سرشناسه : حسینی شیرازی، سیدصادق، 1320 -
عنوان قراردادی : حقایق عن الشیعه .فارسی
عنوان و نام پديدآور : شیعه و اتهامات ناروا / مولف صادق حسینی شیرازی؛ مترجم حسین اسلامی.
مشخصات نشر : قم : یاس زهرا علیهاسلام ، 1383.
مشخصات ظاهری : 104ص.
شابک : 4000 ریال: 964-8185-38-7 ؛ 4000ریال (چاپ سوم) ؛ 4000ریال (چاپ هشتم) ؛ 4000ریال ( چاپ نهم )
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : چاپ سوم: 1384.
يادداشت : چاپ هشتم: آذر 1385.
يادداشت : چاپ نهم : 1386.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : شیعه امامیه -- عقاید
شیعه امامیه -- دفاعیه ها
شناسه افزوده : اسلامی، حسین، 1345 -، مترجم
رده بندی کنگره : BP211/5/ح 476ح 7041 1383
رده بندی دیویی : 297/4172
شماره کتابشناسی ملی : م 83-38668
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم زهرا جعفری
ص: 1
ص: 2
مؤلف: حضرت آیت اللّه العظمی سید صادق حسینی شیرازی (دام ظله)
مترجم: سید حسین اسلامی
ص: 3
حسینی شیرازی صادق 1320
شیعه و اتهامات ناروا / مولف صادق حسینی شیرازی، مترجم حسین اسلامی . - قم : ياس زهراء سلام علیها ، 1386.
104 ص.
7-38-8185-978 :ISBN
8000 ریال.
فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا
عنوان اصلی: حقايق عن الشيعه
کتاب نامه بصورت زیر نویس.
1. شیعه امامیه - عقاید 2. شیعه امامیه - دفاعیه ها ورديه ها. الف. اسلامی، حسین، 1335 - ، مترجم ، ب. عنوان
7041 ح 5 ح /5 211 PB
297 / 4172
1386
نام کتاب: شيعه و اتهامات ناروا
مؤلف: حضرت آیت اللّه العظمی سید صادق شیرازی (دام ظله)
ناشر: انتشارات ياس زهراء (عليها السلام) - قم
زیر نظر: گروه ترجمه آثار آیت اللّه العظمی شیرازی (دام ظله)
مترجم: سید حسین اسلامی
صفحه آرایی: سجاد ناصری
تیراژ و قطع: 5000 نسخه / رقعی
نوبت و تاریخ چاپ: یازدهم / دی ماه 1386
لیتوگرافی و چاپ: نينوا - قم 09123510500
قیمت: 800 تومان
کلیه حقوق چاپ و نشر برای بنیاد جهانی آیت اللّه العظمی شیرازی محفوظ است.
شابک: 6 - 38 - 8185 – 964 – 978
تلفن مرکز پخش یاس زهراء (سلام اللّه علیها): 02517836420 - 09122510526
ص: 4
پیشگفتار...9
مقدمة مؤلف...15
سجده بر مهر...19
ساختن ضریح و بارگاه... 29
تزیین حرم های اولیاء...41
بوسیدن ضريح...49
توسل به اولیای خدا....55
زيارت قبور...69
ازدواج موقت...81
کتاب شناسی
کتاب شناسی...93
المراجعات...95
حقيقة الشيعة الاثنى عشرية...95
و ركبت السفينة...96
ص: 5
الخدعه...رحلتى من السنة الى الشيعة السنة الى الشيعة...97
لماذا اخترت مذهب اهل البيت علیهم السلام...98
الحقيقة الضائعة....98
شب های پیشاور...99
المواجهة مع رسول اللّه و آله...99
لقد شيّعنى الحسين علیه السلام...100
السلفية بين اهل السنة و الامامية...101
مصاحبه با محمد شحادۀ از رهبران فلسطینی...101
دفاع من وحى الشريعة ضمن دائرة السنة و الشيعة...102
مصاحبه شيخ حسن شحاته روحانی بزرگ مصر....103
ص: 6
پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
﴿ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِیعَتُكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ﴾
یا علی، همانا تو و شیعیان تو، رستگاران در قیامت هستید. (1)
ص: 7
ص: 8
ستایش مختص ذات مقدس پروردگار جهانیان است و درود بی کران بر مژده دهنده و هشدار دهنده چراغ پر فروغ هدایت سرور ما حضرت محمد مصطفی و خاندان پاک و معصوم او باد و لعنت بی پایان بر دشمنان ایشان.
تنها کاستیِ شیعه و اندیشۀ شیعی که عمده ترین نیز به شمار می رود، محروم بودن از داشتن رسانه ای فرا گیر برای گستراندن و نشر حقایق و رساندن آن به جهانیان می باشد که در غیر این صورت، تشیع این قدرت را دارد تا با دلایل و براهین عقلی، نقلی و منطقی - که جز معاندان بیمار دل و منحرفان فکری و اعتقادی کسی آن ها را انکار نکرده، باطل نمی شمارد - همۀ حق جویان را به این مکتب کمال یافته اسلامی فرا خواند، اما هزاران افسوس که چنین فرصتی در اختیار نیست. علی علیه السلام رغم تنگنا های موجود و نیز گستردگی دامنه فعالیت منحرفان فکری، اندک تأملی در عقایدی که
ص: 9
خشونت، ترور، تکفیر سختگیری نفی دیگران و... را ترویج می کند، شک فرد را دربارۀ آنان و این که بیشترین فاصله را با اسلام محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلم دارند به یقین تبدیل می کند؛ همان دینی که: گذشت، نرمی، مهر ورزی، پیشرفت و پذیرش دیگران از ویژگی های برجستۀ آن است.
در چنین فضایی بدیهی است که امت اسلامی چندان شناختی از حق، که به فرمودۀ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در علی علیه السلام (1) تبلور یافته و همراه او است، نداشته باشد و گروه های وهابی و آنان که هم سوی با وهابیت حرکت می کنند نیز از این خلأ نهایت بهره را برده، به خدشه دار کردن چهرۀ تابناک تشیّع که نیمی از جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند پرداخته، نسبت های ناروایی به آنان می دهند.
این در حالی است که حضرت حق جل و علا در قرآن کریم، افراد را در سنجش و ارزیابی باور ها و عقیده ها به ارائه دلیل و برهان علمی و منطقی فرا خوانده است آن جا که می فرماید:
ص: 10
﴿ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ ﴾ ؛ بگو: دليل و برهان خود را بیاورید (1) .
از دیگر سو عدم آگاهی افراد و نداشتن اطلاعات لازم هر چند نسبی از علم تفسیر، حدیث، تاریخ و سیره پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام و هم چنین نشناختن ترفند های مدعیان دین و مذهب سازان تُنُک مایه، زمینه را برای مهاجمان فکری و اعتقادی و دین ستیزان فراهم می آورد.
پس به منظور ایمن سازی جامعۀ اسلامی از بیراهه پیمودن و در وادی گمراهی افتادن، باید زمینۀ رشد فکری و علمی را در حد توان افراد و درخور مذهب تشیع فراهم کرد تا در چالش های فکری حریف به مدد این فرموده الهی:
﴿ وَ جَدِهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ... ﴾ ؛و با آنان به [شیوه ای] که نیکو تر است مجادله نمای (2)
سر فراز از میدان بر آیند.
البته مسؤولیت این فرهنگ سازی و ایجاد تحول فکری بر عهدۀ کسانی که دین داری و دفاع از دین و راه حق؛ یعنی عقیدهٔ پاک و پیراستۀ حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و خاندان پاکش - که درود خداوند بر تمام آن ها باد - را وظیفهٔ
ص: 11
خود می دانند، بسی سنگین می شود و از همین رو باید حقایق را برای امت اسلامی روشن و تبیین کنند. از دیگر سو امت ها و ملت های دیگر به دور از هر گونه تعصب باید به تلاشی همه جانبه برای آشنایی کامل با اعتقادات شیعه دست زنند، که در این صورت خواهند دانست که اعتقادات شیعه و در واقع آموزه های خاندان رسالت به تمام معنا با فطرت پاک انسان، سازگاری داشته و همین عقیده است که خدا آن را برای بشریت برگزیده و پسندیده است.
کتابی که پیش رو دارید، ترجمه کتاب «حقایق عن الشيعة» است که یکی از زیبا ترین متون علمی، اما مختصر است و تلاش می کند تا بطلان برخی تهمت های ناروا نسبت به شیعه را تبیین کند.
مؤلف گران مایه، مرجع عالی قدر حضرت آیة اللّه العظمی سید صادق حسینی شیرازی - مُدْظِلُهُ اَلْعَالِي - در نگارش این کتاب شیوۀ پر جاذبۀ گفت و گو را به کار گرفته و با زبان ساده و قابل فهم برای تمام افراد در سطوح علمی مختلف، اثر خود را به حق جویان تقدیم کرده است.
او در نگارش این اثر از هر گونه تکلف و تصنع که خواننده را خسته کند، پرهیز نموده، بلکه حقیقت علمی و برهان استدلالی را محور قرار داده است. همین روانی و شیوایی و نیز سبک تبیین استدلال های علمی معظم له، کتاب را با چنان شهرت و اقبالی روبه رو کرد که علاقه مندان به مکتب
ص: 12
اهل بیت علیهم السلام را بر آن داشت تا بی دریغ و بدون هیچ چشم داشتی چندین بار آن را به دست چاپ بسپارند (1) .
در پایان کتاب تعدادی از آثار مهم دربارۀ شیعه و تشیع و هم چنین گفت و گو های مطبوعاتی با برخی عالمان و شخصیت های اهل سنت که مذهب تشیع را برگزیده اند معرفی شده است. باشد که این کتاب و آثاری مشابه آن، گامی در راه آشنا کردن جویندگان حقیقت با آن بوده، راهنمایی زنده از پیشینیان که به ساحل امان رسیده اند، فرا روی حقیقت جویان باشد.
به این امید که این تلاش مورد قبول حضرت بقية اللّه الاعظم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد. از خداوند منان خواهانیم که ظهورش را نزدیک گرداند و ما را از یاران و مجاهدان در رکاب آن حضرت قرار دهد. انَّ شَاءَ اللَّهُ
ناشر
ص: 13
ص: 14
بسم اللّه الرحمن الرحيم
استعمار و عوامل آن هماره در تلاش بوده و هستند تا با به بی راهه کشاندن امت اسلامی و رو در رو قرار دادن افراد آن، تفرقه و پراکندگی را بر آنان حاکم کرده و با اجرای سیاست پلید «تفرقه بینداز و سروری کن» سلطهٔ نا پاک خود را بر سرزمین های اسلامی دوام بخشند. می بینیم که در پی عملی شدن این سیاست خصمانه و ضد امت اسلامی، برخی از مسلمانان، غافل از این که قرآن تمام مسلمانان را برادر خوانده است، نا خواسته و بدون این که در صحت و سقم نسبت هایی که به شیعه می دهند تأمل کنند یا این که فروغ عقل و سنت ناب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم مدد جویند، طایفه دیگری از مسلمانان را آماج تهمت و نسبت های ناروا می سازند، چرا که این طایفهٔ اسلامی از مذهبی غیر از مذهب آن ها پیروی کرده و احکام فقهی خود را از امام و فقیهی غیر از امام و فقیه مورد نظر آنان گرفته است. این در حالی
ص: 15
است که امروزه باید تمام مسلمانان صفوف خود را متحد کرده و راندن استعمار گران و دین ربایانی را که چشم طمع به مسلمانان دوخته تا آنان را گمراه کنند و جهه همت خود قرار دهند چرا که تفرقه به زیان تمام مذاهب اسلامی خواهد بود.
موارد اختلافی پیروان مذاهب اسلامی نیز باید با بحث، گفت و گو و نقد پیراسته از دشنام و تهمت و مبتنی بر اصول اسلامّ مورد قبول تمام مسلمانان، حل شود. اگر برخی مسلمانان بر سر مسائلی اختلافی یک دیگر را مورد دشنام و ناسزا قرار دهند و بر سر موضوعی که محل اجتماع مسلمانان نیست یک دیگر را تکفیر کنند، وحدت بزرگ اسلامی را بر باد داده، دچار تفرقه و چند دستگی شده و زمینۀ سلطۀ فکری، اقتصادی، اجتماعی و... استعمار گران را فراهم خواهند آورد؛ لذا بر آن شدیم تا مواردی را در این کتاب بررسی کنیم که تفرقه انگیزان آن ها را دستاویز قرار داده، بر شیعیان دوازده امامی می تازند، باشد تا از این ره گذر دریابیم و در یابند که آیا شیعه با پایبندی به این امور به بیراهه رفته و می رود و این امور باطل است؟ یا این که موارد مورد بحث عین حقیقت است و شیعۀ دوازده امامی در شاه راه هدایت و رستگاری قرار دارد؟
از خدای متعال می خواهیم گام های ما را در این راه استوار گرداند
ص: 16
و برای نگریستن به حقایق امور، دیدی به تمام معنا اسلامی به ما عنایت فرماید تا همه چیز را با محک اسلام بسنجیم و بدان عمل کنیم که او شنوای پاسخ دهنده است.
28 / ذى الحجة الحرام / 1380 ه ق
کربلای معلا
صادق حسینی شیرازی
ص: 17
ص: 18
سامی: علی، شما شیعیان با سجده کردن بر مهر که تنها مقداری گِل خُشک شده است، شرک ورزیده آن را به جای خدا می پرستید.
علی: اجازه بده سؤالی از تو بپرسم.
سامی: بپرس.
علی: آیا سجده بر «جسم» خدا واجب است؟
سامی: این گفتۀ تو کفر [محض] است، زیرا خداوند «جسم» نیست و با چشم، دیده و با دست لمس نمی شود و هر کس معتقد باشد که خداوند «جسم» است بی تردید کافر است و سجده باید برای خدا باشد و سجده بر خدا، کفر است، زیرا هدف و غایت از سجده، فروتنی در برابر «خدا» است.
علی: این بیان تو ثابت می کند که سجدۀ مابر روی مُهر شرک نیست، زیرا بر مهر به عنوان مهر بودن سجده نمی کنیم و اگر - به فرض محال - معتقد باشیم که مُهر - العیاذ با للّه - خداست، می بایست، برای آن سجده
ص: 19
کنیم، و نه بر آن چرا که پرستش کننده، بر خدای خویش سجده نکرد، بلکه برای او سجده می کند.
