احکام جامع مسائل پزشکی: مطابق با فتاوی سید ابوالقاسم خویی ، جواد تبریزی

مشخصات کتاب

سرشناسه : خوئی، سید ابوالقاسم، 1278 - 1371.

عنوان و نام پديدآور : احکام جامع مسائل پزشکی/مطابق با فتاوی سید ابوالقاسم خویی ، جواد تبریزی.

مشخصات نشر : قم: دارالصدیقه الشهیده، 1390.

مشخصات ظاهری : 400ص.

شابک : 978-600-6226-17-0

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

يادداشت : کتاب حاضر ترجمه بخشی از کتاب" صراط النجاه فی اجوبه الاستفتائات " تالیف ابوالقاسم خویی است.

موضوع : فتوا های شیعه -- قرن 14

فقه جعفری -- رساله عملیه

پزشکی (فقه)

شناسه افزوده : تبریزی، جواد، 1305 - 1385.، مترجم

رده بندی کنگره : BP183/9/خ9ص404212 1390

رده بندی دیویی : 297/3422

شماره کتابشناسی ملی : 2 3 6 7 0 5 2

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3

ص: 4

احکام جامع مسائل پزشکی

مطابق با فتاوی سید ابوالقاسم خویی ، جواد تبریزی.

مشخصات نشر : قم: دارالصدیقه الشهیده، 1390.

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

ص: 19

ص: 20

ص: 21

ص: 22

ص: 23

ص: 24

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين وصلى الله على سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين واللعن الدائم على اعدائهم اجمعين من الاولين والآخرين.

آئين مقدس اسلام بعنوان كامل ترين و جامع ترين دين كه مى تواند، ضامن سعادت دنيوى و اخروى همه ى انسان ها باشد، داراى احكام و قوانينى است كه در عين سادگى و سهولت مى تواند، در زمينه هاى مختلف زندگى بشر، جوابگوى نيازهاى گوناگون انسان باشد ودر همين زمينه انسان را در اضطرار و تنگدستى نگذاشته است، تشريح احكام و قوانينى مانند قاعده ى لاضرر و يا قاعده ى نفى حرج و قواعدى امثال آن كه فقهاى بزرگوار به آن ها تمسك نموده اند، شاهد بر اين مدعى است، ولى در عين اين سادگى و سهولت، شرع مقدس تا آنجا كه ممكن است، خواهان عملى شدن اين احكام و تعطيل نشدن آن هاست و به همين سبب ديده مى شود كه در زمان اضطرار و سختى هم براى مكلفين احكام را

ص: 25

ساده تر و راحت تر جعل نموده و آن ها را مكلف به انجام آن ها نموده است.

علم فقه: تنها علمى است كه در اين راستا به تبيين و توضيح و شرح اين احكام پرداخته و در اين علم است كه انسان هاى مؤمن و متدين كيفيت احكام و امتثال آن ها و اطاعت اوامر و دستورات شرع مقدس را فرا مى گيرند. در اين علم مكلف مى فهمد كه چگونه وظيفه ى عبادى خود را در عبادات و يا وظيفه ى شرعى خود را در معاملات و يا در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى اداء نمايد. به عبارتى ساده تر، چگونه با اين واجبات و محرماتى كه در فقه مطرح شده، خود را به كمال و قرب خداوند برساند و اهل سعادت گردد؟

دقيقاً به خاطر همين اهميت، علم فقه يكى از شريف ترين علوم شرعيه، بلكه ممتازترين آنهاست و بررسى و كاوش در اين علم و مطالعه، و ممارست و يادگيرى احكام آن از برترين عبادات و اعمال حسنه محسوب گرديده است.

در اين زمينه به روايات فراوانى بر مى خوريم كه پرده از عظمت اين علم و فراگيرى آن و نشر و گسترش آن بر مى دارد و مكلفين و مومنين را به فراگيرى آن ترغيب مى نمايد. يكى از بارزترين مصاديق اهتمام به فقه و احكام فقهيه، سوال نمودن و پرسش كردن از علماء و فقهايى است كه شايستگى فتوى و اظهار نظر را داشته و مومنين با رجوع به آنها و سوال

ص: 26

از آنان در زمينه هاى مختلف وظيفه ى شرعى خود را مى آموزند. در روايات و احاديث اهل بيت اين مسئله مورد اهميت فراوان قرار گرفته است، به عنوان نمونه مى توان در اين راستا به روايت يونس بن يعقوب اشاره نمود كه پدرش به امام صادق (ع) گفت: همانا من فرزندى دارم كه دوست دارد از شما در زمينه ى حلال و حرام خداوند سؤال نمايد.

حضرت در جوابش فرمود: آيا تا به حال مردم از چيزى بهتر از حلال و حرام خدا سؤال كرده اند.

البته ائمه (عليهم السلام) به همين مقدار از ترغيب و تشويق اكتفا ننموده، در بعضى از روايات اين تشويق آميخته با نوعى تهديد ديده مى شود، بعنوان نمونه در روايتى از امام باقر (ع) آمده است كه حضرت مى فرمايد: اگر جوانى از جوانان شيعه را بيابم كه در دين خود تفقه و بصيرت ندارد، همانا او را تنبيه خواهم كرد.

چنانچه از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود: همانا دوست دارم كه تازيانه بر سر اصحابم زده شود تا آنها تفقه و بصيرت در دين خود پيدا نمايند.

با توجه به اين روايات، اهميت فراگيرى احكام شرعيه و آگاهى به حلال و حرام خداوند كه بارزترين مصاديق تفقه در دين است، به خوبى روشن مى گردد.

ص: 27

اين احكام را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در زمان خود براى مسلمانان بيان فرمود و بعد از ايشان ائمه طاهرين (عليهم السلام) هر كدام به نوبه ى خود براى مومنين بيان فرمودند. البته در اين زمينه اصحاب، علماء و فقهايى كه در مكتب اهل بيت تربيت يافتند، هم نقش بسزايى داشتند، بزرگانى مانند زرارة بن اعين و محمد بن مسلم و ابان بن تغلب و يونس بن عبدالرحمن و زكريابن آدم رضوان الله عليهم اجمعين. در روايتى على بن مسيب همدانى از امام رضا (ع) سؤال مى كند كه محل زندگى من از شما دور است و توان ديدار شما را در وقت دلخواه ندارم. احكام دين خود را از چه كسى سؤال نمايم؟ امام در جوابش فرمود: از زكريا بن آدم فرا بگير كه او امين بر دين و دنياى توست. با شروع غيبت كبرى فقهاى بزرگ در اين زمينه پيوسته جوابگوى سوالات شرعى مؤمنين بوده ودر اين راستا به كتاب ها و تاليفات نفيسى در فقه شيعه برخورد مى كنيم كه از آن فقهاى بزرگوار به يادگار مانده است. اين كتاب ها با عناوين مختلفى مانند اجوبة المسائل يا جوابات المسائل در كتابخانه هاى متعدد به چشم مى خورد. اين شيوه در قرون متعدد ادامه پيدا نمود تا اينكه مى بينيم در عصر مرحوم ميرزاى قمى، آن مرحوم كتاب ارزشمند جامع الشتات را بدين منظور نگاشته است و بعد از آن مرحوم، علمايى مانند: شيخ انصارى و صاحب جواهر وعلماى ديگر هر كدام به شكل مبسوطتر و مفصل تر به تاليف و جمع آورى اين مسائل اقدام نموده اند. كتاب گرانقدر صراط النجاة فى اجوبة الاستفتاءات

ص: 28

كه اصل آن از مرحوم استاد الفقهاء و والمجتهدين آيت الله العظمى خوئى (قدس سرّه) است و بعد از آن مرحوم، شاگرد برجسته ى ايشان مرحوم آيت الله العظمى ميرزا جواد تبريزى (قدس سرّه) به آن كتاب تعليقه اى نگاشتند و بسيارى از مسايل تازه و مورد ابتلاى مكلفين را كه از ايشان استفتاء شده بود، بر آن اضافه نمودند و بدين منوال اين كتاب يكى از جامع ترين كتاب هاى فقهى در زمينه ى مسايل شرعى كه جوابگوى بسيارى از مشكلات احكام مى باشد، محسوب مى گردد.

ولى با توجه به اينكه اين كتاب در مجلدات 13 گانه حاوى مسايل فراوانى بود، مناسب ديده شده كه احكام اين مجلدات موضوع بندى شده تا مومنين و متدينين محترم به شكل ساده تر و آسانترى بتوانند، احكام و مسايل مورد نياز خود را پيدا نمايند، به همين منظور احكام خاصّه به بانوان محترم تحت عنوان فقه المؤمنات جداگانه جمع آورى شده و به زيور طبع آراسته گرديد. احكامى كه راجع به مريضان و پزشكان محترم در صراط النجاة ذكر شده بود، در كتابى به عنوان فقه الاعذار الشرعيه به چاپ رسيد، ولى با توجه به اينكه متن اين كتاب به زبان عربى بوده و بعضى از مسايل مطرح شده، حاوى تغييرات و اصلاحاتى بود كه فهم آنها را براى بسيارى از برادران سخت و دشوار مى نمود، تصميم به ترجمه ى فارسى اين كتاب گرفته شد و مجموعه ى كه پيش رو داريد، ترجمه ى اين اثر ارزشمند است كه به لطف خدا و عنايات خاصه ى حضرت ولى عصر

ص: 29

ارواحناه له الفداه تقديم مى گردد. اميد است كه برادران و خواهران ايمانى با مراجعه به اين كتاب گام فراترى در فراگيرى احكام شرعيه برداشته و خداوند ارواح طيبه ى همه ى علماء و فقهاى شيعه را قرين رحمت واسعه ى خويش مقرر فرموده و همه ى ما را در راه ترويج احكام نورانى اهل بيت (عليهم السلام) موفق نماييد.

توضيحات

1 - جواب هايى كه با كلمه ى (بسمه تعالى) و بدون اسم شروع شده، فتاواى مرحوم آيت الله العظمى تبريزى مى باشد.

اما آراء و نظريات مرحوم آية الله العظمى خوئى با نام مبارك ايشان شروع شده و اگر حاشيه اى از مرحوم آية الله العظمى تبريزى در كلام ايشان نباشد، هر دو بزرگوار در آن مسئله هم رأيند.

2 - چون مصدر اساسى براى به دست آوردن آراء و فتاواى مرحوم آية الله العظمى خوئى و همچنين مرحوم آية الله العظمى تبريزى رساله ى منهاج الصالحين مى باشد و همچنين بعضى از فتاوا در صراط النجاة بدون مراجعه به منهاج الصالحين درست معلوم نمى شود، لازم ديديم كه در هر بخش ابتداءً مسايل مربوط را از منهاج ذكر نموده و سپس استفتائات صراط النجاة را به مناسبت نقل نماييم.

ص: 30

3 - در اين كتاب ترتيب فقهى ما همان ترتيب فقهى معمول در رساله هاى عمليه ى رايج مى باشد، مگر در مواردى كه مسايل در رساله ى عمليه به عنوان مستقل مورد بحث قرار نگرفته باشد، يا اينكه در ضمن ابواب ديگر به مناسبت ذكر شده باشد. در اين كتاب همه ى مسايل با عنوان مستقل جمع آورى شده و مطرح گرديده است.

4 - در اين كتاب در جواب برخى استفتائات اصطلاحات علمى مطرح گرديده كه عيناً در جواب ذكر شده و هيچ گونه تغيير و يا تبديلى در آنها انجام نگرفته تا مقصود سوال كننده و جواب براى خواننده معلوم گرديده و اخلالى به مطالب وارد نگردد.

5 - بعضى از مسايل و استفتائات مطرح شده در نظر شما شايد تكرارى بوده و عين هم باشد، ولى با دقت و تامل فرق بين آنها ظاهر گرديده و معلوم مى شود كه يا در سؤال و يا در جواب خصوصيات و قيودى ذكر گرديده كه تكرارى بودن آنها را از بين برده و اين جواب ها را با هم متغاير مى سازد، به همين جهت اين استفتائات همگى ذكر گرديده است.

و در آخر از همه ى برادرانى كه ما را در تهيه و نشر اين اثر يارى دادند، تشكر نموده و توفيق براى همگان را، از ايزدمنّان خواهانيم. خداوند به همه ى ما توفيق نشر و ترويج فقه اهل بيت (عليهم السلام) را عنايت فرمايد.

ص: 31

ص: 32

قسمت اول: عبادات

احكام طهارت

اشاره

مقصد پنجم: احكام نجاسات

ص: 33

ص: 34

مقصد اول: وضو

اشاره

(مسئله) اگر خارى داخل دست گردد، خارج نمودن آن هنگام وضو لازم نيست.

(مسئله) اگر مقدارى از گوشت دو دست جدا شود، بايد آنچه را كه بعد از جدا شدن گوشت ظاهر مى گردد، بشويد. و اگر آن گوشت كاملاً از دست جدا نگرديده و بواسطه ى پوست رقيقى به بدن متصل است، بايد همراه دست شسته شود و لكن كندن و جدا نمودن آن براى شستن زير آن لازم نمى باشد، ولى اگر آن گوشت جز عضو حساب نشده و در عرف خارج از اعضاى وضو محسوب گردد، بنابر احتياط واجب بايد پوست را قطع نمود تا آب به عضو برسد.

(مسئله) شكافهايى كه بر اثر سرما در كف دست انسان پيدا مى شود، اگر به اندازه اى باشد كه داخل آنها ديده مى شود، بايد بنابر احتياط آب به داخل آنها برسد. و در غير اين صورت رساندن آب به آنها لازم نمى باشد

ص: 35

و در صورتى كه مكلف شك كند كه داخل آنها جزء ظاهر بدن است يا نه، بنابر احتياط مستحب، آب را به آنها برساند.

(مسئله) اثرى كه بعد از خوب شدن زخم بدن بر روى پوست مانده و به آن مى چسبد، در حال وضو كندن آن لازم نمى باشد و فقط شستن ظاهر آن لازم است، اگرچه كندن آن آسان باشد.

فصل اوّل: شرايط وضو

1 - يكى از شرايط وضو آن است كه مكلف مانعى از استعمال آب، مانند مرض يا تشنگى فراوانى كه او و يا انسان محترمى را به خطر اندازد، نداشته باشد.

ولى اگر با ترس از تشنگى آب را به مصرف وضو برساند، خصوصاً اگر آب را از بالاى پيشانى ريخته و از ريختن آب نيت وضو نمايد، وضوى او صحيح است.

2 - يكى ديگر از شرايط وضو آن است كه مكلف بايد افعال وضو را خودش انجام دهد و اگر كسى او را در شستن و يا مسح كردن كمك نمايد به شكلى كه شستن و يا مسح را عرفاً به خود مكلف نسبت ندهند، وضو باطل مى گردد. ولى در صورت اضطرار كه شخص ديگرى مكلف را وضو مى دهد، مباشرت لازم نبوده، ولى مكلف بايد خودش نيت وضو داشته باشد و بنابر احتياط وضو دهنده هم نيت وضو بنمايد.

ص: 36

فصل دوّم: حكم مسلوس و مبطون

كسى كه پيوسته از او باد خارج مى شود كه به آن مبطون گفته مى شود و يا كسى كه پيوسته از او بول و ادرار بيرون مى آيد كه به آن مسلوس گفته مى شود و اشخاصى مانند اينها، مثل كسى كه پيوسته از او مدفوع جدا مى شود در اين اشخاص چهار تصور دارد:

1 - صورت اول، موردى است كه اين اشخاص در مقدارى از زمان كه براى وضو و نماز كافى است، داراى اين مرض نبوده و در آن زمان مكلف مى تواند وضو گرفته و نماز بخواند كه در اين صورت بايد صبر نمايد تا زمان مورد نظر رسيده و با وضو نمازش را بخواند.

2 - صورت دوم، موردى است كه مكلف در اين مرض هرگز وقت براى نماز و وضو نداشته و يا اينكه وقتش بقدرى است كه براى وضو و نماز كافى نمى باشد؛ يعنى پيوسته از او بول و يا باد خارج شده و براى او مجالى براى وضو و نماز نمى گذارد. در اين صورت بايد وضو گرفته و نماز را بخواند و لازم نيست براى نماز دوباره وضو بگيرد، مگر اينكه حدث ديگرى مانند خواب از او صادر شود كه بايد در اين صورت دوباره وضو بگيرد.

3 - صورت سوم، موردى است كه مكلف در اين مرض در اثناء نماز وقت براى وضو و مقدارى از نماز داشته باشد و تجديد وضو ولو چند مرتبه براى او سختى و دشوارى ندارد. اين شخص بايد وضو گرفته و نماز

ص: 37

را در وقتى كه دارد، بخواند و اگر در بين نماز مبتلا به حدثى گرديد و يا بعد از نماز مبتلا به آن شد لازم نيست وضو را تكرار نمايد هرچند احتياط در آن است كه وضو را در هنگام بروز حدث در بين نماز تكرار نمايد و همچنين بنابر احتياط بعد از نماز براى نماز بعدى دوباره وضو بگيرد.

صورت چهارم: اين صورت همان صورت سوم مى باشد با اين تفاوت كه در اين صورت تجديد وضو و اعاده آن در بين نماز براى مكلف سخت و دشوار مى باشد و در اين فرض تنها به يك وضو اكتفا نموده و تا زمانى كه محدث به حدث ديگرى مانند خواب و مثل آن نشده به همان وضو اكتفا مى نمايد هرچند احتياط در آن است كه براى هر نماز يك وضوى جدا بگيرد.

(مسئله) بنابر احتياط كسى كه پيوسته محدث مى گردد، بايد از آنچه كه بر محدث حرام است، اجتناب نمايد. اگر چه در صورتى كه نماز خواندن براى او جايز است، اظهر واجب نبودن اجتناب است.

(مسئله) بر مسلوس و مبطون واجب است كه از رسيدن نجاست به بدنشان جلوگيرى نمايند و بايد چيزى مانند كيسه همراه داشته باشند كه بول و يا مدفوع را در آن ريخته تا به لباس و بدنشان نرسد و لازم نيست كه براى هر نماز آن كيسه را تغيير دهند.

ص: 38

فصل سوّم: وضوى جبيره

كسى كه در بعضى از اعضاى وضويش جبيره است (چيزى كه با آن زخم و شكستگى را مى بندند و دوايى كه روى زخم و مانند آن مى گذارند، جبيره ناميده مى شود) اگر بتواند هنگام وضو آن را برداشته و زير آن را بشويد و يا اينكه آن را در آب فرو برده و آب را به آن برساند، بايد اين كار را انجام داده و البته مراعات نمايد كه تدريجاً آب را از بالا به پايين برساند. ولى اگر به خاطر ضرر نتواند اين كار را انجام دهد، بايد روى آن جبيره را با دست مرطوب به آب وضو مسح نموده و به همان مسح اكتفا نمايد. و بنابر اقوى شستن جبيره اكتفا از مسح آن نمى كند و بايد تمام جبيره را مسح كند و مسح بعضى از آن كافى نمى باشد، مگر در صورتى كه مسح تمام جبيره ممكن نباشد. مانند صورتى كه مقدارى از آن در داخل زخم واقع شده و يا اينكه زير نخهاى جبيره مستور شده باشد.

(مسئله) جراحت هايى كه به وسيله ى باند پيچيده شده است، حكم آنها مانند جبيره مى باشد و اگر باند پيچى نشده باشد، اطراف آن بايد شسته شده و بنابر احتياط مستحب در صورت امكان روى آنها مسح شود و لازم نيست كه روى آنها پارچه اى انداخته و روى آن پارچه را مسح كنند، اگرچه اين كار احتياط مستحب است.

(مسئله) آلودگى هاى كه به وسيله ى ماليدن دارو بر روى زخم در بدن حادث مى شود، حكم جبيره را دارد، اما چيزى كه بحسب اتفاق روى بدن

ص: 39

چسبيده و مانع از رسيدن آب به بدن است. مانند قير و مثل آن، اگر برطرف كردن آن ممكن است، بايد برطرف شود، ولى اگر رفع آن ممكن نباشد، در صورتى كه حاجب در اعضاى تيمم نباشد، در اين صورت واجب است تيمم نمايند و اگر حاجب و مانع در اعضاى تيمم هم چسبيده باشد. بنابر اظهر وضو كافى است، اگرچه احتياط جمع نمودن بين وضو و تيمم مى باشد.

(مسئله) حكمى كه در جبيره گفته شد، اختصاص به موردى دارد كه بدن مبتلا به زخم يا جراحت يا شكستگى باشد، اما در مواردى كه عضو را به خاطر درد يا ورم عضو، به وسيله ى پارچه مى پوشاند، حكم جبيره را نداشته و اگر رساندن آب به محل مذكور ضرر دارد و يا به هر علت نمى توان آب را به آن محل رساند، بايد تيمم كرد.

حكم جبيره اختصاص به جبيره اى ندارد كه بعضى از عضو را گرفته باشد، بلكه اين حكم در صورتى كه جبيره همه ى عضو را گرفته باشد، جارى است. چنانچه در مواردى كه همه ى عضو را فراگرفته، فرقى ندارد كه عضو از اعضايى باشد كه در وضو شسته مى شود و يا مسح مى گردد، و هم چنين اگر جبيره همه ى اعضاى وضو را گرفته باشد.

ص: 40

در جبيره اى كه به جهت نجاست آن نمى توان، روى آن را دست مرطوب كشيد، اگر به اندازه ى زخم است، اطراف آن شسته شده و بنابر احتياط پارچه ى پاكى روى آن انداخته و روى پارچه ى طاهر را مسح مى كند، ولى اگر جبيره بيشتر از محل زخم باشد و برداشتن آن و شستن اطراف زخم ممكن نباشد و زخم هم در موضع تيمم نباشد، بايد تيمم كرد و در غير اين صورت بنابر احتياط بايد هم وضو بگيرد و هم تيمم كند، اگرچه بنابر اظهر وضوى جبيره كافى است.

(مسئله) حكم جبيره در همه ى غسل ها غير از غسل ميت جارى است. در صورتى كه مسح بر روى عضوى كه جبيره بر آن گذاشته، ضرر داشته باشد و يا اينكه شستن براى اعضاى ديگر ضرر داشته باشد، بايد تيمم نمايد و در صورت عدم ضرر، بايد به وظيفه ى جبيره عمل نمايد.

(مسئله) اگر جبيره در عضوى باشد كه با آن مسح مى كند، بايد با رطوبت وضو، جبيره ى آن عضو را مسح نمايد.

(مسئله) كسى كه چشم درد داشته، يا اينكه مبتلا به عارضه و بيمارى چشمى است. اگر استفاده از آب در وضو براى او ضرر دارد، بايد تيمم نمايد. ولى اگر مى تواند اطراف چشم را بشويد، بنابر احتياط مستحب بين وضو و تيمم جمع كند.

(مسئله) اگر كسى كه وضوى جبيره مى گيرد، در صورت تنگى وقت زخمش خوب شود، وضوى او كافى است، چه در اثناى وضو خوب شود

ص: 41

و يا بعد از آن، چه قبل از نماز باشد و يا بين آن، يا بعد از نماز لازم نيست كه براى نمازهاى بعدش، اگرچه وقت آنها موسع باشد، وضو بگيرد. اما در صورتى كه زخم او خوب شد، به طورى كه وقت براى وضو گرفتن و نماز تنگ نباشد، در تمامى صورى كه ذكر شد، بنابر احتياط واجب بايد وضو را اعاده نمايد.

(مسئله) اگر در يك عضو چند جبيره باشد، شستن يا مسح نمودن در حدّ فاصل بين جبيره ها واجب است.

(مسئله) اگر جبيره مقدارى از جاهاى سالم بدن را هم پوشانده باشد و اگر اين پوشش به مقدار متعارف بوده و زياد نباشد، بايد روى جبيره آن محل را مسح نمايد. ولى اگر مقدار زيادى از جاهاى سالم بدن و عضو را پوشانده باشد اگر برداشتن جبيره ممكن باشد، بايد آن را برداشته و محل سالم را بشويد، سپس جبيره را روى زخم گذاشته و آن را مسح كند. در صورتى كه امكان برداشتن جبيره نبوده و جبيره هم در مواضع تيمم نباشد، واجب است تيمم نمايد. ولى اگر جبيره در محل تيمم باشد، بنابر اظهر مى تواند به وضو اكتفا نمايد.

(مسئله) در صورتى كه زخم ظاهر باشد، اگر بخواهد پارچه اى روى آن گذاشته و روى آن را مسح كند، بايد اوّل تمام اطراف آن را بقدر امكان شسته، سپس پارچه را بر روى زخم قرار دهد.

ص: 42

(مسئله) اگر آب براى اطراف زخمى كه جبيره روى آن قرار دارد، ضرر داشته باشد و اندازه ى آن اطراف بيشتر از متعارف نباشد، مسح بر روى جبيره كافى است. ولى در صورتى كه اندازه ى اطراف زخم بيشتر از متعارف باشد، بايد بنابر احتياط واجب تيمم بنمايد.

(مسئله) اگر زخم يا جراحت در مواضع وضو نباشد، ولى از استعمال آب در هنگام وضو به آن زخم و جراحت آسيب رسيده و موجب ضرر مى شود، در اين صورت بايد تيمم نمايد.

(مسئله) در حكم وضوى جبيره فرق نمى كند كه زخم را مكلف به اختيار خود بر بدنش وارد كرده، هر چند از روى معصيت باشد يا اينكه بدون اختيارش وارد شده باشد.

(مسئله) اگر ظاهر جبيره پاك باشد، نجاست داخل آن مانعى ندارد.

(مسئله) محلى كه هنگام گرفتن خون ويا حجامت زخمى مى شود، حكم جروح را داشته و در صورتى كه آب براى آن محل ضرر داشته باشد، مسح بر روى پارچه يا باندى كه روى آن هست، كافى مى باشد. اين حكم اختصاص به موردى دارد كه باند يا پارچه فقط محل جراحت و كمى اطراف آن را پوشانيده باشد. ولى اگر مقدار زيادترى را پوشانيده، بايد پارچه و يا باند را برداشته و مقدار مازاد را شسته، سپس دوباره روى زخم را با پارچه پوشانيده و روى آن را مسح كند و در صورتى كه شستن محل به خاطر عذرى غير از ضرر ممكن نباشد، مثل اينكه، خون زخم

ص: 43

قطع نمى شود، در اين صورت وظيفه تيمم بوده و احكام جبيره جارى نمى شود.

(مسئله) اگر پارچه اى را كه بر روى زخم گذاشته شده، غصبى باشد و مالك آن پارچه هم بعد از رد كردن آن پارچه بتواند از آن استفاده كند، مسح بر آن پارچه غصبى جايز نمى باشد و بايد آن را به مالكش برگرداند. بلكه اگر استفاده از پارچه ديگر ممكن نباشد، باز هم بنابر احتياط بايد آن را برگرداند.

و اگر ظاهر جبيره مباح و داخل آن غصبى باشد، در صورتى كه مسح بر روى جبيره، تصرف در داخل آن حساب شود، مسح باطل بوده و در غير اين صورت صحيح است.

(مسئله) اگر جبيره از پارچه اى باشد كه نماز خواندن با آن صحيح نباشد. مانند حرير يا لباس طلاباف و يا پارچه اى كه جزء بدن حيوانى باشد كه خوردن گوشتش حرام است، ضررى به وضو نمى رساند و مسح بر آن اشكالى ندارد، ولى در صورت نجاست يا غصبى بودن آن پارچه، مسح صحيح نمى باشد.

(مسئله) تا زمانى كه ترس از استعمال آب در مكلف وجود دارد، حكم جبيره ثابت است. اگر چه احتمال خوب شدن آن زخم را مى دهند. ولى اگر احتمال خوب شدن توأم با از بين رفتن ترس از ضرر باشد، بايد جبيره را بردارد.

ص: 44

(مسئله) اگر برداشتن جبيره و شستن عضو ممكن باشد. ولى موجب از بين رفتن وقت باشد، بنابر اظهر بايد تيمم نمايد.

(مسئله) دارويى كه بر روى زخم و جراحت گذاشته مى شود، اگر با خون مخلوط شده و بر روى پوست بچسبد، به شكلى كه رفع آن بعد از بهبودى مستلزم خونريزى و يا جراحت ديگرى باشد، در اين صورت وظيفه تيمم است.

(مسئله) اگر عضو سالم بوده و لكن نجس باشد و امكان تطهير و پاك كردن آن نباشد، بايد تيمم نمايد.

(مسئله) اگر پارچه اى كه بر روى زخم گذاشته اند، بيشتر از مقدار متعارف نباشد. لازم نيست كه آن را كم كند، چنانچه لازم نيست چيز ديگر يا پارچه ى ديگرى روى آن جبيره قرار دهد؛ مگر در صورتى كه جبيره بعد از آنكه روى زخم گذاشته شد، جزيى از زخم محسوب شود كه در اين صورت بايد پارچه ى ديگرى روى آن قرار داده، سپس مسح كند.

(مسئله) وضوى جبيره حدث را رفع نموده و همچنين غسل با جبيره رافع آن مى باشد.

(مسئله) شخصى كه با جبيره وضو گرفته، اگر احتمال باقى ماندن عذر خود را تا آخر وقت مى دهد، مى تواند نمازش را در اول وقت بخواند و اگر عذرش در اثناء وقت از بين رفت، نماز و وضو را اعاده بنمايد.

ص: 45

(مسئله) اگر به اعتقاد اينكه عضو شكسته اى دارد و آب برايش ضرر دارد، وضوى جبيره نمايد. ولى بعداً معلوم شود كه عضو شكسته اى نداشته است، وضو و غسلش صحيح نمى باشد. ولى در صورتى كه عضو واقعاً شكسته بوده، ولى بعد از وضوى جبيره معلوم شود كه استعمال آب براى عضو ضرر نداشته است، در اين صورت بنابر ظاهر وضو و غسل هر دو صحيح مى باشد و همچنين اگر به گمان اينكه آب برايش ضرر ندارد غسل نمود، سپس معلوم شد كه آب برايش ضرر داشته و وظيفه ى او جبيره بوده است. در اين صورت غسل و وضو صحيح مى باشد، و همچنين در صورتى كه اعتقاد به ضررى بودن آب پيدا نموده، ولى وضو و غسل جبيره نكرده و بعداً معلوم شد كه استعمال آب برايش ضرر نداشته است، ولى صحت در فرض اخير متوقف، بر امكان قصد قربت است كه در اين صورت وضو و غسلش صحيح مى باشد.

(مسئله) در هر موردى كه مكلف شك كند، در اينكه آيا وظيفه ى او وضوى جبيره است يا تيمم، بنابر احتياط واجب، بايد بين هر دو جمع نمايد.

سؤال (1) كسى در بعضى از اعضاى وضو كه بايد شسته شود، در هنگام وضو جبيره دارد. آيا لازم است كه حتماً با دست خود ظاهر جبيره را مسح كند، يا مى تواند با اشياء ديگرى مانند؛ يك قطعه ابر يا پنبه ظاهر آن را مسح كند؟

ص: 46

خوئى (قدس سرّه): مسح به هر وسيله ى ديگر هرچند به كف دست نباشد، كفايت مى كند، والله العالم.

سؤال (2) در بيمارستان هنگام معالجه ى شكستگى در اعضاء، معمولاً چسب را به مقدار زيادترى از محل شكستگى مى زنند، به شكلى كه مقدارى از عضو سالم زير آن قرار مى گيرد، آيا مسح بر اين مقدار از جبيره كافى است؟

خوئى (قدس سرّه): اگر مقدار مازاد زيادتر از مقدار متعارف بوده و ممكن نباشد، مقدار مازاد را رفع كند و آن مقدار مازاد هم در اعضاى تيمم نباشد، بايد تيمم نمايد و در غير اين صورت بايد بين وضو و تيمم جمع كند، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): مسح بر روى مقدار مازاد، اگر متعارف و معمول باشد، چنانچه در سؤال فرض گرديده، مانعى ندارد.

سؤال (3) اگر در دست مكلف زخمى است كه با باند آن زخم را بسته و پوشانده است، ولى چون قرار گرفتن باند و يا پارچه بر روى زخم ممكن نمى باشد، مگر اينكه چند دور باند را به دور دست بپيچاند و در اين صورت مقدارى از دست كه اطراف زخم و جراحت مى باشد، طبعاً زير پارچه رفته و مستور مى شود. آيا مسح بر روى جبيره نسبت به

ص: 47

اطراف زخمى كه زير پارچه يا باند قرار گرفته، كفايت مى كند، يا بايد اطراف آن را هم بشويد؟

خوئى (قدس سرّه): اگر مقدار مذكور بقدر متعارف در پيچيدن باند يا پارچه روى زخم باشد، حكم جبيره را داشته و مسح بر روى آن كافى است، والله العالم.

سؤال (4) اگر مقدارى از استخوان دست يا پا از آن جدا شده و يا در حال جدايى است، در اين حال جبيره اى روى آن نهاده شده، آيا اين عضو حكم اعضاى شكسته شده در غسل و وضوى جبيره را دارد؟

خوئى (قدس سرّه): بله در فرض مذكور محل، حكم عضو شكسته شده را دارد و حكم جبيره جارى است.

سؤال (5) مكلفى كه دستش به خاطر شكستگى به گردنش آويزان شده است، اگر وظيفه اش وضو باشد، چگونه وضو بگيرد؟ و اگر وظيفه ى او تيمم و يا نايب گرفتن در تيمم است، كيفيت آن را بيان فرماييد و در صورتى كه شخصى به عنوان نايب پيدا نشود، آيا با يك دست تنها، تيمم صحيح است يا خير؟

خوئى (قدس سرّه): اگر به تنهايى مى تواند وضوى جبيره بگيرد، بايد وضو بگيرد و اگر نمى تواند، بايد شخصى را نايب گرفته و به شكلى كه در رساله ى عمليه گفته شده، وضوى جبيره نمايد. و اگر از وضو

ص: 48

عاجز است، اگر بتواند خودش تيمم نمايد، بايد تيمم كند و اگر نتوانست، بايد نايب گرفته و به همان شكلى كه در تيمم معذور گفته شد، تيمم كند و اگر هيچ كدام برايش ممكن نباشد، با همان يكدست تيمم نمايد.

سؤال (6) شخصى مقدارى از دو دستش و يا تمام صورتش سوخته است و نمى تواند آنها را با دست مسح نموده، يا پارچه بر روى آنها بيندازد. وظيفه ى اين شخص هنگام نماز چيست؟

خوئى (قدس سرّه): اگر مى تواند وضوى جبيره انجام دهد، بايد به آن اقدام نمايد و همچنين در صورت وجوب غسل، بايد غسل جبيره كند و در صورت عدم امكان استفاده از آب، به هر نحوى كه توانايى دارد، بايد تيمم نمايد.

تبريزى (قدس سرّه): در فرض مذكور اگر بتواند بعضى از مواضعى را كه آب براى آنها ضرر ندارد، بشويد. وظيفه اش رساندن آب به آنهاست و حكم وضو وغسل جبيره را نسبت به اعضاى سوخته انجام دهد و اگر تيمم را چنانچه كه فرمودند، انجام داد. بنابر احتياط واجب بعد از خوب شدن بايد نمازهايى را كه با آن تيمم خوانده، قضا كند.

سؤال (7) عمل جراحى پلاستيك كه بعضى اوقات ممكن است، مانع از غسل و وضو باشد، داراى چه حكمى است؟

ص: 49

خوئى (قدس سرّه): بايد مانع از رسيدن آب به بدن را، در صورت امكان در اعضاى وضو و غسل، برطرف نمايد. و اگر ممكن نشد، بايد تيمم كند و اگر مانع در اعضاى تيمم هم وجود دارد، بايد بين وضوى جبيره و تيمم جمع كند.

تبريزى (قدس سرّه): اگر رفع مانع امكان داشته باشد، بايد رفع شود و در صورت عدم امكان، اگر مانع در اعضاى وضو باشد. فقط بايد تيمم كند و درصورت وجود مانع حتى در مواضع تيمم، وضو كافى است.

فصل چهارم: موارد جمع بين وضو و تيمم

سؤال (8) خونى كه بر روى زخم و جراحت خشك شده و برطرف كردن آن به خاطر ترس از جارى شدن خون ممكن نمى باشد. در عين حال نمى تواند پارچه اى روى آن بگذارد؛ زيرا مقدار زيادى از اطراف زخم پوشيده مى شود. وضو و غسل در چنين حالى چگونه است؟

خوئى (قدس سرّه): وظيفه در چنين حالى تيمم مى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): اگر شستن اطراف آن ممكن باشد، هر چند به اين شكل كه عضو را زير شير آب گرفته و انگشت خود را روى زخم بگذارد تا خون نيايد به شكلى كه آب همه ى اطراف جراحت را احاطه نمايد، در اين صورت بين وضو و تيمم بنابر احتياط واجب

ص: 50

جمع نمايد و قرار دادن پارچه بر روى زخم و مسح بر آن لازم نمى باشد.

سؤال (9) زخم و جراحتى كه تدريجاً خونريزى دارد، آيا احتياج به گذاشتن جبيره دارد، يا وظيفه تيمم مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): وظيفه در فرض سؤال، تيمم مى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): اگر تطهير اطراف زخم، گرچه با گذاشتن پارچه اى بر روى زخم ممكن باشد، بايد بين وضو و تيمم جمع كند.

سؤال (10) زگيلى كه روى دست ظاهر مى شود و به خاطر آنكه آن را از عضو جدا نمايند، آن را با بندى محكم مى بندند تا اينكه تدريجاً ريشه كن شده، سپس از دست جدا شود، وظيفه ى نمازگزار در حال نماز چيست؟

خوئى (قدس سرّه): اگر ممكن باشد كه بند را هنگام وضو و غسل باز نمايد، لازم است آن بند را باز كند تا اينكه آب به محل بسته شده به وسيله بند برسد و اگر از برداشتن بند معذور باشد و محل بند هم در محل مسح نباشد، مانند اطراف انگشتان، بايد تيمم نمايد و هم چنين اگر در كف دست باشد، ولى اگر در محل مسح باشد، بايد بين وضو و تيمم جمع كند.

ص: 51

فصل پنجم: احكام متفرقه
اول: احكام اشيايى كه مانع رسيدن آب به پوست مى شوند
1 - حكم خال كوبى در وضو و غسل

سؤال (11) حكم خال كوبى بر روى پوست كه جديداً در بلاد غرب متعارف شده، در هنگام وضو و غسل چيست؟ آيا مانع از رسيدن آب به عضو مى باشد يا نه؟ لازم به توضيح است كه اين كار به وسيله سوزنى است كه عمل خال كوبى را زير پوست انجام داده و قابل زوال و برطرف كردن نمى باشد؟

(بسمه تعالى): خال كوبى كه زير پوست انجام مى شود، مانع از رسيدن آب به پوست در وضو وغسل نمى باشد، والله العالم.

2 - حكم كاشت مو در محل وضو و غسل

سؤال (12) حكم مويى كه بر روى سر كاشته مى شود و رشد و نمو داشته و بعد از كوتاه كردن دوباره رشد مى كند، در وضو وغسل چيست؟ با توجه به اينكه اين موى كاشته شده با موى مصنوعى كه چسبانده شده و هيچ رشد و نموى ندارد، فرق واضح دارد؟

(بسمه تعالى): مسح به مويى كه از قسم اول باشد، در وضو اشكالى ندارد و همچنين در غسل بايد شسته شود. اما مويى كه چسبانده شده، قابل مسح نبوده، بايد در وضو برطرف شود و در غسل هم بايد آب را به زير آن برساند و برطرف كردن آن لازم است.

ص: 52

3 - حكم رنگ جوهر و مركب در وضو و غسل

سؤال (13) حكم وضو هنگامى كه به دست يا بعضى از اعضاى وضو، مركب يا جوهر خودكار اصابت نموده باشد، چيست؟ آيا برطرف كردن آن لازم است؟ و در صورت عدم امكان برطرف كردن آن، وظيفه چيست؟

(بسمه تعالى): برطرف كردن رنگ از اعضاى وضو لازم نمى باشد، ولى برطرف كردن آنچه كه جرميت داشته و مانع از رسيدن آب باشد، واجب است، والله العالم.

دوّم: حكم عدم قدرت بر شستن اعضاى وضو

سؤال (14) اگر در داخل چشم انسان مرضى باشد كه نمى تواند روى چشم را بشويد، ولى مى تواند روى چشم را با دست مرطوب مسح كند، آيا اين مسح كفايت از شستن مى كند يا بايد تيمم نمايد؟ هم چنين اگر مرضى در گوش يا دهان و غير اين اعضا باشد كه توان شستن آنها را ندارد، وظيفه در غسل و وضو را بيان فرماييد؟

خوئى (قدس سرّه): ريختن آب و شستن در فرض مذكور لازم نمى باشد، بلكه اگر آب را هر چند، به شكل مسح نمودن با دست مرطوب بر روى چشم برساند، كافى است.

تبريزى (قدس سرّه): اگر ممكن باشد كه چشم هايش را بسته و روى چشم را بشويد، لازم است اين كار را انجام دهد. در غير اين صورت مجرد

ص: 53

مسح نمودن بر روى چشم، بدون شستن در وضو و غسل، كفايت نمى كند.

مقصد دوّم: غسل

فصل اوّل: جنابت
مبحث اول: آنچه موجب جنابت مى شود

سؤال (15) براى جلوگيرى از باردارى يكى از روش هاى جديد استفاده از وسيله اى به نام كاندوم مى باشد. آيا نزديكى با استفاده از وسيله ى ذكر شده، هر چند بدون انزال و بيرون آمدن منى باشد، موجب غسل مى شود؟

(بسمه تعالى): نزديكى به شكل مذكور در سؤال موجب غسل مى شود، هر چند منى خارج نشود، والله العالم.

مبحث دوم: غسل جبيره

سؤال (16) حكم جبيره در وضو، و در همه ى غسل ها غير از غسل جنابت جارى مى شود. آيا معناى اين مسئله اين است كه وظيفه در صورت عدم امكان برطرف كردن جبيره يا هر مانع ديگرى، تيمم است؟

(بسمه تعالى): آنچه كه در سؤال ذكر شده، صحيح نمى باشد. بلكه غسل جبيره درهمه ى غسل ها حتى غسل جنابت هم جريان دارد. فقط در

ص: 54

اين مسئله غسل مسح ميت مستثنى شده است. بنابر آنچه ذكر شد، وظيفه ى مكلف در فرض مذكور، اگر رفع جبيره ممكن نباشد، تيمم نمى باشد و بنابر احتياط تيمم را با غسل جبيره جمع نمايد، والله العالم.

سؤال (17) اگر داخل گوش شخص جنب مرضى باشد كه آب براى آن ضرر دارد و رساندن آب در هنگام غسل به خارج گوش ممكن نمى باشد؛ مگر به مسح كردن آن محل، تا اينكه آب داخل گوش نشود. آيا اين غسل كافى است يا نياز به تيمم مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): اگر آب را به وسيله ى دست خود به خارج گوش بريزد، به شكلى كه شستن صدق نمايد، كافى است. و مجرد مسح بادست مثل مسح سر و يا پاها در وضو در فرض مذكور كفايت نمى كند و وظيفه ى شخص مذكور هم تيمم نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): اگر ممكن باشد، چيزى در گوش بگذارد كه آب داخل گوش نشود، بايد حتماً غسل نمايد و اگر ممكن نشد، وظيفه ى شخص مذكور تيمم مى باشد.

سؤال (18) مشمع وسيله اى است كه گاهى اوقات بر روى بعضى اعضاى بدن گذاشته مى شود تا درد آن عضو ازبين برود و يا كم شود. اكنون سؤال اين است كه آيا اين وسيله مانند داروهايى است كه بر روى

ص: 55

زخم و جراحت گذاشته شده، يا همانند باند و پارچه اى است كه با آن عضوى را مى بندند تا درد يا ورم آن التيام پيدا نمايد. در اين صورت اگر شخص جنب گرديد، آيا بين انجام غسل و تيمم مخير است؟

خوئى (قدس سرّه): آنچه كه از آن سؤال شده، مانند داروها و يا باندهايى است كه بر روى عضو مجروح گذاشته مى شود. در اين صورت بايد غسل جبيره نموده و اين مورد از موارد تخيير محسوب نمى گردد.

تبريزى (قدس سرّه): بنابر احتياط بايد تيمم را هم به غسل ضميمه نمايد.

سؤال (19) اگر زخم و جراحتى در روى پاى مكلف باشد واز رسيدن آب به آن بترسد. آيا غسل بر او واجب مى شود و در صورتى كه زخم با پارچه اى پوشيده شده باشد، وظيفه چيست؟

(بسمه تعالى): اگر زخم با جبيره پوشيده شده و جبيره هم پاك باشد. بايد روى آن را مسح كند. و اگر زخم پوشيده نيست و يا اينكه زخم پوشيده شده، ولى جبيره نجس باشد، بايد تيمم نمايد، والله العالم.

سؤال (20) آيا بين صورتى كه بتوان جبيره را بدون سختى ومشكل برداشت و بين صورتى كه برداشتن آن مستلزم سختى و گرفتارى است، فرقى وجود دارد؟

(بسمه تعالى): اگر رفع جبيره و برطرف كردن آن ممكن باشد، بايد آن را برداشته و وضو بگيرد. اما در صورتى كه ضررى متوجه ى او

ص: 56

مى شود، بايد بر روى جبيره مسح نمايد و اگر اطراف زخم كه از استعمال آب ضرر مى بيند، بيشتر از مقدار متعارف باشد. بايد بنابر احتياط واجب تيمم را هم ضميمه نمايد و اگر در جمع بين وضو و تيمم وقت نماز از بين مى رود، به تيمم تنها اكتفا نمايد.

سؤال (21) اگر دارو بر روى پوست حايل باشد، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): آلودگى هاى روى پوست كه به واسطه ى استعمال دارو پيدا مى شود، حكم جبيره را دارد، والله العالم.

مبحث سوم: احكام غسل جنابت
1 - حكم انسان وسواسى در غسل

سؤال (22) شخص وسواسى در غسل جنابت، چند مرتبه غسل را تكرار مى نمايد و اين عمل باعث نگرانى اطرافيان او شده است، به طورى كه آنان اين عمل را موجب ضرر و ايجاد مرض و بيمارى براى او مى دانند. آيا مى توان براى جلوگيرى از اين ضرر او را وادار نمود كه به جاى غسل تيمم نمايد؟

(بسمه تعالى): واجب است كه به كيفيت متعارف كه ساير مكلفين غسل مى كنند، غسل نمايد و تيمم كفايت نمى كند، والله العالم.

ص: 57

2 - احكام بطلان غسل جنابت

سؤال (23) اگر شخصى از جنابت غسل نموده و بعد از گذشت دو ساعت از غسل، در بدن خود مانعى ببيند، با توجه به سؤال حكم مسايل زير را بيان فرماييد؟

الف - اگر غسل نموده و قبل از نماز محدث گردد؟

(بسمه تعالى): در فرض مذكور غسل را اعاده نموده و بنابر احتياط واجب، وضو را هم به آن ضميمه كند.

ب - اگر غسل نموده و بعد از نماز محدث گردد؟

(بسمه تعالى): غسل و نماز را اعاده نموده و بنابر احتياط واجب وضو هم بگيرد.

ج - اگر غسل نموده و نماز خوانده، ولى محدث نشده باشد؟

(بسمه تعالى): غسل را با شستن عضوى كه مانع در آن بوده، تمام مى كند و نمازش را، اگر مى داند كه مانع و حايل قبل از نماز بوده، دوباره مى خواند.

د - اگر در اثناء غسل متوجه ى مانع در اعضاء گرديد؟

(بسمه تعالى): محل مانع و حايل را بعد از برطرف كردن مانع شسته و غسل را تمام مى كند.

ه -- حكم روزه شخص مذكور در فرض هاى گذشته چيست؟

ص: 58

(بسمه تعالى): روزه اش صحيح مى باشد.

و - حكم اين غسل در صورت جهل قصورى و تقصيرى چيست؟

(بسمه تعالى): فرقى بين اين دو عنوان وجود ندارد.

ز - آيا وجود مانع و حايل در سر يا طرف راست و يا طرف چپ موجب فرق در مسئله مى شود؟

(بسمه تعالى): اگر مانع در سر و گردن باشد، بايد آن را شسته و شستن بدن را دوباره تكرار نمايد و اما اگر در بقيه ى بدن باشد، اگر بين غسل محدث نشده، محل مانع را شسته و غسل را تمام كند، والله العالم.

فصل دوم: حيض
اشاره

سؤال (24) زنى كه تخمدان او قطع شده و بنا به گفته ى دكتر ديگر حائض نمى گردد، ولى هنوز به سن يائسگى نرسيده است، اگر خونى را با صفات و خصوصيات حيض ببيند، آيا خون مذكور حيض محسوب مى گردد يا استحاضه؟

خوئى (قدس سرّه): اگر خون مذكور خصوصيات و علايم حيض را دارا بوده و يا در ايام عادت شخص مذكور باشد، حيض محسوب مى گردد.

سؤال (25) خانمى در حيض مضطربه بوده، به صورتى كه عادت ماهيانه ى او هر پنچ ماه يكبار، و گاهى در هر شش ماه يكبار مى باشد.

ص: 59

براى برطرف كردن اين حالت، پزشك معالج وى دارويى به اين خانم داده و به او گفته است، در اثناء استعمال اين دارو اين خانم داراى عادت ماهيانه نخواهد بود، ولى اين دارو گاهى اوقات موجب مى شود كه مايعى كم رنگ از او خارج شود. با توجه به آنچه گفته شد، جواب سؤالات زير را مرقوم فرماييد؟

الف - در صورتى كه شك داشته باشد كه مايع بيرون آمده، خون است يا خير، حكم آن چيست؟

ب - در صورتى كه يقين كند كه اين مايع خون است، آيا حيض محسوب مى گردد يا استحاضه؟

ج - به نحو كلى آيا با توجه به گفته ى پزشك كه مريض در اثناء مداوا هرگز خون حيض نمى بيند، مى توان حكم كرد كه مايع بيرون آمده، خون استحاضه مى باشد؟

(بسمه تعالى): الف - در صورتى كه مايع خارج شده اوصاف حيض و استحاضه را ندارد و يقين به خون بودن آن هم ندارد، چيزى بر او واجب نمى باشد. در اين صورت بنابر احتياط بدن و لباسى را كه به آن مايع آلوده شده، شسته و واجب است براى نماز وضو بگيرد، والله العالم.

ب - در صورتى كه خون داراى صفات و شرايط حيض باشد، محكوم به حيض مى باشد و اگر اوصاف استحاضه را دارد،

ص: 60

استحاضه محسوب مى شود و در غير اين دو صورت بايد محل آلوده شده را شسته و براى نماز وضو بگيرد، والله العالم.

ج - در صورتى كه خون مذكور اوصاف و مشخصات حيض را دارا باشد يا اينكه داراى اوصاف استحاضه باشد، قول پزشك در نفى حيض يا استحاضه اعتبار ندارد، والله العالم.

سؤال (26) خانمى كه داراى عادت وقتيه و عدديه بوده است، ولى در يك ماه به خاطر استفاده ى دارو، عادتش فرق كرده و عدد ايام و روزها از عادت هميشگى بيشتر شده است، اين زن در روز نهم از خون پاك شده و غسل نموده و نمازش را هم خوانده است، ولى در روز دهم خونى با مشخصات حيض از او خارج شده، آيا تمام اين خونهايى را كه ديده است، حيض محسوب مى گردد يا اينكه فقط خون هاى ايام عادت هميشگى حيض بوده و بقيه استحاضه محسوب مى شود، هرچند داراى صفات حيض باشد؟

(بسمه تعالى): اگر خون مدتش از ده روز بيشتر شود، مقدار مازاد بر ده روز استحاضه است و مقدارى كه عادت هميشگى او بوده است، حيض محسوب مى گردد و در صورتى كه خون در كمتر از ده روز قطع شود، تمام آنچه را كه ديده، حيض محسوب مى گردد، والله العالم.

ص: 61

احكام حيض
1 - اشتباه خون حيض با بكارت

سؤال (27) در صورتى كه پرده ى بكارت زايل گردد و خون زيادى از فرج خارج گردد، ولى معلوم نباشد كه خون حيض است يا خون پرده ى بكارت، تكليف چيست؟

(بسمه تعالى): در فرض مذكور مقدارى پنبه را داخل فرج نموده، سپس بعد از چند لحظه آن را خارج مى كند. اگر خون فقط ظاهر پنبه را آلوده نموده باشد، خون بكارت محسوب مى گردد، ولى در صورتى كه خون بداخل پنبه نفوذ كرده و همه ى آن را آلوده نموده است، خون حيض محسوب مى گردد. البته واجب بودن اين عمل، يعنى داخل كردن پنبه فقط راهى است براى تشخيص خون حيض از بكارت و در صورتى كه مكلف اين عمل را ترك كند و بعد بفهمد خونى كه خارج شده، حيض نبوده، همه ى نمازهايى را كه خوانده است، در صورت قصد قربت صحيح مى باشد و در صورتى كه اين عمل را انجام نداده است، نمى تواند نيت جزمى نماز نمايد.

2 - امكان حيض زن باردار

سؤال (28) آيا ممكن است زن باردار هم حائض گردد؟

ص: 62

(بسمه تعالى): بنابر اقوى خون حيض ممكن است با باردارى جمع شود؛ يعنى ممكن است زن باردار هم، خون حيض را ببيند.

سؤال (29) خانم باردارى در ايام عادت ماهيانه ى خود خون مى بيند، ولى خون ديده شده مشخصات خون حيض را ندارد، در اين حال پزشكان مى گويند. منشأ اين خون، خونريزى در مشيمه اى است كه اطراف جنين را احاطه كرده، خانم مذكور بعد از حمل، شصت روز است كه خونى نديده است، مستدعى است. مسئله ى مذكور را طبق نظر مرحوم آية الله العظمى خوئى جواب داده، لازم به تذكر است اين خانم توانايى تشخيص بوسيله ى گذاشتن پنبه را، به جهت منع پزشكان ندارد.

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون در ايام عادت ماهيانه ى سابق شخص مذكور بوده است و تا سه روز استمرار دارد، حيض محسوب مى شود. در غير اين صورت استحاضه مى باشد و داخل نمودن پنبه داخل فرج لازم نبوده، بلكه به همين مقدار كه پنبه را بر روى فرج قرار دهد به شكلى كه درصورت خروج خون، پنبه با خون ملاصق باشد، كافى بوده و مقدار استحاضه معلوم مى گردد، والله العالم.

3 - استفاده از داروى ضد باردارى

سؤال (30) آيا استفاده از داروى ضد باردارى جايز است؟

ص: 63

(بسمه تعالى): استفاده از داروهاى ذكر شده، در صورتى كه موجب ضرر قابل توجهى به شخص نباشد، جايز است، والله العالم.

سؤال (31) در صورتى كه پزشكان از استعمال دارويى كه از عادت ماهيانه جلوگيرى مى كند، منع نموده و خوردن قرص هاى ضد عادت ماهيانه را تجويز نمى كنند، آيا استفاده از اين داروها شرعاً جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه در استفاده از داروهاى ذكر شده، ضرر قابل توجهى به مكلف برسد، استفاده جايز نمى باشد و اين مسئله در زنها مختلف بوده، يعنى در بعضى باعث ضرر و در بعض ديگر ممكن است، ضرر نداشته باشد.

سؤال (32) آيا خوردن قرص هاى ضد عادت ماهيانه در شب هاى ماه مبارك رمضان جهت جلوگيرى از حيض و گرفتن روزه ى اين ماه، جايز است.

(بسمه تعالى): اشكال ندارد، والله العالم.

سؤال (33) خانم هايى كه قرص استفاده مى كنند، گاهى موارد در ايام عادت ماهيانه به مدت يك يا دو روز خون مى بينند و گاهى اوقات بعد از گذشتن هفت روز از ايام عادت، دوباره يك يا دو روز خون مى بينند. آيا احكام حيض در حق آنها جارى است؟

ص: 64

خوئى (قدس سرّه): در فرض مسئله اگر خونى را كه در ايام عادت مى بينند، به سه روز نرسد و كمتر از آن باشد، حيض حساب نمى شود. ولى در صورتى كه خونريزى به سه روز رسيده و در اثناء روز قطع شود، محكوم به حيض مى باشد.

الف - بعضى از بانوان نوعى دارو مصرف مى كنند كه مصرف آن باعث جلوگيرى از عادت ماهيانه شده و يا اينكه مدت آن را به تاخير مى اندازد، ولى گاهى اوقات با توجه به مصرف اينگونه داروها خونى مى بينند كه نمى دانند، حيض است يا استحاضه. و بنابراين فرض كه خون را در ايام عادتش ببيند و يا غير آن، و يا اينكه عادت منظمى داشته باشد و يا نداشته باشد. براى اين خانم امكان انتظار كشيدن سه روز نمى باشد تا معلوم شود، حيض است يا استحاضه. همچنين امكان تحقيق از رنگ آن هم نمى باشد؛ چون در روز اول، اگرچه رنگ خون حيض را دارد، ولى با سوزش بيرون نمى آيد و رنگش در بعضى اوقات شبيه خون استحاضه مى باشد. وظيفه ى اين زن در اين فروض چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون را در ايام عادت ماهيانه اش ديده و قطع شدن خون قبل از سه روز هم معلوم نباشد، حيض محسوب مى گردد. و در صورتى كه خون را در غير ايام عادت ماهيانه ديده باشد. اگر خون ديده شده، خصوصيات خون حيض را دارد و از سه

ص: 65

روز كمتر نباشد، در اين صورت حيض مى باشد، ولى اگر قبل از سه روز قطع شد، حكم استحاضه را دارد، والله العالم.

ب - در صورتى كه در مسايل سابقه حكم شد كه خون مذكور استحاضه است و اين خانم به وظيفه ى مستحاضه عمل نموده و بعد از ديدن خون معلوم گرديده كه خون ديده شده، حيض بوده است. حكم اعمال سابقه ى اين زن مانند نيت احرام و طواف و همچنين اعمال آينده ى او چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون را قبل از احرام در ميقات ديده و وقت هم به اندازه ى كافى دارد تا طواف و ساير اعمال عمره را تكرار نمايد. بايد اعمال را تكرار نموده، سپس براى حج احرام ببندد، ولى در صورتى كه خون قطع نمى شود، به نيت حج افراد رفته و بعد از اتمام اعمال حج افرادى، عمره اى را با احرام از خارج حرم به جا آورده، در اين صورت حج و عمره او از حَجة الاسلام مجزى است و در صورتى كه بعد از رسيدن به حرم حائض گرديده، مى تواند آنچه را كه گفته شد، انجام داده و مى تواند بعد از تمام شدن اعمال عمره در حج تمتع از مكه محرم گردد. سپس بعد از پاك شدن و قبل از طواف حج، نماز طواف را قضا كند، بلكه بنابر احتياط مستحب سعى را هم اعاده نمايد، والله العالم.

ص: 66

سؤال (34) در بعضى از موارد ديده مى شود، خانمى كه دارو مصرف نموده تا عادت ماهانه اش تأخير افتد، خون كمى را با فاصله مى بيند، ولى اين خون تا سه روز يا كمتر ادامه دارد.

حكم اين خون در صورتى كه به شكل منفصل تا بيشتر از سه روز استمرار داشته و همچنين در صورتى كه كمتر از سه روز باشد، چيست؟ همچنين اگر خون سه ساعت قطع شد، آيا اين مدت زمان صدق انقطاع مى كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون تا سه روز استمرار داشته باشد، هر چند استمرار آن در داخل فرج بوده، به شكلى كه اگر پنبه اى را داخل فرج نمايد، پنبه آلوده مى شود. در اين فرض اگر خون در ايام عادت هميشگى اش بوده و يا اينكه خصوصيات حيض را دارد، حيض محسوب مى گردد و در صورتى كه استمرار نداشته باشد و همچنين اگر استمرار داشته، ولى خصوصيات حيض را نداشته باشد. مثل اينكه زرد رنگ باشد، استحاضه مى باشد و در صورتى كه خون سه ساعت، بلكه اگر كمتر از اين مدت قطع شود، در صورتى كه در باطن فرج خونى نباشد، انقطاع محسوب مى گردد.

