دیوان غدیر

مشخصات کتاب

سرشناسه : بهداد، اکبر، 1323 -

عنوان و نام پديدآور : دیوان غدیر / اثر اکبر بهداد (طبیب).

مشخصات نشر : اصفهان: گلبهار، 1388.

مشخصات ظاهری : 209 ص.

شابک : 40000 ریال : 978-964-5691-77-4

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

موضوع : شعر فارسی -- قرن 14

شعر مذهبی -- قرن 14

رده بندی کنگره : PIR7972/ھ46 د87 1388

رده بندی دیویی : 8فا1/62

شماره کتابشناسی ملی : 1 8 2 3 4 6 0

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مرضیه محمدی سر پیری

ص: 1

اشاره

بهداد - اکبر – 1323.

دیوان غدير / تألیف دکتر اکبر بهداد.

اصفهان: گلبهار، 1388، 212 ص.

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا 4 - 77 - 5691 - 964 – 978 – ISBN

کتابنامه (شعر) / دکتر ،بهداد اکبر 1323 - - شعر فارسی

شعر مذهبی قرن 14.

1388 87 د 46 ه /7972 PIR

کتابخانه ملی ایران 1823460

نام کتاب: دیوان غدیر

مؤلف: دکتر اکبر بهداد

ناشر: گلبهار

تعداد صفحه: 212 ص

نوبت چاپ: اول

چاپ: نشاط اصفهان

تیراژ: 3000 نسخه

قطع: وزیری

شابک: 978 - 964 - 5691 - 77 - 4

سال نشر: پائیز 1388

قیمت: 4000 تومان

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

مَنّ کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیُّ مَولاهُ

هدیه به پیشگاه حضرت صاحب الزّمان

حُجّة بنِ الحَسنِ العسکَری عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 4

فهرست مندرجات

مقدّمه

نام خدا ... 1

عید غدیر ... 3

عید قربان ... 6

حجاب ... 8

بسیج ... 9

آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ... 10

زبان ...11

سیزده رجب ... 12

مصحف فاطمه سلام الله علیها ... 14

جشن میلاد علی علیه السلام ... 16

پانزدهم شعبان ... 18

مباهله ... 21

مهر مادر ...23

اگر دنیا در دست علی بود ... 25

ولایت ... 29

یاد خدا ... 32

علی مظهر عدالت ...34

ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ... 36

پرستش ... 38

مؤمن ... 40

حضرت زهرا سلام الله علیها ... 42

صراط تقسیم ... 44

علی مرتضی ... 46

نور ایمان ... 47

مشورت ... 48

راه حق ... 49

تعلیم و تعلّم عبادت است ... 51

استاد ... 53

راه مستقیم ... 55

دل آرام ... 57

تلاش ... 58

اعملوا ... 59

خشم...60

اهل ایمان ... 61

پیروان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ... 63

گره ... 65

وسوسه شیطانی ... 66

درمان خشم ... 67

قاموس دین ... 68

ص: 5

ارزش آدمی ... 69

اجل ... 70

عاشورا ... 71

هوای دل ... 72

روز مادر - روز زن ... 74

دنیا و آخرت ... 76

حضرت ابا الفضل علیه السلام ... 77

شهید ... 81

پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله و سلم ... 82

پرهیز از گناه ... 84

دنیا ... 86

جنگ اسرائیل با حزب الله ... 88

حجاب ... 92

حماسه ی عاشورا ... 93

بنده بودن ... 96

امتحان ... 97

دلدار ... 98

هوای نفس ... 99

پرچم ایران ... 101

حضرت علی علیه السلام ... 102

قهرمان کربلا ... 103

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ... 106

امام زمان دوران انتظار ... 107

منجی عالم بشریت ... 109

حجّت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف ... 111

ایران...114

جنگ با هوی ... 115

خدا خرمشهر را آزاد کرد ... 117

اقتصاد زندگی ... 119

مصیبت خانه علی علیه السلام ... 120

کوثر ... 122

عطش حسین ... 123

خُلق و خو ... 125

آه و سوز ... 126

فدک ... 128

ظلم ... 132

فاطمہ زهرا سلام الله علیها ... 134

غیبت ... 136

جدائی ... 137

اصفهان ... 141

ص: 6

مرتضی علی علیه السلام ... 142

اسرائیل باید نابود شود ... 144

گرہ گشائی ... 147

شهادت امام حسن عسگری علیه السلام ... 149

گره گشائی ... 151

استجابت دعای حضرت فاطمه سلام الله علیها ... 152

غلبه بر هوی ... 154

پرچم سرخ کربلای حسین علیه السلام ... 155

یک دل ... 157

عاشورای حسین علیه السلام ... 158

روز ملی فناوری هسته ای ... 161

جنگ خانمان سوز غزه ... 163

دو برادر ... 165

عاقبت اندیشی ... 170

زندگی ... 171

محبّت ... 172

مهربانی ... 174

ایمان ... 175

ذکر خدا ... 177

اجل ... 178

ازدواج ... 180

پیغمبر آخر زمان ... 183

جوان ... 184

سخنان رهبر انقلاب ... 185

استانبول ... 186

سیگار ... 187

می گساری ... 188

علم پزشکی ... 190

ارومیّه ... 192

نصیحت پدر ... 193

در محفل علم ... 194

تشکر ... 195

دنیا ... 196

سالار شهیدان ... 197

فطرت پاک ... 200

جنگ نابرابر غزه ... 201

طبابت ... 204

قرآن...205

عشق به خدا ... 208

ص: 7

مقدمه

خداوند جان آفرین را سپاس می گوئیم که به ما حیات بخشید و در های سعادت دنیا و آخرت را به روی ما گشود. عقل و خرد و فرستادگان خویش را چراغ پر نور هدایت پیش روی ما قرار داد تا خود راه خویش را انتخاب کنیم و سعادت ابدی را کسب نمائیم.

خداوند ما را آفرید و مسابقه کدام بهترید را بر پا کرد تا بندگان به اوج انسانیّت و سعادت اخروی نائل گردند.

ولایت که رکن و اساس دین ماست آن قدر حائز اهمیّت است که اگر نباشد دین خدا پسند وجود ندارد.

در حفظ ارزش های دین، تبلیغ و بکارگیری هنر در این زمینه وظیفه تک تک ملّت اسلامی است . خداوند را شهر گزاریم توفیق عنایت فرمود که به دنبال دیوان نور ، دیوان کوثر و اکنون «دیوان غدیر» را به رشته تحریر در آورم ، امید است مورد توجه قرار گیرد .

دکتر اکبر بهداد

استاد جراحی - 1387

ص: 8

نام خُدا

در سر آغاز سخن ، نام خدا زینت بخش *** در سرانجام سخن نام خدا دارد نقش

هر گفته اگر به ذات خود برتر بود *** بی نام خدا مگو ، مگو ابتر بود

هر کار اگر بزرگ یا کوچک بود *** در سر تو بگو نام خداوند ودود

هر سوره نگر نام خدا چون تاج است *** در سوره بسی رحمت حق آماج است

گو نام خداوند تو با صوت جلیل *** هرگز نشوی روز جزا خوار و ذلیل

نیکو سخنان بحق یکی پیکر بود *** چون روح و روان نام خدا بر سر بود

آن کس که خداگونه شود بینا گشت *** نی عاشق و دل باخته دنیا گشت

آغاز سخن نام خدا بر لب اوست *** با جان و دل خویش خدا دارد دوست

چون پشت و پناه تو بود ربّ ودود *** امید به دل آید و قربت بفزود

لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلّا بِالله *** در کار و سخن توان همی از او خواه