سامی: نخستین بار است که چنین تحلیل درستی در این باره می شنوم، چه این که اگر شما مهر را خدا می شمردید، بر آن سجده نمی کردید و همین که سر بر بر آن نهاده، سجده می کنید نشان می دهد که آن را خدا نمی دانید.
آن گاه به علی گفت: اجازه بده چیزی از تو بپرسم
على: بفرما.
سامی: بنابر این چه اصراری دارید که بر مهر سجده کنید و بر چیز های دیگر سجده نمی کنید؟
علی: تمام فرقه های اسلامی بر این مطلب اجماع دارند و هم نظر هستند که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
﴿ جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً ﴾ ؛ زمین برای من مسجد [محل سجده] و پاک کننده قرار داده شد.» (1)
ص: 20
بنابر این، سجده بر خاک خالص یقیناً جایز است و تمام فرقه های اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند و به دلیل همین اتفاق نظر بر این که سجده بر خاک خالص جایز و مقبول است، بر خاک سجده می کنیم.
سامی: این اتفاق نظر مسلمانان در مورد سجده بر خاک چگونه حاصل شده است؟
علی آن هنگام که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وارد مدینه شد و مسجدی را در آن بنا کرد، آیا در مسجد فرش گسترانده شده بود؟
سامی: نه، فرشی در مسجد گسترده نشده بود.
علی: پس پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و دیگر مسلمانان بر چه چیزی سجده می کردند؟
سامی: بر زمینی که خاک آن را پوشانده بود.
علی: بنابر این، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تمام نماز های خود را روی زمین می خواندند و بر خاک سجده می کردند و مسلمانان روزگار آن حضرت و نیز مسلمانان پس از ایشان نیز بر زمین سجده می کردند. از این رو سجده بر خاک، به طور قطعی درست و صحیح است و ما به پیروی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا بر خاک سجده می کنیم و بی تردید نمازمان درست است.
ص: 21
سامی: چرا شما (شیعیان) بر غیر مُهری که با خود حمل می کنید، بر روی جا های دیگر زمین سجده نمی کنید؟
علی: دو پاسخ برای این سؤال شما دارم:
1- مذهب شیعه سجده بر تمام اجزای زمین - خاک باشد یا سنگ - را جایز می داند؛
2- پاک بودن محل سجده شرط صحت نماز است و سجده بر زمین یا خاک نجس، جایز نیست، لذا قطعۀ پاکی از گل خشک شده همراه داریم تا با اطمینان خاطر و این که بر خاکی پاک سجده می کنیم، نماز گزاریم. البته سجده کردن بر خاک یا زمینی که از نجاست آن مطمئن نباشیم نیز جایز است.
سامی: اگر به منظور سجده بر خاک پاک و خالص، چنین می کنید، چرا مقداری خاک با خود بر نمی دارید؟
علی: از آن جا که همراه داشتن خاک موجب کثیف شدن لباس می شود، آن را با مقداری آب درهم می آمیزیم و می گذاریم تا خشک شود. بدین وسیله از خاک آلوده شدن لباس های خود جلوگیری می کنیم.
از دیگر سو سجده بر گل خشک شده، نشانۀ خضوع بیشتری در برابر خداست، زیرا سجده، بالا ترین مرتبۀ خضوع است و تنها برای خدای بزرگ جایز است. بنابر این اگر هدف از سجده، فروتنی در برابر خدا است،
ص: 22
چیزی که بر آن سجده می شود و نماد خضوع است هر چه خاضعانه تر باشد، بی شک بهتر و شایسته تر است.
از همین جهت مستحب است که محل سجده از محل گذاردن دستان و پا ها پایین تر باشد (1) ، زیرا به این ترتیب، سجده نشانۀ خضوع بیشتری در برابر خدا خواهد بود. هم چنین مستحب است در حال سجده، بینی بر خاک مالیده شود که این نیز نشانۀ فروتنی و خضوع بیشتر در برابر خدای متعال است. لذا سجده بر مقداری گِل خشک شده از دیگر چیز هایی که سجده بر آن جایز است، بهتر می باشد، زیرا در این حالت گرامی ترین اعضای بدن؛ یعنی پیشانی بر خاک نهاده می شود که نشانۀ خضوع برای خدا و خویشتن را ناچیز دیدن در برابر عظمت و جلال اوست.
در صورتی که اگر فرد برای سجده کردن، پیشانی بر فرشی یا سجاده ای گران قیمت و یا اجزاء معدنی مانند: طلا، نقره، عقیق و یا بر تن پوشی پر بها گذارد، چه بسا که از خضوع و فروتنی نماز گذار بکاهد و یا این که در برابر عظمت و جلال خداوند احساس خُردی و ناچیزی نکند. بنابر آن چه گفته شد، آیا سجده بر چیزی که بر فروتنی انسان در برابر خالقش می افزاید، شرک و کفر است؟ و سجده بر چیزی که خضوع در برابر حضرت باری
ص: 23
تعالی را از بین می برد، وسیلهٔ «تقرب» به اوست؟ چنین پنداری ناحق و نادرست است.
سامی: نوشته هایی بر مهر نماز شما حک شده است؛ این نوشته ها چیست؟
علی: تمام مهر ها نوشته ندارند. مهر هایی وجود دارد که حتی یک حرف بر آن ها حک نشده است، و البته بر پاره ای از مهرها نوشته هایی وجود دارد که نشان می دهد آن مهر از خاک کربلا (1) تهیه شده است؛ از نظر شما این
ص: 24
کار شرک است؟ یا این که این نوشته، سبب عدم جواز سجده بر آن می شود؟ نه هرگز چنین نیست.
سامی: مهری که از خاک کربلا تهیه شده است چه ویژگی دارد که اکثر شیعیان مقیّدند تا بر آن سجده کنند؟
علی: در این باره حدیثی آمده است که می فرماید:
﴿ السُّجُودُ عَلَى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَخْرِقْ الْحِجَابِ السُّبُعُ ﴾ ؛سجده بر تربت حسین علیه السلام هفت حجاب (آسمان) را می شکافد». (1)
معنای این حدیث چنین است که سجده بر چنین مهری موجب قبولی نماز و بالا رفتن آن بسوی خداوند متعال می شود. و البته این امر و خصوصیت، به دلیل برتری خاک کربلا بر دیگر خاک هاست.
ص: 25
سامی: آیا سجده بر تربت حسین علیه السلام نماز های باطل را نیز مقبول درگاه خدا می کند؟
علی: از نظر شیعه، نماز هایی که شرایط صحت و درستی را نداشته باشد، باطل است و پذیرفته شده نیست، اما نمازی که تمام شرایط صحت را داشته باشد مقبول خداست و گاهی نیز مقبول نبوده و پاداشی ندارد، ولی اگر نماز صحیح بر تربت امام حسین علیه السلام خوانده شود، پذیرفته شده و پاداش [مضاعف] دارد بنابر این پذیرفته شدن نماز، یک مطلب است و صحیح بودن آن مطلب دیگری است.
سامی: آیا سرزمین کربلا از دیگر سرزمین ها و حتی مکه و مدینه با شرافت تر و برتر است تا سجده بر خاک آن برتر و با فضیلت تر باشد؟
علی: از نظر تو چه مانعی دارد؟
سامی: آیا سرزمین مکه که از زمان نزول آدم علیه السلام «حرم» بوده و زمین صلى اللّه مدینه که پیکر پاک رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را در خود دارد از نظر منزلت و مقام از کربلا کم تر و پایین تر هستند؟ و آیا حسین علیه السلام بن علی علیهما السلام از جدش رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم برتر است؟ این مطلب، عجیب و غریب است!
علی: نه چنین نیست. عظمت و منزلت حسین علیه السلام ، پرتویی از عظمت رسول خدا و شرافت او از شرافت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است و از آن رو امام حسین علیه السلام به چنین شرافت و عظمتی نایل آمد که در راه دین جدش گام
ص: 26
نهاد و در این راه به شهادت رسید. آری، منزلت امام حسین علیه السلام تنها بخشی از منزلت رسول خداست، اما از آن جا که او و خاندان و یارانش در راه زنده نگاه داشتن اسلام، محکم کردن مبانی و اساس آن و نیز صیانت و حفاظت آن از دست اندازی های شهوت پرستان، جان خود را فدا کردند، حضرتش مورد عنایت الهی قرار گرفت و به سه موهبت الهی نایل آمد:
1- استجابت دعا تحت قبة (حرم) او؛
2- امامان از نسل او بودند؛
3- شفا [ی تمام درد ها] در تربت او قرار داده شده است. (1)
آری، از آن رو خداوند تربت امام حسین علیه السلام را عظمت و منزلت والا بخشید که در راه دین مقدس اسلام به بد ترین وجه کشته شد، زن و دختران و فرزندانش به اسارت برده شدند و یارانش در میدان جنگ به شهادت رسیدند و به یک سخن در راه دفاع از کیان اسلام و حفظ آن هر سختی را بر خود هموار کرد. حال با چنین فدا کاری، در این برتری یافتن مانعی می بینی؟ یا این که برتر شمردن خاک و مهر کربلا بر دیگر سرزمین ها از جمله مدینه، به این معناست که امام حسین علیه السلام از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بالا تر و برتر است؟ قضیه کاملا عکس این تصور است گرامی داشتن تربت امام
ص: 27
حسین علیه السلام به معنای گرامی داشت امام حسین علیه السلام است و گرامی داشت آن حضرت به معنای بزرگ شمردن خدا و پیامبر اوست.
سامی: این گفتۀ تو کاملاً درست است. پیش از این می پنداشتم که شما امام حسین علیه السلام را حتی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برتر می دانید، اما اکنون پی به حقیقت بردم و از تو به خاطر این که مرا از این اطلاعات مفید بهره مند کردی متشکرم. از این پس و برای همیشه خاک کربلای مقدس را برای سجده همراه خواهم داشت و سجده بر فرش و مواد معدنی را ترک خواهم کرد.
علی: بر آن بودم تا تو را از اتهامات بی پایه و دروغینی که دشمنان بر ما بسته اند آگاه کنم؛ دشمنانی که خود را مسلمان خوانده، اما در حقیقت دشمن تمام مسلمانان هستند؛ باشد که از این پس هر چه را علیه شیعه و اندیشه و اعتقادات آنان می شنوی نپذیری و هماره در پی یافتن حقیقت باشی. این تنها خواسته من از توست.
ص: 28
فؤاد: جعفر، اجازه می دهید دربارۀ موضوعی که مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت است از تو بپرسم؟ (1)
ص: 29
ص: 30
جعفر: بپرس. دوست دارم که فرد، بیدار و فرهیخته باشد و از سر تحقیق و یقین مطالب را دریابد و قبول کند و نا دانسته و بدون آگاهی به دنبال هر هیاهوی حاکم بر جامعه روان نباشد.
فؤاد: اگر گفتۀ ما اهل سنت مبتنی بر حقیقت باشد، آن را می پذیری؟
جعفر: من در شمار کسانی هستم که به مجرد شناختن حقیقت بی هیچ تردیدی بدان تن می دهند و از آن رو، تن به تشیع داده و این مذهب را پذیرفتم که حقیقت را در آن یافتم. تو خود نیز می دانی که پدر، مادر، برادران و خویشان من همگی سنی مذهب هستند. بنابر این اگر گفته تو را توأم با درستی بدانم نخستین مؤمن به آن خواهم بود.
فؤاد: شما شیعیان بر روی مدفن پیامبران، امامان، صالحان و عالمان گنبد و بارگاه فراهم می آورید و در کنار این مدفن ها نماز می گذارید که این کار شما به طور قطع شرک است و همان سان که مشرکان بت می پرستند، شما نیز مدفن اولیاء را می پرستید.
جعفر: باید از تعصّب دوری جسته، واقع گرا باشیم و به جای گوش
ص: 31
سپردن به گفته های این و آن، حقیقت روشن و بدون ابهام را از کتاب خدا، سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سیرۀ گذشتگان صالح مد نظر قرار دهیم.
فؤاد: درست است، من نیز بر همین عقیده هستم و دوست دارم تا با دانش و فهم و نه تقلید کور کورانه به حقیقت افکار و گفته ها پی ببرم.
جعفر: بیان دو مطلب را ضروری می دانم:
نخست: تنها ما شیعیان نیستیم که بر قبور بزرگان، بنایی بر پا می کنیم،
بلکه تمام مسلمانان بر مرقد پیامبران، پیشوایان و بزرگان خود ایجاد بنا
می کنند، که به عنوان مثال مواردی را نام می برم:
- قبر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و قبر دو خلیفه است که هم چنان دارای بنایی سترگ و گنبدی عظیم هستند؛
- قبر عده ای از پیامبران، از جمله قبر حضرت ابراهیم علیه السلام که در شهر «الخليل» اُردن قرار دارد، دارای ضریح، گنبد و ساختمانی سترگ هستند؛
- قبر حضرت موسی علیه السلام است که در اردن و بین شهر های «بیت المقدس» و «عَمان» قرار گرفته و بنایی بزرگ دارد؛
- قبر «ابو حنیفه» در بغداد از دیگر جاهایی است که هم چنان آباد است و بنایی سترگ و گنبد دارد؛
- قبر «ابو هریره» در مصر می باشد که زیارت گاه بوده و از ساختمان و گنبدی در خور بر خوردار است؛
ص: 32
- و قبر «عبد القادر گیلانی» در بغداد است که صحن و ضریح و گنبد دارد.
در جای جای کشور های اسلامی، قبور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمان و نیز مدفن پیشوایان و بزرگان مذاهب اسلامی با بنا ها و گنبد هایی در خور، وجود دارد و از موقوفاتی بر خوردارند و در آمد موقوفه های یاد شده، هزینۀ تعمیر و نگهداری این قبر ها می شود؛ مسلمانان با هر مذهبی نیز از آغاز به این امور علاقه داشتند و تعمیر این اماکن را می ستودند و مردم را بدان تشویق کرده، حتی یک بار نیز مردم را از چنین کاری باز نداشته اند. بنابر این تنها ما به ساختن بارگاه، بر روی مرقد های بزرگان مان، نپرداخته ایم، بلکه دیگر مسلمانان نیز با ما همراه شده، قبور پیشوایان خود را ساخته و باز سازی نموده، به زیارت آن ها می روند.