ص: 67

مقصد سوم: تيمم

فصل اول: موارد جواز تيمم
1 - قدرت نداشتن بر وضو

سؤال (35) شخصى كه جراحات زيادى در دست و پايش دارد و اين جراحات را پزشكان بسته اند. اين شخص توانايى باز كردن آنها را ندارد. چگونه وضو، غسل و تطهير بدن را انجام دهد و همچنين در نماز چه وظيفه اى دارد. با توجه به اينكه اين شخص در اغلب اوقات كسى را ندارد كه او را كمك نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بتواند وضوى جبيره نمايد، وظيفه ى او وضو مى باشد و در صورت عدم امكان به اندازه ى توانايى خود بايد براى تيمم سعى كند و احكام و مسايلش را از اهل علم سؤال نمايد، تا وظيفه اش را در هر شرايطى برايش بيان نموده و اعمالش هدر نرود، والله العالم.

سؤال (36) من زنى مى باشم كه مبتلا به سوختگى هستم و به گردنم نمازهاى زيادى از زمان سوختگى تا به حال مانده است كه مدت آنها از دو سال بيشتر مى باشد. همچنين يك عمل جراحى انجام داده ام و هم اكنون جراحتى در سر دارم كه با آن قادر به انجام شستن بدن نمى باشم و فقط براى نماز تيمم مى كنم و همچنين توانايى خواندن نماز با شكل و شرايط شرعى آن را ندارم؛ چون توانايى خم شدن براى ركوع و سجود را

ص: 68

ندارم. همچنين توانايى روزه گرفتن را ندارم و مجبورم دارو مصرف كنم. حكم شرعى من با توجه به آنچه گفته شد، چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه براى نماز توانايى وضو نداريد، تيمم كافى است. و همچنين در نماز در صورت عدم امكان خم شدن براى ركوع وسجود با سر اشاره نمايد و جهت اشاره براى سجده، بايد سر را پايين تر بياوريد. اما روزه، در صورتى كه عذر شما تا رمضان آينده ادامه داشته باشد، قضا ندارد، بلكه واجب است كه براى هر روز يك مد گندم؛ يعنى هفتصد و پنجاه گرم و يا قيمت آن را به فقير متدين پرداخت نماييد. خداوند شما را عافيت عنايت فرمايد، والله العالم.

2 - ضررى بودن استفاده از آب

سؤال (37) آيا جايز است كسى كه به مرض اكزيما در دستش مبتلا مى باشد براى مدت طولانى تيمم كند تا مرضش برطرف شود، با توجه به اينكه استفاده از آب مرض را تشديد مى كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه از رسيدن آب به اعضاى وضو ضرر مى بيند، وظيفه ى او تيمم مى باشد، والله العالم.

سؤال (38) خانمى به علت سوختگى تمام دست چپش تا انگشتان، باند پيچى شده است و همچنين تمام سر و پيشانى هم به همان كيفيت باند

ص: 69

پيچى شده است. با توجه به اينكه پزشكان اجازه ى استفاده از آب را به او نمى دهند، در فرض مذكور چگونه اعضاى نجس شده را تطهير نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مى تواند مواضع نجس را، هر چند با كمك ديگران تطهير كند، بايد به وظيفه ى تطهير عمل كند و چون استفاده از آب برايش ضرر دارد، بايد تيمم نموده، به اين كيفيت كه پيشانى خود را با دست راست مسح نموده. سپس روى دست راست را با كف دست چپ، هرچند از روى جبيره باشد مسح نمايد. سپس روى دست چپ را با كف دست راست مسح نمايد. اين تيمم براى او كفايت از غسل و وضو مى نمايد، والله العالم.

سؤال (39) شخصى مبتلا به نوعى مرض و بيمارى پوستى مى باشد كه پزشكان به او گفته اند، نبايد آب به اعضاى بدنش برسد. همچنين دارويى براى او تجويز نموده اند كه بايد آن را در اعضا استفاده نموده و اين دارو مانع از رسيدن آب به اعضاى وضو مى باشد، البته اين مريضى تمام اعضاى وضو را فراگرفته و بايد داروى مذكور را در تمام طول روز بر اعضاء قرار دهد، با توجه به آنچه گفته شد، وظيفه ى اين شخص براى وضو هنگام نماز چيست؟ آيا وظيفه ى اين شخص از وضو به تيمم منتقل مى شود؟

ص: 70

(بسمه تعالى): در صورتى كه استفاده از آب براى شخص مذكور ضرر دارد. در صورتى كه دارو در مواضع تيمم باشد، وظيفه اش تيمم مى باشد.

3 - ترسيدن از مصرف آب در وضو

(مسئله) يكى از موارد وجوب تيمم صورتى است كه استفاده از آب براى شخص مكلف منجر به حدوث مرض و يا زيادشدن آن و يا طولانى شدن زمان مداواى آن باشد. در اين مسئله فرقى نمى كند كه مرض تمام بدن را تهديد نمايد يا عضوى از اعضاى او را تهديد نمايد. و از همين قبيل مى باشد، عارضه اى كه در چشم پيدا مى شود و باعث زخمى شدن ظاهر چشم مى شود كه به آن رمد گفته مى شود و همچنين بيمارى پوستى كه باعث خشكى پوست بدن و زشتى پوست صورت شده، به شكلى كه تحمل آن براى نوع مردم دشوار است. در اين موارد اگر استفاده از آب منجر به ضرر يا ترس از مرض باشد، وظيفه تيمم مى باشد.

فصل دوم: احكام تيمم

(مسئله) شخصى كه عاجز از تيمم مى باشد، بايد شخص ديگرى او را تيمم دهد. به اين شكل كه دو دست شخص عاجز را گرفته و او را تيمم داده و در صورتى كه اين نحوه هم ممكن نباشد، آن شخص با دو دست

ص: 71

خود به زمين زده و از طرف شخص عاجز مسح نموده و او راتيمم مى دهد.

سؤال (40) در صورتى كه شخصى عاجز از تيمم نمودن باشد، به صورتى كه شخص ديگر بايد او را تيمم دهد، كيفيت آن را بيان فرماييد؟ لازم به تذكر است در صورتى كه خود شخص تيمم مى نمايد، در حال مسح نمودن دست راست در جانب راست و دست چپ در جانب چپ تيمم كننده مى باشد و اين مطلب در صورتى كه ديگرى او را مسح مى دهد، تغيير مى كند يعنى طرف راست شخص عاجز سمت چپ تيمم دهنده و همچنين طرف چپ، سمت راست شخص تيمم دهنده مى باشد. آيا اين مسئله موجب اشكال در تيمم مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): شخص عاجز تيمم داده مى شود، به هر شكلى كه مسح پيشانى و صورت و دو دست عاجز به وسيله ى تيمم دهنده محقق شود. اگرچه تيمم دهنده مقابل شخص عاجز نشسته باشد.

سؤال (41) آيا شخصى كه عاجز نيست، مى تواند تمام صورت را با يك دست مسح نمايد و كسى كه يك دست او به خاطر شكستگى به گردن آويزان است. آيا مى تواند تنها با يك دست پيشانى را مسح نمايد و در صورتى كه شك داشته باشد كه همه ى پيشانى مسح شده، مى تواند مسح با يك دست را تكرار نمايد. و در صورتى كه بخواهد دست شكسته را مسح كند. آيا مى تواند از شخص ديگر كمك بطلبد و آيا شخص ديگر

ص: 72

مى تواند، دست مريض يا دست خود را به زمين زده و در مسح، او را كمك كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مكلف عاجز و يا مريض نباشد، بدون عذر نمى تواند پيشانى را با يك دست مسح نمايد. اما كسى كه معذور است، مثل موردى كه در سؤال ذكر شده، مى تواند با يك دست مسح نموده و تكرار مسح با يك دست براى اينكه يقين حاصل شود، مسح تمام پيشانى انجام شده است، مانعى ندارد و در صورتى كه بتواند ظاهر دو دست را مسح نمايد، نيازى به كمك گرفتن از ديگران ندارد، والله العالم.

سؤال (42) شخصى به علت بيمارى طرف چپ بدنش فلج گرديده و توانايى ايستادن و حتى نشستن را ندارد و هنگامى كه وقت نماز مى شود، به اين كيفيت تيمم مى كند كه روى يك دست خود را به زمين مى زند و سپس صورت را مسح مى نمايد، بعد با همان دست، دست چپ را مسح مى كند. سپس دست چپ خود را به زمين مى زند و به همين كيفيت هنگام نياز به تيمم، در حدث اكبر تيمم مى كند. سپس در مكان بلندى مقابل قبله نشسته و براى ركوع با چشمانش اشاره مى كند با توجه به اينكه در اين حال بدن و لباسش نجس است. آيا نماز شخص مذكور صحيح است؟

خوئى (قدس سرّه): اگر ممكن باشد كه از شخص ديگرى جهت تيمم كمك بطلبد و تيمم عادى و متعارف انجام دهد، بايد به شكل عادى و

ص: 73

متعارف تيمم نمايد. اما نماز را تا آنجايى كه ممكن است، بايد با همه ى شرايط آن بجا آورد. و در صورتى كه از كمك گرفتن از ديگران عاجز باشد و همچنين در نماز نتواند همه ى شرايط نماز را بجا آورد، بمقدار توانايى آنچه را كه بجا آورده، صحيح مى باشد. به تفصيلى كه در رساله ى عمليه ذكر گرديده است.

سؤال (43) فرق بين جرح و قرح را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): هر دوى اين عنوان يك حكم دارد. قرح به عوارضى مانند دمبل يا جوش هاى روى پوست گفته مى شود و جرح به جراحاتى گفته مى شود كه پوست با وسايلى مانند چاقو و مانند آن زخمى شده باشد.

مقصد چهارم: احكام اموات

اشاره

سؤال (44) در هنگام سقط جنين، گاهى موارد جنين مرده را در ظرفى شيشه اى قرار مى دهند. در اين صورت مسايلى مطرح مى گردد.

الف - حكم جنين از جهت نجاست و طهارت چيست؟

(بسمه تعالى): اگر جنين مرده باشد، نجس است. ولى در صورتى كه علقه و يا مضغه باشد، بنابر احتياط بايد از آن اجتناب نمايد و دفن آن واجب است، والله العالم.

ص: 74

ب - آيا مس آن موجب غسل مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه جنين مرده باشد، غسل واجب مى شود، بلكه بنابر احتياط بايد غسل كند، هرچند جنين چهار ماهش تمام نشده باشد، والله العالم.

ج - آيا دفن آن واجب است يا نه، در اين صورت چه كسى وظيفه ى دفن آن را دارد؟ آيا پزشك تكليفى دارد يا خير؟

(بسمه تعالى): دفن واجب كفايى است، والله العالم.

فصل اول: غسل ميت

(مسئله) در صورتى كه براى غسل ميت آب يافت نشود و يا آنكه استفاده از آب باعث پراكنده شدن گوشت بدن ميت گردد. بنابر احتياط واجب سه مرتبه تيمم داده مى شود و به يكى از آن تيمم ها نيت ما فى الذمه مى شود.

(مسئله) واجب است كه تيمم بدست زنده باشد و در صورت امكان بنابر احتياط واجب بدست مرده هم تيمم داده شود.

(مسئله) در صورتى كه بچه در شكم مادر مرده و مادر زنده بماند. در صورتى كه سالم بيرون آوردن آن ممكن باشد، بايد آن را سالم بيرون آورند. و در صورت عدم امكان، قطعه قطعه كردن آن جايز است. البته بايد به مقدار رفع ضرورت در اين امر اكتفا گردد. و در صورتى كه مادر مرده،

ص: 75

بچه زنده بماند. بايد در صورتى كه اگر ازطرف چپ شكم را بشكافند، احتمال زنده ماندن آن بيشتر باشد. از طرف چپ و در غير اين صورت از هر طرفى كه ممكن شد، شكم را شكافته و بچه را بيرون آورند. سپس شكم را دوخته و مادر را دفن كنند.

(مسئله) جنين سقط شده، اگر چهار ماه آن تمام شده باشد. غسل داده شده و حنوط و كفن گرديده، سپس دفن مى شود و اين جنين نماز ندارد. امّا اگر كمتر از چهار ماه داشته باشد، بنابر احتياط واجب در پارچه اى پيچيده و دفن مى گردد. ولى در صورتى كه روح در آن دميده شده باشد، بنابر احتياط بلكه بنابر اقوى، حكم جنين چهارماهه را دارد.

(مسئله) در صورتى كه دندانى از انسان جدا شده و با آن مقدار كمى گوشت چسبيده باشد، مسح آن موجب غسل نمى شود.

سؤال (45) در صورتى كه جنين بعد از آنكه چهار ماهش تمام شده، بميرد. سپس مادر آن را سقط نمايد و اين جنين به جهت استفاده ى مادر از بعضى از داروها رشد و نمو و شكل طبيعى نداشته و به شكل يك قطعه گوشت نرم درآمده و تغسيل آن موجب پراكنده شدن وجدا شدن اجزاى آن مى شود، در فرض مذكور وظيفه چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه جنين مرده سقط شود و چهار ماهش تمام شده باشد. در صورتى كه غسل دادن آن ممكن باشد، هرچند به اين شكل كه آب را روى آن بريزند، بايد آن را غسل دهند و در

ص: 76

صورتى كه غسل دادن به هيچ نحو ممكن نباشد حتى به نحوى كه گفته شده، در صورتى كه اعضاى تيمم داشته باشد و تيمم دادن ممكن باشد، بايد تيمم داده شود و در غير اين صورت در پارچه اى پيچيده شده و دفن گردد، والله العالم.

سؤال (46) در صورتى كه سر انسان مرده قبل از مرگ جراحى شده و خون جراحى قطع نمى شود، حتى هنگام غسل امكان قطع كردن آن نمى باشد. در اين صورت آيا ممكن است كه پلاستيكى به سر بسته، سپس بقيه ى جسد را تطهير نموده، و بعد ميت را تيمم داده و دفن نمود؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه غسل ميت به خاطر خونريزى مداوم ممكن نباشد، بايد ميت را تيمم داده و در فرض مذكور نيازى به تطهير و پاكسازى بدن نمى باشد، ولى بايد مواظب باشند كه كفن ميت نجس نشود.

سؤال (47) در صورتى كه جراحات و زخم هاى متعددى در بدن مرده باشد. آيا لازم است كه اين زخم ها دوخته شده و در بين زخم ها پينه يا پارچه اى گذاشته شود كه جلوى خونريزى گرفته شود و در فرض انجام اين كار، آيا شستن ظاهر پينه و يا چسبى كه استعمال مى شود، لازم است؟

خوئى (قدس سرّه): آنچه كه در سؤال ذكر شده، لازم است براى اينكه جلوى نجس شدن كفن ميت گرفته مى شود و اگر ممكن نباشد كه آب را به همه ى اعضاى ميت برسانند، غسل ذكر شده در سؤال صحيح

ص: 77

نمى باشد، بلكه به جاى غسل علاوه بر آنچه كه انجام داده اند، بايد ميت را تيمم بدهند.

سؤال (48) در صورتى كه در بدن ميت زخم و جبيره اى است كه به شدت به پوست چسبيده، به شكلى كه برداشتن آن مستلزم كنده شدن مقدارى از گوشت بدن ميت مى باشد. تكليف غسل را در فرض مذكور بيان فرماييد؟

خوئى (قدس سرّه): در فرض مذكور وظيفه آن است كه ميت را به جاى غسل هايش، تيمم بدهند.

فصل دوم: كفن ميت

سؤال (49) در كشورهاى غربى هنگامى كه شخصى مى ميرد. گاهى اوقات جنازه ى او را به بيمارستان برده و بدن او و حتى در برخى موارد سر او تشريح مى شود. در هنگام غسل جلوگيرى از خونريزى بدن بسيار دشوار مى شود، آيا جايز است براى جلوگيرى از خونريزى و نجس شدن كفن ميت بعد از غسل تمام بدن ميت را با پلاستيكى بپوشاند، سپس از روى همان پلاستيك بدن را كفن نمايند؟

خوئى (قدس سرّه): بايد از نجس شدن كفن، هرچند به طريقى كه در سؤال گفته شده يا به طريق ديگر، جلوگيرى شود.

ص: 78

فصل سوم: غسل مس ميت

سؤال (50) آيا مس نمودن استخوان هاى خالى مرده، در هنگام فراگيرى مسايل پزشكى در دانشگاه، موجب غسل مس ميت مى شود و در صورتى كه استخوان ها با ماده اى به نام ورنيش پوشيده شده و استخوان ها از كشورهاى اسلامى است و صاحب آن ها معلوم نمى باشد و معلوم نيست كه صاحب آن ها زن بوده يا مرد، مسلمان بوده يا غير مسلمان، حكم چيست؟ لازم به تذكر است كه من مقلد مرحوم آية الله خوئى مى باشم.

(بسمه تعالى): مس استخوان بدون گوشت، هرچند دارويى به آن ماليده نشده باشد، موجب غسل نمى باشد، والله العالم.

سؤال (51) بعضى از دانشجويان در دانشگاه جمجمه ى مرده اى را جهت يادگيرى مسايل پزشكى به آنجا آورده و من مجبور به مس آن شدم. با توجه به اينكه اين جمجمه آغشته به ماده اى زرد رنگ به نام ورنيش بود، آيا اين گونه مس موجب غسل مى شود و نمازهايى را كه خوانده ام، چه حكمى دارد؟ آيا اگر يك غسل انجام دهم به قصد ما فى الذمة كفايت مى كند؟

(بسمه تعالى): مس ميت به صورتى كه در سؤال ذكر گرديده، موجب غسل نمى شود و نمازهايى را كه بدون غسل و با وضو خوانده است، صحيح مى باشد، والله العالم.

ص: 79

سؤال (52) عدّه اى از دانشجويان پزشكى در دانشگاه، گاهى مواقع مجبور مى شوند، جنازه هايى را كه براى تشريح آورده مى شود، مس نمايند. با توجه به اينكه آن ها دست هاى خود را به وسيله ى دستكش هاى مخصوص پزشكى پوشانده اند. آيا اين مس موجب غسل مى گردد؟

(بسمه تعالى): غسل مس ميت در فرض مذكور در سؤال، واجب نمى باشد و وجوب غسل در صورتى است كه مانع و حايلى بين دست و بدن ميت نباشد، والله العالم.

سؤال (53) گاهى اوقات قسمتى از بدن بعضى از مريضانى كه مبتلا به سرطان شده اند، جهت آزمايش به بيمارستان آورده مى شود. آيا مس عضو ذكر شده، موجب غسل مى گردد؟

(بسمه تعالى): مس كردن گوشت قطع شده از بدن انسان زنده، موجب غسل نمى گردد، والله العالم.

مقصد پنجم: احكام نجاسات

فصل اول: احكام بعضى از نجاسات
1 - ادرار

سؤال (54) در صورتى كه مكلف براى پاك شدن مجارى ادرار قرص هايى را مصرف مى كند كه مصرف آنها باعث قرمز رنگ شدن ادرار مى شود. اين مكلف بعد از ادرار استبراء به خرطات نموده و يقين كرده كه

ص: 80

مجراى ادرار تميز شده است ولكن گاهى اوقات مقدارى از اثر قرمزى ادرار بعد از شكستن سر آلت به روى آلت مانده و باعث قرمزى لباس مى شود. آيا اين قرمزى باعث نجاست لباس مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): هر مايعى كه بعد از استبراء از مكلف خارج شود، محكوم به طهارت مى باشد، هرچند قرمز رنگ باشد، مگر در صورتى كه يقين كند، مايع مذكور ادرار است، والله العالم.

سؤال (55) بعضى از دانشجويان پزشكى در دانشگاه ها اقدام به ساختن ادرار مصنوعى مى نمايند. اين مايع ساخته شده از جهت علمى و تركيبات شيميايى هيچ فرقى با بول و ادرار انسان ندارد. آيا اين نوع از ادرار مصنوعى نجس مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): مايع مذكور و امثال آن محكوم به طهارت مى باشد، والله العالم.

2 - چربى خوك

سؤال (56) آيا شستن بدن با صابونى كه در آن از چربى خوك استفاده شده، جايز است؟ در صورت استفاده، وظيفه ى شخص چيست؟

خوئى (قدس سرّه): شستشو با اين صابون اشكالى ندارد، ولى بدن شخصى كه از اين صابون استفاده مى كند، نجس مى گردد.

ص: 81

3 - الكل

سؤال (57) موادى كه جهت حفظ و تقويت رشد مو از آن استفاده مى شود، اين مواد چرب نبوده، ولى مقدارى الكل در آن وجود دارد. در صورتى كه معلوم نباشد مواد مذكور از حيوان گرفته شده يا از گياهان، آيا استفاده از آنها جايز مى باشد؟ نماز خواندن در حالى كه از موارد ذكر شده در بدن استفاده شده باشد، چه حكمى دارد؟ با توجه به اينكه مواد ذكر شده، مانع از رسيدن آب به بدن نمى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): در فرض مورد سؤال، استفاده از مواد ذكر شده، اشكالى ندارد.

سؤال (58) بعضى از اهل خبره مى گويند آب انگور و يا سيبى كه در دسترس مردم مى باشد، محتوى مقدارى از الكل است. به اين معنى كه مجرد فشردن آنها باعث توليد مقدارى از الكل در آنها مى گردد، اگرچه آنها را نجوشانيده و يا از خارج به آن الكل اضافه نشود. آيا اين مقدار از الكل موجب نجاست آن مى گردد؟

(بسمه تعالى): فشرده ى انگور و سيب با آنچه كه در سؤال ذكر شده، نجس نمى شود. هر چند فرض كنيم. آنچه گفته شده، صحيح باشد، والله العالم.

سؤال (59) در بسيارى از موارد ديده مى شود كه عطرها و ادكلن هايى در بازارها فروخته مى شود كه در كشورهاى غربى توليد مى شود. آيا

ص: 82

استفاده از آنها با توجه به اينكه معلوم نيست كه محتوى الكل هستند يا نه، چه حكمى دارد و درصورتى كه يقين داشته باشيم كه مشتمل بر الكل مى باشند. آيا استفاده ى از آن جايز است و همچنين داروهايى كه مى دانيم مشتمل بر الكل مى باشد، آيا خوردن آنها حرام است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه عطرهاى ذكر شده مشتمل بر مايعى كه انسان را مست مى كند نباشد، استفاده از آنها اشكالى ندارد.

سؤال (60) حكم استفاده از پمادها و كرم هايى كه در معالجه استفاده مى شود و محتوى الكل مى باشد، چيست؟

(بسمه تعالى): استفاده كردن و ماليدن آنها به بدن اشكالى ندارد و در صورتى كه بداند در داروهاى ذكر شده از مايعى استفاده شده كه انسان را به حسب طبيعت اوليه اش مست مى كند، بايد بدن خود را بعد از استعمال اين داروها تطهير نمايد و در صورتى كه مشتمل بر مايع مست كننده نباشد، تطهير لازم نمى باشد و همچنين در صورتى كه شك كند، مشتمل بر مايع مذكور است يا نه، تطهير لازم نيست، والله العالم.

ص: 83

4 - خون

سؤال (61) حكم موادى كه از دهان انسان در حال عطسه به بيرون پرتاب مى شود با توجه به اينكه دندان را با طلا و يا نقره و يا با شيء خارجى ديگر پوشانده باشد و لثه ها هم خونريزى دارد، چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه نداند آنچه از دهان به بيرون پرتاب شده، مشتمل بر خون است، مواد و مايعات مذكوره محكوم به طهارت مى باشند و هر چيزى هم كه با مواد ذكر شده ملاقات نمايد، نجس نمى شود، والله العالم.

سؤال (62) اگر كسى بداند كه در دندان و يا دهانش خون وجود دارد، سپس شروع به شستن دندانهايش نموده و آنها را مسواك بزند و بعد از آن دوباره با دقت داخل دهان را شسته است و حتى لب هاى خود را با آب شسته تا يقين نمايد كه اثرى از نجاست در دهان و دندان و حتى لب هايش نمانده، ولى بعد از مدتى مى بيند كه مقدارى از خمير دندان در اطراف دهانش باقى مانده است. در اين صورت حوله و وسايلى كه با آنها تماس داشته، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه نداند آنچه در اطراف دهانش باقى مانده، مشتمل بر خون است، محكوم به طهارت بوده و تماس حوله و چيزهاى ديگر باعث نجاست آنها نمى گردد، والله العالم.

ص: 84

سؤال (63) خونى كه بر روى پوست خشكيده و منجمد شده است، گاهى اوقات به رنگ سياهى درآمده و گاهى اوقات تقريباً به رنگ پوست در مى آيد. آيا در اين صورت پاك مى شود، با توجه به اين كه كندن آن باعث خونريزى مى شود و در صورتى كه شك كند، آيا اين زخم همان خون سابق است يا نه، اين زخم چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون و زخم استحاله شده باشد، محكوم به طهارت مى باشد، والله العالم.

سؤال (64) شخصى كه مبتلا به مرضى در بينى مى باشد و هنگامى كه بينى خود را مى شويد، مقدارى از خون خشك شده، همراه فضولات داخل بينى بيرون مى آيد. اكنون سؤال اين است كه حكم فضولات و اخلاطى كه بدون خون از فضاى بينى بيرون مى آيد، چيست؟ خصوصاً در حالى كه شخص مبتلا به آنفولانزا بوده و اخلاط زيادى از بينى او بدون خون بيرون مى آيد، ولى هنگامى كه آب را داخل بينى كرده و استنشاق مى كند، خون تازه بيرون مى آيد؟

(بسمه تعالى): اخلاطى كه از بينى بيرون مى آيد اگر همراه خون نباشد و به وسيله ى ملاقات با خون هم متغير نشده باشد، محكوم به طهارت مى باشد، والله العالم.

سؤال (65) دستگاهى كه به وسيله ى آن كره و روغن از شير گرفته مى شود. اين دستگاه را ده نفر استفاده كرده اند، به اين كيفيت كه شخص

ص: 85

اول شير خود را داخل دستگاه ريخته و بعد از اتمام، شير را خالى كرده و شخص دوم تا نفر دهم به همين ترتيب شيرهاى خود را داخل آن ريخته اند. بعد از مدتى وقتى كه دستگاه مذكور را براى شستشو باز كرده اند، مقدارى خون داخل آن ديده شده است. هم اكنون تكليف شيرها وفرآوردهايى كه از اين دستگاه به دست آمده و معلوم نيست اين خون از شير آخرى است يا از شيرهاى ديگر، آيا همه ى شيرها نجس مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): در فرض مذكور فقط شير آخرى محكوم به نجاست مى باشد و بقيه ى شيرها، همگى پاك است.

سؤال (66) آيا مواد تحليلى خون كه به تنهايى از خون جدا شده و تجزيه مى گردد مانند مولكولهاى سفيد رنگ خون يا مولكولهاى قرمز رنگ آن و يا پلاسماى خون به تنهايى محكوم به نجاست مى باشد؟ آيا عمل تحليل و جداسازى مواد تشكيل دهنده، نسبت به خون استحاله محسوب مى گردد؟ و اگر بعد از جداسازى مواد مذكور آنها را داخل كيسه هاى مخصوص نموده و به جهت نياز بيماران به آنها تحويل داده شود، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): اگر بر اجزاء جدا شده و تجزيه شده، عنوان خون عرفاً صادق نباشد؛ مانند مولكول هاى سفيد رنگ و آنچه در سؤال گفته شده، محكوم به طهارت است.

ص: 86

5 - مردار

(مسئله) جزيى كه از بدن انسان زنده جدا مى شود، حكم ميته و مردار را دارد و از حكم مذكور مواردى مانند زگيل ها و جوش هايى مانند آبله و پوست هاى مختصر روى لب و زخم هايى كه هنگام بهبودى آنها رسيده و مقدار كمى از پوست كه به ريشه هاى مو چسبيده و با آن جدا مى شود و مقدار مختصرى از پوست كه در هنگام خاريدن بدن جدا مى گردد و مانند اين ها استثنا شده است و تمامى اين موارد استثناء شده، محكوم به طهارت است.

فصل دوم: نجاساتى كه وجود آنها در بدن و لباس نمازگزار اشكال ندارد

اوّل: خون جراحات و زخم ها و دمبل ها وعوارض روى پوست در بدن و لباس نمازگزار تا زمانى كه موارد مذكور بهبود پيدا ننموده است، اشكالى براى نماز ندارد و اين حكم بنابر اقوى در صورتى است كه از بين بردن نجاست خون در بدن و يا لباس مستلزم سختى و مشقت فراوان باشد، ولى در صورتى كه مشقتى براى از بين بردن خون نباشد، از بين بردن آن از بدن و لباس واجب است و اين حكم بنابر اظهر شامل خون بواسير هم مى شود. چه بواسير ظاهر و آشكار و چه مخفى و باطن باشد و همچنين هر زخم و جراحتى، هرچند در باطن بدن بوده، ولى خون آن در خارج بدن ظاهر مى شود، مشمول حكم مذكور مى باشد.

ص: 87

(مسئله) همانگونه كه خون مذكور اشكالى در نماز ايجاد نمى كند. همچنين مايع زرد رنگى كه گاهى اوقات از زخم و جراحت بيرون آمده و با خون آغشته مى گردد، در بدن و در لباس نمازگزار مشكلى ايجاد نمى كند. همچنين حكم ذكر شده، شامل دارويى كه مكلف آن را بر روى زخم و جراحت مى گذارد و آن دارو با خون آغشته مى شود، مى گردد و در صورتى كه بدن عرق كرده، و عرق در موضع زخم و جراحت باشد و با خون آن ملاقات نمايد، مشمول حكم ذكر شده مى باشد و اگر محل عرق كرده، در جايى از بدن باشد كه مى توان آن را با پارچه پوشاند و از عرق كردن آن جلوگيرى كرد. بنابر احتياط مستحب آن محل را با پارچه و يا دستمالى ببندد.

(مسئله) در صورتى كه جراحات و زخم هاى بدن متعدد باشد، ولى چون نزديك هم هستند در عرف مردم آن را يك زخم مى دانند. در اين مورد حكم يك زخم را دارد؛ بنابراين اگر مقدارى از اين زخم بهبود پيدا نمود، شستن آن تا زمانى كه همه ى آن بهبود پيدا ننموده، لازم نمى باشد.

(مسئله) در صورتى كه مكلف شك كند، خونى كه در بدن و يا لباس اوست از خونى است كه در مسايل بالا ذكر شد يا خون ديگرى است، بايد از آن اجتناب نمايد.

مورد دوم: خونى كه در بدن و لباس نمازگزار كمتر از گردى درهم بغلى باشد و حكم مذكور مختص به خونى است كه خون حيوان نجس

ص: 88

العين و خون مردار و خون حيوانى كه خوردن گوشت آن حرام است، نباشد و در موارد مذكوره بايد از آن اجتناب گردد و بنابر احتياط واجب خون حيض و نفاس و استحاضه و مايعى كه با خون ملاقات نموده و متنجس شده است ملحق به اين خون ها مى شود، و حكم خون در مسئله ذكر شده را ندارد و بايد از آن اجتناب شود.

(مسئله) در صورتى كه خون از يك طرف لباس به طرف ديگر سرايت كند. يك خون محسوب مى گردد، ولى در صورتى كه از لباس به آستر آن سرايت نمايد، دو خون محسوب مى گردد و بايد ملاحظه نمود كه اگر مجموع آنچه كه به لباس و آستر رسيده، كمتر از درهم بغلى باشد. اجتناب لازم نيست و اگر بيشتر شد، بايد از آن اجتناب نمود.

(مسئله) در صورتى كه خون به لباس رسيده و يا با چيز ديگرى مانند آن ملاقات نمايد، بايد از آن اجتناب نمود.

(مسئله) در صورتى كه در مقدار خونى كه به لباس رسيده، مردد گردد، كه آيا كمتر از درهم بغلى است يا بيشتر، بايد از آن اجتناب نمايد و در صورتى كه مقدار خون كمتر باشد، ولى مكلف شك كند كه آيا خونى است كه اجتناب از آن لازم نيست يا از خون هايى است كه بايد از آن اجتناب شود، در اين صورت اجتناب از خون مذكور لازم نمى باشد و در صورتى كه بعد از نماز بفهمد، خون مذكور از خون هايى است كه بايد از آنها اجتناب شود، خواندن دوباره ى نماز لازم نمى باشد.

ص: 89

(مسئله) بنابر احتياط واجب در تشخيص مقدار درهم، بايد به مقدار گردى سر انگشت سبابه اكتفا نمايد.

ص: 90

قسمت اول: عبادات

احكام نماز

اشاره

ص: 91

ص: 92

مقصد اول: نمازهاى روزانه

فصل اول: وقت نمازهاى روزانه
اشاره

سؤال (67) در منهاج الصالحين در بيان وقت نماز عشاء اينگونه گفته شده، (اما كسى كه به خاطر خواب، فراموشى، حيض و يا غير اين موارد، نماز را در وقت متعارف نخوانده، وقت نماز براى اين شخص تا طلوع فجر صادق امتداد دارد و به اندازه ى خواندن يك نماز چهار ركعتى از آخر وقت ذكر شده، اختصاص به نماز عشا دارد) با توجه به اين مسئله حكم دو سؤال زير را بيان فرماييد؟

أ - آيا در صورتى كه زن مستحاضه بوده و احتمال مى دهد كه در نيمه شب خون استحاضه قطع مى گردد، به همين جهت نماز را تأخير مى اندازد. آيا اين تأخير جايز است؟

ب - آيا در صورتى كه در اعضاى وضو يا غسل زخم و جراحتى وجود داشته باشد و مكلف انتظار مى كشد كه آنها بهبود پيدا نمايد و احتمال مى دهد كه اين زخم ها بعد از نيمه شب بهبود پيدا كند. آيا مى تواند نماز را تا نيمه شب تأخير اندازد؟

ص: 93

(بسمه تعالى): دو موردى كه در سؤال مطرح گرديده، از موارد اضطرار محسوب نمى گردد و در اين دو فرض، تأخير انداختن نماز تا نيمه شب جايز نمى باشد، والله العالم.

تتميم: نماز در هيچ حالى ترك نمى شود

سؤال (68) در صورتى كه مكلف مبتلا به پروستات بوده و بعد از عمل جراحى براى دفع ادرار لوله اى به آلت تناسلى شخص مذكور وصل نموده اند تا ادرار از آن لوله، داخل كيسه اى كه به آن وصل شده است، ريخته و در آن جمع گردد كه در اين حال براى شخص مذكور امكان تطهير و شستن محل ملاقات نجاست با لوله ى مذكور نمى باشد، آيا نماز در اين فرض بر مكلف واجب است؟

خوئى (قدس سرّه): نماز در فرض مذكور واجب است و در هيچ حالى نبايد نماز ترك گردد.

سؤال (69) در صورتى كه در كف دست مكلف سرم خوراكى وصل نموده و به وسيله ى آن، سرم خوراكى وارد بدن او مى شود، تكليف شخص مذكور در هنگام نماز چيست؟

(بسمه تعالى): به هر شكلى كه مى تواند، بايد نماز را بخواند، والله العالم.

سؤال (70) در صورتى كه مريض زير دستگاه تنفس مصنوعى بسترى گشته، ولى داراى درك و هوش كامل مى باشد. در فرض مذكور كه

ص: 94

دستگاه مذكور از تكلم مريض جلوگيرى مى كند، چگونه نماز بخواند و در صورتى كه به بازوى او سرم خوراكى وصل باشد، چگونه وضو و يا غسل نمايد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورت اول بايد نماز را با اشاره و خطور قلبى بخواند و در فرض دوم اگر از گرفتن وضو معذور بوده و توانايى ندارد، بايد تيمم نمايد.

سؤال (71) در صورتى كه به خاطر سفارش پزشك حاذقى مريض را در بخش مخصوص بسترى كرده و به او توصيه ى اكيد به استراحت مطلق شده است؛ مثل مواردى كه مريض مبتلا به كسالت قلبى است، در فرض مذكور وظيفه ى نماز او چگونه است؟

خوئى (قدس سرّه): شخص مذكور در حال نشسته نماز مى خواند و براى ركوع و يا سجود اشاره مى كند، والله العالم.

فصل دوم: شرايط نماز و اجزاى آن
1 - پاكى لباس و بدن

سؤال (72) شخصى مبتلا به مرضى است كه توانايى نگهدارى ادرارش را ندارد، به همين جهت كيسه اى به خود بسته كه ادرار داخل آن جمع شود، حكم نماز اين شخص را بيان فرماييد؟

ص: 95

(بسمه تعالى): در صورتى كه وقت كافى براى پاك كردن لباس و بدن و يا خواندن نماز را دارد، بايد به وظيفه ى خود عمل نمايد و در صورتى كه وقت براى آنچه كه ذكر شد، ندارد، در هر وقتى كه مى تواند نماز بخواند، والله العالم.

سؤال (73) دندان هاى مصنوعى كه از بدن مردار يا حيوانى كه ذاتاً نجس مى باشد، ساخته شده، آيا با آن ها مى توان نماز خواند و غذا خورد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه دندان هاى مصنوعى از مردار و يا حيوانى باشد كه نجس العين مى باشد؛ مثل سگ و يا خوك، نماز خواندن با آنها جايز نمى باشد و خوردن غذا با آنها اگر از حيوان نجس العين باشد، جايز نيست.

سؤال (74) خونى كه از لابلاى دندان در حال نماز خارج مى شود، چه حكمى دارد؟ و همچنين اگر در حال نماز خونى از دهان انسان خارج شود، آيا بايد نماز را قطع نموده و دهان را تطهير كرد؟ با توجه به اين كه بعضى اشخاص در طول ماه مبتلا به اين خونريزى بوده، به شكلى كه در بعضى مواردى دچار حرج و سختى شديد مى گردند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بداند آنچه خارج شده خون مى باشد، بايد آن را بيرون ريخته و بلعيدن و پايين بردن آن جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه خون به قدرى كم است كه در آب دهان مستهلك مى گردد و در صورتى كه نمى داند آنچه خارج شده است، خون

ص: 96

است يا نه، فرو بردن آن مشكلى ندارد و در صورتى كه خون ريزى در اثناء نماز باشد. اگر بتواند به شكلى آن را بيرون بريزد كه ظاهر لب ها نجس نشود، بايد آن را بيرون بريزد و در صورتى كه ظاهر لب ها نجس مى شود. اگر وقت نماز وسعت داشته باشد، بايد نماز را قطع نمود و لب ها را تطهير كند و در صورتى كه وقت نماز تنگ باشد، بايد در صورت امكان در بين نماز و در صورتى كه صورت نماز به هم نخورد، لب ها را تطهير نمايد و در صورت عدم امكان نماز را با همان لب نجس تمام كند، والله العالم.

سؤال (75) اگر انسانى به خاطر مرض دارويى را بر روى شكم گذاشته كه در هنگام نماز مكان دارو نجس مى باشد و اگر بخواهد محل دارو را بشويد، دارو از بين رفته و بايد دوباره داروى ديگرى بخرد و استفاده كند كه اين خريد مجدد براى او ممكن نمى باشد، آيا مى تواند با همان بدن نجس نماز را بخواند؟

(بسمه تعالى): نماز خواندن با نجاست در صورتى كه رفع نجاست از بدن براى شخص مريض سخت و دشوار باشد، مشكلى ندارد. همچنين اگر تطهير نمودن بدن از جهات ديگرى غير ازجهت ذكر شده، مستلزم حَرَج و سختى بر مكلف باشد، والله العالم.

ص: 97

2 - قيام و ايستادن در حال نماز

(مسئله) در صورتى كه قادر به ايستادن در نماز باشد، هر چند به حالت خميده و يا به حالت باز گذاشتن دو پا، بايد ايستاده نماز بخواند و در صورت عاجز بودن از آنچه گفته شد، نشسته نماز بخواند. و در حال نشسته هم بايد كاملاً بدن صاف بوده و به چيزى تكيه نداده و طمأنينه و آرامش بدن را حفظ نمايد. به همان نحوى كه در حال ايستاده گفته شد. آنچه گفته شد، در حال امكان بوده و در صورت عدم امكان بايد تا آنجايى كه توانايى دارد، در مراعات شروط نماز تلاش نموده و اگر نتوانست نشسته نماز بخواند، به حالت خوابيده به طرف راست در حالى كه صورتش رو به قبله باشد؛ مانند شخصى كه دفن مى شود نماز بخواند و در صورت عدم امكان خوابيدن به طرف راست به طرف چپ بخوابد و در صورت عدم امكان آن به طرف قبله دراز كشيده، به شكلى كه پاهاى او رو به قبله باشد؛ مانند شخص محتضر نماز را بخواند و بنابر احتياط واجب بايد براى ركوع و سجود اشاره نمايد و بنابر احوط اولى بايد اشاره براى سجده به شكلى باشد كه سر نمازگزار بيشتر از اشاره براى ركوع پايين بيايد و در صورت عجز از اشاره با سر، با دو چشم خود اشاره كند.

(مسئله) در صورتى كه براى ايستادن در نماز توانايى داشته، ولى براى ركوع توانايى ندارد. بايد ايستاده نماز خوانده و ركوع را در حالت نشسته بجا آورد و همچنين در سجده، بايد نماز را ايستاده خوانده، و به حالت

ص: 98

نشسته سجده نمايد و در صورت امكان سجده در حال نشسته، بايد براى آن اشاره نمايد.

(مسئله) اگر در بعضى از اجزاء نماز قدرت بر ايستادن داشته و در بعض ديگر قادر بر آن نمى باشد، واجب است تا آنجايى كه مى تواند ايستاده نماز خوانده و در هر جاى نماز كه از ايستادن عاجز شد، بنشيند و در هر جاى نماز كه بعد از نشستن احساس كرد، قدرت بر ايستادن دارد، بايد دوباره ايستاده و نماز را ادامه دهد. لازم نيست آنچه را كه در حال نشسته خوانده، دوباره تكرار نمايد. به همين جهت اگر در حال نشسته حمد را خواند، سپس بعد از آن قدرت بر قيام پيدا نمود، بايد ايستاده، سپس به ركوع رفته و لازم نمى باشد كه قرائت را دوباره تكرار كند. آنچه كه ذكر شد مخصوص به موردى است كه وقت نماز تنگ باشد. اما در صورتى كه وقت نماز وسعت داشته باشد و در صورتى كه عذر نمازگزار تا آخر وقت ادامه داشته باشد، نماز احتياج به تكرار و اعاده ندارد. در صورتى كه عذر نمازگزار استمرار نداشته باشد. زمانى كه قرائت را در حال نشسته بجا آورد، و بعد از آن قدرت بر قيام پيدا نموده و هنوز هم به ركوع نرفته باشد، بايد دوباره قرائت را در حال قيام تكرار نمايد. در صورتى كه تكرار قيام ممكن نباشد و در صورتى كه قيام فوت شده، قيام ركنى باشد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر قيام ركنى نباشد، تكرار لازم نمى باشد.

ص: 99

(مسئله) در صورتى كه مكلف قدرت بر قيام را، تنها در يكى از دو جزء سابق و لاحق دارد؛ به اين معنى كه فقط قدرت بر ايستادن در يكى از دو جزء را داشته و هر دو را نمى تواند ايستاده بجا آورد، در اين صورت بايد جزء سابق و اوّل را ايستاده خوانده و دومى را نشسته بخواند، هرچند جز سابق ركن نبوده و جزء لاحق و دوم ركن باشد.

سؤال (76) در صورتى كه ايستادن در نماز متوقف بر اين باشد كه از شخصى كمك بطلبد. آيا كمك طلبيدن واجب است. و در صورتى كه شخص در ايستادن او را كمك كند، آيا نمازش صحيح مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه ايستادن در نماز متوقف به كمك طلبيدن از شخص ديگر و يا تكيه كردن بر ديوار و مثل آن باشد، واجب است آن را انجام داده و نمازش صحيح مى باشد، والله العالم.

سؤال (77) در صورتى كه نمازگزار توانايى ايستادن در نماز را داشته و فقط در ركعت آخر عاجز مى شود. آيا بايد از ابتداء نماز را نشسته بخواند و يا اينكه بايد فقط ركعت آخر را نشسته، و بقيه را با حالت ايستاده بجا آورد؟

(بسمه تعالى): شخص مذكور بايد نماز را از ابتداء ايستاده خوانده و فقط براى ركعت آخر كه عاجز شده، بنشيند، والله العالم.

سؤال (78) عمل جراحى ديسك كمر انجام داده ام و پزشكان بعد از عمل جراحى دستوراتى جهت بهبودى سريع به من داده اند كه بعضى از

ص: 100

آنها مربوط به نماز مى باشد. طبق دستور پزشك به مدت شش و يا هفت ماه بايد نماز خود را نشسته بخوانم و از هر گونه خم و يا راست شدن و حركاتى كه موجب فشار به كمر مى شود، ممنوع گرديده ام. اكنون سؤال من اين است كه اگر بر روى صندلى نشسته و براى ركوع با سر اشاره كنم و بعد از قرائت ذكر ركوع، با بستن چشم به سجده اشاره نموده و احتياطاً مهر را به پيشانى گذاشته و نماز را به اين كيفيت تمام كنم. آيا اين نماز صحيح مى باشد؟

(بسمه تعالى): نماز شما به اين كيفيت بايد باشد كه شما براى ركوع سر خود را مقدارى پايين آورده و براى سجود هم همين عمل را انجام دهيد، ولى در اشاره به سجده، بايد سر را مقدارى پايين تر بياوريد، خداوند شما را عافيت عنايت فرمايد، والله العالم.

3 - احكام قرائت

(مسئله) خواندن سوره در نمازهاى واجب يوميه از شخص مريض و همچنين كسى كه عجله دارد و كسى كه از چيزى مى ترسد، كه در صورت خواندن سوره مبتلا به آن گردد و كسى كه در تنگى وقت نماز مى خواند، برداشته شده ولازم نمى باشد و بنابر احتياط مستحب دردو قسم اول بايد اقتصار نمايد. به صورتى كه خواندن سوره براى او مشقت و گرفتارى داشته باشد و بنابر اظهر وجود ضرورت عرفى در سقوط سوره كافى مى باشد.

ص: 101

سؤال (79) حكم كسى كه بمدت ده سال قدرت بر صحبت كردن نداشته و نمازهايش را ترك نموده، چيست؟

(بسمه تعالى): شخص مذكور حكم انسان هاى لال را داشته و بايد با اشاره نمازهايش را بخواند و در صورتى كه در مدت ذكر شده، نماز را ترك كرده، لازم است، نمازهاى نخوانده را قضا نمايد، والله العالم.

4 - ركوع

(مسئله) در صورتى كه مكلف به تنهايى قادر به ايستادن در نماز نباشد، بايد به چيزى كه او را در ايستادن كامل كمك كند تكيه دهد و در صورت عجز از آن بايد بقدر امكان ايستاده و براى ركوع در حالى كه ايستاده، اشاره نمايد و در صورتى كه امر داير شود بين اينكه نشسته ركوع نمايد و يا اينكه در حال قيام اشاره به ركوع كند بنابر اظهر بايد نشسته ركوع نمايد و بنابر اولى نماز را دوبار خوانده، يك بار با ركوع نشسته و يك بار با اشاره در حال ايستاده و در حال اشاره، بايد اشاره در صورت امكان با سر باشد و در صورت عدم امكان با بستن دو چشم، اشاره به ركوع نموده و با باز كردن آنها اشاره به تمام شدن و برخواستن از ركوع نمايد.

5 - سجود

(مسئله) در صورتى كه مكلف از سجده ى كامل عاجز باشد، بايد بقدرى كه امكان داشته خم شود و مهر را بر روى پيشانى خود قرار دهد

ص: 102

و ساير اعضاى را كه در سجده بايد بر زمين قرار گيرد، بر روى زمين قرار دهد. و در صورتى كه اصلاً امكان خم شدن براى او نباشد و يا اينكه بمقدارى توانايى خم شدن دارد كه با آن مقدار سجده محقق نمى گردد، بايد با سر خود اشاره نمايد و در صورت عدم امكان با دوچشم خود به سجده اشاره نمايد و در صورت عدم امكان بايد با دست خود به سجده اشاره كرده و در هنگام اشاره سجده را نيت نمايد و بنابر احتياط مستحب مهر را بر روى پيشانى گذاشته و اعضاى ديگر را در محل خود قرار دهد. اگر چه بنابر اظهر اين عمل آخر واجب نمى باشد.

(مسئله) در صورتى كه در پيشانى نمازگزار زخمى باشد كه مانع از گذاشتن پيشانى بر روى مهر است. در صورتى كه اين زخم همه ى پيشانى را نگرفته، بايد جاى سالم پيشانى را بر روى مهر گذاشته و سجده كند و در صورتى كه زخم تمام پيشانى را گرفته، بايد به يكى از دو گوشه ى پيشانى سجده كند و بنابر احتياط مستحب گوشه ى راست را مقدم نمايد. و بنابر احتياط واجب، بايد هم سجده به گوشه ى پيشانى نموده و هم سجده به چانه نمايد، هر چند اين احتياط مستلزم تكرار نماز باشد و در صورتى كه سجده به گوشه ى پيشانى ممكن نباشد، بايد با چانه ى خود سجده نموده و در صورت عدم امكان سجده با چانه، با سر خود اشاره به سجده نموده يا با چشم خود، چنانچه تفصيل آن در مسايل گذشته ذكر شد.

ص: 103

سؤال (80) شخصى كه وظيفه ى او در نماز اشاره كردن بجاى سجده مى باشد، در صورتى كه مكان بلندى را درست نموده و مى تواند مهر را بر روى آن بگذارد، وظيفه اش در نماز چيست؟

(بسمه تعالى): بلند نمودن محل سجده و سجده كردن بر روى مكان بلندى كه مهر را بر روى آن گذاشته و بر آن سجده مى كند، در صورت امكان مقدم بر ايجاد اشاره مى باشد و شخص عاجز با تمكن از طريق دوم، وظيفه ى ايجاد اشاره را ندارد، والله العالم.

سؤال (81) شخصى كه پزشك به خاطر مرضى در چشم، او را از طولانى شدن سجده منع نموده، اگر به نماز جماعت حاضر شود، توانايى همراهى با امام را در همه ى سجده ندارد. در اين صورت آيا مى تواند زود تر از امام سر از سجده برداشته و در حال نشسته منتظر امام بماند. و يا اينكه بايد ديرتر از امام به سجده رفته و به اندازه ى مقدار واجب امام را در سجده درك نمايد؟

خوئى (قدس سرّه): با توجه به آنچه كه ذكر شده، در نماز جماعت نمى تواند حاضر شود و بايد نماز را به شكل فرادا بجا آورد، ولى در صورت و فرض آخر مى تواند اقتداء نمايد.

ص: 104

فصل سوم: مبطلات نماز

يكى از مبطلات نماز خروج حدث از انسان مى باشد و فرقى بين حدث اصغر و اكبر در اين حكم نمى باشد. همچنين خروج حدث در اثناء نماز چه عمدى و چه سهوى مبطل نماز بوده، ولى در صورتى كه قبل از سلام نماز سهواً از او حدثى خارج شده، در صورتى كه سلام را فراموش نموده، بنابر ظاهر نمازش صحيح بوده و حكم مذكور، يعنى مبطل بودن حدث در اثناء نماز در موارد مسلوس و مبطون و مانند اينها و مستحاضه استثناء شده است، چنانچه گذشت.

مقصد دوم: قضاى نماز

اشاره

(مسئله) در صورتى كه پسر بچه بالغ و مجنون و ديوانه عاقل گردد و شخص بيهوشى به هوش آيد، در صورتى كه در اثناء وقت نماز باشد. اين اشخاص بايد نماز را، هرچند به اندازه ى يك ركعت از وقت نماز را درك كنند، بخوانند و در صورتى كه با فرض امكان از خواندن نماز در وقت آن را ترك كنند، بايد بعد از وقت قضا نمايند و همچنين حائض و زنى كه از نفاس پاك گرديده، در صورتى كه عذرشان در اثناء وقت نماز برطرف گردد. در صورتى كه امكان خواندن نماز براى آنها باشد، بايد نماز را در وقت آن بخوانند و در صورتى كه در وقت نتوانند نماز را بخوانند، تيمم نمايند. اگر تيمم را ترك نموده و نماز نخوانند، بايد بعد از وقت قضا

ص: 105

نمايند. ولى در صورتى كه زن حائض و يا نفسايى به خاطر تنگى وقت نتوانند با آب غسل نمايند، بايد بنابر احتياط تيمم نموده و نماز را بخوانند و لكن اگر نماز نخواندند، قضاى نماز بر آنها واجب نمى باشد.

(مسئله) در صورتى كه ديوانگى و يا بيهوشى به انسان دست دهد، بعد از آنكه از وقت نماز به اندازه اى كه بتواند نماز را درآن وقت بخواند گذشته باشد، واجب است كه بعد از وقت، اگر ممكن باشد كه نماز را با همه ى شرايط بجا آورد، نماز را قضا نمايد.

(مسئله) مستحب است كه انسان نافله هاى نماز يوميه را در صورتى كه ترك شده، قضا نمايد، بلكه قضاى همه ى نمازهاى مستحب در صورتى كه وقت آن گذشته و انسان موفق به انجام آنها نشده است، مستحب بوده و استحباب در صورتى كه انسان به خاطر مريضى از خواندن نوافل عاجز بوده، موكد نمى باشد و در صورتى كه از قضاى نمازهاى نافله عاجز باشد، مستحب است كه به خاطر هر دو ركعت يك مد طعام صدقه دهد. و در صورتى كه از اداى اين مقدار عاجز و ناتوان است، مى تواند عوض از نماز و نافله ى شب يك مد و عوض از نافله هاى روز يك مد ديگر صدقه دهد.

(مسئله) واجب است كسانى كه عذرى در نماز دارند، قضاى نماز را تا زمانى كه عذرشان برطرف نگشته، در صورتى كه عذر بعد از مدتى از بين مى رود، تأخير بيندازند. و در صورتى كه مى دانند، عذر در تمامى عمر با

ص: 106

آنها بوده و مرتفع نمى گردد، مى توانند در اولين وقت ممكن اقدام به قضا نمايند. هم چنين در صورتى كه احتمال بقاء عذر و عدم ارتفاع آن را بدهد، مى تواند در اولين فرصت ممكن نمازش را قضا نمايد، ولى در صورتى كه خللى در اركان نماز واقع شده باشد. بايد نماز را دوباره بخواند و در صورتى كه خلل و نقص درغير اركان بوده، اعاده و تكرار نماز لازم نمى باشد.

سؤال (82) مريضى كه هوش خود را بوسيله مادّه ى بيهوش كننده به مدت طولانى از دست داده و اين ماده را پزشكان معالج داده اند تا بتوانند مريض مذكور را بعد از آن عمل جراحى كنند و استعمال اين دارو هم بدون اختيار مريض بوده و هيچگونه اطلاع و موافقتى نسبت به آن نداشته است. آيا براى اين مريض واجب است نمازهايى را كه نخوانده و در اين مدت ترك شده، قضا نمايد؟

خوئى (قدس سرّه): قضاى نمازهاى ذكر شده، مبنى بر احتياط مى باشد.

مواردى كه فرزند بزرگ تر، بايد نمازهاى پدر را قضا نمايد

سؤال (83) شخصى از دنيا رفته و قبل از فوت، فرزندانش او را به بيمارستان منتقل نموده اند، ولى در آن حالت هوش و درك كافى براى نماز نداشته و با اين حالت تقريباً دو ماه در بيمارستان بسترى بوده، آيا قضاى نمازهاى شخص مذكور بر فرزند بزرگتر واجب است، با توجه به

ص: 107

اينكه بيمارستان در شهر و وطن متوفى نبوده، آيا در صورت وجوب قضا بايد نمازهاى فوت شده، به نحو تمام قضاء شود يا شكسته؟

(بسمه تعالى): نمازهايى را كه در حال بيهوشى كامل از او فوت شده، قضا ندارد.

بله در صورتى كه در اول وقت نماز هوش و درك داشته و هنوز در وطن خود بوده، سپس او را به بيمارستان برده اند و در آنجا بيهوش شده، بايد نمازش را به نحو تمام قضا نمايند، والله العالم.

سؤال (84) حكم مريضى كه مبتلا به بيهوشى گرديده، در نماز چيست؟ آيا بايد نماز و روزه ى او قضا شود؟

(بسمه تعالى): قضاى روزه و نماز كسى كه بيهوش بوده، واجب نمى باشد، والله العالم.

سؤال (85) پدرم به علت پيرى مبتلا به ضعف چشم گرديده، به شكلى كه حتى اشياء را به فاصله يك مترى نمى بيند، اين مسئله باعث شده كه او به خوبى نتواند وظيفه ى نماز را انجام داده و در بعضى موارد مبتلا به زيادى ادرار شده و در بعضى موارد به جهت مخالف قبله ايستاده و نماز مى خواند و توجه به تذكرات اطرافيان نمى كند. لطفاً وظيفه ى اطرافيان را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): شخص مذكور بايد به هر كيفيتى كه توانايى دارد نماز بخواند و بايد پسر بزرگش در صورتى كه بداند، بعضى از

ص: 108

نمازهاى پدرش باطل بوده، آنها را بعد از مرگ پدر قضا نمايد، والله العالم.

مقصد سوم: نماز استيجارى

(مسئله) اجير نمودن شخصى كه داراى عذر مى باشد مانند كسى كه از ايستادن عاجز بوده يا نمى تواند بدنش را از نجاست تطهير نمايد يا اينكه مبتلا به زخم و جبيره در بدنش باشد يا انسانى كه مسلوس بوده و يا انسانى كه با تيمم نماز مى خواند، براى نماز جايز نمى باشد، مگر اينكه شخص ديگرى كه فاقد عذر باشد، پيدا نشود. بلكه بنابر اظهر در صورتى كه اجير كسى هم نباشد. اعمالشان به نيت غير، صحيح نمى باشد و در صورتى كه شخص اجير از ابتداء عمل استيجارى عذرى نداشته و در اثناء داراى عذر گرديده، بايد صبر كند تا عذرش از بين رفته و بعد از آن عمل را طبق وظيفه ى شخص غير معذور بجا آورد.

مقصد چهارم: نماز جمعه

اشاره

نماز جمعه واجب تخييرى است به اين معنى كه مكلف مخيّر است در روز جمعه نماز جمعه را با توجه به مراعات شرايط آن بخواند و يا اينكه

ص: 109

آن را ترك نموده و نماز ظهر بخواند. و در صورتى كه نماز جمعه را با شرايط آن بخوانند، ديگر نيازى به خواندن نماز ظهر نمى باشد.

بعضى از شرايط وجوب نماز جمعه

1 - مرد بودن نمازگزار، بنابراين حضور در نماز جمعه بر زنان واجب نمى باشد.

2 - آزاد بودن، بنابراين بر عبد و بنده واجب نمى باشد.

3 - حضور در وطن، بنابراين بر مسافر واجب نمى باشد.

4 - سالم بودن از مرض و كورى، بنابراين بر مريض و شخص نابينا واجب نمى باشد.

5 - پير نبودن، بنابراين بر پيرمردان واجب نمى باشد.

6 - فاصله بين شخص نمازگزار و محل اقامه ى نماز جماعت بيشتراز دو فرسخ نباشد و همچنين در موردى كه حضور در نماز جمعه براى مكلف دشوار بوده و براى او حرج ايجاد كند، حضور واجب نيست، هرچند فاصله اش از محل نماز كمتر از دو فرسخ باشد، بلكه بعيد نيست، حضور درنماز جمعه در صورت بارش باران واجب نباشد، هر چند كه حضور براى مكلف دشوار نباشد.