پاداش عمل زا و همی خواهد دوست *** در روز جزا دهد بحق حاکم اوست

با نام خدا کار نکو کن تو بسی *** بهتر ز خدای خود نیابی تو کسی

بی یاد خدا مرو ، مرو گمراهی است *** با یاد خدا در ره حق همراهی است

ص: 1

نزدیک تر از ورید گردن با ماست *** با یاد خدا جان و دل ما دریاست

ما جمله از آن خدای بی همتائیم *** آخر همه سوی آن خدا باز آئیم

باید که هر آن گفته ی او برگیریم *** با نفس و هوای دل بسی درگیریم

با یاد خدا دل تو آرام «طبیب» *** آرامش دل نشان الطاف حبیب

ص: 2

عيد غدیر

از خدا آمد نبی را این پیام *** با امامت دین تو گردد تمام

ای پیام آور پیام ما رسان *** ور نه کی ماند رسالت در میان

ما ترا پشت و پناهیم ای رسول *** عهد و پیمان خدائی کن قبول

نی از مردم بر تو آسیبی رسد *** گر چه در دل های آن مردم حسد

کافران را نی نصیب از رهنماست *** کافر از کج راهی خود در فناست

در غیر خم بپا عید غدیر *** سرور و شاه ولایت بر سریر

پیروی از مرتضی امر خداست *** این ولایت تا قیامت راه راست

پرچم دین خدا در دست اوست *** پیروان را ہنمائی سوی دوست

چون امامت حفظ آئین خداست *** رستگار آن کس که بی چون و چراست

گر در عالم بی ولایت کس نبود *** نی جهنم را خدا ، خلقت نمود

گرد هم در آن بیابان غدیر *** مرتضی از جانب حق شد وزیر

مرتضی بر مسند دین مبین *** شادی و شوری میان مسلمین

هر کسی امر خدا بشنیده بود *** با علی مرتضیٰ بعیت نمود

ص: 3

این ولایت بهر امت عزت است *** پیروی از غیر مولا ذلت است

آن دو با هم چون منافق بوده اند *** با نبی باب جدل بگشوده اند

امر حق را مصطفی پیغمبرست *** هر چه حق گوید مطیع اش رهبرست

نی پیمبر از هوی گوید سخن *** در همه عمر از خدا گوید سخن

گر چه آن دو با علی همسو شدند *** با دل و جان دشمنان او بدند

آن شه خوبان بسی دارد گواه *** بعد پیغمبر ولایت همچو ماہ

بهر مردم رہنما شمس و قمر *** از خدا بشنو به قرآن این خبر

بعد پیغمبر شب تاری پدید *** ماه رخسار علی در شب دمید

چون محمّد در جهان شمس ضحی *** ماه تابان در پی او مرتضی

اهل ایمان را رسیده بس حدیث *** با علی هر کس در افتاده خبیث

مرتضی از جانب حق بر سریر *** تا ابد بر پا شود عید غدیر

مصطفی در دست خود دست خداست *** مظهر حق و حقیقت مرتضی ست

راه بر حق این ولایت بود و بس *** پیروان را عاقبت فریاد رس

تهنیت گویان به بر مرتضی *** راضی از جشن و سرور ما خدا

ص: 4

نام حارث در غدیر بشنیده ای *** غرق در عبرت از او هر دیده ای

ان منافق بغض مولا داشته *** خود عذاب حق تعالی خواسته

گو مگو کردی همی با مصطفی *** جانشین کردی چرا تو مرتضی

گفت پیغمبر که این امر خداست *** حجت حق این علی مرتضی ست

او که با امر خلافت در ستیز *** عاقبت شد درگه حق سر به زیر

بر سرش از آسمان نبشته سنگ *** این چنین در گور رفتن بوده ننگ

این حکایت شبه از دل ها زدود *** مرتضی را حجّت خود حق نمود

این روایت را هر آن کس منکرست *** با یقین درگاه سبحان کافرست

از امام صادق ما بشنوید *** چون ز گفتارش بر آید این نوید

برترین عید مسلمانان غدیر *** مرتضی شاہ ولایت بر سریر

گو «طبیبا» از ولایت تا توان *** کس نماند بی ولایت در جهان

ص: 5

عید قُربان

عید قربان است و کعبه غرق نور*** حاجیان جمله سراپا در سرور

بنده ریزد موی سر را بر زمین *** بر زمین آرد برای حق جبین

بر تنش دارد چو احرام سفید *** جز خداوند جهان چیزی ندید

نی تکبّر در وجودش جلوه گر *** جسم و جان از رحمت حق پر ثمر

او به امر حق چو قربانی کند *** دل تهی از حبّ هر فانی کند

سوی کعبه با دل و جان رهسپار *** تا کند حج را در آن جا استوار

دعوت حق را اجابت کرده است *** امر و فرمانش اطاعت کرده است

آن خدایی که نهان را دیده است *** جمله ی جرم و گنه بخشیده است

روح حجّ حب ولایت بود و بس *** با ولایت حج شود فریاد رس باد

عیدی ما را خدای مهربان *** مهدی صاحب زمان بر ما رسان

گر بیاید مهدی صاحب زمان *** جمله عالم را کند امن و امان

با نماز و روزه و حج و جهاد *** پیکر دین را مسلمان کرده یاد

روح آئین حجت حق مرتضی ست *** مظهر حق همچو جان مصطفی ست

ص: 6

او که بر حق محور ارض و سماست *** ساقی کوثر علی مرتضی ست

با اطاعت از خداوند و رسول *** جمله طاعت با ولایت شد قبول

با ولایت در ره حق رو «طبیب» *** تا شود راضی خداوند حبیب

ص: 7

حجاب

سراپا وجودت یکی گوهرست *** ز هر گوهری این گھر برترست

ز نامحرمان پیکر خود بپوش *** ز دست علی جام کوثر بنوش

ز فرمان و امر خدا رو متاب *** حراست کند از وجودت حجاب

برآرد وقار و متانت حجاب *** بسی دارد این امر یزدان ثواب

هر آن کس که پا بر دل خود نهاد *** خدای جهان آفرین کرد یاد

نگاهی که آلوده باشد چه سود *** بسان یکی تیر مسموم بود

دل و جان که آماج آن تیر بود *** اثر بر همه پیگیر و جان نمود

«طبیبا» حجاب زنان پوشش است *** تھی قلب مردان زِهَر جوشش است

ص: 8

بسیج

بسیجی مسلمان و حق باورست *** بر این گفته یکتا خدا داورست

که او لشگر ناب پروردگار *** سلحشور و رزم آور روزگار

به فرمان رهبر خروشیده است *** عدو ضرب شستی از او دیده است

چنان دشمنان خدا خوار کرد *** که سر در گریبان درین دار کرد

نگهبان این ملک و ملت خداست *** بسیجی نگهبان آیین ماست

نهاد ولایت که حق پرورست *** ز نورش منور همه کشورست

شهادت فرا روی رزم آور است *** خدا را به هر عرصه ای یاور است

بسیجی که جایش دل ملت است *** سراپا وجودش همه همت است

حراست از این ملک و ملت رواست *** که آمادگی رمز پیروز ماست

مشو غافل از دشمنان خدا *** یکایک همه پیروان هوی

بسیجی که سرباز گمنام بود *** به حق با ولایت چه همگام بود

چو اهل یقین، عضو یکدیگرند *** یکی کگشته با هم ز پا تا سرند

بسیجی «طبیب» چو یک گوهرست *** به ارزش زهر گوهری برترست

ص: 9

آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

ای طبیبم کی تو آئی بر سرم *** تا که بینم روی ماهت در برم

مهربان تر از وجودت نی کسی *** با کرم باشی در این دنیا بسی

روز و شب چشم انتظار روی تو *** من کجا جویم در عالم کوی تو

خوش که آئی صاحب عصر و زمان *** از وجودت عالمی امن و امان

خلق و خوی تو بسان احمدست *** حافظ تو آن خدای سر مدست

می کنی بر پا در عالم عدل و داد *** حق پرستان را کنی پیوسته شاد

از وجود تو خرد بالا گرفت *** علم و دانش تا ثریا را گرفت

صالحان را عاقبت عزّت دهی *** جملہ اعداء خدا ذلّت دهی

بر زمین کوبی همه گردنکشان *** تا نماند از ستمکاران نشان

بارالها کن از او حق برقرار *** اهل باطل را ذلیل هر دیار

پیروی از مکتب او عزّت است *** جهد و کوشش در ره حق نعمت است

بارالها کن قومی این عشق ما *** تا نگردیم از ولی نعمت جدا

کی شود بینی «طبیبا» روی دوست *** مرهم دل های عاشق پیشه اوست

ص: 10

زبان

این حکمت و گفته از علی بود *** بر همتی عالمی ولی بود

در پیش زبان به صف یکایک *** اعضاء بدن بزرگ و کوچک

ما جمله سلامت و همه راست *** نیکو سخنی چو از تو بر خاست

از سرخی تو همہ هراسان *** در رنج و تعب ز تو چه آسان

در زیر زبان نگر لجام است *** بی عقل و خرد زبان چه خام است

هر گفته ناروا چو تیرست *** برگشت سخن به جا چه دیرست

آئین سخنوری بیاموز *** حق گو که شب سیه کنی روز

قدر تو «طبیبا» به سخن بود *** با عقل و خرد سخن دهد سود

ص: 11

سیزده رجب

در طواف کعبه آمد فاطمه بنت اسد *** تا مدد گیرد ز درگاه خداوند احد

در کنار کعبه دارد فاطمه راز و نیاز *** پرده کعبه گرفته با چنان سوز و گداز

فاطمه مهمان درگاه خداوند ودود *** بس دعا بر درگه یکتای بی همتا نمود

چون امیر مومنان سر چشمه فیض خداست *** همچو هارون بهر موسی جانشین مصطفی ست

او که از بهر علی ره می گشاید دوست دوست *** مادر مولای عالم در طواف بیت اوست

آن خداوندی که بر دیوار کعبه ره گشود *** از علی و مادرش در بیت خود دعوت نمود

کعبه بیت خالق هستی چنان امن و امان *** مرتضی شاه ولایت خانه را روح و روان

تا سه روزی مرتضی در خانه مهمان خداست *** روی دست فاطمه چشم انتظار مصطفی ست

بار دیگر کعبه بر مولود کعبه ره گشود *** عالمی چشم انتظار مقدم مولود بود

بر جمال خاتم پیغمبران چشمان گشود *** بر محمّد برترین پیغمبران گفتا درود

قلب مولودی که از بهر نبی آکنده است *** با اجازت از نبی آیت قرآن خوانده است

راه بر حق تا قیامت این ره است *** در فلاح و رستگاری هر که با او همره است

چون ولایت قلب و روح دین ماست *** تا ابد آبادی کعبه زحبّ مرتضی ست

ص: 12

منزلت بنگر نبی گفتا علی چون کعبه است *** گرد مولا تا ابد بودن زهر کاری به است

چون علی در عالم هستی صراط المستقیم *** روز محشر پیر و مولای آئین در نعیم

چون علی میزان اعمال هر آن مرد و زن است *** پیروی از غیر راه او ره اهریمن است

پیرو مولای دین دارد به سینه این نشان *** جمله اعمالش خداگونه قیامت در امان

عاقبت بنگر علی چون قاسم نار و بهشت *** با سعادت آن چه باشد صالح و نیکو سرشت

در همه عالم عدالت محور و راه علی است *** با عدالت هر که باشد پیرو راه ولی است

روز میلاد علی روز مبارک تا ابد *** با ولایت گو «طبیبا» قل هو الله احد

ص: 13

مصحف فاطمه سلام الله علیها

فاطمه خیر النساء العالمین *** فاطمه نور سماوات و زمین

فاطمه خیر البشر را دخترست *** از همه زن های عالم برترست

زهره زهرا یگانه دختر است *** مظهر دین خدا و کوثر است

فاطمه با شیعیان فاطمه *** در امان از آتش دوزخ همه

او امامان را به گیتی ما درست *** وز عطوفت مادر پیغمبرست

مهدی صاحب زمان را مادرست *** پشت در چشمان مادر بر درست

مصحف زهرای اطهر برترین *** تا قیامت چلچراغ راه دین

فاطمه یکتا گهر در خلقت است *** فاطمه از بهر عالم رحمت است

مصحف زهرا ز درگاه خداست *** كاتب مصحف علی مرتضی ست

مصحف مادر به دست صاحب است *** او که خون جد خود را طالب است

فاطمه باب الحوائج در جهان *** پیرو زهرای اطهر در امان

گوهر خلقت که زهرای بتول *** دست زهرا را همی بوسد رسول

دشمن زهرای اطهر کافرست *** حبّ زهرا بندگی ها را سرست

ص: 14

چون صدف از بهر زهرا عالم است *** هر چه گویم از مقام او کم است

چون گل پرپر ز بیداد و جفاست *** حق و باطل با در خانه جداست

با توسل راه حق باید شناخت *** در ره حق تا توان باید شتافت

پیرو زهرای اطهر رستگار *** دشمن زهرا دو گیتی خوار و زار

عمر زهرا عمر گل بودی و بس *** شیعیان را فاطمه فریاد رس

چون شفاعت جمله با اذن خداست *** شافع روز قیامت مصطفی ست

با شفاعت فاطمه غوغا کند *** شیعه ی او در جهان مأوی کند

فاطمه از جور غاصب شد شهید *** مرقد زهرای اطهر کسی ندید

کس نداند مرقد زهرا کجاست *** بر بقیع و بر حرم چشمان ماست

از غم زهرا همی باید که سوخت *** بر ره او دیدگان باید که دوخت

چون که پایان ره او جنّت است *** اسوه ی نیکو میان امّت است

فاطمه حبل المتین درگه است *** از همه اسرار خلقت آگه است

حافظ دین و ولایت فاطمه *** اسوه ی راه هدایت فاطمه

قدر زهرا لیلۃ القدرست و بس *** یاد زهرا کن «طبیبا » هر نفس

ص: 15

جشن میلاد علی علیه السلام

جشن میلاد است و کعبه غرق نور *** عالم از مولود کعب در سرور

در رحم برگرد کعبه در طواف *** تا رود همراه مادر در مطاف

ناگهان دیوار کعبه ره گشود *** کعبه بر نامحرمان در بسته بود

کعبه از بهر علی زایشگه است *** او که از اسرار خلقت آگه است

چون علی درگاه ایزد خانه زاد *** در جهان او شهسوار عدل و داد

ره گشاید کعبه از بهر علی *** مظهر حق آید و جان نبی

فاطمه بر روی دستانش علی است *** در همه عالم علی بر حق ولی است

منتظر از بهر دیدارش نبی است *** قاری قرآن در آن لحظه علی است

دیده بر روی پیامبر چون گشود *** با سلامی خنده بر حضرت نمود

چون علی سرچشمه ی فیض خداست *** بهر عالم رحمتی بی انتهاست

روح کعبه خانه زاد کعبه است *** با دل و جان شیعه یاد کعبه است

از وجودش دین و آئین خرّم است *** خرّم آن دل با ولایت همدم است

بر علی و آل او گو بس درود *** بهتر از آنان نیابی در وجود

ص: 16

مرتضی شاه ولایت بر سریر *** بهر امت او پدر بود و امیر

جشن میلاد علی جان پرورست *** همزمان روز پدر در کشورست

این جهان دانی «طبیبا» در گذر *** بر ره شاه ولایت کن نظر

ص: 17

پانزدهم شعبان

او که میلادش دو صد پنجاه و پنج *** قائم آل محمّد همچو گنج

در شب آدینه و ماه نبی *** نیمه شب دیده بگشوده ولی

نام او نام نبی اکرم است *** گنج بی پایان ولی اعظم است

جشن میلادش که در ماه نبی است *** سیرت و راهش همان راه نبی است

نیمه شعبان منّور عالم است *** از وجودش جمله عالم خرّم است

آن ولی سرچشمه آب زلال *** پیرو او در حیاتش شور و حال

او که فرزند نبی مصطفی ست *** جای او جای علی مرتضی ست

هر که بر حق انتظار او کشید *** دین ناب مصطفی در او پدید

گریه و آه و فغان باید نمود *** خار و خس از راه آن سرور زدود

حجّت حق رهنمای دین دوست *** خار و خس ها پیروی از غیر اوست

منتظر آن صاحب عصر و زمان *** پیش رویش عالم ہستی عیان

صاحب ما شاهد اعمال ماست *** آگه از هر کرده و احوال ماست

او که ما را در جهان فریاد رس *** مهربان تر از وجودش هیچ کس

ص: 18

روز و شب یاد ولی نعمت رواست *** او امام و رهبر آئین ماست

در پس ابر زمانه قائم است *** چشم پر مهرش بر عالم دائم است

گر نباشد مهدی صاحب زمان *** پس زمین در خود کشد هر انس و جان

در جهان قرآن ناطق حجت است *** درگه حق غیبت او مکنت است

آدمی از کرده ها دارد حجاب *** پس نبیند آن رخ مه روی ناب

پیروی از او همین گفتار نیست *** پیروی کردن به جز کردار نیست

جمله طاعت ها ز حبّ او قبول *** بی ولایت عاقبت خوار و ملول

منتظر هر دم دو چشمانش به راه *** تا ببیند با دو چشمان روی ماه

پیرو مولا اگر هر دم بدی *** با ولی نعمت همی همدم شد

او که در سر عشق روی منتظر *** نی دگر دارد به این دنیا نظر

چون که بر پا می کنی جشن و سرور *** بر محمّد گو و آل او درود

جشن میلاد است و دنیا غرق نور *** جمله ارض و سما غرق سرور

قدر امشب را اگر داند کسی *** با خدایش می کند نجوی بسی

رستگار آن کس که در دل عشق اوست *** جمله اعمالش خداگونه نکوست

ص: 19

عاقبت آید ولی منتظر *** این غم هجران ما آید به سر

این جهان با نور خود روشن کند *** با شریعت عالمی گلشن کند

پیروی از صاحب عصر و زمان *** کن «طبیبا» تا که حق گردد عیان

ص: 20

مباهله

حق و باطل در مدینه روبروست *** اهل حق را حق پرستی آبروست

حق پرستان همچو انگشتان دست *** پرتو این حق پرستان هر چه هست

اهل بیت مصطفی دانی که پنج *** رحمت اللعالمین مانند گنج

مصطفی ختم رسل در پیش بود *** منزلت از هر پیامبر بیش بود

درگه حق او که برتر از همه *** در بغل دارد حسین فاطمه

سبط اکبر در کنار مصطفی ست *** دست او در دست خیر انبیاست

بعد پیغمبر علی مرتضی ست *** جانشین و همچو جان مصطفی ست

فاطمه خیر النساء العالمين *** فاطمه نور سماوات و زمین

مقتدای او پسر عمش علی است *** تا قیامت مرتضی بر حق ولی است

آیت حق اهل بیت مصطفی ست *** مستجاب الدعوه ارض و سماست

اهل نجران روبرو با حق شدند *** از کشیشان و نصارائی بُدند

پیش رو حق را کشیشان دیده اند *** فکر نفرین را ز دل بر چیده اند

جزیه دادن را همه کردی قبول *** سر فرود آورده در پیش رسول

ص: 21

مسجدی با نام آن عرصه بجاست *** پرچم پیروزی آل عباست

چون حکومت در مدینه جان گرفت *** سرزمین های رُم و ایران گرفت

هر که را حُبّ محمّد در دل است *** چلچراغ روشن هر محفل است

تا ابد بر جا بماند این سرود *** بر محمِد گو و آل او درود

تا توانی گو «طبیبا» این درود *** درگه حق این دعا مقبول بود

ص: 22

مهر مادر

مظهر مهر خدائی مادرست *** ما در نیکو ز هر گوهر سرست

مهر مادر همچو دریا بی کران *** در وجود ادمی روح و روان

در جهان گر طالب آرامشی *** در کنارش از خدا کن خواهشی

درگه حق نی دعایش رد شود *** رحمت حق وز دعا بی حد شود

میم مادر جلوه مهر خداست *** مهر او از ناروائی ها جداست

بعد میم آید الف تا ما شود *** جنت المأوی به زیر پا شود

دال ما در جلوه گاه داورست *** همچو جان فرزند خود را یاورست

ر که در آخر نمایان گشته است *** راه کج به روی زاده بسته است

گو مگو با او مکن ای هوشیار *** برتر از او تو نیابی هیچ یار

در نگاهش جز وفاداری مجو *** در کلامش حق پرستی را بجو

در کنارش با ادب بودن رواست *** در کتاب الله این امر خداست

اوف مگویش چون شود پیر کهن *** وز محبت کن دلش باغ و چمن

در غم و شادی ترا یاری نمود *** باب غم بست و در شادی گشود

ص: 23

مادرم ای مظهر مهر و وفا *** از چه رو گشتی ز فرزندت جدا

یاد تو باشم همه روز و شبان *** تو مرا بودی همی روح و روان

کن دعایم تا توانی مادرم *** چون تو باشی تا قیامت سرورم

تا توانی مهربانی کن «طبیب» *** تا کنی راضی ز مهر خود حبیب

ص: 24

اگر دنیا در دست علی بود

پیام آور نبی مصطفی بود *** حیات دین و آئین مرتضی بود

اجابت هر کسی امر خدا کرد *** بهشت جاودانی حق عطا کرد

اگر حق علی را کسی شناسد *** سراپا در ره حق می شتابد

ولایت از خداوند جهان بود *** دو گیتی شیعیانش را امان بود

مسلمانان اگر یاران مولا *** علی فائق شدی بر کل دنیا

علی بی یاور و خانه نشین شد *** به چنگ دشمنان آئین و دین شد

علی را آن کسی خانه نشین کرد *** حمایت از جفای غاصبین کرد

علی را هر کسی یارست و یاور *** خداوند جهان را کرده باور

منافق را عذابی بس شدیدست *** ز کج راهی بدین آتش رسیدست

مسلمانان که در خانه نشستند *** حریم خانه حق را شکستند

حریم حق علی مرتضی بود *** ولایت در جهان امر خدا بود

امانت این ولایت در جهان است *** همی بر جا به هر عصر و زمان است

خیانت در امانت چون کند کس *** اسیر دام شیطان بوده و نفس

ص: 25

مسلمانی اگر در این جهان هست *** چرا دشمن دو دستان علی بست

برای یاری آئین بپا خاست *** ز انصار و مهاجر نصرتی خواست

علی را یکه و تنها گذارند *** چرا مردم مسلمانی ندارند

چو پیغمبر رود مردم کنند پشت *** عدو روح مسلمانی همی کشت

علی خونین جگر از دشمن و دوست *** به امر مصطفی خانه نشین اوست

همانند علی مرتضی کیست؟ *** در عالم مثل آن مولا کسی نیست

چنان صبری علی دارد در این دهر *** ز اشک دیده اش جاری شود بحر

درخت دین و آئین نونهال است *** منافق ریشه کن کردن روال است

علی خونین جگر در خانه اش زیست *** چرا؟ چون یاوری بهر علی نیست

دو ده بگذشته و پنجی ز دوران *** گرفته دور مولا را مسلمان

علی با قاسطین دارد یکی جنگ *** حکومت را عدو بگرفته در چنگ

دگر جنگ علی با مارقین است *** هزاران کشته در جا بر زمین است

برای حفظ دین در بصره برخاست *** یکی جنگ جمل با ناکثین داشت

علی پاینده و پیروز این جنگ *** جهان گشته برای مرتضی تنگ

ص: 26

علی آئینه ی مهر و عدالت *** مرادی مظهر قهر و عداوت

مرادی قصد جان مرتضی کرد *** جهان را غرق ماتم تا بقا کرد

علی شاه ولایت در وجودست *** به محراب عبادت در سجودست

ز شمشیر مرادی لاله گون گشت *** حریم سجده گاهش غرق خون گشت

علی بر حق امام متقین است *** على قطب سماوات و زمین است

اولی الامری که بعد از مصطفی بود *** به حق نامش علی مرتضی بود

علی جان نبی مصطفی بود *** ولایت امر و فرمان خدا بود

علی مشکل گشای این جهان است *** عدالت گستر عصر و زمان است

علی گوی و علی گوی و علی گوے *** ره حق را دمادم از علی جوی

اگر دنیا به دست مرتضی بود *** به پا در عالمی دین خدا بود

علی چون قاسم نار و بهشت است *** همیشه با علی نیکو سرشت است

چهل روزی خداگونه شود پاک *** مقام مرتضی بیند به افلاک

در حکمت خدا بر او کند باز *** چو سلمان می شود آگه ز هر راز

چو از راز علی آگه شود کس *** همین لذت برایش تا ابد بس

ص: 27

سلونی از علی بشنو در عالم *** شود عالم همه بستان و خرم

«طبیبا» در عمل یار علی باش *** مطیع امر و فرمان ولی باش

ص: 28

ولایت

مقام ولایت خدا داد بود *** که شایسته و مظهر داد بود

چو کعبه مقام ولی نعمت است *** در عالم چو آئینه ی حکمت است

ولی صاحب امر پروردگار *** چراغ هدایت درین روزگار

که خورشید عالم بحق مصطفی است *** چو ماه منور به شب مرتضی است

که او شمع محفل به کاشانه است *** به گردش خوشا آن که پروانه است

ولی چشمه ی فیض پروردگار *** خوشا آن که برگرد این چشمه سار

نه پیشی ز مولا سزاوار بود *** نه راه دگر صاف و هموار بود

مکن تکیه بر حال و احوال خویش *** نگر رهبر دین و آئین تو پیش

در عالم به از معرفت کس ندید *** گلی برتر از آن ز بستان نچید

ولایت که روح عبادت بدی *** به درگه قبول عبادت شدی

امامت که نور خداوندگار *** منور کند راه حق را به دار

بسی نام نیکو برای خداست *** که اسماء نیکو امامان ماست

همه معرفت ها در ام الکتاب *** در عالم از آن تا توان رو متاب

ص: 29

ولی خدا آن کتاب مبین *** بحق رهنما بھر اهل یقین

امامت ره حق شناسی و بس *** همانند آن ها نیابی تو کس

امامت در عالم صراط و دلیل *** درین ره هر آن کس نباشد ، ذلیل

ولی در جهان جانشین خداست *** برای بشر تا ابد رهنماست

امام زمان را هر آن کس شناخت *** به سوی خداوند عالم شتافت

بمیرد چو کس بی ولایت چه سود *** به غیر از ره جاهلیت نبود

به سر عشق خالق همی داشتی *** نه غیر از علی همدمی داشتی

که پاداش و اجر ولی با خداست *** همی عاشق رستگاری ماست

ولی نعمت ما در عالم وصی است *** که هم نام و هم خلق و خوی نبی است

به یمن وجودش جهان استوار *** کند دین و آئین حق برقرار

که او مصلح و ناجی عالم است *** پیامش همان سنت خاتم است

به درگاه یزدان کنیم این دعا *** همی در امان باشد او از بلا

کند در جهان او بپا عدل و داد *** دل مؤمنین در جهان شاد باد

اطاعت از او پیروی از خداست *** به کار و عمل روح تقوی رواست

ص: 30

دل او ز ما آن دمی شاد گشت *** دل مؤمنی از غم آزاد گشت

«طبیبا» عمل های نیکو به تقوی قبول *** اطاعت ز یکتا خدا و رسول

ص: 31

یاد خُدا

غفلت از یاد خدا آرد بلا *** دم به دم یاد خدا بودن روا

یاد او کن تا کند یادت همی *** برتر از او نی تو داری همدمی

یاد او آرامشی آرد به بار *** بهتر از آرامش دل نی به دار

یاد او کن دم به دم ای هوشیار *** یاد تو باشد خدا در گیر و دار

حافظ تو از ملائک بوده اند *** امر و فرمان خدا را برده اند

از خدا و از ملک بر تو درود *** گر بسوی حق ره پاک تو بود

دم به دم در دام شیطانی اسیر *** گر نباشی یاد آن ربّ خبیر

چون که شیطان و هوی همسو بدند *** هر دو اعداء بنی آدم شدند

گرگ خون خواره بدّرد گله را *** می کند نابود از دم جمله را

صید صیّادی شود آهوی ناز *** یا شود خرگوش غافل صید باز

پشت کردن بر هوی راه صواب *** چون هوی دارد همیشه پیچ و تاب

گفته ی ابلیس مارد چون سراب *** کید او را کن به نقش بر آب

در قیامت پیرو او در حجیم *** حق پرستان عاقبت ماوی نعیم

ص: 32

چون خدا خشنود از کار تو گشت *** گر خطا داری خدا از آن گذشت

یاد او را تو مبر هرگز زیاد *** روز و شب ها یاد او کن تو زیاد

یاد او دریای رحمت بود و بس *** یاور و یار تو باشد هر نفس

سوی او بازآ و یادش زنده دار *** دشمن او را نما پیوسته خوار

با دل و جان کن اطاعت از خدا *** او که می بخشد همه جرم و خطا

از کرم بخشد بهشت دلگشا *** گر علی باشد امام و رهنما

عاقبت بنگر «طبیبا» روز و شب *** رستگاری از خدایت کن طلب

گر علی باشد ترا مولا و دوست *** در قیامت جا و مأوایت نکوست

ص: 33

علی مظهر عدالت

ندارد چون کسی تاب عدالت *** کند خاموش خورشید ولایت

به محراب عبادت شاه دین بود *** برهنه بر سرش شمشیر کین بود

فرود آورده ناگه تیغ خود کین *** به خون غلطیده در دم شاه آئین

که دشمن بدترین اشقیا بود *** علی همچون نگین اصفیا بود

علی جز حق در این عالم نجوید *** على فزت و ربّ الکعبه گوید

چنان زهر جفا در جان اثر کرد *** که مولای همه عزم سفر کرد

خزان جسم علی مرتضی گشت *** و ز آن افتاده جان مصطفی گشت

علی مظلوم اول در جهان است *** دمادم ظلم بر مولا عیان است

علی فاتح به جنگ نهروان است *** مرادی قاتل روح و روان است

علی دنیای فانی را وداع گفت *** غریبانه شبانگه در نجف خفت

خدا داند علی مرتضی کیست *** در عالم برتر از مولا کسی نیست

در عالم مرتضی باب همه علم *** در عالم کس ندارد مثل او حلم

علی جان نبی مصطفی بود *** علی آئینه ی علم خدا بود

ص: 34

مرکب گر شود آب همه بحر *** قلم گردد همه اشجار این دهر

تمام انس و جان انشاء توان کرد *** کجا فضل علی احصا توان کرد

«طبیبا» حب مولا بر دلت نقش *** به دل داری تو داروی شفابخش

ص: 35

ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

خداوندا تو مهدی را نگه دار *** عطا کن عمر طولانی درین دار

خوشا آن دم رسد مهدی ظهورش *** منور می شود عالم ز نورش

خوشا آن کس که در عصر ولی بود *** بَرَد با هر نفس از عمر خود سود

اگر دل یوسف زهرا ببیند *** دگر روی ملالت را نبیند

اطاعت از ولی نعمت سزاوار *** که او صاحب زمان باشد درین دار

یقین دانم که مهرش در دل پاک *** دل پاکیزه ارزش تا به افلاک

وجودش مظهر عدل خداوند *** دل خود بر ولی نعمت همی بند

اگر هر یک به یک عصر و زمانیم *** همه باید مطیع او بمانیم

به پایان می رسد دوران غیبت *** برون از دل شود هجران و نقمت

گل نرگس که فرزند رسول است *** به حق این گل ز دامان بتول است

کند بر پا در عالم عدل و دادی *** کشد صالح ز دل فریاد شادی

حکومت در جهان پر پیچ و تاب است *** ولی آئین مهدی دین ناب است

اگر از دیده ها او در حجاب است *** مطیع امر او بودن صواب است

ص: 36

ولی نعمت سراپا مظهر دوست *** رئوف و مهربان بر بندگان اوست

مکن بر خود جفا بر درگه دوست *** اطاعت از خدا بهر تو نیکوست

ولایت چلچراغ آدمیّت *** ولایت در جهان نور هدایت

اگر بر گرد او پروانه باشیم *** همه یک دل به یک کاشانه باشیم

همه درهای رحمت روی ما باز *** ز ما راضی خداوند سبب ساز

اگر ما تشنه و چشم انتظاریم *** بباید تا که تقوی پیشه آریم

«طبیبا» با عمل یار ولی باش *** درین راه و طریق خود همی باش

ص: 37

پرستش

