نوائب الدهور في علائم الظهور

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی – تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعودعلیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حَدیثِ، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تألیف حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین میر جهانی طباطبایی

جلد 1

از انتشارات کتاب خانه صدر

تهران، ناصر خسرو - پاسار مجید تلفن 397696

شناس نامه کتاب :

نام کتاب : نواب الدهور في علائم الظهور

مؤلف : حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید حسین میر جهانی طباطبایی

تیراژ : 3000 دوره

مجلّدات : 1-2 و 3 و 4 در دو جلد

تاریخ چاپ :بهار سال 1369

چاپ از : چاپ خانه خورشید

ناشر : کتاب خانه صدر تلفن 392696

حق طبع برای مؤلف و ناشر محفوظ است.

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس قربانی

ص: 1

جلد 1

اشاره

كتاب نوائب الدهور در آثار و علائم ظهور جزء اول

بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ

بار خدایا ستایش مخصوص ذات پاک یکتای بی همتایی است که هستی تمام جهانیان از هستی تست و توئی هست کننده تمام هستی ها و هر هستی ای بهستی تو قائم و برپا است

خداوند بالا و پستی توئی *** ندانم چه ای ان چه هستی توئی

و دَروَد بی الایش و قیاس مختص گوهر پاك و دُرّه تاب ناك رسالت مخاطب به خطاب لولاک لما خلقت الافلاک ختم رسل و هادی سبل محمّد مصطفى صلى الله علیه و اله و سلم لاسیّما جوهر تاب ناک ولایت باب مدینہ علم و حکمت مدرس مدرس سلونی قبل ان تفقد ولى امير المؤمنين على بن ابی طالب اول وصی بلا فصل نبوی و حضرت خاتم الاوصياء و بقية الكرباء ابى القاسم م ح م د بن الحسن العسكرى عجل الله تعالی فرجه ابد الاباد باد

امَّا بعد

روشن دلان روحانی و برادران ایمانی را مستحضر می دارد نگارنده این اثر بنده

ص: 2

ناتوان شرمنده متمسک که بحبل عترت و قرآن سر سپرده استان ملايک پاسبان حضرت صاحب الزمان ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا محمد حسن مير جهانی طباطبائي محمد ابادى جرقوئى اصفهانی ابن مرحوم میر سیّد على بن مير سيد قاسم غفر الله لى و لهم در این روزگار نا هنجار و دهر غدّاد اتشبار که دود فتنه و فساد ان عالم دین و دیانت را تیره و تار نموده و از گوشه و کنار گرگان خون خوار دندان های خود را برای دریدن قرآن و سنت پیغمر اخر زمان صلی الله و سلم علیه و اله تیز کرده و مصداق فرموده حضرت ولایت مدار امیر مؤمنان علیه السّلام که نسبت بحضرتش داده شد ظاهر گردیده

ليبک على الاسلام من كان باكيا *** فقد تركت اركانه و معالمه

هر اینه باید بر اسلام گریه کنند گریه کنندگان زیرا که از روی تحقیق ارکان و معالم ان متروک شده و از اسلام جز اسمی و از ایمان جز رسمی و از قران جز کهنه شدن چیزی باقی نمانده و درّندگان شیطان صفت هم از هر گوشه و کنار چنگال های خود را برای نابود کردن این اسم و رسم فقط هم تیز کرده و در کمینند که بهر نحو بتوانند اثر ان را محو نمایند غافل از ان که دست قدرت حق ناگهانی برای حفظ آن عنقریب از آستین غیب بیرون خواهد آمد و نقش های انان را نقش بر آب خواهد نمود و حق از باطل جدا و باطل نابود خواهد شد بدلیل عقل و نقل و برهان تدبّر در حالات گذشتگان مماکه صفحات تواریخ حاکی از آن و گذشته آئینه تمام نمای آینده است و بعلاوه تاییدات

ص: 3

غیبیه و اشارات گشفیه بعض از خواص و مربوطين بعالم ماوراء این عالم ماده حاکی از ان است و امیدواریم چند سالی زیاد تر نکشد که حق آثار خود را به تمام معنی نشان دهد

لمؤلف الكتاب

مژده ای دل که صدای جرسی می اید *** عن قریبست تو را داد رسی می اید

منتظر باش کنون تا که وزد باد شمال *** عنکبوتیست به صید مگسی می اید

فجر کاذب بدمید و شب هجران بگذشت *** صبح نا گشته صدای عسسی می اید

باش واقف که پس از وفقه ان طرفه نسیم *** چند روزی به میان بوالهوسی می اید

شاهدی گفت چو رخ تافت شه از خانه قبل *** تا شود مات ز فرزین فرسی می اید

درد از ناله گرا فزون شود اندیشه مکن *** که در آن حال مسیحا نفسی می اید

بار در پرده سخن گفت نمی باید گفت *** کز کجا و و بچه روزی چه کسی می اید

این قدر هست که از دور غباری پیدا است *** در نظر هم چو شهاب قبسی می اید

پرسشی کردم و حیران شدم از جلوه غیب *** گفت خاموش که فریاد رسی می اید

﴿ لَعَلَّ اللَّهَ يُحدِيث بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً ﴾

و جای هیچ گونه تردید و شبهه ای نیست که فساد جهانی را مصلح جهانی اصلاح می کند چنان چه عقل و نقل حاکم به انست و در نزد فرقه ناجیه امامیّه اثنی عشیر به جميعا و جمع بسیاری از اهل سنت و جماعت ان مصلح غیر از وجود مبارک امام دوازدم شیعیان حضرت مهدی ال محمد فرزند صلبی بی واسطه حضرت امام حسن عسكرى علیه السّلام

ص: 4

نمی باشد که پر از غیبت طولانی وقتی که ظلم و جور و حیرت و سرگردانی تمام روی زمین را پر کرده باشد و یأس و نا امیدی قاطبه مردمان را گریبان گیر شده باشد ناگهانی به امر خدا ظاهر می گردد و زمین را پر از عدل و داد می کند و سلسله فخیمه محمّد و ال محمد صلوات الله علیهم اجمعین برای ارشاد و راهنمائی شیعیان و دوستان خود که در دوره غیبت ان حضرت متزلزل نگردند و در ایمان خود ثابت باشند از طریق حق نلغزند نشان ها و علاماتی متنوعه از بعیده و قريبه و خاصّه و عامّه و مشروطه بدائیه و محتومه یقینیّه بیان فرموده اند تا حجت بر ان ها تمام باشد و به علاوه کفار و منافقین و منكرين و منحرفین نیز امتحان کرده شوند تا خبیث از طیّب تمیز داده شود و حق از باطل جدا گردد و حجّت بر همه تمام شود

نگارنده بر حسب تکلیف شرعی بر خود لازم دانستم به قدر استعداد و توانائی خود ان آیات و علامات را که در کتب فریقین متشتت و پراکنده نوشته شده و در دست رس همه کس خصوصا عوام نیست جمع اوری کنم و از خود در صفحه روزگار بیادگار گذارم تا خواص و عوام را تذکره و تبصره باشد بنا بر این با استعانت از خداوند متعال و استمداد از مقام اعلاى ولايت كلیّه الهیّه و استنصار از حضرت بقته الله عجل الله تعالی فرجه از روز پنج شنبه پنجم ماه صفر المظفر سال يك هزار سیصد و هشتاد و سه هجری قمری که همین سال باشد تصمیم بجمع اخبار علائم کردم و ان را در کتابی به نام لوامع النور فى علائم الظهور در سی صد و چهل و یک صفحه

ص: 5

تمام نمودم و تاریخ اتمام آن روز سه شنبه نهم ربیع الاول همین سال بود که مدّت جمع و تالیف ان سی و چهار روز پایان یافت چون ان کتاب عربی بود و عوام از ان بهره مند نمی شدند خواستم ان ها نیز محروم نباشند لذا برای رعایت حق ایشان بلا فاصله از روز چهار شنبه دهم همان ماه شروع کردم بنوشتن کتابی ملفق از پارسی و عربی به نام گنجینه سرور در علائم ظهور و مشغول شدم و تا روز گذشته که روز یک شنبه هفدهم جمادی الاولی سال یک هزار سی صد و هشتاد و سه است چهار صد و چهل و سه صفحه مطابق همین صفحات از ان کتاب را نوشتم که محتوی سیصد و بیست حَدیثِ از خاصه و عامه با تحقيقات و تطبيقات ان چه مقتضى بود متاسفانه در شب گذشته این کتاب لطیف و فرزند شریف در ماشین جا گذارده شد و از دستم رفت و زحمات و بی خوابی های دو سه ماهه برایم باقی ماند چون نحوه ای بود که امیدواری بپیدا شدن ان نداشتم از همین امروز که روز دوشنبه است بنوشتن این کتاب مشغول شدم با طرز شیوا تری که در نظر گرفته ام امید است انشاء الله تعالى با توجهات خاصه ولیّ عصر ارواحنا فداه بر وفق دل خواه تمام شود و در این بار از خطر محفوظ ماند بلکه وسائل طبع آن فراهم شود تا برادران ایمانی از ان

بهره مند شده و مشمول ادعیه صالحه ایشان شوم و توشه ای برای منازل اتیه ام باشد

و این کتاب را مشتمل ساختم بر یک مقدمه و دوازده بخش و یک خاتمه و موسوم ساختم

ص: 6

به نوائب الدُّهور فى علائم الظهور و اتمام ان را از خداوند متعال جلّ جلاله به توجهات حضرت ولیّ ذی الجلال خواهانم ﴿ وَ ما توفيقِى اِلاّ بِا للَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيهِ أُنِیبُ وَ لَاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ باللّهِ العُلَى اَلْعَظِيمِ وَ صَلِّی اللَّه عَلَى محَمدٍ و اله الطّاهِرين ﴾

مُقَدِمَة

پوشیده و پنهان نیست بر قاطبه اهل ایمان و فرقه ناجیه و شیعیان اثنی عشریه که امروز محور عالم امکان و متصرف در کون و مکان و اخرین خلیفه و جانشین خاتم پیغمبران و قطب اسيای زمین و زمان و مربّی جهان و جهانیان به امر و فرمان خدای رحمن هم نام و هم کنیه رحمت عالمیان و صفوت ادمیان محمد مصطفیٰ صلى الله علیه و اله و سلم حضرت حجة ابن الحسن العسكري مهدی منتظر موعود صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه است که بنا بر مشهور در طلیعه فجر روز جمعه پانزدهم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و شش هجری قمری در شهر سامّرا از مادر ستوده سیر خود علیا جناب نرجس خواتون سلام الله عليها متولد شده و بعضی در شب جمعه هشتم ماه شعبان سال دویست و نود و هفت گفته اند و هنگام وفات پدر بزرگوار خود پنج ساله بوده و پس از یک سال از وفات پدر عالی مقدار و به قولی چهار سال در سردابه خانه خودش در سرّ من رأی که سامّرا باشد غائب شده و روز غیبت ان حضرت یک شنبه یا جمعه دهم ماه شوال بوده و از بعض از اخبار مستفاد می شود که در همان روز ولادتش غائب شده چنان چه در حَدیثِ حضرت حکیمه خواتون است که فرموده که من فردای روز ولادت رفتم در خدمت حضرت عسكرى عليه السّلام و او را

ص: 7

تهنیت گفتم پس فرمود ای عمّه او در ودایع خدا است تا زمانی که اذن دهد خدا در خروج او و در حَدیثِ دیگر فرمود ﴿ اِسْتَوْدَعْنَاهُ اَلَّذِي اِسْتَوَدَّ عَتُه ام موسی ﴾ یعنی سپردیم او را بآن کسی که سپرد به او مادر موسی موسی را باو و ان حضرت را دو غیبت بوده اول غیبت صغری و این غیبت بعد از ولادت او بود تا وقتی که دوره نائب خاص داشتن ان حضرت تمام شد و مدت این غیبت شصت و چهار یا شصت و هفت یا شصت و نه سال بوده و شاید این اختلاف ناشی از اختلاف در اول غیبت باشد که ایا بعد از ولادت ان حضرت بوده یا بعد از وفات پدر بزرگوارش و در این مدت نوّاب خاص ان جناب به خدمتش می رسیدند و خواص از شیعیان را به خدمتش می رسانیدند و برایش عرائض و مسائل مردم را جواب می گرفتند و ان ها بسیار بودند لکن معروفین از ان ها که مرجع کل بودند چهار نفر بوده اند عثمان بن سعيد عمرى و محمد بن عثمان و حسين بن روح و على بن محمد سيمرى و این ها متناوبا هر یک بعد از دیگری نائب بودند دوّم غیبت کبری و ابتداء ان از وفات علی بن محمّد سیمری بوده و وفات او بنا بر مشهور منصوص در نیمه ماه شعبان سال سی صد و بیست و نه هجری بوده و ان حضرت او را از وفاتش خبر داد در توقیع مبارک خود به این عبارت ﴿ بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ یا عَلِىّ بْنِ مُحَمَّدٍ السّیمرى اَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَكَ وَ اجْر اخِوانَكَ مِنكَ فَاِنَّكَ مِیّتَ مَا بَيْنَك و بَيْنَ سَتة ايَّام و اجْمَعْ اَمْرَكَ و لا تُوصِ الى اَحَد يَقُومُ مُقَامِکٌ بَعْدَ وَفَاتِک فَقَد وَقَعَتِ الغَیبةُ الْعَامَّةُ وَ لا ظُهُورَ الاّ باذنِ اللَّهِ وَ ذلِكَ بَعدَ طُولِ الامدِ و قَسْوَةٍ

ص: 8

القَلبِ و امتِلاءُ الارضِ جَوراً ﴾ یعنی به نام خدای بخشنده مهربان ای علیّ بن محمّد سیمری بزرگ گرداند خدا مزد تو را و مزد برادرانت را از تو بدرستی که تو تا شش روز دیگر می میری جمع کن کار خود را و احدی را وصی و جانشین خود قرار مده بعد از مرگ خود زیرا که وقت غیبت عامّه رسیده و دیگر ظهوری نیست مگر به اذن خدا و این ظهور بعد از مدت طولانی خواهد بود وقتی که دل ها سخت شود و زمین پُر از جور و ستم شود اجمالاً بعد از وفات على بن محمّد سیمری ان حضرت نایب خاصّی نداشته و نخواهد داشت تا زمان خروج سفیانی بلکه علماء شیعه دوازده امامی را مرجع و نایب عام خود قرار داده و اگر چه جمع کثیری در دوره غیبت کبری تا حال خدمت حضرت مشرف شده اند ولی در حین تشرف حضرتش را نشناخته اند و بعد فهمیده اند یا اگر معدودی هم شناخته باشند مانند مرحوم سیّد مهدی بحر العلوم بنا بر مشهور متواتر و امثال ایشان نه به عنوان نیابت خاصّه بوده پس می توانیم حَدیثِ لعن بر مدّعی مشاهده را پیش از خروج سفیانی حمل بر مشاهده با دعوای نیابت خاصّه کنیم چنان چه جمعی از ملحدین در دوره غیبت کبری این ادّعاء را کرده اند و در عصر حاضر هم بعضی هستند که این ادّعاء را دارند

و بعضی گفته اند که ان حضرت را در دوره غیبت صغری یک زن بوده از اولاد ابى لهب و بعضی هم در دوره غیبت کبری از برای حضرتش زن و فرزندانی قائل شده اند که در جزیره خضراء که بلاد ان حضرتست ساکنند چنان چه علامه مجلسی رحمة الله علیه در سیزدهم بحار و قبل از ایشان

ص: 9

و بعد از ایشان جماعتی دیگر که از آن ها است مرحوم محدّث نوری رحمة الله علیه در دو کتاب عربی و فارسی خود جنة المأوى و نجم الثاقب نقل کرده اند و زن و فرزند داشتن حضرت در عصر غبت عقلا و نقلا محل تردید نیست زیرا که حضرتش کوچک تر سنتی از سنن جدّش خاتم الابناء صلى الله علیه و اله و سلم را ترك نخواهد کرد و در بعضی از اخبار وارد است که در زمان ظهور ان جناب هزار نفر از فرزندان ان حضرت ملازم و در رکاب ان جنابند چنان چه در محل خود ذکر کرده خواهد شد ان شاء الله تعالی

و وقت ظهور حضرتش معیّن و معلوم نیست بلکه سّری است از اسرار الهیّه هر چند اخبار بسیار در علامات ظهور ان حضرت وارد شده چنان چه بیشتر از آن ها را با مدارکی که دارد در این کتاب که معدّ بر ذکر که ان ها است خواهید دید

و در بعضی از اخبار ظهور ان حضرت در سال های طاق از یکی تا نه خواهد بود و روز قیام ان جناب شنبه عاشورا خواهد بود و با این عمر طولانی چون ظاهر شود قیافه ان حضرت تقریبا به چهل ساله می نماید و هفت سال که مانند هفتاد سال باشد سلطنت نمایند و شیخ طوسی و دیگران تا سی صد سال هم روایت کرده چنان چه اخبار ان بیاید پس زن ریش داری در بعضی از اخبار به نام سعیده هاونی بر سر حضرت زند و او را شهید نماید و حضرت امام حسين عليه السّلام در تجهيز و تغسیل و كفن و دفن ان حضرت اقدام فرماید و پهلوی قبر رسول خدا صلى الله عليه و اله در مدینه طیبه ان جناب را دفن نماید - و فعلا سن نازنین ان جناب تا این سال یک هزار و صد و بيست و هفت سالست

ص: 10

و كنیه ان حضرت ابو عبدالله و ابوالقاسم و القاب ان جناب بسیار است و وقتی که ظاهر شود زمین را پر از عدل و داد کند بعد از ان که پر از ظلم و جور شده باشد ﴿ الِلَّهم عَجِّل فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ والمُم بهِ شَعْثَنا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا ووَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا، وَ كَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا، وَ أَعْزِزْ بِهِ ذُلَّتنَا وَ اجْعَلْنَا مِن انْصَارِهِ و اعِوَانِه وَ مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار ﴾

للمؤلف الفَقیر

این دل شوریده را جز شور شه بر سر نباشد *** خاطر افسرده را جز وصل در خاطر نباشد

نا خدای فلک دل از پرده بیرون آ خدا را *** کشتی بشکسته دل را دیگر لنگر نباشد

ای ولیّ منتظر در انتظار وصل رویت *** چون من اشفته دل اشفته ای دیگر نباشد

می ندانم جانب رضوی و یا در ذی طوائی *** لیک می دانم در ان جائی کز ان بهتر نباشد

کاش دانستم کجائی تا بیایم من بسویت *** طاقت صبر و تحمّل در غمت دیگر نباشد

گرچه خار هجرت اندر دیده مشکل کرده کارم *** نشتر مژگانت از این خار مشکل تر نباشد

قطب عالم قلب امكان دُرّة التاج وِلایت *** ای که جز تو در مکان و کون کس محور نباشد

گوشه چشمی به جبران کن شها از فرط احسان *** تا که محزون و پریشان در وصف محشر نباشد

در بیان ایراد و جوابِ دو شبهه سخیفه در این مقدمه

اشاره

مخفی نماند که در این مقام تذکر دو مطلب مهم را لازم دانستم که اگر شبهه کننده اعتراض و ایرادی کرد برادران عوام ایمانی بتوانند از ان جواب گویند و راه اعتراضی برای معترض باقی نماند اوّل راجع به طول عمر ان حضرت و تصرف نکردن مرور

ص: 11

و گردش شب و روز و ماه و سال در بنیه مبارك ان حضرت دوم اعتراض بر غیبت طولانی ان جناب ایراد و جواب این دو شبهه را در ضمن دو مبحث خاطر نشان می نمایم

مبحث اوّل

اشاره

چگونه ممکن است که بشری در این عالم ماده و طبیعت این همه سال ها عمر کند و بر فرض امکان مرور زمان و گردش شب و روز و ماه و سال های زیاد در بنیه او تاثیر نکند و به حال جوانی و چهل ساله باقی بماند و زنده باشد

جواب از این سوال به دو طریقه گفته می شود بلکه بسه طریقه عقلی و نقلی و وجدانی و امّا عقلى محتاج است به تمهید مقدمه ای و آن را نمودار زندگی گویند و از ان تعبیر بطبیعت خامسه می شود در اصطلاح حکماء بدان که بعضی از اشخاص که در این باب اطلاعی ندارند چنین گمان می کنند که قلب ماهیّت و حقایق از محالاتست یعنی هر چیزی و صفتی که به صورت و صفتی افریده شده تغییر کردن ان صفت و صورت محالست و متالهین از ایشان به این امر استدلال کرده و می کنند که لا تبدیل لخلق الله و ظاهر ان اینست که تبدیلی در خلق خدا نیست به ظاهر ان اکتفا کرده و از حقیقت معانی بی خبر مانده اند و این مقدار فکر نکرده اند که هزاران صنایع و بدایع گوناگون به صنع و اراده ربّ العالمین از طبع لطیف بنی ادم فریده می شود چنان که هیچ یک از آن ها به دیگری نمی ماند ﴿ وَ اَللَّهِ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ ﴾ یعنی خدا می افریند و افریده است شما را و ان چه را که عمل می کنید برگ توت است به تدریج که گردد اطلس دیگری گفته

ص: 12

ماه ها باید که تا یک پنبه دانه ز اب و گل *** شاهدی را حُلّه گردد یا شهیدی را کفن

بُلّورِ بان لطافت از علف قلی خاکستر شده و سنک كثيف به عمل می اید و حقیقت اوّلیه خود را از دست می دهد و حقیقت ثانوی پیدا می کند و امثال این ها از اندازه بیرون است که قطعا صورت و صفت اولیه خود را از دست داده و حقیقت ثانویه پیدا کرده و هیچ نشانی از صورت و صفت اولیّه در ان دیده نمی شود و همچنین ارکان چهار گانه مزاج انسانی و غیره که اب و خاک و اتش و باد باشد صورت ابی و خاکی و اتشی و بادی ان به نحوی تبدیل شود کہ حقیقت و اثار و صفات اولیه خود را بالمره از دست می دهد و نسبت به موالید سه گانه از معدن و نبات و حیوان به صورت ها و صفت ها و حقيقت های مختلفه ای تبدیل می شود که از ماهیت و حقیقت اولیّه ان هیچ اثار و نشانی پیدا نیست پس چون اب و اتش و باد و خاک که هر یک از این دو با هم ضدند و جمع نمی شوند یعنی آب با اتش جمع نمی شود و باد با خاک هر گاه به میزان اعتدال با یک دیگر ممتزج گردد و به واسطه مناسبت طبع و تشاكل صورت به لطف تدبیر به تدرج با هم تماس گرفته صبور کردند و سورت اولیّه ان ها شکسته شود حقیقت و طبیعت اولیّه ان بالمّره از بین می رود و هر ان چه متعلق به زمان و مکان است مَلَک صفت شود و شایسته عالم بالا كه ملكوت و جبروتست گردد و چون ارکان با هم الفت گرفتند ضدیّت از بین می رود و مزاج کلّی که یک چیز شوند به نحوی که هیچ یک از مَلَک و بشر نتوانند ان ها را از یک دیگر جدا کنند هیچ نوعی از تدابیر سر و صورت ابی و خاکی و اتشی و بادی از ان ها بر داشته شود ظاهرا و باطنا و طبیعت و قوت پنجمی بر خلاف اول از میان این چهار تولید گردد

ص: 13

که نه گرم باشد نه سرد و نه تر باشد و نه خشک و نه کثیف و نه لطیف و نه ثقیل و نه حفیف و نه نر و نه ماده پس این چنین چیزی بالضروره از حدّ اشیاء مكانی و زمانی بیرون آمده و چون نه مکان باشد و نه زمانی پس او را ضدّیتی نباشد و معتدلی باشد حقیقی چنان چه قطعا فسادی در ان راه نیابد و چنین چیز را نه روحانی مطلق توان گفت و نه جسمانی مطلق زیرا که روحی است مجسم و جسمی است مروّح چون کثافت ترابی از ان بر خواست روحانی شد و چون لطافت سه عنصر دیگر از او بر خواست جسمانی شد اکنون روح او چون جسم او است و جسم او چون روح او هم صفات ملکی دارد و هم صفات بشری پس به قوت روحانی ملکی تصرف در عالم طبع و مادة و اعضاء و اجزاء ان كند و به قوت جسمانی بشری در عالم طبیعت و ماده و اعضاء و اجزاء ان مکان سازد و با اجسام و اجساد قرار گیرد و قائم ماند مادام که بقاء عالم باشد و حکماء چنین طبیعت را طبیعت خامسه خوانند چنان چه سرشت بهشت و مزاج مردم بهشت هم از طبیعت خامسه است هم چنان که در این دنیا امّهات را می بینم که به واسطه مناسبت طبع با یک دیگر اتصال یافته اند و مرکّب شده اند هم چنین موالید را نیز سبب ترکیب و جود همین نسبت طبیعی بیشتر نیست نه ان که از روی صورت مناسبند و جرم مزاج جزئی دارند و اعتدال مزاجی تا از این سبب فناپذیر باشند ولی چون مزاج بهشت و سرشت او مزاج کلّی و اعتدال حقیقی است چنان چه خداوند متعال در صفت ان فرموده ﴿ لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَ لاَ ز مَهْرٌ يُرَا﴾ چون زمانی و مکانی نیست پس از افتاب و گرما و سرما بری باشد از این جهت ابدی است - و اگر مدّعی بگوید که چون اهل بهشت همین زنان و مردان خواهند

ص: 14

بود پس اولاد اوردن ایشان ضروری است و اولاد عالم به عالم کون و فساد تعلق دارد جواب می گوئیم پس از ان که گفته شد که ارکان وجود نه علوی بود و نه سفلی که نر و مادّه باشد مقتضی اولاد اوردن در ان موجود نیست - و هم چنین اگر مدّعی ایراد کند که در بهشت خدا وعده نعیم داده به قول خود که فرموده ﴿ وَ فاكِهَةً مِمَّا يَتَحَيَّرُونَ و لَحمُ طَيْرٌ مِمّٰا يَشْتَهُونَ ﴾ اگر شخص مبتلا به عذاب گرسنگی و تشنگی نگردد از طعام و شراب بهشت هیچ لذت نمی برد و هر کجا دخل بود به ضرورت نیز خرج هست و خرج تابع دخل است و خود همین صفت عذابیست که تعلق به عالم کون و فساد دارد و لازمه ان فنا است و با جاوید بودن در بهشت سازش ندارد -

جواب می گوئیم قوای چهار گانه وجود که عبارت از جاذبه و هاضمه و ماسکه و دافعه باشد تا وقتی که بر قرار خود باشد به قدر قوت خود جاذبه لطیف طعام و شراب را از معده کند جذب می کند و به وجود می رساند و قوه ماسکه در وجود نگاه می دارد و قوه ماسکه به معاونت قوه جاذبه طبخ و تحلیل می دهد و از معده می گذراند و قوه دافعه از او جدا و دفع می کند و تا چنین باشد از بلای دخل و خرجی که گفتید ایمن نباشد و عذاب گرسنگی و تشنگی به وجود او زحمت دهد و چون غذا نیابد حرارت غریزیه به قوّت جذب کند و رطوبت وجود را به کلّی بر چیند و بخورد و در وجود ایجاد فسادی کند که به تلف شدن انجامد و به این سبب طوری شود که قوای چهار گانه وجود هم به فعل و هم به صورت بر ضدّ و خلاف یک دیگر افتند چنان چه مصلح الدین شیرازی هم گفته چار طبع مخالف سرکش *** چند روزی

ص: 15

شوند با هم خوش *** گر یکی زین چهار شد غالب *** جان شیرین در اید از قالب

امّا چون قوای چهار گانه از حدود عنصریّت بیرون آمدند و اتّحاد کلّی پذیرفتند و به صورتی و صفتی دیگر مبدّل شدند و به حقیقت دیگری پیوستند قوت جاذبه از کجا برقرار خود می ماند که بتواند رطوبت های وجود را بخورد و وجود در عذاب گرسنگی و تشنگی مبتلا شود و هم چنان که گفته شد چون وجود چهار عنصرش امتزاج کلّی یافتند و یک چیز دیگر شدند بر خلاف ان چه که بودند هم به صورت و هم به طبیعت پس رطوبت های وجود از کجا باقی مانده که قوّة جاذبه جذب کند و به هلاکت انجامد و چنان چه گفتیم وجود اهل بهشت هم روحانی بود و هم جسدانی یعنی طبیعت خامسه باشد پس از وجود و عدم شراب و طعام چه تفاوتی در وجود صاحب طبیعت خامسه رو می دهد تا سبب تغییر و تبدیل او شود بلى لذت طعام و شراب برای صاحب طبیعت خامسه نظیر لذت بردن از استشمام بوی خوش است به مشام بو کننده که هر گاه ببوید لذت می برد و اگر هم نبوید زحمت و ازاری نمی بیند پس کسی که ارکان وجود او به مرتبه طبیعت خامسه رسید و معتدل حقیقی شد در عالم کون و فساد چیزی نمی تواند با او برابری کند و مغلوب و نا چیزش کند پس به این سبب بر همه چیز ها غالب شود و به همین سبب دوام و بقا دارد

چون این مقدّمه دانسته شد می گوییم اگر مزاج معتدل حقیقی و دارای طبیعت خامسه شد حوادث و عوارض زمانی و مکانی در ان تاثیر نمی کند و بادوام

ص: 16

و جاوید می ماند و عمر او طولانی می شود ولی اعتدال در این نشاه دنیا یا وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد منحصر است در صنع اول یعنی اوّل چیزی که افریده شده و امّا سایر اشیاء اعتدال شان حقیقی نیست بلکه اضافی است و اعتدال اضافی بر هشت قسم است که به اضافه اعتدال حقیقی نه قسم می شود اگر میل های عناصر چهار گانه با یک دیگر متساوی شد به این معنی که به حسب حجم و کمّ و کیف و شدت و ضعف ان معتدل حقیقی است که در خارج وجود ندارد و اگر میل هاشان مساوی نشد به اعتبار نوع در خارج و داخل و به اعتبار صنف در خارج و داخل و به اعتبار شخص در خارج و داخل و به اعتبار عضو در خارج و داخل هشت قسمت می شود اوّل به اعتبار نوع نسبت به انواعی که خارج از انست پس مزاج شخصی که لیاقت دارد برای هر شخصی از اشخاص انسان از حیث انسانیت لیاقت آن بیشتر است از غیر نوع انسان زیرا که عنصران مناسب اثار مطلوبه انست دوّم به اعتبار نوع است قیاس به انچه داخل در آن نوع است در بهتر و نیکو تر بودن کمالات آن از نوع خود زیرا که در نوع انسان ان شخصی که مزاج او تمام تر و به اعتدال حقیقی نزدیک تر است سزاوار تر است به اعتدال نوعی سوّم اعتدال صنفی یعنی صنفی از نوع نسبت به سایر اصناف ان نوع امتیاز داشته باشد به صفتی که عارض او می شود قیاس به ان چه خارج از او است مانند مزاج شخصی از اشخاص هندی الیق باشد از سایر اصناف نوع خود به نوعی که اگر از میان صنف خود بیرون رود در صنف دیگری از نوع خود از صنف خود شمرده نشود چهارم

ص: 17

اعتدال صنفی قیاس به ان که داخل در ان صنف است مثل مزاج شخص هندی که اعتدال هندی در او تمام تر است سزاوارتر است بان صنف از حیث اعتدال مزاج باقی افراد هندی زیرا که حال او نیکوتر است در ان چه برای آن افریده شده و این اعتدال حاصل نمی شود مگر برای کسی که در حاقّ وسط میان دو طرف مزاج صنفی واقع شده پنجم اعتدال شخصی قیاس به ان چه خارج از شخص است و داخل در نوع و صنف خود پس به درستی که حراج این شخص از حيث شخصيّت او الیق است از مزاج سایر اشخاص دیگر از صنف خود ششم اعتدال شخصی نسبت به داخل خود و احوال خود در پیش خودش زیرا که مزاج شخص در بهترین حالش الیق از مزاج های او است در سایر احوالش هفتم اعتدال عضوى قياس بسایر اعضا زیرا که مزاجی که از برای این عضو است لایق تر است به ان از مزاج های سایر اعضاء هشتم اعتدال عضوی قیاس به احوال همان عضو در نفس خود و ان در بهترین حالاتش لایق تر است از مزاج های او در سایر احوالش

پس از تمهید این مقدّمات بدان كه اعدل الامزجه در میان همه مزاج ها مزاج انسانست که ان اقرب باعتدال حقیقی است زیرا که مزاج هر نوعی معتدلست نسبت بخودش لكن نسبت به اعتبار مزاج های انواع اقرب از همه ان ها به اعتدال حقیقی مزاج انسان است زیرا که نفس ناطقه ای که به ان تعلق دارد اشرف و اکمل است که به انسان عطا شده و سایر انواع فاقد آنند نه از باب به بخل در افاضه

ص: 18

مبدء بلكه به حسب استعداد قابلیّات است و همین خود دلیل است که استعداد انسان به حسب مزاج او شدید تر است از مزاج های غیر انسان و به همین جهت است که مزاج او اقرب است به اعتدال حقیقی زیرا که اشرف الامزجه است و در میان نوع بشر على المذکور کسی که اعتدال خراج او از همه نوع خود بیشتر و هم چنین در اصناف و اشخاص و اعضاء خود به اعتدال حقیقی نزدیک تر است و دوام و بقاء او بیشتر و عمر او دراز تر و از هر گونه حادثه و خطری بر کنار تر است لذا حوادث زمانیه و مکانیه با او ضدیت نمی تواند بکند و در دوره خود تا اخر عمر دنیا زنده می ماند تا چه رسد به هزار سال و دو هزار سال و سه هزار سال و هر چه بالا تر و بودن چنین شخصی به چنین صفات ممکن است و محال نیست - باری به تقریر این دلیل عقلی راه تفکر را نشان دادم تدبّر تا بیابی

و امّا دليل نقلى

بدان که قبلا تذکر داده شد که سر نازنین حضرت بقیه الله تا اين سال تقریبا یک هزار و صد و بیست و هفت سال است پس از بیان برهان عقلی برای درازی عمر ان جناب برای رفع استبعاد و جواب اهل شبه به تقریر برهان نقلی می پردازم و خاطر نشان می نمایم که طولانی بودن سن و درازی عمر ان جناب و بقاء ان حضرت نا این زمان امری نیست که از زمان ادم ابو البشر تا این زمان بی نظیر و بی مثل و مانند باشد مّعرمین از جنس بشر در روی زمین از قرن های گذشته تاکنون زیاد بوده اند و در قران مجید

ص: 19

و كتب اخبار و اثار و تواریخ و سیر متداوله در میان ارباب مذاهب و ملل و نحل جهان بسیار است اگر بخواهم اسامی ان ها را احصا کنم کتابی جداگانه لازم دارد لذا برای نمونه به ذکر چند نفر از آن ها اشاره می کنم و باقی را محول می کنم به كتب فریقین از تواریخ و سیر از قبیل کامل ابن اثیر و تاریخ طبری و مروج الذهب مسعودى و روضه الصفا و ناسخ التواریخ و جيب السّير و از كتب اخبار فرقه ناجيه كمال الدين و تمام النعمه ابن بابويه و سیزدهم بحار علامه مجلسی و الزام الناصب حائری یزدی و یاقوت احمر شيخ على اكبر نهاوندى و امثال این ها علاقه مندان به ان ها مراجعه فرمایند و اشخاصی را که از معمرین در این کتاب یاد آوری می کنم از این قرار است

اوّل از معمّرین ادم ابو البشر است که به مقتضای روايات نه صد و سی سال عمر او بوده و بعضی زیاد تر نوشته اند

دوّم شیث هبة الله است که نه صد و دوازده سال سنّ او بوده است

سوّم نوح پیغمبر است که دو هزار و پانصد سال سنّ او بوده است

چهارم ادریس پیغمبر که نه صد و شصت و پنج سال سنّ او را نوشته اند

پنجم سلیمان بن داود است که هفت صد و دوازده سال داشته

ششم عوج بن عناق است که سه هزار و پانصد سال داشته

هفتم ضحّاک است که عمر او یک هزار سال بوده

هشتم عمر و بن عامر مزیقیا است که عمر او هشت صد سال بوده

ص: 20

نهم فریدون عادل که عمر او از هزار سال متجاوز بوده است

دهم پادشاهی که احداث مهرگان را کرده دو هزار و پانصد سال عمر کرده

یازدهم گرشاسب بوده هفت صد و پنج سال در دنیا عمر کرده است

دوازدهم رستم بوده که شش صد سال عمر کرده

سیزدهم زال بوده که شش صد و پنجاه سال عمر کرده است

چهاردهم شّداد بن عاد بوده که هفت صد سال عمر کرده است

پانزدهم لقمان بن عاد بوده که سه هزار و پانصد سال عمر کرده

شانزدهم عزیز مصر بوده معاصر حضرت یوسف هفت صد سال عمر کرده

هفدهم دو مغ پدر ریّان بوده سه هزار سال عمر کرده است

هیجدهم ریّان بن دومغ پدر عزیز مصر یک هزار و هفت صد سال عمر کرده

نوزدهم عبيد بن شريد جرهمی معروف سی صد و پنجاه سال عمر کرده

بیستم رزیث بن ثملا از حواریین حضرت عیسی که تا زمان خلافت عمر بن الخطاب حيات داشته

عدّه معمرین در دنیا زیاد بوده که عمر ان ها طولانی بوده مراجعه به کتاب های نام برده و امثال ان کنید و از معمرین معاصر یکی به نام سیاخان در شیراز بود که مکرو نگارنده او را دیده بودم و با او صحبت کرده بودم وقتی از سن او سؤال کردم گفت نمی دانم ولی من هجده ساله بودم که فتحعلی شاه قاجار بتخت سلطنت قرار گرفت و در زمان سلطنت

ص: 21

رضا شاه پهلوی او را از شیراز انتقال داده به شهرها می گردانیدند و در بازارها از مردم پول می گرفتند بعد نفهمیدم او را کجا بودند و چه شد

و از معمّرين معاصر سید ابو طالب موسوی است که در صفحه دهم روزنامه اطلاعات شنبه نهم شهریور ماه یک هزار و سی صد و چهل و دو خورشیدی شماره یازده هزار و یک صد و هفتاد و نه و صفحه دهم همان روزنامه صادره یک شنبه دهم شهریور ماه همان سال در شماره یازده هزار و یک صد و هشتاد در دو شماره به تفصیل شرح حالات او را نقل کرده هر چند حکایت ان مفصل ولی چون جنبه تاریخی دارد عين عبارات ان را در این کتاب درج می کنم

سر مقاله به قلم درشت نوشته بود -مرد ذو القرنین بعد از سید علی صالح کوتاهی پیرمرد صد و هشتاد ساله مرد ذو القرنین ایران در اعماق جنگل های فارس زندگی می کند احتمال می رود که وی کهن سال ترین مرد قاره اسیا باشد

می نویسد خبرنگار ما در مرودشت می نویسد شنیدم در یکی از دهات اطراف ارسنجان فارس که در اعماق بیشه زارها و جنگل انبوه قرار گرفته است پیر مرد کهن سالی زندگی می کند که در حدود دو قرن از سن و سالش گذشته و ریاست یک ایل چندین صد نفری را به عهده دارد و افراد این ایل همه از فرزندان اویند و نوه و نتیجه های وی می باشند پرسان پرسان سراغ او راگرفتم فهمیدم که محلّ سکونت این پیرمرد دو قرنی قریه (بکعدان) است که راهی بسیار صعب العبور و پر مخاطره دارد چون به جز اتومبیل جیپ

ص: 22

اقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان وسیله دیگری برای حرکت به طرف قریه (بکعدان) نبود تا مرا به محل سکونت سید ابو طالب موسوی مرد ذو القرنين برساند از ایشان تقاضای ما همکاری کردم ولی شهر دار ارسنجان لبخندی زد گفت مگر ممکن است با اتوموبیل جیپ راه پر مخاطره و کوهستانی قریه (بکعدان) را که در اعماق بیشه زارها و جنگل های انبوه است طی کرد مگر امکان دارد به این پیرمرد که در حدود دو قرن زندگی کرده و اغلب ساکنین این حدود دو قرن زندگی وی را افسانه می دانند دست یافت تا به حال اگر کسی قادر بود به محل سکونت سید ابو طالب موسوی مرد ذو القرنین راه باید رفته بود و می گفت چندین وقت پیش عدّه ای که از طهران به ارسنجان آمده و از وجود چنین پیر مرد اطلاع حاصل کرده بودند تصمیم گرفتند به قریه بکعدان محل سکونت سيد ابو طالب پیرمردی دو قرنی بروند و از او سر گذشت و خاطرات شیرین و اطلاعاتی کسب کنند هر چند مخاطرات و سختی های راه بکعدان را گوش زد انان کردم توجهی نکردند و عازم ان مقصد شدند ولی نه تنها به مقصود نرسیدند بلکه پس از چندین شبانه روز سرگردانی در انبوه جنگل و اعماق کوهستان در حالی که از فرط خستگی و گرسنگی ناشی از گم شدن در جنگل رمقی

نداشتند دست از پا دراز تر مراجعت کردند شهردار ارسنجان به من توصیه کرد بهتر است این خیال خام را از سر بیرون کنی و از دیدار این پیر مرد کهن سال صرف نظر نمائی ولی به هر ترتیب بود با نیرنگی دوستانه اقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان را حاضر به این سفر پر مخاطره کردم و سه ساعت بعد از ظهر بود که باتفاق ایشان و اقای احمد ابراهیمی یکی از دوستانم و اقای سروان فرهاد

ص: 23

نعمت اللهی که گویا برادر آقای نعمت اللهی شهردار ارسنجان بوده و چهار نفر دیگر از ارسنجان به طرف قریه بکعدان حرکت کردیم کاروان ما هشت نفر بود چون معبر ما در منطقه حظرناک و جنگلی و کوهستانی بود دو نفر تفنگ دار نیز کاروان هشت نفری ما را همراهی کرد نمی دانم فاصله ارسنجان تا قریه محل سکونت مرد ذو القرنین چه مسافتی بود ولی پانزده کیلومتر با اتومبیل جیپ در جاده مسطح طی کردیم و وارد قسمت صعب العبور جنگل شدیم از ان ببعد سرعت و حرکت ما در حدود ساعتی ده کیلومتر و حتی کم تر بود رفته رفته هوا تاریک می شد و اتومبیل به سختی پیش می رفت گاهی ناچار بودیم پیاده شویم و اتومبیل را در طی کردن این جاده صعب العبور كمک کنیم و به اصطلاح هل بدهیم پس از این که چندین بار در اعماق جنگل راه را گم کردیم مقارن نیمه شب اتومبیل در میان جنگل کوهستانی از پیش رفتن باز ماند همه پیاده شدیم و ناچار شب را در میان جنگل گذراندیم و دو نفر تفنگ دار به نگهبانی پرداختند وقتی هوا روشن شد به طرف قریه بکعدان به راه افتادیم و پس از طی مسافتی طولانی در حالی که همه افراد کاروان ما نگران و خسته و گرسند و تشنه پیش می رفتم ناگهان پیر مردی که به نظر ما هفتاد یا

هشتاد ساله می رسید با چشمان ریز و صورتی سرخ و موهای انبوه در فاصله ده پانزده متری ما از پشت درختی پیدا شد قیافه ظاهری این پیرمرد قوی هیکل باستثنای لباس هائی که پوشیده بود مانند مردم جنگل نشین عصر حجر بود وقتی از او سراغ سید ابو طالب را گرفتم با لهجه محلّی غلیظی از همان فاصله ده پانزده متری گفت شما بی راهه امده اید و با دست اشاره کرد به سمت راست ما و گفت از ان طرف بروید ان وقت بدون این که دیگر حرفی با ما بزند در اعماق

ص: 24

جنگل ناپدید شد ما هم از همان سمتی که نشان داده بود به راه افتادیم و بعد از ان که تمام عرض جنگل را طی کردیم نزدیک ظهر به دشت وسیعی که اطراف ان را تپه های برزگ و کوچک احاطه کرده بود رسیدیم باز هم مسافتی طولانی طی کردیم و کمی از ظهر گذشته بود که از دور چندین سیاه چادری دیدیم و به ان طرف روانه شدیم وقتی رسیدیم ده پانزده سیاه چادر بزرگ دیدیم که در کنار یک دیگر بر پا شده بود و افراد یک ایل در این چادر ها زندگی می کردند ابتدا تمام ساکنین چادرها بیرون ریخته و ما را بر انداز کردند و ان وقت یک باره همه ان ها به داخل چادر ها رفتند در این موقع که ما مبهوت مانده و به این وضع چادر نشینان می اندیشیدیم پیرمردی کوچک اندام با ریش های حنائی و چشمان ریز در حالتی که عمامه سیاه غبار الودى به سر داشت از بزرگ ترین چادر ها خارج شد و به طرف ما آمد فهمیدیم که افراد چادرنشین در چادرها مخفی شدند و این پیرمرد را به نمایندگی از طرف خود نزد ما فرستاده اند پیر مرد که آثار کهولت از صورت و رویش اشکار بود در حالی که عبارات و کلمات را به سختی ادا می کرد جلو امد و پرسید که شما کیستند و این جا چه می خواهید فهمیدیم که این پیرمرد کهن سال همان سید ابو طالب موسوی مرد ذوالقرنین است جلو رفتم و دست استخوانیش را بوسیدم پیر مرد دستش را پشت گوشش حایل کرد و به لهجه محلّی گفت چی می گی فهمیدم که کهولت بی اندازه قدرت بیان و قوه شنوائی را از او سلب کرده است و به سختی می تواند بشنود مجددّا با صدای بلند سلام کردم جواب سلام را داد و بی مقدمه گفت من سلطان جنگل و شیر صحرا هستم شما این جا چه می خواهید و چه می گوئید گفتم ما به زیارت شما امده ایم سری تکان

ص: 25

داد و گفت منظورتان چست گفتم چون مردان مسن مورد توجه مردم هستند و سرگذشت و خاطرات آن ها برای دیگران جالب است ما امده ایم شرح زندگی شما را که می گویند در حدود دویست سال از سنّ شریف تان گذشته است از زبان خودتان بشنویم و برایمان تعریف کنید که چه چیزی باعث طول عمر شما شده است سیّد ابو طالب مرد ذو القرنين کمی فکر کرد و سری تکان داد و گفت پس بفرمائید پرسیدم پس بچه ها و سایر چادر نشینان کجا رفتند لبخندی زد و گفت ترسیدند و مخفی شدند ان وقت دستش را به طرز مخصوصی بالای سرش برد و با این علامت عدّه زیادی از چادر ها بیرون امدند و در اطراف ما حلقه زدند و کرنش کنان شروع به پذیرائی گردند از داخل یکی از چادر ها فرش نمدی اوردند و در سایه درختی کنار چادر ها گستردند نشستیم و پیر مرد دو قرنی هم در صدر مجلس نشست پس از احوال پرسی معمولی از او خواهش کردم که از سرگذشت زندگی خود و خاطرات گذشته اش برایمان تعریف کند مرد ذو القرنين با همان لهجه محلّی و زبان لکنت دارش گفت گذشته ها گذشته است گفتم البته این درست است ولی همیشه انسان از گذشته ها می تواند برای اینده اش عبرت گیرد اینده که نیامده است سید ابو طالب گفت اگر این طور است من هم برای تان تعریف می کنم ان وقت با لهجه تحکم امیزی رو به یکی از فرزندانش کرد و گفت سیگار من هم سیگار برایش اتش زدم و تعارفش کردم پس از این که چند پک سیگار زد جا به جا گفت حوادث بسیاری در زندگی من اتفاق افتاده است که چون توجهی چندان نداشتم و مورد علاقه ام نبود از خاطرم محو شده است فقط

ص: 26

این قسمت از خاطراتم را که برای تان تعریف می کنم مورد نظرم بود و هیچ گاه فراموشم نمی شود ان وقت به صحبت خود ادامه داد و گفت یادم می اید که جوانی برومند بودم در حدود نوزده یا بیست ساله و به اتفاق پدرم برای زیارت شاه زاده حسین به سعادت آباد رفتیم نزدیک ظهر بود که عدّه سواری به سعادت اباد امده گفتند ما مامور دولت هستیم و امده ایم که به تمام ولایات ابلاغ کنیم که چند روز دیگر اعلی حضرت قدر قدرت فتحعلی شاه قاجار به تخت سلطنت جلوس می کند و همه رعایا بایستی که جشن بگیرند

اجمالا حکایت او مفصل است تا این جا که مربوط به مقام بود شرح داده شد و بقیه چون با مطلبی که محل حاجت بود سازش نداشت لذا از نقل ان صرف نظر شد

و امّا دلیل وجدانی

ان که ما نظر می کنیم در اجناس مواليد ثلاثه جماد و بنات و حیوان می بینم در خلقت و صفات و حالات انواع هر جنسی از ان ها اختلاف بسیار و تفاوت بی حدّ و شمار دیده می شود از هر جهت و به همه جهت که از ان جمله است مدت و بقاء ان ها در دنیا که بعضی از ان ها کم دوام و بعضی متوسط و بعضی مدت های زیاد بسیار طولانی دوام دارد و باقی می ماند پر واضح است که همه با هم دیگر یکسان نیستند بلکه متفاوتند در میان جمادات می نگیریم می بینیم بعضی از سنگ ها دوامش از بعضی دیگر زیاد تر است با این که همه ان ها مولود از زمین اند و تابش افتاب و ماه و گردش شب و روز بر ان ها

ص: 27

به یک نحو است بعضی از ان ها سال های بسیار و قرن های بی شمار به حالت خود باقیست و بعضی به مدت کمی سورت او شکسته و به خاک تبدیل می شود یاقوت سنگ است هزار سال بماند به حالت یاقوتی باقی است الماس پنج هزار سال یا زیاد تر می ماند حالت و صفت و حقیقت یاقوتی و الماسی خود را از دست نمی دهند یا مثلا فلزات هر یک از ان ها برای خود حقیقت و صفت و خاصیتی دارند طلا هزار سال زیر خاک بماند به حالت و صفت با حقیقت طلائی خود باقی است به هر حالی که بوده به همان حال می ماند نقره ماسکه خود را از دست می دهد خاک می شود اهن و مس نابود می شود و هكذا باقی فلزات هیچ کدام یک از ان ها در دوام و بقا و سایر اثار و صفات و خاصیت و طبیعت با یک دیگر مساوی نیستند در صورتی که همه از یک زمین به وجود امده اند چوب مدتی زیر خاک بماند نابود می شود و اگر همان چوب را زقال کنند جنبه جوهری پیدا می کند و باقی می ماند

و بر همین قیاس است نباتات از گیاه ها و گل ها و اشجار مثلا در باغی اقسام گل ها و اقسام اشجار تربیت شده و از یک اب مشروب و تحت تربیت یک با غبان و تابش افتاب و ماه و گردش لیل و نهار بر ان ها یکسان است بعضی از آن ها در چهار فصل سال همیشه سبز و خرم است و طراوت و خضرت و نضرت و بهجت و بهاء خود را از دست نمی دهد و بعضی در فصل زمستان مانند چوب خشک شود و بعضی اصلا اثاری از ان باقی نمی ماند و بعضی از اشجار هزار ها سال دوام دارد و بعضی در مدت کمی خشک و نابود می شود

و هم چنين است حيوانات و طيور و حشرات الارض باقسام ها بعضى عمر هاشان

ص: 28

دراز و طولانی و بعضی متوسط و بعضی کوتاه است مثلا بعضی از کلاغ ها هزار سال و متجاوز عمر می کنند کرکس که به عربی ان را نسر گویند که عبارت از مرغ مردار خوار باشد هزار سال عمر می کنند قوّه شامّه ای دارد که از مسافت چهار صد فرسخ بوی مردار را می بوید و قوه باصره یعنی حدّت و تیزی بینائی چشم او به نحویست که از چهار صد فرسخی مردار را می بیند و سرعت حرکت و پرواز او به قدریست که میان مشرق و مغرب را یک روز طی می کند

و هم چنین است انسان که عمر کردن افراد ان متفاوتست نیز و همه بیک حال نیستند اهل بعضی از مناطق عمر هاشان دراز تر و بعضی کوتاه تر بنیه مزاجی بعضی قوی تر و بعضی ضعیف تر حتی ان که استخوان های مرده های ایشان بعضی هزاران سال در زیر خانه نمی پوسد و بعضی از ایشان در مدت سه سال و چهار سال خاک می شود خلاصه بشر هم مانند معادن است که بعضی از ان ها دوامش بیشتر و بعضی از ان ها متوسط و بعضی کم تر پس طولانی بودن عمر حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه و تصرف نکردن گردش لیل و نهار در بنیه وجود نازنینش امری بی سابقه و غریب و عجیب نیست

مبحثِ دُوّم

اشاره

در بیان جواب شبهه کسی که می گوید اگر امام زمان حیات دارد و زنده است چرا مانند سایر ائمه در میان مردم ظاهر نیست یا این که در ظهور او رفع فساد می شود و مستلزم قطعی شدن احکام واقعیّه الهیه است چرا غائب شده که از غیبت ان جناب اطمینان

ص: 29

از صحت عمل برداشته شود و مستلزم عمل کردن از روی شك و ظن باشد و تکلیف قطعی یقینی خود را ندانند و رفع شبهه از مردم نشود و هر کسی از هر گوشه ای برای خود ادعائی بکند و مردم را در حیرت و سر گردانی بیندازد

در جَواب از این شبهَه

گفته می شود که خدای تعالی خلق را برای هدایت و راهنمائی به سوی خود افرید و اَبا دارد مگر این که حکم خود را ظاهر کند و امر خود را اشکار فرماید و حجت خود را بر بندگان تمام کند و اسرار و حکمت های خود را به ان ها بفهماند چنان چه در کلام مجید خود در ایات چندی به ان اشعار فرموده از ان جمله ایه مبارکه ﴿ وَ مَا كَانَ اَللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ اذ هَذَا هُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ ﴾ یعنی نمی باشد خدا که گم راه کند گروهی را پس از ان که رهنمایی کرده باشد ایشان را تا واضح شود برای ایشان ان چه را پرهیز کنند و در ایه دیگر می فرماید ﴿ وَ عَلَيَّ اَللَّهُ قَصْدُ اَلسَّبِيلِ ﴾ یعنی بر خدا است نمودن داده راست را و در ایه دیگر می فرماید ﴿ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ انَّ عَلَيْنا جَمْعُهُ وَ قِرانَهُ فَاِذا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قِرانَهُ ثُمَّ ان عَلَيْنَا بَيانَه ﴾ یعنی حرکت مده به قران زبانت را تا شتاب کنی در ان به درستی که بر ما است فراهم اوردن آن و خواندنش پس چون خواندیم ان را پیروی کن خواندن ان را پس به درستی که بر ما است بیان کردن آن پس برای همین جهت خدا پیغمبران فرستاد تا حجت هایی باشند بشارت دهنده به ثواب و بیم دهنده از عذاب و اختیار کرد برای خود خلیفه ها و هدایت کنندگانی را که فیض خود را به واسطه ان ها به بندگان خود

ص: 30

برسانند تا حجتی بر مردم باقی نمانده بر خدا و حق را از باطل بشناسند و در کار خود بینا باشند و وظیفه میان خود و خدا را بدانند و کیفیت توجه به خدا را با نیت پاک و باطن صاف آگاه شوند و نخواسته است خدا که احدی از بندگان خود را مجبور کند پس ان ها را ملزم به تكليف و مجبور به ایمان اوردن نکرده تا هر که هلال می شود به حجت و دلیل هلاک شود و هر که زنده می ماند به حجت و دلیل زنده بماند چنان چه فرموده است ﴿ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ ﴾ هیچ اكراهی در دین نیست و هدایت از گمراهی واضح شده و شبهه ای نیست که آن هایی که دعوت الهی را از داعی الى الله می شنوند از سه دسته بیرون نیستند یا کسانی هستند که به صافی و طینت و باطن خود می پذیرند و اطاعت می کنند و ابداً مخالفتی ندارند یا کسانی هستند که نمی پذیرند دعوت را و نافرمانی و مخالفت می کنند و هرگز حاضر به فرمان برداری نیستند در هیچ حالی با کسانی هستند که بعضی از ان ها اطاعت می کنند و اما بعضی مخالفت می کنند و این دسته بر دو قسمند یا بیش تر از ان ها مطیعند و كم تر از ان ها نافرمانی کنند و یا ان که کمتر از ایشان مطیعند و بیش تر از ایشان نافرمانی کنند و امّا ان ها یی که بیش تر مطیعند و کم تر نا فرمانی می کنند ان ها نیز دو دسته اند یک دسته کسانی هستند که همه اوامر را امتثال می کنند و همه نواهی را ترک می کنند و یک دسته بعضی از اوامر را به جا می اورند و بعضی را ترک می کنند و هم چنین بعضی نواهی را ترک می کنند و بعضی را مرتکب می شوند و معصیتی که از ایشان سر می زند یا به واسطه غلبه شهوت نفس است که ان معصیت به نظر او خوب جلوه می کند و یا به واسطه انکار و عناد است یعنی می داند بد و خوب را اما از روی عناد بد را به جا می اورد و خوب را ترک می کند پس این ها حالاتیست که هر یک از ان ها منشاء

ص: 31

حکم وجودی و تشریعی می شود پس از این که دانستی این مقد مه را نیز متوجه باش تا وظیفه داعی الی الله را نسبت به هر یک از این سه دسته که ذکر شده برایت شرح دهم

امّا دسته اوّل

که به پاکی طینت و صافی سریرت از هر جهت و به همه جهت مطیع و منقاد اوامر و نواهی الهیّه هستند و به هیچ وجه کوچک تر مخالفتی از آن ها سر نمی زند پس واجب است بر داعی الی الله و خلیفه الله که ظاهر شود بر ان ها و بیان کند برای ایشان احکام شریعت واقعیّه اولیّه ای را که خدای تعالی برای ان ها اختیار کرده به مقتضای کنیونة و سرشت ایمانی ایشان که اقتضاء ان بندگی کردنست از روی خلوص فقط و فقط برای خدا پس حق محض و صریح حکم را بدون هیچ گونه اختلافی و تعدّدی و تناقضی و تشابهی و تغیّری و نسخی و یقیني و اثباتی به ان ها بفهماند و ایشان را تربیت کند و به منتهى درجه کمالات از تصفیه باطن و تعلیم علوم حقّه الهیهب غیبیّه از معرفت سرّ خلقت و باطن حقيقت و حقايق و بواطن مقامات توحيد و مراتب تجريد تفرید برساند و در تعلیم و تربیتی که مقتضی فطرت و طینت این ها است هیچ وجه فرو گذار نکند

وَ امّا دسته دُوّم

که به مقتضای نا پاکی طینت و پستی و تیرگی سریرت به هیچ وجه مطیع و منقاد اوامر و نواهی الهیه نیستند و نمی شوند و جز مخالفت و عناد و حجود و الحاد از ان ها سر نمي زند بر داعى الى الله است که ان ها را به حال خود وا گذارد تا خدا ان ها را هلاک کند و باطل کنند نظام را

ص: 32

زیرا که این ها شیعه نیستند و بعداً هم نمی شوند و هرگز پیروی از حق نخواهند کرد و امام ناچار است از داشتن شیعه و پیروی که به گفته او عمل کند و به قول او قائل باشد و بپزیرد بود گفتار او را و توجّه امام را به خود جلب کند تا از این راه که شیعه او در این عالم است به واسطه ان شیعه متوجّه به این عالم شود زیرا که ان جناب هم مدتی بالطبع است و لوان که شیعه او در روی زمین منحصر به یک نفر باشد خدا به واسطه وجود ان یک نفر شیعه مؤمن این عالم را نگاه می دارد و باران می باراند و نبات می رویاند و افلاک را می گرداند پس هر گاه نباشد کسی که پیروی امام را کند امام به مرکز خود بر می گردد و به عبادت پروردگار خود مشغول می شود و از غیر خدا اعراض می کند پس نظام مختل می شود و حرکات افلاک فاسد می شود و سماوات باطل و نا چیز گردد این است معنای ﴿ بیمنه رِزْقٍ الوری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَت الارض وَ السَّمَاءِ ﴾ امام قلب عالم امكان است هم چنان که قلب معنوی بشری اگر اعراض از بدن کرده و توجّه خود را از بدن قطع کرد بدن جسمی حتی می میرد و فاسد می شود و بدن که فاسد شد قلب معنوی از آن اعراض می کند و دیگر محل ظهوری از برای او نیست امام علیه السّلام هم که قلب معنوی عالم امکان است چنان چه عقل و نقل بر ان دلالت دارد هرگاه اعراض از عالم کند عالم فاسد و نا چیز می شود و از همین جهت است که چون اراده خدا تعلق گیرد که دنیا خراب شود و قیامت بر پا گردد امر می فرماید محمّد و ال او صلوات الله عليهم اجمعين را که بر اسمان بالا روند والتفات خود را از اهل زمین و اسمان قطع کنند ان وقت است که اسمان ها منفطر و شکافته شود و کائنات می میرند به اندک التفاتی زنده دارد افرینش را *** اگر نازی کند از هم بپاشد جمله قالب ها

ص: 33

وَ اَمّا دَسته سِوّم

ان هائی که بیش تر مطیعند و کم تر نا فرمانی می کنند چنان چه قبلا تذکر دادم این دسته بر دو قسمند

قِسم اوّل

ان هائی که بیش تر از آن ها کسانی هستند که همه اوامر و نواهی الهی را فرمان می برند و اوامر را امتثال می کنند و نواهی را ترک می کنند و کم تر از ان ها معصیت و نافرمانی می کنند پس وظیفه امام و داعی الی الله اینست که بر اطاعت کنندگان خود را ظاهر کند و تعلیم و تربیت نماید و اعتنائی به گناهکاران و نافرمانی کننده از ان ها نکنند زیرا که ان ها عدّہ کمی هستند بلکه ان ها را دعوت به حق کند و حجت را برای شان تمام نماید اگر اطاعت کردند مطلوب به عمل آمده و اگر مخالفت کردند زمین را از لوث وجودشان پاک کند اگر از آن هائی باشند که در اصلاب و ارحام ان ها نطفه مؤمن نباشد و از آن ها مؤمن به وجود نیاید هم چنان که خداوند از قوم نوح حکایت کرده که ﴿ لَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا ﴾ یعنی فرزند نیاورند مگر ان که ان فرزندان اهل فجور و نا سپاس گو باشند وَ اگَر چنین نباشد یعنی در اصلاب و ارحام ان ها نطفه مؤمن باشد ان ها را در ذلت و خواری زنده بگذارد تا فرزندان مؤمن از ان ها متولد شوند پس بر امام علیه السّلام است که نسبت به مؤمنین که عدد ان ها بیش تر است بیان کند بر ایشان احکام قطعیّه واقعیّه را از روی قطع و یقین و ان ها را مهمل و معّّطل باقی نگذار و چنان چه امام علیه السّلام وقتی که ظهور فرماید همین عمل را خواهد کرد در زمان استیلاء و سلطنت خود

ص: 34

ان هائی هستند که بیش تر از ایشان معصیت کار و نا فرمانی کننده اند و اهل فسق فجور و بی اعتناء به اداب دین و احکام انند و کم تر از ایشان فرمان بر دار و پیروند به عكس قسمت اوّل مانند اهل همین زمان که زمان غیبت کبری است تا زمان قیام امام علیه السّلام و حالات شان به قسمی است که خدای تعالی فرموده ﴿ أَمْ تَحْسَبُ انَّ اکثرهم يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ انَّ هُمْ الَّا كالانعام بَلْ هُمْ أَضَلُّ ﴾ یعنی یا گمان می کنی که بیش تر ایشان می شنوند یا تعّقل می کنند نیستند ایشان مگر مانند چهار پایان بلکه ایشان گمراه ترند و نیز فرموده ﴿ وَ لَقَدْ ذَرَّانَا اَلْجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ الاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ بِيَصِرُّونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالاِنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ اُولَئِكَ هُمُ اَلْغَافِلُونَ ﴾ یعنی و هر اینه افریدیم برای دوزخ بسیاری از پریان و ادمیان را که از برای ایشانست دل هائی که نمی فهمند بآن و از برای ایشان چشم هائیست که نمی بینند و بآن از برای ایشان گوش هائیست که نمی شنوند بآن این گروه مانند چهار پایان بلکه گمراه ترند این ها گروهی بی خبرانند و فرموده است ﴿ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ اَلشَّكُورُ ﴾ یعنی و کمی از بندگان من از سپاس گذارانند و امثال این ها از ایات وارده در مذمّت بسیاری و مدح کمی و این محسوس است و می بینم و ما می بینم متمسّکین به حق را که در مقابل اهل باطل مانند یک تار موی سفیدی می باشند در جثّه یک گاو سیاه بلکه با کم تر باشند حضرت باقر علیه السّلام مي فرماید ﴿ النَّاسُ كُلُّهُمْ بَهَائِمُ اِلاّ اَلْمُومِنُ

ص: 35

وَ اَلْمُؤْمِنُ قَلِيلٌ وَ اَلْمُؤْمِنُ قَلیل﴾ یعنی همه مردم چهار پانند مگر مؤمن و مؤمن كمست و مؤمن کمست و در خبر دیگر است ﴿ الْمُؤْمِنَةُ أَعَزُّ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ وَ هَلْ رای أَحَدُ كُمْ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ ﴾ یعنی زن مؤمنه کم تر و عزیز الوجود تر است از مرد مؤمن و مرد مؤمن عزيز الوجود تر است از گوگرد سرخ و ایا دیده است یکی از شما گوگرد سرخ را پس وقتی که اهل باطل بسیار شد و غلبه کرده بر اهل حق پس شکی نیست که اهل باطل تمام جهد و کوشش خود را به کار می برد در ابطال حق و اهل ان و خاموش کردن نور خدا و محو کردن کلمه الله که نام خدا است پس هرگاه امام ظاهر شود در زمانی که حال اهلش این طور باشد یا باید با کمال قوای جنگی و قهر و غلبه و غضب شدید ظاهر شود یا باید سکوت و اهمال کند بنا بر اوّل دو عمل قبیح لازم می شود یکی اکراه و اجبار کردن منکرین حق یعنی کسانی که می خواهند حق و اهل حق را نابود کنند به حکم عقل و نقل پس اگر امام با قهر و غلبه و قوای قهریّه ظاهر شود و از روی قهر و غلبه مخالفین را ذلیل و مقهور کند در این صورت مخالفین قدرت ندارند بر مخالفت از ترس بر نفس های خودشان از کشته شدن و هلاکت به این جهت ظاهرا متابعت می کنند در حالتی که قلباً کراهت دارند پس در این صورت این ها به همین حال می مانند تا بمیرند و ارزو هایشان بریده شود ایا ایشان در اخرت کجا ساکن می شوند ایا اهل بهشتند یا در اتشند اگر اهل بهشت شوند قبیح است زیرا که دل های ایشان در دنیا مملوّ از بغض و کینه حق و اهل حق بوده

ص: 36

و بهشت خانه ایست پالت و پاکیزه مُصفّا از جمیع کدورت ها و تیرگی ها و شبهه ها و جانی نجاست ها و پلیدی ها یعنی دشمنان خدا و رسول نیست و اگر اهل دوزخ شوند بر حسب ظاهر چیزی از ان ها ظاهر نشده که سبب شود ان ها در اتش روند پس می توانند بر خدا حجت گیرند زیرا که خدای تعالی به علم خود با خلقش معامله نمی فرماید و اگر چنین بود جایز نبود که پیغمبر و کتاب بفرستد زیرا که خود عالم به گناهکار و مطیع بود و هست بدون این که تکلیف ظاهری برای ان ها قرار دهد پس بردن ایشان در دوزخ با این کیفیت نیز قبیح است

وَ بَنا بَر دُوّم که هنگام ظهور سکوت و اهمال کند برای مخلوط بودن نطفه ها است زیرا که نطفه های خبیثه ای در اصلاب مؤمنین و نطفه های طیّبه ای در اصلاب کفّار است و منافقین چنان چه خدای تعالی می فرماید ﴿ يُخْرِجُ اَلْحَى مِنَ اَلْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ ﴾ بعنى بيرون می اورد زنده را از مرده و بیرون می اورد مرده را از زنده پس بنابر این اگر بخواهد همه کفار و منافقین را بکشد قطع فیض از نظفه های طیّبه و ذوات طاهره می شود پس می توانند بر خدا حجت گیرند و هر گاه مؤمنین را باقی گذارد از ان ها باز کفّار به وجود می اید و همین طور بود می کند و اگر مؤمن را برای خاطر نطفه کافری که در پشت او است بکشد جایز نیست زیرا که خدای تعالی مي فرمايد ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ﴾

وَ دَر صورَتي كه ظهور امام علیه السّلام به سکوت و اهمال و مدارا بگذرد خالی از این نیست که یا بعد از او امامی هست که قائم مقام او باشد و حکم و امر او را جاری کند یا این که قائم مقامی ندارد و امر به خود او منتهی شده و حکمت و مصلحت الهى اقتضاء

ص: 37

ندارد که بعد از او امام دیگری باشد پس بنا بر اول که جانشین داشته باشد بر او واجب است که ظاهر شود بدون غلبه و قهر و به قدری که برای او امکان دارد حق را ظاهر کند با مدارا و کلمه حق را اشکار کنند به هر نحوی که باشد تا اندازه ای که با تقیه هم در هر کجا باید تقیه کرد تقیه کند و خود را حتی المقدور از کشته شدن حفظ کند و اگر منجر به قتل شد کشته شود

در اين مقام جای اطاله كلام است

در کیفیت ظهور ائمه علیهم السّلام هر کدام از ایشان یکی بعد از دیگری تا وقتی که کشته شدند و بیان مختصری از سرّ کشته شدن ایشان زیرا که از وضع و اسلوب این کتاب خارج است واقتضاء کتابی جدا گانه دارد لذا از تفصیل ان صرف نظر شد

وَ امّا بنا بَر دُوّم که جانشین و قائم مقامی نداشته باشد مثل همین زمان که ادله قطعه عقلیه و نقلیه بر این دلالت دارد که واجب است ائمه دوازده نفر باشند بدون این که یکی از ایشان کم شود با یکی برایشان زیاد شود و این حکم قطعی است که به قلم صنع الهی جاری شده و دلائل عقلیه و نقلیه آن در کتب کلامیّه واخبار و اثار ائمه علیهم السّلام و كتب علماء امامیّه موجود است مانند حق الیقین مجلسى و كتاب كفلية الموحدين و امثال ان ها برای عوام فارسی زبان و کتب عربیه استدلالیه برای خواص به ان ها مراجعه شود

پس در چنین حالی که بعد از او امام دیگری نیست که جانشین او باشد اگر ظاهر شود هم چنان که پدران او ظاهر شدند کشته می شود هم چنان که پدران او کشته شدند زیرا که جایز نیست بر ان حضرت که به قهر و غلبه ظاهر شود تا ایجاب الجاء و قطع فیض چنان که گفته شد

ص: 38

کند پس در چنین صورت هرگاه ظاهر شود تصمیم به قتل او خواهند گرفت و به نحوی که پدران ان جناب را کشتند حضرتش را خواهند کشت چنان چه اخبار واثار ائمه اطهار صلوات الله علیهم حاکی از انست و هرگاه بخواهد منع از نفس خود کند به این که تاثیر از شمشیر و ستم و سایر الات و چیز هائی که موجب قتل ان حضرتست بر داشته شود که به ان جناب تاثیر نکند در میان مردم اختلاف واقع می شود که در حضرت غلّو کنند و بعضی اقرار به ربوبیت وحدانی او کنند چنان چه بعضی در حق جد بزرگوارش امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفتند و هم چنین نسبت به بعضی از آباء کرامش با این که ان ها منع قتل از نفس خود نکردند پس فساد بیش تر شود به علة ان چه از خوارق عادات و معجزاتی که از حضرتش ظاهر می شود وَ بَعضی حضرتش را ساحر و جادو گر خوانند چنان چه در حق جدّ بزرگوارش و پدران عالی مقدارش گفتند وَ بَعضی چون نمی توانند معجزات ان حضرت را ردّ کنند به کراهت خاطر اقرار بامامت او کنند وَ بَعضی متحیّر و سرگردان کردند و به همان حال توقف کنند و امر برای شان اشتباه شود و این ها سبب ضلالت و گراهی شود برای مردم

وَ اگر گفته شَود

که این اختلافات در زمان پدران ان حضرت هم واقع شد و مانع ظاهر شدن ایشان برای مردم نبود می گویم اری چنین است و لکن چون کشته می شدند شبهه ربوبیت از ایشان مرتفع می شد و گفته می شد که اگر این ها خدا بودند کشته نمی شدند و جلو قتل خود را می گرفتند و می فهمیدند که معجزات و خوارق عاداتی که از ایشان بروز می کرده از جانب خدا

ص: 39

بوده که به دست های ایشان جاری می شده نه این که مستقلاً این اعمال از ایشان بروز کرده باشد و اگر به استقلال خودشان بود بایستی جلو کشته شدن خود را گرفته باشند و هم چنین شبهه سحر و جادو بودن هم به ظهور امامی بعد از امامی به بیانات و اطوار و اخلاق و عادات هر یک از ایشان مرتفع می شد و بطلان ان واضح می گردند

مُلخّص كَلام

ان که ظهور هر یک از ائمه علیهم السّلام به مقتضای کینونت زمان او و اهل ان زمان بوده و اگر شبهه ای در مردم روی می داده در زمان امام قبل به ظهور امام بعد مرتفع می شد مثلا پیغمبر اکرم صلی اللہ علیہ و اله و سلم قیام بسیف کرد که اگر قیام نمی کرد اعلاء کلمه اسلام نمی شد وصیت رسالت او به گوش مردمان جهان نمی رسید و لکن در قیام او بشمشیر و قهر و غلبه و رُعب از ان حضرت پرچم اسلام در جنبش و اهتراز آمد و تحوّلی غریب و عجیب در عالم روی داد با این که جزیه قرار داد و قبول فدیه کرد تا رفع ترس و واهمه مردم شود ان رعب از ایشان مرتفع نشد و بوصى بلا فصل خود امیر المؤمنين عليه السّلام امر به سکوت فرمود و ان حضرت را از قیام منع کرد تا کینه های دیرینه از سینه های پرکینه بیرون رود و اگر او را امر به قیام فرموده بود و قیام می کرد خباثت های امّت بعد از او اشکار نمی شد و اگر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مانند پیغمبر صلى الله عليه و اله عمل می کرد امّت به روش جاهلیّت بر می کشند و زحمات ان بزرگوار هدر می رفت به این جهت ان حضرت سکوت کرد و رخنه هائی را که در اثر جنگ های پیغمبر رخ داده بود بسکوت خود

ص: 40

مسدود کرد تا وقتی که در طول مدّت سکوت ان حضرت طرح نفاق ریخته شد و منافقین پرچم های نفاق و شقاق را بلند کردند و نزدیک شد که دین و اثار ان محو و نابود شود و اسلام از میان برود امیر المؤمنین علیه السّلام قیام کرد و قائمه شمشیر را در دست گرفت و با ناكثين قتال نمود پس واقع شد در رعیّت ان حضرت ان چه که در امّت پسر عمش واقع شد و اگر به سیره سابق خود که سکوت بود باقی می ماند و قتال نمی کرد رعیت ان حضرت که در باطن کافرانی بودند و در ظاهر مسلمانان نقش های خود را بر ضدّ اسلام عملی می کردند و دین مقدس اسلام و کلیّه اثار ان محو می شد از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که لشکر امير المؤمنين عليه السّلام در روز صفین پنجاه هزار نفر بودند ولی پنجاه نفر در میان ایشان نبود که حق حضرتش را بشناسند و حق امامت او را رعایت کند

پَس چُون امير المؤمنين عليه السّلام کشته شد بامر ان بزرگوار وصیش حضرت مجتی علیه السّلام دست از قتال بر داشت تا این که کینه ها از سینه ها خالی شد و ان چه در باطن ها مخفی بود بروز داده شد پس حضرت امام حسن علیه السّلام با معاویه صلح کرد و به واسطه صلح حضرت با معاویه ایجاد شبهه بر حق بودن مخالفین شد و نماند مؤمنی الّا ان که این شک در قلب و خلجان کرد پس وصیت فرمود برادرش حضرت امام حسین علیه السّلام را به قتال کردن و تن به شهادت دادن و اگر حسین علیه السّلام باقی مانده بود تا قیام قیامت این شبهه باقی می ماند و گمراهی از هدایت و بینائی از کوری و حق از باطل جدا نمی شد و این خلاف جریان عادت خدا بود بر قیام و کشته شدن حسین علیه السّلام

ص: 41

و اشکار کردن امر او و ابلاغ حجّت او و اعلاء كلمه او به قيام و شهات ان حضرت پس به همین جهت بود که ان حضرت قیام کرد و به درجه رفیعه شهادت رسید پر علامات حق طاهر شد و بر مردم واضح گردید بر حق بودن ال محمد عليهم السّلام و بر باطل بودن و دشمنان ایشان و روشن بر ایشان که صلح حضرت امام حسن علیه السّلام بر وفق حکمت و مصلحت بوده و قلب های شان نورانی و سینه ها شان شرح داده شد و فهمیدند و شناختند حقیّت ال محمد علیهم السّلام را و پس از واضح شدن حق باز بیش تر از ان ها انکار گردید و عدّه قلیلی ثابت ماندند ولکن از طغیان و غلبه سلطان جور و ظلم به طريق عبادت و بندگی عارف و اشنا نبودند و نمی دانند که چگونه بندگی کنند و طریق خضوع در مقابل خدا و امثال اوامر و نواهی او را عارف نبودند و نمی دانستند که اوّل چیزی که بر بندگان واجب است کمال خضوع و خشوع و انقیاد و اعتراف به گناهان و مداومت بر عمل بازَکان دین است و چون اطهار این معنی به طریق امر و بیان واضح ممکن نبود به واسطه استیلاء ظلم و جور فسقه و ظلمه بنی امیّه و اتباع ایشان لذا حضرت على بن الحسين عليهما السّلام بر حسب امر و فرمان الهی و وصیت جدّ امجد و اباء كرام خود به اظهار عبادت و خضوع و خشوع و مناجاة و توجّه و انقياد و گریستن از خوف خدا و محبت و شوق بلقاء پروردگار عملا علاقه مندان را تعلیم می داد و حقیقت بندگی و توجه به حق را به ایشان اموخت و چون محض خضوع و خشوع کفایت نمی کرد و ناچار بودند به عمل کردن بر وفق خواسته خدای تبارك و تعالی

ص: 42

بعد از ان حضرت حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق عليهما السّلام در اثر مخالفت بنی عبّاس بابني امیّه و ایجاد اختلاف و زد و خوردی که در میانه ایشان روی داد و با هم به منازعه و مجادله مشغول شدند فرصتی به دست شان امد طریقه عبادت و طاعت و کیفیّات اعمال و به جا اوردن ان ها را از واجبات و مستحبات به ان ها تعلیم و انتشار داده اند و چون نور علوم ایشان پرتو افکن و روشنی بخش گردید و کلمه ان ها بالا گرفت حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام بر حسب ماموریت الهیّه و دستورات پیغمبر اکرم و اباء کرام خود سکوت از کلام را پیش گرفت و تحمل محنت زندان ها و سختی ها نمود و منع ذلك علوم بسیاری از حضرتش بروز کرد با این وصف باز تابعين ان حضرت فرقه فرقه شدند از قبل ناوسیّه و فطحیه و اسمعیلیّه و خطابیّه و غیر این ها و مندرس شد اصولی که نوشته بودند که در عصر صادقین علیها السّلام برای مصالح بزرگی که در این جا بیان ان مقتضی نیست پس به سبب اختفاء حضرت کاظم علیه السّلام اموال بسیاری نزد ان حضرت جمع شده بود که متمکن نشد از انفاق آن بر شیعیان خود و ان ها در دست کسانی افتاد تا باطن ان ها که بر خلاف ظاهر ان ها بود رو بیفتند که اگر این اموال در دست ایشان نبود باطن ان ها ظاهر نمی شد مانند علی بن حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی و امثال این ها از سگ های مطوره تا این که ان حضرت در زندان شهید شد و امر امامت به حضرت رضا علیه السّلام وا گذار گردید و ان حصرت بر حسب فرمان الهی و وصیت و فرمان جدّ بزرگوار و پدران عالی مقدار خود رفتار فرمود و مطالبه اموال را از ان ها کرد و خبث باطن و سریره ایشان ظاهر شد

حاصِل ان كه هر یک از ائمه که بعد از دیگری قائم بامر امامت می شد زایل

ص: 43

می کرد ان چه از شکوک را که به واسطه ظهور امام قبل در رعیت رخ داده بود بر وجه اکملی که مقتضی بود برای ظهور ان امام در ان زمان تا این که منتهی شد امر به امام زمان ما عجل الله تعالی فرجه چون بعد از ان حضرت امامی نیست که شبهات حاصله در رعیت را که به جهت ظهور زایل می شود مرتفع کنند و احداث شبهات باید به رفع علّت حدوث ان مرتفع شود و همه این اختلافات برای خاطر منع کردن وجود مبارک امام است کشته شدن و مردن را از نفس خود و زایل نمی شود این اختلافات مگر به رفع مانع و ان مستلزم کشته شدن و مردن امام است و بعد از این امام امام دیگری نیست که جانشین او باشد و اگر این امام اخر کشته شود نظام عالم بر هم می خورد و عالم فاسد می شود پیش از این که خلق پخته شوند و بحدّ اعتدال برسند و نفوس كامله ای که مستعدّ كمالند از فیض باز می مانند و بر ناقصين هم حجت تمام نمی شود پس حجت می اورند بر خدا و می گویند اگر امام داشتیم در دنیا و ما را هدایت می کرد ما خدا را بیگانگی می پرستیدیم پس نظام و بقاء عالم و پخته شدن و بحدّ اعتدال رسیدن مردم و منع فیض نشدن از نفوس کامله مستعده برای کمال و تمام شدن حجّت بر ناقصين منوط به حیات داشتن و زنده بودن امام است و برنده بودن و مخفی بودن امام نقصی بر این ها وارد نمی اید و دنیا باقی می ماند و مردم زنده می مانند و پخته و معتدل می شوند تا این که ثمره وجود هر یک از آن ها از سعادت و شقاوت ظاهر گردد در ان وقت قیام می کند و ظاهر می شود

ص: 44

و نظام عادله را بر قرار می کند و حق هر صاحب حقی را به او می دهد و روزی هر روزی خواری را به او می رساند این ها است سرّ غیبت ان حضرت و حکمت در ان

به عبارة دیگَر می گوئیم خدای تعالی برای حق دولتی قرار داده و برای باطل هم دولتی دولت حق رحمانی است و دولت باطل شیطانی و محل این هر دو دولة در دنیا است و دولت حق اصلیه و باقیه و دولت باطل تبعیه و زائله است لذا مقدّم داشت دولت باطل و اهل ان را بر دولت حق و اهل ان و فرمود ﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارض وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ﴾ پس ظلمت و تاریکی را بر نور و روشنی مقدم داشته و هكذا شب را بر روز و نطفه و علقه و مضغه را بر صورت انسانیت و حالت صباوت را بر بلوغ و هم چنین در مرتبه های دیگر و چون این اوان و زمان ها به دولت ظالمین اختصاص دارد پس ناچار اهل حق باید مخفی و مختفی باشند تا اهل باطل جولان خود را تمام کنند و لیکن چون خدای تعالی ابا دارد مگر این که حجت را بر مردم تمام کند از مؤمن و کافر ظاهر می کند اهل حق را به قدر ضرورتی که لازم است تا اسم اسلام و ایمان بر وجه ظاهر متعارف باقی بماند برای اتمام حجّت بر کفار و اکمال نعمت بر مؤمنین پس چون این مُدَّعَا حاصل می شود خدا ان ها را مخفی می گرداند از چشم های مردم برای این که منزه باشند از ملاقات اهل فسق و کفر و ظلم و جور و مباشرت با ای

ان لِلَّهِ تَحْتَ قِبَابُ الارض طَائِفَةُ *** اخفا همو عَنْ عیون النَّاسِ اجلالا

وَ اَمّا جواب سائل که گفته به ظهور امام رفع فساد شود و احکام قطعی می شود این

ص: 45

قول باطل است زیرا که در زمان دولت باطل هر گاه امام ظاهر شود و مامور به سيف نباشد در این صورت یعنی با غلبه مخالفین و دشمنان دین بر مطیعين و مؤمنين فساد زیاد تر می شود و مستلزم کشته شدن امام علیه السّلام است که ان مستلزم فساد و فناء عالم است و خراب و ویران شدن ان و اگر شمشیر بکشد و منافقین و کفار را بکشد ایجاد شبهه ربوبیت و خوارق عادات و معجزاتی که از ان حضرت ظاهر شود حمل به سحر و جادو و سبب الجاء و بیچاره شدن اهل باطل و به جبر و غلبه و قهر تسلیم شدن می شود و حجت به نحوی که خدا خواسته تمام نخواهد شد و با این کیفیت نیز رفع فساد نمی شود و رفع فساد وقتی خواهد شد که امام به طوع و رغبت مطاع باشد و حکم او نافذ باشد و این مخالف با ان چیزیست که فرض شد بلکه اگر امام ظاهر باشد فساد مترتب بر وجود و ظهور حضرت است در ان صورت از هجوم اوردن مخالفین برای کشتن ان حضرت و کشتن شیعیان او و یاران او پس فساد ظهور ان حضرت در زمان دولت باطل به مراتب زیاد تر است ازغیبت و مخفی بودن ان حضرت در ان زمان زیرا که وقتی که امام غائب باشد ظالمین چندان التفاتی به شیعیان او نخواهند داشت چنان چه حضرت سید الشهداء عليه السّلام در شب عاشورا به یاران خود فرمود ﴿ ان اَلْقَوْمَ مَا يُرِيدُونَ غَيْرَى وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍ مِنْ بِیعِتِى فَفَزقُوا فانهم اذا أَصْبَحُوا وَ وَجَدُونِى لا يَلْتَقتُونَ اليكم وَ لا يَتعا قَبُونَكُم ﴾ یعنی به درستی که این گروه كسی را غیر از من نمی خواهند و من عقد بیعت خود را از گردن شما بر داشتم پس متفرق شوید این قوم چون صبح شود و مرا بیابند به شما توجهی ندارند و شما را تعقیب نخواهند کرد و امر همین طور بود

ص: 46

که حضرت فرمود بدیهی است که مخالفین بر ریاست خود می ترسند که از ایشان گرفته شود و چون رئیس اهل حق مخفی باشد اند ایمنند از خروج او بر ایشان پس متوجّه و متعرض شیعیان نمی شوند

وَ امّا فساد واقع در دین و شریعت که در دست شیعیانست هر گاه امام علیه السّلام بخواهد و مصلحت باشد ان را زایل و دفع می کند و غیبت ان حضرت مانع از ان نیست زیرا که هر چند ان حضرت غائب باشد از نظر شیعان خود شیعیان از او غائب نیستند چنان چه از توقیع مبارك ان حضرت که برای شیخ مفید رضوان الله علیه مرقوم داشتند استفاده می شود که فرموده ﴿ أَنَا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لْمُرَاعَاتِكُمْ وَ لاَ نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْلاَ ذَلِكَ لاَ صَطْلَمَتْكُمُ اَللاَّوَاءُ وَ اِحَاطَتْ بِكُمُ اَلْأَعْدَاءُ ﴾ يعنى به درستی که ما به خود وا گذارنده نیستیم مراعات شما را و فراموش کننده نیستیم یاد کردن شما را و اگر این طور نبود ریشه کن می کرد شما را سختی ها و دشمنان احاطه می کردند شما را پس ان بزرگوار در حال غیبت ان چه که صلاح حال شیعانش نیست ان را از ایشان منع می فرماید از ضرر ها و مَفسَدِ ها و ان چه را که صلاح ایشانست به ان ها می رساند و امّا قطعی شدن احکام و ظنّی بودن ان ها مربوط به ظهور و غیبت ان حضرت نیست هر گاه اراده فرماید که شیعیان خود را به مرحله قطع و یقین برساند می رساند چه غائب باشد و چه ظاهر بلکه مبنای امر قطع و ظن سرّ دیگری است که علماء اعلام در محل خود ذکر کرده اند پس کسی که حقیقة طالب حق و صدق است و نیّت او

ص: 47

خالص برای خدا است و طینت و سرشت اوصاف و پاک و باطن او نيكو و بی الايش است حضرت او را به مقام قطع و یقین می رساند هر چند حضرتش را نبیند و کسی که در طلب حق راست گو نباشد یا طالب حق نباشد ظهور و دیدن امام برای او نفعی ندارد هر چند مشافهة و حضورا مورد خطاب ان حضرت واقع شود چنان چه مضمون بعضی از فقرات بعض از دعاهای ان حضرتست که می فرماید ﴿ مَا ضَرَّنِي غَيْبَتِي وَ لاَ نَفْعُهُمْ حُصُوهُمْ ﴾ یعنی ضرر نمی رساند به من غائب بودن و نفع نمی دهد ایشان را حاضر بودن شان و نیز فرموده است ﴿ مَا مِنْ عَبَدٍ اجْنا و أَخْلِصْ فِي مَعْرِفَتِنَا وَ سُئِلَ مَسْئَلُهُ اِلاّ وَ نَفَثْنَا فِي رَوْعَةٍ جَوَاباً لَتِلاَتِ اَلْمَسْئَلِهِ ﴾ یعنی نیست بنده ای که ما را دوست بدارد و در شناسائی ما اخلاص نشان دهد از مسئله ای از او سؤال شود مگر ان که به دل او می اندازیم جوابی را برای ان مسئله و خدای تعالی می فرماید ﴿ وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ﴾

حاصِل ان که امام علیه السّلام به شیعه خود نظر دارد و شیعه در نظر او هست اگر اهلیت در او دید به او عطا می فرماید احکام وجودیّه و تشریعیّه را و از خزائن علوم خود به او عطا می کند از راه جود و کرم خود در حالتی که ان شیعه او را نمی بیند

برادر عزیزم در این مطالب که در این مقدمه برایت نوشتم تدبّر کن و بدیده انصاف در ان بنگر و اعتساف و خود بینی و خود پسند را کنار بگذار و در میان خود و دیگران خدا را حاضر و ناظر بدان و گمان مبرکه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه تو را نمی بیند و از سر بره تو خبر ندارد هم قصد مرا می داند که ان چه را در این کتاب نوشته

ص: 48

فیض بشیعیان نَمی باشَد

و می نویسم برای خدا است یا برای هوا و هم مقصد خواننده و مطالعه کننده را می داند که خواندن و مطالعه کردنش برای متذکر و مستبصر شدن است و یا برای دیدن و انتقاد کردن گفته شده که ﴿ مَنْ صَنَّفَ فَقَدِ اسْتَهْدَفَ ﴾ البته کاری کن که از زمره اخوانی نباشی که در حق شان گفته شده اخوان الزمان جواسيس العیوب شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس*** که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

﴿ صَلَّى اللَّهُ علیک یا مولای یا صَاحِبِ الزَّمَانِ أَنَّى تَوَجَّهْتُ وَ اسْتَشْفَعْتَ وَ تَوَسَّلَتْ بک الَىَّ اللَّهِ وَ قَدْ مُتَّكٍ بَيْنَ يَدَيْ حَوَائِجِي لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ يَا وجیها عِنْدَ اللَّهِ فَاشْفَعْ لی عِنْدَهُ ﴾

لمؤلّف الملهُوف

یا درخش به روضه رضوان نمی دهم *** خاک درش به ملک سلیمان نمی دهم

دُرّ ولایتی که نهفتم از او به دل *** تابنده گوهریست من ارزان نمی دهم

در عاریت سرای جهان جان عاریت *** جز در نثار حضرت جانان نمی دهم

یک جلوه ای ز نور جمال عزیزشان *** با صد هزار یوسف کنعان نمی دهم

دست طلب ز دامن شان بر نمی کشم *** دل را به غیر عترت و قرآن نمی دهم

یک قطره از سرشک که ریزم به یاد شان *** ان قطره را به گوهر غلطان نمی دهم

آب ولایتی که گِلم زان سرشته شد *** ان اب را به چشمه حیوان نمی دهم

شد مهرشان ز روز ازل پای بند دل *** انسان که نقش شد خبر از ان نمی دهم

سُرّی به دل نهفته مقفّل به نور عقل *** مفتاح آن به مردم نادان نمی دهم

ص: 49

ال على است جان جهان و جهان جان *** بی مهر شان بقابض جان جان نمی دهم

امروز هر کسی به بُتی سَرسپُرده است *** من سر به غیر قبله ایمان نمی دهم

با کس مرا به غیر ده و چار کار نیست *** دل را بر هروِ رَهِ شيطان نمی دهم

ای غائب از نظر نظری کن به حال من *** جز سر بپای تو من حیران نمی دهم

تا این جا مقدمه کتاب به پایان رسید اینک شروع می کنم به اصل مقصد خود که بیان اخبار و اثار ایات و علامات ظهور ان حضرت و توفیق اتمام ان را از خدای متعال می طلبم و استمداد برای اکمال ان از حضرت ولی ذو الجلال خواهانم

گفتار در بيان علائِم ظُهور ان جناب

ان چه از ايات و اخبار و ماثر و اثار مستفاد می شود علامات ظهور حجت پروردگار امام غائب از ابصار و مخفی از انظار قطب عالم امکان محور كون و مكان حضرت صاحب الزمان هم نام و هم کنیه خاتم پیغمبران حجة ابن الحسن العسكري عجل الله تعالى فرجه بر چند قسم است خاصّه و عامّه و حتميه و مطلقه و معلّقه و بعيده و قريبه و مشروطه و واقعه و غیر واقعه خاصه انست که اختصاص به خود حضرتش دارد و عامّه انست که نسبت به عموم مردم خبر داده شده در ایشان ظاهر شود و حتميّه انست که تا صورت وقوع پیدا نکند ان حضرت ظاهر نمی شود و حتما باید واقع شود و مطلقه ان علاماتی است که مشترکه میان قیامت صغری و قیامت کبری است و معلقه علاماتیست

ص: 50

عَلاماتِ ظُهورِ اجمالاً

که قابل تغییر است ممکن است واقع شود و ممکن است بَداء حاصل شود و واقع نگردد و بعیده علاماتیست که تا ظهور بسیار دور بوده از قبیل جنگ جمل و صفین و خوارج نهروان و قضیّه کربلا و ساخته شدن بغداد و شهر واسط و امثال این ها و قريبه ان علاماتی است که خیلی نزدیک به ظهور واقع شود از قبیل مسخ شدن بعضی و زنده شدن بعضی از مردگان و کشته شدن نفس زکیه و امثال این ها و واقعه ان هائیست که بعد از رحلت پیغمبر صلی اللہ علیہ و اله تا زمان فعلی قرنًا بعد قرنٍ ظاهر شده و غیر واقعه ان هائیست که هنوز واقع نشده و بعد از این به تدریج واقع می شود

نگارنده پیش از ذکر مدارك و ايات و اخبار برای استحضار خاطر خوانندگان به طور اجمال ان چه از مطلق علامات را که استقصا و تتبع کرده ام در یک بخش ذکر می کنم و در یازده بخش بعد به تفضيل با بيان ايات و اخبار و مصاد و مأخذ و مستندات ان ها به ضميمه تحقیقات و تطبيقات لازمه و ترجمه ایه و حَدیثِ به طور وافى شرح خواهم داد ان شاء الله تعالى اميد است مورد قبول و توجّهات حضرت بقیة الله ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا كردد و صلى الله على محمّد و اله

بخش اوّل : دَر بَیان اِجمالِ عَلامات ظُهور و باعدمِ رِعایت ترتیب

1 امدن پرچم های مصری سبز رنگ است در شام

2 کوبیده شدن پرچم های قیس به مصر

ص: 51

3 اختلاف بنی عبّاس

4 ندای اسمانی در روز جمعه نیمه ماه رمضان

5 ندای سمانی در بیست و سوم ماه رمضان

6 کسوف افتاب در نیمه ماه رمضان

7 گرفتن ماه در اخر ماه رمضان بر خلاف عادات

8 فرو رفتن قریه ای از قراء شام که ان را جابیه گویند

9 فرود امدن ترک در جزیره

10 فرود امدن ترک در حیره که از شهر های عراق است

11 فرود آمدن رُوم در رمله که یکی از شهرهای فلسطین است

12 اختلاف بسیار در تمام روی زمین

13 خراب شدن مسجد جامع شام

14 جمع شدن سه پرچم در شام

15 مسخ شدن بعضی از دشمنان حق

16 توقف افتاب از زوال تا عصر

17 بیرون امدن سر سینه و دست در افتاب که مردم او را بشناسند و این علامات در زمان سفیانی است

18 خروج سفیانی از وادی یابی

19 گرفتن سفیانی پنج شهر از شامات را که دمشق و فلسطین و اردن و قنسّرین و حمص باشد

20 لشکر فرستادن سفياني به كوفه و بصره

21 لشکر فرستادن سفیانی به مدينه

22 فرو رفتن شکر سفیانی در بیداء میان مکه و مدینه

23 خروج حسنی از طالقان

24 رفتن سید حسنی به خراسان

25 رفتن سید حسنی به نیشابور

ص: 52

26 رفتن سید حسنی به اصفهان

27 رفتن سید حسنی به قم

28 رفتن سید حسنی به كوفه

29 فرو بردن زمین در مشرق

30 فرو بردن زمین در مغرب

31 کشته شدن نفس زکیّه پشت کوفه با هفتاد نفر

32 رو اوردن پرچم های سیاه از طرف خراسان

33 خروج یمانی از طرف یمن

34 ظهور مغربی ها در مصر

35 مالک شدن مغربی ها شامات را

36 طلوع ستاره ای در مشرق که مانند ماه نور دهد که نزدیک باشد از کجی دو طرف ان بهم رسد

37 ظهور سرخی در اسمان که منتشر شود در افاق

38 ظهور اتشی از طول در مشرق که در جوّ از سه روز تا هفت روز بماند

39 مطلق العنان شدن عرب و مالك شدن او بلاد را

40 بیرون رفتن عرب از اطاعت شاه عجَم

41 کشتن اهل مصر امیر خود را

42 ورود لشکری از طرف مغرب که اسب های خود را به فناء حیره ببندد

43 شکافته شدن فرات به نحوی که اب داخل کوچه های کوفه شود

44 سوزانیدن مرد جلیل القدرى از شیعیان بنی عبّاس در میان جلولا و خانقين

45 وقوع زلزله در بغداد که بسیاری از ان به زمین فرو رود

46 غلبه رعیت بر بلاد اقایان

ص: 53

47 وقوع جنگ دَر میان اهَلِ گرگان و مازندران

48 اختلاف دو صنف از عجم و ریخته شدن خون زیاد در میان شان

49 بیرون رفتن بندگان از طاعت اقایان خود و کشتن ایشان اقایان خود را

50 زنده شدن بعضی از مردگان و برگشتن ایشان به دنیا به نحوی که ان ها را بشناسند و با هم رفت و امد کنند

51 باریدن بیست و چهار باران پی در پی تا زمین را پاک و شسته کند و برکات زمین ظاهر شود

52 قتل عام کردن ترک ها بعضی از بلاد عجم را

53 فتح کردن ترک ها عراق را

54 داخل شدن پرچم های زَرد در مصر به ضَرَرِ اهل شام

55 ساخته شدن فرودگاه ها و پایگاه ها در شهر ها

56 ساخته شدن فرودگاه ها و پایگاهی شام

57 ساخته شدن دو فرودگاه و دو پایگاه در عجور و حرّان

58 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی دَر واسط

59 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در بیضاء

60 ساخته شدن دو فرودگاه و پایگاه در کوفه

61 ساخته شدن فروگاه و پایگاهی در شوشتر و اهواز

62 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در ارمنيه

63 ساخته شان فرودگاه و پایگاهی در موصل

ص: 54

64 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در همدان

65 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در ورقه

66 ساخته شدن فرودگاهی و پایگاهی در رقطاء

67 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در رُحبَه

68 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در دیر هند

69 ساخته شدن فرودگاه و پایگاهی در قلعه

70 ظاهر شدن دود تیره ای بالای سر ها که در چشم و گوش و بینی های مردم رود مؤمنین را حالت زکامی رو دهد و كفّار را هلاک کند

71 سوار شدن مرد ها بر چرخ ها

72 سوار شدن زن ها بر چرخ ها

73 کشف حجاب و كشف فروج زن ها

74 حکومت کردن زن ها

75 غالب شدن زن ها بر مُلک

76 مستشار امور شدن زن ها

77 لباس بدن نما پوشیدن زنان

78 زنان گیسوان خود را مانند کوهان شتر بختی کنند

79 مجلس گرفتن زنان

80 سخنرانی کردن زنان

81 شریک شدن زنان در تجارت با شوهران

82 تمکین نکردن زنان از شوهر هاشان

83 بذل کردن زنان خود را به کفّار

84 وادار کردن مردان زنان خود را به زنا دادن

85 نفقه دادن زنان به مردان از کد فرج خود

ص: 55

86 مطالبه نمودن اهل شیلا یا سیلان از اقصی بلاد مشرق حق خود را از اهل چین و ندادن چینی ها حق ان ها را و قیام کردن ان ها بر عليه اهل چین و گرفتن ان ها چین و بلاد ترك و هند را تا برسند به خراسان

87 واقع شدن فتنه در میان شرقي ها و غربي ها

88 خراب شدن رِی

89 حرب جوانان ارمنیّ و اذربایجان

90 اختلاف در میان عرب و عجم و این اختلاف ادامه خواهد داشت تا سفیانی قیام کنند

91 خروج جرهمی و ربیعی و اصهب

92 خروج قیام کننده ای که از طرف چین و ملتان می اید و در خراسان قیام می کند

93 خروج قائمی از ال محمد از گیلان که مشرقی او را کمک کند در دفع پیروان سفیانی

94 خراب گردن قائم گیلانی به اعانت مشرقی که شاید شعیب بن صالح باشد بصره را

95 اباد کردن قائم گیلانی کوفه را

96 وای بَر رَیّ از شمشیر های بغدادی ها و خراسانی ها

97 فرار کردن اهل رَیّ به قم و از ان جا به اردستان اصفهان

98 قیام حسنی از طبرستان

99 کشته شدن هشتاد هزار نفر در

ص: 56

دامنه کوه سیاه رِی که هشتاد نفر از ایشان لیاقت سلطنت کردن داشته باشند

100 ظهور فتنه شدید دو سال پیش از ظهور

101 ممنوع شدن رفتن به حج سه سال قبل از ظهور

102 ظاهر شدن سرخیی در اسمان که در ان عمود هائی باشد مانند نقره که نور از ان بتابد

103 خروج شروسی یا اشروسنی از ارمنیه و اذربایجان و امدن او در پشت ری نزدیک کوه سرخی که متصل به کوه های طالقانست

104 جنگ شدید در میان اشروسنی و مَروزی که از سمت خراسان می اید

105 خروج مروزی به طرف بغداد و ماهان و واسط

106 ماندن مروزی مدت یک سال یا کم تر در واسط

107 رفتن مروزى به کوفه و از نجف تا كوفه و از ان جا تا حیره جنگ شدیدی در میان شان واقع شود

108 کشته شدن هفتاد هزار نفر کنار حبر بغداد که اب دجله از خون سرخ و از گند اجساد متعفّن شود

109 بلند شدن هفتاد پرچم از ممالک مختلفه و جنگ شديد

110 بلند شدن سه نداء در ماه رجب

111 ظاهر شدن بدن امیر المؤمنين علیه السّلام در مقابل چشمه افتاب که در یکی از ندا ها گفته شود هذا امير المؤمن

ص: 57

112 وقوع جنگ های بسیار در روی زمین

113 گرفتن افتاب از وقت طلوع که تا دو ثلث از روز مدت گرفتن طول کشد

114 گرفتن ماه که تا مدت بیست و سه ساعت گرفته باشد

115 فرو گرفتن بلا و فتنه مصر را

116 قطع شدن رود نیل

117 قیام زندیقی در قزوین که هم نام یکی از انبیاء باشد

118 خروج مصری و یمانی پیش از سفیانی و این یمانی غیر از یمانی است که با سفیانی قیام می کند

119 خروج ملحمه

120 فتح قسطنطينه

121 خراب شدن مدینه

122 خروج دجّال

123 پیمان بستن عرب با روم

124 شکست دادن عرب ها رومیان را

125 شکست دادن رومیان عرب ها را

126 کشته شدن صبا ناز بدست رومیان

127 وقوع فتنه ای که نماند در عرب خانه ای مگر این که در ان داخل شود

128 فتح بيت المقدس

129 مصالحه عرب ها با رومیان

130 میراث را از وارث منع کنند

131 حمله اوردن ترک ها به دمشق

132 ظاهر شدن پادشاهان ستم کاری که مردم را بکشند و بترسانند ان هائی را که اطاعت ایشان کنند

133 نزول رومی ها در فلسطین

ص: 58

134 رئیس جمهور شدن عبد الرحمن نامی در مصر

135 خلیفه شدن عبد الله نامی از بنی عباس در دمشق

136 جنگ کردن عبدالله عباسی با رومیان و کشته شدن او

137 تلاقی لشکر رومی ها با عبد الله در قرقیسا و قتال عظیم در کنار نهر

138 قتل عام کردن رومی ها عرب را و اسیر کردن زنان و کودکان

139 خروج دابة الارض در مکه

140 در امدن افتاب از مغرب

141 نزول عیسی از اسمان

142 ظاهر شدن اتشی از ته عدن شاید اتش زدن چاه های نفت باشد

143 بیرون آمدن آتشی از حضر موت

144 ظهور طیارات جنگی

145 خسف قریه خَرَشنا از قراء شام

146 سفیانی مسیحی می شود و با زنار و صلیب از روم می اید و در شام قیام می کند در حالتی که متدین هیچ دینی نیست

147 کشته شدن ابن الشیخ در وسط نجف

148 خراب کردن و سوراخ کردن کوچه های بن بست را در کوفه

149 تعطیل مساجد تا چهل روز یا شب كشف هيكل

150 به جنبش امدن پرچم ها در اطراف مسجد کوفه

151 سر لشکر سفیانی شدن خزمید نامی که چشم چپ او مالیده و در چشم راستش ناخنه غلیظی است

152 فرستادن سفیانی صد و سی هزار نفر

ص: 59

بطرف کوفه در روحا و فاروق

153 کشته شدن هفتاد هزار نفر در کوفه کنار فرات که تا سه روز اب خون و از گند اجساد کشته متعفّن باشد

154 اسیر کردن هفتاد هزار دختر بکر که از فرط عفت کف ها و مقتعه های ایشان دیده نمی شد

155 آمدن پرچم های شرقی به کوفه که عدّه ان ها تعلیمات جنگی و نظام ندیده اند و ان پرچم ها نه از پنبه است و نه از کتّان و نه ابریشم سر نیزه هاشان به مهرو خاتم سیّد اکبر خاتم الانبیاء یا علیّ مرتضی است

156 قیام خراسانی است از خراسان

157 قیام مردی از اهل نجران که مسیحی بوده و مسلمان می شود به حمایت ال محمد عليهم السّلام

158 مالک شدن کفار پنج نهر را دجله و فرات و جیحون و سیحون و رود نیل

159 ظاهر شدن دولت زنان و مردان

160 فرمان دار شدن و ریاست کردن جوانان و کودکان

161 خراب شدن مسجد کوفه از عمران

162 پیمان بستن دولت های هم جوار

163 اتش افتادن در حجاز

164 جاری شدن آب در نجف و ان در سال فتح واقع شود

165 ادامه جنگ از ماه صفر تا ماه صفر دیگر

166 وارد شدن بنی قنطو را در شام و فتنه و فساد و خون ریزی ان ها

ص: 60

167 وقوع جنگ شدید غریب و عجیب در حلب

168 خراب کردن حصار ها و فرود گاه ها و پایگاه های شام

169 داخل شدن لشکریان در بعلبک و امان خواستن ایشان

170 توجه بلا ها به نواحى لبنان

171 توجه لشکر های شیطان به شهر های کنعان

172 هزیمت و فرار ان ها با کشتی نجاة از فرات

173 رفتن لشكريان به جزيرة

174 ظهور شخص بی باکی با عده کمی در بصره و کشته شدن او و عِدّه او عربند

175 کشته شدن شخص ارغش و به جای او نشستن پسرش و بقدر یک ساعت طول نکشد که پسرش کشه شود

176 کشته شدن مرد جلیلی بمجردی که فرستاده های مغربی ها در مقابل او برسند

177 قحطی در مصر و کم شدن اب رود نیل و خشکیدن اشجاران

178 پیاده شدن لشکر مغربی ها با تشریفات در مصر

179 گرفتن مسیحی ها روی زمین را

180 صیحه زدن ناقوس در ممالک اسلامی

181 زیاد شدن مرض صرع و دیوانگی در اثر شدت فتنه و پریشانی

182 تکلم کردن شخص قُلدُرِ نفهم که مانند گاو میش است در امور عامه مردم

183 افتادن اتش در نصببین

184 بیعت گرفتن برای سعید سوسی در خوزستان

ص: 61

185 غلبه عرب بر بلاد اَرمنَ و سقلاب

186 ظهور شدت و سختی برای مردم در دولت سلطان و زنان

187 مشوم و فجیع بودن روز بهلول

188 ریاست کردن مردمان پست بی اصل

189 ظهور قحطانی

190 ظهور سیّد هاشمی که پشت کوفه کشته شود

191 ظهور دیلم و تابع شدن اَبَر و گیلان او را و گرفتن ایشان تبریز را و نصب کردن ایشان امیری را در تبریز

192 مضطرب شدن عراق

193 واقع شدن واقعه عجیبی در میان حلوان و همدان

194 واقع شدن جنگ شدید بین حلوان تا نهروان

195 زایل شدن ملک دیلم و از دست او بیرون رفتن

196 مالك شدن یك نفر اعرابی عجمی زبان بعد از دیلم و کشتن او صلحاء و شایستگان را

197 پیاده شدن لشکر در فارس و نصیبين

198 حمله کردن عرب بر عجم و رو اوردن ایشان به اهواز

199 موت فقهاء پی در پی

200 ضایع کردن نماز ها

201 پیروی کردن شهوت ها

202 کم شدن امانت در مردم

203 زیاد شدن خیانت ها

204 رایج شدن شرب مشروبات محرّمه

205 بلند شدن صدا های خصومت و دشمنی در مسجد ها

206 دشنام دادن اولاد بپدران و مادران

ص: 62

207 متروک ماندن مساجد از نماز خواندن در ان به سبب خصومت ها

208 مساجد را جای خوردن طعامات قرار دادن

209 ندانسته حکم کردن قاضی ها

210 زیاد شدن گناهنان و بدی ها

211 کَم شدن کارهای خیر

212 بر داشته شدن برکت از سال و ماه و هفته و روز ها و ساعت ها

213 حلال دانستن زنا و خوردن مسکرات

214 و گفتگو های نا مشروع و رقص ها

215 و اقتسام ساز و نواز ها

216 بلند شدن صدا های فجّار

217 بد گوئی و ننگ و بستن افتراء و سرزنش کردن به علماء

218 خون ریزی بنا حق بین یک دیگر

219 رشوه گرفتن قضاة در حکم

220 مستولی شدن زن بر شوهر خود در جمیع چیز ها

221 ظهور دوله اشرار

222 حلال بودن ظلم در جمیع شهر ها

223 حکومت کردن هر سلطان جائر

224 ریاست خواستن برای فخر کردن بر دیگران و ظلم و جور کردن

225 کفار را مستشار امور قرار دادن

226 مالک شدن کسی که مالک مال نیست

227 مال دیگری را و ان بی دینی پسر بی دینی است

228 رأس و رئیس قرار دادن کسی را که لیاقت ریاست و مداخله در امور عامه ندارد

229 ظاهر شدن بدعت ها و فتنه ها

230 تدریس و تدرس کردن علوم باطله بر خلاف دستور دین و قرأن

232 ذلیل کردن سادات و بزرگان اصیل

ص: 63

233 ظهور الات لهو بزرك و ساز های حرام و امور مشکلات برای ارتکاب خواهش های نفسانی و شهوت رانی

233 خراب شدن شهر ها و خانه ها و عمارات و قصر ها

234 فتنه و فساد دیلم و اهل شاهون و حزب هائی که به ان ها ملحق می شوند و گُرد های کوهستانی ایرانی و عربی از ان چه به قزوین و کاشان و سمرقند وارد می اورند و بعد ازان به شیراز

235 فتنه و فساد اعراب در کوهستان ها

236 فتنه طراطری مذهب ها نسبت باهل هر موز و قلهات

237 خواری و ذلت اهل عمان از دشمن

238 ظهور واقعه مرگ بار در اَوال و صابون که جزیره ایست از بحرین

239 ذلّت و خواری اهل خراسان

240 ذلت و خواری اهل فرنگ یعنی فرانسه از اعراب

241 قتل و غارت و خون ریزی شدید در سند و هند

242 کشتار عظیم در جزیره قیس

243 وقایع فجیعه در بحرین

244 کشته شدن یکی از اکابر عرب در خانه اش و بعد از ان خروج عجم است بر عَرَب

245 جنگ های عدیده در میان اهل خطّ

246 مبتلا شدن بصره به قحطی شدید

247 وقوع فتنه ای شدید در قزوین و اراک

248 ضعیف شدن سلطان روم و تسلط عرب بر ان ها

249 حمله رِی به بغداد

250 بیعت با کودک

ص: 64

251 وضع شدن جرائم

252 مقابله مسلمین با یهود

253 مشرک شدن قبیله ای از مسلمین

254 کثرت خطباء منابر

255 ركون علماء بولاة

256 تعلم فقه برای غیر خدا

257 تفقه علماء برای حلال کردن دینار و درهم

258 فتوی دادن به غیر از ان چه خدا فرموده

259 تجارت کردن به قران

260 قرار دادن حق برای اشرار امّت

261 کم شدن علماء حقیقی

262 زیاد شدن علماء ضلالت

263 کینه علماء دینی در دل گرفتن

264 سرزنش کردن و بد گوئی کردن به علماء

265 کشتن علما را مانند کشتن دزدان

266 شصت نفر دروغ گو ادعای نبوت کنند

267 دوازده نفر ادعای مهدوّیت کنند

268 سلطان و قران با هم قتال کنند

268 سلطان و قران با هم قتال کنند و از هم جدا شوند

269 تعطیل احکام دین برأی دادن

270 قران را در ساز ها و نواز ها گرفتن

271 خراب شدن جزیره از ترک

272 خراب شدن ترک از صاعقه

273 خراب شدت سند از هند

274 خراب شدن هند از چین

275 خراب شدن چین از رمل

276 خراب شدن حبشه از زمین لرزه

277 خراب شدن عراق از قحط و

278 خراب شدن بصره از عراق

ص: 65

279 خراب شدن مصر از خشک شدن رود نیل

280 خراب شدن مکّه از حبشه

281 خراب شدن مدینه از سیل خراب شدن یَمَن از ملخ

383 خراب شدن اُبُلّهَ از حصار

284 خراب شدن فارس از گدایان دیلم

285 خراب شدن دیلم از اَرمَن

286 خراب شدن ارمن از جرز

287 ایمن بودن مصر از خرابی تا این که

288 بصره خراب شود

289 خراب شدن بغداد از سفیانی

290 ممنوع شدن شام از وارد شدن پول و جنس در ان از طرف روم

291 ممنوع شدن عراق از دینار و حبس از طرف عجم

292 ممنوع شدن حج تا سه سال

293 اوردن چیزی از مشرق و چیزی از مغرب تا امت پیغمبر را متلون کند

294 مردن حق و رفتن اهل ان

295 کهنه شدن قرآن و احداث کردن چیزی که در ان نیست و تاویل برای کردن

296 سرنگون شدن دین هم چنان که ظرف اب سرنگون شود

297 مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زن ها بر زن ها

298 مرد ها شبیه زنان شوند و زنان شبیه به مردان

299 خوشحال شدن کافر به ان چه در مؤمن از سختی می بیند

300 مردم را امر به ترک حج کنند

301 جوانان خودشان را مانند زنان زینت کند

ص: 66

302 مردان بر سر پسران غیرتت کشند هم چنان که بر سر زنان غیرت کشند

303 مردان گیسوان خود را شانه کنند هم چنان که زنان گیسوان خود را شانه زنند

304 بیش تر مردم بهترین خانه هاشان خانه باشد که در ان فسق و فجور بیش تر شود

305 زن وادار کند شوهر خود را که با مردان لواط کند

306 زنان را به زنا دادن مدح کنند

307 مؤمن حقیر و ذلیل و خوار شود

308 حکام و اولياء امور کفّار را به خود نزدیک کنند و اهل خیر را از خود دور کنند

309 ریاست و ولایت را به کسی دهند که خودشان می خواهند

310 محارم خود را نکاح کنند

311 مرد را به تهمت بکشند

312 مرد زن و دختر خود را کرایه دهد به پست ترین طعام و شراب

313 ایمان های مردم به خدا ربانی و دروغ باشد

314 ساز و نواز و لهویات زیاد شود و کسی منع نکند یا جرئت نکند که منع کند

315 از ترس این که مبادا سادات و شرفاء عزیز شوند ان ها را ذلیل کنند

316 محبوب ترین مردم در نزد ایشان کسی است که بد گوئی از خانواده ال محمد کند

317 کسانی که از دوستان ال محمدند به ان ها دروغ گویند و شهادت ایشان را قبول نکنند

ص: 67

318 شنیدن قرآن به گوش ها سنگین شدن

319 شنیدن باطل به گوش ها اسان شدن

320 اکرام کردن همسایه همسایه خود را از ترس زبانش

321 راست گوترین مردم در نزد مردم ان که دروغگو تر است باشد

322 طلب کردن حج و جهاد برای غیر خدا

323 خرابی از آبادی زیاد تر شدن

324 کم فروشی کردن و زیاد گرفتن در کیل و وزن

325 استخفاف به خون ریزی

326 مشهور کردن مرد خود را به بد زبانی تا ان که از او بترسند و کار ها به او رجوع شود

337 استخفاف به نماز کنند

328 میت را از قبر بیرون اوردن و اذیت کردن و فروختن کفن او

329 زیاد شدن هرج و مرج

330 صبح کردن مرد در حال مستی و داخل شب شدن در حال مستی

331 نکاح کردن به بهائم

332 رفتن مرد به مصّلی و بر گشتن او در حالی که لباس نداشته باشد

333 سخت شدن دل ها و خشک شدن چشم ها

334 سنگین شدن ذکر بر گوش هاشان

335 از طریق باطل و حرام کسب کردن

336 اعمال خیر را برای نمایشی به جا اوردن

337 حج کردن ثروتمند ها برای تماشا و گردش و استراحت

338 حج کردن اوساط برای تجارت کردن

339 حج کردن فقرا برای ریا و سمعه و گدائی کردن

340 میل کردن مردم به هر طرفی که غلبه با او باشد

ص: 68

341 طالب حلال مذمت کرده شود

342 طالب حرام مدح کرده شود و بزرگ باشد

343 در حَرَمین عمل کنند چیزی را که خدا دوست ندارد و کسی ایشان را منع نکند

344 علانیه عمل قبیح کنند و کسی نهی نکند

345 در مکه و مدینه الات لهو و ساز و نواز ظاهر شود و غنا خواندن شایع شود

346 امر به معروف و نهی از منکر کننده را سرزنش و ملامت کنند و او را نصیحت کنند که نکند

347 برای کردن عمل زشت انتظار شب شدن نکشند

348 مردم از روی هم چشمی به اهل شر اقتداء کند

349 راه خیر بسته و راه شر باز شود

350 میّت را به استهزاء بلند کنند و کسی دنبال خبازه او فزع نکنند

351 در هر سال بدعت ها و شرّ زیاد شود

352 مردم در مجالس تابع اغنیاء شوند

353 به محتاج برای خنده کردن عطا دهند

354 غیبت کردن به نظر هاشان ملیح باشد

355 زنا و لواط شایع شود

356 دروغ گوترین مردم را راست گو دانند

357 سعایت پیش ظالم و سخن چینی ظاهر شود

358 مساجد زینت کرده شود

359 قرآن ها و كتاب ها زیور و اب طلا کاري شود

360 مرد به رفتن پیش زن سرزنش شود

ص: 69

361 ایات در اسمان ظاهر شود و مردم نترسند

362 مردم مانند حیوانات روی یک دیگر جستن کنند و کسی منع نکند از ترس مردم

363 مال زیاد در غیر طاعت خدا مصرف کنند

364 مال کم را در طاعت خدا مصرف نکنند

365 فرزندان عاق پدران و مادران شوند

366 فرزندان استخفاف پدران مادران کنند

367 فرزند افتراء به پدر خود بندد

368 و در حق پدر و مادر نفرین کند

369 و به مرگ ایشان شاد شود و ان ها

370 را بیازارد و بزند و دشنام دهد

371 مرد اگر روزی بر او بگذرد که گناهی نکرده باشد در ان از فسق و فجور و کم فروشی در کیل و وزن یا غش در معامله یا خوردن مسکرات محزون و غمناک باشد

372 سلطان احتکار طعام کند

373 خوردنی زیاد و فراوان باشد ولی به دست مردم نیاید مگر به گران ترین بهاء

374 با اموال ذو القربی قمار بازی کنند

375 اموال ذوى القربي را به مصرف ساز و نواز و لهو و لعب رسانند و با ان شراب خورند

376 به شراب مداوا کنند و برای بیمار توصیف کند تا به ان استشفا دهند

ص: 70

377 مردم در امر به معروف و نهی از منکر نکردن همه با هم یکسان شوند

378 وزیدن باد بر پرچم منافقین و غلبه اهل نفاق

379 پرچم اهل حق جنبش نکند

380 قبور ائمه را به گلوله خراب کنند

381 روزنامه های پراکنده مختلف

382 که هر کدام اسمی دارد در میان مردم شایع شود

383 اذان گفتن به اجرت و فرد باشد

384 اجتماعات در مساجد زیاد شود ولی نه از برای خدا و عبادت بلکه برای غیبت کردن و گفتن سخنان دنیوی

385 مست امام جماعت شود

386 هر که مال یتیم خور است به صلاح و درستی معرفی شود

387 امین خیانت کار و خیانت کار امین شود

388 ميراث را ولاة وحكام برای اهل فسق و فجور مقرر کنند

389 طلاق گفتن زیاد شود

390 کسانی که اولاد ندارند از بی اولادی خوشحال شوند

391 یک دسته برای دین گریه کنند و یک دسته برای دنیا از شدت فشار و سختی که می بینند

392 هلاکت مرد به دست زن و بچه و پدر و مادر و خویشان و همسایگان او باشد که او را سرزنش و ملامت کنند به تنگی معیشت تا ناچار وارد علی شود که هلاکت او در ان باشد

393 شهرها به هم نزدیک شود

394 بازار ها به هم نزدیک شود

395 قسم خوردن به ناحق زیاد شود

396 مردم به غیر خدا قسم خورند

ص: 71

397 از مردم رأی ها گرفته شود

398 غلق و اضطراب مردم زیاد شود

399 كسب ها و تجارت ها کساد شود

400 بازار ها تعمیر و زینت کرده شود

401 بنا ها محکم ساخته شود

402 بنا های عمارات و قصر ها طولانی و بلند ساخته شود

403 کودک ها کرسی نشین شوند

404 معاملات اضطراری زیاد شود

405 شهادت ها برای هم دیگر قرض داده شود

406 ربا گرفتن کسب آن ها شود

407 ازدواج ها برای مال و عنوان شود

408 پست ترین مردم بر مردم رئیس شوند

409 نویسندگان دولتی زیاد شوند

410 شُرطي ها و لشكري ها زیاد شود

411 مسلمانان به کفّار فروخته شوند

412 تجار و صنعت گر ها در تجارت و صنعت خود دروغ گویند

413 شریک با شریک خود دروغ گوید و خیانت کند

414 مردمان متقلب و ریا کار زیاد شوند

415 مردمان شرافت مند و نجیب ذلیل و خوار شوند

416 مردم در کار های خود سرگردان شوند

417 مردم نه مسلمان باشند و نه نصرانی

418 حیا و عفت از مردم بر داشته شود

419 اختلاف در دین و مذهب زیاد شود

ص: 72

420 مردم مانند اشخاص تازه مسلمان شوند

421 تغلّب و تزویر زیاد شود

422 دین به دنیا فروخته شود

423 تعارفات دروغی زیاد شود

424 مسلمان به هم دیگر که می رسند سلام نکنند مگر از روی اشنائی و شناسائی یا احتیاج

425 مردم تابع لغزش های علماء شوند

426 از علماء حقه فرار کنند

427 عالم را به لباس خوب شناسند نه به زهد و تقوى و علم

428 زن ها را قبله خود قرار دهند

429 مردم در فکر شکم و فرج خود باشند

430 کوچک ها احترام بزرگ تران را نگاه ندارند

431 بزرگ تر ها بر کوچک ترها رحم نکنند

433 دین را الت دنیای خود قرار دهند

433 به قران تجارت کنند

434 قمار بازی کردن زیاد شود

435 دشنام دادن شعار ایشان شود

436 مردم راغب به دنیا شوند

437 در ذات خدا فکر و تعمق کنند

438 بالای منبر ها امر به تقوی کنند و گوینده به ان عمل نکند

439 ماه ها ناقص شود

440 ماه ها بزرگ نماید و بعضی از

441 ماه ها دیده نشود تا مردم از فيض عید فطر و عرفه محروم شوند

442 رکوع و سجود ها برای جلب نان و پول شود

443 عجب و کبر و خود بینی و خود پسندی در مردم ظاهر و زیاد شود

444 مؤمن در میان شان ذلیل تر از

ص: 73

از هر کسی باشد

445 خروج عوف مسلمی از جزیره کویت یا تکریت و کشته شدن او در مسجد دمشق

446 خروج شعیب بن صالح از سمرقند

447 منکر معروف و معروف منکر گردد

448 زینت کردن مردان به طلا و حریر

449 غلبه هند بر سند

450 غلبه قفص بر سعير

451 غلبه قبط بر اطراف مصر

452 غلبه اندلس بر اطراف افریقا

453 غلبه حبشه بر یمن

454 غلبه ترک بر خراسان

455 غلبه روم بر شام

456 غلبه اهل ارمنیّه به ارمنیه

457 بلند شدن صدا در عراق به هتک حجاب

458 و بر داشتن بکارت دختران

459 قیام مردی از قم که مردم را دعوت به حق و با او باشند جماعتی از مردان که دل هاشان مانند پاره های اهن است در محکمی

460 پادشاه عجم از عجم الترک وزیر و والی گیر

461 انداختن اثار قران در پشت سر

462 استعمال ظرف های طلا و نقره

463 شایع شدن گرفتن ساز ها و نواز ها و خوانندگی ها و رقاصی زنان در همه جا

464 بلند گذاشتن جوانان و مردان گیسوان جلو سر خود را

465 سر برهنه راه رفتن جوانان و مردان

466 ظهور کلاه های ترک دار بند دار و کلاه های اهل شرک در مسلمانان وكلاه ها بين المللي

ص: 74

467 زنار بر کمر بستن مسلمانان

468 بستن قلاد ها بر گردن ها با تکمه طلا

469 مردان صورت های خود را صاف و برّاق کنند

470 جامه های کوتاه و تنگ و نازک پوشیدن مردان

471 پس گرفتن روم ان چه را که از او گرفته شده

472 پس گرفتن روم ان چه را که از او گرفته شده

473 کشتگان و مجروحین را با هم دفن کردن

474 فرو رفتن بصره به زمين

475 پوشیدن جامه های بافته بی دَرز

476 ظاهر شدن معادن بسیار که به دست مردمان رزل پست افتد

477 کندن و تونل زدن بعض از كوه ها

478 ظهور اختراعات بزرگ

479 کنده شدن کوه ها پیش از صیحهء اسمانی

480 ظاهر شدن لباس های مخصوص برای پوشیدن زن ها

481 رواج یافتن سرود هائی که اخرا و از ان مانند صدای خَر کشیده شود

482 رإی گرفتن زن ها از عموم مردم در امور عامّه

483 خروج قومی از سمت مشرق که قاری قران باشند با ریش های تراشیده که مانند خوارج از دین بیرون باشند و قتل ان ها بر مسلمانان واجب باشد

484 زینت کردن دیوار ها و خانه ها را به روغن مالی و نقاشی و رنگ ها

ص: 75

که بیش تر از این علامات که ذکر شد ظاهر شده و بعضی از ان ها مردّد میان قیامت صغری است که ظهور مهدی علیه السّلام باشد و قیامت کبری و معدودی از آن ها هنوز ظاهر نشده و این ها در ظرف سه چهار سال پی در پی پیش از ظهور یا کم تر همه ان ها ظاهر خواهد شد به خصوص در یک سال پیش از ظهور که تمام علامات حتمیّه در ان صورت می گیرد بلکه از ماه رجب سال قبل از ظهور تا ماه محرمی که ظهور واقع می شود در ظرف مدت هشت ماه تماما صورت می گیرد ﴿ وَ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ اِلْهِ اَلطَّيِّبِينَ اَلطَّاهِرِينَ ﴾

بَخش دوُّم : دَر ذکر ایات قرانیه مشعره بر عَلامات ظهور

اشاره

سوره بقره آیه 150 می فرماید ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الاِنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴾

در کتاب اکمال الدّین از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿ سَمِعْتُ ابا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ سَلاَمٌ يَقُولُ ان لِقِيَامِ اَلْقَائِمِ علاماتٍ تكون مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَني اَللَّهُ فِدَاك قال قول اللّه عزّ و جلّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يعنى اَلْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ بَشِئَ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلاِمْوَالِ وَ اَلاِنْفِسِ

ص: 76

وَ اَلثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ اَلصَّابِرِينَ قَالَ نبلوهمْ بَشِئَ مِنَ اَلْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلاَنٍ فى اَخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ اَلْجُوعِ بِغَلاَءِ اسْعَارِ هِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلامْوَالِ قَالَ كَسَادُ التِّجَارَاتِ وَ قلَّةِ الْفَضْلِ و نَقْصٍ مِنَ الانَفسِ قالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ نَقْصٌ مِنَ الثَّمَراتِ قِلَّةِ رَيْعِ ما يُزْرَعُ وَ بَشِّرِ اَلصَّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِهِ تَعْجِيلَ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ ﴾

یَعنی

گفت شنیدم از ابی عبدالله یعنی حضرت صادق علیه السّلام که فرمود برای قیام قائم علاماتی می باشد از جانب خدای عز و جل که می فرماید و هر اینه می ازمائیم شما را یعنی مؤمنین را پیش از بیرون آمدن قائم به چیزی از ترس از پادشاهان بنی فلان در اخر سلطنت ایشان و گرسنگی به علّت گرانی اسعار ایشان و کم شدن مال ها فرمود کسادی تجارت ها و کمی زیادتی نفع بردن و کم شدن نفس ها فرمود یعنی مرگ بسيار با سرعت و كمى میوه ها یعنی کم ریع و برکت شدن ان چه که کشت و کار می کنند و بشارت ده صبر کنندگان در این هنگام را به شتاب کردن قائم بیرون آمدن

تَبصره از این به مباركة و حَدیثِی که حضرت صادق علیه السّلام در تاویل ان بیان فرموده نکات و مطالبی استفاده می شود اوَّل ان که مؤمنین به این پنج بلاء پیش از قیام قائم ازمایش می شوند تا ان هائی از ایشان که صبر می کنند و ثابت در ایمان می مانند شناخته شوند دَوُّم ان که این پنج

ص: 77

بلاء ترس و گرسنگی و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و محصولات ایشان است

سِوُّم ان که بروز و ظهور و ابتلاء مؤمنين به اين پنج بلاء پیش از خروج قائم عليه السّلام است چهارم حدوث و ظهور این بلا ها در زمان آخرین سلطان بنی امیّه است که سفیانی باشد یا بنی عباس که عبدالله باشد هر کدام از ایشان که باشند مصادف و مقارن با یکدیگرند چنان که در بخش های بعد شرح داده می شود پَنجُم ان که بلای گرسنگی به واسطه گرانی اسعار است که سطح و بها اجناس گران شود و بالا رود و مؤمنین دست تنگ شوند و راه دخل و انتفاع بر ان ها بسته شود به نحوی که قدرت خریدن نداشته باشند شِشُم ان که صبر کنندگان در این پنج بلاء مورد بشارت خدا هستند به سرعت یافتن در خروج قائم

سُورة ال عمران

ایه 176 ﴿ مَا كَانَ اَللَّهُ لَيَدَا اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا اِنْتم عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ اَلْخَبِيثَ مِنَ اَلطَّيِّبِ ﴾ در تفسیر عیاشی از عجلان بن صالح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود ﴿لاَ تُمْضَی اَلْأَیَّامُ وَ اَللَّیَالِی حَتَّی یُنَادِیَ مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ یَا أَهْلَ اَلْبَاطِلِ اِعْتَزِلُوا فَیُعْزَلُ هَؤُلاَءِ مِنْ هَؤُلاَءِ، وَ یُعْزَلُ هَؤُلاَءِ مِنْ هَؤُلاَءِ قَالَ: قُلْتُ أَصْلَحَکَ اَللَّهُ: یُخَالِطُ هَؤُلاَءِ هَؤُلاَءِ بَعْدَ ذَلِکَ اَلنِّدَاءِ؟ قَالَ کَلاَّ إِنَّهُ یَقُولُ فِی اَلْکِتَابِ : ما کانَ اَللّهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ﴾ ﴿ الایة ﴾

ص: 78

یَعنی نمی گذرد روز ها و شب ها تا این که منادی از اسمان ندا کند که ای اهل حق کنار بروید و ای اهل باطل کنار بروید پس جدا می شوند و کناره می گیرند اهل حق از اهل باطل (راوی گفت گفتم) اصلحات الله بعد از این این دو دسته با هم مخلوط می شوند فرمود حاشا که مخلوط شوند خدا در کتاب خود می فرماید نمی باشد خدا که بگذارد مؤمنین را بر این حالتی که شما بر ان هستند تا ان که تمیز دهد نا پاک را از پاک

تَبصرة از این ایه مبارکه چند نکته استفاده می شود و هم چنین از حَدیثِ اوَّلَ ندای اسمانی و این ندا غیر از صیحه ایست که در بیست و سوم ماه رمضان بلند می شود که از علائم حتمیّه است و نداء منحصر به صیحه اسمانی مخصوص نیست بلکه ان چه از احادیث و اخبار فهمیده می شود چندین مرتبه در نزدیکی صدا ها از آسمان شنیده می شود به عبارات مختلفه چنان چه بعد از این در این کتاب ذکر خواهم کرد

دَوُّم ان که دو دسته حق و باطل از هم جدا می شوند سِوُّم ان که جدا شدن ایشان برای امتحان و ممتاز شدن پاک و نا پاکست از یک دیگر چَهارُم ان که پس از ان که به ندای اسمانی از هم جدا شدند دو مرتبه مخلوط به یک دیگر نخواهند شد

تَکمیل تاویل ایه اوَّل

از سوره بقره که قبل از این ایه ذکر کردم و این ایه ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ شَيْء ﴾ است تا اخر در غیبت نعمانی به سند خود از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده

ص: 79

﴿ لا بُدَّ اَنْ يَكُونَ قُدَّامَ الْقَائِمِ سَنَةٌ يَجُوعُ فِيهَا اَلنَّاسُ وَ يُصِيبُهُمْ خَوْفٌ شَدِيدٌ من الْقَتْلِ وَ نَقْصٍ مِنَ الامْوالِ وَ الاِنْفُسِ وَ اَلثَّمَرَاتِ وَ انَّ ذَلِكَ فِى كتاب اللّه لَبَّيَّينِ ثُمَّ ملا هَذِهِ الايَة وَ لِيَكُونَكُمْ بِشَى﴾ الى اخر الایة

یَعنی نا چار است از این که بوده باشد پیش از قیام قائم سالی که گرسنه شوند در ان مردم و برسد ایشان را ترس سختی از کشته شدن و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه های و این در کتاب خدا است که بیان می فرماید پس حضرت ایه مبارکه و لنبلونکم را تا اخر تلاوت فرمودند

تَبصِرَة از این حَدیثِ نیز استفاده می شود که وقوع این علامت های پنج گانه پیش از قیام قائم است و از کلمه مبارکه لابدّ چنین می نماید که این علامات واقع شدنش اگر حتمی نباشد قریب به حتم است

حَدیث دیگَر

نیز در غیبت نعمانی به سند خود از جابر جعنی روایت کرده که گفت پرسیدم از ابى جعفر محمد بن على عليهما السّلام از فرموده خدای تعالی ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ تا اخر ايه فَقَالَ يَا جَابِرُ ذَلِكَ خَاصُّ وَ عَامٌ فَاِمّا اَلْخَاصُّ مِنَ اَلْجُوعِ بِالْكُوفَةِ یَحُضُ اَللَّهِ بِهِ اَعْدَاءَ اَل مُحَمَّدٍ فَيُهْلِكُهُمْ وَ امّا اَلْعَامُّ فِي اَلشَّامِ يُصِيبُهُمْ خَوْقٌ وَ جُوعٌ مَا اِصَابَ قَطُّ وَ اَمَّا اَلْجُوعُ فَقَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ امّاً اَلْخَوْفَ مُبَعَّدَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ ﴾

یَعنی فرمود این جابر این پنج بلا خاص است و عام است پس امّا خاص از گرسنگی

ص: 80

در کوفه مخصوص می گرداند خدا بأن دشمنان ال محمّد علیهم السّلام را پس هلال گرداند ایشان را و امّا عام از ان در شام رو دهد می رسد ایشان را ترس و گرسنگی که هرگز به ایشان نرسیده باشد اما گرسنگی پیش از قیام قائم علیه السّلام رخ می دهد و امّا ترس بعد از قیام قائم علیه السّلام است

سُوره نِسآء

ایه 47 ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَرَدَّهَا عَلَى ادِّبَارِ هَا ﴾ یعنی ای کسانی که کتاب به ایشان آورده شده ایمان بیاورید به ان چه به تدریج فرو فرستادیم که تصدیق کننده باشد هر ان چه را که با شما است پیش از ان که محو گردانیم رو هائی را پس بر گردانیم ان رو ها را بر پشت های ایشان

دَر تفسیر عيّاشي و اختصاص طبرسی و غیبت نعمانی به سند های خود از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند در حَدیثِ طویلی که تمام ان را بعد از این در این کتاب ذکر می کنم که جمله از ان مربوط به تاویل این ایه است می فرماید ﴿ فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلاَّ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُم في أَقْفِيَتِهِم وَهُم مِن كَلب وَ فَیهُمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الاية ﴾ یعنی پس رهائی نمی یابد از ایشان مگر سه نفر که بر می گرداند خدا رو های ایشان را به پشت سر هاشان و ان ها از کلبند و ایه در حق ایشان نازل شده

تَبصَرة مراد از ان هائی که کتاب برای ایشان اورده شده عام است شامل یهود و نصاری و مسلمین هر سه می شود و ان جماعتی که این سه نفر از ایشان رهائی می یابند

ص: 81

لشکر سفیانی ملعونند که در زمین بیدا میان مدینه و مکه به زمین فرو می روند الا این سه نفر که از بنی کلب و قبیله سفیانی هستند خدا رو های آن ها را به عقب بر می گرداند تا یکی از ایشان به مکه رود و بشارت به امام زمان دهد به فرو رفتن لشکر سفیانی به زمین و یکی به مدینه بر گردد و یکی به شام رود و به سفیانی خبر دهد و این از علامات حتمیه است که البته تا صورت نگیرد امام زمان ظاهر نگردد

سُوره اَنعام

ایه 2 ﴿ ثُمَّ قُضِيَ اَجِلاً وَ اجَلٌ مُسَمًى عِنْدَهُ ثُمَّ اِنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴾ غیبَةَ نعمانی و الزام الناصب حمران بن اعین از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که حضرت در تفسیر این ایه فرمود ﴿ انهمَا اجْلانِ اَجَلٌ مَحْتُومٌ وَ اجِلٌ مَوْقُوفٌ قَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا الْمَحْتُومُ قَالَ اَلَّذِي لاَ يَكُونُ غَيْرُهُ قَالَ وَ مَا اَلْمَوْقُوفُ قَالَ هُوَ الَّذِى لِلَّهِ فَهْدُ الْمُشِيرِ قَالَ حُمْرَانُ الَّتِى لاَرَجْوَ اَنْ يَكُونَ اجَلُ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْمَوْقُوفِ فَقَالَ ابُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ وَ اللهِ انه مِنَ اَلْمَحْتُوم ﴾

یَعنی فرمود مراد از دو مدت مدّت محتوم و مدت موقوف است حمران عرض کرده به حضرت که مدّت حتم شده کدام است فرمود انست که غیر از ان نباشید عرض کرد مدّت موقوف کدام است فرمود ان مدتی است که موقوف است به مشیت و خواستن خدا یعنی اگر خدا بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود حمران عرض کرد به درستی که من امید دارم که مدّت سفیانی از مدت های موقوف به مشیت باشد یعنی حتمی نباشد فرمود

ص: 82

نه به ذات خدا قسم است که آن از مدت حتم شده است یعنی از علامات حتمیه ایست که باید صورت گیرد

سُوره اَنعام

ایه 37 ﴿ قُلِ ان اللَّهَ قادِرٌ عَلَى اَن يُنْزِلَ ايَّةً وَ لَكِن اكثَر هُم لاَ يَعْلَمُونَ ﴾

در تفسیر قمی در روایت ابى الجارود از حضرت باقر علیه السّلام در تفسير این اہر مبارکه گفته است ﴿ سَيُرِيكُمْ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ اِيَّاتِ مِنْهَا دابتُرُ اَلاَرْضُ وَ فِي الدَّجَّالِ و نُزُولِ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ وَ طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا﴾ یعنی زود باشد که بنماید شما را در اخر زمان نشان هائی که از آن ها است دابّة الارض و دجّال و فرود آمدن عیسی پسر مریم و در امدن افتاب از مغرب خودش

تَوضیح در این حَدیثِ چهار نشانه که از حتمیاتست حضرت باقر علیه السّلام خبر داده يكى بيرون امدن دابة الارض و يكى خروج دجّال و يكى نزول عیسی و یکی بیرون آمدن افتاب از مغرب خود که هر یک از این چهار ایت بعد از این به تفصیل شرح داده می شود و در بعضی از احادیث وارد شده که مراد از طلوع افتاب از مغرب خود وجود مبارک امام زمانست چنان چه بعد از این نقل می شود و مراد از جمله اکثرهم لا یعلمون در ایه مبارکه چنان چه در تفسیر قمی ذکر شده اینست که یعنی بیش تر از مردم نمی دانند که وقتی این ایت امد و ایمان نیاوردند به ان هلاک خواهند شد

سُوره اَنعام

ایه 65 ﴿ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلَى اَنْ يَبْعَثُ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ اَوْ مَنَّ تَحْتَ

ص: 83

ارجلكم اِوْ يَلِبْسَ كُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم باس بَعْض انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآياتِ لَعَلَّهُم يَفقَهُون ﴾ یعنی بگو ای پیغمبر او است خدائی که توانا است بر این که بر انگیزاند بر ضرر شما شکنجه و عذاب را از بالای سَرهای شما یا از زیر پا های شما یا به جان هم دیگر اندازد شما را و بچشاند بعضی از شما را اسیب بعضی فکر کن که چگونه تغییر می دهیم نشان های خود را که تا شاید ایشان بفهمند

دَر تفسَیر قمیّ است که مراد از عذاب بالای سر سلطان جائر است و مراد به عذاب از زیر پا مردمان پستی هستند که هیچ خیری در ان ها نیست و مراد از یلبسکم شیعاً عصبیّت است و مراد از یذیق بعضکم باس بعض بد همسایه بودنست

وَ نیز در روایت ابی الجارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ هُوَ اَلدُّخَانُ وَ اَلصَّیْحَهُ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ وَ هُوَ اَلْخَسْفُ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ هُوَ اِخْتِلاَفٌ فِی اَلدِّینِ وَ طَعْنُ بَعْضِکُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ وَ هُوَ أَنْ یَقْتُلَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ کُلُّ هَذَا فِی أَهْلِ اَلْقِبْلَه﴾

یَعنی مراد از غذاب بالای سر شما دودی تیره و صیحه اسمانی است و یا عذاب از زیر پای شما فرو رفتن به زمین است و فرقه فرقه شدن شما اختلاف ظاهر شدن در دین شما است و طعن زدن بعضی از شما است بر بعض دیگر و چشیدن بعضی از شما اسیب بعض دیگر را مراد اینست که بکشد بعضی از شما بعض دیگر را و همه این ها در اهل قبله ظاهر می شود

ص: 84

و در جامع الاخبار در ضمن خبری که جابر بن عبدالله انصاری در حجة الوداع از رسول خدا صلى الله علیه واله روایت کرده تاویل شده است عذاب این آیه به ریح حمراء همراه یعنی باد سرخ و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن چنان چه ان خبر طولانی را در این کتاب خواهی دید

مُؤلفّ نا چیز گوید ممکن است عذابی که در این ایه شریفه ذکر شده عذاب خدائی باشد از قبیل صاعقه و صیحه اسمانی و باد های مخالف و سخت و باریدن باران های خراب کننده و تگرگ و برف های هلاک کننده باشد و ممکن است عذابی باشد که خدای تعالی به دست بشر ایجاد کند از قبیل الات اسلحه های جنگی هوائی از قبیل طیارات جنگی و اِعمالّ گاز های اَتمی و نارِنجک ها و موشک ها و گاز های کهربائی و امثال ان ها و اما عذاب از زیر پا نیز ممکن است خدائی باشد و ممکن است به دست بشر به تقدیر خدای قادر ایجاد شده باشد اما خدائی از قبیل زلزله و به زمین فرو رفتن و اتش فشانی و غرق شدن و اما خلقی از قبیل مین گذاری و طغیان اب ها باشد و الله اعلم

سَوره یَونسُ

ايه 24 ﴿ حَتَّى اِذا اَخَذَتِ الاَرْضَ زُخْرُفَها وَ اَزَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ﴾

ص: 85

غیبت نعمانی از محمد بن بشیر از محمد حنفیّه رضى الله عند روایت کرده که فرمود ﴿ نَّ قَبْلَ رَایَاتِنَا رَایَهً لِآلِ جَعْفَرٍ وَ أُخْرَی لِآلِ مِرْدَاسٍ فَأَمَّا رَایَهُ آلِ جَعْفَرٍ فَلَیْسَتْ بِشَیْ ءٍ وَ لَا إِلَی شَیْ ءٍ فَغَضِبْتُ وَ کُنْتُ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ قَبْلَ رَایَاتِکُمْ رَایَاتٍ قَالَ ای وَ الله إِنَّ لِبَنِی مِرْدَاسٍ مُلْکاً مُوَطَّداً لَا یَعْرِفُونَ فِی سُلْطَانِهِمْ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ سُلْطَانُهُمْ عِبَرٌ لَيْسَ فِيهِ يُسْرِيدٌ نُونٌ فِيهِ اَلْبَعِيدُ وَ يُقْصُونَ فِيهِ اَلْقَرِيبَ حَتَّى إِذَا أَمِنُوا مَکْرَ الله وَ عِقَابَهُ وَ اِطْمَأَنُّوا وَ ظَنُّوا أَنَّ مُلْکَهُمْ لاَ یَزُولُ صِیحَ فِیهِمْ صَیْحَهٌ فَلَمْ یَبْقَ لَهُمْ رَاعٍ یَجْمَعُهُمْ وَ لاَ دَاعٍ یُسْمِعُهُمْ وَ لاَ جَمَاعَةٌ يَجْتَمِعُونَ اليهَا وَ قَدْ ضَرَبَهم اَللَّهُ مَثَلَهُ (و قد ضرب الله مثلهم) فِى كِتَابِهِ ﴾

﴿ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها اَتَّاها اَمْرُنا لَيْلاً اَوْ نَهاراً (الايه) ثُمَّ حَلَفَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِیَّهِ بِاللَّهِ أَنَّ هَذِهِ اَلْآیَهَ نَزَلَتْ فِیهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدَّثْتَنِي عَنْ هَؤُلاَءِ وَ بِأَمْرٍ عَظِیمٍ فَتًى يَهْلِكُونَ فَقال وَ بَجَدٍ يَا مُحَمَّدُ اِنَّ اَللَّهَ خَالَفَ عِلْمُهُ وَقْتَ المُوقِنِين انَّ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَدَّ قَوْمَهُ ثَلاَثِينَ يَوْماً وَ كَانَ فِي عِلْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زِيَادَةَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ لَمْ يُجْزِيهَا مُوسَی أفَكفر قَوْمَهُ وَ اِتَّخَذُوا اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ لَمَّا جَازَ عَنْهُمُ الْوَقْتُ وَ اَنْ يُوكِنَ وَ عَدَّ قَوْمَهُ اَلْعَذَابَ وَ كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ اَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ مِنْ اَمْرِهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ لَكِنْ اذا رَأَيْتَ اَلْحَاجَةَ قَدْ ظَهَرَتْ وَ قَالَ اَلرَّجُلُ بِتُّ اَللَّیْلَهَ بِغَیْرِ عَشَاءٍ وَ حَتَّی یَلْقَاکَ اَلرَّجُلُ بِوَجْهٍ طَلِق فَاِذا جِئْتَ تَسْتَقْرِضُهُ قَرْضاً لَقِیَکَ بِغَیْرِ ذَلِکَ اَلْوَجْهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَقَعُ اَلصَّیْحَهُ مِنْ قَرِیبٍ﴾

ص: 86

یَعنی به درستی که پیش از پرچم های ما پرچمی برای ال جعفر هَست و ان چیزی نیست و به چیزی نمی رسد و رایت و پرچم دیگری برای ال مِرداس است پس من خشمگین شدم و من از کسانی بودم که نزدیک ترین مردم بودم به ان جناب پس گفتم فدایت شوم پیش از پرچم های شما پرچم ھائی هست فرمود اری و الله برای ال مِرداس مُلک پا بر جائی هست که نمی شناسند در مدّت سلطنت خود چیزی از خوبی را سلطنت شان مشکل است و اسان نیست در ان دور را نزدیک می کنند و نزدیک را دور تا این که از مکر خدا ایمن می شوند و از عقاب او و چنین اطمینان پیدا می کنند که ملک شان زایل شدنی نیست که ناگاه بر ایشان صیحه ای زده شود که باقی نمی ماند در ایشان رعایت کننده ای که ان ها را جمع کند و نه خواننده ای که بشواند ایشان را و نه جماعتی که دور ان ها جمع شوند و خدا مثل ان ها را در قران بیان کرده حتی اذا اخذت تا اخر ایه تا این که بگیرد زمین زینت خود را و زینت کرده شود و اهل ان گمان کنند که توانائی بر هر چیزی دارند که ناگهان امر و فرمان ما ایشان را می گیرد در شب یا روز و قرار می دهیم ان ها را مانند محصولی که چیده و دِرَو شده باشد به نحوی که گویا در گذشته وجود نداشته پس قسم یاد کرد محمد حنفیه به ذات خدا که این ایه یا محمّد در حق ایشان نازل شده گفتم فدایت شوم حَدیثِ فرمودی از ایشان برای من امر بزرگی را پس کی هلاک می شوند فرمود رحمت خدا بر تو ای محمّد به درستی که خدای تعالی مخالفست علم او با وقت قرار دادن وقت قرار دهندگان به درستی که موسی وعده کرد با قوم خود سی روز را و در علم خدا ده روز زیاد تر بود که موسی خبر نداد

ص: 87

پس کا فر شدند قوم موسیٰ و بعد از ان گوساله را به خدائی گرفتند چون دیدند و قت گذشت و موسی نیامد و به درستی که یونس به قوم خود و عده عذاب داد و در علم خدا گذاشته بود که در گذرد از ایشان و از امر خدا این طور است که دانستی و لکن چون دیدی فقر و احتیاج مردم ظاهر شد به نحوی که مرد بگوید شب را بی شام به سر بردم و تا این که ببینی مرد را که تو را ملاقات کند با گشاده روئی پس اگر رفتی از او قرضی بگیری به روی دیگر به تو نگاه کند (یعنی بی اعتنائی کند) در چنین وقتی نزدیکست صیحه واقع شود

این حَدیثِ شریف را در سیزدهم بحار از کتاب سرور اهل الایمان تالیف سیّد علی بن عبد الحمید نیز روایت کرده

سُوره یُونُس

ايه 35 ﴿ افمَنَ يُهْدَى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾

در غیبت نعمانی و کافی به سند های خود از عبد الله بن مسلمه جریری روایت کرده اند که گفت ﴿قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُوَبِّخُونَّا وَ یُکَذِّبُونَّا أَنَّا نَقُولُ إِنَّ صَیْحَتَیْنِ تَکُونَانِ یَقُولُونَ مِنْ أَیْنَ تُعْرَفُ اَلْمُحِقَّةُ مِنَ المُبْطِلَة اذا كَانَتَا قَالَ فَمَاذَا تَرُدُّونَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ مَا عَلَيْهِمْ شَيْئاً قَالَ قُولُوا يُصَدِّقُ بِهَا إِذَا کَانَتْ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ ببِهَا مِنْ قَبْلُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ اخى يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ﴾ (الى اخر الایه)

یَعنی گفتم با بی عبدالله (یعنی حضرت صادق) عليه السّلام توبیخ و ملامت و سرزنش

ص: 88

می کنند ما را و تکذیب می کنند ما را که می گوئیم دو صیحه می باشد می گویند از کجا حقّ ان از باطل ان شناخته می شود وقتی این دو صیحه می باشد حضرت فرمود چه جوابی به ایشان گفتید گفتم جوابی به ایشان نگفتیم فرمود بگوئید کسی تصدیق به ان می کند وقتی که واقع شود که ایمان اورده باشد به ان از پیش به درستی که خدای عزّ و جل می فرماید آیا پس کسی که راهنمائی می کند به سوی حق سزاوار تر است که پیروی کرده شود یا کسی که راهنمائی نشده مگر این که راهنمائی شود پس چیست شما را چگونه حکم می کنید

سُورة الرَّعد

ایه 14 ﴿ وَ يُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيَصُیبُ بها مَنْ يَشَاء وَ هُمْ يُجادِلُونَ فِي اللَّهِ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ ﴾

غیبت نعمانی به سند خود از حضرت امیر مؤمنان علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ إِنَّ بَیْنَ یَدَیِ الْقَائِمِ سِنِینَ خَدَّاعَهً یُکَذَّبُ فِیهَا الصَّادِقُ وَ یُصَدَّقُ فِیهَا الْکَاذِبُ، وَ یُقَرَّبُ فِیهَا الْمَاحِلُ، وَ یَنْطِقُ فِیهَا الرُّوَیْبِضَهُ قُلْتُ وَ مَا الرُّوَیْبِضَهُ و ما الْمَاحِلُ قَالَ: اما تقرؤن قوله وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ .فَقُلتُ: و مَا الْمَاحِلُ قالَ یُرِیدُ الْمَکَّارَ ﴾

یَعنی به درستی که پیش روی قائم یعنی پیش از قیام او سال هائیست فریبنده که تکذیب می شود در ان ها راست گو و تصدیق می شود در ان ها دروغ گو و مقرّب می شود در ان ها ماحل و سخنرانی می کند در ان ها رویبضه (اصبغ بن بناته که راوی حَدیثِست گفت) گفتم رویبضة

ص: 89

چیست و ماحل كدامست فرمود ایا قرآن نمی خوانید قول خدا را و هو شديد المحال گفت گفتم ما حل چیست فرمود اراده می کند مکّار را

نگارَنده گوید ظاهرا حَدیثِ خالی از سقط نیست زیرا که سؤال سائل از رویبضه و ماحل هر دو بوده و جواب راجع به ماحل تنها است و در عبارت هم تکرار دارد و امّا رویبضه چنان چه در اخبار متعدده دیگر از طریق خاصّه و عامه روایت شده مراد اشخاص خسیس پست و کسانی هستند که قبلا لیاقت مداخله در امور عامه نداشته و لیاقت ان را نداشته و ندارند بعد از این اخبار ان در بخش اخبار نبویّه ذکر خواهد شد

سُورة رعَد

ایه 31 ﴿ وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ﴾

یَعنی و همیشه ان کسانی که کافر شدند می رسد به ایشان به واسطه و سبب ان چه ساخته اند مصیبتی سخت و سرکوبی شدید یا فرود می اید در نزدیکی خانه ایشان تا این که وعده خدا بیاید به درستی که خدا خلاف نمی کند و عده خود را

ممکن است در این ایه اشاره باشد به الات و قوائی که کفّار به دست های خود ساخته و می سازند و اختراع کرده و می کنند برای فساد کردن در روی زمین از قبیل قوای ناریّه و موشک ها و طیّارات جنگی و بمب های اتمی و نارنجک ها و ناو های جنگی و زیر دریائیی ها و

ص: 90

و مین گذاری ها و امثال این ها باشد که برای نیست و نابود کردن بشر ساخته شده و می شود خداوند متعال ان ها را به همین التهائی که به دست های خود اختراع کرده اند سرکوبی کند و به مصرف نابود کردن خودشان برساند و نزدیک خانه های خودشان و یا خانه های همسایگان شان فرود اورد چنان چه معصوم علیه السّلام فرموده من جفر بئر الآخیه وقع فیه یعنی کسی که چاهی بکند برای برادر خود خودش در ان چاه می افتد و بعد از ان که این آلات و قوی به خودشان و در خانه های خودشان یا همسانگان شان فرود امد و سرکوبی و نابود شدند وعده خدا بیاید یعنی امر قیام قیامت صغری که ظهور مهد ال محمد علیهم السّلام است صورت گیرد

چنان چه در ایه ای هم که قبل از این ایه گذشت که خدا صاعقه ها می فرستد برای کسانی که مجادله با خدا می کنند نیز ممکن است گفته شود که مراد از ان ها صاعقه های اسمانی است و یا صاعقه هائی که به دست خود جدال کنندگان با خدا ساخته و تهیّه شده یا هر دو باشد و الله العالم

سُورة نَحل

ایه 47 ﴿أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَىٰ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴾

یَعنی آیا پس ایمن شدند انان که مکر کردند بدی ها را این که فرو برد ایشان را خدا به زمین یا ان که بیاورد ایشان را عذاب از جایی که نمی دانند یا ان که بگیرد ایشان را بر دست

ص: 91

انداختن ایشان به خواسته های خود و با برگشتن ایشان از طریق حق پس ایشان عاجز کنندگان نیستند یا این که بگیرد ایشان را بر ترسی که به ان ها رو اورد پس به درستی که پروردگار شما هر اینه رءوف و مهربانست

بدان که این آیات مبارکات تاویل شده است به فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء به زمین چنان چه در کتاب عوالم و بحار الانوار و سید هاشم بحريني در کتاب محجة از جابر حجفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده اند و ان حَدیثِ مفصلی است که در بخش پنجم در احادیث مرویه از ائمه علیهم السّلام تمام ان حديث را نقل خواهم کرد ان شاء الله تعالى

سُورة بَنی اِسرائيل

ايه 6 ﴿ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمْ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَنَفِيرا ﴾

یَعنی پس بر می گردانیم برای شما نصرت را بر ضرر ایشان و مدد می کنم شما را به مال ها و فرزندان و قرار می دهیم شما را که جمعیِت نفرات شما بیش تر باشد

در سیزدهم بحار از کتاب سرور را هل الايمان به سند خود از اصنع بن بناته حَدیثِ طویلي را از حضرت امیر المومنین روایت کرده که از جمله ان که محل شاهد است اینست که فرمود ﴿ سلونی قَبْلَ انَّ تَفَقَّدْوَنی فتَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ شرفية وَ تطاء فِي حُطَامِهَا بَعْدَ مَوْتِها وَ حيلتها وَ تشبّ نار بالخطب الِجَزل مِنْ غَرْبِيَّ الأَرضِ،رافِعَهً ذَیلَها، تَدعو یا وَیلَها لِرَحلِهِ فإِذَا اسْتَدَارَ الْفَلَکُ وَ قُلْتُمْ مَاتَ أَوْ هَلَکَ بِأَیِّ وَادٍ سَلَکَ فَيَوْمَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَهِ ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ

ص: 92

وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنا كَمْ أَكْثَرَ نفیرا ﴾

یَعنی بپرسید از من پیش از ان که مرا نیابید پس وقتی که خالی کرده بلاد را از مردم که نماند کسی که حفظ و حراست ان ها را کند و اهل ان ها را بیرون کرده با پیادگان خود و پامال کرد اموال ان ها را فتنه که از طرف مشرق بلند می شود بعد از ان که ان فتنه ان ها را میراند و قوه آن ها را شکست و بر افروخته شد اتش بسیاری از مغرب زمین که ان اتش دامنه داری است که صدا های ویل و وای را بلند کند پس چون میان اهل دین اختلاف افتاد و فلک بر این اختلاف دور زد. و گفتید کشته شد یا مرد یا در چه وادی ای رفت در ان روز تاویل این ایه ﴿ ثُمَّ رَدَرْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ ﴾ تا اخر ایه ظاهر می شود

تمام این حَدیثِ را با تحقیقات لازمه در بخش چهارم این کتاب به طور تفصیل شرح خواهم داد

سُورة نَمل

ايه 84 ﴿وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ ﴾ یعنی و چون واقع شود بر ایشان گفتار بیرون آریم بر ایشان جنبنده ای را از زمین که سخن گوید با ایشان که مردمانی بودند که به نشانه های ما یقین نمی کردند

در غیبت نعمانی از عبایة بن ربعی از حضرت امیر علیه السّلام و ان حضرت از پیغمبر خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده از جمله آن در معنای این ایه است که فرمود ﴿ وَ انهم لَتَمُرُّونَ مِنْهَا آیَهً فِی کِتَابِ اَللَّهِ وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ اِلَي اَخِرُ الايَةِ وَ ما بُرُونَها حَقٌ تُدَبّر ها

ص: 93

الاّ اُخْبِرُكُمْ بِأُخَرِ مُلْكِ بَنِي فُلاَنٍ قُلْنَا بَلِيَ يا امير اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ قَتْلُ نَفْسٍ حَرَامٍ فِي يَوْمٍ حَرَامٍ فِي بَلَدٍ حَرَامٍ عَنْ قَوْمِ قُرَيْشٍ وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرِئَ النَّسمَةَ مَا لَهُمْ مُلْكٌ بَعْدَهُ غَيْرُ خَمْسَةَ عَشْرَةَ لَيْلَةً قُلْنَا هَلْ قَبْلَ هَذَا مَن شِئ اَوْ بَعْدَهُ مَنْ شِئْ فَقَالَ صِيحُة فِى شَهْرِ رَمَضانَ تُفرِغُ اليَقطانَ وَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُخْرِجُ الْفَتاةَ مِن خِدْرِها ﴾

یَعنی به درستی که ایشان می خوانند از ان ایه ای را در کتاب خدای عزّ و جل و ان این ایه است ﴿وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ﴾ تا اخر ایه و تدبّر نمی کنند در ان حقّ تدبّر را ایا خبر ندهم شما را به اخر ملک پسران فلان گفتیم چرا یا امیر المؤمنین فرمود کشته شدن نفس حرامی در روز محترمی در شهر محرمی از گروه قریش قسم به ان کسی که بشکافد دانه را و افریند بنده را از برای ایشان بعد از کشته شدن او ملکی نخواهد بود غیر از پانزده شب گفتیم ایا پیش از آن هم چیزی هست یعنی علامتی یا بعد از ان فرمود صیحه ایست در ماه رمضان که به فزع اندازد شخص بیدار را و بیدار کند شخص خوابیده را و بیرون آید دختر جوان از سر پرده خود

سُوره عَنكبوت

ایه 1 ﴿ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ ﴾ یعنی منم خدای دانا تر ایا گمان می کنند مردمان که وا گذارده می شوند به حال خود همین قدر که بگویند ایمان اوردیم و ایشان ازمایش نشوند

در ارشاد مفید از حضرت امام رضا علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ یَکُونُ مَا تَمُدُّون

ص: 94

إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا، فَلاَ يَبْقَى مِنْكُمُ اَلاِنْدَرْثَمُ قَرَّ قَوْلُهُ الم اَحْسُبِ النَّاسَ (اِلَى اَخِرِ الايْةِ) ثُمَّ قَالَ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلْفَرَجِ حَدَثاً یَکُونُ بَیْنَ اَلْمَسْجِدَیْنِ، وَ یَقْتُلُ فُلاَنٌ مِنْ وُلْدِ فُلاَنٍ خَمْسَهَ عَشَرَ کَبْشاً مِنَ اَلْعَرَبِ ﴾

یَعنی نمی باشد ان چه که گردن کشیده اید برای آن (یعنی قیام قائم) یا این که تمیز داده شوید و ازموده شوید پس باقی نمی ماند از شما مگر اندکی پس خواند فرموده خدا را الم احب الناس تا اخر ایه پس فرمود از علامات فرج حادثه ایسیت که واقع می شود در میان دو مسجد و می کشد فلان پسر فلان پانزده نفر از سرکردگان عرب را

سُورَة نُور

ایه 53 ﴿ وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضىٰ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاٰ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ ﴾

یَعنی وعده داده است خدا انانی را که ایمان اوردند و کار های شایسته کردند که هر اینه خلیفه خواهد کرد ایشان را هم چنان که خلیفه قرار داد کسانی را که پیش از ایشان بودند و هر اینه متمکّن خواهد کرد ایشان را

در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿ اذا كَانَ لَيْلُهُ اَلْجَمْعَهُ يُهْبِطُ اَلرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَلاَئِكَةً إِلَى سَمَاءِ اَلدُّنْيَا فَاِذا طَلَعَ اَلْفَجْرُ نَصَبَ لِمُحَمَّدٍ وَ على وَ اَلْحَسَن

ص: 95

و الْحُسَيْنُ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍ عِنْدَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَيَصْعَدُونَ عَلَيْها وَ يَجْمَعُ لَهُمُ اَلْمَلاَئِكَهُ وَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ تَفْتَحُ ابْوَابَ السَّماءِ فاِذا زَالَتِ اَلشَّمْسُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ اله يا رَبِّ مِيعادَكَ اَلَّذِي وَ عُدْتَ فِي كِتَابِكَ وَ هُوَ هَذِهِ اَلاّيهِ وَ عَدِ اَللَّهُ اَلَّذِينَ اُمْنُوا مِنْكُم وَ يَقُولُ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ اَلنَّبِيُّونَ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ یَخِرُّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَجَدَ اَللَّهَ ثمَّ يَقُولُونَ يَا رَبِّ اغْضَب فَاِنَّهُ قَدْ هُتِكَ حَرِيمُكَ وَ قُتِلَ اِصْفِيَاءَكَ وَ أُذِلَّ عِبَادُکَ اَلصَّالِحُونَ فَیَفْعَلُ اَللّهُ ما یَشاءُ وَ ذَلِکَ وَقْتٌ مَعْلُومٌ﴾ یَعنی چون شب جمعه شود هر اینه پروردگار تبارك و تعالی ملائکه خود را به اسمان دنیا فرو فرستد پس چون سفیده صبح طالع شود نصب کرده می شود برای محمّد و علی و حسن و حسين عليهم السّلام منبرهائی از نور نزد بیت المعمور پس بالا می روند بر ان ها و جمع می شوند از برای ایشان فرشتگان او و پیغمبران و مؤمنان و گشاده می شود در ه ای اسمان پس چون وقت زوال افتاب شد پیغمبر صلى الله علیه و اله عرض می کند ای پروردگار من به وعده ای که داده ای در کتاب خود وفا کن و ان این ایه است و عد الله الذین آمنو ا منكم تا اخر ایه و می کوبند فرشتگان و پیغمبران مانند این را پس به سجده می افتند محمّد و علی و حسن و حسین پس می گویند ای پروردگارا خشمگین شوید به درستی كه هتك حرمت تو را کرد و کشته شدند بر گزیدگان تو و ذلیل شدند بندگان شایسته تو پس می کند خدا ان چه را خواهد و ان وقت معلوم است

سُورة سَبا

ص: 96

ایه 50 ﴿ وَ لَوْ تَرَى اَذ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَ اُخْذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ وَ قَالُوا اِمْتِنَابُهُ وَ اَلَّتِى لَهُمُ اَلتَّنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بعيد ﴾ يعنی و اگر ببینی زمانی که بترسند که هیچ گذشتی در ان نیست و گرفته شوند از جایگاهی نزدیک و بگویند ایمان آوردیم و از کجا باشد برای ایشان تناول از جایگاه دور یعنی در قیامت

تفسير على بن ابراهيم قمى از ابى الجارود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که در قول خدای تعالی ﴿ وَ لِوَتْرِيَ اِذٍ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ قَالَ مِنَ اَلصَّوْتِ وَ ذَلِكَ اَلصَّوْتُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ قَوْلُهُ وَ اُخْذُوا مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ قَالَ مِنْ تَحْتِ اَلْيَهُمْ خُسِفَ بِهِمْ ﴾ یعنی فرمود فزع ایشان از صدا است و این صدا از اسمانست و فرمایش خدای تعالی که فرمود گرفته می شوند از مکان نزدیک فرمود از زیر پاهای شان زمین فرو می برد ایشان را و نیز از ابی حمزه روایت کرده که گفت از حضرت باقر علیه السّلام پرسیدم از قول خداى تعالى ﴿ وَ أَنّی لَهُمُ اَلتَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِيدٍ قَالَ انَّهمْ طَلَبُوا الْمَهْدِى مِنْ حَيْثُ لاَ يَنَالُ وَ قَدْ كَانَ لَهُمْ مِنْدٌ وَ لاَ مِنْ حَيْثُ لاَ يَنَال ﴾ فرمود به درستي كه ایشان طلبیدند مهدی را از جائی که رسیده نمی شد به او و بود که ان حضرت از برای ایشان جا به جا می شد و از جائی که نائل به ان حضرت نمی شدند مجلسی رحمه الله علیه فرموده که من حیث لا ینال یعنی بعد از سقوط تکلیف و ظهور اثار قیامت یا بعد از موت یا نزد فرو رفتن به زمین و احتمال اخیرا ظهر است و نیز درسیزدهم بحار گفته است ﴿ و رُوِيَ اصْحَابُنَا فِي احاديث اَلْمَهْدِيِّ عَنْ اَبَّى عَبْدِ اَللَّهِ وَ اَلْجَعْفَرُ مِثْلَهُ وَ قَالُوا اى وَ يَقُولُونَ فى ذَلِكَ اَلْوَقْتِ وَ هُوَ يَوْم

ص: 97

الْقِيمَةِ اوْ عِنْدَ رُؤْبَةِ الْبَاسِ اَوْ عِنْدَ اَلْخَسْفِ فِي حَدِيثِ السُّفْيانِيِّ اُمْناً بِهِ وَ اَنِّي لَهُمُ التَّناوُشُ اَي وَ مِنْ اينَ لَهُمُ اَلاِنْتِفَاعُ بِهذا الايمان الَّذِى جَوَّا اِليْه بَيْنَ سُبْحانَهُ اَنَّهُمْ لاَ يَنَالُونَ بِهِ نَفْعاً كَمَا لاَ يَنالُ احِدَ اَلتَّنَاوُشَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴾

یَعنی و روایت کرده اند یاران ما در حَدیثِ های مهدی از حضرت صادق و حضرت باقر عليهما السّلام ماننذ ان یعنی حَدیثِ قبل را و گفتند که معنای آن اینست که می گویند در این وقت و ان روز قیامت است یا وقت دیدن عذاب یا وقت فرو رفتن به زمین در حَدیثِ سفیانی ایمان آوردیم به او و انی لهم التناوش یعنی و از کجا از برایشان این ایمان که پیش آمده برای ایشان نفع دارد خدای سبحانه بیان فرموده که به سبب این ایمان نائل به نفعی نخواهند شد هم چنان که نمی رسد احدی این تناول را از جایگاه دور

الزام الناصب از كتاب محجّه تالیف سید هاشم بحرینی اعلی الله مقامه از حضرت باقر علیه السّلام روایت كرده كه فرمود ﴿ يَكُونُ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ غَيبَتُهُ وَ ذَكَرَ حَدِيثاً طَوِيلاً يَتَضَمَّنُ غَيْبَهُ وَ ظُهُورَهُ الى اِن قَالَ فَيَدْعُو اَلنَّاسَ يُعْنِى اَلْقَائِمُ الى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيَّةٍ وَ اَلْوَلاَيَةِ لعلى بْنِ ابي طَالِبٍ وَ اَلْبَرَائَةِ مِنْ عَدُوِّهِ وَ لاَ يُسَمَّى اِحِداً حُتِّي نَيْتَهِي إِلَى اَلْبَيْدَاءِ فَتَخْرُجُ اليه جَيشُ السفيانيِّ فبامَرَ اَللَّهُ فَتَاخَذَهُمْ مِنْ تَحْتِ اِقْدَامِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُو ا فَلاَ فَوْتَ وَ اخْذُ وَ اُمْنِ مَكَانٍ قَرِيبٍ وَ قَالُوا امنا بِهِ يَعْنِي بِقَائِمِ ال مُحَمَّدِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ إِلَى اَخْرِ اَلسُّورَةِ فَلاَ يَبْقَى مِنْهُمُ اَلارْجُلاَنِ يُقَالُ وَ تَرْوَ وَ تِيرُهُ مِنْ وُجُوهِهِمَا فى اقفيمتمَا يَمْشِيَانِ اَلْقَهْقَرَى فَنَجْرَانِ اَلنَّاس

ص: 98

بِمَا فَعَلَ بَا صِحَابِهِم وَ اَلْحَدِيثُ طَوِيلٌ اِكْتَفَيْنَا فِيهِ بِقَدْرِ اَلْحَاجَةُ ﴾

یعنی می باشد از برای صاحب این امر غیبتی و ذکر کرده است حديث طويلي را که در بر دارد غیبت و ظهور ان حضرت را تا این که فرمود پس می خواند مردم را یعنی قائم علیه السّلام به كتاب خدا و سنت پیغمبر صلى الله عليه و اله و ولايت على بن ابي طالب عليه السّلام و بی زاری جستن از دشمنان او و نام نمی برد احدی را تا این که می رسد به بیداء پس بیرون می رود به سوی او لشکر سفیانی پس امر می فرماید خدا از مین را پس می گیرد ایشان را از زیر پاهای شان و اینست گفته خدای تعالی وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا تا امنا به یعنی ایمان اوردیم به قائم ال محمد صلوات الله علیهم (تا اخر سوره) پس باقی نماند از ایشان مگر دو نفر که ان ها را وتر و وتیره گویند که روهای ایشان به عقب بر می گردد و عقب عقب راه می روند و به مردم خبر می دهند ان چه را که به اصحاب ایشان گذشت (و حَدیثِ طولانیست به قدر حاجت اکتفا شد) تا این جا بود كلام صاحب الزام الناصب

سُورة حم سجدَة

ایه 15 ﴿ لَنُذِيقَنَّهُمْ عَذَابَ الْحَرَّى فِى الْحَيوةِ اَلدُّنْيَا وَ لِعَذَابُ اَلْآخِرَةِ اُخْرَى ﴾

یعنی هر اینه می چشانم ایشان را عذاب خواری در زندگانی دنیا و هر اینه عذاب اخرت خوار تر است در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده در قول خدای تعالی عذاب الخزی چست عذاب خواری دنیا ﴿ فَقَالَ اَي خِزْيٍ اخْزِي يَا اَبّا بَصِيرٍ مِنْ اَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فِي بَيْتِهِ وَ اصْحَابِهِ وَ عَلَى اِخْوَانِهِ وَ سَطَّ عِيَالَهُ اذ شَقَّ اَهْلُهُ اَلْجُيُوبَ عَلَيْهِ

ص: 99

وَ صَرَّحُوا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ مَا هَذَا فَيُقَالُ مُسِخَ فُلانٌ اَلسَّاعَةَ فَقُلْتُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ أَوْ بَعْدَهُ قَالَ لَا بَلْ قَبْلَه ﴾ (یعنی) کدام خاری خوار تر است ای ابا بصیر از این که مرد در خانه اش در میان اهل و عیال و برادران و یارانش باشد که نا گاه چاک زنند بر او اهل او گریبان های خود را و فریاد زنند پس مردم بگویند این فریاد برای چیست پس گفته شود فلان در این ساعت مسخ شد پس گفتم پیش از قیام قائم یا بعد از آن فرمودند بلکه پیش از ان

سُورَة حَم سجدة

53 ﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ﴾ یعنی به زودی بنمائیم ایشان را نشانه های خود را در کرانه های جهان و در خود هاشان تا این که اشکار شود برای ایشان که او حق است در غیبت نعمانی به سند خود روایت کرده که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال کرده شد از تفسیر این ایه فرمود ﴿ نُرِيهِمْ فِي اَنْفُسِهِمُ اَلْمَسْخَ وَ نُرِيهِمْ فِى الافاق انْتِقَاصَ اَلْآفَاقِ عَلَيْهِمْ فَيَرَوْنَ قُدْرَةَ اَللَّهِ فى اِنْفُسِهِمْ فِي الافاقِ و قَوْلِهِ حَتَّى يَيتِين لَهُمُ اِنَّهُ اَلْحَقُّ يعنى بذلك خُرُوجُ اَلْقَائِمِ هُوَ اَلْحَقُّ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرَاهُ هَذَا اغْلقْ لَابُدَّ مِنْهُ ﴾ يعنى می نمائیم به ایشان در نفس هاشان در افاق مسخ را و در افاق کم شدن آفات را برایشان پی می بینند قدرت خدا را در نفس هاشان و در افاق و فرمود او حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ قصد می کند به ان خروج قائم را او حق است از جانب خدای عز و جل می بینند ان را این خلق ناچار است از ان در کافی به سند خود از حضرت صادق

ص: 100

در تفسیر این ایه روایت کرده که فرمود ﴿ خَسْفٌ وَ مَسْخٌ وَ قَذْفٌ قَالَ قُلْتُ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ دَعْ ذَا ذَالَتْ قِيَامُ اَلْقَائِمِ ﴾ گفت گفتم حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ یعنی چه فرمود بگذار این را ان قیام قائم علیهم السّلام است

سُوره شُعَراء

ایه 3 ﴿ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾ یعنی اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان از آسمان نشانه ای پس می گردد گردن هاشان برای ان خضوع کنندگان غیبت نعمانی به سند خود از حضرت زین العابدین و از حضرت صادق عليهما السّلام روایت کرده که ان ایت نداء اول است ﴿ قال اِذا سَمِعُوا اَلصَّوْتَ اِصْبَحُوا وَ كَاتَنَمَا عَلَى رُؤُسِهِمُ اَلطَّيْرُ ﴾ فرمود چون صدا را بشنوند داخل در صبح می شوند به نحوی که گویا مرغ مرگ بالای سر های ایشان ست و نیز در غیبت نعمانی به سند خود روایت کرده از عبدالله بن سنان که گفت نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم که مردی از قبیله همدان می گفت که جماعت عامه سرزنش می کنند ما را و به ما می گویند که شما گمان می کنید که منادی از اسمان به نام صاحب این امر ندا می کند و حضرت تکیه فرموده بود غضب ناک از جا بلند شد و نشست پس فرمود از من روایت نکنید و روایت کنند از پدرم و بر شما حرجی نیست در این روایت کردن ﴿ اَشْهَدُ اَنِّي سَمِعْتُ اَبي عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ وَ اَللَّهِ ان ذَلِكَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَبَيِّنٌ حَيْثُ يَقُولُ ان نَشَا تَنْزِلُ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ ايَّةً فطلَتْ اعناقهم لَهَا خَاضِعِين فَلاَ يَبْقَى فِي اَلاَرْضِ يَوْمَئِذٍ اَحِدُ اَلاِخْضَعْ وَ ذَلَّتْ رَقَبَتُهُ لَهَا فَيُو

ص: 101

اَهْلِ الاَرْضِ اِذا سَمِعُوا الصَّوْتَ مِنَ السَّماءِ اِلاّ اَنَّ الْحَقَّ فِي عَلِيِّ بْنِ اَبِي طَالِبٍ وَ شِيعَتُهُ فَاِذا كَانَ اَلْغَد صَعِدَ اِبْلِيسُ فى اَلْهَوَاءِ حَتَّى يَتَوارى عَنْ اَهْلِ الاَرْضِ ثُمَّ يُنادى اِلاّ اَنَّ الحقَّ في عُثْمانَ بْنِ عَفَّانَ وَ شَيَّعَهُ فانه قُتِلَ مَظْلُوماً فَاطْلُبُوا بِدَمِهِ فَيُثَبِّتُ اَللَّهُ اَلَّذِينَ امنُوا با لِقَول الثَّابِتِ عَلَى الْحَقِّ و هوَ النّداءُ الْأُوَّلُ وَ يَرْتَابُ يَوْمَئِذٍ اَلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمَرَضُ وَ اَللَّهِ عَدَاوَتُنَا فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَبَرَّءُونَ مِنَّا وَ يَتناوَلُونا فَيَقُولُونَ اَنَّ الْمُنَادَى الاولَ سِحْرٌ مِنْ سِحْرِ اهل هَذَا اَلْبَيْتِ ثُمَّ تَلَى ابو عَبْدِ اَللَّهِ قَوْلُ اَللّهِ عزّ و جلّ وَ اَنْ يَرْو اَيهِ يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَم﴾ يعنى شهادت می دهم که من شنیدم از پدرم علیه السّلام که می فرمود و الله به درستی که این صدا در کتاب خدای عز و جل بیان شده ان جائی که می گوید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان از اسمان نشانه ای پس می گردد گردن های ایشان خضوع کنندگان پس باقی نمی ماند در

زمین در ان روز احدی مگر این که خضوع می کند و ذلیل می شود گردن او برای ان پس ایمان می اورند اهل زمین و قتی که شیندند این صدا را از اسمان که آگاه باشید که حق در علی بن ابی طالب و شیعیان او است و چون فردا شود بالا می رو د شیطان در هواء تا از دید های اهل زمین پنهان شود پس ندا می کند که اگاه باشید که حق در عثمان بن عفان و شیعیان او است زیرا که او مظلوم کشته شد پس بخواهید خون او را پس ثابت می دارد خدا ان کسانی را که ایمان اوردند به گفتار ثابت بر حق و ان ندای اول است و شک می کنند در ان روز ان ها

ئی که در دل هاشان مرض است به ذات خدا قسم است دشمنی ما را پس

ص: 102

در این هنگام بی زاری می جویند از ما پس می گیرند ما را و می گویند صدای اول جادوئی از جادو های این خانواده است پس تلاوت فرمود حضرت صادق علیه السّلام این ایه را ﴿ وَ اَنْ يَرَوْا اَيتِ يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمٍ ﴾ و اگر ببیند نشانه ای را رو می گردانند و می گویند این جادوئیست دنباله دار

و نیز در سیزدهم بحار از کتاب مواعظ به سند خود روایت کرده از حسن بن زیاد بن صیقل که گفت شنیدم از ابی عبدالله جعفر بن محمد كه مي فرمود ﴿ ان اَلْقَائِمَ لاَ يَقُومُ حَتَّى يُنَادَى مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ تَسْمَعُ الْفِتَاءَ فِي خِدْرِهَا وَ يَسْمَعُ أَهْلُ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ فِيهِ نَزَلَتْ هذه الايه ان نَشاء تُنْزِلُ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِين ﴾ یعنی به درستی که قائم قیام نمی کند تا این که منادی از اسمان ندا کند بشنوند دختران جوان هر یک در سرا پرده خود و بشنوند اهل مشرق و مغرب و

در این باب نازل شده است این ایه نشا تنزل عليهم تا اخر معنی ان قبلا گفته شد

غیبت نعمانی به سند خود از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرد كه فرمود ﴿ سُئِلَ امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَاخْتَلَفَ اَلاِحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ انْتَظِرُوا الْفَرَجَ مِنْ ثَلاَثٍ فَقُلْتُ يَا اَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَا هِى فَقَالَ اخْتِلافُ اهْلِ الشَّامِ بَيْنَهُمْ والرَّاياتُ السُّودُ مِن خُرَاسَانَ وَ اَلْفَزْعَةُ فى شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَبِلَ وَ مَا الفرْعة فى شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ اَللَّهِ عزّ و جلّ فى القرآنِ آن نَشّاً تَنْزِلُ عَلَيْهِمْ الاية تُخْرِجُ افْتاةً مِنْ خِدْرِهَا وَ تُوقِظُ النَّائِمَ وَ تُفَرِّعُ الْيَقْظَانَ ﴾ یعنی پرسیده شد از امیر المؤمنين علیه السّلام

ص: 103

از ايه ﴿فَاخْتَلَفَ اَلاِحْزَابُ مِنْ بَینَهم ﴾ (که در سوره مریم است) پس فرمود منتظر باشید فرج را از سه چیز پس عرض کردم یا امیر المؤمنین چیست ان ها فرمود اختلاف در میان اهل شام و پرچم های سیاه از خراسان و فزعه در ماه رمضان پس گفته شد که چیست فزعه در ماه رمضان فرمود ایا نشنیده اید گفته خدای عز و جل را در قران ان نشأ تنزل (تا اخر ایه معنای آن از پیش گذشت) نشانه ایست که بیرون اید دختر جوان از سرا پرده خود و بیدار کند شخص خوابیده را و و به فزع بیندازد بیدار را

سُوره ق

ایه 40 و 41 ﴿ وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ يَوْمَ يَسْمَعُونَ اَلصَّيْحَةَ بالحِقَ ذَلِكَ يَوْم الخرُوج ﴾ یعنی و بشنو روزی که ندا می کند ندا کننده از جایگاه نزدیک روزیست که می شنوند ندای به حق را ان روز روز بیرون آمدنست

در تفسیر قمى گفته است ﴿ صَيحَتَةِ القائِمِ مِنَ السَّماءِ وذلِكَ يَوْمُ اَلْخُرُوجِ ﴾ یعنی مراد صیحه قائم است از اسمان و ان روز روز خروج است و به سند خود از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که ان روز رجعة است و در تفسیر صافی از قمی روایت کرده ﴿ يُنَادِي اَلْمُنَادِي بِاسْمِ اَلْقَائِمِ وَ اِسْمِ اَبِيهِ مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ بِحَيْثُ يَصِيلُ نِدَاءَهُ فِي الْكُلِّ عَلَى السَّواء ﴾ یعنی ندا می کند ندا کننده به نام قائم و نام پدر او از جایگاه نزدیک به نحوی که برسد صدای او در همه روی زمین یکسان و برابر است

ص: 104

سُوره مَعارج

ایه 1 ﴿ سُئِلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴾ در تفسیر قمی ست كه گفته سؤال شد از حضرت باقر علیه السلام از معنای ان فرمود ﴿ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ وَ مَلَكٌ مِنْ خَلْفِهَا حَتَّى ثاتي دَارَ بَنِي سَعْدِ بْنِ هَمَّامٍ عِنْدَ مَسْجِدِ هُمْ فَلاَ نَدَعُ دارَ النَّبِيِّ اُمْيةَ اِلاّ اَحْرَقْتَها وَ أَهْلَهَا، وَ لاَ تَدَعُ دَاراً فِیهَا وَتْرٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ إِلاَّ أَحْرَقَتْهَا وَ ذَلِکَ اَلْمَهْدِیُّ ﴾ یعنی بیرون می اید اتشی از مغرب و فرشته ای از عقب انست تا این که می اید خانه در پسران سعد بن همام نزد مسجد ایشان پس نمی گذارد خانه ای از بنی امیه را الا این که می سوزاند ان را با اهلش و نمی گذارد خانه ای را که در ان کینه و رو کشنده ای از ال محمد باشد مگر این که اتش زند ان را و بسوزاند و ان مهَدى عليه السّلام است

مخفی نماند

که علاوه بر این آیات آیات زیاد دیگری است که بعد از این در ضمن اجارات اینده ذکر کرده خواهد شد در این بخش به بیست و دو ایه اکتفا کردم و در بخش سوم به اخبار منصوبه خاتم الانبیاء صلى الله عليه به طرق فریقین از عامه و خاصه می پردازم و در ان چه از آن ها که محتاج به شرح و بسط است از ضبط لغات و شرح كلمات مبادرت خواهم نمود و توفیق اتمام ان را از ذات پاک خداوند متعال با استمداد از دربار عظمت مدار حضرت بقیه الله عج الله تعالی فرجه شریف خواهانم

ص: 105

در اخبار ما ثوده از پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله از طرق خاصه و عامة

حَدیثِ اَوّل

ملاحم و فتن سيد ابن طاوس رضی الله عنه در باب اوّل از ان چه از کتاب فتن نعیم بن حماد ذکر کرده در بیان این که پیغمبر صلی الله عليه و اله عالم به ما كان و ما يكون بوده تا روز قیامت (گفته است)

نعیم به سند خود از ابن عباس روایت کرده که فرمود ﴿ انَّ اَللَّهَ رَفَعَ لِى اَلدِّنیا فَاِنَّا اَنْظُرْ اِلَيْها و الى مَا هُوَ كَائِنٌ فِيهَا الى يَوْمِ الْقِيمَةِ كَمَا أَنْظُرُ إِلَى كَفِّي ﴾

یعنی پس به درستی که خدا بلند کرد برای من دنیا را پس من نظر می کردم به سوی ان و به ان چه خوتهد بود تا رو قیامت هم چنان که بر کف دست خود نگاه می کنم

حَدیثِ دوم

ملاحم و فتن نعیم بن حماد به سند خود از حدیقه بن الیمان روایت کرده که گفت ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلَّهِ تَكُونُ فِتنَةٌ ثُمَّ تَكونُ جِماعُهُ ثُمَّ تَكونُ فِتْنَةٌ ثُمَّ تَكُونُ جَمَاعَةً ثُمَّ فِتْنَةٌ تَعْوَجُ فِيهَا عُقُولُ اَلرِّجَال ﴾

یعنی فرمود پیغمبر خدا صلی اللہ علیہ و اله فتنه ای می باشد پس از ان جماعتی باشد پس از ان فتنه ای باشد پس از ان جماعتی باشد پس از ان فتنه ای باشد که

ص: 106

بیان محتمل است مراد حضرت از فتنه اول فتنه امر خلافت باشد و راد از جماعت اجتماع عامه باشد برای نصب اول و مراد از فتنه دوم فتنه بنی امیه و مراد از جماعت دوم جماعت بنی عباس و فتنه سوم فتنه سفیانی باشد

حديث سوم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از عبد الله بن مسعود روایت کرده که گفت ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ اِحْذَرْ كُمْ سَبْعَ فِتَنٍ تَكُونُ بَعْدَى فِنْتَةٌ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَدِينَةِ وَ وَ فِتنَةٌ بِمَكَّةَ وَ فِتْنَةٌ تُقبَلُ مِنَ الْيَمَنِ وَ فِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الشَّامِ وَ فِتْنَةٌ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ فِتنَةٌ تُقْبِلُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَغْرِبِ وَ فِتْنَةٌ مِنْ بَطْنِ اَلشَّامِ وَ هى فِتْنَةُ اَلسُّفْيَانِيِّ قَالَ اِبْنُ مَسْعُودٍ مِنْكُمْ مِن یدرك اولها وَ مِن هذه الامَّةِ من يُدرك اَخَرِّها ﴾

یعنی فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله می ترسانم شما را از هفت فتنه که بعد از من می باشد فتنه ای که رو می اورد از مدینه و فتنه ای به مکه و فتنه ای رو اورد از یمن و فتنه ای که رو اورد از شام و فتنه ای که رو اورد از مشرق و فتنه ای که رو اورد ان طرف مغرب و فتنه ای که رو اورد از وسط شام که ان فتنه سفیانی است ابن مسعود گفت بعضی از شما ها کسی است که درک می کند اول ان را و از این امت کسی است که درک می کند اخر ان را

بیان فتنه مدینه بعد از رحلت پیغمبر بوده و فتنه مکه از عبد الله بن زبیر بوده و فتنه یمن از قبل نجده و فتنه شام از قبل بني اميه و فتنه مشرق از قبل بني عباس

ص: 107

و ممکن است گفته شود که از قبل نژاد ترک سوفیاتی یعنی روسی های اشتراکی و خراسانی باشد چنان چه از اخبار و علائم نزدیک به ظهور استفاده می شود و بعد از این مشروحا و مفصلا بیان خواهد شد ان شاء الله تعالى

حَدیثِ چَهارُم

ملاحم و فتن نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَنَاتِيكُمْ بَعْدِي اِرْبَعْ فِتَن الاولى يُسْتَحَلُّ فِيهَا اَلدِّمَاءُ وَ اَلثَّانِيَةُ يُسْتَحَلُّ فِيهَا الدِّمَاءُ وَ الامْوالُ وَ الثَّالِثَةُ يُسْتَحَلُّ فِيهَا اَلدِّمَاءُ وَ الاموال وَ اَلْفُرُوجِ وَ اَلرَّابِعَةُ حَتْمَاءُ عَمْيَاءُ مُطْبِقَةٌ تمُورُ مَوْرَ اَلسَّفِينَةِ في البحر حتي لا يجد احد مِنَ اَلنَّاسِ مَلْجَاءٌ مِنْهَا تَطِيرُ با لِشَامٍ وَ تَغْشَى الْعِرَاقَ وَ تُحِيطُ اَلْجَزِيرَةُ بِيَدِهَا وَ رِجَالِهَا يَعْرُكُ الانَامُ فِيهَا الْبَلاءُ عَرْكَ الادِيمِ لاَ يَسْتَطِيعُ اَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ يَقُولُ فِيهَا مه...مَهْ لاَ تَرْفَعُونَهَا مِنْ نَاحِيهِ اِلاّ اِنْفَتَقَتْ مِنْ نَاحِيَةٍ اُخْرَى ﴾

یعنی هر اینه می اید شما را بعد از من چهار فتنه اول فتنه ابست که حلال می شود دران خون ها و دوم فتنه ایست که حلال می شود در ان خون ها و مال ها و سوم فتنه ایست که حلال می شود در ان خون ها و مال ها و فرج ها و چهارم فتنه ایست کرکننده و کور کننده دیوانه کننده دور می زند مانند دور زدن کشتی در دریا حتی این که نیابند احدی از مردم برای نجات از ان فتنه پناه گاهی پرواز می کند به شام و فرو می گیرد عراق را و احاطه می کند به جزیره دست و پای ان فتنه مالش می دهد مردم را مانند مالش

ص: 108

دادن پوست هنگام دباغی کردن احدی از مردم توانائی ندارد که بگوید مکن مکن بلند نمی کنند ان فتنه را از ناحیه ای مگر این که شکافته می شود از ناچه دیگری

حَدیثِ پَنجُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي امَّتِى ارْبَعْ فِتَنٍ فَا لَاوَلًى يُصِيبُهُمْ فِيهَا بَلاَءٌ حَتَّى يَقُولَ اَلْمُؤْمِنُ هَذِهِ مهلكتى وَ اَلثَّانِيه حَتَّى يَقُولَ اَلْمُؤْمِنُ هَذِهِ مهْلِكَتِى وَ اَلثَّالِثَةُ كُلَّمَا قِيلَ انْقَطَعَتْ تَمَادَتِ الْفِتْنَةُ وَ اَلرَّابِعَةُ تُصِيبُهمْ إذا كَانَتِ الامةُ مَعَ هَذَا مَرَّةً وَ مَعَ هَذَا مُره بِلاَ امام و بِلاَ جَامِعٍ ﴾

یعنی می باشد در امت من چهار فتنه فتنه اولی در ان بلائی به مردم می رسد تا این که مومن می گوید اینست سبب هلاك شدن من و فتنه دوم را که ببیند می گوید که این است هلاک کننده من فتنه سوم فتنه ایست که هر چه گفته می شود بریده می شود کشید شود فتنه چهارم وقتی بر ان ها می رسد که امت گاهی این طرفی باشند و گاهی ان طرفی و پیش وا و گرد اورنده ای نداشته باشند

حَدیثِ شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَتَكُونُ بَعْدِي فِتَنٌ مِنْهَا فِتْنَةُ اَلاجِلاَءِ يَكُونُ فِيهَا حَرْبٌ وَ هَرَبٌ ثُمَّ فِتِنَ بعد هن اشد مِنْهَا ثُمَّ تَكُونُ فِتْنَةٌ كُلَّمَا قِيلَ اِنْقَطَعَتْ تمادت حَتَّى لاَ يَبْقَى بَيْتُ

ص: 109

اَلْأَدْخَلَتِهِ وَ لاَ مُسْلِمٌ الأمكته حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ عِترَتى ﴾

یعنی زود باشد که بوده باشد بعد از من فتنه هائی بعضی از ان ها فتنه اواره کردن از وطن و جنگ کردن و فرار کردنست پس بعد از این ها فتنه هائیست سخت تر پس بعد از ان فتنه ایست که هر چه بریده شود کشیده شود تا این که نماند خانه ای مگر این که در ان داخل شود و نباشد مسلمانی مگر این که بکوبد او را تا این که بیرون اید مردی از عترت من

حَدیثِ هَفتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَكُونُ فِتْنَةٌ تَعوجُ فِيهَا عُقُولُ اَلرِّجالِ حَقٌ لاَ يَكَاد يَرَى رَجُلاً عاقِلاً وَ ذَكَرَ ذَلِكَ فِي اَلْفَتنةِ اَلثَّالِثَهِ ﴾

یعنی می باشد فتنه ای که کج شود در ان فتنه عقل های مردان تا این که نزدیک شود که دیده نشود مرد عقل داری و یاد کرد ان حضرت که این حال در فتنه سوم باشد

حَدیثِ هَشتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود روایت کرده که ﴿ذَكَرَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ هَرْجاً بَيْنَ يَدَيِ اَلسَّاعَةِ حَتَّى يَقْتُلَ اَلرَّجُلُ جَارَهُ وَ أَخَاهُ وَ اِبْنَ عَمِّهِ، قَالُوا: وَ مَعَنَا عُقُولُنَا؟ قَالَ: «تُنْزَعُ عُقُولُ أَكْثَرِ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ، وَ يُخَلَّفُ لَهُمْ هَبَاءٌ مِنَ اَلنَّاسِ يَحْسَبُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ عَلَى شَيْءٍ وَ لَيْسَ عَلَى شَيْءٍ﴾

یعنی یاد فرمود رسول خدا کشت و کشتاری را در میان مردم که بکشد مرد همسایه

ص: 110

خود و برادر خود و پسر غم خود را گفتند و با ایشان ست عقل هاشان فرمود کنده می شود عقل های اکثر اهل ان زمان و خلیفه شوند برای ایشان بی عقل و یا کم عقل های از مردمان که چنین گمان کند یکی از ایشان که چیزیست یعنی آدم دانائی است

حَدیثِ نهم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ بِعْدَى خُلَفَاءَ وَ بَعْدَ الْخُلَفاءِ اِمْراءُ وَ بَعْدَ اَلاِمْرَاءِ مُلُوكٌ وَ بَعْدَ اَلْمُلُوكِ جَبَابِرَةٌ وَ بَعْدَ اَلْجَبَابِرَةِ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بيتى يملاء اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ مِنْ بَعْدِهِ اَلْقَحْطَانِيُّ وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي با لَحَقَ مَا هُوَ دُونَه ﴾

یعنی بعد از من می باشد دوره خلفا و بعد از خلفاء امراء و بعد از امراء پادشاهان و بعد از پادشاهان بی رحم ها و کشندگان مردم به نا حق و ان ها کسانی هستند که مجبور می کنند مردم را به قهر و غلبه تنا ایشان را اطاعت کنند و سرکش و دل سختند و بعد از این ها مردیست از اهل بیت من که پر می کند زمین را از عدل و داد و از بغداد است قحطانی و سوگند به ان کسی که بر انگیخت مرا به حق که او یعنی قحطانی نیست غیر از مردی که از اهل بیت منست

حَدیثِ دَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از ابن عباس از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ اِذا خَرَجَتِ اَلرَّايَاتُ اَلسُّودُ فَانٍ أَوَّلَهَا فِتْنَةٌ وَ اَوْسَطَهَا ضَلالُهُ وَ اَخْرَ هَا كُفْر ﴾ یعنی وقتی که بیرون امد پرچم های سیاه پس به درستی که اول ان فتنه و میان ان گم راهی و

ص: 111

اخر ان کفراست

حَدیثِ یازدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اذا سَمِعْتُمْ بناس یاتُونَ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ اولى دَهاءٍ يُعْجِبُ النَّاسُ مِن ذُبّهمْ فَقَد اظَّلَّتْكُمُ السَّاعَةُ ﴾

یعنی وقتی که شنیدید که مردمانی از جانب مشرق می ایند که صاحبان بلا ها و کار های سختند و از زی ایشان مردم تعجب کنند پس به تحقیق سایه می اندارد بر سر شما قیامت صغری

حَدیثِ دَوازدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَعُوذُ بِا للَّهِ مِنْ فِتْنَةِ اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ مِنْ فَتَنَهُ اَلْمَغْرِبُ ﴾ یعنی پناه می برم به خدا از فتنه مشرق پس از فتنه مغرب

حَدیثِ سیزدَهُم

ملاحم و فتن به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مَا مِنْ اَهْلِ ذِمَّتِكُمْ قَوْمٌ اشد عَلَيْكُمْ فِي تِلْكَ الْبَلايا مِنْ اَهْلِ الشَّرْقِيَّةِ اَصْحابِ الْمِلْحِ وَ الْعُسُولِ انَّ الْمَرِئَةَ مِن نِسَائِهِم لِتُطْعَنَ بَاصْبَعِهَا فِى بَطْنِ اَلْمَرِئَةِ مِنْ نِسَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ تَقُولُ حِزْباً باسَمائه بِها تَقُولُ اعْطُوا الْجِزْيَه ﴾

یعنی نیست از اهل ذمه شما گروهی سخت گیر تر بر شما در این بلا ها از اهل مشرق که صاحبان خشم و سر نیز ها هستند به درستی که زنی از زن های ایشان هر اینه با انگشت

ص: 112

خود طعنه می زند در شکم زنی از زن های مسلمانان و می گوید خریا بنام های آن یعنی می گوید جزیه بدهید (متح یعنی خشم) (عسول به معنی رماح یعنی نیزه ها)

حَدیثِ چهاردَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اذا اقْبَلَتْ فِتْنَةٌ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ فِئتنَةٌ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ التَقَوْا فَبَطْنُ اَلْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مِنْ ظَهْرِهَا ﴾ یعنی وقتی که رو اورد فتنه ای از سمت مشرق و فتنه ای از سمت مغرب و به هم دیگر رسیدند پس در ان وقت زیر زمین رفتن یعنی مردن بهتر است از روی زمین ماندن یعنی زنده ماندن (کنایه از سختی و شدت فتته است )

حَدیثِ پانزدهم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله رو ایت کرد که فرمود ﴿ اذا مات اَلْخَامِسُ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي فالهرجَ اَلْهَرْجُ حَتَّى يَمُوتَ السَّابعُ ثُمَّ كَذَلِكَ حتي يَقُومُ اَلْمَهْدِي ﴾ یعنی وقتی که بمیرد پنجم از اهل بیت من پس خون ریزی و کشتن است تا وقتی که بمیرد هفتم پس باز همین طور هست تا این که قیام کند مهدی

بیان سید فرموده نعیم گفت از شریک به من خبر رسیده که هفتم ابن العفر یعنی هارونست و حال ان که هرون پنجمی است از خلفاء عباسی . و من می گویم که او هفتم بعد از سی ام است این ترجمه کلام سید است در ملاحم و فتن که مراد او سی هفتمین خلیفه بنی عباسی است و این خلاف ظاهر خبر است بلکه مراد از هفتم ظاهرا مامون باشد

ص: 113

حَدیثِ شانزدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ لِلتُّرْكِ خَرَجَاتٌ خَرْجَةٌ يَخْرُجُونَ مِنْ اذربايجانَ وَ اَلثَّانِيهِ يَرْبِطُون جِنْوٌ لَهُمْ بَا لِفُرَاتٍ لاَ تَرْكَ بَعْدَ هَا ﴾

یعنی از برای ترک خروج هائیست یک خروج اینست که بیرون می ایند از اذربایجان و دفعه دوم می بندند اسب های خود را کنار فرات و ترکی بعد ازان نیست

بیان

سید بن طاوس ره در ذیل این خبر فرموده می گویم شاید معنای این که فرمود ترکی بعد از ان نیست که داخل فرات شود بلکه ایشان کسانی هستند که ملک به دست ایشان می افتد مولف نا چيز گويد ظاهر متن حَدیثِ و ظاهرکلام سید خالی از سقط به نظر نمی اید چون سخر منحصر بود لذا عین عبادت حَدیثِ را به نحوی که نوشته شده بود نوشتم امید است بعد از این در کتب دیگر بر ان ظفر یابم

حَدیثِ هِفدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ لِلتُّرْكِ خَرْجَتَانِ اُحِدٌ هُمَا يَحْزُبُونَ وَ اَلثَّانِيهِ يُسْرِعُونَ عَلَى نَهَرِ اَلْفُرَاتِ قَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ فِي حَدِيثِهِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فَيَكُونُ فِيهِمْ ذِبْحُ اَللَّهِ الاَعْظَمُ لاَ تَرْكَ بَعْدَ هَا ﴾

ص: 114

یعنی از برای ترک دو خروج است یکی از ان ها خراب می کنند و دوم شتاب کنند بر نهر فرات . عبد الرحمن که راوی حَدیثِ است در حَدیثِ خود از پیغمبر صلی الله علیه و اله گفت . پس می باشد در ایشان ذبح الله اعظم یعنی ذبح بزرگ تری از جانب خدا که ترکی نماند بعد ازان

سَید رضى الله عنه بعد از نقل این حَدیثِ فرموده که شاید مراد ان حضرت طایفه ترک بنی عباس که مسلمانند باشند و ان ها کسانی هستند که ترکی مانند ایشان بعد از ایشان نسبت و در میان ایشان ذبح اعظم است بر دست این دولت قاهره انتهی ترجمه کلام او اعلى الله مقامه

مؤلف حقیر گوید شاید اخر خلیفه بنی عباسی باشد به نام عبدالله که مقارن خروج سفیانی با پرچم های سیاه قیام می کند و با سفیانی جنگ می کند و در زمان او خون ریزی عظیمی واقع می شود و سفیانی بر او غالب می شود چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و بعد از این عجل خود اخباران ذکر کرده می شود و این پرچم های سیاه غیر از پرچم های سیاهی است که از سمت خراسان بلند می شود چنان چه ذکر می کنم

حَدیثِ هِجدَهُم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از رسول خدا روایت کرده که فرمود ﴿ اذَا كَانَتْ صَيْحَةٌ فِي رَمَضَانَ فَإِنَّهُ تَكُونُ مَعْمَعَةٌ فِي شَوَّالٍ وَ تُمَيَّزُ الْقَبَائِلُ فِي ذَى الْقَعْدَةِ وَ تُسْفَكُ الدِّمَاءُ فِي ذِي اَلْحَجِّه وَ اَلْمُحَرَّمِ وَ مَا الْمُحَرَّمُ بقولهَا ثَلاَثاً هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ يُقْتُلُ

ص: 115

اَلنَّاسُ فِيهَا هرْجا هر جَا قَالَ قُلْنَا وَ مَا اَلصَّيْحَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله قَالَ هَذِهِ فِي اَلنِّصْفِ مِنْ رَمَضَانَ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ ضُحًى و ذلك اذا وَ افقَ شَهْرَ رَمَضَانَ لَيْلَةَ اَلْجُمُعَةِ فَتَكُونُ هَذِهِ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُقعِدُ القائِمَ وَ تُخْرِجُ الْعَوَائِكَ مِنْ خُدُورِهِنَّ فى لَيْلَةِ جُمُعَةٍ فَاِذا صَلَّيْتُمُ اَلْفَجْرَ مِنْ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَادْخُلُوا بُيُوتَكُمْ وَ اِغْلِقُوا اِبْوَابَ کُمْ وَ سُدُّوا كُوا كَمْ وَ دَثِّرُوا اَنْفُسَكُمْ وَ سُدُّوا اذانَكُم فَاِذا اُحِسْتُمْ بِا لصَّيْحَةِ فَحُرُّوا اَللَّهَ سُجَّداً وَ قُولُوا سُبْحانَ الْقُدُّوسِ رَبُّنَا القُدُّوسُ فَانٍ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ هَلاَكَ ﴾ ( مغمعه او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن )

یعنی زمانی که واقع شود صدائی در ماه رمضان پس به درستی که ان نشانه است که در ماه شوال او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن بلند شود و در ماه ذی القعده فتنه و خون ریزی واقع شود و خون ها در ماه ذی الحجه ریخته شود و محرم چه محرمی سه مرتبه تکرار فرمود و فرمود چقدر دور است چقدر دور است کشته می شوند در ان فتنه چه کشته شدنی چه کشته شدن راوی گفت گفتیم صیحه کدامست یا رسول الله فرمود ان صدا در نیمه ماه رمضانست در روز جمعه وقت چاشت گاه و این واقع می شود در ماه رمضانی که موافق باشد شب جمعه با اول ان پس این صدا واقع می شود بیدار می کند خوابیده را و می نشاند ایستاده را و بیرون می اورد دختران را از سرا پرده های خود در شب جمعه پس چون نماز فجر را خواندی از روز جمعه پس داخل شوید خانه های خودتان را و ببندید در های خود را و مسدود کند روزنه ها و پنجره های خود را و

ص: 116

بیچید و حفظ کنند نفس های خود را و بگیرید گوشت های خود را پس چون احساس صیحه کردید به سجده بیفتید برای خدا و بگوئید سبحان القدوس ربنا القدوس پس کسی که این کار ها را كند نجاة یابد و کسی که نکند این ها را هلاک می شود

مولف حقیر گوید این علامت در ماه رمضان سال قبل از سال قیام رخ می دهد تقریبا چهار ماه پیش از ظهور صورت می گیرد

حَدیثِ نوزدَهُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حماد به سند خود از عبد الوهاب بن بحث از رسول خدا صلى ال علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ فِي رَمَضَانَ ايه فِي السَّمَاءِ كَعَمُودٍ سَاطِعٍ وَ فِي شَوَّالٍ اَلْبَلاَءُ وَ فِي ذِي الْقَعْدَةِ المَعْمَعَةِ وَ فى ذِى اَلْحِجَّةِ يُنْتَهَبُ اَلْحَاجُّ وَ اَلْمُحَرَّمُ وَ مَا اَلْمُحَرَّمُ ﴾ یعنی در ماه رمضان آیتیست در اسمان مانند عمودی درخشنده و در شوال بلاء است و در ذیقعده او از دلیران در معرکه و کار و زار کردن و در دیحجه غارت کرده می شوند حاجیان و محرم چه محرمیست

حَدیثِ بيستُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿تَكُونُ آيَةٌ فِي رَمَضَانَ، ثُمَّ تَظْهَرُ عِصَابَةٌ فى شَوَّالٍ ثُمَّ تَكُونُ مَعْمَعَةٌ فِى ذى القَعدَةِ ثُمَّ يُسلَبُ الْحَاجُّ فِي ذى الحِجَّةِ ثُمَّ تُنْتَهَكُ الْمَحَارِمُ فِي الْمُحَرَّمِ ثُمَّ يَكُونُ اَلضَّرْبُ فِي صَفَرٍ ثُمَّ تَنَازَعَ اَلقَبَائِلُ فِي شهرَى رَبِيعٍ ثُمَّ اَلْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبٍ ثُمَّ نَاقَة

ص: 117

خَفِيفَةٌ خَيْرٌ مِنْ دَسْكَرَةٍ تَغُلُّ مَاةُ اَلْفَ ﴾

یعنی نشانه ای می باشد در رمضان پس ظاهر می شوند گروهی در شوال پس می باشد او از دلیران در معرکه و کار و زار کردنی در ذی القعده پس تاراج کرده می شوند حاجیان در ذیحجه پس هتک می شود حرمت ها در محرم پس زد و خوردی می شود در صفر پس نزاع کردن قبیله ها است در دو ماه ربیع و عجب شگفتی او است همه عجب ها و شگفتنی ها میان جمادی و رجب پس ناقة سبک سریع الستر بهتر است از قصر با شکوهی که اطراف ان خانه ها باشد که ارزش ان صد هزار دینار طلا باشد

حَدیثِ بیست و یِکُم

ملاحم و فتن . نعیم بن حمّاد به سند خود از شهر بن حوشب روایت کرده که گفت به من رسید از پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله كه فرمود ﴿ يَكُونُ فى رَمَضَانَ صَوْتٌ وَ فى شَوَّالٍ مُهْمَهَةٌ وَ فى ذَى اَلْقَعْدَةِ تَتَحَارَبُ اَلقَبَائِلُ وَ فى ذى اَلْحَجْهِ تُنْتَهَبُ اَلْحَاجُّ وَ فِي اَلْمُحَرَّمِ يُنَادى اَلْمُنَادَى مِنَ اَلسَّمَاءِ اَنَّ صَفْوَةَ اَللَّهِ مِنْ خَلْفِهِ فَلاَتٌ فَاسْمَعُو اُلَّهَ وَ اِطِّيعُوا ﴾ ( مهمهه مه مه گفتن و باز داشت کردن )

یعنی می باشد در ماه رمضان صدائی و در شوال مه مه گفتن و باز داشت کردنی و در ذی القعده قبیله ها با هم جنک کنند و در ذیجه حاجیان تاراج شوند و در محرم صدای صدا کننده ای از اسمان بلند شود که بر گزیده خدا از خلقش فلان است پس بشنوید و اطاعت کنید ( مراد از فلان مهدی ال محمّد علیه السّلام)

ص: 118

ملاحم و فتن ، نعیم بن حمّاد به سند خود از پیغمبر صلى الله عليه و اله روایت کرده فرمود ﴿ لاَ يَزَالُ اَلنَّاسُ فِي مُدَّةٍ حَتَّى يَقْرَعَ اَلرَّاسُ يُعْنِى اَلشَّامَ هَلَكَ اَلنَّاسُ ﴾ یعنی همیشه مردم در کش مکشند تا خراب شود شام یعنی هلاک شوند مردم از کعب پرسیدند که قرع راس چیست گفت خراب شدن شام است

حَدیثِ بیست و سِوّم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از عبدالله روایت کرده که گفت نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله بودیم که جوانانی از بنی هاشم آمدند پس رنگ پیغمبر تغییر کرد پس عرض کردند یا رسول الله چه رو داد بر تو می بینیم در روی تغییری پیدا شد که مکروه خاطر ما شد فرمود ﴿ اَنَا اَهْلُ بَيْتٍ اخْتارَ اَللَّهُ لَنَا اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا وَ اَنَّ اَهْلَ بَيْتِى هَؤُلاَءِ يَلْقَوْنَ بعدَى بَلاَءً وَ تَطْرِيداً وَ تَشْرِيداً حَتَّى يَاتِيَ قَوْمٌ مِنْ هَمِّهِنَا نَحْوَ اَلْمَشْرِقِ اصحاب رايات سُود يَسْئَلُونَ اَلْحَقَّ فَلاَ يُعْطَوْنَهُ مَرَّتَيْنِ او ثَلاَثاً فَيُقَاتِلُونَ فَيَنْتَصِرُونَ فَيُعْطُونَ مَا سُئِلُوا فَلاَ يَقْبَلُو نَهَا حَتَّى يد فُعَونِهَا الى رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي فَيَمِلاَّ ؤا الارْضَ عَدْلاً كَمَا مَلَؤُهَا ظُلْماً فَمَنِ اِدْرَكَتْ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلَيَاتُهُمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى اَلثَّلْجِ فانّه المهدى ﴾

یعنی ما خانواده ای هستیم که اختیار کرده است خدا برای ما آخرت را بر دنیا و به درستی که اهل بیت من این گروه می بینند بعد از من بلائی و دور شدنی و رانده شدنی

ص: 119

تا ان که بیاید قومی از ان جا سمت مشرق صاحبان پرچم های سیاه می خواهند حق را پس به ان ها داده نمی شود دو مرتبه مطالبه می کنند یا سه مرتبه پس مقاتله کنند پس یاری کرده شوند پس به ان ها داده می شود ان چه را که خواسته اند و ان ها دیگر قبول نکنند ان را تا این که وا گذار کنند به مردی از اهل بیت من پس پر کند زمین را از عدل هم چنان که پر شده باشد از ظلم پس کسی که درك كند ان زمان را از شما باید بیاید به سوی ایشان و نزدیک شود نزدیک شدنی اگر چه بر روی برف برود زیرا که او است مهدی

حَدیثِ بیست و چَهارُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از حسن روایت کرده که گفت ﴿ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَلْهُ و اله ذِكْرُ بَلاَءٍ یَلقاهُ أهلُ بَیتِهِ حَتّی یَبعَثَ اللّهُ رایَهً مِنَ المَشرِقِ سَوداءَ مَنْ نَصَرَهَا نَصَرَهُ اَللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهَا حَذَلَهُ اَللَّهُ حَتَّى يَا توار جَلاَّ اِسْمُهُ كَاسْمِي فَيُوَلُّوهُ اَمْرَهُم فَيُؤَيِّدُهُ اللَّهُ وَ بِضَرَّة ﴾

یعنی به درستی که رسول خدا صلى الله علیه و اله یاد کرد بلائی را که اهل بیت او می بینند تا این که بر انگیزاند خدا پرچمی را از مشرق که رنگ آن سیاه باشد کسی که یاری کند ان را یاری کرده است او را خدا و کسی که خوار کند ان را خوار کرده است او را خدا تا این که می ایند مردی را که نام او مانند نام من است پس او را ولی امر خود قرار دهند پس تائید می کند او را خدا و ياري مي كند او را

حَدیثِ بیست و پَنجُم

ص: 120

ملاحم و فتن . به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرد که فرمود ﴿ تَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ رَایَاتٌ سُودٌ لِبَنِي الْعَبَّاسِ ثُمَّ يَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَخْرُجُ رَايَاتٌ سُودُ صِغَارٌ يُقَاتِلُ رَجُلًا مِنْ آلِ أَبِي سُفیانٍ وَ أَصْحَابِهِ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ وَ يُؤَدُّونَ اَلطَّاعَةَ للمهدى ﴾

یعنی بیرون می اید از مشرق پرچم های سیاهی که مخصوص بنی عبّاس است پس مکث می کنند ان چقدر که خدا می خواهد پس بیرون می اید پرچم های سیاه که کوچک باشند مقاتله کنند با مردی از اولاد ابی سفیان و یاران او از طرف مشرق و ادا می کنند و می کشانند فرمان بر داری را برای مهدی ( علیه السّلام )

حَدیثِ بیست و شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله كه فرمود ﴿ لَيَهْبِطَنَّ اَلدَّجَّالُ حَوْلَ كِرْمَانَ فِي ثَمَانِينَ اَلْفاً کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ اَلْمجَان اَلْمُطْرَقَةُ يَلِسُّونَ اَلطَّيَالِسَهُ وَ يَنْعَلُونَ اَلشَّعْرَ ﴾

یعنی هر اینه فرود می اید البته البته دجّال در اطراف کرمان با هشتاد هزار نفر که گویا رو های شان مانند سپر های تو بر تو ساخته شده می پوشند لباس های مخصوصی و نعلین می کنند از مو

حَدیثِ بیست و هَفتُم

ملاحم و فتن . نعم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه واله که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی تُقَاتِلُوا اَلترک حُمْرَ اَلْوُجُوهِ صِغَارَ الاعين فُطْسَ اَلْأُنُوفِ كَانَ وُجُوهُهُمْ اَلْمَجان اَلمُطْرِقَة ﴾

ص: 121

یعنی قیام نمی کند ساعت یعنی قیامت صغری تا این که مقاتله کنید با ترك که صورت های شان سرخ چشم هاشان کوچک بینی های شان پهن و استخوان ان پست شده که گویا صورت هاشان مانند سپر های تو بر تو ستاخته شده است

حَدیثِ بیست و هَشتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله که فرمود ﴿ وَ تَحْشُرُهُمْ نَارٌ مِنْ عَدَنٍ مَعَ اَلْقِرَدَةِ وَ اَلْخَنَازِيرِ تَبِيتُ مَعَهُمْ اينمَا بَا تَقُوا وَ تَقْبَّلْ مَعَهُمْ يَنَمْ قَالُوا وَ لَهَا مَا سَقَطَ مِنْهُم ﴾

یعنی محشور می شود ایشان را اتشی از عدن با میمون ها و خوک ها که بخوابند با ایشان هر کجا که بخوابند و گرد ایند و برای آن بوزنیه ها و خوک ها است ان چه از ایشان می افتد

حَدیث بیست و نُهُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از پیغمبر صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِلتُّرْكِ خَرْجَتَانِ خَرْجَةٌ مِنْهَا احزاب اِذْرِبَايجَانَ وَ خَرْجَةَ يُجَرِّجُونَ فِي اَلْجَزِيرَةِ يُخْفُونَ دَوَابَّ اَلْحِجَازِ (ذَوَاتِ احجال) فَيَضُرُّ اَللَّهُ اَلْمُسْلِمِينَ فِيهِمْ ذِبْحُ اَللَّهِ الاعظمُ لاَ تَرْكَ بَعْدَهَا ﴾

یعنی برای ترک دو بیرون امدنی است یکی از ان ها خراب کردن اذربایجانست و بیرون آمدن دیگر بیرون ایند در جزیره که مخفی کرده شوند اسب ها حجاز یا بنا بر نسخه ای

ص: 122

دختران و عروسک هائی که در حجله ها هستند پس یاری می کند خدا مسلمانان را در ایشان است سر بریدن بزرگ تر خدا به نحوی که ترکی باقی نماند

حَدیثِ سیّ ام

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِرْضَ يُقَالُ لَهَا اَلْبَصْرَةُ او اَلْبَصِيرَةُ يَاتِيهِمْ بَنُو قنْطُورَا حَتَّى يَتْلُوا بِنَهْرٍ يُقَالُ لَهُ دجله ذِي نَخْلٍ فَيُفَرَّقُ بَاصِلُهَا فَهَلَكُوا وَ فَرَّقَهُ تَاخِذٌ عَلَى نَفْسِهَا فَكَفَرُوا وَ فَرَّقه تَجْعَلُ عِيَالاَتِهَا خَلْفَ ظُهُورِهَا فَيُقَاتِلُو نَهَم يَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَى نفسهم ﴾

یَعنی زمینی است که ابرا بصره یا بصیره گویند می اید ایشان را پسران قنطور را یعنی ترك تا این که فرود ایند نزد نهری که ان را دجله گویند نخلستانیست پس فرقه فرقه شوند به سه فرقه فرقه ای به اصل خود ملحق شوند پس هلاک شوند و فرقه ای به خواهش نفس خود است پس کافر می شود و فرقه ای عیالات خود را پشت سر خود قرار می دهند پس قتال می کند با ایشان خدا گشایش می دهد بر نفس هاشان

حَدیثِ سی و یکُم

ملاحم و فتن ، نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ فَيُفَرِّقُونَ ثَلاَثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ تَمْكُثُ وَ فِرْقَةٌ تَلْحَقُ ابا بال ها مَنَابِتُ اَلشِّيحِ وَ اَلْقَيْصُومِ وَ فِرْقَةٌ تَلْحَقُ با لِشَامٍ و هى خَيْرُ اَلْفِرَق ﴾

یعنی پس فرقه فرقه می شوند فرقه می مانند و فرقه ای به شتران خود ملحق شوند در جاهائی

ص: 123

که محلّ روئیدن در منه ترکی و بر نجاسف است و فرقه ای که ملحق به شام می شوند و این فرقه بهترین ان ها است

حَدیثِ سی و دُوّم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿يَسُوقُ أُمَّتِي قَوْمٌ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ، صِغَارُ اَلْأَعْيُنِ كَانَ وَ جَوْهُهُمُ اَلْمُجْحِفَ حَتَّى اِلْحَقُوهُمْ بِجَزِيرَةِ اَلْعَرَبِ ثَلاَثَ قرَّاتٍ اما الشَّاقةُ اَلْأُولَى فَتَنْجُو مِنَ اَلْهَرَبِ وَ اَلثَّانِيَةِ يَهْلِكُ بَعْضٌ وَ يَنْجُو بِبَض وَ تَصْطَلِمُ اَلثَّالِلُهُ وَ هُمُ اَلشِّرْكُ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيْرَ بَطْنَ خيو لَهُمْ الى سوارى مَسْجِدُ اَلْمُسْلِمِين ﴾

یعنی سوق می دهد و میراند امّت مرا گروهی که رو های شان پهن و چشم هاشان کوچک است گویا رو های ایشان پوستش رفته تا این که ملحق کنند ایشان را به جزيرة العرب سه مرتبه امّا راندن اوّل پس نجاة یابند از جهت فرار کردن و دوّم هلاک شود بعضی و نجاة باید بعضی و سوم ریشه کن شوند و ایشان ترک ها هستند قسم به ان کسی که جان من در دست او است هر اینه می بندند اسب های خود را بر دیوار های مسجد مسلمانان

حَدیث سی و سِوّم

ملاحم و فتن به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِلدَّابَّةِ ثَلاَثُ خَرَجَاتٍ مِنَ اَلدَّهْرِ يَخْرُجُ خَرْجَةً مِنِ اِمَّتَى البَنَى فتو ذِكْرَهَا زما نَا طَوِيلاً مِنْ اَهلِ البادِيَةِ فَلا يَدخُلُ ذِكْرُها القَريَةَ (يَعِنی مِكة)

ص: 124

ثُمَّ تَمْكُثُ زَمَاناً طَوِيلاً بَعْدَ ذَلِكَ ثُمَّ تَخْرُجُ خرجة اخرى قَرِيباً مِنْ مَكْة فیفشو ذَكْرَهَا بِالْبَادِيَةِ ثُمَّ تَمْكُثُ زَمانَا طَوِيلاً ثُمَّ بَيْنَمَا اَلنَّاسُ ذَاتَ يَوْمٍ فِى اَعْظَمِ اَلْمَسَاجِدِ عِنْدَ اَللَّهِ حُرْمَةً وَ خيرها وَ اِكْرَمْهَا عَلَى اَللَّهِ مَسْجِداً مَسْجِدَ اَلْحَرَامِ لَمْ يَرِقْهُمُ الا نَاحِيَةَ اَلْمَسْجِدِ تَرْسُو بَيْنَ اَلرُّكْنِ اَلاِسْوَدِ الى بَابِ بَنِي مَخْزُومٍ عَنْ يَمِينِ اَلْخَارِجِ الى اَلْمَسْجِدِ فَانْفَضَّ اَلنَّاسُ لَهَا شَتَّى دَفْعاً وَ بَيْتٌ لَهَا عِصَابَةٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ حَتَّى اذا عرَفُوا اَنَّهمْ لَنْ يُعْجِزُوا اَللَّهَ خَرَجَتْ عَلَيْهِمْ تنفض عَنْ رَاسِهَا اَلترَّاب و مدت لَهُمْ فَجَلَّتْ وجَوَّهِهِمْ حَتَّى تَترَكَهَا کَأَنَّهَا اَلْکَوَاکِبُ اَلدُّرِّیَّهُ ثُمَّ وَلَّتْ فِی اَلْأَرْضِ لاَ یُدْرِکُهَا طَالِبٌ وَ لاَ يَجُرُّهَا هارِبٌ حَتَّى أَنَّ اَلرَّجُلَ لَيَتَعَوَّذُ مِنْهَا بِالصَّلَوةِ مِنْ خَلْفِهِ فَتَقُولُ یَا فُلاَنُ اَلْآنَ تُصَلِّی فَیُقْبِلُ عَلَیْهَا بِوَجْهٍ فَتَسِمُهُ فِی وَجْهِهِ فَیَتَجَاوَرُ اَلنَّاسُ فِی دِیَارِهِمْ و يصْطَحِبُونَ فِى أَسْفَارِ هِمْ و بَشَرَةِ رُهْمٍ وَ تَشْتَرِكُونَ فِی اَلْأَمْوَالِ یُعْرَفُ اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلْکَافِرِ فَیُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ یَا مُؤْمِنُ وَ لِلْکَافِرِ یَا کَافِرُ كَيَقُول لِلْمُؤْمِنِ لِلْكَافِرِ يَا كَافِراً قَضَى حقى ﴾

یعنی از برای دابّه سه خروج هست در روزگار یک خروج آن وقتی است که بیرون اید از دور ترین خاک یَمَن و اشکار و فاش شود ذکر او زمانی دراز و فاش می کنند ان را بادیه نشینان امّا ذکر ان به مکّه نمی رسد پس زمانی دراز مکث خواهد کرد بعد از ان پس از ان بیرون می اید یک مرتبه دیگر در نزدیکی مکّه و فاش می شود ذکر او در بادیه باز زمان درازی مکث می کند پس در این میان روزی

ص: 125

که مردم جمعند در مسجدی که اعظم مساجد است از حیث حرمت در نزد خدا و بهتر و گرامی تر مسجدیست مسجد الحرام نمی ترساند ایشان را مگر ناحیه مسجد که می ایستد میان ركن حجر الاسود و باب بني محروم از طرف راست آن که از مسجد بیرون می روند پس دفعه همه مردمان که در مسجد الحرامند او را می بینند و خود را به همه ان ها می نماید عده ای از مسلمانان بر جای خود ثابت می مانند که او را بشناسند و می شناسند و می فهمند که هرگز نمی توانند خدا را عاجز کنند بیرو می اید دابّه بر ایشان در حالتی که می تکاند خاک ها را که بر سر او است پس دست می کشد بر رو های ایشان تا این که وا گذارد ان ها را گویا ستاره های درخشنده ای باشند پس رو می گرداند در زمین که خواهانی او را درک نکند و عاجز نکند او را فرار کننده ای تا این که مرد هر اینه پناهنده می شود از او به نماز پس می اید از عقب او و می گوید ای فلان حال نماز می گذاری چون روی خود را بر گرداند به سوی او نشانی بر روی ان مرد می گذارد و می رود پس مردمان در خانه های خود مجاور شوند و رفقاء یک دیگر می شوند در سفر هاشان و شرکت می کنند با هم دیگر در مال هاشان و کافر می شناسد که کی مؤمن است تا اندازه ای که کافر به مؤمن می گوید ای مؤمن حقم را می گیرم و مؤمن به کافر گوید ای کافر حق خود را می گیرم

حَدیثِ سی و چَهارُم

ملاحم و فتن ، نعیم بن حمّاد به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت

ص: 126

کرده که فرمود ﴿ خُرُوجِ اَلدَّابِّهِ بَعْدَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ فاِذا خَرَجت قَتَلَتِ الدابة ابلیس هُوَ سَاجِدٌ وَ يَتَمَتَّعُ اَلْمُؤْمِنُونَ فِي الارضِ بَعْدَ ذَلِكَ اَرْبَعِينَ سَنَةً لا يَتَمَنَّوْنَ شیئا الّا اِعْطُوهُ وَ وَجَدُوهُ فَلاجُورَ وَ لا ظُلْمَ و قَدْ اسلَمَتِ الاشياءَ لِرَب العالمین طَوْعاً وَ كَرْهاً والْمُؤْمِنُونَ طَوْعاً وَ الكُفّارُ كُرْهاً وَالسَّبُعُ وَ الطَّيْرُ كَرِهَا الشِّبَعِ لاَ يُؤْدَى دَابَّةً وَ لاَ طَيْراً وَ يَلِدَا مُؤْمِنٌ فَلاَ يَمُوتُ حَتَّى يُتِمَّ ارْبَع بَعْدَ خُرُوجِ دابَّةِ الارضِ ثُمَّ يَعُودُ فِيهِمُ اَلْمَوْتُ فَيُمْكُنُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ يُسْرِعُ اَلْمَوْتَ فِي اَلْمُؤْمِنِينَ فَلاَ يَبْقَى مُؤْمِنٌ فَيَقُولُ اَلْكَافِرُ قَدْ كُنَّا مَرْعُوبَةً مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَيْسَ يُفْقِدُ مُنَاصَبَتُ فَمَا كَالاِنْتَهَارِجِ نَهَا رُجُونَ فِى الطَّرِيقِيِّ تَخَارُجُ اَلْبَهَائِمِ ثُمَّ يَقُومُ احِدُهُمْ بِامِّهِ وَ اخْتِهِ وَ ابْنِهِ فَيَنْكِحُهَا فى وَ سَطِّ اَلطَّرِيقِ يَقُومُ عَنْهَا وَ احد وَ بَتْرٌ وَاعليها اخر لاَ يُنْكَرُ وَ لاَ بِغَيْرِ فافضلْهمْ يَوْمَئِذٍ مَنْ يَقُولُ لَوْ عَنِ اَلطَّرِيقِ كَانَ أَحْسَنَ فَيَكُونُ بِذَلِكَ لاَ يَبْقَى اَحَدٌ مِنْ أَوْلادِ اَلنِّكَاحِ وَ يَكُونُ جَمِيعُ اَهْلِ الارض اولاد اَلسِّفَاحِ فَمَكَنُونَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ بَحهمُ اَللَّهُ ارحام اَلنِّسَاءِ ثَلاَثِينَ سَنَةً فَلاَ نَلُدُّ اِمْرَاةً وَ لاَ يَكُونُ فِي اَلاَرْضِ طِفْلٌ يَكُونُونَ كُلُّهُمْ اولاد الترنَا شِرَارَ اَلنَّاسِ وَ عَلَيْهِمُ اَلسَّاعَة ﴾

يعنى خروج دابّه بعد از در امدن افتابست پس وقتی بیرون امد شیطان را می کشد در حالتی که به حال سجده است و بهره می برند مؤمنین در زمین بعد از ان

ص: 127

چهل سال ارزوی چیزی نمی کنند مگر ان که عطا کرده خواهند شد و می یابند ان را پس هیچ ظلم و جوری نخواهد بود و به تحقیق اسلام می اورند و منقاد می شوند همه چیز ها برای پروردگار جهانیان از روی میل و کراهت و مؤمنین از روی میل و رغبت و کفّار از روی کراهت و مرغان و درندگان از روی کراهت تا این که درندگان اذیت نمی کنند چارپائی و نه مرغی را و می زاید مؤمن پس نمی میرد تا چهل سال تمام شود بعد از بیرون آمدن دابّة الارض پس بر می گردد در ایشان مرگ پس به همین حال می مانند تا ان چه خدا خواهد پس شتاب می کند مرگ در میان مؤمنین پس باقی نمی ماند مؤمنی پس کافر می گوید بودیم ما که می ترسیدیم از مؤمنین پس باقی نمانده است از ایشان احدی و از ماکسی نابود نشده و نمرده پس ما دست از کشت و کشتار بر نمی داریم پس هم دیگر را در وسط راه می کشند مانند کشتن بهائم پس بر می خیزد یکی از آن ها و با مادر و خواهر و دختر خود زنا می کند در میان راه یکی از روی ان ها بر می خیزید و دیگری روی ان ها جستن می کند و کسی هم انکار این کار را نمی کند و غیرت نمی کشد پس صاحب فضيلت ترين ايشان کسی است که می گوید در ان روز اگر از میان راه دور می شدید بهتر بود پس به این جهت

باقی نماند یکی از اولادی که از نکاح به وجود آمده و همه روی زمین زنا زاده شوند پس می مانند به همین حال ان چه که خدا می خواهد پس عقیم و نازاد می گرداند خدا رحم های زن ها را تا سی سال پس نمی زاید هیچ زنی و نمی باشد در زمین کودکی همه اولاد

ص: 128

زنا هستند و بد ترین مردم و برایشان قیامت قائم می شود

حَدیثِ سی و پنجُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ سِنّاً خُذا مَتَى اخذا الاهمَ قَبْلَهَا بَيْراً كَبِيرٌ فَقَالَ رَجُلٌ كَمَا فَعَلَتْ فَارِسُ وَ اَلرُّومُ لُطْفاً رَسُولِ اَللَّهِ وَ هَلِ النَّاسُ اِلاّ اولَك ﴾

یعنی زود باشد که امّت من روشی را پیش گیرند که امّت های پیش گرفته اند وجب به وجب پس مردی عرض کرد هم چنان که فارسیان و رومیان می کنند پس فرمود رسول خدا و ایا مردمان کسانی هستند غیر از این ها

حَدیثِ سی و شِشُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ إذا نَزَلَ عیسَی بنُ مَریَمَ وقَتَلَ الدَّجّالَ،تَمَتَّعوا يُحِبُّوا لَيْلَةَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا و حتّي تَمَتَّعُوا بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّالِ ارْبَعِينَ سُنَّةً لايَمُوتُ اَحِدٌ وَ لا يَمرض اَحد احْدُ و یقول لِغَمِّهِ وَلَدٌ وَ ابة اذهَبُوا فَارْعَوْا فِي مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا وَ تَعَالَوْا فِي سَاعَةِ كَذَا وَ كَذَا وَ بُرَى اَلْمَاشِيَةَ بَيْنَ اَلزَّرْعَيْنِ لاَ نَاكِلٌ مِنْهُ سُنْبُلَةً وَ لَا تَكْبُرُ بِظِلْفِهَا عُودٌ وَ اَلْحَيَّاتُ وَ اَلْعَقَارِبَ ظَاهِرَةٌ لا نُؤَدّى احِداً وَ لا يُؤْذِيهَا احِدٌ والسَّبْعُ عَلَى اَبْوَابِ الدُّورِ يَسْتَطْعِمُ لاَ يُؤدى اَحِداً وَ بِإِخْذَا الرَّجُلِ الصُّنَّاعُ او الْمُدْمِنُ الْقَمْحِ اَو الشَّعْرُ مُنْذِرُهُ عَلَى وَجْهِ اَلاِرْضِ بِلاهِرَاتٍ وَ لاَ كِرابٍ فَيَدْخُلُ الْمُدُّ الْوَاحِدُ سُبْحَاةَ مَد﴾

ص: 129

یعنی چون فرود اید عیسی بن مریم و کشته شود دجّال بهره می برید زنده می مانند شبی را که طلوع می کند افتاب از مغرب خود و تا این که بهره ببرید بعد از خروج دجّال چهل سال که نمی میرد احدی و بیمار نمی شود و می گوید مرد به گوسفند ها و حیواناتش که بروید چرا کنید در چنین مکان و چنان مکان و در چنین ساعة و چنان ساعة بیائید و دیده می شود حیوانات در میان دو زراعت می روند و از آن خوشه ای نمی خورند و به اسم های خود شاخه چوبی را نمی شکند و مار ها و عقرب ها ظاهر می شوند و احدی را اذیّت نمی کنند و درّندگان درب خانه ها می ایند و خوردنی می خواهند و به احَدَی ازار نمی رسانند و مرد یك صاع یا یک مدّ خوردنی (گندم یا جو یا حبوبات) را می گیرد و می افشاند در زمین بدون ان که ان را شخم و شیار کند و رنج ببرد پس دخل می اورد هر دانه ای یا مُدّی هفت صد دانه یا هفت صد مُدّ

حَدیثِ سی و هَفتُم

ملاحم و فتن . نعیم به سند خود از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَخْرُجُ اَلدَّابَّةُ وَ مَعَهَا عَصَى موسى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ فَتَجَّلوا وَجه اَلْمُؤْمِنُ بِالْعَصَا وَ تَخْتِمُ أَنْفَ اَلْکَافِرِ بِالْخَاتَمِ﴾

یعنی بیرون می اید دابّة و با او است عصای موسی و خاتم سلیمان پس روشن کند روی مؤمن را با عصا و مهر زند بینی کافر را با مهر سلیمانی

حَدیثِ سی و هَشتم

ص: 130

ملاحم و فتن . از كتاب الفتن تاليف سليلى ابن احمد بن عيسى بن شيخ الحسائي به سند خود از عبد الله بن عمر روایت کرده که گفت منافقین شبی در مدینه مسجدی را خراب کردند این عمل به نظر اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و اله بزرگ آمد پس پیغمبر صلى الله عليه و اله فرمود ﴿ لاَ تُنْكِرُوا ذَلِكَ فَاِنَّ هَذَا اَلْمَسْجِدَ يعمَّرُ وَ لَكِنْ اذا هَدَّم مسجد بَرَاثَا بَطَلَ الحج قيل له : وأين مَسْجِدِ بَرَاثَا هذا؟ قال : في غربي الزوراء من ارض العراق صَلَّی فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً و وَصِیّاً و آخر من يصلّي فِيهِ هَذَا وَ اشَارَ بِيَدِهِ الى مَوْلاَنَا عَلَى بْنِ اَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ﴾

یعنی منکر نشوید این را زیرا که این مسجد تعمیر می شود و لیکن وقتی مسجد براثا خراب د حج کردن باطل می شود (یعنی رفتن مکه منع می شود) به ان حضرت عرض کرده شد که مسجد براثا کجا است فرمود رسمت غربی بغداد واقع شده از زمین عراق هفتاد نفر پیغمبر و وصی پیغمبر در ان جا نماز گزارده اند اخر کسی که نماز می گذارد در ان اینست و اشاره فرمود به دست خود به سوی مولای ما على بن ابي طالب عليه السّلام

حَدیثِ سی و نُهُم

ملاحم و فتن . سلیلی به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ؛ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَتَبِعْتُمُوهُ! قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللهِ! بِآبَائِنَا وَ اُمَّهَاتِنَا، الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى﴾

ص: 131

هر اینه متابعت خواهید کرد البته البته روش های کسانی را که پیش از شما بوده اند وجب به وجب و ذراع به ذراع تا این که اگر داخل شدند در سوراخ سوسماری شما هم متابعت ان ها را خواهید کرد راوی گفت عرض کردم یا رسول الله از یهود و نصاری فرمود پس کیست مگر یهود و نصاری (به چندین طریق این حَدیثِ روایت شده)

حَدیث چِهلُم

ملاحم و فتن . سلیلی به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود پس از ذکر کردن ملاحم در اخر ان فرمود ﴿ وَ یباعَ الاحْرارَ لِلجُهْدِ الَّذِى يَحُلُّ بِهِم بَقرُونُ بِالْعُبُودِيَّةِ الرِّجَالِ وَ النَّسَاءِ وَ يَسْتَخْدِمُ الْمُشْرِكُونَ اَلْمُسْلِمِينَ وَ يَبِيعُوهُمْ فى اَلاِمْصَارَةِ لا یِتَحَاشَى لذَلِكَ برَ و لا فَاجِرٍ یا حُذَیفَهُ،لا یَزالُ ذلِکَ البَلاءُ اَلْبَلاَءُ عَلَى اهل ذلک الزَّمَانِ حَتَّى اذا ايسوا و قَنَطُوا وِسَاءً والظنّ اَلاّ يُفَرَّجُ عَنْهُمْ إذ بَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أطائِبِ عِترَتی وأَبرارِ ذُرِّیَّتی،عَدلاً مُبارَکاً زَکِیّاً،لا یُغادِرُ مِثقالَ ذَرَّهٍ،یُعِزُّ اللّهُ بِهِ الدّینَ وَالقُرآنَ وَالإِسلامَ وأَهلَهُ،ویُذِلُّ بِهِ الشِّرکَ وأَهلَهُ،یَکونُ مِنَ اللّهِ عَلی حَذَرٍ،لا یَغتَرُّ بِقَرابَتِهِ،لا یَضَعُ حَجَراً عَلی حَجَرٍ،ولا یَقرَعُ أحَداً فی وِلایَتِهِ بِسَوطٍ إلّافی حَدٍّ،یَمحُو اللّهُ بِهِ البِدَعَ کُلَّها،ویُمیتُ بِهِ الفِتَنَ کُلَّها،یَفتَحُ اللّهُ بِهِ کُلَّ بابِ حَقٍّ،ویُغلِقُ بِهِ کُلَّ بابِ باطِلٍ،یَرُدُّ اللّهُ بِهِ سَبیَ المُسلِمینَ حَیثُ کانوا. قُلتُ فَسَمِّ لَنَا هَذَا العَبدَ الّذِی قَد اِخْتَارَهُ اللّه لِاُمَّتِکَ وَ ذُرِّیَتِکَ؟ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَوْ لَم یَبْقَ مِنَ الدّنیاَ إِلّا یَومٌ وَاحِدٌ لَجَعلَ اللّه مِقدَارَ مَا یَکُونُ فِیهِ جَمِیعَ مَا ذَکَرْتُ﴾

ص: 132

یَعنی فروخته می شوند ازاد ها به جهة سختی ای که بر ان ها وارد می شود اقرار به بندگی کنند مرد ها و زن ها و استخدام می کنند مشرکین مسلمان ها را و می فروشند ایشان را در شهر ها و ننگ نمی دانند و بی کس نمی شوند این غم را نیکو کار و نه بد کار ای حذیفه همیشه این بلا هست بر اهل ان زمان تا این که مایوس و نا امید می شوند و بد گمان می شوند که فرجی از ایشان نمی شود که ناگاه بر می انگیزاند خدا مردی از پاکیزگان عترت مرا و نیکان ذریّه مرا که دادخواه و برکت داده شده و پاکست فرو گذار نمی کند هم سنگ ذرّه ای را غلبه می دهد خدا بر او دین را و قرآن و اسلام و اهل ان را و ذلیل و خوار می گرداند به او شرکت و اهل شرک را از خدا می ترسد و به خویشاوندی خود با پیغمبر مغرور نمی شود و سنگی بالای سنگی نمی گذارد و در زمان ولایت و سلطنت خود احدی را تا زبانه ای نمی زند مگر برای حدّ شرعی محو و نابود می کند بدعت ها را و می میراند همه فتنه ها را خدا به سبب او در حق را می گشاید و به سبب او در هر باطلی را می بندد خدا به سبب او اسیران مسلمان را بر می گرداند هر کجا باشند (حذیفه) می گوید . پس عرض کردم این بنده ای که اختیار کرده است خدا او را برای امت تو و ذریّه تو نامش چیست بیان فرما فرمود نام او مانند نام من است و نام پدر او نام پدر من است اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر اینه قرار می دهد خدا ان روز را به قدر ان چه که ذکر کردم و در ان می باشد

مؤلفّ حقیر گوید بدان که در بعضی از اخبار اهل سنّت و جماعت نسبت به حضرت رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم داده اند که ان حضرت درباره ولیّ عصر

ص: 133

ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء فرموده اسمه كاسمی و اسم ابیه كاسم ابى يا به عبارة دیگر یواطى اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی این خبر ظاهرا مخالف است با اخبار بسیاری که از جمیع اهل بیت عصمت و طهارت روایت شده و از احادیث متواتره نزد شیعه دوازده امامی است و به علاوه بسیاری از علماء و محدثین عامّه هم با خاصّه موافقت دارند که ان جناب فرزند ارجمند حضرت امام حسن عسکری عليهما السّلام است و علّامه مجلسى اعلى الله مقامه در جلد سیزدهم بحار الانوار از ابی عبد الله محمد بن يوسف شافعی نقل نموده است که این خبری که در این فقره روایت شده (یعنی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی) حافظ ابو الحسن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم در کتاب مناقب شافعی ذکر نموده و گفته است که زائد که نام یکی از راوی ها است این جمله را در روایت خودش زیاد کرده که ﴿ لَوَلَمَ يَبْقَ مِنَ اَلدِّينَا اِلاّ یوم ﴾ باشد تا ﴿ اِسْمُهُ اِسْمِي وَ اِسْمُ اَبَّيهِ اِسْمُ اَبِّي ﴾ پس محمد بن یوسف گنجی شافعی نوشته که ترمدی این حَدیثِ را ذکر نموده و این فقره را که اسم ابیه اسم ابی باشد ذکر نکرده و نیز نوشته است که ابی داود این حَدیثِ را از معظم روایات حفاظ و ناقلین اخبار ذکر کرده که گفته اند ان کسی که اسم ابیه اسم ابی را ذکر کرده زائده است و زائده در حَدیثِ زیاد می کرده اجمالا بسیاری از علماء عامّه ذکر کرده اند که جمله اسم ابیه اسم ابی کلام زائده است که زیاد کرده و علامّه محدّث خبیر و متبحّر بی نظیر حاج میرزا حسین نوری رضوان الله علیه در کتاب نجم الثاقب تقريبا به چهل طريق این حديث را از اهل سنت اهل سنت و جماعت روایت کرده که این کلمه اسم ابیه در هیچ یک از ان ها نیست مگر طریق عبدالله

ص: 134

بن موسی از زائده از عاصم که متضمن این فقره است پس ضعف و بی اعتباری کلمه اسم ابیه اسم ابی یا کاسم ابی واضح و ظاهر است و بر فرض صدور چنین کلمه برابری با همه اخباری که خالی از انست نمی کند و ممکن است بر فرض تخقق صدور بگوئیم اسم ابی تصحیف اسم ابنی است که اب مصحف لفظ ابن باشد در این صورت مراد از ابن حسن بن علی اوّل است

حَدیثِ چهل و یکُم

ملاحم و فتن . به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ ان تَمَلاّ اَيدِيكُم مّنَ اَلعجمِ ثُمَّ يَجْعَلُهُمُ اَللَّهُ اسداً لاَ يَفِرُّونَ فَيَقْتُلُونَ مَقَالتكُمْ وَ لاَ يَاكِلُونَ فَيْئَكُمْ ﴾

یعنی نزدیکست که پر شود در مقابل شما از عجم پس قرار می دهد خدا ایشان را شیر هائی که فرار نمی کند پس قتال می کنند با شما قتال کردنی و نمی خورند غنیمت های شمار

حَدیث چِهل و دوُّم

ملاحم و فتن . به سند خود از معاذ بن جبل روایت کرده که گفت من و ابو عبیده جراح و سلمان در انتظار امدن پیغمبر صلی الله عليه و اله نشسته بودیم که نا گاه ان لحضرت بر ما وارد شد در هجیر در حالتی که مرعوب بود و رنگ او متغیّر بود پس فرمود کیست این جا ابو عبیدہ معاذ سلمان گفتیم اری یا رسول الله پس یاد کرد فتنه ها را و فرمود ﴿ تَدخُلُ مَدِينَةَ الزَّوْرَاءِ فَكَمْ مِن قَتیلُ و قتيلة و مال منتهب و فرج مستحل، رحم الله من آوي نساء بني هاشم يومئذ و هن حرمتي ثم ينتهي الي ذكر

ص: 135

السلطان بذي الغريين فيخرج اليهم فتيان من مجالسهم عليهم رجل يقال له صالح فتكون اَلدَّائِرَةُ عَلَى اَهْلِ اَلْكُوفَةِ ثُمَّ تنتهَى إِلَى اَلْمَدِينَةِ فَتَقْتُلُ اَلرِّجَالَ وَ تَبْقُرُ بُطُونَ اَلنَّسا مِنْ بنی هَاشِمٍ فَاِذا اُحْضُرْ ذَلِكَ فَعَلَيْكُمْ بَالِشَوَاهِقَ وَ خَلْفِ اَلدُّرُوبِ وَ انما ذَلِكَ حَمْلٌ امرئة ثُمّ یُقبِلُ الرّجُلُ التّمِیمِی شُعَیبِ بنِ صَالِح سَقَی اللّه بِلادَ شُعَیب بِالرّایَهِ السّوداء المَهْدِیّه بِنَصْرِ اللّه وَ کلِمَته حَتّی يُبَايِعَ اَلمهْدَى یُبایَعُ الْمَهْدِیُّ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ﴾

یعنی داخل می شود در شهر بغداد پس چه بسیار از مرد کشته و زن کشته و مال غارت شده و فرح حرامی که حلال شده رحمت خدا کسی را که مأوی دهد زنان بنی هاشم را در ان روز و ان ها حرم منند پس منتهی می شود به سوی جایگاه سلطانی که صاحب عزییّن است پس بیرون می ایند به طرف ایشان جوانانی که در نشیمن گاه خود باشند بر ضرر و قتل آن ها پس می کشند مردان را و پاره می کنند شکم های زنان را از بنی هاشم پس وقتی که این طور پیش آمد بر شما باد به رفتن بر قلّه های کوه و دنبال حیوانات و مدت این استیلاء به قدر مدّت حمل یک زن است (یعنی نه ماه است) پس بیرون می اید مرد تمیمی شعیب بن صالح که سیراب کند خدا بلاد شعیب را با پرچم سیاه هدایت یافته به یاری خدا و کلمه او تا این که بیعت می کند با مهدی در میان رکن و مقام

حَدیث چهل و سِوّم

ملاحم و فتن . زکریّا در کتاب فتن به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ أَنْ تَخْرُجَ نَارٌ حِسیلَ تُضِيءُ بِهَا أَعْنَاقُ اَلْإِبِلِ بِبُصْرَى

ص: 136

وَ تَسِيرُ سَيْرَ بُطْیءِ اَلْإِبِلِ، تُقِيمُ بِاللَّيْلِ وَ تَسِيرُ بِالنَّهَارِ حَتَّى يَقُولَ اَلنَّاسُ: غَدَتِ اَلنَّارُ فَاغْدُوا، وَ رَاحَتِ اَلنَّارُ فَرَوِّحُوا، مَنْ أَدْرَكَتْهُ أَكَلَتْهُ ﴾

یعنی نزدیکست که بیرون اید اتشی شکار کننده که روشن شود بر ان گردن های شتر در بُصری که شهریست در شام و سیر کند مانند سیر کردن شتر کند رو می ایستد در شب و سیر می کند در روز تا این که مردم گویند اتش رفت پس بروید و اتش امد بیائید کسی را که درک کند می خورد او را

حَدیث چِهل و چَهارُم

ملاحم و فتن . و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى یسِيلَ وَ اُدٌ مِنْ أَوْدِيَةِ اَلْحِجَازِ بَالِنَارٍ تضیء لَهَا اِعْنَاقُ الابلِ بِبِصْرِي ﴾

یعنی قیام نمی کند قیامت تا این که جاری شود وادی ای از وادی های حجار به سبب اتش که روشنی بیندازد بر ان گردن های شتر در بصری

حَدیثِ چِهِل و پَنجُم

ملاحم و فتن و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى تُبْعَثَ نَارٌ مِنْ رُومَانَ فَتَضىء مِنْهَا اعناقُ اَلابْلِ بِبَصَرِي ﴾

یَعنی بر پا نشود قیامت تا این که بر انگیخته شود اتشی از رومان پس روشنی بیندازد از ان گردن های شهر در بُصرای شام

حَدیث چهل و شِشُم

ص: 137

ملاحم و فتن . و نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ اِنْتِفَاخُ اَلاَهْلِهْ ﴾ یعنی از شرط های قیامت یاد کردن ماه ها است (معنای ان از حَدیثِ بعد معلوم می شود )

حَدیثِ چِهلُ و هَفتم

ملاحم و فتن ، فرمود رسول خدا صلى الله عليه و اله ﴿ اَنَّ مِنِ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ انْ یرَى اَلْهِلالَ لیلته فيقال لليلتين، و أن يمر الرجل المسجد فلا يصلي فيه ركعتين﴾

یَعنى به درستی که از علامات نزدیک شدن قیامت که ماه در شب خود یعنی در شب اوّل دیده شود می گفته شود که این ماه دو شبه است و این که بگذرد مرد در مسجد و در ان دو رکعت نماز نگذارد

حَدیث چهل و هَشتُم

ملاحم و فتن . ذکریّا به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يوشك اَن يُطْوَى مُلْكُ اَلْعَرَبِ قَالَهَا ثَلاَثاً فَقَیلْ وَ مَنْ يَطَوِّبُه قَالَ بَنُو قنْطُورٍ اقَوْمٌ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ فِطْسُ اَلاُنُوفِ صِغَارَ اَلْأَعْیُنِ کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ اَلْمَجَانُّ اَلْمُطْرَقَهُ حَتَّى ينزلوا قَرْيَةً قَرِيبَةً مِنْ ارْضِ اَلْعَرَبِ بَلْ هِيَ مِنِ ارْضِ اَلْعَرَبِ يُقَالُ لَهَا جَبَّانَةُ اَلْلون فَيقاتلهم اَلْعَرَبِ قِتالا شَدِيداً فَيَقُولُ الترك ادفعوا الينا اخواننا من العجم و لا نقاتلكم فيقول العرب للموالي الحقوا باخوانكم فيقول الموالي و يحكم الي الكفر بعد الاسلام

ص: 138

قال: فتقاتلهم الموالي قتالا شديدا فيهزمهم الله حتي لا يبقي منهم مخبر و يجيء الموالي بالغنائم فيقول العرب للموالي: احذونا مما غنمتم فيقولون: و الله لانحذيكم و قد خذلتمونا﴾

یعنی نزدیکست پیچیده شود ملک عرب سه مرتبه این کلام را فرمود پس گفته شد که کی می پیچد ان را فرمود فرزندان قنطو را یعنی ترک هاگروه هائی هستند که رو هاشان پهن است و بینی هاشان پهن است و چشم هاشان کوچکست گویا رو های ایشان مانند سپر های دو طبقه است تا این که فرود ایند در دهی نزدیک زمین عرب بلکه ان ده از زمین عربست که ان را جبانة اللون گویند پس عرب با ایشان قتال کنند قتال سختی پس ترک ها به ایشان گویند برادر های ما را به ما ردّ کنید تا ما با شما قتال نکنیم پس عرب به موالی گویند ملحق شوید به برادر هاتان پس موالی به ایشان گویند رحمت خدا بر شما بعد از اسلام اوردن بر گردیم کافرشویم (راوی گفت) که ان حضرت فرمود پس موالی با ترك ها مقابله می کنند قتال سختی پس ان ها را فرار می دهد خدا تا این که باقی نمی ماند از ایشان خبر دهنده ای و موالی غنیمت هائی از ایشان به دست می اورند پس عرب ها به موالی گویند از این غنیمت هائی که به دست اورده اید سهم ما را بدهید موالی گویند نه به خدا قسم است که ما سهم به شما نمی دهیم شما ما را خوار کردید

حَدیث چِهل و نُهُم

جزؤ پنجم مجمع الزوائد و منبع الفوائد حافظ نور الدین علی بن ابی بکر هیتمی متوفای سال هشت صد و هفت هجری به تحریر حافظين جليلین عراقى و ابن حجر مطبوع سال

ص: 139

یک هزار و سی صد و پنجاه و سه طبع مصر در مکتبه قدسی در باب كسوة النساء از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ سَیَکونُ فی آخِرِ امَّتی رِجالٌ یَرکَبونَ عَلی سُروجٍ کَأَشباهِ الرِّجالِ،یَنزِلونَ عَلی أبوابِ المَساجِدِ،نِساؤُهُم کاسِیاتٌ عارِیاتٌ،عَلی رُؤوسِهِنَّ کَأَسنِمَة اَلْبَخت فِالعَنوهُنَّ فَإنَّهُنَّ مَلعوناتٌ، لَو کانَت وَراءَکُم اُمَّهٌ مِنَ الاُمَم خَدَمَهُنَّ نِساؤُکُم کَما خَدَمَکُم نِساءُ الاُمُمِ قَبلَکُم ﴾

یعنی زود باشد که بوده باشد در اخر امت من مردانی که سوار شوند بر زین ها که ان ها شبیه های مردانند زن های ایشان گر چه لباس پوشندگانند برهنگانند بالای سر هاشان مانند کوهان های شتران خراسانی است پس ان ها را لعنت کنید که ایشان لعنت شدگانند اگر بعد از شما امّتی از امت ها بود هر اینه خدمت می کردند و زن های شما زن های ایشان را هم چنان که خدمت می کنند شما را زن های امت هائی که پیش از شما بودند

حَديث پَنجاهُم

مجمع الزّوائد . در همان باب و همان صفحه به سند طبرانی از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود . ﴿ سَيَكُونُ فِي اِمَّتِى رِجَالٍ يَرْكَبَ نسائِهِمْ عَلَى سُرُوجٍ كَا شِبَاهِ اَلرِّجَالُ ﴾

یَعنی زود باشد که در امت من مردانی باشند که سوار شوند زنان شان بر زین ها مانند شبیه های مردان

ص: 140

مجمع الزواید در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿إِذا رَأَیْتُمُ اللاّتِی أَلْقَیْنَ عَلی رُؤُوسِهِنَّ مِثْلَ اسْنَمَه الْبَعْر فَاعْلَمُوهُنَّ أَنَّهُ لا یُقْبَلُ لَهُنَّ الصَّلاهُ﴾

یَعنی زمانی که دیدید زنانی را که انداختند بالای سر هاشان را مانند کوهان های شتران پس ان ها را اعلام کنید که نمازشان قبول و پذیرفته نمی شود

حَدیث پنجاهُ و دُوّم

مجمع الزوائد همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از اسماء بنت عمیس رو ایت کرده که داخل شد رسول خدا صلى الله علیه و اله بر عایشه در روزی که خواهر او اسماء نزد او بود و جامه های گشادی پوشیده بود که استین های آن گشاد بود چون پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله به او نظر کرد بر خواست و بیرون رفت پس عایشه به خواهر خود گفت دور شو پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله از تو چیزی دید که مکروه خاطر او شد پس دور شد و پیغمبر تشریف آورد پس عایشه از ان جناب علت بر خواستن و بیرون رفتن را پرسید ﴿ فَقَالَ أَلَمْ تَری إِلی هنَاتِهَا، إِنَّهُ لَیْسَ لِلْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ أَنْ یَبْدُوَ مِنْهَا إِلاّ هکَذَا وأخذ کمّیه، فغطّی بهما ظهر کفّیه حتّی لم یبد من کفّیه إلاّ أصابعه،ثمّ نصب کفّیه علی صدغیه حتّی لم یبد إلاّ وجهه﴾

یَعنی پس فرمود ایا ندیدی جا های او را به درستی که برای زن مسلمان جایز

ص: 141

که ظاهر کند از اعضایش مگر این چنین و گرفت دو استین خود را و با آن پوشید پشت دست های خود را تا اندازه ای که پیدا نبود از دو کف او مگر انگشتانش پس گذارد دو کف خود را برد و شقیقه خود تا این که پیدا نبود از ان مگر رُوی او

حَديثِ پنجاه و سوّم

مجمع الزوائد جزؤ پنجم باب عمال السوء ص 233 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرد که فرمود ﴿ یكُونُ فِي اَخْرِ اَلزَّمَانِ اِمْرَاءَ ظُلمِهِ وَ وُزَرَاءَ فِسقْهٍ وَ قضَاهُ خُونِدَ وَ فُقَهَاءُ كُزِبة فمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ اَلزَّمَانَ مِنْكُمْ فَلاَ يَكُونَنَّ جَابِياً وَ لاَ عَرِيضاً وَ لاَ شرطيا ﴾

یعنی می باشد در اخر زمان فرمان روایان ستم کار و وزیران فاسقان و قاضی های خیانت کار و دانشمندان دروغ گو پس کسی که درک کند ان زمان را از شما پس نباشد خراج گیرنده و نه کار گذار و نه سرهنگ لشکری

حَديث پَنجاه وَ چَهارُم

مجمع الزوائد همان جزء و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لا تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ امْرَاءَ كَذَبَة و وُزَرَاءَ فَجَرَةٌ و امِنَاءُ خَوَنَةٌ وَ قُرَّاءُ فَسَقَةٍ سمتهُم سِمَّة الرُّهبانِ و لَيْسَ لَهُمْ رَغْبَةٌ اذ قال رعِيَّة أو قَالَ رعَةً فَيُلْبِسُهُمُ اَللَّهُ فِتْنَةً غَبْرَاءَ مُظْلِمَةً یتَهَوّكُونَ فِيهَا تَهُوک اَلْيَهُودُ فِي اَلظُّلُمَ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که بر انگیزاند خدا فرمان روایان دروغ گو

ص: 142

و وزیران فاجر بد کار و امین های خیانت کار و خوانندگان فاسق نشانه ایشان نشانه اهل زهد و تارکین دنیا است و حال ان که رغبت و میلی به زهد ندارند یا رعیّتی ندارد یا دست از روش خود بر نمی دارند پس می پوشاند ایشان را خدا لباس فتنه غبار الود تاریک کننده ای را که متهورانه و بی باکانه در ان فتنه داخل شوند مانند تهوّر و بی باکی یهودیان در ستم گری و ستم پیشه ای

حَدیث پَنجاهُ و پَنجُم

مجمع الزوائد در همان جزو و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ يَكُونُ فِي هَذِهِ اَلاَمَّةِ فِي اخر اَلزَّمَانِ اَوْقَال يَخْرُجُ رِجَالٌ مِنْ هذِهِ الاُمَّهِ اُناسٌ مَعَهُم سِیاطٌ کَأنَّها أذنابُ البَقَرِ ، یَغْدونَ فی سَخَطِ اللّهِ و یَروحونَ فی غَضَبِهِ .﴾

یَعنی می باشد در این امت در اخر زمان یا فرمود بیرون می ایند مردانی از این امّت در اخر زمان که با ایشانست تازیانه هائی مانند دم های گاو صبح می کنند در خشم خدا و شام می کنند در غضب خدا

حَدیث پَنجاه و ششُم

مجمع الزوائد . همان جزؤ در باب ائمه ظلم و جور و ائمه ضلال صفحه 336 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود در خطبه ای آگاه باشید به درستی که نزدیکست دعوت کرده شوم پس اجابت می کنم ﴿ اِلاّ اِنِّي اوشک فَادَّعى فَاجِیبٌ فَيَلِيَكُمْ عُمَّالٌ

ص: 143

مِن بَعْدِى يَعْمَلُونَ بِمَا تَعْلَمُونَ وَ يَعمَلونَ ما تَعْرِفُونَ وَ طَاعَةِ اولَئِكَ طَاعَةٌ فَتَلْبثونَ كَذَلِكَ زَمَاناً فَيَلِيكُمْ عُمَّالٌ مِنْ بَعْدِهِمْ يَعْمَلُونَ بِمَا لا تعلمون وَ يَعْمَلُونَ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ فمَنْ قَادَهُمْ وَ نَاصحهُمْ فَاولئک قَدَّ هلکوا و اِهْلِكُوا وَ خَالِطُوهُمْ بِاجْسَادِ كُمْ وَ زایلُوهُمْ بِاعْمالِكُمْ وَ اَشْهَدُ وَ اعْلَى الْمُحْسِنُ اِنَّهَ مُحْسِنٌ ﴾

یَعنی پس والی می شود شما را کار گذارانی بعد از من به ان چه که می دانند و شما هم می دانید و عمل می کنند به ان چه که شما می شناسید و فرمان بر داری از ایشان فرمان بر داریست پس به همین حال می ماند زمانی را پس از ان والی می شوند شما را کار گذارانی بعد از ایشان که عمل می کنند به ان چه که نمی دانید و عمل می کنند به ان چه که نمی شناسید پس کسی که قائد ایشان شود و نصیحت کند ایشان را هلاک می شوند و هلاک کرده می شوند با ان ها خلطه و امیزش کنید به جسد های خود و کناره گیرید از ایشان به عمل های خود و درباره نیکو کار گواهی دهید به نیکو کاری او که نیکوکار است

حَدیث پَنجاه و هَفتم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ و همان باب صفحه 238 به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ بِعْدَى ائمةٍ يُعْطُونَ اَلْحِكْمَةَ عَلَى مَنَابِرِهِمْ فَاِذا نَزَلُوا نُزِعَتْ مِنْهُمْ وَ اِجْسَادَ هَمْ شِتْرٌ مِنَ اَلْجِيَفَ ﴾

یعنی زود باشد بعد از من پیشوایانی باشند که عطا کنند حکمت را بالای منبر هاشان

ص: 144

و چون فرود ایند حکمت از آن ها کنده می شود و بدن هاشان بدتر است از مردار

حَدیثِ پَنجاه و هَشتُم

مجمع الزوائد . در همان جزء و همان باب و همان صفحه به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ خُذُوا اَلْعَطَاءَ مَا دَامَ عَطَاءٌ فَاِذا صَارَ رِشْوَةً عَلَى اَللَّهِ لاَ تأخذوه ولستم بتاركيه یمَنْعِكُمُ الْفَقْرَ وَ الْحاجَةَ اِلاّ اِنَّ رحْيَ الاِسْلامِ دائِرَةُ قُدُورٌ وَ اَمْعُ الْكِتابَ حَيْثُ دارَ اِلا انَّ الْكِتابَ وَ اَلسُّلْطَانَ سَيَفِترٌ قاِنٍ فَلا تُفَارِقُوا الكِتابَ اِلاّ ان سَیَکونُ عَلَیکُم امَراءُ یَقضونَ لِأَنفُسِهِم ما لا یَقضونَ لَکُم، إن عَصَیتُموهُم قَتَلوکُم وإن أطَعتُموهُم أضَلّوکُم قالوا:یا رَسولَ اللّهِ ، کَیفَ نَصنَعُ ؟ قالَ :کَما صَنَعَ أصحابُ عیسَی بنِ مَریَمَ نُشِروا بِالمَناشیرِ وحُمِلوا عَلَی الخَشَبِ ، مَوتٌ فی طاعَهِ اللّهِ خَیرٌ مِن حَیاهٍ فی مَعصِیَهِ اللّهِ ﴾ (و نیز روایت کرده در صفحه 228 همان جزء در باب اطاعت در معصیت )

یَعنی بگیرید عطا را مادامی که بخشش است پس زمانی که رشوه باشد برای دادن دین نگیرید ان را و نیستید شما که ترک گرفتن آن کنید فقر و احتیاج شما مانع شد می شود شما را از این که نگیرید آگاه باشید که اسیای اسلام دور می زند پس دور بزنید با قران هر کجا که دور می زند آگاه باشید که قران و سلطان زود باشد که از هم دیگر جدا شوند پس جدا نشوید از قرآن آگاه باشید که زود باشد فرمان فرمایانی برای شما باشند که حکم کنند بر خود هاشان ان چه را که برای شما ها حکم نکنند پس اگر نافرمانی کنید ایشان را می کشند شما را و اگر فرمان بر داری کنید ایشان را گمراه می کنند شما را گفتند

ص: 145

یا رسول الله چکار کنیم فرمو هم چنان که یاران عیسی بن مریم کردند با اره ها برده شدند و بالای دار ها رفتند مردن در فرمان برداری خدا بهتر است از زند بودن در نافرمانی خدا (این خبر در محتصر تذکر نیز روایت شده)

حَدیثِ پَنجاه و نُهُم

مجمع الزّوائد . در همان جزؤ و همان باب صفحه 239 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اتِّي اِخَافُ عَلَى اِمَّتِى مِنْ بَعْدُ مِنِ اِعْمَالَ ثَلاَلِثِهِ قَالُوا مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ زَلَّةُ اَلْعَالِمِ وَ حُكْمُ اَلْجَائِرِ وَ هویً مُتَّبع ﴾

یعنی به درستی که می ترسم بر امتم بعد از من از سه چیز و سه کار گفتند چیست ان ها یا رسول الله فرمود لغزش عالم وحکم کردن ستم گر و خواهش های پیروی شده

حَدیثِ شَصتُم

مجمع الزوائد . جزء هفتم. باب النهي عن المنكر عند مناد الناس صفحه 270 از معاذ بن جبل از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انَّكُم على بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكُمْ مالِمٌ تَظْهَرُ فِيكُم سكرتانِ سَكْرَةُ اَلْجَهْلِ وَ سُكَّرَةُ حُبِّ اَلْعَيْشِ و انتم تامرون با لِمَعْرُوفٍ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اَللَّهِ فَاِذَا ظَهَرَ فِيکم حبّ اَلدُّنْيَا فَلاَ تامِرُونَ بِالِمَعْرُوفٍ وَ لاَ تُهَوِّنْ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ لاَ تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ اَلْقَائِلُونَ يَوْمَئِذٍ بالِكِتَابٍ وَ اَلسُّنَّةُ كالسَّابِقِين اَلْأَوَّلِينَ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ الاِنْصار ﴾

ص: 146

یَعنی به درستی که شما حجت هستید و بر طریق واضح از جانب پروردگار تان مادامی که نشده باشد در میان شما دو مستی یکی مستی جهل و نادانی یکی مستی محبّت زندگانی و شما ها امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا می کنید تا وقتی که طاهر نشده باشد در شما محبّت دنیا در ان وقت امر به معروف و نهی از منکر و مجاهده در راه خدا نمی کنید کسانی که در ان روز قائل به کتاب و سنت باشند مانند پیشینان و مسلمان صدر اول اسلامند از مهاجرین و انصار

حَدیث شَصت و یِکُم

مجمع الزوائد . همان جزء و همان باب صفحه 271 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان لِهَذَا اَلدِّينِ اقْبالاً وَ ادبارّاً اِلاّ وَ انّ مِنْ اقْبالِ هذا الدِّينِ اَنْ نَفْقَهَ اَلْقَبِيلَةِ بَاسِرَهَا حَتَّى لاَ يبْقى فيها اِلاّ الْفاسِقُ اَوْ الْفاسِقانِ ذَلِيلانِ فَمَهْما اَنْ تُكَلَّمَا قَهْراً وَ اضْطهِدَا و ان مِنْ ادبار هَذَا اَلدَّيْن انِ تجفوُا اَلْقَبِيلَةَ بَاسِرَهَا حَتَّى لاَ يَبْقَى فِيهَا اِلاَّ الْفَقِيدُ أوِ الْفَقِيهَانِ فَهُمَا ذَلِيلَانِ اَنْ تَكَلَّمَا قَهِرَا وَ اِضْطَهِدَا وَ يَلْعَنُ آخِرُ هَذِهِ اَلْآمَةِ أَوَّلهَا اِلا وَ عَلَيهِم حَلَّتِ اللعنَةُ حتّى يشرَبوا الخمْرَ علانِيَةً حتّى تَمُرَّ المَرْأَةُ بالقومِ فيقومُ اليهَا بَعْضُهُمْ فَرُفِعَ كَمَا يَرْفَعُ بِذَنَبِ النَّعْجَةِ﴾ (الخبر)

یعنی به درستی که از برای این دین رو ا اوردنی است و پشت کردنی آگاه باشید که از اقبال و رو اوردن این دین وقتی است که همه قبیله تماماً فقیه و دانا شوند تا این که نماند در

ص: 147

میان شان مگر یک نفر فاسق یا دو نفر فاسق در حالتی که ذلیل و خوار باشند و به درستی که از ادبار و پشت کردن این دین وقتی است که همه قبیله جفا کار شوند تا این که نماند در میان ایشان مگر یک نفر فقیه یا دو نفر فقیه پس ایشان در حالت ذلت و خواری باشند اگر سخنی گویند قهر کرده و ستم کرده شوند و لعن می کند اخر این امت اوّل خود را آگاه باشید که لعنت بر خودشان وارد شود تا این که می اشامند شراب ها و مسکرات را اشکارا تا این که می گذرد زن بر گروهی پس بعضی از آن ها بر می خیزد دامن جامه او را بالا می برد هم چنان که دست بر دنبه گوسفند می زند و ان را بلند می کنند (تا اخر خبر)

حَديثِ شَصت و دَوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ باب امارات الساعة صفحه 325 از ابی ذر غفاری از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم روایت کرده که فرمود

﴿ إِذَا اقْتَرَبَ الزَّمَانُ كَثُرَ لُبْسُ الطَّيَالِسَةِ، وَ كَثُرَتِ التِّجَارَةُ، وَ كَثُرَ الْمَالُ، وَ عَظُمَ رَبُّ الْمَالِ بِمَالِهِ، وَ كَثُرَتِ الْفَاحِشَةُ، وَ كَانَتْ إِمَرَةُ الصِّبْيَانِ، وَ كَثُرَ النِّسَاءُ، وَجَارَ السُّلْطَانُ، وَ طُفِّفَ فِي الْمِكْيَالِ وَالْمِيزَانِ، وَ يُرَبِّي الرَّجُلُ جِرْوَ كَلْبٍ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يُرَبِّيَ وَ لَدًا لَهُ، وَلَا يُوَقَّرُ كَبِيرٌ، وَلَا يُرْحَمُ صَغِيرٌ، وَ يَكْثُرُ أَوْلَادُ الزِّنَا، حَتَّى أَنَّ الرَّجُلَ لَيَغْشَى الْمَرْأَةَ عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ، فَيَقُولُ أَمْثَلُهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ: لَوِ اعْتَزَلْتُمَا عَنِ الطَّرِيقِ، وَ يَلْبَسُونَ جُلُودَ الضَّأْنِ عَلَى قُلُوبِ الذِّئَابِ، أَمْثَلُهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ الْمَدَاهِنُ﴾

یَعنی چون زمان نزدیک شد یعنی زمان قیامت صغری بسیار می شود پوشیدن

ص: 148

طيلسان ها (طيلسان جامه ایست که بافته می شود و در رو فصلی ندارد و ان محیط ببدن یعنی چسبیده به بدن است و از لباس های عجم است و لفظ طیلسان معرّب طالشان است. یا تالشان و در عصر ما در این زمان بسیار متداولست به اندازه که در ممالک عربی هم پوشدن ان متداول شده ) و بسیار می شود تجارت و بازرگانی و بسیار می شود مال و بزرگ شناخته می شود صاحب مال و بسیار می شود فاحشه ها یعنی عمل های زشت منافی عفت و فرمان روایی با کودکان شود و زن ها زیاد شوند و سلطان جائر و ستمکار شود و کم فروختن و زیاد گرفتن در کیل و وزن ظاهر شود در چنین زمانی مرد بچّه سگ را تربیت کند بهتر است از این که پسر را تربیت کند به بزرگ تر احترام گذارده نمی شود و به کوچک تر رحم کرده نمی شود و زیاد می شوند فرزندان زنا تا این که بیش تری به جائی رسد که با زن در وسط راه جمع شوند پس نیکو ترین آن ها در ان زمان می گوید در وسط راه اگر این عمل را نکنی و گوشه بروی بهتر است لباس گوسفندان را بر دل های گرگ خود می پوشند نیکو ترین ایشان در ان زمان کسی است که خلاف ان چه در باطن دارد ظاهر کند

حَدیثِ شَصت و سِوُّم

مجمع الزّوائد . در همان جزء و در همان باب صفحه 331 از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى تَظْهَرَ مَعَادِنُ كَثِيرَةٌ لاَ يَسْكُنُهَا اِلاّ اَرَازِلِ اَلنَّاسَ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که ظاهر شود معدن های بسیاری که جای نگیرد در ان جاها مگر رذل تر و پست ترین مردمان

ص: 149

حَدیثِ شَصت و چَهارُم

مجمع الزّوائد . در همان جزؤ و همان باب در صفحه 326 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود﴿ سَيَجْئِي فِي اَخْرِ اَلزَّمَانِ اِقْوَام تَكُونُ وَ جُوهُهُمْ وُجُوهَ اَلاِدْمَیيْنِ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ اَلشَّيَاطِينِ کَأَمْثَالِ اَلذِّئَابِ اَلضَّوَارِی لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ شَيْءٌ مِنَ الرَّحْمَةِ ، سفَّاكُونَ لِلدِّمَاءِ ، لَا يَرْعَوُونَ عَنْ قَبِيحٍ إِنْ تَابَعْتَهُمُ اِرْتَابُوکَ وَ إِنْ تَوَارَيْتَ عَنْهُمُ اغتابوک وَ اِنْ حدثُوک كَذَّبُوكَ وَ أَنَّ الْمُتَّهَم خانُوک صِبَّتُهُمْ غَارِمٌ وَ شَابُّهُمْ شَاطِرٌ وَ شَيْخُهُمْ لاَ بامَر بِمَعْرُوفٍ وَ لاَ بِنَهَى عَنْ مُنْكَرِ اَلاِعْتِزَازِ بِهِمْ ذُلٌ وَ طَلَبَ مافي اَيْدِيهِمْ فَقَرَّ اَلْحَلِيمُ مِنْهُمْ غَاءٍ وَ الامْرِ فِيهِمْ بِا لْمَعْرُوفِ مِنْهُمُ المُؤمِنُ فِيهِمْ مُستَضْعَفٌ وَ الْفَاسِقُ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ اَلْبِدْعَةُ فِيهِم سُنَّةٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَسْلِيطٌ فِيهِمْ مُشْرِفٌ اَللَّ عَلَيْهِمْ شِرَارُ هُمْ وَ بِدْعُو چنارهم فَلاَ يُسْتَجَابُ لَهُمْ ﴾

یَعنی زود باشد بیاید در اخر زمان گروه هائی که رو های شان رو های ادمیان است و دل هاشان دل های شیاطین است مانند گرگ های درّنده در دل هاشان چیزی از رحمت نیست ریزندگان خون هایند رعایت نمی کنند تجاوز از کارهای زشت را اگر تابع ایشان شوی تو را دور کنند و اگر دور شدی از ایشان عیب گوئی از تو کنند و اگر تو را حَدیثِ کنند دروغ گویند و اگر امین دانستی ایشان را با تو خیانت کنند کودکشان با ناز و نخوت

ص: 150

باشند و جوان هاشان شوخ و بی باك به نحوی که از خبائث خود مردمان را عاجز کنند و پیران شان امر به معروف و نهی از منکر نکنند مؤمن در میان شان ضعیف و ناتوان باشد و فاسق در میان شان با شرافت شمرده شود سنّت در میان شان بدعت و بدعت در میان شان سنّت باشد پس در ان زمان مسلّط می گرداند خدا بر ایشان بدان و شریران ایشان را و دعا می کنند نیکان شان و مستجاب نمی شود برای ایشان

حَدیثِ شَصت و پَنجُم

مجمع الزوائد، در همان جزء و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مِن اقْتِرَابِ السَّاعَةِ انْ تُرْفَعَ الاشْرَارُ وَ تُوضَعُ الاخْیارُ ويفتح القول و يحبس العمل وَ تَفْرَّى فِى الْقَوْمِ الْمُسْاءَةِ قُلْكَ و مَا اَلْمُسْاءَةُ قَالَ مَاكِتب سَوَّی كِتَابُ اَللَّهِ ﴾

یَعنی از علامات نزدیک قیامت صغری اینست شریر ها و بد کنندگان بلند مرتبه شوند و نیکان پست و خوار شوند و گفتار ها زشت شود و کار نیکو شود و به سرگردانی و حیرت اندازد در میان قوم مساءت (راوی گفت) گفتم مساءت چیست فرمود چیز هائیست که نوشته می شود غیر از کتاب خدا

حَدیثِ شصت و شِشُم

مجمع الزّوائد . در همان جزو و در همان باب و در همان صفحه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى نُزُولَ اَلْجِبَالُ عَنْ اماكِنِهَا وَ

ص: 151

وَ تَرَوْنَ اَلاُمُورَ اَلْعِظَامَ اَلَّتِي لَمْ تَكُونُوا تَرَوْنَهَا ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که زایل شود کوه ها از جاهای خود و ببینید کار های بزرگی را که نیستید ببیند ان ها را

حَدیثِ شصت و هَفتُم

مجمع الزوائد. در همان جزو و در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرد که فرمود ﴿ سَتَرَوْنَ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ اشْياءَ سَتُنْكِرُونَهَا عِظَاماً تَقُولُونَ هَلْ كُنَّا حَدَّثنَا بِهَذَا فاذا رَايَتُمْ ذَلِكَ فَاذَكَرُوا اَللَّهَ تَعَالَى وَ اِعْلَمُوا اِنَّهَا اَوَائِلُ السَّاعَةِ حَقٌ فال سَوْفَ تَرَوْنَ جِبِالا تَزُولُ قَبْلَ حَقِّ الصِّحَّةِ وَ كَانَ يَقُولُ لَنَا لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَدُلَّ المَجرُ على اليهودِيِّ مختبئا كَانَ يَطْرُدُهُ رَجُلٌ مُسْلِمٌ فَاطَّلَعَ قُدَّامَهُ فَاخْتِيَاءٌ فَيَقُولُ اَلْحَجَرُ بَا عَبْدِاللَّهِ هَذَا مَا تَبْعِي ﴾

یَعنی زود باشد که ببینید پیش از بر پا شدن قیامت صغری چیز هائی را که زود باشد انکار کنید ان را از حیث عظمت و بزرگی می گوئید ایا باشم از کسانی که حَدیثِ کنیم ان را پس هرگاه دیدید این آیات را یاد کنید خدای تعالی را و بدانید که این علامت ها در اوائل قیامت صغری واقع می شود تا این که فرمود بسیار زود باشد که ببیند کوه هائی را که کنده می شود پیش از صدای اسمانی و بود که می فرمود برای ما که بر پا نمی شود قیامت تا این که راهنمائی کند سنگ بر یهودی که از ترس مرد مسلمان فرار کرده و پشت او پنهان شده پیش از ان که مسلمان بیاید در مقابلش پس سنگ می گوید ای بنده خدا اینست ان که تو او را می خواهی و در طلب او ای

مؤلّف حقیر گوید دور نیست این دو حَدیثِ اشعار داشته باشد بر کندن

ص: 152

تنل ها در کوه ها و راه خطّ اهن در ان ها احداث کردن و یا کندن و پای ها و التهای جنگی و غیره در ان ها بنا کردن و امثال این ها و مراد از چیز ها و کار های بزرگ اشاره به اختراعات مهمه جديده از قبل سیّارات و طیّارات و موشک ها و زیر دریائی ها و مانند این ها باشد و تصریح نکردن حضرت به اسامی ان ها برای حفظ عقاید شنوندگان و جلوگیری از انکار و تکذیب ان ها بوده زیرا پایه استعدادات ان ها ضعیف بوده و گوش ها و ادراکاتشان طاقت تحمل ان ها را نداشته و بساحل به دروغ می کردند فرمایشات ان حضرت و به سیر قهقرائی به جاهلی بر می گشتند

حَدیثِ شَصت و هَشتُم

مجمع الزوائد. در همان جزء و همان باب صفحه 327 از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اشْراطِ السَّاعَةِ اِنْ بِظَهْرِ الشُّحِّ وَ اَلْفُحْشِ وَ يُؤْتَمَنُ اَلْخَائِنُ وَ يُجَوَّنُ الامين وَ تظْهَرَ ثیابٌ تلَبِسَهَا نِسَاءً كَاسِيَاتٍ عَارِيَاتٍ وَ يعلو التَحُوتُ اَلْوُعُول ﴾

یَعنی از شرط های قیامت صغری است این که ظاهر شود بخل کردن و فحش و امین گرفته شود خیانت کار و خیانت کار شمرده شود امین و اشکار شود جامه هائی که بپوشند ان را زن های لباس پوشیده ای که برهنگان باشد و اشخاص پست مقام شان بالا رود و اشخاص شریف و نجیب مرتبه هاشان پست شود

حَدیثِ شَصت و نُهُم

مجمع الزوائد . در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه

ص: 153

و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى ینِشَاءٍ تُمَدُّ فی اَلطَّرُوبُ مدِّ اَلْحَمِيَر ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت تا وقتی که بلند و کشیده شود در طرب ها یعنی اوازه و سرود خوانی ها صدا ها مانند کشیده شدن صدای خرها

حَدیثِ هَفتادم

مجمع الزوائد در همان جزو و همان باب صفحه 329 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمَعْرِفَةِ و اَنَّ هَذَا عرْفِني مِنْ بَيْنِكُمْ فَسَلِّم على وَ حَتَّى تَتخُذِ اَلْمَسَاجِدَ طَرَقا فَلاَ يَسْجُدْ لِلَّهِ فِيهَا وَ حَتَّى یبعِثُ اَلْغُلاَم اَلشَّيْخِ بريداً بَيْنَ اَلاِفِقَيْنِ وَ حَتَّى يَبْلُغَ اَلنتاجِرُ بَيْنَ اَلافْقَيْنِ فَلاَ يَجِدُ رَبَّجَاً ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت تا این که سلام کردن به یک دیگر از روی شناسائی باشد و به درستی که این شخص در میان شما مرا شناخت پس سلام کرد بر من و تا این که مساجد راه رفت و امد مردم شود و برای خدا در ان سجده کرده نشود و تا این که بچه بهر پیر مرد حکم کند که مسافرت میان مشرق و مغرب کند و تا این که تاجر برای تجارت میان مشرق و مغرب را طی کند و سود و منفعتی نبرد

حَدیثِ هَفتاد و یِکُم

مجمع الزوائد . جزو پنجم باب ملك النسا صفحه 209 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ یمُلْكِ رَأْيِهِمْ امراه ﴾

یَعنی هرگز رستگار نمی شوند گروهی که زن مالک رای ایشان شود یعنی از ایشان

ص: 154

زن رأی بگیرد و زمام دار امور شان شود

حَدیثِ هَفتاد و دُوّم

مجمع الزوائد . در همان جزء و همان باب و همان صفحه از عبد الله بن هجنع روایت کرده که گفت چون وارد شدم بر پیغمبر صلى الله علیه و اله ابا بكره هم با ما امد پس به او گفتیم اینست عایشه هی می گوئی عایشه عایشه اینست ان عایشه امد پس بیرون امد با ما پس گفت به درستی که من ذکر کردم حَدیثِی را که شنیدم ان را از پیغمبر صلی الله علیه و اله شنیدم که ذکر بلقیس ملکه سبا را بیان کرد و فرمود لا یقدّس اللّه أمّة قادتهم امرأة یعنی تقدیس نمی کند خدا امتی را که پیشرو ایشان زن باشد

حَدیثِ هَفتاد و سوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزء باب الطاعة في المعصية ص 228 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَکونُ عَلَیْکُمْ أئمَّهٌ یَمْلِکونَ أرْزاقَکُمْ یُحَدِّثونَکُمْ فیَکْذِبونَکُمْ ، و یَعْملونَ فیُسیئُونَ العَمَلَ ، لا یَرْضَونَ مِنْکُمْ حتّی تُحَسِّنوا قَبیحَهُمْ ، و تُصَدِّقوا کِذْبَهُمْ ، فأعْطُوهُمُ الحَقَّ ما رضُوا بِهِ ، فإذا تَجاوَزوا فمَنْ قُتِلَ علی ذلکَ فَهُوَ شهیدٌ﴾

یَعنی زود باشد که بر شما پیشوایانی باشند که مالک روزی های شما شوند حَدیثِ می گویند شما را پس دروغ می گویند و عمل می کنند و بد عمل می کنند خشنود

ص: 155

نمی شوند از شما تا کار های زشت ایشان را تحسین کنید و دروغ ایشان را تصدیق و حق به ان ها داده شود تا راضی شوند پس اگر تجاوز کردند پس به این سبب کشته شود شهید خواهد بود

حَدیثِ هَفتاد و چَهارُم

مجمع الزوائد . همان جزء باب امارة السفهاء والصبيان و 245 از رسول خدا صلى الله علیه واله روایت کرده که فرمود ﴿ بَادِرُوا بِالْمَوْتِ سِتا امْرَّةِ السُّفَهَاءِ وَ بَيْعِ الْحُكْمِ و اسْتِخْفَافِ بِالدّم وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ نشو يَتَّخِذُونَ القرآنَ مَزَامِيَرًا ، يُقَدِّمُونَ الرجلَ یغینیهّم وَ اَنْ كَانَ اَقَلَّ مِنْهُمْ فِقْهاً ﴾

یَعنی شتاب کند بمردن از شش چیزی فرمان فرما شدن مردمان سفیه یعنی نادان و فروختن حكم و سبات شمردن خونریزی و قطع رحم کردن و این که مردمان مست قران را با ساز و نوار بگیرند و مقدّم بدارند مردی را که برای ایشان غنا و خوانندگی کند هر چند از حيث دانش کم تر از ان ها باشد

حَدیثِ هَفتاد و پَنجُم

مجمع الزوائد. در همان جزؤ و همان باب و همان صفحه از عابس غفاری روایت کرده که گفت ﴿ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَلْهَ يُخَوَّفُ عَلَى امته سِتُّ خِصالٍ امْرَةُ الصِّبْيانِ و کثرة الشَّرْطُ وَ الرِّشْوَةُ فِي الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةِ الرَّحِمِ وَ اِسْتِخْفَافٌ بِا لدَّمِ وَ نَشوْ تُجْزَوْنَ اَلْقُرْآنَ مَزَّامير يقدّمُونَ اَلرَّجُلَ لَيْسَ بِافْقهِمْ وَ لاَ بافَضلهم یغنیهم غناءا ﴾

ص: 156

یَعنی شندم از رسول خدا صلی الله علیه و اله که می ترسید بر امّت خود از شستن خصلت فرمان فرمائی کودکان و زیاد شدن سرهنگان و لشکریان و رشوه گرفتن در حكم و قطع رحم کردن و خون ناحق ریختن را سبک شمردن و در حال مستی قران را با ساز و نواز ها گرفتن و مقدّم داشتن مردی که از ایشان دانا تر و برتر نیست تغنّی و اوازه خوانی کند بر ایشان

حَدیثِ هَفتاد و شِشُم

مجمع الزّوائحد . در همان جزو در باب فیمن يؤيدّ بهم الاسلام من الاشرار صفحه 302 چند حَدیثِ روایت کرده که مضامین ان ها قریب به یک دیگر است از رسول خدا صلی الله علیه و اله که از جمله ان ها است که فرمود ﴿ سَيؤيدُ هَذَا اَلدِّينُ وَ اَنَّ اَللَّهُ سُيُونَ هَذَا اَلدِّينِ بَا قِوَامُ اَلاِخْلاَقِ لَهُمْ﴾ یعنی رود باشد که تائید کند خدا این دین را به گروه ھائی که هیچ بهره ای از دین ندارند

حَدیث هَفتاد و هَفتُم

مجمع الزوائد، جزو هشتم در باب متشهین از رجال بنساء و مشتبهات از نساء بر حال صفحه 103 از ابن عباس روایت کرده که زنی گذشت بر رسول خدا صلى الله علیه و اله کمانی حایل انداخته بود پس پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم فرمود ﴿ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بالِرِّجالٍ وَ الْمُتشَبهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بالِنِساء ﴾ يعنى خدا لعنت كند زن هائی را که خود را شبیه بمردان می کنند و مردانی که خود را شبیه به زنان می کنند

ص: 157

منتخب كنز العمال ، تاليف شيخ علاء الدین علی بن حسام الدین شهیر به متقى هندی در حدود سال نه صد و چهل هجری قمری مطبوع در حاشیه کتاب مسند احمد بن حنبل در سال یک هزار و سی صد و سیزده هجری قمری در مطبعه میمینه در مصر صفحه 11 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ سَیئَاتِي عَلِي امَّتِي زَمَانٌ يَكُثرُّ فیه القُرَّاءِ وَ يَقِلُّ اَلْفَقهَاءُ وَ يَقْبِضُ اَلْعُلَمَاءُ و یَکثُرُ الهرجُ، ثُّمَ یَأتی من بَعدَ ذلِکَ زَمانٌ یَقرَاءُ القُرآنَ رِجالٌ من أمتی لاَ يُجَاوِزُ تراقیهم ثُمَّ يَاتَى مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ زمان يُجَادِلُ اَلْمُشْرِكُ بِا للَّهِ اَلْمُؤْمِنُ فى مِثْلِ مَا يَقُولُ ﴾

یَعنی زود باشد بیاید بر امت من زمانی که قرّاء و خوانندگان زیاد شوند و فقها کم شوند و علماء گرفته شوند و کشتن و خون ریزی زیاد شود پس بیاید بعد از ان زمانی که مردانی از امّت من قرائت کنند قران را ولی از گلوی آن ها تجاوز نکند پس بعد از ان بیاید زمانی که مشرکین به خدا مجادله کنند با مؤمن در مانند ان چه که می گوید

حَدیثِ هَفتاد و نهُم

مجمع الزوائد . جزء ششم كتاب قتال اهل البغى . باب ماجاء في الخوارج . ص329 از ابی برزه از رسول خدا صلی الله علیه و اله حَدیثِ طویلی نقل کرده که از ان جمله فرمود ﴿ يَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ رِجَالٌ كَانَّ هَذا مِنْهُمْ هَدْيَهُمْ هَكَذَا يُقِرُّونَ اَلْقُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقیهُمْ یمُرُقَونٍ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسّهَمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ لاَ يَرْجِعُونَ اليه وَ وَضَعَ يَدَه

ص: 158

عَلَى صَدْرِهِ سِيمَاهُمُ اَلتَّحْلِيقُ لاَ يَزَالُونَ حتی یخرج آخرهم فإذا رأیتموهم فاقتلوهم قَالَهَا ثلاثاً شَرُّ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِيقَةِ قَالَهَا ثَلاَثا﴾

یَعنی بیرون می ایند از سمت مشرق مردانی که گویا این از ایشان ست

( مشار الیه حضرت مرد سیاهی است که در صدر خبر ذکر شده که دو جامه سفید پوشیده بود و دو اثر سجده در پیشانی داشت و به پیغمبر صلى الله عليه و اله تعرّض می کرد و از حضرت چیزی می خواست امد مقابل روی حضرت ان بزرگ وار چیزی به او نداد امد به طرف راست حضرت ان جناب چیزی به او نداد باز امد عقب سر حضرت باز حضرت چیزی به او نداد پس گفت و الله یا محمّد امروز در تقسیم به عدالت رفتار نکردی حضرت غضب ناک شد غضب شدیدی بعد از ان حَدیثِی که ذکر شد نقل فرمود تا ان جائی که به او اشاره کرد و فرمود که گویا این از ایشانست پس فرمود ) هدایت شان این چنین است می خوانند قران را در حالتی که از استخوان های گردن ان ها بالا نمی رود از دین خارج می شوند هم چنانی که تیر از کمان خارج شود بازگشت به دین نمی کنند و دست خود را گذارد بر سینه او و فرمود سیمای ایشان تراشیدن ریش است همیشه از دین بیرون می روند تا این که بیرون اید اخر ایشان پس چون ببینید ان ها را بکشید ایشان را (سه مرتبه فرمود) بد ترین خلق و مخلوقانند (سه مرتبه فرمود )

حَدیثِ هَشتادُم

مجمع الزّوائد. در همان جزء و همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى اله علیه

ص: 159

روایت کرده که فرمود ﴿ يَخْرُجُ مِنْ اِمَّتِى قَوْمٌ يَسیئونَ الاِعْمالَ یِقُرُونِ اَلْقُرْآنِ لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ (قَالَ يَزِيدُ لاَ اِعْلَمْهُ اَلاّ قَالَ) یحَقّرِ احدكُم عَمَلَهُ مَعَ عَمَلِهِمْ یقتُلُونَ الاسلام فَاِذا اخَرَّجَوَا فاقَتَلُوهُمْ اذ اُخْرُجُوا فَاقَتَلُوهُمْ ثُمَّ اذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ فَطُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ وَ طُوبَى لِمَنْ قَتَلُوهُ كُلَّمَا قُطِعَ مِنْهُمْ قرْنٌ قَطَعَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَّد ذَلِكَ عِشْرِينَ مرِّه وَ أنا اَسمَع ﴾

یَعنی بیرون می اید از امّت من گروهی که کارهای شان بد است قران می خوانند و از حنجره های ایشان بالا نمی رود (راوی که یزید نام داشت گفت نمی دانم ان را مگر این که فرمود کوچکست عمل یکی از شما یعنی کوچک می شمارد یکی از شما عمل خود را با عمل های ایشان می کشند اهل اسلام را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را پس چون بیرون آمدند بکشید ایشان را بهشت طوبی مخصوص کسی است که ان ها را بکشد و مخصوص کسی است که آن ها بکشند او را پس هر شاخی که از ایشان بریده شوده خدای عزّ و جل ان را بریده است (راوی گفت) پس بیست مرتبه حضرت این جمله را تکرار کرد و من می شنیدم

حَدیثِ هَشتاد و یِکُم

مختصر تذكرة ابى عبد الله قرطبى تاليف شيخ عبد الوهاب شعرانی که فراغ از تالیف ان روز شنبه هفدهم ربیع الاول سال نه صد و هشت هجری قمری بوده در مصر و در مکتنه سعیدیّه به جوار الازهر مصر طبع شده به ضمیمه قرة العيون ابی ليث سمرقندی

در باب كيف التثبت ايام الفتنة و ذهاب الصالحين صفحه 201 به سند خود از رسول خدا

ص: 160

صلى الله علیه و اله روایت کرده که ﴿ كَيْفَ بِكُمْ وَ بزْمَانُ يُوشِكُ ان يَاتِي فَيُغَرْبَلَ النَّاسُ فِيهِ غَرْبَلَةً يَبْقَى حَثالَةٌ مِنَ اَلنَّاسِ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ و اما نَاقهْتَمُّ وَ اِخْتَلَفُوا فَكَانُوا هَكَذَا وَ شبَّكٌ بَيْنَ اصنابَعْه صَلِّی اَللَّهِ عَلَيْهِ (وَ اله) وَ سَلَّمَ فَقَالُوا كَيْفَ بِنَا یا رَسُولِ اَللَّهِ اِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ قَالَ تَأْخُذُونَ بِمَا تَعْرِفُونَ، وَتَدَعُونَ مَا تُنْكِرُونَ وَ تُقْبِلُونَ عَلَى خَاصَّتِكُمْ، وَ تَذَرُونَ أَمْرَ عَوَامِّكُمْ﴾

یَعنی چگونه اید شما با زمانی که نزدیکست بیاید پس غربال کند مردم را در ان زمان غربال کردنی که باقی می مانند نخاله هائی از مردم که مشتبه و مختلط و فاسد شود پیمان ها و امانت های شان و مختلف شوند پس این چنین شوند (و مشبک فرمود حضرت میان انگشت های خود را) پس اصحاب عرض کردند چه کنیم در ان زمان فرمود بگیرید ان چه را که می شناسید و وا گذارید ان چه را که نمی شناسید و رو بیاورید به خاص های خودتان و بگذارید عامّه مردمان را

حَدیثِ هَشتاد و دَوُّم

مختصر تذكرة . در همان باب و همان صفحه به روایت نسائی از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که ان حضرت به عبد الله بن عمرو بن العاص فرمود ﴿ إِذَا رَأَیْتَ اَلنَّاسَ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ وَ خُفِرَتْ أَمَانَتُهُمْ فالزم بَيْتكَ وَ امْلِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ وَ خُذْ مَا تَعْرِفُ وَ دَعْ مَا تُنْكِرُ وَ عَلِيک بَامر خاصّة نَفِساتٍ وَ دَعْ عَنْكَ أَمْرَ الْعَامَّةِ﴾

یَعنی وقتی که دیدی مردم عهد و پیمان هاشان درهم برهم و مختلط شد و سبک

ص: 161

شمرده شد امانت های شان پس ملازم خانه خود باش و مالک زبان خود باش و بگیر ان چه را که می شناسی و واگذار ان چه را که نمی شناسی و به کار مخصوص شخصی خود بپرداز و در امر عامّه دخالت مكن

حَدیثِ هَشتاد و سِوُّم

مختصر تذکره قرطبی، در همان جزء و باب و صفحه در حَدیثِ تِرمِذی از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انَّكُمْ فِي زَمَانٍ مَنْ تَرَكَ مِنْكُمْ عُشْرَ ما امْرٌ بِهِ هَلاَّتٌ وَ سُیاتُی زَمَانٍ عَلَى اَلنَّاسِ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِعُشْرِ مَا أُمِرَ بِهِ نَجَا﴾

یَعنی به درستی که شما در زمانی هستند که کسی که ترک کند از شما ده یا یک ان چه که به ان امر شده هلاک می شود و زود باشد که بیاید بر مردم زمانی که هر که از ایشان عمل كند بدَه یک ان چه كه به ان امرشده به نجاة می اید

حَدیثِ هَشتاد و چَهارُم

مختصر تذكره قرطبی، در همان باب ص 204 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ زَوَی لِیَ اَلْأَرْضَ فَرَأَیْتُ مَشَارِقَهَا وَ مَغَارِبَهَا، وَ إِنَّ مُلْکَ أُمَّتِی سَیَبْلُغُ مَا زُوِیَ لِی مِنْهَا واعْطَيْتُ الْكَنزينِ الاحِمرِينَ یعَنی اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ كَما قاله اِبْنُ مَاجِهٍ وَ اِنى سَئلت رَبِّي لامّتى اَن لاَ يُهْلِكَهَا بسِنَةً عامَّةً وَ اَنْ لا تُسَلِّطْ عَلَیْهِمْ عَدُوّاً مِنْ سِوَی أَنْفُسِهِمْ؛ فَیَسْتَبِیحَ بَیْضَتَهُمْ وَ اَنْ ربی قالَ يَا مُحَمَّدُ اُنَّى اِذا قَضَيْتَ قَضاءً فَاِنَّهُ لا یرْدّ وَ اِنّى قَدْ اَعْطَيْتُكَ لاِمِتک اَنْ لا اَمْلِكُمْ بِسُنَّةٍ عامَّةٍ وَ اَنْ لا اَسَلّطَ عَلَيْهِم

ص: 162

عَدُوّاً مَنْ سِوَى اِنْفِسهِمْ فَيَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ وَ لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَاقِطَارَ مَا او قال مِنْ بَيْنِ اِقطَارِهَا حَتَّی یَکُونَ بَعْضُهُمْ یُهْلِکُ بَعْضًا وَ يَسْبَى بَعْضُهُمْ بَعْضاً زَاد فی روایة اَبِي داوُدَ وَ انِما اَخَافْ عَلَيَّ اَمْتِى الائمة الْمُضِلِّينَ و اذا وَضَعَ السَّيْفُ فی اِمَّتى لَمْ يُرْفَعْ عَنْهَا الى يَوْمِ اَلْقیمَةِ وَ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَلْحَقَ قَبَائِلُ مَنْ امتّی بِالْمُشْرِكِينَ و انّه سيكون فى امتى ثَلاثُونَ کَذّابونَ ثَلاثونَ کُلُّهُم یَزعُمُ أنّهُ نَبیٌّ، و أنا خاتَمُ النَّبیِّینَ لا نَبیَّ بَعدی وَ لاَ تَزَالُ طَائِفَهٌ مِنْ أُمَّتِی عَلَی اَلْحَقِّ ظَاهِرِینَ حَتَّی یَأْتِیَ أَمْرُ اَللَّهِ﴾

یَعنی بلند کرده شد برای من زمین پس دیدم مشرق ها و مغرب های ان را و به درستی که امّت من زود باشد مالک شود زمین را ان چه را که من دیدم از ان و عطا کرده شدم دو کنج سرخ را یعنی طلا و نقره را (چنان چه ابن ماجه گفته است )

و من خواستم از پروردگار خود برای امّتم که ان ها را به روش عامّه هلاک نکند و این که مسّلط نکند بر ایشان دشمن را غیر از نفس های خودشان که منتقلب کند جماعت ایشان را و به درستی که پروردگار من فرمود ای محمّد به درستی که من وقتی که حکم کردم حکمی را ردّ کرده نمی شود و من عطا کردم تو را برای اُمّتت این که بگیرم ان ها را به روش عامّه و مسلط نکنم بر ایشان دشمنی را به غیر از نفس های خودشان که منقلب کند جماعت ایشان را و هر چند جمع شوند همه کسانی که در اقطار زمینند یا فرمود میان اقطار زمینند تا این که بعضی از ایشان هلاک کند بعضی را و اسیر کند بعضی از ایشان

ص: 163

بعضی را (و زیاد کرده است در روایت ابی داود) و جز این نیست که می ترسم بر امّت خود از پیشوایانی گمراه کنندگان و چون شمشیر در امت من گذارده شود بر داشته نشود از میان شان تا روز قیامت (یعنی ظهور مهدی علیه السّلام) و قیامت برپا نشود تا این که قبله هائی از امّت من به مشرکین ملحق شوند و زود باشد که در امّت من سی نفر بدروغ ادعای پیغمبری کنند و چنین گمان کنند که پیغمبرند و حال ان که من خاتم پیغمبرانم و بعد از من پیغمبری نیست و همیشه طایفه ای از امت من متظاهر بر حقند و ضرری به ان ها نمی رساند کسی که مخالف ایشان باشد تا این که امر خدا بیاید

حَدیثِ هَشتاد و پَنجُم

مختصر تذکره قرطبی در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ انى صُلِیتَ صَلَوةُ رَغْبَةٍ وَ رَهْبَةٍ سَئلت اَللَّهُ فِيهَا لاَ مَتَى ثَلاَثاً فَاعْطَانِى اِثنتیِنُ وَ رَدَ عَلَى وَاحِدَةٍ سُئِلته اَنْ لاَ یسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً مِنْ غَيْرِهِمْ فَاعْطَاینَهَا وَ سَئَلْتُهُ اَنْ لاَ يُهْلِكَهُمْ غُرَفاً فِاعَطانِيهَا وَ سُئَلْتُهُ اَنْ لاَ يُجْعَلَ بِاسْمِهِمْ بَيْنَهُمْ فَرَدَّها عَلى ظاهِرِها ﴾

یَعنی به درستی که نماز گزاردم نماز رغبت و رهبت را و از خدا خواستم در ان برای امّتم سه چیز را پس عطا فرمود مراد و چیز از ان را و یکی را ردّ فرمود خواستم از او که مسلّط نکند بر ایشان دشمنی را غیر از خودشان پس عطا فرمود به من و

ص: 164

خواستم از او که به غرق شدن ان ها را هلاك نكند به من عطا فرمود ان را و خواستم از او که قرار ندهد عذاب و سختی ایشان را در میان خودشان پس ردّ فرمود ان را بر ظاهرش

حَدیثِ هَشتاد و شِشُم

مختصر تذکره قرطبی . در باب جواز دعا به مردن نزد فتنه ها صفحه 210 در حَدیثِ تِرِمیذی از رسول خدا صلى الله عليه واله روایت کرده که فرمود ﴿ إِذا کانَ أُمَرائُکُمْ خِیْارَکُمْ وأغْنِیاؤکُم سُمَحائَکُم و أمْرُکُم شُوری بَینَکُم فَظَهْرُ الأرْضِ خَیرٌ لَکُم مِن بَطْنِها، وإذا کَانَ أُمَرائکُم شِرارَکُم و أغْنِیائکُم بُخَلائَکُم وَ أُمُورُكمْ إِلَى نِسَائِكمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيرٌ لَكمْ مِنْ ظَهْرِهَا ﴾

یَعنی وقتی که فرمان فرمایان شما نیکان تان باشند و ثروت مندان شما صاحبان بخشش از شما باشند و کار شما به مشورت هم دیگرتان باشد پس ماندن روی زمین بر ایشان بهتر است و وقتی که فرمان فرمایان شما بد ترین شما باشند و ثروت مندان شما از بخیلان شما باشند و کار شما با زنان تان باشد زیر زمین رفتن برای شما بهتر است از ماندن تان به روی زمین

حَدیثِ هَشتاد و هَفتُم

مختصر تذکره قرطبی، در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لَيَاتِينٍ عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يَاتَى اَلرَّجُلُ اَلْقُبر فَيَقُولُ

ص: 165

يَا لَيْتَنِي مَكَانَ هَذَا لَيْسَ بِه حُبِّ اَللَّهِ تَعَالَى وَ لَكِنْ مِنْ شِدَّةِ مَا يَرَى مِنَ اَلْبَلاَء ﴾

یَعنى هر اینه می آید البته البته زمانی که می اید مرد کنار قبر پس می گوید کاش من به جای این مرده بودم این حرف را نه از باب دوستی با خدا می گوید بلکه از شدّت بلائی است که می بیند

حَدیثِ هَشتاد و هَشتُم

مختصر تذکره قرطبی . در باب اسباب فتن و محن و بلاء صفحه 220 حافظ ابو نعیم روایت کرده که ﴿ انَّ جَبْرَئِيلَ الى اَلنَّبِيِّ صلى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ فَقَالَ اَنَا لِلَّهِ وَ اناً اليه رَاجِعُونَ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِه وَ سَلم اَنَا لِلَّهِ و اناً اليْهِ راجعُون فممّ ذلک فَقال ان امّتَک سَتُفتَنُ بَعْدَكَ بِقَلِيلِ زمَانٍ من دهرک غیر كَثُیرَ فَقُلْتُ فِتنةً كُفْراً و فتنة ضِلال فَقَالَ: کُلُّ سَیَکُونُ، فَقُلْتُ: وَ مِنْ أَیْنَ ذَلِکَ وَ أَنَما فِیهِمْ کِتَابَ اَللَّهِ تعالی فقَالَ: بِکِتَابِ اَللَّهِ تعالی یفتنون، وَ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ أُمَرَائِهِمْ وَ قُرَّائِهِمْ، یَمْنَعُ الْأُمَرَاءُ القّراء الْحُقُوقَ فَیَیظلمون حُقُوقَهُمْ فَلَا یُعْیطُونَهَا فَیَقتَتِلون وَ یَقْتَتنون، وَ یَتَّبِعُ الْقُرَّان اهَوَاء الْأُمَرَاءِ فَیَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یَقْصُرُونَ. فَقُلْتُ: یَا جَبْرَئِیلُ! فَبِمَ یَسْلَمُ مَنْ یَسْلَمُ فقَالَ بِالْکَفِّ وَ الصَّبْرِ، إِنْ أُعْطُوا الَّذِی لَهُمْ أَخَذُوهُ وَ إِنْ مَنَعُوهُ تَرَکُوهُ﴾

