حق با علی علیه السلام است

مشخصات کتاب

سرشناسه : فقیه ایمانی،مهدی، 1308 -

عنوان و نام پديدآور : حق با علی علیه السلام است / مهدی فقیه ایمانی.

وضعيت ويراست : ویراست 2.

مشخصات نشر : قم: موسسه بوستان کتاب، 1385.

مشخصات ظاهری : 200 ص.

فروست : بوستان کتاب قم؛ 604. عقاید؛ 42. کلام و عقاید؛ 66.

شابک : 17500 ریال: 978-964-548-037-8 ؛ 30000 ریال: چاپ نهم 978-964-548-729-2 : ؛ 30000ریال(چاپ دهم) ؛ 80000 ریال(چاپ یازدهم)

يادداشت : ص. ع. به انگلیسی:Mahdi-ye Faghih Imani.Hagh ba Ali (a) ast = the truth is with Ali (a).

يادداشت : چاپ قبلی: حوزه علمیه قم، دفتر تبلیغات اسلامی، مرکز انتشارات، 1377.

يادداشت : چاپ هفتم.

يادداشت : چاپ نهم: 1388.

يادداشت : چاپ دهم:1390.

يادداشت : چاپ یازدهم:1392.

یادداشت : کتابنامه: ص. [195] - 200؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- احادیث

شناسه افزوده : حوزه علمیه قم. دفتر تبلیغات اسلامی. بوستان کتاب قم

رده بندی کنگره : BP37/35/ف7ح7 1385

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : 2 2 2 2 4 2 3

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

موضوع

عقاید: 42 (کلام و عقاید: 66)

گروه مخاطب

عمومی

شماره کتاب: 604

مسلسل انتشار: 2690

فقیه ایمانی، مهدی، 1308 -

حق با علی علیه السلام است / مهدی فقیه ایمانی - [ویرایش 2]- قم مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميّه قم)، 1368.

200 ص . - (مؤسسه بوستان کتاب؛ 604) عقاید؛ 42 . کلام و عقاید؛ 66)

17500 ریال ISBN 964 - 548 - 03 - X

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا.

ص . ع . به انگلیسی

Mahdi-ye Faghih Imani. Hagh Ba Ali (A) Ast

[The Truth is with Ali (A)]

کتابنامه : ص . [195]- 200؛ همچنین به صورت زیرنویس

چاپ هفتم 1385

1. على بن ابى طالب علیه السلام امام اوّل، 23 قبل از هجرت - 40 ق . - اثبات خلافت. 2. احادیث خاص (الحق مع علىّ و علىّ مع الحق) الف. دفتر تبلیغات اسلامي حوزه علميّه قم. مؤسسه بوستان کتاب. ب. عنوان.

7 ح 7 ف /223/54 BP

1385

297/452

ص: 2

حق با علی علیه السلام است

ویرایش دوم

مهدی فقیه ایمانی

بوستان کتاب

1385

ص: 3

حق با علی علیه السلام است

• نویسنده: مهدی فقیه ایمانی

• ناشر: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)

• چاپ و صحافی: چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی • نوبت چاپ هفتم / 1385

• شمارگان 1500 • بها: 1750 تومان

تمامی حقوق © محفوظ است

printed in the Islamic Republic of Iran

دفتر مرکزی: قم، خیابان شهدا (صفائیه) ، ص پ 917، تلفن: 7-7742155، نمابر: 7742154، تلفن پخش: 7743426

فروشگاه مرکزی: قم، چهار راه شهدا (عرضه 12000 عنوان کتاب با همکاری 170 ناشر)

فروشگاه شماره 2: تهران خیابان فلسطین جنوبی دست چپ کوچه دوم (پشن)، تلفن: 66460735

فروشگاه شماره 3: مشهد، چهار راه خسروی مجتمع ،یاس جنب دفتر تبلیغات اسلامی شعبه خراسان رضوی، تلفن: 2233672

فروشگاه شماره 4: اصفهان، چهار راه کرمانی، جنب دفتر تبلیغات اسلامی شعبه اصفهان تلفن: 2220370

فروشگاه شمارهٔ 5: اصفهان میدان انقلاب، جنب سینما ساحل، تلفن: 2221712

نمایندگی های فروش کتاب مؤسسه در داخل و خارج کشور (فهرست انتهای کتاب)

پست الکترونیک E-mail:info@bustaneketab.com

جدیدترین آثار مؤسسه و آشنایی بیشتر با آن در وب سایت

http://www.bustaneketab.com

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه چاپ پنجم...10

مقدّمه چاپ دوم...11

انگیزه تألیف این کتاب...11

گردش حق با علی علیه السلام...15

تقديم...17

پیش گفتار...19

حق جویی و حق طلبی...19

خلافت و رهبری از دیدگاه سنی و شیعه...23

نقش پیامبران الهی در ادامه رهبری...26

پیامبر اسلام و مسأله رهبری...30

نقش خلفا در امر رهبری...37

اسناد و مدارك «الحق مع علىّ و علىّ مع الحق»...47

قرن سوم...49

قرن چهارم...49

قرن پنجم...50

قرن ششم...51

ص: 5

قرن هفتم...52

قرن هشتم...54

قرن نهم...55

قرن دهم...55

قرن یازدهم...56

قرن دوازدهم...57

قرن سیزدهم...57

قرن چهاردهم...58

روایت ابوبکر...59

روایت سعد بن عباده انصاری...59

روایت ابوذر غفاری...59

روایت مقداد و...63

روایت حذيفه...64

روایت سلمان و...65

روایت عمار یاسر...65

روایت علی بن ابی طالب علیه السلام...66

روایت ابو موسی اشعری...69

روایت کعب بن عجره...70

روایت ابو ایوب انصاری و عمار یاسر...70

روایت سعد بن ابی وقاص...72

روایت ابویسیر انصاری...73

روایت عایشه دختر ابوبکر...73

روايت أُمّ سلمه...77

أُمّ سلمه و سعد بن ابی وقاص...80

روایت امام حسین بن علی علیه السلام...82

روایت ابوسعید خدری...83

ص: 6

روایت زید بن ارقم...84

روایت عبدالله بن عباس...87

روايت براء بن عازب...89

روایت جابربن عبدالله...89

روایت جابر بن عبدالله و علی بن ابی طالب علیه السلام...90

روایت سهل ساعدی...93

روایت ابولیلی غفاری...93

ابو الطفيل عامر بن واثله...95

شأن ورود حديث «الحق مع على و .... »...96

دروغ پراکنی ابن تیمیه حرانی...98

نمونه هایی از خیانت های مزدوران اموی...100

1. حدیث منزلت...102

2. «انا مدينة العلم»...104

آثار اختصاصی پیرامون «الحقّ مع عليّ» و...110

عمّار و معیّت او با حق...111

احتجاج به : «الحق مع علىًّ و...»...115

1. احتجاج امام على علیه السلام...115

2. احتجاج ابو ایوب انصاری...117

3. احتجاج سعد بن ابی وقاص...118

4. احتجاج محمد بن ابی بکر...120

5. احتجاج عبدالله و محمد پسران بدیل ورقاء...120

6. استدلال ام سلمه...121

7. استناد عایشه در کشتار خوارج...121

8. استدلال ابن جوزی...123

9. استدلال سبط ابن جوزی...124

ص: 7

10. استدلال امام فخر رازی...124

11. استدلال ابن ابی الحدید...125

كلمة حق يراد بها الباطل...127

امتناع امام علیه السلام از بیعت با ابوبکر...135

حديث «الحق مع علىًّ» و شؤون خلافت و رهبری...137

تقدم علمی...137

تقدم تقوایی...139

تقدم سیاسی...141

تقدم اخلاقی امیر مؤمنان علیه السلام...142

مقام عصمت على علیه السلام...145

جدایی از علی جدایی از خدا و رسول اوست...149

نتایج پربار حدیث : «الحق مع علىّ و ...»...152

چرا امام احقاق حق نکرد؟...156

تظلم ها و دادخواهی های امام...157

نامه معاویه به على علیه السلام...174

موضع گیری امیرمؤمنان در برابر جریان شورای خلافت...179

امیرمؤمنان و حق...184

امیر مؤمنان علیه السلام راهنمای به حق...182

امام علیه السلام و سفارش به حق...186

اعترافات ،عمر عمرو عاص و ... به حقّانیت علی...190

کتابنامه...195

الف) مصادر اهل سنت...195

ب) مصادر شیعی...200

ص: 8

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله :

﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِی وَ عَلِی مَعَ الْحَقِّ یَدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِی کَیْفَ مَادَارَ﴾

حق با علی است و علی با حق است حق با علی می گردد بدان گونه که او بگردد.

(خوارزمی، مناقب، ص 223)

ص: 9

مقدمۀ چاپ پنجم

این کتاب در ظرف دو سال چهار مرتبه و هر بار در تیراژ سه هزار نسخه چاپ و بیشتر نسخه های آن در مناطق سنی نشین منتشر شد و بیش از حد انتظار مورد استقبال طبقات مختلف دانشگاهی و فرهنگیان و دیگر تحصیل کردگان غیر روحانی اهل تسنن واقع شد که حتی از قرار اطلاع و گزارش های کتبی و شفاهی پس از مطالعه آن بعضی گرایش به تشیع جسته و بعضی فاصله گیری آنان نسبت به شیعه جای خودش را به انعطاف و خوش بینی داده است. لذا تصمیم به چاپ مجدد آن گرفته شد .

پس با عنایت مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم نسبت بدین گونه کتب، نخست اقدام به ویرایش جدید کتاب گردید و از آن پس برای پنجمین بار چاپ تا در اختیار خوانندگان و علاقه مندان حق جو از هر طبقه و مذهبی قرار گیرد.

کسانی که درباره مسائل مندرج در این کتاب بحث و سؤالی داشته باشند می توانند کتباً به آدرس ناشر ارسال کنند.

مهدی فقیه ایمانی

تابستان 1377

ص: 10

مقدّمه چاپ دوم

انگیزه تألیف این کتاب

اخطب خطبای خوارزم و دیگر حفاظ حدیث از اهل تسنن با ذکر سند از رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل کرده اند که فرمود :

﴿اِنّ اللّه جَعَلَ لأخی عَلِیّ فَضائِلَ لاتُحْصی کَثْرَهً فَمَن ذَکَرَ فَضیلَهً مِنْ فَضائِلِهِ مُقِرّا بِها غَفَرَ اللّه لَهُ ما تَقَدّم مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخّر وَ مَنْ کَتَبَ فَضیلَهً مِنْ فَضائِلِهِ لَم تَزَل الْمَلائِکَهُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ ما بَقِیَ لِتِلْکَ الْکِتابَه رَسْمٌ وَ مَنْ اسْتَمَعَ اِلی فَضیلَه مِنْ فَضائِلِه غَفَرَ اللّه لَهُ الذّنُوب اللّتی اِکْتَسَبَها بِالإسْتِماع وَ مَن نَظَر اِلی کِتابٍ مِنْ فَضائِلِه غَفَرَ اللّه لَهُ الذّنُوب اللّتی اِکْتَسَبَها بِالنّظَر﴾.

﴿ ثُمّ قالَ صلی الله علیه و آله و سلم : اَلنّظَرُ اِلی اَخی عَلِیّ عِبادَه و ذِکْرُهُ عِبادَه وَ لایَقْبَلُ اللّه ایمانَ عَبْدٍ اِلاّ بِوِلایَتِه وَ الْبَرائَهِ مِنْ اَعْدائِهِ﴾ (1)

بدون شک خداوند برای برادرم فضایل بسیاری قرار داده است که به شمار در نیایند پس کسی که فضیلتی از فضایلش را بازگو ،نماید در حالی که بدان اقرار داشته باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را [ با فراهم نمودن زمینه توبه و ترمیم] بیامرزد و کسی که فضیلتی از فضایلش را بنویسد تا هنگامی که اثری از آن نوشته باقی است فرشتگان، پیوسته برای او طلب مغفرت می کنند و کسی که به فضیلتی از فضایل او گوش فرا دهد، خداوند گناهانی که به وسیله شنیدن مرتکب آن ها شده است می آمرزد و کسی که به نوشته ای از فضایل

ص: 11


1- مناقب ، ص 2، حدیث 2 ؛ گنجی شافعي، كفاية الطالب باب ،62 ، ص 252؛ حموینی شافعی، فرائد السمطين، ج 1، ص 19؛ امرتسری ،حنفی ارجح المطالب، ص 98

او بنگرد خداوند گناهانی را که با نگاه مرتکب آن ها گردیده است می آمرزد.

آن گاه فرمود: نگاه به برادرم علی بن ابی طالب و یاد او عبادت است و خداوند ایمان هیچ بنده ای را ، نپذیرد مگر در پرتو ولایت علی و بیزاری از دشمنان او .

راستی با توجه به انواع مشکلات و مسؤولیت های شرعی و غیر شرعی، تألیف و نگارش و نشر یک جلد کتاب مذهبی جز محتوای کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و نوید صریح و قاطعانه حضرتش به آمرزش گناهان گوینده و نویسنده و شنونده و مطالعه کننده فضایل امیر مؤمنان علیه السلام چه چیز می تواند انگیزه نوشتن مثلاً کتاب حق با على علیه السلام است باشد که البته فضلا و محققان خود بهتر از همه می دانند چه مقدار نیروهای گوناگون به کار رفته تا کتاب مختصر و کم حجمی به نام حق با علی علیه السلام است به وجود آمده و دیگر حساب کتاب هایی چون: تشیید المطاعن ، عبقات الانوار ، استقصاء الافهام المراجعات النص والاجتهاد و الغدير با حجم مخصوص و ویژگی های هر یک بیرون از حوصله محققان و پژوهشگران است که بتوانند زحمات نویسندگان آن ها را ارزیابی کنند و انگیزه ای برای تألیف آن ها - جز انجام وظیفه اتمام حجت در رهنمود به حق و تشبث به ذیل عنایت علی و فرزندان معصومش علیهم السلام ارائه دهند. همچنان که با انواع کتاب ها و مجلات تفریحی و دیگر وسائل سرگرم کننده و فریبنده یگانه عامل وادار کننده مردم به خواندن این گونه کتب و مقالات یا شنیدن فضائل على علیه السلام همانا احساس وظیفه امام شناسی و امید به آمرزش گناهان است که فرموده پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم بیانگر آن بود.

امام صادق علیه السلام فرمود :

﴿خَیرُ النّاسِ مِن بَعدِنا مَن ذاکَرَ بِأَمرِنا ، و دَعا إلی ذِکرِنا﴾؛ (1)

بهترین مردم بعد از ما کسانی هستند که معارف ما را ذکر کنند و مردم را به سوی ما دعوت نمایند .

و یا فرمود

﴿رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيَا أَمْرَنَا ﴾؛ (2)

خدا رحمت کند کسی را که معارف و علوم ما را زنده و برپا نماید

ص: 12


1- مفید، امالی (به نقل محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 200).
2- صدوق، معانى الاخبار، ص 180 ؛ بحار الانوار، ج 1، ص 202

با توجه به سخن امام صادق علیه السلام نقش افراد نیکوکار و خیراندیش در این امر خطیر پوشیده نیست؛ آنان که با سرمایه گذاری مالی در راه نشر معارف الهی و علوم و آثار اهل بیت علیهم السلام در این عصر تهاجم فرهنگی کفر و استکبار جهانی تلاش می کنند تا کتاب های سودمند و حیات بخشی را به عالم ارائه دهند و بنابر دعای امام صادق علیه السلام مشمول رحمت الهی شوند

بدیهی است که هرگونه همکاری و کمک مالی در جهت نشر این گونه آثار ؛ احیا و زنده نگه داشتن امر ولایت خاندان رسالت و گرایش دادن مردم به سوی ایشان می باشد.

آری، این مردم خیراندیش نیکو کاراند که با گذشت های مالی خود، هم آثار علمی و دینی ذی قیمت علما و نویسندگان را حفظ و منتشر می کنند و هم از راه تکثیر و توزیع و در اختیار عموم قرار دادن این آثار بهترین کمک را به اهل تحقیق و نیازمندان به کتاب های علمی و دینی می نمایند و هم توده مردم مؤمن را با حقایق تاریخی و واقعیات اسلامی و مذهبی آشنا و از گمراهی رهایی می بخشند.

در پایان خدا را شاکر و سپاسگزاریم که هنوز چند ماهی از نشر کتاب حق با علی علیه السلام است نگذشته که بر اثر استقبال بی سابقه و درخواست فراوان از ناحیه طبقات مختلف علمی شیعی و سنی از یک سو و پیشنهاد و درخواست ترجمه آن به زبان های عربی، اردو، ترکی آذربایجان شوروی که به یاری خداوند مسلمانان این منطقه تا حدی از آزادی برخوردار شده و می توانند از کتاب های مختلف علمی و عقیدتی اسلام راستین استفاده و بهره برداری کنند- از سوی دیگر، چاپ مجدد کتاب و ترجمه آن به دیگر زبان ها به شرح زیر فراهم گردید :

1. ترجمه عربی آن با سبکی نو غیر از سبک فارسی و اضافاتی بسیار ارزنده در بخش اسناد و دیگر مباحث مربوط آماده و به یاری خداوند به زودی چاپ و منتشر خواهد شد

2. ترجمه ترکی آن نیز در جریان تنظیم می باشد و امید است با یاری خداوند و همت مؤمنان نیکوکار هر چه زودتر چاپ و منتشر کردد

مهدی فقیه ایمانی

ص: 13

ص: 14

گردش حق با علی علیه السلام

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله درباره امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند :

﴿اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ﴾ ؛

خدايا حق را با علی بگردان هر سو که او می گردد.

نگارنده این اوراق، علی رغم قلت بضاعت علمی با استعانت از خدای سبحان و پیروی از مقام نبوت، با بيان ﴿اللهم أدرني و أدر قلمي مع الحق حيث دار﴾ به بررسی کوتاهی پیرامون سند و دلالت چند فراز مشابه با کلام ،مذکور از انبوه فرمایش های پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امیرمؤمنان -روحی له الفدا- پرداخته و همواره پای بندی به حق را در این تلاش ، نصب العین خویش ساخته است؛ باشد تا با طرح این حدیث و تنظیم این دفتر ذره ای ناچیز از حق آن امام بزرگوار باز گفته شود حق آن راد مرد بزرگی که همیشه با حق بود و حق نیز همواره با او و بر محور وجودش می چرخید

مهدی فقیه ایمانی

ص: 15

ص: 16

تقديم

﴿إِنَّ الْهَدَايَا عَلَى مِقْدَارِ مُهْدِيْهَ﴾

ای امیرمؤمنان! ای مظلوم تاریخ که بارها و بارها برفراز منبر فرمودی :

از هنگامی که خداوند پیامبر گرامی خود را در ملأ اعلا پذیرا شد تا یوم الناس (امروز که به بیعت شکنی با من برخاسته اند) بر من ظلم شده است . (1)

دریغا که تا امروز با گذشت چهارده قرن همچنان ظلم بی امان بنیان گذاران ستم بر تو هم چنان ادامه دارد و این همه و همه در پی عدم شناخت مقام امامت و ولایت و نادیده گرفتن حق مسلم تو حاصل گشته است .

ای امید همه حق طلبان روزگار تو را همین بس که حبیب خدا درباره ات فرمود:

﴿الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ ﴾ ؛

حق با علی است و علی با حق و هرگز از هم جدا نشوند تا (روز قیامت) در کنار حوض بر من وارد آیند .

و شیعیانت را نیز همین بس که تشیّع و رهروی راه تو را اختیار کرده اند؛ تویی که پیامبر مکرم با اشاره به وجود مقدست فرمود : ﴿ إِنَّ هَذَا وَ شِيعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ (2)

ص: 17


1- نهج البلاغه، خطبه 6؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 106
2- بدون شک علی و شیعیان او رستگارند. (جهت آگاهی بر ده ها مصدر حديثي اين روايت رجوع شود به فهرست ملحقات احقاق الحق، ص 321 - 324)

نگارنده ناچیز را هم همین بس که از رهگذر بیان گوشه ای از شخصیت والای حضرتت این دفتر را سامان بخشیده و به آستان مقدس آن امام همام تقدیم دارد تا چه قبول افتد و ... .

ص: 18

پیش گفتار

حق جویی و حق طلبی

اگر از قدیم ترین ایام حتی در کوچک ترین جوامع بشری شخصی سال خورده، کاردان و امین را به عنوان کدخدا و یا منصب دیگر بر می گزیدند و اختیار و قدرت حل و فصل امور را به او می سپردند، نخستین انگیزه آن نیاز به برقراری نوعی نظام و اعمال نظارت بود تا در پرتو آن، حقوق افراد محفوظ بماند و در موارد اختلاف مرجعی برای احقاق حق موجود باشد.

و اگر امروز یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی هر کشور یا منطقه ای با گردهم آیی برجسته ترین حقوق دانان و کارشناسان مسائل حقوقی در چهارچوب قوانین و مقررات دقیقی با نام های دادگستری دیوان عدالت و ... ضرورت به سزایی یافته است و با بهره گیری از قدرت و اختیارات قانونی خود تا مرز بازداشت محاکمه و برکنار نمودن ریاست جمهوری پیش می روند، به خاطر احقاق حق و جلوگیری از تضییع حق مظلوم و به کیفر رساندن متجاوزان به حقوق مردم است .

و اگر بخش مهمی از امکانات مادی و نیروی انسانی متمرکز در تشکیلات دانشگاهی کشورها به تعلیم و تعلّم رشته های مختلف حقوق اختصاص یافته است، همه به منظور تربیت حقوق دانان کارآمد و داوران لایق برای پذیرش مسؤولیت شناخت صاحب حق از متجاوز و احقاق حق مظلوم از ظالم است.

و اگر آزمون و گزینش محصلان مقاطع آموزشی در تمام کشورها - از دبستان تا دانشگاه- براساس ضوابط و مقرراتی سخت انجام می شود همه به منظور شناخت افراد واجد شرایط و ذى حق جهت اعطای گواهی نامه علمی و ارتقای رتبهٔ تحصیلی، صورت می گیرد.

ص: 19

و اگر نمایندگان سیاسی ملت ها در محلی به نام سازمان ملل متحد گرد آمده اند و در پی تلاش های اساسنامه ای خود زمامداران خاطی و دولت های متجاوز بزرگ و کوچک را محکوم کنند (صرف نظر از خیمه شب بازی های سیاسی پشت پرده و سوء استفاده از حق وتو های انحصاری استعمارگران) هدف اصلی تشخیص متجاوز و پای بندی همه کشورها به رعایت حقوق بین الملل و احقاق حق دولت ها و ملّت های مظلوم است .

و اگر در دوران تمدن کنونی انواع مسابقه های علمی و صنعتی و تألیفی، با تشریفاتی وسیع و پر خرج و تعیین و اعطای جوایز و حق الامتیازهای سنگین از سوی دانشگاه ها و دیگر مراکز مربوطه کشورهای پیشرفته برگزار و اعلام می گردد، هر چند انگیزه اصلی آن، تشخیص ذى حق علمی و صنعتی از غیر ذی حق نباشد بلکه اصل ابتکار و اختراع مطرح و منظور است، اما حداقل ، مسأله حق شناسی و تشویق از افراد مبتکر و زحمت کشیده، سهم به سزایی در این مسابقه ها داشته و خواهد داشت.

و اگر از گذشته های دور تا به امروز تعداد فراوانی از کتاب های اسلامی، نوشته دانشمندان شیعه و سنی به زبان های گوناگون در زمینه های کلامی و مباحث اعتقادی اختصاص یافته، اغلب بیانگر آراء و نظریات موارد اختلافی است که از آغاز تا انجام همه در اثبات ادعای حقانیت صاحبان آن آراء و عقاید و باطل بودن گفته های مخالفان و فرق متقابل، خلاصه می گردد .

ناگفته نماند که در این راستا بخش مهمی از گذشته تاریخ اسلام گویای کشمکش های عقیدتی و فقهی مذاهب گوناگون به خاطر اثبات حقانیت خویش است هر چند بیشترین ستیز و موج درگیری و اختلاف بین مذاهب تا مرز کشتار و آتش سوزی های وسیع - به منظور تصاحب واژۀ «حقّ» و اعطای سخاوتمندانه برچسب «باطل» به دیگران - دامنگیر جامعه تسنّن شده است که یک نمونه ساده و بدون خون ریزی آن بحث و گفت و گوی قفّال مروزی با یک عالم حنفی در مجلس سلطان محمود سبکتکین بر سر حق و باطل بودن مذاهب حنفی و شافعی می باشد. (1)

ص: 20


1- قضیه بدین قرار بود که قفّال - پس از بگو مگوهای لفظی برای اثبات مدعای خود مبنی بر حقانیت مذهب شافعی و بطلان مذهب ابو حنیفه در خور فهم سلطان محمود و وزرا و دیگر رجال دربار- اقدام به خواندن دو رکعت نماز به شیوه معمول و مشتمل بر آداب واجب و متعارف بین عموم به عنوان دستور فقه شافعی کرد و آن گاه با گرفتن وضوی وارونه بدون نیت و با نبیذ (شیره خرما) به جای وضوی صحیح با آب خالص و هجوم آوردن پشه ها و مگس ها به اطراف او -چون در دامنه کوه بود -و به خود گرفتن پوست دباغی شده سگ و آلوده به نجاست خارجی (به جای پوشیدن لباس پاک یا به خود گرفتن چیزی که ساتر عورت باشد) و شروع به نماز با تکبیرة الاحرام فارسی و گفتن دو برگ سبز (ترجمه آیه مدهامّتان) به جای سوره و ترك ركوع و انجام سجده (همانند نوک زدن خروس بر زمین) و نهادن پیشانی بر فضله خشکیده سگ به حسب بعض روایات - (به جای سجده بر زمین پاک و هموار) و در پایان اخراج ریح در حضور شاه و اطرافیان (به جای سلام نماز) همه بر مبنای فتاوای ابوحنیفه و اثبات تک تک این عملیات از روی فقه ابو حنیفه و نوشته های او بعد از تهدید سبکتکین او را به قتل- در صورت عدم اقامه دلیل بر جواز آن و کافی دانستن ابوحنیفه چنین نمازی را- . در نتیجه سلطان محمود از مذهب ابو حنیفه که مذهب رسمی حکومتی در ایران و عراق و دیگر مناطق تابعه بود روی گردان شد و به مذهب شافعی گرایش جست و رسمیت آن را در سراسر قلمرو حکومتی اش اعلام نمود، پس وزرا و رجال دربار و عموم دست اندرکاران حکومت و متصدیان امور قضایی و دیگر مردم به پیروی او به تقلید شافعی در آمدند و مشروح این قضیه را در مصادر زیر ملاحظه می کنید : امام الحرمين جويني، مغيث الخلق في إختيار الأحق ؛ ابن خلكان وفيات الأعيان، ج 4، ص268، شماره 284 ؛ سُبکی، طبقات الشافعيه، ج 4، ص 14 ؛ یافعی، مراة الجنان، ج 3، ص24؛ ذهبي، العبر في خبر من غبر ، ضمن وقایع سنه 410 ؛ دمیری ، حياة الحيوان، ج 2، ص 447 ؛ تاريخ التشريع الاسلامی، نوشته سه نفر از اساتید دانشکده شریعت ،قاهره ص 281 ، به طور اشاره ... و دیگر نمونه هایی از این قبیل (که مایه و بهانه گرایش از مذهبی به مذهب دیگر و حتی توأم با کشتار و خونریزی بوده) فراوان است .

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .

و اگر در بین ملل و مذاهب به ویژه مکتب هایی که ریشه آسمانی دارند، انسان هایی از طریق وعظ و ارشاد و هشدارهای اخلاقی به دور از تشریفات و تکلفات اداری و از روی دلسوزی مردم را تحت تأثیر قرار می دهند (صرف نظر از گرگ هایی که در لباس میش در صدد دریدن و بلعیدن مردمان هستند یا با روباه صفتی به فریب انسان ها پرداخته اند) همه به منظور دعوت بندگان خدا و راهنمایی آنان به راه حق و پرهیز از باطل است

و اگر در برخی از کشورها برای انتخاب رئیس جمهور یا نمایندگان مجالس قانون گذاری و دیگر مسؤولان سیاسی، حقوقی و اداری انتخابات (منهای نیرنگ ها و تبانی) بر پامی شود، به منظور شناخت سره از ناسره و انسان های ذی حق علمی و اخلاقی از افراد ناصالح و غیر ذی حق برای واگذاری منصب ها و مسؤولیت ها ،بوده تا با تصدی آن ها حقوق ملت از هر طبقه ای صیانت شود.

و اگر خدای تبارک و تعالی بهترین بنده و آفریده خود را به نام پیامبر یا امام فرمان می دهد که در جوامعی منحط و دور افتاده از ارزش ها و فضیلت ها، به سر برند و با تحمل تمامی رنج ها و

ص: 21

شکنجه ها، تا آخرین لحظه حیات با آن ها مراوده نمایند نخستین انگیزه آن در دعوت به حق شناساندن حق، دفاع از آن پیشگیری از تضییع حقوق و ... تبلور می یابد .

و اگر به اصطلاح نخواهیم دور برویم چه شاهدی بهتر محکم تر و نزدیک تر از قرآن مجید که طبق بررسی دقیق آیات شریفه آن بیش از دویست و پنجاه بار کلمه مقدس «حقّ» را به عناوین گوناگون و صیغه های مختلف مطرح کرده و تکیه کلام و مورد توجه و تأکید قرار داده است و عموماً در گرایش دادن مؤمنان به حق شناسی حق جویی حق گویی، حق نگری، یاد حقّ پیروی از حقّ، جانبداری از حقّ دعوت به حق توصیه به حق داوری به حق از یک سو و پرهیز از حق کشی تضییع حق، تضعیف حق فراموش کردن حق ، نادیده گرفتن حق ، ناحق گویی، پوشانیدن حق به باطل حمایت از ناحق و باطل یا دعوت و توصیه به آن و امثال این امور از سوی دیگر، خلاصه می گردد .

سخن کوتاه آن که: بخشی عظیم از امکانات علمی ،مذهبی، اجتماعی، سیاسی، مالی و بالاخره سرمایه های مادی و معنوی جمعیت ها در همه مكان ها و عصرها، صرف احیای حق و برافراشتن پرچم حق و حق خواهی شده است هر چند در عمل به آن عنایت لازم را نکرده اند .

از این رو کسانی که کاوش های معرفتی و حق طلبی خود را در سایه مکتب انسان ساز اسلام تداوم می بخشند شایسته است سخنان سراسر حق پیامبر گرامی اسلام را همواره نصب العین خویش ساخته و از پرتو انوار پر فروغ آن در تشخیص حق از باطل ظالم از مظلوم غاصب از مغصوب ... مدد گیرند

و این برادران اهل تسنن هستند که باید قبل از هر چیز با کنار نهادن تعصّب، تنها فرموده های مسلّم و بی چون و چرای پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و اله را- که بزرگ ترین مراجع حدیثی و حدیث شناسی و علما و دانشمندان مورد قبول خودشان در کتب تفسیری، حدیثی ، تاریخی و کلامی خود آورده اند- معیار و میزان شناخت حق از باطل قرار دهند و سعادت و سرنوشت خویش را پایمال تعصب و یک جانبه نگری نکنند .

آری، جز این نیست که تعصبات خام فرجامی اسف بار به دنبال خواهد داشت و پیرو آن در منجلاب ،گمراهی گوهر گران قدر خوشبختی و سعادت ابدی خویش را از دست خواهد داد.

والسلام على من اتّبع الهدى

مهدی فقیه ایمانی

ص: 22

خلافت و رهبری از دیدگاه سنی و شیعه

به گواه تاریخ و محتوای کتابهای حدیثی کلامی و تاریخی، اعتقاد جامعه تسنن این است که: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خلیفه و جانشینی پس از خود منصوب و معرفی نکرد، بلکه این امر مهم را به رأی امت واگذار فرمود . (1)

بر این اساس آنان کلیه احادیثی که خود در رابطه با امر خلافت و رهبری از قول پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نقل کرده اند و از عالی ترین درجه اعتبار، صراحت، و وضوح برخوردار است مورد تخطئه و تشکیک قرار داده و به ضعف و بی اعتباری سند و نارسایی در دلالت محکوم می کنند .

بدیهی است که با چنین عقیده ای نه تنها عنوان خلافت زمامداران پیش از على علیه السلام را رسمیت قانونی و اسلامی بخشیده اند بلکه راه را برای خلافت معاویه ها، یزیدها ،مروان ها ،عبدالملك ها وليدها، هشام ها، منصورها، هارون ها، مأمون ها، متوكل ها و اولی الامر بودن امثال آنان در کشورهای اسلامی باز نموده اند. در این زمینه حتی احادیث فراوانی در وجوب اطاعت کورکورانه و بی قید و شرط از نامبردگان و سکوت و تسلیم بی چون و چرا در برابر جنایات

ص: 23


1- ابن قتيبه الإمامة والسياسة ، ج 1، ص 23 ؛ مسلم، صحیح ،، ج 2، ص 193، کتاب الاماره، باب الاستخلاف و تركه ؛ التاج الجامع للاصول ، ج 3، ص 57 ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 185 ، ذیل عنوان «قصة الشورى» به نقل از عمر .

زمامداران اموی (سفیانی - مروانی) و عباسی و ... از قول پیامبر جعل و شایع نموده اند که در کتب صحاح و مهم ترین مصادر حدیثی ایشان رقم خورده است و از باب نمونه به ذکر دو حدیثی که بخاری و مسلم آورده اند اکتفا می کنیم:

قال النبي صلی الله علیه و آله:

﴿مَن كَرِهَ مِن أمِيرِهِ شيئًا فَلْيَصْبِرْ، فإنَّه مَن خَرَجَ مِنَ السُّلْطانِ شِبْرًا ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً . أو مَنْ کَرِهَ مِنْ أَمِیرِهِ شَیْئاً فَلْیَصْبِرْ ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ طَاعَهِ اَلسُّلْطَانِ شِبْراً مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً﴾ (1)

به طور خلاصه این دو حدیث بیانگر آن است که هر کس از امیر و زمامدار خود کراهت دارد یا امر ناخوشایندی از وی دید، باید صبر کند؛ یا کسی که به اندازه یک وجب از قلمرو حکومت پا فرا نهد یا از جماعت مسلمین فاصله گیرد و بمیرد مرگش مرگ جاهلی(همانند کفار و مشرکان عهد جاهلیت) خواهد بود.

اما شیعیان بر این باور اند که پیامبر معصوم و إلهام گیرنده از وحی الهی که حتی برای عادی ترین و ساده ترین شؤون حیاتی پیش بینی های لازم را به عمل آورده و ده ها گونه آداب و احکام دربارۀ آن مقرر کرده است، پذیرفتنی نیست که از مهم ترین و حساس ترین شؤون حیاتی جامعه اسلامی (امر خلافت و نصب و معرفی جانشینی که بقای اسلامی بدو وابسته است) غفلت کند تا کسانی با تکیه بر بند و بست های سیاسی عوام فریبی سازش با دشمنان اسلام و ارتكاب ظلم ها و بدعت های گوناگون سرنوشت اسلام و مسلمانان را به دلخواه خود رقم زنند.

اکنون با توضیح کوتاهی پیرامون نقش پیامبران الهی در جهت رهبری ادیان

ص: 24


1- بخاری، صحيح ، ج 5، ص 13 و در چاپ دیگر مصر، ج 9، ص 59، باب فتن، به واسطه ابن عباس و مسلم بنا به نقل سنن بیهقی ، ج 8، ص 157

و امت ها پس از درگذشت خود و نقش پیامبر گرامی اسلام در دوران نبوت، به ویژه در مواقع غیبت و خروج از مدینه به خاطر شرکت در غزوات و درگیری های مسلحانه با کفار و مشرکان و نقش زمامداران بعد از پیامبر -که به اعتقاد اهل سنت : خلفای بر حق و واجب الاطاعه پس از آن حضرت بودند- می پردازیم به نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امر خلافت و رهبری .

ص: 25

نقش پیامبران الهی در ادامۀ رهبری

به طور مسلّم پیامبران الهی با همه امتیازات علمی و عملی و مصلحت و دوراندیشی و اخلاق بشر دوستی و مصونیت از هوا و خطا که به اتفاق سنی و شیعه داشتند و بیش از هر کس نسبت به وظایف رهبری و ادامه و استمرار برنامه های دینی- چه در دوران حیات و چه بعد از خود- احساس مسؤولیت می کردند دست کمی از افراد و طبقات مختلف حکومتی و غیر حکومتی نداشتند

این افراد معمولاً - چنان چه مشاهده می کنیم- هر یک به هنگام مرگ یا غیبت از محل کار اداری یا غیر اداری، شخصاً یا بر اساس مقررات سازمان مربوط ، فردی لایق و واجد شرایط را به جای خود معرفی و مسؤول رتق و فتق وظایف محوله می نمایند تا مبادا - حتی نسبت به تشکیلات یک دبستان یا در مانگاه یا مؤسسه تجاری یا صنعتی تا وزارتخانه ها و دیگر مراکز سرنوشت ساز بالا و پایین مملکتی -هرج و مرج به وجود آید و افراد یا گروه های خرابکار دست به بی نظمی و سوء استفاده زنند

بدین ترتیب شکی نیست که هر یک از انبیای عظام پیش از رسیدن لحظه ،مرگ صالح ترین افراد امت را که از همه به خود نزدیک تر و واجد شرایط بودند، به عنوان پیشوا و سرپرست امت به جای خود می گماشتند تا در ادامه خط رهبری

ص: 26

و حفاظت از اصل دین و اجرای احکام آن خللی به وجود نیاید با تأکید از افراد امت نیز می خواستند که از شخص معرفی شده پیروی و فرمان بری کنند. نمونه این ،روش واگذاری امر خلافت و رهبری بنی اسرائیل توسط حضرت موسی علیه السلام به برادر خود هارون به هنگام رفتن به میعادگاه الهی در کوه طور است که آیه شريفه : ﴿... وَ قَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ (1) بیانگر آن است.

نیز روایات وارده از طریق سنی و شیعه بیانگر این موضوع است که ما فقط به ذکر دو روایت از مصادر سنی و شیعه اکتفا می کنیم:

1. علامه محدث میر سید علی بن شهاب همدانی (م 786ق .) که از مشاهیر علمای سنی و مورد وثوق است در مودّت هفتم از کتاب مودّة القربى از ابن عمر -گویا مقصودش عبدالله بن عمر بوده- روایتی آورده است که به طور خلاصه ابن عمر گفت :

سلمان برای اثبات برتری و افضلیت علی بن ابی طالب بدین قضیه استناد و استشهاد نمود که در واپسین دم رحلت رسول خدا صلى الله عليه و سلم به محضر آن حضرت شرفیاب شدم، پس گفتم یا رسول الله ! آیا وصیت کرده ای؟

پیامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: ای سلمان! آیا می دانی اوصیا چه کسانی هستند؟

گفتم: خدا و رسولش بدین موضوع آگاه ترند.

پیامبر فرمود: وصی آدم (نخستین پیامبر و وصیت کننده) شیث بود و وی برترین افراد از فرزندان آدم بود .

و وصیّ نوح، سام بود و او پس از نوح برترین فرد بود. و وصیّ موسی، یوشع بود (چون برادرش هارون قبلاً از دنیا رفته بود) و او افضل افرادی بود که

ص: 27


1- «موسی به برادرش هارون گفت : تو اکنون پیشوای قوم و جانشین من باش و راه اصلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد نباش». (اعراف (7) آیه 142).

به جای گذارد و وصیّ عیسی شمعون الصفا بود و او برترین کس بود که پس از خود به جای گذارد و وصیّ من علی است و او بهترین کسی باشد که من پس از خود می گذارم

علامه سید محمد صالح ترمذی ،حنفی این روایت را (با اضافه و وصیّ سلیمان آصف بن برخیا و افضل افراد پس از وی بود) از عمر بن خطاب نقل کرده است. (1)

نیز ترمذی این روایت را با اختلافی اندک از علی علیه السلام آورده است . (2) همچنان که حافظ سلیمان قندوزی آن را از سید علی همدانی نقل کرده است . (3)

اما روایتی از شیعه که نمونه ای از آن روایت مفصلی است که ابن بابویه (پدر شیخ صدوق) و صدوق و شیخ طوسی و علامه مجلسی و دیگران آورده اند، و آن مشتمل بر اسامی تمامی اوصیای پیامبران الهی از آدم تا خاتم و از جمله اوصیای ،ادریس عمران ابراهیم خلیل اسماعیل، اسحاق، يعقوب، يوسف، شعیب، داود، سلیمان ،زکریا ،شمعون، یحیی بن زکریا و دیگر نامبردگان در حدیث فوق می باشد .

و در پایان پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم مقام وصایت خود را به علی علیه السلام واگذار فرموده و دستور می دهد که علی و اوصیایش یکی پس از دیگری، مقام وصایت را به وصیّ خود (که قبلاً به وسیله پیامبر اکرم تعیین گردیده است) تفویض نمایند تا نوبت به بهترین کس در روی زمین یعنی حضرت بقية الله الاعظم حجة ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برسد... . (4)

در این جا توجه بدین موضوع لازم و بسیار قابل تأمل و دقت است که روش

ص: 28


1- الكوكب الدرى ، ص 133
2- همان ، ص 118
3- ينابيع المودة، ص 301، باب 56
4- ابن بابویه قمى الامامة والتبصره، ص 21، حدیث 1

پیامبران الهی در جهت نصب خلیفه کاری خود سرانه و بدون الهام گیری از وحی آسمانی نبوده بلکه همانند مقام رسالت خودشان مقام وصایت نیز مستقيماً از طرف خدا تعیین و اعطا می شده و شخص پیامبر ، مأمور ابلاغ و معرفی او به امت بوده است .

و شاهد بر این امر آیه شریفهٔ زیر است که می فرماید :

﴿وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾؛

و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید: از دودمانم [ چطور]؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی رسد (1)

ابن مغازلی شافعی روایت بسیار جالبی در تفسیر این آیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آورده است که به خاطر اختصار خوانندگان را به اصل کتاب ارجاع می دهیم. (2)

ص: 29


1- بقره (2) آیه 124
2- مناقب الامام على ... ، ص 276، شماره 322

پیامبر اسلام و مسأله رهبری

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همچنان که همواره به منظور جلوگیری از هرگونه پیشامدی ناگوار برای ،اسلام دستورات لازم را صادر و مقرراتی را به اجرا گذاشت هر وقت برای شرکت در غزوات و جنگ با کفار و مشرکان و یهود و نصارا و سرکوبی توطئه و شورش دشمنان اسلام از مدینه خارج می شد، حتی در مواقع اضطراری و عجله برای رفتن حداقل یک مرد نابینا را برای اقامه جماعت و گاهی علاوه بر او فردی را برای سرپرستی و دیگر شؤون دینی و امنیتی، به جای خود نصب می فرمود. (1)

ص: 30


1- موارد متعددی از آن ها عبارتند از : 1. غزوه ودّان که در صفر سال دوم هجری به نام ابواء (در 23 میلی جُحفه از طرف مدینه) شهرت یافته و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به هنگام خروج سعد بن عباده را در مدینه منصوب فرمودند تا به سرپرستی مسلمانان بپردازد. (سیره ابن هشام، ج 2، ص 240 و 241) 2. غزوه بواط در ناحیه رضوی در ربیع الاخر سال دوم هجری که سائب بن عثمان بن مظعون مأمور جانشینی پیامبر گردید. (سیره ابن هشام، ج 2، ص248) . 3. غزوه عشیره نیز در جمادی الاولی سال دوم هجری اتفاق افتاد و پیامبر صلی الله علیه و آله ابو سلمة بن عبدالاسد را در مدینه به جای خود گماردند. سیره ابن هشام، ج2، ص248) . 4 . غزوة بدر الأولی که در جمادی الآخره سال دوم هجری به خاطر دفع تجاوز کرز بن جابر فهری نسبت به شتران و گوسفندان اهل مدینه انجام گرفت زید بن حارثه مأمور سرپرستی مردم مدینه گردید و این غزوه، «سفوان» نیز خوانده شده است. (سیره ابن هشام، ج 2، ص 251) . 5. غزوۂ بدر کبری که سرنوشت سازترین غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله بود در نیمه راه مدینه و مکه در ماه رمضان سال دوم هجری به وقوع پیوست و حضرتش عبدالله بن امّ مکتوم را- که نابینا بود- برای اقامه نماز جماعت منصوب فرمود و ابولبابه را نیز از محل ،روحا به منظور سرپرستی مدینه برگردانید (سیره ابن هشام، ج 2، ص 264) 6. غزوۂ بنی سلیم در شوال سال دوم هجری یک هفته پس از مراجعت پیامبر از جنگ بدر بوده و حضرتش سباع بن عرفطه غفاری را به سرپرستی مدینه وادار کرد. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 46) . 7. غزوه سویق در برابر ابوسفیان و قریش در ذیحجه سال دوم هجری انجام گرفت و پیامبر اکرم. صلی الله علیه و اله ابولبابه - بشیر بن عبدالمنذر- را در مدینه گماشت. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 47). 8. غزوه ذی امر در ماه صفر سال سوم هجری بود که پیامبر صلی الله علیه و اله عثمان بن عفان را در مدینه منصوب نمود. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 49). 9. غزوه فُرع، در ربیع الاول سال سوم هجری به وقوع پیوست و پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام عزیمت، ابن ام مکتوم را به سرپرستی یا اقامه نماز جماعت مدینه گماشت. (سیره ابن هشام، ج3، ص50). 10. غزوه بنی قینقاع در رویارویی با یهود این منطقه بود که در سال سوم هجری به وقوع پیوست و پیامبر صلی الله علیه و اله بشير بن عبد المنذر را در غیاب خود در مدینه منصوب نمود. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 52). 11. غزوة أُحُد در سال سوم هجری به پیشقدمی ابوسفیان و قریش و دیگر قبایل بت پرست بود که به تلافی شکست در جنگ بدر به وقوع پیوست و ابن ام مکتوم از طرف پیامبر برای اقامه نماز جماعت در مدینه منصوب شد (سیره ابن هشام، ج 3، ص 48). 12. داستان برخورد پیامبر با بنی نضیر و تعقیب آن ها و نصب ابن ام مکتوم در مدینه که در ربیع الاول سال چهارم هجری انجام شد (سیره ابن هشام، ج 3، ص 200). 13. غزوة ذات الرقاع در جمادی الآخر سال چهارم (به روایت زرقانی از ابن سعید و ابن حیان در محرم سال پنجم) هجری بود و پیامبر صلى الله عليه و سلم ابوذر غفاری (و به گفته ای : عثمان بن عفان) را به سرپرستی مدینه مأموریت داد. (سیره ابن هشام، ج 3، ص214). 14. غزوۂ بدر آخر (بدر کبری) در شعبان سال چهارم بود و پیامبر صلى الله عليه و سلم عبدالله بن ابی بن سلول انصاری را در مدینه گماشت. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 220). 15. غزوه دومة الجندل در ربیع الاول سال پنجم هجری به وقوع پیوست و پیامبر خدا سباع بن عرفطه غفاری را به سرپرستی مدینه برگماشت. (سیره ابن هشام، ج 3، ص224) . 16. غزوه خندق در شوال سال پنجم هجری رخ داد و پیامبر صلى الله عليه و سلم ابن ام مکتوم را برای اقامه نماز بر مردم مأمور فرمود. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 231). 17. غزوه یهود بنی قریظه پیش از محرم (ذیقعده) سال پنجم هجری بود و پیامبر خدا صلى الله عليه و سلم ابن ام مکتوم را برای اقامه نماز و .... منصوب فرمود. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 244) . 18. غزوۂ بنی لحیان در جمادی الآخره سال ششم هجری ؛ نیز ابن ام مکتوم از طرف پیامبر صلى الله عليه و سلم در مدينه منصوب گردید. (سیره ابن هشام، ج3، ص292). 19. غزوه ذی قرد چند شب بعد از غزوه بنی لحیان به وقوع پیوست و رسول خدا صلى الله عليه و سلم ابن ام مکتوم را برای انجام مراسم نماز جماعت در مدینه مأموریت داد. (سيرة ابن هشام، ج 3، ص 297). 20. غزوه بنی مصطلق ، در شعبان سال ششم هجری با سرپرستی ابوذر و به قولی نُمَيلة بن عبدالله لیثی از طرف پیامبر صلی الله علیه و اله در مدینه به وقوع پیوست. (سیره ابن هشام، ج 3، ص 302). 21. داستان حدیبیّه که به «صلح حدیبیه» انجامید در ذیقعده سال ششم هجری بود و نُمَيلة بن عبدالله لیثی از طرف پیامبر صلى الله عليه و سلم به سمت سرپرستی مدینه منصوب شد. (سیره ابن هشام، ج 3، 321). 22. غزوه خیبر در محرم سال هفتم و اعطای سرپرستی مدینه از جانب پیامبر به نمیله . (سیره ابن هشام، ج 3، ص 342) و به روایت بیهقی از ابو هریره سباع بن عرفطه را به جای خود گماشت (سنن ، ج 9، ص 40). 23. عمرة القضاء پيامبر صلی الله علیه و آله از عمره ممنوعه سال قبل که در ذیقعده سال هفتم هجری برای انجام آن از مدینه خارج گردید -عُويْف بن اضبط دیلی را برای ایام ،سفر، سرپرست مدینه فرمود. (سیره ابن هشام، ج 4، ص 12). 24. خروج پیامبر برای فتح مکه در ماه رمضان سال هشتم هجری واقع شد و أبورُهم كلثوم بن حصين بن عتبة (عبید) بن خلف غفاری را به جانشینی خود در مدینه برگزید. (سیره ابن هشام، ج 4، ص 42 ؛ و سنن بیهقی، ج 9، ص 40). 25. غزوہ حنین یا خروج از مکه پس از فتح آن برای سرکوبی توطئه هوازن و اعطای فرماندهی اهل مکه را به عتاب بن ،اسید یک جوان بیست ساله از تازه مسلمان های مکه (سیره ابن هشام، ج 4، ص 83) . 26. اعطای سرپرستی و امارت مسلمانان هوازن به مالک بن عوف هوازنی (سیره ابن هشام، ج 4، ص 134). 27. نیز واگذاری سرپرستی اهل مکه را پس از پیروزی بر هوازن و مراجعت به مدینه به عتاب بن اسید بیست ساله و مسؤولیت آموزش فقه و مسائل دینی را به معاذ بن جبل در ذیقعده سال هشتم هجری. (سیره ابن هشام، ج 4، ص 143؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 123) . 28. اسلام آوردن هیأت اعزامی ثقیف از طائف در حضور پیامبر در مدینه و اعطای امارت بر مردم ثقیف- در ماه رمضان سال نهم هجری- به عثمان بن ابی العاص که از همه جوان تر، اما حريص تر به یادگیری و آموختن فقه و مسائل اسلامی بود (سیره ابن هشام، ج 4، ص 185). 29. حجة الوداع در سال دهم هجری انجام شد و پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم ابودجانه ساعدی و به قولی سباع بن عرفطه غفاری را به سمت سرپرستی امور دینی مدینه منصوب فرمود. (سیره ابن هشام، ج 4 . ص 248) .

