از چشمه خورشید چهل حدیث از امیر مؤمنان علی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول 23 قبل از هجرت 40ق.

عنوان و نام پدیدآور: از چشمه خورشید چهل حدیث از امیر مؤمنان علی علیه السلام/ تأليف هادی نجفی؛ ترجمه و توضیح جویا جهانبخش.

مشخصات نشر: اصفهان کانون پژوهش، 1387.

مشخصات ظاهری : 104ص؛ 16×23/5س م.

شابک: 978-600-5287-01-11

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت: کتابنامه: ص. 102 104 همچنین به صورت زیرنویس

عنوان قراردادی: الأربعون حديثاً من مولانا أمير المؤمنين - عليه صلوات المتقين. فارسی.

موضوع: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول 23 قبل از هجرت 40ق. - احادیث

موضوع: احادیث شیعه - قرن 14

موضوع: اربعينات - قرن 14

شناسه افزوده: نجفی، هادی 1342 - ، گردآورنده.

شناسه افزوده: جهانبخش، جویا، 1356 - ، مترجم.

رده بندی کنگره: 1387 4041 الف BP39/5/85

رده بندی دیویی: 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 1303087

تصویر روی جلد صفحه ای از نهج البلاغه بخط ابن مؤدب پایان کتابت ذى القعده 499 ه-.ق. موجود در کتابخانه آیة الله مرعشی«رحمه الله علیه» به شماره 3827

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

سرشناسه: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول 23 قبل از هجرت 40ق.

عنوان و نام پدیدآور: از چشمه خورشید چهل حدیث از امیر مؤمنان علی علیه السلام/ تأليف هادی نجفی؛ ترجمه و توضیح جویا جهانبخش.

مشخصات نشر: اصفهان کانون پژوهش، 1387.

مشخصات ظاهری : 104ص؛ 16×23/5س م.

شابک: 978-600-5287-01-11

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت: کتابنامه: ص. 102 104 همچنین به صورت زیرنویس

عنوان قراردادی: الأربعون حديثاً من مولانا أمير المؤمنين - عليه صلوات المتقين. فارسی.

موضوع: علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول 23 قبل از هجرت 40ق. - احادیث

موضوع: احادیث شیعه - قرن 14

موضوع: اربعينات - قرن 14

شناسه افزوده: نجفی، هادی 1342 - ، گردآورنده.

شناسه افزوده: جهانبخش، جویا، 1356 - ، مترجم.

رده بندی کنگره: 1387 4041 الف BP39/5/85

رده بندی دیویی: 297/9515

شماره کتابشناسی ملی : 1303087

از چشمه خورشید

چهل حدیث از امیر مؤمنان على - عليه السّلام -

تأليف: هادي نجفي

ترجمه و توضیح: جویا جهانبخش

ناشر: کانون پژوهش

چاپ: اصفهان

نوبت چاپ: اوّل 1387ه- . ش. - 1429ه- . ق .

شمارگان: 1000 نسخه

شابک: 1-01-5287-600-978

کلیّه حقوق برای مؤلّف محفوظ است

قیمت: 2000 تومان

تصویر روی جلد صفحه ای از نهج البلاغه بخط ابن مؤدب پایان کتابت ذى القعده 499 ه-.ق. موجود در کتابخانه آیة الله مرعشی«رحمه الله علیه» به شماره 3827

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 2

فهرست مطالب

یادداشت ترجمان...5

پیشگفتار...7

حدیث نخست: توحید...11

حدیث دوم: قدرت خدای تعالی...13

حدیث سوم: پیامبری...15

حدیث :چهارم پیامبری پیامبر ما -صلى الله عليه و آله-...19

حدیث پنجم: پیامبر ما -صلى الله عليه و آله-...21

حدیث ششم: قرآن...26

حدیث هفتم: أهل بيت- عليهم السلام-...28

حدیث هشتم: خلافت...29

حدیث نهم: پس از خلافت ظاهری...32

حديث :دهم إمامت و أمت و حقوق متقابلشان...35

حدیث یازدهم: روز رستاخیز...38

حدیث دوازدهم: إسلام...40

حدیث سیزدهم: وصف مؤمن...42

حدیث :چهاردهم سفارش به پرهیزگاری...43

حدیث پانزدهم: در دستیازی به کارهای نیک...48

حدیث شانزدهم: اندرز سترگ...51

حدیث هفدهم: آفرينش إنسان...53

حدیث هجدهم: مایه های هلاکت مردمان...58

حدیث نوزدهم: دنیا...60

حدیث بیستم: مردمان در دنیا...62

حدیث بیست و یکم: زهد...63

ص: 3

حدیث بیست و دوم: استغفار...64

حدیث بیست و سوم: چگونگی دعا...66

حدیث بیست و چهارم: دوستان خدا...67

حدیث بیست و پنجم: سالك طريق خداوند سبحان...69

حدیث بیست و ششم: دین شناس...71

حدیث بیست و هفتم: امر به معروف و نهی از منکر...72

حدیث بیست و هشتم: حج...74

حدیث بیست و نهم: جهاد...76

حدیث سی ام: آموزش پیکار و کارزار...80

حدیث سی و یکم: قضا و قدر...82

حدیث سی و دوم: فتنه...84

حدیث سی و سوم: بیت المال...87

حدیث سی و چهارم: هنگامی که آن حضرت را سرزنش کردند که چرا بیت المال را به طور برابر تقسیم کرده است...88

حدیث سی و پنجم: در سحرگاه آن روز که ضربت خورد...90

حدیث سی و ششم: سخنی که پیش از مرگ به عنوان وصیت فرمود...92

حدیث سی و هفتم: پیش از شهادت...94

حدیث سی و هشتم: سفارش های پنجگانه...97

حدیث سی و نهم: بهشت...99

حديث :چهلم دعای آن حضرت در حق خویشتن...101

کتابنامه ترجمان...102

ص: 4

یادداشت ترجُمان

بسم اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحِيمِ

درود و سلام خداوند بر بهترین فرستادگان و رحمتِ او بر ،عالمیان محمّد مصطفی، و بر برادر و وصیّ و جانشين او أمير مؤمنان علیّ مرتضیٰ، و بر یازده پیشوای ،راستین که زاد و رودِ ،ایشانند أئمّه هُدى.

در یکی از نشست های سوكِ سالار شهیدان حُسَین علی -که درودِ خداوند بر او و باب و مامَش باد!- در دهه نخست محرّم بود در حضور مؤلّف ارجمند این چهل حدیث که ایشان پیشنهادِ ترجمه و نشر این مُنتَحَبِ نهج البلاغه را مطرح فرمودند؛ و سپس نسخه أصلي آن را که دست نوشت ایشان (با دیباجۀ عربی) بود به راقم سپاردند؛ نگارنده نیز، ترجمه متن أحاديث و دیباجه و برافزودن پاره ای توضیحات لازم را پایَندان شد.

اینک که این سُطور قلمی می شود باز در آستانه محرّم ايم؛ ... محرّم و سوكِ حُسينى ...، حُسَيْن علیه السلام كه إمضائی سُرخ بر طومار تعالیم بنيادي نهج البلاغه نهاد.

«نهج البلاغه» و «محرّم»، نام «على»، نام «حُسَين»، آن اندازه معناپرور و سخن خیز است که مجالِ اندكِ این قلم انداز را یارای در خویش گنجاندن آن نباشد.

قلم بیتاب است و صاحب قلم، بیتاب تر.

تنها می مانَد یکی دو نکته که بازنگُفتَنَش شاید خلافِ أدب و أمانت باشد:

1. نام کتاب بر صفحهٔ عنوان دستنویس ، «الأربعون حديثاً من مولانا أميرالمؤمنين-عليه صلواتُ المُصلّين-» (چهل حدیث از ،سَرورمان امیرمؤمنان که درودهای درود گویان بر او باد!-)

ص: 5

است. با اجازه مؤلّف کوتاه و دِگَرسان شده این نام را زیر عنوانی دیگر که مُختارِ مَنَست بر پیشانی دفتر نهادیم.

2. همه حواشي توضيحي أحادیث چهلگانه از ترجُمان است (و چه بسا گاه بیانگر برداشت مؤلّف- که من از آن بی اطّلاع بوده ام- نباشد).

3. نهج البلاغه زبانی بلند و سُتوار و بِشکوه و دلپسند دارد که ترجمه آن به پارسی قلم ترجُمان را به بهره وری از گنجینه گرانبار أدب نیاکانی می گرایاند؛ و از همین روی خواننده ارجمند اگر در این ترجمه به واژگان دیریاب و نامأنوس بازخورَد بر این صاحب قلم خواهد بخشود.

و سپاس و ستایش خدای راست که پروردگار جهانیان است.

بنده خدا: جویا جهانبخش

دی ماه 1385ه. ش.

ذى الحِجَّه 1427ه. ق .

ص: 6

پیشگفتار

بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيم

«سپاس و ستایش خدای راست که گویندگان به ستایشش در نتوانند رسید و شمارندگان نعمت های او را به شمار نیارند ،آورد و کوشندگان حقّ او را نتوانند گُزارد؛ آن که همّت های بلند او را در نیابند و زیرکی های ژرف رو بدو نرسند؛ آن که صفتش را اندازه ای معیّن و وصفی حاضر و مدّتی مشخّص و سرآمدی کرانمند نیست.

آفریدگان را به قدرتِ خویش آفرید و بادها را به رحمتِ خود پراکَنید و به خَرسَنگ ها جُنبشِ زمینش را میخکوب کرد.» (1)

و درود و سلام بر محمّد «أمين وحى و واپسین فرستادگان و مژده آور رحمت و بیم دهنده کیفرش» (2)، که «او را به هنگامی که چندی بود پیامبری نیامده و گفت و گوها درگیر بود به پیامبری فرستاد او را در پی پیامبران پیشین روانه ساخت . وَحْی را بدو خاتمت بخشید؛ و آن حضرت در راه خدا با کسانی که بدو پشت کرده و برایش هنباز گرفته بودند جهاد کرد.» (3).

و درود و سلام بر خاندان و اهل بیتِ محمّد که «ایشان جایگاه رازهای او، و

ص: 7


1- [نهج البلاغه] خطبة 1.
2- خطبه 173
3- خطبه 133

پناهگاه فرمان او، و ظرفِ علم او و مرجَع حُكم او و گنج خانه کتاب های او، و کوه های دین اویند؛ به وسیلهٔ ایشان خمیدگی پشتِ آن را راست گردانید و لرزش پهلوهای (1) آن را زُدود» (2)، «آنان بنیاد دین و ستون یقین اند. آن که از مرز درگُذَرَد، به سوي ايشان بازگردد و آن که در پی می آید بدیشان رَسَد و پیوندد. ویژگی های حقّ ولایت از آن ایشان و وصیّت و وراثتِ [پیامبر -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آله-] در ایشان است». (3)

***

چون شیوۀ سَلَفِ صالح از روزگاران پیش آن بوده است که به تألیف کتاب های چهل حدیث پردازند و آن ها را میان مردمانِ انتشار دهند بر آن شدم چهل حدیثی از أحادیثِ صحیح (4) که گمانی در آن ها نیست فراهم آورم؛ باشد که حدیثِ نَبَوي شریف این رَجامَند را که در آن طریق که او آموزانیده است گام می زَنَد، در برگیرد؛ و آن حدیث شریف اینست:

﴿مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثًا مِمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فِي أَمْرِ دِينِهِمْ، بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقِيهًا عَالِمًا﴾ (5)

(/هر کس از امّتِ من چهل حدیث از آن چه که در کار دینشان حاجَتمند آنند، حفْظ كُند، خداوند در روز رستاخیز او را دین شناس و دانشمند برانگیزد).

از سَرِ ولایتِ تامّ و مَحَبَّتِ وافر و إخلاص محضی که در حقّ سَرور و

ص: 8


1- ترجمه ما از این عبارت خالی از تسامحی نیست. «فَرائِص» که در این عبارت از لرزش آن ها سخن می رود، جمع «فریصَه» است، و «فریصَه» «گوشت بازو و میان شانه و پهلو» را گویند «که [به هنگام بیم زدگی] از بیم بلرزد» (دستور الإخوان، 473/1).
2- خطبه 2
3- خطبه 2
4- که البتّه مراد «صحیح» از حیث صدور است نه صحیح از حیث سند به مصطلح رجالیان.
5- الاختصاص [ منسوب به ] شیخ مفید (رحمه الله علیه)، ص 61 – و با اندك اختلافي: ص 2-؛ صدوق(رحمه الله علیه) آن را در خصال روایت کرده و مجلسی(رحمه الله علیه) در مجلّدِ نخستِ بحار (باب مَنْ حَفِظَ أَربعين حديثًا) نقل نموده است.

پیشوایم دَرِ شهرِ عِلم أمير مؤمنان -که درودِ درودگویان بر او باد! -داشتم از خداوند طلب خیر کردم و آهنگ آن نمودم تا چهل حدیث از أحادیث شریف آن حضرت را از کتاب ارجمند نهج البلاغه (1) گرد آورم. به ياري خداي متعال بدين کار آغازیدم؛ چه بسا که وجود عزیز آن حضرت -که بر او درود باد!- نیز در این کارِ خُرد مرا یاور گردد.

این چهل حدیث را به او پیشکش می کنم و به زبان حال و مقال او را مخاطب ساخته می گویم:

﴿يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِيضَاعَةٍ مُرْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقَ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ﴾ (2)

(/ای عزیز! ما و کَسان ما را سختی رسیده است؛ و سرمایه ای اندك آورده ایم؛ پیمانه مان را تمام و کمال بپیما و به ما دِهِش کُن؛ همانا خداوند دِهِش کُنندگان را پاداش می دهد).

و نیز در مخاطبت با خوانندگان گرامی می گویم:

﴿امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴾ (3)

(/ درنگ کنید. آتشی دیدم باشد که از آن اخگری برایتان آرَم یا در پرتو آن آتش راه را یابم).

در پایان ،پیشگفتار خدای را می خوانم که مرا و زاد و رودم را از پیروانِ سَروَرَم، أميرِمؤمنان -عَلَيْهِ السَّلام -قرار دهد و ما را، در دنیا، زیارت او، و در

ص: 9


1- بر کاوشگر پژوهنده پوشیده نماند که مأخذ جميع أحاديثِ ،چهلگانه نهج البلاغه ي [ پژوهیده] دکتر صبح صالح است.
2- سوره یوسف / 88
3- سورة طه /10.

آخرت شَفاعَتِ او روزی ،کُند و با او- که درود و سلام بر او باد!- محشور فرماید! به حقّ او و به حق فرزندان پاكِ رَهْیافته مَعْصومش- که بر ایشان درود باد!

﴿خِتَامُهُ مِسْكُ وَ فى ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُون ﴾ (1)

(/ مُهر آن از مشک است؛ و در این راه باید پیشی جویندگان بر یکدگر پیشی جویند.).

و سلام، بهترین فرجام است!

هادى نجفى

رمضان فرخنده 1406 [ه-. ق.]

ص: 10


1- سورۀ مُطَفِّفین 26

حدیث نخست: توحيد

﴿أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ، وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ، وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ، وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُّ الصِّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ كُلّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهَادَةِ كُلَّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ؛ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنهُ، وَ مَنْ قَرَلَهُ فَقَدْ ثنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ، وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ، وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ: «فِيمَ» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ: «عَلَامَ؟» فَقَدْ أَخْلَىٰ مِنْهُ. كَائِنْ لَا عَنْ حَدَثٍ، مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ، وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ، فَاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ، بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَلَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ﴾ (1)

ص: 11


1- خطبه 1

(یعنی:

آغاز دین شناخت اوست و درست شناختن ،او، باورداشتن اوست، و درست باورداشتن ،او یگانه شمردن اوست و درست یگانه شمردن او، إخلاص ورزیدن نسبت به اوست و درست إخلاص ورزيدن نسبت به او صفت ها را از او برکنار دانستن ،است زیرا که هر صفتی گواهی دهد که جز موصوف است، و هر موصوفی گواهی دهد که جز صفت .است پس هر که خدای پاک را به صفتی متّصف ،شمارد او را قرین داشته و هرکس او را قرین دارد، دوگانه اش پنداشته و هر که دوگانه اش پندارد جُزء جَزءاش ،انگاشته و هر که جُزء جزءاش انگارد، او را نشناخته و هرکه او را نشناسد به سوي او إشارت آرد، و هر که به سوي او إشارت آرد، محدودش انگارد و هرکه محدودش انگارد او را به شمار درآرد. و هرکه گوید: در چیست؟ او را در چیزی گنجانیده و هر که :گوید بر چیست؟ پنداری جائی را از وی تهی دیده باشنده ای است بی آن که پدید آمده باشد، و هستی دارنده ای است آن که نیستی از سر گذرانده .باشد با همه چیز ،است نه به همتائی و جز همه چیز است، نه به جدائی. کننده کارهاست بی جنبش ها و ابزار دیده ور است از آن هنگام که آفریده ایش نبوده تا بدان بنگرد و یکتاست از آن گاه که دلآرامیش نبوده تا بدو

بیارمد و از نبودنش رنج تنهائی یابد.).

