسدة و الآراء الباطلة منهم مع قدرتهم عليهما.»

که شیخ مفید صراحتا عصمت امام را همانند عصمت انبیا می داند.(1)

اگر چنین نگرشی نبود و نگاه به مقام امامت صرفا جهت حکومت و اداره مسائل دنیا باشد نگاه حداقلی به عملکرد امام در تطابق با اوامر الهی و قبول عدالت ظاهری و حتی تقلیل قول به عدم عدالت نیز ضربه ای به جایگاه امامت وارد نخواهد نمود. و اعتراف به تسلط شیطان،(2) مستحق دانستن خلیفه به مرگ،(3)

حمله و هتک حرمت خانه دختر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم(4) و حتی به آتش کشیدن آن،(5) غصب اموال دیگران حتی تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم(6) و بت پرست بودن(7) نیز ضربه ای به امامت شخص وارد نمی کند.(8)

اما در باور امامیه جایگاه امام، خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ادامه دهنده راه هدایتی ایشان است. از

ص: 129


1- . مفید، محمد، «اوائل المقالات»، ص 65 .
2- . قال أبوبکر: إن لي شيطانا يعتريني؛ عسقلانی، ابن حجر، «الصواعق المحرقة» ص 7؛ مسلم بن قتیبه، «الإمامة و السياسة»، ج 1، ص 6؛ ابن أبي الحديد، «شرح نهج البلاغة»، ج 2، ص 8؛.
3- . قال عمر: كانت بيعة أبي بكر فلتة وقى الله المسلمين شرها فمن عاد مثلها فاقتلوه. بخاري، محمد، «الصحيح»، باب «رجم الحبلى»، ج 5، ص 208، «السيرة الحلبية»، ج 3، ص 363؛ عسقلانی، ابن حجر، «الصواعق المحرقة» ص 5 و 8 و 21، و قال: سنده صحيح؛ طبری، «تاریخ»، ج 3، ص 210: «فلتة كفلتات الجاهلية، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه»؛ سیوطی، جلال الدین، «تاريخ الخلفاء»، ص 67؛ علامه حلی ذیل این روایت می فرماید: فيلزم منه خطأ أحد الرجلين لارتكاب أحدهما ما يوجب القتل. «نهج الحق و كشف الصدق»، ص 264.
4- . قال أبوبکر في مرضه: ليتني كنت تركت بيت فاطمة لم أكشفه و ليتني في ظلة بني ساعدة كنت ضربت على يد أحد الرجلين أبي عبيدة أو عمر فكان هو الأمير و كنت أنا الوزير؛ مسعودی، علی بن الحسین، «مروج الذهب»، ج2، ص 302؛ مسلم بن قتیبه، «الإمامة و السياسة»، ج 1، ص 18 و 19؛ ابن أبي الحديد، «شرح نهج البلاغة»، ج 1 ص 130، و ج 4 ص 130 و 169؛ ابن عبد ربه، «العقد الفريد»، ج 2، ص 254، يعقوبي، «تاريخ»، ج 2، ص 127.
5- . طبری، «تاریخ»، ج 3، ص 198؛ ابن أبي الحديد، «شرح نهج البلاغة»، ج 1، ص 124 و 134 و ج 2، ص 19 که از كتاب جوهري، ابوبکر، «السقيفة» نقل کرده؛ شهرستانی، «الملل و النحل» ج 1، ص 75؛ کحاله، عمر رضا، «أعلام النساء»، ج 3، ص 125.
6- . تفصیل منابع اهل سنت: حلی، حسن بن یوسف، «نهج الحق و كشف الصدق»، ص 266.
7- . در بت پرستی خلفا قبل از اسلام که اختلافی نیست. اما تداوم آن پس از اسلام نیز در کتب شیعه وارد شده است. كتاب «سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 701.
8- . برای آشنایی با موارد بیشتر معاصی خلفاء رجوع شود به کتاب حلی، حسن بن یوسف، «نهج الحق و كشف الصدق»، باب «ما جاء في كتب القوم من المطاعن»، ص 262.

همین رو به همان دلائلی که لازم است انبیا معصوم باشند عصمت ایشان نیز لازم است.(1) هشام در پاسخ به سؤال از حقیقت عصمت می گوید: از امام صادق علیه السلام همین سؤال را پرسیدم و فرمود: «او به يارى و توفيق خدا از انجام هر عملى كه خداوند منع كرده است خوددارى مى كند، و خداوند تبارك و تعالى فرموده: ﴿وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴾»(2). در واقع در این گزاره امام صادق علیه السلام حقیقت عصمت را با موضوع هدایت گره می زنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با استفاده از این آیه، متعدد به مقام هادی بودن امام تأکید نموده اند.(3) ایشان فرمودند: «من اقتدى بهم (الأئمه) هُدي إلى صراط مستقيم»(4)

شیخ صدوق به نقل از علامه مجلسی ضمن روایت مذکور از امام صادق علیه السلام ، لزوم عصمت را اثبات می کنند که مضمون آن به این کلام است:

قرآن و سنت که اکثر آن مورد اجماع است قابل تأویل است و مردم در تأویل آن اختلاف دارند، و هر یک از فرق اسلامی آن را به نفع مذهب و عقیده خود تأویل می برد. بنابر این لازم است يك مخبر صادق و معصوم از دروغ عمدى و اشتباه باشد که خبر از منظور خدا و پيامبر در كتاب و سنت بنابر واقع و حقیقت آن دهد، و جلوی اختلاف و تأویل را بگیرد، و احتمالات ديگر را رفع نمايد، والا بر خداوند جواز اختلاف در دین و عمل به متناقض لازم می آید که بر خداوند محال است. پس لزوم مخبر معصوم از خطا ثابت می شود.(5)

اکثر متکلمان امامیه نیز از این سیر در جهت اثبات لزوم عصمت امام بهره برده اند. مرحوم شفتی(6) و علامه بیاضی(7) و آیت الله سبحانی(8) خاصتا بر موضوع هدایت در اثبات عصمت تأکید

ص: 130


1- . سبحانی، جعفر، «الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية»، ص 391.
2- . سوره آل عمران 3، آیه 101؛ ابن بابویه، محمد، «معانی الأخبار»، ص 132؛ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
3- . طوسی، محمد، «امالی»، ص 492؛ عبیدالله بن عبدالله، «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل»، ج1، ص 76؛ کوفی، فرات بن ابراهیم، «تفسیر فرات»، ص 258.
4- . ابن بابویه، محمد، «الأمالي»، ص 22.
5- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 25، ص 195.
6- . شفتی، «الإمامة»، ص 365.
7- . بیاضی، علی بن یونس، «الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم»، ج 1، ص 135.
8- . سبحانی، جعفر، «الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية»، ص 391.

نموده اند. بدین ترتیب جهت تداوم جریان هدایت پس از نبوت، لازم است شخصی در بین امت باشد که به حکم قرآن معصوم علی الاطلاق است. آیات متعددی دلالت بر عصمت امام دارد.(1) اما آیه ای که خاصتا مقام امامت را - علاوه بر اثبات تداوم امامت در جریان نبوت(2)- با عصمت گره می زند آیه ابتلا است. خداوند در آیه ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين ﴾(3) پس از اینکه بعد از مقام نبوت و رسالت، مقام امامت را به حضرت ابراهیم عطا می نماید، ایشان از جهت سرور از این اعطا(4) و عظمت امر،(5) آن را برای ذریه خود می طلبد. خداوند در پاسخ، نفی امامت از ظالمین می کند.(6) امام رضا علیه السلام ذیل این آیه می فرمایند:

اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت باطل كرد و آن را مخصوص برگزيدگان پاک ساخت. سپس خداى عز و جل او را گرامى داشت و امامت رادر ذريه و نژاد برگزيده او نهاد،(7)

ص: 131


1- . جهت آشنایی با آیات دال بر عصمت رجوع شود: شفتی، «الإمامة»، 365؛ طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج2، 134-138؛ سبحانی، جعفر، «الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف»، ج 3، ص 273 باب «مراحل العصمة و أدلتها» و «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 4، ص 117 و ... .
2- . می توان آیه ابتلا را از ادله تداوم جریان نبوت و رسالت در امامت دانست؛ زیرا امامتی که برای حضرت ابراهیم قرار داده شده برای ذریه ایشان ثابت می شود. پس امامت همان جریان امامتی است که حضرت ابراهیم به عنوان پیامبر اولوالعزم دارای آن بود.
3- . سوره بقره 2: آیه 124.
4- . كلينى، محمد بن يعقوب، «الكافي»، ج 1، ص.199
5- . همان مدرک، ج 1، ص 175.
6- . جهت آشنایی با تفصیل استدلال به عصمت از این آیه رجوع شود به: مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 25، ص 191؛ سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 4، ص 117؛ پایان نامه کارشناسی ارشد حاجی ولیئی، مصطفی، «برخورداری حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها از ویژگی های امامت و بررسی علل عدم اطلاق امام بر ایشان».
7- . كلينى، محمد بن يعقوب، «الكافي»، ج 1، ص199؛ فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ صَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ ثُمَّ أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَنْ جَعَلَهَا فِي ذُرِّيَّتِهِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ فَقَالَ: ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ ﴾، فَلَمْ تَزَلْ فِي ذُرِّيَّتِهِ يَرِثُهَا بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى وَرَّثَهَا اللَّهُ تَعَالَى النَّبِيَّ ص فَقَالَ جَلَّ وَ تَعَالَى: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ﴾ فَكَانَتْ لَهُ خَاصَّةً فَقَلَّدَهَا ص عَلِيّاً ع بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى رَسْمِ مَا فَرَضَ اللَّهُ فَصَارَتْ فِي ذُرِّيَّتِهِ الْأَصْفِيَاءِ الَّذِينَ آتَاهُمُ اللَّهُ الْعِلْمَ وَ الْإِيمَان.

و فرمود: ...

ایجی، در معنای ظالم مى گويد:

ظالم، كسى است كه مرتكب معصيتى شود كه از عدالت ساقط گردد.(1)

نفی موجود در آیه ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين﴾ مطلق است، و مفادش این است که هر کس در لحظه ای از زندگی خود عنوان ظالم بر او منطبق گردد از عهد امامت بهره ای نخواهد داشت. تقیید این اطلاق، به دلیل نیاز دارد و فرض این است که چنین دلیلی در دست نیست.(2)

به این ترتیب کسی که در طول عمر خود مرتکب ظلم نگردد مصداق آیه خواهد بود، و اگر در مرحله ای مرتکب ظلم شود و سپس توبه کند نیز از عهد امامت نصیبی نخواهد داشت. (3)

امام صادق علیه السلام ذیل این آیه و با استناد به آیه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم ﴾(4) امامت هر کسی که زمانی مشرک بوده را به حکم قرآن رد می نمایند.(5) یعنی اگر خلفای ثلاثه از مصادیق ظلم و معصیت، فقط مرتکب به شرک شده بودند، به حکم قرآن برای نفی امامت از ایشان کفایت می کرد.

بدین ترتیب جایگاه امامت در قرآن مستلزم عصمت و مخصوص صالحین و عابدینی است(6) که در تمام عمر خود(7) از هر گناهی پاک و از هر عیبی مبرا هستند.(8) و هر آنچه در لزوم عصمت انبیا بیان شود به جهت تداوم جریان نبوت بودن امامت، همان در مقام امامت جاری خواهد

ص: 132


1- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص351.
2- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج3،ص139-140؛ طوسی، محمد، «التبیان فی تفسیر القرآن»، ج1،ص449 ؛ طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان»، ج1، ص202 به نقل از امامت در بینش اسلامی، ص251.
3- . تبیین استدلالی مطلب در طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج1، ص274-275.
4- . سوره لقمان 31: آیه 12.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 175؛ ابن بابویه، محمد، «الخصال»، ج 1، ص 310؛ بحرانی، سید هاشم، «البرهان في تفسير القرآن»، ج 1، ص 321.
6- . سوره انبيا 21: آیه 73؛ ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِين ﴾.
7- . کراجکی، محمد بن علی، «كنز الفوائد»، ص 162. عَنْ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ عَنْهُ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ: أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنْ كَاتِبَي عَلِيٍّ أَنَّهُمَا لَمْ يَكْتُبَا عَلَى عَلِيٍّ ذَنْباً مُذْ صَحِبَاهُ.
8- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص 200؛ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوب.

بود. به همین جهت علامه مجلسی در انتهای بحث عصمت امام می فرماید:

معنى عصمت و تحقيق و بیان دلائل اثبات و مسائل مربوط به آن در باب عصمت انبياء گذشت تكرار نخواهيم كرد.(1)

ص: 133


1- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 25 ؛ ص211.

گفتار سوم: اصطفاء

اشاره

یکی دیگر از مناصب امام اصطفاء یا نصب الهی است. دو مفهوم نصب و اصطفا در کنار نص مفاهیمی هستند که در بحث طریقه انتخاب و انتصاب امام از آن استفاده می شود.

الف) مفهوم شناسی اصطفاء

اصطفاء از نظر ریشه ی صرفی، مصدر باب افتعال از از ريشه «صفو» است. در لغت «صفو» به معناى ضد کدر(1)، خالص و پاک شدن شیء از آمیختگی با غیر خود و یا از آلودگی و کدورت(2) آمده است. با توجه به دلالت باب افتعال بر گزینش و اختیار(3)، اصطفاء به معنای برگزیدن شخص یا چیزی برای خالص کردن آن از آلودگی و کدورت است و گویی در خود معنای لغوی اصطفاء نوعی عصمت قرار داده شده است. به طور خلاصه می توان گفت معنای لغوی «اصطفاء» اختيار كردن و برگزيدن می باشد.(4)

مراد از اصطفاء در مباحث کلامی، معنایی ورای معنای لغوی آن نیست. بلکه مصداقی از مصادیق معنای لغوی آن که برگزیدن و انتخاب نمودن است، می باشد. در این مصداق انتخاب کننده و برگزیننده خداوند متعال بوده، و اختیار شوندگان کسانی هستند که اهلیّت و شایستگی لازم برای دریافت مناصب و مقامات الهی را دارند، و خداوند با توجه به حکمت و علم بی نهایت خویش، این بندگان را برای اعطای این مناصب الهی انتخاب می نمایند. این مناصب الهی مراتب مختلفی دارد، از آن جمله می توان به مقام نبوّت، رسالت، وصایت، امامت و حجّت اشاره نمود.

در قرآن کریم واژه های اصطفا، اجتباء، اصطناع، اختیار و اتخاذ و اخلاص در معانی نزدیک به یکدیگر به کاررفته اند. گرچه دارای اختلافاتی هستند، ولی از آن ها برداشت برگزیدگی شده، و به این معناست که خداوند شخصی را چنان خالص و زلال می نماید که قابلیت واسطه شدن برای موهبت های عظیم را دارا باشد.

در کنار مفهوم اصطفاء مفاهیم بسامدی چون نصب و نص نیز مطرح است. از این رو به آن

ص: 134


1- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «كتاب العين»، ج 7، ص 163.
2- . راغب اصفهانی، «مفردات ألفاظ القرآن»، ص 487.
3- . مصطفوی، حسن، «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم»، ج 6، ص 258، «صفو».
4- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «كتاب العين»، ج 7، ص 163؛ ابن منظور، «لسان العرب»، ج 14، ص 463.

اشاره می گردد.

نَصْب در لغت به معنای برافراشتن و ثابت کردن استعمال شده است.(1)

راغب اصفهانی در مفردات چنین می گوید:

نَصْب هر چيز، بالاتر و بلندتر قرار دادن آن است. مثل قرار دادن و بلند كردن نيزه يا سنگ و ساختمان. نَصِيب هم سنگى است كه بر بالاى چيزى قرار می دهند؛ جمع آن نَصَائِب و نُصُب است. عرب ها سنگى داشتند كه آن را پرستش مي كردند و در پايش قربانى مي نمودند.(2)

متکلمان نصب را در بحث تعیین امام مطرح می کنند که آیا این نصب و تعیین امام بر عهده ی خداوند متعال است و جایگاهی الهی است که تعیین آن بر خداوند متعال باشد و یا این امر خطیر جایگاهی عرفی و بشری است و مردم می توانند امام را تعیین نمایند؟

با توجه به معنای لغوی که قرار دادن و برافراشتن است، باید گفت نصب در بحث کلام جدا از معنای لغوی آن نبوده و در واقع مصداقی از مصادیق نصب لغوی است که نصب کننده خداوند متعال و منصوب امام می باشد. در واقع خداوند متعال امام را به منزله پرچمی برافراشته نصب می نمایند تا پویندگان راه الهی با دیدن آن راه را بیابند. و هر که بر خلاف مسیر نشان داده شده توسط ایشان حرکت نماید او گمراه، و هر که راه را به وسیله ی آن بیابد به مقصد می رسد.(3)

نصّ نیز، در لغت به معنای بالا بردن(4)، نهایت یک چیز(5)، اظهار و بیان چیزی(6) آمده است.

چنانکه در النهایة فی غریب الحدیث آمده است:

نص عبارت است از نهایت یک شئ و هر چیزی که معنای آن کاملاً اظهار و بیان شود، و منظور

ص: 135


1- [1]. ابن منظور، «لسان العرب»، ج 1، ص760:« و قال الليث: النَّصْبُ رَفْعُك شيئاً تَنْصِبُه قائماً مُنْتَصِباً، و الكلمةُ المَنْصوبةُ يُرْفَعُ صَوْتُها إِلى الغار الأَعْلى، و كلُّ شي ءٍ انْتَصَبَ بشي ءٍ فقد نَصَبَهُ. الجوهري: النَّصْبُ مصدر نَصَبْتُ الشي ءَ إِذا أَقَمته.»
2- [2]. راغب اصفهانی، «مفردات ألفاظ القرآن»، ص 807 « َنصْبُ الشي ءِ: وَضْعُهُ وضعاً ناتئاً كنَصْبِ الرُّمْحِ، و البِنَاء و الحَجَرِ، و النَّصِيبُ: الحجارة تُنْصَبُ على الشي ءِ، و جمْعُه: نَصَائِبُ و نُصُبٌ، و كان للعَرَبِ حِجَارةٌ تعْبُدُها و تَذْبَحُ عليها».
3- . میلانی، سید علی، «شرح منهاج الكرامة في معرفة الإمامة»، ج 1، ص 123.
4- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «كتاب العين»، ج 7، ص 86 «نَصَصْتُ الحديث إلى فلان نَصّا أي رفعته.»؛ ازهری، محمد بن احمد، «تهذيب اللغة»، ج 12، ص 82 « قال الليث: النَّص رَفْعُك الشي ءَ.و نَصَّصْتُ ناقتي: إذا رَفَعْتَهَا في السَّيْرِ.»
5- . فراهیدی، خلیل بن احمد، «كتاب العين»، ج 7، ص87 «و نَصُّ كل شي ء: منتهاه،و في الحديث: إذا بلغ النساء نَصَّ الحِقاق فالعَصَبة أولى.»؛ ازهری، محمد بن احمد، «تهذيب اللغة»، ج 12، ص82 « قال أبو عُبيد: النَّص أصلُه منتَهى الأشياء و مبلغُ أَقصاها،»؛ جوهری، اسماعیل بن احمد، «الصحاح»، ج 3،ص1058 «و نَصُّ كلِّ شي ء: منتهاه.»
6- . جزری، ابن اثیر، «النهاية في غريب الحديث و الأثر»، ج 5، ص 65؛ «و كلّ شي ء أظهرته فقد نَصَصْتَهُ.و منه حديث هرقل «يَنُصُّهُمْ» أى يستخرج رأيهم و يظهره.و منه قول الفقهاء «نَصُّ القرآن، و نَصُّ السّنّة» أى ما دلّ ظاهر لفظهما عليه من الأحكام.»؛ ابن منظور، «لسان العرب»، ج 7،ص 97 «النَّص رفْعُك الشي ء. نَصَّ الحديث يَنُصُّه نصّاً: رفَعَه. و كل ما أُظْهِرَ، فقد نُصَّ.»

