سرشناسه : حسینی شیرازی، محمد، 1305-1380
عنوان و نام پديدآور : شیعه و حکومت در عراق/حضرت آیت اللّه العظمی سید محمدحسینی شیرازی ؛ مترجم آرش مراداتی پور.
مشخصات نشر : قم: امام عصر (عج)، 1384.
شابک : 6500 ریال :964-7447-67-1
یادداشت : نمایه.
موضوع : شیعه -- عراق -- تاریخ.
شیعه -- عراق -- وضع سیاسی و اجتماعی.
شناسه افزوده : مردانی پور، آرش
رده بندی کنگره : BP239/ح555ش9 1384
رده بندی دیویی : 297/53
شماره کتابشناسی ملی : 1 0 5 7 6 3 1
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم زهرا جعفری
ص: 1
مؤسسه انتشاراتی امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
شیعه و حکومت در عراق
آیت اللّه العظمی سید محمّد حسینی شیرازی (رحمه اللّه علیه)
مترجم / آرش مردانی پور
ناشر / موسسه انتشاراتى امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه اللشریف)
شمارگان / سه هزار نسخه
چاپ اول / 1384
چاپ خانه / مهر
قیمت / 650 تومان
شابک: 1 - 67 - 7447 - 964 1 - 67 - 7447 - 694 :ISBN
حق چاپ محفوظ
ص: 2
بسم اللّه الرحمن الرحیم
ص: 3
ص: 4
مقدمۀ مترجم...7
تمدّن انسانی...9
شیعه در لغت...11
اصل شیعه...12
ظهور تشیّع در عراق...17
دورۀ نخست: امویان و عبّاسیان...20
پایان حکومت اموی و آغاز حکومت عباسی...21
دورۀ دوم: انتقال مرکز تشیّع از کوفه به بغداد...24
دورۀ سوم: زمام داری حاکمان شیعی...26
زمام داری آل بویه...26
مغولان و تشيّع...28
دولت جلایری و تشیّع...30
دولت صفوی و تشيّع...31
دولت عثمانی و تشيّع...32
موصل و تشيّع...34
تشيّع و مناطق عراق...35
شیعه در عراق امروز...38
نخست، عتبات عالیات:...38
دوم، مناطق جنوبی:...38
سوم، بغداد:...39
چهارم، استان های مرکزی...39
ص: 5
پنجم، استان های شمالی:...39
نگاهی به واقعیت عراق معاصر...41
چه کسی در آینده تصمیم می گیرد؟...47
حکومت آینده...48
همراه امید و به دور از نا امیدی...49
دور نمای حکومت اسلامی...51
از رهنمود های قرآن کریم...52
شیعه...52
حکومت دادگستر...53
از وظایف فرد مسلمان...55
رد کردن حکومت های ستم گر...55
مسئولیت پذیری و اهتمام بدان...57
نشر اندیشۀ اسلامی...58
از رهنمود های سنّت مطهّر...61
شیعیان چه کسانی هستند؟...61
بایستگی عمل...63
زمام دار، چه کسی است؟...65
وظیفه زمام داران...66
بهترین زمام داران...66
پیوست ناشر...67
نمایه...69
ص: 6
عِراق، معرب واژۀ «اراک» فارسی است و از آن جا که بخشی از ایران قدیم به شمار می رفته، طبیعتاً می باید نامی پارسی داشته باشد. عراق، در گذشته های دور و نزدیک، جزیی از قلمرو ایران بوده است که علاوه بر هم جواری جغرافیایی، از گذشته های دور، روابط تنگاتنگ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بین آن ها برقرار بوده است. پس از پیدایش اسلام، این روابط تنگ تر و استوارتر گشت؛ چرا که عراق آرام گاه پیشوایان و شخصیت های مقدّس و برجسته دینی شیعه است و اکثر ساکنان این سرزمین، شیعه اند و دو شهر کربلا و نجف، به جهت وجود مرقد مطهّر امامان شیعه در آن ها، از حدود هزار سال پیش، از مراکز علمی و فرهنگی بزرگ شیعه بوده است که در تاریخ سیاسی و اجتماعی دو کشور ایران و عراق، نقشی نمایان و به یاد ماندنی ایفا کرده اند.
به این جهت، آن چه در این کتاب آمده، می تواند برای خواننده ایرانی آگاهی بخش و خواندنی باشد.
از پروردگار بزرگ خواستاریم که نویسندۀ والا مقام حضرت آیت اللّه العظمی شیرازی را غریق رحمت خویش کند که وجودش یکی از نماد های
ص: 7
ارتباط تاریخی دو کشور ایران و عراق بود.
در این جا بایسته است از دانشور ارجمند، سر کار خانم محبوبۀ میرایی که زحمت مرور دست نویس این نوشتار را پذیرفتند، تشکر و قدر دانی کنم.
مترجم
ص: 8
بسم اللّه الرحمن الرحيم
حمد، ویژۀ خداوند جهانیان است، و سلام و درود بر پیامبر ما محمّد خاندان پاک و نیک او، و نفرین بر همۀ دشمنان شان تا روز باز پسین باد!
خداوند متعال می فرماید:
﴿ ثُمَّ جَعَلْنَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ﴾ (1) ؛ آن گاه شما را پس از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم چگونه رفتار می کنید.
خداوند، انسان را از خاک آفرید و کمالاتی در او به ودیعت گذاشت که او را مستعد می سازد تا بتواند تمدّنی بنا کند که همۀ افراد بشر را در آغوش
ص: 9
خود بپروراند، چنان که خدای سبحان، راه های خیر را بدو نشان داد. از آن جمله راه خود سازی و ساختن جامعه ای است که افرادش را به سوی خداوند متعال راه بری کند تا در صحنۀ آن، عدالت گسترش یابد و انسان به گونه ای زندگی کند که پروردگار سبحان خواسته است.
ولی انسان با توجّه به بلند پروازی و هوا و هوسی که نفس او در خود دارد، برخلاف آن چه برای او پیش بینی شده بود، سیر کرد. بدین جهت از راه های گوناگون - که بر اساس مقدّماتی غلط، نه تنها او را به خداوند نزدیک نمی کند، بلکه فاصله را بین او و خداوند، عزّوجلّ، بیش از پیش می نماید - به ستم گری و لگد کوب کردن کرامت دیگران پرداخت.
از این جاست که تاریخ از یک جهت، ظهور سر کشان و جبّاران و ستم گران را در صحنۀ زندگی ثبت کرده است و از جهت دیگر و بر طبق موازین گیتی، در برابر آنان کسانی بودند که به خدای - عزّوجلّ - ایمان داشتند و برای حفظ بشر و حمایت از موجودیت والای او و دفاع از ستم کشان تلاش می کردند. از این رو، در واقع خارجی، دو چهره شکل گرفت: چهرۀ باطل و ظلم و چهرۀ حق و داد گری.
بحث ما در این جا دربارۀ اقلیمی از اقالیم زمین است که خداوند آن را پایگاهی برای برخی پیامبران و فرستادگان خویش برگزیده است؛ یعنی سرزمین عراق؛ البته بحث ما استقرای تاریخی نیست، بلکه تنها در پی پرتو
ص: 10
افکندن بر مسئله حکومت در این سرزمین هستیم؛ یعنی درباره شهروند و زمام دار، رهبری و امّت و شکل ها و انگیزه های آن.
از آن جا که اکثر مردم عراق شیعه هستند، به نظر رسید که درباره شیعه و تشیّع در این سرزمین به سخن بپردازیم (1) .
شیعه در لغت به هر گروه یا هر قومی اطلاق می شود که بر امری اتّفاق دارند و توده ای واحد و دستی نیرومند تشکیل دهند. و شیعیان هر کس یاران و پیروان او هستند و هر جماعتی که بر امری گرد هم آیند، شیعه اند. بنا بر این، لفظ شیعه در لغت چنان نیست که خاصّ فرقه ای باشد و شامل دیگری نشود؛ بلکه شامل هر فرقه ای است که بر چیزی اجتماع کنند (2) .با وجود این، لفظ شیعه از عموم خود خارج شد و در غالب، بر هر کسی اطلاق گردید که به امیر مؤمنان علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام او تمسّک کند و به امامت و
ص: 11
خلافت حقیقی آنان بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم معتقد باشد (1) .
پس از این غلبه، شیعه اسم خاص شد که تنها بر آنان، نه کسان دیگر، اطلاق می گردد.
در زمان خلافتش نشئت می گیرد (1) .
اخبار بسیاری از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسیده است که به لفظ «شیعه» در آن ها تصریح شده و نشان می دهد لفظ شیعه از الفاظی است که نبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در مورد کسانی به کار برده اند که از امیر مؤمنان علیه السلام و خاندان پاک او پیروی می کنند و به این که آنان، خلیفهٔ بر حقّ اویند، اذعان دارند.