دوم: ما شیعیان و نیز دیگر مسلمانان هنگامی که در حرم و کنار قبر یکی از اولیای خدا نماز می گذاریم، در واقع برای خدا نماز می خوانیم و نه برای اولیای خدا، چرا که [ در هر جای این اماکن] برای نماز رو به قبله می ایستیم و اگر نماز را برای این اماکن و خفتگان در آن می خواندیم، لزوماً باید در حال نماز رو به قبر می ایستادیم.
فؤاد: پس چرا پشت این قبر ها نماز می خوانید و آن ها را قبله خود قرار می دهید؟
ص: 33
جعفر: زمانی که پشت این قبور نماز می خوانیم تنها و تنها قبله را در نظر می گیریم و این قبر ها به طور طبیعی و غیر ارادی پیش روی ما قرار می گیرند و هرگز قصد روی کردن به آن ها را نداریم و اگر بخواهم روشن تر بگویم، باید بگویم که چنین حالتی را می توان به نماز گزاری تشبیه کرد که رو به قبله ایستاده است، اما ساختمانی بلند در سمت قبله و پیش روی او قرار دارد. حال نماز گزاردن در این مکان به این معناست که فرد نماز گزار ساختمان یاد شده را می پرستد؟
از این فرا تر این که تمام عالمان اسلامی می گویند: « نماز گزاردن به سمت قبله [حتی] در معابد مشرکان نیز جایز است، اگر چه رو به روی فرد نماز گزار بتی قرار داشته باشد که به جای خدا پرستیده می شود، زیرا توجه نماز گزار به خداست و نه به بت. در چنین حالتی آیا نماز گزار، بت پیش روی خود را می پرستد؟
فؤاد: اگر - آن گونه که شما می گویید - ساختن بنا بر قبر ها شرک نیست، چرا بر اساس فتوای عالمان حجاز، ضریح و بارگاه ساخته شده بر قبور امامان شما و اولیاء خدا را به بهانه این که شرک و عبادت غیر خداست ویران کردند؟
جعفر: تمام عالمان حجاز به این امر فتوا نداده اند، بلکه برخی از آنان، آن هم فقط در همان زمان به چنین کاری فتوا دادند. یکی از پیر مرد های
ص: 34
مدینه برای من نقل کرد: «زمانی که فرمان ویران کردن حرم و بارگاه قبور [أئمه بقیع ] صادر شد، برخی از عالمان حجاز با این استدلال که بناء قبور شرک نیست، بلکه از نظر شریعت اسلامی پسندیده و مستحب استف چرا که خداوند می فرماید:
﴿ وَ مَن يُعْظِمْ شَعَيْرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴾ ؛
«و هر کس که شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت آن [حاکی] از پاکی دل هاست». (1)
ادعای مدعیانِ شرک بودن ساختن قبور را باطل خواندند. این عکس العمل، سبب شد تا این عالمان، طرد شده، برخی از آنان مناصب [اجتماعی و اداری] خود را از دست بدهند. بنابر این فقط شماری از عالمان حجاز به شرک بودن این کار فتوا داده اند.
فؤاد: خود نیز در این اندیشه بوده ام که اگر ضریح و گنبد [نماد] شرک و حرام است، چرا مسلمانان از زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم تا به امروز به آن پی نبرده اند و از ساختن آن و حضور در آن ها جلوگیری نکرده اند؟ و در طول سیزده قرن نفهمیدند که این اعمال حرام است؟
جعفر: شایان توجه است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ساختن بنا و ضریح را امضا کرده و از این کار منع نفرموده اند.
ص: 35
«حجر اسماعیل» که محل دفن حضرت «اسماعیل» و مادرش «هاجر» است، بهترین گواه بر این ادعا است. مدفن پیامبرانی چون: ابراهیم و موسی علیه السلام از دیگر موارد بارزی است که در زمان پیامبر اسلام تا به امروز از حرم و بارگاه بر خوردار بوده، اما پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خلفای او ایرادی متوجه آن نکرده و مردم را از زیارت آن ها منع نکرده اند. چنان چه - به حسب ادعای برخی - این کار حرام و شرک می بود، بی تردید پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمان می داد تا آن ها را ویران کنند و از زیارت آن اماکن نهی می فرمود، اما از آن جا که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اکرم چنین کاری نکرده اند، در می یابیم که بنای حرم بر قبر امامان و صالحان و نیز زیارت آن ها و نماز گزاردن در آن اماکن جایز است.
از دیگر سو، پس از آن که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رحلت فرمود، در حجره خویش دفن و درب آن بسته شد. بدین ترتیب قبر او درون حجره ای (اتاقی) دارای چهار دیوار و سقف قرار گرفت. بنابر این اگر یکی از صحابۀ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حرمت و عدم جواز چنین کاری را از آن حضرت شنیده بود، بی تردید [آن را اعلان می کرد و] حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم را در آن حجره دفن نمی کردند، یا در صورت دفن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن جا واجب بود آن حجره ویران شود تا بنایی قبر را در میان نگیرد. از آن جا که صحابه و دیگر نزدیکان آن حضرت چنین کاری نکرده و آن را حرام می دانستند، در می یابیم که ایجاد بنا، بر قبر ها نه تنها شرک نبوده که حرام هم نیست.
ص: 36
فؤاد: از این که مرا با حقیقت مطلب آشنا کردی و سبب شدی تا دریابم که ساختن عمارت بر روی قبر حرام نبوده و مایۀ شرک نیست و تمام مطالبی که در این زمینه بیان شده سند شرعی ندارد، متشکرم.
جعفر: من نیز از این که با شناختن حقیقت بدان تن دادی و با یافتن راه هدایت در آن گام نهادی و از رهنمود های عقل و منطق صحیح پیروی می کنی از تو متشکرم. از این رو می خواهم بینش تو را در دریافت حق و شناخت دین بیفزایم؛ لذا اگر فرصت دارید، بیشتر با شما صحبت کنم.
فؤاد: شیفتۀ گفتار حق هستم و با تمام وجود آماده ام تا به گفته های تو گوش دهم، هر چه می خواهی بگو.
جعفر: در گفت و گوی ما ثابت شد که ساختن قبر اولیای الهی جایز است و هیچ حرمتی ندارد؟
فؤاد: آری، و من نیز در این باب با تو همراه و هم عقیده هستم.
جعفر: اینک می خواهم بگویم که ساختن قبر اولیای خدا و نیز نصب ضریح بر آن ها و... تماماً عملی مستحب است و کسی که بدین کار ها بپردازد از پاداش الهی بهره مند خواهد شد.
فواد: چگونه؟
جعفر: خداوند متعال می فرماید:
ص: 37
﴿ وَ مَن يُعَظُّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴾ ؛
«و هر کس که شعایر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت آن [حاکی] از پاکی دل هاست». (1)
بنابر این هر چه در شمار «شعایر الهی» باشد گرامی داشتن آن از نظر اسلام مستحب است.
فؤاد: درست، اما چگونه ساختن قبر اولیای الهی در شمار «شعایر الهی» می باشد؟
جعفر: «شعایر» به چیز هایی گفته می شود که «دین» را در نظر جهانیان بزرگی و عظمت بخشد و نصّی [دلیلی] بر حرمت آن وجود نداشته باشد.
فؤاد: آیا این بنا ها و گنبد ها دین را بزرگی می بخشند؟
جعفر: آری.
فواد: چگونه؟
جعفر: تردیدی نیست که ساختن قبر بزرگان اسلام و ایجاد بنا، بر آن ها و نیز جلوگیری از فرسودن و ویران شدن قبر آن ها، بزرگ داشتن آنان است. به عنوان مثال، اگر فردی نهالی را کنار قبری بکارد، این به معنای بزرگ شمردن آن مرده و احترام نهادن به او نیست؟
ص: 38
فؤاد: همین طور است.
جعفر: حال اگر ساختمانی با شکوه و قُبّه ای بر آن قبر ایجاد شود، بی تردید این کار بزرگ داشتن صاحب آن قبر می باشد. پس بزرگ شمردن بزرگان دین، امامان و اولیاء بزرگ شمردن اسلام و ارج نهادن به دین است، که این بزرگان به آن دعوت می کرده اند و راهنمای مردم به سوی آن بوده اند. به نظر شما اگر کسی رئیس حزب یا صاحب مکتب و آیینی را محترم و بزرگ شمارد، جز این است که به آن حزب و آیین احترام نهاده است؟
فؤاد: همین طور است که می گویی.
جعفر: بنابر این، ساختمان قبور اولیای خدا حرمت نهادن به آنان و بزرگ داشتن خدا و مایۀ عزت و سر فرازی اسلام است؛ و به یک سخن هر چیزی که به وسیلۀ آن خداوند به بزرگی یاد شود و مایۀ سر بلندی اسلام باشد از شعایری است که خداوند بدان فرامی خواند، آن جا که می فرماید: «و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت آن [حاکی] از پاکی دل هاست».
فؤاد: در این صورت ویران کردن قبر اولیاء، پیامبران و امامان، بی حرمتی به دین و کاستن از منزلت اسلام است؛ زیرا این کار بی حرمتی به
ص: 39
بزرگان ماست؛ و بی حرمتی به آنان توهین به ساحت دین است و کاستن از منزلت آنان در واقع کاستن از منزلت و مقام اسلام است.
جعفر: به همین دلیل ها بود که مذهب اهل بیت علیهم السلام را برگزیدم و شیعه شدم و نام خود را از «ولید» به «جعفر» تغییر دادم. زمانی که از آرای دیگران پیروی می کردم خود را بر حق می دیدم، اما هنگامی که جویای «حق» حقیقی شدم و در صدد یافتن آن بر آمدم بدان رسیدم.
در صورتی که انسان تعصبات مذهبی را کنار گذارد و با رویی گشاده آماده پذیرش حق باشد و در صدد یافتن آن بر آید قطعاً بدان دست خواهد یافت.
فؤاد: از این پس با دیده ای حقیقت جو به دنبال یافتن حق خواهم بود و آن را هر جا و نزد هر کس که بیابم، از آن پیروی خواهم کرد. از این که مرا آگاه کردی برای همیشه از تو متشکرم. حال اجازه رفتن می خواهم، چرا که با شخصی وعدۀ دیدار دارم.
جعفر: بفرمایید. در پناه خدا.
فؤاد: خدا حافظ.
جعفر: به سلامت.
ص: 40
صابر: سلام عليكم.
باقر: علیکم السلام و رحمة اللّه.
صابر: رسیدن به خیر، خوش آمدید.
باقر: پسر عمویی در این جا دارم برای دیدار او آمده ام.
صابر: ما را سر فراز کرده افتخار بده، امروز را در خدمت شما باشیم.
باقر: کار های زیادی دارم که فقط به منظور «صلۀ رحم» و تجدید دیدار با بستگان، آن ها را رها کرده و آمده ام، از تو می خواهم مرا معذور بداری.
صابر: ممکن نیست. دو دوست پس از ده سال هم دیگر را ببینند، اما از هم صحبتی یک ساعته محروم شوند؟ وانگهی بر گردن تو حق برادری دینی دارم. از دیگر سو، میان من و یکی از برادران مؤمن خود در مورد «شیعه» و «سنی» بحثی در گرفته است و از آن جا که به [سلامت و پاکی] تو اعتماد دارم، می خواهم در این باره با تو گفت و گو کنم تا بدین وسیله امر
ص: 41
برای من روشن شود، از این رو نباید دعوت مرا نادیده بگیری.
باقر: باشد، می آیم.
آن گاه هر دو روانه خانه صابر شدند. پس از گفت و گو هایی که میان دو دوست تازه به هم رسیده رد و بدل شد، باقر از صابر پرسید:
گفت و گوی میان شما و آن برادر شیعه در چه موردی بود؟
صابر: درباره تزیین و آراستن قبور پیامبران، امامان، عالمان، مؤمنان، صالحان و... به نقره، طلا و دیگر آرایه ها بود.
باقر: چه اشکالی در این کار وجود دارد؟
صابر: آیا این کار حرام نیست؟
باقر: چرا باید حرام باشد؟
صابر: آیا مرده از این آرایه ها سود می برد؟
باقر: نه.
صابر: بنابر این چنین کاری اسراف و تبذیر است و خداوند در این باب می فرماید:
﴿ ... وَ لَا تُبَذِرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَنَ الشَّيَاطِينِ ... ﴾ ؛ «و ولخرجی و اسراف مکن. چرا که اسراف کاران برادران شیطان ها هستند». (1)
ص: 42
باقر: دربارۀ زیور کعبه و نیز طلا و نقره هایی که بر آن آویخته شده و در آن قرار دارد چه می گویی؟
صابر: چیزی ندارم بگویم. نمی دانم.
باقر: از دوران جاهلی تا به امروز زیور آلات و طلای فراوانی از همه جا به کعبه تقدیم می شده و می شود. «ابن خلدون» (1) در «مقدمه» (2) خود آورده است: «امت ها از روزگار جاهلی کعبه را بزرگ می شمردند و شاهانی چون کسری اموال فراوانی برای کعبه می فرستادند. شمشیر ها و دو غزال طلایی که عبد المطلب هنگام حفر چاه زمزم آن ها را یافته بود داستان مشهوری دارد. زمانی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد، در چاهی که در حرم بود دو میلیون دینار طلا یافت که اهدایی شاهان به کعبه بود و وزن آن ها
ص: 43
به دویست «قنطار» (هر قنطار صد رطل) می رسید. علی علیه السلام بن ابی طالب علیه السلام به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عرض کرد: ای رسول خدا خوب است که از این ثروت برای جنگ [با مشرکان] استفاده کنید» ولی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم چنان نکرد.
ابو بکر نیز آن ها را مورد تعرض قرار نداد.
[ابن خلدون چنین ادامه می دهد:] «ابو وائل از «شیبة بن عثمان» نقل کرده که گفت: نزد عمر بودم، عمر گفت بر آنم که تمام طلا و نقرۀ [موجود در کعبه] را میان مسلمانان تقسیم کنم.
گفتم: می خواهی چکار کنی؟ [حق این کار را نداری].
گفت: چرا؟
گفتم: پیامبر و ابو بکر (که قبل از تو حاکم مسلمین بودند) این کار را نکردند.
عمر گفت: پس باید از آنان پیروی کرده». (1)
حال ای صابر، از تو می پرسم، آیا کعبه از آن همه طلا و نقره استفاده می کرد؟ یا این که خدای متعال که از این پیرایه ها منزه است - از آن سود می برد؟
صابر: نه، هرگز.
ص: 44
باقر: در عین حال پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دست به این ثروت هنگفت نزد و حتی اندکی از آن استفاده نکرد و این در حالی بود که در آن روز، اسلام نیازمند چنین ثروتی بود تا دامنه اش در سراسر گیتی گسترانده شود.