فقهاء از نص قرآن و نص سنت همین معنی است.(1)

و صاحب تاج العروس در معنای این واژه چنین نگاشته است:

نص به معنای اظهار هر چیزی است. و نص قرآن و حدیث هم از این معنی گرفته شده است؛ یعنی هر لفظی که تنها بر یک معنی دلالت کند... . و اصل نص نهایت و غایت یک شیء را گویند.(2)

لغویان دیگر مانند خلیل در العین و ابن منظور در لسان العرب نیز برخی از همین معانی را برای واژه نص بیان کرده اند.(3)

در مورد معنای اصطلاحی نصّ می توان گفت دو اصطلاح برای آن وجود دارد:

یک اصطلاح در علم اصول است، و در بحث اقسام دلالت های یک کلام و دلیل حجیت این دلالت ها از آن بحث می شود که در مقابل ظاهر و مجمل بوده، و به معنای صراحت و یکی بودن مدلول و معنای کلام است، به گونه ای که احتمال دیگری در معنای آن نباشد.(4)

مراد از نصّ در مباحث کلام که تحت عنوان «راه های تعیین امام» در بحث امامت مطرح می شود، دلائل قرآنی و روایی دالّ بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام است.(5)

تمامی متکلمان امامیه اتفاق نظر دارند که راه شناخت نصب و اصطفای الهی منحصر در نص است، اما در یک جهت اختلاف نظر وجود دارد و آن هم این که نصّ به عنوان صفت لازم

ص: 136


1- . جزری، ابن اثیر، «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر»، ج5، ص56.
2- . زبیدی، محمد، «تاج العروس من جواهر القاموس»، ج9، ص369.
3- . خلیل بن احمد، «العین»، ج7، ص86؛ ابن منظور، «لسان العرب»،ج 7، ص97.
4- . صدر، محمد باقر، «حلقات»، «الحلقة الثالثة في اُسلوبها الثانى»،ج 2،ص143، البحث الثالث في حجية الظهور:«ان الدليل اذا كانت دلالته صريحة بحيث لا تقبل احتمال الخلاف فهو نص، و اذا كان محتملا لعدة معان بدون رجحان لبعضها على بعض فهو مجمل، و اذا كانت بعض المعاني منسبقة عرفا الى الذهن فهو الظاهر.»
5- . مفید، محمد، «الفصول المختارة»، ص 19؛ «حقيقة النص هو القول المنبئ عن المقول فيه على سبيل الإظهار.»؛ مفید، محمد، «مسألة أخرى في النص على علي علیه السلام»، ص 3، «النصّ في اللغة هو المبالغة في الإظهار، أو التعيين و التحديد على شي ء ما او الدليل الذي لا يتطرق إليه الخلاف. و المقصود بهذا الاصطلاح عند المتكلّمين هو البحث عن الأدلة التي وردت في القرآن الكريم و السنة النبويّة الشريفة على خلافة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب علیه السلام و وصايته لرسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم»؛ بحرانی، علی، «منار الهدي في النص علي إمامة الأئمة الإثني عشر علیهم السلام »، ص 213؛ «المراد بالنص في هذا الموضع الأمر الدّال على الامامة بالصريح من فعل و قول.»

برای امام معتبر بوده و در شرایط و صفات امام باید از آن بحث شود و یا آن که اعتبار آن به جهت راه شناخت امام بوده و در بحث راه های تعیین امام باید بررسی شود.

عده ای از متکلمان هم چون شیخ طوسی(1)، علامه حلی(2) نص را به عنوان صفتی از صفات عنوان کرده اند.

برخی دیگر از متکلمان مانند سید مرتضی(3)، محقق حلی(4)، ابن میثم بحرانی(5) و ابوالصلاح حلبی(6) و دیگر علمای کلام نص را به عنوان یکی از راه های معتبر تعیین امام آورده اند.(7)

لازم به ذکر است اهل سنت نیز نصّ را به عنوان راهی برای تعیین امام مطرح کرده و آن را اولین و شایسته ترین راه برای تعیین امام دانسته اند، و طریقیت آن را برای تعیین امام مورد اجماع معرفی کرده اند.(8)

از آن جا که مخالفین بحث از نصّ را در راه های تعیین امام آورده اند، و متکلمان در مباحث امامت رویکرد تطبیقی داشته اند، به نظر می رسد جایگاه طرح نصّ در همان بحثِ راه های تعیین امام باشد. هر چند که تعبیر «راه تعیین امام» نوعی تسامح دارد؛ چرا که طبق نظر شیعه تعیین امام بر عهده ی خداوند متعال بوده و مردم تنها به دنبال شناخت این تعیین شده ی الهی هستند. پس تعبیر به راه شناخت امام برای نصّ دقیق تر خواهد بود.

از این گذشته، بررسی ادله ی لزوم نصّ نشان می دهد، در حقیقت نصّ مترادف نصب الهی قرار گرفته است.(9) از این رو ممکن است همین امر، موجب شده تا نصّ به عنوان صفتی از اوصاف امام مطرح شود. اما نصّ همان حاکی نصب الهی بوده، و نشان از اختیار و انتخاب

ص: 137


1- . طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 313.
2- . حسن بن یوسف، «نهج المسترشدین»، ص63 و64 ؛ «مناهج الیقین فی اصول الدین»، ص452.
3- . سید مرتضی، «الذخیره فی علم الکلام»، ص429.
4- . حلی، جعفر بن حسن، «المسلک فی اصول الدین»، ص198.
5- . بحرانی، ابن میثم، «النجاة فی القیامة»، ص69.
6- . حلبی، ابوالصلاح، «تقریب المعارف»، ص170.
7- . ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 313؛ بحرانی، ابن میثم، «قواعد المرام فی علم الکلام»، ص 181؛ فاضل مقداد، «إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين»، ص 337 و اللوامع الالهیه، ص 333.
8- . میلانی، سید علی، «الأصول العامة لمسائل الإمامة»، ص 260.
9- . ر.ک : ربانی، علی، «امامت در بینش اسلامی»، صص303-307 .

الهی می باشد.

بنا بر این می توان رابطه ی نصب و نصّ الهی را این چنین تبیین کرد که نصب انتخاب و اختیار امام در مقام ثبوت است و نصّ بیانگر مقام اثبات. در توضیح مطلب باید گفت انتخاب امام در دو مقام مطرح گردد:

الف) مقام ثبوت و واقع

ب) مقام اثبات و اخبار.

منظور از مقام ثبوت، واقع و عینیت خارجی انتخاب الهی است که خداوند چه کسی را به عنوان امام مردم برگزیده و شرایط و لوازم امامت را در اختیار او قرار داده است؛ اما از آن جا که مردم راهی برای اطلاع از انتخاب و اختیار الهی جز وحی و اخبار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حجت های خداوند که با او در ارتباط دائمی هستند ندارند، مقام اثبات مطرح می گردد که مرحلۀ اقامۀ دلیل و حجت و اثبات نمودن ادعاست.

در مرحلۀ اثبات برای آن که مردم بدانند چه کسی را خداوند متعال اختیار کرده، باید دلیل و حجتی قطعی اقامه گردد که از این دلیل، تعبیر به نصّ شده است. حال این دلیل ممکن است توسط قول خداوند متعال -که استناد آن به خداوند متعال اثبات شده و همان قرآن کریم است- بیان می شود، و یا فعل یا قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا یکی از معصومین علیهم السلام به تبیین این دلیل می پردازد، و یا این دلیل بر امامت، با نشانه ای قطعی که از سوی مدعی امامت آورده و از آن تعبیر به معجزه می شود تمام می گردد.

بنابراین از نظر مقام ثبوت، امامت مقام و منصبی الهی است. و این خداوند متعال است که فرد یا افرادی را به عنوان امام منصوب می کند، و در مقام اثبات تنها راه اثبات آن «نص قرآنی یا روایی» است. در کنار نصّ معجزه نیز راه گشا بوده، و به وسیله آن ثابت خواهد شد که آورنده آن از طرف خداوند منصوب شده است. بنابراین «نص و اعجاز» مربوط به مقام اثبات و «نصب و تعیین» به مقام ثبوت مربوط است.

نتیجه ی بحث «نصّ» و «نصب» آن شد که نصب الاهی و نصّ شرعی در مسألۀ امامت با یکدیگر ملازم اند و نصب مربوط به مقام ثبوت و نصّ مربوط به مقام اثبات (معرفی و شناخت) است. این تلازم بدین جهت است که نصب الاهی بدون آگاه ساختن مردم لغو و بیهوده خواهد بود که با حکمت خداوند متعال سازگاری ندارد. از این رو اگر خداوند متعال کسی را به عنوان

ص: 138

امام انتخاب و نصب نمود او را معرفی می کند، و راه معرفی او تنها نص خواهد بود. پس نصّ فرع نصب و انتخاب الاهی است، و وجود نصّ نشان از انتخاب و نصب خداوند متعال در مرحله ی قبل است. و این نصب است که در حقیقت شرط امامت بوده، و نصّ از این شرط پرده برمی دارد. (1)

ب) ضرورت اصطفاء

اشاره

در باور به اصطفاء نبی از طرف خداوند اختلافی در بین متکلمان مسلمان وجود ندارد. اما از جمله اختلاف ها که فصل ممیّز شیعه از اهل سنت در مسأله امامت محسوب می شود و در دیگر مسائل امامت بسیار تأثیر گذار است، طریقه انتخاب و انتصاب امام است.

اهل سنت بر این باورند که منصب امامت یک منصب بشری بوده و این مردم هستند که امام را انتخاب می کنند. در نقطه ی مقابل شیعه بر آن است که امامت منصبی است الهی، و گزینش و انتخاب امام بر عهده ی خداوند متعال است، و امام برای تصدّی منصب امامت باید از طرف خداوند متعال منصوب باشد.

اهمیت پرداختن به نظریه اصطفا با دقت در کلام تفتازانی روشن می گردد. او صراحتا منکر اصطفای الهی برای امام می شود، و رد لزوم شرط افضلیت برای امام را با نفی اصطفاء تبیین می نماید. او از ادله ای که در رد افضلیت اقامه می نماید عدم امکان یا صعوبت دسترسی و شناسایی شخص افضل در جامعه است.(2) اعتقاد به اصطفاء این مانع در کلام تفتازانی را برطرف می سازد. در رد شرط عصمت امام نیز با نفی اصطفا و به دست مردم بودنِ انتخاب امام، امکان شناخت معصوم را منتفی، و در نتیجه نفی شرط عصمت برای امام را قائل می شود.(3) او در بحث شروط امام پس از بیان برخی از شروط، ضرورت جمع آن ها در امام را منکر می شود. زیرا امکان جمع همه شروط در خارج در شخص واحد در اکثر مواقع میسر نیست.(4) این کلام او در

ص: 139


1- . پایان نامه کارشناسی ارشد مصطفی، حاجی ولیئی، «برخورداری حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها از ویژگی های امامت و بررسی علل عدم اطلاق امام بر ایشان»، صص 57-58.
2- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، صص 246-247.
3- . همان مدرک، ج 5، ص 248.
4- . همان مدرک، ج 5، صص 244-245. ولم يشترطها بعضهم لندرة اجتماعها في الشخص و جواز الاكتفاء فيها بالاستعانة من الغير... .

واقع به این معنا است که ضرورت شروط امامت ثابت است، اما به دلیل اضطرار و عدم امکان دسترسی به شخصی که جامع این صفات باشد از برخی از شروط دست کشیده و به حداقل شروط اکتفا می نماید. نظریه اصطفاء با پشتوانه ای که دارد این اضطرار را از بین برده، و طبق نظر امامیه در همه ادوار شخصی که جامع این شروط باشد وجود دارد. لذا ضرورت بحث اصطفا روشن می گردد.

متکلمان امامیه برای ضرورت و وجوب انتخاب و نصب امام توسط خداوند متعال، دلایل عقلی و نقلی متعددی را ذکر کرده اند.(1) تفصیل برخی از ادله ی لزوم نصب الهی امام بدین شرح است.

1. قاعدۀ لطف

همانطور که بیان شد بر طبق این قاعده، بنا بر حکمت و عدل خداوند هر آن چه که بندگان را به طاعت خداوند متعال نزدیک و از معصیتش دور کند، بر خداوند متعال لازم است که آن را انجام دهد. با ادله ای که در ضرورت و اهداف بعثت انبیا و استمرار آن در امامت در فصل پیشین گذشت لزوم اصطفاء امام از جانب خداوند ثابت گشت.

2. نظام احسن

از دیگر استدلال های عقلی که متکلمان امامیه بر لزوم نصب الهی امام بیان کرده اند، نظام احسن است. بر اساس این دلیل، نصب امام پنج صورت می تواند داشته باشد: نصب امام یا خیر محض، یا خیر غالب، یا شرّ محض، یا شر غالب و یا خیر و شرش مساوی است. سه صورت اخیر باطل است؛ چرا که عقل درک می نماید که وجود رئیسی صاحب قدرت و شوکت و مبسوط الید که مظلوم را یاری و ظالم را در جای خودش بنشاند، و مردم را بر انجام تکالیف تشویق و از گناه و معصیت باز بدارد، مردم به صلاح نزدیکتر و از فساد دورترند، و اگر چنین رئیسی نباشد عکس حالت قبل رخ می دهد. از این رو نصب امام یا خیر محض است و یا خیر غالب. در هر دو صورت، از آن جایی که نظام هستی احسن است، و در نظام احسن خیر محض و یا خیر غالب باید باشد، نصب امام نیز ضروری خواهد بود. زیرا خداوند متعال فیّاض علی

ص: 140


1- . ر.ک: میلانی، سید علی، «الأصول العامة لمسائل الإمامة»، صص 47-86.

الاطلاق است، و صدور هر خیری از خداوند متعال لازم و ضروری است. بنابراین نصب امام از سوی خدای متعال لازم و ضروری است.(1)

3. صفات لازم در امام

با توجه به ضرورت عصمت و افضلیت امام، تنها راه دستیابی به امام معصوم و افضل، انتخاب و نصب الهی است.(2) چرا که مردم قدرت شناخت معصوم و افضل واقعی را نداشته،(3) و در انتخاب های خود دچار خطا و اشتباه می شوند. از این رو تنها خداوند متعال است که می تواند امام دارای شرایط لازم برای تصدّی منصب امامت را بشناسد، و او را امام مردم قرار دهد.(4)

برخی از متکلمان اهل سنت بر این دلیل اشکال کرده اند که ما ضرورت عصمت برای وصی را نپذیرفته و دیگر نیازی به نص نیست و بر فرض اشتراط عصمت، ظنّ به عصمت کفایت می کند.(5)

در پاسخ باید گفت: ادله عصمت امام از جهت عقلی و نقلی بیان شد که با وجود این ادله، ادعای اشکال کننده بی اثر خواهد بود. اما ظن و گمان به عصمت شخصی، با علم قطعی به لزوم تبعیت از معصوم سازگاری ندارد و کفایت از علم نمی کند، و اگر خداوند مردم را مکلّف به تبعیّت از معصوم کرده باشد و شناخت معصوم را بر عهده ی خود ایشان قرار داده باشد، این تکلیف بما لا یطاق و قبیح است؛ زیرا عصمت از امور مخفی است، و شناخت آن نیازمند علم

ص: 141


1- . بحرانی، ابن میثم، «النجاة في القيامة في تحقيق أمر الإمامة»، ص 45.
2- . ابن بابویه، محمد، «معانی الأخبار»، ص 44.
3- . ابن بابویه، محمد، «الخصال»، ج1، ص 310.
4- . برای تفصیل، ر.ک: سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج2، صص 5-8؛ طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، صص 313-314؛ حلی، جعفر بن حسن، «المسلک فی أصول الدین»، ص210؛ حلی، حسن بن یوسف، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، ص496؛ «أنوار الملكوت في شرح الياقوت»، ص 208؛ بحرانی، علی، «منار الهدي في النص علي إمامة الأئمة الإثني عشر علیهم السلام »، ج1، صص 259-407. ابن میثم بحرانی، «النجاة في القيامة في تحقيق أمر الإمامة»، ص 70.
5- . رازی، فخرالدین، «الأربعين في أصول الدين»، ج 2، ص 270:«انا لا نسلم أن العلم القطعى بحصول تلك الصفات، شرط. بل الشرط عندنا حصول الظن فقط».

غیب است که در اختیار همه ی انسان ها قرار نگرفته است.

4. اهمیت امامت

دین اسلام به عنوان دین خاتم هر آنچه بشر به آن احتیاج دارد را از خرد ترین مسائل بیان نموده است. مسأله امامت که از ارکان موضوعات جامعه اسلامی و محور اصلی پیشبرد حقیقت اسلام در جامعه می باشد قطعا از مواردی خواهد بود که خداوند متعال از بیان آن غفلت نخواهد کرد، و اگر قرار به بیان مطلبی در دین باشد، اولویت موضوع امامت و انتصاب امام جهت جلوگیری از هرج و مرج در جامعه اسلامی است.(1)

نقش هدایتگری امام در تبیین ضرورت اصطفاء

ادله مذکور در ضرورت اصطفاء، برخی از مطالبی است که اهل کلام در تقویم بیان خود در ضرورت اصطفاء امام به آن تمسک نموده اند. دقت بر این ادله آشکار می سازد که نگرش متکلمان امامیه به اصطفاء امام - به خلاف مخالفین - با توجه به جایگاه هدایتی ایشان است.

قاعده لطف که حقیقت آن به جهت تحقق هدایت است، ایجاد نظام احسن، تحقق صفات لازم در امامت و طرح ضرورت امامت در ادله اصطفاء با توجه به جایگاه هدایتی است که برای امام قائل هستند.

اگر این باور در مقام امامت نبود و این جایگاه صرفا یک منصب دنیایی بود، دیگر کلامی از انتصاب الهی مطرح نبود، و قهر و غلبه هر شخص برای تصاحب جایگاه حکومت ولو زنا کار و شراب خوار مانند یزید و ولید،(2) و حتی کسی که حاضر است فرزند خود را به خاطر حکومت بکشد،(3) یا کسی که برادر خود را می کشد(4) نیز آسیبی به امامت او نمی زند، و در خواندنش به

ص: 142


1- . حلی، حسن بن یوسف، «أنوار الملكوت في شرح الياقوت»، ص 208؛ عبیدلی، سید عمید الدین، «إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت»، ص 485.
2- . عسکری، سید مرتضی، «نقش ائمه در احياى دين»، ج 1، ص 401.
3- . اشاره به تهدید به قتل مأمون توسط پدرش هارون؛ ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 1، ص 91.
4- . اشاره به کشتن امین توسط مأمون جهت تصاحب قدرت، همان مدرک، ج 2، ص: 209.

عنوان خلیفه پیامبر و خلیفه مسلمین ابایی نمی شود.(1)

اما در باور امامیه تنها راه رسیدن به مقام امامت انتصاب از جانب خداوند متعال است. زیرا امامت ادامه راه نبوت است و نبوت به جهت رسیدن به هدف هدایتش نیاز به علم و عصمت دارد، و هیچ کس جز خداوند متعال حتی به اعتراف اهل سنت(2) قادر به شناسایی شخص معصوم، و عالم و افضل این منصب نیست و بشر ممکن است در انتخاب به اشتباه رود. از این رو طریقه معرفی ادامه دهنده راه انبیا نیز همانند انبیا خواهد بود. کما اینکه معرفی پیامبر اسلام نیز در کتب تورات و انجیل فعلی، حتی با توجه به تلاش بزرگان ایشان در تحریف و مخفی نمودن حقیقت، بیان شده است.(3) بلکه اصطفا سنتی است در همه انبیا از حضرت آدم تا به حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که توسط هیچ یک از ایشان تخلف نشده است.(4) امام زمان (عج) صرف احتمال اشتباه در انتخاب در مصداق امام را به جهت دفع ضرر محتمل که به مسأله مهم هدایت وارد خواهد شد دلیل عدم جواز انتخاب به دست مردم خوانده اند، و با استناد به قرآن احتمال خطا حتی در عاقل ترین افراد در انتخاب را ممکن می دانند.(5) بنابر این شناساندن کسی که هم عالم به همه زوایای لازم جهت مقام امامت باشد و هم دارای عصمت مطلق و افضل از همه افراد بشر باشد بر عهده خداوند است.(6) زیرا با وصفی که از اهمیت هدایت شد و نهادن آن در اهداف خلقت و بعثت، عدم قرار دادن کسی که این مسیر را در پی انبیا هموار کند توسط خداوند حکیم، در حقیقت ضایع نمودن هدف خلقت و بعثت است.

امام رضا علیه السلام به حکم قرآن(7) پس از تحقق هدایت توسط انبیا، دگر بار به امر ضلالت کشاندن مردم را از خداوند محال می دانند،(8) و به حکم قرآن در آیه ابتلا از آن جایی که لزوم

ص: 143


1- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 351؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 253؛ میلانی، سید علی، «الإمامة في أهم الكتب الكلامية و عقيدة الشيعة الإمامية»، ص 153.
2- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، صص 244-248.
3- . عامری، سامی، « محمد رسول الله في الكتب المقدسة».
4- . دیلمی، حسن بن محمد، «إرشاد القلوب إلى الصواب»، ج 2، ص300.
5- . ابن بابویه، محمد، «كمال الدين و تمام النعمة»، ج 2، ص 461.
6- . ابن بابویه، محمد، «معانی الأخبار»، ص 44؛ «الخصال»، ج1، ص 310.
7- . سوره توبه: آیه 115؛ ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُون.﴾
8- . حمیری، عبدالله بن جعفر، «قرب الإسناد»، ص 377.