یَعني به درستی که جبرئیل امد خدمت پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم پس گفت انا لله و انا اليه راجعون پس پیغمبر اکرم متابعت او را کرد در گفتن این

ص: 166

ایه و فرمود این استرجاع برای چیست پس عرض کرد به درستی که امّت تو زود باشد که امتحان کرده می شوند بعد از تو به زمان کمی از روزگار تو که زیاده نیست پس گفتم فتنه و امتحان کافر شدن یا گمراه شدن گفت به همه این ها می باشد پس گفتم و از کجا و حال ان که جز این نیست که در میان ایشانست کتاب خدای تعالی پس عرض کرد به کتاب خدای تعالی ازموده می شوند و این از جانب امراء و قرّاء ایشان خواهد شد امراء منع می کنند حقوق ایشان را پس به واسطه منع حقوق شان از ایشان ظلم کرده می شوند و حقوقشان را نمی دهند پس مقابله می کنند با هم و ازمایش و امتحان کرده می شوند و امراء قران را تابع هوا ها و خواهش های نفسانی خود قرار می دهند پس می کشانند قرّاء را در گمراهی پس کوتاهی نمی کنند پس گفتم ای جبرئیل پس چگونه سالم می مانند کسانی که سالم می مانند گفت به گرفتن جلو نفس خود و دست بر داشتن از حق خود و صبر کردن اگر حقوقشان را به ایشان دادند بگیرند و اگر منعشان کردند ترک کنند (ظاهرا فيظلمون حقوقهم غلط است)

حَدیثِ هَشتاد و نُهُم

و صحيح فيطلبون حقوقهم است

مختصر تذکره قرطبی . در همان باب و در همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا مَشت اِمَّتِى اَلْمُطَيْطَا وَ خَدَمَتْهُمُ اِبْنَاءُ فَارِسَ وَ اَلرُّومِ سَلَّطَ شِرَارَهُمْ عَلَى خِيَارِهِمْ وَ المطْبِطا اَلتَّبختر فِى اَلمُشْی ﴾

یَعنی وقتی که امّت متکبّرانه و با تبختر راه رفتند و فارسی ها و رومی ها خدمت گذار

ص: 167

ایشان شدند و مسلّط شدند بدان و شریران ایشان بزهیکان شان (دره ابحار صفحه 125)

حَدیثِ نَودُم

عقد الدرر فى اخبار المنتظر تاليف يوسف بن علی مقدسی شافعی این کتاب در کتاب خانه مقدّسه استان قدس رضوی شماره ردیف عمومی ان در مکتبه مبارکه 1752 و شماره آن در ردیف کتب اخبار 185 اعدد اوراق کتاب 53 اوان کتابی است خطی مختلفة السّطور . در فصل اول از باب چهارم فیما یظهر من الفتن . از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى اِذاً هَتَكُوا عِبَادِي حُرْمَتِي وَ اسْتَحلُو محارمی وَ خالَفُوا امرىً سَلَّطْتَ عَلَيْهِم جیشا مِنَ اَلْمَشْرِقِ يُقَالُ لَهُمْ اَلْترَكُ هُمْ فرْسَانى اِنْتَقم بِهِمْ ممَنْ عَصَانِي نُزِعَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنْ قُلُوبِهِمْ لاَ یرحمون من بکی، و لا یجیبون من شکا يَقتُلُونَ الاِبَاءَ والامَّهَاتِ وَالْبَنِينَ وَالْبَنَاتِ يَهلِكُونَ بِلاداً العجم و یفتحون الْعِرَاقَ فَيَفِترق جیش الْعِرَاقِ بِثَلَاثِ فِرَقٍ فِرْقَةٌ یلحِمُونَ بِاذْنَابِ اَلابْلِ وَ فُرْقَةٌیتْرُكُونَ عِيَالَهُمْ وَ رَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ فَرَقِهِ يُقَاتِلُونَ فَيُقْتَلُونَ اُولَئِكَ هُمُ اَلشُّهَدَاءُ وَ تُغَبطُّهُمُ اَلْمَلاَئِكَةُ فاذا رایتم ذَلِكَ فَاسْتَعِدُّوا لِلْقِيَامَةِ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ اِذَا اِدْرَكْنَا ذَلِكَ اَلزَّمَانَ اين تَامُرْنَا نستكن فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ) عَلَيْكُمْ بِا لْغُوطَةِ بِالشَّام الى جَانِبِ بَلَدٍ يُقَالُ لَهُ دِمَشْق خیرُ بِلاَدِ اَلشَّامِ طُوبَى لِمَنْ كَانَ لِه فیِهَا مَسْكَنٌ وَ لَوْ مَرْبِطُ شَاهٍ فَانٍ اَللَّهَ تَعَالَى تَكَفَّلَ بِالشَّامِ وَ اهِلَهُ ﴾

ص: 168

یَعنی فرمود خدای تعالی زمانی که بندگان من هتک حرمت مرا نمودند و حلال کردند حرام مرا و مخالفت کردند فرمان مرا مسلط گردانم بر ایشان لشکری را از سمت مشرق که به ان ها ترك گفته شود ایشان سواران منند انتقام می کشم به ایشان از کسانی که نا فرمانی کنند مرا کنده ام رحمت خود را از دل های ایشان رحم نمی کنند بر کسی که گریه کند و اجابت نمی کنند کسی را که شکایت کند می کشند پدران و مادران و پسران و دختران را نابود می کنند بلاد عجم را و فتح می کنند عراق را پس لشکر عراق سه فرقه شوند فرقه دنبال شتران ملحق شوند و فرقه اهل و عیال خود را ترک کنند و پشت به ایشان کنند و فرقه قتال می کنند تا کشته شوند این گروه شهیدانند و ملائکه غبطه ان ها را می خورند وقتی که این فتنه به شما رو اورد مستعد باشید قیامت را گفتند یا رسول الله اگر ان زمان را درک کنیم کجا را امر می فرمائی ساکن شویم فرمود بر شما باد که به غوطه دمشق روید که بهترین بلاد شام است خوشا به حال کسی که در این جا ساکن شود و منزل داشته باشد و لو به قدر جایگاه گوسفندی باشد زیرا که خدای تعالى كفیل شام و اهل ان است

حَديث نَوَد و يِكُم

محاضرة الابرار و مسامرة الاخيار. تاليف محيى الدين عرب جزء دوم صفحه 155 الطبع مصر به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَاتِي عَلِيٍ امّتِي زَمانٌ تَكْثُرُ فِيهِ الآراءُ وَ تُتْبَعُ فِيهِ الْأَهْوَاءُ وَ يُتَّخَذُ اَلْقِرَانُ فَرَامِيرَ وَ يُوضَعُ عَلَى الحان اَلاَغانی یقرء بِغَيْرِ خَشْيَةٍ لاَ يَاجُرْهم الله عَلَى قرائتة بَلْ يَلْعَنُهُمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ تهش اَلنُّفُوس

ص: 169

إِلَى طَبِيبِ اَلالْحَانِ فَتَذْهَبَ حَلاَوَةُ الْقُرْآنِ اولَئِكَ لاَ تُصِيبُ لَهُمْ فِي اَلْآخِرَةِ وَ یكَثْرِ الْهَرْجُ وَ اَلْمَرَج وَ تَخْلَعُ اَلْعَرَبُ اعْنُتهَا وَ تُكْفَى الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النَّسا بِالنَّساءِ وَ يَتَّخِذُونَ ضرْبَ اَلْقَصِيبِ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَلاَ يُنْكِرُهُ مُنْكِرٌ بَل بتَراضون بِهِ وَ هُوَ مِنْ احْدَى اَلْكَبَائِرِ الخفية فَوَيْلٌ هُمْ مِنْ ديَّانِ يَوْمِ الدِّينِ لاَ تَنَالُهُمْ شَفَاعَتِي فَمَنْ رَضَى بِذَلِكَ مِنْهُمْ وَ لَمْ يَنْهَهُمْ نَدِمَ بِذَلِكَ يَوْمَ اَلْقِيمَةِ وَ اَنَا مِنْهُ برئ وَ عِندَها تَتَّخِذُ اَلنِّسَاءُ مَجَالِسَ وَ تَكون الجُمُوعُ الکثیرةً حَتَّى ان المرئة لَتَتَکلَّم فِيهَا مِثْلُ اَلرِّجَالِ وَ يَكُونُ جُمُوعُهنَّ لَهْوا و لَعِباً وَ فى غَيْرِ مَرْضَاةِ اَللَّهِ وَ هِى مِنْ عَجَائِبِ ذَلِكَ الزمَّانِ فَاذَا رَأِیتُمُوهُمْ فَبایَنُوهُمْ وَ اِحْذَرُو هُمْ فِي اَللَّهِ فَاِنَّهُمْ حَرْبُ اَللَّهِ وَ لِرَسُولُهُ وَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُمْ بَرَئ ﴾

یَعنی می اید بر امّت من زمانی که بسیار می شود در ان رأی ها و پیروی کرده می شود در ان رأی ها و خواهش های نفسانیه و گرفته می شود قران با ساز ها و نواز ها و گذارده می شود بالای آواز های سرود و خوانندگی های غناء خوانده می شود بدون ترس داشتن مزد نمی دهند خدا ایشان را بر خواندن ان بلکه لعنت می کند ایشان را پس نزد چنین زمانی به وجد و طرب این نفس ها به خوبی اواز ها پس می رود شیرینی قران این جماعت هیچ بهره ای از ثواب برای ایشان نیست در عالم اخرت و بسیار می شود ادم کشتن بی گناه و غلق و اضطراب و سر خود و مطلق العنان می شود عرب و مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زن ها به زن ها و می گیرند زدن ساز ها و نواز ها

ص: 170

را در میان شان پس انکار کننده ای انکار نکند ایشان را بلکه خشنود می شوند به این گرفتن ساز ها و نواز ها و حال ان که یکی از گناهان کبیره پنهان است پس کلمه عذاب مخصوص ایشان است از جزا د هنده روز جزا نمی رسد ایشان را شفاعت من پس کسی که خشنود شد به این کار ها و کردار ها پشیمان شود در روز قیامت و بازم نداشت ایشان را از ان و من از او بی زارم و نزد چنین زمان و ظهور چنین خصالی می گیرند زن ها مجلس هائی و جمعيت ها و دسته بندی ها زیاد شود تا این اندازه که زن در مجالس سخنرانی کند مانند مرد ها و اجتماعات شان برای سرگرمی و بازی است در غیر ان چه خشنودی خدا درانست و این از عجایب ان زمانست پس چون دیدید ایشان را از آن ها جدائی گیرید و بترسید از ایشان یا بترسانید ایشان را در راه خدا زیرا که ایشان جنگ کنندگان با خدا و پیغمبر اویند و خدا و رسول او از ایشان بی زارند

مُولّف حَقير گويد از این خبر عینی که از معجزات كلامیّه حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله است علامات چندی از علائم اخر زمان استفاده می شود که در عصر حاضر صورت وقوع به خود گرفته و خود دلیل واضح و برهان ساطعی است بر اثبات حقانیت و نبوت ان جناب اول زیاد شدن رأی ها که ان کاشف از پشت پا زدن و بی اعتنائی به احکام قرآن و سنت خاتم پیغمبران صلى الله علیه و اله و سلم و عمل کردن به رای های خود است دُوُّم تابع شدن و پیروی کردن از هوا ها و خواهش های نفسانیه و شهوت رانی های مردم و لا ابالی شدن مردم است از پیروی کردن از دستورات اسلامی

ص: 171

سِوّم گرفتن قران در ساز و نواز ها و ان را بازی چه خود قرار دادن چنان چه در این زمان متداول شده و مرامیر جمع مزما راست به معنای نای و زمر در لغت به معنای دمیدن در نای و مانند انست و مزمار ان التی است که در ان دمیده می شود اعم از این که نای متعارف باشد یا نخوان از قبل بلند گو و امثال آن که گیرنده صدا باشد و فرستنده آن از قبیل مرکز پخش صدا که رادیو و جعبه حبس الصوت (گرمافون) و نوار گيرنده و فرستنده و امثال این ها پس مزمار منحصر در نای تنها نیست. در المنجد گفته زَمَرَ زَمراً . غنیّ فی القصب بالنفخ و نحوه و نیز گفته المزمار الالة التي یزمّر فيها در منتهی الارب گفتند مزمار بالکسر نای مزامیر جمع و دف یا هر الة سرود و او از نيكو و از کلمه یتخذ القرآن مزامير گرفتن صوت خواننده قرآن مراد است در هر یک از این آلات باشد و از لطائف کلمه یُتّخذ اینست که در عرف اهل رادیو و نوار و امثال این ها گفته می شود قران را بگیر یا اخبار را بگیر یا فلان شهر یا فلان مملکت را بگیر که به همان لفظ گرفتن که معنای اخذ است گفته می شود و این نیز اعجاز دیگری از اعجاز کلامی ان حضرتست که از ان می توان تعبیر به اعجاز در اعجاز کرد چَهاُرم علاوه از گرفتن قرآن در ساز ها و نواز ها ان که خواننده ان نیز بر لحن های غنا و ترجیع صوت به انواع اواز های غناء بخواند که خود خواندن غناء یکی از گناهان کبیره شمرده شده و به خصوص قران را به اواز غناء خواندن گناهش بزرگ تر است و عذاب آن شدید تر است پنجُم خواندن قرآن به نحوی باید باشد که در خواننده و شنونده آن چنان تاثیر کند که در قلب ان ها ایجاد ترس از

ص: 172

خدا شود حضرت می فرماید در ان زمان خوانده می شود بدون ترس از خدا شِشُم ان که قاری قران را خداوند اجر بسیار می دهد و در اخرت و اخبار بسیار و احادیث بی شمار در مدح قاری قرآن واقع و وارد شده با چنین وصفی نسبت به این نحو اتخاذ و خواندن قران می فرماید به قاری آن فرد داده نخواهد شد بلکه خدا لعنت می کند چنین قاری قرانی را هَفتُم به وجد و طرب امدن نفس های مردم ان زمان به خوشی اواز ها و خود را مشغول کردن به شنیدن صداهای غناء و لذت بردن روح حیوانی ایشان از این گونه اواز ها است که نتیجه ان محروم شدن نفس ناطقه انسانی از لذت بردن از کلام رحمانی است به طوری که چنان مستغرق خواندن اواز های تغنّی و شنیدن آن می شوند که از لذّت شیرینی کلمات الهیه محروم می مانند و این محرومی سبب می شود که از افاضاتی که به قاری قرآن می شود و ثواب های زیادی که در ان جهان به قاری قرآن داده می شود به هیچ وجه بهره مند نگردد هَشتُم زیاد شدن ریختن خون نا حق و ادم کشی و ایجاد غلق و اظطراب در مردم ان زمان نُهُم مطلق العنان و افسار گسیخته شدن عرب است کنایه از این که خود سر و خود مختار شوند و از قید دین و دیانت و تابعیت شرع و قرآن بیرون روند و بجان هم دیگر بیفتند و برادر کشی و جنایات و افساد در میان شان رایج و شایع شود یا این که پس از ان که به قید استعمار و استثمار کفار و خارجین از دین اسلام در امده باشند خود را از قید و بند ان ها خارج کنند و بر ان ها حمله نمایند چنان چه از بعضی از اخبار علائم مستفاد می شود و در این کتاب ذکر کرده خواهد شد دَهُم زیاد شدن

ص: 173

فسق و فجور به نحوی که روش حیوان صفتی و خون طبیعتی و وحشی گری پیش گیرند به طوری که مرد ها بمرد ها اکتفا کنند در فسق و فجور و زن ها به زن ها يازدهُم گرفتن ساز ها و نواز ها را در میان خود و از ان لذت بردن و کسی که می تواند ایشان را منع کند منع نکنند بلکه به عمل ایشان راضی و خشنود باشد دوازدهُم ان که این گرفتن ساز ها و اواز ها از گناهان کبیره خفیّه ایست که خدا وعده عذاب به مرتکبین ان ها داده سیزدَهُم ان که کسانی که می داند شیوع این عمل را در میان شان و می توانند ممانعت و جلوگیری کنند و نمی کنند ان ها هم در روز قیامت پشیمان خواهند شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله از ایشان بی زار خواهد بود و مرتکبین هم به شفاعت پیغمبر نائل نخواهند شد چَهاردَهُم ان که در ان زمان زن ها برای خودشان اجتماع می کنند و مجلس ها می گیرند هم چنان که مرد ها برای خود مجلس ها گیرند پانزدَهُم مجلس ها و دسته بندی و حزب بازی در میان شان اراسته و زیاد خواهد شد شانزدَهُم زن های ان زمان مانند مرد ها در مجالسین سخنرانی کنند هِفدهم اجتماعات زن ها برای لهو و لعب و شهوت رانی ها باشد هجدَهُم ان که بروز و شیوع این اعمال در زن ها او از ایشان از عجائب ان زمان است نوزدَهُم وظیفه اهل ایمان است در ان زمان که از ایشان دوری کنند و با ایشان خلطه و امیزش نکنند و بترسند از فتنه ایشان یا بترسانند ایشان را اگر می توانند برای خدا بیستم آن که مرتکبین این اعمال جنگ کنندگان با

ص: 174

خدا و رسولند و خدا و رسول خدا از ایشان بی زارند

دانسته باد تمام علاماتی که ان حَدیثِ متضمّن آن ها است ظاهر شده است چیزی از آن ها نمانده است که ظاهر نشده باشد الّا مطلق العنان شدن عرب ها و حمله ان ها به غربی ها و شکست دادن ایشان را و این علامت در سال قبل از ظهور و مقارن با ظهور واقع خواهد شد و امید است بهمین نزدیکی ها این علامت هم ظاهر و اشکار گردد

حَدیثِ نَوَد و دُوُّم

تفسیر علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه ، طبع حاج میرزا محمود وزیر ، صفحه 627 . سوره محمد صلى الله عليه و اله در تفسير فقد جاء اشراطها به سند خود از ابن عبّاس روایت کرده که گفت حج گذاردیم با پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله در سفر حجة الوداع پس حضرت حلقه در کعبه را گرفته و رو کرد به جانب ما و فرمود ﴿ اِلاّ اُخْبِرُكُمْ بِا شِرَاطَ اَلسَّاعَةِ وَ كَانَ اَدنى اَلنَّاسِ یومئذ منه سَلْمَانَ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَقَالَ بَلَى یا رْسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ اَنْ مِنِ اشْرَاطِ الْقِيمَةِ اِضَاعَةَ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَيلَ مَعَ اَلاَهْوَاءِ وَ تَعْظِيمِ اصِحَابِ الْمِال وَ بَيْعُ الدِّينِ بَالِدُنْيَا فَعِنْدَهَا يُذَابُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ كَمَا فِي جَوْفِه یذَابِ اَلْمَلح فِي اَلْمَاءِ مِمَّا يَرَى مِنَ الْمُنْکَرِ فَلَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُغَیِّرَهُ ثُمَّ قَالَ سَلْمَانُ وَ انَ هذا الکائن يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ اي وَ اَلَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ یا سَلْمانَ ان عِنْدَهَا یلِيهِم اِمْرَاءُ جَوَرَةٌ وَ وُزَراء قَسقَةٌ وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَةٌ وَ أُمَنَاءُ خَوْنُهِ فَقَالَ سَلْمَانُ وَ ان هَذَا اَلكَائِنَ یا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ آيٌ وَ اَلَّذِي نَفْسَى بيْدَهُ يَا سَلْمَانُ اَنَّ عِنْدَهَا

ص: 175

یَکُونُ الْمُنْکَرُ مَعْرُوفاً وَ الْمَعْرُوفُ مُنْکَراً وَ یُؤْتَمَنُ الْخَائِنُ وَ یُخَوَّنُ الْأَمِینُ وَ یُصَدَّقُ الْکَاذِبُ وَ یُکَذَّبُ الصَّادِقُ قَالَ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِی وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یَا سَلْمَانُ فَعِنْدَهَا إِمَارَهُ النِّسَاءِ وَ مُشَاوَرَهُ الْإِمَاءِ وَ قُعُودُ الصِّبْیَانِ عَلَی الْمَنَابِرِ وَ یَکُونُ الْکَذِبُ طَرَفاً وَ الزَّکَاهُ مَغْرَماً وَ الْفَیْءُ مَغْنَماً وَ یَجْفُو الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ وَ یَبَرُّ صَدِیقَهُ وَ یَطْلُعُ الْکَوْکَبُ الْمُذْنِبُ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هَذَا لَکَائِنٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِی وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ وَ عِنْدَهَا تُشَارِکُ الْمَرْأَهُ زَوْجَهَا فِی التِّجَارَهِ وَ یَکُونُ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ یَغِیظُ الْکِرَامَ غَیْظاً وَ یُحْتَقَرُ الرَّجُلُ الْمُعْسِرُ فَعِنْدَهَا تقَارِبُ الْأَسْوَاقُ إِذَا قَالَ هَذَا لَمْ أَبِعْ شَیْئاً وَ قَالَ هَذَا لَمْ أَرْبَحْ شَیْئاً فَلَا تَرَی إِلَّا ذَامّاً لِلَّهِ قَالَ سَلْمَانُ وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ قال: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ، فَعِنْدَها یَلِیهِمْ اقوام إِنْ تَکَلَّمُوا قَتَلُوهُمْ وَ إِنْ سَکَتُوا اسْتَبَاحُوهُمْ لِیَسْتَأْثِرُوا بِفَیْئِهِمْ وَ لَیَطَؤنَّ حُرمَتَهُم، وَ لَیَسفِکُنَّ دِماءَهُم، وَ لَتملأنَّ قُلُوبَهُم رُعباً، فَلاتَراهُم إِلّا وَجِلینَ خائفین مَرعُوبینَ مرهوبین قال سلمان ان هذا الکائن یا یا رسول الله قال ای و الذی نفسی بیده یا سلمان عِنْدَها یُؤْتی بِشَیْ ءٍ مِنَ الْمَشْرِقِ وَشَیْ ءٍ مِنَ الْمَغْرِبِ یَلُونَ أُمَّتِی، فَالْوَیْلُ لِضُعَفآءِ أُمَّتِی مِنْهُمْ وَالْوَیْلُ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ لا یَرْحَمُونَ صَغِیراً وَلا یُوَقِّرُونَ کَبِیراً وَلا یَتَجاوَزُونَ مِنْ مُسِی ءٍ، جُثَّتُهُمْ جُثَّةُ الْآدَمِیِّینَ وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ قال سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا

ص: 176

لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ! وَ عِنْدَها یَکْتَفِی الرِّجالُ بِالرِّجالِ وَالنِّسآءُ بِالنِّسآءِ، وَ یُغارُ عَلَی الْغِلْمانِ کَما یُغارُ عَلَی الْجارِیَةِ فِی وَ تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّسآءِ وَالنِّسآءُ بِالرِّجالِ وَ لَتَرْکَبُنَّ ذَواتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ فَعَلَیْهِنَّ مِنْ أُمَّتِی لَعْنَةُ اللَّهِ قال سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! فَقالَ صلی الله علیه وآله وسلم: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ إِنَّ عِنْدَها تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ كَمَا تُزَخْرَفُ الْبِیَعُ وَالْکَنآئِسُ وَتُحَلَّی الْمَصاحِفُ، وَتَطُولُ الْمَناراتُ وَتَکْثُرُ الصُّفُوفُ بِقُلُوبٍ مُتَباغِضَةٍ وَأَلْسُنٍ مُخْتَلِفَةٍ. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قالَ صلی الله علیه وآله وسلم: إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ وَ عِنْدَها تُحَلِّی ذُکُورُ أُمَّتِِی بِالذَّهَبِ وَ یَلْبَسُونَ الْحَرِیرَ وَالدِّیباجَ وَ یَتَّخِذُونَ جُلُودَ النُّمُورِ صَفافاً. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالّذِی نَفسي بيده یا سَلْمَانَ وَ عِنْدَها یَظْهَرُ الرِّبا وَ یَتَعامَلُونَ بِالْعَیْنَةِ وَالرِّشی وَ یُوضَعُ الدِّینُ وَ تُرْفَعُ الدُّنْیا قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قال إِی وَالّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَ عِنْدَها یَکْثُرُ الطَّلاقُ، فَلا یُقامُ للَّهِ ِ حَدٌّ وَلَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً قالَ سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قال إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَعِنْدَها تَظْهَرُ الْقَیْناتُ وَالْمَعازِفُ وَیَلِیهِمْ أَشْرارُ أُمَّتِی. قالَ سَلْمانُ: وَ إِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! ی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ وَ عِنْدَها تَحِجُّ أَغْنِیآءُ أُمَّتِی لِلنُّزْهَةِ وَتَحِجُّ أَوْساطُها لِلتَّجارَةِ وَتَحِجُّ فُقَرآؤُهُمْ لِلرِّیآءِ وَالسُّمْعَةِ فَعِنْدَها یَکُونُ أَقْوامٌ یَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَیَتَّخِذُونَهُ مَزامِیرَ

ص: 177

وَیَکُونُ أَقْوامٌ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَتَکْثُرُ أَوْلادُ الزِّنا، وَیَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ وَیَتَهافَتُونَ بِالدُّنْیا. قَالَ سَلْمَانُ اَنَّ هَذِ اَلْكَائِنُ یا رَسُولِ اَللَّهِ قَال إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ! ذاکَ إِذَا انْتَهَکَتِ الْمَحارِمُ وَاکْتَسَبَتِ الْمَآثِمُ، وَتَسَلَّطَ الْأَشْرارُ عَلَی الْأخْیارِ، وَیَفْشُو الْکَذِبُ وَتَظْهَرُ اللَّجاجَةُ وَتَغْشُو الْفاقَةُ، وَیَتَباهُونَ فِی اللِّباسِ وَیَمْطَرُونَ فِی غَیْرِ أَوانِ الْمَطَرِ، وَیَسْتَحْسِنُونَ الْکُوبَةَ وَالْمَعازِفَ وَیَنْکَرُونَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ حَتّی یَکُونَ الْمُؤْمِنُ فِی ذلِکَ الزَّمانِ أَذَلُّ مِنَ الْأَمَةِ وَیَظْهَرُ قُرآؤُهُمْ وَعِبادُهُمْ فِیما بَیْنَهُمُ التَّلاوُمَ، فَأُولئِکَ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ الْأَرْجاسُ وَالْأَنْجاسُ. قالَ سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ، فَعِنْدَها چلاَ یَحُضُّ الْغَنِیُّ عَلَی الْفَقِیرِ حَتّی أَنَّ السّآئِلَ یَسْأَلُ فِیما بَیْنَ الْجَمْعَتَیْنِ لا یَصِیبُ أَحَداً یَضَعُ فِی کَفِّهِ شَیْئاً. قال سَلْمانُ: وَإِنَّ هذا لَکآئِنٌ یا رَسُولَ اللَّهِ؟! إِی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ یا سَلْمانُ عِنْدَها یَتَکَلَّمُ الرُّوَیْبَضَةُ. قَالَ سَلْمَانُ وَ مَا اَلرُّوبِيضَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَداکَ أَبِی وَ أَمِّی! قَالَ یَتَکَلَّمُ فِی أَمْرِ الْعامَّةِ مَنْ لَمْ یَکُنْ یَتَکَلَّمُ فَلَمْ یَلْبَثُوا إِلّا قَلِیلاً حَتّی تَخُورَ الْأَرْضُ خَوْرَةً فَلا یَظُنُّ کُلُّ قَوْمٍ إِلّا أَنَّها خارَتْ فِی ناحِیَتِهِمْ فَیَمْکُثُونَ ما شآءَ اللَّهُ، ثُمَّ یَنْکُتُونَ فِی مَکْثِهِمْ فَتَلْقی لَهُمُ الْأَرْضُ أَفْلاذَ کَبَدِها ذَهَباً وَ فِضَّةً. ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی الْأَساطِینِ فَقالَ مِثْلُ هذا فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ ذَهَبٌ وَلا فِضَّةٌ. فَهذا مَعْنی قَوْلِهِ: فَقَدْ

ص: 178

جَاءَ اِشْرَاطُهَا ﴾

يَعنى ایا خبر ندهم شما را به شرط های قیامت صغری و نزدیک ترین مردم در ان روز به حضرتش مسلمان بود که رحمت کند خدا او را عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود از شرط های قیامت ضایع کردن نماز ها و پیروی کردن از شهوت ها و ميل ها و خواهش های نفسانی و بزرك شمردن صاحبان مال و فروختن دین به دنیا است پس در ان وقت اب کرده می شود دل مؤمن در درون او هم چنان که کرده شود نمک در اب از جهت ان چه که از منکرات و زشتی ها می بیند و نمی تواند تغییر دهد سلمان گفت این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان کسی که جان من در دست قدرت او است ای سلمان به درستی که در ان وقت والی و حاکم می شوند بر امّت من فرمان فرمایان جور و وزیران فاسق و رئیس ها و کار گذار های ستم کار و امین های خیانت کار پس سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت منكر معروف و معروف منکر و خیانت کار امین و امین خیانت کار و راست گو دروغ گو و دروغ گو راست گو شوند عرض کرد این ها شدنی است يا رسول الله فرمود بلي به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت امارت و فرماندهی با زنان می شود و طرف مشورت در کار ها کنیزان شوند و کودکان بر منابر و کرسی ها نشینند و دروغ گفتن خوش کلامی و زکوة دادن ضرر و حقوق خدا و رسول و امام

ص: 179

و سادات را غنیمت خود شمرند و مرد به پدر و مادر خود جفا کند و با رفیقش نیکوئی كند و ستاره دنباله دار ظاهر شود سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان وقت مرد با زن خود شریک در تجارت شود و باران باریده نشود و صاحبان کرامت مغضوب اهل ان زمان واقع شوند مغضوب شدنی و مردمان تنگ دست کوچک شمرده شوند در ان زمان بازار ها به هم دیگر نزدیک شود یکی به دیگری گوید که چیزی نفروختم و دیگری گوید منفعت و سودی نبرده ام پس نبینی ان ها را مگر این که از خدا مذمت کند سلمان عرض کرد که این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان زمان حکومت کنند بر ان ها کسانی که اگر سخن گویند بکشند ایشان را و اگر ساکت باشند ریشه ان ها را بکنند و هر چه دارند از ان ها بگیرند و مستاثر و بیچاره شوند و حرمت ان ها را پامال کنند و خون های ان ها را بریزند و دل های ایشان را پر از اضطراب و ترس کنند پس نبینی ایشان را مگر هراسان و ترس ناک و دهشت و وحشت زدگان سلمان عرض کرد یا رسول الله این ها شدنیست فرمود بلي به حق ان خدائی که جان من به دست او است ای سلمان به درستی که در ان زمان اورده می شود چیزی از مشرق و چیزی از مغرب که الوده و متلوّن کند امّت مرا پس وای بر ضعیفان امّت من از ایشان پس وای برای ایشان از خدا رحم نمی کنند کوچک را و احترام نمی کنند بزرگان را و شانه تهی نمی کنند از هر گونه ستم و ظلمی جثه های ایشان جثّه های ادمی است

ص: 180

و دل های شان دل های شیاطین است سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان اکتفا می کنند مرد ها به مرد ها در فجور و زن ها به زن ها و غیرت کشیده شود بر سر پسران هم چنان که غیرت کشیده شود بر دختر در خانه کسانش و شبیه گردنند مردان به زنان و زنان به مردان و سوار شوند زن ها بر زین ها پس بر ایشانست از امّت من لعنت خدا سلمان گفت این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در ان زمان مسجد ها زینت کرده شود هم چنان که بیع و کلیسا های یهود و نصاری زینت کرده شود و قران ها و کتاب ها زینت کرده شود و منار ها طولانی شود و یا منبر ها بنا بر نسخه دیگر و صف های جماعات زیاد شود با دل هائی که بغض و کینه یک دیگر را دارد و با زبان های مختلف سلمان عرض كرد ایا این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت زیور می کنند مردان امّت من به طلا و می پوشند حریر و دیبا را و می گیرند پوست ها پلنگ دباغی کرده نازک را سلمان عرض کرد ایا شدنی است این ها یا رسول الله فرمود بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت ظاهر می شود ربا و معامله می کنند به سلف یعنی پیش فروش و پیش فروش و رشوه دادن و دین پست و خوار شود و دنیا بالا رود سلمان عرض کرد این ها شدنی است یا رسول الله فرمود

ص: 181

بلی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان طلاق بسیار می شود و حدود خدا بر پا نمی شود و هرگز ضرر نمی رساند خدا را چیزی سلمان گفت ایا این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان وقت ظاهر می شود زن های مغنیّه یعنی خواننده و نوازنده و رقاصه و ساز و نواز های کوچک و بزرگ گوناگون و الات لهو و حکومت می کنند و والی می شوند بر ایشان شریر ترین امّت من سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان حج می کنند ثروتمند های امت من برای گردش و تماشا و استراحت و میانه حال ها برای بازرگانی و تجارت و حج می کنند فقراء ایشان برای نمایش دادن و گوش زد کردن و یاد می گیرند گروهی قران را و ان را با ساز ها می گیرند و گروهی فقه و احکام را یاد می گیرند برای غیر خدا و زنا زادگان بسیار می شوند و مردم به روی دنیا می افتند یعنی همت شان مصروف دنیا و دنیا داری می شود سلمان عرض کرد یا رسول الله ایا این ها شدنیست فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و این ها وقتی است که حرمت ها هتک شود و گناهان کسب کرده شود و اشرار بر اخیار مسلّط شوند و دروغ گفتن اشکار شود و خیانت ظاهر گردد و لجاجت در مردم زیاد شود و فقر و پریشانی در میان مردم فاش شود و مردم به لباس ها فخر کنند

ص: 182

و باران در غیر وقت ببارد و نیکو یاد گیرند طبل و ساز زدن و نواختن را و انکار کنند امر به معروف و نهی از منکر را تا این که مؤمن در ان زمان ذلیل تر و خوار تر کس باشد در میان امّت و در میان خوانندگان و عبادت کنندگان توبیخ و سرزنش زیاد شود پس این جماعت در ملکوت اسمان ها نجاست ها و پلیدی ها خوانده شوند سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان در چنین زمانی ثروتمند نترسد مگر از فقر تا این اندازه که سائل در میان دو جمعه سؤال می کند و احدی چیزی در دست او نمی گذارد سلمان عرض کرد و این ها شدنی است یا رسول الله فرمود بلی به حق ان خدائی که جان من در دست او است ای سلمان و در ان زمان سخن رویبضه سلمان عرض کرد رُوَیبضهَ چیست یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد فرمود سخن می گوید در امر عامه مردم کسی که سابقه سخن گفتن نداشته یعنی شخص پست خسیس نا لایق زمام دار امور عامه شود پس بعد از ان درنگ نکنند مگر مدت کمی تا این که زمین فریاد کند فریاد کردنی که یا مراد صدای خود زمین باشد یا صدای به کار بردن اسلحه های جنگی در روی زمین و صدای خود زمین اقربست به قرنیه ان که می فرماید پس گمان نمی کند هر گروهی مگر این که چنان پندارد که صدا از ناحیه ایشان بلند شده پس مکث می کنند در درنگ کردنشان پرس زمین پاره های جگر خود را که طلا و نقره است بیرون می اندازد پس حضرت به دست خود اشاره فرمود به ستون ها

ص: 183

و فرمود مثل این ها یعنی در اثر صدای زمین و زلزله ستون های طلا و نقره ظاهر شود پس در ان وقت نفع نمی دهد نه طلا و نه نقره پس اینست معنای گفته خدای تعالی فقد جاء اشراطها

مؤلّف حقیر گویَد تمام این علاماتی که حضرت فرموده تا این زمان همه ان ها ظاهر شده مگر صدای زمین و ظاهر شدن ستون های طلا و نقره و امید است به زودی آن هم ظاهر گردد انشاء الله تعالی

حَدیثِ نَوَد و سِوُّم

هفدهم بحار الانوار طبع امين الضرب صفحه 29 در باب وصایای پیغمبر صلی الله علیه و اله از کتاب مکارم الاخلاق طبرسی نقل فرموده محل حاجت از ان ان چه مربوط به علائم اخر الزمان است اینست که فرمود

﴿ يَابْنَ مَسْعُودٍ سیئاتِى مِنْ بَعْدِي اِقْوَام یَأْکُلُونَ طَیِّبَ اَلطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ یَرْکَبُونَ اَلدَّوَابَّ وَ یَتَزَیَّنُونَ بِزِینَهِ اَلْمَرْأَهِ لِزَوْجِهَا وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ اَلنِّسَاءِ وَ زِینَتَهُنَّ مِثْلَ زِیِّ اَلْمُلُوکِ اَلْجَبَابِرَهِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ اَلْأُمَّهِ فِي اخر اَلزَّمَانِ شَارِبُونَ اَلْقَهَوَاتِ لاَعِبُونَ بِالْکِعَابِ رَاکِبُونَ لِلشَّهَوَاتِ تَارِکُونَ اَلْجَمَاعَاتِ رَاقِدُونَ عَنِ اَلْعَتَمَاتِ مُفَرِّطُونَ فِی اَلْغَدَوَاتِ یَقُولُ اَللَّهُ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا اَلصَّلاهَ وَ اِتَّبَعُوا اَلشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا یَابنَ مَسعودٍ ، مَثَلُهُم مَثَلُ الدِّفلی ؛ زَهرَتُها حَسَنَهٌ وطَعمُها مُرٌّ ، کَلامُهُمُ الحِکمَهُ وَ اعمالهُمْ الدَّاءُ لا يَقْبَلُ اَلدَّوَاءَ اَفَلاً يَتَدَبَّرُونَ اَلْقِرانَ اِمْ عَلَى قُلُوبِ

ص: 184

اِقْفَالِهَا یَابنَ مَسعودٍ ، ما یَنفَعُ مَن یَتَنَعَّمُ فِی الدُّنیا إذا اُخلِدَ فِی النّارِ ؟! يیَعْلَمُونَ ظَهِرًا مِّنَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ بَيْنُونَ اَلدُّورِ وَ يُشَيِّدُونَ اَلْقُصُورَ و یُزَخرِفونَ المَساجِدَ ، لَیسَت هِمَّتُهُم إلاَّ الدُّنیا ، عاکِفونَ عَلَیها ، مُعتَمِدونَ فِيهَا قَالَ اَللَّهُ تعالى وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ وَ إِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى أَ فَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ الى قَوْلِهِ افْلا تَذَكَّرُونَ وَ مَا هُوَ الاّ مُنَافِقٌ ججَعَلَ دینَهُ هَواهُ ، وإلهَهُ بَطنَهُ ، کُلُّ مَا اشتَهی مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِِ یَمتَنِع مِنهُ ؛ قالَ اللّهُ تَعالی وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فِی الْأَخِرَهِ إِلاَّ مَتَعٌ یَابنَ مَسعودٍ ، مَحاریبُهُم نِساؤُهُم ، و شَرَفُهُمُ الدَّراهِمُ وَالدَّنانیرُ وهِمَّتُهُم بُطونُهُم ، اُولئِکَ هُم شَرُّ الأَشرارِ مِنْهُمْ (مَعَهُمْ) وَ اليهم تَعُودُ يَا ابنَ مَسْعُودٍ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَى اِفْرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَ هُمْ سِنِینَ ثُمَّ جَآءَهُم مَّا کَانُواْ یُوعَدُونَ مَآ أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُواْ یُمَتَّعُونَ یَابنَ مَسعودٍ ، أجسادُهُم لا تَشبَعُ ، وقُلوبُهُم لا تَخشَعُ یَابنَ مَسعودٍ ، الإِسلامُ بَدَأَ غَریبا وسَیَعودُ غَریبا کَما بَدَأَ ، فَطوبی لِلغُرَباءِ فَمَن أدرَکَ ذلِکَ الزَّمانَ مِن أعقابِکُم فَلا تُسَلِّموا عَلَیهِم فی نادیهِم ولا تُشَیِّعوا جَنائِزَهُم ، ولا تَعودوا مَرضاهُم ؛ فَإِنَّهُم یَستَنّونَ بِسُنَّتِکُم و یَظهَرونَ بِدَعواکُم ، و یُخالِفونَ أفعالَکُم ؛ فَیَموتونَ عَلی غَیرِ مِلَّتِکُم ، اُولئِکَ لَیسوا مِنِّي وَ لَا أَنَا مِنْهُمْ فَلَا تَخَافَنَّ أَحَداً غَيْرَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ يَقُولُ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ

ص: 185

لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا إِلَى قَوْلِهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ مِنِّي وَ مِنْ جَمِيعِ الْمُرْسَلِينَ وَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ سُوءُ الْحِسَابِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِلَى قَوْلِهِ وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ أُولَئِكَ يُظْهِرُونَ الْحِرْصَ الْفَاحِشَ وَ الْحَسَدَ الظَّاهِرَ وَ يَقْطَعُونَ الْأَرْحَامَ وَ يَزْهَدُونَ فِي الْخَيْرِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً يَا ابْنَ مَسْعُودٍ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ عَلَى دِينِهِ مِثْلُ الْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّهِ يُقَالُ لِذَلِكَ الزَّمَانِ إِنْ كَانَ ذِئْباً وَ إِلَّا أَكَلَتْهُ الذِّئَابُ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ عُلَمَاؤُهُمْ وَ فُقَهَاؤُهُمْ خَوَنَةٌ أَلَا إِنَّهُمْ فَجَرَةٌ أَشْرَارُ خَلْقِ اللَّهِ وَ كَذَلِكَ أَتْبَاعُهُمْ وَ مَنْ يَأْتِيهِمْ وَ يَأْخُذُ مِنْهُمْ وَ يُحِبُّهُمْ وَ يُجَالِسُهُمْ وَ يُشَاوِرُهُمْ أَشْرَارُ خَلْقِ اللَّهِ يُدْخِلُهُمْ نَارَ جَهَنَّمَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ الْآيَةَ كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ الْآيَةَ وَ إِذا أُلْقُوا فِيها الْآيَةَ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍ الْآيَةَ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِي وَ سُنَّتِي وَ مِنْهَاجِي وَ شَرَائِعِي إِنَّهُمْ مِنِّي بِرَاءٌ وَ أَنَا مِنْهُمْ بَرِي ءٌ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُجَالِسُوهُمْ فِي الْمَلَإِ وَ لَا تُبَايِعُوهُمْ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا تَهْدُوهُمُ الطَّرِيقَ وَ لَا تَسْقُوهُمُ الْمَاءَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا و

ص: 186

زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ الْآیَهَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَا بَلْوَی أُمَّتِی بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهُ وَ الْبَغْضَاءُ وَ الْجِدَالُ أُولَئِکَ أَدِلَّاءُ هَذِهِ الْأُمَّهِ فِی دُنْیَاهُمْ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَیَخْسِفَنَّ اللَّهُ بِهِمْ وَ يمْسَخُهُمْ قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ قَالَ فَبَكى رَسُولُ اللَّهِ ووَ بَكينَا لِبُكائِهِ وَ قُلْنَا يا رَسُولَ اللَّهِ مَا يبْكيك قَالَ رَحْمَةً لِلْأَشْقِياءِ يقُولُ اللَّهُ تَعَالَوَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيب یَعْنِی الْعُلَمَاءَ وَ الْفُقَهَاءَ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا وَ آثَرَ عَلَیْهِ حُبَّ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا اسْتَوْجَبَ سَخَطَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ کَانَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ مَعَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی الَّذِینَ نَبَذُوا کِتَابَ اللَّهِ تَعَالَی فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهفَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ یَابْنَ مَسْعُودٍ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ لَمْ یَعْمَلْ بِمَا فِیهِ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَی وَ مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ رِیَاءً وَ سُمْعَهً یُرِیدُ بِهِ الدُّنْیَا نَزَعَ اللَّهُ بَرَکَتَهُ وَ ضَیَّقَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَ کَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ وَ کَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ فَقَدْ هَلَکَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا یَابْنَ مَسْعُودٍ فَلْیَکُنْ جُلَسَاؤُکَ الْأَبْرَارَ وَ إِخْوَانُکَ الْأَتْقِیَاءَ وَ الزُّهَّادَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَالَ فِی کِتَابِهِ الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یَابْنَ مَسْعُودٍ اعْلَمْ أَنَّهُمْ یَرَوْنَ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً فَفِی ذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ

ص: 187

فَلَا یَکُونُ فِیهِمُ الشَّاهِدُ بِالْحَقِّ وَ لَا الْقَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ یَتَفَاضَلُونَ بِأَحْسَانهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزی إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْل وَ لَسَوْفَ یَرْضی الخبر ﴾

یَعنی زود باشد بیایند بعد از من گروه هائی که بخورند خوردنی های پاکیزه را با رنگ های گوناگون ان و سوار شوند مراکب جنبندگان را و زینت کنند به نحو زینت کردن زن ها و زینت خود را به مردم بنمایانند و زن ها هم زینت خود را به مردان بنمایند و زىّ ان ها مانند زیّ پادشاهان ستم کار باشد و ایشان منافقین و دو رویان و دو زبانان امّت منند در اخر زمان می اشامند مشروبات مست کننده را بازی می کند با تخته های نرد و شطرنج و امثال ان ها ترک کنندگانند جماعت ها را و از ثلث اول شب تجاوز کرده می خوابند و زیاده روی می کنند در خوابیدن صبح ها خدای تعالی می فرماید پس باقی می ماند بعد از ایشان باقی ماندگانی که ضایع می کنند نماز ها را و پیروی می کنند شهوات نفسانیه و خواهش های دل خود را پس زود باشد که در گمراهی بیفتند ای پسر مسعود مثل ایشان مانند خر زهره است که برگ های آن سبز و خرّم و گل های آن خوش منظره است و طعم ان تلخ است سخنان شان حکمت است و کار هاشان در دست که دوائی برای آن نیست آیا نمی فهمند قرآن را یا بر دل های ایشان قفل ها زده شده

ص: 188

ای پسر مسعود بی نیاز نمی شود کسی که متنعّم در دنیا است وقتی که جاویدان بماند در اتش می دانند ظاهری از زندگانی دنیا را و ایشان از اخرت غافلانند خانه ها بنا می کنند قصر ها را محکم می سازند و مسجد ها را زینت می کنند و نیست همّی ایشان را مگر دنیا خود را باز می دارند در دنیا یعنی فقط دنیا را جای زندگانی می دانند و بس و اعتماد و تکیه گاه ایشان در دنیا است خدایان آن ها شکم های ایشان است خدای تعالی می فرماید برای خود می گیرید ساختمان هائی را که گویا همیشه در ان ها جاوید می مانید پس چون سخت گیری کنید سخت گیری می کنید جبّارانه در حالتی که جبر و ستم کنندگانید پس بترسید از خدا و فرمان بر داری کنید مرا خدا می فرماید ایا پس دیده ای کسی خدای خود را هوا و خواهش خود گیرد و خداوند هلاک کند او را بنا بر علمی که به حال او دارد و مهر می زند بر گوش و دل او تا ان جائی که می فرماید ایا متذکّر نمی شوند و چنین کسی که خدای خود را هوای خود گیرد نیست مگر منافق قرار می دهد دین خود را هوای خود و خدای خود را شکم خود هر چه را می خواهد و میل دارد از حلال یا حرام مانع او نمی شود فرمود خدای تعالی شاد می شوند به زندگانی دنیا و نیست زندگانی دنیا در مقابل اخرت مگر چیز کمی ای پسر مسعود حَدیثِ کردنشان با زن هایشانست و شرافت شان نقره ها و طلا های شان است و همّت شان شکم های شان است این گروه شیریر ترین شریرانند فتنه از ایشان یا با ایشان است و برگشت فتنه هم به خود ایشان است ای پسر مسعود فرموده خدای تعالی است ایا دانسته ای سال هائی ان ها را بهره مند می کنیم پس می اید ایشان را ان چه که وعده داده می شوند و بی نیار نمی كند ایشان را ان متاع هائی که دارند ای پسر مسعود جسدهاشان سیر نمی شود

ص: 189

و دل هاشان نمی ترسد ای پسر مسعود اسلام در اول غریب بود و زود باشد که بر گردد به حالت غربت پس بهشت طوبی مخصوص غریبانست پس کسی که درک کند ان زمان را از پسینیان شما پس سلام نکند در مجلس هاشان و تشیع نکنید جنازه هاشان را و عیادت نکنید مریض هاشان را زيرا كه ان ها به سنّت من عمل می کنند و اظهار می کنند دعوای شما را یعنی اظهار مسلمانی می کنند و مخالفت می کنند کار های شما را پس می میرند بر غیر ملّت شما این گروه از من نیستند و من هم از ایشان نیستم پس نترسید البتّه از کسی غیر از خدا زیرا که خدای تعالی می فرماید هر کجا باشید می باید شما را مرگ هر چند در قلعه های محکم باشید و می فرماید روزی که می گویند منافقین مرد ها و زن هاشان به ان کسانی که ایمان آورده اند ببیند ما را تا ان جائی که فرماید و فریب داد شما را به مخالفت امر خدا فریب دهنده پس امروز از فدیه گرفته نمی شود و نه از ان کسانی که کافر شدند جایگاه شما در اتش است که آن مولای شما است و بد جایگاهی است ای پسر مسعود بر ایشانست لعنت خدا از من و از همه پیغمبران و فرستادگان خدا و فرشتگان مقرب ها و بر ایشان است غضب خدا و بدی حساب در دنیا و اخرت و فرمود خدای تعالی لعنت کرده

شدند کسانی که کافر شدند از بنی اسرائیل تا قول خداي تعالى و لكن بسیاری از ایشان فاسقانند ای پسر مسعود اشکار می کنند حرص زیاد و حسد اشکار را و قطع می کنند رَحم ها را و از خوبی کناره گیری کنند خدای تعالی می فرماید ان کسانی که می شکنند پیمان خدا را بعد از ان که

ص: 190

پیمان بستند و قطع می کند ان چه را که خدا امر فرموده است به وصل آن و فساد می کنند در روی زمین این گروه مرا ایشان را است لعنت خدا و از برای ایشانست بد خانه ای در اخرت می فرماید خدای تعالی مثل ان کسانی که حمل کرده شده اند توراة را مانند خری است که بار او کتاب ها باشد ای پسر مسعود می اید بر مردم زمانی که صبر و شکیبانی کننده بر دینش مانند گیرنده اتش سرخ شده است در دست خود می گوید یا قویّ است در ان زمان شخص اگر صفت گرگی در او باشد و اگر نه اهل ان زمان که مانند گرگانند او را می خورند ای پسر مسعود علماء و فقهاء ایشان در ان زمان خیانت کارانند اگاه باش که ایشان فاجر هائی هستند که بد ترین خلق خدایند و کسی هم که به نزد ان ها اید و از ایشان فرا گیرد و ان ها را دوست بدارد و با آن ها بنشیند و با آن ها مشورت کند بد ترین خلق خدایند داخل می کند خدا ایشان را در اتش جهنّم کران و گنگان و کورانند جای ایشان در جهنّم است هر چه ان اتش فرو نشیند زیاد می کنیم اتش ایشان را هر چند پخته شود پوست های ایشان تبدیل می کنم ایشان را پوست هائی غیر از ان ها تا بچشند عذاب را و چون در اتش انداخته شدند می شوند از برای ان صدائی مهیب و ان می جوشد و نزدیکست بریده شود از خشم هر چه می خواهند بیرون روند از اتش بر گردانده می شوند در ان و گفته می شود به ایشان که بچشید عذاب سوزاننده را از برای ایشانست فریاد ها در اتش و حال ان که ایشان نمی شنوند در ان این ها ادّعا می کنند که ان ها بر دين من و سنت من و روش من وشريعت های

ص: 191

منند آن ها از من بی زارند و من هم از ان ها بی زارم ای پسر مسعود مجالست مکن با ایشان در اشکارا و خرید و فروش با ایشان مکن در بازار ها و راه را به ایشان نشان مده و اب به ان ها نده خدای تعالی می فرماید کسی که می خواهد زندگانی دنیا و زینت ان را تمام می دهیم به ایشان مزد اعمال شان را کم داده نمی شوند در ان تا اخر ایه و می فرماید خدای تعالی کسی که می خواهد متاع دنیا را می دهیم او را از آن و نیست برای او در اخرت بهره ای ای پسر مسعود علماء امّت من در میان شان دشمنی و کینه توزی و جدال واقع شود این گروه راهنمایان امتند در دنیاشان قسم به ان خدائی که بر انگیخت مرا به حق و راستی هر اینه خدا ایشان را به زمین فرو برد و مسخ کند ایشان را به صورت بوزینه ها و خوك ها گفت پس گریه کرد رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و ما هم به گریه او گریه کردیم و عرض کردیم یا رسول الله چه چیز تو را به گریه در اورد فرمود ترحّم بر اشقیاء پس می فرماید خدای تعالی و اگر ببینی زمانی که به فزع در ایند که هیچ گذشتی در ان نیست و گرفته می شوند از جائی نزدبک یعنی علماء و فقهاء ای پسر مسعود کسی که یاد بگیرد علم را و از ان اراده کند دنیا را و میل به ان کند برای محبت دنیا و زینت ان مستوجب خشم و غضب خدا می شود بر او و می باشد در درکه پایین تر از اتش با یهود و نصاری آن هائی که کتاب خدا را انداخته اند فرمود خدای تعالی پس چون امد ایشان را چیزی که شناختند ان را کافر شدند به ان پس لعنت خدا بر کافران باد ای پسر مسعود کسی که یاد بگیرد علم را و عمل نکنند به ان چه در انست خدا در روز قیامت او را کور محشور فرماید و تعلیم نمی کرد

ص: 192

علم را برای نمایش دادن و گوش زد کردن که از آن اراده دنیا کند مگر این که خدا برکت را از او می گیرد و تنگ می گیرد بر او زندگانی او را و او را به خود وا می گذارد پس هلاک می شود فرمود خدای تعالی پس کسی که امیدوار است ملاقات رحمت خدا را که پروردگار او است باید عمل شایسته کند و شریک و انباز بر خدای خود قرار ندهد احدی را ای پسر مسعود پس باید هم نشین های تو نیکان باشند و برادران تو پرهیزکاران و زهّار باشند زیرا که خدای تعالی فرموده در کتاب خود که دوستان در ان روز یعنی روز قیامت بعضی از آن ها دشمن بعض دیگرند مگر پرهیز کاران ای پیسر مسعود بدان که ایشان می بینند معروف را منکر و منکر را معروف پس در ان وقت مهر می زند خدا بر دل های شان پس در میان ایشان گواهی دهنده به حق نیست و نیستند کسانی که به عدالت قیام کنند خدا می فرماید. باشید قیام کنندگان به عدالت گواهی دهندگان برای خدا هر چند به ضرر خودتان یا پدر و مادر و خویشان تان باشد ای پسر مسعود فضیلت و برتری می خواهند به نیكی ها و مال هاشان خداى تعالى می فرماید نیست برای احدی نعمتی که جزا داده شود مگر این که خالص برای

پروردگار خود بدهد که بلند تر است شأن او از هر صاحب شانی و هر اینه زود باشد که خشنود شود خدا

مؤلّف ناچیز گوید که این حَدیثِ شریف را تماماً مرحوم فیض کاشانی رحمة الله هم در کتاب وافی در مجلد سوّم در کتاب روضه در باب مواعظ النبی صفحه 59 نقل فرمود

ص: 193

علاماتی که در این خبر شریف ذکر شده همه ان ها واقع شده الّا مسخ شدن به صورت بوزینه ها و خوک ها که ان در زمان خیلی نزدیک ظهور واقع خواهد شد

حَدیثِ نَوَد و چَهارُم

مجمع الزوائد، جزء هفتم . باب امارات الساعة، ص 313 از ابن مسعود روایت کرده که گفت گفتم به پیغمبر صلی الله عليه و اله که یا رسول الله ایا برای ساعت یعنی قیامت صغری علمی هست که به ان شناخته شود ﴿ قَالَ نَعَمْ یابْنِ مَسْعُودٍ اَنَّ للساعة اَعْلاماً وَ اِنَّ لِلسَّاعَةِ اِشْراطاً اِلاّ وَ اَنَّ مِنْ اَعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطِهَا أَنْ يَكُونَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَ اَنْ يَكُونَ الْمَطَرُ قَيْظاً وَ اَنْ تُفِيضَ الاِشْرَارُ فَيْضاً یابْنِ مَسْعُودٍ اَنْ مِنَ اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اشْراطِها اَنْ يُؤْمِنَ الْخائِنُ وَ أَنْ يَخونَ الاِمِينُ يَابْنَ مَسْعُودٍ اِنْ مِنْ اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اِشْراطِها اَنْ تُواصِلَ الاِطْباقِ وَ اَنْ تقْطَعَ الاِرْحام بِابْنِ مَسْعُودَ انَ مِنَ اعلام اَلسَّاعَةِ وَ اشْراطِها ان یسود كلَ قَبِيلَةً مِنَّا فُقُوهَا وَ كُلُّ سُوقِ فجَّارِها یابْنَ مَسْعُودٍ ان مِن اِعْلامَ السَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ تُزَخْرَفَ الْمَحارِيبُ وَ اَنْ تُخرَبَ الْقُلُوبُ یا ابْنِ مَسْعُودٍ اِنْ مِنْ اَعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يَكُونَ الْمُؤْمِنُ فِي الْقَبِيلَةِ اَذَلَّ من النَقْدِ يابن مَسْعُود اِنَّ مِنْ اَعْلامِ السَّاعَةِ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يُكَتفی اَلرِّجَالُ بِالرِّجالِ وَ اَلنَّسَا بِالنِّسَاءِ يَابن مَسْعُودٍ ان مَن اعْلاَمِ اَلسَّاعَةِ وَ اِشْرَاطِهَا مُلْكُ الصِّبْيَانِ وَ إِمَارَةُ اَلنِّسَاءِ (وَ مُؤَامَرةِ النِّسَاءِ) يَابْنَ مَسْعُودَ انَ مِنِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ وَ اعلامها

ص: 194

ان یعمر خَرَابَ الدُّنْيَا وَ يُخرِّبُ عِمْرَانَهَا يَابْنَ مَسْعُودَ انَ مِنِ اعلام اَلسَّاعَةِ اِشْرَاطُهَا اَنْ تَظْهَرَ الْمَعارفُ وَ الْكِبْرُ وَ شُرْبِ الْخمُور يَابْنَ مَسْعُودٍ اِنْ مَنْ اَعْلاَّم السّاعَةَ وَ اِشْرَاطُهَا اَنْ يَكْثُرَ اَوِلاَدُ اَلزِّنَا قُلْتُ يَا ابا عَبْدِاَلرَّحْمَنِ وَ هُمْ مُسْلِمُون قَالَ نَعَمْ قُلْتُ ابا عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ وَ اَلْقُرْآنُ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ قالَ نَعَمْ قُلْتُ ابَا عَبْدٍ تَرحَمنَ وَالقُرآنُ بَينَ إِنَّ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ اِبَا عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ وَ انى ذَلِكَ قَالَ يَاتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يُطَلِّقُ اَلرَّجُلُ المرئةَ طَلاَقُهَا فَتقِيمُ عَلَى طَلاَقَتِهَا فَهُمْا از اينان ﴾

یَعنی فرمود بلی ای پسر مسعود برای ساعت علامات و شروطی است از علائم و شروط ان اینست که پسر خشمناک بر پدر و مادر شود و زمستان باران نبارد مانند تابستان باشد و بسیار شوند اشرار بسیار شدنی ای پسر مسعود از علامات و اشراط ساعت است که امین خیانت کار و خیانت کار امین شود ای پسر مسعود از علامات و اشراط ساعت است که بیگانگان و دوران وصل به مسلمانان شوند با بیگانگان و دوران که نسبتی و خویشاوندی ندارند نزدیک شوند و رحم ها قطع شود ای پسر مسعود از نشانه ها و شرط های ساعت است که منافقین هر قبیله ای سیادت و ریاست و بزرگی کنند و فجّار بازاری بر اهل بازار ریاست کنند ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرط های انست که محراب هاشان زینت کرده شود و دل هاشان خراب باشد ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرایط آن است که مؤمن در هر قبیله پست تر و خوار تر از هر پست و حقیری شود ای پسر مسعود از نشانه های ساعت و شرایط انست که مرد ها به مرد ها اکتفا کنند در فجور و زنان به زنان ای پسر مسعود

ص: 195

از نشانه های اخر الزمان و شرط های انست سلطنت بچه ها و فرمان فرمائی زنان ای پسر مسعود از علائم و اشراط اخر الزّمانست معمود و اباد شدن خرابه های جهان و خراب شدن آبادی های ان ای پسر مسعود و از علائم و اشراط ساعت است ظاهر شدن ساز ها و نواز های کوچک و بزرگ و اشامیدن مسکرات ای پسر مسعود از نشانه ها و شرط های ساعت است که زیاد شوند زنا زادگان (عتی سعدی که راوی حَدیثِ است از ابن مسعود گوید) گفتم ابا عبد الرحمن و ایشان مسلمانانند گفت آری گفتم ابا عبد الرحمن با این که قرآن در میان شان است گفت اری گفتم ابا عبد الرحمن کی خواهد بود گفت می اید بر مردم زمانی که مرد طلاق می دهد زن خود را و پس از طلاق گفتن با او می ایستد و تا زمانی که با هم اند زنا می کنند

مولف نا چیز گوید این علامات و شروط تماما واقع شده و خصوصاً در این زمان شدت دارد و خواهد داشت تا قیام قائم عجل الله تعالی فرجه

حَدیثِ نَوَد و پَنجُم

جامع الاخبار، باب چهار دهم فضل سی و چهارم در ملاحم جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که گفت حج کردم با پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله در حجة الوداع پس چون به جا اورد ان چه واجب شده بود بر او از حج آمد که وداع کند کعبه را پس گرفت حلقه در را و به اواز بلند ندا کرد که ای گروه مردمان پس اهل مسجد و اهل بازار جمع شدند پس فرمود ﴿ اِسْمَعُوا اِنِّي قَائِلٌ مَا هُوَ بعدی

ص: 196

كائِنٌ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدٌ كَمْ غَائِبُكُمْ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله حَتَّى بَكَى لِبُكَائِهِ النَّاسُ أَجْمَعُونَ (اِجْمَعِينَ) فَلَمَّا سَكَتَ مِنْ بُکَائِهِ قَال اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّ مَثَلَکُمْ في هَذَا اَلْيَوْمِ كَمَثَلِ وَرَقِ لاَشُوكَ فیه الى اِرْبَعِينَ وَ مَاءَ سَنَةٍ ثُمَّ يَاتَى مِنْ بِعَدَ ذلک شوک وَ وَرَقُ الی مأتي سَنَةً ثُمَّ يَاتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ شوک لاَ وَرَقَ فِيهِ حَتَّى لاَ يُرَى فَيُه اِلاَّ سُلْطَانٌ جابر اَوْ غِنى بَخِيلٌ اَوْ عالِمٌ راغِبٌ فِي الْمِال اَوْ فَقِيرٌ كَذّابٌ او شیخِ فاجِرٍ اوصَبتي وَ قح اوامْرَاةٍ رعَنَاءَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فَقَامَ اليه سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اُخْبرَنى مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ فَقَال یا سَلْمَانَ اِذا قُلّتُ عَلَماًءَ كُمْ و ذَهَبَت قُرَّاءكُمْ وَ قَطَعْتُ زَكُوتُمْ وَ أَظْهَرْتُمْ مُنْكِرَاتِكُمْ وَ عَلَتْ أَصْوَاتُکُمْ فِی مَسَاجِدِکُمْ وَ جَعَلْتُمُ الدُّنْیَا فَوْقَ رُءُوسِکُمْ وَ الْعِلْمَ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ وَ الْکَذِبَ حَدِیثَکُمْ وَ الْغِیبَهَ فَاکِهَتَکُمْ وَ الْحَرَامَ غَنِیمَتَکُمْ وَ لَا یَرْحَمُ کَبِیرُکُمْ صَغِیرَکُمْ وَ لَا یُوَقِّرُ صَغِیرُکُمْ کَبِیرَکُمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَنْزِلُ اللَّعْنَهُ عَلَیْکُمْ وَ یُجْعَلُ بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ بَقِیَ الدِّینُ بَیْنَکُمْ لَفْظاً بِأَلْسِنَتِکُمْ فَإِذَا أُوتِیتُمْ هَذِهِ الْخِصَالَ تَوَقَّعُوا الرِّیحَ الْحَمْرَاءَ أَوْ مَسْخاً أَوْ قَذْفاً بِالْحِجَارَهِ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ فَقَامَ إِلَیْهِ جَمَاعَهٌ مِنَ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنَا مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله عِنْدَ تَأْخِیرِ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعِ الشَّهَوَاتِ وَ شُرْبِ الْقَهَوَاتِ

ص: 197

وَ شَتْمِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ حَتَّی تَرَوْنَ الْحَرَامَ مَغْنَماً وَ الزَّکَاهَ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ وَ جَفَا جَارَهُ وَ قَطَعَ رَحِمَهُ وَ ذَهَبَ رَحْمَهُ َالْأَکَابِرِ وَ قَلَّ حَیَاءُ الْأَصَاغِرِ وَ شَیَّدُوا الْبُنْیَانَ وَ ظَلَمُوا الْعَبِیدَ وَ الْإِمَاءَ وَ شَهِدُوا بِالْهَوَی وَ حَکَمُوا بِالْجَوْرِ وَ یَسُبُّ الرَّجُلُ أَبَاهُ وَ یَحْسُدُ الرَّجُلُ أَخَاهُ وَ یُعَامِلُ الشُّرَکَاءُ بِالْخِیَانَهِ وَ قَلَّ الْوَفَاءُ وَ شَاعَ الزِّنَا وَ تَزَیَّنَ لرِّجَالُ بِثِیَابِ النِّسَاءِ وَ سُلِبَ عَنْهُنَّ قِنَاعُ الْحَیَاءِ وَ دَبَّ الْکِبْرُ فِی الْقُلُوبِ کَدَبِیبِ السَّمِّ فِی الْأَبْدَانِ وَ قَلَّ الْمَعْرُوفُ وَ ظَهَرَتِ الْجَرَائِمُ وَ هُوِّنَتِ الْعَظَائِمُ وَ طَلَبُوا الْمَدْحَ بِالْمَالِ وَ أَنْفَقُوا الْمَالَ لِلْغِنَاءِ وَ شُغِلُوا بِالدُّنْیَا عَنِ الْآخِرَهِ وَ قَلَّ الْوَرَعُ وَ کَثُرَ الطَّمَعُ وَ الْهَرْجُ وَ الْمَرْجُ وَ أَصْبَحَ الْمُؤْمِنُ ذَلِیلًا وَ الْمُنَافِقُ عَزِیزاً مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَهٌ بِالْأَذَانِ وَ قُلُوبُهُمْ خَالِیَهٌ مِنَ الْإِیمَانِ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْقُرْآنِ وَ بَلَغَ الْمُؤْمِنُ عَنْهُمْ کُلَّ هَوَانٍ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَرَی وُجُوهَهُمْ وُجُوهَ الْآدَمِیِّینَ وَ قُلُوبَهُمْ قُلُوبَ الشَّیَاطِینِ کَلَامُهُمْ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ قُلُوبُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ فَهُمْ ذِئَابٌ وَ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَ فَبِی تَغْتَرُّونَ أَمْ عَلَیَّ تَجْتَرِءُونَ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ لَا مَنْ یَعْبُدُنِی مُخْلِصاً مَا أَمْهَلْتُ مَنْ یَعْصِینِی طَرْفَهَ عَیْنٍ وَ لَوْ لَا وَرَعُ الْوَرِعِینَ مِنْ عِبَادِی لَمَا أَنْزَلْتُ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرَهً وَ لَا أَنْبَتُّ وَرَقَهً خَضْرَاءَ فَوَا عَجَبَاهْ لِقَوْمٍ آلِهَتُهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ طَالَتْ آمَالُهُمْ وَ قَصُرَتْ آجَالُهُمْ وَ هُمْ یَطْمَعُونَ فِی مُجَاوَرَهِ مَوْلَاهُمْ وَ لَا یَصِلُونَ إِلَی ذَلِکَ إِلَّا بِالْعَمَلِ (وَلَایَتِمُّ الْعَمَلُ إِلَّا

ص: 198

بِالْعَقْلِ﴾ یَعنی بشنوید من گوينده ام ان چه را که بعد از من واقع شود پس باید حاضر شما به غائب شما برساند پس گریه کرد رسول خدا صلی الله علیه و اله تا این که همه حاضرین به گریه حضرت گریستند پس چون از گریه خود ساکت شد فرمود بدانید رحمت کند خدا شما را به درستی که مثل شما در این روز مانند برگی است که خاری نداشته باشد تا صد و چهل سال پس بعد ازان خار و برگ با هم است تا دویست سال پس می اید بعد از ان خار تنها که هیچ برگی در ان نباشد تا دیده نشود در ان مگر پادشاه جابر یا جور کننده یا ثروتمند بخیل یا عالمی که راغب در مال باشد یا محتاج بسیار دروغگو یا پیرمرد فجور کننده یا کودک بی شرم یا زن ناز و غمزه دار پس گریه کرد رسول خدا صلى الله علیه و اله پس بر خواست به سوی او سلمان فارسی پس عرض کرد یا رسول الله خبر ده مرا که چه وقت می باشد این ها فرمود ای سلمان وقتی که کم شدند دانشمندان شما و رفتند خوانندگان شما و بریده شد زکوه دادن شما و اشکار گردید کار های زشت را و صدا های شما در مسجد هاتان بلند شد و دنیا را بالای سر های خود قرار دادید و علم را زیر پا های خود گذاردید و دروغ گفتن تازه شما شد و عیب گوئی در عقب سر هم دیگر کردن سبب لذت بردن و خوش طبعی شما شد و حرام خوردن غنیمت شما شد و رحم نکرد بزرگ شما بر کوچک شما و احترام نکرد کوچک شما بزرگ شما را در ان وقت نازل می شود بر شما لعنت و شدت و سختی شما در خود شما قرار داده خواهد شد و از دین لفظی در میان شما باقی خواهد ماند به زبان هاتان پس چون دیدید این خصلت ها را انتظار بکشید باد سرخ یا مسخ شدن یا باریدن سنگ را و تصدیق

ص: 199

ان ها در کتاب خدای عزّ و جّل است که فرموده بگو او است توانا بر این که بر انگیزاند بر شما عذابی را از بالای سر های شما یا از زیر پا های شما یا بپوشاند شما را لباس تفرقه و دسته دسته و حزب حزب شدن و بچشاند بعضی از شما را سختی از بعض دیگر شما نظر و فکر کن که چگونه می گردانیم نشانه ها را امید است که ایشان بفهمند پس بر خواستند به سوی او جمعی از اصحاب و عرض کردند یا رسول الله خبر ده ما را کی می باشد این ها پس فرمود وقت عقب انداختن نماز ها از وقت ان و پیروی کردن شهوت ها و اشامیدن مسکرات و دشنام دادن به پدران و مادران تا این که حرام را برای خود غنیمت دانند و زکوة دادن را ضرر پندار و اطاعت کند مرد زن خود را و با همسایه خود جفا کند و رحم خود را قطع کند و رحم از دل بزرگان برود و حیای کوچک ها کَم شود و بنا ها را محکم بسازند و ظلم در حق غلامان و کنیزان کنند و به خواهش دل ها گواهی دهند و از روی جور و ستم حکم کنند و دشنام دهد مرد پدر خود را و حسد برد مرد از برادر خود و شریک ها در معامله به هم دیگر خیانت کنند و وفا کم شود و زنا شایع شود و مرد ها به لباس زن ها زینت کنند و زن ها لباس مرد ها پوشند و از زن ها مقنعه حیا بر داشته و

کنده شود و به جنبش اید تکبّر در دل ها مانند به جنبش آمدن سمّ در بدن ها و کار های خوب کم شود و جریمه ها گرفتن اشکار شود و کار های بزرگ اسان شود و طلب مدح به دادن مال کنند و مال را برای غنا و اوازه خوانی

ص: 200

صرف کنند و به مشغول شدن به دنیا از اخرت باز مانند و پرهیز کاری کم شود و طمع زیاد شود و ادم کشتن بنا حق و غلق و اضطراب در مردم زیاد شود و مؤمن صبح کند در حالتی که ذلیل و خوار باشد و منافق عزیز و غالب باشد مسجد هاشان به اذان آباد باشد و دل هاشان از ایمان خالی باشد به واسطه استخفاف کردنشان به قران و مؤمن از ایشان همه جور خواری بیند در چنین زمانی رو هاشان روی ادمیان است و دل هاشان دل های شیاطین سخنانشان از عسل شیرین تر و دل هاشان از حنظل تلخ تر است پس ایشان گرگ هائی باشند در لباس آدمی نمی گذرد روزی مگر این که خدای تبارك و تعالی می فرماید ایا پس به من دروغ می بندید یا بر من جرئت می کنید ایا پس گمان کرده اید که ما شما را برای بازی گری افریده ایم و به درستی که شما به سوی ما بازگشت نمی کنید قسم به عزّت و جلال خودم که اگر نبودند کسانی که مرا از روی خلوص بندگی کنند مهلت نمی دادم به کسانی که نا فرمانی مرا کنند به قدر یک چشم به هم زدنی و اگر نبود پرهیز کاری پرهیز کاران از بندگان من هر اینه قطره بارانی از جهت بالا برایشان نمی بارانیدم و برگ سبزی بر ایشان نمی رویانیدم پس چقدر عجب است بر گروهی که خدا های شان مال های شان است و ارزو های شان دراز و عمر هاشان کوتاه است و با این حال ها طمع دارند که در جوار مولای شان باشند و حال ان که به این نمی رسند مگر به کار کردن و کار کردن هم تمام نمی شود مگر به خردمندی و عاقل بودن

مُؤلّف ناچیز گوید تمام این علامات ظاهر شده مگر باد سرخ هلاک کننده و مسخ و قذف

ص: 201

حَدیثِ نود و ششم

جامع الاخبار. در همان باب و همان فصل از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت كرده كه فرمود ﴿ ان في العَشَرَةِ بَعدَ سِتَّمِأَةِ الخُرُوجِ وَ اَلْقَتْلِ وَ تَمْتَلِئُ اَلْأَرْضُ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ فِی اَلْعِشْرِینَ بَعْدَهَا یَقَعُ مَوْتُ اَلْعُلَمَاءِ وَ لاَ یَبْقَی اَلرَّجُلُ بَعْدَ اَلرَّجُلِ وَ فِی اَلثَّلاَثِینَ یَنْقُصُ اَلنِّیلُ وَ اَلْفُرَاتُ حَتَّی تَزْرَعَ اَلنَّاسُ شَطَّهُمَا وَ فِی اَلْأَرْبَعِینَ بَعْدَهَا تُمْطِرُ اَلسَّمَاءُ اَلْحَجَرَ کَأَمْثَالِ اَلْبِیضِ فَیَهْلِکُ فِیهَا اَلْبَهَائِمُ وَ فِی اَلْخَمْسِینَ بَعْدَهَا یُسَلَّطُ عَلَیْهِمُ اَلسِّبَاعُ وَ فِی اَلسِّتِّینَ بَعْدَهَا یَنْکَسِفُ اَلشَّمْسُ فَیَمُوتُ نِصْفُ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ فِی اَلسَّبْعِینَ بَعْدَهَا لاَ یُولَدُ اَلْمُؤْمِنُ مِنَ اَلْمُؤْمِنِ وَ فِی اَلثَّمَانِینَ بَعْدَهَا تَصِیرُ اَلنِّسَاءُ کَالْبُهْمِ وَ فِی اَلتِّسْعِینَ بَعْدَهَا تَخْرُجُ دَابَّهُ اَلْأَرْضِ وَ مَعَهَا عَصَا آدَمَ وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ وَ فِی اَلسَّبْعِمِائَهٍ تَطْلُعُ اَلشَّمْسُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَهً وَ لاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا وَرَاءَهَا﴾

یَعنی به درستی که در ده سال بعد از شش صد بیرون آمدنی و کشتنی است که زمین پر شود از ظلم و جور و در بیست سال بعد از ان واقع می شود مرگ در علماء که باقی می ماند مردی (بعد از مردی ) و دوستی کم می شود اب رود نیل و فرات تا این که زراعت نشود بر شطّ ان دو نهر و در چهل بعد از آن سنگ از اسمان بارد مانند تخم مرغ پس هلاک می شوند حیوانات در ان و در پنجاه بعد از ان مسلّط شود بر ایشان جانور های درنده و در شصت بعد از ان می گیرد افتاب پس نصف جنّ و انس می میرند

ص: 202

و در هفتاد بعد از ان زائیده نشود مؤمنی از مؤمنی و در هشتاد بعد از ان زن ها مانند چهار پایان شوند و در نود بعد از ان دابة الارض بیرون اید که با او است عصای موسی و خاتم سلیمان و در نه صد افتاب طالع شود سیاه و تاریک کننده و از بعد از ان نپرسید

حَدیثِ نَوَد و هَفتُم

جامع الاخبار . در همان باب و همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ فِي سَنَهَ ثَمَانِینَ وَ سِتِّمِائَهٍ تَظْهَرُ اِمْرَأَهٌ یُقَالُ لَهَا سَعِیدَهُ مَعَ لِحْیَهٍ وَ سِبَالٍ مِثْلَ اَلرِّجَالِ تَأْتِی مِنَ اَلصَّعِیدِ فِی مِائَتَیْ أَلْفِ عِنَانٍ وَ تَسِیرُ إِلَی اَلْعِرَاقِ وَ هَذِهِ اَلْقِصَّهُ طَوِیلَهٌ عَظِیمَهٌ مَا ذَکَرْتُهَا وَ فِی سَنَهِ سَبْعٍ وَ ثَمَانِینَ وَ سِتِّمِائَهٍ یَظْهَرُ مِنَ اَلرُّومِ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ اَلْمُرِیدُ فِی سَبْعِمِائَهِ قِنْطَارِیَّهٍ عَلَی کُلِّ قِنْطَارِیَّهٍ صَلِیبٌ تَحْتَ کُلِّ صَلِیبٍ أَلْفُ فَارِسٍ إِفْرَنْجِیٍّ وَ نَصْرَانِیٍّ وَ هَذِهِ قِصَّهٌ عَظِیمَهٌ طَوِیلَهٌ وَ فِی زَمَانِهِ یَخْرُجُ إِلَیْهِمْ رَجُلٌ مِنْ مَکَّهَ یُقَالُ لَهُ سُفْیَانُ بْنُ حَرْبٍ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: مِنْ وَقْتِ خُرُوجِهِ إِلَی ظُهُورِ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَمَانُ أَشْهُرٍ لاَ یَکُونُ زِیَادَهُ یَوْمٍ وَ لاَ نُقْصَانٌ﴾

مؤلّف حَقیر گوید چون متن حَدیثِ تزلزل داشت و خالی از استیحاش نبود و به علاوه نسخه ان مخلوط بود و نسخه دیگری که با این لبخند موافق باشد و این خبر در او باشد در دست رس داعی نبود لذا از ترجمه ان صرف نظر نمودم. چون نسخه های کتاب جامع الاخبار مختلف به نظر رسیده و نگارنده سه نسخه این کتاب را دارم که استنساخ یکی از ان در تاریخ سوم ربیع الثانی سال یک هزار و هفتاده و یک

ص: 203

هجری قمری نوشته شده و ان را مبوب بر هفده باب و هر بابی را دارای فصولی نموده و مفتح ان بعد از بسم الله چنین نوشته ﴿الحَمدُللهِ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النّورِ وَ خَلَقَ الانسان مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نَارٍ﴾ است تا اخر خطبه که تفاوت زیادی دارد با نسخه دیگر تا می رساند کلام را به این جمله که ﴿ سَميتهُ بِضِياءِ القُلوبِ وَ رُتَبُة عَلَى مُقَدِّمَةٍ وَ سَبْعَةَ عَشَرَ بَابا و خاتمة﴾

و نسخه دیگر تاریخ کتابت ان شعبان یک هزار و صد و هفتاد هجری بوده و ان را مشتمل نموده بر چهار ده باب و هر بابی دارای فصولی است و مفتتح آن بعد از بسم الله اینست ﴿ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ وَ اَلاِخْرِ بِلاَ اُخِر يَكُونُ بَعْدَهُ ﴾ است و دیباچه ان مغایرت زیادی دارد و در ضمن آن گفته است که ﴿ سَمِيتهُ بِهِ كِتَابُ جَامِعِ اَلاِخْبَارِ ﴾

و نسخه دیگر چاپی طبع تبریز توام با کتاب مصباح الشریعه منسوب به حضرت صادق علیه السّلام که در سال یک هزار و سیصد و شانزده قمری طبع شده و ان کتاب مبوت نیست و مشتمل بر یک صد و چهل و دو فصل است و در دیباچه اسم کتاب را ذکر نکرده

بهر تقدیر هر سه نسخه با هم در موارد عدیده مخالفت و بعضی بر بعض دیگر اضافات دارد و بعضی در ترتیب ابواب و فصول مخالف یک دیگر است ولی قدر مسلم انست که مؤلف هر سه نسخه نیز یک نفر بوده و در نسخه اوّل بعضی از ابواب اضافاتی دارد و نسخه دوم باب ملاحم را اضافه دارد که دو حَدیثِ قبل از ان نقل شد

و اطاله کلام در این مقام برای اینست که اگر این دو حَدیثِ در بعضی از نسخ جامع

ص: 204

الاخبار دیده نشد حمل بر جعل نکنند و در مقام تخطئه و انکار بر نیایند ﴿ وَ اَللَّهُ الهادى الى طَرِيقِ اَلصَّوَابِ عَصَمَنَا اللّهُ وَ اِيَّاكُمْ عَنِ الْخَطاءِ وَ الزَّلَلِ بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَ ال مُحَمَّد ﴾

حَدیثِ نود و هَشتُم

جامع الاخبار، در فصل ذکر زمان سوء . از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿یَاتِی عَلَی النّاسِ زَمانُ وُجُوهُهُم وُجُوهُ الآدِمِییّنِ و قلوبُهُم قُلوبُ الشَّیاطینَ کَأمثالِ الذّئابِ الضَواریِ سَفاکونَ لِلدِّماِء لا یَتَناهونَ عَنِ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ إِنْ تَابَعْتَهُمُ ارْتَابُوك وَ إِنْ حَدَّثْتَهُمْ كذَّبُوك وَ إِنْ تَوَارَيتَ عَنْهُمُ اغْتَابُوك وَ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ وَ الْحَلِيمُ بَينَهُمْ غَادِرٌ وَ الْغَادِرُ بَينَهُمْ حَلِيمٌ وَ الْمُومِنُ بَينَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ وَ الْفَاسِقُ فِيمَا بَينَهُمْ مُشْرِفٌ صِبْيانُهُمْ عَارِمٌ وَ نِسَاوهُمْ شَاطِرٌ وَ شَيخُهُمْ لَا يأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا ينْهَى عَنِ الْمُنْكرِ الِالْتِجَاءُ إِلَيهِمْ خِزْي وَ الِاعْتِذَارُ بِهِمْ ذُلٌّ وَ طَلَبُ مَا فِي أَيدِيهِمْ فَقْرٌ فَعِنْدَ ذَلِك يحْرِمُهُمُ اللَّهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِي أَوَانِهِ وَ ينْزِلُهُ فِي غَيرِ أَوَانِهِ وَ يُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَسُومُونَهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ [نِسَاءَهُمْ](1) فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که رو های شان رو های ادمیانست و دل هاشان دل های شیاطین است مانند گرگ های ضرر زننده و درنده پرندگان خون هایند باز داشته نمی شوند از کار های زشتی که می کنند اگر متابعت کنی ایشان را بشک

ص: 205

می افتند از تو و اگر حَدیثِ کنی ایشان را تکذیب کنند تو را و اگر پنهان شوی ایشان عیب گوئی کنند تو را سنّت در میان شان بدعت و بدعت در میان شان سنّت باشد و برد بار در میان شان فریبنده و فریبنده در میان شان برد بار باشد مؤمن در میان شان ضعیف و ناتوان و فاسق در میان شان شرافتمند باشد کودکان شان با ناز و غمزه و زنان شان شوخ و بی باک و از خبائث خود مردم را عاجز کنند و پیر مرد هاشان امر بمعروف و نهی از منکر نکنند پناهنده شدن به ایشان ذلّت و خواری و عزت خواستن از ایشان ذلّت است و چیزی از ایشان خواستن گدائی و مذلّت است پس در چنین زمانی محروم می کنند ایشان را از بارانیدن باران به وقت خود از برایشان و می باراند در غیر وقت خود و مسلط می گرداند بر ایشان بد ترین ایشان را و تکلیف می کنند ایشان را به شکنجه های بد سر می برند پسران ایشان را و زنده می گذارند زن های شان را پس نیکان شان دعا کنند و بر ایشان اجابت نشود (بیشتر این علامات ظاهر شده)

حَدیثِ نَوَد و نُهُم

جامع الاخبار . در همان فضل از رسول خدا صلی الله علیه و اله که فرمود ﴿ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ وَ نِسَاؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ وَ دَنَانِيرُهُمْ دِينُهُمْ وَ شَرَفُهُمْ مَتَاعُهُمْ وَ لَا يَبْقَى مِنَ الْإِيمَانِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا دَرْسُهُ مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَةٌ مِنَ الْبَنَاءِ وَ قُلُوبُهُمْ خَرَابٌ عَنِ الْهُدَى

ص: 206

عُلَمَاؤُهُمْ أَشَرُّ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ حِينَئِذٍ زَمَانٌ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ جَوْرٍ مِنَ السُّلْطَانِ وَ قَحْطٍ مِنَ الزَّمَانِ وَ ظُلْمٍ مِنَ الْوُلَاةِ وَ الْحُكَّامِ فَتَعَجَّبَ الصَّحَابَةُ وَ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يَعْبُدُونَ الْأَصْنَامَ قَالَ نَعَمْ كُلُّ دِرْهَمٍ عِنْدَهُمْ صَنَمٌ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که شکم های شان خدایان نشانست یعنی شکم پرستند و زن هاشان محلّ توجه و قبله ایشان است (در توجیه ان احتمالاتیست یکی ان که همّشان مصروف شهوت رانی با زنان شان باشد دوّم ان که طرف مشورت شان زن های ایشان باشد و بدون مشورت و امر و دستور زنان شان کاری نکنند و مطیع و منقاد ایشان باشند سوّم آن که هر کجا می روند زن ها را پیش روی خود قرار دهند یعنی زن ها از جلو و مرد ها به دنبال سر ایشان باشند چهارم ان که برای پیش روی در کار هاشان و زمام کاری به دست گرفتن زن هاشان را واسطه بین خود و طرف قرار دهند) و دینار ها یعنی طلا و نقره هاشان دین شان باشد یعنی برای تحصیل طلا و نقره از دین و احکام دین صرف نظر کنند و شرف خود را به متاع دنیوی که دارند بدانند نه به ایمان و علم و کمال و فضل و هنر شال پشمین اگر ملک پوشد پیش چشم جهانیان خوار است جل سرخی اگر خری پوشد *** السّلام السّلام در کار است باقی نماند از ایمان مگر اسمی و نه از اسلام مگر رسمی و نه از قرآن مگر درسی یا کهنه شدنی مسجد هاشان اباد باشد ولی دل هاشان از هدایت خراب باشد دانش مندان و علماء شان بد ترین خلق خدا باشند در روی زمین در این حال مبتلا می کند خدا ایشان را

ص: 207

به چهار خصلت ستم گری و جور سلطان و قحط و تنگ شدن زمان و ظلم اولياء امور و حكّام جور پس اصحاب تعجب کردند و عرض کردند یا رسول الله ایا می پرسند بت ها را فرمود اری هر درهمی در نزد ایشان بتی است

حَديثِ صَدُم

جامع الاخبار، در همان فصل از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرد که فرمود ﴿یَأْتِی فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ أُنَاسٌ مِنْ أُمَّتِی یَأْتُونَ اَلْمَسَاجِدَ یَقْعُدُونَ فِیهَا حَلَقاً ذِکْرُهُمُ اَلدُّنْیَا وَ حُبُّهُمُ اَلدُّنْیَا لاَ تُجَالِسُوهُمْ فَلَیْسَ لِلَّهِ بِهِمْ حَاجَهٌ﴾

یَعنی می ایند در اخر الزمان که مردمانی از امت من می ایند در مسجد ها می نشینند حلقه حلقه و ذکر ایشان دنیا و محبّت دنیا است با ایشان ننشینید از برای خدا به ایشان حاجتی نیست

حَدیثِ صَد و یِکُم

جامع الاخبار، در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ بِثَلاَثَهِ أَشْیَاءَ اَلْأَوَّلُ یَرْفَعُ اَلْبَرَکَهَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِی یسَلَّطَ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْیَا بِلاَ إِیمَانٍ ﴾

یَعنی زود باشد زمانی بر امت من بیاید که فرار کند اهل ان زمان از علماء و هم چنان که گوسفند از گرگ فرار کند مبتلا می گرداند خدا ایشان را به هر چیز اول برکت را از مال شان بر می دارد دوّم مسلّط می کند بر ایشان پادشاه ستم کاری را سوّم بیرون روند از دنیا بی ایمان

ص: 208

جامع الاخبار. در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ اَلصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِضِ عَلَى اَلْجَمْرِ ﴾ یعنی می اید بر مردمان زمانی که صبر کننده بر دین خود مانند کسی است که اتش سرخ شده را در دست خود گیرد کنایه از سختی زمانست

حَدیثِ صَد و سِوّم

جامع الاخبار . در همان فصل از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی أُمَرَاؤُهُمْ یَکُونُونَ عَلَی اَلْجَوْرِ وَ عُلَمَاؤُهُمْ عَلَی اَلطَّمَعِ وَ عُبَّادُهُمْ عَلَی اَلرِّیَاءِ وَ تُجَّارُهُمْ عَلَی أَکْلِ اَلرِّبَا وَ نِسَاؤُهُمْ عَلَی زِینَهِ اَلدُّنْیَا وَ غِلْمَانُهُمْ فِی اَلتَّزْوِیجِ فَعِنْدَ ذَلِکَ کَسَادُ أُمَّتِی کَکَسَادِ اَلْأَسْوَاقِ وَ لَیْسَ فِیهَا مُسْتَامٌ أَمْوَاتُهُمْ آئِسُونَ فِی قُبُورِهِمْ مِنْ خَیْرِهِمْ وَ لاَ یَعِیشُونَ اَلْأَخْیَارُ فِیهِمْ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ اَلْهَرَبَ خَیْرٌ مِنَ اَلْقِیَامِ﴾

یَعنی می اید زمانی بر امّت من که فرمان فرمایانشان قیام بر جور و ستم کنند و علماء و ايشان طمع کار باشند و عبادت کنندگان شان به ریا و نمایش دادن بندگی کنند و بازرگانانشان به خوردن ربا کسب کند و زن هاشان به زینت دنیا مشغول باشند و پسران شان تزویج را پیشه کند پس در چنین زمانی کسادی امّت من مانند کسادی بازار هاشان باشد که در بازار ها مستقیم نیستند مرده های ایشان در قبر هاشان از خیر ایشان نا امید شوند و زندگان بر نیکان خود اعانت و كمك نمی کنند پس در چنین زمانی فرار کردن از ایشان بهتر است از ایستادن در میان شان

ص: 209

حَديث صَد و چَهارُم

جامع الاخبار . در همان فصل نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَّانِي دُنْيَا عَلَى اِمَّتِى لاَ يَعْرِفُونَ الْعُلَمَاءَ الابْتُوبُ حَسَنٌ وَ لاَ يَعْرِفُونَ اَلْقُرْآنَ اِلاّ بِصَوَّرَتَ مَن وَ لاَ يُعِيدُونَ اَللَّهَ اِلاّ شَهْرَ رَمَضَانَ فاِذا كَانَ كَذَلِكَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً لاَ عِلْمَ لَهُ وَ لاَ خَيْلِيمَ لَهُ وَ لاَ رَحِمَ لَه ﴾

یَعنی زود باشد بیاید بر امّت من زمانی که نشناسند علماء را مگر به جامه خوب و نشناسند قران را مگر به اواز خوش و بندگی نکند خدا را مگر در ماه رمضان پس چون این خصلت ها در ان زمان ظاهر شود مسلّط می گرداند خدا بر ایشان پادشاه بی دانش و حلم و رحمی را

حَدیثِ صَد و پَنجُم

مختصر تذکرہ قرطبی، باب آیات عشری که پیش از ساعت است صفحه 248 از خذیفة روایت کرده که گفت نشسته بودیم در مدینه در سایه دیواری و رسول خدا صلی الله علیه و اله در غرفه بود که مشرف بر ما بود و فرمود چه گمان می کنید شما پس گفتیم حَدیثِ می کنیم پس فرمود در چه چیز گفتم از ساعت فرمود ﴿ اَنَّكُمْ لاَ تَرَوْنَ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ ایات اَوْلُهَا طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا ثُمَّ الدُّخَانُإِنَّکُمْ لاَ تَرَوْنَ اَلسَّاعَهَ حَتَّی تَرَوْا قَبْلَهَا عَشْرَ آیَاتٍ: طُلُوعُ اَلشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا ، وَ اَلدَّجَّالُ وَ دَابَّهُ اَلْأَرْضِ ، وَ ثَلاَثَهُ خُسُوفٍ تَکُونُ فِی اَلْأَرْضِ ، خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ، وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ، وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ اَلْعَرَبِ وَ خُرُوجِ عَيْنَى وَ خُرُوجِ مَاجُوجَ وَ مَا جَوْجٍ وَ يَكُونُ اَخَرُ ذَلِكَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ اَلْيَمَنِ

ص: 210

مِنْ قَعْرِ اَلْأَرْضِ لاَ تَدَعُ خَلْفَهَا أَحَداً، تَسُوقُ اَلنَّاسَ إِلَی اَلْمَحْشَرِ﴾

یَعنی به درستی که شما نمی بینید ساعت را تا ان که ببینید پیش از ان ده نشانه اوّل آن طلوع افتابست از سمت مغرب خودش پس از ان دود تیره پس از ان خروج دجال پس از ان دابّة پس از ان سه فرو رفتن فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتني در جزيرة العرب و خروج عیسی و خروج یاجوج و ماجوح و می باشد در اخر ان اتشی که بیرون اید از طرف یمن از ته عدن که نمی گذارد از پشت خود احدی را مگر این که می کشاند ان را به سوی محشر

حَدیثِ صَد و شِشُم

مختصر تذکره قرطبی، در همان باب صفحه 250 از حذیفه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ مِنِ اشْراطِ اَلسَّاعَةِ دُخاناً يملاء مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغرب يَمْكُثُ فِي الارْضِ اِرْبَعِينَ يَوْماً فَامّا اَلْمُؤْمِنُ فیصِيبُهُ مِنْهُ شِبْه الزُّكامِ وَ اما الكَافِرُ فَيَكُونُ بِمَرْكَزِ السكْرَانِ يَخْرُجُ اَلدُّخانُ مِنْ اِنْفِهِ وَ مَنْخِرِهِ وَ عَنِّيهِ وَ اُذَينِهِ وَ دَبِّرِهِ ﴾

یَعنی به درستی که از شرط های قیامت ظاهر شدن دودی است که پر کند میانه مشرق و مغرب را و تا چهل روز در زمین درنگ کند پس به مؤمن می رسد ازان عارضه ای مانند زکام و امّا کافر به منزله ادم مست می افتد و بیرون اید ان دود از بینی و سوراخ های بینی و دو چشم و دو گوش و سوراخ مقعد او

حَدیثِ صَد و هَفتُم

ص: 211

مختصر تذکرہ قرطبی . در باب اذا فعلت امتی خمسه عشر صفحه 247 از رسول خدا صلى لله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اِمْتِى فَزعَةٌ فَتَصِيرُ اَلنَّاسُ إِلَى عِلْمائهُمُّ فَاِذا قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ قَالَ اَلْعُلَمَاءُ وَ انما مُسَخ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ اَلْعُلَمَاءُ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ لَانَ الْمَسِخُ تَعْیيرُ اَلْخلْقَةِ عَنْ جِهَتِهَا فعوقبوا بنَظِرَ مَا فَعَلُوا مِن تَغَيُّیرِ الحَقِّ عز جِهَتِهِ وَ تَحْرِيفِ اَلْكَلِمِ عَنْ مَواضِعِهِ فَكَما مَسَخوا اعَيْنَ اَلْخلقَّ وَ قُلُوبُهُمْ عَنْ رُؤْيَةِ الَّحق كَذَلكَ مسخ اَللَّهُ صُوَرَهُمْ وَ غَير خِلْقْتِهِمْ كَمَا بَدَّلُوا اَلْحَقَّ بَاطِلاً ﴾

یَعنی در امّت من فزعی رخ می دهد پس می روند به نزد علماءشان در ان هنگام ایشان بوزینه ها و خوک ها شده اند گفته اند علماء و جز این نیست که مسخ می کند خدا این جماعت علماء را به صورت بوزینه ها و خوک ها زیرا که مسخ تغیر خلقت است از جهت خود پس به این عقوبت گرفتار شوند هم چنان که حق را تغییر دادند از جهت خود و تحریف کردند کلمات حق را از موضع خود هم چنین خدا مسخ می کند ایشان را مقابل چشم های مردم چنان که چشم های مردم و دل های ایشان را از رؤیت حق مسخ کردند و حق را به باطل تبدیل کردند

حَدیثِ صَد و هَشتُم

مختصر تذکره . در باب ذهاب علم و رفع ان صفحه 247 از زیاد بن لبید روایت کرده که گفت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله ذکر کرد چیزی را پس فرمود ﴿ ذَاكَ عِنْدَ و آن زهاب اَلْعِلْمِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ كَيْفَ يَذْهَبُ اَلْعِلْمُ وَ نَحْنُ نقرء اَلْقِرَانِ وَ نقربه ابناء نِا

ص: 212

وَ تَقْرِيهِ اِبْنَاؤُنَا لاِبْنَائِهِمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ فَقَالَ ثَکَلَتْکَ امّکَ یا زِيَادٍ اَنْ كُنْتُ لاَ اُراک افِقْهَ رَجُلٍ بالمدینة او لیس هَؤُلاَءِ اَلْيَهُودُ وَ اَلنَّصَارَى يَقْرَءُونَ اَلتَّوْرَتَه وَ اَلاِنْجِيلَ لایعلمون بِشِئٍ مِنْهُمَا ﴾

یَعنی فرمود این وقت رفتن علم است گفتم یا رسول الله چگونه علم می رود و حال ان که ما قران می خوانیم و به فرزندان خود یاد می دهیم و فرزندان ما هم به فرزندانشان یاد می دهند تا روز قیامت پس فرمود مادرت به عزایت بنشیند ای زیاد که تو دانا ترین اهل مدینه باشی ایا نه اینست که این گروه یهود و نصاری توراته و انجیل می خوانند و به ان عمل نمی کنند به چیزی از ان

حَدیثِ صَد و نُهُم

مختصر تذكره . در باب ما جاء في اندراس الاسلام ص 248 از حذيفه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یدرْس الاِسْلاَمَ كَمَا یدرس و شی الثَّوْبِ حَتَّى لا یدَرَى مَا صِيامٌ وَلا صَلوةٌ وَ لا نُسَّكٌ و لا صَدَقَةَ و َيُسرَى عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى فِى لَيْلَةٍ فَلاَ يَبْقَى مَن فِى الاَرْضِ اَيَّةٌ وَ تَبقى طَوائِفُ مِنَ النَّاسِ اَلشَّيْخُ اَلْكِبْیرُ وَ اَلْعَجُوزُ فَيَقُولُونَ ادر كُنَّا أَبَاءَنَا عَلَى هَذِهِ اَلْكَلِمَةِ لاَ اله الا اَللَّهُ فَنَحْنُ نَقْرّبُهَا فَقَالَ لَهُ صِلَةٌ فَمَا تَغْنَى عَنْهُمْ لاَ الدالة اَللَّهُ وَ هُمْ لاَ يَدْرُونَ مَا صَلَوةٌ وَ مَا صيَامٌ وَ مَا صَدَقَةٌ و لاَنَسكَ فاعرِض عنه حُذَيْفَةَ ثُمَّ رَدَّدَها عَلَيْهِ ثَلاَثاً كُلَّ ذلِكَ يُعرِضُ عَن حُذَيْفَةَ ثُمَّ اِقْبَلْ حَذيَقْه عَلَیه فَقَالٍ يَا صَله تَجَهَّمْ مِنَ اَلنَّارِ ﴾

ص: 213

کهنه می شود اسلام هم چنانی که مندرس و کهنه شود رنگ های جامه تا این که دانسته نشود نه روزه ای و نه نمازی و نه مناسك حجّی و نه صدقه ای از زکوة و خمس و غير این ها و برده شود کتاب خدا در یک شب پس باقی نماند از ان ایه ای در زمین و باقی بمانند طائفه هایی از مردم از پیر مرد سال خورده و پیر زن پس می گویند که ما درک کردیم پدران خود را که می گفتند این کلمه لا اله الا الله را پس ما هم به ان اقرار داریم

این خبر را حذیفه از پیغمبر صلی الله علیه و اله نقل کرد پس مردی که ان را صِله می گفتند گفت که بی نیاز نمی کند ایشان را گفتن لا اله الا الله تنها در حالتی که ندانند نماز و روزه و صدقه و نسکی را پس رو گرداند حذیفه از او باز تکرار کرد بر حذیفه این سخن را سه مرتبه و در هر مرتبه ای حذیفه اعراض کرد پس از ان حذیفه رو کرد به او و گفت ای صله گفتن این كلمه تنها نجاة مي دهد ایشان را از اتش تا سه مرتبه این سخن را تکرار کرد

حَدیثِ صَد و دَهُم

مختصر تذکره در باب آیات عشره صفحه 249 روایت کرده از صحیح مسلم مرفوعا از رسول خدا صلى الله علیه و اله که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رِيحٌ يَلْقَى اَلنَّاسَ فى اِلاّ البحر ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت تا ان که بیرون اید بادی که بیفکند مردم را در دریا

حديث صَد و يازدَهُم

مختصر تذكره . باب ذكر امور تكون بين يدى الساعة ص 340 روایت کرده از ترمدی در کتاب نوادر الاصول از پیغمبر اکرم صلى الله عليه و اله که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ

ص: 214

ديدانِ القُرَّاءِ مَن ادرَك ذلِكَ اَلزَّمَانَ فَلْيُتعَوذْ بِاللَّهِ مِنْ شِرَّةٍ وَ هُمْ الاَنْتنونَ ثم تَظْهَرُ قلَانسُ اَلْبَرْدَ فَلاَ يُسْتَحَیى يَوْمَئِذٍ مِنَ اَلرِّيَاءِ وَ اَلْمُسْتَمِسَّک يَوْمَئِذٍ بدینه اجره كَاجِرٌ خَمْسِينَ قَالُومْنَا اَوْ مِنْهُمْ فَقَالَ بَلْ مِنْكُم﴾ (دیدان جمع دود به معنای کرم و قَراء بفتح اوازه خوان)

یَعنی می باشد در اخر زمان کسانی که کرم های اوازه خوانی هستند پس کسی که درک کند ان زمان را باید پناه ببرد از شرّ ان و این خوانندگان گند و عفونتشان زیاد تر از هر گند و تعفّنی است پس ظاهر می شود کلاه های خط دار و در ان زمان حیا کرده نمی شود از نمایش دادن اعمال یا کار های زشت یا از خوردن رباء یا از زنا کردن و نگاه دارنده دین خود در ان روز اجر و مزد ان مانند پنجاه نفر است گفتند از ما یا از ایشان فرمود بلکه از شما

حَدیثِ صَد و دَوازدَهُم

مختصر تذکره در همان باب ص 242 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لِتَقْصِدَ نكُمْ نار هى اَلْيَوْمِ خَامِدَةً فِي وَادٍ يُقَالُ لَهُ بَرَهُوتُ نَغشى النَّاسِ فِيهَا عَذَابَ الیم تاکل الانفُسُ والاموالُ تَدُورُ الدُّنْيَا كُلُّهَا فِي ثَمَانِيَةِ أَيَّامٍ نَظِيرُ طَيرِ الرَّيح والسحابُ حرها باللَّيْلُ اشَدٌ مِنْ حَرِّهَا بِالنَّهَارِ وَ لَها بَينَ السَّمَاءِ والارْضِ دُوی كَدٍوَى اَلرَّعْدِ اَلْقَاصِفِ هی من رؤس اَلخلاَيقِ اُدَّنَى مِنَ اَلْعَرْشِ فَقَالَ حُذَيْفَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّلِيمَهْ هِيَ لَمُؤْمِنِينَ (عَلَى اَلْمُؤْمِنَيْنِ) وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ قَالَ و اینُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ وَ اَلنَّاسُ عِنْدَ ذَلِكَ (يَوْمَئذ) شرّ من الحمر يُتسَافدُونَ كَمَا تَتَسافدُ الْبَهَائِمُ وَ لَيْسَ هُنَاك رَجُلٌ يَقولُ لاحِدُّهُم مَة مُه ﴾

یَعنی هر ایینه قصد می کند شما را اتشی که امروز خاموش است در وادی ای که ان را

ص: 215

برهوت گویند فرو می گیرد مردم را در ان شکنجه ای درد ناک می خورد نفس ها و مال ها را دور می زند همه دنیا را در مدّت هشت روز پرواز می کند مانند پرواز کردن باد و ابر گرمی آن در شب زیاد تر و سخت تر است از روز و برای آن میان اسمان و زمین صدائیست مانند رعد پر صدا و ان اتش از بالای سر های مردم نزدیک تر است از سقف پس حذیفه عرض کرد که ایا سالم است ان اتش برای مرد های مؤمن و زن های مؤمنه فرمود و کو مؤمن و مؤمنه مردمان در ان روز بد ترند از خر ها روی یک دیگر بالا می روند مانند بر یک دیگر سوار شدن چار پایان و نیست در ان روز مردی که بگوید به یکی از آن ها مکن این کار را مکن این کار را

حَدیثِ صَد و سیزدَهُم

مختصر تذكرة . در همان باب ص 241 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى تَقْتُلُوا امَامَّكُمْ وَ تجتلدوا بأسيافكم و يرث دنياكم شراركم﴾ یعنی قسم به ان خدائی که جان من در دست او است بر پا نشود ساعت تا این که قتال کنید در پیش روی خود و بکشید شمشیر های خود را و والی امور شما شوند شریر های شما

حَدیثِ صَد وچهاردَهُم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تقوم السّاعة حتّى تكلّم السّباع الإنس و حتى يكلم اَلرَّجلِ سَوْطُهُ وَ نَعلُهُ وَ يَخیره بِحدیث اَهْلَهُ ﴾

ص: 216

یَعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که تکلّم کنند درندگان و سخن در اید تازیانه مرد و کفش او و خبر دهد او را به حَدیثِ کسانش

حَدیثِ صَد و پانزدَهُم

مختصر تذكره. باب ظهور الفتن ص 199 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت کرده که فرمود ﴿ یتَقَارِبِ الزمان وَ يَنْقُصُ الْعَمَلُ وَ يَلْقَى الشِّحَ و تَظْهَرُ اَلْفِتَنُ وَ يَكْثُرُ اَلْهَرْجَ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا اَلْهَرْجُ قال القَتل ﴾

یَعنی نزدیک می شود زمان و کم می شود عمل و دیده می شود حرص و بخل و ظاهر می شود فتنه ها و بسیار می شود هرج گفتند یا رسول الله چیست هرج فرمود کشتن یعنی كشتن به نا حق

شَرح تقارب زمان مراد کم شدن عمر ها است و کم شدن برکت در عمر و گفته شده که مراد کوتاه شدن روز ها است چنان چه در حَدیثِ از طریق فریقین روایت شده که ﴿ تكُونُ السُّنَّةُ كَالشَّهْرِ وَالشَّهْرِ كَالْجَمْعِهِ او الاسُبوعِ وَالْجِمعةِ اَوْ الاسبوعِ كالْيَوْمِ وَ الْيَوْمَ كالِساًعة وَ السَّاعَةَ كَاحْتِرَاقِ السَّعَفَةِ اَولاً قِيمَةً لَهَا ﴾ یعنی می باشد سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند ساعت و ساعت مانند سوختن سعف خرمائی یا این که هیچ قیمتی ندارد یا ان که مراد از تقارب زمان شدت عیش و لذت بردن از زندگانی است که ان در زمان قیام مهدی علیه السّلام خواهد بود و مراد از القاء شحّ توصیه مردم است است به یک دیگر به بخل ورزیدن و حرص در دنیا و این از باب فتلقی آدم من ربه كلماتست

ص: 217

به معنای تَعَلُّم یعنی تعلیم گرفته می شود بخل و حرص یعنی حرص و بخل زیاد می شود

حَدیثِ صَد و شانزدَهُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 200 نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّهَا سَتَكُونُ فِتنٌ ثُمَّ فُتِنَ ثُمَّ فُتِنَ الْقَاعِدُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْمَاشي وَالْمَاشِي فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الساعی فَاِذا نَزَلَت او قالَ وَقعتَ فمَن كانَ لَهُ ابلٌ فَليَلسلحق بَا بَلَهٍ و مَن كانَت لَهُ غَنَمٌ فَلْيَلْحَقْ بِغَنِّمهِ وَ مَنْ كَانَتْ لِه ارِضٍ فَلْيَسلْحَقْ بارِضِهِ فَقَالَ رَجُلٌ یا رَسُولِ اَللَّه رَأَيْتُ مَنْ لَمْ يَكُنْ له ابل وَ لاَ غَنَمٍ وَ لاَ اِرْضَ قَالَ یعْمدَ الى سیفة فَیكّسِرْه بِحجر ثم لينج ان اسْتَطَاعَ اَلنَّجَاةَ اَللَّهُمَّ هل بلّغث فالهَا ثَلاَثاً فَقَالَ رَجُل ٌیا رْسُولِ اَللَّهِ اِن اكْرَهْتَ حَتَّى ینْطَلِقَ بى إِلَى اَحَدِ اَلصَّفَّيْنِ او احْدَى اَلْفِئتینَ فَیضْرَ بَنِي رَجُلٍ بسیفه اَوْ بَچِئی بسهمْ فَیقَتَلْنِى قال یبوء بإثمه و إثمک فيَكُونُ مِنِ اِصْحَابِ اَلنَّارِ ﴾

یَعنی زود باشد که بعد از این فتنه هائی رخ دهد پس از ان فتنه هائی پس از ان فتنه هائی که نشسته در ان بهتر از رونده و رونده در ان بهتر از کوشش کننده است پس وقتی که نازل شد یا واقع شد ان فتنه ها کسی که شتر دارد برای نجات از آن ملحق به شتر خود شود و کسی که گوسفند دارد ملحق به گوسفند خود شود و کسی که زمینی دارد ملحق بر زمین خود شود پس مردی عرض کرد یا رسول الله اگر هیچ یک از این ها را ندارد چه کند فرمود تکیه به شمشیر خود کند و ان را با سنگ بشکند پس نجات بیابد اگر می تواند خود را نجات دهند پس سه مرتبه فرمود بار خدایا ایا رسانیدم پس مردی گفت

ص: 218

اگر مجبور شدم تا این که مرا بردند به یکی از این دو صف با یکی از این دو فرقه و یکی مرا با شمشیر زد یا تیری به جانب من امد و مرا کشت فرمود غضب کرده شود به گناه تو و بگناه خودش پس از اصحاب اتش خواهد بود

حَدیثِ صَد و هِفدَهُم

مختصر تذكره. در باب كيف التثبت ایام الفتنه ص 201 از ان حضرت روایت كرد که فرمود ﴿ ان بَيْنَ اَيْدِيكُمْ فِتَناً كَقِطَعِ اَللَّيْلِ اَلْمُظْلِمِ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ الى ان قَالَ فَكِّسرُوا قَسیكُمْ وَ قَطَعُوا اَوْ تارَكُمْ وَ اِضْرِبُوا بِسيُوْفِكُمُ الحِجَارَةَ فَان دَخَلَ عَلَى اَحَدٍ مِنْكُمْ فَلْيَكُنْ بَنِي اَدْمٍ يُعْنَى هَا بَيْلٌ وَ تَلاَ هَذِهِ الاية لَئِنْ بَسَطْتَ اِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما اَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ اِلَیْکَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ﴾

یَعنی به درستی که در پیش روی شما فتنه هائی است مانند پاره های شب تاریک کننده پس ذکر فرمود حَدیثِ را تا این که گفت بشکنید کمان های خود را و پاره کنید زه های خود را و به سنگ زنید شمشیر های خود را پس اگر داخل شد کسی برای کشتن شما باید بهترین دو پسر ادم باشید یعنی هابیل پس این ایه را تلاوت فرمود که ظاهر ترجمه اش اینست که هابیل برادر خود قابیل گفت اگر باز کنی دست خود را که مرا بکشی من باز نمی کنم دست خود را به سوی تو که تو را بکشم من می ترسم از خدائی که پروردگار جهانیان است

حَدیثِ صَد و هِجدَهُم

ص: 219

مختصر تذكره . باب الامر به تعلم القرآن ص 202 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ حذَيْفَةُ تعْلَمُ كِتَابَ اَللَّهِ وَ اِتَّبِعْ مَا فِيهِ قَالَهَا ثَلاَثاً قَالَ ثُمَّ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ابعد هَذَا اَلْخَيْرَ مِنْ شِرٍ فَقَالَ یَا حُذَيْفَةَ تَعْلَمُ كِتَابَ اَللَّهِ وَاتَّبِعَ مَا فِيهِ قَالَهَا ثلاثا فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ اُبْعُدْ هَذَا الْخَبَرَ مِن شَرّ فَقالَ فِتنةٌ و شَرّ فَقلَت يَا رسُولَ الله فبعد هَذَا اَلشِّرْ خِيرَ فَقَالَ یا حُذَيْفَةَ تَعْلَمُ كِتَابَ اللَّهِ وَ اِبْتَعْ مَا فِيهِ فَلابُدَّ مِنْ وُقُوعِ فِتَنٍ لاَ تَرْجِعُ قُلُوبُ أَهْلِهَا الى مَا كَانَتْ عَلَيْهِ قَبْلَ ذَلِكَ وَ فى روایة فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اُبْعُدْ هَذَا اَلْخَبَرَ شِرّ قَالَ فِتنة عَمْيَاءُ صَمَّاءُ عَلَيْهَا دُعَاهُ عَلَى ابواب النَارٍ خَانَ متّ يَا حُذَيْفَهُ وَ انْتَ عَاضٌ علَى جِذْلِ حیزلِكَ مِن ان تَبِع اَحِداً مِنهم﴾

یَعنی ای حذیفه یاد گیر کتاب خدا را و پیروی کن از ان چه که در ان است سه مرتبه فرمود حذیفه گفت پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیری که در ان هستیم شَرّی هست پس فرمود ای حذیفه یادگیر کتاب خدا را و پیروی کن ان چه که در ان است سه مرتبه فرمود پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیر شرّی هست فرمود فتنه و شرّی هست پس عرض کردم یا رسول الله پس بعد از این شرّ خیری هست پس فرمود ای حذیفه یادگیر کتاب خدا را و پیروی کن آن چه را که در انست پس ناچار است از واقع شدن فتنه هائی که بر نمی گردد دل های اهل ان زمان به سوی ان چه که پیش از زمان فتنه بر ان بوده اند و در روایت دیگر پس گفتم یا رسول الله ایا بعد از این خیر شرّی هست فرمود فتنه ای کور کننده و کر کننده ایست که بالای آن دعوت کنندگانی هستند مردم

ص: 220

را بر در های اتش پس اگر بمیری ای حذیفه در حالتی که به دندان گرفته باشی ریشه درختی را بهتر است برای تو از این که پیروی کنی احدی از ایشان را

حَدیثِ صَد و نوزدَهُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 203 از حذیفه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تقُومُ السَّاعَةَ حَتَّى يَقَعَ اَلْفَسَادُ فِى اَلْقُلُوبِ فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ یظْهِرُون اَلصَّلحِ وَ اَلاِتِّفَاقِ وَ فِي بَاطِنِهِمْ خِلاَفُ ذِلَّتِ ﴾ یعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که واقع شود فساد در دل ها پس گفت گو می کنند بعضی از ایشان با بعضی دیگر و اظهار صلح و سازش می کنند و با هم متفّق بودن و در باطن هاشان خلاف اظهارات خود در نظر دارند

حَدیثِ صَد و بیستُم

مختصر تذكره . ﴿ بابٍ ماجاءُ انَّ اللِّسانَ فِى اَلْفِتنَّةِ اَشِدُّ مِنْ وَقْعِ اَلسَّيْفِ ﴾ ص 207 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَتَكُونُ فِتْنَةٌ تُستنَظِّفُ اَلْعَرَبَ قتلا هَا في اَلنَّارَ اى تَرْمِيهِمْ وَ اَلاِسْتِنْطَافُ الرُّقَى اَللِّسَانُ فِيهَا اشد مِنْ قَتْلِ اَلسَّيْفِ ﴾

یعنی زود باشد که فتنه ای واقع شود که عرب کشته های خود را در اتش اندازند و زبان در ان فته سخت تر است از کشتن به شمشیر

حَدیثِ صَد و بیست و یِکُم

مختصر تذکره . در همان باب و همان صفحه به روایت ابن ماجه از ان حضرت روایت کرده

ص: 221

که فرمود . ﴿ اِيَّاكُمْ وَ الْفِتَنُ فَاِنَّ اللِّسانَ فِيها مِثْلٌ وَقَعِ السيْف اى من حَيْثُ اَلْكَذِبِ عِنْدَ اَهْلِ اَلْجَوْرِ وَ نَقَلَ اخبار اَلنَّاسِ اَلْیهِمَّ فربما نَشَأَ مِنْ ذَلِكَ اَلنَّهبِ وَ الْقَتْلَ وَ الْجَلَاءَ وَ الْمَفاسِدِ الْعَظِيمِهِ اَكْثَرُ مِنْ وُقُوعِ الْفِشَّةِ نَفْسَها ﴾

یَعنی بر شما باد حذر کردن از فتنه ها زیرا که زبان در ان مانند شمشیر در میان واقع شدن است یعنی از جهت دروغ گفتن نزد اهل جور و نقل کردن خبرهای مردمان به سوی ایشان که از این دروغ گفتن ایجاد غارت گری و كشتن و اواره کردن و فساد های بزرگ شود بیشتر از فسادی که ازفتنه واقع شود

حَدیثِ صَد و بیست و دُوُّم

مختصر تذکره، ابواب الملاحم ص 221 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ عِمرانَ بَیتِ المُقدِسِ خَرابُ یثرِبَ وَ خَرابُ یثرِبَ خُروُجُ المَلحَمَهِ وَ خُروُجُ المَلحَمَهِ فَتحُ القُسطَنطَنِیهِ وَ فَتحُ القُسطَنطَنِیهِ خُروُجُ الدَّجّالِ﴾

یعنی به درستی که اباد شدن بیت المقدس دلیل خراب شدن یثربست و خراب شدن یثرب دلیل خروج ملحمه است یعنی قتال سخت و خروج ملحمه دلیل فتح قسطنطنیه است و فتح قسطنطنيه دليل خروج دجّال است

حَدیثِ صَد و بیست و سِوُّم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه از عوف بن مالک روایت کرده که

ص: 222

گفت آمدم در نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله در غزوه بتوك و او در قبّه ادم عليه السلام بود پس فرمود ﴿ اعْدُدْ سِتًّا بَیْنَ یَدَیِ السَّاعَة مَوْتِی،ثمّ فَتْحُ بَیْتِ المَقْدِس،ثُمَّ مُوتَانٌ یأْخُذُ فِیکُم کقُعَاصِ الغَنَمِ ،ثمّ استِفَاضَةُ المَالِ حَتَّی یُعْطَی الرّجلُ منه دِینَاراً فیَظَلُّ سَاخِطاً، ثم فِتْنَةٌ لا یَبْقَی بَیْتٌ من بُیوتِ العَرَب إِلاّ دَخَلَتْه،ثم هُدْنَةٌ تکونُ بَیْنَکُمْ و بَیْنَ بَنِی الأَصْفَرِ فیَغْدِرُون فَیَأْتُونَکُم تَحْت ثَمَانِینَ غَایَةً تَحْت کُلّ غایَةٍ ،اثْنَا عَشَرَ أَلْفاً ﴾ - (غایت به معنای پرچم است)

یَعنی به شمارشش حادثه را که پیش از ساعت واقع می شود مردن کثیری بعد از ان فتح بيت المقدس بعد از ان دو مرگی که واقع می شود و می گیرد شما را مانند بیماری ای که در گوسفندان می افتد و فورا ان ها را می کشد پس از ان زیاد شدن مال تا اندازه ای که به هر مردی صد دینار طلا داده شود پس تمام روز را خشمناکست پس وقوع قتنه ای که باقی نماند خانه ای از عرب الّا ان که ان فتنه در ان داخل شود پس از ان صلح و سازشی که در میان شما و بنی الاصفر یعنی رومی ها و غربی ها واقع می شود پی حیله می کنند و فریب می دهند شما را و می ایند به طرف شما عدّه ان ها در زیر هشتاد پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار باشند

حَدیثِ صَد و بیست و چَهارُم

مختصر تذکره - در باب ملاحم روم ص 222 نیز از ان حضرت صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ستصاً لِحُكْمِ اَلرُّومِ صُلْحاً امناً ثُمَّ تَغْزَوْنَ اِنْتُمْ وَ هُمْ عدواً

ص: 223

فَتضرون وَ تَعْنمُنونَ وَ تُسْلِمُونَ ثُمَّ تضَرَّفُونَ حَتَّى تَنْزِلُوا بِمَرَج ذى تلُولٍ فُیرفع الرَّجُلِ بَيْنَ اهْلِ الصّليب الصّليب فَيَقُولُ غَلَبَ الصّلیب فَيَغْضَبُ رَجُلٌ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَيَقُومُ اليه فَيَدْفَعُهُ فَعِتدَ ذَلِكَ بغَزوُا اَلرُّومَ وَ يَجْتمَعُونَ اَلْمُلِحمة فَیاتُونَ تحت ثَمَانِينَ رايَة تَحتَ كُلِّ رَایة اِثْنَيْ عَشَرَ الفا (زاد اِبْوَ دَاوُدَ) وَ تثورُ اَلْمُسْلِمِينَ اَلی اسلحتهم فیقتتلون فَيُكْرِمُ اَللَّهُ تَعَالَى تِلكَ اَلْعِصَابَةَ بِالشَّهَادَة ﴾

یَعنی رود باشد که مصالحه کند روم با شما صلحی که در ان امان باشد پس جنگ می کنید شما با ایشان از روی تجاوز ناگهانی پس یاری کرده می شوید و غنیمت می برید و سالم می مانید پس بر می گردید تا این که فرود می ائید به مرج ذی تلول پس مردی از میان اهل صلیب صلیب را بلند می کند و می گوید صلیب غالب شد پس به غضب در اید مردی از مسلمانان و قیام می کند به سوی او و او را دفع می کند در ان حال رومی ها جنگ می کنند و اجتماع می کنند به جنگ کردن پس می ایند در زیر هشتاد پرچم و زیر هر پرچمی دوازده هزار (و ابی داود این جمله را زیاد کرده) و شورش و قیام می کنند مسلمانان با اسلحه های خود پس قتال می کنند پس گرامی می دارد خدای تعالی این جماعت مسلمین را به شهید شدن

حَدیثِ صَد و بیست و پَنجُم

مختصر تذکره. در همان باب ص 222 از حضرت رسول صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ الملحمة الْكُبْرَى وَ فَتَحَ القسطنِّطنيه و خروج الدّجّال فی سبعة أشهر﴾ یعنی وقعه جنگ بزرگ تر و فتح مسلمين قسطنطينه را و بیرون آمدن دجّال در هفت ماه است

ص: 224

حَدیثِ صَد و بیست و شِشُم

سنن ابی داود، كتاب الملاحم ، باب تداعى الام على الاسلام . جزو چهارم طبع مطبعه سعادت مصر هر 158 حَدیثِ 4297 به سند خود از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یُوشَکُ الاُمَمُ أن تَداعی عَلَيْكُمْ كَما تَداعَی الأَکَلَهُ إلی قَصعَتِها.فَقالَ قائِلٌ مِنْ قِلّهٍ نَحْن یَوْمئذٍ قَالَ بَلْ انتم يَوْمُئذُ كَثِيرٍ وَ لَكِنَّكُمْ غثاء كَغثا السَّيْلِ وَ لیَنْزِعَنَّ اللّهُ مِنْ عَدُوِّکُمُ المَهابهَ منهم ، و لَیَقْذِفَنَّ فی قُلوبِکُمُ الوَهْنَ فَقَالَ قَائِلٌ بِا رْسُولِ اَللَّهِ وَ مَا اَلْوَهْنُ قَالَ حُبُّ الدُّنیا و کَراهِیَهُ المَوتِ﴾

یَعنی نزدیکست که امّت ها پیش ایند و جمع شوند بر ضرر شما هم چنان که خورندگان پیش ایند و جمع شوند در گرد کاسه خود پس گوینده عرض کرد این برای کمی جمعیت ما است در ان روز فرمود نه بلکه ان روز جمعیت شما زیاد است و لیکن (شما چون بی نیاز نیستید) مانند خار و خس هائی هستید که سیل ان ها را ببرد و هر اینه می گیرد خدا البته البته از سینه های دشمنان شما مهابت از شما را و می اندازد در دل های شما ضعف و سستی را پس گوینده ای عرض کرد که چیست این ضعف و سستی فرمود دوست داشتن دنیا و کراهت داشتن از مردن

حَدیثِ صَد و بیست و هَفتُم

سنن ابی داود. در باب معقل از ملاحم همان جزء ص 159 حَدیثِ 4298 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ انَّ فُسطَاطَ اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمَ الْمِلْحِمةِ اَلْغوطه الى جَانِبِ مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا دِمَشْقُ مِنْ خَيْرِ مَدَائِنِ اَلشَّامِ ﴾

ص: 225

يَعنی به درستی که خیمه مسلمانان در روز ملحمه غوطه است طرف شهری که دمشق گفته می شود از بهترین شهر های شام

حَدیثِ صَد و بیست و هَشتُم

سنن ابی داود، در همان جزء و همان کتاب و همان باب و همان صفحه حديث 4299 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ اَلْمُسْلِمُونَ اَنْ يُحَاضِرُوا إِلَى اَلْمَدِينَةِ حَتَّى يَكُونَ اُبْعَدَهُ مِنَ مسالحهِمِّ سِلاَحَ ﴾

یَعنی نزدیکست مسلمانان محاصره شوند در مدینه تا این که دور ترین جای اسلحهء ان ها سلاح باشد که ان محلی است نزدیک خیبر

حَدیثِ صَد و بیست و نُهُم

سنن ابی داود، جزو چهارم کتاب اللباس، باب لباس النساء ص 86 در حَدیثِ ابن عباس 4097 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿ انه لعن المتشبهات من النِّسَاءَ بِالرِّجَالِ وَ اَلْمُشْتَبِهِينَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاء ﴾

یعنی به درستی که پیغمبر اکرم لعنت کرد زن هائی را که خود را شبیه مردان می کنند و مرد هائی را که خود را شبیه به زنان می کنند

حَدیثِ صَد و سی اُم

سنن ابی داود . در همان جزء و همان کتاب و همان باب و همان صفحه حَدیثِ 4099 به سند خود از ابن ابی ملیکه روایت کرده که ﴿ قَبِلَ لِعَايِشِهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا

ص: 226

انَّ امراة تَلْبَسُ اَلنعلَ فَقَالَتْ لَعَنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سَلِمَ اَلرَّجُلُهُ مِنَ اَلنِّسَاء ﴾ يعنى به عایشه گفته شد که زنی نعل پوشیده پس گفت لعنت فرمود پیغمبر صلى الله علیه (و اله) و سلم زنی را که خود را شبیه به مرد ها کند

حَدیثِ صَد سى و يِكُم

مجمع الزوائد هیستمی - جزو دهم ص 250 باب ما جاء في المتنعمين والمتنطعّين به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ رِجَالٌ مِنِ اِمَّتِى يَاكِلُونَ الوان اَلطَّعَامَ وَ يَشْرَبُونَ اَلْوَانَ اَلشَّرَابَ وَ يُلَبُّسونَ الوان اَلثیابَ وَ يَتَشَدَّقُونَ فِى اَلْكَلاَمِ فَاولَئِكَ شِرَارُ اِمَّتِى الَّذِينَ غُذُّوا بِالنَّعيمِ و نَبَتتَ عَلَيْهِ اجْسامُهُم ﴾

یعنی زود باشد که مردانی از امّت من می خورند رنگ های خوردنی را و می اشامند مشروبات رنگارنگ را و می پوشند جامه های رنگارنگ را و خود را برای فصاحت کلام به تکلّف می اندازند پس این ها بد ترین امّت من هستند تغذی می کنند به نعمت های خدا داد و روئیده می شود بر ان جسم هاشان

حَدیثِ صَد و سی و دُوُّم

سنن ابی داود . جزو چهارم کتاب فتن و ملاحم ص 144 باب ما يرخص فیه من البداوة فى الفتنة ، حَدیثِ 4267 به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روايت كرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ اَنْ يَكُونَ خَيْرُ مالِ اَلْمُسْلِمُ غنْمَا يَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ اَلْجِبَالِ وَ مَوَاقِعُ

ص: 227

اَلْقَطْرِ يَفِرُّ بِدِينِهِ مِنَ اَلْفِتَنِ ﴾

یعنی نزدیکست این که بوده باشد بهترین مال مسلمان گوسفندی که دنبال آن رود در شکاف های کوه ها و جا های باریدن باران فرار کند برای حفظ دین خود از فتنه ها

حَدیثِ صَد و سی و سِوُّم

منتخب كنز العمال شعرانی تالیف شیخ علی هندی نزیل مکه مطبوع در حاشیه جزو ششم مسند احمد بن حنبل در مصر در مطبعه میمینه قریب جامعه الازهر در سال هزار و سی صد و سیزده هجری قمری در فصل سوّم فی اشراط الصغرى للقيامة ص 20 از عبد الله بن بشر صاحب النبي صلى الله عليه و اله از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا كُنْتَ فِي قَوْمٍ عِشْرِينَ رَجُلًا اوْ اقل و اكْثَرْ فَتَصَفَّحَتُ فِي وَجُوْهِهِمْ فَلَمْ تُرْفِيهم رَجُلاً يَهَابُ فِى اَللَّهِ فَاعْلَمْ اَنَّ الاَمْرَ قَدْ قَرُب ﴾

يعنى زمانی که دو گروهی باشی که عدد ان ها بیست نفر مرد یا کم تر باشد یا زیاد تر و بر انداز کردی در رو های ایشان پس ندیدی مردی را که بترسد در میان شان در راه خدا پس بدان که امر قیام از روی تحقیق نزدیک شده

حَدیثِ صَد و سی و چَهارُم

منتخب کنز العمال. در همان جزو از مسند و همان فصل ص 21 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي اِمَّتَى رَجْفَةٍ يَمْلِكُ فِيهَا عَشَرَةُ الافِّ عِشْرُونَ اَلْفاً

ص: 228

ثَلاَثُونَ اَلْفا يَجْعَلُهَا اَللَّهُ مَوْعِظَةً لِلْمُتِقين (لِلْمُومِنِينَ) وَ عَذَابَ باَللَّكَافِرِينَ ﴾

یعنی می باشد در امّة من زمین لرزه ای که هلاک شود در ان ده هزار بیست هزار سی هزار قرار می دهد ان را خدا موعظه و پندی برای مؤمنین و عذاب و شکنجه ای برای کفّار

حَدیثِ صَد و سی و پَنجُم

منتخب کنز العمال . در همان جزو از مسند و در همان فصل ص 10 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى یلحق قَبَائِلِ مَنِ اِمَّتَى بِالْمُشْرِكِينَ وَ حَتَّى يُعِيدونَ اَلاوْثَانَ وَ اَنَّهَ سَيَكُونُ فِي امَّتى تِلاوَتُ كَذَا بَا كُلِّهِ يَزْعُمُ اِنْه نبی وَ انا خاتمُ الْبَنِينَ لاَ نَبِيَّ بَعدي ﴾

یعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که ملحق شوند قبیله هائی از امّت من به مشرکین و تا این که بپرستند بت ها را و به درستی که زود باشد که در امت من سی نفر دروغ گو ادّعای نبوّت کنند به گمان خود و حال ان که من خاتم انبیاء هستم و نبیّی بعد از من نیست

حَدیثِ صَد و سی و شِشُم

منتخب کنز العمّال. در همان جزء از مسند و در همان فصل و در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ أَدْنَى مَسَالِحِ اَلْمُسْلِمِينَ بَتُولاَّنِ یا عَلَى اَنَّكُمْ سَتقَاتِلُونَ بَنَى الاصْفر وَ يُقَاتِلُونَهُمْ اَلَّذِينَ مِنْ بَعْدِكُمْ حَتَّى تَخْرُجَ اِلَيْهُمْ روَقْة الاِسْلامِ اَهْلِ الْحِجَازِ الَّذِينَ لاَيَخَافُونَ فِى اللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ و یفتتحون القسطنطنية بِالتسبیح و التکبیر فیصَیبُونَ غَنَائِمُ لَمْ يُصِیبوا مِثْلَهَا حَتَّى يَقتسموا بالأترسه وَ یاتی انتَ فَيَقُولُ اَنَّ الْمسیح قد خَرَجَ مِن بِلادِكُم اِلاّ وَ هِيَ كَذَبِة فَالاَخِذُ نَادِمٌ وَ اَلتارک نَادِمٌ ﴾

ص: 229

یعنی بر پا نشود ساعت تا این که بوده باشد نزدیک ترین جای اسلحه مؤمنین به تولان (و ان موضعی است نزدیک خیبر و قام قاعده بحریه ایست در فرانسه بر کنار دریای سفید جای ساختن کشتی های دریائی) یا علی زود باشد که شما با بنی الاصفر مقاتله کنید و مقاتله کنند با ایشان کسانی که بعد از شما بیایند تا این که بیرون رود به سوی ایشان دلیران نیکو روی اسلام که اهل حجازند و نمی ترسند در راه خدا از ملامت ملامت کننده ای و فتح می کنند قسطنطنیه را با تکبیر و تسیح و غنیمت های بسیاری به ایشان می رسد و می رسند به ان که کسی مثل این غنیمت ها نرسیده به قدری است که با سپر ها بدون کیل و وزن قسمت می کنند در ان حال می اید نزد ان ها اینده ای و می گوید دجّال مسخ شده بیرون آمد در بلاد شما و این خبر دروغ است پس ان هائی که غنیمت گرفته اند پشیمان و ان هائی که نگرفته اند نیز پشیمان شوند

حَدیثِ صَد و سی و هَفتُم

منتخب کنز العمّال. در همان جزء و همان فصل ص 11 روایت کرده که فرمود یابن حواله ﴿ اَذ ارَاَیتِ الْخِلافَةَ فذَنْزِلَتَ الاَرْضِ اَلْمُقَدَّسَةِ فَقَدْ دَنَتِ اَلزَّلاَزِلُ وَ اَلْبِلاَیا وَ الاموَر اَلْعِظَامَ وَ السَّاعَةَ يُومئذ اقَرُبٌ مِنَ اَلنَّاسِ مَن یَدَى هَذِهِ مِنْ رَاسِك﴾

یَعنی ای پسر حواله وقتی که دیدی خلافت فرود آمد در شام یا بیت المقدس پس به تحقیق که نزدیک شده است زلزله ها و بلا ها و کار های بزرگ و قیامت صغری در ان روز نزدیک تر است به مردم از دست من به سر تو

ص: 230

حَدیثِ صَد و سی و هَشتُم

منتخب کنز العمّال، در همان جزء و همان فصل ص 15 روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَرْجِعَ اَلْقُرْآنُ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَيَكُونُ لَهُ دَوًى حَوْلَ اَلْعَرْشِ كَدوى اَلنَّحلِ فَيَقُولُ اَلرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ مَالِكٌ فَيَقُولُ مِنْكَ خَرَجْتَ وَ الباتُ اعود، اتلي فَلا يعمل بي فعند ذلك يرفع القرآن ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که بر گردد قران به ان جائی که از ان جا امده پس می باشد برای او صدائی در طرف عرش مانند صدای زنبور عسل پس می فرماید خدای پروردگار عزّ و جّل چه می شود تو را پس می گوید از تو بیرون آمدم و به سوی تو بر می گردم خوانده می شوم پس به من عمل کرده نمی شود پس در ان وقت بالا می رود قران

حَدیثِ صَد و سی و نُهُم

منتخب كنز العمّال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه است که فرمود ﴿ يُوشِكُ الْعِلْمَ انْ يَرْفَعَ قَالَهَا ثَلاثاً قَالَ زِيَادُ بْنُ لَبِيدٍ وَ كَيْفَ يُرْفَعُ اَلْعِلْمُ مِنَّا وَ هَذَا كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِنَا قَدْ قَرَانَاهُ وَ یقَرْئه ابنائنا ابناء هُمْ فَقَالَ ثكَلْتُكَ اَمک یا زياد بنَ لَبِيدٍ اَنْ كُنْتَ لاَ عَدَک منَّ فُقَهَاءُ اهل اَلْمَدِينَةِ اوليس هَؤُلاَءِ اَلْيَهُودُ وَ اَلنَّصَارَى عِنْدَهُمُ اَلتَّوْرِتَةُ وَ الاِنْجِيلُ فَاِذا اغِنى عَنْهُمْ انَّ اللَّهِ لَيْسَ يَذْهَبُ بِالْعِلْمِ يُرقِعُ وَ لَكِنْ يَذْهَبُ بجملته لاَ قُلَّ مَا قَبَضَ اَللَّهُ عَالَماً من هَذِهِ اَلامَةِ اِلاّ كَانَ ثَغْرَةً في الاسْلامِ لاَ تُسَدَّ بِمِثْلِهِ إلَى يَوْمِ اَلْقِيمَةِ ﴾

یعنی نزدیکست که علم بالا رود سه مرتبه این کلام را در فرمود گفت زیاد بن لبید که

ص: 231

چگونه علم از میان ما بالا می رود و این کتاب خدا است در میان پشته ای ما که ما می خوانیم ان را و به پسر های خود یاد می دهیم و ان ها هم به پسر هاشان یاد می دهند پس فرمود مادرت به عزای تو بنشیند ای زیاد بن لبید اگر تو را از فقهاء مدینه بشمارم آیا این جماعت یهود و نصاری نیستند که در نزد ایشان است تورات و انجیل پس بی نیاز شدند از ان چنین نیست که خدا علم را بالا برود و لكن بالا می رود به واسطه حاملین علم هر اینه کم تر چیزی که می گیرد خدا عالمی را از این امّت اینست که رخنه ای در اسلام پیدا شود که هیچ چیز مانند ان را مسدود نمی کند تا روز قیامت

حَدیثِ صَد و چِهلُم

منتخب كنز العمال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه است که فرمود ﴿ يَسْرِي عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى لَيْلاً فیصْبح اَلنَّاسِ لَیس مِنْه ايَةً وَ لاَ حَرْفٌ فِي جَوْفِ مُسْلِمٍ اِلاّ نَسَخَتْ ﴾

یعنی برده می شود کتاب خدا در شبی پس صبح می کنند مردم در حالتی که نیست از کتاب خدا ایه ای و نه حرفی یعنی جمله ای از ایه درد دل مسلمان مگر این که نسخ شود

حَدیثِ صَد و چِهِل و یِکُم

مختصر تذکره قرطبی، باب ذكر امور تكون بين یدى الساعة ص 243 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ اَللَّهَ تَعالى لاَ يَنْزِعُ اَلْعِلْمَ بَعْدَ اَنْ اِعْطَاكُوهُ انتزاعاً وَ انما يَنزعه یقبض اَلْعُلَمَاءِ فَتَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ فيستفتون فَيُفْتُونَ بِرَأيَهُمْ فَيَضِلُّونَ وَ يُضلون ﴾

یعنی به درستی که خدای تعالی نمی کنَدَ علم را بعد از ان که عطا کرده است شما را کَندَنی

ص: 232

و جز این نیست که می گیرد علم را به گرفتن علماء پس مردم در جهالت و نادانی باقی می مانند پس از آن ها استفتاء کرده می شود پس فتوی می دهند برأی خودشان و گم راه می شوند خودشان و گم راه می کنند دیگران را

حَدیثِ صَد و چِهِل و دُوُّم

مختصر تذکره . در همان باب ص 242 از ان حضرت صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى يَكُونَ اَلتَّسْلِيمُ عَلَى اَلْخَاصَّةِ دُونَ اَلْعَامَّةِ وَ حَتَّى تفْشُوا اَلتِّجَارَةَ وَ تعيبُ اَلْمِرْئة زَوْجُهَا عَلَى اَلتِّجَارَةِ وَ حَتَّى تقْطَعَ الارحام وَ بَنْتُوَ الظُّلْمُ وَ نُظْهِرُ شَهَادَةَ اَلزُّورِ وَ تَكْتُمُ شَهَادَةَ اَلْحَقِّ ﴾

یَعنی بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که سلام کردن مخصوص خواص باشد نه عوام و تا این که تجارت زیاد شود و عیب گوئی کند زن بر تجارت کردن شوهر خود و تا این که رحِم ها بریده شود و ظلم زیاد شود و گواهی به دروغ اشکارا شود و گواهی به حق کتمان کرده شود

حَدیثِ صَد چِهِل و سِوُّم

مختصر تذكره. در همان باب و همان صفحه 324 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِنَّ مِنِ اشراطِ السَّاعَةِ اَن يُقِلَّ العِلمُ وَ يَظهَرَ الجَهلُ وَ يَظْهَرَ الزِّنَا وَ تَكْثُرُ اَلنِّسَاءُ وَ تَقل اَلرِّجَالِ حَتَّى يَكونَ لخَمْسِينَ اِمرَأَةٌ القَيِّمِ الواحِد ﴾

یعنی . به درستی که از شرط های قیامت صغری اینست که عِلم کم شود و جهل زیاد شود

ص: 233

و زنا اشکار شود و زن ها زیاد شوند و مرد ها کم شوند به اندازه ای که برای هر پنجاه نفر زن یک مرد سرپرست باشد

حَدیثِ صَد و چِهِل و چَهارُم

مختصر تذکره. در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِنْ مِنِ اشْراطِ السَّاعِة یتَدافُعِ اَهْلِ اَلْمَسْجِدِ الامامة فَلاَ یجدون امامًا يُصَلِّي بِهِمْ ﴾ یعنی از شرط های قیامت صغری اینست که اهل مسجد امامت را از خود دفع کنند پس بیابند مردم امامی را که با او نماز گزارند

حَدیثِ صَد و چِهِل و پَنجُم

مختصر تذکره . در باب ما جاء ان الارض تخرج ما في جوفها من الكنوز و الاموال ص 243 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يُوشِكُ الفُراتُ اَن يَخسَرَ عَن كَنز مَن ذَهَبَ فمَنْ حَضَرَ فَلاَ یأَخْذٍ مِنْهُ شَيْئاً وَ فى رِوَايَةٍ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ ﴾ یعنی نزدیکست که شطّ فرات خشک شود به قدری که گنجی از طلا یا به روایتی کوهی از طلا ظاهر شود پس کسی که در ان جا حاضر است نمی گیرد از ان چیزی را

دور نیست که نگرفتن آن به واسطه دست اندازی کردن اصل جور باشد که نگذارند دیگران از ان استفاده کند چنان چه از بعض از اخبار دیگر استفاده می شود

حَدیثِ صَد و چِهِل و شِشُم

مختصر تذکره . در همان باب و همان صفحه روایت کرده که فرمود ﴿یحَسْرِ اَلْفُرَاتِ عَنْ جَبَلٍ

ص: 234

مِنْ ذَهَبٍ فَيَقتُلُ النَّاسَ عَلَيْهِ فَيُقْتُلُ مِنْ كُلِّ مَاةٍ تسَعَةٌ وَ تَسعُونَ وَ يَقُولُ کل واَحِدٌ لَعَلَى اُكُونَ اَنَا اَلَّذِى انْجو وَ فِي رِوَايَةٍ لاِبنِ ماجِه فَيَقتُلُ النَّاسَ عَلَيهِ فَيَقتُلُ مِن كُلِّ عَشَرَةٍ تِسعَة ﴾

یعنی خشک می شود فرات از کوهی از طلا پس کشته می شوند مردم بر سر ان پس کشته می شود از هر صد نفر نود و نه نفر و هر یک می گویند امید است من از کسانی باشم که نجات می یابد . و در روایتی از ابن ماجه است که پس کشته می شوند مردم بر سر ان پس کشته می شود از هر ده نفری نه نفر

حَدیثِ صَد و چِهِل و هَفتُم

محتصر تذکره. در همان باب و همان صفحه نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تَقیءُ الأَرضُ أفلاذَ کَبِدِها أمثالَ الاُسطُوانِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّهِ ، فَیَجیءُ القاتِلُ فَیَقولُ :فی هذا قَتَلتُ ، ویَجیءُ القاطِعُ فَیَقولُ :فی هذا قَطَعتُ رَحِمی ، ویَجیءُ السّارِقُ فَیَقولُ :فی هذا قُطِعَت یَدی.ثُمَّ یَدَعونَهُ فَلا یَأخُذونَ مِنهُ شَیئا﴾

یعنی بیرون می اندازد زمین پاره های جگر خود را مانند ستون ها از طلا و نقره پس می اید قاتل و می گوید در راه این ها کشته می شوم و می اید قطع کننده رحم و می گوید در راه این ها رحم من قطع کرده می شود و می اید دزد و می گوید در راه این ها دستم قطع کرده می شود پس می گذارند ان را به حال خود و نمی گیرند از آن چیزی

بَیان چند احتمال در شرج و توجیه این خبر داده شده اوّل ان که در فرمایش حضرت

ص: 235

است که از علائم قیامت زیاد شدن مالست به اندازه ای که کسی ان را قبول نکند مثل انست که این نحوه باشد . این احتمال به نظر نگارنده این کتاب بسیار بعید است زیرا که از ظاهر خبر نبوی مستفاد چنین می شود این معنی در زمان ظهور صورت می گیرد و در ان وقت همه مردم ثروتمند می شوند و در اثر بی نیازی قبول نمی کنند دُوّم ان که شاید کوهی که از این فیض عظیم حاصل می شود از اموال مشرکین است که به دست مسلمانان می افتد . می گویم این نیز خلاف ظاهر متن حَدیثِ است سوّم ان که تصرف نکردن در ان شاید به علت نهی پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم است به علّت نزدیک بودن امر و ظهور اشراط ساعت . می گویم این احتمال نیز سخیف و بارد است به جهاتی چهارُم احتمال داده شده که شاید تصرف نکردن در ان به جهت خوف تدافع و تقاتل باشد. و این اصح احتمالاتی است که داده شده و از متن حَدیثِ کاملاً ظهور دارد

حَدیثِ صَد و چِهِل و هَشتُم

منتخب كنز العمال . فصل سوم در اشراط قیامت صغری حاشیه جزو ششم مسند احمد بن حنیل ص 16 روایت کرده که فرمود ﴿ اذا اُكْثَرُ خُطَبَاءَ اَلْمَنَابِرِ وَ رُكْنُ عُلَمَاءِ كَمْ إِلَى وَ لاَتكُمْ فَاحَلُّوا لَهُمُ الْحَرَامَ وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمُ الْحَلالَ فَافْوِهُمْ بِمَا يَشْتَهُونَ وَ تَعْلَمُ عَلَماًئكُمْ لِيُحِلُّوا به دنانيركم ودراهمكم، واتخذتم اَلْقُرْآنُ تِجَارَةٌ ﴾ (اَلْحَدِيثَ)

یعنی زمانی که خطباء منابر زیاد شدند و میل کردند علماء شما به سوی حکام شما

ص: 236

پس حلال می کنند برای ایشان حرام را و حرام می کنند بر ایشان حرام را و فتوی می دهند به ان چه می خواهند و علم یاد گیرند علماء شما تا به ان حلال کنند پول های طلا و نقره های شما را و به قران تجارت کردید (تا اخر حَدیثِ)

حَدیثِ صَد و چِهِل و نُهُم

منتخب کنز العمال. در همان جزء و همان فصل و همان صفحه روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَجعلَ كِتَابَ اَللَّهِ عَاراً وَ يَكُونُ الاسْلاَمُ غَرِيباً حَتَّى تُبْدُوُا اَلشَّحْنَاءَ بَيْنَ اَلنَّاسِ وَ حَتَّى يَقْتَضِى الْعِلْمُ وَ يَهْرَمَ اَلزَّمَانُ وَ يَنْقُصُ عُمُرُ اَلْبَشَرِ وَ ینْقْصِ اَلسِّنُونَ وَ الثَّمَرَاتِ وَ يُؤْتَمَنُ الْتِهماءَ وَ يُتَّهَمُ الاِمْناءَ وَ یصِدْقِ اَلْكَاذبِ وَ یكذبِ اَلصَّادِقِ وَ یكْثْرِ اَلهَرْجُ وَ هُوَ اَلْقَتْلُ وَ حَتَّى تَبنَى اَلْغُرَفُ فَتَطاوَلُ و حَتَّى تَحْزَنَ ذَوَاتِ اَلْأَوْلاَدِ وَ تَفْرَحُ الْعَوَاقِرُ و يُظْهِرُ الْبَغْيَ و الْحَسَدُ و الشَّيْخُ وَ يُهلِكُ النَّاسُ وَ یكثرَ اَلْكَذِبُ وَ يَقِلُّ الصِّدقُ وَ حَتَّى تَخْتَلِفَ اَلْأُمُورُ بَيْنَ النَّاسِ وَ يَتَّبِعُ اَلْهَوَى وَ يُقْضَى بِالظَّنِّ وَ یكْثرِ المَطَرُ وَ يقل اَلثَّمَرُ وَ یعْضُ الْعِلْمِ غَيْظٌا و يُفِيضُ الْجَهْلُ فَيْضاً وَ يَكونُ اَلْوَلَدُ غَيْظاً وَ اَلشِّتَاءُ قِیظاً وَ حَتَّى يَجْهَرَ بالفحشا وَ تَزْوَى اَلْأَرْضُ زِیًاً وَ تَقُومُ اَلْخُطَبَاءُ بِالكذب فیجَعلُونَ حَقى لشرار امتى مِنْ صَدَّقِهمْ بِذَلِكَ وَ رَضَى بِهِ لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ اَلْجَنَّةِ﴾

یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که قران ننگ قرار داده شود و اسلام غریب شود تا این که ظاهر شود کینه ورزیدن در میان مردم و تا این که گرفته شود

ص: 237

علم و پیر شود زمان و کم شود عمر بشر و كم شود سال ها و ميوه ها و اشخاص متّهم امین شوند و اشخاص امین تهمت زده شوند و تصدیق شود دروغ گو تکذیب شود راست گو و زیاد شود کشتن به نا حق و ساخته شود بالا خانه ها و فخر کرده شود به ان ها و تا وقتی که اندوه گین شوند صاحبان اولاد و خوشی و فرح ناک شوند کسانی که اولاد ندارند و اشکار شود گم راهی و حسد بردن به یک دیگر و بخل کردن و هلاك شوند مردم و بسیار شود دروغ گفتن و کم شود راست گفتن و تا این که مختلف شود در میان مردم کار ها و پیروی کرده شود هوا ها و خواهش ها و حکم کرده شود به مظنّه و گمان و باران بسیار بارد و ميوه کم شود و علم گرفته شود گرفته شدنی و جهل زیاد شود زیاد شدنی و فرزند به پدر و مادر خشم ناك شود و فصل زمستان مانند فصل بهار شود و فاحشه ها اشکار شود و جمع کرده شود زمین جمع شدنى وخطيبه ها واهل منابر به دروغ گفتن قیام کنند و حق مرا برای بد ترین امّت من قرار دهند پس کسی که تصدیق کند ایشان را به این کار و خشنود باشد بر ان بوی بهشت را نخواهد استشمام کند بیان ننگ دانستن قران به واسطه بی اعتنا شدن و باور نداشتن واستخفاف کردن به ان و عمل نکردن به احکام آن و سنگین امدن خواندن

است بر گوش ها و غریب شدن اسلام به واسطه غریب شدن مسلمانان و ذلت و خواری ان ها است در اثر غلبه جور و فساد و زیاد شدن کفر و زندقه و الحاد و کم شدن و گرفته

ص: 238

شدن علم به واسطه گرفته شدن حاملین علم یعنی علماء حقیقی است و پیر شدن زمان کنایه از کثرت فشار و طغیان اهل زمان و بی برکتی آن است چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و کم شدن عمر بشر در اثر فشار روزگار و تشتت افکار و ظلم و جور و قطع رحم و کار های نا شایسته است که موجب کوتاهی عمر می شود و کم شدن سال ها عبارت از بی برکتی اوقات سال است چنان چه از طریق خاصّه و عامه روایت شده از پیغمبر اکرم و امیر المؤمنين على عالى صلى الله عليها و على الهما که فرموده اند سالى به قدر يك ماه و ماهي به قدر یک هفته و هفته ای به قدر یک روز و روزی به قدر يک ساعت و ان ساعت قیمت و بهائی برای آن نباشد و جمع شدن زمین کنایه است از ارتباط و اختلاط اهل زمین با یک دیگر به وسیله وسائل مخترعه زمینی و دریائی و هوائی که شهر های جهان و ممالک آن را به هم نزدیک کرده چنان چه مشاهد و محسوس است اجمالا این علامات تا به حال تمامًا واقع شده است خداوند متعال فرج حضرت بقیّه ذو الجلال را برساند و دید های رمد دیده علاقه مندان را به نور جمال بی مثالش روشن گرداند

لِلمؤلف العاصِی

شکست شیشه قلبم در انتظار وصال *** بیا بیا که فراقت ز دل گرفته مجال

بیاد روی توام بالعشي و الاشراق *** به ذكر وصل توام في الغدوّ و الأصال

بهشت روی تو طوبي لهم و حسن ماب *** شکنج موی تو دل را سلاسل و اغلال

ص: 239

بتاب طرّه مشكين گرفتی از دل تاب *** به دام خویش هزاران فکندی از خط و خال

سیاهی شب هجرت ز دیده برده فروغ *** بیا و پرده بر افکن ز افتاب جمال

ز ظلم و جور رقیبان جهان شده لب ریز *** به عدل و داد بیا كوكبش رهان ز وبال

شده است رونق بی عفّتی فریضه دهر *** به طبع جانوری شد زمانه مالامال

نه غیرت و نه عطوفت نه رحم و رأفت و دین *** گرفته زین همه کفر و جفا و جور مجال

حیات بخش جهانى و قطب كون و مكان *** شود فدای تو حیران شها تعال تعال

حَدیثِ صَد و پَنجاهُم

مجمع الزوائد، جزء هفتم باب ما يكون من الفتن ص 310 از رسول خدا صلى الله علیه و اله به سند خود روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي رمضَانَ صَوْتٌ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فِي أَوَّلِهِ أَوْ فِي وَسَطِهِ او فى اخِرهِ قَالَ لَابَلَّ فِي النِّصفِ مِن رَمَضانَ اذا كانَت لَيلةُ النِّصفُ لَيلَةَ الْجُمُعَهِ ، یَکُونُ صَوْتٌ مِنَ السَّمَاءِ ، یَصْعَقُ لَهُ سَبْعُونَ اَلْفا وَ یَصُمُّ سَبْعُونَ اَلْفا قالوا یا رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلسَّالِمُ مِنِ اِمْتک قَالَ مَنْ لَزِمَ بَيْتهُ وَ تعُوذُ بالسجود و جهر بِالتَّكَبُّیرِ اَللَّهُ ثُمَّ یتبَعْه صَوْتٍ اُخْرٍ فَالصَّوْتُ اَلاَوْلُ صَوْتُ جَبْرئیلْ وَ اَلثَّانَى صُوت الشَيْطَانٍ فَالصَّوْتُ فِي رَمَضَانَ وَ اَلْمُعَمعةُ فِى شَوَّالٍ وَ یمز اَلقَبَائِلِ فِي ذَى القعدة وَ یغَارٍ عَلَى الْحَاجِّ في ذى الْحِجَّةِ وَ الْمُحَرَّمِ وَ مَا اَلْمُحَرَّمُ اولُهُ بَلاَءً عَلَى امَّتِى وَ اَخْرَهُ فَرَج لاَ مَتَى اَلرَّاحِلَةُ بقبتها يَنْجُو عَلَيْهَا اَلْمُؤْمِنُ خیر له مِن دسكرةِ تغل مِأَة اَلْف ﴾

یعنی می باشد در ماه رمضان اوازی عرض کردند یا رسول الله در اوّل آن یا

ص: 240

یا وسط ان یا اخر ان فرمود نه بلکه در نیمه ان ماه زمانی که شب نیمه شب جمعه باشد صدائی از اسمان بلند می شود که هفتاد هزار نفر از هیبت و سختی آن بهوش می شوند و هفتاد هزار نفر کَر می شوند عرض کردند یا رسول الله پس کی سالم می ماند از امّت تو فرمود کسی که ملازم خانه اش باشد و پناه ببرد به خدا به سجده کردن و صدای خود را به تکبیر بلند کند برای خدا پس صدای اوّل صدای جبرئیل است و دوّم صدای شیطان است پس صدا در ماه رمضان بلند شود و در ماه شوال صدای اسلحه و گیر و دار سخت است و در ماه ذی قعده قبیله ها از یک دیگر تمیز داده شود و در ماه ذی حجه حاجیان غارت زده شوند و در ماه محرم چه محرّمی در اوّل آن بلا بر امّت من روی دهد و در اخر ان فرج است برای امّت من در ان وقت مرکب سواری پالان کرده که مؤمن بر ان سوار شود و نجات یابد بهتر است از برای او از قصری که صد هزار دینار طلا قیمت آن باشد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و یِکُم

منتخب کنز العمال . فصل سوّم. موضوع در جزو ششم مسند احمد بن حنبل در حاشیه ص 22 به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَنْ اَوْلَ ما تَفْقِدُونَ مِنْ دِينِكُمُ اَلاَمَانَةَ وَ اَخْرُ مَا يَبْقَى اَلصَّلَوةُ وَ سَيُصْلَى قَوْمٌ لاَ دِينَ لَهُمْ وَ اَنَّ هَذَا اَلْقِرَانَ اَلَّذِي بَيْنَ اَظْهُرِ كَمْ یوشک ان یرَفْعٍ قَالُوا وَ كَيْفَ يَرْفَعُ و قد اثبته اَللَّهُ فِي قُلُوبِنَا وَ اثبتاه فِي مَصَاحِفِنَا قالَّ یسرى عَلَيْهِ فِى لَيْلَةٍ فَيَذْهب

ص: 241

مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَ ِيَذْهَبُ مَا فِى مَصَاحِفِكُمْ تم قُرْءُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ لئن شئنا لَنَذْهَبَنَّ يالذِى أَوْحَيْنَا اَلْيَك ﴾ (الایة)

یَعنی به درستی که اول چیزی که گُم می شود از دین شما امانت است و اخر چیزی که باقی می ماند نماز است و زود باشد نماز بگذارند گروهی که دینی برای ایشان نیست و به درستی که این قران که در میانه شما است نزدیک است که بالا رود عرض کردند چگونه بالا می رود و حال ان که ثابت نموده است ان را خدا در دل های ما و ثبت کردیم ان را در مصحف های خود فرمود در یک شب بالا برده می شود پس ان چه در دل های شما ثبت است می رود و می رود ان چه در مصحف های شما است پس عبدالله بن مسعود که راوی حَدیثِ است این ایه را قرائت کرد که معنای آن اینست که اگر بخواهیم هر اینه می بریم البته ان چه را که وحی فرستادیم به سوی تو (تا اخر ایه)

حَدیثِ صَد و پَنجاه و دُوُّم

منتخب كنز العمال، همان فصل در همان جزو ص 22 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ مِنِ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ اذَا رَاِیتَمِ اَلنَّاسَ اِضَاعُوا اَلصَّلَوةَ وَ أَضَاعُوا الْأَمَانَةَ وَ اسْتَحَلُّوا الْكَذِبَ، وَ أَكَلُوا الرِّبَا، وَ أَخَذُوا الرِّشَا، وَ شَيَّدُوا الْبُنْباء وَاتبعوا اَلْهَوَى وَ بَاعُوا اَلدِّينَ بِالدُّنْيَا وَ اتَّخَذُوا اَلْقِرَانَ مزامیِرَ وَ اتَّخَذُوا الْقِرَانَ مرَامِیرَ وَ اتَّخَذُوا جُلُودَ السبَاعِ صِفَافاً وَ الْمَسَاجِدَ طَرِقاً وَ الْحَرِير

ص: 242

لِبَاساً وَ كَثَّرَ اَلْجورُ وَ فْشاً اَلزِّنَا وَ تَهَاوَنوا بِالطَّلاَقِ وَ اَئتمنِّ اَلْخَائِنِ وَ خونَ الامين وَ صَارَ اَلْمُطَرْقَیظا وَ الْوَلَدُ غَيْظاً وَ امْرَاءَ فَجَرَةٍ وَ وُزَرَاءُ كَذِبَةٌ وَ امناءُ خَوْنُة وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَةٌ وَ قَلَّتِ الْعُلَمَاءُ وَ كَثُرَتِ القُرَّاءُ وَ قَلَّتِ الفُقَهاءُ وَ حِلْيَةُ الْمَصاحِفِ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طُوِّلَتِ اَلْمَنَابِرَ وَ فَسَدَت اَلْقُلُوبِ وَ اَتخُذُوا الْقَيْنَاتِ وَ اسْتُحِلَّتِ الْمَعازِفُ وَ شُرِبَتِ الْخُمُورُ وَ عُطلَتِ الْحُدُودُ وَ نُقِصَتِ اَلشُّهُورُ وَ نُقِضَتِ الْمَوَاثِيقُ وَ شَارَكْتُ اَلْمُرئة زوجِهَا فی اَلتِّجَارَةَ وَ رَكِبَ النِّسَاءُ الْبَرَازِينُ وَ تَشَبَّهَتِ اَلنِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اَلرِّجَالُ بالنساء وَ اَلرِّجَالِ بِالْنساءِ وَ يُحْلَفُ بِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَشْهَدُ اَلرَّجُلُ مِنْ غیرَانَ يُسْتَشْهَدُ وَ كانَتِ الزَّكْوَةُ مَغْرَماً وَ الامَانَةُ مَغْنَماً وَ اِطَّاعَ اَلرَّجُلُ اِمْرَائَهِ وَ عِقَ امّهُ وَ اِقْصِيَ ابَاةٍ وَ صَارَتِ الامارَاتُ مَوَارِيثَ وَ سبّ اخر هَذِهِ الأَمّة اَوْلُها و اَكْرَم لرَّجُلَ اتقَاءَ شِرَةً وَ كَثُرَتِ اَلشَّرْطُ وَ صَعِدَتِ اَلْجَهال الْمَنَابِرُ و لَبِسَ الرِّجَالُ التِّيجَانَ وَ ضَیقتِ اَلطُّرُقَاتُ وَ شَیّدَ الْبِناءُ وَ اسْتَغْنَى باَلرِّجالُ وَ اَلنَّساءِ بِالنَّساءِ وَ كَثُرَتْ خُطَبَاءُ مَنَابِرِكُمْ وَ رُكْنُ عُلَمَاءِ كَمْ الى وَ لاَ تَكُم فَاحَلُّوا لَهُمُ اَلْحَرَامَ وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمُ الْحَلالَ وَ افْتُوهُمْ بِمَا يَشْتَهُونَ وَ تَعَلِّمُ عُلَمَاءَكُمُ اَلْعِلْمَ لِيَجْلِبُوا بِهِ دَنَانیز كم وَ دَرَّ اَهَمَّكُمْ وَ اتخذتم اَلْقِرَانُ تِجَارَةً وَ ضَیعتُمْ حَقَّ اللَّهِ وَ صارَتْ أَمْوالُكُمْ عِنْدَ شِرَارِكُمْ وَ قَطَعْتُمْ أَرْحَامَكُمْ وَ شَرِبَتِ اَلْخمور فى نَادِيكُمْ وَ لعبتمُ بِالمسیر وَ ضَرَبْتُمْ بِا لْكِبَرِ وَ الْمَعْزفَةِ وَ الْمَزامِيرِ وَ مُنِعْتُمْ مُحَاوَ يَجكُمُ زَكَوتَكُمْ وَ رَايتُمُوهَا

ص: 243

مَغْرَماً وَ قُتِلَ البرئُ لِبغيْظِ الْعَامَّةِ بِقَتْلِهِ وَ اخْتَلَفَتِ اهَوَاءُكُمْ وَ صَارَ اَلْعَطَا فِى الْعَبيدِ وَ السِّقَاطِ وَ طُفِّفَ اَلْمُكَائیلَ وَ اَلْمَوَازِينَ وَ وَلتْ اُمُورُكُمُ اَلسُّفَهَاءَ ﴾

یَعنی از علامات نزدیک قیامت صغری وقتی که دیدید مردمان ضایع کردند نماز را و ضایع کردند امانت را و حلال کردند گناهان بزرگ را و خوردند ربا را و گرفتند رشوه را و محکم ساختند بنا را و پیروی کردند هوا را و دین را به دنیا فروختند و قران را در ساز و نواز ها گرفتند و گرفتند برای لباس خود پوست های دباغی شده نازک درندگان را و مسجد ها را راه رفت و امد کردند و لباس حریر و ابریشمی پوشیدند یعنی مرد ها و جور و ستم بسیار شد و زنا در میان شان اشکار شد و طلاق گفتن زنان بر ایشان اسان شد و امین خیانت کار و خیانت کار امین شمرده شد و در فصل باریدن باران یعنی در زمستان هوا گرم شد و فرزند در حق پدر و مادر خشمگین شد و فرمان فرمایان فاجر و بد کار شدند و وزراء دروغ گو شدند و امناء دولت خیانت کار شدند و رؤسا ستم کار شدند و علماء حقيقی كم شدند و قرّاء و خوانندگان زیاد شدند و فقهاء دینی کم شدند و قرآن و کتاب ها زیور و زینت

کرده شد و مسجد ها زینت کرده شد و منبر های بلند ساخته شد و دل ها فاسد شد و زن های رقاصه و خواننده و نوازنده به هنر پیشگی گرفته شد و اقسام نواختن و زدن ساز های مختلف حلال دانسته شد و مسکرات اشامیده شد و حدود معطل و متروک

ص: 244

ماند و ماه ها كم و ناقص شد و پیمان ها شکسته شد و زن ها با شوهر های خود در تجارت شریک شدند و زن ها بر مركوبات بزرگ سوار شدند و شبیه شدند زن ها به مرد ها و مرد ها به زن ها و به غیر خدا سوگند یاد کردند و مرد نطلبیده شهادت دهد و زکوة دادن را ضرر خود دانستند و امانت ها که به ایشان سپرده شود غنیمت برای خود دانند و مرد اطاعت کند زن خود را و جفا کند به مادر خود و دور کند پدر خود را و حکومت و امارت ها میراثی شود و دشنام دهند پیشینان این امّت پیشینان خود را و مرد را اکرام کنند برای محفوظ ماندن از بد زبانی او و سرهنگان و لشکریان زیاد شوند و نادان ها بر منبر بالا روند و مرد ها کلاه های افسری و یا فلزی یا نشان دار بر سر نهند و راه ها تنگ شود (یا از کثرت جمعیت و وسائل نقلیّه یا گرفتن آن ها برای کسب و تجارت) و بنا ها را محکم بسازند و مرد ها به مرد ها بی نیاز شوند برای فجور و زنان به زنان و سخنران ها و خطیبه های منبری زیاد شوند و علماء رکون و میل شان به حکام و اولیاء امور شود پس حرام را برای خاطر ایشان حلال و حلال را بر ایشان حرام کنند و فتوی دهند به ان چه ان ها می خواهند و علم را یاد گیرند برای این که به ان جلب دینار و درهم کنند از شما و به قران تجارت کنند و ضایع کنید حق خدا را و مال ها در پیش اشرار جمع شود و قطع کنند رَحِم ها را و در مجالس مسکرات اشامیده شود و قمار بازی کنید و ساز ها و نواز های بزرگ و کوچک را بنوازید و محتاجان خود را از دادن زکوت های خود منع کنید و ندادن زکوة را برای خود منفعت بدانید و

ص: 245

دادن ان را ضرر خود پندارید و بی گناه کشته شود برای این که عامّه مردم ان را به غیظ و خشم در اورند و هوا های شما مختلف شود و عطا و بخشش را در بندگان و مردمان پست قرار دهند و در کیل ها و وزن ها در خرید و فروش زیاد بگیرند و کم بدهند و ولایت و حکومت در امور شما با مردمان نادان و سفیه شود

حدیث صَد و پَنجاه و سِوُّم

فرة العيون و مفرح القلوب . تاليف امام ابی لیث سمرقندی طبع شده در اخر کتاب مختصر تذکره قرطبی در باب عاشر در نهی از مزامیر و اغانی ص 306 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ بُعِثْتُ بابطال اَلْمَزَامِيرَ وَ ان اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يُنْظَرُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ الى اصحاب الْمَزامِير ﴾ یعنی بر انگیخته شدم برای باطل کردن انواع ساز و نواز ها و به درستی که خدای عز و جل نظر نمی کند در شب قدر به سوی صاحب ساز ها و نواز ها

حَدیثِ صد و پَنجاه و چَهارُم

مسند احمد بن حنبل، جزو ششم در حَدیثِ عوف بن مالك ص 25 از عوف روایت کرده که امدم به نزد پیغمبر صلی الله علیه و اله سلام کردم بر او پس فرمود ای عوف عرض کردم اری فرمود داخل شو گفتم همه من یا بعض من فرمود بلكه همه تو فرمود ای عوف به شمار شش چیز را پیش از قیامت صغری ﴿ اُعْدُدْ بِا غَوْفٍ ستابِّينَ یدَى اَلسَّاعِدِ اوْ لهن موتى قَالَ فاستبكيت حَتَّى جَعَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ الْه) وَ سَلَّمَ یسكْتني قَالَ قُلْتُ

ص: 246

احدى وَ اَلثَّانِيَه فَتْحَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ قُلْتُ اِثْنَيْنِ وَ اَلثَّالِثَةُ مُوتانُ يَكُونُ فى اُمَّتِي یاخْذِهِمْ مِثلَ قِعاصِ اَلْغَنَمِ قَالَ ثَلَاثاً وَ اَلرَّابِعَةُ فتنةً تَكُونُ فِي اِمتِى وَ عِظَمِهَا قُلَّ اِرْبَعاً وَ اَلْخَامِسَةُ یفیض الْمالِ فِيكُمْ حَتَّى انَّ الرَّجُلَ لْمُعْطَى اَلْمَاةَ وَ اَنَا فیسَتخِطَهَا قل خَمْساً وَ اَلسَّادسة هُدْنَةٍ تَكُونُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ بنی الاصفر فَيَسیرَوْنَ اِلْيَكُمْ عَلَى ثَمانِينَ غَايَةً قُلْتُ وَ مَا الْغایة قَالَ اَلرایتَةُ تَحْتَ كُلِّ زایة اِثني عَشَرَ اَلفَاً فسطَاطُ اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمئذ فِي ارض يُقَالُ لَهِما اَلْغُوطَةُ فِي مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا دِمَشْق ﴾

یَعنی اول مردگان گفت پس گریه کردم تا این که رسول خدا صلی الله علیه (و اله) و سلم مرا ساکت می کرد گفت گفتم یکی و دوُم فتح بيت المقدس گفتم دو تا و سوّم دو مرگست در امت من که می گیرد ایشان را مانند مرگی که در گوسفندان می افتد و فورا می میرند گفت گفتم سه تا و چهارم فتنه بزرگی در امت من رخ دهد بگو چهار و پنجم زیاد شدن مال در میان شما تا این که مرد عطا کرده می شود صد دینار کم به نظر او اید و به غضب در اورد او را یا این که به غضب در اید که چرا به او عطا شده بگو پنج و ششم صلح و سازشی است که میان شما و بنی الاصفر یعنی رومی ها و مغربی ها واقع می شود پس سیر می دهند به سوی شما هشاد غایت گفتم غایت چیست فرمود رایت یعنی پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار مرد باشد در ان وقت خیمه مسلمانان در زمینی است که ان را غوطه گویند در شهری که ان را دمشق گویند

حَدیثِ صَد و پَنجاه و پَنجُم

ارشاد مفید . مطبوع. سال 1325 قمرى به خط عبد الرحیم افشار ص 338 به سند خود از

ص: 247

حضرت رسول صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یَخْرُجَ اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی وَ لاَ یَخْرُجُ اَلْمَهْدِیُّ حَتَّی یَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ یَقُولُ أَنَا نَبِیٌّ﴾

یَعنی بر پا نشود قیامت کبری تا ان که بیرون اید مهدی از فرزندان من و بیرون نیاید مهدی تا این که بیرون اید شصت نفر، دُرُوغ گو که همه ان ها هر کدام بگوید من پیغمبرم

حَدیثِ صَد و پَنجاه و شِشُم

غیبت نعمانی معاصر شیخ کلینی صاحب کافی . طبع طهران در سال 1317 قمری ص 131 به سند خود که فرمود به امير المؤمنين عليه السّلام ﴿أَلا أُبَشِّرُکَ اَلا اُخْبِرُکَ؟ قالَ: بَلی یا رَسُولَ اللَّه. فَقالَ: کانَ جَبْرَئیلُ عِنْدی آنِفاً وَ أُخْبَرَنی أَنَّ الْقائِمَ الَّذی یَخْرُجُ فی آخِرِالزَّمانِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً مِنْ ذُرّیَّتِکَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ عَلَى یا رِسُول الله مَا اصابنَا خَيْرٌ قَطُّ مِنَ اَللَّهِ الا على یدِيک ثُمَّ اِلْتَفَتَ رَسُولُ اَللَّهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ اِبْی طَالِبٍ فَقَالَیا جَعْفَرٍ ، أَلَا أُبَشِّرُكَ ، قَالَ : بلی یا رَسُولَ اللَّهِ ، فَقَالَ : كَانَ جَبْرَئِيلَ عِنْدِي آنِفاً ، فَأَخْبَرَنِي أَنَّ الَّذِي يَدْفَعُهَا إِلَى الْقَائِمِ هُوَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ ، أَتَدْرِي مَنْ هُوَ ؟ قَالَ : لَا قَالَ : ذالك الَّذِي وَجَّهَهُ كالدينار ، وَ أَسْنَانِهِ کالمنشار ، وَ سَيْفَهُ كحريق النَّارِ يُدْخِلُ الْجَبَلِ ذَلِيلًا ، وَ يَخْرُجُ مِنْهُ عزیزا ، يكتنفه جبرئیل وَ میکائیلثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْعَبَّاس فَقَالَ: يَا عَمَّ النَّبِيّ ألاَ اُخْبِرُكَ بِمَا أخْبَرَني جَبْرَئِيلُ؟ فَقَالَ: بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: قَالَ لِي: وَيْلٌ لِذُرَّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاس، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ أفَلاَ أجْتَنِبُ النّسَاءَ؟ قَالَ لَهُ: قَدْ فَرَغَ اللهُ مِمَّا هُوَ كَائِنٌ ﴾

ص: 248

یعنی ایا مژده ندهم تو را ایا خبرند هم تو را پس عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود جبرئیل نزد من بود در همین نزدیکی و خبر داد مرا که قائمی که بیرون می اید در اخر زمان و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد از ذریّه تست از اولاد حسین پس عرض کرد علی علیه السّلام یا رسول الله هرگز چیزی به ما نمی رسد از جانب خدا مگر بر دست های تو پس توجه فرمود رسول خدا به سوی جعفر بن ابی طالب پس فرمود ای جعفر ایا مژده ندهم تو را ایا خبر ندهم تو را عرض کرد چرا یا رسول الله پس فرمود جبرئیل نزد من بود در همین نزدیکی پس خبر داد مرا که ان کسی که ملت را وا گذار می کند به قائم از ذریّه تو است ایا می دانی کیست او عرض کرد نه فرمود ان کسی است که روی او مانند دینار یعنی طلای احمر است یا مانند ماه شب چهارده و دندان های او مانند اَرِّه و شمشیر او مانند اتش سوزنده است که داخل می شود در میان گروهی در حالتی که ذلیل است و بیرون می اید از ایشان در حالتی که عزیز است دو طرف او را جبرئیل و میکائیل می گیرند پس توجه فرمود به سوی عبّاس پس فرموده ای عموی پیغمبر ایا خبر ندهم تو را به ان چه خبر داد مرا به ان جبرئیل پس عرض کرد چرا یا رسول الله گفت حضرت صلّی الله علیه و اله گفت برای من وای بر ذریّه تو از فرزندان عبّاس پس عرض کرد یا رسول الله ایا دوری نکنم از زن ها پس فرمود برای او قضای خدا جاری شده بر ان چه واقع خواهد شد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و هَفتُم

ص: 249

غیبت نعمانی ص132 در باب علامات ظهور به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یا عَبّاسُ ، وَیلٌ لِذُرِّیَّتی مِن وُلدِکَ ، ووَیلٌ لِوُلدِکَ مِن وُلدی ، فَقالَ : یا رَسولَ اللّهِ ، أفَلا أجتَنِبُ النِّساءَ ، أو قالَ : أفَلا أجُبُّ نَفسی؟ قالَ : إنَّ عِلمَ اللّهِ عز و جل قَد مَضی ، وَالاُمورُ بِیَدِهِ ، وإنَّ الأَمرَ سَیَکونُ فی وُلدی﴾

یَعنی ای عبّاس وای برای فرزندان من از فرزندان تو و وای برای فرزندان تو از فرزندان من پس عرض کرد یا رسول الله آیا پس دوری نکنم از زن ها یا ان که گفت ایا بَزم حضیه خود را فرمود به درستی که به علم خدا گذشته و کار ها به دست او است و به درستی که زود باشد که در فرزندان من باشد

حَدیثِ صَد و پَنجاه و هَشتُم

ارشاد دیلمی طبع نجف سال 1344 هجری قمری در باب اشراط ساعة ص 81 ﴿خَطَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فَقَالَ أَصْدَقُ اَلْحَدِیثِ کِتَابُ اَللَّهِ وَ أَفْضَلُ اَلْهَدْیِ هَدْیُ اَللَّهِ وَ شَرُّ اَلْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَ کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلاَلَهٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ وَ قَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ مَتَی اَلسَّاعَهُ فَقَالَ مَا اَلْمَسْئُولُ بِأَعْلَمَ بِهَا مِنَ اَلسَّائِلِ لاٰ تَأْتِیکُمْ إِلاّٰ بَغْتَهً فَقَالَ فَأَعْلِمْنَا أَشْرَاطَهَا فَقَالَ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یُقْبَضَ اَلْعِلْمُ وَ تَکْثُرَ اَلزَّلاَزِلُ وَ تَکْثُرَ اَلْفِتَنُ وَ یَظْهَرَ اَلْهَرْجُ وَ اَلْمَرْجُ وَ تَکْثُرَ فِیکُمُ اَلْأَهْوَاءُ وَ یُخَرَّبَ اَلْعَامِرُ وَ یُعْمَرَ اَلْخَرَابُ وَ یَکُونَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ اَلْعَرَبِ وَ تَطْلُعَ اَلشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ تَخْرُجَ اَلدَّابَّهُ وَ یَظْهَرَ اَلدَّجَّالُ وَ یَنْتَشِرَ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ یَنْزِلَ

ص: 250

عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ فَهُنَاکَ تَأْتِی رِیحٌ مِنَ جِهَهِ اَلْیَمَنِ أَلْیَنُ مِنَ اَلْحَرِیرِ فَلاَ تَدَعُ أَحَداً فِیهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ مِنَ اَلْإِیمَانِ إِلاَّ قَبَضَتْهُ وَ أَنَّهُ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ عَلَی اَلْأَشْرَارِ ثُمَّ تَأْتِی نَارٌ مِنْ قِبَلِ عَدَنٍ تَسُوقُ سَائِرَ مَنْ عَلَی اَلْأَرْضِ تَحْشُرُهُمْ فَقَالُوا فَمَتَی یَکُونُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ إِذَا دَاهَنَ قُرَّاؤُکُمْ أُمَرَاءَکُمْ وَ عَظَّمْتُمْ أَغْنِیَاءَکُمْ وَ أَهَنْتُمْ فُقَرَاءَکُمْ وَ ظَهَرَ فِیکُمُ اَلْغِنَاءُ وَ فَشَا اَلزِّنَاءُ وَ عَلاَ اَلْبِنَاءُ وَ تَغَنَّیْتُمْ بِالْقُرْآنِ وَ ظَهَرَ أَهْلُ اَلْبَاطِلِ عَلَی أَهْلِ اَلْحَقِّ وَ قَلَّ اَلْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیُ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أُضِیعَتِ اَلصَّلَوَاتُ وَ اُتُّبِعَتِ اَلشَّهَوَاتُ وَ مِیلَ مَعَ اَلْهَوَی وَ قُدِّمَ أُمَرَاءُ اَلْجَوْرِ فَکَانُوا خَوَنَهً وَ اَلْوُزَرَاءُ فَسَقَهً وَ ظَهَرَ اَلْحِرْصُ فِی اَلْقُرَّاءِ وَ اَلنِّفَاقُ فِی اَلْعُلَمَاءِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَنْزِلُ بِهِمُ اَلْبَلاَءُ مَعَ أَنَّهُ مَا تَقَدَّسَتْ أُمَّهٌ لاَ یُنْتَصَرُ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیِّهَا تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ وَ تُذَهَّبُ بِالْمَصَاحِفِ وَ تُعْلَی اَلْمَنَابِرُ وَ تَکْثُرُ اَلصُّفُوفُ وَ تَرْتَفِعُ اَلضَّجَّاتُ فِی اَلْمَسَاجِدِ وَ تَجْتَمِعُ اَلْأَجْسَادُ وَ اَلْأَلْسُنُ مُخْتَلِفَهٌ وَ دِیْنُ أَحَدِهِمْ لُعْقَهٌ عَلَی لِسَانِهِ إِنْ أُعْطِیَ شَکَرَ وَ إِنْ مُنِعَ کَفَرَ لاَ یَرْحَمُونَ صَغِیراً وَ لاَ یُوَقِّرُونَ کَبِیراً یَسْتَأْثِرُونَ أَنْفُسَهُمْ تُوطَأُ حَرِیمُهُمْ وَ یَجُورُونَ فِی حُکْمِهِمْ یَحْکُمُ عَلَیْهِمُ اَلْعَبِیدُ وَ تَمْلِکُهُمُ اَلصِّبْیَانُ وَ تُدَبِّرُ أُمُورَهُمُ اَلنِّسَاءُ تَتَحَلَّی اَلذُّکُورُ بِالذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ وَ یَلْبَسُونَ اَلْحَرِیرَ وَ اَلدِّیبَاجَ وَ یَسْبُونَ اَلْجَوَارِیَ وَ یَقْطَعُونَ اَلْأَرْحَامَ وَ یُخِیفُونَ اَلسَّبِیلَ وَ یَنْصِبُونَ اَلْعَشَّارِینَ وَ یُجَاهِدُونَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ یُسَالِمُونَ اَلْکَافِرِینَ فَهُنَاکَ یَکْثُرُ اَلْمَطَرُ وَ یَقِلُّ اَلنَّبَاتُ وَ تَکْثُرُ اَلْهَزَّاتُ وَ یَقِلُّ اَلْعُلَمَاءُ وَ یَکْثُرُ اَلْأُمَرَاءُ وَ یَقِلُّ اَلْأُمَنَاءُ فَعِنْدَ ذَلِکَ

ص: 251

یَنْحَسِرُ اَلْفُرَاتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ فَیَقْتَتِلُ اَلنَّاسُ عَلَیْهِ فَیُقْتَلُ مِنَ اَلْمِائَهِ تِسْعَهٌ وَ تِسْعُونَ وَ یَسْلَمُ وَاحِدٌ . ﴾

یَعنی خطبه خواند رسول خدا صلى الله علیه و اله پس فرمود راست ترین حَدیثِ کتاب خدا است و برتر و بالا ترین راهنمائی راهنمائی خدا است و بد ترین کار ها کار هائیست احداث شده و هر بدعتی گم راهیست پس بر خواست مردی و عرض کرد یا رسول الله ساعت چه وقت خواهد شد پس فرمود نیست سؤال کرده شده دانا تر به ان از سؤال کننده نمی اید شما را مگر ناگهان پس عرض کرد دانا کن ما را به شرط های آن پس فرمود بر پا نمی شود ساعت تا ان که گرفته شود علم و بسیار شود زلزله ها یا لغزش ها و زیاد شود فتنه ها و ظاهر شود کشتن به نا حق و غلق و اضطراب و بسیار شود در میان شما هوا ها و خراب شود ابادانی ها و اباد شود خرابی ها و واقع شود فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتنی در جزيرة العرب و در اید افتاب از مغرب خود و بیرون بیاید دابة الارض و ظاهر شود دجّال و پراکنده شوند یاجوج و ماجوج و فرود بیاید عیسی بن مریم پس در ان وقت بادی می وزد از سمت یمن که نرم تر از حریر باشد پس باقی نگذارد احدی را در ان هم وزن یک ذرّه ای از ایمان مگر ان که می گیرد ان را و به درستی که بر پا نمی شود ساعت مگر بر استیلاء شریران پس می اید اتشی از طرف عَدَن می کشاند سایر کسانی را که بر روی زمینند و محشور کند

ص: 252

ایشان را عرض کردند پس چه وقت می باشد یا رسول الله فرمود مداهنه کنند خوانندگان شما با فرمان فرمایان شما یعنى ظاهر کنند خلاف باطن خود را و تعظیم کنید و بزرگ شمارید ثروت مندان خود را و خوار کنید فقراء خود را و اشکار کنید و یا اشکار شود در میان شما غناء و خوانندگی های به باطل و زیاد شود زنا و بلند شود ساختمان ها و تغنّی کنید به قران و غلبه کنند اهل باطل بر اهل حق و کم شود امر به معروف و نهی از منکر و ضایع شد نماز ها و پیروی کرده شد شهوت ها و میل کرده شد به هوا های نفسانی و مقدّم داشته شدند فرمان فرمایان جور و ستم که خیانت کار باشند و وزیر های فاسق و اشکار شود حرص در خوانندگان و نفاق در میان علماء پس در چنین زمانی بلا نازل می شود به ایشان پاکیزه نیست امّتی که یاری نکنند ناتوان خود را برای نجاة دادن از چنگ توانایان ستم کار و زینت کرده شود مسجد ها و طلا کاری و تذهیب شود قران ها و کتاب ها و بلند کرده شود میز ها و زیاد شود صف های جماعات و بلند شود فریاد ها در مسجد ها و جمع شود جسد ها و زبانه های مختلفه و دین هر یک از ایشان یک بار لیسیدن باشد به زبان خود که اثری از ان نماند اگر بخشش داده شدند شکر گذاری کنند و اگر منع کرده شوند کفر ورزیدن گیرند یعنی یا کافر شوند یا تکفیر کنند منع کننده را رحم نمی کنند کوچک را و احترام نمی کنند بزرگ را چیز های خوب را برای خود خواهند با حریم شان و طی کرده شود و در حکم کردن جور و ستم کنند بندگان بر

ص: 253

ان ها حکومت کنند و مالك وقّاب عموم مردم کودکان شوند و تدبیر امور عامه با زن ها شود مردان به طلا و نقره زیور کنند و لباس ابریشمی و حریر پوشند و دختر ها را اسیر کنند و رَحِم ها را قطع کنند و راه ها را نا امن کنند و عشار ها و گمرک گیر ها و باج گیر ها نصب کنند و با مسلمانان جهاد کنند و با کفّار سازش کنند در ان وقت باران بسیار بارد و نباتات کم شود و جنبش ها زیاد شود و علماء کم شوند و فرمان فرمایان زیاد شوند و اشخاص امین کم شوند در چنین وقتی اب فرات کم شود و در ان کوهی از طلا ظاهر شود پس مردمان بر سر ان کشته شوند پس کشته می شوند از صد نفر نود و نه نفر و یک نفر سالم می ماند

حَدیثِ صَد و پَنجاه و نُهُم

ارشاد دیلمی . باب اشراط ساعت ص 82 نیز ان حضرت در جواب سائل دیگر از ساعت می فرماید ﴿أَیُّهَا اَلسَّائِلُ عَنِ اَلسَّاعَهِ تَکُونُ عِنْدَ خُبْثِ اَلْأُمَرَاءِ وَ مُدَاهَنَهِ اَلْقُرَّاءِ وَ نِفَاقِ اَلْعُلَمَاءِ وَ إِذَا صَدَّقَتْ أُمَّتِی بِالنُّجُومِ وَ کَذَّبَتْ بِالْقَدَرِ ذَلِکَ حِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْأَمَانَهَ مَغْنَماً وَ اَلصَّدَقَهَ مَغْرَماً وَ اَلْفَاحِشَهَ إِبَاحَهً وَ اَلْعِبَادَهَ تَکَبُّراً وَ اِسْتِطَالَهً عَلَی اَلنَّاسِ﴾

یعنی ای سؤال کننده از قیامت می باشد زمان خباثت فرمان دهان و مداهنه خوانندگان یعنی ظاهر کردن خلاف باطن خود و نفاق علماء و وقتی كه امت تصدیق کنند نجوم را و تکذیب کنند قدر را و ان وقتیست که امانت را هم غنیمت دانند

ص: 254

و صدقه و زکوة دادن را ضرر خود پندارند و عمل های زشت و بی عفتی را مباح دانند و عبادت از روی تکبر و برای خود را بلند مرتبه دانستن به جا اورند قد که در میان مردم بزرگ شمرده شوند

حَدیثِ صَد و شَصتُم

ارشاد دیلمی ص 82 نیز از ان حضرتست که فرمود ﴿وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَهُ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْکُمْ أُمَرَاءُ فَجَرَهٌ وَ وُزَرَاءُ خَوَنَهٌ وَ عُرَفَاءُ ظَلَمَهٌ وَ قُرَّاءُ فَسَدَهٌ وَ عُبَّادٌ جُهَّالٌ یَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ فِتْنَهً غَبْرَاءَ مُظْلِمَهً فَیَتِیهُونَ فِیهَا کَمَا تَاهَتِ اَلْیَهُودُ فَحِینَئِذٍ یُنْقَضُ اَلْإِسْلاَمُ عُرْوَهً عُرْوَهً یُقَالُ اَللَّهُ اَللَّهُ.﴾

يعنى قسم به ان کسی که جان من در دست او است بر پا نمی شود قیامت صغری تا این که بوده باشند بر شما فرمان فرمایان فاجر بد کار و وزیرهای خیانت کار و رئیس های ستم کار پس سر گردان شوند در ان زمان هم چنان که یهودی ها سر گردان شدند پس در ان هنگام و اتاب می شود رشته های اسلام تا اندازه ای که گفته می شود خدا خدا کنایه است از غربت اسلام

حَدیثِ صَد و شَصت و یِکُم

ارشاد دیلمی ص 84 نیز از ان حضرت است که فرمود ﴿کَیْفَ أنْتُم إذا ظَهَرَ فیکُمُ البِدَعُ حَتَّی یَرْبُوَا فِیها الصَّغیرُ وَ یَهْرَمُ الکَبیرُ وَ یَسْلَمَ عَلَیهَا الأعاجِمُ وَ إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ قِیلَ سُنَّهٌ وَ إذَا عَمِلَ بِالسُّنَّهِ قِیلَ بِدْعَهٌ قُبْلُ وَ مِنًى بِا رْسُولِ اَللَّهِ يَكُونُ ذَلِكَ قَال

ص: 255

إِذَا اِبْتَعْتُمُ اَلدُّنْیَا بِعَمَلِ اَلْآخِرَةِ﴾

یَعنی چگونه اید شما وقتی که اشکار شد در میان شما بدعت ها تا این که پرورش یابد در ان کوچک و سخت پیر شود در ان بزرگ و بپذیرانند و تحمیل کنند بر عمل کردن به ان بدعت ها عجم ها و چون بدعت ظاهر شد گفته شود که سنّت است و چون عمل به سنت شود گویند که بدعت است گفته شد که چه وقت می باشد این ها یا رسول الله فرمود زمانی که خریدید دنیا را به عمل اخرت

حَدیثِ صَد و شَصت و دُوُّم

ارشاد دیلمی ص 85 ﴿ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله لِيَكُونَ عَلَيْكُمْ امْرَاءَ سُورَةٍ فمِنْ صَدقهِمْ فِي قَوْلِهِمْ وَ اَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ غَشِى ابوا ابوابِهِم فَلَيس مِنّى وَلَسَت منِهُ وَ لَن يَرِدَ على الحَوضِ ﴾

یعنی فرمود پیغمبر صلی الله علیه و اله هر اینه می باشد بر شما فرمان فرمایان بدنی پس کسی که تصدیق کند ایشان را در گفتارشان و کمک کند ایشان را بر ستم گریشان و نزدیک در های ایشان رود پس نیست از من و من هم از او نیستم و نزد حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد

حَدیثِ شَصت و سِوُّم

ارشاد دیلمی ص 85 ان حضرت صلى الله عليه و اله به حذیفه فرمود ﴿ كَيْفَ اَنْتَ يا حَذِيفة اِذا كانَتْ اِمْراءَ ان اطَعْتُمُو هُمْ اُكْفُرْ وَ كَمْ وَ اَنْ عَصَّیتُمُوهُمْ قَتَلُوكُمْ فَقَالَ

ص: 256

حذيفه كَيْفَ اِصْنَعْ یِا رسولِ اَللَّهِ قالَ جاهِدْ هَمَّانٌ ان مُوَقَّتٌ وَ اُهْرُبْ عَنْهُمْ اَنْ ضَعفت﴾

یَعنی چگونه ای تو اي حذیفه وقتی که امرائی باشند که اگر اطاعت کنید ایشان را داخل در کفر کنند شما را و اگر نا فرمانی کند ایشان را بکشند شما را پس گفت حذیفه چه کنم یا رسول الله فرمود جهاد کن با ایشان اگر صاحب قوه باشی و فرار کن از ایشان اگر ناتوان باشی

حَدیثِ صَد و شَصت و چَهارُم

ارشاد دیلمی در باب عقاب زنا و ربا ص 87 فرمود رسول خدا صلى الله عليه و اله ﴿إذا کانَت فیکُم خَمسٌ رُمیتُم بِخَمسٍ : إذا أکَلتُمُ الرِّبا رُمیتُم بِالخَسفِ ، و إذا ظَهَرَ فیکُمُ الزِّنا اُخِذتُم بِالمَوتِ ، وإذا جارَتِ الحُکّامُ ماتَتِ البَهائِمُ ، و إذا ظُلِمَ أهلُ المِلَّهِ ذَهَبَتِ الدَّولَهُ ، و إذا تَرَکتُمُ السُّنَّهَ ظَهَرَتِ البِدعَهُ ﴾

یَعنی زمانی که پنج خصلت در میان شما موجود شد به پنج بلا مبتلا خواهید شد وقتی که خوردید ربا را مبتلا می شوید به فرو رفتن به زمین و وقتی که زنا در میان شما اشکار شد مرگ شما را می گیرد و وقتی که حکّام جور و ستم کنند حیوانات می میرند و وقتی که اهل ملت مظلوم شدند دولت می رود و وقتی که سنت پیغمبر را ترک کردید بدعت ظاهر می شود

حَدیثِ صَد و شَصت و پَنجُم

ارشاد دیلمی در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلى الله عليه و اله

ص: 257

روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِی خَمْسَ عَشْرَهَ خَصْلَهً حَلَّ بِهِمُ اَلْبَلاَءُ إِذَا کَانَ اَلْفَیْءُ دُوَلاً وَ اَلْأَمَانَهُ مَغْنَماً وَ اَلصَّدَقَهُ مَغْرَماً وَ أَطَاعَ اَلرَّجُلُ اِمْرَأَتَهُ وَ عَصَی أُمَّهُ وَ بَرَّ صَدِیقَهُ وَ جَفَا أَبَاهُ وَ اِرْتَفَعَتِ اَلْأَصْوَاتُ فِی اَلْمَسَاجِدِ وَ أُکْرِمَ اَلرَّجُلُ مَخَافَهَ شَرِّهِ وَ کَانَ زَعِیمُ اَلْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ لَبِسُوا اَلْحَرِیرَ وَ اِتَّخَذُوا اَلْقَیْنَاتِ وَ اَلْمَعَازِفَ وَ شَرِبُوا اَلْخُمُورَ وَ کَثُرَ اَلزِّنَا فَارْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِکَ رِیحاً حَمْرَاءَ وَ خَسْفاً أَوْ مَسْخاً وَ ظُهُورَ اَلْعَدُوِّ عَلَیْکُمْ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ﴾

یَعنی وقتی که عمل کرد امت من پانزده خصلت را وارد می شود به ایشان بلاء وقتی که خاصه های خدا و رسول و ائمه و ذوی القربی را دولت خود شمردند و امانت را غنیمت دانستند و دادن زکوة و صدقات را ضرر خود دانستند و اطاعت کرد مرد زن خود را و نا فرمانی کرد مادر خود را و نیکی کرد با رفیق خود و جفا کرد پدر خود را و بلند شد صدا ها در مسجد ها و اکرام کرده شد مرد از شرّ زبانش و بزرك قوم پست ترین قوم شد و مرد ها لباس حریر پوشیدند و گرفتند زن های خواننده و نوازنده و رقاصه و ساز ها و نواز های گوناگون را و اشامیدند مسکرات را و بسیار کردند زنا را پس انتظار بکشید در ان وقت باد سرخ را یا به زمین فرو رفتن را یا مسخ شدن را یا ظاهر شدن دشمن را برای خودتان پس یاری کرده نخواهید شد - این حَدیثِ در روضه الواعظین ص 558 روایت شده

حَدیثِ صَد و شَصت و شِشُم

ص: 258

روضة الواعظين ابن قتال شهید سال پانصد و هشت هجری مطبوع در قم در باب اشراط ساعت ص 558 از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ یاتي عَلَى النَّاسِ زمانٌ یخجيرُ اَلْمَرْءُ مِنَ الْعَجْز والِفُجُورِ فمنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ اَلزِمان فَليخیر اَلْعَجْزِ عَلَى اَلْفُجُور ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که مخیر می شود مرد در میان اظهار عجز و نا توانی کردن یا مرتکب فجور و کار های زشت شدن پس کسی که درك كند ان زمان را باید اختیار کند نا توانی را بر مرتکب فجور شدن

حَدیثِ صَد و شَصت و هَفتُم

روضة الواعظين . در همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یاتی عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ بِقَتْلِ فِيهِ الْعُلَمَاءُ كَمَا یقَتْلِ اَللُّصُوصِ فَيَا لَيْتَ اَلعلمَا تحامقْوَا فى ذَلِكَ اَلزَّمَان ﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که کشته می شوند در ان زمان علماء هم چنان که کشته می شوند دُزد ها پس ای کاش علماء در ان زمان خود را به تحامق و نادانی می زدند

حَدیثِ صَد و شَصت و هَشتُم

روضة الواعظين. در همان باب و همان صفحه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اَنَّ مِنْ أَشْرَاطِ اَلسَّاعَهِ أَنْ یُرْفَعَ اَلْعِلْمُ وَ یَظْهَرَ اَلْجَهْلُ وَ یُشْرَبَ اَلْخَمْرُ وَ یَفْشُو اَلزِّنَا وَ تَقِلُّ اَلرِّجَالُ وَ تَکْثُرُ اَلنِّسَاءُ حَتَّی إِنَّ اَلْخَمْسِینَ

ص: 259

اِمْرَأَهً فِیهِنَّ وَاحِدٌ مِنَ اَلرِّجَالِ﴾

یَعنی و از شرایط قیامت صغری اینست که علم بر داشته شود و جهل اشکار شود و مسکرات اشامیده شود و زنا زیاد شود و مرد ها کم شوند و زن ها زیاد شوند تا این که در میان پنجاه زن یک مرد باشد

حَدیثِ صَد و شَصت و نُهُم

روضة الواعظين . در همان باب ص 559 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا فَشَا فِیکُمْ خَمْسٌ حَلَّ بِکُمْ خَمْسٌ إِذَا فَشَا فِیکُمُ اَلزِّنَا کَانَتِ اَلزَّلْزَلَهُ وَ إِذَا فَشَا فِیکُمُ اَلرِّبَا کَانَ اَلْخَسْفُ وَ إِذَا مُنِعَتِ اَلزَّکَاهُ هَلَکَتِ اَلْبَهَائِمُ وَ إِذَا جَارَ اَلسُّلْطَانُ قُحِطَ اَلْمَطَرُ وَ إِذَا حُقِرَتِ اَلذِّمَّهُ کَانَتِ اَلدَّوْلَهُ لِلْمُشْرِکِینَ عَلَی اَلْمُسْلِمِینَ﴾

یعنی وقتی که زیاد شده در شما پنج چیز وارد می شود به شما پنج چیز وقتی که زیاد شد در میان شما زنا زلزله واقع شود و وقتی که زیاد شد در میان شما ربا واقع می شود به زمین فرو رفتن و وقتی که زکوة دادن منع کرده شد حیوانات هلاک شوند و وقتی که پادشاه ستم کار شد باریدن باران قحط شود و وقتی که کوچک شمرده شد امان و عهد و زینهار دولت خاصه مشرکین شود بر ضرر مسلمانان

حَدیثِ صَد و هَفتادُم

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق رحمة الله علیه طبع طهران سال 1375 قمری چاپ چاپ خانه بورز جمهوری مصطفوی ص 244 به سند خود از رسول صلى الله علیه و اله روایت کرده

ص: 260

كه فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلاَنِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی اَلدُّنْیَا لاَ یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ فَیَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لاَ یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اَللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ اَلْغَرِیقِ فَلاَ یَسْتَجِیبُ لَهُمْ﴾

یَعنی زود باشد بیاید در امّت من زمانی که باطن های اهل ان زمان پلید و خبیث باشد و ظاهر هاشان نیکو باشد برای طمع در دنیا ظاهر سازی ایشان و برای ثواب هائی که نزد خدا است نباشد بلکه عبادات و کار های خیرشان برای ریا و نمایش دادن باشد و خوف خدا در دل هاشان نباشد خداوند عز و جل عمومیت دهد ایشان را به عقوبتی که می خوانند او را مانند خواندن شخص غرق شده که از همه جا امیدش بریده است پس دعا های ایشان بر ایشان اجابت کرده نشود

حَدیثِ صَد و هَفتاد و یِکُم

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال . در باب عقاب معاصی در همان صفحه به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَانٌ لاَ یَبْقَی مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَ لاَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ یُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ اَلنَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَهٌ مِنَ اَلْبِنَاءِ وَ هِیَ خَرَابٌ مِنَ اَلْهُدَی فُقَهَاءُ ذَلِکَ اَلزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ اَلسَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ اَلْفِتْنَهُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ ﴾

یَعنی زود باشد که بیاید بر امّت من زمانی که باقی نماند از قرآن مگر نقشی از ان و نه از اسلام مگر اسمی از ان مسلمان نامیده می شوند ولی دور ترین مردمند

ص: 261

ازان مسجد هاشان اباد است و آن از هدایت خرابست فقهاء ان زمان بد ترین فقهاء زیر سایه اسمانند فتنه از ایشان خارج می شود و به سوی ایشان برمی گردد

حَدیثِ هَفتاد و دُوُّم

قرب الاسناد تالیف عبد الله بن جعفر حمیری از اکابر علماء نصف اخر قرن سوم هجری . مطبوع سال 1370 هجری در طهران ، جزو اول ص 26 به سند خود از صادقین عليها السّلام از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ كَيْفَ بِكُمْ اذا فَسُقَ (فسد) نِسَائِكُمْ وَ نشق (فسقَ) شَبَابِكُمْ (شُبَّانُكُمْ)وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ اَلْمَعْرُوفِ قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ اَلْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ اَلْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً ﴾

یَعنی چگونه اید شما وقتی که فاسق یا فاسد شوند زن های شما و گردن بند به گردن بندند یا فاسق شوند جوانان شما و امر به معروف نکردید و نهی از منکر ننمودید پس گفته شد یا رسول الله این ها شدنی است فرمود اری و بد تر از این هم خواهد شد چگونه اید شما وقتی که امر به منکر کنید و نهی از معروف یا ان که امر کرده شوید به منکر و نهی کرده شوید از معروف پس گفته شد که این ها شدنی است یا رسول الله فرمود اری و بد تر هم خواهد شد چگونه اید شما وقتی که می بیند معروف منکر شده باشد و منکر معروف

ص: 262

قرب الاسناد . در همان جزء و به همان سند ص 41 از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ اِذَا ظَهَرَتِ اَلْقلاَنِيسُ اَلْمُشْتَرَكَةُ ظَهَرَ الزنا﴾ یعنی زمانی که ظاهر شد کلاه های مشترکه که شاید کلاه های متداولهدر این عصر باشد که از آن ها تعبیر به کلاه های بین الملی می شود زنا اشکار شود

حَدیثِ صَد و هَفتاد و چَهارُم

تیس الوصول ، تاليف علامه محدث عبد الرحمن بن علی معروف بابن دبیع شیبانی متوفای سال 944 طبع مطبعه سلفیه مصر سال 1346 جزو چهارم به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود

﴿ يَنْزِلُ انَاسٌ مِن اُمَّتى بِغَائِطٍ یُسَمُّی الْبَصْرَةََ عِنْدَهُ نَهَرٌ یُقَالُ لَهُ دِجْلَة يَكُونُ عَلَيْهِ جسر یکثر اهلها وَ تَكُونَ مَنِ اِمْصار وَ اَلْمُهَاجِرِينَ فَاِذا كَانَ فِى اَخَر اَلزَّمَانِ جَاءَ بَنِي قَنْطُورَاءَ عِرَاضُ اَلْوُجُوهِ صِغَارَ اَلاِعِينِ حَتَّى ینَزَلُوا عَلَى شَطِّ النَّهرَ فیتفرق اهلها ثَلاَثُ فِرَقٍ فَرَقه یاخُذون اِذْ نَابَ اَلْبَقَرِ وَ اَلْبَرِيَّةِ وَ هَلَكُوا وَ فَرَّقَهُ یاخِذِون لا نَفسَهُمْ وَ كَفَرُوا وَ فِرْقَةٌ يجعَلُونَ ذَرَارِيَّهُمْ خَلْفَ ظُهُورِهِمْ وَ يُقَاتِلُونَهُمْ يُقَاتِلُوهُمْ وَ هُمُ اَلشُّهَدَاءُ﴾

لغات غائط جای مطمئن از زمین را گویند و بصره لغةً سنگ های سفید سست را گویند و بصره را به همین مناسبت بصره گویند و بنی قطورا، از نژاد ترک بن یافث بن

ص: 263

نوح اند و بعضی گفته اند از نژاد قنطوره کنیز حضرت ابراهیم خلیل الله عليه السلامند

يَعنى فرود می ایند مردمانی از امّت من به زمین پست مطمئنی که ان را بصره گویند نزد نهری که ان را دجله نامند می باشد بر ان نهر جسری اهل ان بسیار شوند و می باشد از شهرهای مهاجرین پس چون اخر زمان شود می ایند پسران قنظوراء که صورت های آن ها پهن و چشم های ایشان کوچکست فرود می ایند بر کنار نهر پس اهل ان جا فرقه فرقه می شوند به سه فرقه فرقه ای دنبال گاو ها می روند در بیابان و هلاک می شوند و فرقه ای برای خود از بنی قنطور امان می گیرند و کافر می شوند و فرقه قرار می دهند ذریّه خود را در پشت سر خود و جنگ می کنند با ایشان و کشته می شوند و ان ها شهیدانند

حَدیثِ صَد و هَفتاد و پَنجُم

جلد چهارم بیان الحق . تاليف فخر الاسلام مؤلف كتاب انیس الاعلام طبع طهران در سال 1324 در ردیف اخبار غیبیّه به نویه ص 205 از طریق احمد بن حنبل روایت کرده که فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله ﴿ يَكُونُ قَوْمٌ فى اخر اَلزَّمَانِ يَخْضِبُونَ بِهَذَا اَلسَّوَادِ كُحْو اِصْلِ اَلطُّیورِ لاَیریحون ریح اَلْجَنَّةُ ﴾ (شاید در عبارت منطقی باشد)

یَعنی می باشند گروهی در اخر زمان که خضاب می کنند باین سواد مانند چینه دانه های مرغان استشمام نمی کنند بوی بهشت را

حَدیثِ صَد و هَفتاد و شِشُم

ص: 264

بيان الحق. در همان جلد ص 206 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یاتِي عَلِيٍ اُمَّتِي زَمَانٌ يَقُومُونَ سَاعَةً لاَ يَجِدُونَ إِمَاماً یُصَلِّی بِهِمْ﴾ یعنی می اید بر امت من زمانی که می ایستند ساعتی و نمی یایند امام جماعتی را که با او نماز گذارند

حَدیثِ صَد و هَفتاد و هَفتُم

بیان الحق. در همان جلد و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا الْبَغضُ الْمُسْلِمُونَ عُلَمَاءُ هُمْ و اَظْهَرَو اعِمَارَةُ أَسْوَاقَهُمْ وَ تَنَاكَحوا عَلَى جَمْعِ اَلدَّرَاهِمِ رمَا هُمُ اَللَّهُ بَارْبَعِ خِصَالٍ بِالْقَحْطِ مِنَ اَلزَّمَانِ وُ جُور اَلسُّلْطَانِ وَ اَلْخِيَانَةِ مِنْ و لاَةِ اَلاَحِكَام وَ اَلصَّوْلَةُ مِنَ اَلْعُدُو﴾

یَعنی وقتی که مسلمانان کینه علماء خود را در دل گیرند و اشکار کنند آباد کردن بازار های خود را و ازدواج کردند برای جمع کردن پول ها مبتلا می گرداند خدا ایشان را بر چهار خصلت به تنگ گرفتن زمان و ظلم و ستم کردن پادشاه و خیانت دیدن از کار گزاران حکومت ها وحكم ها و صولت از دشمن

حَدیثِ صَد و هَفتاد و هَشتُم

بیان الحق . در همان جلد ص 207 از احمد و طبرانی و حاکم از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِى آخِرِ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ رِجَالٌ يَرْكَبُونَ عَلَى المياثر حتی یاتوا اِبْوَابُ اَلْمَسَاجِدِ نسائِهِمْ كاسياتٍ عارياتٍ عَلَى رُؤُسِهِنَّ كَأَسْنِمَةِ اَلْبُخْتِ العجاف (اَلْمَيَاثِرِ سُرُوجُ عِظَامٍ ﴾

ص: 265

یَعنی می باشد در اخر این امّت مردانی که سوار شوند بر زین های بزرگ یا مرکب های دور زننده تا ان که می ایند بر در های مسجد ها و زن هاشان هر چند لباس پوشیده اند ولی برهنگانند یعنی لباس هاشان ساتر ابدان ان ها از نا محرمان نیست و بالای سر های شان مانند کوهان های شترانی خراسانی لاغر است

شرح میاثر یعنی زین های بزرگ و بعید نیست وصف کردن زین را به بزرگی ظاهر انست که بر خلاف زین های متعارف ان زمان باشد و ممکن است که میاثر تصحیف میائر باشد مشتق از مَور به معنای دور زدن و از همین با بست کریمه مبارکه ﴿ يَوْمَ تَمُورُ اَلسَّمَاءُ مَوْراً ﴾ چنان چه در مجمع البحرین گفته اى تدور السّما دورًا و در قاموس گفته ﴿ اَلمَوْرِ اَلْمَوْجُ وَ اَلاِضْطِرَابُ وَ اَلْجَرَيَّانُ عَلَى وَجْهِ اَلاَرْضِ ﴾ تا ان جائي كه گفته ﴿ وَ نَاقَةٍ مَوَارِهُ سَهْلَةَ اَلسَّيْرِ ﴾ و بنا بر این تقدیر می توان گفت که شاید مراد از میائر چرخ های دور زننده و ماشین ها و سیّارات سریعة السیر باشد که در عصر حاضر متداول است که حتی تا درب مساجد هم که می خواهند حرکت کنند با همین چرخ ها و ماشین ها حرکت می کنند و این خود معجزه ایست روشن از ان حضرت صلی الله علیه و اله و هم چنین درباره زن های اخر امّت سه صفت بیان فرموده اول کاسیات و ان نیز دور نیست مشتق از کسوة یا کسیة باشد بناء بر اول به معنای پوشندگان لباس یا فخر کنندگان به لباسند در قاموس

ص: 266

است کاساه ای فاخره که از باب مفاعله و بین اثنین باشد یعنی به یک دیگر فخر کنندگانند و بنا بر دوم که مشتق از کسی و کسیت باشد که به معنای مؤخر و پایین سُرین است چنان چه در منتهی الارب گفته و در قاموس است الكسی با الضم مؤخر العجر عاریات صفت از برای کاسیات می شود یعنی ان زن ها پایین سرین های شان برهنه است و علی رؤسهّن کاسنمة العجاف اشاره است شاید به مو های سر های ان زن ها که ان را بالای سر های خود مانند کوهان های شتر خراسانی که دو کوهانه است دو طبقه کنند و این نحوه زینتی باشد برای ایشان چنان چه در این زمان نیز این صفت در انان مشاهد و محسوس است بر این تقدیر نیز به هر کدام از این دو معنی باشد صدق فرمایش ان حضرت در ان زمان ظاهر و اشکار است و ممکن است که توجیه سوّمی هم گفته شود که مراد از کاسیات عاریات این باشد که هر چند ان زن ها لباس پوشیده اند ولی لباس های آن ها از فرط لطافت و نازکی ساتر بدن و عورت های آن ها نباشد به نحوی که از زیر لباس های شان نمایان باشد و الله العالم

حَدیثِ صَد و هَفتاد و نُهُم

كتاب تحصین تألیف احمد بن فهد هلی رحمة الله علیه مطبوع در حاشیه کتاب مکارم الاخلاق ص و كتاب منتخب كنز العمال جزو - ص طبع مصر و كتاب بيان الحق فخر السلام باب اخبار غیبیه پیغمبر صلى الله عليه و اله ص 210 از ان حضرت روایت کرده اند که فرمود ﴿ يَاتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا يُسْلَمُ لِذى دِينِ دِينِهِ الاّ مِنْ هرْبِ بدِينَةٍ

ص: 267

مِنْ شَاهَقَ الى شَاهِق وَ مَنْ حجر إِلَى حَجَرٍ (کَالثَّعْلَبِ بِأَشْبَالِهِ) قَالُوا وَ مَتَی ذَلِکَ اَلزَّمَانُ قَالَ إِذَا لَمْ یَنَلِ اَلْمَعِیشَهَ إِلاَّ بِمَعَاصِی اَللَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ حَلَّتِ اَلْعُزُوبَهُ قَالُوا یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَرْتَنَا بِالتَّزْوِیجِ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ اَلزَّمَانُ فَهَلاَکُ اَلرَّجُلِ عَلَی یَدَیْ أَبَوَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَبَوَانِ فَعَلَی یَدَیْ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ زَوْجَهٌ وَ لاَ وَلَدٌ فَعَلَی یَدَیْ قَرَابَتِهِ وَ جِیرَانِهِ قَالُوا وَ کَیْفَ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ یُعَیِّرُونَهُ لِضِیقِ اَلْمَعِیشَهِ فعند ذلک یورد نفسه المارد التی تعلک فیها نفسه﴾

یَعنی می اید بر مردم زمانی که سالم نماند برای هر صاحب دینی دین او مگر کسی که فرار کند به سبب دین خود از بالای قلّّه کوهی به قلّه کوه دیگر یا از سوراخ جانوری به سوراخ جانور دیگر (مانند روباه با بچه هایش) پس چون چنین زمانی شد نائل به زندگانی نشوند مگر به خشم اوردن خدا پس چون زمان را چنین حالی پیش آمد می باشد هلاکت مرد به دست های زن و فرزند او پس اگر نباشد برای او زنی و فرزندی می باشد هلاکت او به دست های پدر و مادر او و اگر پدر و مادر نداشته باشد می باشد هلاکت او به دست های خویشان و همسایگان او عرض کردند یا رسول الله این چگونه خواهد بود فرمود سرزنش کنند او را به سبب تنگی معیشت پس در این هنگام وارد می کند خود را در مواردی که هلاک می شود در ان نفس او

بدان که در بعضی از نسخ این خبر اندک اختلافی دارد در این جا نقل از بیان الحق شد

حَدیثِ صَد و هَشتادُم

ص: 268

مجمع الزوائد و منتخب كنز العمال . و صحيح مسلم ، و صحيح تِرمِددى . و جزو چهارم تیسیر الوصول در کتاب فتن ص 25 نقل عبارت از تیسیر است

﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اِلْهِ) وَ سْلِمٌ یُوَشک أَهْلُ الْعَراق أَنْ لَا یَجیُ ء إِلَیْهِمْ قَفِیزٌ وَ لَا دِرْهُمٌ، قِیْلَ مِنْ أَیْنَ؟ قَالَ: مِنْ قَبِلِ الْعَجَمِ یَمْنَعُونَ ذَلِک، ثُمَّ قَالَ: یُوشَک أَهْلُ الشَّام أَنْ لَا یِجیُء إِلَیْهم دِیْنارٌ وَ لَا مذی قِیْلَ مِنْ أَیْنَ ذَلِک قَالَ: مِنْ قِبَلِ الرُّوم ثمّ سكت هينهة ﴾ ( مكيال عراق هشت مكوك است و مُدی مكيال اهل شام است )

مَکّوک بر وزن تنّور پیمانه ایست که در ان یک صاع و نیم جای گیرد . یا نصف و طل تا هشت اوقيه . یا نیم ویَبه و هر ویَبه ای بیست و دو یا بیست و چهار مُدّ است بمُدّ پیغمبر صلى الله علیه و اله و سلم . یا سه کیله که هر کیله یک من و هفت ثمن من و هر منی دو رطل است و هر رطلی دوازده اوقیه و هر اوقیه ای یک استار و دو ثلث استار است و هر استاری چهار مثتقال و نیم و هر مثقالی یک درم و سه سبع درم و هر درمی شش دانگ و هر دانگی دو قیراط و هر قیراطی دو طسوج و هر طسوجی دو حبّه و هر حبّه ای شش یک از هشت یک درهم است و ان یک جزو از چهل و هشت جزو درهم است مُدی چهل و پنج رطل است قفیز هشت مکوّک است

یَعنی فرمود پیغمبر صلى الله عليه و اله و سلم نزدیکست که اهل عراق نیاید ایشان را قفیزی و نه درهمی گفته شد از طرف کی فرمود از طرف عجم منع می کنند ان را پس گفت نزدیک است که اهل شام نیاید به سوی ایشان دیناری و نه مُدیی گفته

ص: 269

شد از کجا فرمود از طرف روم پس سکوت کمی کرد ان حضرت

حَدیثِ صَد و هَشتاد و یِکُم

نیز در همان كتب عبارت از تیسیر الوصول جزو چهارم ص 25 کتاب فتن از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ صَنَعَتِ الْعِرَاقَ قَفَزَهَا و دَرَّ هَمُّهَا وَ مُنِعَتْ مِصْرُ اَرْدَبهَا وَ دَینَارُهَا وَ عُدْتُمْ مِنْ حَيْثُ بِدَائِم ﴾

اِردَب بكسر همزه و فتح دال پیمانه مصر است که بیست و چهار من یا بیست چهار صاع وزن است و هر صاعی پنج رطل و ثلث رطل است

یَعنی منع کرده می شود عراق قفیزان و درهم ان و منع کرده می شود مصر اِردَب و دیناران و بر می گردید شما از جائی که اول امدید یعنی به شرک و جاهلیت و این خبر از صنعت اسلام است در اخر زمان

حَدیثِ صَد و هَشتاد و دُوُّم

پانزدهم بحار، جزء سوم کتاب ايمان و كفر . طبع امين الضرب . ص 15 از نهج البلاغه از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت فرموده که فرمود ﴿ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنونَ بَعْدي بِأمْوالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدينِهِمْ عَلي رَبِّهِمْ، وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأمَنونَ سُطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرامَهُ بِالشُّبَهاتِ الْكاذِبَةِ، وَ الْأهْواءِ السّاهِيَةِ؛ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبيذِ، وَ السُّحْتَ بِالْهِبَةِ، وَ الرِّبا بِالْبَيْعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَیَّ اَلْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِکَ بِمَنْزِلَهِ رِدَّهٍ أَمْ بِمَنْزِلَهِ فِتْنَهٍ فَقَالَ بِمَنْزِلَهِ فِتْنَهٍ ﴾

ص: 270

یَعنی یا علی به درستی که این قوم زود باشد که ازمایش شوند به مال های شان و منّت گذارند به دین شان بر پروردگار شان و ارزو کنند رحمت او را و ایمن باشند از خشم او و غضب او و حلال کنند حرام او را به شبهات دروغ و هوا های سهو کننده پس حلال می کنند مسکرات را به تغییر دادن نام او به نام نبیذ و حرام را به نام هدیه و ربا را به نام خرید و فروش پس گفتم یا رسول اللہ پس ان ها را به کدام منزلت وارد کنیم در چنین حالی ایا منزلت ردّه یعنی مرتد شدن یا به منزلت فتنه و ازمایش پس فرمود به منزلت فتنه و ازمایش

حَدیثِ صَد و هَشتاد و سِوُّم

پانزدهم بحار الانوار ، از کانی ص 51 به سند خود از حضرت صادق از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ سَیَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِیهِ عَلاَنِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی اَلدُّنْیَا لاَ یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ فَیَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً لاَ یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اَللَّهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ اَلْغَرِیقِ فَلاَ یَسْتَجِیبُ لَهُمْ ﴾

يَعنی زود باشد بیاید بر مردم زمانی که پلید باشد در را ان زمان باطن های ایشان و نیکو باشد ظاهرشان در ان برای طمع در دنیا نمی خواهند به این نیکی ان چه را که نزد پروردگار ایشانست از رضایت او و ثواب آخرت دین شان برای نمایش دادن است ترسی در دل های شان نیست عقاب خدا عموم ان ها را می گیرد پس دعا می کنند

ص: 271

نحوه دعا کردن شخص غرق شده که امیدش از همه جا بریده شده باشد و اجابت نمی کند برای ایشان

حَدیثِ صَد و هَشتاد و چَهارُم

پانزدهم بحار الانوار جزو سی ام کتاب کفر و ایمان . ص 160 از کافی به سند خود از حضرت باقر از كتاب رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرموده ﴿وَ إِذَا طُفِّفَ اَلْمِکْیَالُ وَ اَلْمِیزَانُ أَخَذَهُمُ اَللَّهُ بِالسِّنِینَ وَ اَلنَّقْصِ وَ إِذَا مَنَعُوا اَلزَّکَاهَ مَنَعَتِ اَلْأَرْضُ بَرَکَتَهَا مِنَ اَلزَّرْعِ وَ اَلثِّمَارِ وَ اَلْمَعَادِنِ کُلِّهَا وَ إِذَا جَارُوا فِی اَلْأَحْکَامِ تَعَاوَنُوا عَلَی اَلظُّلْمِ وَ اَلْعُدْوَانِ وَ إِذَا نَقَضُوا اَلْعَهْدَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ إِذَا قَطَّعُوا اَلْأَرْحَامَ جُعِلَتِ اَلْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی اَلْأَشْرَارِ وَ إِذَا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ یَنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا اَلْأَخْیَارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ شِرَارَهُمْ فَیَدْعُو خِیَارُهُمْ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَهُمْ .﴾ ( در کتاب نکاح کافی است)

یَعنی زمانی که زنا اشکار شد مرگ ناگهانی یعنی سکته زیاد می شود و وقتی که در کیل و ترازو کم داده شد و زیاد گرفته شد می گیرد خدا ایشان را به گرفتن نباتات زمین و کم شدن محصولات زمینی و میوه ها و معدن ها همه این ها و وقتی که در احکام به ستم و جور حکم کردند کمک حال یک دیگر می شوند در ستم گری و دشمنی و وقتی که عهد و پیمان شکنی کردند مسلّط می کند خدا بر ایشان دشمن را و وقتی که رَحِم ها را قطع کردند اموال شان به دست بد ترین ان ها می افتد و وقتی که امر به معروف و نهی از

ص: 272

منکر نکردند و پیروی از نیکان اهل بیت من نکردند مسلّط می گرداند. خدا بر ایشان شریران و بدان ایشان را پس نیکان شان دعا می کنند و برای ایشان مستجاب نمی شود

حَدیثِ صَد و هَشتاد و پَنجُم

مجمع الزوائد . جزو پنجم باب ملك جهجاه ص 246 از رسول خدا صلی الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ اَلنَّاسِ رَجُلٌ مِنَ اَلْمَوَالَى يُقَالُ له جهجاه ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که مالک مردم شود مردی از دوستان یا غلامان که به او جهجاه گفته شود

حَدیثِ صَد و هَشتاد و شِشُم

مجمع الزوائد، در همان جرو و همان صفحه در باب ابواب سلطان از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ سَيَكُونُ بَعْدِي سُلْطَانُ اَلْفِتَنِ عَلَى ابْوَابِهِمْ كَمَبَارِكِ اَلِابْلِ لاَ يُعْطونَ احِداً شَيئاً اِلاّ اَخِذُ مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ﴾

یعنی زود باشد که بعد از من سلطانی باشد که فتنه ها بر درباریان شان مانند خواب گاه شتران باشد چیزی به کسی نمی دهند مگر این که بگیرند از دین او مثل ان را

حَدیثِ صِد و هَشتاد و هَفتُم

مجمع الزوائد، همان جزء باب فيمن يصدّق الامراء ص 624 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ اِمْرَاءَ تَغشَا هُمْ عَوَّاشٌ وَ حَوَّاشٍ مِنَ اَلنَّاسِ يَكْذِبُونَ و

ص: 273

يَظْلِمُونَ فمَنْ دَخَلَ عَلَيْهِم فصدّقهَمَّ بِكَذِبِهِمْ وَ أَعَانَ عَلَى ظُلْمِهِمْ فلیس مَنی لست منَهُ وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ عَلَيهِم وَ لم يُصَدِّقُهُم یکذبهُمْ وَ لم يَعنمُهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَهُوَ مِنًى وَ انا مِنْهُمْ ﴾

یَعنی فرمانده هانی می باشند که اطراف آن ها را می گیرند اطرافی ها و حاشیه نشین هائی از مردم که دروغ می گویند و ستم می کنند پس کسی که وارد شد برا ایشان پس تصدیق کرد دروغ ایشان را و کمک کرد بر ستم گری ایشان پس از من نیست و من از او نیستم و کسی که بر ایشان وارد نشد و تصدیق دروغ ان ها را ننمود و كمک به ستم گری ایشان نکرد او از من است و من هم از ایشانم

حَدیثِ صَد و هَشتاد و هَشتُم

مجمع الزوائد. در همان جزو و همان باب ص 247 از ان حضرت روایت کرده که به کغب بن عجره فرمود ﴿ اَعَاذک اَللَّهُ مِنْ اَمَارَةِ اَلسُّفَهَاءِ قَالَ وَ مَا امَارةُ اَلستفْهَاء قال اِمْرَاءُ يَكُونُونَ بِعْدَى لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَیى وَ لا يستنّون بسنّتي فمن صَدَّقَهُمْ بِکِذْبِهِمْ وَ أَعَانَهُمْ عَلَی ظُلْمِهِمْ فَاولَئِكَ لَيْسُوا مَنى وَ لَسْتُ مِنْهُمْ وَ لاَ يَرِدُونَ عَلَى حَوْضَى یا كعب بْنِ عُجْرَةَ الصِّيامُ جُنَّةٌ وَ الصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِيئَةَ وَ اَلصِّلْوة قُربان اَوْ قَالَ برْهانُ يَا كَعْبَ بْنَ عُجْرَةَ اَلنَّاسُ غادبان فمُبْتَاعٌ نَفْسَهُ وَ فَمُعْتِقُها او بائِعٌ نَفسِهِ فمُوبِقُها﴾

یَعنی پناه دهد خدا تو را از فرمان فرمائی نادانان گفتم چیست فرمان فرمائی

ص: 274

نادانان فرمود فرمان فرمایانی می باشند بعد از من که به راهنمائی من راه نیافته اند و به سنّت من عمل نمی کنند و بر حوض من وارد نمی شوند پس کسی که تصدیق کند ایشان را به دروغی که می گویند و کمک کند ایشان را بر ستمی که می کنند پس این جماعت از من نیستند و من هم از ایشان نیستم و بر حوض من وارد نمی شوند ای كعب بن عجرة روزه سپر است و صدقه دادن خاموش می کند اتش گناه را نماز نزدیک کننده و سبب تقربست یا ان که فرمود برهان است ای کعب بن عجرة مردم صبح کننده اند در حالتی که دو دسته اند یک دسته می خرند نفس خود را و ازاد می کنند ان را و یک دسته فروشنده اند نفس خود را و هلاک کننده اند ان را

حَدیثِ صَد و هَشتاد و نُهُم

مجمع الزوائد . در همان جزو ص 161 در باب ما جاء فى الشیب و الخضاب از ان خضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فى اخر اَلزَّمَانِ قَوْمٌ يُسوَدُّونَ اِشعَارمَ لاَ ینَظَرَ اَللَّهُ الیهم ﴾ یعنی می باشد در اخر زمان گروهی که سیاه می کنند مو های خود را نظر نمی کند خدا به سوی ایشان

حَدیثِ صَد و نَوَدُم

مجمع الزوائد . جزء هشتم ص 9 باب ماجاء في الحسف و المسخ و القذف و ارسال الشياطين و الصواعق از ان حضرت روایت کرده در جواب سائلی که علامات فرج و رجا را سؤال مي كند مي فرمايد ﴿ نِعْمَ اَلْخسَفُ وَ اَلرَّحِيفُ وَ اِرْسَالُ اَلشَّيَاطِينِ

ص: 275

اَلْمُخْلَبَةُ عَلَى اَلنَّاسِ ﴾ اری علامات ان فرو رفتن به زمین و زمین لرزه و فرستادن شیاطين است صاعقه مخلبّه را بر ضرر مردمان یا مردمان فریبنده را به نزد انان

مُؤلّف ناچیز گوید دور نیست مراد از ارسال شیاطین مخلبّه را بر ضرر مردم استعمال قوای ناریّه باشد اعم از این که زمینی باشد یا هوائی در المنجد است ﴿ خَلَبَهُ خَلْباً خَدَشَهُ وَ جُرْحُهُ وَ اَلْبَرْقُ اَلْخَلَبُ اَلَّذِي يَكُونُ فی السحاب ﴾ و اعم از این که شیاطین انسیّه باشند يا جنیّه يا مرسل خالق باشد یا مخلوق یا ان که مخلبّه صفت شیاطین باشد و دور نیست که این خبر اشاره باشد به معنی ایه شریفه ای که در سوره رحمن است یرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلاتنتظران یا ان که مراد از شیاطین مخلبه مردمان فریبنده باشند که از روی خدعه و فریب به ضرر و هلاکت مردمان قیام کنند چنان که در قاموس است ﴿ خَلَبَهُ خَلْباً وَ خِلاَباً وَ خِلاَتَهُ يُكَبِّرُ هَمّاً خَدَعَهُ كَا خَلَبُهُ وَ خَالِبُهُ ﴾ و الله و رسوله اعلم

حَدیثِ صَد و نَوَد و یِکُم

مجمع الزوائد. در همان جزو ص 13 در باب فیمن تقوم به السّاعه از ان حصرت روایت کرده که فرمود ﴿ لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتَّی یَأْخُذَ اللّه شَرِیطَتَه من أَهْلِ الأَرْضِ ،فیَبْقَی عَجَاجٌ لا یَعْرِفُونَ مَعْرُوفاً،و لا یُنْکِرُون مُنْکَراًاَلشَّرِيطَةَ اَلْخَیارِ وَ هَى مِنَ اَلاِضدَاد وَ اَلعجاج الى اَلغوْغَاءِ وَ اَلارَازِلَ و مَنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ وَ فِي اَلاِصْلِ عَجَاجَةٌ وَ هى و احد اَلحجاج ﴾

یَعنی بر پا نمی شود ساعت تا این که بگیرد خدا نیکان را از اهل زمین و

ص: 276

باقی گذارد و مردمان رذل و پست را که نشناسند کار های خوب را و انکار نکنند کار های زشت را

حَدیثِ صَد و نَوَد و دُوُّم

مجمع الزوائد . در همان جزو ص 12 باب خروج النار از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یوشك ان تَخْرُجَ نَارٌ مِنْ حَبْسِ سُیلِ تسیر بسیر بطِيئَةِ الابلِ تُسيرُ اَلنَّهَارَ وَ تُقِيمُ اللَّيْلَ تَغْدُو وَ تَرُوحُ يُقَالُ غَدَّتِ اَلنَّارُ اَيُّهَا اَلنَّاسُ فَاغذُوا قَالَتِ اَلنَّارَ ایهَا اَلنَّاسُ قَیلُوا رَاحَتِ اَلنَّارُ اَيُّهَا اَلنَّاسُ رُوحُوا مَنِ اِدْرَكَتْهُ اکلته﴾

یعنی نزدیکست که بیرون اید اتشی از حبس سیل که نام موضعی است یا کوهی که سیر کنند بسیری کند و هموار مانند سیر شتر روز سیر می کند و شب می ایستد صبح می کند و شب می کند گفته می شود دور گرد اتش ای مردم پس بروید خوابید اتش ايها الناس بخوابید رفت ایها الناس بروید کسی که دریابد اتش او را آن اتش میخورد او را

حَدیثِ صَد و نَوَد و سِوُّم

مجمع الزوائد . همان جرؤ و همان صفحه و همان باب از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تبعَث ناد عَلَى أَهْلِ اَلْمَشْرِقِ فَتحشرَّهُم إِلَى اَلْمَغْرِبِ تَبِيتُ مَعَهُمْ حَيْثُ بَاتُو اوْ تُقْبِلَ مَعَهُمْ حَيْثُ قَالُوا يَكُونُ لَهَا ما سَقَطَ مِنهُم وَ تَخلِفُ وَ تَسوَقَّهُم سُوقَ الجَمَلِ الكَسِير ﴾

ص: 277

بر انگیخته می شود اتشی بر اهل مشرق پس جمع می کند ایشان را به سوی مغرب بیتونه می کند با ایشان هر کجا که بیتوته کنند و نیم روز کند با ایشان هر کجا که نیم روز کنند می باشد برای او ان چه که از ایشان ساقط شد و عقب ماند و می کشاند ایشان را مانند کشانیدن شتر شکسته اندام

حَدیثِ صَد و نَود و چَهارُم

مجمع الزوائد، جزو هشتم کتاب ادب باب ستكون الناس ذئاب ص 89 از ان حضرت صلی اللہ علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ياتي عَليٍ النَّاس زَمَانٌ هُمْ ذِئَابٌ فمَنْ لَمْ يَكُنْ ذِئْباً اَكْلُتهُ اَلذِّئَابُ ﴾ یعنی می اید بر مردم زمانی که که اگر کسی گرگ نباشد گرگ ها او را می خورند زیرا که اهل ان زمان همه گرگانند

حَدیثِ صَد و نَوَد و پَنجُم

جمع الزوائد ، در همان جزء و همان کتاب ص 116 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ قَوْمٌ يَأْكُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، كَمَا تَأْكُلُ الْبَقَرُ بِأَلْسِنَتِهَا ﴾ یعنی بر پا نمی شود قیامت تا این که بیرون بیاید گروهی که می خورند به زبان های خود هم چنان که می خورد گاو به زبان خود

حَدیثِ صَد و نَوَد و شِشُم

مجمع الزوائد . همان جزء باب ما جاء فى المسخ ص 9 از ان حضرت روایت كرده که فرمود ﴿ تَكْثُرُ اَلصَّوَاعِقُ عِنْدَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ حَتَّى يَاتَى اَلرَّجُلُ فَيَقُولَ مَنْ

ص: 278

صَعِقَ قِبْلَكُمُ اَلْعُذَاةُ فَيَقُولُونَ صَعِقَ فلان و فلان﴾

یعنی بسیار می شود صاعقه ها نزدیک قیامت صغری تا این که می اید مرد و می گوید کی را از شما ها صبح صاعقه هلاک کرده پس می گویند فلان و فلان صاعقه زده شدند

حَدیثِ صَد و نَوَد و هَفتُم

مجمع الزوائد، همان جزء و همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ وَ اَلَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَق لاَ تُنقْضَى اَلدُّنْيَا حَتَّى يَقَعَ بهُمُ اَلْخسفُ وَ اَلْقَذْفُ وَ اَلْمَسِيحِ قَالُوا وَ مَتَى ذَالِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ اذا رایت اَلنَّساءَ رَكِبْنَ السرَوُّجَ و كَثُرَتِ الْقَيْنَاتُ و فِبشتَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ اِسْتَغْنَى اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النساء بِالنَّساءِ وَ رَوَاهُ اَلطَّبَرَانِيُّ فِي اَلْأَوْسَطِ و زادَ وَ شُرِبَ اَلْمُصَلُّوبَ فِي انیة الشِّرْكِ الذَّهَبُ وَالْفِضَّةُ قَالَ وَ اِسْتَغْنَی اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ اِسْتَفِدُّوا وَ اِسْتَعِدُّوا وَ اومَا بِيَدِهِ فَوَضَعَهَا عَلَى جبهة فَسَتَرَ وَجْهه ﴾

یعنی قسم به ان کسی که بر انگیخت مرا به حق نمی گذرد دنیا تا این که واقع شود در میان ایشان به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و مسخ شدن عرض کردند چه وقت واقع می شود این ها فرمود وقتی که دیدید زن ها بر زین ها سوار شدند و زن های خواننده و نوازنده و سازنده و رقاصه زیاده شد و شهادت دادن به دروغ بسیار شد و بی نیاز شدند در فجور مرد ها به مردها و زن ها به زن ها

ص: 279

و این روایت را بزاز و طبرانی در اوسط روایت کرده اند و زیاد کرده و اشامیده شد مشروب در ظرف شرک یعنی طلا و نقره که استعمال آن در شرع اسلام حرام است و اما مشرکین ان را استعمال می کنند گفته است و بی نیاز شدند مردان به مردان و زنان به زنان و یاری می خواهند و مهیّا می شوند و اشاره فرمود به دست خود پس گذارد ان را بر پیشانی خود پس پوشید روی خود را ( مصلوب آب گوشت پخته و مایعات و نحو ان است )

حَدیثِ صَد و نَوَد و هَشتُم

مجمع الزواند . همان جزء و همان باب ص 10 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَيَبِيِنَّ يَوْمٍ مِنْ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ عَلَى طَعَامٍ وَ شَرَابٍ وَ لَهْوٍ فيصبحوا قد مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِير ﴾ یعنی هر اینه بیتوته می کنند گروهی از این امّت بر خوردنی و اشامیدنی و بازی کردن پس صبح می کنند در حالی که مسخ شده باشد به صورت بوزینه ها و خوک ها

حَدیثِ صَد و نَوَد و نُهُم

مجمع الزوائد. همان جزو و همان باب ص 11 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونُ فِي هَذِهِ اَلامَّةِ خسفٌ وَ مسخ وَ قَذْفٌ فِي مُتَخذى اَلْقَيْنَانِ وَ شَارَبِي الخمر ﴾ یعنی می باشد در این امّت به زمین فرو رفتنی و مسخ شده و سنگ باریدنی در کسانی که می گیرند و زن های غنا خواننده و نوارنده و سازنده و رقاصه را و کسانی که می اشامند شراب ها و مسکرات را

حَدیثِ دویستُم

ص: 280

مجمع الزوائد - همان جزو و همان باب و همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يَكُونَ فِي هَذِهِ الامة قَوْمٍ بینَاهُمْ فِي شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ ضَرْبِ اَلْمَعَارِفَ حَتَّى الله عليهِم فَيَغودُو اَ قِرَدَةً وَ خَنَازِير ﴾

یعنی می باشند در این امّت گروهی که ایشان در حال اشامیدن مسکرات و زدن ساز ها و نواز ها هستند تا این که خدا بر ایشان پس صبح می کنند در حالتی که بوزینه ها و خوک ها شده باشند (نسخه چنین بود)

حَدیثِ دِویست و یِکُم

مجمع الزوائد در همان جزء و همان باب و همان صفحه از انس بن مالک روایت کرده که گفت زنی به نام ام سلیم در لشکر رسول خدا صلی الله علیه و اله بود که مجروحین را مداوا می کرد پس عرض کرد یا رسول الله در حق پسر من دعا کنید فرمود انیس را می گوئی عرض کرد اری گفت انیس پس نشانید ان حضرت مرا مقابل روی خود و دست بر سر من کشید و فرموده ای انیس به درستی که مسلمانان بعد از من شهر هائی بنا می کنند ﴿ مِمَّا یمِصْرُونِ مِصْرَ يُقَالُ لَهَا اَلْبَصِرَةُ فان اِنتَ وَرَدَتْهَا فَایاكَ وَ مَقْصَفُهَا وَ سُوقُهَا وَ بَابُ سُلْطانِها فَاِنَّهَا سیکون فِيهَا خُسفٌ وَ مَسْخٌ وَ قذف اية ذَلِكَ انْ يَمُوتَ اَلْعَدْلُ وَ يَفْشُوا فِيهَا اَلْجَوْرَ و یکثر فِيهَا اَلزِّنَا وَ نَفشُو فیهَا شَهَادَةُ اَلزُّورِ ﴾

یعنی از جمله شهر هائی که بنا می کنند شهریست که ان را بصره می گویند پس اگر تو وارد

ص: 281

ان شهر شدی بر تو باد که دوری کنی از محل ازدحام و جمعیّت آن و بازاران و دربار سلطان ان پس به درستی که زود باشد که به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و مسخ در ان واقع شود و نشانه اش اینست و قتی که عدالت و داد خواهی بمیرد و جور و ظلم زیاد شود و زنا در ان بسیار شود و شهادت دروغ دادن در ان زیاد شود ان ها واقع می شود

حَدیثِ دِویست و دُوُّم

مجمع الزوائد، در همان جزو در باب خروج النّار ص 13 از عاصم بن عدى انصاری روایت کرده که گفت سؤال کرد از ما رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم از دو حادثه ای که پیش نیامده بود پس فرمود حبس سیل کجا است گفتیم نمی دانیم پس مردی از بنی سلیم به ما گذشت به او گفتیم از کجا آمدی گفت از حبس سیل پس نعلین خود را خواستم و سرازیر شدم رسیدم به خدمت پیغمبر صلى الله علیه (و اله) و سلّم پس گفتم یا رسول الله سؤال کردی از ما از حبس سیل پس گفتیم ما علمی به ان نداریم و اکنون این مرد بر ما گذشت پس از او پرسیدم گفت از اهل حبس سیلم پس رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم از او پرسید که اهل تو در کجا هستند گفت در حبس سیلند فرمود ﴿ اخرُجْ اِهْلِكْ مِنْهَا فانه یوشك اَنْ يَخْرُجَ منها نار تضیء لها أعناق الإبل ببصری﴾ یعنی بیرون کن اهل خود را از ان جا که نزدیکست بیرون اید از ان جا اتشی که روشنی دهند گردن های شتران را در بصری

ص: 282

حَدیثِ دِویست و سِوّم

مجمع الزوائد، جز و هفتم باب ظهور الرغبه و الرهبه ص 330 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ كَيف انتم اذا مَرَجَ اَلدِّينُ وَ ظَهَرَتِ اَلرَّغْبَةُ وَ اَلرَّهْبَةُ وَ حَرَّق اَلْبَيْتَ اَلْعِشْقَ (رَوَاهُ احمد وَ اَلطَّبَرَانِيُّ وَ زَاد) وَ شَرَفُ اَلْبُنْيَانِ وَ اِخْتَلَفَ اَلاِخْوَان ﴾ یعنی چگونه اید شما و قیت که مختلط و مضطرب گردید و فاسد شد دین سؤال کردن به مذلت و خواری و ترس و خوف در مردم و اتش گرفت خانه خدا که ازاد شده از طوفان زمان نوح است (این حَدیثِ را احمد بن حنبل و طبرانی هر دو روایت کرده اند و زیاد کرده است طبرانی این جمله را) و بلند ساخته شد بنا ها و اختلاف افتاد در برادر ها (شاید مراد اختلاف بین شرقین و غربین باشد )

حَدیثِ دِویست و چَهارُم

اشاره

مختصر تذكره قرطبى . باب آيات العشر التي تكون قبل الساعة ص 250 از حذیفه از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان مِن اشراطِ اَلسَّاعَةِ دُخاناً يمَلَاءَ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ بِمَكْثٍ فِى الارْضِ ارْبَعِينَ يَوْماً فاما اَلْمُؤْمِنُ فَيُصِيبُهُ مَنْه شَبه الزُّكَامَ وَ امَّا الكافِرُ فَيَكُونُ بِمَزَالَةِ الشُّكْرانِ يُخْرِجُ اَلدَّخان مِنْ اِنْفِهِ وَ مَنْحَرِهِ وَ عِبَّيْنَ وَ اِذينَه وَ دَبَّرَهُ﴾ (این حَدیثِ مکرر شده در ص 211)

تَفسیر صافي

طبع طهران تاريخ كتابت سال 1266 هجری به خط محمد حسن بن محمد علی گل گلپایگانی

ص: 283

ص 476 سوره دخان ذیل ایه مبارکه ﴿ فَارْتَعَبَ يَوْمَ يَاتَى اَلسَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ گفته رُوِيَ فِي حَدِيثِ اِشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ اُوَلَ الايات اَلدُّخَانُ وَ نُزُولُ عَيْسي وَ نارٌ تَخْرُجُ مِنْ قعر عُدَّن اِبْينَ تسوقَ اَلنَّاسِ الى الْمحَشْرِ قَیلُ وَ مَا اَلدُّخَانُ قَیلُ وَ مَا اَلدُّخَانُ فَتَلاَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ) هذِهِ الاية قَالَ يمْلأ مَا بَيْنَ المُشرِّق وَ اَلْمَغْرِبِ یمَكْثِ اِرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَيْلَةً اما اَلْمُؤْمِنُ فیصيبه كَهَيْئَةِ اَلزُّكَامِ وَ امّا اَلْكَامِنُ فَهُوَ كَالسَّكْرَانِ يَخْرُجُ مِنْ مُنْخَوی وَ اِذِينِهُ وَ دَبَّرَه ﴾

یعنی . روایت شده در حَدیثِ اشراط ساعت اول نشانه ها دُخان یعنی دود است و فرود امدن عیسی و اتشی که بیرون می اید از ته عدن اَبیَن (و ابین اسم کسی است که عدن به نام او بنا شده) می کشاند مردم را به سوی محشر گفته شد که ان دود چیست پس حضرت ایه مذکوره را تلاوت فرمود و فرمود پُر می کند ان دود میان مشرق و مغرب را و می ماند تا چهل روز و شب امّا مؤمن پس می رسد به او مرضی به هیئت زکام و امّا کافر پس او مانند شخص مست بیرون می رود از دو سوراخ بینی و دو گوش و سوراخ دُبُرِ او

حَدیثِ دِویست و پَنجُم

مسامرة الابرار و محاضرة الاخيار. تاليف محیی الدین عربی طبع مصر در مطبعه عثمانية سال 1305 جزو ال ص 23 و 24 از ابن عباس روایت کرده که در حجة الوداع حضرت رسول صلی اللہ علیه (و اله) و سلم گرفت حلقه دَرِ کعبه را پس رو کرد به طرف مردم پس

ص: 284

فرمود ﴿ يا مَعاشِرَ الْمُسْلِمِينَ اِنْ مِنِ اشْراطِ الْقِيامَةِ اَمَانَةُ الْصلْوَةِ وَ اتِّبَاعُ الْشهوات وَ تَكُونُ اِمْرَاءَ خونة وَ وزرَاء فسقَة فَوْثب سَلْمَانَ اَلْفَارِسِيِّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْه فَقَالَ بَابِي انْتَ وَ امي یا رْسُولِ اَللَّهِ ان هَذَا لِيَكُونَ قَالَ نَعٌم یا سَلْمَانُ وَ عِنْدَهَا وَ یكَوْنِ الْمُنْكَرِ مَعْرُوفٌ وَ اَلْمَعْرُوفُ مُنْكَراً قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ وَ عندها یذُوبُ قَلْبِ اَلْمُؤْمِنِ فِي جَوْفه كَمَا يَذُوبُ اَلْمِسلْح فِي اَلْمَاءِ ممَا يَرَى وَ لاَ يستطِيعُ اَنْ يُغَيِّرَهُ قَالَ او يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلمَانِ وَ یؤْتمِنُ الْخائِنَ وَ يَجُونُ الامينُ وَ یصدق اَلْكَاذِبُ وَ يُكْذَّبُ اَلصَّادِقُ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سَلْمَانَ اَنَّ اَوْلَى النَّاسِ قَوْمٌ اَلْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ یمشى بِالْمَخَافَةِ فَاِنٍ تَحکلم اُكْلُوهُ وَ انٍ سَكَتَ مَاتَ بِغَيْظِهِ یا سَلْمَانَ مَا قَدِستْ اُمَّةً لانتقم مِنْ قُوتِهَا الضعيفها قَالَ اَيْكُونَ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سَلْمَانُ عِنْدَهَا يَكُونُ الْمَطَرُ قَيْظًا وَالْوَلَدُ غَيْظًا ، وَتَفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضًا ، وَ يَغِيضُ الْكِرَامُ غَيْضًا قَالَ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ عِنْدَهَا يُعَظِّمُ رَبُّ الْمَالِ الدِّينَ بالِدُنْيَا وَ تَلْتَمِسَ الدُّنْيا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ اكْتفى اَلرِّجَالَ بَا لِرِجَالٍ وَ اَلنِّسَاءُ بَالبسا وَ تَرْكَبُ ذَوَاتُ اَلْفُرُوجِ السروج فعلُیهم مَن امتى لعنة الله یا سلمان عندها یکی امتی قَوْمٌ جثثهم جُثَّةِ اَلنَّاسِ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ اَلشَّيَاطِينُ اَنْ تكُلُموا قَتَلُوهُمْ وَ اَنَّ سكَتوْا اِسْتَبَا حُوهُمْ لاَ يَرْحَمُونَ صَغِيراً وَ لاَ صَغِيراً وَ لاَ يُوَقرُونَ كبيْراً اَنَاءِ مَا يَذَرُونَ وَ تُوِّ ظَاهِرٍ مُتَّهَمٍ وَ يُجَارُ فِي حُكْمِهِمْ عِنْدَ ذَلِكَ تَكُونُاماره اَلنَّساءُ وَ مُشَاوَرَةُ اَلاَمَاءِ وَ نُفُوذِ الصِّبْيَانِ عَلَى اَلنَّاسِ وَ تَكْثُرَ اَلشَّرْطُ وَ تتحلَّى ذُكُورٌ اِمتَى باَلذَّهَبُ وَ يَتَهَاوَنُ بِالزَنَا

ص: 285

وَ تَظْهَرُ اَلْقینَاتُ وَ يُتَغَنَّى بِكِتَابِ اَللَّهِ وَ تَتَكَلَّمُ اَلرُّوبِيضُ قلْتَّ بابى انت يَا رسُول اَللَّهِ وَ امي وَ مَا الرُّوَيْبِضُهْ قالَ انْ تَتَكَلَّمَ فِى اَمْرِ الْعَامَّةِ مَنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ قَبْلُ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ بَا رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ یا سْلُمَانَ عِنْدَهَا تُزَخْرَفُ اَلْمَسَاجِدُ كَمَا یزخرف الكَاش وَ اَلْبَيْعُ وَ تُحَلَّى المَصاحِفُ بِا لذَّهَبِ وَ تَطُولُ اَلْمَنَابِرُ وَ تَكْثُرُ الصُّفُوفُ وَ القُلوب متَبَاغَضَةً وَ اَلالْسُنُ مُخْتَلِفَةٌ وَ نوَالُهُم لَعِقةٍ مَن اعْطى عَلَى لِسَانِ مَنِ اِعْطَى شُكْرَ مَنْ مَنَعَ كُفْرٍ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلُمَانَ عِنْدَ ذَلِك یوتى سَبَايَا مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ تَكُونُ من امتى فَوَيْلٌ لِلضُّعَفَاءِ مِنْهُمْ وَ وَبَلَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ انْ تَكَلَّمُوا قَتَلُوا وَ انْ سكنوا قَتَلُوا مَوْتٌ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ خَيْرٌ مِنْ حیوَّةٍ عَلَى معصیة الله قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلمَانَ عِنْدَهَا تشَارِكُ اَلْمَرْأَةَ زَوْجَهَا فى امره و یحَقِّ اَلرَّجُل وَاَلدَّهُ وَ یبِرَّ صَدِيقُهُ یلبسونِ جُلُودِ اَلْضئان عَلَى قُلُوبِ اَلذِّئَابِ عُلَمَائِهِمْ شَرٌ مِنَ اَلْجِيفَةِ قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ با رسول اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانَ عِنْدَهَا تَكُونُ عِبَادَتُهُمْ فِيهَا فِيمَا بَيْنَهُمْ اَلسَّلاَوِمُ لَهَا فِيمَا وَ لاَ بُدَّ تَسمُونُ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَوَاتِ وَ الارض اَلاِنْجَاسِ الارجاس قَالَ اَوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ یا سْلِمَانِ عِنْدَ ذلک یتخذ كِتَابَ اَللَّهِ مزامیر وَ ینبذ كِتَابِ اَللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ يُعَطِّلُونَ اَلْحُدُودَ و یمیتون سَنتى وَ يُحِبُّونَ اَلْبِدْعَةَ وَ لاَ يُقَامُ يَوْمَئِذٍ تبصر اَللَّهِ لاَ يَامُرُونَ بِالِمَعْرُوفٍ و لا يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ عِندَهَا یغار عَلَى الْغُلَامِ كَما يُغَارُ عَلَى اَلْجَارِيَةِ وَ يَخْطُبُ كَمَا تَخْطُبُ اَلنِّسَاءُ وَ یهیئ كَمَا یهیئ اَلْمَئة عِنْدَهَا تَقَارَبَ اَلاِسْوَاقُ قلَتَّ بَابِي اَنْتَ و

ص: 286

امَّي یا رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَا تَقَارَبَ اَلاِسْوَاقُ قَالَ كُلٌ يَقُولُ لاَ اَبِيعُ وَ لاَ اِشْتَرَى وَ لاَ رَازِقَ غَيْرُ اَللَّهِ يَا سَلْمَانُ عِنْدَهَا ثلَيهِمُ الجَبابِرَةُ وَ یمَیعُونَ حُقُوقَهُمْ وَ يَمْلَؤُنَ قُلُوبَهُمْ و رُعْباً فَلاَ تَرَى اِلاّ خَائِفاً مَرْعُوباً عِنْدَ ذَلِكَ یرَفْعِ اَلْحج فلاحجٌ یحیج كِبارُ النَّاسِ لِلَّهْوِی وَ اَوْساطُ اَلنَّاسِ لِلتِّجَارَةِ وَ فُقَرَاءِ اَلنَّاسِ للریاء وَ اَلسمِعَته قَالَ اوْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ يَا سَلْمَانُ ﴾ (اَلْحَدِيث)

یَعنی ای گروه مسلمانان از شرایط قیامت می رانیدن نماز و پیروی کردن از شهوت ها و خواهش های دل است و می باشند فرمان فرمایان خیانت کار و وزیران فاسق پس از جا بر خواست سلمان فارسی رضی الله عنه و عرض کرد پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا این ها هر اینه می باشند فرمود اری ای سلمان در ان زمان معروف منکر و منکر معروف گردد سلمان عرض کرد این ها می باشد فرمود اری ای سلمان در ان وقت آب می شود دل مؤمن در داخل او هم چنان که نمک در اب اب شود از ان چه که می بیند از منکرات و نمی تواند ان را تغییر دهد عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان امین دانسته شود خیانت کار و خیانت کار شمرده شود امین و تصدیق کرده شود دروغ گو و تکذیب کرده شود راست گو عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت سزاوار ترین مردم گروهی هستند که مؤمن در میان شان راه رود در حالتی که ترس ناک باشد اگر سخن گوید می خورند او را و اگر ساکت باشد می میرد به خشم خود ای سلمان مقدّس نیست امّتی که انتقام نکشد توانای

ص: 287

ان برای نا توان آن عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت باران باریده نشود و فرزند بر پدر خود خشمگین باشد و بسیار شوند اشخاص پست و لئیم بسیار شدنی و دست های اشخاص کریم در احسان و انفاق کردن بسته شود عرض کرد ایا این ها شدنی است فرمود اری ای سلمان در ان وقت صاحبان مال بزرگ و محترم شمرده شوند و دین به دنیا فروخته شود و به عمل اخرت دنیا را بطلبند و مرد ها در فجور به مرد ها اکتفا کنند و زن ها به زن ها و زن ها سوار زین ها شوند پس بر ایشانست از امت من لعنت خدا ای سلمان در ان وقت والی و زمام دار امّت من شوند کسانی که جُثّه های ایشان جُثّه ادمی است و دل های ایشان دل های شیاطین است اگر تکلّم کنند می کشند ایشان را و اگر ساکت شوند ریشه کن کنند ایشان را رحم بکوچک نمی کنند و احترام نمی کنند بزرگ را هر اینه بد است ان چه بد می کنند پامال می کنند احترام ایشان را و جور کرده می شود در حکم های ایشان در ان زمان امارت با زنان خواهد شد و کنیزان طرف مشورت شوند و کودکان بر مردم حکم شان نافذ شود و سرهنگان و لشکریان زیاد شوند و مردان امت من به طلا زیور کنند و به زنا اهمیّت ندهند و زن های خواننده و نوازنده و سازنده و رقاصه ظاهر شوند و به به قران تغنّی کنند و رویبضه سخن گوید (ابن عبّاس گفت) گفتم یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد چیست رویبضه فرمود سخن گو در امور عامه مردم کسی که سخن گو نبوده یعنی مردمان رذل پست گفت سلمان

ص: 288

ایا می باشد این ها یا رسول الله فرمود اری ای سلمان در ان وقت زینت کنند مسجد ها را هم چنان که زینت کرده شود کلیسا های نصاری و عبادت گاه های یهود و زیور کنند قران ها و کتاب ها را به طلا و طولانی کنند منبر ها را و بسیار شود صف های جماعت در حالی که دل هاشان کینه یک دیگر را داشته باشد و با هم دیگر مختلف باشد و عطا هاشان به قدر لیسیدن انگشت باشد کسی که عطائی به او داده شود از عطا دهنده شکر گذاری کند و اگر به او عطائی نشود نا سپاس گوید گفت ایا می باشد این ها یا رسول الله فرمود اری ای سلمان اورده شوند در ان وقت اسیرانی از مشرق و مغرب از مسلمانان از امّت من پس وای بر ناتوانان ایشان و وای بر اسیر کنندگانشان از خدا اگر سخن گویند می کشند ایشان را و اگر هم ساکت باشند می کشند مردن بر طاعت خدا بهتر است از زندگانی با معصیت خدا گفت ایا می باشد این ها فر مود اری ای سلمان در ان وقت شریک می شود مرد با زن خود در کاری که می کند و ازار می کند مرد پدر خود را و نیکوئی کند با رفیق خود می پوشند لباس میش را بر دل های چون گرگ خود علماءشان بد ترند از مردار گفت ایا این ها می باشد یا رسول الله فرمود اری ای سلمان در ان وقت عبادت در میان ایشان همان خواندن تنها است آن هم ناچار نام گذارده می شوند در ملکوت اسمان ها به نجاسات و پلیدی ها عرض کرد ایا می باشد این ها فرمود اری ای سلمان در ان وقت قران را با ساز ها می گیرند و پشت سر می اندازند قران را و معطل می کند حدود را

ص: 289

و می میرانند سنّت مرا و زنده می کنند بدعت را و کسی به یاری خدا قیام نمی کند امر به معروف نمی کنند و نهی از منکر ننمایند در ان وقت غیرت کشیده می شود بر سر پسران برای فجور هم چنان که غیرت کشیده می شود بر سر دختران و خواستگاری می شوند هم چنان که دختران خواستگاری می شوند و مهیّا می کنند خود را هم چنان که زنان مهیّا می کنند خود را در ان وقت بازار ها به هم دیگر نزدیک شود گفتم پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله مراد از نزدیک شدن بازار ها چیست فرمود هر کدام یکی می گوید نفروختم و نخریدم و حال ان که روزی دهنده ای غیر از خدا نیست ای سلمان در ان وقت جبّاران و ستم گران بر ایشان سلطنت و حکومت کنند و حقوق ایشان را از ایشان منع کنند و دل های ایشان را پر از ترس و بیم کنند پس نبینی ان ها را مگر خائف و ترس ناک در ان وقت حج رفتن بر داشته پس حجی در کار نباشد حج می کنند بزرگان مردم برای بازیگری و به تماشا و گردش و میانه حال های مردم برای تجارت و بارزگانی و فقراء مردم برای نمایش دادن و گوش زد کردن عرض کرد ایا این ها می باشد یا رسول الله فرمود اری

حَدیثِ دِویست و شِشُم

مسامرة الابرار و محاضرة الاخبار، جزء دوّم ص 14 در اشراط ساعت از حذیفه بن الیمان روایت کرده که گفت دیدم رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلم را که اویخته است به پرده های کعبه و چشم هایش اشک می ریزد پس عرض کردم چه چیز

ص: 290

تو را به گریه در اورده خدا چشم های تو را نگریاند فرمود ﴿ یا حُذَيْفَةَ قَدْ ذَهَبَتِ الدُّنْيا اَوْ كانَكَ بِالدُّنْيا لَمْ تَكُنْ قُلْتُ فِدَاكَ ابى وَ اُمي یا رْسُولِ اَللَّهِ فَهَلْ مِنْ عَلاَمَةٍ یستدک بِهَا عَلَى ذَلِكَ قال نعم یا حُذَيْفَةَ احْفَظْ بِقَلْبک وَ انْظُرْ بِعِيْنک وَ اعْقِدْ بِيَدَيْكَ اِذا ضَيَّعْتَ امَّتِى الصَّلوةِ وَ اتبَعَتِ الشَّهَوَاتُ وَ كَثُرَتِ اَلْخِيَانَاتُ وَ قَلَّتِ اَلْأَمَانَاتُ وَ شَرِبُوا اَلْقَهَوَاتِ وَ اظْلِمَ اَلْهَوَى وَ غارِ اَلْمَاءِ وَ اِغْبَرْتَ اَلاَفِقَ وَ خَیفَّتُ اَلطُّرُقَ وَ تشَاتمُ النَّاسِ و فَسَدُوا وَ فجَرتِ اَلْبَاعَةُ وَ رَفَضَتِ القِنَاعَةُ وَ سَاءَتِ الظُّنُونُ وَ تَلَاشَتِ السِّنُونَ وَ كَثُرَتِ الاشجَارُ و قَلَّتِ الثِّمَارُ وَ غَلَت الاسْعَارُ وَ كَثُرَتِ اَلرِّيَاجُ وَ تَبِینتِ الاشْرَاطَ وَ ظَهَرَ اللِّوَاطُ وَ اسْتَحْسَنُوا الْخَلَفَ وَ ضَافَتِ اَلْمَكَاستُ وَ قَلَّتِ اَلْمَطَالِبُ وَ اِسْتَمَرُّوا بِالْهَوَى وَ تَفاكَهوَاَ بَيْنَهُمْ بِشتيمَةِ الاِباءِ وَ الاُمَّهاتِ وَ اَكْلِ اَلرِّبَا وَ فشَا الزنا وَ قَلَّ الرّضَا وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهَاءَ وَ كَثُرَتِ الخیانَةُ وَ قُلت الامانَةَ وَ ذَكِيّ كُلَّ اَمرِ نَفْسَهُ وَ عَمَلِهُ وَ اشْتَهَرَ كُلُّ جَاهِلٍ بتجْهلَهُ وَ زَخْرِفَتْ جُدْرَانُ الدُّورِ وَ رُفِعَ بِنَاءُ الْقصُورِ وَ صارَ الْبَاطِلُ حَقّاً وَ الْكَذِبُ صِدْقاً وَ الصِّحَّةَ عَجْزاً وَ اَللَّوْمَ عَقْلاً وَ الضلالة هدى وَ الْبَيَانُ عَمًى وَ الصَّمْتُ بَلاَهَةٌ وَ الْعِلْمُ جَهَالَةٌ وَ كَثُرَتِ الَايَاتُ وَ تَتَابَعَتِ الْعَلَامَاتُ وَ تَرَاجَمُوا بِالظُّنُونِ وَ دَارَتْ عَلَى اَلنَّاسِ وَ رحی الْمُنونِ وَ عَمِيَتِ الْقُلُوبُ وَ غَلَبَ الْمُنْكَرُ اَلْمَعْرُوفُ وَ ذَهَبَ التَّوَاصُلُ وَ كَثُرَتِ التِّجَارَاتُ وَ اسْتَحْسبوا الْبِطَالاَتِ وَ تَهَادَوا أَنْفُسُهُمْ بِالشَّهَوَاتِ وَ تهَاوَنوَّا بالْمُعْضِلاَتِ وَ رَكِبُوا جُلُوَّ اَلنُّمُو وَ اكلُوا الْمَأْثُورَ وَ لَبُّسوا اَلْحُبورَ وَ اِثْرُوا اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ وَ ذَهَبَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنَ اَلْقُلُوبِ

ص: 291

و عمّ الفساد و اِتَّخَذَوَاِ كْتَابَ اَللَّهُ لَعِباً وَ مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً وَ اِسْتَحَلُوا الخمر بِالنَّبِيِّذ وَ اَلنَّجْشِ با لِزَكْوَةِ وَ اَلْبُرْبَا بالِبَيْعٍ وَ اَلْحُكْمَ بَا لِرْشَّا وَ تَكَافَا اَلرِّجَالُ بَالِرِجَالٍ وَ اَلنِّسَاءُ بالَنَساءُ وَ صَارَتِ الْمَباهاة فِي اَلْمَعْصِيَةِ وَ الْكِبْرَ فِى اَلْقُلُوبِ وَ الْجَوْرِ فِى اَلسَّلاَطِينِ وَ اَلسفَاهَةِ فى سَائِرِ اَلنَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ لاَ یسلم لذَى دِينُ دِينِهِ الاِمْنُ فَرِّ بدٌینُهُ مِنْ شَاهِقِ الى شَاهِقٍ وَ مَنْ وَاد الى واد وَ ذَهَبَ اَلاِسْلاَمُ حَتَّى لا یبقی الاّ اِسْمه وَ اِنْدَرَسَ اَلْقُرْآنُ مِنَ الْقُلُوبِ حَتی لا يَبْقَى الأرسمَةُ یقُرُونِ اَلْقُرْآنِ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ بِما فِيَّةَ مَن وَ عُدْرَتِبهِم وَ وَعيدِهِ وَ تَحْذِيرِهِ وَ تَنذیرِهِ وَ نَاسِخٍه وَ مَنسوخَةٍ فَعِندَ ذَلِكَ تَكُونُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ خَارِبةٌ مِنْ اَلاِيْمَانِ عِلْماًئهمُّ شرّ خَلْقِ اَللَّهِ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ مِنْهُمْ بَدَتِ الْفِتْنَةُ وَ اليْهِمْ تَعودُ وَ يَذْهَبُ الْخیر وَ اهْلَهُ وَ يَبْقَى الشَّرُّ وَ اَهْلَهُ وَ يَصِيرُ اَلنَّاسُ بِحَيْثُ لاَ يَعِبئا اَللَّهُ بَشِئ مِنَ اعمالهم قَد جبب اليْهم اَلدِّينارُ وَ الَدِرْهَمٍ حَتَّى ان اَلْغنَى لْیحَدَثَ نَفْسَةٌ بِالْفَقْر ﴾

یعنی دنیا رفت یا مثل این که دنیا گویا نبوده است گفتم پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله پس آیا نشانه ای هست که دلالت بر ان داشته باشید فرمود اری ای حذیفه نگاه دار به قلبت و به چشمت ببین و به دستت بشمار وقتی که ضایع کرد امّت من نماز را و پیروی کردند شهوت ها را و بسیار شد خيانت ها و كم شد امانت ها و اشامیدند مسکرات را و تاریک شد هوا و

ص: 292

فرو رفت اب و غبار الود شد کرانه اسمان و راه ها خوف ناک شد و شئامت و بدی مردم را فرو گرفت و فاسد شدند و خانواده ها اهل فجور شدند و قناعت کردن متروک شد و گمان ها به یک دیگر بد شد و سال ها خوار و پست شد و اشجار زیاد شد و میوه ها کم شد و اسعار گران شد و باد ها زیاد شد و پیدا و اشکار گردیدند مردمان پست و اشکار شد لواط و نیکو دانستند دروغ گفتن و دروغ وعده داد و یا سخن زشت و تباه گفتن را و تنگ شد کسب ها و طلب حق کننده کم شد و استوار و محکم شدند در هوا و خواهش دل خود و خوش طبعی کردند به دشنام دادن به پدران و مادران و خورده شد ربا و زیاده شد زنا و کم شد خشنودی و بر سر کار آمدند اشخاص سفیه و نادان و بسیار و بی اندازه شد خیانت و كم و نا چیز شد امانت و هر کسی تزکیه نفس و تعریف از خود و کار خود کند و هر نادانی به نادانی خود مشهور شود و دیوار های خانه ها را رنگین و زینت کنند و قصرها و ساختان ها بلند ساخته شود و و باطل حق گردد و دروغ راست و صحت عمل را عجز و نا توانی شمارند و لئامت و نکوهش و سرزنش کردن به یک دیگر را عقل دانند و گم راهی را هدایت شناسند و بیان را کوری و سکوت کردن را نا دانی دانند و علم را جهالت شمارند و نشانه ها بسیار شود و علامات پی در پی ظاهر گردد و از روی گمان سخن های بی حقیقت گویند و اسیای مرگ بر سر مردم دورزند و چشم های دل ها کورشود و کار های زشت بر خوب غالب اید دوستی و مواصلت با یک دیگر از میان برود و تجارت ها و بارزگانی زیاده شود و کار های باطل و نا چیز را نیکو دانند و

ص: 293

و مستحسن شمارند و هدیه می دهند نفس های خود را به یک دیگر به سبب شهوت هائی که دارند و اسان می شمارند کار های مشکل را و سوار می شوند بر پوست های پلنگ و می خورند و اعاشه می کنند به سبب نقل شری که از ایشان شده و می پوشند جامه های نرم و نازک را و راغب به دنیا شوند و ان را بر اخرت ترجیح دهند و رحم از دل ها بیرون رود و فساد عمومیت پیدا کند و ان ها را فرو گیرد و قرآن را به بازی گیرند و مال خدا را برای خود دولت دانند یعنی حق الله را از مال خود بیرون نکنند و مسکرات را به تغییر نام ببیند حلال دانند و در زکوة دادن خیانت کنند و ربا را به نام بیع بگیرند و به رشوه گرفتن حکم کرد و برابری کنند مرد ها در فجور با یک دیگر و زن ها با زن ها و به معصیت کردن مردم به یک دیگر فخر و مباهات کنند و کبر در دل ها راه باید و ظلم و جور در پادشاهان و سفاهت و نادانی در سائر مردم ظاهر شود پس در ان وقت سالم نمی ماند برای هیچ صاحب دینی دین او مگر کسی که فرار کند به سبب دین خود از قلّه کوهی به قلّه کوهی و از درّه ای به درّه ای و برود اسلام تا این که باقی نماند از ان مگر اسمی از ان و کهنه شود قران در دل ها تا این که باقی نماند از ان مگر نقشی قرآن می خواند و از استخوان ترقوه و حَنجَره های ایشان نمی گذرد و از وعده های خدا که در ان است و وعید های او و ترسانیدن و بیم دادن او و ناسخ او و منسوخ او دانا نیستند پس در چنین وقتی مسجد های ایشان آباد است و دل هاشان از ایمان خرابست علماء ایشان بد ترین خلق خدا هستند بر روی زمین از ایشان شروع فتنه می شود و به سوی ایشان بر می گردد

ص: 294

خیر و اهل خیر می روند و شرّ و اهل شرّ باقی می مانند مردم می گردند به حالتی که اعتناء نکند خدا به چیزی از اعمال ایشان از روی تحقیق محبوب ایشان دینار و درهم خواهد بود تا اندازه ای که ثروتمند با خود حَدیثِ نفس از فقر کند

مؤلّف نا چیز گوید ان حضرت صلى الله عليه و اله هشتاد و کسری از علامات عامه را در این خبر شریف بیان فرموده که همه ان ها تا کنون واقع شده و از معجزات کلامی و پیش گویی های ان حضرت است که از چهار ده قرن پیش تقریبا اخبار به ان ها فرموده و یکا یک مصداق پیدا کرده اوَّل ضایع کردن نماز ها است که یکی از رکن های رکین و پایه های دین مقدس اسلام است به ترک کردن آن یا استخفاف کردن ان متعمّدا و یا واجب ندانستن که سبب ارتداد و بیرون رفتن از دین و خارج شدن از زمره مسلمین است و یا باطل به جای اوردن و رعایت شرایط صحت ان را نکردن از مقدمات و واجبات و منافيات و شكيات و سهویات ان و یا کاهلی کردن و یک وقت خواندن و یک وقت نخواندن یا از روی تقلید صحیح از مجتهدی که باید تقلید ان را کند به جا نیاوردن که همه این ها سبب فسق است دُوُّم پیروی کردن از میل ها و خواهش های نفسانی و شهوت رانی به اقسام مختلفه که مخالف با دستور شریعت اسلام باشد سِوُّم زیاد شدن خیانت که عبارتست از دغلی و نا راستی و نا درستی و تغلب در نفس یا عرض یا مال یا قول یا فعل یا ناموس غیر هر چندان غیر مسلمان نباشد چَهارُم کم شدن امانت ها و ان ضدّ خیانت ها است که عبارتست از پاکی و راستی و درستی و تغلب نکردن در نفس یا

ص: 295

یا عرض یا مال یا قول یا فعل یا ناموس مردم هر چند مسلمان نباشند پنجُم اشامیدن مسکرات. قهوات جمع قهوه است و قهوه به معناى مِی و مسکر است و تعبیر تلفظ جمع به اعتبار تعداد افراد انست به نام های مختلف شِشُم تیره و تار شدن هوا است که آن نیز در اثر ارتکاب معاصی است و بیش تر در اثر ریختن خون نا حق است چنان چه از ادم ابوا البشیر علیه السلام نقل شده که پس از کشته شدن هابیل گفت تغيرت البلاد و من عليها فوجه الارض مغبّر فبیح و هم چنین مستفاد از بعض از اخبار است که روز عاشورا پس از قتل حضرت سیّد الشهداء عليه السّلام هواء تيره و تار شد و غیر این ها که در مرور دهور و اعصار این حادثه پیش امد کرده و واقع شده و ممکن است گفته شود که این علامت مراد دود تیره ایست که خبر داده شده که تا چهل روز در بالای سرها در هوا ظاهر می شود که در تفسیر ایه شریفه فارتقب يوم یاتى السماء بدخان مبین از عامّه و خاصّه روایت شده و بعضی از ان ها از پیش گذشت و بعض دیگر بعد از این در این کتاب ذکر خواهد شد و این علامت زمان خیلی نزدیک به ظهور صورت می گیرد هَفتُم فرو رفتن اب ها است به زمین چنان چه در این چند ساله به خصوص اثر ان ظاهر شده و چه بسیار از قنات ها خشک شده و شاید بعد از این هم شدت پیدا کند و حضرت امير المؤمنين عليه السلام هم در بعضی از خطب ملاحم در فرمایشات خود تصریح به ان فرموده به فرموده خود که می فرماید عمت القنوات یعنی کور شود قنات ها چنان چه در جلد دوّم این کتاب ضمن اخبار علویّه در بخش چهارم ذکر خواهم کرد ان شاء الله تعالى- و ممکن است مراد فرو رفتن اب های بعضی

ص: 296

از نهر های بزرگ جهان باشد از قبیل رود نیل و فرات چنان چه بعض اخبار ان از پیش گذشت و بعضی از ان هم در بخش متعلق به خود ذکر خواهد شد - و ممکن است که این علامت در زمان خروج دجال که مقارن با زمان ظهور است صورت گیرد چنان چه ان بسیاری از اخبار عامه و خاصه مستفاد می شود که ان ملعون بهر نهر یا دریائی عبور كند اب ان خشک می شود هَشتُم غبار الود شدن افق و ظهور این علامت نیز یا به واسطه کثرت معاصی است حضوصاً ریختن خون های نا حق چنان چه در علامت ششم از کلام ادم علیه السّلام فهمیده می شود و هم چنین فرمایش حضرت سید الشهاد علیه السّلام در بالین نعش حضرت علی اکبر عليه السّلام كه فرموده على الدّنيا بعدک العفا و سایر اخبار وارده یا به واسطه استعمال کردن بعضی از آلات جنگی در روی زمین از قبیل بمب های اتمی و یا به واسطه خسف های مهمی که از وقوع ان پیش از ظهور خبر داده شده از قبیل خسف مشرق و مغرب و جزيرة العرب و غير این ها یا ان که استعاره و کنایه است از قحطی و غبار گرسنگی یا غبار جنگ های خونین و مانند این ها نُهُم ترس ناک شدن را و ان در اثر هرج و مرج و فتنه و فساد و انقلاب است که قبل از ظهور در روی زمین رخ می دهد چنان چه از آیه شریفه طفر الفساد فى البّر و البحر بما كسبت ابدى الناس و بسیاری از اخبار مستفاد می شود دَهُم دشنام دادن و شماتت کردن و فساد کردن مردم است که کاملا در زمان حاضر شیوع دارد به انواع مختلفه از زبان و قلم و دستگاه های تبلیغاتی

ص: 297

یازدَهُم فجور کردن باعه یعنی سعایت کنندگان نزد سلطان در قاموس است ﴿ وَ بَاعَةٍ مِنَ اَلسُّلْطَانِ شَعَرَ بِهِ اَللَّهُ وَ هُوَ بَائِعٌ جَمْعٌ بَاعهُ ﴾ و در منتهى الارب و باعه من السلطان سعایت وی کرد نزد سلطان - یا فجور کردن خرید و فروش کنندگان در المسجد است باع بسیار مبیعا ﴿ فُلاَناً كَتَابَا اَوْ مِنْ فُلاَنٍ كِتَاباً اعْطَاهُ الْكِتابُ وَ احْ تابا وَ اخْدُ مِنْهُ اَلْعَيْنَ اَوِ الْعَكْسَ فَهُوَ بَائِعٌ وَ هُمْ نَابِعَةٌ وَ ذَالَتْ مَبْعَ ﴾ پس بنا بر اول باعَه به معنای سعایت کنندگان یعنی سخن چینان نزد سلطان و باج و خراج گیران و والیان بر هر کار و هر قوم باشند و بنا بر دوم به معنای کَسَبه و خرید و فروش کنندگان است چنان چه در معنای ساعی گفته شده و بر متولیّان صدقات نیز اطلاق شده دوازدَهُم بر داشته شدن ملکه قناعت است از میان مردم چه در خوراک و چه در لباس و غیره سیزدهم بد گمان شدن مردم است در حق یک دیگر و بدبین شدن به هم دیگر چهاردهم متلاشی شدن سال ها شاید کنایه از مرتب نبودن فصول ان ها است یا بی برکتی آن ها چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود پانزدهم و شانزدَهم زیاد شدن درخت ها و کم شدن میوه ها است یعنی با کثرت درختان میوه کم به وجود اید و برکت از اشجار و اثمار بر داشته شود چنان چه از بعضی از ایات قرانیه و بسیاری از اخبار و احادیث مستفاد می شود هِفدَهُم گران شدن نرخ ها چنان چه از اخبار دیگر فهمیده می شود و اخبار ان بعض قبلا ذکر شده و بعض دیگر هم خواهد امد و از ان جمله است اذا اكثر طعامكم و لا ترونها الا با غلى اسعار كم و نسخه دیگر لم تروها

ص: 298

یعنی وقتی که بسیار شد خوردنی های شما و ندید ان را مگر به گران ترین نرخ های خود هجدَهُم وزیدن باد ها چنان چه از اخبار دیگر نیز فهمیده می شود وزیدن باد های سخت در اخر الزمان که بسیاری از ان هلاک شوند و جمع کثیری را به دریا ریزد نوزدَهُم واضح و برقرار شدن شرط ها است که شاید کنایه از مشروطه شدن ممالک اسلامی باشد و یا بسته شدن شرط ها و پیمان ها باشد در میان مسلمین و کفّار بیستم اشکار شدن عمل شنیع لواط است در مردم بيست و يكم نیکو دانستن مخالفت کردن با یک دیکر و تحسین کردن ان را یا مخالفت کردن در عهد ها و وعده ها بيست و دُوّم به مضیقه و تنگی افتادن و تنگ شدن كسب ها به بسته شدن راه های آن و کم شدن محل های طلب کشب بیست و سوّم ادامه و استمرار داشتن هوا ها و میل ها و خواهش های نفسانیه مردم در مشتهیات خود بیست و چهارُم فحش دادن به پدران و مادران یک دیگر خوش طبعی ایشان شود بیست و پنجُم ربا دادن و خوردن و معاملات ربوی در میان شان رواج گرد و شایع شود بیست و ششم اشکار و زیاد شدن زنا بیست و هَفتُم ناراضی بودن مردم بیست و هشتم مصدر کار شدن و حکومت کردن مردمان نادان و سفیه بیست و نُهُم زیاد شدن خیانت و نادرستی در مردم و کم شدن امانت و درستی سی اُم خود پسند شدن و تعریف کردن مردم از نفس خود و کار خود سی و دوُّم مشهور شدن جاهل و نادان به جهل و نادانی خود

ص: 299

سی و سوُّم زینت کردن دیوار های خانه ها به نقش و روغن مالی و الوان گوناگون چنان چه کاملا در این زمان رواج دارد حتّی ان که به دهکده ها هم سرایت کرده سی و چهارم بلند کردن ساختمان های کاخ ها و قصر ها چنان چه در این زمان متعارف و مرسوم شده سی و پنجُم باطل را حق دانستن و حق را باطل سی و ششم دروغ را راست دانستن و راست را دروغ سی و هَفتُم صحیح العمل را عاجز و ناتوان دانستن سی و هشتم ملامت و نکوهش را عقل دانند سی و نُهُم گم راهی را هدایت و هدایت را گم راهی دانند چِهِلُم دلیل آوردن را کوری و سکوت کردن را نادانی و علم را جهالت دانند چِهِل و یکم بسیار شدن آیات یعنی زیاد ظاهر شدن ایت های زمینی و اسمانی از صاعقه ها و باد های سخت و باران و برف و تگرگ های هلاک کننده و سیل های خراب کننده و زلزله ها و زمين لرزه ها و اتش فشانی ها و أمثال این ها چهل و دوّم پی در پی ظاهر شدن علامات و آثار چهل و سوّم گمان های بی حقیقت به هم دیگر بردن و به پندار سخن گفتن چهل و چهارم دور زدن اسیای مرگ بر سر مردم یعنی زیاد شدن مرگ های عمومی به واسطه امراض یا گرسنگی و نحو این ها چهل و پنجُم کور شدن چشم های دل از دیدن حقایق یعنی مردم ظاهر بین شوند و حقیقت بین نباشند چهل و ششم غالب شدن کار های زشت بر کار های خوب چهل و هفتم

ص: 300

زیاد شدن تجارت ها چهل و هشتُم نیکو دانستن و تحسین کردن کار های باطل چهل و نهم هدیه دادن نفس های خود را به یک دیگر برای شهوت و فجور پنجاهم سست و اسان گرفتن کار های و مشکل پنجاه و یکُم سوار شدن بر پوست های پلنگان شاید اشاره باشد به زین های بعضی از اتومبیل ها و سیارات که از پوست های پلنگان ساخته شده و در میان بعضی از مترفین رجال و اعیان متداول شده پنجاه و دوّم خوردن خوردنی های خوبی که مخصوص برای خود تهیّه می کنند که در دست رس عامّه نیست و دیگران از آن محرومند پنجاه و سوّم اختیار کردن و دنیا را بر اخرت پنجاه و چهارُم رفتن رحم از دل ها پنجاه و پَنجُم عمومیت پیدا کردن فساد در میان مردم پنجاه و ششم قرآن را ملعبه و بازی چه خود قرار دادن پنجاه و هفتم مال خدا را ندادن و برای خود دولت دانستن پنجاه و هشتم اسم شراب و مسكرات را تغییر دادن و به نام نبیذ و غیره حلال دانستن و خوردن پنجاه و نهم حلال دانستن موافقت کردن فروشنده را به ان چه که می فروشد در مدح کردن وقت فروختن ان یا در حالی که مشتری نیست قیمت ان چیز را زیاد کند تا سبب شود که دیگری به بهای زیاد تر از بهای ان بخرد یا برای این که خریدار از خرید چیزی میل کند بخرید چیز دیگری به صدقه دادن شصتم حلال کردن ربا را به نام خرید و فروش شصت و یکم گرفتن رشوه برای حکم کردن شصت و دوم اکتفا کردن مرد ها به مرد ها و زن ها به زن ها

ص: 301

فجور شصت و سوّم فخر و مباهات کردن به یکدیگر به معصیت و تکبّر کردن و دل ها را کبر گرفتن شصت و چهارم جور و ستم کردن پادشاهان شصت و پنجم سفیه و نادان شدن مردمان شصت و ششم سالم نماندن دینی برای اهل هر دین مگر به فرار کردن از میان مردم از کوهی به کوهی و درّه ای به درّه ای شصت و هفتم باقی نماندن از اسلام مگر اسمی شصت و هشتم مندوس و کهنه شدن قرآن در دل ها تا این که جز نقش و رسمی از آن باقی نماند می خوانند ان را ولی از استخوان های گردن هاشان تجاوز نکند و ندانند احکامی را که در ان است و نه ایات وعده های ثواب و بیم های عقاب و خوف و رجا و ناسخ و منسوخ ان را شصت و نهم اباد شدن مسجد ها و خراب شدن دل ها از ايمان هفتادم بد ترین خلق خدا بودن علماء و دانشمندان شان و شروع شدن فتنه از ایشان و بر گشت آن به خود ایشان هفتاد و یکم رفتن خیر و اهل خیر از میان مردم هفتاد و دوّم باقی ماندن شرّ و اهل شرّ در میان مردم هفتاد و سوّم تغییر کردن حال های مردم به طوری که خدا اعتنائی به کار های ایشان نکند هفتاد و چهارُم محبت دینار و درهم در دل گرفتن مردمان تا اندازه ای که ثروتمند در پیش خود و در دل خود حَدیثِ از فقر کند

حَدیثِ دِویست و هَفتُم

ص: 302

مسامرة الأبرار . جزو اوّل ص 143 در ذکر خراب شدن شهر هائی که در اخر الزمان است از حذیفه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ان مِصْرَ امنتَ مِنَ الخَرَابِ حَتَّى تخرب اَلْبصرَةُ ثُمَّ ذَكَرَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (و اله) و سلم اَنَّ خَرَابَ الْبَصْرَةِ مِنَ اَلْعِرَاقِ وَ خَرَابُ مِصْرَ مِنْ جَفَافِ اَلنیل وَ خَرَابُ مَكَّةَ مِنَ اَلْحبشه وَ خَرَابِ اَلْمَدِينِه اَلْمَدِينَةِ مِنَ السیلِ وَ خَرابِ الْيَمَنِ مِنَ اَلْجَرَادِ وَ خَرَابِ الْأُبُلَّةِ مِنَ الْحِصَارِ وَ خَرابُ فَارِسٍ مِنَّ اَلْمُصعالیک مِنَ اَلدِّيلمِ وَ خَرابِ الدِّيلمِ مِنَ اَلاِرْمَنِ وَ خَرَابُ الْآرِمَنِ مِنَ الجَزُرِ وَ خَرابُ الجُزُرِ مِنَ الترْكَ وَ خَرَابُ الترک مِنَ الصَّواعِقِ وَ خَرابِ السِّنْدِ من الْهِنْدِ وَ خَرَابُ الْهِنْدِ مِنَ الصِّينِ وَ خَرَابُ الصِّينِ مِنَ الرَّملِ وَ خَرَابِ الْحبشة من الَرَجْفَةٌ وَ خَرَابُ الزَّوْراءِ مِنَ السفيَّاتِ وَ خَرابُ الرَّوْحَاءِ مِنَ الْخسفِ وَ خَرَابُ الْعِرَاقِ مِنَ الْقَحط ﴾

یَعنی به درستی که مصر ایمن است از خراب شدن تا این که بصره خراب شود پس یاد فرمود ان حضرت صلى الله عليه و اله که خراب شدن بصره از عراقست و خراب شدن مصر از خشک شدن رود نیل است و خراب شدن مکه از حبشه است و خراب شدن مدینه از سیل است و خراب شدن یمن از ملخ است و خراب شدن اُبلّه که موضعی است نزدیک بصره از حصار است که این مرکز ناحیه ایست از بخارا که ساکنین آن ترک های مغول هستند و ازبکستان که در اخر الزمان به بصره خواهند آمد و فتنه ایشان شدید خواهد شد و خراب شدن فارس از فقرا و گدایان و بی نوایان دیلم است که ساکنین جبال گیلان و مازندران در سمت

ص: 303

شمال قزوین واقع است و یا بنا بر قولی ان طایفه بختیاری باشند و خراب دیلم از ارمن است و خراب ارمن از جزر است که ان جزیزه ایست بین دجله و فرات و جزر به ان منسوبت و خراب جَزَر از ترک خواهد بود و خراب ترک از صواعق است که مراد یا صاعقه های اسمانی است یا صاعقه های ناشیه از الاتیست که به دست بشر ساخته شده باشد از قبيل بمب ها و الات منفجرة و خرابي سند از هند است و خرابی هند از چین و خرابی چین از رمل و خرابی حبشه از زمین لرزه و خرابی بغداد از سفیانی و خرابی روحا بفرو رفتن به زمین و ان موضعی است میان مکّه و مدینه که سی یا چهل میل به مدینه فاصله دارد یا محلی است از مضافات رحبه یا نام شهریست و خرابی عراق از قحطی خواهد بود

حَدیثِ دِویست و هَشتُم

صحیح ترمذی ، جرو نهم طبع اول در مطبعه صاوی مصر کتاب ابواب الفتن ص 45 ﴿ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اَلْهِ) وَ سلم اذا هند اهْل اَلشَّامِ فَلاَ خَيْرَ فِيكُمْ لاَتزال طَائِفَةٌ مِن امتى منصور بْن لاَ يَضُرُّهُم مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى تَقُومَ اَلسَّاعَة ﴾

يَعنى فرمود رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم زمانی که فاسد شدند اهل شام پس هیچ خیری در شما نیست همیشه طایفه ای از امّت من یاری شدگانند ضرر نمی رسانند ایشان را کسی که خوار کند ایشان را تا وقتی که بر پا شود قیامت صغری

حَدیثِ دِویست و نُهُم

ص: 304

صحیح ترمذی . همان جزو و همان کتاب باب ما جاء ستكون فتن ص 50 از رسول خدا صلى الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ تَكُونُ بَيْنَ يَدَى اَلسَّاعَةِ فِتَنٌ كَقِطَعِ اَللَّيْلِ المُظلِمِ ، یُصبِحُ الرجُلُ فیها مؤمِناً ویُمسِی کافِراً و یُمسِی مؤمِناً و یُصبِحُ کافِراً ، یَبیعُ أقوامٌ دِینَهُم بعَرَضٍ مِن اَلدُّنْيَا ﴾

یَعنی می باشد در پیش روی قیامت صغری فتنه هائی مانند پاره های شب تیره کننده ای که صبح می کند مرد در ان در حالتی که مؤمن است و شب می کند در حالتی که کافر است و شب می کند در حالتی که مؤمن است و صبح می کند در حالتی که کافر است می فروشند گروه هائی دین خود را به چیزی از متاع دنیا

حَدیثِ دِویست و دَهُم

صحیح ترمذی. همان جرو و همان کتاب باب ما جاء فی الهرج ص 54 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا وُضِعَ اَلسَّیْفُ فِی أُمَّتِی لَمْ یُرْفَعْ عَنْهَا إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ ﴾ یعنی وقتی که شمشیر در امت من گذارده شد بر داشته نخواهد شد تا روز قیامت (مراد قیامت صغری است)

حَدیثِ دِویست و یازدَهُم

صحیح ترمذی همان جزو و همان کتاب و همان باب ص 57 از ان حضرت که فرمود ﴿ لاَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتَّى لاَ يُقَالُ فِى الارْضِ اَللَّهَ اَللَّهَ ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت تا این که گفته نشود در روی زمین الله الله (کنایه از غربت اسلام و ذلّت مسلمین است )

حَدیثِ دِویست و دوازدَهُم

ص: 305

صحیح ترمذی. در همان جزء و همان کتاب ص 57 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تُقَى الارْضُ افْلاذ كَبِدُهَا امثال اَلاِسْطِوَانِ مِنَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ قَالَ فیجئ اَلسارِقِ فیقُولٌ فى مِثْلِ هَذَا قُطِعَتْ يَدًى وَ يُجئ اَلْقَائِلُ فَيَقُولُ فِي هَذَا قَتَلْتُ و یجیء اَلْقَاطِعِ فَيَقُولُ فِي هَذَا قَطَعْتُ رَحِمِي ثُمَّ یدَعُونَهُ فَلاَ یاخُذُونٍ مِنْ شَيْئاً ﴾

یَعنی بالا می اورد زمین پاره های جگر خود را مانند ستون ها از طلا و نقره فرمود پس می اید دزد و می گوید در مانند این ها بریده می شد دست منو می اید فاتل و می گوید برای مانند این ها کشته می شدم و می اید قطع کننده رحم و می گوید برای مانند این ها قطع رحم می کردم پس ان ها را می گذارند و چیزی از ان را نمی گیرند (شاید اشاره به زمان قیام حضرت که زمین برکات خود را ظاهر می کند و مردم بی نیاز می شوند و طلا و نقره پیش آن ها قیمتی ندارد )

حَدیثِ دِویست و سیزدَهُم

صحیح ترمذی . در همان صفحه از ان حضرت است که فرمود ﴿ لاَ تقُومُ اَلسَّاعَةَ حَتَّى یَکُونُ أَسْعَدَ اَلنَّاسِ بِالدُّنْیَا لُکَعُ بْنُ لُکَعَ ﴾ یعنی بر پا نشود قیامت صغری تا این که بوده باشد خوش بخت ترین مردم به سبب مال و ریاست دنیا بی دین پسر بی دین ( لكع بر وزن صرد نا کس و فر و مایه و دروغ گو و فریبنده و بی دین)

حَدیثِ دِویست و چَهاردَهُم

ص: 306

صحیح ترمذی. در همان جزو و همان كتاب در باب ما جاء فى علامة حلول المسخ الخسف ص 59 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اِذا اِتَّخَذَ اَلْفَى دُوَلاً وَ اَلاِمانة مغنما وَ الزَّكْوَةُ مَغْرَماً وَ تَعْلَّمُ لِغَيْرِ الدِّينِ وَ اطَّاعَ اَلرَّجُلُ امرَاتهُ وَ عَق اُمّهِ وَ أَدْنَى صَدِيقِهُ و اقصی اباً وَ ظَهَرَتِ الَاصْوَاتُ فِي الْمَسَاجِدِ وَ سَادُ الْقِبْلَةِ فَاسِقِهِمْ وَ كَانَ رِغیمُ اَلْقَوْمِ اُرْذُلْهُمْ وَ اكرمُ الرَّجُلُ مَخافَةَ شرّه و ظَهَرَتِ الْقَيْنَاتُ وَ اَلْمَعَازِفُ وَ شَرِبَتِ اَلْخموْرُ وَ لَعَنَ أُخَّرَ هَذِهِ الامة أَوَّلَهَا فَارْتَقَبوْا عِنْدَ ذَلِكَ رِيحاً حَمْرَاءَ وَ زلزلة وَ فخسفَا وَ مسخا وَ قَذْفاً وَ ایاتٍ تتايَعَ كَنْظَامٍ بال قَطَعَ سَلْكُمْ فِتَتابَع ﴾

یَعنی وقتی که خاصِه خدا و رسول دولت گرفته شد و امانت مردم غنیمت شمرده شد و زکوة دادن ضرر دانسته شد و علم برای غیر دین یاد گرفته شد و اطاعت کرد مرد زن خود را و نافرمانی کرد مادر خود را و نزدیک به خود کرد رفیق خود را و از خود دور کرد پدر خود را و صدا ها در مسجد ها بلند شد و فاسق قبیله بزرگ و رئيس قبیله شد و ریاست قوم با پست و رذل ترین قوم شد و مرد از ترس شرّ او اکرام کرده شد و زن های خواننده و سازنده و نوازنده و اقسام ساز و نواز ها اشکارا شد و شراب ها اشامیده شد و پسینان امّت پیشنیان خود را لعنت کردند پس انتظار بکشید در ان وقت باد سرخی را و زلزله و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن و نشانه های پی در پی را که مانند مهره های فکیده در ریسمانی که ریسمانش گسیخته شود پس

ص: 307

پی در پی بریزد

حَدیثِ دِویست و پانزدَهُم

صحیح ترمذی . در همان جزو و همان کتاب باب ما جاء فى المهدی ص 74 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ تذْهَبُ اَلدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ اَلْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ يكْتَى یوَاطِئ اِسْمُهُ اِسْمِي ﴾ یعنی نرود دنیا تا این که مالک عرب شود مردی از خانواده من که موافق است اسم او با اسم من

حَدیثِ دِویست و شانزدَهُم

صحیح ترمذی. در همان جزء و همان کتاب باب ما جاء في الدجال ص 80 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لَمْ يَكُنْ نِبي بَعْدَ نوحٍ اَلاِقَدُ اِنْذَرَ اَلدَّجَّالُ قَوْمَهُ وَ انی أَنْذَرَكُوهُ ﴾ یعنی نبود پیغمبری بعد از نوح مگر ان که ترسانید قوم خود را از دجال و من هم می ترسانم شما را از او

حَدیثِ دِویست و هِفدَهُم

صحیح ترمذی همان جزء و همان کتاب ص 90 از ان حضرت که فرمود ﴿ اَلدَّجَّالُ يَخْرُجُ مِنْ ارض بِالْمَشْرِقِ يُقَالُ لَهَا خُرَاسَانُ بِتَبَعِهِ اِقْوَامٌ كَانَ وجَوْهُهُمُ اَلْمُجَا اَلْمُطْرِقَةُ ﴾ . يعنى دجّال بیرون می اید از زمینی در مشرق که ان را خراسان گویند و پیروی کنند او را گروه هائی که گویا رو های ایشان مانند سپر های دو طبقه است -مجانّ جمع مَجَن است و ان به معنی سپر است و مُطَرَقة بر وزن

ص: 308

مُفعَلَه است از باب افعال به ضم میم و سکون فا و فتح عين و لام از مُعَرّی نقل شده که ان مخفّفه است گفته می شود طارقت النعل إذا جعلت جلدا على جلد اشاره است بر علم رو های ان ها

حَدیثِ دِویست و هِجدَهُم

صحیح ترمذى. همان جزء و همان کتاب ص 92 از نواس بن سَمعان کلابی روایت کرده که گفت رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلّم ذكر کرد دجّال را یک روز صبح گاه پس صدای خود را اهسته و بلند می کرد به نحوی که ما گمان کردیم که او یعنی دجّال در میان نخل های خرما است پس از نزد پیغمبر منصرف شدیم و باز بر گشتیم به خدمت او پس ان جناب دانست که ما برای چه بر گشته ایم فرمود چه کار دارید گفتیم یا رسول الله دجّال را یاد فرمودی در وقت صبح گاه و وقت ذکر کردن صدای خود را اهسته و بلند می کردی به نحوی که ما گمان کردیم در میان درخت های خرما است فرمود غیر دجّال بود و از او می ترسم بر شما اگر بیرون آید و من در میان شما باشم من با او محاجّه می کنم غیر از شما ﴿ وَ اَنْ بَخْرَجَ وَ لَسْتُ فِيكُمْ فامرٌ وَ حجیج نَفْسِهِ وَ اَللَّهُ خليفتى عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ انه شابٌ قَطَطٌ عَيْنُهُ طافئة شَبِيهٌ بِعَبْدِ العزی بن قطن فمن رَاهُ مِنْكُمْ فليقرأ فَوَاتِحَ سُورَةِ اِصْحَابِ اَلْكَهْفِ قَالَ یخرَجُ مَا بَيْنَ اَلشَّامِ وَ اَلْعِرَاقِ فَعَاتَ يَمِيناً وَ شِمَالاً یا عْبَادِ اَللَّهِ اَلْبَثُوا قَالَ قُلْنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا لَبثهِ فِى الْأَرْضِ قالَ ارْبَعِينَ يَوماً يَومٌ كَسِنَةٍ وَ يَومٌ كَشَهْرٍ وَ يَوْمِ کجُمُعَةٍ وَ

ص: 309

سَائِرَ اَيَّامٍ كايّامكم قَالَ قلَنَا یا رَسُولِ اللَّهِ ارَأَيْتُ الْيَوْمَ اَلَّذِي كالسَّنَةِ اِتَّكَفَيْنَا فیه صَلَوةَ يَوْمٍ قَالَ لاَ وَ لَكِنِ اِقْدِرْ و اله فَلَنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا سُرَّعَتهُ فِي الاَرْضِ قال کالِغَيْثٍ اِسْتَدْبَرَتْهُ الرِّيحُ فَيَاتَى اَلْقَوْمُ فَيَدْعُوهُم فيُكَذِّبونَهُ وَ يَرُدُّونَ عَلَيْهِ قَولَهُ فَيَصْرِفُ عَنْهُمْ فَتَتبِعَهُ اَمْوَالُهُمْ یصحون ليس بايدیهم شئ ثُمَّ بَاتِي اَلْقَوْمِ فیدعوهم فیستجیبون لَهُ وَ یصدقَوْنِهِ فَیامرُ لسّماء أن تمطر فتمطر و يأمر الأرض أن تنبت فتنبت فتروح عليهم سارحتهم كأطول ما كانت ذرا و أمدّه خواصر و أدرّه ضروعا قال ثمّ يأتي الخربة فيقول لها أخرجي كنوزك فينصرف منها فيتبعه كيعاسيب النّحل ثمّ يدعو رجلا شابّا ممتلئا شبابا فيضربه بالسّيف فيقطعه جزلتين ثمّ يدعوه فيقبل يتهلّل وجهه يضحك فبينما هو كذلك إذ هبط عيسى ابن مريم عليه السّلام بشرقيّ دمشق عند المنارة البيضاء بين مهرودتين واضعا يديه على أجنحة ملكين إذا طأطأ رأسه قطر و إذا رفعه تحدّر منه جمّان كاللّؤلؤ قال و لا يجد ريح نفسه يعني أحدا إلاّ مات و ريح نفسه منتهى بصره قال فيطلبه حتّى يدركه بباب لدّ فيقتله قال فيلبث كذلك ما شاء اللّه قال ثمّ يوحي اللّه إليه أن حوّز عبادي إلى الطّور فإنّي قد أنزلت عبادا لي لا يدان لأحد بقتالهم قال و يبعث اللّه يأجوج و مأجوج و هم كَمَا قَالَ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ ققال فيمرّ أوّلهم ببحيرة الطّبريّة فيشرب ما فيها ثمّ يمرّ بها آخرهم فيقول لقد كان بهذه مرّة ماء ثمّ يسيرون حتّى ينتهوا إلى جبل بيت مقدس فيقولون لقد قتلنا من في الأرض فهلمّ فلنقتل من في

ص: 310

السّماء فيرمون بنشّابهم إلى السّماء فيردّ اللّه عليهم نشّابهم محمرّا دما و يحاصر عيسى ابن مريم قسيّهم و نشّابهم و جعابهم سبع سنين قال و يرسل اللّه عليهم مطرا لا يكنّ منه بيت وبر و لا مدر قال فيغسل الأرض فيتركها كالزّلفة قال ثمّ يقال للأرض أخرجي ثمرتك و ردّي بركتك فيومئذ تأكل العصابة من الرّمّانة و يستظلّون بقحفها و يبارك في الرّسل حتّى إنّ الفئام من النّاس ليكتفون باللّقحة من الإبل و إنّ القبيلة ليكتفون باللّقحة من البقر و إنّ الفخذ ليكتفون باللّقحة من الغنم فبينما هم كذلك إذ بعث اللّه ريحا فقبضت روح كلّ مؤمن و يبقى سائر النّاس يتهارجون كما تتهارج الحمر فعليهم تقوم السّاعة﴾

مؤلّف ناچيز گويد

پیش از این که شروع در ترجمه این خبر شود لازم دانستم در موضوع دجّال مقداری عنان قلم را سست کنم و به قدری که در این جا مقتضی است بسط كلام دهم و غبار بعض از شبهات را مرتفع نمایم و از خداوند متعال شرح صدر می طلبم و از باطن ولایت کلیّه برای تشریح مطلب مدد می طلبم

ص: 311

بدان که داستان دجّال داستان بسیار بزرگی است و اصل قضیه او مسلّم و مستفيض بلکه از متواترات نزد مسلمانان است نزد خاصّه و عامّه و خروج ان در اخر زمان از علامات حتمیّه شمرده شده الّا این که مردّد و بین قیامت صغری است که عبارت از ظهور حضرت بقیة الله ارواح العالمين له الفداء باشد و قیامت کبرى و به مفاد اخبار و احادیث بسیار که از فریقین روایت شده از زمان نوح پیغمبر على نبيّنا و اله و علیه السّلام هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجّال ترسانیده تا زمان خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و ان حضرت بیش تر از انبیاء سلف در تشریح حالات و صفات او بسط کلام داده و فتنه ان ملعون فتنه بسيار بزرگ و خارق عادت غریب و عجیبی است و به این جهت جمع بسیاری از تحمل دیدن و شنیدن اخبار و اوصاف ان گریزان و حمل بر افسانه و دروغ می کنند غافل از ان که بیهوده سخن به این درازی نیست و اگر ایت بزرگ و خارق عادت نبود این قدر ها در شرح حالات و اوصاف و اطوار و حرکات او تاکید نمی شد و به طور عادی مانند سایر امور عادیه تلقّی می شد پس به مجرّد این که عقول جزئیه نتواند تحمل کند کیفیت و چگونگی حالات و اوصاف او را نباید مبادرت در انکار کند خصوصاً وقتی كه صادق مَصدَّق خبر داد باشد چنان چه بسیار بسیار از امور مادیه و معنویه است که حقیقت ان ها مجهول مانده ولی طوری است که انکار هم نمی توان کرد و بسا از حقایقی هم که بر پیشینان مجهول بوده و به مرور زمان متدرجاً فهمیده و ظاهر شده بزرگان گفته اند

ص: 312

﴿کلّما قرع سمعک فذره فی بقعة الإمکان﴾ یعنی هر چه به گوش تو خورد ان را در بقعه امکان گذار باشد که روزی بیاید که حقیقت ان ظاهر گردد و انکار کننده مورد مللامت واقع شود و امّا لَفظ دَجّال مشتق از دَجَل است به معنای دروغ گفتن و فریب دادن و سوزانیدن و گرد هم آوردن و بریدن و پیمودن قطعات زمین و یا ان که از دَجَّلَ تَدجيلاً به معنای پوشانیدن و تذهیب کردن و تمویه کردن به باطل است یا از دَجالَه است به معنای رِفقه عظیمه یا از دَجال است بر وزن سَحاب به معنای سرگين و دُجَّلُ النّاس به معنای مردمان فرومایه و همه این معانی و اطلاقات به اعباراتی در حق دجّال لعین راست و دجّال مبالغه است در حق کسی که این ممانی در حق او صادق اید و ان دجّال اکبر است که وعده خروج او در اخر الزمان داده شد و او است بسیار فریبنده و تلبیس کننده و دروغ گوینده و باطلی است لباس حق بر خود پوشاننده و او است مسیبح كذّاب و مسیخ مرتاب و دجّال لقب او است

وَ امَا نامِ او و نام پدر او صاید پسر صید است یا به عکس چنان چه از بسیاری از اخبار خاصّه و عامّه مستفاد می شود و در صحیح ترمزی در کتاب فتن ص 102 از رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم روایتی کرده که ترجمه ان اینست که پدر و مادر دجّال سی سال بود که فرزندی نداشتند و فرزند نمی آوردند تا ان که پس از سی سال پسری اوردند دارای یک چشم و او ضرر زننده ترین همه چیز ها بود و منفعت او کم تر از هر چیز و از صفات او این بود که چشمش به خواب می رفت امّا دلش بیدار بود پدر او مرد دراز

ص: 313

بالا و سبک گوشت بود و بینی او مانند منقار مرغ و مادرش دراز بالا جثّه بزرگ پهن و پستان های بزرگ داشت و دست های او دراز بود ابو بکره می گوید شنیدیم مولودی در یهود در مدینه متولّد شده من با زبیر بن العّوام رفتیم و بر پدر و مادر او وارد شدیم همان صفاتی که پیغمبر صلی الله عليه و اله در پدر و مادر او فرمود به همان صفات پدر و مادر او را دیدیم پس از ایشان سؤال کردیم که ایا فرزندی دارید گفتند سی سال بود که فرزندی برای ما نمی شد و اکنون فرزندی آورده ایم که ضرر ان از هر چیزی زیاد تر و نفعش کم تر است وقتی که می خوابد چشم هایش خواب می رود ولی دلش بیدار است پس بیرون آمدیم از نزد ایشان دیدیم ان پسر در افتاب افتاده در قطیفه ای که از برای او بود و با خود هم همه ای داشت پس قطیفه را از روی خود عقب کرد و گفت چه می گوئید گفتیم ایا شنیدی که ما چه گفتیم گفت اری چشم های من خواب می رود امّا دل من نمی خوابد

وَ نیز در صحیح ترمذی در همان جزء در ابواب فتن ص 99 از ابی سعید روایت کرده ان چه را که ترجمه ان اینست می گوید با من همراه شد ابن صائد یعنی دجّال یا حج می گذاردیم یا عُمره پس مردم رفتند و من و ابن صائد با هم باقی ماندیم چون خود را تنها با او دیدم از ترس او می لرزیدم و وحشت داشتم از او از جهة آن چه که مردم در حق او می گفتند پس وقتی که وارد شدیم به او گفتم متاع خود را بگذار در نزد این درخت گفت پس چشم انداخت به گوسفندی و قدحی بر داشت و رفت که

ص: 314

شیر بدوشد پس شیر اورد در نزد من و گفت ای ابا سعید بیاشام و من کراهت داشتم که بیاشامم از دست او چیزی را به جهت ان چه که مردم در حق او می گفتند پس به او گفتم این روز گرم است و من کراهت دارم در ان اشامیدن شیر را گفت ای ابا سعید هَمَّم بر اینست که ریسمانی بگیرم و ان را به درختی ببندم و خود را خفه کنم به واسطه ان چه که مردم در حق من می گویند ایا دیده ای کسی را که امر من بر او مخفی باشد پس هرگز بر شما مخفی نیست ایا شما دانا تر به اخبار رسول الله نیستید ای گروه انصار ایا نفرمود رسول خدا صلی الله علیه و اله که او یعنی این صاید کافر است و حال ان که من مسلمانم ایا نگفت رسول خدا صلى الله عليه و اله که او عقیم است اولادی برای او نمی شود و حال ان که من پسری در مدینه باقی گذارده ام ایا نگفت رسول خدا صلى الله عليه و اله که داخل نمی شود یا حلال نیست از برای او مکّه و مدينة ايا من اهل مدینه نیستم و ان اینست که من اکنون با تو به مکّه امدم این قدر دلیل اورد که من گفتم درروغ بر او بسته شده پس گفت ای ابا سعید به ذات خدا قسم است که هر اینه خبر می دهم تو را خبر دادنی از روی حق و راستی به ذات خدا قسم من هر اینه می شناسم او را و می شناسم پدر او را و می شناسم که الان در کجا است از زمین پس گفتم هلاکت باد سایر روز ها وَ نیز در صحیح ترمذی در همان جزو و همان کتاب ص 101 از ابی سعید روایت کرده که ملاقات کرد رسول خدا صلى الله علیه و اله ابن صائد یعنی دجّال را در بعضی از کوچه های مدینه پس او را نگاه داشت و او پسری بود یهودی