بارالها از تو پیش می کنیم *** ما ترا تنها پرستش می کنیم

استعانت از تو می خواهیم و بس *** چون توئی ما را به حق فریاد رس

دل به امید تو یا رب بسته ایم *** ما ز هر کس غیر تو بگسسته ایم

بی نیازی و همه غرق نیاز *** ای که آگه از همه پنهان و راز

درگه تو بنده بودن افتخار *** بنده هر کس بوده باشد رستگار

بندگانت را به درگه خوانده ای *** یک به یک را خود اجابت کرده ای

تو کریمی و رئوف و مهربان *** بندگان درگه فقیر و ناتوان

در گذر یا رب ز هر جرم و گناه *** بنده آورده به درگاهت پناه

غیر تو ما را خدائی نیست نیست *** بنده با خالق جدائی نیست نیست

درگه تو روی بنده باز باز *** درگه تو بنده گوید راز راز

عاشق درگاه تو باشد بسی *** تو به فریادش دمادم می رسی

بنده ی خود گر نبخشی خوار شد *** جای او در آتش آن دار شد

گر تو بخشی بنده ی خود از کرم *** جای دادی بنده ی خود در ارم

ص: 38

شکر نعمت های تو هر کس نمود *** روی خود ابواب رحمت را گشود

هر که را باشد خدا مولا و دوست *** رستگاری عاقبت از آن اوست

بنده گر فرمانبر امر خداست *** عاقبت جایش بهشت دلگشاست

درگه حق بنده باشی گر «طبیب» *** نی بسوزی روز محشر در لهیب

ص: 39

مؤمن

در سر آغاز انَّما دارد پیام *** تا یقین دانی سخن تام و تمام

مومنین با هم برادر گشته اند *** مثل یک پیکر به هم پیوسته اند

چون برادر با برادر روبروست *** بهر یکدیگر سراپا آبروست

مثل آئینه برای یک دگر *** آینه دارد به گیتی بس اثر

مؤمنی چون مؤمن دیگر بدید *** مثل جان او را در آغوشش کشید

دست او گیرد میان دست خویش *** با فشردن انس و الفت گشت بیش

چون خزان ریزد گناهان بر زمین *** این حدیث از سرور و مولای دین

الفت دل ها ز ایمان است و بس *** نور ایمان عاقبت فریاد رس

نعمتی بالاتر از ایمان مجو *** شکر این نعمت ز جان هر دم بگو

آن چنان با هم رئوف و مهربان *** نی کدورت کس ببیند در میان

اهل ایمان پیش او جمله عزیز *** لیک با کافر سراپا در ستیز

اهل ایمان را نشان ها در برست *** عشق پاک حق همیشه در سرست

رستگاری آن مؤمن بود و بس *** در نمازش یاد حق بود هر نفس

ص: 40

با دل و جان می دهد او چون زکات *** پاک و پاکیزه دین دنیا حیات

عهد و پیمان با کسی چون بسته است *** بنده ی آن عهد و پیمان گشته است

گر امانت پیش او باشد چه سود *** همچو جان از آن نگهداری نمود

او ز هر بیهوده کاری بر حذر *** پر تلاش و کوشش او پر ثمر

نی پی بی بند و باری بوده است *** در کنار همسرش آسوده است

در کنار همسرش برده نیاز *** در میان جمع مردم سرفراز

غیر این ره هر ره دیگر خطاست *** هر تجاوز از ره حق نارواست

عهد و پیمان با خدا دارد همی *** برتر از حق او ندارد همدمی

در ره حق گر دهد جانش رواست *** کز بجا ماند از او راضی خداست

همچو جانش او نگهبان نماز *** با خدا دارد بسی راز و نیاز

جای مؤمن در بهشت دلگشاست *** تا ابد از خالق خود این عطاست

نی تکبر در وجودش دیده اند *** نی از او بیهوده ای بشنیده اند

چون که با نادان سر و کارش فتاد *** با سلام ره پیش روی او نهاد

از خصال مؤمنین گوئی «طبیب» *** راضی و مرضیه درگاه حبیب

ص: 41

حضرت زهرا سلام الله علیها

برترین زن در همه عالم که بود *** پرتو او حق جهان خلقت نمود

او یگانه دختر پیغمبرست *** او امامان را یکایک مادرست

او امامان را در عالم حجّت است *** حجت حق، حجتی بر امت است

یار و یاور مرتضی را فاطمه *** مثل مادر مصطفی را فاطمه

فاتح خیبر که دین را یاورست *** این علی را فاطمه جان پرورست

مظهر کوثر که زهرا نام اوست *** عالم هستی بسان جام اوست

دست زهرا را نبی بوسد بسی *** مثل زهرانی درین عالم کسی

رحمت للعالمین دانی رواست *** ظلم بر او ظلم و جوری بر خداست

فاطمه پاره تن پیغمبرست *** آن شهیده پیش مرگ رهبرست

حافظ جان علی بودی بتول *** این علی مرتضی جان رسول

جسم و جانش در غم هجران بسوخت *** چشم خود بر مهدی موعود دوخت

جان فدای دختر خیر البشر *** بس مصیبت ها بدیده سر به سر

شیعیان فاطمه اهل بهشت *** خوش هر آن کس را چنین شد سرنوشت

ص: 42

پیروی از فاطمه امر خداست *** راه غاصب از ره زهرا جداست

پیرو زهرا ز هر کس برترست *** دشمن زهرای اطهر ابترست

هر که با زهرای اطهر دشمن است *** گو «طبیبا» نی قیامت ایمن است

ص: 43

صراط مستقیم

این جهان از بهر کشت و کار ماست *** رستگار آن کس که پوید راه راست

راه بر حق چون صراط مستقیم *** روز محشر رهروانش در نعیم

قبله گاه رهروان چون کعبه است *** مرتضی از جمله ی عالم به است

سه و ده بگذشته از ماه رجب *** کعبه روشن شد ز نور ماه شب

ماه شب شاه ولایت بود و بس *** مثل و مانندش نبوده هیچ کس

مرتضی مولای انس و جان ماست *** او روان در پیکر ایمان ماست

جانشین حق درین عالم علی است *** بعد پیغمبر علی بر حق ولی است

رب کعبه در علی باید که دید *** پس سلونی از علی باید شنید

با یقین گویم علی میزان دوست *** قاسم نار و نعیم دانم که اوست

عدل و داد خالق هستی رواست *** او به حق ام الکتاب دین ماست

ساقی کوثر علی در عالم است *** پیرو او در دو عالم خرّم است

رهنما در این جهان خورشید و ماه *** در ره حق کس نماند بی پناه

زاده کعبه به گیتی رهنماست *** تا قیامت عالمی را حق نماست

ص: 44

مهربان تر از خدا نی کس بدید *** مصر مولا در دل پاکان پدید

حافظ قرآن و آئین مرتضی ست *** تا قیامت نفس و جان مصطفی ست

چون علی آئینه معبود ماست *** پیروی از او ره موعود ماست

پیروی از حجت حق کن «طبیب» *** تا نسوزی در قیامت در لهیب

ص: 45

علی مرتضی

به فرمان یزدان بنا کعبه گشت *** وز آن پشت ملحد در عالم شکست

مبارک چنین خانه در مکّه است *** دگر نام این سرزمین بکّه است

که این سرزمین در جهان مادرست *** ز هر مادری منزلت برترست

به دیوار کعبه خدا ره گشود *** علی را خدا مظهر خود نمود

هر آن کس خدا را به حق طالب است *** به دل حب ابن ابوطالب است

خلیفه در عالم علی بود و بس *** همانند آن مرد حق هیچ کس

همه شیعیان علی رستگار *** که این سنّت و عهد پروردگار

هر آن کس به دل شور و حال دلی است *** همه پای خود جای پای علی است

«طبیبا» به دل نقش مولا و دوست *** اطاعت ز مولا نمودن نکوست

ص: 46

نور ایمان

نور ایمان در دل مؤمن بجو *** بس نکو باشد به گیتی خلق و خو

آن چنان دل ها به هم پیوسته گشت *** نی توان پیوستگی ها را شکست

در صف واحد همه دل ها نشست *** تار و پود دشمنان از هم گسست

در صف واحد اگر تنها تن است *** نی دگر ترسی ز ما در دشمن است

با ولع دشمن برد مال و منال *** می نهد بر ما همه وزر و وبال

جای ایمان چون که وهن آید پدید *** حُبّ دنیا در دل آدم شدید

زین جهان رفتن بر آدم مشکل است *** چون که در دل عشق این آب و گل است

عاقبت بنگر که ایمان رهنماست *** جای با ایمان بهشت دلگشاست

نور ایمان گر رود ظلمت پدید *** حزن و اندوهی پی ظلمت رسید

اهل ایمان در دو گیتی رستگار *** چون که فرمان خدا آرد بکار

اهل ایمان را «طبیبا» حرمت است *** با ولایت زندگانی عزت است

ص: 47

مشورت

مشو غافل از تدبیر خردمند *** به گیتی بهر تو دارد بسی پند

چراغ عقل ما را روشنی بخش *** که دارد در جهان مانند او نقش

نه ترسی در دل او جا گرفته *** نه کذب و نی دوروئی پا گرفته

نه از کاهی بسازد کوه سنگی *** نه در امر تو دارد او درنگی

نه مالی بهر تدبیرش طلب کرد *** دعا از بهر تو هر روز و شب کرد

به گیتی او سراپا اهل ایمان *** بحق او را برادر به خود دان

ز تدبیر وز گفتارش حذر کن *** قبول از او چو گفتار پدر کن

مکن در پیش هر کس را ز خود فاش *** دل آرام از کم و بیش جهان باش

نبرده کس ز تدبیر نکو رنج *** بدست آرد ز تدبیر کسان گنج

چراغ رهنما کن حق پرستان *** شود جان و دلت چون باغ و بستان

«طبیبا» مشورت با این و آن کن *** توکل بر خدای انس و جان کن

ص: 48

راه حق

توکل بر خدا کن تا توانی *** مشو غافل ز درگاهش تو آنی

بزن بر عروۃ الوثقی چنان چنگ *** که حاصل لن فصام آید از آن چنگ

بنی آدم ضعیف و ناتوان است *** قوی دل چون که حب حق در آن است

هر آن کس دل به امید خدا بست *** دگر از حزن و اندوه جهان رست

اگر حب خدا در دل نشیند *** دگر این دل پریشانی نبیند

در توبه خدا بر ما گشودست *** ز ما دعوت به درگاهش نموده ست

خدا یار و پناه بی پناهان *** ببخشد از کرم جرم و گناهان

یقین دارم که عالم محضر دوست *** که ستارالعیوب این جهان اوست

خداوند دگر غیر از خدا نیست *** به غیر از او پرستیدن روا نیست

از او باید همه یاری بخواهیم *** به غیر از او که دلداری نداریم

خدای ما رئوف و مهربان است *** قوی و بی نیاز و پر توان است

به درگاهش همه حمد و ثنا گو *** رضای او به هر کاری همی جو

به ما عقل و خرد داده خداوند *** رها بودن ز هر قید و ز هر بند

ص: 49

رسولان خدا چون رهنمایند *** یکایک سوی انسان ها بیایند

بحق آنان بشيراً و نذیرند *** سراپا حق پرست و بی نظیرند

به سوی حق هدایت روز و شب کرد *** نه پاداشی ز مردم او طلب کرد

رئوف و مهربان با مردمانند *** پی خیر و صلاح این و آنند

اگر بینی به یک صف انبیایند *** ز آدم تا محمّد از خدایند

تو دانی اصفیا پشت و پناهند *** یکایک در صف واحد به راهند

علی مرتضی جان پیمبر *** بخوابیده در آن شب جای رهبر

نبینی در جهان مانند مولا *** که نامش تا ابد ورد زبان ها

علی گوی و علی گوی و علی گوی *** رضای حق اطاعت از علی جوی

به هر کار و تلاشی یا علی گو *** چه خوش پیوسته باشی همره او

که ما را شیعه مولا بخوانند *** ز همراهی چنین نامی بدانند

خوشا آن کس که در دنیا علی دوست *** فلاح و رستگاری همره اوست

بحق عشق خدا گر در دل توست *** ره حق از علی باید همی جست

«طبیبا» عشق مولا ره گشا بود *** برای حق پرستان رهنما بود

ص: 50

تعلیم و تعلّم عبادت است

هر که در سر شور و عشق داورست *** در عمل جان آفرین را یاورست

علم و دانش جمله از آن خداست *** چلچراغ و رهنمای راه ماست

هر که جویای حقایق بوده است *** چون بدست آرد دلش آسوده است

علم و دانش باب رحمت را گشود *** آدمی حق را ز جان و دل ستود

آن که ما را تا به آخر رهنماست *** عاشق دل خسته او استاد ماست

حق استادی به جا آرد کسی *** در دلش شور خدا دارد بسی

این عبادت را خدا دارد قبول *** پیروی هم از خدا و هم رسول

چون خداگونه همه رفتار اوست *** او ترا بر حق همیشه دوست دوست

اجر و پاداش عمل با خالق است *** او که با حق، روز محشر فائق است

او که بر حق طالب علم خداست *** گر ببیند رنج و سختی ها رواست

رنج و سختی ها، در هر دانش است *** چون گشائی در عیان آسایش است

چون که آسایش پی سختی و رنج *** پس بدست آری ز سختی ها تو گنج

گنج بی پایان رضای خالق است *** او که گوید این خبر را صادق است

ص: 51

چون که تعلیم و تعلم ره گشاست *** هر که در این ره، از او راضی خداست

رستگار آن کس که در راه خداست *** چون که پایانش بهشت دلگشاست

علم و دانش لذتی بخشد «طبیب» *** گر گشائی گوش دل را بر خطیب

ص: 52

اُستاد

با علم و هنر سینه چو دریاست *** بس تجربه از گفت هویداست

در کوشش و کار خود صدیق است *** با طالب و رهروان رفیق است

آرام و حلیم و چلچراغ است *** خرم دل و خوش نظر چو باغ است

با مهر و محبت او عجین است *** در عرصه کار خود امین است

یک دم چو کنار او نشینی *** بهتر ز وجود او نبینی

هر جا سخن از علم و هنر بود *** پیوسته در آن چه پر ثمر بود

با گفت و شنود خود چه ها کرد *** سازندگی با سخن بپا کرد

با علم و خرد چو ره گشا بود *** همراه برد از او بسی سود

بگشوده برای همرهان راه *** صد چاره کند در آرد از چاه

دلتنگی از او کسی ندیدی *** امید و نوید از او شنیدی

چون حاصل عمر او هنرمند *** از آن به لبان نشسته لبخند

استاد که سر چشمه فیض است *** همره ز ضلالت و خطا رست

این گفته بیاد سخن دوست *** مولای همه متقیان اوست

ص: 53

یک حرف مرا دهد چو کس یاد *** تا هستم و هست می کنم یاد

گفتی تو «طبیبا» سخن راست *** ده مژده که عشقش به دل ماست

او علم و هنر مرا بیاموخت *** چون شمع سحرگهان همی سوخت

ص: 54

راه مستقیم

راست گوئی پیشه کن لیل و نهار *** تا خدا باشد ترا پیوسته یار

قدرت تو درگه یزدان بسی *** تا ثریا با چنین قدرت رسی

تا توانی از خدا نیرو طلب *** از وجودش نستعین جو روز و شب

خلقت تو گر چه موجودی ضعیف *** لیک باشی دشمنان را بس حریف

آسمان ها و زمین در پیش روست *** قدرت تسخیر آن ها روبروست

دم مزن از ناتوانی یک دمی *** تا که بینی در وجودت خرمی

با اطاعت تا به علیین رسی *** نی ز تو در جاه و والائی کسی

بر تو بخشیده خدا عقل و خرد *** تا ترا بالا و بالاتر برد

انبیا روشنگر عقل و خرد *** تا ثریا آدمی بالا رود

راه و چاره پیروی از خالق است *** هر که در این ره بماند فائق است

بهر تو جنّت خدایت آفرید *** غیر از این از بهر تو هرگز ندید

زن نهیبی بر هوای نفس خویش *** تا ببینی جنّت الماوی تو پیش

چون هوی خواهد ترا پائین کشد *** درگه حق رو ببین بی جان شود

ص: 55

با دو دستان عروة الوثقی بگیر *** لن فصام گفتا ترا رب خبیر

دشمن تو مور گردد ای رفیق *** چون که داری در جهان یاری شفیق

رو «طبیبا» در صراط مستقیم *** رهروان را جا و ماوا در نعیم

ص: 56

دل آرام

دل آرام گیرد بیاد خدا *** هوی و هوس ها نماند بجا

که دل جای مهر خداوندگار *** نه جای هوس های این روزگار

نه در سینه ی ما دو دل بوده است *** نه از خودسری ها دل آسوده است

دل پاک باشد به یاد خدا *** خداگونه باشد ز سر تا به پا

چو آلوده گردد دل آدمی *** نبینی به کردار او خرّمی

که آرامش دل همه ثروت است *** بنی آدمی را همین مکنت است

چو داری به گیتی تو مال و منال *** شوی عبد مال و بر آرد ملال

بیاد خدا دل چو دریا شود *** بسی درّ و گوهر هویدا شود

بر آید نکوئی ز دل های پاک *** اگر چه بود جان و دل ها ز خاک

«طبیبا» به یاد خدا شاد باش *** رها گشته از قید و آزاد باش

ص: 57

تلاش

درایت بکار آور ای هوشیار *** که پیروز آئی درین گیر و دار

که این چرخ گردون بگردد همی *** چه خوش گر ببار آوری خرّمی

نشاید که افسرده مانی به دار *** همی فکر و اندیشه آور به کار

سرافراز باش و چو کوه استوار *** به از مشورت را نیابی به دار

توکل نما بر خدا و تلاش *** به خود غرّه و بی تفاوت مباش

«طبیبا» بهاران عمر گرانمایه چیست؟ *** به از کار و کوشش درین دار نیست

ص: 58

اعملوا

با عمل مولای خود خشنود کن *** کار نیکو تا توانی زود کن

با عسل خوردن دهان شیرین شود *** با عمل بر پا در عالم دین شود

اعملوا بشنو ز قرآن مجید *** با عمل هر نیک و بد گردد پدید

با نکوکاری در رحمت گشا *** با پیشیمانی ز بد توبه نما

چون که پایان ره تو آخرت *** نیک و بد ها را عیان بینی برت

همره خود نیک بر ، ای هوشیار *** تا بهشت جاودان آرد ببار

در دل شب با خدا کن گفتگو *** کن رضای او تو هر دم جستجو

کار نیکو کن «طبیبا» فرصتی است *** فرصت تو لحظه لحظه مکنتی است

ص: 59

خشم

خشم خود را چون فرو بردی کظیم *** کار تو درگاه بی همتا عظیم

لذتی حاصل از این کار تو شد *** دل به دست آوردی و یار تو شد

دل بدست آری بزرگی آورد *** همره خود کبر و خودخواهی برد

چون که خستم آری تن و جان تو سوخت *** دیدگان شیطان بر احوال تو دوخت

شعله ی خشم تو از پا تا سرست *** آن چه می سوزد درون و پیکرست

از سر آغازش که شیطان غالب است *** سرنگون گشتن در آتش طالب است

چون غضب عقل و خرد را تیره کرد *** پس شیاطین را بر آدم چیره کرد

گر به پایان غضب نادم نبود *** بی خرد باب جنون بر خود گشود

چون غضب خشم خدا آرد ببار *** خشم خود را پس فرو بر هوشیار

کن صبوری پیشه خود تا توان *** تا ظفر آید به هر جا و زمان

یاد حق خشم و غضب نابود کرد *** جای آن آرامشی موجود کرد

چون فرو بردی غضب ایمان فزود *** شهد ایمان کام تو شیرین نمود

این نصیحت را «طبیبا» گوش کن *** آتش خشم و غضب خاموش کن

ص: 60

اهل ایمان

همه اهل ایمان ز یک گوهرند *** همانند اعضا یکدیگرند

چو عضوی گرفتار و آزرده گشت *** قرار دگر عضو ها هم گذشت

یکی آهنین مشت محکم بدند *** بسی مهربان و برادر شدند

چنین مهربانی ز لطف خداست *** خداگونه بودن به گیتی رواست

قوی دل همه گشت و پر توان *** بجنگد قوی پنجه با دشمنان

رضای خدا را به جان خواستند *** نه مال و منال جهان خواستند

کتاب خدا هادی متقین *** بهشت برین جای اهل یقین

مطیع خداوند جان آفرین *** بر این اهل ایمان بسی آفرین

به فرمان رهبر کمر بسته اند *** همه پر توان و نه دل خسته اند

اولی الامر او اوصیای رسول *** کند جمله اثنی عشر را قبول

چنان حق پرستان خدا باورند *** جهان آفرین را به جان یاورند

به درگاه حق جمله برده پناه *** همه اهل تقوی و دور از گناه

که شیطان مسلط بر آن ها نبود *** خدا باب رحمت بر آن ها گشود

ص: 61

بنی آدمی را کرامت چه بود *** دل خود مزیّن به تقوی نمود

علی گونه بودن ره راست بود *** چنین راه حق بی کم و کاست بود

«طبیبا» به گیتی ره راست جو *** علی گوی و راه علی را بپو

ص: 62

پیروان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

سرور و مولای عالم صاحب است *** هر کسی با او نباشد غائب است

منتظر نام ولی اعظم است *** مهربان و مؤمنین را همدم است

صاحب عصر و زمان فریاد رس *** مهربان تر از وجودش هیچ کس

باب رحمت را ولی بر ما گشود *** سرور ما مهدی موعود بود

گر کسی در این جهان آلوده نیست *** در غم هجران او آسوده نیست

می کند بر پا در عالم عدل و داد *** دولت بر حق او پاینده باد

در جهان سرچشمه فیض خداست *** رحمت للعالمین مولای ماست

در سحرگاهان دعا باید نمود *** با عمل غم از دل مولا زدود

او که آگه از همه گفتار و کار *** یک دمی غافل مشو ای هوشیار

دیده و دل گر شود هم سوی دوست *** دیده بیند در جهان مه روی دوست

در فراقش کن بی آه و فغان *** تا بداء از لطف حق گردد عیان

غیبت کبری شود آخر تمام *** درید پر قدرتش گیرد زمام

بر زمین کوبد همه گردنکشان *** نی ز طاغوتی ذکر نام و نشان

ص: 63

اولیاء را یک به یک عزت دهد *** دشمنان را زیر پای خود نهد

می کند بر پا همه حکم خدا *** روشن از نورش همه ارض و سما

دولت او دولت مستضعفین *** یاوران اهل سماوات و زمین

منجی عالم که همنام رسول *** یاورش درگاه بی همتا بتول

هر کسی در انتظار منتظر *** از گناهان می کند هر دم حذر

راه او راه علی مرتضی ست *** دین او دین نبے مصطفی ست

آن چه حادث گشت در قوم یهود *** پیش از او حادث یکایک گشته بود

عاقبت آید «طبیبا» منتظر *** بر محبان روز و شب دارد نظر

ص: 64

گره

خداوند جهان دارد تو را دوست *** اگر کار تو کاربنده اوست

گره از کار مردم چون گشائی *** قیامت از غم و حسرت رهائی

خدا را در جهان دانی عیال است *** اگر چه بی نیاز و لایزال است

عیال حق تعالی بندگانند *** ترا منّت که آن ها در نمانند

ز کار بندگان بنما گره باز *** خدا کار تو گرداند کنون ساز

چنان لذت درین کردار نیکوست *** خدا دارد چنین طاعت بسی دوست

دل آدم چو دریا بی کران است *** در آرامش بی روح و روان است

خداوندا تو توفیقی عطا کن *** تو راضی و ز آتش ما رها کن

«طبیبا» نام حق آری سر آغاز *** کند جمله گره ها نام او باز

ص: 65

وسوسه شیطانی

چو شیطان ترا دشمنی آشکار *** چو با او ستیزی شوی رستگار

که دشمن تر از او نباشد کسی *** ز هر سو کند خود نمائی بسی

گهی برفراز و گهی در فرود *** نکرده به فرمان یزدان سجود

کند وسوسه در دل آدمی *** ز آلوده دل نی برون یک دمی

که او رانده گشته ز درگاه دوست *** عدوی بنی آدمی اوست اوست

چو سلطان نباشد تو فرمان مبر *** ز دشمن مشو یک دمی بی خبر

همیشہ چو سایه فرا روی توست *** نباشد یکی حرف دشمن درست

اگر پشت کردی بر آن فتنه گر *** همه فتنه هایش بیاید به سر

دگر پیش رویت بهشت برین *** به از آن چه در آسمان و زمین

قیامت چو بینی تو لطف و عطا *** نه حزن و نه اندوه ماند بجا

سلام خدای جهان آفرین *** بر آن بنده جایش بهشت برین

«طبیبا» ز شیطان حذر کن همی *** ثمر در دو گیتی شود خرمی

ص: 66

درمان خشم

بشنو از پیغمبر آخر زمان *** این روایت بهر مردان و زنان

پاره آتش که خشم آدمی *** شعله ور سازد دل آدم همی

سرخی چشمان از آن آتش پدید *** از دو سو برجسته در گردن ورید

شعله ور گردد چو خشم آدمی *** بر زمین باید نشستن یک دمی

هر فسادی را غضب چون مایه است *** بر حذر بودن از آن سرمایه است

شعله خشم و غضب خاموش کن *** با نشستن خود تهی از جوش کن

یا که بر پهلو بخواب ای هوشیار *** شعله های خشم خود کن خوار خوار

در چنین حالی همی خاموش باش *** چون خرد تیره تو هم مدهوش باش

با حذر خشم و غضب نابود ساز *** روی خود کن باب رحمت را تو باز

یا که با غسلی فرد بر خشم خویش *** شد دل شیطان مارد ریش ریش

چون خدا شیطان ز آتش آفرید *** آب بر آتش خموشی را پدید

چون که پیغمبر طبیب آدمی است *** پیروی از او همیشه خرمی است

پیروی کن از طبیب خود «طبیب» *** تا نسوزی در دو گیتی در لهیب

ص: 67

قاموس دین

جز محبت نیست در قاموس دین *** مظهر و آئینه اش اهل یقین

اهل ایمان چون همه یک پیکرند *** غرق مهر و عاشق یکدیگرند

دشمن دین چون که زین پیکر جداست *** بغض او در جان و در آئین ماست

دشمنی با دشمن خالق نکوست *** چون که دشمن دشمن آئین دوست

حبّ و بغض ما نه از روی هواست *** مهربانی امر و فرمان خداست

راه حق راهی که پایانش بهشت *** این حقیقت را به مصحف حق نوشت

او که راهش راه شیطان و هواست *** عاقبت پایان آن ره دان فناست

با خرد راهش صراط مستقیم *** جای او روز قیامت در نعیم

آدمی در این جهان مختار بود *** عقل و آئین آدمی را یار بود

خالق ما مهربان و بی نیاز *** او که بینا بر همه پنهان و راز

عاقبت بنگر که پایان محشرست *** هر که نیکوتر مقامش برترست

دوست داری «طبیبا» دوست دوست *** خالق هستی عالم اوست اوست

ص: 68

ارزش آدمی

دیده و دل با گنه ناپاک شد *** نی دگر شایسته ی افلاک شد

در سحرگه دل چنان بشکسته شد *** با سرشک دیده ها دل شسته شد

این دل و دیده خریدارش خداست *** جای این دل در بهشت دلگشاست

عمر ما سرمایه دار فناست *** حاصل عمر همه دار بقاست

قدر و ارزش را نگر ای هوشیار *** جنت الماوی دهد پروردگار

بی گنه بودن «طبیبا» برتریست *** آدمی را آدمیت گوهریست

آدمی با آدمیت افضل است *** ور نه از جرم و گناهان اسفل است

این جهان دانی سراپا امتحان *** آدمی در عرصه آن هر زمان

در قیامت نیک و بد از هم جداست *** آدمیّت پیشه کن حاکم خداست

ارزش آدم بهشت دلگشاست *** لیک آتش حاصل جرم و خطاست

هر که پایان بنگرد کارش نکوست *** رستگاری در قیامت آن اوست

چون در توبه همی بازست باز *** خوش که باز آئی و بر گوئی تو راز

محرم اسرار تو او بود و بس *** با عطوفت او ترا فریاد رس

ص: 69

اجل

عمر ما روز و شبان در گذرست *** آماده اجل همیشه در پشت درست

توشه برگیر حضر کوتاه است *** دو سه روزی و اجل در راه است

به دل و گوش رسد بانک رحیل *** رفتن هم سفران است دلیل

هشدار که آماده روی پیش خدا *** خوش که هرگز نروی راه خطا

رهنمای من و تو دانی کیست؟ *** در جهان غیر علی مولا نیست

از بهر خدا نما همی کار و تلاش *** دانی که جهاد تو بود امر معاش

با یاد خدا جهان ما آباد است *** از آتش دوزخ تن و جان آزاد است

چون یاد خدا کنی «طبیبا» شب و روز *** در امر و اطاعت از خداداری سوز

با سوز و گداز اگر کنی یاد خدا *** بخشد ز تو ای بنده همه جرم و خطا

خوش باش اگر روی تو در راه صواب *** پایان ره تو مأمن و اجر و ثواب

بشکفته شود رخ تو از شادی دل *** فردوس برین تر از حق جا و محل

مرضی خدائی و ز تو راضی دوست *** این لطف عطای جاودان جمله از اوست

بهتر ز بهشت جاودان نیست ترا *** بگذشتن از نار عیان است ترا

ص: 70

عاشورا

خوشا آنان که امشب کربلایند *** همه پروانه ثار خدایند

به گرد مرقد شش گوشه آیند *** شکسته دل چنان سوزی برآرند

خداگونه شود هر کس روان است *** در او عشق خداوندی عیان است

اگر عاشق شدی راه تو باز است *** همه کار سفر بینی که سازست

نمایان چهره دین از حسین است *** حیات دین و آئین از حسین است

به هر جائی که هستی یاد او کن *** بیا و کربلائی خلق و خو کن

«طبیبا» کربلا گر چه ندیدی *** رسد از کربلا هر دم نویدی

که ای عاشق بیا جای تو خالی است *** به دشت کربلا بین شور و حالی است

رها کن خانه و کاشانه خویش *** بیا با چشم گریان سوی ما پیش

بیا بین دشمنان با ما چه کردند *** همه سر های ما بر نیزه کردند

به دشت کربلا دریای غم بود *** سراپا کربلا ظلم و ستم بود

اگر تا روز محشر خون بگرییم *** مصیبت های زینب کی زدائیم

ص: 71

هوای دل

هر ان کس به نیکی دو چشمان گشود *** همه نیک برگرد خود دیده بود

اگر نیک و بد را ببینی رواست *** به نیک یا بد ببینی خطاست

هوس ها اگر زیر پایت نھی *** به درگاه یزدان ز هر کس بھی

که این عمر کوتاه ما نعمت است *** کلید بهشت برین همت است

خوشا آن که کاخ سعادت بساخت *** خداوند جان آفرین را شناخت

بسوی هر آن کار نیکو شتافت *** به غیر از رضای خدا را نیافت

منزه خداوند ارض و سماست *** خداگونه بودن در عالم رواست

هوی و هوس ما همه قید و بند *** به ظاهر بسی چهره ای دل پسند

چنان در نظر خوش خط و خال بود *** یکی خفته ماری همان حال بود

حذر کن ز ماری که زهری درون *** ولیکن چه خوش منظری در برون

خداگونه ظاهر هوی داشتی *** به جنگ خدا پرچم افراشتی

هوی و هوس گر بجنبد ز جای *** بنی آدمی را در آرد ز پای

چو شیطان مارد هوای دل است *** نهان در پس پرده در محفل است

ص: 72

به یاد خدا اگر تو باشی بسے *** کجا برتر از تو در عالم کسی

بر آدم مسلط نباشد هوی *** ولی خداگونه باشد خدا

هوی را هر آن کس که کوبیده است *** خداوند عالم به دل دیده است

بکن با هوای دل خودستیز *** تو باشی به درگاه یکتا عزیز

«طبیبا» ره حق و باطل جداست *** مرو راه باطل که راه هواست

ص: 73

روز مادر - روز زن

نام مادر که گل سرسبدست *** مظهر مهر و وفا تا ابدست

مهر مادر ز خدای ابدی است *** مثل مادر نه به عالم احدی است

مهر مادر که خدادادی بود *** گو که از مهر خدا یادی بود