شاید سؤال شود چرا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عبد اللّه با همۀ نیازی که برای تحقق اهداف الهی خویش بدان ها داشت، دیناری یا در همی از آن ثروت استفاده نکرد؟
پاسخ روشن است؛ وجود این ثروت سترگ در کعبه، بر شکوه و عظمت آن نزد مردم می افزود. البته نباید فراموش کرد که خانۀ کعبه عظمتی فرا تر از تصور و اندیشۀ ما نزد خدا دارد و این ثروت ها بر شکوه خود کعبه نمی افزاید و نداشتن ثروت، از عظمت آن نمی کاهد. لذا گنبد های طلا، درب های طلا و نقره و آرایه هایی که در مراقد اولیای الهی مانند: حرم امیر المؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام رضا - که درود خدا بر آنان باد - قرار دارد از همین قبیل است. البته منزلت و مقام اینان نیز با وجود این آرایه ها فزونی نمی یابد و در صورت عدم آن ها نیز کاهش نمی پذیرد. مثلا قبر امام حسن علیه السلام و هر چند در معرض تابش آفتاب قرار داشته و فاقد صحن و حرم و گنبد است اما حضرتش از امام حسین علیه السلام که دارای بارگاه با شکوه و آکنده از طلای ناب و دیگر آرایه هاست، برتر می باشد.
با تمام این احوال، با اهدای سنگ های گران بها به عتبات این بزرگان و طلا کاری گنبد و حرم آنان، مقام آنان را گرامی داشته، منزلت ایشان را
ص: 45
ارج می نهیم.
صابر: آیا این چیز ها اولیای خدا را در نظر مردم بزرگ می گرداند؟
باقر: آری. مطلبی را برای شما بگویم که موضوع روشن تر شود؛ اگر به گورستان یهودیان بروی خواهی دید که قبر عالمان آن ها ویرانه است و اتاق یا سقفی که زیارت کنندگان بدان پناه ببرند ندارند، اما اگر به گورستان مسیحیان بروی وضع به صورتی دیگر است. قبر عالمان آنان آباد دارای بنا و به طلا و نقره و دیگر جواهرات آراسته شده است. با این که مسلمان هستی و هر دو را بر باطل می دانی، آیا با مقایسه میان دو گورستان، گورستان یهود به چشم تو بزرگ می آید یا گورستان مسیحیان؟
صابر: طبیعی است که با دیدن چنین صحنه هایی، تصویری با شکوه از عالمان مسیحی و تصویری حقیر و ناچیز از عالمان یهودی در ذهن خواهم داشت.
باقر: بنابر این بنا و ضریح و گنبد هایی که شیعیان و سنیان بر فراز قبور امامان و پیامبران می سازند و نیز آراستن این قبر ها به انواع آرایه ها، به انگیزۀ بزرگ شمردن آنان و ارج نهادن به منزلت ایشان است.
صابر: آن چه می گویی کاملاً درست است، اما این انگیزه می تواند اسراف بودن این کار ها را از بین ببرد؟
باقر: آری نه تنها اسراف نیست، بلکه با ثابت شدن این که این کار ها
ص: 46
موجب تعظیم و ارج نهادن به اولیای خداست، بی تردید بزرگ شمردن اسلام نیز می باشد؛ چرا که هر عملی که مایۀ بزرگ خواندن و ارجمندی اسلام باشد، از شعایر الهی است و خدا این ارج گذاردن را چنین توصیف فرموده است:
﴿ ذلِكَ وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ﴾ ؛ «و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت، آن حاکی از پاکی دل هاست». (1)
بر همین اساس، آراستن مرقد و مزار اولیای خدا از جمله شعایر الهی است که اقدام کنندۀ به آن را از پاداش بی دریغ الهی بهره مند می کند.
صابر: از این که وقت تو را گرفتم از تو عذر می خواهم، اما از روی خیر خواهی مرا از تاریکی نادانی رهانیده، به روشنایی دانش هدایت کردی؛ پیش از این دربارۀ تزیینات بقاع متبرک و عتبات، زیاد می اندیشیدم، ولی نمی توانستم درست بودن این کار ها را به خود بقبولانم و سر انجام با گفته هایت مرا روشن کردی و سبب شدی که گم شده ام را پیدا کنم.
باقر: پس تمام شک های تو دربارۀ آراستن و زینت کردن این اماکن مقدس بر طرف شد؟
ص: 47
صابر: آری. دربارۀ مستحب بودن این اعمال و این که قرآن کریم بدان فرا خوانده دیگر هیچ تردیدی ندارم.
باقر: به هر حال من آمادگی دارم تا در هر موردی در این زمینه به گفت و گو و رفع سوء تفاهم بپردازیم، باشد که هر دو از آن استفاده کرده، با درک صحیح به حقیقت امور پی ببریم.
صابر: بسیار متشکرم و از خداوند توفیق تو را خواهانم.
ص: 48
مالک: صادق، چه اصراری بر بوسیدن ضریح پیامبر و امامان دارید؟
صادق: در این کار اشکالی می بینی ؟
مالک: می گویند این کار در شمار اعمال شرک آمیز قرار دارد.
مالک: این گفته مسلمانان است.
صادق: عجبا! ببینم چه کسانی ضریح را می بوسند؟
مالک: می گویند شیعیان این کار را می کنند؟
صادق: آیا برای انجام مراسم حج به مکه رفته ای؟
صادق: آیا قبر رسول خدا را در مدینه زیارت کرده ای؟
مالک: آری و بر این توفیق، خدا را شاکرم.
صادق: حتماً دیده ای که هزاران مسلمان اهل سنت، در تکاپو هستند تا ضریح رسول خدا را ببوسند، اما افرادی در هیئت «امر به معروف» آنان را می زنند و از این کار باز می دارند؟
ص: 49
مالک: همین طور است.
صادق: بنابر این، ما شیعیان تنها کسانی نیستیم که ضریح پیامبران خدا را می بوسیم بلکه تمام مسلمانان این کار را می کنند.
مالک: در این صورت چرا برخی بوسیدن ضریح را حرام دانسته آن را شرک به خدا می دانند؟
صادق: کسانی که بوسیدن ضریح را حرام و شرک به خدا می دانند، جمعیت بسیار کوچکی از مسلمانان هستند که تنها خود را مسلمان واقعی و افکار خود را بر حق دانسته، دیگر مسلمانان را کافر، مشرک و پرستنده غیر خدا می دانند و از همین روست که تمام طوایف اسلامی را کافر می خوانند. حتماً دیده ای که افراد «هیئت امر به معروف» در حجاز، مسلمانانی را که در صدد بوسیدن ضریح پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هستند را زده، آنان را با واژه هایی توهین آمیز، چون ای کافر! ای مشرک! ای زندیق! ای خوک! ای سگ و دیگر دشنام ها و نسبت های ناروا [که حد شرعی بر آنان واجب می کند] مورد خطاب قرار می دهند. از نظر آنان فرق نمی کند که مخاطب شیعه باشد یا سنی حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، شیعۀ زیدی و یا دیگر طوایف اسلامی (1)
ص: 50
مالک: آری. تمام آن چه را که می گویی خود دیده ام. بد تر از آن، خود شاهد بودم که اگر کسی برای بوسیدن ضریح پیامبر پا فشاری می کرد، مأموران (امر به معروف) با عصایی که در دست داشتند چنان بر سر او ضربه می زدند که گاهی به شکستگی سر و خون ریزی آن می انجامید و گاهی نیز چنان با مشت به سینۀ زایران ضربه می زدند که موجب ناراحتی و درد شدید برای آنان می شد. من از دیدن این صحنه ها بسیار آزرده شده ام. شگفتا! خدای متعال این تجمع را برای تمام مسلمانان مقرر فرموده است تا مسائل گوناگون زندگی مادی و معنوی خود را در آن به مناقشه بگذارند، اما امروزه به دلیل عملکرد عده ای که خود را «هیئت آمران به معروف و نهی کنندگان از منکر» نامیده اند، به وسیله ای برای پراکندگی جمع مسلمانان مبدل شده است.
صادق: به گفت و گوی خویش باز گردیم. آیا فرزندت را می بوسی.
مالک: آری.
صادق: با این کار خود به خدا شرک می ورزی؟
مالک: نه، نه، هرگز چنین نیست.
صادق: چگونه است که با این کار مشرک نمی شوی؟
مالک: از سر دوستی و محبت فرزندم را می بوسم و این کار شرک نیست.
صادق: قرآن را نیز می بوسی ؟
مالک: آری.
ص: 51
صادق: و با این کار مشرک نمی شوی؟
مالک: نه.
صادق: آیا جلد قرآن را که می بوسی، چیزی جز چرم [یا مقوا] است؟
مالک: خیر، همین طور است.
صادق: بنابر این، تو برای خدا شریک قائل شدی و این شریک چرمی است که از پوست حیوانی فراهم آمده، و خدا از چنین کاری برتر است.
مالک: نه چنین نیست. از آن رو جلد قرآن را می بوسم که در بردارندۀ کلام خداست و این کار از سر عشق و اشتیاق به قرآن است. حال بگو کجای این کار شرک است؟ وانگهی با بوسیدن قرآن از ثواب الهی بهره مند می شوم؛ چه این بوسیدن قرآن ارج نهادن به آن است که پاداش الهی را به همراه دارد. پس این کار با شرک هیچ ارتباطی ندارد و از آن دور است.
صادق: حال که چنین است، چرا همین مطلب را در مورد بوسیدن ضریح پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام (1) نمی پذیری؟
شاید بگویی، آنان که ضریح را می بوسند، آهن را با خداوند شریک امامان به ترتیب، علی بن ابی طالب، نوادگان رسول خدا دو سرور جوانان بهشت حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب و نه فرزند امام حسین - که درود خداوند بر آنان باد- هستند.
ص: 52
می گردانند! اگر چنین ادعایی درست باشد، چرا آهن هایی را که همه جا به چشم می خورد نمی بوسند؟ هرگز این گونه نیست؛ آنان ضریح را از آن رو می بوسند که تربت پاک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یا یکی از امامان علیهم السلام را در میان دارد و چون به این بزرگان دسترسی ندارند، اشتیاق و علاقۀ خود را با بوسیدن ضریح آن پاکان، نثار شان می کنند. بنابر این نزد خدای متعال پاداش دارند. زیرا بوسیدن ضریح بزرگ شمردن آن بزرگان است که در حقیقت ارج نهادن به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یا امام علیه السلام ارج نهادن به اسلام است؛ همان آیینی که این بزرگان دعوت کنندگان به آن بوده اند. لذا هر چه سبب بزرگ داشت و ارجمندی اسلام باشد، از شعایر الهی است و خداوند در این باره فرموده است: «و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت، آن حاکی از پاکی دل هاست».
مالک: در این صورت، چرا برخی، شما را مشرک می خوانند؟
صادق: در حدیث آمده است:
﴿ إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ ﴾ ؛ عمل ها بر اساس نیت است [و بر همین مبنا کیفر یا پاداش داده می شود]». (1)
از این رو اگر کسی ضریح را به انگیزۀ شرک ورزیدن ببوسد، مشرک
ص: 53
است، اما اگر بوسیدن ضریح از سر شوق و محبت و به انگیزۀ بر پاداشتن شعایر الهی و نیل به ثواب باشد، مستحق ثواب و پاداش الهی است تو می توانی از شیعه و سنی دربارۀ بوسیدن ضریح و انگیزۀ آنان از این کار بپرسی و بی تردید خواهی شنید که از فرط اشتیاق و دوست داشتن و رسیدن به ثواب الهی ضریح را می بوسند و حتی یک پاسخ مغایر آن چه گفته شد نخواهی شنید.
مالک: درست است.
صادق: وانگهی اگر صِرف بوسیدن بدون انگیزه شِرک ورزیدن، انسان را مشرک می کند بی تردید حتی یک نفر که مشرک نباشد نیز نخواهی یافت، زیرا مسلمانان، ضریح یا قرآن را می بوسند که در هر دو حالت تمام مسلمانان مشرک هستند از تو می پرسم در این صورت کسی مسلمان خواهد بود؟
مالک: بسیار بسیار متشکرم این مسأله را با پدرم به مناقشه خواهم گذارد؛ همو که این تعصبات پوچ را به خورد من می داد. اینک دریافتم که حق با شما شیعیان است و به جهت همین روشن گری و این که مرا با حقایق آشنا کردی منّتی همیشگی بر من خواهی داشت. من نیز از این پس بدون تحقیق درباره صحت و سقم مطلبی تن به هیچ گفته ای نخواهم داد.
ص: 54
او آهی از دل کشیده با خود می گوید: وای از این مشرکان کافر و زندیق... که خود را مسلمان می خوانند..وای... .
محمد: به او می گوید چه کسانی را می گویی؟
کمال: شیعیان را می گویم!
محمد: آنان را دشنام نده و مشرک نخوان که آن ها مسلمان هستند.
کمال: کشتن آنان شایسته تر از کشتن کفار است.
محمد: این جوشش نا بخردانه تو برای چیست؟ و به چه دلیل آنان مشرک هستند؟
کمال: آنان در کنار خداوند، خدایانی دیگر برگزیده اند و چیزی را به جای خدا می پرستند که نمی تواند به آنان سود و زیانی برساند.
محمد: چگونه چنین چیزی ممکن است؟
کمال: آنان به پیامبر، امامان و اولیای خدا متوسل شده، با عبارت هایی
ص: 55
چون: یا رسول اللّه، یا علی، یا حسین، یا صاحب الزمان و... از آنان می خواهند حاجت شان را بر آورند. شیعیان مدعی اند که آنان اولیای خداوند هستند و می توانند نیاز های ایشان را بر آورده سازند. به نظر تو این کار شرک بی پرده و آشکار و کفر و پرستش جز خدا نیست؟
محمد: اجازه بده مطلبی کوتاه برای تو بگویم.
کمال: بگو.