ص: 12

حدیث دوم: قدرتِ خدای تعالیٰ

﴿كُلُّ شَيْءٍ خَاشِحٌ لَهُ، وَ كُلٌّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ: غِنَى كُلِّ فَقِيرٍ، وَ عِزُّ كُلِّ ذَلِيلٍ، وَ قُوَّةٌ كُلّ ضَعِيفٍ، وَ مَفْزَعُ كُلِّ مَلْهُوفٍ : مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عَاشَ فَعَلَيْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ. لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةِ، وَلَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ، وَ لَا يَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ، وَ لَا يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ، وَ لَا يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ، وَ لَا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ، وَلَا يَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ، وَ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّىٰ عَنْ أَمْرِكَ كُلُّ سِرٍ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ، وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ. أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَكَ، وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلَا مَحِيصَ عَنْكَ، وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا مَنْجَى مِنْكَ إِنَّا إِلَيْكَ بِيَدِكَ نَاصِيَةٌ كُلِّ دَابَّةٍ، وَ إِلَيْكَ مَصِيرُ كُلِّ نَسَمَةٍ. سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنُكَ! بْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَىٰ مِنْ خَلْقِكَ! وَ مَا أَصْغَرَ كُلِّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَىٰ مِنْ مَلَكُوتِكَ! وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ! وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا، وَ

ص: 13

مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ!﴾ (1)

(یعنی:

همه چیز در برابر او فروتن و ناچیز است و همه چیز به واسطۀ او بر پای و چیز توانگری هر نیازمند است و ارجمندی هر خوار و نیروی هر ناتوان و پناهگاه هر دلسوخته هر که سخن گوید گفتارش ،بشنود و هر که خاموش نشیند رازش را .بداند هر که بزید روزی اش بر ،اوست و هر که بمیرد بازگشتش به سوی اوست.

دیده ها تو را ندیده تا از تو آگهی دِهد؛ بلکه تو پیش از هر وصف کُننده ای از آفریدگانت بوده ای آفریدگان را از سر رنج تنهائی ،نیافریدی، و از برای سود بردن به کار .نگماشتی آن که جوئی از تو پیش نیفتد و آن که بگیری از گفت نرود و آن که فرمانت نَبَرَد از چیرگی ات ،نکاهد و آن که فرمانت برد بر فرمانروائی تو نفزاید. آن که بر قضاي تو خشم گیرد فرمان تو را برنگرداند و آن که از فرمان تو رُخ برتابد از تو بی نیاز نگردد. هر راز نزد تو آشکار است و هر نهان پیش تو پدیدار تو همیشه ای، که کرانه ات نیست؛ و تو فرجامی که از تو گریزی نیست؛ و تو وعده گاهی که رهائی از تو جز به تو نیست. زمام هر جنبده در کفِ ،توست و بازگشت هر آفریده به سوی توست. پاکا تو! چه سترگ پایه ای! پاکا تو! چه بزرگ است آن چه از آفرینش تو می بینیم! و چه خُرد است هر بزرگی پهلوی قدرتِ تو! و چه بیم انگیزست آن چه از ملکوت تو می بینیم و چه خوار است این همه در برابر آن چه از چیرگی تو بر ما نهانست! و چه فراگیرست نواخت های تو در دنیا و چه خُرد است این ها در برابر نواخت های سرای بازپسین!)

ص: 14


1- خطبه 109

حدیث سوم: پیامبری

وَ اصْطَفَىٰ -سُبْحَانَهُ - مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ، وَ عَلَىٰ تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ، فَجَهِلُوا حَقَّهُ، وَاتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ، وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ، فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ، لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذْكَرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ ، وَ يُتِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ، وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ: مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعِ، وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعِ، وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ، وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ، وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ، وَ أَحْدَاتٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ؛ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيِّ مُرْسَلِ، أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ، أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ: رُسُلُ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةٌ عَدَدِهِمْ، وَ لَا كَثَرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ: مِنْ سَابِقٍ سُمِّ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ: عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ ، وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ، وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.

إلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّدًا رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ

ص: 15

لإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِثْمَامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخُوذَا عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ، مَشْهُورَةٌ سِمَاتُهُ، كَرِيمًا مِيلَادُهُ. وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَ أَهْوَاءٌ مُنتَشِرَةٌ، وَ طَرَائِقٌ مُتَشَتَّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهِ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ، أَوْ مُلْحِدٍ فِي أَسْمِهِ، أَوْ مُشِيرٍ إِلَىٰ غَيْرِهِ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ. ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ - لِقَاءَهُ، وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ، وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا، وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَىٰ، فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيمًا - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّقَتِ الْأَنبِيَاء فِي أُمَمِهَا، إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلاً بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحِ، وَ لَا عَلَم قَائِم﴾ (1)

(یعنی:

و خداي سُبحان از فرزندانِ او [ = آدم عَلَيْهِ السَّلام-] پیامبرانی برگزید و از آنان بر وحی پیمان گرفت و بر تبلیغ رسالت أمانت ستاند (2)؛ آن هنگام که بیشترینه آفریدگانش پیمان خدای را با خودشان دگر ساخته حقّ او را ناشناخته و با او هنبازها برگرفته بودند و شیطان ها ایشان را از شناخت او به بیراهه گردانیده و از پرستش او باز بُریده بودند. پس [خداوند] فرستادگان خویش را در میانشان بر انگیخت و پیامبرانش را یکی از پس دیگری به سویشان روان داشت تا گُزارد پیمان فطرتِ الهی را از مردمان در خواهند و نواختِ فراموش گشته خدای را

ص: 16


1- خطبه 1.
2- معناي أمانت ستاندن، آن است که در برابر چیز نفیسی که به دست کسی سپارده شود امانتی ستانده آید. پنداری خداوند رسالت را داد و أمانت گرفت. اگر پیامبران رسالت می گزاردند أمانت به ایشان بازگردانده می شد و مردمانی صاحب أمانت به شما می رفتند؛ و اگر نه أمانت بدیشان باز گردانده نمی شد و آنان فاقد أمانت مي بودند. این تعبیر از تعابیر آرایه گرانه ای است که امانت دار یا بی أمانت بودن شخص در آن بدین سان بیان شده است. نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازي، 36/1.

فرایادشان آرپَند و به رسانیدن پیام بر ایشان حُجَّت گیرند و نهان کرده های خردهاشان را برانگیزند و نشانه هاي توانائی [اش] را بدیشان نمایند: از آسمانه ای که بر فراز ایشان برگرفته شده و گاهواره ای که زیر پایشان نهاده شده و زیست مایه هائی که زنده داردشان و أَجل هائی که بر اندازدشان، و رنج هائی که پیر و فرسوده شان ،گرداند و رخدادهائی که بر ایشان پیاپی آید.

هیچ گاه نبود که خداي سبُحان آفریدگانش را بی پیامبری که گسیل داشته باشد، یا کتابی که فرو فرستاده باشد یا حُجَّتی ،پیوسته یا راهی روشن و گشوده، وانهاده باشد پیوسته پیَمبَرانی بودند که نه اندك بودن شمارشان و نه بسياري کسانی که به دروغ می داشتندشان به ستوهشان نمی آورد. چه آن پیشین که پسینی اش را از برای او نام بُرده بودند و چه آن پسین که پیشینی اش را بدو شناسانیده بودند برین سان مردمان سپری شدند و روزگاران گذشتند پدران بگذشته شدند و پسران بر جای آنان نشستند تا آن که خداي سُبحان محمّد پیامبر خدا را برانگیخت- که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد!-؛ [برانگیخت] تا وعده خویش به جای آرد و پیمبر انگیزی را به فرجام رساند؛ و این در حالی بود که پیمان آن حضرت را از پیامبران ستانده و ویژگی های او را بلندآوازه ساخته و ولادتش را گرامی گردانیده بود آن روز زمینیان کیش های گونه گون داشتند و خواست های پراکنده و راه های شوریده گروهی خدای را به آفریدگانش مانند می ساختند؛ گروهی در نامیدن او کَژ رَوی می کردند؛ گروهی روی سویِ جُز او می داشتند. پس خداوند به آن ،حضرت آنان را از گمراهی به راه آورد و به واسطهٔ او، از نادانی برهانید.

آن گاه خداي سُبحان از برای محمّد- که درود و سلام خدای بر او باد!- دیدار خویش را برگزید و آن چه نزد خود داشت از براي او پسندید. او را ارجمندتر از

ص: 17

آن داشت که در دنیا بماند و گرامی تر از آن شمرد که در این محنت گاه بپاید. پس عزیزانه جانش- که درود خداوند بر او و خاندانش باد!- ستاند و آن حضرت نیز همان که پیامبران در میان أمّت هاشان برجای می نهند در میان شما بر جای نهاد چه آنان أمّت هاشان را دَروا بیراهی ،آشکار و بینشانی استوار، وا ننهادند.).

ص: 18

حدیث چهارم: پیامبری پیامبر ما- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ -

﴿أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ- سُبْحَانَهُ - بَعَثَ مُحَمَّدًا- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَابًا، وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لَا وَحْيَّا، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ، وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَ يَقِفُ الكَسِيرُ، فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ، إِلَّا هَالِكًا لَا خَيْرَ فِيهِ، حَتَّىٰ أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ وَ بَوَأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ، وَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ، وَايْمُ اللَّهِ، لَقَدْ كُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا وَأَسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا، مَا ضَعُفْتُ، وَلَا جَبْنْتُ، وَ لَا خُنْتُ، وَلَا وَهَنْتُ، وَايْمُ اللَّهِ، لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ!﴾ (1)

(یعنی:

همانا خداوندِ سُبحان در حالی محمّد- صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آله - را برانگیخت که نه هیچ کس از عَرَب کتابی می خواند و نه ادعای نُبُوَّتی و نه وحیی می کرد. پس

ص: 19


1- خطبه 104

آن حضرت با کسانی که فرمانش بردند با نافرمانان کارزار در پیوست. به سوي رستگاریشان می راند و در رسیدن ،بدیشان بر رستخیز پیشی می جُست مبادا که آن زودتر بدیشان در رَسَد ناتوان حسرت بَرَد، و شکسته در ایستد، پس بر سر هر يك می ایستاد تا به سرمنزلش ،رساند مگر هالکی که در او خیری نبود. تا بدان جا که سَر مَنزلِ نَجات را بدیشان نمایانید و آنان را در جایگاهشان نشانید و کارشان روان شد و آسیاشان گردان (1) به خدا سوگند من در دنبالهٔ آن سپاه (2) بودم تا یکسره پشت کرد و در فرمانبری گرد هم آمد نه ناتوان شده ام نه بيمناك، نه خائن نه سُست. به خدا سوگند، باطل را برشکافم تا حق را از تهیگاهش بدر آرم!).

ص: 20


1- هم «استدارَةِ رَحى» و هم «استقامة قناة» تعابیری کنائی اند مناسب أدب عرب و از این رو ما تعابير كنائي مناسب أدب پارسی را جایگزین آن ها کردیم.
2- یعنی در پی سپاه کفر و تعقیب گر آن. نگر: توضیح نهج البلاغة الحُسينّي الشّيرازي، 143/2.

حدیث پنجم: پیامبر ما - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ -

﴿فَتَأْسٌ بِنَبیّكَ الْأَطْيَبِ الأَطْهَرِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ قَضَمَ الدُّنْیَا قَضْماً وَ لَمْ یُعِرْهَا طَرْفاً أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ -سُبحانَهُ- أَبْغَضَ شَیْئاً فَأَبْغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَیْئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَیْئاً فَصَغَّرَهُ وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِینَا إِلاَّ حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظِیمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَکَفَی بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ تَعَالَی وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾

لَقَدْ کَانَ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- یَأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ یَخْصِفُ بِیَدِهِ نَعْلَهُ وَ یَرْفَعُ بِیَدِهِ ثَوْبَهُ وَ یَرْکَبُ الْحِمَارَ الْعَارِیَ وَ یُرْدِفُ خَلْفَهُ وَ یَکُونُ السِّتْرُ عَلَی بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ: «یَا فُلاَنَةُ- لِإِحْدَی أَزْوَاجِهِ- غَیِّبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا»

ص: 21

فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِهِ لِکَیْلاَ یَتَّخِذَ مِنْهَا رِیَاشاً وَ لاَ یَعْتَقِدَهَا قَرَاراً وَ لاَ یَرْجُوَ فِیهَا مُقَاماً فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ وَ غَیَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ.

وَ کَذَلِکَ مَنْ أَبْغَضَ شَیْئاً أَبْغَضَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهِ وَ أَنْ یُذْکَرَ عِنْدَهُ

وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مَا یَدُلُّکَ عَلَی مَسَاوِئِ الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ

فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ: أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذَلِکَ أَمْ أَهَانَهُ؟! فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ فَقَدْ کَذَبَ -وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ!- بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ فَتَأَسَّی مُتَأَسٍّ بِنَبِیِّهِ وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ وَ إِلاَّ فَلاَ یَأْمَنِ الْهَلَکَةَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- عَلَماً لِلسَّاعَةِ وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ خَرَجَ مِنَ الدُّنْیَا خَمِیصاً وَ وَرَدَ الآْخِرَةَ سَلِیماً لَمْ یَضَعْ حَجَراً عَلَی حَجَرٍ حَتَّی مَضَی لِسَبِیلِهِ وَ أَجَابَ دَاعِیَ رَبِّهِ

فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِینَ أَنْعَمَ عَلَیْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ وَ قَائِداً نَطَأُ عَقِبَهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِی هَذِهِ حَتَّی اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَ لَقَدْ قَالَ لِی قَائِلٌ أَلاَ تَنْبِذُهَا عَنْکَ؟ فَقُلْتُ: اُغْرُبْ عَنِّی فَعِنْدَ الصَّبَاحِ یُحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَی!﴾ (1)

ص: 22


1- خطبه 160

(یعنی:

پس به پیامبر پاکیزه پاکت- که درودِ خدا بر او و خاندانش باد! اقتدا کُن که در وجود او از برای هر که اقتدا خواهد أسوه ای است و از براي هر که انتساب جوید، نسبتی و محبوب ترین بندگان نزدِ خدای آن است که به پیامبرش اقتدا کند و راه او بسپرد نه به خوردن دهان از دنیا ،انباشت و نه به نگریستن، نگاهی بدان انداخت در میانِ أهل دنیا تهی گاه از همه تهی تر داشت و شکم از همه خالی تر. دنیا برو عرضه شد ليك از پذیرفتنش سَر .باز زد دانست خداي سُبحان چیزی را دشمن ،داشته پس دشمنش داشت و دانست که چیزی را خوار شمرده پس خوارش شمرد و دانست که چیزی را ناچیز دانسته پس ناچیزش دانست. و اگر در ما جز این بود که آن چه را خدا و فرستاده اش دشمن داشته اند دوست می داریم و آن چه را خدا و فرستاده اش ناچیز دانسته اند بزرگ می شماریم از برای ستیهیدن با خدای و سرپیچیدن از فرمان خدای بس بود.

آن حضرت- که درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد!- بر زمین غذا می خورد و بنده وار می نشست و پارگی پای افزار خویش را به دست خود می دوخت و به دست خویش بر جامه اش وصله می زد و بر دزارگوش بی پالان بر می نشست و دیگری را بر تَركِ خود بر می نشانید (1) پرده ای که بر در سرای او بود نگاره هائی داشت؛ پس یکی از همسران خود را می فرمود: «فلانی! این [ پرده] را از من نهان دار که من چون بدان نگرم دنیا و زیورهایش را یاد آورم.». او به دل خود از دنیا رُخ گردانید و یادِ آن را در جان خود می رانید و دوست داشت زیور دنیا از

ص: 23


1- اين ها همه نمونه هائی است از رفتار عادی و بی تکلّف و بدور از بر منشی و أمير مؤمنان -عَلَيْهِ السَّلام - با بازگفتِ این نمونه ها یادآور می شود که رسول خدا- صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله- چه مَنِش بی تکلُّف و شیوه فروتنانه و ساده زیستانه و بی آلایشی در رفتار اجتماعی داشته و چه مایه از خودبینی و خودنمائی برکنار بوده است.

دیده اش نهان ماند تا از آن جامهٔ فاخر نسازد و پاییدنش را باور ندارد و در آن ماندن را امید نبندد. پس آن را از جان برون کرد و از دل براند و از دیده نهان داشت. چُنین است. هر که چیزی را دشمن ،دارد این را که بدان بنگرد و از آن نزد او سخن رود، دشمن می دارد.

در رسول خدا که- درود خدا بر او و خاندانش !باد نشانه هائی از زشتی ها و عیب های دنیا ،هست چه او با ویژگان خویش در دنیا گرسنه به سر بُرد و با همه نزدیکی اش [به خدا] زیورهای دنیا از او دور و برکنار ماند.

نگرنده را گوی تا با خِرَدِ خود اندر نگَرَد: خداوند بدین حال محمّد را گرامی داشت یا خوار کرد؟ اگر گوید: او را خوار کرد به خدای بزرگ سوگند که دروغی بس گران ساز کرده و اگر گوید او را گرامی داشت پس گو بداند که خدای دیگرگس را خوار گردانیده چون که دنیا را از برای وی گسترده و از نزدیک ترین مردمان به خویش دَر نَوَردیده.

پس هر که خواهد به پیامبرش اقتدا نماید و راه او بپیماید و پا بر جاي پاي او تهد؛ وَرْنَه از هلاکت در أمان نباشد. که -همانا- خدای محمّد را- که درود خدا بر او و خاندانش !باد- نشانه ای از برای رستاخیز و مژده بخشی به بهشت و بیم رسانی از پاداَفراه (1) نهاده است تهی شکم از دنیا برون شد و تندرست به سرای بازپسین درآمد. سنگی بر سنگی ،ننهاد تا به راه خویش رفت و فراخواننده (2) پروردگارش را إجابت کرد.

بزرگا مِنَّتا که خدای بر ما نهاده است که ما را بدین پیشرو نواخته تا پیروی اش

ص: 24


1- پاداَفراه: عُقوبت، مجازات.
2- مراد از فر اخواننده پروردگار فرشته ای است که به بازگشت به سوی خداوند فرامی خواند؛ همان فرشته مرگ ( /مَلَكَ الْمَوْت ). نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 438/2.