تذكر: براى بدست آوردن توضيحات بيشتر راجع به احكام نماز جمعه به منهاج الصالحين ج 1 ص 189 مراجعه شود.

ص: 110

قسمت اول: عبادات

احكام روزه

اشاره

ص: 111

ص: 112

مقصد اول: شرايط صحت روزه

(مسئله) روزه ى شخص مريض صحيح نمى باشد. بنابراين روزه ى شخصى كه مثلاً عارضه و بيمارى چشمى دارد، در صورتى كه روزه براى او موجب ضرر شود، به اين شكل كه مريضى او شديد شود و يا زمان مداوا و بهبودى مرض طولانى شود و يا باعث شدّت درد بيمار شود، صحيح نيست. و موارد ذكرشده بايد به اندازه اى باشد كه در نزد عقلاء قابل اهميت باشد. بنابراين ضرر محدود كه درنزد عرف مردم چيز مهمى حساب نشود و طولانى شدن زمان معالجه اگر به مقدار كم باشد و يا درد به اندازه اى باشد كه غالباً مردم به آن اهميت ندهند، مجوز خوردن روزه نمى شود و مريض در اين موارد بايد روزه بگيرد. و در آنچه ذكر شده، فرقى ندارد كه مكلف يقين به ضرر در موارد ذكر شده داشته ويا ظن و گمان قوى و يا احتمالى كه موجب ترسيدن او از روزه گرفتن باشد، داشته است.

و هم چنين اگر انسان سالم در شرايطى از روزه گرفتن بترسد و احتمال مريض شدن خود را بدهد، روزه بر او واجب نبوده و در صورتى

ص: 113

كه علم داشته باشد كه روزه براى او ضرر داشته و او را مريض مى كند، حكم مذكور روشن تر مى باشد، و در صورتى كه مريض به روزه گرفتن ضررى نبيند، بايد روزه بگيرد.

(مسئله) مجرد ضعف، هر چند زياد باشد موجب جواز روزه خوارى نمى شود، ولى در صورتى كه ضعف به مقداريست كه باعث حرج و سختى فراوان مى شود، خوردن روزه جايز است و بايد بعد از آنكه ضعف از بين رفت، آنچه را كه خورده، قضا نمايد. و همچنين اگر ضعف باعث شود كه مكلف براى تحصيل معاش عاجز گرديده و نتواند اقدام به ادامه ى كار روزانه ى خود نمايد و ممرّ ديگرى هم براى معاش و خرجى زندگى خود نداشته باشد، روزه گرفتن واجب نمى باشد و همچنين اشخاص كارگر در صورتى كه به خاطر تشنگى قادر به كاركردن نباشند، روزه بر آنان واجب نبوده و بنابر احتياط واجب، اين اشخاص بايد در خوردن و آشاميدن به مقدار ضرورت اكتفا نمايند.

(مسئله) در صورتى كه مكلفى به گمان اينكه روزه برايش ضررى ندارد، روزه گرفته و بعداً معلوم شد كه روزه براى او ضرر داشته است. در اين صورت در صحت روزه او اشكال است، هر چند ضرر به حد حرام نباشد و در صورتى كه گمان به ضررى بودن روزه داشته و با ترس از آن روزه گرفته، روزه اش باطل مى باشد، مگر در صورتى كه با قصد قربت روزه گرفته و بعداً معلوم شود كه روزه برايش ضرر نداشته است.

ص: 114

(مسئله) در صورتى كه از گفته ى پزشك گمان به ضرر روزه پيدا كرده و بترسد، در اين صورت واجب است افطار نمايد.

و همچنين در صورتى كه پزشك حاذق و قابل اطمينان باشد و يقين به اشتباه او نداشته باشد، به گفته ى او بايد افطار نمايد، و در غير اين صورت گفته ى پزشك اعتبارى نداشته، حتى اگر پزشك بگويد روزه ضررى براى مكلف ندارد، ولى خود مكلف از روزه گرفتن بترسد، روزه براى او واجب نمى باشد.

(مسئله) اگر مريض قبل از زوال آفتاب از مرض بهبود يافته و حالش خوب شده و چيزى تناول نكرده باشد و نيت روزه نمايد، روزه اش صحيح نيست، ولى اگر امساك و خود دارى از مفطرات روزه در بقيه ى روز نمايد، اشكال ندارد و بنابر احتياط مستحب، بقيه ى روز را از مفطرات روزه امساك نمايد.

سؤال (86) در صورتى كه روزه براى مكلفى به خاطر ضرر آن جايز نباشد، ولى پزشك به او دستور داده به خاطر آزمايش هايى كه بايد انجام گيرد در طول روز تا مغرب از خوردن و آشاميدن امساك نمايد. آيا مى تواند در اين صورت نيت روزه نمايد؟

(بسمه تعالى): بله، نيت روزه براى شخص مذكور جايز است، بلكه بعيد نيست كه واجب باشد، والله العالم.

ص: 115

سؤال (87) شخص مريض با توجه به مرض، روزه گرفته و روزه را بر خود ضررى نمى دانسته، ولى بعد از گذشت مدتى معلوم گرديد كه روزه براى او ضرر داشته، آيا روزه اش صحيح است يا باطل؟ آيا روزه هايى را كه گرفته، بايد دوباره قضا نمايد؟

(بسمه تعالى): روزه ى شخص مريض باطل است و در صورتى كه مريضى او تا ماه رمضان ديگر ادامه داشته باشد، قضا نداشته و بايد فديه بدهد، والله العالم.

سؤال (88) شخص مريض با توجه به اينكه مى داند و يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد و مرض او را تشديد مى كند، ولى او را به هلاكت نمى رساند، اقدام به روزه گرفتن نموده و قصد قربت هم كرده است و يا به خاطر جهل به حكم و يا به خاطر اينكه فكر مى كرده، ترك روزه براى مريض از جهت رخصت براى او بوده و او مخير است بين ادا و قضاى آن، و يا اينكه روزه را رجاءً گرفته و به احتمال اينكه در واقع مطلوب باشد. آيا روزه اش صحيح مى باشد يا باطل است. با توجه به اينكه مى داند، در واقع روزه براى او ضرر دارد؟

(بسمه تعالى): روزه ى مريضى كه روزه برايش ضرر دارد صحيح نبوده، اگرچه با سختى متحمل ضرر باشد، اما قضاى آن از مسايل گذشته معلوم گرديد، والله العالم.

ص: 116

سؤال (89) در صورتى كه مكلف احتمال دهد كه روزه براى او ضرر داشته و از اين احتمال بترسد، آيا روزه برايش واجب است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بترسد، بر اثر روزه گرفتن مريض شود و يا اينكه مريضى او طولانى شود و يا اينكه روزه باعث ضعف شديد گردد به طورى كه مكلف قادر بر حركت كردن نباشد؛ مانند دخترانى كه در اوايل بلوغ روزه مى گيرند، در اين موارد روزه واجب نمى باشد.

اما در صورتى كه احتمال دهد به خاطر روزه گرفتن مبتلا به مسايلى شود كه براى هر روزه دارى متعارف است؛ مانند گرسنگى و ضعف مختصرى كه براى هر روزه دارى حاصل مى شود و يا قدرت پيدا نكردن بر كارهايى سخت و دشوار، در اين مورد حق افطار نداشته و بايد روزه بگيرد، والله العالم.

سؤال (90) دايى من مريضى قند داشته و بر اثر آن چشمهاى خود را از دست داده و دست راستش قطع گرديده و توان روزه ندارد، با توجه به اينكه شخص فقيرى مى باشد، تكليف او چيست؟

(بسمه تعالى): روزه و قضاى آن، بر مريضى كه مرضش چند سال استمرار پيدا مى كند واجب نمى باشد، بلكه واجب است براى هر روز فديه دهد و مقدار فديه در اين زمان Ḥ كيلوگرم گندم مى باشدسؤال (750 گرم) كه بايد به فقراء بدهد، والله العالم.

ص: 117

سؤال (91) شخصى كه به خاطر مرض چند سال روزه هايش را نگرفته وامسال قبل از حلول ماه مبارك رمضان به پزشك مراجعه نموده و پزشك به او گفته كه ديگر روزه براى او ضرر ندارد و او هم بقيه ى روزهاى ماه شعبان را روزه گرفته، ولى اكنون شك كرده كه آيا ضررى بودن روزه از زمان گفته ى پزشك از بين رفته و يا در بعضى از سال هايى كه افطار كرده است طبق احتمال دوم روزه برايش ضررى نبوده و او بى جهت افطار نموده است. آيا در اين احتمال لازم است روزهايى را كه از سال هاى قبل افطار نموده، قضا نمايد؟ و يا اينكه مى تواند استصحاب مرض خود را تا زمان مراجعه جديد به پزشك نموده، تا اينكه افطار سال هاى گذشته مانعى نداشته باشد و قضا لازم نباشد؟

خوئى (قدس سرّه): شخص مذكور مى تواند استصحاب بقاء مرض خود را نموده و عوض روزه هايى را كه افطار كرده، فديه بدهد و به مجرد احتمال رفع عذر در سال هاى سابق، قضا واجب نمى شود، بلكه بايد تا زمان اعلام جديد پزشك، حكم به بقاء مرض خود نمايد.

ص: 118

مقصد دوم: مبطلات روزه و احكام آن ها

فصل اول: بعضى از مبطلات و احكام آن ها
اول: خوردن و آشاميدن
اشاره

سؤال (92) در صورتى كه مكلف در خوردن و آشاميدن از دهان استفاده نمى كند و از طريق غير متعارف غذا و آب به معده اش مى رسد. آيا اين خوردن و آشاميدن مفطر مى باشد. با توجه به اينكه اين شكل از خوردن و آشاميدن غير متعارف به خاطر آزمايش و به خاطر مبتلا بودن مكلف به نوعى مرض مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): خوردن و آشاميدن به شكل ذكر شده در سؤال روزه را باطل نموده و همچنين در صورتى كه مريض شرعاً بتواند روزه بگيرد، خوردن و آشاميدن مذكور روزه اش را باطل مى كند.

سؤال (93) در صورتى كه خونريزى دندان در طول روز در ماه رمضان ادامه داشته و حتى تا هنگام غروب هم قطع نگردد، وظيفه ى مكلف در روزه ى ماه رمضان چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه چيزى از روى اختيار به حلق نرسد و پايين نرود، روزه صحيح مى باشد و مكلف بايد مقدارى پنبه در محل خونريزى بگذارد تا از رسيدن خون به داخل جلوگيرى كند، والله العالم.

ص: 119

1 - مسواك زدن

سؤال (94) حكم استفاده از مسواك و خميردندان در حال روزه را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مواد خمير دندان داخل فضاى حلق نشود، استفاده از مسواك اشكالى ندارد، هر چند كه استفاده از آن براى شخص روزه دار مكروه مى باشد، والله العالم.

2 - حكم عطرها و استفاده از بخور

سؤال (95) حكم بوييدن و استنشاق عطرهاى جديدى كه به شكل بخار مى باشد، در ماه رمضان چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بوى خوش به شكل هوا در آمده و جرميتى نداشته، به شكلى كه فقط هواى خالص به فضاى حلق برسد، اشكالى ندارد و مكروه هم نيست، والله العالم.

سؤال (96) برخى از پزشكان در هنگام كشيدن دندان از موادى استفاده مى كنند كه بوى آن مدتى در دهان مى ماند و اين بو و رايحه، گاهى اوقات به حلق هم مى رسد. آيا در اين صورت روزه اشكال پيدا مى كند؟

(بسمه تعالى): باقى ماندن بوى مواد ذكر شده، اگرچه به عمق حلق هم برسد، اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (97) حكم استفاده از مواد زير در روزه چه حكمى دارد؟

ص: 120

1 - عطرى كه مشتمل بر الكل و يا بخورات و مواد خوشبو كننده است.

2 - استفاده از آمپول.

3 - قطره اى كه در چشم و يا در گوش مى ريزند.

(بسمه تعالى): هيچ كدام از موارد ذكر شده براى روزه اشكالى ندارد، والله العالم.

3 - استفاده از اسپرى جهت بيماريهاى تنفسى

سؤال (98) استفاده از موادى مثل اسپرى تنفس براى بيماران در حال روزه چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه به فضاى دهان به شكل هواى بدون جرم برسد، اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (99) اسپريى كه براى معالجه از طريق دهان يا بينى استفاده مى شود، دو نوع است. گاهى مواقع به شكل يك مادّه ى پر فشار كه شباهت به گاز دارد، استعمال مى گردد و گاهى اوقات به شكل يك مايع جارى و يا به شكل بخار جارى استفاده مى شود. حكم هر دو مورد را در روزه بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه در چشم و بينى استعمال گرديده و به فضاى حلق نرسد، اشكالى ندارد و در صورتى كه از طريق دهان استعمال

ص: 121

شده و قبل از رسيدن به حلق مبدل به هوا شود، مصرف آن مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (100) مريضان مبتلا به آسم ناچارند، از وسيله اى استفاده كنند كه باعث راحت شدن تنفس و از بين رفتن گرفتگى نفس مى شود. اين وسيله اين گونه استفاده مى شود كه آن را در مقابل دهان گذاشته و با فشار دادن آن، داروى داخل آن به شكل گاز داخل دهان شده و باعث رفع گرفتگى نفس مى شود. لطفاً حكم استفاده از آن را براى روزه داران بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه هوا بعد از رسيدن به مرى و مجراى تنفس مبدل به ماده سائله گردد، روزه صحيح بوده و اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (101) گاهى موارد پزشكان براى مريضان مبتلا به بيمارى هاى تنفسى دارويى را تجويز مى كنند كه به شكل گاز پر فشار بوده و از طريق دهان جذب بدن مى شود. آيا استفاده از اين دارو با توجه به اينكه 80 درصد آن جذب بدن مى شود، اشكالى در روزه ايجاد مى كند؟

خوئى (قدس سرّه): استفاده از داروى ذكر شده، ضررى به روزه وارد نمى كند.

سؤال (102) من مبتلا به حساسيتى در بينى مى باشم و با مراجعه به پزشك، پزشك از من خواسته، كه براى تشخيص مريضى ماده اى را

ص: 122

استفاده كنم كه به شكل اسپرى از فضاى دهان جذب بدن مى شود. وقتى كه آن را استعمال كردم، احساس كردم كمى از آن داخل حلقم شده و جذب شكم گرديده، ولى يقين پيدا نكردم. آيا روزه ى من در آن حال باطل شده يا نه، در صورتى كه اگر مى دانستم، دكتر چنين دارويى را براى من تجويز مى كند، هرگز دكتر نمى رفتم؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه داروى مذكور به شكل هوا به فضاى دهان برسد، ضررى به روزه نمى زند، والله العالم.

4 - قطره اى كه در بينى ريخته مى شود

سؤال (103) آيا قطره اى كه داخل بينى ريخته مى شود، روزه را باطل مى كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه به فضاى حلق نرسيده باشد، اشكال ندارد.

5 - حكم خوردن و آشاميدن بدون قصد

سؤال (104) شخصى مبتلا به مرضى است كه هنگام خواب خون از دندان هاى او و يا از حلقش جارى شده و از حلق مى گذرد، حكم روزه ى او در ماه رمضان چيست؟ هنگامى كه از خواب بيدار مى شود براى اينكه خون را از حلق خود خارج سازد ناچار است كه مقدارى آب داخل حلق نموده تا بتواند، خون را خارج سازد. ولى مقدارى از آب بدون اختيار وارد شكم مى شود. در اين صورت روزه چه حكمى پيدا مى كند؟

ص: 123

(بسمه تعالى): آنچه كه در حال خواب وارد شكم مى شود، ضررى به صحت روزه نمى رساند، ولى در حال بيدارى بايد از رسيدن آب به شكم جلوگيرى نمايد. و در صورتى كه مقدارى از آب داخل شكم شد، بقيه ى روز را بايد امساك نموده؛ يعنى عملى كه روزه را باطل مى كند، انجام نداده و بعداً روزه ى آن روز را قضا نمايد، والله العالم.

دوم: استفراغ عمدى

اگر استفراغ به خاطر ضرورتى باشد؛ مثل معالجه و مانند آن، براى روزه دار مانعى ندارد و همچنين استفراغ غير اختيارى اشكالى ندارد.

(مسئله) اگر در شب غذايى بخورد كه خوردن آن در روز موجب استفراغ مى گردد، در صورتى كه قصد استفراغ در روز را داشته باشد، روزه اش باطل مى شود. و در صورتى كه قصد استفراغ ندارد، بنابر اظهر روزه باطل نمى شود و در اين مسئله فرقى بين واجب معين و غير معين نمى باشد و همچنين فرقى نيست، بين صورتى كه بيرون آوردن آنچه خورده، منحصر به استفراغ باشد يا نباشد.

سوم: باقى ماندن بر جنابت عمداً

(مسئله) در صورتى كه شخص جنب به خاطر مرض و غير آن قدرت بر غسل كردن ندارد، بايد قبل از فجر تيمم نمايد و در صورتى كه تيمم

ص: 124

انجام ندهد، روزه اش باطل است و در صورت تيمم نمودن بنابر احتياط، بايد تا طلوع فجر بيدار بماند.

چهارم: احتقان به مايعات

احتقان به اشياء جامد و همچنين به اشيايى كه داخل شكم مى شود و لكن از راه حلق نبوده و صدق خوردن و آشاميدن هم به آنها نمى شود، مانعى ندارد؛ مانند دارويى كه در رحم استفاده مى شود يا داخل گوش ريخته مى شود و يا در چشم و مواضع ديگر استفاده شده و در بعضى موارد داخل شكم مى شود. و هم چنين اگر شخصى روزه دار مورد اصابت چاقو و نيزه و امثال آنها واقع شود كه وسيله ى مذكور داخل شكم او مى شود، ولى در صورتى كه براى رسيدن غذا به معده راه ديگرى غير از حلق درست كرده باشند و از آن راه غذا را به معده برسانند، بعيد نيست كه خوردن و آشاميدن بر آن صدق كرده و در اين صورت روزه باطل شود و همچنين اگر به خاطر استنشاق آبى از راه بينى داخل شكم شود و در صورتى كه آب و يا غذا وارد بدن شده، ولى داخل معده نگردد. در اين صورت بايد بنابر احتياط واجب آن عمل را ترك نمايد، مانند سرم غذا كه در زمان ما متعارف است. ولى داخل نمودن دارو بوسيله ى آمپولى كه به دست يا پا مى زنند، اشكالى ندارد و همچنين قطره اى كه در چشم و يا گوش مى ريزند.

ص: 125

سؤال (105) دارويى كه خانم ها براى معالجه ى بعضى از امراض خود استفاده مى كنند و آن را داخل مجراى رحم قرار مى دهند، آيا ضررى به صحت روزه مى رساند؟

(بسمه تعالى): استفاده از اين داروها ضررى به روزه نمى رساند، والله العالم.

سؤال (106) مفهوم تنقيه در احكام روزه چيست؟

(بسمه تعالى): معناى آن داخل نمودن آب و يا مايع ديگر از پشت انسان، به بدن است.

حكم داخل كردن دوربين عكسبردارى از طريق دهان به معده

سؤال (107) آيا داخل نمودن تجهيزات عكس بردارى و مانند آن داخل بدن، جهت عكس بردارى از معده موجب بطلان روزه مى شود؟

(بسمه تعالى): داخل نمودن وسايل ذكر شده، در صورتى كه فقط براى عكسبردارى باشد، مانعى نداشته و روزه صحيح مى باشد، والله العالم.

پنجم: استفاده از آمپول در روزه
1 - حكم آمپولى كه جهت معالجه استفاده مى شود

سؤال (108) آيا استفاده از آمپولهاى مختلف (غذايى و يا بيهوش كننده و يا دارويى) روزه را باطل مى كند.

ص: 126

(بسمه تعالى): استفاده از آمپول هايى كه به نحو تزريق در عضو مى باشد و جنبه ى دارويى دارد، اشكالى ندارد. ولى استفاده از آمپولهاى كه موجب بيهوشى مى شود، هرچند مدت بيهوشى كم باشد، قابل اشكال است، والله العالم.

سؤال (109) آيا تزريق آمپول موجب باطل شدن روزه مى شود؟ و آيا فرقى بين آمپول دارويى و آمپول تقويتى وجود دارد، در صورت اشكال، آيا تزريق در دست و يا پا فرقى دارد؟

(بسمه تعالى): تزريق آمپول در ماه رمضان چه دارويى و چه تقويتى مشكلى ندارد و در حكم ذكر شده، فرقى بين تزريق از دست و يا پا وجود ندارد. البته بايد توجه شود كه شخص مريض با تفاصيلى كه در رساله ى عمليه گفته شده، روزه بر او واجب نمى باشد، والله العالم.

2 - حكم آمپولى كه جهت تغذيه در مريض استعمال مى شود (آمپول و سرم غذايى)

سؤال (110) استفاده از آمپول هاى تقويتى و غذايى مانند (ب 12) و (ب كمپلكس) در حال روزه چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): ضررى به روزه نمى رساند، والله العالم.

ص: 127

سؤال (111) آيا استفاده از سرم خوراكى كه حاوى آب و شكر و بعضى داروهاى ديگر مى باشد و به جاى آب و غذا به بيماران داده مى شود، باعث بطلان روزه مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): بنابر احتياط واجب در حال روزه، ترك شود.

سؤال (112) آيا سرم غذايى در صورتى كه شخص روزه دار با توجه به گرسنگى نيازى چندان به غذا ندارد مبطل روزه محسوب مى شود. در بعضى از استفتائاتى كه شده، فرموده ايد بنابر احتياط واجب مفطر بوده و

بايد از آن اجتناب شود. اين در حالى است كه در استفتايى ديگرى كه بدين گونه مطرح شده است.

آيا دارويى كه جهت تغذيه به مريض از راه آمپول داده مى شود، براى روزه اشكال دارد يا نه، و آيا اين آمپول غذايى حكم آمپول هاى ديگر را دارد؟ با توجه به اينكه مواد غذايى مذكور داخل معده نگشته و از راه خون جذب بدن مى گردد، مانند ساير داروهايى كه به وسيله ى آمپولها جذب مى گردد؟

در جواب اين استفتاء فرموده ايد، داروى ذكر شده مفطر نبوده، اگرچه بنابر احتياط مستحب ترك شود. آيا جواب دوم عدول از جواب اول بوده و نظر مبارك تغيير نموده است؟

ص: 128

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه داروى مذكور كه جهت تقويت استفاده مى شود، جايگزين غذا بوده و احساس گرسنگى را در شخص از بين مى برد، بايد بنابر احتياط واجب از آن اجتناب گردد، هر چند داخل معده نگردد. ولى در صورتى كه جايگزين غذا در رفع گرسنگى در انسان نباشد، هرچند از طريق خون جذب بدن گردد، استفاده از آن ضررى به روزه نمى زند.

ششم: حكم عمل جراحى و بيهوشى براى شخص مريض

سؤال (113) در مواردى كه اجراى عمل جراحى بر روى انسان متوقف بر بيهوشى باشد، در صورتى كه بيهوشى مقدارى از روز و يا همه ى آن روز باشد، آيا روزه ى شخص روزه دار با اين بيهوشى اشكال پيدا مى كند؟

(بسمه تعالى): عمل مذكور با توجه به بيهوشى اشكالى ندارد و بنابر احتياط روزه ى آن روز را قضا نمايد، الله العالم.

هفتم: خون دادن شخص روزه دار

سؤال (114) آيا پرداخت خون از طريق رگ براى روزه اشكال دارد؟

(بسمه تعالى): ضررى به روزه نمى رساند و لكن مكروه است، والله العالم.

سؤال (115) من در ماه رمضان خون داده ام، آيا روزه ام صحيح است؟

ص: 129

(بسمه تعالى): خون دادن در ماه رمضان و در حال روزه اشكالى ندارد و لكن مكروه مى باشد، والله العالم.

تذكّر: حكم حجامت در ماه رمضان، در احكام حجامت ذكر گرديده است.

فصل دوم: در احكام افطار
مبحث اول: اشخاصى كه از روزه گرفتن معافند

1 - پيرزن و پير مرد و كسى كه ذوالعطاش بوده، يعنى بايد پيوسته در روز آب بنوشد. در صورتى كه روزه گرفتن براى آنها غير ممكن باشد و يا اينكه موجب سختى و دشوارى براى آنها باشد، روزه بر آنان واجب نمى باشد، ولى بايد براى هر روزى كه روزه را افطار مى كند، يك مد طعام به فقير جهت فديه پرداخت كنند و بهتر آن است كه يك مد گندم بدهند، بلكه بنابر احتياط مستحب دو مد بدهند. و در پيرمرد و پيرزن در صورتى كه بعد از رمضان تمكن از قضا نمودن روزه پيدا نمايند. قضا كردن واجب نمى باشد، ولى ذوالعطاش بنابر احتياط واجب در صورت تمكن از قضا، بايد روزهايى را كه خورده، قضا نمايد.

2 - زنى كه باردار بوده و زمان وضع حمل او نزديك است، در صورتى كه روزه براى خود او و يا براى بچه اش ضرر داشته باشد و همچنين زنى

ص: 130

كه بچه شير مى دهد در صورتى كه روزه براى خودش و يا براى بچه ضرر داشته باشد. در هر دو صورت بايد بعد از رفع عذر، روزه ها را قضا نمايند. و همچنين بايد در صورتى كه باردارى و يا شيردادن فقط براى بچه ضرر داشته باشد علاوه بر قضاى روزه، براى هرروز فديه هم بدهند؛ يعنى يك مد طعام به فقير بپردازند و در مواردى كه مكلف بايد يك مد طعام پرداخت نمايد. مجرد اشباع و سير كردن فقير، هر چند به كمتر از يك مد طعام باشد، كفايت نمى كند.

سپس ترخيص و اجازه ى افطار در موارد ذكر شده، به اين معنا نيست كه مكلف بين روزه و افطار، مخير باشد. بلكه معناى آن اين است كه روزه بر اشخاص ذكر شده واجب نبوده و لازم است، آنها روزه را بخورند. حكم ذكر شده در غير از پيرزن و پيرمرد بوده و اين دو در صورتى كه هرچند با سختى روزه بگيرند. در صورتى كه روزه براى آنها ضرر نداشته باشد، روزه ى آنها صحيح مى باشد.

(مسئله) در جواز خوردن روزه براى زن شيرده، فرقى نمى كند كه بچه مال خود او بوده يا بچه ى شخص ديگرى باشد. ولى بنابر اقوى حكم ذكر شده، اختصاص به صورتى دارد كه شخص ديگرى براى شيردادن بچه پيدا نشود.

سؤال (116) خانمى كه باردار بوده و در ماه اوّل باردارى، پزشك به اوگفته، بايد روزه نگيرى. او همچنين از يك عالم درباره روزه اش سؤال

ص: 131

نموده، عالم مذكور هم گفته است كه نبايد روزه بگيرى و اين خانم روزهايش را خورده و بعد از اتمام حمل روزهاى خود را قضا نموده است، ولى كفاره و چيزى ديگرى پرداخت نكرده است. اكنون مسئله اى كه اينجا مطرح شده، اين است كه پزشك معالج مسلمان نبوده و اين خانم به آن عالم نگفته است كه پزشك معالج كافر بوده، آيا اين مسئله موجب كفاره مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه از روزه گرفتن مى ترسيده و احتمال ضرر مى داده، هرچند اين احتمال به جهت گفته ى پزشك غير مسلمان بوده، كفاره بر او لازم نمى باشد، والله العالم.

مبحث دوم: كسانى كه افطار بر آنها جايز است

سؤال (117) بنابر معروف پيرزن و پير مرد مريض بايد فديه را بعد از رسيدن ماه رمضان جديد بدهند، ولى هر چند به رساله ى عمليه ى و كتاب هاى فقهى ديگر مراجعه كرديم، اثرى از اين مسئله نديديم، آيا آنچه كه معروف شده، صحيح مى باشد و در صورتى كه شخصى، فديه بر او واجب شده، بميرد و مردن او قبل از ماه رمضان جديد باشد. بايد فديه را از مال او خارج نمود يا خير؟

خوئى (قدس سرّه): بر پيرزن و پيرمرد لازم نيست كه تا رمضان جديد صبر نمايد، ولى مريض بايد صبر نمايد و اين تفصيل به جهت دليل

ص: 132

خاص در مريض بوده كه اين دليل در آن دو نمى باشد. اما اخراج فديه بر ورثه لازم نيست، مگر در صورتى كه شخص متوفى به آن وصيت كرده باشد.

سؤال (118) در صورتى كه توانايى گرفتن روزه را نداشته باشم و بخواهم جهت هر روز يك مد طعام از جنس برنج بدهم. آيا بايد 30 مد طعام را به سى فقير جداگانه بدهم، يا مى توانم همه ى آنها را به يك فقير پرداخت نمايم؟

(بسمه تعالى): پرداخت فديه سى روز به يك فقير مانعى ندارد، والله العالم.

مبحث سوم: مواردى كه مكلف مجبور به افطار مى شود

سؤال (119) شخصى روزه دار در صورتى كه به خاطر ترس از تلف شدن و يا به خاطر سختى و دشوارى فراوان مجبور به خوردن روزه مى گردد، آيا بايد مانند ذوالعطاش بمقدار ضرورت اكتفا نموده و بقيه روز را امساك نمايد يا مى تواند به هر اندازه اى كه مى خواهد غذا بخورد و بقيه ى روز را هم امساك نكند؟

خوئى (قدس سرّه): شخص مذكور حكم ذوالعطاش را داشته و بايد به اندازه ى رفع اضطرار غذا بخورد و بايد بقيه ى روز را هم تا شب امساك نمايد و عملى كه روزه را باطل مى كند، انجام ندهد، والله العالم.

ص: 133

تبريزى (قدس سرّه): بنابر احتياط واجب شخص مذكور حكم ذوالعطاش را دارد.

سؤال (120) در صورتى كه روزه براى شخص ضررى ندارد، ولى مجبور است كه در بين روز قرص بخورد. آيا امساك در بقيه ى روز بر او واجب است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه در خوردن قرص مجبور و مضطر باشد، امساك روز بر او لازم نمى باشد، والله العالم.

مقصد سوم: مسايل قضاى روزه

(مسئله) كسى كه به خاطر مريضى نتوانسته، بعضى از ايام ماه رمضان را روزه بگيرد، و قبل از آنكه از مريضى بهبود يابد، از دنيا رفته است، در اين صورت قضاى روزه ى آن ايام بر او واجب نمى شود و همچنين اگر به خاطر عذر حيض و يا نفاس نتواند روزه بگيرد و در همان ايام عادت از دنيا برود و يا آنكه بعد از اتمام ايام عادت بدون آنكه وقتى براى قضاى روزه پيدا كند، از دنيا برود، قضاى روزه بر آن زن واجب نمى شود.

(مسئله) در صورتى كه تمام ماه رمضان و يا بعضى از آن را به خاطر بيمارى نتواند روزه بگيرد، و اين بيمارى تا رمضان سال آينده استمرار پيدا نمايد، قضاى آن بر شخص مريض واجب نمى باشد، ولى بايد به جاى

ص: 134

هر روز يك مدسؤال (750 گرم) غذا و طعام به شخص فقير صدقه بدهد، و اگر اين شخص روزه ها را قضا نمايد، كفايت از تصدّق نكرده و وظيفه ى صدقه دادن از او ساقط نمى شود.

ولى در صورتى كه به جهت عذر ديگرى غير از بيمارى موفق به گرفتن روزه نشده و آن عذر تا رمضان ديگر ادامه داشته باشد، بايد شخص صاحب عذر روزه هاى رمضانى را كه روزه اش را نگرفته، قضا نموده و بنابر احتياط واجب براى هر روز، يك مد طعام به فقير صدقه دهد.

و همچنين اگر به سبب مريضى نتوانسته روزه ى رمضان را بگيرد، ولى تا رمضان بعدى به خاطر مسافرت پى در پى نتوانسته قضاى آن را به جا آورد، بايد روزه ها را قضا كرده و براى هر روز، يك مد طعام صدقه دهد.

(مسئله) در صورتى كه تمام ماه رمضان و يا بعضى از آن را به جهت عذر و يا عمداً روزه نگرفته باشد و قضاى آن را هم با آنكه توان آن را داشته، به خاطر سهل انگارى و تنبلى نگرفته و تا رمضان بعد تأخير انداخته باشد، بايد قضاى روزه ى ايامى را كه خورده، بجا آورده و براى هر روز يك مد طعام صدقه بدهد و در صورتى كه قصد قضا كردن روزه ها را داشته، ولى قبل از رسيدن رمضان بعدى مبتلا به عذرى گرديده و نتوانسته آنها را قضا نمايد، بايد قضاى آن روزه ها را بجا آورده و بنابر احتياط واجب، هر روز يك مد طعام صدقه بدهد و در اين مسئله كه

ص: 135

روزه ى رمضان را عمداً خورده، بايد علاوه بر قضا و فديه، كفاره ى خوردن عمدى روزه را هم بدهد.

(مسئله) در صورتى كه مريضى شخص تا چند رمضان استمرار پيدا نمايد، بايد براى هر رمضانى كه روزه ى آن را نگرفته، فديه ى جداگانه پرداخت نمايد، به اين معنى كه اگر سه رمضان پى در پى روزه را خورده و نتوانسته قضاى آنها را بگيرد يك فديه براى رمضان اول و يكى براى دوم و يكى ديگر براى رمضان سوم پرداخت كند، ولى اگر يك رمضان را روزه نگرفته، تنها يك فديه واجب است.

مقصد چهارم: مسايل متفرقه ى روزه

سؤال (121) شخصى كه مى داند اگر داروى خاصى را در شب استفاده نكند، در طول روز مبتلا به سر درد شديدى مى شود كه نمى تواند با آن روزه را ادامه دهد، آيا خوردن و يا استعمال آن دارو در شب واجب است؟

(بسمه تعالى): واجب است كه اين دارو را هنگام سحر اگر ضررى براى او ندارد، بخورد، والله العالم.

ص: 136

سؤال (122) آيا مى توان از دارويى كه انسان را در مقابل گرسنگى در روز كمك مى كند و او را از ضعف و ناتوانى نجات مى دهد، در شب هاى ماه رمضان استفاده نمود؟

خوئى (قدس سرّه): اگر اين دارو را قبل از فجر بخورد، مانعى ندارد.

سؤال (123) در صورتى كه شوهر به خاطر مريضى و يا مسافرت توان روزه گرفتن را ندارد، مى تواند با همسرش در حالى كه او خواب است، نزديكى نمايد و اگر زن در هنگام نزديكى از خواب بلند شود، بايد شوهر عمل جماع و نزديكى را ترك نمايد، آيا مرد در حال روزه مى تواند با دست خود و ماليدن آن به آلت تناسلى منى خود را انزال نمايد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورت خواب بودن همسر اين عمل مانعى ندارد و در صورتى كه در اثناء عمل از خواب بيدار شود، مرد بايد خود را از او جدا نمايد. اما استمناء به شكلى كه در سؤال ذكر شده، مطلقاً حرام است و در روز ماه رمضان اين عمل در حكم افطار به حرام مى باشد، والله العالم.

سؤال (124) خلبانى كه روزه، او را از عملش بازداشته و موجب ناتوانى و ضعف در قوه ى بينايى او مى شود و اين مشكل در حال كار و هدايت هواپيما خطرات جدى دارد، آيا مى تواند روزه را افطار نمايد؟

ص: 137

(بسمه تعالى): در صورتى كه ترك شغل در ماه رمضان براى اين شخص موجب حَرَج و سختى باشد، مى تواند روزه را افطار كرده و بايد بعداً قضا نمايد، والله العالم.

ص: 138

قسمت اول: عبادات

احكام حج

اشاره

ص: 139

ص: 140

فصل اول: بعضى از محرمات احرام

1 - پوشيدن لباس دوخته شده براى مردان

سؤال (125) آيا استفاده از پوششى كه از ورود هواى آلوده به بينى جلوگيرى مى كند، در صورتى كه دوخته شده باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): استفاده از آن براى مردان اشكال ندارد، اما در استفاده از آن براى زنها اشكال است، مگر در حال ضرورت، والله العالم.

2 - روغن مالى كردن بدن

سؤال (126) آيا روغن مالى كردن بدن قبل از احرام با روغنى كه اثر آن تا بعد از احرام باقى مى ماند، جايز است؟

(بسمه تعالى): اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (127) استفاده از دارويى كه براى رفع حساسيت پوستى قبل از احرام مصرف مى شود و موجب چرب شدن پوست شده و اثر آن تا بعد از احرام مى ماند و يا اينكه دارويى را شخص محرم جهت بيمارى مصرف مى كند كه باعث روغن مالى بدن شده و اثرش تا بعد از احرام مى ماند.

ص: 141

حكم هر دو صورت را بيان فرماييد و بنابر تقدير حرمت عمل ذكر شده، آيا كفاره بر شخص محرم واجب مى شود؟

(بسمه تعالى): اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (128) در صورتى كه شخص محرم مجبور شود از روغنى در بدن خود استفاده كند و يا اينكه از پمادى استفاده نمايد كه موجب چرب شدن پوست بدن مى شود، آيا عمل ذكر شده جايز است؟

(بسمه تعالى): عمل ذكر شده جايز است و موجب كفاره نمى شود، والله العالم.

سؤال (129) آيا استفاده از كرمهاى آرايشى خوشبو كننده كه زنها استفاده مى كنند در حال احرام، جايز است؟

(بسمه تعالى): روغن مالى كردن بدن و زينت كردن جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (130) آيا استفاده از كرم هاى ضد آفتاب قبل از طواف جايز است و در صورتى كه اگر مكلف از آنها استفاده نكند، مبتلا به سوختگى بين رانهايش مى شود، آيا در اين صورت استفاده بلامانع مى شود؟

(بسمه تعالى): تا زمانى كه به مرحله ى عسر و حرج نرسيده، استفاده جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 142

سؤال (131) آيا استفاده از پماد براى برطرف شدن شكافها و تركهايى كه بين انگشتان ايجاد مى شود، در حال احرام جايز است. با توجه به اينكه بعضى از اين پمادها بوداشته و بعضى ديگر فاقد بو مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه اين شكاف ها و ترك ها در حال احرام به وجود آمده، استفاده از اين پمادها جايز است، ولى در صورتى كه هنوز ايجاد نشده و شخص محرم مى خواهد از بوجود آمدن آنها جلوگيرى كند، استعمال اين پمادها جايز نمى باشد، والله العالم.

3 - پوشاندن سر براى مردان

سؤال (132) در صورتى كه سر شخص محرم مبتلا به عارضه اى است كه خجالت مى كشد سرش را در منظر مردم نشان دهد، آيا جايز است در حال احرام آن را بپوشاند و در صورت پوشاندن، آيا كفاره بر او واجب مى گردد؟

(بسمه تعالى): پوشانيدن سر جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه باز كردن سر موجب سختى و حرج باشد، والله العالم.

4 - خارج كردن خون از بدن

سؤال (133) آيا شخص محرم مى تواند با دست خودش به شخصى ديگر آمپول بزند، در حالى كه اين عمل موجب خونريزى بدن آن شخص مى گردد؟

ص: 143

(بسمه تعالى): در صورتى كه شخص ديگر محرم نباشد، جايز و در صورتى كه او هم محرم است، عمل مذكور در صورتى كه از اول بداند، زدن آمپول موجب خونريزى است، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (134) آيا شخص محرم مى تواند به خودش آمپول بزند، در حالى كه عمل مذكور باعث خونريزى مى گردد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مى داند عمل مذكور موجب خونريزى است، جايز نمى باشد، مگر در صورت ضرورت، والله العالم.

سؤال (135) آيا شخص محرم مى تواند، به ديگرى خون بدهد؟

(بسمه تعالى): جايز نمى باشد، مگر در حال ضرورت، والله العالم.

سؤال (136) آيا محرم مى تواند جوشهاى اطراف لب و انگشت خود را از بين ببرد؟

(بسمه تعالى): اگر موجب خونريزى نشود، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (137) آيا محرم مى تواند براى انجام عمل مستحب و يا براى حفظ الصحه در حال احرام حجامت نمايد؟

(بسمه تعالى): قبل از احرام حجامت اشكالى ندارد. اما بعد از آن جايز نبوده، مگر در صورتى كه محرم به خاطر ضرورت مجبور شود، حجامت كند و در صورت مذكور، بايد بنابر احتياط گوسفندى كفاره بدهد، والله العالم.

ص: 144

سؤال (138) در صورتى كه حجامت به دستور پزشك بوده و انجام آن براى معالجه و يا بر طرف شدن مرض لازم باشد و نتوان آن را به بعد از حج موكول نمود. آيا حجامت در حال احرام جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورت اضطرار جايز است، والله العالم.

5 - كشيدن دندان

سؤال (139) آيا شخص محرم مى تواند دندان محرم ديگر را بكشد. با توجه به اينكه كشيدن دندان موجب خونريزى است؟

(بسمه تعالى): در صورت ضرورت اشكالى ندارد، والله العالم.

6 - اصلاح موى سر

سؤال (140) آيا براى شخص محرم جايز است كه موى محرم ديگر را اصلاح نمايد، بعد از آنكه هردوى آنها عمل ذبح را انجام داده اند؟

(بسمه تعالى): عمل ذكر شده قبل از خروج از احرام، ولو به واسطه ى تقصير جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 145

فصل دوم: بعضى از احكام حج و عمره

مبحث اول: موالات در حج تمتع

سؤال (141) شخصى كه از اعمال عمره ى تمتع فارغ شده، ولى مبتلا به مرضى شده كه او را به بيمارستان خارج از شهر مكه برده اند و پزشك هم به او اجازه ى برگشت به مكه، جهت احرام براى حج را فعلاً نداده است. وظيفه ى اين شخص در صورتى كه قدرت بروقوف در عرفات و مشعر را دارد، چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه قدرت بر احرام را در محل خودش دارد، احرام بسته و به عرفات و بعد از آن به مشعر رفته، سپس اعمال بعدى را يا خودش و يا با نايب كردن غير انجام دهد، والله العالم.

سؤال (142) در صورتى كه شخص متمتع از مكه خارج شده، در حالى كه محرم نبوده است. سپس بدون احرام، داخل شهر ديگرى شده، آيا عمره ى قبلى او باطل مى شود؟

(بسمه تعالى): باطل نمى شود، والله العالم.

مبحث دوم: تلبيه گفتن شخص لال

سؤال (143) فرموده ايد كه شخص لال براى تلبيه بايد با انگشت خود اشاره كند و زبان خود را دايم حركت دهد. آيا كيفيت خاصى براى اشاره با انگشت وجود دارد؟

ص: 146

(بسمه تعالى): كيفيت خاصى وجود ندارد، آنچه كه لازم است، اشاره بايد به گونه اى باشد كه قصد شخص مكلف نسبت به تلبيه فهمانده شود، والله العالم.

مبحث سوم: احكام استفاده از داروى جلوگيرى از عادت ماهيانه

سؤال (144) دارويى كه زن ها براى به تاخير انداختن عادت ماهيانه استفاده مى كنند. در صورتى كه خانمى بداند، اگر از اين دارو استفاده نكند، قبل از آنكه به ميقات برسد حائض مى شود وقدرت بجا آوردن عمره ى تمتع را پيدا نخواهد كرد، آيا استفاده از داروهاى ذكر شده و به تاخير انداختن عادت ماهيانه لازم است؟

(بسمه تعالى): واجب نمى باشد، والله العالم.

سؤال (145) بعضى از خانم ها قرص هايى را در سفر حج استفاده مى كنند كه حيض را تاخير مى اندازد، ولى گاهى اوقات باز خون ديده و آن را با زدن آمپول قطع مى كنند. آيا قطع آن خون بعد از جريان آن، حكم طهارت بعد از حيض را دارد و مى تواند اعمال مشروط به طهارت را انجام دهد. سپس بعد از حبس و قطع آن خون درزمان عادت، به چه قصدى غسل نمايد؟

(بسمه تعالى): خونى كه از سه روز كمتر باشد، حيض محسوب نمى گردد و واجب است اعمال مستحاضه را بجا آورد، والله العالم.

ص: 147

سؤال (146) زنى كه قرص هاى ضد حيض و عادت ماهيانه را استعمال نموده تا اينكه در حال طواف حائض نگردد، ولى گاهى اوقات يك بار يا دوبار در ايام عادت ماهيانه خون مى بيند، وظيفه ى او چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون تا سه روز استمرار پيدا نكند، بايد اعمال مستحاضه را انجام دهد. چنانچه در رساله ى عمليه گفته شده و اگر از سه روز بيشتر شده، محكوم به حيض مى شود، هر چند مشخصات خون حيض را نداشته باشد، والله العالم.

سؤال (147) زنى كه محرم بوده و بعد از دو وقوف حائض گرديده، سپس با قرص هاى جلوگيرى از عادت ماهيانه ى خود جلوگيرى كرده و خون قطع شده و بقيه ى اعمال را انجام داده است، او بعد از مصرف آن قرص ها دوباره خون ديده است، وظيفه ى او چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه خون از سه روز كمتر بوده و به اندازه ى سه روز، هر چند در باطن فرج جريان نداشته است، اعمال او صحيح مى باشد، والله العالم.

سؤال (148) خانمى كه براى جلوگيرى از حيض، قرص استفاده نموده تا بتواند اعمال حج را انجام دهد، ولى درهمان زمان ترشحات زرد رنگى ديده و احتمال داده كه آن ترشحات خون باشد و چون اين ترشح در ايام عادت ماهيانه اش بوده، شك كرده، آيا آنچه را ديده، استحاضه است يا نه. با توجه به اينكه قدرت بر تشخيص نداشته است، ولى بنا را بر استحاضه

ص: 148

گذاشته و احكام آن را مراعات نكرده و طواف نموده و نماز طواف را خوانده، در اين صورت، آيا اعمالش صحيح مى باشد يا نه؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه يقين نداشته، مايعى را كه از او خاج شده، خون است، اعمالش صحيح مى باشد. ولى اگر يقين كرده كه خون است. اگر مدت ديدن آن خون از سه روز كمتر نبوده، محكوم به حيض است؛ زيرا آن را در ايام عادت ديده است، ولى اگر از سه روز كمتر بوده، محكوم به استحاضه مى باشد و در صورتى كه در غير ايام عادت ماهيانه ديده است، براى پى بردن به احكام آن به رساله ى عمليه مراجعه كند، والله العالم.

فصل سوم: بعضى از شروط طواف

1 - ختنه براى مردان
اشاره

سؤال (149) شخصى كه بدون احرام چند دفعه داخل شهر مكه شده، اين شخص ختنه شده هم نمى باشد و همه ى اين كارها را از روى علم و عمد انجام داده، آيا واجب است آنچه را كه از او فوت شده، دوباره انجام دهد. آيا تا زمانى كه اعمال فوت شده را انجام ندهد، زن ها بر او حرام هستند؟ يا اينكه فقط گنهكار بوده و احكام ذكر شده، در حق او مترتّب نمى شود؟

ص: 149

(بسمه تعالى): در صورتى كه بدون احرام داخل مكه شده، فقط گنهكار مى باشد، والله العالم.

سؤال (150) پسر بچه اى كه ختنه شده، ولى گردى سر آن به شكل كامل ظاهر نمى باشد، آيا حج او بعد از بلوغ صحيح مى باشد؟

(بسمه تعالى): حج او صحيح مى باشد، والله العالم.

سؤال (151) مردى كه بعد از پايان اعمال حج مى فهمد كه ختنه ى او كامل نبوده، بلكه مقدارى از پوشش روى گردى سر آلت هنوز باقى مانده است، آيا حج او صحيح مى باشد؟

(بسمه تعالى): حج او صحيح مى باشد، والله العالم.

سؤال (152) اگر كسى بعد از ختنه شدن در صحت ختنه ى خود شك نمايد، آيا حج او مجزى مى باشد؟

(بسمه تعالى): اگر مقدارى از گردى سر آلت با قطع كردن لايه ى روى آن بيرون آمده باشد، شخص مذكور ختنه شده محسوب مى گردد و طواف او اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (153) آيا واجب است كه مكلف صرف نظر از مسئله ى حج، ختنه شدن خود را احراز نمايد؟

(بسمه تعالى): ختنه فى حد نفسه واجب بوده و اصل وجوب آن ربطى به مسئله ى حج ندارد، والله العالم.

ص: 150

نايب گرفتن در طواف

سؤال (154) شخصى كه در هنگام طواف عمره ى تمتع مبتلا به سكته ى قلبى شده و به وطنش برگردانده شده، تكليف او چيست؟

(بسمه تعالى): بنابر احتياط خود او و يا ولى او كسى را براى تمام كردن اعمال عمره ى مفرده نايب بگيرد و اين كفايت از حج واجب نمى كند، والله العالم.

سؤال (155) زنى كه بعد از طواف از حال رفته و بيهوش شده است و بعد از بهوش آمدن خودش را با ادرار نجس كرده، ولى سهل انگارى نموده و خودش را تطهير ننموده و فرزندش را نايب قرار داده، سپس خودش عمل سعى را انجام داده است، حكم حج اين زن چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه امكان برگشتن براى او باشد، نماز طواف را در هر جايى كه هست، قضا نمايد و بنابر احتياط شخصى را نايب كند كه نمازش را آنجا بجا آورد، والله العالم.

فصل چهارم: وقوف در عرفه

سؤال (156) آيا براى شخص ضعيف و يا شخص مريض و مانند اين دو جايز است كه قبل از غروب، عرفات را ترك كنند؟

تبريزى (قدس سرّه): بنابر احتياط جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 151

فصل پنجم: بعضى از اعمال منى

مبحث اول: بيتوته در منى

سؤال (157) من به خاطر ابتلا به مريضى نتوانستم در منى حاضر شوم، ولى سعى نمودم با سختى هم كه شده، نصف دوم را در منى بوده و بيتوته كنم، ولى كثرت و ازدحام جمعيت مانع از آن شد، وظيفه ى من چيست؟

(بسمه تعالى): اگر از مكه خارج شده اى، چيزى به عهده ى تو نمى باشد، والله العالم.

مبحث دوم: رمى جمرات

سؤال (158) خانمى كه با شوهرش در روز يازدهم براى رمى جمرات رفته، ولى به خاطر شدّت گرما شوهرش را گم كرده و در حال سرگردانى و شدت اضطراب بيهوش بر روى زمين مى افتد. او را به بيمارستان منتقل نموده و بعد از چند روز شوهرش او را در بيمارستان پيدا نموده، در حالى كه اين زن مريض بوده و توانايى انجام بقيه ى اعمال حج را نداشته است. شوهرش از زن خود نايب شده، ولى چون در آن زمان نگران بيمارى زنش بوده است، در آن حال و در هنگام حج گفته است كه من اعمال همسرم را انجام داده ام، ولى بعد از برگشت از سفر حج، شوهر مى گويد كه من حال مناسبى در آن وقت نداشتم و نتوانستم اعمال همسرم را انجام دهم. اينك شوهر مى گويد كه زنم بر من حرام گشته، آيا حج زن صحيح

ص: 152

است يا نه و بنابر فرض عدم صحت حج، زن مى تواند نايب بگيرد يا اينكه خودش بايد اعمال را بجا آورد و آيا ذبح كفاره بيتوته نكردن در منى را بايد در منى انجام دهد و يا مى تواند در وطن خود هم ذبح نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه فقط مبيت به منى و رمى جمرات را در روز يازدهم و دوازدهم ترك نموده، حج او صحيح مى باشد و بايد براى انجام رمى جمرات در صورتى كه خودش در سال آينده نمى تواند آن را انجام دهد، نايب بگيرد و واجب است عوض هر شبى كه مبيت در آن را ترك نموده، يك گوسفند قربانى نموده و لازم نيست كه آن را در منى ذبح نمايد و در صورتى كه طواف فريضه و يا سعى را ترك نموده، اگر ماه ذى الحجه تمام نشده است، بايد نايب بگيرد تا طواف و سعى را بجاى او انجام داده و همچنين طواف نساء را براى او بعمل آورد و در اين صورت چيزى بر او واجب نمى باشد، ولى در صورتى كه ماه ذى الحجه تمام شده، حج او باطل شده و او از احرام خارج گرديده است و اگر استطاعت او باقى مانده است و يا اينكه حج قبلاً بر گردن او استقرار پيدا نموده، بايد سال آينده دوباره حج بجاآورد، والله العالم.

مبحث سوم: تذكيه و ذبح حيوان توسط شخص لال

سؤال (159) چگونه شخص لال در هنگام ذبح حيوان بسم الله بگويد. همچنين در موارد عقود و ايقاعات هنگامى كه يكى از دو طرف معامله

ص: 153

شخص لالى مى باشد، چگونه عمل ايجاب و قبول از شخص لال محقق مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه شخص لال با حركت دادن زبان و با اشاره نمودن به شكلى كه قرينه باشد بر اينكه او در مقام انشاء عقدى مثل بيع و يا نكاح و يا ايقاع طلاق است، اشاره او در مقام انشاء كفايت مى كند، والله العالم.

مبحث چهارم: شرايط قربانى و موارد مصرف آن

سؤال (160) تهيه ى قربانى كه واجد شرايط باشد؛ مثل اينكه آلت تناسل او قطع نشده باشد و يا بيضه هايش كوبيده نشده باشد، غالباً ممكن نمى باشد. آيا تهيه ى قربانى ناقص كه جامع شرايط نباشد، كفايت مى كند؟ با توجه به اينكه غالب قربانى ها شرايط ذكر شده را ندارد، بلكه در هر پنجاه قربانى يك قربانى واجد شرايط بوده و بقيه ناقصند. آيا با توجه به آنچه گفته شد، قربانى ناقص كفايت مى كند؟

(بسمه تعالى): فرضى كه شما ذكر كرديد صحيح نمى باشد و در صورتى كه آنچه گفته شده، صحيح باشد. در اين صورت قربانى كردن ناقص كه جامع شرايط نباشد، كافى مى باشد و احتياط نسبت به قربانى استحبابى است، والله العالم.

سؤال (161) چه فرقى بين قربانى خَصّى و قربانى مرضوض الخصيتين وجود دارد؟

ص: 154

(بسمه تعالى): خصى به حيوانى گفته مى شود كه بيضه هاى آن را كشيده اند و مرضوض به حيوانى گفته مى شود كه بيضه هاى آن را كوبيده اند، والله العالم.

فصل ششم: استنابه در حج و احكام نايب

سؤال (162) در صورتى كه شخص نايب احتمال مى دهد كه مبتلا به حيض و يا مرض گردد. آيا مى تواند اعمال حج را بر وقوفين و اعمال منى مقدم سازد يا خير؟

(بسمه تعالى): بله مى تواند تقديم كند، هر چند به حيض و يا مرض مبتلا نشود و بنابر احتياط اعمال مكه را اعاده نمايد و در صورتى كه از اول مى دانسته كه مبتلا به حيض و يا مرض مى شود، گرفتن نيابت خالى از اشكال نمى باشد، والله العالم.

سؤال (163) شخصى كه باقى بر تقليد مرحوم آيت الله خوئى (قدس سرّه) مى باشد و به خاطر مبتلا بودن به مرض قند توانايى مسافرتهاى طولانى و پياده رويهاى ممتد را ندارد. آيا اين شخص مى تواند شخص ديگرى را براى حج خود نايب كند، با توجه به اينكه تا به حال حج بجا نياورده است؟

ص: 155

(بسمه تعالى): در صورتى كه توانايى طى طريق و مسافت را، هر چند به وسيله سوارشدن بر دوش كسى داشته باشد، بايد اعمال را با كيفيت ذكر شده انجام دهد و اگر در سعى و طواف هم بتواند به كيفيت ذكر شده عمل كند، گرفتن نايب مجزى نمى باشد، والله العالم.

سؤال (164) در صورتى كه مكلف به خاطر مرض مثانه عمل جراحى نموده و توانايى ادرار كردن در حال نشسته را ندارد. همچنين از او پيوسته باد خارج شده و او مجبور است، ايستاده ادرار كند. آيا مى تواند شخصى را جهت نيابت از خود به حج بفرستد، با توجه به اينكه تا به حال حجى انجام نداده است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مسافرت براى او ممكن بوده و همچنين بتواند طهارتى را كه وظيفه ى اوست در حج تحصيل كند، بايد خودش حج انجام داده و نايب گرفتن جايز نمى باشد و در صورتى كه مسافرت براى او سخت و دشوار بوده، به شكلى كه براى او حَرَجى باشد، بايد شخصى را به نيابت از خود به حج بفرستد و بنابر احتياط بايد كسى را كه نايب مى كند، مردى باشد كه صروره است، والله العالم.

ص: 156

سؤال (165) در صورتى كه شخص مريض و يا پيرمرد و يا پيرزن استطاعت مالى داشته باشند، ولى حج براى آنها حرجى و دشوار باشد. آيا حج بر آنها واجب است و در صورت وجوب، آيا بايد نايب بگيرد؟

(بسمه تعالى): بنابر احتياط واجب بايد نايب بگيرد، والله العالم.

سؤال (166) شخصى كه مبتلا به فلج در نصف بدنش مى باشد، اگر داراى مالى باشد كه كفاف گرفتن نايب براى حج را دارد. آيا گرفتن نايب واجب است يا اينكه بايد صبر كند، مالى بدست آورده و كسى را به عنوان مساعد و كمك با خود به حج برده و خودش مباشرتاً اعمال حج را بجا آورد و بنابر وجوب گرفتن نايب، اگر نايب ضرورت پيدا نكند و در سال آينده استطاعت براى گرفتن نايب نداشته باشد، آيا حج بر او مستقرشده يا خير؟

(بسمه تعالى): اگر كسى را پيدا كند كه هر چند به شكلى مجانى او را كمك كند بايد حج را خودش انجام دهد و در غير اين صورت بنابر احتياط واجب بايد نايب گرفته و حج را به تاخير نيندازد، مگر اينكه يقين كند و يا اطمينان داشته باشد كه عذرش زايل مى گردد و اگر نايب پيدا نموده و او را براى حج نفرستد، بنابر احتياط حج بر او مستقر گرديده؛ به اين معنى كه واجب است در صورتى كه مرض او استمرار پيدا كرده، به شكلى كه نتواند خودش حج را بجا آورد، نايب بگيرد، والله العالم.

ص: 157

فصل هفتم: مسايل متفرقه ى حج

اشاره

سؤال (167) خانمى كه حج واجبش را بجا آورده و چون مناسك حج براى او سخت و دشوار مى باشد و داراى ضعف بدنى است، آيا مى تواند فقط به زيارت پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در مدينه اكتفا كرده و براى سالهاى آينده فقط به اين زيارت اكتفا نمايد؟

(بسمه تعالى): بله جايز است، والله العالم.

ص: 158

قسمت اول: عبادات

احكام خمس و جهاد

ص: 159

ص: 160

خمس

سؤال (168) من مانند پزشكان هميشه مقدارى دارو در منزل خويش نگهدارى مى كنم و اين داروها را يا خودم استفاده كرده ويا به اشخاصى كه نياز داشته باشند مى دهم. آيا هنگام رسيدن سرسال خمسى بايد داروهاى ذكر شده را تخميس نمايم. با توجه به اينكه من اين داروها را به مريض هاى شهرم بدون كسب قيمت و يا وجه ديگرى مى دهم؟

(بسمه تعالى): اگر داروهاى ذكر شده قيمتى دارد كه در بازار خريد و فروش مى شود، بايد خمس آن پرداخت شود، والله العالم.