محمد: من نیز از کسانی بودم که شیعیان را آماج دشنام، تهمت و ناروا گویی قرار می دادند. هر جا که فرصتی دست می داد، و در نبود آنان دشنام خود را نثار شان می کردم. سر انجام در سفر حج با یکی از شیعیان همراه شدم بر اساس بد بینی نسبت به شیعیان، با وی سر نا سازگاری گذارده، کینۀ چندین ساله ای را که از آنان داشتم بر زبان راندم، اما او با صبر تمام، خاموش ماند و در حالی که از چهره اش خوش رویی نمایان بود، در واکنش به برخورد من فقط می خندید هر چه بر دشنام به او می افزودم، با لبخند مهربانش در من می نگریست. خوی نیکوی او آتش دشمنی و دشنام گویی مرا فرو نشاند. زمانی که ساکت شدم، رو به من کرد و گفت: برادر دینی، محمد، اجازه می دهی سخنی با تو بگویم؟
میان ما سخن هایی در موضوع های مختلف رد و بدل شد. از جمله مطالبی که مرا به پذیرش حقانیت آنان وا می داشت، موضوع توسل به
ص: 56
اولیای خدا بود.
کمال: گویا نیرنگ بازی فریب کاری و شرک آنان در تو نیز تأثیر گذارده است... شناخت تو از دین و اسلام اندک است!
محمد: آماده ام تا بر اساس قرآن کریم، سنت اطهر و سیرۀ مسلمانان صالح، دربارۀ توسل به اولیای خدا با تو بحث و گفت و گو کنم.
کمال: خدای بزرگ از همّ خلق نسبت به آفریدگانش مهربان تر است و مانعی میان او و خلق وجود ندارد و بنده در هر جا و هر زمان باید به طور مستقیم و بدون واسطه با خدا ارتباط بر قرار کرده و بدو متوسل شود و توسل به غیر خدا هر چند مانند پیامبران، امامان، فرشتگان یا بنده ای صالح، جایز نیست؛ اگر چه نزد خداوند بالا ترین منزلت ها را داشته باشند.
محمد: چرا توسل به آنان جایز نیست؟
کمال: انسان پس از مرگ معدوم شده، از بین می رود و از چنین کسی هیچ گونه استفاده ای نمی شود پس چگونه به موجودی که اینک نابود شده است متوسل می شوی ؟
محمد: به چه دلیل می گویید که مردن نابود شدن است؟ و چه کسی این را می گوید؟
کمال: امام محمد بن عبد الوهاب می گوید: به صالحان از دنیا رفته متوسل شدن در واقع دست به دامن معدوم، شدن است و این کار از نظر
ص: 57
عقل نا پسند و زشت است. نیز یکی از پیروان او نقل می کند که در حضور او [محمد بن عبد الوهاب] گفته شد، یا این که آن را شنیده و بدان راضی بوده و آن را تأیید کرده که: «این عصای من از محمد [العياذ باللّه] بهتر و سودمند تر است، چرا که از این عصا برای کشتن مار، عقرب و امثال آن می توان استفاده کرد، در حالی که محمد مرده است و سودی از او بر نمی آید (1) و بنابر این مطلب پیش گفته و مطالبی مشابه آن گویای نا پسند و قبیح بودن توسل به مُردگان است، اگر چه آن مرده، پیامبری چون رسول خدا باشد.
محمد: قضیه کاملاً بر عکس است، زیرا با مُردن انسان عوالمی برای او آشکار و کشف می شود که در زمان حیاتش کشف نشده بود. خداوند در این باره می فرماید:
﴿ ... فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴾ ؛ «و [ولی] ما پرده ات را [از جلو چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است» (2) .
و ﴿ وَ لَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء
ص: 58
وَ لَكِن لَّا تَشْعُرُونَ ﴾ ؛ «کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولی شما نمی دانید» (1)
و نيز ﴿ وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون ﴾ ؛ «هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه زنده اند و نزد پروردگار شان روزی داده می شوند» (2)
در صحیح بخاری آمده است:
«پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به کنار «قلیب بدر» [جایی که کشتگان سپاه شرک در آن افکنده شدند] آمد، خطاب به کشتگان مشرکان فرمود: آن چه را که خدای مان به ما وعده داده بود حق یافتیم؛ آیا شما نیز وعده خدای تان را حق یافتید؟
به حضرت گفته شد: مردگان را [به پاسخ دادن فرا] می خوانید!
پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود شما از آنان شنوا تر نیستید (3)
ص: 59
نیز «غزالی» یکی از بزرگان مذهب شافعی می گوید:
«برخی می پندارند که مرگ، نابودی است... این پندار ملحدان [و کافران] است» (1) .
کمال: امام غزالی اعتقاد به نابودی پس از مرگ را کفر و الحاد می داند؟!... کجا چنین سخنی گفته است.
محمد: در کتاب احیاء العلوم (2) این مطلب را بیان داشته است. با مراجعه به این کتاب گفتار او را در این باب خواهی یافت.
کمال: این سخن غزالی شگفت انگیز است!
محمد: این سخن غزالی شگفت انگیز نیست، بلکه بی اطلاعی تو از آن، جای تعجب دارد. آیا خطاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم کشتگان قلیب بدر، را نشنیدی؟
چنان که مردگان از بین رفته باشند، نه قدرت شنوایی دارند و نه توان فهم؛ لذا جایی برای گفته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم باقی نمی ماند که فرمود: «شما از آنان شنوا تر نیستید». (3) بنا بر آن چه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود، آنان همانند شما می شنوند و می فهمند حال قانع شدی؟
ص: 60
کمال: آری. اما در حیرتم که چگونه در این سال های دراز در این آیات تعمق و دقت نکرده ام تا به مقصود آن ها پی ببرم و چگونه [حتی یک بار] این حدیث پیامبر و گفته یکی از بزرگان مان، امام غزالی را نشنیده ام.
محمد: حال پذیرفتی که گفتۀ شیعه مبنی بر نابود نشدن انسان پس از مرگ، سخنی منصفانه و مبتنی بر واقعیت است، یا این که هم چنان در شک و تردید به سر می بری؟
کمال: نه در این گفته شکی ندارم اما چیز دیگری مرا سر گشته کرده است.
محمد: چه چیز موجب سر گشتگیات شده است ؟
کمال: این که غزالی چنین اعتقادی را باور داشته و خلاف آن را گفتۀ ملحدان دانسته و پیامبر تأکید و تصریح دارد که مردگان نیز همانند زندگان می شنوند و می فهمند؛ اما محمد بن عبد الوهاب معتقد است که انسان ها پس از مرگ نابود می شوند!
از دیگر سو چگونه محمد بن عبد الوهاب در کمال جسارت می گوید:«چوب دستی من از پیامبر بهتر است، چرا که این سود می رساند و پیامبر سود رسان نیست»؟ (1) همین همین مسأله باعث سر گشتگی من شده است.
محمد: نه نباید حیران و متعجب شوی باید افراد را در ترازوی قرآن و سنت و سیرۀ گذشتگان صالح بسنجیم، چنان چه گفتار و کردار آنان با قرآن،
ص: 61
سنت و سیرۀ صالحان مطابقت داشت مؤمن هستند، و هرگز نباید دین را با اشخاص شناخت و سنجید. حال اگر فردی را مؤمن و مخلص دانستیم می توانیم تمام گفتار و کردار او را - هر چند با قرآن، سنت و سیره صالحان صریح و ریشه در کفر و الحاد داشته باشد - عین اسلام بدانیم؟ نه، چنین نیست بلکه هر گاه هر انحرافی در هر کسی با هر جایگاهی دیدیم باید از او بی زاری جسته، از حقیقت پیروی کنیم.
کمال: درست است... تا به حال ایمان محکمی به این شخص (محمد بن عبد الوهاب) داشتم، اما اکنون که مرا از خطای بزرگ او که کفر و الحاد در دین به شمار می رود، آگاه کردی، اعتقادم نسبت به او از بین رفت و از این پس او را در مقام عالمی که بتوان احکام دین را از او فرا گرفت نخواهم دانست.
محمد: سخن از او (محمد بن عبد الوهاب) را به کناری بگذار، سخن خود را دنبال کنیم.
کمال: باشد می پذیرم که انسان با مردن از بین نمی رود، اما با وجود این اندیشه که می گوید: «توسل به خلق خدا شرک و بُریدن از دین است»چگونه می توان به پیامبر، امام یا یکی از صالحان متوسل شد؟
محمد: دست به دامان زندگان شدن و درخواست نیاز از آنان کردن و التماس دعا گفتن یا این که بگوییم: ای باقر، ای جعفر، ای رضا، ای.... دیناری به من بده، از خدا برایم طلب آمرزش کن، دست مرا گرفته به مسجد ببر یا... [ از نظر شرع] جایز است؟
ص: 62
کمال: البته که جایز است.
محمد: حال که ثابت شد انسان مُرده همانند زندگان می شنود، در خواست نیاز از او و توسل به وی چه مانعی دارد؟
کمال: درنگی کرده، سپس سر بلند کرد و گفت: همین طور است که تو می گویی، درست است.
محمد: دلیل دیگری بر جواز توسل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و دیگر صالحان در دست داریم.
کمال: چه دلیلی؟
محمد: صحابۀ (1) پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در زمان حیات و پس از وفات آن حضرت، به او متوسل می شدند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در زمان حیات خود و پس از او دیگر یاران و اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از این کار جلوگیری نمی کردند و اگر توسل به غیر خدا شرک باشد، بی تردید آنان از این کار منع می کردند.
کمال: چه کسی پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به آن حضرت متوسل شده است؟
محمد: به عنوان مثال به چند نمونه اشاره می کنم:
«بیهقی» (2) و «ابن ابی شیبه» با اسناد صحیح روایت کرده اند و نیز از «احمد بن زینی دحلان» روایت شده است: «در روزگار خلافت عمر، مردم
ص: 63
دچار قحطی شدند. «بلال بن حرث» کنار قبر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت و گفت: ای رسول خدا، برای امتت طلب باران کن که [از گرسنگی و خشک سالی] در معرض نابودی قرار گرفته اند» (1)
می دانیم که بلال مدتی طولانی هم نشین و یار پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از صحابه بود و احکام را بی واسطه از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گرفت. چنان چه خواندن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و توسل به او شرک می بود، بی تردید بلال مرتکب چنین کاری نمی شد و اگر چنین می کرد دیگر صحابه او را باز می داشتند. همین مطلب محکم ترین دلیل بر جواز توسل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است.
نیز بیهقی از عمر بن خطاب نقل کرده است که رسول خدا فرمود: چون آدم مرتکب خطا شد، گفت:
﴿ يَا رَبِّ أَسْئَلَكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلَّا مَا غَفَرْتَ لِي ... ﴾ خداوندا، از تو می خواهم به حرمت محمد گناه مرا ...ببخشی (2) .
بنا بر این اگر توسل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حرام و شرک بود هرگز حضرت آدم علیه السلام چنین کاری نمی کرد.
در روایت دیگری آمده است:
«چون منصور دوانیقی روانۀ حج شد، به زیارت قبر
ص: 64
پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز رفت در آن جا به «مالک» (1) پیشوای مالکیان گفت: ای ابو عبد اللّه، رو به قبله بایستم و به درگاه خدا دعا کنم، یا این که رو به قبر پیامبر خدا کنم؟
مالک گفت: چرا از پیامبر که وسیله تو و پدرت آدم به به درگاه خداوند است روی بگردانی؟ روی به جانب او بکن و او را شفیع خود قرار ده که [بی تردید] خداوند شفاعت او را درباره ات می پذیرد زیرا خداوند فرموده است: ﴿ ... وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ هُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِیما ﴾ ؛ «و اگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند، پیش تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر [نیز] برای آنان طلب آمرزش می کرد قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند (2) - (3)
عبارت «او وسیلهٔ (واسطۀ) تو و پدرت آدم به درگاه خداوند است» (4)
دلیل محکمی بر جواز بلکه مستحب بودن توسل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می باشد.
«دارمی» در صحیح خود از «ابو الجوزاء» نقل می کند که:
«مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند، لذا از گرفتاری
ص: 65
خود نزد «عایشه» شکایت بردند. او گفت به قبر پیامبر صی اللّه علیه و آله و سلم نگاه کنید و با نگاه خود از آن روزنه ای تا به آسمان بسازید به گونه ای که حایل و مانعی در میان نباشد (او را نزد خداوند به شفاعت ببرید).
آنان این کار را کردند و رفتند. در نتیجۀ این توسل آسمان ات باریدن گرفت، گیاهان روئیدند، شتر ها [از فراوانی علوفه] چربی فراوان دادند و از شدت چاقی دریده شدند. آن سال «سال چاک» نامیده شد (1) .
صد ها مورد مشابه آن چه بیان شد در کتاب های روایی وجود دارد که همگی بر جواز توسل به پیامبر پس از رحلت شان دلالت دارد. بنابر این اگر توسل به رسول خدا جایز بوده، حرام و شرک نباشد، توسل به امامان، فرشتگان و صالحان نیز جایز است، چرا که اگر این کار شرک آلود باشد، حتی در مورد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز باید حرام و ممنوع باشد و اگر جایز است لزوماً باید توسل را نه تنها به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که به تمام بندگان صالح خدا جایز شمرد.
کمال: شگفتا! حتی یکی از این روایاتی که بر شمردی تا به حال ندیده و نشنیده بودم.
محمد: در صورتی که به کتاب های حدیث مراجعه کنی، صد ها شاهد دربارۀ جواز توسل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را خواهی دید که آن چه برای تو باز گفتم،
ص: 66
چونان قطرۀ شبنمی در برابر دریاست، وانگهی چنین به نظر می رسد که در زمینۀ حدیث و سیرۀ صالحان پیشین، مطالعه زیادی ندارید.
کمال: علی رغم اشتیاقی که نسبت به مطالعۀ متون حدیثی و کتب سیره دارم، مشغلۀ زیاد و گرفتاری ها مرا از این کار باز داشته اند.
محمد: در حالی که در زمینۀ حدیث مطالعه اندکی دارید آیا درست است که بر اساس گفتهٔ محمد بن عبد الوهاب، شیعیان و تمام مسلمانان را دشنام داده، آن ها را به شرک ورزیدن متهم کنید؟ این کار درست نیست و اگر اجازه بدهید بی پرده چیزی به شما بگویم
کمال در حالی که می خندید، با گشاده رویی گفت: هر چه در دل داری بگو. ما دو دوست هستیم و به همین دلیل این موضوع را مطرح کردم تا از دانسته های تو بهره مند شوم.