عشق مادر که جهان آرا بود *** نور امید و روان افزا بود

جهان به کف باش و بد و احسان کن *** پیش او خشم و غضب پنهان کن

اف مگویش چو شود پیر زمان *** امر و فرمان خدا بود میان

ای که باشی به جهان نیک سرشت *** کار و گفتار تو فرجام نوشت

اجر و پاداش تو آن باغ بهشت *** امر و فرمان نبری کاری زشت

فاطمه اسوه زن های نکوست *** خلقت کون و مکان پرتو اوست

روز میلادش که روز مادرست *** مادران را او به حق جان پرورست

جشن میلادست محفل و غرق نور *** با درودی بر محمّد در سرور

تهنیت گویان همه بر فاطمه *** بر کراماتش دو چشمان همه

پیروی از فاطمه راه صواب *** غیر راه او هر آن راهی سراب

ص: 74

حبّ زهرا روشنی بخش دل است *** یاد زهرا زینت هر محفل است

جشن میلادست «طبیبا» گو سرود *** بر محمّد گو و آل او درود

ص: 75

دنیا و آخرت

به دریا زنی چون سر انگشت خویش *** نماند به غیر از تری بر سر انگشت بیش

سر انگشت تر مثل دنیای ماست *** متاع قلیل آیتی از خداست

قیامت که دریای بی ساحل است *** جزای همه نیک و بد حاصل است

دو روزی اگر در جهان زیستی *** تو پاینده در ملک حق نیستی

ره حق شناسی بباید که جست *** همه کار خود را نمائی درست

که پایان این ره بهشت برین *** جزای خداوند جان آفرین

«طبیبا» سخن های حق ره گشای دل است *** چو شمع فروزان به هر محفل است

ص: 76

حضرت اباالفضل علیه السلام

مکتب عشق و صفا عباس بود *** مظهر عهد و وفا عباس بود

بوسه بر بازوی او حیدر زند *** او که با قدرت در خیبر کند

زاده ام البنین عباس بود *** حافظ دین مبین عباس بود

در شجاعت او همانند علی ست *** در جهان او عاشق دین نبی ست

پیرو امر خدای داورست *** او به حق پشت و پناه سرورست

آن دلاور چون علمدار حسین *** عبد صالح یاور و یار حسین

اشجع مردم که عباس علی ست *** مثل پروانه روان گرد وصی ست

کودکان در خیمه گه در پیچ و تاب *** العطش گویان پی یک جرعه آب

در پی امر ولی نعمت در آب *** پیش آن سالار دین دنیا سراب

علقمه میدان پیروزی اوست *** با هوی جنگیدنش آئین دوست

قدرت ایمان نگر در نهر آب *** بر هوای نفس خود دارد عتاب

تا دهان آرد دو دستان پر آب *** می رسد بر زاده حیدر خطاب

آب دستان را فرو ریزد بر آب *** در جهان بین قدرت ایمان ناب

ص: 77

مشک آبی تحفه رزم آورست *** با توکل دیده اش بر رهبرست

رعب و وحشت در میان دشمنست *** نی عدو از هیبت او ایمنست

دشمنانش چون هزاران در کمین *** عاقبت از تن جدا دست یمین

دشمنی کردی جدا دست یسار *** با رجز خوانی رود او سوی یار

با لب و دندان بگیرد مشک آب *** تا شود در راه بر حق کامیاب

جان او در مشک آبی بود و بس *** جمله امیدش بشد در یک نفس

جان او بر لب رسید از تیر کین *** زان غم آبی که ریزد بر زمین

تیر دشمن چون که بر دیده نشست *** و ز عمود دشمنی تارک شکست

بر زمین افتاد عباس علی *** و ز غم او خم شده پشت ولی

این دو دستان را خریدارش خداست *** گرچه با تیغ عده از تن جداست

این دو دستان را ولی بوسیده است *** جای آن دستان به روی دیده است

دیده ی او گر چه شد آماج تیر *** مشتری آن دیده را ربّ خبير

قطعه قطعه پیکرش از تیغ کین *** در کنارش سرور و سالار دین

دیده بر روی ولی نعمت گشود *** گفتگو با آن شه خوبان نمود

ص: 78

شهرت عباس نام آور بسی است *** اسوه نیکو برای هر کسی است

زنده می دارد خداوند احد *** شهرت و آوازه او تا ابد

چون که او کوه صلابت بوده است *** حافظ دین و ولایت بوده است

نام عباس علی نفتش دل است *** یاد و ذکر او شفا بخش دل است

مرقد پاکش زیارتگاه دوست *** در جهان باب الحوائج اوست اوست

منزلت بنگر علمدار حسین *** غرق خون مشتاق دیدار حسین

تشنه لب سقای دشت کربلاست *** قطعه قطعه پیکرش از هم جداست

مرقدش گر چه جدا از سرورست *** بین که سقا بین آب و رهبرست

بس کرامت ها از او بشنیده ایم *** از کرم حاجت روا بس دیده ایم

مرقد او را هر آن کس دیده است *** بس سرشک غم روان از دیده است

چون که عباس علی بوده رشید *** مثل رعنا قامت او کسی ندید

در جوانمردی و سالاری تک است *** لیک بینی مرقد او کوچک است

این نشانه در کنار علقمه *** قطعه قطعه پیکر او شد همه

من ندیدم مرقد مولای خویش *** لیک بشنیدم از آن کس دیده پیش

ص: 79

گرد مرقد دائماً آب روان *** چشمه ی فیض خدا بین در میان

گو «طبیبا» از اباالفضل رشید *** او که افضل در مقام از هر شهید

در قیامت او شفاعت می کند *** زان که از سرور اطاعت می کند

ص: 80

شهید

برتر ز شهیدی نیابی به جهان *** عشق خود را به خدا کرد عیان

که خداگونه و بر سینه نشان *** جان به کف بودی و بگذشت ز جان

چون خدا جان چنین بنده خرید *** بنده بر جنت فردوس رسید

پیش حق زنده و جاوید شهید *** در ره پاک خدا رنج کشید

روح تازه به همه لاله دمید *** دعوت حق به دل و جان بشنید

با چه اخلاص رها شد ز قفس *** در همه عمر خدا دیدی و بس

یاد او او زنده کند راه خدا *** یاد او رحمت حق بر سر ما

جسم او غرق به خون بر خاک است *** جای او درگه حق افلاک است

مخلصین درگه حق گل چین اند *** چون به درگاه خدا حق بین اند

ص: 81

پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله و سلم

محمّد که فرزند عبد خداست *** به درگاه یکتا خدا مصطفی است

میان سما و اتیان احمدست *** نکو خلق او بی حدست

دگر نام احمد اباالقاسم است *** میان همه انبیا خاتم است

محمّد که محبوب درگاه دوست *** درود خدا و ملائک بر اوست

به درگاه یزدان که محمود بود *** فرستاده رب معبود بود

خدائی که بس مهربان و عطوف *** فرستاده پیغمبرانی رئوف

میان همه انبیا، اعظم است *** رسولان حق را نبی اتمم است

پیامبر که رنج فراوان کشید *** بسی حرف ناحق ز مردم شنید

نه پیغمبری مثل او رنج دید *** نه عالم از او مهربان تر بدید

در عالم بسی مهربانی نمود *** ره حق به دل پای مردم گشود

به خدا خوانده خلق محمّد عظیم *** جزای مطیع محمّد نعیم

قیامت امید همه مصطفی ست *** شفاعت به محشر به اذن خداست

ببخشد خدا بر محمّد بسی *** ز حبّ محمّد به جنّت رسی

ص: 82

مبادا که با آل او بد کنی *** خوشا گر محبت تو بی حد کنی

مطیع محمد چو باشی «طبیب» *** ببخشد ترا در قیامت حبیب

بگو بر محمّد و آلش درود *** به روی تو ابواب رحمت گشود

ص: 83

پرهیز از گناه

خداوندا همه غرق گناهیم *** تو می دانی که بی پشت و پناهیم

به درگاهت فقیر و ناتوانیم *** ترا با جان و دل یا رب بخوانیم

ز تو بخشنده تر هرگز ندیدیم *** گذشت تو بسی مردم شنیدیم

ولی ما خداوندا تو هستی *** در رحمت به روی ما نبستی

خدایا تو یگانه بی نیازی *** بسی اگه ز هر پنهان و رازی

شکسته بال و پر سوی تو آئیم *** جبین بر خاک درگاه تو سائیم

نشان ما خدا آه و فغان است *** ز چشم ما سرشک غم روان است

به غیر از تو پناهی ما نداریم *** ز سر تا پا همه امیدواریم

عطوف و مهربان آوازه توست *** دل بشکسته ما مهربان جست

تو گر ما را نبخشی خوار و زاریم *** دو گیتی مامن و ماوا نداریم

دو چشمان همه بر آل یاسین *** یکایک سروران دین و آئین

به درگاهت مقرب مصطفی بود *** قیم نار و جنّت مرتضی بود

ز ما بگذر بحق آن عزیزان *** که دل ها گشته از خوف تو لرزان

ص: 84

کرم بنما برین عبد گنه کار *** توئی تنها امید ما در این دار

«طبیبا» از گفته کردن حذر کن *** خیال هر گنه از سر به در کن

ص: 85

دنیا

این جهان منزلگه و مشکل گشاست *** دل بدان بستن خطای محض ماست

عمر ما در این سرا دانی کم است *** دار محنت ذات آن در دو غم است

لذت و شادی این دنیا کم است *** عاقبت بنگر عزا و ماتم است

پیش نادان این جهان لهو و لعب *** آخرت در پیش او پوچ است و غیب

امتحان از ما بگیرد روزگار *** ناظر ما تا ابد پروردگار

با خرد داند که این دنیا متاع *** پیش او یزدان بی همتا مطاع

این جهان از بهر ما کشت است و کار *** آخرت زین کشت و کار آید به بار

رستگار آن کس که جوید راه راست *** از خداوند جهان این گونه خواست

در دو گیتی خیر و نیکی خواسته *** بهر هر نیکی ز جا برخاسته

سینه اش دریا و چشم او براه *** نی کند در این جهان یک دم گناه

جمله اعمالش نکو از بهر دوست *** در فلاح و رستگاری اوست اوست

لحظه های این جهان چون فرصت است *** بهر عقبی لحظه هایش نعمت است

جمله گفتار و عمل هایش نکوست *** جنت الماویٰ قیامت آن اوست

ص: 86

لحظه ای از عمر او گر مانده است *** یار و یاور بهر هر درمانده است

غافل از پایان عمر خود مباش *** بهر عقبی تا توانی کن تلاش

تا توانی کن در این دنیا تلاش *** یک دمی غافل ز عقبی هم مباش

کن «طبیبا» کار نیکو و صواب *** خالق یزدان دهد عقبی ثواب

ص: 87

جنگ اسرائیل با حزب الله

در جهان دانی که حزب الله کیست؟ *** غیر شیعه در نماد حزب نیست

حزب بر حق پیروان مرتضی ست *** مرتضی خود صاحب حزب خداست

پیروانش مخلص درگاه دوست *** رستگاری در دو گیتی آن اوست

چون ز ایمان پیکر یکدیگرند *** آهنین مشتی به جنگ آورند

حزب بر حق مثل کوهی استوار *** دین بر حق از وجودش برقرار

خاک لبنان مامن حزب خداست *** نی دمی از مردم لبنان جداست

از میان مردمان برخاسته *** حفظ آئین خدا را خواسته

چون حراست می کنند از ملک حق *** این مقام و منزلت را مستحق

در دفاع از خاک لبنان جان به کف *** زین دفاع خود همی دارد هدف

حب میهن مظهر ایمان اوست *** خاک لبنان همچو جسم و جان اوست

بود اسرائیل غاصب در کمین *** مظهر وحشی گری ها در زمین

دست ناپاکان همه در آستین *** تا عدو بر گرد خود گیرد زمین

مردم مظلوم لبنان در غم است *** یار و یاور بهر آن ملّت کم است

ص: 88

متحد گشته همه کفر و نفاق *** گرد میزی گفته هاشان اتفاق

در پی نابودی حزب خدا *** دشمنان کردی همی جور و جفا

ناجوانمردانه بر مردم بتافت *** آتش حزب خداوندی نیافت

دشمن دین آتشی را بر فروخت *** پیکر مردم به هر کاشانه سوخت

مثل مردابی کنون این سرزمین *** دشمن دین را بکوبد بر زمین

خانه ها گر چه همه ویرانه گشت *** کرد حزب الله دل پروانه گشت

دست و پا دشمن زند گر بیش و کم *** پس ز سر بگذشته در مرداب غم

منهدم گردد همی کشتی و تانک *** هم سلاح و هم ز تسلیحات یانک

حزب بر حق می کند پیکار و جنگ *** می زند بر سینه ی دشمن خدنگ

آتش حزب خدا بالا گرفت *** یک به یک موشک همه جا را گرفت

کار حزب حق دفاع از ملک خویش *** تا نیاید یک قدم دشمن به پیش

حزب حق را حق نگهدارست و بس *** بهر مردم حزب حق فریاد رس

دوست دارد خالق یزدان کسی *** در نبرد بی امان کوشد بسی

حزب حق دارد ز پیکارش دلیل *** می کند در جبهه دشمن را ذلیل

ص: 89

حزب شیطانی ضعیف و ناتوان *** می کشد پیر و زنان و کودکان

تار و پود حزب شیطانی ضعیف *** حزب بر حق دشمن حق را حریف

پشت جبهه کودک و پیر و زنان *** نی ز آتش بار دشمن در امان

در قانا دشمن بی پست و زبون *** بس زن و کودک کشد در خاک و خون

یکه و تنها شده حزب خدا *** نی شود از تکیه گاه خود جدا

تکیه گاه او خدا بودی و بس *** ملّت خود را به حق فریاد رس

عاقبت بنگر که پیروزی ز کیست *** غیر حزب الله در میدان که نیست

منهزم چون دشمن دین بوده است *** نی از این جنگ آوری آسوده است

نی در اسرائیل کس آسوده است *** عاشق دنیا یهودی بوده است

پس بجوید او دیار دیگری *** تا نهد بر نرمی بالش سری

با نبردی پشت دشمن را شکست *** تار و پود عنکبوتی را گسست

عاقبت بنگر عدو اقرار کرد *** حزب حق ما را ذلیل و خوار کرد

پس تھی گردد فلسطین از یهود *** پس فلسطینی در آن کاشانه بود

آن چنان گرد فلسطین در امان *** مثل و مانندش نباشد در جهان

ص: 90

این روایت از علی مرتضی ست *** او که بر حق مظهر حزب خداست

حزب بر حق یاور صاحب زمان *** یاور حزب خدا مهدی بدان

حزب بر حق در کمین دشمن است *** دشمن از حزب خدا، نی ایمن است

مار زخمی دشمن حزب خداست *** لحظه ای غفلت از آن دشمن خطاست

گرد حزب الله دشمن در کمین *** در هوا و هم ز دریا هم زمین

حزب بر حق دم به دم آماده است *** نی دمی فرصت به دشمن داده است

شکر یکتا کن «طبیبا» روز و شب *** عزت حزب خداوندی طلب

در میان کاخ ابیض بوش بود *** مست قدرت بی خبر مدهوش بود

مردم دنیا که نالان پیش او *** پس جهان خندد دمی بر ریش او

ص: 91

حجاب

گنج پنهان هر زن نیکو سرشت *** خالق هستی حجاب او نوشت

گوهر زن با حجابش ایمن است *** ورنه جولانگاه هر اهریمن است

یک دمی غافل ز اهریمن خطاست *** دم به دم یاد خدا بودن رواست

او که پیکار و نبردش با هواست *** راضی و خشنود از آن زن خداست

افتخار و عزت ما دین ماست *** با هوی رزم آوری آئین ماست

با چنین جنگ آوری بالا رویم *** تا به زیر اعدا، حق را آوریم

نفس سرکش را «طبیبا» کن مهار *** تا ترا خالق شود پیوسته یار

ص: 92

حماسه ی عاشورا

مظهر دین و دیانت کربلاست *** زنده و پاینده دین مصطفی ست

زاده زهرای اطهر شد شهید *** روح ایمان در دل امت دمید

نهضت خونین بپا در کربلاست *** بار دیگر زنده آئین خداست

زاده شیر خدا با عزت است *** نی در عالم زیر بار ذلّت است

یاوران دین و آئین چون عزیز *** جان به کف آماده جنگ و ستیز

بس فضائل در میان یاوران *** روز عاشورا فضائل شد عیان

در ره حق یاوران در خاک و خون *** دشمنان دین همه خوار و زبون

حق و باطل روبرو شد کربلا *** دین حق باقی بماند تا بقا

مکتب خون و شهادت زنده است *** با شهادت دین حق پاینده است

حجت حق در میان کربلاست *** مکتبی سازنده عاشورای ماست

پیروی از مکتب او مرهم است *** جان و دل از کربلایش خرم است

رستگار آن کس که گیرد راه راست *** روز عاشورای خونین رهنماست

کربلا آئینه عشق و صفاست *** سرفراز از آن همه عهد و بقاست

ص: 93

کی شود این دیده گریان ما *** این دل بشکسته و نالان ما

مرقد شش گوشه بیند روبرو *** چشم و دل گیرد ز دیدن آبرو

زاده زهرا که جایش در دل است *** زنده از یادش همیشه محفل است

پرچم خونین دشت کربلا *** خود نشان عزت اسلام ما

دین حق پاینده ماند در جهان *** غیر حق هرگز نباشد در میان

این فغان و گریه ها فریاد ماست *** روز عاشورای او در یاد ماست

بر سر دشمن همی فریاد ماست *** این شعار امت آزاد ماست

رستگاری عاقبت در دین ما *** عزتی بخشد به ما آئین ما

او سپهسالار دنیا مصطفی *** زور و بازوی علی مرتضی

علقمه جولانگه شیر خدا *** شد دو دستان یداللهی جدا

حجت حق را دو دستان یاورست *** یاور دین خدای داورست

گر چه دستانش جدا از پیکرست *** در دلش شور و نوای حیدرست

چون بریده دست او قوم دغل *** همچو جانش مشک آبی در بغل

با لب و دندان بگیرد مشک آب *** می زند بر دشمنان هر دم عتاب

ص: 94

چشم او بر خیمه گاه سرورست *** عشق سرور در دلش جان پرورست

بی مروّت دشمنی با تیر خویش *** جان عباس علی را کرد ریش

جان به لب شد آن سپهسالار دین *** همچو جانش آب ریزد بر زمین

با چه رو آید به سوی خیمه گاه *** در کنار علقمه شد قتلگاه

چشم امیدش شده آماج تیر *** با عمودی بر زمین افتاده میر

یا اخی گفتا اباالفضل رشید *** در کنارش شاه مظلومان رسید

بهر او گریان امام انس و جان *** در بغل بگرفته او را همچو جان

مرقد او تا این باشد نشان *** زین حرم تا آن حرم جنت عیان

مرقد شش گوشه را هر کس که دید *** اشک غم از دیده گان او چکید

باب جنت چون علمدار حسین *** اهل جنت آن که غمخوار حسین

یار و غمخوار حسین فاطمه *** همچو گفتارش عمل نیکو همه

پیروی از کربلایش کن «طبیب» *** تا شود راضی ز کردارت حبیب

ص: 95

بنده بودن

مژده آن روز که ما بنده دوست *** که سزاوار خداوندی اوست

دشمن ما که هوی و هوس است *** به ره غیر خدا هر نفس است

چون کنی پشت بر آن دشمن خویش *** راه بر حق خدا بینی پیش

در ره حق چو روی راه تو راست *** خلقت کون و مکان بھر تو خواست

بهر خود خلقت تو چون که نمود *** جمله ابواب کرم بر تو گشود

غیر از او نیست ترا پشت و پناه *** پس مکن درگه او جرم و گناه

بندگی پیشه خود کن تو «طبیب» *** پس سر افراز شوی پیش حبیب

ص: 96

امتحان

مکن تکیه بر دانش و علم خویش *** چه آری به کردار و گفتار پیش؟

اگر علم و دانش بکار آوری *** چه فرجام نیکو به بار آوری

قضاوت کند با حذاقت طبیب *** ز بیماری و غم رهاند حبیب

همه عمر خود امتحان داشتیم *** خوش آن امتحانی که گل کاشتیم

ز کس امتحان گر بگیری رواست *** ز خود امتحان گر نگیری خطاست

تو دانی که ما جمله خدمتگذار *** دهد اجر ما را خداوندگار

به دنیا مشو خسته از کار خویش *** فزون کن تو علم و عمل را ز پیش

«طبیبا» مشو غافل از امتحان *** که پیروزمندانه آئی از آن

ص: 97

دلدار

خوشا آن کس دلدارش تو باشی *** همیشه یاور و یارش تو باشی

دل او مطمئن با یاد تو بود *** همیشه یاد عدل و داد تو بود

سحرگاهان دو دیده باز و گریان *** امید مغفرت دارد ز یزدان

نماز او اطاعت از خدا بود *** عبادت ها تھی از هر ریا بود

حیاتش پیروی از خالق خویش *** فلاح و رستگاری عاقبت پیش

در عالم چون که تقوی پیشه کردی *** نداری در قیامت رنج و دردی

دو روز زندگانی فتنه ماست *** سعادت را بیابی در ره راست

شود دل بسته بر اولاد و ثروت *** گھی حاصل شود حرمان و نقمت

عبادت کن «طبیبا» درگه دوست *** که خیر و هر چه نیکی درگه اوست

ص: 98

هوای نفس

گر کسی پا بر هوای دل گذاشت *** عشق حق در جان و دل پیوسته داشت

فاستعذ بالله از شیطان چو گفت *** مدح یکتا در پی آن گفته سفت

نی کند با نام حق پس کار زشت *** چون ملک نام خدا اول نوشت

آفرین بر بنده نیکو سرشت *** روز محشر جای بنده در بهشت

اسوه احسن بحق عباس بود *** با هوی جنگ نمایانی نمود

عاقبت بنگر که پیروزی ز توست *** گر همه اندیشه و کارت درست

دشمن سرسخت تو هر دم هوی *** مهربان تر تو نیابی از خدا

کن توکل بر خدای خود رفیق *** چون که یکتا یاور و یاری شفیق

امر و فرمان خدا آور به کار *** در دو گیتی بنده حق رستگار

امر و فرمان هوی پایان حجیم *** با هوی هر کس ستیزد در نعیم

نی دو دل در سینه ما جا گرفت *** خوش به دل یکتا خدا ماوی گرفت

گر چه ما را در جهان مختار ساخت *** رهنمایان و خرد را یار ساخت

همره پیغمبران بودن رواست *** با هوای دل یکی بودن خطاست

ص: 99

ناامید بودن ز درگاه ودود *** بس گناهی درگه جانان بود

دوست دارد بنده باز آمده *** از کرم بخشد گناهان را همه

کار نیکو می برد جرم و گناه *** حرّ نگر آید به سوی خیمه گاه

چون گناهانش همه بخشیده شد *** اشک شادی بس روان از دیده شد

راه درگاه خدا همیشه باز *** روز و شب کن درگه اش راز و نیاز

بنده بودن افتخار بنده است *** بنده حق از گنه شرمنده است

چون هوی با روح شیطانی یکی است *** جز خطا کاری در آن پیمانه نیست

راه حق از راه شیطانی جداست *** رستگاری از ره جانان ماست

رو بگردان از هوای نفس خویش *** تا که بینی خالق هستی تو پیش

در ره حق چون روی یاور خداست *** در جهان این راه و رسم انبیاست

رو «طبیبا» دم به دم در راه دوست *** بی نیاز و مهربان بخشنده اوست

ص: 100

پرچم ایران

پرچم ایران زمین در اهتزاز *** بر فراز ملک و ملّت سرفراز

افتخار و عزّت ما دین ماست *** حبّ میهن پیکر آئین ماست

سبز و خرّم در فراز پرچم است *** مظهر دین نبی اعظم است

آن سفیدی پاکی عهد و وفاست *** قلب ملّت روشن از نور خداست

گرد آن الله و اکبر ها عیان *** خود نشان حق پرستان در جهان

برترین نام خدا الله بود *** قلب پرچم را به حق زنیت نمود

با شهادت ملک و ملت استوار *** تا ابد این پرچم ما برقرار

هر که با این ملک و ملت دشمن است *** گو که این ملت قومی روئین تن است

لاله گون این ملک و ملت ایمن است *** دشمن ایران زمین اهریمن است

زیر پرچم این همه جان بر کفان *** تا که آید مهدی صاحب زمان

از «طبیب» اصفهان بشنو سرود *** بر محمّد گو و آل او درود

ص: 101

حضرت علی علیه السلام

نام علی نام خداوندگار *** مثل علی نیست درین روزگار

گر چه بنی آدمی از خاک بود *** حبّ علی نقش دل پاک بود

چون که علی مظهر جانان ماست *** حب علی مظهر ایمان ماست

چون که علی قاسم نار و بهشت *** عشق علی در دل نیکو سرشت

عشق علی گوهر تابنده است *** هر که علی دوست به حق بنده است

راه علی راه خداوندگار *** دست ز دامان علی بر مدار

او که خدا را به جهان باورست *** دین خدا را به جهان یاورست

یاری دین پیروی از مرتضی ست *** جان نبی حافظ دین خداست

راه علی راه خدا بود و بس *** یاد خدا بود علی هر نفس

دل به علی بندد و ره راست رو *** هر قدمی را که علی خواست رو

دین خداوند ز او استوار *** پیر و مولا دو جهان رستگار

او که اولی الامر و مطیع خداست *** بعد پیامبر به جهان رهنماست

مظهر آئین «طبیبا» علی است *** او که اولی الامر و خدا را ولی است

ص: 102

قهرمان کربلا

خواهش دل زیر پا بگذاشتیم *** یک قدم سوی خدا برداشتیم

تن به تن جنگیدن ما با هوی *** پله پله این فرا رفتن روا

در چنین رزم آوری گر سر فراز *** آفرین گوید به فاتح بی نیاز

بر دل ما گر خدا حاکم شود *** آن هوی رام بنے آدم شود

گر زند آدم بر آن دشمن نهیب *** راضی از پیکار خود کرده حبیب

اجر و پاداش نبرد او ز دوست *** جنت الماوی قیامت آن اوست

آدمی را دل به حق جای خداست *** آن دل پاکیزه نی جای هواست

کربلا بنگر در آن آب روان *** با هوی دارد نبردی بی امان

بر زمین کوبد هوای نفس خویش *** نی دو دستان تا دهان آورده پیش

چون که ریزد و آب دستان روی آب *** این جهان در پیش چشمانش سراب

او کنون نوشیده از آب حیات *** نی مقام جاودانی را ممات

این چنین دستان خریدارش خداست *** در کنار علقمه از تن جداست

این دو دستان را ولی بوسیده است *** جای آن دستان به روی دیده است

ص: 103

مشک آبی از فرات آورده است *** جان به لب آب حیات آورده است

چشم او بر خیمه گاه سرورست *** دیده بر آب و دو چشمانش ترست

گرچه دیده چشم او آب روان *** اشجع الناس و ننوشیده از آن

دیده گریان و در چشمانش به راه *** تا رساند جرعه آبی به شاه

در دو جبهه با عدو جنگیده است *** با خدنگی غرق در خون دیده است

تابع امر خدا و رهبریست *** چشم خونین را خدایش مشتری است

بر سرش آمد عمودی از عدو *** برفراز آمد لوای حق ز او

بر زمین افتاده عباس علی *** جان به قربان ره پاک ولی

با عمودی از فراز آمد فرود *** درگه حق در رکوع و در سجود

اسوه رزم آوری در کربلاست *** با هوی پیکار ما راه خداست

شهرت عباس نام آور بسی است *** اسوه نیکو برای هر کسی است

با هوی جنگیدن ما آبروست *** چون که دشمن روز و شب ها روبروست

قامت مولای دین از غم خمید *** دست خود بر چشم عباسش کشید

دیده ها با هم برادر دیده اند *** بس سخن با دیده ها بشنیده اند

ص: 104

جان به جانان عاشق جانان داد *** دیده ی خونین خود بر هم نهاد

راه او تا روز محشر رهنماست *** چلچراغ رهنمای دین ماست

یاد عباس علی ایمان فزود *** همره خود تاری دل را زدود

تا توانی راه او در پیش گیر *** تا شوی در گاه بی همت تو میر

با هوای دل «طبیب» کن جدال *** تا شود حق و حقیقت بر روال

ص: 105

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

خوشا آن کس مطیع خالق خویش *** نکرده امر خالق را کم و بیش

خدا را با دل و جان کرده باور *** بود یکتا خدا را یار و یاور

چنین باور چو کوهی استوارست *** برای یاری حق پایدارست

دگر دست و زبانش تابع دل ** چنین کس چلچراغ و نور محفل

به دل گر معرفت لانه گزیند *** در آئین خدا جز حق نبیند

روان در پیکر آئین امام است *** شریعت با وجود او تمام است

همه عالم سراسر محضر اوست *** که او از بهر امت رحمت و دوست

امام ما کنون صاحب زمان است *** وجودش بهر ما امن و امان است

کلید باب رحمت مهدی ماست *** اطاعت از ولی نعمت ره راست

هر آن کس یاور صاحب زمان است *** اطاعت از خدا در او عیان است

بنی آدم ز طاعت رستگارست *** و گرنه در قیامت خوار و زارست

«طبیبا» روز آدینه دلت شاد *** بکن از مهدی موعود خود یاد

ص: 106

امام زمان ، دوران انتظار

امام و سرور و مولای ما کیست *** به غیر از مهدی صاحب زمان نیست

چنان گلشن کند فرزند زهرا *** کند احیا در عالم دین حق را

چو موسی هیبت و بازوی حیدر *** ز پیغمبر به حق عمامه بر سر

چو شمشیر و ردا از مصطفی بود *** مقام و منزلت چون مرتضی بود

همه در انتظار روی ماهش *** زنیم بوسه همه بر خاک راهش

هر آن کس بر جمال او نگاه است *** نشان روی او خال سیاه است

خوشا روزی که آید صاحب ما *** کند روشن ز نور خود شب ما

برای دیدن او بی قراریم *** امیدی در دل و چشم انتظاریم

اگر چه ما به غرق گناهیم *** به درگاه خدا با سوز و آهیم

درین دنیای پھناور غریبیم *** ز اعداء خدا در خوف و بیمیم

همه دل بسته ی روی تو هستیم *** به غیر از تو دلی بر کس نبستیم

به قربان تو و آن خلق و خویت *** دل ما را کنی خرّم ز رویت

ولی و صاحب و مولا تو هستی *** رئوف و مهربان آقا تو هستی

ص: 107

لب و دندان تو همچون محمّد *** همه راه و طریق تو چو احمد

نجات این جهان در دست تو بود *** خداوندا تو آن روزش نما زود

کنی اعداء دین را جمله نابود *** محّبان را همه غرّت روا بود

جهان سر تا سرش همچون کف دست *** ز بیداد و ستم هر سرزمین رست

همه پیغمبران خندان و دلشاد *** که از چنگ شیاطین امّت آزاد

«طبیبا» صاحب عصر و زمان اوست *** خداگونه شوی ، راضی ز تو دوست

ص: 108

منجی عالم بشریت

منجی عالم قدم در عرصه ی گیتی گذاشت *** همچو موسی حافظی جز خالق هستی نداشت

همچو خورشید عیان روشن از او ارض و سمات *** او امام و رهنمای دین و آئین خداست

از وجودش عالم هستی سراسر بر قرار *** پیرو و همراه او در هر دو گیتی رستگار

هر که تقومی پیشه آرد با ولایت همرهست *** در صراط مستقیم و در دل جان باورست

زاده ی زهرای اطهر نوگل نرگس ولی *** او حسن را جانشین و درگه یکتا وصی

دیده بر دنیای فانی زاده ی زهرا گشود *** روشن از نور وجودش عالم هستی نمود

ماه رخسارش چنان زیبا چو بدر *** مثل موسی پیکر و همچون محمّد شرح صدر

نیمه ی شعبان سحرگاهان رخ ماهش دمید *** تا ثریا نور مه روی ولی نعمت رسید

در جهان بر پا کند آئین ناب احمدی *** می کند بر پا در عالم عدل و داد سرمدی

روز و شب باید دعا بر درگه یکتا نمود *** در ظهورش خالق هستی همه ابواب رحمت را گشود