از ابن عبّاس نقل است که از رسول خدا دربارۀ این سخن خدای - عزّوجلّ - پرسیدم که می فرماید:
﴿ وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّتِ النَّعِيم ﴾ (2) ؛ و سبقت گیرندگان مقدّمند؛ آنان همان مقربان [خدا] در باغستان های پر نعمت.
فرمود: او على علیه السلام است و شیعۀ او که پیشگامان به سوی بهشت، و با تکریم خداوند از مقربان درگاه اویند (3) .
به نقل از ابو حمزۀ ثمالی از علی بن حسین علیه السلام از قول سلمان فارسی آمده است:
روزی نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نشسته بودم که علی بن
ص: 13
ابی طالب آمد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به او فرمود: «ای علی! می خواهی تو را بشارت دهم؟» عرض کرد: آری، ای رسول خدا!
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «اين، حبيب من جبرئیل است که از طرف خداوند جلّ جلاله به من خبر داد که به تو و دوست داران و شیعیانت هفت خصلت عطا کرده است...» (1) .
بنا بر این، نام گذاری یاران امیر مؤمنان علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام او به شیعه، از طرف رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و قبل از خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بوده است.
بر این اساس شیعه، فرقۀ حق است که در راه اسلام و آئین محمّدی، گام بر می دارد. گروهی غرض ورز و دنیا طلب، نمی توانند این حقیقت روشن را پنهان کنند، هم چنان که خداوند متعال در قرآن می فرماید:
﴿ يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ ﴾ (2) ؛ می خواهند نور خدا را با دهان (سخن باطل) خود خاموش کنند ولی خداوند نمی گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.
کسی که در اقوال رسول عظیم الشأن اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و تفحّص کند و جویای حقیقت باشد، می بیند که تشیّع، همان اسلام حقیقی است که خدای
ص: 14
عزّوجلّ - به آن امر کرده است، از آن رو که دینش را با ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام کامل کرده است، و در این آیه که در حجة الوداع و در کنار غدیر (بركة) خُم نازل شد (1) می فرماید:
﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَقَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَمَ دِينًا ﴾ (2) ؛ امروز دین شما را برای تان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم.
در حقیقت، تشیّع در روز نخستِ آواز رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را با ﴿ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ﴾ ولادت یافت، و متون روایی در این مورد بسیار است (3) .
پس شیعه در زمان رسول بزرگوار صلی اللّه علیه و آله و سلم پیدا شد و ایشان، این نام را بر دوست داران و پیروان امیر مؤمنان علیه السلام اطلاق فرمود و نصوص در این خصوص، بسیار و متواتر است و اهل سنّت هم نقل کرده اند. این روایات،
ص: 15
همۀ ادّعا هایی را که برخلاف این حقیقت است، باطل می کند (1)
ص: 16
تاریخ تشیّع در عراق به چند سال قبل از بازگشت خلافت ظاهری به امیر مؤمنان علیه السلام باز می گردد؛ یعنی زمان عمر بن خطّاب.
تشیّع در این مقطع زمانی به شکل روشنی گسترش پیدا کرد. در این هنگام سپاهیان اسلام به شهر های خود باز می گشتند که بسیاری از آنان، پس از کوچ کردن ساکنان ایرانی از دو شهر کوفه و بصره، در این دو شهر سکنا گزیدند. و چون در آن دو شهر، فشار های سیاسی و تبلیغات مخالف حضرت علی علیه السلام نبود، آنان فرصت پیدا کردند که امیر مؤمنان علی علیه السلام را بشناسند و با حق و فضل او در پیشگاه خداوند - عزّوجل - و نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گرامی آشنا شوند. این جا بود که به استوار کردن پایه های تشیّع در عراق، همّت گماشتند.
امّا مهم ترین و اساسی ترین دلیل گسترش تشیّع در عراق باز گرفتن حقّ غصب شده خلافت و به دست گرفتن زمام امور مسلمانان توسط امیر
ص: 17
مؤمنان علیه السلام بود؛ و این که کوفه را پایتخت خود قرار دادند. این عامل در توسعۀ تشیّع در کوفه و بعد در کلّ عراق، بسیار مؤثر بود.
تشیّع بعد از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام، از دوره های مختلفی گذر کرد که گاه برای شیعیان بسیار سخت و بحرانی بود و گاه به آن شدّت و حدّت نبود؛ و آن زمانی بود که حاکمان به علّت ضعف قدرتِ حکومت نسبت به اظهار دشمنی با اهل بیت علیهم السلام اصرار زیادی نداشتند.
بهترین دوره ها برای تشیّع، زمانی بود که شیعیان، زمام امور را در عراق به دست می گرفتند.
بنا بر این می توانیم روزگارانی را که بر تشیّع در عراق گذشته است، به سه دوره تقسیم کنیم:
دورۀ نخست دوره دشواری؛ که امویان و عبّاسیان در عراق حاکم بودند.
دورۀ دوّم: آزادی نسبی؛ که حاکمان به نرمی با شیعه برخورد می کردند؛ البته نه از جهت رضایت از شیعه، بلکه به خاطر ضعفی که در اعمال قدرت داشتند.
این دوره در سه برهۀ زمانی تحقّق یافت:
1- دوران فترت انتقال حکومت از امویان به عبّاسیان که امام صادق علیه السلام
ص: 18
فرصت پیدا کردند تا برخی فعالیت های اسلامی را به انجام برساند (1) .
2- دوره حکومت مأمون؛ آن هنگام که امام رضا علیه السلام را به ولایت عهدی برگزید.
3- دوران حکومت المنتصر لدین اللّه؛ که البته دوران بسیار کوتاهی بود.
دورۀ سوم: دوره سهولت تام و تمام، که در آن حکومت در دست شیعیان بود.
به خواست خداوند متعال، به طور مختصر به تشریح این دوره ها خواهیم پرداخت.
ص: 19
تشیع پس از شهادت امیر مؤمنان علی علیه السلام از برهه بسیار دشواری گذر کرد. در روز های زمام داری معاوية بن ابي سفيان، وضعیت به جایی رسید که تلاش می شد با کشتار همه کسانی که به امیر مؤمنان علیه السلام منسوب بودند یا از او حمایت می کردند ریشه تشیّع را برگنند.
از آن جا که حکومت معاویه در شام متمرکز بود، برخی از گماشتگان ستم گر خود مثل زیاد ابن ابيه و مغيرة بن شعبة و امثال اینان را به عراق، خصوصاً به کوفه که مرکز تشیع در آن زمان بود، گسیل داشت و آنان با ستم گری تمام بر اهل عراق حکومت کردند و شمار بسیاری از شیعیان را کشتند (1) .
ص: 20
اگر هشیاری و دقّت نظر اهل بیت علیهم السلام نبود که به شیعیان خود امر کردند تا شیوه تقیه را در پیش گیرند (1) ، معاویه، شیعیان عراق را از بین می برد.
در این دوره، شیعه از سوی حکّام بنی امیّه در معرض انواع ستم ها قرار گرفت؛ ولی این وضعیت ادامه نیافت و در آخر روزگار بنی امیّه، هنگامی که حاکمیت شان به ضعف گرایید، شیعیان به صورتی گسترده تر دست به فعالیّت زدند و تا حدّی فشار از آنان برداشته شد.
بنی عبّاس در آغاز حاکمیت خود، به شیعیان رخصت دادند که بر وفق مذهب خود عمل کنند؛ چرا که بنی عباس تنها با شعار خون خواهی امام حسین علیه السلام و آل علی علیه السلام از بنی امیّه، به حکومت دست یافتند.
در این فترت (فترت فرجام حکومت بنی امیه و آمدن حکومت بنی عبّاس)، شیعه برای نشر تشیّع، فعالیت گسترده ای در پیش گرفت و به
ص: 21
تأسیس مدارس علوم دینی در همۀ شاخه های آن (از قبیل: فقه و اصول و علم کلام و تفسیر و ...) بر طبق راه و روش اهل بیت علیهم السلام اقدام کرد که حلقه های آن هزاران طلبه را در خود جای می داد.
این همه، مقارن بود با روزگار امام جعفر صادق علیه السلام ؛ ولی این وضعیت چندان دوام نیاورد؛ چرا که بنی عبّاس به خطر علویان پی بردند. چون آنان حکومت را برای دنیا می خواستند، در صورتی که علویان و در رأس آن ها ائمه اهل بیت علیهم السلام خواهان تشکیل حکومت الهی بر روی زمین بودند و این، با خواسته های دنیایی و مادّی بنی عبّاس سازگار نبود. از این رو با راه ها و ابزار های مختلف با علویان و دیگر مخالفان و طرفداران شان به جنگ برخاستند و ستم گری شان از ستم گری بنی امیّه نیز بیشتر شد (1) .