ص: 31

ص: 32

در غزوۂ تبوك كه در رجب سال نهم هجری قمری زمینه آن فراهم و اعزام نیرو عملی گردید اما به مرحله پیکار و رویارویی با دشمن نرسید پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم به خاطر توطئه منافقان و حفاظت مدینه از شر آنان و سرکوبی توطئه گران شخصیت لایقی چون علی علیه السلام را به جانشینی خود برگزید و فرمود : ﴿يا علي أنتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ...﴾ (1) و این را تمام کسانی که غزوه تبوك را بیان کرده اند، نوشته اند. (2)

ص: 33


1- یا علی! تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی
2- برای آگاهی بیشتر خوانندگان به اسامی برخی از آنان اشاره می شود ابوداود طیالسی (م204ق.) ، مسند، ص 29؛ ابن هشام (م (218/212)، سيرة النبويه، ج 4، ص 163؛ ابن سعد (م 230ق.) ، طبقات الكبير ، ج 3، ص 15 به چهار سند ؛ ابن ابی شیبه (م 235 ق.) ، مصنف، ج 12، ص 60، حدیث 12123؛ ابوجعفر اسکافی معتزلی (م 240 ق .) ، المعيار والموازنه، ص219؛ احمد بن حنبل (م 241ق.) ، مسند، ج 1، ص182 و 184 و 185 و 334 و ج 3، ص88 و نیز در فضائل أمير المؤمنين ، حديث 83 و 163 و 291 و فضائل الصحابه ، حدیث ،956، 960، 1006 ، 1041 و 1168 ؛ بخاری (م 256ق.) ، صحیح، ج 4، ص 208 ؛ مسلم (م 261ق.) ، صحیح، ج7، ص 119؛ بلاذری (م 279ق.) ، انساب الأشراف ، ج 2، ص 95 و 106؛ ترمذی (م 279ق.) ، صحیح حدیث 3724؛ نسائی (م303ق.) ، خصايص أمير المؤمنين ، حدیث 9 ، 23، 45، 48 ، 56، 57، 58، 59، 61 ، 126؛ أبویعلی موصلی (م 307 ق .) ، مسند، ج 1، ص 285 ، حدیث 84 از مسند علی ؛ علی بن حیان بستی (م 354ق.) ، صحیح، ج9، ص 40 و 41، شماره های 6887 و 6888؛ بیهقی (م 458 ق.) ، سنن، ج 9، ص 40 . و در مجموع حدود یک صد نفر از حدیث آوران و تاریخ نگاران که در کتاب «حديث المنزلة عند أهل السنه» به ترتیب تاریخ وفیات آن ها به قلم این فقیر معرفی شده اند حدیث منزلت را به عنوان غزوه تبوك آورده اند و اما تعداد ناقلان همه موارد حدیث بیش از پانصد مصدر حدیثی و تاریخی است که آن را ذکر کرده اند

بدین شرح که به هنگام خروج ،پیامبر علی گفت: من هم با شما خروج نمایم؟

حضرتش فرمود نه؛ و چون علی بر اثر جدایی از پیامبر و عدم شرکت در غزوۂ تبوک به گریه افتاد فرمود ای علی تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی (که جانشین موسی و واجب الاطاعه و شریک در امر نبوت بود).

آن گاه اضافه فرمود: سزاوار نیست من بروم مگر آن که تو خلیفه من باشی .

این حدیث گذشته از این که به خاطر نداشتن هیچ گونه قید تاریخی و مکانی شامل خلافت و جانشینی امیر مؤمنان حتی بعد از درگذشت پیامبر هم می شود حداقل بیانگر این موضوع است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اهمیت جانشین و ضرورت نصب و معرفی یک نفر مسؤول شایسته و واجد شرایط را (جهت سرپرستی و رتق و فتق شئون دینی مسلمانان و پیشگیری از شیطنت و خرابکاری منافقان و دشمنان داخلی) اعلام و خاطر نشان فرمود که: نباید من بروم، مگر آن که تو خلیفه من باشی و مسؤولیت زعامت مسلمانان را بر عهده گیری

و در پست فرماندهی نیروهای اعزامی جهت سرکوبی شورش ها و توطئه های دشمنان دور دست گاهی افراد متعددی را به ترتیب مسؤول على البدل معرفي و مقرر می فرمود تا در صورت مرگ یا شهادت هر یک از آنان، دیگری مسؤولیت وی را بر عهده گیرد. (1)

و هنگامی که دو گروه جنگی را یکی به فرماندهی علی و دیگری به فرماندهی

ص: 34


1- مانند غزوه موته در سال هشتم هجری که زید بن حارثه جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحه را به ترتیب به فرماندهی جیش منصوب فرمود. (سیره ابن هشام، ج 4، ص 15 ؛ احکام السلطانيه ، ماوردی، ص 13؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 155 به دو سند .)

خالد بن ولید- به طور جداگانه به یمن اعزام ،فرمود مقرر داشت: در صورت تلاقی و برخورد این دو گروه با یکدیگر و فراهم شدن زمینه تجمّع و به هم پیوستگی آن ها امامت و فرماندهی کل قوا (ی هر دو گروه) بر عهده علی باشد. (1)

پیامبر اکرم می خواست هم از اختلاف و جدایی دو گروه اعزامی، درجبهه جنگ پیشگیری به عمل آید و هم از مقام کاردانی و لیاقت و شجاعت امیرمؤمنان در جهت پیروزی بر دشمن بهره برداری گردد.

پس همچنان که پیامبر پیش بینی فرموده بود آندو گروه در محل قبیله بنی زبید (زید) که طرف درگیری بودند به هم برخوردند و کار فرماندهی و امامت هر دو دسته به عهده امیر مؤمنان علیه السلام قرار گرفت و خوشبختانه هم موضوع پیشگیری پیامبر از اختلاف جامه عمل پوشید و هم نقشه حضرتش در جهت پیروزی مسلمانان بر دشمن به دست علی علیه السلام به پیروزی عملی انجامید

در ابلاغ تعدادی از آیات سوره برائت در موسم حج در مکه پس از فرستادن ابوبکر- به خاطر نقش سرنوشت ساز بودن این ابلاغ- وی را از نیمه راه عزل کرد و بازگردانید و علی علیه السلام را اعزام و مأمور انجام آن نمود . (2)

ص: 35


1- احمد حنبل، مسند، ج 5، ص 356 و فضائل الصحابه او حدیث شماره 1175 ؛ نسائی، خصائص، ص 24؛ طبرانی، معجم اوسط (به نقل مجمع الزوائد ) و پاورقی خصائص نسائی، ص 110؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش امام علی) ج 1 ص 400 - 402 ، احادیث شماره 466- 469؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 170 با عبارت : رواه أبو عبدالله احمد في المسند غير مرة، و رواه في كتاب فضائل على و رواه اكثر المحدثين ؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 195 ؛ ابن كثير البداية والنهايه ، ج 7، ص 242 ؛ هیثمی، مجمع الزوائد ، ج 9، ص 127 و 128 به سه سند، از جمله طبرانی؛ سیدعلی همدانی مناقب السَّبعين (حدیث 13)، مندرج در ینابیع الموده ، باب 56 ؛ امرتسری، ارجح المطالب ، ص 452 (به نقل از : احمد حنبل ، طبرانی و نسائی).
2- سیره ابن هشام، ج 4، ص 190 ؛ ابو عبید، اموال ، ص 240 و 241، حدیث 454 -456؛ ابن سعد، طبقات ، ج 3، ص 14 و 15 (به پنج سند)؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 107، حدیث 43 و ... ؛ احمد حنبل، مسند، ج 2، ص 212 - 299 و ج 3، ص151، 331 و ج 4، ص 164 ، 165 ؛ احمد حنبل فضائل امير المؤمنين، حدیث 69، 212، 291 و 321؛ احمد حنبل، فضائل الصحابه، ج 2، ص 562، حدیث 946 و ص640 ، حدیث 1088 ؛ سنن دارمی ، ج 2، ص 67 و 237 ؛ سنن ابن ماجه ، ج 1، ص 57 ؛ سنن ترمذی ، ج 2، ص 135 و 213؛ ابویعلی موصلی ،مسند ج 1 (بخش مسند علی) حدیث 192 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 62 . در مجموع با آن هایی که به خاطر اختصار از ذکر نامشان خودداری کردیم بیش از هشتاد نفر از اعلام اهل سنت هستند که در کتاب دورنمایی از زندگی امام امیر مؤمنان (علیه السلام) مشخصات آن ها را با ذکر مصادر مربوط آورده ام؛ نیز مراجعه شود به الغدیر علامه امینی، ج 6، ص335 - 350 .

و قبل از واگذاری همۀ این مأموریت ها و منصب ها به افراد نامبرده، پیامبر اکرم به هنگام مهاجرت از مکه به مدینه امام علی بن ابی طالب علیه السلام را (علاوه بر مأموریت «ليلة المبيت» و خوابیدن امام در بستر پیامبر به منظور خنثی کردن نقشه قتل حضرتش به دست مشرکان) بنا به تصریح اکثر روایات به مدت سه روز وادار به توقف در مکه فرمود تا در برگرداندن امانت ها و انجام تصفیه حساب ها و نیز انتقال فواطم و برخی از مسلمانان به مدینه اقدام نماید. (1)

ص: 36


1- ابن سعد، طبقات ، ج 3، ص 13 ؛ ثعلبي ، الكشف و البيان، ذیل آیه ﴿و مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی ...﴾ (بقره (2) آیه 207) ؛ نووى، تهذيب الاسماء واللغات ، ج 2، ص 347؛ گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص 182 ؛ ابن شاکر دمشقى عيون التواريخ، ج 1، ص 44 (به نقل ملحقات احقاق الحق ، ج ص 287)؛ ابن صبّاغ مالکی ، فصول المهمه ، ص 29 و 34؛ ابن كثير ، سيرة النبويه ، ج 2، ص 234 ؛ ابن افریقی مختصر تاریخ دمشق (مخطوط)، ج 17، ص 124 ؛ تلمسانى، الجوهره، ص 13 و مصادر فراوان دیگر .

نقش خلفا در امر رهبری

نقش زمامداران و دست اندرکاران خلافت بعد از پیامبر- که به اعتقاد اهل تسنن خلفای بر حق و واجب الاطاعهٔ پس از آن حضرت بودند- در امر جانشین بعد از خود چنین بود

ابوبکر به هنگام مرگ عثمان را احضار کرد و دستور داد قراری به گونه ذیل تنظیم نماید :

«بسم الله الرحمن الرحيم، این عهد و قرار عبدالله بن عثمان (ابوبكر بن ابی قحافه) است به مسلمین، اما بعد ... »

ابوبکر بعد از ادای کلمات مذکور از هوش رفت و عثمان خودسرانه به تکمیل عبارت پرداخت و نوشت :

«قد استخلفت عليكم عمر بن الخطّاب ؛ همانا که من عمر بن خطاب را بر شما خلیفه قرار دادم . »

در این حال ابوبکر به هوش آمد و به عثمان :گفت بخوان پس عثمان آن چه را خود نوشته بود خواند.

ابوبکر که سخت خوشحال شده بود تکبیر گفت و اضافه کرد: «به نظرم رسید ترسیدی که من در حال بیهوشی بمیرم و مردم بر سر تعیین خلیفه به اختلاف در افتند که زودتر و بدون گفته من ، نام عمر را به عنوان خلیفه نوشتی؟!»

ص: 37

عثمان گفت: آری.

ابوبکر گفت: «خداوند به تو از اسلام و اهلش جزای خیر دهد» آن گاه دستور داد عثمان عهدنامه - نصب خلیفه- را تکمیل کرد و آن را بر مردم خواندند! (1)

همچنین عمر پس از زخمی شدن و احساس مرگ دستور به تشکیل شورایی شش نفری داد که بسیار دقیق و حساب شده بود، به گونه ای که قطعاً - همان طوری که مشاهده گردید- به انتخاب عثمان منتهی می شد و پیروزی عثمان در آن آشکار بود. (2)

نیز بعد از معاویه (که به دنبال حکومت شام از طرف عثمان، بر اساس سوء استفاده از عنوان قتل عثمان و شهادت امیر مؤمنان علیه السلام و طرح عملی نقشه کشتن حضرت امام حسن علیه السلام و کشتار و توطئه و زور و تهدید بسیار، بالاخره بر کرسی زمامداری نشست و خود را خلیفه پیامبر خواند و یزید را به ولایت عهدی و خلیفه بعد از خود معرفی و منصوب کرد) دوازده نفر زمامداران اموی و سی و شش یا سی و هفت نفر زمامداران عباسی- که اهل سنت آنان را واجب الاطاعه و خلفای بر حق پیامبر دانسته و سرپیچی از فرامین آنان را مایه ضلالت و گمراهی و محکومیت به قتل و مردن به مرگ جاهلی قلمداد کرده اند- به جز چند نفر از آن ها که با زور علنی و توطئه علیه دیگری بر سر کار آمدند، تک تک آنان بر اساس ولایت عهدی از طرف خلیفهٔ پیشین و اجبار مردم به بیعت بر مسند زعامت و زمامداری نشستند و خود را قیّم همه جانبه و مطلق العنان اسلام و مسلمانان شمردند (3)

کوتاه سخن آن که: بر اساس نقل قرآن مجید و روایات اسلامی و شهادت ،تاریخ پیامبران پیشین و پیامبر گرامی اسلام (در سفرها و غیبت های اتفاقی از

ص: 38


1- محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری ، ج 2، ص 618 به نقل از واقدی و در چاپ دیگر ، ج 3، ص 429؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 163 و 165، شرح خطبه شقشقیه
2- رجوع شود به : «موضع گیری امیر مؤمنان (علیه السلام) ...» در این کتاب.
3- ماوردی، احكام السلطانیه ذهبی، دول الاسلام؛ سیوطی، تاریخ الخلفا

مدینه) و زمامداران دست اندرکار خلافت بعد از پیامبر هر یک به موجب حق و اختیاری که به حسب موقعیت خود داشتند یا بر مبنای وظیفه شرعی و مسؤولیت محوّله از طرف خداوند یا بر اساس مصلحت اندیشی سیاسی و اجتماعی یا از روی انگیزه انسانی و دلسوزی عاطفی برای امت یا عامل دیگری از این قبیل همه و همه اقدام به تعیین و نصب و معرفی خلیفه و حتی اقدام به گرفتن تعهد و بیعت اجباری به خاطر فرمانبری از ولی عهد و مسؤول پس از خود نمودند.

به پندار اهل تسنن، بنیان گذار اسلام- که از هر جهت افضل و برتر انبیا و خاتم پیامبران بود و بدون شک هر یک از موجبات و انگیزه های نصب خلیفه را که فرض کنیم حضرت از بالاترین درجه آن برخوردار بود- بدون تعیین و معرفی ،خلیفه درگذشت

آری، اهل تسنن (که خود همه موارد تعیین جانشین و واگذاری مسؤولیت های مختلف را-که سرنوشت ساز موقت و محدود به زمان های خاص و مکان های مخصوص بود- از ناحیه پیامبر به افراد نوشته اند) بر این عقیده و باورند که حضرت نسبت به امر خلافت و جانشینی پس از خود که سرنوشت ساز مطلق و همیشگی بود، بی آن که احساس وظیفه کند یا از حق و اختیاری که داشت ، استفاده ،نماید یا از روی مصلحت اندیشی و خیرخواهی برای اسلام و مسلمین چاره جویی کند یا از اختلاف و تشتت آرا و بلاهایی که بر سر اهل بیتش وارد شد ترس و وحشت به خود راه دهد و از گرایش های هر گروه از امتش به باطلی پیشگیری نماید، همچنان به دیگر سرای شتافت و اسلام و مسلمانان را بی سرپرست !گذارد

اکنون نویسنده نه به عنوان شیعه و نه به منظور برانگیختن احساسات مذهبی ،دیگران که به عنوان یک مسلمان آزاده نه سنی و نه ،شیعی، ولی متحیر بر سر دو راهی تسنن و تشیع که نمی داند به کدام یک از این دو فرقه اسلامی گرایش یابد

ص: 39

-و اگر با در گذشت همه دست اندرکاران خلافت بعد از پیامبر، بحث از حق بودن یک طرف و باطل بودن طرف دیگر جای خودش را به صلح و سازش و فراموش کردن گذشته و وحدت اسلامی داده است -می خواهد بداند در فراگیری علمی و عملی احکام حقه اسلام و شناخت حلال و حرام آن، تکلیفش چیست و به چه مبدئی باید رجوع کرد؛ سؤال می کند و برادران اهل تسنن باید پاسخگوی این پرسش ها باشند:

1. پیامبر اسلام چه فرقی با دیگر پیامبران داشت که از ادامه خط تعیین خلیفه و معرفی جانشین امتناع فرمود؟

2. چگونه پیامبر اسلام از خط عملی خویش (در واگذاری سرپرستی مسلمانان در مواقع سفر و غیبت های اتفاقی) نسبت به امر سرپرستی، بعد از در گذشت خود سرباز زد و بدین مسؤولیت یا مصلحت اسلامی اعتنا نکرد؟

3. آیا مصلحت اندیشی و دلسوزی ،ابوبکر، عمر، عثمان، معاويه، يزيد و دیگر زمامداران و متصدیان امر خلافت - با همه نقاط ضعف و خصوصیت های عقیدتی عملی و اخلاقی که دارا بودند- نسبت به آیین مقدس اسلام بیش از شخص پیامبر معصوم و دلسوز امت بود (که خود بنیان گذار اسلام و به وجود آورنده امت اسلامی بود و از آغاز بعثت تا آخرین لحظات زندگی، همه رنج ها، شکنجه ها مرارت ها ،نامردمی ها خطرهای جانی و سختی ها را به خاطر برقراری اسلام و استمرار آن و نجات مسلمانان به جان خرید؟) پس ابوبکر و عمر، در حال جان دادن و دیگران به پیروی از آن ها به خاطر مصلحت اندیشی و ترس از اختلاف بعد از خود اقدام به تعیین جانشین کردند امّا پیامبر عالی قدر اسلام صلى الله عليه و سلم نه مصلحت اسلام و مسلمین را رعایت کرد و نه ترس و بیم از اختلاف امت در آینده از خود نشان داد و در این حال جان به جان آفرین تسلیم کرد و رفت ! ! .

آیا عایشه بیش از پیامبر (با همه شؤون عقلی و علمی و علاقه مندی حضرت به اسلام و امت خود) دلسوز اسلام و مسلمانان بود و از فتنه بر آن ها می ترسید که به

ص: 40

پسر عمر گفت:

فرزندم! سلام مرا به عمر برسان و بگو: امت محمد را بدون سرپرست و رهبر رها مکن، بر آنان جانشینی بگمار و مبادا آنان را به حال خویش رها سازی که من از فتنه برایشان می ترسم. (1)

همچنین عبدالله بن عمر که به پدرش گفت :

اگر شتربان یا چوپان شتران و گوسفندان تو را بدون سپردن به دست کسی رها کند و بیاید، تو او را شخص افراطی و بی بند و بار یا تلف کننده شتران و گوسفندان به حساب می آوری در صورتی که دست اندر کار مردم کارش سخت تر از شتربان و چوپان است تو در قیامت جواب خدا را چه خواهی داد که بندگانش را بدون تعیین خلیفه و رهبر رها کنی و بروی. (2)

و در روایت دیگر چنین آمده است:

عبدالله به پدرش عمر گفت: تو را باید که بعد از خود خلیفه معین کنی، مگرنه این است که اگر کسی را متصدی زمین (کشاورزی یا باغ) خود کرده باشی و إحضار نمایی دوست داری او سرپرستی را به جای خود برگمارد تا خود بر سر کارش برگردد. (3)

4. راستی اگر تعیین خلیفه و جانشین وظیفه ای شرعی و از ضرورت های اسلامی به شمار می رفت چگونه پیامبر عظیم الشأن و معصوم ، از انجام این وظیفه روی گرداند تا اختلافات حاصل از این امر منجر به آتش زدن بیت مطهر دخت گرامی و پاره تن آن حضرت -فاطمه زهرا علیها السلام - و دیگر حوادث گردد؟

ص: 41


1- الامامة والسياسه ، ج 1
2- بيهقی، سنن ، ج 8، ص149 از طریق مسلم ؛ ابو نعيم ، حلية الاولياء ، ج 1، ص 44 ؛ ابن جوزی، سيره عمر ، ص 190 ؛ محب طبری، ریاض النضره ، ج 2، ص 74؛ ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری ج 13، ص 175
3- ابن سعد، طبقات الكبير ، ج 3، ص 249 .

و اگر تعیین خلیفه کاری غیر اسلامی و نامشروع ،بود، چگونه به جای عدول و اجتناب از این عمل تمامی زمامداران به اصطلاح خلیفه اسلامی - به جز چند تن از آن ها -همه مرتکب این عمل نامشروع شدند و تمامی نیروهای دینی و غیر دینی اهل تسنن (نه فقط در آن روزگار که در طول چهارده قرن) برای تثبیت این حرکت غیر مشروع که خلیفه اول و دوم آغازگر آن بودند پای فشرده و جنگ ها به راه انداخته اند و هم اکنون نیز این جریان در تمام شؤون اسلامی ادامه دارد!

سؤال : آیا هر یک از ترك و فعل پیامبر و خلفا در جهت نصب خلیفه و معرفی جانشین با چه ضابطه ای از ضوابط اسلامی و بر اساس کدام یک از معیارهای قرآنی منطبق میشود و بالاخره مقصر اصلی این همه اختلافات و فرقه گرایی به نام های سنی، شیعی و خوارج که همزمان با بر پایی سقیفه آغاز و در طول چهارده قرن گذشته گریبانگیر اسلام و مسلمانان و مایه سوء استفاده دشمنان اسلام در هر عصر و زمان و محل و منطقه ای بوده چه کسی است؟

آیا ۔ العیاذ بالله - شخص پیامبر بود که طبق عقیده اهل سنت، بدون تعیین ،خلیفه درگذشت یا امیرمؤمنان و همۀ مدعیان نصب خلیفه از طرف پیامبر صلی الله علیه و اله یا ابوبکر و همهٔ منکران نصب خلیفه از ناحیه آن حضرت؟

آری با توجه به این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بر اساس دستور مؤکد الهی، با انجام تشریفاتی مانند : دو مرتبه دعوت توأم با پذیرایی به غذا، از چهل نفر از سران قریش و ایراد سخن نخستین گام را در راه دعوت به اسلام برداشت (1) و با تحمل انواع مشکلات ،امنیتی اقتصادی، شکنجه های روحی و جسمی ،فداکاری ها جنگ ها، خون ریزی ها و گذشت های جانی و مالی خود و اطرافیانش در طول 23 سال، به اسلام موجودیت همه جانبه بخشید و آمار مسلمانان بدان جا رسید که در قضیهٔ غدیر خم تعداد نود هزار تا 124000 نفر از شرکت کنندگان در مراسم حج

ص: 42


1- الغدير ، ج 1، ص 9 و پاورقی ص 12

(برحسب نقل مورّخان) (1) همراه پیامبر اکرم بودند و به هنگام ایراد خطبه، شرکت و حضور داشتند و تعداد همۀ حجاج مسلماً بسیار بیش از این ها بود.

طبق شرح ابن حجر عسقلانی صحابی شناس اهل سنت، آمار صحابه پیامبر که به درجات مختلف با حضرتش برخورد و دیدار و گفت و شنود داشتند بالغ بر 12280 نفر بود (2) که اگر این عدد را یک دهم همه جمعیت مسلمانان مدینه- از کودکان شیر خوار گرفته تا جوانان و پیر مردان و زنانی که به دور از محیط زندگانی پیامبر به سر می بردند و از هر جهت فاقد عنوان صحابی و صحابيه بودند - به حساب آوریم، عددی بالغ بر 122800 نفر را تشکیل می دهد که بالاخره تعدادی مرد و زن و بچه در این ،حدود تنها مسلمانان سکنه شهر کوچک مدینه بوده اند.

پس با توجه به این که حداقل آمار تقریبی مسلمانان آن روزها در سراسر بلاد حجاز و قبایل صحرانشین و مناطق اطراف آن و یمن و بحرین و عمان و مناطق بين

ص: 43


1- یادآوری این مطلب بجاست که به نوشته تعدادی بالغ بر چهل نفر از تاریخ نویسان و حدیث آوران و مفسران اهل سنت (از جمله طبری، تهذيب الآثار، ج 1، ص 57) پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این ،مجمع رسماً و با صراحت هر چه تمام تر پست وزارت (دوران نبوت) و خلافت (بعد از وفات خود) را به اولین کسی که پذیرای اسلام شود پیشنهاد و اعلام فرمود و در جریان سه مرتبه تکرار این موضوع، تنها على علیه السلام اعلام قبولی اسلام و همکاری با پیامبر کرد. پیامبر خدا نیز در همان ،مجمع موضوع وزارت و خلافت را از مرحلهٔ پیشنهاد به مرحله واگذاری جدی و بی قید و شرط در آورد و به طور خلاصه همزمان با آغاز بنیان گذاری اسلام، امر خلافت نیز تثبیت و پایه گذاری و اعلام گردید. (نویسنده به توفیق الهی در کتاب دورنمایی از زندگی امام امیر مؤمنان علیه السلام با تهی دستی از مصادر ،لازمه حدود چهل نفر مورد اشاره را به طور مشروح با ذکر مصادر مربوط معرفی نموده و امید است به یاری خدا هر چه زودتر چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد).
2- ابن حجر عسقلاني الاصابة في تمييز الصحابه (این کتاب شامل معرفی 9477 نفر صحابی است که به اسم شناخته می شوند و 1258 نفر صحابی که با کنیه شهرت یافته و تعداد 1545 نفر هم از طبقه زنان به عنوان صحابیات مورد شناخت قرار گرفته اند که در مجموع 12280 نفر می شوند).

شام و حجاز و یمن (1) رقمی در حدود پنجاه برابر تعداد سکنه مدینه را به خود اختصاص می داد ؛ باور کردنی نیست که پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و سلم بدون هیچ گونه توجهی به سرنوشت این همه مسلمان که خود حضرت به وجود آورده بود رخت از این جهان بربسته باشد؛ وانگهی:

گسترش روز افزون اسلام و بالا رفتن رقم مسلمانان از حدود آمارهای ذکر شده و ضرورت برقراری نظام رهبری به وسیلهٔ شخصی لایق و واجد شرایط از یک سو .

تهدید عملی و همیشگی اسلام و مسلمانان توسط منافقان فرصت طلب و دشمنان داخلی و خارجی از سوی دیگر .

پیشگویی های پیاپی شخص پیامبر از خطرها و رخدادهای اسفباری که بر امت اسلامی هجوم خواهد آورد از سوی سوم هر یک به تنهایی ایجاب می کرد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چاره ای بیندیشد و نقشه ای برای اداره مسلمانان موجود و پیشگیری از خرابی ها و توطئه ها و اختلاف ها طرح و به اجرا در آورد که بی شک آن نقشه تنها در تعیین خلیفه و رهبری واجد شرایط می توانست خلاصه و عملی گردد و جای بسی تعجب و شگفتی است که- العیاذ بالله - پیامبر معصوم اسلام صلى الله عليه و سلم نسبت بدین قضایا با این وضوح و روشنی بی توجه و بی تفاوت باشد .

لذا، شیعه با استنادات برهانی خود از نص و نقل بر این باور است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله از نخستین لحظات دعوت به اسلام (همچنان که قبلاً یادآور شدیم) تا واپسین دم عمر پر برکت خود، بیش از هر چیز بر مسأله خلافت و پیشوایی تکیه نمود و آن را در رأس همه امور و شؤون اسلامی، مورد تأکید و توصیه قرار داد تا امر رهبری از مسیر الهی خارج نگردد و زمینه داعیه خلافت و حکومت

ص: 44


1- جهت آگاهی تفصیلی بر مناطق اسلامی هنگام در گذشت پیامبر صلی الله علیه و اله ر.ك : بلاذری، فتوح البلدان ؛ ابن هشام سيرة النبويه

از بوالهوسان گرفته شود- آن هایی که در پی ارضای هواهای نفسانی خود و به خاطر اشغال کرسی خلافت از هیچ کوششی در تحریف عقاید و گذاردن بدعت ها و قوانین خلاف و تبدل حلال و حرام و کشتار اولیای حق و ذریّه های پیامبر و دیگر مسلمان پروا نکردند-

وانگهی اگر رسول گرامی مطلبی درباره خلافت پس از خود ایراد نکرده و امیرمؤمنان على علیه السلام را به جانشینی بلافصل خود تعیین و منصوب نفرمود، یا در لحظه مرگ با طلبیدن کاغذ و قلم، تصمیم به معرفی علی گرفت، اما عمر به موجب اعتراف خودش چون از هدف پیامبر در تعیین علی به خلافت آگاه شد با ایراد کلمه : ﴿إنّ الرجل ليهجر حسُبنا کتاب الله﴾ اختلاف به راه انداخت و مانع نوشتن شد. (1) حضرتش -بنا به شهادت و روایت 24 تن از صحابه درجه اول و سی نفر از تابعین و نیز 130 نفر از بزرگ ترین حافظان حدیث و دانشمندان علم کلام و تاریخ نگاران اسلامی و دیگر شخصیت های معروف از اهل سنت -بارها فرمود :

﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ ... ﴾ ؛ «حق با علی است و علی با حق ... ».

و نیز دیگر فرازهای مشابهی که در مجموع بلکه هر یک به تنهایی بیانگر همراهی و تلازم مطلق و بی قید و شرط حق و علی علیه السلام در تمامی ابعاد و شؤون زندگی و ویژگی های منصب خلافت الهی است و بدون او کسی نتواند زعامت و زمامداری اسلام و مسلمانان را با قید «واجب الاطاعه» بودن بر عهده گیرد.

به بیان دیگر - و شرحی که خواهد آمد - پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و سلم با صدور این سخن- که همه سخنان ایشان حجت و با توجه به آیه شریفه : ﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هو إلّا وَحْيٌ يُوحى ﴾ (2) ناشى از وحی الهی و به دور از هوا و خطاست - عصمت و مصونیت امیرمؤمنان علیه السلام و نفی هر گونه خطا و اشتباه را چه در زندگانی فردی آن

ص: 45


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 12، ص 20 و 21 و ص 78 و 79 به طور اشاره این مطلب را ضمن حدیث مفصلی به نقل از ابن طاهر، تاریخ بغداد با قید مسند بودن آورده است
2- نجم (53) آیه 3 و 4

حضرت، و چه در تصدی امر امامت و رهبری جامعه اسلامی، به گونه ای مطلق، در همه امور و سراسر ،عمر تضمین و اعلام فرمود.

اینک بسی جای تأمل است که: چنین ضمانت و مصونیتی از ناحیه پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم- که همه ابعاد علمی، عقیدتی اخلاقی، سیاسی و ... را در برگرفته- جز به اولویت مطلق علمی و عملی امیر مؤمنان علیه السلام در تصدی منصب امامت و جانشینی بلافصل پیامبر، به چه چیز دیگری می توان تفسیر و توجیه کرد؟ (1)

در صورتی که هیچ یک از رقبای امام علی علیه السلام و یا دیگر حاکمان سفیانی ، مروانی و عباسی از چنین حمایت و تضمینی برخوردار نبوده اند.

بنابر آن چه گذشت این نوشتار را به بحث و بررسی پیرامون حدیث شریف: ﴿اَلحَقُّ مَعَ عَلَيَّ وَ عَليٍّ مَعَ الْحَقِّ﴾ و احادیث دیگری در زمینه معیت و ملازمه حق با علی و علی با حق اختصاص می دهیم تا به فرموده قرآن مجید : ﴿ليَهْلكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بينة و يحيى من حَيَّ عَنْ بَيِّنة﴾ (2) هر كه هلاک شدنی است بعد از اتمام حجت هلاك شود و هر که لایق حیات ابدی است با اتمام حجت به حیات ابد رسد .

ص: 46


1- این موضوع تحت عنوان حديث «الحق مع علی» و اولويت مطلقه ... مطرح و دربارۀ آن به گونه مبسوطی بحث شده است
2- انفال (8) آیه 42

اسناد و مداركِ «الحق مع علىّ و علىّ مع الحق»

سخن درباره سلسله احادیثی است که از دیدگاه حدیث شناسان از عالی ترین درجه اعتبار برخوردار است به گونه ای که تواتر و قطعی بودن آن به مثابه أمری مسلّم و انکار ناپذیر، مورد قبول محدثان شیعه و سنی می باشد .

حدیث مذکور و دیگر احادیثی که بدین مضمون در مجامع حدیثی و مصادر کلامی و تاریخی به چشم می خورد، جملگی امام علی علیه السلام را انسانی ملازم با حق، حق بين حق گو و میزان شناسایی و تشخیص حق از باطل معرفی می نمایند .

اینک، پیش از بررسی و توضیح اصل حدیث، نخست به معرفی راویان این حدیث و احادیث مشابه آن از طبقه صحابه و محدثان ، می پردازیم.

شایان یادآوری است که در منابع حدیثی شیعی، حدیث مذکور، با اسناد فراوانی ذکر شده است ولی از آن جا که برادران سنّی مخاطب این نوشتار می باشند، تنها از منابع و مصادری که مورد پذیرش و رجوع آنان می باشد، استفاده شده است. لذا علاقه مندان به اطلاع از راویان شیعی این حدیث را به کتاب ها و مصادر مربوطه ارجاع می دهیم. (1)

ص: 47


1- سید هاشم ،بحراني غاية المرام، ص 541، باب 56

راویان حدیث «الحق مع علی» و دیگر احادیث مشابه آن از طبقه صحابه به ترتیب وفات آن ها عبارتند از :

1. ابوبکر بن ابی قحافه عبدالله بن عثمان (م13 ق . ).

2. ابوقيس ، سعد بن عباده انصاری (م14 - 15 ق .)

3. ابوذر غفاری، جندب بن جناده (م 31 ق.).

4. مقداد بن عمر و کندی زهری (م33ق).

5. حذيفة بن يمان (م 36 ق .).

6. سلمان فارسی (م 36 - 37 ق .).

7. عمار بن ياسر شهيد (37) ق . ).

8. ابو الحسن علی بن ابی طالب شهید (40 ق .).

9. ابوموسی اشعری، عبدالله بن قیس (م42 - 44 ق .).

10. كعب بن عُجره (م 50 - 52 - 53 ق.).

11. ابو ایوب انصاری، خالد بن زید (م 52ق.).

12. سعد بن ابی وقاص (م 54 - 55 - 56 - 58 ق.).

13. ابویسیر انصاری، کعب بن عمرو (م 55ق.)

14. عایشه ، ام المؤمنين (م 58 ق .) .

15. ام سلمه ، ام المؤمنين (م59 - 61 و 62ق.) .

16. ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب شهید (61 ق .) .

17. ابوسعید خدری، سعد بن مالک انصاری (م63 - 64 - 65 - 74 ق .).

18. زید بن ارقم انصاری (م 66 - 68 ق . ).

19. عبدالله بن عباس (م68ق.) .

20. براء بن عازب انصاری اوسی (م72ق.).

21. جابر بن عبدالله انصاری (م73 - 74 - 78ق . )

22. سهل بن سعد ساعدی انصاری خزرجی (م 91 ق .) .

ص: 48

23. ابولیلی غفاری .

24. ابوالطفيل عامر بن واثله (م 110 ق .) آخرین صحابی پیامبر .

اسامی ناقلان حدیث «الحقّ مع عليّ» و احاديث هم مضمون آن از طبقه علما و مؤلفان به ترتیب تاریخ در گذشت :

1. سليم بن قيس هلالی (حدود 85 ق.) در کتاب اسرار آل محمد صلی الله و اله چاپ بیروت

قرن سوم:

2. سعید بن منصور خراسانی (م 227 ق . ) در سنن.

3. ابوجعفر، محمد بن عبدالله اسکافی معتزلی (م 240 ق .) در المعيار والموازنه و نقض العثمانيه .

4. امام فرقه حنبلیان، ابو عبدالله احمد بن حنبل شیبانی (م 241 ق .) در مناقب على.

5. ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری بغدادی (م 276 ق .) در الإمامة و السياسة .

6. ابوعیسی، محمد بن عیسی بن سوره ترمذی (م279 ق .) در سنن که یکی از صحاح سته است .

7. ابوبکر، احمد بن عمرو بن عبد الخالق بصری (م292 ق . ) در مسند .

قرن چهارم:

8. احمد بن شعیب النسائی (م303 ق .) در خصائص أمير المؤمنين.

9. أبويعلى احمد بن علی تمیمی موصلی (م 307 ق .) در مسند (بخش مسند علی)

10. ابوبشر، محمدبن احمد دولابی (م310 ق .) در ألكنى والاسماء .

ص: 49

11. ابوجعفر محمد بن جریر طبری (م 310 ق . ) در المواهب .

12. ابوالقاسم کعبی بلخی (م 310 ق . ) به شرح ابن ابی الحدید.

13. ابراهيم بن محمد بیهقی (م 320 ق .) در المحاسن والمساوى.

14. ابوجعفر محمد بن عمرو عقیلی (م 322 ق) . ) در الضعفاء.

15. ابن ابی حاتم عبدالرحمن بن محمد (م 327 ق . ) در علل الحدیث

16. ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربه قرطبی (م328 ق . ) در عقد الفريد.

17. ابو العباس، احمد بن محمد بن سعيد بن عقده کوفی (م 333 ق .) به شرح تاریخ ابن عساکر، بخش امام علی...

18. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (م360 ق .) در معجم کبیر.

19. ابو احمد عبدالله بن عدی بن عبدالله جرجانی (م365 ق . ) در الکامل في التاريخ.

20. محمد بن عمر بن عبدالعزیز معروف به ابن فوطیه (م367ق.) در مراصد العرفان .

21. ابوالحسن، علی بن عمر دارقطنی شافعی (م 385 ق . ) به شرح ابن مغازلی

22. ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی (م392ق .) در تهذیب التاريخ.

23. ابو عبدالله محمد بن اسحاق بن محمد بن منده اصفهانی (م395ق.) در اسماء الرجال (طبقات الصحابة و التابعين).

قرن پنجم:

24. قاضی ابوبکر محمد بن طيب باقلانی متكلم (م403 - 405 ق .) در انصاف و تمهید

25. ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری (م 405 ق .) در مستدرك صحيحين .

ص: 50

26. ابوسعد عبدالملک بن محمد واعظ نیشابوری خرکوشی (م407 ق .) در شرف النبي

27. حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی (م 410 ق .) در مناقب .

28. حافظ ابوالفتح محمد بن احمد بن أبي الفوارس (م412 ق .) در اربعین.

29. حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی (م 430 ق .) به نقل کنز العمال و ...

30. حافظ ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (م458 ق .).

31. ابوبکر احمد بن علی بن ثابت خطیب بغدادی (م463 ق .) در تاریخ بغداد و اربعين.

32. ابو عمر يوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر نمری قرطبی (م463 ق .) در استیعاب

33. ابوالحسن علی بن محمد جلابی واسطی معروف به ابن مغازلی (م 483 ق .) در مناقب علی بن ابیطالب

34. ابوالمظفر منصور بن محمد سمعانی (م489 ق .) در فضائل الصحابه یا رساله قوامیّه.

قرن ششم:

35. ابو القاسم حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (م502 ق .) در محاضرات الادباء .

36. ابو حامد محمد بن محمد بن احمد طوسی غزالی (م505ق.) در المستصفى من علم الاصول .

37. ابو شجاع شيروية بن شهردار دیلمی (م509 ق .) در فردوس الاخبار.

38. ابوالحسن رزین بن معاويه عبدری اندلسی (م 535 ق .) در جمع بين الصحاح .

ص: 51

39. ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (م538 ق .) در ربيع الابرار .

40. ابوبکر محمد بن عبدالله اشبیلی معروف به ابن عربی مالکی (م543ق.) در عارضة الأحوذى شرح سنن ترمذى.

41. ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی شافعی متکلم اشعری (م 548 ق . ) در ملل و نحل و نهاية الاقدام .

42. عبدالعزیز بن على أشنهى (م550 ق . ) در اعتقاد اهل السنه

43. ابو منصور شهردار بن شرویه دیلمی شافعی (م558 ق .) در مسند الفردوس.

44. ابوالمؤيد موفق بن احمد معروف به اخطب خطبای خوارزم (م 568ق.) در مناقب و مقتل الحسين.

45. ابو حفص عمر بن محمد بن خضر اربلی معروف به عمر ملا (م 570 ق . ) دروسيلة المتعبدين.

46. حافظ ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة الله مشهور به ابن عساکر دمشقی شافعی (م571 ق . ) در تاریخ دمشق

47. ابوالبركات عبدالرحمن بن محمد أنباری نحوی (م 577ق.) در لمع الأدلة

48. ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی بكرى بغدادى حنبلی م597 ق .) در صيد الخاطر .

قرن هفتم:

49. ابوالخیر حاکمی اسماعيل بن يوسف بين قرن 6 و 7 در اربعین فضائل على .

50. ابو حفص عمر بن عیسی خطیبی دهلقی (بین قرن 6 و 7) در لباب الالباب

ص: 52

في فضائل الخلفاء والاصحاب .

51. ابو السعادات مبارك بن محمد ابن اثیر شیبانی جزری (م606ق.) در جامع الاصول .

52. ابو عبد الله محمد بن عمر فخرالدین رازی شافعی (م 606 ق .) در تفسیر مفاتيح الغيب .

53. حافظ علی بن حمید قریشی (م بعد 610 ق .) در شمس الاخبار.

54. ابو حامد سعد الدّین صالحانی (م12 6 ق .) به شرح توضیح الدلائل.

55. حافظ ابو الحسن علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (م630 ق . ) در اسدالغابه .

56. ابوالربیع سليمان بن موسی کلاعی حمیری اندلسی (م634 ق .) در شفاء الصدور.

57. ابو عبد الله محمد بن عبدالواحد ضياء الدین (م643 ق .) در احاديث المختاره .

58. ابن النجار، محمد بن محمود بغدادی (م643 ق . ) در درة الثمينه في اخبار المدينه .

59. علامه برّی محمد بن ابی بکر تلمسانی (م بعد 645ق.) در الجوهرة في نسب الامام على و آله .

60. ابو سالم محمد بن طلحه قرشی نصیبی شافعی (م652 ق .) در مطالب السؤل .

61. شمس الدين ابو المظفر يوسف بن قزاغلى سبط ابن جوزی (م 654 ق .) در مرآة الزمان و تذكرة الخواص.

62. عزالدین عبدالحمید معروف به ابن ابی الحدید (م 655 ق .) در شرح نهج البلاغه

63. ابو عبدالله محمد بن یوسف بن محمد گنجی شافعی (م 658 ق.)

ص: 53

در كفاية الطالب .

64. شیخ جمال الدین محمد بن حسنویه موصلی حنفی (م 680 ق .) در بحر المناقب

65. ابو العباس محب الدین احمد بن عبدالله طبری مکی شافعی (م694ق.) در ذخائر العقبي ورياض النضره.

قرن هشتم:

66. جمال الدین محمد بن مکرم انصاری معروف به ابن منظور افریقی (م 711 ق .) در مختصر تاریخ دمشق .

67. ابوالمجامع صدر الدین ابراهیم بن محمد حموئی (م730ق.) در فرائد السمطين .

68 ابو عبدالله محمد بن عبدالله خطیب عمری تبریزی (م 741ق.) در مشكاة المصابيح.

69. شرف الدین در گزینی محمود بن محمد طالب قرشی (م743ق.) در نزل السائرين في احاديث سيد المرسلين.

70. حافظ شمس الدين محمد بن محمد بن عثمان ذهبی (م748 ق .) در تلخيص مستدرك و ميزان الاعتدال و تاریخ اسلام

71. ابوالبركات عبد المحق بن عثمان حنفی (...) در الفائق في اللفظ الرائق.

72. قاضی عضدالدین عبدالرحمن بن احمد ایجی شافعی (م756ق.) در مواقف .

73. عفيف الدین عبدالله بن اسعد یافعی (م768 ق) . ) در مرآة الجنام .

74. سراج الدین عمر غزنوی (م773 ق .) در غرة المنيفه.

75. سید علی بن شهاب الدین همدانی (م 786 ق .) در مودّة القربى.

76. سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی (م791 ق .) در شرح مقاصد.

ص: 54

قرن نهم:

77. عبدالله حنفی شافعی مصری (م بعد 800ق . ) در رقائق معروف به إخوانيات .

78. نورالدین علی بن ابی بکر بن سلیمان هیثمی (م 807ق) در مجمع الزوائد.

79. حافظ احمد بن علی بن محمد عسقلانی مصری شافعی معروف به ابن حجر (م 852 ق .) در اصابه و لسان الميزان و مطالب العاليه.

80. شیخ حسن مقری کاشی (م854 ق . ) در مناقب

81. شهاب الدین احمد سبط قطب الدین ایجی (م بعد 860 ق .) در توضيح الدلائل لترجيح الفضائل .

82. ابو الخير والاحسن ان يقال : ابو الشر) فضل الله بن روزبهان خنجی شیرازی شافعی (م بین قرن 9 - 10) در ابطال الباطل ردّ نهج الحق علامه حلّى.

83 . عبد الرحمن بن عبد السلام صفوری مصری (م894 ق.) در نزهة المجالس .

84. احمد بن محمد احمد حافی (خوافی) حسینی شافعی (...) در تبر المذاب .

قرن دهم:

85. حسين بن معين الدين اليزدى الميبدى (م) 910 ق .) در شرح دیوان منتسب به على علیه السلام.

86. جلال الدین عبدالرحمن سیوطی (م911 ق .) در جامع صغير و جمع الجوامع و لئالى مصنوعه.

87. جمال الدین عطاء الله بن فضل الله حسینی شیرازی (م حدود 926 ق .) در روضة الاحباب في سيرة النبى والآل والاصحاب .

ص: 55

88. محمد بن اسحاق بن محمد حموی فاضل الدین (م 937 ق . ) در مناهج الفاضلين .

89. ابراهيم بن عبدالله و صابی یمنی (م بعد 967 ق .) در اکتفا فی فضل الاربعة الخلفاء، بخش اسنى المطالب في مناقب علی بن ابی طالب

90. حافظ شهاب الدین احمد بن محمد معروف به ابن حجر هیثمی مکی (م 974 ق .) در صواعق المحرقه

91. محدث شهیر علی بن حسام الدین متقی هندی (م 975 ق .) در كنز العمال و منتخب آن .

92. كمال الدين بن فخرالدین جهرمی در ترجمه صواعق المحرقه.

93. عبدالله شافعی (م 1000 ق .) در مناقب و اربعین.

قرن یازدهم:

94. محمد صالح کشفی حنفی ترمذی (م بعد 1025 ق .) در مناقب مرتضوى .

95. عبدالرؤف بن تاج العارفين مناوی (م1031 ق . ) در کنوز الحقایق .

96. سید خواجه میر محمدی حنفی (...) در علم الكتاب .

97. عبد القادر بن محمد طبری (م1033 ق . ) در حسن السيره

98. نورالدین علی بن ابراهیم حلبی شافعی (م1044 ق . ) در سیرة النبويه.

99. شیخ احمد بن فضل با کثیر مکی حضر می شافعی (م 1047 ق .) در وسيلة المآل .

100. شیخ عبدالحق بن سيف الدين دهلوی حنفی (م1052 ق .) در أشعة اللمعات في شرح المشكاة.

101. شیخ محمود بن محمد شیخانی قادری مدنی (م) بعد 1094 ق .) در صراط السوى في مناقب آل النبي .

ص: 56

قرن دوازدهم:

102. محمد بن عبد الباقی از هری زرقانی مالکی (م 1122 ق . ) در شرح مواهب اللدنيه قسطلاني.

103. میرزا محمد بن معتمدخان حارثی بدخشی (م بعد 1126 ق .) در تحفة المحبين و مفتاح النجا في مناقب آل العبا و نزل الابرار .

104. عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی دمشقی (م1143 ق .) در ذخائر المواريث . 105

105. شاه ولی الله بن حبيب الله دهلوی (م 1176 ق . ) در إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء وقرة العينين في تفضيل الشيخين .

106. شیخ اسماعیل نقشبندی حنفی (م 1182 ق .) در مناقب العشره.

107. بدر المنير محمد بن اسماعيل كحلانی یمنی (م1182 ق .) در روضة النديه .

قرن سیزدهم:

108. شیخ محمد بن علی حنفی مصری (م 1206 ق . ) در إتحاف اهل الاسلام.

109. ابوالعرفان محمد بن علی صبان مصری شافعی حنفی (م 1206 ق .) در اسعاف الراغبين في سيرة المصطفى و أهل بيته الطاهرين.

110. مولوی محمد مبین بن محب لكهنوی (م1220 ق . ) در وسيلة النجاة ، تاريخ أئمه أطهار .

111. عبدالعزيز بن شاه ولی الله دهلوی (م 49 - 1239 ق.) در تحفه اثنى عشريه .

112. مولوی حیدر علی فیض آبادی (م1250 ق . ) در ازالة الغين.

113. شهاب الدین محمود بن عبدالله حسینی الوسی (م1270 ق .) در منحة الإلهية ، مختصر تعريب تحفه اثنی عشریه عبدالعزیز دهلوی .

ص: 57

114. شاه تقی علی کاظمی کاکوردی (م1280 ق .) در روض الازهر.

115. حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (م 1294 ق . ) درينابيع المودّة .

قرن چهاردهم:

116. سید ابو محمد حسینی بصری هندی (م اوائل قرن 14 ق .) در إنتهاء الافهام .

117. ضیاء الدین احمد حنفی نقشبندی کمشخانوی (م1311 ق .) در راموز الاحاديث.

118. عبد القادر بن احمد دمشقی معروف به ابن بدران (م1346 ق .) در تهذیب تاریخ دمشق

119. ابوالمحاسن شيخ يوسف بن اسماعيل نبهانی شافعی فلسطینی (م1350 ق . ) در فتح الكبير .

120. علّامه عینی حیدرآبادی (م بعد 1352 ق . ) در مناقب سیدنا علی.

121. شيخ محمد عبدالرحمن بن مبارکپوری هندی (م1352 ق .) در تحفة الاحوذى .

122. شیخ ابونعیم رضوان خلوتی مصری (قرن 14 ق .) در قواعد الدین.

123. شیخ عبیدالله حنفی امرتسری (قرن 14 ق .) در ارجح المطالب.

124. محمد بن محمد بن اسحاق حموینی خراسانی (قرن 14 ق .) در مناهج الفاضلین، چاپ قاهره .

125. محمد حسن ضيف الله (قرن 14 ق .) در فيض القدير

126. حسام الدین مروی حنفی (قرن 14 ق .) در آل محمد .

127. عبدالله بن نوح جيانجور جاوه ای (متولد 1324 ق . ) در امام المهاجر.

128 و 129. شیخ عباس احمد صقر و شیخ احمد عبدالجواد (معاصر) در جامع الاحاديث .