آن ولی نعمت رئوف مهربانان با امت است *** پیروی از آن شه خوبان و گیتی عزت است

جشن میلاد است دل های به غرق سرور *** زین ولادت کوی و برزن ها سراسر غرق نور

مهدی صاحب زمان یک گوشه ی چشمی نما *** یک قدم در محفل عشاق دیدارت بیا

ص: 109

تا خدا خواهد نهان مولای ما از دیده هاست *** عاقبت آید که او همچون روان و جان ماست

گو «طبیبا» تا توان از مهدی موعود ما *** قائم آل محمّد سرور مسعود ما

ص: 110

حجّت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف

کس نمی داند که نرگس ما درست *** صاحب عصر و زمان را دربرست

عسگری عشق پسر در سینه داشت *** انتظار او شب آدینه داشت

در افق خورشید آدینه دمید *** کس چو روی مهدی زهرا ندید

دیده بر عالم گل نرگس گشود *** همچو خورشیدی جهان روشن نمود

نیمه ی شعبان منور سامراست *** نور مهدی عاشقان را رهنماست

سجده بر درگاه بی همتا نمود *** گرد او عالم همه پروانه بود

حجت حق مثل موسای کلیم *** حافظ جانش خداوند حکیم

روی زیبایش چو خورشید عیان *** از هر آن دشمن وجودش در امان

دیده ها دارد در این دنیا حجاب *** چون که دارد زندگی ها پیچ و تاب

صاحب عصر و زمان دانی که اوست *** دیده ی بینا ببیند روی دوست

کس چو گردد و پیرو آئین ناب *** دیده و دل نی دگر دارد حجاب

چون ملائک در میان ما و اوست *** پس نبیند دیده ی ما روی دوست

آن وجودش چشمه ی فیض خداست *** رحمت حق محور ارض و سماست

ص: 111

از وجود او زمین گیرد قرار *** این جهان و زندگانی استوار

گر نباشد یک دمی صاحب زمان *** زیرورو گردد همے کون و مکان

می کند بر پا در عالم عدل و داد *** خاطر او را مبر یک دم زیاد

بهر امت او رئوف و مهربان *** آ گه از امّت به هر عصر و زمان

هر که دیدار ولی را طالب است *** جمله اعمالش پسند صاحب است

یاری مولای دین باید نمود *** درگه حق بنده ای پاینده بود

پیروی از او همین گفتار نیست *** همرهی با او که بی کردار نیست

جشن میلادست و عالم در سرور *** تا ثریا ملک هستی غرق نور

شادی دل ها ز حب صاحب است *** دل همی روشن زاد روز و شب است

یا ابا صالح ولی نعمت توئی *** مظهر و آئینه ی حکمت توئی

یاغی و گردنکشان مورند و بس *** اهل تقوی را توئی فریاد رس

یک نظر بر ما نما صاحب زمان *** ملت و امت بماند در امان

نقش بسته نام تو بر جان ما *** مظهر و آئینه ی جانان ما

درگه حق بس دعا باید نمود *** باب دل بر مهدی زهرا گشود

ص: 112

چون که مهدی در دل ما جا گرفت *** عشق او جمله دل ما را گرفت

این دلی کز عشق مهدی روشن است *** زندگانی دو گیتی گلشن است

انتظار او کشیدن با عمل *** به ز هر گفتار ما و هر امل

هر سحرگه دیده و دل بی قرار *** تا که آید آن شه نیکو تبار

دیده گریان ما از عشق اوست *** همرهی با او نمودن بس نکوست

یاد او بودن دل ما زنده داشت *** بس اثر بر جان و بر ایمان گذاشت

بهر این امّت ولی نعمت، پدر *** یاد او را یک دمی از دل مبر

او رئوف و مهربان و یاورست *** مظهر لطف و عطای داورست

از وجودش ملت ما برقرار *** مثل کوهی سرفراز و استوار

گفتگو با او دعای ندبه است *** در سر آغاز ره او توبه است

دشمنانش را خدا نابود ساز *** دوستانش کن خدایا سرفراز

این جهان با عدل و داد او بهشت *** این نوید آن خالق یکتا نوشت

بهترین طاعت به درگه انتظار *** در عمل کوشیدن و دل بیقرار

عاقبت آید «طبیبا» منتظر *** او که دارد بر همه عالم نظر

ص: 113

ایران

زنم بوسه بر خاک ایران پاک *** که در جای جایش شهیدان پاک

که ایران زمین کشور صاحب است *** ولایت منور چو ماه شب است

رضا مرقدش قلب ایران ماست *** به گردش چو پروانه بودن رواست

حراست از امین ملک و ملت رواست *** که حب وطن هم ز ایمان ماست

عدو گر کند قصد ایران ما *** چو موری به پیش تهمتن در آید ز پا

نگهبان ایران خداوند جان آفرین *** بر این حق پرستان ملّت دو صد آفرین

«طبیبا» چنان عشق ایران ما در دل است *** که پیوسته یادش به هر جا و هر محفل است

ص: 114

جنگ با هوی

دیدم که مرا به راه خود می خواند *** احوال مرا یکی یکی می داند

او رانده شده ز درگه رب جلیل *** از کبر و حسد همی شده خوار و ذلیل

در من که هوی همیشه همراه من است *** هر سو نگرم همیشه در راه من است

از باب نصیحتی به من گفت هوی *** از جان بشنو تو گفته ی شیطان را

شیطان تو چرا دشمن خود می دانی *** کن پیروی از وسوسه ی شیطانی

در عرصه ی جان خود بسی جنگیدم *** در جان و دلم نور خرد را دیدم

با فطرت خود هر آن سه را سنجیدم *** در جان و دلم ندای حق بشنیدم

گفتم که به درگاه خدا مختارم *** با عقل و خرد به درگه اش هشیارم

نفسی که ملامتم کند هوشیارست *** چون یار و برادری مرا همیارست

شیطان و هوی دو دشمن رب ودود *** نی بر دل عاشقان حق سلطان بود

بس رهبر و رهنما ز درگاه خداست *** فرمان بری از امر خداوند رواست

باید که ز دشمنان همی دوری کرد *** با یاد خدا دشمن حق موری کرد

چون سایه کنار ما هوی می آید *** گر پشت کنی در پی ما می آید

ص: 115

با یاد خدا عنان آن در دست است *** دانی که هوای دل بسی سرمست است

کوبی چو هوای دل روی تا افلاک *** با پیروی از هوی شوی بس ناپاک

آخر بنگر که جای ما اعمال است *** پایان هوای دل همه آمال است

هر گفته ی دل با خرد خویش بسنج *** با خواهش دل جای تو در آتش و رنج

چون سوی خدا روی ترا یاری کرد *** از بهر نجات تو همی کاری کرد

از آن خدائیم و همه سوی خدائیم *** خوش تر که همی پاک به میخانه در آئیم

آتش مزن ای دوست یکی عمر گرانی *** افضل ز ملائکی اگر قدر بدانی

این عمر گرانمایه که سرمایه ماست *** آخر نگری از آن سرا پرده ماست

گر نیک کنی نیک تو ماوی داری *** ور نه که در آتشی ز بد جاداری

خوش عاقبتی خواه «طبیبا» به جهان *** چون نیست ترا مرحمتی بهتر از آن

ص: 116

خدا خرمشهر را آزاد کرد

شهر خرّم خرّم از آن کشورست *** خاک پر مهرش دلیران پرورست

بر لب دریا و دریا خوی آن *** درّ و گوهر مردمان کوی آن

گرچه در دستان دشمن شد اسیر *** عاقبت خونین شد از خون دلیر

کشور ایران ز نامش خرّم است *** دست دشمن گر بماند ماتم است

چون خمینی رهبر این ملت است *** ملت ایران چنین با قدرت است

لاله گون شد شهر خرم از جوان *** بانگ آزادی برآمد در جهان

بهر آزادی آن پیر و جوان *** روز و شب جنگیده چون شیر ژیان

فتح آن از بهر ایران بس عظیم *** این عنایت از خداوند رحیم

شهر خرّم چون خدا آزاد کرد *** ملّت ما را خدا دلشاد کرد

بس اسیر و کشته از دشمن بجاست *** شاد و خرّم شهر خرمشهر ماست

عاقبت شد دشمن دین سرنگون *** شکر این نعمت نگر در شهر خون

ملّت ایران زمین نشد سر فراز *** پرچم پر افتخارش برفراز

گرد هم رزمندگان چون سرفراز *** در صف واحد بپا کردی نماز

ص: 117

گر چه خونین نام خرمشهر ماست *** بر زمین کوبیدن دشمن رواست

بار دیگر همچو فرزندی عزیز *** جزو ایران گشته با جنگ و ستیز

گر چه ویرانه ز دستان عدوست *** بس دلاور ملتی در خاک اوست

بار دیگر زنده نخلستان شود *** آن لب دریا گل و بستان شود

نقش دل ها نام خرمشهر ماست *** حافظ این خاک پهناور خداست

ملت ایران «طبیبا» زنده است *** لاله گون ایران ما پاینده است

ص: 118

اقتصاد زندگی

نه دستان خود را فرو بسته دار *** نه چندان گشادست خود را به دار

که بخشندگی ارزش آدمی است *** تهی دست و بیچاره را مرهمی است

چو بخشنده باشی نباشی بخیل *** ولیکن نه چندان که گردی ذلیل

میانه روی در جهان، همچو گنج *** نداری به گیتی دمی درد و رنج

نکردی چو دستان خود را دراز *** عزیزی و پیش همه سرفراز

چو کس در جهان عزت نفس داشت *** گروگان کجا آبرویش گذاشت

به کوشش گشادست و بازوی خویش *** حذر کن ز سستی و احوال ریش

به دست آوری چون بکوشی بسی *** و گرنه چو خشکیده خار و خسی

میان خلائق تو دانی بھی *** چه خوش گر فراتر تو گامی نھی

«طبیبا» میانه روی کن همی *** که این عزت و افتخار بنی آدمی

ص: 119

مصیبت خانه علی علیه السلام

پیش مرگ مرتضی شد فاطمه *** در دو گیتی برترین بود از همه

در رحم محسن کنار مادرست *** او نخستین پیش مرگ رهبرست

قدر مولای دو عالم تا کجاست *** محسن و زهرای اطهر جان فداست

از مصیبت خون جگر خیر النساست *** خون بگرید گر همه عالم رواست

ضربه در پهلوی زهرا شکست *** رشته عمرش از آن ضربه گسست

آتش فتنه چنان بالا گرفت *** شعله هایش خانه مولا گرفت

قدرت مولای دین بوده بسی *** نی در عالم مثل او بوده کسی

صبر او صبر خدائی بوده است *** ورنه کی دشمن از او آسوده است

فاطمه بگرفته دامان علی *** چون علی مرتضی بودی ولی

دختر خیر البشر مضروب گشت *** ظلم و بیداد عدو از حد گذشت

بازوی زهرا سیه شد از نیام *** چون عدو بگرفته در دستان زمام

فاطمه نقش زمین مدهوش بود *** بس عدو ظلم و ستم بر او نمود

مرتضی در مسجد پیغمبرست *** از جفا عمامه اش نی بر سرست

ص: 120

هر دو دستان علی بسته عدو *** تا که بیعت غاصبان گیرند از او

خطبه غرّای زهرا را بخوان *** حق و باطل یک به یک بینی عیان

خطبه در مسجد چنان غوغا کند *** غاصبان را تا ابد رسوا کند

حافظ جان علی بودی بتول *** درگه حق جان او جان رسول

قدر زهرا لیلة القدرست و بس *** شیعیان را فاطمه فریاد رس

در جهان ام الائمه فاطمه *** بر وجودش چشم امید همه

روز محشر فاطمه غوغا کند *** دشمنان را یک به یک رسوا کند

مادر امت که زهرای بتول *** بر همہ امت پدر باشد رسول

امر حق بر والدین احسان کنیم *** هر حق گوید بباید آن کنیم

از فضیلت های زهرا گو «طبیب» *** برترین باشد به درگاه حبیب

ص: 121

کوثر

سرچشمه ی فیض خدا علی است *** بر جمله عالم هستی علی ولی است

علی که مظهر تام و تمام اوست *** بعد از رسول خدا جانشین دوست

بهتر ز او به جهان خلقتی نبود *** مقام شامخ او را خدا ستود

مقام و منزلت مرتضی خدا داند *** چو جان خیر رسل مرتضی داند

گفتا نبی که چو هارون علی وصی است *** دانی که جان نبی مرتضی علی است

بنگر مقام و منزلت مرتضی کجاست *** میلاد او به سرا پرده ی خداست

آشنا بشنود ز هر موجود *** مولای متقیان علی در عالم بود

حوض کوثر چو جام نوشین است *** ساقی آن ولی آئین است

نام کوثر لواے این اشعار *** بر فراز سخن شود در دار

قدر مولا علی «طبیبا» چیست؟ *** جز خدا اگه از مقامش کیست؟

ص: 122

عطش حسین

چون گل خشکیده لب های حسین *** آب دیده دیده لب های حسین

در میان سینه ها شد همهمه *** العطش گفتا حسین فاطمه

جسم و جان از تشنگی سوزد و همی *** جرعه ی آبی بر آن لب مرهمی

مهر زهرا در جهان آب فرات *** بهر فرزندش کنون آب حیات

از عطش سوزد لب مولا و دوست *** نی مروت در دل اعداء اوست

نی ز کس آب روان خواهد حسین *** نی ز آن کوفیان خواهد حسین

دیده ی مولای دین بیند سراب *** کودکان عطشان پی یک جرعه آب

تشنه لب نوشیده از جام بلا *** تا قیامت شاهد لب کربلا

از عدو سنگی نشسته بر جبین *** خون گرفته صورت مولای دین

صورت مولای دین گشته خضاب *** خون صورت تر کند لب جای آب

پیروهن از بهر صورت باز کرد *** حرمله تیری سه شعبه ساز کرد

حرمله آن دشمن دیرینه اش *** چاک کرده با خدنگی سینه اش

سینه اش از تیر دشمن چاک شد *** غرق در ماتم همه افلاک شد

ص: 123

خم شد و ناگه درآورده خدنگ *** لاله گون گشته ز خون میدان جنگ

لاله ی در خون نشسته روی خاک *** سجده کرده غرق خون درگاه پاک

با خدا دارد همی راز و نیاز *** قتله گه محراب عشقی و نماز

سینه اش سنگین ز دشمن گشته است *** از دم تیغ عدو بگذشته است

از قفا آن تشنه لب سر داده است *** حجّت حق بر زمین افتاده است

پرچم پیروزی او بر فراز *** تا قیامت پیرو او سرفراز

سرفراز از آن سر به هر شهر و دیار *** زنده شد بار دگر آئین یار

پیرو او زنده می دارد زکات *** چون زکات از بهر طاعت ها حیات

بی زکات هرگز نمازش نی قبول *** این چنین گفته ز گفتار رسول

امر بر نیکی شعار کربلاست *** نهی از منکر اطاعت از خداست

چون نجات آدمیت از بلاست *** این شعار پیروان کربلاست

یاد عاشورای او یاد خداست *** گریه بر آن تشنه لب هر دم رواست

مثل عاشورای خونین اش چو نیست *** تا ابد باید برای او گریست

هر چه گوئی ای «طبیب» از کربلا *** قطره ای باشد ز دریای بلا

ص: 124

خلق و خو

باب علم و معرفت باید گشود *** لحظه ای غافل ز آموزش نبود

اهل ایمان را فراگیری سبیل *** بهر مؤمن یاور و یاری جلیل

مؤمنین را دین و آئین رهنماست *** کار و کوشش رهگشای کار ماست

در مثل باشد مدارا چون پدر *** کن ز کج خلقی تو با مردم حذر

چون برادر خلق و خوی نرم توست *** با همه مردم چنین بودن درست

بردباری منزلت بین تا کجاست *** چون امیر لشگر و فرمانرواست

این حدیث از حضرت پیغمبرست *** خلق و خویش از همه کس برترست

جاودان ماند «طبیبا» این سرود *** بر محمد گو و آل او درود

ص: 125

آه و سوز

دیده گریان و آه و سوز دل *** می رهاند آدمی از آب و گل

چون که دل سوزد در رحمت گشود *** ارزش آدم فزون گریه نمود

چون خریدار دل بشکسته دوست *** این چنین درگاه او رفتن نکوست

قدر آدم درگه او شد فزون *** غیر درگاهش همه دنیای دون

غیر درگاهش مرو آلودگی است *** درگه او رحمت و آسودگی است

این دو روزی را که در دنیا بدی *** خوش اگر مانوس درگاهش شدی

هر چه افزون زین جهان از ما که نیست *** این همه حرص و ولع از بهر چیست؟

کرد موسی با خدا راز و نیاز *** شد کلیم درگه آن بی نیاز

بس خریدار دل پاکیزه اوست *** بی نیازی آورد درگاه دوست

چون که دل پاکیزه از آلودگی است *** غرق در نور و در آن آسودگی است

چون کنی با ربّ خود راز و نیاز *** باب رحمت را کنی با گریه باز

گفت با موسی خدا این گونه راز *** چون ز ما خواهی نیازی سرفراز

گفت با موسی خداوند کریم *** هر چه خواهی از خودم خواه ای کلیم

ص: 126

بی نیازی درگه او بود و بس *** بندگان را او به حق فریاد رس

با گنه کردن دل تو تیره گشت *** بر تو آن شیطان مارد چیره گشت

فرصتی داری در این دنیا هنوز *** کن بسی در نیمه شب آه و سوز

بگذرد از تو خداوند ودود *** آن خداوندی که بس بخشنده بود

نام این دنیای ما دار غرور *** رستگار آن کس رود دار سرور

آدمی چون بگذرد از این جهان *** نیک و بد ها یک به یک گردد عیان

حاصل دنیای ما آن کشت و کار *** تا توانی حاصل نیکو بیار

بر کسی جور و جفا هرگز مکن *** خدعه با یکتا خدا هرگز مکن

ظلم بر خود هم کجا باشد روا *** طاعت حق بهر ما باشد دوا

پس مکن بر خالق و بنده جفا *** بندگان را کن همی حاجت روا

کار نیکو کن «طبیبا» تا توان *** تا بمانی روز محشر در امان

ص: 127

فدک

فدک شهر و دیاری در حجاز است *** نهان در آن بسی اسرار و راز است

چو گویم قصه خیبر هویداست *** فدک شهری که از پیغمبر ماست

بپا عهدی میان اهل خیبر *** منافق با یهودی شد برابر

چنان عهدی که مسلم را کند خوار *** بکوبد بر زمین آئین دلدار

پیام از جانب پروردگارست *** عدو پیمان شکن بس نابکارست

بپا جنگی میان کفر و اسلام *** که آن فتنه شود در نطفه ناکام

میان قلعه ها سنگر گرفتند *** به دستان نیزه و خنجر گرفتند

علی شیر خدا با دست خالی *** بفرمان نبی با شور و حالی

در خیبر ز جا بر کنده ناگه *** پیامبر شد از آن پیروزی اگه

چنان جنگی در آن عرصه بپا شد *** منافق از یهودی هم جدا شد

پی پیروزی سردار اسلام *** یهودی همچو موری شده در آن دام

یهودی عهد و پیمان با نبی بست *** یهودی ز آن دیار و قلعه بگذشت

نه جنگی و نبردی در میان بود *** همان عهد نبی بر جا عیان بود

ص: 128

یهودی چون چنین رحمت بدیدی *** در آن دم لذت بخشش چشیدی

همه ملک فدک بر حضرتش داد *** نہ جنگی و هیاهوئی و فریاد

غنیمت چون نباشد ملک او گشت *** یهودی از فدک این گونه بگذشت

فدک ملکی سراسر باغ و بستان *** محمّد در حقیقت مالک آن

به فرمان خدا آن ملک آباد *** به زهرا بهر مهر مادرش داد

علی کاتب به فرمان به نبی بود *** بر این امر خدا شاهد علی بود

دگر شاهد که در این رقعه خوانی *** به فرمان نبی اسماء بدانی

فدک ارث پدر هرگز نبودی *** سراسر ملک او گر برده سودی

فدک ملکی که زهرا مالک آن *** همه محصول آن از فاطمه دان

نه ارثی و نه میراث از رسول است *** فدک ملکی که از آن بتول است

حسد بر ملک زهرا ناروا بود *** گرفتن از کف زهرا خطا بود

نه کس برگرد مولا یار و یاور *** نه ملکی و زراعت بهره آور

علی را غاصبان خانه نشین کرد *** علی با کار خود یاری دین کرد

چراغ دین عدو خواهد که خاموش *** خدا را کرده آن غاصب فراموش

ص: 129

اگر چه دین و آئین پشت ابرست *** ولی روشن ز نورش برّ و بحرست

چراغ دین هر آن کس پف نمودی *** بسی احمق درین کاشانه بودی

چراغ دین خدا روشن نمودی *** همه در های رحمت را گشودی

هر آن کس را سرشت و سیرتی راست *** ز جا از بهر آئین خدا خاست

اگر ملک فدک از آن زهراست *** چرا ملک فدک دشمن همی خواست

فدک ملکی همه از آن زهراست *** چنین گفته یقین دانم همه راست

فدک در دست زهرای امین است *** به زیر آسمان ملکش همین است

تصاحب کردہ غاصب ملک زهرا *** خدا لعنت کند آن غاصبان را

چو زهرا ادعا و شاهد آرد *** به زهرا شد فدک بار دگر رد

بزد ظلم یک سیلی به زهرا *** گرفت آن نامه را از دست عذرا

دل غاصب ز کج راهی بسی سخت *** خدو بر نامه اندازد سیه بخت

به دستان پاره پاره نامه ی دوست *** که ظالم تر ز هر ظالم بسی اوست

چه کرده آن عدو با دخت خاتم *** دعای فاطمه بنگر در آن دم

چو نامه پاره پاره کردی امروز *** کند پاره شکم دستان فیروز

ص: 130

تو دانی عاقبت پاره شکم شد *** دعای فاطمه نی بیش و کم شد

بحق ملک فدک از صاحب ماست *** خوشا آن دم که از ام القرا خاست

فدک ملکی «طبیبا» از بتول است *** ز آل فاطمه دانی قبول است

ص: 131

ظلم

نکن ظلم و جوری به کس *** نگر عاقبت را نمانده نفس

که بی پایه ظلم است و جور *** نه ظالم بماند همیشه به دور

نه ظلمی به خود کن نه کس *** پی عاقبت باش و فریاد رس

ستمگر قوی پنجه گر در جهان *** سیه بختی خود نمودی عیان

چو موری به درگاه جبار بود *** جزایش ابد آتش و نار بود

چنان با جفا حرمت حق شکست *** ستمدیده وامانده درجا نشست

گر ایمان نباشد به دل ها قوی *** ستمگر به گیتی فراوان شوی

غروری که ظالم بر آن استوار *** نماند همی در جهان برقرار

بباید که دستان ظالم شکست *** ز هم تار و پودش گسست

پر و بال او را بزن با تبر *** ولی امر و فرمان او را مبر

که این راه رسم خداوندگار *** که ظالم نماند درین روزگار

به پایان عمرش ذلیل است و خوار *** نه یار و نه یاور در آن گیرودار

بسوز و در آتش ز کردار خویش *** که او خود فرستاده آتش به پیش

ص: 132

جهان با عدالت شود استوار *** ز آئین و دین خداوندگار

کرامت «طبیبا» ره راست بود *** همه انبیا را همین خواست بود

بدیدی که در روزگاران پیش *** همه ظالمان سر نجاك اند و ریش

نه نام نکو مانده از او به جا *** همی درس عبرت بود بهر ما

به درگاه یزدان سرافکنده است *** ز وحشت رخ او که جان کنده است

ز وحشت همانند خشکیده نی *** بسوزد در آتش که آسوده نی

رهائی از درگاه یزدان بعید *** بلرزد وجودش ز بانگ وعید

ص: 133

فاطمه زهرا سلام الله علیها

گوهر خلقت که زهرا نام اوست *** عالم هستی مثال جام اوست

قدر زهرا را نمی داند کسی *** دست زهرا را نبی بوسد بسی

قدر زهرا ليلة القدر فلک *** بوسه بر درگاه او دارد ملک

در غم هجر پدر سوزد همی *** جز علی ، زهرا ندارد همدمی

مرتضی شاه ولایت بود و بس *** فاطمہ بھر علی فریاد رس

دشمنی با فاطمه از حد گذشت *** عاقبت بین فاطمه بی تاب گشت

فاطمه با محسن اش پشت درست *** دشمن زهرای اظهر کافرست