سؤال (169) پدر و مادرى كه زمين گير شده اند و مقدارى از سود سهم شركتى را در ماه دريافت نموده و خرج مى كنند، ولى معلوم نمى باشد كه اين حقوق كافى براى مصارف آنها مى باشد يا نه، و در صورت كفاف هم معلوم نمى باشد كه خمس اموالشان را مى دهند يا نه و آيا حساب سالى دارند يا نه، با توجه به اينكه معلوم نيست كه اين پدر مريض اموالى را كه با آن سهام خريده، خمسش را داده است يا خير. فرزندان اين پدر

ص: 161

بعنوان هديه و يا مساعدت به آنها، اموالى را به پدر مى دهند و از اين كمك ها مقدارى جمع مى شود. آيا تخميس آن لازم است. با توجه به اينكه پدر قادر به تكلّم نمى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پدر و مادر از عقل كافى برخوردارند، واجب است خمس اموالى را كه از مصرف سال آنها بيشتر مى شود بدهند، والله العالم.

جهاد
اشاره

(مسئله) جهاد بر شخص عاجز و مريض بنابر اظهر واجب نمى باشد، چه به شكل عينى و چه كفايى، زيرا وجوب تجهيز غير محتاج به دليل بوده و در اينجا دليلى وجود ندارد، بله شبهه اى نيست كه اين كار مستحب بوده و يكى از مصاديق فى سبيل الله محسوب مى گردد. اين در صورتى است كه جهاد متوقف بر اين نباشد كه شخص ديگرى بجاى او براى جهاد مهيا شود و در غير اين صورت واجب است شخص ديگرى را براى جهاد تجهيز و آماده سازد.

ص: 162

بعضى از شروط وجوب جهاد
قدرت

جهاد بر شخص كور و فلج و زمين گير و پيرمرد ناتوان و پيرمردى كه زمين گير بوده و يا بر شخص مريض و شخص فقيرى كه قادر بر تهيه ى مقدمات جهاد؛ مثل نفقه و خرج راه و نفقه ى زن و بچه را ندارد و مثل اينها واجب نمى باشد و دليل اين حكم آيه ى شريفه (ليس على الاعمى حرج ولا على الاعرج حرج) و آيه ى شريفه (ليس على الضعفاء ولا على المرضى ولا على الذين لايجدون ماينفقون حَرَجٌ) مى باشد (بر شخص كور و شخص فلج تكليفى نمى باشد و همچنين بر ضعفا، ناتوانان و بر مريضان و بر كسانى كه نفقه ندارند، تكليفى نمى باشد).

خاتمه
اول: معناى نفى جرح

سؤال (170) معناى نفى حَرَج در دين چيست؟

(بسمه تعالى): تكاليف و احكامى كه در شرع مقدس ثابت شده، اگر به مرتبه ى حرج و دشوارى شديد برسد، به شكلى كه انجام آنها براى شخص مكلف دشوار باشد، اين تكاليف رفع؛ و برداشته شده است. مانند مريضى كه نماز خواندن به شكل ايستاده براى او دشوار است. اين وجوب قيام از او رفع شده و بايد نشسته نماز بخواند، والله العالم.

ص: 163

دوم: عبادت كسى كه فراموشى دارد

سؤال (171) شخصى كه داراى عقل و تشخيص بوده، ولى به مريضى فراموشى به شكل موقت يا دايم مبتلا بوده و در بعضى از موارد احتمال داده مى شود كه او از روزه دار بودن خود غافل بوده و يا اينكه در هنگام نماز غفلت كرده و اعمال منافى با روزه و نماز بجا مى آورد. چنانچه قادر به حفظ ركعات نماز هم نمى باشد، وظيفه ى اين شخص چيست؟

خوئى (قدس سرّه): حكم اين شخص و تشخيص حال او موكول به نظر عرف است. و چه بسا خود او هم در بعضى اوقات بفهمد كه آيا غافل است يا ملتفت. و در صورتى كه شك كند، غافل محسوب شده يا ملتفت، بايد طبق آنچه كه عادت داشته و انجام مى داده است، اعمالش را انجام دهد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه در همه ى وقت نمازها و روزه ها همين حالت را دارد، چيزى بر او واجب نبوده و در غير اين صورت بايد در زمانى كه اين حالت را ندارد، نماز بخواند.

ص: 164

قسمت دوم: معاملات

احكام نكاح

اشاره

ص: 165

ص: 166

مقدمه: حكم آزمايشات پزشكى قبل از ازدواج

سؤال (172) مريضى كم خونى، يكى از مريضى هاى شايع و معروف در زمان ماست. و در صورتى كه مرد و يا زن مبتلا به اين مرض باشند، باعث عواقب خطرناك و وخيمى در فرزندان آنها شده، و آنها هم مبتلا به مريضى هاى خطرناك مى شوند؟

آيا از جهت شرعى آزمايشات قبل از ازدواج براى اينكه زوجين بدانند، مبتلا به كم خونى نمى باشند، مستحب است؟

(بسمه تعالى): آزمايشات ذكر شده اشكالى ندارد. بله اين آزمايشات چون احتياط در احراز صحت و سلامت خود شخص مى باشد، مستحب مى باشد و احتياط در هر حال مستحب است. ولى عقدى كه واقع مى شود، هر چند بدون آزمايشات ذكر شده باشد و حتى با علم به اينكه يكى از زوجين مبتلا به كم خونى است، صحيح مى باشد، والله العالم.

سؤال (173) امروزه مريضى خطرناكى شايع شده كه باعث مبتلا شدن مريض به دردهاى مزمن و خطرناك در انسان شده و اين مرض به اسم (اينميا) نام برده مى شود، ولى ممكن است از اين مرض با آزمايشاتى كه

ص: 167

قبل از ازدواج از زن و شوهر گرفته مى شود، در فرزندان جلوگيرى نمود و در صورتى كه زوجين مبتلا به اين مرض نباشند. ازدواج سر گرفته و در غير اين صورت طرفين اقدام به آن ازدواج نمى كنند، هم اكنون سؤالى مطرح است.

آيا شخصى كه قصد ازدواج دارد، واجب است، اين آزمايشات طبى را انجام دهد يا خير و آيا در حكم مذكور بين زن و مرد فرقى وجود دارد؟

خوئى (قدس سرّه): انجام اين آزمايشات براى زن و مرد واجب نمى باشد و مى توانند آن را ترك كنند.

سؤال (174) بعضى از امراض وراثتى بوده و نمى توان از آن جلوگيرى نمود، مگر با انجام آزمايشات قبل از ازدواج كه يكى از اين امراض خطرناك كم خونى و تالاسمى مى باشد و از شايع ترين و خطرناك ترين مريضى هاى زنان محسوب مى گردد. اين مريضى عبارت است از تغييرى كه در تركيب خون به وجود آمده به طورى كه به شكل هلالى در مى آيد. و تالاسمى مرضى است كه به سبب آن، بدن قدرت خونسازى نداشته و بچه اى كه مبتلا به اين دو بيمارى مى شود، مبتلا به دردهاى مختلف در اعضاى بدن مى شود و بايد هر ماه خونش را عوض كنند. نظر مبارك را راجع به وجوب انجام آزمايشات ذكر شده، قبل از ازدواج بيان فرماييد. با توجه به اينكه زندگى سالم زوجين مبتنى بر وجود بچه هاى سالم و صحيح مى باشد؟

ص: 168

(بسمه تعالى): سزاوار است كه زن و مرد قبل از اقدام به ازدواج آزمايشات ذكر شده را انجام دهند تا از بدنيا آمدن بچه ى مريض جلوگيرى شود. پدر مى تواند قبل از ازدواج دخترش اجازه ى خود را مشروط به انجام آزمايشات ذكر شده نمايد، والله العالم.

سؤال (175) نظر مبارك حضرتعالى درباره ى دستورات و سفارشاتى كه پزشكان قبل از ازدواج به زن و مرد مى كنند، چيست؟ با توجه به اينكه پزشكان انجام آزمايشات قبل از ازدواج را براى كم شدن تولد بچه هاى ناقص و يا مريض لازم مى دانند، آيا اين سفارشات قبل از ازدواج وجوبى براى مرد و زن مى آورد؟

(بسمه تعالى): احتياط كردن به انجام آزمايشات پزشكى مانعى ندارد، خصوصاً با زياد شدن مريضى هاى پنهان در اين زمان، والله العالم.

سؤال (176) در صورتى كه قوانين حكومتى آزمايشات پزشكى قبل از ازدواج را لازم دانسته و براى جلوگيرى از شيوع بيمارى ايدز، زن و مرد را مجبور به آن آزمايشات نمايد با توجه به اينكه اين آزمايشات متوقف برگرفتن منى مرد و زن بوده و در بعضى از موارد منجر به استمناء مى گردد، آيا بيرون آوردن مايع از رحم زن جايز است يا خير؟

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه ازدواج به شكل ديگرى ممكن نبوده و شخص نياز به آن داشته، به شكلى كه ازدواج نكردن براى او

ص: 169

حرجى و دشوار باشد. آنچه در مسئله ذكر شده، براى زن و مرد اشكالى ندارد، والله العالم.

مقصد اول: عقد دائم

فصل اول: بعضى از احكام عقد دائم
مبحث اول: ساقط شدن وجوب تمكين

سؤال (177) مردى كه مبتلا به مرض التهاب كبد به شكل وبايى آن بوده و اين مرض يك بيمارى كشنده و در بعضى موارد مسرى هم مى باشد و باعث مى شود كه شخص مبتلا به اين بيمارى نتواند با همسر خود عمل مقاربت انجام دهد، مگر با وسايلى كه جلوگيرى از تماس بدن او با بدن زن مى كند. اين مرد اقدام به ازدواج موقت نموده و حقيقت مريضى خود را براى زن ذكر نكرده و در اثناء ازدواج موقت براى زن مريضى خود را ابراز كرده و گفته است كه اكنون آن مريضى بهبود پيدا كرده، مرد مذكور دايماً مريض بوده و زن از ترس اينكه مبتلا به مرض مذكور شود، نمى تواند به عمل جنسى تن بدهد. آيا اين زن مى تواند اعمال خيار تدليس كند به جهت اينكه مرد مذكور بيمارى خود را مخفى كرده و زن را در ازدواج دائم فريب داده است و آيا مى تواند مهر خود را با توجه به اينكه مرد با او مقاربت كرده، طلب نمايد؟

ص: 170

(بسمه تعالى): در صورتى كه به طريقى معتبر مثل گفته ى پزشكان خبره كه مورد وثوق هستند، ثابت شود كه مريضى ذكر شده مسرى مى باشد، زن حق دارد از نزديكى مرد جلوگيرى كند، مگر در صورتى كه مرد از وسايلى استفاده كند كه از سرايت مرض جلوگيرى كند و اين زن حق فسخ نداشته، ولى مى تواند زوج و همسر خود را به هر نحوى كه ممكن است راضى به طلاق نمايد، هرچند به بخشيدن مهر خود باشد، چنانچه در سؤال فرض دخول شده كه موجب ثبوت مهر گرديده است، والله العالم.

سؤال (178) مردى كه با زنهاى آفريقايى ارتباط جنسى دارد، به شكلى كه احتمال ابتلاى او به بيمارى ايدز زياد است، آيا همسر اين مرد مى تواند از نزديكى اين مرد و ساير استمتائات ديگر براى حفظ خود از بيمارى ايدز جلوگيرى نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه به واسطه ى گفته ى پزشك حاذق و مورد وثوق اين احتمال را مى دهد، مى تواند از نزديكى مرد جلوگيرى كرده و تمكين نكند، والله العالم.

سؤال (179) در صورتى كه زن يقين به ابتلاى همسرش به ايدز داشته باشد، وظيفه اش چيست؟

ص: 171

(بسمه تعالى): در صورتى كه اطمينان به بيمارى شوهر دارد، مى تواند از نزديكى شوهر جلوگيرى نموده و استحقاق نفقه را هم از مرد داشته و مى تواند آن را طلب نمايد، والله العالم.

مبحث دوم: احكام استمتائات

سؤال (180) در صورتى كه مرد احتمال دهد، مبتلا به ايدز گرديده و يا يقين به ابتلا داشته باشد، آيا مى تواند با همسرش نزديكى كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بداند به بيمارى مذكور مبتلا شده، هرچند به گفته ى پزشك حاذق باشد، جايز نمى باشد با همسرش نزديكى كند، والله العالم.

سؤال (181) در صورتى كه زن باردار بوده و در اواسط مدت باردارى است و پزشك شوهر را از نزديكى با اين زن منع نموده است. آيا شوهرش مى تواند از عقب با اين زن نزديكى كند و در صورتى كه زن از اين عمل جلوگيرى كند. آيا ناشزه محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): نزديكى از عقب بنابر احتياط واجب مطلقاً جايز نمى باشد و شوهر مى تواند شهوت خود را با ساير اعضاى زوجه و همسرش ارضاء نمايد، والله العالم.

ص: 172

مبحث سوم: احكام تعدد زوجات

سؤال (182) من مردى هستم كه ازدواج نموده و همسرم مبتلا به سرطان سينه مى باشد. او هزينه هاى بيمارى خويش را پرداخت نموده و در زندگى هم همكار و كمك كار من بوده است، ولى من اكنون به زن ديگرى علاقه پيدا كرده و مى خواهم با او ازدواج كنم. آيا مى توانم ازدواج مجدد كنم در حالى كه اگر همسر مريضم بفهمد، امكان دارد به خاطر ناراحتى و فشار عصبى، بيمارى او دوباره عودت كند؟

(بسمه تعالى): ازدواج شما با زن ديگر حرمتى ندارد، ولى اين كار خلاف احسان و نيكى به همسر اول مى باشد، خداوند مى فرمايد جواب احسان هميشه احسان است و گاهى اوقات ازدواج مجدد باعث مى شود كه خداوند شما را مواخذه نموده و بركتى در ازدواج مجدّد قرار ندهد، خداوند به شما در اين ابتلا صبر عنايت فرموده و شما را موفق به شكرگزارى فرمايد.

مبحث چهارم: بعضى از احكام نفقه

سؤال (183) در مورد لباس و خرج مداوا: آيا بر پدر واجب است كه مقدارى پول براى مخارج زندگى فرزند و هزينه ى معالجه ى او كنار گذاشته و به او بپردازد. آيا مى تواند مبلغ مذكور را خود پدر براى فرزندش لباس تهيه نموده و هزينه ى معالجه ى او را خودش پرداخت كند؟

ص: 173

(بسمه تعالى): براى پدر جايز است كه خودش لباس و چيزهاى ديگرى كه بعنوان نفقه بر او واجب شده، براى فرزند تهيه نمايد، والله العالم.

سؤال (184) آيا هزينه ى معالجه كه بر پدر واجب مى شود، شامل بيمارى هاى پرهزينه و خطرناك هم مى شود و در صورتى كه مبلغ كافى براى معالجه ندارد، ولى مى تواند قرض نموده و با سختى آن را پرداخت كند، هزينه ى معالجه به عنوان نفقه ى واجب است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مرض قابل معالجه بوده و اميد بهبودى آن مى رود، بر پدر واجب است به اندازه اى كه توانايى داشته و برايش ممكن است، نسبت به آن اقدام نمايد، والله العالم.

سؤال (185) در صورتى كه غذاى همسر به خاطر مريضى غذاى مخصوص بوده، به شكلى كه همسر براى تهيه ى آن نياز به كار و فعاليت بيشترى دارد، آيا تهيه ى اين غذا بر شوهر واجب است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه براى شوهر امكان تهيه ى آن موجود باشد، واجب است.

مبحث پنجم: كارهاى همسر در خانه

سؤال (186) آيا خدمت به شوهر و وظايف خانه دارى، مثل پخت غذا و امور ديگر در صورتى كه شوهر كاملاً سالم بوده و توانايى انجام آنها را

ص: 174

دارد، واجب است. و در صورتى كه مرد مريض و زمين گير شده باشد، خدمات ذكر شده، وجوبى دارد؟

(بسمه تعالى): متعارف اين است كه كارهاى داخل منزل به عهده ى زن مى باشد و خدمت نمودن به شوهر در حال مريضى او احسان و لطف به او محسوب مى شود و داخل در عنوان حسن معاشرت با شوهر است كه در روايات به آن اشاره شده است، والله العالم.

مبحث ششم: حكم ازدواج با دو خواهر به هم چسبيده

سؤال (187) آيا ازدواج با دو خواهر به هم چسبيده، جايز است؟

(بسمه تعالى): ازدواج با دو خواهر هر چند به شكلى كه در مسئله گفته شده است، جايز نمى باشد، والله العالم.

فصل دوم: عيب هايى كه موجب خيار فسخ عقد در ازدواج مى شود
اشاره

(مسئله) عيوبى كه در مرد موجب خيار فسخ عقد براى همسر او مى شود، چهار عيب مى باشد.

(1) جنون و ديوانگى زوج، هر چند اين عيب بعد از عقد و نزديكى با زوجه باشد.

ص: 175

(2) ناتوان بودن مرد از نزديكى، هر چند بعد از عقد پديد آيد، ولى اگر بعد از عقد و نزديكى، هر چند اولين نزديكى پديد آيد، موجب حق فسخ براى زوجه نمى باشد.

(3) خصاء: يعنى بيضه هاى مرد را در آورده باشند؛ در صورتى كه قبل از عقد وجود داشته و زوج آن را مخفى كرده و زوجه از آن مطلع نبوده است.

(4) بريده شدن مقدارى از آلت است كه مرد با آن اصلاً قادر بر نزديكى نبوده، در صورتى كه قبل از عقد وجود داشته و يا آنكه قبل از نزديكى باشد و اگر اين عارضه بعد از عقد و اولين نزديكى پديد آيد، بنابر اقوى موجب خيار نمى شود.

(مسئله) عيوبى كه اگر در زن باشد، مرد خيار فسخ عقد ازدواج را دارد؛ هفت عيب مى باشد: 1 - ديوانگى، 2 - جذام، 3 - برص. 4 - در صورتى كه، در فرج گوشت و يا استخوانى باشد كه مانع از نزديكى باشد 5 - افضاء: يعنى راه ادرار و حيض و يا حيض و مدفوعش يكى شده باشد. 6 - در صورتى كه زن كور باشد. 7 - زمين گير بودن زن يا شل بودن او كه ظاهر و آشكار باشد. در اين موارد خيار فسخ عقد براى زوج ثابت است، در صورتى كه عيوب ذكر شده، قبل از عقد باشد و در صورت تحقق آن بعد از عقد و قبل از نزديكى اشكال است و بنابر اقرب ثابت است، هر چند سزوار است كه احتياط ترك نگردد.

ص: 176

(مسئله) خيار فسخ از جهت عيوبى كه در مرد و زن گفته شد در عقد دائم و منقطع ثابت است، و بنابر اظهر اين خيار فورى نبوده و با تأخير در اعمال آن، ساقط نمى باشد.

(مسئله) فسخ طلاق نبوده و حكم آن را ندارد. و در صورتى كه زوج قبل از نزديكى عقد را فسخ كند، زن مستحق مهر نمى باشد و در صورتى كه فسخ بعد از دخول باشد، زوجه مستحق مهر مى باشد. و براى دريافت خسارت پرداخت مهر به كسى كه او را فريب داده، رجوع مى كند و در صورتى كه خود زن مرد را فريب داده، مستحق مهر نمى باشد. همچنين اگر زن عقد را قبل از دخول فسخ كند، مستحق مهر نبوده، مگر در صورتى كه عيب موجب فسخ ناتوانى مرد از عمل جنسى باشد كه به آن عنن گفته مى شود كه در اين صورت نصف مهر براى زن ثابت است.

(مسئله) در صورت اختلاف در عيب، قول كسى كه عيب را انكار مى كند، در صورتى كه منكر قسم خورده و مدعى عيب بينه نداشته باشد، مقدم است.

(مسئله) در خصوص عيب ناتوانى جنسى بايد به حاكم شرع رجوع شده و حاكم شخص عنين و ناتوان را بعد از مراجعه، يك سال مهلت مى دهد، در خلال اين زمان اگر بتواند با همسر خود و يا زن ديگرى نزديكى كند، حق فسخ براى زوجه نمى باشد و در صورتى كه از عمل جنسى ناتوان ماند، زن در صورت خواست خود عقد را فسخ مى كند.

ص: 177

(مسئله) اگر زنى را به گمان اينكه آن زن باكره مى باشد، عقد نموده و بعد معلوم شود كه باكره نبوده است، زوج حق فسخ عقد را ندارد، بلكه به مقدار تفاوت بين باكره و غير باكره از مهر كم مى شود كه به اين مابه التفاوت ارش گفته شده و فقط در اين مورد به روايت معتبر ثابت بوده و در عيوب ديگر ثابت نمى باشد.

عيوب ديگر

سؤال (188) در صورتى كه شخصى مبتلا به يك بيمارى مسرى مثل التهاب كبدى باشد و بيمارى ذكر شده در حال نزديكى قابل انتقال مى باشد، آيا بر شخص مبتلا به اين بيمارى واجب است، در هنگام خواستگارى مريضى خود را اعلام نموده و طرف مقابل را مطلع سازد؟

(بسمه تعالى): واجب است زنى را كه مى خواهد با او ازدواج كند از مريضى خود آگاه سازد. و همچنين در صورتى كه شخص مبتلا به هرگونه مريضى مسرى باشد كه با معاشرت منتقل مى گردد، والله العالم.

سؤال (189) مردى با زنى ازدواج نموده و بعد از آن فهميده كه يكى از دستهاى او حركت نداشته و فلج مى باشد. آيا اين نقص در زن با توجه به اينكه قبل از عقد مرد را مطلع نساخته، غش در ازدواج محسوب مى گردد و در صورت طلاق، آيا اين زن مستحق همه ى مهر مى باشد؟

ص: 178

(بسمه تعالى): عقد ذكر شده صحيح بوده و در صورت طلاق، زن قبل از نزديكى مستحق نصف مهر مى باشد، والله العالم.

سؤال (190) مردى با زنى ازدواج نموده كه مبتلا به بيمارى صرع مى باشد، در حالى كه قبل از عقد و هنگام عقد هم مرد متوجه ى اين بيمارى نبوده و بعد از انجام نزديكى متوجه ى بيمارى همسرش شده، هم اكنون مى خواهد او را طلاق دهد، چه مقدار از مهر را اين زن مستحق مى باشد؟ با توجه به اينكه پدر اين زن از بيمارى او مطلع بوده و در هنگام خواستگارى اشاره اى به آن ننموده و بيمارى دخترش را چيزى جزيى و ساده جلوه داده و اشاره به اينكه، اين مريضى صرع مى باشد، نكرده است در حالى كه اين زن در هنگام ابتلاء به اين عارضه، هرچه در دسترس او باشد، پرتاب مى كند و اگر بچه اى در مقابل او باشد، از ضرر او ايمن نبوده و به طور كلى از حال طبيعى خارج است؟

(بسمه تعالى): بر همسر واجب است كه همه ى مهر زن را به او پرداخت كند، هرچند كه پدر دختر او را فريب داده باشد؛ زيرا در اين فرض زوج راضى به بقاء ازدواج با زوجه بوده و بعد از مدتى قصد طلاق دادن را نموده است، والله العالم.

سؤال (191) مردى با زنى ازدواج نموده و بعد از ازدواج، زن متوجه شده كه شوهرش مبتلا به ضعف اعصاب شديد بوده و پيوسته بايد دارو مصرف كند، اگرچه اين بيمارى به حد جنون نمى رسد كه زن حق فسخ

ص: 179

داشته باشد، اكنون اين زن درخواست طلاق از شوهرش را داشته و شوهر هم او را طلاق خلع نموده است. آيا جايز است كه زن اين عيب را براى مردم بيان كند، در حالى كه اين عيب يك سر مخفى و عيب پنهانى مى باشد و اگر فاش شود، مردم گمان مى كنند كه آن مرد ديوانه است؟

(بسمه تعالى): ذكر اين عيب و بيمارى براى مردم جايز نمى باشد، ولى در صورتى كه زنى بخواهد با اين مرد ازدواج كند و با همسر قبلى او مشورت كند، مى تواند عيب او را فقط براى زنى كه با او مشورت مى كند، اظهار كند و به او بگويد ازدواج با اين شخص به صلاح شما نمى باشد، والله العالم.

مقصد دوم: عقد منقطع و ازدواج موقت

فصل اوّل: حكم عقد موقت

سؤال (192) آيا مردى كه همسر دائمى دارد، مى تواند ازدواج موقت كند، هر چند در سفر هم نبوده و همسرش سالم است؟

(بسمه تعالى): ازدواج موقت با حفظ شرايط آن كه در رساله ى عمليه آمده، مانعى ندارد، هرچند كه شخص زوجه دائمى داشته باشد، ولى در صورتى كه اراده ى ازدواج موقت با زن هاى اهل كتاب را داشته باشد، بايد از همسر مسلمان خود اجازه بگيرد، والله العالم.

ص: 180

فصل دوم: اذن پدر در عقد بر باكره
اشاره

سؤال (193) دختر و پسرى كه هر دو مؤمن بوده و همديگر را دوست دارند و ملتزم به احكام شرعيه مى باشند، ولى به خاطر ابتلاء پسر به يك بيمارى خطرناك، او نمى تواند به خواستگارى دختر رفته و هم اكنون به خاطر ابتلاء به يك نوع سرطان پوستى در صورت، مورد جراحى متعدد واقع شده و صورت او متورم و باعث تغيير شكل و شمايل صورت او شده است. وى هم اكنون در بيمارستان بسترى بوده و توان خواستگارى از دختر مورد علاقه ى خود را ندارد و با وضعيت موجود هرگز والدين دختر اجازه ازدواج او با شخص مذكور را نخواهند داد. آيا مى تواند قبل از مرگ با دختر دلخواه خود ازدواج موقت داشته باشد؟ با توجه به اينكه دختر باكره بوده و پسر هم در حال كاملاً نامساعدى مى باشد؟ چگونه مى توانند با هم ازدواج نمايند؟

(بسمه تعالى): در ازدواج باكره اذن و اجازه ى پدر در هر دو نوع ازدواج چه دائم و چه منقطع معتبر مى باشد و حالات و شرايط طرفين براى انتخاب عقد دائم و يا موقت تاثير در حكم ندارد، والله العالم.

سؤال (194) من دختر جوانى هستم كه تا به حال ارتباط و يا ازدواج با شخصى نداشتم و در خانه ى پدرى و زير سايه ى پدرم بحمدالله زندگى مى كنم و تربيت عمده ى من به واسطه ى مادرم بوده و پدرم به واسطه ى پيرى و سن بالا نقشى در خانه ندارد و خرج زندگى و مايحتاج خود و

ص: 181

منزل را هم خودم تهيه مى كنم. اكنون با جوانى كه هم مذهب خودم مى باشد، آشنا شده ام و تصميم گرفتيم كه عقد ازدواج موقت جارى نماييم، آيا اجراء عقد موقت به شرط عدم دخول زوج در ضمن عقد، بدون كسب رضايت پدر جايز است؟

(بسمه تعالى): در ازدواج باكره رضايت پدر و اذن او بايد احراز شود و اين مسئله در نزد ما بنابر احتياط واجب مى باشد و شرط عدم دخول هم تاثيرى در حكم ندارد، اين در حالى است كه بسيارى از اشخاص بعد از انعقاد عقد و ايجاد انس و الفت بين آنها و زوجه به شرط مذكور عمل نمى كنند. شما بايد صبر كنيد از خداوند عالم مى خواهيم كه انشاء الله شوهر مناسبى كه متدين و دلخواه شما باشد، برايتان عنايت فرمايد، والله العالم.

خاتمه: مسايل متفرقه اى در ازدواج
1 - تعريف شخص خنثى

سؤال (195) تعريف خنثى و حكم ازدواج با او را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): خنثى بر دو قسم تقسيم مى شود، يكى آن خنثايى است كه تشخيص مرد و يا زن بودن او ممكن است. پس اگر با وجود علامات مردانگى مرد بودن او مشخص شد، احكام مردانگى بر او جارى مى شود و او مى تواند با هر زنى كه خواست، ازدواج كند و

ص: 182

اگر علايم و مشخصات زنانه در او نمايان شد، ملحق به زنان شده و او مى تواند شوهر كند.

قسم دوم: آن خنثايى است كه هيچ كدام از دو جنسيت در او محرز نبوده و علامات مشخصه ى هيچ كدام از دو جنس را ندارد، در اين صورت نه مى تواند زن بگيرد و نه شوهر كند، والله العالم.

2 - خواهرى كه به وسيله ى شير خوردن محرم مى شود

سؤال (196) زنى كه مدتى دختر خاله اش را شير داده و سبب آن مريضى و بسترى شدن مادر بچه بوده، اين زن به مدت هشت روز و شب به شكل مستمر او را شير داده است. هم اكنون مى تواند اين دختر را بعد از مدتى براى يكى از پسرانش عقد كند؟

(بسمه تعالى): اگر شير دادن شرعى تمام شده باشد، چنانچه از ظاهر سؤال استفاده مى شود. اين دختر حكم خواهر رضايى براى پسران زن شيرده را دارد و ازدواج پسرهاى زن شير ده با اين دختر جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 183

ص: 184

قسمت دوم: معاملات

احكام طلاق

اشاره

ص: 185

ص: 186

فصل اول: عدّه

سؤال (197) در عمل تلقيح و بارورى مصنوعى، آيا زن در صورتى كه منى متعلق به زوج خودش نبوده، بايد عده نگه دارد؟

خوئى (قدس سرّه): در فرض سؤال اگر اين زن بعد از بارورى مصنوعى طلاق داده شود، بايد عدّه ى طلاق را نگه دارد. و اگر عدّه جهت طلاق نباشد، بايد به خاطر بارورى مصنوعى باز عدّه نگه دارد.

سؤال (198) بنابر قول معروف بين فقها زن بايد قبل از ازدواج دوم عدّه نگه دارد و بايد در اين عدّه و مقدار آن به عادت ماهيانه ى خود رجوع كند. اگر زنى داراى رحم نبوده و يا يائسه باشد، آيا عدّه بر او واجب است؟

(بسمه تعالى): عدّه ى وفات 4 ماه و ده روز مى باشد و بر هر زنى كه شوهرش از دنيا رفته است واجب مى باشد، بدون اينكه در اين مسئله تفصيل باشد و اما عدّه ى طلاق اگر زن مطلقه در سن زنهايى است كه بر حسب متعارف حيض مى بينند، ولى اين زن به

ص: 187

خاطر موانعى حيضى نمى بيند، هرچند مانع نداشتن رحم باشد، بايد سه ماه عده نگه دارد. چنانچه اين زن بايد قبل از طلاق سه ماه صبر كند، پس وقتى طلاق واقع شد، در آن صورت بعد از طلاق عدّه نگ ه دارد.

سؤال (199) در صورتى كه رحم زن را بيرون آورده باشند، آيا واجب است عدّه نگه دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه عمل نزديكى در فرض سؤال انجام شده باشد، بايد عده نگه دارد، والله العالم.

فصل دوم: وكالت در طلاق

سؤال (200) مردى كه داراى مريضى روحى و عصبى مى باشد و اقدام به ازدواج نموده، زوجه ى او بعد از گذشت چند ماه از ازدواج، از بيمارى او اطلاع پيدا كرده است. اين مرد در هر سال تقريباً دو تا سه ماه دارو استفاده كرده و همسرش هم به اين حال راضى بوده، ولى بعد از حامله شدن به بچه ى اول حال مرد بدتر شده، به شكلى كه هر هفته دارو مصرف مى كند و زندگى با او براى زنش سخت و دشوار شده است وهم اكنون قصد طلاق و جدايى از مرد مذكور را دارد، آيا در شرايط موجود گرفتن وكالت در طلاق از مرد كفايت مى كند و همچنين اجازه ى ولى او و يا حاكم شرع كفايت در صحت طلاق مى كند؟

ص: 188

(بسمه تعالى): در صورتى كه مرد در حال عادى و در اعتدال عقلى خود به زن وكالت در طلاق داده باشد، وكالت او صحيح مى باشد. ولى اگر در حال عصبانيت و غضب شديد وكالت داده و بعداً پشيمان شده باشد، وكالت صحيح نمى باشد، والله العالم.

ص: 189

ص: 190

قسمت دوم: معاملات

احكام وكالت

اشاره

ص: 191

ص: 192

(دو مسئله)

سؤال (201) زنى كه برادرش وكيل مالى وى بوده و بعد از مدتى مبتلا به بيماريى گرديده كه در بعضى موارد داراى عقل و شعور لازم نبوده و در بعضى موارد فاقد درك لازم است، آيا وكالت در موارد عدم ادراك ساقط مى گردد؟

تبريزى (قدس سرّه): تا زمانى كه داراى عقل و ادراك باشد، وكالت استمرار داشته و در موردى كه ادارك را از دست مى دهد، وكالت ساقط مى شود. و بايد در صورت بهبودى دوباره عقد وكالت تجديد گردد و در هر زمانى كه ادراك را از دست بدهد، وكالت ساقط مى گردد، والله العالم.

سؤال (202) من يك نفر از افراد خانواده هستم كه از پدرم مقدارى پول براى مخارج خانواده مى گرفتم، در آن زمان پدرم داراى صحت بدنى و عقلى كامل بود. ولى اكنون پدرم زمين گير شده و من درصحت عقل او شك دارم و هم اكنون در خانواده ى من كسانى هستند كه مستحق نفقه مى باشند، تكليف من الآن چيست. آيا براى تصرف در اموال پدرى و پرداخت نفقه ى خانواده احتياج به اجازه از شما دارم و آيا پول قبض تلفن

ص: 193

از نفقات واجبه محسوب مى گردد، لطفاً نظر مبارك خود و مرحوم آيت الله خوئى را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پدر بزرگ پدرى شما زنده است، بنابر احتياط واجب بايد از حاكم شرع و يا از وكيل او اجازه گرفته و در اموال پسرش تصرف نموده و نفقه ى خانواده ى پسرش را، خود و يا وكيلش پرداخت كند. و در غير اين صورت شما به وكيل اينجانب در منطقه ى خود مراجعه نموده، و او با وجود مصلحت به شما اجازه تصرف در اموال پدرتان را داده و شما هم مانند پدر بزرگتان مى توانيد، در پرداخت نفقه واجبه به خانواده از اموال پدرى استفاده نماييد و هزينه ى مكالمات تلفنى كه ضرورى باشد، جزء نفقه مى باشد، والله العالم.

ص: 194

قسمت دوم: معاملات

احكام وصيت

اشاره

فصل اول: در منجزات مريض

فصل دوم: در ضمان اموال شخص

مريض

ص: 195

ص: 196

فصل اول: در وصيت هاى منجّز مريض

(مسئله) در صورتى كه شخص مريضى در مرضى كه منتهى به مرگش مى شود تصرفاتى در اموالش كند كه آن تصرفات منجز باشد، اين گونه تصرفات به دو قسمت تقسيم مى شود: 1 - تصرفاتى كه مجانى نمى باشد؛ مثل اينكه جنسى را به قيمت واقعى آن و يا اينكه مالى را به قيمت واقعى اجاره دهد. اينگونه تصرفات بلا اشكال صحيح مى باشد.

2 - تصرفاتى كه مشتمل بر نوعى بخشش و اعطاء مجانى باشد؛ مثل اينكه بنده اى را آزاد نمايد و يا اينكه كسى را برئ الذمه نمايد و يا اينكه هديه ى مجانى به كسى بدهد. و يا اينكه هبه و هديه معوضه بوده، ولى عوضى را كه در مقابل آن قرار داده، قيمتش كمتر از جنسى باشد كه هديه داده و يا اينكه جنس را كمتر از قيمت آن بفروشد و يا اينكه اجاره دهد، و يا اينكه متاعى را به كمتر از قيمتش كه آن را اجاره مى كنند و مانند اينها كه تصرف موجب نقص در مال او مى شود. بنابر ظاهر اين قسم از تصرفات صحيح بوده و قول بعضى از فقها كه گفته اند، بايد از ثلث مال

ص: 197

بيشتر نبوده و در صورت بيشترى بايد ورثه ى او اجازه دهند، ضعيف مى باشد.

(مسئله) اگر مريض اقرار كند كه به گردن او عين يا دينى براى ورثه يا غير از آنها مى باشد، در صورتى اين اقرار قابل قبول است كه مريض امين و راستگو باشد و اگر شخص مريض متهم به كذب باشد، فقط به اندازه ى ثلث مالش، به اقرارش عمل مى شود. اين در صورتى است كه اقرار كننده در مرضى باشد كه منجر به فوت او شود، اما اگر شخص اقرار كننده سالم و يا مرضش قابل علاج باشد، از اصل مال اين مقدار از اقرار خارج مى شود، اگرچه مريض متهم به كذب باشد.

(مسئله) اگر در وصيت بگويد اين مال بعد از مرگم وقف باشد، و يا امثال اين تعابير كه ايقاع را معلق و مشروط به مرگ مى كند، اين شكل از وصيت باطل بوده و اثرى ندارد، هر چند ورثه آن را اجازه دهند.

(مسئله) انشايى كه مشروط به مرگ مى باشد، در دو صورت صحيح است.

1 - انشاء ملكيت كه به آن وصيت تمليكى مى گويند و يا انشاء ولايت، چنانچه در موارد وصيت عهديه مى باشد.

2 - انشاء عتق و آزادى عبد كه به آن تدبير گفته مى شود و در غير اين صورت از موارد ديگر انشاء صحيح نمى باشد.

ص: 198

(مسئله) اگر بگويد اين مال را بعد از مرگم فروختم و يا اجاره دادم و يا معامله و يا وقف نمودم، باطل بوده و عبارات مذكور اثرى ندارد و حكم وصيت به بيع و يا وقف جارى نمى گردد. بنابراين بر ورثه واجب نمى باشد كه مال مذكور را بعد از مرگش بفروشند و يا وقف كنند، مگر اينكه از ظاهركلامش استفاده شود كه مراد او وصيت به بيع و يا وقف مى باشد كه در اين صورت وصيت صحيح بوده و بايد به آن عمل گردد.

(مسئله) اگر به شخص بدهكار بگويد كه بعد ازمرگم تو را برى الذمه كردم و ورثه ى او هم بعد از مرگش اجازه دادند، در اين فرض ذمه ى مديون از دين پاك مى گردد و اجازه ى ورثه درحقيقت چشم پوشى از حقّشان بوده و ابراء ذمه ى بدهكار از طرف آنها محسوب مى گردد.

فصل دوم: در ضمان اموال مريض

سؤال (203) اگر فرزندى با پدرش در سفرى همراهى نمايد، در اين سفر پدر توانايى انجام كارهاى خود را نداشته و فرزند به خاطر لال بودن پدر و فقد درك و شعور لازم متكفل كارهاى او شده است. آنها در سفر به مكانى مى رسند كه تا مقصد اصلى آنان فاصله ى زيادى بوده و فرزند براى مراعات حال پدر با اينكه ماشين سوارى هم بوده، قصد مى كند كه پدر را با هواپيما به مقصد برساند، او مقدارى پول به شخصى مى دهد كه آنان با هواپيما به مقصد برسند، ولى شخص مذكور بعد از گرفتن پول به وعده ى

ص: 199

خود عمل نكرده و پول را هم برنمى گرداند. اكنون سؤال اين است، با توجه به اينكه تهيه ى هواپيما به خاطر حال نامناست پدر ضرورى بوده و فرزند هم امكان دسترسى به حاكم شرعى، براى استجازه در تصرف پول پدر را نداشته، آيا در مقابل پول هدر رفته، فرزند ضامن پدر مى باشد.

و در صورتى كه فرزند به خاطر مراعات امر پدر مجبور به اين سفر شده، آيا مى تواند اجرت خدمات خود و خانواده اش را از اموال پدر بردارد و آيا پدر در مقابل اين خدمات ضامن فرزند مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): در مفروض سؤال، فرزند مقدارى از مال پدر را به گمان اينكه صرف آن مال به صلاح پدر مى باشد، تلف نموده و مصلحت هم حاصل نشده است ودرمقابل مال تلف شده ضامن مى باشد: اما اخذ و گرفتن اجرت خدماتى كه خود و خانواده اش داشته اند، در صورتى كه واقعاً او و خانواده اش خدماتى به پدر كرده و در اين خدمات از اول قصد گرفتن اجرت داشته اند، مستحق اجرة المثل مى باشند.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه پدر از فرزند و خانواده اش خواسته كه او را در سفر همراهى كنند و پدرهم مى دانسته، آنان نفقه ى سفر را ندارند. بايد هزينه و نفقه ى سفر آنان را پرداخت نمايد و اگر در مسئله سوار شدن هواپيما فرزند سهل انگارى نموده، ضامن است و در غير اين صورت ضمانت ندارد. ولى در صورتى كه پدر از

ص: 200

فرزندش درخواست نكرده، فرزند به ميل خود و براى اينكه پدرشان تنها سفر نكند، همراه او رفته است. نفقه ى سفر به عهده ى خود او بوده و درصورتى كه او و خانواده اش از اول قصد گرفتن اجرت از پدر را داشته و قصد شان خدمت مجانى نبوده، مستحق اجرة المثل مى باشند و در اين صورت فرزند ضامن پولى است كه در اجرت هواپيما تلف نموده، چه مسامحه كرده باشد و چه نكرده باشد.

ص: 201

ص: 202

قسمت دوم: معاملات

احكام هديه و نذر و عهد

ص: 203

ص: 204

سؤال (204) فرزندم مريض گرديد و براى معالجه ى او مقدارى از كمك هاى مردم را جمع نمودم. بعد از پايان معالجه و با توجه به اينكه فرزندم از دنيا رفته، مقدارى از كمك هاى مردم هنوز باقى مانده است. آيا باقى مانده ى كمك ها مال من مى باشد؟ با توجه به اينكه من در مدت معالجه ى فرزندم از شغل خود كه روضه خوانى و وعظ و تبليغ مى باشد، به طور كلى محروم بوده و تا آنجا كه يكى از وكلاى شما مجلسى منعقد نموده و به مردم مؤمن گفته است كه آيا فكرى براى اين خطيب سيدالشهداء كه مشغول معالجه ى فرزندش بوده و مدتى است، نتوانسته منبر برود، نموده ايد. با توجه به كلمات اين شخص مردم مؤمن مقدارى براى معالجه ى فرزندم كمك نموده اند، حكم باقى مانده ى اين كمك را بفرماييد؟

(بسمه تعالى): اگر مردم پولها را به خود شما داده اند و شما هم آنها را قبض كرده ايد، همه ى پولها مال شماست، هر چند براى معالجه ى فرزند شما داده باشند و اگر پولها را براى فرزند مريض شما داده اند و

ص: 205

شما به وكالت از طرف فرزند و يا به خاطر ولايت بر او، پول ها را براى او گرفته ايد در اين صورت باقى مانده ى پول ها متعلق به ورثه ى فرزند شماست؛ مانند ساير اموالى كه از او باقى مانده است، والله العالم.

سؤال (205) اگر مكلف نذر نمايد كه درصورت شفا و بهبودى مريض خود، عمل معينى را انجام دهد، ولى بعد از شفاى مريض عمل مذكور را فراموش نموده و نمى داند كه عمل نذر شده، روزه و يا حج عمره و يا نماز، يا صدقه بوده. وظيفه ى او در اين حال چيست؟

خوئى (قدس سرّه): در اين صورت اگر توانايى دارد، بايد همه ى آن اعمالى را كه احتمال مى دهد متعلق نذر بوده، به جا آورد و در صورت عدم توانايى يكى از آنها را به قيد قرعه معين نموده و انجام دهد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): در صورت توانايى بايد همه ى آن اعمال را بجا آورد و در صورت عدم قدرت هر كدام را كه احتمال مى دهد، متعلق نذرش بوده، بايد انجام دهد.

سؤال (206) در صورتى كه التزام به عهد و يا قسم موجب حرج و سختى براى مكلف باشد؛ مثل كسى كه عهد نموده كه ديگر سيگار نكشد، ولى هم اكنون به خاطر مريضى و يا مثل آن ترك سيگار براى او موجب

ص: 206

حرج و دشوارى است. آيا در اين صورت سيگار براى او مباح مى باشد و آيا كفاره از او ساقط مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): در مفروض سؤال استعمال دخانيات براى او مباح بوده و كفاره بر او نمى باشد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): نذر تابع قصد ناذر مى باشد و هرچه متعلق نذر بوده، بايد انجام دهد.

ص: 207

ص: 208

قسمت دوم: معاملات

احكام حدود و ديات و كفارات

اشاره

ص: 209

ص: 210

فصل اول: ارزش شرعى آزمايش هاى پزشكى

سؤال (207) علم پزشكى در حال حاضر آزمايشاتى انجام مى دهد كه با آنها زنا ثابت مى شود و همچنين با اين آزمايشات، فرزند ملحق به شخص خاص شده و در بعضى موارد حكم به عدم الحاق و يا عدم ثبوت زنا مى گردد، آيا بر اين آزمايشات اثر شرعى مترتب مى شود، آيا با انجام اين آزمايشات نيازى به وجود شهود براى اثبات زنا مى باشد، آيا بر اين آزمايشات، اثر شرعى در الحاق ولد و يا نفى آن مترتب مى گردد؟

خوئى (قدس سرّه): بر اين آزمايشات هيچ اثرى شرعى مترتب نگشته و الحاق ولد و يا نفى آن و يا اثبات زنا و امثال اين عناوين منوط به وجود ضوابط و قيود شرعيه ايست كه بدون آنها هرگز الحاق ولد و يا زنا ثابت نمى شود، والله العالم.

سؤال (208) آيا با اين آزمايشات مى توان حجيت شهود را در طرف تعارض آنها، با آزمايشات طبى ساقط نمود؟

ص: 211

خوئى (قدس سرّه): از جواب سابق روشن شد كه اين آزمايشات اثر شرعى نداشته و نمى تواند با شهود تعارض نمايد، والله العالم.

فصل دوم: اشتباهات پزشكان

مبحث اول: اشتباهى كه منجر به قتل مى شود

سؤال (209) در صورتى كه در عمل جراحى، پزشك جراح اشتباهاً بعضى از رگهاى اصلى بدن را كه سالم بوده، بريده و اين اشتباه موجب فوت مريض گرديده، لطفاً بفرماييد كه اين نوع از قتل چه قتلى محسوب گرديده و آيا او ضامن ديه ى مريض مى باشد؟

(بسمه تعالى): اگر پزشك قبل از عمل جراحى از اولياء مريض حكم مبنى بر عدم ضمانت خود در صورت اشتباه را نگرفته باشد، ضامن ديه ى شخص مريض مى باشد.

سؤال (210) پزشكى كه مريض را مورد عمل جراحى قرار داده و مريض در اثناء عمل به خاطر وخامت حالش و بدون كوتاهى پزشك معالج فوت نموده است. آيا اينگونه فوت در اثناء عمل قتل محسوب مى گردد و اگر قتل محسوب مى گردد، آيا قتل عمدى محسوب مى گردد و يا شبه عمد بوده و يا خطاى محض مى باشد؟

ص: 212

(بسمه تعالى): اگر پزشك جراح قبل از عمل جراحى از اولياء مريض حكم عدم ضمان خويش در صورت اشتباه منجر به فوت را نگرفته باشد، ضامن ديه ى شخص متوفى مى باشد و ولى مريض، خود مريض مى باشد، در صورتى كه بالغ و عاقل و هوشيار باشد و اگر اين خصوصيات را ندارد، پدر او و يا جد پدرى او، ولى او محسوب مى گردند و در صورت عدم وجود آنها مؤمنين عادل و در صورت عدم وجود آنها ولى او، حاكم شرعى و يا وكيل او مى باشد.

سؤال (211) معيار و فرق بين اقسام سه گانه ى قتل؛ يعنى قتل عمد و يا شبه عمد و خطاى محض را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه قصد و انگيزه ى قتل در شخص موجود بوده و يا آلت و وسيله اى كه از آن استفاده نموده، عرفاً كشنده محسوب شود. قتل عمد محسوب مى گردد و در صورتى كه قصد و انگيزه ى قتل را نداشته و قصد عملى را نموده كه عرفاً كشنده نمى باشد، ولى اتفاقاً موجب قتل گرديده، شبه عمد گفته مى شود و در صورتى كه قصد و انگيزه ى قتل را نداشته؛ مثل اينكه تير را در كمان گذاشته، براى صيد حيوانى و طريق و راه هم محل مرور انسان نبوده، ولى اتفاقاً تير به انسان اصابت نمود، در اين صورت قتل خطاى محض گفته مى شود.

ص: 213

سؤال (212) پزشكى جهت دلسوزى به حيات مريضى كه داراى مرضهاى متعدد غير قابل معالجه بوده، خاتمه داده است. آيا اين عمل فقط

موجب ديه مى گردد و يا موجب قصاص هم مى شود؟ با توجه به مورد سؤال، لطفاً جواب موارد زير را بفرماييد؟

الف - در صورتى كه مريض از پزشك درخواست خاتمه دادن به زندگيش را نكرده؟

(بسمه تعالى): پايان دادن به حيات مريض جايز نمى باشد، هر چند مريض از پزشك طلب كند و قتل در اين صورت عمدى محسوب مى گردد.

ب - مريض با نوشتن نامه و يا شفاهاً از پزشك درخواست عمل مذكور را نموده است؟

(بسمه تعالى): از جواب مسئله ى قبلى جواب اين مسئله ظاهر مى گردد.

ج - نوع قتل در صورت ذكر شده، چه نوعى از انواع قتل محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): جواب از مسايل قبلى معلوم گرديد.

سؤال (213) آيا در صورت اشتباه پزشك و رسيدن ضرر به مريض، پزشك ضامن مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه از مريض و يا ولى شرعى او حكم عدم ضمان خود را در صورت اشتباه گرفته، ضامن نبوده و در غير اين صورت ضامن است، والله العالم.

ص: 214

مبحث دوم: احكام ديات و كفارات
اشاره

سؤال (214) اينجانب پزشك هستم و در رساله ى عمليه ى منهاج الصالحين جزء سوم در ضمن احكام ديات در مسئله سؤال (1168) معنا و مفهوم كلماتى مثل ارش وعاقله را نفهميدم. همچنين آيا مراد از اهل خبره كه حاكم شرع در يقين به مقدار ارش به آنان رجوع مى كند. همه ى پزشكان مى باشند و يا خصوص پزشكان متخصص؟ البته بحسب تخصصى كه دارند و آيا مذهب و ديانت و اعتقادات شرعى پزشك در اين موضوع دخالتى دارد؟ مستدعى است كه معناى عناوين ذكر شده را بيان فرماييد كه داراى اهميت فراوانى در حرفه اى پزشكى مى باشد؟

(بسمه تعالى): ارش يعنى مقدار تفاوت مابين سالم و معيب از هر چيزى. و عاقله به كسانى گفته مى شود كه با مكلف نزديكى و قرابت دارند؛ مانند فرزندان و برادران و فاميل او. و اهل خبره هم كسانى هستند كه اطلاع از قيمت و ارزش واقعى اشياء دارند.

سؤال (215) من پزشك متخصص زنان و زايمان هستم، در يك جراحى جهت اهمال و اشتباهى كه كردم، خانمى كه باكره بوده، بكارت خود را از دست داده است. آيا ديه ى ازاله ى بكارت بر من واجب مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك قبل از عمل جراحى از مريض و يا ولى شرعى او حكم ضامن نبودن به ديه در صورت اشتباه در

ص: 215

معالجه را گرفته، ضامن ديه نمى باشد و در غير اين صورت اگر خود پزشك مباشرتاً عمل جراحى را انجام داده باشد، ضامن است.

ولى در صورتى كه معالجه ى به اين شكل بوده كه پزشك مصرف دارويى را براى معالجه مرضى مفيد دانسته و مريض به اختيار خودش آن دارو را مصرف نموده و موجب مرگ و يا ضررى بر او گرديده، در اين صورت پزشك ضامن نمى باشد و از اين جواب، جواب بسيارى از مسايل مطرح شده ظاهر مى شود.

سؤال (216) من پزشك متخصص اطفال مى باشم و مريضان من اشخاصى هستند كه به بلوغ شرعى نرسيده اند در بعضى اوقات به خاطر اشتباه و سهل انگارى من، بر من ديه ى شرعى واجب مى شود، آيا ديه ى طفل قبل از بلوغ و ديه ى انسان بالغ يكسان است؟

(بسمه تعالى): در مقدار ديه فرقى بين بلوغ مريض وعدم بلوغ او در صورت زنده ماندن مريض نمى باشد.

سؤال (217) من پزشك متخصص جراحى هستم. در يك عمل به خاطر سهل انگارى من يك مريض مجنون از دنيا رفته است. آيا پرداخت ديه ى شخص مجنون واجب است و آيا در وجوب ديه فرقى بين جنون ادوارى و اطباقى وجود دارد؟

(بسمه تعالى): جواب اين سؤال از جواب سؤال قبلى روشن مى شود.

ص: 216

سؤال (218) من شخص مسلمانى هستم كه فرزندم را كه 20 سال از عمرش گذشته بود، براى عمل جراحى نزد پزشك غيرمسلمان بردم. اين عمل جراحى به اعتراف خود پزشك جراح به خاطر سهل انگارى او منجر به فوت فرزندم شد. آيا من حق مطالبه ى ديه ى فرزندم را در مفروض سؤال دارم. آيا دين شخص جانى در ثبوت ديه تفاوتى مى كند، آيا اگر دين پزشك ديه اى را در صورت مذكور واجب نداند، من مى توانم مطالبه ى ديه نمايم؟

(بسمه تعالى): جواب اين مسئله، در جواب سؤال هاى سابق گذشت.

سؤال (219) در اتاق عمل، عمل جراحى را گروهى كه متشكل از يك پزشك متخصص جراحى و پزشك متخصص بيهوشى و پزشكى كه به جراح كمك مى كند و كسى كه به پزشك بيهوشى كمك مى كند و پرستارى كه به جراح كمك مى كند، انجام مى دهد. لطفاً بفرماييد كه مباشر به قتل در صورت بروز اشتباهاتى كه در سؤال هاى زير گفته مى شود، چه كسى مى باشد؟

ا - پزشك متخصص جراح رگ سالمى را كه رگ شريانى بوده، اشتباهاً قطع نموده و اين عمل منجر به مرگ مريض شده است؟

(بسمه تعالى): جواب از جواب هاى گذشته معلوم مى گردد.

ص: 217

ب - پزشك متخصص بيهوشى قطره اى را كه مخصوص بيهوشى مى باشد، به مقدار بيشتر از معمول به مريض داده است و اين عمل موجب مرگ مريض هنگام عمل مى شود؟

(بسمه تعالى): جواب از جواب هاى گذشه معلوم مى گردد.

سؤال (220) در بيمارستان ها به شكل معمول طريق معالجه ى مريضان با رجوع به گروهى است كه عبارت اند از: يك متخصص و يك پزشك ثابت در بيمارستان و كسى كه در داروخانه، داروها را جمع نموده و به مريض مى دهد و پرستارى كه عمل دادن داروها و تزريق آمپول و يا سرم را به عهده دارد، با توجه به آنچه كه ذكر شده، مباشر به قتل در موارد سؤالات زير چه كسى مى باشد؟

الف - موردى كه پزشك متخصص دارويى را براى مريض اشتباهاً نام مى برد و پزشك ثابت هم اين دارو را اعتماداً به قول پزشك متخصص نوشته و به مريض مى دهد، مريض هم نسخه را به داروخانه برده و از مسئول داروخانه تحويل مى گيرد و پرستار هم اين دارو را به مريض داده و مصرف آن منجر به فوت او مى شود، در اين صورت مباشر به قتل چه كسى است؟

(بسمه تعالى): جواب سؤال از جوابهاى قبلى روشن مى شود.

ب - در صورتى كه پزشك متخصص دارويى را براى مريض تجويز نموده، ولى پزشك عمومى در نوشتن نام داروى مورد نظر اشتباه نموده و

ص: 218

داروى ديگرى را در نسخه نوشته است و مسئول داروخانه هم اين داروى اشتباه را به مريض داده و پرستار هم همان دارو را به مريض خورانيده است كه منجر به فوت مريض گرديده، حكم فرض مذكور را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): جواب اين سؤال از جوابهاى سابق روشن مى شود.

1 - موارد زيادتر شدن ديه و يا تبديل آن

سؤال (221) 1 - من پزشك جراح مى باشم كه به عهده ى من ديه ى شرعيه آمده و من مى خواهم آن را با پرداخت 200 گاو بپردازم، آيا مى توانم 200 گاو را قيمت نموده و قيمت آن را ادا نمايم، با توجه به اينكه تهيه ى 200 گاو و پرداخت آن نوعاً مشكل مى باشد؟

(بسمه تعالى): پرداخت قيمت ديه به جاى خود آن، چنانچه در مسئله فرض گرديده، مشروط به اجازه و رضايت ولى شرعى كسى است كه جنايت بر او وارد شده و قاتل در پرداخت نوع ديه در صورتى مخير است كه قتل، قتل خطايى باشد.

2 - آيا علاوه بر ديه، كفاره هم بر من واجب مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه قتل مستند به عمل پزشك باشد و قتل هم عمدى باشد، بر عهده ى او كفاره جمع ثابت مى شود و در صورتى كه قتل خطايى باشد، كفاره به نحو ترتب بوده؛ يعنى اگر نتوانست دو ماه روزه بگيرد، بايد شصت فقير را اطعام نمايد.

ص: 219

3 - آيا حكم ديه تشديد و تغليظ مى گردد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه قتل در ماه هاى حرام باشد، ديه تشديد و تغليظ مى گردد.

4 - در صورتى كه عمل جراحى در مسايل ذكر شده، در يك روز قبل از ماه رجب واقع شده و مريض در روز اول ماه رجب فوت كرده باشد، آيا ديه ى ماه حرام محسوب مى گردد و به عبارت ديگر معيار تغليظ ديه، وقت واقع شدن جنايت است يا هنگام وفات؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مرگ در ماه رجب باشد، ديه تغليظ مى گردد، هر چند جنايت قبل از رجب باشد.

سؤال (222) من پزشك متخصص جراحى هستم. در روز آخر ماه محرم الحرام عملى را بر روى مريضى انجام دادم، ولى متاسفانه بر اثر اشتباه من و بريده شدن يكى از رگهاى اصلى بدن، مريض از دنيا رفت، ولى هنگام فوت او اول ماه صفر بود، آيا ديه ى واجبه، ديه ى عادى است يا ديه ى ماههاى حرام محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): در قتل عمدى يا خطايى در صورتى كه در ماه حرام باشد، يك ديه ى كامله و ثلث آن را بايد پزشك، در صورتى كه قتل مستند به عمل او بوده، پرداخت كند.

ص: 220

2 - ديه ى جنين

سؤال (223) مردى به همسرش گفته، حمل خود را سقط كند. همسر هم به حرف شوهرش گوش داده و براى سقط به نزد پزشك مراجعه نموده و بچه را ساقط نموده است. اكنون ديه بر چه كسى واجب است و بايد ديه را به چه كسى پرداخت نمود. آيا در صورتى كه حمل سقط شده، داراى برادرانى باشد، ديه به آنها داده مى شود و اگر خود مادر با خوردن قرص حمل را سقط نمايد، ديه به عهده ى چه كسى است؟

(بسمه تعالى): ديه به عهده ى كسى است كه به دست او و با عمل او حمل ساقط شده است. به همين جهت در فرض اول ديه به عهده ى پزشك و در فرض دوم به عهده ى زن مى باشد، والله العالم.

سؤال (224) يكى از فاميل هاى من كه نابينا مى باشد، بچه ى اوّل او نابينا بدنيا آمده و همچنين فرزند دوم او هم نابينا متولد گرديده است. او هم اكنون حامله به بچه ى سوم مى باشد. پزشك متخصص او به ايشان پيشنهاد سقط حمل را داده و به اوگفته كه بچه ى سوم هم نابينا بدنيا خواهد آمد.