کنیم و بدین راهبر که پای بر جای پایش .نهیم به خدا سوگند که این پشمینه جامه خویش را چندان وصله زدم که از وصله زن شرم کردم خود کسی مرا گفت: بدورش نیفکَنی؟ گفتم از من دور شو کاروانیان بامدادان بر شب روی ثنا خوانند! (1)).

ص: 25


1- عبارتِ «عند الصّباح يحمد القَوم السّرى» که در متن آمده است- و ما ترجمه ای تقریبًا مطابق از آن به دست دادیم- مَثَلی ،است ناظر به حال و روزگار مردمانی که در عهدِ قدیم سفر می کردند و حرکتِ شبانه را به سبب خواب آلودگی و دشواری هایش ناخوش می داشتند، ليك چون سیر دشوار شبانه را بر خود هموار می کردند و بامدادان (یا پیشتر) به منزل می رسیدند آن گاه قَدر و ارزش آن سیر پر صعوبت را باز می شناختند و به ستایش آن زبان می گشودند. نگر: توضیح نهج البلاغة الحُسينيّ الشّيرازيّ، 439/2.

حدیث ششم: قرآن

﴿اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ، وَالْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ، وَالمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ، وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْه بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، زِيَادَةٍ فِي هُدىٰ أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمىٰ وَاعْلَمُوا اءَنَّهُ لَيْسَ عَلى اءَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَةٍ ، وَ لا لِاءَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً ، فاسْتَشْفُوهُ مِنْ اءَدْوائِكُمْ ، وَاسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَاءَوَائِكُمْ ، فَإِنَّ فِيهِ شِفاءً مِنْ اءَكْبَرِ الدَّاءِ ، وَ هُوَ الْكُفْرُ وَالنِّفاقُ وَالْغَيُّ وَالضَّلالُ ، فَاسْاءَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لاَ تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ اَلْعِبَادُ إِلَی اَللَّهِ تَعَالَی بِمِثْلِهِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ اَلْقُرْآنُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ شُفِّعَ فِیهِ وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ اَلْقُرْآنُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ صُدِّقَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ یُنَادِی مُنَادٍ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ: «أَلاَ إِنَّ کُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًی فِی حَرْثِهِ وَ عَاقِبَهِ عَمَلِهِ غَیْرَ حَرَثَهِ اَلْقُرْآنِ». فَکُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اِسْتَدِلُّوهُ عَلَی رَبِّکُمْ وَ

ص: 26

اِسْتَنْصِحُوهُ عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَ اِتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَکُمْ وَ اِسْتَغِشُّوا فِیهِ أَهْوَاءَکُمْ﴾ (1)

(یعنی:

و بدانید که این قرآن خیر خواهی است که خیانت نکُنَد و رهنمائی است که گمراه نگرداند و سخنگوئی است که دروغ نگوید. و هیچ کس با این قرآن ننشست مگر آن که با فزایشی یا کاهشی از بر آن برخاست. فزایش هدایت، یا کاهش کوردلی. و بدانید که هیچ کس را از پس ،قرآن ،ناداری ،نباشد و هیچ کس را پیش از قرآن توانگری نباشد پس درمان دردهاتان از و خواهید و در سختی کارتان از و خواستاری یاری نمائید که در آن بهبودی بدترین درد هست که آن کفر است و نفاق و بی راهی و ضَلال. پس به واسطه قرآن از خدای در خواهید و به دوستداري قرآن روی بدو آرید بدان از آفریدگانش چیزی مخواهید که بندگان به هیچ چیز چون قرآن روی به خدای متعال نیاورده اند و بدانید که او میانجیی است که میانجیگری اش پذیرفته است و گوینده ای است که سخنش راست شمرده شده و هرکه قرآن در روز رستاخیز از برایش میانجیگری کُند میانجیگری اش پذیرفته باشد، و هرکه قرآن در روز رستاخیز بَدِ او گوید سخنش را به زیان او راست .شمارند. همانا روز رستاخیز منادیی ندا در دهد هان هر کشتکاری در کشتکاری و فرجام کردارش گرفتار است، جز کشتکاران .قرآن پس از کشتکارانِ قرآن و پیروان آن باشید و بر پروردگارتان رهنمایش گیرید و از بهر خودتان خیر خواهی اش جوئید و رایهاتان را بر او متّهم دارید و خواهش های نفسانیتان را در برابر قرآن خیانتکار شمارید.).

ص: 27


1- خطبه 176

حدیث هفتم: أهل بَيْت - عَلَيْهِمُ السَّلام -

﴿أَیْنَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا، کَذِباً وَبَغْیاً عَلَیْنَا، أَنْ رَفَعَنَا اللّهُ وَ وَضَعَهُمْ، وَأَعْطَانَا وَحَرَمَهُمْ، وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ. بِنَا یُسْتَعْطَی الْهُدَی، وَ یُسْتَجْلَی الْعَمَی. إِنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ؛ لَاتَصْلُحُ عَلَی سِوَاهُمْ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاهُ مِنْ غَیْرِهِمْ﴾ (1)

(یعنی:

کجایند آنان که بدروغ و ستم بر ما پنداشتند که استوارگامان در دانش، آنانند نه ما که خدای ما را برگرفت و ،فرو نهادشان و به ما عطا کرد و محروم ،نهادشان و ما را اندر آورد و برون راندشان به ما هدایت خواهند و زدایش کوردلی جویند همانا پیشوایان از قریش،اند در این تیره خاندان هاشم نهاده شده اند پیشوائی جُز ایشان را نسَزَد و حُکمرانان جُز ایشان نشايند).

ص: 28


1- خطبه 144

حدیث هشتم: خلافت

﴿یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَهُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَهِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الإسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاْءَعْلَوْنَ نَسَبًا وَ الاْءَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ -صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه -نَوْطًا فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَهً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللّه وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَهِ﴾.

وَ دَعْ عَنْکَ نَهْبا صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ *** وَ لَکِنْ حَدِیثا مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلَ

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ اءَبِی سُفْیَانَ، فَلَقَدْ اءَضْحَکَنِی الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْکَائِهِ وَ لاَ غَرْوَ وَ اللَّهِ فَیَا لَهُ خَطْبا یَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ وَ یُکْثِرُ الْاءَوَدَ، حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ، وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ یَنْبُوعِهِ، وَ جَدَحُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ شِرْبا وَ بِیئا، فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَی اءَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَی مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَکُنِ الْاءُخْرَی ﴿فَلا

ص: 29

تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴾ [س 35 ی 8]! (1)

(یعنی:

ای مَردِ أَسَدى! بیقراری و ناسنجیده گفتار؛ ليك زان پس تو را حقِّ خويشي سَبَبى (2) و حقّ پرسشگری است آگاهی خواستی پس بدان که خودکامانه این پایگاه را از ما که به تبار برتریم و به رسولِ خدا -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - پیوسته تر، غصب کردن ویژه خواهی ای بود که جان های گروهی بدان آزمند شد و جان های گروهی دیگر گُشاده دستانه از آن درگذشت؛ داور خداست، و رستاخیز، بازگشت به سوي اوست.

و دَعْ عَنْكَ ... (3)

(یعنی: داستان تاراجی را که برگردَش بانگ ها بر خاست فروگذار؛ داستان ما را که داستان شتران بارکش [به تاراج رفته] است، در میان آر).

داستان شگرف پسر بوسُفیان را در میان .آر روزگار پس از آن که مرا گریانید به خنده انداخت و به خدا سوگند شگفت ،نیست که داستان از شگرفی اش شگفتی را می زداید (4) و کَژی می فزاید! جماعت خواشتند تا فروغ خدای را در چراغ

ص: 30


1- خطبه 162
2- این إشارت از آن روست که زینب بنت جحش همسر رسولِ -خدا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آله- از بنی اسد بود. نگر: توضيح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 446/2 و 447.
3- این بیت از امرؤ القَیس است. تفصیل را نگر مصادرُ نهج البلاغة و أسانيدُه، 376/2
4- این نحوه تعبیر برای مبالغت در باب تعجّب است و در أدب تازی نظیر دارد. ابن ،هانی، یک جا می گوید: «فَعَجِبْتُ حتَّى كِدْتُ لَا أَتَعَجَّبُ!» یعنی چندان در شگفتم که نزديك است هیچ در شگفت نباشم!). نگر: بحار الأنوار، 490/29 و 491

فروكُشند و بَر جوشیدَنگاهش را از سرچشمه فرو بندند و آبشخوری را میان من و خودشان به بیماری و درد آمیختند پس اگر رنج های این آزمون از ما و آنان برداشته شود، آنان را به حقّ ناب وادارم و اگر کار دیگرگونه سرآید، «پس جانتْ بر سر افسوس هائی بر آنان از کف نَرَوَد؛ همانا خدا بدانچه می کنند داناست.».).

ص: 31

حدیث نهم: پس از خلافت ظاهری

﴿ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَهٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ [إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ اَلْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلْمَثُلاَتِ حَجَزَهُ اَلتَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ اَلشُّبُهَاتِ. أَلاَ! وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیَّهُ -صلی الله علیه و سلم- وَ اَلَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَهً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ اَلْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَ أَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اَللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَهً وَ لاَ کَذَبْتُ کِذْبَهً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا اَلْمَقَامِ وَ هَذَا اَلْیَوْمِ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی اَلنَّارِ أَلاَ وَ إِنَّ اَلتَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا - وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ اَلْجَنَّهَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ اَلْبَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ اَلْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَل

ص: 32

وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْءٌ فَأَقْبَلَ!﴾

قالَ السَّیِّدُ الشَّریفُ:

وَ أَقُولُ: إِنَّ فِي هَذَا الْكَلامِ الْأَدْنَى مِن مَوَاقِع الْإِحْسَانِ مَا لَا تَبْلُغُهُ مَوَاقِعُ الْإِسْتِحْسَانِ، وَ إِنَّ حَظِّ الْعَجَبِ مِنْهُ أَكْثَرُ مِنْ حَظِّ الْعُجْب به. وَ فِيهِ - مَعَ الْحَالِ الَّتِي وَصَفْنا - زَوَائِدُ مِنَ الْفَصَاحَةِ لَا يَقُومُ بِهَا لِسَانُ، وَ لَا يَطَّلِعُ فَجَّهَا إِنْسَانٌ وَ لَا يَعْرِفُ مَا أَقُولُ إِلّا مَنْ ضَرَبَ فِي هَذِهِ الصَّنَاعَةِ بِحَقِّ، وَ جَرَى فِيهَا عَلَى عِرْقٍ. ﴿ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِنَّا الْعَالِمُونَ﴾ (1)

(یعنی:

پیمان من گرو اینست که می گویم و من این را پایندانم. هرکه عبرت ها از پادافراه های پیشارویش پرده برگیرد پارسائی از در افتادنش به شبهت ها بازدارد. هان! گرفتاری و آزمونتان بازگشته است به سان آن روز که خداوند پیامبرش را -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّم - برانگیخت. سوگند بدان که او را بحق برانگیخت سخت در آمیخته و پالوده و برهم زده خواهید شد چونان برهم خوردن آن چه در دیگ است تا فرودینتان بر فرازتان شود و آن که بر فرازتان است فُرودین گردد و پیشروانی که واپس مانده اند پیش افتند و پیشتازانی که پیش رفته اند واپس مانند. به خدا سوگند، نه کلمه ای از حق را فرو پوشیدم و نه دروغی ،گفتم و مرا از این جایگاه و این روز آگهی داده اند !هان خطاها اسبانی توسن اند که خطاکاران را بر پشت دارند و لگام هاشان وانهاده است پس به آتششان اندر آرند هان! پارسائی مرکب هائی دستکش را ماند که پارسایان را بر پشت دارند و افسارهاشان به دست ایشان است پس به بهشتشان درآورند حق هست و باطل و هر کدام را یاران و خواهانان. اگر باطل چیره شود دیریست که چُنین بوده است و اگر حق اندك باشد، پس «ای بسا» و «شاید» در کار است (2) و کم افتد که آن چه رفته باز آید!

ص: 33


1- خطبه 16
2- یعنی: ای بسا حق با همۀ اندك شماری یاران و خواهندگانش بر باطل فیروز گردد و شاید روزی آید که حق بر باطل غالب شود. نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشِيرازيّ، 103/1.

سَيِّدِ شریف [رضی، گردآورنده نهج البلاغه] گفته است:

می گویم:

در این سخن چندان زیبائی هست که بازنمودن کم ترین آن نتوان، و شگفتی از آن برخوردارترست تا خودپسندی ،بدان و با این همه که گفتیم فزونی ها از شیوائی دارد که هیچ زبان نتواند آن را گزارد و هیچ آدمی به ژرفای آن آگهی نیابد؛ و آن چه را می گویم جز آن کس که براستی در این فن کوشیده و از آن بهره ای وافر یافته است نداند؛ «و جُز دانشوران آن را در نیابند».).

ص: 34

حدیث دهم: إمامت و أُمَّت و حقوق متقابلشان

﴿ثُمَّ جَعَلَ- سُبْحَانَهُ- مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَی بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لاَ یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ -سُبْحَانَهُ- مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِی عَلَی الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّهِ عَلَی الْوَالِی فَرِیضَهٌ فَرَضَهَا اللَّهُ -سُبْحَانَهُ- لِکُلٍّ عَلَی کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیَّهُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَهِ وَ لاَ تَصْلُحُ الْوُلاَهُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَهِ الرَّعِیَّهِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّهُ إِلَی الْوَالِی حَقَّه وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَی أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّهُ وَ الِیَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَهُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَی وَ عُطِّلَتِ الْأَحْکَامُ وَ کَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلاَ یُسْتَوْحَشُ لِعَظِیمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لاَ

ص: 35

للِعَظِیمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِکَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ- وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ -سَبحانَهُ- عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَیْکُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِی ذَلِکَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَیْهِ- فَلَیْسَ أَحَدٌ- وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَی رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِی الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ- بِبَالِغٍ حَقِیقَهَ مَا اللَّهُ -سُبْحَانَهُ- أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَهِ لَهُ. وَ لَکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ النَّصِیحَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی إِقَامَهِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ. وَ لَیْسَ امْرُؤٌ - وَ إِنْ عَظُمَتْ فِی الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِی الدِّینِ فَضِیلَتُهُ- بِفَوْقِ أَنْ یُعَانَ عَلَی مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ. وَ لاَ امْرُؤٌ- وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ- بِدُونِ أَنْ یُعِینَ عَلَی ذَلِکَ أَوْ یُعَانَ عَلَیْهِ﴾. (1)

(یعنی:

پس خداوندِ سُبحان پاره ای از حقوق خود را از برای برخی مردمان بر برخی دیگر واجب ،گردانید و آن حقوق را برابر یکدیگر و چنان نهاد که برخی برخی دیگر را واجب سازند و برخی جز به برخی دیگر وجوب نیابند و بزرگ ترین چیزی از این حقوق که خداوندِ سُبحان واجب ،گردانید حقّ والی بر رعیّت و حقّ رعیّت بر والی است فریضه ای است که خداوندِ سُبحان از برای هر یک بر دیگری واجب گردانیده و آن را مایۀ سامانِ اُلفَتِ ایشان و عِزّتِ دینشان قرار داده است. پس رعیّت جز به صالح بودن والیان صلاح نپذیرند و والیان جز به درستکاري رعيّت صالح نشوند. پس چون رعیّت حقّ والی را بدو گزارَد و والی حقّ رعیت را بِدیشان أدا نماید، حق میان آنان ارجمند گردد و راه های دیانت برقرار شود و نشانه های عدالت اعتدال پذیرد و سُنّت ها چُنان که باید روان ،گردد، بدین گونه زمانه صلاح پذیرَد و در پایداریِ دولت طَمَع بسته شود و مطامع دشمنان به نومیدی بدل گردد. و اگر رعیّت بر والي

ص: 36


1- خطبه .216

خود چیره شوند یا والی بر رعیّتِ خویش ستم ،راند ناهمسوئی پدید آید، و نشانه های جور هویدا گردد و دست اندازی تباهی آفرین (1) به دین بسیار شود، و راه های روشن و گُشاده سنّتها را بازنهند، پس بر هوای نَفْس کار کنند و أاحکام را فرو گُذارند و بیماری های جان ها بسیار گردد. نه بر حقّ سترگی که فروگذاشته شود بیم رود، و نه بر باطل بزرگی که چهره بندد آن گاه باشد که نیکان خوار شوند و بدان ،اَرجدار و تاوان های خداوندِ سُبحان بر بندگان گران باشد. پس در آن نیکخواه یکدیگر باشید و بر آن به نیکوئی همکاری نمائید هیچ کس -هر چند سخت بر -خشنودي خداوند حریص و در کار بندگی بسیار کوش باشد- به حقیقتِ طاعتی که خداي سُبحان سَزای آن باشد در نتواند رسید. ليك از حقوق واجب إلهي بر بندگانش آن است که چندان که توانند نیکخواه باشند و در برپاداشتن حق میانِ خویش، همکاری کنند. هیچ کس- هر اندازه هم که منزلتش در حق، بزرگ، و فضیلتش در دین پیشتر باشد- برتر از آن نیست که او را در حقّی که خداوند بر دوش او نهاده یاری رسانند و هیچ کس- هر اندازه هم کسانش خوار دارند و دیدگانش بی مقدار یابند- فروتر از آن نیست که در این کاری یاری رساند یا یاری اش رسانند.).