تا این که در روزگار مأمون به طور نسبی شدّت ظلم به شیعیان فرو کش کرد؛ به طوری که منصب ولایت عهدی با دسیسه ای از سوی مأمون به امام رضا علیه السلام تحمیل شد (2) .
ص: 22
ولی این مدّت هم، چندان ادامه نیافت؛ چون با شهادت امام رضا علیه السلام ستم و اظهار خصومت با هر کس که طرفدار آل محمّد و شیعۀ آنان بود، از سر گرفته شد. و ظلم و ستم گری در زمان متوکّل عبّاسی به بد ترین و وحشتناک ترین شکل آن انجام می شد (1) .
این وضع ادامه داشت تا آن جا که حاکمان، هر شیعه ای را می کشتند و خون و مال و تمام دارایی هایش را مباح می دانستند. آسان ترین دوره ای که شیعه در زمان حکومت عبّاسیان تجربه کرد، زمان زمام داری المنتصر لدين اللّه بود که شیعه از آزادیی که در زمان وی بود، استفاده کرد و تشیّع را توسعه داد؛ ولی این فرصت هم مدّت زیادی ادامه نداشت و با وفات وی، ظلم و کشتار پیروان مذهب اهل بیت علیهم السلام فزونی یافت.
ص: 23
گفتیم که تشیّع از صدر اسلام در عراق گسترش پیدا کرد و کوفه مرکز تشیّع بود؛ ولی وقتی منصور دوانیقی، خلیفۀ دوم عبّاسی زمام امور را به دست گرفت، مرکز خلافت را از کوفه به هاشمیه (1) و بعد به بغداد انتقال داد. برخی شیعیان، مخفیانه در حکومت منصور کار می کردند، به گونه ای که کسی اطّلاع نداشت که آنان شیعه اند و با پشتکار برای نشر تشیّع فعالیت می نمودند (2) .
وجود امام صادق علیه السلام در این زمان در بغداد، مشوّق آنان بود. بدین
ص: 24
جهت بود که تشیّع به شکل روز افزون در بغداد، خاصه در منطقه «كَرْخ» گسترش یافت.
این همه، به رغم شدّت عمل و سخت گیری هایی بود که منصور با امام صادق علیه السلام و همه پیروان اهل بیت علیهم السلام به کار می برد.
ص: 25
ستارۀ اقبال آل بویه در قرن چهارم هجری در ولایت فارس طلوع کرد (1)
و دولت آنان، سر انجام زمام امور حکومت بغداد را به دست گرفت. از آن جا که دولت آنان دولتی شیعی بود، مدارس دینی را تأسیس کرد که اغلب علوم دینی در آن ها تدریس می شد. علمای شیعه در آن زمان، در نشر علوم دینی در همۀ نقاط جهان، همّت کردند، خاصّه در نقاط مجاور بغداد مثل: حلّه، کربلای معلّی، نجف اشرف و دیگر مناطق عراق.
ص: 26
بسیاری از علمای شیعه همچون شیخ مفید (1) ، شریف رضی (2) ، شریف
مرتضی (3) و شیخ طوسی (4) - که رحمت خدا بر آنان باد - در این دوره زندگی
ص: 27
می کردند و مجالس درس در میان آنان دست به دست می گشت.
پس از روزگار آل بویه بین شیعیان و اهل سنّت آشوبی بزرگ در گرفت که به سبب آن، شیخ الطائفه طوسی در سال 485 ق، با حوزۀ علمی خود از بغداد به نجف اشرف منتقل شد؛ چون از آن پس، بغداد محل مناسبی برای بقای مرجعیت دینی در خود نبود، چنان که جای مناسبی برای در آغوش گرفتن حوزۀ علمیه در دامان خود نمی نمود. از این رو، پس از آن، نجف اشرف پایتخت و مرکز علوم اهل بیت علیهم السلام و مأوا و قرار گاه بزرگان علمای شیعه و مراجع برجستۀ آن گردید
و بدین گونه اوضاع از حالی به حالی دیگر می گشت تا روی کار آمدن هولاکو و حمله به بغداد و ویران کردن آن. با وجود این و به رغم آن بی ثباتی ها و آشوب های بزرگ اجتماعی، مذهب اهل بیت علیهم السلام، ثابت قدم و مقاوم برجای ماند. آن گاه که اوضاع به نفع هولاکو آرام گرفت و وی سلطه اش را بر بغداد تحمیل کرد و به دنبال مسلمان شدن بعضی از حاکمان مغول، به برکت کوشش علمای بزرگی :چون خواجه نصیر الدین طوسی،
ص: 28
علّامه [حلی] (1) و فرزندش (2) و اعلام پیروی آنان از مذهب اهل بیت علیهم السلام، شیعیان نفس راحتی کشیدند.
از جملۀ آن حاکمان، اولجایتو (3) فرزند ارغون شاه بود که محمّد خدا بنده نام گرفت، و هم چنین فرزندش ابو سعید بهادر خان.
برخی نیز اسلام آوردند، بی آن که به شیعه بودن خود تصریح کنند، مثل: غازان، برادر خدابنده که او هم محمّد (4) نام یافت.
ص: 29
حاکم دیگر، تکوادر، فرزند هولاکو بود که نام «احمد» یافت؛ امّا زندگی اش ادامه نیافت تا معلوم شود به کدام مذهب گرایش دارد.
آل جلایر، مغولی تبار بودند که حسن جلایر سلسله آل جلایر را بر ویرانه های سلسلۀ ایل خانیان تأسیس کرد. از سال 740 تا 813 ق، به پایتختی بغداد بر عراق حکومت کرد. اویس و فرزندش احمد، مشهور ترین سلاطین این خاندان بودند. دولت آنان - که شیعی خالص بود - پس از کوچ مغولان بر عراق حکومت کرد و نشانه های آشکاری از تشیع بر جای نهاد.
پیشوای این دولت، حسن جلایری، هر چند از نژاد مغولان نبود؛ اما از امیران آنان به حساب می آمد. حکومت وی بر عراق مدّتی ادامه یافت و پس از او فرزندش بر عراق حاکم شد و بعد، مجموعه ای از افراد این خانواده در پی هم بر عراق حکومت کردند.
به سال 767 ق، یکی از فرزندان حسن جلایری، حرم امام حسین علیه السلام را که تا امروز پا برجاست، بنا کرد.
ص: 30
* دولت صفوی و تشیع (1)
تاریخ، خدمات شایانی از دولت صفویان در نشر تشیّع در عراق و ایران و همۀ نقاط مجاور، ثبت و ضبط کرده است. دولت صفوی، دولتی علوی و شیعی است که به سال 910 ق، بر عراق فرمان روایی داشت.
شاه اسماعیل اوّل، نخستین پادشاه صفوی بود که بر عراق فرمان روایی کرد. به سبب طمع عثمانیان در تسلّط بر عراق نبرد های سنگینی بین وی و عثمانیان در گرفت که سر انجام به سال 941 ق، در روزگار شاه طهماسب اوّل، عثمانیان بر دولت صفوی پیروز شدند. سپس به سال 1032 م، و به دست شاه عباس اوّل، صفویان دیگر بار بر عراق سیطره یافتند.
بعد از آن به سال 1045 ق، بار دیگر عراق تحت تسلط عثمانیان در آمد و مراد خان چهارم، پس از انعقاد پیمان صلح بین دولت صفوی و دولت عثمانی ،بر عراق حکومت کرد؛ ولی پس از استقرار سلطه عثمانی، به تعهدات خود پشت پا زدند و به تحریک برخی کینه توزان نسبت به مذهب
ص: 31
اهل بیت علیهم السلام، در تمام نقاط عراق با تشیّع به مبارزه پرداختند؛ خاصه که عثمانیان، سیاست متعصبانۀ فرقه ای، به نفع اهل سنّت و جماعت پیش گرفته بودند.
* دولت عثمانی و تشیّع (1)
پس از ظهور دولت عثمانی و تسلّط یافتن بر زمام امور حکومت در عراق، وضع شیعه در این کشور نسبت به آن چه در دورۀ صفویان بود، دگرگون شد و ظلم و شکنجه از سر گرفته شد. هر کس که طرف دار اهل بیت علیهم السلام بود و به شیعه امیر مؤمنان بودن شهرت داشت، در معرض قتل و تعقیب و همه گونه شکنجه قرار می گرفت.
ص: 32
مذهب رسمی دولت عثمانی، مذهب حنفی .بود. آنان به این که مذهب حنفی فوق همه مذاهب باشد، اکتفا نکردند؛ بلکه بنا را بر کوبیدن مذاهب دیگر، بخصوص مذهب شیعه گذاشتند و برای نشر مذهب حنفی با شیوۀ تطمیع و تهدید در همۀ نقاط عراق دست زدند، تا بدان حد که مخفیانه در مناطق جنوبی عراق در عتبات مقدّسه که همۀ ساکنان آن ها بجز اندکی شیعه بودند، به ترویج مذهب خود پرداختند و در شمال عراق و برخی مناطق که اکثریت سنی بود، آشکارا به گسترش آن همّت گماشتند.