اكنون با توجه به اينكه مدت حمل 30 روز بوده، چه كسى ضامن ديه مى باشد و در صورتى كه اين شخص از كرده ى خود نادم است، چه كار كند كه در نزد خدا برئ الذمه گردد؟

ص: 221

(بسمه تعالى): براى زن جايز نمى باشد كه از گفته ى پزشك در اسقاط حمل پيروى كند، چنانچه جايز نيست در نزد پزشك براى عمل سقط بدن خود را ظاهر سازد و ديه به گردن كسى است كه به دست و به مباشرت او حمل ساقط مى شود، والله العالم.

3 - ديه ى كفار

سؤال (225) من پزشك جراح مى باشم كه مريضانى به من مراجعه نموده و گاهى اوقات به سبب اشتباه من، ديه بر من واجب مى گردد، ولى مريضانى كه به من مراجعه مى نمايند، همه از متدينين به آيين اسلام نبوده و در بين آنها از اتباع اديان ديگر هم هستند. به همين منظور من و عدّه اى از همكاران از حضرتعالى مى خواهيم كه مهمترين دين هاى غير اسلامى را ذكر نموده و بالخصوص مقدار ديه ى كفار، مسيحى، صابئين، يزيدى ها، سيك ها، هندوها و بودايى ها را مشروحاً بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): كافر غير ذمى ديه ندارد و كافر ذمى ديه اش هشتصد درهم مى باشد.

سؤال (226) مقصود از كافر حربى كه ديه ندارد، چه كسى است؟

(بسمه تعالى): كافر ذمى كه به شرايط ذمه عمل مى كند، داراى احترام و غير او كافر حربى محسوب مى گردد.

ص: 222

4 - ديه ى خنثى

سؤال (227) من پزشك جراحى هستم كه يك عمل جراحى بر روى شخصى كه خنثى بوده انجام داده ام، ولى متأسفانه به خاطر اشتباه من در عمل جراحى شخص خنثى از دنيا رفته است. لطفاً مقدار ديه ى خنثى را طبق موازين شرعيه مرقوم فرماييد؟

(بسمه تعالى): ديه ى خنثى مشكل عبارت است از نصف ديه مرد و نصف ديه زن، اما خنثاى غير مشكل در ديه ملحق مى شود، به هر جنسى كه شباهت بيشترى به آن جنس دارد.

ص: 223

ص: 224

قسم سوم: مسايل پزشكى جديد

اشاره

ص: 225

ص: 226

مقصد اول: احكام سقط جنين

فصل اول: احكام اسقاط جنين

اشاره

سؤال (228) در چه حالى مى توان جنين را عمداً سقط نمود؟

(بسمه تعالى): سقط جنين جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه هنوز روح در جنين دميده نشده و حمل جنين براى مادر حرجى و مشكل بوده، به شكلى كه مادر از بقاى جنين در رحم به سلامت خودش بترسد. در اين صورت فقط خود مادرمى تواند جنين را ساقط نمايد، والله العالم.

سؤال (229) در صورتى كه زنى دوقلو حامله بوده، سپس يكى از بچه ها در شكم او مرده است. آيا سقط جنين مرده در صورتى كه موجب سقط جنين زنده باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): درصورتى كه اخراج طفل مرده با عمل جراحى و حفظ بچه ى ديگر ممكن باشد، اين عمل واجب است و در صورتى كه اهل

ص: 227

خبره و پزشكان ماهر تشخيص دهند كه بقاء و باقى ماندن بچه ى ديگر در رحم مادر منجر به مرگ مادر مى شود، در اين صورت فقط خود مادر مى تواند باخوردن دارو و يا چيزى ديگرى براى دفاع از نفس خود، طفل در شكم را ساقط نمايد. سپس بعد از مرگ جنين، پزشكان آن را در مى آورند و در غير اين صورت سقط بچه ى ديگر جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه بچه ى ديگر هم مثل بچه ى قبلى بميرد، والله العالم.

سؤال (230) نظر مبارك شما درباره ى كسى كه جنين را سقط كرده، چيست؟ آيا بر اين عمل كفاره ى قتل عمد، مانند بالغ مترتب مى گردد؟

آيا در اين مسئله عمر شخص براى جنين در جواز اسقاط و يا عدم آن معين شده است؟

آيا در شرع مقدس عذرى كه به استناد به آن بتوان جنين را سقط نمود، معين شده است؟

آيا در صورتى كه نظر شما عدم جواز باشد، اجازه مى دهيد به علمايى كه اين عمل را جايز مى دانند، رجوع شود؟

(بسمه تعالى): سقط جنين جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه باقى ماندن جنين در رحم باعث مرگ مادر شود كه در چنين صورتى فقط مادر به تنهايى مى تواند آن را سقط نمايد؛ مثل صورتى كه دارويى را بنوشد كه باعث سقط حمل شود. غير از مادر كسى

ص: 228

ديگر حق اين كار را ندارد و در صورتى كه مادر آن را ساقط نمود، بايد ديه ى جنين را بپردازد و براى مقدار آن و مراتب جنين به رساله ى عمليه مراجعه نماييد. در صورتى كه جنين بر اثر خوردن دارو در رحم مادر بميرد، براى پزشك خارج كردن آن جايز است و اين مورد از مواردى است كه زن مى تواند، به عنوان معالجه بدن خود را به نامحرم نشان دهد، والله العالم.

1 - اسقاط جنين به خاطر ترس از سلامت مادر

سؤال (231) در صورتى كه بقاى جنين در رحم مادر منجر به مخاطره افتادن زندگى مادر باشد و پزشكان سقط حمل را در اين مورد تجويز نموده باشند، آيا براى مادر سقط حمل جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بقاء جنين منجر به مرگ مادر شود، جايز است كه خطر وارده را با سقط جنين از خود دفع نمايد و ديه به عهده ى كسى است كه سقط جنين به دست او و به فعل او محقق شده و بايد ديه ى آن را به ولى شرعى جنين پرداخت نمايد، والله العالم.

سؤال (232) زنى كه حامله بوده و جنين در رحمش 4 ماهه مى باشد، ولى در اثناء حمل مبتلا به خونريزى شديد شده و اين خونريزى يك ماه است كه ادامه دارد پزشكان به او گفته اند كه اگر حمل را سقط نكند، حيات و زندگى او به خطر مى افتد، با توجه به اينكه خود حمل هم در

ص: 229

خطر بوده و امكان دارد بعد از مدتى سقط شود، آيا اسقاط اين جنين جايز است؟

(بسمه تعالى): اگر بقاء جنين در رحم منجر به خطر جانى براى مادر شود، فقط براى مادر جايز است كه با خوردن دارو به حيات جنين خاتمه داده و بعد از آن، پزشكان آن را از رحم خارج سازند، والله العالم.

سؤال (233) در بعضى از موارد كه زن حامله بوده و در اثناء حمل مبتلا به عوارضى مى گردد كه بقاء حمل براى حيات او خطر دارد. در اين هنگام شوهر او به بيمارستان مراجعه نموده و به او گفته مى شود كه حفظ جان مادر و بچه هر دو ممكن نبوده و او بايد امضا بدهد كه يكى از آن دو را پزشكان از خطر مرگ نجات دهند، وظيفه ى شوهر در اين حال چيست و وظيفه ى شرعى پزشك معالج را هم بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): اگر شوهر بداند كه اگر عمل جراحى سقط انجام نشود، مادر و فرزندش هر دو با هم مى ميرند، مى تواند نجات جان يكى از آن دو را امضا نموده و همچنين براى طبيب، حفظ جان يكى از آنها جايز است.

ولى در صورتى كه اين مسئله محرز نگردد؛ يعنى مسئله به شكلى باشد كه يكى از آن دو در اين عارضه مى ميرد و ديگرى سالم مى ماند، نمى تواند نجات يكى را امضاء نموده و در صورت امضاء، امضاى او فاقد اثر شرعى مى باشد. بله اگر مادر بقاء جنين را براى

ص: 230

زندگى خود خطرناك بداند و بقاء آن را موجب مرگ خويش ببيند، مى تواند با استعمال دارو به حيات جنين خاتمه داده و بعد از مرگ جنين، پزشكان مى توانند آن را بيرون آورند، والله العالم.

2 - اسقاط جنين به خاطر ترس از آبرو و حيثيت

سؤال (234) حكم سقط جنين در صورت ازدواج زن و عدم ازدواج او را بيان فرماييد و همچنين حكم زنى كه مرتكب زنا شده، در حالى كه ازدواج كرده و يا زنى كه مرتكب آن مى شود، در حالى كه شوهردار نمى باشد، چيست؟

(بسمه تعالى): سقط جنين مطلقاً جايز نمى باشد، ولى در صورتى كه انعقاد حمل از زنا باشد و هنوز روح در جنين دميده نشده و بقاء آن براى زن حرجى و مشكل است، اسقاط آن جايز است و در صورت دميده شدن روح، اسقاط مطلقاً جايز نبوده و زن حامله از زنا مى تواند به نقطه ى دورى سفر كرده و در آنجا وضع حمل نمايد، والله العالم.

سؤال (235) آيا اسقاط جنين در مواردى كه حمل از زنا باشد و بقاء حمل براى زن حرجى و مشكل باشد، جايز است. در صورت اسقاط، ديه بر عهده ى كيست؟

ص: 231

(بسمه تعالى): در صورتى كه حمل از زنا باشد و حفظ حرمت و آبروى زن متوقف بر اسقاط جنين باشد و هنوز روح در جنين دميده نشده باشد و امكان سفر به محل دور دستى براى وضع حمل نباشد، اسقاط جايز است، والله العالم.

سؤال (236) مردى با زن نامحرمى زنا كرده و زن حامله شده است، بعد از گذشت دو ماه از مدت حمل آن دو، تصميم به سقط آن حمل گرفته و آن را به خاطر ترس از آبرو و حيثيت زن به كمك هم سقط كرده اند. آيا در اين صورت كفاره واجب مى گردد و مقدار ديه چقدر بوده و آن ديه را به چه كسى پرداخت نمايند؟

(بسمه تعالى): اسقاط جنين جايز نمى باشد و در صورت تحقق اسقاط، ديه به عهده ى كسى است كه مباشرتاً آن را سقط كرده است و در صورت اشتراك در سقط، ديه بين زن و مرد سقط كننده تقسيم مى شود و ديه را بايد به حاكم شرع بدهند و مبلغ آن چهل دينار طلاست، والله العالم.

سؤال (237) در كتاب صراط النجاة، ج 3، سؤال 780 اينگونه ذكر شده، اگر زنى از راه زنا باردار گردد، مى تواند حمل را سقط كند تا آبروى خود را حفظ نمايد، كه در جواب مرحوم آقاى خوئى (قدس سرّه) آمده، جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه زن اضطرار به سقط داشته باشد. آيا مراد از اضطرار در جواب مرحوم خوئى فقط اضطرار حفظ جان زن مى باشد و يا شامل

ص: 232

ترس از بى آبرويى و بى حيثيتى او هم مى شود و اگر مرد زانى با زن مذكور اتفاق كرده و براى سقط به پزشك مراجعه نمايند. ديه ى سقط بر عهده ى كدام يك از آنهاست؟ و در صورتى كه حمل شش هفته و يا هفت هفته از عمرش گذشته باشد، مقدار ديه اش چقدر مى باشد و ديه را بايد به چه كسى پرداخت نمايد؟

(بسمه تعالى): سقط جنين قبل از دميدن روح در حال اضطرار؛ مثل ترس از جان و يا از عرض و آبروى خود و خانواده اش جايز بوده و مقدار ديه يكصد دينار مى باشد كه بايد در مفروض سؤال، چون پزشك اقدام به آن نموده، به حاكم شرع پرداخت كند، والله العالم.

3 - اسقاط جنين به خاطر ناقص بودن آن

سؤال (238) آيا سقط جنين در موارد زير جايز است:

الف - در صورتى كه زن باردار مبتلا به مرض خطرناك باشد؛ مثل عوارض قلبى شديد كه بقاء جنين موجب مرگ مادر مى شود؟

ب - در صورتى كه از راه آزمايش هاى پزشكى معلوم شود كه جنين ناقص بوده و يا مبتلا به مرض صعب العلاج مى باشد و بعد از تولد مشكلات زيادى را براى خانواده اش به بار مى آرود؟

خوئى (قدس سرّه): الف - در صورتى كه بقاء جنين براى زندگى مادر خطرناك باشد، مادر مى تواند آن را سقط كرده و بايد ديه اش راهم بپردازد.

ص: 233

ب - سقط در اين فرض با همه ى اقسامش جايز نمى باشد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): ب - سقط در صورت قبل از دميده شدن روح، مانعى ندارد.

سؤال (239) زنى كه بچه اى ناقص را بدنيا آورده و اكنون به بچه ى دوم باردار است. پزشكان به او گفته اند كه اگر بچه ى دوم سالم بدنيا آيد، مى توان به كمك مواد خونى بچه ى دوم نقص بچه ى اول را از بين برد و اگر دومى ناقص باشد، در صورت حمل به بچه ى سوم، اگر حمل سوم سالم باشد، مى تواند با مواد خونى او نقص دو بچه ى ناقص اول را از بين برد. اكنون سؤال اين است كه آيا سقط حمل دوم با توجه به احتمال ناقص بودن آن جايز است؟

(بسمه تعالى): سقط مطلقاً جايز نمى باشد، چه حمل كامل باشد و چه ناقص، والله العالم.

سؤال (240) خانمى كه باردار بوده و بعد از آزمايش ها و عكس هاى متعددى كه پزشكان از حمل او داشته اند، به اين نتيجه رسيده اند كه حمل او از حيث عقلى و جسمى ناقص بوده و اين حمل به اصطلاح (منگول) مى باشد، آيا سقط جنين با توجه به آنچه گفته شد، جايز است؟

(بسمه تعالى): سقط حمل توسط زن باردار جايز نبوده، چنانچه نمى تواند براى سقط خود را در اختيار شخص ديگرى قرار دهد، والله العالم.

ص: 234

سؤال (241) خانم بارداى كه با آزمايشات متعدد پزشكى و عكس بردارى هاى متعدد معلوم شده كه جنين داخل رحم او ناقص بوده و قسمت فوقانى سر را ندارد، اطباء و پزشكان به او سفارش كرده اند كه براى جلوگيرى از تولد بچه و گرفتاريهاى بعد از آن، جنين را سقط نمايد. لطفاً حكم شرعى سقط را در مسئله ذكر شده بيان فرماييد. خدواند مسلمين را از بركات شما محروم نفرماييد؟

(بسمه تعالى): اسقاط جنين جايز نبوده و در صورتى كه هنوز روح در آن دميده شده و باقى ماندن جنين در رحم براى مادر حرجى و مشكل باشد و موجب خوف مادر و ترس او از سلامت جسمى اش باشد، فقط خود مادر مى تواند اقدام به سقط نمايد، والله العالم.

سؤال (242) من و همسرم داراى كم خونى شديد و خطرناك مى باشيم كه به آن تالاسمى گفته مى شود و همسرم با توجه به ژن مذكور باردار گرديده و پزشكان وجود اين ژن را در فرزنددار شدن او خطرناك دانسته و ابتلاى جنين به اين عارضه را جدى دانسته اند. علم پزشكى در زمان ما با پيشرفت هايى كه داشته، توان تشخيص ابتلا جنين به اين ژن را داشته و خطر اين ژن براى فرزند به حدى است كه او را بعد از تولد مبتلا به بيمارى هاى مختلف و خطرناك مى كند كه بطور كلى فرزند مبتلا به اين بيمارى، زندگى پر مشقت و پر زحمتى را خواهد داشت. اكنون سؤالاتى

ص: 235

با توجه به موارد ذكر شده مطرح گرديده، كه اميدواريم جواب آنها را مشروحاً بيان فرماييد؟

سؤال اول: آيا زوجين مى توانند بعد از تشخيص مبتلا بودن جنين به اين بيمارى، او را سقط نمايند؟

سؤال دوم: آيا سقط جنين قبل از دميده شدن روح جايز است و اساساً چه زمانى روح دميده مى شود؟

سؤال سوم: بر اساس پيشرفت هاى علم پزشكى، پزشكان مى توانند، نطفه ى منعقد شده را در فضايى خارج رحم نگه داشته و با اين عمل نطفه ى منعقد از منى مرد و زن را از اول در خارج رحم پرورش داده و آزمايشات پزشكى را بر روى آن انجام مى دهند. آيا سقط جنين نطفه ى منعقد شده اى كه در خارج رحم توليد شده، جايز است. آيا اين آزمايشات و آنچه علم پزشكى جديد در خارج رحم انجام مى دهد، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اسقاط جنين چه بعد از ولوج روح و چه قبل از آن جايز نمى باشد، هر چند معلوم شود كه مبتلا به مرض مذكور است.

تبريزى (قدس سرّه): آزمايشات ذكر شده، فى حد نفسه مانعى ندارد، چنانچه قرار ندادن نطفه ى منعقد در خارج رحم، در داخل رحم اشكالى ندارد، ولى براى زن جايز نمى باشد كه بدن و عورت خود را در نزد اجنبى ظاهر سازد، ولى اگر شوهرش پزشك باشد و اين عمل را انجام دهد، مانعى ندارد و آنچه كه در سؤال ذكر شده، مجوز

ص: 236

براى كشف عورت در نزد پزشك اجنبى نمى باشد و كشف عورت براى زن در مواردى جايز است كه در رحم او مرضى باشد كه علاج آن مستلزم كشف عورت باشد و همچنين كشف عورت مرد براى گرفتن نطفه از او در مقامى كه جاى معالجه و مداوا نباشد، جايز نيست، والله العالم.

4 - اسقاط جنين به خاطر سختى تربيت بچه

سؤال (243) آيا سقط جنين براى مادر در ماه هاى اول باردارى به خاطر سختى بچه دارى و مشكل بودن تربيت او جايز است؟

(بسمه تعالى): سقط جنين در فرض مذكور جايز نمى باشد، والله العالم.

5 - اسقاط جنين به خاطر اجبار شوهر

سؤال (244) در صورتى كه شوهر همسرش را وادار و مجبور به سقط جنين نمايد به شكلى كه او را مجبور به طلاق و يا سقط نمايد، زن مى تواند سقط جنين نمايد؟

(بسمه تعالى): اكراه همسر براى سقط جنين بر شوهر حرام است و اين كار اجبار كردن همسر بر فعل حرام است، و اجبار زوج موجب جواز سقط جنين نمى شود، والله العالم.

ص: 237

فصل دوم: كشتن جنين

1 - عمل پاكسازى رحم در صورت شك در باردارى

سؤال (245) همسرم يقين به باردارى نداشته و در حمل سابقش به خاطر مبتلا بودن همسر به بيمارى التهاب كليه ى راست و سنگ كليه در

كليه ى چپ به سر حد مرگ رسيد. با توجه به اينكه او بايد پيوسته دارو مصرف نموده و زير اشعه برود، آيا عمل پاكسازى رحم به خاطر وجود احتمال جنين و نطفه، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن مبتلا به مرضى است كه باقى ماندن جنين در رحم او، برايش ضرر داشته باشد، سقط جنين مشكوك، بلكه جنينى كه وجودش در رحم مسلم بوده و هنوز روح در او دميده نشده، جايز است و جواز اين سقط قبل از اكمال چهار ماه از عمر جنين مى باشد، والله العالم.

2 - كشتن يكى از دو فرزند چسبيده به يكديگر در رحم براى نجات ديگرى

سؤال (246) در بعضى از حالات دو حمل به هم چسبيده و در بعضى از اعضاء بدن مثل قلب مشتركند در اين حال پزشكان براى حفظ جان يكى از آنها مجبورند ديگرى را از بين ببرند در اين صورت، آيا شرعاً قتل ديگرى جايز است. وظيفه ى پزشك در اين حال چيست؟

ص: 238

(بسمه تعالى): قتل هيچكدام جايز نمى باشد، بلكه پزشك بايد صبر نمايد تا قضا و قدر خداوند راجع به آنها معلوم شود، والله العالم.

3 - كشتن جنينى كه از راه بارورى مصنوعى به وجود آمده

سؤال (247) در زمان حاضر بعضى از پزشكان منى مرد و همسرش را با هم مخلوط نموده و در فضايى خارج از رحم، آنها را بارور نموده و جنين تشكيل مى دهند. اين جنين مبدأ پيدايش بشر بوده و گاهى بر اثر تركيب منى زوج و زوجه عدّه ى زيادى از جنين ها بوجود مى آيد، آيا جادادن همه ى اين جنين ها در رحم مادر واجب است و آيا حفظ يك جنين و كشتن بقيه جايز است. آيا در صورت جايز نبودن قتل اين جنينها، ديه بر پزشك واجب مى شود؟

خوئى (قدس سرّه): در فرض سؤال تلف كردن اين جنينها مانعى ندارد و قتل جنين در صورتى حرام است كه جنين در رحم مادر بوده و در صورت انعقاد در فضاى خارج رحم، اتلاف آن حرمتى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): و همچنين ديه هم ندارد.

خاتمه: زمان دميدن شدن روح

سؤال (248) چه زمانى روح در جنين دميده مى شود و در چه زمانى به خاطر مرض مادر، سقط جنين جايز مى شود؟

ص: 239

(بسمه تعالى): روح بعد از تمام شدن چهار ماه از عمر جنين در آن دميده مى شود و سقط جنين بعد از منعقد شدن نطفه، هرچند با گذشت چند لحظه از انعقاد آن باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

مقصد دوم: جلوگيرى از باردارى

فصل اول: حكم جلوگيرى از باردارى

سؤال (249) آيا كنترل و تحديد نسل جهت بهتر شدن تربيت فرزندان و به خاطر اغراض ديگر جايز است؟

(بسمه تعالى): استفاده كردن از داروهاى ضد باردارى در صورتى كه موجب ضرر مهمى نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (250) آيا زن مى تواند بدون اجازه ى شوهرش قرص ضد باردارى مصرف كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مصرف قرص هاى ذكر شده باعث نازايى دايمى شود، جايز نيست. ولى در صورتى كه زن داراى بچه بوده و از قرص هاى ضد حمل براى مدت معينى استفاده كند مانعى ندارد، هرچند شوهر راضى نباشد، والله العالم.

سؤال (251) آيا شوهر مى تواند همسرش را مجبور به نازايى كند، بدون اينكه زوجه راضى باشد؟

ص: 240

خوئى (قدس سرّه): مرد حق ندارد، همسرش را مجبور به نازايى نمايد، والله العالم.

سؤال (252) آيا اقدام به عمل جلوگيرى از باردارى، با توجه به اينكه مستلزم كشف عورت در نزد پزشك مى باشد، مانند بستن لوله و بستن رحم و طرق ديگر جايز است، آيا فرقى بين مورد اضطرار و غير آن وجود دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن مريض باشد و مرض او مانع از باردارى باشد و علاج متوقف بركشف عورت در نزد پزشك باشد اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (253) در بسيارى از موارد در حرام بودن جلوگيرى از باردارى و يا حلال بودن آن عناوينى مانند (اگر حمل حرجى و شاق باشد) ديده مى شود، مقصود از دو كلمه حرج و مشقت را در اين عناوين بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): معناى حرج و مشقت اين است كه زن داراى ضعف مفرط بوده و يا مرضى دارد كه با وجود آن، زن تحمل و توانايى حمل را ندارد و در بعضى از موارد چه بسا موجب هلاكت زن شود، والله العالم.

ص: 241

فصل دوم: قرص هاى ضد باردارى

سؤال (254) استفاده از قرص هاى ضد باردارى جهت كنترل نسل چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه استفاده از اين قرصها ضرر مهمى نداشته باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل سوم: بستن لوله ها

اشاره

سؤال (255) آيا بستن لوله هاى زن براى منع از باردارى به شكل موقت و يا دايم جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن صاحب فرزند باشد و عمل مذكور موجب كشف عورت نباشد، مانعى ندارد و

ص: 242

همچنين اگر مستلزم كشف عورت بوده، ولى شوهر زن اقدام به اين عمل نمايد، جايز است، والله العالم.

سؤال (256) آيا زن مى تواند اقدام به عمل جراحى بستن رحم براى جلوگيرى از باردارى نمايد تا اينكه هيچگاه باردار نشود با توجه به اينكه باردارى ضررى بر او ندارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن داراى فرزند بوده و عمل مذكور در نزد پزشك زن باشد و مستلزم كشف عورت هم نباشد، مانعى ندارد و در غير اين صورت جايز نبوده، مگر اينكه به خاطر معالجه ى مرض ناچار به اين عمل گردد، والله العالم.

سؤال (257) در سابق بستن لوله ها موجب عدم باردارى به شكل دايم مى گرديد، ولى الان با توجه به پيشرفت علم پزشكى حتى با بستن لوله ها امكان باردارى موجود بوده، به اين شكل كه تخمك ها را خارج رحم بارور نموده و سپس آن را مجدداً در رحم قرار مى دهند با توجه به اينكه اينگونه بارورى فقط 20 و يا 30 امكان حصول حمل در رحم را داشته و بيشتر از اين مقدار امكان انعقاد حمل موجود نمى باشد. آيا با توجه به اين نكته بستن لوله ها براى جلوگيرى از باردارى كه موجب عقيم شدن هميشگى مى شود، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن مبتلا به مرضى باشد كه موجب بستن لوله ها به شكل دايمى شود، عمل ذكر شده در سؤال خالى از اشكال نمى باشد، والله العالم.

1 - بستن لوله هاى زن و مرد جهت جلوگيرى از باردارى در حال ضرورت

سؤال (258) آيا بستن لوله هاى زن براى جلوگيرى از باردارى در هنگام ضرورت مثل مواردى كه حمل موجب ضرر براى زن و يا به خطر افتادن زندگى او مى شود، جايز است؟ با توجه به اينكه اين عمل به شكل

ص: 243

موقت بوده و بعد از مدتى مى توان توسط عمل جراحى آنها را دوباره باز نمود؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه بعداً بتواند دوباره لوله ها را باز كند، مانعى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه عمل مذكور نزد پزشك زن بوده و مستلزم كشف عورت نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (259) آيا زن مى تواند عمل بستن لوله ها را براى جلوگيرى از حمل انجام دهد، در صورتى كه زن خيلى ضعيف بوده و حمل مجدد او را به سختى مى اندازد. او 33 ساله بوده و تا به حال 8 فرزند آورده است و آيا شوهر اين زن مى تواند عمل بستن لوله ها را براى خود انجام دهد تا همسرش باردار نگردد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه حمل و باردارى براى زن موجب سختى و مشقت فراوان باشد و برطرف كردن آن متوقف بر بستن لوله ها باشد، جايز است كه زن اين عمل را انجام دهد و براى شوهرش جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (260) در صورتى كه زن در دوران باردارى مبتلا به سختى هاى زيادى شده و داراى چهار فرزند مى باشد، آيا مى تواند عمل جراحى منع بارادرى انجام دهد و آيا مى تواند از اسباب ديگر براى جلوگيرى از باردارى استفاده نمايد؟

ص: 244

(بسمه تعالى): استفاده از قرص ضد باردارى مانعى ندارد، اما عمل جراحى در صورتى كه مستلزم كشف عورت باشد جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه مبتلا به مرض در همان عضو باشد و معالجه ى مرض متوقف بر كشف آن عضو باشد، والله العالم.

2 - بستن لوله براى مرد

سؤال (261) مردى مى خواهد به وسيله ى عمل جراحى يكى از رگ هاى عضو تناسلى را مسدود نموده، تا ديگر همسر او باردار نگردد و اين عمل مستلزم لمس و يا نظر به عورت نمى باشد، مگر در مقدار بسيار كمى از عورت كه ظاهر مى گردد، آيا اين عمل جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مبتلا به مرضى باشد كه متوقف بر كشف عورت باشد، هرچند به مقدار كمى از آن مانعى ندارد و در غير اين صورت جايز نمى باشد، والله العالم.

3 - عمل بازكردن لوله

سؤال (262) شخصى عمل جراحى بستن لوله اش را انجام داده و هم اكنون مى خواهد توسط عمل جراحى لوله را باز كند. آيا اين عمل جايز است و در صورتى كه همسرش به خاطر حامله نشدن درخواست طلاق نمايد، حكم شرعى اين مرد چيست؟

ص: 245

(بسمه تعالى): در صورتى كه بازكردن لوله براى اين مرد معالجه محسوب گردد و حامله شدن زن متوقف بر آن باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل چهارم: استفاده از دريچه جهت منع از باردارى

اشاره

سؤال (263) يكى از طرق جلوگيرى از باردارى در زمان ما، به نام كار گذاشتن لوله نامگذارى شده كه آن را در ابتداى رحم كار گذاشته تا آن را محدود نمايد. وقتى كه من از پزشك سؤال نمودم به من گفت كه تلقيح در رحم صورت مى گيرد، ولى تخمكى كه مورد لقاح واقع شده، هنگامى كه وارد رحم مى شود، وقتى كه دريچه رحم را مسدود مى بيند به خارج ريخته مى شود. آيا استفاده از اين طريق براى منع حمل با توجه به اينكه در موضوع منع باردارى انواع ديگرى از لوله بوده كه محتوى مواد شيميايى بوده كه قرصهاى ضد باردارى هم محتوى همين مواد شيمياى مى باشد و وظيفه ى اين مواد شيميايى كشتن و از بين بردن موجودات زنده فعال در منى است، حكم اين نوع از طريق حمل را بيان فرماييد و در صورتى كه اين عمل باعث اذيت زوجه شود، به كاربردن آن چه حكمى دارد؟

ص: 246

خوئى (قدس سرّه): استفاده از طريق مذكور در سؤال مانعى ندارد و زوجه مى تواند از اين عمل، خصوصاً اگر موجب اذيت او مى شود، خوددارى نمايد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه مباشر عمل ذكر شده، شوهر و يا زوجه باشد، مانعى ندارد.

سؤال (264) جديداً وسيله اى در طب جديد براى منع از باردارى اختراح شده كه به آن لولب گفته مى شود. اين وسيله را در رحم كارسازى مى كنند و كار اين وسيله جلوگيرى از تلقيح تخمك با منى و نطفه ى مرد مى باشد و وضع و قراردادن اين وسيله در رحم توسط پزشك مستلزم نظر به عورت مى باشد، آيا اين عمل جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه عمل ذكر شده، مستلزم نظر به عورت باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (265) آيا بكارگيرى وسيله ى لوله براى جلوگيرى از حمل جايز است؟ آيا حرمت به خاطر نظر به عورت مى باشد و يا نفس اين عمل اشكال شرعى دارد؟

(بسمه تعالى): حرمت به جهت كشف عورت در مقابل پزشك مرد و يا زن مى باشد، بدون اينكه ضرورت معالجه در بين باشد، ولى اصل بكار بردن لوله مانعى ندارد. بله در صورتى كه زن مبتلا به مرضى

ص: 247

در رحم است كه پزشك به خاطر معالجه مجبور است به عورت زن نگاه نمايد، مى تواند در اثناء معالجه لوله را كار گذارد، والله العالم.

سؤال (266) نوعى دريچه هست كه زنها جهت منع حمل و يا اسقاط نطفه بعد از گذشت شش روز از انعقاد نطفه استعمال مى كنند، آيا استفاده از وسيله ى مذكور، در اين حال جايز است؟

(بسمه تعالى): اسقاط حمل بعد از انعقاد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (267) در مسايل طبيه مسئله ى 996 نسبت به عمل قراردادن لوله كه مانع از حمل و باردارى مى گردد، فرموده ايد كه قراردادن دريچه در رحم زن اگر مستلزم نظر به عورت باشد، جايز نيست. با توجه به اين مسئله، اگر پزشك خانم كه اين عمل را انجام مى دهد كافر و پير زن باشد، آيا حكم نظر مترتب مى شود. با توجه به اينكه راههاى ديگر منع از باردارى داراى عوارض جانبى بوده و مشكلاتى را پديد مى آورد؟

(بسمه تعالى): كشف عورت در نزد پزشك هرچند زن باشد، حرام است و پيرى پزشك تأثير در حكم ندارد، والله العالم.

1 - قرار دادن دريچه در داخل رحم جهت جلوگيرى از باردارى

سؤال (268) اگر پزشكى به خانمى گفته باشد كه در صورت باردار شدنش بچه هاى او عقب افتاده مى باشند، در اين فرض زن مى تواند از

ص: 248

وسيله ى لولب براى منع باردارى استفاده كند، با توجه به اينكه قرار دادن اين وسيله مستلزم كشف عورت مى باشد؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (269) استفاده از وسيله ى دريچه براى جلوگيرى از باردارى در خانم ها با توجه به اينكه كار گذاشتن آن مستلزم كشف عورت مقابل پزشك معالج مى باشد، چه حكمى دارد؟ آيا عوارض باردارى براى زن مثل درد استخوان كه در صورت باردارى و شيردادن بچه شدت پيدا مى كند، مسوغ و مجوز كشف عورت براى استفاده از دريچه مى شود؟

(بسمه تعالى): جلوگيرى از باردارى منحصر به استفاده از دريچه نمى باشد، بله در صورتى كه خانمى مبتلا به مرضى در رحم باشد كه معالجه ى آن مستلزم نظر به عورت باشد، كشف عورت مانعى ندارد، والله العالم.

2 - قرار دادن دريچه ضد باردارى در هنگام ضرورت

سؤال (270) آيا استفاده از دريچه ى ضد باردارى براى زنى كه مبتلا به بيمارى كم خونى شديد مى باشد و باردارى براى او و جنين مخاطره انگيز مى باشد، جايز است؟ آيا قرار گرفتن دريچه ى مذكور توسط متخصص مسلمان و يا مسيحى مانعى ندارد؟

ص: 249

(بسمه تعالى): كشف عورت در مقابل ديگران جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه مبتلا به مرضى در رحم باشد كه معالجه ى آن مستلزم كشف عورت باشد و در غير اين صورت جايز نمى باشد و آنچه در سؤال ذكر شده، مرض نمى باشد، والله العالم.

3 - خارج كردن دريچه ى ضد باردارى

سؤال (271) معلوم است كه استفاده از دريچه ى باردارى اگر مستلزم لمس و يا نظر به عورت باشد، جايز نمى باشد. اكنون سؤال اين است كه اگر خانمى از وسيله ى مذكور استفاده نموده و هم اكنون مى خواهد آن را بردارد و اين عمل ممكن نيست، مگر با نگاه پزشك معالج، آيا برداشتن دريچه جايز است؟

(بسمه تعالى): خارج نمودن دريچه در مفروض سؤال جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه باقى بودن دريچه مستلزم ضرر و يا حرج و سختى براى زن باشد، مثل اينكه مبتلا به مرضى است كه معالجه ى آن متوقف بر برداشتن دريچه است، والله العالم.

خاتمه: عقيم ساختن عمدى

سؤال (272) آيا براى مرد و يا زن جايز است كه خود را براى هميشه عقيم سازند؟

خوئى (قدس سرّه): بنابر احتياط واجب جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 250

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه عمل عقيم نمودن جنايت بر نفس نباشد، مثل صورتى كه مرد و زن داراى فرزند مى باشند، مانعى ندارد.

مقصد سوم: بارورى مصنوعى

فصل اول: بارورى مصنوعى

اشاره

سؤال (273) آيا بارورى غير طبيعى و مصنوعى كه در فضاى خارج به واسطه جمع بين منى مرد و زن حاصل مى شود، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين عمل فى نفسه اشكالى ندارد، مگر در صورتى كه مستلزم عمل حرامى باشد، والله العالم.

سؤال (274) اگر اين بارورى و نقل نطفه بارور شده، به وسيله ى پزشك اجنبى باشد، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (275) در صورتى كه عمل تلقيح به وسيله ى پزشك اجنبى جايز نباشد، آيا در صورتى كه زوجين ميل به بچه دارشدن داشته و طريق ديگرى براى اين مسئله جز بارورى مصنوعى و تلقيح بوسيله ى پزشك نامحرم نباشد، آيا اين مورد جز موارد ضرورت در كشف عورت محسوب مى گردد؟

خوئى (قدس سرّه): رغبت و ميل به بچه دارشدن ضرورت براى انجام حرام محسوب نمى گردد، والله العالم.

ص: 251

سؤال (276) در بعضى از موارد بارورى مصنوعى پزشك به زن سفارش مى كند كه در ايام عادت ماهيانه براى بارورى به پزشك رجوع كند، حكم شرعى اين مسئله چيست؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد و فرقى بين زمان عادت ماهيانه و زمان ديگر نمى باشد، والله العالم.

سؤال (277) حكم تلقيح و بارورى مصنوعى را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): بارورى مصنوعى بعنوان اولى خود اشكالى ندارد و اشكال اين عمل در كشف عورت در نزد پزشك اجنبى مى باشد و در صورتى كه شوهر خودش اقدام به اين عمل نمايد، اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (278) زن و شوهرى كه امكان بارورى براى آنها نمى باشد، مگر از طريق بارورى با آمپول و اين طريق منحصر است در اينكه منى خود را خارج سازد، آيا در اين فرض استمناء جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مرد بر اثر معاشرت با همسر خودش و يا با تماس جسمى با همسرش منى را خارج سازد، سپس آن را به وسيله آمپول داخل رحم همسرش نمايد، مانعى ندارد و در غير اين صورت جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 252

ثبوت نسبت فرزندى در بارورى مصنوعى

(مسئله) گرفتن نطفه ى مرد و قراردادن آن در يك رحم ساختگى و مصنوعى و تربيت آن براى ايجاد فرزند، جايز است و بعد از آن فرزند ملحق به صاحب نطفه مى گردد؟

بر حسب ظاهر اين فرزند ملحق به صاحب نطفه بوده و همه ى احكام پدرى و پسرى و حتى مسئله ارث در اين مورد مترتب مى گردد، ولى اين فرزند، فرزندى است كه مادر ندارد.

فصل دوم: تلقيح و بارورى با نطفه ى شوهر

اشاره

(مسئله) بارورى نطفه ى زن با نطفه ى شوهرش جايز است، ولى در صورتى كه شخص ديگرى غير از شوهر اين عمل را انجام دهد و اين عمل مستلزم نظر به بدن و عورت باشد، جايز نيست و در صورتى كه از اين عمل فرزندى بدست آيد، حكم ساير فرزندان را داشته و فرقى بين اين فرزند با ساير فرزندانى كه از راه طبيعى به وجود مى آيند، نمى باشد.

سؤال (279) نظر مبارك را در مسئله ى تلقيح و بارورى مصنوعى براى كسانى كه قدرت بارورى را نداشته و تلقيح به وسيله ممزوج شدن نطفه ى زنى با نطفه ى همسرش مى باشد، بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): بارورى مصنوعى به عنوان اولى خود اشكالى ندارد، ولى اگر مستلزم كشف عورت در مقابل اجنبى باشد، جايز نمى باشد و

ص: 253

اگر خود شوهراقدام به اين عمل نمايد، مانعى نخواهد داشت، والله العالم.

1 - بارورى مصنوعى با نطفه ى شوهر در حال ضرورت

سؤال (280) آيا بارور كردن نطفه ى زن با نطفه ى شوهرش توسط پزشك خانم در صورتى كه بدست آوردن فرزند ضرورى بوده و مستلزم كشف عورت مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): باروركردن نطفه ى زن با نطفه ى شوهرش به عنوان اولى اشكالى ندارد، ولى چون مستلزم كشف عورت در مقابل پزشك زن مى باشد، حرام مى باشد. بله اگر زن داراى مرضى در رحمش باشد و در اثناء مداواى مرض، پزشك عمل تلقيح را انجام دهد، مانعى ندارد، والله العالم.

2 - بارورى نطفه ى شوهر در حال حَرَج

سؤال (281) در صورتى كه خانمى مبتلا به مرضى است كه مانع از بارورى و حمل او شده و نطفه ى شوهرش در انعقاد نطفه در رحم زن مؤثر نيست كه در نتيجه زن باردار نمى گردد. اكنون اين زن دو مشكل اساسى در زندگى دارد. يكى اينكه ممكن است شوهرش او را طلاق داده و در اين صورت اين زن فرصتى براى زندگى و ازدواج مجدد نخواهد داشت؛ زيرا نوعاً مرد ديگرى راضى به ازدواج با يك زن نازا نخواهد شد

ص: 254

و يا اينكه بايد به ازدواج مجدد شوهرش رضايت دهد كه اين مسئله هم براى او خيلى مشكل و ناگواراست. الف - آيا زن مى تواند اقدام به بارورى مصنوعى نموده و از اين طريق باردار گردد. آيا عمل بارورى مصنوعى كه مستلزم كشف عورت و نظر اجنبى به بدن و عورت زن مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): كشف عورت و نظر پزشك به بدن و عورت زن در مقام معالجه و مداوا مانعى ندارد و در غير اين صورت جايز نمى باشد، والله العالم.

ب - آيا از جهت حَرَج و سختى زيادى كه براى زن در جامعه پيش مى آيد و حرفهايى كه راجع به نازا بودن اين زن زده مى شود، عمل بارورى مصنوعى جايز است؟

(بسمه تعالى): جواب اين مسئله از جواب سابق معلوم گرديد، و حرفهاى مردم و حرج و سختى كه به واسطه ى حرف آنها كه بر اساس جهالت و بى توجهى به مسايل شرعى زده مى شود، حكم شرعى را تغيير نمى دهد، والله العالم.

سؤال (282) آيا براى زنى كه مقلد مرحوم آية الله خوئى مى باشد، جايز است كه در هنگام بارورى مصنوعى بدن و عورت خود را در مقابل پزشك مرد ظاهر سازد؟

ص: 255

(بسمه تعالى): اين عمل به نظر آية الله خوئى و ديگر فقهاى بزرگ قدس الله اسرارهم جايز نمى باشد، والله العالم.

3 - بارورى با نطفه ى شوهر بعد از طلاق رجعى

سؤال (283) آيا زنى كه در طلاق رجعى مى باشد، مى تواند از نطفه ى شوهرش جهت عمل بارورى مصنوعى استفاده نمايد و در صورتى كه اين كار را انجام دهد، آيا دوباره به همسرى شوهرش برمى گردد، در صورتى كه اين عمل با اجازه ى شوهرش باشد؟

(بسمه تعالى): بارورى با نطفه ى شوهر در اثناء طلاق رجعى خالى از اشكال نمى باشد و در صورتى كه اين عمل را انجام داد، عدّه ى او با وضع حمل تمام مى شود و در صورتى كه عمل بارورى با اجازه شوهر بوده و شوهر هم از اين اجازه دادن قصد رجوع به همسرش را داشته، رجوع محقق مى شود و در غير اين صورت رجوع محقق نمى شود، والله العالم.

4 - بارورى با نطفه ى شوهر بعد از وفات او

سؤال (284) آيا جايز است كه زن در زمان عدّه و يا بعد از آن از نطفه ى شوهرش كه از دنيا رفته، استفاده نموده و به طريق بارورى مصنوعى خود را باردار نمايد. با توجه به اينكه زن اكنون به همسرى شخص ديگرى درآمده، آيا مى تواند از منى و نطفه ى شوهر اول جهت

ص: 256

بارورى استفاده نمايد، آيا در عمل ذكر شده، اجازه ى شوهر فعلى شرط مى باشد؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد؛ چون احكام زوجيت و همسرى تا زمان حيات و زندگى شوهر مترتب مى گردد، هر چند بعضى احكام مثل جواز نظر باقى مى ماند، والله العالم.

سؤال (285) آيا زنى كه شوهرش از دنيا رفته، مى تواند از منى همسرش كه در بانك منى نگهدارى مى شود، جهت بارورى استفاده نمايد؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد و در صورت اتفاق اين عمل ذكر شده، شوهرى كه از دنيا رفته، پدر بچه و زن بارور شده، مادرش محسوب مى گردد؛ ولى فرزندى كه از اين طريق متولد مى گردد، از پدرش ارث نمى برد، والله العالم.

5 - بارورى مصنوعى جهت تشخيص امراض ژنى

سؤال (286) امروزه نوعى بيمارى در جوامع ظاهر شده كه به آن بيمارى تالاسمى گفته شده و به وسيله وراثت از اشخاص منتقل مى گردد، آثار اين بيمارى را مى توان در سه چيز خلاصه نمود:

1 - متولد شدن اطفال عقب افتاده كه در اصطلاح به آنها منگول گفته مى شود.

2 - متولد شدن فرزندان و نوزادانى كه داراى كم خونى شديد بوده، به شكلى كه بايد پيوسته به آنها خون تزريق گردد، علاوه بر اينكه اين

ص: 257

نوزادان به مرور زمان مبتلا به بيمارى هاى مشكل، در بعضى از حواس خود مثل بينايى و شنوايى خواهند شد كه زندگى را بر آنان سخت و دشوار نموده و ادامه ى زندگى آنان توام با درد و رنج فراوان خواهد بود.

3 - نوزادانى كه از جهت خلقت ظاهرى سالمند، ولى حاوى ژن تالاسمى بوده و مى توانند آن را به فرزندان و نسل بعد از خود انتقال دهند، آنچه كه در دو احتمال اول و دوم گفته شد، متوجه فرزندان آنها شده و آنها در معرض ابتلا هستند.

با توجه به آنچه گفته شد، علم پزشكى امروز توانايى دارد كه قبل از انعقاد نطفه در رحم مادر به شكلى طبيعى تركيبى از نطفه ى مرد و زن را در محيطى خارج از رحم نگه داشته و آن را به شكل مصنوعى بارور سازد و در اولين مرحله از مراحل لقاح تعيين نمايد كه آيا ژن پدر و يا مادر حاوى مرض تالاسمى مى باشد يا خير. در اين فرض زوجين مى توانند به راحتى پى به سلامت جسمى فرزند خود برده و از بروز هر نوع ابتلا بعد از زايمان جلوگيرى نمايند. اكنون در اين باره سؤالاتى مطرح مى گردد.

الف - آيا پزشكان متخصص در اين زمينه مى توانند اقدام به عمل بارورى خارج رحم بنمايند يا خير؟

ص: 258

(بسمه تعالى): عملى كه مستلزم نظر پزشك به عورت و جسد زن گردد، جايز نمى باشد و همچنين كشف عورت در نزد پزشك جايز نبوده، مگر در مقام مداوا و معالجه ى مرض، والله العالم.

ب - آيا مادر مى تواند بعد از لقاح مصنوعى در خارج رحم و بعد از اطلاع از ناقص بودن و يا مبتلا بودن جنين به تالاسمى آن را از بين برده و از آن چشم پوشى كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك عمل بارورى را در خارج رحم انجام داده، زن مى تواند از جاسازى آن در رحم خود جلوگيرى نمايد، چه جنين سالم باشد و چه ناقص، و شوهرش هم حق ندارد او را مجبور به جاسازى جنين در رحم نمايد، والله العالم.

ج - آيا شوهر مى تواند همسر خود را مجبور به انجام آزمايشات ذكر شده نمايد؟ و بنابر جايز بودن اجبار همسر، آيا در همه ى موارد سه گانه ى ذكر شده، شوهر حق اجبار دارد؟ البته در صورتى كه پزشك معالج متوجه شود كه جنين از قسم اول و يا دوم مى باشد، از قرار دادن آن به رحم همسر جلوگيرى مى كند، هرچند آن دو به آن رضايت داده باشند، آيا پزشك در صورت رضايت پدر و مادر با قرار دادن جنين مبتلا به رحم مى تواند به رضايت آنان اعتنايى نكرده و آن را در رحم قرار ندهد؟

(بسمه تعالى): جواب اين سؤال از جواب هاى قبل روشن مى شود، والله العالم.

ص: 259

د - آيا اصولاً عمل بارورى مصنوعى نوعى تغيير و تبديل در خلقت خداوند محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): عمل ذكر شده، تغيير و تبديل خلقت خداوندى نمى باشد ومفهوم تغيير و تبديل خلقت به عنوان مثال در مواردى مثل تغيير زن و تبديل او به مرد و يا بالعكس ثابت مى باشد، والله العالم.

فصل سوم: بارورى با نطفه ى اجنبى

(مسئله) بارور ساختن زن با منى مرد اجنبى چه به واسطه ى مرد اجنبى باشد و چه به واسطه ى شوهر خودش باشد، جايز نمى باشد و در صورتى كه اين عمل انجام شود و زن بچه دار شود، بچه به مرد صاحب نطفه تعلق داشته و بين بچه و او همه ى احكام شرعيه اى نسب؛ مانند ارث مترتب مى گردد، چون فرزند متولد از زنا از مسئله ى ارث مستثنى گرديده و اين مورد از موارد زنا محسوب نمى گردد (هر چند اين عمل حرام مى باشد) و همچنين زنى كه فرزند را بدنيا آورده، مادرش محسوب مى گردد و بين اين بچه و زنى كه او را بدنيا آورده، همه ى احكام شرعيه اى نسب مترتب مى گردد و فرقى بين اين فرزند و بقيه ى فرزندان مرد صاحب نطفه و زنى كه او را بدنيا آورده، نمى باشد و همچنين از قبيل همين مسئله ذكر شده است كه اگر زنى به وسيله ى عمل حرام مساحقه و يا عمل ديگر منى همسر خود را در رحم زن ديگر قرار دهد و آن زن باردار گردد، در اين صورت فرزند، به صاحب منى و نطفه ملحق مى گردد.

ص: 260

سؤال (287) آيا بارور ساختن زن به وسيله ى نطفه و منى مرد اجنبى و قرار دادن نطفه ى او در رحم زن، جايز است؟

(بسمه تعالى): اين عمل به هيچ وجه جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (288) مدتى است كه مشغول نوشتن يك رساله ى علمى راجع به بارورى مصنوعى بوده، ولى متاسفانه فتوايى از مراجع بزرگوار در اين زمينه به دست نياوردم. و همچنين به دليل و مستند شرعى در اين مسئله برخورد نكردم، من هم اكنون نيازمند جواب جنابعالى از سؤالاتى هستم كه مطرح مى گردد؟

1 - حكم بارورى زن به وسيله نطفه ى مرد نامحرم، در صورتى كه مرد همسردار نبوده و مجرد است؟

2 - حكم بارورى در صورتى كه مرد اجنبى همسردار و متاهل باشد؟

3 - حكم فرزندى كه از اين طريق متولد شده، نسبت به آثار شرعيه، نسبت پدرى و مادرى و مسئله ى ارث چگونه است؟

(بسمه تعالى): بارورى زن با نطفه ى مرد اجنبى جايز نمى باشد و در اين مسئله فرقى بين اجنبى مجرد و ويا متاهل نمى باشد و در صورتى كه فرزندى از اين طريق به وجود آيد به مرد صاحب نطفه ملحق مى شود و اين فرزند از مرد صاحب نطفه ارث مى برد؛ زيرا او پدر بچه محسوب مى گردد و همچنين صاحب منى از اين بچه ارث مى برد؛ زيرا فرزند اوست و همچنين زنى كه بچه را بدنيا آورده،

ص: 261

مادرش محسوب مى شود و همه ى احكام مربوط به مادر و فرزند مترتب مى گردد، والله العالم.

سؤال (289) آيا در مسئله ى بارورى مصنوعى نسبت ها با همديگر مخلوط نمى گردد؟

(بسمه تعالى): اختلاطى در انساب نمى باشد، پدر بچه صاحب نطفه است و مادرش زنى مى باشد كه او را زاييده است، والله العالم.

سؤال (290) در صورتى كه در هنگام بارورى مصنوعى اشتباهاً به جاى تلقيح نطفه ى شوهر، نطفه ى مرد ديگرى را با نطفه ى زن مخلوط

كرده و بارور نموده اند. در اين صورت فرزند متولد شده، ملحق به چه كسى مى باشد؟

(بسمه تعالى): طبق آنچه در سؤال ذكر شده، فرزند ملحق به مرد صاحب نطفه مى باشد و از او ارث مى برد، والله العالم.

سؤال (291) تلقيح و بارورى نطفه ى زن به وسيله منى مرد اجنبى در صورتى كه اين عمل را شوهر زن انجام دهد، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 262

فصل چهارم: مسايل ديگرى در بارورى مصنوعى

1 - كاشتن نطفه ى بارور شده در رحم زن اجنبى

سؤال (292) يكى از طرق باردارى در اماكن اروپايى بارور كردن منى شوهر است به كمك همسرش، سپس قراردادن آن در رحم زن ديگر، اكنون چند سؤال در اين زمينه مطرح است؟

1 - حكم شرعى اين عمل چيست؟

2 - چه كسى مادر بچه ايست كه به دنيا آمده (صاحب رحم مادر است و يا صاحب تخمك)؟

3 - به چه كيفيت مى توان اين عمل را به شكل مشروع انجام داد؟

4 - آيا صاحب رحم مى تواند بعد از زاييدن بچه، او را به عنوان فرزند خود مطالبه كند؟

خوئى (قدس سرّه): 1 - اين عمل چنانچه در سؤال مطرح شده، قابل اشكال مى باشد.

2 - اما مادر فرزند زنى است كه او را زاييده است.

3 - مورد مشروع و صحيح اين عمل دو مورد مى باشد.

اول: اگر كنيز مملوكى را شوهر به دست آورد و يا با كنيزى كه برايش حلال شده، اين عمل انجام شود، هرچند تحليل به جهت عمل تلقيح باشد، ولى اين فرض در زمان ما بعيد است.

ص: 263

دوم: اينكه مرد صاحب نطفه زنى را كه شوهر ندارد، عقد نموده، هر چند مدت آن محدود به چند ساعت باشد و اجرت مشخّصى را هم براى او قرار دهد. سپس نطفه ى مرد را با نطفه ى زن عقد شده تركيب نمايند و در رحم آن زن قرار دهند. اين دو مورد راه حل مشكل است و را ه سومى ندارد.

4 - بله به اندازه ى مادريش حق دارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): (تعليقه به سؤال 3) مورد ذكر شده در جواب، در صورتى است كه شخصى كه نطفه را در رحم زوجه ى موقت قرار مى دهد، خود شوهر باشد و در صورتى كه اجنبى اين عمل را انجام دهد، دو طريقى كه در جواب مرحوم خوئى آمده، كفايت نمى كند.

2 - كاشتن تخمك در رحم و بارورى آن با نطفه ى شوهر

سؤال (293) خانمى كه 15 سال قبل ازدواج نموده و تا به حال صاحب فرزند نگرديده و جهت آن هم نارس بودن تخمك هاى اين زن مى باشد. پزشكان بعد از تحقيقات و آزمايشهاى گوناگون به اين نتيجه رسيده اند كه تنها راه باردار شدن اين زن، اين است كه تخمكى را از خواهر اين زن گرفته و در رحم او قرار دهند و سپس آن را با نطفه ى شوهرش بارور سازند. آيا اين عمل جايز است؟ آيا فرزند متعلق به زنى است كه تخمك از او گرفته شده، يا كسى كه او را به دنيا آورده است؟

ص: 264

(بسمه تعالى): اگر شخصى كه تخمك را از زن خارج مى كند همسر خواهر بوده و كسى هم كه تخمك را در رحم زن قرار مى دهد، شوهر زن نازا باشد، مانعى ندارد و همچنين اگر خواهر داراى مرضى در رحم باشد كه پزشك معالج در هنگام عمل جراحى تخمكى از او درآورد، مانعى ندارد. در هر صورت كسى كه تخمك را در رحم زن نازا قرار مى دهد، بايد شوهرش باشد و در فرض تحقق اين عمل پدر فرزند مرد صاحب نطفه بوده و مادرش هم كسى است كه او را مى زايد، والله العالم.

3 - كاشت تخمك بارور شده در رحم زن نازا

سؤال (294) در صورتى كه زن نازا از تخمك زن ديگرى كه با نطفه ى مرد اجنبى ديگر بارور شده و در رحم او قرار داده شد، بارور گردد، آيا اين عمل جايز است و در صورت تحقق اين عمل، آيا بچه به زنى كه صاحب تخمك بوده، ملحق مى شود يا به زنى كه او را زاييده است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه هر دو زن زوجه ى مرد واحدى باشند و يكى از آنها به تخمك ديگرى باردار شود و كسى هم كه تخمك را در رحم زن نازا قرار مى دهد، شوهرش باشد، مانعى ندارد و فرزند متولد شده منسوب به زنى است كه او را زاييده است و در غير اين فرض عمل ذكر شده، جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 265

سؤال (295) بعضى از همسران به خاطر اينكه زوجه داراى تخمك سالم نمى باشد، داراى فرزند نمى شوند و اين قضيه مشكلاتى را مانند طلاق و جدايى و يا بيماريهاى عصبى و روانى براى زوجين ايجاد مى كنند. آيا در اين فرض مى توانند از تخمك زن ديگرى استفاده نموده و با نطفه ى شوهر زن نازا بارور كرده و در رحم قرار دهند تا بعد از مدتى باردار شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه عمل بارورى به وسيله تخمك زن ديگر و نطفه ى شوهر زن نازا انجام شده و تخمك و منى مرد توسط عمل مباح و مشروع گرفته شود و از راه استمناء نباشد و يا مستلزم لمس و نظر مرد نامحرم نباشد، عمل ذكر شده مانعى ندارد و زوجه مى تواند با استفاده از تخمك زن ديگر و لقاح آن با نطفه ى شوهرش باردار شود. البته عمل قرار دادن تخمك بارور شده، بايد به وسيله خود زن و يا همسر او انجام شود و در اين صورت فرزند متولد شده، فرزند شرعى آن دو محسوب مى گردد، والله العالم.

سؤال (296) لطفاً حكم شرع مقدّس را درباره ى خواهرى كه مى خواهد تخمك سالم خود را به خواهرش داده تا با بارور كردن آن به وسيله منى و نطفه ى شوهرش، اين خواهر بتواند باردار شود، آيا اين عمل حرام است يا حلال؟

ص: 266

(بسمه تعالى): عملى كه موجب كشف عورت در مقابل مرد نامحرم باشد، جايز نمى باشد و همچنين اگر مستلزم كشف قسمتى از بدن در مقابل پزشك نامحرم باشد، والله العالم.

خاتمه: اجاره دادن رحم

سؤال (297) مردى كه نطفه ى خود و همسرش را در رحم يك زن اجنبى و نامحرم به وسيله آزمايشات پزشكى قرار داده است و با آن زن قرار داد بسته كه بعد از وضع حمل به آن زن مبلغى را بدهد. اين در صورتى است كه رحم همسر خودش توانايى نگهدارى جنين را ندارد و زن اجنبى فقط به عنوان يك ظرف نگهدارنده ى جنين مورد استفاده قرار مى گيرد، با توجه به اينكه اين عمل حرام بوده است. هم اكنون زنى كه رحم خود را اجاره داده، بعد از وضع حمل، بچه ى متولد شده را مطالبه نموده و خود را مادر او مى داند. وظيفه و حكم شرعى ما را در اين مسئله بيان فرماييد؟

خوئى (قدس سرّه): زنى كه منى در رحم او قرار گرفته و بچه را بعد از آن زاييده، مادر شرعى بچه مى گردد و در شرع مقدس مادر بچه كسى است كه او را مى زايد، چنانچه خداوند در قرآن مى فرمايد (الذين يظاهرون منكم من نسائهم ماهن امهاتهم ان امهاتهم إلا اللايى ولدنهم) و صاحب نطفه پدر شرعى فرزند محسوب مى گردد. اما زن نازا مادر شرعى فرزند نمى باشد؛ بنابراين زنى كه رحمش را

ص: 267

اجاره داده، حق حضانت بچه متولد شده را تا دوسال دارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): معامله ذكر شده در سؤال بين مرد و زن اجنبى به جهت حرمت اين عمل؛ يعنى قرار دادن نطفه در رحم زن اجنبى باطل مى باشد و همسر شرعى مرد صاحب نطفه مادر شرعى بچه نمى باشد و مادر شرعى بچه زنى است كه رحم خود را اجاره داده است، ولى اين مادر حق حضانت ندارد؛ زيرا ادله ى حضانت مادر، از بچه دار شدن به طريق حرام انصراف دارد، والله العالم.