عصمت مبرهن می شود در پی آن لزوم اصطفا را نیز محرز می نمایند.(1) علامه مجلسی می فرماید:

از خدایی که حتی تقسیم روزی بین مردم که مرتبط به حیات دنیاست را انجام می دهد(2) محال است امری بسیار مهم که تأثیر شگرف در پیشبرد امر آخرت دارد را رها نماید.(3)

بدین ترتیب امامت در باور امامیه عهدی است که فقط از جانب خدا است،(4) و به قدری اهمیت دارد که بیش از هر فریضه ای خداوند به آن پافشاری نموده است،(5) و نشانیدن کسی هم عرض امام منصوب از جانب خداوندی که هدفش هدایت است، طلب نمودن هدایت از غیر اهل هدایت است، که برآیندش جز ضلالت نخواهد بود.(6) و این قرارداد، در حکم کفر به خداوند، و عقوبتش آتش شدید جهنم است.(7)

جایگاه امامت به اندازه ای مهم است که خداوند حتی در اشرف انبیا که مخلوقی برتر از او خلق ننموده، سهمی در انتخاب قرار نداده، و آن را منحصر برای خود دانسته است. همانطور که ایشان در حدیثِ متواترِ غدیر(8) و داستان اسلام آوردن قبیله بنی حنیفه و بنی کلاب و بنی عامر(9) عدم دخل نظر شریفشان را در آن نفی نموده اند، و فرمودند: «إنّ الأمر إلى الله، يضعه حيث يشاء».(10) امام صادق علیه السلام نیز این حق را در وصی بعد خود صراحتا منکر می شوند، و با اینکه

ص: 144


1- . كلينى، محمد بن يعقوب، «الكافي»، ج 1، ص199.
2- . سوره زخرف 43: آیه 32؛ ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا.﴾
3- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 23، ص 66.
4- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 470.
5- . حمیری، عبدالله بن جعفر، «قرب الإسناد»، ص 300.
6- . تميمى آمدى، عبد الواحد، «غرر الحكم و درر الكلم»، ص 95؛ من یطلب الهدایه من غیر أهلها یضل.
7- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 3، ص 247؛ الباقر علیه السلام: ... فَأَمَّا النُّصَّابُ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَإِنَّهُمْ يُخَدُّ لَهُمْ خَدٌّ إِلَى النَّارِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ فِي الْمَشْرِقِ فَيَدْخُلُ عَلَيْهِمْ مِنْهَا اللَّهَبُ وَ الشَّرَرُ وَ الدُّخَانُ وَ فَوْرَةُ الْحَمِيمِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ مَصِيرُهُمْ إِلَى الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَيْنَ إِمَامُكُمُ الَّذِي اتَّخَذْتُمُوهُ دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً.
8- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 57؛ کوفی، فرات، «تفسير فرات»، ص 506.
9- . ابن شهر آشوب، محمد، «مناقب آل أبي طالب عليهم السلام»، ج 1، ص 257.
10- . ابن هشام، «سيره النبویه»، ج1، ص 425؛ حلبى، علی بن ابراهیم، «انسان العیون فی سیرة امین المأمون»، ج، ص 4.

میل شخصی خود را در فرزند دیگرشان اسماعیل بیان می دارند، اما خواست خداوند را در امام کاظم علیه السلام می خوانند.(1) شدت انحصار این امر به خداوند متعال به حدی است که سؤال از اینکه چرا امامت در شخصی دون شخص دیگر قرار داده شده مذموم است.(2)

با بیانی که گذشت اهمیت اصطفا در پیشبرد اهداف خلقت و هدایت روشن و لزوم اصطفا و انحصار آن در خداوند متعال تنقیح گردید.

ص: 145


1- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 474؛ باب «في الأئمة أنهم يعلمون إلى من يوصون قبل موتهم مما يعلمهم الله».
2- . ابن بابویه، محمد، «الخصال»، ج 1، ص 305.

ص: 146

فصل سوم تبیین وظائف و مناصب امام علیه السلام با تکیه بر اشتراک در رسالت هدایتی با انبیاء علیهم السلام

اشاره

ثمره اشتراک رسالت هدایتی در وظائف و مناصب ذیل انجام گرفته است:

· حفظ دین و شریعت و ...

· ولایت تکوینی و تشریعی

ص: 147

ص: 148

گفتار اول: وظائف امام

اشاره

هدف، نتیجه ای است که از یک فعالیت انتظار می رود و وظیفه، عملی است که در جهت تحقق هدف بر عهده شخص قرار داده می شود. اما در مباحث کلامی افتراقی بین این دو نیست. یعنی مطالبی که در اهداف انبیا و امام و وظائف ایشان مطرح می شود در زبان اهل کلام تمییز داده نمی شود. بلکه در نظر متکلمان از قدما بحث از وظائف و اهداف، عنوانی مستقل نداشته و ضمن صفات و شرائط امام و در خلال ادله وجوب نصب امام و دیگر مسائل امامت به این موضوع می پرداختند.(1) اما متأخرین از متکلمان عنوانی به این نام را در کتب خود ارائه می دهند.(2)

اقوال متکلمان

وظائف متعددی توسط متکلمان برای امام مطرح گردیده است. تفتازانی تنفیذ احکام، اقامه حدود، تجهیز سپاه، اخذ صدقات، برخورد با زورگویان و سارقین و راهزن ها، اقامه نماز جمعه و اعیاد، قطع منازعات بین مردم، قبول شهادات در مخاصمات، تزویج کسانی که ولی ندارند، قسمت نمودن غنائم و اموری که باید متولی در جامعه داشته باشد را جز وظائف امام معرفی می کند.(3) قاضی عبدالجبار(4) و قاضی ایجی،(5) نیز به برخی از این امور در این باب اشاره نموده اند.

لکن متکلمان امامیه از آن جهت که مقام امامت را مقامی شامل حاکمیت دنیوی و معنوی می دانند و ایشان را ادامه دهنده مسیر نبوت می شمارند، در مسأله وظائف نیز ایشان را قائم به وظائف

ص: 149


1- . مفید، محمد بن نعمان، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 65؛ عبدالجبار، «شرح الأصول الخمسة»، ص 509؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 243؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح العقائد النسفية»، صص 97-98؛ ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 349.
2- . میلانی، سید علی، «نفحات الأزهار فى خلاصة عبقات الأنوار»، ج 19، ص 393؛ سبحانی، جعفر، «العقيدة الإسلامية»، ص 200.
3- . تفتازانی، سعد الدین، «شرح العقائد النسفية»، ص 97؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح المقاصد»، ج 5، ص 237.
4- . عبدالجبار، «شرح الأصول الخمسة»، ص 509.
5- . ایجی، میر شریف، «شرح المواقف»، ج 8، ص 346.

پیامبر دانسته و همان وظائفی که برای پیامبر روشن است برای امام و خلیفه بعد از ایشان لازم می دانند،(1) و علاوه بر مطالب فوق عناوین دیگری را در این حیطه بیان می فرمایند:

1. حفظ دین و شریعت

2. تبیین احکام و معارف اسلامی و تنفیذ آن

3. جلوگیری از انحرافات

4. پاسخ به سؤالات دینی و اعتقادی

5. برقراری قسط و عدل در جامعه

6. تربیت انسان ها

7. واسطه فیض خداوند در رسیدن به هدایت(2)

البته برخی از متکلمان اهل سنت نیز گاه این وظائف را، در راستای مقایسه امام با انبیا، از جمله وظائف امام معرفی نموده اند.(3) اما این باور در متکلمان اهل سنت نادر است.

نقش هدایتگری امام در ضرورت و گستره وظائف

دقت در وظائفی که توسط متکلمان از امامیه ارائه شده است مجدداً جایگاه هدایتی امام را – بر خلاف نظر مخالفین - روشن می نمایاند.

اگر نگاه هدایتی مذکور به جایگاه امام نباشد، و امام واسطه هدایت دانسته نشود دیگر تبیین احکام و معارف اسلام که از قرآن و سنت اخذ می شود و حفظ شریعت و جلوگیری از انحرافات در آن و در نتیجه تزکیه بشر، از امام انتظار نخواهد بود. از این رو دیگر نیازی به امامِ عالمِ معصوم

ص: 150


1- . مفید، محمد بن نعمان، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 65؛ مظفر، محمد حسین، «علم الامام»، ص 16؛ سبحانی، جعفر، «العقيدة الإسلامية»، ص 200.
2- . طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 297؛ مفید، محمد، «أوائل المقالات في المذاهب و المختارات»، ص 65 و «النكت الاعتقاديه»، ص 40؛ سید مرتضی، «الذخيرة في علم الكلام»، محقق: احمد، حسيني، قم، نشرالاسلامي، ص 409؛ بحراني، ابن ميثم، «قواعد المرام في علم الكلام»، ص 177؛ حسن بن يوسف، حلي، «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، ص 183؛ عميد الدين، عبيدلي، «إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت»، ص 471؛ مهدي، نراقي، «انيس الموحدين»، سبحانی، جعفر، «العقيدة الإسلامية»، ص 201-202.
3- . الجاحظ، «رسائل الکلامیه»، ص 201-202.

نیست، و جهل به دین و قرآن و عدم قدرتِ پاسخ به مسائل، مانع امامت نخواهد شد.(1) و هر کسی که در ظاهر، ولو نسبی بتواند امور مردم را مدیریت کند، می تواند تصدی امر امامت نماید. دیری نمی پاید که نتیجه این امامت به فرموده خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه خواهد شد که از اسلام جز اسمش و از قرآن جز رسمش باقی نمی ماند و مردم ادعای اسلام می نمایند، اما دورترین از آن هستند، و مساجد که محل هدایت است از جهت ظاهری آباد، اما خبری از هدایت از آن نیست.(2) زیرا به قاعده «الناس علی دین ملوکهم» که فریقین از آن بهره برده اند(3) و حتی آن را روایت خوانده اند(4) و روایات دیگر که به این مضمون در منابع موجود بوده(5) و همچنین دقتی گذرا در تاریخ و مواضعی که در کتب علما از این قاعده بهره گیری شده، صحت آن را تصدیق می نماید که امامت امام، ارتباط مستقیمی با دین و هدایت مردم دارد. لذا عدم باور به جایگاه هدایتی امام، نتیجه اش رها شدن امر دین و هدایت در جامعه خواهد بود که همان تحقق روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

اما در باور اهل سنت تحقق این حدیث نیز، به امامتی که وظیفه اش تبیین دین و حفظ آن از انحراف و تحریف نیست خدشه ای وارد نمی کند. حتی اگر شخص امام، ایجاد کننده بدعت و

ص: 151


1- . جهت آشنایی به موارد آن در خصوص خلفا رجوع شود: امینی، عبدالحسین، «الغدير فى الكتاب و السنة و الادب»، ج 7، ص 97، الغلوّ في أبي بكر و ج 6، ص 120، نوادر الأثر في علم عمر.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 308؛ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ يُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ هِيَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى... . در کتب اهل سنت نیز این روایت و مضمون آن آمده است: بخاری، محمد، «خلق أفعال العباد»، ج1، ص 67؛ بیهقی، «شعب الایمان»، ج3، ص 317؛ ابن الجوزی، «زادالمسیر فی علم التفسیر»، ج2، ص 281؛ قرطبی، «الجامع لأحكام القرآن»، ج7، ص 249؛ محمد بن عبدالوهاب، «اصول الایمان»، ص 160.
3- . از کتب امامیه: مجلسی، محمد تقی، «لوامع صاحبقرانى» مشهور به شرح فقيه، ج 1، ص 109؛ مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 102، ص 8؛ مظفر، محمد حسن، «دلائل الصدق لنهج الحق»، ج 2، ص 16 از کتب اهل سنت: عسقلانی، ابن حجر، «فتح الباري فی شرح صحيح البخاري»، ج7، ص 151؛ سخاوی، «المقاصد الحسنة»، ج 1، ص 689؛ قاری، ملاعلی، «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح»، ج5، ص 1893.
4- . اربلی، علی بن عیسی، « كشف الغمة في معرفة الأئمة»، ج 2، ص 21؛ اگر چه سخاوی از علمای اهل سنت روایت بودن آن را انکار می کند اما روایات موافق این مضمون را نقل می نماید، سخاوی، «المقاصد الحسنة»، ج 1، ص 689.
5- . الصادق علیه السلام: صنفان من أمتي إذا صلحا صلح الناس و إذا فسدا فسد الناس الأمراء و العلماء، دیلمی، «إرشاد القلوب إلى الصواب»؛ ج 1؛ ص70؛ مجلسی، محمد تقی، «روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه»، ج 7، ص 260.

انحراف در دین باشد.(1) نتیجه این باور اینگونه خواهد شد که اگر زمین را ظلم و جور فرا بگیرد(2) امامی که وظیفه اش نابودی ظلم و جور نیست ایرادی به امامتش نخواهد بود. اگر چه خود از جمله کسانی باشد که نسبت به افراد جامعه اسلامی به عدالت رفتار نکند،(3) و نژاد پرستانه بین ایشان حکم نموده،(4) و اموال بیت المال را غیر عادلانه تقسیم کرده،(5) و حدود و قصاص(6) را در جامعه اجرا ننماید.

اما در باور امامیه به جهت جایگاه هدایتی امام، هر آنچه برای هدایت امت لازم است توسط ایشان انجام می گیرد و در حقیقت وظائف ایشان در این راستا خواهد بود. امام رضا علیه السلام در این بیان می فرمایند:

همانا امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياء است، همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... است. همانا امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است... . كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات و اجراء حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف به وسيله امام است. امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند، و حدود خدا را به پا دارد و از دين خدا دفاع كند. و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طريق پروردگارش دعوت نمايد...[امام] موجب نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافرين است... [امام] در امامت

ص: 152


1- . برای آشنایی با گوشه ای از این جهالت و بدعت های خلفا به کتاب «اجتهاد در مقابل نص» علامه سید شرف الدین رجوع شود.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 341؛ در کتب متعدد اهل سنت نیز روایت پر شدن ظلم و جور و نا عدالتی در زمین نقل شده است: عَنْ رُفَيْعٍ أَبِي كَبِيرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيًّا، يَقُولُ: " تَمْتَلِئُ الْأَرْضُ ظُلْمًا وَجَوْرًا حَتَّى يَدْخُلَ كُلَّ بَيْتٍ خَوْفٌ وَحَرْبٌ يَسْأَلُونَ دِرْهَمَيْنِ وَجَرِيبَيْنِ فَلَا يُعْطَوْنَهُ , فَيَكُونُ تَقْتَالٌ بِتَقْتَالٍ وَتَسْيَارٌ بِتَسْيَارٍ حَتَّى يُحِيطَ اللَّهُ بِهِمْ فِي قَصْرِهِ، ثُمَّ تُمْلَأُ الْأَرْضُ عَدْلًا وَقِسْطاً؛ «مصنف ابن ابی شیبه»، ج7، ص 475؛ «مسند احمد»، ج 17، ص 321؛ «سنن ابی داود»، ج4، ص 106.
3- . اشاره به ظلم های عثمان که منجر به کشتنش شد؛ «كتاب سليم بن قيس»، ج 2، ص 667.
4- . اشاره به تعصبات نژادپرستانه عمر نسبت به عجم؛ همان مدرک، ج 2، ص 682.
5- . اشاره به تبعیضات عثمان نسبت به اقوام خود؛ سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 57؛ «مصنف عبدالرزاق صنعانی»، ج 5، ص 474.
6- . اشاره به عدم اجرای حد و قصاص خالد بن ولید در کشتن مالک بن نویره و تجاوز به ناموس او؛ ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج 2، ص 18.

قوى و در سياست عالم است، اطاعتش واجب است، به امر خداى عز و جل قائم است، خير خواه بندگان خدا و نگهبان دين خدا است.(1)

این باور از این جهت است که امام ادامه دهنده راه نبوت و خلیفه رسول خدا است. وظیفه پیامبر از این رو کسی می تواند داعیۀ خلیفۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامت امت اسلام را داشته باشد که عملکرد او در راستای عمل به وظائفی که برای رسول خدا تبیین می شود باشد. البته جز وحی که روشن است. زیرا معنایی که از خلافت رسول خدا اراده می شود نیابت از ایشان در وظائف مذکور است.(2) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز خلیفه پس از خود را اینگونه معرفی می فرمایند:

پروردگارا جانشينان مرا مورد رحمت قرار ده. اصحاب گفتند: اى رسول خدا، جانشينان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه پس از من بيايند و احاديث مرا براى مردم روايت كنند و سنّت مرا به مردم بياموزند.(3)

بدین ترتیب تبیین اوامر و سیره پیامبر که به عنوان سنت ایشان معرفی می شود از ضروریات خلیفه بعد از پیامبر است. این کلام پیامبر، تصریح به مقام هدایتی خلیفه پس از پیامبر دارد. نکته دیگر این حدیث آن است که بدیهی است عمل نمودن شخص خلیفه طبق سنت پیامبر از لوازم این روایت است. زیرا عمل ننمودن به علم و گفتار از منهیات قرآن است.(4) سیره امامت امت و وظائفی که برای این امامت ضروری است نیز بخشی از عمل پیامبر است که لازم است خلیفه بعد از ایشان که در همان جایگاه قرار دارد بر همان شیوه عمل نماید. از این رو قول مغایرت در وظائف نبی و امام و استثناء برخی وظائف از خلیفه نیازمند دلیلی است که موجود نیست. پس همانطور که وظائف بیان شده برای نبی در راستای هدایت امت است وظائف امام نیز در همان راستا و همان وظائف خواهد بود.

حال که تأثیر هدایت در تعیین وظائف امام مشخص گردید، می توان کسانی را که طبق وظائف

ص: 153


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 200.
2- . أبهى المداد في شرح مؤتمر علماء بغداد، ج 1، ص: 503؛ فإنّ «خليفة» مفرد خلفاء مشتقة من المصدر «خلافة» و يقصد بها النيابة عن النبيّ صلی الله علیه و آله و سلم و القيام مقامه في تنفيذ أحكام الدين و الاقتداء بهداه صلی الله علیه و آله و سلم.
3- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج1، ص 37.
4- . سوره صف 61: آیه 2؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون.

پیامبر در امامت خویش عمل نمودند شناسایی نمود. با دقت در میراثی که از اهل بیت علیهم السلام به جای مانده است، تلاش ایشان در جهت تحقق وظائف مذکور، کاملا مشهود خواهد بود. تبیین و تعلیم احکام عملی دین و معارف اسلام از توحید و نبوت و حقیقت امامت و معاد، تا رهنمود های رفتاری و اخلاقی و اجتماعی، و تفسیر صحیح از قرآن و آشنا نمودن امت با حقیقت آن، و پاسخ به هر جنسی از سؤالات مردم، و همچنین احتجاج های متعدد با مخالفان جهت تقویت قلوب مؤمنین و شکست مخالفین،(1) و در نتیجه، تمسک به این مجموعه جهت تربیت و تهذیب و تزکیه بشر همگی در راستای عمل به وظائف مذکور برای امام علیه السلام است.

اما نسبت به ایستادگی در برابر بدعت ها و انحرافات ایجاد شده جهت حفظ حقیقت دین و عدم نابودی آن بر هر آشنای به میراث اهل بیت علیهم السلام اهمیت و حساسیت ایشان در برخورد با این کج روی ها مشهود است. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.(2)

قطعاً ائمه علیهم السلام اعلم علما بوده، و از وظیفه خود در اظهار بدعت ها کوتاهی نخواهند کرد. ایشان در جای جای کلامشان به شدت از اجتهاد به رأی در مسائل، قیاس، بدعت،(3) تفسیر به رأی قرآن،(4) اخذ دین از غیر اهلش(5) نهی فرموده و عقوبت اخروی آن را تبیین نموده اند، و در جهت سرکوب و بی اثر نمودن آن بدعت ها، تأکید بیشتری در امر به عملِ در تضاد آن بدعت نموده اند. به طور مثال در جهت مخالفت با بدعت حرمت عقد موقت توسط خلیفه دوم، ایشان به انجام آن تأکید و ترغیب نموده اند.(6) و در تقابل در بدعت آمین گفتن بعد از سوره حمد در نماز از آن نهی فرموده(7)

ص: 154


1- . برای هر یک از موارد مذکور در فصل دوم بخش «اهداف امامت»، تراث به جای مانده از اهل بیت علیهم السلام معرفی گردید.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص54.
3- . همان مدرک، ج 1، ص 54؛ باب «البدع و الرّأي و المقاييس».
4- . «تفسیر عیاشی»، ج1، ص 17؛ باب «فی من فسر القرآن برأیه» .
5- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج2، ص 81؛ باب «من يجوز أخذ العلم منه و من لا يجوز و ذم التقليد و النهي عن متابعة غير المعصوم في كل ما يقول و وجوب التمسك بعروة اتباعهم عليهم السلام».
6- . فیض کاشانی، محسن، «الوافي»، ج 21، ص 335؛ باب «إثبات المتعة و ثوابها».
7- . طوسی، محمد، «الإستبصار فيما اختلف من الأخبار»، ج 1، ص 318؛ باب «النهي عن قول آمين بعد الحمد».

و در رویارویی با بدعت تکتف در نماز که توسط خلیفه دوم پایه گذاری شد، آن را موجب کفر دانسته اند.(1)

در مسائل اعتقادی نیز در بیان انحراف تفکرات و برخورد با آنان اغماض ننموده و به مبارزه با ایشان همت گماردند. به طور مثال برخورد با تفکر خوارج،(2) تاختن شدید به غلات و کافر و ملحد نامیدن آنان،(3) مقابله با اختلاف در خلق قرآن(4) و جبر و تفویض(5) گوشه ای از عکس العمل ایشان در برابر انحرافات است.