ص: 37


1- واژه ای که در متن عربی آمده، «الإدغال» است. «أَدْغَلَ فى الأمر: أدخَلَ فيه ما يُفسده و يخالفه» (نُزهة النَّظَرِ بَدْرى، ص 273).

حدیث یازدهم: روز رستاخيز

﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ اَلْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ اَلْأَمْرُ مَقَادِیرَهُ وَ أُلْحِقَ آخِرُ اَلْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ وَ جَاءَ مِنْ أَمْرِ اَللَّهِ مَا یُرِیدُهُ مِنْ تَجْدِیدِ خَلْقِهِ أَمَادَ اَلسَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا وَ أَرَجَّ اَلْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا وَ دَکَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَیْبَهِ جَلاَلَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِیهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلاَقِهِمْ وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ ثُمَّ مَیَّزَهُمْ لِمَا یُرِیدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَایَا اَلْأَعْمَالِ وَ خَبَایَا اَلْأَفْعَالِ وَ جَعَلَهُمْ فَرِیقَیْنِ أَنْعَمَ عَلَی هَؤُلاَءِ وَ اِنْتَقَمَ مِنْ هَؤُلاَءِ فَأَمَّا أَهْلُ اَلطَّاعَهِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ وَ خَلَّدَهُمْ فِی دَارِهِ حَیْثُ لاَ یَظْعَنُ اَلنُّزَّالُ وَ لاَ تَتَغَیَّرُ بِهِمُ اَلْحَالُ وَ لاَ تَنُوبُهُمُ اَلْأَفْزَاعُ وَ لاَ تَنَالُهُمُ اَلْأَسْقَامُ وَ لاَ تَعْرِضُ لَهُمُ اَلْأَخْطَارُ وَ لاَ تُشْخِصُهُمُ اَلْأَسْفَارُ وَ أَمَّا أَهْلُ اَلْمَعْصِیَهِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّ دَارٍ وَ غَلَّ اَلْأَیْدِیَ إِلَی اَلْأَعْنَاقِ وَ قَرَنَ اَلنَّوَاصِیَ بِالْأَقْدَامِ وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ اَلْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ اَلنِّیرَانِ فِی عَذَابٍ قَدِ اِشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَی أَهْلِهِ فِی نَارٍ لَهَا کَلَبٌ وَ لَجَبٌ وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ وَ قَصِیفٌ هَائِلٌ لاَ یَظْعَنُ مُقِیمُهَا وَ لاَ یُفَادَی أَسِیرُهَا وَ

ص: 38

لاَ تُفْصَمُ کُبُولُهَا لاَ مُدَّهَ لِلدَّارِ فَتَفْنَی وَ لاَ أَجَلَ لِلْقَوْمِ فَیُقْضَی﴾. (1)

(یعنی:

تا آن گاه که آن چه تقدیر شده است ،سرآید و کار را اندازه رسد و فرجام آفریدگان به آغازشان در رسانیده ،شود و اراده خدای مبنی بر تجدید آفرینشش ،بیاید آسمان را به حرکت آرد و بر شکافَد و زمین را بجُنبانَد و بلرزاند، و کوه هایش را بَرکَنَد و ،بزداید و از هیبتِ جلالت و سَطوَتِ بیم انگیزش برخی در برخی دیگر فرو کوفته شوند و هر که را در آن است برون آرد و از پس فرسائیدن، نو گرداَندشان، و از پس پراکندگی گرد آردشان آن گاه جداشان کُند تا آن چه از کردارهای نهان و کرده های پنهان می خواهد از ایشان بپرسد بپرسد و آنان را دو گروه کُند گروهی را نوازد و از گروهی انتقام .بازکشد فرمانبران را به همسایگی خود پاداش دهد و در سراي خويش جاودانه سازد جائی که فرود آیندگان از آن نکوچند، و حال و روزشان دگرگون نشود و هراس ها فرا نگیرندشان و بیماری ها در نیابندشان و در خطر نیفتند و سفرها از آن جایگه روانه شان نسازند و أما نافرمانان را به بدترین سرای فرود آرند و دست هاشان را به گردن ها در غُل آورند و پیشانی هاشان را به پای ها فرو بندند و جامه های قطران و پاره های آتش بر آنان پوشانند در عذابی که سوز آن در اشتداد است و پشت دری که بر اهل آن سرای فروبسته شده در آتشی بیقرار و غران و زبانه کش و دمان (2) با آوائی هراس انگیز که باشنده اش کوچ نتواند و بندی اش به فِديه نتواند رشت و قیدهایش گسست .نیابد نه این سرای را مدتی است که به پایان رسد و نه این مردمان را سرآمدی تا به فرجام آید.).

ص: 39


1- خطبه 109
2- ترجمۀ مطابق:تر آتشی... که زبانه اش بر می دمد.

حدیث دوازدهم: إسلام

﴿اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی شَرَعَ اَلْإِسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَی مَنْ غَالَبَهُ فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ وَ نُوراً لِمَنِ اِسْتَضَاءَ بِهِ وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ وَ آیَهً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ تَبْصِرَهً لِمَنْ عَزَمَ وَ عِبْرَهً لِمَنِ اِتَّعَظَ وَ نَجَاهً لِمَنْ صَدَّقَ وَ ثِقَهً لِمَنْ تَوَکَّلَ وَ رَاحَهً لِمَنْ فَوَّضَ وَ جُنَّهً لِمَنْ صَبَرَ فَهُوَ أَبْلَجُ اَلْمَنَاهِجِ وَ أَوْضَحُ اَلْوَلاَئِجِ مُشْرَفُ اَلْمَنَارِ مُشْرِقُ اَلْجَوَادِّ مُضِیءُ اَلْمَصَابِیحِ کَرِیمُ اَلْمِضْمَارِ رَفِیعُ اَلْغَایَهِ جَامِعُ اَلْحَلْبَهِ مُتَنَافِسُ اَلسُّبْقَهِ شَرِیفُ اَلْفُرْسَانِ اَلتَّصْدِیقُ مِنْهَاجُهُ وَ اَلصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ وَ اَلْمَوْتُ غَایَتُهُ وَ اَلدُّنْیَا مِضْمَارُهُ وَ اَلْقِیَامَهُ حَلْبَتُهُ وَ اَلْجَنَّهُ سُبْقَتُهُ﴾. (1)

(یعنی:

سپاس و ستایش خدائ راست که راه اسلام را نهاد و درآمدن به آبشخورهایش را از براي آنان که بدان در آیند آسان گردانید و ستون هایش را در برابر

ص: 40


1- خطبه 106

آنان که بر آن چیرگی خواهند استوار ساخت آن را برای کسی که بدان در آویزد، أمان گردانید، و برای کسی که بدان اندر آید آرامش و آشتی برای آن که بدان زبان ،گشاید بُرهان و برای آن که به آن بر کسی حُجَّت ،آرد ،گواه، و برای کسی که بدان روشنی ،جویَد نور و برای کسی که خِرَد وَرْزَد ،فَهم و برای آن که که ژرف اندیشد، خِرَد، و برای آن که نشانه شناسد نشان و برای کسی که آهنگ کُند، بینائی، و برای کسی که پند گیرد ،عبرت و برای آن که که راست ،شمارد، رهایش و برای آن که توكّل آرد، مُعتَمَد، و برای کسی که کار [خویش] وانهاد، آسایش، و برای آن که شکیبید، سپر پس اسلام روشن ترین راه است و هویداترین طریق. (1) نشانِ راهِ آن بلند و پدیدار است جاده هایش ،روشن چراغ هایش نورافشان، مُسابَقَتْ جاي آن فراح آماج آن فرازمند؛ مُسابَقَتْ جویان را فراهم آرد و بر سرِ پاداش آن بر یکدیگر سبقت جویند؛ سواران آن ار جدارانند راست شمردن [حقائق] راه آن است، و کردارهای شایسته نشان راه و مرگ آماج ،آن و دنیا مُسابَقَتْ جاي آن، و رستاخیز، جایگاه فراهم آمدن سبقت جویان و بهشت، پاداش مسابقت.).

ص: 41


1- واژۀ «وَلائِج» (جمع «وَ ليجه») که در متن عربی آمده است، از دید معنا جاي گفتگوست (نگر نهج البلاغه، با ترجمه دکتر شهیدی ص 473؛ و مفردات نهج البلاغه ،قرشی 1161/2) و زین رو ای بسا این عبارت ترجمه های دیگری را نیز برتابد.

حدیث سیزدهم: وصف مؤمن

﴿الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْءٍ صَدْرًا وَ أَذَلُّ شَيْءٍ نَفْسًا يَكْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ، طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ! نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ﴾ (1)

(یعنی:

مؤمن، شادمانی اش در روی ،اوست و اندوهش در دل او. سینه او هرچه فراخ تر است و نَفْسِ او هر چه خوارتر. بلند پایگی را ناخوش می دارد و بلندآوازگی را دشمن می شمارد اندوهش درازست همّتش ،بلند خاموشی اش بسیار، أوقاتش در کار. سپاسگزار و شکیباست. در اندیشه خویش فرو رفته است و به حاجت خواستن اش تنگ چشمی می کُنَد نَرْمخوی است و نَرْمپوی. جانش از خاره سخت تر است و خودش از برده اُفتاده تر.).

ص: 42


1- حکمت 333

حدیث چهاردهم: سفارش به پرهیزگاری

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحًا لِذِكْرِهِ، وَ سَبَبًا لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِيلًا عَلَى الَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ.

عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْبِهِ بِالْمَاضِينَ لَا يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّىٰ مِنْهُ، وَ لَا يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ. أَخِرُ فَعَالِهِ، كَأَوَّلِهِ، مُتَشَابِهَةً أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةً أَعْلَامُهُ. فَكَأَنَّكُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوكُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ : فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ أَرْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّئَ أَعْمَالِهِ. فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَالنَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِحِينَ.

اعْلَمُوا - عِبَادَ اللَّهِ! - أَنَّ التَّقْوَىٰ دَارُ حِصْنٍ عَزِيزِ، وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ، لَا يَمْنَعُ أَهْلَهُ، وَ لَا يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ. أَنَا! وَ بِالتَّقْوَىٰ تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا، وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَىٰ.

عِبَادَ اللَّهِ! اللَّهَ اللَّهَ فِي أَعَزّ الْأَنَّفُسِ عَلَيْكُمْ، وَ أَحَتِهَا إِلَيْكُمْ: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ

ص: 43

لَكُمْ سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ. فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ، أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُّوا فِي أَيَّامٍ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دَلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ، وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ، وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِيرِ؛ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ، لَا يَدْرُونَ مَتَى يُؤْمَرُونَ بِالسَّيْرِ. أَلَا! فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ؟ وَ مَا يَصْنَعُ بِأَلْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ، وَ تَبْقَىٰ عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُهُ؟!

عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّهُ لَيْسَ لِمَا وَعَدَ اللَّهُ مِنَ الْخَيْرِ مَتْرَكٌ، وَلَا فِيمَا نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِ مَرْغَبٌ.

عِبَادَ اللَّهِ! أَحْذَرُوا يَوْمًا تُفْحَصُ فِيهِ الْأَعْمَالُ، وَ يَكْثُرُ فِيهِ الزِلْزَالُ، وَ تَشِيبُ فيه الأطفال!

اعْلَمُوا - عِبَادَ اللَّهِ ! - أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَدًا مِنْ أَنفُسِكُمْ، وَ عُيُونًا مِنْ جَوَارِحِكُمْ، وَ حُفَاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ، لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةٌ لَيْلٍ دَاجٍ، لا يكنكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجِ، وَ إِنَّ غَدًا مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ.

يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ، وَ يَجِيَّ الْغَدْ نَاحِقًا بِهِ، فَكَأَنَّ كُلَّ أَمْرِي مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَدَّ حُفْرَتِهِ. فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ، وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ، وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ! وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَنتَكُمْ، وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيتْكُمْ، وَ بَرَزُتُمْ لِفَضل القضاء، قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ، وَ أَضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ، وَاسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ، وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا ، فَأَتَّعِطُوا بِالْعِبَرِ، وَاعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ، وَانْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ﴾ (1)

ص: 44


1- خطبه 157

(یعنی:

سپاس و ستایش خدای راست که سپاس و ستایش را کلیدی از برای یاد خود ساخت و مایه ای از برای فزایش دِهِشِ خویش و رهنمونی به نواخت ها و بزرگی اش.

ای بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان چُنان رَوَد که بر گذشتگان رفت؛ آن چه از آن سپری شُد، باز نیاید و آن چه در آن است جاودان نپاید. فرجام کارش چون آغاز آن .است کارهایش همسان است و نشان های آن پی درپی. پنداری رستخیز چونان شُتُررانی که شُتُرانِ سبك سير (1) خود را پیش می راند شما را به پیش سوق می دهد. پس هر که خویش را به جُز خویش سرگرم سازد در تاریکی ها سرگردان گردد و در هلاکت ها فرو افتد و شیاطینش او را در سرکشی اش کشانند و کردارهای زشت او را در دیده اش بیارایند پس بهشت پایان کار پیشی جویندگان است و ،دوزخ پایانِ کارِ کوتاهی کُنندگان.

بدانید ای- بندگان خدا!- که پرهیزگاری دژی استوار است و معصیت کاری دژی سُست و خوار. نه باشندگانش را پاس دارد و نه آن را که بدان پناهد در أمان آرد. هان! که با پرهیزگاری نیش کَژ روی ها را توان بُرید و با یقین به آماج فرجامین توان رسید.

بندگان خدا! خدا را! خدا را! آن جان را که بر شما از همه جان ها گرامی تر و نزدِ

ص: 45


1- واژه «شَوْل» که در متنِ عَرَبی به کار رفته است بر شترانی با حالات و مختصات ویژه إطلاق می شود که على الظّاهر به سبب سَبُکی بسختی و تندی رانده می شوند و لذا «سبک سیر» اند. (نگر: نهج البلاغه، با ترجمه و شرح فيض الإسلام، ص496؛ و نهج البلاغه، با ترجمه على أصغر فقيهى، ص 477). ما در ترجَمه، همین حاصل معنا را ملحوظ داشتیم.

شما از همۀ جان ها محبوب تر است (1) دریابید. که خداوند راه حق را برایتان هویدا گردانیده و جاده هایش را روشن ساخته است. پس نگون بختیی است دامنگیر یا نیکبختیی پایان ناپذیر! پس در روزهای سپری شدن برای روزهای ماندن توشه !برگیرید شما را به توشه راه نموده اند و به کوچیدن فرمان داده و به راه سپاردن بر آغالانیده! پس شما چون سوارانی هستید بر جای خویش ایستاده، ندانند کی رفتنشان فرمایند.

هان! کسی که برای آن جهان آفریده اندش با این جهان چه کُنَد؟! و کسی که بزودی دارائی را از او واستانند و وبال و حساب آن بر وی ماند با مال چه کُتَد؟!

بندگان خدا! آن خیر که خداوند وعده داده است وانهادنی نیست، و آن شر که از آن نهی فرموده ،است، خواستنی نیست.

بندگان خدا! از آن روز پروا کنید که در آن کردارها را وارَ سَند و لرزه ها در آن بسیار باشد، و کودکان در آن پیر گَردَند!

بدانید- بندگان خدا!- که بر شما از خودتان دیده بان نهاده شده است و از اندام هاتان دیده ها و پاسدارانی راستی پیشه که کرده هاتان را و شمار نَفَس هاتان نگاه می دارند نه تیرگی شبی تار از آنان پوشیده تان دارد و نه دری استوار از آنان نهانتان سازد؛ و راستی که فردا به امروز نزديك است!

امروز با هر آن چه در آنست می رود و فردا می آید و بدان می رسد. تو گوئی که هر یکی تان به سرای تنهائی اش و گودال گورش در زمین رسیده! چه خانه تنهایی! و

ص: 46


1- یعنی: جان خودتان نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 412/2.

چه سرای وحشتی! و چه تنهائی کدۀ غُربتی! تو گوئی آن بانگ بلند (1) به شما رسیده و رستخیز شما را دریافته و برای داوری قطعی به میان آمده اید! یاوه ها از شما بر کنار شده و دلیل تراشی ها از کَفتان رفته و حقائق سزاوار شما گردیده و کارها شما را بدان جا که باید کشانده! پس از عبرت ها پند پذیرید و از گردش روزگار عبرت گیرید و از بیم دهندگان سود برگیرید!).

ص: 47


1- یعنی بانگِ بلندِ مرگ یا بانگی که برای بر خاستن مردگان در رستخیز دردِهند. نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 415/2.

حدیث پانزدهم: در دستیازی به کارهای نیک

﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ- عِبَادَ اللَّهِ - وَ بَادِرُوا أَجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ، وَابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ، وَ تَرَحَلُوا فَقَدْ جُدَّبِكُمْ، وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْمًا صِيحَ بِهِمْ فَأَنْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا؛ فَإِنَّ اللَّهَ- سُبْحَانَهُ - لَمْ يَخْلُقُكُمْ عَبَثًا، وَ لَمْ يَتْرُكُكُمْ سُدَى، وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَ إِنَّ غَايَةٌ تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ. وَ إِنَّ غَائِبًا يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ: اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، لَحَرِيٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ. وَ إِنَّ قَادِمًا يَقْدُمُ بِالْفوْزِ أَوِ الشَّقْوَةِ لَمُسْتَحِقُّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ. فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا، مِنَ الدُّنْيَا، مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنفُسَكُمْ غَدًا.