ص: 58

روايت ابوبكر

1. عامر بن شراحیل شعبی حمیری تابعی از درباریان عبدالملک بن مروان و سفیر او در دربار پادشاه روم و از نواصب و دشمنان سرسخت امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. او به اعتراف حدیث شناسان اهل تسنن از رجال مورد وثوق در نقل حدیث بوده است. وی از عروة بن زبیر بن عوّام روایت کرده است که ابوبکر گفت : شنیدم که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می گوید: ﴿الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ﴾ ؛ (1) «حق با على است و علی با حق»

یعنی معیّت و ملازمه بین این دو امری است مسلم، که در همه جا و همه وقت، پیوسته با هم هستند آن چنان که هیچ گونه رفتار و گفتار علی علیه السلام جدای از حق و یا بر خلاف حق نبوده است .

روايت سعد بن عباده انصاری

2. محمد بن جریر طبری از بزرگ ترین حافظان حدیث و صاحب مهم ترین و مفصل ترین کتاب های تاریخ و تفسیر، در کتاب المواهب آورده است که ابوعلقمه گوید :

به سعد بن عباده (2) گفتم: اکنون که کار بر ابوبکر راست آمد و مردم تمایل به بیعت

ص: 59


1- سید هاشم بحرانی، غاية المرام ، ص 540 ، آخر باب 45 بدون ذکر سند و ص 548 ، باب 53 ، حدیث 11
2- ابوقيس سعد بن عباده انصاری از شخصیت های معروف صحابه و همان کس بود که چون متوجه شد ابوبکر و عمر و چند تن دیگر با نقشه سقیفه مانع از بیعت با امیرمؤمنان و در صدد بیعت گرفتن برای خود شده اند نه از روی مخالفت با امام بلکه به خاطر رقابت با نامبردگان، خود از مردم خواست تا با او بیعت کنند و بالاخره نه با ابوبکر بیعت کرد و نه با عمر و هنگامی که به گفته عمر به شام رفت، خالد بن ولید و دیگر هواخواهان ،عمر مانند مغيرة بن شعبه (در سال 14 یا 15 ق.) شبانه او را در حال رفتن از دهی به ده دیگر با تیر به قتل رساندند و شهرت دادند که به تیر جن ها کشته شد. (سروی، مناقب، ج 1، ص 270 و مصادر دیگر)

با وی پیدا کردند آیا تو در آنچه مسلمانان داخل شدند. داخل نمی شوی؟

گفت : دست از من ،بدار به خدا قسم شنیدم که رسول خدا می فرمود: پس از من مردم دچار گمراهی شوند و به عقب (جاهلیت) باز گردند، ﴿فالحقّ يومئذٍ مع عليّ﴾ ؛ در این هنگام حق با علی است با هیچ کس بیعت مکن جز با او .

ابو علقمه گوید: من او را گفتم آیا جز تو کس دیگری این خبر را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده است؟

سعد گفت: آری همان هایی که دل هایشان آکنده از بغض و کینه علی است ولی با کینه توزان و غرض ورزان چه می توان کرد؟!

گفتم: نفس تو هم با تو گلاویز شد که امر خلافت از آن تو باشد و همه به کنار روند!

پس سعد سوگند یاد کرد که هرگز امر خلافت خواسته و مورد اهتمام من نبود (به خاطر رقابت و مخالفت با افراد ،سقیفه در صدد بیعت گرفتن بر آمدم) و قطعاً اگر آن ها با علی کنار آمده و سر تسلیم فرود آورده بودند سعد نخستین کسی بود که با او بیعت می کرد. (1)

روایت ابوذر غفاری

3. علامه محقق و متكلم، ابو جعفر اسکافی معتزلی با ذکر سند از ابو رافع آورده است که گفت :

به منظور وداع با ابوذر به ربذه ،رفتم به هنگام بازگشت، خطاب به من و همراهانم گفت : از این پس فتنه ای به وقوع می پیوندد، پس تقوای الهی پیشه کنید و بر شما باد پیروی علی بن ابی طالب، زیرا من خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که به او می گفت:

ص: 60


1- احقاق الحق ، ج 2، ص 348 (با تحقیقات و ملحقات حضرت آیت الله مرعشی رحمه الله) باب سوم در طریق تعیین امام نیز کامل بهایی، ج 1، ص249، این روایت را از طبری آورده است .

أنت أوّل من آمن بي و أوّل من يصافحنى يوم القيامة و أنت الصدّيق الأكبر، و أنت الفاروق الذي يُفرّق بين الحق و الباطل، و أنت يعسوب المؤمنين، و المال يعسوب الكافرين، و أنت أخي و وزيري و خير من أترك بعدي تقضي ديني و تنجز موعدي ؛ (1)

تو نخستین کسی هستی که به من ایمان آوردی و روز قیامت اول کسی خواهی بود که دست در دست من می گذاری و تو راستگوترین راستگویانی و تو فاروقی (جدا کننده) که حق و باطل را از هم جدا می کند و تو پیشوا و رهبر مؤمنان هستی در حالی که یعسوب و فرمانده کافران مال و ثروت است و تو برادر و وزیر من و بهترین کسی هستی که پس از خود به جای می گذارم دین و بدهی مرا ادا می کنی و به وعده من تحقق می بخشی

با استفاده از حدیث مذکور نتایج زیر حاصل می گردد :

الف) على علیه السلام نخستین کسی بود که در برابر نبوت پیامبر اله صلى الله عليه و سلم سر تعظیم و تسلیم فرود آورد .

ب) در قیامت اولین کسی است که با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار خواهد کرد و دست به دست حضرتش می دهد.

ج) او صدّیق اکبر و بزرگ ترین راستگویان بود که همه گفته هایش مقرون به حق

ص: 61


1- جاحظ، نقض العثمانيه ، ص 290 ؛ نیز ابن ابی الحدید خلاصه ای از نقض العثمانیه را در شرح نهج البلاغه ، ج 13، ص215 - 295 ایراد نموده و حدیث فوق را عیناً در ص228 آورده است ؛ ابن عساکر نیز در بخش امام امیرالمؤمنین تاریخ دمشق ، ج 1، ص 88 ، شماره 120 و 121 مشابه این حدیث را به واسطه ابی نخیله از ابوذر آورده است؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه ، ج 5، ص 287؛ ابراهیم جوینی فرائد السمطین، ج 1، ص 139 و 140 ، شماره های 102 و 103؛ محب الدین ص139 طبری، ذخائر العقبی ، ص 56 ؛ ریاض النضره ، ج 2، ص 155 ؛ قاضی عضدالدین ایجی، مواقف ، ج 3، ص 276؛ نورالدین ،هيثمي، مجمع الزوائد، ج 9، ص 102 از طریق طبرانی و بزار ؛ عبدالسلام صفوى، نزهة المجالس ، ج 2، ص 205 ؛ بدخشی، مفتاح النجا، ص 21؛ شاه ولی الله دهلوی ، قرة العينين في تفضيل الشيخين، ص234 ؛ قندوزی ینابیع الموده ، ص 201؛ ابو محمد حسینی بصرى، انتهاء الافهام، ص 74 ؛ امرتسری، ارجح المطالب ، ص 23

و واقع و قابل قبول بوده و هست.

د) یگانه جدا کننده حق از باطل است که مسلمانان به خاطر شناخت حق از باطل، ناگزیر از پیروی او هستند و خواهند بود.

ه) او پیشوای مؤمنان است در برابر مال و ثروت که رهبر و هدف اصلی کافران است لذا می بینیم که امروزه سران کفر جهانی چگونه به خاطر دستیابی به ثروت های دنیا همه چیز را زیر پا می نهند و حتی برای مقررات دینی مورد قبول خود ارزشی قائل نمی شوند

و) او بهترین کس از هر جهت (از جمله برای تصدی مقام خلافت و زعامت اسلامی) بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله بود

ز) او ادا کننده دَین پیامبر و تحقق بخش و عده های حضرتش بود.

4. حافظ احمد بن مردویه اصفهانی در کتاب مناقب از ابوذر روایت کرده است که در پاسخ پرسشی که راجع به اختلاف مردم (درباره پیشوا و رهبر دینی) از او شده بود گفت:

بر تو باد کتاب خدا و شیخ علی بن ابی طالب علیه السلام که من خود شنیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: ﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ عَلی لِسانِهِ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُ دَارَ عَلِیٌّ﴾ ؛ (1)

علی با حق و حق با اوست گفتار و سخن او حق است و حق برگرد او می چرخد آن گونه که او می گردد .

5. ابن مردویه از ابوذر روایت کرده است که گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿ إِنَّ عَلِیّاً مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ لَنْ یَزَولاَ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ﴾ (2)

جز این نیست که پیوسته علی با حق است و حق با اوست، این دو از یکدیگر جدا

ص: 62


1- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 3، ص 178 ؛ بحار الانوار ، ج 38، ص28 (به نقل از مسند ابویعلی).
2- فاضل عینی، مناقب سیدنا علی، ص 19

نگردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.

روایت مقداد و...

6. علامه محدث شیخ جمال الدین محمد بن احمد، معروف به ابن حسنویه ،موصلی با ذکر سند روایت کرده است که :

در ایام خلافت عمر بن الخطاب مردی از اهل کوفه نزد ابوذر، سلمان و مقداد رفت تا او را ارشاد و رهنمود به حق کنند.

آن ها به او گفتند: بر تو باد کتاب خدا، پس به آن و به علی بن ابی طالب بپیوند که او با کتاب خداست و از آن جدا نمی شود و شهادت می دهیم که خود از رسول خدا صلی الله السلام شنیدیم که فرمود:

﴿إنّ عليّاً مَعَ الْحَقِّ وَ اَلْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا دَارَ، دَارَ به...﴾؛

محققاً علی با حق است و حق با او هرگونه علی بگردد حق با او می گردد. بی شک او نخستین کس بود که به پیامبری من ایمان آورد، و اول کسی باشد که در روز قیامت دست به دست من دهد و او صدیق اکبر و فاروق و جدا کننده حق و باطل است، او وصیّ و وزیر و خلیفه من پس از من در امّتم می باشد.

پس آن مرد گفت: از چه رو مردم ابوبکر را صدیق می نامند و عمر را فاروق؟

گفتند: مردم نسبت به حق علی جاهلاند همچنان که آن دو نسبت به امر خلافت رسول الله و نسبت به حق امیرالمؤمنین نادانی از خود نشان دادند و هیچ یک از کلمه صدیق و فاروق اسم آن ها نیست؛ زیرا اسم غیر آن دو نفر است .

والله صدیق اکبر و فاروق از هر علی باشد و هم او خلیفه رسول الله و امیرالمؤمنين است که پیامبر ما و آن ها را امر فرمود تا به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کنیم و ما و آن ها نیز چنین کردیم. (1)

ص: 63


1- بحر المناقب، ص 99 (نسخه خطی) به نقل إحقاق الحق ، ج 4، ص 27

روايت حذيفه

7. حافظ ابن مردویه اصفهانی از اصبغ بن نباته روایت کرده است که :

چون در جنگ جمل زید بن صوحان یکی از افراد لشکر امیر مؤمنان علیه السلام مضروب و بر اثر جراحات وارده بر زمین افتاد رمقی بیش از وی نمانده بود که امام بر بالین او حاضر گردید و فرمود: خداوند تو را رحمت کند ای یزید، پس به خدا سوگند تو را نشناختم، مگر سبکبار و پر کار

زید نیز سر به جانب امام برداشت و گفت: خداوند شما را هم رحمت کند ای مولاى من! سوگند به خدا که من نیز شما را نشناختم جز شخصیتی خداشناس

و آگاه به آیاتش و قسم به خدا که من ندانسته به همراهی شما به جهاد و کارزار با دشمن بر نخاستم بلکه خود از حذیفه شنیدم که گفت: رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرمود:

﴿عَلِیٌّ أمیرُ البَرَرَهِ ، و قاتِلُ الفَجَرَهِ ، مَنصورٌ مَن نَصَرَهُ ، مخَذولٌ مَن خَذَلَهُ ، ألا و إنَّ الحَقَّ مَعَهُ ، ألا و یَتبَعُهُ ، ألا فَمیلوا مَعَهُ﴾ (1)

علی امیر و سالار نیکوکاران و کشنده فاجران و نابکاران ،است هر که به یاری او برخیزد خدا وی را مدد ،نماید و هر که نسبت به او گستاخی کند خدا وی را ذلیل و بی مقدار سازد. آگاه باشید که قطعاً حق با علی و تابع اوست، پس رو به سوی وی کنید و بدو بگروید.

8. حافظ بیهقی و علامه حدیث شناس ابن عدیّ از حذیفه روایت کرده اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿إنّ هَذَا ( يعنى عليّاً) أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ هُوَ

ص: 64


1- خطیب خوارزمی، مناقب ص 111 ، فصل دوم از فصل شانزدهم؛ امرتسری ، ارجح المطالب ، ص 599؛ مناقب سیدنا علی ص 38 از طریق ابن مردویه

اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ، وَ هَذَا فَارُوقُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ هَذَا یَعْسُوبُ اَلدِّینِ﴾ ؛ (1)

به راستی که علی نخستین کسی بود که ایمان به من آورد و همو اول کسی باشد که روز قیامت با من مصافحه کند و او صدیق اکبر و فاروق این امت است که حق را از باطل جدا نماید و او رهبر و پیشوای دین است.

روايت سلمان و...

9. حافظ طبری و بزرگانی از محدثان سنی با ذکر سند از سلمان و ابوذر روایت کرده اند که این دو صحابی جلیل القدر گفتند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:

﴿أَلاَ إِنَّ هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ هَذَا أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ هَذَا اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ وَ هَذَا فَارُوقُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ هَذَا یَعْسُوبُ اَلدِّینِ (المؤمنین) وَ اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلظَّالِمِینَ﴾ (2)

روايت عمار ياسر

10. علامه محقق متكلم، ابو جعفر اسکافی معتزلی آورده است که عمار ياسر ضمن ایراد خطبه ای افشاگرانه- از کارشکنی های ابو موسی اشعری در کوفه و تشویق مردم به همکاری با امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ با معاویه و نقل پیشگویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله از کشتار ناکثین و قاسطین و مارقین به دست مبارك على علیه السلام

ص: 65


1- متقی هندی، کنز العمال ، ج 11، ص 616 از بیهقی ؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق ، ج 1، ص 89 از ابن عدى و الكامل ، ج 1 و 2 ، ص 149 (نسخه خطی).
2- معجم کبیر (به نقل مجمع الزوائد، ج 9، ص 29)؛ محمد بن ابى الفوارس در اربعین خ ( به نقل ملحقات احقاق الحق، ج 4، ص30) ؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش امام علی) ، ج 1، ص 87 ، حدیث 119 ؛ امرتسری ، ارجح المطالب ، ص21

گفت: شنیدیم رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، لا یَفتَرِقانِ حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ یَومَ القِیامَهِ﴾ (1)

علی با حق است و حق با علی و از هم جدا نشوند تا در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.

11. مورخ شهیر ابن عساکر و دیگران با ذکر سند به نقل از عمار بن یاسر آورده اند که گفت: شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید :

﴿یا عَلِیُّ ، سَتُقاتِلُکَ الفِئَهُ الباغِیَهُ و أنتَ عَلَی الحَقِّ ، فَمَن لَم یَنصُرکَ یَومَئِذٍ فَلَیسَ مِنّی﴾؛ (2)

ای علی! به زودی گروهی تجاوزگر با تو پیکار می کند و تو بر حق هستی کسی که در آن روز تو را یاری نکند از من نیست.

روایت دیگری از عمار و ابوایوب نقل شده است که در ذیل نام أبو ایوب ذکر شد

روايت على بن ابى طالب علیه السلام

12. حافظ ترمذی در سنن خود با ذکر سند از علی علیه السلام آورده است که آن حضرت فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه و سلم حدیث : ﴿رَحِمَ اللّه عليّاً اللّهمّ أَدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَيثُما دارَ ﴾؛ (3) را درباره

ص: 66


1- المعيار والموازنه ، ص 119
2- ابن عساکر، تاریخ دمشق ، ج 2، ص 215؛ متقی هندی کنز العمال، ج 11، ص 613 و منتخب آن، ج 5، ص 33؛ بدخشی، مفتاح النجا (به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص635)؛ فاضل عینی، مناقب سیدنا علی ، ص 59
3- ج 3، ص 166 وج 5، ص 633 شماره 3714؛ بيهقى، المحاسن والمساوى، ص 41؛ ابویعلی موصلی، مسند علی، ص418، حدیث 290؛ حاکم نیشابوری، مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 124 (با اعتراف به صحت آن)؛ ابوحامد غزالى المستصفى من علم الاصول ، ج 1، ص 136 ؛ شیرویه دیلمی، فردوس الاخبار (عکس نسخه خطی ناصريه لكهنو) جزء اول ؛ ابوالحسن عبدری اندلسی، جمع بين الصحاح جزء سوم (به نقل از صحیح بخاری) به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص 62 و بیاضی، صراط المستقيم، ج 3، ص 18؛ ابوبکر بن عربی ،مالکی، عارضة الاحوزي شرح سنن ترمذی ، ج 10، ص 216؛ ابن شیرویه دیلمی شافعی، مسند الفردوس، فصل 2؛ ابوالمؤيد خطیب خوارزمی، مناقب، فصل هشتم ص 56 ؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق ، بخش امام علی بن ابی طالب ، ج 3، ص 151 و 152 ، شماره های 1169 ، 1170؛ عمر ملا موصلي وسيلة المتعبدين، ج 5، ص 176 و 177 ؛ کمال الدین ابو البركات ،انبارى لمع الادلة في اصول النحو، ص 46؛ ابن اثير مبارك بن محمد، جامع الاصول ، ج 9، ص 420 ؛ ابراهیم جوینی، فرائد السمطين، ج 1، ص 176؛ ولی الدین خطیب تبریزی مشكاة المصابيح ، ص 568 ؛ شمس الدين ذهبی، تلخيص المستدرك، پاورقی ج 3، ص 124 ؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 2، ص198؛ عبدالله بن اسعد يافي مرآة الجنان، ج 1، ص 110 (به نقل از ترمذی)؛ جلال الدین سیوطی، جمع الجوامع، به نقل کنز العمال ؛ حسام الدین متقی هندی، کنز العمال ، ج 11، ص 643، باب سوم، فصل سوم؛ نیز منتخب کنز العمال چاپ شده در حاشیه مسند احمد، ج 5، ص 62 ؛ بدخشی، مفتاح النجا ، ص 65 ؛ نیز نزل الابرار ، ص 24 ؛ شاه ولی الله دهلوى إزالة الخفا مقصد اول، ص 279 (نقل از : حاکم نیشابوری)؛ بدر المنير كحلاني، روضة النديه ، ص 156 (به نقل از : صحیح بخاری)؛ محمد مبين لكهنوى وسيلة النجاة ، ص92؛ مير حسین میبدی یزدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین ، 180؛ محمد حسین ضيف الله مصری فیض الغدیر (ترتیب و شرح جامع صغیر سیوطی) ص 206 ؛ محمد بن عبدالرحمن مبارکپوری، تحفة الاحوذى (شرح سنن ترمذی)، ج 4، باب مناقب على؛ نبهاني بيروتي، فتح الكبير، ج 2، ص 131 ؛ امرتسری، ارجح المطالب ، ص 599 از طریق ابن مردویه ؛ عینی، مناقب سیدنا علی ، ص 35 از طریق نسایی بیهقی و حاکم از علی

من ایراد فرمود.

13. روایت مذکور را برخی از بزرگان اهل تسنن بدون نسبت آن به علی علیه السلام به طور ارسال مسلّم و گاهی بدون کلمه «رحم الله» نقل کرده اند. (1)

ص: 67


1- احمد بن محمد بن عبد ربه، عقد الفريد، ج 4، ص 311؛ قاضی ابوبکر باقلانی، کتاب انصاف، ص 58 ؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی ملل و نحل ، ج 1، ص 103 و ابن حزم، حاشيه الفصل ، ج 1، ص 22؛ عبدالرحمن بن على ابو الفرج ابن جوزی حنبلی، صيد الخاطر ، ص 385؛ فخرالدین رازی ،شافعی ، تفسير مفاتيح الغيب ، ج 1، ص 111 ؛ يوسف بن قزاوغلى (سبط ابن جوزی)، تذكرة الخواص، ص 28 و 32؛ مرآة الزمان ، ص 350؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 270 ؛ سراج الدین عمر غزنوی، غرّة المنيفه ، ص 51؛ عبدالله حنفی، رقائق ، ص 385؛ احمد بن حجر هیثمی مکی صواعق المحرقه باب اول فصل پنجم، ص 24 شبهه 11 ؛ عطاء الله بن فضل الله حسینی شیرازی، روضة الاحباب ، ص 576؛ خواجه میر محمدی حنفی، علم الكتاب ، ص 261 (ذیل حدیث غدیر)؛ محمد بن عبدالباقی زرقانی شرح المواهب اللدنيه ، ج 7، ص 137 از طریق طبرانی ؛ محمد بن احمد حنفی ،مصری، اتحاف أهل الاسلام ، ص 67 ؛ محمد بن علی صبان ،مصری، اسعاف الراغبين (چاپ شده در حاشیه نورالابصار شبلنجی) ص 152؛ ابونعیم رضوان خلوتى مصرى روضة المحتاجين لمعرفة قواعد الدين ، ص391؛ مولوی عبدالعزیز دهلوی هندی تحفه اثنی عشریه که در رد مذهب شیعه نوشته آورده است: این حدیث را نیز اهل سنت على الرأس و العين قبول دارند؛ غلام محمد بن محیی الدین عمر اسلمی، تعريب تحفه اثنی عشریه ؛ محمود شکری الوسی مصرى المنحة الإلهيه (مختصر تعريب تحفه اثنی عشریه)، ص 17 که به سال 1342 در بمبئی چاپ شده و بعداً به وسیله مدير مجلة الازهر مصر در قاهره و اخیراً با تحقیقات و تعلیقات محب الدین خطیب در ریاض به چاپ رسیده است ص 17 چاپ ریاض با اعتراف به مقبولیت آن در نزد اهل تسنن ،بنابراین، غلام محمد اسلمی، سید محمود آلوسی و محب الدین ،خطیب هر سه اعتراف به اصل این حدیث نموده اند (کتاب عبقات الانوار ، تألیف مرحوم آیت الله محقق میر حامد حسین ،هندی در پاسخ به شبهات بخش امامت کتاب تحفه نگاشته شده است).

14. حافظ ابوالمؤيد خطیب خوارزمی، ضمن ایراد احتجاج امیرمؤمنان علیه السلام در شورای خلافت بعد از عمر با ذکر سند می نویسد که آن حضرت فرمود :

﴿ فَأُنْشِدُکُمْ بِاللهِ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ، یَزُولُ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ کَیْفَ مَا زَالَ؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ﴾ (1)

شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: حق با علی است و علی با حق است، حق با علی می گردد آن سان که او بگردد؟

جمله حضار عرض کردند به خدا سوگند، آری .

و علامه محقق راغب اصفهانی این جمله را بدین گونه آورده است:

﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ لَنْ يزولا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ﴾؛ (2)

حق با علی است و علی با حق ؛ هیچ گاه آن ها از هم جدا نشوند تا (روز قیامت) در کنار حوض بر من وارد شوند.

ص: 68


1- مناقب ، فصل نوزدهم، ص 223 .
2- محاضرات الادباء، ج 4، ص 478

و علامه سبط ابن جوزی، ذیل حدیث : ﴿مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ﴾ پس از اشاره به اقرار گرفتن امیر مؤمنان علیه السلام از اهل کوفه درباره حدیث غدیر و شهادت سیزده تن از صحابه می نویسد:

این حدیث را ترمذی در سنن خود آورده و با اعتراف به حسن بودن آن (به اصطلاح حدیث شناسی) افزوده است که آن مردم گفتند : پیامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند :

﴿اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ و أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ كَيْفَمَا دَارَ وحَيْثُمَا دَارَ، ﴾؛ (1)

بارالها! دوست علی را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار؛ حق را با او بگردان آن گونه و بدان جهت که او بگردد .

همچنین جدّوی ابوالفرج بن جوزی در صید الخاطر، ص385 و خود او در مرآة الزمان، ص 350 ، عبارت : ﴿اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا دَارَ﴾ را آورده اند .

15. محدث شهیر عبدالملک بن محمد خرکوشی و دیگر حافظان حدیث ، روایتی مصدَّر به : ﴿یا عَلِیُّ ، لَولا أن تَقولَ طائِفَهٌ مِن اُمَّتی ﴾ از امام علی بن ابی طالب علیه السلام آورده اند که مبسوط آن در ذیل روایت جابر و علی بن ابی طالب علیه السلام خواهد آمد .

روايت ابو موسی اشعری

16. حافظ احمد بن مردویه اصفهانی از ابوموسی اشعری روایت نموده است که گفت:

شهادت می دهم که حق با علی است ولی دنیا به اهلش رو می کند (نه به علی علیه السلام که اهل دنیا نیست) و شنیدم پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند :

﴿يا عليّ أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ بَعْدِی مَعَکَ﴾؛ (2)

ص: 69


1- تذكرة الخواص، ص 28
2- (بدخشی ، مفتاح النجا (به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص 633)؛ تحفة المحبين، ص 220؛ امرتسری ارجح المطالب، ص 599؛ فاضل عيني، مناقب سيدنا على ، ص29، حدیث 155؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 18 ، ص 24 بدون ذکر راوی و بدون کلمه «بعدی»؛ بحار الانوار ، ج 38، ص 34 از طریق ابن مردویه به واسطه کشف الغمه

ای علی! تو باحق هستی و حق پس از من با تو خواهد بود.

روايت كعب بن عجره

17. حافظ طبرانی از کعب بن عجره روایت کرده است که گفت :

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

﴿یَکونُ بَینَ النَّاسِ [بين امتی خ] فُرقَةٌ وَ اختِلافٌ ، فَيَكونُ هذا و أَصحابُهُ عَلَى الحَقِّ يَعْنِى عَلِيّاً﴾ (1)

در بین مردم بین (امت من خ) فرقه گرایی و اختلاف پیدا خواهد شد آن گاه با اشاره به علی علیه السلام فرمودند: این و یارانش بر حق اند

روایت ابوایوب انصارى و عمار ياسر

18. علامه خطیب بغدادی و دیگران آورده اند :

هنگامی که ابو ایوب انصاری با امیرمؤمنان از جنگ صفین بازگشت علقمه و اسود به طور مکرر وی را به خاطر یاری آن حضرت، مورد اعتراض و سرزنش قرار می دادند .

آن ها می گفتند: ای ابو ایوب! خداوند تو را به اجلال نزول پیامبر صلی الله علیه و اله به خانه ات ، گرامی داشت و شتری که بر آن سوار بود از روی تفضل الهی تنها مقابل در خانه تو زانو به زمین نهاد اکنون شمشیر خود بر دوش نهادهای و اهل لا إله الا الله را به قتل می رسانی!

ابو ایوب گفت : به درستی که رهبر ،قافله به مردم خود دروغ نمی گوید؛ همانا که

ص: 70


1- متقی هندی کنز العمال، ج11، ص 621 ، حدیث 33016 و منتخب آن ؛ حاشیه مسند احمد ، ج 5، ص 34 (به نقل از: طبرانی)؛ بدخشی، مفتاح النجا ص 65؛ تحفة المحبين، از همو، ص 202؛ كحلانی روضة النديه ، ص 156

رسول خدا به ما دستور داد: به همراهی علی با سه گروه پیکار نماییم : با ناکثین (بیعت شکنان) قاسطین (تجاوزگران) و مارقین (بیرون روندگان از حریم دین و قیام و خروج کنندگان بر امام).

اما ناکثین پس اهل جمل و طلحه و زبیر بودند که با آنان جنگیدیم و قاسطین، که اینک از رویارویی و جنگ با آنان (اهل شام به رهبری معاویه و عمرو عاص) باز گشته ایم .

اما مارقین به خدا سوگند! آنان کسانی هستند که فعلاً نمی دانم کجایند اما اگر خدا خواهد ناگزیر با آنان نیز پیکار خواهیم کرد؛ سپس گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله به عمار فرمود:

﴿تَقتُلُکَ الفِئَهُ الباغِیَهُ ، و أنتَ إذ ذاکَ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَکَ...﴾

گروه یاغی و تجاوزگر تو را خواهند کشت و در آن هنگام تو با حق هستی و حق با تو . ای عمار! اگر دیدی علی به راهی می رود و همه مردم به راهی دیگر ، تو به راهی برو که علی می رود، زیرا علی تو را به پرتگاه نمی برد و از حق منحرفت نمی سازد.

ای عمار! کسی که شمشیری با خود حمل کند و علی علیه السلام را در برابر دشمن او یاری دهد، خداوند در قیامت دو گردن بند دُرّ به گردنش بیاویزد و کسی که شمشیری بر خود بیاویزد و با آن دشمن علی را یاری ،نماید خداوند در قیامت دو قلّاده آتشین بر گردنش بیاویزد.

آن گاه از قول علقمه و اسود نقل کرده است که گفته اند :

گفتیم ای ابو ایوب! همین مقدار ما را بس است خداوند تو را رحمت کند (1)

ص: 71


1- تاریخ بغداد ، ج 13، ص186؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش ویژه امام علی) ، ج 3، ص214؛ خطیب خوارزمی، مناقب، فصل هشتم ص 57 و فصل سوم از فصل 16 با اندکی اختلاف در برخی عبارات ؛ ابن روزبهان خنجی شیرازی اصفهانی ، ابطال نهج الحق ، فصل 24 (به نقل قاضی نور الله احقاق الحق ، ج 1، ص 47)؛ سيوطى، لئالى مصنوعه ، ج 1، ص 213 (به نقل از : تاریخ بغداد) . تلمساني، الجوهره ، ص 101، بخش ان عماراً مع الحق رامرسلا آورده است ؛ بدخشی ، تحفة المحبين ، ص189 ، بخش اخیر را که پیامبر صلی الله علیه و اله به عمار ،فرمود از قول ابو ایوب و عمار آورده است .

19. علامه بدخشی از ابوایوب انصاری و عمار روایت کرده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:

﴿يا علي ! إنّ الحق مَعَکَ وَ اَلْحَقَّ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ في عَیْنَیْکَ﴾؛ (1)

ای علی! همانا حق با تو است و بر زبان و قلب و چشمانت حق جلوه گر است.

پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و سلم با ایراد این حدیث علاوه بر همراهی و همبستگی حق با علی علیه السلام خاطر نشان فرموده اند که همه سخنان علی علیه السلام در تمامی موضوعات، در هر مکان و زمانی توأم با حق است؛ همچنان که هرگونه نیت قلبی و تصمیم گیری و دوستی و دشمنی درونی وی نسبت به افراد و گروه ها، بجا و بر حق می باشد و هر نگاهش با هر انگیزه ای بجا و دور از خطا و هوی است .

به طور خلاصه مجموعه این چند فراز بلکه یکایک آن بیانگر مقام عصمت علی علیه السلام می باشد .

روايت سعد بن ابي وقاص

20. علامه بدخشی از قول سعد بن ابی وقاص آورده است که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم در حالی که مخاطب گفتارشان علی بود، فرمودند:

﴿ أنتَ مَعَ الحَقِّ واَلحَقُّ مَعَکَ﴾ ؛ (2)

تو با حق هستی و حق با توست.

همچنین روایت دیگری از سعد آمده است که زیر عنوان روایت ام سلمه و سعد نگاشته شد.

ص: 72


1- تحفة المحبين ، ص 189
2- همان، ص 202.

روايت ابویسیر انصاری

21. حافظ احمد بن مردویه اصفهانی از ابویسیر انصاری و عایشه روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ.﴾ ؛ (1)

حق با علی است و علی با حق .

22. همچنین به روایت ابن مردویه ابویسیر از پدر خود نقل کرده است که گفت:

ما در نزد عایشه بودیم او پرسید: چه کسی با خوارج پیکار نمود؟

گفتم: علی بن ابی طالب .

گفت: دروغ می گویی .

گفتم: ای ام المؤمنین! این دروغ برای من چه سودی دارد که مرا تکذیب می کنی؟! پس در این موقع مسروق وارد شد و عایشه از وی پرسید: چه کسی با خوارج پیکار نمود؟

مسروق گفت: علی بن ابی طالب و از ذوالثدیه به عنوان یکی از خوارجی که به دست علی علیه السلام و اصحاب او کشته شده بود نام برد؛ پس عایشه گفت : چیزی مانع من نخواهد بود که آن چه را از پیامبر شنیدم بگویم شنیدم حضرتش فرمود : ﴿عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُ﴾ (2)

روايت عايشه دختر ابوبکر

23. علامه ابن قتیبه دینوری محدث و تاریخ نگار، نوشته است: هنگامی که

ص: 73


1- به نقل ،عینی، مناقب سیدنا علی ، ص 15 ، شماره 11
2- بحار الانوار، ج38، ص33، به واسطه کشف الغمه

علی علیه السلام در جنگ جمل پیروز گردید و عایشه شکست خورد، برادر وی محمد بن ابی بکر از همراهان امیرمؤمنان علی علیه السلام و فوراً به دیدار او رفت .

محمّد به عایشه می گوید آیا نشنیدی که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود :

عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیِّ، ثم خرجت تقاتلينه بدم عثمان﴾؟! (1)

علی با حق است و حق با علی اکنون تو به عنوان خون خواهی عثمان خروج نموده ای و با او به پیکار پرداخته ای؟!

ناگفته نماند که چون از عایشه - در مقابل ذکر حدیث به طور سؤال و اقامه دلیل بر حقانیّت علی - هیچ گونه انکاری سر نزد و در حقیقت، عایشه تلقّی به قبول نموده است در این حدّ آن را به عنوان روایت از عایشه مطرح نمودیم در صورتی که این جمله در کتاب ابن قتیبه به شکل معمول بین حدیث ،آوران از عایشه روایت نشده امّا در احادیث بعد چنان است که می خوانید .

همچنین حافظ ابن مردویه اصفهانی در مناقب و دیلمی در فردوس این روایت را بدین گونه آورده اند :

تو را به خدا سوگند! به یاد می آوری که گفته بودی: پیامبر فرمود :

﴿ الحَقُّ لَن یَزالَ مَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ ، لَن یَختَلِفا و لَن یَفتَرِقا﴾ (2)

گفت : آری.

24. حافظ ابن مردویه اصفهانی از ابو حسن (تمیم بن عمر و یا تمیم بن عبد عمرو) روایت کرده است که گفت :

بر ام المؤمنین عایشه وارد شدم از من پرسید چه کسی با خوارج پیکار نمود؟

گفتم علی بن ابی طالب .

ص: 74


1- الامامة والسياسه، چاپ مصطفی بابی حلبی مصر، ج 1، ص 78 و چاپ مؤسسه حلبی، ج 1، ص 73
2- علامه امینی، الغدیر، ج 3، ص178؛ بدخشی، تحفة المحبين ، ص 203 (مخطوط) ؛ حسام الدین هندی، منتخب کنز العمال ؛ چاپ شده در حاشیه مسند احمد ، ج 5، ص34 .

عایشه گفت: بغض و کینه درونی من نسبت به علی مانع از گفتن حق نخواهد بود، شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین فرد امت پس از من، آن ها (خوارج) را به قتل خواهد رساند و شنیدم که فرمود : ﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی﴾ (1)

25. همچنین حافظ ابن مردویه از مسروق (ابن اجدع) روایت نموده است که:

عایشه از من درباره ذوالثدیه- از فریب خوردگان جنگ نهروان پرسید و من به او خبر کشته شدن ذوالثدیه را (به دست علی علیه السلام) دادم.

عایشه گفت: ای مسروق! می توانی کسانی را که خود شاهد واقعه قتل وی بوده اند به نزد من آوری؟

مسروق گفت: من هفت نفر را از هفت نقطه مرکز تجمع آن ها به نزد عایشه بردم که همه به این واقعه شهادت دادند بدین گونه ما به چشم خود دیدیم که ذوالدیه به دست علی کشته شد.

پس عایشه گفت : رحم اللّه علیّاً ! إنّه کان علی الحقّ ، و لکنّی کنت امرأه من الأحماء. (2)

خدا رحمت کند علی را که او بر حق بود امّا من زنی هستم که از خویشان و نزدیکان شوهر خود خوشم نمی آید و کینه آن ها را در دل پرورانده ام .

روشن است که این کلام عایشه اشاره به قیام مسلحانه خود او و طلحه و زبیر عليه على علیه السلام و بر پا کردن جنگ جمل به بهانه خون خواهی عثمان دارد که عایشه خود درباره عثمان می گفت:

أقْتُلُوا نَعثلاً ؛ (3) بکشید این یهودی را ولی چون از علی خوشش نمی آمد

ص: 75


1- مفتاح النجا ، ص 74 (به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص 637).
2- به نقل از : اربلی، کشف الغمه و بحار الانوار ، ج38، ص 35 .
3- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج 6، ص 215) می نویسد : «همه کسانی که پیرامون سیره اشخاص و رویدادهای تاریخی کتاب نوشته اند گفته اند عایشه از سر سخت ترین مردم علیه عثمان ،بود آن چنان که بعضی از لباس های پیامبر صلی الله علیه و آله را در خانه خود آویخته بود و هر کس به نزد او می رفت می گفت : این لباس رسول الله صلی الله علیه و آله است می بینید که هنوز کهنه نشده ولی عثمان سنت او را کهنه و به دست فراموشی سپرده است.» نیز گفته اند: عایشه نخستین کسی بود که عثمان را نعثل نامید و می گفت : نعثل - که فرد یهودی پیر و بدشکل و احمقی بود- را بکشید، خدا او را بکشد. برخی از تاریخ نویسان آورده اند: عایشه از عثمان حتی به عنوان فاجر و کافر نام برده و مردم را تا مرز کشتن او تحریک و تحریص نموده که جهت تفصیل به مصادر زیر رجوع شود: ابن سعد، طبقات ، ج 5، ص 25؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 70 و 75 و 91 ؛ ابن قتيبه الامامة والسياسة ، ج 1، ص 46 و 57 ؛ تاریخ طبری ، ج 5، ص 140 و 166 و 172 و 176؛ ابن عبدربه، عقد الفريد ، ج 2، ص 267 و 272؛ قرطبی، استیعاب، ذیل نام صخر (احنف) بن قيس ؛ تاريخ أبي الفداء ، ج 1، ص 172 ؛ سبط ابن جوزی، تذكرة الخواص، ص61 و 64 ؛ ابن اثیر، نهاية اللغه ، ج 5، ص79؛ نیز ابن اثیر، کامل التواريخ ، ج 3، ص 105 ؛ ابن اثیر، اسدالغابه ، ج 2، ص 15 ؛ فیروزآبادی، قاموس، ج 4، ص 6؛ سیره حلبی، ج 3، ص 314؛ لسان العرب ، ج 12، ص 193 ؛ تاج العروس ، ج 8، ص 141 ؛ الغدیر، ج 9، ص 77 - 85 شامل متون کتاب های فوق .

و بغض او را در دل داشت به جنگ با او که جنگ با پیامبر خدا بود برخاست و ده ها هزار نفر را به کشتن داد .

26. نیز علامه بدخشی از ابن مردویه از عایشه روایت کرده است که گفت :

پیامبر صلی الله علیه و آله رمود :

﴿ اَلْحَقِّ مَعَ عَلِیٍّ یَزُولُ مَعَهُ حَیْثُمَا زَالَ﴾ (1)

حق با علی است همراهی می کند با او هر جا که برود.

27. همو از عایشه روایت نموده که پیامبر روی سخن به علی نمود و فرمود:

﴿أنتَ مَعَ الحَقِّ واَلحَقُّ مَعَکَ﴾ (2)

تو با حقی و حق با توست

28. نیز حافظ ابویعلی موصلی در مسند روایت کرده است که :

در روز جمل محمد بن ابی بکر به عایشه سلام کرد ولی عایشه با او حرفی نزد.

ص: 76


1- تحفة المحبين ، ص 202 و 203 ؛ مفتاح النجا ، ص 67 (به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص 637).
2- تحفة المحبين ، ص 202.

پس محمّد گفت: تو را به خدایی که جز او خدایی نیست می پرسم: مگر تو ! به من نگفتی ملازم و همراه علی بن ابی طالب ،باش زیرا من شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرمود :

﴿الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ، لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ﴾ ؛

حق با علی است و علی با حق از یکدیگر جدا نشوند تا (در روز قیامت) سر حوض بر من وارد شوند .

عایشه پاسخ داد: چرا بدون شک این سخن را از پیامبر شنیدم.

29. و همو می نویسد: عبدالله و محمد، پسران بدیل ورقاء (که آن ها هم از همراهان امیر مؤمنان بودند) همین گونه از عایشه بازپرسی کردند و عایشه هم اعتراف نمود.

سمعانی در فضائل الصحابه همین پرسش و بازجویی نامبردگان را از عایشه آورده ، جز آن که سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را به گونه : ﴿عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیِّ﴾ (1) ضبط نموده است.

نیز علامه بدخشی (2) و علامه سید شاه تقی حنفی (3) و علامه امرتسری (4) این حدیث را به واسطه ابن مردویه از عایشه نقل کرده اند

روايت أُمّ سلمه

30. حافظ ابو جعفر محمد بن عمر و عقیلی از ام سلمه یکی از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است که گفت :

ص: 77


1- سروی، مناقب، ج 3، ص 62؛ ملحقات احقاق الحق ، ج 5، ص 637 به واسطه مناقب عبدالله شافعی، ص 28 ( نسخه مخطوط)
2- تحفة المحبين ، ص 202؛ مفتاح النجا ، ص 67
3- روض الازهر ، ص99
4- ارجح المطالب، ص 589 و 599.

﴿کَانَ عَلِیٌّ عَلَی اَلْحَقِّ مَنِ اِتَّبَعَهُ اِتَّبَعَ اَلْحَقَّ، و مَنْ تَرَکَهُ تَرَکَ اَلْحَقَّ عَهْداً مَعْهُوداً قَبْلَ یَوْمِهِ هَذَا﴾ (1)

علی بر حق بود، کسی که پیروی او کند حق را پیروی نموده و کسی که از وی جدا شود حق را رها کرده است این پیمانی است که از پیش بسته شده و ناگسستنی است.

نیز علامه دولابی در الكنى والأسماء (2) با مقداری اختلاف در لفظ و همچنین حافظ شمس الدين ذهبی در میزان الاعتدال ، (3) علامه محدث نورالدین هیثمی در مجمع الزوائد (4) به نقل از معجم کبیر طبرانی؛ علامه بدخشی در مفتاح النجا (5) به نقل احقاق الحق ، (6) علامه آمرتسری به نقل از ابن مردویه اصفهانی در ارجح المطالب (7) این حدیث را آورده اند .

31. حافظ ابن عساکر با ذکر سند به واسطه سلمة بن کهیل از مالک بن جعونه از ام سلمه روایت کرده است که گفت :

﴿وَاللهِ إنَّ عَلِیّاً عَلَی الحَقِّ قَبلَ الیَومِ، و بعدَ الیَومِ، عَهداً مَعهُوداً و قضاء مَقضیاً .

قلت أنت سمعته من أمّ المؤمنين ؟ فقال : إي والله الذي لا إله إلا هو ثلاث مرات﴾؛ (8)

ام سلمه گفت: سوگند به خدا که علی بر حق است پیش از امروز و بعد از امروز و این پیمانی مستحکم و حکمی روا شده است.

ص: 78


1- ابو جعفر عقيلى، الضعفاء، جزء 11 ، ورق 207 (به نقل تاریخ دمشق ، ج 3، پاورقی ص 154).
2- ج 2، ص 89
3- ج 4، ص 217
4- ج 9، ص134.
5- ص 66 (مخطوط)
6- ج 5، ص 625
7- ص 598
8- تاریخ دمشق (بخش امیرالمؤمنین)، ج 3، ص154، شماره 1173

سلمه گوید: به مالک بن جعونه گفتم: تو خود این حدیث را از ام المؤمنین (ام سلمه) شنیدی؟

مالک گفت: آری به خدایی که جز او خدایی نباشد و سه مرتبه این قسم را تکرار کرد.

ظاهراً این حدیث همان حدیث قبلی است، اما چون عبارات آن مختلف بود متن آن را آوردیم

32. حافظ ابوبکر بغدادی به نقل از ابی ،ثابت غلام آزاد شده ابوذر ، آورده است که گفت:

بر ام سلمه وارد شدم او در حالی که گریه می کرد و از علی علیه السلام یاد می نمود گفت : شنیدم که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿علیٌّ مع الحقِّ وَالحَقُّ مع علیّ وَ لَن یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ﴾ ؛ (1)

علی با حق است و حق با علی است و از یکدیگر جدا نشوند تا در روز قیامت سر حوض بر من وارد گردند.

33. حافظ ابو القاسم بن عساکر دمشقی و حافظ جوینی به نقل از شهر بن حوشب آورده اند که گفت :

نزد ام سلمه بودم پس مردی اجازه ورود خواست ام سلمه از نام او پرسید. وی گفت ابو ثابت غلام آزاد شده علی هستم .

ام سلمه گفت: آفرین بر تو ای ابوثابت ؛ وارد شو؛ آن گاه به او گفت : ای ابو ثابت آن هنگام که دل ها هر یک به سمتی روانه بود دل توبه کدامین جهت میل نمود؟

ابوثابت گفت : به پیروی از علی علیه السلام

ص: 79


1- تاریخ بغداد، ج 14، ص 321؛ نیز ابن مردویه اصفهانی (به نقل امرتسرى ارجح المطالب ص 598)

سلمه گفت: رستگار شده ای سوگند به خدایی که جانم در ید قدرت اوست از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود :

﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْقُرآنِ، وَ الْحَقُّ وَ الْقُرآنُ مَعَ عَلیٍّ وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحوض﴾؛ (1)

علی با حق و قرآن است و حق و قرآن نیز با علی است و از همدیگر جدا نشوند تا (در روز قیامت) سر حوض بر من وارد گردند .

همچنین علامه محقق محمود بن عمر زمخشری در ربیع الابرار (2) حدیث مذکور را آورده است .

اُمّ سلمه وسعد بن ابی وقاص

34. علامه عبدالعزیز اشنُهی در اعتقاد أهل السنّة (3) آورده است که عبیدالله بن عبدالله هم پیمان بنی امیه روایت کرده است که :

معاویه به سعد (بن ابی وقاص) گفت: تو حق ما را از باطل دیگران نشناختی تا بدانی با ما باشی یا علیه ما .

پس بین آن دو مشاجره ای در گرفت وسعد سخن پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم را ایراد نمود که فرمود:

﴿ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ اَلْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ عَلِیٌّ﴾

علی با حقّ است و حق با علی و حق می گردد در هر جهتی که علی خواهد گشت .

معاویه گفت: باید کسی را به نزد من آوری که او با تو این حدیث را (از شخص پیامبر) شنیده ،باشد و گرنه تو را به خاطر نقل حديث بدون شاهد

ص: 80


1- تاریخ دمشق (بحش امام علی) ، ج 3، ص 153 ، شماره 1172 ؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 177 ، شماره 140.
2- ج 1، ص828، باب 23
3- به نقل ابن شهر آشوب سروی در مناقب ، ج 3، ص 62

تنبیه خواهم کرد.

سعد گفت: ام سلمه را معرفی می کنم پس به خانه ام سلمه رفتند و او سعد را تصدیق نمود و گفت: این حدیث در همین خانه ایراد شد

و حافظ نورالدین هیثمی پس از نقل این داستان اضافه کرده است که :

معاویه بعد از شنیدن شهادت اُمّ سلمه روی سخن به سعد نمود و گفت : اگر من خود این سخن را از پیامبر شنیده بودم پیوسته تا دم مرگ نوکر علی و خدمت گزار او بودم (تو با شنیدن آن از پیروی و اطاعت علی سرباز زدی) و هم اینک نیز بیش از همیشه نزد من مستحق ملامت و سرزنش هستی (1)

همچنین ابن عساکر و دیگران حدیث مفصلی که بیانگر مشاجره بین معاویه و ابن عباس بر سر حق تقدم امیرمؤمنان علی علیه السلام در امر خلافت است ایراد نموده اند که معاویه پس از سرکوب شدن روی سخن به سعد بن ابی وقاص کرد و با او به خاطر خودداری از دشنام و ناسزا گفتن به امیر مؤمنان على علیه السلام به بحث و گفتگو پرداخت که با شهادت ام سلمه مبنی بر شنیدن آن حدیث (از شخص پیامبر) درگیری پایان پذیرفت. (2)

35. حاکم نیشابوری با ذکر سند روایت کرده است :

علی علیه السلام هنگام رفتن به بصره بر ام سلمه زوجه پیامبر صلى الله عليه و سلم وارد شد تا با او وداع کند، پس ام سلمه :گفت در حفظ و پناه خدا حرکت کن، به خدا سوگند که تو بر حقی و حق نیز با تو است و اگر نه این بود که از نافرمانی خدا و رسول صلى الله عليه و سلم کراهت داشتم چون حضرتش به ما دستور داده است در خانه های خود بمانیم؛ به همراه تو می آمدم اما سوگند به خدا کسی را همراهت می فرستم که از من برتر و در نزد

ص: 81


1- مجمع الزوائد، ج 7، ص 235
2- تاریخ دمشق، ج 2، ص 157 (مخطوط ظاهریه دمشق)؛ ابن بدران منتخب تاریخ دمشق، ج 6، ص 107؛ بدخشی، مفتاح النجا ، ص66 امرتسری ارجح المطالب ، ص 600 (نقل از : ابن مردویه اصفهانی).

من از جانم عزیزتر است و آن فرزندم عمر می باشد .

راوی حدیث مذکور این حدیث را بر طبق ضوابط حدیث شناسی «بخاری» و «مسلم» صحیح دانسته است. (1)

همچنین حافظ ذهبی در تلخيص مستدرك (ج 3، ص 119) عين حديث مذکور را آورده و آن را نیز صحیح دانسته است

36. علامه بدخشی از ام سلمه روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و اله در حالی که روی سخن حضرتش با علی علیه السلام بود فرمود:

﴿ أنتَ مَعَ الحَقِّ واَلحَقُّ مَعَکَ﴾؛ (2) تو با حق هستی و حق با تو است .

37. حافظ ابن عساکر دمشقی به نقل از ام سلمه آورده است که گفت :

﴿وَاللّهِ إنَّ عَلِیّا عَلَی الحَقِّ قَبلَ الیَومِ و بَعدَ الیَومِ...﴾؛ (3)

به خدا سوگند که علی پیش از امروز و بعد از امروز (همیشه) بر حق بوده و خواهد بود ...