محمد: تو دقیقاً همانند کافران قریش هستی که بت پرستی پدران خود را بهانه کرده می گفتند:
﴿ إِنَّا وَجَدْنَا ابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَرِهِم مُّقْتَدُونَ ﴾ ؛ «پدران خود را بر آیینی [و راهی] یافتیم و ما از پی ایشان راه سپریم». (1)
و بر بت پرستی خود پای ورزی می کردند؛ می دانی چرا خداوند آنان را سرزنش کرد؟ از آن رو مورد سرزنش قرار گرفتند که به گفتۀ پیامبران گوش
ص: 67
نمی دادند تا از این ره گذر به درستی یا نادرستی گفتار او پی ببرند و هم چنان بر پرستش بت ها اصرار می ورزیدند.
از شما می خواهم که کور کورانه، از رفتار پدرانت پیروی نکنی و با اندیشه و تفکر در پی یافتن حقیقت باشی و زندگی خود را بر آن استوار گردانی.
با مطالعۀ کتب حدیثی در خواهی یافت که نظر گروهی در مورد شرک آلود و حرام بودن توسل به اولیای الهی با نظر تمام فرقه های اسلامی مغایرت دارد؛ این را می پذیری؟
کمال: آری... ظاهراً در این موضوع حق با شیعیان و دیگر مسلمانان است.
حال در مورد دشنام هایی که به شیعیان داده ام چه کنم؟
محمد: به درگاه خداوند طلب مغفرت کن؛ همواره در جست و جوی حقیقت باش تا خدایت بیامرزد هر چه را درباره اعتقادات شیعه می شنوی بررسی کن و از حقیقت یا بطلان آن مطمئن شو تا به حقیقت برسی و دست از تعصب بردار که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرموده است: «هر تعصب [بی جایی] در آتش جای دارد.»
کمال: چنین خواهم کرد و از این که مرا از حقیقت آگاه کردی متشکرم.
ص: 68
جمال: جنجال های بی دلیلی که شما شیعیان برای خود به وجود می آورید برای چیست؟
جواد: کدام جنجال؟
جمال: این که به زیارت قبر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان تان و هم چنین قبور صالحان می روید.
جواد: اشکالی در این کار می بینی؟
جمال: این کار، حرام و در شمار شرک به خداوند است.
جواد: از شما تعجب می کنم که چرا این گونه و مانند افراد نا آگاه سخن می گویید؟ فکر نمی کردم فرهیخته ای چون تو بی هیچ دلیل و برهانی جبهه گیری متعصبانه داشته باشد. از دیرباز تا به امروز به دلیل روحیه جست و جوگری و حقیقت جویی که در تو سراغ داشته ام، تو را ارج می نهادم.
جمال: به نظر تو این گفتۀ من ناشی از تعصبات بی مورد مذهبی است؟
جواد: قطعاً غیر از این نیست.
ص: 69
جمال: چگونه به این نتیجه رسیده ای؟
جواد: برای روشن شدن ادعای من موضوع زیارت اهل قبور را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم تا آشکار شود چه کسی بر حق و چه کسی در گمراهی تعصبات بی جا است.
جمال: من آماده ام، چرا که می دانم زیارت اهل قبور شرک است.
جواد: چگونه آن را شرک می دانی؟
جمال: از آن رو، که به پای ورزی مشرکان در بت پرستی شان شبیه است.
جواد: از همین رو آن را شرک می دانی؟
جمال: آری؛ آنان همانند مشرکان که گرد بت ها جمع می شوند در کنار قبر ها گِرد می آیند.
جواد: پس جمع شدن گِرد قبور است که زیارت قبور را شرک آلود کرده است؟
جمال: آری.
جواد: بنابر این، تمام مسلمانان و تمام مردم مشرک هستند و تو نیز مشرک هستی!
جمال: چرا و برای چه؟
جواد: آیا به سفر حج رفته ای؟
جمال: به لطف خدا، آری.
جواد: در مسجد الحرام نیز نماز خوانده ای؟
ص: 70
جمال: به فضل حضرتش آری.
جواد: حتماً دیده ای که مسلمانان به هنگام نماز، همگی رو به کعبه دارند اما گروهی پشت به مغرب، دست های پشت به جنوب و عده ای پشت به شمال ایستاده اند و به این صورت به نماز ایستاده اند.
جمال: آری، دیده ام و خود نیز برای نماز چنین می کردم و هر جای خانۀ خدا قرار می گرفتم رو به کعبه می کردم چرا که نماز باید رو به کعبه گذارده شود و در غیر این صورت باطل است.
جواد: به همین دلیل تمام مسلمانان مشرک هستند و تو نیز مشرک هستی.
جمال: چرا؟
جواد: زیرا رو کردن به کعبه در حال عبادت، همانند رو کردن بت پرستان به بت های شان می باشد، با این تفاوت که آنان در حالت پرستیدن بت رو به سوی بت های دست ساخته خود می کنند و تو در آن حال رو به سوی خانه ای ساخته شده از سنگ می کنی.
جمال: فرق بزرگی میان رو کردن من به کعبه و رو نمودن بت پرستان به بت های شان وجود دارد.
جواد: چه فرقی با یک دیگر دارند؟
جمال: من و دیگر مسلمانان که در حال نماز به سوی کعبه رو می کنیم به این معنا نیست که آن را به جای خدا می پرستیم، بلکه به منظور امتثال فرمان الهی چنین می کنیم، اما بت پرستان به این جهت که بت ها را به جای
ص: 71
خدا برگزیده اند آن را می پرستند و هنگام عبادت، رو به آن ها می ایستند. بنابر این آنان به هنگام عبادت رو به بت ها کرده با تمام وجود آن ها را می پرستند ولی ما در حال نماز گزاردن با تمام وجود رو به سوی خدا می کنیم؛ از این جهت کار آن ها شرک آشکار است، اما آیا ما که رو به کعبه نهاده فرمان الهی را انجام می دهیم مشرک هستیم؟! تفاوت میان عبادت ما و عبادت آنان از زمین تا آسمان است.
جواد: با این حساب شباهت در رفتار عامل شرک نسیت که در غیر این صورت کار تو نیز به دلیل شباهت داشتن با کار بت پرستان شرک می بود و آن چه سبب می شود تا کار بت پرستان شرک باشد، انگیزه و نیت آنان در پرستیدن بت ها است نه عملی که انجام می دهند. از سوی دیگر آن چه سبب شده است که روی کردن تو به سوی کعبه عملی مشرکانه نباشد، نداشتن قصد پرستش کعبه در این روی کردن است؟
جمال: همین طور است.
جواد: ما شیعیان و نیز دیگر مسلمانان به هنگام زیارت مرقد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و صالحان هرگز نیت پرستیدن آنان را نداریم؛ و اگر بتوان میان اعمال ما و مشرکان مقایسه نمود، تنها شباهت رفتاری میان آن ها دیده می شود. وانگهی تنها شباهت رفتاری که فاقد انگیزۀ پرستش غیر خدا باشد، زیارت قبور را نه حرام و نه شرک آلود می کند که در حدیث آمده است: «بر اساس نیت ها [ست که پاداش یا کیفر] اعمال داده می شود. (1)
ص: 72
از این جهت یک عمل چنان چه به منظور پرستش غیر خدا انجام پذیرد شرک و اگر چنین نیتی در میان نباشد جایز است. به عنوان مثال: اگر در جایی نماز بخوانی که بتی روبه روی تو باشد، چنان چه نماز را به نیت پرستش آن بت بخوانی، با چنین نمازی مشرک خواهی شد و اگر نماز را برای خدا به جای آوری و در نیت خود جایی برای آن بت در نظر نگیری، بی تردید نماز تو صحیح است و با این کار مشرک نخواهی بود.
جمال پس از اندیشه ای عمیق و طولانی :گفت: تمام آن چه گفتی درست است. از خدا می خواهم تا تو را تکیه گاه ما قرار دهد؛ چرا که مسائل مهمی را برای من روشن کردی که در اثر تعصبات مذهبی از آن ها غافل بودم.
اینک سؤالی دارم.
جواد: بپرس.
جمال: تا این جا دریافتم که زیارت قبور حرام نبوده و جایز است، اما چه رازی وجود دارد که شما شیعیان به این کار اهمیت فوق العاده می دهید و دلیل آن چیست؟
جواد: چون که استحباب مؤکد دارد.
جمال: آیا این کار مستحب است؟
جواد: آری و تأکید بر استحباب این عمل بسیار است.
جمال: حدیثی وجود دارد که بر مستحب بودن زیارت قبر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و قبر صالحان دلالت کند؟
ص: 73
جواد: آری؛ و افزون بر روایات فراوانی که در دسترس است، عمل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سیره مسلمانان از زمان پیدایش اسلام تا به امروز بر مستحب بودن زیارت قبور تأکید دارد.
جمال: لطفاً مواردی از آن ها را برایم باز گو کن.
جواد:
1- در روایتی آمده است:
پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اکرم به زیارت قبور شهداء اُحد رفت. (1)
2- نیز روایت شده است که حضرتش به زیارت قبور بقیع رفت.
3- در «سنن النسائی» و «سنن ابن ماجه» و «احیاء العلوم» ابو هریره از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:
﴿ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ تَعَالَى بِنَبِيِّهِ بَعْدَ مَوْتِهِ ﴾ ؛ به زیارت قبور [در قبرستان] بروید زیرا آخرت را به یاد شما می آورد. (2)
4- نیز از ابو هریره نقل شده است:
پیامبر به زیارت قبر مادرش [ آمنه دختر وهب] رفت در کنار قبر مادر گریست و اطرافیان حضرت نیز به گریه افتادند.آن گاه فرمود: ﴿ فَزُورُوا الْقُبُورِ فَإِنَّهَا تُذَكِّرُكُمُ بِالْآخِرَةِ ﴾ ... به زیارت قبر ها بروید زیرا آخرت را به یاد شما می آورد. (3)
ص: 74
5- در متون حدیثی روایات زیادی در باب چگونگی زیارت اهل قبور نقل شده است، از جمله این که:
هر زایری به بقیع برود، بگوید: ﴿ السَّلامُ عَلَیکُم أهلَ الدِّیار مِنَ الْمؤمنینَ وَ الْمُسلِمینَ ﴾ ... سلام بر شما ای مؤمنان و مسلمانان ساکن این دیار (1) .
آن چه تا این جا نقل شده در مورد استحباب زیارت قبور صالحان و مؤمنان و تشویق به آن بود و روایات زیادی نیز دربارّ زیارت قبر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمده است که به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:
1- دار قطنی، غزالی و بیهقی روایت کرده اند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
﴿ مَنْ زَارَنِی وَ جَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی ﴾ ؛ هر کس مرا زیارت کند شفاعت من برای او واجب می شود. (2)
ص: 75
2- نیز روایت شده است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
﴿ مَنْ زَارَنِي بِالْمَدِينَةِ مُحْتَسِباً كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً وَ شَهِيداً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ﴾ ؛ هر کس برای خدا مرا در مدینه زیارت کند، روز قیامت شفیع و گواه او خواهم بود (1) .
3- نافع از ابن عمر نقل می کند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:
﴿ مَنْ حَجَّ وَ لَمْ يَزُرْنِي فَقَدْ جَفَانِي ﴾ ؛ هر کس به حج برود و مرا زیارت نکند، در حق من جفا کرده است. (2)
4- ابو هریره از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:
﴿ مَنْ زَارَنِي بَعْدَ مَوْتِي فَكَأَنَّمَا زَارَنِي حَيّاً ﴾ ؛ هر کس پس از وفاتم مرا زیارت کند چنان است که در زنده بودنم به زیارت من آمده باشد (3) .
5- از ابن عباس از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود:
﴿ مَنْ حَجَّ وَ قَصَدَنِي فِي مَسْجِدِي كَانَتْ لَهُ حَجَّتَانِ الْقِصَّةَ مَبرورَتانِ ﴾ هر کس حج گذارد و در مسجدم به زیارت من
ص: 76
بیاید، دو حج پذیرفته شده و مقبول برای او نوشته می شود (1)
روایات زیادی نیز وجود دارد که بر شدت استحباب و تأکید بر زیارت قبر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و قبور مؤمنان صالح دلالت دارد.
وانگهی آیا این گفتۀ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که فرمود:
«(هر کس به حج برود و مرا زیارت نکند) در حق من جفا کرده است» (2)
خود دلیلی بر استحباب بسیار زیارت آن حضرت نیست؟ و آیا عبارت شفاعت من برای او واجب می شود» (3) دلیل بر فرا خوان مؤکد به زیارت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیست؟
آیا آن جا که فرموده است: «به زیارت قبرستان بروید که آخرت را به یاد شما می آورد» (4) امر به زیارت نیست؟ البته این امر اگر بر وجوب زیارت قبور دلالت نداشته باشد اما بی تردید دلالت بر استحباب آن می کند.
جمال: این روایات در کجا آمده است؟
جواد: کتاب های حدیثی آکنده از این گونه روایات است. در صورتی که آن ها را مطالعه کنی به این حقیقت پی خواهی برد.
ص: 77
جمال: تا به امروز هیچ یک از این روایات را نه خوانده بودم و نه شنیده بودم.
جواد: آیا صحیح بخاری (1) را خوانده ای؟
جمال: این کتاب در دسترسم نیست.
جواد: آیا صحیح مسلم (2) را خوانده ای؟
جمال: پدر بزرگم این کتاب را داشت اما پس از مرگش عمویم آن را برد.
جواد: سنن نسائی (3) چه؟ آیا آن را خوانده ای؟
ص: 78
جمال: این چگونه کتابی است؟ و در رابطه با چه موضوعی است؟
جواد: کتاب حدیث است.
جمال: نه آن را ندیده ام.
جواد: پس، از حدیث چه خوانده ای؟
جمال: با عرض پوزش باید بگویم که دانشجوی پزشکی هستم و تمام کوشش من برای قبولی در درس ها ست و علی رغم علاقه ای که به خواندن حدیث دارم، فرصتی برای این کار پیدا نمی کنم.
جواد: تو که حدیث نخوانده ای و کتابی در این زمینه تورق نکرده ای و هیچ اطلاعی از علم حدیث نداری، چگونه به خودت اجازه می دهی زیارت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام را محکوم کنی؟
هیچ می دانی که شرک خواندن زیارت اهل قبور بی اساس و بی پایه است؟
جمال: هر چه من ،پدرم، جدم و دوستانم تا به حال دربارۀ زیارت قبور شنیده ایم فقط محکوم کردن زیارت کنندگان بوده است و حتی یک مورد از این مطالب و روایاتی که بیان کردی به گوش من نرسیده است.