ص: 315

و گیسو داشت و با او بود ابو بکر و عمر پس رسول خدا صلى الله عليه (و اله) و سلّم به او فرمود گواهی می دهی که من رسول خدایم گفت تو شهادت می دهی که من رسول خدایم پس رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود ایمان اوردم به خدا و ملائکه او و كتاب های او و پیغمبر های او و روز قیامت فرمود پیغمبر صلى الله عليه و اله به او که چه می بینی گفت عرشی می بینم بالای اب فرمود این عرش شیطان است روی دریا فرمود دیگر چه می بینی گفت می بینم یک راست گو و دو دروغ گو یا یک دروغ گو و دو راست گو را فرمود پیغمبر صلّی الله عليه و اله که اشتباه شده است بر او پس دعوت کرد او را و نیز در صحیح ترمذی در همان جزو و همان کتاب ص 104 روایت کرده از ابن عمر که رسول خدا صلّی الله علیه و اله گذشت به ابن صیّاد با جمعی از اصحاب خود که در میان ایشان بود عمر بن الخطّاب و او بازی می کرد با بچّه ها در نزد اُطِم بنی مغاله یعنی کوشک بیا قلعه سنگی یا چهار طاق مسطّح بنی مغاله و او پسری بود بی شعور پس حضرت به دست خود به پشت او زد و به او فرمود شهادت می دهی که من فرستاده خدایم پس ابن صیّاد به ان خضرت نگاهی کرد و گفت شهادت می دهم که تو رسول اُمیّین هستی پس ابن صیّاد به ان حضرت گفت که تو شهادت می دهی که من فرستاده خدایم حضرت فرمود من ایمان اورده ام به خدا و پیغمبران او پس پیغمبر فرمود به او که چه می اید تو را ابن صیّاد گفت می اید مرا راست گوئی و دروغ گوئی پس پیغمبر فرمود خَلط شده برای تو امر پس فرمود من چیزی مخفی کردم برای تو

ص: 316

و حضرت در خاطر گرفته بود ایه شریفه ﴿ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ﴾ را برای او پس ابن صیّاد گفت ان دُخ است یعنی دخان پس حضرت به او کلامی فرمود که سگ را به ان دور می کنند که ان کلمه اخسا است یعنی چخِ هرگز از این حال که داری بر نمی گردی عمر عرض کرد یا رسول الله اذن می دهی گردن او را بزنم حضرت فرمود اگر بر حق باشد تو بر او تسلّط نداری و اگر هم بر حق نباشد چیزی در کشتن آن برای تو نیست

و در صحیح مُسلِم طبع مصر در مطبعه محمد علی صبیح و اولاد او در جزو هشتم در کتاب فتن باب ابن صیّاد ص 192 بعد از ذکر این خبر از سالم بن عبد الله روایت کرده که گفت شنیدم از عبد الله بن عمر که گفت بعد از ان رسول خدا صلی الله علیه و اله با ابّی بن کعب انصاری رفتند به طرف نخلستانی که ابن صیّاد در ان جا بود تا این که داخل شد رسول خدا صلى الله عليه و اله در ان نخلستان پس حضرت چسبید به شاخه های نخل و گوش می داد که از ابن صیّاد چیزی بشنود پیش از ان که ان حضرت را ببیند و ابن صیّاد بر فراش خود تکیه داده بود در قطیفه که از برای او بود و با خود زمزمه می کرد مادرش ان حضرت را دید که پشت شاخه های درخت پنهان شده پس به ابن صیّاد گفت ای صاف و صاف اسم او بود این محمّد است پسر عبد الله پس باد در بینی خود انداخت و صدائی کرد و ساکت شد پس رسول خدا صلی اللہ علیه و اله و سلم فرمود اگر مادرش او را به حال خود وا گذارده بود حقیقت حال خودش را بیان می کرد كَمال الدّين و تمام النعمة تألیف محمد بن الحسین بن بایویه الصّدوق رحمة الله علیه در باب معمر بن به سند خود

ص: 317

از ابن عمر روایت کرده ان چه را که مضمونش اینست که گفت روزی رسول خدا صلی الله علیه و اله با اصحاب خود نماز صبح را به جا آورد پس با اصحاب خود بر خواست تا این که امد درب خانه ای در مدینه در را کوبید پس زنی بیرون امد گفت چه می خواهی ای ابو القاسم پس رسول خدا فرمود ای مادر عبد الله اذن بده برای من بر عبد الله وارد شوم گفت یا ابا القاسم با عبد الله چه کار داری به خدا قسم او مخبّط و دیوانه است و لباس های خود را نجس می کند و مراوده می کند امر بزرگی را یعنی ادّعای خدائی می کند پس فرمود اذن بده بر او وارد شوم گفت هر چه شنیدی بر ذمّه خودت باشد فرمود اری عرض کرد وارد شو پس حضرت وارد شد در ان حال او در قطیفه با خود هم همه می کرد یعنی اهسته با خود حرف می زد پس مادرش به او گفت ساکت باش و بنشین این محمّد است آمده است به نزد تو پس ساکت شد و نشست پس به پیغمبر عرض کرد چیست او را لعنت کند خدا او را یعنی مادرش را اگر مرا به حال خود گذارده بود هر اینه خبر می دادم شما را که ایا او است پس پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمود چه می بینی گفت حقی را می بینم و باطلی را و عرشی را می بینم بالای آب پس فرمود شهادت ده به یگانگی خدا و پیغمبری من گفت تو شهادت ده به یگانگی خدا و پیغمبری من خدا قرار نداده است تو را سزاوار تر به پیغمبری از من پس چون روز دوم شد باز پیغمبر صلی الله علیه و اله بعد از نماز صبح از جا بلند شد و اصحاب هم با او بر خواستند تا این که در را کوبید پس مادرش گفت داخل شو پس حضرت داخل شده در ان حال او در نخله ای

ص: 318

صدای خود را بلند کرده بود مادر او بانک زد ساکت باش و پائین بیا این محمّد است امده به نزد تو پس ساکت شد پس پیغمبر صلى الله علیه و اله عرض کرد چه می شود او را لعنت کند خدا او را یعنی مادرش را اگر گذارده بود مرا به حال خود را هر اینه خبر می دادم شما را که ایا او است پس چون روز سوّم شد باز حضرت با اصحاب خود نماز صبح را به جا آورد پس بر خواست و اصحاب هم با او بر خواستند تا این که آمد بهمان مکان در حالتی که او در میان گوسفند ها فریاد می کرد پس مادرش به او گفت ساکت باش و بنشین این محمّد است به نزد تو آمده و در ان روز ایاتی از سوره دخان بر ان حضرت نازل شده بود و حضرت با اصحاب در نماز صبح قرائت فرموده بود پس حضرت به او گفت شهادت ده به یگانی خدا و رسالت من پس گفت تو شهادت ده به یگانگی خدا و رسالت من خدا تو را سزاوار تر قرار نداده به این کار از من پس حضرت فرمود که من در خاطر گرفته ام برای تو چیزی را به من خبر ده که ان چیست پس گفت الدّخ الدّخ گفت در رواق خانه فرا گرفته است دودی تفسیر شده به این که اراده کرد به ان ایه یوم یاتی السماء بدخان مبین را پس حضرت او را راند مانند راندن سگ فرمود اخِشا یعنی چخ تو از مدت و حدّ خودت تجاوز نمی توانی بکنی و به ارزوی خود نمی رسی و نمی رسی مگر به ان چه خدا برای تو مقدّر کرده پس فرمود به اصحاب خود ایّها الناس بر نینگیخت خدا هیچ پیغمبری را مگر این که ترسانید قوم خود را از دجّال و خدا او را عقب انداخته تا این روز پس هر وقت امر او بر شما مشتبه شد بدانید که خدای شما یک چشم نیست او بیرون اید با خری که پهنی ما بین دو گوش او یک میل

ص: 319

فاصله دارد بیرون می اید و با او است بهشتی و دوزخی و کوهی از نان و کوهی از اب اکثر پیروان او یهودانند و زن ها و عرب ها داخل می شود در همه کرانه های زمین الّا مكّه و مدینه و بین دو شکاف ان

باز گشت به مطلب در شرح لغات حَدیثِ دویست و هجدهم ص 309 این كتاب - قطط موی مجعّد خَلَّه راه میان شام و عراق فعاث از عیث است به معنای فساد شدید یا عباد الله اثبتوا کلام پیغمبر است خطاب به مردم برای ثابت بودن ایشان در اسلام و ترسانیدن ایشان از فتنه تروح یعنی بر می گردد در اخر روز سارحتهم یعنی روندگان ایشان ذُری جمع ذروه و ان بلندی کوهان شتر است و اسبغه ضروعاً یعنی دراز تر ان به واسطه زیادی شیر و امدّه خواصر یعنی کشیده تر ان به علت زیادی پر شدن از سیری فیرّدون علیه یعنی پس تکذیب می کنند او را الخرية يعنی زمین های خراب جز لیتن یعنی دو قطعه مهر و دتین یعنی دو جامه رنگ شده بورس و زعفران الجان دانه هائیست از نفره که به شکل مروارید ساخته شده باب لُدّ شهریست نزدیک بيت المقدّس لا يدان لاحد يعني قدرت و قوّت و طاقت نمی ماند برای احدی حرّز یعنی جمع کن و به هم متصل کن حَدَب جای بلند از زمین ینسلون یعنی شتاب می کنند النعف کرمیست که در بینی شتر و گوسفند می باشد فرسنی بر وزن قتلى الفظا و معنیً ز همتهم بوئیست که به گوشت می افتند لا یکن یعنی نمی پوشد و حفظ نمی کند قحفها یعنی معقّر قشر ها الرّسل لين و نرمي لقحه ناقه ایست که نزدیک زائیدن او باشد فئام جماعت بسیار

ص: 320

الفخد جمعی از خویشان یتهار جون یعنی مجامعت می کنند مردان با زنان در حضور مردم یَعنی اگر بیرون بیاید یعنی دجّال و من در میان شما نباشم مردیست که با نفس خود احتجاج می کند و خدا خلیفه من است بر هر مسلمانی به درستی که او جوانیست که مو های او مجعد است چشم هایش ایستاده گویا شبیه است به عبد العزّی پسر قطن پس کسی که ببیند او را از شما باید بخواند ایات اوایل سوره کهف را او بیرون می اید از راه میان شام و عراق و از طرف راست و چپ فساد می کند ای بندگان خدا درنگ کنید یا بنا بر نسخه ای ثابت باشید گفتم یا رسول الله چه قدر می ماند در روی زمین فرمود چهل روز یک روز ان به قدر سالی و یک روز ان به قدر ماهی و يك روز ان به قدر هفته ای و باقی روز های آن مانند روز های شما است. گفتیم یا رسول الله پس در ان روزی که به قدر یک سال است نماز یک روز ما را کفایت می کند فرمود اندازه گیری کنید در ان روز یعنی نماز های خود را به تقدیر روز ها و شب های متعارفی به جا بیاورید گفت گفتیم چه قدر است شتاب کردن او در زمین فرمود مانند بارانی است که باد در پشت آن باشد گفت پس می اید به نزد ان قوم پس دعوت می کند ایشان را پس او را اجابت کنند و ایمان به او بیاورند پس امر می کند اسمان را که باران ببارد پس باران می بارد و زمین را امر می کند که نبات برویاند پس می رویاند و بر می گردد در اخر روز حیوانات رونده ایشان دراز تر از ان چه که بود کوهان هاشان و سیر شدن شان از روی بسیار شیر دادن شان و کثرت پر شدن شکم هاشان

ص: 321

از سیری پس می اید به جانب قوم و دعوت می کند ایشان را به خود پس تکذیب می کنند گفتار او را پس منصرف می شود از ایشان پس صبح می کنند در حالتی که چیزی برای ایشان باقی نمانده از اموالی که داشته اند پس می گذرد به خرابه های زمین و به ان ها می گوید بیرون بیاورید گنج های خود را پس به راه میفتد و گنج ها از عقب او روانه می شوند مانند زنبور های عَسَل پس دعوت می کند جوان پر قدرتی را و با شمشیر بر سر او فرود می اورد و ان را دو قسمت می کند و به قدر فاصله تیری که از نشانه جدا باشد میان ان دو قطعه جدائی می اندازد پس ان ها را می خواند پس ان جوان می اید با روی گشاده و خندان در ان حال بر می انگیزاند خدا عیسی بن مریم عليه السلام را پس فرود می اید بر مناره سفیدی که در سمت شرقی دمشق است در حالی که دو جامه رنگ شده بورس و زعفران پوشیده دو دست او بر بال دو فرشته باشد وقتی که سر خود را می جنباند عرق از او می چکد و وقتی که سر را بلند می کند از او عرق مانند دانه های نقره درشت مانند مروارید از او سرازیر می شود و حلال نیست برای کافری که بوی نفس او را بشنود مگر این که می میرد و نَفَس او می رسد تا ان جا که منتهای دیدن چشم او است پس دنبال دجّال می رود و او را نزد باب لد که شهری است نزدیک بیت المقدس او را می کشد بعد می اید پیغمبر خدا عیسی در نزد گروهی که حفظ کرده است خدا ایشان را و رو های ایشان را مسح می کند و بر ایشان حَدیثِ می گوید از درجات ایشان در بهشت پس در این حال خدا به او وحی فرستد

ص: 322

که ای عیسی به تحقیق که بیرون اوردم برای خود بندگانی را که کسی قوّت و قدرت و طاقت قتال ایشان را ندارد و جمع کن بندگان مرا به سوی کوه طور و بر می انگیزاند خدا یأجوج و مأجوج را و ایشان هم چنان که خدا فرموده از هر بلندی های زمین به شتاب حرکت می کنند پس می گذرد دسته اول ایشان به دریاچه طبریه تمام اب های ان را می اشامند پس می گذرند دسته اخر ایشان به همان دریاچه و با هم دیگر می گویند در این جا اب بوده است در وقتی و حاضر می شود عیسی و اصحاب او تا این که به واسطه قحطی در ان زمان یک سر گاوی برای ان ها بهتر است از صد دینار طلا برای یکی از شما ها پس عیسی و اصحابش رو به خدا می روند و تضرع و زاری کنند پس می فرستند خدا بر ایشان یعنی یاجوج و مأجوج كِرم هائی را مانند کرم هائی که در بینی شتر و گوسفند است در گردن هاشان پس صبح می کنند در حالتی که همه ان به یک دفعه هلاک و کشته شده باشند و فرود می اید عیسی و اصحاب او پس نمی یابند به قدر یک وجب از زمین را مگر این که می گیرد ان ها را بوی گند و عفونت و خون های آن ها پس رو به خدا اورند به تضرع و زاری پس می فرستد خدا بر ایشان مرغی را مانند گردن های شتران دراز گردن جثّه های ان ها را بلند می کنند و می اندازند ان ها را به جائی که خدا می خواهد پس بارانی بر ان ها می باراند خدا که پوشیده نشود از ان خانه ای و کلوخی و کرکی پس می شوید همه ان کثافات را و زمین را مانند ائینه پاک می کند و به زمین گفته شود که میوه خود را به رویاند و برکت خود را بر گرداند در ان روز مردم از انار های ان

ص: 323

می خوردند از یک دانه انار جمعی می خورند و سیر می شوند و به قدری انار بزرگست که به معقّر پوست ان استظلال می کنند و برکت می دهد خدا در شیر به نحوی که شتر تازه نتیجه آورده شیر ان جمع بسیاری از مردم را کفایت می کنند و گاو تازه زائیده شیر ان قبیله ای را کفایت کند و از شیر یک گوسفند جماعتی از خانواده و خویشاوندان بهره مند کافی شوند پس در حالی که این طور برکات زمین ظاهر شده بر انگیزاند خدا بر ایشان نسیم پاکیزه ای را پس می گیرد زیر بغل های ایشان را پس می گیرد روح هر مسلمانی را و می مانند باقی مردمان که علانیه زن ها با مرد ها با یک دیگر در حضور مردم جمع می شوند و مجامعت می کنند مانند مجامعت کردن خر ها پس در ان وقت قیامت بر پا می شود

تشریح بعضی از نکات خبر

بدان که بعضی از نکات موحشی در این خبر اشاره و تصریح به ان شده که فضلا از مادیین و طبیعین کثیری از منتحلین به دین هم اعم از مسلمان و غیره مؤمن به ان نیستند و نمی پذیرند و ان را جزو اکاذيب و افسانه به شمار می اورند و از ان جمله است زیاد شدن سیر فلاک و فلکیات از طریق خود یا نقصان در شتاب یا کندی یا تقدم یا تاخّر از قبیل جمله از این خبر که از رسول خدا صلى الله عليه و اله سؤال شده که چقدر می ماند در روی زمین یعنی دجّال و حضرت در جواب فرموده که چهل روز که یک روز ان به قدر سالی و یک روز ان به قدر هفته ای و یک روز ان به قدر ماهی و باقی روز های ان مانند سایر روز های شما پس ایراد می کنند به مثل این خبر و امثال آن که چنین خبری اگر

ص: 324

راست باشد ایجاب می کند ابطال هیئت و افساد نظام فلكيات و تغییر تکوینی را که قوام و قیام خلقت و خلق و ارزاق و اقوات و روئیدن نباتات و پیدایش مخلوقات مكونات و امثال این ها بر انست هر گاه ایراد کننده معتقد به مبدء و متدین به دین و نوامیس دینی باشد در جواب او گفته می شود که شما نظر می کنید به جریان روز در مخلوقات و مصنوعات الهیّه و غفلت دارید از نظر کردن در قدرت خالق و صانعی علیم حکیم از حکم و مصالحی که در مصنوعات و اشکال و اطوار ان ها قرار داده و اگر به نظر دقت چند معنی را در نظر بگیرید و به نظر انصاف در ان نظر کنید و از اعتساف بر کنار شوید رفع غبار شبه از شما خواهد شد اوَّل ان که به دلیل عقل و شرع ثابت شده که خدای تعالی خالق هر چیزیست هر چند دفعةً به اراده خود بدون ماده و مدّت ایجاد کنند و یا به ترتیب و مدت متدرّجاً یکی را بعد از دیگری به وجود اورد از مصنوعات خود از سبب بیا مسبب یا علّت یا معلول که همه ان ها انشاء و ایجاد او است که همه ان ها را به علم خود و قدرت خود از عدم به وجود آورده از عالم جبروت و لاهوت و ملک و ملکوت و همه ان ها ممکن است و واجب نیست که تغییر پذیر نباشد و لازمه امکان حدوث و تغییر است به اراده خالق و صانع آن و هر موجودی که متصل شد به موجودی از موجودات و مخلوقی از مخلوقات جایز است حذف و انفرادی یکی از آن ها و باقی گذاردن دیگری در وجود از چیز هائی که معتقد به ان اعتقاد دارد خواه مجاور باشد یا مسبّب و این قاعده ایست ممهده به مقتضای ادله ای که وضع شده

ص: 325

وَ اَمّا مَعنای دُوّم پس از تقریر معنای اول می گوئیم چون ان قاعده دانسته شد اکنون نیز بدان که عاقبت افتاب و ماه گرفته شدن نور ان ها و خارج شدن آن ها است از مرکز تدویر خود و اخر اسمان ها و زمین انفطار و شکافته شدن و نابود شدن ان ها است پس هم چنان که خالق آن ها قادر است به نابود کردن آن ها به اراده و قدرت خود قادر است بر کند کردن حرکت آن ها از سرعتی که دارند و کم کردن از سرعت حرکت ان ها به نحوی که ان چه از مدار و مسافت خود را در یک روز طی می کنند در ظرف یک هفته طی کنند و ان چه را که در یک ماه طی می کنند در مدت یک سال طی کنند چنان چه عکس ان هم جایز است

در صفحه 344 ارشاد شیخ مفید که در سال 1325 هجری به خط عبد الرحيم افشار نوشته و طبع شده در ضمن حَدیثِی که از ابی بصیر از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام روایت کرده و ان ماخوذ از حَدیثِ طویلی است راجع به بعض از خصوصیات حضرت قائم علیه السّلام در موضوع مدت مكث ان حضرت مي فرمايد ﴿فَيَمْكُثُ عَلَى ذَلِكَ سَبْعَ سِنِينَ مقدار كُلِّ سَنَةٍ عَشْرُ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ، ثُمَّ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ تَطُولُ اَلسِّنُونَ؟ قَالَ: یَأْمُرُ اَللَّهُ تَعَالَی اَلْفَلَکَ بِاللُّبُوثِ وَ قِلَّهِ اَلْحَرَکَهِ فَتَطُولُ اَلْأَیَّامُ لِذَلِکَ وَ اَلسِّنُونَ، قَالَ لَهُ: إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ اَلْفَلَکَ إِنْ تَغَیَّرَ فَسَدَ؟ قَالَ: ذَاکَ قَوْلُ اَلزَّنَادِقَهِ فَأَمَّا اَلْمُسْلِمُونَ فَلاَ سَبِیلَ لَهُمْ إِلَی ذَلِکَ وَ قَدْ شَقَّ اَلْقَمَرَ لِنَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ رَدَّ اَلشَّمْسَ مِنْ قَبْلِهِ لِیُوشَعَ بْنِ نُونٍ علیه السلام وَ أَخْبَرَنَا

ص: 326

يَوْمَ اَلْقِيمَةِ وَ اِنَّه كَالفَ سُنَّةٌ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴾

یعنی کی مکث می کند بر این حال هفت سال که هر سالی ازان به قدر ده سال از سال های شما باشد پس می کند خدا ان چه که می خواهد گفت گفتم فدایت شوم پس چگونه سال ها طولانی می شود فرمود امر می کند خدا فلک را به درنگ کردن و کمی حرکت پس دراز می شود روز ها و سال ها به این جهت گفت به ان حضرت عرض کردم می گویند که اگر فلک تغییر کنند فاسد می شود فرمود این گفته زنادقه و کفّار است امّا مسلمانان راهی برای گفتن این سخن ندارند و حال ان که خدا ماه را برای پیغمبر خود صلی الله علیه و اله شکافت و بر گرداند افتاب را برای یوشع بن نون علیه السّلام و خبر داد به درازی روز قیامت گرکه ان به قدر هزار سال از سال هائی که شما می شمارید می شود

و از ان چه که گفته شد شبه طلوع افتاب از مغرب و گرفتن آفتاب در نیمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اخر ان ماه بر خلاف عادت بر خلاف گفته منجّمین و بی نیاز شدن مردم در زمان ظهور از روشنی افتاب مرتفع می شود و امّا معنای سوّم می گوئیم جریان عادت از تکوین مكونات و تدبیر در ان که دائر میان حرارت و برودت و از ظهور رطوبت و یبوست است آن هم به طور کلّی مربوطه به فلک و فلکیات نیز جایز است نباشد و جایز است بر قرار خود باشد با استمرار حرارت و چیزی بر ان اضافه نشود و بعضی از ان ها تعلق به افتاب و ماه نداشته باشند بر خلاف گفته های فلاسفه که می گویند از برای افتاب و ماه تاثیر در عالم کون و فساد

ص: 327

در زیر کره ماه به گمان ایشان این امر لازم حتمی نیست که تصوّر نشود و جایز نباشد اندازه گیری غیر ان بلکه ان امری است ممکن نفياً واثباتا و وجودًا و عدماً تا زماني كه اراده خدا تعلق گیرد دوام دارد و هر گاه اراده او بر تغییر و تکویر ان تعلق گیرد تغییر می کند و بی نور می شود چنان چه محبر صادق به ان خبر داده

حَدیثِ دِویست و نوزدَهُم

سیزدهم بحارا الانوار، طبع طهران در سال 1332 از کتاب مواعظ از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿یَخْرُجُ بِقَزْوِینَ رَجُلٌ اِسْمُهُ اِسْمُ نَبِیٍّ یُسْرِعُ اَلنَّاسَ إِلَی طَاعَتِهِ اَلْمُشْرِکَ وَ اَلْمُؤْمِنَ یَمْلَأُ اَلْجِبَالَ خَوْفاً﴾ -یعنی- بیرون می اید به قزوین مردی که نام او نام پیغمبرست شتاب می کنند مردم به فرمان بر داری او از مشرک و مؤمن پر می کند کوه ها را از ترس

حَدیثِ دِویست و بیستُم

سیزدهم بحار - باب علامات ظهور همان طبع ص 174 از كتاب نصوص المعجزات از جابر بن عبد الله انصاری از پیغمبر کرم صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ نَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ إِذَا صَارَتِ اَلدُّنْیَا هَرْجاً وَ مَرْجاً وَ تَظَاهَرَتِ اَلْفِتَنُ وَ تَقَطَّعَتِ اَلسُّبُلُ وَ أَغَارَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ فَلاَ کَبِیرٌ یَرْحَمُ صَغِیراً وَ لاَ صَغِیرٌ یُوَقِّرُ کَبِیراً فَیَبْعَثُ اَللَّهُ عِنْدَ ذَلِکَ مَهْدِیَّنَا اَلتَّاسِعَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ یَفْتَحُ حُصُونَ اَلضَّلاَلَهِ وَ قُلُوباً غُفْلاً یَقُومُ فِی اَلدِّینِ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ بِهِ فِی أَوَّلِ اَلزَّمَانِ وَ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً ﴾

ص: 328

یَعنی از ما است مهدی این امّت وقتی که دنیا هرج و مرج شد یعنی خون ریزی و غلق و اضطراب در مردم زیاد شد و تظاهر در فتنه ها شد و راه ها بریده شد و بعضی بر بعضی غیرت کشیدند پس کبیر به صغیر رحم نکرد و صغیر احترام کبیر را نگاه نداشت پس بر می انگیزاند خدا در چنین زمانی مهدی ما را که نهمین فرزند است از صلب حسین می گشاید حصار های گم راهی را و دل های غفلت زده را قیام می کند در راه دین در اخر زمان هم چنان که قیام کردم من به ان در اوّل زمان و زمین را پر می کند از عدل پس از این که پر شده باشد از جور و ستم

حَدیثِ دِویست و بیست و یِکُم

سیزدهم بحار- در همان باب و همان صفحه از كتاب الامامة و التبصره تاليف ابن بابویه رحمه الل علیه به سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده که فرمود ﴿ ظُهُورُ اَلْبَوَاسِیرِ وَ مَوْتُ اَلْفُجَاءَهِ وَ اَلْجُذَامِ مِنَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَهِ ﴾ یعنی ظاهر شدن مرض بواسیر و مرگ مفاجات یعنی سکته و مرض خوره از علامات نزدیک قیام ساعت یعنی ظهور است

حَدیثِ دِویست و بیست و دُوُّم

سیزدهم بحار -در همان باب ص 176 از کتاب مختصر حسن بن سلیمان به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه در ضمن حَدیثِی که از معراج خود نقل فرموده که خدای تعالى فرمود ﴿وَ أَعْطَيْتُكَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً كُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنَ الْبِكْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ

ص: 329

مِنْهُمْ ظُلْماً وَ جَوْراً أُنْجِی بِهِ مِنَ الْهَلَکَهِ وَ أُهْدِی بِهِ مِنَ الضَّلَالَهِ وَ أُبْرِئُ بِهِ الْأَعْمَی وَ أَشْفِی بِهِ الْمَرِیضَ فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ وَ کَثُرَ الْقُرَّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ وَ کَثُرَ الْقَتْلُ وَ قَلَّ الْفُقَهَاءُ الْهَادُونَ وَ کَثُرَ فُقَهَاءُ الضَّلَالَهِ وَ الْخَوَنَهِ وَ کَثُرَ الشُّعَرَاءُ وَ اتَّخَذَ أُمَّتُکَ قُبُورَهُمْ مَسَاجِدَ وَ حُلِّیَتِ الْمَصَاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَسَاجِدُ وَ کَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْکَرُ وَ أَمَرَ أُمَّتُکَ بِهِ وَ نَهَی عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ صَارَ الْأُمَرَاءُ کَفَرَهً وَ أَوْلِیَاؤُهُمْ فَجَرَهً وَ أَعْوَانُهُمْ ظَلَمَهً وَ ذَوُو الرَّأْیِ مِنْهُمْ فَسَقَهً وَ عِنْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَهُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ وَ خَرَابُ الْبَصْرَهِ عَلَی یَدِ رَجُلٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ یَتْبَعُهُ الزُّنُوجُ وَ خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ظُهُورُ الدَّجَّالِ یَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ مِنْ سِجِسْتَانَ وَ ظُهُورُ السُّفْیَانِیِّ فَقُلْتُ إِلَهِی مَا یَكُونُ بَعْدِی مِنَ الْفِتَنِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ وَ أَخْبَرَنِی بِبَلَاءِ بَنِی أُمَیَّةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مِنْ فِتْنَةِ وُلْدِ عَمِّی وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَأَوْصَیْتُ بِذَلِكَ ابْنَ عَمِّی حِینَ هَبَطْتُ إِلَی الْأَرْضِ وَ أَدَّیْتُ الرِّسَالَةَ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ عَلَی ذَلِكَ كَمَا حَمِدَهُ النَّبِیُّونَ وَ كَمَا حَمِدَهُ كُلُّ شَیْ ءٍ قَبْلِی وَ مَا هُوَ خَالِقُهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾

یَعنی و عطا می کنم تو را برای کسانی که بیرون می ایند از صلب او یعنی از صلب امیر المؤمنين على عليه السّلام یازده نفر مهدی که همه ان ها از ذریّه تو هستند از بکر بتول يعنى فاطمه سلام الله عليها كه اخرین مرد از ایشان نماز می گذارد در پشت سر او عیسی بن مریم علیها السّلام که پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر شده باشد از ظلم و جور نجاة می دهم به او از هلاکت و راهنمائی می کنم به او از گم راهی و صحّت

ص: 330

می دهم به او کور را و شفا می دهم به او مریض را گفتم خدای من پس چه وقت می باشد ان پس وحی کرد مرا خدای عزّ و جل که این وقتی باشد که علم بر داشته شود و نادانی اشکار شود و خوانندگان زیاد شوند و علماء کم شوند و ادم کشی نا گهانی زیاد شود و فقهای هدایت کننده کم شوند و فقها و گم راه کننده زیاد شوند که خیانت کار باشند و شعراء بسیار شوند و امّت تو قبر ها را مسجد خود کنند و قران ها و کتاب ها زیور داده شود و مسجد ها زینت کرده شود و جور و ستم بسیار شود و فساد زیاد گردد و کفار فرماندهان ایشان شوند و منکر و کار های بد ظاهره شود و امّت تو بر ان امر کرده شوند یا به ان امر کنند و نهی کنند یا نهی کرده شوند از کار های خوب و مرد ها در فجور به مرد ها اکتفا کنند و زن ها به زن ها و کفار امیران فرماندهان ایشان شوند و کار گذاران و زمام داران کار ها فاجر شوند و یاران ایشان ستم کار شوند و صاحبان رأی از ان ها فاسق باشند و ان زمان سه فرو رفتن به زمین ظاهر شود فرو رفتنی در مشرق و فرو رفتنی در مغرب و فرو رفتی در جزیرة العرب و خراب شدن بصره بر دست های مردی از ذریّه تو و دجال از سمت مشرقی از سیستان بیرون اید و اتش سفیانی بر افروخته شود پس گفتم الهی و چه می باشد بعد از من از فتنه ها پس وحی کرد مرا و خبر داد مرا به بلاء بنی امیّه و فتنه فرزندان عمویم و ان چه خواهد شد تا روز قیامت پس عهد گرفتم به این ها از پسر عمم زمانی که فرود امدم به زمین و اداء رسالت کردم پس ستایش مخصوص خدا است بر این ها هم چنان که ستایش کردند

ص: 331

او را پیغمبران و هم چنان که ستایش کرده و می کند او را هر چیزی و او افریننده ستایش است تا روز قیامت

بَخش سِوُّم تا به این جا منتهی شد و اکنون شروع می کنم در بخش چهارم این کتاب در بیان احادیث ما ثوره از حضرت امیر المومنین علّی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه

حَدیثِ دِویست و بیست و سِوُّم

ملاحم و فتن . ص 16 نعیم بن حماد از زرین بن حبیش روایت کرده که گفت شنیدم از على علیه السّلام که می فرمود ﴿ سَلُونِي فَوَاللَّهِ لاَ تسئلونِي عَنْ فِئَةٍ جَرَّجْتَ تَقابُلُ ماةٍ أَوْ تُهْدَى مَاهُ اِلاّ انبأتَكُمْ بسائِقها وَ قائِدَها وَ ناعَقها مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلسَّاعَة ﴾ یعنی بپرسید از من پس قسم به ذات خدا نمی پرسید از من از گروهی که بیرون اید و قتال کند با صد نفر یا راهنمائی کند صد نفر را مگر این که خبر می دهم شما را به راننده ان گروه و پیش روان و فریاد کننده آن از میان شما تا قیام قیامت

ص: 332

حَدیثِ دِویست و بیست و چَهارُم

ملاحم و فتن . ص 16 نعیم به سند خود از عاصم بن ضمه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ جَعَلَ اَللَّهُ فِي هَذِهِ اَلْأُمَّةِ خمس فتنٍ فتنة عَامِّهِ ثُمَّ فِتنَةً خَاصَّةً ثُمَّ فتنة عامَّةً ثُمَّ فِتْنَةً خَاصَّةً ثُمَّ فتنة خَامَسته تَصِيرُ اَلنَّاسُ فِيهَا كَالْبَهَائِم ﴾

یعنی قرار داد خدا در این امّت پنج فتنه را فتنه ای که مخصوص عموم امّت است و فتنه ای مخصوص خواص ان ها است پس از ان فتنه عمومی دیگر پس از آن فتنه خصوصی دیگر پس از ان فتنه پنجم است که مردم در ان فتنه مانند چهار پایان خواهند شد

حَدیثِ دِویست و بیست و پَنجُم

ملاحم و فتن . ص 17 نعیم به سند خود از ابن رزین غافغی روایت کرده که گفت شنیدم از علی علیه السّلام که می فرمود ﴿ الْفِتنِ ارْبَعْ فِتنة السرَاءِ وَ فتنة كَذا وَ ذَكَرَ مَعْدِنَ اَلذَّهَبِ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ عُترَةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اَله یصْلِيحِ اَللَّهُ على یدیه امرهم ﴾- یعنی فتنه ها چهار است فتنه پنهانی و فتنه این چنین و ذکر کرد معدن طلا را یعنی معدنی که در اخر الزمان ظاهر می شود تا این که بیرون اید مردی از عترت پیغمبر صلی الله علیه و اله که اصلاح کند خدا بر دست او کار ایشان را - مراد از این مرد حضرت قائم علیه السّلام است

حَدیثِ دِویست و بیست و شِشُم

ملاحم و فتن . ص 18 از عاصم بن ضمره از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود

ص: 333

﴿ فِي اَلْفِتْنَةِ اَلْخَامِسَةِ اَلْعَمْيَاءِ الصمَاءِ الْمُطْبِقُهُ تصیر النَّاسِ فِيهَا كَالْبَهَائِم ﴾ یعنی در فتنه پنجم که کور کننده و کر کننده و جنون اورنده است مردم در ان مانند چهار پایانند

حَدیثِ دِویست و بیست و هَفتُم

ملاحم و فتن . ص 28 نعیم به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا رأیتم الرایات السود فالزموا اَلاَرْضَ وَ لاَ تَحرُكُوا اَيْدِيَكُمْ وَ لاَ أَرْجُلَكُمْ ثُمَّ يَظْهَرُ قَوْمٌ صغار لاَ يُؤبَهُ لَهُمْ قُلُوبُهُمْ كَزُبَرِ اَلْحَدِيدِ اِصْحَابُ اَلدَّوْلَةِ لاَ يَفُونَ بِعَهْدٍ وَ لاَ مِيثَاقَ یدَعْونِ الى اَلْحَقِّ وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهِ اِسْمَاءَ هُمُ اَلْكُنَى وَ نسبهُمُ الغرى شُعُورُهُمْ مَرْضَاةٌ كَشُعُورِ النساءِ حَتَّى يَخْتَلِفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ ثُمَّ یؤتی اَللَّهُ اَلْحَقَّ مَنْ يَشَاءُ ﴾

یعنی وقتی که دیدید پرچم های سیاه را پس ملازم باشید زمین را و حرکت ندهید دست ها و پا های خود را یعنی شما به ان ها ملحق نشوید و با ایشان قیام نکنید پس ظاهر می شوند گروهی کوتاه قد که از پستی ان ها کسی به شأن شان اعتنائی نمی کنند برای ایشانست دل هائی مانند پاره های آهن ان ها از یاران دولتند وفا به عهد و پیمان خود نمی کنند دعوت به حق می کنند و حال ان که از اهل حق نیستند نامه های ایشان نامه های حقیقی ایشان نیست و بر خلاف حقیقت است و نسب شان پست و گدا یا ستیزه گری است موهای شان مانند مو های زنان ریخته تا این که میان خودشان اختلاف افتد پس می دهد خدا حق را به کسی که می خواهد و ممکن است که نسبهم الفری باشد

حَدیثِ دِویست و بیست و هَشتُم

ص: 334

ملاحم و فتن . ص 45 نعیم بسند خود از امیر المؤمنين على عليه السّلام روايت كرده که فرمود ﴿ یكتب السُّفیانِیُّ إلَی الَّذی دَخَلَ الکوفَهَ بِخَیلِهِ بَعدَما یَعرُکُها عَرکَ اَلْأَدِيمِ یامرُهُ بِالِمَسِيرِ الى الْحِجَازِ فَیَسیرُ إلَی المَدینَهِ فَیَضَعُ السَّیفَ فی قُرَیشٍ،فَیَقتُلُ مِنهُم ومِنَ الأَنصارِ أربَعَمِئَهِ رَجُلٍ،و یَبقُرُ البُطونَ،و یَقتُلُ الوِلدانَ،و یَقتُلُ أخَوَینِ مِن قُرَیشٍ جُلٌ واُختُهُ یُقالُ لَهُما: مُحَمَّدٌ وفاطِمَهُ،و یَصلِبُهُما عَلی بابِ المَسجِدِ بِالمَدینَهِ﴾

یعنی می نویسد سفیانی به ان کسی که داخل کوفه شده با لشکرش بعد از ان که ان جا را مانند پوست بر هم مالیده فرمان می دهد به رفتن به سمت حجاز پس می رود به جانب مدینه و شمشیر در قریش می گذارد و از آن ها و از انصار چهار صد نفر را می کشد و شکم پاره می کند و می کشد دو برادر و خواهر را از قریش که برادر نامش محمّد و خواهر فاطمه است و ان هر دو را بر در مسجد مدینه بر دار می اویزد

حَدیثِ دِویست و بیست و نُهُم

ملاحم و فتن. در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یبعثِ السُّفْيَانِي بجیش إِلَى اَلْمَدِينَةِ فَيَاخِذُونَ مَنْ قَدَرُوا عَلَيْهِ مِنَ ال مُحَمَّد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيَّه وَ عَلِيّهم وَ یقْتُلُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ رِجَالاً وَ نِسَاءً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَهْرُبُ اَلْمَهدی وَ اَلْمُسْتَنْصرُ مِنَ اَلْمَدِينَه كَيْ مکة منْبَعِثٍ فِي طَلَبِهِما وَ قُد لحقا بحرم اَللَّهُ وَ اِمْنَةٌ ﴾

یعنی بر می انگیزاند سفیانی لشکری را به سوی مدینه پس می گیرند هر قدر بتوانند از ال محمد علیهم السّلام را و می کشند از بنی هاشم مردان و زنانی را در ان حال فرار می کند

ص: 335

مهدی و مستنصر از مدیند به مکه پس لشکر می فرستند به طلب ایشان در حالتی که ان ها رسیده اند به حرم امن خدا

حَدیثِ دِویست و سی اُم

ملاحم و فتن، نعیم از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ لاَ يُخْرَجُ اَلْمَهْدُ حَتَّى یقْبَلَ ثَلاَثاً وَ یمَوْتٍ ثَلاَثاً وَ یبقِي ثَلاَثاً ﴾ یعنی بیرون نمی اید مهدی تا یک ثلث از مردم کشته شوند و یک ثلث از آن ها بمیرند و یک ثلث از آن ها باقی می مانند

حَدیثِ صُد و سی و یِکُم

ملاحم و فتن ، ص47 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا نادي مُنَادِي مِنَ اَلسَّمَا انَّ الْحَقَّ فى ال مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَعِنْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ اَلْمَهْدِى عَلَى أَفْوَاهِ النَّاس وَ یسرون فَلاَ يَكُونُ لَهُمْ ذِكْرُ غَيْرِه ﴾

یعنی چون منادی ندا کند از اسمان که حق در ال محمّد صلى الله عليه و اله است پس در ان هنگام ظاهر می شود مهدی بر دهن های مردم و می روند پس نباشد در زبان ایشان ذکری غیر از ذکر ان حضرت

حَدیثِ دِویست و سی و دُوُّم

ملاحم و فتن ص 49 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ بَعْدَ الْخَسْفِ ینادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ اَنِ الْحَقَّ فِي ال مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ فِي اَوْلِ النَّهارِ ثم ینادى مِنَّاد فِي اخر اَلنَّهَارِ اَنِ اَلْحَقَّ فِي ولْدِ عَيْسى وَ ذَلِكَ نَخوَةٌ مِنَ اَلشَّيْطَانِ ﴾

ص: 336

یعنی بعد از خسف یعنی فرو رفتن به زمین منادی ندا می کند از اسمان که حق با ال محمّد صلى الله علیه و اله است در اوّل روز پس منادیئی ندا می کند در اخر روز که حق در اولاد عیسی است و این از نازیدن و تکبّر شیطان است

مؤلف گوید یک مراد از خسف ممکن است که قبل از صیحه اسمانی در ماه رمضان و بعد از قیام سفیانی باشد و ممکن است مراد فرو رفتن لشکر سفیانی به زمین بیدا باشد بنا بر اول اشاره است به خسف مشرق یا خسف مغرب یا خسف جزیرة العرب و مراد از دو ندا ندای بیست و سوم ماه رمضان است بعد از قیام سفیانی در ماه رجب و بنا بر دوّم دو ندا غیر از صیحه اسمانی در ماه رمضان است چنان چه چند ندای اسمانی از اخبار و احادیث مستفاده می شود که بعضی از آن ها در بخش سوّم این کتاب در ضمن اخبار نبویّه گذشت و بعضی از ان ها هم بعد از این ذکر خواهد شد و امّا مفاد ندای دومی که در ان حَدیثِ تصریح کرده به وُلد عیسی احتمال می رود تصحیف شده باشد لفظ عثمان به عیسی و این اشتباه از ناسخ باشد زیرا که عیسی فرزندی نداشته و به علاوه سایر احادیث در این باب هم در هیچ کدام چنین عبارتی ذکر نشده مگر حَدیثِی که نیز در ملاحم و فتن در ص 48 از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده به تردید به عنوان ال عیسی یا ال عبّاس چنان چه در قسمت احادیث ما ثوره از ان حضرت نقل خواهم کرد

حَدیثِ دِویست و سی و سِوُّم

ص: 337

ملاحم و فتن ، ص 51 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ اذا هَزِمَتْ الرایات اَلسُّودُ حَيَاةَ اَلسُّفْيَانِيِّ اَلَّتِي فِيهَا شَعْبُ بْنُ صَالِحٍ تمنّى التمَیمى اَلنَّاسُ المهدى فيطلِبُونَه فيَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ وَ مَعَهُ رایة رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَيُصَلَّى رَكْعَتَيْنِ بَعْدَ اَنْ ییاسَ النَّاسُ مِنْ خُرُوجِه لمَاطَالِ عَلَيْهِم مِنَ الْبَلاَء وَ فَاذا فَرَغَ مِنْ صُلوتهِ اَنصَرُّفَ فَقَالَ اَيُّهَا اَلنَّاسُ الح البلاء بِامَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى عَلَيْهِ وَ الهِ وَ بِأَهْلٍ بَيْته خَاصَّةِ قهْرِنَا وَ بغَى عَلَيْنَا ﴾

یَعنی وقتی که فرار داد پرچم های سیاه لشکر سفیانی را ان چنان پرچم هائی که در میان آن ها است شعیب بن صالح ارزو کنند مهدی را پس بطلبند او را پس بیرون می اید از مکه و با اراست پرچم رسول الله صلى الله علیه و اله پس دو رکعت نماز می گذارد بعد از این که مایوس شده باشند مردم از خروج او برای آن بلا های طولانی که متوجه ایشان شده پس چون از نماز فراغت یافت می رود و می گوید ای گروه مردم پیوسته بارید بلا ها ب امّت محمد صلى الله عليه و اله و به اهل بيت او به خصوص مقهور واقع شدیم و جور و ستم بر ما رفت

حَدیثِ دِویست و سی و چَهارُم

ملاحم و فتن ، ص 52 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یخْرِجُ اَلْمُهْدی فِي اثني عُشْرَ اَلْفا اِنْ قَلُّوا خَمْسَةَ عَشَرَ الْفا اِنْ كَثُرُوا وَ یسِيرِ اَلرُّعْبِ بَيْنَ يَدَيْهِ لاَ يَلْقَاه

ص: 338

عِدَّةَ اَلاِهْز مُهِمٌ بِاذْنِ اَللَّهِ شِعَارَ هم امت امت لاَ يُبَالُونَ فِي اَللَّهِ لَوْمَةَ لاَئِمٍ فیخْرُجُ الِيهِمْ سَبُعٌ و رابَات مِنَ اَلشَّامِ فَيَهُزَّمهم وَ یمَلَكٌ فَیرَجَعَ إِلَى النَّاسِ بحبهم و نعيمهم وَ قَاصَّتُهُمْ وَ بَرُوَاتُهُمْ لاَ يَكُونُ بَعْدَهُمْ اِلاَّ الاِجْمالَ قُلْنَا وَ مَا الْقاصَّةُ وَ الرُّواةُ قَالَ يَقتَصِ الامرَحِتی یتَكَلُّمِ الرَّجُلِ بِما شاءَ لا يَنسى شَيئاً ﴾

یعنی . بیرون می اید مهدی با دوازده هزار نفر اگر کم باشند و با پانزده هزار اگر زیاد باشند و رعب و ترس در پیش روی او است به او نرسد دشمنی مگر ان که او را فرار دهد به اذن خدا شعارشان گفتن امّت امّت است باکی ندارند در راه خدا از ملامت ملامت کننده پس بیرون اید به طرف ایشان هفت پرچم از شام پس فرار می دهد ایشان را و مالک می شود پس بر می گردد به سوی مردم با حبوبات و نعمت های ایشان و قصّه کنندگان و روایت کنندگان ایشان نباشد بعد از ایشان مگر شتران. گفتیم قاصّه و رواة چیست فرمود قصّه می کند کار را تا تکلم کند مرد به ان چه که می خواهد و فراموش نکند چیزی را

حَدیثِ دِویست و سی و پَنجُم

ملاحم و فتن ، ص 52 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ يُرْسِلُ اَللَّهُ عَلی أَهْلِ الشّامِ مَنْ يُفَرِّقُ جَماعَتَهُمْ حَتّی لَوْ قاتَلَهُمُ الثَّعالبُ غَلَبَتْهُمْ وَ عِنْدَ ذلِكَ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ بَيْتِي فی ثَلاثِ راياتٍ، المُكْثِرُ يَقُولُ: «خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفاً، وَ الْمُقِلُّ يَقُولُ: اثْنا عَشَرَ ألفاَ، أَمارَتُهُمْ: أَمِتْ أَمِتْ، عَلی رايَةٍ مِنْها رَجُلٌ يَطْلُبُ الْمُلْكَ، أَوْ يَبتَغی له المُلْك، فَيَقْتُلُهُمُ اللهُ جَميعاً،

ص: 339

وَ يَرُدُّ اللهُ عَلَی الْمُسْلِمينَ اُلْفَتَهُمْ وَ قاصِيَهُمْ وَ يزاربهم ﴾

یَعنی می فرستد خدا بر اهل شام کسی را که متفرق کند جماعت ایشان را تا این که اگر روباه ها با ایشان مقاتله کنند غالب شوند بر ایشان در ان هنگام مردی بیرون اید از اهل بیت من در سه پرچم ان که عده او را بسیار دانسته پانزده هزار می گوید و ان که کم دانسته دوازده هزار می گوید شعار ایشان امّت امّت است پرچم ان ها مردیست که پادشاه است یا ان که اقتضا دارد که پادشاه باشد پس می کشند همه ان ها را پس ردّ می کند خدا بر مسلمانان جمعیت ایشان را و قصه کنندگان ایشان و راهنمایان ایشان را

حَدیثِ دِویست و سی و شِشُم

ملاحم و فتن س 53 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا بَعَثَ السُّفیانِیُّ إلَی المَهدِیِّ جَیشاً فَخُسِفَ بِهِم بِالبَیداءِ،وبَلَغَ ذلِکَ أهلَ الشّامِ، قالوا لِخَلیفَتِهِم:قَد خَرَجَ المَهدِیُّ فَبایِعهُ وَادخُل فی طاعَتِهِ وإلّا قَتَلناکَ،فَیُرسِلُ إلَیهِ بِالبَیعَهِ ویَسیرُ المَهدِیُّ حَتّی یَنزِلَ بَیتَ المَقدِسِ،وتُنقَلُ إلَیهِ الخَزائِنُ،وتَدخُلُ العَرَبُ وَالعَجَمُ وأَهلُ الحَربِ وَالرُّومُ وغَیرُهُم فی طاعَتِهِ مِن غَیرِ قِتالٍ،حَتّی تُبنَی المَساجِدُ بِالقُسطَنطینِیَّهِ و ما دونَها،و یَخرُجُ قَبلَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتِهِ بِأَهلِ الشرِقِ و یَحمِلُ السیف علی عاتقه ثمانيه اشهر يقتل و يمثل و يتوجه الي بيت المقدس فلا يبلغه حتي یموت ﴾- (قال السیّد هکذا رایت الحدیث و فیه نظر)

ص: 340

مُؤلف گوید چون متن حَدیثِ مضطرب و متزلزل بود لذا از ترجمه ان صرف نظر شد

حَدیثِ دِویست و سی و هَفتُم

ملاحم و فتن . ص 60 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا نَزَلَ جَیشٌ فی طَلَبِ الَّذینَ خَرَجوا إلی مَکَّهَ فَنَزَلُوا البَیداءَ،خُسِفُ بِهِم ویُبادُ بِهِم،وهُوَ قَولُهُ عز و جل: (وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ) مِن تَحتِ أقدامِهِم،و یَخرُجُ رَجُلٌ مِنَ الجَیشِ فی طَلَبِ ناقَهٍ لَهُ،ثُمَّ یَرجِعُ إلَی النّاسِ فَلا یَجِدُ مِنهُم أحَداً،ولا یُحِسُّ بِهِم،و هُوَ الَّذی یُحَدِّثُ النّاسَ بِخَبَرِهِم. ﴾

یَعنی وقتی که فرود امد لشکر سفیانی در طلب ان هائی که از مدینه بیرون رفتند به طرف مکه در زمین به یداء زمین فرو می گیرد ان ها را و ندا می کند و انست معنای گفته خدا (و اگر ببینی زمانی که بترسند پس هیچ گذشتی در آن نیست و گرفته شوند از مکانی نزدیک یعنی از زیر پا های خود) و بیرون می رود مردی از آن لشکر در جست جوی ناقه خود پس چون بر می گردد به سوی مردم نمی اید یکی از ان ها را و احساس نمی کند ایشان را و او است ان کسی که حَدیثِ می کند مردم را به خبر ایشان که به زمین فرو رفتند

حَدیثِ دِویست و سی و هَشتُم

ملاحم و فتن به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ تَنْقُضُ اَلْفِنَتن حَتَّى لاَ يَقُولَ احدٌ لاَ اله الاّ اَللَّهُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ الاّ يُقَالُ اَللَّهُ اَللَّهُ ثُمَّ يُضْرَبُ یعوب اَلدِّينِ بْذنبه

ص: 341

ثُمَّ يَبْعَثُ اَللَّهُ قَوْماً قَزعاً کقزعِ الْخَرِيفِ وَ انى لَاعُرْفَ اِسْمُ اَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخٌ وَ ركَابهُم ﴾

یعنی و اتاب می شود فتنه ها تا این که کسی لا اله الا الله نگوید و بعضی گفته اند الله الله نگوید پس پادشاه دین در دنبال ان می زند پس بر می انگیزاند خدا قومی را دسته دسته مانند پاره های ابر که بیایند به هم متصل شوند و من هر اینه می شناسم نام امیر و فرمانده ایشان را و می دانم جایگاه خوابیدن مرکب های ایشان را

حَدیثِ دِویست و سی و نُهُم

غیبت نعمانی در باب علائم ظهور ص 137 . در ضمن حَدیثِ طویلی از حضرت باقر علیه السّلام از امیر المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود بالای منبر مسجد كوفه ﴿ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذِکْرُهُ قَدَّرَ فِیمَا قَدَّرَ وَ قَضَی وَ حَتَمَ بِأَنَّهُ کَائِنٌ لاَ بُدَّ مِنْهُ أَنَّهُ یَأْخُذُ بَنِی أُمَیَّهَ بِالسَّیْفِ جَهْرَهً وَ أَنَّهُ یَأْخُذُ بَنِی فُلاَنٍ بَغْتَهً وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ بُدَّ مِنْ رَحًی تَطْحَنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَی قُطْبِهَا وَ ثَبَتَتْ عَلَی سَاقِهَا بَعَثَ اَللَّهُ عَلَیْهَا عَبْداً عَنِیفاً خَامِلاً أَصْلُهُ یَکُونُ اَلنَّصْرُ مَعَهُ أَصْحَابُهُ اَلطَّوِیلَهُ شُعُورُهُمْ أَصْحَابُ اَلسِّبَالِ سُودٌ ثِیَابُهُمْ أَصْحَابُ رَایَاتٍ سُودٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ یَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ إِلَی أَفْعَالِهِمْ وَ مَا یَلْقَی اَلْفُجَّارُ مِنْهُمْ وَ اَلْأَعْرَابُ اَلْجُفَاهُ یُسَلِّطُهُمُ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ بِلاَ رَحْمَهٍ فَیَقْتُلُونَهُمْ هَرْجاً عَلَی مَدِینَتِهِمْ بِشَاطِئِ اَلْفُرَاتِ اَلْبَرِّیَّهِ وَ اَلْبَحْرِیَّهِ جَزَاءً بِمَا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾

یعنی به درستی که خدای عزّ و جل ذكره مقدّر کرده است در ان چه که مقدّر

ص: 342

و حتم کرده به ان که ان خواهد شد و چاره از ان نیست گرفتن بنی امیّه است با شمشیر اشکارا و به درستی که گرفتن پسران فلان یا پسران عبّاس ناگهانیست و فرمود علیه السّلام نا چار است از اسیائی که نرم کند پس چون بر قطب خود ایستاد و ثابت یا قائم شد بر ساق ان خود بر می انگیزاند خدا بر ایشان بنده ای را که مزدور یا درشت خو و سوار کار و سر سخت سخن درشت که گم نام و بی قدر است اصل ان و او کسی است که نضر با او است و اصحاب او موهای دراز و صاحب سبیل ها و جامه های ان ها سیاهست و پرچم های سیاه دارند وای بر کسی که قصد ایشان را کند می کشند ان ها را کشتنی به ذات خدا قسم گویا می بینم ایشان را و کار های ایشان را و ان چه رو می دهد به فجّار از ایشان و عرب های پا برهنه یا جفا کار مسلّط می گرداند ایشان را بر ان ها بدون این که رحم داشته باشند پس می کشند ان ها را کشتنی در شهرشان در شط فرات چه در بیابان و خشکی باشند یا در دریا و این کشته شدن مزد اعمال ان ها است و پروردگار تو ستم کار در حق بندگان نیست

حَدیثِ دِویست و چِهِلُم

غیبت نعمانی. در همان باب ص 147 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که حضرت ابی عبد الله الحسين عليه السّلام از ان حضرت پرسید که چه وقت پاک می گرداند خدا زمین را از ستم کاران فرمود ﴿لاَ یُطَهِّرُ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ مِنَ اَلظَّالِمِینَ حَتَّی یُسْفَکَ اَلدَّمُ اَلْحَرَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أَمْرَ بَنِی أُمَیَّهَ وَ بَنِی اَلْعَبَّاسِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ وَ قَالَ إِذَا قَامَ

ص: 343

اَلْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ وَ غَلَبَ عَلَی أَرْضِ کرمان (کُوفَانَ) وَ اَلْمُلْتَانِ وَ جَازَ جَزِیرَهَ بَنِی کَاوَانَ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِیلاَنَ وَ أَجَابَتْهُ اَلْآبُرُ وَ اَلدَّیْلَمُ وَ ظَهَرَتْ لِوَلَدِی رَایَاتُ اَلتُّرْکِ (الاتراک) مُتَفَرِّقَاتٍ فِی اَلْأَقْطَارِ وَ اَلْحَرَامَاتِ وَ کَانُوا بَیْنَ هَنَاتٍ وَ هَنَاتٍ إِذَا خَرِبَتِ اَلْبَصْرَهُ وَ قَامَ أَمِیرُ اَلْإِمْرَهِ فَحَکَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِکَایَهً طَوِیلَهً ثُمَّ قَالَ إِذَا جُهِّزَتِ اَلْأُلُوفُ وَ صَفَّتِ اَلصُّفُوفُ وَ قُتِلَ اَلْکَبْشُ اَلْخَرُوفُ هُنَاکَ یَقُومُ اَلْآخِرُ وَ یَثُورُ اَلثَّائِرُ وَ یَهْلِکُ اَلْکَافِرُ ثُمَّ یَقُومُ اَلْقَائِمُ اَلْمَأْمُولُ وَ اَلْإِمَامُ اَلْمَجْهُولُ لَهُ اَلشَّرَفُ وَ اَلْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِکَ یَا حُسَیْنُ لاَ اِبْنٌ مِثْلُهُ یَظْهَرُ بَیْنَ اَلرُّکْنَیْنِ فِی دَرِیسَیْنِ بَالِیَیْنِ - یَظْهَرُ عَلَی اَلثَّقَلَیْنِ وَ لاَ یَتْرُکُ فِی اَلْأَرْضِ اَلْأَدْنَیْنَ طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ زَمَانَهُ وَ لَحِقَ أَوَانَهُ وَ شَهِدَ أَیَّامَهُ ﴾

يعنى طاهر نمی کند خدا زمین را از ستم کاران تا این که ریخته شود خون حرام پس یاد کرد امر بنی امیه را و بنی عبّاس را در حَدیثِی طولانی پس فرمود زمانی که به پا خیزد قیام کننده مخصوص به خراسان و غلبه کند بر زمین کرمان یا کوفه و ملت ان و حیازت کند جزیره بنی کاران را و بر پا خیزد قیام کننده ای از ما به گیلان و اجابت کند او را ابز و دیلم و ظاهر شود برای فرزند من پرچم های ترک در حالتی که متفرق باشند در اقطار جهان و جا های مخفی و می باشند در میان خصلت های بد و خصلت های بد در ان هنگام خراب می شود بصره و قیام می کند امیر الامراء در مصر اس حکایت کرد ان حضرت علیه السّلام حکایتی

ص: 344

طولانیئی را پس فرمود زمانی که هزار ها نفر مجهّز شدند به تجهیزات جنگى و صف های لشکریان اراسته شد و سر لشکر جنگی کشته شد در ان وقت دیگری قیام کند و خون خواهی نماید و هلاک شود ان کافر پس از ان قیام می کند قائمی که ارزوی قیام او برده شده و ان امامی ست که قدر او مجهول است و برای او است شرافت و فضلی مخصوص و او است از فرزندان تو یا حسین هیچ پسری مانند او نیست ظاهر می شود در میان رکن و مقام در حالتی که دو جامه مندرس کهنه پوشیده ظاهر می شود بر جنّ و انس و نمی گذارد در روی زمین دو خون را یا شرّ و بدی را خوشا به حال کسی که درک کند زمان او را و ملحق شود در اوقات او و حاضر باشد در روز های او

شرح لغات و نکات حَديث

مراد از قائم به خراسان شاید همان کسی است که با پرچم های سیاه قیام می کند و به سمت کوفه می روند و کوفه و بصره را می گیرند در صورتی که اهل حق نیستند مردم را از روی حیله به حق دعوت می کنند و نام و نسب های خود را مخفی می کنند و خود را به غیر ان نام و نسبی که دارند شهرت می دهند و از اصحاب دولتند از دولت های شرقیه غیر ایران و ترکیه و مراد از خراسان خراسان مشهور فعلی ایران نیست بلکه از قسمت هائی است که به تصرف غیر در امده و اکنون در قلمرو مملکت آنان به شمار می رود و هیچ رحمی در دل های آنان نیست و بازیّ

ص: 345

مخصوصی قیام می کنند از لباس های سیاه و پرچم های سیاه و گیسو های دراز مانند گیسو های زنان سابق و سبیل های مخصوص و بنا بر نسخه ای بر زمین کرمان غالب می شوند ممکن است بنا بر این نسخه از جانب سیستان که از شهر های خراسانست به سمت کرمان ایند و بر ان جا غالب شوند و ممکن است که عبارت کوفان باشد به معنای کوفه بنا بر نسخه دیگر و این صحیح به نظر می اید به مقتضای ان چه از اخبار و احادیث دیگر مستفاد می شود از ظهور فتنه این پرچم های سیاه در کوفه و این علامت مقارن زمان قیام سفیانی و لشکر فرستادن او به کوفه خواهد بود و این صاحبان پرچم های سیاه ملتان را که یکی از شهر های پاکستان است خواهند گرفت و از ان جا به ایران و عراق خواهند آمد و جزیره بنی کاوان که بین بصر و خرمشهر است به تصرف خود خواهند در اورد و پس از آمدن ایشان به کوفه و بصره قائمی از ال محمد از گیلان قیام کند حضرت علیه السّلام این قائم را نسبت به خودشان داده و دور نیست که مراد از این قائم سیّد حسنی نباشد که از طالقان و حدود گیلان قیام می کند و با او است گنج هایی که نه از طلا هستند و نه از نقره بلکه مردانی هستند قوى القلب و ثابت الايمان و دل های ایشان مانند پاره های اهن است که او را اجابت می کنند و از اُبُر و دیلم او را یاری کنند و اُبُر محلی است در سیستان که محمد بن الحسین حافظ از اهل ان جا بوده و دیلم کوهستان های تابعه گیلان است که در سمت شمالی قزوین واقع است و ملحق می شود به ایشان شعیب بن صالح

ص: 346

تمیمی که از سمرقند که از شهر هائیست در سابق جزو ایران و در قلمر و شهر های خراسان بوده و فعلا از تصرف ایران خارج است و شعیب پرچم دار لشکر حسنی خواهد بود چنان چه مستند و اخبار این ها تماماً در این کتاب نقل خواهد شد و این ها شکست دهنده و فرار دهنده لشکر سفیانی ملعون از کوفه و عراق خواهند بود و درک کنندگان زمان حضرت قائم علیه السّلامند و ملحق به لشكر ان حضرت خواهند شد و مراد از پرچم های ترک در این حَدیثِ شریف و سایر احادیث دیگر گرجی های سوفياتي و اشتراكی ها و یا بربری ها و تبّتی ها و یا چینی ها هستند زیرا که همه این ها از اولاد ترک و اولاد قنطورائی که در اخبار مکرر به ان ها اشاره شده می باشند وَ عدّه و پرچم های ایشان در اقطار جهان و جا های مخفی بی گمان متفرق خواهد شد و استیلا و فتنه ایشان مقرّب ظهور امام زمان و به نفع ان حضرت خواهد بود و این ترک ها را می فرماید صاحبان خصلت های بدو نا پسند می باشند و متفرق شدن ان ها وقتی خواهد بود که بصره خراب شود و امیر الامراء یعنی رئیس جمهوری در مصر پس از خرابی بصره قیام کند در ان وقت است که اختلاف میان شرق و غرب و تمام روی زمین واقع خواهد شد و تجهیز هزاران لشکر ها شود و صف ارائی و جبهه بندی ها شود و به اصطلاح ابناء زمان ما جنگ جهانی سوم بر پا شود و یکی از جنگ جویان مهّم در دنیا کشته شود که پس از کشته شدن او حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه قیام خواهد کرد در مکه معظّمه و بنیاد جور و ستم را خواهد کند

ص: 347

ناچار است از این که بعضی از نکات در این کتاب تذکر داده شود تا خواننده اخبار مندرجه در ان در حیرت نیفتد و بعضی از اسامی شهر هائی که در ضمن احادیث و اخبار ذکر شده و نام های از اماکن و طوائف و جغرافیای بعضی از اقطاع زمین که فهم رموز بعضی از اخبار منوط به دانستن ان ها است شرح داده شود تا سبب مزید اگاهی خوانندگان گردد از جمله ان ها در بسیاری از اخبار گذشته و اینده در این کتاب لفظ ترک وارد شده فلذا مقتضی است مقداری در این موضوع که ترک کیست و ترکستان که محل ان ها است کجا است بسط کلام دهم و اكتفا مي كنم به شرح و بسط ان در کتاب المنجد شرح داده شده

تُرک قبیله هائی هستند که نسبت داده می شوند به او غوز خان و قره خان (از اولاد منتسبه نسلا بعد نسل به ترک بن یافث بن نوح عليه السّلام) که متفرق شدند بعضی از ان ها شرقی هستند که در قسمت منغولیا ساکنند که با این مناسبت ان ها را مُغُل و مُغُول گویند که در قرن ششم و هفتم میلادی بدست مرسلین نصاری مسیحی شده اند. و امّا قسمت اهمّ از ان ها چادر نشین در اسیای وسطی شمالی کوه های التائی در قرن ششم زندگانی می کردند و این قسمت دولت های کوچکی تشکیل داده شدند 1- دولت قره خانی در شمال ایران 2- دولت غزنوین در افغانستان و پنجاب ، و این دو دولت در نیمه قرن دهم میلادی مسلمان شدند و در شمالی

ص: 348

دریاچه بَلَخش در روسیه جنوبی ساکنند

دولت غُزّ یا اوغوز که ان ها در ترکستان فعلی و در ایران و اسیای صغری ساکنند و دولت سلاجقه از این قبیله بوده اند در قرن یازدهم میلادی و دولت عثمانیه از این سلسله اند. ترکمان و سلاجقه و عثمانیه از یک سلسله اند

وَ اَمّا ترکستان منطقه ایست در اسیای وسطی میان سیبریا و دریای قزوین و ایران و افغانستان و هند و مغولستان و ان ها به چند قسمت منقسم اند

1- اتحاد جمهوری های شوروی سوفیاتی که در سال 751 میلادی ابتداء دخول اسلام بوده در میان آن ها

2- چین یا صین که اکثریت ان ها مسلمانند ( بنا بر نقل المنجد ) و این نقل سخیف بر عکس است

3- سوفیاتی که مملکت شوروی بالشویکی و اشتراکی می باشد

4- ترکمنستان که عاصمه ان اشخباد یا عشق آباد است

5- ازبکستان که عاصمه ان تا شکنت و از شهر های انست سمرقند و بخارا

6- تدجيكیا و عاصمه ان ستالینا باد است (استالین گراد)

7- کبر خیز یا و عاصمه ان فرو نیزه است

8- کازخستان و عاصمه ان الما أنا است

تُرکَمان قبیله از ترکیه هستند که خاضع ترین ان ها را تَتَر و تاتار می گویند و در این زمان مسکن ان ها در ترکستان عربی و ایران و ماوراء قفقاز است

ص: 349

غیبت نعمانی در باب غیبت امام ص 74 از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لَا یَقُومُ الْقَائِمُ حَتَّی تُفْقَأَ عَیْنُ الدُّنْیَا وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَهًُْ فِی السَّمَاءِ وَ تِلْکَ دُمُوعُ حَمَلَهًِْ الْعَرْشِ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ حَتَّی یَظْهَرَ فِیهِمْ اقَوْامٌ لا خَلاقَ لَهُمْ یَدْعُونَ لِوَلَدِی وَ هُمْ بِرَاءٌ مِنْ وَلَدِی، تلك عصابة ردية، عَلَى الْأَشْرَارِ مُسَلَّطَةٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ مُفَتِّنَةٌ وَ لِلْمُلُوكِ مُبِيرَةٌ، تَظْهَرُ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ اللَّوْنِ وَ الْقَلْبِ رَثُّ الدِّينِ لَا خَلَاقَ لَهُ، مُهَجَّنٌ زَنِيمٌ تَدَاوَلَتْهُ أَيْدِي الْعَوَاهِرِ مِنَ الْأُمَّهَاتِ مِنْ شَرِّ نَسْلٍ لَا سَقَاهَا اللَّهُ الْمَطَرَ من سَنَةِ إِظْهَارِ غَيْبَةِ الْمُتَغَيِّبِ مِنْ وَلَدِي صَاحِبِ الرَّايَةِ الْحَمْرَاءِ (الخضراء) وَ الْعَلَمِ الْأَخْضَرِ أَيُّ يَوْمٍ لِلْمُخَيَّبِينَ بَيْنَ الْأَنْبَارِ وَ هِيتَ ذَلِكَ يَوْمٌ فِيهِ صَيْلَمُ الْأَكْرَادِ وَ خَرَابُ دَارِ الْفَرَاعِنَةِ وَ مَسْكَنِ الْجَبَابِرَةِ وَ مَأْوَى الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ أُمَّ الْبِلَادِ وَ أُخْتِ الْعَادِ تِلْكَ وَ رَبِّ عَلِيٍّ يَا عَمْرَو بن سَعْدٍ بَغْدَادُ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْعُصَابةِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي الْعَبَّاسِ الْخَوَنَةِ الَّذِينَ يَقْتُلُونَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي وَ لَا يُرَاقِبُونَ (لا یرقبون) فِيهِمْ ذِمَّتِي وَ لَا يَخَافُونَ اللَّهَ فِيمَا يَفْعَلُونَهُ بِحُرْمَتِي إِنَّ لِبَنِي الْعَبَّاسِ يَوْماً كَيَوْمِ الطَّمُوحِ وَ لَهُمْ فِيهِ صَرْخَةٌ كَصَرْخَةِ الْحُبْلَى الْوَيْلُ الِشِيعَةِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مِنَ اَلْحَرْبِ اَلَّتِی سَنَحَ بَیْنَ نَهَاوَنْدَ وَ اَلدِّینَوَرِ (یفتح بَيْنَ نَهَاوَنْدَ وَ الدِّينَوَرِ) تِلْكَ صَعَالِيكِ

ص: 350

الشِيعَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ اسْمُهُ عَلَى اسْمِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْعُوتٌ مَوْصُوفٌ بِاعْتِدَالِ الْخَلْقِ وَ نَضَارَةِ اللَّوْنِ لَهُ فِي صَوْتِهِ ضِحک وَ فِي أَشْفَارِهِ وَطَفٌ وَ فِي عُنُقِهِ سَطَح فْرَقُ الشَّعْرِ مُفَلَّجُ الثَّنَايَا عَلَى فَرَسِهِ كَبَدْرٍ التَمَامٍ تَجَلَّى عِنْدَ الغمَامِ يَسِيرُ بِعِصَابَةٍ خَيْرِ عِصَابَةٍ أَوَتْ وَ تَقَرَّبَتْ وَ دَانَتْ لِلَّهِ بِدِينِ تِلْكَ الْأَبْطَالِ مِنَ الْعَرَبِ الَّذِينَ يَلْحَقُونَ (یلقحون) حَرْبَ الْكَرِيهَةِ وَ الدَّبْرَةُ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْأَعْداءِ إِنَّ لِلْعَدُوِّ يَوْمَ ذلكَ الصَّيْلَمَ وَ الِاسْتِئْصَالَ﴾

یعنی قیام نمی کند قائم تا این که کور شود چشم دنیا و اشکار شود سرخی در اسمان و ان سرخی اشک های بر دوش گیرندگان عرش است بر اهل زمین تا این که ظاهر شوند در میان ایشان گروه هائی که بهره ای از خیر برای ایشان نیست دعوت می کنند برای فرزندم و حال ان که بی زارند ایشان از فرزند من این ها جماعتی هستند پست که هیچ بهره ای از خیر برای ایشان نیست تسلّط دارنده است بر اشرار و به فتنه اندازنده اند متکبّران و سر کشان را و هلاک کننده اند پادشاهان را ظاهر می شوند در سواد کوفه و پیش رو ان ها است مردی سیاه چرده و سیاه دل و بد دین هیچ بهره ای از خیر در او نیست فرو مایه و بی اصل پسر خوانده و نا کس و بد خوی بسیار خوار و سخت گوی و سخت ازار که به نوبت فرو گرفته اند او را زن های زنا کار از مادر ها از بد ترین نسل که سیراب نکند او را باران رحمت خدا از سال ظاهر کردن غیبت غیبت کننده از فرزند من صاحب پرچم سرخ (یا سبز) و علم سبز چه روزی است برای نا امید

ص: 351

شوندگان در میان انبار و روز پستی است ان روز روزیست که بلای بزرگست برای کرد ها و شریران و خراب شدن خانه فرعون ها یعنی سر کش ها و ستم کار ها و مسکن متکبران و سر کشان و جایگاه وُلاة و حكّام ستم کار و مادر بلا ها و خواهر عار و ننگ ها این است قسم به پروردگار علیّ ای عمر بن سعد بغداد اگاه باش خدا لعنت کند جماعتی از بنی امیّه و بنی فلان یعنی بنی عباس را که خیانت کارانند کسانی هستند که می کشند پاکیزگان از فرزندان مرا و مراقبت نمی کنند در حق ایشان عهد مرا و نمی ترسند از خدا در ان چه که می کنند ان را به حَرَم من به درستی که از برای بنی عبّاس روزیست مانند روزی بسیار بسیار سخت و برای ایشان در ان روز فریادی است مانند فریاد زن حامل ای وای از برای شیعیان اولاد عبّاس از جنگی که رخ داده شود میان نهاوند و دینور یا فتح کرده شود از نهاوند و دینور این جنگ گدایان شیعیان علی است که مقدم و رئیس ان ها مردیست از همدان که هم نام پیغمبر صلی الله علیه و اله است منعوت و موصوف است به اعتدال خلقت و نیکوئی خلق و خوش صورت و خنده رو صاحب مژگان انبوه دراز پهن گردن موی او متفرق یعنی موی رو و پیشانیش از هم جدا بر اسب خود سوار است مانند ماه شب چهار ده روشن شود ابزار روی او یا روشن کند تاریکی را سپر می کند با جماعتی که بهتر جماعتند که جای گزین و نزدیک شود خدا را و متدین باشد به دین ان شجاعان عرب انانی که ملحق شوند به ایشان با شمشیر های تیز برّان برای جنگ با دشمنان و فرار

ص: 352

دادن دشمن در را ان روز که روزیست سخت و بیچاره کننده دشمنان

دانسته باد

که این حَدیثِ شریف نیز عبارة اخرای حَدیثِ ما قبل انست که دو لفظ مختلف ولی در معنی موافق است و بعض از علائم در ان اضافه شد مانند سرخی که در اسمان ظاهر شود که ان به واسطه فتنه شدید خونینی است که بر ذراری پیغمبر و شیعیان ایشان وارد می شود که از افزونی ظلم و جور و ریختن خون های شان و هتك حرمت شان حاملین عرش به گریه در ایند که در ان هنگام صاحبان پرچم های سیاه از طرف خراسان ایند به سمت کوفه و همان ها هستند که هیچ بهره ای از دین و خیر ندارند و برای ولی عصر دعوت می کنند در حالتی که بی زارند از او و ان حضرت بی زار است از ایشان و در ان حَدیثِ نیز خبر می دهد از تسلّط ایشان بر اشرار و کشتن ایشان گردن کشان متکبر جبّار و هلاک کردن ایشان پادشاهان خون خوار را و وصف می فرماید رئیس و مقدم این جماعت کفّار را به پستی خلق و خلق و پستی حَسَب و نسب و ولد الزنا بودن و بی بهره بودن از خیر و دین که سلسله اباء و امهات او نسلا بعد نسل از اول غیبت امام عصر تا ان زمان همه ان ها فرومایه و بی اصل و زنا زاده بوده اند و این جنگ بزرك وحشت ناک در انبار که یکی از شهر های نزدیک کوفه است واقع می شود در میان کرد ها و اشرار عرب و ایشان و در اثر این حادثه بزرگ بغداد خراب می شود و جنگ شدیدی هم در میان نهاوند و دینور واقع شود

ص: 353

شاید مراد این جنگ جنگ سیّد حسنی باشد چنان چه از بعض اخبار دیگر مستفاد می شود و اوصافی هم که در حق پیش رو ایشان بیان فرموده بر همین اشعار دارد چنان چه حضرت صادق هم در حق او فرموده که ان جناب صبيح الوجه می باشد

حَدیثِ دِویست و چِهِل و دُوُّم

غیبت نعمانی ص 133 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿مُلْکُ بَنِی اَلْعَبَّاسِ عُسْرٌ عُسْرٌ لَیْسَ فِیهِ یُسْرٌ، تَمْتَدُّ فِیهِ دَوْلَتُهُمْ ، لَوِ اِجْتَمَعَ عَلَیْهِمُ اَلتُّرْکُ وَ اَلدَّیْلَمُ وَ اَلسِّنْدُ وَ اَلْهِنْدُ لَمْ یُزِیلُوهُمْ ، وَ لاَ یَزَالُونَ یَتَمَرَّغُونَ وَ یَتَنَعَّمُونَ فِی غَضَارَهٍ مِنْ مُلْکِهِمْ حَتَّی یَشِذَّ عَنْهُمْ مَوَالِیهِمْ وَ أَصْحَابُ أَلْوِیَتِهِمْ ، وَ یُسَلِّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عِلْجاً یَخْرُجُ مِنْ حَیْثُ بَدَأَ مُلْکُهُمْ، لاَ یَمُرُّ بِمَدِینَهٍ إِلاَّ فَتَحَهَا، وَ لاَ تُرْفَعُ لَهُ رَایَهٌ إِلاَّ هَدَّهَا، وَ لاَ نِعْمَهٌ إِلاَّ أَزَالَهَا، اَلْوَیْلُ لِمَنْ نَاوَاهُ، فَلاَ یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّی یَظْفَرَ وَ یُدْفَعَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِی یَقُولُ بِالْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ.﴾

لغات معنای ترک قبلا ذکر شد دیلم قسمت کوهستانی گیلان و در شمال قزوین واقع است سِند قسمتی است از پاکستان غربی و اطلاق می شود بر اراضی نهر هندوس هند شبه جزیره ایست در اسیای جنوبی که فاصل آن تبّت و سلسله ای از کوه های حملانا است بربر در قسمت افریقای شمالی واقع و مردمان آن سفید پوست ها و قسمتی از آن ها نژاد جَرمن و قسمتی از نژاد ترکند طیلسان اقلیمی است وسیع در نواحی دیلم تمرغ به معنای درنگ کردن غضارة فراخی نعمت و خوشی زندگان عَلج

ص: 354

اطلاق می شود بر كافر و جنایت كار و ناقص الخلقه و لئیم و چابک سخت در کار

یَعنی ملک بنی عباس مشکل است اسانی در ان نیست اگر جمع شوند بر ضرر ایشان ترک و دیلم و سند و هند و بربر و طیلسان نمی توانند ملک ایشان را زایل کنند و زایل نمی شوند و بر جا هستند و در نعمت و خوشی زندگانی می کند تا زمانی که دوستان و غلامان و پرچم داران آن ها کم شوند و مسلط گرداند خدا بر ایشان کافری یا جنایت کاری یا ناقص الخلفه ای یا لئیم پستی و چابکی سر سخت را که او بیرون می اید از جائی که ابتداء ملک ان ها از ان جا شد یعنی از سمت خراسان و نمی گذرد به شهری مگر ان که ان جا را فتح می کند و پرچم و رایتی بر علیه او بلند نمی شود مگر ان که ان را سرنگون کند و نیایبد نعمتی را مگر ان که ان را زایل کند وای بر کسی که ان علج قصد او را کند پس همیشه بر همین روش هست تا این که بر ملک ظفر یابد و پس از ظفر یافتن وا گذار شود به مردی از عترت من که حق بگوید و به حق عمل كند

مراد از ان جمله من حيث بدء ملكهم اشاره است به این که ابتداء استیلاء بنی عباس از طرف خراسان به وسیله ابو مسلم خراسانی شد و انقراض ملک آن ها از طرف خراسان خواهد بود به وسیله علجی که از خراسان قیام کنند در اخر زمان با پرچم ها سیاه چنان چه از اخبار بسیار مستفاد می شود و مراد از مردی از عترت ان حضرت وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است و ممکن است سیّد حسنی باشد که ان جناب ان ها را در کوفه قلع و قمع می کند و فرار می دهد و الله العالم

ص: 355

حَدیثِ دِویست و چِهِل و سِوُّم

السماء و العالم . ص 339 طبع امين الضرب از خطبه مَلاحم امير المؤمنين عليه السّلام در باب بلدان ممدوحه و مذمومه روایت کرده که فرمود ﴿یَخْرُجُ اَلْحَسَنِیُّ صَاحِبُ طَبَرِسْتَانَ مَعَ جَمٍّ کَثِیرٍ مِنْ خَیْلِهِ وَ رَجِلِهِ حَتَّی یَأْتِیَ نَیْسَابُورَ فَیَفْتَحُهَا وَ یَقْسِمُ أَبْوَابَهَا ثُمَّ یَأْتِی أَصْبَهَانَ ثُمَّ إِلَی قُمَّ فَیَقَعُ بَیْنَهُ وَ بَیْنِ أَهْلِ قُمَّ وَقْعَهٌ عَظِیمَهٌ یُقْتَلُ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ فَیَنْهَزِمُ أَهْلُ قُمَّ فَیَنْهَبُ اَلْحَسَنِیُّ أَمْوَالَهُمْ وَ یَسْبِی ذَرَارِیَّهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ یُخَرِّبُ دُورَهُمْ فَیَفْزَعُ أَهْلُ قُمَّ إِلَی جَبَلٍ یُقَالُ لَهَا وراردهار فَیُقِیمُ اَلْحَسَنِیُّ بِبَلَدِهِمْ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ یَقْتُلُ مِنْهُمْ عِشْرِینَ رَجُلاً وَ یَصْلِبُ مِنْهُمْ رَجُلَیْنِ ثُمَّ یَرْحَلُ عَنْهُمْ﴾

یَعنی بیرون می اید حسنی صاحب طبرستان با جمعیّت بسیاری از سواران و پیادگان خود تا این که می اید به نیشابور پس فتح مي كند ان جا را و تقسیم می کند درب های ان را پس می اید به اصفهان پس از ان جا به قم و در میان او و اهل قم جنگ سختی واقع می شود که کشته می شوند در ان جا خلق بسیاری پس فرار می کنند اهل قم به سوی کوهی که ان را وراردهار گویند پس غارت می کند حسنی مال های ایشان را و اسیر می کند اولاد ها و زنان ایشان را و خراب می کند خانه های ایشان را پس می نماید حسنی در شهر ایشان تا چهل روز و بیست نفر مرد از ان ها می کشد و دو نفر بر دار می زند پس از ان جا کوچ می کند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و چَهارُم

اشاره

ص: 356

السماء و العالم . ص 439 در همان باب از ان حضرت روایت کرده که فرمود در جواب سائلی که سؤال كرد از حضرت که در زمان نزول فتنه کدام یک از شهر ها سالم تر و بهترین شهر ها است فرمود ﴿أَسْلَمُ اَلْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ أَرْضُ اَلْجَبَلِ فَإِذَا اِضْطَرَبَتْ خُرَاسَانُ وَ وَقَعَتِ اَلْحَرْبُ بَیْنَ أَهْلِ جُرْجَانَ وَ طَبَرِسْتَانَ وَ خَرِبَتْ سِجِسْتَانُ فَأَسْلَمُ اَلْمَوَاضِعِ یَوْمَئِذٍ قَصَبَهُ قُمَّ تِلْکَ اَلْبَلْدَهُ اَلَّتِی یَخْرُجُ مِنْهَا أَنْصَارُ خَیْرِ اَلنَّاسِ أَباً وَ أُمّاً وَ جَدّاً وَ جَدَّهً وَ عَمّاً وَ عَمَّهً تِلْکَ اَلَّتِی تُسَمَّی اَلزَّهْرَاءَ بِهَا مَوْضِعُ قَدَمِ جَبْرَئِیلَ وَ هُوَ اَلْمَوْضِعُ اَلَّذِی نَبَعَ مِنْهُ اَلْمَاءُ اَلَّذِی مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ اَلدَّاءِ وَ مِنْ ذَلِکَ اَلْمَاءِ عُجِنَ اَلطِّینُ اَلَّذِی عَمِلَ مِنْهُ کَهَیْئَهِ اَلطَّیْرِ وَ مِنْهُ یَغْتَسِلُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مِنْ ذَلِکَ اَلْمَوْضِعُ یَخْرُجُ کَبْشُ إِبْرَاهِیمَ وَ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ﴾

یَعنی سالم ترین جا ها در ان روز زمین جَبَل است پس چون مضطرب شد خراسان و واقع شد جنگ در میان اهل گرگان و طبرستان و خراب شد سیستان پس سالم ترین جا ها در ان روز قصبه قم است و ان شهریست که بیرون می اید از ان یاران کسی که بهترین مردم است از جهت پدر و مادر و جدّ و جدّه و عمو و عمّه و ان شهریست که زهراء نامیده شده و در ان جا است جای پای جبرئیل و ان جا است جائی که می جوشد از آن ابی که هر که بنوشد از آن ایمن می شود از هر دردی و از ان اب سرشته شد گِلی که از ان ساخته شد مانند مرغ و از ان غسل کند رضا علیه السّلام و از ان جا بیرون می اید قوچ ابراهیم و عصای موسیٰ و خاتم سليمان (علیهم السّلام)

ص: 357

السماء و العالم ص 341 در همان باب از شرح نهج البلاغه تالیف ابن میثم روایت کرده گفت که چون فارغ شد امیر المؤمنين عليه السّلام از جنگ جمل خطبه ای خواند برای مردم در بصره پس حمد و ثنای الهی را به جا آورد و صلوات و درود بر پیغمبر صلی الله علیه و اله فرستاد پس از ان فرمود ﴿یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ یَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِكَةِ ائْتَفَكَتْ بِأَهْلِهَا ثَلَاثاً وَ عَلَی اللَّهِ تَمَامُ الرَّابِعَةِ یَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ وَ أَعْوَانَ الْبَهِیمَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عَقَرَ فَانْهَزَمْتُمْ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ دِینُكُمْ نِفَاقٌ وَ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ بِلَادُكُمْ أَنْتَنُ بِلَادِ اللَّهِ تُرْبَةً وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشَارِ الشَّرِّ الْمُحْتَبَسُ فِیهَا بِذَنْبِهِ وَ الْخَارِجُ مِنْهَا بِعَفْوِ اللَّهِ كَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قَرْیَتِكُمْ هَذِهِ وَ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ حَتَّی مَا یُرَی مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ كَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَیْرٍ فِی لُجَّةِ بَحْرٍ وَ سَاقَ إِلَی قَوْلِهِ إِذَا هُمْ رَأَوُا الْبَصْرَةَ قَدْ تَحَوَّلَتْ أَخْصَاصُهَا دُوراً وَ آجَامُهَا قُصُوراً فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ فَإِنَّهُ لَا بَصْرَةَ لَكُمْ یَوْمَئِذٍ ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَقَالَ كَمْ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ الْأُبُلَّةِ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ بْنُ الْجَارُودِ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ قَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلی اللّٰه علیه و آله وَ أَكْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إِلَی الْجَنَّةِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْهُ كَمَا تَسْمَعُونَ مِنِّی أَنْ قَالَ یَا عَلِیُّ هَلْ عَلِمْتَ أَنَّ بَیْنَ الَّتِی تُسَمَّی الْبَصْرَةُ وَ الَّتِی تُسَمَّی الْأُبُلَّةُ أَرْبَعَةُ فَرَاسِخَ وَ سَیَكُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّی الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِكَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ

ص: 358

فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ فِدَاكَ أَبِی وَ أُمِّی قَالَ یَقْتُلُهُمْ إِخْوَانٌ وَ هُمْ جِیلٌ كَأَنَّهُمُ الشَّیَاطِینُ سُودٌ أَلْوَانُهُمْ مُنْتِنَةٌ أَرْوَاحُهُمْ شَدِیدٌ كَلَبُهُمْ قَلِیلٌ سَلَبُهُمْ طُوبَی لِمَنْ قَتَلُوهُ یَنْفِرُ لِجِهَادِهِمْ فِی ذَلِكَ الزَّمَانِ قَوْمٌ هُمْ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِینَ مِنْ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ مَجْهُولُونَ فِی الْأَرْضِ مَعْرُوفُونَ فِی السَّمَاءِ تَبْكِی السَّمَاءُ عَلَیْهِمْ وَ سُكَّانُهَا وَ الْأَرْضُ وَ سُكَّانُهَا ثُمَّ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ وَیْحَكَ یَا بَصْرَةُ مِنْ جَیْشٍ لَا رَهَجَ لَهُ وَ لَا حِسَّ فَقَالَ لَهُ الْمُنْذِرُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَا الَّذِی یُصِیبُهُمْ مِنْ قَبْلِ الْغَرَقِ مِمَّا ذَكَرْتَ وَ مَا الْوَیْحُ فَقَالَ هُمَا بَابَانِ فَالْوَیْحُ بَابُ رَحْمَةٍ وَ الْوَیْلُ بَابُ عَذَابٍ یَا ابْنَ الْجَارُودِ نَعَمْ تَارَاتٌ عَظِیمَةٌ مِنْهَا عُصْبَةٌ یَقْتُلُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ مِنْهَا فِتْنَةٌ یَكُونُ بِهَا إِخْرَابُ مَنَازِلَ وَ خَرَابُ دِیَارٍ وَ انْتِهَاكُ أَمْوَالٍ وَ سِبَاءُ نِسَاءٍ یُذْبَحْنَ ذَبْحاً یَا وَیْلُ أَمْرُهُنَّ حَدِیثٌ عَجِیبٌ وَ مِنْهَا أَنْ یَسْتَحِلَّ بِهَا الدَّجَّالُ الْأَكْبَرُ الْأَعْوَرُ الْمَمْسُوحُ الْعَیْنُ الْیُمْنَی وَ الْأُخْرَی كَأَنَّهَا مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ لَكَأَنَّهَا فِی الْحُمْرَةِ عَلَقَةٌ نَاتِئُ الْحَدَقَةِ كَهَیْئَةِ حَبَّةِ الْعِنَبِ الطَّافِیَةِ عَلَی الْمَاءِ فَیَتَّبِعُهُ مِنْ أَهْلِهَا عِدَّةُ مَنْ قُتِلَ بِالْأُبُلَّةِ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنَاجِیلُهُمْ فِی صُدُورِهِمْ یُقْتَلُ مَنْ یُقْتَلُ وَ یَهْرُبُ مَنْ یَهْرُبُ ثُمَّ رَجْفٌ ثُمَّ قَذْفٌ ثُمَّ خَسْفٌ ثُمَّ مَسْخٌ ثُمَّ الْجُوعُ الْأَغْبَرُ ثُمَّ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ وَ هُوَ الْغَرَقُ یَا مُنْذِرُ إِنَّ لِلْبَصْرَةِ ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ سِوَی الْبَصْرَةِ فِی الزُّبُرِ الْأَوَّلِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا الْعُلَمَاءُ مِنْهَا الْخَرِیبَةُ وَ مِنْهَا تَدْمُرُ وَ مِنْهَا الْمُؤْتَفِكَةُ وَ سَاقَ إِلَی أَنْ قَالَ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ إِنَّ اللَّهَ

ص: 359

لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ أَمْصَارِ الْمُسْلِمِینَ خُطَّةَ شَرَفٍ وَ لَا كَرَمٍ إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ فِیكُمْ أَفْضَلَ ذَلِكَ وَ زَادَكُمْ مِنْ فَضْلِهِ بِمَنِّهِ مَا لَیْسَ لَهُمْ أَنْتُمْ أَقُومُ النَّاسِ قِبْلَةً قِبْلَتُكُمْ عَلَی الْمَقَامِ حَیْثُ یَقُومُ الْإِمَامُ بِ مَكَّةَ وَ قَارِئُكُمْ أَقْرَأُ النَّاسِ وَ زَاهِدُكُمْ أَزْهَدُ النَّاسِ وَ عَابِدُكُمْ أَعْبَدُ النَّاسِ وَ تَاجِرُكُمْ أَتْجَرُ النَّاسِ وَ أَصْدَقُهُمْ فِی تِجَارَتِهِ وَ مُتَصَدِّقُكُمْ أَكْرَمُ النَّاسِ صَدَقَةً وَ غَنِیُّكُمْ أَشَدُّ النَّاسِ بَذْلًا وَ تَوَاضُعاً وَ شَرِیفُكُمْ أَحْسَنُ النَّاسِ خُلُقاً وَ أَنْتُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ جِوَاراً وَ أَقَلُّهُمْ تَكَلُّفاً لِمَا لَا یَعْنِیهِ وَ أَحْرَصُهُمْ عَلَی الصَّلَاةِ فِی جَمَاعَةٍ ثَمَرَتُكُمْ أَكْثَرُ الثِّمَارِ وَ أَمْوَالُكُمْ أَكْثَرُ الْأَمْوَالِ وَ صِغَارُكُمْ أَكْیَسُ الْأَوْلَادِ وَ نِسَاؤُكُمْ أَمْنَعُ النِّسَاءِ وَ أَحْسَنُهُنَّ تَبَعُّلًا سَخَّرَ لَكُمُ الْمَاءَ یَغْدُو عَلَیْكُمْ وَ یَرُوحُ صَلَاحاً لِمَعَاشِكُمْ وَ الْبَحْرَ سَبَباً لِكَثْرَةِ أَمْوَالِكُمْ فَلَوْ صَبَرْتُمْ وَ اسْتَقَمْتُمْ لَكَانَتْ شَجَرَةُ طُوبَی لَكُمْ مَقِیلًا وَ ظِلًّا ظَلِیلًا غَیْرَ أَنَّ حُكْمَ اللَّهِ مَاضٍ وَ قَضَاءَهُ نَافِذٌ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ یَقُولُ اللَّهُ وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً كانَ ذلِكَ فِی الْكِتابِ مَسْطُوراً ثُمَّ سَاقَ الْخُطْبَةَ إِلَی قَوْلِهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللّٰه علیه و آله قَالَ لِی یَوْماً وَ لَیْسَ مَعَهُ غَیْرِی إِنَّ جَبْرَئِیلَ الرُّوحَ الْأَمِینَ حَمَلَنِی عَلَی مَنْكِبِهِ الْأَیْمَنِ حَتَّی أَرَانِیَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ أَعْطَانِی أَقَالِیدَهَا وَ عَلَّمَنِی مَا فِیهَا وَ مَا قَدْ كَانَ عَلَی ظَهْرِهَا وَ مَا یَكُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یَكْبُرْ ذَلِكَ عَلَیَّ كَمَا لَمْ یَكْبُرْ عَلَی أَبِی آدَمَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا وَ لَمْ تَعْلَمْهَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ إِنِّی رَأَیْتُ بُقْعَةً عَلَی شَاطِئِ الْبَحْرِ تُسَمَّی الْبَصْرَةَ فَإِذَا هِیَ أَبْعَدُ الْأَرْضِ مِنَ السَّمَاءِ

ص: 360

وَ أَقْرَبُهَا مِنَ الْمَاءِ وَ إِنَّهَا لَأَسْرَعُ الْأَرْضِ خَرَاباً وَ أَخْشَنُهَا تُرَاباً وَ أَشَدُّهَا عَذَاباً وَ لَقَدْ خُسِفَ بِهَا فِی الْقُرُونِ الْخَالِیَةِ مِرَاراً وَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَیْهَا زَمَانٌ وَ إِنَّ لَكُمْ یَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ مَا حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرَی مِنَ الْمَاءِ لَیَوْماً عَظِیماً بَلَاؤُهُ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَوْضِعَ مُنْفَجَرِهِ مِنْ قَرْیَتِكُمْ هَذِهِ ثُمَّ أُمُورٌ قَبْلَ ذَلِكَ تَدْهَمُكُمْ عَظِیمَةٌ أُخْفِیَتْ عَنْكُمْ وَ عَلِمْنَاهَا فَمَنْ خَرَجَ عَنْهَا عِنْدَ دُنُوِّ غَرْقِهَا فَبِرَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ سَبَقَتْ لَهُ وَ مَنْ بَقِیَ فِیهَا غَیْرَ مُرَابِطٍ بِهَا فَبِذَنْبِهِ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾

لُغات الموتفكة یعنى منقلبه یعنی زیر و رو شونده یا حقیقهً مانند شهر های قوم لوط یا به واسطه غرق شدن در اب طبّقهاً الماء به تشدید یعنی زیراب رفت و فر و گرفت او را اب الاخصاص جمع خُصّ به ضم خا یعنی خانه های چوبی و ینیئی الاجام جمع اَجَمَة محل روئیدن نی یعنی نی زار با درخت های پر برگ به هم پیچیده اُبُلّهَ به ضم همزه و باء و تشدید لام همان موضعی است که امروز بصره گفته می شود و این جا در سابق از دهات بصحره بوده و باغ های بصره و در سابق یکی از بهشت های چهار گانه شمرده می شد و اُبُلّه امروز همان موضع کمُرُک است بر حسب ان چه پیغمبر صلی الله عليه و اله خبر داده به أن الجنيل به كسر حيم صنفی از مردم را گویند و گفته که هر قومی که زبان مخصوص و لغت مخصوص دارند ان را جیل گویند الارواح جمع ریح به معدنی رایحه است الكَلَب به فتح كاف و لام به معنای شرّ و اذیّت و شبه جنون است که غارض شود کسی را که سگ دیوانه او را دندان گرفته باشد السَلَب به فتح سين و لام ان چیزیست که

ص: 361

گرفته می شود از یکی از دو قرین از قرین خود در هنگام جنگ که با او است از اسلحه و اسب و جامه و مانند این ها ینفر لجهاد هم یعنی بیرون می رود برای جنگ کردن با ایشان هملت عینه یعنی اشک چشم او را گرفت و جاری شد الرَهَج بفتح را و ها به معنی غبار است الحسّ به كسر حاء صدای اهسته التّارات به معنی دفعات یعنی چند مرتبه مرتبه ای بعد از دیگری العُصبَة به ضم عين و سكون سناد به معنى جماعت و گروهست و به فتح عين و صاد به معنى اقرباء و خویشان انتهاک الاموال یعنی گرفتن اموال از راهی که حلال نیست سباء النساء یعنی اسیر کردن زنان و یستحل بها الدجّال یعنی منزل بگیرد در ان جا و مسکن کند و دجّال از دجل است به معنای خلط کردن و شیطنت کردن و به اشتباه انداختن و دوغ گفتن و وصف نمودن او به اکبر دلالت دارد بر تعدّد کسی که به باطل ادّعا كند و اعَوَد کسی که یک چشم داشته باشد و ممسوح صفتی است مخصوص به اعور النّائي مرتفع و بالا امده را گویند و طفى على الماء یعنى بالا امد روى اب و ته ننشت رجفة به معنای زلزله و زمین لرزه و اضطراب القذف به معنى سنگ انداختن یا باریدن و خسف به معنای فرو رفتن به زمین و پنهان شدن در زیر زمین و مسخ تغییر پیدا کردن صورت انسانیت به صورت بوزینه یا خوک یا غير ان ها از سباع و حیوانات و قبیح شدن انست و وصف کردن جوع با غَیرَ برای اینست که گرسنگی در سال های خشک سالی رخ می دهد در اثر نیامدن باران زمین غبار الود می شود

ص: 362

یا به اعتبار این که روی شخص گرسنه غبار الود می نماید و موت احمر بیش تر دلالت بر قتل دارد و در این جا تفسیر به غرق شده و الخُریَبَة به ضم خاء نقطه دار نام محله ایست از محلات بصره که ان را بصره کوچک گویند و تَدمُر از دمار است به معنی هلاك وخطه به ضمّ به معنای امر و قصّه است و اقالید جمع اقلید است به معنی کلید لم يكبر علىّ ذلك یعنی بزرگ نبود بر من یعنی قادر و توانا هستم بر ان مرابطه یعنی رصد بندی کردن برای حفظ سر حدّات از هجوم و حمله دشمن

مَعنای حَدیثِ

ای اهل بصره ای اهل شهری که سه مرتبه زیر و رو و سرنگون شد و بر خداست که دفعه چهارم هم ان را زیر و رو کند (اشاره به زیر و رو شدن انست در اخر زمان) ای لشکر زن یعنی عایشه اشاره به جنگ جمل است ای یاران چهار پا یعنی شتر عایشه صدا بلند کرد پس اجابت کردید و چون شتر پی شد فرار کردید خلق و خو های شما پست و فرو مایه است و دین شما دو روئی و نفاق کردنست و اب شما تلخ است و قابل شرب نیست شهر های شما با گند و تعفّن ترین شهر ها است از جهته خاک و دور ترین بلاد است از اسمان نُه عشر شرّ و بدی در آن ها است محبوس است ان که در ان محبوس است به گناه خود و بیرون رونده است از ان جا ان که بیرون رود به عفو و بخشش خدا گویا می بینم این شهر شما را که فرو گرفته است ان را آب به اندازه ای که دیده نشود از ان چیزی مگر کنگر های مسجدان که مانند سینه مرغ بر روی

ص: 363

دریا نمایانست پس کشانید کلام خود را تا ان جائی که فرمود در ان هنگام می بینند ایشان بصره را که جا به جا شده است خانه های چوبی و خانه هائی که از نی ساخته شده و نی زار های آن و مبدّل گردیده به قصر ها ان وقت دیگر بصره برای شما نیست در ان وقت باید فرار کنید پس ان حضرت رو را به جانب راست خود گردانید و فرمود چقدر فاصله است در میان شما و اُبُلّه منذر بن جارود عرض کرده پدر و مادرم فدای تو باد چهار فرسخ فرمود به او که راست گفتی قسم به ان خدائی که بر انگیخت پیغمبر خود محمّد را به رسالت و او را گرامی داشت به پیغمبری و مخصوص گردانید او را به ان و روح او را به شتاب به بهشت برد هر اینه شنیدم از او هم چنان که شما از من می شنوید که فرمود یا علی ایا دانسته ای که میان ان شهری که ان را بصره گویند و ان جائی که ان را اُبّلهَ گویند چهار فرسخ است و زود باشد ان جائی که ان را اُبُلّه گویند جای کمرک گیرندگان شود در این موضع از امت من هفتاد هزار نفر کشته می شوند که شهید ایشان در ان روز به منزله شهداء بدر است پس منذر عرض کرد یا امیر المؤمنین پیش از غرق شدن چه بلائی بر ان ها خواهد رسید و که ان ها را خواهد کشت پدر و مادرم فدای تو باد فرمود می کشند ایشان را برادرانی که می باشند صنفی از مردم یا قومی که لغت مخصوصی دارند گویا شیطان هائی هستند که رو ها و رنگ هاشان سیاه و خون هاشان گندیده و یا بو های ان ها متعفن و شرّ و اذیت و شبه جنون ان ها استوار و اسلحه و جامه های جنگی و اسب ها ایشان کم است خوشا به حال ان کسی که

ص: 364

این ها او را بکشند کوچ می کنند برای جهاد کردن با ایشان در ان زمان گروهی که ان ها در نزد متکبّرین و گردن کشان اهل ان زمان قدرشان مجهولست در روی زمین و در نزد اهل اسمان معروف و شناخته شدگانند گریه می کنند بر ایشان اسمان و ساکنین آن و زمین و ساکنین ان پس چشم های حضرت پر از اشک شد پس فرمود در رحمت بر روی تو باز شود ای بصره از لشکری که غباری برای ایشان نیست یعنی به نحوی روی زمین راه می روند که از زیر پا های ان ها گرد و غباری بلند نمی شود و صدای اهسته ان ها شنده نمی شود پس مندز عرض کرد یا امیر المؤمنین چیست ان بلائی که بر ایشان وارد می شود پیش از غرق شدن از ان چه ذکر فرمودی و مراد از کلمه وَیح چیست فرمود این هر دو دو بابند ویح باب رحمت است و ویل باب عذاب ای پسر جا رود اری چند مرتبه بلا های بزرگ به ایشان اصابت می کند از جمله ان ها جماعتی یا خویشاوندانی هستند که بعضی از ایشان بعض دیگر ایشان را می کشند و از ان جمله فتنه ایست که منزل ها و خانه های ایشان خراب شود و مال های ایشان به حرام گرفته شود و زن های ایشان اسیر شود و ان زن ها را سر می برند سر بریدنی ای وای که امر زنان ان ها امری ست عجب و از ان جمله است که ساکن می شود در میان ایشان دجّال اکبر که یک چشم است و چشم راست او مالیده است و چشم چپ او گویا ممزوج با خون است که گویا در سرخی آن پاره خون بسته است و حدقه چشم او بر امدگی دارد مانند دانه انگوری که روی آب بایستد و فرو نرود در زیر اب پس اهل بصره متابعت او را کنند به عدد کسانی که در اُبلّه کشته و شهید

ص: 365

شدند انجیل هاشان در سینه های شان است کشته شود کسی که کشته شود و فرار کند کسی که فرار کند پس در ان جا زلزله ای واقع شود و به زمین فرو رفتی روی دهد پس سنگ بر ان ها ببارد پس از ان مسخ شوند پس گرسنگی غبار الودی ایشان را فرو گیرد بعد از ان به مرگ سرخ مبتلا شوند که ان غرق شدنست ای مندز برای بصره سه اسم دیگر است در کتاب های نخست که نمی داند ان را مگر دانایان یکی خُزَیبه و دیگری تَدمُر و سوم مؤتفكه و کلام را کشانید تا ان جائی که فرمود ای اهل بصره به درستی که خدا قرار نداده است برای هیچ یک از شهر های مسلمانان قصه شرافتی و نه کرامتی مگر ان که قرار داده است در شما زیاد تر و برتر از آن و زیاد کرده است از فضل خود به سبب عطای خود برای شما ان چه را که نیست برای ایشان مستقیم ترین قبله های مردم قبله شما است که بر جانب مقام ابراهیم است در ان جائی که امام در مکّه می ایستند و قاری شما قاری ترین قُرّاء است و زاهد شما زاهد ترین مردم است و عبادت کننده شما عبادت کننده ترین مردم است و تاجر شما بهترین تجارت کنندگان از مردم است و راست گو ترین ایشان است در تجارت خود و صدقه دهنده شما کریم ترین مردم است در صدقه دادن و ثروت مند شما سخت ترین مردم است از حیث بذل کردن یعنی بخشنده تر است و تواضع و فروتنی او بیش تر است و شریف شما نیکو ترین مردم است از حیث خُلق و خو و شما گرامی ترین مردم هستید از حیث همسایه داری و کم ترین ایشان از حیث تکلفّات به معنی و حریص ترین ایشان هستید بر نماز خواندن به جاعت و میوه های شما بیش ترین میوه ها است

ص: 366

و مال هایشان بیش ترین مال ها است و کوچک های شما زیرک ترین اولادند و زن های شما قانع ترین زن هایند و نیکو شوهر دارترند از سایر زن ها مسخّر کرده است خدا یا مسخر شده است برای شما ابی که صبح و شام بر شما جاری است برای ساختن امر معیشت شما و دریا را سبب قرار داده برای زیاد شدن مال شما پس اگر صبر کردید و استقامت ورزیدید هر اینه درخت طوبی هم در عوض داده خواهد شد که سایه اندازد بر سر های شما سایه انداختنی جز این که حکم خدا در حق شما جاری است و قضای او در شما نافذ است و تعقیب کننده ای برای حکم او نیست و حساب او سرعت و شتاب دارد می فرماید خدا که نیست هیچ قریه و شهری مگر این که ما نابود کننده ایم ان را پیش از روز قیامت یا شکنجه دهنده ایم ان را شکنجه دادن سختی می باشد این در لوح محفوظ نوشته شده پس کشانید حضرت خطبه را تا ان جا که فرمود به درستی که رسول خدا صلى الله علیه و اله روزی که غیر از من و او کسی نبود به من فرمود جبرئیل روح الامین روزی مرا بر منکب راست خود بلند کرد تا این که همه زمین و ان چه بر روی ان است به من نشان داد و عطا کرد به من کلید های ان ها را و یاد داد به من ان چه را که در ان است و ان چه را که بر پشت آن

است و ان چه را که می باشد تا روز قیامت و بزرگ نیامد بر من این ها هم چنان که بزرگ نیامد بر پدرم ادم دانستن همه اسماء و او حال ان که ملائکه مقربین نمی دانستند و من دیدم بقعه ای را در کنار دریا که ان بصره نامیده می شود در حالی که دور ترین زمین بود از اسمان و نزدیک ترین آن بود به اب و سریع ترین محلی بود به خراب

ص: 367

شدن و خاک ان زُبر ترین خاک ها است و عذاب آن سخت ترین عذاب ها است و هر اینه چند مرتبه زمین او را فرو برده است در قرن های گذشته و هر اینه می اید بر ان زمانی عظیم و به درستی که برای شما ای اهل بصره و برای اطراف شما از سایر دهات هر اینه روز بزرگی پیش خواهد امد که بلای ان روز بزرگست و من می دانم جائی را که منفجر و شکافته می شود از شهر شما این شهر و چیز هائی را که بزرگست و به فشار اورد شما را در ان پیش از منفجر شدن آن که ان ها را از شما پنهان می کنم و می دانم ان ها را پس کسی که بیرون رود از آن نزدیک غرق شدن آن به رحمتی از جانب خدا نجاة یافته و کسی که بماند در ان و رصد بندی نکند حدود ان را تا غرق شود پس به سبب گناه او است و نیست خدا ستم کار برای بندگان

حَدیثِ دِویست و چِهِل و شِشُم

اشاره

سیزدهم بحار الانوار . طبع طهران . ص 175 از كتاب نصوص المعجزات به سند خود از امير المؤمنين علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود برای مردم ﴿سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي لِأَنِّي بِطُرُقِ اَلسَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ العُلَمَاءِ، وَبِطُرُقِ الأَرْضِ أَعْلَمُ مِنَ العَالِمِ، أَنَا يَعْسُوبُ اَلدِّينِ، أَنَا يَعْسُوبُ اَلمُؤْمِنِينَ وَإِمَامُ اَلمُتَّقِينَ وَدَيَّانُ اَلنَّاسِ يَوْمَ اَلدِّينِ، أَنَا قَاسِمُ اَلنَّارِ وَخَازِنُ الجِنَانِ وَصَاحِبُ الحَوْضِ وَالمِيزَانِ وَ صَاحِبُ الأَعْرَافِ، فَلَيْسَ مِنَّا إِمَامٌ إِلَّا وَهُوَ عَارِفٌ بِجَمِيعِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ أَلَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ جَوَانِحِي عِلْماً جَمًّا، فَسَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ شَرْقِيَّةٌ

ص: 368

وَتَطَأَ فِي خِطَامِهَا بَعْدَ مَوْتِهَا وَحَيَاتِهَا وَتُشَبَّ نَارٌ بِالحَطَبِ الجَزْلِ مِنْ غَرْبِيِّ الأَرْضِ، رَافِعَةً ذَيْلَهَا، تَدْعُو يَا وَيْلَهَا لِرَحْلِهِ وَمِثْلِهَا، فَإِذَا اِسْتَدَارَ الفَلَكُ، قُلْتُمْ: مَاتَ أَوْ هَلَكَ، بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ؟ فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً وَ لِذَلِكَ آيَاتٌ وَ عَلَامَاتٌ: أَوَّلُهُنَّ إِحْصَارُ الكُوفَةِ بِالرَّصَدِ وَالخَنْدَقِ، وَ تَخْرِيقُ اَلرَّوَايَا فِي سِكَكِ الكُوفَةِ، وَتَعْطِيلُ اَلمَسَاجِدِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً، وَكَشْفُ الهَيْكَلِ، وَخَفْقُ رَايَاتٍ حَوْلَ اَلمَسْجِدِ الأَكْبَرِ تَهْتَزُّ، القَاتِلُ وَاَلمَقْتُولُ فِي اَلنَّارِ، وَقَتْلٌ سَرِيعٌ، وَمَوْتٌ ذَرِيعٌ، وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّكِيَّةِ بِظَهْرِ الكُوفَةِ فِي سَبْعِينَ، وَاَلمَذْبُوحُ بَيْنَ اَلرُّكْنِ وَاَلمَقَامِ، وَقَتْلُ الأَسْقَعِ صَبْراً فِي بَيْعَةِ الأَصْنَامِ. وَخُرُوجُ اَلسُّفْيَانِيِّ بِرَايَةٍ حَمْرَاءَ أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي كَلْبٍ، وَاِثْنَا عَشَرَ ألفَ عَنَانٍ مِنْ خَيْلِ اَلسُّفْيَانِيِّ يَتَوَجَّهُ إِلَى مَكَّةَ وَاَلمَدِينَةِ أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ يُقَالُ لَهُ: خُزَيْمَةُ، أَطْمَسُ العَيْنِ اَلشِّمَالِ، عَلَى عَيْنِهِ ظَفَرَةٌ غَلِيظَةٌ، يَتَمَثَّلُ بِالرِّجَالِ لَا تُرَدُّ لَهُ رَايَةٌ حَتَّى يَنْزِلَ اَلمَدِينَةَ فِي دَارٍ يُقَالُ لَهَا: دَارُ أَبِي الحَسَنِ الأُمَوِيِّ، وَيَبْعَثُ خَيْلاً فِي طَلَبِ رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَقَدِ اِجْتَمَعَ إِلَيْهِ نَاسٌ مِنَ اَلشِّيعَةِ يَعُودُ إِلَى مَكَّةَ، أَمِيرُهَا رَجُلٌ مِنْ غَطَفَانَ إِذَا تَوَسَّطَ القَاعَ الأَبْيَضَ خُسِفَ بِهِمْ فَلَا يَنْجُو إِلَّا رَجُلٌ يُحَوِّلُ اَللهُ وَجْهَهُ إِلَى قَفَاهُ لِيُنْذِرَهُمْ، وَيَكُونَ آيَةً لِمَنْ خَلْفَهُمْ، وَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: وَلَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ وَيَبْعَثُ مِائَةً وَثَلَاثِينَ ألفاً إِلَى الكُوفَةِ، وَيَنْزِلُونَ اَلرَّوْحَاءَ وَالفَارِقَ، فَيَسِيرُ مِنْهَا سِتُّونَ ألفاً حَتَّى يَنْزِلُوا الكُوفَةَ مَوْضِعَ قَبْرِ هُودٍ (عليه السلام) بِالنُّخَيْلَةِ، فَيَهْجُمُونَ إِلَيْهِمْ يَوْمَ اَلزِّينَةِ، وَ أَمِيرُ اَلنَّاسِ جَبَّارٌ عَنِيدٌ يُقَالُ

ص: 369

لَهُ: الكَاهِنُ اَلسَّاحِرُ، فَيَخْرُجُ مِنْ مَدِينَةِ اَلزَّوْرَاءِ إِلَيْهِمْ أَمِيرٌ فِي خَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الكَهَنَةِ، وَيَقْتُلُ عَلَى جِسْرِهَا سَبْعِينَ ألفاً حَتَّى تَحَمَّى اَلنَّاسُ مِنَ الفُرَاتِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنَ اَلدِّمَاءِ وَنَتْنِ الأَجْسَادِ، وَيُسْبَى مِنَ الكُوفَةِ سَبْعُونَ ألفَ بِكْرٍ لَا يُكْشَفُ عَنْهَا كَفٌّ وَلَا قِنَاعٌ حَتَّى يُوضَعْنَ فِي اَلمَحَامِلِ، وَ يَذْهَبَ بِهِنَّ إِلَى اَلثُّوَيَّةِ، وَ هِيَ الغَرِيُّ. ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ الكُوفَةِ مِائَةُ ألفٍ مَا بَيْنَ مُشْرِكٍ وَمُنَافِقٍ، حَتَّى يَقْدَمُوا دِمَشْقَ لَا يَصُدُّهُمْ عَنْهَا صَادٌّ، وَهِيَ إِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ، وَتُقْبِلُ رَايَاتٌ مِنْ شَرْقِيِّ الأَرْضِ غَيْرَ مُعْلَمَةٍ، لَيْسَتْ بِقُطْنٍ وَلَا كَتَّانٍ وَلَا حَرِيرٍ، مَخْتُومٌ فِي رَأْسِ القَنَاةِ بِخَاتَمِ اَلسَّيِّدِ الأَكْبَرِ يَسُوقُهَا رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ تَظْهَرُ بِالمَشْرِقِ، وَ تُوجَدُ رِيحُهَا بِالمَغْرِبِ كَالمِسْكِ الأَذْفَرِ يَسِيرُ اَلرُّعْبُ أَمَامَهَا بِشَهْرٍ حَتَّى يَنْزِلُوا الكُوفَةَ طَالِبِينَ بِدِمَاءِ آبَائِهِمْ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَتْ خَيْلُ اليَمَانِيِّ وَالخُرَاسَانِيِّ يَسْتَبِقَانِ كَأَنَّهُمَا فَرَسَي رِهَانٍ شُعْثٌ غُبْرٌ جُرْدٌ أَصْلَابُ نَوَاطِي وَأَقْدَاحٍ، إِذَا نَظَرْتَ أَحَدَهُمْ بِرِجُلِهِ بَاطِنَهُ فَيَقُولُ: لَا خَيْرَ فِي مَجْلِسِنَا بَعْدَ يَوْمِنَا هَذَا، اَللَّهُمَّ فَإِنَّا اَلتَّائِبُونَ، وَهُمُ الأَبْدَالُ اَلَّذِينَ وَصَفَهُمُ اَللهُ فِي كِتَابِهِ العَزِيزِ: إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ وَ نُظَرَاؤَهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ.وَيَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ يَسْتَجِيبُ لِلْإِمَامِ، فَيَكُونُ أَوَّلَ اَلنَّصَارَى إِجَابَةً، فَيَهْدِمُ بِيعَتَهُ، وَيَدُقُّ صَلِيبَهُ، فَيَخْرُجُ بِالمَوَالِي وَضُعَفَاءِ اَلنَّاسِ، فَيَسِيرُونَ إِلَى اَلنُّخَيْلَةِ بِأَعْلَامِ هُدًى، فَيَكُونُ مَجْمَعُ اَلنَّاسِ جَمِيعاً فِي الأَرْضِ كُلِّهَا بِالفَارُوقِ، فَيُقْتَلُ يَوْمَئِذٍ مَا بَيْنَ اَلمَشْرِقِ وَاَلمَغْرِبِ ثَلَاثَةُ آلَافِ ألفٍ يَقْتُلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الآيَةِ: فَما زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيداً خَامِدِينَ بِالسَّيْفِ. وَيُنَادِي مُنَادٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ نَاحِيَةِ اَلمَشْرِقِ عِنْدَ الفَجْرِ:

ص: 370

يَا أَهْلَ الهُدَى اِجْتَمِعُوا، وَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ اَلمَغْرِبِ بَعْدَ مَا يَغِيبُ اَلشَّفَقُ: يَا أَهْلَ البَاطِلِ اِجْتَمِعُوا، وَمِنَ الغَدِ عِنْدَ اَلظُّهْرِ تَتَلَوَّنُ اَلشَّمْسُ وَتَصْفَرُّ فَتَصِيِرُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً، وَيَوْمَ اَلثَّالِثِ يُفَرِّقُ اَللهُ بَيْنَ الحَقِّ وَالبَاطِلِ، وَتَخْرُجُ دَابَّةُ الأَرْضِ، وَتُقْبِلُ اَلرُّومُ إِلَى سَاحِلِ البَحْرِ عِنْدَ كَهْفِ الفِتْيَةِ، فَيَبْعَثُ اَللهُ الفِتْيَةَ مِنْ كَهْفِهِمْ، مَعَ كَلْبِهِمْ، مِنْهُمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ: مَلِيخَا، وَآخَرُ: خَمْلَاهَا، وَهُمَا اَلشَّاهِدَانِ اَلمُسْلِمَانِ لِلْقَائِمِ﴾

لُغاتِ حَديث

فَتُشغِر بِرجِلها یعنی توسعه می دهد جنگ را به پای خود و تطاحطامها و پا کوب و نرم می کند متاع دنیوی فناپذیر خود را و تُشَبُ نَارُ يعنى بر افروخته مي شود اتشى با لخطب الجزل به امر عظیم و غلیظ استداره فلک اشاره است به تند شدن اتش فتنه الكّرة الرجعة تخريق الروايا خراب کردن و سوراخ کردن و راه دادن کوچه های بن بست را به یک دیگر هیکل بنا های مرتفع بلند و صورت و شخص و تمثال را گویند. و در منتهی الارب گفته هیکل کَحَیدَر و سطبر و درشت از هر چیزی و اسب دراز ضخم و گیاه دراز تمام بالیده و شکوه و کالبد پیکر و بنای بلند و خانه ترسایان که در ان پیکر مريم عليها السّلام باشد و کلیسای ایشان خفق رایات یعنی جنبیدن پرچم ها مسجد الاكبر مسجد کوفه قتل سریع کشتن به شتاب موت ذریع مرگ فوری به شتاب و سرعت اشقع افعل و صفی است در مذمّت کسی را گویند که به دهان از میان ظرف چیزی را بر دارد و بخورد عنان به معنی پرچم و رایت اَطمَس کسی که چشم او نا پدید شده ظفره ناخنه سفید است که در چشم ظاهر شود

ص: 371

القاع بیابان الروّحاء به فتح و مدّ موضعی است میان مکّه و مدینه سی یا چهل میل فاصله دارد تا مدینه و نام دهیست از مضافات رحبه شام و نام دهیست از مضافات نهر عیسی و شهریست در قاموس و منتهى الارب از فراء نقل شده الفاروق نام موضعی است یوم الزینه یعنی روز عید مدينة الزوراء بغداد تحمى الناس يعنى پرهیز می کنند مردم الثويّة اخر وادی السّلام است از طرف كوفه كه قبّة كمیل بن زیاده در ان جا است و ان زمين نجف است غیر معلّمه یعنی تعلیم مشق جنگی نگرفته اند السیّد الاکبر رسول اکرم صلى الله عليه و اله شعُت ژولید مویان غبر عباد الودگان جرد صُورت ها پوست انداخته اصلاب استخوان ها از لاغری بالا آمده نواطی جمع ناطی یعنی کوله بار ها بر پشت کشنده اقداح چشم ها به گودی فرو رفته حصد درویده شده خامد خاموش

معنای حَدیثِ

بپرسید از من پیش از ان که کُم کنید مرا زیرا که من به راه های اسمان دانا ترم از دانایان و به راه های زمین دانا ترم از هر داننده ای من پادشاه دینم من پادشاه مؤمنانم و پیشوای پرهیز کارانم و جزا دهنده مردمانم در روز جزا من قسمت کننده اتشم من خزينه دار بهشت هایم و صاحب حوض کوثر و میزان و صاحب اعرافم پس نیست از ما امامی مگر این که او شناسا است به همه ان کسانی که بر ان ها ولایت دارد و این است گفته خدای عزّ و جلّ که فرموده ای پیغمبر جز این نیست که تو بیم دهنده و ترساننده ای و برای هر گروهی هدایت کننده ایست آگاه باشید ای گروه مردمان بپرسپید از من

ص: 372

پیش از ان که مرا گم کنید پس توسعه می دهد جنگ را به پای خود فتنه ای که از سمت مشرق رو می دهد (یعنی از جمهور شوروی ها و یا چینی ها و یا فتنه خراسانی) و پا کوب و نرم می کند متاع ناچیز دنیوی فناپذیر خود را بعد از مرگ و زندگانی ان و بر افروخته می شود اتش جنگ عظیم و تیره ای از طرف مغرب زمین که دامنه ان بلند است و صدای ویل و وای ان بلند شود از صدا و بانك و او از آن و مانند ان پس چون دور بردار و چرخ و مردم مختلف شوند و دین و امانت از میان شان بر داشته شود و قتل و خون ریزی زیاد شود که بگوئید مُرد یا هلاک شد یا در چه و ادیئی رفت پس در ان روز تا ویل این ایه ظاهر خواهد شد که می فرماید پس بر می گردانیم برای شما نصرت و یاری را بر ضرر ایشان و مدد می کنیم شما را بمال ها و فرزندان و قرار می دهیم شما را که نفرات شما بیش تر از اول شود و برای ان علامت ها و نشانه هائیست اوّل از ان ها حصار بندی کردن کوفه است به کمین گاه قرار دادن و کندن خندق و سوراخ کردن گوش ها و کوچه های بن بست که کنایه است ظاهرا از اتصال دادن کوچه ها به یک دیگر و خیابان کشی کردن و تعطیل کردن مسجد ھا تا چهل شب و ظاهر شدن هیکل یعنی بلند ساختن عمارات و قصر ها یا نصب کردن صورت ها و مجسّمه های اشخاص و یا خانه های مسیحی ها و ترسایان که در ان ها مجسمه مریم را در ان ها نصب کنند یا بنا کردن کلیسا ها و بلند کردن پرچم ها و به جنبش در اوردن ان ها در اطراف مسجد کوفه و کشتن و کشته شدن دو دسته که قاتل و مقتول ان ها هر دو دسته در اتش باشند و مرگ و قتل بسیار با سرعت و شتاب و کشته شدن نفس زکیه ای با هفتاد نفر

ص: 373

در پشت کوفه و بریده شدن سر نفس زکیّه ای در میان رکن و مقام و کشته شدن کسی که خوردنی را با دهن از میان ظرف بر می دارد یا این که مراد اَبقع باشد و ان مرد سیاه چرده صاحب پرچمی است که با سفیانی جنگ می کند و کشته می شود چنان چه از اخبار و احادیث بسیار مستفاد می شود بنا بر این اشقع در نسخه غلط است و ابقع صحیح است و کشته شدن ابقع به قتل صبر است که برای بیعت گرفتن برای بت ها کشته می شود و بیرون امدن سفیانی است با پرچم سرخ و سر لشکر او مردیست از طایفه بنی کلب با دوازده هزار پرچم از لشکر سفیانی متوجه می شود بمکه و مدینه و امیران لشکر مردیست از بنی امیّه به نام خریمه که یک چشم ان ناپدید و مالیده شده و ان چشم چپ او است و بر چشم دیگر او ناخنه غلیظی است که مُمَثّل می شود با مردان و پرچم اورد کرده نمی شود تا ان که در مدینه فرود می اید در خانه ای که ان را خانه ابو الحسن اموی گویند و می فرستد لشکری را در طلب مردی از ال محمّد که به دور او جمع شده اند مردمانی از شیعیان که بر می گردد به جانب مکّه و امیران لشکر مردیست از قبیله غطفان وقتی که می رسند در بیابان سفید که مراد زمین بیدا باشد زمین ان ها را فرو می برد مگر یک نفر را که می گرداند خدا روی او را به طرف پس سر او برای این که بترساند ایشان را و نشانه ای باشد برای کسانی که در عقب ایشانند و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که می فرماید و اگر بدانی زمانی را که فزع می کنند و گذشتی از عذاب برای ایشان نیست و گرفته می شوند از جایی نزدیک یعنی از زیر پا های خود و سفیانی صد و سی هزار لشکر به كوفه می فرستاد تا این که فرود می ایند

ص: 374

در روحا که (موضعی است میان مکه و مدینه که سی یا چهل میل به مدینه فاصله دارد و یا نام دهیست از دهات رحبه شام و نام دهیست از مضافات نهر عیسی یا ان که نام شهریست دیگر) و فاروق که نام موضعی است پس شصت هزار نفر از ان لشکر به كوفه فرود می ایند در موضع قبر هود علیه السّلام در نُخَلیه پس هجوم می اوردند بر اهل کوفه در روز عیدی و سر لشکر ایشان مرد متکبّر سرکشی است اهل عناد و دشمنی که او را کاهن جادوگر گویند پس بیرون می اید از شهر بغداد امیری به سوی ایشان با پنج هزار نفر از کاهنان و کشته می شود نزد جسر بغداد بیا کوفه هفتاد هزار نفر تا این که سه روز از اب فرات پرهیز کرده شود از خون هائی که در ان ریخته شده و گند و عفونتی که از اجساد کشتگان در ان پیدا شده و اسیر کرده می شود از کوفه هفتاد هزار دختر بکر که کف دست ان ها و مقنعه های آن ها باز نشده آن ها را در مَحمل ها می گذارند و می برند به سوی ثویّه که زمین غری یعنی نجف اشرف باشد و ان محل نزدیک قبر کمیل بن زیاد است در قسمت اخر وادی السلام بین کوفه و نجف که در سمت چپ کسانی که از نجف به کوفه می روند واقع است پس بیرون می اید از کوفه صد هزار نفر میان مشرک و منافق تا این که پیش روی می کنند به طرف دمشق و جلو گیری نمی کند از آن ها جلو گیری کننده ای و بهشت باغ ارم صاحب ستون ها است و رو می اورند در ان وقت پرچم هائی از سمت مشرق زمین که عده لشکری که در زیر ان پرچم ها است تعلیم جنگی داده نشده اند و ان پرچم ها نه از پنبه است و نه از کتان

ص: 375

و نه ابریشم است و دو سر بر نیزه ان پرچم مُهر زده شده است به مهر خاتم الانبیاء صلى لله عليه و اله مي كشد ان را مردی از ال محمّد علیهم السلام که ظاهر می شود در مشرق و بوی ان پرچم یافته می شود به مغرب مانند بوی مِشک از فرو سیر می کند رعب و ترس در پیش رُوي ان به قدر يك ماه فاصله تا این که وارد کوفه می شوند در حالی که طلب کننده اند خون های پدران خود را پس در بین این که ان ها وارد کوفه شده اند رو می اورد لشکر یمانی و خراسانی به نحوی که گویا این دو لشکر با هم مسابقه گذارده و گرو بندی کرده اند در حالتی که ژولیده است مو های ایشان و غبار الودند و صورت های ایشان پوست انداخته و استخوان های پشت هاشان از لاغری بر امدگی دارد و کوله بار های خود را بر پشت های خود گرفته و چشم های ان ها به گودی سر هاشان فرو رفته هر گاه که یکی از آن ها به کف پای خود نگاه می کند می گوید دیگر چیزی در نشستن ما نیست بعد ان این روز بار خدایا پس به درستی که ما توبه کنندگانیم و ایشانند ابدالی که خدا وصف کرده است ایشان را در کتاب خود که عزیز و غالبست به درستی که خدا دوست می دارد توبه کنندگان را و دوست می دارد پاکیزه و پاک شدگان را و نظیر های ایشان را از ال محمد علیهم السّلام و بیرون می اید فردی از اهل نجران و اجابت می کند امام علیه السّلام را پس می باشد اول نصرانی که اجابت می کند ان حضرت را پس صومعه خود را خراب می کند و صلیب خود را می شکند و نرم می کند پس با دوستان ال محمّد بیرون می اید با ضعفا از دوستان پس می روند بجانب نخلیه با پرچم های هدایت پس محل اجتماع همه مردم

ص: 376

در ان روز در فاروقست پس در ان روز در میان مشرق و مغرب سه ملیون جمعیّت کشته می شوند که می کشند بعض از ان ها بعض دیگر را و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که می فرماید همیشه اینست دعوای شان تا این که می گردانیم آن ها را مانند زرع چیده شده و دِرَو شده در حالی که همه فرو نشسته و نابود شوند به شمشیر و ندا کننده ای ندا می کند در ماه رمضان از ناحیه مشرق وقت طلوع فجر که ای اهل هدایت جمع شوید و ندا کننده ای هم از طرف مغرب ندا می کند بعد از پنهان شدن سفیدی اوّل شب که ای اهل باطل جمع شوید و از فردای ان روز تا اوّل ظهر افتاب رنگ به رنگ می شود رنگ ان رزد می شود پس از ان می گردد سیاه می شود و روز سیّم جدا می کند خدا میان حق و باطل را و بیرون می اید دابّة الارض و رومی ها رو می اورند به ساحل دریا نزد کَهف جوانان اصحاب کهف پس خدا ان ها را بر می انگیزاند از همت خود و با ایشانست سگ ان ها و از ایشان است مردی که او را مَلیخا گویند و دیگری به نام حملاها و این دو نفر گواهان و سلام کنندگان و یا مطیع و منقاد شوندگان و یا اسلام اورندگان و یا تسلیم شوندگان بر حضرت قائم علیه السّلامند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و هَفتُم

اشاره

مشارق الانوار ، تالیف شیخ رجب برسی روایت كرده از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود ﴿ آلاَوَانِ لِلْبَاطِلِ جَوْلَةٌ وَ لِلْحَقِّ دَولَة أَلَا وَ إِنِّي ظَاعِنٌ عَنْ قَرِيبٍ فَارْتَقِبُوا الْفِتْنَةَ الْأُمَوِيَّةَ وَ اَلدَّوْلَةُ اَلْكَسرَوِيَّةُ ثُمَّ تقبل دولة بَنِي اَلْعَبَّاسِ

ص: 377

بِالرَّوْعِ وَ اَلْیَأْسِ وَ تُبْنَی لَهُمْ مَدِینَهٌ یُقَالُ لَهَا اَلزَّوْرَاءُ بَیْنَ دِجْلَهَ وَ دُجَیْلٍ ثُمَّ وَصَفَهَا ثُمَّ قَالَ فَتَوَالَتْ فِیهَا مُلُوکُ شَیْصَبَانَ أَرْبَعَهُ وَ عِشْرُونَ مَلِکاً عَلَی عَدَدِ سِنِی اَلْکَدِیْدِ فَأَوَّلُهُمْ اَلسَّفَّاحُ وَ اَلْمِقْلاَصُ وَ اَلْجَمُوحُ وَ اَلْمَجْرُوحُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمَخْدُوعُ وَ اَلْمُظَفَّرُ وَ اَلْمُؤَنَّثُ وَ اَلنَّظَّارُ وَ اَلْکَبْشُ وَ اَلْمُطَوِّرُ وَ اَلْمُسْتَظْلِمُ وَ اَلْمُسْتَصْعَبُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمُسْتَضْعَفُ وَ اَلْعَلاَّمِ وَ اَلْمُخْتَطِفُ وَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمُتْرَفُ وَ اَلْکَدِیدُ وَ اَلْأَکْدَرُ وَ فِی رِوَایَهٍ وَ اَلْأَکْتَبُ وَ اَلْأَکْلَبُ وَ اَلْمُشْرِفُ وَ اَلْوَشْمُ وَ اَلصَّلِمُ وَ اَلْعَنُونُ وَ اَلرَّکَّازُ وَ اَلْعَیْنُوقُ ثُمَّ اَلْفِتْنَهُ اَلْحَمْرَاءُ وَ اَلْعَلاَدَهُ اَلْغَبْرَاءُ فِی عَقِبَهَا قَائِمُ اَلْحَقِّ ثُمَّ اسْفر عَنْ وَجَهَى بَيْنَ الأَقَالِيمِ، كَالقَمَرِ اَلمُضِيءِ بَيْنَ الكَوَاكِبِ وَ انَّ لحُروجيَّ عَلاماتٍ عَشَرَةٌ أَوَّلُهَا تَحْرِيقُ الرايات (تَحْرِيقُ الرَوَايَا) فِي أَزِقَّة (سِكَكِ) الْكُوفَةِ وَ تَعْطِيلُ اَلْمَسَاجِدِ وَ بِخُراسانَ وَ طُلوُعُ الکَوکَبِ الْمُذَنَّبِ وَ اقتِرانُ النُّجوُمِ وَ هَرَجٌ وَ مَرَجٌ وَ قَتلٌ وَ نَهبٌ قتلک عَلاَمَاتٌ عَشَرَةٍ وَ مِنَ اَلْعَلاَمَةِ الى اَلْعَلامَةِ عَجَبٌ فَاِذا تَمَّتِ الْعَلَامَاتُ قَامَ قَائِمُنَا قَائِمُ الْحَقِّ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ نَزْهُوا رْبكَمَ وَ لاَ تشَیرُوا الَيْهِ فمِنْ حَدِّ اَلْخَالِقِ فَقَدْ كَفَرَ بَا اَلْكِتَابِ النَّاطِقِ ثُمَّ قَالَ طُوبِي لاَهِلَ وَلايَتِي الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِيَّ وَ يُطْرَدُونَ مِنِ اِجْلَى هُمْ خُزَّانُ اَللَّهِ فِي ارضِهِ لاَ يُفْرَعُونَ يَوْمَ اَلْفَرْعِ اَلْأَكْبَرِ اَنَّا نُوراللَّهِ الَّذي لاَ يُطْفَى اَنَا اَلسرُ اَلَّذِي لاَ يَخْفَى ﴾

لغات حَدیثِ

ظاعن به معنای کوچ کننده و رونده او تقبوا یعنی انتظار بکشید دولت کسرویّه یعنی دولت ایران به مناسبت اسم کِسری ان را کسرویّه گویند فزع ترس و بیم بأس بیم و عذاب و

ص: 378

سختی و قوّت و دلیری در جنگ زَوراء در این جا به معنی بغداد است و در بعضی از اخبار دیگر بر ری اطلاق شده چنان چه بمجل خود یاد کرده می شود دجله مراد نهریست که در بغداد و سامرّا عبور می کند دُجیَل شهریست واقع در میان بغداد و سامرّا جبار به معنای سر كش و متكبّر تسبل الیسّتور یعنی اویخه شود پرده ها غبراء تیره و تاریک کننده و اگر غرّاء باشد به معنای ازمند و بیچاره کننده القلادة الحمراء یعنی غرق شدن خونین استعاره است از جنگ خونینی که کشتار ان بسیار باشد فى عنقها قائم الحق يعنى در انتظار انست قیام کننده به حق و اگر فی عقبها باشد چنان چه در بعضی از نسخه ها است یعنی در دنبال ان قیام کننده به حق است اسفر عن وجهی یعنی اَکشِفُ مراد انست که ظاهر می شوم من اخجته الاقاليم یعنی قطعات زمین تحريق الرایات یعنی سوزاندن و اتش زدن پرچم ها و اگر تخريق الزّوايا باشد چنان چه در حَدیثِ قبل گذشت به معنای سوراخ کردن و راه دادن است و معنای آن گذشت اَزِقّه و سُکَک هر دو به معنای کوچه ها است خسف و قذف فرو رفتن به زمین و باریدن سنگ كوكب مُذنّب ستاره دنباله دار اقران نجوم نزدیک شدن ستاره ها به یک دیگر هرج کشتن مرج غَلَق و اضطراب

مَعناى حَديث

اگاه باشید که برای باطل و ناچیز تاخت و تازی است و برای حقُ و ثابت دولت با دوامی است آگاه باشید که من کوچ کننده و رونده ام همین نزدیکی ها پس منتظر باشید

ص: 379

فتنه بنی امیّه و دولت کِسرویّه را پس پیش می اید دولت بنی عبّاس با ترس و بیم و شکنجه سخت و قوت و دلیری و بنا گذارده می شود شهری که آن را از وراء یعنی بغداد گویند در میان دجله و دجیل که شهریست در میان بغداد و سامرّا و فرات لعنت کرده شد این که در ان جا سکنی کند مراد از ملمون منصور دوانقی است ظاهراً و از ان جا بیرون می اید طینت و سرشت متکبّران و گردن کشان اشکار شود در ان جا قصر ها و اویخته شود در ان قصر ها پرده هائی و با مکر و فریب و کار های زشت معامله کنند و چهل و دو نفر متداولا در ان ملک سال ها به عدد ملک پادشاهی کنند پس از ان فتنه ای تیره و تار کننده یا ازمند و بیچاره کننده در ان جا رخ دهد و غرق شدن خونینی که در انتظار انست قائم به حق یا در دنبال ان قیام کننده به حق قیام کند پس من پرده از روی خود بر می دارم و ظاهر می شوم در میان قطعات قلمرو زمین مانند ماه نور دهنده و روشن کننده ای در میان ستارگان و برای بیرون آمدن من ده نشانه است سوزانیدن پرچم ها در کوچه های کوفه یا راه دادن و سوراخ کردن کوچه های بن بست را در یک دیگر شاید اشاره به خیابان کشی در کوفه است دیگر تعطیل شدن مسجد ها دیگر قطع شدن راه حج برای حاجیان و به زمین فرو رفتن و سنگ باریدنی در خراسان و در آمدن ستاره دنباله دار و مقارن و نزدیک شدن ستارگان به یک دیگر در یک برج و کشتن به نا حق و غلق و اضطراب در مردم و خون ریختن و غارت گری اینست نشانه های

ص: 380

ده گانه و از نشانه ای تا نشانه ای چیز های شگفت آورنده ایست پس چون این نشانه ها تمام شد قیام مي كند قائم ما که قیام کننده به حق است پس فرمود گروه مردم تنزیه و پاک از نقائص بدانید پروردگارتان را و او را مورد اشاره قرار ندهید یعنی حواسّ ظاهره شما او را درک نمی کند که بتوانید به او اشاره کنید کسی که حَدّ و اندازه ای برای خدا قرار دهد کافر است به کتاب ناطق خدا پس فرمود بهشت طوبی برای اهل ولایت من است ان کسانی که در راه دوستی من کشته می شوند و دور کرده و تبعید می شوند برای خاطر دوستی من ایشانند خزینه دار های خدا در روی زمین او نمی ترسند از روز ترس بزرگ تر منم نور خدا که هر که خاموش کرده نشوم منم آن چنان سرّی که پنهان نمی شود

حَدیثِ دِویست و چِهِل و هَشتُم

اشاره

نهج البلاغة ، خطبه صد و بیست و هشتم از مختار در باب خُطَب در بیان ان چه به ان خبر داده از ملاحم در بصره می فرماید

﴿يَا أَحْنَفُ! كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَايَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَالَجَبٌ وَ لَاقَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَاحَمْحَمَةُ خَيْلٍ، يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ (يُومَى بِذَلِكَ الى صَاحِبِ اَلزِّنْجِ ثُمَّ قَالَ) وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ، وَالدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ، وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ، مِنْ أُولئِكَ الَّذِينَ لَايُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ، وَ لَايُفْتَقَدُ

ص: 381

غَائِبُهُمْ. أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا، وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا، وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا﴾

وَ منه یومِي بِهِ الى وَ صَفِّ اَلاَّ ترَّاتٍ *** کَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الَْمجَانُّ اَلْمُطَرَّقَةُ یَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّیبَاجَ وَ یَعْتَقِبُونَ الْخَیْلَ الْعِتَاقَ وَ یَکُونُ هُنَاکَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّی یَمْشِیَ الْمَجْرُوحُ عَلَی الْمَقْتُولِ وَ یَکُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ (فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ ع وَ قَالَ لِلرَّجُلِ) (وَ کَانَ کَلْبِیّاً) یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللّٰهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّٰاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی الْأَرْحٰامِ وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُون فِی اَلنَّارِ حَطَباً أَوْ فِی اَلْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلاَّ اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی .

لُغات حَديث

ملحمه به معنای واقعه بزرگست در فتنه و قتال و خون ریزی لَجَب به معنای صدا و فریاد قَعقَعَ صدای اسلحه و مانند انست حمحمه صدای باد در بینی انداختن اسب است غیر شیهه کشیدن يثيرون الارض یعنی شیار می کنند زمین را و این به واسطه انست که قدم های آن ها در خشونت و زبری مانند سم های اسبان است و مراد از اثاره ارمن

ص: 382

شدّت پا زدن آن ها است به زمین و این کنایه است از پیمودن ایشان زمین را به پا های خود و معنای اوّل ملایمت ندارد با ظاهر فرموده ان حضرت که فرموده است حرکت کردن آن ها هیچ گرد و غباری برای ایشان نیست و نعام جنس شتر مرغ را گویند و تشبیه فرمودن قدم های ان ها را به شتر مرغ به جهة انست كه اغلب قدم ها ایشان کوتاه است و پهن و انگشتان ان ها گشاده است مانند پا های شتر مرغ و سُکَک جمع سِکّه است به کسر سین به معنای کوچه و راه راست و خیابان مستقیم و راه شوسه و خیابانی که به ردیف در حاشیه دو طرف آن درخت غرس شده باشد مُزَخرَفهَ به معنای مُمَوَّهه به معنی رنگ امیزی شده و زَراندود و روغن زده و امثال ان اجنجة به معنی اطراف تشبیه فرموده اطراف خانه ها را به اجنحه نُسُور یعنی بال های کرکس که مراد از ان ها طارمی ها و زیادیت هائی است که از هوا های اطراف خانه ها می گیرند و با چوب یا اهن و امثال آن ها و اضافه بر خانه ها می کنند مانند بال های کرکس ها که در اطراف پیکر کرکس وقت پرواز کردن باز شده نمودار است و مانند ان ها مانند سقف های زائد بر اصل فضای زمین خانه ها و طرهّ ها و طارمي ها و ناودان ها و حصیر ها و امثال این ها برای حفظ کردن دیوار ها و غیر ان از باران و افتاب خراطيم جمع خرطوم است تشبیه فرموده ان حضرت ناودان های خانه ها را به خرطوم های فیل ها که تقریبا دو زرع یا سه یا چهار یا پنج ذرع یا کم تر یا زیاد تر به تناسب خانه ها طول ان ها است که از اهن یا غیر ان ها از سیمان و غیره ساخته شده و از بام های خانه ها

ص: 383

به طرف پائین نصب شده و فیله جمع فیل است و قول ان حضرت که فرموده لا یندب قتیلهم گفته شده است که ان حضرت وصف فرموده است ایشان را به این وصف برای شدّت بأس و حریص بودن ایشان برای کشتن به نحوی که هیچ باکی از مردن ندارند و گفته شده است برای این که ایشان بندگان و غلامانی هستند دور افتادگان از وطن که اهل و اولاد و کسانی در ان جا ندارند که بر ایشان گریه و ندبه کنند و فرمایش حضرت که فرموده لا بفتقد غائبهم شاید برای زیادتی جمعیّت ایشانست که اگر یکی از ان ها کشته شد فوراَ دیگری از ایشان به جای او می ایستد و جای او خالی نمی ماند که کسی متوجه شود یا برای غریب بودن و دور بودن او است از کسان خود که از شان ایشان است دنبال گم شده خود بروند و از او تفحص کنند و قول ان حضرت که فرموده انا كتابّ الدنیا گفته می شود کببت فلانا علی وجهه یعنی برو در انداختم او را و وا گذاردم و به او التفاتی نکردم و گفته شده است که این کنایه است از علم داشتن به باطن های دنیا و اسرار ان و بی ثباتی ان و فرمایش ان حضرت و قادر ها به قدر ها يعنى من معاملة کننده ام با دنیا به مقدار لیاقت و قابلیت ان و ناظر ها به عين ها یعنی به دیده عبرت نظر کننده ام به ان کنایه از این که به نظر حقارت و ذلّت بر او می نگرم و دل بستگی به ان ندارم المجاّن به فتح میم و تشديد نون جمع مِجَنّ به كسر میم و فتح جیم است به معنای سپری که در مقابل می گیرند که تیر و شمشیر و امثال ان اصابت نکند و مُطُرَّقه بر وزن مُكَرَّمَة

ص: 384

به معنای پوست بر پوست دوخته شده یا مانند کف نعل که چند طبقه پوست روی یک دیگر دوخته شده و سرق محرکه شُقّهای حریر سفید یا مطلق حریر را گویند و فرمایش حضرت که فرموده يعتقون الخیل العتاق یعنی می بندند و نگاه می دارند اسب های بر گزیده انتخاب شده گرامی را و فرموده ان حضرت و تضطّم علیه جوانحی یعنی و ضبط و جمع می کند او را قلب جوانح در این جا به معنای قلب است

معنای حَدیثِ

گویا می بینم ای اخنف ان شخص را در حالتی که سیر کند با لشکری که نباشد آن را گرد و غباری و نه صدا و اواز هول اندازنده ای و نه صدای حرکت لجام ها و سلاح ها و نه صدای همهمه اسب ها بسایند و برو بند خاک را به قدم های خود که گویا مانند قدم های شتر مرغ ها است در پهنائی و کوتاهی و گشادگی انگشتان اشاره می فرماید بان حضرت به این کلام به علی بن محمّد رئیس لشکر زنگیان بعد از ان فرمود وای در ان زمان به راه ها و خیابان های آبادان شما و به خانه ای زر اندود و رنگ و روغن زده ای که برای ان ها است بال هائی مانند بال های کرکس ها و خرطوم هائي از ناودان ها مانند خرطوم های فیل ها از این لشکری که بر کشتگان آن ها گریسته نشود و از گم شدگان ایشان جست جو نشود منم بر رو در افکننده دنیا و الثفات نکننده به ان و وا گذارنده آن و معامله کننده با ان به قدر لیاقت ان و نگرنده بر ان به دیده عبرت و نظر حقارت و ذلّت و بی اعتنائی به ان و در بعض دیگر از این خطبه اشاره می فرماید

ص: 385

به ان در وصف ترکان و بیان حال ایشان گویا می بینم ایشان را گروهی که رو های ایشان گویا سپر هائیست که پوست بر پوست دوخته شده باشد در مدوّر بودن و کلفتی و غلظت در حالتی که می پوشند جامه های حریر و دیبا و نگاه می دارند و یدک می کشتند اسب های نجیب خوب را در ان مکان از شدت کشت و کشتار تا این اندازه که راه می روده مرد زخم دار بر روی مرد کشته شده و نجاة یابنده ان ها کم تر از اسیری و دست گیر ان ها باشد پس بعضی از اصحاب به ان حضرت عرض کرد که از روی تحقیق این علم غیب است که به تو عطا شده یا امیر المؤمنين پس تبسّم فرمود ان حضرت بروی او و ان مرد از قبیله کلب بود و فرمود ای برادر در کلب ان چه را که خبر دادم ازان علم غیب نیست بلکه اموخته شده است از صاحب علم یعنی رسول خدا صلى الله علیه و اله و جز این نیست که علم غیب علم به وقت قیامت است و به ان چه که خدای تبارک و تعالی شمرده است ان را در کلام معجز نظام خود که فرموده ﴿ آنَ اَللَّهُ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلسَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ اَلْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي اَلاِرْحَامِ ﴾ يعنی به درستی که خداوند عالم در نزد او است علم قیامت و فرو می فرستد باران را و می داند ان چه را که در رحم مادر

است پس می داند حق تعالی ان چه را که در رحم ها است از پسر یا دختر و زشت یا زیبا و با سخاوت یا بخیل و بدبخت یا خوش بخت و ان که در اتش می رود یا در بهشت می رود و رفیق پیغمبران می شود پس این ها است علم غیب که نمی داند کسی ان ها را جز خدا و ان چه که غیر از این ها است علمی است که تعلیم فرموده است ان را خدا به پیغمبر خود پس تعلیم فرمود پیغمبر به من ان را و دعا کرد در حق من به این که نگه دارد

ص: 386

ان علم را سينه من و ضبط و جمع كند ان را قلب من

مُؤلّف ناچیز گوید سیّد رضی رضی الله عنه فرموده که مشار اليه فرموده امير المؤمنين عليه السّلام صاحب الزیخ است که نام او علیّ بوده و نسب خود را به حضرت زين العابدین علیه السّلام می رسانیده به این نحو علیّ بن محمد بن احمد بن عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن علی بن ابی طالب عليهم السّلام و لكن بسياری از مردم نسب او را قدح کرده اند حضوصا طالبیّون و جمهور علماء نسب او را از عبد القیس دانسته اند و سلسله نسب او را چنین گفته اند علی بن محمد بن عبد الرحیم و مادر او از بنی اسد بوده از اولاد اسد بن حزیمه که از اهل کوفه بوده و ظهور علی بن محمد در بصره در سال دویست و پنجاه و پنج هجری بوده که سود این ها و زنگی ها او را متابعت کردند و جمعیت بسیاری هم از غیر ان ها به ایشان ملحق شدند و کردند به اهل بصره و غیر ان ان چه را که کردند به نحوی که در کتب تواریخ و سیر فریفتین مسطور است - و جمعی از بزرگان هم در مصداق فرمایش امام علیه السّلام متابعت سیّد رحمة الله علیه را نموده و عقیده های ایشان بر این رفته که مصداق فرموده ان حضرت همان خروج صاحب الزنج بوده در بصره و این علامت واقع شده ولی نگارنده این کتاب را در این قام مجال بسط کلام است و آن اینست که در اخبار علائم در مواضع عدیده در کتب خود از عامّه و خاصه در موضوع فتنه اتراک و خروج آن ها اخبار و احادیثی روایت کرده اند که دلالت دارد بر تعدّد

ص: 387

خروج اتراک بر مسلمانان در بعضی دو خروج و در بعضی سه خروج و در بعضی از آن ها تصریح دارد اتّصال اخر خروج ان ها به قيام سُفیانی و مقارن با ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه كه ان اخر خروج اتراک است پس بر وجه حکومت و تسجیل نمی توان این خبر شریف و امثال ان را به صاحب الزنج تطبيق نمود خصوصاً با ذكر بعض از علامات دیگری که راجع به بصره در همین خطبه شریفه ذکر فرموده که مصداق کاملا ان بیش تر در این زمان و بصره فعلی بروز و ظهور دارد از قبیل ساختمان های عمارات و قصور ان و خیابان ها و ساختن و قرار دادن اجنحه مانند اجنحه کرکس ها و رنگ اميزى و نقاشی ها و روغن مالی و تزئینات متداوله عصری و خیابان كشی ها بانحاء و انواع مخصوصه به این زمان که بدون تردید می توان حکم کرد که در زمان صاحب الزنج که اقرب به زمان طلوع دولت اسلام بوده تا این زمان هرگز این تزئینات و ترتیبات مستحدثه وجود نداشته چنان چه هر گاه سیّد رضی اعلی الله مقامه و سایر بزرگان از علماء رضوان الله علیهم در این عصر و این زمان زنده بودند و اوضاع فعلی بصره را می دیدند تصدیق می کردند که فرمایش حضرت در این زمان در موضوع ساختمان ها و عمارات و قصور و خیابان ها بیش تر

موافقت دارد تا زمان صاحب الزنج و اتباع ان بنا بر اين ظنّ مُتاخِم به علم اینست که این جماعت اَتراکی که حضرت

ص: 388

وصف فرموده هنوز خروج نکرده اند و خروج ایشان مقارن با خروج سفیانی خواهد بود و الله العالم به حقایق الامور

دانسته باد که در ذیل حَدیثِ دویست و چهلم راجع به ترک و قبائل ان و مکان های ایشان فی الجمله شرح دادم در این جا نیز برای فریدا گاهی عطف به ماسبق تذکر می دهم که از قبائل ترک امّتی هستند که ان ها را تَتار و تَتَر می گویند و مسکن های ایشان در اقصی بلاد مشرقست در کوه های مغولستان و ماوراء النهر و جمعیّت ایشان از حدّ احصا متجاوز است و استقامت و صبرشان در کشتن و جنگ کردن از سایر مردمان بیشتر است هنگام جنگ کردن ثابتند و فرار نمی کنند و اسلحه های جنگی ایشان به دست خودشان ساخته می شود و احتیاج به اسلحه های غیر ندارند و در گرسنگی و تشنگی بی نهایت صابرند و نظیر ندارند و در شقاوت و بی رحمی بی شبیه و بدیلند می خورند گوشت مردار و سگ و خوک و اقسام درندگان و حشرات الارض را و جامه های زبر و سخت و پوست های سگ ها و حیوانات مرده می پوشند و شبیه ترین مرد مانند به وحشی ها و جانور های درّنده و نه از کشته شدن می ترسند و نه از کشتن کشتن و کشته شدن در میان ایشان امری ست ساده و طبیعی هیچ پروائی ندارند و از هیچ گونه ظلم و جوری فرو گذار نمی کنند

حَدیثِ دِویست و چِهِل و نُهُم

اشاره

نهج البلاغة ، خطبه صد و سی و هشت در ذکر ملاحم می فرماید ﴿ يَعْطِفُ اَلْهَوِيَّ

ص: 389

عَلَى اَلْهُدَى اِذَا عَطَفُوا اَلْهُدَى عَلَى اَلْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْى عَلَى اَلْقِرَانِ اِذا عَطَفُوا اَلْقِرَانَ عَلَى الرَّأْى مِنْهَا حَتَّى تَقُومَ اَلْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِدُهَا مَمْلُوَّةٌ اِخْلاَفُهَا حلُّوَا رَضَاعَهَا عَلْقَماً عَاقِبَتها اَلْأَوْفَى غَدٍ وَ سَیَأْتِی غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ یَأْخُذُ اَلْوَالِی مِنْ غَیْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَی مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ اَلْأَرْضُ أَفَالِیذَ کَبِدِهَا وَ تُلْقِی إِلَیْهِ سِلْماً مَقَالِیدَهَا فَیُرِیکُمْ کَیْفَ عَدْلُ اَلسِّیرَهِ وَ یُحْیِی مَیِّتَ اَلْکِتَابِ وَ اَلسُّنَّهِ﴾

لُغات حَدیثِ

ساق میان زانو و قدم را گویند و جمع ان سُوق است چنان چه خدا فرمود ده فطفق مسحا بالسّوق و الاعناق و ساق به معنی شدّت و سختی هم آمده مانند التفت الساق بالساق يعنى پیچیده شد اخر شدت و سختی دنیا به اول شدّت و سختى اخرت نواجد دندان های عقب را گویند اخلاف جمع خِلف به كسر خاء مانند حِمل و احمال به منزله پستان است برای انسان عَلقم به معنای خنظل یا هر چیز تلخی است افالیذ جمع افلاذ و افلاذ جمع فلذ و ان پاره ای از جگر را گویند و افلاذ ارض یعنی گنج های زمین مقالید جمع مقلاد به معنای کلید است

مَعناى حَديث

از جمله خطب شریفه ان حضرتست در ذکر واقعات عظیمه و فتنه های بسیار که در اخر زمان واقع می شود در وقت ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه می فرماید

ص: 390

که بر می گرداند صاحب الزمان علیه السّلام هوای نفس و خواهش های دل مردمان را بر هدایت وقتی که بر گردانند هدایت را بر هوی یعنی پیرو هوای نفس خود شوند و هدایت را تابع هوای خود بدانند و بر می گرداند رأی را بر قران پس از ان که بر گردانند قران را بر رأی یعنی رأی های مردم را تابع قران قرار دهد پس از ان که مردم قران را تابع رأی های خود قرار دهند (چنان چه امروز این معنی ) به خوبی مشاهد و محسوس است و به رأی ها عمل می شود نه به قران

و بعضی از این خطبه اشاره است به شدّت ایام ظهور ان بزرگ وار- می فرماید تا این که بر پا شود جنگ با شما و بایستد بر روی ساق خود در حالتی که دندان های خود را چون شیر غضب ناک در شما فرو برد زمانی که دندان های خود را ظاهر کند و در حالتی که پر شده باشد پستان های آن از شیر و شیرین باشد شیر دادن آن و تلخ باشد عاقبت آن آگاه باشید در فردا و زود باشد که بیاید فردا ان چیز هائی که شما نشناسید و بر سر کار می کرد والی و زمام دار کسانی را از غیر شما یعنی از مردمان خوب کار گذاران و عمّالی را که ایشان از غیر طائفه ای هستند که در روی زمین سلطنت می نمایند عمال و امراء ایشان بر بدی های کار هاشان و خارج می کند و بیرون می اورد برای آن والی برزگوار زمین پاره های جگر خود را از خزائن و دفائن از طلا و نقره و جواهرات و از غیر ان ها از مردانی که دل های شان سخت و قوی است مانند پاره های اهن (چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود) و بیندازد

ص: 391

به سوی او در حالتی که اطاعت کننده است کلید های خود را پس بنماید به شما که چگونه است عدالت و روش مملکت داری و رعیت پروری و زنده کنند مرده کتاب خدا و سنّت خاتم الانبیاء را یعنی احکامی که از قران و سنّت ترک شده و به ان عمل نمی شده همه ان ها را زنده می کند و رواج می دهد

حَدیثِ دِویست و پَنجاهُم

اشاره

نهج البلاغه، خطبه صد و پنجاهم. می فرماید . ﴿وَ أَخَذُوا یَمِیناً وَ شِمَالًا ظَعْناً فِی مَسَالِکِ الْغَیِّ وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْد فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ وَ لَا تَسْتَبْطِئُوا مَا یَجِی ءُ بِهِ الْغَدُ فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ وَ مَا أَقْرَبَ الْیَوْمَ مِنْ تَبَاشِیرِ غَدٍ یَا قَوْمُ هَذَا إِبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ وَ دُنُوٌّ مِنْ طَلْعَهِ مَا لَا تَعْرِفُونَ أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا یَسْرِی فِیهَا بِسِرَاجٍ مُنِیرٍ وَ یَحْذُو فِیهَا عَلَی مِثَالِ الصَّالِحِینَ لِیَحُلَّ فِیهَا رِبْقاً وَ یُعْتِقَ رِقّاً وَ یَصْدَعَ شَعْباً وَ یَشْعَبَ صَدْعاً فِی سُتْرَهٍ عَنِ النَّاسِ لَا یُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ تُجْلَی بِالتَّنْزِیلِ أَبْصَارُهُمْ وَ یُرْمَی بِالتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَهِ بَعْدَ الصَّبُوحِ. مِنهَا وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ، حَتّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ. لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِى الْحَقِّ، حَتّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ

ص: 392

الْبَلاءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلى أَسْيَافِهِمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتّي إِذَا قَبَضَ اللّهُ رَسُولَهُص رَجَعَ قَومٌ عَلَي الأَعقَابِ وَ غَالَتهُمُ السّبُلُ وَ اتّكَلُوا عَلَي الوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيرَ الرّحِمِ وَ هَجَرُوا السّبَبَ ألّذِي أُمِرُوا بِمَوَدّتِهِ وَ نَقَلُوا البِنَاءَ عَن رَصّ أَسَاسِهِ فَبَنَوهُ فِي غَيرِ مَوضِعِهِ مَعَادِنُ كُلّ خَطِيئَةٍ وَ أَبوَابُ كُلّ ضَارِبٍ فِي غَمرَةٍ قَد مَارُوا فِي الحَيرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السّكرَةِ عَلَي سُنّةٍ مِن آلِ فِرعَونَ مِن مُنقَطِعٍ إِلَي الدّنيَا رَاكِنٍ أَو مُفَارِقٍ لِلدّينِ مُبَايِنٍ ﴾

لُغات حَدیثِ

ظَعَنَ ظَعَناً وَ ضَعَناً به معنی سار یعنی سیر کرد و کوچ کرد کوچ کردنی و در این جا یعنی در حالتی که رونده و کوچ کننده اند تبا شیر غد یعنی اوّل صبح اوّل هر چیز را بتاشیر گوند اِبّان به کسر همزه و تشدید با معنی وقت و زمان رِبق به کسر را و سکون با ریسمانیست که دارای چند رشته باشد که به ان حیوان را ببندند و هر رشته ای را رِبقه گویند و لیُشحَذُنَّ به صیغه مجهول یعنی تحدید کرده شوند قین اهن گر بضَل اهنی است که بر سر نیزه زنند و تیر و شمشیر را نیز گویند مادامی که دست گیر نداشته باشد یغبقون ارغبوق است بر وزن صبور به معنی اشامیدن در شب و صَبوح به معنای اشامیدن در صبح غير به معنای تغیّر حال و منقلب شدن از صلاح به فساد اخلیلاق به معنی برابر شدن اشتالوا یعنی دُم های خود را عَلَم کردند لَقاحیعنی نطفه اسم است برای اب یز غالتهم السُبل یعنی هلاک کرد ایشان را سُبُل رَصَّ یعنی چسبانید بعضی را بر بعضی مارُوا از

ص: 393

از مَور است به معنای به سرعت حرکت کردن

مَعناى حَديث

می فرماید. گرفتند گم راهان امُت راه راست و چپ را و راه افراط و تفریط را در حالتی که کوچ کنندگانند در راه نادانی و گم راهی و ترک کنندگانند راه رشد و سعادت را پس به عجله و سرعت طلب نمی کنند ان چه که واقع خواهد شد و دیر نشمارید ان چه را که فردا می اورد بسا طلب کننده اند به شتاب و عجله چیزی را که اگر درک نمایند ان را دوست می دارند که درک نکرده باشند و چه نزدیکست امروز بر اوایل فردا ای گروه این زمان وقت وارد شدن هر وعده ایست که داده شده و نزدیکست طلوع و ظهور ان چه که نمی شناسید ان را در فتنه هائی که حادث می شود و علامات هولناکی که ظاهر می گردد قسم به خدا کسی که درک نماید ان فتنه ها را از ما سیر می کند در تاریکی های ان فتن ها به چراغی که نور دهنده است و رفتار می کند در ان به رفتار شایستگان تا این که بگشاید در ان فتن ها ریسمان ها را از گردن اسیران و ازاد نماید بندگانی از بندگی و پراکنده سازد ان چه را که به هم پیوند شده از منکرات و به هم بندد ان چه را که از هم پاشیده شده از نیکی ها ان شخص در پرده است از انتظار مردمان نمی بیند صاحب قیافه اَثَر و نشان ان را اگر چه به دقت نظر کند پس از ان البتّه نیز شناخته شود در ان فتنه ها طایفه ای به جهت قتال کردن با اهل گم راهی

ص: 394

یا به جهة كسب معارف و كمالات مانند تیز ساختن شمشیر ساز شمشیر را در حالی که جلا داده شود به نور قرآن دیده های بصیرت ان طائفه و انداخته شود تفسیر ان در گوش های ایشان و می اشامند کاسه های حکمت را در شبان گاه پس پس از اشامیدن ایشان در صبح گاه - (از جمله این خطبه است که می فرماید)و طول مدّت داد به اهل ضلال تا این که کامل کنند ذلّت و خواری را و مستحق شوند به تغییر نعمت پروردگار تا زمانی که نزدیک شود گذشتن ان عهد میل کنند طائفه ای از اهل بصیرت به ان فتنه ها و بلند کنند دم را از ابستنی جنگ ایشان در حالتی که منّت نگذارند به پروردگار به صبر نمودن در کار و زار و بزرگ نشمارند بخش کردن جان های خودشان را در راه حق تا زمانی که موافقت کند قضائی که از جانب خدا فرود اید با بریده شدن مدّت بلاء و بر دارند اهل بصیرت و معرفت بصیرت های خودشان را با شمشیر های خود و تقرّب جویند به سوی پروردگار به فرمان پند دهنده خودشان زمانی که قبض فرمود خدای تبارك و تعالی روح رسول خود را بر گشتند گروهی بر پاشنه های خود بارتداد و هلاک ساخت ایشان را راه های گم راهی واعتماد کردند بر خواص و یاران خود و پیوستند به غیر خویشاوندان پیغمبر و دوری کردند از سببی که مامور شده بودند از جانب خدا به محبّت او و نقل کردند بنای خلافت را از استواری بنیاد خود پس بنا کردند ان را در غیر محلّ و مکان خود

ص: 395

ایشان معدن های هر خطا و گم راهیند و در های هر در اینده در باطل و نادانید از روی تحقیق متردد شده اند در حیرت و غفلت ورزیده اند در مستی نادانی و به روش ال فرعون و اتباع ان ملعونند بعضی از اخرت بریده اند و به دنیا رو اورده اند و بعضی از ان ها جدا شوندگان از دین خدا و بر کنار از انند

حَدیثِ دِویست و پَنجاه یِکُم

اشاره

نهج البلاغه، خطبه صد و هشتاد و ششم مختص به ذكر ملاهم مي فرمايد ﴿ أَلَا بأِبَيِ وَ أمُيّ هُم مِن عِدّةٍ أَسمَاؤُهُم فِي السّمَاءِ مَعرُوفَةٌ وَ فِي الأَرضِ مَجهُولَةٌ أَلَا فَتَوَقّعُوا مَا يَكُونُ مِن إِدبَارِ أُمُورِكُم وَ انقِطَاعِ وُصَلِكُم وَ استِعمَالِ صِغَارِكُم ذَاكَ حَيثُ تَكُونُ ضَربَةُ السّيفِ عَلَي المُؤمِنِ أَهوَنَ مِنَ الدّرهَمِ مِن حِلّهِ ذَاكَ حَيثُ يَكُونُ المُعطَي أَعظَمَ أَجراً مِنَ المعُطيِ ذَاكَ حَيثُ تَسكَرُونَ مِن غَيرِ شَرَابٍ بَل مِنَ النّعمَةِ وَ النّعِيمِ وَ تَحلِفُونَ مِن غَيرِ اضطِرَارٍ وَ تَكذِبُونَ مِن غَيرِ إِحرَاجٍ ذَاكَ إِذَا عَضّكُمُ البَلَاءُ كَمَا يَعَضّ القَتَبُ غَارِبَ البَعِيرِ مَا أَطوَلَ هَذَا العَنَاءَ وَ أَبعَدَ هَذَا الرّجَاءَ أَيّهَا النّاسُ أَلقُوا هَذِهِ الأَزِمّةَ التّيِ تَحمِلُ ظُهُورُهَا الأَثقَالَ مِن أَيدِيكُم وَ لَا تَصَدّعُوا عَلَي سُلطَانِكُم فَتَذُمّوا غِبّ فِعَالِكُم وَ لَا تَقتَحِمُوا مَا استَقبَلتُم مِن فَورِ نَارِ الفِتنَةِ وَ أَمِيطُوا عَن سَنَنِهَا وَ خَلّوا قَصدَ السّبِيلِ لَهَا فَقَد لعَمَريِ يَهلِكُ فِي لَهَبِهَا المُؤمِنُ وَ يَسلَمُ فِيهَا غَيرُ المُسلِمِ إِنّمَا مثَلَيِ بَينَكُم كَمَثَلِ السّرَاجِ فِي الظّلمَةِ يسَتضَيِ ءُ بِهِ مَن وَلَجَهَا فَاسمَعُوا أَيّهَا النّاسُ وَ عُوا وَ أَحضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُم تَفهَمُوا ﴾

لُغات حَدیثِ

ص: 396

ملاحم جمع ملحمه بعنی وقعه بزرگ وصل جمع وُصلَة بر وزن غرفه یعنی اتّصال مُعطى اول به صیغه مفعول و دوم به صیغه فاعل نِعمة در بعضی از نسخه ها به فتح نون و ان به معنی تر و تازه بودن زندگانی و در بعضی از نسخه ها به کسر نون به معنی راحت و تن اسائی و مال و نعیم به معنای دوّم است احراج به معنی الجاء و بیچاره کردن و در مضیفه و تنگی انداختن و در بعضی از نسخه ها احواج نوشته شده به معنی محتاج کردن عَضَ به معنای به دندان گرفتن غارب میان گردن و کوهان شتر قَتَب پالان و جهاز شتر صدع شکافتن و جدا کردن اقتحام داخل در چیزی شدن بدون فکر و عایة حفظ کردن

مَعنای حَديث

می فرماید آگاه باشید پدر و مادرم فدای ایشان باد یعنی ائمه هدی صلوات الله علیهم ایشان جماعت معدوده ای هستند که نام های شان در اسمان معروف و قدرشان در روی زمین مجهول است آگاه باشید پس انتظار کشید چیزی را که خواهد شد از پشت کردن کار های خودتان و بریده شدن پیوند های شما و بر سر کار آوردن کوچک های خود برای کار های بزرگ یعنی ریاست در امور عامه کردن کودک ها وقوع این حوادث در ان زمان خواهد شد در ان زمان تحمل ضربت شمشیر بر مؤمن اسان تر است از کسب پول کردن از راه حلال در ان زمان اجر و مزد عطا کرده شده بزرگ تر است از عطا کننده در ان زمان مست می شوید بدون این که شراب اشامیده باشید بلکه مستی شما از خوش گذرانی و نعمت فراوان است و مال

ص: 397

بسیار قسم می خورید بدون اضطرار و دروغ می گوئید بدون ضرورت این ها در زمانی خواهد بود بُگَزد شما را بلا ها و فتنه ها چنان که می گزد پالان کوهان شتر را چقدر دور است این مشقّت و چقدر دور است این امیدواری ای مردمان بیندازید این مهار هائی را که بر داشته است پشت های آن ها گرانی ها را از دست های خودتان و مصدّع سلطان خود نباشید پس مذمّت کنید نفس های خود را در دنباله کار های خود و بی فکر داخل نشوید چیزی را که استقبال از ان کرده اید از جوشیدن اتش فتنه و ان فتنه ایست که مؤمن در ان سالم نمی ماند و وا گذارید راه فتنه را که رو می اورد و متعرض ان نباشید که هر اینه از روی تحقيق قسم به جان من كه هلاک می کند شراره ان مؤمن را و غیر مسلمان در ان سالم می ماند و جز این نیست که مَثَل من در جهان شما مانند چراغی است که در تاریکی از ان استضائه کنند و روشن شوند کسانی که در نور ان در ایند پس بشنوید و حفظ کنید و حاضر سازید گوش های خود و قلب های خود را تا بفهمید

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و دُوُّم

اشاره

مناقب محمد بن علی بن شهر آشوب سروی مازندرانی متوفای سال پانصد و هشتاد و هشت هجری . طبع قديم طهران مجلد اوّل . جزو سوّم . باب اول . فصل ششم ص 429 چنین نقل كرده ﴿ وَ ذَکَرَ فِی خُطْبَهِ اَللُّؤْلُؤِیَّهِ: أَلاَ وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِیبِ فَارْهَبُوا اَلْفِتَنَ اَلْأُمَوِیَّهَ وَ اَلْمَمْلَکَهَ اَلْکِسْرَوِیَّهَ- وَ مِنْهَا - فَکَمْ مِنْ

ص: 398

مَلاَحِمَ وَ بَلاَءٍ مُتَرَاکِمٍ تَفْتُلُ مَمْلَکَهَ بَنِی اَلْعَبَّاسِ بِالرَّوْعِ وَ اَلْیَأْسِ وَ تُبْنَی لَهُمْ مَدِینَهٌ یُقَالُ لَهَا اَلزَّوْرَاءُ بَیْنَ دِجْلَهَ وَ دُجَیْلٍ ثُمَّ وَصَفَهَا ثُمَّ قَالَ فَتَوَالَتْ فِیهَا مُلُوکُ شَیْصَبَانَ أَرْبَعَهُ وَ عِشْرُونَ مَلِکاً عَلَی عَدَدِ سِنِی اَلْکَدِیْدِ فَأَوَّلُهُمْ اَلسَّفَّاحُ وَ اَلْمِقْلاَصُ وَ اَلْجَمُوحُ وَ اَلْمَجْرُوحُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمَخْدُوعُ وَ اَلْمُظَفَّرُ وَ اَلْمُؤَنَّثُ وَ اَلنَّظَّارُ وَ اَلْکَبْشُ وَ اَلْمُطَوِّرُ وَ اَلْمُسْتَظْلِمُ وَ اَلْمُسْتَصْعَبُ وَ فِی رِوَایَهٍ اَلْمُسْتَضْعَفُ وَ اَلْعَلاَّمِ وَ اَلْمُخْتَطِفُ وَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمُتْرَفُ وَ اَلْکَدِیدُ وَ اَلْأَکْدَرُ وَ فِی رِوَایَهٍ وَ اَلْأَکْتَبُ وَ اَلْأَکْلَبُ وَ اَلْمُشْرِفُ وَ اَلْوَشْمُ وَ اَلصَّلِمُ وَ اَلْعَنُونُ وَ اَلرَّکَّازُ وَ اَلْعَیْنُوقُ ثُمَّ اَلْفِتْنَهُ اَلْحَمْرَاءُ وَ اَلْعَلاَدَهُ اَلْغَبْرَاءُ فِی عَقِبَهَا قَائِمُ اَلْحَقِّ﴾.

لُغات حَديث

ظاعن کوچ کننده منطلق رونده رهب ترسیدن امویّه بنی امیّه مملکت کِسرَویه ایران است مَلاحم واقعات بزرك مُتَراکم پی در پی رَوع ترس تَفتِل یعنی به خدعه دور می زند باس باك زوراء بغداد شیصان در کتب لغت چنین لفظی نیافتم ممکن است مشتق از شَوَص باشد محرّکه به معنای نگریستن به گوشه چشم از تکبّر یا غضب و ان از باب سَمِعَ یَسمَع است - و ممكن است از شیاص باشد به معنای بد خوئی کردن و مُشایَصَه به معنای نفرت داشتن از یک دیگر و در بعضی از روایات در بعضی دیگر از نسخ شَیصَبان نوشته شده بباء موحده بعد از صاد که نام دیو و شیطان باشد علی عدد سنی الکد ظاهرا اشاره به مدت سلطنت این بیست و چهار نفر باشد از روی حساب جمل که مراد صد و هفتاد و پنج سال باشد سفاح بر وزن شدّاد

ص: 399

مرد بسیار عطا کنده و بخشنده و در این جا مراد لقب عبد اللد بن محمد بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب است که اولین قیام کننده از بنی العباس است مقلاص بر وزن مفتاح ناقه فربه شده و در این جا مراد منصور دوانقی است جَموح بر وزن صَبور اسب سر کش تیز رو را گویند و در این جا لقب است برای مهدی عبّاسی و او ابو عبد الله محمد بن منصور نبود که مدت خلافت او ده سال و چهل نه روز بوده وفاتش پنج شنبه بیست و دوم محرّم سال نود و نه هجری بوده المجروح ابو محمد موسی بن مهدی است که مدت خلافتش چهار ده ماه و بیست و یک روز یا یک سال یک ماه یا چهار ماه بوده تولدش سال صد و چهل و نه هجری بوده و در بعضی از نسخ لقب او را مجذوع و در بعضی مخدوع نوشته شده المظفّر مراد هارون الرشید است که کنیه او ابی جعفر بوده بیست و سه سال حکومت کرده سال تولدش صد و پنجاه یا چهل و نه هجری بوده و در سال صد و نود و سه وفات کرده المؤنث محمّد امین ابن هارون الرشید است از زبیده چهار سال و هشت ماه و بیست و چهار روز خلافت کرد و در سال صد و نود و هشت کشته شد النظّار صفت عبد الله مامون الرشيد است مدت خلافش بیست سال و پنج ماه و سیزده روز و در سال دویست و هجده هشتم ماه رجب وفات كرد الكبش صفت محمّد بن هارون الرشيد ملقب به معتصم است مدت خلافتش هشت ماه و دو روز یا هشت روز بوده در روز پنج شنبه هفدهم ماه ربیع الاوّل در سال دویست بیست و هفت وفات کرد المُتهوّر مرد متكبّر بی باک و ان صفت الواثق با لله هارون بن معتصم است که پنج سال و یازده روز خلافت کرده و در بیست و چهارم ذی الحجة

ص: 400

سال دویست و سی و هشت وفات کرده المستظلم صفت متوکل عباسی است نام او جعفر بوده چهارده سال و نه ماه و ده روز خلافت کرد و شب چهارشنبه چهارم شوال سال دویست و چهل و هفت هجری کشته شد المستصعب یا مستضعف محمد بن معتصم المستعين با لله عباسی است سه سال و نه ماه خلافت کرد و در شوال سال دویست و پنجاه و دو غرق شد الغلام ابو عبدالله محمد بن متوکل بن معتصم است سه سال و شش ماه و بیست و سه روز خلافت کرد در شعبان یا رمضان دویست پنجاه و پنج کشته المختطف صفت معتمد بالله عبّاسی است که بعد از خلع مستعین منصوب به خلافت شد از دوّم رمضان یا شعبان دویست و پنجاه و پنج تا بیست و سه سال و شش روز خلافت کرد و به مرگ مفاجاة در ماه رجب سال دویست و هفتاد و نه در گذشت الغلام صفت مقضد بالله احمد بن موفق بن متوکل است که نه سال یا ده سال و چند روز خلافت کرد و در بیست و دوّم ربیع الاخر سال دویست و هشتاد و نه وفات یافت المترف مقتدر بالله عباسی است مدت خلافش بیست و چهار سال و چهارده روز بوده که سه مرتبه در این میانه عزل و نصب شد و در روز چهار شنبه سال سی صد و بیست او را کشتند الکدیر مکتفی بالله عباسی است که شش سال و شش ماه و به قولی پنج سال سه ماه

خلافت کرد الاکدر قاهر بالله است که بعد از یک سال و سه ماه و هشت روز خلافت او را خلع کردند و میل کشیدند و روز ششم جمادی الاولی سال سی صد و شصت و نه فوت شد الاكلب متقی بالله است پسر مقتدر سال سی صد و پنجاه و هفت وفات کرد المشرف الراضی بالله است شش سال و دو ماه و ده روز خلافت کرد فوتش شانزدهم ربیع الاول

ص: 401

الوشم او الوشم به معنای بدی و دشمنی کننده المكتفى بالله على بن معتضد است مدت خلافتش شش سال و شش ماه و به قولی پنج سال و سه ماه بعد از فوت برادرش مقتدر بوده الصّلم او الصّلام بعنی سخت و استوار القاهر بالله محمد بن مقتدر است که بعد از معتضد به خلافت قیام نمود و بعد از یک سال و شش ماه و هشت روز او را خلع نموده و میل کشیدند و در روز چهار شنبه ششم جمادی الاولی سنه سی صد و شصت و نه وفات کرد العنون او العثون او العیوق عنون پیش آینده و پیش گیرنده و عثون مرد سبطر ريش عیوق بلند قد و او ابوالعباس الراضى با لله محمد بن جعفر المقتدر است که بعد از خلع عم خود قاهر خلافت به او رسید تا روز فوتش که شانزدهم ربیع الاول سال سی صد و بیست و نه مدت خلافتش شش سال و دو ماه و دو روز بوده الفتنه الحمراء مراد فتنه خونين است القلادة الغَبراء غرق شدن به ازمندی و بی چارگی

مَعنای حَديث

آگاه باشید به درستی که من کوچ کننده ام همین نزدیکی ها و رونده ام به عالمی که از دید های شما پنهانست پس بترسید از فتنه های بنی امیّه و مملکت کسری یعنی ایران و بعض از ان خطبه است که می فرمایند چقدر از وَقَع ها و جنگ های بزرگی که واقع شونده است و بلا های متراکم پی در پی که در دوره مملکت بنی عباس به هم تابیده می شود با ترس و باک و بنا کرده شود برای ایشان شهری که ان را زوراء یعنی بغداد گویند در میانه دجله و دجیل پس توصیف فرمودا ان را پس فرمود متوالیا ، خلافت

ص: 402

کنند در ان پادشاهانی که از فرزندان شیطانند که شاید به معنای شخص متکبری باشد که از فرط تکبّر با غضب به گوشه چشم نگاه کند یا به معنای شخص بد خو باشد یا ان که صا شیطنت و تلبیس باشد و مراد از ان ها بنی عبّاسند که بیست و چهار نفر ایشان به عدد سِنِیّ کَد که صد و هفتاد و پنج سال باشد سلطنت کنند که اوّل ان ها ابو العباس عبد الله سفاح است و منصور دوانقی و هارون الرشيد و مهدى عبّاسى و هادى عبّاسي و مامون الرشيد و محمد امين و عبد الله مامون و معتصم عباسی و الواثق بالله و متوكل عباسي و مستعين بالله و معتزّ بالله و معتمد بالله و معتضد بالله و مكتفى بالله و مقتدر بالله و الراضى بالله و القاهر بالله و المتقى بالله و المهتدى بالله و المطیع بالله و المستكفى بالله و الطائع لله باشد پس بعد از این ها است فتنه خونین و غرق شدن و به ازمندی و بیچارگی افتادن مؤلف نا چیز گوید بعضی از اسامی سهوا! بی ترتیب نوشته شده مطالعه کننده با رجوع به تاريخ اصلاح کننده این اسامی اقتباس از حاشیه مناقب است که مصحح کتاب شیخ محمود بن ملا صالح بروجردی نوشته

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و سِوُّم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب . ص 429 گفته است ﴿ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَیْنِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ یُنَادِی مُنَادِی الْجَرْحَی عَلَی الْقَتْلَی وَ دَفْنِ الرِّجَالِ وَ غَلَبَةِ الْهِنْدِ عَلَی السِّنْدِ وَ غَلَبَةِ الْقُفْصِ عَلَی السَّعِیرِ وَ غَلَبَةِ الْقِبْطِ عَلَی أَطْرَافِ مِصْرَ

ص: 403

وَ غَلَبَةِ أَنْدُلُسَ عَلَی أَطْرَافِ إِفْرِیقِیَةَ وَ غَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَی الْیَمَنِ وَ غَلَبَةِ التُّرْكِ عَلَی خُرَاسَانَ وَ غَلَبَةِ الرُّومِ عَلَی الشَّامِ وَ غَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِیَّةَ عَلَی إِرْمِینِیَّةَ وَ صَرَخَ الصَّارِخُ بِالْعِرَاقِ هُتِكَ الْحِجَابُ وَ افْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وَ ظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالُ ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ الْقَائِم﴾

شَرح و لُغات حَديث

فیروزابادی گفته است قفصه شهریست به طرف افریفیه و موضعی است به دیار عرب و قُفُص به ضم قاف کوهی است به کرمان و قریه ایست میان بغداد و عكبر و علامه مجلسی در نهم بحار الانوار دو شرح این حَدیثِ گفته که سعیر شاید اسم موضعی باشد که در لغت ذکر نشده است یا این که تصحیف سَعد است که ان موضعی است نزدیک مدینه و کوهی است در حجاز و شهریست که در ان زره می سازند و سعد بالضم موضعی است نزدیک یمامه و نام کوهیست و سغد به غین معجمه موضعی است که در سمرقند معروفست و محشی ضاخب گفته چون که ظفر نیافتم به معنای سعیر بیاء تحتانی در لغت به چیزی که مناسب مقام و ملایم با آن باشد با اتفاق نسخه ها بر این لفظ یاء مثناة را بباء موحّده تبدیل کردم که سَعیر باشد و ان عبارت از اب بسیار و مع ذلك خالى از تعسف نیست برای توجیه مراد و فهم ان

مُؤلف حقیر گوید دور نیست مراد از سعیر ساعر باشد که گفته شده که این شهری بوده نزدیک بیت المقدس که در این جا مدفن عیص بن اسحق برادر حضرت یعقوب پیغمبر است و گفته شده که ناحیه ایست از کوه های شامات و یا قریه است

ص: 404

که عیسی علیه السّلام در ان ساکن بوده که ان را نصوریّه یا ناصره می گفتند و نام های دیگر و معانی دیگری هم بر ان گفته شده که با توجه مراد در این جا سازش ندارد و حقیر در کتاب روائح النسمات در شرح دعای سمات که تالیف حقیر و به خط خود نوشته ام و کلیشه و طبع شده دو احتمال اوّل که شرح دادم اصحّ احتمالات و دیگر دانسته و مناسب با موضوع حَدیثِ هم دارد و الله العالم

القبط مصری های قدیم را قبط گویند که لغت قومیت خود را حفظ کردند با اختلاف لهجه و ان ها به این اسم نامیده شدند برای امتیاز ان ها از بیگانگانی که در ان جا ساکن شدند و ان جا را وطن خود گرفتند و لغت یونانی را در ان جا استعمال کردند و ان ها عبارتند از مسیحین ابناء كنیسه مصریّه قومیّه و به این نام نامیده شدند برای امتیاز آن ها از اساقفه بریتانیا و ان ها یونانی هائی بودند که در مصر ساکن شدند در قسمت شمال ان

اَندُلُس امروز عبارت از اسپانیای جنوبی که دارای چند دولت کوچک است

افریقیه اسمی است که عرب اطلاق بر بلاد بربر کرده قسمت شرقی ان را و امّا قسمت غربی ان را مغرب گویند و اتصال داده اند به مغرب دور

حَبَشه از قسمت افریقیّه شرقی است که حدّ شمالی آن منتهی به سودان می شود

یَمَن از دولت های جزیره عربیّه است میان دریای سرخ و مملکت عربیّه و عَدَن که بعضی از جزیره های دریای سرخ ملحق به ان است

ترک ترجمه ان در صفحه سی صد و چهل و هشت از پیش گذشت به ان جا مراجعه شود

ص: 405

خراسان از مناطق ایران شمالی و از بلاد اسیا به شمار می رود و حدّ ان شمالا و شرقا نهرا مو داریا و حد جنوبي ان كوه های هند و کوش و حد غربی ان منطقه های فارس که بعضی از قسمت های ان امتداد دارد به بلاد سعد و ماوراء النهر و حد جنوبي ان به سجستان می رسد

دوم اسمی است که عرب ان را اطلاق بر بریتانیا می کند. و امروز اطلاق بر مسیحی های شرقی ملکی از کاتلیک و ارئوذکس می شود

شام در سابق عبارت بوده از عموم سوریا که به هفت لشکر قسمت می شد فلسطین و حمص و اردن و دمشق و قنسرین و عواصم و ثغور و در قرون اخیره به چند مملکت تقسیم شده

ارمنیّه امروز اطلاق بر دو منطقه می شود ترکیه و روسیه و ان بر دو قسم است ارمنیّه كبرى و ارمنیه صغری

مََعنای حَديث و به درستی که از ایشان است غلامی که دو ساق پای او زرد است و نام او احمد است و فرموده ان حضرتست که ندا می کند ندا کننده که مجروحین در بالای کشتگان راه روند یا زنده دفن کرده شوند با مردان و اهل هند بر اهل سند غالب شوند و اهل بعض از نواحی افریقیّه بر سعیر یا ساعیر که بلده ایست در ندیک بیت المقدس یا بعض از نواحی کوهستانی شامات غالب شوند و قبطی ها بر مصری ها غلبه کنند و و اندلس بر اطراف افریقیه غالب شوند و حبشه بر یمن غلبه کنند و ترك بر خراسان غالب شود و روم بر شام غالب شود و اهل ارمنیّه غالب شوند

در این حَدیثِ طرف ارمنیّه که مغلوب شوند تصریح نشده ولی از بعض احادیث دیگر

ص: 406

مستفاد می شود که ان ها بر اذربایجان غلبه کنند

و فریاد زننده در عراق که پرده حجاب پاره شد و بکارت دختران برداشته شد و پرچم دجّال لعنت شده اشکار شود پس ذکر فرمود بیرون امدن قائم علیه السّلام را

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و چَهار

اشاره

مناقب ابن شهر شوب ص 430 در همان جزو گفته است از گفته های ان حضرتست در خطبه ملاحم ﴿وَ یَتَّخِذُ اَلْعَجَمَ عَجَمَ اَلتُّرْکِ أَوْلِیَاءَ وُزَرَاءَ وَ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ یُبْطِلُ حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فِی کِتَابِهِ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ یُقَالُ رَأَی فُلاَنٌ وَ زَعَمَ فُلاَنٌ یَعْنِی أَبَا حَنِیفَهَ وَ اَلشَّافِعِیَّ وَ غَیْرَهُمَا وَ یُتَّخَذُ اَلْآرَاءُ وَ اَلْقِیَاسُ وَ یُنْبَذُ اَلْآثَارُ وَ اَلْقُرْآنُ وَرَاءَ اَلظُّهُورِ فَعِنْدَ ذَلِکَ تُشْرَبُ اَلْخُمُورُ وَ تُسَمَّی بِغَیْرِ اِسْمِهَا وَ یُضْرَبُ عَلَیْهَا بِالْعَرْطَبَهِ وَ اَلْکُوبَهِ وَ اَلْقَیْنَاتِ (و القینات) وَ اَلْمَعَازِفِ وَ یُتَّخَذُ آنِیَهُ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّهِ- وَ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُشَیِّدُونَ اَلْقُصُورَ وَ اَلدُّورَ وَ یُلْبَسُ اَلدِّیبَاجُ وَ اَلْحَرِیرُ وَ یُسْفَرُ اَلْغِلْمَانُ فیشفونهم (فَیُشَنِّفُونَهُمْ) وَ یُقَرْطِقُونَهُمْ وَ یُمَنْطِقُونَهُم ﴾

شرح و لُغات حَدیثِ

عجم مقابل عربست و عجم الترک دور نیست مراد جمهور اتّحاد شوروی سوفیاتی باشد و اولیاء جمع والی است و وزراء جمع وزیر است و رأی فلان مراد گرفتن رأی ها و رأی دادن مردم است در اخر الزمان و تاویل صاحب مناقب به ابی حنیفه و شافعی و غیر این نسبت به زمان او مستحسن بوده ولی حقیقت مصداق آن در این زمان به منصّه ظهور رسیده به قرینه جملات

ص: 407

بعد و علائمي كه من حيث المجموع مصداقش در این زمان بروز و ظهور کامل دارد چنان چه بر متنبّع پوشیده نیست و انداختن اثار و اخبار محمّد و ال محمّد و احکام قرآن در پشت سر و عمل کردن به قوانین مبتدعه و گرفتن رأی های عمومی و معطل ماندن حدود الهیّه در این عصر در سر تا سر ممالک اسلامیّه مشهود و واضح و اشکار است

عَرطبَهَ رود و طنبور و چنگ و طبل کوچک و بزرك و طبل حبشی را گویند کوبة نَرد و شطرنج و صَنج كوچك باریک میان و به ربط و چنگ است قینات یا قنینات اوّل زن های مشاطه و سرود خان و زن های مغنیّه را گویند و دوّم قنّین بر وزن سِکّین به معنای طنبور و بازی است که رومیان به ان قمار کنند و ان عاص بازی و پاسور بازی و مانند انست معازف از الت های لهو است مانند نِي وصُرنا و شیپور و چغانه و تار و کمان چه و ویالون و مانند اين ها و یسفر الغلمان سفار معانی عدیده دارد. از جمله معانی ان که مناسبت با این مقام دارد یکی سر برهنه کردن دوم مو را از بیخ بر کندن چنان چه در منتهی الارب گفته و در المنجد است . اَسفَرَ كشف عن وجهه . - الصبح : اضاء. الوجة حسن و اشرق . مقدم راسه النحسر عنه الشعر ، و النسفر شعره عن راسه النحسر .

السفيرة . قلادة لها عرى من ذهب او فضّة - و در مجمع البحرين است در قول خدا که می فرماید وجوه یومئذ مسفرة ای مضیئة و در قاموس است السفيرة قلادة بعرى من ذهب و فضة - شف به فتح و به کسر جامه های تنگ جمع ان شفوف است شفّ الثور شقعا و شفونا و شفیفا تنگ گردید جامه چنان که اشکار شد ان چه در زیر وی است و در مجمع

ص: 408

البحرين است الشفيف الرقیق يستشف ماورائه و شفّ عليه ثوبه يشفّ شفوفاً و شفیفاً ای رقّ حتى يرى ما خلفه القرطق الكُرتَه نطاق و منطقه کمر بندی است که مسیحیان بر کمر بندند

مَعنای حَدیثِ

و می گیرند عجم های غیر ترک را متصرفین در کار های عامه یعنی به سمت حکومت بر مردم و وزیر های خود و فرموده ان حضرت است و باطل و نا چیز یا باطل کرده می شود حدّ های ان چه که فرو فرستاده است خدا در کتاب خود بر پیغمبر خود محمّد صلی الله و اله و گفته شود که رؤی داد فلان یعنی عمل به رأی شود و رأی ها از مردم گرفته شود و قیاس به روش های دیگران شود و پس سر و دور انداخته شود اخبار و احادیث و قرآن یعنی به ان ها عمل نشود پس در ان زمان شراب های مست کننده اشامیده شود و به نام های غیر ان نامیده شود از قبیل عرق و اب جو و كنیاک و ایکسی و غیر ان و اشامیده شود با ساز و نواز های گوناگون مانند رود و طنبور و چنگ و نای و طبل های کوچک و بزرك و تار و كمان چه و صرنا و سنتور و شیپور و خوانندگی زن های خواننده سرود ها و نوازنده و رقّاصه و ویالون و انواع ساز ها و به استعمال گرفته شود ظرف های طلا و نقره و فرموده ان حضرتست محکم به سازند قصر ها و خانه ها را و مردان لباس حیر و ابریشمی پوشند و جوانان سر برهنه راه روند و مو های جلو سر را ظاهر کنند و صورت ها را صاف و صیقلی کنند و مو ها را از بیخ بر کنند و قلاده ها که تکمه ان ها طلا یا نقره باشد بر گردن بندند

ص: 409

و ان ها جامه های تنگ بپوشند یا جامه های تنگ بر ان ها پوشانند و کمر بند بر روی ان بندند یا آن ها را امر و الزام به بستن کمر بند کنند و جامه های نازک پوشند که زیر ان نمایان باشد و قرطق یعنی کرته که جامه های کوتاه نیم تن باشد که به زبان متعارف این زمان ان را کت گویند پوشند یا بر ان ها پوشانند

تمام این معانی را حضرت در طیّ جمله كوتاه و يسفر الغلمان لیشفونهم و يقرطقونهم و یمنطقونهم بیان فرموده در کمال فصاحت که همه معانی که در حق جوانان ذکر شد از این جمله بیرون می اید و این از معجزات کلامی ان حضرت است صلوات الله عليه

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و پَنجُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، جزو سوم ص 430 و قوله عليه السلام ﴿ یَأْخُذُ اَلرُّومُ مَا أُخِذَ مِنْهَا وَ تَزْدَادُ (یَعْنِی اَلسَّاحِلَ وَ نَحْوَهَا) وَ تَأْخُذُ اَلتُّرْکُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (یَعْنِی کَاشْغَرَ وَ مَا وَرَاءَ اَلنَّهَرِ) كَاشُغْرُو مَا وَرَاءَ اَلنَّهَرِ وَ یَأْخُذُ اَلْقَفَصُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (یَعْنِی تَفْلِیسَ وَ نَحْوَهَا) وَ یَأْخُذُ اَلْقَلْقَلُ مَا أُخِذَ مِنْهَا (ثُمَّ یُورَدُ فِیهَا مِنَ اَلْعَجَائِبِ وَ یُسَمَّی مَدِینَهٌ مَدِینَهً وَ یُلْغَزُ بِبَعْضٍ وَ یُصَرَّحُ بِبَعْضٍ حَتَّی یَقُولَ ) اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْبَصْرَهِ إِذَا کَانَ کَذَا وَ کَذَا اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْجِبَالِ إِذَا کَانَ کَذَا وَ کَذَا وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلدِّینَوَرَ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ أَصْفَهَانَ مِنْ جَالُوتَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَجَّامِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْعِرَاقِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ وَ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ اَلْمِصْرِ اَلْوَیْلُ لِأَهْلِ فُلاَنَهَ ثُمَّ یَقُولُ مِنْ فَرَاعِنَهِ اَلْجِبَالِ فُلاَنٌ فَإِذَا أُلْغِزَ قَالَ فِی اِسْمِهِ حَرْفُ کَذَا حَتَّی ذَکَرَ اَلْعَسَاکِرَ اَلَّتِی تُقْتَلُ بَیْنَ حُلْوَانَ وَ اَلدِّینَوَرِ وَ اَلْعَسَاکِرِ اَلَّتِی تُقْتَلُ بَیْنَ أَبْهَرَ وَ زَنْجَانَ وَ یَذْکُرُ اَلثَّائِرَ مِنْ اَلدَّیْلَمِ وَ طَبَرِسْتَانَ﴾

ص: 410

الروّم در المجند گفته روم اسمی است که اطلاق می شود در نزد عرب بر ینیطین و نیز اسمی است که امروز اطلاق می شود بر مسیحین شرقتین ملکین از کاتولیت و ارئوذکس و روما یا رومیّه عاصمه ایطالیا و در سال 1870 میلادی ایطالیائی ها روم را غصب کردند و ان را عاصمه دولت خود قرار دادند و دانش مندان بزرگ با آن ها احتجاج کردند پس ایشان را گرفته حبس کردند در قصر رسولی پس شاید مراد از کلام امام علیه السلام که فرموده و تاخذ الروم ما اخذ منها اشاره به همین باشد

و مراد از فرموده حضرت و تاخذ الترك ما اخذ منها بنا بر ان چه صاحب مناقب بران رفته کاشغر و ماوراء النهر است و كاشغر شهریست در ترکستان چینی ها که ساکنین از حوالی هفتاد هزار نفرند که ان ها را در کبت چینی های قدیم سولو می گویند که در قرن دهم میلادی اسلام در ان ها راه یافته - و ماوراء النهر قسمت شمال ايرانست

و فرموده ان حضرت عليه السّلام و بأخذ القفص ما اخذ منها صاحب مناقب گفته که ان تفلیس است و نحو ان قفص قسمتی از ترک های افریقایی هستند که در اثر خشونت و غلیظ القلب ان ها را قفص گفته اند و ان ها مسلمانانی هستند که ترک های گرجی حق ایشان را غصب کردند مانند تفلیس و غیران و تفلیس اکنون عاصمه گرجیّه از اتراک است که ان ها از جمهوری شوروی سوفیاتی گویند

و فرموده حضرت عليه السلام و باخذ القلقل ما اخذ منها الفلفل و القلاقل با لفتم خوان السريع الفلفل و این از باب ذكر سبب است که از ان اراده مسبب شد نظیر

ص: 411

و اسئل القریه گفته می شود تقلقل اذا تحركة و اسرع في البلاد و ممكن است مراد از قلقل شرقی های دور باشند که چینی ها حق ان ها را غصب کردند و در اخر زمان ان ها مطالبه حق خود را تا چند مرتبه از اهل چین می کنند و به ایشان نمی دهند پس قیام می کنند بر ضرر چینی ها و با ان ها جنگ می کنند تا این که ان ها حاضر می شوند که حق ایشان را بدهند و ایشان دیگر قبول نمی کنند و با ایشان می جنگند تا ان مملکت ان ها را متصرف می شوند و تا خراسان پیش روی می کند و مملکت را تسلیم صاحب امر عليه السلام می نمایند چنان چه از بعضی از اخبار نبویه که قبلا گذشت استفاده می شود و بعضی از احادیث حضرت صادرق علیه السّلام که انشاء الله در محل خود ذکر کرده خواهد شد

مَعناي حَديث

پس می گیرد روم ان چه را که از ان گرفته شده است و زیاد تر از ان را یعنی از ساحل دریا و نحوان و می گیرد ترک ان چه را که از او گرفته شده یعنی کاشغر و ماوراء النهر را و می گیرد ترک افریقائی ان چه را که از او گرفته شده یعنی از تفلیس و مانند ان و می گیرند شرقی ها دور ان چه را که چینی ها از ایشان گرفته اند

پس وارد می فرماید در ان خطبه عجائبی را و نام می برد شهری را و بعضی را بلُغَزد معما و بعضی را تصریحا می فرماید تا ان که می فرماید وای بر بصره از چنین و چنان هر گاه واقع شود و وای بر اهل کوهستان ها هر گاه چنین و چنان واقع شود و وای بر اهل دینور ( اشاره است به جنگی که بین نهاوند و دینور واقع می شود و ان جنگی است بسیار شدید) و وای

ص: 412

بر اهل اصفهان از عبد الله جالوت حجام و وای بر اهل عراق و وای بر اهل شام و وای بر اهل مصر و وای بر اهل فلانه پس می فرماید از فرعون های کوهستان ها فلان و فلان و هر گاه حضرت لغز می اورد می فرماید که در نام او فلان حرف است هم چنین تا ان که یاد می فرماید لشکر هائی را که کشته می شوند بین ابهر و زنجان و یاد می فرماید خون خواهی را از دیلم و طبرستان که مراد سیّد حسنی باشد و طبرستان از بلاد مازندران است و دیلم در قسمت کوهستان های شمالی قزوین است

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و شِشُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، در همان جزو ص 431 گفته و از ان خطبه است ﴿سَیُخَرَّبُ اَلْعِرَاقُ بَیْنَ رَجُلَیْنِ یَکْثُرُ بَیْنَهُمَا اَلْجَرِیحُ وَ اَلْقَتِیلُ یَعْنِی طَرْلِیکَ وَ اَلدَّیْلَمَ لَکَأَنِّی أُشَاهِدُ بِهِ دِمَاءَ ذَوَاتِ اَلْفُرُوجِ بِدِمَاءِ أَصْحَابِ اَلسُّرُوجِ وَیْلٌ لِأَهْلِ اَلزَّوْرَاءِ مِنْ بَنِی قَنْطُورَهَ﴾

مَعنای حَديث

زود باشد که خراب شود عراق میان دو مردی که زیاد شود در میان ایشان مجروح و کشته یعنی طول یک و دُوَیلم هر اینه گویا می بینم به عراق که خون های زن ها را با خون های صاحبان زين ها وای بر اهل بغداد از بنی قنطوره یعنی ترک ها با سیاه های افریقائی و اوّل اولی است

طرلیک در نسخه چنان نوشته بود و معنائی در کتب لغت و بلدان برای آن نیافتم و دو یلم تصفیر دیلم است و در کتاب معجم البلدان گفته که دیلم گروهی هستند که به نام زمین شان خوانده

ص: 413

شده اند و اسمی از برای پدرشان نیست و منجمین گفته اند دیلم در اقلیم چهارم واقع است طول ان پنجاه و هفت درجه و عرض ان سی و شش درجه است و بیست دقیقه شرح دیلم و مکانیت و جغرافیای ان بعد از این مفصلا ذکر خواهد شد

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و هَفتُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب ، جرو سوّم ص 431 گفته و از همان خطبه است که فرموده ﴿ لَکَأَنِّی أَرَی مَنِیَّهَ اَلشَّیْخِ عَلَی ظَاهِرِ أَهْلِ اَلْحِصَّهِ قَدْ وَقَعَتْ بِهِ وَقْعَتَانِ یَخْسَرُ فِیهَا اَلْفَرِیقَانِ یَعْنِی وَقْعَهَ اَلْمَوْصِلِ حَتَّی سَمَّی بَابَ اَلْأَذَانِ وَ وَیْلٌ لِلطِّینِ مِنْ مُلاَبَسَهِ اَلْإِشْرَاکِ وَ وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ مُخَالَطَهِ اَلْأَتْرَاکِ- وَیْلٌ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ إِذَا لَمْ تَحْمِلْ أَهْلَهَا اَلْبُلْدَانُ وَ عَبَرَ بَنُو قَنْطُورَهَ نَهَرَ جَیْحَانَ وَ شَرِبُوا مَاءَ دِجْلَهَ- وَ هَمُّوا بِقَصْدِ اَلْبَصْرَهِ وَ اَلْأُبُلَّهِ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُکُمْ حَتَّی کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی جَامِعِهَا کَجُؤْجُؤِ سَفِینَهٍ أَوْ نَعَامَهٍ جَاثِمَهٍ﴾

لُغات حَديث

مَنبتَ الشّيخ زمینی است منان تکریت و موصل که در ان روئیده می شود درمنه ترکی و بنا بر بعض اخبار دیگر و قیصوم که علف بو مادران و یا بر نجاسف باشد و ان بیابانی است میان موصل و فرات در مقابل اهل قلعه نزدیک موصل صین یعنی چین اشراک اشتراکی ها یعنی کمونيست ها اتراک ترک ها هستند بنی قنطوره معنای آن از پیش گذشت سیحان غیر از نهر سیحون است و ان نهریست در بصره که ان را سیحان می گویند چنان چه در معجم البلدان متعرض است جو جؤ سفینه یعنی سینه کشی نعامه جاثمه یعنی شتر مرغی که روی دو پای خود

ص: 414

نشسته باشد

معنای حَدیثِ هر اینه گویا می بینم بیابانی را که محل روئیدن نبات درمنه ترکی است در مقابل اهل قلعه ای که میان موصل و فراتست که دو جنگ در ان واقع شود که هر دو طرف جنگ زیان کنند (صاحب مناقب گوید یعنی جنگ موصل را تا این که باب الاذان نامیده شود ) و وای بر اهل چین از غلبه کمونیست ها بر ایشان و وای بر عرب از مخلوط شدن ترک ها به ایشان و وای بر امّت محمّد صلی الله علیه و اله زمانی که حمل نکند اهل ان را شهر ها و عبور کند بنی قنطوره از نهر سیحان که در بصره است و بیاشامند از اب دجله و همت گمارند به قصد گرفتن بصره و اُبُلّه که مرکز گمرک و ادارات دولتی بصره است و قسم به خدا که هر اینه غرق شود این شهر شما یعنی بصره که گویا می بینم مسجد جامع ان را مانند سینه کشتی با شتر مرغ که بر روی دو پای خود نشسته باشد بر روی آب نمایان باشد

حَدیثِ دویست و پَنجاه و هَشتُم

اشاره

مناقب ابن شهر اشوب . در همان جزو و همان صفحه روایت کرده است از ان حضرت علیه السلام از قول خدای تعالی که فرموده ﴿وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَمَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا﴾ پس فرمود ان حضرت علیه السّلام در خبر طولانی که انتخاب کردیم از ان این قسمت را که فرمود ﴿تَخْرُبُ سَمَرْقَنْدُ وَ جاح وَ خُوَارِزْمُ وَ أَصْفَهَانُ وَ اَلْکُوفَهُ مِنَ اَلتُّرْکِ وَ هَمْدَانُ وَ اَلرَّیُّ مِنَ اَلدَّیْلَمِ وَ اَلطَّبَرِیَّهُ وَ اَلْمَدِینَهُ وَ فَارِسُ بِالْقَحْطِ وَ اَلْجُوعِ وَ مَکَّهُ مِنَ اَلْحَبَشَهِ وَ اَلْبَصْرَهِ وَ بَلْخٌ مِنَ اَلْغَرَقِ وَ اَلسِّنْدُ مِنَ اَلْهِنْدِ وَ اَلْهِنْدُ مِنْ تَبَّتْ وَ تَبَّتْ

ص: 415

منَ اَلصِّینِ وَ بَذَشْجَانُ وَ صَاغَانِیُّ وَ کِرْمَانُ وَ بَعْضُ اَلشَّامِ بِسَنَابِکِ اَلْخَیْلِ وَ اَلْقَتْلِ وَ اَلْیَمَنُ مِنَ اَلْجَرَادِ وَ اَلسُّلْطَانِ وَ سِجِسْتَانُ وَ بَعْضُ اَلشَّامِ بِالزِّنْجِ وَ (شَامَانُ) بِالطَّاعُونِ وَ مَرْوُ بِالرَّمْلِ وَ هَرَاهُ بِالْحَیَّاتِ وَ نَیْسَابُورُ مِنْ قِبَلِ اِنْقِطَاعِ اَلنِّیلِ وَ آذَرْبِیجَانُ بِسَنَابِکِ اَلْخَیْلِ وَ اَلصَّوَاعِقِ وَ بُخَارَا بِالْغَرَقِ وَ اَلْجُوعِ وَ اَلْحَلَمِ (الخلم) وَ بَغْدَادُ یَصِیرُ عَالِیهَا سَافِلَهَا ﴾

شرح وَ لغات حَدیث سمرقند شهریست معروف واقع در ماوراءه النهر گفته شده است که از بنا های ذو القرنین است در اقلیم چهارم طول از هشتاد و نه درجه و نصف عرض ان سی و شش درجه و نصف است جاح بر نخوردم به نسخه ای که محلّی باین نام باشد الا این که در منتهی و قاموس و معجم البلدان گفته اند خاخ هر دو خاء معجمه موضعی است میان مکّه و مدینه که ان را روضه خاخ گویند نزدیک حمراء الاسد چنان چه در معجم گفته و نیز گفته چند موضع است که ان را خاخ گویند ممکن است که خاخ تصحیف به جاح شده باشد و ممکن مراد جاجن باشد که آن قریه ایست از قراء بخارا ، خوارزم در معجم گفته نام محالی است از اقلیم ششم که از جمله قراء انست جرجانیّه و ان منطقه ایست هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ و بین بخارا و خوارزم از روی اب پنجاه فرسخ فاصله است دیلم و طبریّه مراد مازندران و اهل کوهستان شمالی قزوین است بذشجان تصحیف به دخشان است صغانی و صاغانی بلادیست در ماوراء النهر که ان را جافان و جَفان و ژاپن گویند که از شهر های هیاطله است شومان از

ص: 416

بلاد ژاپن و ماوراء النهر هم چون است و آن از سر حّدات اسلامیّه است و اهل ان صاحب قوّتند سجستان مراد سیستان است از مناطق خراسان حُلم کنه های بزرگ که بر شتر می افتد

مَعنای حَدیثِ

خراب می شود و خاخ و خوارزم و اصفهان و كوفه از ترک و همدان و ری از دیلم یعنی کوهستان های مازندران و طبرستان و مدینه و فارس به قحطی و گرسنگی و مکه از زنگ بار و حبشه و بصره و بلخ ازغرق شدن و سند و هند از تبّت و تبت از چین و بدخشان و ژاپونی و کرمان و بعض از شامات به سم های اسبان و قتل و خون ریزی و یمن از ملخ و پادشاه و سیستان و بعضی از شامات از زنگیان و شومان به طاعون و مرو به رمل و هرات به مار ها و بنیشابور از قبل بریده شدن نیل و اذربایجان به سم های اسبان و صاعقه های خدائی یا خلقی و بخارا به غرق شدن و گرسنگی و کنه های شتری و بغداد به زیر و رو شدن

حَدیثِ دِویست و پَنجاه و نُهُم

غیبت طوسی طبع تبریز سال 1324 قمری ص 283 ﴿ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَیْنَ یَدَیِ اَلْقَائِمِ مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْیَضُ وَ جَرَادٌ فِی حِینِهِ وَ جَرَادٌ فِی غَیْرِ حِینِهِ أَحْمَرُ کَأَلْوَانِ اَلدَّمِ فَأَمَّا اَلْمَوْتُ اَلْأَحْمَرُ فَالسَّیْفُ وَ أَمَّا اَلْمَوْتُ اَلْأَبْیَضُ فَالطَّاعُونُ﴾

یعنی فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در مقابل دو دست قائم یعنی پیش از ظهور او مرگ سرخ است و مرگ سفید و آمدن صلح در وقت ان و امدن ملخ

ص: 417

در غیر وقت آن به رنگ های خون پس امّا مرگ سرخ شمشیر است یعنی قتل و خون ریزی و مرگ سفيد مرض طاعون است

حَدیثِ دِویست و شَصتُم

اشاره

غیبت طوسی ، ص 282 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ إِذَا اِخْتَلَفَ رُمْحَانِ فِی اَلشَّامِ فَهُوَ آیَهٌ مِنْ آیَاتِ اَللَّهِ قِیلَ ثُمَّ مَهْ قَالَ ثُمَّ رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا مِائَهُ أَلْفٍ یَجْعَلُهَا اَللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَی اَلْکَافِرِینَ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَی أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِینِ اَلشُّهُبِ وَ اَلرَّایَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّی تَحُلَّ بِالشَّامِ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خَسْفاً بِقَرْیَهٍ مِنْ قُرَی اَلشَّامِ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْتَظِرُوا اِبْنَ آکِلَهِ اَلْأَکْبَادِ بِالْوَادِی اَلْیَابِسِ ﴾

معنای حَدیثِ

وقتی که ردّ و بدل شد دو دسته اسلحه از دو طرف در شام پس ان نشانه ایست از نشانه های خدای تعالی گفته شد پس از آن چیست فرمود پس از ان زمین لرزه ای می شود در شام که هلالک شود در ان صد هزار نفر که قرار می دهد خدا ان را رحمت برای مؤمنان و عذاب بر کافران پس چون چنین شد منتظر باشید و بنگرید به سوی اسب های اشهب و پرچم های زرد که از سمت مغرب اید تا وارد شام شود پس چون چنین شد منتظر باشند فرو رفتن دهی را از دهات شام که ان را خَرَشا یا خرشنا گویند پس چون چنین شد منتظر باشید پسر خورنده جگر ها بعی سفیانی که از واردی

ص: 418

یا بس قیام کند (لقب ابن اكلة الاكباد برای اینست که جدّه علیای او هند جگر خوار جگر حمزه سید الشهداء علیه السّلام را در روز اُحُد در دهان خود گذارد و خائید

حَدیثِ دِویست و شَصت و یِکُم

اشاره

الزام الناصب . ص 209 تاليف حاج شيخ علی یزدی حائری نقل کرده از کتاب در المنتظم (المنظم) في السر الاعظم تاليف محمد بن طلحه شافعی از اکابر علماء سنت و جماعت خطبه درازی را از امیر المؤمنین علیه السّلام که بالای منبر مسجد کوفه انشاء فرمود و تمام ان خطبه و اصاحب الزام در ان کتاب از او نقل کرده نگارنده ان چه را از ان که در این کتاب اقتضای ذکر انست نقل می کنم از ان خطبه است که فرموده ﴿ سَیحِيطٌ بَالِزَوْرَاءَ عَلَج مَنْ بنی قَنطُورَاءَ بَاشِرَارٍ وَ ايّ اشرار وَ كُفَّارٌ وَ اَيْ كُفَّارٍ قَدْ سُلِبَتِ الرَّحْمَةُ مِن قُلُوبِهِمْ وَ کلفّهم اَلْأَمَلَ الى مَطْلُوبِهِمْ فَيَقْتُلُونَ اَلْأَبْلَهَ وَ يُشْرِفُونَ الاكمة وَ یذيجون اَلابْنَاءِ وَ يستحَّيُونَ اَلنِّسَاءَ وَ يَطْلُبُونَ شُذَاذَ بَنِي هَاشِمٍ لیسُّوقوا مَعَهُمْ سُوقُ الْغَنَائِمِ وَ يُستضْعُفُ قِتلَّتُهُمُ الاسْلامَ وَ تَحرُّقَ نَارِهِمُ اَلشَّامَ فَوَاماً لحُبَّ مِنْ حَصَادِهِمْ وَ وَاهاً اَلْخَرَابِهَا بَعْدَ دیارِهمَ و ستَرْوِي اَلْعُلَمَاءُ مِنْ دِمَائِهِمْ اَيَّامَا وَ تُساقُ سَبّاًیا هُمْ فَلَنْ يَجِدَوَا ِلهنِ عِصَاماً وَ سَیهَدونَ حُصُونَ اَلشَّاماتِ وَ یطِيفُونَ بِبلاَدَهَا اَلاِفاتِ فَلَمَّ يبقَ اَلاِدْمَشْقُ و نَوَاحِيهَا وَ تُرَاقُ اَلدِّمَاءُ بِمَشَارِقهَا و أَعَالِيهَا ثُمَّ يَدْخُلُونَهَا وَ بَعْلَبُكَ بالامان وَ تحُلُّ اَلْبَلاَيَا بنواحى لُبْنَانٍ فَكَمْ مِنْ قَتیلُ بَالَقَفْرٍ وَ اسْیرِ بجانِبَ النَّهَرِ فَهُنَاكَ تسمع اَلاِعْوَالُ وَ تَصحبُ الاَهْوالَ فاِذا لا تطولُ لَهُمُ المُدَّةُ حَتَّى يَخْلُقَ مِن امْرِهِمُ الجدة

ص: 419

فاِذا هزمهم الْحينُ اَلاَوْجرُ وَثَبَّ عَلَيْهِمُ الْعَدُوُّ الاقطر وَ هُوَ رَابِعُ اَلْعُلُوج المنقّر علیه كِتَابَةَ اَلمُظَفَّرِ تحسُّ بالهّمَةِ الطَّمَعِ وَ يُغْلِقُهُ الْهَلَعُ فَيَسُوقُهُمْ سُوقُ اَلْعِجَانِ وَ ینکّص شَيَاطِينُهُمْ بِارِضِ كَنعانَ وَ يَقْتُلُ جيوشهُمُ اَلعصَّفُّ وَ يحل يَجمَعُهُم اَلتَّلَفُ فَیجَتمَعُوا عَقِیبَ اَلشِّتاةِ مِنْ فلک اَلنَّجَاةِ الى اَلْفُرَاتِ فَيَسرَوْنَ اَلْوَاقِعَةَ اَلثَّانِيَةَ اذ لاَ مَنَاصَ وَ هِيَ اَلْفَاصِلَةُ الْمَهُولَةُ قَبْلَ الْغاصِّ فَيَغْوَّیهِم عَلَى الاسْلامِ الكثرة فهنالک یحل لَهُمُ الْكِسْرَةُ فَيَقْصِدُونَ الْجَزِيرَةَ وَ اَلْحِصباءَ وَ يُخَرِّبُونَ بَعْدُ فَتكَتهمْ الجدياء ثم یظهر اَلْجَرَى اَلْهَالِک مِنَ اَلْبَصْرَةِ بشر ذمة عَرَبٍ مِنْ بَنَى عَمْرَةَ يَقْدُمُهُمْ الى اَلشَّامِ وَ هُوَ مدهش فیبَايِعهُ عَلَى الخديعة الأرعش وسيصحبه في المسير الى غوطته فما أسرع ما يسلمه بعد ورطته ثم يأمر الجري أنه يروم إلى العراق مراما ليبدل غلیله بها أواما فیدرکه الهلاك بلانبار دون مرامه و يحل بأهله التلف دون مقامه و ستنظر العيون الى الغلام الاسمر اللعاب حين يجنح به جنوح الارتياب يلقب بالحكم سيجئيء بالعلم بعد الفة العرب و حثيث الطلب فكأني أنظر إلى الأرغش وقد هلك و ولده الحدث الأبرص و قد ملك فلا تطول مدته أكثر من ساعة فما هذه الشناعة و يقتل المدّرب الجميل الاحمر بعد أن يسجن الاسمر عند وصول رسل المغاربة اليه و مثولهم بين يديه ثم يخرج الهمام فيصلي بالناس امام ثم يقتل بعد برهة من الزمان بين الخدّام والخلان فعندها يخرج من المغرب اناس على شهب الخيول بالمزامير والاعلام والطبول فيملكون البلاد و يقتلون العباد ثم يخرج من السجن غلام يفني عددهم و يأسر عددهم و يهزمهم الى البيت المقدس و يرجع منصورا مؤيّدا محبورا

ص: 420

فيوافي مصر وقد نقص نيلها و قلّ نيلها و يبست اشجارها و عدمت ثمارها و يَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِكَ صَاحِبُ اَلرَّايِهِ اَلْمُحَمَّدِيَّةِ وَ اَلدَّوْلَةِ الأحمَدَيِهَ اَلْقَائِمِ بِالسَّيْفِ اَلْجالِ اَلصَّادِقِ فِی الْمَقَالِ يُمَهِّدُ الأَرْضَ وَ يَحْيَى السِّتَّهُ﴾

شرح لُغات حَدیثِ

عِلج به كسر عين و سكون لام و جیم مرد درشت خواز کفار عجم را گویند و بعضی مطلق کفار را گویند و جمع ان عُلوج و اعلاج است مانند حُمول و احمال و در حَدیثِ از امير المؤمنين عليه السّلام روایت شده که فرمود ﴿ النَّاسُ ثَلاثَةٌ عَرَبِيٌ وَ مَوْلًى و عِلْمٍ فَنَحْنُ الْعَرَبُ وَ شِيعَتُنَا اَلْمُوَالَى وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مِثْلِ مَا نَحْنُ عَلَيْهِ فَهُوَ عَلَى اَى كَافِر﴾ یعنی مردم سه دسته اند عربّی و دوست دار و کافر پس ما عربیم و شیعیان ما موالی و کسی که نباشد مثل ان چه ما برانیم پس او عِلج یعنی کافر است زوراء در این جا مراد بغداد است اُبُلهَّ در ان زمان مركز عُشور و گمرك و حكام یعنی بصره فعلی است اَکَمة جمع اکم بر وزن قَصَبَه و قصب به معنای نی زار ها است شُذاذ بر وزن رُمّان عدد کمی از مردم و مردمان بیگانه ای که از ان قبیله نباشند و یا خانه ایشان در ان قبیله نباشد عصام چنگ اویزی که به ان چنگ زنند مشارف بلندی ها اعالى جاهائی که بلند تر است الجَده به معنای غنا و منفعت الحين هلاك شدن الاوجَر ترس ناک تَروثَب جستن مي كند الاقطَر اماده تر المنفّر کوچ داده شده یُغلقه به اضطراب می اندازد او را هَلَع نا شكيبائى و ترس و حرص الهجان زشتی و پلیدی و خبیثی ینکُصُ بر می گردند ارض کنعان از اراضی شام است العصف باد سخت شديد المهوله وحشتناک و بیمناک

ص: 421

الغاص فرو رفتن در اب الخصباء زمین پر اب و سبزه و غلّه و نعمت و حاصل خیز الجدباء زمين بي اب و علف و نعمت الجرئ دلاور و بی باک الارغش فتنه انگیز اوام كغراب تشنگی یا گرمی انبار شهریست از شهر های عراق الاسمر گندم گون لَعّاب بازیگر و در نسخه دیگر دعّاب یعنی مزّاج یخبح به جنوح الاریتاب پیش روی و میل می کند پیش رفتن و میل کردن با شک و ریب المُدَرَّبُ بر وزن معظّم ازمایش دیده و شدّت رسیده و سختی کشیده

مُعنای حَدیثِ

زود باشد که احاطه کند به بغداد مرد درشت خوئی از کفار عجم یا مطلق کفار که از ترک ها یا زنگیان باشد از پسران قنطوراء با جمعیت شریران چه شریرانی و کفّار چه کفّاری که رحم از دل های ایشان بر داشته شده و به کلغت و مشقت انداخته است ایشان را ارزو داشتن به ان چه مطلوب ایشانست پس می کُشند اهل اُبُلّه مصر را و استیلا می یابند بر نی زار های ان سر می برند پسران را و زنده می گذارند زنان را و طلب می کنند عده ای از بنی هاشم را که از قبیله مصریان بنشیند در ان جا خانه ندارند تا سوق دهند با ایشان مانند سوق دادن غنيمت ها و ضعیف می کند فتنه ایشان اسلام را و می سوزاند اتش ایشان شام را پس وای بر حلب از دِرِویدن ایشان و وای بر خرابی ان بعد از خانه گرفتن ایشان و زود باشد که سیراب شوند تشنگان از خون های ایشان چند روزی و سوق داده شود کنیزان و اسیران ایشان پس دست اویز و نگاه دارنده ای هرگز نیابند و زود باشد که خراب کنند حصار های شامات را و دور می دهند به شهر های ان افت ها را پس باقی نماند مگر دمشق و نواحی ان و ریخته می شود خون ها

ص: 422

در جا های برتر و بلند تر ان پس داخل می شوند در دمشق و بعلبک با امان دادن و وارد می شود بلا ها به نواحی لبنان چه بسیار کشته ها که در بیابان ریخته شود و چه بسیار اسیری که به طرف نهر سوق داده شود در ان جا شنیده می شود صدا های فریاد ها و همراه ایشان شود ترس ها و هول ها در ان هنگام طولی نمی کشد برای ایشان مدتی تا این که پدید شود برای ایشان غنا و منفعت پس به نا گاه فرار خواهد داد ایشان را هلاکتی ترسناك تر و قیام خواهد کرد و جستن کند بر ایشان دشمنی آماده تر و ان چهارمین مرد درشت خوئی است از کفار عجم یا مطلق کفار که کوچ داده شده و بر او است منشور ظفر یافته شده یا این که به مقتضای ظاهر بعضی از نسخ كنیه او ابو المظفر است که حِسّ کرده می شود که همّت او طمع داشتن است و به غَلَق و اضطراب می اندازد او را ان چه که می خواهد به ان برسد پس می کشاند ایشان را نَحوِهِ کشانیدن به زشتی و پلیدی و خباثت و بر می گردند شیطان های ایشان به زمین کنعان که از اراضی شام است و می کشد لشکر ایشان را باد سخت بسیار شدید و همه ایشان را تلف می کند پس از پراکندگی باز جمع می شوند و با کشتی نجات به طرف فرات می روند و جنگ را سیر می دهند زیرا که چاره ای جز ان ندارند و جنگ کردن فاصله هولناکی است میان ان ها و غرق شدن و فرو رفتن در اب پس نگمراهی می اندازد ایشان را به ضرر اسلام زیادتی جمعیت ایشان پس در ان حال شکست بر ایشان وارد می اید پس می روند به سمت جزیره ای که زمین ان پر اب و سبزه و غلّه و نعمت و حاصل خیز است و پس از ان که به ناگهانی اهالی ان جزیره را می کشند

ص: 423

و بعد از کشتن ان زمین را بی گیاه و خشک می کنند پس در ان حال ظاهر می شود دلاوری بی باک و هلاک شونده از سمت بصره با عدّه کمی از عرب از بنی عمره که آن مرد دلاور بی باک پیش رو و رئیس ایشانست و می فرستد ایشان را به طرف شام و حال ان که او به دشت و حیرت اندازنده است پس با فتنه انگیزی از روی خدعه و فریب و نیرنگ بیعت کند و همراهی کند با او به رفتن به غوطه شام و چه به شتاب تسلیم او شود پس از آن که به کار دشوار وارد شده باشد پس ان مرد بی باک دلاور او را امر کند برفتن به جانب عراق در حال گرما و تشنگی تا این که در انبار که یکی از شهر های عراقست هلاک می شود پیش از ان که به مقصد خود رسد و اهل او تلف شوند بدون ان که در ان جا قیام کنند و زود باشد که ببیند جوانی را که گندم گون و بازیگر یا مزّاح و شوخی کننده است که پیش رَوی و میل کند به پیش رَوی و میل کردنی مخصوص که ان جوان به حَکَم ملقّب باشد که به زودی با پرچم بیاید بعد از ایجاد الفت و دوستی در عرب با کمال سرعت و شتاب در طلب و گویا می بینم آن فتنه انگیز را که هلاک شده باشد و پسر نو خواسته اَبرصِ او به جای او مالک امر شود در حالتی که بیش تر از یک ساعت مدّت مالکیّت او نشود و این چه سبکی و زشتی است و می کُشد مرد ازمایش دیده و سختی کشیده و شدت رسیده پاکیزه سرخ روئی را بعد از ان که زندانی کند ان جوان گندم گون را وقت رسیدن فرستاده شدگان از مغرب به سوی او و ممثّل شدن ان ها در مقابل او و پس از کشته شدن او بیرون ابد سیّد بزرگ واری که امام

ص: 424

باشد و با مردم نماز گذارد که بعد از مدتی از زمان در میان خدمت گذاران و دوستان کشته شود در ان حال از طرف مغرب جمعی از مردمان با اسب های قوی با ساز ها و پرچم ها و طبل ها بیایند و مالک شهر ها شوند و بکشند بندگان را در ان وقت جوانی از زندان بیرون اید و عدّه ان ها را نابود کند و تازه کاران ان ها را اسیر كند و فرار دهد ایشان ار به جانب بيت المقدس و بر گردد یاری کرده شده باشد و تایید شده با شادی و نشاط تا ان که به مصر رود وقتی که اب رود نیل کم شده باشد و از نعمت های آن کاسته شده باشد و درخت های آن خشک شده باشد و میوه های ان نابود شده باشد در ان حال ظاهر می شود پرچم محمّدی و دولت احمدی قیام کننده با شمشیر کشیده در حالی که راست گوی در گفتار است و نیکو بر قرار می کند کار های زمین را

تا این جا جزو أوّل كتاب نوائب الدُّهو در علائم ظهور را پایان می دهم و بقیّه بخش چهارم از اخبار علویّه راجعه به علائم اخر الزمان را که محتوی مغیبات و پیش گوی های غريب و عجيب و از مهمّات علائم ظهور حضرت بقته الله عجل الله تعالى و فرجه است و حاوی وقایع مهمّه جهانی است که بعض آن در عصر حاضر واقع شده و بعضی در شُرُف وقوع است و سایر واقعات مهمِه تا زمان ظهور از فرمایشات ان حضرت و سائر ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين را در جزو دوّم به طور تفصيل

ص: 425

با تائیدات خداوند متعال و استمداد از وجود باهر الجود اعلى حضرت ولیّ عصر ارواحنا و الاواح العالمين له الفداء شرح خواهم داد به نحوی که خواصّ و عوام از ان بهره مند شوند و این رو سیاه را در ادعیه خالصه خود شرکت داده و به طلب امر زشتی یاد و شاد فرمایند امید است که این هدیه ناقابل مورد قبول پیش گاه ال محمّد صلوات الله علیهم اجمعین گردد و ثواب ان نثار ارواح والدین مرحومین این جانب و اقاربم شود و اختتارم ان را به چند بیتی که از آثار طبع قاصر است بر گذار می کنم

للمؤلّف العاصی

به فدای جسم و جانت که شه جهانیانی *** به مدیح تو چه گویم که تو محیی جهانی

به خیال خال رویت شده طى بساط عُمرم *** نظری به حال زارم که تو خود جهان جانی

ز چه رو شبی به سویم نظری نمی نمائی *** به بَرَم نمی نشینی به بَرَت نمی نشانی

تو که واقفی ز حال دل زار نا توانم *** چه شود اگر نمائی نظری به ناتوانی

نه زبان ان که گویم غم و ماجرای دل را *** نه تحمّلی که سازم به فشار زندگانی

شب و روز در فراقت زد و دیده اشک ریزم *** که مگر کنی عنایت به ضعیف خسته جانی

همه شب پیام وصل تو رسد به گوش جانم *** همه روز حاضرم من ز برای جان فشانی

به رهت دو دیده بر دَر که مگر ز در درائی *** رخ خوب خود نمائی و کنی هر ان چه دانی

تو ذخیره خدائی که برای داد خواهی *** به تو جلوه ها نماید که کنی جهان ستانی

مَن بي نواي (حیران) بنشسته ام مُهیّا *** که رسد به گوشم از غیب صدای اسمانی

ص: 426

تا این جا پایان یافت جزو اول کتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور به جمع و تاليف و خطّ بنده شرمنده محمّد حسن میر جهانی طباطبائی محمّد آبادى جرقویی اصفهاني مقيم تهران ابن على بن قاسم بن على بن جعفر بن زين العابدين بن مير مقیم بن میر جهان بن میر افضل بن مير كاظم بن مير فاضل بن العّلامة مير قاسم بن مير محمّد بن مير قاسم بن مير جلال الدین امیر بن میر سیّد حسن اصفهانی ابن میر مجد الدين بن مير قوام الدّين بن مير اسماعیل بن میر ابى المكارم عبّادين مير ابى المجد على بن میر ابي الفضل عبّاد بن میر ابى هاشم على بن مير حمزة بن میر ابى المجد اسحق بن مير ابي هاشم طاهر بن مير شهاب الدّين على بن مير فتوح الدّین احمد بن میر ابی جعفر محمّد بن ابى العبّاد احمد الرّئيس ابن ابراهیم الطّباطبا ابن اسمعيل الدّیباج ابن ابراهيم الغمر ابن الحسن المثنّى ابن الامام الثاني السبط الاوّل و الاكبر ابى محمّد الحسن المجتبى ابن امام المشارِقِ و المغَارِب امير المؤمنين على بن ابی طالب علیهم السّلام در صبیحه روز پنج شنبه بیست و پنجم شهر رجب المرجّب مصادف با روز شهادت حضرت عالم ال محمّد امام هفتم موسى بن جعفر عليهم السّلام در سال یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجری قمری نبوی صلى الله عليه و اله حامدًا مصليا سنه 1383

ز علائم ظهورش طلبی اگر نشاني *** ز نوائب الدّهورم تو بی نای ار نجوانی

ص: 427

فهرست مندرجات کتاب

1...پیش نوشت کتاب

2...پیش نوشت کتاب

3...پیش نوشت کاب

4...پیش نوشت کتاب

5...پیش نوشت کتاب

6...پیش نوشت کتاب

7...مقدّمه

8...غیبت صغری و نواب خاصّ و غیبت کبری

9...وفات علی بن محمد سیمری و غیبت کبری و نوّاب عام

10...عدم تعیین ظهور و وقت قیام حضرت و بیان شهادت و مدفن ان جناب

11...اشعار مؤلّف فقير و اشعار به دو شبهه

12 تا 14...دلیل عقلی بر طول و دوام عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

15...علت طول عمر و دوام و بقاء بشر

16...طبیعت بهشت و اهل ان

17 تا 18...اقسام اعتدالات به اعتقاد علماء طبّ قدیم

19...دلیل عقلی بر طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 428

20 تا21 ...اسامی عده ای از معمرین سابق

22...یکی از معمّرین معاصر به نام سیاه خان

22...از معمرین عصر حاضر سید ابو طالب موسوی

27...دلیل وجدانی بر دوام عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه

28...برهان وجدانی برای اثبات طول عمر

29...تقریر شبهه راجع به غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

30...تمهید مقدمه برای جواب دو شبهه

31...مکلّفین مورد خطاب به حسب زمان سه دسته اند

32...دسته اول و دسته دوّم

34...دسته سوم و ان ها دو قسمتند قسم اول

35...قسم دوم از دسته سوم

36...علت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

38...بعضی از حکمت های غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

39...بیان شبهه ای در این مقام

40...بعضی از حكم و مصالح بعض از اعمال ائمه علیه السلام

42...بعضی از اسرار غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 429

43...سرّ غیبت ان حضرت به عبارة دیگر

44...چرا امام زمان عجل الله تعالی فرجه غائب است

45...امام زمان شیعیان را به حال خود نمی گذارد

46...غیبت امام زمان مانع از افاضه فیض نیست

47...بیان و اشعاری از مؤلف فقیر

بخَش اوّل

51...تعداد اجمال علامات ظهور تا صفحه 75

بَخش دُوُّم

76...ایه 150 سوره بقره . و لنبلونكم بشي الخ و تفسیر ایه از حضرت صادق علیه السّلام به روایت صدوق و ترجمه و تبصره

78...ایه 176 از سوره ال عمران ما كان الله ليذر الخ و تاویل ایه به روایت عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام

79...معنای حديث و تبصره مؤلف و تكميل تاويل ایه اوُلى

80...حَدیثِ دیگر از غیبت نعمانی از حضرت باقر در تاویل ایه

81...ایه 47 از سوره نساء و تاول ان از حضرت باقر علیه السلام به روایت عیاشی و ترجمه ان و تبصره ای از مؤلف

ص: 430

82...ایه دوم از سوره انعام ثم قضی اجلا الخ و تاويل ان به روایت نعمانی از حضرت باقر علیه السّلام

83...ایه 37 از سوره انعام قل ان الله قادر الخ و تاویل ان از تفسیر قمی به روایت حضرت باقر و توضیح مؤلف و ایه 56 از سوره انعام قل هو القادر تا اخر ایه

84...از تفسیر قمیّ حَدیثِی از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ایه

85...خبر نبوی از جامع الاخبار در تاویل ایه و بیان مؤلّف و ایه 24 از سوره یونس حتى اذا اخذت الأرض الخ

86...حَدیثِ شریفی از محمد حنفیه در تاویل ایه شریفه به روایت نعمانی

87...ترجمه ایه و حَدیثِ

88...ایه 35 از سوره یونس افمن یهدی الى الحق الخ و حَدیثِ شریفی از حضرت در تاویل ان به روایت کافی و نعمانی

89...ترجمه حَدیثِ و ایه 14 از سوره رعد و یرسل الصواعق تا اخرایه و تاویل ان از حضرت امیر به روایت نعمانی

90...تحقیقی از مؤلف و ایه 31 از سوره رعد و بیان مؤلف

ص: 431

91...ایه 37 از سوره نحل افا من الذين تا آخر و ترجمه ان

92...ایه 6 از سوره بنی اسرائیل و حَدیثِ امير المؤمنين عليه السّلام در تاویل ان به روایت سیزدهم بحار

93...ترجمه حَدیثِ و ایه 84 از سوره نمل و اذا وقع القول الخ و خبری از رسول خدا صلى الله عليه و اله در تاويل ان به روایت نعمانی

94...ترجمه حَدیثِ و ایه اوّل از سوره عنکبوت و حَدیثِ حضرت رضا علیه السّلام در تاویل ان به روایت ارشاد مفید

95...معنای حَدیثِ و ایه 53 از سوره نور وعد الله الذین امنوا

96...حَدیثِ شریفی از حضرت صادق علیه السّلام در تاویل ایه به روایت نعمانی

97...ایه 50 از سوره سبا و لو تری اذ فزعوا تا اخر و دو حَدیثِ از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان به روایت قمی و یک حَدیثِ از سیزدهم بحار

98...معنای حَدیثِ و روایتی از الزام الناصب از بحرینی از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان

99...ترجمه حَدیثِ و ایه 15 از سوره حم سجده لنذیقنهم عذاب الخ و دو حَدیثِ از حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان و به روایت نعمانی از صادق علیه السّلام

100...معنای حَدیثِ و ایه 53 از سوره حم سجده و دو حَدیثِ از باقرین علیه السّلام

ص: 432

101...ایه سوم از سوره شعراء ان نشأ نزل تا اخر و دو حَدیثِ از حضرت سجاد علیه السّلام و حضرت باقر علیه السّلام در تاویل ان به روایت نعمانی

102...معنای حَدیثِ

103...دو حَدیثِ از صادقین علیهما السّلام به روایت نعمانی در تاویل ایه

104...ایه 40 و41 از سوره ق و استمع يوم ینادی تا اخر و دو حَدیثِ از تفسیر قمی و صافی در تاویل ان

105...ایه اوّل از سوره معارج سئل سائل و حَدیثِی در تاویل ان به روایت قمی از حضرت باقر علیه السّلام و بیانی از مؤلف

بَخش سوِم در اخبار نَبَویّه

106...دیدن پیغمبر صل الله علیه و اله تمام دنیا را و ان چه که در انست تا روز قیامت و بیان سه فتنه و دو جماعت که فتنه اخر ان عقل ها را کج کند

107...بعد از رحلت پیغبر صل الله علیه و اله تا زمان ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه هفت فتنه رخ خواهد داد فتنه مدینه و فتنه مکه و فتنه یمن و فتنه شام و فتنه مشرق و فتنه مغرب و فتنه وسط شام که فتنه سفیانی است

ص: 433

108...ظهور چهار فتنه که در اوّل خون ها حلال شود و در دوّم خون ها و مال ها حلال شود و در سوّم خون ها و مال ها و فرج ها حلال شود و چهارم فتنه کر کننده و کور کننده و جنون آورند باشد

110...ظهور هرج و مرجی که عقل های بیش تر از مردم گرفته شود و مرد بکشد همسایه و برادر و پسر عمّ خود را

111...بیرون آمدن پرچم های سیاهی که اوّل آن فتنه و وسط ان گمراهی و اخر ان کفر باشد

112...ظهور فتنه ای از مشرق و فتنه ای از مغرب و شدت فتنه شرقی ها

114...خروج ترك در اذربایجان و عراق

115...صیحه در نیمه ماه رمضانی که اول آن شب جمعه باشد و دستور برای حفظ از خطر ان و بلند شدن صدا ها در شوال و فتنه و خون ریزی در ذیقعده و ذي حجة و خطر و فرج در محرم

119...مطالبه کردن پرچم های مشرقی حق خود را و گرفتن او ملک را و به تصرف ولی عصر دادن او

120...یاری پرچم های سیاه مشرقی یاری خدا است و خوار کردن ان خوار کردن خدا است و ان ها ملحق می شوند به عدّه امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ص: 434

121...بیرون آمدن پرچم های سیاه بنی عباسی از مشرق و پس از ان پرچم های سیاه کوچک که با سفیانی قتال کند و به طاعت ولیّ عصر در ایند

121...فرود امدن دجّال اطراف کرمان با هشتاد هزار نفر از ترك ها و صفات تركان

122...بیرون آمدن اتشى از عدن با میمون ها و خوک ها و خروج ترک ها در اذربایجان و جزیره

123...آمدن ترک ها در بصره و سه فرقه شدن مردم

124...آمدن ترك ها به جزيرة العرب سه مرتبه و بيرون آمدن دابّة الارض سه مرتبه و تفصیل بیرون آمدن او

127...خروج دابّه بعد از طلوع افتاب و کشتن او شیطان را و مرتفع شدن ظلم و جور

129...نزول عیسی و قتل دجّال و منظّم شدن جهان

130...خروج دابّه با عصای موسی و خاتم سلیمان و نشان کردن کافر و مؤمن را

131...خراب شدن مسجد بر اثار و پیروی کردن مسلمین از روش پیشینیان

ص: 435

132...فروخته شدن مسلمانان ازاد و استخدام کردن کفار ایشان را و تحقیقی از مؤلف فقیر در اطراف جمله اسم ابیه اسم ابی

135...داخل شدن گروهی از عجم در ممالک عرب و فتنه و فساد و خون ریزی و بی عفّتی ان ها در غزنین

136...خروج جوانانی از عراق به سر کردگی مردی به نام صالح و فساد و خون ریزی و بی عفتی ایشان در کوفه و مدینه و بیرون آمدن شعیب بن صالح تمیمی به یاری دین اسلام و مهدی علیه السّلام

137...ظاهر شدن اتشی که شب بایستد و روز سیر کند و هر که را بیابد بخورد و ظاهر شدن اتش از حجاز و رومان

140...سوار شدن زن ها به چرخ ها و زين ها مانند مرد نما ها و لباس بدن نما پوشیدن زن ها و سر های خود را مانند کوهان شتر بختی کردن و مستحق لعن شدن آن ها

138...بزرگ نمودن ماه ها به نحوی که مثلا ماه یک شبه دوشنبه یا بیشتر نماید و مقاتله نمودن ترک ها با موالی در زمین عرب

141...قبول نشدن نماز زن هائی که سر خود را مانند کوهان شتر تربیت کنند و زن نباید از اعضا خود جز سر انگشتان و مقداری از روی خود را ظاهر کند

ص: 436

143...در اخر الزمان امراء ستم كار و وزراء فاسق و قاضی ها خیانت کار و فقهاء دروغ گو ظاهر شوند

143...در اخر الزمان مردانی تازیانه دست گیرند مانند دم گاو

144...و عمّال نادان زمام دار امور عامّه شوند و وظیفه اهل ان زمان با ایشان و موعظه نمودن و حکمت گفتن بالای منابر و عمل نکردن گویندگان به ان

145...قرآن و سلطان از هم جدا شوند و حکم به میل و خواهش خود به نفع خود کنند و هر که ایشان را مخالفت کنند بکشند و تكليف اهل ان زمان

146...کلام نبوی که فرموده می ترسم بر امّت خود از سه چیز لغزش عالم و حکومت جائر و پیروی از هوا و خواهش دل

147...اقبال و ادبار دین

149...پوشیدن مردم لباس های بافته بی درز را و زیاد شدن تجارت ها و مال و فاحشه و ریاست کردن بچه ها و زیاد شدن زنان و جور و تعدی سلطان و بسیاری کار های زشت دیگر

ص: 437

149...ظاهر شدن معادن بسیار که در نزد ان ساکن نشوند مگر مردمان پست

150...رذالت و پستی مردمان اخر الزمان

151...نوشتن چیز هائی غیر از کتاب خدا و کنده شدن ز کوه ها از مکان های خود و ظاهر شدن صنعت های بزرگی که از پیش دیده نشده

152...ظاهر شدن اختراعات بزرگ که مقدمه قیام ساعتست و كندن کوه ها پیش از قیام و بیان مؤلف

153...ظهور خیانت و فحش در مردم و ظاهر شدن لباس هائی که زن ها بپوشند و هر چند لباس پوشیده اند حکم برهنه دارند

154...سلام کردن به یک دیگر از روی شناسائی و مساجد را راه عبور قرار دادن و برای خدا در ان سجده نکردن و حکومت کردن کودکان بر پیران و غیر این ها

155...مقدس نشمارد خدا امتی را که پیش رو ایشان زن باشد و مالک روزی مردم شدن حکّام

156...امارت کودکان و زیاد شدن سرهنگان و لشکریان و رشوه

ص: 438

گرفتن و قطع رحم کردن و ادم کشی را سبک شمردن و گرفتن قران را با ساز ها و غيره

157...تایید کردن خدا دین خود را به دشمنان خود و ملعون بودن زن ها و مرد هائی که شبیه یک دیگر می شوند

158...خروج گروهی از طرف مشرق که قاری قرآن باشند با ریش های تراشیده و ان ها از دین خارجند

160...خروج گروهی که قاری قرآن باشند و کشتن ایشان مسلمانان را و امر پیغمبر صلى الله عليه و اله به كشن ان ها

161...امر به ملازم خانه بودن در زمان فتنه و شخصا به خود پراختن

162...بیاید زمانی که هر که به عشر ان چه مامور شده عمل کند نجاة یابد

163...زمانی که شمشیر کشیده شود در میان این امت ادامه دارد تا قیام قائم

164...به جان یک دیگر افتادن مسلمانان در اخر الزمان

165...زمانی که حکومت به دست زن ها افتد مرگ بهتر است از زندگی

166...خبر دادن جبرئیل به پیغمبر از فتنه های اخر الزمان

167...زمانی که مسلمانان متکبّر شدند بدان بر خوبان مسلّط شوند

ص: 439

168...مسلّط شدن ترک بر بلاد عجم و قتل عام کردن ایشان فسقه اهل قبله را و فتح کردن ایشان عراق را

169...گرفتن رأی ها از مردم و پیروی هوا ها و گرفتن قران را با ساز و نواز ها و خواندن قرآن بدون ترس از خدا و قران را با ساز ها در یک جا قرار دادن و ملعون شدن ایشان و رغبت مردم به اواز های غناء و خود سر شدن عرب و اکتفا کردن مرد ها به مرد ها و زن ها به زنها در فجور و گرفتن ساز ها و اواز ها و مجلس گرفتن زنان و سخنرانی کردن زنان در مجالس و بیان مفصّلی از مؤلف در شرح این خبر

175...خبر نبوی صلی الله علیه و آله در حجة الوداع در اشراط ساعت و صفات مردمان اخر الزمان

184...وصایای پیغمبر راجع به حالات اهل اخر الزمان

194...خبر ابن مسعود از پیغمبر در علامات اخر الزمان

196...خبر نبوی از جامع الاخبار در علامات اخر الزمان

202...خبر دیگر از جامع الاخبار

ص: 440

203...خبر نبوی دیگر از جامع الاخبار

205...خبر دیگر از جامع الاخبار

206...خبر دیگر از جامع الاخبار

208...خبر دیگر از جامع الاخبار

209...خبر دیگر از جامع الاخبار

210...ظاهر شدن ده علامت پیش از ظهور

211...ظاهر شدن دودی بین مشرق و مغرب که به مؤمنین حالت زِکامی دست دهد و کفّار هلاک شوند

214...مسخ شدن بعضی از علماء به صورت میمون و خوک و بر داشته شدن عِلم از میان مردم

213... کهنه شدن اسلام که مردم از آن جز کلمه لا اله الا الله چیزی ندانند

214...وزیدن باد سختی که مردم را به دریا ریزد

215...ظهور اتشی که نفوس و اموال مردم را بخورد

216...سخن گفتن درندگان با بشر و سخن گفتن تازیانه و کفش مرد با مرد

ص: 441

217...هرج و مرج و خون ریزی و بی برکت شدن سال و ماه و هفته و روز و ساعت

218...ظهور فتنه های پی در پی

219...ثابت ماندن در ایام فتنه

220...امر به تعلُم قران

221...فتنه ای واقع شود که عرب کشته های خود را در اتش اندازد

222...اباداني بيت المقدس و خرابي یثرب و خروج ملحمه و فتح قسطنطنيه و خروج دجّال

223...نماند خانه ای در عرب مگر این که فتنه در ان داخل شود و وقوع صلح در میان عرب و بنی الاصفر

224...جنك عرب با اهل صليب

225...بروز سستی در مسلمانان و خیمه زدن مسلمانان روز ملحمه در غوطه شام

226...محاصره مسلمین در مدینه و ملعون بود مردانی که شبیه به زنان و زنانی که شبیه به مردان شوند

227...در اخر الزمان بهتر مال مسلم گوسفند است

ص: 442

228...واقع شدن زمین لرزه ای در مسلمین که ده هزار یا هزار یا سی هزار نفر کشته شوند

229...ملحق شدن قبائلی از مسلمانان به مشرکین و ادّعای سی نفر دروغ گو به پیغمبری و جنگ کردن مسلمانان با بني الاصفر و فتح قسطنطنیه به تکبیر

230...ظهور خلافت در ارض مقدسه نشانه نزدیک شدن زلزله ها و بلا ها و امر های بزرگ و قیام ساعت است

231...بالا رفتن قران از میان مسلمانان و رفتن علم از میان مردم

232...رفتن قران از میان مردم و انتزاع علم به قبض علماء

233...ظهور جهل و کم شدن علم و ظهور زنا و زیاد شدن زنان و کم شدن مردان به حدی که هر یک مرد قیّم پنجاه زن شود

ص: 443

234...نیافتن مردم امامی را که بر ایشان امامت کند و کم شدن اب فرات به قدری که گنجی یا کوهی از طلا در ان ظاهر شود و نتوانند از ان بهره برند

235...ظاهر شدن ستون های طلا و نقره در زمین و مردم نتوانند از ان فائده برند

236...تحقیقی از مؤلف و زیاد شدن خطباء منابر و ركون علماء به حكام و اولياء امور و حرام کردن حلال و حلال کردن حرام برای ایشان تا دینار و درهم ها را برای ایشان حلال کنند و تجارت کردن به قران

237...ظهور علاماتی چند که از ان جمله است دروغ گفتن خطبا و حق پیغمبر را برای بدان قرار دادن

238...بیانی از مؤلف

239...اشعاری از مؤلف

240...بلند شدن صدا در ماه رمضان که هفتاد هزار نفر

ص: 444

بی هوش و هفتاد هزار نفر کر شوند

241...بر داشته شدن قران از میان مردم در یک شب

242...ذکر بسیاری از علامات که ظاهر شود

246...بعثت پیغمبر برای با طل کردن ساز و نواز ها

247...در بیان فتنه هائی که در اخر الزمان ظاهر شود

248...خبر دادن پیغمبر از ظهور قائم و فتنه بنی عباس

250...علامات ساعت از ارشاد دیلمی

254...خبث امراء و مداهنه قراء و نفاق علماء و تصديق نجوم و تكذيب قدر و ظهور بدعت ها

255...امراء سوء که هر که مطیع ایشان شود کافر شود و هر که مخالفت ایشان کند کشته شود

258...ظهور پانزده خصلت

259...تسخیر مرد میان عجز و فجور و كشته شدن علماء

260...ظهور پنج خصلت که سبب ظهور پیج بلا شود

261...ضعف اسلام و ایمان و قرآن و خروج فتنه از علماء و باز گشت آن به ایشان

ص: 445

264...استعمال خضاب جمالی

265...ظهور سه خصلت سبب تولید چهار بلا شود

266...شرح خبر شریف از مؤلف

267...سالم نماندن دین هیچ صاحب دینی

269...ممنوع شدن پول و جنس عراق از طرف عجم و ممنوع شدن پول و جنس شام از طرف روم

263...ظهور کلام های بین المللی و ورود ترک ها در بصره

270...ممنوع شدن دینار و درهم از عراق و اردبّ و دینار از مصر

271...خبث سريره مردمان اخر الزمان

272...زیاده شدن سکته در اخر الزمان و فساد اخلاق مردم

273...مالک شدن مردی به نام جهجاه و سلطانی که فتنه ها بر دربار او مانند خواب گاه شتران باشد چیزی به کسی ندهند مگر ان که دین او را یگیرند

274...وصف حواشی و اطرافی های سلطان در اخر الزمان و امارَةِ سُفهاء و عمل نکردن به سنت پیغمبر صل الله علیه و اله

ص: 446

275...سیاه کردن مردم مو های خود را در اخر الزمان و فساد اخلاق مردم و وقوع خسف و زمین لرزه و فرستادن شیاطین قوای ناریه خود را بر ضرر مردم

276...مردن نیكان و باقی ماندن بدان قوم

277...بيرون آمدن اتشی که روز سیر کند و شب واقف باشد و هر که را بیابد بخورد

278...کسی که گرگ نباشد گرگان او را می خورند و قومی مانند گاو بازبان های خود غذا خورند و زیاد شدن صاعقه ها

279...خسف و قذف و مسخ و سوار شدن زن ها بر زین ها و زیاد شدن زن ها بر زین ها و زیاد شدن زنان خواننده و سازنده و نوازنده و رقاصه و شهادت دروغ و بی نیاز شدن مردان به مردان و زنان به زنان در فجور و مسخ شدن به صورت بوزینه ها و خوک ها و مسخ شدن شراب خوار ها

281...مسخ شدن اهل لهو و غناء و شاربين مسكرات

283...اختلاف و اضطراب در دین و سوختن خانه خدا

ص: 447

283...ظهور خوف و ترس در مردم و ظاهر شدن دودی در میان مشرق و مغرب که تا چهل روز بماند و مومن از آن زکام شود و کافر مبتلا شود

285...علامات اخر الزمان به روايت محيى الدين عربى مسامرات

295...بیانی مفصل از مؤلف در شرح خبر نبوی صل الله علیه و اله

303...خراب شدن شهر ها در اخر الزمان

304...ظهور فساد در شام

305...صبح مؤمن بودن و شام کافر شدن و بر داشته نشدن شمشیر از میان امت پیغمبر تا زمان قیامت صغری و قیامت قائم نشود تا وقتی که مردم از دین فقط الله الله گویند

306...ظاهر شدن ستون های طلا و نقره در زمین

307...ظاهر شدن علامات پی درپی و عذاب ها

308...ترسانیدن هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجّال

309...هر که دجال را ببیند برای دفع شرا و ایات اول سوره کهف را بخواند - و فتنه های دجّال

ص: 448

312...داستان دجّال

313...لفظ و نام دجّال و شمه ای از حالات او

323...قضایای عیسی و دجّال

324...تشریح بعضی از نکات خبر از مؤلّف راجع به طولانی شدن سال ها و بطوء فلكیّات و غيره و هر یک سال به قدر ده سال شدن در زمان ظهور امام زمان

328...خروج شخصی از قزوین به نام یکی از پیغمبران

329...ظهور بواسیر و سکته و جذام در مردم

331...علامات عامّه

بَخش چَهارم در احادیث عَلویّه

333...اقسام فتنه ها و ظهور معدن طلا در اخر الزمان

334...خروج ترك ها و بعضی از صفات ان ها

335...رفتن لشكر سفيانی به كونه و مدينینه و فتنه ان ها

336...مردن دو ثلث از مردم و ندای اسمانی بعد خسف

ص: 449

337...بیانی از مؤلف

338...فرار دادن شعيب بن صالح لشكر سفیانی را از کوفه و قیام مهدی علیه السّلام با دوازده یا پانزده هزار

339...متفرق ساختن خدا جماعت اهل شام را به فرستادن متفرق کننده ای

340...فرو رفتن لشکر سفیانی به زمين و ظهور مهدی و درخواست اهل شام از خلیفه خود که با انحصرت بیعت کنند و قضایای دیگر

341...فتنه ها زیاد شود تا برسد به جائی که مردم لا اله الله نگویند

342...گرفتار شدن بنی عباس به طور ناگهانی و وصف ترک ها

344... قیام قائمی از خراسان و غلبه او بر اهل کوفه یا کرمان و ملتان و تصرف کردن جزیره بنی کاران را و قیام قائمی از ال محمد به گیلان و ظهور پرچم های ترک و خراب شدن بصره و قیام رئیس جمهوری در مصر و جبهه بندی لشکر ها و قتل يكی از رؤسا مهم جهان و قیام دیگری به خون خواهی و هلاکت کفار

ص: 450

345...شرح لغات و نکات حَدیثِ از مؤلف

348...ترجمه ترك

349...مناطق ترکستان و ترکمان

350...ظهور سرخی در اسمان و قیام قیام کنند گان

351...تحقیق و بیانی از مؤلف

358...انقراض دولت بنی عبّاس از طرف خراسان

360...خروج حسنی از طبرستان و رفتن او به نیشابور و اصفهان و قم و سلوك او با اهل قم

361...وقوع اضطراب در خراسان و جنگ میان اهل گرگان و طبرستان و خراب شدن سیستان و محل امن بودن قم در را ان زمان و بیرون آمدن بعضی از یاران امام زمان از قم و قضایای دیگر

362...بروز و ظهور وقایع مهمه و حوادث و فتن در بصره

365...لغات حَدیثِ

367...معنای حَدیثِ

372...فتنه های شرق و غرب و حوادث مهمه در عراق و حجاز و غیره

ص: 451

375...لغات حَدیثِ

376...معنای حَدیثِ

381...جولان باطل و دولت حق و فتنه امویّه و مملکت کسرویّه و حوادث و فتن مهمّه

382...لغات حَدیثِ

383...معنای حَدیثِ

385...خطبه 128 نهج البلاغة در ملاحم و وقایع بصره

388...لغات و تحقیقاتی از مؤلّف

389...ترجمه خطبه

391...تحقیقاتی از مؤلّف

393...خطبه 138 نهج البلاغه در ملاحم

397...لغات خطبه

398...معنای خطبه

400...خطبه 186 در ملاحم

401...لغات و معنای خطبه

402...قسمتی از خطبه لؤلؤه به روایت ابن شهر اشوب

ص: 452

403...لغات خطبه و شرح ان

406...معنای خطبه

407...از سخنان علی علیه السّلام در ملاحم

408...لغات خطبه و تحقیقاتی از مؤلّف

410...معنای خطبه

411...خطبه ملاحم و در انست خبر دادن از گرفتن رأی ها از مردم و بر سر کار های عامه اوردن ترک ها و وزیر گرفتن از آن ها و پشت سر انداختن احکام کتاب شد سنت پیغمبر و وضع جوانان اخر الزمان در پوشیدن لباس ها و زینت کردن و مو های پیش سر را دراز گذاردن و سر برهنه راه رفتن و صاف کردن صورت ها و بستن قلاده ها به گردن با تکمه طلا یا نقره و کت پوشیدن و كمر بستن وغير این ها و شرح و لغات خطبه

413...معنای خطبه

414...وقایعی که در ممالک و شهر ها رخ دهند

415...لغات خطبه

ص: 453

417...معنای خطبه و خرابی عراق و فتنه و خون ریزی شدید

418...وقوع فتنه در بعضی از ممالك و بلاد و لغات خطبه

419...معنای خطبه و خرابی بُلدان

420...شرح و لغات خطبه

421...معنای خطبه و این که پیش از قیام قائم مگ سرخ و سفید و آمدن ملخ در وقت و غیر وقت ان بیاید

422...اختلاف شام و امدن پرچم های زرد از طرف مغرب در شامات و خروج سفیانی

423...خطبه از امیر المؤمنين به روایت محمد بن طلحه شافعی در ملاحم و وقایع مهمّه

425...شرح لغات خطبه

426...ترجمه خطبه

429...پایان جزء اول کتاب

430...اشعار مؤلّف

431...نسبت مؤلف و تاريخ اتمام جزء اوّل

ص: 454

1 ارشاد محمد بن محمّد بن نعمان مفید متوفای سال سی صد و سی و شش یا هشت هجری قمریّ

2 ارشاد دیلمی حسن بن محمّد

3 الزام النّاصب شیخ علی اکبر دار جینی یزدی حائری

4 المنجد تالیف اب لويس معلوف اليسورعى طبع مصر 1927

5 نهم بحار الأنوار ملا محمد باقر (علامه مجلسی رحمة الله علیه)

6 سیزدهم بحار الانوار ملّا محمّد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

7 چهار دهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

8 پانزدهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

9 هفدهم بحار الانوار ملّا محمد باقر (علّامه مجلسی رحمة الله علیه)

10 چهارم بیان الحق محمد صادق فخر الاسلام مؤلف انیس الاعلام

11 التحصّين تاليف احمد بن فهد حلى رحمة الله علیه

12 تفسير صافي ملا محسن فیض کاشانی

13 وافی ملا محسن فیض کاشانی

14 تفسیر قمیّ على بن ابراهيم بنی هاشم قمىّ

ص: 455

15 تفسیر عیّاشی

16 ثواب الأعمال و عقاب الاعمال لمحمد بن الحسين بن بابويه الصّدوق رحمة الله علیه

17 كمال الدّين و تمام النعمة لمحمد بن الحسين بن بابويه الصدوق رحمة الله علیه

18 جامع الأخبار منسوب به صدوق و لكن از صدوق نیست

19 كافى محمّد بن يعقوب كلينى رحمة الله علیه

20 غیبت نعمانی

21 روضة الواعظين ابن قتال

22 قرب الاسناد

23 نهج البلاغة

24 شرح نهج البلاغة تاليف ابن میثم

25 مشارق الانوار شیخ رجب برسی

26 مناقب ابن شهر اشوب مازندرانی

27 غیبت طوسي شيخ الطائفة محمّد بن الحسن الطّوسي

28 ملاحم و فتن سیّد ابن طاوس

29 مجمع البحرين طریحی

30 جنّات الخلود محمّد رضای امامی

ص: 456

31 صحیح مسلم

32 صحیح ترمذی

33 سنن ابی داود

34 مسند احمد بن حنبل

35 منتخب كنز العمّال

36 مسامرة الاختیار و محاضرة الابرار تاليف محيى الدين عربيّ

37 عقد الدّرر فى اخبار المنتظر تاليف يوسف بن على مقدسى شافعی

38 مجمع الزّوائد تاليف حافظ نور الدين علّى بن ابى بكر هیتمی به تحریر عراقي و ابن احجر

39 مختصر تذكرة قرطبى تاليف شيخ عبد الوهّاب شعرانى

40 قرّة العيون تاليف ابى لیث سمر قندی

41 قاموس اللغة تاليف فيروز ابادی

42 منتهى الارب

43 معجم البلدان

44 تيسير الوصول تاليف محدّث عبد الرحمن على معروف به ابن ربيع شیبانی

ص: 457

منّت خدای را که پس از پایان یافتن تاليف جزو اوّل كتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور در اثر توجهات اعلی حضرت وليّ عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا توفیق ربّانی شامل حال سعادت اشتمال صديق معظم و دانش مند محترم و استاد زاد مکرّم جناب اقای حاج محمّد حسن (مدرّس فتحی) دام تائیده نجل جليل خلد مقام بحر طمطام و خبر قمقام عالم ربّانى و فقيه صَمَدانى و عارف روحاني جامع المعقول و المنقول حاوى الفروع و الاصول مجموعة العلم و العمل زين الفقهاء و المجتهدين حجة الاسلام و محجّة المسلمين المحقق المدّقق الجلّى الملّى المؤیّد الولىّ الشيخ محمّد علّى المدرّس الفتحىّ الدزفولىّ الاصفهاني طاب رَمَسه الشريف که گوی سبقت را از دیگران ربوده و در پیش گاه اعلی جاه اعلی حضرت ولیّ عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء به عرض اخلاص قدم خلوص را مقدّم داشته و در طبع و نشر این کتاب به نفقه و هزینه چاپ مسارعت و مبادرت نموده فلله دَرّهُ و جزاه الله خير ما جزى منتظر الظهوره عجل الله تعالى فرجَهَ و جَعَلني الله و ايّاه ممّن ينتظر لقائه و لنصرته به و یحي امره و يقتص اثاره و اثار ابائه به لطفه و عنايه - نگارنده به منظور قدر دانی و حق شناسی زحمات ایشان را سپاس گذار و دوام سعادت دو جهانی مومى الیه را از خداوند متعال مسئلت می نمایم و پایان این جزو از کتاب را که تحفه الحباب است به شرطی از اشعار ایشان که متناسب با این باب است زینت داده و برسم یادگار می نگارم

از رشحات روحی مدرّس فتحی

دهید مژده که جان جهانیان اید *** برای یاری دین صاحب زمان اید

ص: 458

عزیز دین که ز دونان نمود چهره نهان *** برون ز پرده و با نصرهم عنان اید

به امر خالق منّان خدای کون و مکان *** به جسم عالم امکان عیان چو جان اید

ولیّ حضرت یزدان سلیل ختم رسل *** حیات بخش محبّان و شیعیان اید

رَوَد چُو دَوره هجران رسد زمان وصال *** هُمای اوج شرف دَر جهان عبان اید

شود چو روضه رضوان جهان ز مقدم او *** به خلق رحمت یزدان به رایگان اید

چو سطح خاک ز بی داد و جور شد لب ریز *** به عدل و داد جهانی جهان ستان اید

به جای داد چو بنشست در جهان بی داد *** بدون ریب و گمان مُحیى جَهان اید

اگر ز جور و جفا دین به حال نزع رسد *** غمین مباش که در جسم او روان اید

اگر که در غم شه شد سفید دیده دهر *** مشو ملول که نا گاه بی گمان اید

در انتظار نشین با خیال خال رخش *** که تا ز غیب ندائی ز اسمان اید

چو مَروَزی زخراسان رَوَد به سوی عِراق *** نوید تیرگی روزنا کسان اید

بهوش باش و نشین منتظر به هر شب و روز *** عنقریب شهنشاه انس و جان اید

خوش ان زمان که ندائی از اسمان شنوی *** که ان به گوش خلایق بسی گران اید

به روز سوّم ثُلث سوُم ز ماه صیام *** به سمع جمع هم از پیرو هم جوان اید

خوش اندامی که جوانِ صبیح مه رخسار *** دلیل حجّت یزدان طالقان اید

زهی سعادت و اقبا ل كرد يار يمن *** یمانی از پی سر کوبی خسان اید

به پای خواست چو غوغای سخت سفیانی *** ز جور و فتنه او چرخ در فغان اید

ز سید حسنی لشکرش کنند فرار *** ز کوفه چون که جنابش در ان مکان اید

سوی مدینه چو شد جایگزین سپاه لعین *** ز ظلم و جور بسی خون ز دیدگان اید

ص: 459

ز دود فتنه و بی داد ان جنود پلید *** فغان زلزله بر خیل قدسیان اید

در ان زمان که فرو لشکرش به بیدا شد *** سروش و جد به گوش از گرو بیان اید

کشند نفس زکی را چوبین رکن مقاوم *** بزرگ ماتم او نزد عرشیان اید

ز بعد قتلش چون روز پانزده گذرد *** قیام حق شود و حجت و بیان اید

لوای فتح و فرج بر فراز کعبه زنند *** که پیش وای زمین محور زمان اید

کند بلند به امر خدا ندا جبرئیل *** که نام نامی شه ذکر هر زبان اید

ز جن و انس و ملایک به دور شمع بتن رخش *** شوند جمع چو ان کعبه الامان اید

کند بساط زمین را ز عدل مهد امان *** چو تیغ قهرش بنیان کن خسان اید

بهار عیش زمانی بود که حجت عصر *** لوای نصر به کف تیغ در میان اید

خزان دھر گلستان کند به قدرت حق *** جهان چو رشک جنان جمله گلستاناید

به زیر ظل همایش جهانیان خوشحال *** که لطف او بر خلق سایبان اید

جهان پیر جوان گردد و شود آباد *** چو فیض بخش شهن شاه خسروان اید

بساط جور و ستم را از دهر بر چیند *** که گرگ و میش به هم یارد و مهربان آید

عقول خلق چو ایمان شان شود کامل *** به لطف و حکمت هم دست داستان ابید

درخت علم و عمل با رور شود ان گاه *** که خار از آن دو رو بی نشان اید

حجاب و بعد نماند دیگر میانه خلق *** یقین و علم هم اغوش این و ان اید

شها مدرس فتحی غلام در گه تست *** روا مدار که او زار و نا توان اید

ز بند غم برهانش به سوی خویش بخوان *** که تا زمان ظهورت به سر دوان اید

بکن شفاعت در نزد خالق دو جهان *** که با سعادت دارین تو آمان اید

ص: 460

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی – تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعودعلیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حدیث، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تأليف حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

جلد 2

از انتشارات کتاب خانه صدر

تهران ، ناصر خسرو - پاساژ مجید تلفن 397696

شناسنامه کتاب :

نام کتاب : نوائب الدهور فی علائم الظهور

مولف : حجه الاسلام و المسلمین سیّد حسن میرحهانی

تیراژ : 3000 دوره

مجلدات : 2-1و 3 و 4 در دو جلد

نوبت چاپ : دوّم

تاریخ چاپ : بهار سال 1369

چاپ از : چاپ خانه خورشید

ناشر : کتاب خانه ی صدر _ تلفن 397696

حق طبع برای مولف و ناشر محفوظ است

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امّام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نفیسه معظم

ص: 1

جز دوّم كتاب نوائِبَ الدُّهور در عَلامّات ظهور حُجِة منتظر عَجّل الله تَعالی وَ فَرَجه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿الْحَمْدُ الْحَىِّ الَّذِى لَا يَمُوتُ عَظِيمُ الكبریاء عَرِيضُ الْجَبَرُوتِ المجود بِنِعَمِهِ الْمُطَاعِ بِسُلْطَانِهِ الَّذِي لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَةٍ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا یظهر عَلى غَيْبِهِ أَحَدُ الَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولِهِ والصّلوة وَ السَّلَامُ عَلَى سیّد رسَلْهُ وَ خَيْرُ خَلِيفَتُهُ وَ اشْرَفَ بَرِيَّتِهِ وَ مَبْلَّغُ رِسَالَاتِهِ وَ مُعَلِّمُ كِتَابِهِ وَ حُكْمُهُ ابی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله وَ سَلَّمَ سِيَّمَا مِنَ أَشْرَقَتْ الارض بنوره الظَّاهِرُ الْبَاطِنُ فی ظُهُورِ بَابُ اللَّهِ الَّذِى مِنْهُ یؤتی وَجْهَ اللَّهِ الَّذِى اِلَیهِ بتَّوَجَهُ الاوّليِاء کَنّيِ جَدِّهِ وَ سَمیّه الْحِجَّةِ الْمُنْتَظَرُ وَ الِامّامِ الثانِی عَشَرَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ العَسكَری عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَى فَرَجَهُ وَ اللَّعْنَةَ الدَّائِمَةِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ مِنْ الأن الَىَّ يَوْمُ نَصْبُ الْمَوَازِينِ﴾ أمّا بعد نویسنده شرمنده بنده فانی محمّد حسن میر جهانی طباطبائی محمّد آبادی جرقویی اصفهانی ابن علی بن قاسم برادران

ص: 2

پیش نوشت و اَشعار مُؤلِّف

ایمانی و دوستان روحانی را خاطر نشان می نماید در این اوان بهجهت توامان كه جزء اوّل كتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور در طیّ چهار صد و سی یک صفحه به قطع همین صفحات به استثنای صفحات فهرست و مدارک پایان یافت مشتمل بر مقدمّه و سه بخش و کسری از دوازده بخش و خاتمه متضمن دویست و بیست و دو جز نبوی و سی و نه حَدیث علوی غیر احادیثی که در مقدّمه و بخش دوّم نوشته ام با مصادر و مدارك آن ها اکنون شروع نمودم به نوشتن جزو دوّم آن كتاب از حَدیثِ چِهِلُم از بخش چَهارُم در احادیث علویّه و توفیق اتمام آن را از خداوند متعال به استمداد از ذوات مقدّسه محمّد و ال صلوات الله عليهم اجمعين می طلبم و چون شروع این جزو مصادف با پنج شنبه دوّم ماه شعبان یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجری قمری و شب ولادت سراسر سعادت رحمت واسعه الهیه مصباح هدایت زینت آسمان ها و زمین و کشتی نجاة دنیا و اخرت جگر گوشه حضرات خاتم الانبیاء و سیّد الاوصیا و امّ الائمة النجباء محمّد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهراء عليهم الصّلوة و السّلام می باشد افتتاح این جزو از کتاب را به چند شعری از اََثر طبع قاصِرِ فاتِر که در خاطر دارم و به مناسبت میلاد حضرتش سروده ام نموده و صله آن را استعانت از آن جناب برای اتمام این کتاب می طلبم وَ مَا تَوْفِيقِى الَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ و اليه انیب لِمؤلفّه

آفتاب از افق غیب سَر آورده برون *** یا حَق از قلزم وحدت گهر آورده برون

اُشهدُ الله که مرجان تر آورده برون *** حَبَّذا مادر گیتی پسر اورده برون

ص: 3

قَصیده مَولودِيّه

مُنشعب رحمت حقّ در مَهِ شعبان امد *** روز میلاد مِهین حجّت یزدان آمد

نازه اندر جسد عالمیان جان امد *** جلوه غیب جهان دیگر اورده برون

عرش آویزه خود را بسر دوش گرفت *** ماه عصمت خُورِ توحید دَر اغوش گرفت

حلقه بندگیش روح قدس گوش گرفت *** اخترى دختر خیر البشر اورده برون

بَهر او قابلَه از عالَم بالا امَد *** از جِنان سوی زمین لعبت لَعبا امَد

بَرتَر از عرش بَرین خانه زهرا امد *** مرغ تقدیس عجب بال و پر اورده برون

اَسعَدَ الله عجب عید سَعيد است امروز *** سَر به سر عالَمیان را همه عید است امروز

در همه کون و مکان ذخر و مزید است امروز *** که قضا رایَتِ فتح و ظفر اورده برون

خواست بی پرده کند جلوه گری شاهد غیب *** ساخت آئینه ای از صنع مَبّرا از عیب

وندر ان کرد تجلّای جمالی بی ریب *** پَرتو حسن به شكل بَشَر اوَرده بُرون

سَر زد از مشرق صبح ازل آن شمس وجود *** مات خود ساخت ز رخ یک سره از غیب و شهود

تا شود محو تجّلای جمال معبود *** از نِیستان بَلی نیشکر اورده بُرون

ص: 4

حَضرَت اَبی عبدِ الله عَلیه السّلام

اشاره

خود نمائی به خود ان شاهد ھر جائی داشت *** عشق بازی برخ خودش به یک تائی داشت

دُرّ یك دانه كه در مخزن دانائی داشت *** از حجابات نهان جلوه گر اورده برون

روز پیدایش انوار شهود است امروز *** جلوه جود خداوند وجود است امروز

حامل عرش ز شادی بسجود است امروز *** که خدا قبله اهل نظر اورده برون

هست شد عالم امکان به تولّای حسین *** قدسیان در فَرَح از مَقدَم والای حسین

حوریان شیفته و محو تَجلّای حسین *** نخل توحید چه نیکو ثمر آورده برون

تا که در کرببلا جام شهادت نوشد *** تشنه لب در پی ادراک سعادت کوشد

جامه دیدن معشوق بقامت پوشد *** زاستین دست قضا و قدر اورده برون

جان حیران به فدای تن صد پاره او *** به فدای حَرَم از وطن اوارِهِ او

هم به قربان دل زینب بیچاره او *** کز غمش ناله ز دل پر شرر اورده برون

262حَدیث چَهَلُم از بَخشِ چَهارُم دَر اَحَادیثِ عَلَوِیّه

ص: 5

بَخشِ چَهارُم از اَخبارِ عَلویّه

اشاره

از خطبه های منسوبه به ان حضرتست معروف به تُطُنْجیّه كه در كتاب الزام النّاصب و در کتاب مشارق الانوار شیخ رجب برسی و متفرّقا بعضی از جملات آن در مناقب ابن شهر آشوب و بعضی در نُهُم و سیزدَهُم بحار الانوار و بعضى از كتب عربيّه و فارسیّه دیگر نقل شده و بعضی هم برای تمام ان شرح نوشته اند و صاحب الذّريعه در جرؤ هفتم ان كتاب در حرف خاء (خ ط ب) صفحه 201 گفته که در کتاب المجموع الرائق که در سال 703 تاليف شده و بُرسی در مشارق که در سال 773 تالیف کرده نقل کرده و فرموده است که سیّد کاظم رشتی در سال 1232 شرح مبسوطی بر ان نوشته و در سال 1270 طبع شده الخ پوشیده نماند که ابن شهر اشوب بنام تُطُنْجیه آن چه را که نقل کرده ذکر نکرده ممکن است که از خطبه دیگری از خطب آن حضرت باشد که از حیث عبارت بعضی از جملات ان مصادف شده با جملات این خطبه بهر تقدیر نگارنده ان چه را که در این باب می نویسم از مشارق و الزام النّاصب نقل می كنم از ان خطبه است كه فرمود

﴿يَا جَابِرُ أَنْتُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ مَعَهُ تَكُونُونَ وَ فِيهِ تَمُوتُونَ (تمورون) یا جَابِرُ إِذَا صاح النّاقوس (الناغوس) وَ كَبَسَ الكابوس وَ تَكَلَّمَ الْجَامُوسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ عَجَائِبَ وَ أَيُّ عَجَائِبَ ، إِذَا أَنَارَ النَّارِ بِأَرْضِ نَصِيبِينَ وَ ظَهَرَتْ الرَايَةً الْعُثْمَانِيَّةِ بِوَادِي سُواء وَ اضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةِ وَ غَلَبَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ صَباً كُلُّ قَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ وَ تحرّکت عساکر خُرَاسَانَ وَ تُبَّعٍ شعیب بْنُ صَالِحِ التَّمِيمِيِّ مِنْ بَطْنِ طالقان وَ بُويِعَ لسعيد السّوسي بخوزستان وَ عَقَدْتَ الرَّايَةِ لعَمَالِيقِ کردار وَ تَغْلِبَ الْعَرَبُ عَلَى بِلَادِ الأرمن والسقلاب و

ص: 6

رَاجَعَ بِهِ عَلَائِمِ أَخَّرَ الزَّمَانِ

وَ أَذْعَنَ هِرَقْلٍ بقسطنطنیّة لبطارقة سُفْيَانَ فَتَوَقَّعُوا ظُهُورِ مُكَلَّمُ موسی مِنَ الشَّجَرَةِ عَلَى الطُّورِ﴾

لُغات ناقوس چوبیست که ترسایان وقت نماز خود زنند و ان دو چوبست که یکی را ناقوس گویند که آن دراز باشد و دیگری را وبیل گویند که آن کوتاه باشد کابوس سنگین شدن در خواب به نحوی که نتواند بجنبد در ان حال و ان مقدّمه مرض صرع است جاموس گاو میش را گویند نصیبین در معجم البلدان گفته شهریست معمور از شهر های جزیره در راه قافله هائی که از موصل به شام می روند مسافت ان از ان جا تا سنجار نه فرسخ است و فاصله ان تا موصل به قدر شش روز راه است وادی سواء وادی دهناء است و ان وادی است که اصل آن از دهناء شروع می شود در شهر های بنی تمیم در بادیه بصره در زمین بنی سعد که عبور ان از شهر های بنی اَسَد است صَبَا كل قوم إلى قوم یعنی راهنماید هر گروهی به گروه دیگر دشمن را طالَقان در معجم گفته نام دو شهر است یکی در خراسان میان مَرو رود و بلخ که سه منزلی مرو رود است و اصطخری گفته بزرگ ترین شهر طخارستان طالقانست و دیگر شهریست میان قزوین و اَبهَر و چند دهکده در اطراف ان است سوسی منسوبست بسُوس که معرّب شوش و از بلاد خوزستان است که قبر دانیال پیغمبر در ان جا است عمالیق قبیله هستند که ان ها را عمالقه گویند که نسب ان ها به عمليق بن لاود بن آدم بن (ادم بن) سام بن نوح پیغمبر علیه السلام می رسد که در شهر ها متفرق شدند و ان ها را عمالقه اُولی گویند و از ایشانند فراعنه مصر و امّا عمالقه ثانیه از ملوک حمبر از اولاد عَمَلق بن سَمَیدع

ص: 7

بن صَوار بن عبد شمس اند کُردار و کُردَر ناحیه ای است از نواحی خوارزم یا نزدیک به ان از نواحی ترک که زبان ایشان نه خوارزمی است و نه ترکی و در ناحیه آن چند قریه است و اهالی ان مردمان پستی هستند اِرمِن مخفّف اِرْمِين و ارمنيّة دَرَ مَنتهى گفته شهریست از شهر های روم یا چهار اقلیم است یا چهار شهر است متّصل با هم و هر شهری از ان ها را ارمینیه گویند و در معجم البلدان گفتند که ان بر دو قسم است ارمنیّه کبری و ارمنیّه صغرى و حدّ ان از بَرذَعَه تا باب الابواب است و از جهت دیگر تا بلاد روم و کوه قبق و صاحب السّرير و گفته شده ارمینیه کبری اخلاط و نواحی ان است و ارمینیه صغری تفلیس و نواحی آن است سقلاب نژاد سرخ پوست هستند نزدیک بلاد خزر در بالا های کوه های روم بین بلغار و قسطنطینه و گفته شده از اولاد یافث بن نوح اند و در معجم از کلبی نقل کرده که رومی و صقلب و افرنجی برادر هستند اولاد لنطی بن کلوخیم (کلو خیم) بن یونان بن يافث بن نوح اند و مملکت ترک از بلاد صقالبه به شمار می رود اذعان فروتنی کردن هِرِقل نام پادشاه روم است بطارقه جمع بطریق به معنی سرهنگی است که ده هزار مرد جنگی در تحت فرمان او باشد سفیان مراد سفیانی است که عثمان بن عنبسه باشد و در بعضی از اخبار سفیان نام او است و مكلّم موسى مراد امیرالمومنین علیه السّلام است.

مَعنای حَدیث فرمود . این جابر شما با حق هستند و با حقّ می باشید و در راه حق می میرید یا دور می زنید این جابر وقتی که صیحه زند ناقوس و ناکهان مرض

ص: 8

شبیه به صرع رو بیاورد ، و سخن بگوید گاو میش در چنین زمان عجائبی رخ دهد. و چه عجائبی وقتی است که نور دهد اتشی مخصوص در نصیبین که شهریست از شهر های جزیره بین موصل و شام در شش منزلی موصل و ظاهر شود پرچم های عثمانی به وادی سَواء که ان وادی ایست در شهر های قبیله بنی تمیم در بادیه بصره در زمین بنی سعد و بعضی از آن پرچم ها بر بعض دیگر غالب شوند و گروهی راهنمائی به دشمن کنند گروه دیگری را و حرکت کند لشکر های خراسان و پیروی کرده شود شعیب بن صالح تمیمی از میانه طالقان که شهریست در میانه مَرو رود و بلخ در سه منزلی مرو رود یا ان که شهریست در میان قزوین و ابهر و این اقرب به نظر می اید و بیعت کرده شود سفید نامی که از اهل شوش یا شوشتر خوزستان باشد و پرچمی بشر بسته شود برای قبیله عملیق های کردار و یا کُردَر که ساکنین خوارزم یا نزدیک بدانند از نواحی ترک و غالب شود عرب بر بلاد اِرمن که ارمینیّه کبری باشد یا صغری و بر نژاد سرخ پوست که بین بلغار و قسطنطنیه ساکنند و پادشاه قسطنطنیه نسبت به لشکر سفیان فروتنی کند پس منتظر باشید ظاهر شدن سخن گوی با موسی بن عمران علیه السّلام را در کوه طور از درخت که مراد خود حضرت علیه السّلام است چنان چه از اخبار دیگری مستفاد می شود.

مُؤلّف فقیر گویَد

ظاهراً طرف خطاب ان حضرت در این قسمت از خطبه ها بر بن عبدالله انصاری است و در این قسمت از فرمایشات خود علاماتی را خاطر نشان فرموده که در اطراف آن مقتضی است.