در پی مقاومت شدید شیعه و قوّت نفوذ و تأثیر گذاری آنان، شماری از اُمرای ترک، مجبور شدند با شیعه از درِ صلح در آیند. بدین جهت، برخی اصلاحات و تعمیرات را در عتبات مقدّسه به اجرا گذاشتند و تعدادی از گماشتگان آنان به زیارت عتبات می رفتند.
گفتنی است که بعضی از مورّخان آورده اند: ستمی که شیعه از عرب های سنّی تحت فرمان دولت عثمانی - که نسبت به شیعیان و مذهب اهل بیت علیهم السلام کینه داشتند - دیدند، از خود ترک ها ندیدند. تاریخ نشان می دهد که وقتی ترک ها از عراق رفتند، اوضاع فاجعه بار سابق ادامه یافت، اگر نگوییم که وخیم تر شد (1) .
ص: 33
دو حکومت شیعی پی در پی بر موصل فرمان روایی کردند: یکی آل حمدان (1) که امیر آنان ابو الهیجاء عبد اللّه بن حمدان، پدر سیف الدوله و ناصر الدوله بود امیران این حکومت دیر زمانی حکومت کردند تا این که این حکومت به فرجام آمد و واپسین امیر آن، عدّة الدوله غضنفر به سال 369 ق، به قتل رسید.
حکومت شیعی دیگری که جانشین این حکومت گردید، آل مسیّب بود. آنان، موصل را با جنگ تصرّف کردند و بهاء الدوله دیلمی، آنان را در این کار تأیید کرد. ایشان از امیران شهر نصیبین بودند و حکومت آنان تا قرن پنجم هجری ادامه داشت؛ تا این که صلاح الدین ایّوبی به قدرت رسید که با تشیّع به شدّت مبارزه می کرد. جانشینان او در راهش گام برداشتند و این حکومت را هدف قرار دادند و حمله های بسیاری به آن کردند. سلطان عثمانی، سلطان سلیم ثانی که به شدّت با شیعه و تشیّع خصومت می ورزید، کار آنان را دنبال کرد و انواع بلا ها و مصایب را به شیعیان چشانید.
ص: 34
سلطان مراد چهارم نیز در راه وی گام نهاد تا این که این حکومت را از بین بردند با این حال بسیاری از موصلیان بر مذهب خود ماندند، ولی با مخفی کاری شدید؛ اما باز هم در معرض تعقیب و کشتار سلطان بودند. امروزه بسیاری از موصلیان، چاه هایی را می شناسند که پُر از کشته شدگان شیعی است. دیگرانی هم بودند که عثمانیان، دیوار ها را بر سرِ آنان خراب کردند (1) .
در جای خود به اثبات رسیده که هر اندیشه یا عقیده ای آن گاه که جامۀ وجود را در بر می کند و در سطح جامعه ظاهر می شود، دو جریان در برابر آن قد علم خواهند کرد: یکی جریان پشتیبان و دیگری مخالف.
میزان کامیابی یا ناکامی این اندیشه، تا حدّ زیادی متّکی به این دو جریان است. گاه می بینی که جریانی به شکلی گسترده بین مردم توسعه می یابد که این حاصل نمی شود مگر با وجود نیروی جریان موافق در کنار عوامل دیگر. و گاه ایده ای به سبب توان و قدرت جریان مخالف، باز در کنار عوامل دیگر ناکام می ماند؛ ولی عامل بنیادین می تواند همان جریان مخالف باشد (2) .
ص: 35
تشیّع از روز نخست پیدایش آن در روزگار رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم هم چنان که قبلاً گفتیم، از این قاعده خارج نبوده است، به گونه ای که در زمان زمام داری امیر مؤمنان علیه السلام در عصر حکومت های شیعی که در بعضی مراحل تاریخ اسلامی حاکم شدند - و به برخی از آن ها اشاره رفت - جریان موافق و مساعد با تشیّع، حاکم بود، و این امر به انتشار تشیّع و قدرت نفوذ آنان کمک کرد که به جنبش اسلامی شیعی انجامید؛ چنان که وقتی جریان مخالف پیدا می شد، در زمانی که زمام قدرت به دست حکومت های کینه جوی مخالف مذهب اهل بیت علیهم السلام می افتاد، به علّت قدرت یافتن جریان مخالف، تشیّع رو به ضعف می نهاد و بسیاری از یاران و پیروانش کشته می شدند و از انتشار آن جلو گیری می شد.
این دو جریان برای شیعیان عراق نیز به شکلی خاص رخ نمودند. هر گاه حکومت های شیعی زمام امور را به دست می گرفتند یا حکومت هایی بر روی کار می آمدند که با تشیّع، سرِ خصومت نداشتند، تشیّع در عراق پیشرفت می نمود و گسترش می یافت و حاکمیت آن بسط پیدا می کرد و استوار می گشت، بخصوص که تشیّع، حامل احکام و آرای منطقی قوی و موافق با فطرت است که خصم را وادار به سکوت می کند، به گونه ای که یارای رویا رویی با آن را ندارند. اما اگر بر عکس می شد و دشمنان
ص: 36
اهل بیت علیهم السلام به قدرت می رسیدند، انتشار تشیّع رو به کاستی می نهاد و در برخی موارد، متوقف می شد.
خلاصۀ کلام، نسبت انتشار تشیّع در مناطق مختلف عراق از زمانی تا زمانی دیگر در نوسان بوده است.
ص: 37
عراق هم چنان که در گذشته به عنوان کشوری شیعی شناخته می شد، امروز و در عصر حاضر نیز کشوری شیعی است. تقسیم ذیل، بر طبق اکثریت شیعه در استان های عراق، بدین ترتیب است:
1. نجف اشرف، 2. کربلای معلا، 3. کاظمین، 4. سامرّا.
اکثر ساکنان این مناطق، شیعه اند و اگر کسانی از مذاهب و ادیان دیگر در آن جا پیدا شوند، اندک و بسیار در اقلیت اند، بخصوص در کربلا و نجف.
1. بصره 2. عماره 3. ناصریه:
این مناطق چون عتبات مقدسه نسبت شیعه در آن ها حدود 99/9 درصد است.
ص: 38
بغداد در این زمان، پایتخت عراق به حساب می آید و اکثر آن شیعه اند که نزدیک به 75 درصد مردم را تشکیل می دهند.
در بعضی مناطق آن چون شهرک های الثوره و کَرخ و بَيّاع، شیعیان 99/9 درصد از ساکنان آن ها را تشکیل می دهند.
در برخی از این استان ها مثل: کوت، حلّه و دیوانیه، شیعیان 99 درصد از ساکنان آن ها را تشکیل می دهند. و در بعضی مناطق دیگر، مثل سماوه، شیعیان نود درصد جمعیت را تشکیل می دهند. اما استان دیالی نسبت شیعیان در آن 85 درصد است. در رمادی و تکریت، اکثریت از آنِ اهل سنّت است و اما شیعیان نیز در این دو استان، وجود دارند.
در اربیل و سلیمانیه و دهوک، چنان که نقل می کنند، اکثریت اهل سنّت اند و باز شیعیان در آن ها به تعداد پُر شماری وجود دارند اما در کرکوک و موصل، شیعیان در حدود چهل درصد هستند.
این ارقام و نسبت هایی که ذکر کردیم تقریبی و صرفاً جهت اطلاع رسانی است. اما نسبتی که مورد اتفاق و قدر متیقن است، این است که 85 درصد
ص: 39
از کل ساکنان عراق، پیرو مذهب اهل بیت علیهم السلام هستند و دوازده درصد پیرو مذاهب چهار گانه اهل سنت و بقیه، پیروان مذاهب و ادیان دیگرند.
به رغم اکثریتی که شیعه در میان ساکنان عراق دارد، خارج از مناصب عالی دولت این کشور است و مقامات و مناصب اداری و زمام قدرت در دست گروه اقلیت است، حال آن که همه قوانین و نظام های الهی بلکه حتی نظام های مرسوم [بشری] حق اداره امور هر کشوری را از آن اکثریت می داند.
ص: 40
می کرد. تجربۀ فیصل، به گواهی تاریخ، به ناکامی کامل انجامید.
دوم: رژیم نظامی جمهوری که با عبد الکریم قاسم (1) تبلور یافت. همو که رژیم پادشاهی را که نوری السعید (2) یکی از مهره های اصلی آن به شمار
ص: 42
می رفت، سرنگون کرد آغاز شد و پس از وی عبد السلام (1)
ص: 43
و سپس عبد الرحمان (1) حکومت را به دست گرفتند. پس از سقوط عبد الرحمن احمد حسن البكر (2) به قدرت رسید. آن گاه
ص: 44
صدام (1) با کودتایی آرام و برکنار کردن احمد حسن البكر بر قدرت چنگ انداخت.