توجه به نتیجه همه این وظائف، مجددا این باور را در منظومه فکری امامیه تقویت می نماید که امامت عنصر هدایت بشر به سوی هدف خلقت خواهد بود و تمام وظائف ترسیم شده برای امام، در این راستا است. همانطور که امام باقر علیه السلام «اهتدی» در آیه «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»(6) را توسط امام محقق می دانند.(7)

ص: 155


1- . طوسی، محمد، «تهذيب الأحكام»، ج 2، ص 84.
2- . شاهد روشن آن جنگ نهروان است.
3- . طبرسی، احمد بن علی، «الإحتجاج على أهل اللجاج»، ج 2، ص 475.
4- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 89، ص 117، باب «أن القرآن مخلوق» که به نقد دو دیدگاه در این موضوع در روایات اشاره می شود.
5- . ابن بابویه، محمد، «التوحيد»، ص 359، باب «نفي الجبر و التفويض».
6- . سوره طه 20، آیه 81.
7- . فرات بن ابراهیم، «تفسير فرات»، ص 257.

گفتار دوم: مناصب امام (ولايت تكوينى و تشريعى)

اشاره

خداوند متعال که قادر(1) و حاکم(2) مطلق است پس از خلق عالم و هدف گذاری برای آن و جعل مجری برای اجرای اهداف و وظائف تعیین شده، جهت تضمین اجرای آن توسط مجریان، اختیاراتی را از جانب خود به ایشان عطا نموده است. به این اختیارات مناصب گویند. (3) مناصبی که همه اهداف و وظائف مذکور، با آن قابل تحقق است. اصطلاحی که بیشتر در آیات و روایات و کلام متکلمان از آن به «ولایت» یاد می شود.

در ولايت و سلطنت و سيطره خداوند بر تمام كائنات و موجودات، در اسلام نزاعى نيست؛ زيرا اگر كسى وجود خالق متعال را پذيرفت، خواه ناخواه، خود را تحت ولايت او و او را بر خود، محيط مى داند. همه موجودات، در مخلوق و مربوب بودنشان يكسان هستند؛ زيرا ﴿هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ﴾.(4)

متکلمان متأخر، ولایت را به دو سنخ ولايت تكوينى و ولايت تشريعى تقسیم می کنند.

ولایت تکوینی قدرت تصرف در هر چیز و تدبیر امور بندگان به هر نحوی است که صاحب ولایت بخواهد است.(5)

در ولايت تكوينى خداوند، اراده او، مساوى با تحقق شى ء متعلّق اراده است و تخلّف در آن راه ندارد. قرآن كريم، ولايت تكوينى خداوند را چنين بيان مى فرمايد: { إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾(6)

ولايت تشريعى، جعل قوانين توسط خداوند، براى هدايت و سعادت بشر است كه از طريق ارسال رسل و تبيين آن براى انسانها تحقق مى پذيرد. ولايت تشريعى خداوند، عام است؛ يعنى نسبت به مؤمن و كافر، يكسان است و فرد عاقلى نيست كه از تحت ولايت تشريعى خداوند، بيرون باشد؛

ص: 156


1- . سوره آل عمران 3: آیه 189، وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير.
2- . سوره تين 96: آیه 8، أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمين.
3- . شوشتری، قاضی نورالله، «احقاق الحق و ازهاق الباطل»، ج2، ص 286.
4- . سوره انعام 6: آیه 18.
5- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 12.
6- . سوره بقره 2: آیه 117.

زيرا كفّار و منافقین، همانند اهل ايمان، در برابر اصول، موظّف به اعتقاد و در برابر فروع، مكلّف به انقيادند.(1)

صاحب المیزان ولايت را يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى شود تبیین می کند.(2) سید مرتضی ولایت را اولی به تدبیر امور و وجوب اطاعت توضیح می دهد.(3) مرحوم طبرسی نیز اولی و احق به تدبیر و نظم و نسق امور را در معنای صاحب ولایت ثابت می داند.(4)

در بین متکلمان اختلافی در صاحب ولایت بودن امام به معنای قدرت، جهت مدیریت حکومت و اجرای حدود و احکام نیست. به طوری که سید مرتضی لزوم ولایت را برای تحقق امامت هر امامی لازم می داند.(5) آنچه مورد اختلاف است گستره و تفسیری است که از آن می شود. شاید بخشی از اختلاف مذکور، به جهت استقلال در معنایی است که از ولایت تکوینی و تشریعی در ذهن مخالفین آن متبادر می شود. آن که منکر ولایت تکوینی برای غیر خدا است(6) قطعا معجزات انبیا همچون شق القمر توسط رسول خاتم،(7) شکافتن دریا توسط حضرت موسی،(8) تسخیر باد(9) و جن(10) توسط حضرت سلیمان و انتقال تخت بلقیس توسط جانشین ایشان،(11) نرم شدن آهن برای حضرت داود،(12) زنده نمودن مردگان و شفای بیماران و دمیدن جان به گِلی در قالب پرنده و خبر

ص: 157


1- . امامت پژوهى(بررسى ديدگاههاى اماميه، معتزله واشاعره)، ص 230.
2- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 12.
3- . سید مرتضی، «الذخيرة في علم الكلام»، ص 438.
4- . طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان»، ج2، ص 632.
5- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج 1، ص 319.
6- . مغنیه، جواد، «الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة»، ص 127.
7- . سوره قمر 54، آیه 1.
8- . سوره شعرا 26، آیه 63.
9- . سوره انبیا 21، آیه 81.
10- . سوره سبا 34، آیه 12.
11- . سوره نمل 27، آیه 40.
12- . سوره سبا 34، آیه 10.

دادن از نهان مردم توسط حضرت عیسی(1) را رد نمی کند، بلکه با صدور افعال به اجازه الهی، گویی ولایت را نفی شده می داند. و آن که منکر ولایت تشریعی برای رسول خدا و امام است، تمسک به دلائلی می نماید که حکم را منحصر در خداوند(2)

و پیامبر را فقط مبلّغ امر خداوند معرفی می کند.(3) بدین ترتیب لازم است توجه داشت که دو سنخ ولایت در طول ولایت خداوند و فضلی از جانب او است، و استقلالی در ولایت برای فرستادگانش وجود ندارد.(4) هیچ گاه هیچ یک از فرستادگان الهی ولایت خود را مستقل ندانسته اند و به صورت مکرر آن را از طرف خداوند معرفی نموده اند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیان حقیقت قدرت کندن درب خیبر می فرمایند: «والله ما قلعت باب خيبر بقوة جسمانية، لكن بقوة إلهية».(5) همانطور که حضرت عیسی آن را ازجانب خداوند می خواند.(6) حتی فعلیت امامت برای امام، با صفت ذلتی که نسبت به خداوند در ایشان ایجاد می شود به اطلاع ایشان می رسد.(7) چنین امامی هیچ گاه خود را مستقل از خداوند نمی داند. پس قول به ولایت تکوینی و تشریعی برای فرستادگان خداوند، منافاتی با ولایت تکوینی و تشریعی او ندارد.(8)

با این بیان قول به ولایت تکوینی به معنای قدرت تصرف در آنچه که صاحب ولایت می خواهد برای پیامبر و امام منعی ندارد.

در ولایت تکوینی امام، اگر چه اهل سنت ادعایی در آن ندارند، اما در اقوال برخی از ایشان باور

ص: 158


1- . سوره آل عمران 3، آیه 49.
2- . سوره انعام 6: آيه 57. إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ.
3- . سوره مائدة 5: آیه 99. ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ.
4- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 11، ص 249.
5- . ابن طاووس، على بن موسى، «الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف»، ج 2 ؛ ص519.
6- .سوره آل عمران 3، آیه 49.
7- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1 ؛ ص467؛ رأيت أبا الحسن ع في اليوم الذي توفي فيه أبو جعفر ع فقال إنا لله و إنا إليه راجعون مضى أبو جعفر فقيل له و كيف عرفت ذلك قال تداخلني ذلة لله لم أكن أعرفها.
8- . جهت مطالعه بیشتر در اقوال و بررسی آن در ولایت تشریعی رجوع شود به پایان نامه دکتری محمد جواد ابوالقاسمی، «اختیارات پیامبر اکرم در تشریع احکام الهی از نگاه فریقین»؛ پایان نامه کارشناسی ارشد عاطفه سهرابی، «تفویض تشریعی از منظر فریقین» و در ولایت تکوینی رجوع شود به محمد علی حلو، «الولایتان التکوینیة و التشریعیة عند الشیعة و اهل السنة».

به آن دیده می شود.(1) در حالی که امامیه با کتب متعددی که در قالب بیان مناقب و فضائل اهل بیت علیهم السلام (2) نگاشته اند، این ولایت را برای امامان بعد از رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ثابت می دانند. بدین ترتیب نه تنها غالب متکلمان، بلکه اکثر امامیه و از جمله ایشان، فقها نیز قائل به ولایت تکوینی امام هستند.

آیت الله خویی در ولایت تکوینی می فرماید:

در ولایت اهل بیت علیهم السلام بر همه مخلوقین شبهه ای نیست. همانطور که از اخبار ظاهر است ایشان واسطه در ایجاد هستند و به خاطر ایشان وجود خلق شده است و ایشان سبب خلق هستند. اگر ایشان نبودند مردم به طور کل، خلق نمی شدند و مردم بخاطر ایشان خلق شدند و وجودشان بخاطر اهل بیت علیهم السلام است. ایشان واسطه در افاضه خداوند هستند. بلکه ولایت تکوینی به جز خلق برای ایشان است. این ولایت همانند ولایت خداوند متعال بر خلق، ولایت ایجادی است. اگر چه به نسبت ولایت خداوند به مخلوقات مرتبه ای ضعیف تر است.(3)

در ولایت تشریعی برخی آن را منحصر در خداوند می دانند و انبیا و امامان را مبیّن و مفسّر آن می خوانند.(4) و برخی ولایت تشریعی را برای پیامبر ثابت و از امام نفی می کنند.(5)

مرحوم طباطبایی ولایت تشریعی را برای فرستادگان خدا، قیام به تشریع و دعوت و تربیت امت

ص: 159


1- .دهلوی، عبدالعزیز، «تحفه اثنی عشریه»، مخطوط (سنة 1217 ه)، ص 115.
2- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ابن شهرآشوب، «مناقب»؛ ابن شاذان، «الفضائل»؛ رازی، منتجب الدین، «الاربعون حديثا عن اربعين شيخا من اربعين صحابيا فى فضائل الامام امير المؤمنين على بن ابى طالب علیه السلام »؛ ابن بطریق، «عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار»؛ بحرانی، سید هاشم، «مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر»؛ جزائری، نعمت الله، «رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار»؛ مستنبط، احمد، «القطره» برخی از کتب در این باره هستند.
3- . خويى، سيد ابو القاسم موسوى، «مصباح الفقاهة»، ج 5، ص 35؛ لا شبهة في ولايتهم على المخلوق بأجمعهم كما يظهر من الاخبار لكونهم واسطة في الإيجاد و بهم الوجود، و هم السبب في الخلق، إذ لولاهم لما خلق الناس كلهم و انما خلقوا لأجلهم و بهم وجودهم و هم الواسطة في إفاضة، بل لهم الولاية التكوينية لما دون الخالق، فهذه الولاية نحو ولاية اللّه تعالى على الخلق ولاية إيجادية و ان كانت هي ضعيفة بالنسبة إلى ولاية اللّه تعالى على الخلق.
4- . سید مرتضی، «الذریعه»، باب «لا یجوز أن یفوض الله تعالی الی النبی أو العالم أن یحکم في الشرعیات بما شاء اذا علم أنه لا یختار إلا الصواب»، ص 669؛ سبحانی، جعفر، «الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل»، ج 2، ص 81 و «الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف»، ج 1، ص 414؛ مغنیه، جواد، «الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة»، ص 127.
5- . تهرانی، محمد حسین، «امام شناسى»، ج 6، ص 118؛ تیجانی، محمد، «الشيعة هم أهل السنة»، ص 126؛ شوکانی، «ارشاد العقول» ص 163 به نقل از كتاب في رحاب اهل البیت علیهم السلام، ج17، ص 39؛ مکارم شیرازی، ناصر، «أنوار الفقاهة»، ج1، ص 566.

و حکم و قضاوت در امور و اختلافات آن ها تعریف کرده و با ادله قرآنی، آن را که برای خداوند بدون اختلاف ثابت است برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سپس امیرالمؤمنین علیه السلام نیز ثابت می نماید.(1)

شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه در باب تفویض می فرماید:

اگر منظور از اين معنى آن باشد كه خداى تعالى كار دين را به ايشان سپرده است كه هر چه را بخواهند حلال كنند، و هر چه را اراده كنند به رأى خودشان، بدون وحى- چنان كه بعضى از اخبار آن را به وهم منعكس می سازد- چنين معنى بالضروره باطل است، و از حوزه شريعت خارج است، چنان كه فرمود: «به منكران رسالت خود بگو: من نخستين پيامبر از سوى خدا نبوده ام تا پيامبريم را انكار كنيد، و من نمی دانم كه خدا با من و با شما چه خواهد كرد. و من در گفتار و كردار خود جز از آنچه خدا به من وحى كند پيروى نميكنم ...».(2) و نيز فرموده است: «و او- يعنى پيامبر- از روى هوا و هوس خود سخن نمی گويد. سخن او جز وحيى كه به او نازل مى شود نيست».(3)

و اگر مراد از تفويض اين باشد كه خدا چون پيامبر خود را به مرتبه كمال برآورده، چنان كه جز آنچه را موافق حق باشد نمى پذيرد و با خواست او مخالفت نمی كند، در اين صورت به منظور اظهار شرف و كرامت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعيين برخى از امور، مانند افزودن بعضى از ركعات و تعيين نمازها و روزه هاى مستحبى و سهمى از ارث براى جد و مانند اين موضوعات را به او تفويض كرده، و اين تفويض را به وسيله وحى از جانب خود مورد تأكيد قرار داده. چنين تفويض چه از جهت عقل و چه از جنبه نقل، فسادى در آن نيست، بلكه در بسيارى از اخبار بياناتى به شاهد آن آمده است، حتى اينكه كلينى در كتاب كافى بابى با عنوان «باب التفويض الى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الى الائمه علیهم السلام في أمر الدين» گشوده است. و اين گونه تفويض اختصاص به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، بلكه در باره ائمه علیهم السلام نیز جارى و ساري

ص: 160


1- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 13-14.
2- . سوره احقاف 46: آیه 9.
3- . سوره نجم 53: آیه 3-4.

است.(1)

مرحوم بحرانی(2) و نائینی(3) نیز از موافقین ولایت تشریعی پیامبر و امام هستند.

مرحوم کمپانی نیز دو ولایت تکوینی و تشریعی را برای ایشان ثابت دانسته و می فرماید:

برای نبی صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام ولایت معنوی و سلطنت باطنی بر جمیع امور تکوینیه و تشریعیه وجود دارد. همانطور که ایشان مجاری فیوضات تکوینیه هستند مجاری فیوضات تشریعیه نیز هستند. به این ترتیب ایشان واسطه تکوین و تشریع هستند و در صفات سید انبیا صلی الله علیه و آله و سلم تفویض دین خدا به ایشان است.(4)

الف) ادله ولایت تکوینی

جهت اثبات ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام آثار متعددی به رشته تحریر در آمده(5) و در آن ادله متعددی ارائه گردیده است که برخی از آن بیان می گردد.

1. اراده امام مساوی با اراده خداوند

بیان شد که ولایت تکوینی قدرت تصرف در هر چیز و تدبیر امور بندگان به هر نحوی که صاحب ولایت بخواهد است.(6) و طبق آیات قرآن اراده خداوند مساوی با تکوین است.(7) بدین ترتیب اثبات

ص: 161


1- . ابن بابويه، محمد، «من لا يحضره الفقيه»، ج 4، ص 547.
2- . بحرانی، یوسف «الحدائق الناضرة»، ج12، ص 357 .
3- . نائینی، محمد حسین، «المکاسب و البیع»، ج2، ص 332 انتشارات جامعه مدرسین چ اول، 1413.
4- . غروی محمد حسین، «حاشية كتاب المكاسب»، ج 2، ص 379؛ النبي صلی الله علیه و آله و سلمو الأئمة عليهم السّلام لهم الولاية المعنوية و السلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية و التشريعية، فكما أنّهم مجاري الفيوضات التكوينية كذلك مجاري الفيوضات التشريعية، فهم وسائط التكوين و التشريع، و في نعوت سيد الأنبياء صلی الله علیه و آله و سلم المفوّض إليه دين اللّه.
5- . گلپایگانی، لطف الله، «ولایت تکوینی و تشریعی»؛ مرتضی عاملی، سید جعفر، «الولایةالتکوینیة والتشریعیة»؛ جلال الصغیر، «الولایه التکوینیه حق الطبیعی للمعصوم»؛ پایان نامه کارشناسی ارشد هاجر عساکره، «تبیین ولایت تکوینی امامان معصوم و تأثیر آن در هدایت باطنی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی».
6- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 12.
7- . إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ سوره بقره 2: آیه 117 و آیات متعدد با این مضمون که احتمالا جعل اصطلاح تکوین برگرفته از همین دسته از آیات باشد.

وحدت اراده امام علیه السلام با خداوند اثبات ولایت تکوینی امام را به دنبال خواهد داشت. امام هادی علیه السلام می فرمایند: «إن الله جعل قلوب الأئمة مورداً لإرادته فإذا شاء الله شيئا شاءوه و هو قول الله و ما تشاؤن إلا أن يشاء الله»(1).(2) به همین مضمون امام زمان علیه السلام نیز اشاره می دارند.(3) پس اراده اهل بیت علیهم السلام ظرف اراده خداوند است و خواست ایشان غیر خواست و اراده خداوند نیست. امام علم خدا و قلب خدا و زبان خدا است.(4) و نه تنها اراده ای غیر اراده خداوند نمی کند، بلکه اعضای بدن در آنچه اراده خداوند نیست استفاده نمی شود.(5)

این دسته از روایات، علاوه بر دلالت بر عصمت اهل بیت علیهم السلام ، وجود ولایت تکوینی را برای ایشان ثابت می نماید. زیرا در تعریف ولایت تکوینی خداوند بیان شد که اراده خداوند ایجاد تکوین می نماید. از طرفی خداوند ظرف اراده خود را در قلوب ائمه علیهم السلام قرار داده است. پس خداوند قدرتی به ایشان عطا نموده که اراده ایشان، تحقق آن اراده در خارج خواهد بود که این قدرت، همان ولایت تکوینی است.

2. واسطه فیض خداوند بودن امام

ادله بسیاری اشاره به واسطه فیوضات بودن امام از جانب خداوند دارد. برکات و نعمات به واسطه ایشان به بندگان می رسد. حتی ثمر دادن درختان و روئیدن گیاهان و جاری شدن رودخانه ها به برکت ایشان است،(6) و نبود ایشان موجب نابودی زمین می گردد. امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

نحن أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء و نحن الذين بنا يمسك الله السماء أن تقع على الأرض إلا بإذنه و بنا يمسك الأرض أن تميد بأهلها و بنا ينزل الغيث و تنشر

ص: 162


1- . سوره انسان 76: آیه 30؛ سوره تكوير 81: آیه 29.
2- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 517.
3- . طوسى، محمد، «الغيبة للحجة»، ص247؛ قلوبنا أوعية لمشية الله فإذا شاء شئنا و الله يقول: و ما تشاؤن إلا أن يشاء الله.
4- . ابن بابویه، محمد، «التوحيد»، ص 164.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2 ؛ ص352؛ ما يتقرب إلي عبد من عبادي بشي ء أحب إلي مما افترضت عليه و إنه ليتقرب إلي بالنافلة حتى أحبه فإذا أحببته كنت إذا سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها إن دعاني أجبته و إن سألني أعطيته.
6- . همان مدرک، ج 1، ص 144.

الرحمة و تخرج بركات الأرض و لو لا ما في الأرض منا لساخت بأهلها.(1)

همه این گزاره ها دال بر قدرت و اثر امام بر عالم است که از آن به ولایت تکوینی یاد می شود. اینگونه نیست که ولایت تکوینی، فقط منحصر به تغییرات خارق العاده و افعالی که با معجزه از آن یاد می کنیم باشد. بلکه تأثیر امام بر جلوگیری از نابودی زمین و نزول باران و به ثمر رساندن درختان و نباتات خود قدرتی شگرف است که مثبِت ولایت تکوینی است. آیت الله محمد هادی میلانی رحمه

الله به نقل از آیت الله گلپایگانی حفظه الله می فرماید:

یک قسم از ولایت تکوینی عبارت است از فی الجمله مجرای فیض بودن نسبت به کائنات که عموم انبیا و اوصیا داشته اند. قسم دیگر آن عبارت است از ولایت کلی تکوینی که مجرای فیض بودن نسبت به جمیع عالم امکان است که در حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خاتم ثابت شده و دلیل آن گفته خود ایشان است چنان که علت غایی عالم می باشند و عالم برای وجود آنها آفریده شده و واسطه و مجرای فیض نیز می باشند که فیض وجود از آنان مرور کرده و به اذن خداوند به دیگران می رسند.(2)

امام زمان عج می فرمایند: «نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا».(3) امیرالمؤمنین علیه السلام نیز قریب این عبارت فرموده اند: «فإنا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا».(4) آیت الله جوادی در توضیح این دو حدیث می گوید:

طبق توقیع شریف حضرت ولی عصر، نظام هستی، پرورش یافته دست ائمه اطهار است و طبق بیان امیرالمؤمنین مردم برای ائمه اطهار پرورش یافته اند. هر یک از این دو بیان که ملاحظه شود جایگاه آن ذوات نورانی در تنزل فیض الهی روشن خواهد شد؛ زیرا طبق بیان اول آنان واسطه فیض اند و طبق بیان دوم غایت

ص: 163


1- . ابن بابويه، محمد، «كمال الدين و تمام النعمة»، ج 1 ؛ ص207.
2- . لطف الله گلپایگانی، «ولایت تکوینی و تشریعی»، ص 72.
3- . طوسى، محمد، «الغيبة للحجة»، ص285.
4- . سید رضى، محمد بن حسين، «نهج البلاغة»، ص 386.