فَاتَّقَىٰ عَبْدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ، وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ، فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ

ص: 48

عَنْهُ، وَ أَمَلَهُ خَادِعُ لَهُ، وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلْ بِهِ، يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا، وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِفَهَا، إِذَا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا.

فيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً، وَ أَنْ تُوْدِيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشَّقْوَةِ!

نَسْأَلُ اللَّهَ- سُبْحَانَهُ - أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ، وَ لَا تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ، وَ لَا تَحْلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا كَابَةٌ﴾. (1)

(یعنی:

از خدا پروا کنید- ای بندگان خدا!- و به كردارهاتان بر أَجل هاتان پیشی گیرید و بدان چه از کَفتان رود آن چه را برایتان می ماند ،بخرید و رهسپار شوید، که شتابان می برندتان و برای مرگ آماده گردید که بر سرتان سایه افکنده است. مردمانی باشید که بر آنان بانگ زده اند و بیدار شده اند و دانسته اند که این جهان سرای ایشان نیست پس خانه بَدل کردند؛ همانا خداوند سُبحان شما را بیهوده نیافریده و رها واننهاده و ميان هريك از شما و بهشت یا دوزخ، جز مرگ نیست که به وی فرود آید و همانا مدّتی که چشم برهم زدنی فرو می کاهَدَش و گذر زمان در هم می کوبدش کوتاهی را سزاست! و غائبی (2) که شب و روز آن را پیش می،رانند سزاست که زود باز گردد! و آینده ای که رستگاری یا تیره روزی آرَد به بهترین پذیرائی و برگ و ساز شاید ،پس در دنیا از دنیا توشه ای برگیرید که فردا

ص: 49


1- خطبه 64
2- در این که مُراد از این غائب ،کیست شارحان همداستان نیستند. به قولی، مراد، مرگ است (که حیات دنیوی ميان إنسان و او حائل شده و با سر آمدن این حیات آدمی که از آغاز وجود با مرگ مُقارن بوده و براي مُردن آفریده شده بوده باز با آن همراه خواهد شد)؛ به قول ،دیگر مُراد، انسان است (که شب و روز او را به سرای حقیقی اش -که جهان آخرت باشد- می رانند، و او در زندگانی دنیوی اش بواقع از آن سرا -که سرای راستین اوست -غیبت کرده است). تفصیل را نگر: بَهج الصّباغة التُّستَرىّ، 129/11 و 130.

خود را بدان نگاه دارید.

پس بنده باید از پروردگار خویش پروا ،کُند نیکخواه خویش باشد و توبه اش را پیش دارد و بر خواهش نَفْسِ خود چیره گردد (1) چه مرگ وی از او پوشیده ،است و آرزویش او را فریبنده و شیطان بر وی گماشته معصیت را در دیده اش بیاراید، تا بدان دست یازد و آرزوی توبه را در دل او می اندازد تا در اقدام بدان امروز و فردا ،نماید هنگامی که مرگ بر وی تازد از همیشه از آن غافل تر باشد.

دریغا بر هر غَفْلَتمند که غَفْلَتمند که عمر وی حُجَّتی بر وی باشد و روزگارش او را به تیره روزی کشاند!

از خداوندِ سُبحان در می خواهیم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت ایشان را به سرکشی نیندازد و هیچ هدفی ایشان را در فرمانبری خداوند به کوتاهی نیفْكَند و پس از مرگ دچار پشیمانی و اندوه نشوند.).

ص: 50


1- این گزاره ها در متن ،عربی با فعل ماضی بیان شده ،است ليك به گفتۀ بعض شارحان مُراد أمر است. نگر: ترجَمه و شرح نهج البلاغه ملّا فتح الله کاشانی، 302/1 و 303.

حدیث شانزدهم: اندرز سترگ

﴿فَإِنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا ينتظر بأوَّلِكُمْ أخرُكُمْ﴾.

قالَ السَّيِّدُ الشَّريف:

﴿ أَقُولُ: إِنَّ هَذَا الْكَلَامَ لَوْ وُزِنَ، بَعْدَ كَلَامِ اللَّهِ- سُبْحَانَهُ- ، وَ بَعْدَ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- بِكُلِ كَلَامِ لَمَالَ بِهِ رَاجِحًا، وَ بَرَّزَ عَلَيْهِ سَابِقَا فَأَمَّا قَوْلُهُ - عَلَيْهِ السَّلَامُ- : «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» فَمَا سُمِعَ كَلَامٌ أَقَلُّ مِنْهُ مَسْمُوعًا وَ لَا أَكْثَرُ مِنْهُ مَحْصُونًا، وَ مَا أَبْعَدَ غَوْرَهَا مِنْ كَلِمَةٍ! وَ َأنْقَعَ نُطْفَتَهَا مِنْ حِكْمَةٍ! وَقَدْ نَبَّهْنَا فِي كِتَابِ الْخَصَائِصِ عَلَى عِظَمٍ قَدْرِهَا وَ شَرَفِ جَوْهَرِهَا﴾. (1)

(یعنی:

همانا آماج پیش روی شماست و همانا رستاخیز پس پشت شماست که پیش میراندتان سَبُکبار باشید تا اَندَر رَسید؛ که در باب ،پیشینیانتان پسینیانتان را چشم می دارند!

سيّدِ شريف [رضی] گفته است:

می گویم:

ص: 51


1- خطبه 21

همانا اگر این سخن گذشته از سخن خدای سُبحان و گذشته از سخنان رسولِ خدا - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آله-، با هر سخنی بر سنجیده شود از آن بیش باشد و پیش اُفتَد. همانند این گفته آن حضرت -عَلَيْهِ السَّلام - که فرموده: ﴿تَخَقَّفُوا تَلْحَقُوا﴾ (سبکبار باشید تا اَندر رسید)، سخنی کُوته به شنُفتار و پُرمایه و سرشار شنیده نشده است چه سخن ژرفی! و حکمتِ آبدارٍ عَطَشْ زُدائی! ما در کتاب خصائص بلند پایگی و گرانمایگی این سخن را فرا نموده ایم.

ص: 52

حدیث هفدهم: آفرينش إنسان

﴿ ... أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ شُغْفِ الْأَسْتَارِ، نُطْفَةً دِهَاقًا، وَ عَلَقَةً مِحَاقًا، وَ جَنِينًا وَ رَاضِعًا، وَ وَلِيدًا وَ يَافِعًا، ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْبًا حَافِظًا، وَ لِسَانًا لَافِظًا، وَ بَصَرًا لَاحِظًا، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِرًا، وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِرًا، حَتَّىٰ إِذَا قَامَ أَعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَىٰ مِثَالُهُ، نَفَرَ مُسْتَكْبِرًا، وَ خَبَطَ سَادِرًا ، مَاتِحًا فِي غَرْبِ هَوَاهُ، كَادِحًا سَعْيًا لِدُنْيَاهُ، فِي لذَّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ : ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةٌ، وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةٌ فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيرًا، وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيرًا ، لَمْ يُفِدْ عِوَضًا ، وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضًا، دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ حِمَاحِهِ، وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ، فَظَلَّ سَادِرًا، وَ بَاتَ سَاهِرًا، فِي غَمَرَاتِ الآلام، وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَالْأَسْقَامِ، بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ، وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ، وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعًا، وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقَاءِ وَالْمَرْءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثةٍ، وَ غَمْرَةٍ کارِثَةٍ ، وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ ، وَ جَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ، وَ سَوْقَةٍ مُتعِبَةٍ. ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِسًا، وَ جُذِبَ مُنْقَادًا سَلِسًا، ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ، وَ نِضْوَ سَقَمٍ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةً الْوِلْدَانِ، وَ حَشَدَةٌ

ص: 53

الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ، وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ؛ حَتَّى إِذَا أَنْصَرَفَ الْمُسَيِّعُ، وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِعُ، أَقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيَّا لِبَهْتَةِ السُّوَالِ، وَ عَثْرَةِ الْامْتِحَانِ. وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةٌ نُزُولُ الْحَمِيمِ، وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ، وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِ، وَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِ، لَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ، وَلَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ، وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ، وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ، وَ لَا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ، بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ، وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ! إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ!

عِبَادَ اللَّهِ! أَيْنَ الَّذِينَ عُمَرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا، وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَ سلّمُوا فَنَسُوا! أُمْهِلُوا طَوِيلًا، وَ مُنِحُوا جَمِيلًا، وَ حُدِّرُوا أَلِيمًا، وَ وُعِدُوا جَسِيمًا! احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ، وَالْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ!

أُولِي الْأَبْصَارِ وَالأَسْمَاعِ، وَالْعَافِيَةِ وَالْمَتَاعِ! هَلْ مِنْ مَنَاصِ أَوْ خَلَاصٍ، أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ، أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ ؟! أَمْ لَا؟! ﴿ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ﴾! أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ! أَمْ بِمَاذَا تَغْتَرُّونَ! وَ إِنَّمَا حَظِّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ، ذَاتِ الطُّوْلِ وَالْعَرْضِ قِيدُ قَدِّهِ، مُتَعَفِّرًا عَلَى خَدِهِ! آلْآنَ- عِبَادَ اللَّهِ! - وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَالرُّوحُ مُرْسَلٌ فِي فَيْنَةِ آلْإِرْشَادِ، وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الْإِحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَأُنْفِ الْمَشِيَّةِ، وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَ أَنْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضّنْكِ وَالْمَضِيقِ، وَ الرَّوْعِ وَالزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ﴾ .

قَالَ الشَّريفُ:

﴿وَ فِي الْخَبَرِ: أَنَّهُ لَمَّا خَطَبَ بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَقْشَعَرَّتْ لَهَا الْجُلُودُ، وَ بَكَتِ الْعُيُونُ، وَ رَجَفَتِ الْقُلُوبُ. وَ

ص: 54

مِنَ النَّاسِ مَن يُسَمّي هَذِهِ الْخُطْبَةَ: «الْغَرَّاءَ»﴾ (1)

(یعنی:

... این کسی که در تاریکی های زهدان ها و پوشش پرده ها، او را، به صورتِ نطفه ای ریخته و خون بسته ای ناتمام و جنین بیافرید و به صورت کودکی شیرخوار و طفلی خُردسال و نوجوان درآورد آن گاه دلی فراگیرنده و زبانی گوینده و دیده ای بیننده بدو بخشید تا پند پذیرانه دریابد و باز ایستنده وار [از زشتی ها] کوتاه آيد ليك چون باندام گردید و پیکر ،کشید گردن کشانه بگریزد و سرگشته وار حقّ و باطل را در آمیزد. در دلوِ هواي نَفْسِ خویش آب کَشَد و در پی دنیا بیقرارانه کوشد؛ غرقِ لذّت های سرخوشی و خواهش های نفسانی. نه مُصیبتی را گمان می بَرَد و نه از بیمی دل نگران می.کُند پس در آزمون خویش بفریفتگی می میرد و تنها لختی در لغزش خود می زیَد. نه عِوَضی ستاند و نه فریضه ای گزارد. بناگاه در بازمانده سرکشی و طریق شادکامی اش مصیبت های مرگ او را دریافت پس در گرداب آلام و شبآیندهای دردها و رنجوری ها سرگشته ماند و شام تا بام بیدار بود؛ در میان برادری همزاد و پدری دلسوز و زنی که از سر بی تابی واویلا سر می دهد و زنی دیگر که از بیقراری بر سینه می کوبد. مرد خود در بی هوشیی نَفَس گیر و تنگنائی کوبنده و ناله ای دردبار و کششی اندوه زای و رانشی جان فرسای است. آن گاه زار در کَفن هاش پیچند و رام و بی اختیارش برگیرند. کوفته رنجوری و نِزارِ بیماری بر چوب هاش نهند. یاران فرزندان و پیرامونیان از برادران (2)، او را به سوي سراي تنهائی و گسستگاه دیدارها و تنهائی کده وحشتش بر می گیرند چندان که چون تشییع کنندگان رُخ برتافتند و مصیبت زدگان

ص: 55


1- خطبه 83
2- سنج: فى ظلال نهج البلاغة، محمّدجواد مَغنيّة، 409/1.

بازگشتند او را در گودال گورش می نشانند (1) در حالتی که از حیرتِ سؤال و لغزش در امتحان نرم نرم سخن می گوید و دشوارترین چیز در آن جا، بلاي فرود آمدن به حرارت دوزخ و در رسیدن به جهنّم و شعله های زبانه کش و تیزگشتن های زوزه آتش است که نه باز ایستادنی آسایش بخش در کار است و نه راحتی رهایش ،بخش و نه توانی که بازدارد و نه مرگی که ،در رسد و نه غنودنی که آرامش رساند. هنگامهٔ مرگ هاي رنگارنگ است و عذاب های دم به دم! به خدا می پناهیم!

بندگانِ خدا! کجایند کسانی که عمرشان دادند و تنعّم یافتند، و بدیشان درآموزانیدند و دریافتند و مهلتشان دادند و به لهو و بیکارگی گذرانیدند و تندرستی داده شدند و فراموش !کردند ایشان را مهلتی دراز دادند و نعمت نیکو بخشیدند و از عذاب دردناك تحذیر کردند و نویدِ پاداش کلان دادند از گناهان هلاک انگیز و زشتی های خشم آفرین بپرهیزید!

ای خداوندان دیده و گوش و تندرستی و دارائی! آیا هیچ گریزگاهی یا رهایشی یا جای أمنی یا پناهگاهی یا گریزی یا راه بازگشتی هست؟! یا نه؟! پس به کجا بر می گردانندتان؟! آیا به کدام سوئ رُخ بر می تابانندتان؟! یا فریفته چه می شوید؟! جُزین نیست که بهرۀ هريك از شما از این زمین دارای درازا و پهنا مگر به اندازه قامتش نیست که گونه اش در آن خاک آلود شود! هم اکنون- ای بندگان خدا!- ریسمان [مرگ] بر گلوها سخت نشده و رهاست و جان آزاد است در زمان راهنمائی (2) است و آسایش تَنْها و زمینه گرد آمدن به کوشیدن ها، اندک زمانی برای گردآمدن

ص: 56


1- مُراد، نشانیدن پیکرِ مُرده در گور نیست بلکه به قولی مراد در واقع، نشاندن و مخاطب ساختن بقاياي روح است که یکسره از تن نگسسته. نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 337/1.
2- ضبط دیگر به جاي «الإرشاد» (/راهنمائی)، «الارتياد» (/جُستن) ،است که مناسب تر می نماید. نگر: بهج الصّباغة، التُّستَرىّ، 189/11.

ماندن و کار از سرگرفتن؛ فرصتی برای توبه و رهائی از گناه. پیش از آن که سختی و تنگنا و هراس و نابودی فرا رسد و پیش از در رسیدن آن غائب که انتظارش می رود (1) و پیش از گرفتاری به کیفر [خداوند] آن شکست ناپذیر توانمند.

شریف [رضی] گوید:

در خبر است که آن حضرت چون این خطبه خواند تن ها از شنیدنش لرزید و دیده ها گریید و دل ها تپید. و برخی مردمان این خطبه را «غَرّاء» می نامند.)

ص: 57


1- به قولی آن غائب ،منتظَر مرگ ،است و به قولی، فرشته مرگ. نگر: بهج الصّباغة، التُّستَرىّ، 192/11.

حديث هجدهم: مایه های هلاکت مردمان

﴿أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبَّارِي دَهْرٍ قَط إِنَّا بَعْدَ تَمْهِيلِ وَ رَخَاءٍ؛ وَ لَمْ يَجْبُر عَظمَ أَحَدٍ مِنَ الأُمَمِ إلّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَنَاءٍ وَ فِي دُونِ مَا أَسْتقبلْتُمْ مِنْ عَتبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ! وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبِ بِلَبِيبٍ، وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعِ بِسَمِيعِ، وَ لَا كُلُّ نَاظِرِ بِبَصِيرٍ! فَيَا عَجَبًا! وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَا هَذِهِ الْفِرَقِ - عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا! لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيِّ، وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ، وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ، يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ، وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا، وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنَّكَرُوا مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى أَرَائِهِمْ، كَأَنَّ كُلَّ أَمْرِي مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرَى ثِقَاتٍ، وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ﴾ (1)

ص: 58


1- خطبه 88

(یعنی:

أمّا ،بعد خداوند ستمکاران گردنفرازِ هیچ روزگار را جز پس از آن که لختی مهلت و آسانی داده است فرو نشکسته و استخوان شکسته هیچ أمّتی را جز پس از پاره ای سختی و ابتلاء درستی نبخشیده است (1). در مَشَقَّتی که پذیره شدید و در آن سختی که پشتِ سَر ،نهادید عبرتی است! نه هر که دلی دارد داناست و نه هرکه گوشی دارد ،شنواست و نه هر که دیده ای دارد بیناست! شگفتا! و چگونه در شگفت نشوم از خطای این فرقه ها با حُجَّت های ناهمسازشان در کارِ دین! نه از هیچ نبی پیروی کنند و نه به هیچ وصی اقتدا نمایند و نه به غيب إيمان دارند و نه از عیب کناره می!جویند در شبهت ها عَمَل می کنند و در شهوت ها راه می سپرند پسندیده نزد ایشان آنست که ایشان پسندند و ناپسند نزدِ ایشان آن که ایشان ناپسند دارند. در دشواری ها به خویشتن خویش می پناهند و در کارهای گران بر اندیشه های خود تکیه می.دارند پنداری هر یکی از ایشان پیشوای خویشتن است؛ در اندیشه ای که در می اندازد، نزد خویش به ریسمان های استوار و دستاویزهای مُحَکم درآویخته!).

ص: 59


1- درست کردن و بستن استخوان ،شکسته کنایه است از رفع پریشانی و خواری و ناتوانی. سنج: توضيح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 24/2.