ص: 45
بی شک رژیم عراق، دیر یا زود - چنان که سنّت هستی است - تغییر پیدا می کند، چنان که هیچ شک و شبهه ای نیست که عراق پا به مرحلۀ جدیدی در نظام حکومتی خواهد گذاشت، ولی هیچ سخنی در این نیست که غربیان تلاش خواهند کرد که حکومت عراق در دست کسانی غیر از شیعیان بماند تا مشکلات عراق پا برجا باشد و بحران های سیاسی ادامه پیدا کند.
شیعیان در عراق، اکثریت مردم را تشکیل می دهند. بنا بر بعضی آمار ها که پیش از این اشاره کردیم، آنان نزدیک به 85 درصد مردم عراق را تشکیل می دهند و بر طبق قانون عقل و شرع، بلکه بر طبق به اصطلاح قوانین دموکراتیک، حق حاکمیت از آنِ اکثریت است، همراه با حفظ حقوق اقلّیت. این معادله در عراق وجود ندارد و کشور های غربی به خاطر منافع و هدف های خاصی آن را نمی پسندند. از این رو لازم است که به این قضیه توجّه کنیم و نقشه های ترسیم شده از سوی غرب را دریابیم تا آن ها را وا پس برانیم و در راه تشکیل حکومت اکثریت بکوشیم.
ص: 46
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند:
﴿ مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ ﴾ .... هر كسی صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، از مسلمانان نیست» (1) .
امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند:
﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةُ بَنُو أَبٍ وَ أُمٍّ وَ إِذَا ضَرَبَ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ عِرْقُ سَهِرَ لَهُ الْآخَرُونَ ﴾ ؛ مؤمنان، برادرانی هستند از یک پدر و مادر و اگر رگ مردی از آنان زده شود، دیگران بی خواب می شوند» (2) .
قشری از افراد جامعه هستند که دل مشغولی این را ندارند که بعد از صدام، چه کسی خواهد آمد و یا سرنوشت حکومت در عراق چگونه خواهد شد. آنان همیشه ترجیح می دهند که بر روی تپه ای بایستند و منتظر باشند تا دستاورد ها به دست شان برسد.
ص: 47
غرب در چنین وضعی - که بخشی از امّت به وظایف خود عمل نمی کنند - از این فرصت استفاده می کند تا صدام را مثلاً با کودتا یا جنگ و یا با راه های دیگر بر کنار کند و شخص دیگری را بر سر کار آورد و این، بسیار نا مطلوب است. در این جا می پرسیم: چرا ما خود آینده مان را رقم نزنیم؟ این پرسش متوجه تک تک افراد امّت است؛ چون همه در ساختن آینده شریکند.
بر فرد فرد ملّت عراق واجب است که با تمام توان، از راه انتخابات آزاد و سالم در سطح کل جامعه و برگزیدن آرای اکثریت، با مراعات نسبت ها، در حکومت آینده مشارکت کنند. به دور از حق و انصاف است که افرادی از یک اقلّیت بر اکثریت [مردم] عراق حکم روایی کنند، چنان که درست نمی نماید حکومت در دست دستۀ معینی از اشخاص بدون انتخاب یا رأی گیری یا شورا قرار گیرد.
این سخن، نشان از فرقه گرایی ندارد؛ چرا که این اقلیت برادران ما هستند، ولی این برادری نباید حق اکثریت شیعه را در عراق، پای مال کند؛ بلکه شایسته این برادری است که پل ها و روابط اجتماعی و اسلامی بین برادران مسلمان را ترمیم کند و با برادران شیعۀ خود، ید واحدی باشند برای قطع کردن دست های استعمار گرانی که به نعمت های عراق و کشور های
ص: 48
اسلامی طمع دارند.
اگر کسی به شیعی بودن حکومت آیندۀ عراق اعتراض کند، اعتراض شیعیان قوی تر است به این که: چرا می باید اقلیت بر اکثریت حاکم باشند و بر آن ها مسلّط شوند؟ و چرا در حالی که ادعای وحدت دارند، اکثریت را از حقوق خود محروم می کنند؟ این چیزی پذیرفتنی نیست، نه در قوانین دنیای امروز و نه در قوانین شریعت، بلکه حتی قوانین غربی هم این را رد می کنند که اقلیتی دوازده درصدی از مجموع ساکنان [یک سرزمین] بر اساس بهانه هایی سست و بی بنیاد بر بقیه فرمان روایی کنند.
امروزه می بینیم که حاکمان بعثی، چگونه با اکثریت شیعی با ظلم و شکنجه و مکر و فریب، بر خورد می کنند.
خداوند متعال فرموده است:
﴿ وَ لَا تَايْشَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَايْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَفِرُونَ ﴾ (1) ، از رحمت خدا نا امید نشوید، که تنها کافران از رحمت خداوند نا امید می شوند.
آری، نخست می باید بطور جدّی کار کرد با روحیه ای پُر از امید و به
ص: 49
دوم، این که عالمان و مبلّغان در تمام مناطق عراق پخش شوند تا مردم و به خصوص جوانان را هدایت کنند و آنان را با اسلام و تشیع آشنا سازند. بدین وسیله می توانیم راه را بر اندیشه های منحرف سکولار و غیر سکولار (مثل اندیشه های کمونیستی و ملی و بعثی) ببندیم.
پس اگر بخواهیم فاجعه ای که دامن گیر عراق شد، دوباره تکرار نشود بر ماست که جامعه را با مفاهیم صحیح دینی آشنا سازیم و اهداف صحیح و حقیقی اسلام را در جامعه منتشر کنیم تا همه برای تحقّق این هدف ها در راه گسترش حکومت حق که در اسلام تبلور می یابد تلاش کنند.
سوم، سازماندهی و تربیت جوانان و ترویج روح بیداری اسلامی در میان آنان و مسلّح کردن آنان با اندیشه های اسلامی است. در این صورت، جایی برای نفوذ اندیشه های منحرف با نام های ملّی و بعثی و... در میان آنان نخواهد بود؛ زیرا که آنان به خاطر خلاً فکری و عقیدتی این اندیشه ها را بر گرفتند.
اگر این خلاً با عقائد صحیح و درست پر شود، وجهی برای ترس از این که دین و فرهنگ دینی، نام و نشان خود را بر شکل حکومت و امّت اسلامی که در سایه این دولت به سر می برد منعکس کند، وجود نخواهد داشت.
ص: 50
امّا دربارۀ شکل حکومت اسلامی در عراق [مطالبی را] به اختصار بیان می داریم:
نخست، دین عامه مردم، اسلام است.
دوم، اکثر جمعیت عراق شیعه اند و به پیروی از قانون اکثریت، به شرط داشتن تخصّص و لیاقت باید بیشتر مناصب حکومتی در دست شیعیان باشد.
سوم، بر خوردار کردن اقلیّت از حقوق خود، بر طبق نسبتی که دارند و با فراهم بودن تخصص و شرایط لازم دیگر.
و بدین طریق اندیشه های اسلامی که اسلام آورده، در میان امت رواج پیدا خواهد کرد تا مردم از تاریکی به نور در آیند و نوری که امت در میان آن به سر خواهد برد، در قرب الهی و در پیشرفت علمی تجسّم پیدا خواهد کرد که در مسیر تاریخی امّت، چاره ساز است.
بار خدایا از تو دولت کریمی می طلبیم که با آن، اسلام و اهلش را عزّت بخشی و با آن، نفاق و اهلش را خوار بگردانی و ما را در آن از دعوت گران به طاعت خود و از راهبران به راه خود قرار دهی و با آن به ما کرامت دنیا و آخرت عطا کنی (1) .
ص: 51
خداوند متعال فرموده:
﴿ وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴾ (1) ؛
«و بی گمان، ابراهیم از پیروان اوست. آن گاه که با دلی پاک [پیشگاه] پروردگارش آمد».
و فرمود عزوجل:
﴿ وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَتَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌ مُّبِينٌ ﴾ (2) ؛
ص: 52
«و داخل شهر شد بی آن که مردمش متوجه باشند. پس دو مرد را با هم در زد و خورد یافت یکی از پیروان او و دیگری از دشمنانش [بود]. آن کسی که از پیروانش بود، بر ضدّ کسی که دشمن وی بود، از او یاری خواست پس موسی مشتی بدوزد و او را کشت .گفت: «این کار شیطان است، چرا که او دشمنی گمراه کننده [و] آشکار است».
خدای سبحان باز فرموده است:
﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ ﴾ (1) ؛ «ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».
خداوند - جلّ و علا - می فرماید:
﴿ إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَراكَ اللّهُ ﴾ (2) ؛ ما این کتاب را به حق بر تو فرود آوردیم تا به آن چه خداوند به تو نشان داده، میان مردم داوری کنی.