سؤال (298) آيا در صورتى كه باردارى با بارورى تخمك زن ديگرى باشد، جايز است؟

و در صورتى كه اين عمل انجام شود، آيا بچه تعلق به زنى دارد كه او را زاييده، و يا ملحق به زن صاحب تخمك مى باشد؟

(بسمه تعالى): عمل ذكر شده در سؤال، اگر مستلزم كشف عورت باشد، حرام است و در صورت انجام اين عمل و تولد بچه، مرد صاحب نطفه پدر او و زنى كه او را زاييده مادر او مى شود و زن صاحب تخمك مادر شرعى محسوب نمى گردد، والله العالم.

سؤال (299) در صورتى كه شوهر با تهيه ى منى از بانك منى آن را در رحم زن اجنبى قرار دهد، البته به طريق علم پزشكى جديد، آيا اين

ص: 268

عمل جايز است؟ در صورت تولد فرزند، فرزند به چه كسى ملحق مى شود؟

(بسمه تعالى): آثار ولادت شرعى در فرض مسئله محقق نمى شود و فرزند متولد شده، هيچگونه نسبتى با زوج ندارد. البته اين بچه زنا زاده هم محسوب نمى گردد، والله العالم.

مقصد چهارم: جنينى كه ابتداءً در خارج از فضاى رحم پرورش داده مى شود

اشاره

سؤال (300) آخرين موفقيتى كه علم پزشكى جديد به آن دست يافته است و با اين موفقيت مشكل بسيارى از همسرانى كه بچه دار نمى شوند، بالخصوص مردانى كه قدرت بر بارور كردن نداشته و فاقد منى فعال و مؤثر بودند، حل شده، به اين شكل است كه پزشك مقدارى از اسپرم موجود در بيضه ى شوهر را گرفته و آن را با تخمك زوجه اش در خارج رحم او بارور نموده و بعد از مدتى آن را دوباره در رحم زوجه قرار مى دهد تا در رحم ثابت گشته و به شكل جنين درآيد. اين عمل تا به حال در چند نقطه ى عالم انجام شده است و بحمدالله در كشور سعودى يك پزشك مسلمان در بيمارستان شهر جده موفق به انجام آن شده است و مجله ى معروفى هم عكس پزشك مذكور را انداخته و اين خبر را به

ص: 269

عنوان (تولد بچه اى بدون وجود منى مؤثر از پدرش) چاپ كرده است. اين عمل پزشكى در عربستان با موافقت مجمع فقهى مطابق با شرع اسلامى انجام شده و وقتى كه از پزشك سؤال مى شود، آيا اين عمل نوعى از استنساخ و شبيه سازى مى باشد، او مى گويد اين عمل هيچ ربطى به شبيه سازى ندارد. اكنون سؤال اين است كه نظر حضرت عالى در اين مسئله چيست؟ آيا اين عمل جايز است؟ با توجه به اينكه با اين عمل مشكل نازايى بسيارى از همسران حل شده و آنان هميشه از خداوند مى خواستند كه طريقى براى حل مشكل آنان پيدا شود و در صورتى كه شما اين عمل را جايز مى دانيد، آيا مباشرت پزشك نامحرم در مورد بارور كردن تخمك هاى زن و نبودن پزشك زن مشكلى ايجاد مى كند و در صورتى كه اين عمل مستلزم كشف عورت نباشد، آيا اشكال دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه آنچه از بيضه ى شوهر گرفته شده، بعد از بارورى مبدل به منى شده، فرزند متعلق به صاحب منى مى باشد و در صورتى كه تبديل به منى نگردد، در الحاق فرزند به صاحب آن اشكال است. بله زنى كه او را زاييده مادر او محسوب مى گردد و انجام اين عمل فقط براى زوج جايز است؛ يعنى تنها او مى تواند اين منى را با تخمك زن بارور نموده و در رحم همسرش قرار دهد و كشف عورت در مقابل غير و همچنين كشف عورت براى زن در مقابل نامحرم جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه خود

ص: 270

شوهر اقدام به اين عمل كند، چنانچه پزشك هم حق نگاه به عورت ديگرى را ندارد، مگر براى معالجه ى مرض، والله العالم.

سؤال (301) آيا عمل بارور نمودن منى مرد و زن در فضاى خارج رحم حلال است يا حرام؟

(بسمه تعالى): عمل ذكر شده جايز نمى باشد، مگر در يك صورت و آن صورت موردى است كه شخصى كه عمل ذكر شده را انجام مى دهد، خود زوج و يا زوجه باشند و نطفه ى منعقد شده در خارج رحم توسط خود شوهر و به دست او در رحم همسرش قرار گيرد، والله العالم.

سؤال (302) من دانشجويى هستم كه در دانشگاه مشغول تحصيل مى باشم. از من خواسته شده كه بحثى درباره ى بارورى منى زن و يا مرد در خارج رحم و قرار دادن آن در رحم همسر تهيه نموده و بنويسم و در اين نوشته راجع به فتاوى و انظار علما و مراجع شيعه تحقيق نمايم، آيا اين عمل در نظر حضرت عالى مجاز است؟

(بسمه تعالى): اين عمل به عنوان اولى جايز مى باشد، ولى اشكال در مباشرت و اقدام پزشك نامحرم مى باشد و مستلزم كشف عورت در نزد اوست و در صورتى كه خود شوهر اقدام به اين عمل كند و نطفه ى بارور شده را در رحم همسرش قرار دهد، مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 271

احكام بارورى مصنوعى در خارج رحم در صورت حَرَج

سؤال (303) مدت زمانى است كه ما در بيمارستانها با مشكلى به نام نازايى روبرو بوده و اين مشكل حدود ده سال است كه قلب ما را آتش زده و بعد از مراجعه به پزشكان متعدد آخر الامر به اين نتيجه رسيديم كه طريقى براى باردارى و به دست آوردن فرزند در نظام پزشكى وجود دارد كه به آن بارورى مصنوعى گفته مى شود. به اين شكل كه پزشك مقدارى از نطفه ى شوهر را گرفته و آن را بارور نموده، سپس مقدارى از نطفه و منى زن را گرفته و در فضاى خارج رحم با نطفه ى مرد بارور مى كنند و بعد از مدتى آن نطفه ى بارور شده ى زوجين را در رحم همسرش قرار مى دهند. اكنون با توجه به اينكه اين عمل را مرحوم آية الله العظمى خوئى حرام مى دانسته و من هم مقلد آن مرحوم بودم. آيا من مى توانم به مجتهدى ديگرى كه اين عمل را جايز مى داند، مراجعه كنم و شما مى دانيد كه اطفال و بچه هاى ما زينت زندگى دنيا هستند؟

(بسمه تعالى): فتواى ما در اين مسئله مطابق با نظر مرحوم استاد، آقاى خوئى مى باشد. در صورتى كه مشكل در همسر شماست، خداوند او را شفا و عافيت عنايت نموده و بدانيد كه آنچه خداوند براى بنده ى مؤمنش تقدير مى كند، براى او خير و صلاح است، والله العالم.

ص: 272

سؤال (304) حكم شرعى بارورى مصنوعى كه در زمان ما انجام مى شود به اين طريق كه منى مرد را گرفته و با آميختن با تخمك همسرش آن را در فضاى خارج رحم بارور نموده و بعد از مدتى نطفه ى بارور شده را در رحم همسرش قرار مى دهند، با توجه به اينكه اين حمل به وسيله نزديكى طبيعى نبوده، سؤالاتى مطرح است؟

آيا در صورتى كه نازايى باعث لطمه خوردن و افسرده شدن زوجه شود و همچنين عمل بارورى مستلزم كشف عورت زوجه در نزد پزشك خانم باشد، عمل تلقيح مصنوعى جايز است؟

(بسمه تعالى): جايز نيست كه زن عورت خود را در نزد اجنبى و نامحرم ظاهر سازد چنانچه كشف عورت در نزد پزشك زن هم جايز نيست، ولى در صورتى كه در رحم زن مرضى باشد كه معالجه ى آن متوقف بر كشف عورت باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

مقصد پنجم: احكام شبيه سازى

سؤال (305) جهان در چندين سال گذشته شاهد يك تحول عجيب بود كه بشريت را به تعجب انداخته و باعث منقلب شدن قوانين طبيعى و مفاهيم علم بيولوژى گرديد. دانشمندان موفق شدند كه با استفاده از اجزاء منى يك انسان، انسانى كاملاً شبيه به او را بسازند و اين شبيه سازى عبارت است از گرفتن مقدارى از منى موجود در حيوان زنده كه داراى

ص: 273

تمام معلومات و خصوصيات وراثتى بوده و كاشتن و بارور كردن آن در تخمكى كه خالى از آن خصوصيات وراثتى بوده و بعد از بارور كردن اين دو باهم موجودى متولد مى شود كه كاملاً شبيه حيوانى است كه منى او را گرفته اند. اكنون در اين زمينه سؤالاتى مطرح است كه اميد است، جواب فرماييد؟

1 - آيا بر اين عمل حرمت وارد شده است؟

2 - آيا اين نطفه منعقده فرزند شرعى مى باشد؟

3 - پدر و مادر اين جنين چه كسانى هستند؟

4 - آيا در اين عمل خطرى براى اجتماع بشرى از جهت شرعى به نظر مى رسد؟

5 - آيا علماء سفارش به انجام اين عمل مى نمايند يا اينكه با استمرار اين عمل مخالفت نموده و آن را براى بشريت مخاطره انگيز مى دانند؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد، زيرا تمايز و اختلاف در شكل و صورت بين انسان ها يكى از امورى است كه خداوند طبق حكمت و مصلحت خود آن را قرار داده و اين امر براى همه ى اجتماعات انسانى ضرورى است. خداوند در قرآن مى فرمايد (وَ مِنْ آيٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوٰانِكُمْ.....) و همچنين مى فرمايد (وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا) و همه اين ها به اين

ص: 274

جهت است كه نظام عام اجتماعى در همه جاى دنيا متوقف بر اختلاف در شكل و شمايل، و خصوصيات ظاهرى مى باشد، اضافه بر اينكه اين امر مستلزم امور حرام ديگرى مثل كشف عورت و مباشرت با نامحرم و پديد آمدن هرج و مرج و بهم خوردن نظم اجتماعى مى باشد؛ مثلاً در ازدواج تشخيص زن و شوهر و محرم و نامحرم مشكل مى شود و همينطور در همه ى معاملات نمى توان طرفين معامله را شناخت و تشخيص دادن بايع از مشترى و موجب و قابل ممكن نمى شود و در موارد قضاوت ها وشهادت ها تشخيص مدعى و منكر ممكن نگشته و همچنين شناخت شخص منكر و مدعى از شهود ميسر نمى شود و همچنين فرق بين مالك و غير مالك و همچنين در مدرسه ها و ادارات دولتى و امتحاناتى كه برگزار مى شود موجب اختلال مى شود؛ زيرا مى تواند بدل و انسان شبيه را به جاى خودش بفرستد و با اين وسيله حقوق انسان ها زايل مى شود و در نسب و مواريث نمى توان فرزند را از غير فرزند تشخيص داد. نسبت هاى شرعيه و مواريث از بين مى رود. با ذكر اين امور معلوم مى شود كه اين عمل موجب اختلال نظم اجتماعى است، والله العالم.

سؤال (306) امروز در محافل علمى و پزشكى راجع به عمل شبيه سازى صحبت هاى زيادى مى شود و در اين زمينه سؤالاتى شرعى

ص: 275

مطرح گرديده، آيا شبيه سازى بعضى از اعضاى انسان و حفظ و نگهدارى آنها در مواردى كه انسانهايى به آن ها احتياج داشته و براى معالجه ى آنها استفاده مى شود، جايز است؟

ب: در صورت جايز بودن عمل ذكر شده، آيا جواز شامل اعضاى تناسلى هم مى شود؟ آيا اين اعضاء منسوب به شخص خاصى مى باشند تا اينكه كشف و ظاهر كردن آن حرام باشد؟

د: آيا شبيه سازى انسان به اين طريق كه مقدارى از تخمك زنى را گرفته و آن را با اسپرم خود زن بارور نموده و جنينى كه درست مى شود، دقيقاً شبيه خود آن زن مى گردد. آيا انجام اين عمل جايز است؟

(بسمه تعالى): شبيه سازى اعضاى داخل مانند كبد و كليه مانعى ندارد، اما شبيه سازى اعضاى خارجى بدن قابل اشكال است، والله العالم.

ب: شبيه سازى اعضاى تناسلى كه مستلزم كشف عورت باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

د: عمل ذكر شده در سؤال جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (307) آيا عمل شبيه سازى جايز است و فرزندى كه به اين طريق متولد مى شود. منسوب به چه كسى است و چه نسبتى با موارد ذكر شده در ذيل دارد؟

1 - اگر مقدارى از اسپرم زوج و تخمك زن باهم بارور شود.

ص: 276

2 - اگر مقدارى از اسپرم مرد اجنبى گرفته شده و در تخمك زنى قرار گيرد.

3 - در صورتى كه اسپرم از يك زن و تخمك از زن ديگرى باشد.

4 - اگر اسپرم و تخمك، هر دو از يك زن باشد.

5 - اگر اسپرم انسانى را در تخمك حيوانى قرار دهند.

(بسمه تعالى): شبيه سازى جايز نمى باشد؛ زيرا موجب اختلاف و به هم ريختن و اشتباه نسبت ها مى شود، به شكلى كه موجب اختلاف و بهم خوردن نظم اجتماعى مى گردد و در موارد ذكر شده در شبيه سازى، آثار پدرى و فرزندى و يا برادرى و همچنين احكام نفقه و ارث جارى نمى شود و اين عمل جايز نيست و اگر خداى ناكرده انجام شد. در صورت حامله شدن زن، فرزند متولد شده به شوهر اين زن محرم نبوده و هيچ نسبتى با او ندارد، مگر در صورتى كه نطفه ى مرد با تخمك زنش در خارج بارورشده و در رحم همسرش قرار گيرد به شرط اينكه مباشر در قرار دادن نطفه در رحم زن، خود زن و يا همسرش باشد.

سؤال (308) مردى كه عقيم بوده و بچه دار نمى شود، آيا مى تواند از طريق شبيه سازى با توجه به اينكه همسرش قدرت باردارى دارد، اقدام به فرزند دارشدن كند؟

ص: 277

(بسمه تعالى): شبيه سازى جايز نمى باشد؛ چون باعث هرج و مرج در اجتماع و بهم خوردن نسبتها و اختلال و بى نظمى در زندگى و اجتماع انسانى مى شود و در صورتى كه اين عمل انجام شود بر فرزند متولد شده، احكام شرعيه ى فرزند شرعى مترتب نمى شود و پدر شرعى بودن و يا فرزند شرعى بودن و آثار ميراث و احكام ديگر جارى نمى شود، والله العالم.

مقصد ششم: احكام مرگ

فصل اوّل: آنچه كه مرگ به آن محقق مى شود

سؤال (309) پزشكان مى گويند كه مرگ هر انسانى با از بين رفتن قوه ى عاقله ى او محقق مى شود، حتى در صورتى كه قلب انسان به شكل كامل از كار نيفتاده و هنوز داراى حركت مى باشد. ولى عرف عادى مرگ را با از بين رفتن حركت و حيات در همه ى اعضاى بدن به شكل كامل مى داند. ولى اگر عرف هم متوجه گفته ى پزشكان شود، شايد نظر پزشكان را تاييد كند با توجه به آنچه گفته شد، ملاك تحقّق مرگ شرعى كدام است؟

(بسمه تعالى): ميزان و ملاك در تحقق احكام مرگ، خروج روح انسانى از بدن و باقى ماندن انسان و يا حيوان به شكل جسد محض مى باشد و در روايات براى مرگ شرعى آثارى ذكر گرديده و مجرد مرگ

ص: 278

قوه ى عاقله و مغز تنها، ملاك مرگ شرعى به تنهايى نمى باشد، والله العالم.

سؤال (310) فقها و عرف عامه ى مردم و عرف خاص پزشكى در اينكه آيا مرگ مغزى مرگ انسان محسوب مى شود يا خير، اختلاف دارند. آيا در اين موضوع بايد به فقيه رجوع نمود؛ زيرا موضوعى است كه نياز به استنباط دارد و يا اينكه بايد به عرف مراجعه كرد. در صورت دوم حكم اختلافى عرف در تحديد آن را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): مرگ مغزى كه همان مرگ علمى و پزشكى است، ملاك حكم شرعى نبوده و ملاك در موت، موت عرفى مى باشد، والله العالم.

فصل دوم: احكام مرگ مغزى

سؤال (311) هنگامى كه شخصى مبتلا به مرگ مغزى شده وپزشكان از زندگى او مايوس شده اند و ادامه ى زندگى او فقط به وسيله ى تجهيزات پزشكى ممكن است. آيا واجب است كه پزشكان آن تجهيزات را در بدن كار گذاشته، تا او به زندگى ادامه دهد؟

(بسمه تعالى): واجب نمى باشد، والله العالم.

سؤال (312) در صورتى كه گذاشتن تجهيزات واجب نباشد و در صورتى كه اين تجهيزات گذاشته شده و با اين تجهيزات پزشكى مريض

ص: 279

زندگى عرفى خود را دارد. آيا رفع و برداشتن آنها در صورتى كه منتهى به مرگ وى شود، جايز است؟

(بسمه تعالى): برداشتن جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (313) اگر شخصى دستور به برداشتن تجهيزات پزشكى از شخص متوفى به مرگ مغزى كند، بر اين عمل چه حكمى مترتب مى گردد؟

(بسمه تعالى): به اين عمل حكم تعزير مترتب مى گردد، والله العالم.

سؤال (314) در صورتى كه انسانى مبتلا به مرض كشنده اى مانند سرطان بوده و اين بيمارى در تمام بدنش پراكنده شده است و اكنون زندگى را با درد و مشقت فراوان سپرى مى كند و معالجات پزشكى هم اثرى ندارد. در صورتى كه قلب اين مريض از حركت ايستاده، آيا پزشك معالج مى تواند بگويد كه ديگر معالجه را ترك نموده و اقدامات پزشكى را ادامه ندهيد و اميد به رحمت خداوند داشته باشيد. در صورتى كه پزشك معالج با دستور پزشك مافوق خود اين عمل را انجام دهد، آيا حكم خاص بر عمل او مترتب مى گردد؟

خوئى (قدس سرّه): ادامه دادن به زندگى كسى كه حيات و زندگى او احترام دارد به وسيله ى معالجات پزشكى لازم است، مگر در صورتى كه اين عمل با عمل مهم ترى تزاحم پيدا نمايد.

ص: 280

تبريزى (قدس سرّه): ادامه دادن به زندگى شخص مريض در فرض ذكر شده، به وسيله دارو و تجهيزات پزشكى كه تنفس شخص مذكور را تامين مى كند واجب نمى باشد، ولى كشتن و از بين بردن او هم جايز نيست.

سؤال (315) در صورتى كه قلب مريض از تپش افتاده و پزشكان سعى مى كنند كه دوباره قلب او را به كار اندازند، ولى تلاش پزشكان اثرى نداشته است. شما فرموديد كه بايد سعى و تلاش براى برگرداندن حركت قلب را ادامه دهند با توجه به اينكه از ديد پزشكى، در صورتى كه تا سه ربع ساعت قلب به حركت نيفتد، احتمال زندگى بسيار كم مى باشد، آيا در فرض مذكور ادامه ى معالجات پزشكى لازم است؟

خوئى (قدس سرّه): بله استمرار در معالجه و سعى براى ادامه ى زندگى مريض لازم است.

تبريزى (قدس سرّه): استمرار واجب نبوده، ولى كشتن و يا از بين بردن مريض مذكور جايز نمى باشد.

سؤال (316) در صورتى كه استمرار معالجه ى مريض كه مبتلا به مرگ قلبى شده، متوقف باشد بر اينكه به سينه ى او فشار وارد كرده كه قلب به حركت افتد و اين عمل در برخى موارد وقت زيادى برده و پزشكان با اطلاعاتى كه دارند مى دانند كه اين عمل غالباً فايده اى نداشته و باعث

ص: 281

تضييع وقت و تلف شدن وقت مريضان ديگر مى گردد. آيا تلاش براى برگرداندن حركت قلب به شكلى كه گفته شد، بر پزشكان لازم است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه استمرار مداواى مريض ذكر شده، مزاحم معالجه ى مريضان ديگر باشد، پزشك بايد مريضى را كه مداواى او ارجح مى باشد، انتخاب نمايد.

سؤال (317) آيا در صورتى كه استمرار معالجه كه مشتمل بر وارد كردن فشار شديد بر سينه شخص مريض مى باشد كه در بعضى موارد موجب شكستن قفسه ى سينه و يا بعضى از اعضاى سينه ى مريض مى گردد؛ مانند مريضانى كه داراى سنين بالا بوده و استمرار معالجه به شكل مذكور در برخى موارد اثر معكوس مى دهد، در اين موارد تكليف پزشك چيست؟

خوئى (قدس سرّه): آنچه كه در مسئله ذكر شده، ضابطه ى مشخص ندارد، ولى مى توان گفت، هر عملى كه احتمال نتيجه اش در درمان مريض بيشتر باشد، بايد انجام شود.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه پزشك يقين كند و يا اطمينان داشته باشد كه سعى او براى نجات مريض به شكلى كه در سؤال ذكر شده، مؤثر واقع نخواهد شد. چيزى بر او واجب نمى باشد، مگر در صورتى كه پزشك، براى انجام اعمال خاصى اجير شده باشد

ص: 282

و آنچه كه در سؤال ذكر شده، مورد اجاره باشد كه در اين صورت طبق آنچه كه بر آن اجير شده، بايد عمل كند.

سؤال (318) در صورتى كه پزشك معالج بتواند مريض را به حركت در آورده، ولى بعد از حركت، قلب و مغز مريض از حركت و فعاليت ايستاده و مريض مبتلا به مرگ مغزى شود و در اين صورت زندگى مريض متوقف بر نصب دستگاه تنفس مصنوعى و تزريق سرم و استفاده ى بعضى از داروهاى ديگر مى باشد به شكلى كه اگر اين موارد انجام نپذيرد، مريض مى ميرد. آيا در اين فرض مى توان دستگاه تنفس را از مريض برداشته و جدا ساخت؟ و در صورتى كه پزشك مجبور به اين عمل شود؛ مثل موردى كه مريض ديگرى كه احتمال بهبودى او مى رود، نياز به سرم و اين وسيله را داشته و اگر اين دستگاه به او وصل نشود، مى ميرد. آيا برداشتن دستگاه از مريض اول و نصب آن بر مريض دوم جايز مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): در مورد سؤال برداشتن دستگاه از مريض اول جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه مورد مهم ترى در بين باشد، چنانچه در سؤال ذكر شده است.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه آنچه در سؤال ذكر شده، معلوم گرديده و احراز شود، استمرار و ادامه ى استفاده از دستگاه تنفس در مريض اول واجب نمى باشد.

ص: 283

سؤال (319) در بسيارى از بيمارستان هاى پيشرفته، پزشكان جهت به حركت درآوردن قلبى كه از حركت ايستاده، اقدام به كارى مى كنند كه اين كار موجب حركت قلب و كار افتادن آن مى باشد؛ مثل اينكه با دست خود محكم به قفسه ى سينه ى مريض فشار وارد نموده و چند مرتبه اين عمل را انجام مى دهند و همچنين بايد از دستگاه تنفس و سرم و داروهاى ديگرى جهت ادامه ى حيات مريض استفاده كنند؟

1 - آيا جايز است كه پزشك دستور دهد، اين عمل را به خاطر پير بودن مريض و بى فايده بودن و مؤثر نبودن آن در تنفس مريض انجام ندهند؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه اين عمل در نزد پزشك راجح باشد مانعى ندارد و جايز است، والله العالم.

2 - آيا پزشك در مواردى كه مريض مبتلا به سرطانى است كه در همه ى بدن او پراكنده شده و هرگز قابل معالجه نمى باشد، مى تواند اعمالى را كه در سؤال ذكر شده، انجام دهد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه پزشك صلاح بداند، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (320) در صورتى كه مريض مبتلا به مرگ مغزى گرديده، آيا مى توان دستگاه تنفس را از او جدا نمود؟

ص: 284

(بسمه تعالى): مرگ مغزى كه مورد اصطلاح پزشكان مى باشد، مورد احكام مرگ شرعى نبوده و در صورتى كه برداشتن دستگاه تنفس موجب تعجيل در مرگ شخص مريض باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (321) در صورتى كه شخص مبتلا به مرگ مغزى شده و براى او دستگاه تنفس مصنوعى گذاشته اند و از اين دستگاه فقط يك عدد موجود بوده و مريض ديگرى كه نياز به دستگاه مذكور داشته و مريضى او قابل معالجه و بهبودى است وجود دارد. آيا مى توان دستگاه تنفس را از مريض اول كه اميدى به بهبودى او نيست، برداشت و براى مريض دوم بكار برد؟

(بسمه تعالى): برداشتن دستگاه در فرض مذكور جايز مى باشد، والله العالم.

سؤال (322) در مواردى كه مريض مبتلا به مرگ مغزى شده، آيا بر اولياء او واجب است كه مخارج و هزينه ى استمرار معالجه و بقاء زندگى او را كه پرداخت آن برايشان سخت بوده و موجب ضرر به ورثه مى گردد، بپردازند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه اولياء شخص مريض به پزشك معالج دستور داده اند كه وسيله ى تنفس را در بدن مريض نصب كند، بايد به اين عمل ادامه داده، تا خداوند عمر مريض را پايان دهد، ولى اگر پزشكان بدون خواسته ى اولياء از جانب خود وسيله ذكر شده را كار گذاشته اند، مبلغى را كه بيمارستان در مقابل آن عمل دريافت

ص: 285

مى كند. اگر ورثه پرداخت كرده و بيمارستان هم در اين مورد كمكى نكرد، از اموال او استثناء مى گردد، والله العالم.

مقصد هفتم: احكام مراجعه به پزشكان

فصل اول: موارد جواز كشف عورت براى بيمار

اشاره

سؤال (323) در چه حالى جايز است كه زن مريض جهت مداوا عورت خود را در نزد يك پزشك زن ظاهر سازد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مريض بوده و معالجه ى آن متوقف بر اظهار عورت باشد، اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (324) در صورتى كه پزشك مرد داراى تبحر و مهارت بيشترى از پزشك زن باشد، آيا زن مريض مى تواند به پزشك مرد مراجعه نمايد و در صورت جواز، آيا مى تواند جهت معالجه بدن خود را به پزشك مرد نشان دهد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك مرد داراى تبحر و خبرويت بيشترى از پزشك زن باشد، جايز است در مقام معالجه به او مراجعه شود، والله العالم.

سؤال (325) بعضى از مردها در معالجه ى زن هايشان بسيار سخت مى گيرند و با توجه به آنكه پزشك مرد تبحر خاص و تخصص دارد، به

ص: 286

خاطر رعايت شئونات اسلامى آنان را از مراجعه به پزشك مرد منع مى كنند، در صورتى كه پزشك زن يا از مرد تخصص كمترى دارد و يا اصلاً در اين تخصص، پزشك زن وجود ندارد، آيا در اين صورت، شرع مقدس مانع اين كار است؟

(بسمه تعالى): از جهت شرع اگر پزشك مرد حاذق تر از پزشك زن باشد، مراجعه به پزشك مرد مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (326) آيا مريض مسلمان مى تواند براى انجام عمل جراحى كه ضرورت داشته و برطرف شدن مرض متوقف به آن است به پزشك غير مسلمان رجوع نمايد. با توجه به اينكه اين عمل مستلزم نظر به عورت مريض مسلمان مى باشد و آيا اين عمل با توجه به اينكه پزشك مسلمان در آن بيمارستان و يا بيمارستانهاى ديگر وجود دارد، جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه نظر به عورت براى معالجه ى مرض باشد، كشف عورت جايز بوده و فرقى بين پزشك كافر و مسلمان نمى باشد، والله العالم.

1 - كشف عورت و اظهار آن براى پزشك جهت رفع نازايى

سؤال (327) آيا نشان دادن عورت به پزشك براى معالجه و درمان نازايى جايز است؟

ص: 287

(بسمه تعالى): در صورتى كه نازايى جهت مرض در رحم باشد كه معالجه ى آن متوقف بر كشف عورت براى پزشك باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (328) آيا نازايى براى زن از مواردى است كه در رفع آن كشف عورت در نزد طبيب جايز باشد و آيا پزشك مرد مى تواند زن هايى را كه مبتلا به اين معزل هستند، مداوا نموده و به بدن و يا عورت آنها نظر كند و در صورت حرمت آن، اگر نازايى در زن براى او سخت و مشكل باشد، آيا اين سختى مجوّز رجوع او به پزشك و نشان دادن عورت به او مى شود؟

(بسمه تعالى): مجرد دارو دادن و نسخه نوشتن از طرف پزشك مرد به زن نازا مانعى ندارد، اما نشان دادن عورت به پزشك نامحرم فقط در صورت مداواى مرض كه رفع آن متوقف بر كشف عورت است، جايز بوده و نازايى مرض محسوب نمى شود، ولى در صورتى كه نازايى به خاطر مرضى در رحم زن باشد كه مداواى آن مرض متوقف بر كشف عورت باشد، مراجعه به پزشك مرد در صورتى كه پزشك زن نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (329) آيا زنى كه مبتلا به نازايى است، مى تواند عورت خود را به پزشك زن جهت آزمايش و تشخيص علّت نازايى نشان دهد؟

ص: 288

(بسمه تعالى): در صورتى كه احتمال دهد نازايى به جهت وجود مرضى در رحم اوست كه مانع از حاملگى مى گردد و تشخيص آن متوقف بر كشف عورت در نزد پزشك زن باشد، كشف عورت مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (330) آيا خانمى كه چند سال از ازدواج او گذشته و هنوز حامله نشده است، مى تواند جهت آزمايش نزد پزشك مرد و يا زن رفته، با توجه به اينكه آزمايش مستلزم كشف عورت مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): جايز نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه از وجود مرض در رحم خود مى ترسد و احتمال مى دهد كه نازايى هم مستند به آن مرض باشد. براى تشخيص و مداواى آن مرض مى تواند در نزد پزشك به مقدار ضرورت كشف عورت نمايد، والله العالم.

2 - كشف عورت براى پزشك جهت بچه دار شدن

سؤال (331) آيا كشف عورت در نزد دكترى كه متخصص نازايى مى باشد، جايز است و آيا فرقى بين دكترى كه خودش اين عمل را انجام مى دهد و يا شخص ديگرى كه به دستور پزشك متخصص اقدام به اين عمل مى كند، وجود دارد و در صورت جايز بودن، آيا بيشتر از يك مرتبه هم جايز است، يا فقط براى يك مرتبه جايز است؟

ص: 289

خوئى (قدس سرّه): مجرد نازايى مريضى محسوب نشده و كشف عورت در نزد پزشك زن و يا مرد براى رفع آن جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (332) آيا مراجعه زن به پزشك مرد و يا پزشك زن جهت رفع نازايى كه مستلزم نظر و كشف عورت باشد، جايز است؟

و آيا در اين مسئله فرقى بين صورت معالجه و غير آن وجود دارد، مثل صورتى كه مرضى در زن مى باشد كه آن مرض باعث نازايى است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه كشف عورت به خاطر معالجه ى مرضى باشد كه بدون كشف عورت علاج آن ممكن نيست و شخص مريض را به سختى و مشقت انداخته، نشان دادن عورت به پزشك مانعى ندارد، والله العالم.

3 - كشف عورت براى پزشك در حال ضرورت

سؤال (333) نشان دادن عورت به پزشك نامحرم در حال ضرورت چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه معالجه ى مرض متوقف بر كشف عورت باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (334) در بعضى از موارد حاملگى در بعضى از زنان، باعث عوارضى مانند خونريزى و يا پايين آمدن فشار و كم كارى كليه ها مى گردد و در بعضى از موارد اين عوارض باعث مرگ زن باردار مى شود.

ص: 290

آيا زن باردارى كه داراى حالت طبيعى بوده و عوارض قبلى نداشته، ولى مى خواهد مطمئن شود كه در آينده مبتلا به اين عوارض نمى شود، مى تواند اقدام به عمل سونوگرافى كند با توجه به اينكه اين عمل مستلزم كشف عورت در نزد پزشك خانم مى باشد و در صورتى كه زن باردار احساس دردهايى مى كند كه بعد از مراجعه به پزشك معالج، به او توصيه شده كه عمل سونوگرافى نمايد. آيا اين عمل با توجه به آنچه گفته شد، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن باردار مريض بوده و احتمال دهد كه مريضى او به خاطر بعضى از عوارض باردارى است كه در سؤال ذكر شده، رجوع به پزشك جهت اطمينان به سلامت جسمى، جايز است.

4 - كشف عورت براى پزشك به خاطر اطمينان از سلامت

سؤال (335) آيا كشف عورت در نزد طبيب و پزشك جهت اطمينان از سلامت جسمى، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مداوا و معالجه ى مرض متوقف بر كشف عورت باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 291

5 - كشف عورت نزد پزشك مرد يا زن جهت جلوگيرى از باردار شدن

سؤال (336) در صورتى كه استفاده از وسايل جلوگيرى از حمل، مثل قرص و امثال آن كه موجب سختى و حرج باشد و جلوگيرى از حمل به طرق ديگر مستلزم كشف عورت باشد، آيا جلوگيرى از حمل مجوّز كشف عورت مى شود؟

(بسمه تعالى): عمل مذكور در سؤال در نزد پزشك مرد، جايز نمى باشد. اما در نزد پزشك زن در صورتى كه مبتلا به مرضى در رحم باشد و پزشك بخواهد بيمارى در رحم را معالجه كند، كشف عورت مانعى ندارد، والله العالم.

فصل دوم: مراجعه زن به پزشك مرد

اشاره

سؤال (337) در صورتى كه معالجه ى بيمارى در زن متوقف كشف عورت نزد طبيب مرد باشد و يا معالجه ى مرض مرد متوقف كشف عورت در نزد پزشك زن باشد. در صورتى كه امكان مراجعه مريض به پزشك هم جنس باشد، مى تواند به پزشك غير هم جنس براى مداوا مراجعه كند. با توجه به اينكه پزشك غير هم جنس حاذق تر و متبحرتر از پزشكان ديگر است؟

ص: 292

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك غير هم جنس حاذق تر از پزشكان ديگر باشد، مراجعه به او مانعى ندارد، هر چند مستلزم كشف عورت باشد، والله العالم.

سؤال (338) در صورتى كه زن بداند، وضع حمل در بيمارستانى هم به وسيله پزشك مرد انجام مى شود وهم پزشك زن، و در صورت مراجعه به اين بيمارستان حق انتخاب پزشك زن را ندارد، آيا جايز است براى وضع حمل به اين بيمارستان برود. در صورت جواز، آيا مى تواند پزشك مرد عمل وضع حمل را انجام دهد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه در رفتن به اين بيمارستان مجبور مى باشد و مراجعه به بيمارستانهاى ديگر براى او ممكن نيست و در اين بيمارستان هم حق انتخاب پزشك زن را ندارد، مراجعه مانعى ندارد و در صورتى كه مجبور نباشد، مراجعه جايز نمى باشد. مراجعه به پزشك مرد در صورت عدم اضطرار و ضرورت جايز نمى باشد و براى پزشك مرد هم انجام عمل مذكور جايز نيست.

سؤال (339) آيا شوهر مى تواند همسر خود را به بيمارستانى ببرد كه مى داند پزشك معالج مرد مى باشد و مراجعه به بيمارستانى كه پزشك زن دارد، مستلزم دفع هزينه اى است كه براى زوج پرداخت آن دشوار است. در فرض مذكور آيا مراجعه به پزشك زن واجب است؟

ص: 293

(بسمه تعالى): مراجعه به پزشك مرد با وجود پزشك زن براى خانم باردار، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (340) بعضى از خانم هاى جوان مبتلا به ريزش غير طبيعى موى سر هستند كه به عنوان يك مرض تلقى مى گردد. آيا مى توانند به پزشك مرد مراجعه نموده و موى سر خود را به او نشان دهد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه تحمل اين حالت و ريزش مو براى آن زن موجب سختى و مشقت باشد، مى توانند به طبيب مرد مراجعه نموده و در اين صورت كشف موى سر مانعى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): و همچنين در صورتى كه اين حالت در عرف به عنوان مرض شناخته شده و پزشك مرد حاذق تر و متبحرتر از پزشك زن باشد، والله العالم.

سؤال (341) گاهى اوقات زنى مبتلا به مرضى مى شود كه پزشك معالج زن براى آن مرض يافت نمى شود. آيا مى تواند به پزشك مرد مراجعه كند؟

(بسمه تعالى): در فرض سؤال مراجعه به پزشك مرد مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (342) بعضى از پزشكان روان شناس مى گويند كه بعضى از مريضى هاى عصبى و روحى را در بيمار با نگاه به صورت او مى توان

ص: 294

تشخيص داد. آيا زنى كه مبتلا به اين مريضى است، مى تواند به پزشك مرد براى رفع اين مرض مراجعه كند؟

(بسمه تعالى): نشان دادن صورت به پزشك مرد به اندازه اى كه معالجه و درمان متوقف بر آن است، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (343) آيا زن مى تواند به پزشك مرد براى كشيدن دندان مراجعه كند. با توجه به اينكه پزشك مرد در بيمارستان دولتى بوده و

مراجعه به دندان پزشك زن در بيمارستان خصوصى مستلزم هزينه كردن مبلغ فروانى است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك مرد حاذق تر و متبحرتر از پزشك زن نباشد، مراجعه به او براى كشيدن دندان جايز نمى باشد، والله العالم.

حضور زن مريض با پزشك معالج به شكل تنهايى در اتاق پزشك

سؤال (344) آيا زن مى تواند به تنهايى و بدون حضور يكى از محارمش به پزشك مرد مراجعه كند و آيا اين عمل مصداق خلوت با نامحرم محسوب مى گردد. در صورت امكان، آيا همراه بردن يكى از محارم واجب است؟ آيا بر زن مريض واجب است كه اول به دنبال پزشك زن رفته و در صورت نبودن پزشك زن، به پزشك مرد مراجعه كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن مجبور شود به پزشك مرد مراجعه كند و در رجوع به پزشك مرد امنيت او محفوظ باشد، مراجعه بدون

ص: 295

محارم مانعى ندارد. چنانچه مراجعه به پزشك مرد در صورتى كه مجبور باشد، مانعى نداشته و نيازى به جستجو از پزشك زن نمى باشد، والله العالم.

تتمه
1 - معناى كلمه ى ثقه

سؤال (345) در بعضى از استفتائات فرموده ايد كه كشف عورت در نزد پزشك ثقه و حاذق، مانعى ندارد. آيا مراد از ثقه بودن طبيب و پزشك، ثقه بودن او در دين و اخلاق مى باشد به شكلى كه زن مريض اطمينان دارد منظور پزشك مرد از نگاه به بدن او فقط معالجه و درمان است نه غرضى ديگر. و يا مراد از ثقه بودن او، اطمينان به مهارت و تشخيص طبى او مى باشد و يا اينكه مراد هر دو عنوان است؟

(بسمه تعالى): مراد از ثقه بودن طبيب كه در جواب آمده، اين است كه زن مريضه بعد از آنكه احراز نمود كه پزشك حاذق است، اطمينان داشته باشد كه غرض او در هنگام كشف عورت تنها معالجه و درمان است و غرض هاى شيطانى ديگر ندارد، والله العالم.

2 - ملاك تشخيص اضطرار

سؤال (346) تشخيص موارد ضرورت و اضطرار در مراجعه ى زن به پزشك مرد و يا مراجعه مرد به پزشك زن، آيا به قول پزشك است يا

ص: 296

منوط به تشخيص خود مريض بوده و يا با حكم و فتواى مجتهد مشخص مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك حاذق و مورد اطمينان از مريض بخواهد كه براى معالجه و مداوا عورت را ظاهر كند، كشف عورت مانعى ندارد، والله العالم.

مقصد هشتم: احكام پزشكان

فصل اول: احكام عمومى

اشاره

سؤال (347) پزشكى سؤال مى كند كه آيا معيار مشخصى براى تعيين مبلغ اجرت براى پزشكان وجود دارد؟

(بسمه تعالى): تعيين اجرت براى اطباء و پزشكان امريست كه مربوط به خود آنها مى شود و لكن سزوار است، پزشكان مراعات حال مريضان مؤمن و تهى دست را تا آنجا كه ممكن است، بنمايند.

سؤال (348) در صورتى كه پزشكى در معالجه ى مريض، خود را ناتوان ببيند، وظيفه ى شرعى او چيست؟

(بسمه تعالى): در فرض سؤال بايد مريض را به پزشك ديگرى كه توانايى مداواى مريض را داشته و داراى تبحر و مهارت كافى است، ارجاع دهد، والله العالم.

ص: 297

سؤال (349) آيا براى طبيبى كه تازه از دانشگاه فارغ التحصيل گرديده، واجب است كه كتاب هاى پزشكى و طبى جديد را مطالعه نموده و از پيشرفت هاى علمى روز آگاه گردد تا بتواند در خدمت دهى و معالجه ى مريضان مسلمان موفق تر باشد؟

(بسمه تعالى): بله واجب است كه پزشك پيوسته تخصص و تبحر خود را با مطالعه ى كتاب هاى گوناگون بيشتر كند و براى طبيبى كه توانايى معالجه را ندارد، طبابت جايز نمى باشد.

سؤال (350) پزشكى به خاطر خصوصيت شغلى خود مجبور است با پيروان اديان ديگر؛ مانند هندوها كه دولت آنها را استخدام نموده است، مراوده و معاشرت داشته باشد و با آنان در صرف غذا و خوردن چاى مشاركت كند. گاهى اوقات غذا و يا نوشيدنى كه دست شخص غير مسلمان به آن خورده، به او تقديم مى كنند كه اجتناب از آن و نخوردن آن باعث سختى و مشقت مى باشد. حكم اين معاشرت و خوردن از غذاهايى كه تهيه مى كنند، چيست؟

(بسمه تعالى): خوردن و آشاميدن آنچه كه براى او مى آورند، مانعى ندارد، مگر در صورتى كه يقين به نجاست آنها پيدا كند و در صورتى كه علم به نجاست غذا و يا نوشيدنى آنها پيدا نمود، خوردن آنها جايز نمى باشد، مگر بعد از تطهير آنها در مواردى كه تطهير ممكن باشد، والله العالم.

ص: 298

سؤال (351) پزشك جراحى كه در اتاق عمل عمليات جراحى را انجام داده، در حالى كه در محل مذكور فقط يك پزشك خانم متخصص بيهوشى همراه اوست. آيا اين صورت از مسئله حكم خلوت با نامحرم را دارد؟

(بسمه تعالى): اگر در اتاق عمل باز باشد، به شكلى كه هر كدام از اعضاى بيمارستان بتوانند وارد اتاق شوند، مانعى ندارد.

وظيفه ى پزشك با كسانى كه اعتصاب غذا كردند

سؤال (352) آيا پزشك وظيفه دارد، كسانى را كه از خوردن غذا خوددارى مى كنند، به وسيله سرم و يا مانند آن به اجبار از مرگ نجات دهد؟

(بسمه تعالى): بله در صورتى كه حفظ جان شخص متوقف بر آن شد، مى تواند عمل مذكور را انجام داده و در صورتى كه آن شخص مسلمان و مؤمن باشد، واجب مى باشد.

فصل دوم: مواردى كه معالجه ى پزشك متوقف بر لمس نامحرم و نگاه به او باشد

سؤال (353) پزشكى كه خانم هاى مريض به او مراجعه نموده و اين پزشك ابتداءً نمى داند كه مورد مرض آنها به حد ضرورت و اضطرار رسيده، تا آنها را معالجه نمايد و يا اينكه مورد از موارد اضطرارى

ص: 299

نمى باشد و كشف بدن و يا نظر به بدن آنها جايز نيست. لطفاً وظيفه ى اينگونه پزشكان را معيين فرماييد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه پزشك به وجود ضرورت و اضطرار در مريضى مطمئن باشد، مى تواند به بدن او نگاه نموده و كشف بدن او مانعى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه پزشك معالج اطمينان به وجود مرض در خانم هاى كه به او مراجعه مى كنند، دارد و خود را در معالجه از پزشك هاى زن حاذق تر و ماهرتر مى داند، كشف بدن و يا نگاه به آنان مانعى ندارد.

سؤال (354) آيا براى پزشك جايز است به بدن زنى كه ناچار است براى معالجه بدنش را به پزشك نشان دهد، نگاه كند، با توجه به اينكه پزشك اضطرارى براى معالجه ى زن مريض ندارد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه علاج و مداواى مرض ممكن نباشد، مگر با نظر و نگاه به بدن مريض، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (355) الف - در صورتى كه زن ادعاى اضطرار و ضرورت مى كند و تاخير معالجه را خطرناك مى داند، آيا پزشك مى تواند به محض ادعاى مريض به بدن او نگاه كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه پزشك يقين به اشتباه زن نكند، كشف و نگاه مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 300

ب - در صورتى كه پزشك شك دارد كه آيا ضرورتى براى كشف بدن زن مريض وجود دارد يا نه مى تواند به بدن او نگاه كند؟

(بسمه تعالى): حكم اين مسئله از جواب سابق دانسته مى شود، والله العالم.

ج - در صورتى كه پزشك يقين دارد، مريضى زن اضطرارى نبوده و موجب كشف بدن و نگاه نمى باشد، ولى خود زن مريض، مرضش را اضطرارى دانسته و خواهان كشف و نگاه طبيب است؟

(بسمه تعالى): در اين صورت كشف بدن و نگاه جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (356) يكى از امورى كه پزشكان مرد به آن مبتلا مى شوند، معاينه ى زن هاى مريضى است كه به آنها مراجعه مى كنند. در اين موارد زنهاى مريض براى معاينه گاهى اوقات بدن خود را به پزشك نشان داده و پزشك معالج مبتلا به نظر شهوانى مى شود، اين در حالى است كه در بعضى از موارد يقين به مرض و معالجه ى آن بدون لمس و نظر به نامحرم ممكن نمى باشد؛ مانند موارد وضع حمل و يا مواردى كه خانمهاى باردار مبتلا به خونريزى مى شوند كه نجات آنها از مرگ متوقف بر نگاه و لمس بدن آنهاست و يا در بعضى موارد خانم ها مبتلا به سرطان سينه مى شوند كه طبيب براى تشخيص و يا معالجه مجبور به لمس و نظر مى گردد. در اين اوقات بعضى از پزشكان مبتلا به نظر شهوانى مى شوند. حال سؤال اين است كه آيا مراجعه به پزشك مرد با توجه به اينكه پزشك معالج زن

ص: 301

وجود ندارد، جايز است و آيا معالجه ى اين خانم ها براى پزشكان مرد جايز است؟

(بسمه تعالى): نظر و لمس بدن نامحرم كه توأم با شهوت باشد براى پزشك و غير پزشك جايز نمى باشد و در صورتى كه پزشك بداند، پزشك زن ديگرى براى معالجه وجود دارد و يا پزشك مردى هست كه بدون محذور شرعى مرض را معالجه مى كند، بايد مريض را به او ارجاع دهد، والله العالم.

سؤال (357) من پزشكى هستم كه در استراليا مشغول طبابت شدم و اكنون دو مشكل براى من وجود دارد، لطفاً نظر مبارك را بيان فرماييد؟

اوّل: مواردى كه مداوا و معالجه متوقف بر فحص و آزمايش و معاينه بوده و پزشك ناچار است، بدن زن مريض را برهنه نموده و نگاه و لمس نمايد؟

دوّم: مواردى كه پزشك مجبور مى شود با زنهاى مريض و يا كادر بيمارستان كه زن هستند، دست بدهد؟

اما مسئله ى معاينه ى بدنى مريض گذشته از آنكه در تشخيص مريضى اهميت دارد، در صورتى كه پزشك امتناع از آن نمايد، منجر به از دست دادن كارش مى شود. همچنين اگر با زنهاى مريضه و يا كادر بيمارستان دست ندهد، باعث عداوت و دشمنى و اذيت بعضى مى شود. گذشته از

ص: 302

اينكه در بعضى از موارد موجب محروميت از كار مى شود. با توجه به اينكه من به شغلم احتياج داشته و نمى توانم از آن دست بردارم؟

(بسمه تعالى): مصافحه و دست دادن با زن نامحرم جايز نمى باشد و دست دادن در صورتى كه از روى لباس و يا دستكش باشد و از روى شهوت و التذاذ نباشد، مانعى ندارد. ممكن است كه پزشك مذكور به كسانى كه مى خواهند با او دست دهند، بگويد كه من به جهت آلودگى دست و يا مداواى مريضى كه آلوده بوده، نمى توانم دست بدهم و بدين گونه از آنها معذرت خواهى نمايد و اما معاينه ى زنهاى مريض در صورتى كه ضرورى بوده و پزشك زن حاذق هم نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (358) بعضى از پزشكان كه جراحى مى كنند براى اينكه عمل جراحى و يا معالجه كه مستلزم كشف بدن نامحرم و نگاه به بدن اوست، اقدام به اجراى عقد موقت بر زن مريض مى كنند، آيا اين عقد موقت صحيح مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه علاج و مداواى اين زنها بدون لمس و يا نگاه ممكن نباشد، لمس و نگاه به بدن آنها به قدر ضرورت مانعى ندارد و نيازى به اجراى عقد منقطع نمى باشد.

سؤال (359) خانمى كه پزشك جراح بوده و براى مريضى خانمى عمل جراحى انجام داده ودر اثناء عمل جراحى متوجه ى مشكلى در زن

ص: 303

مريض شده كه رفع آن مشكل متوقف بر رجوع به پزشك مرد مى باشد و رفع آن از توان پزشك خانم خارج است. حكم داخل شدن متخصص مرد و نگاه و لمس او به بدن نامحرم را بيان فرماييد؟ آيا پزشك معالج خانم بايد براى رجوع به متخصص مرد از خانواده و يا اولياء زن مريض اجازه بگيرد. و در صورتى كه خانواده ى زن مريض از داخل شدن پزشك مرد جلوگيرى كنند. آيا پزشك مى تواند مريض را به حال خود رها كرده تا بميرد و اقدام به نجات او نكند؟

(بسمه تعالى): ترك زن مريض و نجات ندادن او جايز نمى باشد و داخل شدن پزشك مرد براى معالجه زن مريض در صورتى كه ضرورى بوده و حفظ جان زن مريض متوقف بر حضور پزشك مرد در اتاق عمل باشد، مانعى ندارد، هرچند مستلزم كشف عورت و نظر به بدن مريض باشد، البته در نظر و يا لمس بايد به مقدار ضرورت اكتفا كرد.

فصل سوم: نگاه به عورت زن در هنگام وضع حمل

سؤال (360) نگاه كردن به عورت زن در هنگام وضع حمل براى طبيب معالج چه حكمى دارد و همچنين حكم پزشك زن ويا پرستاران و دانشجويانى كه اين عمل را انجام مى دهند، بيان فرماييد؟

ص: 304

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن كافره باشد، نگاه به عورت او اگر از روى شهوت و التذاذ نباشد، مانعى ندارد و در مواردى كه قصد تعليم مسايل پزشكى بوده، اگر زن كافره نباشد، فقط پزشكان زن مى توانند به عورت نگاه كرده و بر مردان جايز نمى باشد، والله العالم.

فصل چهارم: احكام فراگيرى و تحصيل مسايل پزشكى

1 - آگاهى به مسايل پزشكى و پرستارى براى زنان

سؤال (361) آيا براى زن جايز است كه مانند پزشك مرد در رشته ى پزشكى تحصيل نموده و به معالجه ى مريضان بپردازد. با توجه به اينكه اين عمل مستلزم اختلاط و رويارويى با نامحرمان در اثناء تحصيل و يا بعد ازآن مى باشد؟

(بسمه تعالى): اين عمل بدون وجود ضرورتى كه حكم حرمت را بردارد، جايز نمى باشد.

سؤال (362) آيا عمل پزشك زن و يا پرستارى كه پزشك مرد را كمك مى كند و گاهى اوقات ناچار به لمس و يا نظر به بدن نامحرم مى شود، جايز است؟

ص: 305

(بسمه تعالى): در صورتى كه معالجه و مداوا متوقف بر لمس و يا نظر باشد و نگاه اين دو هم از روى شهوت و التذاذ نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

2 - حكم لمس پرستاران زن، بدن مريضان را و بالعكس

سؤال (363) بعضى از مؤمنين وقتى به بيمارستان مراجعه مى كنند با پرستاران زنى روبرو مى شوند كه مى خواهند نبض آنها را گرفته و يا به آنها سرم وصل نمايند. با توجه به اينكه، اين اعمال مستلزم لمس بدن نامحرم و يا نگاه به بدن اوست. آيا بر مردى كه مريض است، واجب است از تماس بدن پرستاران زن جلوگيرى كند. اگر بدست آوردن پرستاران مرد مشكل باشد، وظيفه ى شرعى مريض مرد چيست. و در صورتى كه محل مرض شامل عورت مريض باشد؛ مانند باند پيچى محل كه شامل عورت باشد كه دسترسى به پرستار مرد هم نمى باشد. آيا در اين صورت مباشرت پرستاران زن جايز است؟ حكم زن مريضه در مسايل گذشته چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مريض بتواند، از پرستاران زن بخواهد كه با دستكش و يا حايلى بدن مريض را لمس كنند، بايد اين عمل را انجام دهد و در غير اين صورت اگر لمس بدن به خاطر ضرورت و اضطرار بوده و پرستار مرد هم در دسترس نباشد، مانعى ندارد و

ص: 306

در غير صورت ضرورت لمس پرستار نامحرم و نگاه او جايز نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه پرستار مرد نباشد، آنچه كه در سؤال ذكر شده هنگام معالجه، مانعى ندارد و همچنين در صورتى كه پرستار زن حاذق تر و ماهرتر از پرستار مرد باشد، نگاه او به بدن مريض مانعى ندارد، ولى بايد پرستار مرد و يا زن در هنگام لمس عورت از حايل و يا دست كش استفاده نمايند.

سؤال (364) بعضى از مؤمنين در بيمارستان ها با پرستاران و پزشك هاى زن برخورد نموده و اين مراجعه مستلزم نظر آنان به بدن مريض و يا عورت او مى باشد. آيا رجوع اضطرارى به پرستار و يا پزشك زن با امكان رجوع به پزشك و پرستار مرد جايز است؟

(بسمه تعالى): در مسايل گذشته بيان شد كه مريض بايد به پزشك مماثل و هم جنس خود مراجعه كند، مگر در حال ضرورت و عدم امكان رجوع به پزشك و يا پرستار هم جنس، والله العالم.

3 - تزريق آمپول توسط مرد براى زنان و بالعكس

سؤال (365) آيا تزريق آمپول براى زنان توسط پرستار مرد جايز است، با توجه به اينكه اين عمل مستلزم نظر به بدن آنان مى باشد؟

ص: 307

(بسمه تعالى): در صورتى كه پرستار زن موجود نبوده و تزريق آمپول هم ضرورت داشته باشد و يا اينكه پرستار مرد حاذق تر و مطمئن تر باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (366) آيا تزريق آمپول توسط پرستار مرد براى خانمها در پا و يا بازو با وجود پرستار زن جايز است و در صورتى كه پرستار زن در مكان دور دستى باشد كه رسيدن به او براى مريض مشكل است. آيا مرد مى تواند، براى آن مريضه آمپول را تزريق نمايد؟

(بسمه تعالى): جايز است كه مرد در مقام معالجه و مداوا در صورتى كه دسترسى به پرستار زن ممكن نباشد و يا مشكل باشد، عمل تزريق را انجام دهد، والله العالم.

سؤال (367) آيا زن مى تواند به بدن مرد نامحرم به غير از صورت و كف دستها و مواضعى كه مردها معمولاً نمى پوشانند، نگاه كند و بنابر عدم جواز، آيا تزريق آمپول توسط پرستاران مطلقاً جايز است و يا منحصر به حال ضرورت مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورت اضطرار و ضرورت مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 308

مقصد هفتم: احكام داروها

فصل اول: خوردن و استفاده از داروها

1 - داروهاى كه حاوى الكل مى باشند

سؤال (368) آيا خوردن دارويى كه بر روى آن نوشته، اين دارو مشتمل الكل مى باشد، در صورتى كه مصرف آن هيچ تاثيرى در انسان نگذارد، جايز است؟

(بسمه تعالى): الكلى كه به آن اسپرتو گفته مى شود، اگر در دارو مستهلك گردد، خوردن آن دارو مانعى ندارد.

سؤال (369) در صورتى كه مصرف اين داروها باعث سستى بدن و يا خواب آلودگى نشود، آيا مصرف اين دارو جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه دارو تنها مشتمل بر الكل باشد، مانعى ندارد، ولى اگر مشتمل بر خود شراب باشد، خوردن آن جايز نمى باشد.

سؤال (370) اگر پزشك براى مريضى سفارش دارويى را كند كه مشتمل بر شراب باشد، آيا خوردن داروى مذكور جايز است؟

(بسمه تعالى): اگر مريض بداند كه در دارو مقدارى شراب مخلوط گرديده است. بنابر احتياط واجب بايد خوردن آن را حتى در حال انحصار معالجه به آن ترك نمايد؛ زيرا خداوند شفاى مريضى را در شراب قرار نداده است، والله العالم.

ص: 309

سؤال (371) آيا مداوا و معالجه با داورهايى كه مشتمل بر الكل مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): اگر مراد از الكل شراب و يا مايعات مست كننده است، استفاده از آن جايز نمى باشد، خداوند شفاى مريضى را در شراب قرار نداده است، والله العالم.

سؤال (372) استفاده از سور بيتول و منيوتول كه از الكل گرفته مى شود و در بعضى از مواد غذايى استفاده مى شود، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): اگر مواد ذكر شده از شراب و يا مسكرات نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

2 - داروهاى حاوى ژلاتين

سؤال (373) در زمان ما پوسته ى بعضى از قرصها و كپسول ها و يا پوشش آنها از مادّه ى ژلاتين ساخته شده و يا در بعضى از داروهاى ديگر ژلاتين يكى از مواد تشكيل دهنده ى آنهاست (قابل ذكر است كه مادّه ى ژلاتين از حيوانات گرفته شده و اين ماده از آميخته شدن بعضى از اجزاى حيوان با مواد ديگر مى باشد) چون اغلب اين داروها در كشورهاى اروپايى ساخته مى شود و حيواناتى كه از اجزاء آنها ژلاتين گرفته مى شود، حيوانات غير مذكى و حرام مى باشد. آيا خوردن داروهايى كه مشتمل بر مادّه ى مذكور مى باشد، جايز است؟ با توجه به اينكه استفاده ى اين داروها

ص: 310

با تجويز و دستور پزشك ماهر و حاذق بوده و مداوا با داروهايى كه مثمر ثمر بوده و فاقد ژلاتين باشد، بسيار مشكل است؟

خوئى (قدس سرّه): در موارد ضرورت و مواردى كه تهيه ى دارويى كه ژلاتين ندارد، سخت و دشوار است. استفاده از دارويى كه پزشك ماهر و حاذق تجويز مى كند، مانعى ندارد.