روایت امام حسين بن على علیه السلام

38. محدث عالی قدر و مورخ ،شهیر، جمال الدین عطاء الله بن فضل الله شیرازی نیشابوری، با ذکر سند از امام جعفر بن محمد الصادق، از پدرانش از امام حسین بن علی روایت کرده است که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ﴾ (4)

هر که را من مولا و صاحب اختیار او هستم علی مولای اوست، خداوندا دوست

ص: 82


1- مستدرك ، ج 3، ص 119
2- تحفة المحبين ، ص 203.
3- تاريخ دمشق ، ج 3، ص 120 ، رقم 1163
4- اربعین (چهل حدیث در مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام)، نسخه مخطوط در کتابخانه ناصریه لکهنو هند، حدیث سیزدهم؛ عبقات الانوار ، بخش غدیر خم، ج1، ص 119 .

بدار هر کس را که با علی دوستی کند و دشمن دار هر کس را که با او دشمنی ،نماید یاری کننده اش را یاری کن و خوار کننده اش را خوارگردان و بگردان حق را بدان سو که او می گردد (همیشه حق را همراهش قرار ده)

39. خطیب خوارزمی از شهردار بن شیرویه دیلمی و او با ذکر سند از امام ابو عبدالله حسین بن علی و آن حضرت از پدر بزرگوارش امیرمؤمنان نقل کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز فتح خیبر فرمود :

﴿يا على : لَولَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي ... ﴾ ؛ (1)

که مشروح آن از جابر خواهد آمد.

روایت ابوسعید خدری

40. محدث فقیه ابن مغازلی در مناقب علی بن ابی طالب (2) با ذکر سند از ابوسعید خدری نقل کرده است که گفت :

با گروهی از صحابه مهاجر و انصار در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم که آن حضرت به نزد ما آمد و فرمود: آیا از نیکان تان به شما خبر دهم؟

گفتند: بلی یا رسول الله .

فرمود: وفاداران (به عهد و نذر و ... ) و پاکیزگان خوبان شما هستند، بدون شک، خداوند انسان سبکبار پرهیزکار را دوست دارد.

در این هنگام علی بن ابی طالب علیه السلام از آن جا گذشت و پیامبر صلی الله علیه و اله با اشاره به او فرمود:

﴿اَلْحَقُّ مَعَ ذَا اَلْحَقُّ مَعَ ذَا﴾ ؛ (3)

ص: 83


1- مناقب، فصل سیزدهم، ص 75 و 76 ، حدیث 2
2- ص 244، شماره 291
3- ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش امام علی بن ابی طالب)، ج 3، ص 153؛ ابن حجر عسقلانی، مطالب العاليه، ج 4، ص66، شماره 3974 از طریق ابویعلی ؛ نورالدين هيثمي، مجمع الزوائد ، ج 7، ص 234؛ متقی هندی کنز العمال ، ج 11، ص 621 (به نقل از : ابو یعلی و سعید بن منصور) ؛ عبدالرؤف مناوى ، كنوز الحقايق ، ص 70 ؛ بدخشی، مفتاح النجا ، ص 65؛ همو، نزل الابرار ، ص 24؛ همو، تحفة المحبين ص 169 ؛ كحلانی یمنى روضة النديه ص 157؛ احمد گمشخانوی ، راموز الأحاديث ، ص 203 ؛ عبیدالله امرتسری ،حنفى، أرجح المطالب، ص 598 ؛ فاضل عيني، مناقب سیدنا علی ص 15 از طریق ابی یعلی وضیا در مختاره.

روايت زيد بن ارقم

41. طبرانی و دیگران ضمن ایراد حدیث غدیر خم از قول زید بن ارقم این ، جمله را نیز اضافه کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله در پایان حدیث و بعد از چند دعا به دوستان علی علیه السلام و نفرین به دشمنان آن حضرت فرمود :

﴿و أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُمَا دَارَ﴾ ؛ (1)

خدایا! حق را با علی بگردان، آن سان که او می گردد .

همچنین علامه شیخ ابو نعیم رضوان خلوتی مصری پس از درج این فراز می گوید :

بسیاری از اصحاب سنن ، حدیث مذکور را روایت کرده اند.

همچنان که زید بن ارقم و پنج نفر دیگر از بزرگان صحابه به صدور حديث : ﴿ إِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ﴾ درباره علی و اوصیایش شهادت داده اند. (2)

42. به روایت ابراهیم حموینی از سلیم بن قیس هلالی:

امیر مؤمنان علی علیه السلام پس از شورای خلافت و رأی آوردن ،عثمان در میان گروه زیادی از صحابه و دیگر مسلمانان- با اصرار خود آن ها -خطابه ای شامل آیاتی از

ص: 84


1- معجم کبیر (به نقل زرقاني المواهب اللدنيه ، ج 7، ص13) ؛ عبدالکریم شهرستانی، نهاية الاقدام ، ص 493 (به نقل امینی، الغدیر، ج 3، پاورقی ص179)؛ سیره حلبی ، ج 3، ص 274 با اضافه این مطلب که این حدیث با اسانید صحیح و حسن وارد شده است؛ شیخانی قادری ؛ صراط السویّ (به نقل از: عکس نسخهٔ موجود در کتابخانه ناصریه لکهنو)
2- روضة المحتاجين، ص 391.

قرآن کریم و سخنان پیامبر گرامی صلی الله علیه و اله در غدیر خم و ... پیرامون خلافت بلافصل خود و حق تقدم همه جانبه حضرتش بر دیگران ایراد فرمود و آن گاه که همه حاضران سخنان آن حضرت را تصدیق و تأیید کردند، آنان را سوگند داد که هر کس در غدیر خم حاضر بود و در امر تعیین او برای جانشینی بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله چیزی از آن بزرگوار شنیده و به یاد دارد برخیزد و شهادت دهد.

در این هنگام زید بن ارقم، براء بن عازب، سلمان، ابوذر، مداد و عمار برخاستند و فرازهای مختلفی از فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و اله را در مناقب على علیه السلام و وظایف مسلمانان درباره آن حضرت و اوصیای ایشان ایراد کردند و گفتند:

﴿نَشْهَدُ لَقَدْ حَفِظْنَا قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَی الْمِنْبَرِ وَ أَنْتَ إِلَی جَنْبِهِ وَ یَقُولُ :

يا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَنْصِبَ لَکُمْ إِمَامَکُمْ وَ الْقَائِمَ فِیکُمْ بَعْدِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ فِی کِتَابِهِ طَاعَتَهُ وَ قَرَنَهُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَتِی، وَ أَمَرَکُمْ بِوَلَایَتِهِ، وَ إِنِّی رَاجَعْتُ رَبِّی خَشْیَهَ طَعْنِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ تَکْذِیبِهِمْ فَأَوْعَدَنِی رَبِّی لَأُبَلِّغَنَّهَا أَوْ یُعَذِّبَنِی!

يا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ أَمَرَکُمْ فِی کِتَابِهِ بِالصَّلَاهِ فَقَدْ بَیَّنْتُهَا لَکُمْ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَبَیَّنْتُهَا لَکُمْ وَ فَسَّرْتُهَا، وَ أَمَرَکُمْ بِالْوَلَایَهِ وَ إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّهَا لِهَذَا خَاصَّهً وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ ثُمَّ لِابْنَیْهِ ( ثم قال لإبنه بعده خ) ثُمَّ لِلْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ وُلْدِهِمْ لَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ القرآن حَتَّی یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ.

أَیُّهَا النَّاسُ! قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ مَفْزَعَکُمْ بَعْدِی وَ إِمَامَکُمْ وَ دَلِیلَکُمْ وَ هَادِیَکُمْ وَ هُوَ أَخِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ هُوَ فِیکُمْ بِمَنْزِلَتِی فِیکُمْ، فَقَلِّدُوهُ دِینَکُمْ وَ أَطِیعُوهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِکُمْ، فَإِنَّ عِنْدَهُ جَمِیعَ مَا عَلَّمَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِلْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ فَاسْأَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِیَائِهِ بَعْدَهُ، وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ، ( علیهم خ ) فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ، وَ لَا یُزَایِلُونَهُ وَ لَا یُزَایِلُهُمْ

ص: 85

ثُمَّ جَلَسُوا﴾ (1)

به طور خلاصه شهادت شش نفر از اعلام صحابه پیامبر صلی الله علیه و اله بیانگر مراتب زیر است:

1. مأموریت جدی پیامبر از طرف خدا برای نصب امام علیه السلام و معرفی خلیفه بعد از خود

2. همسویی و همسان بودن اطاعت امام با اطاعت خدا و رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنان چه در آیه شریفه: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ (2) بدان تصريح شده است.

3. بیم پیامبر از کارشکنی منافقان و مراجعه به مقام ربوبی (در جهت کسب تكليف مجدد)

4. تهدید پیامبر صلی الله علیه و اله در صورت خودداری از ابلاغ و تعیین امام علی علیه السلام

5. معرفی علی بن ابی طالب علیه السلام و بعد از او حسنین و بعد از آن ها نُه نفر امام واجب الاطاعه از نسل حسین علیه السلام- به شرحی که در همین خطبه خاطر نشان شد- و گواه گرفتن پیامبر صلی الله علیه و اله مردم را بر آن .

6. تأکید پیامبر صلی الله علیه و اله بر این که حضرتش، کار خطیر و حساس معرفی امام و نصب خلیفه بعد از خود را در مورد علی بن ابی طالب علیه السلام انجام داده و حجت را تمام کرده است و این مردم هستند که باید از وی پیروی و اطاعت کنند .

7. معرفی مقام علمی امیر مؤمنان علی علیه السلام بدین گونه که همه آن چه خدا به پیامبرش آموخته علی به آن ها آگاه و عالم است .

8. معرفی امیر مؤمنان على علیه السلام به عنوان پاسخ گوی همه پرسش ها و امر به رجوع به آن حضرت .

ص: 86


1- فرائد السمطين ، ج 1، ص 315 و 316، حدیث 250
2- نساء (4) آیه 59

9. دستور علم آموزی از امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیای ایشان

10. اجتناب از علم آموزی به ائمه اطهار علیهم السلام و پیشی جستن بر آنان، یا تخلف و سرپیچی از دستوراتشان (و بنابر صحیح بودن عبارت ﴿وَ لا تَخَلَّفوا عليهم﴾؛ منع از خلافت و فرمان روایی بر دوازده امام معصوم علیهم السلام) زیرا آن ها بر حقند و حق نیز با آنان است نه آن ها از حق جدا می شوند و نه حق از آنان جدا خواهد شد

در این جا توجه به این نکته ضروری است که شهادت صریح و قاطع گروه شش نفری از بزرگان صحابه در برابر بیش از دویست نفر از صحابه و تابعین و اعضای شورای خلافت بدون هیچ گونه اعتراض انکار و یا تشکیکی، شاهد صدق اين حديث ﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ ...﴾ و صدور مسلم آن از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

بدیهی است: همان گونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام را - به شرحی که نوشته اند و در این نوشتار خواهد آمد- به خاطر نارضایتی و بی میلی در بیعت با عثمان طبق طرح شورای عمر به طور صریح و آشکار تهدید به قتل کردند تا تن به بیعت داد، اگر کسی نیز حدیث پیامبر را باور نمی داشت و آن را جعلی و ساختگی می دانست می توانست در همان مجمع انکار و تکذیب نماید؛ اما سکوت آنان دلیل بر تصدیق گفتار پیامبر در معرفی علی علیه السلام به خلافت پس از خود و تأیید شهادت گروه قیام کرده در آن جمع بود، لیکن نقشه نادیده گرفتن و به فراموشی سپردن فرموده پیامبر و بی تفاوتی درباره آن و نیز اجرای خواسته عمر که باید عثمان بر مسند خلافت نشیند بیش از هر چیز مطرح و هدف اصلی دست اندرکاران شورا بود.

روايت عبدالله بن عباس

43. علامه میر سید علی بن شهاب همدانی از ابن عباس نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:

ص: 87

﴿يابن عبّاس عليك بعليّ فإنَّ الحقّ على لسانه و جنانه ...﴾ (1)

ای پسر عباس: بر تو باد پیروی و حمایت از علی بدون تردید حق بر زبان و قلب او نهفته است.

44. محدث شهیر، جوینی از عبدالله بن عباس روایت نموده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

﴿الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ بن أبي طالب حيث دار﴾ (2)

حق همراه علی بن ابی طالب است در هر جهتی که او حرکت کند

45. علامه ابن عدی جرجانی با ذکر سند از عبدالله بن عباس روایت کرده است که :گفت

به زودی فتنه ای برخیزد پس کسی که آن را درک نماید به دو چیز پناه برد : کتاب خدا و علی بن ابی طالب- رضی الله عنه - زیرا خود از پیامبر خدا در حالی که دست علی علیه السلام را گرفته بود شنیدم که فرمود :

علی اولین کسی است که به من ایمان آورده و اول کسی باشد که روز قیامت با من مصافحه می کند او فاروق امت است که حق و باطل را جدا می کند او پیشوای مؤمنان است و مال دنیا پیشوا و آمال ستمگران است، او صدیق اکبر و خلیفه بعد از من خواهد بود (3)

ص: 88


1- مودة القربى موده نهم ؛ ينابيع الموده ، باب ،56، ص 306، بخش مودة القربي
2- فرائد السمطين، ج 1، ص 176 ، حدیث 139 ؛ ينابيع الموده ، اواخر باب بیستم، ص 104
3- الكامل في معرفة الضعفاء والمتروكين من الرواة، ذيل نام عبدالله بن داهر، ص149 (مخطوط)، به نقل پاورقی محمودی بر تاریخ دمشق ترجمه امام علی بن ابی طالب، ج 1، ص 89؛ همچنین ابن عساکر در بخش ویژه امام علی ... از تاریخ دمشق ، ج 1، ص 89 ، حدیث 122 از ابن عدی و ص 90 ، حدیث 124 به سند دیگر از ابن عباس ؛ گنجی ،شافعی کفایة الطالب ، باب 44 ، ص 187 ؛ ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 1، ص 316 ،وج 2، ص 35 به واسطه عبدالله بن داهر از ابن عباس ؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 2، ص 414 و ج 3، ص 283 ؛ محمد مبین لکهنوی، وسيلة النجاة ، ص 133 .

روايت براء بن عازب

به روایت شماره 42 مراجعه شود.

روايت جابر بن عبدالله

46. حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی می نویسد :

در کتاب مناقب از جابر آمده است که گفت :

از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود :

در على علیه السلام خصلت هایی است که اگر یکی از آن ها در کسی وجود داشت، او را در فضل و شرف کافی بود.

آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد یکی از آن خصلت ها فرمودند:

﴿عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُ، لاَ يَفْتَرِقَانِ﴾؛ (1)

علی با حق و حق با اوست و از هم جدا نخواهند شد .

47. علامه معاصر ، شیخ محمد انسی از جابر بن عبدالله روایت نموده است :

هنگامی که زید بن صوحان یکی از اصحاب امیر مؤمنان علی علیه السلام در جنگ جمل مضروب شد و در حال تسلیم جان به جان آفرین بود امام علیه السلام به بالین او رفتند و فرمودند:

ای زید! خداوند تو را رحمت کند پس به خدا قسم تو را نشناختم جز شخص سبکبار و پر عمل

زید سر به جانب امام برداشت و به امیرمؤمنان علی علیه السلام عرض کرد: ای مولای من! خداوند شما را نیز رحمت کند؛ به خدا سوگند من هم شما را نشناختم مگر شخصی خداشناس و عارف و آگاه به آیاتش به خدا سوگند من از روی جهل

ص: 89


1- قندوزي، ينابيع الموده، باب هفتم، ص 62

و ناآگاهی همراه شما به جهاد و پیکار با دشمن حاضر نشدم، بلکه دانسته و فهمیده وارد صحنه کارزار شدم چرا که خود از جابر بن عبدالله شنیدم که رسول خدا علیه السلام فرمودند:

﴿عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْبَرَرَهِ وَ قَاتِلُ اَلْفَجَرَهِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ وَ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْحَقَّ مَعَهُ وَ یَتْبَعُهُ أَلاَ فَمِیلُوا ﴾ (1)

علی امیر نیکوکاران است و قاتل بدکاران؛ کسی که یاری اش کند (از طرف خدا) یاری خواهد شد و کسی که خوارش ،نماید خوار خواهد شد. آگاه باشید که حق با اوست و با او همراهی می کند. پس بدو بگروید.

روايت جابر بن عبدالله وعلى بن ابى طالب علیه السلام

48. علامه فقیه ابوالحسن شافعی معروف به ابن مغازلی و دیگر حافظان حديث ، روایت ذیل را از جابر بن عبدالله و برخی نیز از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل کرده اند. جابر بن عبدالله می گوید:

پس از فتح خیبر به دست امیر مؤمنان علی علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روی سخن به او نمود و فرمود:

﴿یا عَلِیُّ ، لَولا أن تَقولَ طائِفَهٌ مِن اُمَّتی فیکَ ما قالَتِ النَّصاری فی عیسَی بنِ مَریَمَ لَقُلتُ فیکَ مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ المُسلِمینَ إلّا أخَذُوا التُّرابَ مِن تَحتِ رِجلَیکَ ، و فَضلِ طَهورِکَ ؛ یَستَشفونَ بِهِما ، ولکِن حَسبُکَ أن تَکونَ مِنّی [وَ أَنَا مِنْكَ ، ترثني وَ أَرِثَكِ ، وَ أَنْتَ مِنِّي] بِمَنزِلَهِ هارونَ مِن موسی ، غَیرَ أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی

وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِی وَ تَسْتُرُ عَوْرَتِی وَ تُقَاتِلُ عَلَی سُنَّتِی، وَ أَنْتَ غَداً فِی الآخِرَهِ أَقْرَبُ الْخَلْقِ مِنِّی، وَ أَنْتَ عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ إنَّ شِیعَتَکَ عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُوٍر مُبْیَضَّهٌ وُجُوهُهُمْ حَوْلِی، أَشْفَعُ لَهُمْ وَ یَکُونُونَ فِی الْجَنَّهِ جِیرَانِی

ص: 90


1- الدُرر و اللئالى، ص 198 [قاضی نور الله احقاق الحق ، ج 15، ص 273]

وَ إنَّ حَرْبَکَ حَرْبِی وَ سِلْمَکَ سِلْمِی وَ سَرِیرَتَکَ سَرِیرَتِی [ و علانیت علانیتي] وَ إنَّ وُلْدَکَ وُلْدِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ أَنْتَ تُنْجِزُ وَعْدِی

وَ إنَّ الْحَقَّ عَلَی لِسَانِکَ وَ فِی قَلْبِکَ وَ مَعَکَ وَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نُصْبَ عَیْنَیْکَ، الإِیمَانُ یُخَالِطُ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ لاَ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَکَ

فَخَرَّ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلامُ سَاجِداً وَ قَالَ: الْحَمْدُ للهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیَّ بِالإِسْلاَمِ وَ عَلَّمَنِی الْقُرْآنَ وَ حَبَّبَنِی إِلَی خَیْرِ الْبَرِیَّهِ وَ أَعَزِّ الْخَلِیقَهِ وَ أَکْرَمِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ عَلَی رَبِّهِ؛ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَهِ اللهِ مِنْ جَمِیعِ الْعَالَمِینَ إِحْسَاناً مِنَ اللهِ تَعالَی إِلَیَّ وَ تَفَضُّلاً مِنْهُ عَلَیَّ

فَقالَ لَهُ النَّبِیّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَوْلاَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ مَا عُرِفَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی. لَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَزَّ وَ جلَّ نَسْلَ کُلِّ نَبِیٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ نَسْلِی مِنْ صُلْبِکَ یَا عَلِیُّ. فَأَنْتَ أَعَزُّ الْخَلْقِ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیَّ وَ أَعَزُّهُمْ عِنْدِی، وَ مُحِبُّکَ أَکْرَمُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ مِنْ أُمَّتِی﴾ (1)

ص: 91


1- مناقب على بن ابی طالب ، ص 237، شماره 287؛ خطیب خوارزمی، مناقب، باب 13 ، ص 75 حدیث 2 و باب 14 ، ص 96 و باب ،44، ص 154 ؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ص45 (به طور مختصر از علی علیه السلام) محمد بن عمر خضر (معروف به عمر ملا) وسيلة المتعبدين ، ج 5، ص 172 و 173 ؛ سلیمان بن موسی کلاعی بلنسى شفاء الصدور به نقل و صابی در اكتفاء في فضل اربعة الخلفاء ؛ ابن ابى الحديد معتزلی شرح نهج البلاغه ، ج 5، ص 4 و ج 9، ص 168 (به نقل از : مسند احمد حنبل) وج 18، ص 282 ، ولی تنها بخش اول حدیث را آورده است؛ حافظ گنجی شافعی، كفاية الطالب ، باب ،62 ، ص 264 ، حدیث ماقبل آخر ؛ جمال الدین ابن حسنویه حنفی ،موصلی، دُرّ بحر المناقب (به نقل احقاق الحق، ج 4، ص 485)؛ شهاب الدین احمد، توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل ، ص 349 (عکس مخطوط کتابخانه ملی فارس)؛ حسن مقری کاشی ، مناقب (به نقل احقاق الحق ، ج 4، ص 485)؛ ابراهیم و صابی یمنی ،شافعي اكتفاء في فضل اربعة الخلفاء، بخش أسنى المطالب في مناقب علی ... ؛ بدخشی، مفتاح النجا ، ص 66 ، مخطوط کتابخانه آیة الله مرعشی (به نقل احقاق الحق ، ج 5، ص 632 )؛ بدر المنير كحلاني يمنى روضة النديه، ص 57 ؛ سليمان قندوزی، ینابیع الموده ، باب 13 ، ص 72 ، ح 2 و باب 44، ص 154 ؛ ابو محمد حسینی بصری، انتهاء الافهام ، ص 208؛ عبیدالله امر تسری ، ارجح المطالب ، ص 598 .

ای علی! اگر نه این بود که گروهی (گروه هایی خ) از اُمتم درباره تو سخنان نصاری در حق عیسی بن مریم را گویند (او را به فرزندی خدا خواندند و شریک او دانستند) امروز سخنی می گفتم که بر احدی از مسلمانان نمی گذشتی، مگر آن که خاک پایت را به تبرّك برگیرند و با قطره های آب و ضویت استشفا جویند، اما همین بس که تو از من هستی و من از تو تو از من ارث می بری و من از تو نسبت تو به من همانند هارون به موسی است. تو ادا کننده و ادامه دهنده حقوق و پیمان رسالت من هستی و رازدار اسرار من می باشی و بر اساس سنت من با مخالفان می جنگی و در فردای قیامت نزدیک ترین مردم به من و بر سر حوض خلیفه و جانشین من هستی. بدون تردید رهروان و شیعیانت با چهره ای درخشان بر منبرهایی از نور در اطراف من گرد آیند و من از آن ها شفاعت کنم و در بهشت همسایگان من خواهند بود .

به درستی که جنگ با تو جنگ با من و صلح و سازش با تو، صلح و سازش با من است. کارهای پنهان و آشکار تو کارهای پنهان و آشکار من و فرزند تو فرزند من است تو قاضی دین - يا أدا کننده دین- و تحقق بخش وعده های من خواهی بود.

به راستی که: حق همراه تو و بر قلب و زبان تو جاری است؛ حق، بین دست ها و در برابر چشمان تو است ،ایمان با گوشت و خون تو آمیخته است همچنان که با گوشت و خون من آمیخته است

در این هنگام علی علیه السلام سجده کنان بر خاک افتاد و گفت: حمد و سپاس خدای را که با اسلام بر من منت نهاد و قرآن را به من آموخت و مورد محبت بهترین مردم و عزیزترین آفریدگان و گرامی ترین خلق آسمان ها و زمین در نظر پروردگار - یعنی خاتم انبیاء آقای پیامبران و برگزیده خدا در سراسر جهان- قرار داد و این احسان و تفضلی است از جانب خدای بزرگ بر من .

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: یا علی! اگر تو نباشی مؤمنان پس از من شناخته نشوند خداوند نسل هر پیامبری را در صلب (پشت) او قرار داد و نسل مرا در صلب تو،

ص: 92

ای علی تو عزیز ترین آفریدگان و گرامی ترین آنان در نزد من هستی و دوستداران تو گرامی ترین اشخاص امت هستند که (در قیامت) بر من وارد گردند!

شایان ذکر است که هر یک از فرازهای این حدیث شریف، مثل ﴿ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ ...﴾ بطور مستقل و با سندهای معتبر و متعدد در مصادر حدیثی ، تاریخی، کلامی و رجالی اهل تسنن وارد شده است؛ لذا مطالعه ملحقات احقاق الحق ، مرحوم آیت الله العظمی مرعشی - رضوان الله عليه - و دیگر مدارك مربوطه به نویسندگان محترم این گونه کتب، توصیه می شود.

روايت سهل ساعدى

49. حافظ ابو محمد بن ابى الفوارس با ذکر سند از سهل روایت نموده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :

﴿إِنَّ اَللَّهَ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الملتوون عَنِ اَلْحَقِّ فلا تلووا عن الحق و أهل اَلْحَقِّ، وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ، فَمَنِ اِسْتَبْدَلَ به هَلَکَ وَ فَاتَتْهُ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهُ﴾؛ (1)

به درستی که خدای سبحان بر بندگان گریزان از حق خشمناك است؛ پس از حق و راهیان حق روی بر نتابید و حق با علی و علی با حق است؛ پس کسی که حق را به باطل [پیروی علی را به پیروی از دیگری] تبدیل کند هلاك شود و دنیا و آخرت او ویران گردد.

روایت ابولیلی غفاری

50. مورخ شهیر ابن عبدالبر قرطبی، با ذکر سند از ابولیلی روایت کرده است که گفت: شنیدم رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمودند :

ص: 93


1- اربعین، ص 34 (به نقل ملحقات إحقاق الحق ، ج 5، ص 630 از نسخهٔ مخطوط)؛ جمال الدین بن حسنویه موصلی، دُرّ بحر المناقب، ص124 (به نقل ملحقات احقاق الحق ، ج 5، ص 630)

﴿سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَالْزَمُوا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَرَانِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ هُوَ مَعِی فِی اَلسَّمَاءِ اَلْعَلْیَاءِ وَ هُوَ اَلْفَارُوقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ هُوَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمَالُ یَعْسُوبُ الْمُنافِقِین﴾؛ (1)

به زودی پس از من فتنه ای بر پا خواهد گشت پس هرگاه چنین شد به علی بن ابی طالب تمسک جویید؛ بدون شک او در روز قیامت نخستین کسی است که با من دیدار کند، و مصافحه نماید.

او صدیق اکبر و فاروق این امت است که حق و باطل را جدا نماید و او پیشوا و امیر مؤمنان است و مال دنیا، فرمانده منافقان .

ص: 94


1- استیعاب، ج 2، ص 657 و چاپ ذیل اصابه ، ج 13، ص 117، شماره 3156؛ همچنین گروهی از حفاظ حدیث و ارباب رجال و تاریخ این حدیث را آورده اند؛ از جمله آنان : محمّد بن اسحاق معروف به ابن منده اصفهانى، أسماء الرجال (به نقل احقاق الحق، ج 4، ص345) و شاید مقصود از این کتاب فتح الابواب في الكنى والألقاب باشد که به گفته زرکلی (اعلام ج 6، ص29) بخشی از آن به چاپ رسیده است؛ ابن شیرویه دیلمی، فردوس الاخبار (به نقل مودة القربى، موده ششم، حدیث 5) ؛ خطیب خوارزمی، مناقب فصل هشتم ،ص57؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق ، ج 3 ، ص ،157، شماره 1174؛ حافظ محمّد بن یوسف گنجی شافعی کفایة الطالب ، باب 44، ص188 با اعتراف به ارزش سندی آن؛ شرف الدین در گزینی، محمود بن محمد طالبی قرشی (م743ق.) نزل السائرين في احادیث سیدالمرسلین به نقل مناهج الفاضلین آتی (جهت آگاهی از نسخه های خطی نزل ... رجوع شود به اعلام زرکلی ، ج 7، ص 183) ؛ شمس الدین ،ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 1 ص 316؛ ابن حجر عسقلاني، إصابة في معرفة الصحابه ، آخر ج 11 نقل از : ابن عدّی و ابن منده در لسان الميزان ، ج 3، ص 283؛ سید علی همدانی مودة القربى، موده 6، حدیث 5 نقل از : فردوس دیلمی متقی هندی کنز العمال، ج11، ص 612 (نقل از : حافظ ابونعیم)؛ عبدالله شافعی ؛ مناقب (نقل از دیلمی، فردوس) (به نقل ملحقات احقاق الحق ، ج 4، ص26)؛ محمد صالح کشفی ،ترمذی، مناقب المرتضويه، ص 92 ؛ برهان الدین حلبی ،شافعی، سیره حلبی (نقل از : مسند بزار، ج 1، ص38) ؛ بدخشی، مفتاح النجا ص 66 ؛ قندوزی، ینابیع الموده ، باب 15 ، ص 93 و باب 43، ص 152 به نقل از إصابه (بخش مودة القربى) ص299؛ احمد حنفی نقشبندی ، راموز الاحاديث ، ص 304؛ عینی، مناقب سیدنا علی، ص16، شماره 25 ؛ امرتسری ، أرجح المطالب ، ص 23 (نقل از : خوارزمی و دیلمی)؛ محمد حموینی خراسانی، مناهج الفاضلين ، ص 319.

ابو الطفيل عامر بن واثله

جهت آگاهی به روایت آخرین صحابی پیامبر (م110 ق . ) رجوع شود به بخش احتجاجات، شماره 1 از امیرمؤمنان علی علیه السلام که در آینده خواهد آمد.

ص: 95

شأن ورود حدیث «الحق مع على و....»

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علی و آله با توجه به نقش اساسی و انکارناپذیر «خلافت» در سرنوشت اسلام و مسلمین و پیش بینی حوادث و دگرگونی هایی که به دست رقبای امیر مؤمنان على علیه السلام و افراد حق ناشناس و فریب خورده به وجود خواهد آمد ؛ علاوه بر دیگر احادیثی که در رابطه با امر خلافت ایراد فرموده بودند، حدیث شريف: ﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ﴾ را مطرح و در هر فرصتی ملازمه بین حق و علی و پیوند ناگسستنی و همه جانبه این دو را با عبارات و تعبیرات گوناگونی یادآور می شدند تا از این رهگذر هم از گمراهی مسلمانان و هم از انحراف افراد ساده لوح، سست عنصر ، دین به دنیا فروش و یا افراد متعصبی که کورکورانه به نام حق، از باطل پیروی می کنند، پیشگیری شود.

بنابراین تعبیرات گوناگون و متنهای متعدد و راویان و مخاطبان فراوان این حديث خود گواه بر این مطلب است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله تنها به مناسبت حديث : ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ ...﴾ و احادیث هم مضمون دست کم به عدد این تعبیرات و متن های مختلف، حقانیت بی چون و چرای علی علیه السلام و پیوند انکارناپذیر او را با حق و حق را با او صریحاً گوشزد و اعلام فرموده اند .

لازم به یادآوری است که در برخی از موارد مکان یا تاریخ ایراد حدیث، در متن آن ذکر شده است که به خاطر آگاهی بیشتر خوانندگان عزیز، به ذکر فهرست

ص: 96

کوتاه آن می پردازیم .

1. در خانه شخص پیامبر صلی الله علیه و اله طبق روایت ابوسعید خدری .

2. نیز در خانه پیامبر (حجره ام سلمه) به روایت شماره 3 ، ام سلمه .

3. بعد از فتح خیبر سال هفتم هجرت به روایت علی بن ابی طالب علیه السلام و جابر انصاری .

4. در غدیر خم سال دهم هجرت به روایت زید بن ارقم و نیز به نقل و شهادت سیزده تن از صحابه که پس از بازپرسی امیر مؤمنان علی علیه السلام در سرزمین کوفه از حاضران مجلس پیرامون حدیث غدیر بدان اعتراف کردند و نیز شهادت شش نفر در این زمینه

5. در پیشگویی از رویارویی گروه تجاوزگر معاویه با علی به روایت عمار بن یاسر.

6. در پیشگویی از قتل عمار به دست گروه تجاوزگر (معاویه و اتباعش) به روایت ابو ايوب .

7. در پیشگویی از اختلاف و فرقه گرایی مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به روایت کعب بن عجره انصاری.

از این رو با دقت در موارد یاد شده و با مراجعه به متنهای مختلف حدیث و نظر به دیگر مشخصات و ویژگی های آن بدین حقیقت پی خواهیم برد که مسأله «به هم پیوستگی و همراهی و همه جانبه حق با علی و علی با حق» همانند یک امر مستحب دینی یا در ردیف حکمی از احکام واجب یا حرام نبوده است که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم با یک مرتبه گفتن رسالت خود را انجام و از تکرار آن، خود را معاف و امت را بی نیاز بداند بلکه به خاطر اهمیت سرنوشت ساز آن به دفعات مختلف این حدیث را ایراد و گوشزد فرمودند: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَه وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَه﴾ محقق شود.

ص: 97

دروغ پراکنی ابن تیمیه حرانی

اکنون که بررسی اسناد و مصادر حدیثی، تاریخی و کلامی حدیث شریف: ﴿على مع الحق ...﴾ و دیگر احادیث هم مضمون آن به پایان رسید، قبل از ایراد هر گونه بحثی به ذکر نمونه ای از دروغ پردازی های ابن تیمیه حرانی (1) بنیان گذار آرای عقیدتی و فقهی فرقه وهابی سعودی در عربستان می پردازیم . آری وی در منهاج السنه نوشته است:

حدیثی را که شیعه می گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

﴿علیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلیٍّ، یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُ دارَ، وَ لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الْحَوْض﴾.

از بزرگ ترین دروغ ها و جاهلانه ترین سخن ها است زیرا محققاً این حدیث را نه با صحیح و نه با سند ضعیف احدی از پیامبر روایت نکرده است و چه کسی دروغگوتر از علامه حلّی است که حدیثی را از صحابه و علما روایت کرده است که اصلاً از ناحیه هیچ یک از آنان شناخته نشده بلکه از آشکارترین دروغ هاست؛ اما اگر گفته می شد بعضی روایت کرده اند و امکان صحت دارد، امر ممکن بود؛ در

ص: 98


1- احمد بن عبد الحليم حرانی حنبلی که مورد تکفیر علمای اهل تسنن قرار گرفت در زندان مراکش به سال 728 در گذشت.

حالی که قطعاً دروغ بر پیامبر و کلامی است که رسول خدا از آن منزه می باشد. (1)

راستی روح علامه امینی شاد و خدایش رحمت کند که چه بجا و زیبا فرمود : «این کتاب را به جای آن که منهاج البدعه نام بگذارند بی جا منهاج السنه نام نهاده اند!» (2) زیرا این حدیث را عایشه ام سلمه و سعد بن ابی وقاص روایت کرده و در برابر معاویه بدان احتجاج نموده اند و معاویه با همه عداوتی که با علی علیه السلام داشت جرأت تخطئه و تکذیب آن را نداشت و- چنان که ملاحظه شد- این حدیث با احادیث مشابه و هم مضمون در مجموع توسط 24 نفر از صحابه ، 29 نفر از ،تابعین روایت گردیده و در بین حدود 130 مصدر حدیثی و غیر حدیثی درجه اول سنی، ضبط و نقل شده است و بدین ترتیب ارزش دیگر مندرجات کتاب ابن تیمیه و گفته هایش به خوبی روشن می گردد و تو ای خواننده محترم خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

!شگفتا چگونه او چنین حدیث مشهوری را که با این همه اسناد در کتب معروف و مشهور نقل شده است، نه تنها انکار می کند، بلکه علامه حلّی، آن عالم بزرگوار را به خاطر نقل این حدیث مورد سرزنش قرار می دهد؟! زهی بی خبری و نادانی و زهی تعصب و بیراهه روی

ص: 99


1- منهاج السنه ، ج 2، ص 167 و 168
2- الغدير ، ج 3، ص 148

نمونه هایی از خیانت های مزدوران اموی

اشاره

به گونه ای که در مصادر تاریخی آمده و ابن ابی الحدید نیز به طور مفصل و مکرر آورده است (1) معاویه و پس از او دیگر زمامداران سفیانی و بنی مروان و حتى بنى العباس، کار دشمنی و ضدیت با امیر مؤمنان علی علیه السلام را بدان جا رساندند که دستور دادند: علیه آن حضرت و به نفع افراد رقیب از قول پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم حدیث جعل کنند تا از یک سو امتیازات امیر مؤمنان علی علیه السلام را از ناحیه سخنان پیامبر صلی الله علیه آله بی ارزش و پایمال نمایند و آن حضرت را منفور و منزوی کنند و از سوی دیگر، رقیبان را با فضایل جعلی و ساختگی بر سر زبان ها اندازند تا در هر مجلسی و مناسبتی از آن ها سخن گفته شود در این رابطه مواجب و پاداش های سنگین به حدیث پردازان پرداخت می شد که با توجه به ظرفیت محدود این رساله، از توضیح مفصل آن معذوریم. (2)

ص: 100


1- شرح نهج البلاغه ، ج 42 ، ص 63 و 73 و ج11، ص 44 - 46
2- یک نمونه اش آن که: معاویه با پرداخت یک صد هزار درهم نقد به سمرة بن جندب به اصطلاح صحابی از وی خواست آیه شریفه : ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله﴾ - بقره (2) آیه 207 - را که به اتفاق همه مفسران سنی و شیعه در حق علی نازل شده است درباره ابن ملجم قاتل آن حضرت شهرت دهد و آیه: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعجبك قَوْلهُ في الحَيوةِ الدُّنْيا﴾ - بقره (2) آیه 204 و 205 - را که مصداق واقعی آن ابن ملجم معاویه و همکارانش بودند در شأن علی نقل و روایت کند، ولی سمره نپذیرفت تا بالاخره با دریافت چهار صد هزار درهم پیشنهاد جنایت آمیز معاویه را عملی و خواسته اش را انجام داد (شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73).

و اما فعالیّت مزدوران و حقوق بگیران آن ها پس در چند موضوع اساسی خلاصه می شود. نخست آن که هر حدیثی را که مخصوصاً بیانگر مقام خلافت بلا فصل علی علیه السلام بود به عناوین مختلف آن را از نظر سند مجروح و ضعیف اعتبار و بی اعتبار از نظر دلالت نارسا مُبهم و غیر مربوط به هدف اصلی وانمود می کردند.

دوم آن که اگر به خاطر اهمیت حدیث و ارزش سند و بی چون و چرا بودن دلالتش نمی توانستند آن را از صحنه اعتبار و ارائه مقصود، خارج و ساقط نمایند، با توجه به محتوای آن فضیلتی یا فضایلی دربارهٔ حاکمان خود بدان حدیث می افزودند و یا به طور جداگانه و مستقل حدیثی درباره یک یا چند نفر از متصدیان خلافت جعل و شایع می کردند تا بدین وسیله از ارزش اختصاصی آن بکاهند و امتیازی که از آن برای امیرمؤمنان علی علیه السلام حاصل می شود، دستخوش تباهی کنند

سوم آن که: با تحریف کلمه ای در متن حدیث یا تبدیل نام حضرتش به نام برخی از متصدیان خلافت حدیث را به عکس آن چه بود شایع می کردند و آن را بیانگر سرزنش و نقطه ضعف برای علی علیه السلام قلمداد می نمودند، یا اصلاً به نام دیگری مطرح و به حساب او نقل می کردند. بدیهی است که در این زمینه از هر گونه دروغ تهمت فساد و آبروریزی در حق راویان فضایل علی علیه السلام خودداری نمی کردند و تا مرز محکومیت آنان به ارتداد و پیامدهای مذهبی و قانونی آن پیش می رفتند

اکنون به طور گذرا به ذکر چند نمونه از احادیثی که دستخوش این گونه خیانت ها قرار گرفته است می پردازیم :

ص: 101

1.حدیث منزلت

فضلا و محققان که خود مستقیماً با مصادر حدیثی سر و کار دارند به خوبی دانند که حدیث : ﴿عَلِیٌّ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی﴾ با عبارات دیگری که از قبیل : ﴿ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی﴾ و ﴿ألا تَرْضَى أنْ تَكُونَ مِنِّي بمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَى﴾ و .... نیز ذکر شده از درجه اعتبار و ارزش والایی برخوردار است آن چنان که هیچ یک از احادیث اسلامی و حتی احادیث فضایل را نمی توان از جهت سند و دلالت با ویژگی های حدیث «منزلت» مقایسه نمود و براساس تحقیقات فراوانی که به عمل آمده است . این حدیث را تعداد شصت و چند نفر از صحابه درجه اوّل پیامبر صلی الله علیه و اله و بیش از پنجاه نفر از تابعین روایت نموده اند.

به علاوه، تعدادی بالغ بر پانصد نفر از بزرگ ترین حفاظ حدیث و حدیث شناسان و مفسران و فقیهان و عقیده شناسان و تاریخ نویسان ، -همه از اهل تسنن - حدیث منزلت را به عنوان علی علیه السلام در مصادر حدیثی، تاریخی، کلامی فقهی رجالی و ادبی خود آورده اند و اصالت و اعتبار آن را از دیدگاه فن حدیث شناسی تأیید کرده اند و مهم آن که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از آغاز دوران نبوت (در قضیه یوم الدار ، یا یوم العشيرة) تا نزدیکی انجام آن (در قضیه مباهله 24 ذی حجه سال دهم هجرت) حداقل 23 ،مرتبه به مناسبت های مختلف در صحابه، مهاجر، انصار و عموم انصار و عموم مسلمانان این حدیث را ایراد و اعلام فرمود آن که خداوند قبل از همۀ آن موارد به وسیله جناب جبرئیل، موضوع مهم تر منزلت علی علیه السلام را نسبت به پیامبر اکرم صلی الله عیه و اله به حضرت ابلاغ فرمود که در کتابی مستقل به تفصیل ذکر شده است. (1)

ص: 102


1- نگارنده به تألیف اثری به زبان عربی به نام حدیث المنزلة عند اهل السنه در این باره به بحث و بررسی پرداخ است. امید است به یاری خدا به زودی این کتاب انتشار یابد و در دسترس محققان و علاقه مندان قرار گیرد همچنین جلد دوم از کتاب شریف عبقات الانوار در 977 صفحه شامل مباحث از سند و دلالت حدیث منزلت است که برای دومین باربا مقدمه کوتاه و فهرست مطالب به قلم این جانب توسط کتابخانه امام امیرالمؤمنین علیه السلام اصفهان چاپ و منتشر گردید .

اکنون یادآور می شویم: از نمونه های «تحریف حدیث» یا «حدیث سازی» دشمنان اهل بیت و مزدوران دستگاه خلافت، حدیثی است که خطیب بغدادی با ذکر سند! از ابن عباس آورده و در آخر آن آمده است که پیامبر فرمود :

﴿وَ اَبُوبَکْرِ وَ عُمَرُ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی﴾ (1)

و حديث : اَبُوبَکْرِ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی است.

علامه امینی - رضوان الله علیه- می نویسد :

این حدیث را به ابن عباس نسبت داده اند و از احادیث ساختگی علی بن حسن کلبی است که ابن جریر طبری آن را نقل کرده و ذهبی در میزان الاعتدال (ج 2، ص 222) گفته است: این خبر دروغ می باشد و کلبی متهم بدین دروغ (ساختن این حدیث) است. (2)

و نیز خیانت ناصبی مشهور حریز بن عثمان به حدیث منزلت است. او به نقل از خلیفهٔ زندیق عبدالملک مروان :گفته اصل روایت چنین بوده است: ﴿يا علي أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ قارون من موسى﴾ (3)

و عبدالملک همان کسی است که وقتی تشریفات خلافت در برابر او انجام شد قرآنی را که در جلو نهاده و مشغول قرائت آن بود بر هم نهاد و گفت : این آخرین ديدار من از توست و برای همیشه با تو وداع می کنم (4)

ص: 103


1- تاریخ بغداد، ج 11 ، ص 385؛ ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 2، ص 243 و 245؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 2، ص 23 ؛ تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 407 با تخطئه از صحت روایت و تجریح و تضعیف و تکذیب یک یک از راویان آن همچنین مراجعه شود به الغدیر ، ج10، ص94
2- الغدیر، ج 5، ص 317.
3- لسان الميزان ، ج 2، ص 239؛ ابن عقیل حضرمی، عتب الجميل، ص 109
4- تاریخ بغداد ، ج 10، ص 390 (ضمن دو روایت). برای آگاهی اجمالی از شرح حال حریز به ذهبی، الكاشف ، ج 1، ص73 و 74 و 214 و ابن صدیق ،مغربی ، فتح الملک العلی، مراجعه شود.

2.﴿أنَا مَدینَهُ العِلمِ﴾

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿ أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا وَ مَنْ أَرَادَ اَلْعِلْمَ فَلْیَأْتِ اَلْبَابَ (فليأتها من بابها)﴾

من شهر علم هستم و علی دروازه آن و هر کس علم خواهد باید از در آن وارد شود.

این حدیث با روایت بیش از پنجاه نفر از صحابه و ده ها نفر از تابعین و نقل صدها نفر از مراجع حدیثی، تاریخی کلامی رجالی و ادبی اهل تسنن - که جلد پنجم عبقات الانوار بیانگر آن است- از قول رسول خدا صلی الله علیه و اله به عبارت فوق ثابت و مسلم گردیده است .

امّا مزدوران حکومت اموی و افرادی که کاسه داغتر از آش بودند جملات زیر را بدان افزودند تا بدین وسیله امتیاز و برتری امیر مؤمنان علی علیه السلام را پایمال کنند و امتیازاتی برای دیگران ایجاد نمایند ولی انوار حقیقت با آشکار ساختن ،واقعيت ها آنان را رسوا ساخت.

آری عبارت تحریف شده حدیث چنین است :

1. ﴿أنا مدينة العلم (و أبوبكر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها) و عليّ بابها ؛

من شهر علم هستم (و ابوبکر اساس آن و عمر دیوارهایش و عثمان سقف آن) و علی دروازهٔ آن است .

توضیح آن که این حدیث را ابن حجر در صواعق المحرقه (ص 20) دال بر اعلمیت ابوبکر قرار داده و در فتاوی الحدیثه (ص 269) به ضعیف بودن آن و نقل از مسند فردوس حکم کرده است.

نیز عجلونی در کشف الخفا (ج 1 ، ص 204) از طریق فردوس دیلمی - اما بدون اسناد- از ابن مسعود آورده است.

2. أنا مدينة العلم و عليّ بابها و معاوية حلقتها .

ص: 104

نیز این مضمون را عجلونی در کشف الخفا (ج 1، ص 204) از طریق فردوس دیلمی به نقل از انس آورده است و اضافه می کند که صاحب مقاصد الحسنه گوید : همه این اضافات ضعیف و الفاظ آن غالباً رکیک است. و سید محمد درويش الحوت در اسنى المطالب (ص 73) ذکر این حدیث را در کتب حدیثی ، بویژه از ناحیه ابن حجر در صواعق و زواجر نادرست و زشت دانسته است .

3. أنا مدينة العلم و أنا بابها العلى .

این مضمون را ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان (ج1، ص422) آورده و معنای آن این است : من شهر علم هستم و خود دروازه بلند مرتبه آن می باشم (1)

گذشته از بی اعتباری اسناد این چند روایت جعلی و برخورداری اصل حديث : ﴿أَنَا مَدِینَهُ اَلْعِلْمِ ﴾ از بالاترین درجه تواتر و اعتبار اسناد آن، می گوییم : ایراد چنین عباراتی به دور از شأن پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم بوده و خود شاهد بر ساختگی و دروغ بودن آن هاست؛ زیرا شهر معمولاً دیوار ندارد تا پایه داشته باشد و اگر در قدیم بعضی از شهرهای کوچک دیوار یا خندقی نیمه عمیق داشته است، استثنایی و به خاطر بحران های جنگی و برخی نا امنی های زود گذر بوده است و به هیچ عنوانی سقفی نداشته است که مانع تابش نور ماه و خورشید و جریان هوای آزاد و نزول برف و باران و رحمت الهی و رشد و پرورش درختان باشد. وانگهی، معاویه با انواع ضدیت ها و دشمنی هایی که در دوران حیات و نیز پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام با آن حضرت داشت و مرتکب ده ها رقم جنایت امثال لعن بر امام و رویارویی در جنگ صفین و قتل عام شیعیان آن حضرت گردید چگونه می تواند حلقه در ، یا دروازه شهر علم پیامبر باشد اما وقتی قرار است این دشمنان اهل بیت و حقوق

ص: 105


1- جهت تفصیل بیشتر رجوع شود به احمد بن محمد صدیق غماری فتح الملک العلی، ص 110 و 111؛ علامه امینی، الغدیر، ج 7، ص 197 - 199

بگیران اموی با دست خود تیشه به ریشه خود زنند و آبروی خود و پیشوایانشان را بریزند و آن ها را مایه تمسخر قرار دهند چه می توان کرد؟

3. ﴿رَحِمَ اَللَّهُ عَلِیّاً اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ﴾ (كيف دار) .

این حدیث را برخی از مراجع حدیثی و تاریخی اهل تسنن ، از قول پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نقل کرده اند ولی مزدوران و حقوق بگیران دستگاه بنی امیه جملات زیر را بدان افزوده اند :

«رحم الله أبا بكر زوجّنى ابنته، و حملني إلى دار الهجرة، و عتق بلالاً من ماله .

رحم الله عمر يقول الحقّ و ان كان تَرَكهُ الحقّ و ما له من صديق .

رحم الله عثمان يستحييه الملائكة»

رحم الله عليّاً اللهمّ ..

هر چند که این حدیث را به شرح فوق سه تن از حدیث آوران اهل تسنن به نام های ابویعلی موصلی، (1) ابن عساکر دمشقی (2) و عمر ملا (3) نقل کرده اند، اما ترمذی (در شماره 3715 باب مناقب علی بن ابی طالب) از صحیح خود به عنوان حديث مخدوش (غريب) و ابن جوزی آن را واهی و بی اساس معرفی نموده است. همچنین دو حدیث شناس مذکور و بخاری و ابوحیان و ذهبی (در کتاب ميزان الاعتدال) همه نقل های مختار بن نافع را که یکی از راویان این حدیث است بی اعتبار و به دور از حقیقت اعلام نموده اند. (4)

4. الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة و أبوهما خير منهما (افضل منهما) ؛

ص: 106


1- مسند، ج 1، ص 418، شماره 291 (بخش مسند علی)
2- تاریخ دمشق (بخش امیر المؤمنين) ج 3، ص 152 - 251 ، شماره های 1169، 1170
3- وسيلة المتعبدين ، بخش 2 از جزء ،پنجم ص 176 ، با ذکر چند روایت به دو سند دیگر (مشترك بین چهار نفر نامبردگان)
4- رجوع شود به: محمودی پاورقی تاریخ ابن عساکر، ج 3، ص 152 ؛ حسین سلیم اسد دمشقی، پاورقی مسند ابویعلی، ج 1، ص 418.

حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت اند و پدر آن ها بهتر از ایشان (یا برتر از ایشان) است.