و می فرماید:
﴿ وَ أَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ
ص: 53
وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْض مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ ﴾ (1) ؛ و ميان آنان به موجب آن چه خدا نازل کرده داوری کن و از هوا های شان پیروی مکن و از آنان برحذر باش؛ مبادا تو را در بخشی از آن چه خدا بر تو نازل کرده به فتنه در اندازند.
هم چنین خدای سبحان می فرماید:
﴿ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَنَتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴾ (2) ؛ خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش باز گردانید و چون میان مردم حکم کردید، به عدل و داد حکم کنید. چه نیک است آن چه خداوند شما را بدان پند می دهد، که خداوند شنوا و بینا ست.
و نیز - عزّوجلّ - می فرماید:
﴿ فَإِن جَاءُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَ إنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴾ (3) ؛ پس اگر نزد تو بیایند، در میان آنان حکم کن یا آنان را به حال خود وا گذار و اگر از آنان اعراض کردی، به تو هیچ زیانی نمی رسانند و اگر میان آنان حکم کردی، با عدل و داد، داوری نما که خداوند داد گران را دوست می دارد.
ص: 54
خدای سبحان می فرماید:
﴿ وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ﴾ (1) ؛ و در حقیقت، در میان هر امتی فرستاده ای بر انگیختیم [تا بگوید:] «خدا را بپرستید و از طاغوت [= فریب گر] بپرهیزید.»
هم چنین می فرماید:
﴿ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُقَتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقَتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَن إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَنِ كَانَ ضَعِيفًا ﴾ (2) ؛ کسانی که ایمان آورده اند، در راه خدا کار زار می کنند. و کسانی که کافر شده اند در راه طاغوت می جنگند.
ص: 55
پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.
و می فرماید:
﴿ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَتِ أُولَئِكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ ﴾ (1) ؛ «راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آوَرَد، به یقین به دستاویزی استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنوایِ داناست. خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی به در می برد. و [لی] کسانی که کفر ورزیده اند سروران شان همان [عصیان گران= ] طاغوتند که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی ها به در می برند آنان اهل آتشند که خود در آن جاودانند».
ص: 56
خداوند – جلّ و علا - می فرماید:
﴿ و لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴾ (1) ؛ به راستی، رسولی از خود شما به سوی تان آمده که رنج های شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و بر مؤمنان، رئوف و مهربان است.
و هم چنین می فرماید:
﴿ طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَ ﴾ (2) ؛ طه. ما قرآن را بر تو فرود نیاوردیم که به رنج افتی.
و باز می فرماید:
﴿ اَحْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَجَهُمْ وَ مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْجَحِيمِ * وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ * مَا لَكُمْ لا تَنَاصَرُونَ ﴾ (3) ؛ ظالمان و هم گنان شان و آن چه را جز خداوند می پرستیدند جمع کنید و به راه دوزخ، راهنمایی کنید آنان را نگاه دارید که باید باز پرسی شوند شما را چه شده که از هم یاری نمی جویید؟
و می فرماید:
ص: 57
﴿ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً ﴾ (1) ؛ و به پیمان [خود] وفا کنید زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد.
و هم چنین می فرماید:
﴿ فَلَنَسْتَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْتَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ ﴾ (2) ؛
پس، قطعاً از کسانی که [پیامبران] به سوی آنان فرستاده شده اند خواهیم پرسید، و قطعاً از [خود] فرستادگان [نیز] خواهیم پرسید.
خداوند متعال می فرماید:
﴿ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَى النُّورِ ﴾ (3) ؛ و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم و به او فرمودیم که قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور.
هم چنین می فرماید:
﴿ وَ مَا أَرْسَلْنَنكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا ﴾ (4) ؛ و ما تو را جز [به سِمَتِ] بشارت گر و هشدار دهنده برای تمام
ص: 58
مردم، نفرستادیم.
هم چنین می فرماید:
﴿ رَّسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ايَتِ اللَّهِ مُبَيِّنَتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّلِحَتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ﴾ (1) ؛ پیامبری به سوی شما فرستادیم که آیات نمایان خدا را بر شما تلاوت می کند تا آنانی را که ایمان آورده اند و کار های شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور خارج کند.
و می فرماید:
﴿ قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَبٌ مُّبِينٌ * يَهْدِى بِهِ اَللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ ﴾ (2) ؛ قطعاً برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشن گر آمده خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند به وسیلهٔ آن [کتاب] به راه های سلامت رهنمون می شود، و به توفیق خویش، آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایت شان می کند.
و باز می فرماید:
﴿ إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَهْدَى مِن
ص: 59
بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَنبِ أُولَئِكَ يَلْعَهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَتُهُم اللَّعِنُونَ ﴾ (1) ؛ کسانی که نشانه های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته می دارند آنان را خدا لعنت می کند و لعنت کنندگان لعنت شان می کنند.
ص: 60
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند: ﴿ ... إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ شَیَّعَنَا وَ تَبِعَنَا فِی أَعْمَالِنَا ﴾ ؛ شیعیان ما کسانی هستند که جانب دار مایند و از ما تبعیت می کنند (1) .
امام محمّد باقر علیه السلام فرموده است: ﴿... ما شِيعَتُنَا إِلَّا مَنْ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ ﴾ ؛ ... از شیعیان ما نیست، مگر آن کسی که تقوای الهی پیشه کند و از او فرمان برد و به تواضع و تضرّع و ادای امانت و کثرت یاد خدا شناخته شود» (2) .
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند: ﴿ شَیَّعَنَا هُمْ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ وَ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ ﴾ ؛ شیعیان ما کسانی هستند که عارف با لله و عامل به فرمان اویند» (3) .
امام صادق علیه السلام می فرمایند: ﴿ شَیَّعَنَا الرُّحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ، الَّذِينَ إِذَا خَلَوْا ذَكَرُوا
ص: 61
اللَّهَ إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُكِرْنَا ذُكِرَ اللَّهُ وَ إِذَا ذُكِرَ عَدُوُّنَا ذُكِرَ الشَّيْطَانُ ﴾ ؛ شیعیان ما در بین خود مهربان اند. آنان کسانی هستند که چون خلوت کنند، خدا را یاد می کنند به راستی که یاد ما از یاد خداست. اگر ما یاد شویم، خدا یاد می شود و اگر دشمن ما یاد شود، شیطان به یاد می آید» (1) .
و باز فرموده است: ﴿ تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تَعْطِفُ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ ، فَإِنْ أَخَذْتُمْ بِهَا رَشَدْتُمْ وَ نَجَوْتُمْ وَ إِنْ تَرَكْتُمُوهَا ظَلَلْتُمْ ، وَ هَلَكْتُمْ فَخُذُوا بِهَا وَ أَنَا بِنَجَاتِكُمْ زَعِيمُ ﴾ ؛ هم دیگر را دیدار کنید که دیدار شما باعث زنده شدن دل های شماست و یاد کردن احادیث ما برخی از شما را به برخی دیگر متوجه می کند. اگر آن ها را بر گیرید راه می یابید و نجات پیدا می کنید و اگر وا گذارید، گمراه می شوید و به هلاکت می رسید. پس آن ها را بر گیرید و من ضامن نجات شما هستم» (2) .
هم چنین از ایشان نقل است که فرمود: ﴿ شَیَّعَنَا أَهْلُ الْهُدَى وَ أَهْلُ التق وَ أَهْلُ الْخَيْرِ وَ أَهْلُ الْإِيمَانِ وَ أَهْلُ الْفَتْحِ وَ الظَّفَرِ ﴾ ؛ شیعیان ما اهل هدایت و اهل تقوا و اهل خیر و اهل ایمان و اهل فتح و ظفرند» (3) .
هم چنین ایشان فرموده است: ﴿ إِيَّاكَ وَ السَّفِلَةَ فَإِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ مَنْ عَفَّ
ص: 62
بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَیْتَ أُولَئِکَ فَأُولَئِکَ شِیعَهُ جَعْفَرٍ ﴾ ؛ از فرومای گان بر حذر باش؛ چون شیعۀ علی علیه السلام آن کسی است که در شکم و روابط جنسی خود، عفّت دارد و سخت کوش است و برای خدا عمل می کند و امید به ثواب او دارد و از کیفر او در هراس است. اگر اینان را دیدی، از شیعیان اند» (1) .
امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: ﴿ يا مَعْشَرَ شِيعَتُنَا ، اسْمَعُوا وَ افْهَمُوا - إِلَى أَنْ قَالَ - وَ اجْتَمِعُوا عَلَى أُمُورِكُمْ وَ لَا تَدْخُلُوا غِشّاً وَ لَا خِيَانَةً عَلَى أَحَدٍ - إِلَى أَنْ قَالَ - وَ لَا عَمَلَكُمْ لِغَيْرِ رَبِّكُمْ وَ لَا إِيمَانَكُمْ وَ قَصْدَكُمْ لِغَيْرِ نَبِيِّكُمْ ﴾ ؛ اى شيعيان ما! گوش فرا دهید و دریابید...» تا آن جا که فرمود: «در امور خود، گرد هم آیید و غش و خیانت را برکسی روا مدارید...» تا آن جا که فرمود: «کردار و ایمان تان برای غیر خدا نباشد و به غیر پیامبر تان تمسک نجویید» (2) .
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند: ﴿ الْعَمَلَ الْعِلْمَ ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ ، إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ ﴾ ؛ کردار نیک کردار نیک پس آن را کامل کنید؛ آن را کامل کنید و استوار باشید؛ استوار باشید! شکیبایی گزینید؛ شکیبایی گزینید!
ص: 63
تقوا؛ تقوا! شما را سر انجامی است؛ پس خود را برای آن مهیّا کنید ...» (1) .
امام رضا علیه السلام از امام باقر علیه السلام روایت می کنند که فرمود: ﴿ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ ﴾ ولايت ما جز با عمل و پارسایی بدست نمی آید» (2) .
امام محمّد باقر علیه السلام به خيثمه فرمود: ﴿ أَبْلِغْ شِيعَتَنَا أَنَّهُ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ ﴾ ؛ به شيعيان ما برسان که آن چه نزد خداوند است، بدست نمی آید، مگر با عمل» (3) .
جمیل بن دراج می گوید: از امام صادق علیه السلام در باره ایمان پرسیدم. فرمود: ﴿ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنْ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، قَالَ : قُلْتُ: أَلَيْسَ هَذَا عَمَلٍ ؟، قَالَ: «بَلَى» قُلْتُ فَالْعَمَلُ مِنَ الْإِيمَانِ ؟ قَالَ : لَا يَثْبُتُ لَهُ الْإِيمَانُ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ مِنْهُ ﴾ شهادت دادن است به این که خدایی جز اللّه وجود ندارد و این که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم، فرستاده اوست».
گفتم: آیا شهادت دادن، عمل نیست؟
فرمود: «بلی».
گفتم: پس عمل، از ایمان است؟
فرمود: «ایمان برای مؤمن، جز با عمل برقرار نمی ماند و عمل، جزئی از
ص: 64
ایمان است» (1) .
امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: ﴿ الْعِلْمُ مَقْرُونُ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ ، وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ ﴾ ؛ علم، مقرون به عمل است. پس هر کس که علم دارد، عمل هم می کند و علم، عمل را فرا می خواند، پس اگر پاسخ داد [پا بر جا می ماند و فزونی می گیرد] وگرنه از دست او می رود» (2) .
هم چنین ایشان می فرمایند: ﴿ إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا ﴾ ؛ عالم، چون به علم خود عمل نکند، وعظه اش از دل ها می لغزد، هم چنان که باران از سر سنگ صَفا [صاف] می لغزد» (3) .
هم چنین می فرماید: ﴿ إِنَّ السُّلْطَانَ لَأَمِينُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ مُقِيمُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ الْعِبَادِ وَ وزعته فِي الْأَرْضِ ﴾ ؛ به راستی که زمام دار، امین خدا در زمین و بر پا دارنده عدل در شهر ها و در میان بندگان و باز دارنده [ظلم] در
ص: 65
زمین است» (1) .
و نیز ایشان فرموده است: ﴿ ذد عَنْ شَرَائِعِ الدِّينِ وَ حَطَّ ثُغُورِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَحْرَزَ دِينَكَ وَ أَمَانَتَكَ بإنصافك مِنْ نَفْسِكَ وَ الْعَمَلُ بِالْعَدْلِ فِي رَعِيَّتِكَ ﴾ ؛ از شرایع دین دفاع کن، و مرز های مسلمانان را حفظ بنمای، و دین و امانت خود را با مایه گذاشتن از خویش، نگاه دار و با عدل و انصاف در میان رعيّت خود عمل کن» (2) .
امیر مؤمنان فرموده است: ﴿ خَيْرُ الْمُلُوكُ مِنْ أَمَاتَ الْجَوْرِ وَ أَحْيَا الْعَدْلِ ﴾ ؛ بهترین زمام داران آن کسی است که ظلم را بمیراند و عدل را زنده کند» (3) .
ص: 66
* آية اللّه العظمی شیرازی به سال 1347 ق، در نجف اشرف تولّد یافت.
* وی منتسب به خاندان شیرازی است که به علم و تقوا و عمل صالح و جهاد در راه خدا شهرت دارند. در این خاندان طی دو قرن اخیر، شماری از بزرگ ترین مراجع تقلید و رهبران دینی به منصه ظهور رسیده اند.
* آية اللّه العظمی شیرازی در کنار آراستگی به مکارم اخلاق، علم فراوان و فرا گیر، در پر کاری و تولید در عرصه اندیشه و عمل شهره بود.
* آثار وی از کتاب چه گرفته تا کتاب و دائرة المعارف، بالغ بر 1250 اثر است.
* دائرة المعارف بزرگ فقهی ایشان به یک صد و پنجاه جلد می رسد که در آن به احکام عبادات و معاملات پرداخته، هم چنان که به ابواب نوپدید در فقه اسلامی اهتمام ورزیده است که از مهم ترین آن ها: سیاست، اقتصاد، امور اجتماعی، حقوق، قانون، دولت اسلامی، محیط زیست، پزشکی و خانواده است.
ص: 67
* وی در طول نیم قرن، هزاران عالم، خطیب، اندیش مند، مجاهد، ادیب و نویسنده را در میدان های گوناگون پرورش داده است.
* به همّت و طرّاحی و تشویق وی، صد ها مسجد، مدرسه، حسینیه، مؤسسه، روزنامه، مجله، کتاب خانه، صندوق خیریه قرض الحسنه، درمان گاه، سازمان های اسلامی - انسانی و... در بیش از هزار نقطه از جهان تأسیس شده است.
* او پرچم دعوت به شورا ،آزادی، آزادی بیان، برادری اسلامی، امت واحد، صلح و نه خشونت را بر افراشت.
* وی به سال 1380 ق، بار گران مرجعیت دینی را در شهر مقدّس کربلا بر دوش گرفت و سپس به کویت و پس از آن به شهر مقدّس قم مهاجرت کرد.
* ایشان در صبح دوشنبه دوم شوّال سال 1422 ق. در اوج ثمر بخشی علمی و عملی خود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و به ملکوت اعلی پیوست.