ص: 9

شرح داده شود نکاتی چند اوّل فریاد کردن ناقوس که شاید کنایه است از استیلا یافتن مسیحیان در روی زمین که در همه جای زمین صدای ناقوس بلند شود و ائین مسیحیّت رواج گیرد و اسلام و مسلمانان ضعیف شوند و کفر و کفّار قوی و غالب شوند دوّم ظهور پریشانی و اشفتگی در میان مردم و شدت بلا ها و فتنه های پی در پی به نحوی که مردم از خود بی خود و در کار هاشان متحیّر کند و سرگردان شوند که شبیه حالت صرع و دیوانگی به ان ها دست دهد و حالت سفاهت و حماقت به آن ها رخ دهد سوّم سخن گفتن گاو میش و ان چند احتمال دارد یکی ان که ان هم مانند سایر آیات و علاماتی كه ظهور ان ها خارق عادت است خارق عادتی باشد و خدا برای اتمام حجت گاو میش را به سخن گفتن در آورد چنان چه از بعض اخبار دیگر هم مستفاد می شود که تازیانه در دست صاحبش سخن گوید و نعل او با او تکلّم کند چنان چه بعضی از اخبار آن در جزو اوّل این کتاب شرح داده شد و بعضی از ان ها هم بعد از این به محل خود خواهد آمد و دیگر مرد صاحب قوّتی باشد که هر عملی بخواد انجام دهد بدهد و کسی نتواند او را از اراده و عزمی که دارد بر گرداند و دیگر ان که مراد مرد بزرگ جثه و قوی هیکلی پر خوراک پیدا شود که گاو میش صفت باشد و با این وصف بر مردم سلطنت و ریاست کند و احداث مذهب و ملّت تازه ای نماید و مردم از روی جهالت یا ترس اطاعت او کنند یا زمام دار مردم کسی شود که ادراک و شعور نداشته باشد و بر مردم حکومت کند و مردم از ترس تمکین از او کنند چَهارُم روشن شدن اتش در نصیبین که ان نیز چند احتمال دارد یکی آن که اتش ظاهری در آن

ص: 10

افتد و بسوزد خواه اتش زمینی باشند یا اسمانی مانند برق و امثال ان و دیگر ان که اتش فتنه و فساد در ان افروخته شود که خاموش شدنی نباشد و شاید ان اتش فتنه سفیانی باشد و بلند شدن پرچم ان لعین باشد در وادی سواء و بعضی از نسخه ها در وادی سوداء نوشته و ظاهراً غلط باشد و اگر چنین باشد لفظ ان سُوداست که جمع اسود است که ان قریه ایست در شام که ظاهر شدن پرچم ھای سفیانی در ان جا بی مناسبت نیست و احتمال دارد مراد از عثمانی ال عثمان جوق باشد که عَلَمِ ایشان در ان بیابان بر پا شود و سلطنت ایشان تا به مکّه و حوالی ان از طرف مغرب برسد چنان چه یکی از احتمالاتی است که صاحب نور الانوار در کتاب خود داده است و مراد از اضطراب بصره حادث شدن فتنه بزرگی است در ان که در اثر آن کشت و کشتار زیادی در آن واقع شود و به مقتضای اخبار بسیار بصره چندین مرتبه خراب و اباد می شود تا و قتی که در اب غرق شود و مراد از حرکت لشکر خراسان لشکر مرودنی است یا پرچم های سیاه خراسانی است که به سمت عراق می اید و جزیره بنی کاوان که در نزدیکی بصره است می گیرد و مراد از شعیب بن صالح شاید همان شعیب بن صالح است که از سمرقند قیام می کند و به سمت طالقان می رود و عدّه حسنی به او بپیوندند و با پرچم های سیاه کوچک غیر از پرچم های سیاه خراسانی قیام و پیشروی می کند تا به کوفه برسند و لشکر سفیانی را فرار دهند و بر طریق حق باشند و عدّه آن ها ملحق شوند به لشکر حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه و پرچم دار ایشان همان شعیب بن صالح

ص: 11

است که اهل طالقان او را متابعت می کنند و از خوزستان هم با سعید سوسی بیعت می کنند و پرچم کُردار که ظاهراً کُرد ها باشند که از عمالقه به شمار می روند و در اطراف زمین متفرقند و منزل پیشین آن ها در شام بوده برای قیام بسته شود و عرب بر سقللاب وار من که حدود بلاد روسیه است غالب شود و پادشاه روم مطیع و منقاد و تحت فرمان لشکر یعنی سرهنگان لشکر سفیان که مراد عثمان بن عنبسه است شود در پای تخت خود که قسطنطنیه باشد در آن وقت وجود مبارك امير المؤمنين عليه السّلام که زبان گویای الهی است بر می گردد به دنیا و این اوّلین مرتبه رجعت آن حضرت و آن بزرگوار را رجعت های عدیده است و اوّلین رجعت آن حضرت مقارن با ظهور قائم ال محمّد علیهم السّلام است چنان چه اخبار آن را مفصّلا با بیان مدارک آن در این کتاب خواهید یافت و در همین خطبه نیز آن بزرگوار تصریح به آن فرموده است در آن جایی که فرموده ﴿فكَيْفَ بِكُمْ اذا رأيتم صاحب الشام ينشر بالمناشير و يقطع بالمساطير ثمّ لأذيقنّه أليم العذاب ألا فأبشروا فالى یُرْدٍ أَمِ الْخَلْقِ غَداً فإليّ يرد أمر الخلق غدا فلا تستعظم بما قلت فإنّا أعطينا علم المنايا و البلايا والتاوبل والتنزیل وَ فَصْلِ الْخِطَابِ وَ علم النوازل و الوقائع فلا يعزب عنّا شي ء﴾ و پیش از این جُمَلات فرموده ﴿والذي بعث محمّداً وإبراهيم لأقتلن الشام بكم قتلات وأيّ قتلات،وحقّي وعظمتي لأقتلنّ بكم أهل الصفين سبعين قتلة ولأردنّ إلى كلّ مسلم حياة جديدة ولأسلمنّ إليه صاحبه وقاتله إلى أن يشفي غليل صدره منه،ولأقتلنّ بعمّار بن یاسر وأويس القرني

ص: 12

ألف قتيل فسحقا للقوم الظالمين، أولي يقال: لا و كيف و أنّى و متى و أين و حتّى﴾

یَعنی سوگند به آن کسی که بر انگیخت محمّد صلّى الله عليه و اله و ابراهيم عليه السّلام را هر آینه خواهم کشت به واسطه شما اهل شام را کشتن ها و چه کشتن هائی بحقّ خودم و ببزرگی خودم قسم هر آینه می کشم به واسطه شما اهل صفّین را هفتاد مرتبه کشتن و هر آینه بر می گردانم بسوی هر مسلمانی که در آن جنگ کشته شده حیات تازه ای و تسلیم او می کنم قاتلش را تا آن که شفا یابد جوشش و زنگ سینه من از او و هر آینه می کشم البته البته به عوض کشتن ایشان عمّار یاسر و اویس قرنی را هزار نفر کشته را پس هلاکت و عذاب باد بر گروه ستم کاران و گفته نمی شود که چرا و برای چه و کجا و کی و چه وقت و تا چند وَ بَعد از آن فرمود چگونه اید شما وقتی که دیدید صاحب شام یعنی معاویه را که بریده شود اعضای او با اَرّه ها و پاره پاره شود با ساطور ها پس هر آینه می چشانم او را عذاب درد ناک آگاه باشید پس بشارت باد شما را که باز گشت کار مردم به سوی من است فردا پس بزرگ به نظرت نیاید آن چه را اگر گفتم زیرا که عطا کرده شده است به ما علم مرگ ها و بلا ها و تاويل و تنزيل و فصل الخطاب و علم آن چه که فرود آید و آن چه که واقع شود پس پوشیده نیست از ما چیزی پَس می کشاند کلام خود را تا آن جا که می فرماید ﴿ثُمَّ أَسْلَمَ الَىَّ عَمَّارِ بْنِ یاسر اثنی عَشَرَ أَلْفَ أَدْهَمُ عَلَى كُلِّ أَدْهَمُ مِنْهَا مُحِبُّ اللَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مَعَ كُلِّ وَاحِدِ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ كَتِيبَةٍ لَا يَعْلَمُ عددها الا الله الا فابشروا فانتم نعم الإخوان، ألا وإن لكم بعد الحين طرقة تعلمون بها بعض البيان وينكشف لكم صنائع البرهان عند طلوع بهرام وکیوان على دقائق الإقتران فعندها

ص: 13

تتواتر الهدّات وَ الزَّلَازِلِ وَ تَقَبَّلِ الرَّايَاتِ مِنْ شاطى جیحون الَىَّ بیداء بَابِلَ﴾

یَعنی پس تسلیم می کنم به عمّار یاسر دوازده هزار اسب که بر هر اسبی دوستی از دوستان خدا و رسول او سوار شود و با هر یک از ایشان دوازده هزار کتیبه باشد که عدد آن ها را کسی جز خدا نداند آگاه باشید پس بشارت باد شما را که شما نیکو برادرانی هستید آگاه باشید که برای شما بعد از زمانی چشم به هم زدنی است که می دانید به آن بعضی از بیانات را و واضح می شود برای شما کار هائی که هُویدا شود هنگام طلوع ستاره مرّیخ و زحل بر دقیقه های اقتران یعنی زمانی که مرّیخ و زحل با هم مقارن شوند و در یک برج و یک دقیقه و یک درجه باشند در آن زمان خرابی ها و زلزله های پی در پی رُو می دهد و پرچم هائی از شط جیحون یعنی از طرف مشرق رو می آورد تا به بیابان بابل که از شهر های عراق است فرود آیند

مُؤلف گوید قسمت اوّل این حملات اخیر مربوط به رجعت است و قسمت اخر اشاره به خروج مشرقی ها است قبل از قیام حضرت بقیه الله عجّل الله تعالى فرجه و مقارن با خروج سفیانی چنان چه از اخبار بسیار دیگر استفاده می شود

پس آن حضرت بعد از بیان جملات زیادی در این خطبه که مربوط به شئون و مقامات خود آن حضرتست اشاره می فرماید به ظهور و سلطنت بیست و چهار نفر از خلفای بنی عبّاسی به وصف های مخصوص به آن ها و می کشاند کلام را تا آن جائی که زمام امر به دست کودکان و زنان افتد و فتنه و فساد و ننگ و عار و هرج و مرج در روی زمین در تمام اقطار جهان

ص: 14

زیاد شود و مدّعیان باطل از هر گوشه دنیا صدا ها بلند کنند در آن حال مژده فرح عظیم می دهد پس بر می گردد سیاق کلام خود را به علائم نزدیک ظهور دولت حقّه و می فرماید

﴿كَيْفَ بِكُمْ اذا دهکم رایات بنی کنده مَعَ عُمَّالِ مِنْ عَقَبَةِ مِنَ الشَّامِ هَيْهَاتَ انَّ يَكُونُ الْحَقِّ فی تیميّ أَوْ عدویّ أَوْ امویّ ثُمَّ بَكَى وَ قَالَ اه اه للامم الْمُشَاهَدَةِ رایات بَنِي عتبة مَعَ بَنِي كِنَانَةَ السَّائِرُونَ الَىَّ الآيلة لِيُصَلُّوا الَىَّ جُنُبُ الْجَزِيرَةِ ( وَ فی نُسْخَةٍ ) قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ اها للامم الْمُشَاهَدَةِ رَايَاتُ بنی عتبة مَعَ بَنَى كتام السَّائِرِينَ أَثْلَاثاً المرتكنين جبلاً حَبْلًا مَعَ خَوْفِ شَدِيدُ وَ يؤس عَتِيدُ الَّا وَ هُوَ الْوَقْتُ الذی وَ عُدْتُمْ بِهِ﴾

یعنی در چه حالید شما وقتی که به فشار اورد شما را پرچم های بنی کنده با کار گذارانی از گردنه ای از شام چقدر دور است آن زمان این که حق با تابعین اوّلی یا دوّمی یا سوّمی باشد پس گریه کرده حضرت و فرمود اه اه برای امّت هایی که ببینند پرچم های بنی عتبه را با بنی کنانه که سیر کنندگانند به سمت اَیلَه که شهریست کنار ساحل دریای قلزم در پهلوی شام تا برسند به طرف جزیره و آن شهر در اخر حجاز و اوّل شام واقع است (چنان چه در معجم البلدان گفته) و بنا بر نسخه دیگر فرمود اه بر امّت هائی که می بینند پرچم های بنی عتبه را با بنی کتام در حالتی که بنی کتام سه دسته شده اند و به این کوه و آن کوه رو اورند با ترس سختی و عذاب اماده شده ای آگاه باشید ان وقت است وقتی که به شما وعده داده شده یعنی فَرَج

پَس از ان اشاره به عجائب از علائم آن زمان فرموده و سوق داده کلام خود را به فتنه

ص: 15

بنى قنطورا كه ترک و چین باشند و مالك شدن ایشان عراق و اطراف شام را و بعد از ان فرموده ﴿ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾

پس می فرماید ﴿ثُمَّ يَمْلِكُ الأنباط الأفكة وَ الْأَعْرَابِ الْمُنَاصبَةُ فِي فَلَكِ الْبَصْرَةِ حَتَّى وَاسِطٍ وَ أَعْمَالِهَا إِلَى الْأَهْوَازِ وأظلالها وَ أَوَّلُ خَرَابِ الْعِرَاقِ ، فِي أَيَّامُهُمْ يُكْثِرُ الْبَلَاءِ الْعَظِيمِ وَ الْقَحْطَ الشَّدِيدَ ثُمَّ يَجْرِي فِي عَدَدُ ذَلِكَ عَجَائِبَ وَ أَيُّ عَجَائِبَ ، إِذَا رَحْلِ الْعَاشِرُ عَلَى دِيَارِهِمْ و صالحوهم خَوْفاً مِنْ شَرِّهِمْ كُلُّ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الْقَرْنِ الْحَادِيَ عَشَرَ مِنِ الثُّلُاثَيْنِ يَكُونُ الْفَتْكُ مَنْ فَتَكَ الْجَحِيمِ واستيصال بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ قَتْلُهُمْ الْخَاصُّ وَ الْعَامِّ وَ ذَلِكَ إِذَا دَهْمُ الْبَلَاءِ الزَّوْرَاءُ وَ تَتَّصِلُ الْبَلَايَا وَ الرَّزَايَا بِالْعَالِمِ فَيُقْتَلُ الأنباط وَ جَبَابِرَتَهَا وَ يَمْلِكُونَ ديارها و ذراريها وَ كَمْ يَكُونُ الثَّانِي عَشَرَ فِي عُشْرُهَا الْأَوَّلِ ظُهُورِ الدَّيْلَمِ وَاجِباً وجيلان وَ قَوْمُ مِنْ خُرَاسَانَ يَمْلِكُونَ التبريز وَ يُؤْمَرُونَ الْأَمِيرِ وَ يَضْطَرِبُ الْعِرَاقِ بِهِمْ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنِ الْأَرْبَعِينَ إِلَى الْخَمْسِينَ مِنْ نوَازِلَ و زلازل وَ بَرَاهِينَ و دلايل إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ بَيْنَ هَمْدَانَ وَ حُلْوَانَ وَ يُقْتَلُ خَلْقٍ فِي حُلْوَانَ إِلَى النَّهْرَوَانِ . وَ يَزُولَ مَلَكِ الدَّيْلَمِ يَمْلِكُهَا ، إِعْرَابِيُّ وَ هُوَ عَجَمِيِّ اللِّسَانِ يُقْتَلُ صَالِحِي ذَلِكَ الْعَصْرِ وَ هُوَ أَوَّلُ الشَّاهِدِ ، ثُمَّ فِي الْعَشْرِ الثَّالِثِ مِنَ الثُّلُاثَيْنِ يَقْبَلُ الرَّايَاتِ مِنْ شَاطِئِ جَيْحُونَ لِفَارِسٍ وَ نَصِيبِينَ ، تترادف إِلَيْهِمْ رَايَاتُ الْعَرَبِ فَيُنَادَىّ بِلِسَانِهِمْ بِقَدْرِ مَجْرَى السَّحَابِ وَ نُقْصَانِ الْكَوَاكِبِ وَ طُلُوعِ الْقَطْرِ التَّالِي الْجَنُوبِ كغراب الابنور و زلازل و هبات وَ آيَاتٍ ، هُنالِكَ يُوضِحْ الْحَقِّ وَ يَزُولَ الْبَلَاءِ

ص: 16

وَ يُعِزَّ الْمُؤْمِنِ وَ يُذِلُّ الْكَافِرَ الْمُخَالِفِ وَ يَمْلِكُ بِحَارِ الْكُوفَةِ الْبَرِّيِّ مِنْهُمْ لَا الْمُتَغَلِّبِينَ فِي ، أَلا إِنَّهُمْ طُغَاةُ مَرَدَةِ فراعنة وَ تَكُونُ بنواحي الْبَصْرَةِ حَرَكَةٍ لَسْتُ أَذْكُرَهَا وَ يَظْهَرُ الْعَرَبُ عَلَى الْعَجَمِ وَ يَعْدِلُونَ بِالْأَهْوَازِ مِنْ دُونِ النَّاسِ وَ كَمْ أَشْيَاءَ أخفيتها لَا يطيقها الوعي وَ لَا يَصْبِرُ عَلَى حَمْلِهَا وَ أُمُورَ قَدْ أهملتها خَوْفاً أَنْ يُقَالَ : مَتَى عَلَّمْتُهَا ؟ وَ إِنِّي قَدْ بَلَغَتِ الْغَايَةِ الْقُصْوَى الَّتِي انْتَهَيْتَ وَ عَلَى مَا أُمِرَتْ أَبَيْتُ فَلَا يتهمني الْمُتَّهَمُونَ ، النَّارَ مَثْوَاهُمْ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نجزى كُلَّ كَفُورٍ ، وَ شَرَطَ الْقِيَامَةِ فِي الْكُورَ إِذَا بَلَغَ الزُّورِ وَ جَارَ الْجَوْرِ وَ حَقَّتْ الْكُرِّ وَ كَانَتِ الرَّجْعَةِ وَ أَتَتِ السَّاعَةَ بِقَائِمٍ يَقُومُ فِي النَّاسِ يَذْهَبُ الْبَلَاءَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَنْجَلِي عَنْهُمْ الْخَوْفِ وَ الرُّعْبَ لَا يَتَكَلَّمُ نَفْسُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾

شرح لُغات انباط جمع نبط است و ان ها گروهی هستند که در بطائح و بیابان های میان عراقین نازل شده اند افک دروغ گو و شخص بی رأی و تدبیر را گویند ناصبه دشمنان اهل بیت پیغمبر و شیعیان و دوستان آن ها واسط از شهر های عراقست که حجاج بن یوسف بنا کرده و به هر یک از کوفه و بصره پنجاه فرسخ فاصله دارد العاشر محتمل است که صفت قرن باشد فتك ناگاه کشتن و زخم زدن به زبان عصر تِرُر کردن استیصال بیچاره شدن زوراء بغداد است دیلم قسم کوهستانی بلاد گیلان است که در شمال قزوین واقع است و از شهر های او است اَلَموت و اهالی ان طایفه ای هستند که به نام زمینشان نامیده شده اند (معجم البلدان والمنجد) جیلان معرّب گیلان است حُلوآن از شهر های عراقست که

ص: 17

در اخر حدود سواد بغداد پهلوی کوه واقع شده و در عراق شهری نزدیک کوه غیر از ان نیست و جنبه ایلاقی دارد و بنادر آن جا برف هم باریده می شود همدان شهریست از شهر های معروف ایران نهروان جلگه ایست وسیع میان بغداد و واسط و در معجم گفته در آن جا سه نهروان است بالا و وسط و پائین فارس قسمتی از خاک ایران است که در زمان صدور خبر اهواز و خوزستان از قسمت های فارس شمرده می شده مانند اصفهان نصبیین تشریح و ترجمه آن از پیش گذشت غُراب در این جا به معنای بند است و ابنوب به معنای نی يعنی بند نی و بین دو پیوند آن هبات گرد و غبار ها کور به حدّ كمال رسیدن کَرّ یعنی برگشت کردن

یَعنی پس مالک می شوند بنطی های دروغ گو که گروهی هستند ساکنین بیابان های میانه عراق عرب و عراق عجم و عرب های ناصبی که دشمنان سر سخت ال محمّد و شیعیان و دوستان ایشان اند در ملک بصره تا این که فرود می آیند در واسط (که یکی از شهر های عراقست و مسافت آن تا هر یک از کوفه و بصره پنجاه فرسخ می باشد) و اطراف آن تا اهواز و نواحی آن و اوّل خرابی عراق از ایشان خواهد بود و در ایّام ایشان بسیار می شود بلا های بزرگ و قحطی سخت پس جاری شود در شماره آن بلا ها و قحطی چیز های عجیب و چه چیز های عجیبی زمانی که قرن دَهُم بگذارد بر خانه های ایشان و شایستگان و نیکان ایشان و هم این ها پر از آن که سی سال از قرن یازدَهُم بگذرد واقع خواهد شد و می باشد ادم کشی ناگهانی و تِرُر کردن های

ص: 18

آتشین است که بیچاره و مستاصل كند بيت الله الحرام یعنی اهل مکّه را و همان وقت است کشتن ایشان خاص و عام را و این وقتی است که فشار دهد ایشان را بلاء بغداد و بلا ها و مصیبت ها در تمام روی زمین روی دهد پس در آن وقت می کشد انباط گردن گشان و جبّاران بغداد را و مالک می شوند خانه ها و ذرّیه های ایشان را و چه بسیار بلا هائی که در قرن دوازدَهُم رو خواهد داد در ده سال اوّل از آن که ظاهر شوند گروهی از دیلم و گیلان و گروهی از خراسان و تبریز را مالک شوند و امیری در آن جا نصب کنند و عراق به سبب قیام ایشان مضطرب شود و شگفت آور است به تمام شگفتی از سال چِهِل تا پنجاه از قرن دوازدَهُم از نازله ها و زلزله ها و نشان های واضح و دلیل ها هنگامی که واقع شود جنگی میانه همدان و حلوان و کشته شوند خلقی در حلوان تا نهروان و ملک دیلم زایل شود و مالک شود آن را اعرابی عجمی زبانی و بکشد مردمان شایسته آن عصر را و آن اوّل شاهد است پس در دهه سوّم از سی سال که از قرن دوازدَهُم بگذرد پرچم هائی از شطّ جیحون که از ما وراء النهر باشد قیام کنند برای فارس و نصیبین و پی در پی پرچم های عرب هم به سوی ایشان بلند شود پس متاذّی شوند زن های ایشان به تقدیر خدایی که جاری کننده ابر است و به گذشتن بعضی از ستاره ها یعنی افتادن و سقوط بعضی از ستاره ها و طالع شدن قطر جنوبی مانند بند و پیوند نی و ظاهر شدن زلزله ها و گرد و غبار ها آن وقت وقتی است که حق واضح و آشکار شود و بلاء زایل و نابود شود و مؤمن عزيز و غالب و كافر

ص: 19

و منافقین ذلیل و خوار گردند و تجّار بیابانی كوفه مالك شوند نه متغلّبین از آن ها زیرا که متغلّبين سر کش و متمرّد و متكبّر و فرعون صفتند و در نواحی بصره حرکتی رخ دهد که ذکر نمی کنم آن را و ظاهر می شود عرب بر عجم و تجاوز به اهواز کنند به غیر از سایر مردم چه بسیار چیز هائیست که مخفی می کنم آن ها را زیرا که گوش طاقت شنیدن آن ها را ندارد و صبر بر تحمل آن ها نمی کند و چه بسیار اموری است که از گفتن آن ها اهمال می کنم از ترس این که گفته شود از کجا دانستی این ها را و حال آن که من رسیده ام به منتهی درجه از علم و دانائی و آن ها چنان اموری است که نهی کرده شده ام از ذکر آن و بنا بر آن چه که مامورم ابا می کنم پس تهمت نزنند به من تهمت زنندگان و ایشان کسانی هستند که جایگاهشان در آتش است حکم کرده نمی شود بر ایشان پس می میرند و تخفیف داده نمی شود از عذابشان هم چنین جزا می دهیم هر نا سپاس گو را و شرط قیامت به حدّ کمال رسیدن جور و ستم و فتنه ها و بلا ها است در باز گشت کردن پس وقتی که دروغ و لهو و لعب و ساز ها و غنا ها به حد کمال رسید و جور به منتهی درجه رسید آن وقت بر گشتن من به دنیا سزاوار می شود و امر رجعت صورت می گیرد و قیامت صغری بر پا می شود به قائمی که قیام کند در میان مردم که ببرد بلاء را از اهل ایمان و برطرف کنند از ایشان خوف و ترس را و سخن نگوید هیچ نفیسی مگر به اذن و فرمان او

مُؤلّف نا چیز گوید در این جملات از خطبه آن حضرت نکاتی چند را خاطر نشان فرموده که از علائم مهمّه پیش از قیام است اوّل تصرف کردن و مالک

ص: 20

شدن بنطی ها و ناصبی ها بصره را با واسط و اطراف آن ها را تا برسد به اهواز و نواحی آن دوّم رو آوردن فتنه ها و بلا های شگفت آور و قحطی در میان مردم سوّم و کشتن های ناگهانی و تِرُر کردن های آتشین رو دادن چهارُم مُستاصِل و بیچاره شدن اهل مکّه پَنجُم قتل عام و خاص کردن بنطیان و ناصبیان مردم را شِشُم فشار آوردن بلا ها و مصیبت ها در بغداد و تمام روی زمین و کشتنه شدن جباران و گردن کشان بغداد و تصرف کردن دشمن خانه ها و ذرّیه های آنان در هفتم خروج دیلم ها و گیلانی و خراسانی و غلبه کردن خراسانی بر تبریز و گرفتن ایشان تبریز را و از خودشان امیر برای آن ها قرار دادن هَشتُم مضطرب شدن عراق از قیام دیلم ها و گیلانی و خراسانی نُهُم واقع شدن جنگ شدید در میان همدان و حلوان و کشته شدن جمعی از حلوان تا نهروان دَهُم شکست خوردن دیلم ها و گرفتن ملک را از تصرف ایشان یازدَهُم مالك شدن اعرابی عجمی زبانی ملك را و كشتن او مردمان شایسته صالح را دَوازدَهُم آمدن پرچم هائی از سمت مشرق که ماوراء النهر باشد از کنار شط جیحون به طرف فارس و نصیبین سیزدَهُم بلند شدن پرچم های عرب پی در پی و متاذّی شدن زن های ایشان چهاردَهُم سقوط بعضی از ستاره ها به زمین و از بعضی اخبار دیگر مستفاد می شود که در سمت مشرق سقوط کند پانزدَهُم طالع شدن قطر جنوبی مانند بند و پیوند نی و ظهور زلزله ها و گرد و غبار ها شانزدَهُم ظهور فرج برای مؤمنین و عزّت و غلبه

ص: 21

آن ها و خوار شدن کفار و منافقین و این علامت در زمان قیام مهدی علیه السّلام واقع شود و مراد از قرنی که حضرت در این خطبه اشعار فرموده محتمل است که قرن میلادی ولی عصر ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء باشد که اکنون که زمان تحریر این کتاب است در اواخر دهه سوّم از قرن دوازدَهُم ولادت آن بزرگوار است چه که ولادت آن حضرت در سال دویست و پنجاه و شش هجری بوده و الان قریب یک هزار و صد و بیست و هفت سال از سن نازنین آن بزرگوار می گذرد و محتمل است که ابتداء آن از اوّل زمان غیبت کبری آن حضرت باشد که در نیمه شعبان سال سی صد و بیست و نه هجری واقع شده که این سال یک هزار و پنجاه و چَهارُم از غیبت کبری آن حضرتست که پنجاه و چَهارُمین سال از قرن یازدَهُم از غیبت کبری است و محتمل است که آن حضرت حساب را از زمان خلع المقتدر بالله عبّاسی گرفته باشد به مناسبت آن چه که در بعضی از خطب منسوبه به آن حضرت تصریح شده که فرموده است (لا تَفْرَحُوا بالمخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يُعْنَى الْمُقْتَدِرِ) فانه أَوَّلِ عَلَامَاتِ التَّغْيِيرِ) یعنی شاد نشوید به خلع شده از فرزندان عبّاس از خلافت یعنی مقتدر عبّاسی زیرا که آن اوّل علامّات تغییر است پس ممکن است گفته شود که مراد از قرن دَهُم و یازدَهُم و دوازدَهُمی که در این خطبه شریفه فرموده قرن دَهُم و یازدَهُم و دوازدَهُم از خلع مقتدر باشد و خلع مقتدر در حدود سال سی صد و شش هجری بوده که تا کنون یک هزار و هفتاد و هفت سال است که عبارت باشد از سال هفتا و هفتم از قرن یازدَهُم از خلع مقتدر و محتمل است که قرنی که حضرت فرموده غیراز قرن

ص: 22

متعارف در این زمان باشد به هر حال خدا و حجت او دانا ترند ﴿سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الَّا ما عَلَّمْتَنا﴾

متمّم کَلام دَر این مَقام

آن که آن حضرت پس از بیان این جملات از فرمایشات خود رشته کلام را می کشاند به این جا که می فرماید ﴿أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ سَمِعْتُمْ خَيْراً فَقُولُوا خِبْرَةٍ وَ اسْأَلُوا تَعَلَّمُوا وَ كُونُوا لِلْعِلْمِ حَمْلَةُ وَ لَا تخرجوه إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَتَهْلِكُوا فَقَالَ جَابِرٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجْهِ استكشاف فَقَالَ اسألوني وَ اسْأَلُوا الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِي الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ سَمَّيْتُهُمْ فَلَمْ يُخَلِّ مِنْهُمْ عَصْرِ مِنِ الْأَعْصَارِ حَتَّى قِيَامِ الْقَائِمِ فَاسْأَلُوا مِنْ وَجَدْتُمْ مِنْهُمْ وانقلوا عَنْهُمْ کتابي وَ الْمُنَافِقُونَ يَقُولُونَ عَلِيِّ نَصَّ عَلَى نَفْسِهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَاشْهَدُوا شَهَادَةُ أَسْأَلُكُمْ عِنْدَ الْحَاجَةِ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ نُورٍ مَخْلُوقُ وَ عَبْدِ مَرْزُوقُ مَنْ قَالَ غَيْرُ هَذَا لَعَنَهُ اللَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ وَ نَزَلَ الْمِنْبَرِ وَ هُوَ يَقُولُ تَحَصَّنْتُ بالحي الَّذِي لَا يَمُوتُ ذِي الْعِزِّ وَ الْجَبَرُوتِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْمَلَكُوتِ مِنْ كُلِّ مَا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ فَأَيُّمَا عَبْدٍ قَالَهَا عِندَ نَازِلَةٍ بِهِ إِلَّا وَ كَشْفَهَا عَنْهُ قَالَ ابْنُ قُدَامَةَ یَقُولُ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ وَحْدَهَا فَقَالَ علیه السّلام تُضِيفُ إِلَيْهَا الإثني عَشَرَ إِمَاماً وَ تَدْعُو بِمَا أَرَدْتَ وَ أَحْبَبْتَ يَسْتَجِيبُ اللَّهُ دعاک﴾

یَعنی ای گروه مردم به تحقیق شنیدید کلام خیر را پس بگوید کلام خیر را و بپرسید تا بدانید و حامل علم و دانائی باشد و برای غیر اهل بیرون ندهید که هلاک می شوید پس جابر عرض کرد یا امير المؤمنين پس وجه استكشاف چیست فرمود سؤال کنید

ص: 23

و بپرسید از امام هایی که بعد از من هستند و نام های ایشان را یاد کردم پس هیچ عصری از عصر ها از ایشان خالی نیست تا قیام قائم پس بپرسید از هر یک از ایشان که او را بیابید و از ایشان کتاب مرا نقل کنید و آن هایی که منافقند می گویند که على تنضیص کرد پروردگاری را برای خود یعنی ادّعای خدائی می کند و خود را خدا می داند پس شهادت دهید شهادتی را که از شما خواهش می کنم هنگام حاجت که علی بن ابی طالب نوری است آفریده شده و بنده ای ست روزی داده شده و کسی که غیر این را گوید لعنت کند خدا او را یعنی من بنده افریده شده و روزی خوار خدا هستم و خدا نیستم و ملعونست کسی که بر من دروغ بندد و بگوید علی می گوید من خدا هستم این کلام را فرمود و از منبر به زیر آمد و می فرمود خود را احضار کردم به خدائی که زنده است و نمی میرد و صاحب غلبه و عزت و جبروت و توانائی و ملکوت است از آن چه که می ترسم و اندیشه ترس می کنم پس هر بنده ای که بگوید این دعائی را که من گفتم هنگام نزول بلا و حادثه ای بر طرف می کند خدا از او آن بلا و حادثه را ابن قدامه عرض کرد این کلمات را به تنهائی بگوید فرمودند بر آن اضافه کن نام های دوازده امام را و دعا کن به آن چه که می خواهی و دوست می داری که خدا اجابت می کند دعای تو را

263حَدیثِ چِهِلُ و یِکُم

خطبه ای ست در این مقام معروف به خطبة البيان منسوبه به امير مؤمنان عليه السّلام

ص: 24

که جمعی از بزرگان به اختلاف عبارات بعضی به تفضیل و بعضی به اختصار در کتب خود نقل فرموده اند و به واسطه بعضی از جملات موحشه و الفاظ غربيه و لُغات غير مانوسه و لغز هائی که در آن مندرج است و صیاغ عبارات آن که در بادی نظر بر خلاف سایر خطب و کلمات صادره از آن بزرگوار است استشمام رایحه جعل و وضع غلوّ می کنند و مبادرت در انکار صدور آن از آن حضرت می نمایند غافل از آن که بسیاری از عبارات آن طوریست که صدور آن جز از زبان معجز بیان لسان الله ناطق متصور نیست و به علاوه آن چه از عبارات آن که ظاهرا رایحه غلوّ از آن بوئیده می شود بعد از مراجعه به مجموع اخبار وارده در فضائل و مناقب آن حضرت از خاصّه و عامّه در کتب معتبره ایشان از قبیل کتاب مستطاب بصائر الدرجات محمّد بن الحسن الصّفار كه معاصر با حضرت عسكری علیه السّلام بوده و از مشیخه كبار علماء فرقه ناجیه است و مانند کلینی و صدوقین و شیخ مفيد رحمهم الله و غیر ایشان از متقدمین در کتب خود از او روایت کرده اند و روایات متظافره متواتره و مستفیضه و معتبره و صحیحه و موثقه دیگر از غیر طريقه صفّار و هكذا از کتب عامه مانند صحاح سته و کتب محمّد بن یوسف کنجی شافعی و ابن طلحه شافعی و مجمع الزوائد هیتمی و ينابيع المودّه و غير ها رفع شبهه و غبار می شود هر آینه اخبار هم مانند آیات محکم دارد متشابه دارد عام و خاص و مطلق و مقیّد و مجمل و مفصّل و تنزيل و تاویل دارد پس بر شخص منصف است که به مجرّد دیدن حَدیث یا خبری که ظاهر آن در نظر او زنندگی دارد بالاخره تامل و تدبر نمود. فورا انکار نکند شیخ مفید در کتاب اختصاص حَدیثی از حضرت صادق

ص: 25

عليه السّلام مسندا روایت کرده که فرمود ﴿انَّ كَلَامَنَا يَنْصَرِفْ عَلَى سَبْعِينَ وَجْهاً﴾ و ديگرى ﴿ إِنَّا لَنَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَهِ لَهَا سَبْعُونَ وَجْهاً لِی مِنْ کُلِّهَا اَلْمَخْرَجُ﴾ و حديث ديگر ﴿ إِنِّی بِالْكَلِمَةِ الْوَاحِدَةِ لَهَا سَبْعُونَ وَجْهاً﴾ رجوع شود به صفحه 288 کتاب اختصاص طبع 1379ه چاپ خانه حیدری در طهران پس کلام ائمه علیهم السّلام هفتاد وجه دارد اگر کلامی در فرمایشات ایشان دیده شد که از متشابهاتست فورا نباید ردّ کرد بلکه سزاوار سكوت و توقف کردن است و موافق با احتیاط و رعایت جانب احتیاط طريق نجاة است

و نیز در کتاب اختصاص ص 163 همان طبع حَدیثی را روایت کرده که حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام در مسجد نشسته بودند و جمعی در نزد آن حضرت حاضر بودند عرض کردند حَدیث کن ما را یا امیر المؤمنین به ایشان فرمود رحمت بر شما باد به درستی كه كلام من مشکل و دشوار است تعقّل نمی کنند آن را مگر دانایان عرض کردند ناچار باید حَدیث کنی ما را پس فرمود ﴿ أَنَا الَّذِی عَلَوْتُ فَقَهَرْتُ أَنَا الَّذِی أُحْیِی وَ أُمِیتُ أَنَا الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾

یعنی منم آن کسی که بلند و برتر شده ام پر قهر و غلبه می کنم منم آن کسی که زنده می کنم و می میرانم منم اوّل و آخر و آشکار و پنهان پس غضب کردند و گفتند کافر شد و بر خواستند پس حضرت به در مسجد اشاره فرمود که نگاه دار این ها را پس در آن ها را نگاه داشت پس فرمود آیا به شما نگفتم که کلام من مشکل و دشوار است تعقّل نمی کنند آن را مگر دانایان معنای (أَنَا الَّذِي عَلَوْتَ) این ست که منم آن کسی که

ص: 26

بلندی جستم بر شما به شمشیر پس قهر و غلبه کردم بر شما تا ایمان آوردید به خدا و رسول او ﴿و امّا اَنَا الَّذي أُحْیِی وَ أُمِیتُ﴾ معنای آن اینست که منم آن که زنده می کنم سنّت را و می میرانم بدعت را و امّا أَنَا الاوّل یعنی منم اوّل کسی که ایمان آوردم به خدا و اسلام اختیار کردم و امّا این که گفتم انّا الآخر یعنی منم اخر کسی که کفن کردم پیغمبر و او را دفن کردم و امّا گفته من انا الظّاهر وانا الباطن يعنى منم آن كسی كه عِلمِ ظاهر و باطن نزد او است گفتند غم ما را زایل کردی زایل کند خدا غم را از تو پس این قبیل کلمات ایشان را باید به کلمات دیگر ایشان که مفسّر این ها است عرضه داشت زیرا که اخبار ایشان مانند آیات قرءانیّه است که بعضی از آن ها مفسّر بعض دیگر است و اگر بعضی از کلمات را غلات در ان داخل کرده باشند همان ها مخدوش است نه تمام خطبه

چون این مقدّمه تذکر داده شد لازم دانستم مصادر نقل این خطبه را تا اندازه ای که برخورد کرده ام تذکر دَهُم و بعد به شرح آن چه از آن که در این کتاب اقتضاء ذکر آن را دارد بپردازم و از خدا توفیق فهم و شرح صدر می طلبم وَ هُوَ حَسْبِيَ دانسته باد که شیخ اجازه حقیر علّامه حبر نحریر الایة الحجة صاحب كتاب الذريعة الی تصانیف الشيعة درجزو هفتم آن کتاب در (خ ط ب) در صفحه (200) شماره ردیف (988) نوشته آن چه را که ترجمه آن اینست. خطبة البیان از خطبی است که شهرت دارد نسبت آن به امیر مؤمنان علیه السّلام و از برای آن نسخه هائیست مختلفه با زیاده و نقصان و تمام تر از آن ها نسخه ایست قریب پانصد بیت که در کوفه انشاء فرموده چنان چه

ص: 27

در بعضی از روایات آن ست . یا در بصره چنان چه در بعض دیگر است ذکر نکرده است آن را رضّی در نهج البلاغه و هم چنین ذکر نکرده است آن را ابن شهر اشوب در مناقب در عداد خطبه های مشهوره آن حضرت آری ذکر کرده است در ان خطبه افتخار را که در نهج یافت نمی شود چنان چه اشاره کردیم به سوی آن و شاید مراد از آن یعنی فتخار همین خطبه باشد زیرا که در اوّل آن قریب هفتاد وصف از اوصاف خود را به عنوان انا كذا انا كذا ذكر فرموده در حالتی كه به ان فخر کننده است

و شيخ سراج الدّين حَسَن بعضی از این نسخه را از کتاب درّ المنظم نیز کرده و این نسخه در کتاب خانه استان قدس رضوی موجود است که تاریخ کتابت آن در سال 729 بوده با خطبه اقالیم چنان چه در ردیف کتب مخطوطه شمرده شده و در جزو سوّم فهرست آن کتاب خانه در صفحه 97 خصوصیّات آن نوشته شده و نسخه دیگر به خط درویش علیّ بن جمال الدین مقری نوشته شده در سال 923 هجری در 55 ورق که از موقوفات ابن خاتون است که در سال 1067 وقف استانه مقدسه رضویه نموده وَ سَيّدِ شُبَّر تمام این خطبه را درکتاب علائم الظهور خود نقل کرده و برسی در کتاب مشارق که در سال 773 تالیف کرده قسمتی از آن را در مشارق نقل نموده بدون قید اسم خطبة البیان و در ينابيع الموّدة نیز این ای خطبه را نقل كرده ودر بحر المعارف حاج ملا عبد الصمد همدانی نیز نقل کرده و نسخه مختصر آن را قاضی سعید قمی (رحمت الله علیه) در شرح حديث غمامه نقل كرده و در الزام

ص: 28

النّاصب حائری بارجینی یزدی سه نسخه از آن را نقل کرده در یکی از آن ها اسامی اصحاب و یاوران حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه را متضمن است و در دیگری نام های حکّام آن حضرت را در شهر ها ذکر کرده و یکی را از کتاب درّ المنظم تالیف محمّد بن طلحه شافعی متوفای سال شش صد و پنجاه و دو هجری نقل کرده - و عالم خبیر و متنبع بصير و فاضل و تحریر شیخ محمّد رضای طبسی در جزء اوّل كتاب الشیعه و الرجّعة طبع نجف این خطبه را كتاب دوحة الانوار شیخ محمّد یزدی حائری نیز نقل کرده و خلد مقام مرحوم قمی صاحب قوانین در اواخر کتاب جامع الشتات بعضی از ان را نقل فرموده و صاحب كتاب عجائب الاخبار سيد حسين بن سيد عبد الجبّار تو بلی کتکانی بحرینی به سَند خود این خطبه را به تمامِها در کتاب خود نقل کرده و نگارنده آن چه را که از آن در این نسخه نقل می کنم از کتاب عجائب الاخبار است زیرا که نسخه آن اصّح از نسخه الزام النّاصب به نظر آمد و نسخه الزام بی اندازه مخلوط طبع شده چنان چه بر مطالعه کننده ان مخفی و پوشیده نیست اکنون شروع می کنم در نوشتن آن چه از این خطبه که مقتضی درج در این کتاب است بحول الله تعالى و قوته

عَجَائِبَ الاخبار

غیر از عبد الله بن مسعود صحابی است

﴿قال حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْأَنْبَارِيِّ ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيِّ قَاضِي الرِّيِّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا طُوِّقَ بْنِ مَالِكَ ، عن أَبِيهِ ، عَنْ جَدِّهِ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ مَسْعُودٍ ، رَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَام لَمَّا تولی الخلافه ، بَعْدَ الثلاثه ، أتی إلی البصره ، فرقی جَامَعَهَا ، وَ خَطَبَ النَّاسَ خُطَبِهِ تَذْهَلُ مِنْهَا الْعُقُولِ وَ تَقْشَعِرُّ مِنْهَا الْجُلُودِ فَلَمَّا سَمِعُوا مِنْهُ ذلک

ص: 29

أَكْثِرُوا الْبُكَاءِ وَ النحيب وَ عَلَا الصُّرَاخُ قَالَ : وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) قَدْ أَسَرَّ اليه السِّرِّ الْخَفِيِّ الَّذِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِأَجْلِ ذَلِكَ انْتَقَلَ النُّورِ لانه كَانَ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ الَىَّ وَجْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السَّلَامُ) قَالَ وَ مَاتَ النَّبِيِّ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) فِي مَرَضِهِ الَّذِي أَوْصَى فِيهِ بِعَلِيٍّ امیر المومنین علیه السَّلَامَ وَ و كان قداوصى لعلى امير المؤمنين عليه السّلام وَ کان قَدْ أوصی امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ أَنَّ یخطب النَّاسِ خُطَبِهِ البیان فیها عِلْمَ مَا کان وَ مَا یکون الی یوم القیامه . قَالَ فَأَقَامَ امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ بَعْدَ مَوْتِ النبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ صَابِراً علی ظَلَمَ الأمه الی أَنْ قَرُبَ أَجَلِهِ وَ حَانَ وصیه النبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بالخطبه التی خُطَبِهِ البیان فَقَامَ امیرالمؤمنین علیه السَّلَامُ بالبصره وَ رقی الْمِنْبَرِ وَ هی آخَرَ خُطَبِهِ خَطَبَهَا فَحَمِدَ اللَّهَ واثنى عَلَيْهِ وَ ذِكْرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله﴾

یعنی گفت عبد الله بن مسعود زمانی که آن حضرت متولی خلافت شد پس از سه روز به بصره آمد و در جامع مسجد بر منبر بالا رفت و خطبه خواند که عقل ها از آن غافل شد و بدن ها به لرزه در آمد پس چون شیندند از آن حضرت آن خطبه را بسیار گریستند و صدا ها به ناله و ضجّه و فریاد بلند کردند. گفت که رسول خدا صلّی الله علیه و اله با او به پنهانی سخن گفت سرّ های نهفته ای را که در میان او و خدا بود پس برای همین منتقل شد نوری که در روی پیغمبر صلّی الله عليه و اله بود به روی علی بن ابی طالب عليه السلام گفت. و مُرد پیغمبر صلى الله علیه و اله در مرضی که وصیت کرد در آن به أمير المؤمنين على

ص: 30

علیه السّلام و آن حضرت وصیت کرد به علی علیه السّلام که خطبة البیان را بر مردم انشاء کند که در آن علم گذشته و اینده آن چه که واقع شده و می شود تا قیامت است. گفت پس بر پا خواست امیر المؤمنين عليه السّلام بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و اله در حالی كه بر ظلم و ستم امّت صبر کننده بود تا این که مدت عمر او نزديك به أخر رسيد و وقت عمل کردن به وصیت پیغمبر صلّی الله علیه و اله در رسید که خطبه موسومه به بیان را انشا کند پس به پا خواست امیر المؤمنين عليه السّلام در بصره و بر منبر بالا رفت و این اخر خطبه ای بود که ان حضرت انشاء فرمود پس ستایش خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و یاد کرد از پیغمبر صلى الله عليه و اله

﴿فَقَالَ : أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا وَ حبيبى محمّد كَهَاتَيْنِ وَ أَشَارَ بِسَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى وَ لَوْ لا آيَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ لنبأتكم بِمَا فِي السَّماواتِ وَ الارض وَ مَا فِي قَعْرِ هَذَا فَمَا يَخْفَى عَلَيَّ منه شَيْ ءُ وَ لَا تعزب كَلِمَةُ مِنْهُ ، وَ مَا أُوحِيَ الي بَلْ هُوَ عِلْمُ عَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ . لَقَدْ أَسَرَّ الي أَلْفَ مَسْأَلَةٍ فِي كُلِّ مَسْأَلَةٍ أَلْفَ بَابٍ ، وَ فِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ نَوْعٍ فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی اسئلونی عمادُونَ الْعَرْشِ أُخْبِرْكُمْ وَ لَوْ لَا أَنَّ يَقُولَ قَائِلَكُمْ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) سَاحِرُ كَمَا قِيلَ فِي ابْنِ عَمِّي لَأَخْبَرْتُكُمْ بمواضي أَحْلَامُكُمْ وَ بِمَا فِي غَوَامِضِ الْخَزَائِنِ ، وَ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا فِي قَرارٍ الارض وَ هَذِهِ هِىَ خُطْبَةٍ التی خَطَبَ وَ هِىَ خُطْبَةٍ البیان﴾

یعنی پس فرمود ای مردمان من و حبيب من مانند این دو انگشتیم و اشاره فرمود به انگشت سبّابه و وسطای خود و فرمود اگر نبود ایه ای از کتاب خدا هر اینه خَبَر

ص: 31

می دادم شما را به آن چه که در اسمان ها و زمین است و ان چه که در ته زمین است پس پنهان نیست بر من از ان چیزی و دور نشده از نظر من کلمه ای از ان و وحی به من نمی شود (یعنی من پیغمبر نیستم که وحی به من برسد) بلکه ان علمی است که به من تعلیم داده است آن را سول خدا صلى الله عليه و اله هر آینه راز گفت با من هزار مسئله را که هر مسئله از ان هزار بابست و هر بابی از ان هزار نوع است پس بپرسید از من پیش از ان که مرا نیابید و بپرسید از من از ان چه در زیر عرش است خبر می دَهُم شما را و اگر نبود که گوینده ای از شما بگوید که علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) جادوگر است چنان چه در حق پسر عمّم گفته شد هر آینه خبر می دادم شما را به مواضع عقول و خوابگاه های شما و دفین های پنهان در زیر زمین و هر آینه خبر می دادم شما را از ته زمین و این است ان خطبه ای که خطبه البیانش گویند

پس از بیان حضرت شروع به خطبه فرمود و حمد و ثنائی فصیح و بلیغ انشاء فرمود در نهایت فصاحت و بلاغت که این گونه حمد و ثنا جز از زبان دارای مقام ولایت کلیّه بیرون نیاید و شنیده نشود و پس از آن شهادتین را بر زبان جاری و با بلغ عبارت درود و تحیت بر حضرت خاتم الانبیاء فرستاده و جملاتی كه دلالت بر عظمت و رفعت و شئون خاتمیت صلى الله علیه و اله و سلم است بر ان پیوسته و پس از ان فرمود ﴿ أَيُّهَا النَّاسُ سار الْمِثْلِ وَ حَقِّقْ الْعَمَلِ وَ كَثُرَ الْوَجَلَ و دنی الرَّحِيلُ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْ عُمْرَى الَّا الْقَلِيلِ فاسئلونى قَبْلَ انَّ تَفْقِدُونِى﴾ يعنى ای مردمان دليل و راهنمای

ص: 32

شما رفت و محقق شده کار مرگ و زیاد شد ترس و نزدیک شد کوچ کردن و باقی نمانده از عمر من مگر کمی پس بپرسید از من پیش از ان که مرا گم کنید و نیابید

پس از آن صد صفت و خصیصه از صفات و خصیصه های خود را که از شئون ولایتی است ذکر فرموده که در این کتاب اقتضاء ذکر و شرح ان نیست و نیازمند است به شرح جدا گانه ای که خود کتاب حجیمی می شود تا این که کلام خود را می رساند که به این جا که می فرماید ﴿أَنَا أَبُو المهدى الْقَائِمِ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ﴾ یعنی منم پدر مهدی که قیام کننده است در اخر زمان

پَس مالِکِ اَشتَر

بر خواست و عرض کرد چه وقت این قائم از فرزندان تو قیام می کند یا امیر المؤمنين فقال ﴿إِذَا زَهَقَ الزاهق، وَ خِفْتُ الْحَقَائِقِ وَ لَحِقَ اللاحق وَ ثَقُلَتْ الظُّهُورِ وَ تَقَارَبَتْ الْأُمُورِ وَ حَجَبَ النُّشُورِ وَ أَرْغِمْ الْمَالِكِ وَ سَلَكَ السَّالِكِ و هلك الهالك و عمّت الفترات و وكدت الحسرات و بغت العثرات و كثرت الغمرات و قصر الأمد و تأوّد الأود و دهش الْعِدَدِ وَ هَاجَتِ الْوَسَاوِسِ و غیطل العساعس وَ مَاجَتِ الْأَمْوَاجُ وَ ضَعُفَ الْحَاجِّ وَ اشْتَدَّ الْغُرَّامِ وَ ازْدَلِفْ الْخِصَامِ وَ اخْتَلَفَ الْعَرَبِ وَ اشْتَدَّ الطَّلَبِ وَ نَکصَّ الْهَرْبُ وَ طَلَبْتُ الدُّيُونِ وَ ذَرَفَتْ الْعُيُونِ وَ أُغْبَنَ الْمَغْبُونُ و شاط النَّشَاطَ و هاط الهیاط وَ عَجَزَ الْمُطَاعِ وَ أَظْلَمَ الشُّعَاعُ وَ صْمّت الْأَسْمَاعِ وَ ذَهَبَ الْعَفَافُ و سجسج الْإِنْصَافِ وَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانِ﴾

ص: 33

لُغات زاهق یعنی باطل و ناچیز و زَهَقَ به معنای سَبَق یعنی پیشی گرفت و خفّت الحقائق یعنی سبك و خوار شد حقيقت ها و لحق اللاحق یعنی رسید ان چه که رسنده است ثقلت الظهور یعنی پشت ها سنگین شد تقاربت الامور تقارب امور کنایه است از نزدیک شدن کار های سخت و پیش آمد های بیم دهنده چنان چه از بعضی اخبار دیگر که این جمله را در متن ان معنا کرده فهميده می شود حجت النشور يعنى ممنوع شد اشكارا و فاش کردن خیر ها در منتهی الارب است نشر به معنای فاش کردن خبر و ارغم المالك یعنی بینی مالک به خاك مالیده شد سلک السّالک یعنی پا به زمین کوبید پای کوبنده در راه شر هلک هالک در المنجد است که گفته الهالک الذى يهوى و يسقط یعنی سقوط کنند سقوط کننده ای و عَمَتِ القنوات یعنی کور شود قنات ها یعنی اب ان ها خشک شود و عَمَت به تخفیف میم از عماء است به معنای کوری و بغت العشیرات یعنی بیرون روند از اطاعت امام عادل عشایر و قبایل و كثرت الغمرات یعنی بسیار شود سختی ها و كينه ها در دل گرفتن و جمعیت مردمان پراکنده و قصر الامد كوتاه شود عمر ها و دهش العدد یعنی سر گردان و متحیّر کند سازد شمار های فتنه و هاجت الوساوس بر انگیخته شود انديشه های بد و غبطل العساعس جمعیت کنند به خروش و غوغا گرگ ها و خار پشت ها و ماجت الامواج يعنى به جنبش اید موج ها و ضعف الحاج و ناتوان شود حج گذارنده و اشتد الغرام و شدید و سخت شود شیفتگی و آزمندی ها و بدی های پی در پی و هلاكت ها و عذاب ها غَرام بر وزن سحاب و ازدلف الخصام پیشی و نزدیکی گیرند بر

ص: 34

یک دیگر جنگجویان یا شدت کند جنگ ها و اختلفت العرب و اختلاف واقع شود در میان عرب ها و اشتد الطلب و سخت شود باز جوئی و نكص الهرب و عقب نشینی کنند ترسندگان و طلبت الديّون و مطالبه کرده شود و ام ها و ذرفت العيون روان شود اشک ها از چشم ها و غبن المعبون و فريب خورد مرد سست عقل و شاط النشاط هلاک شود شادمان و شادی کننده و هاط الهياط بانک و فریاد و شورش کنند شورشیان و اگر هباط به باء موحده باشد یعنی بانک و فریاد و شورش کنند فرود ایندگان در شهر و زنندگان و عجز المطاع عاجز شود کسی که رئیس و مطاع بوده و اظلم الشعاع تاریک شود نور افتاب و صمّت الاسماع كر شود گوش ها و ذهب العفاف عفت و پاک دامنی برود و سجسجح الانصاف مورد ملامت و یا سر شکست شود داد خواهی و دُرُستی استحوذ الشیطان چیره و مستولی شود شیطان

یعنی فرمود یعنی زمانی که باطل و نا چیز پیشرفت کند و سبک و خوار شود راستی و حقیقت ها و برسد ان چه که خواهد رسید و پشت ها سنگین شود از جور و فساد و یا گناهان و کار ها به هم دیگر نزدیک شود کنایه از کار های سخت و بیم دهنده است چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود و در متن حَدیث معنا شده و منع کرده شود اشکار و فاش نمودن خبر ها و بینی مالک به خاک مالیده شود و بکوبد پای خود را پای کوبنده در راه شّر و سقوط کند سقوط کننده و خشك شود قنات ها و بیرون روند از اطاعت امام عادل قبیله ها و عشیر ها و بسیار شود سختی ها و کینه ها

ص: 35

و جمعیت های پراکنده و کوتاه شود عمر ها و سرگردان و متحیّر کند فتنه های بی شمار و بر انگیخته شود اندیشه های بد و جمعیت کنند به خروش ها و غوغا ها گرگ ها و خار پشت ها یعنی مردمان گرگ صفت و خار پشت طبیعت و به جنبش در اید موج ها یعنی موج های بلا و فتنه و یا صدا های مخالف و یا گرفتن موج ها برای رساندن صدا ها به اطراف و اکناف جهان به وسیله رادیو ها و امثال آن و نا توان شود حج گذارنده یعنی رفتن حج ممنوع شود و سخت شود شیفتگی ها و اشفتگی و ازمندی و بدی های پی در پی و به هم پیوسته و هلاكت ها و عذاب ها و نزديک به یک دیگر شوند جنگ جویان یا شدّت کند جنگ ها و اختلاف افتد در میان عَرَب ها و سخت شود باز جوئی و عقب نشینی کنند ترسندگان و وا خواست شود وام ها و روان نشود اشک ها از چشم ها و فریب خورَد مرد سست عقل و هلاك شود شادمان و شادی کننده و بانگ و فریاد و شورش کنند شورشیان و یا فرود ایندگان در شهر ها و زد و خورد کنندگان و عاجز شود کسی که رئیس و مطاع باشد و تاریک شود نور افتاب و کر شود گوش ها و برود عفت و پاک دامنی و مورد ملامت و اعتراض یا سر شکست شود داد خواهی و دُرُستی و چیره و مستولی شود شیطان

فرمود ﴿وَ عَظُمَ الْعِصْيَانَ وَ حِكْمَةِ النِّسْوَانَ وَ فدحت الْحَوَادِثِ وَ نفثت النوافث وَ هَجَمَ الواثب وَ اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءِ وَ عَظُمَتِ الْبَلْوَى

ص: 36

وَ اشْتَدَّ الشَّكْوَى وَ اسْتَمَرَّ الدَّعْوَى وَ قَرْضُ الْقَارِضِ وَ لمظ اللامظ وَ تَلَاحُمِ الشِّدَادِ وَ نَقَلَ الملحاد وَ عَجِبْتُ الْفَلَاةِ وَ عَجَعج الْوُلَاةِ و نضل البارح وَ عَمِلَ الناسح وَ زُلْزِلَتْ الارض وَ عُطِّلَ الْفَرْضِ وَ كَتَبْتُ الامّانة وَ بَدَتِ الْخِيَانَةِ و خشیت الصِّيَانَةِ وَ اشْتَدَّ الْغَيْظِ واراع الفيط وَ قَامَ الادعيا وَ قَعَدَ الاوّلياء وَ خَبُثَتْ الاغنياء وَ نَالَ الاشقياء وَ مَالَتْ الْجِبَالِ واشكل الاشكال وَ شَيِّعْ الكربال وَ مَنَعَ الْكَمَالِ وَ سَاهَمَ المستحيح وَ مَنَعَ الفليح وكفكف الترويح و خذحذ البلوع و تكلكل الهلوع و فدفد المذعور و ندند الديجور و نكس المنشور و عبس العبوس و كسكس الهموس واجلب الناموس﴾

لُغات فدح گران و دشوار و سخت شدن نفث در این جا به معنی سم پاشی کردن و ابثَ جستن کننده قرض به معنای بریدن و گذشتن و تجاوز کردن لمظ به خشم در امدن یقال المظ عَلَيْهِ اذا ملاء غیظاً (مُنْتَهَى الارب) و ملظ الرَّجُلِ الْقَوْسِ شدّو تَرَهَا (المنجد) تَلَاحُمُ الْقَوْمِ تُقَاتِلُوا شَدَّ الرَّجُلِ شَدَّ أَعِدَا وَ رَكْضِ الملحاد كَثِيرِ الطَّعْنُ فِی الدِّينِ (المنجد) ناقله مردم از جائی به جائی رونده نَقَل محرّکه حاضر جوابی در سخن عجّه گرد و غبار و دود و امثال ان فلات دشت و بیابان بی آب و گیاه عجغاج بانگ و فریاد از هر چیزی نَضل چیره شدن در تیراندازی بارح سخت گیرنده و گزند و بدی رساننده نسخ بحاء مهمله برداشتن و پرانیدن خاک اراعة ترسانیدن فیظ مُردَن اشكل الاشکال یعنی پوشیده و مشتبه شد کار ها شیع الکربال یعنی پا به گِل ماندن و سستی مساهمه قرعه زدن با یک دیگر

ص: 37

شحیح حريص و بخیل ساهمه اى غالبه فى القرعة فلیح رستگار شده و فیروزی یافته تکفکف باز ایستادن ترویح راحت دادن حذ حاذ سرعت کننده و با شتاب بلوغ پر خُورُ وا گول تکلکل سینه به اندرون بردن و سر را در سینه فرو بردن و چنبر کردن هلوع بر وزن صبور شخص سخت نا شکیبا و ترسنده و آزمند بخیل و سخت نالان که در مصائب نمی تواند تحمل کند فَدفَدَ فدفَدَةً یعنی دوید گریزان از درنده یا دشمن مذعور ترسانیده شده نُدنِدَ الديجور پراکنده شود خاک نكس المنشور یعنی سرنگون شود مرد پریشان کار عبس العبوس عَبَس به معنای رو ترش کردن و عبوس روز بدی را گویند که از ان روی ترش شود و جماعت بسیاری را نیز گویند کسکسته سخت کوفتن هموس کصبور به شب رونده و شیر شکننده شکار و شیر نرم گیرنده را گویند ناموس صاحب راز آگاه بر نهانی امر یا صاحب راز خبر و مرد دانای ما هر در کار و مرد سخن چین با مکر و حیله نهانی را گویند

یعنی فرمود وقتی که بزرگ شد گناه و حکومت کردند زبان و گران و دشوار و سخت شد حادثه ها و سم پاشی کردند سم پاشی کنندگان و هجوم آوردند جست و خیز کنندگان و مختلف شد هوا ها و خواهش ها و بزرگ شد بلا ها و سخت شد شکوه ها و دنباله دار شد دعوا ها و برید و از حد خود تجاوز کرد تجاوز کننده و بخشم در امد خشم کننده و قتال و جنگ و خون ریزی کردند سخت گیرندگان به تجاوز کردن و تاخت و تاز و حاضر جواب شدند طعن زنندگان در دین و غبار آلود شد بیابان ها یا در اثر نا امنی و جنگ ها

ص: 38

و یا ان که بی آب و گیاه شد در اثر خشک سالی و نیامدن باران و بانك و فریاد کردند سلاطین و زمام داران امور عامّه مردمان و چیره شد در تیر اندازی سخت گیرنده و گزند و بدی رساننده و خاک پاشی کرد خاک پاشی کننده و متزلزل شد زمین و معطّل شد حدود و واجبات الهی و ضایع و سرنگون شد امانت و ظاهر شد خیانت و ترسیده شد محافظه کار و شدت یافت خشم و کینه توزی و ترسانید مردم را مرگ و بر پا خواستند پسر خواندگان و باز نشست شدند دوستان یعنی تسلط یافتنند اشرار و ذلیل شدند اخیار و پلید شدند ثروت مندان و به آرزوی خود رسیدند مردمان شقّی و به کجی میل کنند مردمان دانشمند و بزرگان قوم (جبال به معنای مهتران قوم و دانشمندان و مردمان بخیل - منتهی الارب) و پوشیده و مشتبه شود کار ها و شایع شود سستی و پا به گل ماندن در کار ها و در قرعه زدن حریص و بخیل غالب شود و ممنوع شود رستگار شده و فیروزی یافته و راحت از مردم باز داشته شود و با شتاب سرعت کند مرد اکول پرخوری و سر به گریبان و سینه خود فرو برد مردی که به شدت ناراحت و نا شکیبا و ترسنده و آزمند و بخیل و بی صبر و تحمل در مصیبت ها است و دویدن گیرد و گریزان شود مرد ترسناکی و اوضاع تیره و تار شود یا خاک ها پراکنده و زیر و رو شود (ممکن است در اثر زلزله با حوادث دیگری باشد) و سرنگون شود مرد پریشان کاری و ترش روئی کند مرد ترش روئی یا پیش بیاید روز بدی که مردم از آن ترش رو شوند یا آن که ترش روئی کنند جمعیت بسیاری و سخت کوبیده شود مرد شبیخون زننده ای که مانند شیر شکاری

ص: 39

است یا مانند شیری است که به نرمی شکار خود را بگیرد و جلب کرده شود صاحب رازی که آگاه است بر امر نهانی یا بر خبری یا مرد ماهر دانای با سیاستی یا مرد سخن چین پر مکر و حیله ای

فرمود ﴿وَ دعدع الشَّقِيقُ وَ جرثم الأنيق وَ نُورُ الأفيق وَ ذَادَ الذَّائِدُ وَ رَادَّ الرائد وَ جَدِّ الْجُدُودُ وَ مدَّ الممدود وَ كَدِّ الكدود وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ نطل الطليل وَ غلَغلِ الْغلِيلِ وَ فَضْلِ الْفُضَيْلِ وَ شَتَّتَ الشَّتَاتِ وَ شمتت الشمات وَ كَدِّ الْهَرَمِ وَ قَضِمَ القضم وَ سدم السّدم وَ بَالَ الذَّاهِبِ وَ ذَابَ الذائب وَ نَجْمُ ثَاقِبِ وَ و زوّر الْقِرَانُ وَ احْمَرَّ الدَّبَرَانِ وَ سُدُسُ الشَّيْطَانِ وَ رُبُعُ الزِّبْرِقَانِ وَ ثُلُثُ الْحَمْلِ وَ سَاهَمَ زُحَلُ وَ أقُلِ الْعَرَارُ وَ مَنَعَ الوجار وَ اثْبُتْ الاقدار وَ كَمَلَتِ الْعَشَرَةِ وَ سُدُسُ الزَّهْرَةِ وَ غَمْرَةِ الْعُمْرَةِ وَ ظَهَرَتْ الافاطس وَ تَوَهُّمِ الكساكس وتقدمتهم النفائس فيكدحون الجرائر وَ يَمْلِكُونَ الجزائر وَ يُحَدِّثُونَ كَيْسَانَ وَ يُخْرِبُونَ خُرَاسَانَ وَ يَصْرِفُونَ الحلسان وَ يهدمون الْحُصُونِ وَ يُظْهِرُونَ المصون وَ يقطفون العصون وَ يَفْتَحُونَ الْعِرَاقِ وَ یجمعون الشِّقَاقِ بِدَمِ یراق فَعِنْدَ ذَلِكَ ترقبوا خُرُوجِ صَاحِبِ الزَّمَانِ﴾

لُغات دعدع دعدعة ودعداعًا ، عَدا فی بطوء و التواء یعنی به اهستگی دوید شقیق گوساله قوّت گرفته یا کسی که تفرقه در میان مردم بیندازد و یا شق عصای نمسلمان کند و برقی که راست دراز شده باشد در میانه اسمان که میل به راست و چپ نکند

ص: 40

و جرثم الانیق یعنی از بالا به پائین افتاد چیزی که نیکو به عجب اورنده باشد نورّ الافیق یعنی روشن گردانید افیق را که مراد عقبه افیق باشد که در ملاحم ذکر شده و افیق قریه ایست از حوران در راه غَور در اوّل گردنِه معروفه به عقبه افیق و عوام آن را فیق گویند بدون همزه و از این گردنه معروفه به سوی غور می روند که اُردُن باشد و آن گردنه ایست که به قدر دو میل راه مسافت او است (معجم البلدان) و ذاد اذائد یعنی دور کند دور کننده راد الرائد به جستجو در آید جستجو کننده و جدّ الجدوده و کوشش کند کوشش کننده کدّ الکدود به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازنده حدّ الحدود خشمگین گردد خشم گیرنده طلّ الطلیل خون ها به رایگان و باطل ریخته شود غلغل الغليل و كینه و راز شهری به شهری به شتاب نامه و یا پیغام فرستند فضّل الفضیل فرونی یابد فزونی یاینده شتت الشتات پراکنده شوند قبیله های پراکنده شمت الشمات شماتت کنند یک دیگر را شماتت کنندگان کدّ الهرم به مشقت و رنج و تعب افتد پیر مرد کهن سال قصم القصِم شکسته شونده سَدِم السدوّم اندوهگین و پشیمان شود مرد خشم الودنال الزاهب برسد به کمی از مال داب الدائب کوشش کند و رنج برد کوشش کننده و رنج برنده در کار و نجم ثاقب یعنی قسم به ستاره زُحل که کنایه از خود آن حضرت باشد یا ستاره ای که منسوب به آن حضرت است زورّ القرآن یعنی زینت کرده شود قران و احمّر الدیران یعنی سرخ شد خان ها شُرَطان دو ستاره اند در برج حمل و آن هر دو شاخ صورت حمل است و به جانب شمال ستاره ای است کوچک که بعضی از غرب

ص: 41

آن را داخل دانند و هر سه را شرط خوانند و فاصله دو ستاره شرطان به قدر یک ذراع دور نمای آن است و صورت ایشان به این شکل است (ه ه) سدس الشرطان یعنی شُرَطان به حالت تسدیس رسد ربع الزّبرقان زبرقان به معنای ماه است یعنی ماه به حالت تربیع رسد و ثلث الحمل یعنی حمل که نام یکی از بروج است به حالت تثلیث رسد ساهم زحل یعنی زحل در خانه سهم واقع شود و به حال مقارنه رسد افل العرار يعنی ناپدید شد هر چیزی که به سوی چیزی باز گردد (عَرار بر وزن سحاب است) منع الوُجا به ضم واو بیابان هائی است میان مکّه و بصره که در میان ان منزلیست اثبت الاقدار ثابت گردیده شد فرمان ها و حكم ها و اندازه گيری ها كملت العشره کامل شد ده علامت و سدست الزهره به حالت تسدیس رسید زهره غمرت الغمرة فرو گرفت سختی یا فراهم امدند گروهی از مردمان پراکنده از هر جا ظهرت الافاطس و ظاهر شود پهن بينی ها و کسانی که پست است استخوان بینی ان ها یعنی ترک های بنی قنطوراء از سمت مشرق توهم الكساکس کسکاس شخص کوتاه قد درشت تن بزرگ اندام و كساكس جمع آن است و ان طايفه از ترک های چینی هستند که می ایند به طرف عراق و شامات و تقدمتهم النفائس و پیش روی کنند بر ایشان مردان خوب گران مایه ظاهرا مراد اصحاب سیّد حسنی و شعیب بن صالح باشند که بر آن ها غالب شوند چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود یکدحون الحرائر معیوب کنند زن های ازاد را و یملکوت الجزائر مالک شوند جزیرها را يحدثون كيسان احداث کنند حيلها و سکالش و بی وفائی و غدر را و یخربون خراسان خراب کنند خراسان را یصرفون الحلسان

ص: 42

بر گردانند ملازمین خانه ها را از خانه نشینی یهدمون الحصون خراب کنند حصار ها را یظهرون المصون اشکار کنند ان چه را كه پنهان و حفظ شده يقتطفون الغضون قطع کنند شاخ ها را یفتحون العراق می كشایند عراق را یجمحون الشقاق سرعت می کنند در مخالفت و دشمنی و ضرر رسانیدن به سبب خونی که ریخته شود ان وقت منتظر باشید ظهور را

یعنی و به آهستگی به دود گوساله قوت گرفته کنایه است از کودک گوساله صفت که روی کار بیاید و در امور عامه متکلم کند یا کسی که تفرقه در میانه مردم بیندازد و شقّ عصای مسلمانان کند و یا ان که ظاهر شود در اسمان برقی که به اهستگی سیر کند و ان راست و دراز باشد و به جانب راست و چپ میل نکند و از بالا به پائین افتد چیزی که نیکو به عجب اورنده باشد و روشن گرداند افیق را که مراد گردنه افیق باشد که در ملاحم ذکر شده و دور کند دور کننده و به جستجو در آید جستجو کننده و کوشش کند کوشش کننده و به مشقت و رنج و تعب اندازد به مشقت و رنج و تعب اندازنده و خشمگین گردد خشم گیرنده و خون به رایگان و باطل ریخته شود و کینه و راز شهری به شهری به شتاب پیغام یا نامه فرستد و فزونی یابد فزونی یابنده و پراکنده شوند قبیله های پراکنده و شماتت کنند یک دیگر را شماتت کنندگان و به مشقت و رنج و تعب افتد پیر مرد کهن سال و شکسته شود شکسته شونده و اندوهگین و پشیمان شود مرد خشم الود و برسد به کمی از مال و کوشش کند و رنج برد کوشش کننده و رنج برنده در کار قسم به ستاره سوراخ دارنده یا حلقه دار که ستاره زحل باشد که آن ستاره خود ان حضرت با خود ان حضرت باشد و زیور کرده

ص: 43

شود قرآن و سرخ کرده شود خان ها (و بنا بر نسخه این دو جمله چنین است و دوّر القران و احمر الدّبران است) یعنی دَور زده شود قران و سرخ شود ستاره دبران که یکی از منازل قمر است و ان منزل چَهارُم از منازل بیست و هشت گانه قمر است و نشانه ان ستاره ایست روشن که به سرخی مایلست که چهار ستاره دیگر با آن است به این شکل (00) و بعضی ان را تشبیه کرده اند به صورت هفت از رقم هندسی و ان ستاره بزرك روشن سرخ رنگ را که بر طرف چپ او است و از ان چهار ستاره دیگر بزرگ تر است به منزله چشم جنوبی ثور است از این جهت او را عين الثور خوانند و ان که بر طرف راست است به منزله چشم شمالی ثور است و ان که بر زاویه است به منزله بینی ثوراست و علّت این که او را دَبَران گویند به جهب دبور و تبعیت او است ثریّا را و از این جهت او را تابع النجم و تالی النجم و حاوی النجم نیز خوانند (تنبیهات ملا مظفر)

فرمود - و وقتی که به حالت تسدیس رسد شرطان (که منزل اوّل از منازل ماه است) و به حالت تربیع رسد زَبَرقان یعنی ماه و به حالت تثلیث رسد حَمَل و در خانه سهم واقع شود زحل یعنی در حال مقارنه باشد و نا پدید شود هر چیزی که به چیز دیگری باز گردد و بیابان های میان مکّه و بصره ممنوع شود و فرمان ها وحكم ها و اندازه گیری ها ثابت شود و نشان های ده گانه ظاهر و کامل شود و زهره به حالت تسدیس رسد و فرو گیرد سختی مردم را یا فراهم و گرد هم جمع شوند گروهی از مردمان پراکنده از هر جا و ظاهر شوند گروه پهن بینی ها که پست است استخوان های بینی هاشان یعنی ترک های بنی قنطورا

ص: 44

از سمت مشرق و به توّهم افتند کوتاه بالایان درشت اندام بزرگ پیکر که شاید مراد چینی ها باشند و تقدّم جویند بر ایشان مردمان نیک گران مایه (ظاهرا مراد حَسَنی و شعیب بن صالح باشند که بر ان ها غالب شوند) و معیوب کنند زن های ازاد را و مالک شوند جزیرها را و احداث کنند حيله ها و غدر ها و بی وفائی ها را و خراب کنند خراسان را و بر گردانند ملازمین خانه ها را از خانه نشینی و خراب کند حصار ها را و اشکار کنند آن چه را که پنهان و حفظ شده و قطع کنند شاخه ها را و فتح کنند عراق را و سرعت کنند در مخالفت و دشمنی و ضرر رساندن به سبب خونی که ریخته شود پس در ان وقت منتظر باشید خروج صاحب الزمان را

ثُمَّ انْهَ جَلَسَ علیه السَّلَامُ

﴿عَلَى أَعْلَى مِرْقَاةِ مِنَ الْمِنْبَرَ وَ قَالٍ : آهِ ثُمَّ آهِ لتعريض الشِّفَاهِ وذبول الْأَفْوَاهِ ، قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَالْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ نَظَرَ إِلَى بُطُونِ الْعَرَبِ و ساداتهم وَ وُجُوهِ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ كِبَارُ القَبَائِلِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَهْمُ صُمُوتُ كَأَنَّ عَلَى رؤسهم الطَّيْرِ فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ وَأَنْ كَمَداً وَ تَمَلْمُلَ حَزِيناً وَ سَكَتَ هُنَيْهَةً ﴾

پس نشست ان بزرگوار (علیه السّلام) بر بالا ترین پله منبر و فرمود اه پس اه از کنایه سخن گفتن لب ها و پژمرده شدن دهن ها (گفت راوی) پس توجّه فرمود به جانب راست و چپ و نظر کرد به سوی جماعتی از اهل کوفه و بزرگانشان و موجّهین اهل کوفه

ص: 45

و بزرگان قبابل در پیش روی حضرت نشسته در حالتی که همه ان ها ساکت بودند گویا مرغ بالای سر ایشان نشسته پس اه سردی از دل کشید و ناله ای اندوهگین زد و بی ارامی کرد و کمی ساکت شد

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ سُوَيْدِ بْنُ نُوفَلٍ وَ هُوَ كالمستهزيء وَ هُوَ مِنَ سَادَاتِ الْخَوَارِجِ فَقَالَ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ أَنْتَ حَاضِرُ مَا ذَكَرْتُ وَ عَالِمُ بِمَا أَخْبَرْتَ؟ قَالَ: فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ الْإِمَامُ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ رَمَقَهُ بِعَيْنِهِ رمقة الْغَضَبِ فَصَاحَ سوید بْنُ نَوْفَلٍ صَيْحَةً عَظِيمَةُ مِنْ عَظْمٍ نَازِلَةُ نَزَلَتْ بِهِ فَمَاتَ مِنْ وَقْتِهِ وَ سَاعَتِهِ فَأَخْرِجُوهُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَدْ تُقْطَعُ إِرْباً إِرْباً فَقَالَ علیه السَّلَامُ : أَبِمِثْلَيْ يَسْتَهْزِئُ المستهزئون أَمْ عَلَيَّ يَتَعَرَّضَ المتعرضون ؟ أويليق لِمِثْلِي أَنْ يَتَكَلَّمَ بِمَا لَا يَعْلَمُ وَ يَدَّعِي مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ ، هَلَكَ وَ اللَّهِ الْمُبْطِلُونَ ، وَ أَيْمُ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ مَا تَرَكَتْ عَلَيْهَا مِنْ كَافِرُ بِاللَّهِ وَ لَا مُنَافِقُ بِرَسُولِهِ وَ لَا مُكَذِّبٍ بوصيه وَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾

پس به پا خواست به سوی او سوید پسر نوفل و او مانند استهزاء کننده ای بود و او از بزرگان خوارج بود پس گفت یا امیر المؤمنين ايا تو حاضری ان چه را که یاد می کنی و می دانی ان چه را که خبر می دهی (گفت راوی) پس توجه فرمود به سوی او امام علیه السّلام و نگریست او را نگاه کردن غضبناکی پس صیحه زد سوید بن نوفل صیحه ای بزرگ از بزرگی عذابی که به او نازل شد پس در همان وقت مرد و در همان ساعت پس بیرون بردند او را از مسجد در حالی که پاره پاره شده بود پس فرمود علیه السّلام

ص: 46

آیا به مانند منی استهزاء می کنند استهزاء کنندگان یا بر همچون منی اعتراض کنند اعتراض کنندگان یا ان که سزاوار است برای مانند منی که سخن گوید به چیزی که نمی داند و ادّعاء کند چیزی را که برای او سزاوار نیست به ذات خدا قسم هلاک می شوند باطل کنندگان حجت خدا و به ذات خدا سوگند یاد می کنم که اگر بخواهم باقی نمی گذارم بر روی زمین کافر به خدائی را و نه نفاق کننده با پیغمر او را و نه تکذیب کننده به وصیّ پیغمبر او را و جز این نیست که شکایت می کنم به سوی خدا حزن و اندوه خود را و می دانم از جانب خدا ان چه را که نمی دانید

﴿قَالَ: فَقَامَ إِلَيْهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صُوحَانَ و میثم وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَالِكِ الْأَشْتَرِ وَ عُمَرَ ابْنِ صَالِحٍ فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نُقْسِمُ عَلَيْكَ بِابْنِ عَمِّكَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ أَنْ تُبَيِّنَ لَنَا مَا يَجْرِي فِي طُولِ الزَّمَانِ بِكَلَامٍ يفهمه الْعَاقِلِ وَ الْجَاهِلِ. قَالَ : ثُمَّ إِنَّهُ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ، فَصَلَّى عَلَيْهِ وَ قَالٍ : أَنَا مخبركم بِمَا يَجْرِي مِنْ بَعْدَ مَوْتِي وَ بِمَا يَكُونُ إِلَى خُرُوجِ صَاحِبِ الزَّمَانِ الْقَائِمِ بِالْأَمْرِ مِنْ ذُرِّيَّةِ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَ إِلَى مَا يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ حَتَّى تَكُونُوا عَلَى حَقِيقَةِ مِنَ الْبَيَانِ ( وَ نَسَخْتُ بَعْدَ قَوْلِهِ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ فانک تحیی قُلُوبِنَا وَ تَزِيدُ فِى أَيْمَانِنَا فَقَالَ حُبّاً وَ كَرَامَتِهِ ) ثُمَّ نَهَضَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَائِماً وَ خَطَبَ خُطْبَةٍ البلیغة نشوق الَىَّ الْجَنَّةِ و نعمیها وَ تَحْذَرَ مِنِ النَّارِ وحجیمها ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ الَىَّ سَمِعُْأَخِى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ تَجْتَمِعُ فِى أُمَّتِى مَاتَ خَصْلَةُ لَمْ تَجْتَمِعْ فِى غَيْرِهَا

ص: 47

فَقَامَتِ الْعُلَمَاءِ وَ الْفُضَلَاءِ يَقْبَلُونَ بَوَاطِنِ قَدَمَيْهِ فقالو أُمَّتِى يَكُونَ ذَلِكَ﴾

﴿رَجَعْنَا الَىَّ نُسْخَةٍ الاوّلى) فَقَالُوا مَا هِىَ فَقَالَ يَكُونَ مِنْهُمْ قَوْمُ وُجُوهِهِمْ جمیلة وَ ضَمَائِرِهِمْ رَدِيَّةُ قَالُوا فمتی يَكُونَ ذَلِكَ﴾

راوی گفت - پس به پا خواستند به سوی او صعصعه بن صوحان و میثم و ابراهیم بن مالك اشتر و عمرو بن صالح و گفتند یا امیر المؤمنین قسم می دهیم تو را به حق پسر عمّت رسول خدا صلی اللہ علیه و اله که بیان کنی برای ما ان چه که می گذرد در طول زمان به كلامی كه بفهمد ان را عاقل و جاهل - گفت. پس ان حضرت سپاس گفت خدا را و ثنا گفت بر او و یاد کرد پیغمبر صلّی الله علیه و اله را و فرمود من خبر دهنده ام شما را به ان چه می گذرد بعد از من و به ان چه می باشد در اخر زمان (و بنا بر نسخه دیگر فرمود - تا خروج صاحب زمان که قائم به امر است از ذرّیه فرزندم حسین علیه السّلام و ان چه می باشد در اخر زمان تا خبر دار باشید حقیقت بیان را - (و در نسخه دیگر بعد از قول ان حضرت که فرمود در اخر زمان گفتند به درستی که تو زنده می کنی دل های ما را و زیاد می کنی در ایمان ما فرمود دوستی و کرامتی است پس به پا خواست ان حضرت و در حالی که ایستاده بود خطبه بلیغی را خطاب کرد که ان خطبه ما را مشتاق بهشت و نعمت های ان کرد و ترسانید از جهنم و اتش آن پس فرمود ای گروه مردمان به درستی که من شنیدم از برادرم رسول خدا صلى الله عليه و اله که فرمود جمع می شود امّت من صد خصلت که جمع نشده است در غیر ایشان پس به پا خواستند علماء و فضلاء و می بوسیدند

ص: 48

کف های دو قدم ان حضرت را پس عرض کردند چه وقت می باشد این ها (برگشتیم به نسخه اوّل) پیش گفتند چیست این ها پس فرمود بعضی از ایشان رو هاشان پاکیزه است و باطن ها شان پست است عرض کردند چه وقت می باشد ان ها

﴿فقال عَليهِ السَّلامُ اذا وَقَعَ الْمَوْتُ فِی الْفُقَهَاءِ وَ وَضَعَتْ أُمِّهِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه و اله) الصَّلَوَاتِ وَ اتَّبَعَوا الشَّهَوَاتِ وَ قَلَّتِ الْأَمَانَاتُ وَ كَثُرَتِ الْخِيَانَاتُ وَ شَرِبُوا الْقَهَوَاتِ و استشعروا شَتْمِ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَ رَفَعُت الْأَصلوَه مِنَ الْمَسَاجِدِ بِالْخُصُومَاتِ وَ جَعَلُوهَا مَجَالِسَ الِطعامّاتِ وَ أَكْثَرُوا مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ قَللُّوا مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ عَصَرت السَّمَاوَاتِ فحینئذ تکون السُّنَّةِ کالشهر وَ الشَّهْرُ کالاُسبوع وَ الاسبوع کالیوم وَ الیوم کالساعة وَ یکون المَطَرُقَيْظاً وَ وَلَدُ غَيْظاً﴾

فرمود (علیه السّلام) زمانی که واقع شد مرگ در فقهاء و ضایع کردند امت محمّد (صلّی الله علیه و اله) نماز ها را و پیروی کردند شهوت ها و میل های دل خود را و کَم شد امّانت ها و زیاد شد خیانت ها و آشامیدند مسکرات را و شعار خود کردند دشنام دادن به پدران و مادران را و برداشته شد یا بلند شد صدا های نماز از مسجد ها به سبب دشمنی ها و قراردادند مسجد ها را مجلس های خوردن خوردنی ها و بسیار کردند گناهان را و کَم کردند کار های خوب را و فشرده شد اسمان ها کنایه از ان که باران ببارید پس در ان وقت برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته شود هر سالی به قدر یک ماه و هر ماهی به قدر یک هفته و هر هفته ای به قدر یک روز و هر روزی به قدر یک ساعت نموده شود و فصل باریدن باران

ص: 49

هوا مانند تابستان باشد و باران نبارد و پسر کینه پدر و مادر را در دل گیرد ﴿وَ تکون لِأَهْلِ وُجُوهِ ذلک الزَّمَانِ لَهُمْ وُجُوهِ جمیلة وَ ضمایر ردّیه مِنْ رءاهم اعجبوه وَ مَنْ عَامَلَهُمْ ظلموه وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الأدمیّیّن وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشیاطین فَهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ وَ أَنْتَنُ مِنَ الجیفة وَ أَنْجَسَ مِنَ الکلب وَ اروغ مِنِ الثَّعْلَبَ وَ أَطْمَعُ مِنْ الأشعب وَ الزِّقِّ مِنِ الْجَرَبُ لَا یتناهون عَنْ منکر فَعَلُوهُ أَنْ حَدَّثْتَهُمْ کذبوک وَ أَنَّ أَمَّنْتُهُمْ خانوک وَ أَنَّ ولیّت عَنْهُمْ اغتابوک وَ إِنْ کان لک مَالِ حسدوک وَ أَنَّ نجلت عَنْهُمْ بغضوک وَ أَنَّ وضعتهم شتموک سَمَّاعُونَ للکذب اکالون لِلسُّحْتِ یستحلّون الزِّنَا وَ الْخَمْرُ وَ الْمَقَالَاتِ وَ الطَّرَبُ وَ الْغِنَاءِ وَ الفقیر بینُهُم ذلیل حقیر وَ الْمُؤْمِنُ ضعیف صغیر وَ الْعَالِمُ عِنْدَهُمْ وضیع وَ الْفَاسِقُ عِنْدَهُمْ مکرّم وَ الظَّالِمُ عِنْدَهُمْ مُعَظَّمُ وَ الضعیف عِنْدَهُمْ هالک وَ القوی عِنْدَهُمْ مالک لَا یأمرون بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا ینهون عَنْ المنکر الغنی . عِنْدَهُمْ دَوْلَةِ وَ الامّانه مَغْنَماً وَ الزکوة مَغْرَماً وَ یطیع الرَّجُلِ زَوْجَتَهُ وَ یعصی والدیه وَ یجفوهما وَ یسعی فی هلاک أَحَبَّتْ وَ تَرْفَعُ أَصْوَاتُ الْفُجَّارِ وَ یحبّون الْفَسَادِ وَ الْغِنَاءِ وَ الزناء وَ یتعاملون بالسّحت وَ الرِّبَا وَ یعار علی الْعُلَمَاءِ ( ویغار علی الغلمان) وَ یکثر مَا بینُهُم سفک الدِّمَاءِ وَ قُضَاتُهُمْ یقبلون الرشوة﴾

یعنی و می باشد برای اهل ان زمان بر ایشان رو های پاکیزه و باطن های بد هر که ببیند ان ها را به عَجَب در اورند او را و هر که با ایشان معامله کند به او ظلم و ستم کنند و رو های ایشان رو های ادمیان است و دل های ایشان دل های شیاطین است پس ایشان

ص: 50

تلخ ترند از صِبر و گندیده ترند از مُردار و نجس ترند از سگ و حیله ور ترند از روباه و طمع ایشان بیش تر است از اشعب که در طمع معروف بوده و ضرب المثل است و چسبنده ترند از جرب قبول نمی کنند نهی از منکر را که به جا می اورند اگر حَدیث کنی ایشان را تکذیب کنند تو را و اگر امین دانستی ایشان را با تو خیانت کنند اگر رو گردانیدی از ایشان عیب تو را گویند و اگر تو را مالی باشد حسد تو را می برند و اگر بخل کنی از ایشان کینه تو را در دل گیرند و اگر پند دهی ایشان را تو را دشنام دهند بسیار گوش دهنده به دروغند و بسیار خورنده حرامند حلال می دانند ربا را و خوردن مسکرات و سخنان شرّ و فتنه انگیز و افسانه های دروغ و حرام و شادمانی و نشاط و اوازه خوانی به غناء و ساز و نواز ها را و فقیر در میان ایشان خوار و کوچکست و مؤمن نا توان و پست است و دانا در نزد ایشان بی قدر است و فاسق در نزد ایشان گرامی داشته شده است و ستم کار در نزد ایشان بزرگ شمرده شود و نا توان در نزد ایشان نا چیز است و صاحب قوت نزد ایشان مالک است امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند ثروت در نزد ایشان دولت است و امانت را غنیمت می دانند و زکوة دادن را ضرر خود می دانند و فرمان برداری می کند مرد زن خود را و نا فرمانی کند از پدر و مادر خود و جفا کند با ایشان و کوشش کند در نابود کردن برادر خود و بلند شود صدا های اهل فجور و دوست بدارند فساد و غناء را و زنا را و معامله کنند به حرام و ربا و سرزنش کرده شوند علماء (و بنا بر نسخه) غیرت کشیده شود

ص: 51

بر پسران برای فخور کردن و زیاد می شود در میان ایشان ریختن خون ها و قضاة ایشان می پذیرند رشوه را

﴿وَ تَتَزَوَّجُ الإمرأه بالإمرأه، وَ تُزَفُّ کما تُزَفُّ الْعَرُوسُ إلی زَوْجُهَا، وَ تَظْهَرُ دولة الصبیان فی کلّ مکان، و یستحلّ الفتیان المغانی وَ شُرْبِ الْخَمْرِ. وتکتفی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ، وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ، وترکب السُّرُوجَ الْفُرُوجَ، فتکون الإمرأه مستولیه علی زَوْجُهَا فی جمیع الأشیاء، وَ تَحُجُّ النَّاسِ ثلاثه وُجُوهُ: الأغنیاء للنزهه، وَ الْأَوْسَاطِ للتجاره، وَ الْفُقَرَاءِ للمسأله! وَ تُبْطِلُ الأحکام، وَ تُحْبِطُ الْإِسْلَامُ، وَ تَظْهَرُ دوله الْأَشْرَارِ، و یحلّ الظُّلْمِ فی جمیع الْأَمْصَارِ، فَعِنْدَ ذلک یکذب التَّاجِرُ فی تِجَارَتِهِ، والصایغ فی صیاغته، وَ صَاحِبُ کلّ صَنَعَهُ فی صِنَاعَتِهِ، فَتَقِلَّ المکاسب وتضیق الْمَطَالِبُ، وَ تَخْتَلِفُ الْمَذَاهِبُ، و یکثر الْفَسَادِ، ویقلّ الرَّشادِ، فَعِنْدَهَا تَسْوَدُّ الضَّمَائِرِ، وَ یَحکُم عَلیهِم سُلْطَانُ جَائِرُ. و کلامهم أَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ، وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الجیفه، فَإِذَا کان کذلک مَاتَتِ الْعُلَمَاءِ، وَ فَسَدَتِ الْقُلُوبِ، و کثرت الذُّنُوبِ، وَ تَهْجُرَ الْمَصَاحِفِ، وَ تَخْرَبُ الْمَسَاجِدِ، وَ تُطَوِّلُ الْ مَالِ، وَ تَقِلُّ الْأَعْمَالِ﴾

یعنی و جفت می شود زن با زن و خودش را می سازد هم چنان که عروس خود را برای شوهرش می سازد و اشکار شود دولت کودکان در هر جائی و حلال شود خواندن زن های خواننده و رقّاصه و غنا های حرام و اشامیدن مسکرات و اكتفا کنند مردان به مردان در فجور و زنان به زنان و سوار بر زین ها شوند زن ها

ص: 52

پس بوده باشد زن استیلاء دارنده بر شوهر خود در همه چیز ها و حج روند مردم بر سه وجه ثروتمندان برای گردش و استراحت و میانه حالان برای تجارت کردن و فقراء برای گدائی کردن و باطل و نا چیز شود احکام الهیّه و باطل و ناچیز شود اسلام و اشکارا شود دولت شریران و حلال شود ستم گری و ستم پیشگی در تمام شهر ها پس در چنین زمانی دروغ گوید تاجر در تجارت خود و ریخته گر در ریخته گری خود و هر صاحب صنعتی در صنعت خود پس کَم شود كسب ها و تنگ شود راه های معیشت و زندگانی و در مذهب ها و روش ها اختلاف روی دهد و فساد زیاد شود و رشد و هدایت کم شود پس در چنین زمانی دل ها سیاه شود و حکومت و داوری کند بر ایشان پادشاهی ستم کار و سخنانشان از صبر تلخ تر است و دل هاشان از مردار گندیده تراست پس چون چنین زمانی پیش آمد می میرند عُلماء و دانایان و فاسد می شود دل ها و بسیار می شود گناهان و دور افتاده می شود قران ها و خراب کرده می شود مسجد ها و دراز می شود ارزو ها و كم می شود عمل ها

وَ تُبنَی الأَسوار فِی الْبُلْدَانِ مَخصوصَه لِرَفع (لَوَقَعَ) العَظائِم النّازِلاتِ

ص: 53

﴿فَعِنْدَهَا لَوْ صلّی أَحَدُهُمْ یومه و لیلته فَلَا یکتب لَهُ مِنْهَا شیء، وَ لَا تُقْبَلُ صَلَاتُهُ لِأَنَّ نیّته وَ هُوَ قَائِمُ یصلّی یفکّر فی نَفْسِهِ کیف یظلم النَّاسِ ! و کیف یحتال علی المسلمین ! و یطلبون الرئاسه للتفاخر وَ الْمَظَالِمِ، و تضیق علی مَسَاجِدِهِمْ الأماکن، و یحکم فیهم المتالف، و یجور بَعْضُهُمْ علی بَعْضٍ ، و یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً و یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً عداوه وَ بُغْضاً ، و یفتخرون بِشُرْبِ الْخُمُورِ ، و یضربون فی الْمَسَاجِدِ العیدان وَ الزُّمَرِ ، فَلَا ینکر علیهم أَحَدُ . وَ أَوْلَادِ الْعُلُوجَ یکونون فی ذلک الزَّمَانِ الأکابر ، و یرعی الْقَوْمِ سفهاؤهم ، و یملک الْمَالِ مَنْ لَا یملکه ، وَ لَا کان لَهُ بِأَهْلٍ لکع مِنْ أَوْلَادِ اللکوع ، وَ تَضَعُ الرُّؤَسَاءِ رؤوسا لِمَنْ لَا یستحقّها و یضیق الذَّرْعِ ، و یفسد الزَّرْعِ ، وَ تَفْشُو الْبِدَعِ ، وَ تَظْهَرُ الْفِتَنِ ، کلامهم فُحْشٍ ، وَ عَمَلُهُمْ وَحْشٍ ، وَ فِعْلِهِمْ خَبُثَ ، وَهْمُ ظَلَمَهُ غَشْمُهُ ، و کبراؤهم بُخْلِهِ عَدَمِهِ ، وَ فُقَهَاؤُهُمْ یفتون بِمَا یشتهون ، وَ قُضَاتُهُمْ بِمَا لَا یعلمون یحکمون ، وأکثرهم بِالزُّورِ یشهدون . مِنْ کان عِنْدَهُ دِرْهَمٍ کان عِنْدَهُمْ مَرْفُوعاً ، وَ مَنْ عَلِمُوا أَنَّهُ مُقِلُّ فَهُوَ عِنْدَهُمْ مَوْضُوعُ ، والفقیر مَهْجُورٍ و مبغوض﴾

یعنی و بنا کرده می شود حصار ها و پایگاه ها در شهر ها مخصوص برای واقع شدن یا بلند شدن یا جلوگیری شدن عظائم یعنی چیز های بزرگی که فرد بیاید (دور نیست مراد اسلحه های جنگی و طیّارات و موشک ها باشد) پس در چنین زمانی اگر نماز گذارد یکی از ایشان شبانه روز خود را پس نوشته نشود از برای او از جهت آن نماز چیزی و نماز او پذیرفته نمی شود زیرا که در ان حالی که نماز می گذارد

ص: 54

فکر می کند در پیش خود و نیّت او این است که چگونه ظلم کند در حتّی مردم و چگونه حیله کند با مسلمانان و طلب می کنند ریاست را برای فخر کردن و ظلم کردن و تنگ می شود بر مسجد های ایشان مکان ها و حكم می كند در حق ایشان کافر و ستم می کنند بعضی بر بعضی و می کشد بعضی از آن ها بعض دیگر را از روی دشمنی و کینه توزی و فخر می کنند به اشامیدن مسکرات و می زنند در مسجد ها ساز ها و نواز ها را و کسی انکار نمی کند بر ایشان و بزرگان ایشان در ان زمان زنا زادگان و مردمان پست اند و سرپرست مردم سفیهان ایشان شوند و مالك مال شود كسی كه مالك ان مال نیست یعنی غاصب است و ان بی دینی است از فرزندان بی دینی یا پست پلیدی است از فرزندان پست ها و پلید ها و رؤسا ریاست را به کسی دهند که سزاوار ریاست کردن نیست و تنگ شود خلق و خو ها و فاسد شود زراعت ها و اشکارا شود بدعت ها و ظاهر شود فتنه ها سخنان ان ها دشنام دادن است و کار هاشان وحشی گری است و کار هاشان پلید است و ایشان ستم کاران باشند که در ستم گری فرو گذار نکنند و بزرگان ایشان بخیل ها و گدا هایند و فقهاء ايشان هر طور دلشان خواهد فتوی دهند و دادستان هاشان به چیزی که نمی دانند حکم کنند و بیشتر ایشان به دروغ شهادت دهند هر که پول دارد نزد ایشان بلند مرتبه است و هر که را دانستند که فقیر و بیچاره است نزد ایشان خوار و پست است و فقیر محتاج نزد ایشان مهجور است و کینه او را دارند

ص: 55

﴿وَ الغَنیّ مَحْبُوبٍ وَ مَخْصُوصُ ، وَ یکون الصَّالِحِ فیها مدلوّل الشَّوَارِبَ ، یکبّرون قَدْرِ کلّ نَمَّامُ کاذب ، وَ ینکّس اللَّهِ مِنْهُمْ الرؤوس ، وَ یعمی مِنْهُمْ الْقُلُوبِ التی فی الصُّدُورِ ، أکلهم سِمانٍ الطیور وَ الطیاهیج ، وَ لُبْسِهِمُ الْخَزِّ الیمانی وَ الحریر ، یستحلّون الرِّبَا وَ الشُّبُهَاتِ ، وَ یتعارضون للشهادات ، یراؤن بِالْأَعْمَالِ ، قصراء الْآجَالِ ، لا یمضی عِنْدَهُمْ إِلَّا مَنْ کان نَمَّاماً ، یجعلون الْحَلَالَ حَرَاماً ، أَفْعَالِهِمْ منکرات ، وَ قُلُوبُهُمْ مُخْتَلِفَاتٍ . یتدارسون فیما بینُهُم بِالْباطِلِ ، وَ لَا یتناهون عَنْ منکر فَعَلُوهُ ، یخاف أخیارهم أَشْرَارَهُمْ ، یتوازرون فی غیر ذکر اللَّهِ تعالی ، یهتکون فیما بینُهُم بالمحارم ، ولایت عاطفون بَلْ یتدابرون ، إِنْ رَأَوْا صَالِحاً رَدُّوهُ ، وَ إِنْ رَأَوْا اثما ( نَمَّاماً ) اسْتَقْبَلُوهُ ، وَ مَنْ أساءهم یعظّموه . وتکثر أَوْلَادُ الزِّنَا ، وَ الْآبَاءِ فَرِحُونَ بِمَا یرون مِنْ أَوْلَادِهِمْ القبیح فَلَا ینهوهم وَ لَا یردّونُهُم عَنْهُ ، ویری الرَّجُلُ مِنْ زَوْجَتِهِ القبیح فَلَا ینهاها وَ لَا یردّها عَنْهُ ، و یأخذ مَا تأتی بِهِ مِنْ کدّ فَرْجِهَا ، وَ مَنْ مُفْسِدُ خِدْرِهَا ، حتّی لَوْ نکحت طُولًا وَ عَرْضاً لَمْ تهمّه ، وَ لَا یسمع مَا قیل فیها مِنْ الکلام الردیء ، فذاک هُوَ الدیوث الذی لَا یقبل اللَّهُ لَهُ قَوْلاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا عُذْراً ، فأکله حَرَامُ فَالْوَاجِبُ قَتَلَهُ فی شَرْعِ الْإِسْلَامِ ، و فضیحته بین الْأَنَامِ ، و یصلی سعیرا فی یوم القیام﴾

یعنی و ثروت مند دوست داشته شده و مخصوص است و ان که شایسته است در میان مردم ان زمان حلق و گلویش گرفته و راه ها بر او بسته است و بزرگ می کنند قدر هر کسی را که سخن چین و دروغ گو است سر به زیر می کند ان ها را خدا و کور می کند

ص: 56

از ایشان دل هایشان را که در سینه های ایشان است خوراکشان گوشت های مرغان فربه و تیهو ها است و پوشاکشان خزّ یمانی و ابریشمی است حلال می دانند ربا و مال های شبهه ناك را و شهادت ها را به یک دیگر قرض می دهند و کار های خود را به ریا کردن نمایش می دهند عمر هاشان کوتاه شود سخنان سخن چین نزد ان ها امضا کرده شود حلال را حرام می کنند کار هایشان زشت و نا پسند است و دل هاشان با هم دیگر مختلف است باطل را در میان خود درس می دهند و درس می گیرند از کار های زشتی که می کنند نهی کرده نمی شوند نیکانشان از بَداَنشان می ترسند پشتیبان یک دیگرند در غیر ذکر خدای تعالی هتک و پاره می کنند پرده های حرام ها را مهربانی با هم نکنند به هم دیگر پشت کنند اگر شخص شایسته ای را ببینند او را رَدّ کنند و اگر گناه کار یا سخن چینی را ببینند او را استقبال کنند کسی که به ان ها بدی کند او را تعظیم کنند و زیاد شوند فرزندان زنا و پدران خوشحال شوند به هر کار زشتی که از فرزندان خود ببینند وان ها را از ان نهی نکنند و ان ها را از ان دور نکنند ببیند مرد از زن خود عمل زشت یعنی زنا را و او را نهی نمی کند و از ان او را دور نمی کند و می گیرد ان چه را که از کَدِّ فرج خود و بی عفّق خود به دست می اورد تا این اندازه که اگر از درازی و پهنا او را بگایند اهمیّت نمی دهد و اگر درباره او حرف رَدّی بشنود گوش نمی کند پس او است ان دَیّوثی که نپذیرد خدا برای او سخنی و نه کار درستی و نه عذر و پوزشی را پس

ص: 57

پس خوراک او حرام و نکاح او حرام است و واجب است کشتن او در شریعت اسلام و رسوا کردن او در میان خاص و عام و افکنده می شود در اتش جهنّم در روز قیامت

وَ فی ذلِکَ یعلنون بِشَتْمِ الْآبَاءِ والاُمّهات وَ تُذِلُّ السَّادَاتِ ، وَ تَعْلُو الأنباط ، و یَکثِر الاختباط ، فَمَا أَقَلَّ الأخوة فی اللَّهِ تعالی ، وَ تَقِلُّ الدَّرَاهِمَ الْحَلَالِ ، وَ تَرْجِعُ النَّاسِ إلی أَشِرْ حَالٍ ، فَعِنْدَهَا تَدُورُ دُوَلُ الشیاطین ، و تتواثب علی أَضْعَفَ المساکین وَ ثَوْبُ الْفَهْدُ إلی فریسته ، ویشحّ الغنی بِمَا فی یدیه ، ویبیع الفقیر آخِرَتِهِ بدنیاه ، فیاویل للفقیر وَ مَا یحلّ بِهِ مِنَ الْخُسْرَانِ وَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ فی ذلک الزَّمَانِ الْمُسْتَضْعَفِ بِأَهْلِهِ ، وَ سیطلبون مَا لَا یحلّ لَهُمْ ، فَإِذَا کان کذلک أَقْبَلَتْ علیهم فِتَنُ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها ، أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلُهَا الهجری القطیرفی وَ آخِرُهَا السفیانی وَ الشامی)

یعنی اشکارا دشنام دهند پدران و مادران را و ذلیل شوند بزرگان و بالا روند مردمان پست بی اصل فرومایه و زیاد شود اختباط و پریشانی عقل و دیوانگی پس چه قدر کم است در ان زمان برادری از برای خدای تعالی و کم می شود پول های حلال و مردم بر می گردند به بد ترین حالی پس در ان وقت دور می زند دولت های شیاطین و جستن می کنند بر ظلم و ستم کردن بر نا توانان و گدایان و می پوشد یوز پلنگ لباس شکار خود را که شکم او را دریده است و بخل می کند ثروتمند به ان چه که در دست دارد از مال و ثروت و می فروشد فقیر اخرت خود را بدنیای خود پس ای وای بر فقیر و ان چه به او وارد می شود از زیان و ذلّت و خواری در ان زمان که اهل خود را

ص: 58

ضعیف و بیچاره کند و زود باشد که بطلبند فقراء ان چه را که بر ایشان حلال نیست پس چون چنین شد رو اورد بر ضرر ایشان فتنه هائی که طاقت مقابل شدن با ان را ندارند آگاه باشید که اوّل فتنه از هَجَری که از اهل قصبه ای است از بحرین و رقطی که شخصی است دارای مرض لك و پیسه شروع می شود و اخر ان به سفیانی و شامی منتهی می شود

وَ أَنْتُمْ سَبْعَ طَبَقَاتٍ

فالطّبقه الأولی و فیها مَزید التَقوی إلی سَبعینَ سِنُّهُ مِنْ الهِجرَه (وَ فی نسخة أَهْلِ تنکید و قسوة إلی سبعین سِنُّة مِنْ الهجرة ) الطبقه الثانیة: أَهْلُ تباذل وَ تَعَاطُفُ إلی المائتین والثلاثین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الثالِثَهُ

أَهْلُ تَدَابیر و بتقاطع إلی الخمسماة و خمسون سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الرابعه

أَهْلُ تکالب وَ تَحَاسُدُ إلی السبعمائة سِنُّة مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ الخامِسَه

أَهْلُ تشامخ وَ بُهْتانُ إلی الثمانمائه و عشرین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

و الطّبَقَةَ السّادسَه

أَهْلُ الْهَرْجَ و المرج و تکالب الْأَعْدَاءِ ، وَ ظُهُورِ أَهْلِ الْفُسُوقِ و الخیانة إلی التّسعماة و الأربعین سِنُّهُ مِنْ الهجرة

ص: 59

وَ الطَّبَقَة السّابِعَة

﴿فَهُمْ أَهْلُ ختل وَ غَدْرُ وَ حَرْبٍ ، و مکر وَ خَدْعِ وَ فُسُوقَ ، وَ تَدَابُرِ و تقاطع وَ تَبَاغُضُ ، والملاهی الْعِظَامِ و المغانی الْحَرَامِ ، والاُمور المشکلات فی ارتکاب الشَّهَوَاتِ ، وَ خَرَابِ الْمَدَائِنِ وَ الدُّورُ ، وَ انْهِدَامِ الْعِمَارَاتُ وَ الْقُصُورَ ، و فیها یظهر الْمَلْعُونُ مَنِ الْوادِ المشئوم ، و فیها انکشاف السِّتْرَ وَ الْبُرُوجِ ، و هی علی ذلک إلی أَنْ یظهر قَائِمُنَا المهدی صَلَوَاتُ اللَّهِ علیه)

یعنی فرمود و شما هفت طبقه می شوید طبقه اوّلی در ان است زیادی تقوی و پرهیز کاری تاسال هفتادم هجری (و بنا بر نسخه دیگر. اهل سخت و دشوار زندگی کردن هستند و اهل قساوت تا سال هفتادم هجری)

و طبقه دوّم اهل بذل و بخشش و مهربانی هستند تا سال دویست و سی ام هجرى

و طبقه سوّم اهل پشت کردن به یک دیگر و بریدن از یک دیگر هستند تا سال پانصد و پَنجُم هجری

و طبقه چَهارُم اهل سگ صفتی و حَسَد بردن به یک دیگر هستند تا سال هفت صد هجری

و طبقه پَنجُم اهل باد بینی کردن و تكبّر و بهتانند تا سال هشت صد و بیست هجری

و طبقه شِشُم اهل خون ریزی و غلق و اضطراب و سگ صفتی دشمنان و ظهور اهل فسق هستند تا سال نه صد و چِهِل هجری

و طبقه هفتم پس ایشان اند اهل حیل ها و فريب و جنگ و مكر و خدعه ها و فسق ها

ص: 60

و پشت کردن به یک دیگر و بریدن از یک دیگر و کینه هم دیگر را در دل گرفتن و اسباب بازی های بزرگ و مرتكب شدن شهوت ها و ساز و نواز های حرام و کار های دشوار و خرابی شهر ها و خانه ها و خراب شدن ساختمان ها و قصر و کاخ ها و در این طبقه ظاهر می شود لعنت کرده شده ای از بیابان بد یمنی (مراد سفیانی است که از وادی یابس در شام قیام می کند) و در ان طبقه است کشف شدن پرده حیا و فرج ها و ان به همین حال هست تا این که ظاهر شود قائم ما مهدى صلوات الله عليه

﴿قالَ الْقَامَةُ إِلَيْهِ سَادَاتِ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ أَكابِرَ وَ العرب وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا أَوَانُ هَذِهِ الْفِتَنِ وَ الْعَظَائِمِ التی ذَكَرْتَهَا لَنَا لَقَدْ کادت قُلُوبَنَا انَّ تنفطرو أَرْوَاحُنَا انَّ تُفَارِقُ أَبْدَانَنَا مِنْ قَوْلِكَ هَذَا فَوَا اسفاه عَلَى فراقنا اياك فَلَا أَرِنَا اللَّهُ فِيكَ سُوءُ وَ لَا مَكْرُوهاً - فَقَالَ عَلَى عَلَيْهِ السَّلَامُ قَضَى الامر الذی فِيهِ تسنفتيان كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ - قَالَ فَلَمْ يَبْقَى أَحَدُ الَّا وَ بكی لِذَلِكَ)

راوی گفت - پس به پا خواستند به سوی او بزرگان اهل کوفه و بزرگان عرب و گفتند يا امير المؤمنین بیان فرما برای ما اوقات این فتنه ها و امر های بزرگی که یاد فرمودی برای ما هر اینه به تحقیق نزدیکست دل های ما شکافته شود و روح های ما از بدن های ما جدا شود از گفتار تو این هائی که گفتی چه قدر جای تاسف است بر جدا شدن ما از تو پس پس ننمایاند خدا ما را در تو بدی و نه مکروهی را پس فرمود علی علیه السّلام جاری شده است قضا در ان چه که شما استفتاء می کنید هر نفسی چشنده مرگ است-گفت

ص: 61

پس باقی نماند احدی مگر این که گریه کرد از این کلامی که فرمود

﴿قالَ ثُمَّ انَّ علیاَ علیه السَّلَامِ

﴿قَالَ أَلَا وَ إِنَّ تَدَارُكِ الْفِتَنِ بَعدَ ما أُنَبِّئُكُمْ بِهِ مِنْ أَمْرِ مَكَّةَ وَ الْحَرَمَيْنِ مِنْ جُوعٍ أَغْبَرَ وَ مَوْتُ أَحْمَرَ - أَلَا ياويل لِأَهْلِ بیت نَبِيِّكُمْ و شرفائكم مِنْ غَلَاءُ وَ جُوعٍ وَ فَقْرُ وَ وَجِلَ حَتَّى يَكُونُوا فِي أَسْوَأَ حَالَ بَيْنَ النَّاسِ ، أَلَا وَ إِنَّ مَسَاجِدِكُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ لَا يَسْمَعُ لَهُمْ صَوْتَ فِيهَا وَ لَا تُلَبِّي فِيهَا دَعَوْتَ ثُمَّ لَا خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَ ذَلِكَ ، وَ إِنَّهُ يَتَوَلَّى عَلَيْهِمْ مُلُوكِ كَفَرْتُ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُمْ أَحِبُّوهُ ، أَلَا إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَلِي أَمَرَكُمْ بَنُو أُمَيَّةَ ثُمَّ تَمْلِكُ مِنْ بَعْدِهِمْ مُلُوكِ بَنِي الْعَبَّاسِ فَكَمْ فِيهِمْ مَنْ مَقْتُولُ وَ مَسْلُوب ثُمَّ انْهَ قَالَ های های أَلَا يَا وَيْلُ لكوفانكم هَذِهِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنِ السُّفْيَانِيُّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ يَأْتِي اليها مِنْ نَاحِيَةِ هَجَرَ بِخَيْلٍ سبّاق تَقُودُهَا أَسْوَدُ ضراغمة ، وَ ليوث قشاعمة أَوَّلِ إسمه شِينُ إِذَا خَرَجَ الْغُلَامُ الْأَشْتَرِ . أَنَا عَالِمُ بِاسْمِهِ علی الْبَصْرَةِ ( عالِمُ بِاسْمِهِ فَيَأْتِي إِلَى الْبَصْرَةِ ) فَيُقْتَلُ ساداتها وَ يَسْبِيَ حَرِيمُهَا فَإِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا كَمْ وَقَعَتْ تُحَدِّثْ بِهَا وَ بِغَيْرِهَا ، وَ تَكُونُ بِهَا وقعات بَيْنَ تلول وَ آكَامُ فَيُقْتَلُ بِهَا اسْمُ وَ يستعبد بِهَا صَنَمٍ ثُمَّ يَسِيرُ فَلَا يَرْجِعُ إِلَّا بِالْجُرْمِ فَعِنْدَهَا يَعْلُو الصِّيَاحِ وَ يقتحم بَعْضُهَا بَعْضاً فَيَا وَيْلُ لكوفانكم مِنْ نُزُولِهِ بِدَارِكُمْ ، يَمْلِكُ حريمكم وَ يَذْبَحُ أَطْفَالَكُمْ وَ يَهْتِكُ نِسَاءَكُمْ ، عُمُرِهِ طَوِيلٍ وَ شَرِّهِ غزير وَ رِجَالِهِ ضراغمة وَ تَكُونُ لَهُ وَقَعَتْ عَظِيمَةٍ ، أَلَا وَ إِنَّهَا فِتَنٍ يُهْلَكُ فِيهَا الْمُنَافِقُونَ وَ الْقاسِطُونَ وَ الَّذِينَ فَسُقُوا فِي دِينِ اللَّهِ تَعَالَى وَ بِلَادِهِ وَ

ص: 62

لَبِسُوا الْبَاطِلِ عَلَى جَادَّةِ عِبَادِهِ فَكَأَنِّي بِهِمْ قَدْ قَتَلُوا أَقْوَاماً تَخَافُ النَّاسِ أَصْوَاتُهُمْ وَ تَخَافُ شَرِّهِمْ فَكَمْ مِنْ رَجُلُ مَقْتُولُ وَ بَطَلَ مجدول يهابهم النَّاظِرُ إِلَيْهِمْ ، قَدْ تَظْهَرُ الطَّامَّةُ الْكُبْرى فيلحقوا أوَّلَهَا آخِرِهَا)

لُغات هَجَر یکی از شهر های بحرین است خیل سباق اسبان پیشرو اسود جمع اَسَد به معناى شير ضراغمة جمع ضرغام به معنای دلاور و شیر صفت لیوث جمع لیث یعنی شیر قشعم بعين بی نقطه بر وزن جعفر مرد كلان سال و كركس و سطبر درشت و شیر بیشه اشتر به کسی گویند که پلک چشم او بر گشته باشد و در بعضی از نسخ اسَمَر به سین بی نقطه و میم است به معنای گندم گون تلول جمع قلّ است به معنای تپّه بلند و اکام جمع اکَمَه محرکه به معنای پُشتِه اقتحام به نا گاه در امدن کوفان مراد کوفه است غزیر بسیار قاسطون کسانی هستند که از حق برگشته و اهل جور و ستم و بیداد گرند بطل به معنای شجاع مجذول به زمين افتاده

یعنی فرمود اگاه باشید که تدارک فتنه ها بعد از ان چیزی است که خبر می دَهُم شما را از امر مکّه و مدینه از گرسنگی غبار الود و مرگ سرخ یعنی خون ریزی ای وای بر اهل بیت پیغمبر شما و شریف های شما از گرانی و گرسنگی و احتیاج و ترس که به ان ها رخ دهد تا اندازه ای که در بد ترین حالی باشند در میان مردم آگاه باشید که مسجد های شما در آن زمان شنیده نشود در ان صدائی برای ایشان و جواب گفته نشود در ان دعوتی پس هیچ خبری در زندگی بعد از ان نیست و به درستی که متصرف در امر می شوند و بر شما حکومت می کنند پادشاهان کفّار که هر که نافرمانی ان ها را کند او را بکشند و هر که فرمان برد ایشان را دوست بدارند او را آگاه باشید

ص: 63

اوّل کسی که متصرف در امر شما و والی بر شما می شود بنی امیّه اند پس مالک می شوند بعد از ایشان پادشاهان بنی عبّاس چه بسیار که در میان ایشان کشته شوند و غارت زده شوند پس ان حضرت فرمود های های ای وای بر کوفه شما این شهر و ان چه که بر ان وارد شود از سفیانی در ان زمان وقتی که بیاید به سوی آن از ناحیه هَجَر که یکی از شهر های بحرین است و گروهی گفته اند که هَجَر شهر هائیست که قصبه ان صفا است و فاصله ان تا یمامه به قدر ده روز راه است و میان آن و بصره پانزده روز راه است به سیر شتر و مناسبت ان با سیر سفیانی به سمت کوفه اوّلی و قرب از اوّل است - می اید سفیانی از ان ناحیه با اسب های قوی پیشرویی که می کشانند ان ها را مردانی که مانند شیر های دلاور و کرکس های شکاری هستند و سر کرده ان ها کسی است که اوّل نام او شین است زمانی که بیرون اید جوانی که اشتر است یعنی پلک چشم او برگشته است یا ان که لقب او اشتر است یا ان که چهره او اسَمرَ یعنی گندم گون است و من دانای به نام او هستم تا ان که می اید در بصره پس می کشد بزرگان ان را و اسیر می کند زن های ان را و به درستی که من هر اینه می شناسم چند جنگ را که در ان جا واقع شود و در غیر ان جا و در ان جا جنگ هائی واقع شود در میان تل ها و پشته ها پس شخص اسمر گندم گون در ان جا کشته شود و در ان جا بت پرستیده شود پس از ان جا سیر می کند و بر نمی گردد مگر با زن هائی که اسیر کرده در ان وقت فریاد ها بلند شود و بعضی به ناگهانی حمله بر بعض دیگر کنند پس ای وای بر کوفه شما از فرود آمدن او به خانه های شما مالک می شود حریم شما را و سر می بُرد بچّه های شما را و هتک می کند زن های شما را عمر او دراز و شرّ او بسیار است

ص: 64

و مردان او شیر دلانی هستند و در ان جا جنگ بزرگی واقع می سازد اگاه باشید که در ان جنگ فتنه هائی است که هلاک شوند در ان منافق ها و از حق برگشتگان ستم گر ستم پیشه و آنان که فاسق شده اند در دین خدای تعالی و در شهر های او و پوشیدند لباس باطل را بر راه بندگان او گویا می بینم ان ها را که می کُشند گروهی را که از صدا های ان ها مردم می ترسند و از شرارت و بدی ان ها ترسانند پس چه بسیار کشته های شجاعانی که بر روی خاک افتاده شود که هیبت ان ها فرو گیرد نگرنده به ان ها را پس به تحقیق ظاهر می شود بلای بزرگی که ملحق کنند أخر آن ها را به اوّل آن ها

﴿أَلَا وَ إِنَّ السُّفْيَانِيُّ يَدْخُلُ الْبَصْرَةِ ثَلَاثَ دخلات يُذِلُّ الْعَزِيزِ وَ يَسْبِيَ فِيهَا الْحَرِيمِ ، أَلَا يَا وَيْلُ الْمُؤْتَفِكَةَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنْ سَيْفِ مسلول وَ قَتِيلِ مجدول وَ حُرْمَةُ مهتوكة ، ثُمَّ يَأْتِي إِلَى الزَّوْرَاءُ الظَّالِمِ أَهْلُهَا فَيَحُولُ اللَّهِ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَهْلِهَا فَمَا أَشَدَّ أَهْلِهَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا وَ أَكْثِرْ طغيانها وَ أَغْلَبَ سُلْطَانُهَا ثُمَّ قَالَ : الْوَيْلُ للديلم وَ أَهْلِ شاهون وَ عَجَمَ لا يَفْقَهُونَ ، تَراهُمْ بِيضُ الْوُجُوهِ سُودُ الْقُلُوبِ نَائِرَةَ الْحُرُوبِ ، قَاسِيَةُ قُلُوبُهُمْ سُودُ ضَمَائِرِهِمْ ، الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِبَلَدٍ يَدْخُلُونَها وَ أَرْضٍ يسكنونها ، خَيْرَهُمْ طامس وَ شَرِّهِمْ لَامَسَ ، صَغِيرُهُمْ أَكْثَرَ هُمَا مِنَ كَبِيرُهُمْ تلتقيهم الْأَحْزابِ وَ يُكْثِرُ فِيمَا بَيْنَهُمْ الضِّرَابِ وَ تصحبهم الْأَكْرَادِ وَ أَهْلِ الْجِبَالِ وَ سَائِرِ الْبُلْدَانِ وَ تُضَافُ إِلَيْهِمْ أكراد هَمْدَانَ ( الکرد هَمْدَانَ ) وَ حَمْزَةَ وَ عُدْوَانُ حَتَّى يَلْحَقُوا بِأَرْضِ الأعجام مِنْ نَاحِيَةِ خُرَاسَانَ فيحلون قَرِيباً مِنَ قَزْوِينُ وَ سمرقند وَ كَاشَانَ فَيَقْتُلُونَ فِيهَا السَّادَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ ثُمَّ يَنْزِلُ

ص: 65

بِأَرْضِ شِيرَازُ ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الْجِبَالِ وَ مَا يَحِلُّ فِيهَا مِنَ الْأَعْرَابُ﴾

لُغات موتفکة شهری است که بر گردیده شده از شهر های قوم لوط و در این جا مراد بصره است مسلول شمشیر کشیده شده مجدول به خاک افتاده زوراء بغداد دیلم کوهستانات گیلان و مازندران است که در قسمت شمالی قزوین واقع است و اَلَموت یکی از شهر های آن است شاوان از قریه های مرو خراسان است شاهون یا شاهی از بلاد مازندران است و نیز شاهی موضعی است نزدیک قادسیّه و ظاهرا مراد حضرت اوّل باشد طامس نا پدید کننده و نا پدید لامِس به معنای غالب حمزه و عدوان دو قبیله انداز عرب

یعنی آگاه باشید به درستی که سفیانی سه مرتبه داخل بصره می شود و ذلیل و خوار می کند در ان اشخاص با عزت و غلبه را و اسیر می کند در ان زن ها را ای وای بر شهری كه سابقا از شهر های لوط بوده و وارونه شده مراد حضرت نیز بصره است - ان چه بر ان وارد شود از شمشیر کشیده و کشته به خاک افتاده و زن های هتک شده پس می اید به جانب بغداد که ستم کاران اند اهل ان جا پس تغییر می دهد خدا میانه ان و میانه اهل ان را و چه قدر در میان بغداد و اهل ان شدت و سختی روی دهد و طغیان و سر کشی ان زیاد شود و سلطان ان مغلوّب شود - پس وای برای دیلم که کوهستاناتیست از مازندران و گیلان در قسمت شمالی قزوین و اهل شاوان که از توابع مرو خراسان باشد یا اهل شاهی مازندران و مردمان عجمی که چیز نمی فهمند می بینی ان ها را سفید رویان و سیاه دل ها روشن کنندگان اتش جنگ ها که دل های انان سخت و ضمیر های ایشان سیاه است ای وای

ص: 66

پی وای بر ان شهری که در ان داخل شوند و وای بر ان زمینی که در ان ساکن شوند خیری از آن ها دیده نشود و شتر آن ها غالب باشد همت کو چک هاشان از بزرگانشان زیاد تر باشد حزب ها و گروه هائی به ان ها برسند و زد و خورد در میانشان زیاد شود و کُرد های اهل جبال با آن ها یار شوند و از سایر از شهر ها و به عدّه آن ها اضافه شوند کُرد های هَمَدان یا کرد های عراق و قبیله های همدان و حمزه و عدوان که از قبایل عربند تا این که به ان ها ملحق شوند به زمین عجم ها یعنی ایران از طرف خراسان پس وارد شوند نزدیک قزوین و کاشان از طریق سمرقند پس می کشند در ان جا سادات از اهل بیت پیغمبر شما را پس از ان جا فرود می ایند به زمین شیراز ای وای بر اهل کوهستان ها و ان چه بر ان ها وارد شود از عرب ها

﴿أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ هرموز وَ قلهات وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْآفَاتِ مِنْ أَهْلِ الطراطر المذهبات ، وَ يا وَيْلُ لِأَهْلِ عمان وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ وَ كَمْ وَقَعَتْ فِيهَا مِنَ الْأَعْرَابِ فَتَنْقَطِعَ مِنْهُمْ الْأَسْبَابِ فَيُقْتَلُ فِيهَا الرِّجَالُ وَ تُسْبَى فِيهَا الْحَرِيمِ ، وَ يا وَيْلُ لِأَهْلِ أَ وَالِ مَعَ صابون مِنَ الْكَافُورِ الْمَلْعُونُ يَذْبَحُ رِجَالِهِمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَقَعْتُ ؛ الاوّلى بَيْنَ القلعتين وَ الثَّانِيَةِ فِي الصَّلِيبِ وَ الثَّالِثَةَ فِي الجنيبة وَ الرَّابِعَةُ عِنْدَ نوپا وَ الْخَامِسَةُ عِنْدَ أَهْلِ عراد وَ أكراد وَ السَّادِسَةُ فِي أَوْكَرَ خارقان وَ الكليا وَ فِي سارو بَيْنَ الْجَبَلَيْنِ وَ بِئْرُ حُنَيْنٍ وَ يمين الكثيب و ذروة الجبل و

ص: 67

يَمِينُ شَجَرَاتِ النَّبِقِ ، أَلَا يَا وَيْلُ للكنيس وَ ذَکیّهَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ ، وَ الْوَيْلُ لِأَهْلِ خُرَاسَانَ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الذُّلِّ الَّذِي لَا يُطَاقُ)

لُغات هُرموز و هرمُز شهری است در دریا که شاخی است از دریا به سوی ان و ان در کنار دریا است در بیابان فارس و ان جای در را امدن کشی است به دریا از سمت کرمان که کشتی ها به کرانه ان جا رسد و از هرموز نقل می شود متاع های هند به کرمان و سیستان و خراسان چنان چه در معجم البلدان نقل کرده است قلهات به فتح قاف و سکون لام شهریست به عُمّان در کنار دریا که بیش تر از کشتی های هند در ان جا توقف می کند و ان جا جای در امدن در کشتی است و اهل ان جا همه خوارجند اُو آل به ضم همزه و به فتح نیز گفته شده جزیره ای است که دریا محیط بران است در ناحیه بحرین و ان دارای نخل های بسیار ولیمون و بستان ها است صابون و صابونی دهی است نزدیک مصر قلعتین نواحی بحرین است صلیب گوهی است نزدیک کاظمه بین بحرین و بصره دو منزل به بصره مانده جُنَینهَ محلّی است نزديک وادى القرى و تبوك تَوبا محلی است نزدیک نینوی و ان کوهی است که قوم یونس بر ان توبه کردند و عذاب از آن ها برداشته شد و ان در حدود موصل واقع است عِرار به كسر عين موضعی است از دیار به اهله نزد یَمامَه اکوار دامنه های کوه ها او کر خارقان و کلینا نام دو موضع است شارار حصار های يمن و نام یکی از امکنه از تهامّه است بین الجبلين و بئر حنين سه منزلی مکّه است كثب تل ريك ذروة الجبل بالای کوه شجرات النبق درخت های سدر کنیس و زكيّة

ص: 68

قریه است میان بصره و واسط

یَعنی آگاه باشید ای وای بر اهل هرموز که شهری است در دریا و ان ساحل و جای در امدن کشتی است به دریا از سمت کرمان - و اَهل قلَهات که شهری است در عمّان و در کنار دریا واقع است که بیش تر از کشتی های هند در ان جا توقف می کند - و ان چه كه به ان وارد شود از افت ها از اهل طرطری مذهب ها که خوارج باشند - و ای وای از برای اهل عمّان و ان چه که به ان ها وارد شود از ذلّت و خواری و چند وقعه در ان جا واقع شود از عرب ها که قطع اسباب از ان ها شود پس کشته می شوند در ان جا مردان و اسیر می شوند زنان - و وای بر اهَل اُوال که جزیره ای است از جزائر بحرین کرد دریا بر ان محیط است - و اهل صابون که دهی است نزدیک مصر از شخص کافر ملعونی که سر می بُرد مردان ایشان را و زنده می گذارد زنان ایشان را و من می شناسم در ان جا سیزده وقعه ای را که واقع می شود اوّل در میان دو قلعه که در نواحی بحرین است دوّم در صلیب که کوهی است نزدیک کاظمه که در میان بحرین و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره دو منزل است سوّم در جُنَینَه که محلّی است نزیک وادى القرى و به توك سوّم تَوبا كه محلّی است نزدیک نینوی و ان کوهی است که قوم یونس بران توبه کردند و عذاب از آن ها برداشته شد و ان در حدود موصل واقع است چَهارُم در عِرار که موضعی است از دیار به اهله نزد یمامه پَنجُم در اکوار که دامنه کوه های ان جا است شِشُم در اوکر خارقان که نام موضعی است هفتم

ص: 69

کَلیاوان نیز نام موضعی است هَشتُم در شار که از حصار های یمن و نام یکی از مکان های تهامّه است نُهُم و دَهُم بين الجبلين و بئر حنین است در سه منزلی مکّه یازدَهُم در کثیب که نام محلی است که تلّ ریک در ان جا است دوازدَهُم در بالای کوه در همان حدود سیزدَهُم در پای درخت های سدر - آگاه باشید ای وای بر کنیس و زکیّه که قریه ایست میان بصره و واسط و ان چه به ان وارد شود از ذلت و خواری از گرسنگی و گرانی و وای بر اهل خراسان و ان چه به ان وارد شود از ذلّت و خواری ای که طاقت اورده نشود تحمل ان

﴿وَ يا وَيْلُ للريّ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْقَتْلِ الْعَظِيمِ وَ سُبِيَ الْحَرِيمِ وَ ذَبَحَ الْأَطْفَالِ وَ عَدَمِ الرِّجَالِ وَ يَا وَيْلُ لبلدان الإفرنج وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْأَعْرَابِ وَ يَا وَيْلُ لبلدان السِّنْدِ وَ الْهِنْدِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْقَتْلِ وَ الذَّبْحِ وَ الْخَرَابَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَيَا وَيْلُ لجزيرة قَيْسٍ مِنْ رَجُلٍ مُخِيفٍ يُنْزِلْ بِهَا هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ (مُخِيفٍ ینزل هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ) فَيُقْتَلُ جَمِيعِ مِنْ فِيهَا وَ يفتك بِأَهْلِهَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا خَمْسَ وقعات عِظَامٍ : فَأَوَّلُ وَقَعَتْ مِنْهَا عَلَى سَاحِلِ بِحَرِّهَا قَرِيبُ مِنَ بِرَّهَا وَ الثَّانِيَةُ مُقَابَلَةِ كوشا وَ الثَّالِثَةَ مِنَ قَرَنَهَا الْغَرْبِيِّ وَ الرَّابِعَةِ بَيْنَ الزولتين وَ الْخَامِسَةُ مُقَابَلَةِ بِرَّهَا ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الْبَحْرَيْنِ مِنْ وقعات تترادف عَلَيْهَا مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ مَكَانَ فتؤخذ كِبَارِهَا وَ تُسْبَى صِغَارُهَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا سَبْعَةَ وقعات عِظَامِ فَأَوَّلُ وَقَعَتْ فِيهَا فِي الْجَزِيرَةِ المنفردة عَنْهَا مِنْ قَرَنَهَا الشمالي تُسَمَّى سماهيج وَ الْوَقْعَةِ الثَّانِيَةِ تَكُونُ فِي الْقَاطِعِ وَ بَيْنَ النَّهَرِ عَنْ عَيْنِ الْبَلَدِ وَ قَرْنِهَا الشمالي الْغَرْبِيِّ

ص: 70

وَ بَيْنَ الأبلة وَ الْمَسْجِدِ وَ بَيْنَ الْجَبَلِ الْعَالِي وَ بَيْنَ التلتين الْمَعْرُوفِ بِجَبَلٍ حَبْوَةً ، ثُمَّ يُقْبِلُ الكرخ بَيْنَ التَّلِّ وَ الْجَادَّةِ وَ بَيْنَ شَجَرَاتِ النَّبِقِ الْمَعْرُوفَةِ بالبديرات بِجَانِبِ سَطْرٍ الماجي ثُمَّ الحورتين وَ هِيَ سابعة الطَّامَّةُ الْكُبْرَى وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ يُقْتَلُ فِيهَا رَجُلُ مِنْ أَكابِرَ الْعَرَبِ فِي بَيْتِهِ وَ هُوَ قَرِيبُ مِنْ سَاحِلِ الْبَحْرِ فَيَقْطَعُ رَأْسَهُ بِأَمْرِ حَاكَمَهَا فَتَغَيَّرَ الْعَرَبِ عَلَيْهِ فتقتل الرِّجَالِ وَ تنهب الْأَمْوَالِ فَتَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِكَ الْعَجَمِ عَلَى الْعَرَبِ وَ يَتَّبِعُونَهُمْ إِلَى بِلَادِ الْخَطِّ)

لُغات افرنج قبیله جرمنيّه هستند که در فرانسه ساکن شدند و ان جا را وطن گرفتند در قرن پَنجُم میلادی و در اصطلاح شرقین اطلاق بر اروپائی ها می شود اجمالا و بعد از جنگ های صلیبی این اطلاق شایع شد (المنجد) جزیره قیس جزیره کوچکی است در خلیج فارس که از ان جا صید لؤلؤ می کنند کوشا محلی است در نزدیکی ان فتک کشتن ناگهانی که در اصطلاح مقلدین اروپائی تِرُر می گونید سما هیچ جزیره ای است در وسط دریا میانه عمّان و بحرین (معجم البلدان) و به زبان فارسی جزیره ماش می گویند اُبُلّه شهری است کنار دجله بصره دجله بزرگ در زاویه خلیجی که داخل بصره می شود و ان شهری بوده قدیم تراز بصره زیرا که بصره بناء ان در ایام عمر بن الخطاب بوده و ان خراب شده و فعلا ابله همین بصره فعلی است کرخ مراد کرخ میسان است که ان بلدی است در بحرین حورتین دو وادی است از وادی های قبیله در همان منطقه خط زمینی است که نیزه های خطّی به ان نسبت داده می شود و از شهر های آن خط است قَطيف وَ عُقَير و قَطَر

ص: 71

یَعنی وای بَر رَیّ و ان چه بر ان وارد شود از کشتن بزرگ و اسیر شدن زن ها و سر بریدن بچّه ها و نابود شدن مردان و ای وای بر شهر های فرانسه و اروپا و ان چه به ان ها وارد شود از کشتن و سر بریدن و خراب شدن در ان زمان پس ای وای بر جزیره قیس که جزیره کوچکی است در خلیج فارس از مرد ترساننده ای که فرود می اید با همراهانش در ان جا پس می کشند همه اهل ان را و ناگهانی آن ها را می کشند و من پنج وقعه بزرگ را در ان جا می شناسم که واقع خواهد شد وقعه اوّل کنار ساحل دریای آن است در نزدیکی بیابان ان جا و وقعه دوّم در مقابل کوشا که نام موضعی است در همان حدود و وقعه سوّم در همان جانب غربی ان جزیره و وقعه چَهارُم در میان زَولتین که دو قریه کوچکی است در همان نزدیکی و وقعه پَنجُم در مقابل بیابان آن ای وای بر اهل بحرین از جنگ های پی در پی که در ان واقع شود از هر ناحیه و مکانی پس می گیرد بزرگان ان را و اسیر می شوند کوچک های آن ها و هفت جنگ در ان جا واقع شود جنگ اوّل در جزیره ایست که از ان منفرد و جدا است از طرف شمالی آن که در وسط دریا میانه بحرین و عمّان واقع است و ان را سماهیج گویند که ان دریا را ماش نامند و جنگ دوّم در قاطع و میانه و نهر از چشمه شهر واقع شود و طرف شمالی غربی و میانه اَبَله و مسجد و میانه کوه بلند و میانه دو تلّ معروف به کوه حَنوَه پس می اید به طرف کرخ میسان که شهری است نزدیک بحرین میان تل و جاده و میانه درخت های سدر که ان را سُدیرات یا بُدیَرات گویند به طرف شطّ ماجی پس از ان در دو وادی از وادی های قبیله در همان قبیله که ان را

ص: 72

حورتین گویند و این هفتمین بلای بزرگست و علامت آن این است که کشته می شود در ان جا مردی از بزرگان عرب در خانه خودش که ان نزدیک ساحل دریا است پس بریده می شود سر او به امر حاکم ان جا پس عرب بر ان حاکم متغیر شوند پس کشته می شوند مردان و غارت کرده می شود مال ها بعد از ان بیرون اید عجم بر عرب و دنبال می کنند ان ها را تا بلاد حظ

﴿أَلَا يَا وَيْلُ لِلخطّ (لِأَهْلِ الْخَطِّ) مِنْ وقعات مُخْتَلِفَاتٍ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً فَأَوَّلُهَا وَقَعَتْ بِالْبَطْحَاءِ وَ وَقَعَتْ بالدّبیرة وَ وَقَعَتْ بالصّفصف وَ وَقَعْتُ عَلَى السَّاحِلِ وَ وَقَعَتْ بِسُوقِ الْجَزَّارِينَ وَ وَقَعَتْ بَيْنَ السِّكَكِ وَ وَقَعَتْ بَيْنَ الزراقة وَ وَقَعَتْ بالجرارة وَ وَقَعَتْ بالمدارس وَ وَقَعَتْ بتاروت ، أَلَا يَا وَيْلُ لهجر وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِمَّا يَلِي سُورُهَا مِنْ نَاحِيَةِ الكرخ وَ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ بالعطر تَحْتَ التليل الْمَعْرُوفِ بالحسيني ثُمَّ بالفرحة ثُمَّ بالقزوين ثُمَّ بالأراكة ثُمَّ بِأُمِّ خنور ، أَلَا يَا وَيْلُ نَجْدٍ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنِ الْقَحْطَ وَ الْغَلَاءِ ، وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ بِهَا وقعات عِظَامِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ ، أَلَا يَا وَيْلُ الْبَصْرَةِ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الطَّاعُونِ وَ مِنَ الْفِتَنِ يَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ وقعات عِظَامِ بِوَاسِطٍ وَ وقعات مُخْتَلِفَاتٍ بَيْنَ الشَّطِّ وَ المجينبة وَ وقعات بَيْنَ العوينات)

لُغات بطحاء محل واسع سیل گیر است که سنگ ریزه در ان جمع شده و هر موضع وسیعی که زمین ان نرم و دارای سنگ ریزه است گویند دبیره قریه ایست در بحرین از بنی عامر بن حارث بن عبد قیس صَفصَف زمین ملساء نرمی است که از افکان

ص: 73

که نام شهری از یعلی بن محمّد است سرازیر می شود در وادی سوق الجّزارين بازار شتر كش ها سكک كوچه ها و خیابان ها زرافة کرده مردم الجرّارة به فتح و تشديد ناحیه ایست از نواحی بطیحه تاروت نام محلی است در آن حدود قَطَر میان عمّان و عُقَیر است و قریب به بحرین واقع است تُلَیل مصغّر تَلّ است فرج شهریست در اخر اعمال فارس اراکه یا مراد عراق است که نزدیک قزوین واقع است و ان را اراک گویند و یا مراد موضعی است در یمامه از بنی عجّل که عمّارة بن عقیل در حق ان گفته وَ غَدَاةٍ بَطْنِ بِلَادِ كَانَ بُيُوتِكُمْ بِبِلَادِ انجدً منجدون وَ غاروا وَ بِذِى الاراكة مِنْكُمْ قَدْ غادروا جيفا كَانَ رؤسها الْفَخَّارِ و به مناسبت ذکر قزوین ممکن است مراد حضرت اراکی که در ایران است باشد و مؤیّد ان است بعض از اخبار دیگر که قبلا ذکر شده و بعد نیز به محل خود ذکر خواهد شد امّ خَنّور اسم است برای بصره و مصر هر دو و خنّور به معنای داهیه است (معجم البلدان)

مُجَینبة ما بين سواد عراق و زمين یمن است عُوَیند قریه ایست در یمامه از بنی خدیج (معجم البلدان)

یعنی ای وای بر اهل خطّ از وقعه های مختلفه ای که از پی یک دیگر در ان واقع شود اوّل آن وقعه ایست در بطحا که محل وسیع سیل گیری است یا زمین وسیعی است که سنگ ریزه در ان بسیار است و و قعه ای در دبیره واقع شود که ان قریه ایست در بحرین از بنی عامر بن حارث بن عبد قیس و وقعه ای در صفصف واقع شود که زمین نرمی است از شهر اَفکان سرازیر می شود و ان در دامنه کوهی است و وقعه ای در بازار شُتَر کَش ها واقع

ص: 74

شود و وقعه ای در کوچه ها و خیابان ها و وقعه ای که در میان جمعیت مردمان و وقعه ای در جرّاره که ناحیه ایست از بطیحه واقع شود و وقعه ای در تاروت که نام محلی است در ان محدود واقع شود ای وای بر اهل هجر و ان چه بر ان وارد اید در پهلوی حصار ان در ناحیه کرخ و وقعه بزرگی که در قطر که در میان عُمّان و عُقَیر است واقع شود که ان به بحرین نزدیکست و ان در زیر تَلّ کوچکی است که معروفست بِه تُلیَل حُسَینی پس از آن وقعه ای در فُرج واقع شود که ان شهریست از اعمال فارس و واقعه ای در اراک و قزوین واقع شود و واقعه ای در اُمّ خَنّور که مراد بصره یا مصر باشد واقع شود ای وای برنجد و ان چه که در ان واقع شود از قحطی و گرانی و من هر اینه می شناسم در ان وقعه های بزرگی را در میان مسلمانان ای وای بر بصره و ان چه که بر ان وارد شود از طاعون و از فتنه های پی در پی و من می شناسم در ان وقعه های بزرگی را که در واسط واقع شود و وقعه های مختلفه ای را که میان شطّ فرات و مُجینبه که در میان سواد عراق و زمین یمن واقع است و وقعاتی را که در میان عُوَینِد که قریه ایست در یمامه از بنی خدیج واقع شود.

﴿أَلَا يَا وَيْلُ بَغْدَادَ مِنِ الرِّيِّ مِنْ مَوْتٍ وَ قَتَلَ وَ خَوْفِ يَشْمَلُ أَهْلِ الْعِرَاقِ إِذَا حَلَّ فِيمَا بَيْنَهُمْ السَّيْفِ فَيُقْتَلُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ إِذَا ضَعُفَ سُلْطَانِ الرُّومِ وَ تسلّطت الْعَرَبِ وَ دَبَّةُ النَّاسِ إِلَى الْفِتَنِ كَدَبِيبِ النَّمْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَخْرُجُ الْعَجَمِ عَلَى الْعَرَبِ وَ يَمْلِكُونَ الْبَصْرَةِ ، أَلَا يَا وَيْلُ لقسطنطين وَ مَا يَحِلُّ بِهِا مِن

ص: 75

الْفِتَنُ الَّتِي لَا تُطَاقُ ، أَلَا يَا وَيْلُ لِأَهْلِ الدُّنْيَا وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنَ الْفِتَنِ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ جَمِيعِ الْبُلْدَانِ الْغَرْبِ وَ الشَّرْقِ وَ الْجَنُوبِ وَ الشِّمَالِ ، أَلَا وَ انْهَ تَرْكَبُ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ تتواثب عَلَيْهِمْ الْحُرُوبِ الدَّائِمَةِ وَ ذَلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)

یَعنی آگاه باشید ای وای بر بغداد ازریّ از مردن و کشتار و ترسی که شامل اهل عراق شود زمانی که وارد شود در میان ایشان شمشیر پس کشته شود آن چه که خدا می خواهد و علامت آن اینست که وقتی که ضعیف شود پادشاه روم و عرب مُسلّط شود و مردم به جنبش در ایند به سوی فتنه ها مانند به جنبش در آمدن مورچگان عجم بر ان ها حمله کند ای وای بر فلسطین و ان چه بر ان وارد شود از فتنه ها که طاقت تحمّل ان نباشد ای وای بر اهل جهان و ان چه بر ان ها وارد شود از فتنه ها در ان زمان و در جمیع شهر ها از مشرق و مغرب و جنوب و شمال آگاه باش که مردم بعضی بر بعض دیگر سوار شوند و جستن کنند بر یک دیگر و جنگ های دائمی میانشان واقع شود و این ها به سبب ان چیزیست که پیش گرفته است دست های ان ها و نیست پروردگار تو ستم کار بر بندگان

ثُمَّ إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ

﴿لا تَفْرَحُوا بالخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يَعْنِي الْمُقْتَدِرُ) فَإِنَّهُ أَوَّلُ عَلَامَةُ التَّغْيِيرِ ، أَلَا وَ إِنِّي أَعْرِفُ مُلُوكُهُمْ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ إِلَى ذَلِكَ الزَّمَان﴾

ص: 76

یَعنی پس ان بزرگوار علیه السّلام فرمود خوشحال نشوید به خلع شده از اوّلاد عبّاس از خلافت یعنی المقتدر بالله عبّاسی زیرا که خلع شدن او اوّل نشانه های تغییر است آگاه باشید که من می شناسم پادشاهان ایشان را از این وقت تا آن زمان

قَالَ : فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ اسْمُهُ

﴿القعقاع وَ جَمَاعَةٍ مِنْ سَادَاتِ الْعَرَبِ وَ قَالُوا لَهُ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا أَسْمَاءَهُمْ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَوَّلُهُمْ الشَّامِخِ فَهُوَ الشَّيْخُ وَ السَّهْمُ المارد وَ المثير العجاج وَ الصفور وَ الْفُجُورَ وَ الْمَقْتُولُ بَيْنَ السُّتُورُ وَ صَاحِبُ الْجَيْشِ الْعَظِيمِ وَ الْمَشْهُورُ ببأسه وَ المحشور مِنْ بَطْنِ السِّبَاعِ وَ الْمَقْتُولُ مَعَ الْحَرَمِ وَ الْهَارِبُ إِلَى بِلَادِ الرُّومِ وَ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ الدَهُماء وَ المكبوب عَلَى رَأْسِهِ بِالسُّوقِ وَ الملاحق الْمُؤْتَمَنَ وَ الشَّيْخُ المكتوف الَّذِي يَنْهَزِمُ إِلَى نَيْنَوَى وَ فِي رَجْعَتِهِ يُقْتَلُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ ، وَ مَالُكَ الْأَرْضِ بِمِصْرَ وَ مَا حَيُّ الِاسْمِ وَ السِّبَاعِ الفتان وَ الدناح الْأَمْلَحِ وَ الثَّانِي الشَّيْخُ الْكَبِيرُ الْأَصْلَعِ الرَّأْسِ وَ النفاض المرتعد وَ الْمُدِلَّ بالفروسة وَ اللسين الْهَجِينِ وَ الطَّوِيلَ الْعُمُرِ وَ الرَّضَاعِ لِأَهْلِهِ وَ المارق لِلزُّورِ وَ الْأَبْرَشُ الأثلم وَ بِنَاءِ الْقُصُورَ وَ رَمِيمُ الامور وَ الشَّيْخُ الرهيج وَ الْمُنْتَقَلِ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ الْكَافِرُ الْمَالِكِ أَرْبَابِ الْمُسْلِمِينَ وَ ضَعِيفُ الْبَصَرَ وَ قَلِيلُ الْعُمُرِ ، أَلَا وَ إِنَّ بَعْدَهُ تَحِلُّ الْمَصَائِبِ وَ كَأَنِّي بالفتن وَ قَدْ أَقْبَلْتُ مِنَ كُلِّ مَكَانٍ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ)

لُغات شامخ بلند بالا و متکبّر شیخ به فتح شین مرد سال دار که سال او هویدا باشد یا از

ص: 77

پنجاه و یک تا اخر عمر یا تا هشتاد سال و بعضی از چِهِل سال به بالا گفته اند و خواجه و شخص صاحب رؤی صائب و دانشمند و مال دار زیاد و صاحب اولاد زياد و صاحب عشیره و قبیله را نیز شیخ گویند شَهِمَ به فتح شين و ها تیز خاطر و چالاك و توانا و مهتر و مُطاع را گویند مارد سرکش و در گذرنده مشیر اشاره کننده به سوی چیزی عجاج بر وزن سحاب مرد نو دیده و فرو مایه و بر وزن شدّاد یعنی با بانک و فریاد صَقّور بر وزن تنّور زَن یا مرد جَلَب و بسیار لعن کننده و سخن چین و کافر فجور بر وزن صبور مرتکب زنا و گناه کار و اگر فَخور به جا باشد به معنای به خود نازنده است باس بیم و عذاب و سختی و قوّت در حرب و دلیری فتنه دَهُماء یعنی تاریک کننده مکبوب بر رود در افتاده مُلاحِق خود را به دیگری چسباننده از باب مفاعله در میان دو طرف است مؤتَمَن اعتماد کرده شده بر او مكتوف یعنی کتف بسته و دست بسته سبّاع بسیار درّنده فتّان بسپار فتنه کننده دنّاح رام شونده و اگر به جیم نقطه دار باشد بر وزن کتاب به معنای استواری و استوار کردن کار است اَملَح سفید و سیاهی به هم امیخته و کبود نفّاض تب و لرز کننده یا فرستنده به تجسّس دشمن از خوف و ترس مرتعد مضطرب و لرزان و بى ارام مدّل بالفروشه یعنی دلالت کننده یا دلالت کرده شده به پیشی گرفتن لَسین و لَسِن زبان اور و فصیح هجين نا کس و فرومایه و بی اصل یا کسی که پدرش ازاد و مادرش بنده باشد وَ ضّاع دروغ سازنده مارق بیرون رونده از دین زور دروغ و كفر وشرک به خدا و مجلس سرود و بتی که می پرستند و باطل از هر چیزی ابرش به معنای ابرص اثلم رخنه کننده

ص: 78

زمیم الامور در دست گیرنده مهار کار ها و هیج بر انگیزنده فتنه و شرّ

یعنی راوی گفت - پس به پا خواست به سوی ان حضرت مردی که او رقعقاع می گویند (و ان قعقاع بن شور از تابعین است) با گروهی از بزرگان عرب و گفتند مر ان حضرت را که یا امیر المؤمنین بیان فرما برای ما وصف های ایشان را - پس فرمود ان حضرت علیه السّلام اوّل ایشان مرد متكبّر یا بلند بالائی است سال خورده یا صاحب رأی و دانشمند و یا مال دار زیاد یا صاحب قبیله یا صاحب اولاد زیاد و مرد تیز خاطر چالاک و توانا و سرکش و در گذرنده - و اشاره کننده نو دیده فرومایه و یا بانگ و فریاد کننده با سَر و صدائی- و مرد جَلَب و بسیار لعن کننده سخن چین کافری - و مرد زنا کننده و گناه کار یا به خود نازنده ای - و مردی که کشته می شود در میان حرم سرایان خود - و مردی که صاحب لشکری بزرگست - و مردی که در بیم دادن و عذاب کردن و سختی و قوّت و با دلیری در جنگ کردنست - و مردی که از شکم درّندگان محشور شود یعنی درندگان او را طعمه خود کنند - و مردی که با حرم خود کشته شود - و مردی که به شهر های روم فرار کند - و مردی که صاحب فتنه تیره و تار کننده است - و مردی که از سر به رو در افتند در بازار - و مردی که خود را به دیگری بچسباند و اعتماد کرده شود بر او - و مرد سال خورده ای که با کِتف و دست بسته فرار کند به جانب نینوی که در حدود موصل است و باز بر گردد و چون بر گشت مردی از بنی عبّاس را بکشد و مالک زمین مصر شود و مردی که محو کننده نام باشد - و مردی که بسیار درنده و فتنه گر باشد - و مردی که

ص: 79

و مردی که سال خورده و بزرگ باشد و پیش سر او مو نداشته باشد

رام شونده یا استوار در کار باشد و ان مردی است که چهره او به سیاهی و سفیدی و کبودی به هم امیخته باشد - و مردی که تب و لرز کننده یا از خوف و ترس فرستنده متجسّس از دشمن باشد و مضطرب و لرزان و بی ارام باشد - و مردی که دلالت کننده به پیشی گرفتن از طرف یا درندگی باشد - و مردی که زبان اور و فصیح و نا کس فرومایه و بی اصل باشد یا کسی که پدرش ازاد و مادرش کنیز باشد - و مردی که سازنده دروغ باشد بر اهل خود - و مردی که از دین بیرون رونده باشد به علت دروغ و کفر و شرک به خدا و مجلس سرود و خوانندگی و بت پرستی _ و مردی که دارای مرض برص و رخنه کننده باشد _ و مردی که بنا کننده قصر ها باشد - و مردی که در دست گیرنده مهار کار ها باشد _ و مردی که سال خورده و بر انگیزنده فتنه و شرّ باشد _ و مردی که از شهری به شهر دیگر منتقل شود _ و کافری که بر گردن های مسلمانان سوار شود _ و مردی که دید چشمش ضعیف باشد _ و مردی که عمر او کوتاه باشد _ آگاه باشید که بعد از ان مصیبت هائی رو اورد گویا می بینم که فتنه هائی رو اورد از هر مکانی مانند مانند پار های شب تاریک کننده

مُؤَلفِ فقیر گويد

که ان حضرت علیه السّلام در این قسمت از خطبه سی و سه نفر از پادشاهان را به اوصافی که دارند یاد فرموده و نام های ان ها را ذکر نکرده و ان چه به نظر می اید این است که این ملوک غیر از خلفاء بنی عبّاس می باشند که عدد ان ها سی و هفت نفر بوده اند اوّل ان ها ابو العبّاس سفّاح است که نام و نسب او از این قرار است عبد الله بن محمّد بن علی بن عبدالله

ص: 80

بن عبّاس بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف - و اخر ان ها ابو احمد عبد الله بن مُستنصر مستعصم عبّاسی است که در حدود سال شش صد و پنجاه و پنج هجری هلاکو خان به مشورت خواجه نصیر الدین طوسی در بغداد او را کشت و دولت بنى عبّاس به قتل او منقرض شد - اجمالا ملوك غير از خلفاء هستند و ظاهر کلام ان حضرت در این خطبه تعبیر به ملوک فرموده نه خلفاء و مؤید این است خبر نبوی كه به طرق مختلفه خاصه و عامه از رسول خدا صلى الله عليه و اله روایت کرده اند که ان حضرت دوره را بعد از رحلت خود تا زمان قیام قائم به چهار قسم تقسیم فرموده اوّل دوره خلفاء دوّم دوره ملوك سوّم دوره امراء چَهارُم دوره جبابرة و دوره جبابره متصل به ظهور مهدی علیه السّلام است و امتداد دوره خلفاء از ملوک بیش تر و دوره ملوك از امراء بیش تر و امراء از جبابره بیش تر است و امراء کسانی هستند که حکومت ان ها به عنوان سلطنت و پادشاهی نیست بلکه به عنوان جمهوریّت و رئیس جمهوریست چنان چه در عصر حاضر در اغلب ممالک روی زمین متداوّلست خلاصه کلام آن که حضرت امیر المؤمنين عليه السّلام نام بعضی از ملوک را به طور لُغَزور من دراین خطبه و بعضی را تلویحا! اشاره فرموده و در غیر این خطبه نیز به بعضی از آن ها اشاره فرمود چنان چه در محل خود به قدر میسور و مقتضی اشاره خواهم کرد ان شاء الله تعالى شانه العزیز

ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَشُكُّوا فِي قَوْلِي هَذَا فَإِنِّي مَا ادَّعَيْتُ وَ لَا تَكَلَّمْتَ زُوراً

ص: 81

لَا أُنَبِّئُكُمْ إِلَّا بِمَا عَلَّمَنِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ لَقَدْ أَ وَدَّعَنِي أَلْفَ مَسْأَلَةٍ يَتَفَرَّعُ مِنْ كُلِّ مَسْأَلَةٍ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ ، وَ يَتَفَرَّعُ مِنْ كُلِّ بَابٍ مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ ، وَ إِنَّمَا أَحْصَيْتُ لَكُمْ هَذِهِ لتعرفوا مَوَاقِيتِهَا إِذَا وقعتم فِي الْفِتَنِ مَعَ قِلَّةِ اعتصابكم ، فَيَا كَثْرَةِ فتنكم وَ خُبْثُ زَمَانُكُمْ وَ خِيَانَةً حكّامكم وَ ظَلَمَ قُضَاتُكُمْ وَ كلابة تجّاركم وَ شَحَّتْ ملوككم وَ فشي أَسْرَارَكُمْ وَ مَا تَنْحَلُّ أَجْسَامُكُمْ وَ تُطَوِّلُ آمَالَكُمْ وَ كَثْرَةِ شكواكم ، وَ يا قُلْتُ مَعْرِفَتُكُمْ وَ ذِلَّةُ فَقِيرِكُمْ وَ تُكَبِّرُ أَغْنِيَائِكُمْ وَ قُلْتُ وَقَاكُمْ ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ ، تَحِلُّ فِيهِمْ الْمَصَائِبِ وَ لَا يتّعظون بِالنَّوَائِبِ وَ لَقَدْ خَالَطَ الشَّيْطَانِ أَبْدَانُهُمْ وَ رَبِحَ فِي أَبْدَانُهُمْ وَ وَلَجَ فِي دِمَائِهِمْ وَ يُوَسْوِسُ لَهُمْ بِالْإِفْكِ حَتَّى تَرْكَبَ الْفِتَنِ الْأَمْصَارِ وَ يَقُولُ الْمُؤْمِنُ الْمِسْكِينِ الْمُحِبُّ لَنَا إِنِّي مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ ، وَ خَيْرُ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ مَنْ يَلْزَمُ نَفْسِهِ وَ يختفي فِي بَيْتِهِ عَنْ مُخَالَطَةِ النَّاسُ وَ الَّذِي يَسْكُنُ قَرِيباً مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ طَالِباً لثأر الْأَنْبِيَاءِ)

یعنی پس فرمود ان حضرت علیه السّلام - ای گروه مردم در گفتار من شک نکنید این سخنانی را که می گویم زیرا که من ادّعائی نکرده ام و سخن دروغ نگفتم و خبر نمی دَهُم شما را مگر به ان چه تعلیم فرموده است مرا رسول خدا صلى الله عليه و اله و هر اينه از روی تحقیق به امانت به من سپرد هزار مسئله ای را که متفرع است از هر مسئله ای هزار باب از علم که از هر بابی از ان صد هزار باب از علم و جز این نیست که شمردم برای شما این علامات را تا بشناسید اوقات ان ها را زمانی که در فتنه ها واقع شوید با كَمی

ص: 82

صبر شما پس چه قدر شگفت او راست فتنه های شما و پلیدی زمان شما و خیانت کردن حكّام شما و ظلم کردن داد ستان های شما و سگ صفتی بازرگانان شما و بخل و حرص پادشاهان شما و اشکار شدن اسرار شما و لاغر و نزار شدن جسم هایشان و دراز شدن ارزو های شما و زیاد شدن شکایت های شما و عجب است از کَمی معرفت شما و خوار شدن فقیر شما و تكبّر و بزرگی کردن ثروت مندان شما و کمی وفای شما به درستی که ما برای خدا هستیم و به درستی که ما به سوی او بازگشت کننده ایم و این استرجاع برای مصائب و فتنه هائیست که از اهل ان زمان رخ دهد وارد شود در حق ایشان مصيبت ها و اندوه ها و بزرگ نمی دانند مصیبت ها و کار های دشوار را و هر اینه به تحقیق آمیخته شود شیطان در بدن های ایشان و در اینده شود در بدن های ایشان و وارد شود در خون های ایشان و وسوسه کند بر ایشان به دروغ گفتن تا این که فتنه ها بر شهر ها سوار شود و بگوید مؤمن بی نوای دوست دارنده ما که من از نا توانان هستم و بهترین مردم در ان زمان کسی است که ملازم نفس خود باشد و پنهان شود در خانه خود و اجتناب کند نفس او از امیزش با مردمان و ان کسی که نزدیک بيت المقدس ساکن شود در حالتی که طلب کننده آثار پیغمبران باشد

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا يَسْتَوِي الظَّالِمِ وَ الْمَظْلُومَ وَ لَا الْجَاهِلُ وَ الْعَالِمُ وَ لَا الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ لَا الْعَدْلَ وَ الْجَوْرِ أَلَا وَ إِنَّ لَهُ شَرَائِعِ مَعْلُومَةٍ غَيْرِ مَجْهُولَةً وَ لَا يَكُونُ نَبِيٍّ إِلَّا وَ لَهُ أَهْلَ بَيْتٍ وَ لَا يَعِيشُ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيٍّ إِلَّا وَ لَهُمْ أَضْدَادُ يُرِيدُونَ اطفاء نُورُهُمْ وَ نَحْنُ أَهْلُ نَبِيِّكُمْ أَلَا وَ إِنّ

ص: 83

دعوكم إِلَى سبّنا فسبّونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى شتمنا فاشتمونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى لعننا فالعنونا وَ إِنْ دعوكم إِلَى الْبَرَاءَةِ مِنَّا فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنَّا وَ مُدُّوا أَعْنَاقِكُمْ لِلسَّيْفِ وَ احْفَظُوا يَقِينَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَبْرَأْ مِنَّا بِقَلْبِهِ تَبْرَأُ اللَّهُ مِنْهُ وَ رَسُولَهُ ، أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يلحقنا سَبَّ وَ لَا شُتِمَ وَ لَا لَعْناً ثُمَّ قَالَ : فَيَا وَيْلُ مَسَاكِينَ هَذِهِ الُامَّةِ وَ هُمْ شِيعَتُنَا وَ محبّونا وَ هُمْ عِنْدَ النَّاسِ كُفَّارُ وَ عِنْدَ اللَّهِ أَبْرَارُ وَ عِنْدَ النَّاسِ كاذِبُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ صَادِقُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ ظالِمُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَظْلُومُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ جَائِرُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ عادلون وَ عِنْدَ النَّاسِ خاسرون وَ عِنْدَ اللَّهِ رابحون فَازُوا وَ اللَّهِ بالايمان وَ خَسِرَ الْمُنَافِقُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ، مَعَاشِرَ النَّاسِ كَأَنِّي بِطَائِفَةٍ مِنْهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ يَعْلَمُ الْغَيْبِ وَ هُوَ الرَّبُّ الَّذِي يُحْيِي الْمَوْتَى وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شي ء قَدِيرُ كَذَبُوا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ، أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ اجعلونا مربوبين)

یعنی ای گروه مردمان یک سان و برابر نیست ستم کار با ستم دیده و نه نادان با دانا و نه حق با باطل و نه عادل با جور کننده آگاه باشید که برای خدا راه ها و شریعت هائیست دانسته شده که ندانسته نیست و نمی باشد پیغمبری مگر این که ایشان را ضدّ هائی هستند که می خواهند نور ان ها را خواموش کنند و ما اهل بیت پیغمبر شمائیم

ص: 84

آگاه باشید و اگر خواندند شما را که ما را دشنام دهید پس دشنام بدهید ما را و اگر خواندند شما را که به ما نا سزا گوئید پس نا سزا گوئید ما را و اگر خواندند شما را که لعنت کنید ما را پس لعنت کنید ما را و اگر خواندند شما را به بیزاری از ما پس بیزاری بجوئید از ما و بکشید گردن های خود را برای شمیشر (یعنی کشته شوید) و از ما بیزاری نجوئید و نگاه دارید یقین خود را زیرا که هر که قلبا! از ما بیزار شود بیزار می شود خدا و پیغمبر از او آگاه باشید که دشنام و نا سزا و لعن به ما نمی رسد - پس فرمود ان حضرت علیه السّلام پس ای وای بر بی نوایان این امّت که شیعیان و پیروان ما هستند و دوستان مایند و ایشان نزد مردم کافر ها هستند و نزد خدا از نیکان اند و نزد مردم دروغ گویان اند و نزد خدا از راست گویان اند و نزد مردم ستم کارانند و نزد خدا ستم دیدگان اند و نزد مردم جور کنندگان اند و نزد خدا عدل و داد کنندگان اند و نزد مردم زیان کاران اند و نزد خدا سود برندگان اند رستگاران اند قسم به ذات خدا و منافقان زیان کاران اند گروه مردمان - جز این نیست که سزاوار تر به تصرف کردن در کار های شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده اند به خدا و رسول او و آن ها کسانی هستند که به پا می دارد نماز را و می دهند و زکوة را در حالتی که ایشان در حال رکوعند - گروه مردمان - گویا می بینم طایفه ای از ایشان را که می گویند علی بن ابی طالب غیب می داند و اوست ان پروردگاری که زنده می کند مردگان را و می میراند زندگان را و او بر هر چیزی توانا است دروغ می گویند قسم به پروردگار کعبه ای مردمان در شان ما هر چه

ص: 85

می خواهید بگوئید یعنی از فضائل و مناقب و کمالات و قرار دهید ما را تربیت شدگان و بندگان خدا یعنی ما خدا نیستیم بلکه بندگان آفریده شده ایم

﴿أَلَا وَ إِنَّكُمْ ستختلفون وَ تتفرّقون أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلَ السِّنِينَ إِذَا انْقَضَتْ سَنَةً مِائَةُ وَ ثَلَاثَةُ وَ سِتِّينَ سَنَةً توقّعوا أَوَّلِ الْفِتَنِ فَإِنَّهَا نَازِلَةُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ يَأْتِيكُمْ فِي عقبها الدَهُماء تدَهُم الْفِتَنَ فِيهَا وَ الْغَزْوِ تَغْزُو بِأَهْلِهَا وَ السقطاء تَسْقُطُ الْأَوْلَادِ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتُهُمْ وَ الكسحاء تكسح فِيهَا النَّاسِ مَنِ الْقَحْطَ وَ الْمِحَنِ وَ الفتناء تَفْتِنْ بِهَا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ الْعَنَاءُ عَنَتِ الْخَيْلِ بأعنتها وَ الطحناء الْأَقْوَاتِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ الفاتنة تَفْتِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ المرحاء تمرح النَّاسِ إِلَى الْيَمَنِ وَ السكتاء تَسْكُتْ الْفِتَنِ بِالشَّامِ وَ الحدراء انْحَدَرَتْ الْفِتَنِ إِلَى الْجَزِيرَةِ الْمَعْرُوفَةِ أَ وَالِ قِبَالَ الْبَحْرَيْنِ وَ الطموح تُطْمِحَ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ الجوراء جَارَةُ الْفِتَنِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ الهوجاء هَاجَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ الطولاء طَالَتِ الْخَيْلُ عَلَى الشَّامِ ثُمَّ الْعَنَاءُ عَنَتِ الْخَيْلِ بأعنتها وَ الطحناء الْأَقْوَاتِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ الفاتنة تَفْتِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ المرحاء تمرح النَّاسِ إِلَى الْيَمَنِ وَ السكتاء تَسْكُتْ الْفِتَنِ بِالشَّامِ وَ الحدراء انْحَدَرَتْ الْفِتَنِ إِلَى الْجَزِيرَةِ الْمَعْرُوفَةِ أَ وَالِ قِبَالَ الْبَحْرَيْنِ وَ الطموح تُطْمِحَ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ الجوراء جَارَةُ الْفِتَنِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ الهوجاء هَاجَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ الطولاء طَالَتِ الْخَيْلُ عَلَى الشَّامِ وَ الْمَنْزِلَةَ نَزَلَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ الْمُتَّصِلَةِ اتَّصَلَتْ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الرُّومِ

ص: 86

وَ الطائرة تَطَايَرَتِ الْفِتَنِ بِأَرْضِ الرُّومِ) وَ المحربة (المهیجه) هَاجَتِ الْأَكْرَادِ مِنْ شهرزور وَ الْمُرْمِلَةِ أَرَمْلَت النِّسَاءِ بالْعِرَاقِ وَ الكاسرة تَكَسَّرَتْ الْخَيْلُ عَلَى أَهْلُ الْجَزِيرَةِ وَ الناحرة نَحَرْتَ النَّاسِ بِالشَّامِ وَ الطامحة طمحت الْفِتْنَةِ بِالْبَصْرَةِ وَ القتالة قَتَلَتِ النَّاسَ عَلَى الْقَنْطَرَةِ بِرَأْسِ الْعَيْنِ)

لُغات دَهُماء هجوم اورنده غزواء جنگ كردن با دشمن و غارت گری سقطا افتادن بچه از شکم مادر کسحاء رندیدن و ربودن و درمانده شدن فتناء فتنه خیزی و فتنه گری کننده نازحه دور و اواره شونده و تعدیه ان به باء حرف جرّ شده یعنی دور و اواره کننده غمراء فرو گیرنده و بی باکانه در سختی و زحمت اندازنده منفیه نیست و نابود کننده کرّاء او حمله کردن ها بر شاء نماینده برَصَ شولاء حمله کردن در جنگ به انواع اسلحه عنّاء در اینده به قهر و چیرگی طَحناء نرم کننده فاتنة به فتنه اندازنده مارحة آزمند شونده سکتاء ساکت شونده حدراء سرازیر شدن اُوال جزیره ایست از جزائر بحرین طامحه سخت شونده جوراء ستم گری هوجاء باد سخت تند که ریشه کن کند و ویران کند خانه ها را طولاء نبرد کردن به درازی منزله فرو فرستنده طائره پرواز کننده مُجرته داخل در جنگ کننده مهیجه به هیجان اورنده مُرملِه بیوه کننده زنان کاسِرَه شکننده و رساننده چیزی که طاقت ان نباشد ناحِرَه نحر شونده قتاله کشنده رؤس العين شهریست بزرگ و مشهور از شهر های جزیره واقع در میان حرّان و نصیبين و دُنیسر مسافت ان تا نصیبین پانزده فرسخ است تقریباً

ص: 87

و تا حرّان هم همین مقدار فاصله است و تا دُنَیسر ده فرسخ است قنطره یعنی پل یعنی آگاه باشید که زود باشد که شما با یک دیگر مختلف شوید و از هم دیگر جدا شوید آگاه باشید که اوّل سال ها زمانی که سال صد و شصت و سوّم از هجرت بگذرد ان وقت منتظر باشید که اوّل زمان فتنه است که ان بر شما نازل شود پس در دنبال آن سال هجوم اورنده فتنه ها است در ان و سال جنگی که با اهل خود بجنگد و سال اندازنده ای که مادر ها جنین های خود را سقط کنند و سال رَندیدَن و ربودن و درمانده شدن که مردم در ان از قحطی و محنت ها رندیده و ربوده و درمانده شوند و سال فتنه خیزی که به فتنه بیندازد اهل زمین را و سال دور و اواره کننده که از ظلم و ستم اهل خود را اواره کند و سال فرو گیرنده یا فریبنده ای که بی باکانه اهل خود را به ظلم و ستم فرو گیرد و سال نیست و نابود کننده ای که ایمان را از دل های اهلش ببَرَد و نابود کند و سال حمله اورنده ای که سواران جنگی بر ایشان در ان حمله اورند از هر طرف و سال بَرَص اورنده ای که در ان شخص اَبرصَی که دارای بَرَص است از سمت خراسان خروج کند و سال به کار بردن اسلحه که در ان انواع سلاح های جنگی به کار برده شود که در ان پادشاه جبل خروج کند و به جزیره های دریا قهر و غلبه کند و پس از آن خدا اهل ان جریزه ها را تایید کند به یاری کردن به ان ها و غالب شدن پس عرب در ان زمان خروج کنند و خروج کند صاحب پرچم سیاه بر بصره پس به طرف او قصد کنند و او را تا شام تعقیب کنند جوانانی پس از ان در ایند به قهر و چیرگی سوارانی با عنان های خود در خانه های بصره و سال

ص: 88

نرم کننده ای که نرم کند روزی های اهل خود را یعنی در اثر نبودن خوار و بار به سختی افتند و نرم و کوبیده شوند در همه جا و سال به فتنه اندازنده ای که به فتنه اندازد اهل عراق را و سال به احتیاج و آزمندی اندازنده ای که که اهل ان از فرط احتیاج و آزمندى به جانب یمن روند و سال ساکت و ارامی که در شام فتنه ها ساکت و ارام شود و سال سرازیر شونده که فتنه ها در ان به طرف جزیره ای که معروف به اُوال است از جزیره های بحرین سرازیر شود و سال سخت شونده ای که سخت شود فتنه ها در زمین خراسان و سال جور و ستم گری که فتنه های جور و ستم در زمین فارس رخ دهد و سال وزیدن باد سخت تند که باد شدید ریشه کن کننده و ویران کننده خانه ها در زمین خطّ بوزد (مراد خطّ عمّان یا خط قطيف و عُقَير و قَطَر که نزديك بحرین است می باشد) و سال نَبَرد و جنگ دنباله دار که در شام جنك و نبرد لشکریان دنباله دار و دراز شود و سال فرو فرستنده ای که فرود اید فتنه ها در زمین عراق و سال اتّصال یابنده که فتنه ها در زمین روم متّصل شود یا بنا بر نسخه ای پرواز کننده که فتنه ها در زمین روم پرواز کند و سال داخل در جنگ کننده یا هیجان اورنده ای که داخل در جنگ کند یا به هیجان آورد کرد ها را از شهر دور که جلگه ایست و کوهستانی است در میان اِربِل و همدان واقع و اهالی ان همه کُردند و سال بیوه کننده زن ها که در عراق زن ها بیوه شوند و سال شکننده ای که لشکریان اهل جزیره را در هم شکسته و خورد کنند و سال نحر کننده ای که مردم در شام نحر شوند و سال سخت شونده ای که فتنه در بصره

ص: 89

سخت شود و سال کشنده ای که کشته شوند مردم بالای حبسر در رأس العين که شهری است بزرگ از شهر های جزیره در پانزده فرسخی نصیبين و پانزده فرسخی حرّان و ده فرسخی دُنیسر که هر سه از شهر های جزیره اند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ الْمُقْبِلَةِ أَقْبَلَتِ الْفِتْنَةِ إِلَى أَرْضِ الْيَمَنِ وَ الْحِجَازِ وَ الصروخ مصرخة أَهْلِ الْعِرَاقِ فَلَا تَأْمَنُ لَهُمْ وَ الْمُسْتَمِعَةَ أَسْمَعْتَ أَهْلَ الْإِيمَانِ فِي منامهم وَ السابحة سُبْحَةً الْخَيْلِ فِي الْقَتْلَ إِلَى أَرْضِ الْجَزِيرَةِ وَ الْأَكْرَادِ يُقْتَلُ فِيهَا رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ عَلَى فِرَاشِهِ ، وَ الكرباء أَمَاتَتِ الْمُؤْمِنِينَ بكربهم وَ حسراتهم وَ الْغَامِرَةِ غَمْرَةَ النَّاسِ بِالْقَحْطِ وَ السَّائِلَةِ سَالَ النِّفَاقُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ الغرقاء تغرقت أَهْلِ الْخَطِّ وَ الْحِرْبَاءُ نَزَلَ الْقَحْطَ بِأَرْضِ الْخَطِّ وَ هَجَرَ كُلِّ نَاحِيَةٍ حَتَّى إِنَّ السَّائِلَ يَدُورُ وَ يُسْأَلَ فَلَا أَحَدَ يُعْطِيهِ وَ لَا يَرْحَمْهُ أَحَدُ وَ الْغَالِيَةِ تغلوّ طَائِفَةً مِنْ شِيعَتِي حَتَّى يتّخذوني رِبًا وَ إِنِّي بَرْيِ ء مِمَّا يَقُولُونَ وَ المكثاء تَمْكُثُ النَّاسِ فَرُبَّمَا يُنَادِي فِيهَا الصارخ مَرَّتَيْنِ أَلَا وَ إِنَّ الْمَلِكِ فِي آلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَيَكُونُ ذَلِكَ الصَّوْتِ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ يصرخ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ : أَلَا وَ إِنَّ الْمَلِكُ فِي آلِ أَبِي سُفْيَانَ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَتَتَبَّعْهُ مِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ ثُمَّ يَنْزِلُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ فَيَقْطَعُ مَا بَيْنَ جلولاء وَ خانقين فَيُقْتَلُ فِيهَا الفجفاج فَيَذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ ثُمَّ يَخْرُجُ شُعَيْبِ بْنِ صَالِحُ مِنْ بَيْنِ قَصَبُ

ص: 90

وَ آجام فَهُوَ أَعْوَرَ الْمُخَلَّدِ فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مَا بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ مِمَّا يَحِلُّ بِأَرْضِ الجزائر وَ عِنْدَهَا يَظْهَرُ الْمَفْقُودِ مِنْ بَيْنِ التَّلِّ يَكُونَ صَاحِبُ النَّصْرَ فيواقعه فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ ثُمَّ يَظْهَرُ بِرَأْسِ الْعَيْنِ رَجُلُ أَصْفَرُ اللَّوْنَ عَلَى رَأْسِ الْقَنْطَرَةِ فَيُقْتَلُ عَلَيْهَا سَبْعِينَ أَلْفاً صَاحِبُ سیف مُحِلًّا وَ تَرْجِعُ الْفِتْنَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ تَظْهَرُ فِتْنَةُ شَهْرِ زُورٍ وَ هِيَ الْفِتْنَةِ الطلامه الدَهُما (الصمّا وَ الدّاهیة العُظمی) الْمُسَمَّاةَ بالهلهم﴾

لُغات مقبله رو اورنده صروخ فریاد کشنده مسعمه شنواننده سابحه شناور اکراد جمع کُرد کرباء غم و اندوه پدید اورنده غامرة فرو گیرنده سائله جاری و روان شونده غرقاء غرق کننده حرباء رباینده مال غاليه غلوّ كننده مكثاء درنگ کننده جلولا شهریست از شهر های عراق فجفاج مرد سخن ارای و به سخن خود نازنده جهجاه نام مردیست که تمام روی زمین را بگیرد کبش قوچ جنگی اعور یک چشم مخلد مرد سیاه چرده پیر محلا اسلحه های پیراسته الطامة بلای بزرگ دَهُماء تاریک کننده صمّاء کر کننده داهیه بلای سخت هلیم لاصق و چسبنده بسیار

یعنی فرمود - و سال رو اورندہ ای که رو اورد فتنه به زمین یمن و حجاز و سال فریاد کننده که فریاد کند فریاد کننده اهل عراق پس ایمنی برای ایشان نباشد و سال شنواننده ای که بشنواند اهل ایمان را صدا در حالی که خواب باشند و سال شناوری که کشتی های جنگی لشکر در روی دریا به شنا در اید برای کشتن اهل جزیره

ص: 91

و کرد ها می کشند در ان سال مردی از بنی عبّاس را در خوابگاه او و سال غم و اندوه پدیدار اورنده که بمیرند مؤمنان به غم واندوه و حسرت های خود و سال فرو گیرنده ای که قحطی مردم را فرو گیرد و سال جاری و روان شونده ای که جاری و روان شود نفاق در دل های ایشان و سال غرق شدن که در ان سال اهل خطّ غرق شوند و سالی رباینده که مال های مردم در اثر قحطی ربوده شود در زمین خطّ و هجر و هر ناحیه ای تا اندازه ای که سائل دور بگردد و احدی چیزی به او ندهد و کسی به او رحم نکند و سال غُلُوّ کننده که جمعی از شعبان من غلوّ کننده و مرا به پروردگاری یعنی خدائی بگیرند و به درستی که من بیزارم از ان چه می گویند و سالی درنگ کننده که درنگ کنند مردم پس بسا ندا کند منادیئی فریاد کننده در ان سال دو مرتبه که آگاه باشید که ملک در ال علیّ بن ابی طالب است پس این صدای جبرئیل است و فریاد می کند شیطان لعنت کند خدا او را که اگاه باشید که ملک در آل ابی سفیان است در ان حال بیرون اید سفیانی و پیروی کنند او را صد هزار مرد پس فرود اید در زمین عراق پس قطع می کند میان جلولا که دهی است در شش فرسخی بغداد و خانقین پس می کشد در ان جا مرد سخن آرائی که نازنده است به سخن خود پس سر بریده شود آن مرد هم چنانی که قوچ جنگی سر بریده شود پس بیرون آید شعیب بن صالح از میانه خانه های نِیی و نی زار ها و او مردیست یک چشم و پیری سیاه چرده پس عجب اورنده است هر گونه عجبی را در میان ماه جمادی و ماه رجب از ان چه وارد شود به زمین

ص: 92

جزائر از فتنه ها و بلا ها در ان حال ظاهر می شود گمشده ای از میان تلّ که صاحب نصر و غلبه است پس در ان وقت به آن مرد یک چشم جنگ کند پس ظاهر می شود به رأس العین که شهریست از شهر های جزیره میانه حران و نصیبين مردی زرد رنگ بر سر حبیر پس می کشد در ان جا هفتاد هزار نفر که صاحب اسلحه های پیراسته اند و فتنه برگشت به عراق می کند و ظاهر می شود فتنه شهر زور که محل کرد های کوهستانی همدان است و ان فتنه بلای بزرگی است تاریک کننده یا کَر کننده و بلای سختی که ان فتنه یا بلا را هلیم نامند یعنی چسبنده که ان ها را رها نکند

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ جَمَاعَةٍ وَ قَالُوا : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيِّنْ لَنَا مِنْ أَيْنَ يَخْرُجُ هَذَا الْأَصْفَرَ وَصَفَ لَنَا صِفَتُهُ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَصِفُهُ لَكُمْ : مديد الظُّهْرِ قَصِيرُ السَّاقَيْنِ سَرِيعُ الْغَضَبِ يُوَاقِعَ اثْنَتَيْنِ وَ عِشْرِينَ وَقَعَتْ وَ هُوَ شَيْخُ كردي بَهِيَّ طَوِيلَ الْعُمُرِ تَدِينُ لَهُ مُلُوكِ الرُّومِ وَ يَجْعَلُونَ خُدُودِهِمْ و طاءهم عَلَى سَلَامَةٍ مِنْ دَيْنِهِ وَ حَسُنَ يَقِينِهِ ، وَ عَلَامَةُ خُرُوجِهِ بُنْيَانُ مَدِينَةِ الرُّومِ عَلَى ثَلَاثَةٍ مِنَ الثُّغُورِ تَجَدُّدِ عَلَى يَدَهُ ثُمَّ يَخْرَبُ ذَلِكَ الْوَادِي الشَّيْخُ صَاحِبُ السُّرَّاقِ الْمُسْتَوْلِي عَلَى الثُّغُورِ ثُمَّ يَمْلِكُ رِقَابِ الْمُسْلِمِينَ وَ تنضاف إِلَيْهِ رِجَالِ الزَّوْرَاءُ وَ تَقَعَ الْوَاقِعَةِ بِبَابِلَ فَيَهْلِكُ فِيهَا خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَكُونُ خَسَفَ كَثِيرُ وَ تَقَعَ الْفِتْنَةِ بِالزَّوْرَاءِ وَ يَصِيحُ صَائِحُ : الْحَقُوا بِإِخْوَانِكُمْ بشاطئ الْفُرَاتِ وَ تُخْرِجُ أَهْلِ الزَّوْرَاءُ كَدَبِيبِ النَّمْلِ فَيُقْتَلُ بَيْنَهُمْ خَمْسُونَ أَلْفَ قَتِيلُ وَ تَقَعْ

ص: 93

الْهَزِيمَةَ عَلَيْهِمْ فَيَلْحَقُونَ الْجِبَالِ وَ يَرْجِعُ باقيهم إِلَى الزَّوْرَاءُ ثُمَّ يَصِيحُ صَيْحَةً ثَانِيَةً فَيَخْرُجُونَ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ كَذَلِكَ فَيَصِلُ الْخَبَرَ إِلَى أَرْضٍ الجزائر فَيَقُولُونَ الْحَقُوا بِإِخْوَانِكُمْ فَيَخْرُجُ مِنْهُمْ رَجُلُ أَصْفَرُ اللَّوْنَ وَ يَسِيرُ فِي عَصَائِبُ إِلَى أَرْضِ الْخَطِّ وَ تَلْحَقُهُ أَهْلِ هَجَرَ وَ أَهْلِ نَجِدُ ثُمَّ يَدْخُلُونَ الْبَصْرَةِ فَتَعَلَّقَ بِهِ رجالها وَ لَمْ يَزَلْ يَدْخُلُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ حَتَّى يَدْخُلَ مَدِينَةٍ حَلْبَ وَ تَكُونُ بِهَا وَقْعَةُ عَظِيمَةٍ فَيَمْكُثُونَ فِيهَا مِائَةِ يَوْمٍ ثُمَّ إِنَّهُ يَدْخُلُ الْأَصْفَرَ الْجَزِيرَةِ وَ يَطْلُبُ الشَّامِ فيواقعه وَقَعَتْ عَظِيمَةُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً وَ يُقْتَلُ فِيمَا بَيْنَهُمْ خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَصْعَدُ جَيْشُ الْعِرَاقِ إِلَى بِلَادِ الْجَبَلِ وَ يَنْحَدِرُ الْأَصْفَرَ إِلَى الْكُوفَةِ فَيَبْقَى فِيهَا فَيَأْتِي خَبَرُ مِنَ الشَّامِ أَنَّهُ قَدْ قَطْعَ عَلَى الْحَاجِّ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُمْنَعَ الْحَاجُّ جَانِبِهِ فَلَا يَحُجُّ أَحَدُ مِنْ الشَّامُ وَ لَا مِنَ الْعِرَاقِ وَ يَكُونُ الْحَجُّ مِنْ مِصْرَ ثُمَّ يَنْقَطِعْ بَعْدَ ذَلِكَ وَ يصرخ صَارِخُ مِنْ بَلَدِ الرُّومِ أَنَّهُ قَدْ قَتَلَ الْأَصْفَرَ فَيَخْرُجُ إِلَى الْجَيْشِ بِالرُّومِ فِي أَلْفِ سُلْطَانٍ وَ تَحْتَ كُلِّ سُلْطَانٍ مِائَةَ أَلْفِ مُقَاتِلٍ صَاحِبُ سَيْفٍ مَحَلِّى وَ يَنْزِلُونَ بِأَرْضِ أرجون قَرِيبُ مَدِينَةِ السَّوْدَاءِ ثُمَّ يَنْتَهِيَ إِلَى جَيْشُ الْمَدِينَةِ الهالكة الْمَعْرُوفَةِ بامّ الثُّغُورِ الَّذِي نَزَلَهَا سَامُ بْنُ نُوحٍ فَتَقَعُ الْوَاقِعَةِ عَلَى بَابَهَا فَلَا يَرْحَلَ جَيْشُ الرُّومِ عَنْهَا حَتَّى يَخْرُجُ عَلَيْهِمْ رَجُلُ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ مَعَهُ جَيْشُ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ مَقْتَلَةً عَظِيمَةُ وَ تَرْجِعُ الْفِتْنَةِ إِلَى الزَّوْرَاءُ فَيُقْتَلُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ثُمَّ تَنْتَهِيَ الْفِتْنَةِ فَلَا يَبْقَى غَيْرِ خَلِيفَتَيْنِ يَهْلِكَانِ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ فَيَقْتُلُ أَحَدُهُمَا فِي الْجَانِبِ الْغَرْبِيِّ وَ الْآخَرُ فِي

ص: 94

الْجَانِبِ الشَّرْقِيِّ فَيَكُونُ ذَلِكَ فِيمَا يُسْمِعُونَهُ أَهْلِ الطَّبَقَةِ السَّابِعَةِ فَيَكُونَ فِي ذَلِكَ خَسَفَ كَثِيرُ وَ كُسُوفِ وَاضِحُ فَلَا يَنْهَاهُمْ ذَلِكَ عَمَّا يَفْعَلُونَ مِنَ الْمَعَاصِي﴾

لُغات مديد الظهر كشده پشت قصیر الساقین دو ساق پای او کوتاه بهیّ خوب رو ثغور جمع ثغر در این جا به معنای قلعه شیخ صاحب سرّاق نام شخصی است و سُرّاق به تشدید نام یا لقب او است زوراء بغداد بابل به كسر باء دوّم ناحیه است نزديك حلّه و كوفه عصائب جمعیّت ها خطّ ناحیه ایست از عمّان یا قطیف و عُقیر و قَطَر که از نواحی بحرین است هَجَر نیز از نواحی بحرین است نجد اسم است برای زمین پهناوری كه بالای ان زمین تهامه است و پائین ان عراق و شام است و گفته شده است که همه نجد از توابع یمامه است و ان در پائین های حجاز واقع است سیف محلاّ شمشیر صیقلی و زیور شده ارجون و ارجونه نام شهریست از اطراف جَیّان که نزدیک مدینة السوداء كه اندلس باشد واقع است امّ ثغور مراد شام است که از بنا های سام بن نوح بوده

یعنی گفت راوی پس به پا خواستند گروهی و گفتند یا امیرالمؤمنین بیان کن برای ما که از کجا بیرون می اید این اصفر یعنی زرد پوست پس وصف کن برای ما صفت او را - پس ان حضرت علیه السّلام فرمود که وصف می کنم برای شما او را پشت او کشیده است یعنی پهن است و دو ساق پا های او کوتاه است و زود غضب یعنی زود خشم است دوازده یا بیست و دو جنگ می کند و او پیر مردیست

ص: 95

کُرد صفت خوب صورت دراز عمر پادشاه روم به ائین او در اید و زن های خود را در زیر پا های خود قرار دهند و ان مردیست که دین او سالم است و یقین او نیکو است و نشانه بیرون آمدن او بنا گذاردن شهر روم است بر سه قلعه یا سه سر حد یا سه پایگاه که به دست او تجدید شود پس ان وادی را شیخ صاحب سّراق خراب کند و او کسی است که مستولی بر قلعه ها یا سر حدّات یا پایگاه ها است پس مالک رقاب مسلمانان شود یعنی بر گردن مسلمانان سوار شود و مردانی از اهل بغداد بر او اضافه شود و جنگی در بابل که نزدیک حلّه است واقع شود که در ان جنگ خلق بسیاری کشته شوند و بسیاری به زمین فرو روند و فتنه ای در بغداد واقع شود و فریاد کننده ای فریاد کند که ملحق شوید به برادر های خود در کنار فرات پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه های خود بیرون ریزند و میانه ایشان پنجاه هزار نفر کشته شوند و فرار کنند و ملحق به کوه ها شوند و باقی مانده ان ها به بغداد روند پس فریاد کننده ای فریاد دوّم را بلند کند باز بیرون ایند مردم مانند مورچگان از خانه های خود پس از ایشان هم چنان کشته شود پس خبر به زمین جزائر می رسد پس اهل جزائر گویند ملحق شوید به برادر های خود پس بیرون اید از میان ایشان مردی زرد رنگ و با گروهی چند می ایند به طرف زمین خط که طرف عمان باشد یا طرف قطیف که از توابع بحرین است و اهل هجر و اهل نجد نيز به ان ها ملحق می شوند پس داخل بصره شوند و مردم بصره به ان ها بپیوندند و از شهری به شهر دیگری وارد شوند تا این که داخل شهر حلب

ص: 96

شوند و در ان جا جنگ شدیدی واقع شود و یک صد روز در ان جا بمانند پس از ان ان مرد زرد رنگ داخل جزیره شود و در طلب گرفتن شام در اید پس جنگ بزرگی در ان جا بر پا کند که بیست و پنج روز طول کشد و در میان دو طرف خلق بسیاری کشته شوند و لشکر عراق به سمت بلاد جبل که محل کرد ها است بالا روند و مرد زرد رنگ با لشکرش به طرف کوفه سرازیر شوند و در ان جا می ماند تا این که خبر از شام می رسد که راه را بر حاجیان بریدند در ان وقت حاجیان از رفتن به جانب مکّه منع کرده شوند پس احدی از طرف شام و عراق به مکّه نرود و فقط از راه مصر به حج روند پس از ان راه حج قطع کرده شود و فریاد کننده ای از سمت دوّم فریاده کند که ان مرد زرد رنگ کشته شد پس بیرون اید به سوی لشکری که در روم هستند با هزار نفر رئیس مسلّط بر لشکر که هر رئیسی صد هزار مقاتل جنگی در تخت فرمان او باشد همه با سلاح های اراسته و پیراسته و فرود ایند در زمین ارجُون که نام شهریست از اطراف جیّان نزديك ام السّوداء و مدينة السّوداء که دمشق باشد و ان شهریست که سام بن نوح در ان فرود آمده پس جنگی بر دروازه آن واقع شود و لشکر روم از ان جا کوچ نکند تا این که خروج کند مردی بر ضرر ایشان از جائی که نمی دانند و با او لشکری باشد پس می کشد گروه عظیمی را از لشکر رومیان و فتنه به بغداد بر می گردد پس می کشند بعضی از ایشان بعض دیگر را پس فتنه به انتهاء می رسد و باقی نمی ماند مگر دو خلیفه که هر دو در یک روز کشته می شوند

ص: 97

یکی از آن ها در طرف غربی بغداد و دیگری در طرف شرقی آن و این خبر را اهل طبقه هفتم می شنوند پس در ان وقت خسف بسیاری واقع می شود و افتاب به طور واضح و روشنی می گیرد و می بینند این آیات را و دست از معصیت ها و گناهانی که می کنند بر نمی دارند و اگر نهیشان کنند منتهی نمی شوند

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ ابْنِ يَقْطِينٍ وَ جَمَاعَةُ مِنْ وُجُوهِ أَصْحَابِهِ﴾

﴿وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ ذَكَرْتَ لَنَا السُّفْيَانِيُّ الشَّامِيِّ وَ نُرِيدُ أَنْ تُبَيِّنَ لَنَا أَمْرِهِ ﴾

﴿قَالَ : قَدْ ذَكَرْتَ خُرُوجِهِ لَكُمْ آخَرَ السُّنَّةِ الكائنة فَقالُوا اشرحه لَنَا فَانٍ قُلُوبَنَا قَدْ ارتاعت حَتَّى نَكُونَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنِ الْبَيَانِ﴾

﴿قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : عَلَامَةُ خُرُوجِهِ ، تَخْتَلِفُ ثَلَاثَ رَايَاتُ : رَايَةُ مِنَ الْعَرَبِ فَيَا وَيْلُ لِمِصْرٍ وَ مَا يَحِلُّ بِهَا مِنْهُمْ وَ رَايَةِ مِنَ الْبَحْرَيْنِ مِنْ جَزِيرَةِ أَ وَالِ مِنْ أَرْضِ فَارِسَ وَ رَايَةِ مِنَ الشَّامِ فتدوّم الْفِتْنَةِ بَيْنَهُمْ سَنَةً ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ فَيَقُولُ أَهْلِ الْعِرَاقِ قَدْ جاءَكُمْ قَوْمٍ حُفَاةً أَصْحَابِ أَهْوَاءُ مُخْتَلِفَةٍ فَتَضْطَرِبُ أَهْلِ الشَّامِ وَ فلسطين وَ يَرْجِعُونَ إِلَى رُؤَسَاءَ الشَّامِ وَ مِصْرَ فَيَقُولُونَ اطْلُبُوا وَلَدُ الْمَلِكِ فيطلبوه ثُمَّ يوافقوه بغوطة دِمَشْقَ بِمَوْضِعِ يُقَالُ لَهُ صرتا فَإِذَا حَلَّ بِهِمْ أَخْرَجَ أَخْوَالُهُ بَنِي كِلَابٍ وَ بَنِي دهانة وَ يَكُونُ لَهُ بِالْوادِ الْيَابِسِ عِدَّةٍ عَدِيدَةٍ فَيَقُولُونَ لَهُ : يَا هَذَا مَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تُضَيِّعَ الْإِسْلَامِ ، أَ مَا تَرَى إِلَى النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ الْفِتَنَ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ اخْرُجْ لِنَصْرِ دِينُكَ فَيَقُولُ : أَنَا لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ

ص: 98

فَيَقُولُونَ لَهُ : أَ لَسْتُ مِنْ قُرَيْشٍ وَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ الْمَلِكِ الْقَائِمِ ؟ أَ مَا تتعصّب لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ وَ مَا قَدْ نَزَلَ بِهِمْ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانُ مُنْذُ زَمَانُ طَوِيلُ ؟ فَإِنَّكَ مَا تَخْرُجُ رَاغِباً بِالْأَمْوَالِ وَ رغيد الْعَيْشِ ، بَلْ مُحَامِياً لِدِينِكَ فَلَا يَزَالُ الْقَوْمِ یختلفون الیه وَاحِداً بَعْدَ واخد فَعِنْدَهَا یقول اذْهَبُوا الی خلفائکم الذین کنتم لَهُمْ هَذِهِ الْمُدَّةِ ثُمَّ انْهَ یجیبهم وَ یخرج مَعَهُمْ فی یوم الجمعه یصعد مِنْبَرِ دِمَشْقُ وَ هُوَ أَوَّلُ مِنْبَرِ يصعده ، ثُمَّ يَخْطُبُ وَ يَأْمُرُهُمْ بِالْجِهَادِ وَ يبايعهم عَلَى أَنَّهُمْ لَا يُخَالِفُونَ أَمَرَهُ رضوه أَمْ كرهوه ، ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى الْغُوطَةِ وَ لَا يَلِجُ بِهَا حَتَّى تَجْتَمِعَ النَّاسِ عَلَيْهِ وَ يتلاحقون أَهْلِ الصقائر فَيَكُونُ فِي خَمْسِينَ أَلْفَ مُقَاتِلٍ فَيَبْعَثُ أَخْوَالُهُ بَنِي كِلَابُ فيأتونه مِثْلَ السَّيْلِ السَّائِلِ فَيَأْبَوْنَ عَنْ ذَلِكَ رِجَالٍ البّرِیین يُقاتَلُونَ رِجَالِ الْمَلِكِ ابْنَ الْعَبَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فِي عَصَائِبُ أَهْلِ الشَّامِ فَتَخْتَلِفَ ثَلَاثَ رَايَاتُ فراية لِلتَّرْكِ وَ الْعَجَمِ وَ هِيَ سَوْدَاءُ وَ رَايَةِ للبرّيين لِابْنِ الْعَبَّاسِ أَوَّلِ صَفْرَاءُ وَ رَايَةِ للسفياني فيقتتلون بِبَطْنِ الأزرقي قِتَالًا شَدِيداً فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ سِتِّينَ أَلْفاً ثُمَّ يَغْلِبُهُمُ السُّفْيَانِيُّ فَيُقْتَلُ مِنْهُمْ خَلْقُ كَثِيرُ وَ يَمْلِكُ بُطُونِهِمْ وَ يَعْدِلَ فِيهِمْ حَتَّى يُقَالُ فِيهِ : وَ اللَّهِ مَا كَانَ يُقَالَ عَلَيْهِ إِلاَّ كَذِباً ، وَ اللَّهُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ وَ لَا یعلمون مَا تلقی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ لَوْ عَلِمُوا لِما قالُوا ذلک وَ لَا زَالَ یعدل فیهم حَتَّى يَسِيرَ فَأَوَّلُ سَيْرِهِ إِلَى حِمَّصٍ وَ إِنَّ أَهْلَها بِأَسْوَإِ حَالٍ ثُمَّ يُعَبَّرُ الْفُرَاتِ مِنْ بَابِ مِصْرَ وَ يَنْزِعُ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ الرَّحْمَةِ وَ يَسِيرُ إِلَى مَوْضِعِ يُقَالُ لَهُ قَرْيَةٍ

ص: 99

سَبَأَ فَيَكُونُ لَهُ بِهَا وَقْعَةُ عَظِيمَةُ فَلَا تَبْقَى بَلَدٍ إِلَّا وَ بَلَغَهُمْ خَبَرُهُ فَيُدْخِلُهُمْ مِنْ ذَلِكَ خَوْفٍ وَ جَزِعَ فَلَا يَزَالُ يَدْخُلُ بَلَداً بَعْدَ بَلَدٍ إِلَّا وَاقَعَ أَهْلِهَا فَأَوَّلُ وَقَعَتْ تَكُونُ بِحِمْصٍ ثُمَّ بِالرِّقَّةِ ثُمَّ بِقَرْيَةٍ سَبَأُ وَ هِيَ أَعْظَمُ وَقَعَتْ يُوَاقِعُهَا بِحِمْصٍ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى دِمَشْقَ وَقَدْ دَانَتْ لَهُ الْخَلْقُ فيجيش جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَةِ وَ جَيْشاً إِلَى الْمَشْرِقِ فَيُقْتَلُ بِالزَّوْرَاءِ سَبْعِينَ أَلْفاً ويبقر بُطُونِ ثَلَاثُمِائَةٍ إمرأة حَامِلُ وَ يَخْرُجُ الْجَيْشُ إِلَى كوفانكم هَذِهِ فَكَمْ مِنْ باک وَ بَاكِيَةُ فَيُقْتَلُ بِهَا خَلْقُ كَثِيرُ ، وَ أَمَّا جَيْشُ الْمَدِينَةِ فَإِنَّهُ إِذَا تَوَسَّطَ الْبَيْدَاءِ صَاحَ بِهِ جبرائیل صَيْحَةً عَظِيمَةُ فَلَا يَبْقَى مِنْهُمْ أَحَدُ إِلَّا وَ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ وَ يَكُونُ فِي أَثَرِ الْجَيْشِ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا بشیر وَ الْآخَرُ نَذِيرُ فَيَنْظُرُونَ إِلَى مَا نَزَلَ بِهِمْ فَلا يَرَوْنَ إِلَّا رؤوسا خَارِجَةُ مِنَ الْأَرض فَيَقُولَانِ بِمَا أَصَابَ الْجَيْشِ فَيَصِيحُ بِهِمَا جَبْرَائِيلُ فَيَحُولُ اللَّهِ وُجُوهِهِمَا إِلَى قهقرى فَيَمْضِي أَحَدُهُمَا إِلَى الْمَدِينَةِ وَ هُوَ الْبَشِيرُ فيبشرهم بِمَا سَلَمَهُمْ اللَّهُ تَعَالَى وَ الْآخَرُ نذیر فَيَرْجِعُ إِلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يُخْبِرُهُ بِمَا أَصَابَ الْجَيْشِ قَالَ : وَ عِنْدَ جُهَيْنَةَ الْخَبَرَ الصَّحِيحِ لِأَنَّهُمَا مِنْ جُهَيْنَةَ بَشِيرُ وَ نَذِيرُ فَيَهْرُبُ قَوْمُ مِنْ أَوْلَادِ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلَّمَ وَهْمُ أَشْرَافُ إِلَى بَلَدِ الرُّومِ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِمَلِكِ الرُّومِ تَرُدَّ عَلَيَّ عَبِيدِي فيردَهُم إِلَيْهِ فَيَضْرِبُ أَعْنَاقَهُمْ عَلَى الدَّرَجِ الشَّرْقِيِّ لجامع بِدِمَشْقَ فَلَا يُنْكِرْ ذَلِكَ عَلَيْهِ أَحَدُ﴾

لُغات روع ترسیدن جزیره اوال جزیره منفرده ایست از بحرین حَرَستاء به فتح حاوراء و سكون سین و تاء دو نقطه قریه بزرگی است معموره واقعه در میان بستان های

ص: 100

دمشق در راه حمص فاصله ان تا دمشق یک فرسخ است و چیزی زیاد تر بنی کلاب قبیله سفیانی هستند بنی دهانه قبیله ایست از عرب وادی الیابس بیابانی است در شام که سفیانی از ان جا بیرون اید بطن الارزق قريب به حدود شامات است حمص به كسر حا و سكون میم شهریست بزرگ از شهر های شام در طرف قبلی قلعه حصینه بالای تلّ بلندی واقع است و در میان دمشق و حلب واقع است در نیمه راه سبا زمینی است از بنی سلیم در شامات و قریه ایست در همان حدود رقه از بلاد بنی عامر است جُهَینَه نام قبیله ایست از قضاعة

یعنی پس به پا خواست ابن یقطین و گروهی از موجّهين اصحاب ان حضرت و گفتند یا امیر المؤمنين به درستی که تو یاد فرمودی برای ما سفیانی شامی را و ما می خواهیم که بیان کنی برای ما امر او را پس فرمود که به تحقیق ذکر کردم بیرون آمدن او را برای شما که در اخر سال خواهد بود یعنی آخر سالی که به قیام قائم متصّل است پس عرض کرد شرح ده ان را برای ما زیرا که دل های ما ترسانست تا این که از بیان شما بینا شویم پس ان حضرت علیه السّلام فرمود نشانه خروج او اختلاف سه پرچم است یکی پرچم عربست که بلند شود پس وای بر مصر و ان چه که وارد شود بر ان از ایشان و پرچمی از بحرین از جزیره آوال بلند شود از زمین فارس و پرچمی از شام بلند شود پس ادامه دارد فتنه در میان ایشان تا یک سال پس خروج کند مردی از اولاد عبّاس پس اهل عراق گویند که

ص: 101

امدند شما را گروهی پای برهنگان صاحبان هوا های مختلف پس مضطرب شوند اهل شام و فلسطین از خبر امدن ان ها و رجوع می کنند به رؤسای شام و مصر پس به ایشان گویند که بطلبید شاهزاده را پس به طلب او می روند تا این که توافق می کنند و او را در غوطه دمشق می یابند در موضعی که ان را حَرَستا گویند و موضعی است در راه حِمص که تا دمشق یک فرسخ زیاد تری فاصله دارد پس چون بر ایشان در اید خلوت می کند با ایشان و بیرون می کند از مجلس دائی های خود را که از قبیله بنی کلاب و بنی دهانه می باشند و از برای او عدّه معدوده ایست در وادی یابس پس واردین به او می گویند ای ان شخصی که سزاوار و شایستگی این کار را داری حلال نیست برای تو که اسلام را ضایع کنی یعنی ساکت بنشینی و قیام نکنی تا اسلام ضایع شود و از بین برود ایا می بینی که چه هول ها و فتنه ها در مردم ظاهر شده پس بپرهیز از خدا و بیرون بیا برای یاری کردن دینت پس می گوید من رفیق و صاحب شما نیستم پس به او گویند که ایا از قریش نیستی و از اهل بیت پادشاه قیام کننده نیستی ایا غیرت و تعصب نمی کشی از اهل بیت پیغمبرت و می بینی ان چه را که به ایشان وارد شده از ذلت و خواری در این مدت های دراز زیرا که هر گاه قیام کنی برای رغبت در جمع اوری مال و خوش گذرانی نیست بلکه در این حال حمایت کشنده از دین خود می باشی پس پیوسته یکی بعد از دیگری در نزد او رفت و امد می کنند و او در ان وقت در جواب ایشان می گوید بروید نزد ان خلیفه هائی که

ص: 102

با ایشان بودید در این مدت پس از ان ایشان را اجابت می کند و بیرون اید با ایشان در روز جمعه ای پس بالای منبر دمشق می رود و ان اوّل دفعه ایست که منبر می رود و خطبه می خواند و ان ها را امر به جهاد می کند و بیعت می گیرد از ایشان به این که مخالفت نکنند با او در کار هائی که می کند چه رضایت به ان ها داشته باشند یا کراهت پس از ان بیرون می اید به سوی غوطه و وارد نمی شود در ان تا این که جمع شوند مردمان با او - و ملحق شوند به او مردمان لعن کننده و سخن چین و کافر پس عدّه او پنجاه هزار نفر می شوند پس می فرستد دائی های خود را در قبیله بنی کلاب پس مانند سیل جاری به نزد او می ایند از ان قبیله مرد های بیابانی و با مردان پادشاهی که از ابن عبّاس است مقاتله می کنند پس در ان وقت بیرون می اید سفیانی با گروه هائی از شامیان پس اهل سه پرچم با هم دیگر مختلف شود پرچم ترک و عجم که پرده آن سیاهست و پرچم عرب های بیابانی که تابعین ابن عبّاسند که پرده آن زرد است و پرچم سفیانی پس در بطن الازرق جنگ و قتال می كنند جنگ و قتال سختی پس کشته می شود از ایشان شصت هزار نفر پس از ان سفیانی بر ایشان غالب شود و بکُشد از ان ها جمعیّت زیادی را و مالک شود مرکز های حسّاس ایشان را و بنای خود را در میان ایشان به عدل و داد گذارد تا اندازه ای که در حق او گفته شود به ذات خدا قسم این حرف هائی که درباره او می گفتند (یعنی می گفتند ظالم و ستم کار است) دروغ بوده به ذات خدا

ص: 103

هر اینه ایشان دروغ گویانند و نمی دانند که چه خواهد کرد با امّت پیغمبر صلى الله علیه و اله و اگر می دانستند این سخن را نمی گفتند و پیوسته به عدالت در میان ایشان رفتار می کند تا این که به حرکت در اید و سیر کند و اوّل سیر او به حمص است و به درستی که اهل حمص در بد ترین حالند پس عبور می کند از فرات از باب بیعه مصر و می کَنَد خدا از دل او رحم را و می رود به موضعی که ان را قریه سبا گویند و در ان جا جنگ بزرگی واقع می شود پس باقی نمی ماند شهری مگر این که خبر او به اهل ان می رسد و ترس و جزع از این خبر ان ها را فرو می گیرد پس پیوسته داخل می شود به شهری بعد از شهر دیگری و با ان ها جنگ می کند اوّل جنگ او در حمص واقع می شود و بعد از ان در رقّه و پس از آن در قریه سَبا و این بزرگ تر جنگی است که در حمص واقع شود پس بر می گردد به دمشق و مردمان به او نزدیک شوند پس لشکری تجهیز می کند و به مدینه می فرستد و لشکری به سمت مشرق (یعنی عراق) می فرستد پس در بغداد هفتاد هزار نفر را می کشد و سی صد زن حامل را شکم پاره می کند و لشکر او به كوفه شما بیرون رود چه بسیار مرد و زن که به گریه در ایند پس می کشد در ان جا خلق بسیاری را و امّا لشکری که به مدینه فرستاده چون به زمین بیدار سند جبرئیل صحیحه عظیمی بر ان ها می زند پس باقی می ماند از ایشان اَحَدی مگر این که به زمین فرو می روند و دو مرد در عقب لشکر می ماند که یکی از ان ها بشارت دهنده باشد و دیگری بیم دهنده و این دو نفر می بینند

ص: 104

ان چه را که بر ان ها وارد می شود پس نمی بینند از آن ها مگر سر های ایشان را که از زمین بیرون است پس می گویند آن چه را که می بینند پس جبرئیل بر ان دو نفر صیحه ای زند که صورت های ان ها به عقب بر گردد و خدا رو های ان ها را به عقب برگرداند پس یک نفر از ان ها به مدينه می رود و ان بشارت دهنده است پس بشارت می دهد ایشان را که خدا ان ها را از شرّ ان لشکر سالم گردانید و دیگری بیم دهنده است و او بر می گردد به سوی سفیانی و خبر می دهد او را به آن چه که به لشکر او وارد شده - فرمود - و خبر صحیح نزد جهینه است که قبیله ای هستند از عرب زیرا که این دو نفر که بشیر و نذیر هستند از جهینه اند پس فرار می کنند گروهی از اولاد پیغمبر صلى الله عليه و اله که از شریف ها هستند به شهر روم پس سفیانی به پادشاه روم گوید بندگان مرا به من بر گردان پس بر می گرداند ایشان را به سوی او پس بالای درجه شرقی مسجد جامع دمشق ان ها را گردن می زند و کسی او را بر این کارا انکار نمی کند

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿أَلَا وَ إِنَّ عَلَامَةَ ذَلِكَ تَجْدِيدِ الأسوار بِالْمَدَائِنِ فَقِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَذْكُرُ لَنَا الأسوار فَقَالَ تَجَدُّدِ سُوَرٍ بِالشَّامِ وَ الْعَجُوزِ وَ الْحُرَّانِ يُبْنَى عَلَيْهِمَا سوران وَ عَلَى وَاسِطٍ سُوَرٍ وَ الْبَيْضَاءَ يُبْنَى عَلَيْهَا سُوَرٍ وَ الْكُوفَةِ يُبْنَى عَلَيْهَا سوران وَ عَلَى شوشتر سُوَرٍ وَ عَلَى أرمنية سُوَرٍ وَ عَلَى مُوصِلَ

ص: 105

سُوَرٍ و علی هَمْدَانَ سُوَرٍ وَ عَلَى وَرَقَةَ سُوَرٍ وَ عَلَى دیار یونس سُوَرٍ وَ عَلَى حِمَّصٍ سُوَرٍ وَ عَلَى مطردين سُوَرٍ وَ عَلَى الرَّقْطَاءِ سُوَرٍ وَ عَلَى الرَّهْبَةُ سُوَرٍ وَ عَلَى دِيرَ هِنْدٍ سُوَرٍ وَ عَلَى القلعة سُوَرٍ﴾ سخن مؤلف در شرح و لُغات سور به معنای باره است بر وزن چاره در کتاب برهان جامع که لغت پارسی است ده معنی برای آن ذکر کرده ان چه که در این جا مناسب استان آن معنای دوّم از ده معنی است که مراد دیوار و قلعه شهر و غیره است یعنی چیزی که نازل منزله دیوار و قلعه شهر باشد و ان برای محفوظ ماندن شهر است از حمله و استیلاء دشمن و در هر عصری سود هر شهری برای جلوگیری از دشمن به مقتضای الات و ادوات و قوای جنگی ایست که در ان عصر متداول است و استعمال می شود مثلا در ازمنه سابقه به حصار های بلند قطور محکم و برج و بارو و یا کندن خندق به دور شهر و بستن دروازه ها و امثال آن بوده چنان چه هنوز در بعضی از شهر های قدیمی از ان آثار باقی ماند ولی در عصر حاضر این گونه سور ها برای حفظ شهر و سر حدّات مملکتی به هیچ وجه جلو گیر از راه یافتن بیگانگان با مخترعات جديده عصری که به کار برده می شود نیست و لذا سور در این عصر باید به تناسب زمان و مقتضیات آن باشد تا به حكم ایه شریفه ﴿وَ أَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَيلِ﴾ تا اخر آیه از دشمن بتوان جلوگیری کرد و با در کار بودن انواع اسلحه گرم و سرد فعلی برج و بارو و حصار و خندق های

ص: 106

قدیمی نتیجه ای ندارد پس سور هائی که حضرت امیر المؤمنين عليه السلام در این خطبه خبر داده که بنا گذارده می شود و یا تجدید می شود قطعاً غیر از برج و بارو ها و حصار ها و خندق های متداوله در قرن های گذشته است با در نظر گرفتن فرمایشات حضرت که راجع به وقایع مهمّه و پیش امد کردن فتنه های بزرگ و جنگ های خونین جهانی است و امور خارق عادتی که در اخر زمان در دنیا رخ می دهد اگر گفته شود که مراد حضرت از بناء و تجدید سور ها ساختن یا تجديد کردن حصار های سابق قرون صدر اسلام بوده سخن بسیار سست بی مغزی است پس باید گفت مراد حضرت بنا و تجدید سور در شهر ها و اماکن به خصوصی که نام برده و یاد فرموده پایگاه های جنگی و فرودگاه های فعلی است که در بیش تر از نقاطی که حضرت خبر داده در عصر حاضر ساخته و دائر شده که قبلا این نحوه ساختمان ها سابقه ای نداشته می باشد یا بنا های اهمیّت دار تری که بعد از این ساخته شود

العجوز اسم جمهوریت از جماهیر دهناء که ان را خزوی گویند (معجم البلدان) حُرّان به ضم حاد تشدید راء دو وادی است به نجد و دو وادی است به جزیره یا در زمین شام (معجم) واسط شهریست میان بصره و کوفه واقع است و فاصله ان به هر یک از ایند و پنجاه فرسخ است بیضاء شهریست بزرگ در فارس و نام شهری است در مغرب چه نام گردنه ایست در جبل المناقب که در حدود طائف است و نام حَلَب

ص: 107

و نام محلی است میان موصل و یَعفَر و نام محلّی است در بصره و نام چهار قریه است در مصر و نام قریه ایست نزدیک اسکندریّه و نام شهریست در بلاد مرز پشت باب الابواب ارمنیّه کبری و صغری اوّل در روم دوّم تفلیس و نواحی ان است رقّه شهریست مشهور در کنار فرات از شهر های جزیره از ان جا تا حرّان سه روز راه است دیار یونس در حوالی موصل است مَطَریّه از قریه های مصر است رقطا از نواحی خط یا بحرین است رُحبَه وادی ایست نزديك صنعا و ناحیه ایست میان مدینه و شام و قریه ایست در عراق دیر هند کبری در حیره است و دیر هند صغری نزديك نجف است قلعه محلی است نزدیک حلوان عراق یا قلعه ایست که معدن قلع است که ان کوهی است در شام در راه چین

یعنی آگاه باشید که نشانه ان (یعنی خروج سفیانی) تازه شدن پایگاه هائیست در شهر ها پس گفته شد که یا امیر المؤمنین ذکر کن برای ما ان پایگاه ها را پس فرمود که تجدید می شود پایگاهی در شام و دو پایگاه در عجوز که نام جمهوریست از جماهیر دهناء وحُرّان که دو وادی است در نجد یا در شام و پایگاهی در واسط که شهریست در میان کوفه و بصره و بنا می شود پایگاهی در بیضاء که شهریست بزرگ در فارس یا در مغرب یا نام گردنه ایست در جبل المناقب که در حدود طائف است یا در حلب یا محلی که میان موصل و یغفر است یا محلّی در بصره یا در فراء مصر یا قریه ای نزدیک

ص: 108

اسکندریّه یا شهری که در بلاد خِزِر است و بنا گذارده می شود دو پای گاه در کوفه و پایگاهی در شوشتر و پای گاهی در ارمنیّه کبری یا صغری . و پایگاهی در موصل و پایگاهی در همدان . و پایگاهی در رقّه که شهریست در کنار فرات، و پایگاهی در دیار یونس و پایگاهی در حمص و پایگاهی در مَطَریّه که از قریه های مصر است ، و پایگاهی در رقطاء که از نواحی خطّ یا بحرین است. و پایگاهی در رحبه که وادی ایست نزدیک صنعاى یمن یا ناحیه ایست میان مدینه و شام یا قریه است در عراق و پایگاهی در دیر هند کبری در حیره یا در دیر هند صغری نزدیک به نجف و پایگاهی در قلعه نزدیک حلوان عراق یا قلعه ای که معدن قلعه ای است که ان کوهی است در شام

﴿مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ تَكُونُ لَهُ وقائع عِظَامِ فَأَوَّلُ وَقَعَتْ بِحِمْصٍ ثُمَّ بِحَلْبِ ثُمَّ بِالرِّقَّةِ ثُمَّ بِقَرْيَةٍ سَبَأَ ثُمَّ بِرَأْسِ الْعِينِ ثُمَّ بنصیبین ثُمَّ بالموصل وَ هِيَ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ ثُمَّ تَجْتَمِعُ إِلَى الْمَوْصِلِ رِجَالِ الزَّوْرَاءُ وَ مَنْ دیار یونس إِلَى اللخمة وَ تَكُونُ وَقَعَتْ عَظِيمَةُ يُقْتَلُ فِيهَا سَبْعِينَ أَلْفاً وَ يَجْرِي عَلَى الْمَوْصِلِ قِتَالِ شَدِيدُ يَحِلُّ بِهَا ثُمَّ يَنْزِلُ إِلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يُقْتَلُ مِنْهُمْ سِتِّينَ أَلْفاً وَ إِنْ فِيهَا كُنُوزِ قَارُونَ وَلِّهَا أَحْوَالِ عَظِيمَةُ بَعْدَ الْخَسْفُ وَ الْقَذْفِ وَ الْمَسْخِ وَ تَكُونُ أَسْرَعُ ذَهَاباً فِي الْأَرْضِ مِنِ الْوَتِدِ الْحَدِيدِ فِي أَرْضٍ الرجف

ص: 109

قَالَ وَ لا يَزالُ السُّفْيَانِيُّ يُقْتَلُ كُلُّ مَنِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ وَ عَلِيٍّ وَ حَسَنِ وحسین وَ فَاطِمَةَ وَ جَعْفَرِ و موسی وَ زَيْنَبُ وَ خَدِيجَةَ وَ رُقْيَةِ بغضأ وحنقأ لآِلِ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلِّمْ ثُمَّ يَبْعَثُ فِي جَمِيعِ الْبُلْدَانِ فَيَجْمَعَ لَهُ الْأَطْفَالِ وَ يَغْلِي لَهُمْ الزَّيْتَ فَيَقُولُ لَهُ الْأَطْفَالِ : إِنْ كَانَ آبَاؤُنَا عَصَوْكَ نَحْنُ فَمَا ذَنْبُنَا ؟ فَيَأْخُذُ كُلُّ مَنِ اسْمُهُ عَلَى مَا ذَكَرْتُ فيغليهم فِي الزَّيْتِ ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى كوفانکم هَذِهِ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الدوامة فَيَفْعَلُ بِالرِّجَالِ كَمَا يَفْعَلُ بِالْأَطْفَالِ وَ يُصْلَبُ عَلَى بَابِهَا كُلُّ مَنِ اسْمُهُ حُسْنِ وحسین ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى الْمَدِينَةِ فينهبها فِي ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ يُقْتَلُ فِيهَا خَلْقُ كَثِيرُ وَ يُصْلَبُ عَلَى مَسْجِدِهَا كُلُّ مَنِ اسْمُهُ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَعِنْدَ ذلِكَ يَغْلِيَ دِمَاؤُهُمْ كَمَا غَلَى دَمُ يحیی بْنِ زکریا فَإِذَا رَأَى ذَلِكَ الْأَمْرُ أَيْقَنَ بِالْهَلَاكِ فَيُوَلِّيَ هَارِباً وَ يَرْجِعُ منهزما إِلَى الشَّامِ فَلَا يَرَى فِي طَرِيقِهِ أَحَدُ يُخَالِفُ عَلَيْهِ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ ، فَإِذَا دَخَلَ إِلَى بَلَدِهِ اعْتَكَفَ عَلَى شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْمَعَاصِي وَ يَأْمُرُ أَصْحَابِهِ بِذَلِكَ فَيَخْرُجُ السُّفْيَانِيُّ وَ بِيَدِهِ حَرْبَةُ وَ يَأْمُرُ بالإمرأة فَيَدْفَعُهَا إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ فَيَقُولُ لَهُ : أَ فُجِرَ بِهَا فِي وَسَطِ الطَّرِيقِ ، فَيَفْعَلُ بِهَا ثُمَّ يبقر بِبَطْنِهَا وَ يَسْقُطُ الْجَنِينِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَلَا يَقْدِرُ أَحَدُ أَنْ ینکر عَلَيْهِ ذَلِكَ﴾

یعنی گروه مردم اگاه باشید که چون سفیانی ظاهر شود برای او وقایع و جنگ های بزرگی خواهد بود اوّل وقعه و جنگ او به شهر حمص واقع خواهد شد پس از ان به حلب پس از آن به رقّه پس از ان به قریه سبا پس از آن به راس العین که شهریست از شهر های جزیره در پانزده فرسخی نصیبین پس از ان نصیبین پس از ان به موصل و وقعه موصل وقعه بزرگی خواهد بود پس از ان جمع می شوند در موصل مردان بغداد و از دیار یونس تا لجمه که نام موضعی است و در ان جا جنگ عظیمی واقع شود که هفتاد هزار نفر در ان جنگ کشته شوند و

ص: 110

جریان پیدا می کند جنگ تا موصل و در ان جا قتال سختی رو خواهد داد پس فرود می اید سفیانی در ان جا و شصت هزار نفر از ایشان را می کشد و به درستی که در ان جا است گنج های قارونی و از برای ان جا است هول های بزرگی بعد از فرو رفتن به زمین و سنگ باریدن و مسخ شدن و زود تر از جا های دیگر در زمین فرو رفتن از میخ آهنی که که به زمین سست لرزان فرو رود فرمود و پیوسته سفیانی می کشد هر کسی را که نام او محمّد و علی و حسن و حسین و فاطمه و جعفر و موسى و زينب و خديجه و رقيّه است از روی بغض و کینه ای که با ال محمّد دارد پس می فرستد در جمیع شهر ها و جمع می کنند برای او بچه ها را و می جوشاند برای ایشان روغن زیت را پس بچّه ها می گویند به او که اگر پدران ما نا فرمانی تو را کردند پس ما چه گناهی کرده ایم پس می گیرد هر که را اسم او مانند یکی از ان اسم هائی است که ذکر کردم و می جوشاند او را در روغن ریت پس می رود به جانب کوفه شما این شهر پس دور می زند در کوچه های کوفه مانند دوّامه ها و با مردان همان معامله را می کند که با اطفال کرده و بر دار می کشد بر دروازه کوفه هر که را نام او حسن و حسین است پس در این هنگام می جوشد خون های ایشان هم چنان که به جوش آمد خون یحی بن زکریّا پس چون این امر را می بیند یقین به هلاکت خود پیدا می کنند و و پشت می کند از ترس و بر می گردد فرارًا به سوی شام پس نمی بیند در راه خود کسی را که با او مخالفت کند تا وقتی که داخل شام شود و چون داخل شهر خود بشود در ان جا معتکف به شرب خمر و انواع معصیت ها می شود و اصحاب خود را به این کار ها امر می کند

ص: 111

پس بیرون می اید سفیانی در حالتی که حربه ای در دست او است امر می کند زیرا در نزد او می اورند او را به بعضی از اصحاب خود می دهد که در میان راه با او فجور کند به او می گوید که با او فجور کن در میان راه پس با او فجور می کند پس از ان شکم او را پاره می کند و بچه ای که در شکم دارد سقط می کند و کسی قدرت ندارد که بر او انکار کند

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿فَعِنْدَهَا تَضْطَرِبُ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّماواتِ وَ يَأْذَنَ اللَّهُ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ مِنْ ذُرِّيَّتِي وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ ثُمَّ يُشَيِّعُ خَبَرُهُ فِي كُلِّ مَكَانٍ فَيَنْزِلُ حِينَئِذٍ جبرائیل عَلَى صَخْرَةٍ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَيَصِيحُ فِي أَهْلِ الدُّنْيَا : قَدْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ، ثُمَّ إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ فَأَنْ كمدأ وَ جَعَلَ يَقُولُ﴾

بُنَيَّ إِذا ما جَاشَتْ التَّرْكِ فَانْتَظَرَ *** وَلَايَةُ مهدئ يَقُومُ و يعدل

و ذل مُلُوكِ الظُّلَمُ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** وَ بُويِعَ مِنْهُمْ مَنْ يُذَلُّ ويهزل

صبي مِنَ الصِّبْيَانِ لَا رَأْيَ عِنْدَهُ *** وَ لَا عِنْدَهُ حَدٍّ وَ لَا هُوَ يعقل

و ثم يَقُومَ الْقَائِمُ الْحَقِّ مِنْكُمْ *** وَ بِالْحَقِّ يَأْتِيكُمْ وَ بِالْحَقِّ يعمل

سمي رَسُولُ اللَّهِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ *** فَلَا تخذلوه يَا بُنَيَّ وَ عَجِّلُوا

﴿قَالَ : فَيَقُولُ جَبْرَائِيلُ فِي صيحته : يا عِبادِ اللَّهِ اسْمَعُوا مَا أَقُولُ : إِنَّ هذا مَهْدِيٍّ آلِ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ واله وَ سَلَّمَ خَارِجُ مِنْ أَرْضَ مَكَّةَ فَأَجِيبُوهُ﴾

يعنى فرمود ان حضرت عليه السلام پس در ان وقت مضطرب می شوند فرشتگان

ص: 112

در اسمان ها و اذن می دهد خدا به خروج قائم از ذرّیه من و او است صاحب زمان پس شایع می شود خبر او در همه جا ها پس در ان هنگام جبرئیل فرود می اید بالای صخره بیت المقدس و در میان اهل جهان ندا می کند که امد حقّ و رفت باطل به درستی که باطل از بین رونده است پس ان حضرت علیه السّلام اه سردی از دل کشیده ناله حزن اوری زد و فرمود پسرک من زمانی که لشکر ارائی کرد طائفه ترک پس منتظر باش ولایت مهدی را که قیام می کند و به عدالت داوری می کند و ذلیل می شوند پادشاهان روی زمین که از ال هاشمند و بیعت کرده شوند از ایشان کسانی که لذّت طلب و اهل هزل و بیهوده گوئی هستند و ان کودکیست از کودک ها که هیچ رأیی از خود ندارد و هیچ جدیّتی بكند و صاحب عقل و تدبیر نباشد و پس از ان قائم به حق و راستی که از خود شما ها است قیام می کند و به حقیقت و راستی می اید شما را و به حق عمل می کند و او هم نام رسول خدا می باشد جان من فدای او پس خوار نکنید او را ای پسران من و بشتابید به سوی او گفت پس جبرئیل در صیحه می گوید خود که ای بندگان خدا بشنوید ان چه را که می گویم به درستی که اينست مهدى ال محمّد صلى الله عليه و اله بيرون اینده است از زمین مکّه پس اجابت کنید او را

﴿قَالَ فَقَامَتْ الیه الْفُضَلَاءِ وَ العلماء وَ وُجُوهِ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا یا أمیر المؤمنین صِفْ لَنَا هَذَا المهدی ؛ فَإِنْ قُلُوبَنَا اشْتَاقَتْ إلی ذکره . فَقَالَ علیه السَّلَامُ : هُوَ صَاحِبُ الْوَجْهِ الْأَقْمَرِ ، وَ الجبین الْأَزْهَرِ، وَ صَاحِبُ العلّامه

ص: 113

الشّامه الْعَالِمُ غیر مُعَلَّمُ الْمُخْبِرِ بالکائنات قَبْلَ أَنْ یعلم مَعَاشِرَ النَّاسِ الَّا وَ انَّ الدین فینا قَدْ قَامَتِ حُدُودَهُ وَ اخُذَ علینا عُهُودِهِ أَلَا وَ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَطْلُبُ الْقِصَاصِ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ حَقُّنَا وَ هُوَ الشَّاهِدُ بِالْحَقِّ وَ خَلِيفَةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إسمه كإسم جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ) ابْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ مِنْ ذُرِّيَّةِ الْحُسَيْنِ وُلْدِي ، فَنَحْنُ الْكُرْسِيِّ وَ أَصْلُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فمحبّونا هُمْ الْأَخْيَارِ وَ وَلَايَتَنَا فَصْلِ الْخِطَابِ وَ نَحْنُ حَجَبَتِ الْحِجَابِ ، أَلَا وَ إِنَّ الْمَهْدِيِّ أَحْسَنِ النَّاسِ خُلُقاً وَ خَلَقْتُ ثُمَّ إِذَا قَامَ تَجْتَمِعُ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ عَلَى عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَصْحَابِ طَالُوتَ وَ هُمْ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا كُلُّهُمْ ليوث قَدْ خَرَجُوا مِنْ غاباتهم مِثْلَ زُبَرَ الْحَدِيدِ ، لَوْ أَنَّهُمْ هَمُّوا بإزالة الْجِبَالِ الرَّوَاسِي لأزالوها عَنْ مَوَاضِعِهَا فَهُمُ الَّذِينَ وَحَّدُوا اللَّهُ تَعَالَى حَقَّ تَوْحِيدِهِ ، لَهُمْ بِاللَّيْلِ أَصْوَاتُ كأصوات الثَّوَاكِلُ حُزْناً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تَعَالَى ، قِوَامَ اللَّيْلِ صُوَّامِ النَّهَارِ كَأَنَّمَا ربّاهم أَبٍ وَاحِدٍ وَ أُمٍّ وَاحِدَةً ، قُلُوبُهُمْ مُجْتَمِعَةً بِالْمَحَبَّةِ وَ النَّصِيحَةُ ، أَلَا وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَ أَمْصَارِهِمْ﴾

یعنی راوی گفت پس به پا خواستند به سوی او صاحبان فضل و علم و موجّهین یاران ان حضرت و گفتند یا امیر المؤمنين و طف کن برای ما این مهدی را زیرا که دل های ما مشتاق ذكر او است پس فرمود ان حضرت عليه السلام كه او است صاحب روئی مانند ماه و نور پیشانی او درخشندگی دارد و صاحب نشانه و خالی است دانا است در حالتی که کسی از بشر او را تعلیم نداده و خبر دهنده است به ان چه خواهد بود و خواهد

ص: 114

شد پیش از ان که تعلیم داده شود گروه مردم آگاه باشید به درستی که حدود دین در میان ما بر پا شد و عهد ان از ما گرفته شد آگاه باشید به درستی که مهدی طلب قصاص می کند از کسی که نمی شناسد حقّ ما را و او گواه بر حقی است و خلیفه ی خدا است بر خلق او نام او مانند نام جدّ او رسول خدا صلى الله عليه و اله است پسر حسن بن علی از اولاد فاطمه از ذرّیه فرزندم حسین است پس مائیم ریشه علم و دانائی و عَمَل پس دوست دارندگان ما از نیکانند و ولایت ما فصل خطابست و مائیم بهترین دربانان خدا در میان دربانان او آگاه باشید که مهدی نیکو ترین مردم است از حيث افرینش و خلق و خوی پس چون قیام کند جمع می شوند به سوی او یارانش که به شماره اصحاب بدر و اصحاب طالوتند و ایشان سی صد و سیزده نفرند که همه ان ها به شیرانی هستند که از کمین گاه های خود بیرون ایند مانند پاره های اهن اگر ایشان اراده کنند که کوه های سخت را از جا بکنند هر اینه می کَنند ان ها را از جا های خود پس ایشانند کسانی که بیگانگی پوشش می کنند خدا را به سبب ان مهدی حق یگانه دانستن او از برای ایشانست در شب ها صدا هائی مانند صدا های زن های جوان مرده از ترس خدا و خشیت او نماز گذارندگان اند در شب ها و روزه دارانند در روز که یا یک پدر و یک مادر ان ها را تربیت کرده اند دل هاشان با هم جمع و یکی است در دوستی کردن با هم دیگر و پند دادن به یک دیگر آگاه باشید که من هر اینه می شناسم نام های ایشان و شهر های ایشان را

ص: 115

﴿فَقَامَ إِلَيْهِ جَمَاعَةُ مِنَ الْأَصْحَابِ وَ قَالُوا : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ بِاللَّهِ وَ بِابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْ تُسَمِّيَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَمْصَارِهِمْ فَلَقَدْ ذَابَتْ قُلُوبَنَا مِنْ كَلَامُكَ فَقَالَ : اسْمَعُوا أَبْيَنُ لَكُمْ أَسْمَاءِ أَنْصَارِ الْقَائِمِ إِنْ أَوَّلُهُمْ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ آخِرُهُمْ مِنَ الْأَبْدَالِ فَالَّذِينَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ رَجُلَانِ اسْمُ أَحَدِهِمَا عَلِيٍّ وَ الْآخَرُ مُحَارِبُ وَ رَجُلَانِ مِنْ قاشان عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالُ مِنَ المهجمة : مُحَمَّدُ وَ عُمَرَ وَ مَالِكَ وَ رَجُلُ مِنِ السَّنَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ حَجَرَ مُوسَى وَ عَبَّاسٍ وَ رَجُلُ مِنِ الْكُورَةِ إِبْرَاهِيمَ وَ رَجُلُ مِنْ شِيرَازُ عَبْدِ الْوَهَّابُ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ سعداوة : أَحْمَدُ وَ يَحْيى وَ فَلَاحِ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مَنْ زَيَّنَ : مُحَمَّدُ وَ حَسَنٍ وَ فَهْدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ حِمْيَرٍ مَالِكَ وَ نَاصِرُ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ شيران وَ هُمْ عَبْدِ اللَّهِ وَ صَالِحٍ وَ جَعْفَرٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ - رَجُلُ مَنْ عُقِرَ أَحْمَدَ وَ رَجُلَانِ مِنْ المنصورية عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ ملاعب وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ سيراف : خَالِدُ وَ مَالِكُ وَ حَوْقَلَ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ رَجُلَانِ مِنْ خونخ : محروز وَ نُوحٍ وَ رَجُلُ مِنْ المثقة هَارُونَ وَ رَجُلَانِ مِنِ الصِّينَ مِقْدَادَ وَ هُودٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الهويقين : عَبْدُ السَّلَامِ وَ فَارِسَ وَ كُلَيْبٍ وَ رَجُلُ مِنْ الزناط جَعْفَرٍ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ عمّان﴾

لُغات قاشان معرّب کاشان است مَهجَم و لایتی است از اعمال زبید در یمن سند شهر هائی است میان شهر های هند و کرمان و سیستان و نام شهریست در اندُلُس و نام قریه است از قریه های بلده نَسا در خراسان (معجم) هجری نام بلدی است در نجران و نیز

ص: 116

نام محلی است از بحرین کور از اعمال بصر است میانه مَیسان و دریا شیزر شهریست از شهر های شامات که نهر لودُن از میان ان عبور می کند سعداوه نام قریه و محلی است در زمین حجاز زید موضعی است نزدیک مَرج خَساف از اعمال شام است و نیز نام محلی است در لَحسا از شهر های جزیره عقر در زمین عراق است نزدیک کربلا منصوریّه نام چند موضع است سیراف شهریست از شهر های فارس تا شیراز شصت فرسخ راه است خونج شهریست در اذربایجان میان مراغه و زنجان از طریق رَیّ که ان را کاغذ کنان نیز گویند و ان شهر خزابیست کوچک (معجم) ثقب از دهات یمامه است سنّ شهریست کنار دجله بالای تَکریت هونین شهریست در نواحی مصر رُهاط موضعی است در سه منزلی مکّه و نام محلّی است از توابع یَنبُع یا یَنبوع

یعنی پس به پا خواستند به سوی ان حضرت جماعتی از یاران و گفتند یا امیر المؤمنین خواهش می کنم از تو به حق خدا قسم و به حق پسر عمّت رسول خدا صلى الله علیه و اله که نام ببری ان ها را به نام هایشان و شهر ها شان پس هر اینه به تحقیق اب شد دل های ما از سخنان تو - پس فرمود بشنوید بیان می کنم برای شما نام های یاران قائم علیه السّلام را به درستی که اوّل ایشان از اهل بصره است و اخر ایشان از ابدال است و ان هائی که از اهل بصره اند دو نفرند یکی از ان ها نامش علیّ است و دیگری محارب و دو مرد از کاشانند عبد الله و عبید الله و سه مرد از مهجم اند که در حدود یمن است محمّد و عُمَر و مالك و یك مرد از سند است عبد الرحمن و دو مرد از هجرند موسى و عبّاس و مردی

ص: 117

از کور که از توابع بصره است ابراهیم و مردی از شیزر عبد الوهّاب و سه مرد از سعداوه که نام قریه ایست در زمین حجاز احمد و یحیی و فلّاح و سه نفر از زَید که از توابع شام یا محلی است از لحسا محمّد و حسن و فهد و دو نفر از قبيله حمير مالك و ناصر و چهار نفر از شیراز ایشان عبد الله و صالح و جعفر و ابراهیم و مردی از عقر که نزدیک کربلا است احمد و دو مرد از منصوریّه عبد الرحمن و ملاعب و چهار مرد از سیراف خالد و مالك و حوقل و ابراهيم و دو مرد از خونج که قریه ایست میان مراغه و زنجان محروز و نوح و مردی از ثقب هرون و دو مرد از سِنّ مقداد و هود و سه مرد از هونین عبد السلام و فارس و كليب و مردی از رهاط جعفر و شش مرد از عمّان محمّد و صالح و داود و هواشب و کوش و یونس

﴿وَ رَجُلُ مِنِ الْعِمَارَةِ مَالِكَ- وَ رَجُلَانِ مِنْ جعارة يَحْيَى وَ أَحْمَدَ -وَ رَجُلُ مِنْ كِرْمَانَ عَبْدِ اللَّهِ- وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ صُنْعاً : جَبْرَئِيلُ وَ حَمْزَةَ وَ يَحْيى وَ سَمِيعُ وَ رَجُلَانِ مِنْ عَدْنٍ : عَوْنُ وَ مُوسَى- وَ رَجُلُ مِنْ لنجویه كوثر- وَ رَجُلَانِ مِنْ هَمْدَانَ : عَلِيُّ وَ صَالِحٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الطَّائِفِ : عَلِيُّ وَ سَبَا وَ زَكَرِيَّا -وَ رَجُلُ مِنْ هَجَرَ عَبْدِ الْقُدُّوسِ - وَ رَجُلَانِ مِنَ الْخَطِّ : عَزِيزُ وَ مُبَارَكُ - وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنْ جَزِيرَةِ أَ والٍ وَ هی الْبَحْرَيْنُ : عَامِرُ وَ جَعْفَرٍ وَ نَصِيرُ وَ بُكَيْرٍ وَ لَيْثٍ- وَ رَجُلُ مِنِ الْكَبْشُ مُحَمَّدٍ (فَهْدٍ) وَ رَجُلُ مِنِ الْجَدَّةَ إِبْرَاهِيمَ - و أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ مَكَّةَ : عُمَرَ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ - وَ عَشَرَةُ مِنَ الْمَدِينَةِ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلَ الْبَيْتِ : عَلِيُّ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ عَبَّاسٍ وَ طَاهِرُ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ

ص: 118

وَ قَاسِمٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُحَمَّدٍ - وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنَ الْكُوفَةِ : مُحَمَّدُ وَ غِيَاثٍ وَ هُودٍ وَ عَتَّابٍ - وَ رَجُلُ مِنْ مَرْوَ حُذَيْفَةَ - وَ رَجُلَانِ مِنْ نَيْشَابُورَ : عَلِيُّ وَ مُهَاجِرُ- وَ رَجُلَانِ مِنْ سمرقند : عَلِيُّ وَ مُجَاهِدٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ كازرون : عُمَرَ وَ مَعْمَرُ وَ يُونُسَ وَ رَجُلَانِ مِنْ الأسوس شَيْبَانَ وَ عَبْدِ الْوَهَّابُ - وَ رَجُلَانِ مِنْ دستر : أَحْمَدُ وَ هِلَالٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ الضَّيْفِ : عَالِمُ وَ سُهَيْلُ وَ رَجُلُ مِنْ طَائِفِ الْيَمَنِ هِلَالٍ - وَ رَجُلَانِ مِنْ مرقون : بَشَرٍ وَ شُعَيْبٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ بِرَوْعَةٍ : يُوسُفَ وَ داوُدَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ رَجُلَانِ مِنْ عَسْكَرٍ : مُكْرَمِ الطِّيبِ وَ مَيْمُونٍ - وَ رَجُلُ مِنْ وَاسِطٍ عَقِيلٍ - وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الزَّوْرَاءُ : عَبْدُ الْمُطَّلِبِ وَ أَحْمَدَ وَ عَبْدُ اللَّهِ -وَ رَجُلَانِ مِنْ سُرَّ مَنْ رَأَى : مُرَائِي وَ عَامِرٍ - وَ رَجُلُ مِنِ السَّهْمُ جَعْفَرٍ- وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ سَيَلَانَ نُوحُ وَ حَسَنٍ وَ جَعْفَرٍ -وَ رَجُلُ مِنْ كرخ بَغْدَادَ قَاسِمٍ - وَ رَجُلَانِ مِنْ نَوْبَةُ : وَاصِلُ وَ فَاضِلُ - وَ ثَمَانِيَةَ رِجَالُ مِنَ قَزْوِينُ : هَارُونَ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعْفَرٍ وَ صَالِحٍ وَ عُمَرَ وَ لَيْثٍ وَ عَلِيُّ وَ مُحَمَّدُ وَ رَجُلُ مِنْ البلخ حَسَنٍ - وَ رَجُلُ مِنْ المداغة صَدَّقَهُ - وَ رَجُلُ مِنْ قُمَّ يَعْقُوبَ - وَ أَرْبَعَةُ وَ عِشْرُونَ مِنَ الطالقان وَ هُمُ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنِّي أَجِدُ بالطالقان كَنْزاً لَيْسَ مِنَ الذَّهَبِ وَ لَا فِضَّةٍ فَهُمْ هَؤُلَاءِ كنزهم اللَّهِ فِيهَا وَ هُمْ : صَالِحُ وَ جَعْفَرُ وَ يَحْيى وَ هُودٍ وَ فالح وَ داوُدَ وَ جَمِيلٍ وَ فُضَيْلٍ وَ عِيسَى وَ جَابِرُ وَ خَالِدُ وَ عُلْوَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَيُّوبَ وَ ملاعب وَ عُمَرَ وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ لُقْمَانَ وَ سَعْدُ وَ قَبَضْتُ وَ مُهَاجِرُ وَ عُبْدُونٍ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ عَلِيٍّ- وَ رَجُلَانِ مِنْ سَحَّارٍ : أَبَانُ وَ عَلِيٍّ- وَ

ص: 119

وَ رجلین مِنْ سَرَخْسَ نَاحِيَةٍ وَ حَفْصٍ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَنْبَارَ عُلْوَانَ وَ رَجُلُ مِنِ الْقَادِسِيَّةِ حَصِينٍ وَ رَجُلُ مِنِ الدَّوْرَقِ عَبْدِ الْغَفُورُ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ الْحَبَشَةِ : إِبْرَاهِيمَ وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدُ وَ حَمْدَانَ وَ أَحْمَدَ وَ سَالِمُ وَ رَجُلَانِ مِنَ الْمَوْصِلِ : هَارُونَ وَ فَهْدٍ وَ رَجُلُ مِنْ بَلَقاً صَادِقُ وَ رَجُلَانِ مِنْ نَصِيبِينَ : أَحْمَدُ وَ عَلِيٍّ وَ رَجُلُ مِنْ سِنْجَارٍ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ خُرَاسَانَ : تكیة وَ مَسْنُونُ وَ رَجُلَانِ مِنْ أرمنية أَحْمَدُ وَ حُسَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنْ أَصْفَهَانَ يُونُسَ وَ رَجُلُ مِنْ وَ هَانَ حُسَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنِ الرَّيِّ مُجْمِعُ وَ رَجُلُ مِنْ دُنْيَا شُعَيْبٍ وَ رَجُلُ مِنْ هِرَاشُ نهروش وَ رَجُلُ مِنْ سلماس هَارُونَ وَ رَجُلُ مِنْ بِلْقِيسَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ الكرد عَوْنُ وَ رَجُلُ مِنِ الْحَبَشِ كَثِيرُ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْخِلَاطُ مُحَمَّدُ وَ جَعْفَرٍ وَ رَجُلُ مِنْ الشوبا عُمَيْرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ البيضا سَعْدُ وَ سَعِيدُ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ الضَّيْعَةِ زَيْدُ وَ عَلَيَّ وَ مُوسَى وَ رَجُلُ مِنْ أَوْسٍ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ الانطاكية عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ حَلْبَ : صَبِيحٍ وَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلُ مِنْ حِمَّصٍ جَعْفَرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ دِمَشْقَ : دَاوُدَ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ وَ رَجُلَانِ مِنْ الرملية طَلِيقُ وَ مُوسَى وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ : بَشَرٍ وَ دَاوُدُ وَ عِمْرَانَ وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنَ عَسْقَلَانَ : مُحَمَّدُ وَ يُوسُفَ وَ عُمَرَ وَ فَهْدٍ وَ هَارُونَ وَ رَجُلُ مِنْ عَنَزَةُ عُمَيْرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ عُكَّةً : مَرْوَانَ وَ سَعْدُ وَ رَجُلُ مِنْ عَرَفَةَ فَرْخٍ وَ رَجُلُ مِنْ الطبرية فُلَيْحِ وَ رَجُلُ مِنِ الْبَلَسَانِ عَبْدِ الْوَارِثِ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنِ الْفُسْطَاطِ مِنْ مَدِينَةِ فِرْعَوْنُ لَعَنَهُ اللَّهُ : أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ يُونُسَ وَ ظَاهِرٍ وَ رَجُلُ مِنْ بالس

ص: 120

نَصِيرُ وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ الإسكندرية : حَسَنُ وَ مُحْسِنُ وَ شُبَيْلٍ وَ شَيْبَانَ وَ خَمْسَةُ رِجَالُ مِنْ جَبَلٍ اللكام : عَبْدُ اللَّهِ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ وَ قَادِمُ وَ بَحْرٍ وَ طالُوتَ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ السَّادَةِ : صَلِيبُ وَ سَعْدَانَ وَ شَبِيبٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ الإفرنج : عَلِيُّ وَ أَحْمَدَ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْيَمَامَةِ : ظَافِرٍ وَ جَمِيلٍ وَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ المعادة : سُوَيْدُ وَ أَحْمَدَ وَ مُحَمَّدٍ وَ حَسَنٍ وَ يَعْقُوبَ وَ حُسَيْنٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ عَبْدِ الْقَدِيمِ وَ نُعَيْمٍ وَ عَلِيٍّ وَ خيان وَ ظَاهِرٍ وَ تَغْلِبَ وَ كَثِيرُ وَ رَجُلٍ مِنْ الومة مَعْشَرَ وَ عَشَرَةِ رِجَالُ مِنَ عَبَّادَانُ : حَمْزَةَ وَ شَيْبَانَ وَ قَاسِمٍ وَ جَعْفَرٍ وَ عُمَرَ وَ عَامِرٍ وَ عَبْدِ الْمُهَيْمِنُ وَ عَبْدِ الْوَارِثِ وَ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ وَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ مِنَ الْيُمْنَ : جُبَيْرٍ وَ حويش وَ مَالِكَ وَ كَعْبٍ وَ أَحْمَدَ وَ شَيْبَانَ وَ عَامِرٍ وَ عَمَّارُ وَ فَهْدٍ وَ عَاصِمٍ وَ حجرش وَ كُلْثُومٍ وَ جَابِرُ وَ مُحَمَّدٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ بُدُوِّ مِصْرَ : عَجْلَانُ وَ دَرَّاجٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنَ بُدُوِّ أَ عَقِيلٍ : مَنْبِتِ وَ ضابط وَ عُرْيَانُ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ أَغْيَرُ عُمَرَ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ شَيْبَانَ نهراش وَ رَجُلُ مِنْ تَمِيمٍ رَيَّانَ وَ رَجُلٍ مِنْ بُدُوِّ قسين جَابِرٍ وَ رَجُلُ مِنْ بُدُوِّ كِلَابُ مَطَرٍ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ مَوَالِي أَهْلَ الْبَيْتِ : عَبْدُ اللَّهِ وَ مِخْنَفٍ وَ براك وَ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ مِنْ مَوَالِي الْأَنْبِيَاءِ : صَبَاحٍ وَ صِيَاحِ وَ مَيْمُونٍ وَ هُودٍ وَ رَجُلَانِ مَمْلُوكَانِ عَبْدِ اللَّهِ وَ نَاصِحٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ الْحُلَّةَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ ثَلَاثَةُ رِجَالٍ مِنْ كَرْبَلَاءُ : حُسَيْنُ وَ حُسَيْنٍ وَ حَسَنٍ وَ رَجُلَانِ مِنِ النَّجَفِ : جَعْفَرُ وَ مُحَمَّدٍ وَ سِتَّةُ رِجَالُ مِنَ الْأَبْدَالِ كُلِّهِمْ أَسْمَاءَهُمْ عَبْدِ اللَّهِ﴾

یعنی و مردی از عماره که یکی از شهر های عراق است به نام مالک و دو مردی از جعاره که نیز از شهر های عراقست محیی و احمد - و مردی از کرمان عبد الله - و چهار

ص: 121

مردی از صنعای یمن جبرئیل و حمره و یحیی و سمیع - و دو مرد از عَدَن عَون و موسی - و مردی از لَنجویَه که جزیره ایست بزرگ که در ان است پادشاه زنکبار) کوثر - و دو مرد از همدان علی و صالح - و سه مرد انطائف علىّ و سبا و زكریّا - و مردی از هجر عبد القدّوس - و دو مرد از خطّ علی و مبارك - و پنج مرد از جزیره اوال که از بحرین است عامر و جعفر و نصير و بكَیر و لیث - و مردی از كبش (جانب غرب بغداد) محمّد يا فهد - و مردی از جدّه ابراهیم - و چهار مرد از مكّه عمرو و ابراهيم و محمّد و عبد الله - و ده مرد از مدینه به نام های اهل بیت على و حمزه و جعفر و عبّاس و طاهر و حسن و حسين و قاسم و ابراهيم و محمّد - و چهار مرد از کوفه محمّد و غیاث و هود و عتاب - و مردی از مرو حذيفة و دو مرد از نیشابور علی و مهاجر - و دو مرد از سمرقند على و مجاهد - و سه مرد از کازرون عمر و معمّر و یونس - و دو مرد از شوش شیبان و عبد الوهّاب - و دو مرد از شوشتر احمد و هلال - و دو مرد از ضیق (از دهات یمامه است) عالم و سهيل - و مردی از طائف یمن هلال - دو مرد از مرقیّه (قلعه ایست در سال حمص) بشر و شعیب - سر مرد از برعه (در نزدیکی های طائف است) یوسف و داود و عبد الله - دو مرد از عسکر مکرّم (شهری است از نواحی خوزستان) طیّب و ميمون - و مردی از واسط عقیل - سه مرد از بغداد عبد المطلب و احمد و عبد الله - دو مرد از سرّ من رای مرائی وعامر - و مردی از سهم (از قراء

ص: 122

اندلس است) جعفر - و سه مرد از سیلان (جزیره است بزرگ میان هند و چین) نوح و حسن و جعفر - و مردی از کرخ بغداد و قاسم - و دو مرد از نوبه واصل و فاضل - و هشت مرد از قزوین هرون و عبد الله و جعفر و صالح و عمرو و ليث و علی و محمّد _ و مردی از بلخ حسن - و مردی از مراغه صدقه - و مردی از هم يعقوب - و بیست و چهار مرد از طالقان ایشان کسانی هستند که یاد کرده است ایشان را رسول خدا صلى الله علیه و اله پس فرموده است که من می یابم در طالقان گنجی را که نه از طلا است و نه از نقره و ان این جماعتند که ذخیره کرده است خدایشان را در ان جا و ایشان صالح و جعفر و یحیى و هود و فالح و داود و جميل و فضيل و عيسى و جابر و خالد و علوان و عبد الله و ایّوب و ملاعب و عُمر و عبد العزيز و لقمان و سعد و قبضه و مهاجر و عبدون و عبد الرحمن و علىّ - و دو مرد از سجار (و ان دهی است از دهات نور بیست فرسخی بخارا) اَبان و عَلَىّ - و دو مرد از سرخس ناجيه وحفص - . و مردی از انبار (که از شهر های عراق است) علوان - و مردی از قادسیّه حصین - و مردی از دَورَق (از شهر های خوزستان نزدیک رامهرمز است) عبد الغفور - و شش مرد از حبشه ابراهيم و عیسى و محمّد و حمدان و احمد و سالم - و دو مرد از موصل هرون و فهد - و یک مرد از بلقاء (جلگه ایست از جلگه های دمشق میان شام و وادی القری) صادق _ و دو مرد از نصیبین احمد و علی - و مردی از سنجار (بکرسین شهریست مشهور

ص: 123

از نواحی جزیره سه روز راه فاصله ان است تا موصل) صادق - محمّد - و دو مرد از خرشان (به کسر خا موضعیست در بیضاء) تکیّه و مسنُون - و دو مرد از اَرمَنیّه احمد و حسين - و مردی از اصفهان یونس - و مردی از ذهاب حسین - و مردی از ریّ مجمع - و مردی از دیار شعیب - و مردی از هرات نهروش - و مردی از سلماس هرون - و مردی از تفلیس محمّد - و مردی از کرد عون - و مردی از حبش کثیر - دو مردی از خلاط محمّد و جعفر - و مردی از شوبک (قلعه ایست نزدیک کرک از بلاد شام) عُمیر - و دو مرد از بیضاء سعد و سعید - و سه مرد از ضیعه زید و على و موسى - و مردی از قبیله اوس محمّد - و مردی از انطاکیه عبد الرّحمن - و دو مرد از حَلب صبیح و محمّد - و مردی از حمص جعفر - و دو مرد از دمشق داود - و عبد الرحمن - و دو مرد از رمله طلیق و موسى - و سه مرد از بیت المقدس بُشر و داود و عمران - و پنج مرد از عسقلان محمّد و يوسف و عمر و فهد و هرون - و مردی از عرب عنیزه عمر - و دو مرد از عکّا مروان و سعد - و مردی از عرفه (نام بلادی چند است) فرّخ - و مردی از طبریّه فَلیح - و مردی از بُلسُت (از دهات اسکندریّه است) عبد الوارث - و چهار مرد از فسطاط (و ان نزدیک مصر است که در زمان خلافت عمر فتح شد) و ان از شهر های فرعون لعنه الله است احمد و عبد الله و یونس و طاهر - و مردی از بالس (و ان شهریست در شام میانه حَلَب و رقّه) نصیر - و چهار مرد از اسکندریّه حسن و محسن و شبیل و شیبان - و پنج مرد

ص: 124

رجبل الكلام (محلی است مشرف بر انطاکیه در لبنان) عبد الله و عبيد الله و بحر (لوط) و طالوت - و سه مرد از ساده (محلی است در يمامه) صلیب و سُعدان شبیب - و دو نفر از افرنج یعنی فرانسه علیّ و احمد - و دو نفر از یمامه ظافر و جميل -و چهار ده نفر از معاذه (محلی است نزدیک کوه های ادقیه از بنی قشيَّر) سَوَيْدِ و احمد و محمّد و حسن و يعقوب و حسين و عبد الله و عبد القديم و نعیم و علىّ و حیّان و ظاهر و تغلب و کثیر - و مردی از الومه (بر وزن اَکولَه شهریست از دیار هذیل) معشر - و ده مرد از عبّادان حمزه و شیبان و قاسم و جعفر و عمرو و عامر و عبد المهيمن و عبد الوارث و محمّد و احمد - و چهار ده نفراز یمَن جُبير و حویش و مالك و كعب و احمد و شيبان و عامر و عمار و فهد و عَاصِمَ و حَجْرش و كلثوم و جابر و محمّد - و دو مرد از بادیه نشین های مصر عجّلان و درّاج - و سه مرد از بادیه نشین های اعقیل منبه و ضابط و غربان - و مردی از بادیه نشین های اغیر عمر و - مردی از بادیه نشین های نهراش - و مردی از قبیله تیمم ریّان- و مردی از بادیه نشین های قُسَّین (ناحیه ایست از نواحی کوفه) جابر - و مردی از بادیه نشین های قبیله کلاب مطر - و سه مرد از موالی اهل بیت عبد الله و مخنف و براك - و چهار مرد از موالی ابنیاء صباح و صیاح و ميمون و هود - و دو مرد غلام عبد الله و ناصح - و دو مرد از حلّه محمّد و على - و سه مرد از كربلا حسين و حسين و حسن - و دو مرد از نجف جعفر و محمّد - و شش نفر از ابدال نام همه ان ها عبد الله

ص: 125

﴿فَقَالَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّهُمْ هَؤُلَاءِ يَجْتَمِعُونَ كُلُّهُمْ مِنْ مَطْلَعِ الشَّمْسِ وَ مَغْرِبِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ تَعَالَى فِي أَقَلَّ مِنْ نِصْفِ لَيْلَةٍ فَيَأْتُونَ إِلَى مَكَّةَ فَلَا يَعْرِفُونَهُمْ أَهْلِ مَكَّةَ فَيَقُولُونَ كبستنا أَصْحَابِ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا تَجَلَّى لَهُمْ الصُّبْحِ يَرَوْنَهُمْ طائفين وَ قَائِمَيْنِ وَ مُصَلِّينَ فينكرونُهُم أَهْلِ مَكَّةَ ثُمَّ إِنَّهُمْ يَمْضُونَ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ هُوَ مُخْتَفٍ تَحْتَ الْمَنَارَةِ فَيَقُولُونَ لَهُ أَنْتَ الْمَهْدِيِّ ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ نَعَمْ يَا أَنْصَارِيُّ ثُمَّ إِنَّهُ يُخْفِي نَفْسِهِ عَنْهُمْ لينظرهم كَيْفَ هُمْ فِي طَاعَتِهِ فَيَمْضِي إِلَى الْمَدِينَةِ فيخبرونُهُم أَنَّهُ لَاحِقُ بِقَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فيلحقونه بِالْمَدِينَةِ فَإِذَا أَحَسَّ بِهِمْ يَرْجِعُ إِلَى مَكَّةَ فَلَا يَزَالُونَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ يَتَرَاءَى لَهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَيَقُولُ : إِنِّي لَسْتُ قَاطِعاً أَمْراً حَتَّى تُبَايِعُونِّي عَلَى ثَلَاثِينَ خَصْلَةً تلزمكم لَا تُغِيرُونَ مِنْهَا شَيْئاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ ثَمَانِي خِصَالٍ ، فَقالُوا : سَمِعْنا وَ أَطَعْنا فَاذْكُرْ لَنَا مَا أَنْتَ ذَاكِر﴾

یعنی پس فرمود علی علیه السّلام به درستی که ایشان گروهی هستند که جمع می شوند همه ایشان از محلّ بیرون آمدن افتاب یعنی از مشرق و مغرب آن و زمین های هموار ان و کوه های آن جمع می کند خدای تعالی ایشان را در کم تر از نصف شبی پس می ایند به سوی مکّه پس نمی شناسند ایشان را اهل مکّه پس می گویند ناگهانی رو آوردند و فرو گرفتند ما را لشکر سفیانی و یارانش پس چون صبح روشن شود می بینند ایشان را در حالی که طواف کنندگان و بر پا ایستند گان و نماز گذارانند پس

ص: 126

یعنی نمی شناسند منکر می شوند ایشان را اهل مکّه پس ایشان می روند به نزد مهدی علیه السّلام در حالتی که او در زیر مناره ای پنهان شده است پس به او می گویند توئی مهَدِیّ- پس می فرماید مر ایشان را ارى اى ياوران من پس به درستی که او پنهان می کند نفس خود را از ایشان تا ببیند ایشان را که چگونه اند در فرمان برداری از او پس می رود به سوی مدینه پس خبر به ایشان می دهند که او ملحق شد به قبر جدّش یعنی به مدینه رفت نزد قبر جدّش رسول خدا صلى الله عليه و اله پس ملحق می شوند به ان حضرت در مدینه پس چون ان حضرت احساس کند که ایشان به مدینه امدند برمی گردد به مکّه پس پیوسته این کار را می کنند تا سه مرتبه یعنی هر مرتبه ای حضرت از ان ها مخفی می شود از مکّه به مدينه و از مدينه به مكّه و ان ها هم به ان حضرت ملحق می شوند پس از سه مرتبه حضرت خود را به ایشان می نمایاند در میان صفا و مروه پس به ایشان می فرماید که من نیستم که قطع پیدا کنم کاری را تا این که با من بیعت کنید بر سی خصلت که ملازم ان باشید و تغییر ندهید از ان چیزی را و برای شما بر زمه من است هشت خصلت پس می گویند که می شنویم و فرمان برداری می کنیم پس ذکر فرما برای ما ان چه را که ذکر ذکر فرماینده ای

﴿فَيَقُولُ أُبَايِعُكُمْ عَلَى أَنْ لَا تَوَلَّوْا دُبُراً وَ لَا تسرقوا وَ لَا تَزْنُوا وَ لَا تَفْعَلُوا مُحْرِماً وَ لَا تَأْتُوا فَاحِشَة وَ لَا تَضْرِبُوا أَحَداً إِلَّا بِحَقٍّ وَ لَا تكنزوا ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا بَرّاً وَ لَا شَعِيراً وَ لَا تخرّبوا مَسْجِداً وَ لَا تَشْهَدُوا زُوراً

ص: 127

وَ لَا تُقَبِّحُوا عَلَى مُؤْمِنٍ وَ لا تَأْكُلُوا رِبًا وَ أَنْ تَصْبِرُوا عَلَى الضَّرَّاءِ وَ لَا تلعنون مُوَحِّداً وَ لَا تَشْرَبُونَ مُسْكِراً وَ لَا تَلْبَسُونَ الذَّهَبِ وَ لَا الْحَرِيرَ وَ لَا الدِّيبَاجَ وَ لَا تَتَّبِعُونَ هزيما وَ لا تَسْفِكُونَ دَماً حَرَاماً وَ لَا تغدرون بِمُسْلِمٍ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَى كَافِرُ وَ لَا مُنَافِقُ وَ لَا تَلْبَسُونَ الْخَزُّ مِنَ الثِّيَابِ وَ تتوسّدون التُّرَابِ وَ تَكْرَهُونَ الْفَاحِشَةِ وَ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَإِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِكَ فَلَكُمْ عَلَيَّ أَنْ لَا أَتَّخِذُ صَاحِباً سِوَاكُمْ وَ لَا أَلْبَسُ إِلَّا مِثْلَ مَا تَلْبَسُونَ وَ لَا آكُلَ إِلَّا مِثْلَ مَا تَأْكُلُونَ وَ لَا أَرْكَبُ إِلَّا كَمَا تَرْكَبُونَ وَ لَا أَكُونُ إِلَّا حَيْثُ تَكُونُونَ وَ أَمْشِيَ حَيْثُ مَا تَمْشُونَ وَ أَرْضَى بِالْقَلِيلِ وَ أَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ نَعْبُدُ اللَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ وَ أُوفِي لَكُمْ أَوْفُوا إِلَيَّ فَقَالُوا : رَضِينَا وَ بَايَعْنَاكَ عَلَى ذَلِكَ فيصافحهم رَجُلًا رَجُلًا﴾

یعنی پس می گوید بیعت می کنم با شما بر این که پشت نکنید و دزدی نکنید و زنا نکنید و کار حرامی نکنید و فحشاء و منافی عفتی به جا نیاوريد و احدی را نزنید مگر به حق و طلا و نقره و گندم و جو را گنج و ذخیره نکنید و مسجدی را خراب نکنید و شهادت دروغ ندهید و بر مؤمن زشت نگوئید و ربا نخورید و در سختی ها صبر کنید و موحدی را لعنت نكنید و نیاشامید مست کننده ای را و نپوشید طلا را و نه ابریشم و دیبا را و دنبال فرار کننده ای نروید و نریزید خون حرامی را و با مسلمان غدر نکنید و میل به کافر و منافق نکنید و از جامه ها جامه خز نپوشید و برخاک سر بگذارید و تکیه کنید و مکروه بدانید بی عفتی و کار زشت نا روا و امر کنید به کار های

ص: 128

خوب و نيكو و نهی کنید از کار های زشت نا پسند پس چون این کار ها را بکنید برای شما بر ذمّه من است که رفیقی جز شما نگیرم و نپوشم مگر آن چه را که شما می پوشید و نخورم مگر آن چه را که شما می خورید و سوار نشوم مگر بران چه که شما سوار می شوید و نباشم مگر ان جائی که شما می باشید و نروم مگر ان جائی که شما می روید و خوشنود شوم به کم از مال دنیا و پر کنم زمین را از عدل و داد هم چنان که پر شده باشد از ظلم و جور و بندگی کنیم خدا را حق بندگی کردن او و وفا می کنم با شما و وفا کنید با من پس گویند که خشنودیم ما و با تو بیعت می کنیم بر این ها پس مصافحه می کند با ایشان یکی یکی

﴿ثُمَّ إِنَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ بَيْنَ النَّاسِ فتخضع لَهُ الْعِبَادُ وَ تَنْقَادُ لَهُ الْبِلَادُ وَ يَكُونُ الْخَضِرِ رَبِيبَ دَوْلَتَهُ وَ أَهْلِ هَمَدَانَ وزراءه وَ خولان جُنُودِهِ وَ حِمْيَرَ أَعْوَانِهِ وَ مُضَرَ قُوَّادِهِ ، وَ يُكْثِرُ اللَّهُ جَمَعَهُ وَ يَشْتَدُّ ظَهْرِهِ ثُمَّ يَسِيرُ بِالْجُيُوشِ حَتَّى يَصِيرَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ خَلْفَهُ وَ أَمَامُهُ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ رَجُلُ اسْمُهُ عَقِيلٍ وَ عَلَى ساقته رَجُلُ اسْمُهُ الْحَارِثِ فَيُلْحِقَهُ رَجُلُ مِنْ أَوْلَادِ الْحَسَنِ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ فَارِسَ وَ يَقُولُ يَا ابْنَ الْعَمِّ أَنَا أَحَقُّ مِنْكَ بِهَذَا الْأَمْرِ لِأَنِّي مِنْ وُلْدِ الْحَسَنُ وَ هُوَ أَكْبَرُ مِنِ الْحُسَيْنِ فَيَقُولُ الْمَهْدِيِّ إِنِّي أَنَا الْمَهْدِيِّ فَيَقُولُ لَهُ هَلْ عِنْدَكَ آيَةٍ أَوْ مُعْجِزَةُ أَوْ عَلَامَةُ فَيَنْظُرُ الْمَهْدِيِّ إِلَى طَيْرٍ فِي الْهَوَاءِ فيومي إِلَيْهِ فَيَسْقُطُ فِي كَفِّهِ فينطق بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَةِ ثُمَّ

ص: 129

يَغْرِسُ قَضِيباً يَابِساً فِي بُقْعَةٍ مِنَ الْأَرْضِ لَيْسَ فِيهَا مَاءُ فيخضرّ وَ يُورِقُ وَ يَأْخُذُ جلمودا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنِ الصَّخْرِ فيفركه بِيَدِهِ وَ يعجنه مِثْلَ الشمع فَيَقُولُ الْحَسَنِيِّ : الْأَمْرُ لَكَ فَيَسْلَمَ وَ تُسَلِّمُ جُنُودِهِ وَ يَكُونُ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ رَجُلُ اسْمُهُ كَاسْمِهِ ثُمَّ يَسِيرُ حَتَّى يَفْتَحَ خُرَاسَانَ ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى مَدِينَةٍ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَيَسْمَعُ بِخَبَرِهِ جَمِيعُ النَّاسِ فتطيعه أَهْلِ الْيَمَنِ وَ أَهْلَ الْحِجَازِ وَ تُخَالِفُهُ ثَقِيفٍ . ثُمَّ إِنَّهُ يَسِيرُ إِلَى الشَّامُ إِلَى حَرْبِ السُّفْيَانِيُّ فَتَقَعُ صَيْحَةً بِالشَّامِ : أَلَا وَ إِنَّ الْأَعْرَابِ أَعْرَابِ الْحِجَازِ قَدْ خَرَجَتْ إِلَيْكُمْ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِأَصْحَابِهِ : مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ فَيَقُولُونَ نَحْنُ أَصْحَابَ حَرْبٍ وَ نَبُلَ وَ عُدَّةُ وَ سِلَاحُ ثُمَّ إِنَّهُمْ يشجعونه وَ هُوَ عَالِمُ بِمَا يُرَادُ بِهِ﴾

یعنی پس به درستی که ان حضرت بعد از ان ظاهر می شود در میان مردم پس فروتنی کنند از برای او بندگان و اهل شهر ها مطیع و منقاد او شوند و خضر پرورده عهد و پیمان دولت او شود و اهل همدان که نام قبیله ایست از عرب و زیر های او شود و خولان که نیز طایفه ای از عربند لشکر او شوند و حمیر که قبیله ای از عربند یاران او شوند و مضر که قبیله ای از عربند پیشرو های لشکر او شوند و خدا جمعیّت او را بسیار کند و پشت او را محکم کند پس می رود با لشكر تا وارد عراق شود و مردمان در عقب او پیش روی او روانه شوند و پیشرو لشکر او مردیست که نام او عقیل است و بر ساق و دنباله لشکر او مردیست که نام او حارث است پس به او ملحق شود مردی از اولاد حسن با دوازده هزار سوار و می گوید ای پسر عمّ من سزاوار ترم

ص: 130

از تو به این امر یعنی امامت زیرا که من از فرزندان حسن می باشم و او بزرگ تر از حسین است پس مهدیّ می گوید منم مهدیّ پس به او می گوید که ایا برای تو نشانه یا معجزه یا علامتی هست پس نظر می کند مهدی به مرغی که در هوا نمایانست و به ان اشاره می کند پس می افتد در کف ان حضرت و به قدرت خدای تعالی به سخن در اید و گواهی دهد برای ان حضرت به امامت پس می کارد چوب خشکی را در بقعه ای از زمین که در ان ابی نیست پس سبز می شود و برگ می اورد و می گیرد قطعه سنگ سختی را از زمین و به دست خود نرم و خمیر می کند مانند موم پس حسنی می گوید امر امامت با تست پس تسلیم ان حضرت می شود و لشکر او هم تسلیم می شوند و در جلو لشکر او مردی است که هم نام با او است پس سیر می کند و فتح می نماید خراسان را پس از ان بر می گردد به جانب مدینه رسول الله صلى الله علیه و اله پس همه مردم خبر او را می شنوند پس اطاعت کنند او را اهل یمن و اهل حجاز و مخالفت کند او را قبیله ثقیف پس ان حضرت به شام می رود به جنگ سفیانی پس صدائی در شام بلند می شود که اگاه باشید این عرب ها عرب های حجازی هستند که بیرون آمده اند به سوی شما پس سفیانی به اصحاب خود گوید چه می گوئید در حق این جماعت پس می گویند ما یاران جنگ و تیر اندازی و عدّه و الات جنگی هستیم پس ان ها سفیانی را تشجیع به جنگ کنند و او می داند که ان ها اراده ایشان چیست

فَقَامَتْ إِلَيْهِ جَمَاعَةُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ قَالُوا

ص: 131

﴿مَا اسْمُ هَذَا السُّفْيَانِيُّ ؟ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اسْمُهُ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ساهمة بْنِ زَيْدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خَالِدٍ وَ هُوَ مِنَ نَسْلِ يَزِيدَ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ ، مَلْعُونُ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ، أَشَرُّ خَلْقِ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَلْعَنَهُمْ جِدّاً وَ أَكْثَرُهُمْ ظُلْماً ثُمَّ إِنَّهُ يَخْرُجُ بِجَيْشِهِ وَ رِجَالِهِ وَ خَيْلِهِ فِي مِائَتَيْ أَلْفِ مُقَاتِلٍ فَيَسِيرُ حَتَّى يَنْزِلَ الْحِيرَةَ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ ( علیه السَّلَامُ ) يَقْدُمُ بِخَيْلِهِ وَ رِجَالِهِ وَ جَيْشُهُ وَ كتائبه وَ جَبْرَائِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ النَّصْرِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النَّاسُ يلحقونه فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ حَتَّى يَأْتِيَ أَوَّلِ الْحِيرَةِ قَرِيباً مِنَ السُّفْيَانِيُّ وَ يُغْضَبُ لِغَضَبِ اللَّهِ سَائِراً مِنْ خَلْقِهِ حَتَّى الطُّيُورِ فِي السَّمَاءِ تَرْمِيهِمْ بِأَجْنِحَتِهَا وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَرْمِيهِمْ بصخورها وَ يَجْرِي بَيْنَ السُّفْيَانِيُّ وَ بَيْنَ الْمَهْدِيِّ ( علیه السَّلَامُ ) حَرْبُ عَظِيمُ حَتَّى يَهْلِكُ جَمِيعِ عَسْكَرِ السُّفْيَانِيُّ فينهزم وَ مَعَهُ شِرْذِمَةُ قَلِيلَةُ مِنْ أَصْحَابِهِ فَيُلْحِقَهُ رَجُلُ مِنْ أَنْصارِ الْقَائِمِ اسْمُهُ صِيَاحِ وَ مَعَهُ جَيْشُ فيستأسره فَيَأْتِي بِهِ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ هُوَ يُصَلِّي الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَيُخَفِّفُ صَلَاتِهِ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ : يَا ابْنَ الْعَمِّ استبقني أَكُونَ لَكَ عَوْناً فَيَقُولُ لِأَصْحَابِهِ : مَا تَقُولُونَ فِيمَا يَقُولُ فَإِنِّي آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي لَا أَفْعَلُ شَيْئاً حَتَّى ترضوه ، فَيَقُولُونَ : وَ اللَّهِ مَا نَرْضَى حَتَّى تَقْتُلْهُ لِأَنَّهُ سَفْكِ الدِّمَاءِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ ، سَفْكَهَا وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تَمُنَّ عَلَيْهِ بِالْحَياةِ ، فَيَقُولُ لَهُمْ الْمَهْدِيِّ : شَأْنِكُمْ وَ إِيَّاهُ فَيَأْخُذُهُ جَمَاعَةُ مِنْهُمْ فيضجعونه عَلَى شَاطِئِ الْهِجِّيرُ تَحْتَ شَجَرَةٍ مدلاة بأغصانها فيذبحونه كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ بِرُوحِهِ إِلَى النَّارِ﴾

یعنی پس به پا خواستند به سوی او گروهی از اهل کوفه و گفتند یا امیرالموؤمنین

ص: 132

چیست نام این سفیانی پس فرمود علیه السّلام نام او حرب است پسر عنبسه پسر مرّة پسر کلیب پسر ساهمه پسر زید پسر عثمان پسر خالد و او از نسل یزید پسر معاویه پسر ابی سفیان است که لعنت کرده شده در اسمان و زمین است بد ترین خلق خدای تعالی و ملعون ترین است از حيث جدّ و بسیار تر است از حيث ستمگری پس به درستی که او بیرون اید با لشکر خود و مردان خود و سواران خود با دویست هزار نفر قتال کننده پس می رود تا فرود می اید به حیره که یکی از شهر های عراقست پس به درستی که مهدی علیه السّلام پیشی می گیرد با سواران خود و مردان خود و لشکر خود و گروه اسبان گرد آمده خود در حالتی که جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او ملائكه نصر رو به روی او و مردمان به او ملحق شوند از همه کَران های زمین تا ان که می اید در اوّل حیره نزدیکی سفیانی و غضب می کند برای غضب کردن خدا با سایر ان خلق خدا حتّی مرغان از جهت بالا می اندازند ایشان را با بال های خود و به درستی که کوه ها می اندازد ایشان را به سنگ های خود و در میان سفیانی و مهدی جنگ بزرگی واقع شود تا این که همه لشکر سفیانی هلاک شوند پس او فرار می کند با عدّه خیلی کمی از اصحاب خود پس به او می رساند خود را مردی از یاران قائم که نام او صیاح است و با او است لشکری پس اسیر می کند سفیانی را و می اورد او را به نزد مهدی در حالی که ان حضرت نماز مغرب را خوانده و به نماز عشا مشغول است پس ان حضرت سَبك می كند نماز خود را پس سفیانی می گوید ای پسر عمّ مرا باقی گذار تا این که برای تو یار و همراه باشم

ص: 133

پس حضرت به اصحاب خود فرماید که شما چه می گوئید در باب ان چه که می گوید زیرا که من به عهده خود گرفته ام که کاری را نکنم تا این که شما راضی باشید پس می گویند به ذات خدا قسم ما راضی نمی شویم مگر این که او را بکشی زیرا که او ریخته است خون هائی را که خدا حرام کرده و تو می خواهی منّت بر او گذاری به زنده گذاردن او پس مهدی به ایشان گوید درباره او ان چه می خواهید بکنید پس می گیرند او را گروهی از ایشان و می خوابانند او را کنار شط هجیر که میانه بصره و کوفه است زیر درختی در حالی که آویخته است به شاخ های ان درخت پس سر می برند او را مانند سر بریدن قوچ و شتاب کند خدا به انداختن روح او در اتش

﴿قَالَ : فيتّصل خَبَرُهُ إِلَى بَنِي كِلَابُ أَنْ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ قُتِلَ ، قَتَلَهُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَيَرْجِعُونَ بَنُو كِلَابُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَوْلَادِ مَلِكُ الرُّومِ يُبَايِعُونَهُ عَلَى قِتَالِ الْمَهْدِيِّ وَ الْأَخْذِ بِثَأْرِ حَرْبِ بْنِ عَنْبَسَةَ فَتَضُمُّ إِلَيْهِ بَنُو ثَقِيفٍ فَيَخْرُجُ مَلِكُ الرُّومُ فِي أَلْفِ سُلْطَانٍ وَ تَحْتَ كُلِّ سُلْطَانٍ أَلْفَ مُقَاتِلٍ فَيَنْزِلُ عَلَى بَلَدٍ مِنَ بَلَدَانِ الْقَائِمِ تُسَمَّى طرشوس فينهب أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْعامُهُمْ وَ حريمهم وَ يُقْتَلُونَ رِجَالِهِمْ وَ يَنْقُضُ حجارها حَجَراً عَلَى حَجَرٍ وَ كَأَنِّي بِالنِّسَاءِ وَهَنٍ مردفات عَلَى ظُهُورِ الْخَيْلِ خَلْفَ الْعُلُوجَ خيلهن تلوح فِي الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَيَنْتَهِيَ الْخَبَرَ إِلَى الْقَائِمِ فَيَسِيرُ إِلَى مَلِكِ الرُّومِ فِي جيوشه فيواقعه فِي أَسْفَلِ الرِّقَّةَ بِعَشَرَةِ فَرَاسِخَ فَتُصْبِحُ بِهَا الْوَقْعَةِ حَتَّى يَتَغَيَّرَ مَاءِ الشَّطِّ بِالدَّمِ وَ يُنَتِّنُ جَانِبِهَا بِالْجِيَفِ الشَّدِيدَةُ فَيَهْزِمُ مَلِكِ الرُّومِ إِلَى الانطاكية

ص: 134

فَيَتَّبِعَهُ الْمَهْدِيِّ إِلى فِئَةِ الْعَبَّاسُ تَحْتَ القطوار فَيَبْعَثُ مَلِكِ الرُّومِ إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ يُؤَدِّي لَهُ الْخَرَاجُ فَيُجِيبُهُ إِلَى ذَلِكَ حَتَّى عَلَى أَنْ لَا يَرُوحُ مِنْ بَلَدِ الرُّومِ وَ لَا يَبْقَى أَسِيرٍ عِنْدَهُ إِلَّا أَخْرَجَهُ إِلَى أَهْلِهِ فَيَفْعَلُ ذَلِكَ وَ يَبْقَى تَحْتَ الطَّاعَةِ﴾

یعنی گفت پس خبر او به بنی کلاب می رسد که حرب بن عنبسته کشته شد کشت او را مردی از فرزندان علیّ بن ابی طالب پس بر می گردند بنو کلاب به سوی مردی از اولاد پادشاه روم و با او بیعت می کنند بر قتال مهدی و گرفتن خون حرب بن عنبسته و بر عدّه آن ها پیوسته می شوند قبیله بنی ثقیف پس بیرون می اید پادشاه روم با هزار سرهنگ که در زیر فرمان هر سرهنگی هزار مرد قتال کننده باشد پس فرود می ایند در شهری از شهر های قائم که ان را طرسوس نامند (و ان شهری است در سر حدات شام میان انطاکیّه و حلب و شهر های روم) پس غارت کرده شود اموال و چهار پایان و زنان ایشان و می کشند مردان ایشان را و می کَنند سنگ های ان شهر را هر سنگی که بالای سنگی بنا شده گویا می بینم زن ها را که در ردیف مرد ها بر پشت های اسبان بر عقب مردمان بی دین سوارند و اسب های آنان در شعاع افتاب و ماه نمایانست پس خبر به قائم علیه السّلام می رسد پس می رود به طرف پادشاه روم با لشکر های خود و با او جنگ می کند در پائین رَقَه بِه ده فرسخ فاصله شب را تا به صبح جنگ می کنند تا این که اب شط از خون متغیّر شود و طرف شط را گند و عفونت شدید بدن های مردار کشتگان فرو گیرد پس پادشاه روم فرار می کند و با نطاکیّه

ص: 135

می رود و مهدی عليه السّلام به دنبال او می رود تا قبه عبّاس که نزدیک مصر است زیر قطوار که نام محلی است در همان حدود پس پادشاه روم به نزد مهدی می فرستند و به او خراج می دهد پس اجابت می کند او را به شرطی که از روم بیرون نرود و اسیری در نزد او باقی نماند مگر آن که او را به اهل خود برگرداند پس پادشاه روم قبول می کند و در تحت ان حضرت می ماند

﴿ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَسِيرُ إِلَى حَيٍّ بَنِي كِلَابُ مِنْ جَانِبِ الْبَحِيرَةَ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى دِمَشْقُ وَ يُرْسِلُ جَيْشاً إِلَى أَحْيَاءُ بَنِي كِلَابٍ وَ يَسْبِيَ نِسَاءَهُمْ وَ يُقْتَلُ أَغْلَبُ رِجَالِهِمْ فَيَأْتُونَ بالأسارى فيؤمنون بِهِ فيبايعونه عَلَى دَرَجِ دِمَشْقَ بمسمومات الْبَخْسُ وَ النَّقْضِ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَسِيرُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدَ قَتْلِ السُّفْيَانِيُّ فَيَنْزِلُونَ عَلَى بَلَدٍ مِنْ بِلَادِ الرُّومِ فَيَقُولُونَ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ فتتساقط حِيطَانُهَا ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) يَسِيرُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ فَيَنْزِلُ قسطنطنية فِي مَحَلِّ مَلِكُ الرُّومِ فَيَخْرُجُ مِنْهَا ثَلَاثَةُ كُنُوزُ : كَنْزُ مِنَ الْجَوَاهِرِ وَ كَنْزُ مِنَ الذَّهَبِ وَ كَنْزُ مِنِ الْفِضَّةِ ثُمَّ يُقْسَمُ الْمَالُ عَلَى عساكره بالقفافيز ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) يَسِيرُ حَتَّى يَنْزِلَ أرمينية الْكُبْرَى فَإِذَا رَأَوْهُ أَهْلِ أرمينية أُنْزِلُوا لَهُ رَاهِباً مِنْ رُهْبانَهُمْ كَثِيرِ الْعِلْمِ فَيَقُولُونَ : انْظُرْ مَا ذَا يُرِيدُونَ هَؤُلَاءِ فَإِذَا أَشْرَفَ الرَّاهِبُ عَلَى الْمَهْدِيِّ (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی وَ فَرْجُهُ الشریف) فَيَقُولُ الرَّاهِبِ : أَ أَنْتَ الْمَهْدِيِّ ؟ فَيَقُولُ : نَعَمْ أَنَا الْمَذْكُورِ فِي إنجيلكم أَنَا أَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ ، فَيَسْأَلُهُ الرَّاهِبُ عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةً فَيُجِيبُهُ عَنْهَا فَيُسْلِمَ

ص: 136

الرَّاهِبُ وَ يَمْتَنِعُ أَهْلِ أرمنيّة﴾

یعنی پس به درستی که مهدی می رود به سوی طایفه بنی کلاب از طرف دریاچه تا ان که می رسد به دمشق و می فرستد لشکری را به سوی طایفه های بنی کلاب و اسیر می کند زن های ایشان را و می کشد بیش تر از مردان ایشان را پس اسیران را می اورند پس ایمان می اورند و به ان حضرت پس بیعت می کنند به ان حضرت ببوئیدن های نا چیز و کمی پس مهدی می رود او با کسانی که با او هستند از مؤمنین بعد از کشتن سفیانی پس فرود می ایند در شهری از شهر های روم پس می گویند «لا اله الَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه و اله» پس می افتد دیوار های ان پس به درستی که مهدی می رود با کسانی که با او هستند و فرود می اید در قسطنطنیّه در محلّ پادشاه روم پس بیرون می اورد از ان جا سه گنج را گنجی از جواهر و گنجی از طلا و گنجی از نقره پس تقسیم می کند ان مال را بر لشکر خود با پیمانه ها که هر پیمانه هشت مکوک و هر مکوکی پیمانه ای باشد که تقریباً نه من جنس گیرد پس مهدی علیه السّلام می رود تا این که فرود اید در ارمنیّه کبری چون اهل ارمنیه ان حضرت می بینند فرود می اورند به نزد او راهبی از راهب های خود را که دارای علم بسیار است پس اهل ارمنیّه به او گویند بیین این جماعت چه می خواهند پس راهب نزد مهدی اید و گوید ایا تو مهدی هستی پس می فرماید بلی منم یاد کرده شده در انجیل شما که بیرون می آیم در اخر الزمان پس می پرسد از او راهب مسئله های بسیاری را پس جواب می گوید او را از آن ها پس مسلمان

ص: 137

می شود راهب و اهل ارمنیّه از ان حضرت و اصحابش ممانعت می کنند

﴿فيَدخُلونَها أَصْحَابِ الْمَهْدِيِّ فَيَقْتُلُونَ فِيهَا خَمْسُمِائَةٍ مُقَاتِلٍ مِنَ النَّصَارَى ثُمَّ يُعَلَّقُ مدينتهم بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى فَيَنْظُرُ الْمُلْكِ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى مدينتهم وَ هِيَ مُعَلَّقَةُ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ خَارِجُ عَنْهَا بِجَمِيعِ جُنُودِهِ إِلَى قِتَالِ الْمَهْدِيِّ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى ذَلِكَ يَنْهَزِمُ وَ يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ خُذُوا لَكُمْ مَهْرَباً فَيَهْرُبُ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ فَيَخْرُجُ عَلَيْهِمْ أَسَدٍ عَظِيمُ فيزعق فِي وُجُوهِهِمْ فَيُلْقُونَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنِ السِّلَاحِ وَ الْمَالِ وَ تتبعهم جُنُودُ الْمَهْدِيُّ فَيَأْخُذُونَ أَمْوَالِهِمْ وَ يَقْسِمُونَهَا فَيَكُونُ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَ تِلْكَ الْأُلُوفَ مِائَةِ أَلْفِ دِينَارٍ وَ مِائَةَ جَارِيَةً وَ مِائَةَ غُلَامُ ، ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ سَارَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ اسْتَخْرَجَ تَابُوتِ السَّكِينَةَ وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ الْأَلْوَاحَ الَّتِي نَزَلَتْ عَلَى مُوسى ، ثُمَّ يَسِيرُ الْمَهْدِيِّ إِلَى مَدِينَةِ الزِّنْجِ الْكُبْرَى وَ فِيهَا أَلْفُ سُوقُ وَ فِي كُلِّ سُوقٍ أَلْفِ دُكَّانٍ فَيَفْتَحَهَا ، ثُمَّ يَأْتِي إِلَى مَدِينَةٍ يُقَالُ لَهَا قَاطِعُ وَ هِيَ عَلَى الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ الْمُحِيطِ بِالدُّنْيَا وَ طُولِ الْمَدِينَةِ أَلْفَ مِيلٍ وَ عَرْضُهَا أَلْفَ مِيلٍ فَيُكَبِّرُونَ عَلَيْهَا ثَلَاثَ تَكْبِيرَاتٍ فتتساقط حِيطَانُهَا وَ تَنْقَطِعَ جُدْرَانِهَا فَيَقْتُلُونَ فِيهَا مِائَةُ أَلْفِ مُقَاتِلٍ﴾

یعنی پس اصحاب مهدی داخل ارمنیّه می شوند و می کشند در ان جا پانصد نفر قتال کننده از نصاری را پس معلّق می گرداند شهر ایشان را میان اسمان و زمین به قدرت خدای تعالی پس پادشاه ارمنيّه و کسانی که با او هستند می بینند شهر خود را معلّق بالای سرشان و در ان روز از شهر خود خارج است با همه لشکریانش

ص: 138

برای قتال با مهدی پس وقتی که این منظره را می بیند فرار می کند و به اصحاب خود می گوید برای خود فرار گاهی بگیرید پس اوّل و اخر ان ها همه فرار کنند پس شیری بزرگ بر سر راه ان ها اید و بر روی ان ها صیحه ای زند به نحوی که ان چه از الات جنگ و اموال در دست های خود دارند می اندازند و لشکر مهدی به دنبال ان ها می روند و مال های ایشان را می گیرند و تقسیم می کنند به هر یک از آن ها که هزار ها هستند صد هزار دینار طلا و صد کنیز و صد غلام می رسد پس مهدی می رود به طرف بيت المقدس و بیرون می اورد تابوت سکینه را با مهر سلیمان بن داود و الواحیکه بر موسی نازل شده پس می رود مهدی به شهر زنگیان شهر بزرگ ان ها که در ان هزار بازار است و در هر بازاری هزار دکّان پس فتح می کند ان جا را پس می اید به شهری که ان را قاطع گویند و ان کنار دریای سبز است که محیط بر دنیا است و درازی آن شهر به قدر هزار میل راه است پس سه تکبیر بر ان ها می گویند که دیوار های آن می افتد و بریده شود دیوار های آن پس در ان جا صد هزار نفر را می کشند که همه ایشان قتال کننده اند

﴿فَيُقِيمُ الْمَهْدِيِّ فِيهَا سَبْعَ سِنِينَ فَيَبْلُغُ سَهْمُ الرَّجُلُ مِنْ تِلْكَ الْمَدِينَةِ مِثْلَ مَا أَخَذُوهُ مِنَ الرُّومِ عَشْرَ مَرَّاتٍ ، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَعَهُ مِائَةُ أَلْفٍ مَوْكِبِ وَ كُلُّ مَوْكِبِ يَزِيدُ عَلَى خَمْسِينَ مقاتلا فَيَنْزِلُ عَلَى سَاحِلِ فلسطين بَيْنَ عُكَّةً وَ سُوَرٍ غَزَتْ وَ عَسْقَلَانَ فَيَأْتِيهِ خَبَرِ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ بِأَنَّهُ قَدْ أَهْلَكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلِ ؛ وَ ذَلِكَ

ص: 139

أَنَّ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ يَخْرُجُ مِنْ بَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا يهوداء ، وَ هِيَ قَرْيَةُ مِنْ قُرَى أَصْفَهَانَ وَ هِيَ بَلْدَةٍ مِنْ بَلَدَانِ الْأَكَاسِرَةِ ، لَهُ عَيْنُ وَاحِدَةً فِي جَبْهَتِهِ كَأَنَّهَا الْكَوْكَبَ الزَّاهِرَ ، رَاكِبُ عَلَى حِمَارٍ خطوته مَدَّ الْبَصَرِ وَ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ مِثْلَ مَا يَمْشِي عَلَى الْأَرْضِ ، ثُمَّ يُنَادِي بِصَوْتِهِ يَبْلُغُ مَا يَشَاءُ اللَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ : إِلَيَّ إِلَيَّ يَا مَعَاشِرَ أَوْلِيَائِي فَأَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى فَتَتَبَّعْهُ يَوْمَئِذٍ أَوْلَادُ الزِّنَا وَ أَسْوَأُ النَّاسِ مِنْ أَوْلَادِ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى ثُمَّ يَسِيرُ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ جَبَلَانِ : جَبَلُ مِنَ اللَّحْمِ وَ جَبَلٍ مِنَ الْخُبْزِ الثَّرِيدِ فَيَكُونُ خُرُوجِهِ فِي زَمَانِ قَحْطُ شَدِيدُ ، ثُمَّ يَسِيرُ الجبلان بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا يَنْقُصَ مِنْهُ شي ء فَيُعْطِي كُلُّ مَنْ أَقَرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنَّهُ كَذَّابُ مَلْعُونُ أَلَا فَاعْلَمُوا أَنَّ رَبِّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَ لَا يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ لَا يَشْرَبُ الشَّرَابَ وَ هُوَ حَيُّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شي ء قَدِيرُ﴾

یعنی پس می ماند مهدی در مدینه الزنج هفت سال پس می رسد سهم هر مردی از این شهر مثل ان چه که از روم گرفته ده برابر پس بیرون می اید از ان جا با اوست صد هزار موكب و هر موکبی زیاده بر پنجاه هزار مقاتل است پس می اید کنار ساحل فلسطین میان عكّا و حصار غزه و عسقلان پس خبر خروج دجّال به او می رسد که ان ملعون یک چشم نابود کرده است زراعت ها و نسل ها را و آن چنانست که یک چشم دجّال بیرون می اید از شهری که ان را یهودا گویند که ان قریه ایست از قریه های اصفهان و ان شهری است از شهر های اکاسره و از برای دجّال یک چشم است در پیشانی او که مانند ستاره

ص: 140

درخشنده است سوار شده باشد بر خری که هر گام او به قدر مدّ بصر است یعنی تا اخر جائی که چشم می بیند و درازی ان خر هفتاد ذراع است و بر روی اب راه رود هم چنان که روی زمین راه رود پس ندا می کند دجّال به صدای خود و ان صدا می رسد تا جائی که خدا بخواهد و می گوید بیائید به سوی من بیائید به سوی من ای گروه دوستان من پس منم پروردگار شما که بلند تر است شأن او ان که افرید و درست کرد و ان که اندازه گیری کرده پس راه نمود و ان که بیرون اورد گیاه ها را پس در ان روز متابعت کنند او را از زنا زادگان و بد ترین مردمان که از فرزندان یهود و نصاری باشند و جمع می شود با او هزار ها بی حد و اندازه که عدد ان ها را کسی شماره نکند مگر خدای تعالی پس سیر می کند و در پیش روی او دو کوه باشد کوهی از گوشت و کوهی از نان یرتد شده و خروج او در زمان قحطی شدید باشد پس ان دو کوه در مقابل او می روند و هر چه خورده شود چیزی از آن کم نمی شود پس عطا می کند از ان به کسی که اقرار به پروردگاری او کند پس فرمود امام علیه السّلام آگاه باشید که او بسیار دروغ گو و ملعون است آگاه باشید پس بدانید که پروردگار یک چشم نیست و طعام نمی خورد وشراب نمی اشامد و او زنده ایست که نمی میرد به دست او است خیر و نیکی و او بر هر چیزی توانا است

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ إِلَيْهِ أَشْرَافُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ قَالُوا : يا مَوْلَانَا وَ مَا بَعْدَ ذَلِكَ ؟ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَرْجِعَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَيُصَلِّي بِالنَّاسِ امّاما (أَيَّاماً)

ص: 141

فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ قَدْ أُقِيمَتِ الصَّلَاةُ فَيَنْزِلُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فِي تِلْكَ السَّاعَةُ مِنِ السَّمَاءِ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ أَ حُمْرَانَ وَ كَأَنَّمَا يَقْطُرُ مِنْ رَأْسِهِ الدُّهْنِ وَ هُوَ رَجُلُ صَبِيحِ الْمَنْظَرِ وَ الْوَجْهُ أَشْبَهَ الْخَلْقِ بأبيكم إِبْرَاهِيمَ فَيَأْتِي إِلَى الْمَهْدِيِّ وَ يُصَافِحُهُ وَ يُبَشِّرُهُ بِالنَّصْرِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ الْمَهْدِيُّ : تَقَدَّمْ يَا رُوحَ اللَّهِ وَ صَلِّ بِالنَّاسِ ، فَيَقُولُ عِيسَى : بَلِ الصَّلَاةُ لَكَ يَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤَذِّنَ عِيسَى وَ يُصَلِّي خَلْفَ الْمَهْدِيِّ علیه السّلام فَعِنْدَ ذَلِكَ يَجْعَلُ عِيسَى خَلِيفَةَ عَلَى قِتَالِ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ ثُمَّ يَخْرُجُ أَمِيراً عَلَى جَيْشُ الْمَهْدِيِّ وَ إِنِ الدَّجَّالِ قَدْ أَهْلَكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ صَاحَ عَلَى أَغْلَبِ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ يَدْعُو النَّاسُ لِنَفْسِهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ فَمَنْ أَطَاعَهُ أَنْعَمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ أَبَى قَتَلَهُ وَ قَدْ وَطِئَ الْأَرْضِ كُلِّهَا إِلَّا مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ قَدْ أَطَاعَتْهُ جَمِيعِ أَوْلَادُ الزِّنَا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى أَرْضِ الْحِجَازِ فَيُلْحِقَهُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَى عَقَبَةِ هرشا فيزعق عَلَيْهِ عِيسَى زعقة وَ يَتْبَعُهَا بِضَرْبَةٍ فَيَذُوبُ الدَّجَّالِ كَمَا يَذُوبُ الرَّصَاصُ وَ النُّحَاسُ فِي النَّارِ . ثُمَّ إِنَّ جَيْشُ الْمَهْدِيِّ يَقْتُلُونَ جَيْشُ الْأَعْوَرِ الدَّجَّالِ فِي مُدَّةَ أَرْبَعِينَ يَوْماً مِنْ طُلُوعِ الشَّمْسِ إِلَى غُرُوبِهَا ثُمَّ يطهرون الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ بَعْدَ ذَلِكَ يَمْلِكُ الْمَهْدِيِّ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يُفَتِّحَهَا مِنْ جابرقا إِلَى جابرصا وَ يُسْتَتَمَّ أَمْرِهِ﴾

یعنی گفت راوی پس به پا خواستند به سوی و اشراف اهل کوفه و گفتند چه می شود ای مولای ما بعد از ان فرمود ان حضرت علیه السّلام پس مهدی بر می گردد بیت المقدّس و نماز می گذارد با مردمان به امامت تا چند روزی پس چون روز جمعه شود و به پا داشته شود نماز فرود می اید عیسی بن مريم علیه السّلام در ان ساعت از اسمان بر او است دو جامه سرخ و گویا می بینیم روغن

ص: 142

از سر او می چکد و او مردیست خوش رو و زیبا شبیه ترین خلق است به پدر شما ابراهیم پس می اید به نزد مهدی و با او مصافحه می کند و مژده نصر به او می دهد پس در ان وقت مهدی به او گوید یا روح الله پیش بایست و با مردم نماز گذار یعنی امامت کن پس عیسی گوید بلکه نماز گزاردن به امامت مخصوص تست ای پسر رسول خدا پس در ان وقت عیسی اذان می گوید و در عقب مهدی نماز می گذارد پس ان حضرت عیسی را خلیفه خود قرار دهد بر قتال کردن با دجّال یک چشم پس بیرون رود عیسی در حالی که امیر باشد بر لشکر مهدی و به درستی که دجّال نابود کرده باشد زراعت و نسل مردم را و صیحه زند بر بیش تر از اهل زمین و ان ها را دعوت به خود کند به خدائی پس کسی که فرمان بردار او شود بر او نعمت دهد و کسی که سر پیچی از فرمان او کند او را بکشد و در همه جای روی زمین قدم می زند مگر مکّه و مدینه و بیت المقدس را و جمیع زنا زادگان او را اطاعت کنند در مشارق و مغارب زمین پس می رود به زمین حجاز و عیسی به او ملحق شود در گردنه هرشا و ان جا جائیست که راه مدینه و شام یکی شود پس عیسی بر او نعره ای زند نعره سختی و بر او ضربتی زند پس دجّال اب شود هم چنانی که قلعی و مس در اتش اب شود پس لشکر مهدی می کشند لشکر دجّال را در مدّت چِهِل روز از طلوع افتاب تا غروب ان پس پاک می کنند زمین را از ایشان و بعد ازان مهدی مالک می شود مشارق و مغارب زمین را و فتح می کند از جابُرقا تا جابُرسا را و تمام می شود امر او

ص: 143

﴿وَ يَعْدِلَ بَيْنَ النَّاسِ حَتَّى تَرْعَى الشَّاةِ مَعَ الذِّئْبُ فِي مَوْضِعٍ وَاحِدٍ وَ تَلْعَبُ الصِّبْيَانِ بِالْحَيَّةِ وَ الْعَقْرَبِ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ يَذْهَبُ الشَّرِّ وَ يَبْقَى الْخَيْرِ وَ يَزْرَعِ الرَّجُلُ الشَّعِيرِ وَ الْحِنْطَةِ فَيَخْرُجُ مِنْ كُلِّ مَنْ مِائَةُ مِنْ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى : فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْتَفِعُ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الْغِنَاءِ وَ لَا يَعْمَلُهُ أَحَدٍ إِلَّا وَ قَتْلِهِ الْمَهْدِيِّ علیه السّلام وَ كَذَا تَارِكُ الصَّلَاةِ وَ يعتكفون النَّاسَ عَلَى الْعِبَادَةِ وَ الطَّاعَةَ وَ الْخُشُوعِ وَ الدِّيَانَةِ وَ كَذَا تَطُولُ الْأَعْمَارِ وَ تَحْمِلُ الْأَشْجَارِ الْأَثْمَارِ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّتَيْنِ وَ لَا يَبْقَى أَحَدُ مِنْ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ وَ هَلَكَ ثُمَّ إِنَّهُ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى : شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ قَالَ : ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يُفَرَّقُ أَصْحَابَهُ وَ هُمُ الَّذِينَ عاهدوه فِي أَوَّلِ خُرُوجِهِ فيوجّههم إِلَى جَمِيعِ الْبُلْدَانِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ يَحْكُمُ عَلَى إِقْلِيمٍ مِنَ الْأَرْضِ وَ يَعْمُرُونَ جَمِيعِ مَدَائِنَ الدُّنْيَا بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ثُمَّ إِنَّ الْمَهْدِيِّ يَعِيشُ أَرْبَعِينَ سُنَّةُ فِي الْحُكْمِ حَتَّى يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الدَّنَسِ﴾

یعنی و به عدالت رفتار کند در میان مردم تا حدّی که گوسفند با گرگ در یک موضع با هم چرا کنند و بازی کنند کودکان با مار و عقرب و ضرر برسانند ایشان را و بدی از میان برود و نیکی باقی ماند و زراعت کند مرد جو و گندم را پس بیرون اید از هر یک من که می کارد صد من چنان چه خدای تعالی فرموده در هر خوشه ای صد دانه و خدا دو چندان می کند برای هر که بخواهد و برداشته می شود زنا و ربا و اشامیدن

ص: 144

مسكرات و غناء ها و خوانندگی های به طرز غناء و ساز و نواز ها و نکند احدی این کار ها را مگر ان که مهدی علیه السّلام او را می کشد و هم چنین ترک کننده نماز را و مردمان معتكف بر عبادت و طاعت و خشوع و دین داری شوند و هم چنین عمر ها طولانی و دراز شود و درختان از میوه ها بارور شوند در هر سالی دو مرتبه و باقی مانده نشود احدی از دشمنان ال محمّد مصطفى صلى الله عليه و اله الّا این که هلاك و نابود شود پس ان حضرت تلاوت فرمود گفته خدای تعالی را که فرموده پیدا و اشکار کرد راه را برای شما از دین ان چه را که عهد گرفت نوح را به ان و ان چه را که وحی فرستادیم به سوی تو و ان چه را که عهد گرفتیم به ان از ابراهیم و موسی و عیسی این که به پای دارید دین را و متفرق نشوید در ان که بزرگ اید بر مشرکین - فرمود پس مهدی متفرق می کند یاران خود را و ایشان کسانی هستند که از ان ها عهد گرفته و معاهده کردند با او در ابتدای خروج ان حضرت پس می فرستد ایشان را به جمیع شهر ها و امر می کند ایشان را به داد خواهی و عدالت و نیکوئی کردن و هر مردی از ایشان بر اقلیمی از زمین حکومت کنند و اباد می کنند همه شهر های دنیا را به عدالت و نیکی کردن پس مهدی در حکومت خود تا چِهِل سال می ماند تا این که پاک کند زمین را از چرکی ها و کثافات

قَالَ : فَقَامَتْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿السَّادَاتِ مِنْ أَوْلَادِ الْأَكَابِرِ وَ قَالُوا : وَ مَا بَعْدَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ؟ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ

ص: 145

يَمُوتُ الْمَهْدِيِّ وَ يَدْفِنَّهُ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ فِي الْمَدِينَةِ بِقُرْبِ قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَقْبِضُ الْمَلِكِ رُوحُهُ مِنَ الْحَرَمَيْنِ وَ كَذَلِكَ يَمُوتُ عِيسَى وَ يَمُوتُ أَبُو مُحَمَّدِ الْخُضَرِ وَ يَمُوتُ جَمِيعِ أَنْصَارِ الْمَهْدِيِّ وَ وزراؤه وَ تَبْقَى الدُّنْيَا إِلَى حَيْثُ مَا كَانُوا عَلَيْهِ مِنَ الْجَهَالَاتِ وَ الضلالات وَ تَرْجِعُ النَّاسِ إِلَى الْكُفْرِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْدَأُ اللَّهِ بِخَرَابِ الْمُدُنِ وَ الْبُلْدَانِ ، فَأَمَّا الْمُؤْتَفِكَةَ فيطمى عَلَيْهَا الْفُرَاتِ وَ أَمَّا الزَّوْرَاءُ فتخرب مِنْ الوقائع وَ الْفِتَنُ وَ أَمَّا وَاسِطٍ فيطمى عَلَيْهَا الْمَاءَ وَ أذربيجان يَهْلِكُ أَهْلُهَا بِالطَّاعُونِ وَ أَمَّا مُوصِلَ فَتَهْلِكُ أَهْلِهَا مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ وَ أَمَّا الهرات يخرّبها الْمِصْرِيِّ وَ أَمَّا الْقَرْيَةِ تَخْرَبُ مِنَ الرِّيَاحُ وَ أَمَّا حَلْبَ تَخْرَبُ مِنَ الصَّوَاعِقِ وَ تَخْرَبُ الإنطاكية مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ تَخْرَبُ الصَّقَالِبَةِ مِنَ الْحَوَادِثِ وَ تَخْرَبُ الْخَطِّ مِنَ الْقَتْلِ وَ النَّهْبِ وَ تَخْرَبُ دِمَشْقَ مِنْ شِدَّةِ الْقَتْلِ وَ تَخْرَبُ حِمَّصٍ مِنَ الْجُوعِ وَ الْغَلَاءِ ، وَ أَمَّا بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَإِنَّهُ مَحْفُوظُ إِلَى يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ لِأَنَّ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فِيهِ آثَارَ الْأَنْبِيَاءِ ، وَ تَخْرَبُ مَدِينَةٍ رَسُولَ اللَّهِ مَنْ كَثْرَةِ الْحَرْبِ وَ تَخْرَبُ الْهَجْرِ بِالرِّيَاحِ وَ الرَّمْلِ وَ تَخْرَبُ جَزِيرَةٍ أَ وَالِ مِنَ الْبَحْرَيْنِ وَ تَخْرَبُ قَيْسٍ بِالسَّيْفِ وَ تَخْرَبُ كَبْشُ بِالْجُوعِ﴾

یعنی گفت راوی - پس به پا خواستند به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام بزرگانی از اولاد بزرگان و عرض کردند که بعد از ان چه می شود یا امیر المؤمنین فرمود بعد از ان می میرد مهدی و می میرند وزیران او و باقی می ماند دنیا به حالتی که پیش از پیش بود از نادانی ها و گمراهی ها و مردمان به کفر بر گردند پس در ان وقت ابتدا می کند خدا به خراب و ویران کردن شهر ها و بلاد پس امّا

ص: 146

مؤتفکه یعنی بصره ان را اب فرات فرو گیرد یعنی در اب غرق شود و امّا بغداد پس خراب می شود از جنگ ها و فتنه ها و امّا و واسط را اب می گیرد یعنی غرق می شود و اذربایجان اهل ان به طاعون هلاک شوند و امّا موصل هلاک می شود اهل ان از گرسنگی و گرانی و ترس و امّا هرات را مصری خراب کند و امّا قریه که ان شهریست در زیر واسط که پنج فرسخ تا واسط فاصله دارد و دارای بازار ها و مسجد بزرگی است از باد ها خراب شود و امّا حلب را صاعقه ها خراب کند و خراب شود انطاکیه از گرسنگی و گرانی و ترس و بلاد صقالبه از حادثه ها خراب شود و بلاد خطّ از کشتن و غارت گری خراب شود و دمشق از شدت کشتن خراب شود و حمص از گرسنگی و گرانی خراب شود و امّا بيت المقدس محفوظ می ماند تا زمان خروج یاجوج و مأجوج زیرا كه بيت المقدس در ان است اثار انبیاء و خراب می شود مدینه رسول الله از زيادتى جنگ و خراب می شود هجر به باد ها و رمل و خراب می شود جزیره اوال از بحرین - و خراب می شود جزیره قيس به شمشیر و خراب شود کبش که مراد از ان یا شهریست جانب غربی بغداد که ان را كبش الاسد گویند نزدیک سماوه و یا جای دیگر است به گرسنگی

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ ثُمَّ يَخْرُجُ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ صِنْفَانِ : الصِّنْفُ الْأَوَّلِ طُولِ أَحَدُهُمْ مِائَةِ ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً ، وَ الصِّنْفُ الثَّانِي

ص: 147

طُولُ أَحَدُهُمْ ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهُ ذِرَاعٍ يُفْتَرَشُ أَحَدُهُمْ أُذُنَيْهِ وَ يَلْتَحِفُ بالاخرى وَ هُمْ أَكْثَرُ عَدَداً مِنِ النُّجُومِ فيسيحون فِي الْأَرْضِ فَلَا يَمُرُّونَ بِنَهْرٍ إِلَّا وَ شَرِبُوهُ وَ لَا جَبَلٍ إِلَّا لَحَسَوْهُ وَ لَا وَرَدُوا عَلَى شَطِّ إِلَّا نشفوه ، ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ تَخْرُجُ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ لَهَا رَأْسِ كَرَأْسِ الْفِيلِ وَ لَهَا وَبَرٍ وَ صُوفٍ وَ شَعْرٍ وَ رِيشُ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ وَ مَعَهَا عَصَا مُوسى و خَاتَمُ سُلَيْمَانَ فتنكت وَجْهِ الْمُؤْمِنِ بِالْعَصَا فَتَجْعَلَهُ أَبْيَضَ وَ تَنْكُتُ وَجْهِ الْكَافِرَ بِالْخَاتَمِ فَتَجْعَلَهُ أَسْوَدُ وَ يَبْقَى الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً وَ الْكَافِرُ كَافِراً ثُمَّ تَرْفَعُ بَعْدَ ذَلِكَ التَّوْبَةِ فَلَا تَنْفَعُ نَفْسٍ إِيمانُها إِنْ لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً

قَالَ الرَّاوِي : فَقَامَتْ إِلَيْهِ أَشْرَافُ الْعِرَاقِ وَ قَالُوا لَهُ : يا مَوْلَانَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نفديك بِالْآبَاءِ وَ الامهات بَيِّنْ لَنَا كَيْفَ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أَخْبَرَنَا بدلالاتها وَ عَلَامَاتِهِا ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنْ عَلَامَاتِ السَّاعَةِ يَظْهَرُ صَائِحُ فِي السَّمَاءِ وَ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ لَهُ ذَنْبُ فِي نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ وَ يَظْهَرُ كوكبان فِي السَّمَاءِ فِي الْمَشْرِقِ ثُمَّ يَظْهَرُ خِيطَ أَبْيَضَ فِي وَسَطُ السَّمَاءُ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ عَمُودٍ مِنْ نُورٍ ثُمَّ يَنْخَسِفُ الْقَمَرِ ثَمَّ تَطْلُعُ الشَّمْسُ مِنِ الْمَغْرِبِ فَيُحْرَقُ حَرَّهَا شَجَرِ الْبَرَارِي وَ الْجِبَالِ ثُمَّ تَظْهَرُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُحْرَقَ أَعْدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ حَتَّى تُشْوِي وُجُوهِهِمْ وَ أَبْدَانُهُمْ﴾

یعنی پس بیرون می اید یاجوج و مأجوج و ایشان دو صنفند صنف اوّل طول قامت هر یک از ایشان صد ذراع است و عرض او هفتاد ذراع و صنف دوّم طول قامت هر یک از ایشان یک ذراع است و عرض او هفتاد ذراع فرش می کند یکی

ص: 148

از دو گوش خود را و لحاف خود می کند گوش دیگر را و شماره ایشان از ستاره ها بیش تر است پس سیاحت می کنند در روی زمین و نمی گذرند به نهری الّا این که تمام اب ان را می اشامند و نه به کوهی الّا این که ان را می لیسند یعنی گیاهی و درختی بر ان باقی نمی گذارند و بر شطّی وارد نمی شوند مگر ان که اب ان را خشک می کنند پس از ان بیرون می اید جنبنده زمین که سری دارد مانند سر فیل و كرک و پشم و مو و پَز دارد از هر رنگی و با او است عصای موسی و انگشتری سلیمان پس خط می کشد بر روی مؤمن با عصا پس روی او را سفید می کند و خط می کشد بر روی کافر با انگشتری پس روی او را سیاه می کند و مؤمن به حالت مؤمنی باقی ماند و کافر به حالت کافری پس بعد از ان توبه برداشته می شود یعنی دیگر توبه قبول نمی شود و نفع نمی دهد نفسی را ایمان اوردن او در ان وقت که از پیش ایمان نیاورده بود یا کسب نکرده بود در ایمان خود نیکی را - راوی گفت پس به پا خواستند به سوی ان حضرت اشراف عراق و عرض کردند به ان حضرت که یا امیر المؤمنین پدر ها و مادر های ما فدای تو باد بیان فرما برای ما که چگونه بر پا می شود قیامت کبری و خبر ده ما را به نشان ها و علامت های آن پس فرمود علیه السّلام ظاهر می شود فریاد کننده ای در اسمان و ستاره ای در اسمان که از برای او دنباله است در هر ناحیه ای از مغرب و ظاهر می شود در اسمان دو ستاره در مشرق پس ظاهر می شود مانند ریسمان سفیدی در میان اسمان و فرود می اید عمودی از نور از اسمان پس از ان ماه می گیرد پس از ان افتاب از مغرب طلوع می کند پس می سوزاند

ص: 149

گرمی ان درخت های بیابان ها و کوه ها را پس ظاهر می شود اتشی از اسمان و می سوزاند دشمنان ال محمّد را به نحوی که پخته و بریان می شود رو ها و بدن های ایشان

﴿ثُمَّ يَظْهَرُ كَفَّ بِلَا زَنْدُ وَ فِيهَا قَلَّمَ يُكْتَبُ فِي الْهَوَاءِ وَ النَّاسُ يَسْمَعُونَ صَرِيرَ الْقَلَمُ وَ هُوَ يَقُولُ : وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةُ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا ، فَتَخْرُجُ يَوْمَئِذِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ هُمَا منكسفتا النُّورِ فَتَأْخُذُ النَّاسِ الصَّيْحَةِ ، التَّاجِرُ فِي بَيْعِهِ وَ الْمُسَافِرِ فِي مَتَاعُهُ وَ الثَّوْبِ فِي مسداته وَ الْمَرْأَةُ فِي غَزْلَها وَ إِذَا كَانَ الرَّجُلُ بِيَدِهِ طَعَامٍ فَلَا يَقْدِرُ يَأْكُلُهُ ، وَ يَطَّلِعُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ هُمَا أَ سُوداً اللَّوْنَ وَ قَدْ وَقَعَا فِي زَوَالِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ هُمَا يَقُولَانِ : إِلَهُنَا وَ خَالِقُنَا وَ سَيِّدَنَا لَا تُعَذِّبْنَا بِعَذَابٍ عِبَادِكَ الْمُشْرِكِينَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ طَاعَتِنَا وَ الْجَهْدَ فِينَا وَ سرعتنا لمضي أَمْرِكَ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى : صَدَقْتُمَا وَ لَكِنِّي قَضَيْتَ فِي نَفْسِي أَنِّي أُبْدِأُ وَ أُعِيدُ وَ أَنِّي خلقتكما مِنْ نُورٍ عِزَّتِي فيرجعان إِلَيْهِ فيبرق كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بَرَقَتْ تَكَادُ تَخْطَفُ الْأَبْصَارُ وَ يختلطان بِنُورِ الْعَرْشِ فَيَنْفُخُ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى ، ثُمَّ يُنْفَخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامُ يَنْظُرُونَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾

یعنی پس ظاهر می شود کف دستی بدون مُچ و در ان قلمی است که می نویسد در هواء و مردم می شنوند صدای نوشتن ان را در حالتی که می گوید نزدیک شد ان وعده حقّ راست خدا یعنی قیامت پس در ان وقت راست می ایستد چشم های انان

ص: 150

که کافر شدند پس بیرون می ایند در ان روز افتاب و ماه در حالتی که نور ان ها گرفته شده باشد پس صیحه ای مردم را فرو گیرد در حالی که تاجر مشغول خرید و فروش است و مسافر در میان متاع خود باشد و جامه در جایگاه خود باشد و زن بر ریسیدن یا نسّاجی خود مشغول باشد و زمانی که مرد لقمه به دست او باشد و توانائی خوردن ان را نداشته باشد و افتاب و ماه در ایند در حالتی که رنگ ان ها سیاه باشد و در حالت زوال واقع شده باشند یا متزلزل و لرزان باشند از ترس خدای تعالیٰ و ایشان در ان حالت می گویند خدای ما و افریننده ما و اقای ما عذاب نکن ما را به عذاب بندگان مشرك خود و تو می دانی فرمان برداری ما را و کوشش که در ما است و شتاب کردن برای گذرانیدن امر تو و تو بسیار داننده ای امر های نهانی را خدای تعالی به ان ها فرماید راست می گوئید شما و لكن من در نفس خود حکم کرده ام که ابتداء کنم به خلقت و بر گردانم و عود دَهُم به درستی که من شما را افریده ام از نور عزّت و غلبه خود پس بر می گردند افتاب و ماه به سوی او پس از هر یک از آن ها برقی جستن کند که نزدیک باشد نور چشم ها را ببرد و مخلوط شوند به نور عرش پس دمیده شود در صور پس بی هوش شود هر که در اسمان ها و هر که در زمین است مگر آن چه را که خدای تعالی می خواهد پس دمیده شود در صور نفخه دیگری پس نا گاه همه مردگان بر پا خواسته نگاه می کنند پس ما مخصوص خدائیم و به درستی که ما به سوی او باز گردنده ایم

ص: 151

﴿قَالَ الرَّاوِي : فَبَكَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ بُكَاءً شَدِيداً حَتَّى بُلَّ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ انْحَدِرْ عَنِ الْمِنْبَرِ وَ قَدْ أَشْرَفَتِ النَّاسَ عَلَى الْهَلَاكِ مِنْ هَوْلَ مَا سَمِعُوهُ . قَالَ الرَّاوِي : فَتَفَرَّقَتْ إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ أَوْطَانَهُمْ وَ هُمْ متعجّبون مِنْ كَثْرَةُ فَهْمُهُ وَ غزارة عِلْمِهِ وَ قَدِ اخْتَلَفُوا فِي مَعْنَاهُ اخْتِلَافاً عَظِيماً﴾

یعنی گفت راوی پس گریه کرد علی علیه السّلام گریه کردن سختی تا این که تر شد محاسن او به اشک ها پس از منبر فرود امد در حالتی که مشرف بر هلاکت بودند مردمان از هول ان چه که شنیدند ان را - گفت راوی پس متفرق شدند مردم به منزل های خود و شهر های خود و وطن های خود در حالتی که متعجّب بودند از بسیاری فهم ان حضرت و فراوانی علم او و مختلف شدند در معنای کلام ان حضرت مختلف شدن بزرگی مؤلّف فقیر گوید

تا این جا به اتمام رسید خطبه مباركه منسوبه به امير مؤمنان عليه السلام و عُلاه برعلائمی که راجع به قيام حضرت بقیة الله عجّل الله تعالى فرجه در ان بیان فرموده نكات بسیاری از ان استفاده می شود خصوصاً در تفکیک بعضی از علامات مشترکه بین قیامت صغری و قیامت کبری که نگارنده در تشریح بعضی از ان ها در این جزء از کتاب مبادرت می نمایم

اوّل ان که تجدید و بنای سوره ها و پایگاه ها را که قبلا شرح داده شد در شهر ها از علامات خروج سفیانی شمرده و مربوط به طبقات قبل از طبقه هفتم نیست بلکه

ص: 152

از علامات قریبه به خروج ان ملعون است که در طبقه هفتم واقع می شود

دُوّم این که حضرت مهدىّ علیه السّلام بعد از ظهور هفت سال در مدينة الزنج اقامت می کند سِوُّم ان که خروج دجّال پس از هفت سال از ظهور ان حضرت خواهد بود چَهارُم ان که نزول حضرت عيسى على نبيّنا و اله و عليه السلام پس از چِهِل روز از خروج دجّال خواهد بود پَنجُم ان که ان حضرت تا چِهِل روز از اوّل افتاب تا وقت غروب ان با لشكر دجّال جنگ می كند تا زمین را از لوث وجود ان ها پاک کند شِشُم ان که ان حضرت بعد از ان تا چِهِل سال در روی زمین می ماند و حکومت می کند تا روی زمین را از کثافات کفر و شرک و نفاق و جود ظلم پاک کند هفتم ان كه خرابی شهر ها از علامّات قیامت کبری است نه صفری هَشتُم ان که خروج یاجوج و ماجوج بعد از خرابی شهر ها است و ان از علامات قیامت کبری است نه صغرى نُهُم خروج دابّة الارض بعد از خروج یاجوج و ماجوج است و آن از علامات قیامت کبری است و مربوط به قبل از ظهور نیست دَهُم خروج افتاب از مغرب از علامّات قیامت کبری است یازدَهُم ظهور اتش از اسمان از علامّات قیامت کبری است

تنبيه و تشريح

دانسته باد که راجع به ظهور اتش اخبار بسیاری از طریق فریقتین روایت شده که در بعضی تصریح شده که آن اتش از وادی حضر موت و یا از زمین برهوت و یا از قعر

ص: 153

عدن یا در جوّ هوا ظاهر شود و در بعضی مدّت مکث ان را سه روز و در بعضی هفت روز تصریح شده ممکن است گفته شود که ظهور بعضی از آن ها قبل از قیامت صغری است و بعضی قبل از قیامت کبری خواهد بود هر چند اظهر چنان می نماید که همه ان ها از علامّات قیامت کبری است نه صغری خصوصاً با قرینه ای از مطویّات بیش تر از اخبار ان مستفاد می شود به قيد یسوق النَّاسِ الَىَّ الْمَحْشَرِ و امثال ان و الله العالم دوازدَهُم ظاهر شدن کفّ بدون زند یعنی مُچ در هوا ان نیز از علائم قیامت کبری است نه صغری و اخبار ان هم به طرق فريقين مختلف روایت شده بعضی به كفّ تنها اقتصار كرده و بعضى تعبیر به دست شده و بعضی کفّ و وجه وارد شده و بعضی سر و صورت و دست و سینه دارد و در بعضی مطلق و در بعضی مقابل افتاب و در بعضی وارد است که مردم او را بشناسند و در بعضی تصریح شده که ان امیر المؤمنين عليه السلام است به هر تقدیر این نیز ظاهراً از علامت قیامت کبری است

در پیرامون دجّال

مزید بر ان چه در جزو اوّل این کتاب شرح داده شد چنان چه در کتاب گجینه سرور در علامات ظهور هم شرح دادم غالب اخباری که از طریق خاصه و عامّه در شرح حالات او و خَرِ او و سیر و سلوک او روایت شده بر حسب ظاهر قابل قبول نیست و عقول عامّه و خاصه متداوله از تحملّ ان ابا دارد و بیش تر حمل به افسانه می کنند و مورد اعتماد نیست ولی به طور کلپّی اصل قضیه را نباید انکار کرد زیرا که بیهوده سخن بایند رازی نبود بلی به طور مسلّم

ص: 154

امر دجّال امری است خارق عادت و سرّی است از اسرار الهیّه و از ایات قدرت خدای متعال و به قدری مهم است که به مقتضای اخبار بسیار از زمان نوح پیغمبر علیه السّلام هر پیغمبری قوم خود را از فتنه دجال ترساینده و از ظهور و خروج چنین فتنه ای خبر داده و اهل كتاب از يهود و نصاری و مجوس در آمدن دجّال و اشکار شدن فتنه او تردیدی ندارند و در کتب ان ها به ان تصریح شده و از جمله کسانی که از متقدمین به ان نیز تصریح کرده جاماسب حکیم است که او را کوموسب و جوموسب هم گفته اند در کتاب خود که اسرار عجم نام دارد و ان عبارتست از گذشته ها و اینده هائی که در دنیا واقع شده تا زمان او و ان چه واقع شود بعد از او تا قیامت از حالات و زایجه های طالع های بعضی از ملوک پیشینیان از عصر خود و اشخاص مهمّ نامی و ملوک و پادشاهان و انبیاء و اوصیائی که در دوره زمان پس از او به وجود ایند و او به زعم بعضی پیغمبر بوده و بعضی او را حكیم دانسته اند و در فن نجوم و ستاره شناسی مهارتی به سزا داشته در همان کتاب از روی علم نجوم از زمان خود تا زمان آدم ابو البشر را به طور قهقری حساب کرده و زایج های طوالع اشخاص نامی جهان را استخراج کرده و به طور کلی گوئی شرح حالات ان ها را بیان نموده و هم چنین از زمان خود تا قیام قیامت نیز طوالع اشخاص نامی را استخراج کرده و حالات ان ها را کلی گوئی کرده و از جمله استخراجات او است زایجه طالع دجّال ملعون و ان چه از او به ظهور می رسد و اوصاف او و اوصاف خر او که نگارنده ترسیم زایجه طالع او را با عین عبارات کتاب جاماسب نامه با اسرار عجم که در موضوع او شرح

ص: 155

داده و رسم نموده می نگارم تا مزید بر اگاهی مطالعه کنندگان گردد

گفتار جاماسب راجع به دجّال

بعد از ان مردی یک چشم از اصفهان بیرون آید که بر خری نشسته که بالای خر او هفت گز بود و بالای ان مرد ده گز بود و بر پیشانی ان خَر اهنى بسته بُوَد و اَبَر ان جا نبشته که این خر خدا است و این مرد عجائب ها نماید چنان که مردم را از ان خوش اید و هفتاد هزار ادمی جمله بر ملّت سرخ شبان با هودار (یعنی ملّت یهود) باشد و به طالع عقرب باشند بعضی از دراز گوش پیاده باشند و چماقی از چوب بید ساخته و سخن می گوید و بر ان چوب اشاره می کند و از گردن حزنان فروی افتد و مردمان بر می گیرند و می خورند و ندانند که جادوئیست و مردم او را سجده کنند و به هر شهری و ولایتی برسد خراب کند و می گوید دنیا را خراب می کنم تا بهشت و دوزخ من باقی ماند تا به یک سال عالم را خراب کند و خلق را گمراه کند تا به مکّه رسد چون کعبه را

عکس

ص: 156

ویران خواهد کند در های مکّه بسته گردد و دَرِ مدینه هم چنین پس بیت المقدس اید و ان جا مقام کند و خواهد که قبله انبیا را تا خراب کند و عالم همه دین وی قبول کرده باشند الا سه شهر ان که بر سر کوه طور رود و در ان جا خیمه زند و فرماید زدن

طالع ان که صفت عیسی دارد

پس اختران را قرآن افتد در حمل و خورشید در خانه خود بود و عطارد نیز در خانه خود و بهرام به دَلو بود و دست دم موش کیوان سوی مشتری بود و دست کتاب مشتری سوی مریخ بود و دست شمشیر بهرام سوی خورشید بود و دست و قلم خورشید سوی ناهید دارد و دست و جامه زنان ناهید سوی تیر دارد و عطارد روی به خورشید دارد به مقابله ماه دارد و ماه با زهره بود دلیل کند که مردی بیرون اید از قبیله انبیاء از فرزندان هاشم دول کشی بر شكل دراز گوش پیاده و گرد روی و کوسه بود و پشمینه پوش و کمر بر میان

عکس

ص: 157

بسته و عصا در دست گرفته و مردم چنان پندارند که دراز گوش پیاده است و قوّت گیرد و مدد او کنند و چنین پندارند که دعوت به دین دراز گوش کند و از دنبال او روند و گویند که ببینیم که چه خواهد کردن پس پسر هاشم نا گاه به در خیمه ان مدعیّ برسد و او را به قفا باز خفته بیند عصا برشكم ان مدّعی زند و شکم او را بشکافد و آن مردم از دنبال او دویدن گیرند و با وی یاری کنند تا خدای تعالی باران فرستد و چِهِل فرسنگ خون از کوه طور روانه شود و همان ساعت او را سجده کنند و خدای خود خوانند و چون او را ببینند که از اسمان بیرون آمده بر تخت شاهی بنشیند و مردم را به راه راست خواند و گوید من بنده ام از ان خدای تعالی تا هم چنین شما سجده خدای را کنید و وعده دیدار او خواهید که همه عالم مرده کند و باز زنده کند و هر یکی از دیگری داد خود را بستاند ان گاه او را هر که به سزا پرستید جاوید بهشت ماوای او بود و ان که عاصی شده باشد و بی فرمانی خدای عزّ و جل کرده به عذاب دوزخ گرفتار گردد و او دعوت به دین مهر ازمای کند و همه قبول کنند و به شام قرار گیرد و مردم که در کنج عالم باز مانده باشند همه روی بدان طرف نهند و او شهری بنا فرماید و پانصد فرسنگ جهان معمور شودکه از غلبه مردم و چهار پای کشت و زرع نتوان کرد و شام همه ابادان شود و از عراق شهری ابادان شود و بهری داد کنند و از داد گری گرگ و میش به هم اب خورند و مردم بسیار شوند و عمر

ص: 158

دیگر باره تازه شود و بد رازی چنان که مرد باشد که او را پنجاه فرزند باشد خاصه در ان وقت که اختران دور برج جوزا و خورشید با بهرام و زحل و تیر در طالع به هم ساخته بود و قمر در ساخته با ناهید از مقابله راس منصرف شده و راس در ترازو دلیل کند از پسر انبیاء یکی بنشیند به رسم او پادشاهی کند و کوه و دَر و دشت پر از مردم و حیوان شوند و کتاب های مردم کهن همه جمع گشته از مکّه جهان از نوشتن و خواندن خالی شود و کتاب های تاريخ طلب کنند و نیابند تاریخ نو فرمایند و تاريخ های که نه همه بیفتد و جهان همه چون چشم خروس و روی عروس شود و همه بدین مهر ازمای باز ایند و اشوب از جهان بر خیزد چنان که صلح را فراموش کنند که چگونه باید داشتن و اگر وصف ان روزگار کنم ما را زندگی خویش تلخ گردد

پایان کلمات جاماسب در این موضوع

و این کتاب در نزد نگارنده موجود است و تاریخ کتابت ان دوازدَهُم جمادی الثانية سال هزار و صد و هشت هجری در اصفهان نوشته شده از روی نسخه اصلی که در کتاب خانه شاه سلطان حسین صفوی رحمت الله علیه بوده و بعد از این هم به مناسبت بعضی از قسمت هائی که به نظر لازم شود در ضمن این کتاب به محل خود نوشته می شود

خلاصه سخن

ان چه از اخبار و اثار فريقين و غيره مستفاد می شود دجّال خبیث پلید جادو گر غریب و عجیبی است و ممکن است از روی جادو به اشكال مختلفه عجیبه خود و

ص: 159

و خر خود را به مردم نشان دهد چنان چه متن بسیاری از اخبار راجعه به او حاکی است که دو کوه در پیش رو و عقب سر او از آب و نان به نظر بیننده می اید و به سحر و جادو چنین نموده می شود و یا ساز زدن هر بن موئی از مو های خر او یا کوچک و بزرگ شدن و متشکل شدن او به اشکال مختلفه ساعت به ساعت و هم چنین بزرگی گام و میان دو گوش خر او يا محمول بر شدت بزرگی خر او باشد یا ان که در حقیقت خود و خر او کوچک و متعارف باشند ولی در بیابان ها و شهر ها و قریه ها به سحر او بزرگ و کوچک شوند زیرا که سحر عبارتست از نشان دادن غیر واقع به صورت واقع و دور نیست که بزرگی هیکل او و خر او از روی حقیقت و واقع باشد و خدای متعال به قدرت کامله نمود برای و مصالح و امتحان بندگان خود بر وفق حکمت آن ها را چنین خلق فرموده باشد چنان چه در دو زمان و قرون متمادیه در هر عصری با مخلوقات غربیه و عجیبه خلق فرموده کما این که در تواریخ و سیر و اخبار ملل و نحل جهان از آن ها خبر داده شده از قبیل بزرگی جثه خود ادم ابو البشر و حوّا و اولاد ان ها خاصه عناق دختر ادم و عوج پسر عناق چنان چه نقل شده که جثه عناق به قدرى بزرگ بوده که به قدر یک جریب زمین جای نشستن او بوده و فرزند او عوج تحديد قامت او یک صد و هفتاد گز بوده و نظائر این ها

پس به مجرد دیدن یا شنیدن خبری در کتابی یا از گوینده ای فورا نباید مبادرت در ان کار کرد و این جمله از کلام بعضی از بزرگان را باید در نظر گرفت که گفته اند «کلمّا قُرِعَ سَمِعْتُ فذره فِى بُقْعَةٍ الامكان» یعنی هر چیزی که به گوشت شنیدی ان را در بقعه

ص: 160

امکان بگذار زیرا که وقوع و یا وجود ان از حیّز امکان بیرون نیست و خدا قادر و توانا است

264حَديثِ چِهَلُ و دوّم

نسخه ديگر خطبة البیان منسوبه به حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام است که در کتاب الزام النّاصب در صفحه 203 نقل کرده و مؤلف در همان صفحه در حاشیه ان شرح داده است مدرک ان را با این کیفیت که گفته است مقابله کردم این نسخه خطبة البیان را با نسخه عتیقه ای که اثار صحت در آن ظاهر بود و تاریخ کتابت آن در سال یک هزار و هفتاد و پنج بوده که ان نسخه در خزانه ذرّیه شهید اوّل رحمت الله علیه بوده و در پشت ان نسخه نوشته بود ان چه را که ترجمه ان این است به تحقيق وقف کردم ان را بر فرزندم محمّد بهاء الدین و بر ان که زود باشد از او به وجود اید از فرزندان ان شاء الله تعالی به منّت گذاردن او و کرامت فرمودن او و نوشت کوچک ترین طالب علم شرف الدین محمّد مکّی پسر محمّد ضیاء الدّین پسر شمس الدین پسر حسن پسر زین الدّین از ذرّیه شريف ابى عبد الله الشهيد شمس الدین محمّد پسر جمال الدین مکّى مطلبّی حارثی عاملی جزینی در سال یک هزار و صد و نود و سه

مؤلف نا چیز گوید

ظاهرا چنین می نماید که این خطبه با خطبه ای که قبل از این ذکر کرده یکی بوده و در یک جا و یک مجلس انشاء شده چنان چه از حمد و ثنا و تحیت و درود و جملاتی که در ان ذکر شده در کثیری از عبارات آن با یک دیگر مطابقند و به علاوه داستان سوید ابن نوفل و اعتراض او به حضرت

ص: 161

و نظر غضب فرمودن آن بزرگوار بر او و هلاک شدنش و بیرون بردن جسد او از مسجد و بیان سخنانی که بعد از ان فرموده و قسمتی از اوصاف خود حضرت و مقداری از علائم که به طرز رمز و لغز یاد فرموده و در خطبه قبل گذشت در این نیز موجود است بلی فرقی که با خطبه قبل دارد از جمله ان كه حمد و ثنا و تحیت و درود ان طولانی تر و دیگر ان که در این خطبه بالغ بر سی صد و نود و کسری از اوصاف خود را حضرت در ان ذکر فرموده به تعبیر اَنا اَنَا و دیگر ان که قسمت علائم مرموزه ان مفصل تر است از خطبه قبل و لغز و مرموزات ان بیش تر است و دیگر ان که بعضی از علامات که در این خطبه ذکر شده در خطبه قبل نیست و بالعکس و دیگر ان که حضرت در ضمن بیان علامات تعیین قرن فرموده و در خطبه قبل چنین نیست بلکه از زمان خود تا زمان ظهور را هفت طبقه فرموده و دیگر ان که در این خطبه ان حضرت اسامی ولات و حکّام خود را که در زمان ظهور در شهر ها می فرستد یا اسامی پدرانشان ذکر فرموده ولکن عده سی صد و سیزده نفر اصحاب خاص خود را ذکر نفرموده و در خطبه قبل به عکس است اسامی اصحاب خود را در شهر ها بدون نام های پدرانشان ذکر فرموده ولی نام های ولات و حکام و پدرانشان را ذکر نفرموده و دیگر ان که بسیاری از علامات و عبارات در این خطبه هست که در خطبه قبل نیست و بالعكس به هر تقدیر ان چه که به نظر می رسد این ست که دو خطبه هر دو یکی بوده است و این اختلاف و تعدّد ناشی از حافظ و ضابط نبودن و عدم تحمل ضبط رواة انست و هم چنین است راجع به مکان صدور ان که در بصره انشاء و صادر شده از ان حضرت یا در کوفه و الله العالم

ص: 162

نگارنده ان چه از ان را که در این کتاب اقتضاء ذکر ان را دارد می نگارم و قبلا نکته جالب توجهی را که تذکر ان در این مقام لازم به نظر قاصر می اید به عرض می رسانم تا ارباب نظر در اطراف ان جولان نظر داده و از نتیجه نظریات خود بهره مند گردند غرض نقشی است کز ما باز ماند.