آتش کینه چو دشمن بر فروخت *** فاطمه پشت در خانه بسوخت

بهر یاری علی در پشت در *** جان فدا شد بهر آئین پدر

فاطمه غرق غم هجر پدر *** جان به لب شد فاطمه در پشت در

فاطمه از غم تنش چون آب شد *** بهر رفتن زین جهان بی تاب شد

این امانت رحمت للعالمین *** چون گلی پر پر شد از بیداد کین

از غم هجرش بسوزد عالمی *** این غم هجران ندارد مرهمی

ص: 134

شاهد بیداد و ظلم غاصبان *** مرقد گم گشته دارد این بیان

مهدی زهرا بگیرد انتقام *** چون شود دوران هجرانش تمام

مصطفی دارد یگانه دختری *** قدر آن دخت به قرآن کوثری

مرقد زهرا نمی دانم کجاست *** لیک روشن ز آن گهر ارض و سماست

در غم زهرا بسوزی ای «طبیب» *** پیرو زهرا نسوزد در لهیب

ص: 135

غیبت

آبروی کس ز غیبت برده است *** لحم مردار برادر خورده است

چون که غیبت کار زشت و بس خطاست *** این چنین خوردن تو دانی نارواست

از زنا جرم و خطا افزون ترست *** خون جگر غائب ، دو چشمانش ترست

عرض مردم می برد با کار خویش *** عاقبت بنگر چه می آید به پیش

ناتوان آن کس که غیبت می کند *** ریشه ایمان خود را می کند

آدمی را در دو گیتی خفت است *** طعمه سگ های دوزخ غیبت است

غیبت مردم چه خوش در کام ما *** چون که شیطان در گذر همگام ما

ارزش ما در جهان چون بندگی است *** در دو گیتی بندگی سازندگی است

ارزش ما در جهان تقوای دل *** درگه حق آن که بی تقوی خجل

گر زنیکی ها بگوئی بس صواب *** یک دمی از امر خالق رو متاب

خالق خود را «طبیبا» یاد کن *** با نکوکاری دلت آباد کن

ص: 136

جدائی

هر کجا جنگ و ستیزی در میان *** پای شیطان هم در آن عرصه عیان

گه برادر با برادر در ستیز *** یا که دل هاشان جدا و در گریز

ما در آئین خدا یک امتیم *** پیرو پیغمبران رحمتیم

پس چرا با هم خصومت داشتیم *** بهره نابودی هم برخاستیم

حب دنیا گر به دل ها لانه کرد *** خود پسندی جمله دل ویرانه کرد

بر سر محشر کجا جنگ و ستیز *** یا که بر دیده نشیند تیر تیز

مال دنیا مال دنیا بود و بس *** گر دهی در راه حق فریاد رس

مژده آن کس بنده ی یکتا خداست *** نی مطیع امر و فرمان هواست

بنده از دنیای فانی دل برید *** عاقبت راه سعادت برگزید

جمله دنیا آن متاعی بس قلیل *** جاودان در جان و دل عشق جلیل

آن که عشق حق به دل دارد بسی *** کی کند جنگ و عداوت با کسی

می کند از خود دفاع در این جهان *** چون که بیند ظلم و بیدادی در آن

وه چه کوته عمر این دنیای ماست *** عاقبت بنگر که پایانش بقاست

ص: 137

آن که دریا دل شود آلوده نیست *** بهر عقبی یک دمی آسوده نیست

آدمی تنها به گیتی پا گذاشت *** غیر لطف حق به دل هرگز نداشت

پس چه شد در این دو روز زندگی *** شد فراری از خدا و بندگی

چون گریبان همه گیرد اجل *** پس ندارد این فراری هم محل

پس بیا با هم به یک دل شویم *** هم دلانی جمع در محفل شویم

چون یکی گردد دل ما شیعیان *** رحمت حق را ببینی در میان

عمر ما کوتاه و راهی بس دراز *** بعد از این دنیا نگر اسرار و راز

یک نفس گر مانده از عمر گران *** مژده گر قدرش بدانی ای فلان

زین جهان رفتن دگر برگشت نیست *** در جهان ما به حق هوشیار کیست؟

اهل دنیا در جهان در خواب ناز *** چون که از دنیا رود شد دیده باز

نیک ها را تا توانی کن زیاد *** دشمن خود را مبر هرگز زیاد

دشمن ما آن هوی و آن هوس *** در جهان تقوای دل فریاد رس

هر که تقوی پیشه آرد رستگار *** بهتر از آن را نیابی تو به دار

اهل تقوا را خدا داند حبیب *** اهل تقوی نی بسوزد در لهیب

ص: 138

حق تعالی بس در رحمت گشود *** یاری تقوی دلان هر دم نمود

گر همه کار تو از بهر خداست *** در قیامت جنت الماوی تر است

ناامید از خالق هستی مباش *** در ره حق و حقیقت کن تلاش

عاقبت تنهای تنها می شوی *** یکه و تنها تو از دنیا روی

چون به سوی حق تعالی می روی *** درگه پاکش چه همره می بری

خود حساب کار خود کن ای رفیق *** تا شوی در کار خود هر دم دقیق

آبروی کس در این دنیا مریز *** بی جهت با کس مکن جنگ و ستیز

مال مردم مال مردم دان و بس *** پیش تو هرگز نماند مال کس

بین خود را با خدا کن با صفا *** بر خدا و خود مکن هرگز جفا

بگذرد از تو خدای مهربان *** چون که باز آئی بسویش این فلان

مهربان تر از خدای خود مجو *** در دل شب با خدا کن گفتگو

چون که او بس مهربان و غافرست *** عیب ما را بس ز مردم ساترست

جمله ی جرم و گنه بخشیده است *** چون ترا با دیده تر دیده است

آبروی تو نریزد روز حشر *** کار نیکوی ترا او کرده نشر

ص: 139

از عطایش هر چه گویم ذرّه است *** بس عطا بر تک تک ما کرده است

از خدا داری «طبیبا» شور و حال *** این عطا افزون طلب از لایزال

ص: 140

اصفهان

اگر چه اصفهان نصف جهان است *** چو آئینه جهان در آن عیان است

اثر هائی ز هر دوران در آن است *** یکی میدان آن نقش جهان است

نظر کن قلب ایران اصفهان است *** روان زاینده رودش چون روان است

در ان صنعت قدیم و هم جدیدست *** به پیش اهل دنیا رو سپیدست

ز هر جای جهان دارد مسافر *** برد از هر چه بیند حظ وافر

ز دانشگاه و مسجد سرفرازست *** لوای حق پرستی بر فرازست

در آن آرامش و صلح و صفا بود *** میان مردمان عهد و وفا بود

بنا هایش ندارد مثل و مانند *** به هر جایش عیان نقش هنرمند

به هر جایش یکی بازار آباد *** در آن بینی هر آن چه دل کند یاد

در آن آب و هوائی معتدل بود *** به هر کویش ادیب و اهل دل بود

به هر جایی که هستی سوی آن آی *** کنار زنده رودش شب بیاسای

ز دیدارش دل تو شاد گردد *** ز هر اندوه و غم آزاد گردد

«طبیبا» اصفهان شهر شهیدان *** به هر جایش ببینی اهل ایمان

ص: 141

مرتضی علی علیه السلام

قطب عالم حجت حق مرتضی ست *** مظهر و آئینه ی یکتا خداست

در جهان قرآن ناطق مرتضی ست *** مثل کعبه حرمت او پیش ماست

در زمین و آسمان مولا علی است *** او که بعد حضرت خاتم ولی است

گر چه او بعد از نبی خانه نشین *** حافظ قرآن و آئین مبین

جنگ و صلح مرتضی امر خداست *** هر که با او می ستیزد نارواست

رستگار آن کس یار مرتضی ست *** دشمنان را آتش دوزخ جزاست

مثل هارون بهر ختمی مرتبت *** چشمه ی فیض خدا و مرحمت

بر فراز آمد نبی عید غدیر *** امر حق آرد علی را بر سریر

هر کسی با او ستیزد کافرست *** جنگ کافر با خدای قاهرست

بی ولایت گر در عالم کس نبود *** نی جهنم را خدا خلقت نمود

هر کسی دارد ولایت را قبول *** در دلش عشق خدا بود و رسول

هر که قصد کوچ دارد زین جهان *** چشم و دل بیند علی را در میان

مست آن روزم که بینم روی دوست *** عشق من دیدار روی ماه اوست

ص: 142

مرتضی در روز محشر قاسم نار و بهشت *** او که با ایمان سعادت را نوشت

حبّ مولا روح ایمان بود و بس *** این ولایت عاقبت فریاد رس

رستگار آن کس که یار مرتضی ست *** امر و فرمان علی امر خداست

هر که باشد یار مولا ای «طبیب» *** نی بسوزد روز محشر در لهیب

ص: 143

اسرائیل باید نابود شود

مسلمانان ید واحد چو گشتند *** عدوی دین و آئین را شکستند

چنین مشتی که پتک آهنین است *** سلاح مسلمین از بهر کین است

فلسطین قلب آئین مبین است *** حیات دین حق آن سرزمین است

اسیر دست دژخیمان فلسطین *** چنین درد و غمی بر ما چه سنگین

مسلح تا به دندان دشمن دین *** نبردی بی امان دارد فلسطین

سلحشوران آن مرد و زنانند *** همه جان بر کف و در جبهه مانند

فلسطینی کند دستان خود مشت *** که دشمن کودک و زن ها همی کشت

فلسطینی جوانمرد و سلحشور *** به میدان، دشمن دین را کند مور

چنان دشمن ذلیل و ناتوان است *** که آماج گلوله کودکان است

مسلمانان بپا خیزید و فریاد *** که دشمن می کند بس ظلم و بیداد

اگر ساکت نشینی بس گناه است *** فلسطینی غریب و بی پناه است

اگر بانکی بر آرد یاورش کیست؟ *** بپا خیزد کسی همراه او نیست

چرا دشمن میان خانه اوست *** پریشان محفل و کاشانه اوست

ص: 144

عدو آماده هر ساز و جنگ است *** همیشه حمله هایش بی درنگ است

بگیرد به دم به دم ملک و زمین را *** برد همراه خود ایمان و دین را

کجا ایمن زاد هر ملک و ملّت *** بگیرد از همه امید و حشمت

فروشد چون سلاح و اسلحه بیش *** نفاق اندازد و هر دم رود پیش

مسلمانان جدا از هم چو گشتند *** کجا در راه حق از جان گذشتند

دمادم ملک و ملت ناتوان گشت *** قوی دشمن در آن جا تا توان گشت

به فرمان خمینی روز قدس است *** همی یادآور پیروز قدس است

رها گردد فلسطین ای مسلمان *** چنین پیروزی ملت یقین دان

فلسطین عاقبت امن و امان است *** از این بهتر کجا خلق جهان است

به امید چنین روزی کنیم جنگ *** کنیم عرصه بر آن دشمن همی تنگ

نماند در میان دیگر عدوئی *** سراسر گر فلسطین را بجوئے

بجوشد چشمه ی فیض خداوند *** نیابی از فلسطینی تو در بند

خداوندا ز تو خواهم ره راست *** فلسطین همچو قلب امت ماست

خدایا قدرتی ما را عطا کن *** گرہ هاے دل ما را تو وا کن

ص: 145

به دستان مسلمانان عدو خوار *** اگر مسلم همه یک دل درین دار

مسلمان گر بجنگد دشمنش خوار *** خدایا تو فلسطین را نگهدار

بسی همدل به در این جهانیم *** ز کید دشمنان باقی بمانیم

چه خوش در راه حق جان داده باشیم *** نه در پیش عدو افتاده باشیم

«طبیبا» شور و حالی در سرود است *** زن و مرد فلسطین با وجود است

ص: 146

گرہ گشائی

خوشا بنده ی پاک و نیکو سرشت *** که در نامه کردار نیکو نوشت

رضای جهان آفرین خواسته *** ز جان بهر خدمت به پا خاسته

گشاید گره ها ز ابروی خویش *** بود مرهمی بهر دل های ریش

ز خدمت دل مردمان شاد کرد *** نه با کس دمی داد و فریاد کرد

که خدمت به مردم رضای خداست *** چنین افتخاری ز کردار ماست

خدا گر یکی بنده اش دوست داشت *** بدو کار مخلوق خود وا گذاشت

گره گر گشائی ز کار کسی *** جزای تو در گاه یزدان بسی

ز کار مسلمان گره باز کن *** ز درگاه حق خود سر افراز کن

به از این چه خواهی در این روزگار *** که راضی ز تو گشته پروردگار

گره گر به کار تو باز شد دمی *** تو بگشا گره ها ز کار بنی آدمی

ز کار تو راضی خداوندگار *** چه خوش زندگانی درین روزگار

چنین گفته را گر بگیری به کار *** نبینی گره ای برادر به دار

بیا ای برادر خداگونه باش *** برای رضای خدا کن تلاش

ص: 147

دو روزی اگر زنده باشی چه سود *** اگر کار تو بهر خالق نبود

همه کار خود به خود کرده ای *** تو دانی به گیتی یکی برده ای

ز خالق چه خواهی ز کردار خویش *** سر افکنده بنده نباشی تو بیش

«طبیبا» خداگونه باش و بسوز *** شب تار مردم نما روز روز

ص: 148

شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

حسن که اختر تابان رهبریست *** اولاد خاتم و آوازه عسگریست

نگین حلقه هستی در عالم است *** امام و حافظ آئین خاتم است

وجود او که چو خورشید بر فراز *** دارد به نور وجودش جهان نیاز

دشمن ز حال پریشان کند خروش *** خواهد که نور خدا را کند خموش

به گرد او که چو دیوار دشمن است *** نی عسگری ز دشمن خونخوار ایمن است

دشمن که ذره و جرسومه ای سیاه *** بد عاقبت ز بد خویش شد تباه

نور خدا نشود در جهان خموش *** در چنگ شیر ژیان دشمنان چو موش

حسن که مظهر و آیینه ی رسول *** با جان مشیّت حق را کند قبول

عمر حسن چو رسیده به پنچ و بیست *** نى ز جور و جفا تواند زیست

او ز جانب حق امام معصوم است *** ز جور دشمن دین عاقبت مسموم است

خون جگر فاطمه ز بیدادست *** شیعه ی او همی به فریادست

مهدی فاطمه عزادار است *** حجّت باقیه درین داراست

زین مصیبت پسر بسی گریان *** در فراق پدر بسی نالان

ص: 149

چشم امید ما بر آن مولاست *** نور چشم و ولی نعمت ماست

مأمن ما مرقد آن سرورست *** بر سماوات و زمین او رهبرست

گنبد او را عدو ویرانه کرد *** از عداوت غرق خون کاشانه کرد

دشمنی های عدو با صاحب است *** او که خون جد خود را طالب است

قلب دشمن از عداوت مثل سنگ *** او چه آرد زین قساوت ها به چنگ

آتش دوزخ به گردد دشمنان *** بس بسوزاند عدو را بی امان

لعنت حق تا ابد بر دشمن است *** دشمن حق پیرو اهریمن است

بارالها این دعا کن مستجاب *** نقشه های شوم دشمن کن بر آب

گو «طبیبا» از امامت تا توان *** تا که آید صاحب عصر و زمان

ص: 150

گره گشائی

جهان ما نگری سر به سر همه پندست *** گره گشای خلایق بسی جوانمردست

بر آن چه کار نکو می کنی به خود کردی *** اگر به عاقبت کار خود تو دلبندی

گره به کار خلایق چه کار آسانی ست *** گره گشودن آدم چه کار انسانی ست

گره ز کار خلایق گشا خردمند است *** ز اجر خالق هستی همیشه خرسند است

هر آن کسی که گره ها گشود دل شادست *** در آخرت ز گره ها خانه آبادست

رضای خالق هستی «طبیب» بدست آور *** جزای کار نکوی تو می دهد داور

ص: 151

استجابت دعای حضرت فاطمہ سلام الله علیها

فاطمه درگاه یزدان صاحب عز و جلال *** چون نگین حلقه هستی وجودش در مثال

گر نبودی فاطمه نی خلقت خیر البشر *** فاطمه خیر رسل را در جهان نور بصر

دست او بوسیده پیغمبر که خیر انبیاست *** یاور و پشت و پناهی بهر خیر اوصیاست

فاطمه ام الائمه همسر شیر خداست *** از عطوفت مادر خیر البشر خیر النساست

تا قیامت قدر زهرا را نمی داند کسی *** گر بگوید وصف زهرا را همه عالم بسی

زد یکی سیلی به روی فاطمه آن نانجیب *** خون جگر از آن همیشه تا قیامت شد حبیب

رقعه ی ملک فدک را پاره کرده آن خبیث *** عاقبت بشنیده ای حال فکارش در حدیث

فاطمه خیر النساء العالمین دخت نبی است *** فاطمه پشت و پناه و یاور و یار علی است

غرق در غم دختر خیر البشر از دشمن است *** نی ز جور دشمنان در خانه خود ایمن است

شد شکم پاره در آخر زآن دعای مستجاب *** گردش دوران نگر فرجام او در آسیاب

در جوانی با در خانه چو پهلویش شکست *** عاقبت از آن مصیبت رشته عمرش گسست

فاطمه یکتا گهر دخت نبی اکرم است *** فاطمه آئینه قرآن و دین اقوم است

آن شهیده اولیه مظلومه ی این عالم است *** عالمی از بهر زهرا تا ابد در ماتم است

ص: 152

انتقام خون زهرا چون به دست قائم است *** انتظار روز موعودش در عالم دائم است

عرصه ی محشر دگرگون از حضور فاطمه *** اهل محشر را ندا چشمان فروبسته همه

در کف او غرق خون پیروهن اولاد اوست *** حاکم روز قیامت دوست دوست

کس نداند مرقد زهرای مرضیه کجاست *** خود نشان ظلم و جور بی امان اشقیاست

تا قیامت خون بگرید شیعه ی زهرا کم است *** فاطمه خیر النسا، و یادگار خاتم است

روز محشر چشم امید همه بر فاطمه *** دیده ها از هول محشر یک به یک گریان همه

یاد زهرا تا ابد پاینده ماند در جهان *** دل شکسته یاد زهرا کن «طبیبا» تا توان

ص: 153

غلبه بر هوی

هر آن کس که بر نفس خود غالب است *** رضای یگانه به حق طالب است

هوی چون که دشمن ترین دشمن است *** کجا آدمی از چنین دشمنی ایمن است

اگر چه بنی آدمی را هوی آمرست *** ولی نی هوی بر دل آدمی قاهرست

ز عقل و خرد آدمی سر فراز *** لوای خداگونه بودن کند بر فراز

هوای دل آدمی چون ندارد قرار *** به گیتی عنانش بدست آوری استوار

مهار هوی و هوس چون که آری به دست *** ز شر هوی و هوس پس توانی تو رست

زیاد خدا دل در آرامش است *** تن و جهان آدم در آسایش است

هوی چون که سلطان بر آدم نبود *** همی خواهش از آدمی می نمود

چو امروز و فردا هوی را کنی *** ز دل حب دنیا برون افکنی

هوی چون عنایت ز آدم ندید *** دگر دست از این یاوه گوئی کشید

«طبیبا» چو نهی اش کنی سود بود *** خدا یاور و صاحب جود بود

ص: 154

پرچم سرخ کربلای حسین علیه السلام

خاک گرم کربلا غوغا کند *** دشمنان دین حق رسوا کند

حق و باطل روبرو در کربلاست *** عاقبت پیروزی از آن خداست

گر حسین فاطمه در خاک و خون *** دشمنان دین حق خوار و زبون

نهضت پاک حسینی زنده است *** تا قیامت راه او پاینده است

مرقد پاک حسین تشنه لب *** گرد آن عاشق بسوزد روز و شب

بس ملائک زائر او هر شب است *** یاد آن سر داده تشنه لب است

گرد آن مرقد همه پروانه اند *** پا برهنه سوی آن کاشانه اند

دشمن دین مثل سنگی سینه اش *** زائران را می کشد از کینه اش

آتش خشم خداوند ودود *** در کمین دشمنان پیوسته بود

گر چه زائر پیکرش در خاک و خون *** خون کند کاخ ستمگر واژگون

هر محرم شور عاشورا بسی است *** عاشق کوی حسینی هر کسی است

چون که دل جای حسین تشنه است *** عاشق او جان و دل ها گشته است

گر چه دشمن می کشد از عاشقان *** خون عاشق در رگ پیر و جوان

ص: 155

خون عاشق خفته گان بیدار کرد *** شور عاشورا به پا در دار کرد

پرچم سرخ حسینی بر فراز *** عالمی از نهضت او سر فراز

بر فراز گنبد او پرچم است *** صاحب عصر و زمان صاحب دم است

تشنه لب در قتلگه جان داده است *** قطعه قطعه پیکر افتاده کرد

کشته ی در خاک و خون کربلا *** تشنه لب نوشیده از جام بلا

ظلم و بیداد و ستم غوغا نمود *** دشمن او بر حرم آتش گشود

از مصیبت کربلا ماتم سراست *** تا قیامت این عزاداری به پاست

مهدی صاحب زمان خون خواه اوست *** او که سر داد از غفا در راه دوست

سرور جمله شهیدان شد شهید *** مثل روز او «طبیبا» کسی ندید

ص: 156

یک دل

آلوده مکن بشر دل خود به گناه *** باید که بری به درگه حق تو پناه

پاکیزه دل تو ای بشر جای خداست *** آلوده اگر دلت شود جای هواست

داری تو دلی که جای حق یا که هواست *** بیرون ز دلت هوس کنی جای خداست

پاکیزه دل تو دم به دم یاد خداست *** از غیر خدا حریم دل پاک و جداست

در پیکر و جان تو دو دل جای نداشت *** خوش حبّ خدا در دل تو ماوی داشت

کن یاد خدا هر شب و هر روز «طبیب» *** بهتر ز خداوند نداری تو حبیب

ص: 157

عاشور حسین علیه السلام

اے حسین فاطمہ *** دیده ها گریان همه

یار و غمخوار توئیم *** ما عزادار توئیم

یاد تو مرد و زنیم *** بر سر و سینه زنیم

عالمی در ماتم است *** دیده گریان خاتم است

از غمت بشنیده ایم *** ما سیه پوشیده ایم

عشق تو در جان ما *** راه تو ایمان ما

یاد تو فریاد ما *** نے رود از یاد ما

یاد تو دل را شکست *** بر دل ما غم نشست

اشک دیده شد روان *** زنده شد روح و روان

گر نبودے کربلا *** دین جدّت بر فنا

زنده کردی این جد *** پس بماند تا ابد

ما نبودیم کربلا *** تا کنیم جان را فدا

کن خداوندا نصیب *** تا روم راه حبیب

ص: 158

پرچم تو بر فراز *** پیرو تو سر فراز

بگذرد این روزگار *** آن که با تو رستگار

مژده گر فرجام کار *** راضی از ما کردگار

کربلا گر پر بلا *** حق و باطل شد جدا

حق حسین تشنه لب *** یاد او کن روز و شب

گر چه باطل کشته است *** زنده بر حق گشته است

ما شهادت می دهیم *** سر به راهت می نهیم

زنده کردی تو نماز *** مخزن اسرار و راز

تو بپا کردی صلات *** بعد از آن امر زکات

این شعار کربلاست *** امر و نهی حق بجاست

امر او معروف بود *** نهی از منکر نمود

روز عاشورا چه بود *** شاه مظلومان که بود

مثل آن روزش نبود *** تاری از آئین زدود

حبّ او دارد اثر *** چون درختی پر ثمر

ص: 159

حبّ او دانی کجاست *** در دل پاکان ماست

یا حسین گوید سه بار *** دل شکسته شد به دار

این نشان مومن است *** او که آخر ایمن است

گریه بر او کن ہسے *** بهتر از تو نے کسی

گریه می شوید گناه *** درگه او بر پناه

اخرت بر پا شود *** دشمنش رسوا شود

بس مقام او رفیع *** روز محشر او شفیع

چشم امید همه *** بر حسین فاطمه

این چکامه از «طبیب» *** بهر مظلوم غریب

ص: 160

روز ملّی فن آوری هسته ای

ز فصل بهاران چو بگذشت بیست *** در ایران زمین نام آن روز چیست؟

چنان ملّت ما از آن شاد گشت *** زیوق جهانخواره آزاد گشت

در ایران زمین موج شادی بسی است *** ز شادی گلستان دل هر کسی است

چنین نام زیبا که فن آوری است *** انرژی ز هسته برون آوری است