این حدیث را ابن ماجه و دیگران (1) از قول رسول خدا صلی الله علیه و اله با اسناد مختلف آورده اند اما چون جمله « و أبوهما خير منهما » يا «أفضل منهما» برای حضرات اهل تسنن غیر قابل تحمل و ناخوشایند بوده با حذف و اسقاط آن کینه و دشمنی خود را آشکار ساخته و جمله : «و أبوبكر و عمر سيّدا كهول الجنّة و شبابها بعد النبیّین» را از قول پیامبر به واسطه على علیه السلام بدان افزوده اند.

ص: 107


1- سنن ابن ماجه، باب فضائل اصحاب رسول الله ، ج 1، ص 56 ، حدیث 118 ؛ زيد الفاضل ابو العباس مبرد مسند ، ص 103 ؛ ابن عبد ربه ، عقد الفريد ، ج 2، ص 194؛ حاكم، مستدرك ، ج 3، ص 167) (به دو سند) ؛ حمزة بن يوسف سهمی تاریخ جرجان، ص 353؛ تاریخ بغداد ، ج 1 140 با تعبیر : ابوهما خير منهما وج10، ص 230 با تعبیر و ابوهما افضل منهما ؛ عثمان بن عبدالله عراقی حنفى الفرق المفرقه بين اهل الزيغ والزندقه ؛ خوارزمی، مناقب، فصل 19 ، ص 209؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، (بخش ویژه امام حسن) أحاديث 131 - 135 و 140 ؛ گنجی شافعي كفاية الطالب، ص 422 ؛ محب طبری، ذخائر العقبی ، ص 135 با تعبير : و ابوهما (والذى بعثني بالحق) خير منهما ؛ ابو الفداء، مختصر في اخبار البشر ، ج 1، ص183 ؛ ابن کثیر دمشقی، البداية والنهايه ، ج 8 ، ص 35 ؛ شمس الدین ،ذهبی، تلخيص المستدرك ، ج 3، ص167 ؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد ، ج 9، ص 183 (به نقل از: طبرانی)؛ جزری ؛ اسنى المطالب ، ج 13 ص 84 ، باب 14 ؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه ، ج 6، ص 186 (به نقل از بغوی و تهذیب التهذيب ، ج 2، ص 297)؛ سیوطی، جامع صغیر، ج1، ص518 (به دو سند)؛ ابن حجر مکی صواعق المحرقه ، ص 114 ، حدیث 11 (به نقل از عده ای از حفاظ حدیث)؛ منتخب کنز العمال ، ج 5، ص 107؛ حضرمی وسیلة المآل ، ص 362 با تعبیر : ابوهما افضل منهما؛ میرزا محمد بدخشی، مفتاح النجا ، ص 16 ؛ عبدالغنی نابلسی دمشقی، ذخائر المواريث، ج 2، ص131؛ محمد صدر عالم معارج العلی، ص 153 ؛ محمد بن درویش حوت ،بیرونی اسنى المطالب ، ص92؛ کاکوردی ، روض الازهر ، ص 104؛ سلیمان قندوزی ینابیع المودّه ، ص166؛ احمد بن مصطفی گمشخاوی، راموز ،الاحاديث ص 202 به روایت از ابن عمر و علی و انس و ابن مسعود (به نقل از هشت مصدر حدیثی) ؛ ابن بدران منتخب تاریخ دمشق ، ج 7، ص 365؛ نبهانی ، فتح الكبیر ص 19 و 80؛ امرتسری، ارجح المطالب ، ص 311

معنایش چنین است: و ابوبکر و عمر سرور سالمندان و جوانان بهشتی پس از پیامبرانند.

همچنین این حدیث را احمد حنبل در مسند (بخش مسند علی، ج 1، 80، حدیث 2) روایت کرده است.

نیز در مسند ابو یعلی (ج1، ص 406، بخش مسند علی) و در سنن ترمذی (حدیث 3666 و 3667) و سنن ابن ماجه (در مقدمه و شماره 95 و 100) و تاریخ بغداد (ج 10، ص 192) و مجمع الزوائد هيثمى (ج 1، ص53) با تعدادی اختلاف در متن و روایت آمده است. جهت آگاهی بر ساختگی بودن این حدیث و بی اعتباری و کذب راویان آن و دیگر نقاط انحرافی حدیث، به تلخيص الشافی و پاورقی آن از علامه بحرالعلوم (ج3، ص219 - 223) و الغدير (ج 5، ص 276) رجوع شود.

5. ﴿ أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ﴾ ؛

نخستین کسی که اسلام آورد، علی بن ابی طالب بود.

این حدیث را همراه احتجاجات خود حضرت بر پیشقدمی در گرایش به ،اسلام جمع بی شماری از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، تابعین، صاحبان مصادر حدیثی ، تاریخی و کلامی اهل تسنن از قول رسول اکرم صلى الله عليه و سلم نقل کرده اند. (1) امّا عمال و حقوق بگیران زمامداران ،غاصب، حدیث را این چنین مورد تصرف و تجاوز قرار داده اند:

أوّل من أسلم من الأطفال عليّ بن أبي طالب و أوّل من أسلم من الكبار (أو من الشيوخ) أبوبكر ؛ (2)

ص: 108


1- جهت آگاهی بر دهها مصدر حدیثی تاریخی و کلامی بر پیشقدمی علی علیه السلام در گرایش به اسلام، مراجعه شود به الغدیر، ج 3، ص 221 - 247 و ملحقات احقاق الحق، ج 4، ص150 به بعد (شامل بیش از پنجاه مصدر) و ج 7، ص 492 - 512 وج 17، ص 372 - 397 که در مجموع بیش از یک صد مصدر با ذکر مشخصات در پیشگامی اسلام و ایمان امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی شده است
2- جهت آگاهی بر دهها مصدر حدیثی تاریخی و کلامی بر پیشقدمی علی علیه السلام در گرایش به اسلام، مراجعه شود به الغدیر، ج 3، ص 221 - 247 و ملحقات احقاق الحق، ج 4، ص150 به بعد (شامل بیش از پنجاه مصدر) و ج 7، ص 492 - 512 وج 17، ص 372 - 397 که در مجموع بیش از یک صد مصدر با ذکر مشخصات در پیشگامی اسلام و ایمان امیرالمؤمنین علیه السلام معرفی شده است

نخستین کسی که از کودکان به اسلام گروید علی بود و اوّلین فردی که از مردان و بزرگسالان اسلام آورد، ابوبکر بود.

راستی اگر ما به جای این همه گفتگو و کشمکش پیرامون پیشگامی ابوبکر یا علی در اسلام گفته های طرفین بحث را ملاك حق و باطل بودن دعاوی شیعه و سنی قرار دهیم می بینیم که ابوبکر خود هیچ گاه حتی برای یک بار ادعای پیشقدمی در اسلام نکرد در حالی که امیرمؤمنان علیه السلام ده ها مرتبه در مقابل دوست و دشمن و در جمع مهاجر و انصار و در ضمن برخی از نامه هایی که برای امثال معاویه می فرستاد صریحاً پیشگامی خود را در اسلام مطرح فرموده و حتی یک نفر از موافق یا مخالف حضرتش را تکذیب نکرده و در ادعای او تردید و تشکیک به خود راه نداده است بلکه این مطلب را همه یا به زبان تصدیق می کردند یا با سکوت- که موجب رضاست- در برابر آن تسلیم می شدند .

6. ﴿أنتَ وَلِیّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ﴾

این حدیث، فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که خطاب به علی فرمود: تو ولیّ من در دنیا و آخرت هستی.

مرحوم علامه امینی اعتبار توثیق و راستگویی یکایک راویان این حدیث را به نقل از حفّاظ حدیث و حدیث شناسان اهل تسنن ثابت کرده و آن گاه بیست نفر از حفّاظ و محدثان مبرّز این فرقه را معرفی نموده است که در مصادر حدیثی خود، آن را نقل و گاهی نیز به صحت آن اعتراف کرده اند؛ ولی عمال بنی امیه، این حدیث را به نام عثمان بن عفان با خصوصیت های فراوانی که در زمینهٔ خلافت داشت -و به توطئه و تجمع صحابه بر قتل او و منع از دفنش در قبرستان مسلمین انجامید- جعل و نقل کرده اند.

نیز علامه امینی دروغ گویی و تدلیس و حدیث سازی و بالاخره بی اعتباری تک تک راویان این حدیث را از دیدگاه حدیث شناسی و از قول علمای رجال و حدیث اهل سنت نقل و ثابت فرموده است و به خاطر ظرفیت محدود این مقال

ص: 109

علاقه مندان را به کتاب شریف الغدير (ج9، ص 298 ، ح 11 تا ص 303) ارجاع می دهیم .

آثار اختصاصی پیرامون «الحقّ مع عليّ» و ...

تذکر این موضوع به جاست که نگارنده با وجود پیگیری نسبتاً کاملی دربارهٔ کتب و آثار پیرامون حدیث شريف : «الحق مع على» و احادیث دیگر (به این مضمون) هیچ گونه اطلاعی به دست نیاورد. به جز آن چه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی به عنوان جلد دهم عبقات الانوار معرفی کرده و یادآورد شده است که این جلد اختصاص به بررسی سند و دلالت حدیث مزبور دارد. (1)

اما با توجه به این که نگارنده خود کتابخانه مرحوم میرسید حامد حسین نیشابوری لکهنوی - طاب ثراه -را در لکهنو از نزدیک مشاهده کرده و اثری از این جلد نیافته اساس تألیف آن مورد تردید است .

بنابراین غیر از ذکر بعضی از اسناد این احادیث در کتاب هایی مانند : بحار الانوار ، الغدير و ملحقات احقاق الحق و امثال آن، دیگر آن چنان که باید روی این احادیث، بحث و تحقیقی به عمل نیامده است

ص: 110


1- آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 15، ص 215

عمّار و معیّت او با حق

با توجه به ملازمه دائمی عمّار با علی علیه السلام تا لحظه شهادتش به دست گروه تجاوزگر ،معاویه نظر خوانندگان ارجمند را با ذکر احادیث زیر به پیشگویی های پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم در این باره جلب می کنیم تا بیش از پیش معیّت مطلقه طرفینی بین حق و علی روشن و ثابت گردد

1. ابن سعد از قول پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آورده است که فرمود :

﴿اِنَّ عمّاراً مع الحقّ و الحقّ معه، يدور عمّار مع الحقّ أينما دار و قاتل عمار في النار﴾ ؛ (1)

بدون ترديد عمار با حق است و حق با او عمار با حق می گردد به هر سو که حق بگردد و قاتل عمار در آتش است.

2. ابراهيم بن حسین دیزیل در کتاب صفّین با ذکر سند از سالم بن ابی جعد آورده است :

مردی به نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت: خداوند از ظلم کردن بر ما به ما تأمین خاطر داده (که هیچ گاه ظلم بر ما نکرده و نخواهد کرد) اما از این که ما را در معرض فتنه و آزمایش قرار دهد تأمین نداده است اکنون به نظر تو اگر فتنه ای فرا

ص: 111


1- طبقات الكبرى، ج 3، ص 187

رسد من چه کنم؟

عبدالله :گفت بر تو باد کتاب خدای تعالی .

آن مرد گفت: اگر همه گروه ها به کتاب خدا دعوت کنند چه باید کرد و به چه شخص یا گروهی باید پیوست؟

ابن مسعود :گفت شنیدم که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید :

﴿إذا اخْتَلفَ النَّاسُ کَانَ اِبْنُ سُمَیَّةَ مَعَ الْحَقِّ [یَعْنِی عَمَّاراً] ﴾؛ (1)

هر گاه مردم با یکدیگر (بر سر حق و باطل) اختلاف کردند، حق با فرزند سمیّه، یعنی عمار است .

3. طبرانی، بیهقی، حاکم نیشابوری که هر سه از حفاظ حدیث و اعلام اهل سنت اند از طریق ابن مسعود آورده اند که پیامبر خدا فرمود: «هنگامی که مردم به اختلاف (بر سر حق و باطل) افتند ابن سمیّه با حق است» (2) و در مثل اختلاف على و طرفداران حضرتش با معاویه و حامیان او چون ابن سمیه در جهت علی ،است حق نیز با او و گروه اوست

4. خطیب خوارزمی به استناد نقل دار قطنی و او با ذکر سند از ابو ایوب انصاری ؛ یکی از صحابه جلیل القدر پیامبر صلى الله عليه و سلم آورده است که می گفت : شنیدم پیامبر صلى الله عليه و سلم به عمار بن یاسر می فرمود:

گروهی تجاوزگر تو را می کشند و تو با حق هستی و حق با تو خواهد بود، ای عمار هرگاه دیدی علی به راهی می رود و مردم همه به راه دیگر، پس تو به راهی برو که علی می رود و مردم را رها کن که علی تو را به بیراهه نمی برد و از راه حق

ص: 112


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 98؛ جهت آگاهی بیشتر با شرح حال ابن ديزيل ر.ك : ذهبي، تذكرة الحفاظ ، ج 2، ص 608؛ لسان المیزان، ج 1، ص 48؛ معجم المصنفين ، ج 3، ص 115؛ كحاله، معجم المؤلفين، ج 1، ص 24 ؛ کنز العمال ، ج 13، ص 539، حدیث 37411 2
2- ر.ك : ابن كثير، البداية والنهايه ، ج 7، ص 270 ؛ سیوطی، جمع الجوامع (به نقل كنز العمال ج11، ص721).

بیرون نمی کند، ای عمار! قطعاً کسی که شمشیری بر خود آویزد و علی را علیه دشمنش یاری ،نماید خداوند در روز قیامت گردن بندی از درّ برگردنش آویزد و کسی که شمشیری برخود آویزد تا دشمن علی را یاری کند خداوند در قیامت قلاده ای از آتش بر او افکند ... . (1)

و این حدیث را مسلم(2) و با تفصیل بیشتر خطیب بغدادی (3) نیز ذکر کرده اند .

5. ابن عساکر، مورخ دمشق از طریق علی علیه السلام آورده است که فرمود :

خداوند سر تا پای عمار را با ایمان در آمیخته و ایمان با گوشت و خونش عجین شده و او پیوسته با حق است و همچنان خواهد بود و شایسته نیست بر آتش، که چیزی از وی را بخورد. (4)

6 - ابو عمر قرطبی آورده است:

ابو مسعود و طایفه ای از مسلمانان هنگامی که حذیفه در معرض فوت به سر می برد و سخن از فتنه به میان آمد از وی پرسیدند: هرگاه اختلاف پیش آید ما را به چه کسی امر می کنی؟

حذیفه گفت : بر شما باد به ابن سمیّه، بدون شک او از حق جدا نگردد تا بمیرد .

یا گفت: او با حق بگردد به هر سو که حق دور زند (5)

و بی تردید معیّت و ملازمه عمار و حق براساس معیت و پیوستگی او با علی بن ابی طالب علیه السلام و پیروی بی چون و چرایش از آن حضرت است که از لحظه وفات پیامبر صلی الله علیه و آله تا لحظه شهادت در راه یاری علی و به دست اصحاب معاویه دنباله رو امیر مؤمنان و تابع آن بزرگوار بود .

ص: 113


1- مناقب فصل هشتم ص 57 ، حديث سوم
2- صحیح مسلم، ج 4، ص 2236
3- تاریخ بغداد، ج 13، ص 186 و 187
4- ر.ك كنز العمال ، ج 11 ، ص 720 ، حدیث 33520 و ص 721 ، حدیث 33526 قریب بدین : مضمون .
5- استیعاب، ج 2، ص 436؛ ابن حجر، اصابه ، ج8، ص231 و 232

بنابراین منافاتی بین احادیث وارده درباره عمار و احادیثی که بیانگر معیّت و به هم پیوستگی دائمی و همه جانبه حق با علی است، به نظر نمی رسد، بلکه احادیث ویژه ،عمار مؤید احادیث مربوط به امیر مؤمنان علیه السلام می باشد .

همچنان که روایت دیگری که ابن عساکر از حذیفه آورده مؤید این مطلب است

به حذیفه گفته شد: عثمان کشته شد پس تو ما را به چه چیزی امر می کنی؟

گفت: به عمار بپیوندید

گفته شد: عمار از علی جدا نخواهد شد (و چگونه ملازمتش را اختیار کنیم؟!)

حذیفه گفت: به راستی که حسد برای بدن بسیار عامل هلاک کننده ای است. نزدیکی عمار به علی شما را از عمار متنفر می کند در حالی که به خدا سوگند! على افضل و بالاتر از عمار است بیش از فاصله خاک های زمین با ابرها و در عین حال عمار از أخیار و نیکان می باشد. (1)

و نباید فراموش کرد که حذیفه با عقیده به فضیلت و برتری امام نسبت به عمار -بیش از فاصله زمین تا ابرها- به خاطر کم ظرفی و انحراف سؤال کننده، از روی احتیاط در جوابگویی به جای ارجاع مستقیم به علی، ارجاع به عمار نمود تا به واسطه عمار منتهی به علی شود

بنابراین انتظار می رود محققان و پژوهشگران با پیگیری مصادر حدیث به طور کامل حق بحث و بررسی آن ها را ادا نمایند.

نویسنده با کمی بضاعت و مصادر اندك، مدعی نیست که بتواند حق پژوهش در سند و دلالت این چند حدیث را ادا نماید و مایه بس خرسندی و سپاسگزاری خواهد بود، اگر کسی علاوه بر آن چه در این رساله آوردیم، راوی یا مصدر دیگری بیابد این جانب را مطلع سازد تا به یاری خدا در چاپ آینده منظور گردد .

ص: 114


1- به نقل کنز العمال ، ج 13 ، ص 532 شماره 37385 از ابن عساکر

احتجاج به «الحق مع علىًّ و ...»

اشاره

همان طوری که از نظر خوانندگان ارجمند گذشت حديث : «الحق مع على» با عبارات مختلفی که نقل شده از احادیث مسلَّم و بدون چون و چرای اسلامی بوده است و تنها از منابع حدیثی و مصادر تاریخی اهل تسنن حداقل 24 نفر از صحابه با شخصیت و درجه اوّل پیامبر صلی الله علیه و آله آن را روایت کرده اند و به همین دلیل، از آغاز امرکه مسأله خلافت و رهبری بعد از پیامبر منجر به اختلاف شد، این حدیث پیوسته به عنوان دلیلی محکم و استوار، مورد احتجاج اهل حق بوده است و صحابه و تابعین بدان استشهاد می نمودند و سخت ترین دشمنان و مخالفان امیرمؤمنان علیه السلام در برابر آن عاجز و ناگزیر به تسلیم می شدند .

در این راستا نخستین کسی که به این حدیث شریف استناد و احتجاج نمود، شخص امیر المؤمنين على علیه السلام بود که بیش از دویست نفر از صحابه و تابعین به ویژه اعضای شورای خلافت بعد از عمر در برابر آن عاجزانه اعتراف کردند.

اکنون با توجه به محدودیت این رساله که بنای آن بر اختصار است، تنها به ایراد چند مورد از این احتجاجات بسنده می کنیم

1.احتجاج امام على علیه السلام

ابو المؤيد خطیب خوارزمی (1) به دو سند از ابن مردویه اصفهانی ، از

ص: 115


1- مناقب ، فصل نوزدهم، ص 223

صحابی جلیل القدر، ابوطفيل عامر بن واثله نقل کرده است که گفت :

من در روز شورا با علی در خانه ای که محل تشکیل شورا و اخذ رأی بود حضور داشتم و شنیدم که علی فرمود: امروز به چیزی با شما احتجاج می کنم که هیچ کدام از شما چه عرب و چه عجم، نتواند آن را بر هم زند.

آن گاه پس از بیان گوشه ای از افتخارات نَسَبی و مایه های تقدم بر دیگران و احادیث پیامبر اکرم از قبیل: حدیث غدير حديث طير، حديث إعطای پرچم فرماندهی در جنگ خیبر و خندق حدیث بستن درهای خانه های صحابه به مسجد جز در خانه علی، و ... و اقرار گرفتن درباره یکایک آن ها از حاضران در مجلس، فرمود :

﴿فَأُنْشِدُکُمْ بِاللهِ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ، یَدور الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ کَیْفَ مَا دار؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ نَعَمْ﴾ ؛

شما را به خدا قسم می دهم آیا می دانید که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: حق با علی است و علی با حق، حق با علی می گردد هر گونه که او بگردد؟ همه گفتند: بلی

نیز ابراهیم جوینی با همین سند ولی با متن ،ناقص این حدیث را آورده است (1) همچنان که دیگر حفاظ حدیث و تاریخ نگاران، هر یک فرازهایی از آن را یادآور شده اند (2)

نیز به روایت سلیم بن قیس که از تابعین و خواص امیر مؤمنان بود حضرت در ایام زمامداری ،عثمان در جمع بیش از دویست نفر از صحابه، قریش و دیگر اعضای شورای خلافت بر اثر درخواست مصرّانه آنان، خطابه مفصلی شامل آیاتی از قرآن و فرازهایی از فرموده های رسول اکرم در داستان غدیر خم و ... پیرامون خلافت بلافصل و شایستگی همه جانبه و بی چون چرای خود برای

ص: 116


1- فرائد السمطين ، ج 1، باب 58، شماره 250
2- الغدير، ج 1، ص 160 - 162

زعامت و زمامداری مسلمانان بعد از پیامبر ایراد نمود و چون حاضران مجلس ،همه سخنان حضرت را تأیید و تصدیق نمودند از آن ها با قسم خواست که هر کس خود در غدیر خم حضور داشته و در امر جانشینی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی از آن بزرگوار شنیده و مستحضر است برخیزد و بازگو نماید و بدان گواهی دهد .

پس زید بن ارقم براء بن عازب سلمان ابوذر، مقداد و عمار از میان جمع به پاخاسته و فرازهای مختلفی از فرموده های پیامبر را در مناقب علی و وظایف مسلمانان نسبت بدان حضرت و جانشینانش (ائمه معصومین یازده گانه) ایراد کردند و از جمله گفتند پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿ ولا تُعَلِّموهُم ولا تَتَقَدَّموهُم ولا تَخَلَّفوا عَنهُم (عليهم)، إِنَّهُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقَّ مَعَهُم ، لا یُزایِلونَهُ ولا یُزایِلُهُم﴾ (1)

در صدد علم آموزی به آنان و ادعای علم در برابر ایشان برنیایید و بر آن ها پیشی نگیرید و از آن ها تخلف مجویید (یا بر آن ها خلافت و رهبری مکنید) که آن ها (علی و اوصیایش) بر حقند و حق با آن هاست، نه آنان از حق جدا می شوند و نه حق از ایشان جدا خواهد شد.

2.احتجاج ابوایوب انصاری

به شرحی که در روایت ابو ایوب (به نقل از تاریخ بغداد و دیگر مصادر تاریخی و حدیثی) گذشت وی در ردّ اعتراض دو نفر از مخالفان امیرمؤمنان علیه السلام به همراهی او با آن حضرت و شرکتش در جنگ صفین گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله به عمار فرمود :

﴿ تَقتُلُکَ الفِئَهُ الباغِیَهُ ، و أنتَ إذ ذاکَ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَکَ﴾؛

ص: 117


1- كتاب سلیم بن قیس، ص 111 ، حدیث 3 فرائد السمطين ، باب 58، ص316، شماره 250. (برای آگاهی بر متن تفصیلی این شهادت رجوع شود به حدیث 42، بخش اسناد و مصادر)

گروه تجاوز گر تو را می کشند و تو در آن هنگام با حق هستی و حق با تو است

بی شک این خطاب به عمار به خاطر پیروی و ملازمت او با امیرمؤمنان على علیه السلام بود و همان گونه که با تعبیرات گوناگون و مشابه ملازمه همه جانبه و پیوستگی دائمی حق با علی و علی با حق اعلام و خاطر نشان گردیده است

نیز ملازمه ناگسستنی عمار با امیرمؤمنان و شدت پیوندش تا لحظه شهادت با آن حضرت در كلمه ﴿و أنتَ إذ ذاکَ مَعَ الحَقِّ﴾ اعلام شده است

و همان طوری که در ذیل روایت به نظر می رسد علقمه و اسود که به ابی ایوب معترض بودند با شنیدن این روایت تسلیم شدند و با ایراد کلمه ﴿یا هذا حَسبُکَ رَحِمَکَ اللّهُ﴾ به حقانیت امیر مؤمنان علی علیه السلام و در پی آن به حقانیت عمار (به خاطر پیروی از علی) و نیز به حقانیت ابی ایوب در پیروی از علی و شرکتش در جنگ صفین اعتراف کردند .

3.احتجاج سعد بن ابي وقّاص

علامه بدخشی و دیگران با ذکر سند آورده اند که :

معاویه پس از انجام مراسم حج به مدینه رفت و در مجلسی که صحابه پیامبر گرد آمده بودند وارد شد و در میان عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر نشست و به عبدالله بن عباس گفت: آیا من از پسر عمت (علی) شایسته تر و سزاوارتر به امر خلافت نبودم؟!

ابن عباس : به چه دلیل؟!

معاویه: به خاطر آن که من پسر عموی خلیفه ای هستم که مظلومانه کشته شد.

ابن عباس با اشاره به عبدالله بن عمر گفت: اگر چنین باشد این پسر عمر از تو سزاوارتر است زیرا پدرش قبل از پسر عموی تو کشته شد.

معاویه: پسر عم مرا مسلمانان کشتند و پدر عبدالله را غیر مسلمانان .

ابن عباس : این خود دلیل بر شایسته بودن پسر عمر است که پدرش به ناحق

ص: 118

کشته شد؛ اما عثمان پسر عم تو به دست مسلمانان به حق کشته شد .

در این موقع معاویه از ابن عباس رو گردانید و متوجه سعد بن ابی وقاص شد و گفت ای سعد! تو حق ما را از باطل دیگران شناختی و ندانستی که با ما باشی یا بر ضد ما .

سعد : من چون احساس کردم ظلمت و تاریکی زمین را فرا گرفته به شترم (که با آن در حرکت بودم) گفتم هنخ پس آن را فرو نشاندم تا روشنایی پدید آمد ، سپس به راه افتادم .

معاویه : سوگند به خدا! من یک روز تمام همه قرآن را قرائت کردم و کلمه «هنخ» را در آن نیافتم .

سعد : اکنون که روی این موضوع اصرار می ورزی می گویم: من خود شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله به علی فرمود : ﴿أنتَ مَعَ الحَقِّ واَلحَقُّ مَعَکَ﴾؛ تو با حق هستی و حق با توست»

معاویه: باید کسی را بیاوری که همراه تو بوده و خود این سخن را شنیده باشد و گرنه چنین و چنان می کنم (تو را به جرم نقل حدیث بدون شاهد و گرایش به علی، کیفر می دهم)

سعد : ام سلمه شاهد بوده و این کلام را شنیده است

پس همه برخاسته به سراغ ام سلمه رفتند و چون وارد بر او شدند، معاویه آغاز سخن کرد و گفت: ای ام المؤمنین! بعد از پیامبر دروغگویان بر او فراوان گردیده و پیوسته می گویند رسول خدا چنین گفت در حالی که او آن را نگفته است هم اکنون سعد حدیثی را روایت می کند و ادعا می کند تو هم آن را از پیامبر شنیده ای .

ام سلمه :گفت : آن حدیث چیست؟

معاویه : او می پندارد که رسول خدا به علی گفته است: ﴿أنتَ مَعَ الحَقِّ واَلحَقُّ مَعَکَ﴾

ام سلمه: راست گفته است. حضرت این حدیث را در خانه من ایراد فرمود .

پس معاویه روی سخن به سعد نمود و گفت: اکنون به عقیده من تو از همه

ص: 119

حق ناشناس تری والله اگر من خود چنین سخنی از رسول خدا شنیده بودم، پیوسته تا هنگام مرگ خادم علی بودم . (1)

4.احتجاج محمد بن ابى بكر

بنا به شرحی که در نقل روایت از عایشه گذشت مورخ شهیر ابن قتيبه و دیگران آورده اند :

در جنگ جمل پس از شکست عایشه و فرو افتادن کجاوه او بر زمین یا پس از گریختن وی از صحنه جنگ و رفتن به خانه یکی از اهالی ،بصره برادرش محمد بن ابی بکر نخستین کسی بود که با او دیدار کرد و پس از سلام وی را قسم داد و گفت : مگر تو نبودی که گفتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره علی فرمود: ﴿علیٌّ مَع الحقِّ والحقُّ مَع علیٍّ﴾

و به روایت دیگر فرمود: ﴿الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ، لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ﴾ ولی اکنون خروج نموده ای و با او پیکار می کنی؟!

عایشه گفت آری و سکوت کرد . (2)

5.احتجاج عبدالله و محمد پسران بدیل ورقاء

به نقل حدیث آوران پس از پیروزی امیر مؤمنان در جنگ جمل و از پای درآمدن شتری که عایشه بر آن سوار بود دو نفر از همراهان امام به نام های

ص: 120


1- بدخشی، مفتاح النجا ، ص 66 ؛ احمد بن مردویه اصفهانی به روایت امرتسری در ارجح المطالب ،ص 600، اُشنهی، اعتقاد اهل السنه (به روایت ،سروی، مناقب، ج 3، ص62)؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج20، ص 35 (مخطوط)، ذیل نام سعد بن ابی وقاص ؛ نورالدين هيثمي، مجمع الزوائد، ج 7، ص235 با کمی اختلاف در الفاظ و به طور اختصار ؛ ابن كثير، البداية والنهايه ، ج 8 ، ص 77 به طور اشاره.
2- ابن قتيبه الامامة والسياسه ، ج 1، ص 73 ، تحت عنوان : «التحام الحرب» و در چاپ حلبی، ص 78؛ ابی یعلی، مسند؛ (به نقل ،سروی، مناقب، ج 3، ص 62)؛ مناقب ابن مردویه و فردوس دیلمی، (به نقل امینی، الغدیر، ج 3، ص 178) و دیگر مصادر مذکور

عبدالله بن بدیل و برادرش محمد بن بدیل به سراغ عایشه رفتند و همچون محمد بن ابی بکر عایشه را با حدیث : ﴿الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ لَا یَفْتَرِقَانِ ...﴾ مورد بازپرسی و احتجاج قرار دادند و عایشه نیز بدین موضوع اعتراف کرد. (1)

6.استدلال ام سلمه

هنگامی که ابو ثابت غلام آزاد شده علی یا ابوذر بر ام سلمه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد گردید، ام سلمه از او پرسید: وقتی که دل ها هر یک به سویی پرواز می کرد، دل تو به کدام جهت گرایش و تمایل پیدا کرد؟

ابو ثابت گفت: به پیروی از علی

ام سلمه گفت: سوگند به آن که جانم به دست اوست موفق و کامیاب شده ای ؛ زیرا خود از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود :

﴿عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ وَ القُرآنِ ، وَ الحَقُّ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ ، و لَن یَتَفَرَّقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ﴾ ؛ (2)

علی با حق و قرآن است و حق و قرآن با علی و از یکدیگر جدا نشوند تا در روز قیامت بر سر حوض بر من وارد شوند.

7.استناد عایشه در کشتار خوارج

ابن ابی الحدید ضمن بر شمردن مخالفان امیرمؤمنان علی علیه السلام و منحرفان از راهش می گوید:

از جمله این گروه اسود بن یزید و مسروق بن أجدع بوده اند .

آن گاه می نویسد :

سلمة بن كهیل روایت کرده است که نامبردگان با بعض از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به

ص: 121


1- ابویعلی موصلی، مسند و سمعانی، فضائل الصحابه (به نقل سروی، مناقب، ج3، ص62)
2- جهت آگاهی بر مصادر این حدیث رجوع شود به حدیث 5

گفت و شنود می پرداختند و به علی ناسزا می گفتند اسود بدین رویّه و طرز تفکر در گذشت اما مسروق از دنیا نرفت تا وقتی که بعد از هر نماز بر علی بن ابی طالب صلوات می فرستاد و این به خاطر حدیثی بود که از عایشه در فضیلت علی شنیده بود . (1)

نیز می نویسد :

سلمة بن کهیل گفت پس از مرگ مسروق من به اتفاق زبید یمانی به دیدار همسرش رفتم و او بدین گونه از مسروق سخن گفت که او و أسود بن يزيد افراط در سبّ و دشنام به علی می کردند امّا مسروق از دنیا نرفت تا وقتی که شنیدم بر علی صلوات می فرستد و اما اسود با همان کجروی که داشت، درگذشت .

سلمه :گوید علت آن را جویا شدیم جواب داد به خاطر روایتی بود که عایشه پیرامون سرکوبی خوارج (به دست علی) از پیامبر صلى الله عليه و سلم نقل کرد . (2)

اکنون برای توضیح این موضوع می گوییم: روایت عایشه به نقل از ابن مردویه بدین قرار است:

پس از کشتار خوارج و از جمله ذو الثدیه- یکی از سران این فرقه و جدّ احمد بن حنبل (3) در محلی به نام نهروان (واقع در بین بغداد و واسط ) - عایشه که در مدینه و بی خبر از جزئیات ماجرا بود به هنگام رفتن مسروق به خانه اش از وی پرسید ذوالثدیه را چه کسی کشت؟

مسروق گفت : علی بن ابی طالب.

پس عایشه از وی شاهد خواست و چون مسروق هفت نفر شاهد اقامه کرد عایشه گفت: «رَحِمَ اَللَّهُ عَلِیّاً إِنَّهُ کَانَ عَلَی اَلْحَقِّ » و به روایت تميم بن عمر گفت : بغض و کینه من نسبت به علی مانع از حق گویی نخواهد بود و من خود از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: بهترین فرد امّت من بعد از من خوارج را خواهد کشت و شنیدم فرمود: «علیٌّ مَع الحقِّ والحقُّ

ص: 122


1- شرح نهج البلاغه ، ج4، ص 97 و 98 .
2- شرح نهج البلاغه ، ج4، ص 97 و 98 .
3- (به ج3، کشی، رجال (به نقل بیاضی صراط المستقیم، ج 3، ص 223)؛ خوانساری، روضات الجنات ص 51 (به نقل از : اختيار معرفة الرجال) ؛ سفينة البحار، ج 1، ص 302.

مع عليّ﴾؛ (1) «على با حق است و حق با علی»

بدین ترتیب یک شخصیت ناسزاگوی مخالف علی همچون مسروق، با شنیدن حديث ﴿على مع الحق﴾ از عایشه دگرگون می شود و روش ناسزاگویی او ، جای خود را به صلوات بر علی و تجلیل از مقام مقدس ایشان می دهد.

همچنان که در روایت احتجاج سعد بن ابی وقاص عليه معاویه به حدیث : ﴿الحقّ مع عليّ﴾ و شهادت ام سلمه به شنیدن آن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خواندیم که این حدیث معاویه را محکوم و وی را در اصرارش به سعد بر سبّ و دشنام ،علی وادار به سکوت و گذشت از خواسته خود کرد.

اما متأسفانه علمای اهل سنت که خود راوی و ناقل این حدیث و ثبت و ضبط آن در مصادر حدیثی و ... بوده اند کم تر تحت تأثیر این حدیث واقع شده و با کمال بی تفاوتی از کنار آن گذشت اند، بلکه مانند ابوالقاسم بلخ و ابن ابی الحدید (2) با خلط مبحث دارند با استفاده از این حدیث حاکمیت و حقانیت رُقبا و غاصبان حق علی علیه السلام را اثبات کنند همان گونه که سند دیگر احادیث مسلّم و متواتری را که در فضیلت و حق تقدم حضرتش بر دیگران وارد گردیده مخدوش و دلالتش را نارسا وانمود کرده اند و به ظلم بر علی و خاندان پیامبر و بی راهه رفتن از خط کسانی که حق با آن ها بوده و آن ها با حق ادامه می دهند -فنستعيذ بالله من اللجاجة والعصبيّة .

8.استدلال ابن جوزى

علامه عبدالرحمان بن علی بن محمد جوزی بغدادی، ابوالفرج حنبلی که از مورخان بنام و محدثان مشهور و متعصب اهل تسنن در مسأله قتال و مشروع یا

ص: 123


1- جهت آگاهی بر متن حدیث مسروق و تمیم رجوع شود به روایات ذیل نام عایشه در این رساله (شماره های 25 و 26 و 27).
2- تفصیل این موضوع در زیر عنوان «کلمة حق یراد بها الباطل» ملاحظه شود

نامشروع بودن آن می نویسد :

علما در این باره اختلاف ندارند که علی- رضی الله عنه - با احدی به مبارزه و پیکار ،برنخاست مگر آن که حق با علی بود زیرا همانا رسول الله صلى الله عليه و سلم فرموده است :

﴿اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا دَارَ ﴾؛ (1) بار خدایا! حق را با او بگردان هر گونه که او می گردد

9استدلال سبط ابن جوزى

علامه محدث، ابو مظفر يوسف بن قز اوغلى سبط ابن جوزی گوید:

هیچ اختلافی بین یکی از صحابه و علی علیه السلام واقع نشد مگر آن که حق با علی بود، به خاطر دعای او (پیامبر) علیه السلام: ﴿أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا دَارَ﴾ (2)؛ و بگردان (خدایا) حق را با او هر طوری که می گردد .

10.استدلال امام فخر رازی

امام فخر رازی از اعلام مفسران و متکلمان اهل تسنن در مسأله جهر و اخفات و بلند یا آهسته گفتن «بسم الله» در نماز می نویسد:

و اما این که علی بن ابی طالب - رضي الله عنه - جهر به تسمیه می کرده و «بسم الله» را بلند می خوانده محققاً به تواتر ثابت شده است و کسی که در دینش از علی بن ابی طالب پیروی کند بدون شک هدایت یافته و به راه حق گرویده است و دلیل این سخن گفتار او (پیامبر) صلی الله علیه و اله است که فرمود :

﴿ اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ ﴾ ؛ (3)

بار خدایا بگردان حق را با علی هر سو که علی می گردد .

ص: 124


1- صيد الخاطر ، ص 385
2- مرآة الزمان در تاریخ اعیان ، ص 250 ؛ تذکرة الخواص، ص28 و 32 .
3- تفسير مفاتيح الغيب ، ج 1، ص 111 .

بدین ترتیب طبق گفتار فخر رازی نه تنها در جهر به تسمیه و بلند گفتن بسم الله اقتدا به علی نشانه هدایت و گرایش به حق است، بلکه در تمام موارد اختلافات عقیدتی فقهی و اخلاقی که از رهگذر دین باید حل و فصل گردد، اقتدا به علی پیروی از حق می باشد و این امتیازی است مختص به امیر مؤمنان که از چنین پشتوانه ای برخوردار است حال آن که هیچ یک از صحابه یا خلفا و فقها از چنین پشتوانه ای برخوردار نبوده بلکه عکسش ثابت است

11. استدلال ابن ابى الحديد

علامه ابن ابی الحدید معتزلى ذيل كلام : ﴿إِنَّ الاْءئِمَّةَ مِنْ قُرَیْشٍ غُرِسُوا فِی هَذا الْبَطْنِ مِنْ هاشِمٍ ، لا تَصْلُحُ عَلَی سِواهُمْ ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَیْرِهِمْ﴾ (1) که بیانگر انحصار امامت و خلافت در خاندان بنی هاشم و نفی صلاحیت تصدی از دست اندرکاران خلافت و رهبری است و صریحاً آن ها را به دور از چنین صلاحیتی معرفی می کند، سؤالاتی را بدین گونه مطرح می سازد:

اگر بگویید: تو این کتاب (نهج البلاغه) را بر اساس قواعد مذهبی معتزله شرح می کنی و موضوع خلافت را بدان سان که اهل تسنن پذیرفته اند توجیه می نمایی، پس در این باره چه می گویی که امام صریحاً امامت را از دیگران نفی و تنها در شأن مخصوص بنی هاشم از قریش می داند و بس، در حالی که این سخن برخلاف مذهب متقدمين و متأخرين معتزله است.

آن گاه در پاسخ این سؤال صریحاً اعتراف می کند که :

(جمع بين عقیده اهل تسنن- از جمله معتزله- و كلام علی در امر امامت) کار

ص: 125


1- امامان و رهبران دین از قریش هستند که درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از بنی هاشم کشت شده است (از نسل علی و فاطمه) این مقام در خور صلاحیت غیر بنی هاشم نیست و دیگر دست اندرکاران رهبری شایستگی این مقام را نخواهند داشت. (نهج البلاغه ، فيض الاسلام خطبه 144).

مشکلی است و مرا در این باره نظریه ای است: اگر صحیح باشد که علی چنین سخنی گفته باشد من هم همان را می گویم؛ زیرا از پیش ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود : ﴿اِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ الحَقَّ یدُورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ ﴾ (1)

دکتر صبحی صالح ،لبنانی ناشر و محقق نهج البلاغه، به ضمیمه بیست فهرست برای آن که مکرر به چاپ رسیده است این فراز از کلام امام را عیناً ضبط و بدون هیچ گونه اظهار نظری از کنار آن گذشته است. (2)

همچنان که علامه محمد عبده ،مصری شارح نهج البلاغه و دو تن از محققان مصری (محمد احمد عاشور و محمد ابراهیم بنّا) که پیرامون بسیاری از کلمات و جملات کتاب و گفته های محمد عبده تحقیق کرده اند همچون خود او تنها این فراز را ذکر نموده و بدون هیچ گونه ارائه نظر منفی یا مثبت، رد شده و به دیگر فرازها پرداخته اند. (3)

پیداست که اگر این کلام امام قابل تردید و تخطئه بود، آن ها به سکوت نمی پرداختند، اما متأسفانه تعصب نیز مانع از آن بوده که به حقانیت این سخن صریح امیر مؤمنان- که به هر حال حضرتش را خلیفهٔ پیامبر و واجب الاطاعه می دانند اعتراف و درباره آن اظهار نظر نمایند و حق را فدای عصبیّت های موروثی و به دور از واقع نکنند بلکه با بی تفاوتی گذشته اند.

نویسنده در پاسخ ابن ابی الحدید می گوید: هر چند این سخن از گفته های مسلّم امیرمؤمنان علی علیه السلام است و حتی افرادی از اهل تسنن که در پاره ای از مندرجات نهج البلاغه تشکیک و تردید نموده اند نسبت بدان فراز از کلام امام سکوت و تسلیم از خود نشان داده اند؛ اما در صورتی که حدیث : ﴿علي مع الحقِّ ...﴾ در نزد ابن ابی الحدید ثابت و مسلم باشد کافی بود که دست از تعصب

ص: 126


1- شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 88
2- نهج البلاغه، صبحی صالح، ص201.
3- محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ص 165

بردارد و تنها به موجب آن، مقام خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی علیه السلام را- که دارای چنین تضمینی از طرف پیامبر خداست- بپذیرد؛ همچنان که ایراد جمله : ﴿إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ ...﴾ با توجه به مقام خلافت بی چون و چرای آن حضرت که مورد اتفاق سنّی و شیعه بوده و هست خود به تنهایی مستلزم بی اعتباری خلافت دیگران است که اصلاً محلی برای دم زدن از خلافت غیر بنی هاشم نمی گذارد تا چه رسد به ادعای حق تقدم .

بسیار جالب است که ابن ابی الحدید در راستای تشریح کلام امیر مؤمنان علیه السلام خود اشکالی را طرح می کند و آن گاه با اعتراف به ثابت بودن حديث : ﴿هُوَ مَعَ اَلْحَقِّ ...﴾ در رد اشکال، بدان متوسل می گردد .

او از یک سو حق را در برابر خود مجسم و از هر چیزی نمایان تر احساس می کند و از سوی دیگر تعصب عقیدتی نمی گذارد که به حق گرایش پیدا کند، و لذا به هنگام سخن یک پا پیش نهاده و پای دیگر عقب می گذارد و در پایان چون کلام پیامبر صلی الله علیه و اله را که فرموده است: ﴿هُوَ مَعَ اَلْحَقِّ﴾ نمی تواند انکار کند کلمهٔ «اگر صحیح است» را درباره سخن امیر مؤمنان به کار برده و می گوید: در این زمینه سخن گفتن کار مشکلی است و به هر حال با طرح اشکال فوق و استناد به حدیث ﴿هُوَ مَعَ اَلْحَقِّ﴾ به دوری علی علیه السلام از خطای در گفتار و عصمت در زبان و سندیت در سخن، اعتراف نموده و همین ما را بس است .

كلمة حق يراد بها الباطل

قبل از هر چیز یادآور می شویم: با توجه به این که انواع بحث های عقیدتی و خصوصاً موضوع امام شناسی در طول چهارده قرن گذشته بالاترین رقم کتب اسلامی- به قلم شیعه و سنی- را به خود اختصاص داده در حالی که سهم عمده احادیث مورد استفاده و استناد شیعه در بحث های ویژه امامت و خلافت، متّخذ از مصادر اختصاصی و دست اول اهل تسنن بوده و بالاخره گفتنی ها و نوشتنی ها

ص: 127

به اندازه لازم گفته و نوشته شده است امّا متأسفانه حاصلی (جز اتمام حجت) به بار نیاورده و از آن جا که دیگر جای بحث و بررسی تازه ای در این باره باقی نگذارده است ما در صدد بحث و گفتگو پیرامون حق و باطل بودن زمامداران پیش از امیر مؤمنان علیه السلام نبوده ایم و موضوع بحث ما در این کتاب تنها بررسی حديث : ﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و ...﴾ و دیگر احادیث مشابه و لوازم آن می باشد .

لیکن چون بعض از علمای اهل تسنن در راستای بحث های کلامی و عقیدتی ، به مصداق : ﴿کَلِمَهُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الباطِلُ﴾ از حدیث : ﴿الحقّ مع عليّ﴾ عليه امير مؤمنان علیه السلام سوء استفاده کرده و به عبارت دیگر: بر خلاف آن چه مقتضای حدیث است برای پایمال کردن حق علی و حق جلوه دادن غاصبان حق ایشان بدین حدیث تشبث و تمسک جسته اند؛ ناگزیر نظر فضلا و پژوهشگران عقیدتی و تاریخی را نخست به متن سخنان آن ها جلب می کنیم و سپس به تحلیل و بررسی موضوع بحث می پردازیم .

به نوشته ابن ابی الحديد: ابو القاسم کعبی (1) و شاگردانش گفته اند :

لو نازع عقيب وفاة رسول الله صلى الله عليه و سلم و سلَّ سيفه لحكمنا بهلاك كلّ من خالَفَه و تقدَّم ،عليه كما حكمنا بهلاك من نازعه حين أظهر نفسه، ولكن مالك الأمر و صاحب الخلافة إذا طَلَبها وجب علينا القول بتفسيق من يُنازعه فيها و إذا أمسك عنها وجب علينا القول بعدالة من أغضى له عليها ، و حكمه في ذلك حكم رسول الله صلى الله عليه و سلم لأنّه قد ثبت عنه في الأخبار الصحيحة أنّه قال : علىٌّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ يدور حيثما دار .

و قال غير مرة : حربك حربي و سلمك سلمي

به طور خلاصه نامبرده با طرح حديث : علىٌّ مع الحق - به نحو ارسال مسلم- استدلال بر صحت سکوت علی در برابر متصدیان خلافت نموده و آن گاه سکوت

ص: 128


1- عبدالله بن احمد بن محمود کعبی (م 319ق.) از کبار متکلمان و فرقه کعبیه از معتزله و دارای نظریاتی بوده است و مؤلف اختیارات در علم کلام و مقالات الاسلامیه و ... می باشد. برای آگاهی تفصیلی بر احوالش ر. ك: زرکلی، اعلام، ج 4، ص 65، 66 .

حضرت را- که به اعتراف خود آنان صاحب اصلی خلافت بوده است - نشانگر عدالت و درستکاری دیگران در تصدی خلافت و انمود کرده و از این رهگذر، پیروی از آنان را لازم و اطاعتشان را واجب دانسته است. (1)

آن گاه ابن ابی الحدید خود گوید: «و هذ المذهب هو أعدل المذاهب عندى و به أقول»

و بدین ترتیب پیداست که بلخی و شاگردانش در اصل این ادعا تنها نیستند که از چنین حدیث صریحی درباره حقانیت امیر مؤمنان علیه السلام به نفع دیگران، سوء استفاده نموده و مصداق جمله «كلمةُ حقًّ يراد بها الباطل» بوده اند، بلکه ابن ابی الحدید نیز که این گفتار را بازگو می کند آن را «أعدل المذاهب» شمرده و گفته است: «من هم همین را می گویم .»

اکنون می گوییم : اولاً در اصل سکوت حضرت بحث است ؛ زیرا از یک سو استنصار و اقدام به گرفتن بیعت (2) و از سوی دیگر ، انواع تظلم ها و دادخواهی ها

ص: 129


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 296 و 297.
2- مورخ شهیر ابن قتیبه دینوری در الامامة والسياسة ، ج 1، ص 19 می نویسد: «علی کرَّم الله وجهه (پس از غائله سقیفه) فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را شبانه سوار بر راهروی می کرد و به خانه ها و محل اجتماع انصار می برد و از آن ها یاری می طلبید انصار در پاسخ استنصار علی می گفتند : ای دختر پیامبر خدا! کار بیعت با این مرد (ابوبکر) پایان یافت و اگر شوهر و پسر عمت پیش از ابوبکر به ما مراجعه کرده بود ما از وی به دیگری گرایش نمی جستیم (با غیر علی بیعت نمی کردیم) پس علی- کرم الله وجهه- می گفت: آیا انتظار داشتید جنازه رسول خدا صلى الله عليه و سلم را در خانه اش دفن نکرده بر زمین بگذارم و از خانه بیرون بیایم و بر سر ریاست با مردم به کشمکش بپردازم؟! فاطمه گفت: ابوالحسن کاری انجام نداد مگر آنچه را که شایسته و سزاوار او بود، اما آن ها (گردانندگان سقیفه و دست اندرکاران خلافت) کاری کردند که خدا به حسابشان برسد و از آنان دادخواهی کند.» اکنون از کعبی بلخی و ابن ابی الحدید می پرسیم: آیا با چنین زمینه منفی و نامساعدی برای احقاق حق خلافت باز هم باید ترک قیام مسلحانه از طرف امیرمؤمنان را دلیل بر رضا و موافقت آن حضرت با خلافت متصدیان و نشانه عدالت آن ها دانست؟!

و اعتراض های امیرمؤمنان چه در دوران زمامداری متصدیان خلافت و چه در ایام خلافت ظاهری خود در طول پنچ سال و اندی ، (1) دیگر هیچ جایی برای مطرح کردن سکوت و استناد بدان باقی نگذارد و بر این اساس، ادعای کعبی و همفکرانش از بنیاد غلط و به دور از واقعیت است.