نكته جالب توجّه

پوشیده نماناد که در موضوع حوادث و ملاحمی که در این دو خطبه به ان اشعار شده بعضی از علائم به طور تصریح و بعضی در پرده تلویح و بعضی علائم بعيده و بعضی علائم قریبه و بعضی مشروطه و بعضى محتومه و بعضى خاصه و بعضی عامّه و بعضی مشترکه بین قیامت صغری و کبری می باشد و بسیاری از آن ها صورت وقوع پیدا کرده و معدودی از ان هنوز باقی مانده که بعضی از آن ها در شرف وقوع و بعضی از ان ها هنوز مدّت دارد و بعضی از آن ها چون مشروطه و معلّقه و بدائیه است ممکن است صورت وقوع پیدا کند و ممکن است نکند در تشخیص بعضی از این قسمت ها پس از استقراء و تبتع و کاوش می توان اجمالا زمینه ای به دست اورد برای تنبّه و بیدار شدن و خود را مهیا کردن و امید وار به نزدیکی فرج بودن مثلا در بعضی از فرمایشات امیر المؤمنين عليه السّلام تا زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام را طبقه بندی فرموده است به هفت طبقه شش طبقه از ان را اوّل و اخر ان ها را به سال های هجری معین فرموده و برای طبقه هفتم اخر مدّت ان را معین نفرموده و در پرده خفا گذارده چنان چه در خطبه قبل که حَدیثِ چِهِلُ و یکم باشد عین فرمایش حضرت با ترجمه ان شرح داده شد و در بعضی اوّل تغییر را از زمان مخلوع بنی عبّاس یعنی مقتدر به الله گرفته

ص: 163

و فرموده ﴿لا تَفْرَحُوا بالمخلوع مِنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ (يعْنَى الْمُقْتَدِرِ) فانه أَوَّلِ عَلَامَاتٍ التغیير الَّاوانى اعْرِفْ مُلُوكُهُمْ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ الَىَّ ذَلِكَ الزَّمَانِ﴾ چنان چه در خطبه قبل گذشت یعنی شاد نشوید به خلع شده از فرزندان عبّاس از خلافت یعنی مقتدر زیرا که آن اوّل علامّات تغییر است و من می شناسم پادشاهان ایشان را از این وقت تا ان زمان - و در این خطبه دور فتنه را تا قرن یازدَهُم ذکر فرموده چنان چه عن قریب ذکر خواهم کرد و خواهید دانست و ظاهرا قرنی که حضرت در این خطبه بیان فرموده قرن هجری نباشد زیرا که هم اکنون که مشغول نوشتن این کتابم از قرن چهار دَهُم هجری تقریبا هفده سال زیاد تر باقی مانده نیست که بگذرد و تعبیر ان حضرت به قرن یازدَهُم هجری سازش ندارد پس ممکن است گفته شود که شاید مراد حضرت از قرن یازدَهُم قرن یازدَهُم از اوّل زمان تغییر یعنی از زمان خلع مقتدر با الله عبّاسی باشد زیرا که خلع مقتدر تقریبا در سال سی صد و شانزده هجری بوده و اکنون سال یک هزار و سی صد و هشتاد و سه هجریست چون سی صد و شانزده را از آن کم کنیم باقی می ماند یک هزار و شصت و هفت سال و بنا بر این که قرن صد ساله مراد باشد تا کنون که زمان تالیف و تصنیف این رساله است تقریبا ده قرن و شصت و هفت سال از زمان خلع مقتدر می گذرد و هم اکنون سال شصت و هفتم از قرن یازدَهُم از زمان خلع مقتدر است در این صورت با فرمایش حضرت راست و درست می اید و بعد از این خواهی دانست که ان حضرت در کلام خود از شدّت و عظمت شدائد و مصائب و بلا های این قرن کلمه استرجاع بر زبان جاری فرموده و اگر

ص: 164

روی دقّت فکر کنیم و به دیده عبرت در اوضاع بنگریم از ابتدای این قرن تا کنون که تقریبا شصت و هفت سال می گذرد چه حوادث و انقلاباتی در کلیه ممالک اسلامی بلکه در تمام روی زمین از شرق و غرب و جنوب و شمال حادث شده و چه فتنه ها روی داده می توانیم فی الجمله مقیاسی برای صحت صدور این خطبه از حضرت امير المؤمنين علیه السّلام به دست اریم بر نزدیک بودن زمان ظهور طبق علائمی که بیان فرموده اند نه این که مراد این باشد که برای ظهور وقت مصرّحی بیان کنیم و به طور قطع و جزم در این موضوع اظهار نظر کنیم زیرا که با جمله ﴿كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هلک الْمُسْتَعْجِلُونَ﴾ درست نمی اید بلکه از روی رجا و حدس و تخمین است نه بر وجه حکومت و تسجیل عجّل الله تعالى فرجه و سهّل الله مخرجه اكنون شروع می کنم به بیان ان چه از این خطبه که مربوط به علائم است و نوشتن آن در این کتاب سزاوار است

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿أَلَا إِنَّ فی المقادیر مِنَ الْقَرْنِ الْعَاشِرُ سَيُحْیطُ عِلْجُ بِالزَّوْرَاءِ مِنْ بَنِي قَنْطُورَ بأشرار وَ أَيُّ أَشْرَارُ وَ كُفَّارُ وَ أَيُّ كُفَّارُ وَ قَدْ سَلَبَتْ الرَّحْمَةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ كَلَّفَهُمْ (کفّلهم) الْأَمَلُ إِلَى مَطلُوبِهِم فَيَقْتُلُونَ الْأَبْلَهِ وَ يَأْسِرُونَ الْأَكْمَهَ وَ يُذَبِّحُونَ الْأَبْنَاءِ وَ يُستَحیوُنَ النِّسَاءِ وَ يَطْلُبُونَ شَذادٍ وَ بَنِي هَاشِمٍ ليَساقُوا مَعَهُمْ بِالْغَنَائِمِ وَ یُستَضعَف فِتْنَتَهُمْ الْإِسْلَامِ وَ تُحْرَقُ نارَهُم الشَّامِ ، فاهاً لِحَلب بَعدَ حصادَهُم وَاهاً لِخَرَابِهَا بَعْدَ دَمَارَهُمْ وَ ستروى الظَّمَاءِ مِنْ دِمَائِهِمْ أَيَّاماً وَ تُسَاقُ سباياهم فَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ عصامّا ، ثُمَّ تَسِيرُ مِنْهُمْ جَبَابِرَةِ مارقين وَ تَحِلُّ الْبَلَاءِ بِقَرْيَةٍ قارِقينَ وَ سَتَهدِمُ

ص: 165

حُصُونُ الشَّامَاتِ وَ تَطُوفُ بِبِلادِهَا الْآفَاتِ فَلَا يُسْلِمْ إِلَّا دِمَشْقُ وَ نَوَاحِيهَا وَ يراق الدِّمَاءِ بمَشارِقَها وَ أَ عالِيَها ثُمَّ يَدْخُلُونَ بعلبك بِالْأَمَانِ وَ تَحِلُّ االْبَلِایا فِي نَوَاحِي لُبْنَانٍ فَكَمْ مِنْ قَتِيلٍ يَقْطُرُ الأغوار وَ كَمْ مِنْ أَسِيرٍ ذَلِيلُ مِنْ قُرَى الطومار فَهُنَالِكَ تُسَمِّحُ الأعوال وَ تَصْحَبِ الْأَهْوَالِ فَإِذاً لَا تُطَوِّلْ لَهُمْ المُدَّةحَتَّى تَخْلُقُ مِنْ أَمْرِهِمْ الْجَدَّةَ فَإِذَا أَتَاهُمْ الْحِينَ الأوجَرَ وَ ثَبَتَ عَلَيْهِمْ العَدُّوَّ الأقطرَ بِجَيْشِهِ الململم المكرّر وَ هُوَ رَابِعُ الْعُلُوجَ الْمُنفرِّ بِکَتیبَتَه الْمُظَفَّرِ وَ نَوَائِبِ الْغدّرِ بِجَيش يلملمه الطَّمَعِ وَ يُلهِبَه الهَلع فَيَسوقَهُم سُوقِ الهيجان وَ يَمْكُثُ شَياطِينِهِمْ بِأَرْضِ كنعان وَ يُقْتَلُ جُيُوشَهُم العَفَف وَ يَحِلُّ بِجَمْعِهِمْ التَّلَفَ فَيَتَلایِمُ مِنْهُمْ عَقِيبَ الشَّتَاتِ مَنْ فلْكٍ الَى الْفُرَاتِ فَيَسيرون الْوَاقِعَةِ إِذْ لَا مَناصٍ وَ هِيَ الفاصِلَة المَهولَةُ قَبْلَ المغاص فَيُعَدّبُهُمْ عَلَى الْإِسْلَامِ الْكَثْرَةِ فَهُنَالِكَ تَحِلُّ بِهِمْ الْكِرَّةِ ( الکسرة ) فَيَقصُدونَ الْجَزِيرَةِ وَ الخصباء وَ يُحرِبُونَ بَعْدَ عَوْدِهِمْ الْحِرْبَاءُ﴾

لُغات علج وحشى و کسی را گویند که هیچ دینی ندارد اُبُلّه موضعی است در بصره که یکی از بهشت های دنیا به شمار می رفته شُذاذ عده کمی از مردم و مردمان بیگانه که از آن قیبله نباشند یا خانه ای در ان قبیله نداشته باشند قنطوراء كنیز امّ ولد حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام بوده که شش پسر اورده برای ابراهیم که ابراهیم ان ها را در زمان حیات خود از اسحق جدا کرده و به جانب مشرق زمین فرستاد

ص: 166

و در ان جا ساکن شدند و نسل ان ها زیاد شد و از نژاد ان ها است ترک و حبشه و نیز گفته شده که بنی قنطورا از اولاد یافث بن نوحند زوراء مراد بغداد است خطیب بغدادی در تاریخ خود گفته که وجه تسمیه بغداد بزوراء برای اینست که از حضرت امیر المومنین علیه السّلام پرسیدند که چرا بغداد را زوراء گویند و حضرت رسول ان را زوراء گفته فرمود «لَانَ الْحَرْبِ یَزورُ فِي جَوَانِبِهَا حَتَّى یَطبُقُها» یعنی برای این که جنگ اطراف ان را زیارت کند تا ان که فرو گیرد ان را و در منتهی الارب گفته که برای ان زوراء گویند که ابواب داخل ان از خارج دیده می شود اکمه پشته یا پشته بلند از یک سنگ یا جای بسیار بلند را گویند كه خاك ان غلیظ باشد و به حجریّت نرسیده باشد یعنی تپّه های بلند ظماء به كسر ظاء و به ضم ان نادِرا جمع ظمان است بر وزن سکران یعنی تشنه دمار هلاکت مارق از دین بیرون رونده مارقین شهر های دیار بکر است که در میان جزیره و ارمنیّه واقع است یقطَرّا قطیراً یعنی خشم می گیرد خشم گرفتنی و خشمگین می کند خشم کین کردنی اغوار گروه ها الطومار انواع شدت ها و سختي ها الجدة خشم گرفتن در منتهی الارب است وَجَد علیه یجد جدةً و وجداً و مُوجِدة كَمَجلِسة خشم گرفت الحيَن هلاكت الآوجَر ترسان و ترسناك وثوب جستن کردن اقطر کسی است که شرارت از او می بارد الملَملَم بسیار و در هم پیوسته کتیبه بر وزن سفینه گروه لشکر یا گروه اسبان گرد آمده یا گروه اسبان غارت کننده از صد تا هزار نوائب جمع نائبه یعنی مصیبت و کار دشوار غُدَّر بر وزن قُصَّر جمع غادر ست بر غیر قیاس گفته می شود غدر اللیل یعنی تاریک شد شب لملمه گرد گردانیدن و دور دادن و به چرخ در آوردن

ص: 167

الهاب بر افروختن اتش و نیک دویدن اسب و پیابی درخشیدن برق هَلَغ خروشیدن از نا شکیبائی هیجان بر انگیختن و خشم گرفتن و وارد کار و زار شدن قفف جماعت را گویند و بنا بر نسخه ای عفف است به معنای بازداشت شده مغاص جایگاه فرو شدن در آب و به معنای دانستن نیز آمده کّرّة باز گشت کردن کسرة شکست خوردن خصباء زمین های پر گیاه حاصل خیز حرباء خشمگین شوندگان غارت گر جنگ جو

معنی آگاه باشید که در مقدار هائی از قرن دَهُم زود باشد که احاطه کند کسی که هیچ دینی ندارد در بغداد از اوّلاد قنطورا کنیز ابراهیم خلیل یا اولاد ترك بن یافث که ترک ها یا حبشی ها باشند و ان ها شریر هائی هستند و چه شریر هائی و کافر هائی هستند چه کافر هائی رحم از دل های ایشان کَندِه و برداشته شده باشد و به مشقت اندازد ایشان را درازی آرزو های ایشان تا بان چه که می خواهند برسند پس می کشند اهل اُبُلَّه یعنی اهل بصره را و اسیر می کنند ان هائی را از ایشان که در پشته ها و تپّه های بلند متواری و پنهان شده اند و می کشند پسر ها را و زنده می گذارند زن ها را و می طلبند عدّه کمی از بنی هاشم را که از ایشان نیستند و پا در میان ایشانند ولی خانه ای از خود ندارند و ان ها را با خود سوق دهند مانند سوق دادن غنیمت ها و ضعف و ناتوان کند فتنه ایشان اسلام را و بسوزاند اتش ایشان شام را پس وای بر اهالی حلب که پس از درویدن ایشان به قتل عام کردن خانه هائی را که در ان ها ساکن بودند خراب کنند و اه از جهت خراب کردن و خراب شدن ان شهر و ریختن خون ها و زود باشد که سیراب شوند از خون های ایشان تشنگان چند روزی و رانده

ص: 168

می شود اسیران ایشان پس نمی یابند برای خودشان حافظی و نگاه داری و رو می آورد بلا در قریه قارقین که از شهر های دیار بکر است پس سیر می دهند بعضی از ایشان را گردن کشان از دین بیرون رونده و زود باشد که خراب کنند حصار های شامّات را و دور زند در شهر های آن بلا ها و فتنه ها و افت ها پس سالم بماند مگر دمشق و اطراف آن و ریخته شود خون ها در مکان های بلند و مرتفع آن پس از ان داخل بعلبک شوند با دادن امان و وارد شود بلا ها در اطراف لبنان پس چه بسیار کشته شده ای که کشته شدن ایشان خشمگین کند گروه هائی پس در ان وقت شنیده شود صدا های ناله ها و فریاد ها و یاور ان ها شود هول ها و ترس ها پس به درازی نکشد از برای ایشان مدت استیلاء شان که از عمل ایشان خشمی در دل ها ایجاد شود پس در ان وقت هلاکتی ترساننده و بیمناک در میان ایشان رخ دهد و قیام کند بر ضرر ایشان کسی که شرارت از او می ریزد با لشکر خود که عدد ان ها بسیار و پیوسته است و پی در پی خواهد بود حمله ان ها و او چَهارُمین بی دینی است نفرت داشته شده و حمله می کند با لشکر انبوهی که گرد اورده و سواران جنگی و غارت گر خود که ظفر یافته گانند با کار های دشوار تیره و تار کننده ای و دور می دهد و به چرخ یعنی به گردش در اورد او را طمع و به شعله در اید وبر افروخته شود اتش خروش و نا شکیبائی او پس به جنگ کردن و کار و زار نمودن کشاند او را خشم برانگیخته شده ایشان و درنگ کنند شیطان های ایشان در زمین کنعان و گروهی بر ایشان بتازند و بکشند لشکر ایشان را و به جمعیت ایشان رو اورد تلف شدن پس به همواری بعضی از ایشان بعد از پراکنده

ص: 169

شدن با کشتی نجات به سوی فرات می روند و سیر می دهند جنگ را زیرا که راه چاره ای جز جنگ کردن ندارند و این جنگ کردن فاصله ایست به هَول اندازه پیش از غرق شدن و فرو رفتن در اب و كثرة جمعیت ایشان ان ها را آماده می کند که بر ضرر اسلام قیام کنند در این حال حلال کرده می شود برای ایشان حمله کردن پس قصد می کنند به سمت جزیره و زمین های حاصل خیز پر گیاه و جنگ می کنند بعد از برگشتن در حالتی که خشمگین و جنگ کننده و غارت کنندگان اند

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ ثُمَّ يَظْهَرُ الْجِرِّيِّ ء الْهَالِكَ مِنَ الْبَصْرَةِ فِي شِرْذِمَةٍ مِنْ بَنِي غَمْرَةَ يَقْدّمُهُمْ إِلَى الشَّامِ وَ هُوَ مدحَش فَيَتابِعَهُ عَلَى الْخَدِيعَةَ الأرعشَ ثُمَّ يَصْحَبُهُ بِالْجَيْشِ العَرمَرم إِلَى عَرَصتِه ، فَمَا أَسْرَعُ مَا يُسْلِمُهُ بَعْدَ فِتْنَتِهِ فَيَرومُ الْجرِّيَّ إِلَى الْعِرَاقِ لِيَتَبَدّل غَليلَه مِنِ الْإِشْراقِ فَيُهْلِكُهُ الْهَلَاكُ بالأنبار قَبْلَ مرامه ، وَ يَغِيضُ عَلَى أَهْلِهَا السِّقَامَ مِنْ فُضُولِ سقامه وَ ستنظر الْعُيُونِ إِلَى الْغُلَامِ الْأَسْمَرِ الدّعّاب (اللغاب) حِينَ تَجَنَّحْ بِهِ جُنُوح الِارْتِيَابِ ، يُلَقَّبُ بالحاكِمِ وَ يُسْجَنُ بالعَلائِمِ بَعْدَ أَلَّفِه الْعَرَبِ وَ إِرْسَالِ حَثِيثِ الطَّلَبِ مُقَارَنَةِ الدَّمَارَ مِنْ بَيْنِ صَحارِي الْأَنْبَارَ ، وَ كَأَنِّي اشاهِدَ الأرعَش وَ قَدْ قَلَّدَهُ الْأَمْرِ وَ أَطَالَ حَجَّتُهُ لَيْلَةَ الدَّهْرُ بَعْدَ اخْتِلَافِ أَرْبَابِ الوعُودِ وَ ذَلِكَ خَلْفَ مُوَافِقُ الْمَقْصُودِ وَ عَلِّقْ عَلَائِقُ ناكثات ليشوبها الْكَدِرَ وَ يؤاتيها الْقَدْرِ فَيَا شِرّاهُ مِنْ بَلِيَّةٍ فِي برهته وَ زَهْوُ أَمَانِيِّهِ بِزُهُو نُزهَتَه ، فَهُنَالِكَ يُوصِمَهُ عظامِهُ وَ يَقحمه نُعاسِه وَ يَشْغَلُهُ شِدَّةِ رُعَافُهُ وَ ذَلِكَ عَقِيبَ الاتِّصالاتی الظَّوَاهِرِ﴾

ص: 170

الجرىّ بروزن صبّى به معنای وکیل است و وکیل را جری می گویند به مناسبت این که جاری مجرای موکّل است و مذکّر و مؤنث این لفظ یکسان است شرذمه گروه کمی از مردم را گویند بنی غمره قبیله از قبایل عربند مُدهَش متحیّر کند و سرگردان شده ارعش بد دل تر و شتاب کننده تر و چالاک تر در جنگ عَرَمرَم یعنی بسیار غُلّه تشنگی و سوزش و سختی دعّاب مَزّاح و شوخی کننده لعاب بازیگر و در بعضی از نسخ غلّاب است یعنی بسیار چیره اسمر گندم گون اشراق اندوهگین و غضبناک کردن دشمن العلائم بزرگان الفه دوستى حثیث سريع و شتاب ضدّ بطیئی است دمار هلاك و تاء گران بار شدن زهوراندن و نیکوئی و خوبی نزهه دوری و پرهیز کاری وَصم شکاف و ایصام شکافتن قَحم نزدیک رسیدن و قحوم خود را بی اندیشه به ناگاه در کار انداختن نعاس خواب بایستی حواس رعاف شتاب و عجله

معنی پس ظاهر می شود مردی که بی باک است و با جرئت یا وکیل و جاری مجرای موکل خود است از بصره با عدّه کمی از قبیله بنی غمره که رئیس و پیشرو ایشان است به طرف شام در حالتی که حیرت زده و ترسناک است پس از روی خدعه و فریب با او بیعت می کند مردی بد دل و شتاب کننده و چالاك تر در جنگ پس با او همراه شود با لشکر بسیار تا عرصه شام و چه بسیار به سرعت تسلیم او می شود بعد از ازمودن او پس ان شخص جرّی بی باک قصد کند به سوی عراق تا سوزش خود را فرو نشاند از اندوهگین و غضب ناک کردن دشمن پس هلاک و نابود شود در انبار که یکی از شهر های عراقست پیش از این که به مقصود خود برسد

ص: 171

و گم می کند بر کسان خودش نا خوشی ها را که زیادتی نا خوشی های او است و زود باشد که چشم ها بنگرند جوان گندم گون بسیار شوخی کننده یا بازیگر یا بسیار چیره را که در ان هنگام باز می کنند به سبب او بال های شک و ریب را و ان جوان ملقّب به حاکم است و زندانی می شود با بزرگان اتباع خود بعد از دوست بودن با عرب و به سرعت و شتاب خواستن در نزدیکی هلاک شدن در میان صحرا های انبار و گویا می بینم ان مرد بد دل شتاب کننده چالاک تر در جنگ را كه كار جنگ را به گردن او انداخته و به درازی کشانیده است حجت او را در ان روزگار چون شام تار بعد از مخالفت کردن با کسانی که هم وعده بودند و این مخالفت موافق با مقصود او بوده و آویخته کند علاقه های شکننده عهد و پیمان را تا بیامیزد ان ها را به کدورت و تیرگی و گران بار کند ان ها را به تنگی پس چقدر شر و بدی روی دهد از بلائی که در روزگار و زمان او پیش امد کند و چه ارزو رانی ها که رانده شود به سبب دوری و دور شدن او پس در ان وقت شکاف دهد او را استخوان های او و به نا گاه از کار بیندازد او را سستی کردن و سست شدن او و باز دارد او را از شدت شتاب کردن و عجّله نمودن او در پیشرفت او و این ها در دنباله اتصالاتی که ظاهر و اشکار شود رخ خواهد داد در اخر های قرن دَهُم (بعید نیست که مراد قرن دَهُم از سال اوّل تغیر باشد که ان سال خلع مقتدر بالله عبّاسی باشد چنان چه از پیش گفته شد

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿اذ هَامُ بِنُورِ قَنْطُورَ كُلِّ الهيام وَ جَمَعَهُمْ فِي الْمَرَّةِ الثَّالِثَةِ شَهْرُ الصِّيَامَ فَإِذَا قَاتَلَهُمُ أَبُو النّواس

ص: 172

(أَبُو النوامس) وَ هُوَ أَبُو الْفَوَارِسِ فَظَهَرَ مَا بَيْنَهُمْ الْحابِسُ انْتَقَلَ مَلَكِ الْهِنْدِ مِنْ بَيْتٍ إِلَى بَيْتٍ ، وَ قَالَ الْبَيْتِ فِي حَيَاتِهِ أَلَالَيْتَ ، وَ قُلّ أَمَرَ الدَّوْلَةِ وَ شَمْلت من أَهْلِ الجزورات الذِّلَّةَ وَ لُعْبَت السُّيُوفِ فِي سحروت وَ سَاحَت الدِّمَاءَ فِي أقاليم صيصَموتُ وَ اخْتَلَفَتِ عَلَى الْمُلْكِ الْجُيُوشِ وِصَالَ عَلَيْهِمْ بحوزة الشوش وَ لُجَّت النَّارِ الولجة وَ اشْتَدَّتْ الْحُرُوبِ بَيْنَ الذبحة وَ وَافَقَ الْكَمَدُ الصُّقوبَةَ وَ خَرِبَتْ طُرُقِ النُّوبَةَ وَ لَمَسَ الّرائد اللَّمْسِ وَ اخْتَلَفَ مَلَكٍ أَنْدُلُسَ وَ دهش الْعَرَبِ الدّاهش وَ اقْتَتَلَ أَهْلِ مراكش وَ وَقَعَتْ الوقائع فِي القفحات وَ قَامَ الْحَرْبِ لَهُمْ عَلَى سَاقٍ وَ صارَت الطَّلَایعِ للسیراف وَ عَصَفَتْ بالسفن الرِّيَاحُ وَ أُشْرِعَتِ بالجزائر الرِّمَاحَ فَظَهَرَتْ ازخارخ المدفية وَ هَلَكَ رَبِّ قسطنطنيّة وَ هَدَمَ سَوَاحِلِ الرُّومِ البرح وَ سَالَ عَلَى الأفاطيس الترح وَ اشْتَدَّتْ الْفِتَنِ فِي خُرَاسَانَ وَ كَانَ الظُّفُرِ لآِلِ حَسَّانَ﴾

لُغات هيام عاشق شدن الجزورات و الجزائر جمع جزيره است سحروت و صیصموت هر دو لغت عبریست و اطلاق بر بعض حدود شامّات و مصر می شود شوش موضعی است نزدیک جزیره ابن عمرو و نام شهریست از شهر های خوزستان غربی و لجت النار الولوحة الولوج در امدن الكمد اندوه سخت الصقوبة مصیبت دهش حیران و سرگردان شدن القفحات گرد و غبار ها سیراف شهریست در فارس و ان بزرگ ترین ساحل های ایشان است لمسَ لمساً طلبه (المنجد) الرائد جاسوس و قاصدیست که قومی او را می فرستند که نگران مکانی باشد که دشمن در ان فرود ایند اندلس از شهر های مغرب زمین است و نام جزیره ایست که طول خاک ان به قدر یک ماه راه است مراکش نام شهر و بلادی است در مغرب دور عصف

ص: 173

سخت و زیدن طلایع جمع طلیعه یعنی پیش روان لشکر برای اطلاع یافتن از دشمن اشراع الرّماح راست كردن نیزها الزخازج المدفية کنند توزی های خسته کننده البرح مشقت و گزند و سختی و شدّت افاطیس جمع افطس یعنی بینی پهن ها که استخوان های بینی ان ها پست باشد ترح ضدّ فرح است به معنای اندوهگین شدن ال حسّان شاید مراد حسّان بن نعمان غسّانی باشد که بریتانیائی ها و بربری ها با آن ها جنگ کردند و غلبه با ال حسّان شد

معنی وقتی که عاشق شدند و بی طاقت گردیدند اوّلاد قنطوراء که چینی ها یا ترک ها یا حبشی ها باشند برای جنگ کردن و جمع شدند در دفعه سوّم در ماه رمضان و قتال کند با ایشان ابوالنواس یا ابوالنوامیس که صاحب سواران باشد پس اشکار شود میان ایشان باز دارنده ای از جنگ و منتقل شود ملک هند خانواده ای به خانواده دیگری و ان خانواده ای که ملک از او منتقل شده افسوس خورد و ارزو کند که ای کاش ملک از دست من بیرون نشده بود و گم شود اهل دولت و شامل شود ذلت از اهل جزیره ها و شمشیر ها به حرکت در اید در اراضی شامات و مصر و ریخته شود خون ها در بعضی از اقالیم روم و اختلاف افتد در میان لشکریان برای ملک و حمله کنند بر ضرر ایشان به حوزه شوش که نزدیک جزیره ایست که ان را جزیره ابن عمرو گویند که ان منطقه ایست یا شهریست از خوزستان غربی و در اید اتش در اینده ای و جنگ ها شدید شود و خون ها ریخته گردد و اندوه سخت با مصیبتی توافق کند و راه های نو به

ص: 174

و زنگ بار خراب شود و روابط اخبار قطع شود و مملکت اندلس اختلاف افتد و عرب حیران و سرگردان شود و اهل مراکش کشته شوند و از شدّت واقعه جنگ گرد و غبار قطعه قطعه بلند شود و بر پا ایستد جنگ بر ساق های خود و طلایع لشکر به طرف بزرگ ترین ساحل های فارس که شهر سیرافست رود و باد های سخت بر کشتی ها بوزد و در جزائر نیزه ها راست گردد پس ظاهر شود کینه توزی های خسته کننده و هلاک شود صاحب و مالك قسطنطنیّه و خراب کند ساحل های روم را سختی و گزند و روان شود بر گروهی که بینی های ان ها پهن باشد و استخوان های بینی های ان ها پست باشد یعنی بربری ها یا بعضی از چینی ها و ترک ها بد حالی و فتنه ها در خراسان شدید شود و ال حسّان بر ان ها ظفر یابند

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ وَ افْتَرَقَ بَنُو قنطوراء عَلَى اخْتِلَافُ وَ آلِ بِهِمُ الرَّجُلُ إِلَى المصاف ، امتحق فِي الزَّحْفِ أَكْثَرِهِمْ وَ انْكَشَفَ الأیام مَظهَرَهُم وَ خَسَفَت الْمَدِينَةِ بالخطّ وَ خَرِبَتْ متاجِر الْعقیانَ ( متاحر القیعان ) الْوُسْطَى وَ أَكْثَرْتُ الزَّلَازِلُ بالشّجرات وَ طَالَتْ بأقاليم الجاوة المُشاجِرات وَ ظَهَرَ الْعِلْجِ بَيْنَ الدّسایِس وَ تَلَاحُمِ الْقِتَالِ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ تَلَهَّبُ الضَّرام الْمَشْرِقِ فَالْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنِ الْمُشْفِقِ إِذَا ظَهَرَتِ بِخُرَاسَانَ الزَّلَازِلُ وَ نَزَلَتْ بِهَمَدَانَ النَّوَازِلِ فَرَجَفتَ الأراجف بِالْعِرَاقِ وَ تاحم الْكُفْرُ عِنْدَ الْعَنَاقِ وَ شَمِلَ الشَّامِ الْخِلَافِ وَ حَجَبَ عَنْ أَهْلِهِ الْإِنْصَافِ و صَالَ دحداح السّواحِل عَلَى الثُّغُورِ وَ ضَعُفَ عَنِ دَحْصهِ أَهْلُ الْغُرُورِ وَ اشْتَهَرَ

ص: 175

الْكَذِبَ بِمِصْرَ وَ وَقَعَ بَيْنَ أَهْلِهَا الْكَرْبِ وَ الْهَرْبُ وَ اخْتَلَفَ الْعَسَاكِرِ عَلَى الْعِلْجِ وَ كَثُرَ بَيْنَهُمَا الشُّحَّ وَ تمادت المبنيّات بِالْحِجَازِ وَ خِيفَ عَلَى الْحَرَمَ مِنَ المكذاد وَ اخْتَلَفَ الْعَسَاكِرِ وَ أَهْلُ الْيَمَنِ عَلَى الْمُلْكِ وَ نَجَا مِنْهُمْ أُنَاسُ إِلَى الْفُلْكِ وَ سَارَ التلاطم وَ الْحَرْبُ وَ أُزْعِجَ هَجَرَ الْعَرَبِ وَ تَأَجَّجُ كَرْبُ الجزائر وَ مَلَأَ نَوَاحِي الْبِرِّ وَ وَقَعَ الْخَلَفِ بَيْنَ عَسَاكِرَ الرُّومِ وَ شَاعَ مَا كَانَ مَكْتُومٍ وَ ارْتَحَلَ الْأَفَاضِلِ مِنَ الْعَالَمِ وَ وَلِيَ الأسافل الْمَظَالِمُ وَ غَلَبَ عَلَى النَّاسِ الْفُجُورِ وَ مَلَكَتْهُمُ بَغيَّةَ الْغُرُورِ وَ أَثِمَ باللصّ الْآثِمُ وَ نَبَذَ بِذَنْبِهِمْ الْعَالَمِ وَ مَنَعَ أَصْحَابِ الْحَقِيقَةِ الْحُقُوقِ وَ أَصَابَ لِبَعْضِهِمْ البروق (الْبُرُوجِ)﴾

لُغات الرّجل مراد قائد ال حسّان است مصاف محل جبهه بندی دو لشکر محق به معنای محو و نابود شدن زحف لشکر رونده به سوی دشمن و جهاد و لشکر گران خطّ ساحل بحرین و هر ساحلی و نام موضعی است در خلیج بحرین که نیزه های خطّی از هند به ان جا وارد می شود عقیان به معنای طلا قیعان زمین های پست هموار دور از کوه شجرات منازعت ها و کشمکش ها دسائس جمع دسیسه به معنای پوشیده داشتن مکر و حیله تلاحم شدّت یافتن فتنه جنگ تَلَهُّب بر افروخته شدن ضرام بر وزن کتاب هیزم زیزه یا سست مشفق نصیحت گر ترسان و مرد بیم ناك رجفت الاراجف يعنى به جنك در پیوندند خوض کنندگان در خبر های فتنه و مانند ان تا خم الكفر عند العناق یعنی متصل شود کفر نزد بلا و سختی و کار های سخت و نومیدی شمول فرا گرفتن خلاف مخالفت صولة حمله کردن دحداح کوتاه بالا دَحص جنبیدن اکذاذ به سنگستان نرم در امدن و مکذاذ چیزیست که سبب جمع شدن سنگ های نرم و سست شود

ص: 176

تلاطم زد و خوردّ کردن از عاج از جای برکندن و بی ارام ساختن تاجّج زبانه زدن اتش و بر افروخته شدن ان بغية و بغیة یعنی مطلوب لصّ به معنی دزد و کار های در پرده بروق جمع برق به معنای صاعقه و گلوله

معنى فرمود عليه السلام . و فرقه فرقه می شوند پسران قنطورا یعنی ترک ها و چینی ها و يا حبشی ها و ان مردی که از ال حسّان است ایشان را به جبهه بندی و جنگ کشاند به نحوی که بیش تر از ایشان در جنگ نابود شوند و روشن سازد روز ها زمان ظهور ان ها را و شهری در ساحل بحرین یا ساحل خلیج فارس یا ساحل دیگری به زمین فرو رود و محل تجارت طلا خراب شود و یا آن که لشکر گرانی به جنگ ان ها رود و بیش تر از آن ها را محو و نابود کند و زلزله ها یا تزلزل ها به واسطه مشاجرات و نزاع ها و کشمکش ها زیاد شود و مشاجر ها و کشمکش ها در قلمرو و منطقه های جاوه به درازی کشد و بی دینی با مکر ها و حیله ها ظاهر شود و جنگ و خون ریزی در زمین فارس شدّت کند و اتش جنگ در مشرق زبانه زند پس جای حذر و ترس است همه گونه ترسی از مرد نصیحت گر ترسان و بیم ناکی در ان وقت به خراسان زلزله ها یا تزلزل هائی رخ دهد و در همدان نازله هائی فرود اید و به جنگ در پیوندند خوض کنندگان در خبر های فتنه و غیر ان در عراق و متصّل شود کفر نزد بلا و سختی و نا امیدی و کار های سخت و فرا گیرد شام را هر گونه مخالفتی و انصاف از اهل ان پوشیده شود و حمله کند شخص کوتاه بالای در ساحل های ان به ضرر سر حدّات و ناتوان شوند از جنبش ان اهل فریب و گول

ص: 177

و مشهور شود دروغ گفتن در مصر و واقع شود در میان اهل ان کرب و اندوه و ترس و فرار کردن و رفت و امد کنند لشکریان به ضرر ان مرد بی دین و بسیار شود در میانشان حرص بر جنگ میان هر دو دسته ایشان و کشیده شود حدود دو بنا های جنگی در حجاز و ترسیده شود بر حرم از چیزی که سبب شود که سنگ های نرم و سست ان را فرو گیرد و اختلاف در میان لشكریان حاصل شود با اهل یمن بر سر مُلك و عِدّه ای از ایشان به واسطه کشتی از هلاکت نجاة یابند و زد و خورد و جنگ در گردش باشد و از جا بِکند و بی ارام کند اهل هجر عرب را و زبانه زند اتش کرب و اندوه در جزائر و پر کُند نواحی بیابان را و مخالفت در میان لشکر های رو به فتح شود و شایع شود ان چه که کتمان کرده شده و صاحبان فضلی از این جهان بروند و پست ترین مردم والی جور و ستم ها شوند و فجور و کار های نا روا بر مردم غالب شود و مالک ایشان شود مطلوب فریب و گول یعنی طلب غرور و فریب کردن ایشان و گناه کار شود به سبب دزدی کردن و یا در پرده کار ها کردن گناه کار و از دست افتاده شود به گناه ایشان مرد دانشمند و حقوق صاحبان حقیقت و راستی منع کرده شود و اصابت کند به بعضی از ایشان صاعقه ها یا گلوله ها

قَالَ علیه السَّلَامُ

﴿فَإِذَا أَقْبَلَ الْقَرْنِ الْحَادِي عَشَرَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ عَمِّ الْبَلَاءِ وَ قُلِ الرَّجَاءِ وَ مَنَعَ الدُّعَاءِ وَ نَزَلَ الْبَلَاءِ وَ عَدَمِ الدَّوَاءِ وَ ضَاقَ دِينِ الْإِسْلَامِ وَ هلكه عِلْجُ

ص: 178

بِالشَّامِ فَإِذَا قَامَ الْعِلْجِ الأصهب وَ عَصْرُ عَلَيْهِ الْقَلْبُ لَمْ يَلْبَثُ حَتَّى يُقْتَلَ وَ يَطْلُبُ بِدَمِهِ الْأَكْحَلَ فَهُنَالِكَ يُرَدُّ الْمَلِكُ إِلَى الشِّرْكِ وَ يُقْتَلُ السَّابِعِ مِنِ التَّرْكِ وَ تفترق فِي الْبَيْدَاءِ الْأَعْرَابِ وَ يَقْطَعُ الْمَسَالِكِ وَ الْأَسْبَابِ وَ يَحْجُبُ الْقَصْرِ وَ يَسْعَدَ الْعُسْرِ وَ يَلِجُ الهالع وَ تَحِلُّ الْبَلِيَّاتِ بِأَرْضِ بَابِلَ وَ تَشْتَدُّ وَ تَفْتَرِشْ الْمِحَنِ وَ يُكَدِّرُ الصَّفَاءِ وَ يدحض الْجَوْر وَ تَرْجُفُ مِنَ الْبُؤْسِ الْأَقَالِيمِ وَ تُظْلِمُ بالشقاق الأظاليم وَ يَمْلِكُ الْخَيْرِ الْقَهْرِ وَ تَنْشُرُ رَايَةً الشَّرِّ وَ يَشْمَلُ النَّاسِ الْبَلَاءِ وَ يَحِلُّ الشَّامِ الْغَلَاءِ وَ تُكْثِرُ الوقائع فِي الْآفاقِ وَ تَقُومَ الْحَرْبِ عَلَى سَاقٍ وَ يذعن لِخَرَابِهَا الْأَغمَالِ وَ تَأْذَنَ بِعِمَارَتِهَا الْجِبَالُ ، فَيَا لَهَا مِنْ قُتلَة ، وَ كُوزُ لِأَبِي الْمَكَارِمِ الْحَبِيبِ المستغني ثُمَّ يُقْتَلُ بِالْغمْدِ بِسَيْفٍ مَوْلِدِ أَبِي سَنَدَ ثُمَّ خَاتَمِ الْأَرْبَعِينَ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ المكين فَلَمْ يَلْبَثْ حَتَّى يُدْرِكَ بجيش يُقَدِّمَهُ لِشِرْكٍ وَ فِيهِ سَعِيرِ فَيَقْتُلُهُ وَ يَدْمَعُ الْهَارِبُ فيعجّله﴾

لُغات اصهَب مرد سرخ و سفید و این همان کسی است که سفیانی با او جنگ می کند اکحل مرد سرمه گون چشم را گویند قصر کسانی را گویند که دست ان ها از کار کوتاه باشد یلج الهالع یعنی در اید خروشنده و نا شکیبا بابل موضعی است در عراق نزدیک شهر حلّه سیفیّه افتراش گستردن یدحض الجور یعنی بلغزاند ستمکاری ترجف من البؤس یعنی بلرزد از سختی و بلاء اظالیم کسانی که به ان ها ظلم شده حیر بر وزن عِنب مال بسیار یدعن بی باکی کند اعمال مردمان گم نام

یعنی پس چون رو اورد قرن یازدَهُم پس باید از بزرگی مصیبت این قرن در استرجاع

ص: 179

کرد و گفت ﴿أَنَا لِلَّهِ وانا اليه راجِعُونَ﴾ عمومیّت پیدا می کند بلا در میان مردم و امید راحتّی کم شود و دعا منع کرده شود یعنی بالا نرود و اجابت کرده نشود و بلاء و نازل گردد و دوای درد ها معدوم شود و دین اسلام به مضیقه و تنگی افتد و نا چیز و ضایع گرداند ان را مرد بی دینی که در شام ظاهر شود پس وقتی که قیام کند بی دینی که گونه او سرخ و سفید باشد و دل او به سختی فشرده گردد و درنگی نکند که کشته شود و مرد سرمه گون چشمی مطالبه خون او کند در ان زمان مملکت به اهل شرک رد کرده شود و هفتمین از اولاد ترک کشته شود و عرب ها در زمین بیداء فرقه فرقه شوند و راه ها و اسباب ها بریده شود و قصر سلطنتی محجوب شود یا این که ان هائی که دستشان از کار کوتاه شده محجوب مانند و مشکلات مساعد شود و در اید یعنی قیام کند مردی نا شکیبا و خروشنده و فرا گیرد بلاء زمین بابل را که موضعی است در عراق نزدیک شهر حلّه و فرش محنت ها و اندوه ها گسترده شود و صفا و روشنی مبدّل به کدورت و تیرگی گردد و ستم کاری مردم را بلغراند و همه قلمرو های روی زمین از شدت بلا و سختی به لرزه در اید و مظلومان به واسطه و علت مخالفت ظلم و ستم ببینند و خیر و خوبی مقهور شد یا مال های بسیار به قهر و غلبه گرفته شود و پرچم های شر و بدی در اطراف منتشر و برافراشته شود و مردمان را بلاء و فتنه فرو گیرد و گرانی در اطراف شام روی دهد و در افاق و کران های زمین جنگ ها زیاد شود و جنگ بر روی دو پا های خود بایستد و برای خرابی در همه روی زمین بی باکانه کار ها کنند که در اثر خرابی کوه ها معمور گردد یعنی مردم

ص: 180

در کوه ها منزل گیرند ای وای از کشته شدن صاحب کرامت ها ان دوست داشته شده ای که بی نیاز است که او به ضرب لكد و شمشیر غلام ابی سند به عمد کشته شود و چون او کشته شود اخر خلیفه بنی عبّاسی که به او خلافت بنی عبّاس پایان یابد و عدد ایشان که به چِهِل می رسد تمام می کند و نام او عبد الله مكين است به خلافت قیام کند پس چندان طول نمی کشد تا این که درک می کند و می یابد لشکری را که پیشرو ان ها اهل شرك است و اتش فتنه او سوزاننده است پس عبد الله را می کشد به این نحو که زخمی بر سر او می زند که به دماغ او می رسد و فرار می کند و آن زخمم به شتاب او را هلاک کند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يَهْدِمُ الْجَوَامِعِ وَ أَعْلَامِهَا يكثكث الزها وَ أَغصانهَا وَ يُسْتَصْغَرُ الْكَبَائِرِ وَ يَبِيدُ الْعَشَائِرِ وَ يَرْفَعُ الْفَاجِرِ وَ يَضَعُ الْأَخْيَارِ وَ يستعبد الْمَالِكِ وَ يُهْلِكَ السَّالِكِ وَ يحتفل بالأراذل وَ نَفِدَ الْأَفَاضِلِ وَ يَذْهَبُ العوارف وَ يُحْرِقُ الْمَصَاحِفِ وَ يُثِيرُ الشِّقَاقِ وَ يُجَالِسُ الْفُسَّاقِ فَلَنْ يَخَفِّ الْفَسَقَةِ وَ لَنْ يُصِيبُ السَّفِلَةَ حَتَّى يُدْرِكُهَا فَلَبِسَهُ ابْنِ حَرْبٍ فِي ذَلِكَ الْعَامِ حَتَّى يُثِبُ مِنَ الشَّامِ وَ مَعَهُ جُهَيْنَةَ بْنِ وَهْبِ الْمُتَفَرِّدِ بحماره المهدد بِخُرُوجِهِ مِنْ جَزِيرَةِ القشمير وَ مَعَهُ شَيَاطِينِ الْغَيْرِ فَيُقْتَلُ أَحَدِهِمَا سَعِيدٍ وَ يَسْتَأْثِرْ ابْنَتَهَا وَلِيدَةٍ ثُمَّ يَرُومُ قَصَدَ الْحِجَازِ وَ قَتَلَ بيدَهُم بُيُوتَاتِ الأحراز ، فآهاً لكوفة وَ جَامَعَهَا وَ آهاً لِذَوِي الْحَقَائِقِ وَ آهاً للمستضعفين فِي المضائق﴾

لُغات کثکثه به معنی اکثاث است یعنی بسیار و انبوه زها زینت و آرایش و خوش نمائی

ص: 181

يستعبد المالک یعنی مالک به بندگی گرفته شود يحتفل بالاراذل یعنی مجلس گیرند و گِرد هم جمع شوند مردمان رذل و پست عوارف شناخته ها و نيکوئی ها يثير الشقاق یعنی بر می انگیزاند مخالفت و دشمنی و ضرر رساندن به مردم و به مشقت انداختن ایشان را یبيد العشائر هلاک شوند قبیله ها قشمیر معرّب کشمیر است غیر سر سخت سعید شاید مراد سعید سوسی باشد که از خوزستان قیام کند چنان چه از بعضی از اخبار فهمیده شود معنی خراب شود مسجد های جامع و نشانه های ان و بسیار و انبوه شود زینت و خوبی و خوش نمائی دنیا و شاخه های ان و کوچک کردد گناهان بزرگ و هلاک شوند عشیره ها و قبيله ها و بالا رود رتبه ها و مقام های ان هائی که اهل فسق و فجورند و نیکان پست و خوار شوند و مالک به بندگی گرفته شود و سالک راه حق هلاک شود و مردمان رذل و پست مجلس گیرند و گرد هم دیگر جمع شوند و صاحبان فضل و نیکان نابود شوند سر شناس ها و معروفين به خیر و خوبی بروند و قران ها سوخته شود و انگیزش مخالفت و نفاق و دشمنی و ضرر رسانیدن در میان مردم ظاهر شود و فساق با یک دیگر هم نشینی کنند و هرگز از مرتکب شدن فسق و فجور نترسند و هرگز مردمان پست اهل صواب نشوند تا این که درک كند ان ها را حرب پسر عنبسه (یعنی سفیانی) در همان سال یا عنبسته پسر چرب و ارخابی خود بر جهد و حمله کند در شام و با او است جُهَینَه پسر و هب که به تنهائی بر خر خود سوار شود و مصادف با قیام سفیانی خونش هدر شود به سبب خروج او از جزیره کشمیر در حالتی که با او باشند شیاطین سر سختی

ص: 182

پس یکی از این دو که سفیانی یا جهینه باشد سعید را می کشد و دختراو ولیده را برای خود می گیرد بعد از ان قصد حجاز کند و خانواده های آزاد مردان به دست ان ها کشته شوند اه از برای کوفه و مسجد ان اه برای صاحبان حقایق اه بر ناتوانان شیعه در تنگی ها

﴿قَالَ علیه السَّلَامَ وَ أَيْنَ الْمُقِرُّ (المفرّه) عِنْدَ ظُهُورِ الْعِلْجِ سلعين الْمِيلَ الكالح الزيح بجيش لَا يُرَامُ عَدِّهِمْ وَ لَا يُحْصِى سَبِيلَهُمْ وَ لَا يُعدَّى عدّتهم وَ لَا يَنْصُرُ أَسِيرُهُمْ وَ مَعَهُمْ الكرگدن وَ الْفِيلُ وَ يثبطون الظُّهُورِ وَ يَفْزَعُونَ الثُّغُورِ الْجَزِيلَ ، وَ يُسیحُونَ وَ يكسحون السَّعِيدَ وَ سَيُحْیطُ بِبِلَادِ الأرم فِي أَحَدِ الْأَشْهُرِ الْحُرُمِ أَشَدَّ الْعَذابُ مِنْ بَنِي حَامٍ و كَمْ مِنْ دَمٍ يراق بِأَرْضِ العلائم وَ أَسِيرَ يُسَاقُ مِنَ الْغَنَائِمِ حَتَّى يُقَالَ أَزوَى بِمِصْرَ الْفَسَادِ وَ افترست الضَّبُعِ الآساد فَيَا لِلَّهِ مِنْ تِلْكَ الْآفَاتِ وَ التجلب بالبليّات وَ أَحْصَنَتْ الرُّبُعُ المساحل حَتَّى يصمّم السَّاحِلِ فَهُنَالِكَ يَأْمُرُ الْعِلْجِ الكسكس انَّ يَخْرَبُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَإِذَا أَذْعَنَ لِأَوَامِرِهِ وَ سَارَ بمعسكره وَ أَهَالَ بِهِمُ الزَّمَانُ بِالرَّمْلَةِ وَ شَمِلَهُمْ الشِّمَالِ بالذلّة (الذلّة) فيهلكون عَنْ آخِرِهِمْ هلعاً فَيُدْرِكُ اسارهم طَمَعاً﴾

لُغات سلعين و در بعضی از نسخ شلغین به شین و غین معجمتین و در اوّل مهملتین پس از تتبّع و استقراء در کتب متداوله از قبیل قاموس و صراح و مجمع البحرين و صحاح و منتهى الارب و المنجد هیچ یک از این دو لغت دیده نشد و احتمال می رود که از باب «سلعن عُدوَا وْ فَى عَدُوُّهُ» باشد چنان چه در منتهی الارب اورده یعنی سخت دوید در دشمنی کردن پس این کلمه صفت باشد برای علج یعنی سخت دونده و دشمنی کننده و اگر شلغین به شین و غین

ص: 183

نقطه دار باشد می توان احتمالی داد که شاید ان حضرت سال ظهور ان علج را به حساب جمل به طور لغز فرموده باشد که عبارت باشد از سال یک هزار و سی صد و نود هجری چه که مجموع عدد حروف شلغین همین می شود ش 300 و ل 30 و غ 1000 و ی 10 و ن 50 جمع این اعداد 1390 بنا بر این احتمال این کلمه تاریخ ظهور ان علج است و صفت نیست و ذكر ان بدون الف و لام شاید برای همین باشد

الميل محركّه كجی در خلفت الكالح به معنای ترش رو و زشت و کسی را گویند که لب های او اویزان و بد نما باشد و دندان هایش نمایان باشد الزيّخ بر وزن سیّد جور و ستم کننده لا یرام یعنی قصد کرده نشود شماره ایشان ثبط به معنی گران بار شدن و اثباط گران بار کردن فزع ترس و بیم و فریاد رسیدن و کمک کردن از لُغات اضداد است و افزاع یاری کردن و فریاد رسیدن و ترسانیدن و اگاه گرداندن و بی بیم کردن جزیل بسیار سیاحت گردش کردن سباحت شنا کردن کسح به فتح کاف به معنای عجز و درماندگی و روفتن خانه و نحوان ارم بعضی گفته اند اسکندریّه است و بعضی گفته اند منطقه ایست که اسکندریه یکی از شهر های انست و بیش تر گفته اند که مراد دمشق است و ارم ذات العماد در یمن میانه حضر موت و صنعا مخفی است و نیز گفته شده که منطقه ایست میان بصره و مکّه بنی حام نژاد و ذریّه حام بن نوح اند که از ایشانند حبشی ها و زنگی ها ارض علائم حدود فلسطين و بيت المقدس است و ان را ارض علائم گویند به مناسبت ان که آثار و علائم انبیاء در ان جا است ازواء فراهم

ص: 184

و جمع شدن احصان در این جا به معنای استوار کردن است ربَع فرمانده هان مساحل گرانه های دریا . و تابع گمراهی خود شدن چنان که عرب گوید الغىّ ركب مسحَلَه یعنی گمراه تابع گمراهی خود شد صَمَم کری ساحل کنار دریا کَسَکَس سخت کوبنده رمله شهریست نزدیک فلسطین شمال مراد باد شمال است یا ساکنین شمال هلع خروشیدن از نا شکیبائی

معنی و کجا می توانند فرار کنند یا قرار گیرند هنگام ظاهر شدن آن بی دین سخت دونده در دشمنی یا بنا بر احتمال مرجوعی ظهور ان در سال هزار و سی صد و نود هجری واقع شود و ان کسی است که در خلفت او کحجی باشد و ان ترش رو و زشت است با این که لب های او اویزان و بد نما است و دندان هایش نمایان است و جور و ستم کننده است با لشکری که از کثرت عدد ان ها شماره ایشان قصد کرده نشود و راهی که پیش گرفته اند به شماره در نیاید و باز گردانیده نشود عدّه ایشان و یاری کرده نشود اسیران ایشان و با ایشانست فیل و کرگدن و گران بار می کنند پشت ها را و می ترسانند اهل سر حدّات را و می گردند در روی زمین یا شناوری می کنند در دریا یا روی هواء و رفت و رو می کنند خاک ها را در زیر پا های خود یا مال های مردم را و زود باشد که احاطه کند به شهر های ارم که اطراف دمشق یا اسکندریّه و اطراف آن باشد در یکی از ماه های حرام به سخت تر عذاب از پسران حام بن نوح که زنگیان و حبشیان یا چینیان یا ترک ها باشند و چه بسیار خونی که ریخته شود در زمینی که اثار و علائم انبیاء در ان باشد یعنی فلسطین و بيت المقدس و اسیری که رانده

ص: 185

شود با غنیمت ها تا این که گفته شود که فراهم و جمع شده است هر گونه فسادی در مصر و کفتار ها شیر ها را دریدند و پاره کردند پس استغاثه به خدا باید برد از این افت ها و به خود گرفتن و جلب کردن این بلا ها و محکم و استوار کنند فرماندهان کران ها و کنار های دریا را و صدا های ساحل ها کم و کسر شود پس در ان وقت آن بی دین سخت سرکوبی کننده فرمان به خراب کردن بیت المقدس دهد پس چون اطاعت کرده شود فرمان های او و برود در لشکر گاه خود و به ترس بیندازد ایشان را زمان در رمله که شهریست نزدیک فلسطین فرو گیرد ایشان را باد شمال به مذلّت و خواری یا لشکری از سمت شمال و تا اخر ان ها را هلاک کند از روی خروش و نا شکیبائی پس در یابد اسیران ایشان را از روی طمع

﴿قَالَ علیه السَّلَامُ فَيَا لِلَّهِ مِنْ تِلْكَ الْأَيَّامَ وَ تَوَاتُرِ شَرَّ ذَلِكَ الْعَامِ وَ هُوَ الْعَامَ الْمُظْلِمِ المقهر وَ يستعمك هُوَ لَهُ فِي تِسْعَةِ أَشْهُرٍ ، أَلَا وَ إِنَّهُ لِيُمْنَعَ الْبِرِّجَانِبِهِ وَ الْبَحْرِ رَاكِبُهُ وَ يُنْكِرُ الْأَخِ أَخَاهُ وَ يُعَقُّ الْوَلَدُ أَبَاهُ وَ يذمّمن النِّسَاءِ بُعُولَتِهِنَّ وَ تستحسن الامهات فُجُورُ بَنَاتِهِنَّ وَ تَمِيلُ الْفُقَهَاءِ إِلَى الْكَذِبِ وَ تَمِيلُ الْعُلَمَاءِ إِلَى الرَّيْبُ فَهُنَالِكَ يَنْكَشِفَ الْغِطَاءَ مِنِ الْحُجُبِ وَ تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنِ الْغَرْبِ فَيَظْهَرُ قَائِمُنَا المتغيّب يَتَلَأْلَؤ نُورِهِ يُقَدِّمَهُ الرُّوحُ الْأَمِينُ وَ بِيَدِهِ الْكِتابَ مُسْتَبِينَ ثُمَّ مَوَارِيثَ النَّبِيِّينَ وَ الشُّهَدَاءِ الصَّالِحِينَ يَقْدّمُهُمْ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ فيبايعونه فِي الْبَيْتِ الْحَرَامِ وَ يَجْمَعَ اللَّهُ لَهُ أَصْحَابُ مَشُورَتِهِ فَيَتَّفِقُونَ عَلَى بَيْعَتِهِ ، تَأْتِيهِمْ

ص: 186

الْمَلَائِكَةُ وَ لِوَاءُ الْأَطْرَافِ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةً وَ إِنْ كَانُوا فِي مُفَارِقِ الْأَطْرَافِ فَيَحُولُ وَجْهَهُ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ يُبَيِّنُ لِلنَّاسِ الامور الْعِظَامِ وَ يُخْبِرُ عَنِ الذَّاتِ وَ يبرهن عَلَى الصِّفَاتِ﴾

معنی پس باید استغاثه برد به خدا از آن روز ها و پی در پی بودن شرّ ان سال تاریک کننده قهر و غلبه کننده که ترس و بیم ناکی ان تا نه ماه مردم را به خاک می غلطاند و به درستی که منع می کند بیابان جانب خود را و دریا راکب خود را و منکر می شود مرد برادر خود را و نا فرمانی کند پسر پدر خود را و مذمّت کنند زنان شوهران خود را و تحسین کنند مادر ها فجور و بی عفّتی دختران خود را و فقهاء میل به دروغ کنند و دانایان میل به شك و ریب کنند در ان وقت پرده برداشته شود از اسرار نهانی و افتاب از مغرب طلوع کند پس ظاهر شود قائم ما که از دیده ها پنهان است در حالتی که می درخشد نور او و جبرئیل در پیش روی او است و به دست او کتابیست واضح و روشن و با او است میراث های پیغمبران و شهیدان و شایستگان و در پیش روی ایشان است عیسی بن مریم پس با او بیعت کنند در خانه خدا و جمع می کنند خدا صاحبان مشورت او را و انفاق کنند بر بیعت کردن با او می اید ایشان را فرشتگان و پرچم ها اطراف در یک شب و هر چند در اطراف زمین متفرق باشند پس می گرداند روی خود را به طرف مسجد الحرام و واضح و بیان می کند برای مردم کار های بزرگ را و خبر می دهد از ذات خدا و واضح و اشکار می گرداند و پرده بر می دارد از صفات حق

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

ص: 187

(ثُمَّ يُوَلِّيَ بِمَكَّةَ جَابِرِ بْنِ الْأَصْلَحُ وَ يُقَتلَهُ الْعَوَّامِ بِالْأَبْطَحِ فَيَرْجِعُ مِنْ العينم وَ يُقْتَلُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فِي الْحُرُمِ ثُمَّ يُوَلِّيَ رماع بْنُ مُصْعَبٍ وَ يَقْصِدُ الْمَسِيرِ نَحْوَ يَثْرِبَ فيعقد لزعماء جيوشه رَايَتُهُ وَ يُقَلَّدُ أَصْفِيَاءِ أَصْحَابِهِ مَقَالِيدُ وَلَايَتِهِ وَ يُوَلِّيَ شَبَابَةَ بْنِ وَافِرُ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ ثميلة وَ غَيْلَانَ بْنِ أَحْمَدَ وَ سَلَامَةَ بْنِ زَيْدٍ أَعْمَالِ الْحِجَازِ وَ أَرْضٍ نَجْدٍ وَ هُمْ مِنَ الْمَدِينَةِ ، وَ يُوَلِّيَ حَبِيبِ بْنِ تَغْلِبَ وَ عُمَارَةَ بْنِ قَاسِمٍ وَ خَلِيلِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَصْرٍ وَ جَابِرُ بْنُ فَلَاحِ أقاليم الْيَمِنِ وَ الأكاحل وَ هُمْ مِنْ أَعْرَابِ الْعِرَاقِ ، وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ مَطْلُوبٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ صَفْوَانَ وَ رَاشِدِ بْنِ عَقِيلٍ وَ مَسْعُودِ بْنِ مَنْصُورٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ حِسّانَ أَعْمَالِ الْبَحْرَيْنِ وَ سواحلها وَ عمّان وَ جزائرها وَ هُمْ مِنْ جزائرهنّ ، وَ يُوَلِّيَ رَاشِدِ بْنِ رُشَيْدٍ وَ حزيمة بْنِ عَوَّامٍ وَ هِلَالِ بْنِ هَمَّامٍ وَ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ يَحْيَى و الفضل بن رضوان و الصّلاح بْنِ جَعْفَرٍ وَ الحُسَيْنِ بن مالک الحبشة وَ جَزَائِرِ الْكَرَادِيسَ وَ هُمْ مِنْ مَشَارِقِ الْعِرَاقِ ، وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ وَ طَاهِرِ بْنِ يَحْيَى وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَعْفَرٍ وَ يَعْقُوبَ بْنِ مُشْرِفُ وَ غَيْلَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ حبشة وَ أقاليم المراقش وَ هُمْ مِنَ الْكُوفَةِ﴾

یعنی پس والی و حاکم می گرداند در مکّه جابر بن اصلح را و می کشند او را عامّه مردمان در ابطح پس بر می گردد ان حضرت از موضعی در جهان که ان را عینم گویند و می کُشد جماعتی از مشرکین را در حرم پس والی و حاکم می گرداند رماع پسر مَصعَب را و قصد می کند برای رفتن به مدینه پس می بندد برای بزرگان از

ص: 188

لشکر خود پرچم او را و به گردن برگزیدگان از اصحاب خود می اندازد قلاد های حکومت را از جانب خود و والی و حاکم می گرداند شبابه پسر وافر و حُسین پسر ثمیله و غیلان پسر احمد و سلامته پسر زید را در را اطراف حجاز و زمین نجد و ایشان از اهل مدیند هستند و والی و حاکم می گرداند حبیب پسر تغلب و عمّاره پسر قاسم و خلیل پسر احمد و عبد الله پسر نصر و جابر پسر فلاح را بر قلمرو های یمن و اکاحل که از شهر های مزینه است و ایشان از عرب های عراقند و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر عاصم و جعفر پسر مطلوب و حمزه پسر صفوان و راشد پسر عقیل و مسعود پسر منصور و احمد پسر حسّان را بر شهر ها و دهات بحرین و کناره های دریای ان و عمّان و جزیره های آن و ایشان از اهل همان جزیره ها هستند و والی و حاکم می گرداند راشد پسر رشید و حزیمه پسر عوّام و هِلال پسر همام و عبد الواحد پس یحیی و فضل پسر رضوان و صلاح پسر جعفر و حسين پسر مالك را بر حبشه و جزیره های کرادیس و ایشان از اهل مشرق های عراقند و والى و حاكم می گرداند احمد بن سعيد و طاهر پسر یحیی و اسمعیل پسر جعفر و يعقوب پسر مشرف و غیلان پسر حسین را بر حبشه و قلمرو های مراکش و ایشان از اهل کوفه اند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يُوَلِّيَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَعْطَى وَ الْحُسَيْنِ بْنِ طلاب وَ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى وَ مُوسَى بْنِ رميح وَ يَمِيزُ ابْنِ صَالِحٍ وَ يَحْيَى بْنِ غَانِمٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ قَيْسٍ مصادر الجذلان وَ أَعْمَالُ الدفولة و

ص: 189

هُمْ مِنْ أَرْضِ قوشان ، وَ يُوَلِّيَ طَالِبِ بْنِ الْعَالِي وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ سهلب بْنِ مَرَّةً وَ هِشَامِ بْنِ خولان وَ عَمْرِو بْنِ شِهَابُ وَ جبار بْنِ أَعْبنَ وَ صَبِيحِ بْنِ مُسْلِمٍ أقاليم الْأَدْنَى وَ جَزَائِرِ الْكَتَائِبَ وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي شِيرَازُ ، وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنِ سَعْدَانَ وَ يُوسُفَ بْنِ مَغانِمَ وَ عَلِيِّ بْنِ مُفَضَّلُ وَ زَيْدُ بْنُ نَصْرٍ وَ الْجَرَادِ بْنِ أَبِي الْعَلَا وَ كَرِيمُ بْنِ لَيْثٍ وَ حَامِدِ بْنِ مَنْصُورُ أقاليم الْحَمِيرِ وَ جَزَائِرِ الرّسلات وَ هُمْ مِنْ بِلَادِ فَارِسَ ، وَ يُوَلِّيَ الْعُمَّارِ بْنَ الْحَارِثِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عطاف وَ جُمُعَةَ بْنِ سَعْدٍ وَ هِلَالِ بْنِ دَاوُدُ وَ عُمَرَ بْنِ الْأَسْعَدِ جَزَایرِ مليبار وَ أَعْمَالُ العمائر وَ هُمْ مِنْ قرِيَ الْعِرَاقِ الْأَعْلَى ، وَ يُوَلِّيَ الْحَسَنِ بْنِ هِشَامٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ غَامِرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الرِّضْوَانِ وَ سَمَاحَةُ بْنِ بَهِيجٍ الأشام الأردن وَ هُمْ مِنْ مَشَارِقِ لُبْنَانٍ ، وَ يُوَلِّيَ الْجَيْشِ بْنِ أَحْمَدَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ وَ عَزِيزُ بْنِ يَحْيَى وَ الْفَضْلِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الشَّامُ الْأَقْصَى وَ السواحل مِنْ قُرَى الشَّامِ الْأَوْسَطُ ، وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْفَضْلِ وَ تَمِيمِ بْنِ حَمْزَةَ وَ الْمُرْتَضَى بْنِ عِمَادٍ وَ عَلِيِّ بْنِ طَاهِرٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ شَعْبَانَ بأقاليم مِصْرَ ، وَ جَزَائِرِ النُّوبَةَ وَ هُمْ مِنْ أَرْضِ مِصْرَ وَ يُوَلِّيَ الْحَسَنِ بْنِ فاخر وَ فَاضِلِ بْنِ حَامِدٍ وَ مَنْصُورِ بْنِ خَلِيلٍ وَ حَمْزَةُ بْنُ حَرِيمُ وَ عَطَاءِ اللَّهِ بْنِ حَیاة وَ وَاهِبَ بْنِ حيار وَ وَهْبٍ بْنُ نَصْرٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ وَثَّابُ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ ثغورُ وسائط النُّوبَةَ وَ أَعْمَالُ الكرد وَ هُمْ مِنْ بِلَادِ حُلْوَانَ﴾

يعنى و والی و حاکم می گرداند ابراهیم بن اعطا و حسين بن علاب و احمد بن موسی و موسى بن رهيج و یمیز بن سالم و يحيی بن غانم و سلیمان پسر قیس را در مصادر جذلان

ص: 190

و اطراف دفوله و ایشان از زمین قوسانند (جدلان و جدیله ناحیه و نام قبیله ایست از طیّ و قبیله است از انصار و از قیس و قوسان جلگه ایست بزرگ که دارای شهر ها و قریه هائیست در میان نعمانيّه و واسط) و والی و حاکم می گرداند طالب پسر عالی و عبد العزيز پسر سهلب پسر مُرّه و هشام پسر خولان و عمرو پسر شهاب و جبّار پسر اعین و صبیح پسر مسلم را در جزیره های کتائب که در نواحی بحرین است و ایشان از نواحی شیرازند و والی و حاکم می گرداند احمد پسر سعدان و یوسف پسر مغانم و علی پسر مفضّل و زید پسر نصر و جراد پسر ابی العلا و کریم پسر لیث و حامد پسر منصور را در قلمرو های قبیله حمیر و رسلات و ایشان از شهر های فارس اند و والی و حاکم می گرداند عمّار پسر حارث و محمّد پسر عطّاف و جمعه پسر سعد و هلال پسر داود و عمر پسر اسعد را بر جزیره های میلیار که در اقصی بلاد افریقیه است و ایشان از دهات عراق بالا هستند و والی و حاکم می گرداند حسن پسر هشام و حسین پسر غامر و علی پسر رضوان و سماحه پسر بهیج را در شام نزدیک تر و ایشان از شرقی های لبنانند و والی و حاکم می گرداند جیش پسر احمد و محمّد پسر صالح و عزیز پسر یحیی و فضل پسر اسمعیل را بر شام دور تر و کنار های دریا که از دهات شام متوسط است و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر ابی الفضل و تمیم پسر حمزة و مرتضی پسر عمّاد و علی پسر طاهر و احمد پسر شعبان را بر قلمرو های مِصر و جزیره های نوبه و ایشان از زمین مصرند و والی و حاکم که می گرداند حسن پسر فاخر و فاضل پسر حامد و منصور پسر خلیل و حمزه پسر حریم و عطاء الله پسر حیات و واهب پسر حیار

ص: 191

و وهب پسر نصر و جعفر پسر وثّاب و محمّد پسر عیسی را بر سر حدّات میانه نوبه و اعمال کُرد و ایشان از بلاد حلوان هستند

قَالَ علیه السَّلَامَ

﴿وَ يُوَلِّيَ أَحْمَدَ بْنُ سَلَّامٍ وَ عِيسَى بْنُ جَمِيلٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَلْمَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ أَعْمَالِ نَوَاحِي جابلقا وَ سواحلها وَ أَعْمَالُ مَفَاوِزِ ، وَ هُمْ مِنِ الْأَزْدُ ، وَ يُوَلِّيَ وَثَّابُ بْنُ حَبِيبٍ وَ مُوسَى بْنِ نُعْمَانُ وَ عَبَّاسِ بْنِ مَحْفُوظٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ شَعْبَانَ جَزَائِرِ الْأَنْدُلُسِ وَ افريقية وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي الْمَوْصِلِ ، وَ يُوَلِّيَ يَحْيَى بْنِ حَامِدٍ وَ بنهان بْنِ عُبَيْدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مَحْمُودُ وَ سَلْمَانُ ابْنَ عَلِيٍّ وَ أَحْمَدَ بْنِ سامر وَ عَلِيِّ بْنِ ترخان نَوَاحِي المراكش وَ ثُغُورِ المصاعد وَ مروجة النَّخِيلِ وَ هُمْ مِنْ أَرْضِ خُرَاسَانَ ، وَ يُوَلِّيَ دَاوُدَ بْنِ الْمُخَبرِ وَ يَعِيشُ بْنِ أَحْمَدَ وَ أَبَا طَالِبٍ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنُ سَهْلِ دِيَارِ بَكْرٍ وَ مَشَارِقِ الرُّومِ وَ هُمْ مِنْ نَصِيبِينَ وَ فارقين ، وَ يُوَلِّيَ حَمَامُ بْنِ جَرِيرٍ وَ شَعْبَانُ بْنِ قَيْسٍ وَ سَهْلِ بْنِ نَافِعُ وَ حَمْزَةُ بْنُ جَعْفَرٍ أقاليم الرُّومِ وَ سواحلها وَ هُمْ مِنْ فَارِسَ ، وَ يُوَلِّيَ عَلْقَمَةَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ عِمْرَانَ بْنِ شَبِيبٍ وَ الْفَتْحِ بْنِ مُعَلًّا وَ سِنْدِ بْنِ الْمُبَارَكِ وَ قَائِدِ بْنِ الْوَفَاءُ وَ مصفون بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُفَارِقٍ قسطنطنیّة وَ سَوَاحِلِ القفجاق وَ هُمْ مِنْ أَصْفَهَانَ وَ يُوَلِّيَ الْأَخَوَيْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيِ مَيْمُونِ الْعِرَاقِ الْأَيْمَنِ وَ هُمَا مِنَ المكّين ، وَ يُوَلِّيَ عُرْوَةَ بْنِ مَطْلُوبٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَعْرُوفِ الْعِرَاقِ الْأَيْسَرِ وَ هُمَا مِنَ أهواز ، وَ يُوَلِّيَ سَعِدِ ابْنِ نزار وَ نِزَارِ بْنِ سَلْمَانَ وَ مَعَدَّ بْنِ كَامِلٍ بِلَادِ فَارِسَ وَ سَوَاحِلِ هُرْمُزُ وَ هُمْ مِنْ هَمْدَانَ﴾

ص: 192

و والی و حاکم گرداند احمد بن سلام و عیسی پسر جمیل و ابراهیم پسر سلمان و علی پسر یوسف را بر کار فرمائی های نواحی جابلقا که شهریست در اقصی بلاد مغرب و ساحل های آن و کار فرمائی های پناهگاه ها و ایشان از قبیله ازدند و والی و حاکم می گرداند وثّاب پسر حبيب و موسی پسر نعمان و عبّاس پسر محفوظ و محمّد پسر حسّان و حسین پسر شعبان را بر جزیرهای اندلس و افریقا و ایشان از نواحی موصل اند و والی و حاکم می گرداند یحیی پسر حامد و نهان پسر عبید و علی پسر محمود و سلمان پسر علی و احمد پسر سامر و علی پسر ترخان را بر نواحی مراکش و سر حدّات بلندی ها و زمین های وسیع و نخلستان ها و ایشان از زمین خراسانند و والی و حاکم می گرداند داود پسر مخبر و یعیش پسر احمد و ابی طالب پسر اسمعیل و ابراهیم پسر سهل را بر دیار بکر و قسمت های شرقی روم و ایشان از اهل نصبين و فارقین اند و والی و حاکم می گرداند حمام پسر جریر و شعبان پسر قیس و سهل پسر نافع و حمزه پسر جعفر را بر قلمرو های روم و کنار های دریای آن و ایشان از اهل فارس اند و والی و حاکم می گرداند علقه پسر ابراهیم و عمران پسر شبیب و فتح پسر مُعَلا و سند پسر مبارك و قائد پسر وفا و مصفون پسر عبد اللهپسر مفارق را بر قسطنطنیه و سواحل قفچاق و ایشان از اصفهانند و والی و حاکم می گرداند دو برادر محمّد و احمد پسران میمون را بر سمت راست عراق و ایند و از مکّه اند و والی و حاکم می گرداند عروة پسر مطلوب و ابراهیم پسر معروف را بر سمت چپ عراق و ایشان از اهل اهوازند و والی و حاکم می گرداند سعد پسر نزار و نزار پسر سلمان و معد پسر کامل را بر بلاد فارس و سواحل هرمز و ایشان از همدانند

ص: 193

﴿وَ يُوَلِّيَ عِيسَى بْنِ عطّاف وَ الْحُسَيْنِ بْنِ فَضَّالٍ عِرَاقُ الرَّيِّ وَ الْجِبَالِ وَ هُمَا مِنَ قُمَّ ، وَ يُوَلِّيَ نُصَيْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبَّاسِ بْنِ نُفَيْلٍ وَ طَایعٍ بْنُ مَسْعُودٍ أَعْمَالِ الْمَوْصِلِ وَ مصادر الأرض وَ هم مِنْ قُرَى فَرِهانُ ، وَ يُوَلِّيَ الأمجد بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ أُسَامَةُ بْنُ أَبِي تُرَابٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ حَامِدٍ وَ سُفْيَانَ بْنِ عِمْرَانَ وَ الضَّحَّاكِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ الْمَنِيعِ بْنِ الْمُكْرّمُ بِلَادِ خُرَاسَانَ وَ أَعْمَالُ النَّهْرَيْنِ وَ هُمْ مِنْ مازندران ، وَ يُوَلِّيَ الْمُفِيدُ بْنِ أَرْقَمَ وَ عَوْنِ بْنِ الضَّحَّاكِ وَ يَحْيَى بْنِ يُرْجَمُ وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ ظَلُومٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ كثار بْنِ مُوسَى جِبَالِ الكرخ وَ أقاليم العلّان وَ الرّوس وَ هُمْ مِنْ بخارا ، وَ يُوَلِّيَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَاتِمٍ وَ وَ بَرَكَةً بْنِ الأصيل وَ أَبا جَعْفَرِ بْنُ الزرارة وَ هَارُونَ بْنِ سُلْطَانٍ وَ سامر بْنِ مُعَلَّا المالق وَ نَوَاحِي الصّین وَ الصَّحَارِي وَ هُمْ مِنْ مَرْوَ ، وَ يُوَلِّيَ رُهْبَانِ بْنِ صَالِحٍ وَ عُمَارَةَ بْنِ حَازِمٍ وَ عطاف بْنِ صَفْوَانَ وَ البطّال بْنِ حُمْدُونٍ وَ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ عيشام وَ حَامِدِ بْنِ عِبَادَةُ وَ يُوسُفَ بْنِ دَاوُدَ وَ عَبَّاسِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ أقاليم الدَّيْلَمِ وَ القماقم وَ ثُغُورِ القشاقش وَ الْغِيلَانُ وَ هُمْ مِنْ سمرقند ، وَ يُوَلِّيَ مُطَاعُ بْنِ حَابِسٍ وَ مَحْمُودِ بْنِ قُدَامَةَ وَ عَلِيِّ بْنِ قنين وَ ضَيْفٍ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ الْفَصِيحُ بْنِ غَيْثَ بْنِ النَّفِيسِ وَ مَاجِدُ بْنُ حَبِيبٍ وَ الْفَضْلِ بْنِ ظَهَرَ وَ غِيَاثِ بْنِ كَامِلُ وَ عَلِيِّ بْنِ زَيْدٍ مَدَائِنَ الْخُطَا وَ جِبَالُ الزوابق وَ أَعْمَالُ الشجارات وَ هُمْ مِنْ قُمَّ﴾

یعنی و والی و حاکم گرداند عیسی پسر عطّاف و حسین پسر فضّال را بر عراق ریّ و کوهستان ها و ایشان از اهل قمّ باشند و والی و حاکم گرداند نصیر بن احمد

ص: 194

و عبّاس پسر نفیل وطایع پسر مسعود را بر شهر های موصل و محلّهای صادرات ان سرزمین و ایشان از دهات فرهانند و والی و حاکم گرداند امجد پسر عبد الله و أسامة پسر ابی تراب و محمّد پسر حامد و سفیان پسر عمّران و ضحاک پسر عبد الجبّار و منیع پسر مکرّم را بر شهر های خراسان و اطراف نهرین و ایشان از مازندرانند و والی و حاکم گرداند مفید پسر ارقم و عون پسر ضحّاک و یحیی پسر یرجم و اسمعیل پسر ظلوم و عبد الرّحمن پسر محمّد و كثار موسی را بر کوه های کرخ و اقلیم های علّان و روس و ایشان از بخارا هستند و والی و حاکم می گرداند عبد الله پسر حاتم و برکة پسر اصیل و أبا جعفر پسر زرارة و هارود پسر سلطان و سامر پسر معلّا را بر المالق و نواحی چین و صحرا ها و ایشان از اهل مروند و والی و حاکم می گرداند رهبان پسر صالح و عمارة پسر حازم و عطّاف پسر صفوان و بَطّال پسر حمدون وعَبْدُ الرزّاق پسر عیشام و حامد پسر عبادة و يوسف پسر داود و عبّاس پسر ابى الحسن را بر اقلیم های دیلم و قماقم و سر حد های شقاقش و غیلان و ایشان از اهل سمرقند می باشند و والی و حاکم می گرداند مطاع پسر حابس و محمود پسر قدامة و علیّ پسر قنین و ضیف پسر اسمعیل و فصیح پسر غیث پسر نفیسو ماجد پسر حَبَب و فضل پسر ظهر و غیاث پسر کامل و علی پسر زید را بر شهر های خطا و کوه های زوابق و اطراف شجارات و ایشان از اهل قمّ می باشند

قَالَ علیه السَّلَامَ

ص: 195

﴿وَ يُوَلِّيَ يَعْقُوبَ بْنِ حَمْزَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ ثَابِتِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ مَوْهُوبٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ وَ أَبَا إِسْحَقَ بْنِ نُضِيعُ مَغَالِيقِ الضّوب وَ قِرَى القواريق وَ هُمْ مِنْ نَيْشَابُورَ وَ يُوَلِّيَّ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ مُرِيدِ بْنِ قَحْطَانَ وَ مُعَلَّى بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ سَلَامَةَ بْنِ دَاوُدَ وَ مُفَرِّجِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ مَعَدَّ بْنِ كَامِلٍ بِلَادِ الْكَلْبِ وَ نَوَاحِي الظُّلُمَاتِ وَ هُمْ مِنَ الْقُرَى ، وَ يُوَلِّيَ فُضَيْلِ بْنِ أَحْمَدَ وَ قدوس بْنِ أَبِي الْخَيْرِ وَ أَسَدِ بْنِ مراحات وَ بَاقِي بْنِ رُشَيْدٍ وَ رِضَىّ بْنُ فَهْدٍ وَ عَبَّاسِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ الْقَاسِمِ بْنِ أَبِي الْمُحْسِنُ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَتِيقٍ السّدور وَ حيالها وَ هُمْ مِنْ نَوَاحِي خوارزم وَ يُوَلِّيَ فضلان بْنِ عَقِيلٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غِيَاثٍ وَ بَشَّارِ بْنِ حَبِيبُ وَ سَعْدِ اللَّهِ بْنِ وَاثِقٍ وَ فَصِيحٍ بْنِ أَبِي عَفِيفُ وَ المرقد بْنِ مَرْزُوقُ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْفَتْحِ وَ عِيسَى بْنُ الْمُثَنَّى أقاليم الضحاضح وَ مناخر الْقِيعَانَ وَ هُمْ مِنْ قُلِعَة النَّهَرِ ، وَ يُوَلِّيَ الزَّاهِدُ بْنِ يُونُسَ وَ عِصَامٍ بْنِ أَبِي الْفَتْحِ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ هِلَالٍ وَ مُؤَيِّدِ بْنِ الْقَاسِمِ وَ مُوسَى بْنِ مَعْصُومٍ وَ الْمُبَارَكِ بْنِ سَعِيدٍ وَ غزوان بْنِ شَفِيعُ وَ عَلَامَةُ بْنِ جَوَادُ أقاليم الغزنين وَ أَعْمَالُ العراعر وَ هُمْ مِنِ الْجَبَلِ وَ يُوَلِّيَ مُحَمَّدِ بْنِ قِوَامَ وَ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَ عَلِيِّ بْنِ ثَابِتٍ وَ عَطَاءِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِشَامٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَرِيفُ وَ نَاصِرِ بْنِ سُلَيْمَانَ وَ يَحْيَى بْنِ دَاوُدَ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ أقاليم المعابد وَ جِبَالُ الْمَلَابِسِ وَ هُمْ مِنْ قُرَى الْعَجَمِ﴾

یعنی و والی و حاکم می گرداند یعقوب پسرحَمَزَة و محمّد پسر مسلم و ثابت پسر عبد العزیز و حسین پسر موهوب و احمد پسر جعفر و ابا اسحق پسر نضیع را بر معالیق جنوب

ص: 196

و دهات قواریق و ایشان از نیشابورند و والی و حاکم می گرداند حسن پسر عبّاس و مرید پسر قحطان و مُعَلّی پسر ابراهیم و سلامت پسر داود و مفرّج پسر مسلم و معد پسر کامل را بر شهر های کلب و نواحی ظلمات و ایشان از دهکده ها هستند و والی و حاکم می گرداند فضیل پسر احمد و قدس پسر ابی الخیر و اسد پسر سراحات و باقی پسر رشید و رضّی پسر فهد و عبّاس پسر حسین و قاسم پسرابى المحسن و حسین پسر عتیق را بر سدور و اطراف آن و ایشان از نواحِی خوارزمند و والی و حاکم می گرداند فضلان پسر عقیل و عبد الله پسر غیاث و بشار پسر حبیب و سعد الله پسر واثق و فصیح پسر ایی عَفيف و مُرقدِ پسر مرزوق و سالم پسر ابی الفتح و عیسی پسر مثنّی را بر اقلیم های ضحاضِح و مَناخِر قیعان و ایشان از قلعه نهرند و والى و حاكم می گرداند زاهد پسر یونس و عصام پسر ابى الفتح و عبد الكريم پسر هلال و مویّد پسر قاسم و موسی پسر معصوم و مبارک پسر سعید و غزوان پسر شفیع و علامة پسر جواد را بر اقلیم های غزنین و اطراف عراعر و ایشان از اهل جَبَلَند و والی و حاکم می گرداند محمّد پسر قوام و جعفر پسر عبد الحميد و علیّ پسر ثابت و عطاء الله پسر احمد و عبد الله پسر هاشم و ابراهیم پسر شریف و ناصر پسر سلیمان و یحیی پسر داود و علی پسر ابی الحسین را براقلیم های معابد و کوه های ملابس و ایشان از دهکده های عجمند

قَالَ علیه السَّلَامَ

ص: 197

( وَ يَخْتارُ الْأَكَابِرِ مِنَ السَّادَاتِ الْأَعْمَالِ الْعَارِفِينَ لِإِقَامَةِ الدَّعَائِمِ مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا وَ هُمْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْفَضْلِ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عابِرُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ دَاوُدَ ابْنِ الْمُرْتَضَى وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ حَنِيفَةَ وَ يُوسُفَ بْنِ حَمْزَةَ وَ عَقِيلُ بْنِ حَمْزَةَ وَ عَقِيلُ بْنِ عَلِيٍّ وَ زَيْدُ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَابِرُ بْنُ المصاعد وَ يولّيهم جابرسا وَ إِقْلِيمِ الْمَشْرِقِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِإِقَامَةِ الْحُدُودِ وَ مُرَاعَاةِ الْعُهُودُ ، ثُمَّ يَخْتَارُ رِجَالًا كِراماً أَحْرَاراً أَتْقِيَاءً أَبْرَاراً وَ هُمْ مَعْصُومُ بْنِ عَلِيٍّ وَ طَالِبِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ إِدْرِيسَ بْنِ عُبَيْدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُسْلِمٍ وَ حَمْزَةُ بْنِ تَمَّامٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ نِزَارِ بْنَ حَسَنٍ وَ الأشرف بْنِ قَاسِمٍ وَ مَنْصُورِ بْنِ تَقِيٍّ وَ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ فَاضِلُ وَ إِسْحَاقَ بْنِ الْمُؤَيَّدِ وَ ثَوَابُ بْنِ أَحْمَدَ وَ يولّيهم جابرقا وَ بِلَادِ الْمَغْرِبِ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أَمَرَ بِهِ أَصْحَابِهِمْ ، ثُمَّ يَخْتَارُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا وَ هُمْ طَاهِرِ بْنِ أَبِي الْفَرّ وِ وَ معد بْنِ الْكَامِلِ وَ لُويِّ بْنِ حَرْثُ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَاجِدُ وَ رَضِيّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ ظَهِيرُ بْنِ أَبِي الْفَجْرِ وَ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ وَ الرُّكْنَ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ يوليهم الشِّمَالِ وَ أَعْمَالُ الرُّومِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أُمِرَ بِهِ مِنْ يَقْدُمُهُمْ مِنَ الصِّدِّيقِينَ ، ثُمَّ يَخْتَارُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا نَقِيّاً مِنَ الْعُيُوبِ وَ هُمْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ وَ يُوسُفُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ فيروز بْنِ مُوسَى وَ الْحُسَيْنُ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عَقِيلُ بْنِ مَنْصُورٍ وَ عَبْدِ الْقَادِرِ بْنُ حَبِيبٍ وَ سَعْدِ اللَّهِ سَعِيدٍ وَ سُلَيْمَانُ بْنُ مَرْزُوقُ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ الْمُنْذِرِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ وَ يولّيهم جِهَةِ الْجَنُوبِ وَ أقاليمها وَ يَأْمُرُهُمْ بِمَا أُمِرَ بِهِ مِنْ يَقْدُمُهُمْ﴾

یعنی و اختیار می کند اکابر از بزرگان کار گزار این که عارفانند برای بر پاداشتن ارکان که از ایشانند دوازده مرد و ایشانند محمّد پسر ابی الفضل و علی پسر ابی عابر

ص: 198

و حسین پسر علیّ و داود پسر مرتضی و اسمعیل پسر حنیفه و یوسف پسر حمزه و عقیل پسر علیّ و عقیل پسر حمزه وزید پسر علیّ و جابر پسر مصاعد و ولایت و حکومت می دهد ایشان را بر جابُرسا و اقلیم های مشرق و فرمان می دهد ایشان را به برپا داشتن حدود و رعایت کردن عهد ها پس اختیار می کند مردانی را که بزرگواران و ازاد مردان و پرهیز کاران و نیکانند و ایشان معصوم پسر علیّ و طالب پسر محمّد و ادریس پسر عبید و ابراهیم پسر مسلم و حمزه پسر تمام و علیّ پسر حسین و نزار پسر حسن و اشرف پسر قاسم و منصور پسر نقی و عبد الکریم پسر فاضل و اسحق پسر مُویّد و ثواب پسر احمد و حاکم می گرداند ایشان را بر جابرقا و بلاد مغرب و فرمان می دهد ایشان را به ان چه که فرمان داد به ان یاران ایشان را پس اختیار می کند دوازده نفر مرد را و ایشان طاهر پسر ابی الفرّ و معد پسر کامل و لویّ پسر حرث و محمّد پسر ماجد و رَضیّ پسر اسمعیل و ظهیر پسر ابى الفجر و احمد پسر فضل و رکن پسر حسین و والی و حاکم می گرداند ایشان را بر شمال و اطراف روم و فرمان می دهد ایشان را به ان چه فرمان داد به ان کسانی را که پیش از ایشان بودند از راستگویان پس اختیار می کنند دوازده مرد پاکیزه از هر عیبی را و ایشان اسمعیل پسر ابراهیم و محمّد پسر ابی القاسم و یوسف پسر یعقوب و فیروز پسر موسی و حسین پسر محمّد و علی پسر ابی طالب و عقیل پسر منصور و عبد القادر پسر حبیب و سعد الله پسر سعید و سلیمان پسر مرزوق و عبد الرحمن پسر عبد المندز و محمّد پسر عبد الکریم اند و حاکم می گرداند ایشان را بر طرف جنوب و اقلیم های ان و امر می کند

ص: 199

به ان چه که امر کرده است به ان کسانی را که پیش تر بوده اند

﴿ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ يُقِيمُ الرَّايَاتُ وَ يَظْهَرُ الْمُعْجِزَاتِ وَ يَسِيرُ نَحْوَ الْكُوفَةِ وَ يَنْزِلُ عَلَى سَرِيرِ النَّبِيَّ سُلَيْمَانَ بن داود وَ يَعلِّقُ الطَّيْرَ عَلَى رَأْسِهِ وَ يَتَخَتَّمُ بِخَاتَمِهِ الْأَعْظَمِ وَ بِيَمِينِهِ عَصَا مُوسَى وَ جَلِيسُهُ رُوحَ الْأَمِينِ ، وَ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ ، متّثحا بِبُرْدِ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ مُتَقَلِّداً بِذِي الْفَقَارِ وَ وَجْهُهُ كدائرة الْقَمَرُ فِي لَيَالِي كَمَالِهِ ، يَخْرُجُ مِنْ بَنيْنِ ثَنَايَاهُ نُورٍ كَالْبَرْقِ السَّاطِعِ ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ مِنَ نُورٍ رَاكِبُ عَلَى أَسَدٍ مِنْ نُورٍ يَقُولْ للشي ء كُنْ فَيَكُونُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ تُسْفِرَ الْأَرْضِ لَهُ عَنْ كُنُوزَهَا ، حَوَى حِكْمَةِ آدَمَ وَ وَفَاءِ إِبْرَاهِيمَ وَ حُسْنِ يُوسُفَ وَ ملاحة مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِيلَ مِنْ وَرَائِهِ وَ الْغَمَامُ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ النَّصْرَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ الْعَدْلُ تَحْتَ اقُدامَهُ وَ يَظْهَرُ لِلنَّاسِ كِتَاباً جَدِيداً وَ هُوَ عَلَى الْكافِرِينَ صَعُبَ شَدِيدُ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى أَمَرَ مَنْ أَقَرَّ بِهِ هُدِيَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ غَوَى ، فَالْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَهُ رَؤفُ بِالْمُؤْمِنِينَ شَدِيدُ الِانْتِقَامِ عَلَى الْكافِرِينَ وَ يستدعي إِلَى بَيْنِ يَدَيْهِ كِبَارُ الْيَهُودِ وَ أَحْبارَهُمْ وَ رُؤَسَاءَ دَيْنُ النَّصَارَى وَ عُلَمَائهُمْ وَ يَحْضُرَ التَّوْرَائة وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانَ وَ يجادلهم عَلَى كُلِّ كِتَابٍ بمفرده يَطْلُبُ مِنْهُمْ تَأْوِيلِهِ وَ يُعَرِّفُهُمْ تَبْدِيلُهُ وَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ كَمَا أَمَرَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾

یعنی پس بعد از ان بر پا می کند پرچم ها را و ظاهر می کند معجزه ها را و می رود بجانب کوفه و فرود می اید بر تخت سلیمان پیغمبر پسر داود و معلّق می زنند مرغ ها

ص: 200

بالای سر او و در انگشت می کند خاتم برزگ تر او را در دست راست او است عصای مُوسى و هم نشین او جبرئیل و عیسی بن مریم است در حالتی که در بردارد برد پیغمبر صلّی الله علیه و آله را در حالتی که به گردن انداخته است ذو الفقار را و روی او مانند دائره قمر است در شب های کمال او یعنی شب های سیزده و چهارده و پانزده و از میان دندان های او مانند برقی که جستن کند نور درخشندگی دارد و بر سر او تاجی است از نور و سوار است بر شیری از نور به هر چیزی که بگوید باش پس می باشد به قدرت خدای تعالی و شفا می دهد کورُ مادَر زاد و صاحب پیسی را و زنده می کند مرده گان را و می میراند زندگان را و می گشاید زمین از برای او گنج های خود را در بر دارد حکمت ادم و وفای ابراهیم وحسن يوسف و با نمكى محمّد صلى الله علی و اله را و جبرئیل از طرف راست او و میکائیل از طرف چپ او و اسرافیل از عقب سر او است و ابر بالای سر او نصر در مقابل روی او و عدل در زیر پا های او است و ظاهر می کند برای مردم کتاب تازه ای را و پذیرفتن آن بر کفّار دشوار و سخت است مردم را دعوت می کند به کاری که هر که به ان اقرار کند هدایت یابد و هر که انکار کند گمراه شود پس کلمه عذاب همه ان کلمه بر کسی است که انکار کند او را مهربانست در حق مؤمنین و انتقام او سخت است بر اشخاص کافر و در پیش خود می خواند بزرگان یهود و دانشمندان ایشان را و سر کرده گان دین نصاری و دانایان ایشان را و حاضر می کند تورات و انجيل و زبور و قرآن را و مجادله می کند با ایشان به هر یک از این کتاب ها به تنهائی آن و می خواهد از ایشان تاویل ان را و می شناساند به ایشان ان چه را که در ان تبدیل شده و حکم می کند در میان ایشان هم چنان که امر

ص: 201

امر فرموده است خدا و رسول او

﴿ثُمَّ يَرْجِعَ بَعْدَ ذَلِكَ شَدِيدَةُ الْخِلَافِ إِلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ قَلِيلَةُ الِائْتِلَافُ وَ سيدعى إِلَيْهِ مِنْ سَائِرِ الْبِلَادِ الَّذِينَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مِنْ عُلَمَاءِ الدِّينِ وَ فُقَهَاءَ الْيَقِينِ وَ الْحُكَمَاءِ وَ الْمُنَجِّمِينَ وَ المتفلسفين وَ الْأَطِبَّاءِ الضَّالِّينَ وَ الشِّيعَةِ المذعنين فَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ وَ يَتْلُو عَلَيْهِمْ بَعْدَ إِقَامَةِ الْعَدْلُ بَيْنِ الْأَنَامِ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ، يتّضح لِلنَّاسِ الْحَقِّ وَ يَنْجَلِيَ الصِّدْقُ وَ يَنْكَشِفَ المستور وَ يَحْصُلَ مَا فِي الصُّدُورِ وَ يَعْلَّمُ الدَّارِ وَ الْمَصِيرُ وَ يَظْهَرُ الْحِكْمَةِ الإلهية بَعْدَ إخفائها وَ يُشْرِقُ شَرِيعَةِ الْمُخْتَارِ بَعْدَ ظلماتها وَ يَظْهَرُ تَأْوِيلِ التَّنْزِيلِ كَمَا أَرَادَ الْأَزَلِ الْقَدِيمُ ، يَهْدِي إِلَى صِراطِ الْمُسْتَقِيمُ وَ تكْشِفُ الْغِطَاءَ عَنْ أَعْيَنَ الأثماء وَ يسّد الْقِيَاسِ وَ يَخْمُدَ نَارِ الْخَنَّاسُ وَ يُقْرِضُ الدَّوْلَةُ الْبَاطِلَةِ وَ يُعَطِّلَ العاطل وَ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْمَفْضُولَ وَ الْفَاضِلَ وَ يُعْرّفُ لِلنَّاسِ الْمَقْتُولِ وَ الْقَاتِلِ وَ يَتَرَحَّمُ عَنِ الذَّبِيحِ وَ يُصِحُّ الصَّحِيحُ وَ يَتَكَلَّمُ عَنِ الْمَسْمُومِ وَ يُنَبِّهُ النَّدَمَ وَ يَظْهَرُ إِلَيْهِ المصون وَ يَفْتَضِحُ الخئون وَ يَنْتَقِمُ مِنْ أَهْلِ الْفَتْوَى فِي الدِّينِ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ فَتَعْساً لَهُمْ وَ لِأَتْبَاعِهِمْ أَكَانَ الدَّيْنُ نَاقِصاً فتمّموه أُمٍّ كَانَ بِهِ عِوَجٍ فَقَوِّمُوهُ أَم النَّاسَ هَمُّوا بِالْخِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ أَمَرَهُمْ بِالصَّوَابِ فَعَصَوْهُ أُمٍّ هُمْ الْمُخْتَارِ فِيمَا أُوحِيَ إِلَيْهِ فذكروه أَمِ الدِّينِ لَمْ يَكْمُلْ عَلَى عَهْدِهِ فكمّلوه وَ تمّموه أَمْ جَاءَ نَبِيَّ بَعْدَهُ فَاتَّبَعُوهُ أَمِ الْقَوْمَ كَانُوا صَوَامِتَ عَلَى عَهْدِهِ ، فَلَمَّا قَضى نَحْبَهُ قَامُوا تصاغروا بِمَا كَانَ عِنْدَهُمْ فهيهات وَ أَيْمُ اللَّهِ لَمْ يَبْقَ أَمَرَ مُبْهَماً وَ لَا مَفْصِلاً إِلَّا أَوْ ضَحَهُ وَ بَيّنَهُ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةُ لِلَّذِينَ

ص: 202

آمَنُوا إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾

یعنی پس بر می گردد بعد از این به سوی این امت در حالتی که خلاف او سخت است و ایتلاف و دوستی او کم است و زود باشد که دعوت کرده شوند به سوی او از سایر شهر ها ان کسانی که گمان می کنند که ایشان از دانایان و فقهاء یقينى و حكماء و ستاره شناسان و فیلسوف ها و طبيب ها و پزشک های گمراهان و شیعیان با اعتقادند پس حکم می کند در میان ایشان به درستی و راستی در آن چه که در ان اختلاف دارند و می خواند بر ایشان بعد از بر پا داشتن عدل و داد در میان مردم این ایه را که «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» يعنى و ستم نکردیم ایشان را ولکن بودند که ستم می کردند نفس های خود را واضح می شود برای مردم حق و روشن و اشکار می شود راستی و پرده برداشته می شود از چیز های پوشیده و پنهان و حاصل می شود ان چه که در سینه ها است و یاد می دهد خانه و محل گردِش را و ظاهر می کند حکمت الهیّه را پس از پنهان بودن آن و تابان می شود شریعت اختیار شده بعد از تاریکی های آن و ظاهر می کند تاویل قران را همچنانی که خواسته است خداوند قدیم که همیشه بوده است و راهنمائی می کند به سوی راه راست و بر می دارد پرده را از چشم های گناهکاران و مسدود می کند راه قیاس را و خاموش می کند اتش شیطان را و قطع می کند رشته دولت باطل را و خالی می کند زمین را از اشخاص بی کار نا چیز و جدا می کند انه اهل فضل و ان هائی را که فضیلت و برتری ندارند و می شناساند کشته و کشنده او را

ص: 203

و ترحّم می کند از جهت سر بریده شده و صحیح می شود ان چه که بصحّت پیوسته است و سخن می گوید از جانب مسموم و تنبّه می دهد شخص پشیمان را و اشکار می کند ان چه را که محفوظ داشته شده است و رسوا می شود خیانت کار و انتقام می کشد از اهل فتوای در دین به جهت ان چه که نمی دانند و فتوی می دهند پس هلاکت باد برایشان و پیرو های ایشان ایا دین ناقص بوده پس تمام کرده اند ان را یا در ان کجی بوده که راست کرده اند ان را یا همت گماشتند بر خلاف پس اطاعت کردند ان را یا امر کرده است ایشان را به صواب پس نا فرمانی کرده اند ان را یا ایشان را اختیار داده است در ان چه که وحی فرستاده است به سوی او پس یاد کردند ان را یا دین کامل نشده بود در عهد او پس کامل کردند ان را و تمام کردند ان را با پیغمبری بعد از او امد پس پیروی کردند او را یا قوم در عهد او ساکت بودند و چون از دنیا رفت به پا خواستند و خوار و حقیر شدند به ان چه که در برد ایشان بود پس چه قدر دور است و سوگند یاد می کنم خدا را که باقی نماند کاری که نا معلوم و مبهم باشد و نه امری که تفصیل داده شده باشد مگر این که واضح و روشن کردند ان را تا این که فتنه ای نباشد برای ان کسانی كه ايمان آورده و می اورند و جز این نیست که متذکر این معنی هستند صاحبان عقل ها

﴿فَكَمْ مِنْ وَلِيٍّ جَحَدُوهُ وَ كَمْ وَصِيُّ ضيّعوه وَ حَقُّ أَنْكَرُوهُ وَ مُؤْمِنُ شردوه وَ كَمْ مِنْ حَدِيثِ بَاطِلُ عَنِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ نقلوه وَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ مِنَّا جوّزوه وَ خَبَرٍ عَنْ رَأْيِهِمْ تأوّلوه وَ كَمْ مِنْ آيَةٍ وَ مُعْجِزَةُ أَجْرَاهَا اللَّهُ تَعَالَى عَنْ يَدِهِ أنكروها وَ صَدُّوا عَنْ سَمَاعِهَا وَ وَضَعُوهَا ، وَ سنقف وَ يَقِفُونَ وَ نَسْئلُ وَ يُسْئلُونَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظلموا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ . طَلِبَت

ص: 204

دَمُ عُثْمَانَ وَ ظَنُّوا أَنِّي مِنْهُمْ الْآنَ حاربتني عَائِشَةَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ كَأَنِّي بَعْدَ قَلِيلُ وَ هُمْ يَقُولُونَ الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ وَ نَسُوا مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصُ وَ قَوْلِهِ تَعَالَى : مِنْ قَتَلَ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزائهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ كَأَن بَعْدَ قَلِيلٍ يُنْقَلُونَ عَنِّي أَنَّنِي بَايَعْتُ أَبَا بَكْرٍ فِي خِلَافَتِهِ فَقَدْ قَالُوا بُهْتاناً عَظِيماً ، فَيَا لَلَّهِ الْعُجْبِ وَ كُلُّ الْعَجَبِ مِنَ قَوْمُ يَزْعُمُونَ أَنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ يَطْلُبُ مَا لَيْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ يُمْنِّيَ وَ يُتَدَاوَلُ الْأَمْرِ جَزَعاً وَ يبایعهم هلعاً ، وَ أَيْمُ اللَّهِ إِنَّ عَلِيّاً لآنس بِالْمَوْتِ مِنْ سَنَةِ الْكِرَى ، بَلْ عِنْدَ الصَّبَاحِ تَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى أَلَا إِنَّ فِي قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ كِفَايَةُ للمستبصرين وَ عِبْرَةً لِلْمُعْتَبِرِينَ وَ مِحْنَةَ لِلْمُتَكَبِّرِينَ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ هُوَ ظُهُورِ قَائِمُنَا الْمَغِيبِ لِأَنَّهُ عَذابُ عَلَى الْكافِرِينَ وَ شِفاءُ وَ رَحْمَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ ، يُظْهَرُ وَ لَهُ أَرْبَعینَ عَاماً فَيَمْكُثُ فِي قَوْمِهِ ثَمَانِينَ سَنَةً وَ قِيلَ لَهُمْ سَلَاماً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ﴾

یعنی پس چه بسیار از ولیی که انکار کردند او را و چه بسیار از وصییّی که ضایع کردند او را و چه بسیار از حقّی که انکار کردند ان را و چه بسیار مؤمنی که راندند و اواره کردند او را و چه بسیار حَدیث باطل و دروغ و نا چیزی که از پیغمبر و اهل بیت او نقل کردند ان را و چه بسیار از زشتی که از قول ما تجویز کردند ان را و چه بسیار خبری که از رأی خود تاویل کردند ان را و چه بسیار از نشانه و معجزه ای که جاری کرد ان را خداي تعالى از دست او

ص: 205

که انکار کردند ان را و مانع شدند از شنیدن آن و نهادند ان را و زود باشد که واقف شویم و واقف شوند و سؤال کرده شویم و سوال کرده شوند و زود باشد که بدانند ان کسانی که ستم کردند که در چه بازگشت گاهی بر خواهند گشت مطالبه کرده شدم به خون عثمان و گمان کردند که من از ایشانم اکنون به محاربه در امد با من عایشه با معاویه و گویا می بینم که پس از کمی ایشان می گویند که کشنده و کشته شده در بهشت بلند مقامند و فراموش کنند ان چه را که خدای تعالی فرموده که نوشتیم و حتم و ثابت کردیم بر ایشان در ان یعنی در تورات که به درستی که هر نفسی عوض نفسی زهر چشمی به عوض چشمی و هر بینی ای به عوض بینی ای و هر گوشی به عوض گوشی و هر دندانی به عوض دندانی و هر زخمی و جراحتی را قصاص است و فرموده خدای تعالی را که فرموده هر کسی که بکشد مؤمنی را از روی عمد پس جزای او جهنّم است در حالتی که جاوید بماند در ان و چنین باشد که پس از اندکی از من نقل کنند که من بیعت کردم با ابابکر در زمان خلافت او پس به تحقیق می گویند دروغ و افتراء بزرگی را پس استغاثه می کنم به خدا عجب دارم همه عجب را از گروهی که گمان می کنند که پسر ابی طالب طلب می کنند چیزی را که حقّ او نیست (یعنی خلافت) و ارزو می کند و فرا می گیرد این امر را نوبت به نوبت از روی نا شکیبائی و بیعت می کند با ایشان از روی حرص و شتاب و سوگند یاد می کنم به ذات خدا كند که على انسش به مرگ بیش تر است از پینکی که مقدّمه خواب است به خواب بلکه در وقت صبح می ستاند قوم شب روی را آگاه باشید به درستی که در قائم ما اهل بیت کفایت

ص: 206

است برای کسانی که طلب بینائی کنند و عبرت است برای عبرت گیرندگان و محنت و رنج است برای تکبّر کنندگان به دلیل گفته خدای تعالی که فرموده و بیم ده و بترسان مردم را از روزی که می اید ایشان را عذاب و شکنجه که ان ظهور قائم ما است که غيبت کننده است زیرا ک عذابست برای کافر ها وشفاء و رحمت است برای مؤمنان ظاهر می شود در حالتی که به سن چِهِل ساله می نماید پی می ماند در میان قوم خود هشتاد سال و گفته شود برای ایشان تحیّت و درود و درود متصّل فرستد خدا بر محمّد و ال او همه ایشان

265حَدِيث چِهِل و سوّم

كمال الدّين و تمام النعمة به سند خود روایت کرده از نزال بن سبرة که گفت خطبه خواند ما را علیّ بن ابی طالب علیه السّلام پس حمد کرد خدا را و ثنا گفت بر او پس فرمود ﴿سَلُونی أَیُّهَا النَّاسِ قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَیْهِ صَعْصَعَةُ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَ یا أَمیرَ الْمؤْمِنین (علیه السّلام) مَتی یَخْرُجُ الدَّجَّالِ فَقَالَ لَهُ عَلیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ اقْعُدْ فَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ کَلامَکَ وَ عَلِمَ مَا أَرَدْتَ وَ اللَّهِ مَا المسؤول عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنْ السَّائِلُ ، وَ لکِنْ لِذلِکَ عَلامّاتٍ وَ هَیَئاتٌ یَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً کَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِهَا قَالَ نَعَمْ یا أَمیرَالْمُؤْمِنین فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ احْفَظْ فَإِنَّ عَلَامَةَ ذلِکَ إِذَا أَمَاتَ النَّاسُ الصَّلَوةِ وَ أَضاعُوا الاْمانَةَ، وَ اسْتَحَلُّوا الکِذْبَ، وَ أَکَلُوا الرِّبا، وَ أَخَذُوا الرُّشا، وَ شَیَّدُوا الْبُنْیانَ، وَ باعُوا الدّینَ بِالدُّنْیا، وَ اسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ، وَ شاوَرُوا النِّساءَ، وَ قَطَعُوا الاْرحامَ، وَ اتَّبَعُوا الاْهْواءَ، وَ اسْتَخَفُّوا

ص: 207

بِالدِّماءِ، وَ کانَ الْحِلْمُ ضَعْفًا، وَ الظُّلْمُ فَخْرًا، وَ کانَتِ الاْمَراءُ فَجَرَةً، وَ الْوُزَراءُ ظَلَمَةً، وَ الْعُرَفاءُ خَوَنَةً، وَ الْقُرّاءُ فَسَقَةً، وَ ظَهَرَتْ شَهادةُ الزُّورِ وَ اسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ، وَ قَوْلُ الْبُهتانِ، وَ الإِثْمُ وَ الطُّغْیانُ، وَ حُلِّیَتِ الْمَصاحِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ و طُوِّلَتِ الْمَناراتُ (المنار) و أُکْرِمَ الاْشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَاخْتُلِفَتِ الْاهواء وَ نُقِضَتِ الْعُهُودُ (العقود) وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَکَ النِّساءُ أَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ حِرْصًا عَلَی الدُّنیا وَ عَلَتْ أَصْواتُ الْفُسّاقِ وَاسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ کانَ زَعیمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ وَ اتُّقِیَ الفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ وَ صُدِّقَ الکاذِبُ وَ اوتُمِنَ الخائِنُ، وَ اتُّخِذَتِ القِینانُ وَ الْمَعازِفُ وَ لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الامَّةِ أَوَّلَها وَ رَکِبَ ذَواتُ الْفُرْوجِ السُّروجَ وَ تَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ وَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ وَ شَهِدَ الشّاهِدُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُسْتَشْهَد وَ شَهِدَ الاخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیْرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَیْرِ الدِّینِ وَ آثَرُوا عَمَلَ الدُّنیا عَلَی الاْخِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلی قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیَفِ وَ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ. فَعِنْدَ ذلِکَ الْوَحا الْوَحا الْعَجَلُ الْعَجَلُ خَیْرُ الْمَساکِنِ یَوْمَئِذٍ بَیْتُ الْمَقْدِسِ وَ لَیَأْتِیَنَّ عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَتَمَنَّی أَحَدُهُمْ أَنَّهُ مِنْ سُکّانِهِ﴾

یعنی بپرسید از من پیش از ان که مرا گم کنید ای گروه مردمان سه مرتبه این کلام را فرمود پس به پا خواست به سوی او صَعَصَعَه پسر صوحان پس گفت یا امیر المؤمنين چه وقت بیرون می اید دجّال پس فرمود از برای او علی علیه السّلام بنشین پس به تحقیق شنید خدا سخن تو را و دانست ان چه را که اراده کردی و به ذات خدا قسم است که

ص: 208

نیست سؤال کرده شده از او دانا تر از سوال کننده و لیکن از برای آن نشانه هائیست وهیئت هائیست که بعضی از آن ها در پی بعض دیگر است مانند نعلی با نعل دیگر و اگر بخواهی خبر می دَهُم تو را به ان ها گفت اری یا امیر المؤمنین پس فرمود علیه السّلام حفظ کن پس به درستی که نشانه ان است وقتی که بمیرانند مردم نماز را و ضایع کنند امّانت و حلال دانند دروغ گفتن را و بخورند ربا را و بگیرند رشوه را و محکم سازند بنا ها را و بفروشند دین را به دنيا و سفهاء را به ریاست و کار گزاری عامّه گیرند و مشورت کنند با زن ها و قطع کنند رحم ها را و پیروی کنند از شهوت ها و خواهش های دلِ خود و سبک شمارند ریختن خون های نا حق را و حلم و بردباری را ضعف و نا توانی دانند و ستمگری را فخر دانند و اهل فسق و فجور بر ان ها امارت و سلطنت کنند و وزير ها ستمکار شوند و رئیس ها خیانت کار گردند و خوانندگان و سخن وران فاسق باشند و شهادت دادن به دروغ اشکار شود و فجور و تهمت زدن به دروغ اشکارا شود و علانیه گناه و سرکشی کنند و قران ها و کتاب ها زیور کرده شود و مسجد ها زینت کرده شود و منبر ها یا منار ها را طولانی و دراز سازند و مردمان شریر گرامی داشته شوند و جمعیت صف ها زياد شود و هوا ها مختلف شود و عهد و پیمان ها شکسته شود و یا به عقد ها وفا نشود و ان چه وعده داد شده نزدیک شود و زن ها در تجارت با شوهر های خود شریک شوند از جهت حرصی که به دنیا دارند و صدا های مردمان فاسق بلند شود و گوش به سخنان و صدا های ان ها

ص: 209

داده شود و رئیس و فرمان دار قوم رزل و پست ترین ایشان شود و از فاجر و بد زبان تقیّه کرده شود از ترس شرارت او و دروغ گو تصدیق کرده شود و خیانت كننده امين شمرده شود و گرفته شود زن های خواننده و رقّاصه و سازنده و نوازنده و ساز های گوناگون ولعن کند اخر این امّت اوّل خود را و زن ها بر زین ها سوار شوند و شبیه شوند مردان به زنان و زنان به مردان و شاهد نطلبیده شهادت دهد و دیگری شهادت دهد به ناحق برای این که تلافی کرده باشد به جهت قضاء ذمّه خود در صورتی که می داند به نا حق شهادت می دهد و احکام فقه را برای غیر دین یاد گیرند و عمل دنیا را بر اخرت اختیار کنند و پوست های گوسفندان را بر دل های گرگان پوشند یعنی اهل ان زمان گرگانی هستند که در ظاهر به لباس میش ها باشند و دل های ایشان گند و عفونتش از مردار زیاد تر است و از صبر که صمغی است بسیار تلخ و ان را چادروا نیز گویند تلخ تر است پس در ان زمان مبادرت کنید مبادرت کنید بشتابید بشتابید بهترین مسكن ها در ان وقت بيت المقدس است هر اینه می ايد البته البتّه بر مردم زمانی که هر کدام از ایشان ارزو می کنند که کاش در ان جا ساکن بودم و از ساکنین ان جا بودم

﴿فَقامَ إِلَیْهِ الاصْبَغُ بْنَ نُباتَةَ فَقالَ یا أَمیرَالْمُؤمِنینَ مَن الدَّجّالُ فَقالَ إِنَّ الدَّجّالَ صایدُ بْنُ الصَّیْدِ فَالشَّقیُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِیدُ مَنْ کَذَّبَهُ یَخْرُجُ مِنْ بَلْدَةٍ یُقالُ لَها اصْبهانُ مِنْ قَرْیَةٍ تُعْرَفُ بِالیَهُودِیَّةِ عَیْنُهُ الْیُمْنی مَمْسُوحَةٌ وَ الاخْری فی جَبْهَتِهِ تُضی ءُ کَأَنَّها کَوْکَبُ الصُّبْحِ

ص: 210

فیها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَکْتُوبٌ کافر یَقْرَء کُلُّ کاتِبٍ وَ أُمِّیٍّ یَخُوضُ الْبِحارَ وَ تَسیرُ مَعَهُ الشَّمْسُ بَیْنَ یَدَیْهِ جَبَلٌ مِنْ دُخانٍ وَ خَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْیضُ یَرَی النّاسُ أَنَّهُ طَعامٌ یَخْرُجُ حِینَ یَخْرُجُ فی قَحْطٍ شَدیدٍ تَحْتَهُ حِمارٌ أَقْمَرُ خُطْوَةُ حِمارِهِ میلٌ تُطْوَی لَهُ الاْءَرضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً لایَمُرُّ بِماءٍ إِلاّ غارَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ یُنادِی بِأَعْلی صَوْتِهِ یَسْمَعُ ما بَیْنَ الْخافِقَیْنِ مِنَ الْجِنِّ الانسِ وَ الشَّیاطِینَ یَقُولُ: «إِلیَّ أَوْلِیائی أَنَا الَّذِی خَلَقَ فَسَوّی وَ قَدَّرَ فَهَدی، أَنَا رَبُّکُمُ الاْءَعْلی» وَ کَذَبَ عَدُوُّ اللّهِ إِنَّهُ أَعْوَرُ یَطْعَمُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الاسْواقِ وَ إِنَّ رَبَّکُمْ عَزَّ وَ جَلّ لَیْسَ بِأَعْوَرَ وَ لا یَطْعَمُ وَ لا یَمْشِی و لا یَزُولُ و إِنَّ أَکْثَرَ أَشباعِهِ یَوْمَئِذٍ أَوْلادُ الزِّنا، وَ أَصْحابُ الطَّیالِسَةِ الْخُضْرِ، یَقْتُلُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلّ بِالشّام عَلی عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفیق لِثَلاثِ ساعاتٍ مِنْ یَوْم الْجُمُعَةِ عَلی یَدِی مَنْ یُصَلِّی الْمَسیحُ عیسی بن مَرْیَمَ خَلْفَهُ أَلا إِنَّ بَعْدَ ذلِکَ الطّامَّةَ الْکُبْری قُلْنا وَ ما ذلِکَ یا أَمیرَالْمُؤْمِنینَ قالَ خُروجُ دابَّةٍ مِنَ الارْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفا مَعَها خاتَمُ سُلَیْمانَ وَ عَصی مُوسی تَضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَیَنْطَبِع فیه هذا مُؤْمِنٌ حَقًّا وَ تَضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ فَتکَتِبُ فیه هذا کافِرٌ حَقًّا حَتَّی أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُنادِی الْوَیْلُ لَکَ یا کافِرُون الْکافِرَ یُنادِی طُوبی لَکَ یا مُؤْمِنُ وَدَدْتُ أَنِّی الْیَوْمَ مِثْلَکَ فَأَفُوز فَوْزًا ثُمَّ تَرْفَعُ الدّابَّةُ رَأْسَها فَیَراها مَنْ بَیْنَ الْخافِقَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ عزّ وجَلَّ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِن مَغْرِبِها فَعِنْدَ ذلِکَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ وَ لاَ عَمَلٌ یُرْفَعُ وَ «لا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمانُها لَمْ تَکُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إِیمانِها خَیْرًا» ثُمَّ قالَ لاتَسْئلُونی عَمّا یَکُونُ بَعْدَ ذلک فَإِنَّهُ عَهْدٌ إِلَیَّ حَبِیبی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ

ص: 211

وَ آلِه أَن لا أُخْبِرَ بِهِ غَیْرَ عِتْرَتی فَقالَ النَّزّالُ بْنُ سَبْرَةَ لِصَعْصَعَةَ ما عَنی أَمیرُالْمُؤْمِنینَ بِّهذَا القَول فَقالَ صَعْصَعَةُ یَا ابْنَ سَبْرَةَ إِنَّ الَّذِی یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی بْنُ مَرْیَمَ هُوَ الثّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍّ وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِن مَغْرِبِها یَظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ یُطَهِّرُ الاْءَرْضَ وَ یَضَعُ میزانَ الْعَدْلِ فَلا یَظْلِمُ أَحَدَ أَحَدًا فَأَخْبَرَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلام أَنَّ حَبِیبَهُ رَسُولَ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه عَهِدَ إِلَیْهِ أَنْ لا یُخْبِرَ بِما یَکُونُ بَعْدَ ذلِکَ غَیْرَ عِتْرَتِهِ الاْئِمَّةِ علیهم السَّلام﴾

یعنی پس به پاخواست به سوی او اصبنع بن نبانه پس گفت یا امیر المؤمنین دجّال کیست فرمود به درستی که دجّال صايد بن صید است پس بد بخت کسی است که تصدیق کند او را و خوش بخت کسی است که تکذیب کند او را بیرون می اید از شهری که ان را اصفهان گفته شود از قریه ای که شناخته شده است به یهودیّه چشم راست او مالیده است و چشم دیگرش در پیشانی او است می درخشد به نحوی که گویا ستاره صبح است در ان پاره خون بسته ایست که گویا ممزوج با خون است در میان دو چشم او نوشته شده است کافر که هر نویسنده و بی سوادی می خواند ان را فرو می رود در دریا ها و سیر می کند با او افتاب و در پیش روی او کوهی است از دود تیره و در پشت سر او کوهی است سفید که به نظر مردم خوردنی می اید و در قحطی سخت بیرون می اید زیر پای او خریست سبز رنگ که هر گام خر او یک میل راه است پیچیده می شود زمین از برای او منزل منزل نمی گذرد به ابی الا این که فرو می رود تا روز قیامت صدا می کند به بلند تر

ص: 212

صدای خود که جنّ و انس در میان مشرق و مغرب صدای او را می شنوند تا شیاطین می گوید بیائید به سوی من ای دوستان من منم ان چنان خدائی كه افرید پس درست کرد و اندازه گیری کرد پس راهنمایی کرد منم پروردگار شما که بلند تر است شأن او و دروغ می گوید دشمن خدا به درستی که او یک چشم است و طعام می خورد و در بازار ها راه می رود و به درستی که پروردگار شما عزّ و جّل یک چشم نیست و نمی خورد و راه نمی رود و نابود نمی شود آگاه باشید که بیش تر از پیروان او در ان روز زنا زادگان و صاحبان طیلسان های سبزند می کُشد او را خدای عزّ و جل در شام بالای گردنه ای که ان را گردنه افیق گویند در سه ساعتی روز جمعه بر دست کسی که در پشت سر او عیسی پسر مریم نماز می گذارد اگاه باشد که بعد از آن بلای بزرگ تریست گفتیم چیست ان یا امیر المومنین فرمود بیرون آمدن جنبنده زمین است از نزد کوه صفا که با او است خاتم سلیمان و عصای موسی می گذارد خاتم را بر روی هر مومنی پس نقش می گیرد بر ان که این مومن است از روی حقیقت و راستی و می گذارد ان را بر روی هر کافری پس نوشته می شود بران که این کافر است از روی حقیقت و راستی تا این که مؤمن هر اینه ندا می کند که وای بر تو ای کافر و کافر ندا می کند خوشا به حال تو ای مومن دوست داشتم که امروز مثل تو باشم تا رستگار شوم رستگار شدنی پس آن جنبنده سرخود را بلند می کند به نحوی که تمام اهل مشرق و مغرب او را می بینند به اذن خدای تعالی عزّوجلّ بعد از طلوع افتاب از مغرب آن پس در ان وقت توبه برداشته شود پس نه توبه قبول شود و نه عملی بالا می رود و نفع نمی دهد

ص: 213

نفسی را ایمان اوردن او که از پیش ایمان نیاورده باشد یا کسب کند و کسب کرده باشد در ایمان خود خیری را پس فرمود از من نپرسید از ان چه می باشد بعد از ان پس به درستی که عهد گرفته است از من دوست داشته شده من که درود متّصل خدا بر او است و ال او که خبر ندَهُم به ان غیر از عترت خودم را - پس نزال بن سبره بصعصعه گفته چه چیز را قصد کرد امیر المؤمنین به گفتن این سخن صعصعه گفت ای پسر شبرة به درستی که ان کسی که نماز می گذارد در پشت سر او عیسی پسر مریم ان دوازدَهُمین عترتست نُهُمین از اوّلاد حسين بن على عليهما السلام است و اوست افتابی که از مغرب خود طلوع می کند ظاهر می شود نزد رکن و مقام و پاک می کند زمین را و بر قرار می کند تو را از وی عدل را پس در ان زمان ظلم نکند احدی احدی را پس خبر داد امير المؤمنين عليه السّلام که حبیب او رسول خدا صلى الله عليه و اله از او عهد گرفته است که خبر ندهد به ان چه بعد از ان واقع می شود به غیر از عترة خود که ائمه علیهم السلام اند

بیان در موضوع دجّال در صفحه سی صد و یازده از جزء اوّل این کتاب تا جزء سی صد و بیست و در صفحه صد و پنجاه چهار تا صفحه صد و شصت از این جزو که جزو دوّم کتابست بسط کلام به قدر مقتضی داده شد و راجع به دابّة الارض نیز در هر دو جزوء از پیش گذشت و دیگر این که ظاهر انست که این علامت از علامات قیامت کبری باشد نه صغری و هم چنین قبول نشدن توبه که در این حَدیث و امثال ان ذکر شده و بعضی دیگر از علامات از قبیل بیرون آمدن یاجوج و ماجوج و غیره که برخی از ان ها قبلا تذکّر داده شد

ص: 214

و بعض دیگر نیز بعد از این در محلّ خود ذکر خواهد شد و امّا مراد از طلوع افتاب از مغرب خود اگر بر وجه حقیقت باشد ظهور ان قبل از قیامت کبری خواهد بود چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود و اگر این گونه از اخبار بر خلاف ظاهر خود باشد طلوع افتاب از مغرب خود مؤّل است به افتاب جمال حضرت بقيه الله عجّل الله تعالى فرجه چنان چه در همین حَدیث از صعصعة اشاره و تصریح به ان شده و از بسیاری از اخبار و احادیث دیگر نیز مستفاد می شود - و نزال بن سبرة هلالی از بنی هلال بن عامر بن صعصعه است و سَبْرهَ به فتح سين و سكون باء موحّده و فتح راء است

266حَدیثِ چِهِلُ و چَهارُم

سیزدَهُم بحار الانوار طبع طهران ص 162 به سند خود روایت نموده از انس بن مالك كه گفت ﴿لَمَّا رَجَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ نَزَلَ بَرَاثَا وَ كَانَ بِهَا رَاهِبُ فِي قلايته وَ كَانَ اسْمُهُ الْحِبَابِ فَلَمَّا سَمِعَ الرَّاهِبُ الصَّيْحَةُ وَ الْعَسْكَرِ أَشْرَفُ مِنْ قلايته إِلَى الْأَرْضِ فَنَظَرَ إِلَى عَسْكَرِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فاستفظع ذَلِكَ وَ نَزَلَ مُبَادِراً فقَالَ مِنْ هَذَا وَ مَنْ رَئِيسُ هَذَا الْعَسْكَرِ فَقِيلَ لَهُ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ فَجَاءَ الْحِبَابِ مُبَادِراً يُتَخَطَّى النَّاسِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً فَقَالَ لَهُ وَ مَا عَلِّمُكَ بِأَنِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً قَالَ لَهُ أُخْبِرْنَا بِذَلِكَ عُلَمَاؤُنَا وَ أحبارنا فَقَالَ لَهُ يَا حُبَابٍ فَقَالَ لَهُ الرَّاهِبُ وَ مَا عِلْمُكَ بِاسْمِي فَقَالَ أَعَلِّمْنِي بِذَلِكَ حَبِيبِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ص: 215

فَقَالَ لَهُ حُبَابٍ مُدَّ يَدَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّهِ فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَيْنَ تَأْوِي فَقَالَ أَكُونُ فِي قلاية لِي هَاهُنَا فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ يَوْمِكَ هَذَا لَا تَسْكُنْ فِيهَا وَ لَكِنْ ابْنِ هَاهُنَا مَسْجِداً وَ سَمِّهِ بِاسْمِ بانيه فَبَنَاهُ رَجُلُ اسْمُهُ بَرَاثَا فَسَمَّى الْمَسْجِدِ بِبَرَاثَا بِاسْمِ الْبَانِيَ لَهُ ثُمَّ قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ تَشْرَبْ يَا حُبَابٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دِجْلَةَ هَا هُنَا قَالَ فَلِمَ لَا تُحْفَرَ هَا هُنَا عَيْناً أَوْ بِئْراً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كُلَّمَا حَفَرْنَا وَجَدْنَاهَا مَالِحَةُ غَيْرِ عُذِّبَة فَقَالَ لَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ احْفِرْ هَا هُنَا بِئْراً فَحَفَرَ فَخَرَجَتْ عَلَيْهِمْ صَخْرَةٍ لَمْ يَسْتَطِيعُوا قَلْعُهَا فَقَلَعَهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فانقلعت عَنْ عَيْنِ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلَذُّ مِنَ الزُّبْدِ فَقَالَ لَهُ يا حُبَابٍ یَکونُ شَریکُ مِن هَذَا العَینُ امَّا انَّهُ یَا حُبَابٍ سِتبنى إِلَى جَنْبِ مَسْجِدِكَ هَذَا مَدِينَةً وَ تُكْثِرُ الْجَبَابِرَةِ فيها و تعظم البلاء، حَتَّى أَنَّهُ لِيَرْكَبَ فِيهَا كُلِّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فَرْجٍ حَرَامُ ، فَإِذَا عَظْمُ بَلَاؤُهُمْ سُدُّوا عَلَى مَسْجِدِكَ بفطوة ، ثُمَّ «وَ ابْنُهُ بَنِينَ ، ثُمَّ وَ ابْنُهُ لَا يَهْدِمُهُ إِلَّا كَافِرُ ثُمَّ بَيْتاً » فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ مَنَعُوا الْحَجِّ ثَلَاثِ سِنِينَ ، وَ احْتَرَقَتْ خضرهم ، وَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ السُّفحَ لَا يَدْخُلُ بَلَداً إِلَّا أَهْلَكَهُ وَ أَهْلَكَ أَهْلِهِ ثُمَّ ليَعُدْ عَلَيْهِمْ مَرَّةً أُخْرَى ثُمَّ يَأْخُذَهُمْ الْقَحْطَ وَ الْغَلَاء ثَلَاثِ سِنِينَ حَتَّى يَبْلُغْ بِهِمُ الْجَهْدُ ثُمَّ يَعُودُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ يَدْخُلُ الْبَصْرَةِ فَلَا يَدَعُ فِيهَا قَائِمَةُ إِلَّا سَخَطَهَا وَ أَهْلَكَهَا وَ أَسخط أَهْلِهَا وَ ذَلِكَ إِذَا عُمِّرَتِ الْحزبةَ وَ بُنِيَ فِيهَا مَسْجِدِ جَامِعٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ هَلَاكُ الْبَصْرَةِ ثُمَّ يَدْخُلُ مَدِينَةٍ بَنَاهَا الْحَجَّاجِ يُقَالُ

ص: 216

لَها وَاسِطٍ فَيَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ يَتَوَجَّهْ نَحْوَ بَغْدَادَ فَيَدْخُلُهَا عَفَوْا ثُمَّ يلتجئ النَّاسِ إِلَى الْكُوفَةِ وَ لَا يَكُونُ بَلَدا مِنَ الْكُوفَةِ تشوّش (یستوثق) الْأَمْرُ لَهُ ثُمَّ يَخْرُجُ هُوَ وَ الَّذِي أَدْخَلَهُ بَغْدَادَ نَحْوَ قَبْرِي لينبشه فيتلقّا هُمَا السُّفْيَانِيُّ فَيَهزَمُهُمَا ثُمَّ يَقْتُلُهُمَا وَ يَتَوَجَّهُ جَيْشاً نَحْوَ الْكُوفَةِ فيستعبد بَعْضُ أَهْلِهَا وَ يَجِیي ءُ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فيلجئهم إِلَى سُوَرٍ فَمَنْ لَجَأَ إِلَيْهَا أَمْنُ وَ يَدْخُلُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ إِلَى الْكُوفَةِ فَلَا يُدْعَوْنَ أَحَداً إِلَّا قَتَلُوهُ وَ إِنِ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَمُرُّ بِالدِّرَّةِ المطروحة الْعَظِيمَةِ فَلَا يَتَعَرَّضُ لَهَا وَ يَرَى الصَّبِيَّ الصَّغِيرُ فَيُلْحِقَهُ فَيَقْتُلُهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يا حُبَابٍ يَتَوَقَّعُ بَعْدَهَا هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ أُمُورِ عِظَامٍ وَ فِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ يا حُبَابٍ﴾

یعنی چون که برگشت امیر المؤمنین علیه السّلام از قتال با اهل نهروان که جنگ با خوارج باشد فرود آمد در براثا و در ان جا راهبی بود در سرکوهی که نام او حباب بود وقتی که صدا و فریاد لشکر را شنید از کوهی که بالای آن بود به زمین آمد و نگاهی کرد به لشکر امیر مؤمنان علیه السّلام و فرود امدن ایشان در ان جا کار زشتی به نظر او آمد پس به شتاب فرود آمد و گفت کیست این و رئیس این لشکر کیست به او گفتند که این امیر مؤمنان است و از قتال با اهل نهروان برگشته پس حباب به عجّله قدم گذارد در میان مردم تا این که در مقابل امیر مؤمنان رسید و توقف کرد پس گفت سلام بر تو باد ای امیر مؤمنان از روی حق و راستی از روی حق و راستی پس حضرت فرمود که از کجا دانستی که من امیر مؤمنانم از روی حق و راستی از روی حق و راستی پس عرض کرد به ان حضرت که دانایان ما و دانش مندان ما خبر

ص: 217

داده اند ما را پس به او فرمود ای حباب پس راهب عرض کرد از کجا نام مرا دانستی فرمود مرا به ان دانا کرد جيب من رسول خدا صلّی الله علیه و اله پس حباب گفت دستت را دراز کن که من گواهی می دَهُم به این که نیست خدائی مگر خدای یگانه و این که محمّد صلى الله علیه و اله رسول خدا است و این که توئی علیّ بن ابی طالب وصیّ او پس امیر المؤمنين عليه السلام بر او فرمود که در کجا جا داری عرض کرد که در بالای کوهی جا دارم در همین جا پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به او فرمود كه بعد از این روز دیگر در این جا ساکن مشو و لیکن در این جا مسجدی بنا کن و ان را به نام سازنده اش نام بگذار پس ان مسجد را مردی ساخت که نام او براثا بود پس ان مسجد براثا نام گذارده شد به نام بنای او پس براهب فرمود از کجا اب می اشامی گفت یا امیر المؤمنین از دجله که در این جا است پس فرمود چرا در این جا چشمه ای یا چاهی نمی کَنی عرض کرد یا امیر المؤمنین هر چه در این جا چاه کنده ایم اب آن شور در امده و گوارا نبوده است پس امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود بکن در این جا چاهی را پس چاهی حفر کرد که ته آن سنگ سختی در امد که نتوانستند ان را از جا بکنند پس حضرت امیر مؤمنان ان سنگ را از جا کند پس چون کنده شد چشمه ابی ظاهر شد از شهد شیرین تر و از کَره نرم تر پس فرمود ای حباب از آب این چشمه بیاشام امّا به درستی که ای حباب زود باشد که بنا گذارده شود در نزدیکی این مسجد تو شهری و بسیار شوند در ان جبابره و ستمکاران و بزرك شود بلاء تا این که هر اینه سوار کرده

ص: 218

شود در ان در هر شب جمعه ای هفتاد هزار فرج حرام پس وقتی كه بلاء ان ها بزرگ ش مسجد تو را سدّ می کنند به بازاری پس بنا کن در ان جا دو خانه پس بنا کن ان را که (یعنی مسجد را) خراب نمی کند ان را مگر کافری پس بنا کن خانه ای را پس چون این کار را کردند یعنی مسجد را خراب کردند سه سال حج رفتن منع کرده شود و سبزه های ان ها خشک شود و مسلّط گرداند خدا بر ایشان مردی را از اهل زنا که داخل نشود در شهری مگر ان که ان را خراب و اهل ان را نابود کند پس بر می گردد به ضرر ایشان مرتبه دیگری پس قحطی ایشان را فرو گیرد و گرانی تا سه سال تا برسد بر ایشان مشقّت و سختی شدیدی پس باز بر می گردد بر ضرر ایشان پس داخل بصره می شود و چیزی را در ان بر پا نگذارد مگر ان که خشمگین شود بر ان و هلاک و نابود کند ان را و به خشم در اورد اهل ان را و این وقتی روی دهد که خرابه های آن اباد شده باشد و مسجد جامعی در ان بنا شده باشد ان وقت وقت هلاکت و نابود شدن بصره است پس داخل می شود در شهری که حجّاج ان را بنا کرده باشد به نام واسط پس در ان جا هم ان چه در بصره کرده می کند پس متوجّه می شود به طرف بغداد پس در ان جا داخل شود در حالتی که عفو کننده است مردم را پس مردم پناهنده به کوفه شوند پس شهری از شهر های کوفه نباشد مگر ان که هم اهل ان به تشویش افتند پس بیرون می اید او با ان کسی که او را وارد بغداد کرده از بغداد به طرف قبر من یعنی نجف اشرف برای این که نبش کند قبر مرا پس سفیانی با ان دو نفر تلاقی می کند و ان ها را فرار می دهد پس می کشد هر دو را و با لشکر خود متوجه کوفه می شود و بعضی از اهل ان را به بندگی و غلامی

ص: 219

خود می گیرد و می اید مردی از اهل کوفه و پناه می دهد ایشان را در حصاری پس كسی كه به ان جا ملتجی شد ایمن است و داخل می شود لشكر سفيانى به كوفه پس باقی نگذارند احدی را مگر این که او را می کُشند و به درستی که مرد می گذرد به دُرّی که بزگ و قیمتی است و در راه افتاده متعرّض آن نمی شود و می بیند بچه کوچکی را پس به او ملحق می شود و او را می کشد در ان وقت ای حباب انتظار داشته باشد و انتظار کشیده شود ان چه بعد از ان واقع شود چقدر دور است چقدر دور است که کار های بزرگی و فتنه های مانند پاره های شب تاریک کننده پیش امد کند پس حفظ کن از من ان چه را که برای تو می گویم ای حباب

267حَدیثِ چِهِلُ و یکم

من لا يحضره الفقيه جزء دوّم مخطوط سال 1135 هجرى قمرى كتاب النكاح باب المذموم من أخلاق النساء و صفاتهن از اصنع بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که شنیدم از ان حضرت که می فرمود (يَظْهَرُ فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الازمنة النِّسْوَةِ كَاشِفَاتُ عَارِيَاتُ مُتَبَرِّجَاتُ خَارِجَاتُ مِنَ الدِّينِ دَاخِلَاتُ فِى الْفِتَنِ مَائِلَاتُ الَىَّ الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتُ الَىَّ اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلَّاتُ للحرمات فی جَهَنَّمَ خَالِدَاتُ)

یعنی ظاهر می شود در اخر زمان و نزدیک قیامت و ان بد ترین زمان ها است زن های گشاده رویان برهنگان ارایش کنندگان بیرون روندگان از دین داخل شوندگان در فتنه ها میل کنندگان به شهوت ها شتاب کنندگان به سوی لذّت ها حلال کنندگان حرام ها

ص: 220

جاوید ماننده گان در جهنّم

مولّف فقیر گوید از این حَدیث شریف نکاتی چند استفاده می شود اوّل ان که اخر زمان بد ترین همه زمان ها است دوّم چند صفت برای زن های اخر الزمان بیان فرموده که مصادیق آن درباره ایشان در زمان حاضر ظاهر و اشکار است و این یکی از معجزات کلامیّه و پیش گوئی های علویّه است یکی بیرون امدن زن های اخرالزمان از حجاب و کشف نمودن صورت های خود بر کسانی که از محارم ان ها نیستند دیگر ان که علاوه بر کشف حجاب نمودن هر چند لباس پوشیده امّا حکم برهنه را دارند کنایه از این که لباس های ان ها ساتر و پوشنده عورت های ان ها نیست زیرا که در شریعت اسلام تمام اعضای زن عورت شمرده شده مگر گردی رو و کف دست های او ان هم در صورتی که نظر کردن بر ان ها از روی شهوت و ربیه نباشد و الّا ان ها هم باید پوشیده شود و دیگر نمودن ان زنانست زینت های خود را به مردان غیر از محارم خود و تبرّج در لغت به معنای نمودن زن است زینت خود را بنا محرم و این عمل در شریعت اسلام و قانون قران حرام شمرده شده و نهی صریح بر ان وارد شده و این صفت امروز و در این زمان در میان زن هائی که به اسم خود را مسلمان می پندارند رواج دارد و نمی دانند که مسلمان نیستند و دیگر آن که این گونه از زن ها بیرون روندگان از دین می باشند و به متّصف شدن به این صفات از راه استخفاف بدین و قران و مخالفت دستور خاتم پیغمبران صلى الله عليه و اله از دین اسلام خارج شده و لباس ارتداد به خود پوشیده اند و دیگر ان که این گونه زن ها وارد و

ص: 221

داخل در فتنه ها می شوند که از شأن ان ها نیست داخل شدن در ان ها و دیگر ان که حلال می دانند چیز هائی را که خدا بر ان ها حرام کرده و میل به شهوت های نفسانیه و شهوت رانی ها می کنند که ان نیز سبب کفر و ارتداد ان ها است و دیگر ان که این گونه زن ها در نشأه اخرت جا هایشان در اتش جهنّم است و همیشه در جهنم خواهند ماند و از آن بیرون نخواهند امد

268حديث چِهِل و شِشُم

مجلد بیستم بحار الانوار طبع امين الضّرب ص 78 باب ما یثبت به الهلال از کتاب فضائل أشهر الثلاثه به سند خود از اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که گفته است ﴿قَالَ أمیرالمؤمنین علی بْنِ أبی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ (يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَرْتَفِعُ فِيهِ الْفَاحِشَةُ وَ الَتُصَنَّعُ وَ ینْتهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ وَ يُعْلَنُ فِيهِ الزِّنَا وَ يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا وَ يُطَفَّفُ فِي الْمَكَائيلِ وَ الْمَوَازِينِ وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ وَ الرِّشْوَةُ بِالْهَدِيَّةِ وَ الْخِيَانَةُ بِالْأَمَانَةِ وَ يَتشْبِهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ وَ يُحَجُّ فِيهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى الْهِلَالُ لَيْلَتَيْنِ وَ خَفِيَتْ تَارَةً حَتَّى يُفْطَرَ شَهْرُ رَمَضَانَ فِي أَوَّلِهِ وَ يُصَامَ الْعِيدِ فِي آخِرِهِ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ حِينَئِذٍ مِنْ أَخْذِ اللَّهِ عَلَى غَفْلَةٍ فَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ يَخْتَطِفُ النَّاسَ اخْتِطَافاً حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصْبِحُ سَالِماً وَ يُمْسِي دَفِيناً وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتاً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ

ص: 222

البلیّة وَ وَجَبَ تَقدیمُ الصَّلَوة فِی أَوَّلَ وَقْتِهَا خَشْيَةَ فَوْتِهَا فِي آخِرِ وَقْتِهَا فَمَنْ بَلَغَ مِنْكُمْ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً إِلَّا عَلَى طُهْرٍ وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَلْ فَإِنَّهُ عَلَى وَجَلٍ لَا يَدْرِي مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ لِقَبْضِ رُوحِهِ وَ قَدْ حَذَّرْتُكُمْ وَ عَرَّفْتُكُمْ إِنْ عَرَفْتُمْ وَ وَعَظْتُكُمْ إِنِ اتَّعَظْتُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي سَرَائِرِكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ- وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ مَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإسْلَامِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾

لُغات ارتفاع بلند گردیدن و بلند مرتبه شدن و رفع شریف و بلند قدر و بلند مرتبه و اگر ارتفاع به غین نقطه دار باشد به معنای فراخ بودن عیش و به فراخی عیش و خوشی و رفاهیّت زندگی کردنست و ترّفغ میان دو ران زن نشستن است برای جماع کردن وتن اسانی و تن پروری را نیز گویند فاحشه زنا و هر گناه و بدی که از حدّ بگذرد و هر چه که خدای عزّ و جلّ از ان نهی فرموده صنع ساختن و نیکو تربیت کردن و نیکو پرورش دادن و محکم کردن و اموختن کاری و مصانعة رشوه دادن و تصنیع جاریة یعنی تربیت دختر چنان چه گفته شود صنّع الجاریه یعنی تربیت کن دختر را و ان میسّر نمی شود مگر به اسباب و اشياء بسیار و اصطناع اختیار کردن و تصنّع به تكلّف خود را اراستن و ارایش کردن چنان چه در قاموس و منتهی الارب و المنجد گفته شده و در مجمع البحرین است

﴿تَصْنَعُ علی عینى أَىُّ تُرَبِّي وَ تُغَذَّى بمرائى مِنًى أَىُّ لَا أَكَلَک الَىَّ غیرى - وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِى اىَّ اتَّخَذتُکَ صُنعى وَ خَالِصَتي وَ اختَصَصتک بِكَرامَتی وَ صَنَعَ﴾ یعنی احسان و تصنّع به معنای تَدَلُس

ص: 223

و اصطناع از صنعة است به معنای تقرّب و تكريم و عطيّة و كرامت و احسان و صنیعه نیز به معنای احسان است انتهاک زشت و الوده کردن ناموس کسی را (منتهی الارب) انتهاک دریده و شکافته شدن پرده منهتک شخص بی پروا که از پرده دری و رسوائی باک ندارد محارم با جمع محرم است یعنی چیز هائی که خدا حرام کرده است ان ها را و یا جمع محرم است که مراد محرم های شخص باشد یعنی کسانی که نکاح آن ها بر شخص حرام است اعلانِ اشكارا و هويدا كردن و عَلَن و علون و علانیّة به فتح و تخفیف یا اشکار و هویدا شدن انتفاخ هلال یعنی بلند در آمدن ماه موت ذریع یعنی سریع اختطاف ربودن قوله عليه السلام «وَ انَّ قَدْرِ انَّ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ الَّا طَاهِراً» الخ دلالت دارد بر استحباب ذاتی داشتن طهارت در هر حالی

معنى فرمود امير المؤمنين علىّ بن ابی طالب عَليه السّلام که می آید بر مردم زمانی که بلند مرتبه می شود در ان زمان زنا و هر گناه و بدی که از حدّ بگذرد و هر چه که خداوند متعال از ان نهی فرموده و حرام کرده و در نزد اهل ان زمان مقرّب گردد و اگر کلمه یرتفع به غین نقطه دار باشد معنی اینست که زن فاحشه به فراخی عیش و خوشی و رفاهیّت زندگی کند و تن پروری و تن اسائی کند و یا در میان دو پای او برای زنا کردن نشسته شود و هر آینه برای زنا دادن تربیت کرده شود یا رشوه به او داده شود برای زنا دادن یا زانیه تقرب پیدا کند در نزد اهل ان زمان و مورد کرامت و عطا و احسان واقع شود یا دختران تربیت کرده شوند برای اقسام فجور و اعمال نا مشروع

ص: 224

از قبیل تعلیم انواع موسیقی و ساز ها و نواز ها و رقص ها و منافيات عفّت و زشت و الوده کرده شود ناموس ها در ان زمان و یا ان که دریده و شکافته شود پرده ها و بی باك شوند در پرده دری و رسوائی کسانی که حرام باشد نکاح ایشان بر ان ها به جمع شدن با ایشان یا وادار کردن ایشان ان ها را به فجور یا ان که بی پروا شوند در ارتکاب چیز هایی که در شریعت اسلام حرام شده است ارتکاب ان ها و اشکار کنند یا اشکار شود در آن زمان زنا کردن و زنا دادن و اشکار شدن آن ممکن است که به تهیّه کردن مکان های مخصوص باشد برای این عمل شنیع و حلال شمرده شود در ان زمان خوردن مال های یتیمان و خورده می شود ربا و در کیل ها و زن ها کم بفروشند و زیاد بگیرند یعنی در ان زمان در خرید و فروش کم فروختن به مشتری و زیاد گرفتن از او را حلال دانند و حلال کرده می شود مسکرات به تغییر دادن اسم ان و رشوه به نام هدُيه وخيانت به نام امّانت و شبیه می شوند مردان به زنان و زنان به مردان و سبک شمرده می شود حدود نماز ها و این کنایه است از ترک کردن نماز ها یا کاهلی کردن یا ضایع کردن آن ها در اثر صحیح به جا نیاوردن یا آداب و مسائل ان را یاد نگرفتن و حج می گذارند در ان زمان برای غیر خدا یعنی مقصود ایشان از حج گزاردن یا تفریح و تماشا است یا تجارت کردن یا برای ریا و نمایش دادن و امثال این ها باشد پس چون چنین زمانی بیاید ماه ها گاهی در افق بلند دیده شود به نحوی که بحالت ماه دو شبه دیده شود و گاهی پنهان شود که دیده نشود تا این که روزه در اوّل ماه رمضان خورده شود و اخر ماه رمضان روز عید واقع شود و روزه گرفته

ص: 225

شود یعنی روز اوّل ماه رمضان روزه گرفته نشود و روز اوّل ماه شوال که روز عید فطر است و روزه گرفتن در ان روز حرام است روزه بگیرند و توفیق عید فطر از ان ها گرفته شود پس باید بترسند باید بترسند در آن زمان از این که خدا به طور ناگهانی آن ها را غافل گیر کند زیرا که بعد از ان مرگ به سرعت ان ها را فرو گیرد و برباید مردم را ربودنی تا این که مرد شب را صبح می کند در حالتی که سالم است و روز را شام می کند در حالتی که دفن کرده شده یعنی مُرده و در زیر خاکست و داخل در شب می شود در حالتی که زنده است و صبح می کند در حالتی که مرده است پس در چنین زمانی واجب است پیشی گرفتن در وصیت کردن پیش از نازل شدن بلاء و واجب است نماز را در اوّل وقت خواندن از ترس این که مبادا عمر او تا اخر وقت وفا نکند و نماز او فوت شود پس کسی که از شما به ان زمان برسد باید نخوابد شب را مگر با طهارت یعنی با غسل یا وضو یا تیمّم و اگر می تواند در همه حالات خود نباشد مگر با طهارت پس بکند این کار را البتّه زیرا که او ترسانست نمی داند که چه وقت فرستاده خدا یعنی عزرائیل برای قبض روح او خواهد آمد و به تحقيق ترسانیدم شما را اگر بترسید و شناسانیدم شما را اگر بشناسیّد و پند دادم شما را اگر پند بگیرید پس بترسید از خشم و غضب خدا در پنهانی و اشکارای خود و نمیرید البتّه البتّه مگر این که شما مسلمان باشید و هر که طلب نماید برای خود غیر از دین اسلام دینی را هرگز از او قبول نخواهد شد و در عالم اخرت از زیان کاران و ورشکسته گان است

ص: 226

269چِهِل و هفتم

غیبت نعمانی - طبع طهران در سال 1318 هجری قمری صفحه 113 از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿کونوا کَالنَّحل فِی اَلطَّیْرِ لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ اَلطَّیْرِ إِلاَّ وَ هُوَ یَسْتَضْعِفُهَا و لَوْ أَنَّ اَلطَّیْرَ مَا فِی أَجْوَافِهَا مِنَ اَلْبَرَکَهِ لَمْ تَفْعَلْ بِهَا ذَلِکَ خَالِطُوا اَلنَّاسَ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ وَ زَایِلُوهُمْ بِأَعْمَالِکُمْ فَوَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّی تتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّی یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِینَ وَ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْکُمْ أَوْ قَالَ مِنْ شِیعَتِی کَالْکُحْلِ فِی اَلْعَیْنِ وَ اَلْمِلْحِ فِی اَلطَّعَامِ (فی ذلک أَوْ کالملح فی الطَّعَامِ) وَ سَأَضْرِبُ لَکُمْ مَثَلاً وَ هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ کَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَیْتاً وَ تَرَکَهُ فِیهِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَی اَلْبَیْتِ فَتَرَکَهُ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَته طَائِفَهً مِنْهُ اَلسُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ طَیَّبَهُ و أَعَادَهُ وَ لَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی بَقِیَتْ مِنْهُ رِزْمَهٌ کَرِزْمَهِ اَلْأَنْدَرِ لاَ یَضُرُّهُ اَلسُّوسُ شَیْئاً وَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُمَیَّزُونَ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْکُمْ إِلاَّ عِصَابَهٌ لاَ تَضُرُّهَا اَلْفِتْنَهُ شَیْئاً﴾

لُغات نحل زنبور عسل است تَفل آب دهان انداختن کُحل سُرمه سُوس کِرمک است رَزمة الَاندر چیز کمی در حساب نیاید

یعنی باشید مانند زنبور عسل در میان جنس پرندگان که نباشد چیزی از

ص: 227

از پرندگان مگر ان که او را ضعیف و ناتوان شمارند و اگر می دانستند پرندگان که چه چیز در جوف ان ها است از برکت و زیادتی ان ها را ناتوان نمی کردند امیزش کنید با مردم به زبان ها و بدن های خودتان و کناره گیری کنید از ایشان به دل های خودتان و کار هایتان پس سوگند یاد می کنم به حق ان کسی که جان من در دست او است نخواهید دید ان چه را که دوست می دارید یعنی قیام مهدی و ریشه کن شدن ظلم و جور و بر پا شدن لوای عدل و داد را تا این که اب دهان بیندازد بعضی از شما ها بر روی های بعض دیگر و تا این که بعضی از شما بعض دیگر را دروغ گو نام گذارد و تا این که باقی نماند از شما یا این که فرمود از شیعیان من مانند سرمه ای که در چشم کشند یا مانند نمکی که در طعام ریزند و البته بیان می کنم برای شما مثلی را و ان مانند مردیست که از برای او طعامی باشد و ان را پاک و پاکیزه کند و او را در داخل خانه ای بگذارد تا ان چه قدر که خدا می خواهد پس از ان بر گردد به سوی ان طعام پس ببیند که کرمک در ان افتاده پس ان را بیرون اورد و پاک و پاکیزه کند باز ان را برگرداند و در همان خانه گذارد تا ان قدر که خدا می خواهد پس بر گردد به سوی آن باز ببییند که در ان کرمک افتاده پس ان را بیرون اورد و پاک و پاکیزه کند و هم چنین پیوسته چنین کار را تکرار کند تا این که باقی ماند از ان طعام چیز کمی که در حساب نیاید و دیگر کرمک در ان نیفتد و ضرری از ان نبیند هم چنین هستید شما ها تمیز داده و امتحان کرده می شوید تا این که باقی نماند از شما مگر جماعت کمی که فتنه به ایشان ضرری نرساند

ص: 228

270چِهِل و هَشتُم

غیبت نعمانی ص 111 به سند خو از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿يَا مَالِكَ بْنِ ضَمْرَةَ ، كَيْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّيعَةُ هَكَذَا وَ شَبَّكَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا مَالِكُ عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومَ قَائِمُنَا فَيُقَدَّمُ سَبْعِينَ رَجُلًا (فیقدم علیه سَبْعُونَ رَجُلًا) يَكْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فيقتلهم ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ﴾

یعنی ای مالک پسر ضمرة چگونه ای تو و قتی که اختلاف در میان شیعیان بیفتند هم چنین و انگشتان خود را مشبّك نمود و بعضی از آن ها را در بعض دیگر در اورد پس گفتم یا امیر المؤمنين وقتی که این چنین شد یعنی در میان شیعیان اختلاف افتاد خیری نیست فرمود همه خیر و نیکی در ان وقت است ای مالک در ان وقت قیام می کند قائم ما پس پیشی می گیرند در ان وقت هفتاد نفر مرد بر او که دروغ می گویند بر خدا و بر پیغمبر او پس می کشد ایشان را پس جمع می کند همه ایشان یعنی شیعیان را بر یک امر

در این حَدیث اشاره است به این که یکی از علامات نزدیک ظهور اختلاف افتادن در میان شیعیان است و به قیام ان حضرت اختلاف از میان ایشان بر داشته می شود

271چِهِل و نُهُم

غیبت نعمانی ص 114 در باب صفت قائم علیه السّلام مسندا روایت کرده از حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السّلام که فرمود جاء رجل إلى امير المؤمنين عليه السلام

ص: 229

﴿فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنا بمهدّيكم هَذَا فَقَالَ إِذَا دَرَجَ الدّارجون وَ قُلِّ الْمُؤْمِنُونَ وَ ذَهَبَ الْمُجْلِبُونَ فَهُنَاكَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِمَّنِ (فممّن) الرَّجُلِ فَقَالَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ مِنْ ذِرْوَةِ طَوْدِ الْعَرَبِ وَ بَحْرُ مغيضها إِذَا وَرَدَتِ وَ مَجْفُوُّ أَهْلِهَا إِذَا أَتَتْ وَ مَعْدِنَ صَفْوَتِهَا إِذَا اكتدرت ( تکدّرت ) لا يَجْبُنُ إِذَا الْمَنَايَا هلعت وَ لَا يَجُوزُ إِذَا الْمُنُونَ اكتنفت وَ لَا يَنْكُلُ إِذَا الكماة اصطرعت مُشَمِّرٍ مغلولب ظَفِرَ ضرغامة حُصِدَ مخدش ذکر سَيْفُ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ رَأْسُ قُثَمَ (قیّم) یشق رَأْسَهُ فِي باذخ السُّؤْدَدُ و غازر مَجَّدَهُ فِي أَكْرَمَ المحتد فَلَا يصرفنّك من تَبِعَتُهُ صَارِفُ عَارِضُ ينوص إِلَى الْفِتْنَةُ كُلِّ مَناصٍ إِنْ قَالَ فَشَرُّ قَائِلٍ وَ إِنْ سکت فدو دعایر (فَذُو دعائر) ثُمَّ رَجَعَ إِلَى صِفَةِ الْمَهْدِيِّ فَقَالَ أَوْ سَعُكُمْ كَهْفاً وَ أَكْثَرُكُمْ عِلْماً وَ أَوُصَلِكُمْ رَحِماً اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَيْعَتِهِ (بَعَثَهُ) خُرُوجاً مِنِ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمِلَ الْأَمَةِ فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم وَ لَا تنثن عَنْهُ إِنْ وَفَّقْتَ لَهُ وَ لَا تجيزن عَنْهُ (وَ لَا تجوزّن عَنْهُ) إِنَّ هَدِيَّت إِلَيْهِ هَا وَ أومی بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رویته﴾

لُغات دروج رفتن و راه خود را گرفتن و منقرض شدن مجلب (مجلبون جمع شوندگان بر طریق حق و اعانت کنندگان دین یا اعم ازآن) روشن کننده کار ذروة بلندی طود كوه یا کوه بلند بحر دریا مغيض محل فرو رفتن اب مجفوّ جفا کرده شده و به زمین انداخته شده کدورت تیرگی و الودگی جبن ترس مَنيَّة مرگ هلوغ خروش و نا شکیبائی جوز گذشتن اکتناف احاطه کردن انکال دفع کردن ان چه بر او واقع شود گفته می شود «مُضَرَ صَخْرَةِ اللَّهِ الَّتِى لَا تَتَّكِلْ أَىُّ لأندفع عَمَّا وَقَعَتْ عَلَيْهِ كَماة جَمْعٍ کمیّ »

ص: 230

به معنای دلاور و شجاع یا پوشنده سلاح مشمرّ بر وزن محدِث مرد کار ازموده مغلوّب غلبه کننده و فرو گیرنده و در هم پیچنده و چیره ظَفِر ظفر یابنده بر دشمن ضرغامه به كسر ضاد یعنی شیر حَصِد دِرِوَندِه یعنی می درود مردم را به کشتن مُخدش جراحت وارد اورنده به دشمن و كفّار و الذّكر من الرّجال قویّ شجاعی را گویند چنان چه فیروز ابادی در قاموس گفته و راس بلند تر هر چیزیست و بزرگ قوم را گویند و قثم بر وزن زُفَر کسی را گویند که عطا و بخشش او بسیار باشد نَشِق به کسی گویند که چون داخل در اموری شود نزدیک نباشد خلاص شدن او از ان و در بعضی از نسخه ها لبِق بر وزن كَتفَ ضبط شده به معنى حاذق و در بعضی از نسخ شق رأسه ای جانبه است و باذخ عالی مرتفع را گویند غازر یعنی ثابت مجد بزرگواری محتد به كسر تاء یعنی اصل ینوص صفت است برای صارف و مناص به معنای ملجا و پناهگاه است دعایر از دعارة است که کنایه از خباثت و فساد باشد خار الله لك یعنی اگر خیر بخواهد خدا برای تو و در بحار گفته بنا بر نسخه ای فان جازلک یعنی میسر شود برای تو گذشتن و تجاوز کردن و ان ثناء به معنى انعطاف و كج رفتن است و لا تجیزن عنه ای اذا ادرکته فی زمان غیبته و در نسخه سیزدَهُم بحار فرموده که در بعضی از نسخ و لا تحیّزن به جاء بی نقطه است و زاء نقطه دار یعنى لا تتحیّزن عنه از تحیّز به معنای تنحّی یعنی دور شدن و کناره گرفتن است و نسخه ها اكثر الفاظ آن مصحّف و محرّفست

یعنی امد مردی به سوی امیر المؤمنین علیه السّلام پس گفت یا امیر المؤمنين

ص: 231

خبر ده ما را از مهدیّ خودتان این مهدی یعنی مهدیّ موعود پس فرمود وقتی که رفتند روندگان و منقرض شدند کنایه است از انقراض قرن های بسیار و گم شدند اهل ایمان و رفتند جمع شوندگان بر طریق حق و یاری کنندگان دین پس در آن وقت ظاهر می شود پس گفت یا امیر المؤمنین از نسل چه کسی است ان مرد پس فرمود از فرزندان هاشم است از بلند ترین مردی که از عرب است و مانند کوه و دریای علم و دانشی است که همه علوم را در سینه خود فرو برده و دریای علوم وارده را در سینه خود جای دهد و چون کسان او بر او در آیند او را جفا کنند معدن صفوت و بر گزیدگی ان ها است زمانی که کدورت و تیرگی آن ها یعنی عرب را فرو گیرد ترسنده نمی باشد و زمانی که حریص و نا شکیبا باشد برای کشتن مردمان و نمی ترسد زمانی که لشکر های مرگ او را احاطه کند و خسته نمی شود زمانی که شجاعان و دلاوران با او به مصارعت و کشتن و بر خاک افکندن در آیند (این معنی بنا بر این است که لا ینکلّ لفظ حَدیث باشد از انکلال و اگر از نکول به معنای دفع باشد معنی چنین می شود که از خود دفع نمی کند اگر به مصارعت با او در ایند مرد کار آزموده و غلبه کننده و فرو گیرنده و در هم پیچنده ایست ظفر یابنده بر دشمن شیریست درّنده و درو کننده دشمن و جراحت وارد آورنده و قویّ و شجاع شمشریست از شمشیر های خدا رئیس و بزرگی است صاحب عطا و بخشش بسیار در هر امری که وارد شود در نهایت استقامت به خرج دهد و خود را برکنار نکند و بلند مرتبه و رفيع الشان و ثابت در بزرگی و بزرگواری است ثمره شجره کرم و اصالت است پس نگرداند تو را از تابعیّت او

ص: 232

راه گرداننده ای که پناه می برد به سوی فتنه در هر پناه گاهی اگر سخن گوید پس بد گوینده ایست و اگر ساکت باشد پس بد خبیثی است پس حضرت رجوع فرمود به صفت مهدی علیه السّلام پس فرمود که او وسیع تر پناه گاه و مهتر و معتمد شما ها است و بیش تر است علم او از شما ها و چسبنده تر است برحم و خویشاوندان خود از شما ها بار خدایا پس بگردان بیعت با او یا بر انگیخته شدن او را بیرون شدن از هر کار مشتبه و پوشیده ای که موجب اندوه باشد و جمع کن به سبب و یا وجود او تفرقه امّت را پس اگر خیر خواست خدا برای تو پس قصد کن و منحرف و منعطف از او مشو و کج روی مکن اگر توفیق درک کردن او را یافتی و اگر راه یافتی به سوی حضرتش از او دوری مکن و دست از دامن او بر مدار پس حضرت اهی از دل کشید و فرمود و اشاره به سینه خود کرد ان جهت مشتاق بودن به دیدن او

272حَدیث پَنجاهُم

غیبت نعمانی ص 132 در باب علامات ظهور به سند خود از اصبغ بن نباته از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت كرده كه فرمود ﴿يَأْتِيكُمْ بَعْدَ الْخَمْسِينَ وَ المأة أُمَرَاءِ كَفْرَةٍ ، وَ أُمَنَاءُ خَوَنَةُ وَ عُرَفَاءُ فَسَقَةِ . فَتَكْثُرُ التُّجَّارِ ، وَ تَقِلُّ الْأَرْبَاحُ ، وَ يَفْشُو الرِّبَا ، وَ يَكْثُرُ الزِّنَا ، تعمر السّباخ وَ تتناكر الْمَعَارِفِ ، وَ تَعْظُمُ الْأَهِلَّةِ ، وَ تستكفي النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ ، وَ الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ - فَحَدَثَ رَجُلٍ عَنْ علی ابْنِ ابی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ انّهَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ حین یحدّث بِهَذَا الحَدیث فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ نَصْنَعُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَالَ الْهَرَبَ الْهَرَبِ فَإِنَّهُ لَا يَزَالُ عَدْلُ اللَّهِ مَبْسُوطاً عَلَى هَذِهِ الُامَّةِ مَا لَمْ يَمِلِ قُرَّائهُمْ

ص: 233

إِلَى أُمَرَائِهِمْ وَ مَا لَمْ يَزَلْ أَبْرَارُهُمْ يَنْهَى فُجَّارِهِمْ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلُوا ثُمَّ استنفروا (اسْتَدْبَرُوا) (استدفروا ) فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ اللَّهُ فِي عَرْشِهِ كَذَّبْتُمْ لَسْتُمْ بِهَا صادِقِينَ﴾

یعنی می اید شما را بعد از صد و پنجاه سال امیرانی کافر و امین هائی خیانت کار و رئیس هائی فاسق پس زیاد می شود تجارت ها و كم می شود سود ها و منفعت ها و ظاهر و فاش می شود ربا دادن و گرفتن و زیاد می شود زنا و بنا بر نسخه ای اوّلاد زنا و کار های خوب بد و زشت شمرده شود و زمین های شوره زار اباد شود و ماه ها بزرگ دیده شود کنایه از این که ماه شب اوّل دو شبه به نظر اید و بزرگ و روشن و بلند نماید و زن ها در فجور به زن ها اکتفاء کنند و مرد ها به مرد ها پس حَدیث کرد مردی از علی بن ابی طالب علیه السلام که به پا خواست به سوی ان حضرت مردی هنگامی که این حَدیث را می فرمود و عرض کرد یا امیر المؤمنین و چه بکنیم در ان زمان فرمود فرار کنید فرار کنید از میان ایشان زیرا که بساط عدل خدا گسترده شده است بر این امّت تا زمانی که خواننده گانشان به طرف امیرانشان میل نکنند و مادامی که نیکانشان به فاجر های خود نهی از فجور کنند پس اگر نکردند این کار ها را و ترسیدند یا بحق پشت کردند و گفتند لا اله الا الله خدا در عرش خود فرماید دروغ گفتید شما راست گو نیستید

مولّف گوید که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در این حَدیث شریف ابتداء فساد و ضعف اسلام را بعد از گذشتن صد و پنجاه سال فرموده و ظاهر انست که گذشتن این مدت بعد از زمان فرمودن ان حضرت این حَدیث را باشد نه بعد از هجرت بلکه در زمان

ص: 234

خلافت ظاهری ان حضرت تقریباً سی سال متجاوز بعد از هجرت بوده بلکه قریب چِهِل سال بعد از هجرت که مصادف با صد و نود سال تقریبا بعد از هجرت باشد که تا این زمان قریب هزار و دویست سال باشد و ان تقریبا موافق با شروع جنگ مسیحیین با مسلمانان بوده که عبارت از جنگ صلیبی باشد که در اواخر قرن دوّم اسلامی واقع شده و تا کنون قریب دوازده قرن از آن می گذرد و به مقتضای ان چه که حضرت در بعضی از احادیث دیگر از علامات آخر الزّمان تا انقضاء قرن دوازدَهُم خبر داده مراد قرن دوازدَهُم بعد از صد و پنجاه سال گذشتن از زمان خلافت ظاهریّه ان حضرت باشد چنان چه قبلا بعض از سخنان ان بزرگوار شرح داده شد و بدین تقریب دور نیست که زمان فرج خیلی نزدیک باشد ﴿وَ اللَّهُ الْعَالِمُ بِحَقَائِقِ الامور (اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَرِنا الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ واجعلنی مِنْ أَنْصَارِهِ واعوانه وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ الِه الطّاهِرین﴾

لمؤلّفه

شود روزی که بوی نافه مشک ختن اید *** شمیم یوسف مصر جلال از پیرهن اید

شود روزی بفیروزی جهان رشک جنان گردد *** بهار اید زمستان بگذرد خرّم چمن آید

شود روزی گل سوری نقاب از چهره بر گیرد *** گل اید سنبل اید سوسن اید نسترن آید

شود روزی که مرغان در گلستان نغمه انگیزند *** نواخان بلبل اید قمری و زاغ و زغن آید

شود روزی که مهر از رخ حجاب غیب بر گیرد *** نوید وصل او یک سر به گوش مرد و زن آید

شود روزی که آثار قیام شه شود ظاهر *** برون سفیانی از شام و یمانی از یمن آید

ص: 235

شود روزی که در بطحا لوای حق شود بر پا *** بِسَر حیران دَوان بهر نثار جان و تن آيد

273حَدیث پنجاه و یکم

غبيت نعمانی در باب علامات ظهور ص 137 بسند خود از حضرت صادق از امیر المؤمنين عليهما السّلام روایت کرده که فرمود در بالای منبر کوفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَّل ذَكَرَهُ قَدْرِ فِيمَا قَدَّرَ وَ حَتْمُ بِأَنَّهُ كَائِنُ لَابُدَّ مِنْهُ أَنَّهُ أْخذُ بَنِي أُمَيَّةَ بِالسَّيْفِ جَهْرَةً وَ أَنَّ أْخُذُ بَنِي فُلَانٍ بَغْتَةً (وَ انْهَ یاخذ بنی الْعَبَّاسِ بَغْتَةً) وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْخنُ فَإِذَا قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا وَ تثَبَّتْ (قَامَت) عَلَى سَاقَهَا بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْداً عسفاً (عَنِيفاً) خَامِلًا أَصْلِهِ يَكُونُ النَّصْرَ مَعَهُ أَصْحَابُهُ الطَّوِيلَةِ شُعُورِهِمْ أَصْحَابِ السِّبَالَ سُودُ ثِيَابُهُمْ أَصْحَابِ رَايَاتُ سُودُ وَيْلُ لِمَنْ نَاوَاهُمْ يقتلونُهُم هرجاً وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ وَ إِلَى أَفْعَالِهِمْ وَ مَا يَلْقَى الْفُجَّارِ مِنْهُمْ و الاعراب الْحفَاةُ يسلّطهم اللَّهُ عَلَيْهِمْ بِلَا رَحْمَةُ فيقتلونُهُم هرجَا عَلَى مدينتهم بشاطئ الْفُرَاتِ الْبَرِّيَّةِ وَ الْبَحْرِيَّةِ جَزاءً بِما عَمِلُوا وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ)

لُغات رحى اسيا قطب مثلّثه ستونه اهنی اسیا و مهتر و سردار قوم که مدار کار به روی باشد و سپهسالار که او را قطب اسیای حَرب گویند و شیخ یکانه و مدار هر چیز و قوام ان را گویند عسف مرد ستمکار و بیراه روند عنیف مرد درشت خو و سوار کار سخت و سخن درشت و سر سخت را گویند خامل گمنام و بی اصل هرج قتل حفاة

ص: 236

جمع حافی یعنی پا برهنه جفاة جمع جافی یعنی مرد درشت اندام و بد خو

يعنی به درستی که خدائی که غالبست و بزرگست ذکر او مقدّر کرده در ان چه که مقدّر کرده است و حتم کرده به این که شدنی است و هیچ چاره ای از آن نیست گرفتن بنی امیّه را با شمشیر یعنی حتماً ان ها را به شمشیر هلاک خواهد کرد و هیچ چاره ای از ان نیست که بنی عبّاس را ناگهان گلوی ان ها را می گیرد و غافل گیر می کند و فرمود ان حضرت علیه السّلام که ناچار است از این که اسیای جنگ در گردش اید و نرم کند (یعنی مردم را) پس چون بر روی پایه و قطب خود ایستاد و بر روی دو پای خود ثابت و قائم شد بر می انگیزاند خدا بنده ستم کار و دور از راهی یا درشت خو و سوار کار سخت گفتار سر سختی را که اصل و گمنام و بى اسم و ناشناس است و یاری و با غلبه با او است و اصحاب او موهاشان دراز و صاحبان سبيل هایند و جامه هاشان سیاه است و صاحبان پرچم های سیاهند وای بر ان کسی که قصد کند ایشان را که می کشند قصد کنندگان را کشتنی عجیب و به ذات خدا قسم است که هر آینه می نگرم به سوی ایشان و به سوی کار هاشان و ان چه می رسد به فجّار و عرب های پا برهنگان از ایشان مسلّط می گرداند خدا این جماعت را بر ان ها یعنی بر فجّار و عرب ها بدون این که رحم کنند بر ان ها پس می کشتند فجّار و عرب ها را کشتنی عجیب در خانه هایشان در کنار فرات چه در بیابان باشد یا دریا و این نحو کشته شدن جزای عمل ایشانست و پروردگار تو ستم کار در حق بندگان نیست

274حَدیث پنجاه و دوّم

ص: 237

غیبت نعمانی باب علامات ظهور ص 138 به سند خود از عبابة بن ربعی اسدی روایت کرده که گفت داخل شدم بر امیر المؤمنين عليه السّلام و من پَنجُمین نفر بودم و کوچک تر از همه ان ها بودم از حیث سال پس شنیدم از ان حضرت که می فرمود ﴿حَدّثنی أخی رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ إنّی خَاتَمِ أَلْفَ نبیّ وَ إنّک خَاتَمِ أَلْفَ وصیّ وَ کلّفت بِمَا لَمْ تکلّفوا فَقُلْتُ مَا أنصفک الْقَوْمِ یا أمیرالمؤمنین فَقَالَ لیس حیث تَذْهَبُ بک الْمَذَاهِبُ یا ابْنِ أخی إنّی لَأَعْلَمُ أَلْفَ کلمه لَا یعلمها غیری وَ غیر مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ إِنَّهُمْ لیقرؤون مِنْهَا آیه فی کتاب اللَّهِ عزّوجلّ وَ هی «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ القول أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّهً مِنْ الاءرض تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لَا یُوقِنُونَ» وَ مَا یتدبّرونها حَقُّ تَدَبَّرَهَا أَلَا أخبرکم بِآخَرَ ملک بنی فُلَانٍ قُلْنا بلی یا أمیر المؤمنین قَالَ قَتْلُ نَفْسٍ حَرَامُ فی یوم حَرَامُ فی بَلَدٍ حَرَامٍ عَنْ قَوْمٍ مِنَ قریش و الّذی فَلَقَ الحبه وَ بری النسمةً مَا لَهُمْ ملک بَعْدَهُ غیر خَمْسَةَ عَشْرَهُ لیلة ، قُلْنَا هَلْ قَبْلَ هَذَا مِنْ شیء أَوْ بَعْدَهُ مِنَ شیء فَقَالَ صیحة فی شَهْرِ رَمَضَانَ تَفْزَعُ الیقظان وَ تُوقِظُ النَّائِمِ وَ تُخْرِجُ الفتاه مِنْ خِدْرِهَا﴾

یعنی حَدیث کرد مرا برادرم رسول خدا صلى الله عليه و اله که فرمود من تمام کننده هزار پیغمبرم و تو تمام کننده هزار وصی هستی و مکلّف شدم چیزی را که مکلّف نشدند پس گفتم انصاف نکردند این گروه در حقّ تو یا امیر المؤمنین پس فرمود چنین نیست که هر راهی بخواهی بر وی ای پسر برادر من هر اینه می دانم هزار کلمه را که نمی داند کسی ان را غیر

ص: 238

از من و غير از محمّد صلى الله عليه و اله و به درستی که ایشان می خوانند هر اینه از ان ایه ای را از کتاب خدای عزّ و جلّ و ان اینست که فرموده و چون واقع شود گفته عذاب بر ایشان بیرون می اوردیم برای ایشان جنبنده از زمین را که سخن گوید با ایشان به درستی که مردمان کسانی هستند که به نشانه های ما یقین نمی کنند و تدبّر نمی کنند در ان ها حق تدبّر را در ان ایا خبر ندَهُم شما را به اخر ملک بنی فلان یعنی بنی عبّاس گفتیم چرا یا امیر المومنین فرمود کشتن نفسی حرام یا کشته می شود نفس حرامی در روز حرامی در ماه حرامی از گروه قریش قسم به ان کسی که می شکافد دانه را و خلق کرده و می کند بندگان را که برای ایشان به ملکی نمی ماند بعد از ان غیر از پانزده روز گفتیم ایا پیش از ان یا بعد از ان چیزی یعنی نشانه ای هست پس فرمود صدائی در ماه رمضان بلند شود که هر شخص بیداری بفزع در اید و هر خوابیده ای بیدار شود و دختران جوان از سرا پرده های خود بیرون ایند

مؤلّف نا چیز گوید که جمله ای از ابتدای این حَدیث مخالف با قول مشهور است راجع به عدد و شماره پیغمبران زیرا که عدد ان ها بنا بر مشهور و بسیاری از اخبار و احادیث صحیحه و معتبره و موثقه از متواتره و مستفيضه و غير این ها یک صد و بیست و چهار هزار و بعضی یک صد و بیست هزار روایت شده و با عدد هزار توافق ندارد لذا این حَدیث را یا باید راجع به عدد انبیاء حمل بر سقط و افتاد کی و تصحیف کرد یا بر خواص از انبیاء حمل نمود و هم چنین است نسبت به اوصياء - و مراد از بنی فلان

ص: 239

بنی عبّاس است که انقراض دولت ان ها متّصل به ظهور حضرت بقيه الله عجّل الله تعالی فرجه است و عدد خلفاء بنی عبّاس به مقتضای بعضی از اخبار چِهِل نفرند که سی و هفت نفر از ان ها یکی بعد از دیگری خلافت کردند تا به عبد الله مستعصم و پس از کشته شدن مستعصم مدت ها ملک از ان ها گرفته شد و از امر خلافت بر کنار شدند و فترتی واقع شد و دو نفر دیگر از ایشان بعد از مدت های زیاد بتفرقه حکومت کرده اند و یک نفر دیگر از ان ها که حکومت این سلسله به او خاتمه می یابد عبد الله نامی است که مقارن با زمان خروج سفیانی حکومت خواهد کرد و در ان وقت حکومت مصر هم با عبد الرحمن نامی خواهد بود چنان چه در بخش اخبار صادقیه در این کتاب حَدیث آن ذکر کرده خواهد شد و به این عبد الله عبّاسی قبلا در بعضى از فرمایشات امير المؤمنين عليه السّلام در همین بخش و همین جزو از این کتاب اشاره و نقل کردم - و مراد از نفس حرام در ان حَدیث شریف محمّد بن الحسن نفس زکیّه است که کشته شدن او در میان رکن و مقام در روز بیست و پَنجُم یا بیست و شِشُم ماه ذيحجة الحرام از علائم حتمیّه است و بعد از کشته شدن او پانزده روز زیاد تر نمی شود که قائم ال محمّد عليهم السّلام قيام می فرمايد و صیحه شهر رمضان هم از علائم حتمیه است که بعد از خروج سفیانی قریب چهار ماه پیش از ظهور واقع خواهد شد

275حَدیث پنجاه و سوّم

ص: 240

غیبت نعمانی در باب علامّات ظهور ص 145 به سند خود از ابی الطفيل روایت کرده که سوال کرد بن کوّا از امیر المؤمنین علیه السّلام از غضب یعنی قیام قائم عليه السّلام پس فرمود پس (هَيْهاتَ الْغَضَبِ هَيْهَاتَ مَوْتَاتِ فِيهِنَّ ( بینهنّ ) مَوْتَاتِ وَ رَاكِبَ الذّعلبة وَ مَا راکب الذّعبلة مُخْتَلِطُ جَوْفِهَا بوضینها يُخْبِرُهُمْ بِخَبَرِ فَيَقْتُلُونَهُ ثُمَّ الْغَضَبُ عِنْدَ ذلک)

لُغات ذِعلِبَة شتر ماده تند رو وضين بر وزن اَمیر هر چیزی بر هم چیده و دو تا کرده و نوار و تنگ هودج پهن که از دوال یا موی بافند یا تنگی که از چرم باشد یا تنک پالان شتر را گویند راكب ذِعَلبه مراد محمّد بن الحسن نفس زكیّه است و غضب مراد قیام قائم علیه السّلام است که غضبناک و با شمیشر قیام می فرماید

یعنی دور است قیام قائم علیه السّلام دور است مرگ هائی پیش از آن است که در ان مرگ ها یا در میان ان ها مرگ های دیگری است با آمدن شتر سواری که بر شتر ماده تند روی سوار باشد و چه شتر سواری که تنک شتر او در جوف او آمیخته شده یعنی شکم ان شتر از جای تنک خط گذارده به نحوی که گویا نتک او در شکم شتر آمیخته شده خبر می دهد ایشان را یعنی اهل مکّه را بخبری پس می کُشند او را پس از کشته شدن او در ان وقت قائم که مامور به غضب است قیام می کند

276حَدیث پنجاه و چَهارُم

غیبت نعمانی باب علامات ص 149 به سند خود از حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام

ص: 241

روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَ يَدَىْ الْقَائِمِ احْمَرَّ مَوْتِ ابْيَضَّ وَ جَرَادٍ فِي حینه وَ جَرَادٍ فِي غیر حينه أَحْمَرَ كالدّم فامّا الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فبا السَّيْفِ والابیص فالطّاعون (وَ أَمَّا الْمَوْتِ الابيض فبطاعون)﴾

یعنی در پیش روی قائم یعنی پیش از ظهور او مرگ سرخی خواهد بود و مرگ سفیدی و امدن ملخ در وقت آن و ملخی در غیر وقت آن که مانند خون سرخ باشد پس مراد از مرگ سرخ کشته شدن به شمشیر است و مراد از مرگ سفید مردن به مرض طاعون است

277حَدیث پنجاه و پَنجُم

غیبت نعمانی باب علامات ص 149 به سند خود از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ علیّا عَلَيهِ السَّلَامُ یقول إِنَّ بَيْنَ يَدَيِ الْقَائِمِ سِنِينَ خَدَّاعَةً يُكَذَّبُ فِيهَا الصَّادِقُ وَ يُصَدَّقُ فِيهَا الْكَاذِبُ وَ يُقَرَّبُ فِيهَا الْمَاحِلُ وَ فِي حَدِيثٍ وَ يَنْطِقُ فِيهَا الرُّوَيْبِضَةُ فَقُلْتُ وَ مَا الرُّوَيْبِضَةُ وَ مَا الْمَاحِلُ قَالَ أَوَ مَا تَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ قَوْلَهُ وَ هُوَ شَدِيدُ الْمِحالِ قَالَ يُرِيدُ الْمَكْرَ فَقُلْتُ وَ مَا الْمَاحِلُ قَالَ يُرِيدُ الْمَكَّارَ﴾

لغت خدعه به معنای فریب ماحِل مَكّارِ رُویبَضَة يعنى پستْ وَ حَقیر و بى لیاقت

یعنی شنیدم از علی علیه السّلام که می فرمود پیش روی قائم یعنی پیش از ظهور او سال های فریبنده ای خواهد بود که تکذیب کرده شود در ان ها راست گو

ص: 242

و تصدیق کرده شود در ان ها دروغ گو و تقرّب یابد در ان ها شخص مکّار حیله ور و در حَدیث دیگری است که فرموده و سخنرانی کند در ان ها رویبضة پس گفتم رُویبضه چیست و ما حِلٍ كذا مست فرمود آیا قران نمی خوانید قول خدای تعالی را که فرموده و هو شدید المحال فرمود از محال اراده فرموده است مکر را پس گفتم ما حِل چیست فرمود یعنی مکّار

نگارنده گوید ظاهر این است که در حَدیث افتاده کی و سقطی باشد زیرا که راوی دو مطلب را از حضرت سؤال کرده و جواب از یکی از ان دو گفته شده و از رویبضه جوابی نفرموده ابن اثیر در نهایه و صاحب منتهی الارب در منتهی و غیر ایشان در غیر آیند و کتاب گفته اند که در حَدیث اشراط السّاعة که فرموده و آن ينطق الرّويبضة فى امر العامّة از حضرت سؤال شده که رُوَیبَضة چیست یا رسول الله در جواب فرموده است که التّافه الخسيس یعنی حقیر و احمق و پست تافه به فاء یک نقطه دار

278حَدیث پنجاه و شِشُم

غیبت نعمانی باب السفیانی ص 164 به سند خود از حارث همدانی از امیر المومنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اَلْمَهْدِیُّ أَقْبَلُ جَعْدٌ بِخَدِّهِ خَالٌ یَکُونُ مَبْدَأُهُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ اَلسُّفْیَانِیُّ فَیَمْلِکُ قَدْرَ حَمْلِ اِمْرَئهٍ تِسْعَهَ أَشْهُرٍ یَخْرُجُ بِالشَّامِ فَیَنْقَادُ لَهُ أَهْلُ اَلشَّامِ إِلاَّ طَوَائِفَ مِنَ اَلْمُقِیمِینَ عَلَی اَلْحَقِّ یَعْصِمُهُمُ اَللَّهُ عَنِ اَلْخُرُوجِ مَعَهُ وَ یَأْتِی اَلْمَدِینَهَ بِجَیْشٍ جَرَّارٍ حَتَّی إِذَا اِنْتَهَی إِلَی بَیْدَاءِ اَلْمَدِینَهِ

ص: 243

خَسَفَ اَللَّهُ بِهِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ﴾

لُغات اقبل وصف است برای کسی که سیاهی چشم او به طرف بینی او مایل باشد جعد شخص پیچیده مو را گویند جرّار گران رو جیش حرّا و لشکریست که از کثرت جمعیّت نتوانند تند حرکت کنند بیداء بیابانی است در میان مدینه و مکّه که لشکر سفیانی در ان جا به زمین فرو روند

یعنی مهدی سیاهی چشم او به طرف بینی او مایل است و موهای او در هم پیچیده است و بر رخسار او خالی است ابتداء قيام او از سمت مشرق است یعنی مقدّمه قیام او از طرف مشرق شروع می شود و وقتی که این علامت ظاهر شد یعنی مشرقی قیام کرد سفیانی بیرون می اید و به قدر مدّت حمل يك زن حکومت و پادشاهی کند در شام بیرون اید و اهل شام مطیع و منقاد او شوند مگر طائفه ای چند از قیام کنندگان به حقّ که حفظ می کند خدا ان ها را از بیرون آمدن ایشان با او و می اید سفینانی به مدینه با لشکری که از کثرت جمعیت به گرانی حرکت کنند تا این که می رسند به زمین بَیداء مدینه پس خدا در ان جا لشکر او را به زمین فرو برد و اینست معنای گفته خدای عزّ و جل که فرموده است و اگر ببینی زمانی که بترسند پس گذشتی در ان نیست گرفته خواهند شد به عذاب یعنی به فرو رفتن به زمین از مکان نزدیکی

279حَدیث پنجاه و هفتم

ص: 244

غیبت طوسی چاپ تبریز ص 284 به سند خود از محمّد بن الحنفیّه از ان حضرت روایت كرده كه ﴿قَالَ قُلْتُ لَهُ قَدْ طَالَ هَذَا اَلْأَمْرُ حَتَّی مَتَی فقال (قَالَ) فَحَرَّکَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَعَضَّ اَلزَّمَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَجْفُوا اَلْإِخْوَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَظْلِمِ اَلسُّلْطَانُ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ وَ لَمْ یَقُمِ اَلزِّنْدِیقُ مِنْ قَزْوِینَ فَیَهْتِکَ سُتُورَهَا وَ یُکَفِّرَ صُدُورَهَا وَ یُغَیِّرَ سُورَهَا وَ یَذْهَبَ بِبَهْجَتِهَا مَنْ فَرَّ مِنْهُ أَدْرَکَهُ وَ مَنْ حَارَبَهُ قَتَلَهُ وَ مَنِ اِعْتَزَلَهُ اِفْتَقَرَ وَ مَنْ تَابَعَهُ کَفَرَ حَتَّی یَقُومَ بَاکِیَانِ بَاکٍ یَبْکِی عَلَی دِینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی عَلَی دُنْیَاه﴾

یعنى گفت که گفتم به آن حضرت یعنی امیر المومنین علیه السّلام که این امر یعنی قیام مهدی علیه السّلام تا کی طول می کشد گفت پس حضرت سر خود را جنبانید پس فرمود کجا خواهد بود یعنی کجا به این زودی قیام خواهد کرد و حال ان که هنوز زمان دندان گیر نشده یعنی شدت و فشار زمان اهل خود را به دندان نگرفته کجا خواهد بود ان و حال ان که هنوز برادران یعنی ترک های مشرقی جور و جفائی نکرده اند کجا خواهد بود ان و حال ان که هنوز پادشاه ستم کار نشده کجا خواهد بود و حال آن که هنوز کافر مخصوص از قزوین بر نخواسته که پرده های اهل ان جا را پاره کند و نسبت کفر به بزرگان ان جا بدهد یا آن ها را گرفته و حبس و مخفی کند و حصار های ان جا را تغیر دهد و زیبائی و خوشی ان جا را ببرد کسی که از او فرار کند او را دریابد و کسی که با او جنگ کند ان را بکشد و کسی که از او کناره گیری کند فقیر و محتاج شود و کسی که تابع او شود کافر گردد تا این که به پا خیزند دو دسته از مردم در حالتی که گریان

ص: 245

باشند یک دسته برای دین خود گریه کنند و یک دسته برای دنیای خود گریه کنند

مؤلف گوید که بعضی چنین گمان کرده اند که مصداق این حَدیث ظاهر شده و بعض توجيهاتی کرده اند ولی ان چه به نظر می رسد هنوز مصداقی پیدا نکرده است كه آن چه من متفرع بر آنست ظاهر شده باشد و این قضایا و مراجع ضمیر ها راجع به خود قزوین است و مربوط به جا های دیگر نیست چنان چه از ظاهر حَدیث فهمیده می شود و دور نیست مصداق آن قريب قيام سیّد حسنی از طالقان و قائم گیلانی باشد و ان وقتی است که جنگی ما بین اهل مازندران و گرگان رخ دهد چنان چه به بعض از اخبار ان قبلا اشاره شده و بعد از این هم خواهد شد - و دور نیست که در هنگام وقوع جنگ مروزی خراسانی با اشروسی و جوانان اذربایجان و ارمنّینه و ظهور فتنه ایشان در نزدیکی های قزوین نزدیک کوه سرخ واقع در نزدیکی طالقان صورت گیرد چنان چه از حَدیث علیّ بن مهزیار و تشرف او خدمت امّام زمان و خبر دادن ان حضرت به این وقایع استفاده می شود و نگارنده ان حَدیث را در ردیف اخبار قائمیه در محل خود ذکر خواهم کرد و هم چنین خبر مرویّ از کعب الاحبار را نیز در جای مناسب خود ذکر خواهم نمود که ان نیز اشعار بر همین معنی دارد ان شاء الله تعالى

280حَدیث پنجاه و هَشتُم

غیبت طوسی ص 294 به سند خود از ابی الطفیل روایت کرده که گفت شنیدم از علیّ بن

ص: 246

ابی طالب علیه السّلام که می فرمود ﴿أَظَلَّتْكُمْ فِئَةُ مُظْلِمَةُ عَمْيَاءُ مُنْكَشِفَةُ لَا يَنْجُو مِنْهَا الَّا النُّوَمَةُ قِيلَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ مَا النُّوَمَةُ قَالَ الَّذِى لَا يَعْرِفُ النَّاسُ مَا فِي نَفْسِهِ﴾

یعنی سایه می اندازد بر سر شما فتنه ای تاریک کننده و کور کننده ظاهر اشکاری که نجاة نمی یابد از ان مگر مرد گمنامی که بی قدر باشد در نزد مردمان که کسی او را نشناسد گفته شد که یا ابا لحسن نومه چیست فرمود ان کسی است که مردم نشناسند شخص او را از حیث نفس

281حَدیث پنجاه و نُهُم

نُهُج البلاغة در ضمن كلمات قصار مي فرمايد ﴿يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ لَا یقرّب فِيهِ الَّا الماجل (الماجن) وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ الَّا الْفَاجِرُ وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ الَّا الْمُنْصِفُ يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً وَصَلْتَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ الامّاء وَ الْمَادَّةِ الصّبیان وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ﴾

لُغات ماحل به معنای مکّار و سخن چین و سعایت کننده نزد سلطان و خبر بریده (راپورت دهنده) و باج و خراج گیرنده و در بعضی از نسخ ماجن نوشته شده و ان به معنای مرد شوخ چشم بی باک در گفتار و کردار است که باک نداشته باشد از گفتن و کردن هر سخن بد ناروا و کار زشتی ظریف به معنای زیرک فجور کار زشت نا روا و منافی عفّت عزم تاوان دادن و آزمندی استطاله بلندی جستن و تکبّر کردن امّاء کنیزان و دختران خصیان خواجه سرایان و کسانی که مردی ندارند

ص: 247

یعنی می اید بر مردم زمانی که تقرب پیدا نمی کند در ان زمان مگر مرد مکّار حیله ور سخن چین سعایت کننده و خبر برنده نزد پادشاه و باج و خراج گیرنده یا شوخ چشم بی باک در گفتار و کردار و کار های زشت نا روا و زیرک دانسته نشود مگر مرد فاجر بد زبان و بد عمل و به ضعف و نا توانی شناخته نشود مگر مرد با انصاف صدقه را غرامت و تاوان دادن و آزمندی شمارند و اگر وصل رحم کنند برای منّت گذاردن باشد و عبادت و بندگی کردن را برای تکبّر کردن و بلندی بر دیگران جستن به جا اورند پس در چنین زمانی پادشاه به مشورت کنیزان و یا زنان و دختران کار کند و امّارت و ریاست با کودکان گردد و تدبیر کار ها با کسانی که مردی ندارند شود

282حَدیث شَصتُم

نهج البلاغه در ضمن کلمات قصار می فرمايد ﴿یَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ لاَ یَبْقَی فِیهِمْ مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ وَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ وَ مَسَاجِدُهُمْ یَوْمَئِذٍ عَامِرَهٌ مِنَ اَلْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ اَلْهُدَی سُکَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ اَلْأَرْضِ مِنْهُمْ تَخْرُجُ اَلْفِتْنَة وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِی اَلْخَطِیئَهُ یَرُدُّونَ مَنْ شَدّ عَنْهَا فِیهَا وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَیْهَا یَقُولُ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَبِی حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ عَلَی أُولَئِکَ فِتْنَهً اتْرُکُ اَلْحَلِیمَ فِیهَا حَیْرَانَ وَ قَدْ فَعَلَ وَ نَحْنُ نَسْتَقِیلُ اَللَّهَ عَثْرَة اَلْغَفْلَهِ﴾

یعنی می اید بر مردم زمانی که باقی نمی ماند در میان اهل ان زمان از قران مگر نقشی یا نشانه و نوشتنی و از اسلام مگر اسمی و مساجد ایشان در ان زمان آباد است

ص: 248

از حیث ساختمان و خراب است از جهت هادی و راهنما ساکنین و تعمیر کنندگان ان بد ترین اهل زمین اند فتنه از ایشان بیرون می اید و در ان ها معصیت و گناه جای می گیرد بر می گردانند در ان فتنه هر که را که از ان کناره گرفته و می کشانند به سوی آن هر که را که از آن عقب مانده خدای سبحانه می فرماید پس به حق خودم قسم است که هر اینه بر می انگیزم البتّه البتّه فتنه ای را برایشان که شخص بردبار با شکیبا از ان در حیرت و سرگردان ماند و می کند البته خدا این کار را و ما از خدا گذشت از لغزش و بی خبری را درخواست می نمائیم

از این حَدیث شریف چند نکته استفاده می شود یکی باقی نماندن از قرآن در اخر زمان مگر نوشتن و نقشی کنایه از این که در ان زمان غالبا قران خوانده نشود و اگر به ندرت هم بخوانند در ان تدبّر و تفکّر نکنند و به احکام ان عمل ننمایند دوّم از اسلام به جز اسم تنها باقی نماند و به اسم اقرار به مسلمانی کنند ولی از اداب و رسوّم آن بر کنار و بی اطلاع باشند سوّم ان که در ساختن مسجد و تعمیر ظاهری آن از نظر ساختمانی و فرش و زینت بکوشند ولی هادی و راهنمائی که مردم را به خدا و آداب خدا شناسی و دین داری و روش مسلمانی راهنمائی کند در ان ها نباشد چَهارُم ان که کسانی که در ان مساجد جا می گیرند و در تعمیر ظاهری ان ها می کوشند بد ترین اهل زمین می باشند به علّت این که در اثر هوا های نفسانیّه و شهوت رانی هائی که در خاطر هاشان می باشد ایجاد فتنه می کنند و القاء خلاف

ص: 249

و نفاق می کند و اتش عداوت و دشمنی را در میان هم دیگر می افروزند و انواع گناه و معصیت را در خود جای می دهند و کسانی را که از فتنه و فساد دور و بر کنارند ان ها را از روشی که پیش گرفته اند بر می گردانند و با خود داخل در فتنه و فساد می نمایند و ان هائی را هم که عقب مانده اند از ایشان با خود همراه می کنند پَنجُم آن که چون چنین صفاتی در ایشان ظاهر شد خداوند پاک قسم یاد کرده که فتنه عظیمی بر ایشان انگیزد که هر چند شخص حلیم و برده بار باشد در حیرت و سرگردانی بماند و راه نجاة و رهائی بر ایشان نباشد و حضرت می فرماید که چنین عملی را خدا با ایشان البتّه خواهد کرد

283حَدیث شَصت و یكُم

نهج البلاغه در ضمن کلمات قصار می فرمايد ﴿ياتى عَلَى النَّاسِ زَمَانُ عَضُوضُ یعضّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِكَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بینکم تَنْهَدُ فِيهِ الْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْيَارُ وَ یبابع الْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّينَ﴾

لُغات عضّ دندان گرفتن موسر توان گر و ثروتمند و بی نیاز نهد بر خواستن و بلند شدن مضطر بیچاره شده بیع خرید و فروش کردن

یعنی می اید بر مردمان زمانی دندان گیرنده که شخص ثروتمند و توان گر بدندان می گیرد ان چه را که به دو دست خود گرفته از مال و دارائی یعنی بخل می ورزد و در راه خدا بر بی نوایان انفاق نمی کند و خیر او به ان ها نمی رسد و حال ان که خدای پاک و منزّه

ص: 250

می فرماید فضل و احسان را در میان خود فراموش نکنید در ان زمان به پا خیزند و بلندی جویند مردمان شریر و بد یعنی ریاست کنند بر اهل ان زمان و ذلیل و خوار می شوند نیکان و خوبان و با یک دیگر خرید و فروش می کنند بیچارگان یا باجبار وادار به خرید و فروش با یک دیگر کرده می شوند بیچارگان و حال ان که از روی تحقیق نهی فرموده است رسول خدا صلّى الله علیه و اله از خرید و فروش کردن بیچارگان

پوشیده نماناد که در معنای فرموده حضرت و یبایع المضطرّون چند وجه به نظر می رسد که بعد از تحقیق در اطراف لفظ بیع و مبایعه و معنای ان در این مقام شرح داده خواهد شد بدان که بیع در لغت به معنای خریدن و فروختن و از لُغات اضداد است و به معنای سعایت و سخن چینی کردن نزد سلطان نیز آمده چنان چه در قاموس و منتهی الارب گفته اند که باعه من السلطان یعنی سعایت وی کرد نزد سلطان و نیز گفته اند که بائع به معنای ساعی و تمام و خریدار و فروشنده است و مبایعه به معنای خریدن و فروختن و بیعت کردن است با یک دیگر قال الله تعالی «اذ يبايعونک تَحْتَ الشَّجَرَةِ» يعنى زمانی که بیعت کردند با تو در زیر درخت پس وجه اوّل از معنای و یبابع المضطرون یعنی مردم را تحت فشار قرار دهند به نحوی که بیچاره شوند و از روی بیچارکی و اضطرار املاک و خانه و ضیاع و عقار خود را بفروشند وجه دوّم آن که مبایعت به معنای سعایت کردن نزد سلطان باشد در این صورت معنی چنین می شود که فشار و بیچارگی مردم به قدری شدّت کند که امرار عاشه ان ها سخت شود که از روی ناچاری خود را به سلطان فروخته یعنی حقوق از

ص: 251

دولت بگیرند و به ضرر مردم در نزد سلطان سعایت و نمّامی کنند وجه سوّم ان که مبایعت به معنای عهد و پیمان گرفتن باشد بنا بر این معنی چنین می شود که در ان زمان بر مردم چنان سخت گیری کنند که از راه اضطرار و بیچارکی عهد و پیمان بندند و یا رای اعتماد دهند این وجوه سه گانه در صورتیست که یبایع بصیغه مَعلوم باشد و امّا اگر بصیغه مجهول خوانده شود نیز در ان چند وجه احتمال می رود و می گوئیم و جه چَهارُم ان که معنی چنین باشد که بیچارگی مردم به حدّی رسد که در ان زمان دندان گیر ان ها را به اشرار و کفّار بفروشند و برای شهوت پرستی و ترضیه خاطر بیگانگان بیچارگان و مضطرّین فروخته شوند و ان ها را ذلیل دشمن های داخلی و خارجی کنند وجه پَنجُم ان که مراد از مضطرّین شیعیان و دوستان آل محمّد و راهنمایان مردم باشند که ان ها را محدود و ملزم کنند و تحت شکنجه و فشار قرار دهند و از ان ها عهد و پیمان گرفته شود که ساکت باشند و بر ضرر عهد و پیمان گیرندگان و بر خلاف خواهش ها و جور و جنايات و ظلم و تعدّيات ایشان سخنی نگویند و قیامی نکنند وجه شِشُم ان که مراد از مضطرّین ال محمّد علیهم السّلام باشند که برای خاطر اشخاص بي دين و معاندين هتك حرمت آن ها را نموده و روش و مسلك و طريقه و منهاج ایشان را به كفر و زندقة و الحاد بفروشند

و جای هیچ گونه تردید و شک و شبهه ای نیست که همه این وجوه مورد نهی صریح حضرت خاتم الانبياء صلى الله علیه و اله و سلّم می باشد

284حَدیث شصت و دوّم

ص: 252

سیزدَهُم بحار الانوار طبع طهران ص 174 مسنداً روایت کرده از کتاب کافی از حضرت امیر المؤمنين عليه السّلام که فرمود ﴿لياتينّ عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يُظْرَّفُ فِيهِ الفاجر و يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاجِنُ وَ يُضَعَّفُ فِيهِ الْمُنْصِفُ قَالَ فَقِيلَ لَهُ مَتَى ذالك يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ اذا تَسَلَّطْنَ النِّسَاءُ وَ سُلِّطْنَ الامّاء وَ أُمِّرَ الصِّبْيَانُ﴾

یعنى هر اینه مي اید البتّه البتّه زماني که بر مردم زيرك و دانا شمرده شود مرد بد زبان و بد عمل بی عفت واهل فجور و تقرب یابد در ان زمان مرد شوخ بی باک در گفتار و کردار و رفتار و ناتوان گردد یا ناتوان شمرده شود در ان مرد با انصاف و تسلّط در امور پیدا کنند زن ها و مسلّط در کار شوند کنیزان یا دختران و ریاست و فرمان فرمائی کنند کودکان

285حَدیث شصت و سوّم

سیزدَهُم بحار ص 176 از کتاب عدد قویّه بسند خود از سلمان فارسی روایت کرده که گفت در خلوت وارد شدم بر امیر المؤمنين عليه السّلام پس عرض کرم ﴿یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَتَی اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِکَ فَتَنَفَّسَ اَلصُّعَدَاءَ وَ قَالَ لاَ یَظْهَرُ حَتَّی یَکُونَ أُمُورُ اَلصِّبْیَانِ وَ تَضِیّعَ حُقُوقُ اَلرَّحْمَنِ وَ یُتَغَنَّی بِالْقُرْآنِ فَإِذَا قُتِلَتْ مُلُوکُ بَنِی اَلْعَبَّاسِ أُولِی اَلْعَمَی وَ اَلاِلْتِبَاسِ أَصْحَابِ اَلرَّمْیِ عَنِ اَلْأَقْوَاسِ بِوُجُوهٍ کَالتِّرَاسِ وَ خَرِبَتِ اَلْبَصْرَة هُنَاکَ یَقُومُ اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ﴾

یعنی چه وقت قیام می کند قائم از فرزندان تو پس ان حضرت نفس عمیق سردی

ص: 253

کشید و فرمود ظاهر نمی شود قائم تا وقتی که کار های عامّه در دست کودکان افتد و حقوق خداوند رحمن ضایع شود و به اواز سرود و خوانندگی بقران تغنّی شود یا بقران سرزنش کرده شود یا مردم از قرآن بی نیاز شوند و اعتنائی به ان نکنند و به احکام ان عمل ننمایند پس وقتی که بِکُشند پادشاهان بنی عبّاس را صاحبان کوری و اشتباه کاری یعنی کور دلان گمراه و اشتباه کار باطل را به صورت حق جلوه می دهند و صاحبان کمان ها و انداختن تیر ها یعنى داراى سلاح ها و قوا های جنگی می باشند بازو های مانند سپر ها یعنی بازو های پهن مانند سپر هستند و وقتی که بصره خراب و ویران شود در ان وقت قیام می کند قائمی که از فرزندان حسین است

توضيح ان كه كلمه تغنّی را معانی چند است ان چه که در این مقام تناسب دارد یکی به معنای سرودن و خوانندگی به لحن غناء است و دیگر معنای نکوهش وَ سَرزنش کردنست و دیگر به معنای بی نیاز شدن است و مراد از صاحبان کوری و التباس ترک های بنی قنطور هستند که شرح حالات ان ها در جزو اوّل این کتاب در بخش سوّم در اخبار نبویّه و در این جزو که جزء دوّم است قبلاً شرح داده شد در همین بخش لذا از تکرار ان صرف نظر شد و امّا خرابی بصره مراد خرابی اخیر انست که اتّصال دارد به خروج سفيانی ملعون

286حَدیث شصت و چَهارُم

ص: 254

منتخب کنز العمّال فی سنن الا قوال و الأفعال تاليف علاء الدّين على بن حسام الدّين الشهير به متّقى الهندى موضوع در حاشیه کتاب مسند احمد بن حنبل طبع مصر جزو شِشُم ص 23 از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود (لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يطرى فِيهِ الْفَاجِرُ وَ يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاحِلُ وَ يَعْجِزُ فِيهِ الْمُنْصِفُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ تَكُونُ الْأَمَانَةِ فِيهِ مَغْنَماً وَ الزَّكَاةُ مَغْرَماً وَ الصَّلَاةِ تطاوّلا وَ الصَّدَاقَةِ مِنَّا وَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ اسْتِشَارَةِ الْإِمَاءِ وَ سُلْطانِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ السُّفَهَاءِ)

لُغات اطراء نیکو ستودن و پرورش دادن فاجر کار زشت و ناروا کننده ماحل مکّار و حیله ور و سخن چین و سعایت کننده و خبر برنده نزد سلطان مغنم مالی را گویند که از کفّار حربی گرفته شود یا مالی که بی دست رنج به دست اید مغرم تاوان دادن و آزمند چیزی شدن تطاول گردن دراز کردن و گردن کشی کردن و تکبّر و بلند پروازی و فخر کردن بر دیگران مَنّ منّت گذاردن سُلطان حجّت و قدرتِ مُلك و قهرمان سفیه نادان یا ان که قدر مال را نداند یا مسرف تباه کار

یعنی همانند می اید البتّه البتّه بر مردمان زمانی که ستوده یا پرورش داده شود در ان زمان کار زشت و نا روا کننده و تقرّب یابد مکّار حیله ور و سخن چین وسعایت کننده و خبر برنده نزد سلطان و عاجز و ناتوان شود در ان انصاف دارنده در ان زمان امّانت مانند غنیمتی باشد که از کفّار حربی گرفته شود یا مانند مالی باشد که بدون زحمت و دست رنج به دست اید و زکوة تاوان و آزمندی شمرده شود و نماز برای تکبّر و فخر

ص: 255

کردن و سر بلندی به جا آورده شود و صدقه دادن برای منّت گذاردن باشد در ان زمان زنان قدرت و تسلّط بر ملک پیدا کنند و دختران مستشار امور شوند و نادانان و از حدّ تجاوز کنندگان تباه کار بر عامه مردم امّارت و فرمان فرمائی کنند

287حَدیث شصت و پَنجُم

مننتخب كنز العمّال در همان صفحه از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿وَ الَّذی نَفسی بِیَدِهِ لَا يَذْهَبَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارَ حَتَّى تجيى الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ حَتَّى یُوثِقُوا خَیُولَهُم بِنَخلاتِ بَيْسَانَ وَ الْفُرَاتِ﴾

لغت رایات جمع رایت یعنی پرچم ایثاق بستن خيول جمع خَیل یعنی اسب نخلاق جمع نخل درخت خرما بیسان به فتح با و سکون یا و سین بی نقطه شهریست در اردن در میان حوران و فلسطين

یعنی به حقّ ان کسی که جان من در دست او است نمی رود هر شب و روزی تا این که بیاید پرچم های سیاه از طرف خراسان تا این که ببندند اسب های خود را به درخت های خرمای شهر بیسان در منطقه اردن میان حوران و فلسطين و فرات

دانسته باد که این پرچم های سیاه که از طرف خراسان به بیسان می اید غیر از پرچم های سیاه حسنی است که از سمت طالقان به طرف کوفه می اید و بر طریق هدایت است فتنه پرچم های سیاه خراسانی بسیار شدید و خرابی ایشان بسیار است

288حَدیث شصت و شِشُم

ص: 256

منتخب كنز العمّال ص 33 ﴿عَنْ علیّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ لَا يُخْرَجُ المهدىّ حَتَّى يُقْتَلَ ثُلُثُ وَ يَمُوتُ ثلثَ وَ يَبْقَى ثُلُثُ﴾

یعنی فرمود على عليه السّلام که بیرون نمی اید مهدی تا این که ثلث مردم کشته شوند و ثلث مردم هم بمیرند و یک ثلث باقی بمانند

289حَدیث شصت و هفتم

منتخب كنز العمّال ص 33 از علىّ عليه السلام روایت كرده كه فرمود ﴿لَا يَخْرُجُ المهدى حَتَّى یبصَقُ بَعْضُكُمْ فِى وَجَّهَ بَعْضٍ﴾

یعنی بیرون نمی اید مهدی تا وقتی كه اب دَهَن بیندازد بعضی از شما بر روی بعض دیگر

290حَدیث شصت و هَشتُم

منتخب كنز العمّال ص 33 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا نَادَى مُنَادٍ مِنَ السماء انَّ الْحَقِّ فِى ال مُحَمَّدِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَظْهَرُ المهدىّ عَلَى أَفْوَاهِ النَّاسِ يَشْرَبُونَ حَبَّةٍ فَلَا يَكُونُ لَهُمْ ذِكْرَ غَيْرِهِ﴾

يعنی وقتی که منادی ندا کند از اسمان که حقّ با ال محمّد است پس در ان وقت ذکر این که مهدیّ ظاهر می شود در دهان مردم می افتد و اب محبّت او را می آشامند پس هیچ ذکری غیر از ذکر مهدىّ دَرَ دَهانِ مَردَم نمی باشد

291حَدیث شصت و نُهُم

منتخب كنز العمّال ص33 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا خَرَجَت خَیلُ

ص: 257

السُّفیانی فی الکوفَة بَعَثَ فی طَلَبِ أَهْلِ خُرَاسَانَ وَ یُخرِجُ أَهْلِ خُرَاسَانَ فی طَلَبِ المهدیّ فَیُلتَقَی هُوَ وَ الهاشمیّ برایات سُودُ علی مُقَدِّمَتِهِ شعیب بْنِ صَالِحٍ فیلتقی هُوَ وَ السُّفیانی بِبَابِ إصطَخرَ فَتَکُونُ بَینَهُم مَلحَمَة عَظیمة فتظهر الرُایات السُّودِ وَ تَهْرُبْ خیل السُّفیانی فَعِنْدَ ذلک یَتَّمَنَّی النَّاسِ المهدیّ فیَطلِبونَه﴾

یعنی زمانی که بیرون اید لشکر سفیانی در کوفه می فرستند در طلب اهل خراسان و بیرون می ایند اهل خراسان در طلب مهدی پس او با هاشمی یعنی سیّد حسنی بهم می رسند با پرچم های سیاه که پیشرو ان ها شعیب بن صالح است پس او و سفیانی با هم تلاقی می کنند نزد دروازه اصطخر و بین ایشان جنگ عظیمی واقع می شود پس ظاهر می شود پرچم های سیاه و لشکر سفیانی فرار می کنند در ان وقت مردم تمنّای ظهور مهدی را دارند و او را می طلبند

292حَدیث هفتادم

متتخب كنز العمّال ص 33 نيز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ یُبعَثُ بجَیش إلی المدینة فیأخذون مِنْ قَدَرُوا علیه مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلّی اللَّهِ علیه ( و آله ) وَ سَلِّمْ وَ یَقتُلُ مِنْ بنی هَاشِمٍ رِجَالًا وَ نِسَاءً فَعِنْدَ ذلک یَهرُبُ المَهدی وَ المنتصر مِنْ المدینة إلی مکّة فَیَبعَث فی طلبهما وَ قَدْ لَحَقّاً بِحَرَمِ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ﴾

یعنی بر می انگیزاند و می فرستند یعنی سفیانی لشکری را به سوی مدینه پس می گیرند کسانی را که توانائی بر او دارند از ال محمّد صلّى الله عليه و اله و سلّم و مي كشند از بنی

ص: 258

هاشم مرد هائی و زن هائی را پس در ان وقت فرار می کند مهدیّ با منتصر از مدینه به مکّه پس بر می انگیزاند در طلب ایشان لشکری را در حالتی كه ان ها رسیده اند به حرم و امن خدا

293حَدیث هفتاد و یکم

منتخب كنز العمّال ص 33 نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا بَعَثَ السُّفْيَانِيُّ إِلَى الْمَهْدِيِّ جَيْشاً فَخُسِفَ بِهِمْ البِبَيْدَاءِ ، وَ بَلَغَ ذَلِكَ أَهْلِ الشَّامِ قالُوا طلیعتهم قَدْ خَرَجَ الْمَهْدِيِّ فَبَايَعَهُ وَ ادْخُلْ فِي طَاعَتِهِ وَ إِلَّا قتلناك فَيُرْسِلَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ وَ يَسِيرُ الْمَهْدِيِّ حَتَّى يَنْزِلَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ تُنْقَلُ إِلَيْهِ الْخَزَائِنِ وَ تَدْخُلُ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ أَهْلِ الْحَرْبِ وَ الرُّومِ وَ غَيْرِهِمْ فِي طَاعَتُهُ مِنْ غَيْرِ قِتَالٍ حَتَّى یتُبْنَى الْمَسَاجِدُ بالقسطنطيّة وَ مَا دُونَهَا وَ يَخْرُجُ قَبْلَهُ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ بِالْمَشْرِقِ يُحْمَلُ السَّيْفِ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ يُقْتَلُ وَ يُمَثَّلُ وَ يَتَوَجَّهُ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِّسِ فَلَا يَبْلُغُهُ حَتَّى يَمُوتَ﴾

یعنی وقتی که بر می انگیزاند و می فرستد به سوی مهدی لشکری را پس زمین بیداء ان ها را به خود فرو می برد و این خبر به اهل شام می رسد سر لشکر سفیانی می گوید که مهدی خروج کرده از روی تحقیق پس بیعت کن با او و بطاعت او در ای و اگر نه تو را می کشیم پس می فرستد سفیانی به نزد او برای بیعت کردن او با مهدی و مهدی سیر می کند تا وقتی که در بیت المقدس فرود می اید و خزانه های ان به سوی او نقل کرده می شود و عرب و عجم و اهل حرب و روم و غیر ایشان طاعت او را به غیر جنگ می پذیرند تا این که بنا می کند مسجد هائی در قسطنطيّنه و غير ان جا و بیرون می اید پیش از او مردی از اهل بیت او

ص: 259

بیرون می اید از طرف مشرق و حمل می کند شمشیر را بر دوش خود تا هشت ماه می کشد و مثله می کند و به سمت بيت المقدس متوجّه می شود و پیش از رسیدن بیت المقدّس می میرد

294حَدیث هفتاد و دوّم

منتخب كنز العمّال ص 33 نيز از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿قَالَ تفرّج الْفِتَنِ بِرَجُلٍ مِنهم یسوّمهم خَمساً لا یعطیهم إِلَّا السّیف یضع السّیف علی عَاتِقِهِ ثمانیه أَشْهُرٍ حتّی یقولوا وَ اللَّهِ مَا هَذَا مِنْ وَلَدَ فاطمة وَ لَوْ کان مِنْ وُلْدِ فاطمه لرحمنا یغزیه اللَّهُ ببنی الْعَبَّاسِ وبنی أمیّه)

یعنی گشایش می دهد و دور می کند فتنه ها را یا گشایش داده و دور کرده می شود فتنه ها به مردی که از ایشان است و خاری و مذلّت می دهد ایشان را تا پنج ماه به ایشان عطائی و بخششی نمی دهد مگر شمشیر می گذارد شمشیر را بر دوش خود تا هشت ماه تا این که مردم می گویند که بذات خدا قسم است که این شخص از اوّلاد فاطمه نیست و اگر از اوّلاد فاطمه بود هر اینه بر ما رحم مي كرد بجنگ می اندازد خدا او را با بنی عبّاس و بنی امیّه

295حَدیث هفتاد و سوّم

منتخب كنز العمّال ص 34 ﴿عن علىّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) قَالَ وَیْحاً لِلطَّالَقَانِ فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا کُنُوزاً لَیْسَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ وَ لَکِنَّ بها رِجَالٌ عَرَفُوا اَللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ هُمْ أَنْصَارُ اَلْمَهْدِیِّ آخِرَ اَلزَّمَانِ﴾

ص: 260

از علی علیه السّلام روایت کرده که فرمود رحمت و خوشی برای طالقان باد زیرا که از برای خدا در ان گنج ها ایست که نه از طلا باشد و نه از نقره ولیکن در ان جا مردانی هستند که شناخته اند خدا را حتّی شناختن او و ایشان یاران مهدی هستند در اخر الزمان

296حديث هفتاد و چَهارُم

منتخب كنز العمّال ص 34 از سعد اسکاف از اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت ﴿خَطَبَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ انَّ قُرَيْشاً أَئِمَّةِ الْعَرَبِ أَبْرَارُهَا لابرارها وَ فُجَّارُهَا لفجّارها وَ لَا بُدَّ مِنْ رَحًى تَطْحَنُ عَلَى ضَلالَةٍ وَ تَدُورُ فاذا قَامَتْ عَلى قَطبِها طَحَنَتْ بِحِدَّتِهَا الَّا انَّ لطحينها روقاً وَ روقها حِدَّتِهَا وَ فَلّهَا عَلَى اللَّهِ الَّا وَ أَنَّى وَ أَبْرَارُ عترتى وَ أَهْلُ بَيْتِى اعْلَمْ النَّاسِ صِغَاراً وَ احْلُمْ النَّاسُ كِبَاراً مَعَنَا رُكْیّتَهُ الْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا مُحِقٍّ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ أَنَّا أَهْلِ الرَّحْمَةِ وَ بِنَا فُتِحَتْ الْحِكْمَةِ وَ بِحکمِ اللَّهِ حکمنا و بعِلْمِ الله وَ مِنْ صَادِقٍ سَمِعْنَا فَانٍ تَتَّبِعُونا تَنْجُوا وَ ان تَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْكُمْ اللَّهِ بايدينا وَ بِنَا فُكَّ رِبَقِ الذُّلِّ عَنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ بِنَا يَخْتِمُ لَا بَكَمٍ وَ بِنَا يَلْحَقُ التَّالِى وَ الينا يَفِى ءُ الْغَالِى فَلَوْ لَا تَسْتَعْجِلُوا تستأخروا الْقَدْرِ لَامَرْ قَدِ سَبَقَ فِى الْبِشْرِ لحدّثتكم بشباب مِنْ الموالى وَ أَبْنَاءِ الْعَرَبِ وَ نَبَذَ مِنَ الشُّيُوخِ كالملح فِى الزَّادِ وَ أَقَلُّ الزَّادِ الْمِلْحِ فِينَا مُعْتَبَرُ وَ لِشِيعَتِنَا مُنْتَظِرُ أَنَا وَ شِيعَتُنَا نمضي الَىَّ اللَّهِ بِالْبَطَنِ وَ الْحُمى وَ السَّيْفُ عَدُوِّنَا يَهْلِكُ بِالدَّاءِ وَ الدّبَيْلَةَ وَ بِمَا شَاءَ اللَّهُ مِنِ الْبَلِيَّةُ وَ النَّقِمَةُ و ايْمُ اللَّهِ الاعزّ الاكرم انَّ لَوْ حَدَّثْتُكُمْ بِكُلِّ مَا

ص: 261

اعْلَمْ لَقَالَتْ طَائِفَةُ مَا أَكْذِبُ وَ ارْجُمِ وَ لَوْ انتقيت مِنْكُمْ مأئة قُلُوبُهُمْ كَالذَّهَبِ ثُمَّ انتخبت مِنْ المأة عَشَرَةً ثُمَّ حَدَّثْتَهُم فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ حدیثا لَيِّناً لَا أَقُولُ فِيهِ الَّا حَقّاً وَ لَا اعْتَمَدَ فِيهِ الَّا صِدْقاً لخرجوا وَ هُمْ يَقُولُونَ عَلَى مَنْ أَكْذِبُ النَّاسِ وَ لَوْ اخْتَرْتُ مِنْ غَيْرِكُمْ عَشْرَةَ فحدّثتهم فِى عَدُوِّنَا وَ أَهْلِ الْبَغْىِ عَلَيْنَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً لخرجوا وَ هُمْ يَقُولُونَ عَلَى مَنْ اصْدُقْ النَّاسِ هَلَكَ حَاطِبِ الْحَطَبَ وَ حَاصِرُ صَاحِبُ الْقَصَبِ وَ بَقِيَتِ الْقُلُوبِ تَقَلُّبَ فَمِنْهَا مَشْعَبٍ وَ مِنْهَا مُجْدّبٍ وَ مَنْصَبٍ وَ مِنْهَا مُسَبّبٍ يَا بُنَىَّ ليبرّ صِغَارَكُمْ كِبَارَكُمْ وَ ليراف كِبَارَكُمْ بصِغَارَكُمْ وَ لَا تَكُونُوا كالغواة الْجُفَاةُ الَّذِينَ لَمْ يَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لَمْ يُعْطَوْا فِى اللَّهِ مَحْضُ الْيَقِينِ كبيض بَيْضٍ فِى اداحى وَيْح لفراخ فِرَاخُ ال مُحَمَّدُ مِنْ خَلِيفَةٍ جَبَّارٍ عطريف مُتْرَفٍ مُسْتَخِفُّ بخلفى وَ خَلَّفَ الْخَلَفِ وَ بِاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتَ تاويل الرِّسَالَاتِ وَ انجاز الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ لَيَكُونُنَّ مَنْ يَخْلُفُنِي فِى أَهْلُ بَيْتِى رَجُلٍ يَأْمُرُ بامر اللَّهِ قُوَىّ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ زَمَانُ مكلّح مفصّح يُشْتَدُّ فِيهِ الْبَلَاءِ وَ يَنْقَطِعَ فِيهِ الرَّجَاءِ وَ يُقْبَلْ فِيهِ الرِّشَاءِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْعَثُ اللَّهَ رَجُلًا مِنْ شاطىء دِجْلَةَ لَامَر حِزْبُهُ يَحْمِلُهُ الْحِقْدُ عَلَى سَفْكِ الدِّمَاءِ قَدْ كَانَ فِى سِتْرُ وَ غِطَاءً فَيُقْتَلُ قَوْماً وَ هُوَ علیهم غَضْبَانُ شَدِيدُ الْحِقْدُ حُرَّانِ فِى سُنَّةِ بخت نَصْرٍ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسْقِيهِمْ سَوْطَ عَذَابُ وَ سَيْفُ دمار ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَهُ هَنَاتُ وَ أُمُورَ مُشْتَبِهَاتُ الَّا مِنْ شَطِّ الْفُرَاتِ الَىَّ النجفات(کذا فی النسخة) بابا الَىَّ القطقطانيّات فِى آيَاتٍ وَ افات مُتَوَالِيَاتٍ يُخدش شَكَا بَعْدَ يَقِينٍ يَقُومُ بَعْدَ حِينٍ يُبْنَى الْمَدَائِنِ وَ يَفْتَحُ الْخَزَائِنِ وَ يَجْمَعُ الامم بنْفُذُهَا شَخْصُ الْبَصَرَ

ص: 262

وَ طمح النَّظَرِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ وَ كَشَفَ الْبَالِ حَتَّى يَرَى مُقْبِلًا مُدْبِراً فَيَا لُهفی عَلَى مَا اعْلَمْ رَجَبُ شَهْرُ ذَكَرَ رَمَضَانَ تَمَامَ السِّنِينَ شَوَّالٍ شال فِيهِ أَمْرِ الْقَوْمِ ذُو الْقَعْدَةِ يقتعدون فِيهِ ذُو الْحِجَّةِ الْفَتْحَ مِنْ أَوَّلِ الْعَشْرِ الَّا انَّ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ بَعد جُمَادَى وَ الرَّجَبٍ جَمَعَ اشتات وَ بُعِثَ أَمْوَاتُ وَ حديثات هونات هونات بَيْنَهُنَّ مَوْتَاتِ رَافِعَةُ ذَيْلَهَا دَاعِيَةُ عولها مُعْلَنَةُ قَوْلِهَا بدجلة أَوْ حَوْلَهَا الَّا انَّ مِنَّا قَائِماً عَفِيفَةُ احسابه سَادَةُ أَصْحَابِهِ يُنَادَى عِنْدَ اصطلام أَعْدَاءِ اللَّهَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ ثَلَاثاً بَعْدَ هَرْجٍ وَ قِتَالٍ وَ ضَنْكِ وَ خَیالٍ وَ قِيَامِ مِنَ الْبَلَاءُ عَلَى سَاقٍ وَ أَنَّى لَا عِلْمَ الَىَّ مِنْ تَخْرُجُ الارض ودایعها وَ تُسَلِّمُ اليه خزائنها وَ لَوْ شِئْتَ انَّ اضْرِبْ برجلى فاقول اخرجى مِنْ ههنا بِيضاً وَ دِرْعاً كَيْفَ أَنْتُمْ يابن هَنَاتُ اذا كَانَتْ سُيُوفُكُمْ بايمانكم مصلّتات ثُمَّ رمّلتم مرملات لَيْلَةَ الْبَيَاتَ ليستخلفنّ اللَّهُ خَلِيفَةً يَثْبُتُ عَلَى الْهُدَى وَ لَا يَأْخُذُ عَلَى حُكْمِهِ الرِّشَا اذا دُعِا دَعَوَاتٍ بعيدات الْمُدَّعَى دامغات لِلْمُنَافِقِينَ فارجات عَنِ الْمُؤْمِنِينَ الَّا انَّ ذَلِكَ كَائِنُ عَلَى رَغْمِ الرّاغمين وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ اله وَ أَصْحَابُهُ أَجْمَعِينَ﴾

لُغات

روق شکست اوردن فلّ رخنه یافتن و شکسته شدن ركیة الحق بر پا داشتن حق مرق از دین خارج شدن محق باطل و نا چیز و محو شدن فیئ برگشتن غالی غلوّ کننده بطن درون و حقیقت حمی نگاه داری دبیله داهیه و سختی حاصر بخیل و تنگ دل قصب عیب گفتن و دشنام دادن مشعب راه جدا کردن حق از باطل را یافته مجدب معیوب و

ص: 263

زمینی که حاصل خیز نباشد منصّب بتعب افتاده و الوده به درد شده مسبّب دشنام دهنده بیض بیض سفیده تخم مرغ اداحی جا های تخم نهادن فراخ جوجه ها عتریف بر وزن زنبیل پلید بد کار بی باک دلاور کار گذار و زشت ست مکار سخت مترف وزن مکرم کسی است که اصرار در نافرمانی خدا و رسول دارد و به طور خود سری هر چه می خواهد می کند و به ناز و نعمت پرده شده و ستم کار باشد مکلح ترش رو و ترش روئی کننده مفصح و مفضح روشن و اشکار کننده عول بلند آوازی کردن در حال گریه ارجاء بتاخیر انداختن

یعنی به درستی که قریش پیشوایان عربند نیکان ایشان برای نیکانشان و بدان ایشان برای بدانشان آگاه باشید ناچار اسیای ضلالت و گمراهی به گردش خواهد افتاد وقتی که بر قلب خود پایدار شد نرم می کند به حدّت و تیری خود آگاه باشید که نرم شده آن شکست اورنده است و شکست اوردن ان برای حدّت و تیزی ایست که دارد و رخنه انداختن و شکست اوردن ان برای دشمنی با خدا است آگاه باشید که من و نیکان از عترت من و اهل بیت من کوچک های ما ها دانا تر و بزرگان ما ها بردبار تر از همه مردمانیم با ما است بر پا داشتن حق کسی که خود را بر ما پیش اندازد از دین خارج شده و کسی که مخالفت کند مرا و عترت و اهل بیت مرا باطل و نا چیز و نابود شود و کسی که ملازم ما باشد به ما ملحق شود به درستی که مائیم اهل رحمت و به ما گشوده شود در حکمت و به حکم خدا حکم می کنم و به علم خدا دانائیم و از راستگو یعنی پیغمبر صلّی الله علیه و اله شنیده ایم

ص: 264

پس اگر از ما پیروی کنید نجاة می یابید و اگر از ما رو بگردانید خدا شما را به دست های ما عذاب می کند به سبب ما بند ذلّت و خواری از گردن های شما برداشته می شود و به ما ختم می شود نه به شما و پیروی کنید از ما تا بما ملحق شوید و باز گشت غلوّ کننده به سوی ما است و اگر شتاب نکنید و به تاخیر بیندازید متابعت ما را اندازه گیری کار های شما برای امر سابقه داریست که در بشر بوده است و هر اینه حَدیث کردم شما را با جوانی از دوستان و غلامان و پسران عرب و پاره ای از پیران سال دیده به چیزی که مانند نمکست که در طعامی ریخته شود و ان را لذیذ و خوش طعم کند و کم تر چیزی که در طعام ریخته می شود نمکست در ما است چیزی که بدان عبرت گرفته شود و برای شیعیان ما است انتظار کشیدن به درستی که ما و شیعیان ما می رویم به سوی خدا با درون پر از حقیقت و در حمایت خدا یا با حمایت کردن از دین با شمشیر و به درستی که دشمنان ما هلاک می شوند به درد گمراهی و داهیه و سختی و به ان چه از بلا ها و عذاب ها که خدا خواهد و سوگند یاد می کنم به ذات خدائی که از هر غلبه کننده ای غالب تر و از هر کریمی کریم تر است اگر حَدیث کنم برای شما ان چه را که می دانم هر اینه طایفه ای خواهند گفت چه قدر دروغ می گوید و می پراند حرف را و اگر انتخاب کنم از میان شما صد نفر را که دل های ایشان مانند طلا باشد پس از ان صد نفر ده نفر را انتخاب کنم و برای ایشان حَدیثی بگویم که در حقّ ما اهل بیت باشد حَدیثی که نرم و ملایم باشد که نگفته باشم مگر به حق و اعتماد نکنم مگر به راستی

ص: 265

ان حَدیث هر اینه بیرون می روند ایشان و می گویند علیّ دروغ گو ترین مردم است اگر اختیار کنم از غیر شما ده نفر را پس حَدیث کنم ایشان را در حقّ دشمنان ما و ان هائی که بر ما ظلم و ستم می کنند حَدیث های بسیاری می گویند علیّ از راست گو ترین مردم است هلاك می شود اورنده هیزم و بخیل و دلتنگ می شود عیب گو و دشنام دهنده و باقی می ماند دل ها در تغییر و تغیّر بعضی از آن ها راه جدا کردن حق از باطل را یافته راه و بعضی از ان ها مانند زمین خشک معیوبی است که دانه سبز نکند و بی فائده باشد و به تعب و درد الوده باشد و بعضی از ان ها سبّ کننده و دشنام دهنده و نا سزا گوینده است ای پسران من هر اینه باید نیکی کنید کوچک های شما درباره بزرگ تران شما و مهربان باشید بزرگ تران شما درباره کوچک تران شما و نباشید مانند گمراهان جفا کاری که تفقّه در دین نکردند و اداب دین و دیانت را یاد نگرفتند و یقین خالص به خدا برای ایشان عطا نشده مانند تخم مرغی که در آشیانه مانده باشد و فاسد شده باشد خوشا به حال جوجه ها جوجه های ال محمّد و وای بر ایشان از جبّار ستم کار پلید بد کار بی باک دُرُشت خوئی كه اصرار در نا فرمانی خدا و رسول دارد و به طورِ خود سرانه هر چه می خواهد می کند و در ناز و نعمت پرورده شده و ستم کاری را پیشه خود کرده استخفاف می کند فرزندان مرا و فرزندان فرزندان مرا و به ذات خدا قسم است که هر اینه من دانسته ام تاویل رسالت ها و وعده های منجّز و تمام کلمات را و هر اینه می باشد البته البته کسی که جانشین من است

ص: 266

در خانواده من و ان مردیست که امر می کند به امر خدا و صاحب قوّتی است به حکم خدا حكم می کند و این پس از زمان ترش روئیست که ترش روئی خود را واضح و اشکار کننده است که در ان زمان بلا شدّت کند و امید ها بریده شود و رشوه ها پذیرفته شود در ان هنگام بر می انگیزاند خدا مردی را از کنار دجله که فرمان دهد لشکر خود را و وادار می کند او را کینه ای که در دل دارد به ریختن خون ها هر اینه ان شخص در پوشش و پرده است پس می کُشد گروهی را در حالتی که برایشان سخت خشمگین است و کینه او گرم کننده و اتش جنگ را بر افروزنده است روش او روش بخت نُصَّر است عدِّهِ او به زمين فُرو رونده اند و بکشاند ایشان را زیر شکنجه تازیانه های عذاب و پس از ان واقعات مُهمّه ای رخ دهد و اشتباه کاری ها ظاهر شود آگاه باشید که از شطّ فرات تا نجف و اطراف ان هفت وقعه تا قطقطانه و اطراف ان روی خواهد داد و علامّات و نشانه های پی در پی و افت های بسیار ظاهر خواهد شد به نحوی که خدشه شکّ بعد از یقینی که در دل داشته اند در مردم ایجاد شود - قیام می کند پس از ان که شهر ها بنا شود و خزینه ها گشاده گردد و مردم را به نفوذی که دارد جمع می کند و چشم ها راست می ایستد و به بلندی نگاه می کند و رو ها قصد او کند و حال ها روشن شود تا اقبال کننده و پشت کننده شناخته شوند - پس ای دریغ و حسرت برای ان چه که می دانم در ماه رجب رخ دهد و رمضان ماه یاد اوریست و در شوّال کار ان جماعت بالا گیرد و در ذی قعده متقاعد شود و در ذی حجّه فتح روی دهد از اوّل دهه (شاید اوّل

ص: 267

محرّم باشد) آگاه باشید که عجب و شگفتی تمام عجب و شگفتی بعد از جمادی و رجب است که پراکندگان جمع شوند و مرده ها زنده شوند تازه های رسوا کننده و رسوا کننده و خوار کننده ای که در میان آن ها مرگ هائی واقع شود و جنگ ها و قتل هائی رو دهد که در عقب ان ها صدا های ناله ها و فریاد ها بلند شود و گفتگو ها در دجله و اطراف آن زیاد شود - آگاه باشید که در ان حال قیام کننده ای از ما که دارای حسب های با عفّت است قیام کند و یاران او بزرگانی هستند که بعد از ستمگری بی اندازه دشمنان خدا با او باشند و ندا کرده شود به نام او نام پدرش در ماه رمضان سه مرتبه بعد از خون ریزی و کشتار و تنگی و فشار سواران و لشکریان و بلند شدن بلا بر روی دو پای خود و من می دانم ودایع و امّانت هائی را که در زیر زمین پنهان است برای که بیرون خواهد آمد و زمین خزینه های خود را به چه کسی تسلیم خواهد نمود و اگر بخواهم پای خود را به زمین می زنم و می گویم به ان خزاین که از این جا بیرون بیا که ان ها عبارتست از شمشیر ها و زره ها چگونه است حال شما ها ای پسران صاحبان خصلت های نا پسند و بد زمانی که شمشیر های کشیده شما در دست های راست شما ها باشد و در شب بیتوته در روی رمل های خاک الود باشید در ان حال خدا باقی می گذارد خلیفه خود را که ثابت در هدایت است و در حکم کردن رشوه نمی گیرد برای خلافت که هرگاه دعا کند به دعا هائی که پایان و نهایت ان دور باشد دعا های او هلاک کنند و شکننده

ص: 268

سر های منافقین و گشایش دهنده است برای مؤمنین و دفع شدن از آن هاست برای به خاک مالیدن بینی های ان هائی که بینی هایشان به خاک مالیده شونده است و ستایش مختصّ خدائیست که پروردگار جهانیان است و رحمت بی منتهای خدا بر اقای ما که تمام کننده دائره انبیاء و پیغمبرانست و بر ال واصحاب او باد

297هفتاد و پَنجُم

منتخب كنز العمّال ص 36 مسند از محمّد بن الحنفيه روایت کرده که گفت روزی علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) در مجلس خود فرمود - ﴿وَ اللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ لتقتلنّنى وَ لتخلفنّنى وَ لتكفئون أَكْفَاءُ الاناء بِمَا فِيهِ مَا يَمْنَعُ أَشْقَاكُمْ انَّ يَخْضِبُ هَذِهِ يُعْنَى لِحْيَتِهِ بِدَمِ مِنْ فَوَدَّ هَذِهِ يُعْنَى هَامَتِهِ فَوَ اللَّهِ انَّ ذَلِكَ لَفِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وَ آلِهِ) وَ سَلَّمَ وليدا و لنّ عَلَيْكُمْ هَؤُلَاءِ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى أَهْلِ بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَلَى أَهْلِ حَقِّكُمْ حَتَّى يملكوا الزَّمَانِ الطَّوِيلِ فيستحلّوا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ الْخَمْرُ الْحَرَامِ وَ الْمَالُ الْحَرَامُ فَلَا يَبْقَى بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ الْمُسْلِمِينَ الَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِمْ مظلمتهم فياويح بَنِى أُمَيَّةُ مِنِ ابْنِ أَمَتُهُمْ يُقْتَلُ زنديقهم وَ يَسِيرُ خَلِيفَتَهُمْ فِى الاسواق فاذا كَانَ ذَلِكَ ضَرَبَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بُرْءُ النَّسَمَةَ لَا يَزَالُ مَلَكُ بَنِى أُمَيَّةَ ثَابِتاً لَهُمْ حَتَّى يَمْلِكَ زنديقهم فاذا قَتَلُوهُ وَ مَلَكُ ابْنِ أَمَتُهُمْ خَمْسَةُ أَشْهُرٍ أَلْقَى اللَّهُ باسهم بَيْنَهُمْ فيخربون بُيُوتِهِمْ بايديهم وَ أَيْدِى الْمُؤْمِنِينَ وَ تُعَطَّلُ الثُّغُورِ وَ تُهَرَاقُ الدِّمَاءُ وَ تَقَعَ الشَّحْنَاءَ فِى الْعَالَمِ وَ الْهَرْجَ سَبْعَةِ أَشْهُرٍ فاذا قَتَلَ زنديقهم فَالْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِلنَّاسِ

ص: 269

فِى ذَلِكَ الزَّمَانِ يُسَلِّطُ بَعْضِ بَنَى هَاشِمٍ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى مِنَ الْغَيْرَةِ تَغَيَّرَ خَمْسَةُ نَفَرٍ عَلَى الْمِلْكِ كَمَا يَتَغَايَرُ الفتيان عَلَى الْمَرْئةُ الْحَسْنَاءُ فَمِنْهُمْ الْهَارِبِ وَ الْمَشْئُومُ وَ مِنْهُمْ السناط الخليع يُبَايِعُهُ جَلَّ أَهْلِ الشَّامِ ثُمَّ يَسِيرُ اليه حِمَارُ الْجَزِيرَةِ مِنْ مَدِينَةِ الاوثان فيقاتله الخليع وَ يَغْلِبُ عَلَى الْخَزَائِنِ فيقاتله مِنْ دِمَشْقَ الَىَّ حُرَّانِ وَ يَعْمَلُ عَمَلَ الْجَبَابِرَةِ الاوّلى فَيَغْضَبُ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ لِكُلِّ عَمَلِهِ فَيَبْعَثُ عَلَيْهِ فَتًى مِنَ الْمَشْرِقِ يَدْعُو الَىَّ أَهْلُ بَيْتِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وَ اله) وَ سَلَّمَ هُمْ أَصْحابُ الرَّايَاتُ السُّودُ الْمُسْتَضْعَفُونَ فيعزّهم اللَّهِ وَ يَنْزِلُ عَلَيْهِمُ النَّصْرَ فَلَا يُقَاتِلْهُمْ أَحَدُ الَّا هزموه وَ يَسِيرُ الْجَيْشِ القحطانى حَتَّى يستخرجوا وَ هُوَ كَارِهُ خَائِفُ فَيَسِيرُ مَعَهُ تِسْعَةً الاف مِنَ الْمَلَائِكَةُ مَعَهُ رَايَةُ النَّصْرَ وَ فَتَى الْيُمْنَ فِى نَحَرَ حِمَارُ الْجَزِيرَةِ عَلَى شاطىء نَهَرٍ فيلتقى هُوَ وَ سِفَاحٍ بَنَى هَاشِمٍ فيهزمون الْحِمَارِ وَ يهزمون جَيْشُهُ وَ يغرقونُهُم فِى النَّهَرِ فَيَسِيرُ الْحِمَارِ حَتَّى يَبْلُغَ حُرَّانِ فَيَتْبَعُونَهُ فَيَهْزِمُ مِنْهُمْ فياخذ عَلَى الْمَدَائِنِ الَّتِى بِالشَّامِ عَلَى شاطىء الْبَحْرِ حَتَّى يُنْتَهَى الَىَّ الْبَحْرَيْنِ وَ يَسِيرُ السِّفَاحُ وَ فَتَى الْيَمَنِ حَتَّى يَنْزِلُوا دِمَشْقَ فيفتحونها أَسْرَعَ مِنْ التماع الْبَرْقِ وَ يهدمون سُورُهَا ثُمَّ يُبْنَى وَ يُعَمَّرَ وَ يساعدَهُم عَلَيْهَا رَجُلُ مَنْ بَنَى هَاشِمِ اسْمُهُ اسْمُ نَبِىٍّ فيفتحونها مِنَ الْبَابِ الشرقى قَبْلَ انَّ يُمْضَى مِنَ الْيَوْمِ الثَّانِى ارْبِعْ سَاعَاتٍ فَيَدْخُلُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ سَيْفِ مسلول بايدى أَصْحَابِ الرَّايَاتُ السُّودُ شِعَارُهُمْ أَمِتْ أَمِتْ أَكْثَرَ قَتَلَاهَا فِيمَا يَلِي الْمَشْرِقَ وَ الْفَتَى فِى طَلَبِ الْحِمَارِ فيدركانه فيقتلانه مِنْ وَرَاءِ الْبَحْرَيْنِ مِنْ المعرتين وَ الْيَمَنِ وَ يَكْمُلُ اللَّهِ للخليفة سُلْطَانِهِ ثُمَّ يَثُورَ سميّان أَحَدِهِمَا بِالشَّامِ وَ الاخر بِمَكَّةَ فَيَهْلِكُ صَاحِبُ

ص: 270

الْمَسْجِدُ الْحَرَامِ وَ يَقْبَلُ حَتَّى تَلْقَى جموعه جُمُوعِ صَاحِبُ الشَّامِ فَيَهزِمونَه﴾

لُغات

اکفاء خمانیدن و کج کردن اناء به معنای ظرف فود کرانه سر که ان را هامة نیز گويند تداول فرا گرفتن نوبت به نوبت و گردانیدن روزگار در میانه مردم تهراق الدماء و ریختن خون ها شحناء دشمنی هرج کشتن زندیق به کسر زاء گروهی است از مجوس كه قائل بدو خدا هستند یا قائل به نور و ظلمت اند یعنی نور را مبدء خیرات و ظلمت را مبدء شرور دانند يا ان که به اخرت و ربوبیّت ربّ ایمان ندارند یا ان که به ظاهر مؤمن و به باطن کافر باشند یا ان که ان معرَّب زن دین است و ان ماخوذ از زند است که کتابی است به لغت پهلوی از زردشت مجوس و پس از ان استعمال شده برای هر مُلحِدِ در دینی سناط بضم و کسر سین مرد کوسه را گویند که ریش نداشته باشد یا مرد تُنُگ ریش در رخسار یا مردی که زَنَخ او ریش داشته باشد و عارض او مو نداشته باشد حمار الجزيرة خروج کننده ایست از جزیره که حضرت او را نظیر حمار شمرده که او مردی بوده از عاد که پدرش مالک یا مویلع نام داشته که تا مدّت چِهِل سال مسلمان و صاحب کرم و جود بوده و او ده پسر داشته که همه برای شکار کردن بیرون رفتند و صاعقه ان ها را يك مرتبه هلاک كرد پس پدرانشان حمار کافر شد و گفت بندگی نمی کنم خدائی را که به این طور بچه های مرا هلاک کرد و او ضرب المثل به كفر شده حرّان نام شهریست در شام معرّتین دو قریه ثور و ثوران برانگیخته شدن

معنى

ص: 271

بذات خدا قسم است که هر اینه از روی تحقیق دانسته ام که مرا می کشید البته البته و پس از من برای خود خلیفه ای قرار می دهید و کج و سرنگون می شوید مانند ظرفی كه سرنگون شود و ان چه که در انست ریخته گردد و منع کرده نمی شود بد بخت ترین شما از این که رنگ کند این را یعنی ریش ان حضرت را به خون سرش پس به ذات خدا قسم هر آینه این در عهدیست که رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلّم خبر داده است مرا و هر اینه فرا می گیرند شما را نوبت به نوبت یعنی یکی پس از دیگری این گروه با جمعیّت هایشان یعنی بنی امیّه که اهل باطل ایشانند و تفرقه می اندازند در میان اهل حقّ شما تا این که مالک می شوند ملک را زمانی طولانی پس حلال می دانند ریختن خون حرام را و فرج حرام را و هر مست کننده حرام را و مال حرام را پس باقی نمی ماند خانه از خانه های مسلمانان مگر این که ظلم و ستم آن ها در ان خانه داخل می شود پس ای وای بر بنی امیّه از پسر کننیزشان که می کشد کافر بی دین از ایشان را و می گرداند خلیفه ایشان را در بازار ها پس وقتی که چنین شد خدا می اندازد بعضی از ایشان را به جان بعضی دیگر قسم به آن خدائی که شکافته و می شکافد دانه را و افریده و می افریند بندگان را همیشه ملک بنی امیّه ثابت و پا بر جا خواهد بود تا وقتی که مالک شود کافر و بی دین از ایشان پس چون ان زندیق را کشتند و مالك ملك شد پسر کنیز ایشان در مدّت پنج ماه می اندازد خدا بیم و عذاب و سختی و قوّت در حرب و دلیری را در میان خودشان پس خراب و ویران می کنند خانه های خود را به دست های خودشان و دست های

ص: 272

اهل ایمان و معطّل می شود سر حدّات و ریخته می شود خون ها و واقع می شود دشمنی ها در جهان و خون ریزی ها تا هفت ماه پس چون کافر و زندیق ایشان کشته شود وای پس وای بر مردم در ان زمان مسلّط می شود بعضی از بنی هاشم یعنی بنی عبّاسی ها بر بعض دیگر تا این که از روی غیرت پنج نفر از ایشان غیرت می کشند بر ملک مانند غیرت کشیدن جوانان بر زن خوب روی خوش گِل پس بعضی از ایشان فراری و بد بخت می شوند و بعضی از ایشان کوسه و بی ریش و خلع شده از خلافت است که بزرگان و بیش تر از اهل شام با او بیعت می کنند و می رود به سوی حمار جزیره که آن خروج کننده کافر است و ان اهل شهریست که مخصوص برای بت ها و بت خانه است پس ان خلیفه خلع شده و مقاتله و کار و زار می کند و بر خزینه های ان جا غالب می شود و از دمشق تا حرّان که یکی از شهر های شام است با او مقاتله می کند و به روش گردن کشان قرن های پیش از اسلام عمل می کند پس خدا به غضب اسمانی بر او غضب کند پس بر می انگیزاند بر ضرر او جوان مردی را از طرف مشرق که مردم را به طریق اهل بیت دعوت کند و ایشان صاحبان پرچم های سیاه باشند و از ناتوان های شیعیان و دوستان ال محمّد شمرده می شوند پس عزّت و غلبه می دهد خدا ایشان را و لشکر نصر را یاری را برای ایشان فرو فرستد پس با ایشان احدی قتال نمی کند مگر این که او را شکست و فرار می دهند و در ان وقت سیر می کند لشکر قحطانی (مراد امّام زمان علیه السّلام است) تا این که بیرون می آیند در حالتی که کراهت دارد و ترسانست پس با او سیر می کنند نه هزار فرشته با پرچم

ص: 273

نصر و جوان یمنی برای نحر کردن حمار جزیره در کنار نهر پس تلاقی می کند او با سفّاح بنی هاشم (یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود) پس فرار می کند حمار و لشکر او هم فرار می کند و ان ها را در نهر غرق می کنند و حمار می رود بحرّان که یکی از شهر های شام است پس به دنبال او می روند از ان جا هم فرار می کند از ایشان و می رود به طرف شهر های شام در کنار دریا تا منتهی می شود به بحرین و سفّاح و جوان می روند به طرف دمشق و در ان جا فرود می ایند و ان جا را به سرعتی بَرق اسا فتح می کنند و خراب می کنند باره ها و حصار ها و پایگاه های ان را پس از ان بنا و اباد می کنند و مردی از بنی هاشم که نام او نام پیغمبری است با ایشان مساعدت می کند و فتح می کنند ان جا را از سمت دروازه شرقی چهار ساعت قبل از روز دوّم که در ان جا وارد شده اند پس داخل می شوند در ان هفتاد هزار نفر با شمشیر های کشیده ای که به دست های صاحبان پرچم های سیاه است و شعار ایشان گفتن امّت امّت است و بیشتر کشته گان در سمت شرقی دمشق کشته می شوند و جوان یمنی در تعقیب حمار می رود در طلب او پس او را در میان دو قریه در پشت بحرین می یابند و می کشند و ان دو قریه در طرف یمن واقع است و تکمیل می فرماید خدا برای آن خلیفه سلطنت او را پس بر می انگیزاند دو نفر هم نام را یکی از ایشان را در شام و دیگری را به مکّه پس هلاک می کنند یا هلاک مي شود ان كه صاحب مسجد الحرام است و لشكر و جمعیّت های او می روند به طرف لشکر و جمعیّت های صاحب شام پس فرار می دهند او را

298حَدیث هفتاد و شِشُم

ص: 274

الزام النّاصب ص 178 از ان حضرت روایت کرد كه ﴿انَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ اذا وَقَعَتِ النَّارِ فِى حجازكم وَ جَرَى الْمَاءُ بنجفكم فتو قعوا ظُهُورِه﴾

يعنى به درستی كه علىّ عليه السلام فرمود وقتی که واقع شد اتش در حجاز شما و جاری شد اب در نجف شما پس انتظار بکشید ظاهر شدن او یعنی قائم ال محمّد علیه السّلام را

مولف گوید ظهور آتش در حجاز بعض از اخباران در جزو اوّل این کتاب در بخش سوّم شرح داده شد و بعض دیگر از ان بعد از این به محل خود شرح داده می شود ان شاء الله تعالى و امّا جریان آب در نجف نیز یکی از علامات قریب بظهور است و باید دانست که بعضی را گمان اینست که این علامت واقع شده و در این چند سال اخیر اب در نجف جاری شده بوسیله آلات و اسباب متداوله لكن ان چه از بعض دیگر از اخبار مستفاد می شود مراد از جریان آب در نجف نه بوسیله الات و اسباب است بلکه در اثر طغیان فرات فرات منشق و شکافته می شود و بدون آلات و اسباب اب در نجف جاری می شود و این علامت در سال فتح یعنی ظهور واقع خواهد شد چنانچه حَدیث راجع به این موضوع در بخش های بعد به محلّ خود در این کتاب ذکر خواهد شد و از کلمه جرى الماء هم که فعل لازم است می توان این معنی را استدراک کرد که ظهور در جریان به خودی خود دارد نه جاری کردن آن

299حَدیث هفتاد و هفتم

ص: 275

الزام النّاصب ص 188 از كتاب اربعین میر لوحی از علیّ علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿يَقَعُ التَّدَابُرَ وَ الِاخْتِلَافِ بَيْنَ آرَاءَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَلَا يَزَالُونَ يَخْتَلِفُونَ إِلَى أَنْ يَصِيرَ الْأَمْرُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ أَبِي سُفْيَانَ يَخْرُجُ مِنْ وَادِي الْيَابِسِ مِنْ دِمَشْقَ فَيَهْرُبُ حَاكَمَهَا مِنْهُ وَ يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ قَبَائِلِ الْعَرَبِ وَ يَخْرُجُ الرّبيعي وَ الْجُرْهُمِيُّ وَ الأصهب وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِ الْفِتَنِ وَ الشغب فيغلب السُّفْيَانِيُّ عَلَى كُلِّ مَنْ يُحَارِبُهُ مِنْهُمْ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ ان الَّذِي أَتَى مِنِ الصِّينَ وَ ملتان وَجْهُ السُّفْيَانِيُّ فِي الْجُنُودِ إِلَيْهِ فَلَمْ يَغْلِبُوا عَلَيْهِ ثُمَّ يَقُومُ مِنَّا قَائِمُ بجيلان يُعِينُهُ الْمَشْرِقِيِّ فِي دَفْعِ شِيعَةِ عُثْمَانَ وَ يُجِيبَهُ الأبر وَ الدَّيْلَمِ وَ يَجِدُونَ مِنْهُ النَّوَالِ وَ النِّعَمِ وَ تَرْفَعُ لِوُلْدِي النود وَ الرَّايَاتُ وَ يُفَرِّقَهَا فِي الْأَقْطَارِ وَ الْحُرُماتُ وَ يَأْتِيَ إِلَى الْبَصْرَةِ وَ يخربها وَ يَعْمُرُ الْكُوفَةِ وَ يورثها فَيَعْزِمُ السُّفْيَانِيُّ عَلَى قِتَالِهِ وَ يَهُمُّ مَعَ عساكره باستبصاله فَإِذَا جهّزت الْأُلُوفَ وَ قَتَلَ الْكَبْشُ الخروف و صِفَةِ الصُّفُوفِ فَيَمُوتُ الثَّائِرُ وَ يَقُومُ الْآخَرِ ثُمَّ يَنْهَضُ الْيَمَانِيِّ لمحاربة السُّفْيَانِيُّ وَ يُقْتَلُ النَّصْرَانِيُّ فَإِذَا هَلَكَ الْكَافِرِ وَ ابْنُهُ الْفَاجِرِ وَ مَاتَ الْمَلِكِ الصائب وَ مَضَى لِسَبِيلِهِ النَّائِبِ خَرَجَ الدَّجَّالِ وَ بَالِغْ فِي الْإِغْوَاءِ وَ الإضلال ثُمَّ يَظْهَرُ الأمرة وَ قَاتَلَ الْكَفَرَةُ السُّلْطَانِ الْمَأْمُولُ الَّذِي تَحَيَّرَ فِي غَيْبَتِهِ الْعُقُولِ وَ هُوَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ يَظْهَرُ بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ يُظْهِرُ عَلى الثَّقَلَيْنِ وَ لَا يَتْرُكَ فِي الْأَرْضِ الأدنين ، طُوبَى لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ أَدْرَكُوا زَمَانِهِ وَ لَحِقُوا أَوَانِهِ وَ شَهِدُوا أَيَّامِهِ وَ لَا قُوا اَقوامه﴾

لُغات

ص: 276

تدابر پشت کردن و بریده شدن از هم دیگر شعب و شغب بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع عین چین ملتان به ضمّ میم و سكون لام شهریست از نواحی هند نزدیک غزنه که اهل ان مسلمانند (معجم البلدان) جیلان مراد گیلان است مراد از مشرقی دور نیست شعیب بن صالح باشد که از سمت سمرقند قیام می کند چنان چه از بعض از اخبار دیگر استفاده می شود که بعض از آن ها در جزو اوّل این کتاب گذشت و بعضی در همین جزء و بعضی در جزو های بعد خواهد امد ابر و ابر شهر منطقه ایست از خراسان دیلم در قسمت شمالی قزوین واقع است و از شهر های ان الموت است و نیز گفته شده که ان ها طایفه ای هستند که نسبت آن ها به زمینی است که در ان ساکن اند و ان زمین را ابر گویند و اسم پدران ان ها ذ کر نشده که از چه سلسله و طائفه ای می باشند نوال عطا و بخشش نود جمع نداء یعنی صدا ها تورى خراب کردن و از نو ساختن کبش سر لشکر و سردار و بزرگ قوم خروف نر و دلیر ثائر خون خواه نهوض قیام کردن بر روی دو پا صائب درست کار نقیض خطا کار ادنین مردمان پست فرو مایه

معنی واقع می شود پشت کردن و بریدن از یک دیگر و اختلاف در میان زایهای عرب و عجم پس همیشه با هم دیگر اختلاف کنند تا این که کار به دست مردمی از اولاد ابی سفیان افتد که بیرون اید از وادی یابس یعنی بیابان خشک بی آب و علف از دمشق پس حاکم ان جا از او فرار کند و قبایل عرب در گرد او جمع شوند و بیرون

ص: 277

ایند ربیعی و جر همی واصهب بعنی هر کدام از ان ها پرچم مخالفت را بلند کنند و قیام نمایند و غیر ایشان از اهل فتنه ها و دشمنی ها و نزاع ها پس سفیانی غالب می شود بر هر که با او جنگ کند از ایشان پس ازان قائمی از سمت خراسان قیام کند و او کسی است که از چین و مولتان می اید پس سفیانی لشکر های خود را به سوی او می فرستد و بر او غالب نمی شود پس ازان قائمی از ما از گیلان قیام می کند و مشرقی به كمك او بر می خیزد برای دفع کردن پیروان عثمان یعنی سفیانی و اجابت می کنند او را جمعی از اهل منطقه ای از منطقه های خراسان که ان ها را ابر گویند و طایفه دیلم که ان از مناطق کوهستانی مازندران است و یکی از شهرستان های ان الموت است و می یابند از او عطا ها و بخشش ها و نعمت ها و بلند کرده می شود به نفع فرزند من یعنی قائم ال محمّد عليهم السلام صدا ها و پرچم ها و متفرق می شوند در اطراف جهان و حرم های مشرفه و می اید (قائم گیلانی) به جانب بصره و خراب و ویران می کند ان جا را و معمور و اباد می کند بعد از خرابی کو فه را پس سفیانی عازم قتال با او می شود و همّت می گمارد با لشکر خود برای بیچاره کردن او پس چون تجهیز هزاران لشکر شد و جبهه بندی ها و صف ارائی ها صورت گرفت و سر لشکری که مانند قوچ جنگی است کشته شد پس می میرد شخص خون خواه و به جای او دیگری قیام کند پس به پای خیزد یمانی برای جنگ کردن با سفیانی و می کشد شخص نصرانی را پس چون آن کافر و پسر فاجر او هلاک شدند و پادشاه درست کار مُرد و نایب او راه او را پیش گرفت

ص: 278

بیرون می اید دجّال و مبالغه می کند در گمراه کردن و از راه بیرون بردن پس در ان وقت ظاهر می شود قائم بامر یعنی حضرت بقیه الله علیه السّلام که او است کشنده کافران و سلطانی که ارزوی ظهور او داشته شده و او ان چنان کسی است که عقل ها در غیبت او متحیّر و سر گردانست و او نُهُمین فرزند تست یا حسین که ظاهر می شود در میان دو رکن یعنی رکن و مقام در مسجد الحرام و اشکار می شود بر همه ادمیان و پریان و باقی نمی گذارد در روی زمین مردمان پست و فرومایه و بی دین را خوشا به حال ان مؤمن هائی که درک می کنند زمان او را او به او پیوسته می شوند در اوقات ظهور او و می بینند روز های او را و ملاقات می کنند خویشان و نزدیکان او را

300هفتاد و هَشتُم

ملاحم و فتن ص 151 بسند خود روایت کرده از حسن بن محبوب که گفته است ﴿مِنْ خُطْبَةٍ لمولنا عَلَىّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ فِى أَوَاخِرِهَا مَا هَذَّ الفظه - وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ: یَا عَلِیُّ لَتُقَاتِلَنَّ اَلْفِئَهَ اَلْبَاغِیَهَ وَ اَلْفِئَهَ اَلنَّاکِثَهَ وَ اَلْفِئَهَ اَلْمَارِقَهَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ لتملانّ أَيْدِيَكُمْ مِنَ الاعاجم وَ لتتخذنّ مِنْهُمْ الاعبد وَ أُمَّهَاتُ الاوّلاد وَ ضرائب النِّكَاحِ حتي اذا امتلات أَيْدِيكُمْ مِنْهُ عَطَفُوا عَلَيْكُمْ عَطَفَ الضّراغم الَّتِي لَا تُبْقِي وَ لَا تَذَرُ فضربوا أَعْنَاقِكُمْ وَ أَكَلُوا ما أَفاءَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ورثوكم أَرْضِكُمْ وَ عقاركم وَ لَكِنَّ لَنْ يَكُونُ ذَلِكَ مِنْهُمْ الَّا عِنْدَ تَغَيَّرَ مِنْ دِينِكُمْ وَ فَسَادُ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ استخفاف بِحَقِّ أَئِمَّتِكُمْ وَ تَهَاوَنَ بِالْعُلَمَاءِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ (فَذُوقُوا بِما كَسَبَتْ

ص: 279

أَيْدِيكُمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾

لُغات

فئة جمعیّت باغیه گمراه مراد معاوية و صاحبان صفین است ناکثه شکنند گان عهد و پیمان مارقه بیرون روندگان از دین - از دوم مراد اصحاب جمل است و سوّم مراد خوارج نهروانند اعبد جمع عبد است یعنی بنده ضرائب جمع ضرب به معنای قسم ضراغم جمع ضرغام به معنای شیر درّنده و ذر نشتر فرو بردن و پاره کردن فیی غنیمت عمّار به فتح عين بر وزن سحاب زمین و اب و رخت و اسباب خانه و مانند این ها

معنى

بعضی از خطبه مولای ما علیّ علیه السّلام است که در اواخر ان می فرماید ان چه را که لفظ ان نیست . و به تحقق عهد کرد با من رسول خدا صلى الله عليه و اله و به من فرمود یا علیّ هر اینه قتال خواهی کرد با گروه گمراه یعنی معاویه و اصحابش و با گروهی که شکننده عهد و پیمان خود باشند بعد از عهد و پیمان بستن یعنی طلحه و زبیر و اصحاب جمل و گروهی که از دین خارج شونده اند یعنی خوارج نهروان آگاه باشید به ذات خدا جمل قسم است ای گروه عرب هر آینه رو به روی شما پر از عجم خواهد شد و از ایشان بندگان و غلامان و کنیزانی که صاحب فرزندان شوند خواهید گرفت و اقسام نكاح ها با آن ها خواهید کرد تا این که پیش روی خود را پر کنید از ایشان تا اندازه ای که برگردند بر روی شما مانند بر گشتن شیران شکاری که ندریده شمارا باقی نگذارند پس می زنند

ص: 280

گردن های شما را و می خورند ان چه را که خدا غنیمت داده است به شما و وارث می شوند زمین و اب و زراعات و اثاث البيت و خانه های شما را و ليكن این ها وقتی می شود که دین خود را تغیر دهید و نفس های شما فاسد شود و در حق امّام ها و پیشوایان خود استخفاف کنید و علمای خود را که از اهل بیت پیغمبر شمایند خوار و خفیف کنید پس بچشید به سبب آن چه که کسب می کند دست های شما کنایه از ان که سبب می شود که مبتلا به این بلا ها شوید و خدا ستمکار بر بندگان نیست

301هفتاد و نُهُم

ملاحم و فتن ص 145 به سند خود روایت کرده از ابی سالم حیّان که گفته است با علیّ بن ابی طالب علیه السّلام در کوفه بودیم پس روزی از روز ها که در نزد او بودیم فرمود (أَيْ سِبْطٍ مِنْ الاسباط يُقَاتِلُ عَلَيَّ حَقُّ لَيَقُومُ وَ لَنْ يَقُومُ وَ الامر لَهُمْ فاذا كَثُرُوا فَتَنَافَسُوا فَقَتَلُوا قَتِيلِهِمْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ أَقْوَاماً مِنْ أَهْلُ الْمَشْرِقِ فَقَتَلَهُمْ بَدَداً وَ أَحْصَاهُمْ عَدَداً وَ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ سَنَةً الَّا مُلْكِنَا سَنَتَيْنِ وَ لا يَمْلِكُونَ سَنَتَيْنِ الَّا مُلْكِنَا الّا أَرْبَعِينَ يَوْماً مِنْ ثَلَاثِ مِائَةٍ تَخْرُجُ الي يَوْمَ الْقِيَمَةِ الَّا لَوْ شِئْتَ لسمّيت لَكُمْ سَائِقِهَا وَ نَاعِقَهَا)

مَعنى

هر سبطی از سبط ها که به حق قتال می کند هر اینه قیام خواهد کرد و هرگز قیام نمی کند در حالتی که امر برای ایشان یعنی برای دشمنان باشد پس چون بسیار شدند و رغبت و هم نفسی کردند و کشتند کشته خودشان را برانگیزاند خدا به ضرر

ص: 281

ایشان گروه هائی را از طرف مشرق پس می کشند ایشان را در حالتی که متفرق شده باشند و شمرده تر باشند از حيث عدد و شماره به ذات خدا قسم است که مالک نمی شوند سالی را مگر ان که مالک می شویم ما دو سال را و مالک نمی شوند دو سال را مگر این که مالك مي شویم ما سي صد سال الّا چِهِل روز از سی صد سال را که به قیامت باقی مانده یعنی سلطنت ما تا چِهِل روز به قیامت مانده باقی خواهد بود اگاه باشید که اگر بخواهم هر اینه نام می برم برای شما راننده و فریاد کننده ان جمعیّت ها را

302حَدیث هشتادم

ملاحم وفتن - ص 145 نیز به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿يَنْقُصُ الاسلام حَتَّى لَا يُقَالَ لَا اله الَّا اللَّهُ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ بَعَثَ قَوْمٍ يَجْتَمِعُونَ كَمَا تَجْتَمِعُ فَرْعِ الْخَرِيفِ وَ اللَّهِ إِنِّي لَا عَرَفَ اسْمُ أَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخِ رُكَّابَهُمْ﴾

معنی کم می شود عمل به احکام اسلام تا این که لا اله الا الله هم گفته نشود پس وقتی که کار به این جا رسید می زند پادشاه دین با زهر خود وقتی که زهر خود را بزند

بر می انگیزاند خدا گروهی را که با هم جمع و پیوسته شوند هم چنان که پاره های اَبر متفرّق به یک دیگر پوسته می شوند و به ذات خدا قسم است که من هر اینه می شناسم نام امیر و فرمان فرمای ایشان را و خوابگاه مرکب های ایشان را

303حَدیث هشتاد و یکم

ص: 282

ملاحم و فتن ص 101 به سند خود از حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که به ابن عبّاس فرمود ﴿يَا ابْنَ عَبَّاسٍ قَدْ سَمِعْتُ أَشْيَاءَ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَكِنْ حَدَّثَ أَنْتَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَوَّلُ فِتْنَةُ مِنَ الْمِائَتَيْنِ أَمَارَةً الصِّبْيَانِ وَ تِجَارَاتُ كَثِيرَةً وَ رَبِحَ قَلِيلٍ ثُمَّ مَوْتِ الْعُلَمَاءُ وَ الصَّالِحِينَ ثُمَّ قَحْطُ شَدِيدُ ثُمَّ الْجَوْرِ وَ قَتْلَ أَهْلِ بَيْتِي الظَّمَاءِ بِالزَّوْرَاءِ الشِّقَاقِ وَ نِفَاقِ الْمُلُوكِ وَ مَلَكُ الْعَجَمِ فاذا ملّكتكم التَّرْكِ فَعَلَيْكُمْ باطراف الْبِلَادِ وَ سَوَاحِلِ الْبِحَارِ وَ الْهَرَبَ الْهَرَبَ ثُمَّ تَكُونُ فِي سَنَةٍ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ وَ خَمْسُ وَ ثَلَاثُ فِتَنِ الْبِلَادِ فتنه بِمِصْرَ الْوَيْلُ لِمِصْرٍ وَ الثَّانِيَةُ بِالْكُوفَةِ وَ الثَّالِثَةُ بِالْبَصْرَةِ وَ هَلَاكُ الْبَصْرَةِ مِنْ رَجُلٍ ینتدب لَهَا لَا أَصْلَ لَهُ وَ لَا فَرْعَ فَيَصِيرُ النَّاسِ فِرْقَتَيْنِ فِرْقَةً مَعَهُ وَ فِرْقَةُ عَلَيْهِ فَيَمْكُثُ فيدوّم عَلَيْهِمْ سِنِينَ ثُمَّ يُوَلِّيَ عَلَيْكُمْ خَلِيفَةَ فَظٍّ غَلِيظٍ يُسَمِّي فِي السَّمَاءِ الْقِتَالِ وَ فِي الارض الْجَبَّارِ فَيَسْفِكُ الدِّمَاءِ ثُمَّ يَمْزُجُ الدِّمَاءِ بِالْمَاءِ فَلَا يَقْدِرُ عَلِيِّ شُرْبُهُ وَ يَهْجُمُ عَلَيْهِمْ الاعراب يُقْتَلُ الْخَلِيفَةُ فيفشوا الْجَوْرُ وَ الْفُجُورَ بَيْنَ النَّاسِ وَ تجيئكم رَايَاتُ مُتَتَابِعَاتٍ كانهنّ نِظَامُ منظومات انقطعن فتتابعن فاذا قَتَلَ الْخَلِيفَةِ الَّذِي عَلَيْكُمْ فَتَوَقَّعُوا خُرُوجِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ أَمَارَتِهِ عِنْدَ هِلَالٍ مِصْرَ وَ عِنْدَ هِلَاک مِصْرَ خَسَفَ بِالْبَصْرَةِ خَسَفَ بكلاها وَ ارجاها و خسفان آخَرانِ بسوقها وَ مَسْجِدُهَا مَعَهَا ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ طوفان الْمَاءِ فَمَنْ نَجَا مِنَ السَّيْفِ لَمْ يَنْجُ مِنَ الْمَاءِ الَّا مَنْ سَكَنَ ضواحيها وَ تَرَكَ بَاطِنَهَا . وَ بِمِصْرَ ثَلَاثَ خُسُوفِ وَ سِتَّ زلازل وَ قَذْفِ مِنَ السَّمَاءِ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ الكوفه وَ يَكُونُ السُّفْيَانِيُّ بِالشَّامِ

ص: 283

فاذا صَارَ جَيْشُهُ بِالْكُوفَةِ تَوَقُّعِ لِخَيْرٍ آلِ مُحَمَّدٍ صُلوات الله علیه و علیهم تَحْتِ الْكَعْبَةِ فيتمنّي الاحياء عِنْدَ ذَلِكَ انَّ أَمْوَاتِهِمْ فِي الْحَياةِ يملاها عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً﴾

معنی

ای ابن عبّاس بتحقیق که شنیده ای چیز های مختلفی را ولیکن حَدیث کن تو خدا از تو خشنود شود گفت اری فرمود اوّل شروع فتنه از سال دویست هجری است و ان فرمان فرمائی کردن کودکان و بسیار شدن تجارت ها و گم شدن منفعت ها و سود ها است پس از ان مردن علماء و دانایان و شایسته گان است و پس از ان قحطی سخت و پس از ان ظلم و جور و كشته شدن اهل بيت من است با لب تشنه در بغداد پس از ان خلاف و دشمنی کردن و ضرر رسانیدن به مردم و در مشقّت انداختن و شکست دادن به یک دیگر و نفاق یعنی دو رو و دو زبان بودن با هم دیگر است که در میان پادشاهان و پادشاه عجم واقع شود پس وقتی که ترک ها مسلّط بر شما و مالک و رقاب شما شوند و بر شما پادشاهی کنند بر شما باد که متفرق شوید در اطراف شهر ها و کناره های دریا ها و فرار کردن از مکان های خود پس از آن در سال دویست و پنجاه و پنج و یا سه فتنه هایی در شهر ها رو می دهد یکی فتنه ای که در مصر واقع می شود ای وای بر فتننه مصر و دوّم فتنه ایست که در کوفه واقع شود سوّم فتنه ای که در بصره واقع می شود و نابود شدن یا هلاک شدن اهل ان از مردی که به سرعت و شتاب اجابت کرده شود برای وقوع آن فتنه و ان مرده بی اصل

ص: 284

و فرعی است که هیچ اصلی و فرعی ندارد پس در ان وقت مردم دو فرقه می شوند یک فرقه با او همراه شوند و فرقه برضرر او قیام کنند پس ان مرد سال هائی در میان ایشان درنگ و دوام پیدا می کند پس از ان والی شود بر شما خلیفه ای که درشت خو و سنگ دل باشد که در اسمان او را قتال یعنی بسیار کشنده خوانند و در زمین او را جبّار یعنی سرکش و ستم کار خوانند پس خون ها را می ریزد و با اب ممزوج می کند که کسی قادر بر اشامیدن آن نباشد و آن ها بر عرب ها هجوم می اورند و خلیفه را می کشند پس اشکارا می شود ستمگری و کار های زشت نا روا در میان مردم و می اید شما را پرچم های پی در پی یعنی خروج کنندگان از هر طرف که گویا ان ها بهم پیوسته و منظّم و با هم یکی بوده اند و از هم بریده شدند و باز بهم پیوسته و یکی شده اند پس چون ان که خلیفه شما است کشته شد منتظر باشید خروج ال ابی سفیان را و خروج فرمان فرمائی کردن او وقتی است که مصر هلاک شود یعنی اهل ان نابود شوند و وقت هلاک و نابود شدن مصر خسفی یعنی به زمین فرو رفتنی در بصره واقع می شود که زمین های حاصل خیز و کرانه های چاه های ایشان به زمین فرو رود و دو خسف دیگر ببازار و مسجد ان ها با همدیگر روی دهد بعد از ان آب طوفان و طغیان کند که ان هائی که از شمشیر نجاة یافته اند از غرق شدن در اب نجاة نیابند مگر کسانی که در اطراف خارج بصره باشند و در داخل آن نباشند و در مصر سه مرتبه زمین فرو رفتن و خسف واقع شود و شش مرتبه زلزله و سنگ باریدن از اسمان واقع گردد پس از ان فتنه کوفه رخ دهد و سفیانی در ان وقت در شام خواهد بود لشکر به کوفه می فرستد زمانی كه لشكر او به كوفه رسید انتظار ظهور بهترین ال محمّد را

ص: 285

صلوات الله علیه و اله از زیر کعبه پس زنده ها ارزو می کنند که ای کاش زنده بودند مرده های ایشان زمین را پر از عدل و داد می کند همچنانی که پر از ظلم و جور شده باشد

مولّف گوید علاماتی که در این حَدیث بیان فرموده همه ان ها واقع شده مگر هلاک مصر و خسف های بصره و غرق شدن آن در اب و خسف ها و زلزله های مصر که ان ها خیلی نزدیک قیام سفیانی واقع خواهد شد و پس از ان فتنه کوفه رو خواهد داد و ان اتصال دارد بظهور حضرت بقية الله عجّل الله تعالى فرجه

304حَدیث هشتاد و دوّم

ملاحم و فتن ص 109 به سند خود از حضرت امیر المؤمنين عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿وَ يَعُودُ دَارَ الْمُلْكُ الي الزّوارء وَ تَصِيرُ الامور شوري مَنْ غَلَبَ عَلَيَّ شَيْ ءُ فَعَلَهُ ، فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَرْكَبُ فِي الارض تِسْعَةَ أَشْهُرٍ يَسُومُهُمْ سَوء الْعَذَابِ فَوَيْلُ لِمِصْرٍ وَ وَيْلُ للزوراء وَ وَيْلُ للكوفة وَ الْوَيْلُ لواسط كانّي انْظُرْ الي وَاسِطٍ وَ مَا فِيهَا مَخْبَرَ بِخَبَرِ وَ عِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجَ السُّفْيَانِيُّ وَ يُقِلُّ الطَّعَامِ وَ يقحط النَّاسِ وَ يُقِلُّ الْمَطَرِ فَلَا ارْضَ تُنْبِتُ وَ لَا سَمَاءُ تُنْزِلْ ثُمَّ يَخْرُجُ الْمَهْدِيِّ الْهَادِي الْمُهْتَدِي الَّذِي ياخد الرَّايَةِ مِنْ يَدِ عيسي بْنِ مَرْيَمَ ثُمَّ خُرُوجِ الدَّجَّالِ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ يَخْرُجُ الدَّجَّالُ مِنْ ميسان نَوَاحِي الْبَصْرَةِ فياتي سفوان وَ ياتي سَنَامِ فيسحرهما وَ يَسْحَرُ النَّاسِ فَيَكُونَانِ كالثريد وَ مَا هُمَا بِثَرِيدٍ مِنَ الْجُوعِ وَ الْقَحْطَ انَّ ذَلِكَ لَشَدِيدُ ، ثُمَّ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا الي قِيَامَ السَّاعَةِ أَرْبَعِينَ عَاماً﴾

ص: 286

معنی و بر می گردد دار الملك ببغداد یعنی مرکز حکومت بغداد می شود و کار ها بشوری یعنی برای دادن و مشورت کار گذاران انجام گیرد هر که غالب شد بر چیزی همان چیز را انجام می دهد یعنی مدار کار ها بر پایه اکثریّت اراء گذارده می شود پس در ان زمان سفیانی بیرون می اید و سوار کار می شود در روی زمین در مدت نه ماه یعنی مدت استیلاء و ریاست او نه ماه است حکومت و تکلیف می کند ایشان را به عذاب و شکنجه های بد پس وای بر مصر و وای بر بغداد و وای بر کوفه و وای بر واسط گویا می بینم واسطه را در حالتی که خبر دهنده ای نیست که خبری را برساند یعنی روابط ان با جا های دیگر قطع شود و خبر نرسد در ان وقت سُفیانی خروج می کند و خوردن کم می شود و قحطی مردم را فرو می گیرد و باریدن باران کم می شود پس گیاه از زمین نروید و اسمان باران نبارد پس در ان وقت بیرون اید مهدى ال محمّد که راهنمائی کننده و راه یافته است و او ان چنان کسی است که پرچم را از دست عیسی پسر مریم می گیرد پس از ان دجّال خروج می کند از میسان که ناحیه ایست از نواحی بصره پیس می اید به سفوان که یک منزل است تا بصره و می اید سنام که کوهی است نزدیک بصره پس جادو می کند ایشان را و جادو می کند مردم را که دو کوه در نظر ها مانند ترید نماید و حال ان که ترید نیست از جهت گرسنگی و قحطی به درستی که این هر اینه فتنه سختی است پس از ان بیرون آمدن افتاب است از مغرب خود در ان وقت تا قیام قیامت چِهِل سال مانده است

ص: 287

305هشتاد و سوّم

ملاحم و فتن به سند خود در ص 118 روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود ﴿دَخَلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِم السَّلَامُ وَ عِنْدَهُ جلساءه فَقَالَ هَذَا سَيِّدُكُمْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ سَيِّداً وَ لَيَخْرُجَنَّ رَجُلً مِنْ صُلْبِهِ شبهي شِبْهِهِ فِي الْخَلْقِ وَ الْخُلُقِ يملا الارض عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قِيلَ لَهُ وَ متي ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ هَيْهَاتَ اذا خَرَجْتُمْ عَنْ دِينُكُمْ كَمَا تَخْرُجُ الْمَرَّئة عَنْ وَ رِكَيْهَا لِبَعْلِهَا﴾

معنی داخل شد حسین پسر علیّ بر علی بن ابی طالب علیهم السلام در حالی که نزد او بودند کسانی که در نزد او نشسته بودند پس فرمود اینست اقای شما نام گذارده است او را پیغمبر صلى الله عليه و اله بسیّد و هر اینه بیرون می اید مردی از صلب او که شبیه من است شباهت او در خَلق و خُلق پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنانی که پر شده باشد از ظلم و جور گفته شد که او چه وقت ظاهر شود یا امیر المؤمنین پس فرمود دور است هنوز وقتی است که بیرون روید شما از دین خودتان همچنان که بیرون رود زن از اندیشه برای شوهرش

306هشتاد و چَهارُم

ملاحم و فتن ص 110 از سلیلی روایت کرده از ان حضرت علیه السّلام که پانزده روز پیش از بیرون رفتن ان حضرت از بصره خطبه ای انشاء فرمود که در ان یاد کرد پادشاهان

ص: 288

بنی عبّاس و غیر ایشان را که بعد از ایشان می ایند و در ان مهدی علیه السّلام را یاد فرموده پس در ان خطبه فرموده بعد از نام بردن پادشاهان بنی عبّاس که (تَمَّتِ الْفِتْنَةِ الغبراء وَ الْقِلَادَةَ الْحَمْرَاءِ وَ فِي عُنُقِهَا قَائِمُ الْحَقُّ ثُمَّ يسفرعن وَجْهِ بَيْنَ أجنحة الاقاليم كَالْقَمَرِ المضيء بَيْنَ الْكَوَاكِبِ الدّراري الَّا وَ انَّ لِخُرُوجِهِ عَلَامَاتٍ عَشَرَ فاوّلهن طُلُوعِ الْكَوْكَبَ الْمُذْنِبُ وَ يُقَارِبُ مِنِ الْمَجَارِيَ وَ أَيُّ قُرْبٍ وَ يُتْبَعُ بِهِ هَرْجٍ وَ شَغَبَ فَتِلْكَ أَوَّلِ عَلَامَاتِ الْمَغِيّبِ وَ مَنِ الْعَلَّامَةُ الي الْعَلَّامَةُ عَجَبٍ فاذا انْقَضَتْ الْعَلَامَاتُ الْعَشْرِ فِيهَا یظهر الْقَمَرُ الازهر وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ الاخلاص بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)

لُغات

الغبراء غبار الود القلادة الحمراء اشاره بفتنه مسیحیان است که صاحبان گردن بند های (کروات ها) هستند عنق زمان یسفر عن وجهه سفر بمعنای کشف است اجنحه جمع جناح به معنای طرف و جانب است درّی یعنی درخشنده المذنّب دنباله دار مجاری جمع مجرى به معنای مدار هرج قتل شغب بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع مغیّب صفتی است برای مهدی علیه السّلام

معنى

تمام می شود فتنه غبار الود و دوره فتنه کنندگان در ان زمان که مسیحی ها و صاحبان قلاده های سرخ (کروات ها) هستند و در ان زمان است قیام کننده بحق پس پرده بردارد از روی خود در اطراف اقلیم ها مانند ماه نور دهنده در میان ستاره های درخشنده

ص: 289

اگاه باشید به درستی که از برای آن ده نشانه است اوّلِ از ان ها طلوع ستاره دنباله دار است که در نزدیکی مدار ها دیده شود و چه نزدیکی ای که دنباله ان کشتن و کشته شدن زیاد شود و بر انگیختن فتنه و تباهی و خصومت و نزاع افزون گردد پس این اوّل نشانه ظاهر شدن امّامی است که از دیده ها پنهان شده و از نشانه ای نا نشانه دیگر شگفتی ها روی دهد چون علامات ده گانه بگذرد در ان زمان ظاهر شود ماه درخشنده و تمام شود کلمه اخلاص به خدائی که پروردگار جهانیان است

مخفی نماند که علامت های ده گانه به روایت دیگر در اوایل بخش چَهارُم این کتاب در جزو اوّل شرح داده شد مراجعه شود

307هشتاد و پَنجُم

ملاحم و فتن ص 111 نیز از سلیلی در عقب همین خطبه از خطبه دیگر از خطب ان حضرت روایت کرده و گفته است که ان بزرگ وار این خطبه را در کوفه بالای منبر انشاء فرموده ﴿فَقَالَ علیه السَّلَامُ بَعْدَ التحمید العظیم وَ الثَّنَاءِ علی الرَّسُولِ الکریم - سلونی سلونی فی الْعَشْرِ الاواخر مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تفقدونی ثُمَّ ذکر الْحَوَادِثِ بَعْدَهُ وَ قَتَلَ الحسین صَلَوَاتُ اللَّهِ علیه وَ قَتَلَ زید بْنِ علیّ رِضْوَانُ اللَّهِ علیه وَ احراقه وَ تذریته فی الرّیاح ثُمَّ بکی علیه السَّلَامَ وَ ذکر زَوَالِ ملک بنی امیّه وَ ملک بنی الْعَبَّاسِ ثُمَّ ذکر مَا یحدث بَعْدِهِمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ قَالَ أَوَّلُهَا السفیانی وَ آخِرُهَا السّفیانی فقیل لَهُ وَ مَا السّفیانی وَ السّفیانی فَقَالَ السّفیانی صَاحِبُ هَجَرَ

ص: 290

وَ السُّفْيَانِيُّ صَاحِبُ الشَّامِ - (وَ ذَكَرَ السّليلي انَّ السُّفْيَانِيُّ الاوّل أَبُو طَاهِرٍ سُلَيْمَانَ بْنِ الْحَسَنِ القرمطيّ) وَ ذَكَرَ انَّ الَّذِي يُخْبِرُهُ عَنِ النَّبِيِّ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ذَكَرَ شِيعَتَهُ وَ مُحِبِّيهِ وَ مَدَحَهُم وَ قَالَ أَنَّهُمْ عِنْدَ النَّاسِ كُفَّارُ وَ عِنْدَ اللَّهِ أَبْرَارُ وَ عِنْدَ النَّاسِ كاذِبُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ صَادِقُونَ وَ عِنْدَ النَّاسِ أَرْجَاسِ وَ عِنْدَ اللَّهِ نظّاف وَ عِنْدَ النَّاسِ مَلَاعِينُ وَ عِنْدَ اللَّهِ بارّون وَ عِنْدَ النَّاسِ ظالِمُونَ وَ عِنْدَ اللَّهِ عادلون فَازُوا بالايمان وَ خَسِرَ الْمُنَافِقُونَ (وَ هَذَا صَوَّرَهُ مَا جِرِّيٍّ حَالٍ شِيعَتِهِ عَلَيْهِ ﴾

معنى

پس فرمود ان حضرت بر او باد سلام بعد از حمد بر خدای بزرگ و ثنا گفتن بر رسول گرامی بپرسید از من بپرسید از من که در دهه اخر ماه رمضان کُم خواهید کرد مرا . پس یاد فرمود حوادثی را که بعد از ان حضرت واقع می شود و کشته شدن حسين صلوات الله علیه و کشته شدن زيد بن علیّ رضوان الله عليه و سوزانیدن بدن او و بر باد دادن خاکستر او را پس گریه کرد آن حضرت علیه السّلام و یاد کرد زوال دولت بنی اميّه و ملك بن عبّاس را پس یاد فرمود از فتنه هائی که بعد از ان تازه و حادث می شود و فرمود اوّل از آن ها فتنه سفیانی است و اخر ان ها هم فتنه سفیانی است پس از ان حضرت سؤال شد که سفیانی اوّل کدام و سفیانی اخر کدامست پس فرمود سفیانی صاحب هجر و سُفيانی صاحب شام (و یاد کرد

ص: 291

سلیلی که سفیانی اوّل ابو طاهر سليمان بن حسن قرمطی است) و یاد کرد (یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام) که ان که خبر داده است ان حضرت را به ان ها پیغمبر خدا صلّی اله عليه و اله است و یاد کرد شیعیان و دوستان خود را و مدح فرمود ایشان را و فرمود بدرستی که ایشان در نزد مردم کافرانند و در نزد خدا نیکانند و نزد مردم دروغ گویانند و در نزد خدا راست گویانند و نزد مردم پلیدی هایند و نزد خدا پاکیزه هایند و نزد مردم لعنت شده گانند و نزد خدا نیکی کننده گانند نزد مردم ستمکارانند و نزد خدا داد خواهانند رستگار شدند به سبب ایمانی که دارند و زیان کار شدند منافقین و دو رویان و دو زبانان ( واینست ماجرای حال شیعیان او که برانند)

308هشتاد و شِشُم

ملاحم و فتن . ص 119 از ابو صالح سلیلی در کتاب فتن نقل کرده بسند خود از اصبغ بن نباته که گفت خطبه ای خواند امیر المؤمنين عليه السّلام پس یاد کرد مهدی علیه السّلام و بیرون امدن اصحاب او را با او و نام های ایشان را پس ابو خالد حلبی عرض کرد وصف کن او را برای ما یا امیر المومنین پس فرمود علىّ عليه السّلام ﴿أَلَا إِنَّهُ أَشْبَهَ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ حَسَناً بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى رِجَالِهِ وَ عَدَدُهُمْ قُلْنَا بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُهُمْ مِنَ الْبَصْرَةِ وَ آخِرُهُمْ مِنِ الْيَمَامَةِ وَ جَعَلَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يُعَدِّدُ رِجَالِ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامَ وَ النَّاسُ يَكْتُبُونَ فَقَالَ رَجُلَانِ مِنِ الْبَصْرَةِ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَهْوَازِ

ص: 292

وَ رَجُلُ مِنْ عَسْكَرٍ مُكْرّمٍ وَ رَجُلُ مِنْ مَدِينَةِ تَسْتُرُ وَ رَجُلُ مِنْ دورق وَ رَجُلُ مِنْ الباستان وَ اسْمُهُ عَلِيٍّ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ قاشان أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعْفَرٍ وَ رَجُلَانِ مِنْ عمّان مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ وَ رَجُلَانِ مِنْ سيراف شَدَّادٍ وَ شَدِيدُ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ شِيرَازُ حَفْصٍ وَ يَعْقُوبَ وَ عَلِيٍّ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ أَصْفَهَانَ مُوسَى وَ عَلِيٍّ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ غلفان وَ رَجُلُ مِنْ ابدح وَ اسْمُهُ يَحْيَى وَ رَجُلُ مِنْ المرج الْعَرَجِ وَ اسْمُهُ دَاوُدَ وَ رَجُلُ مِنْ الكرخ وَ اسْمُهُ عَبْدِ اللَّهِ وَ رَجُلُ مِنْ بروجرد اسْمُهُ قَدِيمُ وَ رَجُلُ مِنْ نهاوند وَ اسْمُهُ عَبْدُ الرَّزَّاقِ وَ رَجُلَانِ مِنْ الدينور عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدِ الصَّمَدِ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ هَمْدَانَ جَعْفَرٍ وَ إِسْحقَ وَ مُوسَى وَ عَشَرَةُ مِنَ قُمَّ أَسْمَائهُمْ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَجُلُ مِنْ خُرَاسَانَ اسْمُهُ دُرَيْدٍ وَ خَمْسَةُ مِنَ الَّدينَ أَسْمَاءهُمْ عَلَى أَسْمَاءَ أَهْلِ الْكَهْفِ وَ رَجُلُ مِنْ آمِلُ وَ رَجُلُ مِنْ جرجان وَ رَجُلُ مِنْ هراة وَ رَجُلُ مِنْ بَلْخٍ وَ رَجُلُ مِنْ فراح وَ رَجُلُ مِنْ عَانَةُ وَ رَجُلُ مِنْ دامغان وَ رَجُلُ مِنْ سَرَخْسَ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ السیّار وَ رَجُلُ مِنْ سَاوَة وَ رَجُلُ مِنْ سمرقند وَ أَرْبَعَةُ وَ عِشْرُونَ مِنَ الطالقان وَ هُمُ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ رَسُولُ اللَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فِي طالقان كُنُوزِ لَا ذَهَبُ وَ لَا فِضَّةُ وَ لَكِنْ رِجَالٍ يَجْمَعُهُمْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ رَجُلَانِ مِنْ قَزْوِينُ وَ رَجُلُ مِنْ فَارِسَ وَ رَجُلُ مِنْ أَ بُهْرُ وَ رَجُلُ مِنْ برجان مِنْ جُمُوحِ وَ رَجُلُ مِنْ شاخ وَ رَجُلُ مِنْ صَرِيحُ وَ رَجُلُ مِنْ أردبيل وَ رَجُلُ مِنْ مُرَادُ وَ رَجُلُ مِنْ تُدَمِّرُ وَ رَجُلُ مِنْ أرمينيّة وَ ثَلَاثَةُ مِنَ المراغة وَ رَجُلُ مِنْ خوي وَ رَجُلُ مِنْ سلماس وَ رَجُلُ مِنْ تفلیس وَ رَجُلُ مِنْ نسور

ص: 293

وَ رَجُلُ مِنْ بركرى وَ رَجُلُ مِنْ سَرَخْسَ وَ رَجُلُ مِنْ منارجرد وَ رَجُلُ مِنْ قلقیلا وَ ثَلَاثَةُ مِنَ وَاسِطٍ وَ عَشَرَةُ مِنَ الزَّوْرَاءُ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ الْكُوفَةِ وَ رَجُلُ مِنِ الْقَادِسِيَّةِ وَ رَجُلُ مِنْ سُرُوراً وَ رَجُلُ مِنْ السراة وَ رَجُلُ مِنِ النِّيلِ وَ رَجُلُ مِنْ صيداء وَ رَجُلُ مِنْ جرجان وَ رَجُلُ مِنِ الْقُصُورَ وَ رَجُلُ مِنِ الْأَنْبَارَ وَ رَجُلُ مِنْ عكبر وَ رَجُلُ مِنْ حنّانه وَ رَجُلُ مِنْ تَبُوكَ وَ رَجُلُ مِنِ الْجَامِدَةِ وَ ثَلَاثَةُ مِنَ عَبَّادَانُ وَ سِتَّةُ مِنْ حَدِيثَةِ الْمَوْصِلِ وَ رَجُلُ مِنَ الْمَوْصِلِ وَ رَجُلُ مِنْ مغلثايا وَ رَجُلُ مِنْ نَصِيبِينَ وَ رَجُلُ مِنْ أَرَدْنَ وَ رَجُلُ مِنْ فارقين وَ رَجُلُ مِنْ أَمَدَ وَ رَجُلُ مِنْ رَأْسِ عَيْنٍ وَ رَجُلُ مِنِ الرِّقَّةَ وَ رَجُلُ مِنْ حُرَّانِ وَ رَجُلُ مِنْ بالس وَ رَجُلُ مِنْ قبیح وَ ثَلَاثَةُ مِنَ طَرَسُوسَ وَ رَجُلُ مِنَ الْقَصْرِ وَ رَجُلُ مِنْ أَدنه وَ رَجُلُ مِنْ خمرى وَ رَجُلُ مِنْ عَرَارَ وَ رَجُلُ مِنْ قورص وَ رَجُلُ مِنْ أنطاكيّة وَ ثَلَاثَةُ مِنَ حَلْبَ وَ رَجُلَانِ مِنْ حِمَّصٍ وَ أَرْبَعَةُ مِنَ دِمَشْقُ وَ رَجُلُ مِنْ سورية وَ رَجُلَانِ مِنْ قسوان وَ رَجُلُ مِنْ قيموت وَ رَجُلُ مِنْ صور وَ رَجُلُ مِنْ عَرَفَاتٍ ، وَ رَجُلُ مِنْ عَسْقَلَانَ وَ رَجُلُ مِنْ غَزَة وَ أَرْبَعَةُ مِنَ الْفُسْطَاطِ وَ رَجُلُ مِنْ قرمیس وَ رَجُلُ مِنْ دمياط وَ رَجُلُ مِنِ الْحِلَّةُ وَ رَجُلُ مِنْ الإسكندريّة وَ رَجُلُ مِنْ بُرْقَةُ وَ رَجُلُ مِنْ طَنْجَةَ وَ رَجُلُ مِنْ أفرنجة وَ رَجُلُ مِنِ الْقِيرَوَانِ وَ خَمْسَةُ مِنَ السُّوسُ الْأَقْصَى وَ رَجُلَانِ مِنْ قبرس وَ ثَلَاثَةُ مِنْ حَمِيمٍ وَ رَجُلُ مِنْ قومس وَ رَجُلُ مِنْ عَدْنٍ وَ رَجُلُ مِنْ العلالي وَ عَشَرَةُ مِنْ مَدِينَةِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةُ مِنْ مَكَّةَ وَ رَجُلُ مِنَ الطَّائِفِ وَ رَجُلُ مِنْ الدّیر وَ رَجُلُ مِنْ الشيروان وَ رَجُلُ مِنْ زبيد وَ عَشَرَةُ مِنَ صرو

ص: 294

وَ رَجُلُ مِنْ الأحساء وَ رَجُلُ مِنْ القطيف وَ رَجُلُ مِنْ هَجَرَ وَ رَجُلُ مِنِ الْيَمَامَةِ﴾

مؤلّف گوید چون ترجمه عدد یاران ان حضرت چندان مورد اهمیّت نبود لذا از ترجمه آن صرف نظر شد و به نقل بقیّه حَدیث پرداختم

﴿وَ الزِّيِّ وَاحِدٍ وَ الْقِدِّ وَاحِدٍ وَ الْجَمَّالِ وَاحِدَةً وَ لِبَاسِ وَاحِدٍ كانما ميَطْلُبُونَ شَيْئاً أَضَاعَ مِنْهُمْ فَهُمْ متحیّر فِي أَمْرِهِمْ حتّی یخرج الیهم

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ

﴿أَحْصاهُمْ لِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا بِعَدَدِ أَصْحَابِ بَدْرٍ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ مِنْ مشرقها إِلَى مَغْرِبِهَا فِي أَقَلَّ مِمَّا يُتِمَّ الرَّجُلُ عیناءه عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فَبَيْنَا أَهْلُ مَكَّةَ كَذَلِكَ فَيَقُولُونَ أَهْلِ مَكَّةَ قَدْ كبسنا السُّفْيَانِيُّ فيشرفون أَهْلِ مَكَّةَ فَيَنْظُرُونَ إِلَى قَوْمٍ حَوْلَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَ قَدِ انْجَلَى عَنْهُمْ الظَّلَامِ وَ لَاحَ لَهُمْ الصُّبْحِ وَ صَاحَ بَعْضُهُمْ بِبَعْضِ النَّجَاة وَ أَشْرَفُ النَّاسَ يَنْظُرُونَ وَ أُمَرَائِهِمْ يفكّرون قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مِنْ تَحْتِ ستارة الْكَعْبَةِ فِي آخِرِهَا رَجُلٍ أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَلْقاً وَ خُلُقاً حَسَناً وَ جَمَالًا فَيَقُولُونَ أَنْتَ المهدی فيجیبهم وَ يَقُولُ أَنَا الْمَهْدِيِّ فيقول

بايعوا عَلَى أَرْبَعِينَ حضلَةً وَ اشْتَرَطُوا عَشْرُة خِصَالٍ قَالَ الْأَخنَفِ یا مولای وَ مَا تِلْكَ الْخِصَالُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ الصلوة وَ السَّلَامُ يُبَايِعُونَ عَلَى أَنْ لَا يسرقوا وَ لَا يزنوا وَ لَا يَقْتُلُوا وَ لَا يهتكوا حَرِيماً مُحْرّماً وَ لَا يَسْبُوا مُسْلِماً وَ لَا هجیموا مَنْزِلًا وَ لَا يَضْرِبُوا أَحَداً إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا يَرْكَبُوا الْخَيْلِ الهماليج وَ لَا يتمنطقوا بِالذَّهَبِ وَ لَا يَلْبَسُوا الْخَزِّ وَ لَا يَلْبَسُوا الْحَرِيرَ وَ لَا يَلْبَسُوا النِّعَالُ الصّرارة وَ لَا يُخْرِجوا مَسْجِداً وَ لَا يُقَطَّعُوا طَرِيقاً وَ لَا يَظْلِمُوا يَتِيماً وَ لَا يخيفوا سَبِيلاً

ص: 295

وَ لَا يَحْتَسِبُوا مَكْراً وَ لَا يَأْكُلُوا مَالِ الْيَتِيمِ وَ لَا يفسقوا بِغُلَامٍ وَ لَا يَشْرَبُوا الْخَمْرِ وَ لَا یخونوا أَمَانَةَ وَ لَا يُخْلِفُوا الْعَهْدِ وَ لَا يحبسوا طَعَاماً مِنْ بُرٍّ أَوْ شَعِيرُ وَ لَا يَقْتُلُوا مُسْتَأْمِناً وَ لَا يَتْبَعُوا منهزما وَ لَا يسفكوا دَماً وَ لَا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ يَلْبَسُونَ الْخَشِنَ مِنَ الثِّيَابِ وَ يوسّدون التُّرَابَ عَلَى الْخُدُودُ وَ يَأْكُلُونَ الشَّعِيرِ وَ يَرْضَوْنَ بِالْقَلِيلِ وَ يُجَاهِدُونَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ يَشَمُّونَ الطِّيبَ وَ يَكْرَهُونَ النَّجَاسَةِ وَ يَشْرِطُ لَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا يُتَّخَذَ صَاحِباً وَ يَمْشِي حَيْثُ يَمْشُونَ وَ يَكُونُ مِنْ حَيْثُ يُرِيدُونَ وَ يَرْضَى بِالْقَلِيلِ وَ يملؤ الْأَرْضِ بِعَوْنِ اللَّهِ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً يَعْبُدُ اللَّهِ حَقَّ عِبَادَتِهِ يُفْتَحُ لَهُ خُرَاسَانَ وَ يُطِيعُهُ أَهْلِ الْيَمَنِ وَ تَقَبَّلِ الْجُيُوشِ أَمَامَهُ مِنَ الْيَمَنِ فَرَسَانِ هَمْدَانَ وَ خولان وَ جَدَّهُ يَمُدُّهُ بالأوس وَ الْخَزْرَجِ وَ يَشُدُّ عَضُدِهِ بسليمان عَلَى مُقَدِّمَتِهِ عَقِيلٍ وَ عَلَى ساقته الْحَرْثِ وَ يُكْثِرُ اللَّهُ جَمَعَهُ فیهم وَ يَشُدُّ ظَهْرِهِ بمضر يسیرون امامه وَ یخالف بَجِيلَةَ وَ ثَقِيفُ وَ مُجْمِعُ وَ غداف وَ يَسِيرٍ بِالْجُيُوشِ حَتَّى يترک وَادِي الْفِتَنِ وَ يُلْحِقُهُ الْحَسَنِيُّ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً فَيَقُولُ لَهُ أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ منک فَيَقُولُ لَهُ هَاتِ عَلَامَةُ هَاتِ دَلَالَةُ فَيُومِئُ إِلَى الطَّيْرِ فَيَسْقُطُ عَلَى كَتِفِهِ وَ يُغْرَسُ الْقَضِيبُ الَّذِي بِيَدِهِ فيخضر وَ يعشوشب فَيُسَلِّمُ إِلَيْهِ الْحَسَنِيِّ الْجَيْشِ وَ يَكُونُ الْحَسَنِيِّ عَلَى مُقَدِّمَتِهِ وَ تَقَعَ الصَّيْحَةُ بِدِمَشْقَ إِنْ أَعْرَابِ الْحِجَازِ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَيَقُولُ السُّفْيَانِيُّ لِأَصْحَابِهِ مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ فَيُقَالُ لَهُ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ تَرَكَ وَ إِبِلُ وَ نَحْنُ أَصْحَابُ خَيْلٍ وَ سِلَاحُ فَاخْرُجْ بِنَا إِلَيْهِمْ - قَالَ الْأَحْنَفِ وَ مِنْ أَيِّ قَوْمِ السُّفْيَانِيُّ

ص: 296

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ هُوَ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ أَحوَالِهِ كَلْبُ وَ هُوَ عَنْبَسَةُ بْنُ مُرَّةَ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ عَبْدِ الْمُقْتَدِرُ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ بْنِ أُمَيَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ أَشَدُّ خَلَقَ اللَّهُ شَرّاً وَ أَلْعَنِ خَلَقَ اللَّهُ حیّاً وَ أَكْثِرْ خَلَقَ اللَّهُ ظُلْماً فَيَخْرُجُ بِخَيْلِهِ وَ قَوْمُهُ وَ رَحْلُهُ وَ جَيْشُهُ وَ مَعَهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ سَبْعُونَ أَلْفاً فَيَنْزِلُ بَحِيرَةٍ طبريّة وَ يُسَيِّرَ إِلَيْهِ الْمَهْدِيِّ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ و جبرئِيلَ أَمَامَهُ فَيَسِيرُ بِهِمْ فِي اللَّيْلِ وَ يكمن بِالنَّهَارِ وَ النَّاسُ يَتَّبِعُونَهُ مِنَ حَتَّى يُوَاقِعَ السُّفْيَانِيُّ عَلَى بَحِيرَةٍ الطبريّة فَيَغْضَبُ اللَّهُ عَلَى السُّفْيَانِيُّ وَ يَغْضَبُ خَلَقَ اللَّهُ لِغَضَبِ اللَّهُ تَعَالَى فترشقهم الطَّيْرُ بِأَجْنِحَتِهَا وَ الْجِبَالِ بصخورها وَ الْمَلَائِكَةِ بأصواتها وَ لَا تَكُونُ سَاعَةً حَتَّى يُهْلِكُ اللَّهُ أَصْحَابَ السُّفْيَانِيُّ كُلِّهِمْ وَ لَا يَبْقَى عَلَى الْأَرْضِ غَيْرِهِ وَحْدَهُ فَيَأْخُذُهُ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ فَيَذْبَحُهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ الَّتِي أَغْصَانِهَا مدلاة عَلَى بَحِيرَةٍ الطبريّة وَ يَمْلِكُ مَدِينَةٍ دِمَشْقُ وَ يَخْرُجُ مَلِكُ الرُّومُ فِي مِائَةِ أَلْفِ صَلِيبُ تَحْتَ كُلِّ صَلِيبُ عَشَرَةُ آلَافِ فَيُفْتَحُ طرسوساً بأسنّة الرِّمَاحَ وَ يُنْهَبُ مَا فِيهَا مِنَ الْأَمْوَالِ وَ النَّاسِ وَ يَبْعَثُ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِلَى الْمَصِّيصَةُ وَ مَنَازِلِهَا وَ جَمِيعَ مَا فِيهَا فيطلّقها بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ يَأْتِي مَلِكُ الرُّومِ بِجَيْشِهِ حَتَّى يَنْزِلَ تَحْتَ الْمَصِّيصَةُ فَيَقُولُ أَيْنَ الْمَدِينَةِ الَّتِي كَانَ يَتَخَوَّفُ الرُّومِ مِنْهَا وَ النَّصْرَانِيَّةِ فَيَسْمَعُ فِيهَا صُوت الدُّيُوكُ وَ نُیاحَ الْكِلَابِ وَ صَهِيلَ الْخَيْلِ فَوْقَ رؤسهم - وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ - قَالَ السّيدرة أَقُولُ أَنَا وَ هَذَا لَفْظُهُ مَا ذَكَرَهُ السليلى نَقَلْنَاهُ كَمَا وَجَدْنَاهُ﴾