و هدف تفضلات خداوند شمرده می شوند که بیان دوم در روایات نمونه های فراوانی دارد.(1)

3. مقام خلیفه اللهی امام

امام دارای منصب جانشینی خداوند بر روی زمین است.(2) ادله ای که این جانشینی را بیان نموده اند مطلق است. از این رو هر آنچه برای مستخلف عنه ثابت است و منحصر در ذات خدایی خداوند نیست برای خلیفه او ثابت خواهد بود. از جمله آن، ولایت تکوینی بدون محدودیت است. آیت الله جوادی در این باره می گوید:

این مقام (خلیفه اللهی) یک مقام عینی و حقیقی است و جانشینی خداوند نمی تواند یک امر اعتباری باشد. خلافت خداوند بدین معنا است که خداوند بالاصاله بر هرچیز محیط است و خلیفه خدا بالعرض؛ چون معنای خلیفه آن است که مظهر مستخلف عنه باشد و کار مستخلف عنه را بکند. پس خدایی که بر همه چیز محیط است آثار قدرتش از دست خلیفه اش ظهور می کند و او مظهر آن اصل و محیط بر همه چیز می شود و آثار احاطه تامه حق از نیروهای ادراکی و تحریکی امام که خلیفه اوست ظاهر می شود.(3)

4. اقرار امام به ولایت تکوینی

شکی بر عصمت امام در امامیه وجود ندارد. از این رو اقرار امام معصوم به ولایت تکوینی، به دلیل عصمت ایشان از کذب، خود دلیلی مستقل در اثبات ولایت تکوینی ایشان است. روایات متعددی به این مطلب اشاره دارد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إنّ الدنيا تمثل للإمام في فلقة الجوز فما تعرض لشي ء منها و إنه ليتناولها من أطرافها كما يتناول أحدكم من فوق مائدته ما يشاء فلا يعزب عنه منها شي ء.(4)

حضرت در این روایت صراحتا، سطح قدرت تصرف خود بر دنیا را مانند گردویی در دست می خوانند و همانند کسی که بر آنچه بر سر سفره قرار دارد اشراف دارد و در دسترس اوست تشبیه می نمایند.

این اقرار گاهی به صورت مستقل ارائه می شود. یعنی خاصتا امام به قدرت مذکور اشاره می

ص: 164


1- . جوادی، عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج1، ص 130-231.
2- . «كتاب سليم بن قيس الهلالي»، ج 2، ص 712.
3- . جوادی، عبدالله، «ادب فنای مقربان»، ج6، ص 128.
4- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم»، ج 1 ؛ ص408.

نمایند. همچون روایت مذکور و روایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که می فرمایند: «... أنْ سخّر لي سماءه و أرضه و ما فيهما و ما بينهما من خلقه ...».(1) و گاه در ضمن وقوع معجزه ای از این قدرت یاد می کنند که به طبع، اثر مضاعفی در اعتقاد مخاطب خواهد گذاشت که در کتب مناقب، شواهد متعددی دارد.(2)

5. علم الکتاب و اسم اعظم

در فصل گذشته ضمن باب «ادله امامت در راستای شباهت» به آیه «علم الکتاب»(3) و اثبات آن برای امام و تأثیر قدرت صاحب آن در عالم پرداخته شد. آصف بن برخیا با علم به حرفی از هفتاد و سه حرف از علم الکتاب قادر به جمع نمودن زمین و انتقال تخت، از یمن به شام گردید که خود از مصادیق ولایت تکوینی او است. امام که صاحب تمام علم الکتاب است میزان قدرت و ولایت او قابل وصف نخواهد بود. در روایات از این علم آصف، به اسم اعظم نیز یاد شده است که فرموده اند آن نیز نزد اهل بیت علیهم السلام است.(4) امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت رد شمس را از علم خود به اسم اعظم عنوان می کنند.(5) درباره بزرگان از انبیا نیز بخشی از اسم اعظم و تمام آن جز یک حرف برای امام ثابت شده است(6) که ضمن اثبات اصل ولایت تکوینی برای انبیا افضلیت امامان را بر ایشان تأیید

ص: 165


1- . طوسى، محمد، «الأمالي»، ص 492.
2- . همانند داستان بینا نمودن ابوبصیر که امام صادق علیه السلام ضمن اقرار به ولایت خود در برخی معجزات شبیه به حضرت عیسی علیه السلام آن را به صورت عملی به مخاطب نشان می دهد. ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شما مى توانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد و مبتلا به مرض پيسى را معالجه نماييد؟ و به آنچه مردم مى خورند و در خانه هايشان ذخيره مى كنند خبر دهيد؟ فرمود: آرى، به اذن خدا. سپس فرمود: اى ابا محمد! پيش بيا. نزديكش رفتم. پس آن حضرت دست به چهره و ديده من ماليد. ناگاه من دشت، كوه، آسمان و زمين را ديدم. سپس بار ديگر دست بر صورت من كشيد و به حالت اول برگشتم (مثل گذشته نابينا شدم)... راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 1، ص 274.
3- . سوره رعد 13، آیه 43.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 230.
5- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 219.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 230.

می نماید.

6. معجزات امام

در انتهای ادله ولایت تکوینی به معجزات اشاره می شود. وقوع معجزات متعدد از انبیا و امامان علیهم السلام در واقع شاهدی بر بخشی از قدرت و ولایت جانشینان خداوند است. یعنی معجزات، گواهی خارجی بر مطالبی است که در اثبات ولایت تکوینی ارائه می گردد. معجزات فراوانی که در کتب متعدد فضائل و مناقب به آن ها اشاره شده که بر هر اهل تحقیقی روشن است.

ب) ادله ولایت تشریعی

جهت اثبات ولایت تشریعی اهل بیت علیهم السلام نیز آثاری به رشته تحریر در آمده است(1) و در آن ادله متعددی ارائه گردیده است که برخی از آن بیان می گردد.

ایشان به دو دلیل آیات و روایات تمسک می نمایند که از جمله آنها، موارد ذیل است. اما علاوه بر آن، سه دلیل نخست ارائه شده در ادله ولایت تکوینی نیز دلیلی به جا، بر ولایت تشریعی پیامبر و امام خواهد بود که قابل توجه است. دلیل چهارم نیز که اقرار امام به ولایت تشریعی است در قالب ادله روایی در ادامه بیان خواهد شد.

آیات

آیاتی که توسط قائلین ولایت تشریعی برای پیامبر و امام ارائه می شود چند دسته است.

دسته اول: آیاتی است که «حکم» را برای برخی پیامبران چون یوسف(2) و موسی(3) و لوط(4) و

ص: 166


1- . رجوع شود به صافی گلپایگانی، «ولایت تکوینی و ولایت تشریعی»؛ پایان نامه کارشناسی ارشد محمد رکعی، «ولایت تشریعی ائمه از دیدگاه آیات و روایات».
2- . سوره يوسف 12: آیه 22 {وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين}.
3- . سوره قصص 28: آیه 14 {وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْما}.
4- . سوره انبياء 21: آیه 74 {وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ}.

عیسی(1) و سلیمان(2) و برخی دیگر(3) ثابت می کند که این آیات پاسخی است در برابر ادله منکرین ولایت تشریعی که به استناد آیات منحصر کننده «حکم» برای خداوند،(4) ولایت تشریعی را برای امام منتفی می دانند.

دسته دوم: آیاتی است که به نحو عام، دلالت بر ولایت رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام دارد. از جمله این آیات، آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾(5) است. این آیه تصریح بر ولایت رسول خدا بر مومنین دارد. عبدالرحیم بن روح می گوید:

از امام باقر علیه السلام راجع به آیه مذکور پرسيدم که در باره كى نازل شده است؟ فرمود: درباره امر ولايت و امامت نازل شده است. اين آيه پس از حسين علیه السلام در ميان اولادش جارى شد.(6)

آیه دیگری که در این دسته جای می گیرد آیه ولایت است. خداوند می فرماید:

﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون ﴾(7)

از جمله آیات مهم در اثبات ولایت اهل بیت علیهم السلام آیه مذکور است که بزرگان امامیه بسیار به آن پرداخته اند که در آن، ولایت اهل بیت علیهم السلام به صورت مطلق، در راستای ولایت رسول خدا و ولایت ایشان را در راستای ولایت خداوند معرفی می کند. یعنی هر آنچه از ولایت برای خداوند ثابت است برای پیامبر و امام نیز ثابت خواهد بود. گذشت که ولایت خداوند به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می گردد. از این رو اطلاق این آیه، علاوه بر ولایت تشریعی دلیلی بر ولایت تکوینی پیامبر و امام نیز خواهد بود و عدم نظر به اطلاق، نیاز به دلیلی مستقل دارد.

دسته سوم: آیاتی است که دلالت بر وجوب اطاعت از پیامبر دارد. همانند آیه ﴿وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ

ص: 167


1- . سوره مريم 19: آیه 12 {يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}.
2- . سوره انبياء 21: آیه 79 {فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ}.
3- . سوره انعام 6: آیه 89 {أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّة}.
4- . سوره انعام 6: آیه 57 {إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه}.
5- . سوره احزاب 33: آیه 6.
6- [6]. کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2، ص 10.
7- . سوره مائده 5: آیه 55.

فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾(1) و اطاعت ایشان اطاعت خداوند معرفی شده است همانند آیه: ﴿من يطع الرسول فقد أطاع الله﴾.(2)

اگر چه آیه تصریح در اثبات ولایت تشریعی ندارد و در واقع دستور به اطاعت از اوامر و نواهی پیامبر داده و در مورد جواز ولایت تشریعی برای ایشان مسکوت است، اما روایات ذیل این آیه در اثبات ولایت تشریعی، از آن بهره برده اند.(3) امام صادق علیه السلام می فرمایند:

خداوند عز و جل پيامبرش را تربيت كرد زمانی که آنچه خواست از تربیت او انجام شد به او گفت: به نیکی ها دعوت نما و از جاهلین روی برگردان(4). زمانی که رسول خدا این کار را انجام داد خداوند او را پاک نمود و فرمود: همانا تو داراى خويى والا هستى.(5) آن گاه که پاک گردید كار دين را به او واگذار كرد. پس فرمود: آنچه پيامبر به شما فرمود، به كار گيريد و از آنچه شما را از آن نهى كرد، باز ايستيد.(6) پس خداوند خمر را حرام نمود و پیامبر هر مسکری را، و خداوند همه آن را اجازه نمود و خداوند نماز را ناز نمود و رسول خدا وقت آن را تعیین نمود و خداوند آن را اجازه نمود.(7)

صاحب المیزان نیز به دلیل روایات ذیل این آیه، ضمن تفسیر آن، به ثبوت ولایت تشریعی پیامبر و امضای خداوند بر آنچه که رسولش واجب کرده تأکید می نماید.(8)

ایشان در جای دیگر، آیاتی را که دال بر ولایت تشریعی برای پیامبر است را -پس از بیان آیات

ص: 168


1- . سوره حشر 59: آیه 7.
2- . سوره نسا 4: آیه 80.
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص268.
4- . سوره اعراف 7، آیه 199.
5- . سوره قلم 68: آیه 4.
6- . سوره حشر 59: آیه 7.
7- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم»، ج 1 ؛ ص379؛ إنّ الله أدب نبيه حتى إذا أقامه على ما أراد قال له و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين فلما فعل ذلك له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زكاه الله فقال إنك لعلى خلق عظيم. فلما زكاه فوض إليه دينه فقال ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا فحرم الله الخمر و حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كل مسكر فأجاز الله ذلك كله و إن الله أنزل الصلاة و إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وقت أوقاتها فأجاز الله ذلك له.
8- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج19، ص 242.

دال بر ولایت تکوینی و تشریعی خداوند - اینگونه بیان می دارد.

آياتى كه ولايت تشريعى را كه در آيات قبل براى خداوند ثابت مى كرد در آنها همان را براى رسول خدا ثابت مى كند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امت و حكومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شؤون و مناصب رسالت وى مى داند، آنها نيز از اينقرارند: {النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}(1) و در همين معناست آيه { إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ}(2) و: { إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ}(3) و آيه{ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ}(4) و: { لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}(5) و { أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ}(6) و { وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}(7) و{ وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ}(8).(9)

روایات

در روایات متعددی که اثبات ولایت تشریعی می کند از آن، به لفظ تفویض یاد شده است. مرحوم کلینی در کافی شریف، بابی به نام «التفویض إلی رسول الله و إلی الائمة فی أمر الدین»(10) و مرحوم صفار در بصائر الدرجات ابوابی به نام های «باب التفویض إلی رسول الله»(11) و «باب فی أن ما فوض إلی رسول الله فقد فوض إلی الائمه»(12) و «باب فی الائمة أنهم یوفقون و یسددون فی ما

ص: 169


1- . سوره احزاب 33، آيه 6.
2- . سوره نساء 4، آيه 105.
3- . سوره شورى 42، آيه 52.
4- . سوره جمعه 62، آيه 2.
5- . سوره نحل 16، آيه 44.
6- . سوره نساء 4، آيه 59.
7- . سوره احزاب 33، آيه 36.
8- . سوره مائده 5، آيه 49.
9- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 13.
10- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص 265.
11- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 378.
12- . همان مدرک، ج 1، ص 383.

لایوجد فی الکتاب و السنة»(1) و «باب فی المعضلات التی لاتوجد فی الکتاب و السنة ما یعرفه الائمة»(2) در کتب خود بدون ذکر معارض قرار داده اند که خود بر نظر ایشان در این باره دلالت دارد. مرحوم کلینی روایات دال بر این ولایت را در یک باب بیان می نماید و مرحوم صفار در بابی این ولایت را در مرحله اول برای رسول خدا و سپس در باب بعدی برای ائمه علیهم السلام ثابت می نماید و در ابواب بعدی این ولایت را در قالبی دیگر تأکید می نماید.(3)

برخی از این روایات به نحو کلی اصل تفویض امور را برای ایشان ثابت می نماید که حتی به دلیل اطلاق لفظ «امر»(4) و «شیء» و تبادری که مخاطب از کلام امام در ابتدا از تفویض داشته، دلالتی بیش از دلالت بر ولایت تشریعی را به دنبال خواهد داشت و می توان این روایت را دلیلی مضاف بر ادله ولایت تکوینی دانست. این اطلاق در روایت امام صادق علیه السلام کاملا مشهود است که می فرمایند:

قطعا امور به رسول خدا تفویض شده است. خداوند متعال ملکش را به حضرت سلیمان تفویض نمود وفرمود: {هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِساب}(5) و خداوند به نبی خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم تفویض نمود و فرمود: {ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}.(6)

مردی گفت: امور تفویض شده به رسول خدا در کشاورزی و دامداری است؟ پس امام باقر علیه السلام گردن خود را از روی غضب از او چرخاندند و فرمودند: در همه چیز به خدا قسم در همه چیز.(7)

در روایات دیگر، به بیان اِعمال این ولایت در برخی موارد اشاره دارد که تا ضمن روشن شدن

ص: 170


1- . همان مدرک، ج 1، ص 387.
2- . همان مدرک، ج 1، ص 389.
3- . جهت بررسی تفصیلی سند و دلالت روایات ابواب مذکور رجوع شود به پایان نامه کارشناسی ارشد محمد رکعی، «ولایت تشریعی ائمه از دیدگاه آیات و روایات»، صص 71-89.
4- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص266؛ إن الله عز و جل فوض إلى نبيه ص أمر خلقه لينظر كيف طاعتهم ثم تلا هذه الآية- ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا.
5- . سوره ص 38: آیه 39.
6- . سوره حشر 59: آیه 7.
7- . صفار، محمدبن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص 380؛ إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كان يفوض إليه إن الله تبارك و تعالى فوض إلى سليمان ملكه فقال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب[7] و إن الله فوض إلى محمد نبيه فقال ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا فقال رجل إنما كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مفوضا إليه في الزرع و الضرع فلوى جعفر علیه السلام عنه عنقه مغضبا فقال في كل شي ء و الله في كل شي ء.

دقیق وجوهی از وجوه تفویض در امر دین و تشریع، به اجرایی شدن آن نیز در خارج، صحه گذارد. در ضمن پاسخی باشد به کسانی که این ولایت را منحصر در شئون اجتماعی و سیاسی می دانند. از جمله آن، روایت قیس ماصر از امام صادق علیه السلام است که می فرمایند:

به راستى خدا عز و جل پيغمبر خود را پرورش داد و او را خوب پروريد و پرورش او به حد كمال رسيد به او فرمود: إنك لعلى خلق عظيم. سپس امر دين و كار امت را به او واگذارد تا بندگان او را تدبير كند و پرورش دهد و فرمود: {ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}.(1)

و به راستى رسول خدا مسدّد و موفق بود. از روح القدس تأييد مى شد، و در پرورش خلق و تدبير آنها به هيچ وجه لغزش و خطائى نداشت و به آداب خدا پرورش يافته بود، سپس خداوند عز و جل نماز را دو ركعت در هر وقتى واجب كرده و همه پنج وقت ده ركعت بود، و رسول خدا به دو ركعت (ظهر و عصر و عشاء) دو ركعت افزود و به نماز مغرب يك ركعت و اين هم مانند همان فريضه الهى واجب شد و ترك آنها جز در سفر روا نيست و به مغرب همان يك ركعت افزود و آن را در سفر و حضر بر جا گذارد و خدا همه اين مقررات را اجازه كرد و نماز واجب يوميه هفده ركعت شد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمازهاى نافله را سنت نهاد در سى و چهار ركعت، دو برابر فريضه، و خدا اين را هم براى او اجازه كرد و همه نماز شبانه روزى از فريضه و نافله پنجاه و يك ركعت شد كه دو ركعت آن بعد از نماز عشاء است و نشسته است و به جاى يك ركعت است عوض نماز وتر. و خدا در همه سال روزه ماه رمضان را واجب كرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روزه ماه شعبان را سنت نهاد و روزه سه روز در هر ماه را كه دو برابر فريضه مى شود(2) خدا اين را هم برايش اجازه كرد و خدا عز و جل خصوص خمر (شراب انگور) را حرام كرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر نوشابه مست كننده را حرام كرد و

ص: 171


1- . سوره حشر 59: آیه 7.
2- . (زيرا در ده ماه غير از ماه رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز مى شود و به اضافه ماه شعبان، دو برابر سى روز ماه رمضان ميگردد) .

خدا برايش اجازه نمود.

و رسول خدا از چيزهائى نهی كرد و آنها را بد شمرد و بطور حرمت از آنها نهى نكرد و همانا براى بد بودن آنها، از آنها نهى كرد و سپس در ارتكاب آنها رخصت داد و اخذ به رخصت هم بر بندگان لازم شد مانند وجوب اخذ و عمل به نواهی او و تصميمات او. ولى رسول خدا نسبت به آنچه به طور نهی حتمى بیان كرد و يا در آنچه به طور حتم دستور داد، رخصتى نداده. پس از شرب هر مسكرى نهى حتمى كرده و به احدى در ارتكاب آن رخصت نداده. و رسول خدا به احدى رخصت نداده آن دو ركعت كه به دو ركعت واجب از طرف خدا افزوده ترك كند؛ بلكه به طور لزوم آن را بر همه واجب كرد و رخصت نداده به احدى در ترك چيزى از آن جز براى شخص مسافر.