ثانیاً در صورتی که سکوت امیرمؤمنان علیه السلام از سخنانی گویاتر و تندتر از آن چه ایراد فرموده و ترك قيام مسلحانه علیه رقبا و دست اندرکاران خلافت با توجه به موانع و انگیزه های زیر صورت گرفته باشد چگونه می تواند دلیل بر رضایت و موافقت امام با اوضاع تلقّی شود و گذشت اختیاری از حق مشروعی باشد که حقوق مسلمانان در هر عصر و زمانی وابسته بدان است؛ امّا آن موانع چنین بوده اند :

1. بیم از تکرار آتش سوزی در خانه یا حداقل تهدید توأم با قسم و همراه با چوب و هیزم (2)

ص: 130


1- ر. ك: مقاله احقاق حق و موضع گیری ... در همین کتاب.
2- مسأله احراق باب و آتش سوزی خانه دختر پیامبر فاطمه زهرا علیها السلام و پیامدهای آن که به خاطر خودداری علی و گروهی از صحابه و بنی هاشم از بیعت با ابوبکر صورت گرفته، برخلاف آن چه بعضی مثل ابن ابی الحدید پنداشته اند- در حالی که خود از همه رویدادها و جزئیات تاریخی آن ایام ، آگاه تر از دیگران بوده و مکرر بدان اشاره کرده است- و تنها خواسته اند آن را لوث کنند و نادیده انگارند ساخته و پرداخته فکر شیعه نیست بلکه بسیاری از تاریخ نویسان و محدثان اهل سنت آن را نوشته اند منتها بعضی در بازگو کردن این غایله تنها به تهدید اشاره کرده و به ذکر آوردن چوب و مواد آتش زا اکتفا نموده و با وانمود کردن قضیه در شکل تهدید وقوع آن را پنهان داشته اند و اینک اسامی برخی از نویسندگانی که بدان ها برخورده ایم: ابو عبد الله واقدی (م 206 - 209 ق .) به نقل : نهج الحق ، ص 271 و كفاية الموحدين ، ج 2 ، ص 125 ؛ ابوزید عمر بن شبه (م 262 ق . ) ، تاریخ (بنا به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 56 ؛ ابن قتیبه دینوری (م 276ق.) ، الامامة والسياسة ، ج 1، ص 12 (به نقل از: جماعتی از اهل حدیث)؛ بلاذری (م 279 ق .) ، انساب الاشراف، ج 1، ص 586؛ مبّرد (م 285ق.) ، کامل (به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص46)؛ یعقوبی (م 291 ق)، تاریخ، ج 2، ص 105 به طور اشاره ؛ ابن جریر طبری (م310 ق . ) ، تاريخ الامم والملوك ، ج 2، ص 443 و در چاپ دیگر ، ج 3، ص198؛ ابن عبد ربه اندلسی (م328 ق . ) ، عقد الفريد ، ج 2، ص 250 و 254 وج 3، ص 63 ؛ خيثمة بن سليمان قرشی طرابلسی (م 343ق.) ، فضائل الصحابه ، جزء ششم (فضایل ابوبکر) ضمن مجموعه 62 مخطوطات ظاهریه شام ؛ و به نقل کنز العمال ، ج 5، ص 633 ؛ مسعودی (م 346ق.) ، مروج الذهب ، ج 3، ص86 ، ضمن اخبار عبدالله بن زبیر، نقل از عروة بن زبیر به عنوان اعتذار از تصمیم برادرش به آتش زدن پناهگاه محمد بن حنفیه و بنی هاشم به خاطر امتناع از بیعت به امامت عبدالله بن زبیر و استناد به عمل عمر برای تفصیل آن به تألیف دیگرش به نام حدائق الازهار رجوع شود؛ ابن حنزابه (م 391ق.) ، غرر به نقل علامه حلى، نهج الحق ، ص 271؛ و طبرسی، كفاية الموحدين ، ج 2؛ شهرستانی (م 548ق.) ملل و نحل ، ج 1، ص 75 نقل از : نظام ؛ ابن عساکر (م 571 ق.) ، تاریخ دمشق ؛ سبط ابن جوزی (م597ق.) ، مرآة الزمان (به نقل لكهنوى تشييد المطاعن ؛ ابن جبیر اندلسی، محمد بن احمد (م614ق.) ، غرر (بنا) به نقل رياحين الشريعه ، ج 1، ص 289؛ ابن ابی الحدید معتزلی (م 655ق.) ، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 21 و 46 و 56 به دو سند، ج 6، ص 49 وج 14، ص 193 وج 16 ، ص 283 وج20، ص 147 ؛ ابو الفداء (م732ق.) ، در مختصر فی اخبار البشر ، ج 1، ص 156؛ صلاح الدین صفدی (م 764 ق . ) ، الوافي بالوفيات، ذیل نام ابراهيم بن سيار نظام ؛ ابن شحنه (م 815ق.)، روضة المناظر (حاشیه کامل ابن اثیر)، ج 7، ص 164 ؛ جلال الدین سیوطی (م 911 ق . )، جمع الجوامع، به شرح مندرج در کنز العمال ؛ متقی هندی (م 975 ق . ) ، کنز العمال ، ج 5، ص 631 نقل از طرابلسی، فضائل الصحابه ؛ شاه ولی الله دهلوی (م 1176 ق .) پدر صاحب تحفه ازالة الخفاء ، فصل ششم از مقصد دوم؛ محمد حافظ بن ابراهیم ،مصری معروف به حافظ ابراهیم شاعر نیل (م1351 ق.) ، ديوان ، ج 1 ، ص 75 ؛ و علامه امینی سخن جالبی در پیرامون شاعر نیل و شعرش درباره احراق باب در الغدير ، ج 7، ص 85 - 87 دارد؛ هیکل مصری (م 1376 ق .) حياة محمد، ص6260؛ عمر رضا کحاله (معاصر) ، اعلام النساء ، ج 3، ص 1205 و 1207 ؛ عبدالفتاح عبدالمقصود مصرى (معاصر)، الامام على، ج 1، ص 225 ؛ توفيق ابو علم مصری (معاصر) ، اهل بیت (بخش امام علی) ص 238 .

2. بیم از تکرار هجوم وحشیانه و برخلاف حکم صریح قرآن به درون خانه چنان که خلیفه اوّل به هنگام مرگ از اقدام به آن اظهار ندامت و پشیمانی می کرد . (1)

ص: 131


1- ابو عبید، اموال ص 194 ، به طور اشاره؛ ابن قتيبه دینورى الامامة والسياسه ، ج 1 ، ص 24؛ ابو العباس مبرّد الكامل (به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص46)؛ ابن واضح یعقوبی تاریخ، ج 3، ص 115 ؛ طبری، تاريخ الامم والملوك ، ضمن حوادث سنه 13 ، ج 2، ص 619؛ ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى السقيفه و فدك (به نقل ابن ابى الحديد) ؛ احمد بن عبد ربه ،اندلسی، عقد الفرید، ج 3، ص 68؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 414؛ طبرانی، معجم کبیر، ج1، ص16، شماره 43؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ذیل نام ابوبکر (به نقل كنز العمال) ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 46 و ج 6، ص51؛ ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 3، ص 109 ، ذيل علوان بن داود؛ ذهبی تاریخ الاسلام ، ج 1، ص 388؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 4، ص 189 ؛ سیوطی، جمع الجوامع (به شرح مندرج در کنز العمال) ؛ کنز العمال ، ج 5، ص 631 و نقل از ابی عبید اموال و خثيمة بن سليمان طرابلسي . فضائل الصحابه و عقيلى ضعفاء ،و طبرانی معجم كبير و ابن عساکر، تاریخ دمشق و سعيد بن منصور، مسند و تأیید آن

3. بیم از تکرار سقط جنین همسر بر اثر فشار مهاجمان برای ورود به خانه به منظور بردن حضرت را برای بیعت با ابوبکر و به خاطر سرکوبی فاطمه و پیشگیری از سخن او در امر خلافت و بیعت (1)

4. بیم از عملی شدن سوگند و تهدید به قتل از سوی گردانندگان سقیفه دربارهٔ حضرتش (2)

5. خوف از تکرار توطئه نافرجام قتل حضرت در صف جماعت مسجد به دست خالد بن ولید (3)

6. بیم از بی اعتنایی و عدم همکاری مسلمانان در دفاع از حق و مبارزه با باطل (4)

7. بیم از بازگشت مردم سست ایمان و سطحی نگر به جاهلیت و کفر و شرك

ص: 132


1- شهرستانی ملل و نحل ، ج 1، ص 57؛ صفدی، الوافي بالوفيات (هر دو به نقل از نظّام) ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص139؛ ذهبی، میزان الاعتدال ، ج1، ص 139؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 268
2- ابن قتيبه الامامة والسياسه ، ج 1، ص 20 ؛ اعلام النسا ، ج 3، ص 1206
3- شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 301 و 302.
4- الامامة والسياسه ، ج 1، ص 12 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 105؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 4 وج 6، ص 28 .

و حتى تکفیر امام و قیام مسلحانه علیه ایشان (1) چنان چه از فراز «بایع الناس ...» که بعد از تظلم پانزده خواهد آمد، تصریح فرموده است .

8. خوف او از قطع نسل و تضییع نطفه افراد مؤمنی که در اصلاب کفار و منافقان به ودیعت سپرده شده و باید به تدریج به رحم مادران و از آن پس به عالم دنیا انتقال یابند (2) و بر اثر جنگ و درگیری مسلحانه از بین می روند.

9. بیم از روش ریاکارانه منافقان به ظاهر مسلمان یا مسلمانان سست عنصر و ناسپاس که با اظهار دوستی و اعلام همکاری حضرت را به صحنه جنگ بکشانند، اما در اوج درگیری با دشمن کنار بیایند و علی را تنها گذارند، یا توطئه

ص: 133


1- همانند خوارج که از هنگام قرآن بر نیزه کردن معاویه، فریب خوردند و انحرافشان آغاز شد و تا مرز تحمیل منافقی چون ابو موسی اشعری به عنوان حکَم از طرف امام و سرانجام کشتن حضرتش به هنگام نماز صبح در مسجد پیش رفتند برای تفصیل به شرح ابن ابی الحديد و الإباضيه في موكب التاريخ و ... مراجعه شود.
2- علامه ابن شهر آشوب سروی مازندرانی (مناقب، ج 1، ص 272) و ... روایت کرده اند: «از امام صادق علیه السلام سؤال شد چه چیز مانع گردید از این که علی مخالفان را به عقب راند یا مانع از دخالت آنان در امر خلافت شود؟ امام فرمود: آن چه علی را از این کار بازداشت آیه ای از کتاب خدا بود که می فرماید : ﴿ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً﴾؛ اگر مؤمنان و کافران از هم جدا می شدند (یا صلب کافران و منافقان از وجود نطفه مؤمنان زایل می شد) محققاً آن هایی را که کافر می شدند به عذاب دردناکی معذب می کردیم. (فتح (48) آیه 25). زیرا خداوند سپرده هایی از مؤمنان در صلب کافران و منافقان نهاده که به خاطر آن ها علی از پیکار با آنان دست کشید تا سپرده ها خارج شوند پس آن گاه که پشت کفار و منافقان از نطفه افراد مؤمن خالی گردید حضرتش در برابر آنان به پا خاست و دست به شمشیر و کشتار زد.» نگارنده این سطور: گوید شاهد فرموده امام صادق علیه السلام نیروهای پرتوان و فراوان امیرمؤمنان در جنگ های جمل، صفین و نهروان بود که اکثر آن ها را مردان جوان و کم سنّی تشکیل می دادند که نه درك سقیفه و ابوبکر را کرده بودند و نه درک قسمتی از دوران عمر ،را و چه بسا که آن ها از پدرانی به دنیا آمده بودند که از طرفداران سقیفه و دشمنان علی به شمار می رفتند و بالاخره در ظاهر مسلمان اما در باطن کافر و منافق و فرصت طلب بودند

قتل امام را طراحی کرده و به مرحله اجرا درآورند. (1) همان طور که منافقان، بارها از جمله در بازگشت از غزوه تبوك، در محلی به نام «عقبه» نقشه قتل پیامبر را کشیده و در گیرودار اجرای آن بودند که حضرتش از طرف خداوند آگاه شد و عاملان توطئه را به حذیفه معرفی و تا حدی مشت آن ها را باز و نقشه آن ها را خنثی کرد. (2)

و دیدیم که اشخاصی چون سعد بن ابی وقاص و عبدالله بن عمر و ... از اوّل با امام علیه السلام بیعت نکردند و طلحه و زبیر که پیشقدمان در بیعت به شمار می رفتند خود نخستین بیعت شکن بودند و با بر پا کردن جنگ جمل در بصره به رهبری عایشه ، به رویارویی با علی برخاستند، گروهی نیز به معاویه پیوستند و گروهی دیگر به عنوان خوارج با قیام مسلحانه و انواع کارشکنی ها و ایجاد هرج و مرج ، به مخالفت پرداختند که اشاره شد.

10. و بیم از دیگر چیزهایی که از نظر امیر مؤمنان علیه السلام مايه سكوت و ترك قتال بود.

ثالثاً، از همه مهم تر آن که هدف پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را در ایراد حدیث :

﴿عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ﴾ جز به معنای گرایش دادن مسلمانان از خود را به امامت علی و به حق بودن ایشان و پیروی مطلق و بی چون و چرا از حضرت در تمام شؤون ،اسلامی به چیز دیگری نمی توان تفسیر کرد .

راستی چقدر مضحک است که یک چنین گفتار قاطع و صریحی را که صد در صد به منظور راهنمایی مسلمانان به حقانیت همه جانبه و همیشگی علی و دلیل بر معصوم بودن حضرت از هر گونه خطا و گناه ایراد گردیده است، مورد سوء استفاده قرار دهند و آن را با تحریف معنا دلیل بر حقانیت و واجب الاطاعه

ص: 134


1- شرح پاورقی، شماره 7
2- بيهقی، دلائل النبوه ؛ مجلسی، بحار الانوار ، ج 21، ص 247 (به نقل از: بیهقی).

بودن رقبای علی و غاصبان حق ایشان و زن و فرزندانش و انمود کنند و به طور خلاصه عالی ترین و بزرگ ترین فضیلت امیرمؤمنان را مستمسکی برای توجیه و به حق جلوه دادن حاکمیت رقبا و خانه نشین کردن حضرتش قرار دهند و پرواضح است که چنین استدلال و استفاده ای از این گونه ،احادیث جز مصداق : «كلمة حق يراد بها الباطل» چیز دیگری نیست

امتناع امام علیه السلام از بیعت با ابوبکر

به نوشته حدیث آوران و تاریخ نگاران اهل تسنن، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم و بر پایی «سقیفه بنی ساعده» و روی کار آمدن ابوبکر و بیعت گیری اجباری از برخی بزرگان صحابه، امیر مؤمنان علیه السلام، تا مرز آتش سوزی (یا تهدید توأم با قسم به آتش سوزی خانه او) و هجوم به درون خانه حضرت که به سقط محسن فاطمه، دختر پاک و گرامی پیامبر صلى الله عليه و سلم انجامید و نیز تهدید امام به قتل و دیگر حوادث شومی که در این زمینه به وقوع پیوست استقامت و پایداری کرد و از تن دادن به خلافت ابوبکر و بیعت با وی امتناع نمود تا پس از گذشت شش ماه (البته به نوشته برخی از علمای سنّت) که فاطمه زهرا علیها السلام از دنیا رفت، حضرت بیعت کرد (1)

اکنون این سؤال مطرح است که: اگر خلافت ابوبکر مشروع و بر حق بود (با توجه به حقانیت علی علیه السلام و پیوستگی حق با او) چگونه حضرت از پذیرفتن حق و تن دادن به بیعت با ابوبکر سرباز زد و کاری که سرنوشت اسلام و مسلمانان بدان وابسته بود نادیده انگاشت و حتی به تکرار و مناسبت های گوناگون، لب به اعتراض می گشود و تظلم و دادخواهی می کرد .

ص: 135


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج20، ص 24 ؛ صحیح ابن حبان ، ج 8، ص 206، حدیث 6573 ؛ صحیح بخاری ، ج 5، باب غزوہ خیبر، ص 177 و نیز ج 4، ص 96 قریب به آن را ذکر نموده، ولی این جانب به سندی معتبر و قابل قبول که هدف نویسنده واقع گویی باشد نه توجیه ، دست نیافتم

در این صورت یا باید حديث : ﴿لحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ﴾ را تخطئه و انکار کرد که معنایش انکار احادیث هم مضمون صریح مسلم و متواتر و از نظر فن حدیث شناسی، دور از هرگونه عیب و ضعف در سند و پیچیدگی و نارسایی در دلالت است یا باید همه حرکات مربوط به بیعت گیری از علی علیه السلام و نیز خودداری آن حضرت از بیعت را نادیده گرفت که معنای آن تکذیب یک سلسله حوادث پی در پی علنی و رویدادهای مسلم و بی چون و چرای تاریخی و نقل های حدیثی و بالاخره انکار قولی است که محدثان و مورخان سنّی جملگی برآنند .

در مرحله بعد نوبت به بحث پیرامون خلافت ابی بکر می رسد که از یک سو آن چنان که گفتیم پایه گذاری شده است و از سوی دیگر، فاقد پشتوانه ای همانند جملات : ﴿... أنتَ مع الحَقِّ ، فَمَن لَم یَنصُرکَ یَومَئِذٍ فَلَیسَ مِنّی؟ ...﴾ تو با حقی، پس کسی که تو را آن روز یاری نکند از من نیست.

﴿ والحقّ مع عليًّ فمن استَبدَلَ به هَلَكَ وفاتَتهُ الدُّنيا والآخِرَةِ﴾؛ و حق با علی است، پس کسی که غیر او را برگزیند هلاک می شود و دنیا و آخرت خویش را از دست می دهد، است .

ص: 136

حديث «الحق مع علىًّ» و شؤون خلافت و رهبری

یکی از لوازم غیر قابل انکار جمله «الحقّ مع علیّ» و دیگر فرازهای هم مضمون آن این است که امام علی علیه السلام بر همه افراد امت اسلامی از جمله صحابه و خلفا ، تقدّم علمی تقوایی ،سیاسی اخلاقی و بالاخره شایستگی همه جانبه و اولویت مطلقه در امر امامت و رهبری داشت

تقدم علمى

بدیهی است که تا حضرت از اعلا درجه جامعیت علمی (چه در جهت بیان ابتدایی نیازهای دینی و دنیوی همه افراد و طبقات اسلامی، و چه در جهت پاسخگویی به هر مراجعه کننده ای در هر نوع سؤال برای حل هر گونه مشکل مادی یا معنوی) برخوردار نبود هرگز نمی توانست مخاطب و مصداق چنین سخن قاطع و صریحی از ناحیه پیامبر صلى الله عليه و سلم واقع شود و با یک مورد ناتوانی از ایراد یک موضوع علمی مورد نیاز یا پاسخ بیجا و خلاف حق و واقع در برابر یک سؤال ، کلام پیامبر نقض می شد و البته چنین چیزی از ناحیه پیامبر محال و برخلاف مقام عصمت و نبوت است

وانگهی، اگر حضرت از چنین مقام علمی و برتری همه جانبه برخوردار نبود چگونه می توانست :

ص: 137

1. مبتکر و آغازگر اکثر علوم اسلامی باشد؟ (1)

2. پیرامون بسیاری از مسائل زیست شناسی فیزیولوژی، طب و درمان بهداشت و بهزیستی گیاه شناسی هیئت و فلکیات (واقعی نه تخیلی و فرضی) حساب و ریاضی و دیگر رشته های علمی سخن بگوید؟ (2)

3. هر گونه سؤال عقیدتی و فقهی را پاسخ گوید، چنان که سؤال کنندگان مخالف و معاند و لجوج هم تسلیم شوند و به درستی جواب و توانایی جواب دهنده اعتراف کنند؟

4. برای هر نوع مسأله قضایی با نهایت سادگی و سرعت، راه حل ارائه دهد، به طوری که در بسیاری از موارد اگر جواب ها و راه حل های قضایی علی علیه السلام نبود، تا اکنون با گذشت حدود چهارده قرن از آن تاریخ بی جواب می ماند، یا حداقل هیچ قاضی و دادگاهی نمی توانست بدین سادگی آن ها را حل و فصل نماید و بساط اختلاف و مخاصمه را برچیند؟ (3)

5. و به تمام مراجعات علمی و تفسیری پیرامون آیات شریفه قرآن پاسخ صحیح و مناسب دهد و برای جوابگویی هر گونه پرسش مربوط به شؤون مختلف قرآن و مشخصات و ویژگی های هر آیه برفراز منبر و در جمع دوست و دشمن و موافق و مخالف، اعلام آمادگی کند و بگوید :

﴿سلونى من كتاب الله فوالله ما من آية إلا و أنا أعلم أبليل نزلت ام بنهار، أم في سهل أم في جبل، و لو شئتُ أوقرتُ سبعين بعيراً من تفسير فاتحة الكتاب؛ (4)

ص: 138


1- رجوع شود به: سید حسن صدر عاملى تأسيس الشيعه ؛ سید حسن صدر عاملى، الشيعه و فنون الاسلام؛ شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی (ترجمه آن)
2- نویسنده این موضوع را با ذکر شواهد و نمونه های فراوان از منابع معتبر اهل تسنن در کتاب دورنمایی از زندگی امام امیرمؤمنان علیه السلام به طور مفصل مطرح نموده و به یاری خدا به زودی منتشر خواهد شد.
3- رجوع شود به: نجم الدین عسکری، علی و الخلفا ؛ امینی، الغدیر ، ج 6 .
4- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 338؛ ابو نعيم حلية الاوليا ، ج 1، ص 65 ؛ ابن عبد البر، استيعاب، ج 2، ص 463؛ ابن طلحه ،شافعی مطالب السؤل ، ص 26 ؛ خوارزمی، مناقب، فصل هفتم، ص 49 (بدون جمله و لو شئت)؛ محب الدین ،طبری ذخائر العقبی ص 83 ؛ محب الدین طبری، رياض النضره ، ج 2، ص198؛ حموینی، فرائد السمطين ، ج 1، ص 394، حدیث 331؛ تفتازانی، شرح مقاصد ، ج 2، ص 220 ؛ ابن حجر عسقلانی، اصابه ، ج 2، ص 509 و در چاپ سیزده جلدی ج 7، ص 59 - 60 . با سه مرتبه تکرار کلمۀ «سلونی» ؛ تهذيب التهذيب ، ج 7، ص337؛ میبدی، شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 15 ؛ ذینی دحلان فتوحات الاسلاميه ، ج 2، ص 337؛ ابن حجر هيثمي، صواعق المحرقه ، ص 76؛ ابن صدیق مغربی فتح الملک العلی ، ص37؛ کاکوردی ، روض الازهر ، ص33

درباره کتاب خدا از من بپرسید به خدا سوگند آیه ای نیست مگر آن که بدانم در شب نازل گردیده یا در روز در زمین هموار فرود آمده است یا در کوه؛ و اگر ،بخواهم می توانم هفتاد شتر را از تفسير فاتحة الكتاب بار زنم .

و احادیث متعدد دیگری از این قبیل. (1)

جالب توجه فضلا و محققان این که: با گذشت حدود چهارده قرن از دوران زندگی امیرمؤمنان علیه السلام و با همه تحولات و اكتشافات علمی، ادبی و تحقیقی و بطلان هزاران فرضیه علمی و پیشگویی های نجومی و ... که از طرف بزرگ ترین دانشمندان جهان یا مراکز علمی ارائه شده تاکنون هیچ فرد یا گروهی نتوانسته است حتی یک مورد نقض و خلاف واقع و اشتباه در سخنان حضرتش ارائه دهد.

و می بینیم که گفته های آن بزرگوار در هر رشته ای همگام با دنیای علم و اخلاق انسانی و روش های پیشرفته تعلیم و تربیت همچنان به پیش می رود.

تقدم تقوایی

علاوه بر این که حق و علی علیه السلام همواره به هم پیوسته و هرگز از هم گسسته

ص: 139


1- برای آگاهی از دیگر احادیث مربوط و مصادر آن رجوع شود به ملحقات احقاق الحق ، ج 7، ص 579 - 595 .

نمی شوند و آن دو جزء لاینفک هم بوده و هستند آن حضرت از ناحیه پیامبر گرامی مفتخر به لقب «امام المتقین» بودند . (1)

این نکته درخور دقت و توجه است که دشمنان فراوان و مخالفان بی شمار حضرت که طبعاً هر کدام به دنبال پیدا کردن نقطه ضعفی بودند تا آن را سوژه دشمنی و بهانه کوبیدن شخصیت علی علیه السلام قرار دهند هرگز نتوانستند کوچک ترین عمل خلاف تقوا و ناهنجاری از حضرتش ارائه دهند بلکه همه دشمنی ها و قلم و بیان و ثروت و قدرتی که هم در دوران زندگی و هم پس از شهادت امام در طول قرن ها در جهت دشمنی و تضعیف او به کار گرفته شد، تنها در جعل حدیث به نفع رقبا و مخالفانش یا تحریف و تکذیب فضایل و مناقب آن حضرت ، یا کشتن ایشان و وابستگانش یا ایجاد محدودیت های مختلف و سلب آزادی از فرزندان و شیعیان امام خلاصه می گردید بدون آن که بتوانند حتی یک حدیث یا نمونه ای گرچه به صورت و صحنه سازی علیه مقام تقوایی حضرتش شایع کنند

راستی با آن همه دشمنان و دشمنی ها و با آن همه قدرت ها و امکانات حکومتی و نیروهای علمی و مالی و دستاویزهای دینی که در جهت کوبیدن امیر مؤمنان علیه السلام و محو آثار حضرتش بسیج شد و به کار افتاد و در طول حدود چهارده قرن (از هنگام زمامداری ابوبکر تاکنون) جریان داشته و به شدت هر چه بیشتر ادامه دارد ، اگر به ذره ای از اشتباه و یا موردی خلاف حق از ناحیه او دست یافته بودند، آیا آن کاه را کوه و آن یک مورد را هزار جلوه نمی دادند؟ و با همه وسایل ممکن به رخ دنیا نمی کشیدند؟ آری اگر کوچک ترین موردی از گفته ها یا جواب های امیرمؤمنان علیه السلام در مسائل مختلف ناشی از هوا و هوس یا خطا و اشتباه بود،

ص: 140


1- رجوع شود به ملحقات احقاق الحق ، ج 4، ص 11 - 20 و 99 و 118 و عنوان «امام الاتقياء» ، ص 284 و 334 و 381 و ج 15 ، ص 65 - 70 .

امکان نداشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخن پر محتوا و قاطعی مانند : ﴿اَلْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ و ..﴾ را درباره ایشان بیان فرماید.

به عبارت دیگر: اگر کمترین زمینه خطا و انگیزه سخن یا عمل ناحقی از علی علیه السلام احساس می شد، پیامبر صلی الله علیه و آله هم معصوم ،اسلام رفتار و گفتار حضرتش را به طور مطلق و به دور از هرگونه قید و شرطی در شکل: «الحقّ ممَعَ عَلِیٍّ وعَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ ، لن يفترقا ... » تضمين و اعلام نمی کرد و علی علیه السلام نیز از چنین تضمین بی استثنا و پشتوانه ارزشمندی برخوردار نمی شد.

و از همه جالب تر چگونگی زندگی شخصی و طرز حکومت و سخت گیری های مالی و غیر مالی به منظور حفظ حقوق مسلمانان و صدها برخورد مختلف امام با افراد، همه بهترین شاهد درجه تقوا و بیانگر تقدم بی شائبه تقوایی و علمی حضرتش بر همه صحابه و دیگران است .

تقدم سياسي

سیاست (نه به معنای فریب کاری و دغل بازی و آن چه که آن روزها سیاست بازان دغل باز براساس آن حکومت می کردند و امروز سران کفر و استعمار جهانی و حکومت های به ظاهر اسلامی اما دست نشانده آن ها که همه سرمایه های مادی و معنوی کشورهای خود را به ریاست چند روزه می فروشند) بلکه به معنای حسن تدبیر در اداره مملکت و دفاع و حمایت از مصالح اسلامی و منافع مشروع قلمرو حکومت به دور از انواع تبعیض ها و بند و بست ها و سازش با افراد و گروه های شیطان صفت از ناحیه امیرمؤمنان، «قولی است که جملگی برآنند» .

اکنون برای پی بردن به روش سیاسی امام کافی است مروری بر عهدنامه مالک اشتر و دیگر عهدنامه ها و بخش نامه ها و دستورالعمل های حضرت به بلاد تحت نفوذ و حکام اعزامی و مسؤولان قضایی بنماییم و نیز مراجعات سیاسی

ص: 141

ابوبکر و عمر را در اقدام به فتح روم کبیر (ترکیه امروز) (1) بیت المقدس و ایران (2) بررسی کنیم تا هم به معنای سیاست اسلامی واقف شویم و هم به تقدم سیاسی امیر مؤمنان علیه السلام بر همه صحابه و زمامداران پیشین و بعد از خودش، و آن گاه معلوم شود که چگونه حضرت در روش سیاسی و برخورد با دشمنان و بیگانگان داخلی و خارجي ، مصداق «الحقّ مع عليًّ و عليٌّ مع الحقّ» و دیگر عباراتی از این قبیل بوده است.

تقدم اخلاقی امیرمؤمنان علیه السلام

هر چند که ظرفیت محدود و اختصاصی این کتاب در جهت بررسی حدیث: «الحق مع علی» مانع از توضیح کافی پیرامون تقدم اخلاقی امیر مؤمنان است، ولی به خاطر ارتباط این موضوع با بررسی لوازم ،حدیث ناگزیر به طور خلاصه و کوتاه می گوییم :

امیر مؤمنان علیه السلام نه تنها در محدوده زندگی شخصی و اجتماعی، آراسته به اخلاق انسانی و اسلامی و دارای تفوق و برتری بر دیگران بود، که امام علیه السلام با الهام از قرآن مجید و در پرتو ملازمت (حدود سی سال) با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله توأم با فراگیری منحصر به فرد علوم و معارف الهی از ایشان، بهترین و ارزنده ترین دستورات اخلاقی را صادر و عالی ترین مکتب اخلاقی و انسان ساز را پایه گذاری فرمود؛ مکتبی که هیچ گونه خلا و کمبودی را بر جای نگذاشت تا مثلاً فلان شخصیت علمی ،اسلامی یا کشیش وارسته مسیحی یا دانشمند اروپایی یا

ص: 142


1- رجوع شود به تاریخ یعقوبی، ج 2، ص111
2- نویسنده این موضوع را از منابع فراوان تاریخ و رجالی اهل تسنن (از جمله تاریخ اصبهان ابونعیم و تاریخ جرجان ابن یوسف سهمی) و نیز شرح فقیه مرحوم مجلسی اول بخش «اراضی مفتوح العنوه» در تاریخ تشیع اصفهان آورده ام و بیاری خدا- در سال 1374 ش / 1416 ق وسیله وزارت ارشاد چاپ و منتشر گردید

عارف هندی و ... آن را جبران و تکمیل نمایند؛ یا طرحی جدید و برنامه ای تازه تر ارائه دهند.

به طوری که بر فضلا و محققان پوشیده نیست بخشی از خطبه های امام و نامه ها و اکثر کلمات قصار نهج البلاغه و همچنین مستدرك آن به نام نهج السعادة (1) و نيز سخنان دُرَربار آن حضرت در غرر الحکم پیرامون مسائل اخلاقی و آداب معاشرت و انوع هشدارها و مذاکرات خلاصه می گردد .

امیر مؤمنان- ارواحنا فداه- برای هرگونه برخوردی با هر کس و در هر شرایط و زمان و مکانی دستوراتی صادر فرموده است که هر انسانی در پرتو عمل بدان ها هم بذر محبت خود را در دل های دوست و دشمن می افشاند و از ثمره آن برخوردار می شود و هم از شر مردم شرور و بدخو در امان می ماند و هم بسیاری از ،دلتنگی ها عقده ها فاصله های خانوادگی و اجتماعی و گرفتاری های روح ترمیم و حداقل از شدت آن ها کاسته می شود و آتش کینه و عقده های درونی و اختلاف به طور کلی- یا حداقل تا حدود زیادی - جای خود را به آرامش خاطر ، خوش بینی مسالمت و همبستگی می دهد

علاوه بر این احادیث فراوان و بی شماری در مصادر حدیثی و غیر حدیثی سنی و شیعه آمده که بیانگر دیگر تعالیم عالیه اخلاقی امام یا شاهد بر روش اخلاق انسانی خود امام در برابر تندی ها و گستاخی ها و بی ادبی های دوست و دشمن است .

این احادیث نمونه هایی گویا بر این است که امام با برخورد انسانی خود نسبت به بدترین دشمنان یا نادان ترین دوستان بیش از ضربات سهمگین شمشیرش ، طرف مقابل را دچار شرمندگی و سرافکندگی و حتی معذرت خواهی می نمود و بالاخره امام در هر جایی و با هر کسی عملاً نشان داده که چگونه حق با او

ص: 143


1- این کتاب به سبک نهج البلاغه در هفت جلد تألیف علامه محمودی در بیروت به چاپ رسیده است.

بوده است و او با حق .

در پایان این مقال - همچنان که قبلاً اشاره شد باید خاطر نشان کنیم که : اگر کمترین زمینه خطا و نقطه ضعفی در هر یک از شؤون علمی و سیاسی و تقوایی و اخلاقی از ناحیه امیر مؤمنان على علیه السلام احساس و نمایان می شد پیامبر عالی قدر و معصوم ،اسلام رفتار و گفتار حضرت را به طور مطلق و به دور از هرگونه قید و شرطی در سخن گهربار : ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ لَنْ یَفْتَرِقَا ...﴾ تضمين نمی کرد و علی علیه السلام نیز از چنین تضمین بدون استثنا و پشتوانه ارزشمندی برخوردار نمی شد.

اما در صورتی که صدور حدیث از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ثابت و غیر قابل انکار است، شکی نخواهد بود که تک تک سخنان و آرا و احکام و دستورات و پیشنهادها ورد و قبول ها و تظلم ها و اعتراضات و دیگر اعمال و رفتار امیرمؤمنان علیه السلام همه مقرون به حق و بدور از هرگونه خطا و هوی بوده است و چنین کسی بر عموم کسانی که فاقد چنین پشتوانه ای بوده اند اولویت در خلافت و امامت بعد از پیامبر داشته است چه از رهگذر فرموده آن حضرت و چه از نظر صلاحیت همه جانبه ای که در او وجود داشت و کتاب های تاریخی دوست و دشمن (خودی و بیگانه) همه و همه بیانگر آن است.

ص: 144

مقام عصمت علی علیه السلام

با توجه به این که هر یک از فرازهای حدیث شریف : ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ﴾ و دیگر احادیث مشابه آن خالی و به دور از هرگونه قید و شرط و استثنا می باشد، لازمه اش آن خواهد بود که ملازمه و پیوستگی همه جانبه «حق با علی» و «علی با حق» امری قطعی و خلل ناپذیر بوده است .

به عبارت دیگر : حدیث بیانگر این است که هیچ گاه هیچ گونه خطا و گناهی (چه عمدی و چه از روی سهو و فراموشی) از علی علیه السلام سر نزده و نخواهد زد؛ زیرا با یک مورد خطا یا ارتکاب گناه ملازمه دائمی حق و علی نقض می گردد و قبل از هر چیز اعتبار گفته پیامبر که خداوند آن را ناشی از وحی اعلام فرموده است از دست خواهد رفت.

و نیز نفی خطا که لازمه پیوستگی «حق با علی و علی با حق» می باشد اعم از مسائل علمی عملی ،شرعی ،عرفی ،اجتماعی، عقیدتی و اخلاقی است.

به طور خلاصه معنا و مفهوم : ﴿الحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و عَلِیٌّ مَعَ الحَقِّ﴾ این است که علی علیه السلام در سراسر دوران زندگی و در هر جا که قدم نهاده و در هر کاری که اقدام کرده و در هر حالی که برایش پیش آمده است: در ایراد مسائل علمی ، در برخوردهای اخلاقی در انجام وظایف شرعی و عبادی و در رویارویی با دوست و دشمن ، منزه از خطا و به دور از گناه و فراموشی و تأثیر احساسات بوده

ص: 145

و لحظه ای بین حق و علی و علی و حق افتراق و جدایی حاصل نشده است .

آری این کلام پیامبر خود محکم ترین پشتوانه و سند برای عصمت علی عللیه السلام است همچنان که عالی ترین تضمین بر حق بودن راهی است که شیعه در پیروی از على علیه السلام اختيار کرده است در صورتی که هیچ یک از زمامداران پیش از علی علیه السلام و بعد از آن ،حضرت نه خود از چنین پشتوانه و سند حقانیتی برخوردار بودند و نه پیروانشان در پیروی و اطاعت از آنان دارای چنین تضمین و تعهدی بودند به راستی اگر پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم علی علیه السلام را معصوم از هر گونه خطا و لغزش علمی، عملی، عقیدتی و اخلاقی نمی دانست با کلمه ﴿اَللَّهُمَّ أَدِرِ اَلْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ﴾ به صورت دعا و درخواست از خدا یا با کلمه : ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیِّ یَدُورُ مَعَهُ حَیْثُمَا دَارَ.﴾ در شکل اخبار و حکایت از واقعیت حق را تابع و رهرو راه علی قرار نمی داد؛ زیرا در صورت معصوم نبودن علی علیه السلام دعای پیامبر - نعوذ بالله - کاری لغو و کلامی نامعقول بود و اخبار حضرتش از مقام عصمت نیز دروغ و برخلاف واقع به شمار می رفت.

بدین ترتیب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حتی عکس این دو عبارت را هم که بیانگر درجهٔ نازل تری از فضیلت امیرمؤمنان بود ایراد نمی فرمود که بگوید: بارالها بگردان علی را به سویی که حق می گردد یا بفرماید: «علی با حق است و می گردد در جهتی که حق به گردش درآید».

چه در صورت دعا (با توجه به مستجاب الدعوه بودن پیامبر و استجابت دعای حضر تش) باید علی علیه السلام با گردیدن به گردش حق، معصوم از کار درآید و در صورت اخبار هم جز خبر از مقام عصمت علی علیه السلام و پیروی ایشان از حق و دوری گزیدنش از خلاف حق معنا و مفهومی ندارد و باز در فرض معصوم نبودن و عدم امکان تحقق آن کلام پیامبر به بیهوده بودن و دروغ منتهی و محکوم می،شد و دروغ و لغو کلام هر دو درباره حضرت محال است

دومین دلیلی که بر مقام عصمت امیر مؤمنان علیه السلام عموماً و به ویژه در گفتار آن

ص: 146

حضرت از این احادیث به دست می آید جمله : ﴿ اَلْحَقُّ عَلَی لِسَانِکَ﴾ است، این جمله یکی از فرازهای حدیث: ﴿لَولا أن تَقولَ طائِفَهٌ ... ﴾ می باشد و قبلاً از شخص امیرالمؤمنین علیه السلام و جابر بن عبدالله آوردیم که رسول خدا صلى الله عليه و سلم در حالی که روی سخنش با علی علیه السلام بود این حدیث را ایراد و از جمله فرمود: ﴿اَلْحَقُّ عَلَی لِسَانِکَ﴾؛ «يا على ! حق بر زبان توست . »

و نیز در حدیثی که از ابن عباس آوردیم پیامبر گرامی صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿يابن عبّاس عليك بِعَلِیِّ، فَإِنَّ اَلْحَقَّ عَلَی لِسَانِهِ و جَنانه﴾؛

ای ابن عباس! بر تو باد به علی پس بدون شک حق بر زبان او و در قلب اوست .

اکنون می گوییم: چه تضمینی برای عصمت زبان امیرمؤمنان علیه السلام و حجت و سند بودن سخنان حضرتش در هر موردی بهتر و محکم تر از فرموده پیامبر می توان پیدا کرد که آن بزرگوار با نهایت صراحت، زبان علی را ملازم با حق و گویای به حق معرفی فرمود و به عبارت دیگر با این دو جمله معصوم بودن علی را از هرگونه اظهار نظر و گفتار خلاف حق و خطای در سخن - به ویژه آن جا که سرنوشت ساز باشد؛ مانند بیان ،احکام داوری طبابت، شهادت، ادعاهای مختلف دینی و غیردینی، پاسخ مشورت و مشابه این امور (1) اعلام و رسماً بدان گواهی داد.

در پایان این مقال به خاطر آگاهی بیشتر خوانندگان یادآوری دو مطلب، بجا و ضروری است:

1. موضوع عصمت امام و منزه بودن ایشان از هرگونه هوا و هوس، یا خطا و فراموشی در گفتار و کردار در تمام عمر (چه در دوران امامت و رهبری و چه

ص: 147


1- نقش زبان در سرنوشت انسان ها کتابی است از نویسنده و شامل 190 آفت عقیدتی، شرعی و اخلاقی است که از دیدگاه قرآن مجید ، نهج البلاغه، کتب حدیث و فرموده های معصومین روی تک تک آن ها بحث و مقاله ای پیرامون آن تنظیم شده است و بیاری خدا برای سومین بار در سال 1375 ش چاپ و انتشار یافت.

قبل از آن) از ضروریات اعتقادی مذهب شیعه اثنا عشری است که در همه کتب کلامی و مصادر اعتقادی شیعه مطرح و به طور مفصل روی آن بحث شده است

2. مسأله عصمت ،امام تنها مبتنی بر حدیث : ﴿الحقّ مع علي﴾ نيست که علاوه بر انواع دلایل عقلی آیات متعددی از قرآن (مانند آیه تطهیر) و روایات فراوانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله (همانند حدیث شریف ثَقَلَین) بیانگر این عقیده و پشتوانه آن است که همه در جای خود مطرح و مورد بررسی قرار گرفته و چون موضوع بحث ما در این کتاب تنها حديث ﴿الحقّ مع عليّ﴾ و ديگر احادیث بدین مضمون است، ناگزیر به ذکر لوازم آن از جمله مقام عصمت علی (و به موجب روایت دیگری، عصمت ائمه دوازده گانه) به طور مطلق و بدون هر گونه قید و شرطی بسنده کردیم. (1)

ص: 148


1- رجوع شود به احتجاج امیرمؤمنان در شورای بعد از عمر و شهادت شش نفر از صحابه ... در همین كتاب

جدایی از علی جدایی از خدا و رسول اوست

یکی دیگر از لوازم لاینفک حديث : ﴿الحقّ مع عليّ و ...﴾ آن است که پیوند با علی علیه السلام پیوند با خدا و رسول و جدایی از ایشان جدایی از خدا و رسول اوست؛ زیرا معقول و ممکن نیست کسی که به علی (با ویژگی ملازمه او با حق و حق با او) پیوسته است از خدا و رسول گسسته و جدا باشد یا کسی که پیوند خود را با على علیه السلام قطع کرده و از او جدا شده بتواند با خدا و رسولش مرتبط باشد، بنابراین، پیوند یا جدایی از علی اساس پیوند یا جدایی از خدا و رسول است و این موضوع به خوبی از حدیث ام سلمه استفاده می شود که پیامبر فرمود :

﴿کانَ عَلِیٌّ عَلَی الحَقِّ ؛ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الحَقَّ ، و مَن تَرَکَهُ تَرَکَ الحَقَّ﴾ ؛

علی بر حق بوده کسی که پیروی اش ،نماید از حق پیروی کرده و کسی که ترکش كند، ترك حق نموده است

گواه بر این ملازمه و مؤید سخن ما فرموده پیامبر گرامی اسلام است که گروهی از ارباب حدیث و اعلام اهل سنت با ذکر سند، آن را از صحابی جليل القدر پیامبر ابوذر غفاری روایت کرده اند که گفت : پیامبر صلى الله عليه و سلم فرمود :

﴿یَا عَلِیُّ مَنْ فَارَقَنِی فَقَدْ فَارَقَ اَللَّهَ وَ مَنْ فَارَقَکَ فَقَدْ فَارَقَنِی﴾؛ (1)

ص: 149


1- جاحظ، العثمانيه ، ص 134 ؛ اسکافی، المعيار والموازنه ، ص 224 ؛ احمد حنبل، فضایل امير المؤمنين ، حدیث 85؛ ابن عدی جرجانی، الكامل في الرجال ، ج 3، ص 950 ؛ حاکم نیشابوری ، مستدرك ، ج 3، ص 123 با اعتراف به صحت سند، و ص146 با سند دیگر بدون کلمه «یا علی»؛ فقیه ابن مغازلی، مناقب، ص 241 ، حدیث 288؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق ، (بخش ویژه امیرالمؤمنین)، ج 2، ص 268، شمارهٔ 796؛ محب الدین طبری ذخائر العقبی ص 65 (به نقل از: مناقب احمد) ؛ محب الدین طبری ریاض النضره ، ج 2، ص 167 ؛ حموینی، فرائد السمطین، باب 55 از سمط اول ، ج 1، ص 300 ؛ جمال الدین ابن افریقی مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 151؛ ذهبی، تلخيص مستدرك ، ج 3، ص 123 ؛ شهاب الدین احمد حسینی توضیح الدلائل ، ص 188 (نقل از : مناقب احمد حنبل) ؛ نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، ج 19 ، ص 135 با اعتراف به راستگویی راویان آن ؛ جلال الدين سيوطى جمع الجوامع به شرح ترتیب آن در کنز العمال ؛ متقی هندی کنز العمال ، ج 11، ص614، شماره 32976؛ منتخب کنز العمال ، ج 5، ص32؛ مناوی در شرح جامع صغیر سیوطی، ص248؛ خ از طریق بزّار [ملحقات احقاق الحق، ج 6، ص 397]؛ كنوز الحقايق (حرف میم) ص 156 به عبارت «من فارق عليّاً فارقنى و من فارقنى فارق الله»؛ با كثير حضرمي، وسيلة المآل ص 114 خ (به نقل احقاق الحق ، ج 16 ، ص 604) از طریق احمد؛ محمد مبين هندى وسيلة النجاة ، ص 54 و 122 ؛ مولى ولى الله لكهنوى، مرآة المؤمنين ، ص 30 (مخطوط) ؛ قندوزی ینابیع الموده ، باب ،بیستم ص 105 (به نقل از جمع الفوائد) و 214 از طریق ابی داود (به نقل از: مناوی، کنوز الدقائق ) و ص 243 (به نقل از: ذخائر العقبی) امرتسری، ارجح المطالب ، ص 511 از طریق احمد حنبل و دیلمی ؛ عینی حیدرآبادی، مناقب علی ص 50 از طریق احمد حنبل و حاكم ؛ عباس احمد صقر واحمد عبدالجواد، جامع الاحاديث ، ج 7 ، ص 701 .

ای علی! کسی که از من جدا گردد همانا از خدا جدا گشته و کسی که از تو جدا شود، از من جدا گردیده است .

نیز از ابن عمر آورده اند که گفت: رسول خدا فرمود:

﴿مَنْ فَارَقَ عَلِيّاً فَقَدْ فَارَقَنِي وَ مَنْ فَارَقَنِي فَارَقَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ﴾ (1)

ص: 150


1- فقيه ابن مغازلی ،مناقب ص 240 ، حدیث 287 ؛ عمر ملامو صلى وسيلة المتعبدين ، بخش 2 از جزء پنجم، ص161؛ خطیب خوارزمی مناقب فصل هشتم؛ ابن شیرویه دیلمی، مسند الفردوس ، ج 3، ص 342 (نقل از : طبرانی)؛ حموینی فرائد السمطین، ج 1، ص 299 ، حديث 237 با چهار نفر نامبردگان بعدی (همه به نقل از : معجم کبیر طبرانی)؛ سیوطی، جمع الجوامع، به شرح کنز العمال ؛ متقی هندی کنز العمال ، ج 11، ص 614، شماره 32975؛ مناوی، کنوز الحقايق ، ص 156 ؛ محمد بن ... طاهر سوسى مغربي، جمع الفوائد - من جامع الاصول و مجمع الزوائد ج 2، ص 1520 [پاورقى وسيلة المتعبدين، ص161]؛ بدخشی، مفتاح النجا ، ص 67 ؛ نزل الابرار ، ص 56 ؛ شاه ولی الله دهلوی ، قرة العینین ، ص 119 ؛ شاه تقی علی کاکوردی روض الازهر ، ص 101 ؛ امرتسری، ارجح المطالب ص 511 (به نقل از: خوارزمی و دیلمی)؛ شهردار بن شیرویه دیلمی، مسند الفردوس ، ج 3، ص 342 (نقل از : طبرانی).

کسی که از علی جدا شود پس قطعاً از من جدا شده و کسی که از من جدا شود، از خدا جدا گشته است.

و نیز به مضمون زیر از ابو هریره نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود :

﴿مَنْ فَارَقَنِی فَارَقَ اَللَّهَ ، و مَنْ فَارَقَ عَلِیّاً فَقَدْ فَارَقَنِی، وَ مَنْ تَوَلاَّهُ فَقَدْ تَوَلاَّنِی ﴾؛ (1)

هر کس از من مفارقت جوید از خدا مفارقت جسته و کسی که از علی مفارقت جوید از من مفارقت جسته و کسی که او را دوست بدارد [ ولایتش را بپذیرد] مرا دوست داشته [ ولایت مرا پذیرفته] است.

ص: 151


1- ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 1، ص 338 و در چاپ دیگر، ج 2، ص 18 ، شماره 2638؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 2، ص 460

نتایج پربار حدیث: «الحق مع علىّ و...»

به طور خلاصه این حدیث و احادیث مشابه آن بیانگر مراتب زیر است :

1. ملازمه مطلق و پیوستگی دائمی و همه جانبه حق با علی و علی با حق

2. تابعیت حق از علی و گردیدن آن در جهتی که علی می گردد. (در شکل اخبار و دعا).

3. جدا نشدن حق از علی و علی از حق تا قیامت و ورود بر حوض (کوثر).

4. با علی بودن حق بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و پیدایش اختلاف بین علی علیه السلام و دیگر صحابه و مسلمانان (با این تعبیر) و اعلام حقانیت علی علیه السلام و باطل بودن دیگران (به روایت ابوموسی اشعری).

5. بر حق بودن علی علیه السلام و پیروان ایشان و باطل بودن کسانی که علی را ترك کرده اند (به روایت ام سلمه).

6. وادار شدن ابن عباس به پیروی از علی به دلیل آن که حق بر زبان و در دل اوست (به روایت ابن عباس).

7. گواهی بر این که حق با علی و بر زبان و در قلب علی و در برابر علی و پیش چشمان اوست (به روایت جابر و علی)

8. پیشگویی از درگیری و کشتار گروه تجاوزگر با علی و اعلام حقانیت آن حضرت و هشدار این که: هر کس در آن روز علی را یاری نکند از (امت) پیامبر

ص: 152

نخواهد بود (به روایت عمار)

9. پیشگویی از اختلاف و فرقه گرایی بین مردم و امت و اعلام حقانیت علی و اصحابش (به روایت کعب بن عجزه).

10. نهی و ممانعت از علم آموزی به اهل بیت و پیشی جستن بر آنان و سرپیچی و تخلف از ایشان (یا تصدی خلافت بر آن ها) به خاطر پیوستگی حق و علی، و ناگسستگی این پیوند تا همیشه (به روایت زید بن ارقم و پنج تن دیگر از صحابه) .

11. خشم خدا نسبت به بندگانی که از حق روگردان شوند و نهی از روگردانی از حق و اهل حق و معيّت حق و علی و حکم به این که تبدیل (حق و علی) به چیز دیگر مایه هلاکت و از دست رفتن دنیا و آخرت است. (به روایت سهل ساعدى).