ص: 297

معنى

فرمود علی علیه السّلام که شماره کرد ایشان را برای من رسول خدا صلّی الله علیه و اله سی صد و سیزده نفر مرد را به عدد اصحاب بدر که جمع می کند خدا ایشان را از مشرق زمین تا مغرب آن در کم تر از ان که مرد چشم های خود را به هم زند در نزد خانه محترم خدا یعنی مسجد الحرام پس در حالی که اهل مکّه می بینند ان ها را می گویند پوشانید ما را سفیانی پس اهل مکّه مشرف بر ان ها می شوند و نظر می کنند می بیند گروهی را در اطراف خانه خدا که محترم است در حالتی که بر طرف شده است تاریکی از ایشان و صبح بر ان ها درخشندگی دارد و بعضی بر بعض دیگر فریاد می زنند به شعار النجاة و مردم مشرف بر ايشانند و نگاه می کنند و فرماندهان ایشان فکر می کنند - فرمود امير المؤمنين علیه السّلام و گویا می بینم ایشان را که همه به یک زیّ و یک قدّ و یک جمال و یک لباس گویا می طلبند چیزی را که از ایشان ضایع شده باشد پس ایشان متحیّر کندند در کار خودشان تا این که بیرون اید به سوی ایشان از زیر پرده کعبه که در طرف اخر آنست مردی که شبیه ترین مردم است به رسول خدا صلى الله عليه و اله از حيث خلق و خلق و حُسن و جمال پس می گویند آیا توئی مهدی پس جواب می دهد ایشان را و می فرماید منم مهدی پس فرماید که بیعت کنید بر چِهِل خصلت و شرط بگیرید ده خصلت را - اخنف گفت ای مولای من این خصلت ها کدام است پس فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام با او بیعت کنند بر این که دزدی نکنند و زنا نکنند و کسی را نکشند و هتک حرمت کسی را نکنند و دشنام به مسلمانی

ص: 298

ندهند و بر منزلی هجوم نیاورند و کسی را نزنند مگر به حق و سوار نشوند براسب های تند رو و کمر بند طلا بر کمر نبندند و جامه خزّ نپوشند و جامه حریر و ابریشمی نپوشند و کفش صدا دار نپوشند و از مسجد بیرون نروند و مال یتیم نخورند و با پسر فسق نکنند و مسکرات ننوشند و امّانتی را خیانت نکنند و پیمان شکنی نکنند و خوردنی را از گندم و جو حبس نکنند و کسی را که امان خواسته است نکشند و کسی را که فرار کرده تعقیب او نکنند و خونی را به نا حق نریزند مجروحی را به شتاب نکشند و لباس خشن و زبر بپوشند و خاک را متّکای صورت های خود قرار دهند یعنی روی خاک بخوابند و نان جو بخورند و به کم راضی باشند و در راه خدا جهاد و کوشش کنند حقّ مجاهده و کوشش را و بوی خوش استشمام کنند و از پلیدی و نجاست کراهت داشته باشند - و شرط کرده می شود بر ایشان یعنی شرط می کند مهدی علیه السّلام بر ایشان بر نفس خود که رفیقی غیر از ایشان نگیرد و برود هر کجا که می روند و باشد هر کجا که می خواهند و به اندکی راضی شود و زمین را پر کند از عدل و داد به یاری خدا همچنان که پر شده باشد از جور و ظلم و بندگی کند خدای را حقّ بندگی کردن او - گشوده شود خراسان برای او و اهل یمن از او فرمان برداری کنند و رو اورند لشکر ها در پیش روی او از طرف یمن سواران طایفه همدان و خولان به تنهائی و اوس و خزرج اورا مدد کنند و پشت او محکم شود عقیل در جلو او و بر ساقه لشکر او حرث باشد و خدا جمعیّت او را

ص: 299

کند در میان ایشان و محکم گرداند پشت او را به قبیله مضر که در پیش روی او می روند و با او مخالفت كنند قبیله بجيله و قبیله ثقيف و مجمع و غلاف - و با لشكر ها سير كند تا ترك گويد وادی فتنه ها را و حسنی به او ملحق شود با دوازده هزار نفر پس به مهدی علیه السّلام گوید من سزاوار ترم به این امر از تو پس به ان حضرت گوید که علامت و دلیل مهدویّت خود را بیاور پس اشاره می فرماید به مرغی می افتد

در کف یا کتف ان حضرت و عصائی که در دست دارد در زمین فرو می برد فورا سبز می شود و برگ می اورد بن حسنی با لشکر خود تسیلم ان حضرت می شود و پیش رو لشکر او می شود و فریاد در دمشق بلند شود که عرب های حجاز جمع شده اند برای شما پس سفیانی به اصحاب خود می گوید این گروه چه می گویند پس به او گفته شود که این ها صاحبان ترک و شترند و ما صاحبان اسب و اسلحه ایم پس بیرون بیا با ما تا به سوی ایشان رویم اخنف عرض کرد سفیانی از کدام گروهست امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود او از بنی امیّه است و قبیله کلب خویشاوندان مَادَرِی او هَستند و او عنبسه پسر مرّة پسر كُلیب پسر سلمه پسر عبد الله پسر عبد المقتدر پسر عثمان پسر معاویة پس ابی سفیان پسر حرب پسر امیّه پسر عبد شمس است سخت ترین خلق خدا است از حیث شرارت و ملعون ترین خلق خدا است از حیث حسب و بیش تر ظلم کننده بر خلق خداست از حيث ستم گری پس بیرون اید با لشكر و قوم خود و مردان خود و با او است صد و هفتاد هزار لشکر در کنار دریاچه طبریّه فرود می اید و مهدی از سمت راست

ص: 300

او سیر می کند و از جانب چپ او در حالتی که جبرئیل در پیش روی ان حضرت است پس می رود با ایشان در شب و کمین می کند در روز و مردم هم پیروی از ان حضرت می کنند تا ان که در کنار دریاچه طبریّه با سفیانی جنگ می کند پس خدا غضب می کند بر سفیانی و خلق خدا هم به غضب خدا بر او غضب می کنند مرغ ها با بال های خود و کوه ها با صخره های خود و ملائکه با صدا های خود و یک ساعت نکشد که خدا اصحاب سفیانی را هلاک می کند هم ایشان را و باقی نماند در روی زمین از لشکر او مگر خودش تنها پس مهدی او را می گیرد و در زیر درختی که شاخه های ان آویخته است کنار دریاچه طبریّه سر می برد که و شهر دمشق را مالک می شود و بیرون می اید پادشاه روم با صد هزار صلیب که در زیر هر صلیبی ده هزار لشکر است پس طرسوس را فتح می کند با سر نیزه ها و غارت می کند ان چه که از اموال در ان است با مردم ان و بر می انگیزاند خدا جبرئیل را به سوی مصیصه که شهریست در شام و خانه های ان و ان چه که در ان است پس معلّق می كند ان شهر را در میان اسمان و زمین و پادشاه روم با لشكر او می ایند تا فرود می ایند در زیر مصیصه پس می گوید کو ان شهری که روم از ان ترسان بود و مسیحی ها از ان می ترسیدند پس می شنود در ان جا صدا های خروس ها و فریاد کردن سگ ها و شیهه اسبان را بالای سر ایشان - (و ذکر کرد حَدیث را) سیّد علیه الرحمه می فرماید - می گویم من اینست لفظ ان چه که ذکر کرده است ان را سلیلی نقل کردیم ان را چنان که یافتیم -

ص: 301

309هشتاد و هفتم

نهج البلاغة . جزء اوّل طبع بمبى ص 145 از خطبه ای از خطبه های ان حضرت است ﴿رَايَةُ ضَلَالَةٍ قَدْ قَامَتْ عَلَی قُطْبِهَا وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا قائِدُها خارِجٌ مِنَ المِلَّهِ قائِمٌ عَلَی الضِّلَّهِ فَلا یَبقی یَومَئِذٍ مِنکُم إلاّ ثُفالَهٌ کَثُفالَهِ القِدرِ أو نُفاضَهٌ کَنُفاضَهِ العِکمِ تَعرُکُکُم عَرکَ الأَدیمِ و تَدوسُکُم دَوسَ الحَصیدِ و تَستَخلِصُ المُؤمِنَ مِن بَینِکُمُ استِخلاصَ الطَّیرِ الحَبَّهَ البَطینَهَ مِن بَینِ هَزیلِ الحَبِّ أینَ تَذهَبُ بِکُمُ المَذاهِبُ و تَتیهُ بِکُم الغَیاهِبُ و تَخدَعُکُمُ الکَواذِب وَ مِن أینَ تُؤتَونَ وَ أَنّی تُؤفَکونَ فَلِکُلِّ أجَلٍ کِتاب وَ لِکُلِّ غَیبَةٍ إیابٌ فَاستَمِعوا مِن رَبّانِیِّکُم وَ أَحضِروهُ قُلوبَکُم وَاستَیقِظوا إِن هَتَفَ بِکُم وَ لیَصدُق رائِدٌ أهلَهُ وَ لیَجمَع شَملَهُ وَ لیُحضِر ذِهنَهُ فَلَقَد فَلَقَ لَکُمُ الأَمرَ فَلقَ الخَرَزَهِ وَ قَرَفَهُ قَرفَ الصَّمغَهِ فَعِندَ ذلکَ أخَذَ الباطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الجَهلُ مَراکِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطّاغِیَهُ وَ قَلَّتِ الدّاعِیَهُ وَ صالَ الدَّهرُ صِیالَ السَّبُعِ العَقورِ وَ هَدَرَ فَنیقُ الباطِلِ بَعدَ کُظومٍ وَ تَواخَی النّاسُ عَلَی الفُجورِ و تَهاجَروا عَلَی الدّینِ وَ تَحابّوا عَلَی الکَذِبِ و تَباغَضوا عَلَی الصِّدقِ فَإِذا کانَ ذلِکَ کانَ الوَلَدُ غَیظاً وَ المَطَرُ قَیظاً و تَفیضُ اللِّئامُ فَیضاً و تَغیضُ الکِرامُ غَیضاً وَ کانَ أهلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً و سَلاطینُهُ سِباعاً و أَوساطُهُ اکّالاً و فُقَراؤُهُ أمواتاً وَ غار

ص: 302

الصِّدقُ و فاضَ الکَذِبُ وَ استُعمِلَتِ المَوَدَّهُ بِاللِّسانِ و تَشاجَرَ النّاسُ بِالقُلوبِ و صارَ الفُسوقُ نَسَباً وَ العَفافُ عَجَباً و لُبِسَ الإِسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقلوباً﴾

لُغات گیل پبمودن صاع پیمانه ایست که به ان می پیمانید خبط ریختن برگ درخت است با عصا - پاع مقداریست معین از سر انگشت میانه دست راست تا سر انگشت میانه دست چپ چون دست ها را از هم بگشایند ملّة اصول و اعتقاداتیست که در ان تغییر و نسخی راه نداده مثل توحید و معاد و مذهب اعمّ است از اصول و فروع و دین عبارتست از مجموع ما جاء به النبیّ صلى الله عليه و اله در هر زمان و منهاج خصوصیات جزئیه فرعیه است که در دین پیغمبر و وصىّ او تغيير می یابد و ان هم به علم و تعلیم پیغمبر و الهام الهی است ضلّة سراسیمه گی و غیبت بخیر باشد یا شرّ و گمراهی ثقاله دُردِ هر چیز را گویند نفاضه تکانده شده عکم آن چیزیست که بار را به او می بندند و تنگ بار را گویند عرک الأديم مالیدن پوست دوس درو کردن و درویدن حصید درویده و بریده شده بطینه درشت پر مغز هزيل لاغر و ضعیف غیهب تاریکی و سیاهی رائد جوینده و خواهنده و ان که او را به طلب اب و علف فرستاده باشند و پیش رو قوم که عَلَفَ و اب را به ایشان نشان دهد خَرَزَه مُهْرِه و ان چه در رشته کشیده شود قرف پوست کندن صمغه ریش و پاره ای از صمغ صول حمله کردن و کشتن هَدر ردّ کردن صدا دَر حَنجره فنیق اسب نر نجیبی را گویند که به جهت نجابت و كرامت

ص: 303

نرنجانند ان را و سوار نشوند کظوم جری نشدن و نشخوار نکردن ستورتواخی برادری کردن فجور کار زشت نا روا و غیظ خشم یا سخت ترین خشم قیظ گرمای تابستان و بمعنای کثیر و بسیار نیز امده غیض به معنای قلت وَ كَمى فیض به معنای جاری شدن اکؤال خوردنده فرو پوستین را گویند

معنى پرچم گم راهی محقّقا بر روی قطب خود می ایستد و به شعبه های خود متفرق می شود می نماید شما را به پیمانه خود و می ریزد برگ های شما را به درستی خود پیش روان پرچم خارج از ملت است یعنی اعتقاد به توحید و معاد ندارد بر پای خود را بستنده است به گمراهی پس باقی نماند در ان روز از شما مَگرَ ثفاله و دُردی مانند دُردی که در ته دیگ بنشیند یا تکیده شده ای که از ان چه به ان بار را می بندند تکیده شده باشد که بمالد شما را مانند مالیدن پوست و درو کند شما را مانند درو کردن داس ان چه را که بریده شده و مستخلص شود مؤمن از میانه شما ها مانند بر چیدن مرغ دانه های چاق پر مغز را از میان دانه های لاغر بی مغز کجا می برد شما را این راه های باطل و سر گردان می کند شما را تاریکی ها و فتنه های تاریک و سیاه و فریب می دهد شما را این دروغ ها و از کجا آورده شدید و از کجا دروغ گفته شدید پس برای هر مدتی نوشته ایست و برای هر پنهان شدنی باز گشتی است پس بشنوید ان را از مرد خدائی متعبّد عارف بالله دانشمند راسخ در علم و دین خودتان که با علم و عمل خدا را می طلبد و ان چه را می شنوید حاضر در دل های خود نگاه دارید

ص: 304

و اگر شما را صدا کرد بیدار شوید و باید راست بگوید جوینده و خواهنده و پیش رو و راهنما کسان خود را و جمع کند پراکندگی ان ها را و حاضر کند ذهن خود را پس هر اینه شکافت برای شما افراد را مانند شکافتن مُهرِه و پوست کنده را چسبانید مانند چسبانیدن صمغه ریش شده ها و پاره ها را پس در ان زمان می گیرد باطل راه های خود را که در پیش گرفته و سوار می شود جهل و نادانی مرکب های خود را و بزرگ می شود سر کشی کننده و کم می شود داعیه حقّ و حمله می كند و می کشد روزگار مانند حمله کردن و کشتن جانور درنده و صدا در گلوی خود می گرداند باطل بعد از ان که جری و جسور نشده بود و برادری می کنند مردم با یک دیگر در انجام کار های زشت نا روا و منافى عفّت و مهاجرت و دوری می کنند بر ضرر دین و دوست یک دیگر می شوند بر دروغ گفتن و دشمن یک دیگر می شوند بر راست گفتن پس وقتی که چنین زمانی شود پسر بر پدر خود خشمگین شود و باران بسیار ببارد یا این که فصلی که باید باران ببارد و هوا سرد شود مانند فصل تابستان باشد باران نبارد و هوا سرد نشود و سرازیر و به حرکت در آیند مردمان لئیم پست مانند سیل جاری و اشخاص کریم کم شوند کم شدنی و اهل ان زمان گرگ ها باشند و پادشاهانشان درندگان باشند و مردمان میانه حال خورندگان باشد و بی نوایانشان مرده ها باشند و راستی فرو رود و دروغ جوشش کند و دوستی ها زبانی باشد و در دل هایشان تشاجر باشد و کار های زشت کردن نسبشان باشد

ص: 305

و عفت و پاک دامنی عجب اوربا شد و اسلام لباس وارونه بپوشد مانند پوشیدن پوستین وارونه که پشم های آن بیرون باشد

310هشتاد و هَشتُم

نهج البلاغة ص 136 طبع بمبئی از خطبه ای از خطبه های ان حضرتست که فرموده ﴿وَ ذَلِکَ زَمَانٌ لاَ یَنْجُو فِیهِ إِلاَّ کُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ إِنْ شَهِدَ لَمْ یُعْرَفْ وَ إِنْ غَابَ لَمْ یُفْتَقَدْ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ اَلْهُدَی وَ أَعْلاَمُ اَلسُّرَی لَیْسُوا بِالْمَسَایِیحِ وَ لاَ اَلْمَذَایبیعِ اَلْبُذُرِ أُولَئِکَ یَفْتَحُ اَللَّهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ وَ یَکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ. أَیُّهَا اَلنَّاسُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یُکْفَأُ فِیهِ اَلْإِسْلاَمُ کَمَا یُکْفَأُ فیه اَلْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ تعالی قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ- إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنّا لَمُبْتَلِینَ﴾

لُغات

نومه اسم مصدر است برای نوم اراده فرموده است از ان مرد گمنامی را که شرّ او اندك باشد اعلام السری نشانه های شب روی و شب بیداری مساییح جمع مِسَیاح است و ان کسی است که در میان مردم فساد و سخن چینی کند مذایيع جمع مذياع است و ان کسی است که هرگاه بشنود عمل زشتی را ان را فاش کند و به ان اشاره کند بذر جمع بَذور است و آن کسی است که بسیار نادان باشد و زبان او لغو گو باشد کفإ به معنای سر نگون شدنست

ص: 306

معنی و ان زمان زمانیست که نجات نمی یابد در ان مگر هر مؤمنی که گمنام و شرّ او اندك باشد اگر حاضر باشد شناخته نشود و اگر غائب باشد جستجو کرده نشود ایشان چراغ های هدایتند و نشانه های شب بیداری و شب روِیند در ميان مردم فساد و سخن چینی نمی کنند و عمل زشت کسی را فاش نمی کنند و به ان اشاره نمی نمایند و نادانان نیستند و زبان هاشان لغو گو نیست خدا می گشاید برای ایشان در های رحمت خود را و برطرف می کند از ایشان سختی و بد حالی عذاب خود را ای گروه مردمان زود باشد که بیاید برای شما زمانی که سر نگون شود در ان اسلام هم چنان که سرنگون شود در ان ظرف و بریزد ان چه که در ان است ای گروه مردمان به درستی که خدای تعالی پناه می دهد شما را از روی حقیقت از این که بر شما ستم کند و پناه نداده است شما را از این که شما را ازمایش و امتحان کند و به تحقیق که فرموده است و صاحب جلال است کسی که گوینده است و یا بزرگست کلام از گوینده به درستی که در انست هر آینه نشانه هائی و به درستی که می باشیم ما هر اینه آزموده و امتحان شده گان

311هشتاد و نُهُم

سیزدَهُم بحار طبع طهران 185 از خصال صَدُوق از اَرَبَع ماه از امير المؤمنين عليه السّلام روایت کرده که فرموده ﴿بِنَا یَفْتَحُ اَللَّهُ وَ بِنَا یَخْتِمُ اَللَّهُ وَ بِنَا یَمْحُو مَا یَشَاءُ وَ بِنَا یُثْبِتُ وَ بِنَا یَدْفَعُ اَللَّهُ اَلزَّمَانَ اَلْکَلِبَ وَ بِنَا یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ فَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ اَلْغَرُورُ مَا أَنْزَلَتِ

ص: 307

اَلسَّمَاءُ قَطْرَهً مِنْ مَاءٍ مُنْذُ حَدبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا لَأَنْزَلَتِ اَلسَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ لَأَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ لَذَهَبَتِ اَلشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ اَلْعِبَادِ وَ اِصْطَلَحَتِ اَلسِّبَاعُ وَ اَلْبَهَائِمُ حَتَّی تَمْشِی اَلْمَرئهُ بَیْنَ اَلْعِرَاقِ إِلَی اَلشَّامِ لاَ تَضَعُ قَدَمَیْهَا إِلاَّ عَلَی اَلنَّبَاتِ وَ عَلَی رَأْسِهَا زَینتهَا لاَ یُهَیِّجُهَا سَبُعٌ وَ لاَ تَخَافُهُ﴾

معنی

به سبب ما گشایش می دهد خدا و به سبب ما تمام می کند خدا و به ما محو می كند ان چه را که می خواهد و به ما ثابت می کند و به ما دفع می کند زمانی را که مانند سگ گیرنده است پس فریب ندهد شما را البته به خدا شیطان فریب دهنده نباریده است اسمان قطره ای از ابی را از زمانی که محدّب افریده است ان را خدای عزّ و جلّ و چون قیام کند قائم ما هر اینه می بارد اسمان باران خود را و هر اینه بیرون می اورد و زمین روئیدنی های خود را و هر اینه دشمنی کردن از دل های بندگان می رود و درنده گان با چهار پایان سازش می کنند تا این که زن در میان عراق و شام که راه می رود نمی گذارد قدم خود را مگر بالای سبزه و روئیدنی و زینت او روی سر او است و درنده ای حمله به او نمی کند و ان زن از درنده نمی ترسد

312حَدیث نودم

سیزدَهُم بحار الانوار . طبع طهران . ص 322 از کتاب مختصر البصائر که گفته است واقف شدم بر كتاب خطب مولای ما امیر مؤمنان علیه السّلام که بر او نوشته شده بود

ص: 308

خطّ سيّد رضىّ الدين علىّ بن موسى بن طاوس ان چه که صورت آن اینست که این کتاب که ذکر شد و کاتب او ذکر کرده است به دو واسطة بعد از صادق عليه السّلام است پس ممکن است که تاریخ کتابت او بعد از سال دویست از هجرت باشد زیرا که روح شریفش بود بعد از سال صد و چِهِل از هجرت انتقال یافته و به تحقیق که روایت شده است بعضی از ان چه در ان است از ابی روح فرج بن فروة از مسعدة بن صدقه از جعفر بن محمّد عليهما السّلام و بعض ان چه در ان است از غیر ایشان ذکر کرده است در ان کتابی که به ان اشاره شد خطبه ایست از امیر المؤمنین علیه السّلام که مخزون نامیده شده و ان اینست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَحَدِ الْمَحْمُودَ الَّذِي تَوَحَّدَ بِمِلْكِهِ ، وَ عَلَا بِقُدْرَتِهِ ، أَحْمَدُهُ عَلَى مَا عُرِفَ مِنَ سَبِيلَهُ ، وَ أُلْهَمَ مِنْ طَاعَتُهُ ، وَ عَلَّمَ مِنْ مَكْنُونِ حِكْمَتِهِ ، فَإِنَّهُ مَحْمُودٍ بِكُلِّ مَا يُوَلِّيَ ، مَشْكُورٍ بِكُلِّ مَا يُبْلِي ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ قَوْلَهُ عَدْلٍ ، وَ حُكْمُهُ فَصَلِّ ، وَ لَمْ يَنْطِقْ فِيهِ نَاطِقُ بكان إِلَّا كَانَ قَبْلُ كَانَ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُ اللَّهِ وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ ، خَيْرُ مِنْ أَهْلِ أَوَّلًا ، وَ خَيْرُ مِنَ أَهْلِ آخِراً ، فَكُلَّمَا نَسْجِ اللَّهُ الْخَلْقَ فَرِيقَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِ الْفَرِيقَيْنِ ، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عاير وَ لَا نِكَاحُ جَاهِلِيَّةً ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ إِلَيْكُمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزُ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصُ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رؤوف رَحِيمُ فَاتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَبِغوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلًا وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً يَعْصِمُ بِهِمْ وَ تُقِيمَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ عَلَى ارْتِضَاءٍ مِنْ ذَلِكَ وَ جَعَلَ لَهَا رُعَاةُ وَ حَفَظَةً يَحْفَظُونَهَا بِقُوَّةٍ و يعينوا

ص: 309

عَلَيْهَا أَوْلِيَاءِ ذَلِكَ بِمَا وُلُّوا مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِيهَا﴾

توضیح قوله عليه السّلام ﴿لَمْ يَنْطِقْ فِيهِ نَاطِقُ بكان﴾ علّامه مجلسى اعلى الله مقامه فرموده یعنی هر چه از او تعبیر به لفظ کان شده است برای ضرورت است در عبارت زیرا که کلمه کان دلالت بر زمان دارد و خدا معرّی و منزّه از زمانست و پیش از حدوث زمان خدا موجود بوده و قوله عليه السّلام من اهّل یعنی قرار داده است او را اهل برای نبوت و خلافت و قوله عليه السّلام كلّما نسج الله بتعبير به لفظ نسج است به معنی جمع و قوله لم یسهم یعنى لم يشرك فيه و العاير من السّهام الذی لا یدری رامیه که کنایه باشد از زنا و اختاط نسب و گفته است که محتمل است ماخوذ از عار باشد و گویا تصحیف عاهر باشد

معنى

کلّ حمد و ستایش مختص ذات خدائی ست که یکتای ستوده شده است ان چنان خدائیست که متّعف به صفت یکتائیست به سبب افرینش ملک خود و بلند است شان او به سبب قدرت و توانائی خود ستایش می کنم او را بر ان چه که شناسانیده است راه خود را و الهام کرده است طاعت خود را و دانا کرده است از حکمت پنهان داشته خود زیرا که او ستایش کرده شده است به سبب هر چیزی که به گردن انداخته است و ولایت داده است و شکر کرده شده است به سبب هر چیزی که امتحان می کند و گواهی می دَهُم به این که گفتار او عدل و راست است و حکم او قاطع و فاصل است و گوینده ای در حق او به لفظ بود زمانی نطق نکرده است مگر ان که پیش از زمان و زمانیّات وجود داشته و گواهی می دَهُم که محمّد (صلى اله علیه

ص: 310

و اله) بنده خدا است و اقا و بزرگ بندگان او است و بهتر کسی است که در او اهلیت نبوت و خلافت قرار داده شده است در ابتداء خلفت او و بهتر کسی است که در او اهلیّت قرار داده شده در رسالت و خاتمیّت او پس هر چند که جمع اوری کرده و اراسته است خلق را به دو دسته او را در بهترین دو دسته قرار داده و او را در سهم زنا و نکاح اهل جاهلیّت قرار نداده یعنی همه سلسله پدران و مادران او تا آدم ابو البشر پاک و پاكيزه و موحّد و خدا پرست بوده اند و از اصلاب شامخه و ارحام مطهره بیرون آمده پس از ان به درستی که خدا بر انگیخت از روی حقیقت به سوی شما فرستاده ای را از خود شما ها یا از نفیس ترین شما ها که سخت است بر او مادامی که رنج بکشید شما حریص است بر هدایت و راهنمائی شما و به مؤمنان رافت دارندۀ مهربانست پس پیروی کنید آن چه را که فرو فرستاده است خدا به سوی شما که از جانب پروردگار شما است و میل نکنید دوستانی را غیر از او چه قدر کم متذکّر می شوید پس به درستی که خدا قرار داده است برای خیر اهلی را و برای حق ستون هائی را و برای طاعت حفظ کننده هائی را که به سبب ایشان حفظ کرده شوند و بر پا دارند حق خدا را در میان ایشان بر وجهی که باعث خشنود شدن از آن باشد و قرار داده از برای ان والی و امیر و نگاه دارنده هائی که که نگاه داری و حفظ کنند ان را با توانائی که دارند و مُعین و كمک باشند بر ان دوستان ان را به سبب ان چه که ولایت دارند از جهت حقّ خدا در ان

أمَّا بَعد

﴿فَإِنَّ رُوحَ البصیرة رُوحَ الْحَيَاةِ الَّذِي لَا يَنْفَعُ إِيمَانٍ إِلَّا بِهِ مَعَ خبر انّ كَلَّمْة اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِهَا

ص: 311

فالكلمة مِنَ الرُّوحُ وَ الرُّوحُ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ نُورُ السَّمَاوَاتِ فبأيديكم سَبَبُ وَصَلَ إِلَيْكُمْ مِنْهُ إِيثَارِ وَ اخْتِيَارِ نِعْمَة اللَّهِ لا تَبْلُغُوا شُكْرَهَا خصَّصكم بِهَا وَ اخْتَصَّكُمُ لَهَا (وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ) فَابشِروا بِنَصْرِ مِنَ اللَّهِ عَاجِلُ وَ فَتَحَ يَسِيرُ يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ أَعْيُنِكُمْ وَ يَذْهَبُ بحزنكم كُفُّوا مَا تَنَاهِى النَّاسِ عَنْكُمْ فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَخْفَى عَلَيْكُمْ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ يَقُولُ عَلَى الْأَلْسُنِ وَ يَثْبُتُ عَلَى الْأَفْئِدَةُ وَ ذَلِكَ عَوْنِ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ يَظْهَرُ فِي خَفِيّ نِعْمَتِهِ لَطِيفاً وَ قَدْ أَثْمَرَتْ لِأَهْلِ التَّقْوَى أَغْصَانُ لَشَجَرَةً الْحَيَاةِ وَ إِنْ فُرْقَاناً مِنَ اللَّهِ بَيَّنَ أَوْلِيَائِهِ وَ أَعْدَائِهِ فِيهِ شِفَاءً لِلصُّدُورِ وَ ظُهُورِ للنّور يَعِزُّ اللَّهُ بِهِ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ يُذِلُّ بِهِ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلْيُعّدْ أَمَرَء لِذَلِكَ عِدّتِهِ وَ لَا عِدَّةَ لَهُ إِلَّا بِسَبَبِ بَصِيرَةُ وَ صِدْقِ نِيَّةٍ وَ تَسْلِيمُ سَلَامَةَ أَهْلِ الْخِفَّةَ فِي الطَّاعَةِ ثِقْلَ الْمِيزَانِ وَ الْمِيزَانَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْحِكْمَةَ فَضَاءٍ لِلْبَصَرِ وَ الشَّك وَ الْمَعْصِيَةَ فِي النَّارِ وَ لَيْسَا مِنَّا وَ لَا لَنَا وَ لَا إِلَيْنَا قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مَطْوِيَّةً عَلَى الْإِيمَانِ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ إِظْهَارَ مَا فِيهَا فَتَحَهَا بِالْوَحْيِ فِيهَا الْحِكْمَةُ وَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ إِنَّا يَبْلُغُهُ لَا يُعَجِّلُ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ حَتَّى يَبْلُغَ إِناهُ وَ مُنْتَهَاهُ فَاسْتَبْشِرُوا بِبُشرى مَا بشّرتم وَ اعْتَرَفُوا بِقُرْبانٍ مَا قَرُبَ لَكُمْ و تَنَجَزوا مَا وَعَدَكُمْ إِنَّ مِنَّا دَعَوْة خَالِصَةً يُظْهِرَ اللَّهُ بِهَا حُجَّتَهُ الْبَالِغَةِ وَ يُتِمُّ بِهَا النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ وَ يُعْطَى بِهَا الْكَرَامَةَ الْفَاضِلَةُ مِنْ اسْتَمْسَكَ بِهَا أَخَذَ بحكمة مِنْهَا اتَاكُمُ اللَّهُ رَحْمَتَهُ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ نُورِ الْقُلُوبِ وَ وُضِعَ عَنْكُمْ أَوْ زَارِ الذُّنُوبِ وَ عَجِّلْ شِفَاءُ صُدُورِكُمْ

ص: 312

وَ صَلَاحِ أُمُورِكُمْ وَ سَلَامُ مِنَّا لَكُمْ دَائِماً عَلَيْكُمْ تَعْلَمُونَ بِهِ فِي دُوَلِ الْأَيَّامِ وَ قَرَارِ الْأَرْحَامِ﴾

توضیح

قال المجلسی رحمت الله علیه قَوْلِهِ ﴿فَإِنَّ رُوحَ البصیرة لَعَلَّ خَبَرٍ أَنَّ مَعَ كَلِمَةُ الله وَ رُوحَ الحیوة بَدَلَ مِنْ رَوْحِ البصیرة أی رُوحَ الإیمان الذی یكون مَعَ الْمُؤْمِنِ وَ بِهِ یكون بصیراً) وَ حیّا حقیقة لَا یكون إِلَّا مَعَ كَلِمَةُ الله أی إِمَامٍ الهدی فالكلمة مِنَ الرُّوحِ أی مَعَهُ أَوْ هُوَ أیضا آخُذُ مِنَ الرُّوحِ أی رُوحَ الْقُدُسِ وَ الرُّوحِ یأخذ مِنَ النُّورِ وَ النُّورُ هُوَ الله تعالی كَمَا قَالَ (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) فبأیدیكم سَبَبٍ مِنْ كَلِمَةٍ الله وَصَلَ إلیكم مِنْ الله ذلِكَ السَّبَبِ آثَرَكُمْ وَ اخْتَارَكُمْ وَ خصّصكم بِهِ وَ هُوَ نِعْمَةً مِنْ الله خصّصكم بِهَا لَا یمكنكم أَنْ تُؤَدُّوا شُكْرَهَا قَوْلُهُ یظهر أی الْعَوْنُ أَوْ هُوَ تعالی قَوْلِهِ وَ إِنْ فُرْقَاناً خَبَرٍ أَنَّ إِمَّا محذوف أی بیّن ظَاهِرٍ أَوْ هُوَ قَوْلُهُ یعزّ الله أَوْ قَوْلِهِ فلیعدّ بتأویل مقول فی حَقَّهُ وَ مُرَادُ بالفرقان الْقُرْآنِ وَ قَوْلُهُ سَلَامَةَ مُبْتَدَأُ وَ ثَقُلَ المیزان خَبَرُهُ أی سَلَامَةٍ مِنَ یخفّ فی الطَّاعَةِ وَ لَا یكسل فیها إِنَّمَا یظهر عِنْدَ ثَقُلَ المیزان فی القیامة أَوْ هُوَ سَبَبُ لثقله وَ یحتمل أَنْ یكون التسلیم مُضَافاً إلی السَّلَامَةِ أی التسلیم الْمُوجِبِ لِلسَّلَامَةِ وَ أَهْلِ مُبْتَدَأُ وَ ثَقّلَ بالتشدید علی صیغة الْجَمْعِ خَبَرُهُ قَوْلُهُ وَ المیزان بِالْحِكْمَةِ أی ثَقُلَ المیزان بِالْعَمَلِ إِنَّمَا یكون إِذَا كَانَ مَقْرُوناً بِالْحِكْمَةِ فَإِنْ عَمِلَ الْجَاهِلِ لَا وَزَنَ لَهُ فتقدیره المیزان یثقل بِالْحِكْمَةِ وَ الْحِكْمَةَ فَضَاءٍ لِلْبَصَرِ أی بَصُرَ الْقَلْبِ یجول فیها قَوْلِهِ أَنَا بالکسر وَ الْقَصْرِ ای وَقْتاً قَوْلِهِ

ص: 313

وَ اعْتَرَفُوا بِقُرْبانٍ مَا قَرُبَ لَكُمْ أی اعْتَرَفُوا وَ صَدَّقُوا بِقُرْبِ مَا أَخْبَرَكُمْ أَنَّهُ قریب مِنْكُمْ﴾

معنی

امّا پس از ستایش و سپاس خدا و درود و تحیّت بر پیغمبر صلّی الله علیه و اله پس به درستی که روح بینائی دل یعنی روح ایمانی که می باشد با مؤمن و به سبب آن چشم دل او بینا می شود و زندگانی حقیقی را می یابد نمی باشد مگر با کلمه الهی یعنی وجود مبارک امّام هدایت کننده و ان كلمة الله از روح است یعنی با او است روح یعنی می گیرد از روح القدس و روح القدس نیز می گیرد از نور و نور خدای تعالی است که روشن کننده اسمان ها و زمین است یا هدایت کننده اهل اسمان ها و زمین است چنان چه در کلام خود فرموده «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الارض» پس به دست های خودتان است سببی که می رسد به سوی شما از او ایثار و اختیار یعنی به دست های شما ها است سببی که ان کلمه خدا یعنی وجود حجّت و امّام است می رسد فیض از جانب خدا به سوی شما به سبب او کرامت می کند و بر می گزیند شما را و این نعمتی است از جانب خدا که مخصوص کرده است شما را به ان چنان نعمتی که نمی توانید از عهده شکر گزاری ان بر آئید و مخصوص گردانیده است شما را برای ان این مثل ها را می زنم برای مردمان و تعقّل نمی کنند و نمی فهمند ان ها را مگر دانایان پس مژده باد شما را به یاری کردنی با شتاب و سرعت از جانب خدا و گشایش اسانی که قرار و ارام دهد و سرد کند چشم های شما را که موجب روشنی چشم هایتان شود ان نصرت و یاری و گشایش با شتاب و ببرد حزن و اندوه

ص: 314

شما را باز دارید خود را زمانی که مردم یک دیگر را باز می دارند از شما زیرا که ان یاری و گشایش بر شما مخفی نخواهد ماند به درستی که برای شما نزد هر طاعتی یاری کردنی است از خدا که به زبان ها می گوید و به دل ها ثابت می دارد اینست یاری کردن خدا دوستان خود را ظاهر می شود این یاری در نعمت پنهان او در حالتی که از لطافت پیدا نیست و به تحقیق که میوه می آورد برای اهل تقوی و پرهیز کاری شاخه های درخت زندگانی و به درستی که قرانی که جدا کننده میان حقّ و باطل است از جانب خدا در میان دوستان او و دشمنان او می باشد که در انست شفاء برای سینه ها و پیدایش نور در دل ها که غلبه می دهد خدا به ان اهل طاعت خود را و ذلیل و خوار می کند به ان اهل معصیت خود را پس باید مهیّا کند هر مردی برای نصرت و فتح امادگی خود را و این اماده گی برای او نیست مگر به سبب بینائی دِل و راستی نیست و تن دادن به طاعت و بندگی و به قضای حقّ راضی بودن و سلامتی کسانی که فرمان برداری کردن برای ایشان سَبُك و اسان است و در طاعت كسل نمی شوند ظاهر می شود در قیامت هنگام سنگینی ترازوی عمل یا این که مراد اینست که نفس سلامتی سبب سنگینی ترازوی عمل است در قیامت (و سنگینی ترازو به عمل است در حالتی که مقرون به حکمت باشد زیرا که عمل جاهل وزنی ندارد) پس سنگین شود ترازوی عمل به حكمت و حكمت جولان گاه چشم است - و شك و نا فرمانی در اتش اند و این هر دو از ما نیست و برای ما نیست و به سوی ما نمی اید دل های مؤمنان پیچیده بایمان است هر گاه اراده کند خدا اشکار کردن ان را می گشاید ان دل ها را به وحی و جا دهد

ص: 315

در ان ها حکمت را و به درستی که برای هر چیزی که به وقت خود می رساند ان را شتاب نمی کند خدا به چیزی تا این که وقت آن برسد و مدّت آن به اخر رسد پس بپذیرید مژده ای را که به شما مژده داده شد و اعتراف و تصدیق کنید به نزدیکی ان چه که خبر می دَهُم شما را زیرا که ان به شما نزدیکست و وفا کرده خواهید شد ان چه را که وعده داده شدید از ما است خواندن از روی خلوص که ظاهر می گرداند خدا به ان حجّت رسای خود را و به ان حجت و خواندن تمام می کند نعمت های تمام خود را و عطا می کند به سبب ان کرامت های برتری دارنده را كسی که چنك بزند به ان حجّت بالغه می گیرد حکمت را از او و می دهد شما را خدا از رحمت خود و از رحمت او دل ها روشن و نورانی می شود و گناهان از شما ها بر داشته می شود و شتاب می کند شفا در سینه های شما و سازش یافتن کار های شما و درود و تحیّت همیشگی ما بر شما باد که به سبب ان خواهید دانست دور زدن روز ها و ان چه را که در قرار رحم ها است

قالَ عَلَیهِ السَّلام

﴿فَانِ اللَّهَ اخْتَارَ لِدِينِهِ أَقْوَاماً انْتَجَبَهُمْ لِلْقِيَامِ عَلَيْهِ وَ النُّصْرَةَ لَهُ بِهِمْ ظَهَرَتْ كَلِمَةُ الاسلام وَ أَوحا مُفْتَرَضُ الْقُرْآنِ وَ الْعَمَلِ بِالطَّاعَةِ فِى مَشَارِقِ الارض وَ مَغَارِبِهَا ثُمَّ انَّ اللَّهُ خصّصكم بالاسلام وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ لانّه اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ كَرَامَةِ اصْطَفَاهُ اللَّهُ فنهّجه وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ وَ ارفّ ارفه وَ حَدِّهِ وَ وَصْفَهُ وَ جَعَلَهُ رضیً كَمَا وَصْفَهُ وَ وَصَفَ أَخْلَاقِهِ وَ بَيّنَ اطباقه وَ وَكَّدَ مِيثَاقَهُ مِنْ ظَهْرُ وَ بَطْنُ ذِى

ص: 316

حَلَاوَةَ وَ أَمِنَ فَمَنْ ظَفِرَ بِظَاهِرِهِ رَأَى عَجَائِبَ مناظره فِى مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ وَ مَنْ فَطَنَ لِمَا بَطْنِ رَأَى مَكْنُونِ الْفِطَنِ وَ عَجَائِبِ الامثال وَ السُّنَنِ فَظَاهِرُهُ أَنِيقُ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقُ لَا تَنْقَضِى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَفْنَى غَرَائِبُهُ فِيهِ يَنَابِيعُ النِّعَمِ وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ لَا تُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ الَّا بمفاتيحه وَ لَا تَنْكَشِفَ الظُّلْمِ الَّا بمصابيحه فِيهِ تَفْصِيلُ وَ توصيل وَ بَيَانُ الاسمين الاعلين الَّذِينَ جَمْعاً فَاجْتَمَعَا لَا يصلحان الَّا مَعاً يسميّان فيعرفان وَ يوصفان فَيَجْتَمِعَانِ قيامهما فِى تَمَامَ أَحَدِهِمَا فِى مَنَازِلِهِمَا جَرَى بِهِمَا وَ لَهُمَا نُجُومِ عَلَى نجومهما نُجُومِ سِوَاهُمَا تُحْمَى حِمَاهُ وَ تَرْعَى مراعيه وَ فِى الْقُرْآنِ بَيَانِهِ وَ حُدُودِهِ وَ أَرْكَانَهُ وَ مواضيع تَقَادِيرِ مَا خُزِنَ بخزاينه وَ وَزْنٍ بميزانه مِيزَانِ الْعَدْلِ وَ حُكْمِ الْفَصْلِ انَّ رُعَاةِ الدِّينِ فَرَّقُوا بَيْنَ الشَّكِّ وَ الْيَقِينِ وَ جَاءُوا بِالْحَقِّ الْمُبِينُ قَدْ بَيَّنُوا الاِسلام تِبْيَاناً وَ أَسَّسُوا لَهُ أَسَاساً وَ أَرْكَاناً وَ جَاءُوا عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً وَ بُرْهَاناً مِنْ عَلَامَاتُ وَ أَمَارَاتُ فِيهَا كِفَاءُ المكتف وَ شِفَاءً المشتف يحمون حِمَاهُ وَ يَرْعَوْنَ مَرْعَاهُ وَ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يَهجَرونَ مَهجُورَه وَ يُحِبُّونَ محبوبه بِحُكْمِ اللَّهِ وَ بِرِّهِ وَ بِعَظِيمِ أَمْرِهِ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا يَجِبُ انَّ يُذَكَّرُ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِحُسْنِ اللَهجَة وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَاسِ الرُّؤْيَةِ وَ يَتراعونَ بِِحُسْنِ الرِّعَايَةِ بِصُدُورِ بَرِيَّةُ وَ أَخْلَاقِ سنيّة وَ بِسَلَامٍ رَضِيَة لَا یشرّب فِيهَا الدَّنِيَّةِ وَ لَا تشرع فِيهِ الْغَيْبَةِ فَمَنْ استبطن مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً استَبطن خُلُقاً سَيِّئاً وَ قَطَعَ أَصْلِهِ وَ اسْتَبْدَلَ مَنْزِلِهِ بِنَقْضِهِ مبرَما وَ اِستِحلالِه مُحرِّماً مِنْ عَهْدُ مَعْهُودُ اليه وَ عَقَدَ مَعْقُودٍ عَلَيْهِ بِالْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ ايثار سَبِيلُ

ص: 317

الْهُدَى عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ واخا أُلْفَتِهِمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ فَكَانُوا كَالزَّرْعِ وَ تفاضله يَبْقَى فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يَفْنَى بِبَقِيَّةِ التَخَصص وَ يَبْلُغُ مِنْهُ التَّخْلِيصُ فَلْيَنْظُرْ امرء فِى قَصَّرَ أَيَّامِهِ وَ قُلْة مُقَامِهِ فِى مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ مَنْزِلًا فَلْيَضَعْ متحوّله وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ فَطُوبَى لِذِى قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَ تَجَنَّبْ مَا يُرْدِيهِ فَيَدْخُلُ مَدْخَلِ الْكَرَامَةِ فاصاب سَبِيلَ السَّلَامَةِ سیبصر بِبَصَرِهِ وَ أَطَاعَ هادى أَمَرَهُ دَلَّ أَفْضَلُ الدَّلَالَةِ وَ كُشِفَ غِطَاءُ الْجَهَالَةِ الْمَضَلَّةِ الملهية فَمَنْ أَرَادَ تَفَكُّراً وَ تَذَكُّراً فَلْيَذْكُرْ رَأْيِهِ وَ لْيَبْرُزْ بِالْهُدَى مَا لَمْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ وَ تُفَتَّحُ أَسْبَابِهِ وَ قَبْلَ نَصِيحَةً مِنْ نَصَحَ بِخُضُوعٍ وَ حُسْنِ خُشُوعٍ بِسَلَامَةِ الاسلام وَ دُعَاءُ التَّمَامِ وَ سَلَامُ بِسَلَامٍ تَحِيَّةً دَائِمَةً لخاضع مُتَوَاضِعٍ يُتَنَافَسُ بالايمان وَ يتعارف عَدْلِ الْمِيزَانِ فَلْيَقْبَلْ أَمْرِهِ وَ اكرامه بِقَبُولِ وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا انَّ أَمْرَنَا صَعْبُ مُسْتَصْعَبُ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكُ مُقَرَّبُ أَوْ نَبِىٍّ مُرْسَلٍ أَوْ بَعْدَ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ للايمان لَا يَعِى حَدِيثَنَا الَّا حُصُونٍ حَصِينَةٍ أَوْ صُدُورُ أَمِينَةُ أَوْ أَحْلَامُ رَزِينَةُ﴾

توضيح

﴿قال المجلسی رحمت الله علیه وَ أرف أَرَفِّهْ الْأُرَفُ كصرد جَمَعَ الآرفة وَ هی الْحَدَّ أی حَدَّدَ حُدُودَهُ وَ بینها ثُمَّ الظَّاهِرُ أَنَّهُ قَدْ سَقَطَ كَلَامٍ مُشْتَمِلُ علی ذَكَرَ الْقُرْآنِ قَبْلَ قَوْلِهِ مِنْ ظَهْرُ وَ بَطْنُ فَإِنَّمَا ذَكَرَ بَعْدَهُ أَوْصَافِ الْقُرْآنِ وَ مَا ذَكَرَ قَبْلَهُ أَوْصَافِ الْإِسْلَامِ وَ لکن الظَّاهِرُ

ص: 318

علی هذا السّیاق انَّ یکون جمیع ذلک أَوْصَافِ الاسلام وَ إِنْ أَمْكَنَ أَنْ یستفاد ذَكَرَ الْقُرْآنِ مِنَ الْوَصْفِ وَ التبیین وَ التحدید الْمَذْكُورَةِ فی وَصَفَ الْإِسْلَامِ وَ الْمُرَادُ بالاسمین الأعلین مُحَمَّدٍ وَ علیّ صَلَوَاتُ الله علیهما وَ لَهُمَا نُجُومِ أی سَائِرِ أَئِمَّةِ الهدی وَ علی نجومهما نُجُومِ أی علی كُلُّ مِنْ تِلْكَ النُّجُومِ دَلَائِلِ وَ براهین مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ الْمُعْجِزَاتِ الدَّالَّةِ علی حقیتهم وَ یحتمل أَنْ یكون الْمُرَادُ بالاسمین الْكِتَابِ وَ الْعِتْرَةِ قَوْلِهِ تحمی علی بِنَاءِ الْمَعْلُومِ وَ الْفَاعِلُ النُّجُومِ أَوْ الْمَجْهُولِ وَ علی التقدیرین الضمیر فی حِمَاهُ وَ مراعیه رَاجَعَ إلی الْإِسْلَامِ وَ كَذَا الضَّمَائِرِ بَعْدَ هُمَا وَ كَانَ فی الْأَصْلِ بَعْدَ قَوْلِهِ وَ أَخْلَاقِ سنیة بیَاض وَ الطرفة بِالْفَتْحِ نُقْطَةٍ حَمْرَاءُ مِنَ الدَّمِ تُحَدِّثْ فی العین مِنْ ضَرْبَةٍ وَ نَحْوِهَا ثُمَّ قَالَ اعلی اللَّهِ مَقَامِهِ أَقُولُ : هَكَذَا وَجَدْتُهَا فی الْأَصْلِ سقیمة مُحَرَّفَةً وَ قَدْ صَحَّحْتُ بَعْضُ أَجْزَائِهَا مِنْ بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ بَعْضِ أَصْحَابِنَا وَ مِنَ الْأَخْبَارِ الْأُخَرِ وَ قَدْ اعْتَرَفَ صَاحِبِ الْكِتَابِ بسقمها وَ مَعَ ذَلِكَ یمكن الِانْتِفَاعُ بِأَكْثَرَ فوائدها وَ لِذَا و ردتها مَعَ مَا أَرْجُو مِنْ فَضْلِهِ تعالی أَنْ یتیسّر نُسْخَةٍ یمكن تصحیحها بِهَا وَ قَدْ سَبَقَ كثیر مِنْ فقراتها فی بَابُ عَلَامَاتٍ ظُهُورِهِ انتهی کلامه﴾

معنی

پس به درستی که خدا اختیار کرده است برای دین خود گروه هائی را که بر گزیده است ایشان را برای ایستادگی کردن برای دین و یاری کردن آن که به سبب ایشان ظاهر شود کلمه اسلام و دور زدن واجبات قرآن و عمل به طاعت و فرمان برداری در مشارق

ص: 319

و مغارب زمین پس ازان خدا مخصوص گردانید شما را به دین اسلام و خالص گردانید شما را برای خودش زیرا که ان یعنی اسلام اسم سلامتی است و مجمع کرامت است که بر گزیده است ان را خدا و ان را راه میان خود و بندگان قرار داده و حجت های ان را هویدا و اشکار کرده و محدود کرده است حدود و اطراف ان را و وصف فرموده است ان را و ان را سبب خشنودی خود قرار داده چنان چه وصف کرده است ان را و وصف فرموده است خو ها و طبیعت ها و مروّت های ان را و واضح کرده است پوشیده های ان را و محکم کرده است پیمان ان را از ظاهر و باطن ان که صاحب حلاوت و شیرینی و ایمنی است پس کسی که به ظاهر ان ظفر یابد و برخورد کند می بیند عجایب منظره های ان را در محلّ ورود و صدور ان و کسی که به زیرکی درک کند باطن آن را می فهمد پوشیده و تیزی نکات لطیفه آن را و عجائب مثال ها وحكمت ها و روش هائی که در ان است پس ظاهر ان نیکو عجب او راست و باطن آن دور تك و بی پایان از فهم بشر عادی است که عجایب ان تمام شدن ندارد و غرائب ان فنا پذپر نیست در ان است چشمه سار های هر گونه نعمتی و چراغ هائی برای روشن کردن تاریکی ها و تیره گی ها در های خیر و خوبی باز نمی شود مگر به کلید های ان و تاریکی ها و تیرگی ها روشن نشود مگر به چراغ های آن در ان است جدا کردن هر چیزی و چسبانیدن هر چیزی و بیان دو نام که بلند مرتبه و بلند قدر و مقام ترند از تمام نام ها (یعنی محمّد و علىّ صلوات الله عليهما و الهما) ان دو نامی که با یک دیگر جمع شدند و قبول کردند جمع شدن با یکدیگر را و صلاحیت ندارند مگر این که

ص: 320

هرد و با هم دیگر باشند و با هم دیگر نامبرده می شوند پس شناخته شوند و وصف کرده می شوند پس با هم دیگرند یعنی اوصاف کمالیّه هر دو یکی است

مؤلّف فقیر گوید ﴿جَمَلُهُ قیامها فِى تَمَامَ أَحَدِهِمَا فِى مَنَازِلِهِمَا جَرَى بِهَا﴾ چون سقیم به نظر آمد و نسخه صحیحی هم در دست نبود و به علاوه علّامه مجلسى عليه الرحمة هم برای ان بیانی نفرموده لذا از ترجمه و معنای آن خود داری کردم

و از برای این دو ستاره هائیست و دران ستاره ها ستاره هائیست یعنی برای ایشان ستاره هائیست که ائمه هدى علیهم السّلامند که ستاره های هدایتند که برای هر یک از ایشان ستاره ها یعنی دلائل و براهینی است در کتاب و سنّت و معجزاتیست که دلیل بر حقّانیت ان ها است که ان ستاره های هدایت حمایت می کنند حمایت کرده شدگان و حمایت کنندگان از ایشان را و رعایت می کنند رعایت کنندگان ان را و در قرانست بیان اسلام و حدود ان و ارکان آن و جا های اندازه گیری ان چه که پنهان شده است در گنجینه ان و سنجیده شده است بترازوی ان که ترازوی عدل و راستی و درستی و حکم قطعی است به درستی که رعایت کنندگان دین فرق گذاردند میان شک و يقين و حقّ ثابت واضح و واضح کننده ای اوردند و از روی تحقیق واضح و روشن کردند اسلام را واضح و روشن کردنی و تاسیس کردند برای ان اساس و پایه هائی را و اوردند برای گواهانی و دلیل هائی از علامّات و نشانه هائی که در ان ها کفایت است برای اکتفا کننده به ان و شفاء است برای شفا طلبنده از ان که حمایت

ص: 321

می کنند حمایت کرده او را و رعایت می کنند رعایت کرده او را و حفظ می کنند حفظ کرده او را و دوری می کنند از دور شده او و دوست می دارند دوست داشته او را به حکم خدا و فرمان برداری از او و ببزرگ شمردن فرمان او و یاد کردن او به چیزی که واجب است به ان یاد کرده شود وصل می کنند خود را به ولایت و دوستی و هم دیگر را ملاقات می کنند به نیکوئی و خوش گوئی و هم دیگر را به کاسه دیدار یک دیگر باب محبت و مهربانی سیراب می کنند و رعایت می کنند هم دیگر را به نیکی و حسن رعایت با سینه های بی کینه و بخل و حسد و كبر و نخوت و با خلق های روشن و باز و خوش طبعی و خوش خوئی و با تحیّت و درودی خوش اینده که شربت دِنائت و پستی از ان اشامیده نشود و راه نیابد گول زدن و یا غفلتی در ان پس کسی که در دل بگیرد از این صفات ذمیمه چیزی را در دل گرفته است طبع و خوی بَدی را واصل و ریشه خود را قطع کرده و بدل کرده است رفعت منزلت و مقام خود را به پستی به سبب نقص بهم تابیده شده ای که در او است و به واسطه حلال کردن او حرام را از جهت عهدی که از او گرفته شده و پیمانی که با او بسته شده به نیکی کردن و پرهیز کاری و ایثار راه هدایت بر این ها پیمان گرفته است خالق و افریننده ایشان زمانی که افریده است ایشان را و برادری و الفت را به ایشان یاد داد پس بنا بر این عهد و پیمان هم دیگر را دوست می دارند و بسبب آن یا یک دیگر متصل می شوند مانند زراعتی هستند که در زمین باقی می ماند و از تفاضل و زیادتی آن گرفته شود تا فانی شود و خالص ان باقی بماند غربال کرده و انتظار کشیده شود امر آن در کوتاهی روز های ان و کمی مقام آن در منزل و جای گاه خود تا این که تبدیل شود

ص: 322

منزل آن که غربال شده و بیخته شده آن زرع در ان منزل جای داده شود پس خوشا به حال صاحب قلب سلیم یا بهشت طوبی جای گاه صاحب قلب سلیمی است که اطاعت کند کسی را که او راهنمائی کند و دوری کند از ان چه که او را پست کند پس در اید در جایگاه کرامت و برسد براه سلامت زود باشد که بچشم خود می بیند و بینا می شود و اطاعت می کند هادی امر خود را و دلالت کرده شود به بالا ترین دلالتی و پرده جهالت گمراه کننده بازی دهنده برداشته شود پس کسی که بخواهد متفکّر و متذکّر شود باید یاد اوری کند رای خود را و مبارزه کند به شمشیر هدایت تا زمانی که در های هدایت بسته نشده و در های اسباب ان باز است و بپذیرد پند کسی را که او را پند دهد با كمال فروتنی و نیکوئی خشوع و ترس به سلامتی اسلام و دعوت تمام و درود گفتن در مقابل درود گفتن تحیت همیشکی است برای شخص خاضع فروتنی کننده ای که هم نفسی کند با ایمان و بشناسد میزان عدل را که عبارت از کتاب و سنّت و قران و عترتست پس باید بپذیرد امر او را و گرامی داشتن او را به پذیرفتنی نیکو و باید بترسد از سرکوبی پیش از وارد شدن آن به درستی که امر ما دشوار و مشکل است زیر بار نمی رود و نمی پذیرد ان را مکر ملک مُقَرّب یا پیغبر مرسل یا مؤمنی که قلب او امتحان ایمان خود را داده باشد حفظ نمی کند حَدیث ما را مگر حصار های محکم دل ها با سینه های استوار امانت نگاه دار یا عقل های مُزَرن پا بر جا

قال عَليه السَّلام

﴿یَا عَجَباً كُلَّ الْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ - فَقَالَ رَجُلُ مِنَ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ مَا هَذَا

ص: 323

الْعُجْبُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ وَ مَالِي لَا أَعْجَبُ وَ قَدْ سَبَقَ الْقَضَاءِ فِيكُمْ وَ مَا تَفْقَهُونَ الْحَدِيثَ أَلَّا صوتات بَيْنَهُنَّ مَوْتَاتِ حُصِدَ نَبَاتِ وَ نَشَرَ أَمْوَاتُ وا عَجَباً كُلَّ الْعَجَبِ بَيْنَ جُمَادَى وَ رَجَبُ قَالَ أَيْضاً رَجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الْعُجْبِ الَّذِي لَا تَزَالُ و تَعْجَبُ مِنْهُ قَالَ ثكلت الْآخَرُ أُمِّهِ وَ أَيُّ عَجَبٍ يَكُونُ أَعْجَبُ مِنْهُ أَمْوَاتُ يَضْرِبُونَ هَامُ الْأَحْيَاءِ قَالَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَی النَّسَمَةَ كَأَنِّي أَنْظُرُ قَدْ تَخَلَّلُوا سِكَكِ الْكُوفَةِ وَ قَدْ شَهَرُوا سُيُوفِهِمْ عَلَى مَنَاكِبَهُمْ يَضْرِبُونَ كُلِّ عَدُوُّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ» یا ایها النّاس سلونی قَبْلَ أَنْ تفقدونی إنّی بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنَ الْعَالِمِ بِطُرُقِ الْأَرْضِ أَنَا یعسوب الدّین وَ غایه السّابقین وَ لِسَانُ المُتَّقین ، وَ خَاتَمِ الوَصیِّین وَ وَارِثَ النبییّن وَ خَلیفَه رَبِّ العالمین أَنَا قسیم النَّارِ وَ خَازِنِ الْجِنَانِ وَ صَاحِبُ الْحَوْضِ وَ صَاحِبُ الْأَعْرَافِ ولیس مِنَّا أَهْلَ البیت إِمَامٍ إِلَّا عَارِفُ بِجَمِیعِ أَهْلِ وِلایَته وَ ذلِکَ قَوْلِ اللَّهِ تبارک وَ تَعالی إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ وَ لِکُلِ قَوْمٍ هادٍ أَلَا یا أیّها النَّاسِ سَلونی قَبْلَ أَنْ تشرع بِرِجْلِهَا فتنه شرقیّه وَ تَطَأفی خِطَامُهَا بَعْدَ مَوْتِ و حیؤة أَوْ تشبّ نَارٍ بِالْحَطَبِ الجزل غربیّ الْأَرْضِ و رافعة ذیلها تَدْعُو یا وَیلَهَا بِذَحلة أَوْ مِثْلِهَا فَإِذَا اسْتَدَارَ الفلک قُلْتُ مَاتَ أَوْ هلک بأیّ وَادٍ سلک فیومئذ تأویل هَذِهِ الآیه ثُمَّ رَدَدْنا لکم الکرّة

ص: 324

عَلَیهَم وَ أمدَدنَاکُم بَأَمْوالٍ وَ بَنِین وَ جَعَلنَاکُم أَکثَر نَفیِراً﴾

معنى

ای عجب و تمام عجب است از هر گونه عجب که در میان ماه جمادی و ماه رجب روی خواهد داد پس مردی از شرطة الخميس عرض کرد یا امیرالمؤمنین این چه عجبی است فرمود چرا تعجّب نکنم و چرا عجب نباشد و حال ان که قضای پیشین الهی در حقّ شما جاری شده است و نمی فهمید حَدیث را مگر ان که صدا هائیست که در میان آن ها مرگ هائیست و چیده و بریده شدن روئیدنی هائیست و پراکنده و زنده شدن مرده هائیست چقدر عجب است و هر گونه عجبی در میان ماه جمادی و ماه رجب مرد دیگری عرض کرد یا امیر المؤمنین این چه عجبی است که همیشه از ان تعجّب می کنی فرمود ما دران دیگر بعزای او بنشیند چه عجبی است عجیب تر از این که مرده ها بر فرق های زنده ها زنند عرض کرد چه وقت این طور خواهد شد یا امیر المؤمنين فرمود قسم به ان کسی که دانه را می شکافد و بنده را آفریده و می افریند گویا می بینم که مرده ها در کوچه های کوفه گردش و کاوش می کنند در حالتی که شمشیر های ایشان بالای دوش های ایشانست و می زنند هر کسی را که دشمن خدا و پیغمبر او و اهل ایمان است و این است معنای فرموده خدای تعالی که فرموده است ای کسانی که ایمان آورده اند دوستی نکنید با گروهی که غضب کرده است خدا بر ایشان که مایوس و نا امید از اخرت می باشند هم چنانی که کفّار از صاحبان قبر ها مأیوس و نا امیدند ای گروه مردمان بپرسید از من پیش از آن که از میان شما کم شوم

ص: 325

و مرا نیابید به درستی که من دانا ترم به راه های اسمان و جهت بالا از کسی که دانا به راه های زمین است منم پادشاه دین منم پایان دهنده علوم پیشینیان و زبان پرهیز کاران و تمام کننده جانشینان و وارث علوم و کمالات پیغمبران و خلیفه پروردگار جهانیان منم قسمت کننده اتش دوزخ و خزینه دار بهشت ها و صاحب حوض کوثر و صاحب اعراف و نیست از ما اهل بیت نبوّت امامی مگر این که می شناسد همه اهل ولایت خود را و اینست معنای گفته خدای تعالی که فرموده است ای پیغمبر جز این نیست که تو ترساننده و بیم دهنده ای و از برای هر گروهی امامیست هدایت کننده و راه نماینده آگاه باشید ای گروه مردمان بپرسید از من پیش از این که راه یابد به پای خود فتنه مشرقیّه یعنی فتنه ای که در اخر زمان از سمت مشرق بلند شود و اتش ان مشتعل گردد و پای مال کند اندک اندوخته فنا پذیر خود را بعد از مرگ و زندگی یا بر افروخته شود اتش مغرب زمین به هیزم خشک و سطبر فتنه و فسادی که اتش ان دنباله دار است و دعوت می کند اهل ان زمان را به گفتن ویل و وای به سبب دشمنی و کینه توزی و کشتن و کشته شدن و مانند ان پس چون چرخ فتنه دور زند و صدای کشته شد و مرد بلند شود و راه های بد بینی و اختلاف پیش گرفته شود در ان روز و ان زمان تاویل این ایه ظاهر خواهد شد که خداوند متعال فرموده پس بر می گردانیم برای ایشان باز گشت کردن به دنیا را و مدد می کنم ایشان را به مال ها و فرزندان و قرار می دهیم جمعیت نفرات ایشان را بیش تر

قالَ عَليهِ السَّلام

ص: 326

﴿وَ لِذلِکَ آیات وَ عَلامّاتٍ أَوَّلُهُنَّ إحصار الکوفَة بِالرّصد وَ الْخَنْدَقِ و تَخریق الزَوایَا فِی سِکک الکُوفَة وَ تَعطیل الْمَسَاجِدِ أربَعینَ لَیلَة وَ تَخفق رایات ثَلَاثَ حَوْلَ الْمَسْجِدِ الأکَبَر یَشبِهنَ بِالهدی الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِی النَّارِ وَ قَتَلَ کَثیر وَ مَوْتُ ذَریع وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَکیّة بِظَهْرِ الکوفة فی سَبعینَ وَ الْمَذْبُوحِ بین الرُکن وَ الْمَقَامِ وَ قَتَلَ الأسبع (کذا فی النُّسْخَةِ) الْمُظَفَّرِ صَبْراً فی بیعه الْأَصْنَامُ مَعَ کثیر مِنْ شیاطین الانس وَ خُرُوجَ السّفیانی بِرایَة خَضْرَاءَ وَ صَلیب مِنْ ذَهَبٍ أمیرها رَجُلُ مِنْ کَلب وَ اثنی عَشَرَ أَلْفَ عَنَانِ مِنْ یحمل السّفیانی مُتَوَجِّهاً إلی مَکّة وَ المَدینة أمَیرَها أَحَدُ مِنْ بنی أمُیَّة یُقال لَهُ خَزیمَة أَطَمَسَ العین الشِّمَالِ عَلی عَینَه طَرْفَهُ تمیل بِالدُّنیا فَلَا تُرَدُّ لَهُ رایَة حَتّی یَنزل المَدینَة فَیَجمَعُ رِجَالًا وَ نِسَاءً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَیَحسَبَهُم فِی دَارِ بِالمَدینَة یُقال لَهَا دَارُ أبی الْحَسَنِ الأمویّ وَ یَبعَث خیلا فِی طَلَبِ رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ علیهم قَدِ اجْتَمَعَ علیه رِجَالُ مِنَ المُستُضعَفین بِمَکّة أمیرَهُم رَجُلُ مِنْ غَطَفَانُ حتّی إِذَا توسّطوا الأبیض بِالبیداء ، یَخسف بِهِمْ فَلَا ینجو مِنْهُمْ أَحَدُ إِلَّا رَجُلُ وَاحِدُ یحوّل اللَّهُ وَجْهَهُ فی قَفَاهُ لینذرهم وَ لیَکون آیة لِمَنْ خَلْفَهُ فیومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیه وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مِکان قَریب وَ یَبعَث السُّفیانِی مَائِهِ وَ ثلاثین أَلْفاً إلی الکوفَة فَینزِلونَ بِالرّوحَاء وَ الْفَارُوقُ وَ مَوْضِعُ مَریَم وَ عیسَی عَلیهِما السَّلَامُ بِالقادِسیّة وَ یَسیر مِنْهُمْ ثَمَانُونَ أَلْفاً حَتّی یَنزِلوا الکوفَة مَوْضِعُ قَبْرُ هُودٍ علیه السَّلَامُ بِالنَّخیله فَیَهجَموا عَلیهِ یَوم زِینَة وَ أمیرَ النَّاسِ جَبَّارٍ عَنید یقال لَهُ الکاهِن السَّاحِرِ فیَخرُج مِنْ مَدینَة یقال

ص: 327

لَهُ الزَّوْرَاءُ فی خُمُسَهُ آلَافٍ مِنَ الکهنه وَ یقتل علی جسرها سبعین أَلْفاً حتّی یحتمی النَّاسِ الْفُرَاتِ ثلاثه أیّام مِنَ الدِّمَاءِ وَ نَتُنَ الْأَجْسَامِ وَ یسبی مِنْ الکوفه أبکارا لَا یکشف عَنْهَا کف وَ لَا قِنَاعُ حتّی یوضعن فی الْمَحَامِلِ یزلف بِهِنَّ الثّویه و هی الغریّین ثُمَّ یخرج مِنْ الکوفه مَائِهِ أَلْفَ بین مشرک وَ مُنَافِقُ حتّی یضربون دِمَشْقَ لَا یصدَّهُم عَنْهَا صَادَّ وَ هی إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ وَ تَقَبَّلْ رایات شرقی الْأَرْضِ لیس بِقُطْنٍ وَ لَا کتّان وَ لَا حریر مختّمه فی رؤوس الْقَنَا بِخَاتَمِ السیّد الأکبر یسوقها رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یوم تطیر بِالْمَشْرِقِ یوجد ریحها بِالْمَغْرِبِ کالمسک الأزفر یسیر الرُّعْبَ أَمَامَهَا شَهْراً وَ یخلف أَبْنَاءِ سَعْدِ السَّقَّاءِ بالکوفه طالبین بِدِمَاءِ آبَائِهِمْ وَ هُمْ أَبْنَاءُ الفسقه حتّی یهجم علیهم خیل الحسنیّ یستبقان کأنُّهُما فَرَساً رِهَانَ شَعَثٍ غیر أَصْحَابِ بواکی وَ فَوَادِحَ إِذْ یضرب أَحَدُهُمْ بِرِجْلِهِ باکیه یقول لَا خیر فی مَجْلِسٍ بَعْدَ یومنا هَذَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا التَّائِبُونَ الْخَاشِعُونَ الرّاکعون السَّاجِدُونَ فَهُمْ الابدال الذین وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَجِلَ إِنَّ اللَّهَ یحبّ التّوابین و یحبّ المّتطهّرین وَ الْمُطَهَّرُونَ نُظَرَائهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ یخرج رَجُلُ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ رَاهِبُ مستَجیب الاِمام فَیَکون أَوَّلِ النَّصَاری إجابَة وَ یَهدِم صَوْمَعَتِهِ و یدّق صَلیبها وَ یَخرُج بِالمَوالِی وَ ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَ الخَیل فَیَسیِرونَ إِلَی النَّخیلَة بِأعَلام هُدَی فَیَکونَ مَجْمَعِ النَّاسِ جَمیعَاً مِنَ الْأَرْضِ کُلَّها بِالفَاروق وَ هی مَحجَّه أمیرَ المُؤمِنین وَ هِیَ مَا بَینَ البَرَس وَ الْفُرَاتُ فَیَقتل یَومَئِذ فیما بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ثلاثه آلَافٍ مِنَ الیَهوُد وَ النَّصَاری فَیَقتُل بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَیَومَئِذِ تَأوِیل

ص: 328

هَذِهِ الآیَة فَمَا زَالَتْ تِلک دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصیدَاً خامِدین بِالسِّیف وَ تَحْتَ ظِلِّ السِّیف وَ یَخلِف مِنْ بَنی أَشْهَبَ الزَّاجِرِ اللَّحْظِ فِی أُنَاسُ مِنْ غَیر أَبیهِ هَرابَا حَتّی یَأتونَ سِبطَری عَوذَا بِالشَجَر فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرکُضون لَا تَرکُضوا وَ ارْجِعُوا إلی مَا أُتْرِفْتُمْ فیه وَ مَساکِنُکُم لَعَلَّکُم تُسْئَلُونَ وَ مَساکِنِهُم الکُنُوز التَّی غَلبوا مِنْ أَمْوَالِ المُسلِمین وَ یَأتِیهِم یَومِئذ الْخَسْفُ وَ الْقَذْفِ وَ الْمَسْخُ فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ مَا هِی مِنْ الظَّالِمین بِبَعید﴾

شرح لُغات

رصد محرّکه یعنی گروه چشم دارندگان مفرد و جمع و مذکّر و مونث در ان مساوی است در این جا مراد از بالرّصد یعنی با نقشه کشی و مهندسی کارشناسان صاحب نظر خندق و خندق معّرب کَندِه فارسی است و ان کوئی است که گِرداگِرد حصار و قلعه و لشکرگاه کنَنَد تخریق دریدن و قطعه قطعه کردن و بریدن و شکافتن زوايا جمع زاویه است به معنای کنج و بیغوله و کناره و تحريق الزوايا اشاره است به بریدن و خراب کردن کوشه و کنار ها و سکّو ها و یا شکافتن کوچه های بن بست و صاف و راست کردن کوچه ها و راه دادن به یک دیگر به عبارة اخرى يعنى خیابان کشی کردَن سُكَلِ جمع سکّه و ان به معنای راه بسته و بن بست است چنان چه در منتهی الارب گفته و حفق رایات یعنی جنبیدن پرچم ها مسجد اکبر مراد مسجد جامع كوفه است يشبهن بالهدی يعنی ان پرچم ها شباهت به پرچم هدایت دارند ولی هیچ کدام از آن ها پرچم هدایت نیست

ص: 329

موت ذریع یعنی مرگ بسیار سریع نفس زکیّه ای که با هفتاد نفر در پشت کوفه کشته می شوند از اهل هدایت است و غیر از سیّد حسنی است و نفس زکیّه ای که در میان رکن و مقام کشته می شود محمّد بن الحسن نام دارد و در بیست و پَنجُم ماه ذيجة الحرام در ان جا کشته می شود و بدون تردید پانزده روز بعد از کشته شدن او حضرت بقیه الله در مکّه ظاهر می شود و قتل الاسبع ظاهراً تحريف ابقع است چنان چه در بیشتر از روایات خاصّه و عامّه ابقع روایت شده و در بعضی اشقع است و ان نیز ظاهر اینست که تحریف شده باشد عنان به معنی پرچم و رایت است اطمس العين الشمال یعنی چشم چپ او نابینا است طرفه نقطه سرخی است از خون که در چشم حادث شود از ضربت و نخَوان روحاء نام موضعی است میان مکّه و مدینه سی یا چِهِل میل از مدینه دور است و نام دهی است از مضافات رحبه شام و نام دهی است از مضافات نهر عیسی و نام شهریست در عراق و در این جا مراد معنای اخر است فاروق نام موضعی است در میان بُرس و فرات قادسیّه از مضافات کوفه است زوراً بغداد است يوم زينة مراد روز عید است احتماء پرهیز کردن ثویّه نزدیک نجف است که قبر کمیل بن زیاد رضّی الله عنه در ان جا است رایات شرقی مراد پرچم های سیّد حسنی است سیّد اکبر مراد خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله است رحل من ال محمّد سيّد حسنى است یطير بالمشرق ظاهر اینست که حرکت او از مشرق با هواپیما باشد شقاء یعنی بد بخت و مراد از سعد ظاهرا سعد وقّاص باشد شعث غبر ژوليده مو و غبار الود فوادح بار های گران خمود بی هوشی و مردن اشهب به معنای سرخ و سفید برای علم و وصف هر دو اطلاق

ص: 330

شده زاجر برانگیزنده کاری لحظ نگاه کننده به چشم سبطرى به كسر سین و فتح باء و سكون طاء رفتن بتنجز و تکبر رکض دویدن اتراف اصرار بر نا فرمانی کردن و بی راه گردانیدن خسف فرور فتن به زمین قذف باریدن سنگ مسخ تغییر یافتن و تبدیل شدن صورت انسانیّت به سبعیت و حیوانیّت

معنى

و از برای آن یعنی فتنه مشرقیه و مغربیه و غیر این ها که قبلا در همین خطبه خبر داده علامّت ها و نشانه هائیست که اوّل ان ها حصار بندی کردن کوفه است با نفشه کسی و مهندسی کارشناس و کندن خندق گرداگرد حصار ان یا گرداگرد لشکر گاه ان و بریدن و شکافتن کوچه های بن بست و صاف کردن و راه دادن به یکدیگر کنایه است از خیابان کشی و مستقیم کردن ان ها در کوفه و تعطیل کردن مسجد ها تا چِهِل شب که کسی در ان ها نرود یا نماز و عبادت در ان ها به جا آورده نشود یا جماعت در ان ها بر پا نشود و بجنبش و اهتزاز در امدن سه پرچم در اطراف مسجد بزرگ تر کوفه که شبیه باشد به پرچم هدایت ولی پرچم هدایت نباشد بلکه پرچم های ضلالت و گمراهی باشد که کشنده و کشته شده آن ها اهل اتش جهنم باشند و کشتار و کشته شدن بسیار و مردن زیاد و کشته شدن نفس زکیّه با هفتاد نفر در پست کوفه که همه ان ها بر طریق حق باشند و سر بریده شدن نفس زکیّه ای در مکّه معظّمه درمسجد الحرام در میان ركن حجر الاسود و مقام ابراهیم علیه السّلام (که پانزده روز بعد از آن امام زمان علیه السّلام ظاهر شود . و نام او محمّد و نام پدر او حسن و از ال محمّد است

ص: 331

و کشته شد شخص (اسبع) یا ابقع که صاحب یکی از سه پرچم باطل است پس از ظفر یافتن به قتل صبر در راه بیعت کردن با بت ها یا بسیاری از شیطان های ادم صورت و بیرون امدن سفیانی با پرچم سبز (در بعضی از روایات با پرچم سرخ) و صلیبی از طلا که سر لشکر او مردیست از قبیله کلب با دوازده پرچم که در زیر هر پرچمی دوازده هزار مرد جنگی است که ان ها را سفیانی به مکّه می فرستند و مدینه که سر لشکر آن ها شخصی است از بنی امیّه به نام خزیمه که چشم چپ او نا بینا است و در چشم راست او نقطه ایست از خون و مایل به دنیا است پس ردّ کرده نمی شود از برای او پرچمی یعنی کسی از او جلوگیری نکند تا این که وارد مدینه می شود و در ان جا فرود می اید پسر جمع اوری می کند مردان و زنانی را از ال محمّد علیهم السلام و ان ها را زندانی می کند در خانه ای در مدینه که ان را خانه ابو الحسن اموی می گویند و بر انگیزد مرد ها و سوارانی را در طلب مردی از ال محمّد که در گرد و جمعی از مستضعفین یعنی از شیعیان و دوستان ال محمّد علیهم السلام جمع شده اند در مکّه و امیر این لشکری که می فرستد مردی است از قبیله غطفان تا این که می رسند لشکر او در وسط بیابان که قطعات ان سفید رنگ است و ان بیابان را بیداء می گویند ان زمین آن ها را به خود فرو می برد پس نجاة نمی یابد از ایشان احدی مگر یک نفر که روی او را خدا به عقب بر می گرداند تا بر گردد و بیم دهد سفیانی و تابعین او را و نشانه ای باشد برای کسانی که در پشت سر اویند پس در ان روز تاویل این امر ظاهر می شود که می فرماید و اگر ببینی هنگامی را که بترسند (یعنی لشکر سفیانی) پس نباشد هیچ گذشتی در ان و گرفته می شوند از جائی که نزدیک است

ص: 332

و می فرستد سفیانی یک صد و سی هزار لشکر به جانب كوفه که در روحاء که از مضافات نهر عیسی و نام شهریست در عراق و فاروق که نیز موضعی است در میان شهر برس و فرات فرود می ایند و فاروق موضع مریم و عیسى عليهما السّلام است در قادسیّه . و سیر می دهد هشتاد هزار نفر ان ها را به کوفه در موضع قبر هود پیغمبر علیه السّلام در نخیله فرود می آیند پس در روز عیدیست که هجوم می اورد بر این لشکر گردن کشی که اهل عناد و دشمنی است که او را کاهن و ساحر می گویند پس بیرون می اید از شهر بغداد با پنج هزار نفر از کهنه و می کشد در کنار جبران هفتاد هزار نفر را تا این که مردم تا سه روز از اب فرات پرهیز می کنند از جهت خون هائی که در ان ریخته شده و گند و عفونت جسم های کشته گانی که در ان ریخته و اسیر می کند از کوفه دختر های بکری را که ظاهر نمی شده است نه کف دستی و نه مقنعه ای از فرط حیا و عفت تا این که گذارده می شوند در محمل ها و ان ها را می اورند در نزدیکی ثویّه که محلی است در بیرون نجف اخر وادی از سمت کوفه که قبر کمیل بن زیاد در ان جا است و ان جا را عزّیین گویند پس بیرون می اید از کوفه صد هزار نفر ما بین مشرك و منافق تا این که می روند به طرف دمشق و کسی از ان ها جلوگیری نمی کند و دمشق باغ ارم صاحب ستون ها است - و رو می اورد پرچم هائی از سمت شرقی زمین که ان پرچم ها نه از جنس پنبه است و نه کتّان و نه ابریشم و بر سر نیزه های ان پرچم ها به مهر سیّد اکبر یعنی پیغمبر خاتم صلى الله عليه و اله و سلّم مهر زده شده که می کشد ان پرچم ها را مردی از ال محمّد علیهم السلام (یعنی سیّد حسنی) روزی که از سمت مشرق

ص: 333

پرواز می کند در مغرب به سوی ان پرچم ها مانند مِشک ازفز استشمام می شود سیر می کند ترس در پیش روی او بی گاه یعنی از هر کجا که سیر می کند به قدر یک ماه راه مانده که بمقصد برسد ترس او در دل ها جای گیرد و پسران سعد سقّا یعنی ذریّه سعد وقاص ملعون خلافت می کنند در کوفه در حالتی که طلب کنندگان خون های پدران خود هستند و ایشان پسران فاسقانند تا این که هجوم می اورد بر ایشان لشکر حسنی سبقت می گیرند بر یکدیگر مانند دو سواری که با هم دیگر مسابقه اسب دوانی گذارده باشند و اصحاب حسنی همه با مو های پریشان و غبار الود و گریان و بار های سنگین اندوه یکی از ایشان پای خود را بر زمین می زند در حالتی که گریان است و می گوید دیگر خیری در نشستن نیست پس از این روز که مادرانیم خدایا به درستی که ما توبه کنندگانیم که خاشع و ترسناکیم و رکوع کنندگان و سجده کنندگانم پس ایشانند ان ابدالی که وصف کرده است ایشان را خدای عزّ و جلّ که فرموده به درستی که خدا دوست می دارد توبه کنندگان را و دوست می دارد پاکان و پاکیزگان را و پاکیزگان نظیر های ایشان یعنی ابدالند از ال محمّد علیهم السّلام و بیرون می اید مردی از اهل نجران که ان راهبی است و اجابت می کند امام را پس او اوّل نصرانی است که ان حضرت را اجابت می کند و صومعه خود را خراب می کند و نرم می کند صلیب صومعه را و بیرون می اید با موالی و دوستان و ضعفای مردم و سواران پس می روند بجانب نخیله با پرچم های هدایت پس محلّ اجتماع همه مردم از زمین در فاروق است و

ص: 334

ان جا محل احتجاج امير المؤمنين عليه السّلام است و ان در میانه بُرس و فراتست پس کشته می شود در ان روز در میانه مشرق و مغرب سه هزار نفر از یهود و نصاری پس می کشند بعضی از ایشان در ان روز بعضی دیگر را ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که فرموده است پس همیشه این است دعوایشان تا این که قرار دهیم ایشان را در حالتی که مانند زرع بریده و درویده و مرده باشند با شمشیر و زیر سایه شمشیر و خلافت کند از پسران اشهب بر انگیزنده فتنه و نگرانی در میان مردم که زنا زاده است در حالتی که ترسانند تا این که می ایند به تبختر و تکبّر در حالتی که پناهنده به درخت شوند پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر خواهد شد که می فرماید پس چون احساس کردند عذاب ما را در ان حال ایشان می دوَند نَدَوید و بر گردید به سوی ان چه که اصرار در نافرمانی کردید و دیگران را هم از راه بیرون بُردید و بر گردید به مسکن های خودتان شاید شما سوال کرده شوید و مساکن ایشان کنج هائیست که به غلبه گرفته اند از مال های مسلمانان و می اید ایشان را در ان روز و ان زمان عذاب به زمین فرو رفتن و سنگ باریدن بر ان ها و از صورت ادمیّت بیرون رفتن و مسخ شدن پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر شود که فرموده و نیست این عذاب ها دور برای ستمکاران

قالَ عَليه السَّلام

﴿وَ ینادی مُنَادٍ فی رَمَضَانَ مِنْ ناحیه الْمَشْرِقِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ یا أَهْلِ الهدی اجْتَمَعُوا وَ ینادی مِنْ ناحیه الْمَغْرِبَ بَعْدَ مَا تغیب الشَّمْسُ یا أَهْلِ الهدی اجْتَمَعُوا وَ مِنَ الْغَدِ عِنْدَ

ص: 335

الظُّهْرُ بَعْدَ تکوّر الشَّمْسُ فتکون سَوْدَاءُ مَظلَمَة وَ الیَوم الثَّالِثِ یَفرِق بَین الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ بِخُرُوجِ دابَة الْأَرْضِ وَ تَقَبَّلِ الرُّومِ إلی قَریَة بِسَاحِلِ الْبَحْرِ عِنْدَ کَهفِ الفِتیة وَ یَبعَثُ اللَّهِ الفِتیَة مِنْ کَهفِهِم إلَیهِم رَجُلٍ یقال لَهُ مَلیخا وَ الْآخَرُ مُکسلِمینا وَ هْمامِنَ الشَّهداء وَ الْمُسْلِمَینِ لِلْقَائِمِ فَیَبعث أَحَدُ الفِتیَة إلَی الرُّومِ فَیَرجِع بّغَیر حَاجَّهُ وَ یَبعث بِالْآخَرِ فَیَرجِع بِالْفَتْحِ فَیَومِئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وکرهاً ثُمَّ یَبعَث اللَّهُ مِنْ کلّ أُمِّة فَوْجاً لیَریَهُم مَا کانوا یَوعَدون فَیومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة وَ یَوم نَبْعَثُ مِنْ کُل أُمِّة فَوْجاً مِمَّنْ یَکذِّب بِایاتِنا فَهُمْ یوزَعون وَ الوَزع خَفَقَانَ أَفْئِدَتُهُمْ وَ یَسیر الصِّدیق الأکبَر بِرایَة الهُدی وَ السیف ذِو الْفَقَارِ وَ المَحضرة حَتی یَنزِل أَرْضٍ الهِجرَه مَرَّتَین وَ هِی الکَوفَة فَیَهدِم مَسْجِدِهَا وَ یُبَنیه عَلی بِنَائِهِ الْأَوَّلِ وَ یَهدِم مَا دُونَهُ مِنَ دُورِ الجَبابِرَة وَ یَسیرُ إلَی البَصرِة حَتّی یَشرِف عَلی بِحَرِّهَا وَ مَعَهُ التَّابُوتُ وَ عَصَا موسی فَیَعزِم عَلَیهِ فیزفر فِی البَصرة زفرَة فتُصیرُ بَحْراً لجِیّا لَا یَبقی فِیها غَیر مَسْجِدِهَا کَجؤجؤ السَفینَة عَلی ظَهْرِ الْمَاءِ ثُمَّ یَسیر إلَی حرورَا حَتّی یَحرِقَها وَ یَسیر مِنْ بَابِ بَنی أَسَدٍ حتّی یَزفر زفرَة فِی ثَقیف وَ هُمْ زَرْعٍ فِرْعَوْنَ ثُمَّ یَسیر إلَی مِصْرَ فیَصعَد مِنْبَرِهِ فَیخطِب النَّاسِ فَتستَبشِر الْأَرْضِ بِالْعَدْلِ وَ تَعطِی السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ الشَّجَرِ ثَمَرِهَا وَ الْأَرْضِ نَبَاتَهَا وَ تَتزیّن لِأَهْلِهَا وَ تَأْمَنَ الْوُحُوشُ حتَّی تَرتَعی فِی طُرُقِ الْأَرْضِ کأنعامِهُم وَ یَقذِف فِی قُلُوبِ المُؤمِنین الْعِلْمِ فَلَا یَحتاج مُؤْمِنٍ إلی مَا عِنْدَ أخیه مَنْ عَلِمَ فَیَومِئِذ تأویل هَذِهِ الآیَة یُغنی اللَّهِ کُلّا مِنْ سَعَتِهِ وَ تَخْرُجَ

ص: 336

لَهُمُ الْأَرْضُ کنوزها وَ یَقول الْقَائِمِ کُلوا هَنیئا بِِمَا أَسْلَفْتُمْ فِی الأیّام الخَالیِة فَالمُسلمِون یَومِئِذِ أَهْلِ صَوَابٍ للدّین أُذِنَ لَهُمْ فِی الکَلام فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیة وَ جَاءَ رَبُّک وَ المُلک صَفّاً صَفّاً فَلَا یَقبل اللَّهِ یَومَئذ إِلَّا دینَه الْحَقِّ أَلا لِلَّهِ الدین الْخَالِصِ فَیَومَئِذ تَأویل هَذِهِ الآیَة أَوْ لَمْ یَروا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَتخرِخ بِهِ زَرْعاً تأکل مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَفَلا یُبصِرون وَ یَقولون مَتی هذَا الوعد إِنْ کُنتُم صادِقین قُلْ یَوم الْفَتْحِ لا یَنفَع الذَینَ کَفَروا إیمَانَهَم وَ لا هُمْ یُنصَرون فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ فَیَمکِث فیما بَین خُرُوجِهِ إلی یَوم مَوْتِهِ ثلاث مائه سِنِّهِ وَ نیّف وَعّدَهُ أَصْحَابِهِ ثَلاثمائه وَ ثلاثه عَشَرَ مِنْهُمْ تَسَعُهُ مِنْ بَنی إسرائیل وَ سَبْعُونَ مِنَ الْجِنِّ وَ مِأتَانِ وَ أَرُبُعُهُ وَ ثَلَاثُونَ مِنْهُمْ سَبْعُونَ الذینَ غَضِبُوا لِلنَبیّ صَلَی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ إِذْ هَجمَته مُشرِکوا قُرَیش فَطَلَبُوا إلی نَبیّ اللَّهِ أَنْ یأذن لَهُمْ فی إجابتهم فَأَذِنَ لَهُمْ حَیث نَزَلَتْ هَذِهِ الآیَة إِلَّا الذَین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکِروا اللَّهِ کَثیرا وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلم الذَین ظَلَمُوا أی مُنْقَلَبٍ یَنقَلِبون وَ عِشْرُونَ مِنَ أَهْلِ الیَمَن مِنْهُمْ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ مِأتَانِ وَ أَرُبُعَهُ عَشَرَ الذَین کانوا بِسَاحِلِ الْبَحْرِ مِمَّا یلی عَدْنٍ فَبَعَثَ إلَیهِم نَبی اللَّهِ بِرِسالتة فَأَتَوْا مُسلِمین وَ مِنْ أَفْنَاءِ النَّاسِ أَلْفَانِ وَ ثمانمائه وَ سَبعَة عَشَرَ وَ مَنْ المَلائَکة أَرْبَعُونَ أَلْفاً مِنْ ذلک مِنْ المُسوّمِین ثَلاثَه آلَافٍ وَ مَنْ المُردَّفین خُمُسَهُ آلَافِ فَجَمیع أَصْحَابِهِ سبعَة وَ أَرْبَعُونَ أَلْفاً وَ مَاة وَ ثَلَاثُونَ مِنَ ذلک تَسَعُهُ رؤس مَعَ کل رَأْسٍ مِنْ الملائکه أَرُبُعَهُ آلَافٍ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ عَدَّهُ یَوم بَدْرٍ فَبِهم یُقاتِل وَ إیاهُم

ص: 337

یَنصر اللَّهِ وَ بِهِمْ یَنتَصِر وَ بِهِمْ یَقدّم النَّصّرَ وَ مِنْهُمْ نَضرَة الْأَرْضِ (قَالَ المجلسی اعلی اللَّهِ مَقَامُ کتبتها کَما وَجَدْتُها وَ فیها نَقَصَ حُرُوفُ) (انتهی کلامه)﴾

شرح لُغات

ایزاع به معنای بر انگیختن و تحریص نمودن وزع را در ضمن کلام ان حضرت به خفقان قلب معنى فرموده محضرة ظاهرا اسب مخصوص باشد دوُءُور و دور جمع دار است به معنی خانه جَبابَرة جمع جبّار است به معنای گردن کش و ستم پیشه زَفَرَة بانک کردن بحر لجّی دریای بسیار اب جُوجؤ السّفینه بر وزن هُدهُد سینه کشتی حروراء دهی است در پشت کوفه به قدر دو میل راه فاصله و نام شهريست ارض الجرز به ضم جيم و راء و ضم جيم و سکون راء و به فتح هر دو و سکون دوّم به چهار لغت زمین بی نبات را گویند که هیچ نرویاند یا ان که علف وی را چرانیده باشند یا زمین باران نرسیده را گویند نیّف بر وزن کیّس افزونی و زیادتی چیزی و هر چه از ده زیاد تر باشد ان را نیز نیّف گفته اند و نیز گفته شده که هر چه از عقد اوّل بگذرد تا به عقد دوّم رسد و هكذا از دوّم بگذرد تا به سوّم رسد و باقی را بر همین قیاس کن ان را نیّف گویند و از یک تا سه را نیز نیّف گویند انقلاب بر گشتن و منقلب بر گردیدن و جای بر گردیدن افناء جمع فناً است به معنی گروه مسوّمین ملائکه نشان داری هستند که در جنگ شناخته شوند مردفین به کسر دال و فتح دال هر دو امده بنا بر اوّل يعنى ملائکه ای كه که پیروی کننده اند بعضی از آن ها بعض دیگر را یا پیروی کننده برای مؤمنین که حفظ کنند ایشان را - و بنا بر دوّم در حق ان هائیست که چون دیگری سوار شود در عقب ان ها

ص: 338

ان ها را مردفین گویند چنان چه در مجمع البحرین گفته است

معنى

و ندا می کند منادیئی در ماه رمضان از طرف مشرق و ندای او اینست که ای اهل هدایت جمع شوید و این ندا هنگام در امدن و طالع شدن افتاب خواهد بود و ندا می کند ندا کننده دیگری از طرف فرو رفتن و غروب کردن افتاب یعنی مغرب که ای اهل هدایت جمع شوید و این ندا بعد از غروب آفتاب اوّل شب خواهد بود و در فردای ان روز در وقت ظهر بعد از گرفته شدن نور افتاب که رنگ ان سیاه و تاریک کننده باشد خواهد بود یعنی افتاب می گیرد و در روز سوّم حق از باطل جدا می شود بیرون می اید دابّة الارض یعنی جنبنده زمین که مراد خود ان حضرت اعنى امير المؤمنين عليه السّلام خواهد بود چنان چه از اخبار و احادیث صحیحه و معتبره فهمیده می شود و لشکر رومی ها رو می اورند به سوی شهری که در کنار دریا واقع است نزدیك كهف یعنی غار و شکاف کوهی که جوان مردان یعنی اصحاب کهف در ان جایند و بر می انگیزاند خدا آن جوان مرد ها را از کهف خودشان یعنی از ان غار و شکاف کوهی که در ان خوابیده اند و می فرستند به سوی ایشان یعنی به سوی رومی ها مردی را که ان را ملیخا می گویند و مرد دیگری را که ان را مَکسَلمینا می گویند و این ها یعنی این دو نفر از شهیدان و تسلیم شوندگان به قائم (علیه السّلام) اند پس ان حضرت می فرستد یکی از این دو جوان مرد را به سوی رومی ها پس ان جوان بر می گردد بدون این که حاجتی انجام داده باشد یعنی پیشرفتی در مقصد کرده باشد پس حضرت ان دیگر را می فرستد پس ان شخص بر می گردد با گشایش و فیروزی پس در ان روز تاویل

ص: 339

این ایه ظاهر می شود که می فرماید و خالص برای او یعنی برای خدا اسلام می اورند يا بقائم ال محمّد صلوات الله عليهم تسلیم می شوند همه کسانی که در اسمان ها و زمین می باشد از روی رغبت و میل و از روی کراهت پس برانگیزاند خدا از هر گروهی فوجی یعنی دسته ای را یعنی زنده می کند از هر امّتی دسته ای از مردگان ایشان را تا به ان ها بنماید ان چه را که وعده داده شده بودند از ظهور دولت حقّه و پر شدن زمین از عدل و داد و انتقام کشیدن از اهل ظلم و جور و رجعت ال محمّد عليهم السّلام و در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود که فرموده و روزی که بر انگیخته شود از هر امّتی دسته ای از کسانی که تکذیب کردند و دروغ پنداشتند ایات و نشانه های قدرت و عظمت ما را پس ایشان به طپش دل گرفته خواهند شد و كلمه وزَع به معنای خفقان و طپشی است که در دل های ایشان می افتد و سیر می کند بسیار راست گوی بزرگ تر یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام با پرچم هدایت و شمشير ذو الفقار و اسب خاصّه تا این که فرود می اید در محل هجرت خود و ان زمینی کی در ان هجرت فرموده است دو مرتبه یعنی کوفه پس خراب می کند مسجد ان را و بنا می کند به بنائی که در اوّل بنا شده و ان چه غیر از بنای اوّل است خراب می کند و نیز خراب می کند غیر از ان خانه هائی که جبّاران و گردن کشان و ستم کاران در ان جا بنا کرده اند و می رود به جانب بصره تا این که مُشرف بر دریای آن می شود و با او است تابوت و عصای موسی پس قصد می کند نابود کردن ان را پس فریاد می کند به بانک بلند فریاد کردن عجیبی در بصره پس ان جا را آب می گیرد و دریای پُر ابی می شود به نحوی که باقی نماند در ان غیر از مسجد او که ان مانند سینه کشی بر روی ابست پس از ان جا می رود به جانب حرورا که موضعی است در

ص: 340

پشت کوفه به دو میل راه فاصله یا نام شهریست تا آن که می سوزاند ان جا را و می رود از دروازه بنی اسد تا این که فریاد می زند ببانک بلند فریاد زدن عجیبی در قبیله ثقیف و حال ان که ایشان می شتابد ببدی و ترسنده است دل های ان ها پس از ان می رود به جانب مصر و بر منبر ان بالا می رود پس به مردم ان جا خطاب می کند و بشارت می دهد ایشان را به عدل و داد در روی زمین و اسمان باران خود را می بارد و درخت ها میوه های خود را ظاهر می کند و زمین روئیدنی های خود را می رویاند و زینت های خود را برای اهل خود ظاهر می کند و نیست هیچ حیوان وحشی مگر این که چرا می کند در طرف زمین مانند چهار پایان بومی ان ها و علم و دانائی در دل های مؤمنین انداخته می شود پس محتاج نمی شود مؤمنی به یاد گرفتن علم از برادر مؤمن خود پس در ان روز تاویل این این ظاهر می شود که فرموده است بی نیاز می گرداند خدا همه مؤمنین را از گشایش فضل خود و بیرون می اورد زمین از برای ایشان گنج های خود را و قائم علیه السّلام می فرماید پس بخورید یعنی نعمت های خدا را گوارا باد شما را به سبب آن چه که پیش فرستادید در روز های گذشته پس مسلمانان در ان روز از اهل صوابند هر اینه ان کسانی هستند که به ان ها اذن داده می شود در سخن گفتن پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر می شود و جاء ربک و الملك صفا صفاً یعنی و می اید صاحب و پادشاه تو یعنی قائم ال محمّد و صفوف ملائکه پشت در پشت یک دیگرند پس در ان روز نمی پذیرد خدا مگر دین حقّ خود را آگاه باشید که دین خالص مخصوص است برای خدا پس در ان روز تاویل این ایه ظاهر خواهد شد ایا ندانسته اند که ما می کشانیم اب را در زمین بی اب و گیاه که باران به ان نباریده یا گیاهی در ان

ص: 341

روئیده نشده پس بیرون اید به سبب ان زراعتی که بخورند از آن ها چهار پایانتان و خودتان ایا پس نمی بینند و می گویند چه وقت است این فتح و گشایش اگر هستید شما راست گویان بگو روز فتح و گشایش نفع نمی دهد ان کسانی را که کافر شدند ایمان اورد نشان و نیستند ایشان کسانی که یاری کرده شوند پس رو گردان شو از ایشان و منتظر باش به درستی که ایشان هم انتظار کشنده گانند - چی درنگ می نماید یعنی قائم علیه السّلام از زمان بیرون آمدن و ظاهر شدنش تا روزی که می میرد سی صد سال و چیزی زیاد تر که عبارت باشد زیادتی ان میان ده سال تا نود سال و عدد اصحاب و سی صد و سیزده نفرند نه نفر ایشان از بنی اسرائیلند و هفتاد نفر از جنّیانند و دویست و سی و چهار نفر دیگر هفتاد نفر از ایشان کسانی هستند که برای خاطر پیغمبر صلى الله عليه و اله غضب کردند و هجوم آوردند بر مشرکین قریش و از پیغمبر اذن خواستند پس ان حضرت اجابت فرمود و اذن داد ایشان را زمانی که این ایه نازل شد که فرموده مگر ان هائی که ایمان وردند و عمل شایسته کردند و بسیار یاد خدا کردند و بعد از مظلوم واقع شدن یاری کرده شدند و زود باشد که بدانند ان هائی که ستم کردند کدام بازگشتی است بازگشتن و جای برگشتن ایشان که به ان جا بر می گردند - و ده نفر از اهل یمن اند که از ایشان است مقداد پسر اسود و دویست و چهار ده نفر ایشان کسانی هستند که در کنار دریای عدن می باشند که برانگیخته شد به سوی ایشان پیغمبر خدا با رسالت از جانب خدا پس آمدند و همه مسلمان شدند - و از گروه ها و جمعیّت های سایر مردم دو هزار و هشت صد و

ص: 342

هفده نفر و از ملائکه چِهِل هزار نفر که سه هزار نفر از ان ها از ملائکه ای هستند که نشانه های جنگی دارند و به ان نشانه ها شناخته می شوند و پنج هزار نفر از آن ها از ملائکه مُردفین اند که بعضی از ان ها پیروی از بعض دیگر کنند یا آن ها پیروی از مؤمنین و نگاه داری از ایشان کنند و یا این که بعضی از ایشان بعض دیگر را در ردیف خود سوار کنند پس همه اصحاب ان حضرت چِهِل و هفت هزار و یک صد و سی نفرند که نه نفر از ان ها سر کردگان لشکر ان حضرتند که با هر یک از ان ها چهار هزار از جنّ و انس اند به عدد لشكر روز بدر پس ان حضرت به مدد ایشان قتال می کند و به سبب ایشان نصر و یاری در پیش روی ان حضرت است و از ایشان است نعمت و زیست و توان گری زمین و خوبی و تازه روئی ان

(مجلسی علیه الرحمة می فرماید نوشتم این خطبه را هم چنانی که یافتم ان را و درانست نقص حروف)

بخش پَنجُم در اخبار حسنیّه و حسینیّه و سجّادیّه

اشاره

این بخش مشتمل بر سر قسمت است قسمت اوّل در اخباری که از حضرت سبط اکبر امّام حسن مجتبی علیه السّلام روایت شده قسمت دوّم در اخباری كه از سبط دوّم حضرت ابی عبد الله الحسين علیه السّلام روایت شده قسمت سوّم در اخباری که از حضرت امّام چَهارُم علی بن الحسين زين العابدين علیه السّلام روایت شده

313قسمت اوّل از بخش پَنجُم حديث اوّل

سیزدَهُم بحار الانوار . طبع طهران ص 176 به سند خود از حضرت امّام حسن علیه السّلام

ص: 343

بخش پَنجُم قسمت اوّل

اشاره

روایت کرده که فرموده ﴿مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ إِلاَّ اَلْقَائِمَ اَلَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اَللَّهِ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ علیه السَّلَامُ فَإِنَّ اللَّهَ عزّوجلّ يُخْفِي وِلَادَتُهُ وَ يَغِيبُ شَخْصُهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ بِيعَة إِذَا خَرَجَ ذَلِكَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ علیهما السَّلَامُ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلَ اللَّهُ عُمُرُهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فِي صُورَةِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذلِكَ بيَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ﴾

یعنی نیست از ما ائمّة احدی مگر این که واقع می شود در گردن او بیعت گردن با طاغیه زمانش یعنی خلیفه جور مگر ان قیام کننده ای که نماز می گذارد در پشت سر او روح خدا عیسی پسر مریم علیه السّلام زیرا که خدای عزّ و جلّ پنهان می کند ولادت او را و پنهان می گرداند شخص او را از دیده های مردم تا این که بیعت احدی در گردن او نباشد هنگامی که بیرون می اید یعنی ظاهر می شود و ان نُهُم از فرزندان برادرم حسین علیه السّلام است پسر سيّده و بزرك كنيزان يعنى عليا جناب نرجس خاتون قیصر زاده روم که دراز می گرداند خدا عمر او را در غیبت و پنهانی او تا این که ظاهر میشود در صورت جوانی چِهِل ساله تا دانسته شود که خدا بر هر چیزی توانا است

مولّف نا چیز گوید از این حَدیث شریف چند چیز مستفاد می شود اوّل ان که چون ظاهر شود بیعت احدی به گردن او نیست بر خلاف سایر ائمّه که در زمان

ص: 344

در احادیث حسینیّه

خلفاء جور بوده اند دوّم آن که چون ظاهر شود حضرت عیسی علیه السّلام به آن حضرت اقتداء کند و پشت سر او نماز بگذارد و این دلیل افضلیّت ان حضرتست بر حضرت عیسی سوّم مخفی بودن ولادت ان حضرت بر مردم نظیر خفاء ولادت حضرت ابراهيم خليل الله و موسى كلیم الله عليهم السّلام چَهارُم غیبت گردن ان حضرت و مخفی بودن او در زمان غیبت از نظر ها پَنجُم طولانی و دراز شدن مدّت غیبت ان بزرگوار شِشُم مصرف نگردن گردش زمان و طول مدّت غیبت در بنیه ان حضرت و ظاهر شدن آن بزرگوار بسنّ جوانی چِهِل سالکی یا کم تر از چِهِل سال چنان که از احادیث بسیار دیگر فهمیده می شود هفتم ان که ان بزرگوار از فرزندان حضرت امّام حسین علیهم السّلام است و مادر بزرگوار و سیّده تمام کنیزانست

314حَدیث دوّم

سیزدَهُم بحار ص 177 به سند خود نیز از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَبْعَثُ اَللَّهُ رَجُلاً فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ کَلَبٍ مِنَ اَلدَّهْرِ وَ جَهْلٍ مِنَ اَلنَّاسِ یُؤَیِّدُهُ اَللَّهُ بِمَلاَئِکَتِهِ وَ یَعْصِمُ أَنْصَارَهُ وَ یَنْصُرُهُ بِآیَاتِهِ وَ یُظْهِرُهُ عَلَی اَلْأَرْضِ حَتَّی یَدِینُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهَاناً یَدِینُ لَهُ عَرْضُ اَلْبِلاَدِ وَ طُولُهَا لاَ یَبْقَی کَافِرٌ إِلاَّ آمَنَ وَ لاَ طَالِحٌ إِلاَّ صَلَحَ وَ تَصْطَلِحُ فِی مُلْکِهِ اَلسِّبَاعُ وَ تُخْرِجُ اَلْأَرْضُ نَبْتَهَا وَ تُنْزِلُ اَلسَّمَاءُ بَرَکَتَهَا وَ تَظْهَرُ لَهُ اَلْکُنُوزُ یَمْلِکُ مَا بَیْنَ اَلْخَافِقَیْنِ أَرْبَعِینَ عَاماً فَطُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَ أَیَّامَهُ وَ سَمِعَ کَلاَمَهُ﴾ (در جلد هفتم اثبات الهداة ص 49 طبع قم) یعنى بر می انگیزاند خدا در اخر زمان و سگ صفتی و دیوانگی اهل روزگار

ص: 345

و سختی دوران و نادانی مردم مردی را که یاری کند او را به ملائکه خود و حفظ کند یاران او را به وسیله و سبب ایات و نشانه های خود و ظاهر کند او را بر اهل زمین و غلبه کند بر همه ان ها تا خواه و نا خواه به دین حق بگروند و زمین را از عدل و داد و نور و برهان پر کند و درازا و پهنای روی زمین به دین او متدیّن شوند تا ان جا که هیچ کافری بر روی زمین نماند مگر این که ایمان آورد و هیچ ناشایسته ای نماند جز این که شایسته شود و در دولت او درنده گان صلح و سازش کنند و ازار نرسانند و زمین برکات خود را بیرون آورد و اسمان برکت های خود را فرو بارد و گنج ها برای او ظاهر گردد چِهِل سال بر شرق و غرب زمین حکومت کند ای خوشا به حال ان که دوران او را در یابد و سخنش را بشنود

علّامه مجلسی رحمت الله علیه در ذیل این حَدیث بیانی فرمود که مضاد و ترجمه ان انیست اخبار وارده در ایام ملک و سلطنت ان حضرت مختلف وارد شده بعضی از ان ها محمول است بر جمیع مدّت ملك او و بعضی بر زمان استقرار دولت او و بعضی بر حساب سال های متداوّل در میان ما است و بعضی محمول بر سال ها و ماه های طولانی (ربوبیت) و خدا می داند و به حقایق دانا تر است

315حديث سوّم

اثبات الهداة . جزء هفتم طبع قم ص 409 به سند خود از حسن بن علی عليهما السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لاَ یَکُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ اَلَّذِی تَنْتَظِرُونَ حَتَّی یَبْرَأَ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ

ص: 346

وَ یَلْعَنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّی یَشْهَدَ بَعْضُکُمْ بِالْکُفْرِ عَلَی بَعْضٍ قُلْتُ مَا فِی ذَلِکَ خَیْرٌ قَالَ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ذَلِکَ یقُومُ قَائِمُنَا و یَرْفَعُ ذَلِکَ﴾

یعنی

نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه السّلام که انتظار ان را می کشید تا این که بیزاری جوید بعضی از شما ها از بعضی دیگر و لعن کند بعضی از شما بعض دیگر را و اب دهن بیندازد بعضی از شما بر روی بعض دیگر و تا این که شهادت دهد بعضی از شما به کفر بر ضرر بعضی (راوی گفت) گفتم در ان زمان خیری نیست . فرمود همه خیر در انست قیام می کند قائم ما و بر می دارد ان را

قسمت دوّم از بخش پجم

در بیان ان چه از حضرت سیّد الشهداء ابی عبد الله الحسین علیه السّلام روایت شده

316حَدیث اوّل

سیزدَهُم بحار ص 193 اطبع طهران از غیبت نعمانی به سند خود از بشر بن غالب اسدی از ان حضرت روایت نموده که گفت قال لی الحسين بن علىّ عليهما السلام ﴿يا بِشَرِّ مَا بَقَاءَ قُرَيْشُ إِذَا قَدِمَ الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ خَمْس مِائَةِ رَجُلٍ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً ثُمَّ قَدّمَ خَمْس مِائَةِ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً ثُمَّ قدّم خَمْس مِائَةِ فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ صَبْراً فَقُلْتُ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَيَبْلُغُونَ ذَلِكَ فَقَالَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّ مَوْلَى الْقَوْمِ مِنْهُمْ قَالَ فَقَالَ لِي بَشِيرِ بْنِ غَالِبٍ أَخُو بِشْرِ بْنِ غَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَدَّسَت عِدَّاة﴾

ص: 347

بخش پَنجُم قسمت دوّم

اشاره

یعنی گفت بشر بن غالب که فرمود برای من حسين بن على عليهما السّلام اى بشرچون قیام کند قائم علیه السّلام از ایشان یعنی از قریش کسی باقی نخواهد ماند پانصد نفر از ایشان زده می شود گردن هاشان و کشته می شوند به قتل صبر پس پیش ایند پانصد نفر دیگر از ایشان و زده می شود گردن هایشان پس پیش آورده شوند پانصد نفر دیگر پس زده شود گردن هایشان گفت پس گفتم اصلحک الله ایا عدد که ایشان به این اندازه می رسد پس حضرت فرمود غلام و دوست این گروه یعنی قریش از ایشان محسوب شود پس بشیر بن غالب برادر بشر بن غالب گفت که گواهی می دَهُم که حسين بن علىّ عليمها السّلام شمرد تا شش مرتبه

مولّف گوید قتل صبر یعنی باز داشتن و زندانی و حبس کردن است کسی را برای کشتن و ظاهر حَدیث انست که کشته شوندگان از قریش در شش مرتبه هر مرتبه پانصد نفر سه هزار نفر خواهند بود و فرمایش ان حضرت که فرموده مولى القوم منُهُم اشاره به انیست که هوا خواهان و موالی و تابعین قریش هر چند از قریش هم نباشند به زور قریش محسوب می شوند

317حديث دوّم

سیزدَهُم بحار ، ص 218 به سند خود از حضرت باقر از حضرت سیّد الشهداء عليهما السلام روایت کرده که فرمود ﴿قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ یُقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّکَ سَتُسَاقُ إِلَی الْعِرَاقِ وَ هِی

ص: 348

أَرْضٌ قَدِ الْتَقَی بِهَا النَّبِیُّونَ وَ أَوْصِیَاءُ النَّبِیِّینَ، وَ هِیَ أَرْضٌ تُدْعَی عمورا ، وَ إِنَّکَ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِکَ، لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ، وَ تَلَی قُلْنا: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» یَکُونُ الْحَرْبُ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ، فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَی نَبِیِّنَا، قَالَ: ثُمَّ أَمْکُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ، فَأَخْرُجُ خَرْجَهً یُوَافِقُ ذَلِکَ خَرْجَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قِیَامَ قَائِمِنَا علیهما السلام ثُمَّ لَیَنْزِلَنَّ عَلَیَّ وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ یَنْزِلُوا إِلَی الْأَرْضِ قَطُّ وَ لَیَنْزِلَنَّ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ وَ لَیَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ أَنَا وَ أَخِی وَ جَمِیعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی حَمُولَاتٍ مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَیْلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ یَرْکَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَیَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ لِوَاءَهُ وَ لَیَدْفَعَنَّهُ إِلَی قَائِمِنَا مَعَ سَیْفِهِ، ثُمَّ إِنَّا نَمْکُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ یَخْرُجُ مِنْ ارض الْکُوفَهِ عَیْناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیْناً مِنْ مَاءٍ وَ عَیْناً مِنْ لَبَن ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَدْفَعُ إِلَیَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ وَ یَبْعَثُنِی إِلَی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَلَا آتِی عَلَیّ عَدُوٍّ لِلَّهِ إِلَّا أَهْرَقْ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّی أَقَعَ إِلَی الْهِنْدِ فَأَفْتَحُهَا وَ إِنَّ دَانِیَالَ وَ یُوشَعَ یَخْرُجَانِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولَانِ: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَعَهُمَا إِلَی الْبَصْرَهِ سَبْعِینَ رَجُلًا فَیَقْتُلُونَ مُقَاتِلِیهِمْ وَ یَبْعَثُ بَعْثاً إِلَی الرُّومِ فَیَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ کُلَّ دَابَّهٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّی لَا یَکُونَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّیِّبُ وَ أَعْرِضُ عَلَی الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَیِّرَنَّهُمْ بَیْنَ الْإِسْلَاموَ السَّیْفِ، فَمَنْ

ص: 349

أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ کَرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ، وَ لَا یَبْقَی رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ، وَ یُعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنْزِلَتَهُ (و منزلته) فِی الْجَنَّهِ وَ لَا یَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَی وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًی إِلَّا کَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَائهُ بِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَیَنْزِلَنَّ الْبَرَکَة مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ حَتَّی إِنَّ الشَّجَرَهَ لَتَقْصِفُ بِمَا یُرِیدُ اللَّهُ فِیهَا مِنَ الثَّمَرَهِ وَ لَتَأْکُلَنَّ ثَمَرَة الشِّتَاءِ فِی الصَّیْفِ وَ ثَمَرَة الصَّیْفِ فِی الشِّتَاءِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکتاب آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَیَهَبُ لِشِیعَتِنَا کَرَامَهً لَا یَخْفَی عَلَیْهِمْ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ مَا کَانَ فِیهَا حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یُرِیدُ أَنْ یَعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَیُخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا یَعْمَلُونَ﴾

يعنى فرمود حسین علیه السّلام به یاران خود پیش از ان که کشته شود که رسول خدا صلى الله علیه و اله به من فرمود ای پسرک من به درستی که تو زود باشد که رانده شوی به سوی عراق و ان زمینی است که رسیده اند به ان پیغمبران و اوصیا پیغمبران و ان زمینی است که ان را عُمورا گویند و به درستی که شهید می شوی در ان جا و شهید می شوند با تو گروهی از یاران تو که نمی یابند درد و شکنجه مالش اهن را و تلاوت فرمود این ایه را که خدا فرموده گفتیم ما ای اتش سرد و سلامت باش بر ابراهیم می باشد جنگ کردن سرد و سلامت بر ایشان و بر تو پس مژده باد

ص: 350

شما را پس به ذات خدا قسم است که هر اینه اگر ما را کشتند وارد می شویم بر پیغمبر خود فرمود پس درنگ می کنم هر قدر از مدّت که خدا می خواهد و می باشم اوّل کسی که شکافته می شود زمین از او پس بیرون می ایم بیرون آمدنی پس موافق شود بیرون امدن من با بیرون آمدن امیر مؤمنان (علیه السّلام) و قیام کردن قائم ما پس هر اینه فرود می اید نزد من گروهی از اسمان از جانب خدا که فرود نیامده اند به زمین هرگز و هر اینه فرود ایند بر من جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و لشكرهایی از فرشتگان و هر اینه فرود ایند محمّد و علىّ و من و برادرم و جمیع کسانی که منّت گذارده است خدا بر ایشان در محمل هائی از محمل های پروردگار که اسب های مخصوص و سوارانی که حکم ان ها روان و نافذ است که ان اسب ها از نور است و مخلوقی بر ان ها سوار نشده پس هر اینه به جنبش در اورد محمّد (صلّی الله علیه و اله) پرچم خود را و می دهد ان را به دست قائم ما با شمیشر خود پس ما درنگ می کنیم بعد از ان تا هر مقداری که خدا می خواهد پس از ان بیرون می اورد خدا از مسجد کوفه چشمه ای را از روغن و چشمه ای را از آب و چشمه ای را از شیر پس امیر المؤمنين (عليه السلام) شمشیرخود را به من می دهد که شمشیر رسول خدا (صلى الله عليه و اله) است و می فرستد مرا به جانب مشرق و مغرب پس دشمنی از دشمنان خدا به نزد من آورده نشود مگر این که خون او را می ریزم و بتی را نمی گذارم مگر این که ان را می سوزانم تا این که به هند می روم و ان جا را فتح می کنم و دانیال و یوشع بیرون می ایند به سوی امیر المؤمنین (علیه السّلام)

ص: 351

راست گفت خدا و رسول او و بر می انگیزاند خدا با ایشان هفتاد نفر را که به بصره روند پس می کشند کسانی را که با ایشان مقاتله می کنند و می فرستد لشكری را به جانب روم پس می گشاید خدا روم را به دست ایشان پس از ان هر اینه می کشم هر جنبنده ای را که حرام کرده است خدا گوشت ان را تا نباشد بر روی زمین مگر حلال گوشت پاکیزه و عرضه می دارم بر یهود و نصاری و سایر ملّت ها دین اسلام را و ان ها را مخیّر می کنم با سلام اوردن و با شمشیر زدن به ایشان پس هر که مسلمان شد بر او منّت می گذارم و هر که کراهت از مسلمان شدن دارد خدا خون او را به دست من می ریزد و باقی نماند مردی از شیعیان ما مگر این که نازل گرداند خدا بر او فرشته ای را که پاک کند خاک را از روی او و بشناساند به او زن ها و منزلت و جایگاه او را در بهشت و باقی نماند بر روی زمین کوری و نه زمین گیری و نه مبتلاء به مرضّی مگر این که بر طرف می کند خدا از او بلای او را به سبب ما اهل بیت و هر اینه نازل گرداند خدا برکت را از اسمان به زمین تا این که درخت از زیادتی میوه ای که بر انست بشکند و هر اینه می خورید البتّه میوه های فصل زمستان را در فصل بهار و تابستان و میوه های تابستانی را در فصل زمستان و اینست تاویل قول خدای تعالی که می فرماید و اگر چنین بود که اهل کتاب ایمان می اوردند و پرهیز کار می شدند هر اینه می گشودیم بر ایشان در های برکات را از اسمان و زمین و لیکن دروغ می گویند پس می گیریم ایشان را به سبب آن چه که کسب می کنند یا دست هایشان کسب می کند پس به درستی که خدا هر اینه می بخشد

ص: 352

برای شیعیان ما چنان کرامتی را که بر ایشان مخفی نماند بر روی زمین چیزی و نباشد در روی زمین چیزی تا این که هر مردی از ایشان که اراده کند بداند علم اهل خانه خود را به ایشان خبر می دهد به دانستن ان چه را که می دانند

مؤلّف گوید از ظاهر این حَدیث شریف مطالبی چند مستفاد می شود که بعض از ان ها مربوط به زمان قیام قائم علیه السّلام است و بعضی مربوط به رجعت است و بعضی مشترک بین هر دو است اوّل خبر از پیش گوئی پیغمبر صلّى الله علیه و اله به شهادت حسين عليه السلام و اصحاب او در عمورا که زمین کربلا باشد دوّم ان که انبیاء و اوصیاء در ان زمین عبور کرده اند سوّم ان که اصحاب ان حضرت از فرط شوق و محبّتی که با خدا دارند الم و عذاب مسّ اهن را نمی فهمند چَهارُم پس از شهادت بر پیغمبر وارد شده اند پَنجُم ان که اوّل کسی که زمین بر او شکافته می شود و به دنیا بر می گردد حسین علیه السّلام است شِشُم ان که زمان بیرون آمدن او حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام هم به دینا بر می گردد هفتم آن که خروج ایشان موافق با قیام قائم علیه السّلام است هَشتُم آن که زمان خروج حسین علیه السّلام گروهی از ملائکه که تا ان زمان هرگز به زمین نیامده اند از نزد خدا بر او نازل می شوند نُهُم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لشکر هائی از فرشتگان در نزد او فرود می ایند دَهُم ان که ان حضرت با پیغمبر و علی و برادرش حضرت مجتبی علیهم السلام همگی با هم دیگر فرود می ایند یازدَهُم همه ان ها بر اسب هائی از نور سوارند که بر ان اسب ها احدی از مخلوقات سوار نشده اند دوازدَهُم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله پرچمی در

ص: 353

در دست دارد که در اهتزار و جنبش است ان را به دست قائم عليه السّلام می دهد با شمشیر خود سیزدَهُم در ان زمان در مسجد کوفه سه چشمه ظاهر می شود چشمه ای از روغن و چشمه ای از اب و چشمه ای از شیر چهار دَهُم در ان وقت امیر المؤمنين شمشیر پیغمبر را به دست حسین علیهم السلام می دهد پانزدَهُم رفتن حضرت سیّد الشهداء عليه السّلام به جانب مشرق و مغرب و جنگ کردن و کشتن دشمنان خدا را شانزدَهُم سوزانیدن ان حضرت هر بتی را هفدَهُم رفتن حسين عليه السلام بهند و فتح کردن او ان جا را هجدَهُم زنده شدن دانیال پیغمبر و یوشع و امدن ان ها در خدمت امير المؤمنين عليه السّلام و تصدیق کردن ایشان گفته خدا و رسول را نوزدَهُم بر انگیختن و فرستادن خدا دانیال و یوشع را با هفتاد نفر به جانب بصره و کشتن ایشان مقاتلین خود را بیستُم بر انگیختن لشکری به طرف روم و فتح دادن خدا به دست ایشان روم را بیست و یکم کشتن حضرت سيّد الشهداء علیه السّلام هر جنبنده حرام گوشتی را در روی زمین که غیر از حیوانات حلال گوشت در روی زمین باقی نماند بیست و دوّم عرضه داشتن حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام دین اسلام را بر یهود و نصاری و سایر ملت هائی که در روی زمین اند و مخیّر کردن ایشان را با اختیار کردن دین اسلام یا کشته شدن بیست و سوّم باقی نماندن شیعه ای از شیعیان ال محمّد علیهم السلام مگر این که فرشته ای خدا بر او نازل کند که گرد و غبار و خاک را از روی

ص: 354

او پاک کند بیست و چَهارُم نمودن ان فرشته به ان شیعه زن ها و مقام و منزلتی كه از برای او در بهشت می باشد بیست و پَنجُم باقی نماندن در روی زمین کوری یا زمین گیری یا مبتلائی الّا این که ان بلا ها از او برداشته شود به برکت اهل بيت عليهم السّلام بیست و شِشُم اسمان برکات خود را بر زمین ببارد بیست و هفتم ان که هر درختی به قدری میوه بیاورد که بسا از زیادتی و سنگینی میوه بشکند بیست و هَشتُم ان که این اندازه میوه زیاد باشد که میوه های تابستانی در زمستان مصرف شود و میوه های زمستانی در تابستان خورده شود بیست و نُهُم مخصوص گردانیدن و بخشیدن خدا به شیعیان کرامتی را در روی زمین و ان چه که در ان است سی ام دانا شدن هر مردی به ان چه که در پنهانی خانواده او می دانند و می کنند

این حديث را علّامه مجلسی اعلی الله مقامه در سیزدَهُم بحار الانوار از کتاب خرائج و کتاب مختصر البصائر هر دو نقل فرموده است

قسمت سوّم از بخش پَنجُم

در ذکر احادیث مأثوره از حضرت امام چَهارُم زين العابدین علىّ بن الحسین علیهما السلام

318حَدیث اوّل

سیزدَهُم بحار ص 161 از کتاب مواعظ به سند خود از حضرت علیّ بن الحسين عليهما السلام روایت کرده به روایت جذلم بن بشیر که گفت گفتم به علی بن الحسین علیهما السلام که وصف فرما برای من خروج مهدى (عليه السّلام) را و به من بشناسان دليل های

ص: 355

او و نشانه های او را پس فرمود ﴿یَکُونُ قَبْلَ خُرُوجِهِ خُرُوجُ رَجُلٍ یُقَالُ لَهُ عَوْفٌ اَلسُّلَمِیُّ بِأَرْضِ اَلْجَزِیرَهِ وَ یَکُونُ مَأْوَاهُ بِکْرِیتَ (بکویت) وَ قَتلَهُ بِمَسْجِدِ دِمَشْقَ ثُمَّ یَکُونُ خُرُوجُ شُعَیْبِ بْنِ صَالِحٍ بِسَمَرْقَنْدَ ثُمَّ یَخْرُجُ اَلسُّفْیَانِیُّ اَلْمَلْعُونُ بِالْوَادِی اَلْیَابِسِ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ عُتْبَهَ بْنِ أَبِی سُفْیَانَ فَإِذَا ظَهَرَ اَلسُّفْیَانِیُّ أَخَتفی اَلْمَهْدِی ثُمَّ یَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِکَ﴾

یعنی می باشد پیش از خروج او یعنی مهدی خروج مردی که عوف سلمی گفته می شود در زمین جزیره و جایگاه او دَرَ کریت یا کویت است و محل کشته شدن او در مسجد دمشق است پس خروج می کند شعیب بن صالح از سمرقند پس از ان بیرون می اید سفیانی ملعون از بیابان خشک بی آب و علف و او از فرزندان عتبه پسر ابی سفیان است پس چون سفیانی ظاهر شود مخفی می شود پس بیرون می آید بعد از آن

نگارنده گوید از این حَدیث نیز چند نکته استفاده می شود اوّل خروج عوف نام سلمی که از زمین جزیره بیرون می اید و مراد از جزیره دور نیست جزیره اَوال که از جزائر بحرین است باشد چنان چه از بعضی از اخبار دیگر مستفاد می شود که بعضی از ان ها قبلا ذکر شده و بعضی بعد از این خواهد آمد و ماوای عوف در کریت یا کویت است و دوّم اقرب و انسب است فلذا بعید نیست کریت محرّف کویت باشد دوّم کشته شدن عوف است در مسجد جامع دمشق سوّم خروج شعیب بن صالح است از سمرقند چَهارُم خروج سفیانی که از علائم حتميّة ظهور مهدی است

ص: 356

پَنجُم ظاهر بودن مهدی است پیش از خروج سفیانی امّا نه ظهور قیامی چنان چه از بعض احادیث دیگر نیز مستفاد می شود و ظاهر ان ها ظهور دارد بر این که زمانی که لشکر سفیانی به مدینه می ایند حضرت با اتباع خود از مدینه به مکّه هجرت می کند و بعد در مکّه ظاهر می شود به ظهور قیامی

319حديث دوّم

كمال الدين و تمام النعمة . و سيزدَهُم بحار نیز از ان کتاب ص 187 به سند خود از ابی خالد کابلی از ان حضرت روایت کرده که فرمود المفقودون عَنْ فُرُشِهِمْ ثلاث ماة وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ فَيُصْبِحُونَ بِمَكَّةَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْنَما تَكُونُوا يات بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً وَ هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِمِ﴾

یعنی گمشدگان از جامه های خواب خود سی صد و سیزده نفرند به شماره اهل بدر پس صبح می کنند در حالتی که در مکّه اند و اینست معنای گفته خدای عز و جل که فرموده هر کجا باشید می اورد خدا همه شما ها را و ایشان یاران قائم عليه السلامند

320حديث سوّم

غیبت نعمانی ، ص 172 به سند خود از علی بن الحسين عليهما السّلام روايت كرد که فرمود ﴿اذا قَامَ الْقَائِمُ اذْهَبْ اللَّهِ عَنْ كُلِّ مُؤْمِنِ الْعَاهَةُ وَرَدَ اللَّهِ قُوَّتِهِ ﴾

یعنی زمانی که قیام کند قائم (عليه السّلام) می برد خدا از هر مؤمنى كليّه افت ها را و بر می گرداند به او قوّت و توانائی او را

ص: 357

321حَدیث چَهارُم

سیز دَهُم بحار . ص 36 از جامع الاخبار مسند از ابی خالد کابلی روایت کرده که گفت که گفت فرمود برای من علی بن الحسين عليهما السلام (يَا أَبَا خَالِدٍ لَتَأْتِيَنَّ فِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ يُنْجِيَّهُم اللَّهُ مِنْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ كَأَنِّي بِصَاحِبِكُمْ قَدْ عَلَا فَوْقَ نجفكم بِظَهْرِ كُوفَانَ فِي ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ وَ إِسْرَافِيلَ أَمَامَهُ مَعَهُ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ نشرها لَا يَهْوِي بِهَا إِلَى قَوْمٍ إِلَّا أَهْلَكَهُمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ﴾

یعنی ای ابا خالد هر اینه می اید البته فتنه هائی مانند پاره های شب تیره و تاریک کننده که نجات نیابد از ان مگر کسی که پیمان خود را از او گرفته این گروه چراغ های هدایتند و چشمه های دانائی که نجاة می دهد ایشان را خدا از هر فتنه تاریک کننده گویا می بینم صاحب شما (یعنی مهدی علیه السّلام) را که بالا رفته است در بالای نجف شما در پشت کوفه در میان سی صد و سیزده نفر مرد که جبرئیل از طرف راست او و میکائیل از طرف چپ او و اسرافیل در پیش روی او است و با او است پرچم رسول خدا صلّی الله علیه و اله که پهن کرده است ان را که با ان به طرف قومی نمی رود مگر این که هلاک می کند خدای عزّ و جل ایشان را

322حَدیث پَنجُم

الزام النّاصب ص 178 از كتاب صراط المستقيم از حضرت زين العابدين عليه السّلام

ص: 358

روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا مَلَأَ هَذَا نجفكم السَّبيْلُ وَ الْمَطَرِ وَ ظَهَرَتِ النَّارِ فِي الْحِجَاز وَ الْمَدَرِ وَ مَلَكَتْ بَغْدَادَ التتر فَتَوَقَّعُوا ظُهُورِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ﴾

یعنی زمانی که پر کند این نجف شما را سیل و باران و ظاهر شود اتش مخصوص در حجاز وَ مَدَر و مالک شد بغداد را ترک تاتار پس انتظار بکشید ظهور قائم انتظار برده شده را

مؤلف گوید از این حَدیث کوچک سه ایت بزرگ برای ظهور ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه شمرده شده یکی پر شدن نجف است از سیل و باران چنان چه از احایث دیگر نیز ظاهر می شود و این علامت در همان سال است که حضرت علیه السّلام قیام می کند در اثر باریدن بیست و چهار باران پی در پی که زمین را پاک و شسته کند و در همان سال در اثر طغیان سیل و اب فرات شکافته شود و اب به پای خود در نجف جریان پیدا می کند بدون اسباب و الات چنان چه اخبار ان در این کتاب ذکر کرده خواهد شد دوّم ظاهر شدن اتش است در حجاز و مدر که ان قریه ایست از قراء یمن که بیست میل تا شهر صنعاء فاصله دارد و در بخش سوّم این کتاب در جزو اوّل بعض از اخبار ان ذکر شد و بعد از این هم قسمت دیگر از آن ها یاد کرده می شود سوّم گرفتن ترکست بغداد را و هجوم آوردن ایشان به بغداد نیز در سال قبل از ظهور است تقریبا و گرفتن ایشان بغداد را غیر از گرفتن مغول ها است به سر کردگی هلاکو و کشته شدن معتصم عبّاسی است زیرا که ان چه از احادیث و اخبار خاصّه و عامّه استفاده می شود چندین مرتبه ترک باید به عراق حمله اورد از ظاهر بعض از اخبار تا سه مرتبه حمله ایشان اشاره بلکه تنصیص شده که یکی از ان ها داستان هلاکو بوده

ص: 359

بخش شِشُم در اخبار

اشاره

و دیگری هجوم ال عثمان جوق و استیلاء عثمانیه که ان ها نیز از نژاد ترکند بوده و در اخبار نبویه گذشت که برای ترک سه مرتبه خروج است و آخرین خروج ان ها اتصال دارد به خروج سفیانی و قيام قائم ال محمّد عليهم السلام

بخش شِشُم در احادیث باقریّه

در بیان احادیثی که از حضرت باقر العلوم امّام محمّد باقر علیه السّلام روایت شده

323حديث اوّل

غیبت نعمانی ص 135 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود . ﴿إِذَا رَأَيْتُمُ نَاراً مِنَ الْمَشْرِقِ شِبْهَ الهردىّ الْعَظِيمِ تَطْلُعَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةَ فَتَوَقَّعُوا فَرَجَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عزّ و جلّ انَّ اللَّهِ عزیز حکیم ثُمَّ قَالَ الصیحه لایکون الَّا فی شَهْرِ رَمَضَانَ لَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ وَ هی صیحه جبرئیل الی هَذَا الْخَلْقَ ثُمَّ قَالَ ینادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ فیسمع مِنْ بِالْمَشْرِقِ وَ مَنْ بِالْمَغْرِبِ لایبقی رَاقِدُ الَّا استیقظ وَ لَا قَائِمِ الَّا قَعَدَ وَ لَا قَاعِدُ الَّا قَامَ علی رجلیه فَزِعاً مِنَ ذلک الصَّوْتِ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ اعْتَبَرَ بذلک الصَّوْتَ فاجاب فَانِ الصَّوْتِ صَوْتَ جبرئیل الرُّوحُ الامین وَ قَالَ علیه السَّلَامُ الصَّوْتِ فی شَهْرِ رَمَضَانَ فی لیله جَمَعَهُ لیلة ثَلَاثٍ وَ عشرین فَلَا تشکوا فی ذلک وَ اسْمَعُوا وَ اطیعوا وَ فی آخِرِ النَّهَارِ صَوْتَ ابلیس اللعین ینادی الَّا انَّ فُلَاناً قُتِلَ مَظْلُوماً ليشك النَّاسِ وَ يَفْتِنَهُمْ فَكَمْ ذَلِكَ الْيَوْمِ مِنْ شَاكُّ مُتَحَيِّرُ

ص: 360

قَدْ هوى فِي النَّارِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ الصَّوْتِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَلَا تَشُكُّوا فِيهِ أَنَّهُ صَوْتَ جبرئیل وَ عَلَامَةَ ذَلِكَ أَنَّهُ يُنَادِي بِاسْمِ الْقَائِمِ وَ اسْمِ أَبِيهِ علیها السَّلَامُ حتى تَسْمَعَهُ الْعَذْرَاءِ فِي خِدْرِهَا فتحرّض أَبَاهَا وَ أَخَاهَا على الْخُرُوجِ وَ لَا بُدَّ مِنْ هذین الصّوتین قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ صَوْتُ مِنَ السَّمَاءِ وَ هُوَ صَوْتَ جبرئیل بِاسْمِ صَاحِبُ هَذَا الامر وَ اسْمُ ابیه وَ الصَّوْتِ الذی (الثانی) مِنْ الارض وَ هُوَ صَوْتَ ابلیس اللعین ینادی بِاسْمِ فُلَانِ انّهَ قُتِلَ مَظْلُوماً یرید بذلک الفتنه فَاتَّبِعُوا الصَّوْتِ الاوّل وَ ایّاکم والاخیر انَّ تُفْتَنُوا بِهِ وَ قالَ علیه السّلام لا یَقومُ القائِمُ علیه السّلام إِلاّ عَلی خَوفٍ شَدیدٍ مِنَ النّاس وَ زَلازِلَ (زلزال) وَ فِتنَهٍ وَ بَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ وَ طاعُون قَبلَ ذلِکَ وَ سَیفٍ قاطعٍ بَینَ العَربِ وَ اختلافٍ شَدیدٍ فی النّاسِ وَ تَشتتٍ فی دینِهِم وَ تَغیّرٍ فی حالِهِمْ حَتّی یَتَمَنَّی المُتَمَنَّی المَوتَ صَباحاً وَ مَساءً مِن عِظَمِ ما یَری مِن کَلَبِ الناسِ وَ أَکلِ بَعضِهِم بَعضاً فَخُروجهُ علیه السّلام إِذا خَرجَ یَکونُ عِندَ الیأسِ وَ القُنوطِ مِن أَن یَرَوا فَرَحاً فیا طوبی لِمَنْ أدرکه وَ کان مِنْ أَنْصَارِهِ وَ الویل کلّ الویل لِمَنْ نَاوَاهُ وَ خَالَفَهُ وَ خَالَفَ أَمْرَهُ وَ کان مِنْ أَعْدَائِهِ وَ قَالَ علیه السَّلَامُ یقوم بِأَمْرِ جدید وَ کتاب جدید وَ سِنُّهُ جدیدة وَ قَضَاءُ جدید علی الْعَرَبِ شدید وَ لیس شَأْنِهِ إِلَّا الْقَتْلُ لَا یستبقی أَحَدُ وَ لَا تَأْخُذُهُ فی اللَّهِ لَوْمِهِ لَائِمٍ ثُمَّ قَالَ علیه السَّلَامُ إِذَا اخْتَلَف بَنُو فُلَانٍ فیما بینُهُم فَعِنْدَ ذلک فَانْتَظِرُوا الْفَرْجِ وَ لیس فرجکم إِلَّا فی إختلاف بنی فُلَانٍ ، فَإِذَا اخْتَلَفُوا فَتَوَقَّعُوا الصّیحه فی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ

ص: 361

إِنَّ اللَّهَ یفعل مَا یشاء ، وَ لَنْ یخرج الْقَائِمِ وَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حتّی یختلف بَنُو فُلَانٍ فیما بینُهُم فَإِذَا کان کذلک طَمِعَ النَّاسُ فیهم وَ اخْتَلَفَتِ الکلمه وَ خَرَجَ السفیانی وَ قَالَ لَا بُدَّ لبنی فُلَانٍ مِنْ أَنْ یملکوا فَإِذَا ملکوا ثُمَّ اخْتَلَفُوا تَفَرَّقَ ملکهم وَ تَشَتُّتَ أَمَرَهُمْ حتّی یخرج علیهم الخراسانی والسفیانیّ هَذَا مِنَ الْمَشْرِقِ وَ هَذَا مِنِ الْمَغْرِبِ یستبقان إلی الکوفه کفرسی رِهَانَ هَذَا مِنْ هُنَا وَ هَذَا مِنْ هُنَا حتّی یکون هلاک بنی فُلَانٍ علی أیدیهما أَمَا إِنَّهُمْ لَا یبقون مِنْهُمْ أَحَداً ثُمَّ قَالَ خُرُوجُ السفیانی وَ الیمانی وَ الخراسانی فی سِنُّهُ وَاحِدَةً فی شَهْرٍ وَاحِدٍ فی یوم وَاحِدٍ نِظَامُ کنظام الْخَرَزِ یتبع بَعْضُهُ بَعْضاً فیکون الْبَأْسِ مِنْ کلّ وَجْهِ ویل لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لیس فی الرّایات رایه أهدی مِنْ رایه الیمانی هی رایه هدی لِأَنَّهُ یدعو إلی صاحبکم فَإِذَا خَرَجَ الیمانی حَرَّمَ بیع السِّلَاحَ علی النَّاسِ وَ کلّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الیمانیّ فانهض إلیه فَإِنّ رایته رایه هدیً وَ لَا یحلّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یلتوی علیه فَمَنْ فَعَلَ ذلک فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یدعو إلی الْحَقِّ وَ إلی طریق مستقیم ثُمَّ قَالَ لی إِنْ ذَهَابِ ملک بنی فُلَانٍ کقصع الْفَخَّارِ وَ کرجل کانت فی یده فخّاره وَ هُوَ یمشی إِذْ سَقَطَتْ مِنْ یده وَ هُوَ سَاهٍ فانکسرت فَقَالَ حین سَقَطَتْ هَاهٍ شِبْهَ الْفَزَعِ فذَهاب ملکهم هکذا أَغْفَلَ مَا کانوا عَنْ ذَهَابَهُ﴾

لُغات هُردیّ منسوب به هرد بضم هاء است به معنای زعفران و گل سرخ و پنج درختی است که به ان رنگ کنند و هردیّ به معنای از هر دو رنگ کرده و هردیّه به ضم هاء و تشدید یاء دسته نی را گویند که گیاه بر ان پیچیده باشد و حضرت تشبیه فرموده اتش را به دسته

ص: 362

نی که بر ان گیاه پیچیده باشند یا رنگ آن زعفرانی رنگ و گلی رنگ باشد را قد به معنای خوابیده و مراد از فلان عثمان است تحریض به معنای تحریض کلب محرّکة دیوانه گردیده و خشمناک شده و فرو مایگی کردن و سخت شدن زمانه یاس و قنوط مترادفند به معنای نا امیدی امر جدید فرمان تازه ایست که به ان حضرت می رسد از طرف خدا به وسیله پیغمبر صلّی الله عليه و اله یا امیر المؤمنین علیه السّلام یا جبرئیل امین چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و کتاب جدید عبارتست از ان صحیفه ای که مخصوص به خود ان حضرت بوده از دوازده صحیفه ای که جبرئیل از جانب رب جلیل در مرض الموت پیغمبر صلى الله عليه و اله به نزد ان حضرت آورد که در هر یک از ان صحیفه ها تکلیف هر یک از ائمه علیهم السلام خصوصاً ثبت بوده و مامور بوده که در انتقال امر امامت به او به مفاد ان عمل نماید نه این که مراد این باشد که ان حضرت کتاب تازه و شریعت و سنّت تازه ای بیاورد بر خلاف قرآن و شریعت و سنّت جدش حضرت خاتم پیغمبران صلّی الله علیه چنان چه بعضی از ضالّین مضلّین و ملحدین گمراه و گمراه کننده بر ان رفته اند زیرا که امام حق تشریع شریعت و تبدیل سنّت را ندارد بلکه او حافظ شریعت و سنّت پیغمبر است و نبض قرآن و سنّت و به حكم عقل و ضرورت ثابت شده که بعد از وجود مقدس خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله و سلّم پیغمبری نیامده و تا قیامت نخواهد امد بنو فلان اشاره به بنی عبّاس است خرز به معنای مهره التواء بلند کردن لواء یعنی پرچم قصع کاسه فخار خزف یعنی گل پخته شده هاه لفظی است که برای وعید و ترسانیدن استعمال می شود

معنى

ص: 363

زمانی که دیدی اتشی را که از سمت مشرق ظاهر شود به شكل دسته نی بزرگی که بر دور ان گیاهی پیچیده باشد سرخ رنگ که سه روز یا هفت روز نمایان باشد پس منتظر باشید فرج ال محمّد علیهم السّلام را اگر بخواهد خدای عزّ و جلّ که غالب و درست کار است پس فرمود که صدای اسمانی نمی باشد مگر در ماه رمضان که ماه خدا است و ان صدای جبرئیل است به سوی این خلق پس فرمود که منادی از اسمان ندا می کند به نام قائم پس می شنود ان ندا را هر که در مشرق باشد و هر که در مغرب باشد نماند خوابیده ای مگر ان که از آن ندا بیدار شود و نه ایستاده ای مگر ان که بنشیند و نه نشسته ای مگر ان که به پا ایستد ترسناک از این نداء پس خدا رحمت کند کسی را که از این ندا عبرت گیرد پس جواب گوید زیرا که صدا صدای جبرئیل است که روح الامین باشد و فرمود علیه السّلام که صدا در ماه رمضان در شب جمعه بیست و سوّم خواهد بود پس شک نکنید در ان و بشنوید و فرمان برداری کنید و در اخر همان روز صدای شیطان لعنت کرده شده بلند شود ندا می کند که اگاه باشید که فلان یعنی عثمان مظلوم کشته شد تا این که مردم را به شک بیندازد و به فتنه بیندازد ایشان را پس چه بسیار در ان روز شک کننده ای که متحیّر و سر گردان شود و به اتش جهنم میل کند پس چون شنیدید صدا را در ماه رمضان شک نکنید در ان صدای اوّل که صدای جبرئیل است و نشانه ان اینست که ندا می کند به نام قائم و نام پدر او عليهما السّلام تا این که می شوند ان ندا را دختران باکره ای که در

ص: 364

سرا پرده های خود هستند پس تحریص می کنند پدران و برادران خود را بر بیرون آمدن و فرمود ناچار است از این که این دو صدا بلند شود پیش از خروج قائم عليه السلام صدائی از اسمان که ان صدای جبرئیل است به اسم صاحب این امر و اسم پدر او و صدای دوّم که از زمین است و آن صدای شیطان لعین است که ندا می کند به اسم فلان یعنی عثمان که مظلوم کشته شد و مراد او از این صدا فتنه انداختن است پس پیروی کنید صدای اوّل را و برشما باد اجتناب و دوری کردن از صدای دوّم که به واسطه ان در فتنه خواهید افتاد و فرمود علیه السّلام که قیام نمی کند قائم مگر با ترس سختی از مردم و لغزش ها یا زلزله ها و فتته و بلائی که به مردم می رسد و واقع شدن طاعونی پیش از ان و شمشیر برّان در میان قبائل عَرَبَ واختلاف شدید در مردم و پراکندگی در دینشان و تغییر یافتن حالاتشان به بدی به نحوی که هر صبح و شامی شخص از روی مردن کند از بزرگی ان چه که می بیند از دیوانگی های مردم و خشمگینی و فرو مایگی ایشان و سختی زمانه و خوردن بعضی از ایشان بعض دیگر را پس خروج ان حضرت علیه السّلام وقتی خواهد بود که مردم مایوس و نا امید شوند از این که فرج را ببینند پس خوشا به حال کسی که درک کند او را و از یاران او باشد و وای بر کسی که قصد بدی به او کند و مخالفت کند او را و فرمان او را و از دشمنان او باشد و فرمود ان حضرت علیه السّلام که چون قائم علیه السّلام بیرون اید قیام می کند به فرمان تازه ای و با کتاب تازه ای که دستور عمل حضرت در آن است

ص: 365

و سنّت و روش تازه و حکم تازه که تحمل ان بر عرب سخت است و کار او نیست مگر کشتن باقی نمی گذارد احدی از کفّار و مشرکین و منافقین را و ملامت و سرزنش ملامت و سرزنش کنندگان او را نخواهد گرفت پس فرمود وقتی که بنی فلان یعنی بنی عبّاس با یک دیگر اختلاف پیدا کردند و در میانشان اختلاف واقع شد منتظر صیحه اسمانی در ماه رمضان و خروج قائم باشید و نمی بینید ان چه را که دوست می دارید یعنی ظهور ان حضرت و خوشی و راحتی را تا وقتی که در میان بنی عبّاس اختلاف واقع شود پس چون در میانشان اختلاف واقع شود مردم در ملک ایشان طمع کنند و اختلاف کلمه در میانشان افتد و سفیانی بیرون اید و فرمود ناچار است از این که بنی عبّاس مالك ملک شود یعنی بعد از خلع شدن ملک از ایشان و انقراض خلفای مشهور از ایشان چنان چه از اخبار و احادیث دیگر مستفاد می شود پس چون اختلاف ملکی پیدا کردند کار مملکت ایشان و سلطنت ایشان به تفرقه و پراکندگی کشد تا این که خراسانی بر ایشان خروج کند و سفیانی این از مشرق و دیگری از مغرب یعنی خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب و مراد از این دو مشرق و مغرب عراق است که سمت شام طرف مغرب انست و سمت خراسان طرف مشرق آن است و گویا این هر دو در خروج با هم مسابقه گذارده اند مانند دو سواری که با یک دیگر در مسابقه گرو بندی کنند هر دو رو به کوفه می ایند تا این که هلاکت بنی عبّاس به دست این دو دسته واقع شود و ایشان باقی نمی گذارند از بنی عبّاس احدی را پس فرمود خروج سفیانی و یمانی و خراسانی هر سه

ص: 366

در یک سال و در یک ماه و در یک روز واقع شود که هر کدام از محل خود خروج کنند مانند نظام مهره ای که در یک رشته فکیده باشد هر کدام دنباله دیگری پس از هر طرفی جنگ واقع شود وای بر کسی که به قصد جنگ کردن با ایشان بیرون اند و در میان این پرچم ها پرچمی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست که پرچم او پرچم هدایت است زیرا که می خواند مردم را به سوی صاحب شما یعنی قائم ال محمّد عليهم السلام پس چون یمانی خروج کند حرام است فروختن اسلحه بر مردم و هر مسلمانی پس چون یمانی خروج کند قیام کن و برو به سوی او زیرا که پرچم او پرچم هدایتست و حلال نیست برای مسلمانی که در مقابل پرچم او به ضرر و مخالفت با او پرچمی بلند کند پس کسی که این کار را بکند از اهل آتش جهنم خواهد بود زیرا که او یعنی یمانی مردم را به حق دعوت می کند و به راه راست هدایت می نماید پس از ان فرمود که رفتن ملک بنی عبّاس مانند کاسه ای ایست که از گل پخته ساخته شده باشد و مانند مردیست که در دست او کوزه ای که از گل ساخته شده است باشد در حالتی که راه می رود از دست او بیفتد و بشکند و او غفلت داشته باشد پس چون ببیند که کوزه او شکست و از دست او افتاد اندوهگین شود و اهی از دل بیرون کش پس رفتن ملک از دست بنی عبّاس هم چنین خواهد بود که غفلةً ملک از دستشان برود

324حَديث دوّم

غیبت نعمانی ص 141 به سند خود از حضرت صادق از پدر بزرگوارش حضرت باقر عليهما السلام روایت می کرده که فرمود ﴿قَالَ أَبِی یَعْنِی اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لاَ بُدَّ لَنَا مِنْ

ص: 367

آذَرْبِیجَانَ لاَ یَقُومُ لَهَا شَیْءٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَکُونُوا من أَحْلاَسَ بُیُوتِکُمْ وَ أَلْبِدُوا مَا لبَدْنَا وَ اَلنِّدَاءُ (خَسْفٌ) بِالْبَیْدَاءِ فَإِذَا تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکٌ فَاسْعَوْا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً وَ اَللَّهِ لَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ یُبَایِعُ اَلنَّاسَ عَلَی کِتَابٍ جَدِیدٍ عَلَی اَلْعَرَبِ شَدِیدٌ وَ قَالَ وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اِقْتَرَبَ﴾

یعنی فرمود پدرم یعنی حضرت باقر علیه السّلام ناچار است به نفع ما از فتنه آذربایجان که بر پا نمی شود برای آن چیزی یعنی چیزی از ان جلوگیری نمی کند پس چون چنین شد یعنی ان فتنه ظاهر شد باشید از پلاس پاره های خانه های خود و مقیم خانه های خود باشید همچنان که ما مقیم خانه های خود شدیم یعنی ساکت ماندیم و از جای خود حرکت نکردیم و ناچار است برای ما از نداء بَیداء که ان ندای جبرئیل است بر لشکر سفیانی یا به زمین فرو رفتن ایشان پس چون حرکت کرد حرکت کننده یعنی یمانی چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود بروید به سوی او و اگر چه خود را مانند کودکان به زمین بکشید تا راه را طی کنید و نزدیک شوید و قسم است به ذات خدا که هر آینه می بینم او را یعنی قائم علیه السّلام را در میان رکن حجر الاسود و مقام ابراهیم که بیعت می گیرد از مردم بر کتاب تازه ای که در ان است دستور العمل ان حضرت که ان چه در ان است به ان عمل کند که عمل کردن ان حضرت به ان چه در انست بر عرب سخت است فرمود وای بر عرب از شرّی که از روی تحقیق به ان ها نزدیک شود

325حديث سوّم

ص: 368

غیبت نعمانی . ص 141 به سند خود از ناجیه عطّار روایت کرده که گفته است که شنیده از ابى جعفر عليه السّلام که می فرمود ﴿انَّ المنادی يُنَادَى انَّ المهدى فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ فَيُنَادَى الشَّيْطَانِ انَّ فُلَاناً وَ شِيعَتِهِ عَلَى الْحَقِّ يُعْنَى رَحْلًا مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ﴾

يعنى

به درستی که منادی ندا می کند که مهدی فلان پسر فلان است به نام او و نام پدرش پس ندا می کند شیطان که فلان و شیعیان او بر حقند یعنی مردی از بنی امیّه

مولّف گوید مراد ار فلان پسر حضرت بقیّة الله محمّد بن الحسن علیهما السلام و حضرت باقر علیه السّلام از باب تقیّه از طاغیه زمان خود به فلان پسر فلان تعبیر فرموده و رجلا من بنی اميّه مراد سفیانی ملعون است

326حَدیث چَهارُم

غیبت نغمانی ص 145 مسند از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿انَّ بَيْنَ يَدَىْ هَذَا الْأَمْرِ انْكِسَافَ الْقَمَرِ لِخَمْسٍ تَبْقَى وَ الشَّمْسِ لِخَمْسَ عَشْرَةَ وَ ذَلِكَ فی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ عِنْدَهُ يَسْقُطُ حِسَابِ الْمُنَجِّمِينَ﴾

یعنی به درستی که پیش از این امر یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام گرفتن ماه است در پنج روز باقی مانده و گرفتن افتاب است در پانزدَهُم و این هر دو در ماه رمضان واقع شود در ان وقت حساب منجّمین ساقط می شود (این روایت بر خلاف عادتست)

327حديث پَنجُم

ص: 369

غیبت نعمانی ، ص 146 مسند از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿کَیْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ السّوره قُلْتُ وَ أَیُّ سُورَة قَالَ سُورَةُ سُئِلَ سائِلُ بِعَذابٍ واقِعٍ فَقَالَ لَیْسَ هُوَ سَأَلَ سائِلُ بِعَذابٍ واقِعٍ وَ إِنَّمَا هُوَ سَالَ سَیْلٌ وَ هِیَ نَارٍ تَقَعُ بِالثُّوَیَّهِ ثُمَّ تَمْضِی إِلَی کُنَاسَة بَنِی أَسَدٍ ثُمَّ تَمْضِی إِلَی ثَقِیفٍ فَلَا تَدَعِ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا أَحْرَقَتْهُ﴾

لُغات ثویّة مراد غریّین است و ان در نجف است و قبر کمیل بن زیاد در ان جا است و كناسة نام جائی است در کوفه از اعلام است ثقیف قبیله ایست از هوازن و ترخون کشته و کینه دار

یعنی فرمود چگونه می خوانید این سوره را (جابر که راوی حَدیث است می گوید) گفتم کدام سوره فرمود سوره سئل سائل بعذاب واقع پس فرمود ان سئل سائل بعذاب واقع نیست بلکه ان سال سَيْلٌ است و ان اتشی است که در ثویّه که نام موضعی است در نجف که در ان جا است قبر کمیل بن زیاد ظاهر می شود و می رود به طرف کناسه بنی اسد که محلّی است در کوفه و پس از ان جا می رود در قبیله ثقیف از قبیله هوازن و زنده نمی گذارد احدی از کینه جویان را که با ال محمّد دشمنی دارند برای خاطر ال محمّد علیهم السلام

مؤلّف گوید قرائت حضرت ایه مبارکه را با این کیفیت از باب تاویل است نه تنزیل و این یکی از تاویلات ایه شریفه است

328حديث شِشُم

غیبت نعمانی . ص 146 مسند از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿کأنّی بِقَوْمٍ قَدْ

ص: 370

خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یطلبون الْحَقَّ فَلَا یعطونه ثُمَّ یطلبونه فَلَا یعطونه فَإِذَا رَأَوْا ذلک وَضَعُوا سیوفهم علی عَوَاتِقِهِمْ فیعطون مَا سَئلُوهُ فَلَا یقبلونه حتّی یقوموا وَ لَا یدفعونها إِلَّا إلی صاحبکم قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءَ أَمَّا إنّی لَوْ أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ﴾

یعنی گویا می بینیم گروهی را که بیرون می ایند در مشرق و مطالبه می کنند حق را پس به ایشان نمی دهند پس از ان طلب می کنند ان را پس به ایشان نمی دهند چون چنین دیدند شمشیر های خود را به گردن های ایشان می گذارند یعنی ان ها را می کشند پس می دهند حق را به ایشان پس نمی پذیرند ان را تا این که قیام می کنند و واگذار نمی کنند ان را یعنی ملك را مگر به صاحب شما یعنی امام زمان کشته های ایشان شهیدانند آگاه باش که اگر من درک می کردم ان زمان را هر آینه می خواستم که باقی گذارم نفس خود را برای صاحب این امر

مؤلف حقير گوید

دور نیست که مراد از خروج کنندگان در مشرق سیّد حسنی و یاران او باشند و مراد از حقی که طلب می کنند سلطنت و حکومت باشد بر طريق حقّ و استبقاء ان حضرت نفس خود را برای صاحب الامر یا برای تابعیّت از ان حضرتست یا مراد حمایت و نصرت از ان بزرگوار است و نیز از فرمایش حضرت مستفاد می شود که مشرقی ها قیام می کنند و ملک را می گیرند و پس از گرفتن به قائم علیه السّلام واگذار می کنند

329حَديث هَفتُم

غیبت نعمانی . ص 147 نیز مسنداً از معروف بن خربوز روایت کرده که گفت ﴿مَا دَخَلْنَا

ص: 371

(عَلَى أبي جعفر الْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَطُّ إِلَّا قَالَ خُرَاسَانَ خُرَاسَانَ سِجِسْتَانَ سِجِسْتَانَ كَأَنَّهُ يبشّرنا بِذَلِكَ﴾

یعنی هرگز داخل نشدیم بر ابی جعفر باقر علیه السّلام مگر این که می فرمود خراسان سیستان سیستان گویا بشارت می داد ما را به ان یعنی قیام قائم علیه السّلام

330حديث هَشتُم

غیبت نعمانی . ص 147 به سند خود از ابی الجارود روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿إِذَا ظَهَرَتْ بَیْعَة اَلصَّبِیِّ قَامَ کُلُّ ذِی صِیصِیَة بِصِیصِیَتِهِ﴾

یعنی زمانی که اشکار شد بیعت کردن با کودک قیام می کند هر صاحب قدرتی با قدرت خود (صیصیه و صیصه خار خروس و شاخ گاو و حصار و هر چیزی که بدان باز دارند چیزی را و پناه گیرند به سوی)

331حدیث نُهُم

غیبت نعمانی . ص 150 مسند از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿یَا جَابِرُ لَا یَظْهَرُ الْقَائِمِ حَتَّی یَشْمَلَ (النَّاسُ) شام فِتْنَهٌ یَطْلُبُونَ الْمَخْرَجِ مِنْهَا فَلَا یَجِدُونَهُ فَیَکُونُ قتَلٍّ بالکوفة والحیرة قَتْلَاهُمْ علی سَوَاءُ وَ ینادی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ﴾

یعنی ای جابر ظاهر نمی شود قائم تا وقتی که شامل شود شام یا مردم شام را فتنه ای که راه بیرون رفتن از آن را می طلبند و نمی یابند ان راه را و وقتی که قتلی در کوفه و حیره که یکی از شهر های عراق است واقع شود که قاتل و مقتول اهل باطل باشند و کشته های

ص: 372

هر دو طرف مساوی باشد یعنی اهل اتش باشند زیرا که قیام هر دو دسته بر باطل و خلاف حق خواهد بود

332حديث دَهُم

غیبت نعمانی . ص 150 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿تَوَقَّعوا الصَّوْتِ یاتیكم بَغْتَةً مِنْ قِبَلِ دِمَشْقَ فِيهِ لَكُمْ فَرْجَ عَظِيمُ﴾

یعنی انتظار بکشید صدای مخصوصی را که بیاید شما را به نا گاه از طرف دمشق که در آن است برای شما فرج بزرگی

333حديث يازدَهُم

غیبت نعمانی . ص 150 به سند خود از جابر بن یزید جعفی از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَا جَابِرُ اِلْزَمِ اَلْأَرْضَ وَ لاَ تُحَرِّکْ یَداً وَ لاَ رِجْلاً حَتَّی تَرَی عَلاَمَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ ، وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ وَ تُخْسَفُ قَرْيَةٍ مِنْ قُرَى الشَّامِ تُسَمَّى الجابية وَ تَسْقُطُ طَائِفَةً مِنْ مَسْجِدَ دِمَشْقَ الْأَيْمَنِ وَ مارقة تَمْرَقُ مِنْ نَاحِيَةِ التَّرْكِ وَ يعقّبها فَوْجُ الرُّومِ وَ سيقبل إِخْوَانُ التَّرْكِ حَتَّى يَنْزِلُوا الْجَزِيرَةِ وَ سیقبل مارقة الرُّومِ حَتَّى تُنْزِلَ الرّملة فَتِلْكَ السَّنَةِ يَا جَابِرُ فِيهَا إختلاف كَثِيرٍ فِي كُلُّ أَرْضٍ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ فَأَوَّلُ أَرْضٍ المغرَبُ (تخرب)أَرْضُ الشَّامِ يَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ رَايَةِ الْأَصْهَبِ وَ رَايَةِ الْأَبْقَعِ وَ رَايَةِ

ص: 373

السُّفْيَانِيِ فَيَلْتَقِي السُّفْيَانِيُ بِالْأَبْقَعِ فَيَقْتَتِلُونَ فَيَقْتُلُهُ السُّفْيَانِيُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ و (ثُمَّ) يَقْتُلُ الْأَصْهَبَ ثُمَّ لَا يَكُونُ لَهُ هِمَّةُ إِلَّا الْإِقْبَالِ نَحْوَ الْعِرَاقِ وَ يَمُرُّ جَيْشُهُ بقرقيسیا فيقتتلون بِهَا فَيُقْتَلُ بِهَا مِنَ الْجَبَّارِينَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ جَيْشاً الَىَّ الْكُوفَةِ وَ عِدَّتِهِمْ سَبْعُونَ أَلْفاً فَيُصِيبُونَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَتْلًا وَ صُلْباً وَ سَبْياً فبيناهم كَذَلِكَ إِذْأ قبَلَتِ رَايَاتُ مِنْ قُبُلٍ (ناحیة) خُرَاسَانَ تَطْوِي الْمَنَازِلِ طَيّاً حَثِيثاً (عنیفا) وَ مَعَهُمْ نَفَرُ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ مَوَالِي أَهْلِ الْكُوفَةِ فِي ضُعَفَاءَ فَيَقْتُلُهُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ بَيْنَ الْحِيرَةِ وَ الْكُوفَةِ وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعَثَا الَىَّ الْمَدِينَةِ فينفر الْمَهْدِيِّ مِنْهَا الَىَّ مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ الْمَهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ الَىَّ مَكَّةَ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا يُدْرِكْهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ وَ يُنْزِلُ أَمِيرُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءِ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ أَ بِيَدِي الْقَوْمِ فَيُخْسَفُ بِهِمْ فَلَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلَ اللَّهِ وُجُوهُهُمْ الَىَّ أَقْفِيَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ كَلْبُ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها قَالَ وَ الْقَائِمُ يَوْمَئِذٍ بِمَكَّةَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ الي الْبَيْتِ الْحَرَامِ مُسْتَجِيراً فَيُنَادِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّا نستنصر اللَّهُ وَ مَنْ أجابنا مِنَ النَّاسِ وَ أَنَا (فانا) أَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ (صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ) وَ نَحْنُ أُولِي النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله فَمَنْ حاجّني فِي آدَمَ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِآدَمَ وَ مَنْ حاجّني فِي نُوحٍ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِنُوحٍ وَ مَنْ حاجّني فِي ابراهيم فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بابراهيم وَ مَنْ حاجني فِي مُحَمَّدٍ

ص: 374

فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ وَ مَنْ حاجّني فِي النَّبِيِّينَ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ أَلَيْسَ اللَّهَ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ انَّ اللَّهِ اصْطُفِيَ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ ابراهيم وَ آلَ عِمْرانَ عَلِيِّ الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ فَأَنَا بَقِيَّةً مِنْ آدَمَ وَ ذَخِيرَةَ مِنْ نُوحٍ وَ مُصْطَفِيَ مِنْ ابراهيم وَ صَفْوَةٍ مِنْ مُحَمَّدٍ صُلِّيَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَلَا و مَنْ حاجّني فِي كِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أُولِي النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ حاجّني فِي سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنَا أُولِي النّاس بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَنْشَدَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ كَلَامِي الْيَوْمِ لَمَّا بَلَغَ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ وَ أَسْئلُكُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ بِحَقِّي فَانٍ لِي عَلَيْكُمْ حَقُّ القربي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ الَّا أعنتمونا وَ منعتمونا مِمَّنْ يَظْلِمَنَا فَقَدْ أَ خِفْنَا وَ ظَلَمَنَا وَ طردنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا وَ بَغْيَ عَلَيْنَا وَ دَفَعْنَا عَنْ حَقَّنَا وَ أَفْتَرِيَ أَهْلِ الْبَاطِلِ عَلَيْنَا فَاللَّهَ اللَّهُ فِينَا لَا تخذلونا وَ انصرونا يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ قَالَ فَيَجْمَعُ اللَّهِ عَلَيْهِ (لَهُ) أَصْحَابِهِ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ قزعا كَقَزَعِ الْخَرِيفِ وَ هِيَ يَا جَابِرُ الْآيَةَ الَّتِي ذَكَرَهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ أَيْنَما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ فيبايعونه بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ قَدْ توارثته الْأَبْنَاءِ عَنِ الْآبَاءِ وَ الْقَائِمُ يَا جَابِرُ رَجُلُ مِنْ وَلَدُ الْحُسَيْنُ يُصْلِحُ اللَّهُ لَهُ أَمْرُهُ فِي لَيْلَةِ فَمَا أَشْكَلَ عَلَى النَّاسِ مِنْ ذَلِكَ يَا جَابِرُ فَلَا يُشْكِلُ ( یشکلنّ ) عَلَيْهِمْ وِلَادَتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ و وراثته الْعُلَمَاءِ عَالِماً بَعْدَ عَالِمٍ فَإِنْ أَشْكَلَ هَذَا كُلُّهُ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ الصَّوْتِ مِنَ السَّمَاءِ لَا يُشْكِلُ عَلَيْهِمْ إِذا نُودِيَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ﴾

ص: 375

لُغات و شرح جابيته قریه ایست از قریه های دمشق و باب جابیه در دمشق معروفست مارقه گروه خوارج را به این نام نامیده اند یعنی بیرون روندگان از دین روم در عرف عرب در سابق اطلاق بر بریتانیا می شده و امروز بر مسیحیّن شرقی و کاتولیکی و ارادوذکس اطلاق می شود و روما یا رومیّه مرکز ان ایطالیا است جزیزه شهرهائیست میان دجله و فرات که ان ها را بین النهرین گویند که شمالی غربی ان را جزیره و جنوبی شرقی ان را عراق گویند ترک قبیله هائی هستند که نسب ان ها به اوغوز خان بن قره خان می رسد که عبارت باشند از قره خانی ها و مغول ها و غزنوی ها و سلجوقی ها وغز ها يا اُغز ها كه دسته های مهم ایشان در اسیای وسطی شمال کوه های التائی زندگانی می کردند در میان سیبریا و دریای قزوین و ایران و افغانستان و روسیه و چین و هند و ترکیه هستند رمله شهریست در فلسطين شمال شرقی بيت المقدس و نام قريه ایست در سُوريا اصهب صفت یکی از صاحب پرچم های سه گانه است که از شامات بلند می شود چنان چه ابقع هم صاحب پرچم مصری است قرقیسیا شهریست در کنار فرات نزدیک نهر خا بود که به نام قرقیسا پسر طهورث دیو بند ساخته شده طمس نا پدید شدن قزعَ پاره های ابر تنک خريف فصل پائیز و سه ماه میان تابستان و زمستان را گویند

معنى

ای جابر ملازم زمین باش یعنی از جای خود بر مخیز و حرکت مده دست را و نه پا را تا وقتی که ببینی نشانه هائی را که برای تو ذکر می کنم اگر دریابی ان را اوّل ان ها مخالفت بنی عبّاس

ص: 376

است با یک دیگر و نمی بینم تو را که دوک کنی ان زمان را و لیکن حَدیث کن بعد از من از من و منادی ایست که ندا می کند از اسمان و صدا از ناحیه دمشق به گوش شما می رسد و ان صدای فتح و گشایش است و فرو می رود به زمین دهکده ای از دهکده های شام که ان را جابیه گویند و ان در نزدیکی دمشق واقع است و افتادن قسمتی از دیوار مسجد دمشق است که مسجد اموی باشد از سمت راست ان و بیرون آمدن خارجی های از دین است از طرف ترك ها و در پی ان است خروج رومی ها و برادران ترک زود باشد که رو اورند تا این که در جزیره یعنی جائی که در سمت شمال غربی جزیره است فرود ایند یعنی فرودگاه و پایگاه خود در ان جا قرار دهند و زود باشد که خارجیان روم هم عدّه خود را در رمله که شهریست واقع در فلسطین شمالی که در سمت شرقی بیت المقدس یا قریه ای از سوریا پیاده کنند و ان جا را فرودگاه و پایگاه خود قرار دهند پس در ان سال ای جابر اختلاف بسیار در هر زمینی از ناحیه مغرب واقع خواهد شد پس اوّل زمین مغرب یا اوّل جائی که خراب می شود شام خواهد بود در ان وقت اختلاف در میان اهل شام خواهد افتاد و در ان وقت سه پرچم مخالف یک دیگر بلند می شود پرچم اصَهبَ و پرچم ابقع و پرچم سفیانی پس سفیانی با ابقع که پرچم مصری ها باشد با هم تلاقی کنند و مقاتله نمایند سفیانی بر ابقع غالب شود و او را با تابعین او می کشد پس از ان بر اصهب غالب می شود و او را نیز می کشد در ان وقت سفیانی هیچ همّی و فکری ندارد مگر این که به جانب عراق رو اورد پس لشکر او به قرقیسیا که شهریست در کنار فرات نزدیک نهر خا بور

ص: 377

است پس در ان جا قتال می کنند و لشکر سفیانی صد هزار نفر از جبّاران و گردن کشان را می کشند بعد از ان سفیانی لشکری را به کوفه می فرستد که شماره ان ها هفتاد هزار نفرند پس از اهل کوفه بسیاری را می کشند و بر دار می زنند و اسیر می کنند پس در ان میانه هم چنانی که مشغولند پرچم های خراسانی افراشته شود و از خراسان رو به عراق می اورند و به سرعتی شدید و سخت طیّ منازل و مراحل می کنند طی کردن با شتاب و عجّله تمام و با ایشانند گروهی از اصحاب قائم علیه السّلام پس بیرون می اید مردی از دوستان ال محمّد علیهم السّلام از کوفه با جمعی از ضعفاء و نا توانان پس سر لشکر سفیانی ان ها را می کشد در میان کوفه و سفیانی لشکری به مدینه می فرستد و حضرت مهدی علیه السّلام در ان وقت در مدینه است از ان جا کوچ می کند به طرف مکّه خبر به سر لشکر سفیانی می رسد که مهدی علیه السّلام از مدینه بیرون رفت به جانب مکّه پس ان ملعون لشكرى به دنبال ان حضرت می فرستد ان ها حضرت را نمی یابند و ان جناب وارد مکّه می شود در حالتی که ترسان و منتظر فرمان الهی است بروش موسى بن عمران فرمود و فرود می اید سر لشکر سفیانی با قوم خود در سرزمین بیداء پس ندا کننده ای از اسمان ندا می کند که ای زمین بیداء به خود فرو گیر این گروه را پس زمین آن ها را به خود فرو می برد و باقی نمی گذارد از آن ها مگر سه نفر را که خدا رو های ایشان را به عقب بر می گرداند و ایشان از قبیله کلب اند و این ایه درباره ایشان نازل شده (که خدا می فرماید) ای کسانی که کتاب به ان ها آورده شد ایمان بیاورید به ان چه که فرو فرستادیم در حالتی که تصدیق کننده باشید مر ان چه راکه با شما ها است پیش ازاین که

ص: 378

محو و نابود کنیم رو هائی را و ان ها را به عقب ایشان بر گردانیم فرمود حضرت باقر علیه السّلام قائم علیه السّلام در ان روز در مکّه تکیه می دهد پشت خود را به خانه خدا در حالتی که پناهنده شده است پس ندا می کند که ای گروه مردمان ما طلب یاری می کنیم خدای را و کسانی که اجابت کنند ما را از مردمان و مائیم اهل بیت پیغمر شما محمّد (صلى الله عليه و اله) و مائیم سزاوار ترین مردم به خدا و به محمّد صلى الله عليه و اله پس كسی كه با من محاجّه كند در ادم من سزاوار ترم از مردم به ادم و كسی كه با من محاجّه کند در نوح پس من سزاوار ترم از مردم به نوح و کسی که با من محاجّه کند در ابراهیم پس من سزاوار ترم به ابراهیم از مردم و کسی که با من محاجّه كند به محمّد (صلّی الله علیه و اله) پس من سزاوار ترم از مردم به محمّد (صلى الله عليه و اله) و کسی که با من محاجّه کند در پیغمبران پس من سزاوار ترم از مردم به پیغمبران ایا نمی گوید خدا در محکم کتاب خود به درستی که خدا برگزید ادم و نوح و ال ابراهیم و ال عمران را بر جهانیان ذرّیه هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوای دانا است پس باقی مانده ای هستم از ادم و ذخیره ای هستم از نوح و برگزیده شده ای هستم از ابراهیم و مصفّا شده ای هستم از محمّد درود متّصل فرستد خدا بر ایشان همگی اگاه باشید کسی که با من محاجه کند در کتاب خدا پس من سزاوار ترم از مردم به کتاب خدا آگاه باشید کسی که محاجه کند با من به سنّت پیغمبر پس من سزاوار ترم از مردم به سنّت رسول خدا پس شما را قسم می دَهُم به خدا کسی که کلام مرا امروز می شنود باید برساند حاضر از شما بر ان که غائب است و سوال می کنم از شما به حقّ خدا و به حق فرستاده او و به حقّ خودم زیرا

ص: 379

که از برای من بر شما حق خویشاوندی من است از رسول خدا (صلى الله عليه و اله) و مخواستید از شما مگر این که یاری کنید ما را و منع کنید از ما ظلم کسانی را که به ما ظلم می کنند پس از روی تحقیق خفّت داده شدیم ما و ستم کرده شدیم ما و دور شدیم ما از خانه های خودمان و فرزندان خودمان و تعدّی کرده شد بر ما و حق ما از ما دفع کرده شد و اهل باطل بر ما دروغ بستند پس خدا را در نظر داشته باشید خدا را در نظر داشته باشید در حق ما و خوار نکنید ما را و یاری کنید ما را که یاری می کند خدا شما را فرمود یعنی حضرت باقر علیه السّلام پس جمع می کند خدا برای او یارانش را که سی صد و سیزده نفرند بدون این که با هم دیگر وعده کرده باشند مانند پاره های ابر نازک که در فصل پاییز در هوا متفرقند و به یک دیگر می پیوندند و اینست ای جابر معنای ایه ای که ذکر کرده است خدا در کتاب خود (که می فرماید) هر کجا باشید می اورد خدا همه شما ها را به درستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس بیعت می کنند با او درمیان رکن و مقام و با او است عهدی از پیغمبر خدا صلّی الله علیه و اله كه وارث شده اند ان را پسر ها از پدر ها پس قائم ای جابر مردیست از فرزندان حسین که اصلاح می کند خدا برای او کار او را در یک شب پس چه قدر مشکل می شود بر مردم از این جهت پس اشکال نمی کنند ای جابر و مشکل نمی شود بر ایشان ولادت او از پیغمبر صلى الله عليه و اله و وارث بودن او علم را از دانایان هر کدام بعد از دیگری پس اگر همه این ها مشکل باشد بر ایشان صدائی که از اسمان شنیده می شود مشکل نمی شود بر ایشان زیرا که ندا کرده می شود به نام او

ص: 380

و نام پدر او و مادر او - (در اختصاص شیخ مفید طبع طهران مكتبه صدوق . ص 255 نيز همین حَدیث را روایت کرده از عمرو بن ابى المقدام از جابر جعفی از ان حضرت)

334حديث دوازدَهُم

سیزدَهُم بحار ص 174 از کتاب امّامت و تبصره تالیف علیّ بن بابویه به سند خود نقل کرده از ابی عبیده حذّاء که گفت ﴿سُئِلْتَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ هَذَا الامر متی يَكُونُ قَالَ انَّ كُنْتُمْ تؤمّلون انَّ يجیئكم مِنْ وَجْهٍ فَلَا تُنْكِرُونَهُ﴾

معنى پرسیدم اذا ابی جعفر یعنی حضرت باقر علیه السّلام از این امر یعنی فرج که چه وقت می باشد فرمود اگر شما کسانی هستید که ارزو دارید که بیاید شما را از جهتی پس انکار نمی کنید او را یعنی انکار وجود او را و یا این که دعوت او را منکر نمی شوید

335حديث سيزدَهُم

سیزدَهُم بحار ص 175 از کتاب سرور اهل الايمان به سند خود از بُرید از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿یَا بُرَیْدُ اِتَّقِ جَمْعَ اَلْأَصْهَبِ قُلْتُ وَ مَا اَلْأَصْهَبُ قَالَ اَلْأَبْقَعُ قُلْتُ وَ مَا اَلْأَبْقَعُ قَالَ اَلْأَبْرَصُ وَ اِتَّقِ اَلسُّفْیَانِیَّ وَ اِتَّقِ اَلشَّرِیدَ مِنْ وُلْدِ فُلاَنٍ یَأْتِیَانِ مَکَّة یَقْسِمَانِ بِهَا اَلْأَمْوَالَ یَتَشَبَّهَانِ بِالْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اِتَّقِ اَلشُّذَّاذَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ قُلْتُ وَ یُرِیدُ بِالشُّذَّاذِ اَلزَّیْدِیَّهَ لِضَعْفِ مَقَالَتِهِمْ وَ أَمَّا کَوْنُهُمْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فأَنَّهُمْ مِنْ بَنِی فَاطِمَهَ﴾

معنی ای بُرید بپرهیز از جمعیت اصهب گفتم اصَهَب چیست فرموده ابقع گفتم ابقع چیست فرمود ابرص یعنی صاحب لک و پیسه و بپرهیز از سفیانی و بپرهیز از رانده و اواره

ص: 381

شده از پسران فلان یعنی عبّاس که می ایند به مکّه و در ان جا تقسیم اموال می کنند و خود را شبیه قائم می نمایند و پرهیز از شذاذ از ال محمّد گفتم اراده می کند از شذاد فرقه زیدیّه را به جهت ضعف در گفتار شان و امّا بودن ایشان از ال محمّد برای اینست که ایشان از فرزندان فاطمه (عليها السلام) اند

336حَدیث چهار دَهُم

سیزدَهُم بحار . ص 175 از همان کتاب مسندا از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿إِذَا سَمِعْتُمْ بِاخْتِلاَفِ اَلشَّامِ فِیمَا بَیْنَهُمْ فَالْهَرَبَ مِنَ اَلشَّامِ فَإِنَّ اَلْقَتْلَ بِهَا وَ اَلْفِتْنَهَ قُلْتُ إِلَی أَیِّ اَلْبِلاَدِ فَقَالَ مَکَّهَ فَإِنَّهَا خَیْرُ بِلاَدٍ یَهْرُبُ اَلنَّاسُ إِلَیْهَا قُلْتُ فَالْکُوفَهُ قَالَ اَلْکُوفَة مَا ذَا یَلْقَوْنَ یُقْتَلُ اَلرِّجَالُ إِلاَّ شَامِیٌّ وَ لَکِنَّ اَلْوَیْلَ لِمَنْ کَانَ فِی أَطْرَافِهَا مَا ذَا یَمُرُّ عَلَیْهِمْ مِنْ أَذًی بِهِمْ وَ تُسْبَی بِهَا رِجَالٌ وَ نِسَاءٌ وَ أَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ یَعْبُرُ اَلْفُرَاتَ وَ مَنْ لاَ یَکُونُ شَاهِداً بِهَا قَالَ فَمَا تَرَی فِی سُکَّانِ سَوَادِهَا فَقَالَ بِیَدِهِ یَعْنِی لاَ ثُمَّ قَالَ اَلْخُرُوجُ مِنْهَا خَیْرٌ مِنَ اَلْمُقَامِ فِیهَا قُلْتُ کَمْ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ سَاعَهً وَاحِدَهً مِنْ نَهَارٍ قُلْتُ مَا حَالُ مَنْ یُؤْخَذُ مِنْهُمْ قَالَ لَیْسَ عَلَیْهِمْ بَأْسٌ أَمَّا إِنَّهُمْ سَیُنْقِذُهُمْ أَقْوَامٌ مَا لَهُمْ عِنْدَ أَهْلِ اَلْکُوفَة یَوْمَئِذٍ قَدْرٌ مَا لاَ یَجُوزُونَ بِهِمُ اَلْکُوفَهَ﴾

یعنی وقتی که شنیدید اختلافی را که در شام واقع می شود در میان خود شاهان پس وقت فرار کردن از شام است زیرا کشتن و فتنه در ان جا خواهد بود گفتم به کدام

ص: 382

از شهر ها فرار کنند فرمود به مکّه که ان بهترین شهر ها است که مردم به ان جا فرار می کنند گفتم پس کوفه در چه حال خواهد بود فرمود اهل کوفه چه بلا هائی که خواهند دید کشته می شوند مردان مگر ان کسی که از اهل شام است و لیکن وای برای کسانی که در اطراف کوفه ساکنند که چه می گذرد بران ها از اذیّتی که به ایشان وارد اید و اسیر می شوند در ان جا مردان و زنانی و نیکو ترین حال از ایشان کسی است از فرات عبور کند و کسی که در ان جا حاضر نباشد گفت راوی پس حال ساکنین سواد کوفه را چگونه می بینی به دست اشاره فرمود که نه بیرون رفتن از ان جا ها بهتر است از ماندن در ان جا ها گفتم تا چه قدر طول می کشد فرمود به قدر یک ساعت از روز گفتم حال آن هائی که گرفته شده اند یعنی اسیر شده اند چگونه خواهد بود فرمود برای ان ها باکی نیست یعنی ان ها کشته نمی شوند آگاه باش که زود باشد که ان ها را از کشته شدن نجاة دهند و دستگیری کنند گروه هائی که در ان روز نزد اهل کوفه کوچک تر قدر و منزلتی ندارند و ان ها را به کوفه راه نمی دهند

337حَدیث پانزدَهُم

تفسير قمىّ ص 286 سوره یونس مسندا از فضیل روایت کرده که گفت گفتم به حضرت ابی جعفر علیه السّلام فدایت شوم به ما خبری رسیده که برای ال جعفر پرچمی است و برای ال عبّاس دو پرچم خواهد بود ایا به شما در علم به این موضوع چیزی منتهی شده است فرمود ﴿امّا آلُ جَعْفَرٍ فَلَیْسَ بِشَیْءٍ وَ لاَ إِلَی شَیْءٍ وَ أَمَّا آلُ اَلْعَبَّاسِ فَإِنَّ لَهُمْ مُلْکاً مُبْطِناً یُقَرِّبُونَ فِیهِ اَلْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُونَ فِیهِ اَلْقَرِیبَ وَ سُلْطَانُهُمْ عُسْرٌ لَیْسَ فِیهِ یُسْرٌ حَتَّی إِذَا أَمِنُوا

ص: 383

مَکْرَ اَللَّهِ وَ أَمِنُوا عِقَابَهُ صِیحَ فِیهِمْ صَیْحَهٌ لاَ یَبْقَی لَهُمْ مَنَالٌ یَجْمَعُهُمْ وَ لاَ آذَانٌ یُسْمِعُهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتّی إِذا أَخَذَتِ اَلْأَرْضُ زُخْرُفَها اَلْآیَهَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَمْ یُوَقَّتْ لَنَا فِیهِ وَقْتٌ وَ لَکِنْ إِذَا حَدَّثْنَاکُمْ بِشَیْءٍ فَکَانَ کَمَا نَقُولُ فَقُولُوا صَدَقَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِنْ کَانَ بِخِلاَفِ ذَلِکَ فَقُولُوا صَدَقَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَیْنِ وَ لَکِنْ إِذَا اِشْتَدَّتِ اَلْحَاجَهُ وَ اَلْفَاقَهُ وَ أَنْکَرَ اَلنَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقَّعُوا هَذَا اَلْأَمْرَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الحاجه وَ الفاقه قَدْ عَرَفْنَاهُمَا فَمَا إِنْکَارُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ یَأْتِی الرَّجُلُ أَخَاهُ فِی حَاجَّهُ فَیَلْقَاهُ بِغَیْرِ الْوَجْهُ الذی کَانَ یَلْقَاهُ فِیهِ وَ یُکَلِّم بِغَیْرِ الکلام الذی کَانَ یُکَلِّمُهُ)

تمام ایه که در حَدیث بعض از آن ذکر شده اینست (إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمّا يَأْكُلُ النّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾

معنای حديث

امّا ال جعفر چیزی نیستند و نه به سوی چیزی راه می یابند یعنی صاحب ریاست و خلافت و سلطنت نمی شوند و امّا ال عبّاس پس برای ایشان است ملك جمع با فراغت بالی که نزدیک می کنند دور را و دور می کنند نزدیک را و پادشاهی ایشان سخت است

ص: 384

و در ان اسانی نیست تا زمانی که ایمن شوند از معامله مکر کردن خدا و ایمن شوند از عقاب او ان وقت در میان ایشان صیحه ای زده می شود که باقی نماند برای ایشان ملکی که جمع اوری کنند و نه گوش هائی که بشنوند و اینست فرموده خدای عزّ و جلّ که فرموده است تا این که به خود گیرد زمین پیرایه و ارایش خود را و زینت خود را ظاهر کند و چنین گمان کنند اهل ان که قدرت بر ان دارند که ناگهان در شب یا روز عذاب ما بر ان ها بیاید پس قرار دهیم ان ها را چیده و درویده شده و نابود به نحوی که گویا در روز گذشته بی نیاز نبوده و هیچ زینتی و پیرایه ای نداشته گفتم فدایت شوم چه وقت این حادثه بر ان ها رو خواهد داد فرمود وقتی برای ما قرار داده نشده در وقوع آن و لیکن هر وقت چیزی را برای شما حَدیث کردیم و واقع شد بر شما هم چنان که گفته ایم بگوئید راست گفت خدا و پیغمبر او و اگر خلاف ان شد باز بگوئید راست گفت خدا و پیغمبر او تا دو مرتبه مزد ببرید و لیکن هر گاه احتیاج و فقر و تنگ دستی سخت شد و بعضی از مردم بعض دیگر را منکر شدند پس در ان وقت هر صبح و شامی انتظار این مرد را بکشید پس گفتم فدایت شوم احتیاج و فقر و تنگ دستی را دانستیم امّا مراد از انکار بعضی از مردم بعض دیگر را چیست فرمود اینست که مرد بیاید نزد برادر خود برای حاجتی که دارد پس ان برادر به چشمی که سابق به او نگاه می کرده نگاه نکند و طوری با او سخن گوید که پیش تر از اظهار احتیاج با او سخن نمی گفته یعنی پیش از اظهار احتیاج به نظر عزت و احترام به او نگاه می کرده و به زبان لطف و مهربانی و دوستی با او سخن می گفتنه و در هنگام اظهار احتیاج به چشم حقارت و خواری و ذلت به او

ص: 385

به او نگاه کند و به بی اعتنائی و تند خوئی و سخنان خشونت آمیز با او سخن گوید

338حَدِيث شانزدَهُم

تفسیر قمیّ ص 288 گفته است وَ فی روایة أَبَى الْجَارُودِ عَنْ ابی جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فی قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا أَوْ نَهَارًا مَاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ فَهَذَا عَذابُ ینزل فِي أَخَّرَ الزَّمَانِ عَلَى فَسَقَةِ أَهْلِ الْقِبْلَةِ وَ همُ يَجْحَدُونَ نُزُولِ الْعَذَابُ عَلَيْهِمْ﴾

یعنی در روایت ابى الجارود از ابی جعفر عليه السّلام روایت کرده در قول خدای تعالی که فرموده (در سوره یونس) بگو ای پیغمبر ایا دانسته اید که می اید شما را عذاب او یعنی خدا در شب یا روز چیست ان چیزی که تعجیل ازان می کنند گناه کاران پس این عذابیست که نازل می شود در اخر الزمان بر فاسق های اهل قبله و حال ان که انکار می کنند نازل شدن عذاب را بر ایشان

339حديث هفدَهُم

كمال الدین و تمام النعمة . به سند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿الْقَائِمُ مَنْصُورُ بِالرُّعْبِ مؤیّد بِالنَّصْرِ تطوی لَهُ الْأَرْضُ وَ تُظْهِرُ لَهُ الکنوز وَ یبلغ سُلْطَانِهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ یظهر اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دینه وَ لَوْ کره المشرکون فَلَا یبقی مِنَ الْأَرْضِ خَرَابُ إِلَّا عُمَرَ وَ ینزل رُوحَ اللَّهِ عیسی بْنِ مریم علیه السلام فیصلّی خَلْفَهُ فَقُلْتُ یابن رَسُولَ اللَّهِ

ص: 386

مَتَی یَخْرُجُ قَائِمُکُمْ قَالَ إِذَا تَشَبَّهَ اَلرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اِکْتَفَی اَلرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ اَلنِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ وَ رَکِبَ ذاتُ الفُروجِ السُّروجَ وَ قُبِلَتِ الشَّهادَات الزُّورِ وَ رُدَّتْ شَهادَات الْعُدل وَ اسْتَخَفَّ النّاسُ بِالدِّماءِ وَ ارْتِکابِ الزِّناءِ وَ أَکْلِ الرِّباءِ وَ اتقی الْأَشْرَارِ فَخَافَة أَلْسِنَتِهِمْ وَ خَرَجَ السّفیانی مِنَ الشَّامِ وَ الیمانی مِنْ الیمن وَ خَسَفَ بِالبَیْداءِ وَ قَتْلِ غُلَامُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ بَیْنَ الرّکن وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ النَّفْسِ الزکیّة وَ جائَتْ صَیْحَةٌ مِنَ السَّمَاءِ بِأَنَّ الْحَقِّ وَ فی شیعَتِه فَعِنْدَ ذلکَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الکعبة وَ اجْتَمَعَ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا ینطق بِهِ هَذِهِ الایة بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُم إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقیّةُ اللَّهُ فِي أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدِ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مَعْبُودٍ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ مِنْ صَنَمٍ وَ غَيْرُهُ إِلَّا وَقَعَتْ فِيهِ نارُ فَاحْتَرَقَ وَ ذَلِكَ بَعْدَ غَيْبَةً طَوِيلَةً لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ بِالْغَيْبِ وَ يُؤْمِنُ بِهِ﴾

یعنی قائم (علیه السّلام) یاری کرده شده است به ترسی که از او در دل ها می افتد و تایید کرده شده است به یاری کردنی مخصوص از جانب خدا یا ملائکه نصر با یارانی خاص یا همه این ها پیچیده می شود از برای او زمین و ظاهر می شود برای او گنج ها پادشاهی و سلطنت او به مشرق و مغرب جهان می رسد و اشکار می گرداند خدا به شخص او دین خود را و اگر چه مکروه خاطر مشرکان باشد پس باقی نمی ماند در زمین جای خرابی مگر این که آباد شود و فرود می اید عیسای روح الله پسر مریم علیه السّلام پس نماز می گذارد در

ص: 387

پشت سر او پس به ان حضرت عرض کردم که ای پسر رسول خدا چه وقت بیرون می اید قائم شما فرمود وقتی که شبیه شدند مرد ها به زن ها و زن ها به مرد ها و اكتفا كردند در فجور مرد ها به مرد ها و زن ها به زن ها و سوار شدند زن ها بر زین ها و پذیرفته شود شهادت های دروغ و ردّ شود شهادت های راست و سبک شمارند مردم ریختن خون های نا حق را و مرتکب شدن زنا را و خوردن ربا را و از مردمان شریر تقیّه کنند از ترس زبان های ایشان و بیرون بیاید سفیانی از شام و یمانی از یمن و فرو روند لشکر سفیانی در بیداء و کشته شود پسری از ال محمّد در میان رکن و مقام که نام او محمّد بن الحسن نفس زکیّه باشد و بیاید صدای اسمانی به این که حقی در او یعنی قائم و شیعیان او است در ان وقت زمان بیرون امدن قائم ما است پس چون بیرون اید پشت خود را به کعبه می دهد و نزد او جمع می شود سی صد و سیزده مرد و اوّل چیزی که به ان سخن گوید این ایه است (که خدا فرموده) باقی مانده خدا نیکو و نیکو تر است برای شما اگر می باشید مؤمنان پس می فرماید منم باقی مانده خدا در زمین او پس چون جمع شود در نزد او یک عقد که عبارت از ده هزار نفر مرد باشد خروج می کند پس باقی نمی ماند پرستیده شده ای غیر از خدای عزّ و جلّ از بت و غیر ان مگر این که اتشی در ان می افتد و می سوزد و این ها بعد از انی است که غیبت طولانی کند تا بداند خدا کی فرمان برداری می کند او را در غیبت او و ایمان می اورد به او

340حديث هجدَهُم

ص: 388

سیزدَهُم بحار ص 170 از غیبت نعمانی به سند خود از زرارة بن اعین از حضرت ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده در تفسیر قول خدای تعالی ﴿فقَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ فرمود إِنَّهُما أَجَلَانِ أَجَلُ مَحْتُومُ وَ أَجَلُ مَوْقُوفُ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ مَا الْمَحْتُومِ قَالَ الذی لَا یکون غیره قَالَ وَ ما الموقوف قَالَ هُوَ الذی لِلَّهِ فِیهِ المشیّه قَالَ حُمْرَانُ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ أَجَلٍ السّفیانی مِنِ الْمَوْقُوفِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْمَحْتُومِ﴾

یعنی فرمود این مدّتی که خدا در این ایه فرموده دو مدت است مدتی که حتم شده و مدتی که موقوف است حمران به ان حضرت عرض کرد محتوم کدام است فرمود انست که غیر از ان نیست عرض کرد موقوف کدام است فرمود انست که برای خدا در ان مشیّت است یعنی موقوفست به مشیت خدا اگر بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود حمران گفت که من هر اینه امیدوارم که مدّت سفیانی از موقوف باشد پس حضرت ابی جعفر علیه السّلام فرمود نه به ذات خدا قسم است که ان مدت محتوم است یعنی حتما باید واقع شود و واقع شدنی است (غیبت نعمانی ص 162)

341حديث نوزدَهُم

غیبت نعمانی ص 161 به سند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام که می فرمود ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ استعینوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیهِ بِالْوَرَعِ وَ الجتهاد فِى طاعَهِ اللَّهِ فَانٍ أَشَدَّ مَا یَکونُ احدکم اغتباطا بِمَا هُوَ مِنَ الدین لَوْ قَدْ صَارَ فِى حَدُّ الاخره وَ انْقَطَعَتْ الدنیا عَنْهُ فَاِذا کانَ فِى ذلِکَ الْحَدَّ عَرَفَ انْهَ

ص: 389

قَدْ اسْتَقْبَلَ النّعیم وَ الکرامه مِنَ اللَّهِ وَ الْبُشْرَى بِالجَنَّة وَ أَمِنَ مِمَّا کانَ یَخافُ وَ ایقن انَّ الَّذِى کانَ عَلَیهِ هُوَ الْحَقُّ وَ انَّ مَنْ خَالَفَ دینَهُ عَلَى بَاطِلُ وَ انْهَ هالِکٍ فابشروا ثُمَّ أَبْشِرُوا بالّذی تریدون أَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أعداءکم یقتتلون فی معاصی اللَّهِ وَ یقتل بَعْضُهُمْ بَعْضاً علی الدّنیا دونکم وَ أَنْتُمْ فی بیوتکم آمِنُونَ فی عَزَلَهُ عَنْهُمْ وَ کفی بالسفیانیّ نِقَمِهِ لکم مِنْ عدوّکم وَ هُوَ مِنَ الْعَلَامَاتِ لکم مَعَ أَنَّ الْفَاسِقُ لَوْ خَرَجَ لمکثتم شَهْراً أَوْ شهرین بَعْدَ خُرُوجِهِ لَمْ یکن علیکم بَأْسَ حتّی یقتل خَلْقاً کثیرا دونکم فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ فکیف یصنع بالعیال إِذَا کان ذلک قَالَ یتغیّب الرِّجَلِ مِنکُمْ عَنْهُ فَإِنْ حنقه وَ شرهه فانّما هی علی شیعتنا وَ أَمَّا النِّسَاءُ فلیس علیهنّ بَأْسَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تعالی قیل فإلی أین یخرج ( مَخْرَجَ ) الرِّجَالُ وَ یهربون مِنْهُ مَنْ أَرَادَ مِنْهُمْ أَنْ یخرج یخرج إلی المدینه أَوْ إلی بَعْضِ الْبُلْدَانِ ثُمَّ قَالَ مَا تَصْنَعُونَ بالمدینه وَ إِنَّمَا یقصد جیش الْفَاسِقُ إلیها وَ لکن علیکم بمکّه فَإِنَّهَا مجمعکم وَ إِنَّمَا فِتْنَتِهِ حَمَلَ إمرأه تَسَعُهُ أَشْهُرٍ وَ لَا یجوزها إِنْ شَاءَ اللَّهُ﴾

یعنی بپرهیزید خدای را و یاری بخواهید از او بر ان چه که بر ان هستید یعنی محفوظ ماندن دین و ایمانتان به سبب پرهیز کاری و کوشش کردن در فرمان برداری خدا زیرا که سخت تر چیزی که می باشد یکی از شما را از حیث غبطه خوردن به چیزی است که ان در دین و مربوط به دین است که در دنیا به ان عمل کرده باشد تا به حدّ اخرت رسد و رشته دنیا بریده شود از او یعنی بمیرد پس چون به این حدّ رسید

ص: 390

می داند که نعمت ها و کرامت های خدا روی آورد و مژده بهشت و ایمنی از ان چه که ترسیده شود داده می شود و یقین می کند به این که این راهی که می رفته راه حق بوده و به درستی که کسی که با دین خود مخالفت کرده و راه باطل را پیموده هلاک خواهد بود پس مژده باد شما را و پس از آن مژده باد شما را به ان چه که می خواهید ایا نمی بینید یا نمی دانید که دشمنان شما کشته می شوند یا می کشتند در معصیت های خدا و می کشند بعضی از ایشان بعضی دیگر را بر سر دنیا در پیش روی شما و شما در خانه های خود در گوشه ای ایمن هستید از شرّ ايشان و کفایت می کند که سفیانی عذابی باشد برای شما از دشمنان شما و بیرون امدن او از نشانه ها است برای شما با این که ان فاسق اگر بیرون اید هر اینه بعد از خروج او یک ماه یا دو ماه درنگ خواهید کرد و بر شما باکی نخواهد بود تا این که می کشد خلق بسیاری را غیر از شما پس بعضی از اصحاب عرض کردند که ان ملعون با زن ها چه خواهد کرد وقتی که این طور شد فرمود غائب و پنهان شود هر مردی از شما از او زیرا غیظ و حرص او مخصوص است برای شیعیان ما و امّا زن ها پس برای ایشان باکی نیست اگر خدای تعالی بخواهد به ان حضرت گفته شد پس مرد ها که بیرون روند بکجا فرار کنند از شرّ او کسی که می خواهد از ایشان که فرار کند بیرون رود به جانب مدینه یا مکّه تا به بعض شهر های دیگر پس فرمود به مدینه چکار دارید زیرا که لشکر ان فاسق به ان جا می رود وليكن شما به مکّه بروید زیرا که محلّ جمع شدن شما در ان جا خواهد بود و غیر از این نیست که فتنه او به قدر مدّت حمل یک زن که نه ماه است زیاد تر نمی شود اگر بخواهد خدا

ص: 391

342حديث بيستم

غیبت نعمانی ص 163 به سند خود از جابر بن یزید جعفی روایت کرده که گفت از ابی جعفر عليه السّلام سؤال کردم از سفیانی فرمود کجا می پرسید شما از سفیانی یعنی زود است تا خروج او بیرون می اید پیش از او شيصبانى (وَ أَنَّى لَكُمُ بالسفيانى حَتَّى یخرج قَبْلَهُ الشيصباني يَخْرُجُ مِنْ ارْضَ كُوفَانَ يَنْبُعُ كَمَا يَنْبُعَ الْمَاءِ يُقْتَلُ وَ فدكم فَتَوَقَّعُوا بَعْدَ ذَلِكَ السفیانى وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ)

یعنی شیصبانی (که اخر خلیفه بنی عبّاسی است و نام او عبد الله است طبق بعضی از اخبار دیگر) از کوفه بیرون می اید جوشش می کند هم چنانی که اب جوشش کند می کشد واردین بر شما را پس انتظار بکشید پس از ان سفیانی و خروج قائم علیه السّلام را

343حَدیث بیست و يكم

غیبت نعمانی . ص 162 به سند خود از ابن ابى یعفور روایت کرده از حضرت باقر علیه السّلام که فرمود ﴿انَّ لِوُلْدِ الْعَبَّاسِ والمرواني لوقعة بقرقيسا یشیب فیها الْغُلَامُ الخرور وَ یرفع اللَّهُ عَنْهُمْ النَّصْرَ وَ يُوحى إِلَى طیر السَّمَاءِ وَ سِبَاعِ الارض اشبعي مِنْ لُحُومِ الْجَبَّارِينَ ثُمَّ يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ﴾

یعنی یعنی برای پسران عبّاس و مروانی هر اینه جنگی است در قرقیسا که پیر شوند در ان پسران تازه به جوانی رسیده با قوّت و توانا بر می دارد خدا از ایشان نصر

ص: 392

و یاری را و الهام می فرماید مرغان هوا و درندگان زمین را که بخورید از گوشت های ستم کاران پس از آن بیرون می اید سفیانی (قرقیسا شهریست در کنار فرات نزدیک خابود)

344حَديث بيست و دوّم

غیبت نعمانی ص 164 به سند خود از مغيرة بن سعید از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا اِخْتَلَفَ الرّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلاَّ عَنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ اَللَّهِ قِیلَ وَ مَا هِیَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ قَالَ رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا أَکْثَرُ مِنْ مِائَهِ أَلْفٍ یَجْعَلُهُ اَللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ عَذَاباً عَلَی اَلْکَافِرِینَ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَی أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِینِ اَلشُّهْبِ اَلْمَحْذُوفَهِ وَ اَلرَّایَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّی تَحُلَّ بِالشَّامِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ اَلْجَزَعِ اَلْأَکْبَرِ وَ اَلْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْیَهٍ مِنْ قُرَی دِمَشْقَ یُقَالُ لَهَا مرمرسا (خَرَیشا) فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ اِبْنُ آکِلَهِ اَلْأَکْبَادِ مِنَ اَلْوَادِی الیابس حَتَّی یَسْتَوِیَ عَلَی مِنْبَرِ دِمَشْقَ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ اَلْمَهْدِیِّ﴾

یعنی وقتی که اختلاف افتاد میان دو صاحب سر نیزه در شام این تیره گی و ظلمت و اختلاف روشن و بر داشته نمی شود مگر از نشانه ای از نشانه های خدا گفته شد که چیست ان نشانه یا امیر المؤمنین فرمود زمین لرزه ای رو می دهد در شام که هلاک می شود در ان بیش تر از صد هزار نفر که ان ایت را رحمت قرار می دهد خدا برای مؤمنان و عذاب قرار می دهد برای کفّار پس چون چنین ایت و نشانه ای رخ داد نظر کنید یا منتظر باشید صاحبان اسب های سرختک بومی یا اسب هائی که سفیدی و سیاهی ان ها به هم امیخته باشد یا اسب های لشكری

ص: 393

قویّ که مو های دم ان ها را چیده باشند و پرچم های زرد را که از طرف مغرب رو اورد تا این که وارد شام شود و این وقتی است که نا شکیبائی بزرگ تری رخ دهد و مرگ سرخ در ان ها واقع شود یعنی جنگ خونینی پس چون این طور شد منتظر باشید فرو رفتن قریه ای از قریه های دمشق را که ان را مرمرسا یا خریشا یا بنا بر بعضی از روایات خرشنا گویند پس در ان وقت پسر خورنده جگر ها یعنی سفیانی ملعون که از ذرّیه هند جگر خور و نسل ابی سفیان لعین است خروج می کند از بیابان خشک بی آب و علف تا این که می اید در دمشق و بر منبر می نشیند پس چون این قضایا واقع شد انتظار خروج مهدی را بکشید

345حَدیث بيست و سوّم

غیبت نعمانی ، ص 165 به سند خود از محمّد بن مسلم از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿السُّفْيَانِيُّ احْمَرَّ اصْفَرَّ أَزْرَقُ لَمْ یعبد اللَّهِ قَطُّ وَ لَمْ يرمكّة وَ لَا الْمَدِينَةِ قَطُّ یقول يَا رَبِّ ثاري وَ النَّارِ﴾

یعنی سفیانی سرخ رو و زرد مو و زاق چشم است بندگی نکرده است خدا را هرگز و ندیده است مکّه و مدینه را هرگز می گوید پروردگارا خون خواهی می کنم و در اتش جهنم می روم

346حَدیث بیست و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 167 به سند خود از ابی حمزه ثمالی از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یَا ثَابِتُ کَأَنِّی بِقَائِمِ أَهْلِ بَیْتِی قَدْ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَهِ

ص: 394

اَلْکُوفَهِ فَإِذَا هُوَ أَشْرَفَ عَلَی نَجَفِکُمْ نَشَرَ رَایَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَإِذَا هُوَ نَشَرَهَا اِنْحَطَّتْ عَلَیْهِ مَلاَئِکَهُ بَدْر فقُلْتُ وَ مَا رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ عُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اَللَّهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ سَایرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللَّهِ لاَ یَهْوِی بِهَا إِلَی شَیْءٍ إِلاَّ أَهْلَکَهُ اَللَّهُ قُلْتُ فَمَخْبُوئهٌ هِیَ عِنْدَکُمْ حَتَّی یَقُومَ اَلْقَائِمُ فَیَجِدَهَا أَمْ یُؤْتَی بِهَا قَالَ لاَ بَلْ یُؤْتَی بِهَا قُلْتُ مَنْ یَأْتِیهِ بِهَا قَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾

یعنی ای ثابت گویا می بینم قائم اهل بیتم را که مشرف شده است بر نجف شما این نجف و اشاره فرمود به دست خود به طرف کوفه پس چون مشرف شد بر نجف شما باز می کند پرچم رسول خدا صلى الله عليه و اله را دور ان را می گیرند فرشتگانی که در روز بدر به یاری و مدد پیغمبر صلى الله عليه و اله امدند گفتم چیست پرچم پیغمبر صلى الله علیه و اله فرمود چوب آن از پایه های عرش خدا و رحمت او است و سایر چیز های آن از نصر و یاری خدا است میل نمی کند به آن پرچم به سوی چیزی مگر این که نابود می کند ان را خدا گفتم پس ان پرچم پنهان است نزد شما تا قیام کند قائم و بیابد ان را یا ان که آورده می شود به سوی او فرموده نه بلکه آورده می شود ان پرچم گفتم کی می اورد فرمود جبرئیل عَلیه السلام

347حَديث بيست و پَنجُم

غیبت نعمانی ، ص 171 به سند خود از ابی الجار و دریفی روایت کرده که گفت ابی عبد الله جعفر بن محمّد عليه السّلام فرمود ﴿أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثلاث مائه وَ ثلاثه عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ بَعْضُهُمْ یحمل فی السَّحَابَ نَهَاراً یعرف بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أبیه وَ نَسَبِهِ وَ حلیته وَ بَعْضُهُمْ نَائِمُ

ص: 395

علی فِرَاشِهِ فیوافیه (فیری) فِی مَکة (فیوفونه بِمَکّة) عَلی غَیرِ مِیعَاد﴾

یعنی اصحاب قائم سی صد و سیزده نفرند فرزندان عجم بعضی از ایشان برابر حمل کرده می شوند در روز که شناخته می شود به نام و نسب و شمیشر اراسته خود و بعضی از ایشان خوابیده است بالای فراش خود پس گذارده می شود و می بیند خود را در مکّه بدون این که با هم و عده ای گذارده باشند

348حديث بیست و شِشُم

اربعين مير لوحى . و الزام النّاصب ص 188 مسندا از حضرت باقر عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا مِنْ أَقْصَى بِلَادِ الْمَشْرِقُ مِنْ بَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا شيلا يَطْلُبُونَ حَقَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الصِّينَ فَلَا يُعْطُونَ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطُونَ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفِهِمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَرَضُوا بِإِعْطَاءِ مَا سَئلُوهُ فَلَمْ يَقْبَلُوا وَ قَتَلُوا مِنْهُمْ خَلْقاً كَثِيراً ثُمَّ يَسْخَرُونَ بِلَادِ التَّرْكِ وَ الْهِنْدُ كُلِّهَا وَ يتوجّهون إِلَى خُرَاسَانَ وَ يَطْلُبُونَهَا مِنْ أَهْلِهَا فَلَا يُعْطُونَ فَيَأْخُذُونَهَا قَهْراً وَ يُرِيدُونَ أَنْ لَا يَدْفَعُوا الْمَلَكُ إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ مَعَ الَّذِينَ قَتَلُوهُمْ فانتقموا مِنْهُمْ وَ تَعِيشُوا فِي سُلْطَانِهِ إِلَى آخِرِ الدُّنْيَا﴾ (9 شيلا در بعضی نسخ سیلان نوشته شده و بمناسبت نیست)

یعنی گویا می بینم گروهی را که بیرون می ایند از دور ترین شهر های مشرق از شهری که ان را شیلا گویند و می خواهند حقّ خود را از اهل چین و ان ها حقّشان را نمی دهند پس از ان باز مطالبه می کنند و ان ها نمی دهند پس چون چنین دیدند

ص: 396

شمشیر های خود را به گردن های ایشان می گذارند پس ان ها راضی می شوند به دادن حق ایشان ان چه را که ایشان خواسته اند از آن ها پس ایشان دیگر نمی پذیرند و می کشند از ان ها خلق بسیاری را و مسخّر خود می گردانند شهر های ترک و هند را همه ان ها را و رومی اورند به جانب خراسان و ان جا را از اهلش مطالبه می کنند پس ان ها حاضر به دادن نمی شوند پس به قهر و غلبه ان جا را می گیرند و قصدی از گرفتن ان جا ندارند مگر این که ان جا و ان ملک را به صاحب شما یعنی قائم ال محمّد علیهم السّلام واگذار کنند با کسانی که از ایشان کشته اند تا انتقام بکشند از ایشان و تعیّش و زندگی می کنند در دوره سلطنت ان حضرت تا اخر دنيا

مولّف نا چیز گويد

دور نیست خروج کنندگان از دور ترین بلاد شرق عدّه خراسانی باشند چنان چه حضرت امير المؤمنين عليه السلام هم به ان اشاره فرموده و فرمایش ان حضرت در حَدیث هفتاد و هفتم از احادیث علویّه در همین جزوء از کتاب گذشت در ص 276 که خراسانی از چین و ملتان می اید و خروج ان ها به نفع ال محمّد عليهم السّلام است

349حَديث بیست و هَفتم

غیبت طوسی . ص 289 به سند خود از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿تَنَزَّلُ الرَّايَاتُ السُّودِ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ الَىَّ الْكُوفَةِ فاذا ظَهَرَ المهدی عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعَثَ اللَّهُ بِالبّیعَة﴾

یعنی فرود می اید پرچم های سیاهی که از خراسان بیرون می اید در کوفه و چون

ص: 397

ظاهر شد مهدی علیه السّلام می فرستد بنزد او و او را دعوت به بیعت کردن فرماید

350حَدیث بیست و هَشتُم

غیبت طوسی . ص 289 به سند خود از ان حضرت علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿كَانّى بِالْقَائِمِ يَوْمُ السَّبْتِ يَوْمُ عاشورا قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ بَيْنَ یديه جِبْرِيلَ ینادى البیعة اللَّهِ فيملا هَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾

یعنی گویا می بینم قائم (علیه السّلام) را در روز عاشورا یک روز شنبه باشد در میان رکن و مقام ایستاده و جبرئیل در مقابل او ندا می کند که بیعت کنید برای خدا پس پر می کند زمین را از عدل هم چنانی که پر از ظالم و جور شده باشد

351حديث بیست و نُهُم

غیبت طوسی . ص 295 به سند خود از ان حضرت روایت کرده در حَدیث طویلی که فرمود ﴿يُدْخِلُ الْمَهْدِيِّ الْكُوفَةِ وَ بِهَا ثَلَاثَ رَايَاتُ قَدْ اضْطَرَبَتْ بَيْنَهَا فَتُصَفِّقُ لَهُ فَيَدْخُلُ حتّي يَأْتِي الْمِنْبَرَ فَيَخْطُبُ فَلَا يَدْرِي النَّاسُ مَا يَقُولُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ هُوَ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ كَأَنِّي بالحسنيّ وَ الْحُسَيْنِيِّ وَ قَدْ قاداها فيسلّمها إِلَيَّ الْحُسَيْنِيِّ فيبايعونه فَإِذَا کانت الْجُمُعَةِ الثَّانِيَةِ قَالَ النَّاسِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ الصَّلاةَ خَلْفَكَ تُضَاهِي الصَّلَوةِ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ الْمَسْجِدُ لَا يَسَعُنَا فَيَقُولُ أَنَا مرتاد لَكُمْ فَيَخْرُجُ إِلَيَّ الْغَرِيِّ فيخطّ مَسْجِداً لَهُ أَلْفُ بَابٍ يَسَعُ النَّاسَ علیه اصیص وَ يَبْعَثُ فيحفر مِنْ خَلْفِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام نَهَراً يَجْرِي إِلَيَّ الغربيّن حتّي يُنْبَذُ فِي النَّجَفِ

ص: 398

وَ یعمل عَلِيِّ فوّهته قَنَاطِرَ وَ أَرْحَاءً فِي السَّبِيلِ وَ كَأَنِّي بِالْعَجُوزِ عَلِيِّ رَأْسِهَا مِكْتَلٍ فِيهِ برّحتّی تطحنه بِلَا كِرَاءً﴾ (روضة الواعظین ابن فتّال طبع قم ص 312)

لُغات تصفیق دست بر دست زدن مضاهاة مانند بودن به یک دیگر رود و ارتیاد به معنای طلب کردن و رائد و مرتاد کسی است که پیشروی کند بر گروهی برای طلب کردن منزلی که در ان است یا دنبال آب و علف پیشروی کند اصیص بر وزن امیر بنای حکم فوهه به معنای دهن و دهنه ارحاء جمع رحى به معنای اسیا مکتل بر وزن منبر زنبیلی است که ظرفیت گرفتن پانزده صاع گندم داشته باشد

يعنى مهدی (عليه السّلام) داخل کوفه می شود در حالتی که در ان جا سه پرچم دو جنبش است پس دست به دست زده می شود برای او و ان حضرت وارد می شود تا این که بر منبر می رود و خطبه می خواند و از شدت گریه ان حضرت مردم نمی فهمند که چه می گوید و این گفته رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلّم است گویا می بینم حَسنی وَ حَسینی را که می کشند پرچم ها را پس حسنی پرچم را به حسینی می دهد و عدّه او با ان حضرت بیعت می کنند و چون جمعه دوّم شود مردم عرض می کنند ای پسر پیغمبر نماز گذاردن در پشت سر تو برابر است با نماز گذاردن در پشت سر پیغمبر خدا صلى الله عليه و اله و این مسجد گنجایش جمعیّت ما را ندارد پس می فرماید که من پیشروی می کنم که جائی را فراهم کنم و می رو به طرف غریّ که نجف اشرف باشد و خطّ مسجدی را می کشد که از برای آن هزار در باشد که گنجایش همه مردمان را را داشتند باشد و بنای محکمی بنا می کند و می فرستند که از پشت قبر حسین (علیه السّلام) از

ص: 399

کربلا نهری حفر و جاری می کنند به طرف غریّین که به نجف جاری شود و در دهنه ان نهر پل هائی بنا کنند و در راه اسیا ها ساخته شود و کَاَنَّه می بینم که پیره زن را بر سر خود زنبیل گندم گذارده برای ارد کردن می رود ارد می کند بدون مزد

352حديث سیّ ام

غیبت طوسی ، ص 297 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ القَائِمَ يَمْلِكُ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ تِسْعَ سِنِينَ كَمَا لَبِثَ أَهْلُ الكَهْفِ فِي كَهْفِهِمْ يَمْلَأُ الأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ يَفْتَحُ اَللهُ لَهُ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبَهَا وَ يَقْتُلُ اَلنَّاسَ حَتَّى لَا يَبْقَى إِلَّا دِينُ مُحَمَّدٍ صلّى الله عليه و آله و سلّم يَسِيرُ بِسِيرَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ (تَمَامَ الخَبَرِ)﴾

یعنی

به درستی که قائم سی صد و نه سال پادشاهی می کند هم چنانی که اصحاب کهف در کهف خودشان درنگ کردند و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم وجور شده باشد و می گشاید خدا مشرق و مغرب زمین را برای او و می کشد مردمان را تا این که باقی نماند مگر دین محمّد صلى الله عليه و اله و سير می کند به روش سلیمان پسر داود (علیهما السّلام)

353حَدِيثِ سی و يكم

ملاحم و فتن 34 به سند خود از جابر جعفی از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اِذا بَلَغَ الْعَبَّاسِيُّ خُرَاسَانَ طَلَعَ مِنَ الْمَشْرِقِ لِقُرْن ذُو الشِّقا وَ كَانَ

ص: 400

أَوَّلُ مَا طَلَعَ أَمَرَ اللَّهُ بِهَلَاكِ قَوْمُ نُوحٍ حِينَ غرقهم اللَّهِ وَ طَلَعَ فِي زَمَنِ ابراهيم حَيْثُ الْقَوْهُ فِي النَّارِ وَ حِينَ أَهْلَكَ اللَّهُ فِرْعَوْنَ وَ مَنْ مَعَهُ وَ حِينَ قُتِلَ يُحْيِي بْنِ زَكَرِيَّا فاذا رايتم ذَلِكَ فاستعيذوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ الْفِتَنِ وَ يَكُونُ طُلُوعِهِ بَعْدَ انْكِسَاف الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ ثُمَّ لا يَلْبَثُونَ حتي يَظْهَرُ الابقع بِمِصْرَ﴾

يعنی زمانی که عبّاسی به خراسان رسید از سمت مشرق ستاره ای طالع شود مانند شاخ صاحب روشنی و نمایانی و این ستاره اوّل مرتبه ای که طلوع کرد امر فرمود خدا هلاکت قوم نوح را یعنی وقتی که طالع شد قوم نوح هلاك شدند و طوفان ان ها را غرق کرد و مرتبه دیگر در زمان ابراهیم طالع شد وقتی که او را در اتش انداختند و مرتبه دیگر در زمان فرعون طالع شد و او و قومش هلاک شدند و مرتبه دیگر وقتی طالع شد یحیی بن زکریّا کشته شد پس چون دیدید که ان ستاره طالع شد پناه ببرید به خدا از شرّ فتنه ها و طلوع ان بعد از گرفتن افتاب و ماه است پس چون طالع شود طول نمی کشد که ابقع در مصر ظاهر می شود (و ابقع مردیست ابرص مبتلا به مرض لك و پیسه)

354حديث سی و دوّم

ملاحم و فتن . ص 43 به سند خود از ان حضرت علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿خَرَجَ شَابُّ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ بِكَفِّهِ الْيُمْنَى خَالٍ وَ یاتی مِنْ خُرَاسَانَ برايات سُودُ بَيْنَ يَدَيْهِ شُعَيْبِ بْنِ صَالِحٍ يُقَاتِلُ أَصْحَابِ السُّفْيَانِيُّ فَيَهزِمُهُم﴾

یعنی بیرون می اید جوانی از بنی هاشم که در کف دست راست او خالی است و می اید

ص: 401

از خراسان با پرچم های سیاه و در پیش روی او است شعیب بن صالح که مقاتله می کند با اصحاب سفیانی و ان ها را فرار می دهد

355حديث سی و سوّم

ملاحم وفتن ص 51 به سند خود از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ثُمَّ يَظْهَرُ الْمَهْدِيِّ بِمَكَّةَ عِنْدَ الْعِشَاءِ وَ مَعَهُ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَمِيصِهِ وَ سَيْفَهُ وَ عَلامّاتٍ وَ نُورٍ وَ بَيَانٍ فَإِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الاخرة نَادَى بأعلا صَوْتَهُ يَقُولُ أَذْكُرْكُمْ اللَّهَ أَيُّهَا النَّاسُ وَ مَقَامِكُمْ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّكُمْ وَ قَدْ اکدّ الْحِجَّةِ وَ بَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أُنْزِلَ الْكِتَابِ وَ یأمركم أَنْ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ أَنْ تحافظوا عَلَى طَاعَتِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ أَنْ تُحْيُوا مَا أَحْيَا الْقُرْآنِ وَ تُمِيتُوا مَا أَماتَ وَ تَكُونُوا أَعْوَاناً عَلَى الْهُدَى وَ وِزْراً عَلَى التَّقْوَى فَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ دَنَا فَنَاءهَا وَ زَوَالِهَا وَ آذَنَتْ بالوداع و إِنِّي لا دعُوكُمْ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ الْعَمَلُ بِكِتَابِهِ وَ إِمَاتَةِ الْبَاطِلِ وَ إِحْيَاءِ السُنَّة فَيَظْهَرُ فِي ثَلَاثِ مِائَةِ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ قزعاً كَقَزَعِ الْخَرِيفِ رُهْبَانُ بِاللَّيْلِ أُسَدَ بِالنَّهَارِ فَيُفْتَحُ اللَّهُ أَرْضِ الْحِجَازِ وَ يتخرج مَنْ كَانَ فِي السِّجْنِ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ تُنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الْكُوفَةِ فیبعث بِالْبَيْعَةِ إِلَى الْمَهْدِيِّ جُنُودُهُ الی الْآفاقِ وَ يُمِيتُ الْجَوْرِ وَ أَهْلِهِ وَ تَسْتَقِيمُ لَهُ الْبُلْدَانِ وَ يَفْتَحَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ القسطنطنيّة﴾

یعنی

ص: 402

پس ظاهر می شود مهدی (علیه السّلام) در مکّه در اوّل شب و با او است پرچم رسول خدا صلى الله عليه و اله و پیراهن او و شمشیر او و نشانه ها و نوری و بیانی پس چون نماز عشاء اخر را به جا آورد به بلند ترین صدای خود ندا می کند و می فرماید یاد اوری می کنم به شما خدا را و ایستادن شما را در مقابل پروردگار شما ای گروه مردمان خدا حجّت خود بر شما تاکید فرمود و بر انگیخت پیغمبران را و فرستاد کتاب هائی را و شما را امر می کند به این که چیزی را بر او شریک قرار ندهید و نگاه دارید فرمان برداری او و فرمان برداری پیغمبر فرستاده او صلّى الله علیه و اله را و زنده بدارید چیزی را که قران زنده داشته و بمیراند چیزی را که قران میراینده است و كمك ها باشید قرآن و حجّت را که هادی و راهنمایند و پشتیبان یک دیگر باشید بر تقوی و پرهیز کاری زیرا که نزدیک شده است فانی شدن این جهان و نابود شدن آن و اعلام می کند شما را به وداع کردن با او و من شما را می خوانم که به سوی خدا و رسول او رو اورید و به كتاب خدا عمل کنید و باطل را بمیرانید و سنّت پیغمبر را زنده کنید پس ظاهر می شود با سی صد و سیزده مرد که به شماره اصحاب پیغمبر صلى الله عليه و اله در روز بدرند که بدون وعده و بی خبر از یک دیگر مانند پاره های ابر نازک که در فصل پائیز در اسمان ظاهر می شود و به هم پیوسته می شوند به یک دیگر پیوسته خواهند شد و ان ها کسانی هستند که در شب از خوف خدا ترسانند و در روز مانند شیر خشمناکند پس فتح می کند خدا برای ایشان زمین حجاز را و بیرون می اورند همه زندانیان بنی هاشم را و فرود می اید پرچم های سیاه که پرچم های خراسانی باشد در کوفه و با مهدی بیعت می کنند و لشکر خود را به

ص: 403

به اطراف جهان می فرستد و جور و ستم و اهل ان را می میراند و تمام شهر ها را به تصرف خود در آورد و به دست او خدا قسطنطنیّه را می گشاید

356حديث سى و چَهارُم

اختصاص شیخ مفید . طبع طهران . مكتبه صدوق ص 257 به سند خود از جابر روایت کرده که گفت شنیدم از ابی جعفر علیه السّلام كه می فرمود ﴿وَ اللَّهُ ليمکنّ رَجُلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادَ تُسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مؤت الْقَائِمِ قُلْتُ لَهُ وَ كَمْ يَقُومَ الْقَائِمِ فِي عَالَمِهِ حَتَّى يموت قال فَقَالَ تِسْعَةَ عَشَرَ سَنَةً مِنْ يَوْمِ قِيَامِهِ إِلَى يَوْمِ مَوْتِهِ . قَالَ قُلْتُ لَهُ فَيَكُونُ بَعْدَ مَوْتِهِ الْهَرْجَ . قالَ نَعَمْ خَمْسِينَ سَنَةً ثُمَّ يَخْرُجُ الْمُنْتَصِرُ إِلَى الدُّنْيَا فَيَطْلُبُ بِدَمِهِ وَ دِمَاءُ أَصْحَابِهِ فَيُقْتَلُ وَ يَسْبِيَ حَتَّى يُقَالَ لَوْ كَانَ هَذَا مِنْ ذُرِّيَّةِ الْأَنْبِيَاءِ مَا قَتَلَ النَّاسِ كُلُّ هَذَا الْقَتْلِ فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ النَّاسُ أَبْيَضِهِمْ وَ أَسْوَدِهِمْ فيكثرون عَلَيْهِ حَتَّى يلجأوه إِلَى حَرَّمَ اللَّهُ فَإِذَا اشْتَدَّ الْبَلَاءُ عَلَيْهِ وَ قُتِلَ الْمُنْتَصِرُ خَرَجَ السِّفَاحِ إِلَى الدُّنْيَا غَضَباً للمنتصر فَيُقْتَلُ كُلِّ عَدُوٍّ لَنَا وَ هَلْ تُدْرَى مِنِ الْمُنْتَصِرُ وَ مِنَ السِّفَاحِ يَا جَابِرُ الْمُنْتَصِرُ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ وَ السِّفَاحِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهما السَّلَامُ﴾

یعنی

به ذات خدا قسم است که هر اینه مالک می شود البتّه مردی از ما اهل بیت بعد از مُردنش سی صد و نه سال جابر گفت پس عرض کردم مالک شدن او چه وقت است فرمود بعد از مردن قائم علیه السّلام عرض کردم به ان حضرت چه قدر وقت است از مدّت قیام قائم

ص: 404

تا وقتی که بمیرد گفت حضرت فرمود نوزده سال از روز قیام او تا روز مردن او است عرض کردم خدمت ان حضرت بعد از مردن او خون ریزی به نا حق هست فرمود اری تا پنجاه سال خون ریزی هست پس از ان بیرون می اید منتصر و بر می گردد به دنیا و خون خود و خون های یاران خود را مطالبه می کند پس می کشد و اسیر می کند به اندازه ای که در حقّ او می گویند که اگر این از ذریّه پیغمبران بود این همه مردم را نمی کشت پس جمع می شوند همه مردم از سفید پوست و سیاه پوست ایشان به طرفیت با ان حضرت و جمعیّت بسیاری بر او حمله می کنند تا این که ان حضرت پناهنده به حرم خدا می شود چون بلاء بر ان حضرت شدّت کرد ان حضرت کشته می شود در ان حال سفّاح بیرون می اید و بر می گردد به دنیا در حالتی که غضب الوده است از جهت کشته شدن منتصر پس می کشد هر دشمنی که از برای ما هست و ایا می دانی منتصر کیست و سفّاح کیست ای جابر منتصر حسین بن علی است و سفّاح علىّ بن ابی طالب عليهما السّلامند

357حَديث سى و پَنجُم

انوار النّعمانيه . تاليف عالم بنيل و محدث جليل سيّد نعمت الله جزائرى اعلى الله مقامه الشريف طبع تبریز مطبعه شرکت چاپ جزوء دوّم ص 73 در نور علامّات ظهور از حضرت باقر روایت کرده در تفسير قول خداى تعالى ﴿إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ قَالَ سیفَعل الله ذلِکَ بِهِم قال فقُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ بَنُو أُمَیَّهَ وَ شِیعَتُهُمْ قُلْتُ وَ مَا اَلْآیَهُ قَالَ رُکُودُ اَلشَّمْسِ ما بینَ اَلزَّوَالِ الشمس إِلَی وقت اَلْعَصْرِ وَ خُرُوجُ صدر رِجْلٍ وَ وَجْهٍه فی عَیْنِ اَلشَّمْسِ

ص: 405

یُعْرَفُ بِحَسَبِهِ وَ نَسَبِهِ وَ ذَلِکَ فِی زَمَانِ اَلسُّفْیَانِیِّ عِنْدَهَا یَکُونُ بَوَارُهُ وَ بَوَارُ قَوْمِهِ﴾

يعنى

خداوند متعال می فرماید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان نشانه ای را که گردن های ایشان برای ان خاضع و ذلیل شود فرمود زود باشد که بکند خدا با ایشان این کار را (راوی) گفت پس عرض کردم این ها که مشمول این ایه اند کیانند فرمود بنی امیّه و شیعیان ایشانند گفتم ایت و نشانه ای که خدا در این ایه فرموده است کدام است فرمود ایستادن افتاب است از حرکت از وقت زوال افتاب از خط نصف النهار يعنى از اوّل ظهر تا وقت عصر و بیرون امدن سینه مردی و روی او است در چشمه افتاب که شناخته شود به حسب و نسب خود و این نشانه در زمان خروج سفیانی واقع می شود در ان وقت وقت هلاک شدن او و هلاک شدن قوم او است

358حَدیث سی و شِشُم

روضة الواعظين تاليف ابن فتّال نیشابوری ، ص 313 طبع قم از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا قَامَ اَلمهدی سَارَ إِلَی اَلْکُوفَهِ یَهَدَمَ بِهَا أَرْبَعَهَ مَسَاجِدَ وَ لَمْ یَبْقَ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ مسجد لَهُ شُرَفٌ إِلاَّ هَدَمَهَا وَ جَعَلَهَا جَمَّاو وَ وَسَّعَ اَلطَّرِیقَ اَلْأَعْظَمَ وَ کَسَّرَ کُلَّ جَنَاحٍ خَارِجٍ فِی اَلطَّرِیقِ وَ أَبْطَلَ اَلْکُنُفَ وَ اَلْمَیَازِیبَ إِلَی اَلطُّرُقَاتِ فَلاَ یَتْرُکُ بِدْعَهً إِلاَّ أَزَالَهَا وَ لاَ سُنَّهً إِلاَّ أَقَامَهَا وَ یفتح القسطنطنیّة وَ الصّین وَ جِبَالُ الدیلم فَیَمکُث عَلی ذلک سَبْعَ سِنینِ مِقْدَارَ کُلّ سَنَةً عَشَرَین سِنین مِنْ سنِیّکُم هَذِهِ

ص: 406

ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ قِيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ يَطُولُ السِّنُونَ قَالَ يَأْمُرُ اللَّهُ الْفَلَكِ بِاللبّوث وَ قُلّة الْحَرَكَةِ فَتُطَوِّلُ الْأَيَّامِ لِذَلِكَ وَ السِّنُونَ قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ الْفَلَكِ إِنْ تَغَيَّرَ فَسَدَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الزَّنَادِقَةِ , فَأَمَّا الْمُسْلِمُونَ فَلَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى ذَلِكَ وَ قَدْ شُقَّ اللَّهِ الْقَمَرِ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدِّ الشَّمْسِ﴾ من قبله لیوشع بن نون و اخبر بطول یوم القیمة و قال کالف سنة ممّا تعدّون

یعنی

چون قیام کند مهدی (علیه السّلام) می رود به کوفه و در ان جا خراب می کند چهار مسجد را و باقی نمی گذارد در روی زمین مسجدی را که بنا های بلند و کنگره ای داشته باشد مگر این که خراب می کند ان ها را و صاف و هموار می کند و راه های بزرگ را وسعت و گشایش می دهد و گوشه و کنار ها و اطراف خانه هائی را که بیرون از حدّ ان ها است و در راه واقع شده ان ها را می شکند و راه را صاف می کند و پوشش خانه ها و مستراح ها و ناودان ها را که در راه ها واقع است همه را نابود می کند و بدعتی را باقی نمی گذارد مگر این که زایل نماید و سنّتی را نگذارد مگر این که ان را بر پا می دارد و قسطنطنیه و چین و کوهستان های دیلم را فتح می کند و همین حال تا هفت سال که هر سالی به قدر بیست سال از سال های شما باشد در میان مردم می ماند پس از ان خدا آن چه را که می خواهد می کند به ان حضرت گفته شد که فدایت شوم چگونه سال ها طولانی و دراز می شود فرمود امر می فرماید خدا فلك را تا به کندی حرکت کند و گردش او کم شود پس به این جهت روز ها و سال ها دراز می شود راوی گفت به ان حضرت

ص: 407

عرض کردم که ایشان می گویند یعنی طبعیيّن و فلاسفه که هر گاه فلك تغییر كند فاسد می شود فرمود این سخن زنادقه و بی دین ها است و امّا مسلمانان راهی به این سخنان ندارند و حال ان که خدا ماه را برای پیغمبرش صلّی الله علیه و اله شکافت و بر گردانید افتاب را پیش ازان برای یوشع بن نون و خبر داده به دراز بودن روز قیامت که ان به قدر هزار سال شما ها است که شماره کنید

359حَديث سى و هَفتم

روضة الواعظین ص 314 از ان حضرت روایت کرده که فرمود باقر علیه السّلام در حَدیث طويلی ﴿إِذَا قَامَ الْقَائِمُ سَارَ إلی الکوفة فیخرج مِنْهَا بِضْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ یدعون التبریّة علیهم السَّلَامُ فیقولون لَهُ ارْجِعْ مِنْ حیث جِئْتُ فَلَا حَاجَةَ لَنَا فی بنی فَاطِمَةَ فیضع فیهم السّیف حتّی یأتی علی آخِرِهِمْ ثُمَّ یدخل الکوفة فیقتل بِهَا کلّ مُنَافِقُ مُرْتابُ وَ یهدم قَصَّرَهَا وَ تقیل مقاتلیها (مقاتلها) حتّی یرضّی اللَّهِ عَزَّ وَجِلَ﴾

یعنی چون قیام کند قائم (علیه السّلام) می رود به کوفه پس از ان جا بیرون می ایند ده هزار و کسری که ان ها را بتریّه گویند (و ان ها گروهی هستند از زیدی مذهب ها که من منسوبند به مغيرة بن ابتر بن سعد) با اسلحه پس به ان حضرت می گویند از جائی که آمده ای بر گرد ما حاجتی به فرزندان فاطمه نداریم پس حضرت شمشیر می گذارد در میانه ایشان و تا اخر ان ها را می کشد پس داخل کوفه می شود و در ان جا هر منافقی که هست که اهل شک ریبند همه را می کشد و خراب می کند قصر حکومتی کوفه را و می کشد کسانی را که با او قتال می کنند تا این که خدای

ص: 408

عزّ و جلّ خشنود شود

360حديث سی و هَشتُم

روضة الواعظین ص 314 از ان حضرت روایت کرده كه فرمود ﴿إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ضَرَبَ فساطيط لِمَنْ يَعْلَمُ النَّاسَ الْقُرْآنِ عَلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فأصعب مَا يَكُونُ عَلَى مَنْ حَفِظَهُ الْيَوْمَ لِأَنَّهُ يُخَالِفَ فِيهِ التَّأْلِيفِ﴾

یعنی

وقتی كه قيام كند قائم از ال محمّد صلى الله عليه و اله خیمه هائی زده می شود برای کسانی که تعلیم می دهند به مردم قرآن را به نحوی که نازل فرموده است خدای عزّ و جلّ پس دشوار تر است حفظ کردن آن در ان روز از هر چیزی زیرا که تالیف و ارتباط عبارات و كلمات أن مخالف با قرانیست که فعلا در دست مردم است

361حَدیث سی و نُهُم

روضة الواعظين . ص 557 از ان حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ اَلزَّلاَزِلَ وَ اَلْکُسُوفَیْنِ وَ اَلرِّیَاحَ اَلْهَائِلَهَ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلسَّاعَة فَإِذَا رَأَیْتُمْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ فَتَذَکَّرُوا قِیَامَ اَلسَّاعَهِ وَ اِفْزَعُوا إِلَی مَسَاجِدِکُمْ﴾

یعنی به درستی که زلزله ها و گرفتن افتاب و ماه و وزیدن باد های هولناک از علامات ساعت است پس چون دیدید این ها را یاد کنید قیام قیامت را و بترسید و بروید به مسجد های خودتان و به خدا پناهنده شوید

ص: 409

362حَدیثِ چِهِلُم

تفسیر عیّاشی جزو اوّل . طبع قم ص 103 از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود در تفسير قول خداى تعالى ﴿فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قَضَى الْأَمْرِ فرمود ینزل فِى سَبْعَ قِبَابُ مِنْ نُورٍ لَا يَعْلَمُ فِى أَيُّهَا هُوَ حِينَ يَنْزِلُ فِى ظَهْرِ الْكُوفَةِ فَهَذَا حِينَ ینزل﴾

یعنی فرود می اید (یعنی قائم علیه السّلام) در هفت قبّه ای از نور که زمانی که فرود می اید دانسته نمی شود که ان حضرت در کدام یک از آن قبه ها است وقتی که فرود می اید در پشت کوفه (و بنا بر خبر دیگر در همان کتاب و همان جزوء و همان صفحه در فاروق) پس ان وقت این ملائکه نازل می شوند (و ذیل خبر ديگر فرمود (وَ أَمَّا قضىَ الامر فَهُوَ الْوَسْمِ علی الخرطوم يَوْمَ یوسم الْكَافِرِ﴾ يعنى و امّا معنای قضی الامر پس ان داغ گذاردن است بر بینی روزی که بر شخص کافر داغ گذارده شود (که ان ایتی است برای جدا شدن خبیث از طینت

363حديث چِهِل و يكم

تفسیر عیّاشی ، 3 جزوء دوّم ط ق از ابی لبید مخزومی روایت کرده که قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ﴿یَا بَا لَبِیدٍ إِنَّهُ یَمْلِکُ مِنْ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ اِثْنَا عَشَرَ یُقْتَلُ بَعْدَ اَلثَّامِنِ مِنْهُمْ أَرْبَعَهٌ فَتُصِیبُ أَحَدَهُمْ اَلذُّبَحَهُ فَتَذْبَحُهُ هُمْ فِئَهٌ قَصِّیرَهٌ أَعْمَارُهُمْ قَلِیلَهٌ مُدَّتُهُمْ خَبِیثَهٌ سِیرَتُهُمْ مِنْهُمْ اَلْفُوَبْسِقُ اَلْمُلَقَّبُ بِالْهَادِی وَ اَلنَّاطِقُ وَ اَلْغَاوِی یَا ابَا لَبِیدٍ إِنَّ فِی حُرُوفِ اَلْقُرْآنِ اَلْمُقَطَّعَهِ لَعِلْماً جَمّاً إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْزَلَ الم ذلِکَ اَلْکِتابُ فَقَامَ مُحَمَّدٌ حَتَّی ظَهَرَ نُورُهُ وَ ثَبَتَتْ کَلِمَتُهُ وَ وُلِدَ یَوْمَ وُلِدَ وَ قَدْ مَضَی مِنَ اَلْأَلْفِ اَلسَّابِعِ مِائَة سَنَة وَ ثَلاَثُ

ص: 410

سِنِینَ ثُمَّ قَالَ وَ تِبْیَانُهُ فِی کِتَابِ اَللَّهِ فِی اَلْحُرُوفِ اَلْمُقَطَّعَهِ إِذَا عَدَدْتُهَا مِنْ غَیْرِ تَکْرَارٍه وَ لَیْسَ مِنْ حُرُوفٍ مُقَطَّعَهٍ حَرْفٌ یَنْقَضِی أَیَّامٌ (اَلْأَیَّامُ) إِلاَّ وَ قَائِمٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عِنْدَ اِنْقِضَائِهِ قَالَ اَلْأَلْفُ وَاحِدٌ وَ اَللاَّمُ ثَلاَثُونَ وَ اَلْمِیمُ أَرْبَعُونَ وَ اَلصَّادُ تِسْعُونَ فَذَلِکَ مِائَهُ وَ إِحْدَی وَ سِتُّونَ ثُمَّ کَانَ بُدُوُّ خُرُوجِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِما السَّلاَمُ الم اَللَّهِ فَلَمَّا بَلَغَتْ مُدَّتُهُ قَامَ قَائِمُ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَلَمَصَ وَ یَقُومُ قَائِمُنَا عِنْدَ اِنْقِضَائِهَا بِاَلَرَفَافْهَمْ ذَلِکَ وَعِهْ وَ اُکْتُمْهُ﴾

یعنی فرمود ابو جعفر یعنی حضرت باقر علیه السّلام اى ابا لبيد مالك ملك می شوند از اوّلاد عبّاس دوازده نفر که بعد از هَشتُمین آن ها چهار نفر آن ها کشته شوند پس یکی از ایشان مبتلا می شود به گلو درد که قرحه ای در گلوی او عارض شود که از ان خون اید و یا مبتلا به جناق شود (دفتری) که نفس او قطع شود و بمیرد ایشان گروهی هستند که عمر های ایشان کوتاه است و مدّتشان کم است و باطن ایشان خبیث و پلید است از جمله ایشان است فویسق که لقب هادی عبّاسی است و ناطق و گمراه ای ابا لبید در حرف های قرآن یعنی حروف مقطعه قران هر اینه علم های بسیاری است به درستی که خدای تعالی الم ذلك الكتاب را كه فرستاد محمّد صلى الله علیه و اله قیام کرد تا این که فورا و اشکار و کلمه او ثابت شد و زائیده شد در روزی که زائیده شد زمانی که از هزار سال هفتم از هبوط ادم صد و سه سال گذشته بود پس فرمود یعنی حضرت باقر علیه السّلام که توضیح این معنی در حروف مقطّعه ایست که در کتاب خدا است هر گاه ان ها را بشماری و مکرّرات ان ها را بیندازی نیست حرفی از حروف مقطّعه که به عدد ان ایام بگذرد یعنی سال ها

ص: 411

مگر این که عدد انقضاء قیام کننده ای از قیام کنندگان بنی هاشم است پس الف یک و لام سی و میم چِهِل و صاد نود می شود که مجموع ان ها صد و شصت و یک می شود پس ابتداء خروج حسين بن على عليهما السّلام الم الله بوده وقتی که مدّت آن به سر رسید قائمی از پسران عبّاس نزد المص قیام کرده و قائم ما وقت منقضی شدن مدّت به الر قیام می کند پس بفهم این را و حفظ و کتمان کن این را

مؤلف نا چیز گويد

که این حَدیث شریف از اسرار و معضلات احاديث و اخبار اهل بيت اطهار عليهم صلوات الله الملك الجبّار است و از متشابهات اثار به شمار می رود علّامه مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب اربعین و سیزدَهُم بحار الانوار از روی حدث و تخمین وجوهی برای حلّ ان احتمال داده امّا از باب استحسان و تاویل نه بر وجه حکومت و تسجیل و اقتفا به ان جناب فرموده است تلمیذ محقق آن بزرگوار عالم جليل و محدّث نبيل مولى ابو الحسن بن محمّد طاهر عاملى عاملة الله به لطفه الخفىّ و الجلی از باب تقال به خیر چنان چه در پا ورقی عیاشی توجیهاتی از ایشان نقل کرده است ولی چون توجيهات این دو بزرگ وار مسکّن خاطر نبود و غبار حجاب را از چهره دوشیزه حَدیث به نحوی که باید دور نمی نمود لذا از ذکر ان در این کتاب صرف نظر نمودم و به فرموده حِبر نحریر و فاقد بصیر و محدّث خبیر سیّد نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیّه در نور تعیین وقت ظهور که فرموده ان چه را که معنای ان اینست که ما تحقیق نکرده ایم بلکه گمان هم نداریم اراده این معنی را از خبر و حق اینست که

ص: 412

که این خبر از قبیل اخنار متشابهه است که ممکن نیست رسیدن به حقيقت ان و بیان واقع کردن چه که وظیفه شیعیان است که در هر صبح و شام بلکه در هر لحظه و آن انتظار فرج داشتن و ان منافی با این قبیل توجيهات است لذا از شرح و بیان که در خاطر خلجان می نموده خود داری کرده و تاویل ان را به عهده راسخین در علم گذاردم زیرا که توقف در متشابهات مامور به و احتیاط طریق نجاة است نداند خارجی کوچیست در بیت *** که اهل البیت در ایند بالبیت

پایان سخن

المنة لله و له الحمد كه جزوء دوّم کتاب نوائب الدهور فى علائم الظهور پایان یافت و دنباله ان شروع به جزوء سوّم خواهم نمود که از بخش هفتم در اخبار صادقیّه عليه السّلام افتتاح می شود و از خداوند متعال یاری می طلبم و از باطن ولايت كليّه لا سيّما قطب دائره امكان و محور كون و مكان اعلى حضرت خليفة الرّحمن صاحب العصر و الزمان عجّل الله تعالی فرجه مرد می خواهم که به توفیق اتمام ان نائل گردم و این بضاعت مزجاة در پیشگاه اقدسش پذیرفته شود هذی بِضَاعَةً مُزْجاةٍ بِحَضْرَتِهِ *** يَا بْنِ الْحَسَنِ فَتُقَبِّلَهَا مِنَ الْحَسَنِ و چون اعتصام این جزوء به قصیده میلادیّه حضرت مولى الكونین و امّام الخافقين سیّد جوانان اهل بهشت ابی عبد الله الحسین که از نتایج فکر فاتر این بنده قاصر بود افتتاح یافت خوش داشتم که اختتام ان نیز به خمس رائیه ای که از اثر طبع بنده شرمسار است در تولّد قلب عالم امکان حضرت صاحب الزّمان روحی و ارواح العالمين له الفداء انشاء کرده ام از خود در خاتمه این جزوء به یاد گار گذارم وَ مَا تَوْفِيقِى الَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ والیه أُنِيبُ

ص: 413

قصیده تخمیسیّه رائیّه للمولّف المتخلّص بحیران

حق باز تجلی کرد از غیب دیگر بار *** بی پرده برون اورد از پرده رخ یار

تا چند به غم مدغم هان ای دلِ بیمار *** عید است ز جا بر خیز بین جلوه دل دار

دا دار جهانی به جهان داد جهان دار

بنوشت قلم سر خط تقدیش به عشّاق *** بگرفت بفرما نبریش از همه ميثاق

افراشت قضا پرچم توحبد له نُه طاق *** بر چید قدر رایت تثلیث ز افاق

کز غیب عیان کشته زند نار به زنّار

هان نیمه شعبانست در عیش بکوشید *** در جسم جهان جان است خیزید خروشید

کالای غم و غُصّه به شادی بفروشید *** بر قامت دل جامه ای از وجد بپوشید

کامروز بشد مهد زمین مهبط انوار

از مشرق سامرّا خورشید علم زد *** بر صفحه مهر و ماه از نور قلم زد

چون از افقِ غیب دَر این دار قدم زد *** لاهوت برنا سوت خود دم ز عدم زد

شرمنده شد از نور رخش ثابت و سیّار

ميلاد ولىّ عصر فخر بشر امد *** مولود مدارِ کون کان گُهَر امد

گوئی به جهان ظاهِرِ سرّ قدر امَد *** خورشید جلال حق از پرده در امد

تابید به هر بحر و بر و درّه و کُهسار

ص: 414

میلادیّه حضرت بقیة الله

از امدنش خالق جبّار خبر داد *** بر لوح و قلم عالم اسرار خبر داد

جَبريلِ به نه گنبد دَوَار خبر داد *** بر مقدم او سیّد مختار خبر داد

کردند به میلادش مُلك و ملك اقرار

از پرده برون امد و در پرده نهان شد *** در پرده غیب اندر از چشم خسان شد

چون کنز خفی مخفی از خلق جهان شد *** بر غیب خدا مظهر ان ذخر زمان شد

تا وقت معیّن که شود ظاهر اسرار

از فیض دمش گیتی اندر دَوَران است *** منظومه هستی هست ز ان روح روان است

از بهر قیامش کون هر دم نگران است *** املاک در افلاکش از منتظران است

کز قامت زیباش قیامت کند اظهار

خیلِ رُسُلش یک یک از قادر مطلق *** دادند خبر بر خلق کین قائم بر حقّ

از مشرق غیب اید منصور و موّفق *** افاق پر از داد کند بدهد رونق

و ز تیغ عدالت ببرد دست ستم کار

دانا بنیوشید که این ماه دَر اید *** نادان همه کوشید که او رخ ننماید

حَق اَزحقِد بپوشید می گفت که شاید *** خواموش کند این نور کز غیب نیاید

غافل که خدایش بود همراه و نگه دار

قسّیس و سطیح و شق و زرقا همه گفتند *** وین درّ سخن قبسّ و بُجَیراش بسُفتَند

احبار چو رِبیّون این سرّ ننهفتند *** از پا دِریان نیز هزاران بِشِنُفَتند

ص: 415

مخمس میلادیّه حضرت

نا کرده عداس و یشع و باهله انکار

از صُلب حسن عسكرى أن حجّت كبرى *** و از اختر شمعون صَفا دخت يشوعا

خورشید رخ قائم بر حق شده پیدا *** در چرخ چَهارُم به طرب آمده عیسی

در عرش برین ختم رُسُل سیّد ابرار

هندوش به با تنگل از او داد نشانه *** هم ناسُک و جُوك و وید از اهب کهانه

کو موسب و جوموسب و پیمان مهانه *** گفتا به دساتیر چو زردشت یگانه

کین شاه شود ظاهر در اخر ادوار

هم مؤبد اردا گفت در دوره با یک *** دیگر بو سیت که بد مُضحَفِ مَزْدک

در زمزم زردُشت و گهن بار اتابک *** جا ماس به اسرار عجم گفت بلا شک

از دخت پسین و خثور شاهی اید در کار

ان پور پسین و خثور از مکّه در اید *** با داد و دهش باشد هم داد گر اید

با اهرمنان قهرش از حد بدر اید *** پایان شهیّ او دنیا بسر اید

بی داد بر اندازد با داد شود یار

مشحون كتب عهد عتيق از خبر او *** در سفر برا شیت ز تورات اَثر او

هم هوشع و شعیا گفت نام و سیر او *** حبقوق و ملاخیّ بنی راه بر او

دادند خبر را مدنش بی حد و بسیار

داده است نوید قدمش صفحه انجیل *** در چاردَهُم فصل ز يوحَنّا تفضیل

ص: 416

ولیّ عصر عجّل الله فرجه

هُم مُرقس و هَم لوقا گفتند به تسجیل *** متّى به عباراتى اراسته تنزيل

در کشف بیوحنّا ظاهر شده اسرار

امد بر نور از حق اوصاف ظهورش *** داود بنی بر خواند ز ایات زبورش

بنمود خبر دار بمزمار سُرورش *** از مولد و از امدن و غیب و حضورش

كز غیب شود ظاهر با تیغ شرر بار

دادند رسولان هم بر خلق بشارت *** از مقدم پاکش به صراحت و اشارت

مخصوص رسول دو جهان میرِ امارت *** با سلسله ال رسالت و طهارت

کز پرده در اید چو جهان شد چو شب تار

نزدیک شد از اهرمنان باج بگیرد *** هم زندقه و كفر به اماج بگيرد

وز تارک شد جهان تاج بگیرد *** زنّار و چلیپا و بُت و خاج بگیرد

بر ملحد و کافر بدهد کیفر کِردار

افسوس که چشم همه را خواب گرفته *** وز جور و جفا مزوع دین اب گرفته

ظلم و بِدَع و كینه ز دل تاب گرفته *** بیگانه رَه صحبت احباب گرفته

ای کاش از این خواب شدندی همه بیدار

وقت است که عنقا زحجابات در اید *** خورشید جمالش ز افق رُخ بنماید

زنک غم و اندوه ز دل ها بزداید *** ابواب فرح را به روی خلق گشاید

بر گرد جهان دور زند چون خط پرگار

ص: 417

اثار و علامات ظهور ار چه زیاد است *** معیار در ان پر شدن جور و فساد است

هر چند که حق وقت مصرّح ننهاده است *** باری نکشد طول که عالم به مراد است

از غیب شود ظاهر و بنماید دیدار

تعیین ننموده است نبی وقت ظهورش *** تصریح نفرموده است ایّام و شهورش

لكن بنبی مضمر از جلوه نورش *** داده است نشان بسیار ز ایات و زبورش

امّا نشود واقف از سرّ نهان اغیار

ان قدر که شاید به تو ز اسرار بگویم *** و ز آمدن و جلوه دل دار بگویم

فی الجمله از آن مطلع انوار بگویم *** اندک سخنی ز ان همه بسیار بگویم

از ان چه دل از فیضش شد زنده و سر شار

در پرده سخن گفت سخن گوی یکانه *** بی پرده نشاید داد زان گفته نشانه

ترسم که رقیب ارد ذکرش به میانه *** وین دانه به دزدی ببرد دزد شبانه

وز بی خردی دم زند از سخره و انکار

تا باد شمالی سوی مغرب نبرد راه *** و ز مشرق به مغرب نزید خیمه و خر گاه

و ز جای نجنبد دُوَل يك دل همراه *** و ز راست نتازند به چپ یک سره نا گاه

بگشوده نخواهد شدن این عقده دشوار

از خاور دور ان دم خیزد بنی الاصفر *** چین را بشود فاتح و منصور و مظفّر

پس روی نهد ز ان جا بر جانب دیگر *** از راه خراسان او نا گاه کشد سر

ص: 418

ان جا که رسد جلوه گر اید رخ دل دار

دور ان چه که من گفتمت از پيش نباشد *** مهلت دیگر افزون به جفا کیش نباشد

تا فتنه سه و چار دیگر بیش نباشد *** کاسایشی از بهر بد اندیش نباشد

بیدار شو و پاره کن این پرده پندار

تا اخر عشر از تسع دل ها همه خون است *** اوضاع جهان بکسر چون بو قلمون است

ظلم و ستم و جور و جنایات قرون است *** بنیاد روی حیله و نیرنگ و فسون است

ان گاه شود منعکس اثار به یک بار

شاها من حیران که ثنا خوان تو باشم *** دانی که به هر جمع پریشان تو باشم

کن گوشه چشمی که ز یاران تو باشم *** اندر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم

مگذار مرا زار و پریشان و گرفتار

وَ قد وَقعَ الفراغ

من تسويد هذه الاوراق بعد الجمع و التاليف و التصنيف و الترصيف بمينای الداثره فی اليوم الثامن من شهر ذی قعدة الحرام سنة 1383 الف و ثلث ماة و ثلاث و ثمانين من الهجرة المقدّسة النبویّه عليه و آله الاف الصّلوات و التّحيات و يتلوه الجز الثالث بحول الله تعالى و قوّته ان شاء الله و إنا العبد الفانی الجانی محمّد حَسَن المير جهانی الطباطبایی البحر قوئى الأصفهانی

ص: 419

فهرس مندرجات جزوء دوّم

صفحه مطالب

ص 2 ... دیباچه کتاب

ص 3 تا 5 ... مولوديّه حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام

ص 6 ... خطبه تطبخیه منسوبه به امیر مومنان و مصادر نقل ان

ص 7 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان

ص 8 تا 9 ... صیحه زدن ناقوس و شایع شدن مرض کابوس و سخن گفتن گاو میش و ظهور آتش در نصیبین و حرکت لشکر خراسان و خروج شعیب بن صالح از سمرقند به طالقان و بیعت کردن با سعید سوسی در خوزستان و قیام عدّه ای از کرد ها و غلبه عرب بر بلاد ارمن و فروتنی پادشاه قسطنطنیه نسبت به لشکر سفیانی و ظهور مکلّم موسی از شجره

ص 10 ... استنباطات مؤلّف از جملات این قسمت از خطبه و اشاره حضرت علیه السّلام به رجعت نمودن در ان و اخبار از خروج مشرقی ها پیش از قیام قائم عليه السّلام و سلطنت نمودن بیست و چهار نفر از خلفاء بنی عبّاسی و بیان اوصاف ایشان و افتادن زمام کار به دست کودکان و زنان و بروز فتنه و فساد و ننگ و عار در مردمان در روی زمین

ص 15 تا 16 ... قسمتی از خطبه و بلند شدن پرچم های بنی عتبه و بنی کنانة و امدن آن ها به جانب اُبُلّه بصره و بروز عجائب و فتنه بنی قنطورا که چینی ها یا شرقی ها باشند و مالك شدن ایشان عراق و اطراف ان را و غیر این ها

ص: 420

ص 16 تا 20 ... قسمتی از خطبه مشعر بر گرفتن بنطی ها بصره را با عرب های ناصبی تا این که بیایند در واسط و اطراف آن تا اهواز و اوّل خرابی عراق و بروز بلا های بزرگ و عجایبی در قرن یازدَهُم و ظهور دیلم و گیلانی و گروهی از خراسان و مالک شدن ایشان تبریز را و نصب امیر کردن بر ایشان و اضطراب عراق و وقوع جنگ ها در میان همدان و حلوان و زوال ملک دیلم به عرب عجمی زبانی و امدن پرچم هائی از شط جیحون به فارس و نصیبین و بلند شدن پرچم های عرب و غیر این ها

ص 20 تا 22 ... بیان مؤلف در نکته هائی که از این قسمت از خطبه استنباط می شود و تحقیقی در باب قرآن

ص 23 تا 24 ... ارشاد و امر فرمودن امير المؤمنين علیه السّلام مردم را به رجوع کردن به ائمة عليهم السلام و احتياجات خود را از ایشان تعلیم گرفتن و توصیه حضرت به ان ها و رفع تهمت غلوّ از خود نمودن و تعلیم دادن ان حضرت دعائی را برای رفع بلا ها

ص 25 تا 27 ... در پیرامون خطبة البیان منسوبه به امير مؤمنان عليه السلام و نقل روایاتی از کتاب اختصاص شیخ مفید و شرح کردن حضرت بعضی از کلمات خود را که شنیدن و تحمل کردن ان بر ان هائی که شنیدند دشوار امد

ص: 421

صفحه 27 تا 29 ... مصادر در نقل خطبه

صفحه 29 تا 33 ... در بیان سند خطبه و این که حضرت بنا به وصیّت پیغمبر صلّی الله عليه و اله این خطبه را انشاء فرمودند و در ان اشاره فرموده به بسیاری علم خود

ص 23 تا 45 ... قسمتی از خطبه و در خواست نمودن مالك اشتر تعیين وقت قیام مهدی علیه السّلام را و بیان ان حضرت جمله ای از علامّات ان را به طور رمز و لغز و بیان شرح لُغات و معنای ان و در ان است بعضی از مطالب و اشارات مهمه

ص 45 ... شطری از خطبه و اظهار اندوه و تاسف کردن آن حضرت

ص 46 تا 47 ... اعتراض سوید بن نوفل که یکی از خوارج بوده و بر حضرت و نظر کردن آن حضرت بر او به نظر غضب و فریاد زدن و مردن او در همان ساعت و بیرون بردن جسد او از مسجد و پاره پاره شدن آن و قسمتی از سخنان حضرت

ص 47 تا 49 ... درخواست نمودن صعصعه و میثم و ابراهیم بن مالِک اَشتَر و عمرو بن صالح که آن حضرت وقایع و علامات ظهور حضرت را در طول زمان تا زمان قیام آن بزرگ وار بیان فرماید و خبر دادن آن جناب به ظهور صد خصلت در مردان اخر الزمان به فرموده پیغمبر صلّی الله علیه و آله و درخواست بزرگان و علماء از آن حضرت بیان خصلت را

ص: 422

ص 49 تا 58 ... در بیان صد خصلت که از علامات عامّه است و در ضمن آن است بعضی از علائم مهمّه از قبیل بنا گذاردن پایگاه ها و فرودگاه ها در شهر ها و غیر آن ها

ص 59 تا 60 ... طبقه بندی حضرت مردم را از بعد هجرت تا زمان ظهور قائم عليه السّلام و اجمال بیان حالات هر طبقه و پایان طبقه هفتم را به خروج هجری و رقطی و سفیانی و ظهور قائم علیه السّلام تمام نموده

ص 60 تا 61 ... اظهار تاسف سادات و اکابر عرب از وقوع این علامات

ص 62 تا 65 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و در ان است فتنه هائی که در بصره و کوفه رخ داده می شود و اخبار ان حضرت از فتنه بنی اميّه و بنی عبّاس و جنگ هائی که در بصره واقع می شود و غير این ها

ص 65 تا 67 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و اخبار از فتنه های بصره و بغداد و دیلم و شاهون که مراد شاهی از اعمال مازندران است و هم دست شدن دیلم با کرد های همدان و دو قبیله حمزه و عدوان که از سمت خراسان به بلاد عجم ایند از سمرقند تا برسند به قزوین و کاشان و کشتن ایشان ذرّیه پیغمبر را از سادات در شیراز و حمله نمودن عرب ها به بلاد جبل

ص: 423

ص 67 تا 76 ... قسمتی از خطبه و لُغات و معنای آن و در ان است اخبار از وقایع و جنگ های مهمّه که در مکان های مختلفه رخ می دهد

ص 76 ... قسمتی از خطبه راجع به این که اوّل علامات تغییر از زمان خلع مقتدر بالله عبّاسی است و این که فرموده است که من می دانم نام های پادشاهان را تا ان زمان یعنی زمان ظهور

ص 77 ... قسمتی از خطبه و لُغات ان و بیان فرمودن حضرت علیه السّلام صفات پادشاهانی که بعد از خلع مقتدر تا زمان ظهور سلطنت می کنند

ص 80 تا 81 ... در بیان تحقیقی از مؤلف

ص 81 تا 83 ... قسمتی از خطبه و بیان آن حضرت زیادتی علم خود را و بيان فرمودن صفاتی چند از اهل اخر الزمان

ص 84 تا 85 ... در بیان قسمتی از خطبه و معنای ان و دستور تقیّه و نهی از بیزاری جستن از ال محمّد علیهم السّلام و مذمّت از کسانی که در حقّ او غلوّ می کنند

ص 86 تا 89 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و فتنه های مختلفه اخر الزمان

ص 90 تا 93 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و معنای خطبه و در ان است بیان فتنه های مختلفه و ندای آسمانی و فتنه سفیانی و شعیب و كرد ها

ص: 424

ص 93 تا 94 ... قسمتی از خطبه

ص 95 تا 98 ... لُغات و معنای خطبه حاکی از بیرون آمدن شخص اصفر با نشانه هائی که در او است و خرابی در روم و فتنه بغداد و جنگ بابل و کشته شدن خلق بسیار و کشته شدن پنجاه هزار نفر در جزائر و شامات و هلاکت دو خلیفه در یک روز و قطع راه مکّه و وقایع دیگر

ص 99 تا 100 ... قسمتی از خطبه

ص 101 تا 105 ... لُغات خطبه و معنای آن و در انست علامات خروج سفیانی و بلند شدن سه پرچم و وقایع مصر و خروج يك نفر از بنی عبّاس و اضطراب اهل شام و فلسطین و در خواست نمودن اهل شام از سفیانی قیام او را و رای اعتماد گرفتن سفیانی از ایشان و قیام او و فتنه گری او در شامات و عراق و مدینه و فرو رفتن لشکر او به زمین در بیداء و فرار کردن گروهی از بنی هاشم به طرف روم و درخواست سفیانی از پادشاه روم رجوع دادن آن ها را به شام و کشتن او او ایشان را در شام

ص 105 ... قسمتی از خطبه

ص 106 ... شرح لُغات و معنای خطبه و بیانی از مؤلف راجع به پایگاه ها که در این خطبه حضرت از ساخته شدن آن ها خبر داده

ص: 425

ص 109 تا 110 ... قسمتی از خطبه

ص 110 تا 111 ... معنای خطبه و خروج سفیانی و جنگ های او در شامات و كوفه و قتل عام کردن او شیعیان را در کوفه و فرار کردن سفیانی از کوفه به شام و فسق و فجور و جور و تعدّی او در دمشق

ص 112 ... قسمتی از خطبه اشعار ان حضرت در علائم ظهور مهدی عليه السلام و اشاره به هجوم اوردن ترك ها و ذلیل شدن ملوک روی زمین که از بنی هاشمند و بیعت با کودک

ص 113 ... مشعر بر اذن دادن خدا به قیام مهدی عليه السلام و ندای جبرئيل در مکّه

ص 114 ... قسمتی از خطبه

ص 115 ... معنای خطبه مشعر بر بعضی از اثار ولایتی و حاضر شدن یاران خاصّ حضرت در مکّه و صفات ایشان

ص 116 تا 125 ... اسامی سی صد و سیزده نفر و شهر های ایشان

ص 126 ... حاضر شدن یاران حضرت در مکّه به مدّت کم تر از نصف شب و امتحان کردن حضرت ایشان را سه مرتبه و بیعت گرفتن از ایشان به سی شرط و عهد بستن حضرت با ایشان به چند امر

ص: 426

ص 129 تا 131 ... قیام حضرت و لشكر ارائی او و ملاقات ان جناب با سيّد حسنى واحتجاج سیّد با ان حضرت و ظاهر کردن قائم معجزاتی را برای او و تسلیم شدن سيّد حسنى با لشكرش و رفتن ایشان به جنگ با سفیانی و بیان نسب سفیانی و جنگ اصحاب ان حضرت با لشكر سفیانی و کشته شدن لشكر سفیانی به دست ایشان و فرار کردن سفیانی و گرفتار شدن او و کشته شدن او

ص 134 تا 136 ... قیام بنی کلاب به خون خواهی سفیانی و حمایت کردن رومیان از ایشان و قیام کردن ان ها به مدد ایشان و فرستادن لشكر به جنگ با حضرت و اصحاب ان جناب و هجوم اوردن ایشان به طرسوس که از شهر های حضرت است و غارت کردن اموال شیعیان و اسیر کردن زنان ایشان و لشکر فرستادن حضرت به جنگ با ان ها و کشتن ایشان بنی کلاب و رومیان را و فرار کردن پادشاه روم و پس از ان تسلیم شدن پادشاه روم به حضرت و خراج دادن او به ان جناب و بر گرداندن او اسیران مسلمانان را به سوی ان حضرت و در تحت فرمان ان حضرت در امدن او

ص 136 تا 137 ... رفتن حضرت در قبیله بنی کلاب و کشتن بیش تر از مردان آن ها را و

ص: 427

اسیر کردن زنان ایشان و ایمان اوردن ایشان و بیعت کردن ان ها با ان جناب و رفتن حضرت به بلاد روم و فتح کردن او ان جا را و بیرون اوردن ان جناب گنج های جواهر و طلا و نقره را و تقسيم فرمودن ان ها را به یاران و لشکریان خود و امدن راهبی از نصاری بخدمت ان جناب و احتجاج کردن او با حضرت و اسلام اوردن او و ممانعت کردن اهل ارمنیّه از آن حضرت و جنگیدن حضرت با آن ها

ص 138 تا 139 ... کشتن اصحاب حضرت پانصد نفر مرد جنگی از مسیحین را و از جا کندن حضرت به قدرت خدا شهر ان ها را و معلّق داشتن شهر را در هوا و فرار کردن ان ها و حمله کردن شیری بر ایشان و غنیمت بسیار به دست مسلمانان امدن و قسمت کردن ان ها را در میان لشکر و رفتن مهدی علیه السّلام به مدينة الزنج و فتح نمودن او ان جا را و رفتن حضرت از ان جا به قاطع در کنار بحر اخضر و کشتن حضرت در ان جا صَد هزار مرد جنگی را و غالب شدن حضرت بر ایشان

ص: 428

ص 139 تا 141 ... قسمتی از خطبه و معنای ان مشعر بر ماندن مهدی علیه السّلام مدّت هفت سال در قاطع کنار بحر اخضر و ده برابر ان چه از رومیان غنیمت برده اند غنیمت برند و بیرون امدن ان حضرت از ان جا با صد هزار مرکب (یا موکب) که هر مرکب یا موکبی زیاده بر نیست هزار مرد جنگی است و فرود امدن آن جناب در ساحل فلسطين در میان عکّا و پای گاه غزّه و عسقلان و رسیدن خبر خروج دجال و فتنه او به آن حضرت علیه السّلام و نابود کردن او حرث و نسل را

ص 141 تا 143 ... بر گشتن حضرت به بیت المقدس و نزول عیسی از اسمان و فرستادن حضرت عیسی را با لشكر به جنگ دجّال و فتنه های دجال و کشتن عیسی دجّال را و طلوع افتاب از مغرب و مالك شدن حضرت مشارق و مغارب زمين را از جابُرقا تا جابُرسا

ص 144 تا 145 ... امن آمن شدن زمین و چریدن گوسفند با گرگ در یک جا و بازی کردن بچّه ها با مار و عقرب و و اذیّت نرسانیدن ان ها به ایشان و ظاهر شدن برکات در زراعات و مرتفع شدن محرّمات و کشتن مهدی علیه السّلام مرتكبين ان ها را و معتکف شدن مردم بر عبادات

ص: 429

و طاعات و دیانت و دراز شدن عمر ها و بسیار شدن میوه درختان و در سالی دو مرتبه میوه دادن و باقی نماندن دشمنان ال محمّد عليهم السّلام و فرستادن حضرت اصحاب خود را در شهر های روی زمین به حکومت کردن و تعمیر شهر های جهان به عدل و باقی ماندن حضرت در دنیا تا چِهِل سال

ص 146 تا 147 ... مُردن مهدى عليه السّلام و وزیران او و بر گشتن اهل دنیا به جهالت و گمراهی و کفر و خراب کردن خدا شهر ها را به انواع بلا ها

ص 148 تا 149 ... بیرون امدن یاجوج و ماجوج و دابة الارض و ظهور صیحه اسمانی و ستاره دنباله داری در مغرب و دو ستاره در سمت مشرق و ظاهر شدن خطّ سفیدی در اسمان که از ان نور به زمین تابد و گرفتن ماه و طلوع افتاب از مغرب و ظاهر شدن اتشی از اسمان و سوزانیدن دشمنان ال محمّد را

ص 150 تا 151 ... ظاهر شدن کف دستی بدون زند که در ان قلمی باشد که در هوا می نویسد و مردم صدای نوشتن قلم ان را می شنوند و این ها از مقدمات قیامت کبری است

ص: 430

و آفتاب و ماه گرفته طلوع می کنند و نور ندارند و ظاهر شدن صیحه ای و مردم و دمیده شدن صور و ایات قیامت

ص 152 تا 154 ... بیانات مؤلف در اطراف این علامات

ص 154 ... در پیرامون دجّال

ص 156 تا 159 ... كلمات جاماسب حکیم در موضوع دجّال و زايجه طالع او از روی علم نجوم و زایجه طالع آن که صفت عیسی دارد

ص 159 تا 160 ... بیان مؤلف و خلاصه سخن در پیرامون حالات دجّال لعين

ص 161 تا 165 ... نسخه دیگر خطبة البیان به روایت دیگر و کلام مولّف در اطراف آن و نکته جالب توجّه از مؤلّف حقیر

ص 165 تا 170 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و در ان است خبر دادن از فتنه بنی قنطورا در بصره و قتل عام کردن ایشان و خرابی حصار شامات غیر از دمشق و وارد شدن ایشان در بعلبک و بلا های ایشان و قیام شخصی بر ضرر بنی قنطورا و وقایع مهمه دیگر

ص 170 تا 172 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و خروج مرد بی باکی در بصره و رفتن او به شام و بیعت کردن مرد بد دلی از روی خدعه با او و رفتن مرد بی باک با عدّه اش

ص: 431

به جانب عراق و كشته شدن او در انبار پیش از رسیدن به مقصود خود و خروج خوابی ملقّب به حاكم و وقایع سخت دیگری

ص 173 تا 175 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان و قيام بنی قنطورا در دفعه سوّم در ماه رمضان و قتال ابو الفوارس با ایشان و انتقال ملک هند از خانواده ای به خانواده دیگر و خون ریزی در شامات و خرابی راه های نوبه و حبشه و قطع ارتباطات و اختلاف در مملکت اندلس و جنگ و خون ریزی در مراکش و رفتن لشكريان به طرف بزرگ ترین ساحل های فارس که سیراف باشد و کشته شدن پادشاه قسطنطنیه و خرابی ساحل های روم و ایجاد فتنه در میان چینی ها و بربری ها و ظاهر شدن فتنه های سخت در خراسان و قسمتی از خطبه

ص 176 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات ان

ص 176 تا 178 ... اختلاف افتادن میان ترک ها و چينی ها و خراب شدن محلّ تجارت طلا و زلزله ها و نزاع ها و زد و خورد هائی در منطقه جاوه و شدّت جنگ و خون ریزی در زمین فارس و وقوع جنگ در مشرق و ظهور زلزله ها در خراسان و فرود آمدن نازله ها در همدان و کار به جنگ کشیدن

ص: 432

و ظهور فتنه در عراق و حمله آوردن شخص کوتاه قدّی به ساحل ها و سر حد های بصره و تجدید و ساخته شدن بنا های جنگی در حجاز و اختلاف لشکریان با اهل یمن در ملك و شدّت فتنه ها در اطراف جهان

ص 179 ... قسمتی از خطبه و لُغات ان

ص 180 تا 181 ... معنای خطبه و در انست اخبار از ظهور فتنه های شدید در قرن یازدَهُم و به مضیقه و تنگی افتادن دین اسلام به واسطه مرد بد بینی که در شام ظاهر می شود و وا گذار شدن شامات به اهل شرک و کشته شدن هفتمین اولاد ترك و تفرقه افتادن در عرب ها و فرقه فرقه شدن ایشان و قطع شدن راه ها و اسباب و محجوب شدن قصر سلطنتی و قیام مردی ناراحت و نا شکیبا و بلند شدن پرچم ها و شدّت بلا در بابل و زیاد شدن بلا ها و فتته ها و جنگ ها و ظاهر شدن گرانی در شام و کشته شدن شخص جلیلی و قیام عبد الله نامی که اخر پادشاهان بنی عبّاسی است و کشته شدن او

ص 182 ... شرح لُغات و معنای خطبه و بیان صفات مذمومه اهل اخر الزمان و بیرون امدن سفيانی

ص: 433

وجهینه پسر وهب از جزیره کشمیر و با او باشند شیاطین سر سختی و کشتن یکی از آن ها سعید نامی را و گرفتن او دختر سعید ولیده را برای خود و وقایع دیگر

ص 183 ... قسمتی از خطبه و شرح لُغات آن و در انست تحقیقی از مؤلف در اطراف لعنت سلعين يا شلغین و این که محتمل است اگر لغت شلغین باشد رمز تاریخی باشد برای خروج شخص علجی که در خطبه خبر داده که مراد سال هزار و سی صد و نود باشد

ص 185 تا 186 ... در معنای خطبه و در ان است خبر از ظهور شخص بی دین سر سختی که در خلقت او کجی باشد با جمعیت زیادی که از زیادتی و بسیارى ان ها عدد ان ها به شماره در نیاید و کسی نتواند آن ها را بر گرداند و با ان ها فیل و کرگدن باشد و ان ها احاطه می کنند دمشق و اطراف ان را یا اسکندریِّه و اطراف ان را و این جماعت از فرزندان حام بن نوح اند که عبارت از سودانی ها و حبشی ها یا چینی ها یا بربری ها یا ترک ها باشند و وقوع خون ریزی شدید در فلسطين و بيت المقدس و فساد در مصر

ص: 434

ص 186 تا 187 ... قسمتی از خطبه و معنای ان و در ان است اخبار از رسیدن فرج و قیام حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه

ص 188 تا 199 ... قسمتی از خطبه که مشتمل است بر ذکر نام های حکّامی که آن حضرت به شهر های روی زمین می فرستد و خبر دادن به مکان های هر یک از ایشان

ص 200 تا 207 ... قسمتی از خطبه مشتمل بر بلند شدن پرچم های حق و هدایت و ظهور حضرت و بعضی از وقایع هنگام ظهور و پس از ان

ص 207 تا 215 ... سؤال صعصعه از حضرات امیر از وقت خروج دجّال و بیان فرمودن ان حضرت علامات خروج او را و صفات و حالات او را و بیان مؤلف در این مقام

ص 215 تا 220 ... داستان مراجعت حضرت امیر علیه السّلام از نهروان و شرف یاب شدن راهب حباب نام به خدمت ان جناب و بروز اعجاز از ان حصرت و دستور دادن حضرت ساختن مسجدی را و به نام بنّای او نام گذاردن و این که خراب شدن آن از علامات ظهور قائم عليه السلام است

ص 220 تا 222 ... راجع به صفات زن هاى اخر الزمان و بیانات مؤلف در شرح حديث

ص 222 تا 226 ... حَدیث بیستم بحار و شرح بیستم و شرح لُغات ان و در ان است اخبار از

ص: 435

صفات ذمیمه مردمان اخر الزمان و بلند دیده شدن ماه ها که ما شب اوّل دو شبه به نظر اید یا ماه در شب اوّل دیده نشود تا این که روزه روز اوّل ماه رمضان گرفته نشود و روز عید در اخر ماه گرفته شود و اخبار به این که در ان زمان بغتة عذاب مردم را فرو گیرد به نحوی كه ان ها را مهلت نداده هلاک کند

ص 227 تا 228 ... ازمایش و امتحان شدن مردمان اخر الزمان

ص 229 تا 233 ... ظهور حضرت در وقتی خواهد بود که در میان شیعیان اختلاف واقع شود و بیان لُغات حديث و معنای ان و در ضمن ان اخبار راجع به زنان

ص 233 تا 235 ... اولِ ضعف اسلام و صفات مردم اخر الزمان و تكلم کردن مردمان پست خسیس در امور عامّه و اشعاری از مؤلف نا چیز

ص 236 تا 237 ... فتنه و فساد صاحبان پرچم های سیاه و زی و لباس و صفات صاحبان ان پرچم ها و امدن ايشان به عراق و فتنه هائی كه از ايشان رخ می دهد و بیان لُغات و معنای حَدیث

ص: 436

ص 238 تا 240 ... انتهای ملک بنی عبّاس به کشته شدن نفس زكيّه و صیحه اسمانیست در ماه رمضان و بیان مولف

ص 241 ... راكب ذِعلبَه یعنی ناقه سوار محمّد بن الحسن نفس زكيّه است

ص 242 تا 243 ... پیش از قیام قائم موت ابیض و موت احمر و امدن ملخ در در وقت و غیر وقت انست به رنگ خون و صفات مردم اخر الزمان و تكلم رُویَبضه یعنی مرد خسیس نیست در امور عامّه

ص 244 تا ... بعضی از صفات قائم عليه السلام و قیام سفیانی و قیام قائم از سمت مشرق

ص 245 تا 246 ... خروج زندیقی از قزوین و فتنه او و بیانی از مولف در این باب

ص 247 ... نجات نیابند در اخر ان زمان مگر مردمان گمنام که کسی ایشان را نشناسد و مستشار امور شدن زن ها و فرمان فَرمائی کردن کودکان و تدبیر امور کردن نا مرد ها

ص 248 تا 250 ... صفات اهل اخر الزمان و بیان مؤلّف در اطراف حَدیث

ص 251 تا 252 ... تحقيق و توجيهات مؤلف در معنای جمله و یبایع المضطرون فرمايش امير عليه السلام و بيان شش وجه در ان

ص: 437

ص 253 و 254 ... تسلط یافتن زن ها و کنیزان و فرمان دادن کودکان و ضایع کردن حقوق رحمان و تغنی کردن به قران و خراب شدن بصره به دست ترك ها

ص 255 ... پرورش دادن صاحبان فسق و فجور و کار های زشت (هنر پیشگی) و مقرّب شدن سخن چینی ها و سعایت کنندگان نزد سلطان و امّارت کردن کنیزان و مسلط شدن زنان و فرمان داری کردن اشخاص نادان

ص 256 ... پرچم های سیاه خراسان غیر از پرچم های سیاه حَسَنی است

ص 257 ... کشته شدن و مُردن دو ثلث مردم و باقی ماندن یك ثلث و چون ندای اسمانی بلند شود محبّت مهدی علیه السّلام در دل های مردم جای گیرد

ص 258 ... فرستادن سفیانی به طلب اهل خراسان و بیرون آمدن اهل خراسان به طلب مهدی عليه السّلام و ملاقات ان ها با حسنی هاشمی صاحبان پرچم های سیاه که پیش رو لشکر او شعیب بن صالح است و تلاقى ایشان با لشکر سفیانی در دروازه اصطخر و وقوع جنگ شدیدی در میانه ایشان و فرار کردن لشکر سفیانی و رفتن مردم به طلب مهدی

ص: 438

ص 258 ... فرار کردن حضرت مهدی علیه السّلام با منتصر از مدینه به مکّه بعد از ورود لشکر سفیانی به مدینه و لشکر فرستادن سر لشکر سفیانی در تعقیب ایشان و نرسیدن لشکر به ایشان

ص 259 ... فرو رفتن لشکر سفیانی در بیداء و خبر ایشان و خبر قیام مهدی به اهل شام رسیدن و گفتن پیشروِ لشکر سفیانی به سفیانی که مهدی خروج کرده یا با او بیعت کن و اگر نه تو را می کشیم و واسطه فرستادن ان لعین برای بیعت کردن با ان حضرت به بیت المقدس می رود و خزاین ان جا را بر می دارد و عرب و عجم و جنگ جویان و رومیان و غیر ایشان مطیع مهدی علیه السلام می شوند بدون جنگ کردن و ان حضرت مسجد هائی در قسطنطنیه و غیر ان بنا می کنند و پیش از قیام ان حضرت خروج می کند مردی از اهل بیت او در مشرق و هشت ماه جنگ می کند تا این که کشته می شود و حضرت را در بیت المقدس درک نمی کند

ص 260 ... تعریف طلقان و گنج های ان که از طلا و نقره نیست بلکه از مردان شجاعی هستند عارف

ص: 439

به خدا که از یاران مهدیند

ص 261 تا 269 ... خطبه امير المؤمنين علیه السّلام در ولایت و علامات قیام و شرح لُغات خطبه و معنای ان که محتوی بسیاری از علائم مهمّه است

ص 269 تا 274 ... فرمايش على عليه السلام راجع به فتن و محن اخر الزمان و فتنه و فساد در تمام روی زمین و جنگ ها و وقایع مهمّه و قیام جمعی از قیام کنندگان و شرح لُغات و معنای حَدیث

ص 275 ... افتادن اتش در حجاز و جاری شدن اب در نجف از علامات ظهور است

ص 276 ... اختلاف میان عرب و عجم ادامه دارد تا خروج سفیانی و چون خروج کند حاکم دمشق فراری شود و ربیعی و جرهمی و اصهب و غیر ایشان قيام کنند و سفیانی بر همه غالب شود و قیام کننده ای از خراسان قیام کند که او از چین و ملتان آمده باشد و بر سفیانی غالب شود پس از ان قائمی از گیلان قیام کند که مشرقی او را یاری کند برای دفاع از شیعیان عثمان و گیلانی را اَبَر و دیلم اجابت کنند و ندا ها و پرچم ها به نفع امام زمان بلند شود و می ایند به بصره و ان جا را خراب کنند و کوفه را آباد می کنند و

ص: 440

سفیانی تجهیز لشکر کند و ان سر لشكر كشته شود ان گاه یمانی قیام کند برای جنگ با سفیانی و می کشد نصرانی را چون او با پسر فاجرش کشته شوند و پادشاه صائب کشته شود و نائب او به جای او بر خیزد دجّال قیام کند و پس از ان قائم علیه السّلام قیام کند

ص 277 تا 279 ... شرح لُغات و معنای حَدیث

ص 281 تا 282 ... قیام مشرقی ها و طولانی شدن ملك ال محمّد عليهم السّلام تا سی صد سال چِهِل روز کم و معنای حَدیث

ص 282 ... کم شدن رونق اسلام تا این که این قدر ضعیف شود که (لَا اِلَه الَّا اللَّهُ) گفته نشود چون چنین شود بر انگیزاند خدا جماعتی را که مانند قطعات ابر در فصل پائیز که در هوا متفرقند و به هم دیگر متصل می شوند ان جماعت نیز در اطراف جهان متفرقند از یک دیگر همه با هم جمع و یکی شوند

ص 283 تا 286 ... واقع شدن وقایع غریبه و عجیبه و ظاهر شدن علامات بعيده و قریبه از حکومت کردن کودکان و زیاد شدن تجارت ها و گم شدن نفع ها و مردان علما و شايستگان و قحطی شدید و زیادتی جور و کشته شدن اهل بیت پیغمبر صلى الله عليه و اله در بغداد با لب های تشنه و نفاق ملوک

ص: 441

با پادشاه عجم و مالك شدن ترك و فتنه مصر و كوفه و بصره و نابود شدن بصره از مرد بی نام و نسب بی اصل و فرعی و دو فرقه شدن مردم و ریخته شدن خون های زیاد که تا سه روز اب فرات خون و متعفن شود که مردم قادر بر اشامیدن ان نباشند و هجوم عرب ها و کشتن خلیفه خود را و بلند شدن پرچم های پی در پی و خروج سفیانی و ان بعد از هلاک شدن اهل مصر و وقوع دو خسف در بصره و دو خسف دیگر در بصره در بازار و مسجد ان و وقوع طوفان اب در بصره و ظاهر شدن سه خسف سه مصر و شش مرتبه زلزله و سنگ باریدن از اسمان و بعد از ان واقعه کوفه و بیرون امدن سفیانی از شام پس از ان قیام مهدی علیه السّلام و بیان مختصری از مولف

ص 286 تا 277 ... دو مرتبه دار الخلافه شدن بغداد بعد از ان که مرکز خلافت از ان جا منتقل شود و کار ها به شورا و رای دادن و رای گرفتن بر قرار شود و به ان چه رای غالب شد عمل شود و ان مقدّمه خروج سفیانی است و وقایع دیگر از خروج سفیانی و قیام قائم

ص: 442

و آمدن عیسى و خروج دجال از میسانِ بصره و امدن او به سِفوان و سنام و طلوع آفتاب از مغرب تا چِهِل سال به قیامت کبری مانده

ص 288 ... بیرون رفتن مردم از دین هم چنان که از اطاعت شوهر خود بیرون رود

ص 289 ... فتنه از سفیانی شروع می شود و به سفیانی دیگر ختم می شود سفیانى اوّل ابو طاهر سليمان بن حسن قرمطی است و سفیانی دوّم عثمان بن عنبسه است و بیان حال شیعیان در نزد مردم و در نزد خدا یاران حضرت بنا به روایت سیّد ابن طاوس در کتاب ملاحم و فتن و بعضی از وقایع زمان ظهور و عهد و بیعت گرفتن امام زمان از اصحاب خود به سی شرط زیاد تر و کیفیت قیام ان حضرت و عدّه لشكريان و اصحاب حضرت از ملائکه و جنّ و انس و وقایع مهمه زمان ظهور امام علیه السّلام و سیره و رفتار و اخلاق حضرت

ص 302 ... خطبه امیر علیه السّلام از نهج البلاغة راجع به صفات اهل اخر الزمان

ص 303 تا 306 ... شرح لُغات خطبه و معنای ان

ص: 443

ص 306 تا 307 ... از خطبه های امیر عليه السلام در بیان اخبار از آمدن زمانی که در آن زمان نجات نباید مگر مؤمنی که گم نام باشد و کسی او را نشناسد و در ان زمان دین سر نگون شود هم چنان که ظرف اب سر نگون شود و بیان شرح لُغات خطبه و معنای آن

ص 308 ... به ظهور قائم عليه السلام بركات اسمان و زمین ظاهر شود و عداوت و دشمنی ها از میان مردم برداشته شود و بهائم با یک دیگر سازش کنند و امنیّت واقعی در روی زمین ظاهر شود

ص 309 تا 311 ... خطبه مخزون امیر المؤمنين علیه السّلام مشتمل بر حمد و ثنای الهی و شهادت و درود بر حضرت رسالت پناهی صلّی الله علیه و آله و بعضى از اوصاف ان حضرت و شرح لُغات و معنای ان

ص 316 تا 326 ... قسمتی از خطبه در ملاحم و وقایع مهمّه اخر الزّمان و زنده شدن بعضی از مرده ها و بیان برخی از شئون ولایتی و ظهور فتنه شرقی ها و غربی ها و بیان معنای خطبه

ص 327 تا 329 .. قسمتی از خطبه در علائم

ص: 444

آخر الزّمان و حصار بندی و خیابان کشی در کوفه و تعطیل مساجد تا چِهِل شب و بلند شدن سه پرچم در اطراف مسجد کوفه و خون ریزی در میان دو دسته که قاتل و مقتول ان هر دو از اهل آتشند و خون ریزی بسیار و موت سریع و کشته شدن نفس زکیّه ای در پشت کوفه با هفتاد نفر از همراهان او و کشته شدن نفس زکیّه ای در میان رکن و مقام و کشته شدن شخصی دارای مرض لك و پیس به قتل صبر در راه بیعت کردن با بت ها با بسیاری از شیاطین انسی و خروج سفیانی با پرچم سبز یا سرخ و صليب طلا و صفات سر لشکر او و فتنه های او در مدینه و زندانی کردن گروهی از بنی هاشم را در مدینه در خانه ابو الحسن اموى و فرستادن او لشکری را در طلب مردی از ال محمّد که با جمعی از مستضعفین از شیعیان به مکّه رفته باشند و فرستادن سفیانی یک صد و سى هزار لشكر به كوفه و فرود امدن ان ها در فاروق و روحا و موضع مریم و عيسی عليهما السلام در قادسیّه و فرستادن هشتاد هزار نفر

ص: 445

از ان ها را به کوفه در نخیله در موضع قبر هود و هجوم اوردن امیر بغداد که جادو گر و کاهن است با پنج هزار کاهن و جادو گر بر ایشان و کشته شدن هفتاد هزار نفر کنار جسر که تا سه روز اب خون و متعفّن نشود و اسیر نمودن بسیاری از دختران با عفّت را که از فرط حيا و عفّت كف دست ها و کنار مقنعه های ان ها را کسی ندیده و اوردن ان ها را بثویّه و غریّين و بیرون آمدن صد هزار منافق و مشرک از کوفه و متوجّه شام شدن ایشان و روی آوردن پرچم های شرقی که نه از پنبه است و نه از کتّان و نه حریر و سر نیزه ان پرچم ها مختوم به مهر خاتم الانبيا صلّى الله و علیه و اله باشد و بکشد ان ها را مردی از ال محمّد عليهم السلام و قیام پسران سعد ملعون و هجوم اوردن حسنی بر ایشان و بیرون آمدن مردی از نصارای نجران و اجابت کردن او امّام علیه السّلام را و اسلام اوردن او و شکستن او صلیب صومعه خود را و خراب کردن صومعه و کشته شدن سه هزار نفر یهودی و

ص: 446

و نصاری و فرار کردن بنی اشهب و واقع شدن خسف و قذف در ان روز و وقایع دیگر

ص 329 تا 331 ... شرح لُغات خطبه

ص 331 تا 335 ... معنای خطبه

ص 335 تا 338 ... قسمتی از خطه مشتمل بر صيحه اسمانی و وقایع مهمّه و قیام حضرت و گرفتن افتاب و خروج دابة الارض و امدن رومی ها در ساحل دریا کنار كهف اصحاب كهف و رجعت امير المؤمنين عليه السلام و قضایای مهمّه عجیبه دیگر

ص 338 ... شرح لُغات خطبه

ص 339 تا 343 ... معنای خطبه

ص 343 ... در بیان بخش پَنجُم کتاب در اخبار حسنیّه و حسینیِّه

ص 344 ... زمان ظهور قائم بيعت احدی به گردن ان حضرت نیست و حضرت عیسی از اسمان بیاید به زمین و با ان حضرت نماز بگذارد و در هنگام ظهور بعد از غیبت طولانی در صورت جوانی ظاهر شود و قیافه ان حضرت از چِهِل سال کم تر نباید

ص 345 تا 346 ... قیام حضرت در سخت ترین زمان ها است و چون قیام کند تایید کند خدا او را به ملائکه و حفظ کند یاران او را و همه روی زمین از روی رغبت و کراهت به او ایمانی اورند

ص: 447

و روی زمین را پر از عدل و داد کند و در زمان ان حضرت در تمام روی زمین عدالت واقعی حکم فرما شود

ص 346 ... تحقیقی از علّامه مجلسی رحمت الله علیه

ص 346 تا 347 ... حضرت وقتی ظاهر شود که مردمان از هم دیگر بیزار باشند و بر یک دیگر لعن کنند و اب دهان به صورت يك ديگر اندازند و شهادت به كفر دهند

ص 347 ... باقی گذاردن حضرت قریش را و کشتن آن حضرت ایشان را در دو دفعه هر دفعه ای پانصد نفر تقبل صبر و معنای قتل صبر

ص 348 تا 353 ... نقل حَدیثی از حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام که در آن خبر از فضیلت اصحاب ان حضرت و شهادت ان بزرگوار و رجعت ان جناب با پدر بزرگوارش مصادف با قيام قائم عليه السّلام و فرود آمدن گروهی از ملائکه که تا ان زمان به زمین نیامده باشند و نزول جبرئيل و ميكائيل و اسرافیل و فرود امدن پيغمبر و امیر المومنین و حضرت مجتبی با حضرت در حالتی که بر اسب های نور سوار باشند که بر ان اسب ها احدی از مخلوقات سوار نشده باشند و بسیاری از وقایع غریبه و عجیبه و قضایای بسیار مهمّه دیگر

ص: 448

ص 353 تا 355 ... تشریح مؤلف حقیر از حَدیث شریف سنی امر را

ص 356 ... خروج عوف سلمی از جزیره که جای او در کویت یا کریت باشد و کشته شدن او در مسجد دمشق و خروج شعیب بن صالح از سمرقند و بیانی از مولف

ص 357 ... گمشدگان از جامه های خواب خود سی صد و سیزده نفرند به شماره اصحاب بدر که صبح می کنند در حالتی که همه ایشان در مکّه حاضرند و در زمان قیام قائم کلیه افات از هر مومنی رفع شود و همه قوی گردند

ص 358 ... از فتنه های اخر الزمان کسی نجات نمی یابد مگر آن که خدا از او پیمان ولایتی گرفته باشد

ص 359 ... سیل جاری شدن در نجف و ظاهر شدن آتش در حجاز و مالک شدن ترک های تاتار بغداد را و بیان مؤلف در ذیل ان

ص 360 تا 362 ... ظاهر شدن اتشی از سمت مشرق به شكل دسته نی بزرگ که تا سه روز یا هفت روز ظاهر باشد و بلند شدن صیحه اسمانی در شب جمعه بیست و سوّم ماه رمضان و ظهور فتنه های سخت و اختلاف در دین و بروز علامات زیاد دیگر

ص 363 تا 367 ... شرح لُغات و معنای حَدیث شریف

ص 367 .. فتنه آذربایجان وقتی ظاهر شود در خانه های خود بنشینید

ص: 449

از جای خود حرکت نکنید و منتظر ندای اسمانی باشید و بعد از ان خسف و ظهور مهدی علیه السّلام است

ص 369 ... گرفتن افتاب در پانزدَهُم ان و ساقط شدن حساب منجّمين

ص 370 ... ظاهر شدن اتشی در ثویّه که برود به کناسه بنی اسد و از ان جا در قبیله ثقيف و باقى نگذارد احدی از دشمنان آل محمّد را مگر این که بسوزاند ایشان را

ص 371 ... قيام مشرقی ها به طلب حق خود و حق ایشان را ندادن و قیام کردن و شمشیر زدن و ملك را متصرف شدن و تحویل امّام زمان علیه السّلام دادن و بیانی از مولف

ص 372 ... فتنه خراسان و سیستان و بیعت کودک و فتنه شامات و غيره

ص 373 تا 375 ... بلند شدن صدا به نا گاه از طرف دمشق و اختلاف بنی عبّاس و ندای اسمانی از طرف دمشق به فتح و فرو رفتن قریه جابیه در شام به زمین و افتادن قسمتی از دیوار مسجد جامع اموی در دمشق از سمت راست مسجد و خروج بی دینی از ناحیه ترك و تعقیب کردن رومیان از ان ها و رو

ص: 450

اوردن ترک در جزیره و بی دینی های رومی در رمله و اختلاف بسیار در هر سه زمینی از زمین های مغرب و خراب شدن شام و بلند شدن سه پرچم اصهب و ابقع و سفیانی و بلند شدن پرچم های خراسانی و وقایع مهمه دیگر و قیام و رفتار و سلوک ان حضرت علیه السّلام

ص 376 تا 380 ... شرح لُغات و معانی حَدیث

ص 381 ... بپرهیزید از فتنه اصهب یعنی ابقع صاحب لک و پیس و فتنه سفیانی و عبّاسی و زیدی مذهب ها

ص 382 تا 383 ... هنگام ظهور اختلاف در شامات و قتل و خون ریزی در ان بروید به مکّه که آن جا بهترین شهر است در آن زمان که به آن جا پناه برند

ص 384 ... فتنه بنی عبّاس

ص 386 ... وارد شدن عذاب در اخر الزمان بر فسقه اهل قبله کسانی که منکر نزول عذابند

ص 387 تا 88 ... فتن و محن و اوصاف مردم اخر الزمان و بعضی از رفتار و سلوک قائم علیه السّلام بعد از ظهور

ص 389 ... خروج سفیانی از محتومات است

ص 390 تا 392 ... در فتنه های سفیانی و بیان این که شیصبانی پیش از سفیانی خروج کند و جنگ شدید مروانی با بنی عبّاس در قرقیسا

ص 393... وقوع زمین لرزه ای در شام

ص: 451

که صد هزار نفر هلاک شوند و فرو رفتن قریه ای از دمشق به زمین

ص 394 ... سفیانی هرگز خدا را نپرستیده و مکّه و مدینه را ندیده

ص 395 ... باز کردن قائم علیه السّلام پرچم رسول الله صلى الله عليه و اله را در نجف و بیان این که اصحاب حضرت برابر سوار شوند

ص 398 تا 99 ... قيام قائم عليه السلام در روز عاشورا و روز شنبه است و در بیان این که وقت دخول مهدی عليه السلام در کوفه پرچم هائی که در کوفه است مضطرب شود و مردم برای حضرت کف زنند و سیّد حسنی با حضرت بیعت کند و حضرت در ان جا مسجد بنا کند که هزار در داشته باشد و نهری از پشت قبر امّام حسین علیه السّلام به نجف کشیده شود که اسیا هائی در راه ان ساخته گردد

ص 400 ... دوره سلطنت قائم سی صد و نه سال است و در بیان ظهور ستاره ای در سمت مشرق مانند شاخی و طلوع ان بعد از گرفتن افتاب و ماه است و از علامات جوان هاشمی خالی است در کف دست او

ص 402 تا 403 ... ظهور حضرت در مکّه وقت

ص: 452

نماز عشاء است و موعظه و نصيحت ان جناب در مجمع اصحاب و بیرون آوردن آن حضرت زندانیان بنی هاشم را و فرود آمدن پرچم های سیاه در کوفه

ص 404 ... رجعت منتصر و سفّاح به دنیا

ص 405 ... رکود افتاب ما بين زوال تا وقت عصر و ظاهر شدن سر و سینه ای در آفتاب که به حسب و نسب شناخته شود و آن در زمان سفیانی است

ص 406 تا 407 ... خراب کردن ان جناب چهار مسجد را و بعضی از کار هائی که انجام می دهد و امر کردن خدا به کُند حرکت کردن فلک و دراز شدن سال ها و ردّ قول از نادقه

ص 406 ... جنگ کردن حضرت با فرقه زیّدیه

ص 409 ... بر پا شدن خیمه هائی در مسجد کوفه برای تعلیم دادن قران به نحوی که نازل شده و وقوع زلزله ها و باد های سخت ترساننده

ص 410 تا 12 ... نازل شدن حضرت با هفت قبّه نور که ندانند ان حضرت در کدام یک از ان ها است و خبر ابی لبید فخرومی

ص 412 تا 13 ... بیان مولف و پایان سخن او

ص 414 تا 19 ... قصیده مولودیّه قائمیّه اثر طبع قاصر مؤلّف و در انست بعضی از اشارات و رموز

تمام شد

فهرس جزوء دوّم

ص: 453

اشعار التجائیّه مولّف

سادتی روحی فداكم *** جُعِلت نفسی وقاكم *** طَالَ مَا اشْتُقَّتْ لقاكم *** طَاشَ لبّی فی هَوَاكُمْ

مِنكُمو جزئى وَ كُلًى *** لَا مِنَ الشُّحِّ الْعُتُلِّ *** فَبِكُمْ يَدْفَعُ ذلّی *** وَ بقائی فی بقاكُم

أَنَّكُمْ عَيْنٍ حیوتى *** فی حياتی وَ مماتی *** وَ بِكُمْ أَرْجُو نَجاتى *** وَ نجاتی فی وِلاکم

خَیر خَلقِ اللهِ انتم *** كنزُ سِرِّ الله انتم *** سِرُّ غَیبِ الله اَنُتم *** قد اذاهُ مَنْ اذاكُم

عندکمُ علم المَنایا *** وَ بِكُم تمحوا الخطایا *** إنَّكُم بحرُ العَطايا *** ربّی اللُه اصطَفاكُم

كَعبَة الأمالِ انتُم *** مَعرضَ الأعمالِ انتم *** معدن الافضال انتم *** لا هدیً الا هُداکُم

عِترةُ الامجادِ انتُم *** عَلة الايجاد انتُم *** شافِعُ المیعادِ انتم *** لَن یَخب مَن قَد اَتاكُم

محور الامكان انتم *** مصدرُ الإيمانِ انتم *** منبع الاحسان انتم *** لطف ربّی اجتباكم

محكم التّنزيل انتم *** عالم التّأويل انتُم *** بَاطِنُ التّهَلیلِ انتم *** ما نجی مَن قَد عَصاکم

انتم اركان البلاد *** اُمناء للعبادِ *** شَفَعَاء فِی المَعَادِ *** و رِضَى اللهِ رِضاکم

حُبُكُم راحة روحی *** وُدُّکم عَینُ فتوحی *** لستم الا فلك نوحٍ *** من ینجّینی عَداکُم

حُبُّكُم زاد مَعادی *** راحتى يوم الثنّادِ *** ذكرُكُم رُوح فُوادی *** لیس فی قلبی سِواکُم

وَ أَنَّا العاصی الذَّلِيلِ *** مِنْ خطایای عَلِيلُ *** إِنَّ رُوحی لكليلٌ *** فَاشفَعُوا لِى فی دعاکم

اثقلت ظَهری ذنوبی *** سَوَّدت وجهی عیوبی *** فاکشفوا عنّی کروبی *** و اجیبوا مَن دَعاكُم

شِقوَتى قَد غَلَبتَنی *** و ذنوبی خَذَلتَنی *** و عيوبی فَضَحتَنى *** قُبح أعمالى جَفاكُم

غشَنى نَفْسِى هَوَاهَا *** ضَاعَ عُمْرَى فی مناها *** وَیلَها تُبّتُ يَدَاهَا *** كَيْفَ لَا أَرْجُو حماكم

انا حَيران ضَعيف *** مُذنبُ عاصٍ لَهیفٌ *** مُستَعینٌ مُستضیفٌ *** مُستجیرٌ بِنِفناكُم

ص: 454

دَر اِنتِظارِ وَلیّ مُنتَظَر عجّل الله تعالی و فرجه الشریف لِلمُؤلّف الفَقیر

منتظر من می نشینم شه بیاید یا نیاید *** بلکه رخسارش ببینم شه بیاید یا نیاید

هجر او اتش به دل زد گر بسوزم یا نسوزم *** روز و شب با غم قرینم شه بیاید یا نیاید

رنج خار از چیندن گل گر ببینم یا نبینم *** می كنم صبر و تحمّل شه بیاید یا نیاید

اشک غم با یاد رویش من بریزم یا نریزم *** می کشم بار فراقش شه بیاید یا نیاید

با جفا و جور دشمن گر بسازم یا نسازم *** دوست خواهد این چنینم شه بیاید یا نیاید

غرقه در غرقاب هجرم او بخواهد یا نخواهد *** بر گذشته از سرابم شه بیاید یا نیاید

کاش می مردم به یادش او بخواند یا نخواند *** می شدم قربان کویش شه بیاید یا نیاید

نه توانم صبر کردن گر بنالم یا ننالم *** نه مرا اب جدائی شه بیاید یا نیاید

خاطرش افسرده حیران کس بداند یا نداند *** سوخت مغز استخوانش شه بیاید یا نیاید

جذبات نار فراق تو به دلم فکنده شراره ای *** نظری شها که غم مرا نکند به غیر تو چاره ای

همه شب ستاره بی شمر ز غمت فشانمی از بصر *** چه کنم که از تو نمی دهد خبرم مهیّ و ستاره ای

ز فراق روی تو خون دل شب و روز گشته نصیب من *** که برای شرح و بیان ان نه حدی بُود نه شماره ای

تو بیا برای خدا شبی بنشان مرا به کنار خود *** بزدای زنگ غم از دلم به اشاره ای و به شاره ای

من و انتظار لقای تو تو و باز جوئی حال من *** بنشسته ام به امید ان که کنی ز لطف اشاره ای

ص: 455

اَثَر طَبعِ مُؤَلّفِ حَقير

به خيال صبح وصال تو به شبان تیره فغان کنم *** که مگر به گوش دلم رسد ز سروش غیب امّاره ای

به جهان چو میر جهان توئی *** بنموده خود به تو منتسب

به امید ان که مرا بی خبر ز کنار خود به کناره ای

در دل کشدم اتش هجر تو زبانه *** آخر کشدم از غمت این اه شبانه

خونم چکد از دیده ز دوری تو تا کی *** تا چند روم در طلبت خانه به خانه

هر سو نگرم مهر دل ارای تو جویم *** هر جا گذرم می طلبم از تو نشانه

دل بر سر ان شد که به پای تو دهد جان *** گر دست دهد وصل تو ای درّ یگانه

ایا رسد ان طالع فیروز که روزی *** روزی شودم دولت دیدار تو یا نه

سخت است بهر جمع پریشان تو ببیند *** یاران همه مشغول و تو غایب ز میانه

بر خیز بساط ستم جور تو بر چین *** برهان همه یاران خود از جور زمانه

حیران به امید است که دیدار تو بیند

روزی که زنی تکیه بر اورنگ شهانه

سلسله پای دل طرّه گیسوی تو *** قائل دل دادگان خنجر ابروی تو

این دل تنهای من نیست گرفتار دام *** فزون دل از صد هزار بسته به يك موى تو

تا یکی از دوریت ساختن و سوختن *** خیز ز رخ پرده گیر تا نگرم روی تو

نیستی از دل برون ز دیده گرغائبی *** می گذرم هر کجا می وزدم بوی تو

قائم بر حق توئی مصدر مشتق توئی *** روی دل عاشقان جمله بود سوی تو

ص: 456

دَر اِشتِیاقِ لِقاءِ وَلّیِ عَصر

منتظران را رسید جان به لب از دوریت *** کاش که بینند ان قامت دل جوی تو

تشنه دیدار تو با غم و محنت قرین *** هست تمنّای او جرعه ای از جوی تو

حاجی اگر در حجاز سعی صفا می کند

كعبه حیران بود خاک سر کوی تو

من که از اتش هجران تو دل سوخته ام *** اتش عشق به كانون دل افروخته ام

به تمنّای وصال تو من ای مهر مثال *** روز و شب دیده امّید به ره دوخته ام

به یکی جلوه رویت همه دادم از دست *** سود و سرمایه یک عمر که اندوخته ام

خسروانیست متاعی دیگرم جز تن و جان *** که به سودای لقایت همه بفروخته ام

دفتر و سبحه و سجّاده بدادم از دست *** تا که در مدرس عشقت ادب اموخته ام

جامه طاعت و تقوی همه را چاک زدم *** تا که پیراهن عشق تو به تن دوخته ام

سر به زانوی غم آورده به کنجی حیران

تا مگر رحم نمائی به دل سوخته ام

این دل داغ دیده را حالت انتظار نی *** بار جفا کشیده را طاقت و اختیار نی

نار فراق روی شه سوخته استخوان من *** صبر و قرار از کفم رفت و دیگر قرار نی

هرچه بگویم از غم هجر چه ها کشیده ام *** شرح نمی توان دَهُم گفته یک از هزار نی

فصل بهار دوستان جمله به طرف بوستان *** من چه کنم که بی رخ یار مرا بهار نی

بوالهوسان به کام دل شادی و عیش کارشان *** چون من مبتلا کسی با غم دل دچار نی

ص: 457

اَثَرِ طَبعُ مؤلّفِ کِتاب

وعده وصل دمیدم می رسیدم به گوش دل *** ليك مرا تحمّل فرقت روی یار نی

اتش شوق تیز تر می شود و نمی شود *** ساخت به سوختن ولی چاره دیگر به کار نی

بهر نثار مقدمت نقد روان مرا به كف

حیران را جز این شها مابه و اعتبار نی

من که روز و شب از شوق می کنم غزل خوانی *** نعمت لقای شه خواهدم شد ارزانی

وعده وصالم داد یار گل عذار من *** چون که کردم از اخلاص بر درش ثنا خوانی

دوش کلبه ما را از کرم منوّر کرد *** از در امدم نا گه با جمال نورانی

پرده بر فکند از رخ مات حسن خویشم کرد *** زد بر اتشم ابی از شراب روحانی

گفتش شها تا کی دیده بر رهت دوزم *** تا که پرده بر گیری وارهی ز پنهانی

گفت گفتمت از پیش مدّتی تحمّل کن *** تا به دست خود گیرم خاتم سلیمانی

گفتمش مگر تا چند صبر بایدم کردن *** تا که افتاب از غیب سر زند به اسانی

گفت چون زحل را شد حال رجعتی حاصل *** در که و بال او یاب فیض رحمانی

رمز دیگری فرمود باز با من حیران

گفت رو برون کن زود حرف های ظلمانی

ز بصر تا چند گهر بارم *** که مگر اید ز سفر یارم *** غم دل تا کی نتوان گفتن *** که ز هجر کیست گرفتارم

نه بهار آمدند به سر شدی *** به فراق شه شده عمرم طیّ *** ز غمش گریم فلکا تا کی *** به کجا گردم به که رو آرم