شما می توانید آثار آية اللّه العظمی شیرازی را در اینترنت به زبان های عربی، انگلیسی، فارسی و اردو با این نشانی بخوانید:
http://www.alshirazi.com
ص: 68
- قرآن: 14، 52، 57
- نهج البلاغه: 27، 64
- استقلال العرب و وحدتهم: 43
- الاحكام في معرفة الحلال و الحرام: 29
- الإرشاد: 27
- الأركان في دعائم الدين: 27
- الإفصاح: 27
- الامالی (صدوق): 14
- الايضاح في الإمامة: 27
- الإيضاح في الإمامة: 28
- التبيان: 28
- التهذيب: 28
- الخلاف: 28
- الدر المنثور: 16
- الرسالة المقنعه: 27
ص: 69
- الشافي في الإمامه: 27
- الشيعه و التشيّع: 21
- الشيعه و الحاكمون: 23
- الصراط المستقيم: 21
- الصواعق المحرقه: 16
- الطين و الخيال: 27
- العدة: 28
- العين: 11
- العيون: 27
- الغرر و الدرر: 27
- الفقه: 36 ،67
- الفهرست: 13
- الکافی: 12، 21 ،47، 61، 63، 64، 65
- الكافية: 29
- الكنى و الألقاب: 27
- المحاسن: 27
- الملل و النحل: 12
- المنجد في الأعلام: 30، 31، 32، 34
- النهاية: 28
- انوار الملكوت في شرح الياقوت: 29
- ايضاح الاشتباه: 29
ص: 70
- بحار الأنوار: 22، 61، 62، 65
- بشارة المصطفى: 13
- تاريخ الشعوب: 12
- تاریخ الشیعه: 16، 35
- تاريخ المذاهب الاسلاميه: 12
- تبصرة المتعلمين في احکام الدین: 29
- تجارب: 26
- تفسير الامام العسكري: 61
- تلخیص تاریخ امپراتوری عثمانی: 33
- تهذيب طريق الوصول الى علم الأصول: 29
- جامع الفوائد: 29
- حياة محمّد علیه السلام: 12
- روضات الجنات 27 ، 29
- روضة المتقين: 29
- طبقات اعلام الشیعه: 42
- عبد الكريم قاسم البدايه و السقوط: 42، 43
- غاية البادي في شرح المبادي: 29
- غرر الحکم و درر الکلم: 66
- فجر الإسلام: 12
- فرق الشیعه: 12، 13
- کتاب سليم بن قيس: 25
ص: 71
- مختلف الشيعة في احكام الشريعة: 29
- مستدرک الوسائل: 63
- مشكاة الأنوار: 21
- معجم البلدان: 24
- نهج المسترشد: 29
- وسائل الشیعه: 21، 64
ص: 72
- پیامبر صلی الله علیه و اله: 9، 12، 13، 14، 15، 16، 17، 36، 47، 61، 64
- أهل بيت،امامان، أئمه، آل على، آل محمّد: 7، 11، 14، 18، 19، 21، 22، 23، 28، 29، 32، 33، 37، 40
- أمير مؤمنان علیه السلام: 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17، 18، 20، 27، 32، 36، 61، 62، 63، 66
- امام حسین علیه السلام: 21
- امام باقر علیه السلام: 61، 64
- امام صادق علیه السلام: 18 ، 22، 24، 25، 47، 61، 64، 65
- الامام موسى الكاظم علیه السلام: 27
- امام رضا علیه السلام: 19، 22، 23، 64
- امام محمّد جواد علیه السلام: 27
- الامام العسكرى علیه السلام: 61
- آیت اللّه العظمی سید محمّد حسینی شیرازی: 7، 21، 67، 68
- ابراهيم الحسن: 45
- ابراهيم الداوود: 44
- ابراهیم علیه السلام (پیامبر): 52
ص: 73
- ابن حجر: 16
- ابن عباس: 13
- ابن ندیم: 13
- ابو العباس سفاح: 24
- ابو اللهيجاء عبد اللّه بن حمدان: 34
- ابو سعید بهادر خان: 29
- ابو نصر (الملک الرحیم): 26
- احمد حسن البکر: 42 ،44 ،45
- المنتصر لدين اللّه: 19، 23
- أبن عساکر: 16
- أبو حمزه ثمالی: 13
- أبو سلمة خلال كوفي: 24
- أبو عبد اللّه يعقوب بن داوود: 24
- أحمد (آل جلاير): 35
- أحمد أمين: 12
- أرغون شاه: 29
- أويس (آل جلاير): 35
- بروکلمان: 12
- بهاء الدوله دیلمی: 34
- تكوادر (أحمد): 30
- جابر بن عبد اللّه: 16
ص: 74
- جبرئیل: 14
- جعفر بن أشعث: 24
- جميل بن دراج: 64
- حجر بن عدی کندی: 20
- حسن جلایر: 30
- حمدان بن حمدون: 34
- خواجه نصیر الدین طوسی: 28
- خيثمه: 63
- دوزی: 12
- زياد بن أبيه: 20
- زین الحسن: 45
- سعد الدوله: 34
-سعید سامرایی: 43
- سلطان سلیم ثانی: 34
- سلطان محمّد خدابنده (اولجایتو): 29
- سلطان محمّد فاتح: 32
- سلطان مراد چهارم: 35
- سلمان فارسی: 13
- سلیمان قانونی: 32
- سلیم اول: 32
- سليم بن قيس: 25
ص: 75
- سید محمّد صدر: 11
- سیف الدوله: 34
- سیوطی: 16
- شاه اسماعیل اول: 31
- شاه طهماسب اول: 31
- شاه عباس اول: 31
- شریف حسین: 41
- شریف رضی: 27
- شریف مرتضی: 27
- شهرستانی: 12
- شیخ صدوق (الصدوق): 14، 27
- شیخ طوسی: 27، 28
- شیخ محمّد حسین مظفر: 16
- شیخ مفید: 27
- شیطان: 52، 53، 55، 56، 62
- صادق علوش: 45
- صالح جبر: 43
- صالح مهدی عماش: 42
- صبیحه طلفاح: 45
- صدام تکریتی: 45، 47، 48
- صلاح الدین أیوبی: 34
ص: 76
- طبرانی: 16
- عبد الرحمان النايف: 44
- عبد الرحمن عارف: 44
- عبد السلام عارف: 42، 43، 44
- عبد الکریم فرحان: 42
- عبد الکریم قاسم: 42، 43، 44
- عبد اللّه عنان: 12
- عثمان اول: 32
- عدّة الدوله غضنفر: 34
- علامه حلّی: 29
- علامه مجلسی: 29
- علی بن بویه (عماد الدوله): 26
- علی بن حسین (امام سجاد علیه السلام): 13
- على بن يقطين: 24
- عمر بن خطاب: 17
- عمرو بن حمق خزاعی: 20
- غازان: 29
- فخر المحققين: 29
- فضل بن سهل ذو الریاستین: 25
- مأمون: 19، 22، 24
- متوکل: 23
ص: 77
- مجدّد شیرازی: 41
- محبوبه میرایی: 8
- محمّد بن أشعث خزاعی: 24
- محمّد جواد مغنیه: 23
- مراد خان چهارم: 31
- مصطفی کمال آتا ترک: 32
- معاوية بن ابی سفیان: 20، 21
- مغيرة بن شعبه: 20
- ملک فیصل اول: 41، 42
- ملک فیصل دوم: 42
- منصور دوانیقی: 24، 25
- موسی علیه السلام (پیامبر): 53، 58
- میثم تمار: 20
- میرزا محمّد تقی شیرازی: 41
- ناصر الدوله: 34
- نوبختی: 12، 13
- نورى السعيد: 42
- هارون: 24
-هامر پورکشتال یوزف: 33
- هولاكو: 28، 30
ص: 78
- آفریقا: 32
- آلمان: 32، 43
- آناتولی: 32
- اراک: 7
-اربیل: 39
- اردن: 42
- اصفهان: 31
- الثوره: 39
- العوجه (روستا): 45
- آمریکا: 44، 45
- ایران: 7، 8، 12، 26، 31، 45
- بالكان: 32
- بریتانیا انگلیس: 42، 43، 44، 45
- بصره: 17، 38، 44
- بغداد: 24، 25، 26، 27، 28 ، 30، 39، 42، 45
ص: 79
- بيّاع: 39
- تبریز: 31
- ترکیه: 26، 32، 44
- تکریت: 39، 44، 45
- جزیره: 34
- حرم (صحن) امام حسین علیه السلام: 30، 42
- حرم کاظمین علیهما السلام: 27
- حلب: 34
- حلّه: 26، 29، 39
- خلیج فارس: 45
- دهوک: 39
- دیالی: 39
- دیوانیّه: 39
- رمادی: 39، 43
- سامرا: 38، 41
- سلیمانیه: 39
- سماوه: 39
- سوریه: 32، 34، 41، 45
- شام: 25
- شیراز: 41
- طائف: 41
ص: 80
- طوس: 27
- عتبات مقدسه: 33، 38
- عراق: 7 8 10، 11، 17، 18 ، 20، 21، 24، 26، 29 ،30 ،31 ،32 ،33، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51
- عماره: 38
- غدیر خم: 15
- فارس: 26
- فرانسه: 41
- فلسطین: 32، 41
- قزوین: 31
- قسطنطنیه: 32
- قم: 68
- کاظمین: 38
- کربلا: ،7، 26، 38، 41، 42، 68
- کَرخ: 25، 39
- کرکوک: 39
- کوت: 39
- کوفه: 17، 18، 20، 24
- کویت: 45، 68
- ماردین: 34
- مصر: 32، 45
ص: 81
- مقابر قریش: 27
- موصل: 34، 39
- ناصریه: 38
- نجف: ،7 ،26 ،27، 28، 38، 67
- نصیبین: 34
- هاشمیه: 24
ص: 82
- افسران آزاد: 42 ،43 ،44
- حزب الاتحاد الدستورى: 43
- حزب الأمة الاشتراكي: 42
- حزب بعث بعثیان بعثی: 45، 49، 50
- اهل سنت سنّی: 15، 19، 28، 29، 32، 33، 39، 40
- حنفی: 33
- خوارج: 12
- شیعه، شیعیان، تشیّع، امامیّه، علویان: ،7، 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17، 18، 19، 20، 21، 22، 23، 24، 25، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 32، 33، 34، 36، 37، 38، 40، 44، 46، 48، 49، 51، 52، 61، 62، 63، 64
- آق قویونلو ها: 31
ص: 83
- آل بویه: 26، 28
- آل جلایر: 30
- آل حمدان: 34
- آل مسيّب: 34
- ایل خانیان: 30
- بیزانسیان: 32
- دولت سلجوقی: 32
- صفویان: 31، 32
- عثمانیان دولت عثمانی: 31، 32، 33، 35، 41
- مغولان، مغول: 28، 30
- ممالیک: 32
- امویان بنی امیه: 18، 20، 21، 22
- ترک: 32 ،33
- عباسیان بنی عباس: 18 ، 20، 21، 22، 23، 26، 34
- قبیله تَغلب: 34
ص: 84