12. پیشگویی از بر پایی فتنه بعد از خود و دستور ملازمه با علی علیه السلام به دلیل آن که: او نخستین کسی است که در قیامت پیامبر را دیدار می کند و با او دست می دهد و نیز به دلیل آن که علی علیه السلام صدّیق اکبر و فاروق این امت است که بین حق و باطل جدایی اندازد (به روایت ابولیلی غفاری و حذیفه).

13. پیشگویی قتل عمار به دست گروه تجاوزگر و بر حق بودن وی به خاطر همراهی و پیروی از علی علیه السلام و سپس کشته شدنش به وسیله اتباع معاویه و دشمنان علی (به روایت ابو ایوب انصاری).

14. دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در حق مواليان على علیه السلام و نفرین او درباره دشمنانش (به روایت علی)

15. تمام امتیازات و ویژگی ها از قبیل: مقام عصمت و ... که از احادیث مورد بحث برای علی علیه السلام استفاده شد شامل بقیه امامان معصوم علیهم السلام نیز می شود و آنان یکی پس از دیگری، شریک امتیازات و ویژگی های او و امام واجب الإطاعه بوده و هستند (به روایت سلمان و پنج تن دیگر از صحابه) .

ص: 153

بدین ترتیب، مجموع لوازم خلاصه شده از حديث شريف : «اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ» و احادیث مشابه آن بیانگر قطعی و بی چون و چرای مراتب زیر است :

الف) مقام عصمت علی علیه السلام در گفتار و رفتار و تصمیم گیری های منفی یا مثبت .

ب) اولويت مطلقه و تقدم همه جانبه و حقانیت بی چون و چرای علی علیه السلام برای تصدی خلافت و رهبری بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله

ج) واجب الإطاعه بودن علی علیه السلام برای عموم صحابه و مسلمانان، حتى متصدیان ،خلافت بدون قید و شرط

د) بر خلاف حق بودن متصدیان پیشین و خلفای اموی و عباسی

ه) نجات یافتن و ناجی بودن پیروان علی علیه السلام

و) گمراهی و هلاکت دشمنان علی علیه السلام و کسانی که از پیروی حضرتش سرباز زدند.

همان طوری که قبلاً نیز اشاره شد یکی از لوازم غیر قابل تردید حديث: ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ ... ﴾ و ﴿ اَلْحَقُّ عَلَی لِسَانِکَ مانطقت فهو الحقّ﴾ (1) راستی و درستی و توأم با حقیقت بودن کلیّه سخنان امیر مؤمنان علی علیه السلام است ؛ اعم از مسائل: علمی، بیان عقاید دینی، توضیح مسائل شرعی، تفسیر آیات قرآنی، طرح سیاسی، نظریّه قضایی، پیشگویی از حوادث و رُخدادهای آینده خبر از حالات و چگونگی افراد دعاوی علمی و انواع مزایا و شایستگی های همه جانبه برای خود و دیگر افراد اهل بیت پیامبر به ویژه اوصیا و امامان بعد از حضرتش، یا ذکر نقاط ضعف و کمبودها و اشتباهات و خطاها و جنایات و حق کشی های گوناگون افراد و گروه ها، که همه و همه بر حق و به دور از شائبه و خطا و غرض ورزی بوده است؛ زیرا لازمه معیّت و ملازمه دائمی و همه جانبه با حق از یک سو و حق بر

ص: 154


1- ضمن حديث ﴿لَوْلاَ أَنْ تَقُولَ طَائِفَهٌ﴾ متن خوارزمی

زبان او بودن از سوی دیگر، شاهد بر مقام عصمت زبان و مصونیت آن بزرگوار از هر گونه سخن ناروا و خالی از حقیقت و واقع می باشد.

آری، همان طوری که قرآن مجید با ایراد ﴿و ما يَنْطِقُ عَنِ الهَوى ...﴾ (1) كليه سخنان پیامبر اکرم را به دور از هرگونه هوا و خطا و ناشی از وحی الهی اعلام فرموده و این آیه، خود دلیل محکمی بر مقام عصمت زبانی آن حضرت است ، پیامبر صلى الله عليه و سلم نیز با کلمه : ﴿الحقّ مع عليّ﴾ و أمثال آن، عصمت همه جانبه علی و با جمله: ﴿الحقّ على لسانك ما نَطَقت فهو الحقّ﴾ عصمت زبانی آن امام بزرگوار را اعلام و تضمین فرموده است.

ص: 155


1- نجم (52) آیه 3 و 4

چرا امام احقاق حق نکرد؟

به شرحی که پیرامون لوازم حديث ﴿اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ﴾ خاطر نشان گردید، یکی از لوازم مسلم و بی چون و چرای آن اولویت و تقدم و بالاخره ذی حق بودن امیرمؤمنان علیه السلام نسبت به خلافت بلافصل بعد از پیامبر علیه السلام بود و دیگر مقام عصمت و به دور بودن از خطا و هوی.

اکنون این سؤال مطرح می شود که چرا امام علیه السلام با اولویت و حقّ تقدمی که داشت، احقاق حق نکرد و به جای موضع گیری در برابر متصدیان خلافت بطور فراوان نسبت به شؤون خلافت سازش و همکاری نشان می داد؟!

در پاسخ نخست توجه خوانندگان را به موارد مختلفی از تظلم ها و دادخواهی ها و اعتراضات امام جلب می کنیم تا معلوم شود: اگر امام به خاطر موانع فراوانی که اشاره شد از احقاق حق مسلّم خود و حتی حق فدك همسر معصومه اش فاطمه علیهم السلام خودداری کرد از روز اوّل بنیاد سقیفه تا آخرین روزهای زندگی هیچ گاه از موضع گیری و اظهار نارضایتی و دادخواهی و هشدار و اتمام حجت خودداری نفرمود و آن گاه می پردازیم به بررسی اصل همکاری های حضرت با زمامداران پیشین و چگونگی آن .

ص: 156

تظلم ها و دادخواهی های امام

1. علامه ابن ابی الحدید می نویسد:

امیر مؤمنان علیه السلم پس از واقعه سقیفه فرمود:

﴿وا عَجَبَاً أَتَكُونُ الخِلافَةُ بالصَّحابَةِ و لا تَكُونُ بالصَّحابةِ و القَرابَةِ﴾؛ (1)

عجبا! آیا خلافت به صرف صحابی بودن حاصل می شود، امّا با صحابی و قرابت و خویشاوندی [پیامبر] حاصل نمی گردد؟!

فاِن كنت بالشورى مَلَكت أُمورهُم *** فكيف بهذا والمشيرون غُيَّبُ

و إن كُنت بالقربى حَجَجْت خصيمَهُم *** فَغَيرك أولى بالنَّبيِّ وأقرَبُ (2)

اگر از طریق شورا زمامدار امور مسلمانان شدی این چه شورایی بود که طرف های مشورت (همانند من) غایب بودند؟!

ص: 157


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج18، ص 416، شماره 185 علامه سید عبدالزهرا در مصادر نهج البلاغه، متن «واعجبا ... » را طبق نوشته ابن ابی الحدید و نقل غرر الحکم آمدی (حرف واو ، ص(326) والتعجب كراجكي (ص13) و ضبط نسخ خطی نهج البلاغه از جمله مخطوط 682 ق تأیید نموده و متن ابن میثم را که عیناً در نهج البلاغه صبحی صالح (واعَجَبًا أَتَكُونُ الْخِلافَةُ بِالصَّحابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟ !) آمده ، غلط و ناقص دانسته است .
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج18، ص 416، شماره 185 علامه سید عبدالزهرا در مصادر نهج البلاغه، متن «واعجبا ... » را طبق نوشته ابن ابی الحدید و نقل غرر الحکم آمدی (حرف واو ، ص(326) والتعجب كراجكي (ص13) و ضبط نسخ خطی نهج البلاغه از جمله مخطوط 682 ق تأیید نموده و متن ابن میثم را که عیناً در نهج البلاغه صبحی صالح (واعَجَبًا أَتَكُونُ الْخِلافَةُ بِالصَّحابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟ !) آمده ، غلط و ناقص دانسته است .

و اگر از طریق خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر مخالفانت استدلال نمودی دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر باشند؟!

ابن ابی الحدید می گوید: جمله «واعجباً ... » اشاره به عُمر است که به ابوبکر (در روز سقیفه) گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم چون تو همه جا صاحب و همراه رسول خدا بودی!

اما مخاطب شعر پس روی سخن امام با ابوبکر است زیرا پیش از بیعت در مقابله و رویارویی با انصار به قرابتش با رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد می جست و امام با ایراد این شعر هر دو را پاسخ می دهد و رد می کند

ابن میثم می گوید :

امام این سخن را پس از بیعت عثمان ایراد فرمود امام می شنید که گروهی صحت خلافت عثمان را مستند به شورا می دانند و گروهی دیگر به یار و صحابه پیامبر بودن و بعضی نیز به قرابت و خویشاوندی با رسول خدا صلى الله عليه و سلم.

حضرت هر سه مطلب را در ضمن این شعر تخطئه و انکار فرمود بدین ترتیب که اگر قرار بود اهل حل و عقد را برای شورا دعوت نمایند این کار انجام نشد و تعداد آن ها بیش از این بود که عمر تعیین کرد و دعوت شدند و اگر قرابت و یا صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله بودن ملاك و مطرح باشد افراد نزدیک تر به آن حضرت نیز وجود داشتند- که حق تقدم با آن ها بود؛ یعنی من از هر جهت بدان حضرت نزدیک تر می باشم. (1)

با دقت در مراتب فوق بدین حقیقت پی خواهیم برد که امام با ایراد این سخن و این دو بیت شعر ، به طور صریح و کوتاه دلایل زمامداری و پیشی جستن آن ها را از حضرت در امر خلافت مردود دانسته و نارضایتی خود را نشان داده است تا همگان تکلیف خود را بدانند.

ص: 158


1- ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 342

2. در پاسخ یکی از اصحاب خود از طایفه بنی اسد که از روی تعجب و استبعاد پرسید: از چه رو شما را از این مقام (خلافت) که بدان شایسته تر بودید بر کنار نمودند؟ فرمود:

﴿یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ ...﴾؛ (1)

ای برادر اسدی! تو مردی مضطرب و دستپاچه ای هستی، بی موقع پرسش می کنی اما در عین حال احترام خویشاوندی و بستگی برقرار و حق پرستش محترم ،است اکنون که می خواهی بدانی، بدان :

اما استبداد (متصدیان خلافت) در برابر ما نسبت به مقام خلافت، با این که ما از عالی ترین نسب برخورداریم و از جهت ارتباط با پیامبر صلی الله علیه و اله پیوندمان محکم تر می باشد؛ از این رو بود که عده ای بر این مقام بخل ورزیده (و بدون شایستگی، آن را تصاحب نمودند) و گروهی دیگر (خود ما) با گشاده رویی از آن صرف نظر کردند، حاکم و داور خداوند است و بازگشت در قیامت به سوی اوست (در این جا امام به شعر امرء القیس تمثل جست که حاصل معنای آن این است : ) سخن از گذشتگان بگذار و سخن از آن چه امروز با آن دست به گریبانیم (معاویه) بگوی. روزگار پس از آن که مرا گریانید به خنده آورد به خدا سوگند! این تعجب ندارد. آه ، چه جریان عجیبی که دیگر تعجبی باقی نگذارده و کژی فراوان به بار آورده است.

آن ها کوشیدند تا نور خدا را که از چراغش می درخشید خاموش سازند و فوران چشمه الهی را مسدود نمایند و این آب گوارا را بین من و خودشان گل آلود

ص: 159


1- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 162 به نوشته صاحب مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 377 این کلام را پیش از سید رضی(رحمه الله) مرحوم صدوق در امالی ، ص 368 ، مجلس 89 و علل الشرایع، باب 119 از أبو احمد عسکری آورده است و طبری در المسترشد ص 64 و شیخ مفید در ،ارشاد، ص 172 و بیاضی در صراط المستقیم، ج3، ص 111 نیز نقل کرده اند و در سه کتاب اخیر آمده که سائل ابن وردان بوده است.

و بیماری زا نمایند اگر این مشکلات موجود برطرف گردد آن ها را به سوی حق خالص گرایش خواهم داد و اگر چنین نشد و نتیجه حوادث به سود مخالفان گردید، بر آنان حسرت مخور؛ زیرا خداوند از آن چه انجام می دهند آگاه است .

بین ابن ابی الحدید و استادش نقیب بصری پیرامون این که این سخنان امام درباره سقیفه (مربوط به خلفا) است یا مربوط به شورای بعد از قتل عمر (نظر به ابن عوف، عثمان و ...) می باشد سؤال و جواب هایی مطرح گردیده است که به تسليم ابن ابی الحدید به صدور و ایراد آن درباره سقیفه می انجامد. (1)

3. ابن ابى الحدید می نویسد :

از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده که روزی فاطمه علیها السلام حضرت را تحریص بر قیام و احقاق حق می کرد و در همان هنگام صدای مؤذن شنیده شد که می گوید: أشهد أن محمداً رسول الله پس به فاطمه فرمود: آیا از خاموش شدن این صدا از صحنه زمین خوشحال خواهی شد؟ فاطمه گفت: نه.

علی فرمود: پس مطلب همان باشد که من به تو می گویم؛ یعنی قیام و رویارویی بر سر خلافت به نابودی اصل اسلام و به خاموشی شعار أشهد ... می انجامد » (2)

4. و درباره تنهایی خویش برای احقاق حق در برابر حق کشی ها و دشمنی ها و کارشکنی هایی که نسبت به حضرت روا داشتند فرمود:

﴿فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلاَّ أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ اَلْمَوْتِ فَأَغْضَیْتُ عَلَی اَلْقَذَی وَ شَرِبْتُ عَلَی اَلشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ اَلْکَظْمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ اَلْعَلْقَمِ﴾؛ (3)

پس نگاه کردم و دیدم [برای احقاق حق خود] جز اهل بیتم یاوری ندارم، پس دریغم آمد که تنها آن ها را به پیکار و ادارم و جانشان به خطر بیفتد، ناگزیر چشم های

ص: 160


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 241 - 251
2- همان، ج 11، ص 113
3- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 26

پر از خاشاك را فرو بستم و با گلویی که گویا استخوانی راه آن را بسته باشد (جرعه حوادث را) نوشیدم جرعه ای که تلختر از حنظل و کار طاقت فرسایی بود. اما من شکیبایی ورزیدم و بردباری پیشه کردم

ابن ابی الحدید در تعقیب این فراز از کلام امام علیه السلام داستان سقیفه وزد و بندهای مخالفان ایشان را به طور مفصل پیش کشیده (و برخلاف روش مغالطه آمیز و خلط مبحثی که در توجیه این گونه سخنان امام از خود ارائه می دهد و با تلاش فراوان امام علیه السلام را نسبت به سقیفه و شورا راضی و موافق وانمود می کند) این تظلم و درد دل امام را (شاید بطور ناخودآگاه) به حساب ناراحتی ها و نارضایتی ها از کارهای انجام شده در سقیفه گذارده و می نویسد :

«علی بعد از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله همواره می گفت: اگر چهل نفر یاور قاطع و مصمم داشتم به پا می خواستم» (1) پر واضح است که اگر راضی و موافق بود، چنین سخنی نمی فرمود

5. و قد قال قائل : إنّك على هذا الأمرِ يابنَ أَبي طالِب الحريصٌ... ؛ (2)

کسی به من گفت: (ای فرزند ابو طالب) تو نسبت بدین امر (خلافت) حريص می باشی! گفتم به خدا سوگند شما در حالی که از پیامبر دور ترید حریص تر

ص: 161


1- شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 20 و 22
2- نهج البلاغه، صبحی صالح خطبه 172 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 305، خطبه 173 وج20، ص 298 و اضافه می کند که امام این خطبه را در روز «شورا» بعد از قتل عمر ایراد فرموده و گوینده این سخن: «تو نسبت بدین امر حریص می باشی» سعد بن ابی وقاص بود در صورتی که خودش روایت نموده است که پیامبر صلى الله عليه و سلم به علی علیه السلام فرمود : ﴿أَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی﴾ و چنین سخنی از کسی که این روایت را نقل کرده مایه تعجب است . اما علامه سید عبدالزهرا در مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 414 می نویسد: این قسمتی از نوشته ای است که امام علیه السلام در اواخر دوران خلافتش ایراد فرمود و ضمن آن رویدادهای پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و اله تا هنگام نوشتن این نوشته را توضیح داد سپس دستور فرمود که آن را بر مردم بخوانند. آن گاه اضافه می کند که کسی که به امام گفت: «شما در این امر حریص هستید» عبدالرحمان بن عوف در روز شورا بود و این مطلب را طبری شیعی در کتاب المسترشد ص 80 ذکر کرده است .

می باشید (اما) من بر امر خلافت شایسته تر و به رسول خدا نزدیک ترم و جز این نیست که من حق خویش را مطالبه می کنم و شما (ظالمانه) بین من و آن حايل می شوید و دست رد بر صورتم می زنید و آن گاه که در برابر چشم حاضران، اقامه دلیل نمودم -ابوبکر یا عمر- همچنان بهت زده و سرگردان شد و دیگر نمی دانست در پاسخ من چه بگوید؟!

بار پروردگارا! من در برابر قریش و کسانی که بدان ها کمک نمودند از تو استمداد و دادخواهی می کنم طایفه قریش پیوند خویشاوندی مرا با رسول خدا به هیچ انگاشتند و قطع کردند و مقام و منزلت والای مرا کوچک شمردند و در امر خلافت و غصب حق من هماهنگ شدند (بدین مقدار هم اکتفا نکردند) و گفتند : آگاه باش بعضی از حقوق را باید گرفت و پاره ای را باید رها کرد (چه تو بر امر خلافت استقرار یابی و چه به ما اختصاص یابد، هر دو حق است).

ابن ابی الحدید می نویسد:

این گونه جملات از امام به تواتر نقل گردیده، که فرموده است :

﴿مازِلْت مظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ حَتَّی یَوْمِ اَلنَّاسِ هَذَا﴾؛

من از هنگامی که خدا پیامبرش را قبض روح کرد تا اکنون مظلوم واقع شده ام. نیز فرمود : ﴿أَللّهُمَّ أَخْزِ قُرَیْشاً فَإِنّهَا مَنَعَتْنِی حَقِّی وَ غَصَبَتْنِی أَمْرِی﴾ ؛

بار خدایا! قریش را رسوا کن که مرا از حقم ممنوع ساختند و خلافتم را غصب کردند .

همچنین هنگامی که شنید کسی فریاد می زند: . «أنا مظلوم»؛ من ستمدیده ام به او فرمود: ﴿هَلُمَّ فَلْنَصْرَخْ مَعاً فَإِنِّی مَا زِلْتُ مَظْلُوماً﴾؛ بيا با هم فریاد کنیم که من همواره مظلوم بوده ام .

امام با این سخن از یک سو ناراحتی او را تسکین داد و از سوی دیگر مظلومیت خویش را اعلام نمود.

و نیز فرمود: ﴿مَا زِلْتُ مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ مَدْفُوعاً عَمَّا أَسْتَحِقُّهُ وَ أَسْتَوْجِبُهُ﴾؛ من پیوسته

ص: 162

تحت فشار حکومت زور و استبداد بوده ام و از آن چه حقم بود و شایسته آن بودم ممنوع گشتم .

ابن ابی الحدید پس از نقل کلمات بالا همچون دیگر موارد فراوان به دست و پا می افتد و می نویسد :

معتزلی ها این سخنان را دلیل بر برتری و سزاوارتر بودن امام علیه السلام به خلافت می دانند نه این که نص صریحی برخلاف به حساب آید و امام با ایراد آن اشاره بدان فرموده ،باشد لیکن امامیه و زیدیه بدان ها استناد به اصل خلافت می کنند و به گمان ،قوی همین موضوع از این فرازها اراده شده است، ولی اگر آن را بپذیریم ناگزیر باید افرادی موجه و سرشناس از مهاجر و انصار را تکفیر و تفسیق نماییم از این رو باید گفت: این جملات جزء متشابهات است. (1)

راستی آیا کلام ابن ابی الحدید را به چیزی جز مغالطه و مصداق « ... و جَحدوا بها و اسْتَيْقَنَتْها أَنفُسُهُمْ ظلماً و عُلُوا» (2) می توان تفسیر کرد که سخنان می توان صریح امیرمؤمنان علیه السلام پیرامون غصب خلافت و نارضایتی از روش متصدیان خلافت را در دست انداز کلام متشابه بیندازد تا تجاوز آنان و احقاق حق مشروع امام علیه السلام در شکل تظلم و دادخواهی را پرده پوشی کند.

در صورتی که حداقل طبق گفته خود ابن ابی الحدید به ظن قوی، مراد همان معنای ظاهری الفاظ است و هیچ گونه ابهامی در کار نیست تا از متشابهات به حساب آید .

گذشته از این که به عقیده عموم اهل تسنن مهاجر و انصار، دارای مقام عصمت و مصونیت از خطا و هوا نبودند تا بر اساس معصوم بودن آن ها ناگزیر باشیم آنان را بی گناه و به دور از انحراف قلمداد کنیم به ویژه آن که همه مهاجر و انصار

ص: 163


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 307
2- «... هنگامی که آیات روشنگر ما به سویشان آمد گفتند این سحری آشکار است و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند». (نمل (27) آیه 14)

مخالف امام ،نبودند بلکه شخصیت هایی چون سلمان ابوذر، عمار، مقداد که شخصاً به زبان پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم تمجید و تأیید شده اند، موافق و پیرو آن حضرت بودند .

و در پایان این مقال توجه خوانندگان را به متن روایتی از خطیب خوارزمی جلب می کنیم تا بیش از پیش معلوم شود که امام علیه السلام در امر خلافت با چه مشکلاتی مواجه بوده است .

خوارزمی از طریق ابن مردویه با ذکر سند از ابوطفیل روایت کرده است که گفت:

به هنگام شورا من در محل انعقاد شورا بودم که متوجه شدم سر و صدا بلند شد، پس شنیدم علی می گوید:

﴿بَایَعَ النَّاسُ أَبَابَكْرٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَوْلَی بِالْأَمْرِ مِنْهُ وَ أَحَقُّ بِهِ مِنْهُ فَسَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْجِعَ الْقَوْمُ كُفَّاراً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ،

ثُمَّ بَایَعَ أَبُوبَكْرٍ لِعُمَرَ وَ أَنَا أَوْلَی بِالْأَمْرِ مِنْهُ، فَسَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْجِعَ الْقَوْمُ كُفَّاراً، ثُمَّ أَنْتُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَبَایِعُوا عُثْمَانَ إِذَنْ لَا أَسْمَعُ وَ لَا أُطِیعُ﴾؛ (1)

مردم با ابوبکر بیعت نمودند در حالی که به خدا سوگند من اولی تر و سزاوارتر از وی به مقام خلافت بودم، پس من از بیم آن که مردم گرایش به کفر پیدا کنند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، اطاعت کردم.

سپس ابوبکر با عمر بیعت کرد و من به خدا سوگند شایسته تر از وی بودم، پس شنیدم و اطاعت کردم از خوف آن که مردم به کفر باز گردند .

اکنون شما می خواهید با عثمان بیعت نمایید. ولی من نمی شنوم و اطاعت نخواهم کرد.

6. و حضرت در فراز دیگری می فرماید :

ص: 164


1- مناقب ، فصل ،19، ص 224؛ فرائد السمطين ، ج 1، ص319، شماره 251

﴿اَللّهُمَّ إنّى أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَؤُوا إِنَائِي...﴾؛ (1)

بار خدایا من در برابر قریش و همدستانشان از تو استمداد و دادخواهی می نمایم، این ها رشته خویشاوندی ام را گسستند کاسه حقم را واژگون ساختند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از هر کس بدان سزاوارتر بودم همدست و متفق گشتند و گفتند آگاه باش که پاره ای از حق را باید بگیری و از پاره ای چشم بپوشی (که خواه ناخواه حق خلافت از نوع دوم باشد) بنابراین، یا با غم و اندوه بساز و شکیبایی کن و یا از غصه بمیر.

من در کار خود نظر کردم، پس نه یاوری دیدم و نه مدافع همراهی مگر اهل بیتم که خوش نداشتم جانشان به خطر بیفتد بدین ترتیب چشمان پر از خاشاک را بر هم نهاده و همانند کسی که استخوان راه گلویش را بسته باشد، آب دهان فرو بردم و با خویشتن داری و فرو خوردن خشم در کاری که از حنظل تلختر و از تیزی دم شمشیر برنده تر و بر جانم بسی دردناک تر بود، شکیبایی ورزیدم .

7. بعد از آن که مقدمات شورا به پایان رسید و نقشه کنار گذاردن امیرمؤمنان علیه السلام با طرح عمر و به دست عبدالرحمان عملی شد امام به خاطر آن که بر همه ثابت کند تنها او شایسته خلافت است و خلافت شایسته او این چنین ایراد سخن و اتمام حجت فرمود:

شما را به خدا سوگند! آیا در بین شما جز من کسی هست که پیامبر - به هنگامی که مسلمانان را برادر یکدیگر قرار داد- بین خود و او برادری ایجاد کرده باشد؟

همه گفتند: نه .

امام آیا درباره غیر من فرموده است : ﴿مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ ﴾؛ هر كس من

ص: 165


1- سید رضی این فراز را به شمارهٔ 217 - طبق تنظیم صبحی آورده و می گوید: این سخن را ضمن یکی از خطبه های پیشین (که همان فراز شماره 172 باشد) گذشت و من به خاطر تفاوت بین دو روایت آن را تکرار نمودم (شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید، ج 11، ص109، خطبه 211).

مولا و صاحب اختیارش بوده ام این علی مولای اوست؟

گفتند: نه.

امام: آیا در میان شما جز من کسی هست که پیامبر درباره اش فرموده باشد : ﴿أنْتَ مِنِّی بِمَنْزَلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسی اِلَّا اَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی﴾؛ (1)

تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی؟ (که خلیفه و شریک در امر نبوت و برادرش و افضل اُمتش بود)

گفتند: نه.

امام : آیا جز من در بین خود کسی را سراغ دارید که صلاحیت ابلاغ سوره برائت را داشته باشد و پیامبر درباره اش فرموده باشد این کار را انجام نمی دهد مگر خودم یا مردی که از من باشد؟

گفتند: نه .

امام: آیا می دانید اصحاب رسول الله به هنگام جنگ در موارد مختلف همه فرار کردند و من هرگز فرار نکردم؟

گفتند: آری

امام: آیا می دانید من نخستین کسی هستم که اسلام را پذیرفتم؟

گفتند: آری.

امام: کدام یک از ما از حیث نسبت به پیامبر نزدیک تریم؟

گفتند: تو!

سخن امام علیه السلام که بدین جا رسید عبدالرحمان بن عوف آن را قطع کرد و گفت : ای علی! مردم جز عثمان کسی را نخواهند پس به زیان خود قدم بر مدار .

آن گاه روی سخن به ابو طلحه کرد و گفت: عمر به تو چه دستور داد؟

ص: 166


1- نویسنده قبلاً یادآور شد که این حدیث را از قول بیش از پنجاه نفر صحابی و نقل از حدود پانصد جلد کتاب از مصادر حدیثی ،تفسیری تاریخی و کلامی اهل تسنن مورد بررسی قرار داده و به یاری خدا در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.

ابو طلحه گفت: فرمان عمر این بود که هر کس تفرقه و اختلاف بیندازد، بکشم.

عبدالرحمان رو به امیر مؤمنان نموده و گفت: هم اکنون بیعت کن و گرنه راهی انتخاب کرده ای که غیر راه مؤمنان است و فرمان عمر را درباره تو اجرا خواهیم کرد. (1)

در این جا امیر مؤمنان علیه السلام چنین فرمود:

﴿لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ بها من غَيْري، و والله لأسلمَنَّ ما سَلِمَت أُمُورُ المسلمينَ وَ لَمْ يكُن فيها جَوْرٌ إلا عليَّ خاصةً، التماساً لأجر ذلك وَ فَضله، وَ زُهداً فيما تَنافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وزِبْرِجهِ﴾؛ (2)

محققاً می دانید که من از هر کس دیگر به خلافت شایسته ترم و به خدا سوگند! تا هنگامی که اوضاع مسلمانان بی هیچ فتنه و فسادی روبه راه باشد و به غیر من بر دیگری ستم نشود همچنان تسلیم و ساکت خواهم بود.

این سکوت و خاموشی به خاطر امید به پاداش و فضیلتی باشد که نصیبم گردد و هم از زر و زیورهایی که شما برای دستیابی بدان از هم پیشی می گیرید پارسایی ورزیده باشم

ص: 167


1- شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید، ج 6، ص169 نیز حافظ عقیلی در کتاب الضعفاء، ص 39 (مخطوط) ذیل ترجمه حارث بن محمد خوارزمی مناقب، فصل 19، ص 223 (با اضافه سؤال امام از حدیث «الحق مع علی و علی مع الحق» و آری گفتن حاضران در جواب آن حضرت) ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش امیر المؤمنين)، ج 3، ص113 ، شماره های 1140 و 1141 و 1142 به طور مفصل به سه سند از جمله عقیلی، حموینی در فرائد السمطين، باب 58 از سمط ، اول، ص 313، شمارهٔ 250 با اضافه جمله ﴿فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُونَهُ وَ لَا يُزَايِلُهُم﴾ و ص 320، شماره 251 به دو طریق از جمله ابن مردویه و ابن حاتم شامی در درّ النظیم از طریق حافظ بن مردويه ، اصفهانی ؛ ذهبی، میزان الاعتدال ، ج 1، ص 205؛ ابن حجر عسقلانی، لسان الميزان ، ج 2، ص 157 به نقل از : حافظ عقیلی و ابن حجر هیثمی در صواعق المحرقه ، ذیل چهل حديث فضائل على ص 75) و ص 93 (به نقل از: حافظ دار قطنی به طور کوتاه) این احتجاج امیر مؤمنان را علیه عثمان آورده اند.
2- نهج البلاغه فیض الاسلام خطبۀ 73 و به ترتیب ابن ابی الحدید، ج 6، ص166، شماره 73

ابن ابی الحدید نوشته است: «امام بعد از ایراد این سخن دست دراز کرد و بیعت نمود . »

اکنون از ابن ابی الحدید می پرسیم :

آیا جز تهدید علنی به قتل امیرمؤمنان با مجوزی همچون فرمان عمر و مأموریت و آمادگی ،ابو طلحه با همکاری و کمک پنجاه نفر برای انجام آن، چه چیزی و چه عاملی علی را وادار به تسلیم و ناگزیر از بیعت نمود؟ و آیا بیعت آن چنانی را می توان به حساب راضی بودن و موافق بودن آن حضرت نسبت به خلافت متصدیان امر گذارد؟

8. از جمله تظلم های امیر مؤمنان علیه السلام که بیش از هر چیز طرفداران متصدیان خلافت را به تاب و تعب انداخته سخنرانی آن حضرت معروف به خطبه «شقشقیه» است. (1)

این خطبه از یک سو افشاگر توطئه ها دسته بندی ها و صحنه سازی هایی است که در خانه نشین کردن علی علیه السلام، غصب خلافت - که حق مسلم شخص ایشان بود- و تاخت و تاز بر مسلمانان خلاصه گردیده است و از سوی دیگر، بیانگر نهایت نارضایتی امام و عدم موافقت ایشان با تصدی خلافت دست اندرکاران قبل از خود می باشد.

آری، حتی ابن ابی الحدید با مهارتی که در توجیه مطالب و مغالطه و پوشانیدن لباس حق به باطل داشته نتوانسته است گفته های صریح و قاطع امام را با توجیهات خود بر خلاف آن چه هدف اصلی از ایراد آن بوده است ، وانمود کند .

از همین رو، بعض مخالفان از رهگذر تشکیک و انکار این خطبه امام علیه السلام در

ص: 168


1- نهج البلاغه، خطبه 3

صدد دفاع از متصدیان خلافت و سرپوش نهادن بر کارهای آنان برآمده اند (1)

اکنون به خاطر رعایت اختصار تنها به ذکر چند فراز از این خطبه می پردازیم :

﴿ اما والله لقدْ تَقَمَّصَها فُلانٌ وَ إِنَّهُ ليَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی. یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَلا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ .... ﴾

به خدا قسم او (ابوبکر) پیراهن خلافت را بر تن کرد، در حالی که خود می دانست: من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگ آسیابم (که بدون آن نمی چرخد) او می دانست سیل ها و چشمه های علم و فضیلت از دامان کوهسار وجودم جاری است و مرغان دور پرواز (اندیشه ها) به افکار بلند من ره نیابند .

پس من لباس خلافت را رها کردم و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم) در حالی که بدین فکر فرو رفته بودم که با دست تنها (با بی یاوری) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این صحنه پر خفقان و ظلمت که پدید آورده اند صبر کنم، صحنه و محیطی که پیران را فرسوده جوانان را پیرو مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج می کشد...

﴿فيا عَجباً ! بينا هُوَ يَسْتَقِيلُها في حَياته إِذْ عَقَدها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ...﴾

شگفتا او (ابوبکر) که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند (و با وجود من) وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری (عمر) کابین ،بست و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند ... .

9. ابن ابی الحدید می نویسد :

علی علیه السلام در آغاز امر امارت وارد مسجد رسول الله صلى الله عليه و سلم شد و در حالی که شمشیر

ص: 169


1- جهت آگاهی بر سندیت و بی چون و چرا بودن صدور آن از امیر مؤمنان علی علیه السلام به مصادر زیر رجوع شود امینی، الغدیر، ج 7، ص82 - 85 ؛ سیّد عبدالزهرا حسینی، مصادر نهج البلاغه ، ج 1، ص 309 - 324.

بر کمر آویخته و چشم ها همه بدو دوخته بود پس از حمد خدا و صلوات بر پیامبرش فرمود:

﴿أمّا بَعدُ ، فَإِنَّهُ لَمّا قَبَضَ اللّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله، قُلنا نَحنُ أهلُهُ و وَرَثَتُهُ و عِترَتُهُ و أولِیاؤُهُ دونَ النّاسِ... ﴾ ؛ (1)

پس از آن که خداوند پیامبر خود را قبض روح فرمود ما گفتیم : خانواده و وارث و عترت و اولیای آن حضرت ما هستیم نه دیگران در به دست گرفتن قدرت و فرمانروایی او هیچ کس با ما به رویارویی نپردازد و نسبت به حق مسلم ما طمع نمی ورزد که ناگهان گروهی از قوم ما پیش افتاده و زمام امر و فرمانروایی پیامبرمان را از دست ما گرفتند در نتیجه حکومت برای دیگران ثابت و استوار گردید و ما حکم رعیت و مردم معمولی را پیدا کردیم.

افرادی سست عنصر و ناتوان به ما طمع ورزیدند و مردمانی پست و بی شخصیت ، به ما بزرگی و عزت فروختند از این برخورد چشمان ما به گریه افتاد و دل ها در سینه ها تپید و جان ها به ناله درآمد به خدا سوگند اگر بیم آن نداشتیم که میان مسلمانان جدایی و شکاف می افتد و کفر و جاهلیت دوباره بر می گردد و دین به تباهی می گراید با دست اندرکاران خلافت به گونه دیگری برخورد می کردیم ... .

10. ابن ابی الحدید به نقل از کلبی آورده است:

امیر مؤمنان علیه السلام چون اراده رفتن به بصره کرد این خطبه را ایراد فرمود:

﴿إنّ اللَّهَ لَمَّا قَبَضَ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله اسْتَأْثَرَتْ عَلَیْنَا قُرَیْشٌ بِالْأَمْرِ... ﴾ (2)

به هنگامی که خداوند پیامبرش صلی الله علیه و آله را قبض روح ،کرد قریش علیه ما (آل محمد) به پا خاستند و ما را از حقی که از همه مردم بدان شایسته تر بودیم کنار نهادند، پس من

ص: 170


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 307
2- همان ، ص 308 (به نقل از : کلبی)

دیدم صبر بر این تجاوز و حق کشی افضل و بالاتر از جدایی و از بین رفتن وحدت کلمه مسلمین و ریخته شدن خون آن هاست، در حالی که مردم هنوز تازه به اسلام پیوسته اند و دین- همچون شیر که از پستان درآمده و با اندک چیزی فاسد می شود- افت پذیر است و کمتر پیشامدی آن را وارونه و به عکس آن چه هست معمول می دارد .

پس گروهی دست اندرکار خلافت و رهبری اسلامی شدند که در رسیدن به هدف و در رویارویی با ما کوتاهی از خود نشان ندادند و سپس به دار جزا شتافتند و خداوند خود صاحب اختیار محو سیّئات آنان و گذشت از تندروی هایشان می باشد.

11. امام علی علیه السلام در فراز دیگر از غاصبان حقش به درگاه الهی چنین می نالد :

﴿اَللّهُمَّ إِنِّي اَسْتَعْدِيكَ عَلى قُرَيْش; فَإِنَّهُمْ أَضْمَرُوا لِرَسُولِكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ضُرُوباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزُوا عَنْها; وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها; فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بِي، وَ الدّائِرَةُ عَلَىَّ. اَللّهُمَّ احْفَظْ حَسَنَاً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْش مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَأَنْتَ الرَّقِيبُ عَلَيْهِمْ، وَ أَنْتَ عَلى كُلُّ شَىْء شَهِيدٌ﴾ ؛ (1)

بار پروردگارا! من علیه قریش از پیشگاه تو استمداد و دادخواهی می کنم، چه آن ها همه گونه شر و دشمنی را نسبت به پیامبر در خاطر نهان داشتند و از انجام آن ناتوان شدند و تو بین ایشان و پیامبر حاجز و مانع گردیدی پس آن ها مرا هدف قرار دادند و نقشه خود را درباره من پیاده کردند.

بار خدایا ! حسن و حسین را حفظ فرما و تا من زنده ام فاجران قریش را بر آن ها مسلط مساز و آن گاه که مرگ من فرا رسید تو خود نگهبان و رقیب آن هایی و بر همه چیز ناظر هستی

ص: 171


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص 298، شماره 413

12. و آن بزرگوار ضمن خطبه ای که پس از بازگشت از صفین یا به گفته ابن ابی الحدید بعد از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرتش ایراد کرد فرمود:

﴿...لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ أحَدٌ، وَلاَ يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أبَداً. هُمْ أسَاسُ الدَّين وَ عِمَادُ الْيَقِين، إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَ بهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي، وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقَّ الْولاَيَةِ، وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْورَاثَةُ، الآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أهْلِهِ، وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ﴾؛ (1)

احدی از این امت را با آل محمد صلى الله عليه و سلم مقایسه نتوان کرد و آنان که ریزه خوارخوان نعمت آل محمداند با آن ها برابر نخواهند بود آن ها اساس دین و استوانه یقین اند .

غلو کننده افراطی باید به سوی آن ها بازگردد و عقب مانده باید به آن ها ملحق شود، ویژگی های ولایت و حکومت از آنِ آن ها و وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و وراثت او در میان آنان است.

هم اکنون حق به اهلش برگشته و از نوبه جایی که از آن جا منتقل شده بود باز گردیده است

پیداست که اگر امیر مؤمنان علیه السلام زمامداران پیش از خود را غاصب و غیر ذی حق نمی دانست و خود از روی میل و اختیار نسبت به حق خلافت چشم پوشی کرده و آن را بدان ها واگذارده بود چنین سخنی ایراد نمی کرد.

13. نیز ضمن خطبه ای که در آن از رویدادهای آینده پیشگویی کرده و گروهی از گمراهان را که به جاهلیت بازگشته اند توصیف می کند و می فرماید:

﴿حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلاَئِجِ وَ وَ صَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِه...﴾؛ (2)

ص: 172


1- شرح نهج البلاغه ، ج1، ص 143، خطبه 2
2- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 150 . ابن ابی الحدید در ج 9، ص 132 در شرح این جمله :گوید مقصود از کلمه هجر والسبب، فرمایش پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم است که درباره اهل بیت فرمود: ﴿خَلَّفْتُ فیکُمُ الثِّقلَینِ:کِتابَ اللّهِ، و عِترَتی أهلَ بَیتی حَبْلاَنِ مَمْدُودَانِ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ لاَ یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ﴾. و مقصود از کلمهٔ «أمروا بمودّته ... » فرموده خداوند است که فرماید: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ (شوری (42) آیه 23)

... تا آن که خداوند پیامبرش را به سوی خویش فرا خواند، گروهی عقب گرد نموده و اختلاف و پراکندگی آن ها را به هلاکت کشانید و تکیه بر غیر خدا کردند و با غیر خویشاوندان (اهل بیت پیامبر) پیوند برقرار نمودند و از وسیله ای که دستور داشتند بدان مودت ،ورزند روی برتافتند و بنا و بنیاد (ولایت) و رهبری جامعه اسلامی را از جای خود بر کنده و در موضعی ناشایسته غیر از موضع خود برقرار کردند. اینان کانون همه گونه خطاها و گناهان و دروازه های همه گروندگان به باطل هستند آن ها در وادی حیرت و سرگردانی غوطه ور شدند و در مستی و نادانی دیوانه وار بر روش آل فرعون فرو رفتند .

14. ابن ابی الحدید به نقل از ابوالقاسم کعبی بلخی و او از سعید بن مسیب آورده است :

وقتی امام در حال خطبه خواندن نظرش به شخص اعرابی افتاد که از جا برخاست و فریاد زد: «و امظلمتاه؛ وای که بر من ظلم شده است . »

حضرتش او را به نزد خود خواند و چون نزدیک شد فرمود

﴿إِنَّمَا لَکَ مَظْلِمَهٌ وَاحِدَهٌ، وَ أَنَا قَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْوَبَرِ﴾ ؛

همانا بر تو یک ستم واقع شده اما بر من به عدد دانه های باران و شمار موی بدن شتران، ظلم وارد گردیده است .

و به روایت عباد بن یعقوب او را صدا زد و فرمود:

﴿ وَیحَکَ ، و أنَا وَاللّهِ مَظلومٌ أیضا ، هاتِ فَلنَدعُ عَلی مَن ظَلَمَنا ﴾ ؛

وای بر تو به خدا سوگند من هم ،مظلومم بیا تا با هم به کسی که بر ما ستم روا داشته است نفرین کنیم. (1)

15. از جمله تظلم های امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطه با پاسخ به نامه معاویه است

ص: 173


1- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 106

که مناسب است نخست متن آن را به آگاهی خوانندگان برسانیم و آن گاه به پاسخ آن بپردازیم که بیانگر یک نمونه از تظلم های آن حضرت است.

نامه معاویه به على علیه السلام

ابن ابی الحدید می نویسد: از جمله نامه های مشهور معاویه به علی علیه السلام این نامه می باشد که توسط ابی امامه باهلی فرستاده است و می نویسد :

به یاد می آورم روزی را که با ابوبکر صدیق بیعت بر خلاف شد، همسرت (فاطمه علیها السلام) را شبانه سوار بر الاغ می کردی و در حالی که دست هایت در دست های پسرانت حسن و حسین بود به راه می افتادی و آن ها را در خانه های مردم می بردی و کسی از اهل بدر و پیشقدمان در اسلام نبود مگر آن که او را به خود دعوت کردی و زن و فرزندانت را به رخ آن ها کشیدی و از آنان علیه رفیق پیامبر (ابوبکر) مددخواهی کردی .

پس جز چهار یا پنج نفر، کسی به تو پاسخ نداد و به جان خودم قسم که اگر تو بر حق بودی به تو پاسخ می دادند لیکن تو ادعای باطلی داشتی و آن چه را ناشناخته بود می گفتی و چیزی را که قابل درک نبود می خواستی و هر چه را فراموش کرده باشم این سخنت را فراموش نخواهم کرد که وقتی ابوسفیان تو را تحریک به قیام کرد (تا در برابر ابوبکر و ... از پای ننشینی) گفتی اگر من چهل نفر یاور می یافتم که واقعاً با من همراه بودند در برابر این قوم به پا می خاستم ..... (1)

ملاحظه می کنید که معاویه - صرف نظر از گستاخی و بی ادبی در تعبیر امام علیه السلام چنان چه در پاسخ او می خوانید- خود نیز به اصل مطلب (اعمال زور) اعتراف نموده است که معلوم می شود بعد از شش ماه از غائله سقیفه هم، بیعتی که به گفتهٔ اهل تسنن انجام شده با زور و اجبار همراه بوده است و اگر برای احقاق حق از قیام مسلحانه علیه آن ها خودداری کرده یار و یاوری نداشته است تا از همکاری

ص: 174


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 47 و ج 17 ، ص 250

آن ها استفاده فرماید و بنابراین، ترك قيام دلیل بر حقانیت و عدالت متصدیان خلافت نخواهد بود.

پاسخ امام علیه السلام به معاویه

به شرحی که ابن ابی الحدید نوشته است: نامه ای که معاویه توسط ابی امامه باهلی برای امیرمؤمنان علیه السلام فرستاد و از آغاز تا انجام حضرتش را با انواع تهمت ها ، خرده گیری ها و نقاط ضعف مخاطب قرار داده بود امام نیز نامه جالب و مفصلی در پاسخ وی نگاشت که فرازی از نامه حضرت چنین است :

﴿... وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّی أُبَایِعَوَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَی الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لاَ مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ وَ هَذِهِ حُجَّتِی إِلَی غَیْرِکَ قَصْدُهَا﴾ (1)

... و گفتی که مرا همانند شتر افسار زدند و کشیدند که بیعت کنم، عجبا! به خدا سوگند! خواسته ای مذمت کنی و ناخود آگاه مدح کرده ای، خواسته ای رسوا کنی ولی خود رسوا شده ای این برای یک مسلمان نقص نیست که مظلوم واقع شود، ما دام که در دین خود شک و تردید نداشته باشد و در یقینش دچار تزلزل نشود و این خلاصه حجت و دلیل من است، حتی در برابر غیر تو

16. ابن ابی الحدید نوشته است: علی فرمود:

﴿ كُنْتَ فِي أَيَّامِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم کَجُزءٍ مِن رَسولِ اللّه صلی الله علیه و اله ﴾ (2)

من در دوران رسول الله صلى الله عليه و سلم همانند جزئی از آن حضرت بودم آن چنان که مردم به ستاره های آسمان (به خاطر عظمت خلقت آن ها از روی شگفتی) می نگریستند،

ص: 175


1- شرح نهج البلاغه ، ج 15، ص 181 - 187؛ مناقب خوارزمی، ص 175 ، فصل سوم از فصل 16 ؛ عقد الفريد ، ج 2، ص 285 ؛ صبح الاعشى، ج 1، ص228.
2- شرح نهج البلاغه ، ج20، ص 326، شماره 733

به من نگاه می کردند .

آن گاه روزگار مرا فرود آورد پس فلان و فلان (ابوبکر و عمر) را همردیف با من قرار دادند .

سپس مرا قرین و همردیف پنج نفری کردند که عثمان (با همه ویژگی های اخلاقی و حکومتی که داشت) شاخص و برتر آنان بود و من گفتم: وامصیبتا.

اما روزگار بدین حد (از جفای بر من) اکتفا نکرد و آن قدر مرا در سراشیبی قرارداد که همسان با پسر هند (معاویه) و ابن نابغه (عمرو عاص) به حساب آمدم .

جای بسی تأسف بر حال گوینده آن است که امام از همردیف گردیدن با ،نامبردگان اظهار نفرت و گله و نارضایتی نموده است ولی مخالفان حضرت را تسلیم شده شرعی و مطیع و خشنود از خلافت آن ها وانمود می کنند

17. امام علیه السلام در نامه ای که به هنگام واگذاری حکومت مصر به مالک اشتر همراه وی برای مردم آن دیار فرستاد فرمود :

﴿فَلَما مضى صلى الله عليه و سلم تَنازَعَ الْمُسْلَمونَ الأمرَ مِنْ بَعْدِهِ ، فَوَ اللَّهِ ما كَانَ يُلقى فِي رُوعي و ...﴾ (1)

...پس همین که پیامبر صلی الله علیه و آله در گذشت مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به کشمکش برخاستند، به خدا سوگند به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از خداندانش بگردانند و باور نمی کردم آن ها مسأله رهبری را از من دور ،سازند یگانه چیزی که مرا بُهت زده کرد، هجوم آوردن مردم به جانب فلان (ظاهراً مقصود ابابکر بوده است) و دست بیعت دادن به وی بود، در این هنگام، من دست بر روی دست نهاده و کناره گیری کردم تا جایی که دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند و برای نابودی دین محمّد صلى الله عليه و سلم شعار می دهند .

ص: 176


1- نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 62

در این جا بود که ترسیدم اگر به یاری اسلام و پیروانش نشتابم، دیر یا زود شکاف جبران ناپذیری در آن به وجود آید یا شاهد آن چنان تباهی خواهم بود که اندوه و مصیبتش از رهایی و گم گشتن خلافت و ولایت بر شما دشوارتر آید؛ خلافتی که چند روزی بیش نمی ماند و مانند سراب به نیستی می گراید، یا همچون ابر از هم می پاشد و کارش به پراکندگی می انجامد

به خاطر پیشگیری از این حوادث، در آن گیر و دار به پا خاستم تا باطل از میان رفت و به نابودی کشیده شد و دین از آشفتگی رهید و به زیور اطمینان آراسته و پابرجا گردید .

18. ابن ابی الحدید به نقل از زبیر بن بكّار از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

روزی عثمان در شدت گرمای نیم روز به دنبال من فرستاد و من با انداختن نقاب بر سر و صورت به نزد او رفتم پس در حالی که بر تختی لمیده و شلاقی در دست داشت و دو کیسه پول از طلا و نقره پیش رو نهاده بود به من گفت: هر چه می خواهی از این پول ها بردار تا شکمت پر شود که تو مرا آتش زده ای!

پس من بعد از تعارف و گفتن کلمه پیوند خویشاوندیت برقرار باد؛ گفتم : اگر این پول ها مالی باشد که از کسی به توارث رسیده یا کسی آن را به تو بخشیده است یا از راه تجارت به دست آورده ای من یکی از دو کار را خواهم کرد یا می گیرم و تشکر می کنم یا گذشت می نمایم و با سختی می سازم .

ولی اگر از مال خداست (بیت المال) و حق مسلمانان و یتیم و ابن سبیل در آن است، پس به خدا سوگند نه تو حق بخشیدن آن را ،داری نه من حق گرفتنش را!

عثمان گفت : من هم گذشتم جز آنچه را که تو از آن گذشت کردی، آن گاه از جا برخاست و با شلاقی که در دست داشت آن قدر که می خواست و دستش خسته شد مرا شلاق زد بدون آن که من عکس العملی نشان دهم و چون رها کرد، من نقاب بر سر کشیده به خانه برگشتم و گفتم: خدا میانه من و تو حکم کند اگر من

ص: 177

تو را امر به معروف و نهی از منکر نمودم. (1)

اکنون این سؤال مطرح است که آیا علی بر حق بود که به خاطر انعطاف ناپذیری و تن ندادن به ذلت و فرار از گرفتن حق السکوت، ضربه های شلاق را بر کیسه های طلا و نقره ترجیح داد یا عثمان که بدون هیچ گونه مجوز شرعی امیر مؤمنان را (با انواع سفارش های خدا و رسولش در حق او) به خاطر نهی از منکر و امتناع از گرفتن حق السکوت در برابر تندروی ها و بدعت های خلاف اسلام وی مورد هتک و هدف شلاق قرار داد؟!