و احدى حق ندارد رخصت دهد نسبت به چيزى كه رسول خدا در آن رخصتى نداده و امر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم موافق امر خداوند عز و جل و نهى او موافق نهى خداوند عز و جل است، و واجب است بر بندگان تسليم بدان مانند تسليم براى خداى تبارك و تعالى.(1)

روایت فوق به تنهایی قدرت اثبات گزاره های ذیل را دارد:

1. بدون حساب نبودن اعطای این ولایت (إن الله عز و جل أدب نبيه فأحسن أدبه فلما أكمل له الأدب قال إنك لعلى خلق عظيم ثم فوض إليه أمر الدين و الأمة)

2. تصریح بر جواز خداوند بر تشریع پیامبر (فأجاز الله عز و جل له ذلك)

3. عدم امکان خطا در ولایت تشریعی ایشان و ایجاد شرائطی جهت نفی خطای احتمالی ایشان (إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كان مسدداً موفقاً مؤيداً بروح القدس لا يزل و لا يخطئ في شي ء مما يسوس به الخلق)

4. لزوم اجرایی شدن آن توسط بندگان و تسلیم در برابر آن تشریعات (وجب على العباد التسليم له كالتسليم لله تبارك و تعالى)

5. وحدت خواست خداوند با خواست پیامبر (فوافق أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أمر الله عز و جل و نهيه نهي الله عز و جل)

6. تصریح بر موارد متعدد به فعلیت رسیدن و اجرا شدن نظر پیامبر در تشریع و امضای

ص: 172


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص266.

خداوند بر آن موارد مانند: (حرم الله عز و جل الخمر بعينها و حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المسكر من كل شراب فأجاز الله له ذلك كله)

در روایات دیگر از ابواب مذکور، برخی دیگر از مصادیق اعمال این ولایت توسط پیامبر ذکر شده است.

در مطالب قبل نیز گذشت که شئون پیامبر جز آنچه از او نفی شده همچون نبوت همگی برای امام ثابت است.(1) از این رو ولایت مذکور، در امام نیز ثابت خواهد بود. بدین ترتیب گزاره های اثبات شده در روایت قیس ماصر برای امام نیز ثابت می شود.

مضافا بر اینکه روایات متعدد، تصریح به ثبوت این ولایت برای امامان علیهم السلام دارد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

خداى عز و جل رسولش را تربيت كرد تا چنان كه می خواست او را استوار ساخت. سپس به او واگذار كرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورد بگيريد و از آنچه نهيتان كرد باز ايستيد» و آنچه را خدا به پيغمبرش واگذار كرده، به ما واگذار فرموده است. (2)

نقش هدایتگری امام در ضرورت و گستره مناصب

آنچه به عنوان مناصب و ولایت برای فرستادگان الهی مطرح شد ارتباط مستقیمی با تحقق هدایت دارد. اگر به جایگاه هدایتی امام توجه شود و ایشان ادامه دهنده راه انبیا دانسته شوند لزوم ولایت ایشان بیش از پیش روشن می شود. در گذشته بیان شد که هدایت را همانند ولایت به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم می کنند.(3) اگر چه هدایت به دست خداوند متعال است،(4) اما در هر دو قسم آن فرستادگان الهی نقش مؤثری دارند و در هدایت تشریعی قوام آن به ایشان است. ایشان واسطه خدا و بندگان هستند. امام صادق علیه السلام فرمود:

امام صادق علیه السلام فرمود: خدا خوددارى فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براى

ص: 173


1- . در عنوان «امامت ادامه راه نبوت».
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص268.
3- . رجوع شود به فصل اول بخش انواع هدایت.
4- . سوره قصص 28: 56 إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين.

هر چيزى سبب و وسيله اى قرار داد، و براى هر سبب شرح و گشايشى مقرر داشت و براى هر شرحى نشانه اى [دانشى] گذاشت و براى هر نشانه درى گويا نهاد. عارف حقيقى كسى است كه اين در را شناخت و نادان حقيقى كسى است كه به اين در نادان گشت، اين در رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و ما.(1)

از آن جا که جایگاه هدایت در نظام هستی به عنوان هدف خلقت تبیین شد، حکمت و لطف خداوند اقتضا دارد هر آنچه را که جهت هدایت لازم است برای بشر مهیا نماید. از این رو ولایت را نیز که از لوازم تحقق هدایت و بازوی اجرایی آن است برای فرستادگان خویش قرار داد. صاحب المیزان از ثمرات ولایت را هدایت و ارشاد معرفی می کند.(2) در امکان وجود ولایت در شخصی غیر خداوند بحثی نیست.(3) در ثبوت و ضرورت اصل ولایت نیز برای امام اختلافی نیست؛ زیرا امامت از طرفی به حکم لغت و اصطلاح حقیقتش با ولایت(4)، و از طرفی به حکم قرآن با هدایت آمیخته است.(5) صاحب المیزان نیز ارتباط بین امامت و ولایت و هدایت را تبیین کرده و بیان می دارد که هدایت که خداوند آن را از شئون امامت قرار داده است نمی تواند معنایی غیر از رساندن به مقصد داشته باشد و این معنا نوعی تصرف تکوینی در نفوس بوده که با آن تصرف، راه را برای بردن دل ها به سوی کمال هموار می سازد. زیرا امر هدایت امری تکوینی است.(6) از این رو اصل ولایت و اهمیت تأثیر آن در هدایت روشن است. زیرا حداقل ولایتی که برای امام در آن اختلاف نیست قدرت بر اجرای عدالت و حدود و قصاص و مقابله با ناامنی و رسیدگی به امور حسبه است و تأثیر برقراری موارد مذکور در هموار شدن مسیر هدایت نیازی به تبیین ندارد. آنچه لازم به تبیین و اثبات است

ص: 174


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج1، ص 183؛ أبى الله أن يجري الأشياء إلا بأسباب، فجعل لكل شي ء سببا، و جعل لكل سبب شرحا، و جعل لكل شرح علما، و جعل لكل علم بابا ناطقا، عرفه من عرفه و جهله من جهله، ذاك رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و نحن.
2- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج 6، ص 13.
3- . مغنیه، جواد، «الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة»، ص 127.
4- . سید مرتضی، «الشافی فی الامامه»، ج 1، ص 319.
5- . سوره انبيا 21: آیه 73؛ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ سوره سجده 32، آیه 24 وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ.
6- . الميزان في تفسير القرآن، ج1، ص 272.

گستره ولایت و سپس نقش تأثیر گذاری آن قلمرو در هدایت خواهد بود. از این رو ادله دو قلمرو ولایت تکوینی و تشریعی مورد واکاوی قرار گرفت و برای امام ثابت گردید. آن چه اثبات آن لازم است نقش تأثیر گذاری ولایت بر هدایت است.

بستر سازی برای هدایت بندگان از الطافی است که خداوند متعال برای آنان محقق ساخته است. لذا اگر امری دائر مدار وجود و عدم باشد خداوند به جهت حکمتش با اصالت دادن به هدف خلقت، آن امری را که در تقویت بستر هدایت کارگشا است اجرا می نماید. حال به برخی از ثمرات ولایت تکوینی در موضوع هدایت اشاره می شود:

هدایت تکوینی و ولایت تکوینی

از مصادیق ولایت تکوینی امام هدایت تکوینی نمودن برخی از بندگان است. یعنی امام با قدرت تصرف خود شرایط هدایت برخی از بندگان را خارج از هدایت ظاهری انجام می دهد. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

اى ابا خالد نور امام در دل مؤمنان از پرتو خورشيد تابان در روز روشن تر است، به خدا آنها دل مؤمنان را نورانى كنند، و خداوند عز و جل نورشان را از هر كه خواهد محجوب دارد تا دلش تاريك گردد، به خدا اى ابا خالد بنده اى ما را دوست ندارد و پيروى نكند تا خدا دلش را پاك كند، و خدا دل بنده اى را پاك نكند تا تسليم ما شود، و با ما در سازش و صفا باشد، و چون نسبت به ما در صلح و صفا باشد، خدا او را در سختى حساب سالم دارد، و از فزع بزرگ روز قيامت آسوده اش كند.(1)

در این روایت حب اهل بیت علیهم السلام موجب طهارت قلب و طهارت قلب موجب تسلیم در برابر دستورات ایشان و تسلیم در برابر دستورات ایشان موجب نجات از شدت حساب و دشواری های روز قیامت معرفی می شود. این بدین معنا است که اهل بیت علیهم السلام علاوه بر ایجاد طریق هدایت ظاهری با تبیین احکام و دستورات الهی، قادر بر تأثیر تکوینی بر قلوب مؤمنین در پیشرفت ایشان

ص: 175


1- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص194؛ يا أبا خالد لنور الإمام في قلوب المؤمنين أنور من الشمس المضيئة بالنهار و هم و الله ينورون قلوب المؤمنين و يحجب الله عز و جل نورهم عمن يشاء فتظلم قلوبهم و الله يا أبا خالد لا يحبنا عبد و يتولانا حتى يطهر الله قلبه و لا يطهر الله قلب عبد حتى يسلم لنا و يكون سلما لنا فإذا كان سلما لنا سلمه الله من شديد الحساب و آمنه من فزع يوم القيامة الأكبر.

در مسیر هدایت هستند. البته لازم به ذکر است اصل این تأثیر نیز بی ضابطه نیست. بلکه عملکرد شخص است که در انتخاب این نوع هدایت اثر می گذارد. صاحب المیزان می گوید: «هدایت باطنی به امر خداوند توسط امام، از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنین به وسیله عمل صالح به سوی آن هدایت می شوند».(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ کسانی که گزارش از جوانی دادند که پشت سر ایشان نماز می خواند و مرتکب فحشا نیز می شود، فرمودند: «إن صلاته تنهاه يوماً ما».(2) یعنی عمل او در هدایت او اثر گذار است.

نه تنها عمل، بلکه بیش از آن، نیت شخص در قرار گرفتن ذیل هدایت تکوینی امام نقش بسزائی دارد. عبدالله بن مغيره مي گوید:

من واقفى بودم و در حالى كه مذهب وقف داشتم حج گزاردم چون به مكه رفتم در خاطرم گذشت كه آيا اين مذهب درست است يا نه؟ پس به كعبه آويختم و عرض كردم پروردگارا تو خواهش و اراده مرا مي دانى مرا ارشاد كن به بهترين دينها و چنين در قلبم واقع شد كه نزد حضرت رضا علیه السلام بيايم و آمدم به مدينه و درب خانه آن بزرگوار ايستاده و به غلام گفتم: به مولاى خود عرض كن كه مردى از اهل عراق بر در خانه ايستاده است. ناگاه شنيدم كه آن بزرگوار فرياد كرد: اى عبد الله بن مغيره داخل شو من داخل شدم چون به من نظر كرد فرمود: خدا دعاى تو را مستجاب كرد و تو را به دين خود هدايت نمود. من گفتم: أشهد أنك حجة الله و أمين الله على خلقة.(3)

در این روایت با توجه به تکلم عبدالله با خداوند و شوق او به هدایت به بهترین دین ها، نیت خیر او روشن می گردد. از این رو شامل هدایت باطنی امام معصوم می شود. بدین ترتیب حسن عمل و نیت دو بازوی مؤثر در هدایت تکوینی امام است. این هدایت در شرائط مختلف و در قالب های متعدد شامل مؤمنین خواهد شد.

1. معجزه: اصل تحقق هدایت، در پذیرش دعوت و سپس پیروی از اوامر و نواهی پیامبران و امامان علیهم السلام است. از راه های شناخت انبیا و اثبات حقانیت و دلیل نبوتشان، معجزه

ص: 176


1- . طباطبایی، محمد حسین، «الميزان في تفسير القرآن»، ج14، ص 304.
2- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 79 ؛ ص198.
3- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج1، ص 361.

معرفی شده است.(1) از طرفی از ادله ای که جهت اثبات ولایت تکوینی بیان شد معجزاتی است که توسط انبیا و امامان علیهم السلام ارائه گردیده است. یعنی از ابزار مهم شناسایی مسیر هدایت، استفاده از ولایت تکوینی توسط انبیا است. استفاده از این ابزار توسط امامان علیهم السلام جهت اثبات وصایت و حقانیت خویش نیز بر هر اهل تحقیقی روشن است. کما اینکه وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال می شود که چطور شخصی امامش را بشناسد؟ ایشان در پاسخ می فرمایند: «زمانی که این فعل را انجام دهد» و سپس دست به دیوار می کشند و دیوار تبدیل به طلا می گردد.(2) و امام رضا علیه السلام دو نفر زیدی مذهب را با نشان دادن اطاعت آهو از فرمان خود، شیعه می نماید.(3) مسلمان شدن هشتاد یهودی با نور چادر حضرت زهرا سلام الله علیها نیز از جمله این موارد است.(4)

بدین ترتیب از موارد تحقق هدایت تکوینی، اِعمال آن در قالب معجزه است که جهت ورود به مسیر هدایت بندگان توسط فرستادگان الهی صورت می پذیرد.

2. استحکام در مسیر هدایت: پس از پذیرش حقانیت نبوت و امامت توسط بندگان، از جمله مسائل مهم ثابت قدم نگه داشتن ایشان است. چه بسیار پیروان انبیا و امامان علیهم السلام که پس از ایمان، در مسیر هدایت خویش ثابت نبوده و از آن منحرف گردیده اند. در همین راستا امام کاظم علیه السلام فرمودند: بسيار بگو: خدايا مرا از عاريه داران ايمان قرار مده.(5) ادله فراوانی در این ضلالت مؤثر است. از جمله آن، غلبه باطل بر حق است که تا ظهور امام زمان ادامه دارد. از این رو برخی کسانی که خفقان جامعه و شدت دشواری های دنیا

ص: 177


1- . طوسی، محمد بن حسن، «الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد»، ص 247؛ حلی، حسن بن یوسف و فاضل مقداد، «الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد»، ص 79؛ مرعشی، قاضی نورالله، «إحقاق الحق و إزهاق الباطل»، ج 2، ص 190؛ غزالی، ابوحامد، «الاقتصاد في الاعتقاد»، ص 127 و 131؛ رازی، فخرالدین، «الأربعين في أصول الدين»، ج 2، ص 87؛ تفتازانی، سعد الدین، «شرح العقائد النسفية»، ص 87؛ آمدی، سیف الدین، «أبكار الأفكار في أصول الدين»، ج 4، ص 17.
2- . طبری، محمد بن جریر، «دلائل الإمامة»، ص 250.
3- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 1، ص 364.
4- . همان مدرک، ج 2، ص 537.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 2، ص 73؛ أكثر من أن تقول: اللهم لا تجعلني من المعارين و لا تخرجني من التقصير.

بر ایشان سخت می آید در استقامت در مسیر هدایت خود باز می مانند. در این مرحله نیز امام با نشان دادن بخشی از قدرت ولایت تکوینی خود تذکری برای مؤمنان فراهم آورده، و ایشان را در مسیر خود مستحکم می نمایند. همانطور که امام رضا علیه السلام دو فقیر از مؤمنان را دفعه ای با کوبیدن تازیانه بر زمین(1) و دفعه ای با برداشتن مشتی خاک(2) و تبدیل آن دو به طلا اینگونه بی نیاز نمود تا علاوه بر رفع نیازشان در مسائل دنیوی موجب استحکام ایمان و عدم تزلزلشان گردد.

3. ایجاد بستر مناسب تر جهت هدایت: پس از ورود به مسیر هدایت و ایجاد شرایط ثبات در آن، از مواردی که امامان علیهم السلام از ولایت تکوینی بهره می گیرند، کاربرد آن در مواردی است که موجب قرار گرفتن شخص در شرائطی می شود که مقدمات هدایت برای او هموارتر می گردد. زاذان از جمله کسانی است که مورد این موهبت قرار گرفت. او کسی است که با عنایت امیرالمؤمنین و با تبرک آب دهان مبارک ایشان بر دهان او حافظ کل قرآن شد. به طوری که نیاز به هیچ استادی نداشت. در حالی که قبل آن، به اقرار خود از قرآن فقط آنچه برای نماز واجبش به آن احتیاج داشت فرا گرفته بود.(3) این اعمال ولایت تکوینی توسط حضرت موجبات انس دائمی زاذان و اهل قرآن نمودن او گردید. همان انسی که رسول خدا در فضیلت آن فرمودند: « اهل قرآن بالاترين درجه آدميان را پس از پيامبران و فرستادگان دارا هستند، پس اهل قرآن و حقوق آنان را كوچك و اندك نشماريد؛ زيرا آنان را از جانب خدا جايگاهى باشد».(4) بدین ترتیب از ثمرات اعمال ولایت تکوینی توسط امام، هموار شدن مسیر هدایت برای بندگان است.

4. توبه: از جمله ابزاری که خداوند جهت تقلیل مطرودین و نا امیدان از درگاه خود قرار داده

ص: 178


1- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 1، ص 337.
2- . ابن بابویه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام»، ج2، ص 219.
3- . راوندی، قطب الدین، «الخرائج و الجرائح»، ج 1، ص 195.
4- . ابن بابويه، محمد، «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»، ص 100؛ إن أهل القرآن في أعلى درجة من الآدميين ما خلا النبيين و المرسلين و لا تستضعفوا أهل القرآن و حقوقهم فإن لهم من الله لمكانا.

مقوله توبه است. از دوست داشتنی ترین بندگان خداوند توبه کنندگان معرفی شده اند.(1) از جمله ثمرات اعمال ولایت تکوینی ایجاد شرائط توبه در بندگان است. در احوالات حمیری آمده: «روزی در راه مدینه بود در حالی که کوزه ای از شراب با خود به همراه داشت که ناگهان با امام صادق علیه السلام مواجه شد. حضرت [با اینکه می دانست او در کوزه چه به همراه دارد] از او پرسیدند: حِمیَری در کوزه چه داری؟ حِمیَری گفت: یا ابن رسول الله شیر در کوزه به همراه دارم. امام صادق علیه السلام فرمود: مقداری از آن شیر را در کف دست من بریز. پس مقداری شیر از کوزه به کف دستان مبارک حضرت ریخته شد. در این هنگام حضرت از او سؤال کرد: امام زمانت کیست؟ حِمیَری گفت: امام زمان من کسی است که شراب را تبدیل به شیر می کند».(2) در احوالات او آمده که از کار خود توبه کرد و امام صادق علیه السلام نیز بارها برای او دعا نمود.(3)

موارد فوق بخشی از نقش ولایت تکوینی امام در هدایت بندگان است.

هدایت تشریعی و ولایت تشریعی

گذشت که هدایت تشریعی از طریق ابلاغ دین صورت می پذیرد .هدایت

تشریعی هدایتی قولی و کلامی است که از طریق فرستادن انبیا و اوصیا، انزال کتب و تشریع شرایع الهی تحقّق یافته است. هدایت تشریعی عهده دار یاری بندگان در همه مراحل هدایت است. از زمان پذیرش دین الهی و خروج از کفر، تا عدم خروج از مسیر هدایت پس از پذیرش آن، و راه های استقامت در آن تا به انتها. یعنی خداوند متعال به وسیله هادیان تشریع هر آنچه بندگان برای هدایت به آن احتیاج دارند را بیان نموده است. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

همانا خداى عز و جل پيغمبر خويش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيان هر چيز در اوست حلال و حرام و حدود و احكام و تمام احتياجات

ص: 179


1- . اهوازی، حسین بن سعید، «الزهد»، ص 70.
2- . مامقانی، عبدالله، «تنقیح المقال»، ج10، ص313؛ مرّ یوماً فی طریق من طرق المدینه و معه إبریق فیه خمر، فلقیه الصادق علیه السلام، فقال له: یا حمیری ما فی إبریقک؟ فقال: یابن رسول اللّه إنّه لبن. فقال له: صبّ فی کفّی من اللبن، فصبّه فی کفّه، فإذا هو لبن. فقال له الصادق علیه السلام: مَن إمام زمانک؟ فقال: الذی حوّل الخمر لبنا.
3- . همان مدرک.

مردم را در قرآن بيان كرده و فرمود: «چيزى در اين كتاب فرو گذار نكرديم»(1) و در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود اين آيه را نازل فرمود: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شما پسنديدم».(2) و موضوع امامت از كمال دين است، و پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلماز دنيا نرفت تا آنكه نشانه هاى دين را براى امتش بيان كرد و راه ايشان را روشن ساخت و آنها را بر شاه راه حق واداشت و على را به عنوان پيشوا و امام منصوب كرد و همه احتياجات امت را بيان كرد. پس هر كه گمان كند خداى عزوجل دينش را كامل نكرده قرآن را رد كرده و هر كه قرآن را رد كند به آن كافر است. (3)

در این روایت علاوه بر اثبات اکمال دین و لزوم این باور به تصریح قرآن، اکمال مذکور را با امامت ملازم می داند. یعنی هر آنچه احتیاج بشر در مسیر هدایت است پس از اتمام نبوت از طریق امامت به بندگان خواهد رسید. از این رو عدم جواز ولایت در احکام و شریعت در مواضع مختلفی که پیش روی بشر در شرائط مختلف قرار می گیرد در واقع محدودیتی در مسیر اکمال دین و هر آنچه بندگان به آن احتیاج دارند خواهد بود. اعمال این ولایت در مواضع مختلف توسط اهل بیت علیهم السلام دلیلی بر این مدعا است. امامین باقرین ‘ می فرمایند: اميرالمؤمنين علیه السلام براى اسبهاى نژاده اى كه آزادانه در چراگاهها مى چرند، سالانه، براى هر اسب دو دينار، و براى هر يابو يک دينار زكات وضع كرد».(4) که روشن می شود، حکم زکات اسب، حکمی از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و فقها با توجه

ص: 180


1- . سوره انعام 6: آیه 38.
2- . سوره مائده : آیه 67.
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 199؛ إن الله تبارك و تعالى لم يقبض نبيه صلی الله علیه و آله و سلم حتى أكمل له الدين و أنزل عليه القرآن فيه تفصيل كل شي ء، بيّن فيه الحلال و الحرام و الحدود و الأحكام و جميع ما يحتاج إليه كملاً، فقال عز و جل: ما فرطنا في الكتاب من شي ءوأنزل في حجة الوداع و هي آخر عمره صلی الله علیه و آله و سلم اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا و أمر الإمامة من تمام الدين و لم يمض صلی الله علیه و آله و سلم حتى بين لأمته معالم دينهم و أوضح لهم سبيلهم و تركهم على قصد الحق و أقام لهم عليا علیه السلام علما و إماما و ما ترك شيئا يحتاج إليه الاُمة إلا بينه فمن زعم أن الله عز و جل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله عز و جل و من رد كتاب الله تعالى فهو كافر.
4- . همان مدرک، ج 3 ؛ ص530؛ وضع أميرالمؤمنين علیه السلام على الخيل العتاق الراعية في كل فرس في كل عام دينارين و جعل على البراذين دينارا.