حدیث نوزدهم: دنيا

﴿مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءُ، وَ أَخِرُهَا فَنَاءُ! فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ، وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَىٰ فِيهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتُهُ﴾.

قَالَ الشَّرِيفُ:

﴿أَقُولُ: وَ إِذَا تَأَمَّلَ الْمُتَأْمَلُ قَوْلَهُ - عَلَيْهِ السَّلَامُ -: «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ» وَجَدَ تَحْتَهُ مِنَ الْمَعْنَى الْعَجِيب، وَ الْغَرَضِ الْبَعِيدِ، مَا لَا تُبْلَغْ غَايَتُهُ وَ لَا يُدْرَكُ غَوْرُهُ، لَا سِيَّما إِذَا قَرَنَ إِلَيْهِ قَوْلَهُ: «وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ» فَإِنَّه يَجِدُ الْفَرْقَ بَيْنَ «أَبْصَرَ بِهَا» و «أَبْصَرَ إِلَيْهَا» وَاضِحًا نَيْرًا وَ عَجِيبًا بَاهِرًا! صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِ﴾ (1)

(یعنی:

چه گویم از سرائی که آغاز آن رنج است و فرجام آن نابودی! در حلال آن حِساب است و در حرام آن عقاب هر که در آن توانگر باشد به فتنه اُفتَد و هر که در آن تهیدست گردد اندوهگین .شود هر که به جُستَنَش کوشد از کَفَش رود و هر که از آن بازنشیند به دستش رَسَد. هر که با آن نگریست دیده وَرَش ساخت و هر که در آن

ص: 60


1- خطبه 82

نگریست نابینایش کرد.

شریف [رضی] گوید:

می گویم:

اگر ژرف اندیش در این گفتار آن حضرت - علیه السّلام - که می فرماید: ﴿وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ﴾ (/هرکه با آن ،نگریست دیده وَرَش ساخت) دَرنگَرَد، در آن از معنای شگرف و آماج ژرف آن یابد که به فرجام آن نیارد رسیدن و ژرفاش را نتواند یافتن؛ به ویژه اگر با آن این سخن آن حضرت را همراه سازد :كه ﴿وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ﴾ (/و هر که در آن نگریست نابینایش کرد)، پس دگرسانی ﴿أَبْصَرَ بها﴾ (/با آن نگریست) و ﴿أَبْصَرَ إِلَيْهَا﴾ (/در آن نگریست) را به روشنی روز و شگفتیی دیده دوز دریابد. درودها و سلام خداوند بر او باد!)

ص: 61

حدیث بیستم: مردمان در دنیا

﴿النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلَانِ: عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا، قَدْ شَغَلَتْهُ عَنْ أَخِرَتِهِ، يَخْشَىٰ عَلَىٰ مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ، وَ يَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَيُفْنِي عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةٍ غَيْرِهِ؛ وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، فَجَاءَهُ الَّذِي لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَلِ، فَأَحْرَزَ الْحظِيْنِ مَعًا، وَ مَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعًا، فَأَصْبَحَ وَجِيهًا عِنْدَ اللَّهِ، لَا يَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً فَيَمْنَعُهُ﴾. (1)

(یعنی:

مردمان در دنیا در کارکردن بر دوگونه باشند:

کارکُننده ای که در دنیا برای دنیا کار کرد و دنیا او را چُنان به خود سرگرم ساخته که از آخرت بازداشته است بر بازمانده خویش از تهیدستی می ترسد و خود را از آن در أمان می.بیند پس زندگانی خود را در راهِ سودِ دیگری به سر آرد.

،دیگری کارکُننده ای که در دنیا از برای پس از آن کار کرد. پس آن چه از دنیا بهره او بود بی کوشش به سراغش آمد. پس هر دو بهره [ی این جهان و آن جهان] را با هم فراهم آورد و هر دو سرای را دارا گردید نزد خداوند آبرومند شد. حاجتی از خداوند نمی خواهد که خدا به او ارزانی ندارد).

ص: 62


1- حکمت 269

حدیث بیست و یکم: زُهد

﴿ أَيُّهَا النَّاسُ! الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَالشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ، وَالتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ، وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شكركُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحجج مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ، وَ كُتُبِ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ﴾. (1)

(یعنی:

ای مردمان زُهد کوتاهی آرزو و سپاسگُزاری از بابت نعمت های موجود، و پرهیز از حرام هاست پس اگر از دستتان ،بر نیامد مبادا حرام بر شکیبائیتان چیره ،شود و سپاسگزاریتان را از بابت نعمت های موجود فراموش مکنید؛ که خداوند به حجّت های روشن پدیدار و نامه های بهانه ستان آشکار راهِ عُذر را بر شما بسته است.).

ص: 63


1- خطبه 81

حديث بیست و دوم: استغفار

﴿وَ قَالَ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - لِقَائِلِ قَالَ بِحَضْرَتِهِ: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»:

ثكِلَتْكَ أُمُّكَ! أَتَدْرِي مَا الْإِسْتِغْفَارُ؟ الاِسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِليِّينَ، وَ هُوَ اسْمٌ وَاقعٌ عَلَىٰ سِتَّةِ مَعَانٍ : أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَالثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَدًا، وَالثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّىٰ تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا، وَالْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ، فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ، حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ، وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمَ جَدِيدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ، كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»﴾ (1)

(یعنی:

آن حضرت -که بر وی درود باد!- به کسی که در محضر وی ﴿ أَسْتَغْفِرُ الله﴾

ص: 64


1- حکمت 417

از خدا آمرزش می خواهم) گفت (1) فرمود:

مامت به سوکت نشیناد! (2) آیا می دانی استغفار چیست؟ استغفار پایه والامقامان است، و نامی است که بر شش معنا واقع می گردد (3):

نخستین ،آن ها پشیمانی بر آن چه صورت بسته.

دوم، عزیمت بر هرگز باز ناگشتن بدان.

سوم، آن که حقوق آفریدگان را بدیشان بپردازی تا خدای را پاک و عاری دیدار کنی و وبالی بر تو نباشد.

چهارم، آن که به هر آن چه بر تو واجب بوده و آن را ضایع ساخته ای بازپردازی تا حقّ آن بگزاری.

پنجم آن که بدان گوشت که از حرام روئیده بازپردازی و به اَندُهان آن را ،بگدازی چندان که پوست را به استخوان باز چسبانی و میان آن ها گوشتی نو بازرویَد.

ششم آن که پیکر خود را همانسان که شیرینی نافرمانی چشانیده ای، دردِ فرمانبری بچشانی.

در این هنگام گوئی: ﴿أَسْتَغْفِرُ الله﴾ (/از خدا آمرزش می خواهم.).

ص: 65


1- آن مرد به حقیقتِ این ذکر آگاه نبوده و بنابر لقلقه ،لسان این ذکر عظیم را بر زبان رانده است. نگر: شرح نهج البلاغة، الموسوىّ، 509/5.
2- این تعبیر در عربی هم در مواجهه با کسی که کاری زشت ازو سر می زند و هم در مواجهه با کسی که سخنی شگفت بر زبان می راند، به کار می رفته (نگر: منهاج البراعة الرّاوندی، 436/3). پس لزومّا معناي إهانت آميز آن را در فارسی نباید مدّنظر داشت. در این جا على الظّاهر إمام- علیه السّلام- از لقلقه لسانِ این مرد إظهار شگفتی می فرماید.
3- یعنی: هرگاه این شش چیز تمامت ،یابند استغفار حقیقت می یابد. سنج: توضيح نهج البلاغة، الحسينيّ الشّيرازيّ، 461/4.

حديث بیست و سوم: چگونگی دعا

﴿إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ- سُبْحَانَهُ - حَاجَةٌ فَابْدَأُ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- ثُمَّ سَل حَاجَتَكَ ، فَإِنَّ اللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ، فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَىٰ﴾ (1)

(یعنی:

هرگاه از خدای سُبحان حاجتی می خواستی به درود خواستن بر پیامبرش که- درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد!- بیاغاز آن گاه حاجتت بخواه که خداوند کریم تر از آنست که دو حاجت ازو در خواهند و یکی را برآرد و دیگری را بازدارد! (2))

ص: 66


1- حکمت 361
2- مُراد این است که چون دعای طلب درود بر پیامبر- صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله - به إجابت مقرون است، دعای دیگر را باید با آن همراه کرد تا آن نیز به اجابت مقرون ،گردد؛ چه خداوند بزرگوارتر از آنست که تنها یکی از دو خواسته را برآورده سازد.

حدیث بیست و چهارم: دوستان خدا

﴿إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِأَجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَ رَأَوْا اَسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتًا، أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ! بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا، لَا يَرَوْنَ مَرْجُوا فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفًا فَوْقَ مَا يَخَافُونَ﴾ (1)

(یعنی:

دوستان خدا همان کسانی اند که چون مردمان به ظاهر دنیا نگرند، آنان به باطن دنیا نظر کنند، و چون مردمان به أُمور زودگذر دنیا مشغول شوند، آنان به آینده آن اشتغال وَرزَند ،پس از آن آن چه را ترسند که میراَندشان (2) میر،اَنند و آن چه را

ص: 67


1- حکمت432
2- به ،قولی ،مُراد نفس أمّاره است. سنج: شرح نهج البلاغة، ابن ميثم البحرانيّ، 451/5.

دانند که زودا واگذاردشان واگذارند بسیار خواری دیگران را از آن کم بهرگی شمارند، و دست یافتن شان را بر آن از کف دادن (1) دانند با آن چه مردمان در آشتی اند دشمن اند و با آن چه مردمان دشمنی دارند در آشتی!اند کتاب خدا به واسطه ایشان دانسته شد و خود به واسطه آن دانسته اند. (2) کتاب خدا به واسطۀ آنان برپا شد و خود به واسطهٔ آن برپا شده.اند چیزی را برتر از آن چه بدان امید بندند، امید بستنی، و برتر از آن چه از آن بیم کُنند، بیم کردنی نبینند.(3)).

ص: 68


1- مراد، از کف دادن خیر پایدار و ثواب أُخروی است. سنج : شرح نهج البلاغة، ابن ميثم البحرانيّ، 451/5؛ و توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 468/4.
2- سنج: نَهج البلاغه با ترجَمه گویا و شرح فشرده، إمامی و آشتیانی، 387/3.
3- چه، امید ایشان به خداست و بیم ایشان از خداست و برتر و بالاتر از خدا کجاست؟ سنج : بَهج الصّباغة، التُّستَرى، 566/3

حدیث بیست و پنجم: سالكِ طريق خداوندِ سبحان

﴿قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَ جَلِيلُهُ، وَ لَطَّفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ، وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ، وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَ أَرْضَىٰ رَبَّهُ﴾. (1)

(یعنی:

همانا خِرَدِ خویش را زنده گرداند و نَفْس خود را میراند چندان که ستبر او باريك و درشت او نرم شد (2). فروغی بس رخشان بر و بدرخشید و راه را از برای او پدیدار گردانید و او را راه بُرد تا به در سلامت و سرای إقامت، هر دری او را به دَرِ

ص: 69


1- خطبه 220
2- بعض شارحان این تعابیر را ناظر به رقیق و ضعیف شدنِ حبّ شهوات و اتّباع أهواء كه نخست در جانِ شخص بس عظیم و ستبر بوده است و همچنین نرم گشتن و تلطیف شدن نفْس که در آغاز خشن و سرکش است و درشتی می کند گرفته اند. نگر: توضیح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ 349/3. تعابیر شارحان دیگر نیز مختلف است.

دیگر راند. از آن روی که دلِ خود را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود کرد، دو پاي او به واسطۀ آرامش پیکرش در قرارگاه إیمنی و آسایش استوار گردید.).

ص: 70

حدیث بیست و ششم: دین شناس

﴿الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْیسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ ﴾ (1)

(یعنی:

دین شناس کامل و راستین کسی است که مردمان را از رحمتِ خدای نومید نسازد و از لُطفِ خدای مأیوسشان نگرداند و از مکر خدای ایمنی شان ندهد.)

ص: 71


1- حکمت 90

حدیث بیست و هفتم: أمر به معروف و نهی از مُنکَر

﴿فَمِنْهُمْ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ ، فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ ؛ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكَ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيّعُ خَصْلَةً، وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ، وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ، وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ.

وَ مَا أَعْمَالُ الْبرّكلُّهَا وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الأَمْرِ الْمَعْرُوفِ وَالنَّهْي عَنْ الْمُنْكَرِ، إِلَّا كَنَفْثةٍ فِي لُجِّيٍّ.

وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَا يَنقُصَانِ مِنْ رِزْقِ.

وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ﴾ (1)

ص: 72


1- حکمت 374

(یعنی:

از ایشان کسی باشد که به دست و زبان و دلِ خویش مُنکَر را زشت شمارد. این کسی است که ویژگی های نیکو را به کمال رسانیده است.

و از ایشان کسی باشد که مُنکر را به زبان و دلِ خویش زشت شمارد و به دست وانَهد. او به دو ویژگی از ویژگی های نیکو دست می یازد و یک ویژگی را ضایع می سازد.

و از ایشان کسی باشد که مُنْكَر را به دلِ خویش زشت شمارد و به دست و زبان وانهد. او کسی است که برترین آن سه ویژگی را ضایع ساخته و به یکی دست یازیده است.

و از ایشان کسی باشد که زشت شمردنِ مُنْكَر را به زبان و دل و دست وانهد. او مُرده ای است در میان زندگان!

همۀ نیکوکاری ها و جهاد در راه خدا در برابر أمر به معروف و نهی از منکر، چون دمیدنی است در پهن دریائی موج زَن.

و همانا أمر به معروف و نهی از منکر نه به مرگ نزدیك می سازند و نه از روزی می کاهند.

و از همه این ها برتر سخنی دادگرانه است نزدِ پیشوائی ستمگر.)

ص: 73

حدیث بیست و هشتم: حَج

﴿وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ: يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ، وَ يَأْلُهُونَ إِلَيْهِ وَ لُوهَ الْحَمَامِ، وَ جَعَلَهُ- سُبْحَانَهُ - عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَأَخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعًا أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ، وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ. يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَنْجَرِ عِبَادَتِهِ، وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ- سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى - لِلْإِسْلَامِ عَلَمًا، وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَمًا، فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ، فَقَالَ -سُبْحَانَهُ : ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ ﴾ [س 3 ی 97] ﴾. (1)

(یعنی:

و حجّ خانۀ محترم خود را که قبلۀ مردمان اش ساخته است بر شما واجب :گردانید چون چارپایان تشنه -که به آب می رسند- بدان در آیند و چون کبوتران

ص: 74


1- خطبه 1

بدان پناهند. و خدای سُبحان آن را نشانه ای نهاد از برای فروتنی ایشان در برابر عَظَمَتش و خستوئی شان به عِزّتش و از میان آفریدگانش شنوندگانی را برگزید که فراخوانش را به سوی آن پذیرفتند و سخنش را راست شمردند، پای بر جاي پاي پیمبرانش نهادند و به فرشتگان گردنده بر گرد عرش او مانندگی جُستند. در تجارتخانه بندگی او سودها اندوزند و بدان هنگام (1) به سوي وعده گاه مغفرتش بر یکدیگر پیشی جویند. خداوند- سُبحانه و تَعالی - آن را براي إسلام، نشان و براي پناهندگان سراي أمان قرار داد حقّ آن را واجب کرد و حجّ آن را فریضه گردانید و به سویش رفتن را وظیفهٔ شما ساخت که فرمود ﴿و لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيْتِ...﴾ (/خدای راست بر مردمان که آهنگ آن خانه کنند بر هر که به سوی آن تواند رفت؛ و هر که کُفر ،وَرزَد پس همانا خدای از جهانیان بی نیاز است).)

ص: 75


1- سنج: ترجَمه و شرح نهج البلاغة ملّا فتح الله کاشانی، 89/1

حدیث بیست و نهم: جهاد

﴿فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَ أَخِْرُوا الْحَاسِرَ، وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَيْ لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ؛ وَالْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ ؛ وَ غُضُّوا الأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأَشِ، وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ وَ أَمِيتُوا الأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَهُ لِلْفَشَل. وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا، وَ لَا تَجعَلُوهَا إِلّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَالْمَانِعِينَ الذّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحْفونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَ يَكْتَنِفُونَهَا: حِفَافَيْهَا، وَ وَرَاءَهَا، وَ أَمَامَهَا لَا يَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا، وَلَا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا.

أَجْزَأَ أَمْرُو قِرْنَهُ، وَ اَسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ ، وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ، فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ.

وَ أَيْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ، لَا تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْأَخِرَةِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ، وَالسَّنَامُ الْأَعْظَمُ إِنَّ فِي الْفِرَارِ مَوْجِدَةَ اللهِ، وَالذُّلُّ اللَّازِمَ، وَالْعَارَ

ص: 76

الْبَاقِيَ. وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ، وَ لَا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ.

مَنِ الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ؟ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي! الْيَوْمَ تُبْلَى الْأَخْبَارُ! وَاللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَىٰ لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَىٰ دِيَارِهِمْ.

اللَّهُمَّ ! فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ، وَ شَيتّتْ كَلِمَتَهُمْ وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ: يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ، وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ أَلْهَامَ، وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ، وَ يُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَ الْأَقْدَامَ؛ وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتَّبَعُهَا الْمَنَاسِرُ ؛ وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ؛ وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمْ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ ؛ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ، وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ﴾.