که فن آوری حق این ملت است *** سراپا چنین ملتی همت است

دو صد آفرین بر چنین ملّتی *** که دارد گیتی چنین حشمتی

انرژی ز هسته بسی کار ساز *** به بیگانه ایران ندارد نیاز

انرژی توانی که در هسته است *** بسان یکی گنج در بسته است

انرژی که در هسته بودی نهان *** ز علم و هنر شد در ایران عیان

غنی سازی ما بسی افتخار *** که در صلح و آرامش آید به کار

اگر دشمنی جامه بر تن درید *** ز شوریده حالی به لانه خزید

ششم کشوری خاک ایران زمین *** ز تولید فن آوری برترین

چو ما کشوری زنده و حق پرست *** ز قدرت توان راه بیگانه بست

ص: 161

به درگاه یزدان همه شاکریم *** به درگاه او سر فرود آوریم

نگین جهان خاک ایران شود *** علمدار آئین و ایمان شود

مبادا در این ره که سستی کنیم *** باید در این ره درستی کنیم

«طبیبا» مشو غافل از جستجو *** که ایمان و کوشش تو را آبرو

ص: 162

جنگ خانمان سوز غزه

حماس در جنگ خونین پر توان است *** به گیتی حامیانش مردمان است

شکست صهیونیست ها در چنین جنگ *** برای حامیانش تا ابد ننگ

در عالم دست مردم آهنین مشت *** یکایک دشمنان را عاقبت کشت

چو دشمن هیبت اش در هم شکسته *** به گل ماشین جنگی اش نشسته

کجا آن مردم آزاده رستند *** چو صیدی مردمان غزه گشتند

حماس در جبهه های جنگ پیروز *** به هر جای جهان دشمن سیه روز

زن و کودک شهید و قتل عام است *** بر آن ابدان غرق خون سلام است

بسی نفرت ز دشمن برقرار است *** حماس بر جا عزیز و استوارست

خدا یار و پناه آن عزیزان *** از آن رزمندگان دشمن هراسان

یقین دارم که پیروزی ز خون است *** شقی دشمن همی پست و زبون است

به غزه حمله ور دشمن ز هر سو *** ہمان خونخواره گرگی سیرت او

ز کشتاری که در غزه به پا کرد *** سراسر غزه را غرق عزا کرد

فجایع در نوار غزه غوغاست *** صدای گریه و ناله ز هر جاست

ص: 163

سرانی از عرب گویا که مردند *** که بوئی از مسلمانی نبردند

تو گوئی مظهر کفر و نفاقند *** که با بوش و پرز مشکل ندارند

چو قارون مال و ثروت بی مثال است *** همه از بهر آن جنگ و قتال است

درین میدان که جنگ کفر و ایمان *** همان شیطان اول عرصه گردان

درین عرصه شهیدان رستگارند *** میان زنده ها شوری برآرند

رژیم صهیونیستی خوار و زارست *** چنین خواری به هر شهر و دیارست

نوار غزه مظلوم و غریب است *** امیدش بر خداوند حبیب است

نوار غزه گویا کربلا بود *** جنایت های دشمن بر ملا بود

اگر حمام خون دشمن کند ساز *** «طبیبا» عاقبت غزه سر افراز

ص: 164

دو برادر

گر نبودی تو نکردم خلقتی *** بر خلایق و ز تو دارم منتی

اسوۂ احسن درین عالم توئی *** افضل و فخر نبی آدم توئی

عالمی را تو سراسر رحمتی *** ای حبیبم تو سراپا همتی

خلق تو در عالم هستی عظیم *** پیرو امر تو آخر در نعیم

تو بشیر و هم نذیری ای رسول *** رستگار آن کس ترا دارد قبول

ای پیامبر تو سراجی پر ز نور *** مثل تو هرگز نباشد کس صبور

ای محمّد درگه ما بنده ای *** تو رسول و در جهان پاینده ای

در جهان دانی خدایت ساترست *** هر که پیشی از تو گیرد کافرست

تو نگوئی از هوے و از هوس *** بنده درگاه باشی هر نفس

هر چه گوئی ای پیمبر امر ماست *** پیروی از امر و فرمانت رواست

کافران را گر بترسانی چه سود *** کافران را حبّ ما در دل نبود

چون زکات مومنان گیری نکوست *** پاکی و تطهیر دارائی در اوست

گو پیمبر بر چنین مردم درود *** چون سکینت حاصل آن گفته بود

ص: 165

این رسالت راز ما کردی قبول *** ما ترا پشت و پناهیم ای رسول

آن چه از درگاه ما نازل شود *** مؤمنان را آن قبول از دل شود

ما ترا تا قاب قوسین آوریم *** اوصیا از آل یاسین آوریم

حبّ ما هر کس بجوید در جهان *** عشق تو باید کند اول عیان

استقامت کن پیمبر تا توان *** این چنین باید به گیتی پیروان

گفت پیغمبر که من ایستاده ام *** بارالها درگه ات دل داده ام

پیرو و عاشق وجودش گوهرست *** جای پایش جای پای رهبرست

این مسلمانی که سلمان داشتی *** نی قدم پیش از نبی بگذاشتی

آن مسلمانی کجا و ما کجا *** او که سلمان است و ما مسلم نما

آن همه فرمان و دستوری که بود *** تا توان باید همه اجرا نمود

ای پیمبر تو پیام ما رسان *** تو ز کید دشمنانی در امان

این پیام اکمل برای دین توست *** همچو سر بر پیکر آئین توست

بر ملا کن ای پیمبر در غدیر *** مرتضی شاه ولایت بر سریر

گر نگوئی این پیام ما چه سود *** در مثل پیغمبری هرگز نبود

ص: 166

چون علی باب همه علم تو بود *** باب رحمت بر مسلمانان گشود

چون علی آئینه لطف خداست *** بعد پیغمبر علی مشکل گشاست

بی ولایت نی عبادت ها قبول *** همچون جان تو علی باشد رسول

قدر مولا را نمی داند کسی *** فضل مولا در همه عالم بسی

قاسم روز قیامت مرتضی ست *** ساقی کوثر کنار مصطفی ست

مرتضی چون قاسم نار و بهشت *** عاشق کوی علی نیکو سرشت

هر که خواهد زین جهان بیرون رود *** همره خود حاصل عمرش برد

مرتضی را در دم آخر بدید *** عمر او آن گه به پایان رسید

شافع روز قیامت مصطفی ست *** ساقی کوثر علی مرتضی ست

در قیامت آن قدر بخشد خدا *** تا نبی راضی شود روز جزا

حسن منظر حب مولا بود و بس *** حب مولا عاقبت فریاد رس

غرق نفرت آن که دارد بغض او *** نی برایش مانده یک جو آبرو

راه حق از مرتضی باید شناخت *** تا به آخر همرش باید شتافت

راه کج راهی که پایانش حجیم *** رستگاری در صراط مستقیم

ص: 167

چون علی بر حق صراط مستقیم *** پیروان او قیامت نعیم

بارالها حب مولا ره گشاست *** عشق ما حب علی مرتضی ست

حبّ مولا در وجودم چون سرست *** پیکر بی سر کجا جان دربرست

مصطفی با مرتضی جان ها یکی است *** درگه حق مرتضی جان نبی است

مصطفی آئین حق آورده است *** مرتضی آئین حق پرورده است

او که قرآن را به حق داند علی است *** درگه حق بعد پیغمبر ولی است

کسی مقام مرتضی را نی شناخت *** گر چه آهنگ ولایت می نواخت

این ولایت دین ما را آبروست *** جسم بی جان بی ولایت روبروست

درگه حق چون علی شایسته بود *** جان فدای جان پیغمبر نمود

گر به من عمر جهان بخشد خدا *** نی شوم از حب مولایم جدا

خاک ما با حب او آمیختند *** پس بر آن آب حیاتی ریختند

نی بمیرد آن که دارد عشق او *** در جهان کن عشق مولا جستجو

شیعه مولا هر آن کس بوده است *** در بهشت جاودان آسوده است

گر زند از بهر من بانک رحیل *** پس ببینم پیش رویم آن خلیل

ص: 168

خوش بمیرم تا قیامت روز و شب *** از رخ او جسم و جانم در طرب

گر چه آن دم من ز پا افتاده ام *** بهر دیدار علی دلداده ام

یک نظر گر بر من عاصی کند *** خالق هستی ز من راضی کند

بندگی کردن ره مولا و دوست *** همچو مولا بندگی کردن نکوست

ما کجا و آن شه خوبان کجا *** در ره مولای خود بودن روا

بندگی کردن دوای درد ماست *** از هوی و از هوسرانی جداست

کن «طبیبا» پیروی از راه دوست *** حاکم روز قیامت اوست اوست

ص: 169

عاقبت اندیشی

ما که مهمان خدائیم و همه در نظریم *** دو سه روزی و به سوی خدا در گذریم

گر چه مختار در این عرصه ولی در بندیم *** ز چه رو با عمل خویش به آن دل بندیم

گر خداگونه همه در دو سرا آزادیم *** چون به دلدار همه عرصه دل ها دادیم

روزگاران من و تو اگر دشوار است *** محک ما همه در کشمکش این داراست

این سرا بهر من و تو یکی زندان است *** هر که از پل گذر و شاد و لبش خندان است

روز آخر نبود پیش خداوند بعید *** کار نیکو به جهان عاقبتش بانک نوید

بهر روز دگری چاره بیندیش «طبیب» *** تا نسوزی ز بد خویش قیامت به لهیب

هر چه کردیم درین عرصه دگر روز عیان *** دست و پا شاهد و مهری به دهان

فرصتی هر دم و هر باز دم است *** تو به درگاه خداوند ز هر بیش و کم است

ص: 170

زندگی

حاصل این زندگی دانی که چیست؟ *** رستگاری عاقبت از آن کیست؟

این جهان ما همه جنگ و ستیز *** کار ما هم یا گزیر و یا گریز

راه برتر کس کجا داند که چیست *** غیر را مستقیم راهی که نیست

عاقبت بنگر که پایانش کجاست *** بهر ما هادی که در این راه راست

گر چه مختاری چه کردی انتخاب *** خوش نباشد گر که پایانش سراب

از هوی و از هوس باید گریخت *** آبروی آبرو داران نریخت

با همه کج دار و آن کج را مریز *** خلق خوش سرمایه هر کس عزیز

چون که این عالم همه در پیش دوست *** اگه از هر نیک و بد دانی که اوست

و نیک ها را ده برابر در حساب *** که دهد پاداش نیکی بی حساب

هر خطائی را جزا مانند آن *** بگذرد که آن خدای مهربان

گر ز راه کج تو برگردی رواست *** خالق ما رحمتش بی انتهاست

چون سرانجام ره ما زیر خاک *** مژده گر ما مثل اول پاک پاک

کار نیکو کن «طبیبا» تا توان *** چون رضایی خالق هستی در آن

ص: 171

محبّت

محبّت که شالوده زندگی است *** سراسر همه شور و سازندگی است

محبّت نشان یکی آدم است *** بنی آدم از این نشان خرم است

محبّت دل مرده را زنده کرد *** به گیتی دل زنده پاینده کرد

محبّت کند زنده هر مرده دل *** برآرد دل مرده از آب و گل

محبّت همان مهر پروردگار *** هر آن کس ندارد همانند خار

محبّت اطاعت ز پروردگار *** محبّت همان محور روزگار

محبّت همان دل یکی کرده است *** همه جمع محفل یکی کرده است

محبّت سر آغاز آن میم بود *** به ارزش به از هر زر و سیم بود

اگر ح نشسته به پائین میم *** نماند به دل ها دگر ترس و بیم

به دنبال ح ، ب نمایان شده *** بری از عداوت سراپا شده

نگر ت به پایان آن جا گرفت *** محبّت همه جای دل ها گرفت

محبّت که داروی افسردگی است *** به چرخ آور چرخه زندگی است

محبّت همان نور ایمان ماست *** از آن الفت بین دل ها رواست

ص: 172

به گیتی محبّت چو آئینه است *** نمایانگر آن چه در سینه است

«طبیبا» محبّت که روح تلاش *** دمی غافل از آن به گیتی مباش

ص: 173

مھربانی

مهربانی پیشه کن در روزگار *** تا کنے راضی ز خود پروردگار

مهربانی دام دل ها بوده است *** تاری و نامهربانی برده است

هر که باشد در جهان نامهربان *** یکه و تنها ماند در جهان

نام انسان بر نبی آدم نهاد *** پس جدا بودن ز یگدیگر مباد

آدمیت ریشه ی هر گفتگوست *** آدمی را برتری در خلق و خوست

بھر دل ها مهربانی چون دواست *** پس گوارا مرهمی در آن شفاست

آدمی گر یک دمی بیمار گشت *** دل شکسته آدمی در دار گشت

سختی دل می رود ای آشنا *** بر دل غمدیده اش رحمی نما

مهربانی چون غم دل را زدود *** عافیت باز آمد و بر تو درود

مهربانی کن «طبیب» تا توان *** تا بدست آری دل پیر و جوان

ص: 174

ایمان

هر کسی ایمان خود ابراز کرد *** با سخن گفتن دهان را باز کرد

با زبان سر بر آن اقرار کرد *** نی قبول از او خدا گفتار کرد

در عمل آید همه ایمان پدید *** بس نشان ها در عمل باید که دید

چون عمل آئینه ی ایمان ماست *** امتحان در عرصه ها کاری رواست

امتحان هر روز و شب گیرد خدا *** نیک و بد ها را کند از هم جدا

آدمی را او به حق مختار ساخت *** اختیارش عاقبت آن دار ساخت

کیمیای آدمی عقل و خرد *** بس اثر های نکو از آن برد

هر نبی از جانب رب ودود *** جمله ابواب سعادت را گشود

قدر آدم را خدا داند بسی *** خوش سعادت راه حق جوید کسی

عقل ما دانی چراغ رهنماست *** هادی راه سعادت انبیاست

اختیار آدمی سرمایه است *** او که راه کج رود بی پایه است

یاری حق با عمل باید نمود *** با علی راه سعادت را گشود

این روایت از امام صادق است *** بر همه عالم وجودش حادق است

ص: 175

با عمل ما را همی یاری کنید *** بهر حق پیوسته هر کاری کنید

چون قیامت حاصل کردار ماست *** کشتزاری در مثل این دار ماست

عاقبت بنگر «طبیبا» کیستی؟ *** وای اگر تسلیم درگه نیستی ؟

ص: 176

ذکر خدا

دل اگر خدا خدا کردی *** غیر حق را ز دل جدا کردی

یاد و ذکر خدا کنی هر دم *** دل کنی زندہ اے بنی آدم

دل که جای خدای محبوب است *** غیر او دل سیاه و محجوب است

دل ز یاد خدا شود آرام *** رستگار و چه خوش شود فرجام

کس ندارد دو دل به یک سینه *** خوش اگر دل تهی ز هر کینه

دل که جای خدای بی همتاست *** نی به غیر از خدا در آن پیداست

آدمی را خدا چو دلدارست *** با سعادت همیشه در دارست

بهر او گر کنی بر آن کاری *** او کند دم به دم ترا یاری

یار و یاور اگر خدا بودی *** از همه عمر می بری سودی

ما که آن خدای یکتائیم *** سوی او جمله باز می آئیم

رستگاری به حق کسی دارد *** سر به درگاه او فرود آرد

گو «طبیبا» ز لطف آن داور *** بنده را او همی بود یاور

ص: 177

اجل

کی اجل آید سراغ آدمی *** از تن آدم زداید خرّمی

عاقبت آید از آن غافل مباش *** بھر عقبی کن درین فرصت تلاش

نی دگر آید چنین فرصت به بار *** تا ابد هم نی بمانی تو به دار

دار فانی نام این دنیای ماست *** دل نبستن بر چنین دنیا رواست

مال دنیا مال دنیا دان و بس *** بهر حق دادی از آن فریاد رس

روز و شب بینی که از بستان رود *** هم غنی و هم تهی دستان رود

فرصتی این روز و شب های روان *** تا بسازی عاقبت را تو در آن

پس دمی غافل ز رفتن هم مباش *** گر چه باشی در ره امر معاش

ما همه آن خدای مهربان *** زین جهان هستیم سوی او روان

نی گریزی زین اجل دارد کسی *** یاد آن روز و شبان باید بسی

با اجل چشمان دل بینا شود *** بس عیان کردار این دنیا شود

نی به غیر از کشت خود برداشتیم *** ما نظر بر لطف یکتا داشتیم

توبه از کردار بد کردن رواست *** توبه در روز دگر کردن خطاست

ص: 178

چون به حق برگشتن ما توبه است *** این چنین کار نکو کردن به است

توبه کردن آدمی را پاک کرد *** غرق در شادی دل غمناک کرد

در دل شب زمزمه دارد اثر *** چون که روز آید ببینی تو ثمر

نیمه شب ها دیده ها گر باز بود *** پس عیان بر ما نهان و راز بود

با نماز شب دل ما روشن است *** آن دل روشن قیامت گلشن است

بهتر از خالق نداری دوست دوست *** غافر و بخشنده تو اوست اوست

کن به درگاه خداوندی دعا *** درگه او خانه ی امید ما

ناامید هرگز مباش از لطف دوست *** درد دل با او کنی هر دم نکوست

او که مهرش صد فزون از ما درست *** جمله طاعت را دعا کردن سرست

هر که از درگاه او دوری کند *** روز محشر جسم خود موری کند

از تکبر جای او در زیر پاست *** در دل آتش همی سوزد رواست

چون سلاح ما درین دنیا دعاست *** گو «طبیبا» صحبت ما با خداست

ص: 179

ازدواج

جوانی که در عنفوان شباب *** کند بهر وصلت دمادم شتاب

ز شیطان خود آن چنان دور گشت *** دل و جان او طرق در نور گشت

حراست همی کرده از دین خویش *** ز شیطان او داد و فریاد بیش

که از شر من دین نگه داشتی *** لوای خداگونه افراشتی

که همه توانگر کند مرد را *** به جوش آورد پیکر سرد را

چنین سنتی چون ز پیغمبرست *** برای سعادت کلید درست

بنی آدمی را همی رحمت است *** ز وصلت فزونی در این امت است

فزونی امت چه آرد به بار *** قیامت محمّد کند افتخار

ز وصلت کنی رزق و روزی فزون *** مکن وصلتی با هر ان کس که دون

چو مردی کند موی خود را خضاب *** کند زوجه اگه ز مویش صواب

به گیتی همانند راهب مباش *** بکن در ره وصلت خود تلاش

که کامل از آن نیم ایمان ماست *** نگهداری نیم دیگر رواست

چو مردی خوش اخلاق و دیندار بود *** نکو بهر زوجه درین دار بود

ص: 180

سکینت از این وصلت آید به بار *** و گرنه چه آشوب آرد به بار

در اندیشه تلخ و شیرین مباش *** که رازق فزاید ز وصلت معاش

چو وصلت در رزق و روزی گشود *** به از آن برای جوانان نبود

ثواب نمازش به هفتاد بود *** خدا را به حق دم به دم یاد بود

دمی غافل از عرق و فطرت مباش *** ز وصلت شود فطرت و ریشه فاش

اگر زن بسی پاک و دیندار بود *** ترا مال و ثروت همی یار بود

به بازی بگیرد چو مهریه کس *** چو زانی ز دنیا برفتی و بس

حذر بایدت از زن زشت خوی *** اگر چه بسی خوشگل و خوب روی

همانند آن سبزه مزبله *** قدم در چنین جای فاسد منه

زن مهربان چون که زاید بسی *** بر اولاد او افتخار نبی

بهین وصلت ما درین دار چیست *** مراسم بسی ساده و سخت نیست

زن مهربان خانه را ساختی *** ز مهر و وفا خانه پرداختی

بباید که وصلت کنی آشکار *** چنین عهد و پیمان کنی استوار

بهمین مهر زن آن که باشد قلیل *** چنین گفته دارم ز احمد دلیل

ص: 181

نگه گر کند مرد نیکو سرشت *** ز رحمت خدا این گنه نی نوشت

ندارد همانند شوهر مقام *** کسی پیش زن چون که ایمان تمام

به فرمان شوهر چه باشد زنی *** بر این زن مبادا که طعنه زنی

چو با بستگان وصلتی داشتی *** علف را ز خانه تو برداشتی

اطاعت ز شوهر سزاوار بود *** کدورت دگر نی درین دار بود

«طبیبا» سروده ز گفتار پیغمبرست *** هر ان کس به کار آورد برترست

ص: 182

پیغمبر آخر زمان

رحمت للعالمین پیغمبر آخر زمان *** او که خیر انبیا و قاسم نار و جنان

شاد باشید ای همه یاران دوست *** خالق ما را به حق آئینه اوست

عالمی از پرتو او غرق نور *** این جهان از نور او غرق سرور

ماه شعبان شهر آن پیغمبرست *** رحمت حق را سراسر دربرست

آن پیمبر برتر از جان من است *** این به حق گفتم که ایمان من است

با دل و جان بر نبی گویم درود *** با عطوفت مثل و مانندش نبود

مظهر و آئینه جانان ماست *** گر کنم جانم فدای او رواست

اسوه احسن نبی مصطفی ست *** جان احمد درگه حق مرتضی ست

چون برادر مصطفی با مرتضی ست *** او رسول و مرتضی مولای ماست

بر محمد گو و آل او درود *** بهتر از آن نی درین عالم سرود

عشق او در جان من همچون سرست *** با وجود او حیات پیکرست

او که ما را تا قیامت رهبرست *** از همه پیغمبران او برترست

دل به عشق حق اگر بندی «طبیب» *** نی بسوزی روز محشر در لهیب

ص: 183

جوان

بهاران عمر گرانمایه چیست؟ *** سراسر به غیر از جوانی که نیست

که بر قله شور بنی آدمی است *** سراپا بنی آدمی خرمی است

به کار آورد چون به راهی که راست *** سعادت از آن کار و اندیشه خاست

که دوران سازندگی خوانده اند *** چه لذّت از این زندگی برده اند

به حق بنده بوده به درگاه پروردگار *** بسازد جوان را درین روزگار

جوان چون کند درگه حق سجود *** به از او به درگاه یزدان نبود

به پیش ملائک کند افتخار *** خداوند یکتا درین روزگار

خرامان رود چون به پیش پدر *** پدر را بسی لذتی از پسر

قیامت کند چون به راهی که راست *** که سرمایه پاک ایران ماست

«طبیبا» جوانی بهاران کار و تلاش *** دمی غافل از این بهاران مباش

ص: 184

سخنان رهبر انقلاب

بوش مست قدرت و مست هواست *** دشمن سرسخت و بی باک خداست

او غلام قوم بی باک یهود *** نی جهان از ظلم او آسوده بود

مست قدرت هر کسی باشد چه سود *** غرق در خون ملک و ملت ها نمود

گر کسی مست هوی باشد ذلیل *** گفته هایش جمله کذب و بی دلیل

مست قدرت مظهر کبر و غرور *** حاصل مست هوی جنگ است و زور

مست قدرت با هوی همدم شود *** گرگ خونخواره بنی آدم شود

می کند بر پا در عالم جنگ و خون *** مسلمین را می کند خوار و زبون

گر مسلمانان ید واحد شدند *** آهنین مشتی همه یک دل بدند

رعب و وحشت در دل دشمن پدید *** مثل این است همانندش که دید

خالق یکتا که یار و یاورست *** در میان حق و باطل داورست

بر ملا گشته همه مکر و حیل *** در میان جمله اقوام و ملل

طبع شعر تو «طبیبا» بت شکن *** رعب و وحشت در دل دشمن فکن

ص: 185

استانبول

یکی شهر دیدم که آباد بود *** ز قید غم و غصه آزاد بود

که دریای مرمر نگینی میان *** به گردش یکی شهر زیبا عیان

مساجد فزون از هزار و هزار *** همانند آن ها نباشد به دار

هوایش لطیف و نه گرد و نه خاک *** در آن آسمانی چو دریای پاک

نه آزرده گردی ز رفتار کس *** نه آزاد بینی ز گفتار کس

چه خوش گر ببینی تو زیبا و زشت *** نه زیبا ببینی و گوئی بهشت

سفر کن «طبیب» که خامی برد *** بسی تجربت ها به بار آورد

ص: 186

سیگار

به هر جا روی بوی سیگار بود *** که هم مرد و هم زن گرفتار بود