به روایات دیگر که نفی زکات از غیر گاو و گوسفند و شتر می کند(1) حکم به استحباب آن داده اند.(2)

البته ادله وقوعی اعمال این ولایت، محدود به احکام صرفا مستحب نمی گردد. موارد مذکور در روایت قیس ماصر از جعل احکامی دائمی، و از جنس واجب و حرام توسط پیامبر برای بندگان خبر می دهد نه صرفا مستحب. از احکامی که از اهل بیت علیهم السلام نیز تشریع گردیده در آن دوام حکم وجود دارد. امام صادق علیه السلام به هر دو گزاره یکی به نحو تصریح و دیگری از جهت اطلاق کلام، اشاره می فرمایند:

آنچه که ما حلال کردیم حلال است؛ بخاطر اینکه امر به ائمه از ما تفویض شده است. پس آنچه که ائمه حلال کنند حلال می شود و آنچه که حرام کنند حرام می شود.(3)

شاید تشریعات بسیاری از جانب ائمه علیهم السلام واقع شده باشد که به تشریعی بودن آن اشاره نشده است، و عدم بیان تشریعی بودن آن دال بر عدم تشریع اهل بیت علیهم السلام نیست. روایات موجود در دو باب «فی الائمة أنهم یوفقون و یسددون فی ما لایوجد فی الکتاب و السنة» و باب «فی المعضلات التی لاتوجد فی الکتاب و السنة ما یعرفه الائمة» در کتاب شریف بصائر الدرجات(4) که اشاره به عملکرد امام در موضع مذکور دارد را، می توان شاهد این مدعا دانست. و از دلائل عدم ذکر صدور احکام از ناحیه ولایت تشریعی از طرف امام، عدم ظرفیت مخاطبین است که در جای جای تراث امامیه قابل اثبات است. حدیث ضرب جاریه از مصادیق این عدم ظرفیت است.(5)

آن چه ضرورت این ولایت را برای امام بیش از پیش روشن می نماید بیان مواضعی است که در صورت عدم جواز و اعمال ولایت تشریعی مانعی جدی بر سر راه هدایت ایجاد می شود. از جمله مصادیق این مواضع، روایات تحلیل خمس و علت آن است. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: « مردم

ص: 181


1- . طوسی، محمد، «تهذیب الأحکام»، ج4، ص 41.
2- . مفید، محمد، «المقنعة»، ص 246؛ دیلمی، سلار، «المراسم العلویه و الأحکام النبویة»، ص 136.
3- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1 ؛ ص384؛ من أحللنا له شيئا أصابه من أعمال الظالمين فهو له حلال؛ لأن الأئمة منا مفوّض إليهم. فما أحلّوا فهو حلال و ما حرّموا فهو حرام
4- . صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم»، ج 1، ص387-390.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1، ص 257.

از ناحيه شكم و عورتشان هلاك شدند؛ زيرا حقّ ما را به ما اداء نمى كنند. ولى شيعيان ما و فرزندانشان از اين نظر در توسعه بوده و خمس كه حقّ ما است بر ايشان حلال مى باشد».(1)

در این روایت و روایات با این مضمون(2) که اشاره به حلیت خمس برای شیعیان شده است، وجه حلیت را طیب ولادت و طیب بطن معرفی نموده اند. بر هر اهل تحقیقی اثر سوء نطفه و لقمه ناپاک بر آدمی روشن است. به گونه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

هر كس كه ما خاندان را دوست مى دارد بايد خدا را بر نخستين نعمت سپاس گويد. عرض شد: اوّلين نعمت چيست؟ فرمود: حلال زاده بودن، و ما را دوست نمى دارد مگر شخصى كه نطفه او پاك است، و با من كينه ورزى نمى نمايد مگر كسى كه حرام زاده است.(3)

از این رو حکم حلیت خمس از طرف امام، منجر به طیب ولادتی می شود که حب اهل بیت علیهم السلام را در پی خواهد داشت. همان حبی که تمام دین(4) و شرط پذیرش اعمال(5) خوانده شده است و ثمره اش معیت با اهل بیت علیهم السلام (6) و آمرزش گناهان(7) خواهد بود. و همچنین لقمه ای که در صورت

ص: 182


1- . طوسى، محمد، «الإستبصار فيما اختلف من الأخبار» ؛ ج 2 ؛ ص59؛ هلك الناس في بطونهم و فروجهم؛ لأنهم لم يؤدّوا إلينا حقّنا. ألا و إنّ شيعتنا من ذلك و آبائهم في حل.
2- . همان مدرک، ج 2، ص57، باب «ما أباحوه لشيعتهم علیه السلام من الخمس في حال الغيبة».
3- . ابن بابويه، محمد، «علل الشرائع»، ج1، ص 141، باب «في أن علة محبة أهل البيت علیه السلام طيب الولادة و أن علة بغضهم خبث الولادة»؛ «معاني الأخبار»، ص 161؛ قال رسول الله من أحبنا أهل البيت فليحمد الله تعالى على أول النعم. قيل: و ما أول النعم؟ قال: طيب الولادة و لا يحبنا إلا من طابت ولادته و لا يبغضنا إلا من خبثت ولادته.
4- . ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى،«دعائم الإسلام»، ج 1، ص71؛ الباقر علیه السلام: أن قوما أتوه من خراسان فنظر إلى رجل منهم قد تشققتا رجلاه فقال له: ما هذا؟ فقال بعد المسافة: يا ابن رسول الله و الله ما جاء بي من حيث جئت إلا محبتكم أهل البيت قال له أبو جعفر: أبشر فأنت و الله معنا تحشر. قال: معكم يا ابن رسول الله؟ قال: نعم، ما أحبنا عبد إلا حشره الله معنا و هل الدين إلا الحب، قال الله عز و جل: قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله.
5- .مفید، محمد، «امالی»، ص 115؛ الصادق علیه السلام: و الذي بعثني بالحق نبيا لو أن رجلا لقي الله بعمل سبعين نبيا ثم لم يأت بولاية أولي الأمر منا أهل البيت ما قبل الله منه صرفا و لا عدلا.
6- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 8، ص 107؛ الصادق علیه السلام: من أحبنا كان معنا يوم القيامة هكذا ثم جمع بين السبابتين.
7- . ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى،«دعائم الإسلام»، ج 1، ص76؛ الصادق علیه السلام: إن الله وكل ملائكة من ملائكته يسقطون الذنوب عن شيعتنا كما يسقط الورق عن الشجر أوان سقوطه و ذلك قوله الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين آمنوا ربنا وسعت كل شي ء رحمة و علما فاغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلك.

عدم پاکی آن، دعا مستجاب نمی شود(1) و اثر سوء بر نسل دارد(2) و مورد لعن ملائکه می شود.(3) حتی منجر به رویارویی با امام زمان خواهد شد. سیدالشهدا علیه السلام به افراد در برابر خود در کربلا فرمودند: «شکمهایشان از حرام پر گردیده است».(4) همان کسانی که مستحق دوری از رحمت خداوند و لعن تا ابد به کلام امام باقر علیه السلام در زیارت عاشورا گردیدند،(5) حتی اگر به اندازه لجام زدن اسبی در برابر سیدالشهدا علیه السلام ایستاده باشند.(6)

برخی از آثار مذکور در عدم طیب ولادت و لقمه بیان شد که دقت در آن، گواهی روشن بر تأثیر یک حکم از احکامی است که اهل بیت علیهم السلام با ولایتی که در تشریع دارند، در هموار نمودن مسیر هدایت، جعل نموده اند.

از این رو به مَثَلِ مشت، نشانه خروار، ولایت امام بر تشریع و جعل حکم، با در نظر گرفتن مصلحت بندگان در مسیر هدایت، و از بین بردن موانعی بزرگ از راه هدایت بندگان، ضرورت این ولایت روشن می گردد.

مضافا بر این مطالب در ذیل ادله روایی که جهت اثبات ولایت تشریعی ارائه گردید دو حکمت در تفویض این ولایت بیان گردیده است:

1. اظهار مقام و فضل پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به قرینه به کار گیری آیه ﴿هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك

ص: 183


1- . طبرسى، حسن بن فضل، «مكارم الأخلاق» ص275؛ أطب كسبك تستجب دعوتك فإن الرجل يرفع اللقمة إلى فيه فما تستجاب له دعوة أربعين يوما.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 5، ص 125؛ قال الصادق علیه السلام: كسب الحرام يبين في الذرية.
3- . طبرسى، حسن بن فضل، «مكارم الأخلاق» ص 150؛ قال : إذا وقعت اللقمة من حرام في جوف العبد لعنه كل ملك في السماوات و في الأرض و ما دامت اللقمة في جوفه لا ينظر الله إليه و من أكل اللقمة من الحرام فقد باء بغضب من الله فإن تاب تاب الله عليه و إن مات فالنار أولى به.
4- . مجلسی، محمد باقر، «بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار»، ج 45، ص 8.
5- . عليهم منك اللعنة أبد الآبدين؛ طوسی، محمد، «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد»، ج 2، ص 775.
6- . و لعن الله أمة أسرجت و ألجمت و تنقبت لقتالك؛ همان مدرک، ج 2، ص 774.

بغير حساب ﴾،(1) ضمن اثبات این ولایت.(2)

2. امتحان بندگان در پیروی از آن قالبی که خداوند آن را پی ریزی کرده است، نه آن چه بندگان میل به آن قالب و مسیر دارند؛ یعنی انحصار محل دریافت شریعت از خداوند،(3) به قرینه عبارت «ليعلم من يطيع الرسول ممن يعصيه».(4)

در واقع پس از بررسی و توجه به ادله ولایت تشریعی، می توان اینگونه بیان داشت که این ولایت، فضلی از جانب خداوند، برای نشان دادن جایگاه ایشان است تا بیان دارد در آنچه که هیچ کس را برای ورود به آن، جوازی نیست به ایشان اجازه داده شده تا دلیلی مهم در مقام و فضل ایشان باشد. و در ضمن، همان را ابزاری برای امتحان بندگان قرار داده است. امتحانی که در اهداف خلقت و بعثت، به تأثیرش در تحقق هدایت اشاره گردید، همانطور که شیطان در عدم سجده نمودن به حضرت آدم، وعده عبادتی خاص در ازای این تخلف به خداوند داد، و خداوند فرمود: «لا حاجة لي إلى عبادتك. إنما أريد أن أعبد من حيث أريد لا من حيث تريد».(5)

از این رو در صورتی که ایرادی به ادله بیان شده در اثبات ولایت تشریعی وارد نباشد عدم پذیرش این ولایت، در واقع عملی همچون عمل ابلیس خواهد بود و حسادت(6) و عدم درک مقام امامت(7) و

ص: 184


1- . سوره ص 38: آيه 39.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، «الكافي»، ج 1 ؛ ص267.
3- . البته روشن است و قبلا تذکر داده شد که این تفاوت در منبع اخذ منافاتی با ولایت تشریعی خداوند ندارد و در طول همان ولایت است.
4- . همان مدرک، ج 1، ص267.
5- . قمى، على بن ابراهيم، «تفسير القمي»، ج 1، ص42.
6- . سوره نساء 4: آیه 54؛ {أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه}.
7- . إن الإمامة أجل قدرا و أعظم شأنا و أعلى مكانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم؛ ابن بابويه، محمد، «عيون أخبار الرضا علیه السلام »، ج 1 ؛ ص217.

عدم تسلیم بودن در برابر عطایی است(1) که خداوند به بهترین از بندگانش داده است

خاتمه

رهاورد و جمع بندی این نگاشته در ضمن شش محور بیان می گردد:

1. اهداف متعددی برای خلقت عالم توسط خداوند متعال بیان گردیده است. معرفت، اطاعت، بندگی، ابتلاء و امتحان الهی از جمله این اهداف است.

2. در اهداف بعثت انبیا نیز همان اهداف خلقت ذکر گردیده است. توجه بر این وحدت، شخص را بر این رهنمون می سازد که ایشان توسط خالق عالم، جهت تحقق هدف خلقت و مسدود نمودن بیهودگی آن، مبعوث گردیده اند.

3. پس از اتمام نبوت، همین اهداف در جایگاه امامت برای جانشینان الهی ترسیم شده است، و در حقیقتِ وجود امامت قرار داده شده است، تا ادامه دهنده راه انبیا و باعث ایجاد هدف خلقت پس از ایشان باشند. ادله ای که به مقایسه ایشان با انبیا می پردازد شاهد بر این مدعا است. همچنین بقای ادله ضرورت بعثت انبیا حتی پس از ایشان، دلیلی دیگر بر مدعای فوق است. به هر روی، اهداف خلقت و بعثت انبیا و اصطفای امامان علیهم السلام واحد است.

4. تأمل در اهداف خلقت و بعثت و امامت، شخص را بر آن باور می رساند که جامع اهداف مذکور هدایت است. هدایت، هدفی است که خداوند از خلقت عالم و بعثت انبیا و اصطفای امامان، دنبال می کند.

5. بدیهی است صاحب هر جایگاهی باید دارای شرایطی جهت استحقاق آن جایگاه باشد. در جایگاه امامت با توجه به وظیفه مهم هدایتگری که همچون انبیا بر عهده صاحب آن است، شرط علم و عصمت و اصطفاء همچون انبیا در این نوشتار برای مدعی آن ضروری خوانده شده است؛ زیرا لازمه اجرای هدف هدایتگری دارا بودن شرائط مذکور است.

6. در ادامه، وظائف و مناصبی بر عهده صاحب این کرسی اثبات گردید، که همه آن ها

ص: 185


1- . سوره ص 38: آیه 39؛ {هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب}.

جهت هر چه بهتر انجام شدن مقوله هدایتگری است که توسط خداوند متعال بر عهده هر فرستاده او قرار داده شده است.

بدین ترتیب کوچک نمودن امر امامت، و محدود نمودن و اصالت دادن سامان امور دنیوی در این امر، و قول به تفاوت هدف نبوت و امامت در وظیفه هدایتگری و در نتیجه قول به تفاوت در شرائط و وظائف و مناصب ایشان، در حقیقت خدشه به تحقّق هدف بعثت و خلقت که همان هدایت باشد خواهد بود.

ص: 186

فهرست منابع

کتاب ها

1. قرآن کریم.

2. ابن بابويه، محمد بن على (شیخ صدوق)، الأمالي، چاپ ششم، كتابچى، تهران، 1376 ش.

3. ------------- التوحید، چاپ اول، جامعه مدرسين، قم، 1398 ق.

4. ------------- الخصال، چاپ اول، جامعه مدرسين، قم، 1362 ش.

5. ------------ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، چاپ دوم، دارالشريف الرضي، قم، 1406 ق.

6. ------------- علل الشرائع، چاپ اول، كتاب فروشى داورى، قم، 1385 ش.

7. ---------- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، چاپ اول، نشر جهان، تهران، 1378 ش.

8. -------------كمال الدين و تمام النعمة، غفارى، على اكبر، چاپ دوم، اسلاميه، تهران، 1395 ق.

9. -------------معاني الأخبار، غفارى، على اكبر، چاپ اول، جامعه مدرسين، قم، 1403 ق.

10. ----------- من لا يحضره الفقيه، غفارى، على اكبر، چاپ دوم، جامعه مدرسين ، قم، 1413 ق.

11. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ دوم، 1385ق.

12. ابن شاذان، محمد بن احمد، مئة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة، چاپ اول، مدرسة الإمام المهدى عجّل اللة تعالى فرجة الشريف، قم، 1407 ق.

13. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول چاپ دوم، جامعه مدرسين قم، 1404 ق.

14. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، متشابه القرآن و مختلفه، نشر بيدار، قم، چاپ

ص: 187

اول، 1369 ق.

15. ------------ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، علامه، قم، چاپ اول، 1379 ق.

16. ابن طاووس، على بن موسى، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، على عاشور، چاپ اول، خيام، قم، 1400 ق.

17. ----------- سعد السعود للنفوس منضود، دار الذخائر، قم، چاپ اول، بى تا.

18. ---------------- كشف المحجة لثمرة المهجة، چاپ دوم، بوستان كتاب، قم،، 1375 ش.

19. ابن عربی، محمد، المحصول، سعید فوده، چاپ اول، دارالبیارق، عمان، 1420 ق.

20. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، دار الفکر، بیروت، 1414 ق.

21. ابن هشام، عبدالملک، سیره النبویه، چاپ دوم، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، مصر، 1375ق.

22. ------------- مغنی الأدیب، قائمیه، اصفهان، بی تا.

23. ابوالفداء، عمر بن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت، 1407 ق.

24. -------------تفسیر القرآن العظیم، محمد حسین شمس الدین، چاپ اول، دارالکتب، بیروت، 1419 ق.

25. ابوبکر بن أبی شیبه، المصنف فی الأحادیث والآثار، مکتبة الرشد، ریاض، 1409 ق.

26. احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، چاپ اول، مؤسسة الرسالة، لبنان، بیروت، 1416ق.

27. احمد بن فارس، ابو الحسین، معجم مقائیس اللغة، چاپ اول، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1404 ق.

28. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، چاپ اول، انتشارات بنی هاشمی، تبریز، 1381 ش.

29. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، چاپ اول، دار احیا تراث عربی، بیروت، 2001 م.

30. استر آبادی، محمد جعفر، البراهین القاطعة فی شرح تجرید العقائد الساطعة، چاپ اول، انتشارات مکتب الأعلام الإسلامی، قم، 1382 ش.

31. امام حسن عسکری علیه السلام ، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام ، مدرسة

ص: 188

الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، چاپ اول، 1409 ق.

32. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، چاپ اول، مرکز الغدیر، قم، 1416 ق.

33. اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، چاپ اول، دارالکتب، بیروت، 1404 ق.

34. اندلسی، ابو حیان، البحر المحیط فی التفسیر، محمدجمیل صدقی، دارالفکر، بیروت، 1420 ق.

35. اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه(از قرن اول تا هفتم هجری)، چاپ اول، انتشارات موسسه امام خمینی ره، قم، 1388 ش.

36. ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف، چاپ اول، افست، قم، 1325 ق.

37. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، علی عبدالباری عطیة، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق.

38. آمدی، سیف الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، دارالکتب، قاهره، 1423ق.

39. بحرانی، علی بن عبد الله، منار الهدی فی النص علی إمامة الأئمة الإثنی عشر، عبد الزهراء خطیب، چاپ اول، دار المنتظر، بیروت، 1405 ق.

40. بحرانی، علی بن میثم، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، مجمع الفکر الإسلامی، قم، 1417ق.

41. --------------- قواعد المرام فی علم الکلام، چاپ دوم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1406 ق.

42. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، مؤسسه بعثه، قم، چاپ اول، 1374 ش.

43. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، جامعة مدرسین، قم، 1363 ش.

44. بخاری، محمد بن اسماعیل، خلق أفعال العباد، عبدالرحمن، عمیره، دارالمعارف، ریاض،

ص: 189

بی تا.

45. بخاری، محمد، الصحیح، چاپ اول، دار طوق النجاة، بیروت، 1422 ق.

46. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، چاپ دوم، دارالکتب، قم، 1371 ش.

47. بروجردی، محمد تقی، نهایة الافکار، (تقریرات درس آقا ضیاء عراقی)، مؤسسه نشر اسلامی، قم، بی تا.

48. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ق.

49. البکری الصدیقی، محمد علی بن محمد، دلیل الفالحین لطرق ریاض الصالحین، چاپ چهارم، دارالمعرفة، بیروت، 1425 ق.

50. بیهقی، احمد، المدخل الی علم السنن، چاپ اول، دار الیسر، قاهره، 1437 ق.

51. -------- شعب الایمان، چاپ اول، مکتبة الرشد، ریاض، 1423 ق.

52. بیاضی، علی بن یوسف، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، چاپ اول، المکتبة المرتضویة، تهران، 1384 ش.

53. تفتازانی، سعد الدین، شرح العقائد النسفیه، چاپ اول، مکتبة الکلیات الازهریه، قاهره، 1407 ق.

54. -------------- شرح المقاصد، عبدالرحمن عمیرة، منشورات الشریف الرضی، قم 1409ق.

55. تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامی، قم، 1410 ق.

56. تیجانی، محمد، الشیعة هم أهل السنة، قم، چاپ دهم، 1428 ق.

57. ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، محمد علی معوض، چاپ اول، دار احیا تراث عربی، بیروت، 1420 ق.

58. ثعلبی، احمد، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، چاپ اول، دار احیا تراث عربی، بیروت، 1422 ق.

59. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، عبدا لزهراء حسینی، چاپ اول، دار الکتاب الإسلامی،

ص: 190

قم،1410 ق.

60. جاحظ، عمر بن بحر، رسائل الکلامیه، مکتبة الهلال، بیروت، 2002 م.

61. جزائری، نعمت الله، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین؛ مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.

62. جزری، عز الدین بن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ چهارم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1367 ش.

63. جعفرپور، مجید، علم امام از منظر آیات و روایات، بیت الأحزان، قم، 1393 ش.

64. جمعی از محققین، شرح المصطلحات الکلامیة، چاپ اول، آستان قدس رضوی، مشهد، 1415 ق.

65. جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی(بررسی دیدگاه های امامیه، معتزله واشاعره)، چاپ اول، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، مشهد، 1381 ش.

66. جمعی از نویسندگان، فی رحاب أهل البیت علیه السلام ، چاپ دوم، المجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام ، 1426 ق.

67. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، اسراء، قم، 1391 ش.

68. -------------- هدایت در قرآن، اسراء، قم، 1397 ش.

69. جوزی، علی بن محمد، زاد المسیر فی علم التفسیر، عبدالرزاق المهدی، چاپ اول، دارالکتب، بیروت،1422 ق.

70. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، چاپ اول، دار العلم للملایین، بیروت، 1376 ق.

71. جوینی، عبدالملک، الإرشاد إلی قواطع الأدلة فی أول الاعتقاد، چاپ اول، دارالکتب، بیروت، 1416 ق.

72. حائری یزدی، عبد الکریم، درر الاصول، مطبعة مهر، قم، طبع قدیم، بی تا.

73. حسکانی، عبید الله بن عبد الله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، محمودی، محمدباقر، چاپ اول، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، تهران،1411 ق.

74. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، چاپ سوم، نشر علامه طباطبایی، مشهد،

ص: 191

1426 ش.

75. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول، دارالفکر، بیروت، 1414ق.

76. حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، چاپ اول، اعلمی، بیروت، 1425 ق.

77. ------------------ الفصول المهمة فی أصول الأئمة، موسسه معارف اسلامی امام رضا علیة السلام، قم، چاپ اول، 1376 ش.

78. ------------------ تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.

79. حلبی، ابوالصلاح، تقی بن نجم، تقریب المعارف، چاپ اول، الهادی، قم، 1404ق.

80. حلبی، علی، انسان العیون فی سیرة الأمین المأمون معروف به سیره حلبیه، چاپ دوم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1427 ق.

81. حلی، جعفر بن حسن (محقق حلّی)، المسلک فی أصول الدین، رضا استادی، چاپ اول، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد،1414 ق.

82. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، چاپ اول، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1421ق.

83. حلّی، حسن بن یوسف (علّامه حلّی)، نهج الحق و کشف الصدق، چاپ اول، دار الکتاب، بیروت، 1982 م.

84. ------------------- أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ دوم، نشر شریف رضی، قم، 1363 ش.

85. -------------------- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، جعفر سبحانی، چاپ دوم، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، 1382 ش.

86. -------------------- مناهج الیقین فی اصول الدین، دارالأسوه، تهران،

ص: 192

چاپ اول، 1415ق.

87. --------------------- الباب الحادی عشر، مؤسسه مطالعات اسلامی، تهران، چاپ اول، 1365 ش.

88. --------------------- الألفین، چاپ دوم، هجرت، قم، 1409ق.

89. حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید، چاپ اول، مؤسسه النشر الإسلامی، قم، 1412ق.

90. حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، چاپ اول، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1413ق.

91. حمید مفتی، قاموس البحرین، میراث مکتوب، تهران، چاپ: اول، 1374 ش.

92. خرازی، سید محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، چاپ چهارم، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1417ق.

93. خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم، 1409 ق.

94. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی علیهم السلام ، عبد اللطیف کوه کمری، چاپ اول، بیدار، قم، 1401 ق.

95. خطیب بغدادی، احمد بن علی تاریخ بغداد، بشار عواد، چاپ دوم، دار الغرب الاسلامی، بیروت، 1422 ق.

96. خویی، سید ابو القاسم موسوی، مصباح الفقاهة، موسسه احیاء آثار امام خویی، قم، 1430ق.

97. خویی، ابوالقاسم، مصباح الأصول، مکتبه الداوری، قم، 1422 ق.

98. دهلوی، عبدالعزیز، تحفه اثنی عشریه، مخطوط (سنة 1217 ق).

99. دیلمی، سلار، المراسم العلویه و الأحکام النبویة، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، تهران، 1414 ق.

100. دینوری، مسلم بن قتیبه، الإمامة و السیاسة، چاپ اول، دار الأضواء، بیروت، بی تا.

101. ---------------- غریب القرآن، احمد صقر، دارالکتب، بیروت، 1398 ق.

102. دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب، چاپ اول، الشریف الرضی، قم، 1412 ق.

ص: 193

103. ----------------- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، چاپ اول، موسسه آل البیت، قم، 1408ق.

104. ذهبی، شمس الدین، العلو للعليی الغفار، چاپ اول، انتشارات مکتبة أضواء السلف، ریاض، 1416 ق.

105. رازی، ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، اسعد محمد طیب، چاپ سوم، مکتبة نزارمصطفی، عربستان، 1419 ق.

106. رازی، فخر الدین، الأربعین فی أصول الدین، چاپ اول، مکتبة الکلیات الازهریه، قاهره، 1986م.

107. -------- مفاتیح الغیب، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ق.

108. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، چاپ اول، دارالعلم، لبنان، 1412 ق.

109. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، چاپ اول، مؤسسه امام مهدی، قم، 1409 ق.

110. -------------- قصص الانبیاء؛ مرکز پژوهش های اسلامی، مشهد، چاپ اول، 1409 ق.

111. ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، چاپ دوم، بوستان کتاب، قم، 1378 ش.

112. زجاج، ابراهیم، معانی القرآن و اعرابه، عبدالجلیل عبده، چاپ اول، انتشارات عالم الکتب، بیروت، 1408 ق.

113. زمخشری محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ق.

114. زیدی، قاسم بن محمد، الأساس لعقائد الأکیاس، مکتبه التراث الاسلامی، یمن، چاپ سوم، 1421ق.

115. سبحانی، جعفر، الأضواء علی عقائد الشیعة الإمامیة، چاپ اول، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، بی تا.

116. ----------- الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، المرکز العالمی للدراسات

ص: 194

الإسلامیة، قم، چاپ سوم، 1412ق.

117. ---------- الإنصاف فی مسائل دام فی ها الخلاف، چاپ اول، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم،1381 ش.

118. ---------- العقیدة الإسلامیة، چاپ سوم، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، 1386ش.

119. --------- الفکر الخالد فی بیان العقائد، چاپ اول، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، 1425 ق.

120. --------- محاضرات فی الإلهیات، چاپ یازدهم، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم، 1428 ق.

121. سجستانی، أبی داود سلیمان بن أشعث، سنن ابی داود، محمد محیی الدین، مکتبة العصریة، بیروت، بی تا.

122. سخاوی، شمس الدین، المقاصد الحسنة، چاپ اول، دارالکتاب، بیروت، 1405 ق.

123. سمرقندی، نصر بن محمد، بحرالعلوم، بی نا، بی جا، بی تا، مکتبه الشامله

124. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، صبحی صالح، چاپ اول، هجرت - قم، 1414ق.

125. سید مرتضی (علم الهدی)، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، سید احمد حسینی، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1411 ق.

126. ---------------- الشافی فی الإمامة، چاپ دوم، مؤسسة الصادق علیه السلام ، تهران، 1410ق.

127. سیوطی و محلی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، چاپ اول، دارالحدیث، قاهره، بی تا.

128. سیوطی، جلال الدین، جامع الأحادیث، بی نا، بی جا، بی تا، مکتبه الشامله.

129. -------------- الدر المنثور، دارالفکر، بیروت، بی تا.

130. ------------- تاریخ الخلفاء، چاپ اول، مکتبه نزار مصطفی، مکه، 1425 ق.

131. -------------- صون المنطق والکلام عن فنی المنطق والکلام، علی سامی

ص: 195

النشار، مجمع البحوث الاسلامیه، قاهره، بی تا.

132. شبّر، سید عبدالله، حق الیقین فی معرفة اُصول الدین، چاپ دوم، انوارالمهدی، قم، 1424ق.

133. شفتی، سید اسد الله، الإمامة، چاپ اول، مکتبة حجة الإسلام الشفتی، اصفهان، 1411ق.

134. شوشتری، نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، چاپ اول، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1409 ق.

135. ------------ مجالس المؤمنین، چاپ چهارم، الاسلامیه، تهران، بی تا.

136. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم الملل و النحل، مؤسسه الحلبی، قاهره، 1986 م.

137. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، عادل مرشد، چاپ اول، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1421 ق.

138. صدر، محمد باقر، حلقات الأصول، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1418 ق.

139. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، چاپ دوم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404 ق.

140. صنعانی، عبدالرزاق، تفسیر عبدالرزاق، محمود محمد عبده، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1419 ق.

141. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ پنجم، جامعه مدرسین، قم، 1417 ق.

142. طباطبایی، محمد بن علی، مفاتیح الاصول، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، 1296 ق.

143. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالمعرفه، بیروت، 1408 ق.

144. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج،، محمد باقر خرسان، چاپ اول، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق.

145. طبرسی، امین الاسلام، إعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم، اسلامیه، تهران، 1390ق.

146. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، چاپ چهارم، نشر شریف رضی، قم، 1412 ق.

147. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، چاپ دوم، المکتبة الحیدریة،

ص: 196

نجف، 1385ق.

148. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، احمد محمد شاکر، چاپ اول، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1420 ق.

149. -------------- تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، محمد أبو الفضل ابراهیم، چاپ دوم، دار التراث، بیروت، 1387ق.

150. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، المکتبة الحیدریة، نجف،1383 ق

151. -------------- دلائل الإمامة، چاپ اول، بعثت، قم، 1413 ق.

152. -------------- المسترشد فی إمامة علي بن أبی طالب علیه السلام ، محمودی، احمد، چاپ اول، کوشانپور، قم، 1415 ق.

153. طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، چاپ سوم، مرتضوی، تهران، 1375ش.

154. طنطاوی، محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، چاپ اول، دار نهضة، مصر، 1997 م.

155. طوسی، محمد بن حسن، (شیخ طوسی)، الاقتصاد فیما یتعلّق بالاعتقاد، چاپ دوم، دار أضواء، بیروت، 1406ق.

156. ---------------- الغیبة للحجة، چاپ اول، دار المعارف الإسلامیة، ایران؛ قم،1411 ق.

157. ---------------- الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول،1390 ق.

158. ---------------- الأمالی، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.

159. ---------------- التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

160. ---------------- تهذیب الأحکام، خرسان، حسن الموسوی، چاپ چهارم، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق.

161. -------------- مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت،

ص: 197

چاپ اول، 1411 ق.

162. طوسی، نصیر الدین، تجرید الاعتقاد، حسینی جلالی، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1407 ق.

163. ---------------- تلخیص المحصّل المعروف بنقد المحصّل، چاپ دوم، دار الأضواء، بیروت، 1405ق.

164. عامری، سامی، محمد رسول الله فی الکتب المقدسة، چاپ اول، مرکز التنویر الإسلامی، بی جا، 1426 ق.

165. عبد الحمید بن هبة الله بن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ابراهیم، محمد ابوالفضل، چاپ اول، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404 ق.

166. عبد الجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، الدار المصریه، قاهره، 1962م.

167. ------- شرح الأصول الخمسة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.

168. عبدالعزیز بن باز، بیان التوحید الذی بعث الله به الرسل جمیعاً وبعث به خاتمهم محمدا علیه السلام ، چاپ اول، رئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء، عربستان، 1417 ق.

169. عبیدلی، سید عمید الدین ، إشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، میراث مکتوب، تهران، 1381 ش.

170. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفة، بیروت، 1379ق.

171. عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیای دین، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، تهران، چاپ اول، 1382 ش.

172. علوی عاملی، میر سید محمد، علاقة التجرید، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1381 ش.

173. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العيیاشی، المطبعة العلمیة، تهران، چاپ اول، 1380 ق.

174. غروی محمد حسین (کمپانی)، حاشیة کتاب المکاسب، چاپ دوم، ذوی القربی، قم، 1427 ق.

175. غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دارالکتب، بیروت، چاپ: اول، 1409ق.

176. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، سید مهدی رجایی، انتشارات

ص: 198

کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1405ق.

177. -------- الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، مجمع البحوث الإسلامیة، چاپ اول، 1412ق.

178. -------- الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریة، مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد، چاپ: اول، 1420ق.

179. -------- اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، چاپ دوم، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1422 ق.

180. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، نشر هجرت، قم، 1409 ق.

181. فیض کاشانی، محمد محسن، علم الیقین فی أصول الدین، بیدار، قم، چاپ اول، 1418ق.

182. --------------- الوافی، چاپ اول، کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، اصفهان، 1406 ق.

183. --------------- تفسیر الصافی، محقق: اعلمی، حسین، چاپ دوم، مکتبه الصدر، تهران،: 1415 ق.

184. --------------- نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، چاپ اول، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1371 ش.

185. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، چاپ دوم، موسسه

ص: 199

دارالهجرة، قم،1414 ق.

186. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم، دارالکتب، تهران، 1371 ش.

187. قرطبی، شمس الدین، الجامع لأحکام القرآن، چاپ دوم، دارالکتب، قاهره، 1384 ق.

188. قرطبی، محمد بن وضاح، البدع، چاپ اول، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، 1416 ق.

189. قرطبی، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، چاپ اول، دارالجیل، بیروت، 1412 ق.

190. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، چاپ سوم، دار الکتاب، قم، 1404 ق.

191. کحاله، عمر رضا، أعلام النساء، مؤسسه الرساله، بیروت، 1404 ق.

192. کراجکی، محمد بن علی، التعجب من أغلاط العامة، دارالغدیر، قم، چاپ اول، 1421ق.

193. ---------------- کنز الفوائد، چاپ اول، دار الذخائر، قم، 1410 ق.

194. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم، دارالکتب الإسلامیة، 1407 ق.

195. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، تهران، چاپ اول، 1410 ق.

196. گلپایگانی، لطف الله، ولایت تکوینی و تشریعی، نشر آثار آیت الله گلپایگانی، قم، 1393ش.

197. لاهیجی، فیّاض، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، الزهراء، تهران، چاپ سوم، 1372ش.

198. لکهنوی، میر حامد حسین، عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار، چاپ اول، ناشر غلامرضا بروجردی، قم، 1404 ق.

199. ماتریدی، ابومنصور، تأویلات أهل السنة، مجدی باسلوم، چاپ اول، دارالکتب، بیروت، 1426 ق.

200. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، چاپ اول، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1431ق.

201. مجاهد بن جبر، تفسیر مجاهد، محمد عبدالسلام، چاپ اول، دارالفکر، مصر، 1410 ق.

202. مجلسی، محمد باقر، (علامه مجلسی)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،

ص: 200

چاپ دوم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.

203. -------------- حق الیقین، انتشارات اسلامیه، تهران، بی تا.

204. -------------- مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، چاپ دوم، دارالکتب، تهران، 1404 ق.

205. مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، حسین موسوی، چاپ دوم، مؤسسه کوشانپور، قم، 1406 ق.

206. -------------- لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1414 ق.

207. محاربی، ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، عبدالسلام عبدالشافی، چاپ اول، دارالکتب، بیروت، 1422 ق.

208. محمد بن أبی العز، شرح الطحاویة، چاپ اول، دارالسلام، مصر، 1426 ق.

209. محمد بن عبدالوهاب، اصول الایمان، چاپ چهارم، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف، عربستان، 1420 ق.

210. -------------- الرسائل الشخصیة، صالح بن فوزان، جامعة محمد بن سعود، ریاض، بی تا.

211. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث، قم، بی تا.

212. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، چاپ دوم، دارالهجره، قم، 1409 ق.

213. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وزارت فرهنگ، تهران، چاپ اول، 1368 ش.

214. مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، چاپ اول، مؤسسة آل البیت، قم، 1422ق.

215. مغنیه، محمد جواد، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعة، مؤسسه عز الدین، بیروت، چاپ اول، 1414ق.

216. مفید، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الإفصاح فی الإمامة، چاپ اول، المؤتمر

ص: 201

العالمی للشیخ المفید، قم،1413 ق.

217. ------------------ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محقق مؤسسة آل البیت، چاپ اول، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.

218. ------------------ الإختصاص، غفاری، علی اکبر، محمود، چاپ اول، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، ایران؛ قم، 1413 ق.

219. ------------------ الفصول المختارة، چاپ اول، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، 1413 ق.

220. --------------------- النکت فی مقدمات الأصول، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

221. ------------------ الأمالی، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

222. ---------------- المقنعة، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

223. ------------------ النکت الاعتقادیه، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

224. ------------------ أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، چاپ اول، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، 1413ق.

225. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، عبدالله محمود شحاته، چاپ اول، دار احیاء تراث عربی، بیروت، 1423ق.

226. مقرئ الرازی، ابوالفضل، أحادیث فی ذم الکلام وأهله، ناصر بن عبدالرحمن، چاپ اول، دار اطلس، ریاض.

227. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهة، مدرسه امام علی بن أبی طالب علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1425 ق.

228. ------------- آیات الولایة فی القرآن، مدرسه امام علی بن أبی طالب علیه السلام ، قم، چاپ اول، 1383 ش.

229. موسوی زنجانی، سید ابراهیم، عقائد الإماميیة، مؤسسه اعلمی، بیروت، چاپ سوم،

ص: 202

1413ق.

230. میلانی، سید علی، الأصول العامة لمسائل الإمامة، چاپ اول، نشرالحقایق، قم، ایران، 1435 ق.

231. ------------ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، چاپ اول، مکتبه شریف رضی، قم، 1413ق.

232. ------------ جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام، چاپ اول، نشر الحقایق، قم، 1389 ش.

233. ------------ شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، مرکز حقائق الاسلامیه قم، چاپ اول، 1386 ش.

234. ------------ نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، چاپ اول، نشر الحقایق، قم، 1416 ق.

235. نائینی، محمد حسین، المکاسب و البیع، جامعه مدرسین، قم، چاپ اول، 1413 ق.

236. نراقی، مهدی، أنیس الموحدین، الزهراء، تهران، چاپ دوم، 1369 ش.

237. نسفی، عبدالله، مدارک التنزیل، یوسف علی بدیوی، دار الکلم، بیروت، چاپ اول، 1419ق.

238. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، چاپ دوم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق.

239. نعمانی، محمد ابن أبی زینب، الغیبة، چاپ اول، نشر صدوق، تهران، 1397 ق.

240. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، دار الأضواء، بیروت، چاپ دوم، 1404ق.

241. نووی، یحیی، تهذیب الأسماء و اللغات، دارالکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

242. نیشابوری واحدی، علی بن احمد، تفسیر البسیط، چاپ اول، جامعة محمد بن سعود، عربستان، 1430 ق.

243. نیشابوری، ابن البیع، محمد بن عبد الله (حاکم نیشابوری)، المستدرک علی الصحیحین،

ص: 203

مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 ق.

244. هروی، ابواسماعیل، ذم الکلام و أهله، چاپ اول، مکتبة العلوم و الحکم، مدینه، 1418ق.

245. هروی قاری، ملا علی بن محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1422ق.

246. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، الهادی، قم، چاپ اول، 1405ق.

247. هیتمی، أحمد بن محمد بن محمد بن علی إبن حجر، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، عبدالرحمن بن عبدالله الترکی، چاپ اول، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1997م.

248. هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، حسام القدسی، چاپ اول، مکتبة القدسی، القاهرة، 1414 ق.

249. یعقوبی، احمد بن اسماعیل، تاریخ، دار صادر، بیروت، بی تا.

پایان نامه ها

250. محمد رکعی، ولایت تشریعی ائمه از دیدگاه آیات و روایات.

251. محمد علی کریمی نگری، هدف بعثت انبیاء در قرآن .

252. محمد یونس افضلی، ضرورت بعثت از نظر متکلمین اسلامی.

253. مهری خوشبوئی، گستره هدایت در پلورالیسم دینی.

254. هاجر عساکره، تبیین ولایت تکوینی امامان معصوم و تأثیر آن در هدایت باطنی با تأکید بر دیدگاه علامه طباطبایی.

255. حاجی ولیئی، مصطفی، برخورداری حضرت صدیقه کبری سلام الله علی ها از ویژگی های امامت و بررسی علل عدم اطلاق امام بر ایشان.

ص: 204

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109