قَالَ السَّيِّدُ الشَّريف:

﴿أَقُولُ: الدَّعْقُ: الدَّقُّ، أَي تدُقُّ الْخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا أَرْضَهُمْ وَ نَوَاحِرُ أَرْضِهِمْ: مُتَقَابِلاتُهَا وَ يُقَالُ: مَنَازِلُ بَنِي فُلان تَتَنَاحَرُ أَي تَتَقَابَلُ﴾ (1)

(یعنی:

زِرِه پوشیده را پیش دارید و بی زِرِه را واپَس گُمارید و دندان ها را بر هم بیفشارید که این شمشیرها را از کاسه سر دوردارنده تر است. در برابر نیزه ها در پیچید که این، سرنیزه ها را راننده تر است. دیده ها را فرو خوابانید که دلیری را فزاینده تر است و دل را آرام دهنده تر. آواها را بمیرانید که این ترس را زداینده تر است. و پرچمتان را نه کژ دارید و نه پیرامونش را تهی گذارید و نه جُز به دستِ دِلاورانتان و پاسداران غیور

ص: 77


1- خطبه 124

ثابت قدم تان (1) سپارید. شکیبایان بر نُزولِ شدائد، همان کسانی اند که پرچم هاشان را در میان می گیرند و از هر سو می:پایند از دو پهلو و از پشت و از پیش. نه از آن پس می مانند که واگذارندش و نه از آن پیش می افتند که تنها گذارندش. هر يك از شما کار همآورد خود بسازد؛ نیز به یاری برادر خویش پردازد و کار همآورد خویش را به برادر بازنگذارد تا چُنان شود که هم همآورد او و هم همآورد برادرش حریف وی گردند و به خدا سوگند اگر از شمشیر این جهان گریختید، از شمشیر آن جهان جانِ درست بدر نتوانید بُرد. شمایان پیشتازان تازیانید و برجستگان و نامیانید. همانا در گریختن، خشم خدای و خواری پیوسته و ننگِ ماندگار است. و گُریزنده نه عُمرش فزون آید و نه از مرگ مصون ماند. کیست که چون تشنه ای که بر آب درآید به سوی خدا رهسپار گردد؟ بهشت زیر سر نیزه هاست! امروز گفته ها را آزمایند! به خدا سوگند من به دیدار آنان مشتاق ترم تا ایشان به سراهاشان.

خدایا! اگر حق را مردود داشتند جمعشان را پریشان کُن و سخنشان را ناهمسان فرما و به خاطر کژروی هاشان به هلاکتشان در اَنداز. آنان هرگز از جای هاشان نَشوند مگر با زخم نیزه های پی درپی: زخمی که نسیم از آن بگذرد! و ضربتی که سر شکافد استخوان ها را از یکدیگر گسلانیده بَرپَراکَنَد و بازوها و پاها را پَرانَد؛ و چندان که دسته های لشکر پی در پی برایشان تازند و سواران که تازندگان یاریگر را پشتِ سر دارند بر آنان هجوم آرُند و چندان که لشکر پشت لشکر به سرزمین هاشان روان ،گردد و چندان که اسبان گلوگاه های سرزمین شان (2) و أطرافِ راه ها (3) و

ص: 78


1- در متن عربی از «المانعینَ الذِمار» سخن رفته است «ذمار» بر هر آن چه پاسداشت آن بر شخص لازم است (أعمّ از دارائی و آبرو) و ضایع ،نهادنش مایه ننگ خواهد بود إطلاق می گردد. (افزون بر حواشي شادروان شيخ محمّد عبده بر نهج البلاغه ي شريف نگر: تكملة الأصناف، 226/1). پس بناگُزیر «المانعين الذ مار» کسانی اند که در پاسداری پاسداشتنی ها پای می فشارند و ما همین لازمۀ معنا را در ترجمه لحاظ کردیم.
2- سنج: توضيح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 259/2.
3- سنج: توضيح نهج البلاغة، الحسينيّ الشّيرازيّ، 259/2

چراگاه هاشان را زیر سم فُروکوبند.

سَیّد شریف [رضی] گوید:

گویم:

«دَعْق» کوفتن است؛ یعنی اسبان به سُم هاشان سرزمین ایشان را کوبند و «نواحر» سرزمين ایشان یعنی پاره های رویاروی آن و گویند: «مِنازِلُ بَني فُلانٍ تَتَنَاحَرُ» یعنی سراهاي فلان خاندان رو به روی یکدیگر است.).(1)

ص: 79


1- ما -چُنان که دیدید- بنابر تفسیر شریف رضی از «نواحر»، ترجمه نکردیم. محقّق شوشتری هم در ضبط نص و هم در تفسیر آن بر شریف رضی خُرده گرفته است. نگر: بُهج الصّباغة، 572/13.

حدیث سی ام: آموزش پیکار و کارزار

﴿مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! أَسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ. وَ أَكْمِلُوا اللَّامَةَ، وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّيهَا. وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ أَطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا، وَ صِلُّوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا وَ أَعْلَمُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَ مَعَ أَبْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ. فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ. وَ طِيبُوا عَنْ أَنفُسِكُمْ نَفْسًا، وَ اَمْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْيَا سُجُحًا، وَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَأَضْرِبُوا ثبَجَهُ، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كَامِنُ فِي كِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدًا، وَ أَخَرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلاً، فَصَمْدًا صَمْدًا ! حَتَّى يَنْجَلِيَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ ﴿وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ﴾ [س 47، 35].﴾ (1)

ص: 80


1- خطبه 66

(یعنی:

ای گروه مسلمانان! خَشیت از خداوند در باطن خویش پیوسته دارید و سر تا پای پیکرتان را به آرامش و وقار فرو پوشید و دندان ها را بر هم فشارید که این شمشیرها را از کاسه سر دور دارنده تر است. ساز و برگ رزم را کامل سازید و پیش از آهیختن، تیغ ها را در نیام هاشان بجُنبانید. خشمگینانه درنگرید و از چپ و راست نیزه زنید و به تیزنای شمشیر ضربت آرید و شمشیرها را به گام ها در پیوندید (1) و بدانید که در برابر چشم خدائید و با پسر عموی رسولِ خدا. پس پیاپی حمله آرید و از گریختن شرم دارید که ،آن در میانِ ،أعقاب ننگ است و در روز حساب آتش! به خوشدلی دست از جان بشوئید و آسان به سوی مرگ گام زنید! آهنگ این گروهِ انبوه و این سراپرده به رَسَن استوار کرده (2) کنید. پس بر میانش زنید که شیطان در شِکَنِ آن نهان است؛ دستی پیش نهاده براي جستن و پائی پس نهاده برای بازپس .رفتن پایداری! کنید پایداری تا ستون حق برایتان آشکار شود «و شما برترید و خدا با شماست و از پاداش کردارهاتان هیچ نمی کاهد». )

ص: 81


1- گویا مُراد آن است که با پیش رفتن و گام پیش نهادن شمشیر را به دشمن برسانید و در واقع با گام هاي خود کوتاهی شمشیر را جبران کنید براي آگاهي بیشتر شروح نهج البلاغه ملاحظه شود.
2- مُراد خیمه مُعاویه است. تعبیری که در متن عربی به کار رفته «الرّواق المطَّنب» است. «الرّواق»، همان «سراپرده» است (سنج: تكملة الأصناف، 249/1)، و «تطنیب»، «به طناب استورا داشتن» (سنج: كتاب المصادر زوزنی، ص547؛ و دستور الاخوان، 149/1)؛ «طناب» نیز همان «رَسَنِ خيمه» (سنج: تكملة الأصناف، 422/1) است.

حدیث سی و یکم: قضا و قَدَر

﴿مِنْ كَلَامٍ لَهُ - عَلَيْهِ السَّلَامُ - لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ: «أَكَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ ؟» بَعْدَ كَلَام طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ:

وَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءَ لَازِمًا، وَ قَدَرًا حَاتِمًا! وَ لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ، وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ- سُبْحَانَهُ - أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْبِيرًا، وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيرًا، وَ كَلَّفَ يَسِيرًا، وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيرًا، وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيرًا؛ وَ لَمْ يُعْصَ مَعْلُوبًا، وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرَهَا، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِبًا، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكِتَابَ لِلْعِبَادِ عَبَثًا، وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا، ﴿ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴾ [س 38، 27] . ﴾ (1)

(یعنی:

از سخنان آن حضرت است- عَلَيْهِ السَّلام- در پاسخ پُرسنده شامی که از آن حضرت پُرسید: «آیا رفتن ما به شام به قضا و قُدُری الهی بود؟»، پس از گفتاری دراز

ص: 82


1- حکمت 78

-که این برگزیده آن است-:

واي تو! چه بسا تو قضائی لازم و قَدَری حتمی را گمان بُرده ای! اگر چُنان بود، پاداش و کیفر ،باطل و نوید و تهدید ساقط می.بود همانا خداوند سُبحان به بندگانش با اختیار دادن به ایشان أَمر فرمود و برای بازداشتن نَهی نمود، و تکلیفی آسان ،فرمود، نه دشوار، و بر اندك پاداش بسیار داد؛ نه به غلبه بر وی نافرمانی اش کنند و نه به إجبار فرمانَش بَرَند؛ و پیامبران را به بازیچه نفرستاد و کتاب را برای بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان ها و زمین و آن چه را میان آن هاست بباطل نیافرید. «این گمان کسانی است که کُفر ورزیدند. پس وای بر کسانی که کُفر ورزیدند از آتش دوزخ !».)

ص: 83

حدیث سی و دوم: فتنه

﴿ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَخْبِرْنَا عَنِ الْفِتْنَةِ، وَ هَلْ سَأَلْتَ رَسُولَ اللهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - عَنْهَا؟

فَقَالَ -عَلَيْهِ السَّلَامُ- :

إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ- سُبْحَانَهُ - قَوْلَهُ: ﴿ الْمَ. أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا أَمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ﴾ [س 29 ى 1) عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - بَيْنَ أَظْهُرِنَا. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟

فَقَالَ: «يَا عَلِيُّ ! إِنْ أُمَّتِي سَيَفْتَتُونَ مِنْ بَعْدِي».

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَوَلَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحَدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ، فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى فَقُلْتَ لِي: «أَبْشِرُ، فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ»؟

ص: 84

فَقَالَ لِي: «إِنَّ ذَلِكَ لَكَذِلِكَ ، فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذَنْ؟».

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَىٰ وَالشُّكْرِ.

وَ قَالَ: «يَا عَلِيُّ! إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ يتَمَنوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأْمَنُونَ سَطوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشَّبُهَاتِ الْكَاذِيَةِ، وَالْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذ، والسُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَالرِّبا بالبيع».

قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنزِلُهُمْ عِنْدَ ذلِكَ؟ أَبمَنْزِلَةِ رَدَّةٍ، أَمْ بِمَنْزِلَةِ فتنة؟

فَقَالَ: «بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ».﴾ (1)

(یعنی:

مردی رو بدان حضرت برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! ما را از فتنه آگهی ده! آیا از رسولِ- خدا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - در این باره پرسش کرده ای؟

آن حضرت- عَلَيْهِ السَّلام - فرمود:

چون خداوند سُبحان این سخنش را فرو فرستاد که می فرماید: ﴿المَ. أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ﴾ (/ألف، لام، ميم. آیا مردمان پنداشتند که وانهاده شوند که گویند: ایمان آوردیم و ایشان را نیازمایند؟!)، دانستم تا رسولِ خدا - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه در میان ،ماست فتنه دامنگیر ما نمی شود. پس :گفتم ای رسولِ خدا! این فتنه که خدای متعال تو را از آن آگهی داد چیست؟

فرمود: ای علی! همانا أمّتِ من پس از من به فتنه (/آزمون) دچار شوند.

پس گفتم: ای رسولِ خدا! آیا در روز اُحُد که گروهی از مسلمانان شهید شدند

ص: 85


1- خطبه 156

و شهادت بهره من نشد و این بر من گران ،آمد مرا نگفتی که: «مژده باد تو را که شهادت پُشتِ سرِ توست»؟

مرا فرمود: همچُنان است و شکیب تو در آن هنگام چگونه باشد؟

:گفتم ای رسولِ خدا! این نه جای ،شکیبائی که جای مژده و سپاسگزاری است!

نیز فرمود: ای علی! همانا مردمان زودا که به دارائی هاشان در فتنه (/آزمون) و به دینداری خویش بر پروردگارشان منّت نهند و رحمت او را آرزو کنند و خود را از کیفر و عذاب او در أمان شمارند و حرام او را به شبهت هاي دروغين و هَوَس هاي غَفْلَت آفرین حلال دارند؛ پس «باده» را به نام «نبید»، و «مال حرام» [چون «رشوه»] را به نام «هَدیّه» و «ربا» را به نام «داد و ستد»، حلال شمارند!

گفتم: ای رسول خدا! در آن هنگام ایشان را چه قَلَمداد کنم؟ آیا مُرتَد بشمارم یا فتنه زده؟!

فرمود: فتنه زده قَلَمداد کُن.).

ص: 86

حدیث سی و سوم: بيت المال

﴿كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمْعَةَ، وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِهِ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فِي خِلَافَتِهِ يَطلُبُ مِنْهُ مَانًا، فَقَالَ - عَلَيْهِ السَّلَامُ- :

إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَ لَا لَكَ، وَ إِنَّمَا هُوَ فَيْ لِلْمُسْلِمِينَ، وَ جَلْبُ أَسْيَافِهِمْ، فَإِن شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ، كَانَ لَكَ مِثْلُ حَظَّهِمْ، وَ إِنَّا فَجَنَاةٌ أَيْدِيهِمْ لَا تَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِمْ﴾ (1)

(یعنی:

این سخن را به عبدالله بن زَمْعَه فرمود که از شیعیان آن حضرت بود، و قضیّه آن بود که در زمان خلافتِ آن حضرت به نزد ایشان آمده از ایشان مالی [از بیت المال] می خواست؛ پس آن حضرت -عَلَيْهِ السَّلام - فرمود:

این ،مال نه از آن من است و نه از آن تو بلکه غنیمتی است از آن مسلمانان و رهآوردِ شمشیرهای ایشان. پس اگر در کارزارشان با ایشان هنباز بوده ای مانندِ بهرهٔ ایشان تو را نیز هست و گرنه دستآوردِ ایشان از برای جُز دهان های خودشان نباشد.).

ص: 87


1- خطبه 232

حدیث سی و چهارم: هنگامی که آن حضرت را سرزنش کردند که چرا بیت المال را به طور برابر تقسیم کرده است

﴿أَتَأْمُرُونَي أَنْ أَطْلَبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وَلِيتُ عَلَيْهِ ؟! وَاللهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَ مَا أَمَّ نَجْمُ فِي السَّمَاءِ نَحْمَّا! لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ! ألا! وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ، وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ، وَ لَمْ يَضَعِ اَمْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِنَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ، وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ. فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْمًا فَأَحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِيل وَالأَمْ خَدِينٍ! (1)

(یعنی:

آیا مرا فرمان می دهید که با ستم راندن در حقّ کسانی که بر ایشان فرمانروائی یافته ام به طلب پیروزی برآیم؟ به خدا سوگند چندان که جهان بپاید و ستاره ای در آسمان در پی ستاره دیگر برآید گردِ این کار نگردم! اگر این مال از آن من بود،

ص: 88


1- خطبه 126

همگان را در بهره مندی برابر می داشتم تا چه رسد بدین که مال مال خداست! هان! دادن مال به نابجا تبذير و إسراف است و این کار دهنده را در این جهان برفرازد و در آن جهان فرود آرد و در میان مردمانش گرامی کند و نزدِ خداش خوار گردانَد. و هیچ کس مالِ خود را نابجا مصروف نداشت و به ناسزایان نداد مگر آن که خداوند او را از سپاسگزاریشان محروم نمود و دوستداریشان از برای جُز او بود. پس اگر روزی پایش لغزید و نیازمند یاریشان شد بدترین دوست و فرو مایه ترین رفیق باشند. ).

ص: 89

حدیث سی و پنجم: در سَحَرگاهِ آن روز که ضربت خورد

﴿مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ ، فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ- فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَاذَا لَقِيتُ (1) مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَاللَّدَدِ؟

فَقَالَ: «أَدْعُ عَلَيْهِمْ».

فقلتُ: أَبْدَلَنِي اللهُ بِهِمْ خَيْرًا مِنْهُمْ، وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرًّا لَهُمْ مِنّي.

قالَ الشَّريف:

يَعْنِي بِالْأَوَدِ الْاِعْوِجَاجَ، وَ بِاللَّدَدِ الخِصَامَ؛ وَ هَذَا مِنْ أَفْصَحِ الْكَلَامِ﴾. (2)

(یعنی:

همانسان که نشسته بودم خوابم در رُبود. پس رسولِ خدا -صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم - بر من پدیدار شد گفتم: ای رسول خدا از أُمَّتَت چه کَژ روی ها و دشمنی ها دیدم!

فرمود: نفرین شان کُن.

ص: 90


1- در مأخذ: لَقِيتَ. بنابر بعض نُسَخ دیگر ضبط گردید.
2- خطبه 70.

گفتم: خداوند به جای ایشان بهتر از ایشان را بهرۀ من ،کُناد و به جای من بدتر از من را نصیب ایشان فرمایاد!

شريف [رضی] گفته است:

مراد از «أَوَد» کژی است و مراد از «لَدَد» دشمنی است؛ و این از شیواترین سخنان است.).

ص: 91

حدیث سی و ششم: سخنی که پیش از مرگ به عنوان وصیّت فرمود

﴿وَصِيَّتِي لَكُمْ أَن لَا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئًا، وَ مُحَمَّدٌ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاكُمْ ذَمّ!

أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَالْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَدًا مُفَارِقُكُمْ. إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَ إِنْ أَفنَ الْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْرُ لِي قُرْيَةٌ، وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةً، فَاعْفُوا: ﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ ﴾ [س24 ، 22].

وَاللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدُ كَرِهْتُهُ، وَلَا طَالِعُ أَنكَرْتُهُ وَ مَا كُنتُ إِلّا كَقَارِبِ وَرَدَ، وَ طَالِبٍ وَجَدَ؛ ﴿وَ ما عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ لِلأَبْرارِ﴾ [س 3، ی 198)﴾ (1)

(یعنی:

سفارش من به شما این است که هیچ چیز را هَنْبازِ خدای مگیرید؛ و محمّد

ص: 92


1- نامه 23

-صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه- سنّتش را ضایع مگذارید. این دو ستون را بر پای دارید، و این دو چراغ را بیفروزید؛ که دیگر نکوهشی بر شما نیست!

من دیروز یارتان بودم و امروز مایۀ عبرت ،شُمایم و فردا از شما جُدایم. اگر بمانم که خود ولیّ دم خویش ام و اگر بمیرم مرگ مرا وعده گاه است، و اگر [از ضارب] در گذرم این درگذشتن مرا مایّۀ تقرّب [به خداوند] است، و نیز [اگر شما پس از من ببخشید ] (1) از برای شما نکوکاری است (2) پس در گذرید؛ «آیا دوست ندارید که خداوند شما را بیامرزد؟!»

به خدا سوگند که با مرگ چیزی بناگاه به سَرَم نیامد که ناخوشش دارم و چیزی پدیدار نشد که آن را نشناسم جز به مانندِ کسی نبودم که شب هنگام آب می جُسته و اينك بدان رسیده و خواهان چیزی بوده و اکنون آن را یافته است؛ «و آن چه نزدِ ،خداست نیکان را بهتر است».

ص: 93


1- نگر: توضیح نهج البلاغة، الحسينيّ الشّيرازيّ، 5/4
2- خوانش و برداشتی دیگر را می توانید نگریست در: منهاج البَراعه ي خوئی، 359/18.

حدیث سی و هفتم: پیش از شهادت

﴿أَيُّهَا النَّاسُ! كُلُّ أَمْرِي لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ!

أَمَّا وَصِيَّنِي: فَاللَّهَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَ مُحَمَّدًا - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - فَلَا تُضَعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاكُمْ ذَمُّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا.

حُمِّلَ كُلُّ امْرِي مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبُّ رَحِيمٌ، وَ دِين قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَدًا مُفَارِقُكُمْ! غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ!

إِنْ تَنْبَتِ الْوَطَّأَةٌ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ، وَ مَهَابِّ رِيَاحٍ، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ أَضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّّقْهَا، وَ عَفَا فِي

ص: 94

الْأَرْضِ مَخَطَّهَا. وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَارًا جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّامًا، وَ سَتَعْقَبُونَ مِنِّي جُنَّةً خَلَاءً: سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاکٍ، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ. لِيَعِظُكُمْ هُدُوّي، وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي، وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْ عَظُلِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَالْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ، وَ دَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ أَمْرِي مُرْصِدٍ لِلتَّلَافِي! غَدًا تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُو مَكَانِي وَ قِيَام غَيْرِي مَقَامِي﴾ (1)

(یعنی:

ای مردمان! هرکس در گریختنش آن چه را از آن می گریزد (2) می بیند. دورانِ ،زندگانی میدان پیش راندن جان ،است و گریختن از آن [=مرگ] در رسیدن بدان. چه روزها پشت سر نهادم که در آن نهان این واقعیّت را می جُستم، ليك خداوند جُز نهان داشتن آن را نخواست. هیهات! دانشی است نهفته!

أمّا سفارش من: پس خدا! هیچ چیز را هنباز او مگیرید؛ و محمّد - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله-! سنتّش را ضایع مگذارید. این دو ستون را بر پای دارید و این دو چراغ را بیفروزید که دیگر نکوهشی بر شما نیست چندان که پراکنده نگشته و نرمیده اید! هريك از شما هَمْچندِ توانش مُكَلَّف ،است و کار بر نادانان (3) آسان گرفته شده. پروردگاری ،مهربان و دینی ،استوار و پیشوائی .دانا من دیروز یارتان بودم و امروز مایۀ عبرتِ شُمایَم و فردا از شما جُدایَم. خداوند مرا و شما را بیامُرزاد!

اگر گام در این لغزشگاه استوار مانَد [/ زنده بمانم]، که هیچ، و اگر پای بلَغزَد [/ازین جهان درگُذَرَم]، ما در سایه شاخساران و وزشگاه بادها و زیر سایه ابرهائی که

ص: 95


1- خطبه 149
2- یعنی مرگ را. سنج: توضيح نهج البلاغة الحسينيّ الشّيرازيّ، 354/2
3- مُحْتَمَل است مراد از نادانان کسانی باشد که ضعیف العقل .اند ،چه همچُنین در خبر است که خداوند به همان اندازه که عقل به بندگانش داده با ایشان باريك بینی و خُرده گیری خواهد ورزید. نگر: بهج الصباغه، التُّستَرىّ، 32/11.

توده هاشان در هوا نابود و نشانه هاشان در زمین ناپدید ،گردید به سر بردیم؛ و من همسایه ای بودم که چند روزی پیکرم در همسایگی شما بود و زودا که از من کالبدی تهی نزدِ شما ماند که پس از جُنبش آرمیده و پس از گویائی خامُشی گزیده. آرمیدگی ام و چشم پیش افکنده ماندنم و بی جنبشی دست و پایم، باید که اندرزتان دهد؛ که این برای پندپذیران از گفتارِ رسا و سخن شنیدنی پندآموزتر است. بدرودِ من با شما بدرود کسی است که چشم دار دیدار است! فردا روزهاي مرا می بینید و از رازهاي درونم آگاه می شوید و پس از آن که جای من خالی ماند و دیگری بر جای من ایستاد مرا می شناسید.).

ص: 96

حدیث سی و هشتم: سفارش های پنجگانه

﴿أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا أَبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا:

لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِنَّا رَبَّهُ،

وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ،

وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لَا أَعْلَمُ،

وَ لَا يَسْتَحِيَّنَّ أَحَدٌ إِذا لَمْ يَعْلَمُ الشَّيْء أَنْ يَتَعَلَّمَهُ،

وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ﴾ (1)

(یعنی:

شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر برای به دست آوردنشان بر شُتُران بر نشسته سخت بتازید (2) می شاید:

هيچ يك از شما جز به پروردگار خویش امید نبندد،

ص: 97


1- حکمت 82
2- به تعبیر امروزینه تر: اگر رنج سفر را بر خود هموار دارید.

و جُز از گناه خویش بیم ندارد

و هيچ يك از شما شرم ندارَد که چون از چیزیش پُرسَند که نَدانَد :گوید نمی دانم

و هیچ کس شرم ندارد که چون چیزی را نَدانَد آن را بیاموزد

و شکیبائی پیشه ،کُنید که شکیبائی نسبت به ایمان چونان سر است نسبت به ،پیکر و در پیکری که سر ندارد خیری نیست و در إیمانی که با شکیبائی همراه نباشد خیری نه).

ص: 98

حدیث سی و نهم: بهشت

﴿فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ مَا يُوصَفُ لَكَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا، وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا، وَ لَذَهَلَتْ بِالْفِكْرِ فِي أَصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثبَانِ الْمِسْكِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا، وَ فِي تَعْلِيقِ كَبَائِسِ اللؤلُؤ الرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا، وَ طُلُوعِ تِلْكَ الثمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا، تُجْنَىٰ مِنْ غَيْرِ تَكَلَّفٍ فَتَأْتِي عَلَىٰ مُنْيَةٍ مُجْتَنِيهَا، وَ يُطَافُ عَلَىٰ نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ، وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ. قَوْمُ لَمْ تَزَلِ الْكَرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ، وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ.

فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ- أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ!- بِالْوُصُولِ إِلَى مَا يَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ، لَزَهِقَتْ نَفْسُكَ شَوْقًا إِلَيْهَا، وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَانًا بِهَا.

ص: 99

جَعَلْنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّن يَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَىٰ مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ﴾. (1)

(یعنی:

اگر دیدهٔ دلت را بدان چه از بهشت برایت وصف کنند افکنی هر آینه جانَت از بدایع خواهش هاي نفسانی و لَذَّت ها و دیدنی های آراسته ای که به دنیا اندر آورده شده رُخ برتابد و به اندیشه در برهم خوردنِ برگِ درختانی که ریشه هاشان در پشته های مُشك بر کرانه های جویباران بهشت نهان گردیده و در آویزش خوشه های مُروارید تر در شاخه های کلان و خُرد آن ها و برآمدن و نمایان شدن آن میوه های گوناگون در پوشش های شکوفه هاشان که بی زحمتی چیده می شوند و موافق آرزوی چینندگان فرادست می آیند و در پیرامون کاخ های بهشت با عسل های پاکیزه و باده های پالوده بر ساکنانش دور می گردانند سرگشته می شود؛ مردمانی که پیوسته در کَرامت بودند تا در سرای قرار بار گشودند و از رنج سفرها بیاسودند.

پس -ای شنونده!- اگر دلِ خویش را به رسیدن بدان چه از آن مناظر دلرُبا بر تو هجوم آرَد مشغول ،داری هر آینه جانت از مشتاقی بدان ها از کالبد برآید و هر آینه از غایت شتابناکی به آن ها از این مجلس من به همسایگی در گور خفتگان روی.

خداوند به رحمت خویش ما و شما را از کسانی قرار داد که به دل خود به سوي منزل های نیکان شتابند!. ).

ص: 100


1- خطبه 165

حدیث چهلم: دعاي آن حضرت در حقّ خویشتن

﴿ اللَّهُمَّ! اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ الْمَغْفِرَةِ. اللهم! اغْفِرْ لِي مَا وَ أَيْتُ مِنْ نَفْسِي، وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءٌ عِنْدِي. اللَّهُمَّ! اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي. اللَّهُمَّ! اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ ، وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَ هَفَوَاتِ النِّسَانِ ﴾. (1)

(یعنی:

خدایا! بر من ببخشای آن چه را که تو از من بدان ،داناتری و اگر بدان بازگشتم باز بر من ببخشای خدایا! آن چه را خود وعده نهادم و ندیدی که بدان وفا نمایم، بر من ببخشای خدایا! آن چه را بدان به زبان خود به تو نزدیکی جُستم ليك دلم با آن مخالفت کرد بر من ببخشای خداوندا! إشارت هاي نگاه و گفتارهای تباه و آرزوهای دل و لغزش های زبان را بر من ببخشای ).

ص: 101


1- خطبه 78

کتابنامه ترجُمان

*کتابنامه ترجُمان (1)

* بحار الأنوار الجامعة لدُرر أخبار الأئمّة الأطهار [(عليهم السّلام] العلّامة محمّدباقر المجلسىّ ، ج29، تحقيق: الشّيخ عبدالزّهراء العَلَوىّ بيروت: دارالرّضا، 1403ه. ق.

* بهج الصّباغة في شرح نهج البلاغة، محمّدتقى التّسترىّ، 14ج، طهران: دار أميركبير للنّشر، 1376ه-. ش.

* ترجَمه و شرح نهج البلاغه، سیّد علی نقی فیض الإسلام، ج 6، تهران: سازمان چاپ و انتشاراتِ فقیه، 1379ه-. ش.

* ترجمه و شرح نهج البلاغه (تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين)، ملّا فتح الله کاشانی، ویرایش و تنظیم: محمّدجواد ذهنی تهران انتشارات پیام حق، چ: 1، 1378 ه-. ش.

* تكملة الأصناف، علىّ بن محمد بن سعيد الأديب الكرمينىّ، به کوشش علی رواقی، با همکاری سیّده زلیخا ،عظیمی ،2ج چ: 1 :تهران انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385 ه.ش

* توضيح نهج البلاغة السّيّد محمّد الحسينيّ الشّيرازيّ ، 4 ج ، طهران: دار تُراث الشّيعة.

* دستور الاخوان، قاضی خان بدر محمّد دهار تصحیح: دكتر سعيد نجفي أسداللّهی، ج 1، ج 1، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران 1349ه. ش.

* دستور اللّغة (كتاب الخلاص)، أديب نطنزى (بديع الزّمان أبو عبدالله حسين بن إبراهيم بن أحمد)، تصحیح: دکتر سيّدعلي اردلان ،جوان چ: 1 مشهد به نشر (انتشارات

ص: 102


1- در بهره وری از برخی مآخذ از لوح های فشرده رایانگی بهره جُسته شده است.

آستان قدس رضوی علیه السلام)، 1384ه- ش.

* شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد، تحقيق: محمّد أبو الفضل إبراهيم، 20ج، دار إحياء التُّراث العَرَبيّ، 1385ه. ش.

* شرح نهج البلاغة ابن ميثم البَحرانيّ ،5ج، ط: 2، طهران، 1404ه. ق.

* شرح نهج البلاغة، السّيّد عبّاس على الموسویّ، ط: 1 ، دار الرّسول (صلی الله علیه و اله) و دار المَحَجَّة البيضاء، 5ج، ط: 1 ، 1418ه. ق .

* فرهنگنامۀ قرآنی (فرهنگ برابرهای فارسی [ألفاظ] قرآن بر أساس 142 نسخه خطّی کهن...)، گروه فرهنگ و إدب بنياد پژوهش های اسلامی زیر نظر دکتر محمّدجعفر یاحقّی)، ج 1-4، ج 1، مشهد: بنیاد پژوهش های إسلامی آستان قُدس رضوی (علیه السلام)، 1372 - 1374ه. ش.

* فى ظلال نهج البلاغة، محمّدجواد مَغنّیه 4 ج ط 1 ، بیروت: دارالعلم للمَلايين 1972م.

* كتاب المصادر، قاضي أبو عبدالله حسين بن أحمد زوزَنی، به اهتمام تقي بينش، :چ 2 تهران: نشر البرز، 1374ه. ش.

* مصادر نهج البلاغة و أسانيده، السّيّد عبد الزّهراء الحسينيّ الخطيب، ط: 3، 4ج، بيروت: دار الأضواء، 1405ه. ق.

* معجم أُمََّهات الأفعال (معانيها و أوجُه استعمالها)، أحمد عبدالوهّاب بكير، ج، ط: 1، بيروت: دار الغرب الإسلامي، 1997م.

* مفردات نهج البلاغه، سيّد على أكبر ،قرشی 2ج، چ: 1، تهران: نشر قبله، 1377ه. ش.

* منهاج البَراعة فى شرح نهج البلاغة ميرزا حبيب الله الهاشمى الخوئیّ، ط: 4 طهران: الإسلاميّة، 1405ه . ق .

* منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة، قطب الدّين أبو الحسين سعيد بن هبة الله الرّاونديّ، 3ج، قم: مكتبة أية الله المرعشيّ العامّة، 1406 ه. ق.

* نزهة النَّظَر في غريب النَّهج و الأثَر، عامل عبدالرَّحمن البَدريّ، ط: 1، قم: مؤسّسة المعارف الإسلاميّة، 1421ه. ق.

* نهج البلاغه، ترجَمۀ سَيّد جعفر شهیدی چ: 3 تهران: انتشارات و آموزش انقلاب

ص: 103

إسلامی، 1371ه. ش.

* نهج البلاغه، ترجَمة على أصغر ،فقیهی، تهران: انتشارات صبا، چ: 1، 1374ه. ش.

* نهج البلاغه، ترجَمه محمّدجواد ،شریعت :اصفهان کتابخانه مشعل 1360ه. ش.

* نهج البلاغه با ترجَمۀ کهن ،فارسی، به تصحیح عزیزالله جوینی، تهران: انتشارات علمی و ،فرهنگی، چ: 1، 1368ه. ش.

* نهج البلاغة امام علی- علیه السّلام - ، تأليف علّامه سَيّد شريف رضى -رَحِمَهُ الله -، مترجم: حُسَيْنِ استاد ولی، چ:2، تهران: أُسوه، 1384ه. ش.

* نهج البلاغه، ترجَمه أسداللهِ مُبَشِّری، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ: 3 1366ه. ش.

* نهج البلاغه با ترجَمه گویا و فشرده، محمّد جعفر إمامى و محمّدرضا آشتیانی، 3ج، چ: 11، قم: مدرسة إمام علىّ بن أبى طالب -عليه السّلام-، 1378 ه. ش.

ص: 104

گفتار إمام أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب - عَلَيْهِمَا السَّلام - را، از غایتِ شیوانی و رَسائی و نغزی و پُر مغزی، فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق دانسته اند.

نَهج البلاغه ،شریف برگزیده ای است از گفتارهائی که از آن أميرِ بی رقیب عرصه علم و عَمَل روایت شده بوده، و این دفتر، چهل بهره مُنتَخَب از آن کتاب عزیز و ارجمند که با گزارش پارسی همراه گردیده

یکی از اندیشه گران مسیحی گفته است: تعجّب می کنم از جامعه ای که هم نهج البلاغه در آن باشد و هم بیداد!

...، آری اگر حالِ ما چُنین است که هست از آن روست که از آموزه های مُصْطَفَوی و مرتضوی بدور افتاده ایم.

ای پسر! ما بی نشانیم از «علی» *** «عین» و «لام» و «یا» بدانیم از «علی»

کتابخانه عمومی آیت الله جنی

ایران اصفهان مسجد نو بازار

تأسیس 1420 ه ق.

ص: 105

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109