3 - روغن ها و كرمهاى دارويى كه حاوى الكل مى باشد

سؤال (374) حكم استفاده ى بعضى از كرم هاى دارويى كه داراى الكل مى باشد، را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): ماليدن كرمهاى و روغنهاى ذكر شده مانعى ندارد و بايد در مواردى كه لازم است بدن پاك باشد، در صورتى كه الكل از مسكر مايع است، بدن را تطهير كند و درصورتى كه الكل از مسكرات نمى باشد، آب كشيدن و تطهير بدن لازم نمى باشد و همچنين در صورتى كه شك دارد، آيا الكل حاوى مايع مسكرى مى باشد يا خير، شستن و تطهير نمودن بدن لازم نمى باشد، والله العالم.

4 - داروهايى كه با اجزاء حيوان حرام گوشت مخلوط مى باشد

سؤال (375) در صورتى كه شربتى به عنوان دارو از گياهان صددرصد طبيعى گرفته شود كه هيچگونه الكل و يا اجزاء حيوانات حرام گوشت در

ص: 311

آن نباشد و مورد استفاده و مصرف اين شربت ها در معالجه ى امراض بسيارى مانند؛ روماتيسم و مريضى هاى قلبى و فلج ها و امراض ديگرى مى باشد، ولى اصل شربت در يك كپسول قرار داده شده كه اين كپسول از اجزاء حيوان حرام گوشت مثل خوك تهيه مى شود، آيا در معالجه مصرف اين دارو جايز است و آيا خريد و فروش اين دارو به قصد تجارت جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): اگر استفاده از داروى مذكور به وسيله ى قراردادن آن در كپسولى كه از حيوان حلال گوشت است، ممكن باشد، استفاده از كپسولى كه از حيوان حرام گوشت مى باشد، هر چند در حال ضرورت جايز نمى باشد. اين در صورتى است كه كپسول از اجزاء خوك باشد و همچنين استفاده از كپسول هاى ذكر شده، اگر از استخوان گاو كه داراى مغز بوده و يا ازمغز تنهاى آن ساخته شده باشد، جايز نمى باشد، ولى در صورتى كه فقط از استخوانهاى گاو گرفته شده باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (376) آيا استفاده از داروهاى گياهى كه گاهى اوقات موجب ضرر مى شود، جهت معالجه جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورت تجويز پزشك حاذق مانعى ندارد، خداوند به شما صحت و عافيت كامل عنايت فرمايد.

ص: 312

فصل دوم: امتحان بعضى از داروها

سؤال (377) آيا امتحان نمودن داروى خاص بر روى مريض با توجه به اينكه دارو نافع بوده و مريض هم اطلاع ندارد، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه مريض اطلاع نداشته باشد، جايز نيست.

سؤال (378) آيا امتحان نمودن دارويى خاص بر روى مريض در صورتى كه مريض از امتحان آن آگاهى نداشته و منظور پزشك تشخيص مقدار تاثيرگذارى داروى ذكر شده مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مريض اجازه داده و استعمال داروى ذكر شده، ضررى براى مريض نداشته باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل سوم: بعضى از ضررهاى جانى داروها

سؤال (379) بعضى از داروهاى علم پزشكى جديد كه به آنها (كورتيكو ستيزودات corticos teroids گفته مى شود، داراى موارد مصرف فراوان در تنگى نفس و حساسيت و بالابردن فشار خون و بعضى از بيمارى هاى خونى است، ولى متأسفانه مصرف اين داروها داراى آثار و مضرات جانى ديگرى هم مى باشد كه مى توان به كم شدن پوتاليسم و يا كم شدن كلوكز خون و ازدياد التهابات كبدى كه باعث تاخير در خوب شدن زخم ها مى شود و همچنين ابتلاء به زخم معده و اثنى عشر و بيماريهاى چشمى و ضعف در استخوان ها و پوكى آنها اشاره نمود و همچنين مصرف اين قرصها باعث جمع شدن خون در صورت شده و

ص: 313

موجب سرخى و زيبايى صورت مى گردد و به همين جهت، به اين دارو صورت ماه هم گفته مى شود ( face moon و از مهمترين عوارض مصرف اين قرصها مى توان به كند شدن عمل بعضى از غُدد اصلى اشاره كرد كه در بعضى موارد موجب مرگ مى شود. اين در حالى است كه جمع فراوانى از دختران و پسران در زمان ما براى زيبايى صورت از اين دارو استفاده مى كنند. آنان اين داروها را به اندازه ى فراوان و به مدت طولانى مصرف مى كنند تا اينكه صورت آنها به نهايت زيبايى برسد.

1 - آيا فروختن اين نوع داروها براى چنين اهدافى توسط مسئولين داروخانه جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه مصرف اينگونه داروها باعث ضرر مهمى بر بدن كه عرفاً به آن جنايت بر نفس گفته مى شود، گردد، استفاده از آن جايز نبوده و فروش آن براى مسئولين داروخانه ها جايز نمى باشد. مگر در صورتى كه مسئولين داروخانه كيفيت استفاده از اين دارو و مقدار آن را كه موجب ضرر بر شخص استفاده كننده نباشد، براى او بيان كنند.

2 - آيا مصرف اينگونه داروها براى جوانان مجاز است؟

(بسمه تعالى): جواب از مسئله سابق روشن شد.

3 - آيا پزشك مى تواند اينگونه داروها را جهت اهدافى كه گفته شد، تجويز نمايد؟

ص: 314

(بسمه تعالى): تجويز اينگونه داروها در صورتى كه پزشك كيفيت و مقدار مجاز مصرف اين داروها را براى مراجعين بيان نموده باشد، به شكلى كه مصرف كنندگان به مخاطره نيفتند، مانعى ندارد.

4 - اگر يكى از جوانانى كه اين داروها را مصرف نموده، به خاطر كم كار شدن غدد بدنش از دنيا برود، آيا مسئولين داروخانه و يا كسى كه دارو را به آن جوان فروخته، ضامن ديه ى او مى شود؟

(بسمه تعالى): مسئولين داروخانه در اين فرض ضامن نمى باشند.

فصل چهارم: مسايل مختلف داروها

سؤال (380) اگر كسى علاج جنون شخصى را منوط به خورانيدن گوشت سگ به او بداند، آيا اين عمل جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): آنچه گفته شد در صورتى كه تشخيص داده و در اين تشخيص مقصر نباشد، معذور مى باشد.

سؤال (381) در صورتى كه دارويى جهت برطرف شدن چاغى و كم شدن وزن تجويز مى گردد كه مواد آن از گياهان مختلفى بوده و يكى از تركيبات اين دارو ماده اى است، شفاف رنگ كه بين پوست و گوشت گاو مى باشد، با توجه به اينكه اين دارو در كشورهاى غير مسلمان تهيه شده و حيوانات آنان غير مذكى مى باشد، آيا استفاده از اين دارو جايز است، آيا خريد و يا فروش اين دارو اشكال دارد؟

ص: 315

(بسمه تعالى): در صورتى كه مصرف داروى ذكر شده، جهت معالجه و درمان ضرورت داشته باشد، مصرف آن مانعى نداشته و خريد و فروش آن هم مانند ساير داروها بلا اشكال است، والله العالم.

سؤال (382) من شخص مريضى هستم كه بعد از مراجعه به پزشك جهت معالجه، دارويى را به من تجويز كرده اند كه طريق تهيه ى آن اينگونه مى باشد، بايد آب را جوشانيده و بعد از آنكه آن را از روى آتش برداشتم، بايد مقدارى كشمش در آن ريخته و آن را به حال خود رها كنم تا صاف شود، آيا نوشيدن اين مايع براى من جايز است؟

(بسمه تعالى): اشكالى ندارد، والله العالم.

سؤال (383) آيا تحقيق و بررسى كردن نسبت به دارويى كه انسان آن را براى معالجه مصرف مى كند به جهت پى بردن به پاكى و يا نجاست آن و يا حرام بودن و حلال بودن آن واجب است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه علم به وجود مواد حرام در دارو ندارد، فحص و تحقيق لازم نمى باشد، والله العالم.

ص: 316

مقصد دهم: احكام تشريح

فصل اول: حكم عمومى تشريح

(مسئله) تشريح بدن مرده ى مسلمان جايز نمى باشد، هر كس تشريح كند بايد به تفصيلى كه در كتاب ديات گفته شده، ديه پرداخت نمايد.

(مسئله) تشريح بدن مرده ى كافر با تمام اقسام آن جايز است و همچنين هنگامى كه مسلمان بودن مرده مشكوك باشد، تشريح جايز بوده، چه مرده در بلاد اسلامى باشد و چه در بلاد كفر.

(مسئله) اگر نجات جان مسلمانى متوقف بر تشريح بدن مرده ى مسلمان باشد و تشريح بدن كافر و يا كسى كه اسلامش مشكوك است، ممكن نباشد و همچنين طريق ديگرى براى نجات جان شخص مريض نباشد، تشريح بدن مرده ى مسلمان خالى از اشكال نمى باشد.

سؤال (384) تشريح جنازه ى مرده ى مسلمان جايز نمى باشد. آيا گرفتن اجزايى از كبد و يا ريه متوفى توسط آمپول جهت آزمايش با توجه به اينكه بعد از اين عمل هم اثرى بر جنازه ى متوفى باقى نمى ماند، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين عمل جايز نمى باشد.

ص: 317

فصل دوم: تشريح جهت فراگيرى

سؤال (385) دانشجويان پزشكى در كشورهاى اسلامى بعضى از جنازه ها را تشريح مى كنند، ولى نمى دانند جنازه ى مسلمان است يا كافر، بلكه گاهى اوقات گمان مى كنند كه جنازه ى مسلمان باشد، آيا در اين صورت تشريح جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورت شك و محرز نشدن جنازه ى مسلمان، تشريح مانعى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): تشريح در فرض سؤال خالى از اشكال نمى باشد، مگر در صورتى كه دانشجو در عمل تشريح مجبور باشد.

سؤال (386) در صورتى كه جنازه ى تشريح شده، متعلق به زن كافرى باشد، آيا نظر به بدن او و يا لمس آن جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه مقارن با عمل حرامى نباشد، اشكالى ندارد.

سؤال (387) در صورتى كه تعليم مسايل پزشكى متوقف بر تشريح جنازه ى مسلمان باشد، آيا تشريح جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): جايز نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): بلكه واجب است، جنازه ى غير مسلمان را پيدا كرده و تشريح نمايند، والله العالم.

ص: 318

سؤال (388) در صورتى كه نجات جان مسلمان متوقف بر تشريح بدن ميت مسلمان ديگر باشد و جسد كافر و يا مشكوك الاسلام در دسترس پزشكان نباشد و طريق ديگرى هم براى حفظ جان مسلمان نمى باشد، آيا تشريح جسد مسلمان جايز است؟

(بسمه تعالى): براى تعليم مسايل پزشكى و همچنين براى تشخيص امراض بايد جنازه ى ميت كافر را پيدا كنند، والله العالم.

سؤال (389) آيا قطع نمودن عضوى از اعضاى انسان زنده جهت تشريح در صورت رضايت او جايز است؟

(بسمه تعالى): قطع عضو در صورتى كه جنايت بر نفس انسان زنده باشد، هر چند با رضايت او انجام شود، جايز نمى باشد، والله العالم.

فصل سوم: تشريح بدن در امور جنايى

سؤال (390) نظر مبارك راجع به تشريح بدن اگر به خاطر غرض و هدف عقلانى، مثل كشف جهت جرم و يا براى تعليم مسايلى طبى و پزشكى باشد، را بيان فرماييد؟

خوئى (قدس سرّه): تشريح در جسد غير مسلمان و ميت مشكوك الاسلام مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (391) اگر مرا مأمور كنند كه جنازه ى شخص را جهت پى بردن به نوع فوت و اينكه آيا مرگ به سبب مرض بوده و يا به سبب غير

ص: 319

عادى، تشريح كنم. آيا مى توانم به اين دستور عمل نموده و جنازه را تشريح نمايم و در صورتى كه عمل جايز نباشد، وظيفه ى من نسبت به اين موارد كه مسئول تشريح مى باشم، چيست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه ميت كافر و يا مشكوك الاسلام باشد، مانعى ندارد، ولى تشريح جنازه ى ميت مسلمان در صورتى كه هتك و بى احترامى نسبت به او محسوب گردد و يا اينكه موجب تاخير در تجهيز و دفن او باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (392) حكم تشريح بدن ميت در حالات مختلفى كه در ذيل مسئله گفته مى شود، را بيان فرماييد. (با توجه به اينكه در اين عمل هيچگونه قطع عضوى صورت نمى گيرد).

1 - اگر تشريح به خاطر تشخيص نوع مرگ باشد كه معلوم شود، آيا مرگ عادى بوده و يا جنايى؟

2 - در صورتى كه غرض فقط تحصيل معلومات پزشكى باشد؟

3 - در صورتى كه علت مرگ معلوم بوده و غرض از تشريح تحصيل معلومات پزشكى و پى بردن به آثار مرض در بدن متوفى مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): تشريح جنازه ى مسلمان به مجرد احتمال جنايت جايز نمى باشد و به همين جهت در دو فرض آخر هم جايز نيست واين احكام در صورت مسلمان بودن متوفى مى باشد، ولى در صورتى كه كافر و يا مشكوك الاسلام باشد، مانعى ندارد.

ص: 320

سؤال (393) در صورتى كه كيفيت مرگ ميت مجهول بوده و معلوم نيست كه با مرگ عادى فوت كرده و يا به خاطر وقوع جنايتى كه بر او وارد شده است، از دنيا رفته. آيا براى تعيين سبب فوت مى توان جنازه را تشريح نمود؟

(بسمه تعالى): به مجرد احتمال جنايت تشريح جنازه مسلمان جايز نمى باشد و در صورتى كه وقوع جنايت مسلم بوده و تشريح براى يقين به خصوصيات جنايت و يا پيدا كردن جانى، انجام شود در اين صورت تشريح مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (394) در بسيارى از موارد فوت، سبب فوت معلوم نبوده و همچنين در موارد جنايت، يقين به شخص جانى مشكل بوده و مشخص

شدن جنايت و يقين به جانى متوقف بر تشريح جنازه است و اگر عملاً تشريح انجام نشود ممكن است انسان بى گناهى متهم شده و آبروى او در معرض خطر قرار گيرد، آيا در فرض مذكور تشريح جايز است؟

(بسمه تعالى): به مجرد اتهام، تشريح بدن ميت مسلمان در صورتى كه موجب توهين و بى احترامى به ميت محسوب گردد و يا تأخير در تجهيز و دفن او حساب شود، جايز نمى باشد. و مجرد متهم بودن شخص به جنايت موجب ايذاء و بى احترامى به او نمى شود و تا زمانى كه جنايت به طريق شرعى ثابت نشده باشد، حق تعرض به متهم را ندارند، والله العالم.

ص: 321

سؤال (395) در بيمارستانى در قسمت تشريح جنازه ى اموات، از طرف بعضى از پزشكان و يا پرستاران و يا كاركنان بيمارستان اعمال حرام و خلاف شرعى مثل نگاه به بدن زن هاى اجنبيه و يا لمس بدن آنها صورت مى گيرد. من كراراً مسئله را به آنها تذكر داده و آنها را نهى از منكر نموده ام، آيا مسئوليت ديگرى دارم و آيا در گناه آنها شريك مى باشم؟

(بسمه تعالى): بعد از آنكه وظيفه ى شرعى خود كه تذكر و نهى از منكر بوده، انجام داده ايد، ديگر مسئوليتى نداشته و در گناه آنها شريك نخواهيد بود، والله العالم.

فصل چهارم: تشريح حيوانات

سؤال (396) خواهر من از مقلدين حضرتعالى بوده و در دانشگاهى از او و دوستانش مى خواهند كه جنازه ى بعضى از حيوانات را تشريح نمايند. آنان ابتداءً حيوانات ذكر شده را بيهوش نموده و به مدت چهار ساعت روى آنها كار كرده و سپس آنها جنازه ى حيوان را تشريح مى كنند و در بعضى از اوقات تشريح باعث رنج و شكنجه ى حيوانات مى شود، آيا اين عمل موجب گناه شده و آيا اين تشريح جايز است؟

(بسمه تعالى): تشريح حيوانات ذكر شده، جهت تعليم مسايل طبى مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 322

مقصد يازدهم: عمل هاى جراحى

فصل اوّل: عمل هاى زيبا سازى بدن

سؤال (397) آيا عمل زيباسازى صورت مثل كوچك كردن بينى و يا بزرگ كردن آن و غير اين موارد جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه عمل هاى ذكر شده، براى برطرف كردن نقصى در بدن باشد، مانعى ندارد، در صورتى كه از اجزاء ميته ى نجس يا حيوان نجس در جراحى صورت يا بدن استفاده نشود، والله العالم.

سؤال (398) آيا عمل هاى جراحى كه جهت زيبا سازى صورت، بدون اينكه صورت هيچگونه نقص و يا عيبى داشته باشد، بلكه صرفاً براى زيبايى بيشتر صورت انجام مى گيرد، اشكالى دارد؟

(بسمه تعالى): عمل هاى ذكر شده اشكالى ندارد، البته در صورتى كه در اين عمل از موادى استفاده نشود كه مانع از رسيدن آب به صورت در وضو و غسل باشد، والله العالم.

سؤال (399) حكم عمل هاى جراحى زيباسازى را كه در زمان حال رايج شده، بيان فرماييد؟ با توجه به اينكه اين عمل ها جنبه ى معالجه ندارد؟

خوئى (قدس سرّه): اگر مراد از عمل هاى زيباسازى، زيبا سازى صورت هاى زشت مى باشد، مانعى ندارد.

ص: 323

سؤال (400) آيا عمل زيباسازى براى دخترى كه بدن او زشت مى باشد، جايز است؟ آيا براى پزشك اين عمل جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين عمل فى حد نفسه مانعى ندارد، ولى نبايد اين عمل را، اگر مستلزم لمس و يا نظر باشد، پزشك مرد انجام دهد.

فصل دوم: احكام تغيير جنس

سؤال (401) در صورتى كه بعد از آزمايشات پزشكى احراز شود كه مكلف در واقع مرد مى باشد، هرچند شكل ظاهرى زنانه دارد، آيا در اينحال مى تواند مشخصات مردانگى در بدنش را از بين ببرد و خود را يك پارچه زن قرار دهد؟ با توجه به اينكه از سنين بچگى همه به ديد دختر به او نگاه كرده و از بين بردن عوارض زنانه و الحاق به مردان براى شخص مذكور خيلى مشكل مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): مانعى ندارد.

تبريزى (قدس سرّه): اگر مستلزم در تغيير خلقت باشد، جايز نيست.

سؤال (402) آيا عمل جراحى جهت تبديل اعضاى تناسلى داخل و خارج بدن جهت تغيير مردانگى و يا زنانگى جايز است؟

(بسمه تعالى): تبديل اعضاى تناسلى مطلقاً چه در مرد و چه در زن جايز نمى باشد. مگر براى خنثى مشكل، والله العالم.

ص: 324

سؤال (403) 1 - آيا عمل هاى جراحى كه جهت تغيير جنسيت در زن و يا مرد انجام مى گيرد، جايز است؟

2 - در احكام مانند نظر و لمس و ازدواج و مانند اين امور بايد حالت جديد شخص را ملاحظه كرد يا جنسيت سابقه را؟

(بسمه تعالى): عمل هاى ذكر شده جايز نمى باشد و اگر در موردى اين عمل بر روى شخص انجام شده باشد، بايد بين احكام زن و مرد بنابر احتياط جمع شود، مانند خنثاى مشكل، والله العالم.

فصل سوم: احكام پيوند اعضاء

اشاره

(مسئله) قطع عضوى از اعضاى ميت مسلمان مانند چشم و يا هر عضو ديگرى براى ملحق نمودن به بدن انسان زنده جايز نمى باشد و در جايز بودن اين عمل در صورتى كه حفظ جان مسلمان متوقف بر آن باشد و يا اينكه ميت خودش وصيت به دادن عضوى از اعضايش كرده باشد، اشكال است و همچنين در جواز پيوند عضو قطع شده به بدن زنده و ترتيب احكام بدن زنده بر عضو مقطوع، اشكال است و بنابر اظهرديه بر قطع كننده ى عضو در همه ى صور مسئله واجب مى شود. ولى قطع عضوى از بدن انسان براى پيوند به جاى ديگرى از بدنش اشكالى ندارد.

(مسئله) آيا قطع عضوى از اعضاى انسان زنده براى پيوند زدن آن در صورت رضايت او جايز است؟ در اين مسئله چند صورت موجود مى باشد. اگر عضو از اعضايى باشد مثل دست ويا پا و چشم كه قطع آنها

ص: 325

ظلم و جنايت بر نفس محسوب مى گردد، جايز نمى باشد، ولى اگر از قبيل يك تكه پوست يا گوشت باشد، مانعى ندارد و آيا مى تواند در مقابل آن پول دريافت كند؟ بنابر ظاهر جايز است.

(مسئله) قطع عضوى از اعضاى بدن مرده ى كافر براى پيوند زدن آن به داخل بدن مسلمان جايز است، چنانچه پيوند زدن عضوى از اعضاى بدن حيوان نجس النفس مثل سگ و يا خوك به بدن مانعى ندارد.

سؤال (404) آيا قطع عضوى از اعضاى انسان زنده براى پيوند در صورت رضايت او جايز است؟

(بسمه تعالى): اگر عمل پيوند بر روى خود شخص صاحب عضو باشد، مانعى نداشته و در غير اين صورت محل اشكال است، والله العالم.

عمل جراحى براى ترميم پرده ى بكارت

سؤال (405) در زمان حاضر عمل جراحى انجام مى گيرد كه با آن پرده ى بكارت زايل شده را ترميم مى نمايند، به اين شكل كه پزشك جراح متخصص يك پرده ى مصنوعى بجاى پرده ى طبيعى درست نموده و در داخل قرار مى دهد، آيا اين عمل جراحى جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): اين عمل به جهت اينكه مستلزم كشف عورت نزد طبيب مى باشد، جايز نيست، والله العالم.

سؤال (406) در صورتى كه پرده ى بكارت من به غير طريق شرعى زايل گرديده و من براى يك بار اشتباه كردم و پرده ى بكارت را از دست

ص: 326

دادم و اگر خانواده من بر اشتباه من اطلاع پيدا كنند، مرا مى كشند، اكنون من چه كار كنم؟ آيا مى توانم پرده ى بكارت را با عمل جراحى ترميم نمايم. حكم شرعى ترميم بكارت چيست و آيا فرقى بين زنا و غير آن در عمل مذكور وجود دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه بكارت با عملى زايل شده كه زن در آن معذور باشد، مانند پريدن و يا جستن شديد و اين امر باعث حَرَج و سختى شديد براى او بوده و باعث متهم شدن او به حرف هاى زشت و نامناسب مى شود و رفع آن اتهامات متوقف بر انجام عمل ترميم باشد، هر چند عمل ذكر شده مستلزم كشف عورت باشد، مانعى ندارد و در صورتى كه پزشك زن عمل ترميم را انجام مى دهد، رجوع به پزشك مرد بنابر احتياط واجب جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (407) در صورتى كه خانمى عمل جراحى ترميم پرده ى بكارت را انجام داده باشد، آيا خانواده اش بايد اين قضيه را به خواستگاران او بگوييد؟

(بسمه تعالى): اگر خواستگار از خانواده ى اين خانم بپرسد كه آيا او باكره است يا نه، نمى توانند خلاف واقع چيزى بگويند، ولى اگر راجع به اين مسئله سؤالى نكنند، واجب نيست كه خانواده ى دختر ابتداءً خواستگار را با خبر كنند، والله العالم.

ص: 327

فصل چهارم: عمل جراحى نقل بيضه

سؤال (408) مردى كه ازدواج نموده و تا به حال، به خاطر عيبى كه در بيضه هاى او مى باشد، صاحب فرزند نشده است. در اين مورد پزشكان به او سفارش كرده اند كه عمل جراحى كاشتن و انتقال بيضه ى ديگرى را بر وى انجام دهند تا او صاحب فرزند گردد، آيا اين عمل جراحى جايز است و آيا انتقال بيضه ى كافر به مسلمان و يا انتقال بيضه از ميت به زنده شرعاً مانعى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه ممكن باشد از شخص كافر و يا كسى كه محكوم به كفر مى باشد، خصيه و بيضه را گرفته و داخل پوست بيضه هاى مريض مسلمان كنند به شكلى كه پوست مريض آن جزء كاشته شده را بپوشاند، مانعى ندارد و در اين مسئله فرقى بين كافر، چه زنده باشد و چه مرده، نمى باشد و در اين صورت اشكالى در نظر پزشك به عورت مريض و عورت كافر در صورتى كه التذاذى نباشد، نيست.

فصل پنجم: استفاده از چيزهاى نجس در معالجه و عمل جراحى

سؤال (409) زنى كه مى خواهد عمل دريچه ى قلب انجام دهد و اكنون در بيمارستانى در آمريكا بسترى مى باشد، پزشكان او را مخير كرده اند

ص: 328

كه يا از دريچه ى قلب خوك براى او استفاده كنند ويا از حيوان پاكى، ولى دريچه ى قلب خوك داراى دوام بيشترى مى باشد به شكلى كه اگر دريچه ى حيوان پاك 10 سال كار كند، دريچه ى قلب خوك 20 سال دوام دارد، آيا مى تواند از دريچه ى قلب خوك در بدن خود استفاده كند؟

(بسمه تعالى): استفاده از دريچه ى قلب خوك در شخص بيمار اشكالى ندارد و چون در باطن بدن قرار مى گيرد، نجاست او ضررى ندارد، والله العالم.

سؤال (410) استفاده از مادّه ى انسولين براى مبتلايان به بيماريهاى قندى با توجه به اينكه اين دارو از خون خوك تهيه شده و نوع ديگر آن از خون گاو تهيه مى شود، ولى انسولينى كه از خون خوك تهيه مى شود، داراى اثر و نفع بيشترى بوده و عوارض جانبى آن هم كمتر مى باشد، آيا استفاده از اين انسولين مانعى دارد؟

خوئى (قدس سرّه): استفاده و استعمال اين انسولين از هر حيوانى گرفته شده باشد، مانعى ندارد.

ص: 329

فصل ششم: احكام جداكردن بعضى از اعضاء

1 - جدا كردن اعضاى مهم بدن

سؤال (411) جدا نمودن اعضاى مهم بدن براى انسان جايز نمى باشد، اعضاى مهم بدن به چه اعضايى گفته مى شود و دليل حرمت جدا كردن اين اعضاء از بدن چيست؟ آيا در مسئله نص خاص وجود دارد؟

خوئى (قدس سرّه): حرمت قطع و جداسازى اعضاى مهم بدن از موارد متعددى كه از اين عمل منع شده، استفاده مى شود و همچنين از ترخيص و تجويزى كه نسبت به اين عمل در موارد ديگر مطرح گرديده است.

تبريزى (قدس سرّه): هرچه كه به عنوان ظلم بر نفس و جنايت بر آن محسوب گردد، جايز نمى باشد و در اين حكم فرقى بين اعضاى رئيسى و غير رئيسى وجود ندارد.

سؤال (412) مقصود از اجزاء رئيسى در بدن چيست؟

خوئى (قدس سرّه): اين كلمه در مقابل قطعه اى از گوشت و يا پوست ناچيز از بدن مى باشد.

2 - مواردى كه حفظ جان منوط به قطع عضو باشد

سؤال (413) آيا در مواردى كه مكلف مبتلا به مرض قند بوده و اگر پاى او را قطع نكنند، اين مرض منجر به مرگ او مى شود، ولى او اجازه ى قطع پا را نمى دهد، تكليف شرعى شخص مذكور چيست؟

ص: 330

(بسمه تعالى): در صورتى كه حفظ جان او متوقف بر بريدن پا باشد، واجب است كه جان خود را حفظ نموده و اجازه دهد پا را قطع كنند و حق ممانعت ندارد، والله العالم.

مقصد دوازدهم: بخشيدن خون و يا اعضاى بدن به ديگران

فصل اول: بخشيدن اعضاى بدن

سؤال (414) آيا انسان مى تواند چشم خود را به انسان زنده ى ديگر ببخشد؟

خوئى (قدس سرّه): جايز نمى باشد.

سؤال (415) آيا انسان مى تواند يكى از دو چشم و يا يكى از دو كليه ى خود را به برادر مؤمن خود ببخشد در حالى كه امكان بى نيازى از عضو بخشيده شده وجود دارد؟

خوئى (قدس سرّه): بخشيدن يكى از دو كليه و يا اعضاى ديگر بدن كه جزء اعضاى رئيسى نمى باشد، مانعى ندارد، ولى بخشيدن يكى از دو چشم جايز نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): فرقى بين يكى از دو كليه و يا يكى از دو چشم در حرمت عمل مذكور نمى باشد و هر دوى آنها ظلم و جنايت بر نفس محسوب مى گردد.

ص: 331

سؤال (416) آيا جايز است كه انسان يكى از دو كليه ى خود را براى پيوند زدن به بدن انسانى كه هر دو كليه ى او مشكل دارد، ببخشد. با توجه به اينكه انسان با وجود يك كليه هم مى تواند به زندگى خود ادامه دهد و همچنين پدر و مادر مى تواند چشم و يا بعضى از اعضاى خود را به فرزندشان كه نياز مبرم به آن عضو دارد، اهدا كند. و بنابر جواز اين عمل معاوضه و معامله بر عضو جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): بعيد نيست كه عمل ذكر شده جايز باشد. چنانچه گرفتن پول اگر به عنوان هبه معوضه باشد، مانعى ندارد؛ يعنى صاحب پول مقدارى پول به شخص هديه كند مشروط به اينكه آن شخص هم يكى از كليه هاى خود را به پرداخت كننده ى پول هديه نمايد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): جواب مسأله از جواب هاى سابق معلوم شد و گرفتن مال در مقابل عمل ذكر شده، هر چند به قيد هبه معوضه باشد، جايز نبوده واكل مال به باطل است.

سؤال (417) مؤمنى كه حيات و زندگى او متوقف بر پيوند يك كليه مى باشد و شخص ديگرى توانايى دادن يكى از كليه هاى خود را به شخص مريض دارد، در فرض مذكور ديگر توانايى روزه گرفتن نخواهد داشت، آيا در اين صورت اقدام به اعطا كليه جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): عمل مذكور مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 332

تبريزى (قدس سرّه): در مواردى كه اعطاى عضو مستلزم جنايت و ظلم بر نفس باشد، جايز بودن آن محل اشكال است و فرقى بين توانايى شخص اعطا كننده بر روزه و عدم توانايى او نمى باشد. و همچنين در صورتى كه جان مسلمانى متوقف بر اعطاء عضو باشد، والله العالم.

سؤال (418) در چه سنى انسان مى تواند كليه اش را به ديگرى عطاء نمايد و آيا شخص غير بالغ مى تواند كليه اش را با رضايت ولى شرعى خود اعطاء نمايد؟

(بسمه تعالى): عمل مذكور قابل اشكال است و بعيد نيست كه مطلقاً حرام باشد، والله العالم.

سؤال (419) آيا جايز است انسان زنده بعضى از اعضاى بدنش را كه قابل استفاده براى او نمى باشد، به انسانى كه نياز به آنها دارد، اعطاء نمايد؟ مثل شخص نابينايى كه قرنيه و شبكه ى چشم او سالمند و مى خواهد آنها را به شخص ديگرى كه نياز به آنها دارد، اعطا كند. آيا مى تواند براى بعد از مرگش وصيت به اعطاء عضو نمايد و آيا اولياء شخص مذكور بعد از مرگ مجازند، به وصيت او عمل نمايند؟

(بسمه تعالى): اعطاء عضو در مواردى كه در سؤال ذكر گرديد، جايز نمى باشد و جنايت و ظلم بر نفس محسوب مى گردد.

ص: 333

سؤال (420) آيا گرفتن مال در مقابل اعطاء عضوى كه به غير بخشيده شده و يا به آن وصيت گرديده، تحت عنوان بيع و شرا جايز مى باشد و آيا ورثه مى تواند در مقابل اذن در عمل به وصيت ذكر شده، پولى دريافت كنند؟

(بسمه تعالى): چنانچه ذكر كرديم، اعطاء عضو جايز نبوده و همچنين خريد و فروش آن هم حرام است.

فصل دوم: وصيت به بخشيدن عضو

سؤال (421) آيا در صورت اعطاء و بخشش عضوى از اعضاء، به كسى كه احتياج به آن دارد، آيا شخص وصيت كننده مستحق اجر و ثواب مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه در وصيت ذكر شده و در عمل بخشش عضو قصد قربت داشته باشد؛ طبعاً مستحق ثواب مى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): در مشروع بودن و نافذ بودن اين وصيت اشكال است، بله در صورتى كه ميت محكوم به كفر باشد، تشريح جسد او و بريدن آن و پيوند اعضاى او به بدن مريضى كه احتياج دارد، در صورتى كه جزء باطنى و داخلى بدن باشد، مانعى ندارد و در اين صورت فرقى بين وصيت كافر به اعطاء يا غير آن ندارد.

سؤال (422) اگر در حال حاضر مريض محتاجى كه عضو را به او پيوند بزنند، نباشد، ولى بعداً مريضانى محتاج به اين عضو يافت شوند. آيا

ص: 334

مى توان عضو اعطاء شده را مدتى در اماكن مخصوص حفظ نمود، تا در وقت نياز از آن استفاده شود؟

خوئى (قدس سرّه): جايز نمى باشد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): جايز نمى باشد، هر چند شخص به عمل مذكور وصيت كرده باشد.

سؤال (423) در صورتى كه متوفى وصيت به اعطاى عضوش نكرده، ولى ورثه و اولياء او صلاح مى دانند كه بعضى از اعضاى او را به مريض محتاجى پيوند بزنند، آيا گرفتن عضو از ميت مسلمان جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در موردى كه حفظ جان مسلمان بر آن توقف داشته باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): اين عمل چنانچه در بعضى از مسايل قبلى گذشت، قابل اشكال مى باشد، والله العالم.

سؤال (424) در صورتى كه جواب مسئله در سابق جايز بودن عمل ذكر شده باشد، اگر در موردى جنازه ى شخص را در بلاد مسلمين پيدا نموده ولكن مسلمان بودن شخص متوفى محرز نمى باشد، آيا در اين صورت مى توان اعضاى او را پيوند زد؟

خوئى (قدس سرّه): مورد سؤال محكوم به اسلام مى باشد، والله العالم.

سؤال (425) در صورتى كه شخص وصيت به اعطاء اعضايش جهت مريضان محتاج نكرده، آيا ورثه و اولياء او مى توانند اعضاى او را جهت

ص: 335

پيوند به بدن مريض محتاج ببخشند، بدون اينكه پول و يا وجهى دريافت كنند؟

خوئى (قدس سرّه): ولى حق تصرف در جسم متوفى را ندارد، والله العالم.

سؤال (426) اگر به انتقال بعضى از اعضاء خود به بيمار ديگرى وصيت كرد (مرگ مغزى)، آيا وصيت او نافذ است؟

(بسمه تعالى): در فرض سؤال وصيت باطل است.

سؤال (427) دليل جايز بودن قطع اعضاى ميت در صورتى كه وصيت به آن نموده باشد، چيست؟

خوئى (قدس سرّه): دليل حرمت قطع اعضاى ميت هتك و بى احترامى به ميت مسلمان مى باشد و در صورتى كه خودش وصيت نموده، ديگر هتك نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): پيوند اعضاى ميت مسلمان جايز نمى باشد، هر چند وصيت به آن نموده باشد و احترام جنازه ى مسلمان مثل احترام زنده ى اوست و وصيت به آن هم اعتبارى ندارد و در بعضى روايات از قطع ناخن و يا موى ميت نهى شده، با اين خصوصيت چگونه قطع اعضاى او جايز مى شود.

سؤال (428) در صورتى كه شخص مسلمان وصيت به پيوند اعضاى خويش ننموده، آيا پيوند آن بعد از مرگش به جنازه ى مسلمان ديگرى

ص: 336

جايز است؟ با توجه به اينكه شرايط زمانى در بعضى موارد اجازه نمى دهد كه در همان زمان عمل پيوند انجام گيرد؟

(بسمه تعالى): قطع عضو و حفظ آن و پيوند به بدن ديگرى جايز نمى باشد، والله العالم.

فصل سوم: خريد و فروش اعضاء

سؤال (429) آيا فروش كليه و جزء ديگرى از بدن جايز مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): فروش اعضايى كه رئيسى نمى باشد، اشكال ندارد؛ مانند قطعه اى از گوشت، اما اعضاى رئيسى مثل كليه، فروشش جايز نمى باشد.

تبريزى (قدس سرّه): فروش عضو باطل است، بلكه جواز اعطاء عضو محل اشكال است.

سؤال (430) در بعضى از كشورهاى بيگانه در حال حاضر براى فروش اعضاى انسان بانك هايى تشكيل شده كه اعضاى انسان در اين بانك ها نگهدارى مى شوند، مانند بانك قرنيه. آيا مسلمان مى تواند، بعضى از اين اعضاء را در حال احتياج از اين بانك ها خريدارى كند و آيا مسلمان مى تواند بعضى از اين اعضاء را از كافر بخرد، در صورتى كه محتاج به آن است؟

خوئى (قدس سرّه): بله جايز است، در صورتى كه مشترى مسلمان از اقتنا و به دست آوردن آن نفعى مى برد، ولى پرداخت پول نبايد به عنوان

ص: 337

قصد خريد و فروش باشد، بلكه دفع آن فقط براى استيلا بر آن عضو باشد.

تبريزى (قدس سرّه): خريدن عضو جايز نمى باشد، ولى پرداخت پول به خاطر استيلا و دسترسى به آن عضو مانعى ندارد، چنانچه استفاده از آن عضو در صورتى كه در داخل بدن باشد، مثل كليه مانعى ندارد، والله العالم.

فصل چهارم: حكم پزشك در پيوند اعضاء

سؤال (431) آيا براى پزشك جايز است كه اعضاى بدن كسى را به بدن شخص ديگر پيوند بزند؛ مثل پيوند كليه در صورتى كه پزشك مى داند، شخصى كه كليه را داده، در مقابل اعطاء آن درخواست پول نموده است؟

(بسمه تعالى): اگر اعطاء كليه براى شخص جايز باشد؛ مثل مواردى كه مضطر به دادن كليه باشد و يا اينكه شخصى كه كليه را مى دهد كافر باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (432) در صورتى كه شخص مريض نياز به كليه دارد و در آستانه ى مرگ مى باشد و شخص ديگرى هم از دنيا رفته، آيا مى توان عضوى از اعضاى ميت مانند كليه و يا قلب او را به بدن مريض مسلمان كه محتاج است، پيوند زد؟

ص: 338

(بسمه تعالى): عمل مذكور جايز نمى باشد، مگر در صورتى كه ميت غير مسلمان باشد، والله العالم.

سؤال (433) آيا قطع نمودن عضوى از اعضاى ميت مسلمان مانند چشم او و پيوند آن به بدن كسى كه به آن نياز دارد، جايز است. اگر كسانى كه اين عمل را انجام مى دهند، ديه ى آن را پرداخت نمايند، تأثيرى در حكم دارد؟

(بسمه تعالى): اين عمل در نزد ما محل اشكال بوده و كسى كه عضو را قطع كند، بايد ديه پرداخت نمايد، والله العالم.

سؤال (434) آيا مى توان عضوى از بدن ميت را گرفته و به بدن انسان زنده پيوند زد. در صورت جواز، آيا اين حكم منحصر به حفظ حيات كسى است يا مطلقاً جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه جهت حفظ حيات مسلمان اين عمل انجام شود، مانعى نداشته و شخصى كه عضو را قطع مى كند، بايد ديه پرداخت كند.

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه زندگى كسى به اين عمل توقف داشته باشد، عمل مذكور محل اشكال مى باشد و در صورتى كه متوقف نباشد، حرام است.

ص: 339

فصل پنجم: پيوند عضو بدن ديوانه و بچه با اجازه ى ولى آن ها

سؤال (435) آيا پدر مى تواند كليه ى يكى از فرزندانش را به فرزند ديگرش پيوند بزند؟

(بسمه تعالى): جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (436) آيا پيوند كليه ى انسان مجنون و ديوانه به بدن انسان عاقلى كه نياز به آن دارد، جايز است؟

(بسمه تعالى): جايز نمى باشد، والله العالم.

فصل ششم: بخشيدن پوست بدن به ديگرى و احكام آن

اشاره

سؤال (437) الف - حكم شرعى بخشيدن طبقه ى روى پوست براى مريضانى كه مبتلا به سوختگى پوست شده اند، در هنگام ضرورت و يا غير ضرورت چيست؟ با توجه به اين مطلب كه شخصى كه پوست خود را مى بخشد، هيچگونه ضررى از اين عمل متحمل نشده و پيوند پوست براى او خطرى نمى باشد؟

(بسمه تعالى): بخشيدن پوست بدن در صورتى كه جنايت بر نفس نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

ب - حكم شرعى وضو، غسل و تيمم در صورتى كه پوستى را كه پيوند زده اند، جزء زنده اى بدن گردد، چيست و در صورتى كه به عنوان

ص: 340

يك عضو زنده محسوب نيامده، بلكه به شكل يك لايه ى رويين بدن باشد، چه حكمى خواهد داشت؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه از خود بدن قطعه ى پوستى قطع شده و به جاى ديگر بدن شخصى پيوند زده شود، آن پوست پاك مى باشد، ولى در صورتى كه پوست بدن ديگرى را قطع نموده و به بدن انسانى پيوند بزنند، پاكى و طهارت آن در نزد ما محل اشكال مى باشد. و بنابر احتياط واجب مكلف هنگام نماز بايد اول وضو گرفته و بعد از خشك شدن اعضاء در صورتى كه پوست پيوند زده شده، در اعضاى تيمم هم وجود دارد، بايد تيمم هم نمايد. و در آنچه كه ذكر شده، فرقى نمى كند، پوست داراى حس باشد و يا نباشد. بله، چون مسئله در نزد ما بنابر احتياط مى باشد، مكلف مى تواند به مجتهدى كه قايل به طهارت و پاكى اين پوست است، با مراعات شرايط رجوع، رجوع نمايد، والله العالم.

ج - بنابر دو فرض گذشته وظيفه ى شخص در حال نماز چگونه است؟

(بسمه تعالى): حكم نمازگزار از جهت طهارت بدن گذشت، اما از جهت نماز، اگر كندن و رفع پوست حرجى و مشكل باشد، نماز خواندن با آن مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 341

* فصل هفتم: بخشيدن خون

(مسئله) بخشيدن خون براى بيمارانى كه احتياج به آن دارند، اشكالى ندارد و دهنده ى خون مى تواند در مقابل خونى كه مى دهد عوض و قيمت آن را بگيرد.

سؤال (438) در صورتى كه حيات و زندگى كسى متوقف باشد، بر اينكه به او خون بدهند و يا اينكه جزيى از بدن كسى را به او پيوند بزنند. آيا پرداخت و يا اعطاء عضو در اين موارد واجب كفايى محسوب مى گردد؟

خوئى (قدس سرّه): دادن خون براى كسى كه خون دادن براى او ضرر نداشته باشد، وجوب كفايى داشته، اما اعطاء عضو وجوبى ندارد، والله العالم.

تبريزى (قدس سرّه): بلكه اعطاء عضو در صورتى كه جنايت و ظلم بر بدن باشد، جايز نمى باشد.

سؤال (439) در مواردى كه حفظ سلامت و يا جان مريض متوقف است بر اين كه فوراً به او خون رسانده شود.

1 - آيا بخشيدن خون براى حفظ جان انسان كافر جايز است؟

(بسمه تعالى): بله جايز است.

2 - آيا دريافت مبلغى جهت قيمت خون از شخصى كه خون گرفته، جايز است؟

ص: 342

(بسمه تعالى): جايز است.

3 - آيا شخص ديگرى مى تواند در مقابل خونى كه به مريض داده شده، پولى را به دهنده ى خون پرداخت نمايد. با توجه به اينكه شخص پول دهنده هيچ ارتباط و نسبتى با مريض ندارد و آيا اين پول كه شخص به دهنده ى خون پرداخت نموده، از صدقات محسوب گرديده و ثواب آور است؟

(بسمه تعالى): پرداخت پول به عنوان ثمن و قيمت خون جايز نمى باشد، ولى مى تواند مقدارى پول به دهنده ى خون، به عنوان هديه و تقدير از خدمتى كه او به مريض محتاج نموده، پرداخت نمايد و اين عمل از كارهاى نيكى است كه خداوند به آنها ثواب مى دهد.

خون دادن در حسينيه ها

سؤال (440) در بحرين يكى از مؤسسات مركزى را با نام امام زمان (ع) احداث نموده و كسانى كه مايل باشند، مى توانند به اين مركز مراجعه و به بيماران محتاج خون بدهند. در اين مركز در روز نيمه ى شعبان عدّه اى از پرستاران و پزشكان حضور پيدا نموده و اقدام به جمع آورى و گرفتن خون براى بيماران مى نمايند. در اين جمع عده اى از پرستاران زن با حجاب وبعضى ديگر بدون حجاب و پوشش اسلامى حاضر مى شوند و در برخى موارد اين اجتماع در يكى از حسينيه هاى بحرين منعقد مى شود و جماعت ذكر شده در يك حسينيه، اقدام به اين

ص: 343

عمل مى كنند. آيا حضور زنان بى حجاب در حسينيه كه مكان مقدّس محسوب مى گردد، جايز است؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد و اشتغال زنان بى حجاب در حسينيه ها منافى با احترام اين اماكن بوده و موجب توهين محسوب مى گردد، والله العالم.

مقصد سيزدهم: احكام مبتلايان به ايدز

فصل اول: انتقال دادن بيمارى ايدز

سؤال (441) آيا كسى كه مبتلا به يك بيمارى مسرى مى باشد (مانند بيمارى ايدز) واجب است از انتقال آن به ديگرى خود دارى كند و بنابر حرمت عمل ذكر شده، دليل بر آن چيست؟ با توجه به اينكه بيمارى ايدز كشنده مى باشد؟

(بسمه تعالى): واجب است كه مريض از انتقال اينگونه بيمارى ها به ديگران جلوگيرى نمايد. چنانچه ادله حرمت ضرر زدن به ديگران و قرار دادن جان ديگران در معرض هلاكت بر اين حكم دلالت دارد، والله العالم.

سؤال (442) در صورتى كه جواب سؤال قبل جايز بودن عمل باشد، حكم صورتى كه عمداً اين بيمارى را به ديگران انتقال مى دهد و موجب

ص: 344

كشته شدن انسان هاى ديگر مى گردد، را بيان فرماييد؟ و اگر شخص انتقال دهنده كشته شود، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه شخص مبتلا قصد كشتن ديگران را داشته باشد و قبل از اينكه شخص مبتلا به ايدز بميرد. كسانى كه مريضى را به آنها منتقل كرده، از دنيا بروند، بايد شخص انتقال دهنده قصاص شود.

و در صورتى كه خود شخص مبتلا زودتر بميرد. بايد ديه ى كسانى را كه به سبب انتقال او مرده اند، از اموال او بپردازند.

اما قسمت دوم سؤال: اگر مراد شخص سؤال كننده اين است كه قبل از اينكه شخص مبتلا، بيمارى را به ديگران انتقال دهد، كشتن او جايز است يا خير؟ جواب اين است كه قتل مريض مبتلا قبل از وقوع جرم و جنايت جايز نمى باشد؛ زيرا قصاص قبل از وقوع جنايت حرام است. و دفاع از نفس هم بر قتل مبتلا قبل از حصول جرم منطبق نمى گردد، والله العالم.

سؤال (443) در صورتى كه شخص مبتلا به ايدز و يا بيمارى مسرى كشنده ى ديگر براى ايجاد هرج و مرج و اشاعه ى فساد در جامعه بيمارى ذكر شده را عمداً انتقال داده و يا قصد انتقال آن را داشته باشد، آيا به اين عمل عنوان مفسد فى الارض اطلاق مى شود، هر چند موجب كشتن شدن كسى نشود؟

ص: 345

(بسمه تعالى): در صورتى كه جلوگيرى از انتقال مرضش متوقف بر كشتن او باشد قتل او جايز است. بلكه اگر جنبه ى دفاع از نفس باشد، واجب است. ولى آنچه در اين مسئله مشكل است، احراز توقف مى باشد و احراز اين فرض در خارج امرى است كه تحقق آن نادر است، والله العالم.

سؤال (444) در صورتى كه شخص مبتلا به مرض ايدز قصد انتقال مرض را داشته، ولى موفق به انتقال آن به ديگران نشده است وقصد او هم از انتقال اشاعه ى فحشا و فساد نبوده است، حكم اين فرض چيست؟

(بسمه تعالى): اين عمل از مصاديق تجرّى بر حرام مى باشد و احكام تجرى بر آن بار مى شود و بعيد نيست به جهت قصد اذيت مردم و واقع ساختن آنها در گرفتارى، در اين فرض مستحق تعزير هم باشد، والله العالم.

سؤال (445) در صورتى كه شخصى مبتلا به ايدز باشد، آيا در هنگام ازدواج لازم است به خانمى كه مى خواهد با او ازدواج كند، مريضى خود را اعلام كند. با توجه به اينكه مريضى ايدز به طريق عمل جنسى انتقال پيدا مى كند؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد؛ زيرا موجب ضرر زدن به ديگرى و قرار دادن او در معرض هلاكت مى باشد، والله العالم.

ص: 346

فصل دوم: خيار فسخ عقد ازدواج براى كسى كه مبتلا به ايدز نمى باشد

سؤال (446) در صورتى كه يكى از دو زوج سالم بوده و ديگرى مبتلا به مرض ايدز باشد، آيا شخص سالم خيار فسخ عقد ازدواج را دارد؟

(بسمه تعالى): بعيد نيست كه مريضى ذكر شده؛ مانند مريضى جذام و برص باشد، هر چند احتياط جدايى با طلاق مى باشد، والله العالم.

سؤال (447) در صورتى كه زوجه سالم بوده و زوج مبتلا به مرض ايدز باشد، آيا مى تواند زوجه را اجبار به طلاق كند؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه حفظ جان زوجه متوقف بر اجبار شوهر در طلاق باشد، جايز است، والله العالم.

فصل سوم: احكام متفرقه

1 - ساقط شدن حق تمكين از زنى كه ايدز دارد

سؤال (448) در صورتى كه يكى از زوجين مبتلا به مرض ايدز باشد، آيا طرف سالم مى تواند از نزديكى و مقاربت جنسى خوددارى نمايد، حكم را با دليل ذكر فرماييد؟

(بسمه تعالى): بله حق دارد و دليل آن وجوب دفاع از نفس مى باشد، والله العالم.

ص: 347

2 - شيردادن زنى كه مبتلا به ايدز است

سؤال (449) در صورتى كه مادر مبتلا به بيمارى ايدز باشد و احتمال مبتلا شدن بچه او، در صورت شير خوردن باشد، آيا وجوب شير دادن بچه كه به آن لباء گفته مى شود و غير آن ساقط مى شود؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه شيردادن بچه مورد ترس مادر باشد، مى تواند از شيردادن بچه در صورتى كه شخص ديگرى براى شيردادن باشد، امتناع كند، والله العالم.

3 - آيا ايدز مرض مرگ محسوب مى شود

سؤال (450) آيا مريضى ايدز مرض موت و مرگ محسوب مى شود، با توجه به اينكه ابتلاء به اين مرض تا تحقق مرگ زمان مى برد و گاهى اوقات ده سال طول مى كشد؟

(بسمه تعالى): مرض موت و مرگ اثرى نداشته و تصرفات شخص مريض، مانند ساير تصرفات او صحيح و نافذ مى باشد، والله العالم.

4 - اطلاع دادن پزشك معالج به خانواده شخص مبتلا به ايدز

سؤال (451) در بسيارى از موارد سبب ابتلاء به مريضى ايدز مقاربت جنسى مى باشد، آيا بر پزشك واجب است كه به اشخاص ديگر مثل همسر شخص مبتلا و يا مادر و پدر او اعلام كند كه او مبتلا به ايدز بوده تا آنها از شخص مبتلا برحذر باشند و در صورتى كه اعلام ديگران از

ص: 348

مريضى شخص مبتلا، مستلزم متهم شدن او به حرام گردد، اعلام واجب است؟

(بسمه تعالى): بر پزشك واجب است كه به خاطر حفظ جان ديگران از اين مريضى كشنده مراتب را اعلام نمايد، ولى بايد به شكلى اعلام نمايد كه آبرو و حيثيت شخص مبتلا محفوظ بماند، به اين شكل كه به ديگران بگويد كه ابتلاى به اين مريضى اسباب متعدد داشته و منحصر به عمل جنسى حرام نمى باشد، چنانچه در بعضى از موارد ابتلاء به خاطر تزريق آمپول آلوده و اسباب ديگر بوده و در اختيار شخص مبتلا نيست، والله العالم.

مقصد چهاردهم: معالجه با اشياء حرام

فصل اول: معالجه با تلقين دروغين

سؤال (452) در زمان ما نوعى معالجه مرسوم شده كه مبنى بر تلقين به شخص مريض مى باشد و گاهى اوقات اين نوع معالجه مشتمل بر گفتن دروغ به مريض مى باشد؛ مثل اينكه قرصى از نشاسته را به مريض مبتلا به ناراحتى اعصاب و يا افسردگى داده و به او گفته مى شود كه اين قرص از فلان مادّه ى دارويى است، آيا دروغ گفتن به شخص مريض براى معالجه ى او جايز است. بنابر تقدير حرمت كذب و دروغ، آيا در صورتى كه معالجه منحصر به گفتن دروغ باشد، تفاوتى در حكم دارد؟

ص: 349

(بسمه تعالى): در صورتى كه قرصهاى ذكر شده، براى مريض ضررى نداشته باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل دوم: استمناء براى معالجه

سؤال (453) من مريضى هستم كه مبتلا به مرض سرعت انزال مى باشم. پزشكان با انجام بعضى از آزمايشات پزشكى به من گفته اند كه استمناء كنم و بعضى از كارهاى ديگر را جهت بهبودى و يا كم شدن سرعت انزال انجام دهم، آيا استمناء در فرض مذكور جايز است. آيا در اين فرض مى توان از حرف پزشكان پيروى كرد؟

(بسمه تعالى): استمناء جايز نبوده و شخص مريض مى تواند از بعضى داروهاى حلال جهت مداوا استفاده نمايد، والله العالم.

فصل سوم: كشف حجاب در هنگام معالجه

سؤال (454) زنى كه مبتلا به بيمارى گرديده و پزشك به او گفته، براى برطرف شدن مريضى بايد حجاب را كنار بگذارد و در غير اين صورت مريضى او منجر به جنون و ديوانگى مى گردد، آيا در اين صورت كشف حجاب مجاز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه اضطرارى براى خروج از خانه نداشته باشد، خروج از منزل بدون حجاب جايز نيست و در صورت خروج نبايد با اجنبى برخورد داشته باشد.

ص: 350

سؤال (455) دخترى كه در سن چهارده سالگى مى باشد و تا به حال مواظب حجاب اسلامى خويش بوده، ولى اكنون مبتلا به بيمارى در سرش شده و با رجوع به پزشك متخصص مسلمان، پزشك به او سفارش نموده كه براى معالجه ى مرضش بايد حجاب را كنار بگذارد. بعد از مدتى به پزشك ديگرى مراجعه نموده و پزشك مذكور هم همان جواب پزشك اول را داده است، اكنون با توجه به اينكه هر وقت چادر و يا روسرى را از سرش بر مى دارد، سردردش بهتر شده و يا كم مى گردد، آيا در اين صورت مى تواند اقدام به كشف حجاب نمايد؟

(بسمه تعالى): وجوب مراعات حجاب به آنچه كه در سؤال ذكر شده، برطرف نمى گردد، خصوصاً در صورتى كه مى تواند مراتب پايين تر حجاب را مراعات نموده و كمتر از منزل خارج شده و تا آنجا كه مى تواند با نامحرمان برخورد نداشته باشد، والله العالم.

فصل چهارم: مشاهده ى فيلم هاى مبتذل جهت معالجه

سؤال (456) آيا استفاده و ديدن فيلمهاى مبتذل جهت معالجه ى ناتوانى جنسى جايز است؟

(بسمه تعالى): استفاده و نگاه به آنچه كه موجب برانگيخته شدن شهوت بر حرام و ترويج فساد در جامعه مى گردد، جايز نيست، والله العالم.

ص: 351

سؤال (457) آيا زوجين مى توانند از عمل جنسى خود فيلم بردارى نموده و خودشان نگاه نمايند تا اينكه در امر جنسى مبتلا به سرد مزاجى نگردند؟

(بسمه تعالى): اين مسئله چون گاهى اوقات باعث انتشار آن و قرار گرفتن آن در دست ديگران مى باشد و باعث ترويج فساد مى شود، جايز نمى باشد. ولى نگاه كردن به بدن يكديگر در آينه و يا آب صاف و مانند اينها مانعى ندارد، ولى مكروه است، والله العالم.

سؤال (458) در صورتى كه مرد و يا زن از سرد مزاجى جنسى خود رنج مى برند، آيا مى توانند به فيلمهاى مبتذل نگاه نمايند و بنابر فرض حرمت عمل ذكر شده، در صورتى كه زوجه مجبور باشد، به اين فيلمها به خاطر تهديد همسرش با ضرب و يا طلاق نگاه كند. آيا در اين فرض عمل ذكر شده جايز است؟

(بسمه تعالى): مشاهده ى فيلم هاى مبتذل مطلقاً جايز نمى باشد، چون باعث ترويج فساد در جامعه مى گردد و زوجه در مورد مذكور مى تواند نگاه نمايد، ولى حواس خود را متمركز در فيلم نكند، تا به شهوت نيفتد، والله العالم.

ص: 352

فصل پنجم: معالجه با موسيقى

سؤال (459) آيا موسيقى كه انسان را به تحريك انداخته و به رقص و پايكوبى وا مى دارد، حرام است. آيا موسيقى كه انسان را به نشاط آورده و در درمان بعضى از بيماريهاى عصبى استفاده شده و مورد سفارش پزشكان قرار مى گيرد، حرام است؟

(بسمه تعالى): شنيدن موسيقى لهوى جايز نيست و اگر غنا هم مشتمل بر كلام باطل باشد، شنيدن آن جايز نبوده و اگر مشتمل بر كلام حق باشد، بنابر احتياط واجب شنيدن آن مجاز نمى باشد، والله العالم.

فصل ششم: معالجه با جادو، جن و طلسم

سؤال (460) آيا مراجعه به كسانى كه از طريق ارتباط با جن و شياطين مريضى مردم را كشف نموده و براى مداواى آن دستوراتى مى دهند، جايز است؟ آيا عمل به دستورات اين گروه مثل دستور به از بين بردن بعضى از اموال مثل شكستن تخم مرغ و يا مثل آن، جهت رفع سحر و يا جن جايز است؟ آيا سربريدن حيوان و ماليدن آن به بدن براى معالجه جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): هيچكدام از امور ذكر شده، جايز نمى باشد.

سؤال (461) آيا كسانى كه ادعا دارند، مى توانند جن زدگى و امثال آنها را مداوا نمايند، مجازند براى مداواى جن زدگى به عورت شخص

ص: 353

مبتلا نگاه كنند و آيا مى توانند به بدن و يا عورت زنان نامحرم جهت تشخيص جن زدگى و مداواى آن نگاه كنند؟

(بسمه تعالى): نگاه كردن و كشف عورت در مورد ذكر شده، در سؤال خالى از اشكال نمى باشد، والله العالم.