جواد: انسان باید برای رسیدن به حقیقت و شناخت آن همواره در صدد جست و جو باشد، تحقیق و مطالعه کند تا چنان عقیده، کردار و گفتاری داشته باشد که خدا می خواهد و بر گفته دیگران که احتمال خطا و نادرست بودن آن می رود اکتفا نکند.
جمال: می پذیرم که زیارت قبر پیامبر، امامان و مؤمنان نیکو کردار، نه
ص: 79
تنها مستحب مؤكّد و پسندیده است که بدان نیز فرا خوانده شده است.
جواد: درخواستی از تو دارم.
جمال: آماده شنیدن آن هستم. خواهش می کنم بفرمایید.
جواد مصرّانه از تو می خواهم که دنباله رو هر بانگ و هیاهویی نباشی و تسلیم عقاید محیط زندگی ات نشوی، مگر این که از طریق تحقیق به حقیقت آن گفته یا عقیده پی ببری که در این صورت رستگار خواهی بود.
جمال: پس از آن که روزگاری پذیرفته بودم که زیارت قبور شرک است، اما اینک و از طریق روایات اسلامی دریافتم که مستحب مؤکد است و نیز به این نتیجه رسیدم که باید دربارۀ موضوع های مشابه و محل اختلاف مطالعه کنم و رهنمود های تو را نیز در آینده به کار خواهم بست. دربارۀ موضوع مورد گفت و گوی مان با پدرم که این عقیده را در ذهن من ایجاد کرده بود، بحث خواهم کرد باشد که او نیز راه را از بیراهه باز شناسد و گام به راه هدایت نهد.
جواد: از تو متشکرم
جمال: من بابت روشن گریت که به هدایتم انجامید از تو متشکرم
ص: 80
عبد اللّه: در حالی که مسلمانان بر حرمت «ازدواج موقت» اجماع دارند چرا شما شیعیان آن را جایز می شمارید؟
رضا: بنا به گفته عمر بن خطاب که «رسول خدا آن [ازدواج موقت] را حلال و جایز دانسته...» ما نیز آن را جایز می دانیم.
عبد اللّه: مگر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چه گفته است؟
رضا: «جاحظ»، «قرطبی»، «سرخسی حنفی»، «فخر رازی» و بسیاری دیگر از پیشوایان اهل سنت نقل کرده اند که عمر در خطبه ای گفت:
مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أَنْهَى عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهَا مُتْعَةُ الْحَجِّ ، وَ مُتْعَةِ النِّسَاءِ ؛ دو متعه در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم [جایز] بود و من آن را منع می کنم و مرتکب آن ها را کیفر می نمایم: متعه حج (1)
ص: 81
و متعهٔ زنان (ازدواج موقت). (1)
در تاریخ «ابن خلکان» آمده است:
عمر بن خطاب گفت: دو متعه در روزگار پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و روزگار ابو بکر [جایز] بود و من آن ها را منع می کنم». (2)
نظر تو در این باره چیست؟ آیا این گفته عمر که « دو متعۀ یاد شده در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جایز و حلال بوده است. سخن راست است یا دروغ؟!
عبد اللّه: البته که عمر راست می گوید؟
رضا: بنابر این آیا رها کردن گفتۀ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و گرفتن گفتۀ عمر توجیهی دارد؟
عبد اللّه: نهی عمر بن خطاب این عمل را توجیه می کند.
رضا: پس «حلال محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم تا روز قیامت حلال است و حرام او تا روز قیامت حرام است» (3) چه مفهومی دارد؛ موضوعی که عالمان اسلامی بدون استثنا بر آن اتفاق نظر دارند.
ص: 82
عبد اللّه: پس از درنگی نه چندان کوتاه رو به رضا کرد و گفت: درست می گویی، اما چگونه [عمر بن خطاب ] دو متعه را نهی کرد و مستند او در تحریم چه بوده است؟
رضا: این اجتهاد شخصی او بوده و البته هر اجتهادی که مغایر و مخالف با نص باشد به کناری افکنده شده پذیرفته نمی شود.
عبد اللّه: حتی اگر این اجتهاد از کسی مانند عمر بن خطاب باشد؟!
رضا: اگر از بزرگ تر از او نیز باشد نباید بدان توجه کرد. به نظر تو گفتۀ خدا و پیامبر او سزاوار پیروی است یا گفته عمر بن خطاب؟
عبد اللّه: آیا در قرآن آیه ای درباره متعه و جواز آن وجود دارد؟
رضا: آری خداوند می فرماید:
﴿ ... فَهَا اسْتَمْتَعْتُ بهِ مِنْهُنَّ فَتَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ﴾ ؛ و زنانی را که متعه کرده اید مهر شان را به عنوان فریضه ای [واجب ] به آنان بدهید» (1)
مرحوم «علامه امینی» مصادر و منابع زیادی را از کتاب های اهل سنت، مانند: مسند احمد بن حنبل (پیشوای حنبلی ها) و... گرد آورده است که همگی شأن نزول این آیه را ازدواج موقت دانسته و آن را مستند جواز متعه خوانده اند. (2)
عبد اللّه: تا به حال در این مورد چیزی نمی دانستم.
ص: 83
رضا: با مطالعۀ کتاب گران سنگ «الغدیر» بیش از آن چه گفتم خواهی یافت. وانگهی آیا حلال خدا و رسول او را با نهی و تحریم عمر باید کنار بگذاریم؟! دیگر این که ما امت چه کسی هستیم، امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یا امت عمر؟!
عبد اللّه: البته که از امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هستیم و فضیلت عمر نیز به این است که از امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم باشد.
رضا: بنابر این چه چیزی تو را از تن دادن به گفته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و پذیرفتن آن باز می دارد؟
عبد اللّه: اتفاق نظر مسلمانان بر حرمت متعه مرا به چنین موضع گیری واداشته است.
رضا: اما این مسأله مورد اتفاق نظر مسلمانان نیست.
عبد اللّه: چگونه؟
رضا: همان طور که تو گفتی و به آن اعتراف داری، شیعیان ازدواج موقت را جایز می دانند.
شیعیان نیمی از مسلمانان را تشکیل داده؛ حدود هزار میلیون (1) نفر هستند در حالی که این جمعیت شیعی آن را مجاز و حلال می شمرند، دیگر چه اتفاق نظری وجود دارد.
ص: 84
از این بالا تر، امامان معصوم علیهم السلام که از خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمه بودند، در کلام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به کشتی نوح تشبیه شده اند:
﴿ مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةُ نُوحٍ ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَّى وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ ﴾ ؛ مَثَل اهل بیت من در میان شما، مَثَل کشتی نوح است گروندگان به آن نجات یافته گریزندگان از آن هلاک می شوند (1)
و نیز فرمود:
﴿ إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ، وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ ﴾ ؛ دو بار سنگین در میان شما [به ودیعت] نهاده ام، کتاب خدا و خاندانم (اهل بیتم). این دو هرگز از یک دیگر جدا نشده، در کنار حوض [کوثر] بر من وارد می شوند» (2)
این بزرگان [اهل البیت علیهم السلام] که پیروی شان مایه نجات و رسیدن به قرب حضرت حق است و روی گردانی از آنان و تبعیت از غیر ایشان مایۀ گمراهی است، ازدواج موقت را جایز و هم چنان ثابت و منسوخ نشده می دانستند. شیعیان نیز در این مورد از آنان پیروی کرده، بدان عمل کردند.
در روایتی که از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده، آمده است:
ص: 85
﴿ لَولَا أَنَّ عُمَرَ نَهَى عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلَّا شَقِيُّ ﴾ ؛ اگر عمر، از ازدواج موقت نهی نمی کرد، بی تردید به جز شقاوت مندان کسی دامان به زنا نمی آلود» (1)
کلام امام علی علیه السلام به این معناست که: تحریم و نهی متعه از سوی عمر، سبب شد تا مردم به ازدواج موقت تن ندهند و از آن جا که هر کس نمی تواند همسر دائمی داشته باشد، به ناچار دامان خود را به زنا آلوده می کند.
با وجود اصرار پیشوایان مسلمانان بر مباح و جایز بودن متعه و این که بسیاری از صحابه، تابعان و مسلمانان با استدلال به قرآن و اجازه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، تحریم عمر را رد کرده و باطل خوانده اند، دیگر چه جای سخن گفتن از اجماع و اتفاق نظر مسلمانان در این مورد وجود دارد و از کدام اتفاق نظر سخن گفته می شود؟
در این جا برخی از آنان که ازدواج موقت را پذیرفته اند نام برده، گفتۀ آنان را نقل می کنم:
ص: 86
1- عمران بن الحصين
او می گوید:
آیۀ «متعه» در قرآن آمده و آیه دیگری این آیه را نسخ نکرده است. رسول خدا ما را بدان امر فرمود و ما همراه او [حج] تمتع نمودیم و در حالی وفات کرد که ما را از این تمتع نهی نکرد، اما مردی (عمر بن خطاب) پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به رأی و نظر خود هر چه خواست گفت. (1)
2- جابر بن عبد اللّه و ابو سعید خدری
آن دو می گویند: تا اواسط خلافت خلافت عمر متعه می کردیم تا این که عمر در ماجرای «عمرو بن حریث» مردم را از انجام آن منع کرد.
3- عبد اللّه بن مسعود
ابن حزم در «المحلی» و زرقانی در «شرح الموطأ» عبد اللّه بن مسعود را از کسانی خوانده اند که بر جواز و مباح بودن ازدواج موقت ثابت ماند.
حافظان [حدیث] نیز از او روایت کرده اند که گفت:
ص: 87
در غزوه ای کنار رسول خدا می جنگیدیم و همسر [خود را همراه] نداشتیم به پیامبر گفتیم: ای رسول خدا، خود را اخته کنیم؟
او ما را از این کار باز داشت و اجازه داد تا با دادن اجرت، برای مدت معینی همسر گزینیم (ازدواج موقت کنیم)، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «چیز های پاکیزه ای را که خدا برای [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید» (1) - (2)
4- عبد اللّه بن عمر
احمد بن حنبل [پیشوای فرقۀ حنبلی ها] با اسناد خود از «عبد الرحمن بن نعم (يا نعیم)» اعرجی روایت کرده است که گفت: «نزد عبد اللّه بن عمر بودم که شخصی دربارۀ متعه از او سؤال کرد گفت: به خدا سوگند، در روزگار رسول خدا زنا کار نبودیم (3) [و نیاز خود را با ازدواج موقت بر طرف می کردیم].
ص: 88
5- سلمة بن امية بن خلف
ابن ابن حزم در «المحلی» و زرقانی در شرح الموطأ» از آن دو نقل کرده است که ازدواج موقت را جایز و مباح می دانستند.
6- معبد بن امية بن خلف
ابن حزم آورده است که معبد بن امیه بن خلف ازدواج موقت را مباح می خواند.
7- زبیر بن العوام
«راغب» می گوید: عبد اللّه بن زبیر، عبد اللّه بن عباس را به جهت مباح دانستن ازدواج موقت نکوهش کرد. ابن عباس به او گفت: از مادرت بپرس چگونه آتش دان میان او و پدرت بر افروخته شد (آن دو چگونه با یک دیگر در آمیختند)؟
ماجرا را از مادر خود پرسید و مادرش پاسخ داد تو را از متعه (ازدواج موقت) به دنیا آوردم. (1)
این داستان دلیل ثابت و محکمی بر جایز دانستن ازدواج موقت در نظر زبیر است.
8- خالد بن مهاجر بن خالد مخزمی
او نزد مردی نشسته بود که شخصی آمده، از او درباره متعه پرسید. خالد آن را جایز و مباح دانست. ابن ابی عمره انصاری به او گفت: آهسته تر [چرا
ص: 89
این گونه آسان فتوا می دهی؟]
خالد گفت: به خدا سوگند این کار را در روزگار پیشوای پرهیز کاران انجام داده ام. (1)
9- عمرو بن حریث
حافظ، عبد الرزاق در کتاب «مصنف» خود از ابن جریح نقل می کند که ابو الزبیر برایم نقل کرد که جابر گفت: عمرو بن حریث وارد کوفه شد و کنیزی را متعه کرد. آن کنیزک را که بار دار بود نزد عمر آوردند. عمر ماجرا را از عمرو پرسید و او نیز تأیید کرد. از همین رو عمر ازدواج موقت را منع کرد». (2)
10- ابی بی کعب
11- ربيعة بن امية
12- سمير (يا سمرة) بن جندب
13- سعيد بن جبير
14- طاووس یمانی
15- عطاء ابو محمد مدنی
16- سدی
17- مجاهد
ص: 90
18- زفر بن اوس مدنى
و دیگر بزرگان صحابه، تابعان و بزرگان مسلمین این فتوای عمر و اجتهاد او را در برابر قرآن و سنت محکوم کرده اند.
ای عبد اللّه، پس از این تفاصیل باز هم به اتفاق نظر مسلمانان بر حرمت متعه قائل هستی؟
عبد اللّه: پوزش می خواهم تمام آن چه را که با تو در میان گذاشتم ،شنیده هایم بود، اما در صحت و سقم آن ها مطالعه و تحقیقی نکرده بودم. اینک به این نتیجه رسیدم که باید در مسائلی از این قبیل تحقیق و مطالعه کنم تا بتوانم حقایق را جدای از تعصبات بیجای مذهبی بشناسم و به حقیقت آن ها پی ببرم.
رضا: پذیرفتی که ازدواج موقت جایز و مباح است؟
عبد اللّه: آری و نیز دریافتم که تحریم کنندگان آن، تنها از خواسته ها و امیال خود پیروی کرده اند و قرآن حکم به جواز آن داده و آیه ای که این حکم را نسخ کند نیز نیامده است. نیز دریافتم که نه تنها عمر بن خطاب که بزرگ تر از او نیز نمی تواند احکام خدا را تغییر دهد. جداً در شگفتم که چگونه و با چه توجیهی، عمر این فتوا را صادر کرده است.
اگر لطف کنی، چند کتاب که عالمانه و به دور از تهمت و افتراء این قبیل موضوع ها را مورد بحث قرار داده اند به من معرفی کنی بر من منت نهاده ای.
رضا: «الغدير» علامه امینی، «النص و الاجتهاد» و «الفصول المهمة » از مرحوم علامه شرف الدين و «المتعة» استاد توفیق الفکیکی، از آن جمله است.
ص: 91
این کتاب ها را با دقت و با بی طرفی کامل مطالعه کن.