سپیدی ز اتش همه دود گشت *** سپیدی ز رخساره نابود گشت

نه در تن دگر صحتی مانده است *** نه روح و روانی به جا مانده است

نه بیند کسی چون سرانجام خویش *** نداند چه آید ز سیگار پیش

عدو بر لب خود نشاندن خطاست *** حذر کردن از دشمن جان رواست

هر آن نخ یکی میخ تابوت بود *** ز دودش همه تندرستی زدود

به دنیا نه ظلم و نه بیداد کن *** نه از ظلم بر خود تو فریاد کن

گرانمایه صحت چه با ارزش است *** ز سیگار بر لب از آن ریزش است

مکش دشمن جان خود را عزیز *** به دستان خود جام عمرت مریز

اثر کرده دشمن به هر جای تن *** مسوزان تو جان تن خویشتن

تن از زهر دشمن همی پاک کن *** چنین دشمنی را تو در خاک کن

شود رنگ رخسار مانند گل *** نه تلخی به جا و دهان گشته مل

«طبیبا» تو هرگز بر آن لب مزن *** که پندی بگیرد ز تو مرد و زن

ص: 187

می گساری

کلید در هر گناهی شراب *** کند جان و تن را ز بنیان خراب

گناهان اگر در یکی جعبه بود *** کلید در جعبه دانی چه بود

کلید در جعبه جام شراب *** ز فرمان یکتا خدا رو متاب

که امّ الخبائث در این دار بود *** تو گوئی که در های دوزخ گشود

به همره که عقل و خرد برده است *** چه بیچاره آن کس که می خورده است

نه عرض و به زشتی سخن گفته است *** ز کردار بد او یکی مرده است

ز کف داده عقل و خرد را چه زشت *** ز کردار بد عاقبت را نوشت

رسد بر مشامش ز بوی حجیم *** بسی دور گشته ز بوی نعیم

قیامت جهنم ز کردار اوست *** به درگاه یزدان چو بی آبروست

مشو غافل از یاد پروردگار *** چه سرمست گشته درین روزگار

اطاعت ز شیطان به کار آورد *** بسی دشمنی ها به بار آورد

چو سستی کند در نماز خدا *** نگردد دگر کفر و ایمان جدا

جهان آفرین محرم راز بود *** در توبه بر هر کسی باز بود

ص: 188

انابه اگر بنده کردی صواب *** خدا عفو کردی و دادی ثواب

خداوند عالم چو خشنود گشت *** ز جرم و گنه هر چه بوده گذشت

«طبیبا» اگر پیش رو پیچ و تاب *** مشو غافل از دین و آئین ناب

ص: 189

علم پزشکی

پزشکی که علم و هنر باهم است *** ز علم و هنر هر چه دانی کم است

ندانستن و بی هنر زیستن *** نماند به جا ارزش خویشتن

بسی تجربت باید آموختن *** چو شمع فروزان همی سوختن

که علم و هنر در مثل گوهرست *** به ارزش ز هر گوهری برترست

چنین گوهر آسان نیاید به دست *** کمربند همت بباید که بست

ترا به زبالین بیمار نیست *** که برتر از او یاور و یار نیست

نشستن کنارش معلم تر است *** همه گفته هایش ز دل بود و راست

پزشکی سراسر عمل بود و بس *** که بالین ترا یار و فریاد رس

به بالین همه علم و دانش بجو *** درین ره نما تا توان جستجو

پزشکی چو دارد فراز و نشیب *** نشاید که در جا بماند طبیب

پژوهش سر آغاز علم و هنر *** تناور درختی بسی پر ثمر

تشکر تو از خالق خویش کن *** بسی کار و کوشش به از پیش کن

روایت ز پیغمبر خاتم است *** که از پرتو او همه عالم است

ص: 190

که علم تن و علم دین علم بود *** که باب سلامت به دنیا گشود

درین ره خدا یاور و یار ماست *** شفابخش دل های بیمار ماست

«طبیبا» توکل نما بر خدا و تلاش *** دمی غافل از رحمت او مباش

ص: 191

ارومیّه

ارومیّه شهر و دیاری پر آب *** هوایش لطیف و نبینی سراب

ارومیّه زیبا چو باغ بهشت *** در آن باغ و بستان سراسر سرشت

در آبان که ماهی ز فصل خزان *** بسی قطعه زر بر درختان آن

نگین چنین شهر زیبا چه بود *** نمکدان این خطه دریاچه بود

به دریاچه بودی چنان آب شور *** که برگرد دریاچه جامی بلور

به ساحل بلورین نمک گوهرست *** ز هر درّ و گوهر اثر برترست

ارومیّه خرم ز دشت و دمن *** سراسر گلستان و باغ و چمن

زادیان بر حق در آن خطه است *** یکی بودن و همدلی نکته است

چو این شهر زیبا گذرگاه بود *** ز هر سو گذرگه بهین راه بود

به فصل بهاران چو باغ بهشت *** سراسر همه خرم از باغ و کشت

در آن جنگ خونین پنجاه و هشت *** غمی بر دل ملّت ما نشست

ارومیّه سر تا سرش سنگرست *** ز رزم آوری از عدو برترست

«طبیبا» تو مهمان این مرز و بوم *** سپاس و تشکر نما از خدوم

ص: 192

نصیحت پدر

درگه یکتا نما هر دم دعا *** سینه را دریای بی ساحل نما

چون که دریا سینه ی پاک تو بود *** تیره گی ها را صفای دل زدود

مظهر پاکیزگی دریا دل است *** چون رها گشته ز هر آب و گل است

صبر و طاقت مظهر سازندگی است *** جای آن در جای جای زندگی است

کار تو آسان شود با یاد دوست *** آگه از سرّ و عیان دانی که اوست

این نصیحت از پدر داری صبا *** دوست دارد راه سازش را خدا

ص: 193

در محفل علم

محفل علم و هنر مشکل گشاست *** طالب علم و هنر را رهنماست

آن هنرمندی که در محفل سرست *** اهل محفل بیش آن سر پیکرست

بهتر از این نی به گیتی افتخار *** چلچراغ و رهنما بودن به دار

سرفراز آن کس که شمع محفل است *** گر چه سوزد شور و حالی در دل است

تجربت هایش همه گنجینه است *** علم و دانش در میان سینه است

بهره گیرد از وجودش همنشین *** از هر آن قومی و از هر سرزمین

رنج وافر برده هر کس عالم است *** افتخار و عزت هر آدم است

بس سفر باید کنی از بهر علم *** خوش اگر افتادگی داری و حلم

لذت علم و هنر پایان نداشت *** بس اثر در آدمی باقی گذاشت

گر خداگونه چنین علم و هنر *** تا ابد بر جا درختی پر ثمر

بی کران دریا «طبیبا» علم دوست *** جمله عالم قطره ای از علم اوست

ص: 194

تشکر

ما درگه حق غرق نیازیم نیاز *** خالق به جهان بنده نوازست نواز

باید که به دل حب خدا افزون کرد *** شیطان و هوی ز جان و دل بیرون کرد

چون شکر بر آن نعمت حق کرد کسی *** پس در دل و جان حب خدا بود بسی

با شکر نعم نعمت خود افزون کرد *** با بنده نگر خدای منعم چون کرد

بهتر ز خدای خود نیابی یاور *** پیوسته خدای خود تو داری باور

چون شکر کنی رشد و کمالت افزون *** به شکر و سپاس تو برون بود و درون

شاکر که تو باشی خدا هم شاکر *** تو غرق نیازی و خدایت قاهر

از شکر و سپاس تو بر آید ایمان *** ایمان قوی زنده کند روح و روان

بر درگه حق برتر از این راز مجوی *** در شادی و غم شکر خداوند بگوی

با شکر ترا منزلت و قدر فزون *** هرگز نشوی در دو جهان خوار و زبون

گر شکر خدا کنی «طبیبا» شب و روز *** بر درگه حق شوی قیامت پیروز

ص: 195

دنیا

به دنیا اگر رنج و زحمت بسی *** به پاداش نیکو توانی رسی

کنی راضی از خود خداوندگار *** ز کردار نیکو شوی رستگار

دو روزی اگر عمر دنیای ماست *** همه راست بودن به گیتی رواست

همه نیک و بد ها به خود می کنی *** بباید که بد ها برون افکنی

شتابان به گفتار و کردار نیک *** بهشت برین اجر هر کار نیک

از این کاروان روز و شب می روند *** کجا مال دنیا به همره برند

به هنگام رفتن سبک بار باش *** برای بقا کن دو روزی تلاش

چنین ره که برگشت و پایان نداشت *** پلیدی و زشتی بباید گذاشت

خداوند عالم که صاحب جمال *** همی زنده باشد ندارد زوال

به درگاه او بنده بودن رواست *** سعادت به پایان این راه ماست

کسی درس عبرت ز دنیا گرفت *** همه نیک دنیا و عقبی گرفت

گذشتن ز دنیا ره راست بود *** بسی کشت باید به دنیا نمود

«طبیبا» روی سوی کردار خویش *** فرستاده باشی ز دنیا تو بیش

ص: 196

سالار شهیدان

شهادت حیاتی که پایان نداشت *** اثر بر دل و جان امت گذاشت

خریدار جان شهیدان خداست *** فزاینده نور ایمان ماست

به دنیا اگر عقل و دین رهنماست *** بهشت برین ارزش جان ماست

ز جان چون که بگذشته در راه دوست *** به حق رستگاری سزاوار اوست

گرانمایه عمرش همه جان اوست *** که بر کف نهاده به درگاه دوست

به دل حب دنیا ندارد کسی *** که حب خدا در دل او بسی

اگر همرهانش همه یک دلند *** توانا که بنیان دشمن کنند

زن و بچه چون یک به یک داورند *** ز عرصه خبر ها برون آورند

دل دشمنان خدا سخت بود *** فرومایه دشمن سیه بخت بود

ولی یاد و راه شهیدان بجاست *** که پیوسته روشن ره حق ماست

سیه پوش اگر چه همه رهروان *** به پا گشته آئین حق در جهان

که در جان و دل روح تازه دمید *** به دل ها پیام شهیدان رسید

همه کوی و برزن نوای حسین *** رساند به دل ها ندای حسین

ص: 197

محبان به سینه نشان حسین *** در آتش همه دشمنان حسین

چه کرده به گیتی حسین شهید *** که او روح ایمان به دل ها دمید

اگر چه شهیدان گل پرپرند *** ولیکن به درگاه حق برترند

ز خون شهیدان دیانت بپاست *** حراست ز آئین حق کار ماست

شهیدان که زنده به درگاه دوست *** چو پروانه برگرد آن ها نکوست

سعادت نصیب شهیدان حق *** چو بگذشته از جان به میدان حق

بپا تا ابد بارگاه حسین *** که امت همه در پناه حسین

اگر کربلایش خطر دربرست *** به سر نیزه فرزند زهرا سرست

به گرد حرم همچو پروانہ باش *** برای خدا کن در عالم تلاش

عزادار و غمخوار او روز و شب *** بیاد حسین و همی حق طلب

عزای حسینی بکوبد عدو *** سیه پوش و گریان محبان او

عزای حسینی به هر سرزمین *** ز خونش بپا گشته آئین و دین

اگر جان فدایش نمائی کم است *** که در آسمان و زمین این غم است

خدایا شفاعت به فرمان تست *** به دل شور و حال حسینی درست

ص: 198

ز خونش به پا دین و آئین ناب *** سه آئین بی او به گیتی سراب

فدای ره او همه جان ما *** ز خونش همه دین و ایمان ما

همانند روزش در عالم نبود *** سر و جان فدای شریعت نمود

حراست ز قرآن و آئین نمود *** ز خون باب رحمت بر عالم گشود

اگر تا فلک اشک چشمان رسد *** کجا این غم دل به پایان رسد

بگریم برایت به هر صبح و شام *** غم تو نگردد در عالم تمام

دل ما که جای حسین است و بس *** نماند به دل ها دگر خار و خس

امید شفاعت قیامت رواست *** به سبط پیامبر دو چشمان ماست

به یادش دل و جان ما گلشن است *** ز نورش دل و جان ما روشن است

جهان آفرینا خدائی تر است *** حسینی شدن راه پیروز ماست

محرم که ماه قیام است و خون *** عزای حسینی بسازد درون

عزای حسینی «طبیبا» به پاست *** عزادار او اهل ارض و سماست

ص: 199

فطرت پاک

خداگونه فطرت خدا آفرید *** در آدم ز روح خدائی دمید

ز کردار نیکو همی زنده است *** منوّر چراغی که پاینده است

ز بار گنه تیره و تار شد *** به کنجی خزید و بسی خوار شد

اگر زنده باشد نگهبان ماست *** نمایانگر و داور راه راست

ز بیداریش راه ما راست بود *** به غیر از نکوئی کجا خواست بود

هر آن کس که وجدان بیدار داشت *** دلی نرم و خلقی چه هموار داشت

نه موری ز او آزار دید *** نه بیداد و ظلمی به دشمن رسید

چو کس فطرتش زنده باشد همی *** به گیتی نبیند به جز خرّمی

چو فطرت بمیرد چه دل سخت شد *** شقی گشته صاحب چه بدبخت شد

به گیتی کسی رستگار و سعید *** که بر قله خیر و نیکی رسید

به درگاه یزدان مسلمان کسی است *** که احسان او بر مسلمان بسی است

بمیرد چو وجدان ز جور و جفا *** کجا پایبند باشد به عهد و وفا

«طبیبا» خداگونہ فطرت همی زنده دار *** ز کردار نیکو عزیزی به دار

ص: 200

جنگ نابرابر غزه

غزه در آتش و خون می سوزد *** خون پاک شهدا تا به ابد می جوشد

مردم غزه که بی آب و غذا می جنگند *** در دل آتش و خون از همه سو در بندند

غزه ویرانه به دستان ستمگر گشته *** کودک و پیر و جوان از سر جان بگذشته

غزه چون کوه مقاوم به همه عصر و زمان *** دولت ضد بشر کشت همی پیر و جوان

صهیونیست های جهانخواره همه دشمن اوست *** دشمن دین خداوند بکوبی نیکوست

به هوا ناله و فریاد و زن و کودک و پیر *** گرگ خونخواره ز کشتن نشود هرگز سیر

بوش ناپاک که در پشت چنین کشتارست *** همچو آن بوش پدر روسیه و خونخوارست

دولت مردمی غزه کجا دارد دوست *** دول بوش و عرب در پی نابودی اوست

دول غرب که در پشت سر بوش همه *** مثل اموات لبان بسته و خاموش همه

آن که با مردم غزه به جهان همیارست *** دست خود مشت همی کرده و دل خونبارست

مردم غزه در این جنگ همی پیروزند *** سر فراز از دل این جنگ برون می آیند

دشمن دین خداوند که جنگ افروزست *** عاقبت بین که فلسطین به جهان پیروزیست

جنگ غزه که سراپا به جهان بیداری است *** دشمن جنگ طلب مانده به گل در خواری است

ص: 201

دشمن دین خدا در پی نابودی ماست *** لیک غافل پی نابودی خود در همه جاست

گر چه در غزه بسی کشته و ویران به جاست *** دشمن دین خداوند سیه رو به درگاه خداست

دیده بگشا که هنیه به جهان محبوب است *** دشمن ملت غزه بسی مرعوب است

دشمن غزه که منفورترین دولت هاست *** ملت غزه ی برخاسته محبوب ترین ملت هاست

هر که با ملت غزه در جنگ گشود *** خود به مرداب فرو رفته و نابود نمود

دشمن غزه هر آن جا به جهان رسوایند *** غل و زنجیر به گردن همه شان یک جایند

چون گذرگاه رفح یکه و تنها گذرست *** حاکم مصر فرو بسته گذرگاه عجب بی خبرست

اردن و مصر و سعودی که هم پیمانند *** مثل آن بوش ستمگر به جهان می مانند

چون مسلمان کشی در غزه بپا امروزست *** حاصل مستی آن جام می دیروزست

خون پاک شهدا شور و نوا بر پا کرد *** صهیونیست های جهانخواره سیه روز درین دنیا کرد

عاقبت بین که فلسطین به جهان امن و امان *** برتر از آن نبود هیچ کجائی به جهان

صهیونیست ها که درین دهر لگدکوب شدند *** یک به یک خوار و ذلیل گشته و مرعوب شدند

عزت و منزلت غزه خدا داده و بس *** کی تواند شکند عزت این مردم کس

چون که همبستگی و حمایت از دشمن دین *** خون جگر کرده ز بیداد و ستم اهل زمین

ص: 202

دشمن دین خداوند بسی احمق و خوار *** با زن و بچه کند جنگ به هر شهر و دیار

مرد میدان چو نباشد کند کشتاری *** حاصل خون شهیدان به جهان بیداری

ددّ منش دشمن آئین خدا دژخیم اند *** خلق و خوی سرطانی و همه بدخیم اند

غافل از عاقبت خویش کند جنگ و ستیز *** پیرو دین خداوند بسی گشت عزیز

رحم و انصاف نباشد به دل دژخیمان *** در همه غزه نگر نسل کشی را چه عیان

گر مسلمان به جهان خون جگرخور بسی *** لیک دارد به جهان خالق و فریاد رسی

دولت ضد بشر عاقبتش تاریک است *** صبح پیروزی غزه به جهان نزدیک است

بین «طبیبا» که شهادت به جهان تا به کجاست *** بس کشته و زخمی در آن خطه ز بیداد و جفاست

ص: 203

طبابت

طبابت هنرمندی و علم بود *** فرا روی آن زحمت و حلم بود

بسی رنج و زحمت بباید کشید *** گهی تا سحر دیده خوابی ندید

ز هشیاری و رنج و زحمت بسی *** شفا یابد از این حذاقت کسی

چه لذت فراتر درین روزگار *** که راضی ز درمان بنده خداوندگار

طبیبی که علم و هنر داشتی *** لوای حذاقت برافراشتی

شفا از خداوند خود خواستی *** به تدبیر و اندیشه برخاستی

اگر روز و شب ها همی سوختی *** همه چشم خود بر شفا دوختی

ز حق بردبار همی خواستن *** بسی علم و تقوای دل داشتن

شفا چون که یابد ز درمان کسی *** جزایش به درگاه یزدان بسی

شفا آرزوی بنی آدم است *** که عقل و خرد در تن سالم است

کسی عاقبت را ز کف داده است *** چه بشکسته دل بود و افتاده است

چو در چنگ بیماری افتاده کس *** صبوری ره عافیت بود و بس

«طبیبا» طبابت ره راست بود *** چه خوش کار ما بی کم و کاست بود

ص: 204

قُرآن

بر نبی آمد ز یکتا این پیام *** تا ابد بر مردمان حجّت تمام

گنج بی پایان که قرآن مجید *** بس شگفتی در هر آن آید پدید

راه و رسم زندگانی در جهان *** یک به یک آیات قرآنی عیان

این کتاب حق دوای درد ماست *** این دوا از بهر درد ما شفاست

گنج اسرار خداوند ودود *** بر همه عالم در رحمت گشود

مثل قرآن را کسی هرگز ندید *** نی همانندش کسی هرگز شنید

تا توان قرآن درین عالم بخوان *** چون که قرآن روح بخش جسم و جان

خواندن قرآن ثوابش بس عظیم *** پیرو قرآن قیامت در نعیم

خانه ها با خواندن آن روشن است *** با اطاعت جان و دل ها گلشن است

جمله قرآن درگه حق پیکرست *** مرتضی شاه ولایت چون سرست

معجزه در دین ناب مصطفی است *** تا ابد قرآن ناطق مرتضی ست

در دل شب خواندن قرآن رواست *** دل شکسته بنده از خوف خداست

چون که قرآن آن کتاب خواندنی ست *** تا ابد قرآن احمد ماندنی ست

ص: 205

اهل ذکر دانی علی مرتضی ست *** از علی مرتضی پرسش رواست

حق و باطل را جدا از هم نمود *** اهل حق را خالق هستی ستود

اول قرآن که رحمان و رحیم *** تا ابد پاینده قرآن کریم

قصه ها گوید خدا از انبیا *** بعد از آن گوید صفات اوصیا

قصه هایش درس عبرت بهر ماست *** یک به یک آن قصه ها لطف و عطاست

دم به دم از روز محشر گفته است *** در گذر دنیای فانی سفته است

اهل محشر را جدا از هم نمود *** نیک و بد یک جا در آن عرصه نبود

فاجران را جاو ماوی در حجیم *** جمله ی ابرار خالد در نعیم

اهل تقوی را همیشه رهنماست *** بی اثر بر کافران قرآن ماست

چون که قرآن مثل دریا بی کران *** هر چه نوشی نوش باشد ای فلان

شافع روز جزا قرآن حق *** این شفاعت می رسد بر مستحق

تا ابد پاینده قرآن مجید *** چون پیامش بر همه عالم رسید

حجّت حق مهدی صاحب زمان *** می کند بر پا همه آیات آن

عترت و قرآن کنار هم رواست *** عترت و قرآن جدا از هم خطاست

ص: 206

پیروی از آن اساس دین ماست *** از امامان پیروی آئین ماست

رستگاری در اطاعت از علی است *** مرتضی ام الکتاب و هم ولی است

او که گوید این کتاب ما را بس است *** او همه عمرش دورو و ناکس است

در ضلالت هر کسی مولا نداشت *** لعنت حق بر کسی بدعت گذاشت

چون علی بر حق صراط مستقیم *** همرهانش در قیامت در نعیم

لعنت و خشم خدا بر غاصبان *** در ضلالت پیروان و همرهان

گر جهان در دست مولا بود و بس *** جمله آیات خدا فریاد رس

این جهان روشن ز آیات خداست *** حجّت خالق همه ارض و سماست

شاکی روز قیامت این کتاب *** می رسد بر گوش مردم این عتاب

پیروی از امر و فرمانم نبود *** از جفا در گوشه مهجورم نمود

تا توانی خوان «طبیبا» این کتاب *** با علی کن یاری آئین ناب

ص: 207

عشق به خدا

بنده ی عاشق همیشه با خداست *** پاسخ او از ازل قالوا بلی است

چون که عالم محضر پاک خداست *** نی دمی مومن ز معبودش جداست

دیده بگشاید سحرگاهان همی *** برتر از خالق ندارد همدمی

در دل شب می کند راز و نیاز *** گه مناجات گھی بر پا نماز

دل به یکتا خالق خود بسته است *** این چنین دلبستگی پیوسته است

با زبان و دل خدا را باورست *** جمله کردارش قبول داورست

این جهان از بهر او زندان و بس *** بنده ی خود را خدا فریاد رس

چون خدا را ناظر کردار دید *** نی از او گفتار زشتی کسی شنید

نی کند جور و جفا در روزگار *** از ازل او بنده پروردگار

آن چه بر خود می پسندد در جهان *** می پسندد بهر انسان ها همان

خُلق و خویش آن چنان هموار بود *** مهربان با بندگان در دار بود

حبّ و بغض او همه بهر خداست *** تا توان در این جهان مشکل گشاست

رنج و زحمت گر کشد در روزگار *** راضی از او در جهان پروردگار

ص: 208

در جهان مولای مؤمن مرتضی ست *** او که اولی بر وجودش مصطفی ست

دار محنت چون که داند روزگار *** رنج این دنیا برایش خوشگوار

پیش مردم بس شکیبا و صبور *** در امان در پیش او پیوسته مور

بس امیدوارست و خندان روی او *** گر بلا آید ز هر جا سوی او

خدمت کس را نبوده ناسپاس *** بر لبش شکر خدا بود و سپاس

سرفراز و با وقار بود و عزیز *** نی کند با مردم دوران ستیز

دین و ایمانش چو کوهی استوار *** شهرت و آوازه ی او برقرار

رنج و سختی ها محک از بهر اوست *** لذتی دارد که آن از سوی دوست

تا ابد گر زنده باشد حق پرست *** دل به امید خدا پیوسته بست

چون خداگونه همیشه زنده است *** نام نیک او همی پاینده است

بعد پیغمبر علی بر حق ولی است *** او که مومن پیرو مولا علی است

پیرو مولا دو گیتی رستگار *** حزب غالب حزب حق در روزگار

هر که را در دل «طبیبا» عشق دوست *** جمله گفتار و عمل هایش نکوست

ص: 209

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109