سؤال (462) آيا ياد گرفتن سحر و جادو براى باطل كردن سحر جايز مى باشد و در صورتى كه مصلحت مهم ترى، مانند حفظ جان كسى بر آن متوقف باشد، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه حفظ جان و نفس محترمى متوقف بر تعلّم و يادگيرى آن باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (463) در صورتى كه شخص، به وسيله سحر ديگران به ضرر افتاده، آيا مى تواند براى رفع ضرر از سحر استفاده نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه رفع ضرر متوقف بر آن باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (464) آيا استفاده از طلسمات براى از بين بردن تاثير سحر جايز است، آيا اين موضوع در روايات ائمه وارد گرديده است؟

(بسمه تعالى): هر موردى كه از قبيل سحر و جادو بوده و يا از قبيل توسل به شياطين باشد و موجب ايجاد اثرى در انسان گردد، حرام است، والله العالم.

ص: 354

مقصد پانزدهم: احكام آزمايشات پزشكى

فصل اول: اقدام به استمناء جهت آزمايش

سؤال (465) آيا خارج نمودن منى به واسطه ى استمناء در صورتى كه براى آزمايش به آن نياز باشد و از طريق شرعى هم ممكن نباشد، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): در صورت اضطرار مانعى ندارد.

تبريزى (قدس سرّه): اين عمل جايز نبوده، اضطرار در مورد مذكور از مواردى نمى باشد كه حرمت استمناء را از بين ببرد.

فصل دوم: احكام عكس بردارى به وسيله ى اشعه

سؤال (466) پزشكى كه جهت بررسى ضعف مثانه و يا اعضاى داخلى ديگر اقدام به عكسبردارى از اعضاى داخلى توسط اشعه ى ايكس مى نمايد و در اين عكسبردارى گاهى اوقات صورتى از آلت مردانه و يا زنانه ظاهر مى گردد، آيا محارم مريض مى توانند اين عكس ها را مانند پزشك نگاه كنند؟

(بسمه تعالى): نگاه به عكس هاى ذكر شده، براى غير از پزشك جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 355

سؤال (467) آيا تصوير بردارى با اشعه از دستگاه تناسلى و ادرارى انسان كه در اين عكس عورت و مسير دستگاه تناسلى معلوم مى گردد و اين عكسبردارى جهت تشخيص پزشكى مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): جواب اين سؤال از سؤال سابق روشن مى شود، والله العالم.

ب - آيا نگاه نمودن به اعضاى داخلى زن با وسايل و تجهيزات پزشكى جايز است؟

(بسمه تعالى): عمل مذكور جايز نمى باشد، مگر در مقام مداوا و معالجه ى مريض، والله العالم.

ج - آيا نگاه نمودن به عكس بدن زنى كه آن عكس را بزرگ كرده اند و به وسيله اشعه ى آن را مجزى و جدا نموده اند، در صورتى كه نگاه كننده زن را مى شناسد، حرام مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صوتى كه زن را نشناسد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (468) آيا باطن بدن زن عورت محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): همه ى بدن زن، چه ظاهر و چه باطن عورت مى باشد، والله العالم.

ص: 356

مقصد شانزدهم: احكام حجامت

فصل اول: حجامت در ماه رمضان

سؤال (469) آيا در ماه مبارك رمضان حجامت نمودن جايز مى باشد و در صورتى كه موجب ضعف بدنى و جسمى گردد، مى توان آن را درشب انجام داد و يا بعد از ماه رمضان انجام داد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه حجامت موجب ضعف و ناتوانى روزه دار شود، مكروه بوده و در صورتى كه موجب اغماء و بيهوشى باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (470) در صورتى كه انجام حجامت جهت رفع مرض و يا رفع تشديد آن ضرورى بوده و پزشك معالج به آن دستور دهد و انجام حجامت موجب باطل شدن روزه گردد، آيا در اين فرض حجامت جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): حجامت در فرض مذكور در سؤال مانعى ندارد، بلكه در غير مورد سؤال هم مانعى ندارد، چنانچه گذشت، والله العالم.

فصل دوم: اجرت شخص حجّام

سؤال (471) آيا شخصى كه اقدام به حجامت براى ديگران مى كند، مى تواند در مقابل عمل مذكور، در خواست اجرت معينى نمايد؟

ص: 357

(بسمه تعالى): تعيين اجرت براى شخص حجام مانعى ندارد، ولى بهتر آن است كه حجام شرط اجرت ننمايد، والله العالم.

فصل سوم: ضمان شخص حجام

سؤال (472) آيا در صورتى كه از عمل حجامت ضررى به شخص برسد و منشأ آن اشتباه شخص حجام باشد، ضمانت دارد. و در صورتى كه ضرر به خاطر تقصير حجام باشد، چه حكمى دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه شخص حجام كوتاهى نموده و مقصر باشد، ضامن است، والله العالم.

مقصد هفدهم: احكام دخانيات

فصل اول: حكم استعمال دخانيات

سؤال (473) آيا استفاده از دخانيات به نحو اعتياد جايز است؟

(بسمه تعالى): بنابر احتياط مستحب اعتياد به دخانيات پيدا ننمايد، والله العالم.

سؤال (474) كسى كه معتاد به استعمال دخانيات نمى باشد، آيا شروع به استفاده از آنها براى او جايز است؟

(بسمه تعالى): استعمال دخانيات مانعى ندارد، هرچند بهتر آن است كه استعمال را ترك كند، والله العالم.

ص: 358

سؤال (475) استعمال دخانيات داراى زيان هاى فراوانى براى شخص استعمال كننده مى باشد كه علم پزشكى به آن پى برده است و باعث بسيارى از مريض ها مانند سكته و سرطان مى باشد و طبق آمار گرفته شده تقريباً در سال، 3 مليون نفر جهت استعمال دخانيات مى ميرند. اين مسئله از يك جهت و از جهت ديگر در مجله ى العالم نقل شده كه سود شركت هاى آمريكايى به 225 ميليارد دلار در سال مى رسد و باعث تقويت دشمن مى گردد، آيا استعمال سيگار با آنچه كه گفته شد، جايز است؟

(بسمه تعالى): استعمال دخانيات به عنوان اولى مانعى نداشته و بنابر احتياط مستحب ترك گردد، والله العالم.

سؤال (476) چگونه شخص سيگارى بفهمد، سيگار براى او ضرر دارد؟

(بسمه تعالى): اين مسئله راجع به تشخيص پزشكان و اهل خبره مى باشد و در صورتى كه مكلف از استعمال سيگار احتمال مرضى را بدهد كه جنايت بر نفس محسوب مى گردد، بنابر احتياط واجب بايد ترك شود، والله العالم.

سؤال (477) آيا استعمال دخانيات ابتداءً جايز است و در صورتى كه كسى براى مدتى استعمال را ترك نموده و بعد از مدتى دوباره رجوع

ص: 359

نمايد، اين عمل جايز است و كسى كه با توجه به ضرر داشتن سيگار براى او، اقدام به استعمال دخانيات مى كند، واجب است ترك كند؟

(بسمه تعالى): استعمال دخانيات حرام نبوده، بلكه بهتر آن است كه ترك شده و دوباره به استعمال روى نياورد، بالخصوص براى جوانان كه بهتر است به سيگار معتاد نگردند، والله العالم.

سؤال (478) آيا استفاده از دخانيات، اگر موجب ضرر جسمى در آينده باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): ضررى حرام است كه جنايت بر نفس باشد و تا زمانى كه اينگونه ضرر احراز نگردد، استعمال دخانيات جايز مى باشد، والله العالم.

سؤال (479) شخصى فتوا به حرمت استعمال دخانيات داده و خود را از علماء و رجال دين مى داند. نظر حضرت عالى در اين موضوع چيست. در بحثى كه با شخص داشتم، او مى گفت استعمال دخانيات خودكشى تدريجى مى باشد، ولى من گفتم كه ضررى حرام است كه مثل قتل نفس و يا قطع عضوى از اعضاى بدن باشد، چگونه بايد جواب اين شخص را داد؟

(بسمه تعالى): فتوى دادن به حرمت مطلق استعمال دخانيات براى همه ى افراد صحيح نمى باشد، بله اعتياد به استعمال ترياك جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 360

سؤال (480) اگر قوانين علم پزشكى جديد تاكيد كند كه استعمال دخانيات علت سرطان و سكته ى قلبى و مغزى مى باشد، آيا گفته ى پزشكان باعث حرمت استعمال دخانيات مى گردد؟

خوئى (قدس سرّه): موجب نمى گردد.

سؤال (481) بعد از آنكه از جهت علمى ثابت گرديده كه استعمال دخانيات باعث ابتلاء به بيمارى هاى خطرناك مثل سرطان ريه و تصلب شرايين و يا تنگى نفس و سكته هاى قلبى شده و براى شخص استعمال كننده و براى اطرافيان او و عموم اجتماع مضر مى باشد. با توجه به مراتب فوق، حكم استعمال دخانيات از جهت شروع به آن و يا ادامه ى استعمال آن چيست؟ آيا در اين قضيه احتياطى هر چند استحبابى به ترك وجود دارد؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه استعمال دخانيات ضرر مهمى براى بدن داشته باشد، چه در شروع به استعمال و چه در ادامه ى آن، در هر دو صورت حرام است. و در صورتى كه ضرر مهمى نداشته باشد، بنابر احتياط مستحب بايد ترك شود.

سؤال (482) آيا استعمال دخانيات حرام است. آيا زوجه مى تواند مطالبه ى طلاق از شوهرى كه استعمال دخانيات مى كند، بنمايد و آيا شوهر مى تواند زوجه ى خود را به خاطر استعمال دخانيات طلاق دهد؟

ص: 361

(بسمه تعالى): استعمال دخانيات حرام نبوده و زوجه حق مطالبه ى طلاق از زوج را ندارد و همچنين استعمال دخانيات موجب طلاق دادن زوجه نمى گردد، والله العالم.

فصل دوم: استعمال دخانيات در اماكن عمومى

سؤال (483) حكم استعمال دخانيات در اماكن عمومى را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): جواب اين مسئله از جواب سؤال هاى سابق معلوم گرديد.

سؤال (484) نظر مبارك درباره ى كسى كه با استعمال دخانيات، موجب اذيت هم اتاقى هاى خود و يا اهل اتوبوس مى شود، چيست؟ با توجه به اينكه هواى موجود ملك همه ى انسان هاست؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه ماشين ملك شخص باشد و او رضايت بر كشيدن سيگار و استعمال دخانيات ندهد، استعمال جايز نمى باشد و در غير اين صورت مانعى ندارد، والله العالم.

فصل سوم: استعمال دخانيات در هنگام باردارى

سؤال (485) خانم باردار بعد از اينكه پزشك استعمال دخانيات را مؤثر در جنين مى داند، آيا جايز است در اين حال استعمال دخانيات نمايد؟

ص: 362

خوئى (قدس سرّه): حكم اين مسئله مثل مسايل سابقه گذشت.

سؤال (486) آيا استفاده ى خانم باردار از سيگار و يا دخانيات ديگر با توجه به اينكه براى خود و جنين ضرر دارد، جايز است؟

(بسمه تعالى): فرقى بين زن باردار و غير او نمى باشد، والله العالم.

فصل چهارم: حكم استفاده از تنباكوى معسل

سؤال (487) حكم استفاده از تنباكوى معسل را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): استفاده از آن حرام نمى باشد و بهتر است خود را به اين كار عادت ندهند، بالخصوص براى جوانان خود را معتاد به اين امور نكنند و بنابر احتياط مستحب آنها را ترك كنند، والله العالم.

سؤال (488) حكم استفاده از تنباكو چيست؟

(بسمه تعالى): اگر استفاده از تنباكو به شكل دود كردن آن باشد، مثل كشيدن قليان، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل پنجم: استفاده از مواد مخدر

سؤال (489) نظر مبارك درباره ى استفاده و استعمال مواد مخدر بالخصوص استفاده از ترياك چه از جهت شروع و ابتداء به آن و چه از جهت ادامه و استمرار در استعمال آن چيست؟ حكم معامله، خريد و فروش اين مواد و همين طور طهارت و نجاست آن را بيان فرماييد؟

ص: 363

(بسمه تعالى): مواد مخدر اگر جامد باشند، پاك هستند و بنابر احتياط واجب بايد اعتياد به اين مواد ترك شود و همچنين خريد و فروش آنها جايز نمى باشد، مگر مواردى كه جهت معالجه و مداوا از آن استفاده شود كه البته در اين مورد هم بايد قوانين و ضوابط حكومتى مراعات شود، والله العالم.

سؤال (490) آيا استعمال موادر مخدر مانند ترياك براى اشخاص غير معتاد جايز است؟

(بسمه تعالى): اعتياد به مواد مخدر حرام است و واجب است شخص معتاد استعمال مواد مخدر را ترك نمايد، والله العالم.

مقصد هجدهم: مسايل و احكام متفرقه

1 - دندان هاى طلا

سؤال (491) آيا استفاده از دندان هاى طلا براى مردان مطلقاً جايز مى باشد؟

خوئى (قدس سرّه): بله به شكل مطلق استفاده ازدندان طلا براى مردان جايز مى باشد. هر چند عنوان زينت كردن بر آن صادق باشد و آنچه حرام است پوشيدن طلا براى مردان است؛ مانند انگشتر طلا، زنجير طلا، ساعت طلا و يا گردبند طلا وهمچنين لباس طلاباف به

ص: 364

شكلى كه عنوان پوشيدن طلا در عرف بر آن صحيح باشد، والله العالم.

2 - استفاده از لنز در چشم

سؤال (492) نوعى از عدسى مى باشد كه آن را داخل چشم بكار برده كه باعث تغيير رنگ چشم به رنگهاى مختلف مى گردد؛ مثل اينكه رنگ چشم به رنگ سبز و يا آبى و يا به رنگى ديگر مبدل مى شود. آيا اين عمل تغيير خلقت خدا محسوب مى گردد. آيا استفاده از عدسى هاى ذكر شده براى خانمها در صورتى كه در معرض برخورد با نامحرمان هستند، جايز است؟ با توجه به اينكه اين عمل يك نوع تقليد از زنهاى اروپايى مى باشد كه اعتقادى به حجاب اسلامى ندارند؟

(بسمه تعالى): قرار دادن اين عدسى ها در چشم، هرچند در حال نماز مانعى ندارد، البته به شرط اينكه عدسى ها از حيوانى كه خوردن گوشت آن حرام است، نباشد و همچنين از اجزاء جاندار مردار و ميته نباشد، والله العالم.

3 - كاشتن مو

سؤال (493) آيا كاشتن مو براى كسى كه ريش ندارد و يا فاقد موى سر مى باشد، جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين عمل به عنوان اولى آن جايز مى باشد.

ص: 365

تبريزى (قدس سرّه): در صورتى كه پوست بدن با آنها پوشيده نشده و آب در وضو و غسل به بدن برسد، مانعى ندارد.

4 - ختنه

ختنه ى زنها

سؤال (494) آيا ختنه كردن دختران هم واجب عينى است؟

(بسمه تعالى): ختنه ى زنها مستحب است.

سؤال (495) حكم ختنه ى دختر چيست؟ با توجه به اينكه از اين عمل اذيت مى شود و بايد در چه سنى ختنه شود؟

(بسمه تعالى): ختنه ى دختران واجب نمى باشد، والله العالم.

ختنه ى مرد

سؤال (496) شخصى ختنه شده است، ولى مقدارى از پوست روى آن به اندازه ى سر انگشتى باقى مانده، آيا عنوان ختنه در فرض مذكور محقق گرديده است يا اينكه بايد مقدار باقى قطع شود، با توجه به اينكه اين شخص بالغ مى باشد؟

(بسمه تعالى): اگر مقدار كمى مثل سر انگشت باقى مانده باشد، صدق ختنه مى شود. در صورتى كه قسمت عمده ى سر آلت ظاهر و آشكار باشد، بريدن باقى واجب نمى باشد، والله العالم.

ص: 366

مقصد نوزدهم: احكام دانشگاه هاى پزشكى

اشاره

سؤال (497) آيا پزشكى كه در دانشگاه علوم پزشكى رشته ى دندانپزشكى تحصيل مى كند، مى تواند در رشته ى پزشكى احكام زنان و زايمان هم تحصيل نموده و اطلاعاتى به دست آورد؛ زيرا گاهى موارد نياز مى شود، آيا دانشجويان رشته ى چشم پزشكى مى توانند در اين رشته تحصيلاتى داشته باشد، با توجه به اينكه تحصيل اين رشته براى آنها ضرورى نبوده و فقط براى به دست آوردن اطلاعاتى كه در هنگام ضرورت مفيد مى باشد، اقدام به تحصيل اين رشته مى كنند؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه دانشجو بداند كه در تحصيل اين رشته مصلحت عمومى براى جامعه وجود دارد، تحصيل اين رشته مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (498) من پزشكى هستم كه سعى دارم در رشته ى تخصصى جراحى اقدام به تحصيل كنم. براى من سؤالى مطرح شده كه از شما مى خواهم، جواب آن را بفرماييد؟

پزشكى كه عمل جراحى زيبا سازى انجام مى دهد؛ يعنى مردان و زنانى كه در بدنشان داراى ناهنجارى جسمى مانند زيادى چربى در شكم و يا در ران ها و يا در سينه ها هستند و مى خواهند با كمك عمل جراحى اين نقاط زايد را از بين برده و ظاهر بدن را به شكلى مناسب و متوازن زيبا سازند.

ص: 367

اين عمل مستلزم اين است كه مرد و يا زن بدن خود را به پزشك به شكل برهنه نشان دهند و گاهى اوقات اين عمل مستلزم نظر و لمس بدن نامحرم مى باشد با توجه به اينكه خانمها نوعاً اين عمل را به خاطر ايجاد علاقه به شوهرانشان و يا براى بدست آوردن خواستگار مناسب تر انجام مى دهند. آيا اين عمل جراحى زيباسازى جايز مى باشد؟ آيا طريقى براى رفع اشكال از اين عمل وجود دارد؟ آيا مالى كه از اين راه به دست پزشك مى رسد، مباح و حلال است؟ آيا مى توان با اين پول حج بجا آورد و يا در محلى كه با اين پول به دست آمده، نماز خواند؟ آيا فرقى بين عمل جراحى براى زيباسازى تنها و بين عمل جراحى در موارد سوختگى وجود دارد؟

(بسمه تعالى): عمل جراحى زيباسازى در صورتى كه مستلزم كشف بدن در مقابل نامحرم باشد و يا مستلزم لمس بدن نامحرم باشد، جايز نمى باشد، ولى خانم ها اگر اين عمل را در نزد پزشك زن انجام دهند، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل اول: مسايل اختلاط و نگاه به نامحرمان

سؤال (499) بعضى از خانم هاى مؤمنه كه در دانشگاه مشغول تحصيل مى باشند، برخى موارد در كلاس درس هنگامى كه استاد مطلبى را توضيح

ص: 368

و تشريح مى كند شاگردان ناگزيرند كه به صورت استاد خود نگاه كنند و اين نظر بدون انگيزه ى شهوانى بوده و فقط از روى ناچارى و جهت يادگيرى مطالبى كه استاد تشريح مى كند، مى باشد با توجه به آنچه گفته شد، حكم اين گونه نگاه و نظر به نامحرم را بفرماييد؟

(بسمه تعالى): مجرد نگاه كردن به صورت مرد بدون لذت مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (500) الف - در دانشگاه پزشكى گاهى اوقات يادگيرى مسايل متوقف بر آن است كه دانشجو در نزد پزشك حاذق و متخصص حاضر شده و گاهى در اتاق عمل جراحى در نزد پزشك متخصص باشد، در اين موارد گاهى اوقات مجبور مى شود كه بدن نامحرم را لمس و يا نگاه كند و اين لازمه ى تحصيل و فراگيرى مسايل پزشكى مى باشد، آيا تحصيل در اين رشته و آنچه گفته شد، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه دانشجو به آنچه گفته شده، اضطرار داشته باشد، مانعى ندارد و مراد از اضطرار اين است كه جامعه و مردم مسلمان به تحصيل او در اين رشته نياز داشته باشد، والله العالم.

ب - آيا مسايل ذكر شده نسبت به دانشجويان دختر، در سؤال سابق جايز است؟

ص: 369

(بسمه تعالى): در صورتى كه زنان و بانوان جامعه ى اسلامى به اينگونه تخصص نياز داشته باشند، تحصيل دانشجوى دختر و آنچه كه در سؤال ذكر شده، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (501) در دانشگاه هاى پزشكى كه بين دانشجويان مرد و زن مشترك است، گاهى اوقات دانشجويان ناچارند جهت فراگيرى مسايل پزشكى به عورت مريض و يا مريضه نگاه نمايند، مانند مواردى كه پزشك در مسايل زنان و زايمان تحصيل نموده و مجبور به بررسى و معاينه از عورت مريضان مراجعه كننده مى باشند و گاهى اوقات اين دانشجويان بعد از اتمام تحصيل به مناطق محروم رهسپار شده كه پزشكان زن در آنجا نبوده و در برخى موارد ناچارند كه به بدن زنهاى مريض نگاه نموده و يا بدن آنها را لمس نمايند. و همچنين در هنگام وضع حمل ناچارند به بدن زن دست زده و در صورت استنكاف از اين عمل جان اين خانمها و يا بچه هاى آنها به خطر مى افتد، آيا با توجه به آنچه كه ذكر شد، عمل پزشكان جايز است؟ آيا فراگيرى علم پزشكى با توجه به مقدمات ذكر شده جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه دانشجويان توانايى تحصيل و بدست آوردن تخصص در امور ذكر شده را داشته باشند و بتوانند با تخصص خود جان زن و يا نوزادى را از مرگ نجات دهند و اين تخصص

ص: 370

متوقف بر گرفتن مدرك تحصيلى از دانشگاه باشد، تحصيل در دانشگاه و آنچه كه در سؤال ذكر شده، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (502) آيا حضور در دانشگاه براى دختران با مراعات كامل حجاب اسلامى در صورتى كه فقط در آزمايشگاه ناچارند با نامحرمان در يك مكان باشند، اشكال دارد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه در رشته اى تحصيل مى كند كه در آينده براى معالجه ى زنهاى مريض در جامعه مفيد است و مى توانند با تخصص خود آنها را مداوا نموده، به شكلى كه زنهاى جامعه براى معالجه، ديگر به پزشك مرد محتاج نشوند، مانعى ندارد و واجب است كه حجاب و عفاف خود را حفظ نمايند، والله العالم.

سؤال (503) در دانشگاه هاى پزشكى لازم است كه دانشجويان در برخى موارد بدن مرد و يا زن نامحرم را معاينه نموده و در اين معاينه گاهى اوقات به عورت شخص مريض رسيده و دانشجو براى فراگيرى مسايل طبى ناچار است، به معاينه ى عورت اقدام نمايد، آيا تحصيل در اين نوع رشته هاى پزشكى و اين گونه معاينات جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين عمل به عنوان اولى جايز نمى باشد، ولى اگر حفظ جان انسانهاى كه جان آنها احترام دارد، متوقف بر آنچه كه در سؤال ذكر شده باشد، مانعى ندارد وهمچنين براى شخص طبيب و پزشك هم اين معاينات اشكالى ندارد.

ص: 371

تبريزى (قدس سرّه): آنچه كه ذكر شده، به عنوان اولى حرام است، ولى اگر حفظ جان انسانهاى كه داراى احترامند، متوقف بر اين اعمال باشد و يا اينكه استقلال و آبروى جامعه اسلامى به آن متوقف باشد، مانعى ندارد.

سؤال (504) آيا نگاه كردن پزشك يا پرستار به عورت زن هنگام زايمان جهت يادگيرى مسايل پزشكى جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن كافره باشد و نگاه هم به جهت لذت نباشد، مانعى ندارد و در صورتى كه زن كافره پيدا نشود، فقط دانشجويان و پرستاران زن مى توانند عمل ذكر شده را انجام دهند، والله العالم.

فصل دوم: لمس بدن نامحرم

سؤال (505) بعضى از دانشجويان پزشكى ناچارند كه اطلاعاتى درباره ى ماساژ بدن مريض تحصيل كنند كه داراى آثارى در درمان مريضان مى باشد، البته اين عمل مستلزم لمس بدن اجنبيه بوده و در بعضى از دانشگاهها مراعات ضوابط شرعى نمى شود و اگر دانشجويان مؤمن در اين درس شركت نكنند، از امتحانات محروم گشته و باعث گرفتار شدن و منصرف شدن آنها مى شود، آيا اين عمل جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اگر مى داند كه در آينده پزشك شده و امراض مريضان مؤمن و زن هاى مؤمنه را مداوا كرده و باعث حفظ آنها از مرگ و

ص: 372

خطرات ديگرى مى شود، آنچه كه ذكر شده، مانعى ندارد، البته لمس و نظر التذاذى حرام است.

فصل سوم: لمس اعضاى جدا شده از بدن زن مريض

سؤال (506) الف - گاهى اوقات سينه ى زن مبتلا به مرض سرطان قطع شده و به آزمايشگاه آورده مى شود، آيا پزشك مى تواند به آن نگاه كند و يا لمس نمايد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه زن مسلمان نبوده و يا در صورتى كه نگاه جهت معالجه و درمان باشد، اشكالى ندارد، والله العالم.

ب - آيا براى پزشك ديگر و يا دانشجويانى كه در دانشگاه تحصيل مى كند، نگاه به سينه ى قطع شده و يا لمس آن، جهت كمك پزشك متخصص و يا جهت يادگيرى جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه جهت كمك به پزشك متخصص بوده و يا اينكه سينه متعلق به زن كافره باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

فصل چهارم: نگاه به تصاوير و فيلم هاى مبتذل جهت تعليم مسايل پزشكى

سؤال (507) آيا مشاهده ى عكس ها و تصاوير مبتذل كه در كتابهاى پزشكى و مجله هاى تخصصى وجود دارد، جايز است؟

ص: 373

(بسمه تعالى): در صورتى كه نگاه به خاطر تعليم و يا يادگرفتن باشد، مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (508) نظر مبارك را درباره ى دانشجويانى كه هنگام فراگيرى مسايل پزشكى، ناچارند به فيلم ها و يا تصاوير مبتذل كه شامل بدن برهنه ى زنان و مردان است نگاه نمايند، بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در هنگام اضطرار مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (509) آيا نگاه كردن به فيلم هاى كه در آن عمل مقاربت جنسى و پيدايش جنين انسان وتولد او در آن نشان داده مى شود، جايز است؟

(بسمه تعالى): نگاه به صحنه اى كه نزديكى و مقاربت جنين را نشان مى دهد، جايز نمى باشد، ولى نظر كردن به چگونگى پيدايش جنين در رحم در هنگام فراگيرى مسايل پزشكى مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (510) آيا مشاهده به فيلم هايى كه جنبه ى علمى و آموزشى داشته و براى فراگيرى مسايل پزشكى لازم است كه شامل تصاويرى از قبيل آلت تناسلى و يا كيفيت اختلاط و امتزاج تخمك ها مى باشد، جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه نگاه كردن با قصد شهوت و لذت بردن نباشد و فقط جهت تعلم و فراگيرى باشد و در فراگيرى آن هم ضرورت و اضطرارى باشد، نگاه به اين گونه فيلم ها مانعى ندارد، والله العالم.

ص: 374

فصل پنجم: انجام آزمايشات پزشكى بر روى ديوانگان

سؤال (511) آيا انجام دادن بعضى از آزمايشات پزشكى و يا تجربيات علمى بر روى بعضى از مجانين و ديوانگان جهت به دست آوردن نتايج مفيد علمى جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه آزمايشات ذكرشده، براى شخص مجنون مفيد بوده و ضررى برايش نداشته باشد، مانعى ندارد، اين مسئله در مجنون مسلمان است، ولى در مجنون كافر مطلقاً اشكالى ندارد.

فصل ششم: نگهدارى اجزاى بدن و يا جنين انسان براى استفاده ى دانشجويان

سؤال (512) در بعضى از عمل هاى جراحى عضو و يا جزيى از بدن به خاطر مبتلا به مرض و بيماريهاى خاص قطع مى گردد. اين اعضاء، اعضايى مانند (رحم، طحال، مثانه، كيسه ى صفرا، معده و...) مى باشد كه براى آزمايشات پزشكى در محل خاص نگهدارى مى شود و برخى موارد مقدار زيادى از اين اعضاء در بيمارستان ها جمع مى گردد كه موجب طرح سؤالاتى شرعى است كه ذيلاً مكتوب مى گردد.

1 - آيا نگهدارى اين اعضاء در يك ظرف شيشه اى و دادن آن به دانشجويان جهت بررسى جايز مى باشد؟

ص: 375

(بسمه تعالى): در صورتى كه اين اعضاء از شخص كافر گرفته شده باشد، حفظ و نگهدارى آنها به جهت غرضى كه گفته شده، مانعى ندارد، ولى قطع عضو ميت مسلمان و نگهدارى آن جايز نبوده و در صورت قطع بايد دفن گردد و همچنين در صورتى كه از مسلمان زنده گرفته شده، به شكلى كه در رساله ى عمليه گفته شده، بايد دفن گردد، والله العالم.

2 - آيا دور اندختن اين اعضاء با زباله ها جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): دور انداختن اين اعضاء با زباله ها در صورتى كه باعث آلودگى محيط و ضرر زدن به مردم باشد، هر چند عضو از كافر گرفته شده باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (513) در بعضى از آزمايشگاه هاى پزشكى در دانشگاهها، جنين هاى متعددى از انسان در مراحل مختلف عمر جنين در معرض ديد قرار داده شده است. اين جنين ها متعلق به زن هاى مسلمان بوده و با زدن موادى به نام فورمالين به آنها، آنها را در ظرفهاى شيشه اى نگهدارى و حفظ مى كنند و دانشجويان پزشكى با مراجعه به آنها نگاه مى كنند، با توجه به آنچه گفته شد، اكنون سؤالاتى مطرح مى گردد كه اميد است، جواب عنايت فرماييد.

1 - اگر جنين متعلق به زن مسلمان باشد، حكم نگهدارى جنين و عدم دفن آن چگونه است؟

ص: 376

(بسمه تعالى): در صورتى كه جنين محكوم به اسلام باشد بايد دفن شود. و حكم به اسلام جنين در صورتى است كه پدر و مادر هر دو مسلمان يا يكى از آنها مسلمان باشد.

2 - در صورتى كه مادر جنين غير مسلمان باشد، آيا عمل مذكور جايز است؟

(بسمه تعالى): از جواب سؤال سابق معلوم شد.

3 - شخصى كه اين جنين ها را در داخل محفظه ى شيشه اى مى گذارد، آيا واجب است، مسح غسل ميت نمايد؟

(بسمه تعالى): تا زمانى كه روح در جنين دميده نشده، دست زدن به آن موجب غسل نمى شود، ولى در صورتى كه دست مرطوب را به آن زده است، بايد دست خود را تطهير كند.

4 - آيا اين عمل با توجه به رضايت ولى شرعى جنين، جايز مى باشد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه جنين از شخص مسلمان باشد و محكوم به اسلام باشد، بايد دفن شود و رضايت ولى او اثرى ندارد.

مقصد بيستم: احكام ضمانت در شركت ها

اشاره

سؤال (514) من در شركتى مشغول به كار مى باشم. يكى از قوانين اين شركت اين است كه كارگران و خانواده و اشخاص تحت تكفل اين كارگران را بيمه درمانى مى نمايد، من مى خواهم پدر و مادر خود را داخل

ص: 377

در اين بيمه نمايم در حالى كه واقعاً من متكفل خرج و مخارج آنها نمى باشم، ولى مى خواهم در نامه اى امضاء كنم كه من متكفل آن دو مى باشم تا بتوانم به اين وسيله به آنها خدمت نموده و در معالجه ى آنها سهيم باشم، آيا اين عمل جايز است؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه معالجه ى والدين شما ضرورى بوده و شما و كسانى كه متكفل آنها مى باشند، هزينه ى درمان را نداريد مى توانى بگويى كه من متكفل آنها هستم و از اين كلمه قصد كنى؛ يعنى در درمان و معالجه ى آنها كمك كننده هستم، تا اينكه كلام شما دروغ نباشد و در غير اين صورت دروغ گفتن حرام بوده و گفته و يا نوشته ى شما دروغ محسوب مى گردد، والله العالم.

فصل اول: حكم بعضى از نسخه هاى پزشكى كه واقعيت ندارد

سؤال (515) آيا پزشك مى تواند براى كسى كه مريض نمى باشد، نسخه ى درمان تجويز نموده تا غيبت او را در هنگام كار موجّه جلوه دهد، آيا صدور نسخه به عنوان مريض جايز است؟

(بسمه تعالى): دروغ حرام است، والله العالم.

سؤال (516) بعضى از كارگران و يا كارمندان ادارات نزد پزشكى رفته و براى اينكه غيبت خود را در روزهاى كارى موجه سازند، از پزشك

ص: 378

نسخه ى مريضى گرفته و خود را به عنوان مريض جلوه مى دهند. آيا مراجعه به اين گونه پزشكان جايز بوده و آيا اجرتى را كه كارگران در مقابل ايامى كه غايب بودند، مى گيرند، حلال است؟

(بسمه تعالى): اين عمل دروغ است و حرام مى باشد و اجرتى را كه در مقابل ايامى كه به كار نرفته، مى گيرد، حرام است، والله العالم.

سؤال (517) بعضى از داروخانه ها اقدام به دادن قبض هاى صورى به مشتريان خود مى كنند تا اين مشتريان اين قبوض را به مراكز بيمه برده و از حق بيمه خود استفاده نموده و در موارى كه اين مشتريان محتاج و نيازمند هستند، مبلغى را استفاده نموده تا خسارت نبينند. با توجه به اينكه داروخانه اين داروها را به مشتريان نفروخته و فقط قبض غير واقعى و صورى را به آنها داده است. آيا اين عمل از جانب مسئولان داروخانه مجاز است؟ در صورت حرمت اين عمل، آيا وجهى براى خروج از حرمت در اين موارد وجود دارد؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نمى باشد؛ زيرا دروغ محسوب شده، هر چند موجب انتفاع و بهره ى بعضى از مشتريان باشد، والله العالم.

ص: 379

فصل دوم: بكار بردن حيله و فريب در برخورد با شركت هاى بيمه

سؤال (518) آيا بدست آوردن مالى از بعضى شركتهاى دولتى مانند بيمه و غير آن به وسيله ارايه ى نسخه هاى ساختگى و غير واقعى با توجه به اينكه شخص اصلاً مريض نبوده و فقط قصدش بدست آوردن پول مى باشد و هيچگونه ضرر و خطرى به خود و ديگرى وارد نمى كند، جايز است؟

(بسمه تعالى): تزوير و خيانت و امثال اين كارها كه موجب وهن و سبكى شخص مؤمن باشد، جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (519) بعضى از مردم اقدام به قرارداد بيمه ى پزشكى با بعضى از شركتها مى كنند، به اين طريق كه هر سال وجهى را به شركت داده و شركت در مقابل مبلغ دريافت شده، هزينه ى دارو و معالجه ى اين اشخاص را در هنگام مداوا و معالجه پرداخت مى كند، اكنون سؤال اين است كه اگر شخص به پزشك مراجعه كرده و پزشك هم براى او دارويى را تجويز نموده كه قيمت آن مثلاً 50 ريال مى باشد، آيا اين شخص مى تواند در داروخانه به جاى گرفتن دارو چيز ديگرى بگيرد؛ چون داروى پزشك را از قبل در خانه دارد، با توجه به اينكه متن قرارداد بيمه فقط تامين هزينه ى دارو مى باشد؟

ص: 380

(بسمه تعالى): در صورتى كه شركت هاى ذكر شده خصوصى مى باشد، تخلف از قوانين و مقررات آنها بر شخص جايز نمى باشد، والله العالم.

سؤال (520) ما مجموعه اى داروخانه داريم و با بعضى از شركتهاى خصوصى و دولتى قرارداد بيمه براى كارمندان اين شركت ها بسته ايم و متعهد شديم در مقابل پولى كه از اين شركتها مى گيريم، هزينه ى داروى كارمندان اين شركتها و افراد خانواده آنها را مجاناً محاسبه نموده و مبلغى دريافت نكنيم، البته اين قرار داد فقط نسبت به هزينه ى دارو بوده و شامل اشياء و مواد ديگر نمى باشد، با توجه به آنچه ذكر شد، مستدعى است جواب سؤالات ذيل را مرقوم فرماييد؟

1 - در صورتى كه بعضى از كارمندان بخواهند قيمت دارويى را كه پزشك ذكر كرده، نقداً از داروخانه گرفته و يا آن را تبديل به اشياء غير دارويى مثل مسواك و يا روغن مو و شامپو نمايند و مطالبه ى اشيايى را مى كنند كه جنبه ى دارويى ندارد، آيا اين تبديل جايز است؟

2 - بعضى از كارمندان اشياء دارويى نمى خواهد؛ زيرا اصولاً مريض نبوده و فقط به شكل صورى به پزشك مراجعه كرده و يك نسخه ضرورى گرفته و به داروخانه مراجعه كرده اند تا بتوانند هزينه ى اشياء غير دارويى خود را مجاناً به دست آورد؟

ص: 381

3 - پدرانى كه خود طرف قرارداد بيمه نبوده، بلكه به جهت كارمند بودن فرزندان خويش به داروخانه مراجعه مى كنند و مى خواهند نسخه را مانند مورد 2-1 تبديل نمايند؟

4 - اشخاصى كه داروهايى را به جهت عقد بيمه مجاناً از داروخانه تحويل گرفته و هم اكنون بعد از مدتى مى خواهند اين داروها را با اشياء غير دارويى تعويض نموده و يا مبلغ آنها را نقداً دريافت نمايند؟

5 - عده اى از كارمندان و يا پدرانشان نزد پزشك رفته و پزشك براى آنها داروهاى گران قيمت مى نويسد و آنها بجاى دارويى كه پزشك نوشته، مى خواهند داروى تقويت نيروى جنسى بگيرند كه البته داروهاى جنسى طرف قرار داد بيمه نمى باشد؟

6 - آيا در تمام فرض هاى بالا، مانعى دارد كه به آنها تخفيف دهد تا به مراد خود برسند؟

(بسمه تعالى): تخلف از قرار دادى كه بين داروخانه و شركتها بسته شده، براى مسئولين داروخانه و اشخاصى كه نسخه ى دارو در دست آنها بوده و به داروخانه مراجعه مى كنند، جايز نمى باشد، والله العالم.

ص: 382

مقصد بيست و يكم: احكام بيمارستان ها

فصل اول: احكام كارمندان بيمارستان ها

سؤال (521) شخصى در بيمارستان مسئول صندوق امانات و اشيايى است كه بيماران جهت امانت در آنجا قرار مى دهند، البته اين امانات بعضى توسط خود شخص مريض تحويل مسئول داده شده و بعضى ديگر در حال بيهوشى و اغماء از مريض گرفته شده، مثل بيماران تصادفى، اكنون سؤال اين است، مقدارى از اين امانات در نزد شخص مسئول جمع شده و صاحبان اين امانات يا فوت شده اند و يا سفر نموده و محل معينى ندارند و يا از اين امانات اعراض كرده اند، اكنون وظيفه ى شخص مسئول چيست؟

خوئى (قدس سرّه): در صورتى كه ممكن باشد امانات ذكر شده را به ورثه ى شخص فوت شده برسانند، بايد اين عمل را انجام دهند و در صورت عدم امكان اين اموال مجهول المالك بوده، بايد از طرف صاحبان آنها به فقرا صدقه داده شود. و همچنين در صورتى كه صاحبان اين امانات سفر نموده، در صورتى كه نتوان اموال را به آنها رساند. بايد از طرف صاحبان آنها صدقه داده شود و در صورتى كه احراز شود، صاحبان اموال از اموال ذكر شده اعراض و چشم پوشى كرده اند، هركس مى تواند آنها را براى خود برداشته و تملّك نمايد، والله العالم.

ص: 383

سؤال (522) كارمندى در بيمارستان وظيفه دارد، خبر تصادفاتى كه به بيمارستان انتقال مى يابد و جزئيات آن را به بخش ويژه ى پليس راه خبر دهد. گاهى اوقات طرفين تصادف هر دو با هم سازش نموده و با هم كنار مى آيند. آيا لازم است در فرض مذكور گزارشات و اخبار ذكر شده را ابلاغ نمايد، اين در صورتى است كه اگر مراتب را ابلاغ نكند، مورد ايذا و اذيت قرار مى گيرند؟

خوئى (قدس سرّه): ابلاغ خبر در فرض مذكور به عنوان اولى جايز نمى باشد، ولى در صورتى كه از عدم ابلاغ ضررى به خود شخص وارد گردد، ابلاغ مانعى ندارد، والله العالم.

سؤال (523) كارمندى در بيمارستان در بخش زايمان بوده و متوجه مى شود كه خانمى از طريق غير مشروع حامله گرديده و وضع حمل نموده است. با توجه به اينكه طبق قوانين بيمارستان كارمند موظف است مراتب فوق را به مسئولين بيمارستان ابلاغ كند، آيا در اين فرض، در صورتى كه ابلاغ خبر موجب بى آبروى آن زن شود، ابلاغ خبر جايز است؟

خوئى (قدس سرّه): اين فرض هم مثل سؤال سابق دو صورت دارد كه طبق يكى جايز نبوده و بنابر ديگرى جايز مى باشد.

ص: 384

فصل دوم: دزدى و سرقت در بيمارستان

سؤال (524) شخصى از بيمارستانى، بعضى از لوازم پزشكى را از روى جهل برداشته است و اكنون كه متوجه حرمت اين عمل شده، همه ى آن لوازم از بين رفته است. وظيفه ى شخص مذكور چيست؟

(بسمه تعالى): اين عمل جايز نبوده و بايد به بيمارستان برگردانده شود و در صورت تلف شدن آنها، بايد قيمت آنها را در زمان از بين رفتن آنها محاسبه نموده و آنها را در صورتى كه بيمارستان خصوصى است، به مسئولين بيمارستان پرداخت كند.

سؤال (525) بعضى از اشخاص هر روز به بيمارستان ها مراجعه كرده و با نسخه ى پزشك و با حيله هاى ديگر مواد دارويى را با قيمت ناچيز گرفته و بعد از مدتى آنها را خارج بيمارستان با مبالغ بيشترى مى فروشند واين عمل در برخى موارد موجب محروم ماندن بيماران بسترى شده، در بيمارستان مى گردد.

الف - حكم شرعى اين عمل را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه احتياج به داروهاى ذكر شده ندارد، گرفتن دارو و فروش آن جايز نمى باشد.

ب - آيا عمل پزشكى كه نسخه هاى اين اشخاص را مى نويسد، جايز است؟

(بسمه تعالى): دادن نسخه و سفارش دارو فقط براى مريض جايز مى باشد.

ص: 385

ج - حكم فروش اين داروها چيست؟

(بسمه تعالى): حرام است.

خاتمه: مسايل متفرقه

اشاره

سؤال (526) دخترى كه 20 سال سن داشته و كرولال مى باشد. او در بعضى اوقات در عقايد خود شك نموده و نسبت به حقانيت مذهب شيعه دچار ترديد مى گردد، اين حالت گاهى اوقات منتهى به شك در معاد و يا توحيد و اصول اعتقادى ديگر مى گردد. وظيفه ى اطرافيان اين دختر چيست؟

(بسمه تعالى): شكى كه براى اين دختر پيدا مى شود، با توجه به حالى كه او دارد، موجب ارتداد او نمى شود و شما و اطرافيان او، بايد با وسايل و راههايى كه در خور حال اين دختر مى باشد، او را مطلع ساخته و شك و ترديد او را زايل سازيد، والله العالم.

1 - حكم طرد و جدا ساختن اولاد

سؤال (527) من پدر دوازده فرزند مى باشم كه آنها از دو مادر بوده و اكنون به خاطر كثرت عايله مبتلا به مشكلات فراوانى در زمينه هاى متعدد گرديدم. با توجه به كثرت آنها سيطره و نفوذ يك پدر موفق را بر آنها نداشته و متاسفانه بعضى از آنها مبتلا به بيمارى جسمى و روحى

ص: 386

گرديده اند. با توجه به اينكه خود من هم مريض شده و مدتها مشغول معالجه هستم، آيا مجاز هستم كه آنها را از خانه و زندگى خويش طرد كنم؟

(بسمه تعالى): در صورتى كه طرد و بيرون نمودن آنها از منزل باعث واقع شدن آنها در مفاسد وانحرافات باشد و چنانچه نوعاً هم اينگونه فرزندان در صورت طرد خانواده مبتلا به انحراف مى شوند، طرد جايز نمى باشد و شما وظيفه داريد با نصيحت مداوم وپند دادن آنها را ارشاد نموده و در صورت عدم تاثير با تهديد به امرى كه در ارشاد آنها نافع باشد، آنها را متوجه به درستكارى و نيكوكارى نماييد و از خداوند هم كمك طلبيده و استمداد نماييد.

2 - نيكى به پدر و مادر مريض

سؤال (528) بعضى از فرزندان مادرشان را كه مبتلا به اختلال حواس شده و در سنين بالا به سر مى برد در سراى سالمندان كه مسيحيان ساخته اند و در آنجا سالمندان مسيحى نگهدارى مى شوند، برده و او را به اين مركز سپرده اند، آيا فرزندان ديگر وظيفه ى شرعى دارند كه مادر را از مركز مذكور بيرون آورده، تا مادرشان در معرض ديد نامحرمان نباشد؟

(بسمه تعالى): اين عمل موجب هتك و بى احترامى به زن مؤمنه است و جايز نيست، هرچند كه مادر اختلال حواس داشته باشد و بر

ص: 387

فرزندان اين مادر واجب است كه او را حفظ نموده و مراعات حال او را نمايند تا اينكه خداوند تقدير خودش را در حق اين مادر ظاهر سازد و فرزندان در اين عمل اجر و ثواب زيادى را تحصيل نموده و اين عمل مصداق بارز نيكى و احسان به مادر محسوب مى گردد، والله العالم.

3 - حكم قمه زنى

سؤال (529) نظر مبارك شما راجع به قمه زنى چيست و آيا قمه زنى جزء شعائر حسينيه محسوب مى گردد؟

(بسمه تعالى): طبق آنچه از روايات معتبره استفاده مى شود، جزع بر حضرت سيدالشهداء (ع) مطلوب و مستحب مى باشد و اين استحباب شامل عزادارى و جزع بر اهل بيت آن حضرت، مثل حضرت ابى الفضل و خواهر بزرگش حضرت زينب (عليها السلام) و حضرت على اكبر و غير اين بزرگواران از اهل بيت آن حضرت مى گردد و همچنين گريه و عزادارى در مصايب ساير معصومين و امامان بزرگوار و وجود مقدّس صديقه ى طاهره (عليها السلام) مطلوب و مستحب است و در صورتى كه عنوان جزع بر بعضى از مصاديق، هر چند در بعضى از بلاد صحيح باشد، در استحباب شرعى آن عمل كفايت مى كند، والله الهادى الى سواء السبيل.

ص: 388

4 - قرض گرفتن از بانك جهت معالجه

سؤال (530) شخص مبتلا به سرطان شده و پزشكان مرگ او را نزديك تشخيص داده اند. در اين هنگام عدّه اى از نزديكان اين شخص به او سفارش كرده اند كه مبلغى وام از بانك برداشته تا بعد از خودش فرزندان يتيم او به سختى زندگى مبتلا نشوند و با توجه به اينكه بعضى از بانكهاى موجود در مملكت سعودى بقيه ى وام را در صورت فوت شخص مقرض به ورثه ى او بخشيده و مابقى را طلب نمى نمايند، آيا اين عمل و گرفتن وام براى شخص مذكور جايز است؟

(بسمه تعالى): گرفتن وام از بانك هاى دولتى جهت بدست آوردن مجهول المالك مانعى ندارد، والله العالم.

5 - ساختن متكّاهاى پزشكى به شكل اسباب بازى

سؤال (531) آيا ساختن متكّاهاى پزشكى كه شكل و تركيب ظاهرى آنها به وسيله ى كامپيوتر، به شكل اتوماتيك و به شكل اسباب بازى اطفال ساخته مى شود و گاهى اوقات به شكل خيالى يك موجود زنده مى باشد، جايز است. در صورت حرمت اين عمل، آيا وجه ى شرعى براى حلال قراردادن اين عمل وجود دارد. با توجه به اينكه من و بعضى از رفقاى من در ساخت اين وسيله شريك هستيم؟

ص: 389

(بسمه تعالى): در صورتى كه آنچه ساخته مى شود، به شكل ناقص از موجود زنده بوده و هيئت و شكل كامل آن نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

6 - معالجه در بلاد كفر

سؤال (532) حكم معالجه و مداواى بيمار در اماكنى كه اهل آنها از كفار بوده، مانند لندن در صورتى كه دولت هزينه و مبلغ درمان را كاملاً پرداخت نموده و همچنين هزينه ى بليط هواپيما و مخارج هتل و به شكل كلى همه ى مخارج سفر درمانى را پرداخت كند، چيست؟

(بسمه تعالى): تا زمانى كه اين عمل مستلزم حرام ومحذور شرعى نباشد، مانعى ندارد، والله العالم.

7 - ويار در زن هاى باردار

سؤال (533) سؤال راجع به عادت ويار مى باشد كه در زنهاى باردار حاصل مى شود. آيا روايتى راجع به آن وارد شده يا نه؟ و آيا آن يك امر حقيقى و حتمى است كه انسان كه بر اساس آن خلق شده و در صورتى كه حقيقى است، حكمت و علت آن چيست؟ آيا راهى براى برطرف كردن آن وجود دارد؟

(بسمه تعالى): اين مسئله جنبه ى شرعى نداشته، با توجه به اينكه اين عادت در همه ى زنهاى باردار ديده نمى شود. در صورتى كه زن به خاطر اين

ص: 390

مسئله ميلى به غذاى حلالى پيدا نمود، مى تواند آن را بخورد، والله العالم.

8 - باقى مانده ى غذاى مؤمن شفاست

سؤال (534) باقى مانده ى غذاى انسان و حيوانات، هركدام بر حسب طهارت، كراهت و نجاست چه حكمى دارد و باقى مانده ى غذاى مؤمن چگونه مى باشد؟

(بسمه تعالى): باقى مانده ى غذا در همه ى حيوانات حلال و پاك مى باشد، مگر باقى مانده ى غذاى خوك و سگ و كافرى كه اهل كتاب نباشد، هر چند بنابر احتياط مستحب بايد از باقى مانده ى غذاى كافر اهل كتاب هم اجتناب شود. بله باقى مانده ى حيواناتى كه خوردن گوشت آنها حرام مى باشد، غير از گربه مكروه مى باشد. اما باقى مانده ى غذاى مؤمن شفا بوده، بلكه در بعضى از روايات فرموده اند كه شفاى هفتاد درد در آن است.

9 - معالجه با دعاهايى كه به گردن آويزان مى كنند

سؤال (535) از امام صادق (ع) سؤال شده، راجع به آنچه كه مردم به گردن خود آويزان كرده و يا به همراه دارند كه مشتمل بر دعا و يا اسماء متبركه است. آيا اين امور تقدير خداوند را عوض مى كند. امام (ع)

ص: 391

فرمودند؟ (اين عمل ها تقدير خداست) لطفاً معناى اين جمله را بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): مراد از اين جمله اين است كه خداوند در اين اشياء تاثيرى قرار داده و بلاى مقدر را به واسطه ى آنها رفع مى كند، چنانچه در دعا و كارهاى نيك و ثواب، خداوند اين اثر را قرار داده و اين اثرى را كه خداوند در اين امور قرار داده، از مقدرات پروردگار مى باشد، والله العالم.

10 - معالجه با توسل به اهل بيت (عليهم السلام)

سؤال (536) من مريضى هستم كه پزشكان از معالجه ى من عاجز و ناتوانند. خواهشمندم كه دعا و يا ذكر و عبادتى كه از اهل بيت (عليهم السلام) براى معالجه رسيده است، بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): توسل به اهل بيت (عليهم السلام) در برطرف شدن مشكلات و سختى ها و رفع بلاها و گرفتارى ها نفع فراوان داشته و اين ذوات مقدسه نزديك ترين و مفيدترين وسايل براى تقرب و نزديكى به خدا مى باشند و ما و همه ى مؤمنين مأموريم كه در همه ى شئون زندگى به آن بزرگان پناه برده و توسل پيدا كنيم، خداوند شما را شفا و عافيت عنايت فرمايد.

ص: 392

سؤال (537) من دانشجوى رشته ى پزشكى بوده و مبتلا به يك مريضى وراثتى مى باشم كه به آن كم خونى شديد گفته مى شود، در اين زمينه خواستم كه دارويى ضد ويروس وباى كبدى استفاده نمايم، كه البته قبل از آن بايد يك آزمايش پزشكى انجام مى دادم. بعد از آزمايش معلوم شده كه من مبتلا به وباى كبد از نوع (ب) آن نمى باشم، ولى بعد از آزمايش معلوم شد كه متاسفانه مبتلا به ويروس ديگرى از نوع (ج) مى باشم كه به وسيله خون اين ويروس منتقل مى گردد و گاهى اوقات ممكن است از راه استفاده مسواك و شانه در صورتى كه آلوده به خون شود، اين ويروس منقل گردد. مسئله اى كه مرا خيلى ناراحت نموده، اين است كه مادرم از اين قضيه باخبر نبوده و نمى دانم كه به او چه بگويم. مادر و پدرم و برادرانم مرا سالم و صحيح مى دانند و از اين قضيه خبرى ندارند. لطفاً براى اين مشكل من نصيحت و موعظه اى بيان فرماييد؟

(بسمه تعالى): از خداوند عافيت و صحت كامل را براى شما مسئلت مى كنم كه او شفا دهنده ى مريضان است. شما بايد براى معالجه ى خود و شفاى از اين مرض متوسل به اهل بيت (عليهم السلام) گرديده و به آن ذوات مقدسه پناه ببريد كه آنها بهترين وسيله براى تقرب به خداى متعال بوده و در رفع مشكلات توسل به آنها تنها راه است و بر شما واجب نيست كه مريضى خود را به مادر خود بگوييد؛ چون اميد است كه خداوند شما را شفا و عافيت عنايت كند، والله المعين.

ص: 393

تفسير اين جزء از آيه ى شريفه (كَلاّٰ إِذٰا بَلَغَتِ اَلتَّرٰاقِيَ وَ قِيلَ مَنْ رٰاقٍ) را بيان فرماييد؟

آيا آنچه در بعضى از روايات اهل بيت (عليهم السلام) وارد شده كه مضمون آنها تاكيد به قرائت دعا و يا برداشتن بعضى از حرزها جهت رسيدن به امنيت و رفع بيمارى و بدست آوردن شفا مى باشد، صحيح است؟ چگونه بين اين روايات و بين لزوم مراجعه به پزشك و استفاده از اسباب طبيعى در رفع مريضى ها بايد جمع نمود؟

(بسمه تعالى): (وقيل من راق) اين جمله كلام آدمى زاد و انسان است هنگامى كه به حالت احتضار و مرگ مى رسد. او در اين حال همه چيز را فراموش نموده و فقط به فكر نفس خود مى باشد. در اين حالت با عجز و ناتوانى مى گويد (من راق) چه كسى مرا شفاء و صحت مى دهد و (ظن انه الفراق) او در اين حال يقين مى كند كه وقت فراق و جدايى از دنيا رسيده و بايد ازخويشان و نزديكانش جدا شود و اين يقين به مرگ و رفتن از دنيا منافات ندارد، با اينكه خداوند او را شفا داده و دوباره صحت و عافيت را به او به خاطر توسل خانواده و يا دوستان و نزديكان و يا به دعاى خودش عنايت فرمايد و آنچه كه در دعاى اهل بيت در خواندن دعا و يا استفاده ى بعضى از احراز وارد شده، همه از باب اقتضاء بوده و تاثير آنها به شكل تاثير علت تامه نمى باشد؛ زيرا چه بسا آنچه كه

ص: 394

انسان طلب مى كند به صلاح او نبوده و خداوند به خاطر عدم مصلحتى دعاى او را مستجاب نمى كند و شفا گرفتن با ساير داروها بيشتر از شفايى كه خداوند در قرآن فرموده (و فيه شفاءٌ للناس) نمى باشد. پس مراجعه و رجوع به پزشك معالج به اين احتمال است كه خداوند اراده ى شفاى مريض را با مراجعه به پزشك فرموده، پس در صورتى كه دعا كند و يا مراجعه به پزشك نموده و يا به ائمه (عليهم السلام) توسل نمايد، خداوند او را شفا مى دهد، انشاء الله، والله العالم.

دعاى توسل

كلامى از مرحوم آيت الله العظمى تبريزى (قدس سرّه) راجع به خواندن دعاى توسل:

(بسمه تعالى): همه ى مضامين دعاى توسل در نزد ما ثابت بوده و اين دعا هرگز محتاج به سند نمى باشد، خواندن آن دعا مصداق بارز آيه ى شريفه (وابتغوا اليه الوسيله) مى باشد و ما وسيله اى را نزديك تر به خداوند از اهل بيت نمى شناسيم با توجه به اينكه اين دعا را مرحوم علامه ى مجلسى نقل نموده و آن را به ائمه (عليهم السلام) نسبت داده است. اضافه بر آنكه اين دعا يكى از مهمترين ادعيه در برطرف شدن حاجات مى باشد كه مورد تجربه هم واقع شده است و هيچ يك از

ص: 395

مؤمنين و متدينين نبايد در آن شك نمايند، والله الهادى الى سواء سبيل.

دعاى توسلى كه در بحار الانوار ذكر شده است.

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم صل على محمد وآل محمد

اللهم انى اسئلك واتوجه اليك بنبيك نبى الرحمة محمد صلى الله عليه و آله وسلم، يا ابا القاسم، يا رسول الله، يا امام الرحمة، يا سيدنا و مولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا ابا الحسن، يا اميرالمومنين، يا على ابن ابى طالب، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا فاطمة الزهراء، يا بنت محمد، يا قرة عين الرسول، يا سيدتنا ومولاتنا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهة عندالله اشفعى لنا عندالله. يا ابا محمد يا حسن ابن على، ايها المجتبى، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا ابا عبدالله، يا حسين ابن على،

ص: 396

ايها الشهيد، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا اباالحسن، يا على بن الحسين، يا زين العابدين، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا ابا جعفر، يا محمد ابن على، ايها الباقر يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا ابا عبدالله، يا جعفر ابن محمد، ايها الصادق، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا اباالحسن، يا موسى ابن جعفر، ايها الكاظم، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا اباالحسن، يا على ابن موسى، ايها الرضا، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله.

ص: 397

يا ابا جعفر، يا محمد ابن على، ايها الجواد، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا يا وجيهاً عندالله اشفع لنا عندالله. يا ابا الحسن، يا على بن محمد، ايها الهادى النقى، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا ابا محمد، يا حسن بن على، ايها العسكرى، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله. يا وصى الحسن، والخلف الحجة، ايها القائم المنتظر المهدى، يابن رسول الله، يا حجة الله على خلقه، يا سيدنا ومولانا، انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الى الله، وقدمناك بين يدى حاجاتنا، يا وجيهاً عندالله، اشفع لنا عندالله.

سپس حاجت خود را ذكر كند كه «ان شاء الله» بر آورده مى شود. و طبق روايت ديگر بعد از آن اين جملات را بگويد.

يا سادتى وموالى، انى توجهت بكم ائمتى، وعدتى ليوم فقرى وحاجتى الى الله، وتوسلت بكم الى الله، واستشفعت بكم الى الله، فاشفعولى عندالله، واستنقذونى من ذنوبى عندالله، فانكم وسيلتى الى الله، وبحبكم وبقربكم

ص: 398

ارجو نجاة من الله، فكونوا عندالله رجائى، يا سادتى يا اولياء الله، صلى الله عليهم اجمعين، ولعن الله اعداء الله ظالميهم من الاولين والآخرين، آمين رب العالمين.

ص: 399

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109