نظری شاها به گدایت کن *** به گدای خود تو عنایت کن *** سوی خود او را تو هدایت کن *** که ز غم نه روز و نه شب دارم

ص: 458

دَر اِشتِیاقِ لِقاءِ وَلّیِ عَصر

ز نظر هر چند نهانی تو *** شودم کز غم برهانی تو *** به کنار خود بنشانی تو *** بنهى مرهم به دِلِ زارَم

زده نار حجر شرر بر دل *** شده کار دل ز غمت مشکل *** منِ سر گردان شده پا در گل *** بنما درمان دل بیمارم

نه مرا یاری نه مدد کاری *** که ز پای دل کشدم خاری *** بکند احسان به گرفتاری *** نگذارد زار در ازارم

نه مرا یارای غم حرمان *** نه کسی دردم بکند درمان *** نه کند شاهم نظر احسان *** کشد اخر این غم بسیارم

بُری از حیران توش ها گر سر *** نبرد حیران ز تو هرگز دل

سر ان دارم که تو را بینم *** سرو جان ان که به تو بسپارم

من که جان سوز از فراق خسرو دنیا و دینم *** اشک غم در دامن و سوزنده اه اتشینم

از سر شب تا سحر جاری سرشکم از دو دیده *** تا مگر بار دیگر روی دل ارایش ببینم

پیچ و تاب گیسویش افکنده اندر پیچ و تابم *** در خیال خال رویش با غم و محنت قرینم

افتاب اسمان را طعنه زن شد افتابم *** پرتو مهرش ربوده تاب از قلب حزینم

در هوای وصل رویش روز و شب تا کی بنالم *** در پس زانوی غم از هجر او تا کی نشینم

سوزم و سازم به یادش اشک غم از دیده ریزم *** تا مگر از خرمن حسنش توانم خوشه چینم

زد شرر نار فراق او به مغز استخوانم *** برده صبر و تابم از دل وجه رب العالمينم

تابکی شاها من حیران در این اتش بسوزم

خود تو می دانی که من لب تشنه ماء معینم

خیل خیال روی شه در دل من کشیده صف *** ملک دلی که داشتم شد به فراق شه ز کف

بر سر انم ان که من سوزم و ریزم اشک غم *** عمر عزیز خویش را در ره او کنم تلف

ص: 459

اِشتیِاق مولّف بلِقا وَلّی عَصر

قبله گه ملا زمان مشتری ار شود به جان *** جان بلا کشیده را من بفروشمش سلف

پیش که شرح غم برم کز ستم مخالفان *** مهر جمال شاه را پرده غیب شد کلف

خون چکدم ز دیدگان صبح و پسین شب و سحر *** تا که مگر ببینمش با جلوات مختلف

کاید و خاک پای او سرمه دیدگان کنم *** بهر نثار مقدمش جان سپرم من از شعف

بار جفای هجر را سوختگان همی کشند *** بی خبرند ابلهان گاو و خران خوش علف

حیران با خیال شه خوش بنشین به گوشه ای

ناله ز هجر زن که تا دامنش اورى به كف

قربان ماه رویت ای مهر عالم ارا *** شوق لقایت از دل برده شها قرارا

تا کی در انتظارت روز و شبان بنالم *** رحمی به این بلا کش کن از کرم خدا را

در حال بی نوائی از نی کشم نوائی *** گویم شها کجائی دریاب بی نوا را

با یاد خال رویت تا چند اشک ریزم *** حتى متى أنادى یا مطلق الأسارى

دل دادگان عشقت در سوز و ساز تا کی *** مستوحشین هجر را مستوقدين نارا

تا چند پرده داری بی پرده چهره بنما *** دل های عاشقان بر زان چهره دل ارا

تا عکس روی ماهت در شیشه دل افتاد *** در هم شکسته گردید بُد گر چه سنگ خارا

حیران ز نار هجران اتش گرفته جانش

ایا شود که بیند روی تو اشکارا

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لهنتدی لَوْ لَا انَّ هَدَانَا اللَّهُ - تَمَّتِ النُّسْخَةِ التجربية

ص: 460

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی - تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعود علیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حَديثِ، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهورحضرت مهدی علیه السلام ازقرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آنها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه ونشانه های ذکر شده درکتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تألیف حجة الاسلام والسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

جلد 3

از انتشارات کتابخانه صدر

تهران ناصر خسرو - پاساژ مجید تلفن 397696

شناسنامه کتاب :

نام کتاب : نوائب الدّهور فی علائم الظّهور

مولف : حجة الاسلام والسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی

تیراژ : 3000 دوره

نوبت چاپ : دوم

تاریخ چاپ : بهار سال 1369

ناشر : کتابخانه صدر - تلفن 397696

حقّ طبع برای مولّف و ناشر محفوظ است

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس ذکری

ص: 1

جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور در علامات ظهور ولی عصر ارواحنا فداه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

﴿الحَمدُ لِلَّهِ الّذي دَلَّ عَلى ذَاتِهِ بِذَاتَةٍ وَ تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ وَ تَجَلّى لِعِبَادِهِ بَايَانَةً وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلى مُبَلِّغِ رِسالاتِهِ وَ ناشِرَ كَلِماتِهِ وَ مُظْهِرَ صِفاتِهِ وَ مُعَلِّمَ كِتابِهِ وَ حِكْمَتَهُ ابى الْقَاسِمِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَ الِه سِيما مُجَدَّدٌ الكِتابُ وَ السَّنُهُ طَاوُسُ اهْلِ الجَنَّةِ مِنْ لَوْنِهِ لَونٌ عَرَبِيٌ و جَسْمُهُ جِسمٌ اسْرَائِيلَى وَ فِي خَدِّهِ اَلاَيْمَنُ خَالٌ كانَهُ فَتاةُ مَسكٍ على رَضاضَةٍ عَنبَرِ الْعَدْلِ المُؤَمَّلِ وَ الاّمامِ المُنتَظَرُ خَلِيفَةُ الرَّحْمَنِ وَ شَرِيكِ الْقُرَانِ وَ قاطِعِ الْبُرْهَانِ صَاحِبِ اَلْعَصْرِ وَ اَلزَّمَانِ مُحَمَّدِ بْنُ اَلْحَسَنِ العسكرى عَجَّلَ اللَّهُ تَعالى فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ اللَّهُ مَخْرَجَهُ وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى اعْدَائِهِم اجْمَعِينَ الَيَّ قِيامِ يَومِ الدّينِ﴾ أمَّا بَعْد خاطر نشان می نماید بنده شرمنده محمّد حسن میر جهانی طباطبائي ابن علی بن قاسم محمد آبادی جرقویی اصفهانی مقیم عاصمه طهران عفى الله عن جرائمه که این است جزء سوم از کتاب نوائب الدّهور در علامات ظهور

ص: 2

که پس از اتمام جزو دوّم بیاری خدای تعالی قدم اقدام را برای جمع و تألیف توصیف مقدّم داشته و توفیق پایان رسانیدن آن را از ذات اقدس احدیّت جلّت عظمة می خواهم و از باطن ولايت كليّه مدد می طلبم ﴿وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الا بِاللَّهِ العُلى اَلْعَظِيمِ وصلّى اللّهُ عَلَى محَمَّدٍ و اله الطّاهِرِين﴾

بخش هَفتُم : از دوازده بخش کتاب نوائب در بیان اخبار و احادیث

اشاره

از دوازده بخش کتاب نوائب الدّهور در بیان اخبار و احادیثی است که از کشاف رمُوُر. حقائق حجّت و امام ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام روائی شده راجع بعلامات اخر الزمان و اثار قیام حجّت منتظر عجلّ الله تعالى فرجه

حَديث اَوَّل

در كتاب كشف المحجّه در باب فضل كتابت فرموده كه ﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِلْمُفَضَّلِ أكْتُبُ وَ بَثَّ عَلَمَاتٍ في اِخْوانِكَ فَاِنٍ مِتَّ فَاَوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ فانّه ياتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ هَرْجٌ لاَ يَانِسُونَ فِيهِ الاّ بِكتُبهِم﴾

یعنی فرمود حضرت صادق علیه السّلام بمفضل که بنویس معلومات خود را و انتشار ده علمت را در میان برادر است پس هر گاه زمان مردن تو برسد میراث بگذار نوشته های خود را برای پسرانت که می اید مردم را زمان فتنه و خون ریزی که انس بگیرند در آن زمان مگر بکتاب ها و نوشته های خودشان

مُؤلّف گویَد که نعمت نوشتن یکی از نعمت های برزگ الهیّه است و بنوشتن عُلوم در دنیا باقی می ماند و اگر الات نوشتن و نویسنده ای در میان مردمان نمی بود علمی در

ص: 3

دنیا باقی می ماند و هرگز جهان آباد نمی شد و شبهه ای نیست که هستی عالم منوط بهستی علم است و هستی علم منوط نوشتن و نگاه داشتن آن است و شکّی نیست که انسان ملازم با نسیان و فراموش کاری است فلذا اگر نوشتن در کار نبود بنیان دانش و علم و ویران می شد پس بقاء جهان بوجود عالم است و بقاء عالم بمعلومات است و بقاء معلومات به نوشتجات است در دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت و از حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله روایت شده که فرمود ﴿قُيِّدَ وَ اَلْعِلْمُ قِيلَ وَ مَا تَفْيِيدُهُ قَالَ كِتَابَتُهُ﴾ یعنی ببندید علم را به او گفته شد که بستن علم چگونه است فرمود بنوشتن آن است و نیز از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده كه فرمود ﴿اُكْتُبُوا فَانَّكُمْ لاَ تَحْفَظُونَ اِلا بِالْكِتَابِ﴾ یعنی بنویسید زیرا که شما نگاه می دارید چیزی را مگر نوشتن خلاصه کلام اخبار در باب نوشتن بسیار وارد شده و نوشتن اخبار و اثار در زمان پیغمبر صلى الله عليه و آله و ائمّه اطهار علیهم السّلام مرسوم بوده و بشنیدن تنها با قناعت نمی کردند

حَديثِ دُوُّم

غیبت طوسی ص 282.طبع تبریز بسند خود از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله (یعنی حضرت صادق) علیه السّلام که ابی جعفر (یعنی حضرت باقر) علیه السّلام می فرمود خروج سفیانی حتمی است و طلوع آفتاب از مغرب حتمی است و چیز های دیگری بود که می فرمود از حتمیّاتست ﴿فَقَالَ ابو عَبْدِ اَللَّهِ وَ اختلاف بَنى فُلانٌ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَ خُرُوجُ القَائِمِ مِنَ الْمَحْتُومِ قُلتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ النِّدَاءُ قَال

ص: 4

يُنادي مُنَادٍ مِنَ السَّماءِ أَوَّلَ النَّهارِ يَسْمَعُهُ كُلُّ قَوْمٍ بِالسُّنَّتِهِم الاّ اَنّ الحَقَّ فِى علِى وَ شِيعَتِهِ ثُمَّ يُنادى اِبْلِيسُ فِي اَخْرِ اَلنَّهَارِ مِنَ الاَرْضِ اَنَّ الْحَقَّ في عُثْمانَ وَ شِيعَتِهِ فَعِندَ ذلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ﴾

یعنی فرمود ندا می کنند ندا کننده ای از اسمان در اوّل روز که می شوند آن را هر گروهی بزبان ها خودشان که آگاه باشند بدرستی که حق با علی و شیعیان او است پس از آن ندا می کند شیطان در اخر روز از زمین که حقّ با عثمان و شیعیان او است پس در این هنگام در شک می افتند داخل شوندگان در باطل

نِگارَندِه گوید مراد از عثمان عثمان بن عنبسه اموی ملعون است که نام سفیانی است - و در این الحديث بعض از علامات حتميّه تصریح شده اوّل خروج سفیانی دوم افتاب از مغرب سوّم اختلاف بنی عبّاس چهارم کشته شدن نفس زکیّه پنجم خروج قائم ششم ندای آسمانی در اوّل روز که ندا کننده جبرئیل است و ندای زمینی در اول شب که ندای شیطان است - و مراد از نفس زکیّه در این جا محمّد بن الحسن است که در میان رکن و مقام کشته می شود در پانزده روز قبل از قیام قائم علیه السّلام و طلوع آفتاب از مغرب از علامات قیامت کبری است و ممکن است قبل از قیامت صغری هم چنین علامتی ظاهر شود ولی از علامات حتمیّه نیست آن چه مسلّم است طلوع افتاب از مغرب از علامات حتميّة قیامت کبری است

حَدیث سِوُّم

غیبت طوسی - ص 282 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿حُمْسٌ قَبْلَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ مِنْ

ص: 5

الْعَلامَاتُ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ و الْحُنْفُ بِالبَيداءِ وَ خُروجُ اليَمانِيِّ وََقَتلُ النَّفسِ الزَّكِيَّةِ﴾

یَعنی پنچ علامت پیش از قیام قائم (علیه السّلام) خواهد بود از علامات و نشانه ها ندای آسمانى و خروج سفیانی و بزمين فرو رفتن لشکر سفیانی در بیابان بین مکّه و مدینه و خروج یمانی و کشته شدن نفس زكيّه

حَديثِ چَهارُم

غیبت طوسی - ص 282 مسنداً از آن حضرت روايت كرده كه فرمود ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْقَائِمُ حَتَّى يَخْرُجَ قَبْلَهُ اِثْنَا عَشَرَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ كُلُّهُمْ يَدْعُو إِلَى نَفْسِهِ﴾ یعنی بیرون نمی اید قائم (عليه السّلام) تا این که بیرون بیاند دوازده نفر از بنی هاشم که همه آن ها مردم را بسوی خود دعوت کنند یعنی ادّعای امامت کنند - دانسته باد که بیش تر از این دوازده نفر تا بحال دعوى امامت کرده اند برای خود و بقیّه در مدت دو سال تقریباً قبل از ظهور مدّعی خواهند شد و مراد از خروج ایشان قیام کردن ایشان است نه فقط ادعای امامت کردن

حَديثِ پَنجُم

غیبت طوسی - ص 286 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَیْسَ بَیْنَ قِیَامٍ الْقَائِمِ وَ بَیْنَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ إِلَّا اِثنی عَشْرَهَ لَیْلَهً﴾ - یعنی نیست در میان قیام قائم و میان که کشته شدن نفس زكيّه فاصله ای مگر دوازده شب

حَديثِ شِشُم

غیبت طوسی - ص 286، مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿خُرُوجُ الثَّلَاثَهِ الْخُرَاسَانِیِّ

ص: 6

وَ السُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ بِأَهْدَی مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ﴾ - یعنی خروج سه نفر خراسانی و سفیانی و یمانی در یک سال و در یک ماه و در یک روز خواهد بود و در میان این سه پرچمی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست

حَديثِ هَفتُم

غیبت طوسی - ص 287 بسند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود ﴿مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَی أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْکُ سِنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْکَ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِکَ قَالَ کَلَّا﴾

یعنی کسی که ضامن شود برای من مردن عبد اللّه را ضامن می شوم برای او قائم را پس فرمود وقتی که عبد اللّه مرد جمع نمی شوند مردمان بعد از او بر اَحَدى و منتهی نمی شود این امر یعنی سلطنت و حکومت بغیر از صاحب شما یعنى قائم عليه السّلام اگر بخواهد خدا و پادشاهی سالیانه از بین می رود و سلطنت ها ماه و روزی می شود یعنی مدّت پادشاهی ها بسال نمی کشد بلکه ماه و روزی می شود پس عرض کردم طول می کشد آن فرمود حاشا که طولانی شود

مُؤلّف حقیر گوید بعضی گمان کرده اند که مراد حضرت از این عبد اللّه مستعصم عبّاسی اخر خلفاء بنی عبّاس است و خلافت بنی عبّاس به او خاتمه یافته هم چنان که افتتاح خلافت در بنی عبّاس نیز بنام عبد اللّه شده که مراد ابو جعفر منصور دوانیقی باشد که نام او عبد اللّه بن محمّد بن علىّ بن عبد الله بن عبّاس است چنان چه علّامه مجلسی اعلی الله مقامة

ص: 7

در سیزدهم بحار الانوار تصریح بدان فرموده و لكن آن چه بنظر قاصر می رسد و از این حَديثِ شریف استنباط کرده ام با بر خورد بعضی از احادیث و اخبار دیگر خلاف تصریح ایشان فهمیده می شود از چند جهت اوّل صریح ظاهر فرمایش حضرت صادق علیه السلام بقول خود که فرموده ﴿مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِم﴾ که ظهور در مردن عبد اللّه دارد نه کشته شدن و حال آن که مستعصم کشته شد و بمرگ طبیعی نمرد دوّم فرمایش آن حضرت ﴿إِذَا مَاتَ عَبْدُ اللهِ لَمْ يَجْتَمِع النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أحَدٍ﴾ که تصریح است بر این که مردمان بعد از مردن او به اَحَدی سر فرو نمی اورند که خلیفه و سلطان ایشان باشد و زمام داری ایشان را عهده دار شود و حال آن که بشهادت تواریخ و سیر بعد از کشته شدن عبد اللّه مستعصم بسیاری در شامات و عراق سلطنت داشتند و حکومت کرده اند و در عصر حاضر هم حکومت و سلطنت دارند - و اگر کسی ایراد کند که شاید مراد حضرت این بوده که از بنی عبّاس احدی صاحب ملک و پادشاهی نشود می گویم از ظاهر فرمایش آن حضرت چنین فهمیده نمی شود زیرا که بقاعده اهل ادبیّت که گفته اند نکره در سیاق نفی مفید عموم است و انحصار دادن بنی عبّاس از ان فهمیده نمی شود زیرا که لفظ اَحَد در متن حَديثِ نکره است که بعد از نفی واقع شده پس این ایراد وارد نیست سوّم از ظاهر فرموده حضرت که گفته است ﴿وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ﴾ چنین استفاده می شود که بعد از عبد اللّه نام شده امر حکومت و سلطنت با حضرت صاحب الامر خواهد بود - پس بنا بر این نمی توانیم عبد اللّه وارد در حَديثِ را با مستعصم تطبیق کنیم بلکه احتمال می رود که مراد عبد اللّه نام دیگری باشد از دودمان بنی عبّاس معروف بنا بر اظهر یا از بنی عبّاس بن مِرداس باشد چنان چه ظاهر بعضی

ص: 8

اختبار است که بعد از این در این کتاب ذکر می شود و این عبد اللّه شاید همان عبد اللّه باشد که قیام او مقارن با قیام سفیانی است که با او جنگ خواهد کرد چنان چه صریح خبر عمّار است که نقل کرده می شود ان شاء الله تعالى

حَديثِ هَشتُم

غیبت طوسی - ص 287 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَا یَکُونُ فَسَادُ مُلْکِ بَنِی فُلَانٍ حَتَّی یَخْتَلِفَ سَیْفَا بَنِی فُلَانٍ فَإِذَا اخْتَلَفُوا کَانَ عِنْدَ ذَلِکَ فَسَادُ مُلْکِهِمْ﴾ - یعنی ملک بنی فلان فاسد نمی شود یعنی بنی عبّاس تا وقتی که مختلف شود و شمشیر بنی فلان بباشد مراد دو شمشیر ربیعی و جرهمی با اصهب و ابقع باشد پس چون این دو شمشیر با یک دیگر ردّ و بدل شد آن وقت ملک ایشان فاسد خواهد شد

حَديثِ نُهُم

غیبت طوسی - ص 287 مسندا از آن حضرت روایت نموده که فرمود ﴿لاَ يَذْهَبُ مُلْكُ هَؤُلاَءِ حَتَّى يَسْتَعْرضُوا النَّاسَ بِالْكُوفَةِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى رُءُوسٍ تُنْدَرُ فِيمَا بَيْنَ الْمَسْجِدِ وَ أصْحَابِ الصَّابُون﴾ لغت در قاموس است ﴿اِسْتَعْرَضَهُمْ بمعنى قَتَلَهُمْ وَ لَمْ يَسْئَلْ عَنْ حَالِ اَحِدٍ - وَ نَدِرَ اَلشَّيُّ نَدُوراً سَقَطَ ﴾- یعنی نمی رود ملک این جماعت یعنی بنی عبّاس تا این که بی پرس و سؤال بکشند مردمان را در کوفه در روز جمعه هر آینه گویا می بینم سر هائی را که افتاده باشد در میانه مسجد کوفه و اصحاب صابون یعنی بازار صابونی ها

حَديثِ دَهُم

ص: 9

غیبت طوسی - ص 288 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إنَّ قُدّامَ القائِمِ علیه السلام لَسَنَهً عَنداقَهً ،یَفسُدُ فیهَا فِی النَّخلِ فَلا تَشُکّوا فی ذلِکَ﴾

لُغَت عَنداقَهً چند احتمال در ضبط این کلمه می رود اوّل عَنداقَة بعین و دال هر دو بی نقطه وفاء دوم عين و دال هر دو بي نقطه و قاف سوّم عذافه بعین بى نقطه و ذال نقطه دار وفاء و عُذاف بر وزن غُراب چهارم عَنداقة بعين و نون و ذال نقطه دار پنجم غيدافة بعين نقطه دار و ياء و دال مهملة و قاف پوشیده نماند که در قانوس و منتهی الارب و مجمع البحرین این لغت را متعرّض نشده اند لکن شارح قاموس در کتاب تاج العروس استدراکی کرده و گفته است که ماء غبداق عزيز و عام غیداق مخصب و كذلك السنة و این لفظ را بدون هاء اورده و در این مقام معنائی که برای آن ذکر کرده بی مناسبت نیست و دور نیست که عنداقه تصحیف غبداقه باشد و الحاق هاءبان برای مبالغه باشد مانند علّام و علّامه یعنی سال پر آب و علف اشاره و اشعار باین که سال پر آب و باران که از زیادتی باریدن باران خرما ها در نخل ها فاسد شود چنان چه از اخبار دیگر هم مستفاد می شود که یکی از علائم ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه در سال قبل از ظهور آن حضرت باریدن بیست و چهار باران پی در پی است که زمین را پاک و شسته کند چنان چه خبر افراد راسته در همین کتاب نقل خواهم کرد - و بعضی گفته اند که این لفظ عنذاقه و مشتق از عُذاف است بمعنای مهلکه بعلّت جذب و خشک سالی و قحطی و گفته است که نون از حروف زیاده است و وجه اوّل اولى و اقرب بذهن است خصوصا با بودن قرينه و الله العالم

ص: 10

یعنی بدرستی که در پیشروی قائم علیه السلام هر آینه سالی است که از زیادتی باریدن باران خرما در درخت آن فاسد می شود پس شک نکنید در آن

حَديثِ يازدَهُم

غیبت طوسی - ص 288 بسند خود از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد اللّه عليه السلام كه فرمود ﴿إِنَّ السُّفْيَانِيَّ يَمْلِكُ بَعْدَ ظُهُورهِ عَلَى الْكُوَر الْخَمْس حَمْلَ امْرَأةٍ ثُمَّ قَالَ أسْتَغْفِرُ اللهُ حَمْلَ جَمَلٍ، وَ هُوَ مِنَ الأمْر الْمَحْتُوم الَّذِي لاَ بُدَّ مِنْهُ﴾

یعنی بدرستی که سفیانی بعد از ظاهر شدنش مالک می شود پنج شهر را بقدر مدّت حمل یک زن پس فرمود طلب آمرزش می کنم خدای را بقدر حمل یک شیر و آن از امر حتم شده ایست که ناچار از آن است مراد از پنج شهر دمشق و فلسطین و اردن و حمص و قنسرین است و مراد از حمل یک زن نه ماه است و مراد از حل یک شیر یک سال است و مراد از امر محتوم یعنی پنج شهر گرفتن سفیانی از علامات حتمیّه است که حتما صورت خواهد گرفت و تغییر پذیر نخواهند بود

حَديث دَوازدَهُم

غیبت طوسی - ص 288 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿کَأَنّی بِالسُّفیانِیِّ أو لِصاحِبِ السُّفیانِیِّ قَد طَرَحَ رَحلَهُ فی رَحَبَتِکُم بِالکوفَهِ، فَنادی مُنادیهِ مَن جاءَ بِرَأسِ شیعَهِ عَلِیٍّ فَلَهُ ألفُ دِرهَمٍ،فَیَثِبُ الجارُ عَلی جارِهِ و یَقولُ هذا مِنهُم،فَیَضرِبُ عُنُقَهُ و یَأخُذُ ألفَ دِرهَمٍ فَيَثِبُ الْجَارُ عَلَى جَارهِ وَ يَقُولُ هَذَا مِنْهُمْ، فَيَضْربُ عُنُقَهُ وَ يَأخُذُ ألْفَ دِرْهَم أمَا إِنَّ إِمَارَتَكُمْ يَوْمَئِذٍ لاَ يَكُونُ إِلاَّ لأوْلاَدِ الْبَغَايَا وَ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى صَاحِبِ الْبُرْقُع قُلْتُ وَ مَنْ صَاحِبُ الْبُرْقُع فَقَالَ رَجُلٌ مِنْكُمْ، يَقُولُ بِقَوْلِكُمْ، يَلْبَسُ الْبُرْقُعَ فَيَحُوشُكُمْ فَيَعْرفُكُمْ وَ لاَ

ص: 11

تَعْرفُونَهُ، فَيَغْمِزُ بِكُمْ رَجُلاً رَجُلاً، أمَا إِنَّهُ لاَ يَكُونُ إِلاَّ ابْنُ بَغِيّ﴾

لغت دحلَهُ فرش گستردن رَحَبَة جای فراخ گشاده الْبَغَايَا جمع بغی یعنی زنا زاده حُوشُ در قاموس است حَاشَ اَلصَّيْدُ جَاءَهُ مِنْ حَوَالَيْهِ ليَصْرِفْهُ الى اَلْحبَالَةِ مُرَادٌ دنبال صید دور زدن است که آن را بدام اندازد غمز چشم زدن ببدی و اشاره کردن و نمّامی و سخن چینی کردن و جاسوسی کردن است یعنی گویا می بینیم سفیانی یا رفیق او را که فرش خود را گسترده باشد در فضایی گشاده ای که نشیمن گاه شما است در کوفه پس منادی او ندا کند که هر که سر یک شیعه عَلى را بیاورد برای من هزار درهم به او می دهم پس بسرعت بر خیزد همسایه بضرر همسایه خود و بگوید این از شیعیان علی است پس گردن او را بزند و هزار درهم را بگیرد آگاه باشید که در آن روز نمی باشند فرماندهان شما مگر فرزندان زنا گویا می بینم صاحب برقعی را یعنی مردی را که روی خود را پوشیده باشد که کسی او را نشناسد ( اَبان کلَبی که راوی حَديثِ است می گوید) گفتم کیست صاحب بُرقع فرمود مردیست از شما که می گوید آن چه را که شما می گوئید یعنی می گوید من شیعه هستم و برقع می پوشد و در اطراف شما می آید و شما را بدام میندازد و او شما را می شناسد و شما او را نمی شناسید پس سعایت و نمّامی می کند یا باشاره چشم شما را نشان می دهد یکی یکی آگاه باشید که نمی باشد آن مرد مگر زنا زاده

حَديث سيزدَهُم

غیبت طوسی - ص288 بسند خود از ابو بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لَيَنْصُرَنَّ اللهُ هَذَا الأمْرَ بِمَنْ لاَ خَلاَقَ لَهُ، وَ لَوْ قَدْ جَاءَ أمْرُنَا لَقَدْ خَرَجَ مِنْهُ مَنْ هُوَ الْيَوْمَ مُقِيمٌ عَلَى عِبَادَةِ الأوْثَان﴾

ص: 12

یعنی هر آینه یاری می کند خدا البتّه البتّه این امر را یعنی دین اسلام را بکسی که هیچ بهره ای از دین ندارد و چون امر ما بیاید هر آینه بیرون می رود کسی که ظاهرا داخل در این دین بوده و در باطن بت ها را می پرستیده

علّامه مجلسی رحمة الله علیه فرموده در بحار که شاید مراد حضرت از این فرمایش این باشد که اکثر یاران حقّ و یاران شیعیان در امروز گروهی هستند که هیچ بهره ای از دین ندارند و امر ظاهر شود یعنی قائم علیه السّلام قیام کند بیرون می روند از این دین کسانی که مرد می دانند که این ها بت ها را می پرستیدند یا حقیقةً یا مجازا یا از کسانی می باشند که مردم گمان می کردند که آن ها اهل ایمانند - یا آن که آن ها هنگام ظهور قائم علیه السّلام مشغول به بت پرستی می شوند و زود باشد که بیاید خبری که این معنی را تایید کند و دور نیست که در نسخه اصل معه بوده نه منه که مراد این باشد که با آن حضرت بیرون می آید (لَقَدْ خَرَجَ مَعَهُ) پس تامّل کن بپایان رسید ترجمه كلام مجلسى عليه الرحمة

حَديث چَهاردَهُم

غیبت طوسی - ص 288 بسند خود از آن خضرت روایت کرده که فرمود ﴿عَامَ أوْ سَنَةَ الْفَتْح يَنْشَقُ الْفُرَاتُ حَتَّى يَدْخُلَ أزقَّةَ الْكُوفَةِ﴾ - يعنى در سال فتح يعنى سال قيام قائم علیه السّلام شکافته می شود فرات تا این که داخل می شود آب در کوچه های کوفه

حَديثِ پانزدَهُم

غیبت طوسی - ص 289 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ اَلْقَائِمَ

ص: 13

صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ یُنَادَی اِسْمُهُ لَیْلَهَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ وَ یَقُومُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ قُتِلَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ - یعنی بدرستی که قائم صلوات الله علیه ندا کرده می شود بنام او در شب بیست و سوّم (مراد بیست و سوم ماه رمضان است) و قیام می کند در روز عاشورا روزی که کشته شد در آن روز حسين بن علىّ عليهما السّلام

حَديثِ شانزدَهُم

ارشاد مفید من خط عبد الرحیم طبع 1325 مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ لِوَلَدِ فُلاَنٍ عِنْدَ مَسْجِدِكُمْ يَعْنِي مَسْجِدَ اَلْكُوفَةِ لَوَقْعَةً فِي يَوْمِ عَرُوبَةَ يُقْتَلُ فِيهَا أَرْبَعَةُ آلاَفٍ مِنْ بَابِ اَلْفِيلِ إِلَى أَصْحَابِ اَلصَّابُونِ فَإِيَّاكُمْ وَ هَذَا اَلطَّرِيقَ فَاجْتَنِبُوهُ وَ أَحْسَنُهُمْ حَالاً مَنْ أَخَذَ فِي دَرْبِ اَلْأَنْصَارِ﴾ - يعنى بدرستی که برای فرزندان فلات (یعنی بنی عباس) و نزد مسجد شما یعنی مسجد کوفه هر آینه جنگی خواهد شد در روز جمعه ای که کشته شود در آن چهار هزار نفر از طرف باب الفیل تا محلّ اصحاب صابون یعنی صابون ساز ها با فنا فروش ها پس بر شما باد که از عبور از آن راه دوری کنید و نیکو ترین حال ایشان کسی است که از درب انصار رفت و آمد کند

حَديث هِفدَهُم

ارشاد مفید در 1320 از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که می فرمود که پیش از قیام قائم عليه السّلام ﴿بَلْوَی مِنَ اَللَّهِ قُلْتُ وَ مَا هُوَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَرَأَ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ

ص: 14

وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ ثُمَّ قَالَ اَلْخَوْفُ مِنْ مُلُوکِ بَنِی فُلاَنٍ وَ اَلْجُوعُ مِنْ غَلاَءِ اَلْأَسْعَارِ وَ نَقْصُ اَلْأَمْوَالِ مِنْ کَسَادِ اَلتِّجَارَاتِ وَ قِلَّهِ اَلْفَضْلِ فِیهَا وَ نَقْصُ اَلْأَنْفُسِ بِالْمَوْتِ اَلذَّرِیعِ وَ نَقْصُ اَلثَّمَرَاتِ بِقِلَّهِ رَیْعِ اَلزَّرْعِ وَ قِلَّهِ بَرَکَهِ اَلثِّمَارِ ثُمَّ قَالَ: وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ عِنْدَ ذَلِکَ بِتَعْجِیلِ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ﴾ - یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام بلا هائی است از جانب خدا گفتم چیست آن بلا ها فدایت شوم پس خواند این ایه را و ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ﴾ تا اخر آیه یعنی هر آینه آزمایش می کنم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و گم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و مژده بده صبر کنندگان را پس فرمود ترس از پادشاهان بنی فلان یعنی بنی عبّاس و گرسنگی از جهت گران شدن نرخ ها و کم شدن اموال از جهة کساد شدن تجارت ها و گم شدن سود و زیادتی در آن و کَم شدن نفس ها بسبب مرگ بسرعت و شتاب و کم شدن میوه ها بسبب كمي رَیع زراعت و کم شدن برکت میوه ها است پس فرمود و مژده بده صبر کنندگان را هنگام ظاهر شدن این بلا ها به شتاب کردن در ظهور قائم عليه السّلام

حَديثِ هِجدَهُم

ارشاد مفید ص 340 بسند خود از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿يُزْجَرُ اَلنَّاسُ قَبْلَ قِيَامِ اَلْقَائِمِ علیه السلام عَنْ مَعَاصِيهِمْ بِنَارٍ تَظْهَرُ فِي اَلسَّمَاءِ وَ حُمْرَةٍ تُجَلِّلُ اَلسَّمَاءَ وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ وَ خَسْفٍ بِبَلَدِ اَلْبَصْرَةِ وَ دِمَاءٍ تُسْفَكُ بِهَا وَ خَرَابِ دُورِهَا وَ فَنَاءٍ يَقَعُ فِي أَهْلِهَا وَ شُمُولِ أَهْلِ اَلْعِرَاقِ خَوْفٌ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مَعَهُ قَرَارٌ﴾ - یعنی زجر کرده می شوند مردمان پیش از قیام قائم علیه السّلام از جهت گناهمان ایشان به آتشی که ظاهر می شود در

ص: 15

آسمان و سرخی ای که فرو گیرد آسمان را و فرو رفتن بزمینی در بغداد و فرو رفتنی در شهر بصره و خون هائی که ریخته شود در آن جا و ویران شدن خانه های آن و نابود شدنی که واقع شود در اهل آن و شامل شدن ترسی بر اهل عراق که قرار و آرامی برای ایشان نباشد

حَديث نوزدَهَم

وافي فیض رحمة الله علیه مجلّد سوّم جزو چهاردهم کتاب روضه ص 120 در باب اخبار عمّا هوات از کتاب کافی مسندا از معویة بن وهب از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده گفت تمثّل جست حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که یک بیت شعر از ابن ابی عقیب که گفته ﴿وَ تَنْحَرُ بِالزَّوْرَاءِ مِنْهُمْ لَدَی الضُّحَی ثَمَانُونَ أَلْفاً مِثْلُ مَا تُنْحَرُ الْبُدْنُ (وَ رَوَی غَیْرُهُ الْبُزَّلُ) ثُمَّ قَالَ لِی تَعْرِفُ الزَّوْرَاءَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَقُولُونَ إِنَّهَا بَغْدَادُ قَالَ لَا ثُمَّ قَالَ علیه السلام دَخَلْتَ الرَّیَّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَتَیْتَ سُوقَ الدَّوَابِّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَأَیْتَ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ تِلْکَ الزَّوْرَاءُ یُقْتَلُ فِیهَا ثَمَانُونَ أَلْفاً مِنْهُمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ کُلُّهُمْ یَصْلُحُ لِلْخِلَافَهِ قُلْتُ وَ مَنْ یَقْتُلُهُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَقْتُلُهُمْ أَوْلَادُ الْعَجَمِ﴾ يعنی نحر کرده می شود در نزد کوه سیاه رَیّ هنگام چاشت گاهی هشتاد هزار نفر مانند شتری که نحر کرده شود پس بمن فرمود می شناسی زوراء را که در کجا است گفتم فدایت شوم می گویند که آن بغداد است فرمود نه پس فرمود که رَی رفته ای گفتم آری فرمود بازار چهار پایان آن جا را وارد شده ای گفتم آری فرمود آن گوه سیاهی که طرف دست راست راه است دیده ای آن جا زوراء است که کشته می شود در آن جا هشتاد هزار نفر مرد که هشتاد نفر از ایشان از پسران فلانند که همه ایشان

ص: 16

صلاحیت برای خلافت دارند گفتم کی می کشد ایشان را فدایت شوم فرمود می کشند ایشان را فرزندان عجم

مُؤلّف گوید این حَديثِ را مرحوم طریحی در لغت زَوَرَ نیز مرسلاً با شعر ابن ابی عقبه از آن حضرت اشاره کرده و پر از نقل شعر ابن ابی عقبه گفته است ﴿هُوَ جَبَلٌ بِالرَّیِّ یُقْتَلُ فِیهِ ثَمَانُونَ أَلْفاً مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ کُلُّهُمْ یَصْلُحُ لِلْخِلَافَةِ یَقْتُلُهُمْ أَوْلَادُ الْعَجَمِ - کَذَا مَرْوِیٌّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام وَ رُبَّمَا كَانَ ذَلِكَ فِيَّ دَوْلَةُ اَلْقَائِمِ وَ اَللَّهُ اِعْلَمْ﴾ يعنى زوراء کوهی است در ریّ که کشته می شود در آن هشتاد هزار نفر از فرزندان فلان که همه ایشان صلاحیّت برای خلافت دارند می کشند ایشان را فرزندات عجم این چنین روایت شده از صادق عليه السّلام و بسا این واقعه در دولت قائم علیه السلام واقع شود و خدا دانا تر است ظاهر اینست که در روایت مجمع البحرین سقطی واقع شده باشد و مرحوم فیض در وافی در ذیل حَديثِ گفته است ﴿وَ إِنَّمَا فِي السِّنِّهِ اَلتَّاسِعُهُ أَوِ اَلثَّامِنُهُ وَ لَعَلَّ فلان كناية عَنِ اَلْعَبَّاسِ لِمَّا رُوِيَ مِنْ اِسْتِئْصَالِهِم في آخِر الزّمان﴾ یعنی و جز این نیست که این واقعه در سال نهم یا هشتم می باشد و شاید مراد آن فلان عبّاس باشد بعلّت آن چه که روایت شده در موضوع مستاصل شدن ایشان در آخر الزّمان - نگارنده گوید محصر دانستن صاحب وافى وقوع این واقعه را در سال نهم یا هشتم شاید بر خورد بروایت و یا درایت خاصی باشد که به ان بر خورد کرده و مراد از نهم با هشتم معلوم نیست که آیا پیش از ظهور حضرت یا بعد از آن يا غير آن ها و مراد از عبّاس بن عبد المطلّب است و بعید نیست که مراد خراسانی و اتباع او باشند و الله العالم

ص: 17

حَدیثِ بیستُم

السّماء و العالم (14 بحار الانوار) طبع امین الضرّب ص 338 از تاریخ قم مسنداً از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده عبد اللّه بن سنان گفته که سؤال کرده شد از آن حضرت از بلاد جَبَل که در کجا است زیرا که برای ما روایت شده که وقتی که ردّ شد امر بسوی شما یعنى آل محمّد علیهم السّلام بعضی از آن جا بزمین فرو می رود فرمود ﴿إِنَّ فِیهَا مَوْضِعاً یُقَالُ لَهُ بَحْرٌ وَ یُسَمَّی بِقُمَّ وَ هُوَ مَعْدِنُ شِیعَتِنَا فَأَمَّا الرَّیُّ فَوَیْلٌ لَهُ مِنْ جَنَاحَیْهِ وَ إِنَّ الْأَمْنَ فِیهِ مِنْ جِهَهِ قُمَّ وَ أَهْلِهِ قِیلَ وَ مَا جَنَاحَاهُ قَالَ علیه السلام أَحَدُهُمَا بَغْدَادُ وَ الْآخَرُ خُرَاسَانُ فَإِنَّهُ تَلْتَقِی فِیهِ سُیُوفُ الْخُرَاسَانِیِّینَ وَ سُیُوفُ الْبَغْدَادِیِّینَ فَیُعَجِّلُ اللَّهُ عُقُوبَتَهُمْ وَ یُهْلِکُهُمْ فَیَأْوِی أَهْلُ الرَّیِّ إِلَی قُمَّ فَیُؤْوِیهِمْ أَهْلُهُ ثُمَّ یَنْتَقِلُونَ مِنْهُ إِلَی مَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ أَرْدِسْتَانُ﴾ يعنى بدرستی که در آن جا موضعی است که به آن دریا گفته می شود و نام گذارده شده است به قم و آن جا معدن شیعیان ما است و امّا ریّ پس وای بَر ان است از دو طرف آن و ایمنی در ان از جهت قم است و اهل قم گفته شد که دو طرف ان کدام است فرمود آن حضرت علیه السّلام که یکی از آن دو بغداد است و دیگری خراسان پس بدرستی که تلاقی می کند در آن جا شمشیر های خراسانی ها و شمشیر های بغدادی ها پس شتاب فرماید خدا بعذاب کردن بر آن ها و هلاک می کند ایشان را پس پناهنده شوند اهل ریّ بر اهل قم و ایشان آن ها را پناه می دهند پس از آن جا منتقل می شوند بموضعی که این جا را اردستان گویند (اردستان قصبه ایست برزگ تقریباً در بیست فرسخی اصفهان

ص: 18

مُؤلّف گوید از این حَديثِ شریف چند نکته استفاده می شود اوّل این که قم معدن شيعيان آل محمّد علیهم السّلام است دوُّم این که قم مَّامَنَ است برای اهل رَىّ سوّم این که رىّ مورد حمله بغدادی ها و خراسانی ها خواهد شد و در آن عذاب جنک و خون ریزی و هلاکت رخ خواهد داد بنحوی که اهل آن پناهنده بقم خواهند شد چهارم آن که اهل قم آن ها را پناه خواهند داد پنجم آن که آن جا هم نتوانند زیست کند و ناچار از این جا منتقل بر اردستان که از قصبات بزرگ يا شهرستان کوچک توابع اصفهان است شوند و ظاهر این است كه مصداق این حَديثِ شریف هنوز صورت وقوع پیدا نکرده باشد و از علاماتی است که در مدّت کمی قبل از قیام قائم آل محمّد عليهم السلام ظاهر شود

حَديثِ بيست وَ يِكُم

السّماء و العالم ص 338 بسند خود از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرود ﴿إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالکوفَهِ عَلی سائِرِ البِلادِ،و بِالمُؤمِنینَ مِن أهلِها عَلی غَیرِهِم مِن أهلِ البِلادِ،وَ احتَجَّ بِبَلدَهِ قُمَّ علی سائِرِ البِلادِ،و بِأَهلِها عَلی جَمیعِ أهلِ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ،وَ لَم یَدَعِ اللّهُ قُمَّ وَ أهلَهُ مُستَضعَفاً بَل وَ فَّقَهُم وَ أَیَّدَهُم ثُمَّ قالَ إنَّ الدّینَ وَ أَهلَهُ بِقُمَّ ذَلیلٌ،وَ لَولا ذلِکَ لَأَسرَعَ النّاسُ إلَیهِ فَخَرِبَ قُمُّ وَ بَطَلَ أهلُهُ،فَلَم یَکُن حُجَّهً عَلی سائِرِ البِلادِ،وَ إذا کانَ کَذلِکَ لَم تَستَقِرَّ السَّماءُ وَ الأَرضُ،وَ لَم یُنظَروا طَرفَهَ عَینٍ،وَ إنَّ البَلایا مَدفوعَهٌ عَن قُمَّ وَ أَهلِهِ و سَیَأتی زَمانٌ تَکونُ بَلدَهُ قُمَّ وَ أهلُها حُجَّهً عَلَی الخَلائِقِ،وَ ذلِکَ فی زَمانِ غَیبَهِ قائِمِنا علیه السلام

ص: 19

إلی ظُهورِهِ،وَ لَولا ذلِکَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها.وَ إنَّ المَلائِکَهَ لَتَدفَعُ البَلایا عَن قُمَّ وَ أهلِهِ،و ما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّاقَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارینَ و شَغَلَهُ عَنهُم بِداهِیَهٍ أو مُصیبَهٍ أو عَدُوٍّ،وَ یُنسِی اللّهُ الجَبّارینَ فی دَولَتِهِم ذِکرَ قُمَّ وَ أَهلِهِ کَما نَسوا ذِکرَ اللّهِ﴾

یَعنی بدرستی که خدا حجّت می گیرد بکوفه بر سایر شهر ها و بمؤمنین از اهل کوفه بر غیر ایشان از اهل شهر ها و حجّت می گیرد بشهر قمّ بر سایر شهر ها و بر اهل آن بر همه اهل مشرق و مغرب از جنّ و انس و نگذارده و نمی گذارد خدا قمّ و اهل او را در حالتی که ناتوان و مقهور باشند بلکه توفیق می دهد ایشان را و یاری می فرماید ایشان را پس فرمود که دین و اهل آن در قم دلیل و راهنمایند و اگر چنین نبود هر آینه مردم شتاب می آورند بسوی آن پس قم خراب و ویران می شد و اهل آن نابود می شدند پس حجّتی بر سایر شهر ها نمی بود و چون این طور می شد قراری برای آسمان و زمین بود و اهل شهر ها بقدر چشم بهم زدنی نظر کرده نمی شدند - و بدرستی که بلا ها از قم دفع کرده شده است و از اهل ان و زود باشد که بیاید زمانی که شهر قم و اهل آن بر مردمان حجّت باشند و این در زمان غیبت قائم ما علیه السّلام خواهد بود تا وقت ظهور او اگر چنین نبود هر آینه زمین اهل خود را فرو می برد و بدرستی که فرشتگان هر آینه بلا ها را ارقم و اهل آن دفع می کنند و ببدی قصد نکند قم را جبّار سر کشی مگر این که بشکند و خورد کند او را شکننده و خورد کننده گردن کشان و ستم کاران و باز دارد شرّ او را از ایشان با این که او را بداهیه و یا مصیبتی و یا دشمنی مشغول کند و بفراموشی میندازد خدا

ص: 20

گردن کشان ستم کار را در زمان دولت ایشان از یاد قم کردن و اهل آن هم چنان که فراموش می کنند یاد کردن خدا را مخفی نماند که از این حَديثِ شریف مطالبی چند فهمیده می شود اوّل آن که خدا بشهر کوفه بر سایر شهر ها و بمؤمنين اهل كوفه بر غیر ايشان از اهالی سایر شهر ها حجّت می گیرد دوّم این که شهر قم نیز حجّت است بر سایر شهر ها و اهل ان حجتند بر اهل مشرق و مغرب از جنّ و انس سوّم آن که خدا قم و اهل آن را نمی گذارد که نا توان و مقهور واقع شوند چهارم آن که اهل قسم موفّق و مؤید خواهند بود پنجه آن كه قم و اهل آن دلیل و راهنمای مردم اند و اگر چنان نباشد مردم بسوی آن شتاب می اورند و آن جا را خراب کنند و اهل آن را نابود کنند در این صورت بر سایر شهر ها و اهل آن حجّت نخواهند بود ششم این که اگر قم و اهل آن نباشند و زمین و آسمان بر قرار نخواهند ماند هفتم اگر قم و اهل ان نباشند سایر شهر ها و اهل آن ها بقدر چشم بهم زدنی مورد نظر رحمت نخواهند بود هشتم آن که بلا ها از قم و اهل آن دفع کرده خواهد شد نهم آن که قم و اهل آن در دوره غیبت قائم آل محمّد علیهم السّلام تا زمان ظهور آن حضرت حجّتند بر همه خلائق و اگر چنین نباشد زمین اهل خود را فرو می برد دهم آن که ملائکه از قم و اهلش دفع بلا می کنند یازدهم جبار و ستم کاری در حق قم و اهل آن ببدی قصد نکند مگر آن که خدا او را در هم می شکند و خورد می کند و ببلای سخت و کار دشوار یا مصیبت یا دشمنی مبتلا می شود که از قصد بَدِ خود بر گردد و خدا او را بفراموشی خواهد انداخت که در زمان دولت و قدرت خود قم و اهل آن را فراموش کند و ضرری از او متوجّه ایشان نشود

ص: 21

حَديثِ بیست و دُوُّم

السماء و العالم ص338 نیز از آن حضرت علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت کوفه را یاد کرد و فرمود ﴿سَتَخْلُو الْکُوفَهَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ یَأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَیَّهُ فی حُجْرِها، ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَهٍ یُقالُ لَها قُمْ وَ تَصیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ، حَتّی لا یَبْقی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وَ ذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛فَیَجْعَلُ اللَّهُ قُمْ وَ أَهْلَهُ قائِمینَ مَقامَ الْحُجَّهِ، وَ لَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها، وَ لَمْ یَبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّهٌ، فَیَفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَیَتِمُّ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ، حَتّی لا یَبْقی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْض لَمْ یبْلغ إِلَیْهِ الدّین وَ الْعِلْم، ثُمَّ یظهر الْقائِم وَ یسیر سَبَباً لِنقمَهِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ عَلَی الْعِباد؛ لِأَنَّ اللَّهَ لا یَنتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّه﴾

یعنی زود باشد که خالی شود کوفه از اهل ایمان و پوشیده و پنهان شود از آن علم هم چنان که پیمان شود مار در سوراخ خود پس از آن ظاهر شود علم در شهری که آن را قمّ گویند و آن جا معدن علم شود و کانِ فَضل تا این که باقی نماند در زمین قم مستضعفی یعنی نادانی در دین حتّی پرده نشینانی که در حجله ها هستند و ان نزدیک ظهور قائم ما خواهد بود پس قرار می دهد خدا قم و اهل آن را قائم مقام حجّت و اگر چنین نباشد زمین اهل خود را فرو می برد و باقی نخواهد ماند حجتی در زمین که از او افاضه علم شود بسایر شهر ها در مشرق و مغرب تا حجّت خدا بر مردمان تمام شود تا باقی نماند در روی زمین احدی که دین و علم به او نرسیده باشد پس ظاهر می شود قائم علیه السّلام

ص: 22

ص: 23

ص: 24

او است حادث است و آن که خدا یکی است و او جسم نیست و جوهر نیست و مرکّب نیست و عَرَض نیست و از كمّ و كيف و زمان و مكان و مشابهت با مخلوق منزّه و مبرّا است و قادر است بر هر چیزی و عادل و حکیم است و ظلم نمی کند احدی را و فعل زشت از او سر نمی زند و مطیع را ثواب می دهد و عاصی را عذاب می کند و کار های او متقن و محکم است و از روی غَرَض و مصلحت است و بازی گر نیست و برانگیزاننده پیغمبرانست برای ارشاد اهل عالم و بچشم سر دیده نمی شود نه در دنیا و نه اخرت و در جهت واقع نیست و امر و نهی و اخبار او حادث است و معتقد این فرقه در باب انبیاء اینست که آن ها معصوم از خطا و سهو و نسيان و معصیتند اعمّ از گناه کبیره یا صغیره از اوّل عمرشان تا اخر عمرشان و اگر چنین نباشند وثوقی بتبلیغات ایشان نیست و فائده بعثت لغو می شود - و معتقدا ایشان در حق ائمّه دوازده گانه اینست که آن ها نیز معصومند مانند انبياء و الّا همان محذور در کار می آید که در حقّ انبیاء گفته شد و فرقه دوازده امامی احکام فروع را از ائمه معصومین علیهم السلام فرا می گیرند که آن ها نیز از جدّ خود پیغمبر خدا اخذ کرده اند و آن حضرت از خدا اخذ کرده بوحی جبرئیل و این اخبار نقل کرده شد از سلف بخلف طبقه ای بعد از طبقه ای تا این که روایت متصل شود بیکی از معصومین با رعایت تفحصّ از حالات راوی هر طبق و قول مقدوحين از رُوات را طرح می کنند و بقول عدول و حسان و موثقين اخذ می کنند و التفاتی به رای و اجتهاد ندارند و حرام می دانند اخذ بقیاس و استحسانات و او امّا باقی مسلمانان این طور نیستند و هر فرقه از ایشان مذهبی را پیش گرفته اند که بیان

ص: 25

حالات و معتقدات آن ها خارج از وضع این کتاب است طالبین مراجعه کنند بکتاب های متداوله در این باب از کتب کلامیّه فارسیّه و عربیّه - و چه نیکو گفته شده است بزبان تازی

اَذا شِئْتَ اَنْ تَرْضَى لِنَفْسِكَ مَذْهَباً *** وَ تَعَلَّمُ اينَ اَلنَّاسَ فِي نَقْلِ اَخْبَارٍ

فَدَعْ عَنْكَ قَوْلَ اَلشَّافِعِيِّ وَ مَالِكٌ *** وَ اِحْمَدْ وَ اِذَّ يَرَوْنَ اَلْأَثَارَ

وَ وَالٍ أُنَاساً قَوْلُهُمْ وَ حَدِيثُهُمْ *** رَوَى جَدُّنَا عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اَلْبَارِي

یعنی اگر می خواهی که خشنود باشی از مذهبی که برای نفس خود اختیار می کنی و بدانی که در نقل اخبار کدام مردمانی را اختیار کنی وا گذار قول مالك و شافعی و احمد بن حنبل و نعمان بن ثابت که ابو حیفة باشد زمانی که روایت کنند خبر ها را و دوست بدار مردمانی را که گفته و حَديثِ شان اینست که روایت کرد جدّ ما یعنی پیغمبر صلى الله علیه و آله از جبرئیل از خدای افریننده چُون این مقدّمه دانند شد بد این که عاصمه فرقت ناجیه در میان ممالک اسلامیّه مملکت ایران است و بفرموده حضرت صادق علیه السّلام در اخر الزمان قریب بظهور قائم عليه السّلام شهر قمّ معدن علم و فضل می شود و از آن علم مشرق و مغرب می رسد و قم و اهل آن قائم مقام حجتند و خدا با ایشان حجّت را بر خلق تمام می کند برای است که دینی که خدا نعمت خود را به آن بر بندگان خود تمام کرده و راضی شده که بندگان متدیّن بر آن باشند همین دین است که فرقه ناجيه اثنی عشریّه به آن متدین شده اند و پذیرفتن این دین حجّت است برای مردمان و بروز و ظهور احکام و آثار و اداب آن منوط بعلم است و علم هم قائم بعالم است و در آن زمان عالم علوم دینیه ظهورش در قم

ص: 26

بیش تر است تا جا های دیگر و از آن جا افاضه فیض باهل مشرق و مغرب شود لذا قم و اهل قم حجّتند برای اهل شرق و غرب در این نکته نیكو دقت كن و مغتنم بشمار ﴿وَ هَذَا اَلاِسْتِنْبَاطُ مِنْ فَضْلُ رَبِّي﴾

حَديثِ بیست وَ سِوُّم

السّماء و العالم ص 339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا عَمَّتِ البُلدانَ الفِتَنُ فَعَلَیکُم بِقُمَّ وَ حَوالَیها وَ نواحِیَها؛فَإِنَّ البَلاءَ مَدفوعٌ عَنها﴾ - یعنی وقتی که فتنه فرو گرفت و عمومیت پیدا کرد در شهر ها بر شما باد برفتن و جا گرفتن در قم و اطراف و جوانب آن زیرا که بلا دفع کرده شده از آن جا ها

حَديثِ بيست وَ چَهارُم

السماء و العالم ص 339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا عَمَّتِ الْبَلَایَا فَالْأَمْنُ فِی کُوفَهَ وَ نَوَاحِیهَا مِنَ السَّوَادِ وَ قُمَّ مِنَ الْجَبَلِ وَ نِعْمَ الْمَوْضِعُ، قُمُّ لِلْخَائِفِ الطَّائِف﴾ يعنى وقتی که فرو گرفت بلا ها یعنی در شهر ها پس کوفه از سواد عراق و اطراف آن محلّ ایمنی است و از بلاد جبل قم ایمن است و خوب جائی است قم بر شخص نویسنده دور زننده یعنی برای شخصی که از ترس نمی تواند در یک جا قرار گیرد

حَديثِ بيست وَ پَنجُم

السماء و العالم ص 339 بسند خود وا می کرده که فرمود ﴿إِذَا فُقِدَ الْأَمْنُ مِنَ الْعِبَادِ وَ رَکِبَ النَّاسُ عَلَی الْخُیُولِ وَ اعْتَزَلُوا النِّسَاءَ وَ الطِّیبَ فَالْهَرَبَ الْهَرَبَ عَنْ جِوَارِهِمْ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَی أَیْنَ قَالَ إِلَی الْکُوفَهِ وَ نَوَاحِیهَا أَوْ إِلَی قُمَّ وَ حَوَالَیْهَا فَإِنَّ الْبَلَاءَ مَدْفُوعٌ عَنْهُمَا﴾

ص: 27

یعنی وقتی که امنیّت از شهر ها مفقود شد و مردمان بر اسب ها سوار شدند یعنی برای جنگ و جدال و قتل و غارت و گوشه گیری کردند از زن ها و خوش گذرانی پس آن وقت وقت فرار کردن است وقت فرار کردنست از مجاورت و همسایگی ایشان (راوی می گوید) گفتم فدایت شوم بسوی کجا فرار کنیم فرمود بسوی کوفه و اطراف آن يا قم و جوانب آن زيرا كه بلاء از این دو جا دفع کرده شده است

حَديث بیست وَ شِشُم

السماء و العالم ص339 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا أَصَابَتْکُمْ بَلِیَّهٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُمَّ فَإِنَّهُ مَأْوَی الْفَاطِمِیِّینَ وَ مُسْتَرَاحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیَأْتِی زَمَانٌ یُنَفَّرُ أَوْلِیَاؤُنَا وَ مُحِبُّونَا عَنَّا وَ یُبَعَّدُونَ مِنَّا وَ ذَلِکَ مَصْلَحَهٌ لَهُمْ لِکَیْلَا یُعْرَفُوا بِوَلَایَتِنَا وَ یُحْقَنُوا بِذَلِکَ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ وَ مَا أَرَادَ أَحَدٌ بِقُمَّ وَ أَهْلِهِ سُوءاً إِلَّا أَذَلَّهُ اللَّهُ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾

یَعنی وقتی که دوا آور بسوی شما بلائی و رنج و سختی ای بر شما باد برفتن و جای گرفتن در قم زیرا که آن جا جایگاه اولاد فاطمه و راحت گاه مؤمنین است و زود باشد که بیاید زمان که کوچ کنند دوستان و دوست دارندگان ما از ما و دور شوند از ما و این نفرت و دوری صلاح است برای ایشان تا این که شناخته نشوند بدوستی ما و باین جهت حفظ کنند خون های شان و مال های شان را و اراده بدی نمی کنند بقم و اهل ان احدی مگر این که ذلیل و خوار می کند خدا او را و دور می گرداند او را از رحمت خود

حَديثِ بیست وَ هَفتُم

ص: 28

السماء و العالم ص 339 مسند از سليمان بن صالح روایت کرده که گفت روزی در نزد ابی عبد اللّه یعنی حضرت صادق علیه السّلام بودیم پس یاد فرمود فتنه های بنی عباس را و آن چه که مردم می رسد از ایشان پس گفتیم فدایت شویم در آن وقت بکجا باید پناه برد و در کجا جای گرفت در آن زمان ﴿فَقَالَ الي الْكُوفَةَ وَ حَوَالَيْهَا وَ الَى اُقَمْ وَ نَوَاحِيهَا ثُمَّ قَالَ فى قُمَّ شِيعَتُنَا وَ مَوَالِينَا وَ تَكْثُرُ فِيهِ الْعِمَارَةُ وَ يَقْصِدُهُ النَّاسُ وَ يَجْتَمِعُونَ فيهِ حَتَّى يَكونَ النَّجمُ بَينَ بَلَدِهِم﴾ پس فرمود در قم شیعیان و دوستان ما هستند و ساختمان ها در آن جا زیاد شود و مردم یطرف آن جا قصد می کنند و در آنجا جمع می شوند تا اندازه ای که رود خانه در وسط شهر ایشان واقع شود

حَديثِ بیست وَ هَشتُم

السماء و العالم ص 340 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿قُمْ بَلَدَنا وَ بَلَدِ شِيعَتِنا مُطَهَّرَةً مُقَدَّسَةً قَبِلَتْ وَلَايَتَنَا اَهْلَ الْبَيْتِ لايُرِيدُهُمْ اَحَدٌ بِسُوءٍ الا عَجِلَتْ عُقُوبَتُهُ مَا لَمْ يَخُونُوا اِخْوَانَهُمْ فَاِذا فَعَلُوا ذَلِكَ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ جَبَابِرَةَ سَوءٍ اما اَنَّهمْ اِنْصَارَ قَائِمُنَا وَ رُعَاةُ حَقِّنَا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ اِلَيَ السَّماء و قال اَللّهُمَّ اِعْصِمْهُمْ مِنْ كُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ﴾

یَعنى قم شهر ما است و شهر شیعیان ما شهر یست پاک و پاکیزه پذیرفته است دوستی ما اهل بیت را اراده نمی کند ایشان را احدی ببدی مگر این که شتاب کرده می شود در عذاب او تا زمانی که خیانت نکرده باشند با برادر های خود و چون خیانت کنند مسلّط می گرداند خدا بر ایشان گردن کشان و ستم کاران بد را آگاه باشید که ایشان یعنی اهل قم یاوران قائم ما و خواهندگان حقّ ما و خواهندگان حقّ ما هستند پس حضرت سر خود را بلند کرد بطرف آسمان و

ص: 29

عرض کرد بار خدایا حفظ کن ایشان را از هر فتنه ای و نجاة ده ایشان را از هر هلاکتی

حَديثِ بیست و نُهُم

اقبال سیّد ابن طاوُس رحمة الله علیه طبع طهران مصحح مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری ص 201 در ذیل دعای روز بیست و یکم ماه رمضان مروی از حمّاد بن عثمان روایت کرده که حمّاد گفت بحضرت صادق علیه السّلام عرض کردم که آیا برای خروج آن حضرت (یعنی مهدی آل محمّد علیهم السلام) نشانه ای هست فرمود ﴿نَعَم،کُسوفُ الشَّمسِ عِندَ طُلوعِها ثُلُثَی ساعَةٍ مِنَ النَّهارِ،وَ خُسوفُ القَمَرِ ثَلاثٍ وَ عِشرینَ،وفِتنَةٌ (یَصِلُ) أهلَ مِصرَ البَلاءُ وَ قَطعُ السَّبیلِ،اِکتَفِ بِما بَیَّنتُ لَکَ،وَ تَوَقَّع أمرَ صاحِبِکَ لَیلَکَ وَ نَهارَکَ،فِإِنَّ اللّهَ کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ﴾ یعنی فرمود اری گرفتن آفتابست هنگام در امدن آن تا دو ثلث از روز و گرفتن ماه است تا بیست و سه ساعت و فتنه ای است که سایه اندازد یا برسد بمصر و اهل آن بلائی و قطع شدن رود نیل اکتفا کن بان چه که برایت بیان کردم و منتظر امر صاحبت باش در شب و روزت زیرا که خدای تعالی هر روزی در کاری است (دور نیست مدت خسوف بیست و سه ساعت باشد یا بیست و سوم ماه باشد)

مُؤلّف گوید حضرت صادق علیه السلام در این حَديثِ چهار علامت بجمّاد فرموده که هر چهار علامت مورد اهمیّت است اوّل گرفتن آفتابست در مدّت دو ثلث از روز که تقریباً هشت ساعت گرفته باشد دوّم گرفتن ماه است در مدّت بیست و سه ساعت که سابقه ندارد چنین گرفتی و اگر بگوئیم که مراد آن حضرت گرفتن

ص: 30

بیست و سوم ماه باشد یا بیست و سه دقیقه باشد نیز کمال بعد و غرابت را دارد پس ظاهر اینست که همان بیست و سه ساعت باشد سوّم خبر دادن از فتنه ایست شامل اهل مصر شود چنان چه از اخبار و احادیث دیگر هم مستفاد می شود و بعضی از آن ها قبلا در جزء اوّل و دوّم این کتاب گذشت و بعضی دیگر هم خواهد آمد چهارم قطع رود نیل است که چند احتمال نیز در آن می رود یکی آن که راه آن از طریق مصر نگردد که مصری ها از آن استفاده نکنند و دیگر آن که بر روی رود نیل سدّ بسته شود که هر وقت بخواهند بخوانند جلو آن را بگیرند و این احتمال بر اوّل رحجان دارد زیرا که سدّ بندی رود نیل یا در این سال های اخیر عملی شده یا بزودی در آینده نزدیک عملی خواهد شد -و دیگر آن که مراد از قطع شدن رود نیل خشک شدن آن باشد چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود و اللّه العالم و ظاهر قریب بحتم بودن این علاماتست زیرا که از فرموده آن حضرت بجمّاد که گفته اِكْتَفِ بِمَا بَيَّنْتُ لَكَ یعنی اکتفا کن به آن چه برای تو بیان کردم این معنی استفاده می شود و دیگر آن که ممکن است از علامات بدائية باشد بقرینه فرموده آن حضرت كلّ يوم هو فى شان و ممکن است این فرمایش مربوط بفرموده آن جناب توقع امر صاحبک باشد و آن اشاره باشد که اگر خدا بخواهد در مدّت غیبت بداء حاصل کند که دور نزدیک یا نزدیک دور شود ﴿وَ اللَّهِ الْعَالِمُ بِحَقَائِقِ الأُمُورِ مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ﴾

حَديث سی اُم

سیزدهم بخار طبع طهران ص 175 از کتاب سرور اهل الايمان تاليف سيّد على بن

ص: 31

عبد الحمید مسندا از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده از سُدَیر که گفت ﴿قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا سَدِیرُ الْزَمْ بَیْتَکَ وَ کُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْکُنْ مَا سَکَنَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَکَ أَنَّ السُّفْیَانِیَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَیْنَا وَ لَوْ عَلَی رِجْلِکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ قَبْلَ ذَلِكَ شَيْءٌ قَالَ نَعَمْ، وَ أشَارَ بِيَدِهِ بِثَلاَثِ أصَابِعِهِ إِلَى الشَّام وَ قَالَ: ثَلاَثُ رَايَاتٍ: رَايَةٌ حَسَنِيَّةٌ، وَرَايَةٌ اُمَويَّةٌ، وَرَايَةٌ قَيْسِيَّةٌ، فَبَيْنَا هُمْ عَلَى ذَلِكَ إِذْ قَدْ خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَيَحْصُدُهُمْ حَصْدَ الزَّرْع مَا رَأيْتَ مِثْلَهُ قَطُّ﴾

یعنی گفت برای من ابو عبد الله یعنی حضرت صادق عليه السّلام ای سدیر ملام خانه خود باش یعنی از خانه ات بیرون حرف مرو و باش مانند پلاس کهنه ای از پلاس کهنه های آن و قرار بگیر مادامی که قرار می گیرد شب و روز پس چون خبر رسید که سفیانی خروج کرده بر ما وارد شو و هر چند بپای خود باشد گفتم فدایت شوم آیا پیش از آن هم چیزی یعنی علامت و نشانه ای هست فرمود آری و اشاره کرد بدست خود به انگشت بطرف شام و فرمود سه پرچم بلند می شود پرچم حَسَنی و پرچم اُموی و پرچم قیس در حالی که این سه پرچم بلند می شود سفیانی خروج می کند و آن ها را درو می کند مانند درو کردن یعنی چیدن و بریدن زراعت آن چنان درو کردنی که مثل آن هرگز ندیده ای

حَديثِ سی و یِکُم

سیزدهم بحار ص 176 از امالی مفید مُسندا از آن حضرت روایت کرده که هشام بن سالم گفت فرمود ابو عبد اللّه و یاد کرد سفیانی را و فرمود امّا موجّهین مردان متواری شوند

ص: 32

از او و امّا زن ها پس برا آن ها باکی نیست امّا ﴿اَلرِّجَالُ فَتَوَارَى وُجُوهُهَا عَنْهُ وَ امَّا اَلنِّسَاءُ فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ﴾

حَديثِ سی و دُوُّم

سیزدهم بخار ص 176 از امالی مفید مسندا روایت کرده از هشام از ابی عبد الله عليه السلام که فرمود ﴿لَمَّا خَرَجَ طَالِبُ الْحَقِّ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام تَرْجُو أَنْ یَکُونَ هَذَا الْیَمَانِیَّ فَقَالَ لَا الْیَمَانِیُّ یَتَوَالَی عَلِیّاً وَ هَذَا برَأُ مِنْهُ﴾ یعنی چون خروج کند طالب الحق (از علامات خروج سفیانی است) گفته شد به آن حضرت علیه السلام که امیدواریم آن یعنی طالب الحق یمانی باشد فرمود نه یمانی دوست می دارد علی علیه السلام را و او نیز است از او

حَديثِ سی و سِوُّم

قرب الاسناد تاليف عبد الله بن جعفر حمیری ص 41 مسندا از آن حضرت از پدر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا ظَهَرَتِ اَلْقَلاَّ نَيسَ اَلْمُشْرِكُهُ ظَهَرَ اَلزِّنَا﴾ یعنی وقتی که ظاهر شد کلاه های مشترکه ظاهر می شود زنا کردن و زنا دادن مؤلف گوید - ظاهراً مراد از کلاه های مشترکه کلاه هائیست که مشترک بین یهود و نصاری و ملل متنوعه است که در این عصر از آن ها تعبیر می شود به کلاه های بین المللی

حَديثِ سی و چَهارُم

غیبت نعمانی - ص 76 محمد بن سنان كاهلى از ابی عبد الله عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿تَوَاصَلُو وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا فَوَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بُرَى النَّسَمَةَ لَیَأْتِیَنَّ

ص: 33

عَلَیْکُمْ وَقْتٌ لَا یَجِدُ أَحَدُکُمْ لِدِینَارِهِ وَ دِرْهَمِهِ مَوْضِعاً یَعْنِی لَا یَجِدُ لَهُ عِنْدَ ظُهُورِ الْقَائِمِ علیه السلام مَوْضِعاً یَصْرِفُهُ فِیهِ لِاسْتِغْنَاءِ النَّاسِ جَمِیعاً بِفَضْلِ اللَّهِ وَ فَضْلِ وَلِیِّهِ فَقُلْتُ وَ أَنَّی یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالَ عِنْدَ فَقْدِکُمْ إِمَامَکُمْ فَلَا تَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّی یَطْلُعَ عَلَیْکُمْ کَمَا یَطْلُعُ الشَّمْسُ لَیسَ (ایس)أَیْنَمَا تَکُونُونَ فَإِیَّاکُمْ وَ الشَّکَّ وَ الِارْتِیَابَ انْفُوا عَنْ نُفُوسِکُمُ الشُّکُوکَ وَ قَدْ حُذِّرْتُمْ فَاحْذَرُوا وَ مِنَ اللَّهِ أَسْأَلُ تَوْفِیقَکُمْ وَ إِرْشَادَکُمْ﴾

یعنی بچسبید بیک دیگر و نیکی کنید و رحم کند یک دیگر پس قسم به آن کسی که می شکافد ان و افریده و می افریند بنده را هر آینه می آید البتّه البتّه بر شما زمانی که نمی یابد احدی از شما برای دینار و درهم خود موضعی را که بمصرف رساند ان را در آن زمان (یعنی نمی یابد برای آن هنگام ظهور قائم علیه السّلام جائی را که بمصرف رساند آن را در آن جا) بجهة بی یاز بودن همه مردم بفضل خدا و فضل ولیّ او) پس عرض کردم چه وقت است آن وقت فرمود وقتی است که امام خود را گم کنید پس همیشه بهمین حال هستند تا این که در آید بر شما امام شما هم چنان که آفتاب در آید در آن وقت با این حال نخواهی بود پس بر شما باد که دوری کنید از شک و گمان نیست و نابود کنید از نفس های خودتان شک ها را و شما ترسانیده بشدید چی بترسید از خدا بترسید از خدا می خواهم از خدا توفیق شما را و هدایت کردن شما را

مُؤلّف گوید جلد يعنى ﴿لاَ يَجِدُ لَهُ عِنْدَ ظُهُورُ اَلْقَائِمِ ﴾ تا فضل وليّه كلام و بوجيه نعمانی است و این خلاف ظاهر حَديثِ است مربوط بزمان ظهور نیست بدلیل فرمود

ص: 34

حضرت در جواب سائل که فرموده است ﴿عِنْدَ فَقْد امَامَكُمْ﴾ بلکه دور نیست که مراد این باشد که از شدت فتنه و نا امنی در آن زمان جائی که دینار و درهم خود را حفظ کنند نیایند و نیز گفته است که باید ناظر به نهی از شک در فرمایش حضرت نظر داشته باشد که مراد نهی از شك در صحّت غیبت غائب علیه السلام و در صحّت ظهور آن جنابست و ترسانیدن حضرت از شک و ارتیاب برای اینست که شیعه مؤمن متوجه باشد و شک و ريب در دل خود راه ندهد در صحت غیبت و ظهور آن حضرت كه آن موجب هلاکت او خواهد شد و از خدا می خواهیم ثبات قدم را در سلوک راه حق و ترك باطل و توسّل می جوئیم برای آن از آل محمّد عليهم السّلام گذاردن خدا و فضل و کرم او بر ما

حَديث سى وَ پَنجُم

غیبت نعمانی - ص 76 مسندا از مفضل بن عمر از آن حضرت روایت کرده که گفت بودم نزد ابی عبد اللّه علیه السّلام در مجلس او و غیر از من هم در آن مجلس بود پس فرمود برای ما كه ﴿إِيَّاكُمْ وَ اَلتَّنْوِيهَ يَعْنِي بِاسْمِ اَلْقَائِمِ علیه السلام، وَ كُنْتُ أَرَاهُ يُرِيدُ غَيْرِي، فَقَالَ لِي يَا أَبَا عَبْدِ اَللهِ، إِيَّاكُمْ وَاَلتَّنْوِيهَ، وَ اَللهِ لَيَغِيبَنَّ سَبْتاً مِنَ اَلدَّهْرِ، وَ لَيَخْمُلَنَّ حَتَّىٰ يُقَالَ: مَاتَ أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَفِيضَنَّ عَلَيْهِ أَعْيُنُ اَلمُؤْمِنِينَ، وَ لَيُكْفَأَنَّ كَتَكَفُّؤِ اَلسَّفِينَةِ فِي أَمْوَاجِ اَلْبَحْرِ حَتَّىٰ لَا يَنْجُوَ إِلَّا مَنْ أَخَذَ اَللهُ مِيثَاقَهُ، وَ كَتَبَ اَلْإِيمَانَ فِي قَلْبِهِ، وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ، وَ لَتُرْفَعَنَّ اِثْنَتَا عَشْرَةَ رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُعْرَفُ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ، قَالَ اَلمُفَضَّلُ: فَبَكَيْتُ، فَقَالَ لِي مَا يُبْكِيكَ، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ، كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ تَقُولُ تُرْفَعُ اِثْنَتَا عَشْرَةَ

ص: 35

رَايَةً مُشْتَبِهَةً لَا يُعْرَفُ أَيٌّ مِنْ أَيٍّ قَالَ: فَنَظَرَ إِلَىٰ كَوَّةٍ فِي اَلْبَيْتِ اَلَّتِي تَطْلُعُ فِيهَا اَلشَّمْسُ فِي مَجْلِسِهِ، فَقَالَ أَهَذِهِ اَلشَّمْسُ مُضِيئَةٌ، قُلْتُ: نَعَمْ،فَقَالَ وَ اَللهِ لَأَمْرُنَا أَضْوَأُ مِنْهَا﴾

یَعنی اجتناب کنید از خواندن و بلند کردن نام (یعنی نام قائم علیه السلام) و من می دانم آن حضرت را که از این کلام غیر مرا اراده کرده است پس بمن فرمود که بر شما است که دوری کنید از خواندن و بلند کردن نام او ای ابا عبد الله (ابا عبد الله كنیه مفضل است) بذات خدا قسم است که هر آینه پنهان می شود البتّه البتّه (يعني قائم عليه السّلام) مدّتى از روزگار را و هر آینه گمنام می شود البته البتّه تا این که گفته شود مرده یا هلاک شد و یا بکدام درّه و پشته ای رفت و هر آینه البته البته اشک های مؤمنین از چشم های شان برای او جاری خواهد شد و همانند سرنگون خواهید شد همچنان که کشتی در موج های دریا سر نگون شود تا حدّی که نجاة نیابد مگر کسی که پیمان ایمان گرفته باشد خدا از او و ثابت شده باشد ایمان در دل او و تأیید شده باشد بر وحی از جانب خدا و هر آینه بالا برده خواهد شد البتّه البتّه دوازده پرچم مشتبه بحق که شناخته نشود کدام یک از آن ها از کیت مفضّل گفت که من گریه کردم پس حضرت بمن فرمود چه چیز تو را بگریه در آورد گفتم فدایت شوم چگونه گریه نکنم و حال آن که می فرمائی دوازده پرچم مشتبه بلند می شود که شناخته نشود کدام یک آن ها از کدام است مفضّل گفت پس نظر کرد حضرت بر وزنه ای که در خانه بود و از آن آفتاب در مجلس تابیده بود پس فرمود آیا این آفتابست که تابیده و روشنی داده است گفتم آری پس فرمود بذات خدا قسم است که هر آینه امر قائم ما از این آفتاب روشن تر است

ص: 36

شرح نهی حضرت از نام نبردن و ذکر نکردن باسم غائب عليه السلام بِقَولِ انجِنانِ ايّاكُم وَ التَّوبَهَ تا فرموده آن حضرت فى امواج البحر اراده فرموده است آن حضرت از آن آن چه را که در دوره غیبت قائم علیه السلام بشیعیان رو می دهد از موج های فتنه های گمراه کننده و بهَول و بیم اندازنده و شعبه شعبه شدن مذهب های باطله سر گردان کننده و بلند شدن پرچم های بشبهه اندازنده که صاحبان آن ها ادّعای قائمّت و امامت کنند از آل ابی طالب و خروج کنندگان از ایشان برای جاه طلبی و وسائل عیش دنیوی فراهم کردن در هر زمانی - و از فرمایش حضرت که فرموده است رایة مشبهة چنین بر می آید که صاحبان آن ها از فروع شجره رسالت و ولایت باشند که قیام کنند امر آن ها بر مردم مشتبه شود بواسطه نَسَب آن ها که از دودمان رسالتند و ضعفاء شیعه چنین گمان کنند که ایشان بر حقّند و همچنین غیر شیعیان و حال آن که چنین نیست و خداوند در مدّت کوتاهی رَکِ حیات آن ها را قطع کنند و نفوس کسانی که اهلّیت انتقام را ندارد تلف و نابود می کند و همچنین نفوس پیروان ایشان را که بمظنّه به آن ها گرویده اند دیگر چهار صباحی هم برا آن ها مهلت داده شود برای بروز دادن باطن های ایشان و تابعین ایشان و تمام کردن جولان های ایشان است و برای شناخته شدن مؤمنین ثابت الایمان است که خدا آن ها را در وقوع فتنه ها ثابت داشته و ثابت می دارد که دنبال دعوت ها و مذهب های باطله و اختلاف اِقْوَالٌ وَ تَشَتَّتْ رَأْيُهَايَ ایشان نروند وَ ذَلِكَ هُدَى اَللَّهِ يُهْدَى بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ مه فشاند نور و سَگ عوعو كند

ص: 37

هر کسی بر فطرت خود مستند مؤمنین ثابت الايمان آب را از سراب تمیز داده فریب هر شیّادی را نمی خورند.

گیرم که مار چوبه کند تن بشكل مار *** کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست

از خداوند متعال ثبات ایمان می طلبیم و زیادتی توفیق در علم و عمل و تقویٰ می خواهیم زیرا كه او اكرم الاكرمين و اجود المعطين و جواد السائلین است

مَوعظه مُؤلّف حقير

برادران ایمانی را تذکر می دهم دوره غیبت کبرای ولیّ عصر عجل الله تعالى فرجه و ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء دوره فترت و آزمایش عظیم است و بمثابه شب بسیار تاریک و ظلمانی با این ظلمت ها و تیرگی های متراکم برای سلامت گذشتن از این بیابان وحشتناک دنیا که دارای بسی چاه های عمیق و بیغوله های خطرناک است بدون دلیل و راهنمای آگاه طی طریق نمی توان کرد و راه را از چاه نمی توان شناخت و از فریب دزد های دین و ایمان و وسوسه های شیطان و شیطان پرستان آخر الزمان نمی توان خود را حفظ کرد دام سخت است مگر یار شود لطف اله ورنه انسان نبرد صرفه ز شیطان رجیم و یگانه چراغ هدایتی که در این شب هولناک برای دفع خطرات می توان از دوران استفاده و استضائه نمود التجاء بخدا و استمداد ازال محمّد عليهم السلام است بخصوص قطب دائره زمان و محور کون و مکان و ولیّ و حجت خدا در عالم امکان حضرت صاحب زمان علیه السلام و آيات قرائيه و كلمات رحمانیّت ایشان است و فقط راه نجات بدست آوردن منحصر بتوجه و توسّل جستن باین دَر گاه هست

ص: 38

لِلْمُوْلِفِ اَلْحَقِيرُ

اشاره

از ره آل علی فکرت گزین *** تا نیفتی خود بدام آن و این

مار را زیبا بود نقش و نگار *** هان تو اي كودك مشو مفتون مار

نقش آن جذّاب زهرش قاتل است *** کودک بیچاره از این غافل است

هر که بنماید رهت باور مکن *** دامن دل ز آب غفلت تر مکن

فاسقی کر بِدهدت روزی سروش *** بی تامّل حرف او منمای گوش

غول رهزن گر تو را خواند شبی *** باش بیدار و مخور گول غَبِىّ

در شب تاریک بی باکی مکن *** چاه در راهست چالاکی مکن

کرم شب تاب ار بشب تابان شود *** از بي آن کِرم عاقل کَی رَوَد

دوره غيب امام مُنتَظَر *** چون شبِ تاریک آید در نظر

شب لباس تیره چون گیرد بِبَر *** تیره گی را پرده ای دان پرده در

گرت و رُوباه و شغالان و سگان *** شب ز جا جنبند خود عوعو زنان

کژ دم و مار و رتيل و موش و ساس *** شب برون آیند از جا بی هراس

دزد در شب بهر دزدی در شتاب *** تا که از مقصود گردد کامیاب

چون شب آید عشقباز نا توان *** از پی معشوق خود گردد روان

شب چو آید درد مندان در عذاب *** منتظر تا کی در آید آفتاب

آفتابا حال مهجوران نگر *** در شب تاریک پر خوف و خطر

ص: 39

آفتابا بَر دِلِ بی تاب تاب *** که بُرون شد از دِلِ ما صَبَرُ و تاب

آفتابا ظلمت شب را ببر *** این شب یلدا مگر ناید بسر

شارِقا جَیب افق را چاک كُنُ *** تيره گي ها را ز عالم پاک كن

موسیا باز اید و بیضا نما *** قبطیان عصر را رسوا نما

موسيا برون شد از حدّ قال قیل *** جامه فرعونیان را زن بنیل

﴿اللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ وَاجعَلْنا مِن انْصارِهِ وَ اعْوَانِهِ وَ المُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِ وِلايَتِهِ﴾

حَديث سی وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 145 مسندا از یعقوب به سراج روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله علیه السلام چه وقت است فرج شیعیان شما پس فرمود ﴿إِذَا اخْتَلَفَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ وَ وَ هَى سُلْطَانُهُم وَ طَمِعَ فِيهِمْ مَنْ لَمْ يَكُنْ يَطْمَعُ وَ خَلَعَتِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ رَفَعَ كُلُّ ذِي صِيصِيَةٍ صِيصِيَتَهُ وَ ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْيَمَانِيُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِيُّ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قُلْتُ وَ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ سَيْفُهُ وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِيبُهُ وَ فَرَسُهُ وَ لَأْمَتُهُ وَ سَرْجُه حَتَّی یَنْزِلَ مَکَّهَ فَیُخْرِجَ السَّیْفَ مِنْ غِمْدِهِ وَ یَلْبَسَ الدِّرْعَ وَ یَنْشُرَ الرَّایَهَ وَ الْبُرْدَهَ وَ الْعِمَامَهَ وَ یَتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیَدِهِ وَ یَسْتَأْذِنَ اللَّهَ فِی ظُهُورِهِ فَیَطَّلِعُ عَلَی ذَلِکَ بَعْضُ مَوَالِیهِ فَیَأْتِی الْحَسَنِیَّ فَیُخْبِرُهُ الْخَبَرَ فَیَبْتَدِرُ الْحَسَنِیُّ إِلَی الْخُرُوجِ فَیَثِبُ عَلَیْهِ أَهْلُ مَکَّهَ فَیَقْتُلُونَهُ وَ یَبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَی الشَّامِیِّ فَیَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَیُبَایِعُهُ النَّاسُ وَ یَتَّبِعُونَهُ وَ یَبْعَثُ الشَّامِیُّ عِنْدَ ذَلِکَ جَیْشاً إِلَی الْمَدِینَهِ فَیُهْلِکُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دُونَهَا وَ یَهْرُبُ یَوْمَئِذٍ مَنْ کَانَ بِالْمَدِینَهِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ علیه السلام إِلَی مَکَّهَ فَیَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ وَ یُقْبِلُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ

ص: 40

ذَلِکَ اَلشَّامِیُّ جَیْشاً إِلَی اَلْمَدِینَهِ فَیُهْلِکُهُمُ اَللَّهُ دُونَهَا وَ یَهْرُبُ مِنَ اَلْمَدِینَهِ یَوْمَئِذٍ مَنْ کَانَ بِالْمَدِینَهِ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ (يَوْمَئِذٍ مَنْ كَانَ بِالْمَدِينَةِ مِنْ وُلْدِ على عَلَيْهِ السَّلاَمُ) الى مَكَّةَ فَيَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ اَلاَمْرِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) وَ يُقْبِلُ صَاحِبُ اَلاِمْر نَحْوَ الْعِرَاقِ وَ یَبْعَثُ جَیْشاً إِلَی الْمَدِینَهِ فَیَأْمَنُ أَهْلُهَا وَ یَرْجِعُونَ إِلَیْهَا﴾

یَعنی فرمود زمانی که رفت و آمد کنند پسران عبّاس و آن ها سلطان ایشانند و طمع کند در ملت ایشان کسی که طمع نکرده است و عرب عنان های خود را پاره کنند و هر قدرتی قدرت خود را ظاهر کند و سفیانی ظاهر شود و یمانی رو اورد و حسنی حرکت کند بیرون می آید صاحب امر از مدینه و بمکه می رود با میراث هائی که پیغمبر صلى الله عليه و آله باقی گذارده گفتم چیست میراث های پیغمبر صلی الله علیه و آله پس فرمود شمشیر او و زره او و عمامه او و بردِ او و پرچم او و چوب دستي او و اسب او و آلات حرب او و زین سواری او تا این که فرود می آید در مکّه پس شمشیر را از غلاف خود بیرون می آورد و زره را می پوشد و پرده پرچم را باز می کند و بُرد را می پوشد و عمامه را بر سر می بندد و چوب دستی را در دست می گیرد و اذن می خواهد از خدا برای ظاهر شدن خود پس در آن حال بیرون می آید بعضی از دوستان او پس حسنی را خبر می دهد از آن حضرت پر حسنی مبادرت در خروج می کند آن حضرت را پس اهل مکه بر علیه او قیام می کنند و حسنی را که نفس زکیّه باشد می کُشند و سر او را برای شامی یعنی سفیانی می فرستند در آن وقت صاحب امر ظاهر می شود و مردمان با او بیعت می کنند و پیروی می کند او را در آن حال شامی لشکری را

ص: 41

بمدينة می فرستد پس هلاک می کند خدا لشکر او را غیر از آن ها پس از مدینه فرار می کنند در آن زمان کسانی که از فرزندان علی علیه السّلام در مدینه هستند بطرف مکر و ملحق بصاحب الامر عليه السلام مي شوند و حضرت صاحب الامر بسمت عراق حرکت می کند و لشکری بمدینه می فرستند و امر می فرماید اهل مدینه را که بمدینه بر گردند

حَديثِ سی و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 147 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ما یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی لا یَبقی صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وَ قَد وَ لّوا من النّاسِ،حَتّی لا یَقولَ قائِلٌ إنّا لَو وُلّینا لَعَدَلنا،ثُمَّ یَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَ العَدلِ﴾ یعنی نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه اسلام تا این که باقی نماند صنفی از مردم مگر این که حکومت کنند از جهت مردمان تا نکوبد گوینده ای که اگر ما حکومت می کردیم بعدالت رفتار می کردیم پس از آن قیام می کند قائم براستی و عدالت

حَديثِ سي و پَنجُم

غیبت نعمانی ص 147 نیز مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لاَ يَكُونُ هَذَا اَلْأَمْرُ حَتَّى يَذْهَبَ (یَهلِکُ) تِسْعَةُ أَعْشَارِ اَلنَّاسِ﴾ یعنی حضرت ظاهر نمی شود تا این که برود یا هلاک شود نه عشر از مردمان

حَديثِ سي و شِشُم

غیبت نعمانی ص 147 از هشام از زراره روایت کرده که گفت گفتم به ابی عبد الله علیه السلام

ص: 42

نداء یعنی صدای آسمانی حقّ است فرمود ﴿اي وَ اَللَّهِ حَتَّى يُسْمِعَهُ كُلُّ قَوْمٍ بِلِسَانِهِمْ﴾ یعنی اری بذات خدا قسم است تا این که می شوند هر گروهی بزبان خودشان

حَديثِ سى و هَفتُم

غیبت نعمانی ص 148 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إذا کانَ لیلَة الجُمُعَة اَهبَطَ الرَّبُّ تَعالی مَلَکاً إلی السَّماءِ الدُّنیا، فإذا طلَعَ الفَجرُ جَلَسَ ذلِکَ المَلَکُ عَلی العَرشِ فوقَ البَیتِ المَعمُورِ، وَ نُصِبَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلیٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ علیهم السلام مَنابِرُ مِن نُورٍ، فَیَصعَدُونَ عَلیها وَ تُجمَعُ لَهُمُ المَلائِکَهِ وَ النبِیُّونَ وَ المُؤمِنُونَ، وَ تُفتَحُ أَبوابُ السَّماء، فاذا زالَتِ الشَّمسُ قالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا رَبِّ میعادَکَ الّذی وَعَدتَ بِهِ فی کِتابِکَ، وَ هُوَ هذه الآیَهُ وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أمناً ثَمَّ یَقُولُ المَلائِکَهُ وَ النَبیُّونَ مِثلَ ذلِکَ، ثُمَّ یَخِرُّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ سُجَّداً، ثُمَّ یَقُولُونَ یا رَبِّ اغضَب فإنّه قد هُتِکَ حَریمُکَ وَ قُتِلَ أصفِیاؤُکَ و اُذِلَّ عِبادُکَ الصّالِحُونَ، فَیَفعَلُ اللهُ ما یَشاءُ، و ذلِکَ یَومٌ مَعلومٌ﴾

یعنی چون شب جمعه شود فرو می فرستد پروردگار تعالی فرشته ای را به آسمان دنیا پس چون سفیده صبح طالع شد آن فرشته بر عرش می نشیند بالای بیت المعمور و نصب می کند یا نصب کرده می شود برای محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السّلام منبر هائی پس بالا می روند بر آن ها و جمع می شوند برای ایشان فرشتگان و پیغمبران و مؤمنان

ص: 43

و گشاده می شود در های آسمان پس چون زوال افتاب شود پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله عرض می کند پروردگارا بوعده ات وفا کن آن چه را که وعده داده ای به آن در کتاب خود که فرموده ای وعده داد خدا آن کسانی را که ایمان آوردند و عمل شایسته کردند که جانشین خود قرار دهد ایشان را در روی زمین همچنانی که جانشین قرار داد کسانی را که پیش از ایشان بودند و هر آینه تمکّن دهد برای ایشان دین ایشان را آن چنان دینی که خشنود شده است برای ایشان و امنیّت را بدل قرار دهد برای ایشان بعد از ترسیدن ایشان پس از آن فرشتگان و پیغمبران مانند همین را گویند پس بسجده می افتند محمّد و علىّ و حسن و حسين و می گویند پروردگارا غضب کن برای آن که هتک حرمت تو شده و کشته شده اند بر گزیدگان تو و ذلیل کرده شدند بندگان شایسته تو پس می کند خدا آن چه را که می خواهد و اینست روزی که دانسته شده است

حَديثِ سی و هَشتُم

غیبت نعمانی ص 148 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا هُدِمَ حَائِطُ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ مُؤَخَّرُهُ مِمَّا يَلِي دَارَ عَبْدِ اللهِ بْن مَسْعُودٍ، فَعِنْدَ ذَلِكَ زَوَالُ مُلْكِ بَنِي فُلاَنٍ أمَا إِنَّ هَادِمَهُ لاَ يَبْنيهِ﴾ یعنی وقتی که خراب شد دیوار مسجد کوفه از طرف اخر ان از آن جائی که طرف خانه ابن مسعود است پس آن وقت زمان زایل شدن ملک بنی فلان یعنی بنی عبّاس است آگاه باشید که خراب کننده آن آن را بنا نمی کند

حَديثِ سي و نُهُم

ص: 44

غیبت نعمانی ص 148 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿لا يَقُومُ الساعةحَتَّى يَقُومَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً كُلُّهُ يُجمِع عَلَى قَوْلِ أَنَّهُمْ قَدْ رَأَوْهُ فَيُكَذِّبُهُمْ﴾ يعنى قيام نمی کند قائم علیه السّلام تا این که قیام کنند دوازده مرد که همه ایشان بر این قول جمع شوند که ایشان قائم علیه السّلام را دیده اند پس ایشان را تکذیب می کنند

حَديثِ چِهِلُم

غیبت نعمانی ص 149 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ تَحَرَّكَ حَرْبُ قَيْسٍ﴾ یعنی پیش از قیام قائم بحرکت در می آید جنگ قيس

حَديثِ چِهِل وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 149 مسندا از محمّد اعلم ازدی روایت کرده که گفت نزد حضرت صادق عليه السّلام ذکر سفیانی در میان آمد حضرت فرمود ﴿انّى يُخْرجُ ذَلِكَ وَ لَمْ يَخْرُجُ كَاسِرُ عَيْنَيْهِ عَيْنَهُ بِصُنْعَا﴾ یعنی خروج سفیانی کجا خواهد بود و حال آن که هنوز شکننده دو چشم یا چشم او از صنعاء بیرون نیامده - اشاره بر این است که پیش از خروج سفیانی شخصی از صنعاء یمن به آن صفتی که ذکر شد بیرون خواهد امد

حَديثِ چِهِل وَ دُوُّم

غیبت نعمانی ص 149 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿ان لِلَّهِ مائِدةً وَ فى هذِهِ اَلرِّوَايَةَ مَادِبَةً بِقِرْقِيسَا يَطْلُعُ مَطَّلِعٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَيُنَادَى يَاطِيرُ اَلسَّمَا وَ يَا سِبَاعِ الارْضِ هَلُمُّوا الى اَلشِّبَعِ مِنْ لُحُومِ اَلْجَبَّارِينَ﴾ يعنى بدرستي كه از براى خدا

ص: 45

خوردنی و خوان آراسته ایست بقرقیسا که شهریست از فرات در آید در آورده شده ای از آسمان پس ندا می کند که ای مرغ های هوا و ای درندگان زمین بیائید برای سیر شدن از گوشت های گردن کشان و ستم کاران

حَديثِ چِهِل وَ سِوُّم

غیبت نعمانی ص 144 مسندا از ابی بصیر روایت کرده که گفتم به ابی عبد الله عليه السلام که فرموده خدای عزّ و جلّ ﴿عَذَابُ اَلْخُزْرَى فِي اَلْحَيَوةِ اَلدُّنْيَا وَ فِيُّ اَلْآخِرَةِ عذاب خزى دنيا چیست فرمود وَ اَيُّ خَزٍ وَ اُخْرِي يَا اِبَا بَصِيرٍ مِن اَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فِي بَيتِهِ وَ حِجالِهُ وَ عَلَى اخوانِهِ وَسَطَ عِيَالِهِ اذ شَقَّ اهله اَلْجُيُوبَ عَلَيْهِ وَ صَرَخُوا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ مَا هَذَا فَيُقَالُ فُلاَنٌ اَلسَّاعَةَ فَقُلْتُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْ بَعْدَهُ قَالَ لاَبَلَّ قَبْلَهُ﴾

یَعنی کدام عذاب خار کننده ای خار کننده تراست ابو بصیر از این که مرد در خانه خود نشسته و با برادر های خود و میانه اهل و عیال خود که ناگاه اهل و کسان خود او گریبان های خود را برای او چاک زنند و صدای شیون آن ها بلند شود و فریاد زنند چیست این صدا پس گفته شود فلانی در این ساعت مسخ شد یعنی صورت انسانی او تغییر کرد و مبدّل بصورت خوک یا سگ پیا بوزینه و نحو این ها شد پس گفتم پیش از قیام قائم عليه السّلام يا بعد از آن فرمودند بلکه پیش از ان

حَديثِ چهل و چَهارُم

غیبت نعمانی ص 143 مسندا از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَا اَلنَّاسُ

ص: 46

وُقُوفٌ بِعَرَفَاتٍ إِذَا أَتَاهُمْ رَاكِبُ عَلِيٍ ناقه ذعلبه يُخْبِرُهُمْ بِمَوْتِ خَلِيفِهِ يَكُونُ عِنْدَ مَوْتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَجُ النَّاسِ جَمِيعا و قَالَ إِذَا رَأَيْتُمْ عَلاَمَهُ فِي السَّمَاءِ نَاراً عَظِيمُهُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ تَطْلُعُ لياليَ فَعِنْدَهَا فَرَجُ اَلنَّاسِ وَ هِيَ قُدَّامَ اَلْقَائِمِ بِقَلِيلٍ﴾

یَعنی در حال این که مردمان در عرفات واقفند نا گاه می آید ایشان را ناقه سواری که بر ناقه تیز روی سوار است و خبر می آید اشان را بمردن خلیفه ای که بمردن او فرج آل محمّد صلوات الله عليهم و فرج همه مردمان خواهد بود و فرمود علیه السّلام وقتی که دیدید نشانه ای را در آسمان که آن آتشی است بزرگ كه از طرف مشرق ظاهر می شود چند شب در هنگام فرج است برای مردمان و این نشانه کَمی پیش از قیام قائم عليه السلام خواهد بود

حَديثِ چِهِل وَ پَنجُم

غیبت نعمانی ص 143 مسندا از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت ابی عبد الله علیه السّلام که می فرمود ﴿یَشْمَلُ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ حَتَّی یَلْجَأَ النَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ إِلَی الْحَرَمِ فَیُنَادِی مُنَادٍ صَادِقٌ مِنْ شِدَّهِ الْقِتَالِ فِیمَ الْقَتْلُ وَ الْقِتَالُ صَاحِبُکُمْ فُلَانٌ﴾

یَعنی شامل می شود مردمان را مرگی و کشته شدن تا این که پناهنده می شوند مردم در آن وقت بحرم یعنی مکّه پس ندا می کند ندا کننده راست گوئی از شدت کشتن و کشته شدن که این کشتن و کشته شدن برای چیست صاحب شما فلان یعنی قائم علیه السلام است

ص: 47

حَديثِ چِهِل وَ شِشُم

غبیت نعمانی ص 141 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا صَعِدَ اَلْعَبَّاسِيُّ اِعْوَادَّ مِنْبَرٌ مَرْوَانُ اُدْرُجْ مُلْكَ نَبِيِّ اَلْعَبَّاسِ﴾ يعني وقتي كه بالا رود عبّاسی بو چوب های منبر مروان منقرض می شود ملت بنی عبّاس (این آخر بنی عباس است که بموت او قیام قائم شود)

حَديثِ چِهِل وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 141 مسندا از عبید بن زراره از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿یُنَادَی بِاسْمِ اَلْقَائِمِ فَیُؤْتَی وَ هُوَ خَلْفَ اَلْمَقَامِ فَیُقَالُ لَهُ قَدْ نُودِیَ بِاسْمِکَ فَمَا تَنْتَظِرُ ثُمَّ یُؤْخَذُ بِیَدِهِ فَیُبَایَعُ - قَالَ قَالَ لِی زُرَارَهُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ قَدْ کُنَّا نَسْمَعُ أَنَّ اَلْقَائِمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُبَایَعُ مُسْتَکْرَهاً فَلَمْ نَکُنْ نَعْلَمُ وَجْهَ اِسْتِکْرَاهِهِ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ اِسْتِکْرَاهٌ لاَ إِثْمَ فِیهِ﴾ یَعنی ندا کرده می شود بنام قائم علیه السلام پس آمده می شود و حال آن که آن حضرت در پشت مقام ابراهیم است و به او گفته می شود که بنام تو ندا کرده شده است پس چه انتظار داری و دست حضرت گرفته می شود و بیعت کرده می شود عبید بن زراره گفت که زواره بمن گفت الحمد لله ما می شنیدیم که قائم علیه السلام بیعت کرده می شود از روی کراهت یعنی در حالتی که کراهت دارد از این که با او تبعیت کنند و وجه کراهت داشتن او را نمی دانستیم پس می دانستم که این کراهتی نیست که گناه داشته باشد بلکه هیچ گناهی در آن نیست

حَديثِ چِهِل وَ هَشتُم

ص: 48

غیبت نعمانی ص 140 مسندا از محمد بن راشد بجلّی از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿أما إنَّ النِّداءَ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ فی کِتابِ اللّهِ لَبَیِّنٌ.فَقُلتُ:فَأَینَ هُوَ أصلَحَکَ فَقَالَ طسم تِلْكَ آيَاتُ اَلْكِتَابِ الْمُبِينِ قَوْلُهُ اَنْ نَشاءَ نَزَّلَ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلسَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ اِعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ قَالَ اِذا سَمِعُوا اَلصَّوْتَ اِصْبَحُوا وَ كَانَمَا عَلَى رُوسِهِمُ اَلطَّيْرُ﴾

یَعنی آگاه باشید که ندای آسمانی بنام قائم علیه السّلام در کتاب خدا یعنی قرآن هر آینه واضح است پس گفتم أصلَحَکَ اللّه در کجای قرآن است فرمود در سوره (طسم تِلْكَ آيَاتُ اَلْكِتَابِ الْمُبِينِ) در آن جا که فرموده است پس صبح می کنند در حالتی که سر هاشان برای آن است بزیر افتاده است و ترسانند فرمود چون صدا را بشنوند داخل در صبح می شوند بنحوی که گویا بالای سر های ایشان مرغ مرگ نشسته است

حَديثِ چِهِل وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 140 مسندا از محمد بن صامت از آن حضرت روایت کرده می گوید گفتم بر ان حضرت که آیا نشانه ای نیست پیش از این امر یعنی ظهور قائم عليه السّلام فرمود چرا گفتم چیست آن نشانه فرمود ﴿هَلاکُ العَبّاسِیِّ،وَ خُروجُ السُّفیانِیِّ،وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّهِ،وَ الخَسفُ بِالبَیداءِ، وَ الصَّوتُ مِنَ السَّماءِ فَقُلتُ جُعِلتُ فِداکَ،أخافُ أن یَطولَ هذَا الأَمرُ فَقالَ لا،إنَّما هُوَ کَنِظامِ الخَرَزِ یَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً﴾

یَعنی فرمود نشانه آن هلاک خلفه عبّاسی و بیرون امدن سفیانی و کشته شدن نفس زكيّة يعنى محمد بن الحسن و فرو رفتن لشكر سفیانی بزمين در بيداء و صدای آسمانی

ص: 49

پس گفتم فدایت شوم می ترسم از این که این امر طول بکشد فرمود نه آن ها مانند مهره فکیده شده بعض از آن ها دنبال بعض دیگر است

حَديثِ پَنجاهُم

غیبت نعمانی ص 139 مسندا از عبد الله بن سنان روایت کرده که گفت نزد ابی عبد الله علیه السّلام بودم شنیدم مردی از همدان بان حضرت می گفت که این جماعت عامّه بر ما سرزنش می کنند و بما می گویند شما چنین گمان می کنید که ندا کننده از اسمان بنام صاحب این امر ندا می کند - حضرت تکیه کرده بود پس غضبناک بر خواست و نشست پسر از آن فرمود ﴿لَا تَرْوُوهُ عَنِّی وَ ارْوُوهُ عَنْ أَبِی وَ لَا حَرَجَ عَلَیْکُمْ فِی ذَلِکَ أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَبَیِّنٌ حَیْثُ یَقُولُ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ فَلَا یَبْقَی فِی الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلَّا خَضَعَ وَ ذَلَّتْ رَقَبَتُهُ لَهَا فَیُؤْمِنُ أَهْلُ الْأَرْضِ إِذَا سَمِعُوا الصَّوْتَ مِنَ السَّمَاءِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ شِیعَتِهِ فَإِذَا کَانَ الْغَدُ صَعِدَ إِبْلِیسُ فِی الْهَوَاءِ حَتَّی یَتَوَارَی عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ یُنَادِی أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ شِیعَتِهِ فَإِنَّهُ قُتِلَ مَظْلُوماً فَاطْلُبُوا بِدَمِهِ قَالَ فَیُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ عَلَی الْحَقِّ وَ هُوَ النِّدَاءُ الْأَوَّلُ وَ یَرْتَابُ یَوْمَئِذٍ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمَرَضُ وَ اللَّهِ عَدَاوَتُنَا فَعِنْدَ ذَلِکَ یَتَبَرَّءُونَ مِنَّا وَ یَتَنَاوَلُونَّا فَیَقُولُونَ إِنَّ الْمُنَادِیَ الْأَوَّلَ سِحْرٌ مِنْ سِحْرِ أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ﴾

ص: 50

یَعنی روایت نکنید آن را از من و روایت کنید آن را از پدرم و باکی بر شما نیست در این که از پدرم روایت کنید گواهی می دهم که شنیدم از پدرم علیه السّلام که می فرمود بذات خدا قسم است که این نشانه در کتاب خدای عزّوجّل بیان شده در آن جا که می فرماید اگر بخواهیم فرو می فرستیم بر ایشان نشانه ای از آسمان پس صبح می کنند در حالتی که گردن های ایشان ذلیل و ترسانند پی در آن روز باقی نمی ماند در روی زمین احدی مگر این که می ترسد و گردن او ذلیل می شود برای آن نشانه پس ایمان می آورند همه اهل زمین وقتی که آن صدا را می شوند از آسمان که آگاه باشید که حق در علی بن ابی طالب شیعبان او است فرمود پس چون فردای آن روز شود شیطان در هواء بالا می رود تا این که از زمین پنهان شود پس ندا می کنند که حق در عثمان پسر عفّان و شیعیان او است زیرا که مظلوم کشته شد پس طلب کنید خون او را فرمود چی ثابت می گرداند خدا آن هائی را که ایمان اوردند بگفتن ثابتی بر حق و آن ندای اوّل است و بشک می افتند در آن روز آن هائی که در دل هاشان مرض است و مرض بذات خدا قسم است که دشمنی کردن با ما است پس در آن هنگام بیزاری می جویند از ما و می گیرند ما را ببدگوئی و می گویند که ندا کننده اوّل جادوئی است از جادو های این خانواده پس تلاوت فرمود حضرت علیه السّلام این آیه را ﴿وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ﴾ یعنی و اگر ببینند نشانه ای از نشانه های خدا را رو می گردانند و می گویند که این جا دوئیست که دنباله دار است

حَديثِ پَنجاه وَ یِکُم

ص: 51

غیبت نعمانی ص 134 مسندا از داود بن سرحان از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿العامُ الَّذی فیهِ الصَّیحَهُ قَبلَهُ الآیَهُ فی رَجَبٍ،قُلتُ و ما هِیَ قالَ وَجهٌ یَطلُعُ فِی القَمَرِ،و یَدٌ بارِزَهٌ﴾ - يعنى سالي كه در آن صدای آسمانی واقع می شود پیش از ان نشانه ای در ماه رجب واقع خواهد شد گفتم آن نشانه چیست فرمود روئی است که در ماه دیده می شود و دستی است که ظاهر شود

حَديثِ پنجاه و دوم

غیبت نعمانی ص 133 مسندا از محمد بن مسلم از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ قُدَّامَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ الله تَعَالَى لِعِبَادِهِ المؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَئٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ قَالَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ بِشَئٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا وَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ الثَّمَراتِ قِلَّةِ رَيْعٍ مَا يُزْرَعُ وَ قِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ علیه اسلام ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ. إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾

یَعنی پیش در آمد قیام قائم نشانه هائیست که امتحان است از جانب خدا برای مؤمنین گفتم چیست آن امتحانات فرمود آن گفته خدای عزّوجّل است که می فرماید و هر آینه امتحان می کنیم شما را بچیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن مال ها و نفس ها و میوه ها و مژده

ص: 52

بده ای پیغمبر صبر کنندگان را فرمود یعنی می ازمائیم شما مؤمنین را بچیزی از ترس از ملک و حکومت بنى فلان یعنی بنی عبّاس در اخِرِ سلطنت ایشان و گرسنگی بگران شدن نرخ های شما و کم شدن مال ها از جهت فاسد شدن تجارت ها و گم شدن سود و زیادتی آن و کم شدن نفس ها که مراد از ان مرگ های با شتاب و سرعتی است که مردمان را فرو گیرد و کَم شدن ریع و برکت زراعت ها و میوه ها و مژده بده صبر کنندگان در آن زمان را بیرون آمدن قائم علیه السلام پس فرمود ای محمّد اینست تاویل آن بدرستی که خدای عزّوجل می فرماید و نمی داند تاویل آن را مگر خدا و رسوخ دارندگان در علم

حَديثِ پَنجاه وَ سِوُّم

كامل الزيارة تاليف جعفر بن قولوية طبع نجف ص 336 در ضمن حَديثِی که جلبی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که از جمله فرمایشات حضرت اینست که می فرماید ﴿فَلا تَرَونَ فَرَحاً حَتّی یَقومَ قائِمُکُم، فَیَشفِیَ صُدورَکُم﴾ تا آن جائي که حلبی به آن حضرت عرض می کند ﴿جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَی مَتَی أَنْتُمْ وَ نَحْنُ فِی هَذَا الْقَتْلِ وَ الْخَوْفِ وَ الشِدَّهِ فَقَالَ حَتَّی ماتَ سَبْعُونَ فَرَجاً أَجْوَابٌ وَ یَدْخُلَ وَقْتُ السَّبْعِینَ أَقْبَلَتِ الرَّایَاتُ تَتْرَی کَأَنَّهَا نِظَامٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ الْوَقْتَ قَرَّتْ عَیْنُهُ﴾

لغت فرج در این جا بمعنای عَلَم و پرچم است و احتمال می رود که فوج بوده و تصحیف شده باشد و آن بمعنای جماعت و گروه زیاد است و اجواب بمعنای اقطاع است آن جمع جَوب است بمعنای قطع و شاید در این جا مراد این باشد که این عَلَم ها و پرچم ها

ص: 53

از هم دیگر جدا باشند و با هم دیگر متّصل نباشند و جَوُبه بمعنای فَجوَء میانه خانه ها و فرجه میان ابر ها و کوه ها را گویند

یَعنی حلبی بحضرت عرض کرد فدایت شوم تا کی شما و ما در معرض قتل و خوف و شدّت باشیم فرمود تا وقتی که هفتاد پرچم مختلف بر افراشته شود که آن ها از هم بریده و جدا باشند یعنی هر کدام از آن ها از جائی بلند شود و وقت بر افراشته شدن این هفتاد پرچم داخل می شود رو می آورند پرچم های پی در پی که با این که با هم متصل نیستند گویا منظّم و بهم پیوسته اند کسی که درک کند چنین زمانی را قرار و آرام می گیرد یا خنک می شود چشم او که اشاره براحتی و روشنی ان باشد مؤلّف گوید که این حَديثِ دور نیست اشاره بجنگ جهانی متصّل بفرج باشد و الله العالم

حَديثِ پَنجاه وَ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 175 از كتاب سرور اهل الايمان از حديث طويلي از حضرت صادق على السلام روايت كرده كه فرمود ﴿لاَ يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى يَخْرُجَ خَارجٌ مِنْ آل أبِي سُفْيَانَ يَمْلِكُ تِسْعَةَ أشْهُرٍ كَحَمْل الْمَرْأةِ، وَ لاَ يَكُونُ حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ وُلْدِ الشَّيْخ، فَيَسِيرُ حَتَّى يُقْتَلَ بِبَطْن النَّجَفِ، فَوَ اللهِ كَأنّي أنْظُرُ إِلَى رمَاحِهِمْ وَ سُيُوفِهِمْ وَ أمْتِعَتِهِمْ إِلَى حَائِطٍ مِنْ حِيطَان النَّجَفِ، يَوْمَ الاثْنَيْن، وَ يُسْتَشْهَدَ يَوْمَ الأرْبعَاءِ﴾

یَعنی نمی باشد این امر یعنی قیام مهدی علیه السّلام تا این که بیرون آید خروج کننده ای از آل ابی سفیان یعنی سفیانی و مالك ملك شود مدّت نه ماه بقدر حمل

ص: 54

يک زن و نمی باشد قیام سفیانی تا این که بیرون آید فرزندان شیخ پس سیر کند تا آن که در میان نجف کشته شود پس بذات خدا قسم است گویا می بینم نیزه ها و شمشیر ها و متاع های ایشان را بسوی دیواری از دیوار های نجف یا فضائی از فضا های آن در روز دوشنبه شهید می شود در روز چهار شنبه آن

حَديثِ پَنجاه وَ پَنجُم

سیزدهم بحار ص 175 مسندا از ابی بصیر روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت صادق علیه السلام از ماه رجب فرمود ﴿شَهْرٌ کَانَتِ الْجَاهِلِیَّهُ تُعَظِّمُهُ وَ کَانُوا یُسَمُّونَهُ الشَّهْرَ الْأَصَمَّ قُلْتُ شَعْبَانُ قَالَ تَشَعَّبَتْ فِیهِ الْأُمُورُ قُلْتُ رَمَضَانُ قَالَ شَهْرُ اللَّهُ تَعَالَی وَ فِیهِ یُنَادَی بِاسْمِ صَاحِبِکُمْ وَ اسْمِ أَبِیهِ قُلْتُ فَشَوَّالٌ قَالَ فِیهِ یَشُولُ أَمْرُ الْقَوْمِ قُلْتُ فَذُو الْقَعْدَهِ قَالَ یَقْعُدُونَ فِیهِ قُلْتُ فَذُو الْحِجَّهِ قَالَ ذَلِکَ شَهْرُ الدَّمِ قُلْتُ فَالْمُحَرَّمُ قَالَ یُحَرَّمُ فِیهِ الْحَلَالُ وَ یُحَلُّ فِیهِ الْحَرَامُ قُلْتُ صَفَرٌ وَ رَبِیعٌ قَالَ فِیهَا خِزْیٌ فَظِیعٌ وَ أَمْرٌ عَظِیمٌ قُلْتُ جُمَادَی قَالَ فِیهَا الْفَتْحُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا ﴾

یعنی فرمود ماه رجب ماهیست که در جاهلیّت بزرگ می شمردند آن را و آن را ماه اصمّ می نامند گفتم ماه شعبان فرمود شعبه شعبه می شود در آن کار ها گفتم ماه رمضان فرمود ماه خدای تعالی است و در آن ندا کرده می شود بنام صاحب شما یعنی قائم عليه السلام و نام پدر او گفتم پس شوّال فرمود در آن بلند و یا مختلف می شود امر قوم گفتم پس ذی القعده فرمود باز می نشینند در آن گفتم پس ذو الحجة فرمود آن ماه خون ریزی است گفتم محرّم فرمود حرام کرده شود در آن حلال و حلال کرده شود در آن حرام گفتم صفر و

ص: 55

ربیع فرمود در آن است خواری شکست آورنده و کار بزرگی گفتم جمادی فرمود در آن است فتح و گشایش از اوّل آن تا آخر آن

حَديثِ پَنجاه وَ شِشُم

سیزدهم بحار ص 174 مسندا از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِلَا إِمَامٍ عَادِلٍ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی بِمَا أَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَیْسَ یَرَی أُمَّهُ مُحَمَّدٍ فَرَجاً أَبَداً مَا دَامَ لِوُلْدِ بَنِی فُلَانٍ مُلْکٌ حَتَّی یَنْقَرِضَ مُلْکُهُمْ فَإِذَا انْقَرَضَ مُلْکُهُمْ أَتَاحَ اللَّهُ لِأُمَّهِ مُحَمَّدٍ بِرَجُلٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتَ یُشِیرُ بِالتُّقَی وَ یَعْمَلُ بِالْهُدَی وَ لَا یَأْخُذُ فِی حُکْمِهِ الرِّشَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ ثُمَّ یَأْتِینَا الْغَلِیظُ الْقَصَرَهِ ذُو الْخَالِ وَ الشَّامَتَیْنِ الْقَائِدُ الْعَادِلُ الْحَافِظُ لِمَا اسْتُودِعَ یَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْفُجَّارُ جَوْراً﴾

یَعنی خدا بزرگوار تر و گرامی تر و بزرگ تر است از این که وا گذارد زمین را بدون امام عادلی گفت گفتم به آن حضرت فدایت شوم پس خبر ده مرا بچیزی که طلب راحت کنم بسوی آن فرمود ای ابا محمّد ( کنیه ابو بصیر است) هرگز امّت محمّد فرج را نمی بینند تا زمانی که برای پسر بنی فلان یعنی بنی عبّاس ملکی است تا این که منقرض شود ملک ایشان پس وقتی که ملک ایشان منقرض شد مهیّا می کنند خدا برای امّت محمّد استراحت را بمردی که از ما اهل بیت است که اشاره می کند بتقوی و پرهیزکاری یا سیر می کند بپرهیزکاری و عمل می کند بهدایت و راستی و در حکومت خود رشوه نمی گیرد و بذات خدا قسم است که هر آینه می شناسم نام او و نام پدر او را پس از آن

ص: 56

می آید برای ما مرد سخت گیر با سطبر قوی هیکل یا کوتاه گردن یا سال دیده که صاحب خال و دو علامت است و آن امام قائم عادلی است که حفظ کننده است آن چه را که بودیعت به او سپرده شده پر می کند زمین را از عدل و داد هم چنان که پر کرده باشند آن را صاحبان فجور از ظلم و جور

حَديثِ پَنجاه وَ هَفتُم

الزام الناصب ص 178 مرا از كتاب صراط المستقيم روايت كرده كه ﴿سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ وَقْتِ خُرُوجِ الْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِذَا حُکِّمَتْ فِی الدَّوْلَةِ الْخِصْیَانُ وَ النِّسْوَانُ،وَ أَخَذَتِ اَلْإِمَارَهَ اَلشُّبَّانُ وَ اَلصِّبْیَانُ وَ خَرِبَ جَامِعُ اَلْکُوفَهِ مِنَ اَلْعُمْرَانِ وَ اِنْفَقَدَتْ اَلْجِیرَانُ فَذَلِکَ اَلْوَقْتُ زَوَالُ مُلْکٍ بَنِی عَمِّی اَلْعَبَّاسِ وَ ظُهُورُ قَائِمِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ﴾

یَعنی پرسیده شد از صادق علیه السّلام از ظهور آن حضرت یعنی قائم علیه السلام فرمود زمانی که حکومت کنند در دولت کسانی که مردی ندارند و زن ها و گرفتند فرمان داری و فرمان فرمائی را جوانان و کودکان و ویران شد مسجد کوفه از آبادی و بهم بستگی پیدا کردند همسایگان پس آن وقت زایل شدن ملک پسران عمویم عبّاس و ظهور قائم یا اهل بیت رسالت است از این حَديثِ شریف چند علامت فهمیده می شود اوّل حکومت در کردن خواجه گان و زنان در ممالک اسلامی دوّم مصدر و فرمان فرما و زمام دار کار های مملکتی شدن جوان های کم تجربه و کودکان سوّم خراب شدن مسجد جامع کوفه و از آبادانی افتادن چهارم پیمان و عهد بستن دولت های همسایه با یک دیگر ظاهر شدن این ها علامات انقراض دولت و ملکست از بنی عبّاس و پس از آن قیام قائم آل محمّد علیهم السلام

ص: 57

حَديثِ پَنجاه وَ هَشتُم

کمال الدّين و تمام النعمة در باب علامات ظهور از عمر بن یزید روایت کرده که گفت ﴿قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّکَ لَوْ رَأَیْتَ السُّفْیَانِیَّ رَأَیْتَ أَخْبَثَ النَّاسِ أَشْقَرَ أَحْمَرَ أَزْرَقَ یَقُولُ: یَا رَبِّ ثَارِي ثَارِي ثُمَّ لِلنَّارِ وَ لَقَدْ بَلَغَ مِنْ خُبْثِهِ أَنَّهُ یَدْفِنُ أُمَّ وَلَدٍ لَهُ حَیَّةً مَخَافَةَ أَنْ تَدُلَّ عَلَیْهِ﴾ یَعنی گفت برای من ابو عبد الله صادق صلوات الله علیه که اگر تو می دیدی سفیانی را می دیدی خبیث ترین مردم را سرخ مو و سرخ رو و کبود چشم است می گوید ای پروردگار من خون خود را بگیرم خون خود را بگیرم پس از آن در آتش بسوزم و از خباثت بجائی رسد که کنیز امّ وَلَد که خود را زنده دفن می کند از ترس آن که مردم را به او دلالت کند.

حَديثِ پَنجاه وَ نُهُم

کمال الدين و تمام النعمة در همان باب از ابی بصیر روایت کرده که گفت سؤال کرد مردی از اهل کوفه از حضرت صادق علیه السلام که چند نفر با قائم بیرون می آید صلوات الله علیه زیرا که می گویند که خارج می شود با او مانند عدد اهل بدر سیصد و سیزده مرد فرمود ﴿مَا يَخْرُجُ إِلاَّ فِي اُولِي قُوَّةٍ وَ مَا يَكُونُ اُولُو الْقُوَّةِ أقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلاَفٍ﴾ يعنى بيرون نمی يايد مگر با صاحبان قوّتی و نمی باشند صاحبان قوّت کم تر از ده هزار

حَديثِ شَصتُم

کمال الدّین در همان باب از عبد الله بن عجلان روایت کرده که گفت که یاد کردیم خروج قائم صلوات الله علیه را نزد ابی عبد الله علیه السّلام پس گفتم چگونه برای ما عِلم به آن حاصل شود ﴿فَقَالَ یُصْبِحُ أَحَدُکُمْ وَ تَحْتَ رَأْسِهِ صَحِیفَهٌ عَلَیْهَا مَکْتُوبٌ طاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ وَ رُوِیَ

ص: 58

أَنَّهُ یَکُونُ فِی رَایَهِ الْمَهْدِیِّ الرِّفْعَهُ (البيعة)﴾ یَعنی پس فرمود صبح می کند هر یک از شما در حالتی که در زیر سر او صحیفه ایست که بالای آن نوشته شده فرمان بر داری ایست شناخته شده و روایت شده است که در پرچم مهدی بلندی است یا بیعت است یعنی رفتن زیر پرچم مهدی باعث رفعت مقام است یا بیعت کردن با پرچم او سزاوار است

حَديثِ شَصت و يِكُم

کمال الدّین در همان باب از محمّد بن مسلم روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله عليه سلام که فرمود ﴿لا یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی یَذهَبَ ثُلُثَا النّاسِ،فَقُلنا:إذا ذَهَبَ ثُلُثَا النّاسِ فَمَن یَبقی فَقالَ أما تَرضَونَ أن تَکونوا فِی الثُّلُثِ الباقی﴾

یعنی نمی باشد این امر یعنی ظهور قائم علیه السلام تا این که دو ثلث مردم از بین بروند پس گفتم پس چقدر باقی می ماند یا کسی باقی نمی ماند فرمود آیا خشنود نیستند که شما از ثلث باقی مانده باشید - این فرمایش موجب امیدواری است برای شیعیان و دوستان اهل البیت علیهم السلام

حَديثِ شَصت وَ دُوُّم

کمال الدّین در همان باب از سلیمان بن خالد روایت کرده که فرمود در پیشروی قائم دو مرگ است ﴿مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْیَضُ حَتَّی یَذْهَبَ مِنْ کُلِّ سَبْعَهٍ خَمْسَهٌ فَالْمَوْتُ الْأَحْمَرُ السَّیْفُ وَ الْمَوْتُ الْأَبْیَضُ الطَّاعُونُ﴾ یعنی مرگ سرخ و مرگ سفید تا این که از هر هفت نفر پنج نفر آن ها بروند مرگ سرخ شمشیر است و مرگ سفيد طاعون است

حَديثِ شَصت وَ سِوُّم

ص: 59

سیزدهم بحار از مجالس شیخ طوسی بسند خود از سدیر صیرفی روایت کرده که گفت در نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم با جماعتی از اهل کوفه پس حضرت رو به آن ها کرد و فرمود بایشان که ﴿حُجُّوا قَبْلَ أَنْ لَا تَحُجُّوا قَبْلَ أَنْ یَمْنَعَ الْبَرُّ جَانِبَهُ حُجُّوا قَبْلَ هَدْمِ مَسْجِدٍ بِالْعِرَاقِ بَیْنَ نَخْلٍ وَ أَنْهَارٍ حُجُّوا قَبْلَ أَنْ تُقْطَعَ سِدْرَهٌ بِالزَّوْرَاءِ عَلَی عُرُوقِ النَّخْلَهِ الَّتِی اجْتَنَتْ مِنْهَا مَرْیَمُ علیها السلام رُطَباً جَنِیًّا فَعِنْدَ ذَلِکَ تُمْنَعُونَ الْحَجَّ وَ تَنْقُصُ الثِّمَارُ وَ تُجْدَبُ الْبِلَادُ وَ تُبْتَلَوْنَ بِغَلَاءِ الْأَسْعَارِ وَ جَوْرِ السُّلْطَانِ وَ یَظْهَرُ فِیکُمُ الظُّلْمُ وَ الْعُدْوَانُ مَعَ الْبَلَاءِ وَ الْوَبَاءِ وَ الْجُوعِ وَ تُظِلُّکُمُ الْفِتَنُ مِنْ جَمِیعِ الْآفَاقِ فَوَیْلٌ لَکُمْ یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ إِذَا جَاءَتْکُمُ الرَّایَاتُ مِنْ خُرَاسَانَ وَ وَیْلٌ لِأَهْلِ الرَّیِّ مِنَ التُّرْکِ وَ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْعِرَاقِ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ وَ وَیْلٌ لَهُمْ ثُمَّ وَیْلٌ لَهُمْ مِنَ الثَّطِّ قَالَ سَدِیرٌ فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ مَنِ الثَّطُّ قَالَ قَوْمٌ آذَانُهُمْ کَآذَانِ الْفَأْرِ صِغَراً لِبَاسُهُمُ الْحَدِیدُ کَلَامُهُمْ کَکَلَامِ الشَّیَاطِینِ صِغَارُ الْحَدَقِ مُرْدٌ جُرْدٌ اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهِمْ أُولَئِکَ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی أَیْدِیهِمُ الدِّینَ وَ یَکُونُونَ سَبَباً لِأَمْرِنَا﴾

یَعنی حج بگذارید پیش از این که از حج گذاردن منع کرده شوید بواسطه نا ایمنی اطراف و جوانب بیابان یعنی پیش از آن که بیابان از شدّت فتنه طرف آن خوف ناک باشد که نتوان رفت یا این که بنا بر نسخه دیگر البِرجانيّه باشد كه آن معرّب بريتانيا یعنى رومی ها و انگلیس ها باشند که صنفی از غربی ها باشند که چه معنای اوّل اَولی و اقرب است بدلیل بعض از اخبار دیگر بقرینه جمله و اَلْبَحْرُ رَاكِبُهُ یعنی دریا هم راکب خود را از رفتن بحج منع کند حج بگذارید پیش از این که مسجدی که در عراق میان نخل ها و نهر ها ساخته شده خراب

ص: 60

شود که مراد از آن مسجد براثا باشد که در میان بغداد و كاظمين واقع است و قبلاً دَر عداد اخبار نبویّه در جزو اول و اخبار علویّه در جزو دوّم این کتاب شرح داده شد و حج بگذارید پیش از آن که درخت سدری که در بغداد بالای ریشه های نخله ایست که مریم علیها السلام رطب تازه از آن چید در آن وقت منع می کنند رفتن حج را و گم می شود میوه ها و شهر ها محدود شود و مبتلا بگرانی خوار و بار و نرخ ها و جور و ستم سلطان خواهید شد و ظاهر شود در میان شما ستم گری و دشمنی با بلاء و وباء و گرسنگی و سایه بیندازد شما را فتنه ها از همه گران های زمین پس وای بر شما ای اهل عراق وقتی که پرچم های خراسان بسوی شمام بیاید و وای بر اهل ریّ که مراد طهران باشد از ترك كه شوروی ها یا چینی ها باشند و وای بر اهل عراق از ریّ و وای بر ایشان پس وای بر ایشان از شطّ سُدیر گفت گفتم ای مولای من شطّ کیست فرمود گروهی هستند که گوش های آن ها مانند گوش های موش کوچک یا زرد است و لباس های ایشان آهنی است و سخن گفتن ایشان مانند سخن گفتن شیاطین است حدقه های چشم های ایشان کوچکست و صورت هاشان صاف و بی مو است پناه ببرید بخدا از شرّ ایشان خدا بدست این جماعت دین خود را گشایش دهد و این ها سبب شوند برای امر ما یعنی ظهور مهدي عليه السلام

حَديثِ شَصت وَ چَهارُم

وافي مجلد سوّم کتاب روضه ص 118 از روضه کافی بسند خود از حمران روایت کرده که گفت ﴿قَالَ أبُو عَبْدِ اللهِ عليه السلام وَ ذُكِرَ هَؤُلاَءِ عِنْدَهُ وَ سُوءُ حَال الشّيعَةِ عِنْدَهُمْ فَقَالَ إِنّي سِرْتُ مَعَ أبِي جَعْفَرٍ الْمَنْصُور وَ هِيَ فِي مَوْكِبهِ، وَ هُوَ عَلَى فَرَسٍ، وَ بَيْنَ يَدَيْهِ خَيْلٌ وَ مِنْ خَلْفِهِ خَيْلٌ، وَ أنَا عَلَى حِمَارٍ إِلَى جَانِبِهِ

ص: 61

فَقَالَ لِي يَا بَا عَبْدِ اللهِ قَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَكَ أنْ تَفْرَحَ بِمَا أعْطَانَا اللهُ مِنَ الْقُوَّةِ وَ فَتَحَ لَنَا مِنَ الْعِزّ وَ لاَ تُخْبِر النَّاسَ أنَّكَ أحَقُّ بِهَذَا الأمْر مِنَّا وَ أهْلَ بَيْتِكَ فَتُغْريَنَا بِكَ وَ بِهِمْ أغرى الرجلَ بكذا حَضَّه عليه قَالَ فَقُلْتُ وَ مَنْ رَفَعَ هَذَا إِلَيْكَ عَنّي فَقَدْ كَذَبَ، فَقَالَ أتَحْلِفُ عَلَى مَا تَقُولُ قَالَ فَقُلْتُ إِنَّ النَّاسَ سَحَرَةٌ يَعْنِي يُحِبُّونَ أنْ يُفْسِدُوا قَلْبَكَ عَلَيَّ فَلاَ تُمَكّنْهُمْ مِنْ سَمْعِكَ فَإنَّا إِلَيْكَ أحْوَجُ مِنْكَ إِلَيْنَا فَقَالَ لِي تَذْكُرُ يَوْمَ سَألْتُكَ هَلْ لَنَا مُلْكٌ فَقُلْتَ نَعَمْ، طَويلٌ عَريضٌ شَدِيدٌ، فَلاَ تَزَالُونَ فِي مُهْلَةٍ مِنْ أمْركُمْ وَ فُسْحَةٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ حَتَّى تُصِيبُوا مِنَّا دَماً حَرَاماً فِي شَهْرٍ حَرَام فِي بَلَدٍ حَرَام، فَعَرَفْتُ أنَّهُ قَدْ حَفِظَ الْحَدِيثَ، فَقُلْتُ لَعَلَّ اللهَ عزّ وجل أنْ يَكْفِيَكَ فَإنّي لَمْ أخُصَّكَ بِهَذَا إِنَّمَا هُوَ حَدِيثٌ رَوَيْتُهُ، ثُمَّ لَعَلَّ غَيْرَكَ مِنْ أهْل بَيْتِكَ أنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ، فَسَكَتَ عَنّي فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى مَنْزلِي أتَانِي بَعْضُ مَوَالِينَا فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللهِ لَقَدْ رَأيْتُكَ فِي مَوْكِبِ أبِي جَعْفَرٍ وَ أنْتَ عَلَى حِمَارٍ، وَ هُوَ عَلَى فَرَسٍ، وَ قَدْ أشْرَفَ عَلَيْكَ يُكَلّمُكَ كَأنَّكَ تَحْتَهُ. فَقُلْتُ بَيْني وَ بَيْنَ نَفْسِي: هَذَا حُجَّةُ اللهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ صَاحِبُ هَذَا الأمْر الَّذِي يُقْتَدَى بِهِ وَ هَذَا الآخَرُ يَعْمَلُ بِالْجَوْر وَ يَقْتُلُ أوْلاَدَ الأنْبِيَاءِ وَ يَسْفِكُ الدَّمَاءَ فِي الأرْض بِمَا لاَ يُحِبُّ اللهُ وَ هُوَ فِي مَوْكِبهِ وَ أنْتَ عَلَى حِمَارٍ، فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ شَكٌّ حَتَّى خِفْتُ عَلَى دِيني وَ نَفْسِي قَالَ فَقُلْتُ لَوْ رَأيْتَ مَنْ كَانَ حَوْلِي، وَ بَيْنَ يَدَيَّ، وَ مِنْ خَلْفِي، وَ عَنْ يَمِيني وَ عَنْ شِمَالِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ لاَحْتَقَرْتَهُ وَ احْتَقَرْتَ مَا هُوَ فِيهِ، فَقَالَ ثُمَّ قَالَ إِلَى مَتَى هَؤُلاَءِ يَمْلِكُونَ أوْ مَتَى الرَّاحَةُ مِنْهُمْ فَقُلْتُ ألَيْسَ تَعْلَمُ أنَّ لِكُلّ شَيئٍ مُدَّةً قَالَ بَلَى، فَقُلْتُ: هَلْ يَنْفَعُكَ عِلْمُكَ إِنَّ هَذَا الأمْرَ إِذَا جَاءَ كَانَ أسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ الْعَيْن، إِنَّكَ لَوْ تَعْلَمُ حَالَهُمْ عِنْدَ اللهِ عزّ وجل وَ كَيْفَ هِيَ كُنْتَ لَهُمْ أشَدَّ بُغْضاً وَ لَوْ جَهَدْتَ وَ جَهَدَ أهْلُ الأرْض يُدْخِلُوهُمْ فِي أشَدَّ مَا هُمْ فِيهِ مِنَ الإثْم لَمْ يَقْدِرُوا، فَلاَ يَسْتَفِزَّنَّكَ الشَّيْطَانُ، فَإنَّ الْعِزَّةَ للهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَلكِنَّ

ص: 62

الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ ألاَ تَعْلَمُ أنَّ مَن انْتَظَرَ أمْرَنَا، وَ صَبَرَ عَلَى مَا يَرَى مِنَ الأذَى وَ الْخَوْفِ هُوَ غَداً فِي زُمْرَتِنَا﴾

یَعنی فرمود ابو عبد الله عليه السّلام و یاد کرده شد این گروه یعنی بنی عبّاس در نزد او و بدی حال شیعیان در نزد ایشان پس فرمود که من سیر کردم با ابی جعفر منصور و او در میان سواران و لشکریان آراسته خود بر اسبی سوار بود و سواران از پیش رو و عقب سر او در حرکت بودند و من بر خری سوار بودم در پهلوی او پس بمن گفت ای ابا عبد الله سزاوار است که تو خوش حال باشی به آن چه از توانائی و قوّتی که خدا بما عطا کرده و فتح و غلبه ای که بما داده و خبر نده مردم را که تو سزاوار تری باین امر یعنی خلافت و اهل بیت تو از ما تا ما را بخودت و ایشان مهربان کنی فرمود پس گفتم کسی که این خبر را از من بشما داده دروغ گفته است گفت آیا قسم می خوری به آن چه که می گوئی گفتم مردم جادو گرند می خواهند فاسد کنند دل تو را با من پس تمکین بکن از این که بشنوی این حرف ها را از ایشان زیرا که ما بتو محتاج تریم از تو به ما پس بمن گفت که یاد داری روزی را که از تو پرسیدم آن آیا برای ما ملک و سلطنتی هست و می بینی روزی را که ما صاحب ملک شده باشم گفتی آری ملک طولانی پر پھنائی بسیار سخت و همیشه مهلت داده می شوید در خلافت و سلطنت خودتان و دنیای شما در گشایش است تا این که بریزید از ما خون حرامی را در ماه حرامی در شهر حرامی (اشاره بکشتن نفس زکیّه است در مسجد الحرام پانزده روز پیش از ظهور قائم علیه السلام در میان رکن و مقام) پس دانستم که حَديثِ را حفظ کرده است گفتم امید است که خدا باز دارد تو را زیرا که من خصوصیت ندادم تو را به این کار و این حَديثِی است که من روایت کردم آن را شاید غیر تو از خانواده تو این کار را بکند. چی ساکت شد از خشمی از خشمی که بر من داشت

ص: 63

یا از سخن گفتن با من پس چون بر گشتم بمنزل خود بعضی از دوستان من آمدند بنزد من و گفت فدایت شوم بذات خدا قسم است که دیدم تو را در موکب ابی جعفر که بر خری سوار بودی و او بر اسبی سوار بود و مشرف و مستولی بر شما بود با تو سخن می گفت و تو زیر دست او بودی پس در پیش نفس خود گفتم که این حجت خدا است بر خلق و صاحب امر خلافت است که به او اقتداء کرده می شود و آن دیگری یعنی منصور بستم گری کار می کند و می کُشد و فرزندان پیغمبران را و خون های بنا حق در روی زمین می ریزد بنحوی که به خدا دوست نمی دارد و توئی امام صادق که حجت خدائی بر خرى سواری و او در میان موکب خود است پس شکی در دل من وارد شده تا اندازه ای که بر دین و جان خودم ترسیدم فرموده حضرت پس گفتم که اگر می دیدی کسانی را که در اطراف و مقابل رو و پشت سر و طرف راست و چپ من بودند از فرشتگان او را و موکب او که در آن است حقیر و کوچک می دیدی پس گفت حالا دل من قرار گرفت پس گفت تا کی این گروه یعنی بنی عبّاس مالک ملکند یا راحتی و خوشی چه وقت است از شرّ ایشان پس گفتم آیا ندانسته ای که هر چیزی مدّتی دارد گفت چرا گفتم آیا نفع می دهد تو را دانستن تو که این امر وقتی آمد سرعت آن بیش تر از یک چشم به هم زدن است اگر بدانی حال ایشان را نزد خدای تعالی که چگونه است بغض تو در حق ایشان سخت تر خواهد شد و اگر بکوشی تو یا کوشش کنند همه اهل زمین که آن ها را وارد کنند در چیزی از گناه که سخت تر از این گناهی که در آنند باشد نمی توانند پس سبک و خوار نکند و از جا نکند و از دین بیرون نکنند تو را شیطان زیرا که غلبه مخصوص خدا و رسول او و مؤمنین است

ص: 64

ولیکن منافقان نمی دانند یا ندانسته ای کسی که منتظر امر ما باشد و صبر کند بر آن چه که می بیند از اذیّت و ترس او فردا در زمره ما آل محمّد خواهد بود

﴿فَإِذا رَأَیتَ الْحَقَّ قَدماتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ، وَ رَأَیْتَ الجَوْرَ قَدْ شَمَلَ الْبِلادَ، وَ رَأَیتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلِقَ وَ أُحدِثَ فِیهِ ما لَیْسَ فِیهِ، وَ وُجِّه عَلَی الأَهواءِ، وَ رَأَیْتَ الدِّینَ قَدْ انکَفَأَ کَما یَنْکَفِئُ الْماءُ فی الإناءِ وَ رَأيْتَ أهْلَ الْبَاطِل قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَى أهْل الْحَقَّ، وَ رَأيْتَ الشَّرَّ ظَاهِراً لاَ يُنْهَى عَنْهُ وَ يُعْذَرُ أصْحَابُهُ، وَ رَأيْتَ الْفِسْقَ قَدْ ظَهَرَ، وَ اكْتَفَى الرَّجَالُ بِالرَّجَال وَ النّسَاءُ بِالنّسَاءِ، وَ رَأيْتَ الْمُؤْمِنَ صَامِتاً لاَ يُقْبَلُ قَوْلُهُ، وَ رَأيْتَ الْفَاسِقَ يَكْذِبُ وَ لاَ يُرَدُّ عَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ فِرْيَتُهُ، وَ رَأيْتَ الصَّغِيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبِير(یَحقِرُ الکَبِیر)، وَ رَأيْتَ الأرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ، وَ رَأيْتَ مَنْ يَمْتَدِحُ بِالْفِسْقِ يَضْحَكُ مِنْهُ وَ لاَ يُرَدُّ عَلَيْهِ قَوْلُهُ وَ رَأَيْتَ الْغُلَامَ يُعْطِي مَا تُعْطِي الْمَرِئَهُ و رَأَيْتَ النِّسَاءَ يَتَزَوَّجْنَ النِّسَاءَ وَ رَأَيتَ الثَّناءَ قَدْ كَثُرَ وَ رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ يُنْفِقُ اَلْمَالَ فِي غَيْرِ طَاعه اَللَّهُ فَلاَ يُنهَي وَ لاَ يُؤخَذُ عَلَيَّ يَدَيْهِ وَ رَأَيْتَ اَلنَّاظِرَ يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِمَّا يَرِي فِي الْمُؤْمِنِ مِنَ الِاجْتِهَادِ و رَأَيْتَ الْجَارَ يُؤْذِي جَارَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مَانِعٌ و رَأَيْتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا يَرِي فِي اَلْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا يَرِي فِي اَلْأَرْضِ مِنَ الْفَسَادِ وَ رَأَيْتَ الْخُمُورَ تَشْرَبُ عَلاَنِيهِ وَ يَجْتَمِعُ عَلَيْهَا وَ لاَ يَخَافُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَأَيْتَ الْآمِرَ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِيلاً وَ رَأَيْتَ اَلْفَاسِقَ فِيمَا لاَ يُحِبُّ اَللَّهُ قَوِيّاً مَحْمُوداً وَ رَأَيْتُ اِصْحَابَ اَلْآثَارِ يَحْتَقِرُونَ (آلاثارَ يُحَقِّرُون)

ص: 65

وَ يُحْتَقَرُ مَنْ يُحِبُّهُمْ وَ رَأَيْتَ سَبِيلَ الْخَيْرِ مُنْقَطِعاً وَ سَبِيلَ الشَّرِّ مَسْلُوكاً وَ رَأَيْتَ بَيْتَ اَللَّهِ قَدْ عُطِّلَ وَ يُؤْمَرُ بِتَرْكِهِ وَ رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ يَقُولُ مَا لَا يَفْعَلُهُ وَ رايَت وَ الرِّجَالُ يَتَسَنَّمُونَ لِلرِّجَالِ وَ النِّساءِ لِلنِّساءِ وَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ مَعِيشَتُهُ مِن دُبُرِهِ وَ مَعِيشُهُ اَلْمَرِئَهُ مِنْ فَرْجِهَا و رَأَيْتَ اَلنِّسَاءَ يَتَّخِذْنَ اَلْمَجَالِسَ كَمَا يَتَّخِذُهَا اَلرِّجَالُ﴾

یَعنی پس وقتی که دیدی حقّ مُرد و اهل حق رفتند وقتی که تمام شهر ها را جور و ستم فرو گرفت و دیدی که قرآن کهنه شد یعنی به آن عمل کرده نشد و احداث کردند در آن چیزی را که در آن نیست و به رأی ها توجه کرده شد و دیدی که دین سر نگون شد همچنان که ظرف آب سر نگون شود و دیدی که اهل باطل بر اهل حقّ بلندی جستند و دیدی که شرّ و بدی آشکار شد و کسی از آن نهی و جلوگیری نکنند و صاحبان شرّ عذر خواهی کرده شوند و دیدی که فسق آشکارا شد و مرد ها در فسق و فجور به مرد ها اکتفا کردند و زن ها بزن ها یعنی لواط و سحق در میان شان شایع شد و دیدی که مؤمن ساکت است و اگر سخن گوید سخن او را نپذیرند و دیدی که فاسق دروغ گوید و کسی دروغ و افتراء او را بر آورد نکند و دیدی که کوچک ها بزرگان را حقیر و نا چیز شمرند و دیدی که خویشاوندی ها بریده شد و دیدی که کسی که بفسق مدح کرده شود از جهة او خنده کرده شود و او را رد نکند و دیدی که پسر بدهد آن چه را که زن می دهد یعنی لواط و دیدی که زن ها با هم جفت

ص: 66

شوند یعنی برای مساحقه و دیدی که ثنا و مدح گفتن بسیار شد و دیدی که مرد مال را در غیر طاعت خدا یعنی در راه معصیت انفاق کند و کسی او را نهی نکند و دست او را نگیرد و دیدی که بیننده پناه می برد بخدا از آن چه که از مؤمن می بیند از کوشش در طاعت و بندگی کردن و دیدی که همسایه همسایه خود را آزار کند و کسی او را منع نکند و دیدی که کافر خوش حال و شاد شود از اندوهی که در مؤمن می بیند از جهة فسادی که در روی زمین واقع می شود و دیدی که مسکرات آشکارا آشامیده شود و مردم بر آشامیدن آن جمع شوند از کسانی که از خدا عزوجل نمی ترسند و دیدی که امر بمعروف کننده ذلیل شد و دیدی که فاسق در کردن کار هائی که خدا دوست نمی دارد توانا و ستایش کرده شد و دیدی که اصحاب آیات یعنی اهل قرآن و یا اصحاب آثار یعنی اهل احادیث در نظر مردم حقیر و کوچک شدند و کسانی هم که ایشان را دوست می دارند کوچک شدند و دیدی که راه خیر بریده شد و راه شرّ پیموده شد و دیدی که خانه خدا معطل ماند و کسی بحج نرود و مردم بنرفتن هم امر کرده شوند و دیدی که مرد بر آن چه که می گوید نکنند و دیدی که مرد ها خود را فربه کنند برای فجور با مرد ها و زن ها نیز برای فجور با زن ها و دیدی که گذران و معیشت مرد از دُبُر او یعنی لواط دادن او باشد و گذران و معیشت زن از فرج او یعنی زنا دادن باشد و دیدی که زن ها مانند مرد ها مجلس ها گیرند

ص: 67

﴿ وَ رَأيْتَ التَّأنِيثَ فِي وُلْدِ الْعَبَّاس قَدْ ظَهَرَ، وَ أظْهَرُوا الْخِضَابَ وَ أمْشَطُوا كَمَا تَمْتَشِطُ الْمَرْأةُ لِزَوْجِهَا، وَ أعْطَوُا الرَّجَالَ الأمْوَالَ عَلَى فُرُوجِهِمْ، وَ تُنُوفِسَ فِي الرَّجُل وَ تَغَايَرَ عَلَيْهِ الرَّجَالُ، وَ كَانَ صَاحِبُ الْمَال أعَزَّ مِنَ الْمُؤْمِن، وَ كَانَ الرَّبَا ظَاهِراً لاَ يُعَيَّرُ، وَ كَانَ الزّنَا تُمْتَدَحُ بِهِ النّسَاءُ وَ رَأيْتَ الْمَرْأةَ تُصَانِعُ زَوْجَهَا إِلَى نِكَاح الرَّجَال، وَرَأيْتَ أكْثَرَ النَّاس وَ خَيْرَ بَيْتٍ مَنْ يُسَاعِدُ النَّسَاءَ عَلَى فِسْقِهِنَّ، وَرَأيْتَ الْمُؤْمِنَ مَحْزُوناً مُحْتَقَراً ذَلِيلاً، وَرَأيْتَ الْبِدَعَ وَ الزَّنَا قَدْ ظَهَرَ، وَرَأيْتَ النَّاسَ يَعْتَدُّونَ بِشَاهِدِ الزُّور، وَرَأيْتَ الْحَرَامَ يُحَلَّلُ، وَرَأيْتَ الْحَلاَلَ يُحَرَّمُ، وَرَأيْتَ الدَّينَ بِالرَّأي، وَ عُطّلَ الْكِتَابُ وَ أحْكَامُهُ، وَرَأيْتَ الْوُلاَةَ يُقَرَّبُونَ أهْلَ الْكُفْر، وَ يُبَاعِدُونَ أهْلَ الْخَيْر، وَرَأيْتَ الْوُلاَةَ يَرْتَشُونَ فِي الْحُكْم، وَ رَأيْتَ الْولاَيَةَ قَبَالَةً لِمَنْ زَادَ (اراده) وَرَأيْتَ ذَوَاتِ الأرْحَام يُنْكَحْنَ وَ يُكْتَفَى بِهِنَّ، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يُقْتَلُ عَلَى الظَّنَّةِ وَ يَتَغَايَرُ عَلَى الرَّجُل الذَّكَر فَيَبْذُلُ لَهُ نَفْسَهُ وَ مَالَهُ، وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُعَيَّرُ عَلَى إِتْيَان النّسَاءِ، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يَأكُلُ مِنْ كَسْبِ امْرَأتِهِ مِنَ الْفُجُور، يَعْلَمُ ذَلِكَ وَ يُقِيمُ عَلَيْهِ، وَرَأيْتَ الْمَرْأةَ تَقْهَرُ زَوْجَهَا، وَ تَعْمَلُ مَا لاَ يَشْتَهِي وَ تُنْفِقُ عَلَى زَوْجِهَا وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُكْري امْرَأتَهُ وَ جَاريَتَهُ، وَ يَرْضَى بِالدَّنِيَّ مِنَ الطَّعَام وَ الشَّرَابِ، وَرَأيْتَ الأيْمَانَ بِاللهِ عزّ وجل كَثِيرَةً عَلَى الزُّور، وَ رَأيْتَ الْقِمَارَ قَدْ ظَهَرَ، وَرَأيْتَ الشَّرَابَ تُبَاعُ ظَاهِراً لَيْسَ عَلَيْهِ مَانِعٌ، وَ رَأيْتَ النّسَاءَ يَبْذُلْنَ أنْفُسَهُنَّ لأهْل الْكُفْر، وَرَأيْتَ الْمَلاَهِيَ قَدْ ظَهَرَتْ يُمَرُّ بِهَا لاَ يَمْنَعُهَا أحَدٌ أحَداً وَ لاَ يَجْتَرئُ أحَدٌ عَلَى مَنْعِهَا، وَرَأيْتَ الشَّريفَ

ص: 68

يَسْتَذِلُّهُ الَّذِي يُخَافُ سُلْطَانُهُ، وَرَأيْتَ أقْرَبَ النَّاس مِنَ الْوُلاَةِ مَنْ يُمْتَدَحُ بِشَتْمِنَا أهْلَ الْبَيْتِ، وَرَأيْتَ مَنْ يُحِبُّنَا يُزَوَّرُ وَ لاَ يُقْبَلُ شَهَادَتُهُ، وَرَأيْتَ الزُّورَ مِنَ الْقَوْل يُتَنَافَسُ فِيهِ وَرَأيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَى النَّاس اسْتِمَاعُهُ وَ خَفَّ عَلَى النَّاس اسْتِمَاعُ الْبَاطِل، وَرَأيْتَ الْجَارَ يُكْرمُ الْجَارَ خَوْفاً مِنْ لِسَانِهِ، وَرَأيْتَ الْحُدُودَ قَدْ عُطّلَتْ وَ عُمِلَ فِيهَا بِالأهْوَاءِ، وَرَأيْتَ الْمَسَاجِدَ قَدْ زُخْرفَتْ، وَرَأيْتَ أصْدَقَ النَّاس عِنْدَ النَّاس الْمُفْتَريَ الْكَذِبَ، وَرَأيْتَ الشَّرَّ قَدْ ظَهَرَ وَ السَّعْيَ بِالنَّمِيمَةِ، وَرَأيْتَ الْبَغْيَ قَدْ فَشَا، وَرَأيْتَ الْغِيبَةَ تُسْتَمْلَحُ وَ يُبَشّرُ بِهَا النَّاسُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ رَأيْتَ الْحَجَّ وَ الْجِهَادَ لِغَيْر اللهِ﴾

یَعنی و دیدی که صفت زنان در پسران عبّاس ظاهر شد و خضاب کردن را ظاهر کردند و گیسوان خود را شانه می زنند همچنانی که زن برای شوهرش گیسوان خود را شانه می زند و بمردان مال ها دهند برای فرج ها شان یعنی تا با ایشان لواط و زنا کنند و رغبت کرده شود در مرد ها برای فجور کردن با ایشان و غیرت کشیده شود و صاحب مال عزیز تر از مؤمن شود و معامله ربا آشکار شود و توبیخ و ملامت کرده نشوند و زن ها را به زنا دادن مدح کنند و دیدی که مرئه یعنی زن شوهر خود را بکار بگیرد برای لواط کرد با مرد ها و دیدی که بیش تر از مردمان و بهتر خانه خانه ایست که مساعدت کنند برای فاسق شدن زنان و دیدی مؤمن را که محزون و خوار و ذلیل باشد و دیدی که بدعت گذاردن ها و زنا آشکارا شد و دیدی که مردمان مهیّا شدند برای شهادت دروغ دادن و دیدی که حرام حلال کرده شود و دیدی که حلال حرام کرده شود و دیدی که

ص: 69

احکام دین را تبدیل برأی کنند و قران و احکام آن معطل ماند یعنی به آن عمل نکنند و دیدی که حکّام و کار گزاران اهل کفر را بخود نزدیک کنند و اهل خیر را از خود دور کنند و دیدی که حکّام در حکم رشوه گیرند و دیدی که حکومت را بکسی دهند که رشوه زیاد تر دهد و دیدی که با محرم های خود نکاح کنند و به آن ها اکتفا کنند و دیدی که مرد بظّنه و گمان کشته شود و دیدی که مرد بر سر فجور کردن با مرد غیرت کشد و مال و جانش را در راه او بذل كند و دیدی که مرد سرزنش کرده شود بعلّت پیش زن رفتن و با او جمع شدن و دیدی که مرد از کسب زن خود بزنا دادن روزی خورد و بداند که زنش این عمل را دارد و بر آن ایستادگی داشته باشد و دیدی که زن چیره و نا چار کند شوهر خود را و عمل کند بچزی که شوهرش نمی خواهد و نفقه بشوهر خود دهد و دیدی که مرد زن و کنیز یا دختر خود را کرایه دهد و راضی شود بچیز پستی از خوردنی و آشامیدنی و دیدی که ایمان بخدای عزوجل بسیار شود بدروغ و دیدی که فساد آشکارا شود و دیدی که شراب آشکارا فروخته شود و کسی منع از آن نکند و دیدی که زن ها خودشان را بكفّار بذل كنند و ديدی كه الات لهؤ آشکار شود بنحوی که مردم بگذرند بر آن و کسی کسی را منع نکند و جرئت نکند که از آن منع کند و دیدی که شریف و سیّد را ذلیل کند کسی که از سلطه و قدرت او می ترسد و دیدی که مقرّب ترین مردمان در نزد حکّام و ولات کسی است که مدح کرده شود ببدگوئی کردن از ما اهل بیت و دیدی که کسی که ما را دوست می دارد با او تزویر کرده شود و گواهی او را نپذیرند

ص: 70

و دیدی که در دروغ گفتن رغبت کرده شود و دیدی که شنیدن قرآن بر گوش های مردم گران آید و شنیدن باطل بر گوش های مردم سبک آید و دیدی که همسایه همسایه را اکرام کند از ترس زبانش و دیدی که حدود الهیّه معطّل شد و در آن بهواهای نفس عمل کرده شود و دیدی که مسجد ها از نیت کرده شد و دیدی که راست گو ترين مردم اشخاص افتراء بندنده و تکذیب کننده باشند و دیدی که شرّ و بدی ظاهر و پیش ظالم بن بنمّامی و سخن چینی سعایت کرده شد و دیدی که ستم گری و بی عفتی و زنا زیاد شد و دیدی که عیب گوئی کردن در پشت سر مردم ملیح و نمکین شد و مژده می دهند به آن بعضی از مردم بعضی دیگر را و دیدی که طلب کردن حجّ برای غیر خداست

﴿ وَ رَأيْتَ السُّلْطَانَ يُذِلُّ لِلْكَافِر الْمُؤْمِنَ *** وَ رَأيْتَ الْخَرَابَ قَدْ اُدِيلَ مِنَ الْعُمْرَان، وَ

رَأيْتَ رأیت الرَّجُلَ مَعِيشَتَهُ مِنْ بَخْس الْمِكْيَال وَ الْمِيزَان *** وَ رَأيْتَ سَفْكَ الدَّمَاءِ يُسْتَخَفُّ بِهَا

وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يَطْلُبُ الرَّئَاسَةَ لِعَرَض الدُّنْيَا *** وَ يَشْهَرُ نَفْسَهُ بِخُبْثِ اللّسَان لِيُتَّقَى

وَ یَسْتَنَدَ(تَسنَد) إِلَيْهِ الاُمُورُ وَ رَأيْتَ الصَّلاَةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِهَا و َ رَأيْتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ لَمْ يُزَكّهِ مُنْذُ مَلَكَهُ وَ رَأيْتَ الْمَيَّتَ يُنْشَرُ مِنْ قَبْرهِ وَ يُؤْذَى وَ تُبَاعُ أكْفَانُهُ وَ رَأيْتَ الْهَرْجَ قَدْ كَثُرَ وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُمْسِي نَشْوَانَ وَ يُصْبِحُ سَكْرَانَ لاَ يَهْتَمُّ بِمَا النَّاسُ فِيهِ وَ رَأيْتَ الْبَهَائِمَ تُنْكَحُ، وَ رَأيْتَ الْبَهَائِمَ تَفْرسُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يَخْرُجُ إِلَى مُصَلاَّهُ وَ يَرْجِعُ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ ثِيَابِهِ وَ رَأيْتَ قُلُوبَ النَّاس قَدْ قَسَتْ وَ جَمَدَتْ أعْيُنُهُمْ، وَ ثَقُلَ الذّكْرُ عَلَيْهِمْ وَ رَأيْتَ السُّحْتَ قَدْ ظَهَرَ بِتَنَافُسٍ فِيهِ وَ رَأيْتَ الْمُصَلّيَ إِنَّمَا يُصَلّي

ص: 71

لِيَرَاهُ النَّاسُ وَ رَأيْتَ الْفَقِيهَ يَتَفَقَّهُ لِغَيْر الدَّين يَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الرَّئَاسَةَ وَ رَأيْتَ النَّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ وَ رَأيْتَ طَالِبَ الْحَلاَل يُذَمُّ وَ يُعَيَّرُ، وَ طَالِبَ الْحَرَام يُمْدَحُ وَ يُعَظَّمُ، وَرَأيْتَ الْحَرَمَيْن يُعْمَلُ فِيهِمَا بِمَا لاَ يُحِبُّ اللهُ، لاَ يَمْنَعُهُمْ مَانِعٌ، وَ لاَ يَحُولُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْعَمَل الْقَبِيح أحَدٌ، وَرَأيْتَ الْمَعَازفَ ظَاهِرَةً فِي الْحَرَمَيْن وَرَأيْتَ الرَّجُلَ يَتَكَلَّمُ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقَّ وَ يَأمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَن الْمُنْكَر فَيَقُومُ إِلَيْهِ مَنْ يَنْصَحُهُ فِي نَفْسِهِ، فَيَقُولُ: هَذَا عَنْكَ مَوْضُوعٌ، وَ رَأيْتَ النَّاسَ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ يَقْتَدُونَ بِأهْل الشَر(الشُّرُور)، وَ رَأيْتَ مَسْلَكَ الْخَيْر وَ طَريقَهُ خَالِياً لاَ يَسْلُكُهُ أحَدٌ كُلَّ عَام يَحْدُثُ فِيهِ مِنَ الْبِدْعَةِ وَ الشَّرَّ أكْثَرُ مِمَّا كَانَ وَرَأيْتَ الْخَلْقَ وَ الْمَجَالِسَ لاَ يُتَابِعُونَ إِلاَّ الأغْنِيَاءَ، وَرَأيْتَ الْمُحْتَاجَ يُعْطَى عَلَى الضَّحِكِ بِهِ، وَ يُرْحَمُ لِغَيْر وَجْهِ اللهِ، وَرَأيْتَ الآيَاتِ فِي السَّمَاءِ لاَ يَفْزَعُ لَهَا أحَدٌ، وَرَأيْتَ النَّاسَ يَتَسَافَدُونَ كَمَا تَسَافَدُ الْبَهَائِمُ، وَ رَأيْتَ الرَّجُلَ يُنْفِقُ الْكَثِيرَ فِي غَيْر طَاعَةِ اللهِ، وَ يَمْنَعُ الْيَسِيرَ فِي طَاعَةِ اللهِ وَرَأيْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ، وَ اسْتُخِفَّ بِالْوَالِدَيْن، وَ كَانَا مِنْ أسْوَءِ النَّاس حَالاً عِنْدَ الْوَلَدِ وَ يَفْرَحُ بِأنْ يَفْتَريَ عَلَيْهِمَا﴾

یَعنی و دیدی که سلطان برای خاطر کافر مؤمن را ذلیل و خوار کند و دیدی که خرابی بر آبادی غلبه پیدا کند و دیدی که مرد معیشت او از کم فروشی در کیل و وزن باشد و دیدی که در ریختن خون ها استحفاف شود و دیدی که مرد طلب ریاست کند برای دنیا و مشهور کند خود را ببد زبانی تا مردم از او بترسند و کار ها بر او شود و دیدی که بنماز استخفاف کرده شد و دیدی که مرد نزد او مال بسيار است

ص: 72

و از آن وقتی که مالك شده زکوة آن را نداده است و دیدی مرده را که بیرون آورده شود از قبرش و اذیّت کرده شود و کفن های او فروخته شود و دیدی که آدم کشتن بنا حق بسیار شد و دیدی که مرد روز را شب می کند در حالت مستی و شب را صبح می کند در حالت مستی و اهتمام ندارد با بچه مردم در آنند و دیدی که چهار پایان نکاح کرده شود یعنی مردان با حیوانات و طی کنند و دیدی که بعضی از حیوانات بعض دیگر را پاره کنند و دیدی که مرد می رود در جای نماز خود و بر می گردد در حالتی که چیزی از جامه های او با او نیست یعنی جامه های او را دزدیده اند و دیدی که دل های مردم سخت شد و اشک چشم های ایشان خشک شد و یاد خدا کردن بر ایشان گران شد و دیدی که خوردن حرام در ایشان ظاهر شد و بخوردن آن راغب شدند و دیدی که نماز گزار برای نمایش دادن مردم نماز گذارد و دیدی که فقیه فقه را برای غیر دین یاد گرفت بلکه برای دنیا طلبی و ریاست باشد و دیدی که مردم با هر طرفی که غلبه است به آن طرف میل کنند و دیدی که طلب کننده حلال مذمّت کرده شود و او را ملامت و سرزنش کنند و دیدی که طلب کننده حرام مدح کرده شود و او را بزرگ شمارند و دیدی که در مکّه و مدینه عمل کنند بچیزی که خدا دوست نمی دارد و کسی نباشد که آن ها را منع کند و میان ایشان و کار زشتشان احدی مانع نشود و دیدی که انواع ساز ها و نواز ها در مسجد الحرام و مسجد مدینه ظاهر شود و دیدی که اگر مردی بچیزی از حق سخن گوید کسی بر خیزد و پیش نفس خود چنین پندارد که او را

ص: 73

نصیحت می کند می گوید این تکلیف از تو بر داشته شده و دیدی که مردم بعضی بعض دیگر نگاه کنند و بر اهل شرّ و بدی ها اقتدا کنند و دیدی که راه خیر و خوبی خالی ماند و کسی در آن راه نرود و دیدی که بمرده استهزاء کنند و کسی برای او فزع نکند و دیدی که در هر سالی بدعت تازه ای گذارده شود و شرّ و بدی بیش تر از آن که بود باشد و دیدی که مردمان و اهل مجالس متابعت از ثروتمندان کنند و دیدی که بمحتاج برای خدا چیزی داده نشود بلکه برای خندیدن و غیر از جهت خدائی داده شود و دیدي كه آیات و نشانه های اسمانی که علامت عذابست ظاهر شود و احدی نترسد از آن ها و فزع نکند و دیدی که مردم مانند چهار پایان روی یک دیگر روند و کسی از ترس مردم انکار منکری نکند و دیدی که مرد انفاق کند مال بسیار را در غیر طاعت خدا و کمی از آن را در راه خدا انفاق نکند و دیدی که نا فرمانی کردن فرزندان نسبت بپدران و مادران خود و آزار کردن بایشان زیاد شود و پدران و مادران خود را سبك و خوار کنند و آن ها نزد فرزندان از حیث حال بد ترین مردم باشند و فرزند خوش حال شود با این که افترائی به ایشان بسته شود

﴿وَ رَأيْتَ النّسَاءَ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ، وَ غَلَبْنَ عَلَى كُلّ أمْرٍ لاَ يُؤْتَى إِلاَّ مَا لَهُنَّ فِيهِ هَوًى، وَرَأيْتَ ابْنَ الرَّجُل يَفْتَري عَلَى أبِيهِ وَ يَدْعُو عَلَى وَ الِدَيْهِ، وَ يَفْرَحُ بِمَوْتِهِمَا، وَرَأيْتَ الرَّجُلَ إِذَا مَرَّ بِهِ يَوْمٌ وَ لَمْ يَكْسِبُ فِيهِ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ، مِنْ فُجُورٍ أوْ بَخْس مِكْيَالٍ أوْ مِيزَانٍ، أوْ غِشْيَان حَرَام

ص: 74

أوْ شُرْبِ مُسْكِرٍ كَئِيباً حَزيناً يَحْسَبُ أنَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَلَيْهِ وَضَيْعَةٌ مِنْ عُمُرهِ وَ رَأيْتَ السُّلْطَانَ يَحْتَكِرُ الطَّعَامَ، وَرَأيْتَ أمْوَالَ ذَوي الْقُرْبَى تُقْسَمُ فِي الزُّور وَ يُتَقَامَرُ بِهَا وَ يُشْرَبُ بِهَا الْخُمُورُ، وَرَأيْتَ الْخَمْرَ يُتَدَاوَى بِهَا، وَ تُوصَفُ لِلْمَريض وَ يُسْتَشْفَى بِهَا، وَ رَأيْتَ النَّاسَ قَدِ اسْتَوَوْا فِي تَرْكِ الأمْر بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَن الْمُنْكَر وَ تَرْكِ التَّدَيُّن بِهِ، وَرَأيْتَ ريَاحَ الْمُنَافِقِينَ وَ أهْل النّفَاقِ دَائِمَةً وَ ريَاحَ أهْل الْحَقَّ لاَ تُحَرَّكُ وَ رَأيْتَ الأذَانَ بِالأجْر وَ الصَّلاَةَ بِالأجْر، وَ رَأيْتَ الْمَسَاجِدَ مُحْتَشِيَةً مِمَّنْ لاَ يَخَافُ اللهَ مُجْتَمِعُونَ فِيهَا لِلْغِيبَةِ وَ أكْل لُحُوم أهْل الْحَقَّ، وَ يَتَوَاصَفُونَ فِيهَا شَرَابَ الْمُسْكِر، وَ رَأيْتَ السَّكْرَانَ يُصَلّي بِالنَّاس فَهُوَ لاَ يَعْقِلُ، وَ لاَ يُشَانُ بِالسُّكْر، وَ إِذَا سَكِرَ اُكْرمَ وَ اتُّقِيَ وَ خِيفَ، وَ تُركَ لاَ يُعَاقَبُ وَ يُعْذَرُ بِسُكْرهِ وَرَأيْتَ مَنْ أكَلَ أمْوَالَ الْيَتَامَى يُحَدَّثُ بِصَلاَحِهِ، وَرَأيْتَ الْقُضَاةَ يَقْضُونَ بِخِلاَفِ مَا أمَرَ اللهُ، وَ رَأيْتَ الْوُلاَةَ يَأتَمِنُونَ الْخَوَنَةَ لِلطَّمَع، وَ رَأيْتَ الْمِيرَاثَ قَدْ وَضَعَتْهُ الْوُلاَةُ لأهْل الْفُسُوقِ وَ الْجُرْأةِ عَلَى اللهِ، يَأخُذُونَ مِنْهَا وَ يُخَلُّونَهُمْ وَ مَا يَشْتَهُونَ وَرَأيْتَ الْمَنَابِرَ يُؤْمَرُ عَلَيْهَا بِالتَّقْوَى، وَ لاَ يَعْمَلُ الْقَائِلُ بِمَا يَأمُرُ وَ رَأيْتَ الصَّلاَةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِأوْقَاتِهَا، وَ رَأيْتَ الصَّدَقَةَ بِالشَّفَاعَةِ لاَ يُرَادُ بِهَا وَجْهُ اللهِ وَ تُعْطَى لِطَلَبِ النَّاس، وَ رَأيْتَ النَّاسَ هَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ وَ فُرُوجُهُمْ، لاَ يُبَالُونَ بِمَا أكَلُوا وَ بِمَا نَكَحُوا، وَ رَأيْتَ الدُّنْيَا مُقْبِلَةً عَلَيْهِمْ، وَ رَأيْتَ أعْلاَمَ الْحَقَّ قَدْ دَرَسَتْ فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ، وَاطْلُبْ مِنَ اللهِ عزّ وجل النَّجَاةَ، وَاعْلَمْ أنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللهِ عزّ وجل وَ إِنَّمَا يُمْهِلُ لَهُمْ لأمْرٍ يُرَادُ بِهِمْ، فَكُنْ مُتَرَقّباً وَاجْتَهِدْ لِيَرَاكَ اللهُ

ص: 75

خِلاَفِ مَا هُمْ عَلَيْهِ، فَإنْ نَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ كُنْتَ فِيهِمْ، عُجَّلْتَ إِلَى رَحْمَةِ اللهِ وَ إِنْ اُخّرْتَ ابْتُلُوا وَ كُنْتَ قَدْ خَرَجْتَ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنَ الْجُرْأةِ عَلَى اللهِ عزّ وجل. وَاعْلَمْ أنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أجْرَ الْمُحْسِنِينَ﴾

يَعنى و ديدي كه زن ها بر ملك غالب شدند و بر هر امری غالب شدند و بجا آورده نشود مگر آن چه میل و خواهشا آن ها است و دیدی که مرد بر پدر خود دروغ بندد و در حقّ پدر و مادر خود نفرین کند و بمرگ آن ها خوش حال شود و دیدی که مرد اگر یک روز بر او بگذرد و در آن روز گناه برزگی نکند از فجور یا کم فروشی در کیل یا وزن با مجامعت کردن حرام یا آشامیدن مسكر محزون و افسرده باشند و چنین پندارد که این روز از عمری ضایع شده و دیدی که سلطان احتکار کرد خوردن ها را و دیدی که مال های خویشاوندان پیغمبر را در باطل قسمت کنند و به آن قمار بازی کنند و شراب ها بیاشامند و دیدی که بمسکرات مداوا شود و آن را از برای مریض توصیف و تعریف کنند و به آن استشفاء کرده شود و دیدی که مردم در امر بمعروف و نهی از منکر با هم یکسان شدند و متدیّن به آن نشدند یعنی آن را ترک کردند و دیدی که باد بر پرچم منافقین بوزد و پرچم اهل نفاق دائم در جنبش باشند و اهل حق بر پرچمشان بادی نوزد و حرکت نکند و دیدی که اذان گفتن و نماز خواندن بر اجرت و مزد باشد و دیدی که مساجد پر شود از کسانی که از خدا نترسند و برای غیبت کردن و عیب گوئی از یک دیگر در آن جا ها جمع شوند و گوشت اهل حق را بغیبت کردن بخورند

ص: 76

و در آن جا تعریف و توصیف از مسکرات کنند و دیدی که مست نماز بگذارد با مردم و حال آن که عقل او بعلّت مستی زائل شده باشد و مستی را چیزی نگیرد و چون مست شود گرامی تر باشد و مردم از او بترسند و او را بحال خود گذارند و عقوبت نکنند و او هم عذر خواهی از مستی خود نکند (یا بنا بر نسخه دیگری لا یعزّر بسکره یعنی تعزیر کرده نشود بسبب مستی او) و دیدی کسی که مال های یتیم ها را بخورد او را صالح دانند و صلاحیّت او را برای یکدیگر حَديثِ کنند و دیدی که قاضی ها و دادستان ها بخلاف آن چه که خدا گفته حکم کنند و دیدی که وُلاة و حکّام برای طمع خیانت کاران را امین خوانند و دیدی که هیئت حاکمه میراث را برای اهل فسق و فجور وضع کردند و بر خدا جرئت کرده می گیرند ارث را و بر خود حلال می دانند و آن چه که خواهش و میل آن ها است انجام می دهند و دیدی که بالای منبر ها امر بتقوی و پرهیز کاری کنند مردم را و خود گویندگان بگفته های خود عمل نکنند و دیدی که وقت های نماز را سبک شمارند یعنی اعشائی بشأن اوقات نماز خود ندارند و نماز های خود را تا وقت نماز تنگ نشود نخوانند و دیدی که بشفاعت صدقه دهند نه برای خدا بلکه بطلب کردن مردم صدقه دهند و دیدی که برای شکم های خود همت گماشتند و برای فرج های خود و باکی ندارند از آن چه که می خورند و آن چه را که نکاح می کنند و دیدی که دنیا بر ایشان رو آورد و دیدی که نشانه های حقّ کهنه مندرس شد پس در چنین هنگامی بترس و از خدا بخواه نجاة را و بدان كه در آن حال مردم مشمول سخط و غضب خدای عزّوجّل می باشند و جز این نیست که خدا به ایشان

ص: 77

مهلت می دهد برای امری که اراده کرده پس منتظر باش و کوشش کن که ببیند تو را خدای تعالی در خلاف آن چه که ایشان برانند پس اگر بر ایشان عذابی نازل شد و تو در میان ایشان باشی شتاب کرده ای برحمت خدا و اگر باقی ماندی برای آنست که امتحان و آزموده شوی و بیرون رفته ای از آن چه که ایشان در انند از جهت جرئت کردن بر خدای تعالی بدرستی که خدا ضایع نمی کند اجر و فرد نیکوئی کنندگان را

حَديثِ شَصت وَ پَنجُم

عقائد الایمان در شرح دعای عدیله تالیف عالم ربّانی مرحوم ملا حبیب الله کاشانی ص 94 در ضمن بیان حقیقت اسلام گفته که در حَديثِ وارد است که زمانی بر امّت بیاید که از اسلام جز اسمی و از ایمان جز رسمی و از قرآن جز درسی باقی نماند و در بعضی از کتب است که شخصی از صحّت این حديث از حضرت صادق علیه السّلام سؤال کرد حضرت فرمود صحیح است عرض کرد که با من در آن زمان خواهم بود فرمود نه ولکن شبیه آن زمان را خواهی دید راوی گفت که چند روزی گذشت که عبورم بصحرائی افتاد تشنگی بر من غالب شد بستانی بنظرم آمد در غایت خُضرت و نضارت چون نزدیک شدم در آن درخت های پر میوه ای مشاهده کردم که بسیار با طراوت و حسن منظر بود یکی از آن میوه ها را چیده چون پاره کردم پر از کرم بود میوۀ دیگری چیدم چنین بود متحیّر گشتم ناگاه مرغان چنده دیدم در کمال خوش ترکیبی ولكن بر سر مُرداری نشسته از آن

ص: 78

می خورند حیرت من زیاده شد ناگاه سیلی عظیم جاری دیدم که تمام آبش گل آلود بود و نهنك عظيمى آمد و تمام آن سیل را نوشید و در عقب آن نهنگ ماهیان بزرگی بودند که آن چه از آن نهگ زیاد می آمد می نوشیدند و در عقب ماهیان بزرگ ماهیان کوچکی بودند که آن چه از آب که از ماهیان برزگ زیاد می امد می نوشیدند من در عجب شدم و خدمت مولای خود حضرت صادق علیه السّلام رسیدم و آن چه را دیده بودم عرض کردم فرمود این میوه ها شبیه اهل آن زمان است که در ظاهر مؤمن در باطن کافر و منافقند و آن مرغ ها شبه علمای آن زمانست و آن مردار اَمْوَالَ یتیمان و امانت مردمان و رشوه محتاجان است و آن سیل گل آلود مال های حرام آن زمان است و آن نهنگ پادشاه آن عصر است و آن ماهیان بزرگ اُمراء و وزراء و ماهیان کوچک رعیّت ان پادشاهند که این جمله مال حرام خواهند خورد آن چه از پادشاه زیاد آید نصیب اُمراء و وزراء است و آن چه از آن ها زیاد آید نصیبه سائر مردمان خواهد بود

حَديثِ شَصت وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 163 اخلاد صانع از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿السُّفْيَانِيَّ لابُدَّ مِنْهُ و لا يَخْرُجُ إِلاَّ فِي رَجَبٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِذَا خَرَجَ فَمَا حَالُنَا قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَإِلَيْنَا﴾ یعنی نا چار است از این که سفیانی خروج کند یعنی پیش از قیام قائم علیه السّلام و خروج نمی کند مگر در ماه رجب پس مردی عرض که یا ابا عبد اللّه

ص: 79

وقتی که بیرون آمد پس حال ما چگونه خواهد بود فرمود وقتی چنین شد بیائید بسوی ما

حَديثِ شَصت وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 164 مسندا از هشام بن سالم از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا اسْتَوْلَى السُّفْيَانِيُّ عَلَى الْكُوَر الْخَمْس فَعُدُّوا لَهُ تِسْعَةَ أشْهُرٍ، وَ زَعَمَ هِشَامٌ أنَّ الْكُوَرَ الْخَمْسَ دِمَشْقُ وَ فِلَسْطِينُ وَ الاُرْدُنُّ وَ حِمْصُ وَ حَلَبُ﴾

یعنی زمانی که استیلاء یافت سفیانی بر شهر های پنج گانه پس شماره کنید نه ماه را یعنی مدّت استیلاء او نه ماه زیاد تر نمی شود و هشام گمان کرده که آن پنج شهر دمشق و فلسطین و اردن و حمّص و حلب است

حَديثِ شَصت وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 165 مستنداً از ابی بصیر از آن حضرت روات کرده که فرمود ﴿لَمَّا الْتَقَى أمِيرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام وَ أهْلُ الْبَصْرَةِ نَشَرَ الرَّايَةَ رَايَةَ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ اِله فَزَلَتْ( فَتَزَلْزَلَتْ) أقْدَامُهُمْ فَمَا اصْفَرَّتِ الشَّمْسُ حَتَّى قَالُوا أمَتَّناَ يَا ابْنَ أبِي طَالِبٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لاَ تَقْتُلُوا الاُسَرَاءَ وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَريح (اَلاِسْرِ وَ تَجَهَّزُوا اَلْجُرْحِي)، وَ لاَ تَتْبَعُوا مُوَلَّياً وَ مَنْ ألْقَى سِلاَحَهُ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، وَ لَمَّا كَانَ يَوْمُ صِفّينَ سَألُوهُ نَشْرَ الرَّايَةِ فَأبَى عَلَيْهِمْ فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ بِالْحَسَن وَ الْحُسَيْن وَ عَمَّار بْن يَاسِرٍ، فَقَالَ لِلْحَسَن يَا بُنَيَّ إِنَّ لِلْقَوْم مُدَّةً يَبْلُغُونَهَا وَ إِنَّ هَذِهِ رَايَةٌ لاَ يَنْشُرُهَا بَعْدِي إِلاَّ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ﴾

ص: 80

یَعنی چون امیر المؤمنين عليه السّلام تلاقی کرد با اهل بصره و باز کرد پرچم مخصوص که پرچم رسول خدا صلى الله علیه و آله بود قدم های ایشان یعنی اهل بصره لغزید یا متزلزل شد پس آفتاب زرد نشد یعنی نزدیک غروب کردن نشد که گفتند ایمان آوردیم ای پسر ابی طالب در آن موقت فرمود اسیران را نکشید و مجروحی را تجهیز نکند و کسانی که پشت کردند دنبال نکنند و کسی که اسلحه خود را انداخت ایمن است و کسی که داخل خانه شد و در را بروی خود بست ایمن است و چون روز صفین یعنی جنگ با معاویه و اصحابش روی داد از آن حضرت خواهش کردند که پرچم را باز کند آن حضرت ابا کرد حسن و حسین علیهما السلام و عمّار یاسر رضی الله عنه را وا دار کردند که واسطه باز کردن پرچم شوند بحسن علیه السلام فرمود که این گروه مدّتی دارند که باید آن مدت برسد و برسند به آن و این پرچم بعد از من باز نخواهد شد و باز نكند آن را بعد از من مگر قائم صلوات الله عليه

حَديثِ شَصت وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 166 مسنداً از ابی بصیر از آن حضرت روایت کرده که فرمود که فرمود ﴿لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى يَكُونَ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ (فِي مِثْلِ اَلْحَقِّهِ؟) قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ وَ يَسِيرُ بِهَا فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ لَا فِي الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِيَ وَ اللَّهِ قُطْنٌ وَ لَا كَتَّانٌ وَ لَا قَزٌّ وَ لَا حَرِيرٌ قُلْتُ فَمِنْ أَيِّ شَئٍ هِيَ قَالَ مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ نَشَرَهَا

ص: 81

رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ الْبَصْرَةِ نَشَرَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِيَ عِنْدَنَا هُنَاكَ لَا يَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَهَا فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا لَعَنَهَا وَ يَسِيرُ الرُّعْبُ قُدَّامَهَا شَهْراً وَ وَرَاءَهَا شَهْراً وَ عَنْ يَمِينِهَا شَهْراً وَ عَنْ يَسَارِهَا شَهْراً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ يَخْرُجُ مَوْتُوراً غَضْبَانَ أَسِفاً لِغَضَبِ اللَّهِ عَلَى هَذَا الْخَلْقِ يَكُونُ عَلَيْهِ قَمِيصُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم الَّذِي عَلَيْهِ يَوْمَ أُحُدٍ وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ وَ دِرْعُهُ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم السَّابِغَةُ وَ سَيْفُهُ سَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم ذُو الْفَقَارِ يُجَرِّدُ السَّيْفَ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ يَقْتُلُ هَرْجاً فَأَوَّلُ مَا يَبْدَأُ بِبَنِي شَيْبَةَ فَيَقْطَعُ أَيْدِيَهُمْ وَ يُعَلِّقُهَا فِي الْكَعْبَةِ وَ يُنَادِي مُنَادِيهِ هَؤُلَاءِ سُرَّاقُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَنَاوَلُ قُرَيْشاً فَلَا يَأْخُذُ مِنْهَا إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى يُقْرَأَ كِتَابَانِ كِتَابٌ بِالْبَصْرَةِ وَ كِتَابٌ بِالْكُوفَةِ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ﴾

یَعنی بیرون نمی اید قائم تا وقتی که حلقه یا مانند حلقه تکمیل شود گفتم عدد تکمیل حلقه چقدرَند فرمود ده هزار نفر جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او است پس می جنباند پرچم غالب شونده را و سیر می کند با آن پس باقی نمی ماند در مشرق و نه در مغرب مگر این که لعن می کنند او را و آن پرچم پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم است که جبرئیل در روز بدر آن را فرود آورد پس فرمود

ص: 82

ای ابا محمد نیست آن پرچم بذات خدا قسم نه از پنبه و نه کتان و نه ابریشم خام و نه ابریشم تافته گفتم پس از چه چیز است فرمود از برگ های بهشت است که باز کرد آن را رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز بدر پس پیچید آن را و به على عليه السّلام داد و هميشه در نزد علیّ بود تا روز بصره که باز کرد آن را امر مؤمنان عليه السّلام و خدا گشایش و فتح بر او داد پس پیچید آن را و آن نزد ما است در آن جا احدی باز نمی کند آن را تا این که قیام کند قائم علیه السّلام پس چون قیام کند باز می کند آن را در آن حال باقی نماند در مشرق و مغرب احدی مگر این که لعن می کند آن پرچم را و ترس از پیش روی او سیر می کند بقدر یک ماه راه و از پشت سر او بقدر يک ماه و از طرف راست او بقدر یک ماه و از طرف چپ او بقدر یک ماه پس فرمود ای اَبا محمّد بدرستی که بیرون می آید در حالتی که خون کشته خویش را نیافته باشد و غضبناک باشد و متاسّف باشد بر این خلق که مورد غضب خدا وقع شده باشند و بر او است پیراهن پیغمبر خدا صلی الله عليه و آله آن پیراهنی که در روز اُحُد پوشیده بود و عمامه او را که سحاب نام دارد و زره رسول خدا صلى الله علیه و آله را که سابغه نام دارد و شمشیر رسول خدا را که ذو الفقار نام دارد برهنه می کند شمشیر را بر دوش خود می گذارد و تا هشت ماه می کشد کشتن زیادی و ابتداء کشتن را از بنی شیبه که کلید داران خانه کعبه اند شروع می کند و دست های ایشان را قطع می کند و در کعبه می آویزد و منادی او ندا می کند که این گروهند دزدان خدا پس از آن می گیرد قریش را و نمی گیرد از آن ها مگر شمشیر را و نمی دهد بر این ها مگر شمشیر را یعنی زد و خورد می کنند با شمشیر و بیرون نمی اید قائم تا این که دو نوشته خوانده شود نوشته ای در بصره و

ص: 83

نوشته ای در کوفه بیزاری جستن مردم از علی علیه السّلام

حَديثِ شَصت وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 167 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله علیه السلام که می فرمود ﴿كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى القَائِمِ عَلَى نَجَفِ الكُوفَةِ عَلَيْهِ خَوْخَةٌ مِنْ إِسْتَبْرَقٍ، وَ يَلْبَسُ دِرْعَ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم، فَإِذَا لَبِسَهَا اِنْتَفَضَتْ بِهِ حَتَّى تَسْتَدِيرَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَرْكَبُ فَرَساً أَدْهَمَ أَبْلَقَ، بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ، مَعَهُ رَايَةُ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم قُلْتُ مَخْبُوَّةٌ أَوْ يُؤْتَى بِهَا قَالَ بَلْ يَأْتِيهِ بِهَا جَبْرَئِيلُ، عَمُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اَللهِ، وَ سَائِرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللهِ، لَا يَهْوِي بِهَا إِلَى شَيْءٍ إِلَّا أَهْلَكَهُ اَللهُ، يَهْبِطُ بِهَا تِسْعَةُ آلَافِ مَلَكٍ وَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، كُلُّ هَؤُلَاءِ مَعَهُ قَالَ نَعَمْ، هُمُ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ فِي اَلسَّفِينَةِ، وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ إِبْرَاهِيمَ حَيْثُ القِيَ فِي اَلنَّارِ، وَ هُمُ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ مُوسَى لَمَّا فُلِقَ لَهُ البَحْرُ، وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ عِيسَى لَمَّا رَفَعَهُ اَللهُ إِلَيْهِ، وَ أَرْبَعَةُ آلَافٍ مُسَوِّمِينَ كَانُوا مَعَ رَسُولِ اَللهِ صلّى الله عليه و آله و سلّم، وَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كَانُوا مَعَهُ يَوْمَ بَدْرٍ، وَ مَعَهُمْ أَرْبَعَةُ آلَافٍ صَعِدُوا إِلَى اَلسَّمَاءِ يَسْتَأْذِنُونَ فِي القِتَالِ مَعَ الحُسَيْنِ عليه السلام فَهَبَطُوا إِلَى الأَرْضِ وَ قَدْ قُتِلَ، فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ، وَ هُمْ يَنْتَظِرُونَ خُرُوجَ القَائِمِ﴾

یَعنی گویا می بینیم قائم را بالای نجف کوفه که بر او است رو پوشی است از استبرق

ص: 84

یا جامه فراخی از استبرق یا زرهی می پوشد زِرِه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را پس چون بپوشد آن را می گیرد اطراف آن حضرت را دور می زند بر آن حضرت پس آن جناب سوار شود بر اسبی که سیاهی آن بر سفیدی آن غالب باشد و دست ها و پا های آن سفید باشد و میان دو چشم آن نیز سفید باشد و با او خواهد بود پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم در نزد آن حضرت مخفی استان پرچم یا آورده می شود برای او فرمود بلکه جبرئیل می آورد آن را و آن چوبش از پایه های عرش خدا است و سایر چیز های آن از یاری کردن خدا است میل نمی کند حضرت بر آن بسوی چیزی مگر این که خدا نابود می کند آن چیز را با آن فرود آیند نُه هزار و سیصد و سیزده فرشته پس عرض کردم فدایت شوم همه این ها با آن هستند فرمود آری ایشان آن کسانی هستند که با نوح در کشتی بودند و آن کسانی هستند که با ابراهیم بودند زمانی که در آتش انداخته شد و ایشان کسانی هستند که با موسی بودند وقتی که دریا شکافته شد و آن کسانی هستند که با عیسی بودند وقتی که خدا او را به آسمان بالا برد و چهار هزار ملائکه نشان داری که با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بودند و سیصد و سیزده فرشته که در روز بدر با او بودند و با ایشانست چهار هزار فرشته که به آسمان بالا می روند برای طالب فرمان یا اذن خواستن در قتال با حسین علیه السّلام پس بزمین فرود آمدند وقتی که آن حضرت کشته شده بود و ایشان نزد قبر او ژولیده و گرد آلود گریانند تا روز قیامت صغری و ایشان انتظار دارند خروج قائم عليه السّلام را

ص: 85

حَديثِ هَفتادُم

غیبت نعمانی ص 167 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿كانى انْظُر الْقَائِمُ (الي الْقَائِمُ) فَاِذا اسْتَوَى عَلَى ظَهْرِ النجف اِلْبَسْ دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ ابيض فَيَنْتَفِضُ هُوَ بِهَا فَتَسْتَدِيرُ عَلَيْهِ فَيَغْشَاهَا بِخِذَاعَةِ مَنِ اسْتَبْرَقَ و يَرْكَبُ فِرِسَالَهُ ادَّهَم ابْلُقْ بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ فَيَنْتَفِضُ بِهِ اِنْتِفَاضَةً لاَ يَبْقَى اَهْلُ بَلَدِ الاوْهَمْ يَرَوْنَ انه مَعَهُمْ فِي بَلَدِهِم وَ يَنْشُرُ رَاتَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صلَّى اللهُ عليهِ و اله و سلم عُودُها مِن مُحَمَّدٍ عَرْشِ اَللَّهِ وَ سَايِرُهَا مِنْ نَصْرِ اَللَّهِ ما يَهْوِي بِهَا اِلَيَّ شَيْ اِلاّ اَهْلَكَهُ اَللَّهُ قُلْتُ مَخْبُوئَةٌ هِيَ اَمْ يُؤْتَى بِهَا قَالَ بَلْ يَاتَى بِهَا جَيْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاِذا هزَّ هَالِمٌ يَبْقَ مُؤْمِنٍ الاصار قَلبُهُ اشد مِنْ زُبَرِ الحَديدِ وَ اعْطَى قُوَّةَ ارْبَعِينَ رَجُلاً وَ لا يَبْقَى مُؤْمِنٌ مَيِّتٌ الا دَخَلَتْ عَلَيْهِ تِلْكَ اَلْفَرْحَةُ فى قَبْرِهِ وَ ذَلِكَ حَيْثُ تَزَاوَرُونَ في قُبُورِهِم وَ يَتَبَاشَرُونَ بِقِيَامِ القائِمِ عليه السَّلاَمُ وَ تُحُطُّ (يَنْحَطّ) عَلَيْهَا ثَلاثَةَ عَشَرَ الْفَ و ثَلاثُماةَ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً قَالَ فَقُلْتُ كُلُّ هَوْلَاءَ كَانُوا مَعَ احَدٍ قَبْلَهُ مِنَ اَلاِنْبِيَاءِ قَالَ نَعَمْ وَهَمَ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ فِى اَلسَّفِينَةِ وَ اَلَّذِينَ كَانُوا مَعَ ابْرَاهِيمَ حَيْثُ الْقَيِّ فِي النَّارِ وَ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ مُوسَى حَيْثُ فَلَقَ اَلْبَحْرَ كَانُوا مَعَ عِيسَى حِينَ رَفَعَهُ اَللَّهُ اليه وَ ارْبعَة الاف كَانُوا مَعَ اَلنَّبِيِّ صلَّى عليهِ و آلهِ و سَلَّمَ مُرْدِفِينَ و ثُلُثُمأَةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كَانُوا يَوْمَ بَدْرٍ وَ ارْبَعَةٌ اَلْآفُ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فِى اَلْقِتَالِ فَرَجَعُوا

ص: 86

فِی اَلاِسْتِیمَارِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ فَلاَ یَزُورُهُ زَائِرٌ إِلاَّ اِسْتَقْبَلُوهُ وَ لاَ یُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلاَّ شَیَّعُوهُ وَ لاَ مَرِیضٌ إِلاَّ عَادُوهُ وَ لاَ یَمُوتُ مَیِّتٌ إِلاَّ صَلَّوْا عَلَیْهِ وَ اِسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ فَکُلُّ هَؤُلاَءِ یَنْتَظِرُونَ قِیَامَ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى مَن هَذِهِ مَنْزِلَتُهُ وَ مرتبتهُ مَحَلُّهُ من اللّه عَزَّ وَجل وَ اُبعدِ اللَّهُ مَنِ ادَّعَى ذَلِكَ لِغَيْرِهِ مِمَّنْ لا يَسْتَحِقُّهُ وَ لاهُو اهلٍ لَهُ وَ لاَ رِضالَهُ وَ اكرَمْنا بِمُوالاتِهِ وَ جَعَلَنا مِن انصارِهِ وَ اشياعِهِ بِرَحمَتِهِ وَ مِنِّهِ﴾

یَعنی گویا می بینم قائم را زمانی که قرار گرفته باشد بر پشت نجف که پوشیده است زره رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را كه سفید رنگ است و دور بزند اطراف او فرو گیرد او را با جامهء دوته کرده پیچیده شده از استبرق یعنی سرخ رنگ سطبر و سوار شده باشد بر اسب سیاه و سفیدی که سیاهی آن از سفیدی آن بیش تر و دست ها و پا های ان سفید و میان دو چشم ان سفید باشد پس دور زند به آن دور زدنی باقی نمی ماند اهل شهری مگر آن که می بینند آن حضرت را که با ایشان در شهر ایشان است و باز می کند پرچم رسول خدا صلی اللہ علیه و آله و سلم را که چوب آن از پایه های عرش خدا و باقی آن از نصر و یاری خدا است که با آن میل نمی کند بسوی چیزی مگر این که نابود می کند آن را خدا گفتم آن پرچم مخفی است یا آن که آورده می شود آن فرمود بلکه جبرئیل می آورد آن را وقتی که جنبانید آن را باقی نمی ماند مؤمنی مگر این که دل او سخت تر از پاره آهن شود و به او عطا کرده شود توانائی چهل مرد و باقی نماند مؤمن مرده ای مگر آن که

ص: 87

وارد شود بر او این سرور و شادی و این وقتی است که هم دیگر را زیارت کنند در قبرهای خود و مژده بیکدیگر دهند بقیام قائم علیه السلام و اطراف آن حضرت را می گیرند سیزده هزار و سیصد و سیزده فرشته گفت (ابان) پی گفتم همه این فرشتگان با کسی پیش از او از پیغمبران بوده اند فرمود آری و ایشان آن کسانی بودند که با نوح در کشتی بودند و آن کسانی بودند که با ابراهیم بودند زمانی که در آتش انداخته شد و آن کسانی بودند که با موسی بودند وقتی که دریا برای او شکافته شد و آن کسانی بودند که با عیسی بودند وقتی که خدا او را بسوی خود بالا برد و چهار هزار ملائکه مُردفین بودند که با پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلّم بودند و سیصد و سیزده فرشته ای بودند که در روز بدر حاضر شدند و چهار هزار فرشتگانی بودند که فرود آمدند که بیاری حسین علیه السّلام آمدند تا بهمراه آن حضرت قتال کنند و آن جناب به ایشان اذن نداد پس بر گشتند برای فرمان خواستن از خدا و فرود آمدند وقتي كه حسين عليه السّلام کشته شده بود پس ایشان نزد قبر آن حضرت ماندند در حالتی که ژوليده و غبار آلودند و گریه می کنند برای آن حضرت تا روز قیامت یعنی قیام قائم عليه السّلام و رئیس ایشان فرشته ایست که منصور نام دارد پس زیارت نمی کند آن حضرت را زیارت کننده ای مگر آن که او را استقبال می کنند و وداع نمی کند آن حضرت را زائری وداع کننده مگر این که او را بدرقه می کنند و نه مریضی از زائرین مگر آن که او را عیادت می کنند و نمی میرد زائری مگر آن که بر او نماز می گذارند و برای او استغفار می کنند بعد از مردنش و همه این ملائکه

ص: 88

انتظار می کشند قیام قائم علیه السّلام را پس رحمت فرستد خدا بر کسی که این است منزلت و مرتبه و محلّ او از خدای عزّوجل و دور بگرداند خدا کسی که ادّعا کند این مقام را برای غیر او یعنی غیر قائم علیه السّلام از کسانی که مستحقّ این مقام نیستند و اهلیّت آن را ندارند و خشنودی برای آن حضرت نیست و گرامی دارد ما را بدوستی او و قرار دهد ما را از یاران و شیعیان او برحمت خود و منّت و احسان خود

حَديثِ هَفتاد وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 169 مسندا از مفضل بن عمر از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِذَا أَذِنَ اَلْإِمَامُ دَعَى اَللَّهَ بِاسْمِهِ العبرانِيِّ فَأتيحت لَهُ صَحَابَتُهُ (فَانْتَخِبَ لَهُ اِصْحَابُهُ فَنُتَخَبُّ لَهُ صَحَابَتُهُ) اَلثَّلاَثُمِائَةِ وَ الثَّلَاثَةَ عَشَرَ قَزَعٌ كَقَزَعِ اَلْخَرِيفِ فَهُمْ أصْحَابُ الأولويَّةِ مِنْهُمْ مَنْ يُفْقَدُ عَنْ فِرَاشِهِ لَيْلاً فَيُصْبِحُ بِمَكَّةَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يرى يَسِيرُ فِي اَلسَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ أَسَمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ قُلتَ جعلتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ (اَيُّهِمَا اَعْظَمَ) أَيْمَاناً قَال اَلَّذِي يَسِيرُ فِي اَلسَّحَابِ نَهَاراً وَ هُمُ اَلْمَفْقُودُونَ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً﴾

یَعنی زمانی که اذن داده شد امام بقیام کردن می خواند خدا را بنام عبرانی او پس آماده می شوند برای او اصحابش یا آن که بکوشش و شتاب افتاده می شوند برای آهنگ بسوی او یارانش یا انتخاب کرده می شوند یعنی سیصد و سیزده نفر اصحاب خاص آن جناب مانند پاره های ابر نازکی که در فصل پائیز در هوا متفرق میباشد و بهمدیگر پیوسته می شوند پس ایشان پرچم دار های حضرتند بعضی از ایشان شبانه از خوابگاه خود گم می شوند

ص: 89

در شب و صبح می کنند در مکّه و بعضی از ایشان کسی است که سیر می کند در اَبر در روز که شناخته می شود بنام خود و نام پدرش و زیور و حسَبَ و نَسَبی که دارد گفتم فدایت شوم کدام یک از این دو از حیث ایمان بزرگ تر می باشند فرمود آن که در ابر سیر می کند در روز و ایشان گم شدگانند و در حق ایشان نازل شده است این آیه که ﴿أَيْنَمَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا﴾ یعنی هر کجا که باشید می آورد خدا همه شما را

حَديثِ هَفتاد وَ دُوُّم

غیبت نعمانی ص 170 مسنداً از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت با جعفر بن محمّد عليهما السّلام در مکّه بودم و او و دست مرا گرفته بود پس فرمود ﴿يَا أبَانُ سَيَأتِي اللهُ بِثَلاَثِمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً فِي مَسْجِدِكُمْ هَذَا يَعْلَمُ أهْلُ مَكَّةَ أنَّهُ لَمْ يُخْلَقْ آبَاؤُهُمْ وَ لاَ أجْدَادُهُمْ بَعْدُ، عَلَيْهِمُ السُّيُوفُ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلّ سَيْفٍ اسْمُ الرَّجُل وَ اسْمُ أبِيهِ وَ حِلْيَتُهُ وَ نَسَبُهُ، ثُمَّ يَأمُرُ مُنَادِياً فَيُنَادِي: هَذَا الْمَهْدِيُّ يَقْضِي بِقَضَاءِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لاَ يَسْألُ عَلَى ذَلِكَ بَيَّنَةً﴾

یَعنی زود باشد که می آورد خدا سیصد و سیزده نفر را در مسجد شما همین مسجد که بدانند اهل مکّه که هنوز خلق نشده اند پدران و اجداد ایشان یعنی هنوز بدنیا نیامده اند و بعد از این بوجود می آیند - بر شمشیر های ایشان نوشته شده است بر هر شمیشری اسم آن مرد و اسم پدر او و حلیه و نسب او پس امر فرماید ندا کننده ای را که ندا می كند اینست مهدیّ که حکم می کند بحکم دارد و سلیمان و برای حکم کردن شاهد نمی خواهد

هَفتاد وَ سِوُّم

ص: 90

غیبت نعمانی ص 170 مسندا از ابان بن تغلب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿سَیَبْعَثُ اللَّهُ ثَلاَثَمِائَةٍ وَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً إِلَی مَسْجِدِ مَکَّةَ، یَعْلَمُ أَهْلُ مَکَّةَ أَنَّهُمْ لَمْ یُولَدُوا مِنْ آبَائِهِمْ وَ لاَ أَجْدَادِهِمْ، عَلَیْهِمْ سُیُوفٌ مَکْتُوبٌ عَلَیْهَا أَلْفُ کَلِمَةٍ، کُلُّ کَلِمَةٍ مِفْتَاحُ أَلْفِ کَلِمَةٍ وَ یَبْعَثُ الرِّیحَ مِنْ کُلِّ وَادٍ تَقُولُ هَذَا الْمَهْدِیُّ یَحْکُمُ بِحُکْمِ دَاوُدَ لاَ یُرِیدُ بَیِّنَةً﴾

يَعنى زود باشد که بر انگیزد خدا سیصد و سیزده نفر را بمکّه که اهل مکّه بدانند آن ها زائیده نشده اند از پدران ایشان و نه اجداد ایشان یعنی از نژاد عرب نیستند و بر ایشان است شمشیر هائی که نوشته شده است بر آن ها هزار کلمه که هر کلمه از آن کلمه هزار است و بر می انگیزاند خدا باد را از هر درّه ای که بگوید اینست مهدی که بحکم داود حکم می کند و شاهد نمی خواهند

هَفتاد وَ چَهارُم

غیبت نعمانی ص 171 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿بَيْنَا شَبَابُ اَلشِّيعَةِ عَلَى ظُهُورٍ سُطُوحُهُمْ نِيَامٌ اَذْ تَوَافَوْا إِلَى صَاحِبِهِمْ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ عَلَيَّ غَيْرُ مِيعَادٍ فَيَصْحَبُونَ بِمَكَّةَ﴾

یعنی در حالی که جوانان شیعه در پشت بام های خود خوابیده اند در یک شب همه آن ها بدون این که با هم وعده ای کرده باشند صبح می کنند در مکّه هستند.

هَفتاد وَ پَنجُم

غیبت نعمانی ص 172 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الأمْر مَحْفُوظٌ لَهُ لَوْ ذَهَبَ النَّاسُ جَمِيعاً أتَى اللهُ لَهُ بِأصْحَابِهِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ

ص: 91

عزّ وجل فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْوَك لْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ، وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ فِيهِمْ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ﴾

یَعنی بدرستی که صاحب این امر اصحاب او حفظ کرده می شوند هر چند همه مردم بروند یعنی بمیرند خدا اصحاب او را نزد او می آورد و ایشانند کسانی که خدای عزّوجلّ در حق ایشان فرموده که اگر کافر شوند به آیات الهیّه این جماعت پس از روی تحقیق ما وا گذار می کنیم به آن آیات قومی را که آن ها کافر نیستند -و ایشانند آن کسانی که خدا درباره ایشان فرموده پس زود باشد که بیاورد خدا گروهی را که دوست می دارد ایشان را و دوست می دارند ایشان را که دل نرم و مهربانانند بر مؤمنان و سخت دل ها هستند بر کافران

هَفتاد وَ شِشُم

غیبت نعمانی ص 172 مسندا از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿إنَّ أصحابَ طالوتَ ابْتِلُوا باِلنَّهَرِ الَّذِی قالَ اللّه تعالی مُبْتَلیکُم بِنَهَر وَ اِنَّ أصحابَ الْقائِمِ یُبْتَلونَ بِمِثلِ ذلِک﴾ - یعنی بدرستی که اصحاب طالوت مبتلا و امتحان شدند بنهری که خدای تعالی فرموده است زود باشد که شما را آزمایش و امتحان کنیم بنهری و بدرستی که اصحاب قائم بمانند آن امتحان می شوند

هَفتاد وَ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 172 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ خَرَجَ مِنْ هَذَا

ص: 92

الْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَرَی أَنَّهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ دَخَلَ فِی سُنَّهِ عَبَدَهِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ﴾

یعنی وقتی که خروج کند قائم (عليه السلام) خارج می شود از این امر کسی که خود را از اهل آن می دانسته و داخل می شود در او شبهه های آفتاب و ماه پرستان

هَفتاد وَ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 173 مسندا از ابى الصّباح كنانی روایت کرده که گفت نزد ابی عبد الله علیه السّلام بودم که داخل شد بر او مردی پیر و گفت پسر من مرا نا فرمانی و آزار می کند پس ابو عبد الله علیه السّلام فرمود ﴿أَوْ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلْحَقِّ دَوْلَةً وَ لِلْبَاطِلِ دَوْلَةٌ وَ كِلاَهُمَا ذَلِيلٌ فِي دَوْلَةِ صَاحِبِهِ فَمِن أصابَةِ دَولَةِ الباطِلِ اقتُصَّ مِنهُ في دَوْلَةِ الحَقِّ﴾

یعنی آیا ندانسته ای که از برای حق دولتی است و از برای باطل دولتی هر دو از این ها در دولت صاحب خود ذلیل و خوارند پس کسی که دولت باطل بر او مصیبتی وارد کند در دولت حق قصاص خواهد شد از جهت او

هَفتاد وَ نُهُم

غیبت نعمانی ص 173 مسندا از محمد بن جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إذا قامَ القائِمُ بَعَثَ فی أقالیمِ الأَرضِ،فی کُلِّ إقلیمٍ رَجُلاً،یَقولُ عَهدُکَ فی کَفِّکَ،فَإِذا وَرَدَ عَلَیکَ أمرٌ لا تَفهَمُهُ وَ لا تَعرِفُ القَضاءَ فیهِ،فَانظُر إلی کَفِّکَ وَاعمَل بِما فیها قالَ وَ یَبعَثُ جُنداً إلَی القُسطَنطیِیَّهِ،فَإِذا بَلَغُوا الخَلیجَ کَتَبوا عَلی أقدامِهِم شَیئاً وَ مَشَوا عَلَی الماءِ،فَإِذا نَظَرَ إلَیهِمُ الرّومُ یَمشونَ عَلَی الماءِ،قالوا هؤُلاءِ أصحابُهُ یَمشونَ

ص: 93

عَلَی الماءِ،فَکَیفَ هُوَ؟فَعِندَ ذلِکَ یَفتَحونَ لَهُم أبوابَ المَدینَهِ ،فَیَدخُلونَها، فَیَحکُمونَ فیها ما یُریدُون﴾

یَعنی چون قیام کند قائم بر می انگیزاند در اقلیم های زمین در هر اقلیمی مردی را و می گوید فرمان تو در کف دست تست هر گاه وارد شد بر تو چیزی که نمی فهمی آن را و نمی دانی حکم کردن در آن را بکف دست خود نگاه کن و عمل کن بان چه که در آن است فرمود و می فرستد لشکری را بسوی قسطنطنیّه چون بخلیج دریا رسند می نویسند بر قدم های خود چیزی را و بر روی آب می روند پس چون رومی ها دیدند که آن ها روی آب راه می روند می گویند که این گروه یاران او یعنی یاران قائم اند که بر روی آب راه می روند پس چگونه است او در آن هنگام در های شهر را بر روی آن ها باز می کنند پس داخل شهر می شوند و در این جا حکم می کنند بدان چه که می خواهند

هَشتادُم

وافى فیض جزو دوم کتاب حجّة ص 109 من باب الوقایع التي تكون عند الامام علیه السلام از کافی مسندا از ربیع شامی روایت کرده که گفت شنیدم از ابی عبد الله علیه السلام که می فرمود ﴿إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ مَدَّ اللهُ لِشِيعَتِنَا فِي أسْمَاعِهِمْ وَ أبْصَارهِمْ، حَتَّى لاَ يَكُونَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقَائِم بَريدٌ يُكَلّمُهُمْ فَيَسْمَعُونَ وَ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي مَكَانِهِ﴾

یَعنی بدرستی که قائم ما وقتی که قیام کند می کشاند خدا برای شیعیان ما در گوش های ایشان و چشم های ایشان تا میان ایشان و میان قائم قاصد و پیغام آوری

ص: 94

سخن می گوید آن حضرت با ایشان و ایشان می شوند و می بینند و حال آن که آن حضرت در جای خود است

هَشتاد وَ یِکُم

وافی از کافی جزء دوم همان کتاب ص 104 مسندا از منصور صیقل روایت کرده که گفت ﴿یَا مَنْصُورُ إنَّ هَذَا الْأمْرَ لَا یَأْتِیکُمْ إلَّا بَعْدَ إیَاسٍ، لَا وَ الله لَا یَأْتِیکُم حَتَّی تُمَیَّزُوا، لَا وَ اللهِ لَا یَأْتِیکُم حَتَّی تُمَحَّصُوا، وَ لَا وَ اللهِ لَا یَأْتِیکُم حَتَّی یَشْقَی مَنْ یَشْقَی وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ﴾

یعنی ای منصور بدرستی که این امر یعنی قیام قائم علیه السّلام نمی آید شما را مگر بعد از مأیوس شدن و نه بخدا قسم تا این که تمیز داده شوید و نه بخدا قسم تا این که امتحان کرده نشوید و نه بخدا قسم تا این که شقی شود هر که شقی می شود و سعید شود هر که سعید می شود

هَشتاد وَ دُوُّم

صحيفه الابرار تاليف محمد تقى حجة الاسلام تبريزى مامقانی ص 400 روايت كرده از حسین بن حمدان حضینی در کتاب خود که موضوع است برای احوال ائمه علیهم السّلام و دلائل ایشان بسند خود روایت کرده از مفضل بن عمر حَديثِ مفصّلی را از حضرت صادق علیه السّلام که محتوی است بر شطری از علامات ظهور حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه و قسمتی از حالات رجعت و بعضی از فضائل نادره طريقه مفیده که متضمن بعضی از نکات و اسرار و دقائق است که بعضی از آن ها مربوط بموضوع این کتاب نیست لکن خوش ندارم که این حَديثِ شریف را تقطيع كنم لذا تمام حديث را در این جزو می نگارم که فائده آن تام و عائده ان عام باشد و از خداوند متعال

ص: 95

توفیق نقل احادیث و اخبار و قصّه کردن آثار اهل بيت اطهار علیهم السّلام را می طلبم وَ پیش از نَقل این حَديثِ مقتضی دیدم که بعضی از مصادر نقل آن را که بر خورد نموده ام خاطر نشان نمایم و بعد بنقل اصل حَديثِ و شرح آن چه از آن که محتاج به شرح است پردازم از جمله کسانی که این حَديثِ را نقل فرموده غوّاص بحار اخبار اهل البيت عليهم السلام علّامه مجلسی اعلی الله مقامه است در کتاب غیبت بحار الانوار (مجلّد سیزدهم) ص 203 طبع طهران در باب ما يكون عند ظهوره بروایة المفضّل بن عمر گفته است که می گویم روایت کرده است در بعض مؤلفات اصحاب ما از حسین بن حمدان حضینی بسند خود از مفضّل بن عمر از آن حضرت و از آن جمله است تلمیذ او شیخ عبد الله بحرینی که در کتاب عوالم نقل نموده و از آن جمله است محدّث خبیر و ناقد بصیر سید نعمت اله جزائری در کتاب انوار نعمانیه در جزو دوم ص 81 طبع اخبر تبریز در ضمن نور کیفیت رجعت آن حضرت که از صاحب منتخب البصائر بسند معتبر از مفضّل روایت کرده و از آن جمله است صاحب كتاب انيس السّمراء بنا بر تصریح شيخ احمد احسائی در شرح زیارت جامعه و آن كتاب عتیقی است که مرحوم مجلسی در بحار و صاحب عوالم در عوالم از آن بنام کتاب عتیق نقل فرمود اند و از آن جمله حجة الاسلام تبریزی ما مقانی در کتاب صحيفة الابرار و جمعی بسیار در کتب عربیّه و فارسیّه خود نقل نموده اند و مؤلّف فقیر زمان اقامت خود در نجف اشرف دارد در سال یک هزار و سیصد و چهل و هفت قمری در کتابخانه مرحوم شیخ محمّد سماوی مؤلف كتاب ابصار العین در ترجمه انصار حسین علیه السّلام کتاب خطّی عتیقی از حسین

ص: 96

کاغذ و خطّ که تاریخ کتابت آن چهاردهم جمادی الاولی سال هفتصد و هشت هجری بود بنام كتاب في احوال الأئمة و دلائلهم و آن كتاب حجیمی بود در باب احوال الحجّة عليه السلام این حَديثِ را ابسط و اطول از آن چه در بحار است نقل و روایت نموده بود چون دارای مزایا و فوایدی بود پس از استیذان از سماوی مومی الیه در ظرف مدّت سه روز در منزل ایشان رفته استنساخ نمودم بعد از آن که بكتاب صحيفة الابرار ظفیر یافتم آن نسخه را با نسخه صحيفة الابرار موافق یافتم و آن حديث اينست

﴿رَوَى اَلْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ اَلْحُضَيْنِيُّ فِي كتَابَةِ اَلْمَوْضُوعِ لاَحَوَالُّ اَلْأُمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ و دلائلهمْ قَالَ حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَعِيلَ وَ على بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ الحسنيانِ عَنْ ابي شعيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بن الفرات عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُفَضَّلِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سُئِلْتُ سَيِّدِي ابا عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَلْ لِلْمَأ مَوْلَ المُنتَظَرِ الْمَهْدِى اليهِ التَّسْلِيمُ مِن وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاس فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَاشَا لِلَّهِ اَنْ يُوَقَّتَ لَهُ وَقْتٌ اَوْ يُوَقَّتَ لَه شِيعَتِنَا قَالَ قُلْتُ يَا مَوْلاَى وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لاِنَّهِ هُوَ اَلسَّاعَةَ الّتى قال اللّه عزّوجلّ يَسْئَلُونَك عَنِ السَّاعَةِ اِيَّانِ مَرْسُهَا وَ قولهُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلسَّاعَةِ قُلْ انما عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا الأ هُوَ ثَقُلَت فِى السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ لاتَاتِيكُمْ الاّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَانَك خَفِى عَنْهَا قُلِ انما عِلْمُها عِندَ اللَّهِ ولَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَهُ وَ قَولِهُ وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ لَمْ يَقُلْ عِنْدَ احدٍ دُونَهُ وَ قَوْلُهُ هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ اَلسَّاعَةَ تاتِيهِمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ اِشْراطُها فَاِنِّي لَهُمْ اذا جاءَتْهُمْ ذكرَاهُمْ وَ قَوله اَقْرَبْتُ

ص: 97

السَّاعَةَ و انشَقَّ القَمَرُ وَ قَولُهُ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِين لا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَ الَّذِينَ امنُوا يُشْفِقُونَ مِنْهَا و يُعْلَمُونَ انَّهَا الْحَتَّى اِلا اَنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي اَلسَّاعَةِ فِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ قُلْتُ يَا مَوْلاَيَ مَا مَعْنَى يُمَارُونَ قَالَ يَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَ مَنْ راي و اِينَ هُوَ و اين يَكُونُ وَ مَعْنًى يَظْهَرُ كُلُّ ذَلِكَ اِسْتِعْجَالاً لاَمْرِ اَللَّهِ وَ شَكاً فِي قَضَائِهِ اُولَئِكَ اَلَّذِينَ خَسِرُوا اَلدُّنْيَا وَ اَلاَخِرَّةَ وَ اَنَّ لِلْكَافِرِينَ لِشِرْمَابِ﴾

یَعنی روایت کرده است حسین پسر حمدان حُضینی در کتاب خودش که موضوع است برای احوال ائمّه علیهم السّلام و دلیل های امامت ایشان گفته است حَديثِ کرد مرا محمد پسر اسمعیل حسنی و علیّ پسر عبد الله حسنی از ابی شعیب محمّد پسر نصیر از عمر پسر فرات از محمد پسر مفضّل از مفضّل بن عمر که گفت پرسیدم از اقایم ابی عبد الله صادق علیه السلام که آیا از برای امامی که آرزو کرده شده است ظاهر شدن او و مهدی ای که انتظار کشیده می شود ظاهر شدنش که بر او باد تحیت و درود فرستادن وقت معیّنی هست که مردم بدانند پس حضرت صادق علیه السّلام فرمود معاذ الله از این که وقتی برای آن قرار داده باشد یا شیعیان ما وقت برای آن قرار دهند گفت گفتم ای مولای من چرا برای آن وقتی قرار داده نشده فرمود برای آن که مراد از ساعتی که خدای عزوجل فرموده به پیغمبرش که می پرسند از تو از ساعت که کی واقع خواهد شد بگو علم آن نزد پروردگار من است یعنی خدا می داند ظاهر نمی گرداند آن را در وقتش مگر این که سنگین و گران آید در آسمان ها و زمین نمی اید شما را مگر بطور ناگهانی می پرسند از تو و چنین پندارند که تو دانائی از وقت آن بگو جز این نیست که علم آن نزد خدا است یعنی خدا می داند که چه وقت خواهد بود ولیکن

ص: 98

بیشتر از مردمان نمی دانند و فرمایش خدا که فرموده است نزد خدا است دانستن ساعت ظهور و نفرموده است که نزد احدی غیر از او است و فرمود که آیا نظر دارند مگر ساعت ظهور را که نیاید ایشان را ناگهان پس بتحقیق که آمده است و می آید ایشان را نشانه ها و شرط های آن پس از کجا می دانند یعنی آن نشانه ها که آمد هنگام پند گرفتن ایشان خواهد بود و فرموده او است که نزدیک شد ساعت و شکافته شد ماه و فرموده او است که چه چیز دانا می کند تو را امید است ساعت نزدیک باشد بشتاب و عجله می خواهند آن را کسانی که نمی دانند و نمی گروند و به آن ایمان نمی اورند و آن هائی که ایمان آورده اند می ترسند از آن و می دانند که آن راست است آگاه باشید کسانی که شک می کنند در آن هر آینه در گمراهی دور اند - گفتم ای مولای من معنای کلمه یمارون چیست می گویند مهدی کِی زائیده شده و کی او را دیده است و در کجا است او و در چه مکانی است و کِی ظاهر می شود همه این ها از روی عجله و شتابی است که برای امر خدا دارند و از جهت شکّی است که در قضا و حکم الهی دارند این جماعت کسانی هستند که زیان کرده اند در دنیا و در آخرت و بدرستی که اشخاص کافر و نا سپاس گویای آن را باز گشت بدی خواهد بود در اخرت

قالَ المفَضَّلُ

﴿قُلْتُ يَا مَوْلاَى فَلاَ يُوَقَّتُ لَهَا وَقْتٌ قالَ یَا مُفَضَّلُ! لاَ تُوَقِّتْ فَإِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَکَ اللٌّهَ فِی عِلْمِهِ وَ ادَّعی أَنَّهُ أَظْهَرَهُ عَلَى سِرِّهِ وَ مَا لِلِهِ سِر اِلاّ وَ قْدَ وقعَ الى هذَا اَلْخَلْقِ اَلمَنْعوسِ اَلضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ اولِياءِ اللَّهِ وَ ماللَّهِ خِزانَةٌ هى اَحسَنُ لِسِرِّهِ عِنْدَهُمْ اكْثَرُ مِنْ جَهْلِهِمْ بِهِ وَ انما الْقَى اِلَيْهِمْ لِيَكُونَ لِلَّهِ اَلْحُجَّةُ عَلَيْهِم﴾

ص: 99

مُفَضَّل گفت گفتم ای مولای من پس وقتی برای ساعت یعنی ظهور مهدی علیه السلام قرار داده نشده است فرمود ای مفضّل وقتی قرار داده نشده است پس کسی که وقتی برای ظهور مهدی ما قرار دهد خود را در علم خدا شریک قرار داده و ادّعا کرده است بر ظاهر کردن سرّ خدا و نیست هیچ سِرّی برای خدا که واقع شود بر این خلق خواب زده سست رأی بی پایه و مایه گمراه رو گردان از خدا و از دوستان و اولیاء خدا و نیست خزینه برای خدا استوار تر و نگاه دارنده تر برای سر او نزد ایشان بیش تر از ندانستن ایشان مران سِرّ را و جز این نیست که رسیده است یا می رسانم بر ایشان تا این که برای خدا حجّت باشد بر ایشان

قالَ المفَضَّلُ

﴿یَا مَوْلَایَ فَکَیْفَ بَدْءُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ علیه السلام وَ إِلَیْهِ التَّسْلِیمُ قَالَ علیه السلام یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ فِی شُبْهَهٍ لِیَسْتَبِینَ فَیَعْلُو ذِکْرُهُ وَ یَظْهَرُ أَمْرُهُ وَ یُنَادَی بِاسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ یَکْثُرُ ذَلِکَ عَلَی أَفْوَاهِ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ وَ الْمُوَافِقِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ لِتَلْزَمَهُمُ الْحُجَّهُ بِمَعْرِفَتِهِمْ بِهِ عَلَی أَنَّهُ قَدْ قَصَصْنَا وَ دَلَلْنَا عَلَیْهِ وَ نَسَبْنَاهُ وَ سَمَّیْنَاهُ وَ کَنَیْنَاهُ وَ قُلْنَا سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ کَنِیُّهُ لِئَلَّا یَقُولَ النَّاسُ مَا عَرَفْنَا لَهُ اسْماً وَ لَا کُنْیَهً وَ لَا نَسَباً وَ اللَّهِ لَیَتَحَقَّقُ الْإِیضَاحُ بِهِ وَ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ کُنْیَتِهِ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ حَتَّی لَیُسَمِّیهِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ کُلُّ ذَلِکَ لِلُزُومِ الْحُجَّهِ عَلَیْهِمْ ثُمَّ یُظْهِرُهُ اللَّهُ کَمَا وَعَدَ بِهِ جَدُّهُ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾

مُفَصّل گفت ای مولای من پس ابتداء ظهور مهدی علیه السلام چگونه خواهد

ص: 100

بود پس فرمود ای مفضّل ظاهر می شود در حالی که مردم در شبهه باشند تا واضح شود امر او و بلند شود ذکر او و ندا کرده شود بنام او و کنیه او و نَسَب او و زیاد شود آن ها در دهن های اهل حق و اهل باطل و اشخاص موافق و مخالف تا حجّتی باشد که ملزم کند ایشان را بشناختن ایشان آن حضرت را بنا بر آن چه پیش از ظهور آن جناب قصّه می کنیم و دلالت می کنیم بر او و نسبت می کنیم او را بر او و نَسَب و نام و کنیه او و می گوئیم همنام و هم کنیه است با جدّش پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تا این که نگویند مردم که ما نمی شناختیم و نام او را نمی دانستیم و بذات خدا قسم است که هر آینه محقّق و واضح شناخته می شود بنام و کنیه و نسب او بر زبان های ایشان تا اندازه ای که بعض ایشان برای بعض دیگر او را نام می برند همه این ها برای لزوم حجّت است بر ایشان و ظاهر می گرداند خدا او را همچنان که وعده فرموده است آن را جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در گفته خدائی که غالب و عزیز است او است آن چنان خدائی که فرستاد فرستاده خود را با هادی و راهنما و دین راست ثابت تا ظاهر کند برای استعلاء و بلند کردن همه آن دین و هر چند مکروه خاطر های مشرکین و کفّار باشد

قَال المفَضَّلُ

﴿قُلْتُ يَا مَوْلاى مَاتَا وَيْلَ قَولِهِ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ قَالَ هُوَ قَولُهُ عز وَجَلٌ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكونُ الدّينُ للَّهُ فَوَ اَللَّهِ يَا مُفَضَّلُ لَتَفقِدُنَّ الْمِلَلَ وَ الاديانِ وَ الاراءِ وَ الاختِلافُ وَ يَكُونُ الدِّينُ كُلُّهُ و احِداً كَمَا قَالَ اَللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ انَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلاِسْلاَمُ و قوله وَ مَن يَتَّبِغَّ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾

ص: 101

مُفَضَّل گفت گفتم ای مولای من چيست تاویل گفته خدا لیظهره على الدّين كلّه فرمود آن گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده ﴿قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكونُ الدّينُ اَللَّهُ﴾ یعنی بکشید و قتال کنید با کفّار و مشرکین و منافقین تا این که فتنه و فساد و دین های مختلفه باقی نماند و همه دین فقط برای خدا باشد چنان چه فرموده است ﴿انَّ اَلدِّينَ عِنْدَ اَللَّهِ اَلاِسْلاَمُ﴾ یعنی دینی که خدا راضی شده است که بندگان او متدیّن به آن دین باشند فقط دین اسلام است و فرموده او است که ﴿و من يَتَّبِغَّ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾ یعنی کسی که میل کند بدینی غیر از دین اسلام هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در عالم آخرت از زیان کاران خواهد بود پس بذات خدا قسم است ای مفضّل هر آینه گم خواهید کرد البتّه البتّه ملت ها و دين ها و رأی ها و اختلاف ها را و همه دین ها یکی شود

قَال المفَضَّلُ

﴿قلت يَا سَيِّدِي وَ الِدَّيْنِ الَّذِي أُتِيَ بِهِ آدَمُ وَ نُوحٌ و إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسِي وَ عِيسِي وَ مُحَمَّدٌ هُوَ الإِسْلامُ قَالَ نَعَمْ من أَوَّلِهِ إلَيَّ آخِرُهُ و هذهِ الآيه مِنهُ إنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَ قَولُهُ جِلٌ ثَنائُه مُلَّهُ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمُ هُوَ سَمَّاكُمُ المُسْلِمينَ وَ قوُلُه في قَصِّهِ إبراهيمُ وَ إسماعيلُ واجْعَلْنَا مُسْلِمِينَ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنا أُمُّهُ مُسَلِّمُهُ لَكَ وَ قَولُهُ في قَصِّهِ فِرعَونُ حَتي إِذَا أَدْرَكَهُ اَلْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائيلَ و أنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ قوُلُه قَصَّهُ سُلَيْمَانُ وَ بِلْقِيسُ قَالَت اَيُّكُمْ يَاتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ اَنْ

ص: 102

يَاتُونِي مُسْلِمينَ وَ قَوْلُ بِلْقِيسَ وَ اسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ اللَّهُ رَبُّ اَلْعَالَمِينَ وَ قَوْلُ عِيسَى وَ اذ قَالَ عِيسَى اللحوارُ بَيْنَ مَنِ اِنْصَارَى إِلَى اَللَّهِ قَالَ اَلْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اِنْصَارَ اَللَّهَ امْناً بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بَانا مُسْلِمونَ وَ قَوْلُهُ جلَّ مِن قَائِلٍ وَ لَه اسلَم مَن في السَّماواتِ وَ الارْضِ طَوْعاً كَرْهاً وَ الِيَهِ تُرْجَعُونَ وَ قَولُهُ فِي قِصَّةِ لُوطٍ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لُوطٍ وَ ابْرَاهِيمَ وَ قَولُهُ قُولُوا اُمْنَاً بِاللَّهِ وَ مَا انْزِلَ الينا الى قوله لا نُفَرِّقُ بَينَ احَدٍ مِنهُم وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ وَ قَولُهُ ام كُنتُمْ شُهَداءَ اذ حَضَرَ يَعْقُوبُ الْمَوْتُ الي قَوله الهَا وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾

مُفَضَّل گفت گفتم ای آقای من پس دینی که آن را آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عيسى و محمّد صلى الله عليه و آله و عليهم ان اسلام است فرمود آری از اوّل آن تا اخر آن و این آیه از آن است (که فرموده) بدرستی که دین نزد خدا دین اسلام است و فرموده او که بزرگ است ثنای او ملّت پدر شما ابراهیم است که او شمار مسلمان نامیده است و فرموده او در قصه ابراهیم و اسمعیل (که فرموده است) و قرار ده ما را دو مسلمان برای برای خود و از ذریّه ما امّتی را که مسلمان باشند برای تو و فرموده در قصه فرعون (که فرموده) تا درک کرد او را غرق شدن گفت ایمان آوردم باین که نیست خدائی مگر آن خدائی که ایمان آوردند بر او بنی اسرائیل و من از مسلمانانم و فرموده او در قصه سلیمان (که فرموده) با بلقیس زمانی که می گوید و اسلام آوردم با سلیمان مخصوص برای خدائی که پروردگار جهانیانست و قول سلیمان که فرموده کدام یک از شما قصر او را می آورد برای من

ص: 103

پیش از این که بیایند مرا در حالتی که اسلام آورندگانند و فرموده عیسی که فرموده است و یاد کن یا محمّد عیسی را زمانی که بشاگردان خود گفت کیانند یاران من بسوی خدا شاگردان گفتند مائیم یاران خدا ایمان آورده ایم بخدا و گواهی ده باین که ما مسلمانان هستیم و فرموده است ان گوینده باین که عزیز و غالب است یعنی خدا و از برای او اسلام می آورند کسانی که در آسمان ها و زمین انداز روی رغبت و کراهت و بسوی او باز گردیده خواهید شد و فرموده او در قصّه لوط که نیافتیم مادران شهر بجر خانه ای از مسلمانان و لوط پیش از ابراهیم بوده و فرموده او (که گفته است) بگوئید ایمان اوردیم بخدا و آن چه که فرستاده شده است بر ما تا آن جا که می فرماید جدائی نمی اندازیم در میان احدی از ایشان و ما برای او اسلام آورندگانیم و فرموده او یا بودید گواهان زمانی که مرگ يعقوب در رسید تا آن جا که فرموده است خدائی را که یگانه ات و ما از برای او اسلام آورندگانیم

قَال المفَضَّلُ

﴿يا سَيِّدِي کَمِ اَلْمِلَلُ؟ قَالَ: یَا مُفَضَّلُ اَلْمِلَلُ أَرْبَعَهٌ، وَ هِیَ اَلشَّرَائِعُ. قَالَ اَلْمُفَضَّلُ : یَا سَیِّدِی اَلْمَجُوسُ لِمَ سُمُّوا مَجُوساً؟ قَالَ لِأَنَّهُمْ تَمَجَّسُوا فِی اَلسُّرْیَانِیَّهِ، وَ اِدَّعَوْا عَلَی آدَمَ وَ اِبْنِهِ شِیثٍ﴾

مُفَصّل گفت ای آقای من ملّت ها چندند فرمود ای مفضّل چهارند و آن ها است شریعت ها

ص: 104

گفت مفضّل ای آقای من چرا مجوس مجوس نامیده شده اند فرمود برای این که مجوسی شدند در سریانی بودن و ادّعا کردند باین که بر دین ادم و شیث هبة الله پسر آدم هستند و ایشان ازاد و رها کردند برای آن ها نکاح کردن مادر ها و خواهر ها و دختر ها و خاله ها و عمّه ها و زنانی که با ایشان محرمند و ادم و شیث امر کردند آن ها را که نماز گذارند در هر وقت که آفتاب در آسمان بایستد و از برای آن ها وقتی برای نمازشان قرار ندارند و جز این نیست که این در و بستن بر خدا و بر آدم و شیث است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سيدى وَ لِمَ سَمَّى قَوْمُ مُوسَى الْيَهُودَ قَالَ لِقَولِ اللَّهِ عَنْهُمْ اَنَا هُدْنا اِلَيْكَ اَى اهْتَدَيْنا اِلَيْكَ قَالَ اَلْمُفَصَّلُ فَلِمَ سَمَّى اَلنَّصَارَى نَصَارَى قَالَ لِقَوْلِ عِيسِي لَهُمْ يَا بَنَى اِسْرَائِيلَ مِنِ اِنْصَارَى الى اَللَّهِ قَالَ اَلْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اِنْصَارَ اَللَّهَ فَسُمُّوا اَلنَّصَارَى نُصْرَةَ دِينِ اَللَّهِ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سيدى فَلِمَ سُمُّوا اَلصَّابِئُونَ اَلصَّابِئِينَ قَالَ يَا مُفَضَّلُ لانهُم صبوا إِلَى تَعْطِيلِ اَلاِنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ و اَلْمِلَلِ وَ اَلشَّرَايِعِ وَ قَالُوا كُلُّ ما جاءَ وَ ابِهُ بَاطِلٌ فَجَحَدُوا تَوْحِيدَ اللَّهِ وَ نُبُوَّةَ الانبياءِ وَ رِسالَةِ الرُّسُلِ وَ وَصِيَّةِ الاوْصِيَاءِ فَهُمْ بَلَاشَرِيعَةُ وَ لَاكِتَابٌ وَ لاَ رَسُولَ وَهْمٌ مُعَطِّلَةُ اَلْعَالَمِ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من چرا قوم موسی را یهود می گویند فرمود برای گفته خدا از قول ایشان که گفتند ما هدایت کرده شدیم بسوی تو یعنی قبول راهنمائی تو را کردیم مفضّل گفت پس چرا نصاری نصاری نامیده شدند فرمود برای گفته عیسی بایشان که گفت کیانند یاران من که بسوی خدا توجّه کنیم شاگردان او گفتند که ما یاران خدا هستم پس باین جهت نصاری نامیده شدند برای یاری کردن دین خدا مفضّل گفت ای آقای من

ص: 105

پس چرا صائبون را صائبین نامند فرمود ای مفضّل برای آن که از کیش بیرون رفتند و انکار کردند پیغمبران و فرستادگان خدا و ملّت ها و شریعت ها را و گفتند همه این هائی که پیغمران آوردند باطل و نا چیز است پس انکار کردند یگانه دانستن خدا را در ذات و صفات و افعال و عبادات و نبوّت پیغمبران را و رسالت پیغمبران مرسل را و وصیّت اوصیاء را پس ایشان شریعت و کتاب و پیغمبری ندارند و مُعطّله یعنی منکر صانع عالمند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ سُبْحَانَ اَللَّهِ فما اَجْلُ هَذَا مِنْ عِلْمٍ قَالَ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ وَ اِلْقِيْهِ الى شِيعَتِنَا لِئَلاَّ يَشُكُّوا فِي اَلدِّينِ قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي ففي اي بقعة يَظْهَرُ الْمَهْدِيُّ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيه السَّلاَمُ لَاتَرَاهُ عَيْنٌ فِي وَقْتِ ظُهُورِهِ اَلْآرَاتِهِ كُلُّ عَيْنٍ فَمَنْ قَالَ لَكُمْ غَيْرَ ذَلِكَ فَكَذِّبُوهُ﴾

مُفَضّل گفت منزه و پاك است خدا پس چقدر برزگ است این علم فرمود آری ای مفضّل و بینداز این سخن را در دهان شیعیان ما تا در دین شک نکنند گفت مفضّل ای آقای من پس در کدام بقعه ای ظاهر می شود مهدی فرمود صادق علیه السلام نبیند هیچ چشمی او را در وقت ظهورش مگر این که دیده باشد او را هر چشمی پس کسی که بگوید برای شما غیر از این را او را تکذیب کنند یعنی بگوئید دروغ می گوید

﴿قال الْمفَضْلُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ لاَ يُرَى وَقْتَ وِلادَتِهِ قالَ بَلَى وَ اللَّهِ انَّهُ لِيَرِي مِن سَاعَةِ وِلادَتِهِ الى وَفاتِ اَبِيهِ سَنَتَيْنِ وَ سَبْعَةَ اشْهَرٍ اولُها وَقتُ الفَجْرِ لَيْلَةَ اَلْجُمُعَةِ لثمان لَيَالٍ خَلَوْنَ مِن شَعْبَانَ مِن سَنَتِهِ سَبْعٌ وَ خَمْسِينَ وَ مَئاتَيْنِ إلى يَوْمِ الجُمُعَةِ لِثَمانٍ تَخْلُو مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الاَوّلِ مِنْ سنَةِ سِتِّينَ وَ مَاتَيْنِ وَ هُوَ يَوْمُ وَفَاتِ اَبِيهِ مِنْ شَهْرِهِ مِنْ سَنَة

ص: 106

يُرَى بِالْمَدِينَةِ اَلَّتِي تُبْنَى بشَاطى دِجْلَةَ بَنَاهَا المتَكَبِّر اَلْجَبَّارُ اَلْمُسَمَّى بَابِي جَعفَرٌ الجَبَّارُ الغَتَّابُ المُلَقَّبُ بِالْمُتَوَكِّلِ وَ هُوَ المَتاكِلُ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ هَى مَدِينَةً تُدْعَى سُرَّ مَنْ راى وَ هَى سَاءَ مَنْ رَايٍ يَرى شَخصَهُ المُؤمِنُ المُحِقُّ وَ لا يَراهُ المُشْكِلُ المُنكَرُ المُرتابُ وَ يُنْفِذُ فِيهَا أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ يَغيبُ عَنْهَا فَيَظْهَرُ بِالقَصرِ بِصاريا بِجَانِبِ اَلْمَدِينَةِ بِحَرَمِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَلْقَاهُ هُنَاكَ بِالْقَصْرِ مَنْ يُسْعِدُهُ اَللَّهُ بِالنَّظَرِ اليه ثُمَّ بِغَيْبٍ فِى اخر يَوْمٌ مِنْ سَنَتِهِ سِتَّ و ستَينِ مَاتَيْنِ فَلاَ تَرَاهُ عَيْنٌ وَاحِدَةٌ حَتَّى تَرَاهُ كُلُّ عَيْن﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من در وقت ولادتش دیده نمی شود فرمود چرا بذات خدا قسم است هر آینه دیده می شود از ساعت ولادتش تا زمان وفات پدرش دو سال و هفت ماه اوّل وقت ولادتش وقت طلوع فجر شب جمعه هشتم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و و هفت هجری است تا روز جمعه هشتم ماه ربیع الاوّل از سال دویست و شصت و آن روز روز وفات پدر او است از همان ماه و همان سال دیده می شود در شهری که بنا کرده می شود در کنار دجله که بنا می کند آن را متکبّر جباری که نام گذارده شود بابی جعفر جبّار بسیار عتاب کننده که لقب و متوکّل است و او مردیست خون خوار خدا لعنت کند او را و آن شهریست که آن را سرّ من رأی گویند (یعنی شاد شود هر که آن را ببیند) و آن شهر سئا من رأی است یعنی بد اید و بد حال شود هر که آن را ببیند - می بیند شخص آن حضرت را هر که مؤمن اهل حق باشد و نمی بیند او را شخص شک آورنده انکار کننده ای که اهل شک و ریب باشد - و جاری می شود در آن جا امر و نهی او و غیبت می کند از این جا

ص: 107

پس ظاهر می شود در قصر بصار یا بطرف مدینه در حرم جدّش رسول خدا صلّی الله علیه و آله پس ملاقات می کنند در آن جا او را هر کسی که سعادت دهد خدا او را بنظر کردن بسوی او پس غائب می شود در آخر روز از سال دویست و شصت و شش پس نمی بیند او را چشمی تا زمانی که ببیند او را هر چشمی یعنی زمان ظهور آن حضرت بعد از غیبت کبری

مُؤلّف حقير گويد

ولادت حضرت بقية الله عجل الله تعالی فرجه بنا بر مشهور در روز جمعه پانزدهم ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری بوده و این اشهر اقوال و روایات است و بعضی دویست و پنجاه و شش گفته اند بعدد کلمه نور بحساب جمل و بعضی ولادت آن جناب را در هشتم ماه شعبان نقل کرده اند و از آن جمله است همین حَديثِ مفضّل که یظریح به آن شده و سال ولادت را دویست پنجاه و هفت گفته و از هنگام ولادت آن حضرت تا وفات پدر بزرگوار او دو سال و هفت ماه تصریح کرده و این قول بر خلاف مشهور است و بنا بر مشهور وقت و رحلت پدر بزرگوارش پنج ساله بوده و غیبت کبرای آن جناب در سال سیصد و بیست و نه هجری واقع شده چنان چه در صفحه هشتم از جزو اول این کتاب شرح داده شد

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا سيِّدى فَمَنْ يُخَاطِبُهُ وَ لَمَنْ يُخَاطِبُ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تُخَاطِبُهُ حَتَّى تَرَاهُ كُلُّ عَيْنٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ و الْمُؤْمِنُونَ مِنَ الْجِنِّ وَ يُخرِجُ امرَهُ وَ نَهيَهُ الى ثِقَاتِهِ وَ وُ كَلائِهِ وَ يَقعُدُ بابَهُ مُحَمَّدُ بنُ نصير البصْرَى فِى يَوْمِ غَيْبَتِهِ بِصَارِيَا ثُمَّ يَظْهَرُ بِمَكَّةَ وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ فَكانى انظُرِ اليهِ وَ قَدْ دَخَلَ مَكَّةَ و عَلَيْهِ بُرْدَةُ رَسُولِ اللَّه

ص: 108

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى رَاسِهِ عِمَامَةٌ صَفْرَاءُ وَ فى رجليه نَعْلاَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمَخْصُوفَةُ وَ فِي يَدِهِ هِرَاوَتُهُ يَسُوقُ بَيْنَ بَدَيْهِ اعنزا عِجَافاً حَتَّى يُقْبِلَ نَحوَ البَيتِ وَ لَيْسَ مِنْ احِدٍ يَعرِفُ وَ يَظهَرُ وَ هُوَ شَابٌ عرنُونٌ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَعُودُ شَابّاً وَ يَظْهَرُ فِي شبية فَقالَ سُبحانَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ وَ هَل يَغْرُبُ عَلَيْهِ ان يَظهَرَ كَيْفَ شاءَ وَ بَاى صُورَةٍ يَشاءُ اِذَا جاءَ الامرُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُه﴾

مُفَضَّل گفت گفتم ای آقای من پس کی با او خطاب می کند و او با کی خطاب می کند فرمود صادق علیه السلام خطاب می کند او را تا این که ببیند او را هر چشمی از فرشتگان و مؤمنان از جنّ و بیرون می آید امر و نهی او بسوی نقیب ها و وکیل های او و می نشیند باب او محمد بن نصیر بصری در روز پنهان شدن و غیبت او در صاریا پس ظاهر می شود در مکّه بذات خدا قسم است ای مفضل گویا می بینیم او را که در مکه داخل شده است در حالتی که بُرد رسول خدا صلى الله علیه و آله را پوشیده باشد و بر سر او عمامه زردی است و در پا های او است نعلین وصله دار پیغمبر صلى الله علیه و آله و در دست او است چوب دستی او میراند در پیش روی خود بزهای لاغری را تا این که می آید بطرف خانه خدا و نیست کسی که او را بشناسد و ظاهر می شود در حالتی که جوان است و اول جوانی او است مفضّل گفت بر می گردد در حالت جوانی یا ظاهر شود در حالت پیری پس فرمود منزّه است خدای مفضّل آیا دور است بر او که ظاهر شود بهر کیفیتی که بخواهد و بهر صورتی که می خواهد وقتی که امر از جانب خدائی که بزرگست ذکر او برسد

ص: 109

مُؤلّف گوید این خبر صریح است در عدم وقوع رؤیت برای احدی بعد از تاریخ مذکور که سال دویست و هفتاد هجری باشد ولی دانسته باد که این خبر نهایت غرابت را دارد بعلّت این که مخالف است با اخبار معتبره ای که دلالت بر وقوع مشاهده دارد بعد از این تاریخ در زمان غیبت صغری برای جماعتی از شیعیان که از ایشان است محمّد بن عبد الله که مرویّ است حَديثِ او در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله علیه که دیده است آن حضرت علیه السلام را در سال دویست نود و سه و از جمله کسانی که آن حضرت را دیده است بوسف بن احمد جعفری است بروایت شیخ طوسی در کتاب غیبت و راوندی نیز در کتاب خرائج که دیده است آن حضرت را در سال سیصد و نه هجری و از جمله ایشان است ابو نعیم محمّد بن احمد انصاری چنان چه در غیبت شیخ طوسی و كمال الدين صدوق و دلائل طبری بسند ها و طریقه های متعدده روایت شده که دیده است آن حضرت را در روز ششم ذیحجه سال دویست و نود و سه و از جمله ایشان است علیّ بن مهزیار بنا بروایت شیخ طوسی در غیبت و دلائل طبری و کمال الدین صدوق که بعد از تاریخ مذکور حضرت را دیده که مضمون آن حَديثِ اینست که علیّ بن مهزیار گفت بیست حج بجا آوردم که در همه آن ها خواهش من دیدن امام عليه السلام بود تا این که خدمت آن حضرت مشرف شدم و از جمله ایشان است یعقوب بن یوسف غسّانی است که حَديثِ او در غیبت شیخ و دلائل طبری روائی شده که در سال دویست هشتاد و یک بشرف زیارت آن حضرت نائل شده و همچنین جماعت دیگری که آن حضرت را دیده اند - پس این خبر مفضّل مقاومت با اخبار معتبر دیگر نمی کند بلکه

ص: 110

از غیبت کبری هم اشخاص زیادی آن حضرت را دیده اند و شناخته اند در حال دیدن یا پس از آن که حکایات آن ها در کتب بسیار مذکور است و از آن جمله است کتاب کمال الدین و تمام النعمة و سيزدهم بحار الانوار و كتاب وافي فيض و غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی و جنة الماوى و دار السلام و نجم الثاقب حاجی نوری و دار السلام عراقی و بعضی از کتب سید نعمت الله جزائری و کتاب های شیخ علی اکبر نهاوندی و بسیاری از کتب متقدمین و متاخرین از فارسی و عربی و خبر توقيع مبارک كه برای علی بن محمّد سمری بیرون آمده که فرموده است و سیئاتی شيعتى من يدّعى المشاهدة الأفمن ادعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصیحة فهو كاذب مفتر محمول است بر ادّعای مشاهده بعنوان نیابت خاصّه و سفارت خاصه نظیر نوّاب اربعه چنان چه علّامه مجلسی علیه الرحمة و بعضی دیگر از علماء اعلام رفع الله تعالی مقاماتهم همین احتمال را داده اند پس هر گاه کسی بعد از غیبت کبرای آن حضرت و قبل از خروج سفیانی و ظهور صیحه آسمانی ادّعای سفارت و نیابت خاصّه از آن حضرت کند مفتری و کذّاب و مشمول لعنت خواهد بود چنان چه بعضی ها ادّعا کرده اند و هم اکنون هم بعضی این ادّعا را دارند و از جمله ادّعا کنندگان در عصر غیبت صغری و اوایل غیبت کبرای آن حضرت محمد بن نُصیر نمیری بصری است که ادّعای بابیّت آن حضرت را نموده مانند ابى الخطّاب ملعون و شلمغاني و جلاح و ابی محمّد شریعی و احمد بن هلال عَبَر تائی کرخی و ابى طاهر محمد بن علىّ بن بلال و محمّد بن علیّ بن ابی غرافر شلمغانی نام برده است و حلاج حسین بن منصور است چنان چه شرح حالات آن ها در کتب نعمانی و شیخ مفید و شیخ طوسی

ص: 111

و كمال الدين صدوق و کافی و وافی فیض و سیزدهم بجار و عوالم وَ كتب نورى وَ كتب رجال و الزام الناصب و غير این ها از کتب عربیّه و فارسیّه نقل شده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ یَا سَیِّدِی فِیمَنْ یَظْهَرُ وَ کَیْفَ یَظْهَرُ قَالَ یَا مُفَضَّلُ : یَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ یَأْتِی اَلْبَیْتَ وَحْدَهُ فَإِذَا نَامَتِ اَلْعُیُونُ وَ وَسَقَ اَللَّیْلُ نَزَلَ جَبْرَائِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ صُفُوفاً فَیَقُولُ لَهُ جِبْرِیلُ یَا سَیِّدِی قَوْلُکَ مَقْبُولٌ وَ أَمْرُکَ جَائِزٌ وَ یَمْسَحُ یَدَهُ عَلَی وَجْهِهِ وَ یَقُولُ «اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ، وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ اَلْعامِلِینَ» ثُمَّ یَقِفُ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ وَ یَصْرَخُ صَرْخَهً وَ یَقُولُ مَعَاشِرَ نُقَبَائِی وَ أَهْلَ خَاصَّتِی وَ مَنْ ذَخَرَهُمُ اَللَّهُ لِظُهُورِی عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ اِئْتُونِی طَائِعِینَ فَتُورَدُ صَیْحَتُهُ عَلَیْهِمْ وَ هُمْ فِی مَحَارِیبِهِمْ وَ عَلَی فُرُشِهِمْ وَ هُمْ فِی شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَیَسْمَعُوا صَیْحَهً وَاحِدَهً فِی أُذُنِ رَجُلٍ وَاحِدٍ فَیَجِیئُوا نَحْوَهُ وَ لاَ یَمْضِی لَهُمْ «إِلاّ کَلَمْحِ اَلْبَصَرِ» حَتَّی یَکُونُوا بَیْنَ یَدَیْهِ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ فَیَأْمُرُ اَللَّهُ اَلنُّورَ أَنْ یَصِیرَ عَمُوداً مِنَ اَلْأَرْضِ إِلَی اَلسَّمَاءِ فَیَسْتَضِیءَ بِهِ کُلُّ مُؤْمِنٍ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ یَدْخُلُ عَلَیْهِ نُورُهُ فِی بَیْتِهِ فَتَفْرَحُ نُفُوسُ اَلْمُؤْمِنِینَ بِذَلِکَ اَلنُّورِ وَ هُمْ لاَ یَعْلَمُونَ بِظُهُورِ قَائِمِنَا اَلْقَائِمِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ثُمَّ تُصْبِحُ نُقَبَاؤُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُمْ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ ثَلاَثَهَ عَشَرَ نَفَراً بِعَدَدِ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِیَوْمِ بَدْرٍ ﴾

مُفَضَّل گفت ای آقای من در میان چه کسانی ظاهر می شود (یعنی مهدی) و چگونه ظاهر می شود فرمود ای مفضّل ظاهر می شود بتنهائی و می آید در خانه خدا بتنهائی

ص: 112

و پناه می برد بکعیه بتنهائی و بپوشد بر او شب فرو گرد او را بتنھائی پس وقتی که چشم ها بخواب رود و تاریکی شب فرو گیرد جبرئیل و میکائیل و فرشتگان بر او نازل شوند در حالتی که صف آرائی کرده باشند پس جبرئیل بان حضرت گوید ای آقای من گفتار تو پذیرفته است فرمان تو روانست پس حضرت دست خود را بر روی خود می کشد و می گوید حمد خدای را که وعده خود را بر ما راست کرد و ما را وارث زمین گردانید که جای گیریم از بهشت آن جان را که می خواهیم پس نیکو است مزد کارگران پس می بایستد در میان رکن و مقام و فریاد می زند فریاد زدنی و می فرماید ای گروه نقبای من و مخصوصين من و کسانی که ذخیره کرده است خدا آن ها را برای ظهور من در روی زمین بیائید بسوی من در حالتی که اطاعت کنندگانید پس آن فریاد و صدا بهمه آن ها می رسد در حالتی که در محراب ها و رختخواب ها خودشانند در مشرق و مغرب زمین گویا همه ایشان یک صدا بیک گوش می شنوند پس می آیند بنزد آن حضرت بقدر یک چشم بهمزدن در مقابل او می رسند در میان رکن و مقام پس امر می فرماید خدای عزّوجلّ نوری را که مانند ستونی شود از زمین تا آسمان که روشن شود به آن نور هر مؤمنی که در روی زمین است و داخل شود بر او نوری در داخل خانه اش پس در آن حال شاد شود نفس های اهل ایمان به آن نور و نمی دانند که قائم ما علیه السّلام ظاهر شده پس آن حضرت صبح می کند شب را در حالتی که سیصد و سیزده نفر نقبای او که بعدد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اند در روز بدر در مقابل اویند.

ص: 113

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ يا سَيِّدِي و الاثْنَانِ وَ سَبْعُونَ رَجُلاً أصْحاب أبي عَبدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَظْهَرُونَ مَعَهُمْ قَالَ يَظْهَرُ مَعَهُمْ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍ باثْنَي عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ مِن شِيعَتِهِ وَ عَلَيْهِ عِمامَةٌ سَوْدَاءُ﴾

مُفََضّل گفت گفتم ای آقای من پس هفتاد و دو مرد که اصحاب ابی عبد الله حسین بن علی علیهما السّلام اند ظاهر می شوند با ایشان فرمود ظاهر می شود در میان ایشان ابو عبد الله الحسين بن على عليهما السلام با دوازده هزار صدّیق از شیعیان او و بر او است عمامه سياه

﴿فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فنقبَاءُ اَلْقَائِمِ علیه السلام بايَعوالهُ قَبلَ قِيامِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ کُلُّ بَیْعَهٍ قَبْلَ ظُهُورِ اَلْقَائِمِ فَهِیَ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ وَ خَدِیعَهٌ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُبَایِعَ لَهَا بَلْ یَا مُفَضَّلُ یُسْنِدُ اَلْقَائِمُ ظَهْرَهُ إِلَی کَعْبَهِ اَلْبَیْتِ الحَرامِ وَ يَمُدُّ يَدَهُ المُبَارَكَةَ فَتَرى بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فَيَقولُ هذِهِ يَدُ اللَّهِ وَ عَن اللَّهِ وَ بِأَمْرِ اللَّهِ ثُمَّ يَتْلُو هَذِهِ الْآيَةَ إِنَّ اَلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اَللَّهَ يَدُ اَللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجراً عَظيماً وَ أوَّلُ مَن يُقَبِّلُ يَدَهُ جِبريلُ عَلَيهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يُبَايِعُهُ وَ تَبَايَعُهُ الْمَلائِكَةُ وَ نُقْبَاءُ الحَقِّ ثُمَّ النُّجَبَاءُ وَ يُصْبِحُ النَّاسُ بِمَكَّةَ فَيَقُولُونَ مَنْ هَذَا الَّذِي بِجَانِبِ الْكَعْبَةِ وَ ما هَذا الْخَلْقُ الَّذِي معَهُ و ما هَذِهِ الآيَةُ الَّتي رَأَيْنَاهَا بِهَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ لَم نَرَ مِثْلَها فَيَقولُ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ انْظُرُوا هَل

ص: 114

تَعْرِفُونَ أَحَداً مِمَّنْ مَعَهُ فَيَقولون لا نَعْرِفُ مِنْهُمْ إِلاَّ أرْبَعَةً مِنْ أهلِ مَكَّةَ و أرْبَعَةٌ مِن أهلِ المَدينَةِ وَ هُم فُلانٌ وَ فُلانٌ يَعُدُّونَهُمْ بِأسمائِهِم وَ يَكونُ ذلِكَ اليَومُ أَوَّلَ طُلوعِ الشَّمسِ بَيْضاءَ نَقِيَّةٌ فَإِذَا طَلَعَتْ و ابيَضَّت صَاحَ صَائِحٌ بِالْخَلائِقِ مِن عَيْنِ الشَّمْسِ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَسْمَعُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ يا مَعاشرَ الخَلائِقِ هذا مَهدِيُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يُسَمِّيه بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ وَ يُكَنِّيَهِ بِكُنْيَتِهِ وَ يَنْسُبُهُ إلَى أَبِيهِ الحَسَنِ الحَادِي عَشَرَ فَاتَّبِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لا تُخالِفُوهُ فَتَضِلُّوا فَأَوَّلُ مَن يُلَبِّي نِدَاءَهُ الْمَلائِكَةُ ثُمَّ الجِنُّ ثُمَّ النُّقَبَاءُ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ أطَعْنَا وَ لَمْ يَبقَ ذُو أُذُنٍ إلاَّ سَمِعَ ذلِكَ النِّداءَ وَ تَقبَلُ الخَلقُ مِنَ البَدوِ وَ الحَضَرِ وَ البَرِّ وَ البَحرِ يُحَدِّثُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً و يُفْهِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مَا سَمِعُوهُ فِي نَهَارِهِمْ بِذَلِكَ اَلْيَوْمِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ صَرَخَ صَارِخٌ مِنْ مَغَارِبِهَا يَا مَعْشَرَ اَلخَلاَئِقِ هذا مهدي ال مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يُسَمِّيهِ بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كُنْيَةٍ وَ نَسَبٌ لَابَيْهِ الْحَسَنِ الْحادِي الْعَشْرُ اَلْيَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عليبن اِبِي طَالِبٍ اَمِيرِ اَلْمُونِينَ فَاتَّبِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لا تُخالِفوهُ فَتَضِلُّوا فَاوِلُ مَنْ يُلَبِّي نِدَائَهُ امْلَائِكَةُ ثُمَّ الْجِنُّ ثُمَّ انقبَلء وَ يَقُولُونَ سَمِعْنَا وَ اِطَّعَنَا وَ لاَ يُبْقِي ذُو اُذْنٍ مِنَ اَلْخَلاَئِقِ اِلاّ سَمِعَ ذلِكَ النِّداءَ وَ تُقْبِلُ خَلائِقُ قُدَّ مِنَ البَوَّ وَ الْحَضَرُو البَرِّ وَ البَحرِ يُحَدِّثُ بَعضُهُم بَعضاً وَ يَسْتَفهِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مِمَّا سَمِعُوهُ نَهَارَهُمْ كُلَّهُ فاِذا دَنَتِ اَلشَّمْسُ بِالْغُرُوبِ صرخَ صَارِخٌ مِنْ مَغْرِبِهَا يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ قَدْ ظَهَرَ رَبُّكُمْ بِالْوَادِي الْيَابِسِ مِنِ اِرْضِ فِلَسْطِينَ وَ هُوَ عُثْمَانُ بن عنبسة اَلاِمْوَى مِنْ وُلْدِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ لَعَنَهُ اللَّهُ فَاتَّبِعُوهُ تَهتَدُوا وَ لاتُخالِفوا عَلَيهِ فَتَضِلُّوا فَرَدَّ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةَ وَ الِجْنَ وَ النُّقَبَاءُ قَولَهُ وَ يُكَذِّبُونَهُ وَ يَقولونَ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا ولا يَبْقَى ذوشُكَ وَ لا مُرْتابٌ ولا مُنَافِقٌ ولا كَافِرُ الأَصْلِ بِالنِّدَاءِ الثَّانِي﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من پس نقباء قائم علیه السلام پیش از قیام او بیعت می گیرند برای او فرمود ای مفضّل هر بیعتی پیش از ظهور قائم بیعت

ص: 115

کفر و نفاق و خدعه است لعن کرده شده است بیعت کننده برای این ها و بیعت کرده شده برای او بلکه ای مفضّل تکیه می دهد قائم علیه السّلام پشت خود را بکعبه که بیت الحرام است و می کشد دست مبارک خود را پس دیده می شود سفید درخشنده از غیر بدی پس می گوید اینست دست خدا و از جانب خدا و بامر خدا است پس تلاوت می کند این آیه را بدرستی که آن کسانی که بیعت می کنند با تو جز این نیست که بیعت با خدا می کنند دست خدا بالای دست های ایشان است پس کسی که بشکند بیعت خود را جز این نیست می شکند بر ضرر نفس خود و کسی که وفا کند با بچه که عهد و پیمان بسته است بر آن با خدا زود باشد که بدهد او از خدا مزدی بزرگ پس اوّل کسی که دست آن حضرت را می بوسد جبرئیل است پس از آن بیعت می کند با آن حضرت و بیعت می کنند با او فرشتگان و نجباء جنّ پس از ایشان نقباء که اصحاب خاصه آن حضرتند و چون شب را صبح کنند اهل مکّه گویند که این مرد کیست که بجانب کعبه آمده است و این مردمان کیانند که با او هستند و این نشانه و علامت که ما در این شب دیدیم چیست که مثل آن دیده نشده پس بعضی از ایشان ببعض دیگر گویند که این صاحب بز ها است و بعضی از ايشان ببعض دیگر گویند که ببینید از کسانی که با او هستند یکی را می شناسید گویند که نمی شناسم از ایشان مگر چهار نفر را که از اهل مکّه اند و چهار نفر را که از اهل مدینه اند و ایشان فلان و فلان اند که می شمارند ایشان را بنام های شان و این عمل اوّل طلوع افتاب آن روز صورت می گیرد پس چون سفیدی آفتاب در آمد

ص: 116

فریاد کننده ای فریاد می کند در میان خلایق از چشمه آفتاب بزبان عربی واضح که می شنود آن صدا را هر که در آسمان ها و زمین است که ای گروه خلایق این است مهدی آل محمّد صلّى الله عليه و آله و نام می برد او را بنام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و كنیه او و نَسَب او را بپدرش حسن امام یازدهم که از فرزندان حسين بن علىّ بن ابي طالب است می دهد پس متابعت کنید او را تا هدایت یابید و مخالفت نکند فرمان او را که گمراه می شوید پس اوّل کسی که او را اجابت می کند فرشتگانند پس از آن جنیّان ان پس از آن نُقبایند که اصحاب خاص آن حضرتند و می گویند شنیدیم و اطاعت کردیم و باقی نمی ماند صاحب گوشی مگر این که می شود این ندا را و مردمان رو می آورند از حاضرین و بادیه نشینان و بیابانی ها و دریائی ها و بعضی از آن ها برای بعض دیگر حَديثِ می کنند و بعضی از بعض دیگر می پرسند و استفهام می کنند در ان روز همه روز را آن صدائی که شنیده اند پس چون نزدیک غروب افتاب شود فریاد زننده فریاد می کند از سمت مغرب ان که ای گروه خلایق بتحقیق که ظاهر شد پروردگار شما در وادی یابس یعنی بیابان بی آب و علف از زمین فلسطین و او عثمان پسر عنبسه است از بنی امیّه از فرزندان یزید بن معاویه لعنت کند خدا او را پس پیروی از او کنید تا هدایت یابید و مخالفت نکنید او را که گمراه می شوید پس فرشتگان و جنیّان و نقباء قول او را ردّ می کنند و تکذیب می کنند او را و می گویند شندیم و نا فرمانی کردیم و باقی نماند صاحب شک و ریبی و نه منافقی و نه کافری مگر این که بندای دوم گمراه می شوند

ص: 117

﴿وَ یَسنِدُ الْقَائِمُ عليهِ السَّلامُ مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ يَقولُ يَا مَعْشَرَ الْخَلائِقِ ألا وَ مَن أَرادَ أن يَنظُرَ إِلى آدَمَ وَ شِيثٍ فَهَا أَنَا آدَمُ وَ شِيثٌ ألا وَ مَن أَرَادَ أَن يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذا نُوحٌ وَ سَامٌ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أن يَنظُرَ إلى إبراهيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ ألا وَ مَن أَرادَ أَن يَنْظُرَ إِلَى مُوسي وَ يُوشَعَ فَهَا أَنَا ذا مُوسَى و يُوشَعُ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أَن يَنْظُرَ إلى عِيسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أنَا ذا عِيسَى وَ شَمْعُونَ ألا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إلى مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ صلي الله عليه و آله و سلم وَ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ ألا وَ مَنْ أَرادَ أن يَنْظُرَ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهِمَا السَّلامُ فَها أنَا ذَا الْحَسَنُ وَ الحُسَيْنُ علَيهِم السَّلامُ ألا وَ مَن أَرادَ أن يَنظُرَ إلى الأئِمَّةِ مِن وُلْدِ الحُسَينِ و احِداً بَعْدَ و احِدٍ فَهَا انَاهُمْ فَلْيَنْظُرْ الى وَ لْيُسْئَلْنِى فَاِنِّي انِبَا بِمَا نَبَّئُوا بِهِ و مَا لَمْ يُنْبِئُوا بِهِ اِلاّ مَن كَانَ يَقْرَءُ الكُتُبَ وَ الصُّحُفَ فَلْيَسْمَعْ ثُمَّ يَبتَدِءُ بِالصُّحُفِ اَلَّتِي اِنْزَلَ اَللَّهُ عَلَى اَدَمٍ وَ شَبَثٍ فَيُقْرِئُهَا فَتَقُولُ اُمَّةُ ادمٍ وَ شِيثٌ هَذِهِ وَ الله اَلصُّحُفُ حِقَارٌ وَ لَقَدْ قَرَانَاهَا لَمْ نَكُنْ نَعْلَمُهُ مِنْهَا و مَا كَانَ خَفَى عَنَّا وَ مَا كَانَ اسقُط وَ بُدِّلَ وَ حُرِّفَ وَ يُقِرَّةُ صُحُفَ نوحٍ وَ صَحُفَ ابْرَاهِيمَ وَ التَّورِتَةُ وَ الانْجِيلُ وَ الزَّبُورَ فَيَقولُ أَهْلُ التَّوْرَاةِ وَ الانْجِيلُ وَ الزَّبُورُ هَذِهِ وَ اللَّهِ صُحُفُ نُوحٍ وَ ابْراهِيمُ حَقّاً وَ مَا اُسْقُطَ مِنْهَا وَ بُدِّلْ وَ حْرْفٌ مِنْهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ التَّورتَةُ الْجَامِعَةُ وَ الزَّبُورُ التَّامُّ وَ الانْجِيلِ الكامِلِ وَ انَّهَا اضْعَافُ مَا قرَانَا مِنْهَا ثُمَّ يَتْلُو القرانَ فَيَقُولُ اَلْمُسْلِمُونَ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْقِرانُ حَقّاً اَلَّذِي اَنْزلَ اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ صلَّى اللَّهُ عَليهِ وَ آلِهِ وَ مَا اُسقُط مِنْهُ حَرْفٌ وَ بَدَلَ لَعَنَ اللَّهُ﴾

و تِكيه مي دهَد قائم علیه السلام پشت خود را بکعبه و می گوید ای گروه

ص: 118

خلایق آگاه باشید کسی که می خواهد آدم و شیث را ببیند پس آگاه باشید منم آدم و شیث آگاه باشید کسی که می خواهد نوح و سام را ببیند منم نوح و سام آگاه باشید کسی که می خواهد ابراهیم و اسمعیل را ببیند منم ابراهیم و اسمعیل آگاه باشید کسی که می خواهد موسی و یوشع را ببیند منم موسی و یوشع آگاه باشید کسی که می خواهد عیسی و شمعون را ببیند منم عیسی و شمعون آگاه باشید کسی که می خواهد محمد رسول الله صلى الله عليه و آله را ببیند و امیر المؤمنين را منم محمّد و امیر المؤمنين آگاه باشید کسی که می خواهد حسن و حسین را ببیند منم حسن و حسین آگاه باشید کسی که می خواهد امام هائی که از اولاد حسین اند هر یک را بعد از دیگری ببیند منم ایشان پس مرا ببیند و از من بپرسد بدرستی که من خبر می دهم آن چه را که خبر به آن دارند و آن چه را که خبر به آن ندادند آگاه باشید هر کسی که کتاب ها و صحنه های آسمانی را می خواند پس باید از من بشنود پس ابتداء می کند بخواندن صحیفه هائی که برادرم و شیث نازل شده و خدا فرستاده است آن ها را و می خواند آن ها را پس امّت ادم و شیث می گویند اینست بذات خدا قسم صُحُف ادم و شیث از روی حق و راستی و درستی که ما خوانده ایم آن را و نمی دانسیم بعضی از آن را و آن چه که از ما پنهان بوده و آن چه را که از آن ها افتاده و تبدیل و تحریف شده و می خواند صُحف نوح و ابراهیم و توراة و انجیل و زبور را پس اهل تورته و انجیل و زبور می گویند اینست بذات خدا قسم صحف نوح و ابراهیم از روی حقیقت و راستی و درستی و آن چه که از آن ها افتاده و تبدیل و تحریف شده از ان این است تورته جامع و زبور تمام

ص: 119

و انجیل کامل و این ها چندین برابر از آن چیزیست که ما می خواندیم پس از ان می خواند قرآن را پس مسلمانان می گویند اینست بذات خدا قسم قران راست درستی که خدا بر محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده و چیزی از آن نیفتاده از حروف و تبدیل نشده است لعنت کند خدا کسی را که از او انداخته و تبدیل و تحریف کرده است آن را

﴿ثُمَّ تَظهَرُ الدَّابَّةُ بَينَ الرُّكنِ وَ المَقامِ فَتَكتُبُ في وَجهِ المُؤمِنِ مُؤمِنٌ و في وَجْهُ الكافِر كَافِرٌ ثُمَّ يُقْبِلُ عَلَى اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ وَجْهَهُ إِلَى قَفَاهُ وقَفَاهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ يَقِفُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ يَا سَيِّدِي أَنَا بَشِيرٌ أَمَرَنِي مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ أن ألحَقَ بِكَ و أُبْشِّرَكَ بِهَلاكِ جَيْشِ السُّفيانِيِّ بِالْبَيْدَاءِ فَيَقُولُ لَهُ الْقَائِمُ عليه السلامُ بَيِّن قِصَّتَكَ و قِصَّةَ أَخِيكَ فَيَقولُ الرَّجُلُ كُنْتُ و أَخِي في جَيشِ السُّفيانِيِّ و خَرَّبَنا الدُّنيا مِن دِمَشقَ إلى الزَّوْرَاءِ و اخْرَبْنَا الزَّوْرَاءَ و تَرَكْنَاها جَمَّاءَ و خَرَّبْنَا الكُوفَةَ و خَرَّبْنَا الْمَدِينَةَ وَ كَسَرْنَا الْمِنْبَرَ وَرَاثَتْ بِغَالُنَا فِي مَسْجِدِ رَسُولٍ صَلي اللَّهُ عليهِ و آله وَ سَلْم وَ خَرَجْنَا مِنْهَا وَ عَدَدْنَا ثَلاثَمِائَةِ أَلْفِ رَجُلٍ نُريدُ مَكَّةَ لاخَرَابَ الْبَيْتِ وَ قَتَلَ أهلَهِ فَلَمَّا صِرْنَا فِي اَلْبَيْدَاءِ عَرَّسْنَا فِيهَا فَصَاحَ بِنَا صَائِحٌ يَا بَيْدَاءُ أَبِيدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ فَانْفَجَرَتِ الْأَرْضُ و ابْتَلَعَتْ كُلَّ الْجَيْشِ فَوَ اَللَّهِ مَا بَقِيَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ عِقَالُ نَاقَةٍ فَمَا سِوَاهُ غَيْرِي وَ غَيرُ أَخِي فَإِذَا نَحْنُ بِمَلَكٍ قَدْ ضَرَبَ وُجُوهَنَا فَصَارَتْ إِلَى وَ رَائِنَا كَمَا تَرَى فَقَالَ لِأَخِي وَيْلَكَ يَا نَذِيرُ اِمْضِ إِلَى الملْعونِ السفيانيِّ بِدِمَشْقَ فَأَنْذِرَهُ بِظُهُورِ المَهْدِيِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عَليه السلامُ وَ عَرِّفهُ أنَّ اللَّهَ قَد أهلَكَ جَيشَهُ بِالبَيْدَاءِ وَ قالَ لِي يَا بَشيرُ الحَق بِالمَهدِيِّ بِمَكَّةَ وَ بَشِّرْهُ بِهَلاكِ الظَّالِمينَ وَ تُب علَى يَدِهِ فَإنَّهُ

ص: 120

يَقْبَلُ تَوْبَتَكَ فَيُمِرُّ القائمُ علَيهِ السلام يَدَهُ عَلى وَجهِهِ فَيَرُدُّهُ سَوِيّاً كَمَا كَانَ وَ يُبَايِعُهُ و يَكُونُ مَعَهُ﴾

پس ظاهر می شود دابّه در میان رکن و مقام و می نویسد در روی مؤمن که این مؤمن است و در روی کافر که این کافر است پس رو می آورد بسوی قائم مردی که روی او در عقب و پشت سر او بطرف سینه او است و می ایستد در برابر و پیش روی او پس می گوید ای آقای من منم مژده دهنده امر کرد مرا فرشته ای از فرشتگان که بتو ملحق شوم و مژده دهم تو را بهلاك شدن لشکر سفیانی در زمین بیداء پس قائم به او می گوید قصّه تو چیست و قصه برادرت نذیر چگونه است پس آن مرد می گوید من با برادرم نذیر در لشکر سفیانی بودیم خراب کردیم دمشق را تا بغداد و خراب کردیم بغداد را و آن جا را ترک کردیم در حالی که صاف و هموار کردیم و خراب کردیم کوفه را و خراب کردیم مدینه را و سرگین انداختند قاطر های ما در مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله و بیرون آمدیم از آن جا در حالی که شماره جمعیت ما نزدیک سیصد هزار مرد بودند اراده کردیم که بمکّه برویم برای خراب کردن خانه خدا و کشتن اهل آن جا وقتي كه بر بیداء رسیدیم متحیّر و سر گردان شدیم در آن جا پس صیحه زننده ای بما صیحه ای زد که ای بیابان هلاک کن این ها را که گروهی ستم کارانند پس زمین شکافته شد و تمام لشکر را بخود فرو برد پس بذات خدا قسم است که باقی نماند در روی زمین زانو بند شتری و آن چه غیر از آن بود بجز من و برادرم که در آن حال ناگاه فرشته ای رو های ما را بعقب بر گرداند هم چنان که می بینی و ببرادرم گفت وای بر تو ای بیم دهنده برو بنزد سفیانی ملعون در دمشق

ص: 121

و بیم ده او را بظهور مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله و این که خدا لشكر او را در بيداء هلاک کرد و بمن گفت ای مژده دهنده خودت را برسان بمهدی در مکّه و مژده بده او را بهلاکت گروه ستم کاران و بدست او توبه کن زیرا که او می پذیرد توبه را پس دست خود را بروی تو می کشد و آن را بر می گرداند بحالت اوّل درست شده پس تبعیت می کند با ایشان و با آن حضرت خواهد بود

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا قلت یا سَيِّدِي وَ تَظْهَرُ الْمَلائِكَةُ وَ الْجِنُّ لِلنَّاسِ قالَ إي وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ وَ يُخَاطِبُونَهُم كَمَا يَكونُ الرَّجُلُ مَعَ خاصَّةِ (حَاشِيَتِهِ) وَ أَهْلِ بیته قَلْتَ يَا سَيِّدِي وَ يَسِيرُونَ مَعَهُ قالَ إي وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ وَ لَيَنْزِلَنَّ أَرْضَ الهِجْرَةِ ما بَيْنَ الكُوفَةِ وَ النَّجَفُ وَ عَدَدُ أصحابِهِ عَلَيهِ السَّلامُ حينَئِذٍ سِتَّةٌ وَ أرْبَعُونَ أَلْفاً مِنَ المَلائِكَةِ وَ سِتَّةُ آلافٍ مِنَ الْجِنِّ و في رِوايَةٍ اُخْرَى وَ مَثَلُهَا مِنَ الْجِنِّ بِهِمْ يَنْصُرُهُ اللَّهُ و يَفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من و ظاهر می شوند فرشتگان و جنیّان برای مردم فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضّل و آمیزش می کنند با ایشان همچنان که مرد با مخصوصین یا اطرافی های خود و خانواده خود آمیزش می کند گفتم ای آقای من و با او سیر می کنند فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضل و فرود می آیند در زمین هجرت یعنی کوفه و در میان کوفه و نجف و شماره اصحاب آن حضرت در ان روز چهل و شش هزار نفر از فرشتگان و شش هزار نفر از جنیّانند که خدا بر ایشان یاری می کند آن حضرت را و بدست او فتح و گشایش می دهد

ص: 122

﴿قالَ المُفَضَّلُ قلت یَا سَیِّدِی فَمَا یَصْنَعُ بِأَهْلِ مَکَّهَ قَالَ: یَدْعُوهُمْ بِالْحُکْمِ وَ اَلْمَوْعِظَهِ اَلْحَسَنَهِ فَیُطِیعُونَهُ وَ یَسْتَخْلِفُ فِیهِمْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ یَخْرُجُ یُرِیدُ اَلْمَدِینَهَ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ : یَا سَیِّدِی فَمَا یَصْنَعُ بِالْبَیْتِ قَالَ یَنْقُضُهُ وَ لاَ یَدَعُ مِنْهُ إِلاَّ اَلْقَوَاعِدَ اَلَّتِی هِیَ «أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ» بِبَکَّهَ فِی عَهْدِ آدَمَ وَ اَلَّذِی رَفَعَهُ إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ إِنَّ اَلَّذِی بَنَا بَعْدَهُمْ لاَ بَنَاهُ نَبِیٌّ وَ لاَ وَصِیُّ ثُمَّ یَبْنِیهِ کَمَا یَشَاءُ وَ یُغَیِّرُ آثَارَ اَلظَّلَمَهِ بِمَکَّهَ وَ اَلْمَدِینَهِ وَ اَلْعِرَاقِ وَ سَائِرِ اَلْأَقَالِیمِ وَ لَیَهْدِمَنَّ مَسْجِدَ اَلْکُوفَهِ وَ یَبْنِیهِ عَلَی بِنَائِهِ اَلْأَوَّلِ وَ لَیَهْدِمَنَّ اَلْقَصْرَ اَلْعَتِیقَ مَلْعُونٌ مَنْ بَنَاهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من پس چه می کند با اهل مکّه فرمود می خواند ایشان را بدرستی و درست کاری و درست رفتاری و پند دادن نیکو پس اطاعت می کنند او را و مردی از خانواده خود را جانشین خود قرار می دهد برای ایشان و بیرون می رود و اراد می کند رفتن بمدینه را مفضّل گفت ای آقای من با خانه کعبه چه می کند فرمود خراب می کند آن را و نمی گذارد از آن مگر قاعده هائی را که در اوّل برای خانه بنا گذارده شده برای مردم در کعبه در عهد آدم و آن هائی را که ابراهیم و اسمعيل بالا برده اند از آن و بدرستي كه آن چه از آن را که بعد از آن بنا گذارده شده و پیغمبری یا وصی پیغمبری بنا نکرده است آن را خراب می کند و دو مرتبه بنا می کند بهر طور که می خواهد و آثار ستم کار آن را محو و نابود می کند در مکه و مدینه و عراق و سایر اقلیم ها و هر آینه خراب می کند مسجد جامع کوفه را و بنا می کند آن را ببنائی که اوّل بنا شده و هر آینه خراب می کند قصر کهنه ملعونی را که ملعونی بنا کرده

ص: 123

﴿قَالَ المُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَيُقِيمُ بِمَكَّةَ قَالَ لاَ يَا مُفَضَّلُ بَلْ يَسْتَخْلِفُ مِنْهَا رَجُلاً مِنْ أَهْلِهِ فَإِذَا سَارَ مِنْهَا وَ ثَبُوا عَلَيْهِ فَيَقْتُلُونَهُ فَيَرْجِعُ إِلَيْهِمْ فَيَأْتُونَهُ مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِم يَبكونَ وَ يَتَضَرَّعونَ وَ يَقولونَ يا مَهدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ التَّوْبَةَ التَّوْبَةَ فَيَعِظُهُم وَ يُنْذِرُهُم وَ يُحَذِّرُهُم وَ يَسْتَخْلِفُ عَلَيهِم مِنهُم خَلِيفَةً وَ يَسِيرُ فَيَثِبُونَ عَلَيهِ بَعدَهُ فَيَقتُلُونَهُ فَيَرِدُ إِلَيْهِمْ أَنْصَارُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ النُّقَبَاءِ وَ يَقُولُ لَهُمْ ارْجِعُوا فَلاَ تُبْقُوا مِنْهُمْ بَشَراً إِلاَّ مَنْ آمَنَ، فَلَوْ لاَ أنَّ رَحْمَةَ رَبَّكُمْ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ وَ أنَا تِلْكَ الرَّحْمَةُ لَرَجَعْتُ إِلَيْهِمْ مَعَكُمْ، فَقَدْ قَطَعُوا الأعْذَارَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللهِ، وَ بَيْني وَ بَيْنَهُمْ، فَيَرْجِعُونَ إِلَيْهِمْ، فَوَ اللهِ لاَ يَسْلَمُ مِنَ الْمِائَةِ مِنْهُمْ وَاحِدٌ، لاَ وَ اللهِ وَ لاَ مِنْ ألْفٍ وَاحِدٌ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من پس می ایستد مهدی در مکّه فرمود نه بلکه ای مفضّل خلیفه ای قرار می دهد در آن جا از کسان خود پس از آن جا بیرون رود جستن می کنند و بر آن خلیفه و او را می کشند پس حضرت بر می گردد بسوی ایشان و آن ها می آیند بنزد او در حالتی که سر های خود را بزیر افکنده و گریه و زاری می کنند و می گویند ای مهدی آل محمّد توبه کردیم پس حضرت ایشان را موعظه می کند و بیم می دهد و می ترساند ایشان را و خلیفه دیگری بر ایشان نصب می کند و بیرون می رود باز قیام می کنند بر خلیفه آن حضرت بعد از رفتن او و او را می کشند پس بر می گرداند بر ایشان آن حضرت یاران خود را که از جن هستند با نقباء و فرمان می دهد ایشان را که بر گردید بمکه و باقی نگذارید در آن جا بشری را مگر کسانی که سیمای ایمانی دارند و اگر نبود که رحمت خدا وسعت داشت هر چیزی را و من آن رحمت هستم بر می کشم بسوی ایشان با شما زیرا که ایشان رشته عذر را بریدند یعنی جای عذر خواهی برای خود در میانه

ص: 124

خودشان و میانه خدا و میانه من و خودشان باقی نگذاردند پس بر می گردند انصار جنّ و انس آن حضرت و بذات خدا قسم است که سالم نمی ماند از صد نفر ایشان یک نفر نه بذات خدا قسم و نه از هزار نفر يک نفر

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلتُ يا سَيِّدِي فَأَيْنَ تَكُونُ دَارُ الْمَهْدِيِّ وَ مُجْتَمَعُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ دارُ مُلكِهِ الْكُوفَةُ وَ مَجْلِسُ حُكمِهِ جامِعُها و بَيْتُ مَالِهِ و مَقْسَمُ غَنَائِمِ المُسلِمينَ مَسجِدُ السَّهْلَةِ وَ مَوْضِعُ خَلواتِهِ الذَّكَواتِ البيضُ مِنَ الغَرِيّينِ﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من خانه مهدی گروه مؤمنین یعنی جای جمع شدن ایشان در کجا خواهد بود فرمود خانه ملک و سلطنت او در کوفه و محلّ نشستن برای حکم کردن مسجد کوفه و بیت المال و جای قسمت کردن غنیمت های مسلمانان در مسجد سهله و جا های خلوت کردن های آن حضرت زکوات بیض یعنی رنگ های سفید در غریّین یعنی نجف اشرفست

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ كُلُّ اَلْمُؤْمِنِينَ يَكُونُونَ بِالْكُوفَةِ قَالَ إِي وَ اللَّهِ یا مُفَضَّل لاَ يَبْقَى مُؤْمِنٌ إِلاَّ كانَ بِهَا أَوْ حَوَالَيها وَ لَيَبْلُغَنَّ مَجَالَةَ فَرَسٍ مِنْهَا ألْفَيْ دِرْهَمٍ و لَيَودَّنَّ أكْثَرُ النَّاسِ أنَّهُ اشتَرى شِبراً مِن أَرْضِ السَّبْعِ بِشِبرٍ مِن ذَهَبٍ وَ السَّبْعُ خِطَّةً مِن خِطَطِ هَمْدَانَ وَ لَيَصِيرَنَّ الْكُوفَةُ أرْبَعَةً و خَمْسِينَ مَيلاً وَ ليُجَاوِرَنَّ قُصُورَها كَرْبَلاءَ وَ لَيُصَيِّرُنَّ اللَّهُ كَرْبَلاءَ مَعْقِلاً وَ مُقَاماً تَخْتَلِفُ فِيهِ الْمَلائِكَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لَيَكُونَنَّ لَهَا شَأنٌ مِنَ الشَّأْنِ وَ لَيَكُونَنَّ فيها مِنَ الْبَرَكَاتِ مَا لَوْ وَقَفَ مُؤْمِنٌ وَ دَعا رَبَّهُ بِدَعوَةٍ لَأَعْطَاهُ اَللَّهُ بِدَعْوَتِهِ اَلْوَاحِدَةِ مِثْلَ مُلْكِ اَلدُّنْيَا

ص: 125

أَلْفَ مَرَّة ثُمَّ نَفْسُ اِبْو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من همه مؤمنین در کوفه می باشند فرمود آری بذات خدا قسم است ای مفضّل باقی نماند مؤمنی مگر این که در آن جا و اطراف آن خواهد بود و هر آینه جای بستن یک گوسفند در آن جا قیمت آن بهزار درهم می رسد و بسیاری از مردمان دوست دارند البتّه البتّه که یک وجب از زمین های سبیع را بیک وجب از طلا خریداری کنندو سبیع زمین های بایر بی ابی است از زمین های همدان و مساحت کوفه چهل و پنج میل که پانزده فرسخ باشد خواهد شد و قصر های ان بکربلا متصل می شود و هر آینه خدا کربلارا پناه گاه و جایگاهی قرار می دهد که جای گیرند فرشتگان و مؤمنین در این جا و از برای آن شأنی بزرگ خواهد بود و چنان برکت هائی در آن جا ظاهر شود که اگر مؤمنی در آن جا توقف کند و بخواند خدای خود را که بدعای به او عطا کند هزار برابر مانند ملک دنیا را به او عطا می کند پس حضرت ابی عبد الله یعنی صادق علیه السلام آهی كشيد و

﴿قَالَ يَا مُفَضَّلُ إِنَّ بِقَاعَ الأَرْضِ تفاخرَت فَفَخَرَتْ كَعْبَةُ اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ عَلَى بُقْعَةِ كَرْبَلاَءَ فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهَا أَنِ اسْكُتِي كَعبَةَ البَيتِ الحَرَامِ ولا تَفْتَخِرِي علَى كَرْبَلاءَ فَإنَّها اَلْبُقْعَةُ اَلْمُبَارَكَةُ الَّتي نُودِيَ مُوسَى مِنْهَا مِنَ الشَّجَرَةِ و إِنَّهَا الرَّبْوَةُ الَّتِي أَوَتْ إِلَيْهَا مَرْيَمُ وَ الْمَسِيحُ وَ إِنَّهَا الدَّالِيَةُ الَّتِي غُسِلَ فِيهَا رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ فِيهَا غَسَلَتْ مَرْيَمُ عِيسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و اغْتَسَلَتْ مِن وِلادَتِها و إنَّها خَيْرُ بُقْعَةٍ عَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلِمَ مِنْهَا وَقْتَ غَيْبَتِهِ وَ لَيَكُونَنَّ لِشِيعَتِنَا فِيهَا خِيَرَةٌ إلى ظُهُورِ قَائِمِنَا عَلَيهِ السَّلامُ﴾

ص: 126

و فرمود ای مفضّل بدرستی که بقعه های زمین فخر کردند پس کعبه که بیت الحرام است فخر کرد بر بقعه کربلا پس وحی کرد خدا بسوی آن که ساکت باش یا آرام بگیر ای کعبه بيت الحرام و فخر نكن بر بقعه كربلا زیرا كه آن بقعه مبارکه ایست که ندا کرده شد موسی از آن جا از درخت معهود یعنی در اوّل زمان بعثت او برسالت و آن زمین بلندی است که جای گرفت در آن جا مریم با مسیح و آن پشته بلندی است که در آن جا غسل داده شد یعنی شسته شد سر حسين عليه السّلام و در آن جا غسل داده شده عیسی مریم غسل داد او را و در آن جا غسل کرد مریم پس از زائیدن او و آن جا بهترین بقعه ایست که پیغمبر خدا عیسی از آن جا به آسمان بالا رفت در وقت پنهان شدنش هر آینه می باشد برای شیعیان ما خیر و خوبی در آن جا تا وقت ظاهر شدن قائم ما ( عليه السّلام).