عبد اللّه: حتما چنین خواهم کرد و از خداوند تمام خوبی ها را برای تو خواهانم.
رضا: در این جا اشکالی دیگر بر اهل سنت که فتوای عمر را در مورد ازدواج موقت پذیرفته اند وارد است.
عبد اللّه: چه اشکالی؟
رضا: عمر، هم متعۀ زنان و هم متعۀ حج را منع کرده است؛ چرا اهل سنت، متعه حج را جایز می دانند اما متعه زنان را حرام؟ اگر فتوای عمر درست است، هر دو متعه حرام می شود؛ و اگر گفته او باطل و نارواست، هر دو متعه باید جایز و مباح باشد.
عبد اللّه: آیا اهل سنت جواز و صحت متعه حج را می پذیرند؟
رضا: آری. در صورت مراجعه به منابع آنان، از این حقیقت آگاه خواهی شد.
عبد اللّه: سپاس گزارم.
﴿ سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَ سَلامُ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴾ (1)
صادق حسین علیه السلامی شیرازی
ص: 92
ص: 93
ص: 94
این کتاب در بر دارنده متن نامه هایی است که دربارۀ امامت اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، میان سید عبد الحسین شرف الدين، و «سليم البشرى» دانشمند بزرگ [اهل سنت] و رئیس وقت دانشگاه الازهر، مبادله شده است. در نتیجه این مباحثات که به صورت مکتوب میان آن ها رد و بدل می شد، استاد الازهر، مذهب شیعه دوازده امامی را برگزید و اعلان کرد که شیعیان در فروع و اصول دین از امامان خاندان رسالت علیهم السلام پیروی می کنند.
این کتاب فراهم آمده تحقیقات آکادمیک دکتر اسعد وحید قاسم، از فرهیختگان «غزه» از کشور فلسطین درباره شیعه است و همین کتاب سبب شد تا دکتر اسعد، امامت اهل بیت را پذیرفته مذهب تشیع را برگزیند.
نویسنده، کتاب خود را بر اساس منابع اهل سنت نگاشته و در آن، حقّانیت مذهب شیعه را اثبات کرده است. دکتر اسعد مصاحبه ای با مجلهٔ
ص: 95
«المنبر» (1) داشته است که در آن می گوید:
- زمانی که با استناد به کتاب صحیح بخاری، حقانیت شیعه را ثابت کردم، وهابی ها فتوای کفر مرا صادر کردند؛
- به دلیل ماجرا هایی که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بر امت مسلمان رفت، روش صحیح «مذهب پنجم» خوانده می شود؛
- به من و هم کارانم می گفتند: خطر شیعه برای اسلام از خطر یهود سنگین تر و بزرگ تر است، اما من به حقیقت پی بردم؛
- واژۀ «بعدی» (پس از من) در حدیث «منزلت» (2) ، تأکید بر وصایت على علیه السلام و خلافت بلافصل او دارد؛
- در مذهب تشیع ،عقاید شفاف تر و منطقی تر، احکام، سازگار تر و ساختار معنوی و اخلاقی بالنده تر است.
این کتاب به وسیلۀ پژوهشگر اردنی، مروان خليفات، فارغ التحصيل دانشکدۀ شریعت اردن، که مذهب تشیع را اختیار کرده، نوشته شده است. پیش از شیعه شدنش، گفت و گو و مناقشاتی میان او و هم کارانش صورت گرفت که او را به پژوهش درباره مذهب اهل بیت علیهم السلام وا داشت.
در نهایت، به حقانیت مذهب اهل بیت و این که این مذهب، نمایندۀ
ص: 96
اسلام حقیقی است اذعان کرد. ردّ بر وهابیت و اشکالات وارد بر نظام آموزشی مدارس دینی (سنی) از دیگر موضوع هایی است که نویسنده بدان ها پرداخته، و معتقد است که مدارس دینی (سنی) نیازمند آن هستند تا سلامت مکتب خود و هم سویی آن را با اسلام اصیل ثابت کنند.
نویسندۀ این کتاب، روزنامه نگار مصری، صالح الوردانی است. او در این کتاب از سختی هایی که در راه انتخاب و پذیرش مذهب اهل بیت علیهم السلام برخود هموار کرده سخن گفته، با ارائۀ دلایل ثابت کرده است مذهب اهل بیت علیهم السلام همان اسلامی است که خدای متعال برای خلق مقرر فرموده است. او کتاب های دیگری در این زمینه دارد که هر یک مباحثی دربارهٔ تاریخ، عقاید و مذاهب اسلامی در بر دارد. مجلۀ «المنبر (1) » با وی مصاحبه ای انجام داده که نکته هایی از آن را ذیلاً می خوانیم:
- جامعۀ اهل سنت نیازمند حرکتی [آگاهی بخش] است تا از توهم صحابه رهایی یابد؛
- اندیشه سنی در سامان دهی امت، تحقق بخشیدن به عدالت و برقراری صلح و امنیت ناتوان است؛
- به واسطۀ تفکر و تحقیق در اندیشۀ سنی به مذهب اهل بيت علیهم السلام رسیدم، نه از طریق اندیشه شیعه؛
ص: 97
- جوانانی که به مذهب تشیع گرویدند، از سوی خانواده های خود طرد شده اند و در جست جوی لقمه نانی هستند تا سد جوع کنند.
- تشیع، تفکر و ابراز رأی را محترم شمرده، باب اجتهاد را باز می داند و با حکومت ها [ی ناصالح] سازش نمی کند، در حالی که تسنن خلاف راه تشیع را در پیش دارد؛
- فرهنگ تشیع، با داشتن خِردی مترقی، آزادی فکری و برتری در رفتار، بر فرهنگ سنی برتری دارد.
شیخ محمد مرعی ،نطاکی، قاضی القضات شام، مؤلف این کتاب است. او به عنوان بزرگ ترین عالم اهل سنت شام [سوریه] و پیرو مذهب شافعی، مذهب اهل بیت علیهم السلام را برگزید. او پس از مطالعه و تحقیق در مذاهب اسلامی، شیعه شد، چرا که دریافته بود اهل بیت علیهم السلام اسلام شناسان حقیقی و مفسران به حق احکام اسلام هستند.
شیخ معتصم سید احمد، عالم بزرگ دینی، مؤلف این کتاب است. او پس از تحقیقات و مطالعات پر دامنه، دریافت که تنها عقیده و مکتب اهل بیت علیهم السلام بر حق است و به این نتیجه رسیده که تا پیش از پذیرش مذهب تشیع، سر گردان و گم شده بیراهه می پیموده، و حال که مذهب اهل بیت علیهم السلام را انتخاب کرده و بدان معتقد شده است، در واقع به ساحل
ص: 98
امن رسیده است.
پیشاور یکی از شهر های پاکستان میزبان جلسات بحث و مناقشۀ میان چهار تن از عالمان سنی و روحانی شیعی سید محمد موسوی شیرازی معروف به «سلطان الواعظین» بود مطبوعات پاکستانی گفت و گو هایی که میان این عالمان رد و بدل می شد را چاپ می کردند. نتیجۀ اقدام مطبوعات پاکستانی در چاپ این مناظرات، شیعه شدن عده ای از مردم آن سامان بود. تمام این مناظرات توسط مرحوم سلطان الواعظین در کتابی گرد آوری و «شب های پیشاور» نام گذاری شد.سلطان الواعظين كتاب دیگری به نام «فرقه ناجیه» دارد که مناظرات میان او و شماری از دانش جویان سنی را که به شیعه شدن شان انجامید، در آن آورده است.
ماهیت چالش موجود میان خط اهل بیت و خط امویان که در پی دست یافتن به خلافت و حکومت بودند، موضوع کتابی است که وکیل مدافع اردنی، احمد حسین علیه السلام یعقوب نوشته است و همین موضوع بود که او را به پذیرش مذهب تشیع وا داشت. او کتاب های جذاب دیگری دارد که
ص: 99
بر محور «تشیع و تسنن» می چرخد. او در مصاحبه ای با مجلۀ «المنبر» (1) ماجرای شیعه شدن خود را باز گفته که از آن جمله است:
- کدام عاقل و اندیشمندی است که آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم را وا گذاشته و از غیر آنان پیروی کند؟
- با خدای خود پیمان بستم که تا واپسین لحظه زندگی از حقانیّت اهل بیت علیهم السلام دفاع کنم؛
- آیا مسلمانی باور می کند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای بت ها قربانی کرد و از گوشت این قربانی ها خورد؟ این مطلب را بخاری [در کتاب صحیح بخاری] گفته است.
- به این نتیجه رسیدم که شیعیان نه از سر هوا و هوس، که بنا به فرمان الهی و بر اساس احکام شرعی از اهل بیت پیروی و جانب داری می کنند.
این کتاب نوشتۀ روزنامه نگار مغربی، ادریس الحسینی است که در آن مذهب اهل بیت علیهم السلام را مورد بحث قرار داده و حقانیت آن را اثبات و تشیع خود را اعلان کرده و بد کاری های دشمنان این خاندان را با شجاعت تمام بر ملا نموده است. او در مصاحبه ای با مجلهٔ «المنبر» (2) نکاتی قابل توجه بیان داشته است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
- به من آزادی بیان بدهید، مردم تمام دنیا را شیعه خواهم کرد؛
ص: 100
- اهل بیت علیهم السلام مژدۀ انقلاب اطلاعاتی را که امروزه شاهد آن هستیم، داده اند؛
- تشیع معراج روح، و توجه دهنده به آینده است؛
- آری، امام حسین علیه السلام مرا شیعه کرد، اما هم چنان سنی مانده ام، با این تفاوت که از سنت ناب روایت شده از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پیروی می کنم.
محمد الکثیری، پژوهشگر مغربی که مذهب اهل بیت علیهم السلام را برگزیده است تحقیقات و مطالعات خود را در زمینۀ پیدایش «سلفی ها» و آثار مخرب آنان بر اسلام و مسلمانان را در این کتاب بررسی و تبیین کرده است. وی بر این امر تأکید می کند که این جریان [سلفی ها (وهابی ها)] پیش از آن که از سوی شیعیان مطرود باشد، اهل سنت آن را مردود خوانده اند.
محمد شحادة، رهبر جهادی فلسطینی پس از گرویدن به تشیع و پذیرفتن مذهب اهل بیت علیهم السلام به عنوان مذهب برتر و برگزیده، علی رغم مواجه شدن با برخورد های خصمانه و کینه ورزانه، در مصاحبه با رسانه های گروهی، از جمله، مجلۀ سعودی «المجله» که در لندن منتشر می شود، شیعه شدن خود را اعلان کرد. مجلۀ «المنبر (1) » نیز مصاحبه ای با
ص: 101
وی داشته است. محمد شحاد، ضمن مصاحبه، نکته هایی را بیان داشت که در زیر می خوانیم:
- از آن سو شیعه شدم که علی علیه السلام را مظلوم یافتم؛
- نا آگاهی نسبت به تشیع سبب شد تا در این مدت سنی مذهب باشم. امیدوارم که آخرین کسی نباشم که بگوید و آن گاه هدایت شدم»؛ (1)
- در راه نشر و گستراندن مذهب شیعه امامی در فلسطین، خواهم کوشید و از خدا می خواهم مرا در این راه موفق بدارد؛
- به پیشگاه مولایم صاحب الزمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) درد مندانه عرض می کنم: یا مهدی، به فریاد ما برس که زمان آن رسیده است.
این کتاب اثری است از دانشمند سنی مذهب سوری، شیخ حسین علیه السلام الرجاء، که در آن به بیان مهم ترین فراز و نشیب هایی که او را به پذیرش مذهب تشیع وا داشت می پردازد. او بزرگ ریش سفیدان و سران قوم سنی خود در شهر «حطله» بود، لذا مردم آن سامان از وی پیروی کردند و بیشتر مردم شهر «حطله» شیعه شدند و به خیل سواران «کشتی نجات» پیوستند. مجلۀ «المنبر» (2) با وی مصاحبه ای ترتیب داد. شیخ حسین، در این مصاحبه
ص: 102
ماجرای شیعه شدن خود را باز گفت که از جمله آن نکاتی است که با هم می خوانیم:
- پس از چهار سال مطالعه و تحقیق دریافتم که حق با خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است؛
- یکی از ساکنان روستای ما شیعه شد؛ به دیدارش رفتم تا او را [به خیال خودم] به راه راست هدایت کنم [و او را به مذهب قبلی اش باز گردانم]، اما او مرا به راه راست واقعی هدایت کرد؛
- زمانی که به حقانیت شیعه پی بردم، تصمیم گرفتم حتی اگر به قیمت جانم تمام شود شیعه شوم؛
- پس از آن که شیعه شدم با یکی از بزرگان اهل سنت مناظره کردم. او که نمی توانست مرا قانع کند، از عصبانیت عمامه اش را از سر خود بر گرفت و آن را پاره کرد و به کناری افکند؛
- دریافتم که تشیع مظلوم بوده است و شیعیان، همیشۀ تاریخ مظلوم بوده اند.
شیخ حسن شحاته، دانشمند بزرگ دانشگاه الازهر، مذهب تشیع را برگزیده بود و این اقدام در میان عالمان سنی مصر و به ویژه قاهره ایجاد تنش کرده بود. مطبوعات در مورد او بسیار نوشتند و مردم را علیه او شوراندند. سر انجام حکومت، او را به اتهام تعدی و دست اندازی به حریم «صحابه» به زندان افکند؛ چرا که شیخ حسن شحاته در خطبۀ نماز جمعه از
ص: 103
حقایقی که دریافته و شناخته بود، با مردم سخن می گفت.
مجلۀ «المنبر (1) » با وی مصاحبه ای کرد. از جمله نکته هایی که شیخ در این مصاحبه بیان داشت این است:
- اعلان دوستی و پیروی از امیر المؤمنین علی علیه السلام به قیمت آن چه داشتم تمام شد، اما این تنها چیزی است که می توانم به حضرتش تقدیم کنم؛
- در مصر، عاشورا را عید خوانده، در آن شادمانی و پای کوبی می کنند؛ تمام وجودم فریاد شد و از حنجره ام بیرون آمد که چگونه در روزی که فرزند رسول خدا کشته شده، دست افشانی و پای کوبی می کنید؟!
- به تواتر ثابت شده است که معاویه سر دستۀ گروه سر کشان است. با این حال چگونه کسی را که به ناحق از معاویه با عبارت: «سید و سرور ما معاویه که خداوند از او خشنود باد-» یاد می کند، می توان انسان دانست.
ص: 104