در پایان برای آگاهی بر رقم های درشت و سنگین در هم و دیناری که عثمان بابت حق السکوت به سردمداران و ثروتمندان حق و حساب بگیر قریش می رجوع شود به کتاب ارزشمند الغدیر علامه امینی؛ زیرا به خاطر اختصار از شرح آن معذوریم. (2)

ص: 178


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 9، ص 16
2- ج 8، ص 286

موضع گیری امیر مؤمنان در برابر جریان شورای خلافت

عموماً کسانی که داستان شورای خلافت را بعد از عمر (که بر اساس طرح شخص عمر پایه گذاری شده بود) نوشته اند این موضوع را نیز آورده اند که عمر پیش بینی نموده بود اگر اعضای شورای شش نفری بر اثر اختلاف نظر به دو گروه سه نفری درآمدند، حق تقدم در تصمیم گیری مربوط به گروهی باشد که عبدالرحمان بن عوف در آن است و بالاخره نقش اظهار نظر قطعی و سرنوشت ساز به عهده او گذارده شد و هنگامی که این نقشه پیاده شد و اختیار قطعی به دست عبدالرحمان ،افتاد وی نخست به امیر مؤمنان علیه السلام پیشنهاد کرد به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ابوبکر و عمر خلافت را به عهده گیرد تا با حضرتش بیعت نماید.

امّا اميرمؤمنان که خلافت را حق بی چون و چرای خود می دانست؛ با تکرار سه مرتبه پیشنهاد عبدالرحمان از بیم لوازم تن دادن به آن (همان طوری که در ماجرای سقیفه تا مرز سوزاندن در خانه اش یا تهدید توأم با قسم به احراق ، و تهدید شدن به قتل و ... ، تحت فشار قرار گرفت و با خودداری از بیعت با ابوبکر و مخالفت با خلافت او حداقل تا شش ماه ایام زنده بودن فاطمه زهرا علیها السلام موضع گیری کرد) در ماجرای شورای این چنینی نیز تا مرز از دست دادن فرصت

ص: 179

دستیابی ظاهری به خلافت با رد کردن عمل به سیره ابوبکر و عمر ، موضع گیری و سرسختی نشان داد و فرمود: «تنها عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر را می پذیرم، اما عمل به سیره آن دو را نه».

ولی چون عثمان آن شرط را به ظاهر پذیرا شد عبدالرحمان خلافت را بدو واگذارد و با وی بیعت کرد و خلافتش را اعلام نمود. (1)

در صورتی که اگر سیره ابوبکر و عمر مورد رضایت و تأیید علی بود و آن را صحیح می دانست پیشنهاد عبدالرحمان را می پذیرفت و خلافت را از دست نمی داد

اکنون این سؤال مطرح است که: اگر علی علیه السلام طبق حديث موضوع بحث بر حق بود چگونه سیره آن دو نفر و عمل عبدالرحمان و روی کار آمدن عثمان که همه مورد تخطئه حضرت بود می توانست بر حق باشد و اگر سیره آن ها و بیعت عبدالرحمان با عثمان (که عمل به سیره آنان را پذیرفت) بر حق بود، پس بر حق بودن علی علیه السلام با رد کردن عمل به سیره آن دو چه معنای معقولی خواهد داشت؟!

راستی آیا این تناقض گویی نیست که ما طبق نظر کعبی بلخی و ابن ابی الحدید هم علی را بر حق بدانیم و هم آن چه را که علی مردود دانسته و حتی بگوییم : علی علیه السلام تن بدان داده است و به دروغ به حساب علی بگذاریم؟!

و به عبارت دیگر یا علی علیه السلام بر حق بود و سیره ابوبکر و عمر و طرح پیشنهادی عبدالرحمان و تصدی عثمان هر سه ناحق و بر باطل بودند یا آن سه صحیح بود و روش علی علیه السلام بر باطل که البته فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله (الحقّ مع عليّ

ص: 180


1- احمد حنبل، مسند، ج 1، ص 75 ، حدیث 2 ؛ تاریخ یعقوبی ، ج 2، ص139 ؛ طبری، تاریخ الامم والملوك ، ج 5، ص 40؛ ابن عبدربه قرطبی عقد الفرید ؛ ابن اثير ، كامل التواريخ ، ج 3، ص 27 (ضمن حوادث سنه 23)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 187 و 188 و 194 ؛ ابو الفداء، مختصر فى اخبار البشر (ضمن حوادث سنة 24)؛ باقلانی، التمهيد ، ص 209؛ ابن كثير ، البداية والنهايه ، ج 7، ص146

و عليّ مع الحقّ) به طور کلی تردید را برطرف و تکلیف افراد حق جو و غیر متعصب را روشن می سازد

نیز در برابر شرط تحمیلی عمل به سیره شیخین که ابن عوف مطرح نمود و على علیه السلام رد کرد و عثمان پذیرفت و در نتیجه برنده منصب ظاهری خلافت گردید این سؤال ها پیش می آید که متأسفانه یا خوشبختانه تاکنون جوابی نداشته است:

1. طرح عمل به سیره شیخین در برابر کتاب و سنت تحت چه عنوانی و به چه دلیلی جزء شرایط بیعت با خلیفه انتخابی درآمد؟!

2. مگر از خلیفه راستین پیامبر جز عمل به کتاب خدا و سنت رسول ممکن است چیز دیگری خواست؟!

3. و مگر او می تواند سیره کسی را در ردیف (عرضی یا طولی) کتاب و سنت مورد عمل قرار دهد؟!

4. اگر سیره شیخین موافق با کتاب و سنت بود دیگر چه نیازی به مطرح شدن جداگانه داشت؟! و اگر برخلاف کتاب و سنت ،بود ابن عوف چه حقی داشت که آن را مطرح و تحمیل کند؟!

و عثمان چگونه خلیفه ای بود که آن را پذیرفت؟!

و شورا از چه رو در برابر آن تسلیم شد و سکوت اختیار کرد؟!

و علی چرا به خاطر رد آن از تصدی امر خلافت ممنوع گردید؟

و با توجه به این که عثمان از همان سال های اول خلافتش با پشت کردن به سیره شیخین و حتی کتاب خدا و سنت رسول اکرم از طرف شورا و دیگر صحابه و مسلمانان، مورد اعتراض واقع شد و پس از آن که به دست مسلمانان با مشارکت طلحه و زبیر (از افراد شورا) کشته شد امیرمؤمنان گرفتار پیامدهای آن و تاوان پس دادن به عایشه و طلحه و زبیر و معاویه و دار و دسته های آن ها شد

از این ها گذشته، به چه دلیل انواع اختلافات مذهبی و رد ایرادهای عقیدتی

ص: 181

و عزل و نصب های حکومتی و محدودیت های علمی عبادی و شغلی (معمول در عربستان و دیگر کشورهای تحت نفوذ اهل تسنن) و کشتارهای دسته جمعی شیعه و سنی و تشکیلات ،زندان ها غارت ها، آتش سوزی ها و تصفیه بلاد و کشورهای مسلمان نشین از افراد شیعه (1) در طول چهارده قرن گذشته اسلام، همه و همه در حمایت و جانبداری از صاحبان آن سیره ها و سرکوبی مخالفان آن ها خلاصه گردیده و تاکنون نیز ادامه یافته و همچنان با شدت به پیش می رود؟

و اما موضوع همکاری امام در بعضی از شؤون خلافت از قبیل :

1. جوابگویی به ارجاعات قضایی ،ابوبکر، عمر، عثمان و حتى معاويه

2. قبول احتجاج و بحث و گفتگوی عقیدتی با علمای یهود و نصارا و دیگر فرستادگان خلفا به خاطر ناتوانی از بحث و مجادله با آن ها .

3. جوابگویی به مشاوره های سیاسی خلفا از قبیل : ارائه طرح در جهت اقدام به فتح ،ایران ،روم بیت المقدس و ... ، پس همه به خاطر حفظ آبروی اسلام و گسترش آن در دیگر مناطق و سرزمین های جهان و حفظ حقوق مسلمانان و دفاع از آن بوده است .

وانگهی، مسؤولیت امیر مؤمنان علیه السلام در همه شرایط از آغاز تا انجام به قوت و اعتبار خود باقی بود و در هر مورد لازم تا سر حد امکان به خاطر رعایت مصالح اسلام و مسلمانان ناگزیر وظایف امامت را انجام می داد.

بنابراین طبق شهادت پیامبر گرامی اسلام به معیت و ملازمه دائمی «علی با

ص: 182


1- مثل مصر که پس از روی کار آمدن صلاح الدین ایوبی به شرحی که مورخان نوشته اند و هم اکنون از نزدیک مشاهده می کنیم آن چنان شیعه را تار و مار نمود که با گذشتن حدود هفت قرن هنوز شیعه هیچ گونه عنوان رسمی در مصر ندارد و پیوسته در حال تقیه و فشار و انواع محدودیت ها به سر برده و می برد همچنین با روی کار آمدن سعودی های وهابی در حجاز شیعه تار و مار شد و تعدادی که هستند در نهایت تقیه و فشار و همه نوع محدودیت دینی علمی و اجتماعی به سر می برند و توضیح این رشته سر دراز دارد.

حق و حق با علی» شکی نیست که لازمه حتمی چنین شهادتی این باشد که علی عالمی بود که هیچ گاه خطا نکرد و عادلی که هیچ وقت مرتکب ظلم و ستم نشد و بنده مطیع و فرمانبری که هیچ گاه پیرامون گناه نگشت، هر چه را پذیرفته است حق بوده، و هر چه را رد کرده و نپذیرفته ناحق و بر باطل بوده است. (1)

ص: 183


1- جهت آگاهی به سلسله سؤال ها و جواب هایی از این دست رجوع شود به سروی، مناقب، ج1، ص 270 - 276 .

امیرمؤمنان و حق

با توجه به این که موضوع بحث ما را «تحقیق و بررسی سند و دلالت بعض احادیث نبوی که بیانگر معیت و ملازمه دائمی امیرمؤمنان و حق و لوازم آن است» تشکیل می دهد مناسب است جهت تکمیل بیشتر بحث، برخی از آیات شریفه قرآن و روایات وارده و آراء و اعترافات تفسیری فقهی و کلامی رجال علم و اعلام اهل سنت را پیرامون شخصیت والای امیرمؤمنان علیه السلام در رابطه با کلمه «حق»، به آگاهی خوانندگان ارجمند برسانیم:

اميرمؤمنان علیه السلام راهنمای به حق

1. حسکانی از حفاظ حدیث و بزرگان اهل سنت با ذکر سند از ابن عباس صحابی جلیل القدر آورده است که مقصود از آیه شریفه : ﴿وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بَه يَعْدِلُونَ﴾ (1) على بن ابی طالب است و چنان است که روی سخن با پیامبر بوده و فرماید: بعد از تو ای محمد علی مردم را به حق گرایش می دهد و در کار خلافت به عدالت رفتار می نماید و معنای «امت» عَلَم و شاخص در کار خیر

ص: 184


1- «و از آنان که آفریدیم گروهی به حق رهنمون می کنند و به حق اجرای عدالت می نمایند» (اعراف (7) آیه 181).

بودن است همان طوری که در آیه: ﴿إنّ إبراهيمَ كانَ أُمَّةً﴾ (1) از شخص ابراهیم به «امت» تعبیر شده و او عَلَم در خیر و آموزنده خیر بود .

نیز گوید: در کتاب فهم القرآن از امام جعفر صادق آمده که پیرامون آیه: ﴿ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا...﴾ فرموده است: این آیه مربوط به آل محمد می باشد. (2)

فخر رازی: گوید بیشتر مفسران گفته اند مقصود از کلمه «امت» در این آیه ، علی بن ابی طالب و ذریه طاهره او هستند. (3)

نیز خطیب خوارزمی به استناد نقل حافظ ابن مردویه اصفهانی از علی -رضی الله- آورده است که فرمود :

این امت هفتاد و سه گروه خواهند شد هفتاد و دو گروه در آتشند و یک گروه در بهشت و آن گروه (بهشتی) همان هایی هستند که خدای- عزوجل - در حق ایشان فرموده است: ﴿و مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَةٌ يَهْدُون بِالحَقِّ و به يَعْدِلُونَ﴾ و آن ها من و دوستان و پیروانم هستیم. (4)

و علامه قندوزی عیناً آن را از خطیب نقل کرده است. (5)

نیز علامه شهاب الدین احمد (6) چنین آورده و علامه میر محمد صالح کشفی ترمذی به نقل از بحر المناقب و مناقب ابن مردویه از علی آورده است و به جای كلمة «و هم أنا و محبّي» كلمة : «أنا و شيعتي و أتباعي ؛ من و شیعیان و پیروان هستیم ذکر نموده است. (7)

با توجه به آیه شریفه و حدیث مزبور و دیگر احادیث وارده پیرامون فرقه ناجیه

ص: 185


1- «بدون تردید ابراهیم امت مطیع و فرمانبری بود برای خدا » (نحل (16) آیه 120)
2- شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص 204
3- تفسیر مفاتيح الغيب، ذیل آیه
4- مناقب (اواخر فصل نوزدهم)، ص 237
5- ينابيع المودة ، باب 35، ص128.
6- توضيح الدلائل، ص 159 (مخطوط کتابخانه ملی فارس)
7- مرتضوی، مناقب، ص 52 .

با فراوانی اسناد و در حد تواتر بودن آن ها- استفاده می شود که گروه رستگار علی و شیعیان اوست و هم او مردم را به حق هدایت می کند و مراسم خلافت را بر اساس حق و عدالت برگزار می نماید و بی شک پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او امام بر حق و واجب الاطاعه بوده و هست؛ زیرا او نمی توانست مأموم و تابع بعض از شیعیان باشد و شیعیان تابع حضرتش بوده و هستند نه متبوع

به همین دلیل مشایخ ثلاثه (ابوبکر، عمر، عثمان) نمی توانند جزو گروه شیعیان علی ،باشند چرا که آن ها به گمان اهل سنت امام بر علی و متبوع او بوده اند نه تابع او .

همچنان که محاربان با علی و دشمنانش مانند ،زبیر طلحه و دار و دسته آن ها از ناکثین و معاویه و اتباعش از قاسطین و خوارج از مارقین، در شمار شیعیان او نبوده و نیستند

نیز اهل تسنن عموماً از جمع شیعیان علی خارج بوده و هستند؛ زیرا آن ها همه شیعیان رقبای علی و پیرو مخالفان او بوده و هستند نه خود او، و این موضوع را مرحوم علامه محقق متكلم قاضی نورالله در احقاق الحق (ج3، ص 415) نیز بدان اشاره کرده است.

امام علیه السلام و سفارش به حق

حافظ حسکانی - روایت از ابی بن کعب آورده است که بطور خلاصه آیه شريفه :

﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ (1)

در شأن امیرمؤمنان وارد گردیده و این موضوع به موجب قرائت آیه در حضور پیامبر اکرم بوده که تفسیر به آن حضرت شده است. (2)

ص: 186


1- عصر (103) آیه 3
2- شواهد التنزيل ، ج 2، ص 372، حدیث 1154 .

اکنون در توضیح این مطلب می گوییم تفسیر آیه شریفه: ﴿وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ﴾ به امیر مؤمنان همچون حدیث ﴿ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ و ...﴾ از یک سو مستلزم اولویت مطلقه علمی و غیر علمی علی علیه السلام در همه امور از جمله مقام رهبری و امامت بعد از پیامبر صلى الله عليه و سلم می باشد و از سوی دیگر، دلیل بر مقام عصمت آن حضرت و مصونیت همه جانبه اش از خطا و گناه .

زیرا اوّلاً از لوازم غیر قابل افتراق توصیه به حق، آگاهی کامل و شناخت هر چه دقیقتر تمام موارد حق از ناحق است چنان که حتی نسبت به حق بودن یا ناحق و باطل بودن یک ،مورد شک و تردید نداشته باشد. ناگفته پیداست که تا شخص به طور مطلق و بدون استثنا حق را از باطل باز نشناسد؛ نمی تواند به آسانی و اطمینان و بدون استثنا توصیه به حق کند و کافی است موردی از روی عدم شناخت یا بی اعتنایی نسبت به حق و باطل «توصیه به باطل» جایگزین «توصیه به حق» گردد که در این صورت خلاف آیه و تفسیر آن محقق می شود.

ثانياً ؛ توصیه به حق به طور اتفاقی و در بعض موارد، دون البعض نسبت به نوع مؤمنان عمومیت داشته و به نحو فراوان هم «توصیه به باطل» یا «ترك توصيه به حق» را همراه داشته و خواهد داشت.

اما آن چه می تواند از امتیازهای امیرمؤمنان علی علیه السلام به شمار آید و حضرتش را مستحق چنین مقام مقدسی نماید که از سوی خداوند به صدور چنین شهادتی مفتخر گردد تواصی به حق دائمی و در کلیه موارد مشروع و مجاز است که لازمه اش آگاهی کامل به حق و باطل و دوری از هوا و خطا و انگیزه های «توصیه به غیر حق» است؛ همانند امر به معروف که انجام آن در محلی باشد که فاقد شرایط مربوط است .

ثالثاً ؛ لازمه توصیه به حق حقگویی در تمام برخوردها و دعوت و تشویق به حق و دفاع از حق است در هر جایی که زمینه آن فراهم گردد .

بدین ترتیب جمله ﴿... وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ ... ﴾ که هم به موجب روایات و هم

ص: 187

به گواهی تاریخ زندگانی امیر مؤمنان، مصداق بی چون و چرایش علی بن ابی طالب علیه السلام است، بیانگر دو چیز می باشد :

1. اولویت همه جانبه علمی امیرمؤمنان علیه السلام و آگاهی آن حضرت به چیزهای دیگری که شرط خلافت و رهبری صحیح بر امت اسلامی است و تنها در چنین صورتی می تواند حق را از باطل بازشناسد و بدان توصیه و از آن جانبداری کند و از شخص خلیفه هم جز این توقعی نیست .

2. معصوم بودن و مصونیت مطلقه امیرمؤمنان علیه السلام از هرگونه خطا و اشتباه و گناه و هواهای نفسانی می باشد که بدون آن ممکن نیست کسی بر کرسی خلافت و ریاست بنشیند و در هر موردی که پیش آید توصیه و سفارش به حق نماید و از «توصیه به باطل» يا ترك وظيفه «توصیه به حق» مصون بماند.

در این مورد تاریخ زندگانی امیر مؤمنان علیه السلام چه در دوران حکومت خود و چه در ایام حکومت زمامداران پیشین و قضاوت های شگفت انگیز آن حضرت و دیگر قضایا و برخوردها همه شاهد این گفتار است در صورتی که غیر علی علیه السلام همه صحابه، به ویژه متصدیان خلافت همواره مبتلا به توصیه به باطل و ترك توصیه به حق بودند و این قولی است که جملگی (موافق و مخالف) برآنند و چون تفصیل آن خارج از موضوع کتاب و ظرفیت آن می باشد علاقه مندان را به مصادر مربوطه ارجاع می دهیم

در پایان این مقال اضافه می کنیم که سیوطی نیز به روایت از حافظ ابن مردویه اصفهانی آورده است که آیه :

﴿ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ (1)

در حق على علیه السلام و سلمان وارد شده است .

و با توجه به این که سلمان از اصحاب و تابعان درجه اوّل امیرمؤمنان و پیروان

ص: 188


1- جلال الدین سیوطی، در المنثور ، ج 6

واقعی آن حضرت بود که در هیچ مورد نه تخلفی از او دیده شد و نه کوتاهی از پیروی از امام اشکالی در این که هر دو مصداق آیه ،باشند نخواهد بود منتها على علیه السلام امام و متبوع بود و سلمان مأموم و تابع مگر آن که نام سلمان در این روایت از تحریف های دشمنان امیر مؤمنان باشد که به خاطر خدشه دار نمودن امتیازهای علی علیه السلام بر آن افزوده شده است در این صورت، دیگر موضوع بحث منتفی و روایت ابن مردویه مؤید روایت حسکانی خواهد بود.

ص: 189

اعترافات ،عمر عمروعاص و... به حقّانیت علی

در خاتمه لازم است اشاره ای نیز به اعترافات امثال ،عمر، عمرو عاص سفیان ثوری، ابوحنیفه و دیگر شخصی های علمی اهل تسنن پیرامون حقانیت علی و وادار نمودن دیگران به عمل بر طبق حق داشته باشیم:

1. بخاری و دیگر حافظان حدیث و تاریخ نگاران مورد قبول جامعه تسنن از عمر بن خطاب روایت کرده اند که وی به طور مکرر و با تعبیرات گوناگون و علنی، در برابر شخصیت های صحابه یا افراد شورا صریحاً اعلام و اعتراف نموده که امیرمؤمنان علی علیه السلام در بین صحابه و افراد مهاجر و انصار شایسته ترین کسی است که مردم را به حق رهنمون و به عمل بر وفق آن وادار می نماید، هر چند این کار مردم را خوش نیاید و حتی گردنش را هدف شمشیر قرار دهند. (1)

بدیهی است که تا کسی حق را آن طوری که باید نشناخته باشد و خود، با حق

ص: 190


1- بخاری ، ادب المفرد ، باب من أحب كتمان السر، شماره 582؛ ابن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك ، ج 4، ص 227؛ حاکم نیشابوری، مستدرك، كتاب معرفة الصحابه ، ج 3، ص 95 ؛ بلاذری، انساب الاشراف در احوال امیرالمؤمنین ، ج 1، شماره 266 و 267؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق (بخش ویژه امیرالمؤمنین)، ج 3، ص 106 و 107، شماره های 1136 و 1137 ؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 185 و 190 و 195 وج 12، ص82 ؛ تلمسانی ، جوهره ، ص 95 ؛ ذهبی، تلخيص المستدرك ، ج 3، ص 95 ؛ متقى هندی، کنز العمال ، ج 5، ص 734 و 735 و 737

پیوندی محکم و قاطع نداشته باشد هرگز نمی تواند تا مرز خوردن شمشیر بر گردنش مردم را به حق گرایش دهد و از حق حمایت و جانبداری کند و این اعتراف عمر هم برداشت از کلام پیامبر خدا صلی الله علیه و اله است که فرمود: ﴿عَلِیٌّ مَعَ اَلْحَقِّ...﴾ و هم بر اساس مشهودات خود او از علی در طول حدود 38 سال معاشرت در همه شؤون شخصی و اسلامی

به نوشته ماوردی، ابن اسحاق چنین حکایت می نماید :

هنگامی که عمر زخم خورده وارد خانه اش شد از بیرون خانه سر و صدای مردم به گوشش رسید، گفت: چه خبر است؟

گفتند: مردم می خواهند به دیدار تو آیند. پس بدان ها اجازه داد وارد شدند و گفتند ای امیرالمؤمنین ولی عهدی تعیین کن عثمان را بر ما خلیفه قرار ده.

عمر گفت: چگونه او را خلیفه قرار دهم که مال و بهشت هر دو را دوست دارد (جمع بین این دو نشاید)

پس، از نزد او خارج شدند و چون دوباره سر و صدا به گوشش خورد و پرسید چه خبر است و به او گفتند باز مردم می خواهند به دیدار توآیند . اجازه داد بر وی وارد شوند، آن گاه به او گفتند علی بن ابی طالب را بر ما خلیفه قرار ده.

عمر گفت: در این حال (که او را به خلافت تعیین کنم) شما را وادار می کند به راهی که حق است .

عبدالله بن عمر گفت: من به گفته او تکیه کردم و گفتم: ای امیرمؤمنان! چه چیز مانع تو از تعیین و معرفی علی است؟

عمر گفت: پسرم! در حال حیات و مرگ آن را تحمل کنم؟! (1)

طبری از طریق واقدی آورده است که :

چون خبر قتل عثمان به عمرو بن عاص (در فلسطین) رسید گفت: من ابو عبدالله

ص: 191


1- احكام السلطانيه ، ج 2، ص 13

(با زمینه چینی هایی که مرتکب شدم) عثمان را کشتم. در حالی که در وادی السباع فلسطین به سر می برم آیا چه کسی بعد از او متصدی امر خلافت خواهد شد؟ اگر طلحه عهده دار آن گردد که ... و اگر ابن ابی طالب بر سر کار آید پس نمی بینم او راجز آن که به حق سامان بخشد (خلافت از هم گسیخته و حکومت متلاشی شده را سر و سامان دهد و پا بر جا نماید) و او در نزد من ناخوشایندتر کسی است که دست اندرکار خلافت شود. (1)

ابن قتیبه می نویسد:

مردی به نام «برد» از همدان بر معاویه وارد شد و شنید عمرو عاص درباره علی گستاخی و بدگویی می کند گفت ای عمر و مشایخ ما از رسول خدا شنیده اند که فرمود ﴿مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ﴾ اکنون بگو آیا این سخن حق است یا باطل؟

عمرو گفت : حق است و من اضافه می کنم که هیچ یک از صحابه رسول خدا مناقبی همانند مناقب علی نداشتند- و چون برد با شنیدن این حرف از روی تخطئه و استنکار بر عمرو فریادی بر کشید عمرو گفت:- ولی به خاطر دخالت در امر عثمان (که او را در خانه اش محصور نموده و کشتند) مناقبش را از بین برد.

برد آیا کشتار نمود یا دستور به کشتار داد؟

عمرو: هیچ کدام لیکن قاتلان را پناه داد و از تعقیب آن ها جلوگیری نمود.

برد: آیا مردم با او بیعت کردند؟

عمرو : آری.

برد: پس از چه رو از فرمانش سرباز زدی و از بیعتش خارج شدی؟

عمرو: من او را درباره عثمان متّهم می دانم!

برد: تو هم خود متهم هستی.

عمرو: راست گفتی ولی من به فلسطین سفر کردم.

ص: 192


1- تاریخ طبری ، ج 5، ص 234

برد به دار و دسته خود برگشت و گفت : به نزد گروه مخالف با علی رفتیم و از دهان خودشان حجت و دلیل به دست آوردیم که: علیٌّ علی الحقّ فاتّبعوه؛ على بر حق است پس پیرویش کنید. (1)

ابو حنیفه رهبر مذهب حنفی گفته است:

احدی با علی به قتال و کشتار برنخاست: مگر آن که علی از وی اولی به حق بود و اگر علی به مقابله با آن ها بر نمی خاست هیچ کس نمی دانست سیره بین مسلمین و تکلیف شرعی با این گونه گروه ها از چه قرار است و شکی نیست که علی وقتی با طلحه و زبیر کشتار نمود که آن ها هر دو با او بیعت کرده بودند و به مخالفت با وی اقدام نمودند و در روز جمل، علی درباره آن ها به عدالت رفتار کرد و او عَلَم مسلمین بود، پس سنت (حکم شرعی اسلامی) در قتال و کشتار اهل بغی و متجاوزان است. (2)

سفیان ثوری گفته است:

علی با هیچ کس به قتال نپرداخت مگر آن که علی از وی اولی به حق بود. (3)

ابن حجر عسقلانی نوشته است:

امام علی بن ابی طالب در قتال و کشتار کسانی که در جنگ های جمل و صفین و... به مقاتله با او برخاستند بر حق وصواب بود. (4)

ابن عربی می نویسد :

هر کس بر علی خروج کرد، یاغی و متجاوز بود و قتال با متجاوز تا برگشتن او به حق و تن دادن به صلح واجب است.

قتال علی با اهل شام که از داخل شدن در امر بیعت امتناع کردند و با اهل جمل

ص: 193


1- الامامة والسياسه ، ج1، ص93
2- خوارزمی، مناقب ابو حنيفه ، ج 2، ص 83
3- ابو نعیم اصفهانی، حلية الأولياء، ج 7، ص31 .
4- فتح الباری شرح صحیح بخاری ، ج 12، ص 244، کتاب استتابة المرتدين

و نهروان و کسانی که خلع بیعت و سرپیچی از مقررات بیعت نمودند، حق بود و حق همه آن ها آن بود که در کنار او نماز بخوانند و آنچه به نظر آنان رسیده مطالبه کنند، پس چون همه آن ها این وظیفه را ترک کردند، یاغی و متجاوز گردیده و مشمول فرموده خداوند : ﴿فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ﴾ (1) شدند که دستور می دهد: با گروه یاغی و ستمگر پیکار نمایید تا به فرمان خدا بازگردد و سر تسلیم فرود آورد. (2)

ابن همام حنفی نویسد :

علی در پیکار جمل و پیکار با معاویه در صفین بر حق بود... (3)

ص: 194


1- حجرات (49) آیه 9
2- جصاص ، احكام القرآن ، ج 2، ص 234 .
3- فتح الغدير ، ج 5، ص 461

کتابنامه

الف)مصادر اهل سنت

1. إبطال الباطل، ابن روزبهان خنجی

2. إحقاق الحق، قاضی نور الله .

3. أحكام السلطانيه، ماوردی، قاهره .

4. احكام القرآن، جصّاص .

5. أدب المفرد، بخاری، مصر .

6. أربعين ابن أبى الفوارس ، خطى .

7. الأربعين فى فضائل أمير المؤمنين ، عطاء الله دشتکی، خطی.

8. ارجح المطالب، امر تسری حنفی، لاهور.

9. إزالة الخفاء ، شاه ولى الله ،دهلوی ،پاکستان

10. الاستيعاب، قرطبی، مصر.

11. اسعاف الراغبين ضبّان مصر، قاهره

12. أسنى المطالب، ابن حوت بیروتی ، بیروت .

13. الإصابة في تمييز الصحابه ، ابن حجر عسقلانی.

14. ألاكتفاء في فضل الاربعة الخلفاء ، و صابي، خطى .

15. الإمامة والسياسة مصر .

16. الاموال، ابو عبید قاسم بن سلام، مصر

17. إنتهاء الإفهام، ابو محمد حسینی هندی، هند.

18. أنساب الأشراف، بلاذری، مصر و بيروت.

19. الانصاف ، باقلانی، قاهره.

2. البداية والنهاية ، إبن كثیر دمشقی، قاهره

21. تاریخ الاسلام، ذهبی، حیدرآباد .

ص: 195

22. تاريخ الأمم والملوك ، طبرى، مصر

23. تاريخ الخلفاء، سيوطى.

24. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بغداد.

25. تاریخ جرجان، حمزه سهمی، حیدرآباد .

26. تاریخ دمشق ، ابن عساکر، بیروت .

27. تاریخ ابن واضح یعقوبی، نجف

28. تحفة الأحوذى ، شرح جامع ترمذی، محمد مبارکپوری، هند

29. تحفة المحبين ، بدخشی، خطی .

30. تحفه إثنى عشريّه ، عبدالعزیز دهلوی .

31. تذكرة الحفاظ ، ذهبی، مکه معظمه .

32. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزی، نجف

33. ترجمه صواعق المحرقة ، كمال الدين جهرمى.

34. تلخيص المستدرك حاكم، ذهبي، حيدرآباد .

35. التمهيد ، باقلانى .

36. توضیح الدلائل ، شهاب الدین ،احمد خطی کتابخانه ملی فارس.

37. تهذيب الأسماء و اللّغات ، نووى، غوطا .

38. جامع الاصول، ابن أثير جزرى، قاهره .

39. جامع صغیر، سیوطی، مصر .

40. جمع الجوامع، سیوطی، قاهره .

41. الجوهرة في نسب الامام على وآله ، تلمساني، دمشق.

42. حلية الأولياء ، ابونعیم اصفهانی، مصر.

43. حياة الحيوان ، دمیری ، مصر .

44. حياة محمد هیکل ، مصری، قاهره

45. خصائص، نسائی، مصر و کویت.

46. دُرّ بحر المناقب ابن حسنویه موصلی خطی.

47. دیوان ، حافظ، ابراهیم شاعر نیل مصر، بولاق

48. ذخائر العقبی محبّ الدین طبری، مصر .

49. ذخائر المواريث، عبدالغنی نابلسی

ص: 196

50. راموز الاحاديث ، ضیاء الدین گمشخانوی

51. ربيع الأبرار، زمخشرى، بغداد .

52. الرّقائق، عبدالله شافعی مصری، خطی.

53. روض الأزهر ، كاكوردى .

54. روضة الأحباب ، عطاء الله دشتکی، خطی .

55. روضة المحتاجين، رضوان خلوتی ، بیروت

56. روضة المناظر ابن شحنه مصر .

57. الروضة النديه ، كحلانی مکتبه اسلامیه.

58. رياض النضرة ، محب الدین طبرى مصر .

59. سنن الكبرى ، احمد بیهقی، حیدرآباد .

60. سنن ابن ماجه، مصر

61. سنن ترمذی مصر.

62. سنن دارمی، مصر .

63. سيرة النبويّة ابن هشام، مصر .

64. سيرة على ، حلبی شافعی، قاهره

65. شرح المقاصد ، تفتازانی، ترکیه .

66. شرح دیوان منسوب به امیر مؤمنان، میبدی، خطی.

67. شرح مواهب اللَّدنيّه ، زرقانی، قاهره .

68. شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، 20 مجلد، قاهره.

69. شرف النّبی ، خرکوشی، تهران.

70. شواهد التنزيل، حسکانی، بیروت.

71. صحيح ابن حبان، بيروت.

72. صحیح بخاری مصر .

73. صحيح مسلم مصر.

74. صراط السوىّ في مناقب آل النبيّ ، شیخانی قادری، خطی .

75. صواعق المحرقه ، ابن حجر مکی، مصر .

76. صيد الخاطر، ابن جوزی، قاهره.

77. ضعفاء ، أبو جعفر عقيلي، خطى

ص: 197

78. طبقات الشافعيه ، عبد الوهاب سبکی، قاهره

79. الطبقات الكبری، ابن سعد، ليدن.

80. عارضة ، الأحوذي بن عربی اشبیلی، مصر .

81. العبر في خبر من غبر، ذهبی، مصر

82. عقد الفريد ، إبن عبد ربّه، مصر

83. علم الكتاب، سید خواجه میر محمدی، دهلی .

84. غرّة المنيفه ، سراج الدین غزنوی، قاهره.

85. الفاضل أبو العباس مبرّد مصر.

86. فتح الباری شرح صحیح بخاری، ابن حجر عسقلانی

87. فتح الكبير، يوسف نبهانی بیروتی ، بیروت .

88. فتح الملک العلی فی... ، احمد صدیق غماری، قاهره.

89. فتوحات اسلامیّه ، ذینی دحلان مکی، مصر

90. فرائد السمطين ابراهيم حموینی، بیروت.

91. فردوس الأخبار، ديلمي، بيروت.

92. الفرق المفترقه، عثمان عراقی، آنکارا .

93. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی ایران .

94. فضائل الصحابه ، احمد حنبل، بيروت.

95. فضائل امیرالمؤمنین ، احمد حنبل ، خطی

96. قرة العينين ، دهلوى .

97. كامل ، أبو العباس مبّرد، مصر

98. الكشف والبيان، ثعلبی، خطی

99. كفاية الطالب ، گنجی شافعی، نجف

100. كنز العمال ، متقی هندی، حلب .

101. كنوز الحقائق، عبدالرؤف مناوی، مصر

102. الكنى والأسماء، دولابی، حیدرآباد.

103. اللآلى المصنوعة، سيوطى، مصر.

104. لباب الألباب فى فضائل الخلفاء والاصحاب ، دهلقى، خطی

105. لسان المیزان ابن حجر عسقلانی و مطالب العاليه او ، مصر

ص: 198

106. لمع الأدلّه ، كمال الدين أنباري، بيروت.

107. المحاسن والمساوى ابراهیم بیهقی، مصر

108. مجمع الزوائد، نورالدین هیثمی، قاهره.

109. محاضرات الأدباء ، راغب اصفهانی، مصر

110. مختصر في أخبار البشر، أبو الفداء، قاهره .

111. مراة الجنان، یافعی، بیروت.

112. مرآة الزمان، سبط ابن جوزی، حیدرآباد .

113. مروج الذهب، مسعودى، مصر .

114. مستدرك حاكم، حيدرآباد .

115. مسند الفردوس ابن شیرویه دیلمی، بیروت

116. مسند، ابو داود طیالسی، مصر.

117. مسند أبو يعلى موصلى، بيروت.

118. مشكاة المصابيح، بغوی، قاهره .

119. مصنّف ابن أبي شيبه، بيروت.

120. مطالب السئول، ابن طلحه شافعی، ایران .

121. معجم کبیر طبرانی، بغداد

122. المعيار والموازنه أبو جعفر اسکافی، بیروت

123. مفاتيح الغيب، فخر رازی، مصر .

124. مفتاح النّجا ، بدخشی، خطی .

125. مقتل الحسین خوارزمی

126. ملل و نحل، شهرستانی، مصر

127. مناقب سيدنا على فاضل عینی حیدرآبادی، قاهره .

128. مناقب على بن أبى طالب، ابن مغازلی، بیروت .

129. مناقب ، خطیب خوارزمی نجف .

130. مناقب، شیخ حسن مصری کاشی.

131. مناقب، عبدالله ،شافعی خطی

132. مناهج الفاضلين، محمد حموینی خراسانی.

133. منتخب تاریخ دمشق ، ابن بدران، دمشق .

ص: 199

134. منتخب کنز العمال متقی هندی حاشیه مسند احمد .

135. منحة الإلهية، مختصر تعريب تحفه إثنى عشريه، محمود الوسى، رياض .

136. منهاج السُنة ، إبن تيميّه حرّاني ، مصر

137. مواقف در علم کلام عضدالدین ایجی مصر .

138. مودة القربى سيد على همدانى، لاهور.

139. نزل الابرار بدخشی، هند .

140. نزهة المجالس، صفوری، مصر

141. نهاية الاقدام ، شهرستانی

142. وسيلة المآل، احمد با کثیر حضرمی.

143. وسيلة المتعبّدين، عمر ملا اردبیلی، حیدر آباد.

144. وسيلة النجاة ، محمد مبين لكهنوى، لكهنو .

145. وفیات الاعیان، ابن خلکان، قاهره

146. ينابيع المودة، سليمان قندوری، ترکیه و نجف

ب)مصادر شیعی

147. الإمامة والتبصره إبن بابويه، قم .

148. بحار الانوار ، محمد باقر مجلسی، تهران

149. ذیل مجلدات تاریخ دمشق، محمودی، بیروت.

150. شرح نهج البلاغه ، ابن میثم بحرانی، تهران .

151. صراط المستقيم، بياضي، تهران .

152. عبقات الأنوار، میر حامد حسین لکهنوی، لکهنو .

153. غاية المرام، سید هاشم بحرانی، تهران .

154. الغدير امینی، بیروت

155. کشف الغمه ، اربلى .

156. ملحقات احقاق الحق ، مرعشی نجفی، تهران.

157. مناقب ابن شهر آشوب، سروی مازندرانی

158. نهج الحق، علامه حلّى، تهران.

ص: 200

ملخّص

الولاية و الإمامة سبب لحياة الإسلام الأصيل و استمراره و سبب للوحدة و الوئام الاجتماعي.

الإمامة تسبّب شموخ الإنسان و تنمية الاجتماع على الصعيدين: الدنيوي و الأُخروي. فإنّ المجتمع الفاقد للإمام مهياٌ للذُّل بل الفناء.

فلذلك كان الرسول الأكرم صلی الله علیه و اله يُعرّف في مواقع مختلفة خلفاءه المعصومين بتصريحات جزلة و بليغة و من تلك التصريحات الحديث المعروف و هو «الحقُّ مع عليّ و عليّ مع الحقّ» الذي أصبح موضع الشك والريب لبعض مؤلّفي أهل السنّة.

فهذه الدراسة تستهدف مناقشة هذا الحديث الشريف إثباتاً له بما ورد في مصادر أهل السنّة. الناشر

مؤسسة بستان الكتاب

مركز الطباعة و النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي

الناشر اكثر نجاحاً على المستوى الوطني

عنوان المكتب المركزي: ايران قم اول شارع شهداء ركن الزقاق 17، ص ب : 917

الهاتف: 982517742155+ ، الفاكس: 982517742154+ ، التوزيع: 982517743426+

ص: 201

الحقّ مع عليّ علیه السلام

التنقيح الثاني

مهدي الفقيه الإيماني

مؤسسة بستان الكتاب

1385/1427

ص: 202

Abstract

Wilāyah and Imāmah (guardianship and leadership) is the cause of survival and continuation of true Islām and the reason for unity and solidarity of the Muslim community. Imāmah is what brings about man's exaltation and society's growth in areas concerning both this World and the Hereafter. The community without an Imām is prepared for detraction and even destruction. That is why at different intervals the Great Messenger (S) introduced his successors in clear and palpable statements. One such statement is the well-known Hadith "al-Hagh`gh-u ma'a 'Alī-yin va ‘Alī- yun ma'-al-hagh`gh.", "The Truth is with 'Ali and 'Alī is with the Truth.", the authenticity of which has been disputed by some Sunni scholars.

The present book investigates the authenticity of this noble Hadīth and proves its credibility through citing the Sunni sources and references.

The Publisher

Būstān-e Ketāb Publishers Frequently selected as the top publishing company in Iran, Būstān-e Ketāb Publishers is the publishing and printing house of the Islamic Propagation Office of Howzeh-ye Elmiyeh-ye Ghom, Islamic Republic of Iran.

P.O. Box: 37185-917

Telephone: +98 251 774 2155

Fax: +98 251 774 2154

E-mail: info@bustaneketab.com

Web-site: www.bustaneketab.com

ص: 203

Hagh bā Alī (A) Ast

The Truth is with 'Alī (A)

Second Edition

Mahdī-ye Faghĩh Īmānī

Būstān-e Ketab Publishers

1385/2006

ص: 204

خاتم الانبياء، خ حافظ، تلفن: 2213050

خدمات فرهنگی فدک خ مسجد سید، تلفن: 2205485

پیام ،عترت خ مسجد سید، تلفن: 3367451

فرهنگسرای اصفهان دروازه دولت، تلفن: 2204029

نشر و پخش کریم اهل بیت سبزه میدان مجتمع تجاری ،امیر تلفن: 2238832

کاشان:

یزدانخواه بازار تلفن: 4454859

نمایشگاه کتاب آموزش و پرورش خ شهید رجای یتلفن: 4449443

خانه کتاب چهارراه آیة الله کاشانی روبروی جهاد تلفن: 4450313

خوانسار:

ارمغان ،قلم خ امام جنب بانک ملی مرکزی تلفن: 2222236

بوشهر:

موعود اسلام، خ ،لیان تلفن: 2524933

برازجان

محصولات فرهنگی حوزه خ ،مولوی جنب مسجد فاطمة الزهرا علیها السلام تلفن: 4242060

جم:

مؤسسه کتاب مدرسی بخش ریز سه راهی بانک صادرات، تلفن: 7652670

تهران:

آفاق خ ،پاسداران دشتستان چهارم تلفن: 22847035

پخش آثار خ شهدای ژاندارمری تلفن: 66460233

پخش ،پکتا خ انقلاب چهارراه کالج ابتدای حافظ شمالی، تلفن: 88926270

پخش دانش ،علم خ انقلاب، خ 12 فروردین تلفن: 66954850

حافظ ،نوین بازار بین الحرمین تلفن: 55631374

حکمت، خ ابوریحان شماره 3، تلفن: 66461292

دارالکتب الاسلاميه، خیابان پامنار تلفن: 55620410-55627449

دفتر نشر فرهنگ اسلامی خ انقلاب، تلفن: 66469685

دفتر نشر فرهنگ اسلامی شریعتی پشت حسینیه ارشاد خ شهید ناطق نوری شماره 17 تلفن: 22858947

سازمان تبلیغات اسلامی میدان فلسطین، تلفن : 88903843

سروش خ انقلاب، تلفن: 66493620

شبکه ،اندیشه ابتدای خ آزادی تلفن: 66925127

شفیعی خاردیبهشت، تلفن: 66494654

قدیانی خ شهدای ژاندار ،مری تلفن: 66404410

کتاب مرجع خ فلسطین، تلفن: 88961303 و 88963768

کتاب ،شهر خ انقلاب، خ ابوریحان، خ شهید نظری ش 92 ، طبقه 3 تلفن: 66412762

کوکب خ 12 فروردین، تلفن: 66406548

محصولات فرهنگی عصر ظهور خ افسریه تلفن: 33147230

مولی خ انقلاب، تلفن: 66409243

کرج:

مؤسسه فرهنگی ،اسراء بلوار 7 تیر بین چهارراه مصباح و میدان امام حسین علیه السلام ک سادات ساختمان یادگار پدر تلفن: 2804822

خامس آل عبا میدان کرج، اول بلوار شهید چمران :تلفن: 2248486

شهر ری:

کتابفروشی علامه شعرانی ابتدای جاده قم جنب مسجد امام رضا علیه السلام، تلفن: 55906729

خراسان رضوی

مشهد:

انتشارات ،امام ابتدای کوی دکترا، تلفن: 8430147

سبزوار

کتابفروشی فلاحتی خ بیهقی روبروی مؤسسه خیریه ،ایتام، تلفن: 2243662 - 2921338

نیشابور:

کانون فرهنگی شهید باهنر خ فردوسی شمالی تلفن: 2226089

خراسان جنوبی

قانن:

قائن، خ مهدیه نرسیده به میدان مبارزان تلفن: 5226158

خوزستان

آبادان:

بوستان ،کتاب خ طالقانی جنب حوزه علميه امام صادق علیه السلام، تلفن: 2224681

اهواز:

اشراق نادری تلفن: 2228681

پخش کتاب مصباح الهدی اول ،کمپلو مسجد موسى بن جعفر، تلفن: 3789111

رشد خ حافظ تلفن: 2216345

ص: 205

شیوه تهیه آثار

خواستاران کتابهای مؤسسه می توانند از طریق وب سایت: http://www.bustaneketab.com یا فروشگاه ها و نمایندگی های فروش آثار مؤسسه را تهیه نمایند و یا با واریز مبلغ کتاب به حساب سیبا (ملّی): 0101159055003 به نام مؤسسه و ارسال فیش آن به نشانی مؤسسه، از طریق پست دریافت نمایند.

مؤسسه برای واگذاری نمایندگی آثار خود به کتاب فروشیها و مراکز پخش - خصوصاً در شهرهای فاقد نمایندگی با انعقاد قرارداد آمادگی دارد

مؤسسه بوستان کتاب

(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)

تیر ماه 1385

فروشگاه های مؤسسه

فروشگاه مرکزی قم میدان شهدا، بوستان کتاب قم، تلفن: 7743426

فروشگاه شماره 2 ،تهران خ انقلاب خ فلسطین جنوبی دست چپ کوچۀ دوم (پشن)، پلاک 22/3 تلفن: 66460735

فروشگاه شماره 3 مشهد، چهارراه ،خسروی مجتمع ،یاس جنب دفتر تبلیغات اسلامی شعبه خراسان رضوی، تلفن: 2233672

فروشگاه شماره 4 ،اصفهان، خ ،حافظ چهار راه کرمانی جنب دفتر تبلیغات اسلامی شعبه اصفهان، تلفن: 2220370

فروشگاه شماره 5 ،اصفهان میدان انقلاب روبروی سی و سه پل جنب سینما ،ساحل، تلفن: 2221712

کتاب فروشی ها و مراکز انتشاراتی و نمایندگی فروش کتابهای مؤسسه در داخل کشور

آذربایجان شرقی

تبريز:

شهید شفیع زاده خ امام خمینی رحمه الله ، تلفن: 5566923

ولایت، خ شریعتی جنوبی تلفن: 3308988

کتابفروشی شهید باکری میدان شهدا، روبروی بانک ملی مرکزی تلفن: 5558925

آذرشهر:

اندیشه خ امام مجتمع میلاد نور تلفن: 4224172

بناب:

طباطبایی جنب مصلی، تلفن: 7228639

مراغه:

مرکز فرهنگی ،ثقلین میدان طلوع فجر، تلفن: 2239000

مرند:

انتشارات گلزار ادب خ پروین اعتصامی، تلفن: 2257447

میانه:

رسالت خ سرچشمه، تلفن: 2235011

آذربایجان غربی

چالدران:

رضایی خ ساحلی، تلفن: 3622255

اردبیل:

نمایشگاه دائمی آموزش و پرورش خ امام خمینی رحمه الله تلفن: 2231859

مؤسسه فرهنگی آیة الله مروج خ 30 متری، تلفن: 2248944

مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان تازه ،میدان پاساژ امام حسین علیه السلام، طبقه اول پ 3 تلفن: 3365145

اصفهان:

امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خ چهار باغ، تلفن: 2204933

پخش ،ربیع دولت آباد برخوار، خ مطهری ک داوری تلفن: 5827882

ثامن الائمه، خ چهار باغ جنب مسجد بقية ا... تلفن: 2223539

ص: 206

عکس

ص: 207

مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم) از سال 1361 با هدف «تبیین و گسترش معارف دینی و ارزش های انقلاب اسلامی» با نشر آثاری از «اندیشمندان و فرهیختگان» کار خود را آغاز کرد. پس از به بار نشستن تلاش پژوهشی «واحدهای دفتر تبلیغات اسلامی» انتشار آن را نیز عهده دار شد.

این مؤسسه آثار را در سه گروه مخاطب «تخصصی عمومی کودک و نوجوان» پس از تصویب در «شورای بررسی آثار» با رعایت معیارهایی از جمله: «اتقان و محتوای مناسب نیاز جامعه به موضوع اثر، روشمند بودن تألیف نبودن آثار مشابه در بازار و...» در 16 موضوع اصلی و 60 موضوع فرعی در حوزه اندیشه اسلامی منتشر می.کند. ضمناً مؤسسه فاقد هرگونه درآمد و بودجه دولتی و یا سایر حمایت های مالی است و به صورت خودگردان اداره می شود.

پرافتخارترین ناشر برگزیده کشور

تنها ناشر در كسب مجموعه امتیازهای زیر

(19 نوبت ناشر ،نمونه 41 کتاب برگزیده با 172 امتیاز)

5 نوبت ناشر سال کشوری (1375، 1378 ، 1379، 1382 و 1384) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

6 نوبت ناشر سال حوزه (1377، 1379، 1381، 1382، 1383 و 1384) برگزیده مدیریت حوزه علمیه قم

3 نوبت ناشر سال دانشجویی (1381 ، 1382) و (1384) برگزیده جهاد دانشگاهی

1 نوبت ناشر برگزیده سال قرآن کریم (1383) برگزیده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛

2 نوبت ناشر برگزیده نمایشگاه بین المللی کتاب تهران (1375) و (1381)؛

1 نوبت ناشر جشنواره کتاب آسان (1383) برگزیده سازمان نهضت سواد آموزی

1 نوبت ناشر سال استان قم (1378)؛

141 کتاب برگزیده با کسب 172 امتیاز در جشنواره های مختلف (سال کشوری حوزه دانشجویی ولایت و...)

ص: 208

عکس

نشانی گیرنده

مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی) ابتدای خیابان شهدا، صندوق پستی 917

تلفن: 7742155-0251 :نمابر 7742154-0251

ص: 209

عکس

ص: 210

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109