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قلت يَا سَيِّدِي ثمَّ يَسِيرُ اَلْمَهْدِيُّ إِلَى أَيْنُقَال عَلَيْهِ السَّلام إِلَى مَدِينَةِ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ فَإِذَا وَرَدَهَا كَانَ لَهُ فِيهَا مَقَامٌ عَجِيبٌ يَظْهَرُ فِيهِ سُرُورُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ خِزْيُ اَلْكَافِرِينَ﴾

مُفضّل گفت گفتم ای آقای من پس از آن مهدی به کجا می رود فرمود بمدینه جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله پس چون وارد مدینه شود از برای او در آن جا مقام بزرگی است عجب آورنده که ظاهر می شود در آن جا سرور و شادی برای مؤمنین و خواری و ذلّت برای اشخاص کافر

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قلت يَا سَيِّدِي و مَا هُوَ ذَالِكَ قَالَ يَرِدُ إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسول الله

ص: 127

صلى الله عليه و آله وَ سَلَمَ فَيَقُولُ يَا مَعَاشِرَ اَلْخَلاَئِقِ هَذَا قَبْرُ جَدِّي رَسُولِ اَللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فَيَقُولُونَ نَعَمْ يَا مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ فَيَقولُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْقَبْرِ فَيَقُولُونَ صَاحِبَاهُ وَ ضَجِيعَاهُ أَبُو بَكْرٍ و عُمَرُ فَيَقُولُ وَ هُوَ أعلَمُ بِهِمَا وَ الخَلائِقُ كُلُّهُمْ جَمِيعاً يَسْمَعُونَ مَن أبو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ كَيْفَ دُفِنَا مِن بَيْنِ اَلْخَلْقِ مَعَ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلمَ وَ عَسَى اَلْمَدْفُونُ غَيْرَهُمَا فَيَقُولُ اَلنَّاسُ يَا مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ صَلى الله عليه و آله وَ سَلِمَ مَا هَاهُنَا غَيْرُهُمَا إِنَّهُمَا دُفِنَا مَعَهُ لِأَنَّهُمَا خَلِيفَتَا رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلْمَ وَ أَبَوْا زَوْجَتَيْهِ فَيَقُولُ لِلْخَلْقِ بَعْدَ ثَلَاثٍ أَخْرِجُوهُمَا مِنْ قَبْريهِما فَيُخرَجانِ غَضَّينِ طَرِيَّينِ لَم يَتَغَيَّر خُلُقُهُما وَ لَم يَشحَب لَوْنُهُمَا فَيَقولَ هَلْ فِيكُمْ مَن يَعرِفُهُما فَيَقُولُونَ نَعْرِفُهُما بِالصِّفَةِ وَ لَيْسَ ضَجِيعَا جَدِّكَ غَيْرَهُمَا فَيَقُولُ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يَقُولُ غَيْرَ هَذَا أَوْ يَشُكُّ فيهمَا فَيَقُولُونَ لاَ فَيُؤَخِّر إِخْرَاجَهُمَا ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ثُمَّ يَنْتَشِرُ الْخَبَرُ فِي النَّاسِ و يَحْضُرُ المَهْدِيُّ وَ يَكْشِفُ الجُدرانُ عَنِ القَبْرَينِ وَ يَقُولُ لِلنُّقَبَاءِ ابْحَثُوا عَنْهُمَا و انْبِشُوهُمَا فَيَبْحَثُونَ بِأَيْدِيهِمْ حَتَّى يَصِلُونَ إِلَيْهِمَا فيخرجان غَضَّيْنِ طَرِيَّيْنِ كَصُورَتِهِمَا فَيَكشِفُ عَنهُما أكفانُهُما وَ يَأمُرُ بِرَفْعِهِما على دَوْحَةٍ يَابِسَةٍ نَخِرَةٍ فَيَصْلِبُهُمَا عَلَيْهَا فَتَحْيَا الشَّجَرَةُ و تُورِقُ وَ يَطُولُ فَرْعُهَا فَيَقُولُ المُرْتَابونَ مِنْ أَهْلِ وَ لاَيَتِهِمَا هَذَا وَ اللَّهِ الشَّرَفُ حَقَّاً وَ لَقَد فُزنا بِمَحَبَّتِهِما وَ وِلايَتِهِما وَ يُخْبِرُ مَنْ أَخْفَى نَفْسَهُ مِمَّن في نَفسِهِ مِقياسُ حَبَّةٍ مِن مَحَبَّتِهِما وَ وِلايَتِهِما فَيَحْضُرُونَهُما و يَرَوْنَهُمَا وَ يُفْتَنُونَ بِهِمَا وَ َيُنَادِي مُنَادِي المَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كُلُّ مَنْ أَحَبَّ صَاحِبَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله و سلم وَ ضَجِيعَيْهِ فَلْيَنْفَرِدْ جانِباً فَتَتَجَزَّا الخَلقُ جُزءَينِ أحَدُهُما مَوالِ

ص: 128

وَ الآخَرُ مُتَبَرِّئٌ مِنهُما فيَعرِضُ المَهدِيُّ عَلَيهِ السَّلاَمُ عَلَى أَوْلِيَائِهِمَا اَلْبَرَاءَةَ مِنْهُمَا فيقولونَ يَا مَهْدِيَّ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله و سَلَّم نَحْنُ لَمْ نَتَبَرَّأْ مِنْهُما وَ لَسْنَا نَعْلَمُ أنَّ لَهُمَا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَكَ هذِهِ الْمَنْزِلَةَ و هَذَا الَّذي بَدا لَنَا مِن فَضْلِهِمَا أَنْتَبِرا اَلسَّاعَةَ مِنْهُمَا وَ قَدْ رَأَيْنَا مِنْهمَا مَا رَأَيْنَا فِي هَذَا اَلْوَقْتِ مِنْ نَضَارَتِهِما وَ غْضَا ضَتِهِمَا وَ حَيَاةِ اَلشَّجَرَةِ بِهِمَا بَلْ وَ الِلَّهِ نَتَبَرَّا مِنْك وَ مِمَّن آمَنَ بِكَ وَ مَن لا يُؤْمِنُ بِهِمَا وَ مَنْ صَلَّبَهُما و أَخْرَجَهُمَا وَ فَعَلَ بِهِمَا مَا فَعَلَ فيأمُرُ الْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رِيحاً سَوْدَاءَ فَتَهُبُّ عَلَيْهِمْ فَتَجْعَلُهُمْ كَأَعْجَازِ نَخْلٍ خاوِيَة ثُمَّ يَأْمُرُ بإنزالهِما فَيُنْزِلاَنِ إِلَيْهِ فَيُحْيِيهِمَا بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ يَأمُرُ الخَلائِقَ بِالاجتِماعِ ثُمَّ يَقُصُّ عَلَيهِم قَصَصَ فِعالِهِما فِي كُلِّ كُورٍ و دُورٍ حَتَّى يَقُصَّ عَلَيهِم قَتلَ هابيلَ بنِ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ جَمْعَ النَّارِ لِإبراهيمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ طَرْحَ يُوسُفَ عليه السلامُ فِي الْجُبِّ وَ حَبَسَ يُونُسَ عليه السَّلامُ فِي الْحُوتِ وَ قُتِلَ يَحيى عَلَيهِ السَّلامُ وَ صَلبَ عِيسى عَلَيهِ السَّلاَمُ وَ عَذَابُ جِرْجِيسَ وَ دانيالَ عليهما السلامُ وَ ضَرَبَ سَلمانُ الفارِسيُّ وَ إشعالِ النَّارِ عَلَى بَابِ أمِير الْمُؤْمِنينَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَن وَ الْحُسَيْن عليهم السلام لإحْرَاقِهِمْ بِهَا، وَ ضَرْبَ يَدِ الصّدَّيقَةِ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِالسَّوْطِ، وَ رَفْسَ بَطْنِهَا وَ إِسْقَاطَهَا مُحَسَّناً، وَ سَمَّ الْحَسَن عليه السلام، وَ قَتْلَ الْحُسَيْن عليه السلام، وَ ذَبْحَ أطْفَالِهِ وَ بَني عَمَّهِ وَ أنْصَارهِ، وَ سَبْيَ ذَرَاريَّ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ إِرَاقَةَ دِمَاءِ آل مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ كُلُّ دَم سُفِكَ، وَ كُلَّ فَرْج نُكِحَ حَرَاماً، وَ كُلَّ رَيْنٍ وَ خُبْثٍ وَ فَاحِشَةٍ وَ إِثْم وَ ظُلْم وَجَوْرٍ وَ غَشْم مُنْذُ عَهْدِ آدَمَ عليه السلام إِلَى وَقْتِ قِيَام قَائِمِنَا عليه السلام كُلُّ ذَلِكَ يُعَدَّدُهُ عليه السلام عَلَيْهِمَا، وَ يُلْزمُهُمَا إِيَّاهُ فَيَعْتَرفَان بِهِ ثُمَّ يَأمُرُ بِهِمَا فَيُقْتَصُّ مِنْهُمَا فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ بِمَظَالِم

ص: 129

مَنْ حَضَرَ، ثُمَّ يَصْلُبُهُمَا عَلَى الشَّجَرَةِ وَ يَأمُرُ نَاراً تَخْرُجُ مِنَ الأرْض فَتُحْرقُهُمَا وَ الشَّجَرَةَ، ثُمَّ يَأمُرُ ريحاً فَتَنْسِفُهُمَا فِي الْيَمَّ نَسْفاً﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من چیست آن مقام بزرگی که عجیب است و ظاهر می شود در آن شادی مؤمنین و خواری کافرین فرمود وارد می شود بسوی قبر جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله پس می گوید ای گروه خلایق اینست قبر جدّ من رسول خدا صلّى الله عليه و آله می گویند آری ای مهدی آل محمّد پس می گویند کیست در قبر با او گویند دو نفر هم خواب او و یاران او ابو بکر و عمر پس می گوید در حالتی که دانا تر از همه خلق است بفلان و فلان که این دو نفر در میان خلق چگونه این جا دفن شدند با جدّ من رسول خدا صلى الله عليه و آله و شاید غیر از این ها هستند که در این جا دفن شده است پس مردمان می گویند ای مهدی آل محمّد در این جا غیر از این دو نفر کسی دفن نشده و جز این نیست که دفن شدن ایشان در این جا برای اینست که دو نفر خلیفه پیغمبر صلی الله عليه و آله و دو نفر پدر زن های آن حضرت بوده اند پس بعد از سه روز دیگر بمردم می فرماید که این دو نفر را از قبرهای شان بیرون بیاورید پس بیرون آورده می شوند در حالتی که بدن های ایشان تر و تازه است تغییری در خلقت ایشان روی نداده و رنگ ایشان بر نگشته پس می فرماید آیا در میان شما کسی ایشان را می شناسد می گویند اي مهدى آل محمّد ایشان را بوصف می شناسیم و هم مضجع با جدّت غیر از این دو نفر نیستند پس فرمود آیا کسی هست که غیر از این سخن گوید و شک داشته باشد در ایشان می گویند نه پس تاخیر میندازد آن حضرت بیرون آوردن

ص: 130

ایشان را تا سه روز پس این خبر در مردمان منتشر شده و فتنه گران در نزد دوستان ایشان را خبر چینی می کنند باین خبر تازه و مردم جمع می شوند و مهدی حاضر می شود و دیوار ها را از این دو قبر بر می دارد و بنقبای خود می فرماید کاوش کنید و خاک ها را بعقب ریزید و نبش کنید این دو قبر را پس با دست های خود خاک ها را بعقب می ریزند تا آن که می رسند بجسد این دو نفر و بیرون می آورند آن ها را در حالتی که تر و تازه باشند بهمان صورتی که در دنیا بوده اند پس کفن های ایشان را دور می کنند و امر می فرماید آن ها را بر شاخه درخت خشک شده پوسیده ای می آویزند درخت مرده زنده می شود و بالا می رود و برگ می آور و شاخه های آن دراز می شود پس دوستان ایشان که از اهل شک و ریبند می گویند این است شرف حقیقی بذات خدا قسم و هر آینه رستگار شدیم بسبب محبّت و دوستی ای که به ایشان داریم و به آن چه در باطن ایشان مخفی و پنهانست خبر می دهند هر چند بقدر دانه ای از محبّت و دوستی ای که به ایشان باشد پس حاضر می شوند در نزد ایشان و می بینند ایشان را و آزمایش و امتحان کرده می شوند بدیدن آن ها ایشان را و منادی مهدی ندا می کنند که هر که این دو نفر یاران رسول خدا را دوست می دارد که با او هم مضجع اند یک طرف بایستد پس مردم دو دسته می شوند دوستان ایشان در یک طرف و آن هائی که بیزاران ایشانند در یک طرف می ایستند پس مهدیّ علیه السّلام بدوستان این دو نفر عرضه می دارد بی زاری جستن از ایشان را پس می گویند ای مهدی آل رسول خدا ما از ایشان بی زاری نمی جوئیم و نمی دانستیم که این دو نفر در نزد خدا و نزد تو این منزلت و مقام را دارند و این

ص: 131

فضیلتی است که برای ایشان ظاهر شد ما در این ساعت بیزاری از ایشان نمی جوئیم و حال آن که دیدیم از ایشان آن چه را که دیدیم در این وقت از تر و تازه بودن جسد های ایشان و زنده شدن درخت بسبب ایشان بلکه بذات خدا قسم است که بیزاری می جوئیم از تو و از کسی که ایمان بتو آوَرَد و به ایشان ایمان نیاورد و کسی که ایشان را بر دار آویخت و بیرون آورد بدن های ایشان را از قبر و کرد بر ایشان آن چه را که کرد چرا امر می فرماید مهدی علیه السّلام باد سیاهی را که بوزد بر ایشان و آن ها را بگرداند مانند بیخ های خرما بُنی که از جا کنده شده باشد پس امر می فرماید این دو بدن را فرود می آورند بنزد آن حضرت و زنده می کند آن ها را باذن خدای تعالی و امر می فرماید تا مردمان جمع می شوند پس قصّه می فرماید بر ایشان کار های ایشان را که در گردش شب ها و روز ها در هر دوره ای از ایشان سر زده تا این که قصّه می کند بر ایشان داستان کشتن قابیل هابیل را که هر دو پسران آدم بوده اند و جمع کردن آتش را برای سوزانیدن ابراهیم علیه السّلام و انداختن یوسف را در چاه و حبس شدن یونس در شکم ماهی و کشته شدن یحیى عليه السّلام و بر دار آویختن عيسى عليه السلام و عذاب جرجیش و دانیال و زدن سلمان فارسی و آتش زدن بر خانه امیر المؤمنين و فاطمه حسن و حسين علیهم السّلام را برای سوزاندن ایشان و تازیانه زدن بر دست صدّيقه کبری فاطمه و لگد زدن بر شکم او و سقط کردن محسن او و زهر دادن حسن و کشتن حسين عليه السّلام و سر بریدن کودکان او و برادران او و پسر عمو های او و یاران او و اسیر کردن ذریّه های رسول خدا صلى الله عليه و آله و ريختن خون های

ص: 132

آل محمد عليهم السّلام و هر خونی که بحرام ریخته شده و هر فرجی که بحرام نکاح شده و هر عمل پلید و زشت و گناه و ظلم و جور و ستم کاری که از زمان آدم علیه السلام تا وقت قیام قائم ما روی داده و می دهد می شمارد آن را حضرت بر ایشان و آن ها را ملزم می کند باعتراف به آن ها و ایشان اعتراف می کنند بکردن انکار ها پس از آن آن فرمان قصاص کردن از ایشان را می دهد در آن وقت بظلم هائی که بحاضرین از آن ها کرده اند پس ایشان را به دار می زند و امر می فرماید آتشی را که از زمین بیرون آید پس ایشان را با درخت می سوزاند پس امر می فرماید بادی را تا آن که خاکستر ایشان را در دریا ریزد ریختن شدیدی

مُؤلّف نا چیز گوید از ظاهرا این حَديثِ چنین بر می آید که آن چه از گمراهی و ضلالت و ظلم و جور و و تعدّی و تجاوز و ستم گری و جنایت و فسق و فجور و آدم کشی خون ریزی بنا حق و نا روا و هتک حرمات از زمان آدم ابو البشر تا زمان قیام قائم علیه السّلام در روی زمین روی داده و می دهد از کار ها و کرده های این دو نفر است که حضرت برای اختبار و امتحان و جدا شدن حق از باطل در زمان ظهور و قیام خود باذن و فرمان خدای متعال آن ها را زنده و ملزم می کند تا اعتراف کند به کرده ها خود در دنیا تا تمیز داده شود خبیث از طیّب و حق از باطل و سعيد از شقى تا هلاك شود هر که هلال می شود بحجّت و دلیل و زنده ماند هر که زنده می ماند بحجّت و دلیل و در این مقام آن چه که سزاوار است شرح داده شود اینست که اعتراف کردن ایشان به

ص: 133

کرده های خود پس از رحلت خاتم الانبیا صلى الله عليه و آله تا زمان ظهور و قيام حضرت بقیه الله ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء باندك تأمّلى وجه آن معلوم و واضح است باین تقریر که اگر ایشان نقض عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله را نکرده بودند و بوصيّت آن حضرت عمل مي كردند و عهد شكنى و غصب حق امير المؤمنين على عليه السلام را نکرده بودند و گذارده بودند که آن حضرت بمسند خلافت که حقّ طلق او بود قرار گیرد هر آینه بحکومت حقّه آن حضرت پرچم حقّ و عدالت حقیقی در اهتزار و جنبش می بود و باطل و آثار ان نا بود می شد و چنان چه خداوند متعال امر فرمود بعدل و داد و احسان نیکی و مودّت ذوى القربي و دادن حقوق ایشان و حقّ هر صاحب حقّی عمل می شد و پرچم ظلم و عُدوان و فحشاء و منكر و بغى همچنان كه خدا از آن ها نهی فرموده پیچیده می گردید و باحكام قرآن و سنّت خاتم پیغمبران و منهاج دوازده نفر امام های منصوص و اوصیاء مخصوص پيغمبر صلّى الله عليه و آله هر کدام بعد از دیگری عمل کرده می شد و نظام جهان منظّم و نظم عالم مختلّ نمی کردید و احدی نسبت به احدی ظلم و ستم نمی کرد و زندگانی بشر همیشه در عیش و خوشی و فراخی و رفاه بر گذار می گردید و مردم در مهد امن و امان می اسودند- و شکی نیست که کار های این دو نفر سبب شد تا کافر شود هر که کافر شود و گمراه شود هر که در گمراهی افتد و ظلم و ستم کند هر که ظلم و ستم می کند و جنایات فسق و فجور سر زند از هر که سر می زند ﴿فَلَعَنَهَا اَللَّهُ لِمَا جَنَيَا وَ غَوَيَا وَ ضَلاَّ وَ اَضِلاَّ فَلَوْ لَمْ يَعْمَلا مَا عَمِلا وَ لَمْ يَفعَلا ما فَعَلا وَ لَم يَرْتَكِبا ما ارْتَكَبَا لَكانَ اميرُ المُؤمِنينَ عليه السَّلام

ص: 134

مَعَ اقْتِدَارِهِ وَ اسْتِيلائِهِ وَ غِزارَةِ عِلْمِهِ وَ بَسَطَ يَدَهُ يَمْنَعُ جَمِيعَ﴾

و اگر گوینده ای بگوید که چرا المؤمنين عليه السّلام پس از آن که بر اریکه خلافت ظاهریّه قرار گرفت و زمام خلافت را در دست داشت مبادرت باین کار نکرد و دست کفر و نفاق و جور و بیداد را گوتاه نفرمود جواب این است که ایشان در زمان خود چنان مبانی کفر و نفاق و جور و طغیان را محکم کرده بودند که بر حسب جریان عادی ممکن نبود که حضرت از سیره و رفتار و روش و آثار ایشان جلو گیری بلکه بعضی از حکّام و عمّال ایشان را که اراده عزل آن ها را می فرمود صدا های مخالف بلند می شد و بمخالفت با آن حضرت قیام می کردند بشهادت تواریخ شرقي ها و غربی ها فضلا از تواریخ و سیر مسلمانان که نمونه ای از آن داستان عزل کردن آن حضرت است شریح قاضی را از قضاوت و داد ها و فریاد های مردمان بلند شدن و بشورش در آمدن و پرچم مخالفت افراشتن ایشان چنان چه علاوه بر تواریخ و سیر از تصريحات و تلويجات و مطویات و فرمایشات خود آن و سایر ائمه عليهم السلام مستفاد می شود

وَ اَمّا الزام قائم علیه السّلام ایشان را به گردن خود گرفتن و اعتراف کردن ایشان بجنايات و ضلالات و اضلالات و ظلم ها و ستم ها و خيانت ها و فتنه ها و فساد ها و فسق ها و فجور ها و خون ريزي ها و هتك حرمت ها پیشینیان از زمان آدم تا رحلت خاتم الانبیا صلی الله عليه و آله بعلّت راضی بودن ایشان است بفعل های آن ها و دلیل راضی بودن ایشان بفعل های آن ها کار های ایشان است بر طبق کار های آن ها که اگر به آن کار ها راضی نبودند

ص: 135

هرگز مثل آن ها را نمی کردند و هر کسی که بفعل کسی راضی شود مثل آن است كه ان فعل را خودش بجا آورده باشد چنان چه دلالت بر آن دارد آیات و اخبار و احادیث بسیاری آیا ندانسته ای که خدای متعال نسبت داده است فعل پدران یهود را بخود ایشان و مذمت کرده است ایشان را براضی شدن ایشان بکار های پدرانشان و بنی امیّه قاطبة لعنت کرده شدند بعلّت راضی بودن ایشان بافعال پدرانشان و نیز اگر بگوئیم طینت سجّینی ایشان نقطه مقابل طینت علّیينى آل محمّد عليهم السلام است همچنانی که ارواح طیّبه آل محمّد صلوات الله عليهم مؤيد هر يک از انبياء و رسل اوصیاء آن ها بوده اند در هر عصری از اعصار گذشته و معین ایشان بوده اند در خیرات و حامی ایشان بوده اند در رفع کربات و دفع کردن خطرات چنان چه از وجود مبارک أمير المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرموده است که من با انبیا سِرّاً در پنهانی همراه بوده ام و با خاتم الانبیاء در پنهان و آشکار هر دو و امثال این احادیث رجوع شود بكتب معتبره از قبل کافى و بصائر الدرجات وَ كتب صدوق و كتب فضل بن شاذان و مناقب ابن شهر آشوب و غير این ها از كتب خاصّه و كتب احمد بن حنبل و محمد بن یوسف گنجی شافعی و ابن طلحة و حلية الأولياء و ينابيع المودّه و ابن حجر و بعضی از صحاح ستّة و جمع بين الصحيحین و غير اين ها از كتب عامّة همچنين ارواح خبیثه آن ها هم از باب مقابله ضدّین در سر ّ و باطن با اشقيئا سالفین همراه بوده و مؤید و معین ایشان بوده باشد و در ظاهر و باطن با اشتقیئا زمان خود همراه باشند

ص: 136

احتمال بعیدی نیست بلکه برای شخص متفطنّ متتبّع کمال قرابت را دارد و وجهی است وجيه فتدبّر جیداً و الله اعلم بحقائق الامور

قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ

﴿ثُمَّ يَسِيرُ الْمَهْدِيُّ إِلَى الْكُوفَةِ و يَنْزِلُ ما بَينَ الْكُوفَةِ وَ النَّجَفُ وَ عَدَدُ اصْحَابِهِ في ذلِكَ اَلْيَوْمِ سِتَّةٌ وَ اِرْبَعُونَ الفَامِنُ الْمَلائِكَةُ و سِتَّةُ الافٍ مِنَ الجِنِّ وَ النُّقَبَاءُ ثَلاثُماةٍ وَ ثَلاثَ عَشَرَ قَالَ المُفَضَّلُ يا سيدى فَكَيْفَ يَكُونُ دَارُ الفاسقين اَلزَّوْرَاءُ فِي ذَلِكَ اَلزَّمان اَلْوَقْتِ قَالَ فِي لَعْنَةِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ و بَطْشِهِ تُخْرِبُ هَا الْفِتَنُ و تَتْرُكُها جَمَّاءَ فَالوَيْلُ لَها وَ لِمَنْ بِهَا كُلَّ الوَيْلِ مِنَ الرَّايَاتِ الصَّفْرِ وَ مِن رَايَاتِ المَغْرِبِ وَ مِن كَلْبِ الْجَزِيرَةِ وَ مِنَ الرَّايَاتِ الَّتي تَيَسَّرُ اليها مِنْ كُلِّ قَرِيبٍ وَ بَعِيدٍ وَ اَللَّهِ لَيَنْزِلَنَّ بِهَا مِنْ صُنُوفِ الْعَذَابِ مَا لَمْ يَنْزِلْ بِسَائِرِ الاُمَمِ المُتَمَرِّدَةِ مِنْ اَولِ الدَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ وَ لَنَزَلَنَّ بِهَا مِنَ اَلْعَذَابِ ما لا عَينٌ راتَ وَ لاَ اُذَنٌ سَمِعتُ بِمِثلِهِ وَ لا يَكُونُ طُوفَانُ اهْلِهَا الاّ بِالسَّيْفِ الْوَيْلُ عِنْدَ ذَلِكَ لِمَنِ اِتَّخَذَهَا مَسْكَناً فَاِنَّ المُقيمَ بِها يَشْقَى بِمُقامَةٍ وَ الخارِجُ مِنها بِرَحْمَةِ اللَّهِ﴾

پس مهدی بجانب کوفه می رود و فرود می آید در میان کوفه و نجف و عدد اصحاب آن جناب در ان روز چهل و شش هزار از فرشتگان و شش هزار از جنیّان و سیصد و سیزده نفر نقبایند

مُفَضّل گفت ای آقای من در آن وقت خانه فاسق ها زوراء یعنی بغداد چگونه خواهد بود فرمود در لعنت خدا و خشم او و سخت گیری او خواهد بود فتنه ها

ص: 137

آن جا را خراب کند و باقی گذارد آن را در حالتی که صاف و هموار شده باشد پس وای بر آن و بر کسی که در آن ساکن است همه گونه وای از پرچم های زرد و از پرچم های مغرب و از سگ جزیره و از پرچم هائی که در آن جا بلند شود و بیاید از هر نزدیک و دوری بذات خدا قسم است که در آن جا فرود آید از هر گونه عذاب و شکنجه ای که بر سایر امّت های پیش فرود نیامده باشد از کسانی که از حق تمرّد کردند از اول روزگار تا آخر آن و هر آینه بر آن عذابی نازل شود البتّه البتّه که هیچ چشمی ندیده باشد و هیچ گوشی نشنیده باشد بمانند آن و نمی باشد مرگ بشتاب و سرعت برای اهل آن مگر بشمشیر وای بر کسی که در آن زمان آن جا را برای خود مسکن گیرد زیرا که مقام کننده در آن جا بواسطه ایستادن در آن جا ببدبختی افتد و بردن رونده از آن جا در رحمت خدا باشد

﴿یَا الْمُفَضَّلُ لِتَناقص أهْلِهَا فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُقَالَ: إِنَّهَا هِيَ الدُّنْيَا، وَ إِنَّ دُورَهَا وَ قُصُورَهَا هِيَ الْجَنَّةُ، وَ إِنَّ بَنَاتِهَا هُنَّ الْحُورُ الْعِينُ، وَ إِنَّ وِ لْدَانَهَا هُمُ الْولْدَانُ، وَ لَيَظُنَّنَّ أنَّ اللهَ لَمْ يَقْسِمْ رزْقَ الْعِبَادِ إِلاَّ بِهَا، وَ لَيَظْهَرَنَّ فِيهَا مِنَ الاُمَرَاءِ عَلَى اللهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ صلى الله عليه و آله و سلّم، وَ الْحُكْم بِغَيْر كِتَابِهِ، وَ مِنْ شَهَادَاتِ الزُّور، وَ شُرْبِ الْخُمُور، وَ(إِتْيَان) الْفُجُور، وَ أكْل السُّحْتِ وَ سَفْكِ الدَّمَاءِ مَا لاَ يَكُونُ فِي الدُّنْيَا كُلِّهَا إِلاَّ دُونَهُ، ثُمَّ لَيُخْربُهَا اللهُ بِتِلْكَ الْفِتَن وَ تِلْكَ الرَّايَاتِ، حَتَّى لَيَمُرُّ عَلَيْهَا الْمَارُّ فَيَقُولُ: هَاهُنَا كَانَتِ الزَّوْرَاءُ﴾

ای مَفَضّل هر آینه رغبت و میل کنند اهل آن جا بدنیا تا این که گفته شود که دنیا آن جا است و خانه ها و قصه های آن جا بهشت است و زن های آن جا حور العین اند و پسران آن

ص: 138

پسران بهشتی هستند و هر آینه گمان می کنند مردمان که قسمت نکرده است خدا روزی بندگان را مگر در آن جا و هر آینه آشکار می کنند در آنجا دروغ بستن بر خدا و رسول او را و حکم کردن بغیر حکم کتاب خدا و آشکار می کنند گواهی های دروغ و آشامیدن نوشابه های مست کننده و مرتکب شدن فسق و فجور و خوردن حرام و ریختن خون ها را و آن کار های زشت و نا روائی که در دنیا نباشد مگر در آن جا پس خراب و ویران می کند خدا آن جا را به این فتنه ها و پرچم ها تا اندازه ای که چون گذرنده ای از آن جا بگذرد بگوید بغداد این جا بوده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ ثُمَّ مَاذَا يَا سَيِّدِي قَالَ ثُمَّ يَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ الْفَتَى الْصَبِيحُ الَّذِي نَحْوَ الدَّيْلَم! يَصِيحُ بِصَوْتٍ لَهُ فَصِيح: يَا آلَ أحْمَدَ أجِيبُوا الْمَلْهُوفَ، وَ الْمُنَادِيَ مِنْ حَوْل الضَّريح فَتُجِيبُهُ كُنُوزُ اللهِ بِالطَّالَقَان كُنُوزٌ وَأيُّ كُنُوزٍ، لَيْسَتْ مِنْ فِضَّةٍ وَ لاَ ذَهَبٍ، بَلْ هِيَ رجَالٌ كَزُبَر الْحَدِيدِ، عَلَى الْبَرَاذِين الشُّهْبِ، بِأيْدِيهِمُ الْحِرَابُ، يَتَغَاوَرُونَ شَوْقاً الى اَلْحَرْبِ كَمَا تَغَاوَرَ اَلذِّئَابُ اميرهم رَجُلٌ مِنْ تَمِيمٍ يُقَالُ لَهُ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ فَيُقْبِلُ اَلْحُسْنَى فِيهِمْ وَ وَجْهُه كَدَائِرَةِ اَلْقَمَرِ يَرُوعُ اَلنَّاسَ جَمَالاً انْفاً فَيُقْفَى عَلَى اثر الظُّلَمَةِ ياخِذُ سَيْفَهُ لِلصَّغِيرِ وَ الكَبيرِ وَ الْوَضِيعِ وَ العَظِيمِ ثُمَّ يَاتَى تِلْكَ الرَّايَاتِ كُلَّها حَتَّى يَرِدَ الْكُوفَةَ (وَ لَم يَزَلْ يَقتُلُ الظُّلمَةَ حَتَّى يَرِدَ الكُوفَةَ وَ قَد صَفَاً اكْثَرُ النَّاسُ) فَيَجْعَلُهُ مَعْقِلاً فَيَتَّصِلُ بِهِ وَ بِاصْحَابِهِ خَبَرُ الْمَهْدِي﴾

مُفضّل گفت پس چه می شود ای آقای من فرمود پس بیرون می آید حسنی و آن جوان خوش روئی است که از طرف دیلم (که ظاهراً بلاد کوهستانی مازندرانست) قیام می کند

ص: 139

و بصدای فصیح فریاد می کند که ای آل احمد اجابت کنید دل سوخته ستم دیده را و ندا کننده از اطراف ضریح ندا کند پس اجابت می کنند او را گنج های خدا که در طالقان هستند و چه گنج هائی که نه از نقره است و نه از طلا بلکه آن ها مردانی هستند مانند پاره های آهن که بر اسب های قوی که سیاهی آن ها بر سفیدی آن ها غالب است و در دست ایشان است حربه ها تاخت و تاز و فریاد می کنند مانند دویدن و فریاد کردن گرگان یا شیران شکاری سر لشکر ایشان مردی است از قبیله تیمم که شعیب پسر صالح گفته می شود پس حسنی رو می آورد در میان ایشان در حالتی که روی او مانند ماه شب چهاردهم است . بشگفت می آورد مردم را زیبائی جمال و شتاب کردن او پس دنبال می کند ستمکاران را و شمشیر خود را در دست می گیرد برای کوچک و برزگ و مردمان پست و با عظمت پس می آید با پرچم های خوم بکوفه و پیوسته می کشد ستم کاران را تا وارد کوفه شود و بسیاری از زمین را صاف می کند و کوفه را پناه گاه خود قرار می دهد پس خبر مهدی و اصحاب آن حضرت به او می رسد

﴿وَ يَقُولُونَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ مِنْ هَذَا المهدی الَّذِي قَدْ نَزَلَ بِسَاحَتِنَا فَيَقُولُ اخْرُجُوا بِنَا إِلَيْهِ حَتَّى نَنْظُرَ مَنْ هُوَ وَ مَا يُريدُ وَ هُوَ وَ اللهِ يَعْلَمُ أنَّهُ الْمَهْدِيُّ، وَ إِنَّهُ لَيَعْرفُهُ، وَ لَمْ يُردْ بِذَلِكَ الأمْر إِلاَّ لِيُعَرفَ أصْحَابَهُ مَنْ هُوَ فَيَخْرُجُ الْحَسَنِيُّ فَيَقُولُ: إِنْ كُنْتَ مَهْدِيَّ آل مُحَمَّدٍ فَأيْنَ هِرَاوَةُ جَدَّكَ رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله و سلّم وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ السَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ الْيَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ الْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ الدُّلْدُلُ، وَ حِمَارُهُ الْيَعْفُورُ، وَ نَجِيبُهُ الْبُرَاقُ، وَ مُصْحَفُ أمِير الْمُؤْمِنينَ بِغَيْرِ تَبْدِيلٍ

ص: 140

وَ لا تَغْيِيرٍ قَالَ فَيَحْضُرُ الْمَهْدِيُّ السَّفَطَ الَّذِي فِيهِ جَمِيعُ مَا طَلَبَه﴾

و می گوید ای پسر رسول خدا کیست این مهدی که در ناحیه ما فرود آمده پس می گوید بیرون بیائید با ما تا بنزد او رویم ببینیم کیست او و چه می گوید و یا چه می خواهند و او یعنی حسنی بذات خدا قسم است که می داند او مهدی است و می شناسد او را و اراده نمی کند از این کار مگر برای این که بشناساند به یاران خود که آن حضرت کیست پس بیرون می آید حسنی و می گوید اگر تو مهدی آل محمّدی کو چوب دستی جدّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و انگشتر او و برد او و زره او که فاضل نام دارد و عمامه او که سحاب نام دارد و اسب او كه يربوع نام دارد و ناقه او كه عَضبا (بعين بي نقطه) نام دارد و استر او كه دُلدُل نام دارد و تاج او و خر او که یعفور نام دارد و نجیب او که براق نام دارد و قرآنی که آن را المؤمنين جَدَّت جمع کرده بدون تبدیلی و تغییری فرمود پس حاضر می کند مهدی سفطی را که در آن است همه آن چیز هائی که حسنی طلب کرده است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدَى وَ هَذَا كُلُّهُ فِي اَلسَّفَطِ قَالَ اِی وَ الله فِي السَّفَطِ، یا مفضّل وَ تَركَاتُ جَمِيع النَّبِيَّينَ حَتَّى عَصَا آدَمَ وَ نُوح وَ تَركَةُ هُودٍ وَ صَالِح وَ مَجْمُوعُ إِبْرَاهِيمَ وَصَاعُ يُوسُفَ وَ مِكْيَالُ شُعَيْبٍ وَ مِيزَانُهُ، وَ عَصَا مُوسَى وَ تَابُوتُهُ الَّذِي فِيهِ بَقِيَّةُ مَا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ، وَ دِرْعُ دَاوُدَ وَ خَاتَمُهُ، وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ عليه السلام وَ تَاجُهُ، وَ رَحْلُ عِيسَى وَ مِيرَاثُ النَّبِيَّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ فِي ذَلِكَ السَّفَطِ فَيَقُولُ اَلْحَسَنِيُّ حَسْبِي يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بَعْضَ ما قَدْ رايَتَ وَ الَّذِى اَسْئَلَكَ اَنْ تَعَزَّزْ هِراوَةَ رَسُولِ اللّه

ص: 141

وَجَدَكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ هُوَ لاَ يُرِيدُ بِذَلِك الا ان يَرى أصْحَابُهُ فَضْلَ اَلْمَهْدِى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّى يُطِيعُوهُ وَ يُتَالِفُوهُ وَ تَغْرِزُهَا فى هَذَا الْحَجَر الصَّلْدِ وَ تَسْئلَ اللهَ أنْ يُنْبِتَهَا فِيهِ، وَ هَوْلاَئُ يُنْظَرُونَ فَیُخرجُ الْمَهْدِيَّ جَمِيعُ مَا طَلَبَهُ مِنْهُ، وَ يَأخُذُ الْمَهْدِيُّ الْهِرَاوَةَ بِيَدِ غَرْزِهَا فِي الْحِجْرِ فَتَنْبُتُ وَ تَعلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّي ظَلَّلْتُ عَسْكَرَ الْمَهْدِيُّ وَ عَسْكَرَ الْحَسَي فَيَقُولُ اَلْحُسْنَى اَللَّهُ اَكْبَرْ مَدِيدَكَ يَابْنَ رَسُولِ اَللَّهِ حَتَّى بَنَايِعَكَ فَيُبَايِعَهُ وَ يُبَايِعُهُ سَايِرَ اَلْعَسْكَرِ اِلاّ اِرْبَعِينَ الفا اصحاب اَلْمَصَاحِفِ اَلْمَعْرُوفُونَ بِالزَّيْدِيْهْ فَاِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا هَذَا اَلاِسْحَرُ عَظِيمٌ فَيَخْتَلِطُ الْعَسْكَرَانِ فَيُقْبِلُ المَهدِيُّ عَلى الطائفة اَلْمُنْحَرِفَةِ فَيَعِظُهُمْ وَ يَدْعُوهُمْ ثَلاَثَةَ ايَّامٍ فَلاَ يَزْدَادُونَ الاطْغِيانا وَ كُفْراً فَيَامَ تُقَبِّلُهُم فَيُقتَلُونَ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لاَ صِحَابُهُ لاَ تَاخُذُ وَ اَلْمَصَاحِفِ وَ دِّعُوهَا تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً كَمَا بَدَّلُوهَا وَ غَيَّرُوهَا وَ حَرَّفُوهَا وَ لَمْ يَعْمَلُوا بِمَا فِيها﴾

مفضّل گفت ای آقای من همه این ها در سفط است فرمود آری بذات خدا قسم در سفط است اي مفضّل و متروکات همه پیغمبران حتّی عصای آدم و آلت نجّاری نوح و تركه هود و صالح و مجمع ابراهيم و صاع يوسف و پیمانه و ترازوی شعیب و عصای موسی و صندوقی که در آنست باقی مانده آن چه که باقی گذاردند خانواده موسیٰ و خانواده هرون که فرشتگان آن را بر می دارند و زره داود و عصای رسول خدا صلى الله عليه و آله و مهر سليمان و تاج او و راحله عیسی و میراث همه پیغمبران و مرسلین در این سفط است پس حسنی می گوید بس است مرا ای پسر رسول خدا بعض از این ها را که دیدم و آن چه که از تو می خواهم اینست که

ص: 142

که بکاری چوب دستی جدّت رسول خدا را و از این کلام مقصودی ندارد جز این که فضل مهدی را بیاران خود بنماید تا او را اطاعت کنند و با او الفت گیرند ( عرض می کند بکار آن در این سنگ سخت و از خدا بخواه که آن را برویاند و این جماعت ببینند پس بیرون می آورد مهدی جمیع آن چه را که حسنی از او مطالبه کرده و می گیرد مهدی چوب دستی را بدست خود و می کارد در سنگ پس می روید و بلند می شود و شاخه و برگ می آورد تا این که سایه می اندازد بر سر تمام لشکر مهدی و لشکر حسنی پس حسنی می گوید الله اکبر دست خود را دراز کن ای پسر رسول خدا تا با تو بیعت کنیم پس با آن حضرت بیعت می کند و لشکر او هم همه با او بیعت می کنند مگر چهل هزار نفر از آن ها که همه قران با خود دارند و همه زیدی مذهب شناخته شده اند زیرا که می گویند نیست این ها مگر جادوی بزرگی پس دو لشکر با هم مختلط می شوند پس رو می کند مهدی باین طایفه کج رفتار و آن ها را موعظه می کند و دعوت بحق می نماید تا سه روز آن ها نمی پذیرند و زیاد نمی کند مگر سرکشی و کفر را پس حضرت امر بکشتن ایشان می کند و همه آن ها را می کشند پس حضرت بیاران خود می فرماید که قرآن ها را از ایشان دور نکنید و بگذارید با ایشان باشد تا حسرتی باشد برای ایشان همچنان که آن را تغییر دادند و تبدیل کردند و تحریف نمودند و عمل نکردند بان چه که در ان است

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مولاى ثُمَّ مَاذَا يَصْنَعُ اَلْمَهْدِيُّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَثُورُ سَرَايَاهُ الى السفْيَانِي الى دِمَشْقَ فَيَاخِذُونهُ فَيَذْبَحُونَهُ عَلَى الصَّخْرَةِ ثُمَّ يَظْهَرُ اَلْحُسَيْنُ عَلَي السَّلامُ فِى اثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ صِدِّيقٍ واثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ رَجُلاً مِن اصْحَابِهِ يَوْمَ كَرْبَلا فَيَالِكٌ عِنْدَهَا

ص: 143

مِنْ كَرَّةٍ زَهْرَاءَ وَ رَجْعَةٍ بَيْضَاءَ ثُمَّ يَخْرُجُ اَلصَّدِّيقُ اَلْإِكْبَرُ امير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يُنْصَبُ لَهُ الْقُبَّةُ الْبَيْضَاءُ عَلَى النَّجَفِ وَ تَقامُ ارْكَانُها و كُنْ بِالنَّجَفِ وَ رَكْنٌ بِهَجَرَ وَ رُكْنٌ بِصُنْعَا وَ رُكْنٌ بارِضٍ طَبِيَّةٍ و هِيَ مَدِينَةُ الرَّسُولِ لَكَانِى انظُر بِمُصابيها تُشْرِقُ فِى السَّماءِ وَ الارضِ كاضوءٍ مّنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ فَعِنْدَهَا بَتلى السَّرائِرِ وَ تَذهَلُ كُلُّ مُرضِعَةٍ عَمَّا ارْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلَّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَّارِى وَ مَا هُمْ بِسُكَّارِى ولَكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ ثُمَّ يَظْهَرُ السيد اَلْأَكْبَرُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اِنْصَارِهِ وَ الْمُهَاخِرِينَ وَ اِلَيهِ وَ مَن امِنَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ استُشْهِدَ مَعَهُ وَ يُحضَرُ مُكَذِّبُوهُ وَ الشَّاكُّونَ فِيهِ الْمُكَفِّرُونَ لَهُ وَ الْقَائِلُونَ فِيهِ اَنَّهُ سَاحِرٌ وَ كَاهِنٌ وَ مَجنونٌ وَ مُعَلَّمٌ وَ شَاعِرٌ وَ ناطِقٌ عَنِ الْهَوَى وَ مَنْ حَارَبَهُ وَ قاتَلَهُ حَتَّى بَعْضٍ مِنْهُمْ بِالْحَقِّ وَ يُجَازوا با فِعَالَهُمْ مُنْذُ وَقْتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الى وَقْتِ ظُهُورِ اَلْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ مع امام وَ وَقتٍ وَقتٍ وَ يَحِقُّ تَأويلُ هذهِ الأيَّةِ و مَزيدانِ نَمُن عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعَفُواةُ الارضِ وَ نَجعَلُهُم ائمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ ائِمَّةَ الوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُم فِي الارْضِ وَ نَرى فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم مَا كانُوا يَحْذَرُونَ﴾

مُفَضَّل گفت ای مولای من پس از آن چه می کند مهدی فرمود آن حضرت علیه السلام بر می انگیزاند شکر خود را بطرف سفیانی بجانب دمشق پس او را می گیرند و بالای صخره سنگی سر می بُرند پس از آن ظاهر می شود حسین علیه السلام با دوازده هزار صدّیق و هفتاد و دو نفر اصحاب او که در کربلا بودند و شهید شدند در آن وقت تعجب خواهی

ص: 144

از بر گشتی درخشنده و باز گشتی چون آفتاب تابنده پس بیرون می آید صدّیق اکبر امیر مؤمنان علیه السّلام و نصب کرده می شود برای او قُبّه سفیدی بالای نجف و بر پا می ایستد رکن های آن یک رکن آن در نجف است و یک رکن آن در هَجَر است و آن شهری است در یمن که میان آن و عَثَر از طرف یمن یک شبانه روز راه است و هَجَر اسمی است برای همه زمین بحرين و يک ركن آن بصنعای یمن است و یک ركن آن بزمین مدینه پیغمبر صلى الله عليه و آله است گویا می بینم چراغ های آن را که تابان است در آسمان و زمین تابنده تر از آفتاب و ماه در آن وقت ظاهر می شود آن چه در باطن و سریزه های مردم است و غافل می شود هر زن شیر دهنده ای از آن چه که شیر داده و می گذارد هر صاحب حملی حمل خود را و می بینی مردمان را بحالت مست ها در حالتی که مست نیستند و لیکن عذاب خدا است پس ظاهر می شود آقای بزرگ تر از همه آقایان جهانیان محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله با یاران خود و کسانی که هجرت کردند بسوی او و کسانی که به او ایمان آورده اند و تصدیق کرده اند رسالت او را و کسانی که با او بوده و شهید شدند و حاضر کرده شوند تکذیب کنندگان او و آن هائی که گویندگان بودند در حقّ او که آن حضرت ساحر و كاهن و جنّ زده و تعلیم داده شده و شاعر و گوینده از روی هوای نفس است و کسانی که با او جنگ و قتال کردند تا این که قصاص کند از ایشان براستی و درستی و پاداش داده شوند بکار های شان از وقت ظهور و بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله تا وقت ظهور مهدى علیه السّلام در هر وقتی و با هر اما می در آن وقت

ص: 145

راست و درست شود تاویل آیه شریفه ای که فرموده است و می خواهیم این که منّت گذاریم بر کسانی که ضعیف و نا توان شده بودند در روی زمین و قرار دهیم ایشان را پیشوایان روی زمین و بگردانیم ایشان را وارث های علم و قدرت و صفات خود و تمکین دهیم مر ایشان را در روی زمین و بنمائیم فرعون و هامان و لشکریان ایشان را از آن پیشوایان از آن چه که می ترسیدند

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ قلت یَا سَیِّدِی وَ مَنْ هَامَانُ وَ فِرْعَوْنُ قَالَفُلاَنٌ وَفْلاَنٌ يُنْشَرَانِ وَ يُحْيِيَانِ قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اَن یَکُونَانِ مَعَهُ فَقَالَ لَا بُدَّ أَنْ یَطَئَا الْأَرْضَ إِی وَ اللَّهِ حَتَّی مَا وَرَاءَ قَافِ إِی وَ اللَّهِ وَ مَا فِی الظُّلُمَاتِ وَ مَا فِی قَعْرِ الْبِحَارِ حَتَّی لَا یَبْقَی مَوْضِعُ قَدَمٍ إِلَّا وَطِئَا وَ أَقَامَا فِیهِ الدِّینَ الْوَاصِبَ لِلَّهِ لَکَأَنِّی یَا مُفَضَّلُ اَنظُر إِلَیْنَا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّهِ وَ نَحنُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَشْکُو إِلَیْهِ مَا نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأُمَّهِ بَعْدَهُ وَ مَا نَالَنَا مِنَ التَّکْذِیبِ وَ الرَّدِّ عَلَیْنَا وَ سَبْیِنَا وَ لَعْنِنَا وَ تَخْوِیفِنَا بِالْقَتْلِ وَ قَصْدِ طَوَاغِیَتِهِمُ الْوُلَاهِ لِأُمُورِهِمْ مِنْ دُونِ الْأُمَّهِ تَرْحِلِنَا عَنِ الْحُرْمَهِ إِلَی دِیارِ مُلْکِهِمْ وَ قَتْلِهِمْ إِیَّانَا بِالسَّمِّ وَ الْحَبْسِ فَیَبْکِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَقُولُ یَا بَنِیَّ مَا نَزَلَ بِکُمْ إِلَّا مَا نَزَلَ بِجِدِّکُمْ قَبْلَکُمْ وَ لَو عَلِمَت طَواغيتُهُم وَ وُلاتَهُم أَنَّ الْحَقَّ وَ المَهدِيِّ وَ الايمانِ وَ الوَصِيَّةِ و الامامَّةِ فِي غَيْرِكُم لَطَلَبُوهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من هامان و فرعون کیانند فرمود فلان و

ص: 146

فلان یعنی اوّل و دوّم که بیرون آورده می شوند و زنده کرده می شوند گفت مفضّل گفت ای آقای من پس رسول خدا و امير المؤمنين در کجا می باشند فرمود ناچار است از این که رسول خدا و امیر المومنین پا بزنند در روی زمین آری بذات خدا قسم است حتّی آن که در پشت کوه قاف هم بروند آری و الله و جاهائی که در ظلمات و ته دریا ها است می روند تا آن که نماند جائی که قدم در آن جا نگذارند و دین ثابت حق را در آن جا بر پا نکنند ای مفضل گویا من می بینم ما گروه ائمه را که در برابر جدّ ما رسول خدا صلى الله علیه و آله شکایت می کنم بسوی او از آن چه که بر ما وارد شده بعد از رحلت او و تكذیب هائی که از ما کردند و ردّ کردن آن ها بر ما و دشنام دادن بر ما و لعن کردن بر ما و ترسانیدن ما از كشتن و قصد کردن والي ها و حاكم هائي که بمنزله بت های ایشان بودند کار های خودشان را نه برای خیر خواهی امت بکوچ دادن ما از حرم پیغمبر بمرکز های ریاست و حکومت خود و کشتن ایشان ما را بزهر دادن و زندانی کردن پس گریه می کند رسول خدا صلى الله علیه و آله و می فرماید ای پسران من وارد نشده است بر شما مگر آن چه که بجدّ شما وارد شده پیش از شما و اگر می دانستند بت های ایشان و والیان امور ایشان که حق و هدایت و ایمان و وصیّت و امامت در غیر آل محمد است هر آینه طلب می کردند او را

﴿قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَهُ علیها السلام وَ تَشْکُو مَا نَالَهَا مِنْ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ أَخْذِ فَدَکَ مِنْهَا وَ مَشْیِهَا إِلَیْهِ فِی مَجْمَعٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ خِطَابِهَا لَهُ فِی أَمْرِ فَدَکَ وَ مَا رَدَّ عَلَیْهَا مِنْ قَوْلِهِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَا تُورَثُ وَ

ص: 147

احْتِجاجِها عَلَيهِ بِقَولِ اللَّهِ عزَّ وجَل في قِصَّةِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى هَبْ لِي مِن لَدُنكَ وَلِيّاً بَوتي وَ يَرِثني مِنَ ال يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْ رَبِّ رَضِيًا وَ قَولُهُ فِي قَصِّهِ دَاوُدُ وَ سُلَيْمَانُ وَ وَرِثَ سَلَمْنَا دَاوُدَ وَ قُولُ عَمْرَلهَا هَاتِي صَحِيفَتَكِ اَلَّتِي ذَكَرَتِ ان اباكِ رَسُولَ اللَّهِ كَتَبَهَا لَكِ عَلَى فَدَكِ و اخراجَها الصَّحيفَةَ واخِذ عَمْرَايَا ها مِنها وَ نَشْرَةٌ اياها على رُوسِ الاشْهَادِ مِن قُرَيْشٍ وَ المُهاجِرِينَ وَ الانصارِ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ و تَفْلِهِ فِيهَا وَ عَرَكَهَا لَها وَ تَمْزِيقِهِ اياها وَ بُكائِها وَ رُجُوعِهَا الى قَرَابَيْهَا بَاكِيَةً حَزِينَةً مَتَى عَلَى الرَّمْضَاءِ قَدَا قَلَقْتَهَا وَ اسْتِغَاثَتِهَا بِاللَّهِ و بِأَبِيهَا رَسُولِ اللَّهِ صلَّى اللَّه علَيهِ وَ آلهِ وَ تَمَثُّلِها بِقَولِ رُقَيَّةَ بِنتِ صَفيَّةَ

قَدْ كَانَ بَعْدَكَ انْبَاءٌ وَ هَنْبَتَةٌ *** لَوَ كَنْتُ شَاهِدَهَا لَمْ يَكْثُرِ الْخَطْبُ

اَنَا فَقَد ناكَ فَقْدُ الاَرْضِ وَ ابِلُهَا *** واخْتَلِ اهْلِكُ فَاشْهَدْهُمْ وَ قَدْ لَعِبُوا

اِبْدَى رِجَالٌ لَنَا فَحْوَى صُدُورِهِمْ *** لَمَّا نَايَتْ وَ حَالَتْ وَنَكَ اَلْعَجَبُ

وَ رَادٌ فِي اَلْهِدَايَةِ

قَدْ كَانَ جَبْرَئِيلُ بِالْأَيَاتِ يُونِسُنَا *** فَغَابَ عَنَّا فَكُلُّ الخَيرِ مُحَسَّتَجَبٌ

تَهَضَّمَتْنَا رِجالٌ وَ استَخِفَّ بِنا *** لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ اَللُّثْبُ

يَاسِيدِيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَوْ نَظَرَتْ *** عَيْنَاكَ مَا فَعَلْتُ فِي الْكَ الصُّحُبِ

وَ كُلُّ قَوْمٍ لَهُمْ قُرَاى وَ مَنْزِلَةٌ *** عِنْدَ الالهِ عَلَى اَلأَدْنَيْنَ مُقْتَرِبٌ

يَا لَيْتَ قَبْلَكَ كَانَ اَلْمَوْتُ حَلَّ بِنَا *** اما انَاس فَفَازُوا بَا اَلَّذِي طَلَبُوا

وَ تَقُصُّ عَلَيهِ قِصَّةَ ابوبَكْرٍ وَ انفاذَه خَالِدُ بْنُ الوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ وَ

ص: 148

جَمْعِهِ النَّاسَ لِإِخْرَاجِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ بَیْتِهِ إِلَی الْبَیْعَهِ فِی سَقِیفَهِ بَنِی سَاعِدَهَ وَ اشْتِغَالِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ وَفَاهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِضَمِّ أَزْوَاجِهِ وَ قَبْرِهِ وَ تَعْزِیَتِهِمْ وَ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَ قَضَاءِ دَیْنِهِ وَ إِنْجَازِ عِدَاتِهِ وَ هِیَ ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ بَاعَ فِیهَا تَلِیدَهُ وَ طَارِفَهُ وَ قَضَاهَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَوْلِ عُمَرَ اخْرُجْ یَا عَلِیُّ إِلَی مَا أَجْمَعَ عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ وَ إِلَّا قَتَلْنَاکَ وَ قَوْلِ فِضَّهَ جَارِیَهِ فَاطِمَهَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَشْغُولٌ وَ الْحَقُّ لَهُ إِنْ أَنْصَفْتُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ أَنْصَفْتُمُوهُ وَ جَمْعِهِمُ الْجَزْلَ وَ الْحَطَبَ عَلَی الْبَابِ لِإِحْرَاقِ بَیْتِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ زَیْنَبَ وَ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّهَ وَ إِضْرَامِهِمُ النَّارَ عَلَی الْبَابِ وَ خُرُوجِ فَاطِمَهَ إِلَیْهِمْ وَ خِطَابِهَا لَهُمْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ وَ قَوْلِهَا وَیْحَکَ یَا عُمَرُ مَا هَذِهِ الْجُرْأَهُ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ تُرِیدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ تُفْنِیَهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ انْتِهَارِهِ لَهَا وَ قَوْلِهِ کُفِّی یَا فَاطِمَهُ فَلَیْسَ مُحَمَّدٌ حَاضِراً وَ لَا الْمَلَائِکَهُ آتِیَهً بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الزَّجْرِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عَلِیٌّ إِلَّا کَأَحَدِ الْمُسْلِمِینَ فَاخْتَارِی إِنْ شِئْتِ خُرُوجَهُ لِبَیْعَهِ أَبِی بَکْرٍ أَوْ إِحْرَاقَکُمْ جَمِیعاً وَ قولهَا لهيا شَقِي عَدِيٍ هَذَا رَسُولُ اَللَّهِ لَمْ يُبْلَّ لَهُ جَبِينٌ فِي قَبْرِهِ وَ لاَمَسَ اَلثَّرِيُّ اِكْفَانَهُ ثمّ قالت وَ هِيَ باكِيهِ اَللّهُمَّ اِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدادِ اُمَّتِهِ وَ مَنَعَهُمْ اِيّانا حَقُّنا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ اَلْمُنْزَلِ عَلَيَّ نَبِيِّكَ بِلِسَانِه

ص: 149

و انْتِهَارِ عُمَرَ لَهَا وَ خَالِدَ بْنَ الوَلِيدِ وَ قَولُهُم دَعِي عَنْكِ يَا فَاطِمَةُ حَمَاقَةَ اَلنِّسَاءِ فَكَم يَجْمَعُ اللَّهُ لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الرِّسَالَةَ الْخِلافَةَ وأَخْذَ النَّارِ فِي خَشَبِ البَابِ وَ أدْخَلَ قُنْفُذٌ لَعَنَهُ اللَّهُ يَدَهُ يَرُومُ فَتْحَ اَلْبَابِ وضرب عُمَرَ لها بِسَوْطِ أَبِي بَكْرٍ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الأسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ و أَنِينِهَا مِن ذلِكَ و بُكَّاهَا وَ رَكَلَ عُمَرُ البَابَ بِرِجلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا و هِيَ حامِلَةٌ بِمُحَسِّنٍ لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا وَ صَرَخَتَها عِندَ رُجوعِ البابِ و هُجومُ عُمر وَ قُنْفَذٍ وَ خالِدٍ وصَفْقَةِ عُمَرَ علَى خَدِّهَا حَتَّى أَبْرَى قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثر و هِيٌ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسولَ اللَّهِ ابْنَتُك فَاطِمَةُ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ في بَطْنِهَا و تُصْفَقُ يَا أَبَتَاهْ وَ يُسَقِّفُ خَدٌ لِمَا لَها كُنْتَ تَصُونُهُ مِن ضَيْمِ الْهَوَانِ يَصِلُإليهِ مِن فَوْقِ الخِمَارِ وَ ضَرَبَهَا بِيَدِهَا عَلَى الْخِمَارِ لِتَكْشِفَهُ وَ رَفْعِهَا نَاصِيَتَهَا إلَى السَّمَاءِ تَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ خُرُوجِ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ مِن داخِلِ الْبَيْتِ مُحْمَرَّ اَلْعَيْنَيْنِ دَائِرَ اَلْحَدَقَتَيْنِ حَاسِراً حَتَّى أَلقى مُلاَءَتَهُ عَلَيْهَا وَضَمَّهَا لِصَدْرِهِ وَ قال يا ابنة رَسولِ اَللَّهِ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ بَعَثَ أَبَاكِ رَحْمَةً للْعَالَمِينَ فَاللَّهَ اَللَّهَ أَنْ تَكْشِفي أَوْ تَرْفَعِي نَاصِيَتَكِ فَوَ اللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لَئِنْ فَعَلْتِ ذَلِكَ لاَ يُبْقِي اَللَّهُ عَلَى الأَرضِ مَنْ يَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لا مُوسَى وَ لا عيسى ولا إبراهيمَ وَ لا نُوحَ نُوحاً وَ لا آدَمَ ولا دَابَّةً تَمْشِي عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ولا طَائِراً يَطِيرُ فِي السَّمَاءِ إِلَّا هَلَكَ ثُمَّ قَالَ إِلى ابنِ اَلْخَطَّابِ لَكَ الْوَيْلُ كُلُّ الوَيْلِ بِالكَيلِ مِن يَومِكَ هذا وَ ما بَعدَهُ وَ مَا يَلِيهِ اخرُج قَبْلَ أن أُخرِجَ سَيْفي ذَا الْفَقَارِ فَأُفْنِيَ غَابِرَ الأُمَّةِ فَخَرَجَ عُمَرُ وَ خَالِدُ بنُ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذٌ وَ عَبْدُ الرَّحْمَانِ ابْنُ أَبِي بَكْرٍ وَ صَارُوا مِنْ خَارِجِ اَلدَّارِ فَصَاحَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ بِفِضَّةَ

ص: 150

مَوْلاتِكِ فَأَقْبِلِي مِنْهَا مَا يَقْبَلُ النِّسَاءُ وَ قَدْ جاءَها المَخاضُ مِنَ اَلرَّفْسَةِ ورده رَدَّ البابِ فَسَقَطَتْ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً عَلَيْهِ قَتِيلاً و عَرَفَتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ اَلتَّسْلِيمُ فَقَالَ لَهَا يَا فِضَّةُ لَقَدْ عَرَفَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي الله عليه وَ آله وَ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ فاطِمَةَ وَ عَرَفَ الحَسَنَ وَ عَرَفَ الْحُسَيْنُ اليَومَ بِهذا الْفِعْلِ وَ نَحْنُ فِي نُورِ الأظِلَّةِ أنْوَارٌ عَن يَمينِ الْعَرْشِ فَوارِيهِ بِقَعْرِ اَلْبَيْتِ فَإِنَّهُ لاَحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلي اللهُ عليه وَ آلِّهْ وَ يَشْكُو اَلْيَهُ﴾

أمير المؤمنين عليه السلام فرمود

پس ابتدا می کند فاطمه علیها السّلام بشکایت کردن و شکایت می کند آن چه را که به او رسیده از ابو بکر و عمر از گرفتن فدک از او و رفتن آن بزرگوار بنزد ایشان در میان جمعیت مهاجرین و انصار و خطاب کردن او به ابو بکر در امر فدک و آن چه را که در جواب او گفت از گفته خود که پیغمبران ارثی از خود باقی نمی گذارند و احتجاج کردن آن حضرت بر او بگفته خدای عزّوجّل در قصّه زکریّا و یحیی که زکریا گفت خدایا ببخش برای من از نزد خود ولیّی را که ارث مرا ببرد و ارث آل يعقوب را ببرد و او را خشنود گردان و فرموده او در قصّه داود و سلیمان که وارث شد سلیمان داود را و گفتن عمر به او که بیاور نوشته ای را که می گوئی از پدر خود رسول خدا داری که نوشته است برای تو که فدک را بتو داده و بیرون آوردن آن حضرت نامه خود را و گرفتن و باز کردن عمر آن را در میان جمعیتی که شاهد و حاضر بودند از قریش و مهاجرین و انصار و سایر عرب و آب دهان در آن نوشته انداختن عمر و در هم مالیدن و پاره کردن آن و گریه کردن فاطمه و باز گردیدن آن حضرت بسوی قبر پدر بزرگوار خود با چشم گریان و حالت حزن و اندوه و

ص: 151

می رفت بالای ریگ های گرم سوزان که بقلق و اضطراب انداخته بود او را و استغاثه می کرد بخدا و بپدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله بشعرهائی كه رقيه دختر صفيّة گفته بود تمثل محبت که مضمون آن شعر ها اینست بعد از رفتن تو خبر ها و فتنه و آشوب بسیار روی داد که اگر حاضر می بودی این ها نمی بود از میان ما نا پدید شدی مانند نا پدید کردن زمین باران خود را و اهل بیت تو مُختلّ و پریشان شدند شاهد و گواه باش که آن ها را ببازی گرفتند مردانی چند از امّت تو ظاهر کردند کینه های سینه های خود را پس از رفتن تو از میان ایشان و پنهان شدن تو جبرئیل به آوردن آیات قرآنی همیشه مونس ما بود تو نا پیدا شدی و همه خیر ها از ما پوشیده شد گروهی بر ما ترش روئی کردند و بعد از رفتن تو ما را سبک و خوار شمردند و زمین را بر مانند گرفتند ای آقای من ای رسول خدا اگر می دید چشم های تو که چه کردند در حق اهل بیت تو هر گروهی که برای ایشان در نزد خدا قرب و منزلتی بوده بیگانگان آن ها را احترام می کردند بغیر از ما ای کاش پیش از رحلت تو ما مرده بودیم امّا جمعی از مردمان به آن چه در طلب آن بودند و رسیدند و رستگار شدند و قصّه می کند بر آن حضرت قصّه ابو بكر و فرستادن او خالد بن وليد و فنفد و عمر بن الخطّاب و جماعتی را که با ایشان بودند و بیرون آوردن امیر المومنین را از خانه او برای بیعت گرفتن در سقیفه بنی ساعده و مشغول بودن امير المؤمنين عليه السّلام بوفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و جمع كردن زن های او و تعزیت

ص: 152

گفتن به آن ها و جمع کردن قرآن و تاليف آن و اداء کردن قرض پیغمبر و وفا کردن به وعده های او و قرض پیغمبر هشتاد هزار درهم بود که دو مزرعه خود تلید و طارف را فروخت و قرض پیغمبر را داد و گفتن عمر که بیرون بیا یا علی برای بیعت کردن همان طور که مسلمانان بر آن بیعت کردند با ابو بکر پس چه می گوئی یا بیعت کن و اگر نه تو را می کشیم و گفتن فضّه كنيز فاطمه عليها السّلام كه امير المؤمنين عليه السّلام از شما مشغول است و حقّ خلافت با او است اگر انصاف بدهید او را و بترسید از خدا و رسول او و دشنام دادن عمر فضّه را و جمع کردن ایشان هیزم و بسیاری بر در خانه برای سوزانیدن امیر المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و زينب و كلثوم عليهم السلام و آتش زدن در خانه را و بیرون امدن فاطمه عليها السلام بسوى ايشان و خطاب کردن به ایشان از پشت در و گفتن او که وای بر تو ای عمر این چه جُرأتی است بر خدا و رسول او کرده ای آیا می خواهی نسل او را از دنیا قطع کنی و باقی مانده گان او را نابود کنی و نور خدا را خاموش کنی و آزردن عمر زهراء را و گفتن عمر به او که باز دار خود را ای فاطمه محمّد حاضر نیست و ملائکه دیگر بنزد او نمی آیند که امر و نهی و وحی از جانب خدا بیاورند و علیّ نیست مگر مانند یکی از مسلمانان پس اختیار کن یکی از این دو چیز را اگر می خواهی علیّ بیرون بیاید برای بیعت کردن با ابو بکر و اگر نه همه شما را می سوزانیم و گفتن او که ای بدبخت عَدَویّ هنوز تَرِیِ پیشانی پیغمبر در قبرش خشک نشده و حالت کفن های او را مسّ نکرده پس فرمود فاطمه در حالی که گریه می کرد

ص: 153

خدایا بسوی تو شکایت می کنم از نایاب شدن پیغمبرت و فرستاده شده ات و بر گزیده ات و از دین خود بر کشتن امّت او و قیام کردن ایشان به اذیّت و آزار کردن به ما و غصب کردن ایشان حقّ ما را و منع کردن ایشان از ما حقّی را که تو برای ما قرار دادی در کتابی که فرستادی برای پیغمبرت و بزبان او - و آزردن عمر خالد بن ولید را که آزار کنند فاطمه را- و گفتن عمر فاطمه را که نادانی های زنان را بکنار بگذار خدا نبوت و خلافت را برای شما جمع نکرده است - و آتش گرفتن در خانه و داخل کردن قنفذ دست خود را برای باز کردن در- و تازیانه زدن عمر فاطمه را بتازیانه ابو بکر بر بازوی او تا این که مانند بازو بند سیاه سوخته شده بازوی آن حضرت بر آمدگی پیدا کرد - و بلند شدن فریاد و ناله آن حضرت در اثر ضرب تازیانه و گریه کردن او - و لگد زدن عمر بپای خود بر در بطوری که بر شکم فاطمه رسید در حالتی که شش ماهه بمحسن حامل بود - و سقط کردن او محسن را - و فریاد زدن او نزد در خانه وقتی که در بر روی او بر گشت - و هجوم آوردن عُمر و قنفذ و خالد بن وليد - و سیلی زدن عمر بر روی فاطمه بنحوی که گوشواره های او از زیر مقنعه و سر پوش او ظاهر شد و بصدای بلند گریه کرد و گفت ای بابا ای رسول خدا دخترت فاطمه تکذیب کرده و زده می شود و طفلی که در شکم دارد کشته می شود وای بر شما ای بابا آن چه را که من از نسیم هوا حفظ می کردم یعنی صورتم را که هوا به آن نرسد از بالای مقنعه و چادر کشف کرده شد

ص: 154

و دست زدن او بمقنعه خود که از سر بر دارد و رو به آسمان کند و نفرین کنند و از خدا طلب یاری کند - و بیرون آمدن امير المؤمنين عليه السلام از داخل خانه با چشم های سرخ شده و رگ های قرمز شده سر برهنه و انداختن چادر روی سر فاطمه و چسباندن او را بسینه خود و گفتن به او که ای دختر پیغمبر خدا تو دانستنه ای که پدرت بر انگیخته شد برسالت که رحمت باشد برای جهانیان پس برای خدا برای خدا مبادا سر برهنه کنی و سر بلند کنی برای نفرین کردن بذات خدا قسم است که اگر این کار را بکنی باقی نمی گذارد خدا بر روی زمین کسی را که شهادت دهد باین که محمّد رسول خدا است و نه کسی که شهادت بدهد بر سالت موسى و عيسى و ابراهیم و نوح و داود و باقی نمی گذارد جنبنده ای را که بر روی زمین راه رود و نه مرغی را که در هواء پرواز کند مگر آن که آن ها را هلاک و نابود می کند - پس فرمود ای پسر خطاب همه عذاب ها بر تو باد برای کاری که امروز از تو سر زد و بعد از این روز و بعد از آن از تو سر زند از خانه بیرون رو پیش از این که شمشیر بکشم بدرستي كه من باقی مانده این امّتم پس بیرون رفت عمر و خالد بن وليد و قنفذ و عبد الرحمن پس رابوبكر و پشت در ایستادند و امير المؤمنين عليه السّلام فضّه را صدا زد و فرمود بفضّه دریاب فاطمه را و بپذیر از او آن چه را که زن ها می پذیرند که درد زائیدن به او دست داده از ضرب لگد و بر گشتن در بروی او زیرا که محسن سقط شد و حال خود را به امیر المومنین عليه السّلام شناسانید پس آن حضرت بفضّه فرمود بذات خدا قسم است ای فضّه

ص: 155

سقط شدن محسن را رسول خدا صلى الله عليه و آله مي دانست و فاطمه و حسن و حسين هم چنین روز را می دانستند و ازین کار خبر داشتند از وقتی که ما در عالم نور اظلّه عرش نور هائی بودیم از جانب راست عرش پس محسن را دفن و پنهان کن در گودی و ته خانه زیرا که او ملحق شونده است بجدّ خود رسول خدا و شکایت می کند بسوی او

مؤلّف حقير گويد

خدا را شاهد می گیرم که در حال نوشتن این قضیّه جان سوز و مصیبت دل گذار چنان عنان اختیار را از دست دادم که قلم از حرکت افتاد و اشک چشم مجال تحریر را از دستم گرفت و قطرات اشک از دیده هایم جاری و رخساره صفحه کتاب را سیاه کرد که نا چار بعوض کردن صفحه شدم و بچشم دل پریشانی حال مولایم امیر مؤمنان علیه السلام را در آن حال در نظر گرفتم و بخاطر آوردم قسمتی از سخنان آن بزرگوار را که در هنگام بردن آن حضرت از خانه بیرون و توقیف کردن آن جناب انشاء فرمود که کاشف از عظمت مصیبت و اندوه حضرت بوده سزاوار دیدم هر چند از موضوع این کتاب خارج است چون نسخه آن در دسترس عامّه نیست بواسطه نایاب بودن کتابی که این سخنان را در آن نقل کرده و نسخه آن مخطوط و منحصر بفرد است در این جا نقل کنم - نگارنده در سال یک هزار و سیصد و چهل و هفت هجری که در نجف اشرف اقامت داشتم و در ظلّ توجهات استاد اعظم و پدر روحانی معظم شیخ اجازه خود آیة الله عظمى حضرت آقای سیّد ابو الحسن موسوى اصفهانى صاحب كتاب وسيلة النجاة در

ص: 156

منزل شخصی ایشان مورد الطاف و مشمول عنایات خاصّه ایشان بودم اعلی الله مقامه الشريف بر حسب امر مبارك آن مرحوم مامور شدم که فهرست كتب كتاب خانه شوشتری ها را نوشته و مرتّب بصورت کتابی بنویسم در ضمن باز دید کتب بر خوردم بنسخه کتابی خطّی بنام کتاب صوارم الحاسمة فى تاريخ احوالات الزهراء فاطمه كه تاليف محمّد الرضا ابن ابی القاسم بن فتح الله بن نجم الدين الحسينى الكمالى الاشتر آبادی بود و این کلمات را در آن کتاب یافتم که از کتاب کشف اللئالى شيخ ابن العرندس نقل کرده بود چون در کتاب های دیگر ندیده بودم آن را استنساخ کردم اکنون عین عبارت آن را بدون زیاد و کم در این کتاب از خود بیادگار می گذارم

﴿قَالَ لَمَا اُوقَف عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَكَلَّمْ فَقَالَ ايتِهَا اَلْغَدَرَةُ اَلْفَجَرَةُ وَ النُّطْفَةِ الْقَذِرَةِ اَلْمَذِرَةِ وَ اَلْبَهِيمَةِ اَلسَّائِمَةِ نَهَضْتُمْ عَلَى اقدامكُم وَ شَمَّرْتُمْ لِلضَّلاَلِ عَن سَاعِدِكُم تَبْغُونَ بِذَلِكَ اَلنِّفاقَ وَ تُحِبُّونَ مُرَاقَبَةَ الْجَهْلِ وَ الشِّقاقِ أَفَظَنْتُمْ اَنَّ سُيُوفَكُمْ ماضِيَةٌ وَ نُفُوسُكُمْ واعِيَةُ الاِساءِ ما قَدَّمْتُمْ اَنْفُسَكُمْ ايتِها الاوقة الْمُتَشَتِّتَةِ بَعْدَ اجْتِماعِها وَ الْمُلْحِدَةِ بَعْدَ اِنْتِفَاعِهَا وَ أَنْتُمْ غَيْرُ مُرَاقِبِينَ وَ لاَ مِنَ اَللَّهِ بِخَائِفِينَ اجل وَ اللَّهُ ذَلِكَ امرٌ ابرَزتهُ ضَمَائِرُكُمْ وَ اِضْرَبْتُ عَنْ مَحْضِهِ خُبْثَ سَرَائِرِكُمْ فَاسْتَبِقُوا أَنْتُمُ اَلْجَذَلَ بِالْبَاطِلِ فَتَنْدَمُوا وَ نستبقى نَحْنُ اَلْحَقَّ فَيَهْدِينَا رَبُّنَا سَوَاءَ اَلسَّبِيلِ وَ يُنْجِزُ لَنَا مَا وَعَدْنَا مِنَ اَلصَّبْرِ اَلْجَمِيلِ وَ مَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ فدحضا دَحضاً وَ شَوهَةً شَوْهَةً لِنُفُوسِكُمُ الَّتي رَغِبْتُ بِدُنْيا

ص: 157

طَالَ مَا حَذَّرَكُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْهَا فَعَلِقْتُمْ بِاطْرَافِ قَطِيعَتِهَا وَ رَجَعْتُمْ متسالِمين دُونَ جَدِيعَتِهَا زَهِدَتْ نُفُوسُكُمُ الامارَةَ فِى الاخرةِ اَلْباقِيَةِ وَ رَغِبْتَ نُفُوسُنا فِيما زَهِدْتُمْ فِيهِ وَ الْمَوْعِدُ قَرِيبٌ وَ الرَّبُّ نِعْمَ الْحاكِمُ فَاسْتَعِدُّوا لِلْمَسْأَلَةِ جَواباً وَ لِظُلْمِكُمْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ احْتِسَاباً اَوْ تُضْرَبَ الزَّهْرَاءُ نَهَراً وَ يُؤْخَذُ مِنَّا حَقُّنَا قَهْراً وَ جَبْراً فَلاَ نَصِيرَ وَ لاَ مُجِيرَ وَ لاَ مُسْعِدٌ وَ لاَ مُنَجِّدٌ فَلَيْتَ ابْن ابى طَالِبٍ مَاتَ قَبْلَ يَوْمِهِ فَلاَ يَرَى اَلْكَفَرَةَ اَلْفَجَرَةَ قَدِ اِزْدَحَمُوا عَلَى ظُلْمِ الطاهرة اَلْبَرَّةِ فَتَبَاتَبَا وَ سُحْقا سُحْقاً ذَلِكَ اَمْرُ الى الله مَرْجِعُهُ وَ الى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ دَفَعَهِ فَقَدْ عَزَّ عَلَى ابن ابى طالِبٍ ان يَسودَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً وَ قَدْ عُرِفَ مَقَامَهُ وَ شُوهِدَتْ ايَامُهُ فَلا يَثورُ الى عَقِيلَتَهُ وَ لاَ يَصِرُّ دُونَ حَلِيلَتِهِ فَالصَّبرُوا يُمْنٌ وَ اُجْمُلْ وَ اَلرِّضَا بِمَا رِضَى اَللَّهُ بِهِ اَفْضَلْ لِكَيلا يَزولَ الْحَقُّ عَنْ وَقْرِهِ و يَظْهَرَ اَلْبَاطِلُ مِنْ وَ كْرِهِ حَتَّى القَى رَبّى فَاشْكُوا اليه مَا ارْتَكَبْتُمْ مَنْ غَصْبِكُمْ حقى وَ تُمَاطِلُكُمْ صَدْرَى وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ اَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ سَيُجْزَى اَللَّهُ اَلشَّاكِرِينَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ ثُمَّ سَكَتَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ﴾

لُغت غدر ضدّوفا وَ الغَدَرَهَ كسانی را گویند که حقّ را ترك كنند الفَجَرةَ كساني هستند که بر انگیخته می شوند برای بجا آوردن کار های حرام و منافی غفّت و گناهان النَّطَفَة بفتح نون و طا و فاء اهل عَيب و شرّ و فساد و پشت کنندگان بحقّ و اگر بكسر طاء باشد بمعنای اهل پلیدی ها و کسانی كه اهل شکّ و ريبند القذره بفتح

ص: 158

قاف و ذال و زاء کسانی را گویند که اهل صلح و سازش و التیام نیستند و مایل بجور سَتَمَند المَذَرَة اهل خباثت و فساد البهیمة چهار پایان چه خاکی باشند یا ابی السّائمة چرنده گان ماضية فرو رونده و بُرّنَدَه وَاعِيَه بعنى سخت الأَوقَة بفتح همزه و سکون واو و قاف مفتوحه بمعنای جماعت الملحدة کسانی را گویند که بر گشت کننده گان از حق و میل کنندگان بباطل و مراء و جدال کنندگان با اهل حق قرار دهندگان برای خدای تعالی و اهل جور و ستم باشند تشمیر آستین بالا زدن انتقاع غنیمت بودن و پذیرفتن غنیمت اضِراب بمعنی اعراض و رو گردانیدن و رو گردان شدن محض خالص بودن و اگر بصاری نقطه باشد بمعنای آزمودن استباق پیشی گرفتن جذل شادمان شدن اِنجاز روا کردن حاجت و وفا کردن بوعده دحض بمعنای لغزیدن است شوهة زشت رو شدن قطیعه بر وزن سفینه بریدن خویشی و گسستن پیمان برادری جديعه باز داشتن و بزندان بودن و هلاک کردن نهر سرزنش کردن و بانک بر زدن و از این بابست گفته خداى تعالى وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ مسعد یاری دهنده تبًّا یعنی هلاکی باد او را و آن منصوب است به اضمار فعل اىَ الرَمَهَ الله خسرانا و هلاکاً - سُحْقًا اى بُعدً اله سُحق بمعنای دوریست ثور و ثوور و ثوران بر جستن و بر انگیخته شدن و بر خواستن عقیلة بر وزن سفينه زَنِ كريمه و مخدّره گرامی قبیله و مهر قوم صرّ فریاد کردن وَ قَرَ وَ قَراً بفتح قاف جای خود نشستن و کر باشیانه در آمدن تماطل درد ناک کردن در اَدای وام و در هم پیچیدن

مَعنى

ص: 159

گفت راوی چون که باز داشته شد علی علیه السّلام سخن گفت پس فرمود ای گروہ بی وفا که حق را ترک کرده اید و کسانی هستید که بر انگیخته می شوید و شده اید برای بجای آورد کار های حرام و منافی عفّت و گناهان و اهل عيب و شرّ و فساد و پشت کنندگان بحق یا اهل پليدی ها و شک و ریب و كساني كه اهل صلح و سازش و التیام نیستید و مایل بظلم و جورید و اهل خباثت و فساد می باشید و مانند چهار پایان چرا کننده بروی پا های خود بر خواسته اید و آستین های خود را برای گمراهی و میل کردن بنفاق و دو روئى بالا زده اید و دوست می دارید که نگهبانی کنید نادانی کردن و دشمنی نمودن و نفاق انداختن را آیا همچنین گمان می کنید که شمشیر های شما فرو رونده و بُرّان است و نفس های شما سخت و بی باکست آگاه باشید که بد چیزی پیش فرستاده است نفس های شما ای گروهی که بعد از جمع شدن و گرد آمدن با یک دیگر متفرق شدید و از حق بر گشتید و بباطل میل کردید و بمخاصمه و مراء و جدال پرداختید و برای خدای تعالی شریک قرار دادید و اهل جور و ستم شدید بعد از بردن نفوس شما غنیمت هائی را و مراقبت و نگهبانی حق را نکردید و از خدا نترسیدید آری بذات خدا قسم است که آن کاری بوده است که باطن های شما بروز داد آن را و پلیدی سریره های شما داخل کرد شما را در اعراض کردن و رو گردان شدن از حقّ خالص پس پیشی بگیرید شما شادمان شدن بباطل را با آن که پشیمان شوید و پیشی می گیریم ما بسوى حقّ ثابت پس هدایت می کند پروردگار ما ما را براه راست و وفا کند

ص: 160

برای ما به آن چه که وعده داده است ما را از جهت صبر کردن پاکیزه و نیست پروردگار تو ستم کننده در حق بندگان پس این چه لغزشی است این چه لغزشی است و چه رو سیاهی است چه رو سیاهی است که بار آورده اید برای نفس های خودتان که میل کرده است بدنیایی که چقدر طول کشید که ترسانید شما را رسول خدا از آن که دست آویز شما شده برای بریدن و گسستن پیمان برادری و بر گشتید شما در حالتی که قبول سازش کرده اید پیش از باز داشتن و هلاک کردن آن نفس های امّاره شما بر کنار کرد شما را از آخرت باقی و میل کرد نفس های ما در آن چه که شما از آن بر کنار شدید و وعده گاه نزدیک است و پروردگار نیکو داوری کننده است پس مهیّا باشید برای جواب دادن پرسش ها و حساب کشیدن از شما برای ظلم و ستمی که در حق ما اهل بیت رسالت کرده و می کنید آیا زده می شود زهراء از روی سرزنش کردن و بانک بر او زدن یعنی یا کار شما بجائی رسیده که زهراء را می زنید پس از سرزنش ها و صدا هائی که بر روی او بلند می کنید و آیا حق ما بقهر و غلبه گرفته می شود و از روی جبر و ستم حقّ ما را می گیرید پس هیچ یاری کننده ای نیست که ما را یاری کند و هیچ یاری دهنده و دلاور و دلیری نیست که ما را یاری دهد و دلاوری و دلیری کند پس کاش پسر ابی طالب پیش از این روز مرده بود و نمی دید کافر های زشت کردار را که ازدحام کنند و هجوم بیاورد برای ستم کردن در حق زهراء که پاک و پاکیزه و نیکو زنی است پس خدا آن ها را ملزم بهلاکت و زیان کردنی هلاک کردنی سخت و زیان کردنی بزرگ و دور کند از رحمت خود

ص: 161

آن ها را دور کردنی آن عملی که کردید امری است که باز گشت آن بسوی خدا است و پاداش دادن آن با رسول خدا است بسیار مشکل و دشوار است بر پسر ابی طالب که پشت فاطمه از زدن تازیانه و لگد سیاه کرده شود و حال آن که مقام او یعنی مقام علی علیه السلام دانسته شده است و روز های اظهار کردن پیغمبر عظمت و بزرگواری او را دیده شده است و قوت بازو و دلاوری او در جنگ ها دیده شده که از جای خود جستن نکنند برای دفاع از ظلم و ستمی که بزهراء شده که همسر گرامی او است و فریاد نکند برای دفع دشمن از زوجه محلّله خود ولی صبر کردن برای او یُمن آور تر و پاکیزه تر است و خشنود بودن به آن چه که خدا به آن خوشنود شود فضیلت آن بیش تر است تا حقّ از جای خود بر نخیزد و زایل نشود و باطل از آشیانه خود بیرون رود تا این که ملاقات کنم پروردگار خود را و شکایت کنم از آن چه که شما مرتکب شدید از جهت غصب کردن شما حقّ مرا یعنی خلافت را و در هم پیچیدن و بتنگ آوردن شما سینه مرا و او بهترین حکم کنندگان است و رحم کننده ترین رحم کنندگان است و زود باشد که پاداش و مزد دهد شکر کنندگان را و کلّ ستایش مخصوص پروردگار جهانیان

است - پس از بیان این سخنان آن حضرت ساکت گردید

باز گشت بفرمایش حضرت صادق

﴿بمفضلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حَمْلَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ لَهَا فِي سَوَادِ اللَّيْلِ وَ اَلْحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ زَينَبَ و أُمُّ كُلْثُومٍ إلى دُورِ المُهاجِرِينَ وَ الأنصارِ يُذَكِّرُهُم

ص: 162

بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ عَهْدِهُ الَّذِي بَايَعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ بَايَعُوهُ عَلَيهِ فِي أرْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِي حَيَاةِ رسول صلي اللَّه عليه و آله و سَلَّمَ وَ تَسليمِهِم عَلَيهِ بِإمْرَةِ المُؤمِنِينَ في جَمِيعِهَا فَكُلٌ يَعِدُهُ بِالنَّصْرِ فِي يَوْمِهِ الْمُقْبِلِ فَإِذَا أَصْبَحَ قَعَدَ جَمِيعُهُمْ عَنْه)﴾

یَعنی و شكايت مي كند فاطمه عليها السلام بپدر برزگوار خود از حمل کردن امير المؤمنين عليه السّلام او را در سیاهی شب با حسن و حسین و زینب و ام کلثوم بسوی خانه های مهاجرین و انصار که یاد آوری کند ایشان را بخدا و رسول او و عهدی که گرفته بود از ایشان که بیعت کردند با خدا و رسول او و بيعتی که با او کردند در چهار جا در زمان حیات پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلام کردن ایشان بلقب امیر المومنین در همه آن جا ها پس همه مهاجرین و انصار وعده دادند یاری کردن آن حضرت را که در روز بعد او را یاری کنند پس چون شب صبح شد همه آن ها از نظر امیر المؤمنين عليه السلام پنهان و نا یاب شدند

﴿ثُمَّ يَشْكُو إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْمِحَنَ السَّبْعَةَ الَّتِي امْتُحِنَ بِهَا بَعْدَهُ وَ نَقَضَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنْصَارَ قَوْلَهُمْ لَمَّا تَنَازَعَتْ قُرَيْشٌ فِي الإِمامَةِ وَ الْخِلافَةِ قَدْ مُنِعَ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ حَقَّهُ فَإِذَا مُنِعَ فَنَحْنُ أَوْلَى بِهِ مِنْ قُرَيْشٍ اَلَّذِينَ قَتَلُوا رَسُولَ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله وَ كَبَسُوهُ فِي فِرَاشِهِ حَتَّى خَرَجَ مِنْهُمْ هَارِباً إلَى الْغَارِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَآوَيْنَاهُ وَ نَصَرْنَاهُ وَ هَاجَرْنَا إِلَيْهِ فَقَالَتِ اَلْأَنْصَارُ حَتَّى قَالَ مِنَ الحِزبَينِ مِنّا أميرٌ وَ مِنكُم أَميرٌ فأقامَ عُمَرُ

ص: 163

أَرْبَعِينَ شَاهِداً قَسَامَةً شَهِدُوا عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ زُوراً وَ بُهْتَاناً أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله قَالَ اَلْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ فَأَطِيعُوهُمْ مَا أَطَاعُوا اَللَّهَ فَإِنْ عَصَوْا فَالْحُوهُمْ لِحْيَ هَذَا القَضِيبِ وَ رَمِيِ القَضيبِ مِن يَدِهِ فَكانَت أَوَّلَ قَسَامَةِ زُورٍ شَهِدَتْ فِي اَلْإِسْلاَمِ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي الله عليه و آله وَ إِنْ رَقَبُوا اَلْأَمْرَ إلى أبي بَكْرٍ وَ جَاؤُوا يَدْعُونِي إِلَى بَيْعَتِهِ فَامْتَنَعْتُ إِذْ لا ناصِرَ لي وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَنْ لَوْ نَصَرَنِي سَبْعَةٌ مِنْ سائِرِ الْمُسْلِمِينَ لَمَّا وَ سِعَنِي القُعُودُ فَوَثَبُوا عَلَيَّ وَ فَعَلُوا بِابْنَتِكَ يا رَسولَ اللَّهِ مَا شَكَيْتُهُ إِلَيْكَ وَ أنْتَ أعْلَمُ بِهِ ثُمَّ جَاؤُوانِي فَأَخْرَجُونِي مِن بَيْتِي مُكْرَهاً وَ لِيمُونِي وَ كَانَتْ قِصَّتِي اِلَيْك مَعَهُمْ قِصَّةُ مِثْلَ قِصَّةِ هَارُونَ مَعَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ قَوْلِي كَقَولِهِ لِمُوسَى ابن أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي و كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ ولا تَجْعَلْنِي مَعَ القَومِ الظَّالِمِينَ وَ قولُهُ يا ابْنَ أُمِّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي ولا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إسرائيلَ وَ لَم تَرقُبْ قَولي فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً رَاضِياًوكَ انَتِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ فِي خِلافِي وَ نَقْضِ عَهْدِي الَّذِي عَاهَدْتَهُمْ عَلَيْهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ احْتَمَلْتُ ما لَمْ يَحْتَمِل وَصِيٌ مِنْ نَبِيٍ مِن سَائِرِ الأَنْبِيَاءِ وَ الأَوْصِيَاءِ في الأُمَمِ حَتَّى قَتَلُونِي بِضَرْبَةِ عَبْدِ اَلرَّحْمانِ بْنِ مُلْجَمٍ وَ كَانَ اللَّهُ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم فِي نَقْضِهِم بَيْعَتِي وَ خُرُوجُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ بِعَائِشَةَ إلى مَكَّةَ يُظهِرانِ الحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ و سَيَّرَهُمْ بِهَا نَاقِضِينَ لِبَيْعَتِي إِلَى الْبَصْرَةِ وَ خُرُوجِي إِلَيْهِمْ و تَخْوِيفِي إِيَّاهُم بِمَا جِئْتَ بِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَ مُقَامُهِم عَلَى حَرْبِي وَ قِتَالِي وَ صَبْرِي عَلَيْهِمْ وَ إِعْذَارِي و إِنْذَارِي وَ هُمْ يَأْبَوْنَ إِلاَّ السَّيفَ فَحاكَمْتُهُم إلى اللَّهِ بَعدَ

ص: 164

اَلْحُجَّةِ فَنَصَرَنِيَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ بَعْدَ أَنْ قُتِلَ أَكَابِرُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ بِالإِحْسانِ و هَرِقَتْ دِمَاءُ عِشْرِينَ ألْفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ و قُطِعَتْ سَبْعُونَ كَفّاً على زِمامِ اَلْجَمَلِ مِنْ سَبْعِينَ رَئِيساً كُلَّمَا قُطِعَتْ كَفٌ قُبِضَ عَلَيْهِ اُخْرِي﴾

یَعنی پس از آن شکایت می کند بسوی او امیر المؤمنين عليه السلام از امتحان های هفت گانه ای که به آن امتحان کرده شد بعد از رحلت او و شکستن مهاجرين و انصار بیعت او را و گفتن ایشان وقتی که منازعه واقع شد در میانه قریش در باب امامت و خلافت که منع کرده شد بر صاحب این امر حقّ او پس چون او را از حقّش منع کرد مهاجرین و انصار گفتند که ما سزاوار تریم به این کار از قریش زیرا که ایشان کسانی هستند که می خواستند پیغمبر را بکشند و بنا گاه در خانه پیغمبر وارد شدند در جای خواهم خوابگاه او تا این که از ایشان فرار کرد و بغار ثور رفت و از غار هم بطرف مدینه رفت پس ما او را جا دادیم و ما او را یاری کردیم و مهاجرین گفتند که ما سزاوار تریم به این کار زیرا که ما مهاجرت کردیم بسوی او تا این که کلام خود را به این جا کشانیدند که گفتند این امر در میان دو دسته انصار و مهاجرین باشد امیری از مهاجرین و امیری از انصار باشد پس عمر چهل نفر شاهد اقامه کرد که گواهان همه ایشان روزه بودند و بدروغ شهادت دادند و افتراء و تهمت بر پیغمبر بستند و گفتند که رسول خدا فرمود امامان از قریشند پس فرمان بر داری کند ایشان را تا زمانی که اطاعت و فرمان بر داری کنند خدا را پس اگر نا فرمانی کردند انکار کننده را چوب در دهان او زنید پس عُمَر

ص: 165

چوب دستی خود را از دست انداخت و این اوّل شهادت دروغی بود که در اسلام شهادت داده شد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله پس ردّ کردند امر خلافت را به ابو بکر پس از آن آمدند و مرا دعوت کردند برای بیعت کردن با ابو بکر و من امتناع کردم و بتاخیر انداختم و هر آینه خدا و رسول خدا می دانند که اگر هفت نفر آن سایر مسلمانان با من همراه بودند جای نشستن من در خانه نبود پس چون مرا تنها دیدند بر من جستن کردند و کردند با دخترت ای رسول خدا آن چه را که بتو شکایت کرد و تو بهتر می دانی و آمدند بجانب من و با اکراه مرا از خانه ام بیرون کشیدند و گریبان مرا گرفتند و جامه مرا بگردنم پیچیدند و قصّه من با ایشان بسوی تو مانند قصّه هرون با بنی اسرائیل شد و گفتار من با تو مانند گفتار هرون با موسی بود که گفت ای پسر مادر من این گروه مرا ناتوان یافتند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را بشماتت کردن بمن وادار مکن و مرا با گروه ستم کاران قرار مده و مانند گفته او که گفت ای پسر مادر من ریش مرا مگیر و سر را مگیر من ترسیدم که تو بگوئی چرا جدائی انداختی میان من و بنی اسرائیل و گفته مرا مراقبت نکردی پس صبر کردم بامید مزد و ثواب خدا و تسلیم شدم و بتحمّل این جور و ستم ها راضی شدم و همین حجّتی است بر ایشان در مخالفت کردن ایشان با من و شکستن عهدی که تو با ایشان بستی بر آن یعنی خلافت و امامت من یا رسُول الله و تحمّل کردم آن چه را که تحمّل نکرد هیچ وصیّ پیغمبری از سایر اَوصیا و از سایر امّت ها تا این که مرا بضربت عبد الرحمن بن ملجم مرادی کشتند و خدا نگهدار

ص: 166

بر ایشان بود در حال شکستن ایشان بیعت مرا - و شکایت می کنم از بیرون شدن طلحه و زبیر با عایشه بطرف مكّه بعنوان حجّ و عمره بجا آوردن و رفتن ایشان در حالی که شکننده بیعت من بودند بجانب بصره و بیرون آمدن خود بسوی ایشان و ترسانیدن من ایشان را از خدا و به آن چه آوردی آن را ای رسول خدا از کتاب خدا ایستادگی کردن ایشان برای جنگ کردن با من و کشتن و کشته شدن صبر کردن من بر ایشان و عذر آوردن و بیم دادن من و ابا کردن ایشان از صلح و پذیرفتن سخنان من مگر بشمشیر پس محاکمه ایشان را بسوی خدا بردم پس از آن که حجّت را بر ایشان تمام کردم پس خدا مرا بر ایشان یاری داد به کشتن بزرگان از مهاجرین و انصار و پیروان ایشان به آسانی و ریخته شد خون های بیست هزار نفر از مسلمانان و بریده شد هفتاد دست که زمام شتر عایشه را گرفته بودند و چنان بود که هر دستی که جدا می شد دست دیگری آن را می گرفت

﴿ثُمَّ لَقِيتُ مِنِ ابْنِ هِنْدٍ مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ أَدْهَى وَ أَمَرُّ مِمَّا لَقِيتُ فِي غزواتك يَا رَسُولَ اَللَّهِ بَعْدَكَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْجَمَلِ عَلَى أَنَّ حَرْبَ الجَمَلِ كَانَ أَشْنَعَ الحُرُوبِ الَّتي لَقِيتُهَا وَ أهْوَلِهَا و أَعْظَمِهَا فَبَرَزْتُ مِن دَارِ هِجْرَتِي اَلْكُوفَةِ إِلَى حَرْبِ مُعَاوِيَةَ وَ مَعِي تِسْعُمَاةٌ مِنْ أَنْصَارِيٍ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الاف رَجُلٌ مِمَّنْ دُونَتُهُ فِي دِيوَانِي وَ زَهَا سِتِّينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقَيْنِ الْكُوفَةِ وَ الْبَصْرَةِ وَ أخْلاطَ النَّاسِ فَكَانَ بِعَيْنِ اللَّهِ وَ عِلْمِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ جِهَادِي لَهُمْ وَ صَبْرِي عَلَيْهِمْ حَتَّى إِذَا وَهَنُوا وَ تَنَازَعُوا

ص: 167

وَ تَفَاشِلُو اِبْكِ بِاصْحَابِي اِبْنِ هِنْدٍ وَ شَانِئِكَ اَلاِبْتَرَ عَمْرٌو وَ رَفَعَا اَلْمَصَاحِفَ عَلَى اَلاِسْنَةِ وَ نَادِيَا يَا اِخْوَانَنَا اَهْلَ اَلشَّامِ نَدْعُوكُمْ الى كِتَابِ اَللَّهِ وَالَى اَلْحُكُومَةَ بِمَا نَزَّلَ اَللَّهُ فِيهِ وَ اَنْ نُثْبِتَ مَنِ اثْبَتَه هذا الكِتابَ وَ نَسْقُطَ مَنِ اسقُطَهُ وَ بَضُّونَ دِماءَنا و دِماءَكُم فَاصْغَى اهْلُ الشُّبُهَاتِ وَ الشُّكُوكُ وَ الطَّوْدَةُ و مِنْ فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ مِنَ اصحابى الي ذَلِكَ وَ قَالُوا بِاجْمَعِهِمْ لِى لاَ يَحِلُّ لَنَا قِتَالُ مَنْ دَعَانَا الى كِتَابِ اَللَّهِ فَقُلْتُ لَهُمْ مَا قَدْ عَلِمْتَ انت يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَعْلَمْتَنِيهِ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ اَنَّ اَلْقَوْمَ لَمْ يَرْفَعُوا الْمَصاحِفَ اِلاّ عِنْدَ رِيبَتِهِمْ وَ ظُهُورُنَا عَلَيْهِمْ فَابَى الْمُنَافِقُونَ مِنَ اصْحابِي اِلاّ الْكَفَّ عَنْهُمْ وَ تَركِ قِتالِهِم فَوَ عَظْتُهُمْ و حرفتهم وَ حَرَضْتُهُمْ وَ خَوَّفْتُهُمْ بَيَّنْتُ لَهُمْ أَمْرَهُمْ و انَّهَا حِيلَةٌ عَلَيْهِمْ فَرَمَوْا اسْلَحَتَهُمْ واجْتَمَعُوا اصْحَابَ مُعَاوِيَةَ فِى زِهَامَاةِ الْف وَ عِشْرِينَ الْفَ وَ قَالُو الى كَلِمَةِ رَجُلٍ وَاحِدٍ دَعْنَا نُحَاكِمُ اَلْقَوْمَ الى كِتَابِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُمْ انَا احْكُمْ بِهِ وَ مُعاوِيَةَ فَقالَ مُعَاوِيَةُ لا يَحْكُمُ عَلَيٌ وَ لاَ اُحْكِم اَنافانِهِ وَ لا يَرضى وَ لا ارْضَى وَ لا يُسْلِمُ الى وَ لا اُسْلَمُ اِلَيْهِ فَقُلْتُ اِبْنِي الْحَسَنُ ضَرُورَةً لاَ اِنَّى شَكَكْتُ فِي نَفْسِى وَ فَضِّلْتُ ابنى على فَقَالُوا اِبْنُكَ انت وَ انتَ ابْنُكَ فَقُلْتُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ فَقَالَ لاَ يَحْكُمُ بَيْنَنَا مُضَريَّانِ وَ اخْتَارُوا علَى وَلِيِّ الاخْتِيَارِ عَلَيْهِمْ وَ تَحْكَّمُوا وَ انَا الْحَاكِمَ وَ قَالُو اِنْ لَمْ تَرْضَ بِانْ تَحْكُمَ غَيْرَكَ مَنْ نَشَاءُ وَ اَلاَخَذُنَا اَلَّذِى فِيهِ عَيْنَيْكَ ثُمَّ اِخْتَارُوَانِ يَكْبِتُوا الى عَبْدِ اَللَّهِ بنِ قَيسٍ الاشعري وَ هُوَ مُتَغَزِّلٌ عَنَّا فَيَسُروهُ وَ قَدَّمُوهُ وَ تَرَكُوا مُعَاوِيَةَ قَدْ حَكَمَ عَمْرٌو وَ اِرْضَاهُمْ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ فَحَكَمَا بِمَا ارْادُوا وَ وَ اضَعُوهُ بِالْعَقْدِ وَ الْحِيلَةِ فَاظْهَرَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ عُبَارَةُ عَنْ مَكْر

ص: 168

عَمْرٌو بِهِ وَ مَا كَانَتِ الاِمْوَاطَاةُ وَ خَدِيعَةً اِظْهَرَ عَمْرٌو وَ عَبْدُ اَللَّهِ فَزَعَمُوا اَنَّ عَبْدَ اَللَّهِ خَلَعْنِى وَ انَ عَمِّرُواً ثَبَتَ مُعَاوِيَةُ فَالزَّمُونَى عِنْدَ قُعُودِ جَمْعِهِمْ عَنَى وَ اجْتِمَاعِهِمْ وَ اهْلَ الشَّامِ ان كَتَبْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ الى رَجُلٌ مَعْلُومٍ وَ انْكَفَيْتَ مُغْضَباً غَيْرَ مُطَاعٍ إِلَى اَلْكُوفَةِ وَ اِظْهَرَ مُعَاوِيَةُ لَعنى عَلَى مَنَابِرِ اَلشَّامِ وَ سايِرُ اعمالِهِ وَ اُنبِئكَ يا رَسُولَ اللَّهِ وَ الحَسَنَ وَ الحُسَينَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ وَ عَمَّارُ بْنُ ياسِرٍ وَ مالِكُ الاِشْتِرِ اَلْفِ شَهْرٍ مِنْ اَيَّامِ بَني اُميَّةَ كُلِّهَا عَلَى اَلْمَنَابِرِ وَ فِى جَوَامِعِ الصَّلَوةِ وَ مَسَاجِدُ هَا فِى الاسواقِ وَ عَلَى الطُّرُقِ وَ المَسالِكِ جَهْراً لاسِراً﴾

یَعنی پس از آن دیدم از معاویه پسر هند و پسر صخر بلائی سخت تر و منکر تر از آن چه که در جنگ های تو دیدم یا رسول الله و بعد از تو از اصحاب جمل دیدم با این که جنگ جمل از زشت ترین جنگ ها بود که دیده ام آن ها را و از هولناک تر و بزرگ ترین بلا ها بود پس از دار الهجره خود که مدینه باشد بیرون رفتم بطرف كوفه بجنگ معاویه و با من بودند نهصد نفر از یاران من و چهار هزار نفر کسانی که نام های ایشان را در دیوان خود ثبت کرده بودم و نزدیک شصت هزار مرد از عراقین کوفه بصره جمعیت های مختلط از مردم که خدا می دید و تو می دانستی یا رسول الله جهاد کردن مرا با ایشان و صبر کردن مرا بر اذیّت و آزار های ایشان تا این که رفتند و با ایشان تنازع کردند و کاهلی سستی کردند بواسطه تو به اصحاب من پسر هند یعنی معاویه و پسر دشمن و بد گوی تو یعنی عمرو بن العاص که دنباله او قطع شد و قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کردند و صدا زدند که ای برادران

ص: 169

شامی می خوانیم شما را بسوی کتاب خدا و بسوی حکومت کردن بان چه که فرو فرستاده است خدا در آن و این که ثابت بداریم کسی را که این کتاب را ثابت بدارد و بیندازیم کسی را که آن را بیندازد و حفظ کنیم خون های خود و خون های شما را پس آن هائی که اهل شبهه ها بودند بر آن گوش دادند و همچنین آن هائی كه اهل شكوك و سر گردانی بودند و کسانی که در دل هاشان مرض و بیماری بود از یاران من به آن سخنان کوش کردند و همه آن ها گفتند که حلال نیست برای ما قتال و جنگ كردن با كسي كه ما را بكتاب خدا دعوت می کند پس بایشان گفتم آن چه را که تو دانسته ای ای رسول خدا و مرا دانا کردی به آن از علم خدا که این گروه قرآن ها را بلند نکردند مگر در حال شکّی که داشتند و نزد ظاهر شدن ما بر ایشان پس منافقین از اصحاب من اَبا کردند مگر این که دست از قتال با آن ها بر دارند پس موعظه و تحریص کردم ایشان را و ترساندم ایشان را و امر ان ها را بر ایشان روشن کردم و بایشان حیله آن ها را فهمانیدم پس نپذیرفتند و سلاح های خود را انداختند و با هم جمع شدند و اصحاب معاویه قریب صد و بیست هزار نفر بودند و همه ایشان بکلمه واحده گفتند که ما با این گروه محاکمه می کنیم بکتاب خدا پس گفتم بایشان که من حکم می کنم به آن با معاویه معاویه گفت علّی نباید حکم کند و من هم حکم نمی کنم زیرا که او بحكم من راضی نمی شود و من هم بحكم او راضی نمی شوم او تسليم من نمی شود من هم تسلیم او نمی شوم پس گفتم فرزندم حسن حکومت کند بضرورت آن که من شکی در نفس خود ندارم و بر تری می دهم پسرم را بر خودم پس گفتند پسر تو خود تو است

ص: 170

و تو پسرت هستی پس گفتم عبد الله بن عباس حکومت کند معاویه گفت نه حکم دو نفر از قبیله مضر باشند و آن ها را بر من اختیار کردند و حال این که من اختیار دار بودم بر ایشان و بر من تحكّم كردند و حال آن که من حاکم بودم و بمن گفتند که اگر راضی نشوی باین که بغیر خودت را حکم قرار دهی از کسانی که ما می خواهیم می گیریم آن چه را که در آن چشم های تو یعنی سرت را از بدن جدا می کنم پس این رأی را اختیار کردند که بنویسیند بعبد الله بن قیس یعنی ابو موسای اشعری که در آن وقت کناره گیری کرده بود از ما و او را سیر دادند و مقدّم داشتند او را بر ما و وا گذارند معاویه را که حکم قرار دهد عمرو بن العاص را و راضی گرداند ایشان را بعبد الله بن قیس اشعری پس این دو نفر بان چه که می خواستند حکم کردند و موافقت کردند در رای دادن به پیمان بستن و حیله بن عبد الله بن قیس فریب مکر عمرو را خورد و آن بود مکر از روی موافقت و این خدعه ای بود که عمر و عبد الله کردند پس مردم گمان کردند که عبد الله مرا خلع کرد و عمرو اثبات کرد خلافت معاویه را و وقتی که عقب نشینی کردند گروهی از ایشان از من و با اهل شام مجتمع شدند الزام کردند مرا که بنویسم در میان خود و میان معاویه بمردنی دانسته شده و من بر گشتم بکوفه در حالتی که مورد غضب ایشان واقع شده بودم و از من اطاعت نکردند و ظاهر گردانید معاویه لعن کردن بر من را بالای منبر های شام و اطراف آن و بتو خبر می دهم یا رسول الله و حسن و حسین و عبد الله بن عبّاس و عمّار بن ياسر و مالك اشتر هم خبر می دهند که بنی امیه هزار ماه که ایّام

ص: 171

حکومت ایشان بود بالای منبر ها و در نماز های جمعه و جماعت ها و مسجد ها و در بازار ها و راه ها آشکارانه در پنهانی مرا لعن می کردند

﴿ثُمَّ خَرَجَ عَلَى اَلْمَارِقُونَ اصحاب الْمُطَالِبُونَ بِالتَّحْكِيمِ يَوْمَ الْمَصاحِفِ فَقَالُوا قَدْ كَفَرْتَ وَ غَيَّرْتَ وَ بَدَّلْتَ وَ خَالَفْتَ اللَّهَ فِيَّ تَرْكِنَا وَتْراثَنا وَ اجابَتِكَ لَنا اِلى اِن حَكَّمْنَا عَلَيْكَ الرِّجَالَ وَ كَانَ لِي وَ لَهُمْ بِجُرُورا مَوَاقِفُ وَقَفْتُ فِيهِ لَهُمْ وَ انْظَرْتُهُمْ كَامِلاً ثُمَّ خَرَجْتُ بَعْدَ اِنْقِضَاءِ اَلْهُدْنِهِ اُرِيدُ مُعاوِيَةَ بِمَنِ اِطَّاعَنِى مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ فَخَرَجَ اِصْحَابَى اَلْمَارِقُونَ عَلَى بِالنَّهْرَوَانِ فَلَقُوا رَجُلاً مِنْ صُلَحَاءِ المُسْلِمِينَ وَ عِبَادِهِمْ وَ مَنْ قَاتَلَ مَعِى يَوْمَ الْجَمَلِ وَ صِفِينَ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جنَابٍ فَديجُوهُ وَ زَوْجَتُهُ وَ طَفْلُهُ عَلَى دَمِ خَيْزٍ نَزِدُ بُحوهُ قَبْلَهُ وَ قَالُوا مَا ذَبْحُنَا لِهَؤُلاءِ وَ لِهَذَا الْخَيْزِ نَرّاً لا وَاحِدٌ وَ هَذَا فَعَلْنَا بِعَلِيٍ وَ البسائرا صِحابُهُ حَتَّى يُقِرَّانهُ كَفرَ وَ بَدَّلَ وَ غَيَّرَ ثُمَّ يَتوبُ فَنَقبَلُ تَوْبَتَهُ فَعَدَلتُ الَيْهِمْ وَ خَاطَبْتُهُمْ بِالنَّهْروانِ واجْتَمَعُوا عَلَى وَ احْتَجَجْتُ عَلَيهِم مَكانَ احتِجَاجي حَقّاً﴾

یَعنی پس بیرون آمدند بطرفیّت کردن با من مارقون یعنی کسانی که از دین بیرون رفتند از اصحاب من یعنی خوارج نهروان همان هائی که مطالبه می کردند از من حکم قرار دادن را در روزی که قرآن ها را بلند کردند اصحاب معاویه پس گفتند کافر شدی و تغییر و تبدیل دادی و مخالفت کردی خدا را در ترک ما و آن چه که بما از پیش رسیده و این که اجابت کنی ما را تا این که بر تو حکم قرار دادیم مردانی را- و بود برای من و

ص: 172

برای ایشان در حَروُ را (که دهیست در کوفه و خوارج منسوب به آنند) توقف گاهی که در آن جا واقف شدم برای ایشان تا یک سال و مهلت دادم ایشان یک سال تمام پس بیرون رفتم بعد از منقضی شدن زمان صلح بطرف معاویه با یاران خود کسانی که طاعت می کردند مرا از مسلمانان پس بیرون رفتند بیرون روندگان از دین که از اصحاب من بودند برای قیام کردن بضرر من بجانب نهروان و بر خورد کردند بمردی از شایستگان مسلمانان و عبادت کنندگان از ایشان و ان کسی بود که در جنك جمل و صفیّن با من بود و نام او عبد الله بن جناب بود و او را سر بریدند با زن و بچه اش بالای خون خزیری که قبلا او را سر بریده بودند و گفتند سر بریدن ما این جماعت یعنی علیّ و اصحاب او را با سر بریدن این خزیر نیست الّا این که مانند هم است و همین کار را با علیّ و اصحاب او خواهیم کرد تا این که علی اقرار بکفر خود کند و اقرار کند باین که دین را تبدیل و تغییر داده و بر گردد توبه کند تا این که توبه او را بپذیریم - پس بر گشتم بجانب ایشان و آن ها را در نهروان مورد خطاب خود قرار دادم و جمع شدند بر ضرر من و با ایشان احتجاج کردم و احتجاج ایشان باطل بود احتجاج من بر حقّ بود

قالَ قالَ الصّادِق عَليه السّلام

﴿للمفضّل بن عمرَ ثُمَّ يَقُولُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اللَّهِ يَا رَسولَ اللَّهِ مَا رَضُوا بِتَكذيبي وَ نَقضِ بَيْعَتِي وَ الْخِلافِ عَلَيَّ وَ قِتالي وَ استِحلالُ دَمي وَ لَعني

ص: 173

حَتِّي قَذَفُونِي بِأَنِّي إِنَّمَا أَمَرْتُ اَلاَّمَهَ بِمَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ تَرْبِيعِ الاَّظافِيرِ وَ نَهَيْتُهُمْ عَنْ تَدْوِيرِهَا فَذَكَرُوا أَنّي إنَّما رَبَّعْتُهَا لِأَنِّي أَتَسَلَّقُ عَلَيَّ مَشَارِبَ أَزوَاجِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَآتي مِنهُنَّ الْفَاحِشَهُ وَ كنْتُ أَبيعُ الخَمرَ بِعَهْدِكَ و بَعْدِكَ وَ كُنتُ أُغِلُّ الْفَيْءَ فِي جَميعِ غَزَواتِكَ وَ أَستَبِدُّ بِهِ دُونَكَ وَ دُونَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يُبْقَوا عَضيهَهُ ولا شِبْهَهُ وَ لا فَاحِشَهُ إلاَّ نَسَبوها إِلَيَّ وَ زَعَمُوا أَنِّي لَوِ اسْتَحْقَقْتُ الْخِلافَهُ لَما قَدِمْتَ عَلَيَّ فِي حَيَاتِك أبا بَكْرٍ في اَلصَّلاَهِ وَ لَقَدْ عَلِمْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أنَّ عَائِشَهُ أَمَرَتْ بِلالاً وَ أَنْتَ فِي وَعْكِ مَرَضِك و قَد نادي بِلالٌ فِي اَلصَّلاَهِ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهِ كَاذِبه عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يَأْمُرُكَ أَنْ تُقَدِّمَ أَبَا بَكْرٍ فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلاَلٌ وَ انْتَ فِي وَعكِ مَرَضِكَ وَ قَدْ نادَى بِالبابِ الصَّلوةَ فَاسْرَعَتْ اِلَيْهِ كَاذِبَةٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَتْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ يامران يَتَقَدَّمُ ابوبَكْرٌ فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلاَلٌ وَ كلَ نَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهَا اَلاَوَلِ فَرَاجَعَ بِلاَلٌ الى اَلْمَسْجِدِ فَقَالَ اِنِّي مُخْبِرٌ بخُبْرَى عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنَّهَ امر بِتَقْدِيمِكَ يا اَبابَكْرُ فِى الصَّلَوةِ فَرَجَعَتْ عَايِشَةُ الى الْبَابِ وَ بِوَجْهِهِ تُنْكِرُ فَقالَ لَهَا رَسُولُ اَللَّهِ وَيْلَكِ يَا حَمْرَاءُ مَا الَّذِى جَنَتْ اَمَّرْتَ عَنَى بِتَقْدِيمِ اَبَّيكَ فِى اَلصَّلَوةِ فَقَالَتْ قَدْ كَانَ بَعْضُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقُمْتَ وَ يْدَكَ اَلْيُمْنَى عَلَى يدى اَلْيُسْرَى وَ معَكَ الفضل بنُ عَبَّاسٍ مُعَجَّلاً لاَ تَستَقِرُّ قَدَمَاكَ عَلَى الارْضِ حَتَّى دَخَلْتَ اَلْمَسْجِدَ وَ لَحِقْتُ ابابَكْرَ قَد قَامَ فِي مُقَامِكَ فِي اَلصَّلَوةِ فاخرجته وَ صَلَّيْتُ بِالنَّاس فَوَاللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ اَلْمُنَافِقُونَ بِتَفضيلِ انِّي حُتّي تَقَدَّمَ لِلصَّلوةِ و بَعْدَكَ يارسولَ اللَّهِ وَ احْتَجَجْتَ عَلَيهِم ثُمَّ اظهَر وَ اذلُكَ بَعْدُ وَ فَانَّكَ فَلَم ادعُ لَهُمْ فِيهِ اعْتِلالاً وَ لا مَذْهَباً ولا حُجَّةَ يَنطِقُونَ بِها قُلت ان زعمتم انّ رسول اَللَّهِ امر بِتَقْدِيمِ الى بَكْرٍ فى الصّلوة لانّه كان افضَل الامّةِ عِنْدَهُم

ص: 174

فَلَمْ اُخْرِجْهُ عَنْ فَضْلِ نَدَبِهِ اليه - ان زَعَمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه و اله امر بِذَلِكَ وَ هُوَ مُثْقِلٌ عَنِ النَّهْضَةِ فَلَمَّا وَجَدَ الخِفَّةَ سارَعَ وَ لَم يَسْعَةِ القُعودِ فَالحُجَّةُ عَلَيْكُمْ فِي سُقُوطِ فَضْلِ ابي بَكْر- وَ انٍ زَعَمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليْهِ و اله اوقفه عَنْ يَمِينِهِ أَوَّلَ اَلصُّفُوفِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ ابُوبَكْرٍ امامى اَلْمُسْلِمِينَ فِي وَقتِ الصَّلوةِ وَ هَذَا مَا لا يَكُونُ و انْ زَعَمْتُمْ انَّةً أَوْ قَفَّهُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَدْ كَانَ اَبُو بَكْرٍ امام رَسُولُ اَللَّهِ لاَنَ الامام اِذا صَلَّى بِرَجُلٍ وَاحِدٍ اقامَهُ عَن يَمِينِهِ لا عَن شِمَالِهِ وَ انٍ زَعَمْتُمْ اِنَّهُ او فِقْهَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلصَّفِّ اَلْأَوَّلِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ امام ابى بَكْرٍ وَ اِبُوبَكْر امام سَايِرُ المُسلِمينَ وَ هذا مَا لا يَجُوزُ ولا يَقُومُ رَجُلٌ مُفْرِداً فِي الصَّلَوةِ الا امام الصَّلَوةَ - فان زعمتم اخذ فى الصّفِّ الاولِ مُسْمِعاً فِيهِ اَلتَّكْبِيرَ فِى الصَّلوةِ لانَّهِ كانَ فى حالِ ضَعفِهِ مِنَ اَلْعِلَّةِ لاَ يُسْمِعُ مَن فِي الْمَسْجِدِ مَعَ فَقَدْ كَفَرْتُمْ اَبَابَكْر وَ احْبَطْتُم عَمَلَهُ لاَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجِل يَقُولُ يَا اَيُّهَا اَلَّذِينَ امنُوا لاَ تَرْفَعُوا أصْوَاتَكُم فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا بِالْقَولِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ ان تُحْبِطَ اعْمَالَكُمْ وَ انْتُمْ لا تَشْعُرُونَ فَوَاللَّهِ ما ذَلِكَ اِلاّ اِنَّنِي لَمْ اجِدْ نَاصِراً مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ عَلَيَّ نَصْرُ دِينِ اَللَّهِ وَ لَقَدْ دَعَوْتُهُمْ كَما اخْبَرْتُكُم لِمُوَافَقَةِ فاطِمَةَ اِنَّني حَمَلتُها وَ ذُرِّيَّتَها اِلَيَّ الْمُهَاجِرِينَ وَ الأنْصارِ اذْكُرْهُم بايامِ اللَّهِ وَ مَا اَخَذْتَهُ عَلَيْهِمْ يا رَسُولَ اللَّهِ بِامَرِ اَللَّهِ مِنَ الْعَهْدِ وَ الْمِيثَاقِ فِي ارْبَعِ مَواطِنَ وَ تَسْلِيمِهِمْ عَلَى بَامِرَّةِ المُؤْمِنِينَ بِعَهْدِكَ فَيَعِدُونّي النُّصْرَةَ لَيْلاً وَ يَقْعُدُونَ عَنَى نَهاراً حَتَّى اِذا جائَتى ثِقاثٍ إصحَابي

ص: 175

بَاكِينَ اسْتَنْهَضُونِي وَ يَقُولُونَ عَلَى أَنَّهُمْ أنْصَارِي عَلَى إِظْهَارِ دِينِ اللَّهِ امْتَحَنْتُهُم بِحَلْقِ رُؤُوسِهِمْ وَ إشْهارِ سُيُوفِهِم عَلى عَواتِقِهِم وَ مَصِيرُهُمْ إلى بَابِ دَارِي فَتَأَخَّرَ جَمْعُهُمْ عَنِّي فَمَا صَحَّ لي مِنهُم إِلاَّ ثَلاثُ نَفَرٍ و آخَرَ لَم يُتِمَّ حَلقَ رَأْسِهِ ولا أشْهَرَ سَيْفَهُ وَ هُم وَ اللَّه أَخْيَارَهُمْ و نُجَبَاءُ وَ أَصْحَابُكَ وَ هُمْ سَلْمَانُ وَ المِقدَادُ و أبُو ذَرٍ وَ عَمَّارٌ الَّذي لَم يُتِمَّ حَلقَ رَأسِهِ وَ لا أشهارَ سَيفِهِ و لأخْرِجَت مُكْرَهاً إلى سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ أُقَادُ إِلَيْهَا كَمَا تُقَادُ صَعْبَةُ اَلْإِبِلِ فَلَمْ أَرَ لِي ولا نَاصِراً إلاَّ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ فَإِنَّهُ شَهَرَ سَيْفَهُ في أَوْسَاطِهِمْ وَ عَضَ عَلَى نَوَاجِذِهِ وَ قالَ وَ اللَّهِ لا غَمَدْتَهُ أو تُقطَعُ يَدي أما تَرضَوْنَ أن غَصَبتُم عَلِيّاً حَقَّهُ وَ نَقَضْتُم عَهْدَهُ و عَهدَ اللَّهِ وَ مُبَايَعَتُكُم لَهُ حَتَّى جِئْتُمْ بِهِ يُبَايِعُكُمْ فَوَثَبَ عُمَرُ وَ خَالِدٌ وَ تَمَامَ أربَعِينَ رَجُلاً كَلا يَجْتَهِدُ في أَخْذِ السَّيفِ مِن يَدِهِ وَ طَرَحُوهُ إِلَى الأَرْضِ صَرِيعاً وَ أَخَذُوا السَّيْفَ مِن يَدِهِ فَلَمَّا اِنْتَهَوْا بِي إِلَى عَتِيقٍ وَرَدْتُ عَلَى مُورِدٍ لَمْ يَسَعْنِي مَعَهُ السُّكوتُ بَعْدَ أَنْ كَظَمْتُ غَيظي و حَفِظْتُ نَفْسِي وَ رَبَطْتُ جَأشِي وَ قُلْتُ لِلنَّاسِ جَمِيعاً إِنَّمَا أَنَا فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ طَاعَتِي وَ رَسُولُهُ صلي الله عليه و آله عَلَى اَلْأُمَّةِ فَإِذَا نَقَضُوا عَهْدَ اللَّهِ وَ رَسُولَهُ وَ خَالَفَتْنِي الأُمَّةُ لَمْ يَكُنْ عَلَيَّ أنْ أَدعُوَهُم إلى طاعَتي ثَانِيَةً و مَا لِي فِيهِمْ نَاصِرٌ ولا مُعِينٌ وَ صَبَرْتَ كَمَا أَدَّبَنِي اَللَّهُ بِمَا أَدَّبَكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فِي قَوْلِهِ جَلَّ مِنْ قائِلٍ فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ الآيَةَ وَ قولُهُ وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ حَقٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ تَأْوِيلُ هَذِه اَلْآيَةِ اَلَّتِي أَنْزَلَهَا فِي الأُمَّةِ مِن بَعْدِك في قَولِهِ عَزَّ مِن قَائِلٍ و مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبتُم على أعقابِكُم وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَ سَيَجزِي اللَّهُ الشّاكِرِينَ﴾

ص: 176

یَعنی راوی گفت که فرمود صادق عليه السلام بمفضّل بن عمر پس می گوید امیر المؤمنین علیه السّلام که بذات خدا قسم است ای رسول خدا که این جماعت راضی نشدند بتكذيب من و شكستن بیعت من و بر خلاف من قیام کردن و مقاتله با من و حلال دانستن خون من و لعن کردن بر من تا این که مرا متهم کردند باین که من امّت را امر کردم به آن چه که امر کردی مرا به آن از چهار شُقّه کردن گیسوان بافته و نهی کردی ایشان را آن دور دادن آن و گفتند که من چهار شقّه کردم گیسوان خود را در راهرو زن های تو برای مرتکب شدن فاحشه و گفتند که من در زمان تو شراب می فروختم و همچنین بعد از تو و این که در همه جنگ ها من بالا دست تو بودم و من سخت قویّ و استوار بودم بجنگ کردن غیر از تو و سایر مسلمانان و باقی نگذاردند درباره من هیچ عَصَبیَّتی و نه هیچ دشنامی و نا سزا گفتنی و نه کلام زشتی را مگر این که آن را بمن نسبت دادند و چنین گمان کردند که اگر من مستحق خلافت بودم تو در زمان زنده بودن خود ابو بکر را در نماز خواندن بر مردم مقدّم نمی داشتی و هر آینه تو می دانی ای رسول خدا که عایشه امر کرد بلال را در وقتی که مرض تو شدّت داشت هنگامی که بلال آمد درب خانه و ندای نماز داد عایشه بشتاب بسوی او آمد و بر تو دروغ بست یا رسول الله و ببلال گفت که رسول خدا می فرماید که ابو بکر پیش به ایستد و نماز بگذارد پس بلال بر گشت بمسجد و خبر را به ابو بکر و مردم رسانید همچنان که عایشه گفته بود که ای ابو بکر پیغمبر امر فرموده که تو پیش بایست و نماز بگذار پس عایشه بر گشت بجانب در و روی پیغمبر را منکر و متغیر دید

ص: 177

پس رسول خدا فرمود وای بر تو اى حمیراء (لقب عایشه است) چه جنایتی بود کردی امر کردی که پدرت پیش بایستد برای نماز گفت آن از روی کینه ای بود ای رسول خدا پس بر خواستی و دست راست تو در دست چپ من بود و با تو بود فضل بن عبّاس و چنان بشتاب می رفتی که قدم هایت بر روی زمین قرار نداشت نا داخل مسجد شدی و خود را به ابو بکر رساندی در حالی که در جای تو بنماز ایستاده بود او را بیرون کردی و با مردم نماز گزاردی پس بذات خدا قسم است که منافقین سخن رانی کردند بفضیلت دادن ابی بکر تا این که مقدّم ایستاد در نماز و بعد از تو هم در فضیلت او سخن گفتند و من با ایشان احتجاج کردم پس اظهار کردند بعد از وفات تو و من نگذاردم برای ایشان علّتی و نه روشی و نه حجّتی که به آن سخن گویند بایشان گفتم که چنین گمان می کنید که رسول خدا امر فرمود به پیش ایستادن ابو بکر در نماز که او افضل امت است نزد شما اگر چنین بود چرا بیرون کرد پیغمبر او را از فضیلتی که بر انگیخت و متوجه نمود او را بر آن اگر گمان می کنید که رسول خدا صلی الله عليه و آله امر کرد او را باین کار از جهت سنگینی مرض وقتی که مرض او سبک شد بشتاب بمسجد آمد و جای نشستن در خانه برای او نبود پس این حجّت بضرر شما است از جهت ساقط شدن فضل ابو بکر - و اگر گمان می کنید که رسول خدا صلّی الله عليه و آله او را در اول صفها در طرف راست خود قرار داد پس رسول خدا و ابو بکر هر دو امام مسلمین بودند در وقت نماز خواندن چنین چیزی نمی باشد - و اگر گمان می کنند که آن حضرت او را دست

ص: 178

چپ خود قرار داد پس ابو بکر امام پیغمبر بوده زیرا که امام وقتی که نماز گذارد و با یک مرد او را طرف راست خود قرار می دهد نه طرف چپ - و اگر چنین گمان می کنید که او را میان خود و میان صف اوّل قرار داد پس رسول الله امام ابو بکر بود و ابو بکر امام مسلمانان بود این هم از چیز هائیست که جایز نیست زیرا که یک مرد تنها در جماعت نمی ایستد مگر امام - و اگر کمان می کنید که ابو بکر در صف اوّل مکبّر بود که صدای تکبیر را در نماز بمردم برساند زیرا که پیغمبر در حال ضعف بود از جهت علّت مرضی که داشت کسانی که در مسجد بودند صدای او را نمی شنیدند پس تکفیر کرده اید ابا بکر را و عمل او را باطل و نا چیز کرده اید زیرا که خداوند عزّ وجل می فرماید ای کسانی که ایمان آوردہ اید بلند نکنید صدا های خود را بالای صدای پیغمبر و جوهر صدای خود را در گفتار ظاهر نکنید مانند بلند گفتن و ظاهر کردن بعضی از شما صدای خود را بر بعض دیگر زیرا که عمل های شما باطل می شود و شما شعور آن را ندارید یعنی نمی دانید پس بذات خدا قسم است که نبود آن ساکت نشستن من مگر این که یاوری نیافتم از مسلمانان برای یاری کردن دین خدا و هر آینه ایشان را دعوت کردم چنان چه خبر دادم شما را برای موافقت فاطمه که او را با ذریّه اش حمل کردم بر درب خانه های مهاجرین و انصار و آن ها را یاد آوری کردم بروز های خدا و آن عهد و پیمانی که با مر خدا از ایشان گرفتی ای رسول خدا بفرمان خدا در چهار جا و سلام کردن ایشان بر من بلقب امیر المؤمنینی در زمان حیات خودت پس بمن وعده یاری کردن دادند در شب و باز

ص: 179

نشستند از یاری کردن بمن در روز تا این که آمدند مرا موثّقين اصحاب من در حالتی که گریان بودند و از من می خواستند که قیام کنم و می گفتند بمن که ما یاری کننده گانیم دین خدا را پس آن ها را امتحان کردم بتراشیدن سر های شان و برهنه کردن شمشیر هایشان و روی شانه های خود گذاردن و آمدن ایشان بر در خانه من پس همه ایشان عقب نشینی کردند از یاری من و صحیح نشد برای من گفته های ایشان مگر از سه نفر و یک نفر دیگر از ایشان که تمام سر خود را نتراشیده بود و شمشیر خود را تماماً از غلاف بیرون نیاورده بود و ایشان بذات خدا قسم است که از اخیار و نجباء اصحاب تو بودند ای رسول خدا و ایشان سلمان و مقداد و ابوذر و عمار بودند و عمّار بود که سر خود را تماماً نتراشیده بود و شمشیر خود را تماماً بیرون نکشیده بود و هر آینه از روی کراهت بیرون کشیده شدم از خانه بسوی سقیفه بنی ساعده بجبر و قهر کشیده می شدم مانند کشیده شدن شتری که می خواهند آن را بکشند و برای خود یار و یاوری نمی دیدم مگر زبیر پسر عوام را که شمشیر خود را کشیده بود در میان ایشان و سر انگشت های خود را بدندان های خود می گزید و می گفت بذات خدا قسم است که شمشیر خود را غلاف نمی کنم مگر این که دست هایم بریده شود آیا بغصب کردن حق علیّ و شکستن پیمان او راضی نشدید و شما را بس نبود تا این که او را آورده اید که با شما بیعت کند پس عمرو خالد بن ولید و تمام چهل نفر از جای خود بر خواستند و کوشش کردند که شمشیر را از دست زبیر بگیرند پس وقتی که مرا نزد آزاد شده یعنی ابو بکر بردند و رد کرده شده بر او سخنانش و از برای من مجال سکوت

ص: 180

کردن نماند بعد از آن که خشم خود را فرو خوردم و نفس خود را نگاه داشتم و از جای نجستم و گفتم بهمه مردم که من خشنودم بخشنودی خدا و رسول او بر امّت پس وقتی که پیمان خدا و رسول او شکسته شد و امّت با من مخالفت کردند بر من نیست که دو مرتبه آن ها را بطاعت خود دعوت کنم در حالتی که در میان ایشان یار و یاوری برای من نباشد و صبر کردم همچنانی که خدا بمن نمایانید آن چه را که بتو نمایاند ای رسول خدا در گفته خود که فرمود و شکیبائی کن ای پیغمبر و نیست شکیبائی کردن تو مگر برای خدا و راست است بذات خدا قسم تاویل این آیه که خدا فرستاده است در حق امّت بعد از رحلت تو در گفته خود که غالب است ذکر او نیست محمّد مگر این که فرستاده شده ایست که پیش از او پیغمبرانی گذشته اند آیا پس اگر بمیرد یا کشته شود بر می گردید شما بر عقب های خود یعنی مرتدّ و کافر می شوید و کسی که بر گردد بر پاشنه خود و مرتد شود پس هرگز ضرری نمی رساند خدا را چیزی و زود باشد که جزاء می دهد خدا بسپاس گذارندگان را

قال المفصل بن عُمَرة

﴿لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا تاويل قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَجِل اَفّانِ مَاتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ اَعْقابَكُمْ فَانٍ كَثِيراً مِنَ اَلنَّاسِ يَقُولونَ كَانَ اَللَّهُ لَمْ يَعلَم يَمُوتُ مُحَمَّدٌ أو يُقْتَلُ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُونَ فَانْ مَاتَ مُحَمَّدٌ او قُتِلَ على

قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَوَرَدوا مَا لا يَعْلَمُونَ الينا وَ لَمْ يَفْتَرُوا فيهِ الكَذِبَ وَ لاَ يَتَأَوَّلُوهُ مِنْ عِنْدِ انفسهم لِبَيَّنِنَا لَهُمُ اَلْحَقَّ فِيهِ يَا مُفَصَّلَ

ص: 181

اِنمَا اَللَّهُ عَالِمٌ لاَ يَعْلَمُ و انماً تاويل هذهِ الايةِ فَانٍ مَاتَ مُحَمَّدٌ او قُتِلَ بِمَا يَمُوتُ بِهِ اَلْعَالِمُ فَانَّهُمَا مِيتَتَانِ لا ثَالِثُهُ اَلْهُمَا انَّ الْمَوْتَ بِلا قَتْلٍ وَ القَتلُ بِالسَّيْفِ وَ بِمَا يُقْتَلُ بِهِ مِنَ السَّائِرِ الاِشْياءِ اَوْ ما تَرى انَّ الامَّةَ ارْتَدَّتْ وَ نَقَضَتْ وَ غَيَّرَت وَ بَدِّلتُ فَهَذا مَوْتُ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَتِلَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ جَرَى اَلاَخِرُونَ عَلَى مَا اَسَّسَ عَلَيْهِ اَلْأَوَّلُونَ﴾

یَعنی گفت مفضّل بن عمر بحضرت صادق علیه السّلام چیست تاویل گفته خدای تعالى عزّ وجّل افَّانِ مَاتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِكُمْ زیرا که بسیاری از مردم می گویند که خدا نمی دانست که محمّد می میرد یا کشته می شود و بعضی از ایشان می گویند پس اگر بمیرد محمّد یا کشته شود علىّ فرمود صادق علیه السلام اگر مردم ردّ می کردند آن چه را که نمی دانند آن را بسوی ما و دروغ در آن نمی بستند و از بین خودشان تاویل نمی کردند هر آینه ما حق را واضح می کردیم برای ایشان ای مفضّل جز این نیست که خدا دانائیست که از کسی چیزی را فرا نگرفته و جز این نیست که تاویل این است که اگر محمّد مُرد یا کشته شد بچیزی که می مرد بسبب ان عالم زیرا که مُردن دو نحو است و سوُّمی ندارد موت بدون قتل و قتل با شمشر و بسا آن كه قتل بسایر چیز ها واقع شود آیا ندانسته ای که امّت مرتدّ شدند و نقض عهد کردند و تغییر دارند و تبدیل کردند کتاب خدا و سنت رسول خدا را پس اینست مرگ رسول خدا و کشته شدن امیر المؤمنین پس این روش جاری شد در حقّ امام هائی که بعد بودند بنا بر آن چه در پیشینیان بنیاد گذارده شد

قال و یَقُومُ الْحَسَنُ علیه السلام

ص: 182

﴿إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ فَيَقُولُ يَا جَدَّاهْ كُنْتُ معَ ابى فى دَارِ هَجَرَ بِالْكُوفَةِ حَتَّى اُسْتُشْهِدَ بِضَرْبَةِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ مُلجَم فَوَصَّانِى بِمَا وَصَّيْتُهُ بِهِ يَا جَدَّاهْ بَلَغَ مُعَاوِيَةَ قَتْلُ الى فَانْفُذِ اَللَّعِينُ اَلدُّعَى زِيَاداً الى الْكُوفِهْ فى مَاةِ اَلفٍ وَ خَمْسِينَ اَلْفَ مُقَاتِلٍ وَ اَمْرَهُ بِالْقَبْضِ عَلَىَّ و عَلَى اخَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَائِراً خُوتِى وَ اَهْلَ بَيتى وَ شيعَتُنا وَ مَوالينا و انٍ يَاخُذَ عَلَيْنَا جَمِيعاً اَلْبَيْعَةُ لِمُعَاوِيَةَ فَمَنْ يَابَى مِنَّا ضَرَبَ عُنُقَهُ وَسِيقَ الى مُعَاوِيَةَ برَاسُه فَلَمَّا عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ مُعَاوِيَةَ خَرَجْتُ مِنْ دَارَى وَ دَخَلْتُ جَامِعَ اَلصَّلوةِ بِالْكُوفَةِ فَرَقِيتُ اَلْمِنْبَرَ فَاجْتَمَعَ اَلنَّاسُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَوْضِعُ قَدَمٍ فِي اَلْمَسْجِدِ وَ تَكَاثَفُوا حَتَّى رَكِبَ بَعْضُهُمْ بَعْضا﴾

یَعنی گفت ان حصرت عليه السّلام و بر می خیزد حسن عليه السّلام بسوی جدّ خود رسول الله صلى الله عليه و آله و مي گويد يا جدّاه من با پدرم در محلّ هجرت او در کوفه بودیم تا وقتی که پدرم بضربت عبد الرحمن بن ملجم شهید شد بمن وصیّت فرمود بان چه که تو به او وصیّت فرموده بودی یا جدّاه و خبر کشته شدن پدرم بمعاویه رسید پس آن ملعون زنا زاده پسر خوانده زیاد را بکوفه فرستاد با صد و پنجاه هزار نفر مقاتل و او را مامور کرد بگرفتن من و برادرم حسین و سایر برادران و خانواده ام را با شیعیان و دوستان ما و این که بیعیت بگیرد از همه ما برای معاویه و هر که ابا کند از بیعت کردن کردن او زده شود و فرستاده شود سر او برای معاویه چون دانستم که معاویه می خواهد این کار را بکند از خانه ام بیرون آمدم و داخل مسجد جامع کوفه شدم برای نماز و بر منبر بالا رفتم و مردم جمع شدند

ص: 183

تا اندازه ای که جای قدمی در مسجد نبود و مردم بعضی روی بعض دیگر هجوم آورده بودند

فَحَمِدْتُ اللَّهَ و اثنَيتُ عَلَيهِ

﴿وَ قُلْتُ مَعَاشِرَ النَّاسِ عَفَتِ الدِّيَارُ وَ تَحَتِ الآثَارَ وَ قَلَّ الاصْطِبَارَ فَلا قَرَارَ عَلَى هَمَزَاتِ اَلشَّيَاطِينِ وَ حُكْمِ اَلْخَائِنِينَ اَلسَّاعَةَ وَ اللَّهِ وَ ضَحَّتِ البَراهينُ وَ تَفَضَّلَت الآياتُ وَ بانَتِ المُشكِلاتُ وَ لَقَد كُنَّا نَتَوَقَّعُ تَمَامَ هَذِهِ اَلْأَيَّةِ يتاويلهَا قَالَ اَللَّهُ جَلَّ مِنْ قائِلٍ مَا مُحَمَّدٌ الْأَرْسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَّانِ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى اعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ على عَقِبَيهِ فَلَنْ يَضُرَّ اَللَّهَ شَيْئاً وَ سَيُجْرِى اَللَّهُ اَلشَّاكِرِينَ فَقَدْ مَاتَ وَ اللَّهِ حَدَّي رَسُولُ اللَّهِ وَ قَتِلَ البَيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ صَاحَ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ وَ دَاخِلُ اَلشَّكِّ قُلُوبُ النَّاسِ و نَعَقَ ناعِقُ الفِتنَةِ وَ خَالَفْتُمُ السُّنَّةَ فَيَالَهَا مِن فِتْنَةٍ صَمَّاءَ بَكْمَاءَ عَمْيَاءَ لا يُسْمَعُ لِداعِيها وَ لا يُجَابُ مُنَادِيهَا ولا يُخَالَفُ وَ الِيهَا ظَهَرَتْ كَلِمَةُ اَلنِّفَاقِ وَ دَايَاتُ اَهْلِ الشِّقَاقِ وَ تَكَالَبَتْ جُيُوشُ اهْلِ المُرَاقِ بَيْنَ الشَّامِ وَ العِرَاقِ هَلُمُّوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ اِلى الايُضاحِ وَ النُّورِ الْوَاضِحُ الْوَضَّاحِ وَ العَلَمُ الحِجَاحُ وَ النُّورِ الَّذي لايُطفى وَ الحَقِّ الَّذي لا يَخْفَى﴾

یعنی پس ستایش کردم خدای را و ثنا گفتم او را و گفتم ای گروه مردم ناپدید گردید خانه ها و نابود شد نشانه ها و کم شد شکیبائی کردن پس هیچ قرار و ارامی نیست بر دیوانه گی ها و اغوا های شیطان ها و حکم کردن خیانت کاران در این ساعت بذات خدا قسم است که روشن شد حجّت ها و تفصیل داده شد نشانه ها و زیاده شد مشكل ها

ص: 184

هر آینه بودیم ما که انتظار می بردیم تمامیّت این آیه را با تاویل آن که بزرگ است از خدائی که گوینده آنست که فرموده و نیست محمّد مگر فرستاده شده ای که گذشته اند پیش از او پیغمبرانی آیا پس اگر مُرد یا کشته شد بر می گردید شما بپاشنه های خود و کسی که بر گردد بر پاشنه ای خود هرگز ضرر نمی رساند خدای را چیزی و زود باشد که جزا دهد خدا سپاس گذاران را پس از روی تحقیق مرد بذات خدا قسم است جدّ من رسول خدا و کشته شد پدر من امیر المومنین و صدا بلند کرد وسوسه کننده شیطان و داخل کرد شک را در دل های مردمان و فریاد زد فریاد زننده فتنه و مخالف کردید سنّت را پس عجب فتنه گر کننده گنگ کننده کور کننده ایست که گوش داده نمی شود خواننده آن و جواب داده نمی شود نداکننده آن و مخالفت نمی کند ولایت دارنده آن ظاهر شد كلمه نفاق و سیر داده شد پرچم های اهل عداوت و دشمنی و سگ طبیعتی پیش گرفتند لشکر های کسانی که از دین بیرون رفتند در میان شام و عراق بیائید خدا رحمت کند شما را بسوی روشن کردن کار و امر واضح بسیار روشن کننده و نشانه بهتر و بزرگ تر و آن چنان نوری که خاموش نمی شود و حقّی که مخفی نمی ماند

﴿أَيُّها النّاسُ تَيَقَّظوا یتقّظوا مِن رَقدَةِ الغَفلَةِ وَ مِن نَهَرَةِ الْوَسْفَةِ وَ مِن تَكَلُّفِ الظُّلمَةِ وَ مِن نُقْصَانِ الهِمَّةِ فَوَ الَّذي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرِءَ اَلنَّسَمَةَ وَ تُرْدِي بِالْعَظَمَةِ لَئِنْ قَامَ اِلى مِنْكُمْ عَصْبَةٌ بِقُلُوبٍ صَافِيَةٍ وَ نِيَّاتٍ مُخْلِصَةٍ فِيهَا شَوْبُ نِفَاقٍ ولانِيَةٍ اِفْتِرَاقٍ لاَ جَاهَدْنَ بِالسَّيْفِ قُدُماً قُدَّةَ قُدُماً صَبَغْن

ص: 185

مِنَ السُّيُوفِ جَوَانِبَهَا وَ مِنَ الرِّمَاحِ أَطْرَافَهَا وَ مِنَ اَلْخَيْلِ سَنَابِكَهَا فَتَكَلَّمُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَكَانَمَا اَلْجُمُوا لِلْجَامِ الصَّمْتُ عَنْ إِجَابَةِ اَلدَّعْوَةِ اَلْأَعْشَرُونَ رَجُلاً قَامُوا مِنْهُمْ سُلَيْمَانُ بْنُ صُرَدَ وَ بَنُوالجَارُودَ ثَلاَثَةٌ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْحَمِقِ اَلْخُزْعَى وَ بْنُ عَدَى الْكُنْدَى وَ الطّرِمَّاحُ بنُ عَطَّارٍ السَّعْدِيُّ و مَمَانِي بنُ عُرْوَةَ السُّنْدُسِيُّ وَ المُخْتَارُ بْنُ ابي عُبَيْدَةَ الثَّقَفىِّ وَ شَدَّادُ بنِ عَيَّان الكاهلى وَ مُحَمَّدُ بنُ عَطَّارٍ الْبَاهِلَىُّ وَ تَمَامُ الْعِشْرِينَ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالُوا بِابْنِ رَسُولِ اَللَّهِ مَا نَمْلِكُ غَيْرَ سُيُوفِنَا وَ اَنْفُسْنا فَها نَحْنُ بَيْنَ يَدَيْكَ لاَمْرِكَ طَائِعُونَ وَ عَنْ رايِكَ غَيْرَ صَادِّينَ مُرْنَا بِمَا شِئْتَ فَنَظَرْتُ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ ارً احداً غَيْرَهُمْ فَقُلْتُ لَهُمْ لَى أسوةٍ بِجَدَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ عَبَدَ اَللَّهَ سِرّاً وَ هُوَ بِومِئذ فِى تِسعَةٍ وَ ثَلاَثِينَ رَجُلاً فَلَمَّا اكْمَلَ اللَّهُ لَهُ الارْبَعِينَ صَارَ فِى عِدَّةٍ وَ اظْهَرَ اَمْرُ اَللَّهِ فَلَوْ كانَ مِعى عِدَّتِهِم جَاهَدْتَ فِي اَللَّهِ حَقَّ اَلْمُجَاهَدَةِ ثُمَّ رَفَعْتُ راسي نحوَ السّماء فقلت اَللّهُمَّ اَنّى قَدْ دَعَوْتُ وَ اَنْذَرْتُ وَ اَمَرْتُ وَ نَهَيْتُ وَ كانُوا عَنْ اِجَابَةِ الدَّاعى غافِلِينَ وَ عَنْ نُصْرَتِهِ قاعِدِينَ وَ عَن طاعَتِهِ مُقَصِّرينَ وَ لا عِدائِهِ ناصِرِينَ اَللّهُمَّ فَانزِلْ عَلَيهِم وَ رِجْزَكَ وَ باسِكَ وَ عَذابِكَ الَّذِى لا يُرَدُّ عَنِ اَلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و نَزَلْتُ عَنِ اَلْمِنْبَرِ وَ اَمَرْتُ مَوَالِيَّ وَ اَهْلَ بَيْتِي فَشَدُّوا اِعْلَى رَوَاحِلِهِمْ وَ خَرَجْتُ مِنَ اَلْكُوفَةِ رَاحِلاً الى الْمَدِينَةِ هَذايا جَدّاهُ بَعْدَ انْ دَعَوْتُ سَائِرَ الامَّةِ وَ خَاطَبْتُهُمْ بَعْدَ قَتْلِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَا دَعَاهُمْ إِلَيْهِ أَميرُ المُؤمِنِينَ وَ خاطَبَهُم بِهِ يا رَسولَ اللَّهِ

ص: 186

جَارِياً عَلَى سُنَّتِكَ وَ مِنْهَاجَاتٍ وَ سُنَنِ اَميرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِنْهَاجِهِ فِى الْمَوْعِظَةِ لَحَسَنَةٍ وَ التَّرَفُّقِ وَ الخِطابِ الجَمِيلِ وَ التَّخْويفِ بِاللَّهِ وَ التَّحْذِيرِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ لِتَرْغِيبٌ فِي رَحْمَتِهِ وَ رِضْوانِهِ وَ صَفْحِهِ وَ غُفْرَانِهِ لِمَنْ وَافَى بِمَا عَاهَدَ عَلَىهُ اَللَّهُ وَ زَعَبْتُهُمْ في نُصْرَةِ الدِّينِ وَ مُوَافَقَةِ الحَقِّ وَ الوُقُوفُ بَيْنَ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ انْفُسُهُم مَرِيضَةٌ وَ قُلُوبُهُم قاسِيَةٌ وَ نِيَّاتُهُم فَاسِدَةٌ قَدْ غَلَبَ الانُ عَلَيْهِمْ فَجَاءَ وَ لَنْ يَقُولُونَ مُعَاوِيَةَ اِسْرَى سَرَايَاهُ الى نَواحى الاِنْبارِ وَ اَلْكُوفَةِ وَ شَنَّ غَارَاتِهِ عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ وَ قَتَلَ مِنْهُم مَن لَمْ يُقَاتِلْ وَ قَتَلَ النِّسَاءَ وَ الاطْفَالَ فَاعلَمتُهُم انَّهُم لا وَفَاءَ لَهُمْ ولا نُصْرَةَ فِيهِمْ وَ انَّهُم قَدِ اُرادُوا الدَّعَةَ وَ اُخْلُدُوا الى الرَّفَاهِيَةِ احْبُوا اَلدُّنْيَا وَ تَنَاسَوُا اَلْآخِرَةَ فَقَالُوا مَعَاذَ اَللَّهِ بِابْنِ رَسُولِ اَللَّهِ اَنْ نَكُونَ كَما ثَقول فَادْعُوا اللَّهَ لَنَا بِالسَّدَادِ وَ الرَّشادِ فَانْفَذتُ مَعَهُمْ رَجُلاً وَ جُيُوشاً وَ عَرَفْتُهُمْ اَنَّهُمْ يَسْتَجِيبُونَ لِمُعَاوِيَة وَ يَنْقُضُونَ عَهْدِي و بَيْعَتِى وَ يَلْعَبُونَ بِالخَطَرِ اليَسِيرِ فَيُقَلِّدُونَ مِنْهُمُ الدُّنْيَا بِالتَّقْلِيدَاتِ وَ يَزْعُمُونَ انَّهم لاَ يَفْعَلُونَ ثمّ ما مَضِيَ مِنْهُمْ احِدٌ الا فِعلَ مَا خَبَّرْتَهُم بِهِ واخذَ رُشى مُعَاوِيَةَ وَ تَقْلِيدِهِ وَ تَقَدَّمَ اِلَيْهِ غَازِياً فَصَارَ مُخَالِفاً فَلَمَّا كَثُرَتْ غَارَاتُ مُعَاوِيَةَ فِى اِطْرَافِ اَلْعِرَاقِ جَاءُونِى فَعاهدونِي عَهْداً مُجَدَّداً وَ بَيْعَةً مُجَدَّدَةً وَ سِرْتُ مَعَهُمْ مِنَ اَلْكُوفَةِ الى اَلْمَدَائِنِ بَشَاطَى دِجْلَةَ فَدَسَّ مُعَاوِيَةُ الى زَيْدِ بْنِ سِنَانِ بْنِ اخي جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ مَا لاَ وَ رشَاهُ ايَّاهُ عَلَى قَتْلَى تَخْرُجُ الى لَيْلاً وَ اَنّا فِى فُسْطَاط اصلى وَ اَلنَّاسُ نِيَامٌ فَرمَانَى بِجَرَّتِهِ فَاثْلُبْهَا

ص: 187

فِي جَسَدِي فَنَبَّهْتُ اَلْعَسْكَرَ وَا وَ اَلْجَرَّتُهِ ثَابِتَةٌ تَهُزُّ فى اعضائى وَ اَمَرْتَ بِطَلَبِ زَيْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَخَرِحَ الى اَلشَّامِ هَارِباً الى مُعَاوِيَةَ فَرَجَعْتُ جَرِيحاً وَ خَرَجْتُ عِنْدَ تَفَرُّقِ الامَّةِ عَنِ الى المَدِينَةِ الى حَرَمِكَ يا جَدَّاهْ فَلَقِيتُ مِنْ مُعَاوِيَةَ وَ سَنَائِرِ وَ اعوَانِهِمْ مَا اِسْئَلَ اللَّه ان لاَ يُضَيِّعَ لَى اَجْرِهِ وَ لاَ بَحْر منى تَوَّابُهُ ثُمَّ دَسَّ معَاوِية الى جَعْدَةَ بِنْتِ الاشعثِّ بْنِ قَيْسٍ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ فَبَذَلَ لَهَا مَاةَ الْفِ دِرْهَمٍ و ضَمِنَ لَها اقْطاعَ عَشرَ ضِياعٍ وَ انفَذَ اليها سَمَّاً فَسَمَّتْنِى به﴾

يَعنی بیدار شوید از خواب غفلت و از توسعه و گشایش یافتن جراحت و زخم و بمشقت افتادن از تیره گی و از کَم شدن همّت پس قسم به آن کسی که شکافته و می شکافد دانه را و آفریده و می افریند بندگان را و ردای بزرگی بخود گرفته هر آینه اگر قیام کند بسوی من از شما ها چند نفری با دل های صاف و نیّت های پاک که در آن ها نفاق و دو روئی نباشد و قصد جدائی و افتراق نداشته باشند هر آینه جهاد می کنم البته البته با شمشیر قدم بقدم و هر آینه رنگ می کنم از شمشیر ها اطراف و جوانب آن را و از نیزه ها گوشه و کنار آن را و از اسب ها و جا های سمّ گذاردن آنها را پس سخن گوئید خدا رحمت کند شما را (از شنیدن این سخنان) گویا دهنه سکوت و خاموشی بر دهن های ایشان زده شد از جواب گفتن دعوتی که کردم مگر ده نفر از ایشان که از جای بر خواستند که از ایشان بود سلیمان بن صرد و سه نفر که پسران جارود و عمرو بن حمق خزاعی و حجربن عدی کندی و طرمّاح بن عطّار سعدی وهانی بن عُروه سندسى و مختار بن ابي عبيده ثقفی و شدّاد بن عیاب کاهلی

ص: 188

و محمّد بن عطارد باهلی و تمام این بیست نفر از قبیله همدان بودند پس گفتند ای پسر رسول خدا ما مالک نیستیم غیر از شمشیر های خود و نفس های خودمان را آگاه باش که ما در پیش روی تو مطیع و فرمان بردار امر توئیم و از رأی تو رو گردان نیستیم ما را فرمان ده به آن چه که می خواهی پس از طرف راست و چپ نگاه کردم کسی را غیر از ایشان ندیدم پس به ایشان گفتم که برای من است تاسّی کردن بجدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله زمانی که خدا را در پنهانی پرستش می کرد که در آن روز سی و نه نفر مرد یاور داشت پس وقتی که عدد چهل نفر برای او تکمیل شد با آن عدّه قیام کرد و امر خدا را آشکار نمود اگر با من بقدر آن عدّه بودند جهاد می کردم در راه خدا حق جهاد را پس سر خود را بلند کردم بطرف آسمان و گفتم خدایا من دعوت کردم و تر سانیدم و امر و نهی کردم و از اجابت من غفلت کردند و از یاری کردن من عقب نشینی نمودند و از فرمان بر داری من کوتاهی کردند خدا پس فرو فرست بر ایشان عذاب و بیم و سختی خود را از آسمان و آن چنان عذابی که ردّ کرده نشود از گروه ستم کاران و فرود آمدم از منبر و امر کردم غلامان و اهل بیت خود را که بار های خود را بستند بر راحله های خود و بیرون رفتم از کوفه در حالتی که کوچ کننده بودم بسوی مدینه و این حرکت کردن من یا جدّاه وقتی بود که سایر امّت را دعوت کردم و آن ها را طرف خطاب خود قرار دادم بعد از کشته شدن امیر المؤمنین بان چه که دعوت کرده بود ایشان را به آن امير المؤمنين و مخاطب ساخته بود به آن ایشان را ای رسول خدا جریان امر من بر سنّت و روش تو و سنت های امیر المؤمنین بود

ص: 189

و روش او در پند دادن نیکو و مدارا کردن و خطا بکردن پاکیزه و ترسانیدن بخدا و ترساندن از خشم خدا و رغبت دادن در رحمت و خشنودی او و در گذشتن از گناه و آمرزش او برای کسانی که وفا کنند بان چه که خدا بر آن عهد گرفته و میل دادن ایشان بیاری کردن دین و موافقت کردن حقّ و واقف شدن در مقابل امر و نهی خدا پس دیدم که نفس های ایشان بیمار است و دل های ایشان سخت است و نیّت های ایشان فاسد و تباهت و غلبه کرده است تن آسائی بر ایشان پس آمدند مرا و گفتند معاویه سیر داده است جنگ های خود را در نواحی انبار و کوفه و از هر طرف غارت گری ها می کند بر مسلمانان و می کشد کسانی را که کسی را نکشته اند و می کشد زن ها و بچّه ها را پس آن ها را اعلام کردم که وفائی برای ایشان نیست و عاطفه یاری کردن ایشان نیست و اراده ایشان آرامش و تن پروری و راحت طلبی و گشایش و فراخی است و همیشه رفاهیت خود می خواهند محبت دنیا را در دل گرفته اند و آخرت را فراموش کرده اند پس گفتند جای پناه بردن بخدا است ای پسر رسول خدا که ما چنین باشیم که تو می گوئی پس خدا را بخوان ما را محکم بدارد و راهنمائی کند پس فرستادم با ایشان جمعیت و لشکری را و به ایشان فهمانیدم که اجابت معاویه را خواهند کرد و عهد و بیعت مرا خواهند شکست و بازی خواهند کرد با جنبش کمی و بگردن میندازند دنیا را از روی تقلید ها و گمان می کنند که این کار ها را نمی کنند و پیشی گرفتند بسوی او و نرفت بسوی او احدی مگر آن که آن جا را که بایشان خبر داده بودم کردند و گرفت رشوه معاویه را و از او تقلید کرد

ص: 190

و پیش رفت بطرف او در حالتی که جنگ کننده بود پس مخالف من شد و چون غارت گری معاویه در اطراف عراق بسیار شد آمدند بنزد من و با من عهد تازه بستند و مجدّد بیعت کردند و با آن ها از کوفه بمدائن رفتم کنار دجله پس معاویه در پنهانی دسیسه ای کرد و رشوه و مالی بزید پسر سنان پسر اخی جریر پسر عبد الله داد که مرا بکشد شبانه بسوی من آمد در حالی که من در خیمه نماز می گزاردم و مردم خواب بودند حربه ای بجانب من انداخت که در جسد من فرو رفت پس لشکر را بیدار کردم دیدند حربه در جسد من ثابت است و در اعضای من بجنش است امر کردم که بطلب زید روند که لعنت خدا بر او باد و او فرار کرد بشام رفت و من مجروح بر گشتم و پس از آن که تفرقه در امّت افتاد و از من جدا شدند بیرون آمدم بطرف مدینه بسوی حرم تو یا جدّاه پس دیدم از معاویه و سایر بنی امیّه و یاران ایشان چیزی را که از خدا می خواهم که ضایع نکند برای من مُزد آن را و محروم نگرداند مرا از ثواب آن پس معاویه به پنهانی صد هزار درهم برای جعده دختر اشعث بن قبس لعنهما الله بذل کرد و ضامن شد برای او که ده قطعه مزرعه به او بدهد و سمّی بسوی او فرستاد و او مرا به آن سمّ مسموم کرد

﴿ثُمَّ يَقُومُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مخضبا بِدِمَائِهِ فَيُقْبِلُ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ صِدِّيقٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ و قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مِنْ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَمَ و مِنْ شِيعَتِهِم وَ مَوالِيهِم وَ أنْصارِهِم وَ كُلُّهُم مُضَرَّجونَ بِدِمائِهِم

ص: 191

فاذارءاهمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَكَى وَ بَكَى اَلبُكائه اَهْلَ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ تَصْرُخُ فَاطِمَةَ سَلامُ اللَّهِ عَلَيْهَا فَتَزَلْزَلَ الارْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ يَقِفُ اميرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ عَنْ يَمِينِهِ وَ فَاطِمَةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ يُقْبِلُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِى صَدْرِهِ و يَقُولُ يَا حُسَيْنُ فَدَيْتُكَ قَرَّتْ عَيْنَاى وَ عَيْنَاك فِيك وَ عَن يَمِينِ الْحُسَيْنِ اَسِدُ اَللَّهِ خَمْزَةَ وَ عَنْ شِمَالِهِ جَعْفَرُ بْنُ ابي طَالِبٍ اَلطَّيَّارُ وَ امامَهُ ابو عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَرْثِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ يَاتِي مُحْسِينَ مخضَّباً مَحْمُولاً تَحْمِلُهُ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ اِبْنَة اسد ام امير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُمَا جَدَّتَاهُ وَ ام هَانِي وَ جَمَانُهُ عَمَّتَاهْ اِبْنَتَا ابي طَالِبٍ وَ اسْمَاءَ اِبْنَتِهِ عُمَيْسٍ اَلْخَثْعَمِيَّةَ صَارخاتِ ايديهنَّ عَلَيَّ حُدُودٌ هُنَّ و نَوَاصِيهِنَّ مُنَشَّرَةٌ وَ المَلائِكَةُ نَشَرَهُنَّ بِاجْنِحَتِهِنَّ وَ فاطِمَةُ اُمَّةً تُبكى و تَصِيحُ وَ تَقُولُ هَذَا يَوْمُكُمُ اَلَّذِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ وَ جَبْرائِيلُ يَصْتِيحُ مُحْسِناً وَ يَقُولُ انِّي مَظْلُومٌ فَانْتَصِرْ فَياخُذُ رَسُولِ اَللَّهِ مُحَسِّناً عَلَى يَدَيْهِ رَافِعاً لَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ هُوَ يَقولُ الْهَى وَ سيدى صَبَرْنَا فِى اَلدُّنْيَا اِحْتِسَاباً وَ هَذَا اَلْيَوْمُ الَّذِى تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَو دَلْوانٍ بَيَّنَها و بَيْنَهُ أمَداً بَعِيداً﴾

یَعنی پس بر می خیزد حسین علیه السلام در حالتی که بخون خضاب شده باشد پس می ایند دوازده هزار صدّیق که همه آن ها در راه خدا کشته شده باشند از ذریّه رسول خدا و از شیعیان و دوستان ایشان و یاران ایشان و هم آغشته اند بخون های خود پس چون می بیند ایشان را رسول خدا گریه می کند و گریه می کنند

ص: 192

بگریه او اهل آسمان ها و زمین و فریاد می زند فاطمه سلام الله علیها پس بلرزه در می آید زمین و هر که بر روی آنست و می ايستد امير المؤمنين و حسن عليهما السلام از طرف راست او و فاطمه از طرف چپ او و پیش می آید حسین علیه السلام و رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را بسینه خود می چسباند و می فرماید یا حسین فدای تو شوم چشم های من و چشم های تو در حق تو روشن و باقرار و سکون باد و از طرف راست حسین است شیر خدا حمزه و از طرف چپ او است جعفر طیّار پسر ابو طالب و در جلو و پیش روی او است ابو عبد الله پسر حرث بن عبد المطلب و مي اورد یا آورده می شود محسن در حالتی که بخون خضاب شده باشد و حمل کرده شده باشد حمل می کند او را خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر اسد مادر امیر المؤمنین علیه السّلام که هر دو جدّه های او هستند و اسماء دخر عمیس خثعمیّه و امّ هانی و جمانه دختران ابو طالب در حالتی که همه ایشان شیون می کنند و دست هاشان بر گونه های شان است و موهای پیشانی های شان آشفته و پریشان است و ملائکه آن ها را می پوشانند با بال های خود و مادر او فاطمه گریه می کند و صیحه می زند و می گوید اینست آن روزی که شما وعده داد شده بودید و محسن بجرئیل صیحه می زند و می گوید که من مظلومم پس یاری کن آن گاه رسول خدا محسن را می گیرد بر روی دو دست خود و او را بجانب آسمان بلند کند و گوید خدای من و آقای من ما صبر کردیم در دنیا برای خدا و امروز روزی است که می باید هر نفسی آن چه را که عمل کرده است از نیکی در حالتی که حاضر کرده شده است

ص: 193

و هر آن چه از عمل بدی که کرده آرزو می کند که ای کاش میانه او و میانه آن عمل مسافتی دور بود یعنی ای کاش نکرده بود آن کار را

﴿قَال وَ بَكَى الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى اِخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ لَا قَرَّتْ عَيْنٌ لَا تَبْكِي عِنْدَ هَذَا اَلذِّكْرِ فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مَوْلاَى مَا فِي اَلدُّمُوعِ مِنْ ثَوَابٍ قَالَ مَا لاَ يُحْصَى اَذا كَانَ مِنْ مُحِقٍ فَبَكَى اَلْمُفَضَّلُ طَوِيلاً وَ يَقُولُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَنَّ يَوْمَكُمْ فِي القِصَاصِ لاعَظْمَ مِنْ يَوْمِ مِحْنَتِكُمْ فَقَالَ لَهُ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ لاَ كَيَوْمِ مُخْتِناً بِكَرْبَلاءَ وَ إِنْ كانَ يَوْمُ السَّقِيفَةِ واحْرَاقِ النَّارِ عَلَى بَابِ الْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحَسَنِ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ زَيْنَبَ وَ امَّ كُلْثُومٍ وَ فِضَةُ وَ قُتِلَ بِالرَّفْسَةِ اعْظَمْ وَ ادِهَى و امِرٍ لانَّهُ اصِلُ يَومَ العَذابِ﴾

یَعنی گفت مفضّل و گریه کرد صادق علیه السلام تا این که تَر شد ریش او به اشک ها پس فرمود خشک نشود چشمی که گریه نکند وقت یاد کردن این مصیبت ها پس مفضّل گفت بحضرت صادق عليه السّلام که ای آقای من این اشک ها چه ثوابی دارد چه ثوابی دارد فرمود ثواب آن شماره نمی شود هر گاه گریه کننده از اهل حقّ یعنی از یعنی از شیعیان و دوستان باشد پس مفضّل گریه کرد مدتی طولانی و می گفت ای پسر رسول خدا روز قصاص کردن شما بزرگ تر است از روز محنت و اندوه شما پس حضرت صادق به او فرمود روزی مانند روز محنت ما در کربلاء نیست هر چند روز سقیفه و سوزانیدن آتش درب خانه امير المؤمنين و حسن و فاطمه و حسين و زينب و ام كلثوم و فضّه را و کشتن

ص: 194

محسن بضرب لگد سخت تر و دشوار تر و منکر تر و تلخ تر است زیرا که ریشه و بنیاد عذاب از آن روز بوده

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ اِسْئَلْ فِي قَولهِ تَعالَى وَ إِذَا اَلْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بايَ ذَنْبٍ قُتِلت قال يا مُفَضّلُ قَوْلُ اَلْعَامَّةِ انّها فى كُلِّ جَنِينٍ مِنْ اولاد اَلنَّاسِ قُتِلَ مَظْلُوماً قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلَايَ هَكَذَا يَقُولُ يَقُولُونَ اِكْثَرْهُمْ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَيْلَهُمْ من اين لَهُمْ هَذَا وَ الاَيَةٌ فِى اَلْكِتَابِ خَاصَّةً لَنَا وَ فِينَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَقَدَّسَ اِسْمُهُ وَ اذَا الْمَووءُ سُئِلْتَ باي ذَنْبٍ قُتِلتَ وَ المَوءُودَةُ انَّما هُوَ المُحْسِنُ لانَّهُ منّا و فِينَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَي قُلْ لاَ اِسْئَلْكُمْ عَلَيْهِ اجِراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبِيِّ وَ المَوْءُودَةَ انَّما هُوَ اسمٌ مِنَ اَلْمَوَدَّةِ فَمَنْ اَيْنَ لِكُلِّ جَنِينٍ من اوْلادِ النَّاسِ اهذِه الايَةِ فِى المَودَّةِ وَ القُربِي غَيرُنا﴾

یَعنی مفضّل گفت ای مولای من آیا سؤال بكنم فرمود سؤال كن ای مفضّل گفت ای مولای من چه می فرمائی در تفسیر قول خدای تعالى كه فرموده ﴿وَ اِذَا اَلْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بَايَ ذَنْبٍ قُتَلَتُ﴾ فرمود ای مفضّل جماعت عامّه می گویند که آن در موضوع هر طفل در شکم مادری است از اولاد که مظلوم کشته شود عرض کرد آری ای مولای من همچنین می گویند بیش تر از ایشان صادق عليه السّلام فرمود واى بر ایشان این تفسیر را از کجا می گویند و حال آن که این آیه در قران مخصوص است برای ما و در حقّ ما است و آن همین آیه است که خدا که نام او مقدّس است فرموده ﴿وَ إِذَا اَلْمَوْءُودَةُ

ص: 195

سُئِلَتْ بَايَ ذَنْبٍ قُتَلَتُ﴾ و جز این نیست که موءوده محسن است زیرا که او از ما و خدای تعالی در حقّ ما فرموده است كه ﴿قُلْ لاَ اِسْئَلْكُمْ عَلَيْهِ اجِراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبِيِّ وَ المَوْءُودَةَ﴾ و موءودة اسمی است از مَوَدَّةَ پس از کجا بر هر جنینی اطلاق می شود از اولاد مردمان آیا این آیه که در مودة و قربی است غير ما هستیم

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ صَدَقْتَ يا مَوْلاى ثُمَّ مَاذَا قالَ ثُمَّ تَضْرِبُ سَيِّدَةُ النِّسَاءِ (نِسَاءَ اَلْعَالَمِينَ) فَاطِمَةُ يَدَهَا الى نَاصِيَتَهَا وَ تَقولُ اَللَّهُمَّ انجِزو عَدلٌ وَ مَوعِدُكَ لِى فِيمَن ظَلَمَني وَ غَضَّبَني وَ ضَرَبَني و جَرَعَنِى ثُكِلَ اولادى فَتَبْكِيهَا مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَوَاتِ اَلسَّبْعِ حَمَلَةُ العَرْشِ وَ سُكَّانُ الهَوَاءِ وَ مَن فِي الدُّنيا بَيْنَ اطِّبَاقِ اَلثَّرَى صَائِحِينَ صَارِخِينَ نَصِيحَتَهَا وَ صُرَاخَهَا الى اَللَّهِ تَعَالَى فَلاَ يَبْقَى مَنْ قَاتَلَنَا وَ لاَ مَن احِبَّ قِتَالَنَا اِلاّ قَتْلَ فِي ذَلِكَ اَليَومِ كُلُّ واحِدٍ الفَ قِتْلَةٍ يَذُوقُ فى كُلِّ قَتْلَةٍ مِنْهَا مِنَ اَلْعَذَابِ مِارَائَةٌ مِنَ الم اَلْقَتْلِ سَائِرُ مَنْ قُتِلَ مِنْ أَهْلِ اَلدُّنْيَا دُونَ مَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ فَاِنَّهُ لاَ يَذُوقُ الْمَوْتَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعالى وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فى سبيل اَللَّهِ امْوَاتاً بَلِ اِحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا أتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُو ابْهَمْ مَن خَلفَهُم الأَخوَنِ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنونَ﴾

یَعنی مفضّل گفت راست گفتی ای مولای من پس از آن چه می شود فرمود پس می زند فاطمه بزرگ زنان جهانیان دست خود را بر پیش سر خود و می گوید بار خدایا وفا کن وعده خود را و زمان وعده خود را برای من درباره کسانی که بمن ستم کردند

ص: 196

و مرا بغضب در آوردند و زدند مرا و مرا بداغ فرزندانم مبتلا کردند پس برای او گریه می کنند فرشتگان آسمان های هفت گانه و بر دارندگان عرش و ساکنین هواء و کسانی که در دنیا هستند و در میان طبقات زمین ساکنند در حالی که همه ایشان صیحه زننده و شیون کننده اند برای صیحه زدن و شیون کردن او بسوی خدای تعالی پس باقی نمی ماند کسی که با ما مقاتله کرده و نه کسی که دوست داشته است قتال کردن با ما را مگر آن که کشته می شوند در ان روز هر کدام از آن ها هزار مرتبه کشته شدن که می چشد در هر کشته شدنی از آن از عذاب بقدر آن چه الم دیده اند همه کشته شدگان اهل دنیا غیر از کسانی که در راه خدا کشته شده اند زیرا که کشته شده در راه خدا نمی چشد الم مرگ را چنان چه خدای تعالی فرموده كه گمان مكن البتّه البتّه كه آن هائي كه کشته شده اند در راه خدا مُرده گانند بلکه زنده هائی هستند که در نزد پروردگارشان روزی می خورند در حالی که شادانند بان چه که خدا از فضل خود به ایشان داده و مژده می دهند به آن هائی که هنوز عقب مانده اند و به ایشان ملحق نشده اند که هیچ ترسی برای ایشان نیست و محزون و اندوهناك نیستند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَىَ فَانٍ مِن شِيعَتِكُم مَن لا يَقْرَبا اَلرَّجْعَةَ وَ اَنَّكُمْ تَكُرُّونَ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ تكُر اعدائكم حَتَّى تَقْتَصُّوا مِنْهُمْ بِالْحَقِّ فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمَا سَمِعُوا قَوْلَ جَدِّنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَائِرُنَا مِنَ الائِمَّةِ مَن لَمْ يُثْبِتْ امَامَتَنَا وَ لَمْ يُحَقِّقْ مُتْعَتَنا وَ لَمْ يَقُلْ بِرَجْعَتِنَا فَلَيْسَ مِنَّا اوْ مَا سَمِعُوا

ص: 197

اللّه عزّ وجل يقول وَ لَنُدِيقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأدنى دُونَ العَذابِ الاَكْبَرِ لَعَلَّهُم يَرْجِعونَ﴾

یَعنی گفت مفضّل ای مولای من پس بدرستی که بعضی از شیعیان شما کسانی هستند که برجعت شما و این که شما بر می گردید بعد از مردن اقرار ندارند و مقر نیستند که دشمنان شما بر می گردند بدنیا تا این که قصاص کنید از ایشان بحقّ و راستی پس فرمود صادق علیه السّلام آیا نشنیدند گفته جدّ ما رسول خدا صلى الله عليه و آله و گفته ما سایر امامان را که گفته است و گفته ایم کسی که ثابت نداند امامت ما را و راست و محقق نداند متعه ما را و قائل برجعت ما نباشد از ما نیست و آیا نشنيدند گفته خدای عزّ و جل را که می فرماید هر آینه می چشانیم ایشان را از عذاب نزدیک تر غیر از عذاب بزرگ تر امید است که ایشان بر گردند

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلاى فَمَا الْعَذابُ الاَّدَنِي اَمَا الْعَذابُ الاَكْبَرُ قالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْعَذَابُ الأَدْنى عَذابُ الرَّجْعَةِ وَ الْعَذابُ الاَكْبَرِ عَذابُ يَوْمِ الْقِيمَةِ الَّذِي تَبَدَّلُ فيهِ الاَرْضُ غَيرَ الاَرضِ وَ السَّمواتِ وَ بَرَزُوا اللَّهَ الواحِدَ القَهَّارَ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چیست عذاب نزدیک تر و چیست عذاب بزرگ تر فرمود صادق عليه السّلام که عذاب نزدیک تر عذاب رجعت است و عذاب اکبر عذاب روز قیامت است که در آن روز این زمین تبدیل می شود بزمینی غیر از این و همچنین آسمان ها و بیرون می ایند مردم از قبر ها برای خدای یگانه ای که صاحب قهر و غلبه است

ص: 198

﴿قالَ المُفَضَّلُ فَامامتكُم واجِبَةٌ عِندَ شِيعَتِكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ انَّكُمُ اخْتِيَارُ اللَّهِ فِي قَوْلِهِ تُرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَ قَوْلُهُ اَللَّهُ اِعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ وَ قَوْلُهُ انَّ اللَّهَ اصْطَفَى اَدَمَ وَ نُوحاً و ال ابْراهِيمَ وَ ال عِمْرَانَ على العالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ فَاينْ نَحْنُ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ﴾

مُفَضّل گفت پس اقرار کردن به امامت شما واجب است نزد شیعیان شما و ما می دانیم که شما اختیار کرده شده گانید از جانب خدا در گفته او که فرموده است و بلند می کنیم درجات را برای هر که می خواهیم و گفته خدا که فرموده است خدا دانا تر است که در کجا قرار دهند رسالت خود را و گفته او که فرموده است بدرستی که خدا اختیار کرده است آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان ذریّه ای هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوای دانا است حضرت صادق علیه السلام فرمود پس ما در کجای این آیه یاد کرده شده ایم

﴿قال المُفَصَّلُ قَولُ اللَّهِ عزَّ وَ جَلاَوَلِى النَّاسِ بِابْرَاهِيمَ لِلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ امَّنُوا وَ اللَّهُ وَلِى المُؤْمِنِينَ وَ قَولُهُ مِلَّة ابيكُمُ ابْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ اَلْمُسْلِمِينَ وَ قَوْلَ ابْرَاهِيمَ وَاجنُبنَى وَ نَبِى أن نَعبُدَ الاصنامَ وَ قَد عَلِمْتَ انَّ رَسُولَ اللَّهِ المُؤْمِنِينَ مَا عَبَدَا صَنَماً وَ لا و ثَنَاوِلا اشرَكا بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ قَولُهُ وَ اذا ائْبِلِي ابْرَاهِيمَ رَبَّهُ بِكَلِمَاتٍ فَاتَّمِهُنَّ قَالَ اِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اَمَاما قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ وَ الْعَهْدُ عَهْدُ الامَامَّةِ لا يَنَالُهُ ظَالِمٌ قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ مَا

ص: 199

عِلْمُكَ بَانُ اَلظَّالِمُ لَمْ يَنَالْهُ عَهْد الامامة﴾

مُفَضّل گفت فرموده خدای عزّ وجّل است که سزاوار ترین مردم بر ابراهیم هر آینه کسانی هستند که متابعت و پیروی او را کنند و این پیغمبر یعنی محمّد صلّی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آوردند و خدا ولیّ اهل ایمان است و فرموده او که گفته است ملّت پدر شما ابراهیم است که او شما را مسلمانان نام گذارده است و گفته ابراهیم که در مقام دعا عرض می کند که دو رکن مرا و فرزندان مرا از این که بت ها را پرستش کنیم و از روی تحقیق دانسته ام که رسول خدا و امیر مؤمنان (عليهما السّلام) بُتِ برزگ و كوچکی را نپرستیده اند و شریک برای خدا قرار نداده اند بقدر چشم بهم زدنی و گفته خدا که فرموده است و یاد کن یا محمّد زمانی را که امتحان کرد ابراهیم را پروردگار او بکلماتی چند پس چون تمام کرد آن ها را فرمود بدرستی که من تو را امام قرار دهنده ام برای مردمان ابراهیم عرض کرد و از ذریّه من کسی را امام قرار می دهی فرمود ستم کاران از ایشان نمی رسند بعهد من که امامت باشد یعنی ظالم بعهد امامت نمی رسند حضرت صادق عليه السّلام بمفضّل فرمود که از کجا دانستی که ظالم بعهد امامت نمی رسد

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاى لا تَمتَحِنّى ولا تَسْئَلْنِي بِمَا لا طَاقَةَ لِى بِهِ ولا تَخْتَبِرْنِي وَ لا تَبْتَلِنِي مِن عِلْمِكُم عَلِمْتُ وَ مِن فَضْلِ اللَّه عَلَيكُم اَخذْتُ﴾

یعنی مفضّل گفت اي مولای من مرا امتحان مکن و مپرس از من چیزی را که طاقت آن را ندارم و آزمایش ننما و مبتلا نگردان مرا که من از علم شما دانسته ام و از فضل خدا بر شما فرا گرفتم

ص: 200

قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صَدَقْتَ يَا مُفَضَّلُ وَ لَوْلاَ اِعْتِرَافُكَ بِنِعَمِ اَللَّهِ فِي ذَلِكَ لَمَا كُنْتُ بَابَ الْهُدَى فاىن يا مُفَصِّلَ الْآيَاتِ مِنَ الْقُرْآنِ فِى اَنَّ اَلْكَافِرَ ظَالِمٌ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ قَوْلُهُ وَ الْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ و قَوْلُهُ الْكَافِرُونَ هُمُ الْفَاسِقُونَ وَ مَنْ كَفَرَ وَ فَسَقَ وَ ظُلَمَ لاَ يجعلُهُ اَللَّهُ لِلناس اماما قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَحْسَنْتَ يَا مُفَضَّلُ فَمِنْ اَيْنَ قُلْتَ بِرَجْعَتِنَا وَ مُقَصِّرَةُ شِيعَتِنَا تَقُولُ اَنَّ مَعْنَى الرَّجْعَةِ اَنْ يَرُدَّ اللّهُ الينا مَلْكَ الدِّينا وَ ان يَجعَلَهُ لِلْمَهْدِىِّ وَيْحَهُم مَتَى سُلِبْنَا اَلْمُلْكَ حَتَّى يُرِدَّ عَلَيْنَا قَالَ اَلْمُفَضَّلُ لاَ وَ اللَّهِ لاَ سَلَبْتُموهُ وَ لاَ تُسْلُبُونَهُ لانَ الْمُلِكُ اَلنُّبُوَّةَ وَ اَلرِّسَالَةُ وَ اَلْوَصِيَّةُ وَ الامامة﴾

فرمود حضرت صادق علیه السّلام که راست گفتی ای مفضّل و اگر اعتراف نمی کردی بنعمت های خدا در موضوع امامت هر آینه باب هدایت نبودی پس ای مفضّل در کجای قرآن است که کافر ظالم است عرض کرد آری ای مولای من آن جائی که فرموده که کفّار ایشان ستم کارانند و فرموده او که کفّار ایشانند فاسق ها و کسی که کافر و فاسق و ظالم شد خدا او را برای مردم قرار نمی دهد حضرت صادق علیه السّلام فرمود نیکو گفتی ای مفضّل پس از کجا قائل شدی ببرگشتن ما بدنیا و طایفه تقصیر کاران از شیعیان ما می گویند که معنای رجعت اینست که خدای ملک دنیا را بسوی ما بر می گرداند و آن را برای مهدیّ قرار می دهد وای بر ایشان کِی مُلک از ما گرفته شده است تا این که باز بر گردد بما مفضّل گفت نه بخدا قسم است نه ملک از شما سلب کرده شده و نه شما سلب می کنند از خودتان زیرا که ملک عبارتست از نبوّت و رسالت و وصیّت و امامت

ص: 201

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ لَوْ تَدَبَّرَ اَلْقُرْآنُ شِيعَتُنَا لَمَا شَكَوْا فِي فَضْلِنَا أَمَا سَمِعُوا قَوْلَ اَللَّهِ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ وَ إِذْ قَالَ إبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قال أولِمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلى ولكِنْ لِيَطمَئِنَّ قَلبي قال فَخُذ أَرْبَعَةً مِنَ اَلطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اِجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًاً ثُمَّ اُدْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ فَأَخَذَ إِبْرَاهِيمُ أرْبَعَةَ أطْيَارٍف ذَبَحَهَا وَ قَطَعَهَا وَ أخلَط خَلَطَ لُحُومَهَا وَ رِيشِها حَتَّى صَارَتْ قَبْضَةً وَاحِدَةً ثُمَّ قَسَمَهَا أرْبَعَةَ أجْزَاءٍ وَ جَعَلَهَا عَلَى أرْبَعَةِ أجْبَالٍ وَ دَعَاهَا فَأَجَابَتْهُ وَ أقَرَّت وَ أَيقَنَت بِوَحْدَانِيَّةٍ و بِرِسَالَةِ إبراهيمَ بِصُوَرِها الأوَّلِيَّةِ وَ مِثلُ قَولِهِ في كِتابِهِ العَزيزِ أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اَللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اَللَّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قال بَلْ لَبِثْتَ مئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَم يَتَسَنَّه وَ انْظُرْ إِلَى حِمَارِك وَ لِنَجْعَلَك آيَةً لِلنَّاسِ وَ انظُرْ إلَى العِظامِ كَيفَ ننشزها ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبيَّنَ لَه قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اَللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ قَوْلُهُ فِى طَوَائِفِ بَنِي اَسْرَائِيلَ اَلَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمُ الوفُ حَذَرَ المَوْتِ الى البَرَارِي وَ الْمَفَاوِزُ يَحْضُرُونَ عَلَى انفُسِهِم حَظَائِرَ وَ قَالُوا حَرَّرْنَا انفُسَنَا مِنَ المَوْتِ وَ كَانُو ازُّهَا ثَلاثِينَ الْفَ رَجُلٍ وَ امرَأَةٍ وَ طَفْلٌ فَقَالَ لَهُمْ مُوتُوا فَمَاتُوا كَمَوْتَةِ نَفَرٍ وَاحِدَةٍ فَصَارَ وَ اخِبالا جَنَاد لاَ وَ رُفَاتاً وَ عِظَاماً نَخْزَةً فَمَرَّ عَلَيْهِمْ حِزْقِيلُ بنُ الْعَجوزِ فَتَامَلَ أَمْرَهُمْ وَ نَاجي رَبَّهُ فِى امرِهِم فَقَصَّ عَلَيهِ مِن قِصَّتهِم قالَ حِزْقِيلُ الهي وَ سَيِّدي قَدارَيَّتُهُم قُدرَتُكَ فى اَن اُمتَهَم وَ جَعَلْتَهُم رُفاتاً وَ مَرَّتْ عَلَيهِمُ الدُّهورُ

ص: 202

فَأرِهِم قُدرَتَكَ في أن تُحَيِيَهُم لِي حَتّي ادْعُوا إِلَيْكَ وَ وُفِّقْتُمْ لِلايمَانِ بِكَ وَ تَصديقِي فَأُوحِيَ اللَّهُ اليه يَا خِرْقِيلُ هَذَا يَوْمٌ شَرِيفٌ عَظِيمٌ قَدرُهُ عِندي وَ قَدْ آلَيْتُ اِنْ لا يَسْئَلُني مُؤْمِنٌ فِيهِ حَاجَّهُ الاّ قَضَيْتَهَا فِي هذا اليَومِ وَ هُوَ يَوْمُ نَيْرُوزٍ فَخُذِ اَلْمَاءَ وَرُشْهُ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمْ يُحْيُونَ بارادتي فَرَشَّ عَلَيْهِمُ اَلْمَاءُ فَأَحْيَاهُمُ اَللَّهُ بِأَسْرِهِمْ وَ اقْبَلُوا علَى خِرقِيلَ مُؤْمِنِينَ وَ لِلَّهِ مُصَدِّقِينَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اَللَّهُ فَهِيمٌ الم تَرَ الى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَ هُمُ الوفُ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اَللَّهُ موتو اُثْمُ أَحْيَاهُمْ وَ قوله فِي قصّة عيسى اَنَّى اَخْلُقْ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ اَلطَّيْرِ فَانْفَحْ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاذْنِ اللَّهِ وَ ابْرَءِ الاَكْهُ وَ الأَبْرَصِ وَاُحْيِي المَوْتَى بِاذْنِ اللَّهِ وَ اُنْبِئُكُمْ بِمَا تَاكِلُونَ و مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُم انَّ في ذلِك لاَيتَةْ لَكُمْ انْ كُنتُمْ مُؤْمِنِين﴾

فرمود حضرت صادق علیه السّلام اگر شیعیان ما در قرآن تدبّر کنند شکّی در فضیلت ما نخواهند کرد آیا نشنیدند گفته خدای عزّ و جّل را که فرموده و یاد کن یا محمّد زمانی را که ابراهیم گفت پروردگار من بمن بنما که چگونه زنده می کنی مردگان را گفت آیا ایمان نیاورده ای گفت چرا ولیکن برای این که قلب من مطمئن شود فرمود پس بگیر چهار عدد از مرغ را پس پاره پاره کن آن ها و در نزد خود بگذار پس قرار ده بالای هر کوهی جزئی از آن را پس بخوان آن ها را که با شتاب نزد تو می ایند و بدان بدرستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس گرفت ابراهیم چهار مرغ را و سر برید آن ها را و پاره پاره کرد و مخلوط کرد گوشت ها و استخوان ها و بال و پر های آن ها را تا این که همه این ها یکی و یک چیز شد پس آن ها را چهار قسمت کرد و بالای چهار کوه گذارد و آن ها را یک یک صدا زد پس هر یک از آن ها او را اجابت کردند از جهت تلسیم

ص: 203

و یقینی که بیگانگی خدا و رسالت ابراهیم داشتند در صورت های اوّلیّه خود و مانند گفته خدا در کتاب عزیز خود که فرموده آیا ندانسته ای زمانی را که عُزَیر پیغمبر گذشت بر دِهی که آن افتاده بود بر سقف هایش یعنی سقف های آن بر روی اهلش خراب شده بود و مرده بودند پس گفت کجا و چگونه زنده می کند خدا این مردگان را پس از مردنشان پس می رانید او را خدا و پس از صد سال که مرده بود او را زنده کرد و فرمود به او که چقدر وقت است که درنگ کرده ای گفت بقدر یک روز یا بعضی از روز فرمود بلکه درنگ کرده ای صد سال پس نگاه کن بسوی خوردنی و آشامیدنی خود که بو نگرفته و تغیر نیافته و فاسد نشده و نگاه کن خر خود را تا تو را آیت و نشانه قدرت خود قرار دهیم برای مردمان و نگاه کن باستخوان ها که چگونه آن ها را از جا بلند می کنیم و گوشت بر آن می پوشانم پس چون امر بر او روشن شد گفت می دانم که خدا بر هر چیزی توانا است و مانند فرموده خدا راجع بطایفه هائی از بنی اسرائیل که از خانه های خود بیرون رفتند و ایشان هزار ها نفر بودند از ترس مردن بجانب بیابان ها و شکاف های کوه و می کندند برای خود گودال هائی را و گفتند ما آزاد می کنم نفس های خود را از مردن و آن ها قریب سی هزار نفر مرد و زن و بچه بودند پس فرمان الهی که همه بمیرید پس همه ایشان مانند یک نفس با هم دیگر مردند و مانند سنگریزه ها شدند و ریز ریز و استخوان های آن ها پوسیده شد پس خرقیل پیغمبر بر آن ها گذشت و در کار آن ها تامّل کرد و با پروردگار خود مناجات نمود در کار ایشان خدا قصّه ایشان را بر او قصّه کرد پس خرقیل گفت ای خدای من و آقای من قدرت خود را بر ایشان نمودی و ایشان را می رانیدی

ص: 204

و ریز ریز گردانیدی و روزگار هائی بر ایشان گذشته پس بر ایشان بنما قدرت خود را در این که زنده کنی ایشان را برای من تا بخوانم ایشان را بسوی تو و وادار نمایم ایشان را بر ایمان آوردن بتو و تصدیق مرا کردن پس وحی فرستاد خدا بسوی او که ای خرقتل امروز روز شریف بزرگی است که قدر آن نزد من بزرگ است و من واجب و سزاوار کرده ام بر خود که از من نخواهد مؤمنی حاجتی را مگر آن که بر آورم حاجت او را در این روز و آن روز نو روز است پس بگیر آب را و بر ایشان بپاش آن را که ایشان زنده می شوند به اراده من پس آن آب را بر ایشان پاشید و زنده کرد خدا همه ایشان را و رو آوردند بسوی خرقیل در حالتی که ایمان آورنده و بخدا تصدیق کننده گان بودند و ایشانند آن کسانی که خدا در حق ایشان گفته آیا ندانسته ای قصه آن کسانی را که بیرون رفتند از خانه های خود و ایشان هزار ها نفر بودند از ترس مردن پس خدا به آن ها فرمود بمیرید و پس از مردن ایشان را زنده کرد و گفته خدا در قصه عیسی که گفت من می آفرینم برای شما از گل مانند مرغ پس می دمم در آن پس مرغی می شود به اذن خدا و خوب مي كنم كور مادر زاد و صاحب لک و پیسه را و زنده می کنم مُردگان را باذن خدا و خبر می دهم شما را به آن چه که می خورید و آن چه که ذخیره می کنید در خانه ها تا بدرستی که در این ها هر آینه نشانه ایست برای شما از قدرت خدا و رسالت من اگر ایمان آورنده باشید

﴿هَذَا يَا مُفَضَّلُ مَا اَقَمْنَا بِهِ اَلشَّاهِدَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ اَلشِّيعَتُنَا مِمَّا يَعْرِفُونَهُ فِى الْكِتَابِ وَ لا يَجْهَلُونَ وَ لِئَلاَّ يَقُولُوا اَنَّ اَللَّهَ لاَ يُحْيِ اَلْمَوْتَى فى اَلدُّنْيَاءِ و

ص: 205

يَرُدُّهُمُ الينا وَ لِنُلْزَمَهُم الحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ اذ اعْطى انبِيائَهُ وَ رُسُلَهُ و الصَّالِحِينَ مِن عِبَادِهِ فَنَحْنُ بِفَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا اَوْلَى اَنْ نُعْطَى مِثْلَ مَا اعْطُوا وَ تُزَادُ عَلَيْهِ اَوْ مَا سَمِعُوا وَ يَحْهُمُ قَوْلُ اَللَّهِ فَاِذا جَاءَ وَ عِدَاوٌ لَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادَ اَلنَّا اَولَى بَاسٍ شَدِيدٌ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيَارِ وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ و امدَدْنَا بِامْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ اَكْثَرَ نَفِيراً قَالَ اَلْمُفَصَّلُ يَا مَوْلاَى فَمَا تَاوِيلُ فَاِذَا جَاءَ وَعْدُ اَوْلِهِمَا قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هُمَا وَ اللَّهِ الرَّجْعَةُ وَ هِيَ الاَولَى وَ تَقُومُ يَوْمَ الْقِيمَةِ الْعُظْمَى يَا مُفَضَّلُ اوما سَمِعُوا قَوْلَهُ وَ نُرِيدَانِ مِن عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَرْضِ و نَجْعَلَهُمُ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الارْضِ وَ نَرِىَ فِرْعَونَ وَ هَامَانُ و جُنُودٌ هُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ انَّ تَنزيلَ هَذِهِ فِي نَبِى اِسْرَائِيلَ و ان تاويلها فِينَا وَ انِ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ تَيْمٌ وَ عَدِي﴾

ای مُفَضّل این است آن چه که ما به آن شاهد اثامه کردیم از کتاب خدا برای شیعیان خود از چیز هائی که می شناسند در کتاب آن را و جاهل به آن نیستند و تا این که نگویند که خدا زنده نمی کند مردگان را در دنیا و رد می کند ایشان را بسوی ما و هر آینه ملزم می کنیم ایشان را بحجّت از جانب خدا زیرا که عطا کرده است به پیغمبران و فرستاده شدگان خود و به شایستگان از بندگان خود پس ما بسب فضل و فزونی که بما داده سزاوار تریم به این که عطا کرده شویم مانند آن چه را که عطا کرده شدند و زیاده بر آن وای بر ایشان آیا نشنیدند قول خدا را که فرموده است پس چون بیاید وعده نخست

ص: 206

از دو وعده بر می انگیزانیم بر شما بندگانی را که برای ما هستند که صاحبان قوّت و قدرت سخت اند پس جستجو می کنند در میان خانه ها و می باشد این وعده ای که کرده شده پس بر می گردانیم برای شما نصرت را بر ایشان و مدد می کنیم شما را به مال ها و فرزندان و می گردانیم جمعیّت شما را بیش تر از حیث شماره نفرات

مُفَضّل گفت ای آقای من تاویل آیه ﴿فَاِذَا جَاءَ وَعْدُ اَوْلِهِمَا﴾ چیست حضرت صادق عليه السّلام فرمود بذات خدا قسم است که مراد از وعده أولى رجعت است و وعده دوّم روز قیامت بزرگست ای مفضّل آیا نشنیده اند گفته خدا را که فرموده است می خواهیم منّت بگذاریم بر آن کسانی که ضعیف و نا توان داشته شده اند در روی زمین و بگردانم ایشان را پیشوایان مردم و قرار دهیم ایشان را ارث برندگان و تمکین دهیم ایشان را در روی زمین و بنمائیم فرعون و هامان و لشکریان ایشان را از آن ها آن چه را که از آن بیم داشتند بذات خدا قسم است ای مفضّل که تنزیل این ایه در حق بنی اسرائیلست و تاویل آن در حقّ ما است و مراد از فرعون و هامان تیم وعدی است

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ فَالْمُتْعَةُ قَالَ الْمُتْعَةُ حَلالٌ طَلْقٌ وَ الشَّاهِدُ بِها قَولُ اللَّهِ جَلَّ شَانُهُ فِى النِّساءِ الْمُزَوَّجَاتِ بِالْوَلَى و الشُّهُودِ ولا جُنَاحَ عَلَيْكُم بِه مِن خُطْبَةِ النشاء او اكْنَنْتُمْ فِي اَنْفُسِكُمْ علم اللَّهُ اَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَ هُنَّ وَ لَكِنْ لاَ تُوَاعِدْ وَ هُنَّ سِرّاً الاَّنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً الى مَشْهُوداً وَ الْقَوْلُ الْمَعْرُوفُ هُوَ المَشْهُودُ بِالوَلَى وَ انِماً احتيجَ إلى الْوَلَّى وَ الشُّهُودِ فِى اَلنِّكَاحِ لِيَثْبُتَ اَلنَّسْلُ وَ

ص: 207

يَصِحُّ النَّسَبُ وَ يُستَحِقُّ لِلمِيراثِ وَ قَولُهُ وَ اتَّوِ النِّساءَ صَدَقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَانْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَى مِنْهُ نَفساً فَكُلوهُ هَنِيئاً مَريئاً وَ جَعَلَ الطَّلاقَ فِى النِّساءِ اَلْمُزَوَّجَاتِ غَيْرَ جائِزٍ الابشاهدين ذَوَى عَدْلٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ و قال في سائِرِ الشَّهَادَاتِ عَلَى الدِّماءِ وَ الفُرُوجِ وَ الأَمْوَالِ وَ الامْلاكِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِن رِجالِكُم فَانْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ و امْرِئَتَانِ مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَدَاءِ و بَيْنَ الطَّلاقِ عَزَّ ذِكْرُهُ فَقَالَ يَا ايتهَا النَّبيّ اذا طَلَّقتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ احِصُوا العِدَّةَ واتَّقُو اللَّهَ وَ رَبّكُم لا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجَنَ اِلاّ انْ ياتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيَّنَةٍ وَ تَلِلُّ حُدُودِ اللَّهِ وَ مَن يَبْتَعِدْ حُدُودَ اللَّهِ فَقَد ظَلَمَ نَفْسَهُ لاَ تُدْرَى لَعَلَّ اَللَّهَ يُحدِثُ بَعْدَ ذلِكَ امراً هُوَ نَكِرَةٌ تَقَعُ بَيْنَ اَلزَّوْجِ وَ زَوْجَتُهُ مُنْطَلِقُ اَلتَّطْلِيقَةِ اَلْأُولَى بِشَهَادَةِ ذَوَى عَدْلٍ وَ حَدُّ وَقْتِ التَّطْليقِ هُوَا اُخِرُ الْقُرْءَ وَ الْقُرْءُ هُوَ الحَيضُ و الطَّلاقُ يَجِبُ عِندَ اُخر نُقطَةٍ بَيْضاءَ تَنزِلُ بَعدَ الصُّفرَةِ وَ الحُمرَةِ والى التَّطْلِيقَةِ الثَّانِيَةِ وَ الثَّالِثَةِ مَا يُحْدِثُ اللَّهُ بَيْنَهُمَا عَطْفاً وَ زَوَالَ مَاكِرهَاه وَ هُوَ قَولُهُ جلَّ مِن قائِلٍ وَ المُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصنَ بِانفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُروءٍ وَ لاَ يَحِلُّ لِمَنْ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى ارِحاً مِهِنَ ان كُن يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ و بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ ان اُرَادُوا اِصْلاَحاً وَ لَهنَّ مِثْلُ اَلَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهِ عَزِيزٌ حَكِيمٌ هَذَا قَولِدٌ فِى ان لِلْبَعْوِ لَةَ مُراجَعَةِ النِّساءِ مِنْ تَطْلِيقَةٍ الى تَطْليقَةٍ ان ارادَ وا اصْلاحاً وَ لَنِسَاءَ مُرَاجَعَةِ الرِّجَالِ في مِثْلِ ذَلِك ثُمَّ بَيَّنَ تَبَارَكَ وَ تَعالَى فَقَالَ الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَامْسَاكَ بِمَعْرُوفٍ

ص: 208

او تَسْتَرِيحَ بِاحْسَانِ فِى الثَّالِثَةِ فَانطَلَقَ الثَّالِثَةَ وَ بَانَتْ فَهُوَ قَولُهُ فان طَلَّقَهَا فَلاَ فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعدُ حَتَّى تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ ثُمَّ يَكونَ كَسائِرِ الْخُطَّابِ لَها﴾

مُفَضّل گفت اى مولاى من متعه چگونه است فرمود حلال است و پاکیزه و شاهد بحلال بودن آن گفته خدائیست که بزرگ است شأن او درباره زن های تزویج شده باذن ولیّ با داشتن شاهد ها که فرموده است با کی نیست بر شما و گناهی نیست در آن چه بکنایه خبر دارید به آن از خواستگاری زنان یا پنهان داشته اید در نفس های خود می داند خدا که زود یاد خواهید کرد ایشان را ولیکن در پنهانی ایشان را وعده ندهید مگر آن که بگفتاری خوب خواستگاری کنید یعنی با حضور شاهد و قول معروف مراد شهادت داده شده است با ولیّ و جز این نیست که در نکاح دائم احتیاج بولیّ و شهود داشتن برای ثابت بودن نسل و صحیح شدن نسب و مستحق ارث بردن شدن است و گفته خدای تعالی بدهید مهر های زنان را بطبیب خاطر پس اگر زنان بخوشی و از روی میل و دل خواه چیزی از مهر های خود را بشما بخشیدند بخورید که بر شما سازگار و گوارا خواهد بود قرار داده است خدا طلاق را در زن های مزوجه نحوی که جایز نمی باشد مگر در حضور دو شاهد عادل از مسلمانان و در سایر شهادت هائي كه راجع بخون ها و فرج ها و مال ها و ملك ها است فرموده که استشهاد کنید به دو شاهد از مردان خود و اگر دو نفر مرد نباشد بیک مرد و دو زن از آن هائی که بشهادت دادن و شاهد بودن آن ها خشنودید و روشن کرده است خدائی که ذکر او غالب است حکم طلاق را و فرموده است که ای پیغمبر خبر داده

ص: 209

شده چون طلاق دادید زنان را پس طلاق دهید ایشان را وقت عدّه ایشان و ضبط نمائید مدّت عدّه داشتن ایشان را و بپرهیزید از خدائی که پروردگار شما است است و بیرون نکنید ایشان را از خانه هاشان و نباید بیرون روند مگر آن که پدید اید از ایشان کار زشتی آشکارا و اینست حدّ های خدا و کسی که از حدود خدا تجاوز کند پس تحقیقاً بخود ستم کرده است نمی دانی شاید که پدید آورد خدا بعد از آن امری را این کار دشوار و ناشناسائی است که واقع می شود میان شوهر و زن او پس دفعه اوّل او را طلاق می دهد در حضور دو نفر شاهد عادل و حدّ وقت طلاق دادن آخر زمان عادت و حیض است او است و طلاق واجب است که نزد آخر نقطه سفیدی باشد که بعد از زردی و سرخی از او نازل می شود یعنی بعد از پاک شدن از حیض و تا طلاق دوّم و سوّم تا زمانی که احداث کند خدا در میان مهربانی یا تا وقت زایل شدن آن چه که سَبَب کراهت آن ها است و آنست مراد از گفته خدائی که بزرگست گوینده آن که گفته است و طلاق داده شدگان انتظار بدهند خودشان را مدّت سه طهر یعنی سه مرتبه پاک شدن از حیض و حلال نیست ایشان را که پنهان کنند آن چه را که در رحم های ایشان خدا خلق کرده است اگر ایمان بخدا دارند و ایمان بروز قیامت دارند و شوهرهاشان سزاوار ترند بباز آوردن ایشان در آن وقت اگر بخواهند اصلاح و سازش کردن با هم دیگر را و از برای آن زنان است مانند آن چه بر زنان دیگر است بخوبی و برای مردان است بر ایشان رتبه و پایه افزونی و خدا غلبه کننده و درست کار است اینست گفته خدا در این که از برای شوهر ها است رجوع کردن بزنان خود از طلاقی تا طلاقی اگر بخواهند

ص: 210

اصلاح و آشتی کنند و برای زنان است رجوع کردن بمردان در مانند آن پس واضح کرده است خدای تعالی و فرموده است پس طلاق دو مرتبه است پس از آن نگاه داشتن بخوبی است یا رها کردن بخوبی است در دفعه سوّم پس اگر طلاق سوّم را داد و جدائی میانشان واقع شد پس فرموده خدا اینست که می فرماید پس اگر طلاق سوّم را داد حلال نمی شود او را بعد از طلاق سوّم تا این که بزنی بگیرد شوهر دیگری او را غیر از او پس اگر شوهر دیگر او را طلاق داد و شوهر اوّل خواست او را بگیرد مانند سایر خواستگاران خواهد بود یعنی می تواند او را باز بزنی بگیرد

﴿وَ امَّا الْمُتْعَةُ الَّتِى اُحَلَّهَا اَللَّهُ في كِتابِهِ وَ اُطْلَقْهَا الرَّسُولُ عَنِ اللَّهِ لِسَائِرِ الْمُسْلِمِينَ فَهِيَ قَولُهُ عَزَّ وجَلٌ وَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ النِّساءِ الاّ مَا مَلَكَتْ ايمانُكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ اُحِل لَكُم ما وراء ذلِكم اَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنهُنَّ فَاتَّوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ولا جُناحَ عَلَيكُم فِيمَا تَرَا ضَيْتم بِهِ مِنْ بَعْدِ اَلْفَرِيضَةِ إِنَّ اَللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً الفَرقُ بَينَ المُزَوحَةِ وَ المُتعَةِ انَّ لِلمُزَوَّجَةِ صَداقاً وَ لِلمُتْعَةِ اُجْرَةً فَتَمَتَّعَ سَايِرُ اَلْمُسْلِمِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله فى اَلْحَجِّ وَ غَيْرِهِ وَ أَيَّامِ ابَى بَكْرٍ وَ اِرْبَع سِنِينَ مِنْ أَيَّامِ عُمَرَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى اِخْتِهِ عفرا فَوَجَدَ فِي حَجْرٍ هَا وَلَداً يَرْضَعُ مِنْ تَدْيِيهَا فَقَالَ يَا اختى مَا هَذَا فَقَالَتْ لَهُ اِبْنِي مِنِ اِحْشَائِي وَ لَمْ تَكُنْ متبعلةً فَقَالَ لَهَا اَللَّه فَقَالَتْ اَللَّهُ وَ كَشَفَتْ عَنْ تَدِيها فَنَظَرَ إِلَى دِرَّةِ اَللَّبَنِ فِي فَمِ اَلطِّفْلِ فَغَضِبَ وَ ارعدوار بِدَلُونِهِ وَ اَخْذِ اَلطِّفْلَ عَلَى يَدَيْهِ مُغْضَباً وَ خَرَج

ص: 211

حُتِّي اتَّى اَلْمَسْجِدَ فَرَقَى اَلْمِنْبَرَ وَ قَالَ نَادُوا فِى اَلنَّاسِ ان اَلصَّلَوةَ جَامِعَةً وَ كانَ في غَيرِ وَقْتِ الصَّلَوةِ مُعَلِّمُ المُسْلِمُونَ انَّه لاَمْرٌ يُرِيدُهُ عُمَرُ مُحْضَرُوا فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الانْصَارِ و اوْلاد فَحَظَّانِ وَ نِزَارُ مَنْ مِنْكُمْ يَجِبُ ان يَرَى اَلْمُحَرَّمَاتِ عَلَيْهِ مِنَ اَلنِّسَاءِ وَ لَهَا مِثْلُ هَذَا اَلطِّفْلِ قَدْ خَرَجَ مِنْ احشاءها وَ سَقَتْهُ اَللَّبَنُ وَ هَى غَيْرُ مُتَبَعِّلَةٍ فَقَالَ بَعْضُ اَلْقَوْمِ مَا تُحِبُّ هَذَا يَا امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ اَلسِّتْمُ تَعْلَمُونَ اَنْ اخْتِي عَفرا بِنْتَ حَنْتَمَةَ امى وَ اُبَى اَلْخَطَّابِ غَيْرَ مُتَبَعِّلَةٍ قَالُوا بَلى يَا اميرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ قَدْ خِلْتُ وَ عَلَيْهَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ فَوَجَدْتُ هَذَا اَلطِّفْلَ فِي حَجْرِهَا فَنَا شِدَّتُهَا أنى لَكِ هَذَا فَقَالَتِ اِبْنِي وَ مَنِ اِحْشَائِي وَ رَأَيْتُ دِرَّةَ اَللَّبَنِ مِنْ ثَدْيِهَا فِى فِيهِ فَقُلْتُ مَنْ اينَ لَكَ هذا قالَ تَمَتَّعْتُ واعْلَمُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ انَّ هَذِهِ الْمُتْعَةَ اَلَّتِي كَانَتْ حَلالاً عَلَى اَلْمُسْلِمِينَ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ بَعْدَهُ قَدْ رَأَيْتُ تَحْرِيمَهَا فَمَنْ أَتَاهَا ضَرَبْت جَبُنِيهِ بِالسَّوْطِ فَلَم يَكُنْ فِي الْقَوْمِ مُنْكِرٌ قَولِهُ ولا رَادَّ عَلَيْهِ ولا قَائِلٍ امْنُ رَسُولٍ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ او كِتاب بَعْدَ كِتَابِ اَللَّهِ لاَ تُقْبَلُ خِلاَفُكَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ وَ كِتَابِهِ بَلْ سَلَّمُوا وَ رِضْوَا﴾

وَ امَّا الْمُتْعَه ای که حلال کرد خدا آن را در کتاب خود و مطلقا رسول خدا از جانب خدا برای سایر مسلمانان حلال دانست و دلیل حلال بودن آن گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده و شوهر داران از زنان مگر آن چه را که مالک شد یمین های شما یعنی کنیزان زر خرید شما در کتاب خدا است که بر شما نازل شده و حلال کرده شد برای شما آن چه که غیر از آنست یعنی غیر از زن های شوهر دار است آن که خواستگاری کنید

ص: 212

بمال های خودتان در حالتی که شوهر های حلال باشید برای آن ها نه این که زنا کننده گان باشید پس آن چه را که متعه کردید به آن یعنی مهر ایشان قرار دادید بدهید به ایشان که فرض و واجب شده دادن آن بر شما و هر آن چه که راضی شده اید به آن بعد از مهر واجب بدرستی که خدا دانا و درست کار است فرق میان زنی که بعقد دائم ترویج شده و زنی که متعه شده اینست که برای زن مزوّجه بعقد دائم صداق قرار داده می شود و بزنی که متعه کرده می شود اجرت و مزد داده می شود پس سایر مسلمانان در زمان زنده بودن رسول خدا صلّى الله عليه و آله متعه می کردند چه در سفر حجّ و چه غیر آن و همچنین و بعد از ان در ایّام خلافت ابو بکر و در چهار سال از دوره خلافت عمر تا آن که وارد می شود روزی بر خواهر خود عفرا می یابد که طفلی را در دامن خود نهاده و آن را از پستان های خود شیر می دهد پس به او گفتند که این خواهر من این چیست خواهرش به او گفته که این پسر من است که از شکم من و میان دو پهلوی من بیرون آمده در حالتی که شوهری نداشته است پس از روی تعجّب می گوید الله خواهرش هم می گوید الله و پستان های خود را باز می کند عمر نگاه می کند که شیر در دهان طفل جاری می شود پس غضبناک می شود و لرزه ببدن او می افتند و رنگش تغییر می کند و به دو دست خود غضب آلوده بچّه را می گیرد و بیرون می رود تا این که وارد مسجد می شود و بر منبر بالا می رود و می گویند مردم را ندا کنید که بجماعت حاضر شوند و آن وقت در غیر وقت نماز بوده مسلمانان می فهمند که امر تازه ای رخ داده که عمر آن ها را خواسته است پس در مسجد حاضر می شوند پس

ص: 213

می گوید ای گروه مردمان از مهاجرین و انصار و فرزندان قحطان و نزار کدام یک از شما دوست می دارد که اون زن هائی که با او محرم هستند بی شوهر چنین طفلی از او زائیده شود و او را شیر دهد بعضی از آن گروه گفتند که ما دوست نمی داریم این را یا امیر المؤمنین پس می گوید که آیا ندانسته اند خواهر من عفرا دختر حتمه ما در من و خطّاب پدر من شوهر ندارد گفتند چرا یا امیر المؤمنین می گوید من در این ساعت بر او وارد شدم این طفل را در دامن او یافتم او را قسم دادم که این طفل را از کجا آورده ای گفت پسر من است که از بین دو پهلوی من بیرون آمده و دیدی که از پستان های من شیر در دهان او جاریست گفتم از کجا فرزند آورده ای تو که شوهر نداری گفت متعه شدم و بدانید ای گروه مردمان این متعه ایست که در زمان پیغمبر حلال بوده بر مسلمانان و بعد از او هم حلال بوده و من رأی بحرام بودن آن می دهم پس کسی که بعد از این متعه کند با تازیانه بر پیشانی او می زنم و در میان آن جمعیّت کسی نبود که انکار گفته او کند و ردّ کند گفته او را و گوینده ای نبود که بر او بگوید آیا پس از رسول خدا رسول و پیغمبری آمده یا بعد از کتاب خدا کتاب آورده شده و ما مخالفت کردن تو را نمی پذیریم که بر خلاف گفته پیغمبر و کتاب او چیزی بگوئی بلکه تسلیم گفته او شدند و به آن راضی شدند

﴿فَقَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايى فَمَا شَرَايِطُ اَلْمُتْعَةِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ لَهَا سَبْعُونَ شَرْطاً مَنْ خَالَفَ مِنْهَا شَرْطاً وَاحِداً ظَلَمَ نَفْسَهُ قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِى فَاعْرِضْ مَا

ص: 214

عَلِمْتُهُ مِنْكُمْ فِيهَا فَقَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ يا مُفَضَّلُ انَّكَ قَد عَلِمتَ الفَرقَ بَينَ المُزَوَّجَةِ وَ المُتَمَتِّعِ بِها مِمَّا تَلَوتُهُ عَلَيكُم فَانٍ الْمُزَوَّجَةَ لَهَا صَدَاقٌ و نِحْلَةٌ لِلمُتعَةِ اُجِرَةٌ وَ هَذا الفَرقُ فيما بَينَهُما﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من شرایط متعه چیست فرمود ای مفضّل برای متعه هفتاد شرط است کسی که مخالفت کند یک شرط از آن ها را ستم کرده است بنفس خود گفت گفتم ای آقای من عرضه بدارم آن چه را که دانستم آن را یا آن که تعلیم گرفتم از شما در باب متعه فرمود ای مفضّل بدرستی که از روی تحقیق دانستی فرق میانه زن تزویج شده بعقد دائم و زیرا که متعه شده به آن از آن چه که برای تو خواندم که از برای زن مزوّجه صداق و بخشش هست و از برای زنی که متعه شده اجرت و مُزد است و اینست فرق میان این دو

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَى قَدْ عَلِمْتُ ذَلِكَ قَالَ فَقُلْ بَا مُفَضَّلٍ قالَ يا مَولايَ قَد اُمْرُ تَمُوناً الأَ نَتَمَتَّعُ بِبَغِيَّةٍ ولا مَشْهُورَةٍ وَ لا مَشهورَةٍ بِفَسَادٍ وَ لا مَجْنُونَةٍ وَ اَنْ نَدعُوَ الْمُتَمَتِّعَ بِها مِنَ الفاحِشَةِ فَاِنٍ اجابَتْ فَقَدْ حُرِمَ الاسْتِمْتَاعُ بِهَا وَ انٍ نَسْئَلُ اَفارِعَةَ اَمْ مَشْغُولَةٌ بِبَعْلٍ اَوْ نُجْمِلَ اَم بِعِدَةَ فَان شُغِلَتْ بِوَاحِدَةٍ مِنَ الثَّلاثِ فَلا تَحِلُّ فان خَلت فنقول لَها مَتِّعِينِى نَفْسَكِ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سِتَّةِ نَبِيِّهِ نِكَاحاً غَيرَ سَماحٍ اجِلاً مَعْلُوماً بِأُجْرَةٍ مَعْلُومَةٍ و هِيَ سَاعَة اَوْ يَوْمٌ اَوْ يَوْمانِ او شَهْرٍ او سُنَّةٍ او ما دُونَ ذَلِكَ او اَكْثَرُ وَ الأُجْرَةُ ما تَرَاضَيَا عَلَيْهِ مِن حَلْقَةِ خَاتَمٍ او شِسْعُ نَعْل

ص: 215

او شِقِّ تَمرَةٍ إلى فَوْقِ ذَلِكَ مِنَ اَلدَّرَاهِمِ وَ الدَّنَانِيزَا وَ عَرض تَرْضَى بِهِ فَانٍ وَ هَبَّت حَلَّ لَهُ كَالصَّداقِ المَوهُوبِ مِنَ النساء المزوَّجات قَالَ اَللَّهُ فَانْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيٍ مِنْهُ فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً ثُمَّ يَقُولُ لَهَا عَلَى اَنْ لاَ تُرْثَى وَ لا أَرِثُكَ وَ عَلَى أنَّ الماءَ إلى اصْنَعِهِ حَيْثُ شِئْتَ وَ اشَارِطْ عَلَيْك الاسْتِبراءَ خَمسَةً وَ ارْبَعِينَ يَوْماً او مَحِيضاً وَاحِداً ما كانَ مِنْ عَدَدِ الايامِ فَاِذا قالَتْ نَعَمْ اَعْدَتِ الْقَوْلَ ثَانِيَةً وَ عَقَدْتَ النِّكاحَ بِهِ فَانٍ احبَبتَ وَ اَحِبَتْ هِيَ اَلاِسْتِزَادَةُ فِي الاجِلِ زِدْتُمَا وَ فِيهِ مَا رُوِّينَاهُ عَنْكُمْ مِنْ قَوْلِكُمْ لَئِنْ آخَرُ جَنّا فَرَجاً مِنْ حَرَامٍ اِلى حَلالٍ اُحْبُ الَيْنَا مَنْ تَرَكَهُ عَلى الحَرامِ و مِن قَوْلِكُمْ فَانْ كانَتْ تَفْعَلُ فَعَلَيْهَا مَا تَوَلَّتْ مِنَ الاخبارِ عَن نَفسِها وَ لا جُناحَ عَلَيكَ وَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَعَنَ اَللَّهُ اِبْنَ اَلْخَطَّابِ فَلَوْلاَهُ مَا زُنِيَ الا شَقِيَّ او شَقِيَّةٍ لانه كانَ يَكُونُ لِلْمُسْلِمِينَ غِنًى فِي اَلْمُتْعَةِ عَنِ الزِّنَا وَ رُوِّينَا عَنْكُمْ انَّكُم قُلتُم انِ الْفَرْقَ فيما بَينَ المُزَوَّجَةِ وَ المُتَمَتِّعِ بِها ان لِلمُتَمَتِّعِ أن يَعزِلَ عَنِ الْمُتْعَةِ وَ لَيْسَ لِلزَّوْجِ اَنْ يَغْزِلَ عَنِ الزَّوْجَةِ لاَنَ اللَّهُ يَقولُ وَ مِن النَّاسِ مَن يُعْجِبُك قَوْلُهُ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ على مَا فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ الدُّ الْخِصَامُ وَ اذا تَوَلَّى سَعَى فِي الارْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرثَ وَ النَّسْلِ وَ اللَّهِ لا يَجِبُ الْفَسَادُ وَ الى فِي كِتابِ اَلْكَفَّاراتِ عَنْكُمْ اِنَّهُ مَنْ عَزَلَ نطفَهُ عَنْ رَحِمِ مُزَوَّجَةٍ فَدِيَةُ اَلنُّطْفَةِ عَشَرَةُ دَنَانِيرَ كَفَّارَةٌ وَ شَرْطُ المُتْعَةِ انَّ الْمَاءَ لَهُ يَضِيعُ حَيثُ يَساءُ مِنَ المُتَمَتِّعِ بِها فَانٍ وَضَعَهُ فِى اَلرَّحِمِ فَخُلِقَ مِنْهُ وَلَدٌ كَانَ لاَحِقاً بِابَيْهِ﴾

مُفضّل گفت اي مولای من از روی تحقیق دانستم آن را فرمود پس بگو ای

ص: 216

مُفضّل گفت ای مولای من تحقیقا امر فرمودید ما را که متعه نکنیم زن زانیه را و نه مشهوره بفساد را و نه دیوانه را و این که دعوت کنیم زن زانیه ای را که می خواهد متعه شود از زنا دادن پس اگر اجابت کرد متعه کند و اگر اجابت نکرد حرام است استمتاع به آن - و این که آن زنی که می خواهیم او را متعه کنیم بپرسیم که آیا بی شوهر است و حامل نیست و در عدّه نیست یا این که مشغول بیکی از انیسه است اگر خالی از این سه است و مشغول نیست پس به او می گوئیم متعه بده بمن نفس خودت را بر کتاب خدا و سنّت پیغمبر او بنکاحی که زنا نباشد مدت دانسته شده ای را به اجرت دانسته شده ای و آن مدّت یک ساعت باشد یا یک روز یا دو روز یا یک ماه یا یک سال یا كم تر از آن یا زیاد تر از آن و اجرت آن هر چیزیست که طرفین با هم راضی شوند از حلقه انگشتری یابند نعلی یا پاره خرمائی تا بالا تر از این ها از پول های نقره و طلا ها یا چیز عارضی که زن به آن راضی شود پس اگر ببخشد آن را زن متمتّعه بمرد متمتّع حلال می شود برای او مانند صداق بخشیده شده از طرف زن های مزوّجه بشوهر هاشان فرموده است خدا که اگر ببخشند از طیب خاطر زن ها برای شما چیزی از صداق و مهر خودشان را پس بخورید آن را که گوارا و سازگار است پس بان زن متمتعه می گوید بشرط این که ارث نبری از من و من هم ارث نبرم از تو و بشرط این که آب نطفه خود را هر کجا که می خواهم بریزم و با تو شرط می کنم که استبراء کنی یعنی بعد از این که مدّت تو تمام شد یا مدت تو را بخشیدم چهل و پنج روز عده نگاه داری یا یک مرتبه از حیض پاک شوی هر چند روزی که عادت حیض

ص: 217

تو است پس اگر قبول کرد همین این هائی را که گفتی دو مرتبه بگو و عقد ببند با او پس اگر دوست داشتی تو و آن زن هم دوست دارد زیاد کردن مدّت را زیاد کنید و در این موضوع است آن چه که روایت می کنیم از شما از گفته شما که هر آینه اگر بیرون ببریم فرجی را از حرام بسوی حلال محبوب تر است نزد ما از ترک کردن او حرام را و از گفته شما است که اگر زن بکند غیر از آن چه که از نفس خود خبر داده از مشغول بودن بشوهر دیگر و یا حمل داشتن و یا در عدّه دیگری بودن و یا وفا نکردن به آن چه با او شرط شده گناهی بر تو نيست وَ قول امير المؤمنین علیه السلام است که فرموده خدا لعنت کند پسر خطّاب را اگر او نبود زنا نمی کرد مگر مرد شقّیه یا زن شقیه زیرا که مسلمانان بمتعه کردن بی نیاز از زنا می شدند - و روایت کرده شده ایم ما از شما که گفته اید فرق میان زن مزوّجه بعقد دائم و زن متمتّع بها یعنی زنی که متعه شده اینست که مرد متعه کننده می تواند نطفه خود را عزل کند از زنی که او را متعه کرده و شوهری که بعقد دائم ازدواج کرده نمی تواند نطفه خود را از زوجه خود عزل کند زیرا که خدا می فرماید و از مردمان کسی است که خوش آید تو را گفتار او در زندگانی دنیا و گواه می آورد خدا را بر آن چه که در دل او است و دشمنی او سخت تر است و چون بر گردد کوشش می کند در روی زمین تا فساد کند در آن و نابود کند کشت و نسل را و خدا دوست نمی دارد فساد را و در کتاب کفّارات آورده شده است از شما که هر که عزل کند نطفه ای را از رحم زن مروّجه خود دیهء آن نطفه دادن ده دینار کفّاره است و شرط متعه

ص: 218

اینست که آب مال مرد است برای او است که هر کجا می خواهد بریزد و از زنی که متعه کرده آن را خارج کند پس اگر در رحم او ریخت و اولادی یا ولدی از آن بوجود آمد ملحق بپدر او است

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ حدثنِى ابى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى منْ ابائه عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ يَرْفَعُهُ الى جَدُّنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه وَ الِهِ انَةً قَالَ إِنَّ اَللَّهَ اَخَذَ اَلْمِيثَاقَ عَلَى سَائِرِ اَلْمُؤْمِنِينَ انْ لا يَعْلَقُ مِنْهُ فَرْجٌ مِن مُتعَتِهِ ان اَحَدٌ مِنَ المُؤمِنِ الَّذِى يَتَبَيَّنُ اِيمانِ مِن كُفْرِهِ اِذَا عَلِقَ مِنْهُ فَرَجٌ مِنْ مُتْعَتِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَلَدُ الْمُتْعَةِ حَرَامٌ وَ انِ الاَجودُ اَنْ لا يَضَعَ اَلنُّطْفَةَ فِي رَحِمِ الْمُتْعَةِ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَى فَانْ كَانَ فِيهِ بِسْمِ اَللَّهِ﴾

فرمود حضرت صادق علیه السلام ای مفضّل حَديثِ کرده مرا پدرم محمّد بن علّی از پدرانش درود باد بر ایشان که بالا برده است آن را بسوی جدّ ما رسول خدا علیه و آله که فرمود خدا پیمان گرفت بر سایر مؤمنین که او پخته نشود فرجی و بار نگیرد از جهت متعه کردن او بفرزندی و فرمود رسول خدا صلّى الله عليه و آله ولد متعه حرام است و پاکیزه تر است که نطفه را در رحم متعه نگذارد مفضل گفت ای مولای من اگر چه در گذاردن آن بسم الله بگوید

مُؤلّف حقیر گوید

در نسخه ای که از آن استنساخ کردم عبارت حَديثِ را چنین یافتم و دور نیست که

ص: 219

در آخر آن چیزی افتاده باشد و آن این جمله باشد چنان چه از بعض از اخبار دیگر بر می آید که برای صادق علیه السّلام گفته باشد که ﴿ان عبْدَ اَللَّهِ بْنَ اَلْعَبَّاسِ مَرَّ بِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ الزبيْر فَقَالَ اِبْنُ اَلزُّبَيْرِ فَقَال ابن اَمَا تَرَوْنَ رَجُلاً أَعْمَى اَللَّهُ قَلْبَهُ كَمَا اِعْمَى عَيْنَيْهِ يُفْتِي فِي اَلْمُتْعَةِ وَ يَقُولُ انها جَلاَلٌ فَسَمِعَهُ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ فَقَالَ لِقَائِدِهِ قِفْ بى عَلَى اَلْجَمَاعَةِ اَلَّتِى فِيهَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلزُّبَيْرِ فَوَقَفَ بِهِ فَقَالَ يَا بْنَ اَلزُّبَيْرِ سَلْ اِمْكَ اِسْمَاءَ بنت ابى بَكْرٍ فانّها تُخْبِرُكَ ان اِباكَ عَوسَجَّة الاِسدى اِسْتَمْتِعْ بِهَا بِبَرْدٍ تينٍ يَما نَيْسَتَيْنِ فَحَمَلَتْ بِكَ وَ انَت اَولُ مَوْلُودٍ وُلِدَ فِى الاسْلامِ مِنْ مُتْعَةٍ وَ قَدْ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الهِ وَلَدُ الْمُتْعَةِ حَرَام﴾

يَعنى عبد الله بن عبّاس گذشت بعبد الله بن زبیر پس ابن زبیر گفت آیا ندانسته اید مردی را که خدا کور کرده است دل او را همچنان که کور کرده است دو چشم او را که فتوی می دهد در متعه و می گوید که آن حلال است پس عبد الله بن عبّاس شنید این کلام را بعصا کن خود گفت مرا ببر نزد این جماعتی که عبد الله بن زبیر در آن ها است و مرا آن جا نگاهدار پس در آن جا او را نگاه داشت پس ابن عباس به ابن زبیر گفت از مادرت اسماء دختر ابو بکر تا خبر دهد تو را که پدرت عوسجه اسدی او را متعه کرد به دو برد یمانی و او بتوحام شد از او و تو اول مولودی هستی که در اسلام از متعه زائیده شدی و بتحقیق که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود که زائیده متعه حرام است

پس آن حضرت در جواب مفضّل فرمود ﴿لَقَدْ صَدَقَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَبَّاسِ

ص: 220

فِي قَوْلِهِ اَلْعَبْدُ اَللَّهِ بْنُ﴾ - یعنی هر آینه از روی تحقیق راست گفت عبد الله پسر عبّاس در گفته خود برای عبد الله پسر زبیر

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ تِلكَ يَا مَوْلاَيَ لَقَدْ رَوَى بَعْضُ شِيعَتِكُمْ اَنَّكُمْ قُلْتُمْ ان ضَرَرَ المُتْعَةِ اَشْهَرُ مِنْ دابَّةِ الْبَيْطَارِ وَ اَنَّكُمْ قُلْتُمْ لَاَهِلِ الْمَدِينَةِ هَبُو النَّا اَلتَّمَتُّعُ فِى اَلْمَدِينَةِ وَ تَمَتَّعُوا حَيْثُ شِئْتُمْ مِنَ اَلاَرْضِ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انَّمَا قُلْنَا ذَلِكَ لانا خِفْنا عَلَيْهِمْ مِنْ شِيعَةِ ابْنِ اَلْخَطَّابِ اَنْ يَضْرِبُوا جُنُوبَهُمْ بِالسِّيَاطِ فَاحْرَزْنَاهَا بِاشْيَاهِهَا بِالْمَدِينَةِ﴾

مفضل گفت گفتم ای مولای من هر آینه تحقیق روایت کرده اند بعضی از شیعیان شما که شما گفته اید که ضرر متعه بیش تر است و مشهور تر است از اسب شخص بیطار یعنی کسی که پرستار است که بسا می شود بضرب لگد و گاز پرستار خود را بکشد - و بدرستی که شما گفته اید که برای خاطر ما وا گذارید متعه کردن در مدینه را و هر کجا از زمین که می خواهید تمتع کنید فرمود صادق علیه السّلام جز این نیست که ما این سخن را برای آن گفتیم که ترسیدیم بر ایشان از پیروان پسر خطّاب از این که تازیانه بپهلو های آن ها بزنند پس حفظ کردیم ایشان را بمانند این گفته ها در مدینه

﴿قالَ المُفَضَّلُ وَ رَوْتُ شِيعَتَكُمْ عَنْكُم ان مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ اَلاِسْدِيُّ تَمَتَّعَ بِامْرَاةٍ فَلَمَّا دَنَى لوطيهَا وَجَدَ فِى احْشَاءٍ هَا فَرَفَعَ نَفْسَهُ عَنْهَا وَ قَامَ مَلَقاً وَ دَخَلَ عَلَى جَدِّكَ عَلَى بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَالَ يَا مَوْلاَيَ وَ سيدِى الى تَمَتَّعْتُ بِامْرَاةٍ فَكَان

ص: 221

مِنْ قِصَّتى و قصتهَا كَيْتَ وَ كيْتُ و انى قُلْتُ لَهَا مَا هَذَا اَلتَّوَكُّلُ فَجَعَلَتْ رِجْلَهَا فِي صَدْرِي وَ دَفَعَتْنِي عَنْهَا و قَالَتْ لِى مَا انْتَ بادِبٌ ولا بِعَالِمٍ امَّا سَمِعْتَ اللَّهَ يَقُولُ يَا اَيُّهَا اَلَّذِينَ امنُوا لاَ تَسْئَلُوا عَنِ اَشْياءِ اَنْ تُبَدِّلَكُمْ تَسُؤْكُم﴾

مُفَضّل گفت و روایت کرده اند شیعیان شما از شما که محمّد بن سنان اسدی زنی را متعه کرد چون نزدیک شد که وطی کند او را یافت در شکم و پهلو های او چیزی را پس از روی او بلند شد در حال سستی و وارد شد بر جدّت على من الحسين عليهما السلام و گفت ای مولای من و آقای من من زنی را متعه کردم و قصّه من و قصّه او چنین و چنان شد و من به او گفتم این چه وا گذاری است پس پای خود را در سینه من گذارد و مرا از روی خود دور کرد و بمن گفت که با ادب و دانا نیستی آیا نشنیده ای گفته خدا را که می گوید ای کسانی که ایمان آوردند نپرسید از چیز هائی که اگر ظاهر شود برای شما شما را بد آید

﴿قالَ الصّادقُ عليه السَّلامُ هَذا الشَّرِيفُ مِن شِيعَتِنَا وَ مَن يَكْذِبْ عَلَيْنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ اللَّهِ مَا اَرْسَلَ اللَّهُ الرُّسُلَ اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لاَ جَاءَ وَا الاّ بِالصِّدْقِ وَ لا يَحْكُمُونَ الا عَنِ اللَّهِ وَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ بِكِتَابِ اَللَّهِ فَلاَ تَبْتَعُوا اَلْهَوَى فَتَضِلُّوا ولا تَرْخِضُو الانفُسَكُمْ فَيُحَرُمَ عَلَيْكُمْ ما اَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهِ يا مُفَضَّلُ مَا هُوَ الا دَينَ الْحَقِّ و ما شَرَائِطُهَا الاما قَدَّمْتَ ذِكْرَ هالِكٍ فَدُر الغاوينَ تَجْحَدُهُ نَفْسُكَ عَن هَواها﴾

فرمود صادق علیه السّلام این هر آینه شرقی است برای شیعیان ما و کسی که

ص: 222

بر ما دروغ بندد از ما نیست بذات خدا قسم است خدا پیغمبران خود را نفرستاده مگر بدرستی و درست کاری و نیامدند مگر بصدق و راستی و راست گوئی و حُکم نمی کنند مگر از جانب خدا و از نزد خدا و بکتاب خدا پس پیروی هوا و خواهش های نفس خود را نکنید که گمراه می شوید و رخصت ندهید نفس های خودتان را که حرام می کند بر شما آن چه را که حلال کرده است خدا برای شما بذات خدا قسم است ای مفضل که نیست آن مگر آن که دین حقّ است و نیست شرط های آن یعنی متعه مگر آن چه که از پیش یاد کردم برای تو پس وا گذار گم راهان را که انکار می کند آن نفس تو را از هوای خود

مُؤلّف نا چیز گوید

که این قسمت اخیر از سؤال مفضل راجع بمحمد بن سنان خالی از اضطراب و تزلزل نیست و دور نیست که در عبارت سقطی باشد چون نسخه منحصر بود لذا عین عبارت را همچنان که نوشته شده بود نوشتم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ ثُمَّ مَاذَا يَا سِيدِي قَالَ مَوْلاَى اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُومُ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلَى بْنُ اَلْحُسَيْنِ وَ اَبْيَ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَيَشْكُو ان الى جَدَّهُمَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ مَانَاً لَهُمَا مِنْ بَنَى اَمِيَّهِ وَ مَا وَرَدَ عَلَيْهِمَا مِنَ اَلْقَتْلِ ثُمَّ اقوم اَنَا وَ اشِكُوا لى جَدَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله مَاجِرى مِنْ طَاعِيَةِ الامة اَلْمُلَقَّبُ بِالْمَنْصُورِ حَيْثُ أَفْضَتِ اليهِ الخِلافَةُ فَاِنَّهُ عَرَضَنِى عَلَى الْمَوْتِ وَ القَتلَ وَ لَقَدْ دَخَلْتُ عَلَيْهِ و قَد رَحَلْنِى مِنَ المَدِينَةِ إلى دَارِ مَلَكَةٍ بِالكُوفَةِ

ص: 223

مُغَسَّلاً مُكَفَّناً مُحَنَّطاً مِرَاراً فَأراهُ مِن قُدْرَتِهِ مَا رَدَعَهُ عَنِّي وَ مَنَعَهُ مِن قَتْلِي قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُومُ اِبْنِي موسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَشْكُو إِلَيَّ جَدَّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ مَا لَقِيَهُ مِنَ الطَّاغِيهِ هَارُونُ الرَّشيدِ وَ تَسييرِهِ مِنَ المَدينِهِ إِلَيَّ طَرِيقُ اَلْبَصْرَهْ ممْتَنحِياً طَرِيقَ اَلْكُوفهِ لِأنَّهُ قالَ أَهْلُ الكُوفهْ شَيَّعَهُ آلُ مُحَمَّدٍ وَ أهلُ البَصَرِهِ أعْداؤُهُم وَ قَد صَدَقَ لَعَنَهُ اللَّهُ وحدثني اَلْبَاقِرُ عَنْ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهم اسلامُ يَرْفَعُهُ إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ طِينُهُ اُمَّتِي مِن مَدينَتي وَ طِينُهُ شِيعَتُنَا مِنَ الْكُوفِه وَ طِينُهُ أعْدَائَنَا مِنَ الْبَصْرَهِ وَ يَقُصُّ فِعلَهُ وَ حَبسَهُ إيَّاهُ دارَ السِّنديِّ بنِ شاهَكَ صاحِبَ شُرطَتِهِ بِالزَّوراءِ وَ ما يَعرِضُهُ عَلَيهِ مِنَ القَتلِ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُومُ عَلِيُّ بْنُ موسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَشْكُو إِلَيَّ جَدَّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا نَزَلَ بِهِ وَ تَسْيِيرُ الْمَأْمُونِ إِيَّاهُ مِنَ الْمَدِينَهِ إِلَي طُوسُ بِخُرَاسَانَ مِنْ طَريقِ البَصرَهِ مِنَ الأهوازِ و َيَقُصُّ عَلَيهِ قِصَّتَهُ إِلَيَّ أن قَتَلَهُ بِالسَّم قالَ وَ يَقُومُ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسي عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يشْكُو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا نَزَلَ بِهِ مِنَ اَلْمَأْمُونِ إِلَيَّ أَنْ قُتِلَ بِاسْم و يقوم عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي موسي فَيشْكُو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عليه و آلهِ تَسييرَ أبي جَعْفَرٍ الْمُتَوَكِّلِ اَيّاهُ و ابنَهُ الحَسَنُ مِنَ المُدينه إلَيَّ مَدِينُهُ بَناها عَلَيٌ دِجْلَهُ تَدَّعِي بِسامَرَّا وَ ما جَرِيَ عَلَيْهِ مِنهُ إِلَيَّ أن قُتِلَ المُتَوَكِّلُ وَ ماتَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ وَ يَقُومُ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ الْحَادِي عَشَرَ مِنَ الأَئِمِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ يشكو إِلَيَّ جَدُّهُ رَسُولُ اَللَّهِ صلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ وَ ما لَقِيَهُ

ص: 224

مِنَ المُعتَزِّ وَ هُوَ الزُّبَيْرُ بْنُ جَعْفَرٍ المُتَوَكِّلُ وَ مِنْ أَحْمَدَ بْنِ فَتيانَ وَ هُوَ المُعتَمَدُ إليَّ أن ماتَ الحَسَنُ عليه السَّلامُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم بعد از آن چه می شود ای مولای من و آقای من مولایم صادق علیه السّلام فرمود پس بر می خیزد آقای عبادت کنندگان علّی بن الحسین با پدرم باقر علیهم السّلام و شکایت می کنند نزد جدّشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن چه از ظلم و ستم که از بنی امیّه به ایشان رسیده و آن چه بر آن ها وارد شده از کشته شدن - پس من بر می خیزم و شکایت مي كنم بجدّمَ رسول خدا صلّى الله عليه و آله آن چه جاری شده است از سر کش امّت که منصور لقب دارد وقتی که خلافت به او رسید عرضه داشت بر من مرگ و کشته شدن را و من بر او وارد شدم و مرا کوچ داد از مدینه بمرکز خلافت خود در کوفه در حالتی که غسل و حنوط کردم و کفن پوشیدم چندین مرتبه پس خدا از قدرت خود به او نمود چیزی را که او را از من ترسانید و باز داشت او را از این که مرا بکشد فرمود صادق علیه السّلام پس بر می خیزد پسرم موسی و شکایت می کند بجدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله از آن چه دیده است آن را از گردن کش زمانش هرون که رشید نام گذارده شده و سیر دادن او از مدینه از راه بصره دور از راه کوفه زیرا که او یعنی هرون می گفت که اهل کوفه پیروان آل محمّد اند و اهل بصره دشمنان ایشانند و راست می گفت خدا لعنت کند او را حديث كرد مرا پدرم باقر از جدّم علی بن الحسين عليهم السّلام مرفوعًا از جدّش

ص: 225

رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود طینت من از مدينه من است و طینت شیعیان از کوفه است و طینت دشمنان ما از بصره است - و قصّه می کند کار او را از ابتداء حبس کردن او آن حضرت را در خانه سندیّ بن شاهک سر لشکر او در بغداد و آن چه عرضه می داشت بر آن حضرت برای کشتن او - فرمود علیه السلام و بر می خیزد علیّ بن موسی و شکایت می کند بنزد جدّش رسول خدا صلّى الله عليه و آله از سیر دادن مأمون او را از مدینه بطوس بخراسان از راه بصره و اهواز و قصّه می کند بر او قصه خود را با آن ملعون تا کشته شدن ان بزرگوار مسموماً - و بر می خیزد محمّد بن علیّ بن موسیٰ و شکایت می کند بسوى جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله آن چه را که بر او وارد شده از مأمون تا این که بسمّ کشته شده - و بر می خیزد علیّ بن محمّد بن علی بن موسیٰ و شكايت مي كند بجدّ خود رسول خدا صلى الله عليه و آله از سیر دادن ابی جعفر متوکّل او را و پسرش حسن را از مدینه بسوی شهری که بنا می کند آن را در کنار دجله که سرّ من رأی خوانده شود و آن چه بر او وارد آمده از آن ملعون تا کشته شدن متوکّل و مردن علّی بن محمّد- و بر می خیزد حسن بن علّی یازدهمین از امام ها علیهم السّلام پس شکایت مي كند بجدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن چه که دیده است از مُعتَزّ که زبير بن ابي جعفر متوكّل باشد و از احمد بن قنیان که معتمد عبّاسی باشد تا زمان مردن حسن علیه السلام

وَ يَقُومُ الخامِسُ مُزَولَدَ السَّابِعِ وَ هُوَ لَمَهْدِيٌ

ص: 226

﴿سُمِّيَ جَدَّةَ رَسُولِ اَللَّهِ صلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله و كنيّه ابواَلْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ علِىّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بن مُوسَى ابنى و عليهِ قَمِيصُ رسول اللّه مُضَرَّجاً بِدَمِ رَسُولِ اَللَّهِ يَوْمَ شُجَّ جَبينُهُ و كُسِرَت رَباعِيَتُهُ وَ المَلائِكَةُ تُحَفَةً حَتَّى يَقِفَ بَينَ يَدى جَدِّهِ رَسولِ اللَّه وَ يَقولُ يَا جَدَّاهْ نَصَصْتُ عَلى وَ دَلَلتُ وَ نَسَبْتَنِي وَ سَميني وَ كَنَّيتَني فَجَحَدَتنى وَ تَمَرَّدَتْ وَ قالَتْ مَا وُلِدَ وَ لا كانَ و اينَ هُوَ وَ مَتَى كَانَ و اين يَكونُ وَ قَد ماتَ أَبُوهُ وَ لَم يُعَقِّبْ وَ لَوْ كَانَ صَحِيحاً ما آخِرَةُ اَللَّهِ الى هَذَا اَلْوَقْتِ فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً وَ قَد اذَنَ اللَّهُ لِي فِيهَا بِامْرِهِ يَا جَدَّاهْ فَيَقُولُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عليه و اله اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ اَوْرَثَنَا الْأَرْضَ بِتُؤْمِنِ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ اجرُ الْعَامِلِينَ وَ يَقُولُ قَدْ جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ و حَقٌ قَول اللَّهِ تَعالى هُوَ اَلَّذِى أرسلَ رسولَهُ بِالْهُدَى بَيْنَ الحَقِّ لِيَظهَرَ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ وَ يُقِرُّ انَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ ما تاخَرَ وَ يُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُستَقيماً﴾

و بر می خیزد پنجم از فرزندان هفتم و او مهدی است که هم نام جدّش رسول خدا است و هم کنید و ابو القاسم محمّد بن الحسن بن علّى بن محمّد بن على بن موسى پسر من است و بر او است پیراهن خون آلود رسول خدا که بخون رسول الله آلوده شده در روزی پیشانی حضرت و دندان رباعیّه او شکسته شد در حالتی که فرشتگان اطراف او را گرفته اند تا آن که می ایستد در مقابل جدّش رسول خدا و می گوید یا جدّاه بر امامت

ص: 227

من تنصیص کردی و دلالت نمودی و نسب مرا گفتنی و نام و کنیه مرا ذکر نمودی پس امّت مرا انکار کردند و گفتند زائیده نشده و نبوده و کی بوده و چه وقت می باشد و کجا می باشد و پدرش وقتی که مرد از خود عقبی باقی نگذارد و اگر صحیح بود عقب نمی انداخت خدا او را تا این وقت پس صبر کردم برای خدا و اکنون خدا مرا اذن داد در این وقت بر امر خود یا جدّاه پس رسول خدا صلى الله عليه و آله می فرماید ستایش مختص خدائیست که راست کرد وعده خود را بر ما و زمین را بما ارث داد که مسکن سازیم از بهشت هر کجا که بخواهیم و چقدر خوبست مزد عمل کنندگان و می گوید یاری خدا و فتح آمد و راست شد گفته خدای تعالی که فرموده او است آن چنان خدائی که فرستاد رسول خود را با هادی و راهنما و دین ثابت و راست تا غلبه دهد و پشتیبانی کند او را بر بلند شدن دین همه احکام و آداب و علوم آن اگر چه کراهت دارند شرک آورندگان و می خواند این آیه را که بدرستی که ما گشایش دادیم برای تو گشایش دادن روشن و آشکاری برای این که بیامرزد خدا برای تو آن چه را که پیش داشته شده است از گناهان تو و آن چه که متاخّر است و تمام می کند نعمت خود را بر تو و راهنمائی می کند و می رساند تو را براه راست

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ فَمَا كَانَ ذَنْبُ رَسُولِ اَللَّهِ اَلَّذِى تَقَدَّمَ وَ تَاخَتَرَ فغفرة اَللَّهِ لَهُ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَنَّ اللَّهَ عَلَّمَ ادمَ الاسماء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ اِنْبَئُونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ اَنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ

ص: 228

لا عِلْمَ لَنا اِلاّ ما عَلَّمْتَنا اَنْتَ اَنْتَ اَلْعَلِيمُ الْحَكِيمُ فَقَالَ يَا آدَمُ اِنْبِئْهُمْ بِاسْمَائِهِمْ فَلَمَّا انبائهمْ بِاسْمَائِهِمْ قَالَ الم اَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَ الارضِ واعْلَمْ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ذَلِكَ يَا مُفَضَّلُ لَما اَخَذَ مِنْ بَنَى ادَمٍ مِنْ ظُهُورِهِم ذُرِّيَّاتِهِمْ اِشْهَدَهُمْ عَلَى انفسهم الستّ بِرَبِّكُمْ عَرض تِلْكَ اَلذُّرِّيَّاتِ كُلَّهَا عَلَى جَدِّنَا رَسُولِ اَللَّهِ امِير اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ وَ عَلَيْنَا اماما إِمَاماً الى مهْدِينَا اَلثَّانِي عشَرَ مِنْ امير اَلْمُؤْمِنِينَ سَمَّى جَدَّهُ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَنيَّةِ ابي الْقَاسِمِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ علِى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بْنِ موسَى اِبْنَى وَ عَرَضَ عَلَيْنَا اعْمالَهُمْ فَرَايَنَا لَهُمْ ذنُوباً وَ خَطَايَا فَبَكَي جَدُّنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَ آلِه وَ بَكَيْنَا رَحْمَةَ الشِّيعَتِنَا اَن يَدْعونا وَ لَهُمْ ذُنُوبٌ مَشْهُودَةٌ بَيْنَ اَلْخَلاَئِقِ يَوْمَ اَلْقِيمَةِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ حَمِّلْنِى ذُنُوبَ شِيعَةِ اخى وَ أَوْلاَدِى الاوْصِيَاءِ مِنْهُ مَا تَقَدَّمَ وَ ما تاخَرَ الى يَومِ القيمَةِ وَ لا تَفْضَحْنِي بَيْنَ النَّبِيِّينَ وَ المُرْسَلِينَ وَ شِيعَتِنَا يَحْمِلُهُ اللَّهُ ايَّاهَا وَ غَفَرَ جَمِيعَهَا وَ هُوَ قَوْلُ أَنَا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ ما تاخَر﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چه بوده است گناه پیغمبر که از پیش گذشته و متاخّر بوده که می آمرزد خدا آن را برای او صادق علیه السّلام فرمود بدرستی که خدا تعلیم داد به آدم همه اسم ها را پس نمایانید آن ها را بر فرشتگان و فرمود به من خبر دهید از اسم های این جماعت اگر شما راست گویان هستید گفتند منزّهی تو هیچ علمی برای ما نیست مگر این که تو تعلیم دهی ما را بدرستی که توئی دانای درست کار

ص: 229

پس فرمود ای آدم خبر ده ایشان را بنام های آنان پس چون آدم خبر داد ایشان را بنام های آن ها فرمود آیا نگفتم برای شما که من می دانم پنهان آسمان ها و زمین را و می دانم آن چه را که ظاهر می کنید و آن چه را که کتمان و رو پوشی می کنید اینست ای مفضّل که چون خدا گرفت از پسران ادم از پشت های ایشان ذریّه های ایشان را و گواه گرفت از ایشان بر نفس هایشان که آیا من پروردگار شما نیستم تمام این ذریّه ها را نمود بر جدّ ما رسول خدا و امير مؤمنان عليهما السّلام و بر ما امامی بعد از امامی تا مهدی ما که از امیر مؤمنان تا او دوازده نفرند و او هم نام جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله و هم کنیه او است ابی القاسم پسر حسن پسر علی پسر محمّد پسر علی پسر موسیٰ پسر من و عرضه داشت بر ما عمل های ایشان را پس دیدیم که برای ایشان گناهان و خطا هائی است پس گریه کرد جدّ ما رسول خدا صلّى الله عليه و آله و گریه كرديم ما از راه ترحّم بر شیعیان ما از جهت این که بخوانند ما را و بر ایشان گناهانی دیده شده باشد در میان خلایق در روز قیامت پس گفت رسول خدا صلّى الله عليه و آله بار خدایا بر من تحمیل کن گناهان شیعیان برادرم و اولادم را که اوصیاء منند از نسل او آن چه را که گذشته باشد از گناهانشان و آن چه که متاخّر باشد تا روز قیامت و رسوا مکن مرا میان پیغمبران و فرستاده شده گان و شیعیان ما پس تحمیل کند خدا آن گناهان را بر پیغمبر و بیامرزد جمیع آن ها را اینسنت معنای گفته خدا که فرموده ما گشایش دادیم برای تو گشایش دادن روشنی تا بیامرزد خدا برای تو گناهان گذشته و آینده ات را

ص: 230

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَبَكَيْتُ بُكَاءً طَوِيلاً وَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي هَذَا بِفَضْلِ اَللَّهِ عَلَيْنَا وَ بِكُمْ قَالَ يَا مُفَضَّلُ فَهَلْ عَلِمْتَ مَنْ شِيعَتُنَا قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا مَوْلاَى مَنْ هُمْ فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ ما هُوَ الاّ اَنْتَ وَ امِثالَكَ وَ لا تُحَدِّث بِهذا الحَدِيثِ اصْحابَ اَلرُّخَصِ مِنْ شِيعَتِنَا فَيَتَّكِلُونَ على هذا الْفَضْلِ وَ يَتْرُكُونَ الْعَمَلَ فَلا يُغْنَى عَنْهُمْ وَ اللَّهِ شَيئاً لانا كَما قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى فِينَا لاَ يشْفَعون اَلْأَلْمَنَ ارتضى وَهُمْ مِنْ خَشِيتَةِ مُشْفِقُون﴾

مُفَضّل گفت پس گریه کردم گریه ای طولانی و گفتم ای آقای من این بسبب فضل خدا است بر ما و بسبب شما است فرمود ای مفضّل پس آیا دانسته ای که شیعیان ما کیانند مفضّل گفت گفتم ای مولای من کیانند ایشان فرمود بذات خدا قسم است ای مفضّل که نیست آن یعنی شیعه مگر تو و امثال تو و حَديثِ نکن باین حَديثِ کسانی را که آسان می گیرند کار را و عذر تراشی ها می کنند از شیعیان ما پس اتّکال باین فضل می کنند و عمل را ترک می کنند پس بی نیاز نمی کند از ایشان بذات خدا قسم چیزی را زیرا که ما همچنان که خدای تعالی درباره ما فرموده می باشیم چنان چه فرموده شفیع نمی شوند مگر برای کسی که قبول خشنودی کند و آن ها کسانی هستند که از خشیت خدا ترسانند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يا مَوْلاَيَ فقولهُ لَيَظْهَرْ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ مَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ ظَهَرَ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ قالَ يا مُفَضَّلُ ظَهَرَ عَلَيْهِ عِلْماً وَ لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِ وَ لَو كانَ ظَهَرَ عَلَيْهِ مَا كَانَتْ مَجُوسِيَّةٌ وَ لا يَهُودِيَّةً وَ لاَ صَائِبِيَّةٌ وَ لاَ نَصْرَانِيَّةٌ وَ لاَ فُرْقَةٌ وَ لاَ خِلاَفٌ وَ لاَ شَكٌ وَ لاَ شِرْكٌ وَ لَاَ جَاهِلِيَّةٌ وَ لَا عَبَدَةُ أَصْنَامٍ وَ لَا اَوْثَانِ وَ لَا اللَّآتُ وَ لَا الْعُزَّى

ص: 231

وَ لاَ عَبَدَةَ اَلشَّمْسِ وَ لاَّ الْقَمَرُ وَ لاَ اَلنُّجُومَ وَ لاَ النَّار وَ لَا الْحِجَارَةَ و انما قولُهُ اليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ فِي هَذَا اليَومِ وَ هَذا المَهدِيُّ وَ هذِهِ الرَّجعَةُ وَ هُوَ قَولُهُ وَ قاتِلوهُم حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس گفته خدا ليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ رسول خدا صلی الله علیه و آله بر همه دین ظاهر نشد فرمود ای مفضّل ظاهر کرد بر او علمی را و ظاهر نکرد بر او اگر ظاهر کرده بود بر او نه مجوسی بود و نه یهودی و نه صابئیّ و نه نصرانی و نه جدائی در میان مردم و نه خلافی و نه شکّی و نه شرکی و نه جاهلیت و نادانی و نه بت پرستی و نه بت هائی و نه لات و نه عُزّی که این ها نام های بت ها است و نه آفتاب و ماه و ستاره پرستی و نه آتش پرستی و نه سنگ پرستی و جز این نیست که گفته خدا ليُظْهَرُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ در این روز است و با این مهدیّ و این رجعت است و آنست معنای قول خدا که فرموده است مقاتله کنید با ایشان تا نماند هیچ فتنه ای و همه دین برای خدا باشد

﴿قَالَ المُفَضَّلُ ثُمَّ مَاذَا يَا سَيِّدِي قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ يَقُولُ رَسُولُ اَللَّهِ لاَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَدِينُكَ يا اِبَا اَلْحَسَنِ انْتَ ضَرَبَهُمْ بِسَيْفِ اللَّهِ عَنْ هَذَا اَلدِّينِ بَدَاءاً فَاضْرِبْهُمْ عَلَيْهِ الأَنَّ عُوداً وا مُضِيَّ هَذِهِ الدُّنْيَا فَسَيَّرَ جِبَالَها وَ قَدْ رَاضَهَا وَ طاها قُدُماً قُدُماً حَتَّى تُصَفَّى الارض مِنَ اَلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ يَقُولُ لِلْمَهْدِيِّ سِيرْ بِالْمَلائِكَةِ وَ خُلَصَاءِ الجِنِّ وَ نُقْبَاءِكَ الْمُخْتَارِينَ وَ مَن سَمِعَ وَ اطَّاعَ اللَّهُ وَ لَنَا وَ احْمِلْ خَيْلَك فَالهَواءُ فَانَّها تَرْكُضُ كَمَا تُرْكَضُ فِي الارْضِ واحْمِلْهَا عَلَى وَجْدِ الْمَاءِ فِى الْبِحَارِ

ص: 232

وَ الانهارُ فَانَّها تَركُضُ بَحَوا فُرَّها عَلَيْهِ وَ لاَ يَبْتَلِ لَهَا حَافِرُوا انَّها لَيَسِيرٌ مَعَ الطُّيُورِ فِي الْهَوَاءِ وَ تَسْبِقَ كُلَّ شَيٍ وَ لا يَفُوتَهَا شِئْ فَخُذْ بِثارِكَ وادِركَ وَ تَرَنا وَ اقْتَصَّ بِمَظالِمِنا وَ اَظْهِرْ حَقَّنا وَ ازْهَقِ الباطِلَ فَانَّها دَوْلَةُ الالِيلِ فيها وَ لا ظُلْمَةَ فِيهَا ولا قِتَالَ وَ مَن يَصِفُهُ اهْلُ الجَنَّةِ فِى الجَنَّةِ وَ يَقولُ لِفَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ سَائِرِ الائِمَّةِ ما انْظُرُوا إلَى مَا فَضَّلَكُمُ اللَّهُ بِهِ وجَعَلَ لَكُم عُقْبَى الدَّارِ وَ اكثَروا مِن شُكرِهِ وَ اشفَعكُم شيعتكم فانّكُم لا تزالون ترون هَذَا اَلارْضَ فى هَذِهِ اَلرَّجْعَةِ مِنْكُمْ مُفَسْعِرَةً الى اَنْ لا يَبْقَى عَلَيْهَا شَاكٌ و لا مُشْرِكٌ و لا رادَّ وَ لاَ مُخَالِفٌ وَ لاَ مُنْكِرٌ وَ لا جَاحِدٍ الا طاهِرٍ مُطَهَّرٍ وَ تَفَقَّدَ المَلَلَ وَ الشَّرَايِعَ وَ يَصِيرُ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَاِذَا صفَت جَرَت انْهارَ مِمَّا بِالْمَا وَ اللَّبَنِ وَ الْعَسَلِ وَ الْخَمْرِ فَلا دَابَّةَ ولا غَائِلَةَ وَ تُفَتَحُ ابوابَ السَّماءِ وَ تُنزِلُ مِنها البَرَكاتُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ خَيْرَهَا و تُخْرِجُ الارضُ كُنُوزَها وَ تَعْظُمُ الْبِرَّةُ حَتَّى تَصيرَ اَلْبَرَّةُ حِمْلَ بَعِيرٍ وَ يَجْتَمِعُ الاِنْسَانِ وَ السَّبُعُ وَ الطَّائِرِ الْحَيَّةِ فِى بُقْعَةٍ وَاحِدَةٍ ولا يُوحِشُ بَعضُهُم بَعضاً بَلْ يُونِسُهُ و يُحَادِثُهُ وَ تَشْرَبُ الشَّاةَ وَ الذِّئْبُ مِنْ مَورِدٍ وَاحِدٍ وَ يَصْدُرَانِ مِنْهُ كَمَا يَصْدرُ الرجلان اَلْمُتَوَاخِيَانِ فَى اَللَّهِ مِنْ مَورِدِهِما وَ تَخْرُجُ الْفَنَاءُ الْعَائِقُ وَ الْعَجُوزُ الْعَاقِرَةُ وَ عَلَى رَأسِها مِكتَلٌ مِن دَقِيقٍ او بِرٍ مِن سَوِيقٍ فَتَبْلُغُ اطْرَافَ الارْضِ وَ حَيْثُ مِنَ الارضِ لاَيَمَسُّهَا نَصَبٌ ولا لُغُوبٌ وَ تَرْفَعُ الامْرَاضُ وَ الاسقَامُ وَ يُسْتَغنى الرَّجُلُ عَنْ قَصِّ شَعرِهِ وَ تَقليمِ ظُفُرِهِ وَ غُسلِ تَوْبِهِ وَ مِن حَمَامٍ وَعْنِ حَجَّامٍ و عَن طَبِيبٍ يُفْصِحُ كُلُّ ذِى مَنطِقٍ مِنَ البَشَرِ وَ الدَّوابِّ وَ الطَّيرِ وَ الهَوامِّ وَ الدَّبيبِ وَ تَفَقَّد جَميع

ص: 233

اَللُّغَاتِ وَ تَكُونُ لُغَةُ وَاحِدِهُ كَلامُ الْعَرَبِيَّةِ بِافْضَاحِ كَبِيبَانِ وَاحِدٍ ولا يُخْرُجُ المُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ قِبَليْهِ الف ذكر مُؤمنٍ موحّد تقىّ﴾

گفت مُفَضّل پس از آن چه می شود ای آقای من فرمود صادق علیه السلام پس می گوید رسول خدا صلّی اللہ علیه و آله بامير المؤمنين عليه السلام فداى تو شوم اى ابو الحسن تو بودی که شمشیر زدی ایشان را بشمشیر خدا برای دفاع از این دین در اوّل امر پس بزن ایشان را برای بلند کردن دین اکنون که بر گشته ای بدنیا بر گشتنی و بگذر در این دنیا و سیر کن کوه های آن را و اندازه گیری کن زمین آن را و در زیر پا بگذار قدم بقدم آن را تا صاف کنی همه زمین را از گروه ستم کاران بمهدی می گوید که سیر کن با ملائکه و خلصاء جنّ و نقباء خود که اختیار کرده شده اند کسانی که سخن تو را شنیدند و اطاعت کردند خدا و ما را و لشکر خود را در هواء بردن زیرا که آن ها می رانند در هوا همچنان که در زمین می رانند و حمل کن لشکر خود را بر روی آب در دریا ها و نهر ها زیرا که آن ها می رانند با سُم های خود بالای آب و سم ها ایشان تر نمی شود و بدرستی که آن ها با مرغ ها در هوا پرواز می کنند و پیشی می گرند بر هر چیزی و چیزی از آن ها فوت نمی شود پس بگیر خون خود را و دریاب خون هائی را که از ما ریخته شد و نتوانستیم خون خود را بگیریم و قصاص کن ظلم هائی را که بما کردند و ظاهر کن حقّ ما را و از میان ببر باطل را زیرا که دولت تو دولتی است که هیچ پوشیدگی و تیرگی ندارد و دولت کسی است که وصف می کنند او را اهل بهشت در بهشت - و رسول خدا بفاطمه

ص: 234

و حسن و حسین و سایر امام هائی که از ما هستند می گوید که نظر کنید به آن چه که خدا فضیلت و بر تری داده است شما را به آن و قرار داده است خانه آخرت را برای شما و بسیار سپاس گذاری کنید او را و شفیع قرار می دهم شما را برای شیعیانتان زیرا که شما می بینید همیشه این زمین را که در این بر گشت شما بدنیا لرزان است تا این که باقی نماند بر روی آن شک کننده ای و نه شرک آورنده ای بخدا و نه مخالفی و نه انکار کننده ای و نه جاحد و اهل انکاری مگر مردمان پاک و پاکیزه شده و نابود می شود ملّت ها و شریعت ها و همین دین همه آن برای خدا می شود پس چون زمین از نا پاکان و ظلم و جور صاف شد نهر های آب و شیر و عسل و شراب طهور در آن جاری می شود و دیگر جنبنده اذیّت کننده در آن نباشد و هیچ گونه بلاء و سختی و کینه و بدی در آن نماند و ابواب آسمان گشوده شود و برکت ها از آن فرود آید و باران خبر خود را ببارد و زمین گنج های خود را بیرون آورد و هر دانه گندمی بزرگ شود تا این که باندازه بار شتری گردد و جمع می شوند آدمیان و درّندگان و مرغان و مار ها در یک جا و بعضی از آن ها از بعض دیگر وحشت نکنند و نترسند بلکه با هم دیگر اُنس گیرند و حَديثِ کنند و گوسفند و گرگ در یک آب گاه با هم آب بخورند و با هم دیگر بگردند مانند دو برادر که در راه خدا با هم برادر باشند و دختر های جوان و زن های ناز آینده پیر همیان های آرد یا گندم غاویت شده را بر سر گذارده در اطراف زمین بروند و هیچ گونه سختی و مشقّتی به آن ها نرسد و مرض ها و بیماری ها از روی زمین برداشته شود و مردم بی نیاز شوند از کوتاه کردن مو و چیدن ناخن

ص: 235

و شستن جامه خود و از حمّام و حجامت کننده و از طبیب و هر صاحب نطقی فصیح زبان شود از انسان و چهار پایان و مرغان و جانوران و جنبندگان و همه لُغَت ها و زبان ها بر داشت و نابود شود و لغت همه اهل زمین یکی شود و بعربی فصیح سخن گویند همه مانند یک بیان و بیرون نرود مؤمن از دنیا تا هزار پسر مؤمن موحّد پرهیزکار از صلب خود نبیند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مولاى فَمَاذَا يَصْنَعُ اميرُ اَلْمُؤْمِنِينَ بَدْواً قَالَ يَصْنَعُ وَ اللَّهِ مَا قَالَ فِي خُطْبَتِهِ اَيْمُ اَللَّهِ لاكرَّانَ الى الدنيا شَابّاً عُرْنُوناً وَ لاَ قُفْنَ فِى كُلِّ مَوْقِفٍ كَانَ لِي وَ عَلَى وَ لاَ تَرْكَنْ ظَالِمِيَّ وَ غَاصَتِي لِلْمَهْدِيِّ مِنْ وُلدى حَتَّى لَيَقُومَنَّ بِنَبْشِهِما وَ عَذَابِهِمَا وَ احْرَاقِهِمَا فَيَنْسِفْنَهُمَا فِى الْيَمِّ فَسَفَا وَ لا رَكِضنَ بِرِجْلى فى رَجَّتِهِ جامِعُ الكُوفَةِ فَاسْتَخْرِجْ مِنْهَا اِثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ دِرْعٍ وَ اِثْنَى عَشَرَ اَلْفَ بَيْضَةٍ مِنْهَا وَ جِهَانٌ وَ لاَ كُسُونُهَا اِثْنَيْ عَشَرَ اَلْفَ صِدِّيقٍ مِنْ شَبَعَتِى مَكْتُوبٌ عَلَى تِلْكَ اَلْبِيضِ اِسْمَائِهِمْ وَ اِسْمَاءُ ابائهم وَ قَبَائِلِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ لاَ سِيرْنَ إِلَى الدَّيْلَمِ فَاصْعَدْهُ وَ اسْتَهِلَّ طَريقَةً اقْطَعْ شَجَرَةً ولا تُبن بَلقاءِ الْهِندِ وَ بَيْضَاءَ اَلصِّينِ اَلَّتِي كَانَ جَوَارِيهَا حُورَ اَلْعِينِ وَ لاَتِينِ مِصْرَ وَ لاَ عَقَدْنَ عَلَى نَيْلِهَا جِسْراً وَ لا نَصْبْنَ فِي مَسْجِدٍ هَا مِنْبَراً وَ لا خَطَبْنَ طُوبِي لِمَنْ عَرَفَنِي فِيهَا وَ لَم يَشُكَّ فِى وَ الْوَيْلِ وَ النَّارِ وَ الْعَوِيلِ وَ الْبُثُورِ لِمَنْ جَهِلَ اَو تَجَاهَلَ او نَسِيَ او تَنَاسَى او انْكِرَاو تَنَاكَرَ وَلاَّتَيْنِ جَابَلْقَا وَ جَالِساً ولا نَصَبْنَ رَحَا اَلْحَرْبِ وَ لاَ طَحْنَنَ اَلْعَالِمُ بِها طَهنَ رَحَا الْبَرِّ وَ لاَتَيْنِ كُوراً ولا سُبكَنَ الْخَلْقَ فِيهَا سَبكُ خالِصِ البِشرِ وَ حَرْقُ اللُّجَيْنِ ولا لَنَقِّطِّنَهُم مِن وَجْهِ الارضِ وَ شَواهِقِ الجِبَالِ وَ بُطُون

ص: 236

الْأَوْدِيَةِ وَ الْمَرَازَاتِ وَ اطِبَاقُ الثَّرَى الْتَقَاطُ اَلدِّيكِ سَمِينُ الحَبِّ مِن يَابِسَةٍ و جَفَّهٍ ولا قَتَلَنَ الرُّومَ وَ الصَّقَالِبَةَ وَ الْقِبْطُ وَ الْقُرْآنُ وَ الْحَبْشِ وَ الكُرْكِ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرِ وَ الزُّطِّ و الْكَوْمِ وَ اَلسِّنْدُ وَ اَلْهِنْدَ وَ اَلْخُوارِزْمَ وَ الاعجام وَ اَلطَّمَاطِمَ وَ اَلاِرْمَنَ وَ اَلْقُلَفِ وَ الهَيْجِ وَ الفَلَقِ وَ الاَعَابِرَ وَ الاغايِرَ وَ الْقِرَدَةِ وَ الْخَنَازِيرِ وَ عَبَدَةِ الطَّاغُوتِ وَ الشُّرَاةِ وَ النَّاصِبَةِ و الْمَرْحَبَةِ وَ البُترِيَّةُ وَ الجَهمِيَّةُ وَ المُقَصِّرُ وَ المُرتَفِعَةُ﴾

لُغات ایم الله بفتح همزه و کسران هر دو آمده و همزه آن همزه وصل است و در اسماء همزه وصلی که مفتوح باشد نیامده مگر این لفظ و این اسمی است که برای قَسُم وضع شده اگر نَ از کرّ است بمعنای بر گشتن عرنون و عرنین اوّل هر چیزی را گویند نسف ریشه کن کردن و بر باد دادن دِرع زِرِه بیضه شمشیر دَیلم در کتاب معجم متن اللغة گفته است که دَیلم گروهی هستند از ترک و گفته شده که اصل آن ها عَرَبی است و در معجم البلدان گفته دیلم گروهی هستند که بنام زمین شان نام گذارده شده اند - و کوهستانات مازندران قسمت شمالی قزوین را نیز دیلم گویند بلقاء زمین هائی که خاک آن سیاه و سفید مخلوط است بيضاء

زمین هایی است که خاک آن سفید رنگ است صین مراد چین است جابلقا و جابلق در معجم البلدان گفته بباء موحّده مفتوحه و سكون لام مدينه ایست در اقصى بلاد مغرب و اهل ان از اولاد عاد و در آن جا بقایای اولاد موسی می باشند و جابلسا و جابرسا در معجم البلدان گفته جابرس مدینه ایست در اقصی بلاد مشرق یهود می گویند بقیه اولاد موسی علیه السلام به آن جا فرار کردند یا در حرب طالوت یا در جنگ بخت نصر و دست احدی به آن ها

ص: 237

نمی رسد و این ها بقایای مسلمانانند زمین برای آن ها پیچیده می شود و شب و روز آن ها یکسان است و عدد آن ها را غیر از خدا کسی نمی داند و اگر یکی از یهود قصد آن ها کنند او را می کشند و نیز گفته شده بقایای مؤمنین انداز قوم ثمود و در جابلق بقایای قوم عادند از مؤمنین صقالبه گروهی هستند سرخ پوست از نژاد سرخ که مو های آن ها سرخ و سفید است نزدیک بلاد خزر در بلندی های کوه های روم و آن شهر هائی است در میان بلغار و قسطنطنیه و نسبت خرم به آن ها داده می شود و گفته اند که از فرزندان یافث بن نوح اند قبط بلادی است در دیار مصریّه فزّان بفتح فاء و تشدید زاء ولایتی است با وسعت در میانه فَیُّوم و طرابلس غربی و آن در اقلیم اوّل واقع است بنام فزّان بن حام بن نوح بنا شده و غالب اهالی آن سیاه پوست اند حبش گروهی از سیاه پوستان اند غیر از هندی ها کَرَک کلمه ایست عجمی اسم است برای قلعه محکمی در طرف شام از نواحی بلقاء ميانه اَیله و بحر قلزم و بيت المقدس است واقع است در بالای کوه بلندی و نیز نام قریه ایست بزرگ نزدیک بعلبک که قبر دراری در آن جا است و بگمان اهل آن نواحی قبر نوح علیه السّلام است تُرک گروهی هستند از اولاد یافث بن نوح شرح حالات آن ها در جزء اوّل و دوّم این کتاب گذشت خَزَر گروهی هستند از مردمان که چشم های خورد و کوچک باشد از فرزندان قنطورا كنيز ابراهیم و یا از اولاد یافث بن نوح می باشد زطّ گروهی هستند از هندوان معرّب جتّ است و ان بضمّ زاء و تشديد طاء است و جّت بفتح جیم است و تشدید تاء کوم بسیاری از قراء و نواحی مصر کوم نامیده شده

ص: 238

سند بلادی است میانه بلاد هند و کرمان و سیستان و سند و هند دو برادر بودند از فرزندان بوقیر بن يقطن بن حام بن نوح که این دو منطقه بنام ایشان نامیده شده خوارزم نام ناحیه ایست در اواخر اقلیم پنجم که از شهر های آن کُرکانج بوده معرّب جرجانیه اعجام جمع عجم است مقابل عرب طماطم جمع طمطم مردمان وحشی که فصیح زبان نیستند و مانند خر ها صدا می کنند اِرَمَن از منطقه های اقلیم پنجم است یک منطقه آن را ارمینیّه کبری و منطقه دیگر را ارمینیّه صغری گویند بکسر همزه و میم و شرح آن در جزء اوّل و دوّم این کتاب ذکر شد قلف جماعتی که ختنه نمی کنند هیچ مردمان خون خوار فَلیَق بر وزن صیقل لشکر و مردمان بزرگ جثه اعابیر قبیله های مختلف اعابیر مردمان گرگ صفت قرده مردمانی که بوزینه صفتند و طبع و خوی بوزینه دارند خنازیر مردمان بی غیرت خوک طبیعت عبدة الطاغوت بت پرستان شراة بر وزن قضاة فرقه از خوار جند ناصبة دشمنان و بد گویان در حقّ آل محمّدند مُرجئه فرقه ای هستند که در ترجمه آن ها اقوال چند گفته شده اول آن که ایشان فرقه ای هستند از فرقه های مسلمانان که اعتقادشان اینست که معصیت و گناه ضرری بر ایمان نمی رساند همچنان که طاعت با کفر نفعی ندارد دوّم آن که آن ها را مُرحبه گویند برای این که اعتقادشان اینست که خدا عقب میندازد عذاب معصیت بندگان را سوّم قول ابن قتیبه است که گفته اعتقاد مرحبه اینست که ایمان قول است بدون عمل و مقدّم می دارند قول را و مؤخّر می دارند عمل را چهارم قول بعضی از اهل معرفت بملل است که مرحبه فرقه ای هستند جبری مذهب که می گویند بنده

ص: 239

هیچ فعلی برای او نیست و اضافه فعل بسوی او بمنزله اضافه آن بسوی مجاز ها از قبیل جاری شدن نهر و دور زدن آسیا و مانند این ها ومجبره را مرحبه می گویند برای این که تاخیر میندازند امر خدا را پنجم در مجمع از مُغرب نقل کرده که آن ها را مرحبه گفتند برای تاخیر انداختن ایشان حکم صاحبان گناهان کبیره را - و وجوه دیگری نیز برای آن گفته شده و در این جا بهمین مقدار اکتفاء شد بتریّه بضمّ باء و سکون تاء فرقه ای از زیدیّه هستند و گفته شده است که نسبت داده شده اند بمغيرة بن سعد که ملقّب به ابتر بوده و وجوہ دیگر نیز گفته شده جهیّه فرقه هستند که تنها معرفت خدا قائلند و می گویند ایمان چیزی غیر از معرفت خدا نیست و این ها تابعین جهم بن صفوانند مقصّره فرقه از خوارج اند و کسانی هستند که خدا را تشبیه بیکی از خلق کنند مرتفعه کسانی هستند که از خود رفع تکلیف کنند و گویند خدا تکلیف بر احدی قرار نداده

مَعنى

مُفَضّل گفت ای مولای من پس امیر المؤمنین اوّل امر چه می کند فرمود بذات خدا قسم است که می کند آن چه را که در خطبه خود فرموده که می فرماید بخدا قسم که من بر می گیرم البتّه بدنیا در حالتی که بصورت جوانی باشم که اوّل جوانی او است و هر آینه واقف می شود در هر موقفی که بر نفع یا ضرر من باشد و وامیگذارم ظلم کنندگان بر من و غصب کنندگان حقّ خود را برای فرزند خودم مهدی تا این که قیام می کند بنبش کردن قبر آن دو عذاب کردن ایشان و سوزانیدن ایشان و ریشه کن کردن ایشان پس ریشه کن

ص: 240

و در دریا ریزد خاکستر آن ها را ریختنی شدید و من می زنم پای خود را در ساخت و جای گشاده مسجد جامع کوفه و بیرون می آورم دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشیر که بعض از آن ها دو رو دارد و می پوشانم آن ها را بر دوازده هزار صدّیق از شیعیان خود که نوشته شده باشد بر هر شمشیری اسم های ایشان و اسم های پدرانشان و قبیله های ایشان و عشیره های ایشان و می روم بطرف دیلم که گروهی از تُرکند یا جماعتی که اصل آن ها عربی باشد یا در کوهستان های مازندران پس بر آن بالا می روم و راه آن جا را صاف می کنم و درخت های آن را می بُرم و می آیم در زمینی که خالت آن سیاه و سفید است در منطقه هند و زمینی که خاک آن سفید است در منطقه چین که کنیزان و دختران آن مانند حور العين اند و مي آيم بجانب مصر و بر رود نیل مصر جسری می بندم و در مسجد آن منبری نصب می کنم و هر آینه خطبه ای می خوانم البتّه البتّه خوشا بحال كسي كه مرا بشناسد در آن جا و در حقّ من شك نكند و وای و آتش و فریاد و هلاکت و عذاب بر کسی باد که مرا نشناسد یا بشناسد و تجاهل كند يا مرا فراموش کند یا خود را بفراموشی اندازد و هر آینه می آیم در جابَلقا که شهریست در اقصی بلاد مغرب و جا بلسا که شهریست در اقصی بلاد مشرق و هر آینه بر قرار می کنم آسیایی جنگ را و نرم می کنم اهل عالم را به آن مانند نرم کردن آسیا گندم را و می آیم بجانب کورُ که مراد سر زمین یمن باشد با قلعه ای در طبرستان مازندران یا غیر این ها و آن جا را نرم می کنم مانند نرم کردن طلای خالص و نقره گداخته شده و هر آینه بر می چینم ایشان را از روی زمین و قلّه های

ص: 241

كوه ها و شکم های دَرّه ها و مرز ها و طبقه های زمین مانند بر چیدن خروس دانه های درشت را از میان دانه های خشک لاغر و می خشگانم آن را و هر آینه می کشیم اهل روم و نژاد سرخ پوست و اهل نواحی مصر را که ان قطبی ها هستند و اهل فزّان را که در میانه فیّوم و طرابلس غربي ساكنند و جیش ها را و ساکنین میانه دریای قلزم و بيت المقدّس را و جماعت ترک و خزر و هندوها و بعض دیگر از نواحی مصر را و اهل سِند که منطقه ایست میانه بلاد هند و کرمان و سیستان و اهل هند را و اهل خوارزم و عجم ها و مردمان وحشى غير فصیح و اهل ارمینیّه و کسانی را که ختنه نمی کنند و مردمانی خون خوار و لشكريان و مردان بزرگ جثّه قوی هیکل را و قبیله های مختلف و مردمان گرگ صفت و بوزینه خو و خرس طبیعت را و بُت پرستان و خوارج و ناصبیان و مُرحبه و تبریّه و جهميّه و مقصّره و مرتفعه را

﴿قال يا مُفَضَّلُ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اِلي فَضْلُ عِلْمِنَا و افِضْنَا اليْهِم لِسِرِّنَا فَشَكُّوا فِينَا وَ انْكَرُوا فَضْلَنَا وَ قَالُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيُعطِيَهُم سُلْطَانَهُ وَ قُدرَتَهُ و أمَّا الْمُرْتَفِعَةُ فَالَّذِينَ يَرْتَفِعُونَ بِمَحَبَّتِنَا و وَلايَتِنَا اهْلَ البَيتِ وَ اظْهَرُوهَا بِغَيْرِ حَقِيقَةٍ فَلَيْسُوا مِنَّا ولا نَحنُ ائِمَّتُهُم اُولَئُكَ يُعَذَّبُونَ بِعَذَابِ الامم اَلطَّاغِيَةِ حَتَّى لاَ يُبْقِيَ نَوْعَ اَلْعَذَابِ اَلْآعِذُ بَوَّابُهُ﴾

فرمود ای مُفَضّل كسانی که راهنمائی کرد خدا ایشان را بزیادتی علم ما و افاضه کردیم به او سرّ خود را پس از آن شک کردند در حق ما و منکر فضل ما شدند

ص: 242

و گفتند خدا سلطنت و قدرت خود را به ایشان نداده و کسانی که ما را از مرتبه و مقام خود بالا می برند بسبب دوست داشتن ایشان ما اهل بیت را و ولایت ما و بدون حقیقت این اظهار را می کنند پس این ها از ما نیستند و ما هم امام های ایشان نیستیم این گروه عذاب کرده می شوند بعذاب امّت های سر کشی کننده تا آن که باقی نماند نوعی از عذاب مگر آن که به آن مُعذّب شوند

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي اَلْيَسُ قدروينا عَنْكُمْ اَنَّكُمْ قُلْتُمُ الْغَالِي يَرُدُّ الينَا وَ اَلتَّالِي نُلْحِقُهُ بِنَا قَالَ يَا مُفَضَّلُ ان اَلتَّانِي هُوَ اَلْمُقَصِّرُ قَالَ كَذَا ظَنَنْتُ يَاسِيدِي قَالَ كَلاَّ اَلتَّالِي هُوَ مِنِ اِخْتِيَارِ سيعتنا اَلْقَائِلِينَ بِفَضْلِنَا اَلْمُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ بِحَبْلِنَا الَّذِينَ يَزْدَادُونَ بِفَضْلِنَا وَ عِلْمِنا وَ اذا وَرَدَ عَلَيْهِ خَبَرٌ عَنَّا قَبِلَهُ وَ عَمِلَ بِهِ وَ لَم يَشُكَّ فيهِ فَاِنْ لَم يُطِقْهُ رَدُّهُ الينا وَ لَم يَرُدَّهُ عَلَيْنَا فَذاكَ هُوَ الثالي و اما اَلْغَالَى فَلَيْسَ يَتَّخِذُنَا اِرْبَاباً مِنْ دُونِ اَللَّهِ اِنَّمَا اِقْتَدَى بِقَوْلِنَا اِجْعَلُونَا عُبَيْدَ اَللَّهِ مَرْبُوبِينَ مَرْزُوقِينَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَلَنْ تُدْرِكُوهُ﴾

مُفَضّل گفت گفتم ای آقای من آیا نه اینست که ما روایت کرده شدیم از شما که گفته اید غلوّ کننده ردّ کرده می شود بسوی ما و آن که پهلو در می آید ما را ملحق می کنیم او را بخودمان فرمود ای مفضّل آيا تالی مقصّر است گفتم همچنین گمان می کنم ای آقای من فرمود حاشا که تالی مقصّر باشد او از نیکان شیعیان ما است که قائلند بفضل ما و چنگ زننده اند بریسمان ولایت خدا و بریسمان ولايت ما

ص: 243

کسانی هستند که زیادتی می یابند بفضل ما و علم ما و وقتي كه از ما خبرى بر تالى برسد می پذیرد آن را و به آن عمل می کند و در آن شک نمی کند و اگر طاقت تحمّل آن را ندارد بخود ما رد می کند آنست تالى و امّا غالی ما را ارباب خود نمی گیرد غیر از خدا جز این نیست که اقتداء کرده است بگفته ما که گفته ایم ما را بندگان بدانید برای خدا در حالتی که تربیت شده خدائیم و روزی داده شده او یعنی ما خدا نیستیم و بندگان مخلوق و مرزوق خدائیم و بگوئید در فضیلت ما آن چه را که می خواهید پس هرگز درک نخواهید کرد فضیلت ما را

﴿قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّ اَلْغَالِيَ مَنْ ذَكَرَ أَنَّكُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اَللَّهِ قَالَ وَ يحك يَا مُفَضَّلُ مَا قَالَ هَذَا فِينَا إِلاَّ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ سَبَأَ وَ اَلْعَشَرَةِ الَّذِينَ احْرَقَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي النَّارِ بِالْكُوفَةِ و مَوْضِعُ إِحراقِهِم يُعرَفُ بِصَحراءَ احِدَ عَشَرَ و كَذَا عَذَّبَهُم أَميرُ الْمُؤْمِنِينَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَ هُوَ النَّارُ عاجِلاً و هِيَ لَهُم آجِلاً وَيْحَكَ يَا مُفَضَّلُ الْغَالِي فِي مَحَبَّتِنَا نَرُدُّهُ إلَينا وَ يُثبِتُ وَ يَستَجيبُ وَ يَرجِعُ وَ المُقَصِّرَةُ تَدْعُوهُ إِلَى الإلْحَاقِ بِنَا وَ الْإِقْرَارُ بِمَا فَضَّلَنَا اللَّهُ بِهِ فَلا يَثْبُتُ ولا يَسْتَجِيبُ وَ لا يَلْحَقُ بِنَا لِأنَّهُم لَمَّا رَأَوْنَا نفعل أفعال اَلنَّبِيِّينَ قَبلَنا مِمَّا ذَكَرَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ وَ قَصَّ قِصَصَهُم وَ ما فَرَضَ إِلَيْهِمْ مِن قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ حَتَّى خُلِقُوا وَ رَزَقُوا وَ أَحْيَو ورُزِقُوا و أبرَؤُوا الأكمَهَ وَ الأبرَصَ وَ نَبّؤُوا النَّاسَ بِمَا يَأكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ و يَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِهِمْ وَ يَعْلَمُ مَا كَانَ و مَا يَكُونُ إلى يَوْمِ القِيَامَةِ بِإِذنِ اللَّهِ وَ سَلَّمُوا إلَى النَّبِيِّينَ أفْعَالَهُم

ص: 244

و مَا وَصَفَهُمُ اللَّهُ وَ أَقَرُّوا بِذَلِكَ و جَحَدُوا بَغْياً عَلَيْنَا وَ حَسَداً لَنَا عَلَى مَا جَعَلَهُ اَللَّهُ لَنَا وَ فِيْنَا وَ مِمَّا أعْطاهُ اللَّهُ لِسائِرِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الصَّالِحِينَ وَ ازِدٌ نا مِن فَضْلِهِ مَا لَمْ يُعْطِهِمْ إِيَّاهُ وَ قَالُوا مَا أَعْطَوا اَلنَّبِيِّينَ مِنْ هَذِهِ لَقُدْرَةً افأَظْهَرُو إنَّمَا صَدَّقْنَاها وَ أقرَرْنا بِهَا لِأَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَهَا في كِتابِهِ وَ لَوْ عَلِمُوا وَيْحَهُم أنَّ اَللَّهَ مَا أَعْطَانَا بِشَيٍ مِن فَضْلِهِ انْزَلْنَا فِي سَائِرِ كُتُبِهِ وَصَفْنَا بِهِ وَلكِنَّ أعداؤُنا لا يَعْلَمُوهُ وَ إِذَا سَمِعُوا فَضْلَنَا يُنْكِرُوهُ انكَروهُ وَ صَدُوا عَنهُ وَ اسْتَكْبَرُوا وَ هُمْ لا يَتَعَمَّقُونَ في آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا رَأَى أَسْمَاءَنَا مَكْتُوبَةً عَلَى سُرَادِقِ اَلْعَرْشِ قالَ إلهي وَ سَيِّدِي خَلَقْتُ خَلْقاً قَبْلي وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنِّي قَالَ اَللَّهُ نَعَمْ يَا آدَمُ لَوْلاَ هَؤُلاَءِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْمَكْتُوبَةُ عَلَى سُرَادِقِ عَرْشِي مَا خَلَقْتُ سَمَاءً مَبْنِيَّةً وَ لا أرضاً مَدحِيَّةً ولا مَلَكاً مُقَرَّباً ولا نَبِيّاً مُرْسَلاً ولا خَلَقْتُكَ يا آدَمُ فَقالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي فَمَنْ هَؤُلاءِ قالَ هَؤُلاءِ مِن ذُرِّيَّتِكَ يا آدَمُ فَاستَبشَرَ وَ أَكْثِرَ مِنْ حَمْدِ اللَّهِ وَ شَكَرَهُ وَ قالَ بِحَقِّهِم يا رَبِّ اِغْفِرْ خَطِيئَتِي فَكُنَّا وَ اللَّهِ الْكَلِمَاتِ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِن رَبِّهِ فَاجْتَبَاهُ وَ تابَ عَلَيهِ وَ هْدَاهُ وَ إِنَّهُمْ يَرْوُونَ أَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا نوراً واحِداً قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً و دُنِياً و آخِرَةً و جُنَّةً وَ نَاراً بِأَربَعَةِ آلافِ سَنَةٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُهَلِّلُهُ وَ نُكَبِّرُهُ وَ نُمَجِّدُهُ﴾

گفت مُفَضّل گفتم ای آقای من غالی در نزد شیعه کسی است که می گوید شما پروردگار هائی هستید غیر از خدا فرمود خوشا بحال تو ای مفضّل این سخن را درباره ما کسی نگفت مگر عبد الله بن سبا و ده نفري كه سوزانيد آن ها را امیر المؤمنین به آتش

ص: 245

در کوفه و موضع سوزانیدن ایشان معروف است بصحرای احد عشر یعنی صحرای یازده نفری و چنین عذاب کرد ایشان را امير المؤمنين عليه السّلام بعذاب خدا و آن اتش نقد دنیا است و این عذاب بعد از تمام شدن مدّت دنیا در قیامت هم برای ایشان هست خوشا بحال تو رحمت بر تو باد ای مفضّل غلوّ کننده در دوستی ما را بر می گردانیم او را بسوی خودمان پس ثابت در دین می شود و اجابت می کند ما را و بر می گردد و مقصّر را می خوانیم او را بملحق شدن ایشان بما و اقرار کردن بان چه که بر تری داده است خدا ما را بدان پس ثابت نمی ماند و اجابت نمی کند و بر گشت نمی کند و بما ملحق نمی شود زیرا که چون می بینند ایشان ما را که کار های پیغمبر آن را می کنیم که پیش از ما بودند از کسانی که خدا یاد کرده است آن ها را در کتاب خود و حکایت کرده است حکایت های ایشان را و آن چه را که به آن ها تفویض کرده از قدرت خود و حجّت و سلطنت خود تا این که آفریدند و روی دادند و زنده کردند و می رانیدند و شفا دادند کور مادر زاد و صاحب پیسی را و خبر دادند بمردم از آن چه که می خورند و ذخیره می کنند و در خانه هاشان و می داند آن چه را که بوده و می باشد تا روز قیامت باذن خدا و افعال پیغمبران را تسلیم شدند و آن چه را که خدا و صف کرده است ایشان را بر آن پذیرفتند و اقرار کردند بر آن ها و انکار کردند ما را از روی گمراهی و حسدی که بما بردند بسب آن چه از فضیلت که خدا برای ما و در ما قرار داده از چیز هائی که بسایر پیغمبران و فرستادگان و شایسته گان عطا فرموده و آن چه که زیاده است بر آن چه که به آن ها عطا فرموده از فضیلت که به آن ها نداده بما عطا فرموده

ص: 246

و گفتند آن چه را که پیغمبران عطا کرده شده از این قدرت چنین اظهار کردند که ما تصدیق کرده ایم آن ها را در حق ایشان برای این که خدا در کتاب خود فرو فرستاده و اگر می دانستند وای بر ایشان که خدا عطا نکرده است چیزی از فضل و برتری را مگر این که نازل کرده است آن را در سایر کتاب های خود و ما وصف کرده شده ایم به آن می پذیرفتند و امّا دشمنان ما نمی دانند هر گاه بشوند فضیلت ما را انکار می کنند آن را و باز می دارند دیگران را از اقرار کردن و تکبّر و سر پیچی می کنند و ایشان بفکر فرو نمی روند در گفته آدم که چون دید نام های ما را که با نور در سرادق عرش نوشته شده گفت خدای من و آقای من آفریده ای خلقی را پیش از من که محبوب تر است از من بسوی تو فرمود خدا آری ای ادم اگر نبود ندای ادم این نام های نوشته شده بر سرادق عرش من خلق نمی کردم آسمان بنا گذارده شده را و نه زمینی گسترده شده را و نه مَلَک مُقَرّبی را و نه پیغمبر مرسلی را و نمی آفریدم تو را ای ادم پس گفت خدای من و آقای من کیانند این ها فرمود این ها از ذریّه تو هستند ای آدم پس مرده باد تو را و شاد باش و بسیار ستایش و سپاس مرا بجا آور برای این نعمت آدم گفت ای پروردگار من بحقّ ایشان بیامرز برای من گناهان مرا - بذات خدا قسم است که ما بودیم آن کلماتی که ادم تلقّی کرد از پروردگار خود پس بر گزید او را و پذیرفت توبه او را و راهنمائی کرد او را - و بدرستی که ایشان یعنی دشمنان ما روایت می کنند که خدا ما را از یک نور آفرید پیش از آن که خلق و دنیا و آخرت و بهشت و

ص: 247

جهنم را بیافریند بچهار هزار سال که تسبیح می کردیم خدا را و تهلیل می گفتیم او را و تکبیر می گفتیم او را و تمجید می کردیم او را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي هَلْ بِذَلِكَ شَاهِدٌ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ قَوْلُهُ جل مِن قائِلٍ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مِنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَن عِبادَتِهِ ولا يَسْتَحْسِرُونَ يُسَبِّحُونَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرُونَ إِلَى قَوْلِهِ وَ قَالُوا اِتَّخَذَ الرحمن وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ و مَا خَلْفَهُمْ ولا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُم مِن خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ وَ مَن يَقِلْ مِنْهُم إنِّي إِلَهٌ مِنْ دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي اَلظَّالِمِينَ وَيْحَكَ يَا مُفَضَّلُ ألستم تَعْلَمُونَ أَنَّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ هُمُ المَلائِكَةُ وَ مَنْ فِي الأَرضِ هُمُ الجانُّ وَ البَشرُ وَ كُلُّ ذي حَرَكَةٍ قَالَ الْمُفَضَّلُ مَنْ تَقُولُ يَا مَوْلايَ فِيَّ و مِن عِنْدَهُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ مَن عِنْدَهُ نَحْنُ الَّذِينَ كُنَّا عِنْدَهُ ولا كَوْنَ قَبْلَنَا ولا حُدُوثُ سَمَاءٍ و لا أَرْضَ وَ لا مَلِكٌ وَ لا نَبِيٌ وَ لا رَسُولُ وَ فَمَنِ اَلَّذِينَ قَالَ وَ مَنْ عِنْدَهُ قَدْ خَرَجُوا مِنْ جُمْلَةِ اَلْمَلاَئِكَةِ البشرو كُلُّ ذِي اَلْحَرَكَةِ﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من آیا بر این که فرمودی شاهدی از کتاب خدا هست فرمود آری ای مفضّل فرموده خدا که بزرگست گوینده آن که فرموده و برای او است آن چه که در آسمان ها است و آن چه که در زمین است و کسانی که نزد او هستند که سر کشی نمی کنند از پرستش او و مانده نمی شوند شبانه روز تسبیح می کنند و سست نمی شوند در تسبیح کردن تا آن جائی که می فرماید و گفتند فرا گرفتند است خدای بخشنده پسری را همیشه

ص: 248

پاک و منزه است خدا از داشتن فرزند بلکه بندگانی هستند گرامی داشته شده که پیشی نمی گیرند او را بگفتار و ایشان بر امر او کار می کنند می داند آن چه را که در میانه دست های ایشانست و آن چه در پشت ایشان است و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که راضی و خشنود باشد و ایشان از ترس او خائف و ترسانند و کسی که بگوید از ایشان که من خدائی هستم غیر از او یعنی غیر از خدای یکتا پس او را سزا می دهیم و سزای او آتش جهنّم است و همچنین سزا می دهیم ستم کاران را رحمت بر تو باد ای مفضّل ندانسته آیا ندانسته اید شما که مراد از من فی السّموات در این آیه ملائکه و فرشته گانند و مراد از من فی الارض پریان و آدمیانند و هر صاحب حرکتی کیانند کسانی که فرموده است و من عنده که آن ها بیرون می روند از جمله ملائکه و بشر و جنّ و هر صاحب حرکتی مفضّل گفت چه می گوئی اى آقاى من در و من عنده فرمود ای مفضّل مراد از و من عنده مائیم که در نزد او هستیم و بودیم در نزد او و نبود پیش از ما هیچ بوده ای و نه حادث شدن آسمانی و نه زمینی و نه فرشته ای و نه پیغمبری و نه فرستاده شده ای

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَبَكَيْتُ وَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الحَقُّ المُبينُ فَهَل تَجِدُ فِي كَلامِكُمْ وَ الأَخْبَارِ الْمَرْوِيَّةِ عَنْكُمْ شَاهِداً كَمَا اَوْ جَدْتَنِيهِ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ فِي خُطْبَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ ضَرَبَ سَلْمَانَ بِالمَدِينَةِ وَ خُروجُهِ إلى الجَبَّانِ وَ خُرُوجِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَوله عَلَيْهِ السَّلاَمُ

ص: 249

يَا سَلْسَلُ سَلْ لاَ تَجْهَلْ سَلْنِي يَا سَلْمَانُ أُنْبِئْكَ الْبَيَانَ وَ مَنَحَكَ الْبُرْهَانَ فَقَالَ سَلْمَانُ أَوْدِعْنِي الْحَياةَ وَ أَهِلِنِي اَلْخُطْوَةَ إِلَيَّ اَلرَّشَادُ إِذَا بَلَغَ نَزَحَ بِغُرِّيَتِهِ كَذَا فِي النَّنْحَةِ وَ هَذَا الْيَوْمِ لا بَعدَهُ تَنَفَّسَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثلاثا صَعِدا﴾

مُفَضّل گفت پس گریه کردم و گفتم ای مولای من ای پسر رسول خدا اینست بذات خدا قسم آن گفته حقّ و راست واضح پس آیا می یابی در کلام خودتان و اخباری که روایت شده است از شما شاهدی را همچنانی که از قرآن شاهد نشان دادی بمن فرمود آری ای مفضّل در خطبه امير المؤمنين عليه السّلام در روزی که زده شد سلمان در مدینه و روز بیرون رفتن او بسوى جبّان و آن نام صحرا و موضعی است در خارج مدینه و بیرون رفتن امیر المؤمنين و گفتن او که ای سَلسَل (و این لقبی است که امیر المؤمنين عليه السّلام سلمان را لقب داده بود چنان چه از بعض از اخبار مستفاد می شود و حاجی نوری اعلی الله مقامه در مقدّمه کتاب نفس الرحمن گفته که آن حضرت سلمان را سلسل نام گذارد) سؤال کن نادان نباش بپرس از من ای سلمان واضح می کنم و بتو خبر می دهم بیان را و بدست تو می دهم برهان را سلمان عرض کرد ودیعه می گذارد مرا زندگانی و ندا می کند مرا بقدم گذاردن در راه هدایت زمانی که فرجی رسد بغریبی و این روز روزیست که چنان روزی بعد از این نیست پس امیر المؤمنین علیه السلام سه مرتبه آه سردی کشید

﴿ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ مُدْهِرِ الدّهور وَ قَاضِي اَلْأُمُورِ وَ مَالِكُ نَواصی

ص: 250

خَتْمِ المَقادِيرِ الَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِيَّتِهِ قَبْلَ الْحُلُولِ فِي التَّمْكينِ وَ قَبْلَ مَواقِعِ صِفَاتِ التَّمْكينِ فِي التَّكْوِينِ كَائِنِينَ غَيْرَ مُكَوِّنِينَ نَاشِينَ غَيْرَ متناشِينَ مُتَنَاسِلِينَ أَزَلِيِّينَ لاَ مَوْجُودِينَ وَ لا مَحْدُودِينَ مِنْهُ بِداناً وَ إِلَيْهِ نَعُودُ لِأَنَّ الدَّهرَ فِينا قُسِمَت حُدودُهُ وَ لَناً أُخِذَت عُهُودُهُ وَ إِلَيْنا تُرَدُّ بَرَزَتْ شُهُودُهُ فَإِذَا اسْتَدَارَتِ الْأَدْوَارُ وَ تَطاوَلَ اللَّيلُ وَ النَّهَارُ وَ فَالْعَلامَةُ الْعَلامَةُ وَ الشَّامَةُ وَ الْقَامَةِ الْأَسْمَرُ الأضخَمُ وَ العالِمُ غَيْرُ مُعَلَّمٍ وَ الْمُحِبُّوا بِمَا لَمْ يَعْلَمْ قَدْ سَاقَتْهُمُ الفُسقَاتُ وَ اسْتَوْغَلَتْ بِهِمُ الخَيراتُ وَ لَبِسْتَهُم الضَّلالاتِ وَ تَشَتَّتَتْ بِهِمُ الطُّرُقَاتُ فَلاتَ حِينَ مَنَاصٍ إما يَا اَهْلَ حرَم اَللَّهِ سيُؤْخَذُ لَنَا بِالقِصَاصِ مَنْ عَرَفَ غَيْبَتَنَا ثُمَّ شَهِدْنَا نَحْنُ أَشْبَهُ بِمَشَا بَهَتُنَا وَ الأَعْلَوْنَ مَوَالِينَا كَالصَّخْرَةِ مِنَ الجِبَالِ التّهَامِيَّةِ نَحْنُ الْقُدْرَةُ وَ نَحْنُ الْجُنُبُ وَ نَحْنُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى مُحَمَّدٌ الْعَرْشُ عَرْشُ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ وَ نَحْنُ اَلْكُرْسِيّ وَ أُصُولُ الْعِلْمِ ألا لَعَنَ اللَّهُ السَّالِفَ وَ التَّالفَ و فَسَقَةُ الْجَرَائِرِ وَ مِن أَوَّلِهَا تَبُوعاً أنا بابُ الْمَقَامِ وَ حُجَّةُ الْخِصَامِ وَ دَابَّةُ الأرضِ وَ فَصلُ الْقَضَا وَ صَاحِبُ الْعَصَا وَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ سَفِينَةُ النَّجَاةِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها وَ هَوى لَمْ تُقِمِ الدَّعَائِمُ فِي تُخُومِ أَقْطَارِ الأكنافِ وَ لا مَن أعمَدَ فساطيط أَصْحَابِ الأعْلَى كَوَاهِلُ أنوارِنا نَحنُ العَمَلُ وَ مَحبَّتُنا الثَّوَابُ وَ وَلايَتُنَا فَصِلِ الْخِطَابِ وَ نَحْنُ حَجَبَةُ الْحُجَّابِ فَإِذَا اسْتَدَارَ الْفَلَكُ قُلْتُمْ مَاتَ

ص: 251

أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ فَنَادَى إِلَى اللَّهِ تَتَّخِذُونَ الرُّومَ النَّجاةَ وَ مَنْجَدَةٌ لِأنَّ المُطيعَ هُوَ السَّامِعُ وَ السَّامِعُ هُوَ السَّابِقُ وَ السَّابِقُ هُوَ العَامِلُ وَ الْعَامِلُ هُوَ السَّاتِرُ وَ السَّاتِرُ هُوَ الْكَاتِمُ وَ الْمَوْلَى هُوَ الخاسِرُ فَغَلَبُوا هُنالِكَ وَ انقَلَبُوا صاغِرينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ان مَنْ نَظَرَ فِي اَلْحَبْلِ اَلْمَتِينِ إِلَى قَرَارِ ذَاتِ اَلْمَعِينِ اَلْمَاءُ إِلَى بَسِيطَةِ اَلتَّمْكِينِ إِلَى برَاصَاءَ اَلصِّينِ إِلَى مَصَارِعِ قُبُورِ الطَّالَقانِ إلى فَوْقِ ايْس وَ أصْحَابِ قَيْسٍ الأَعْلَيْنَ الْعَالَمِينَ الأعْظَمِينَ إِلَى كَتِمَةِ أَسْرَارِ طوَاسِينَ إِلَى الْبَيْدَاءِ اَلْعَيْنِ اَلَّتِي حَدُّهَا اَلثَّرَى الَّتِي قواعدُها جَوَانِبُهَا إِلَى ثَرَى اَلْأَرْضِ اَلسَّابِعَةِ اَلسُّفْلَى اِليَّ الخالِقُ لِما يَشاءُ سُبحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾

لُغات مدهّر الدهور پدید آورنده و گرداننده روزگار ها نواصی جمع ناصیه پیشانی و موی پیش سر که بگرفتن آن صاحبش عاجز و ذلیل و نا توان شود ختم المقادیر خاتمه دادن و خاتمه شدن مقدّرات کینونت بود کردن حلول در آمدن تمکین پای بر جا کردن و توانا نمودن و قادر بر چیزی کردن مواقع جمع موقع بمعنی جایگاه افتادن تکوین هست کردن و از تو بیرون آوردن و افریدن خدا موجودات را کائن هست شونده مُکَوَّن هست گردیده شده متناشی آن چه که قبول ایجاد کند ناشی اوّل آفرینش و نخستین پیدا اَزَلیّ منسوب به ازل است یعنی همیشه و جاوید موجود هست شده محدود چیزیست که نهایت داشته باشد علامت نشانه شامّه علامت و خال

ص: 252

است که در اعضای شخص باشد قامت بالا بلند و قدّ و بالا و فره موى مجتمع در سر یا تا نرمه گوش اسمر گندم گون اضخم سطر و تنومند محبُوّ عطا و بخشش داده شد استیغال طلب سرعت و شتاب کردن فلات حین مناص یعنی پس نیست وقت عقب نشيني و فرار كردن من عرف غيبنا فهو محل شهودنا یعنی کسی که عارف بغیب و نورانيّت ما شد ما محل شهود او می باشیم یعنی ما را می بیند نحن اشبه بمشابهتنا یعنی مانند تریم بمانند بودن خودمان بیکدیگر یعنی دیگران خود را مانند ما ندانند و خلق و خلق و منطق و رفتار و گفتار خود را بما قیاس نکنند و الاعلون موالينا یعنی دوستان ما بلند مرتبه ترند از غیر ایشان کو اهل جمع کاهل یعنی بزرگ و آقای مردمان در دفع ملمّات و انجام مهمّات ایشان و سر دوش را گویند حجة الحجاب سر کرده و رئیس دربان ها الحبل المتين لقب امير المؤمنين عليه السّلام است الماء المعين از القاب امام زمان و حجت عصر عجل الله تعالى فرجه است برصاء صین زمین های سفید رنگ در هم آمیخته چین است مصارع قبورطا لقان جای کشتگان از انصار و یاران قائم گیلانی و سید حسنی است ایس قهر و غلبه قیس قبیله ای از عربند و شهری است نزدیک مصر و جزیره است در بحر عمان ليس مرد دلیر بی باک كتبه اسرار طواسین عدّه ای از اصحاب خاص امام زمانند

مَعنای خُطبه

کلّ ستایش مخصوص ذات خدائیست که پدید آورنده و گرداننده روزگار ها است

ص: 253

و گذراننده کار ها است و مالک مو های پیشانی ها است برای تمام شدن مقدّرات آن چنان خدائی که بودیم ما ببود کردن او پیش از در آمدن ما بپا بر جائی و توانائی و قدرت بر چیزی داشتن و پیش از جایگاه شدن صفات پا بر جائی و توانائی و قدرت داشتن بر چیزی در وقت هست کردن و بوجود آوردن موجودات هست شونده بودیم پیش از هست کرده شدن اوّلین آفرینش و نخستین پیدائی بودیم پیش از آن که قبول اوّلین آفرینشی و نخستین پیدائی کنیم همیشه جاوید بودیم در حالی که هست نشده بودیم و نهایت و محدودیّتی نداشتیم ابتداء شدیم از او و باز گشت ما بسوی او است زیرا که حدود و نهایات روزگار در ما قسمت کرده شد و برای ما از روزگار عهد گرفته شد و شاهد های آن بسوی ما رد کرده خواهد شد پس چون قبول دور زدن کرد دور ها و دراز شد شب و روز در یابید نشانه را در یابید نشانه را و خال مخصوص و قد و بالای معهود که موهای سر او وافر و بنرمه های گوش او رسیده و گندم گون و سبطر جُثّه و تنومند و دانائی است که از کسی تعلیم نگرفته و آن چه را که نمی دانسته باو عطا و بخشیده شده می کشاند ایشان را صفت ها و سرعت و شتاب می آورد به ایشان نيكی ها و می پوشاند ایشان را گمراهی ها و مختلف و پراکنده شود بسبب ایشان راه ها پس نیست وقت عقب نشینی و فرار کردن آگاه باشید ای اهل حرم خدا که از آن چه بما ها وارد کرده و می کنند قصاص گرفته شود کسی که بشناسد ما را به غیب و نورانیت او محل مشاهده ما است یعنی خود مان را به او نشان می دهیم

ص: 254

ما شبیه تریم بشباهت داشتن ما بیکدیگر از دیگران یعنی دیگران حالات و اطوار و کردار و گفتار و رفتار خود را بما ها قیاس نکنند و ما را مانند خود بشر عادی ندانند و دوستان ما بالا ترین و بلند مرتبه ترین مردمانند مانند صخره های کوه های تهامه در دوستی ما و ایمان ثابت و پا بر جایند مائیم قدرت خدا مائیم پھلو مائیم حلقه محكم ولايت مائیم طرف و جانب خدا محمّد عرشی است که قویّ گردانیده است او را خدا بر همه خلق مائیم کرسی و ریشه های علم و دانائی آگاه باشید لعنت کند خدا آن هائی را که خود را پیش انداختند و حق ما را غصب کردند و آن هائی که تلف شونده اند در اثر مخالفت با ما و فاسق و بد کار ها و کسانی که تابع شدند اَوّلي آن دو نفر را منم باب مقام رسالت منم حجت برای خصم ها منم جنبنده زمین منم جدا کنند حكم منم صاحب عصا منم سدرة المنتهى و کشتی نجاتی که هر که بر آن سوار شد نجاة یافت و هر که مخالفت کرد از آن هلاک شد بر پا نه ایستاده است ستون ها در تَهِ قطر های اطراف و جوانب و نه هیچ یک از پایه های خیمه های ابر ها مگر آن که بر دوش نور های ما است مائیم علم و دانائی و محبّت ما باعث ثواب است و ولایت و دوستی ما قطع کننده گفتگو ها است مائیم رئیس دربانان دربار الهی پس چون دور زند چرخ و گفتید مرگ یا هلاک شد و بكدام وادی رفت دستگیر شما بسوی خدا کیست و از کجا نجاة خود را بدست می گیرند آگاه باشید اطاعت کننده کسی است که شنونده باشد و شنونده کسی است که پیشی گرفته باشد و پیشی گیرنده کسی

ص: 255

است كه عالم باشد و عالم کسی است که عامل باشد و عامل کسی است که ساتر و پوشنده عیب باشد و ساتر کسی است که کتمان کننده باشد و اعراض کننده از حق کسی است که زیان کار باشد پس مغلوب می شوند در آن زمان و بر می گردند در حالتی که کوچک و خوار و ذلیل خواهند بود و زود باشد که بدانند ستم کاران که در چه بر گشتن گاهی بر خواهند گشت بدرستی که نظر کند در ريسمان محکم ولایت یعنی امیر المؤمنين تا ته چشمه ماء معین یعنی وجود مبارك امام زمان حجة بن الحسن العسكرى تا زمانی که بساط پا بر جائی و توانائی و قدرت بر هر چیزی گسترده شود و عدالت و داد خواهی تا اقصی بلاد چین منطقه زمین های آن که خاک سفید دارد بگیرد تا جای افتان قبرهای طالقان و تا جا های قهر و غلبه و یاران قبیله قیس و داخل در مصاحبت شدن مرد دلیر بی باک که از بر ترین و بالا ترین جهانیان که از عالین که مقرب ترین خلق است در نزد خدا و تا زمان ظهور نوسیندگان اسرار طاسین های قرآن تا بیابان چشمه ساری که بی نهایت زمین رسد که قواعد آن جوانب و اطراف آن است تا برسد بزمین هفتم که پست تر طبقات زمین است تا برسد بجائی که بخواهد خالق هر چیزی که می خواهد منزّه و پاک است خدائی که بلند و برتر است شان او از آن چه شریک آورند برای او مؤلّف گوید قسمت اخر این خطبه از لغز و اسرار است که انشائی در محل خود در قسمت نقل اقوال علماء حروف که مربوط باین مقام است در جزوء چهارم یا پنجم این کتاب بقدر ميسور و مقتضی شرح داده خواهد شد

ص: 256

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَابْنَ رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ هَذَا اَلْكَلاَمَ عَظِيمٌ بتهر فِيهِ الْعُقُولُ فثبِّتني ثَبَّتَكَ اَللَّهُ وَ عَرِّفْنِي ما قَوْلُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عليه السّلام﴾

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِيَّتِهِ (بِكَيْنونَةٍ) في الْقِدَمِ وَ الأَزَلِ هُوَ المُكَوِّنُ وَ نَحْنُ الْمَكَانُ وَ هُوَ الْمُنْشِئُ وَ نَحْنُ الشَّيْءُ وَ هُوَ الخالِقُ وَ نَحْنُ المَخْلُوقُونَ وَ هُوَ الرَّبُّ وَ نَحْنُ الْمَرْبُوبُونَ وَ هُوَ الْمَعْنَى وَ نَحْنُ أَسْمَاءُ وَ هُوَ الْمُحْتَجِبُ وَ نَحْنُ الحُجُبُ حَجَبَهُ قَبْلَ الْحُلُولِ بِا التَّمْكِينِ مُمَكِنِينَ لاَ نَحولُ وَ لا نُزُولَ وقَبْلَ مَواضِعَ صِفاتِ تَمكينِ التَّكوينِ قَبْلَ أن نُوصَفَ بِالبَشَرِيَّةِ وَ الصُّورِ وَ الأجسامِ وَ الأَشْخَاصِ مُمَكَّنٌ مُكَوَّنٌ كائِنِينَ لاَ مُكَوِّنِينَ كَائِنِينَ عِنْدَهُ أَنْوَاراً لا مُكَوِّنِينَ أَجْسَامٌ وَ صُوَّرٌ نَاسِلِينَ لاَ مُتَنَاسِلِينَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْد عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هاشِمِ بنِ عَبدِ مَنافٍ إلى آدَمَ وَ الحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ابناءِ أَميرِ المُؤمِنينَ وَ فاطِمَةَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلي اللّهُ عليه و آلهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلِيٌ مِنَ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ وَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ وَ موسى بنُ جَعفَرٍ وَ عَلِيُّ بنُ موسى وَ مُحَمَّدُ بنِ عَلِيٍ وَ عَلِيُّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍ وَ مُحَمَّدِ بنُ الحَسَنِ بِهَذَا النَّسَبِ لا مُتَنَاسِلِينِ و لاذَاتُ أَجسامٍ وَ لا صُورَ وَ لا مِثالَ إِلاَّ أنوارٌ نَسمَعُ اللَّهَ رَبَّنا وَ نُطيعُ يُسَبِّحُ نَفسَهُ فَنُسَبِّحُهُ وَ يُهَلِّلُها فَنُهَلِّلُهُ وَ يُكَبِّرُها فَنُكَبِّرُهُ وَ يُقَدِّسُها فَنُقَدِّسُهُ بِمَجْدِها فَنُمَجِّدُهُ فِي سِتَّةِ أكْوَانٍ كُلُّ كَوْنٍ مِنْهَا ما شاءَ مِنَ المُدَّةِ وَ قَولُهُ أَزَلِيّينَ لا مَوْجُودِينَ وَ كِنَّا أَزَلِيِّينَ قَبْلَ الْخَلْقِ لا مَوْجُودِينَ أَجْسَاماً وَ لا صُوراً﴾

ص: 257

مُفَضّل گفت ای پسر رسول خدا این کلام بزرگی است که حیران می شود در آن عقل ها پس ثابت بدارد مرا خدا ثابت بدارد تو را و بشناسان مرا معنای آن چه را كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده

صادق عليه السّلام فرمود كه اَلَّذِي كُنَّا بِكَيْنُونِتِهِ مراد اين است که بودیم ما ببود کردن او در پیش درآمد خلق همیشه و او هست کننده است و ما هست شده و او چیز کننده است و ما چیز شده و او آفریننده است و ما آفریده شدگان و او پروردگار است و ما پرورده شدگان و او معنا است و مائیم نام ها و او پوشیده شده از حواسّ است و ما دربان های او ایم قَبْلَ اَلْحُلُولِ بِالتَّمْكِينِ یعنی پیش از در آمدن نور های ما و روح های ما در جسم ها و عَرَض ها و التمكين پا برجا و توانا و قدرت داده شده که تغییر پذیر نباشم و همیشه پا بر جا باشیم و قبل مواقع صفات التمكين و التكوين يعنى پيش از آن كه وصف کرده شویم بصفت بشریّت و صورت ها و جسم ها و اشخاص پا بر جا شده هست شده کائنین لامکوّنین یعنی انواری بودیم نزد خدا که بصورت جسم ها و صورت ها در نیامده بودیم نَاشِينَ لاَ مُتَنَاسِلِينَ ایجاد شونده بودیم همین نسبی که داریم محمد بن عبد الله بن عبد الله بن المطلّب بن هاشم بن عبد مناف تا سلسله نسب ما به آدم رسد و حسن و حسین پسران امیر المؤمنين و فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن

ص: 258

موسى و محمّد بن علىّ و على بن محمّد و حسن بن على و محمّد بن الحسن نه این که در اصلاب و ارحام قرار گرفته باشیم و صاحبان جسم ها و مثال ها و صورت ها باشیم مگر این که نور هایی بودیم که تسبیح می کردیم خدا را و می شنیدیم و اطاعت می کردیم خدا تسبیح می کرد نفس خود را پس ما تسبیح کردیم او را و تهلیل می کرد نفس خود را پس ما تحلیل کردیم او را و تکبیر می کرد نفس خود را پس تکبیر کردیم او را و تقدیس می کرد نفس خود را ما تقدیس کردیم او را و تمجید می کردم نفس خود را پس ما تمجید کردیم او را در شش کَون در هر کَونی از آن تا مدّتی که خدا می خواست وَ قَوْلُهُ از لِيِّينٍ قَبْلَ اَلْخَلْقِ لاَ مَوْجُودِينَ يعني همیشه پیش از خلق بودیم امّا نه چنان که بر اجسام و صورت ها موجود باشیم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مَا هَذِهِ اَلْأَكْوَانُ قَالَ يَا مُفَضَّلُ أَمَّا اَلْكَوْنُ اَلْأَوَّلُ فَنُورَانِيٌ لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الْكَوْنُ اَلثَّانِي فَجَوْهَرِيٌ لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ و اما اَلْكَوْنُ اَلثَّالِثُ فَهَوَائِيٌ لاَ غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امّا الْكَوْنُ اَلرَّابِعُ فَمَائِي لا غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الْكَوْنُ اَلْخَامِسُ فَنَارِيٌ لاَ غَيْرُ وَ نَحْنُ فِيهِ وَ امَّا الكَونُ السَّادِسُ فَأَظِلَّةُ ذَرٍ ثُمَّ سمَاءٌ مَبْنِيَّةٌ وَ أَرْضٌ مَدْحِيَّةٌ فيها الْجَانُّ الَّذي خَلَقَهُ اَللَّهُ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ مِنَ اَلتُّرَاب﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من این اکوان کدام است فرمود مفضّل امّا كوَن اوّل کَونِ نورانی است نه غیر آن و ما در آن هستیم و امّا کَونِ دوّم کَون جوهریست نه غير آن و ما در آن هستیم و امّا كَون سوُّم كون هوائى است نه غير آن و ما در ان

ص: 259

ان هستیم و امّا کَون چهارم كون آبی است نه غیر آن و ما در آن کَون بوده ایم و امّا کَون پنجم کَون آتشی است نه غیر آن و ما در آن کَون بوده ایم و امّا کَون ششم كَون اضلّه است و ذرّ پس آسمان بنا گذارده شده و زمین گسترده شده ای که در آن است گروه جنّ که خلق کرده است خدا آن ها را از آتش بی دُود تا این که آفرید خدا آدم را از خاک

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي فَهَلْ كَانَ فِي هَذِهِ اَلْأكوَانِ خَلْقٌ مِنْهَا فِي كُلِّ كَوْنٍ قَالَ نَعَمْ يَا مفضَّل﴾ - مفضّل گفت ای آقای من پس آیا در این اکوان آفریده شده ای از آن ها هست در هر کَوني فرمود آرى ای مفضّل

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا سَيِّدِي نَجْداً الخَلْقُ الَّذي كَانَ فِيهَا وَ نَعْرِفُهُ قَالَ نَعَمْ يا مُفَضَّلُ مَا مِنْ كَوْنٍ إِلاَّ وَ فِيهِ خَلِقٌ مِنْهُ نُورِيٌ وَ جوهِرِيٌ وَ هَوائِي وَ مَائِي وَ نَارِي وَ تِرابِي يا مُفَضَّلُ اتُّحِب أَقْرَبَ عَلَيْك و أَرَاكَ أَنَّ فيكَ مِن هَذِهِ السِّتَّةِ أكوانٍ الاتي ذَكَرْتَهَا ثُمَّ خَلَقَكَ وَ خَلَقَ هذِهِ البَشَرَ وَ كُلَّ ذِي حَرَكَةٍ مِنْ لَحم وَ دَم قَالَ الْمُفَضَّلُ نَعَمْ يَا سَيِّدِي

قَالَ يَا مُفَضَّلُ الَّذِي مِنَ الْكَوْنِ النُّورَانِيِّ نُورٌ فِي نَاظِرَيْكَ و نَاظِرَاكَ مِقْدارَ عَدَسَةٍ ثُمَّ تَرَابُهُمَا مَا دَرَكَاهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ الهَواءِ وَ الأرضُ وَ ما عَلَيْها وَ فِيْك مِنَ الكَوْنِ الجَوهَرِيِّ قَلبُكِ وَ هُوَ جَوهَرٌ تَسُنُّ وَ تَعقِلُ وَ تَنظُرُ وَ هُوَ مَلِكُ الجَسَدِ وَ فِيك مِنَ الْكَوْنِ الهَوائِيِّ الهَواءُ الَّذِي مِنْهُ نِفاسُكَ وَ حَرَكاتُكَ المُتَرَدِّدَةُ في جَسَدِك وَ مِنْهُ تُفِيضُ اَلْعُرُوقُ بِالمائيةِ عِرْقٌ تُسْلِسُ بِهِ خَلْقَكَ وَ مَنْطِقَكَ وَ فيكَ مِنَ الكَونِ النَّارِيِّ الْحَمِي في تَرْكيبِ جَسَدِكَ وَ هُوَ الْمُنْضِجُ الْمَعْضُ مَا كُلُّكَ

ص: 260

وَ مَشَارِبِكَ وَ ما وَرَدَ إِلَى مَعِدَتِكَ وَ هُوَ الَّذي إِذَا حَكَكْتَ بَعْضٍ بِبَعْضٍ كِدْتَ أَنْ تَقْدِحَ مِنْهُ نَاراً و بِتِلْكَ الحَرَارَةِ تَمَّتْ حَرَكَاتُك وَ لَوْ لاَ اَلْحَرَارَةُ لَكُنْتَ جَمَاداً وَ فِيكَ مِنَ الْكَوْنِ السَّادِسِ التُّرَابِيِّ عَظْمُكَ وَ لَحمُكَ وَ دَمُكَ وَ جِلْدُكَ وَ عُرُوقُكَ وَ مَفاصِلُكَ وَ عَصَبُكَ وَ تَمَامُ جِسْمِك)

مُفَضّل گفت ای آقای من آیا می ابیم آفریده شده گانی که در آن اکوان می باشند و می شناسیم آن خلق را فرمود آری ای مفضّل نیست هیچ کَونی مگر این که در آنست خلقی از نوری و جوهری و هوائی و آبی و آتشی و خاکی ای مفضّل آیا دوست می داری که تقریبی بر تو بگویم و بنمایانم بر تو از این شش کونی که ذکر کردم آن را و پس از آن آفرینش تو و آفرینش این بشر را و هر صاحب حرکت از گوشت و خونی را مفضّل گفت آری ای آقای من فرمود ای مفضّل آن چه که در تو هست از کَون نورانی آن مردمک و دیده بان چشم تست دیده بان های هر کدام از آن ها باندازه دانه عدسی است که به آن می بینی آن چه را که درک می کنند آن ها را از آسمان و هوا و زمین و آن چه که بالای آن ها است و در تو است از کون جوهری دل تست و ان جوهریست که حسّ و تعقل می کنی به آن و می بینی به آن و آن پادشاه جسد است و در تو از کَون هوائی آن هوائیست که عبارت از نفس های تو باشد و حرکت هائی که در جسد تو رفت و آمد دارد و در تو از کَون ابی رطوبت و آب دهن و اشک چشم های تست و آن رطوبت هائی که از بینی و دهن و جسد تو بیرون آید و از آن رگ ها بسبب مائیّت عرق بیرون می آید تا خلق و منطق تو سلیس و روان باشد و در تو

ص: 261

از كون آتشی آن حرارت و گرمی است که در ترکیب جسد تو است که آن طبخ دهنده متعفّن کننده خوراکی ها و مشروباتی است که می خوری و می اشامی و آن چه داخل معده تو می شود و او آن چیزیست که وقتی که بعضی از اعضای خود را ببعض دیگر بسائی در اثر کرم شدن نزدیکست که آتش از آن جستن کند و به این گرمی است که حرکت های تو تمامیّت پیدا می کند و الّا جماد بی حرکتی بودی و در تو است از کَون ششم که کَون خاکی است استخوان و گوشت و پوست و رگ ها و مفاصل و عصب ها و همه جسم تست

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ بَا مَوْلايَ اَنَّى لاَحُبُّ شِيعَتِكُمْ لَو غَلَّتْ فِيكُمُ الْغُلُوُّ لَمْ يَهْتَدُوا إِلَى وَصْفٍ يَسِيرٍ مَا فَضَّلَكُمُ اَللَّهُ مِنْ هَذَا اَلْعِلْمِ اَلْجَلِيلِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من بدرستی که من دوست می دارم که شیعیان شما اگر در حق شما غلو می کنند راه نیافته اند بوصف کمی از آن چه که خدا بر تری داده است شما را از این علم بزرگ

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا لَكَ يَا مُفَضَّلُ لاَ تُسْأَل عَنْ تَفْصِيلِ الْأَكْوَانِ السِّتَّةِ قُلْتُ يا مَوْلايَ بَهَرَنِي وَ اللَّه عَظِيمٌ ما سَمِعْتَ وَ شُغُلِي عَنِ اَلسُّؤَالِ قَالَ الصادق عليه اَلسَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ نَحْنُ كُنَّا فِي الكوْن اَلنُّورَانِيِّ لاَ غَيْرُ وَ الجَوهَريُّ وَ لا غَيرُ وَ فيِّ الهَوائِيِّ ثُمَّ خَلَقَ مِنَ الهَواءِ وَ هُم جُنْدٌ مِنَ الْمَلائِكَةِ أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ عَنْ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صلي الله عليه و آله قَالَ لاَ يطرحَنَّ اَحْدُكَمْ بَبَوْلٌ مِنْ عَالِي جَبَلٍ وَ لا

ص: 262

سَطحِ بَيتٍ وَ لا مِن رَأسٍ رابِيَةٍ ولا فِي ماءٍ فَإِنَّ لِلهَواءِ سُكّاناً وَ لِلمَاءِ سُكّاناً﴾

فرمود صادق علیه السلام ای مفضّل چرا نمی پرسی از تفضیل خلق شش کَون گفتم ای مولای من بحیرت انداخت مرا و الله بزرگی آن چه که شنیدم و باز داشت مر از پرسیدن فرمود صادق علیه السلام ای مفضّل بودیم ما در کَون نورانی و غیر از ما کسی نبود و در کون جوهری و غیر از ما کسی نبود و در کَون هوائی پس آفرید خدا خلقی را که ایشان از ملائکه بودند یا نشندی این روایت را که از جدّم رسول خدا صلّى الله عليه و آله روایت شده که فرموده بول نیندازد یکی از شما از بالای کوه و نه از بام خانه و نه از سر تلّی بلند و نه در آب زیرا که از برای هواء ساکنینی هستند و از برای آب هم ساکنینی هستند

﴿قَالَ المُفَضَّلُ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ فَمِمَّا خَلَقَ أهلُ المَاءِ قالَ بِصُورٍ وَ أَجْسَامٍ نَطَقُوا بِثَلاثَةٍ وَ عِشْرِينَ لُغَةً وَ قَامَتْ فِيهِمُ النُّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ الْأَمْرُ و النَّهْيِ وَ صَارَتْ فِيهِمْ وِ لادَاتٌ وَ نَسلٌ وَ كَونُهُمُ الَّذي يَقولُ وَ كانَ عَرشُهُ علَى الماءِ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ فَالْجَانُّ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَم یَا مُفَضَّلُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضَ أسكَنَ خَلقَ الماءِ فِي الْبِحَارِ وَ الأَنْهَارِ وَ الاَّعِينِ وَ مَنَابِعِ الْمَاءِ حَيْثُ كَانَتْ مِنَ الْأَرْضِ وَ أَسْكَنَ الاَرْضَ الْجَانَّ الَّذي خَلَقَهُ مِن مَارِجٍ مِنْ نَارٍ فَقَامَتْ فِيهِمُ النَّذُرُ وَ الرُّسُلُ وَ نَطَقُوا بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ لُغَةً وَ أَمَرَ إبليسَ بِالسُّجودِ لآِدَمَ وَ السُّجودُ هُوَ الطَّاعَةُ لا الصَّلاةُ فَأَبَى وَ اسْتَكبَرَ وَ قالَ لماكِنٍ لأَسجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ فَتَجَبَّرَ علَى اللَّهِ وَ استَكبَر

ص: 263

وَ عَصًى وَ قَايِسٌ وَيْلَهُ اَلنَّارَ وَ التُّرابُ قِراى اِنِ النَّارِ اَفْضَلُ وَ لَوْ عَلِمَ وَيْلَةَ النُّورِ الَّذِى فِي ادَمٍ وَ هِيَ اَلرُّوحُ اَلَّتِي نَفَخَهَا اَللَّهُ فِيهِ وَ كَانَ أَفْضَلَ مِنَ اَلنَّارِ اَلَّتِي خُلِقَ مِنْهَا إِبْلِيسُ لَفَسَدَ قِيَاسُه﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من از روی تحقیق شنیدم این را پس اهل آب از چه چیز آفریده شدند فرمود آفریده شدند اهل آب بصورت ها و جسم هائی که سخن می گفتند به بیست و سه لغت و قیام کردند در میان ایشان بیم دهندگان و فرستاده شدگانی با امر و نهی و از ایشان فرزندان بوجود آمد و نسل از ایشان پیدا شد و ایجاد کرد خدا آن ها را از آب که می فرماید خدای عزّ وجّل و بود عرش او بالای آب گفت آری ای مولای من پس سلسله جنّ را چگونه آفرید فرمود صادق عليه السّلام اي مفضّل چون که خدا آفرید آسمان ها و زمین را ساکن گردانید خلق آبی را در آب دریا ها و نهر ها و چشمه سار ها و محل های جوشش آب و منبع های آب در هر کجای از زمین که بود و در زمین ساکن گردانید طایفه جنّ را که آفرید ایشان را از آتش بی دود پس قیام کردند در میان ایشان بیم دهندگان و فرستاده شده گان و به بیست و چهار لغت سخن گفتند پس از آن آفرید خدا آدم را و امر کرد شیطان را بسجده کردن برای آدم و سجود نماز بوده است پس اَبا کرد و تکبر نمود و گفت من بر بشر سجده نمی کنم زیرا که آفریدی مرا از آتش و آفریدی او را از گل پس سر کشی کرد از فرمان خدا و تکبّر نمود و گناه کرد و قیاس کرد عذاب بر او باد آتش را با خاک پس چنین دید

ص: 264

که آتش بر تری دارد از خاک و اگر می دانست عذاب خدا بر او باد که نوری که در آدم است و آن روحی است که دمید آن را خدا در او و برتر می باشد از آتشی که خدا از او شیطان را آفرید هر آینه قیاس او فاسد می شد

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ أُولِيسُ إِبْلِيسَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قَالَ صَادِقٌ عليه اَلسَّلاَمُ بلَى يَا مُفَضَّلُ هُوَ مِنَ المَلائِكَةِ لا الرُّوحانِيَّةِ ولا النُّورانِيَّةَ ولا سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ وَ مَعنى مَلائِكَةً هُوَ اسْمٌ وَاحِدٌ مُنْصَرِفٌ فَهُوَ مَلِكٌ وَ مالُكَ و مَمْلُوكٌ هَذَا كُلُّهُ اسْمٌ وَاحِدٌ وَ كانَ أملاك اَلْأَرْضِ أَمَا سَمِعْتَ اَللَّهَ عزّ وَجل يَقُولُ اِلاّ ابْلِيسَ كَانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَن أَمْرِ رَبِّهِ و قال عزَّوجلّ وَ الِجَانِ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ وَ قالَ يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أن تَنفُذوا مِن أقْطارِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ وَ قوله قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اِسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ اَلْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى اَلرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدا﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من آیا شیطان از ملائکه است فرمود صادق عليه السّلام بلی ای مفضّل او از ملائکه است ولیکن از ملائکه روحانیّه نیست و نه از ملائکه نورانیّه و نه از ساکنین آسمان ها است و معنای ملائکه آن یک اسم است که منصرف می شود بر معنی هائی پس آن بمعنای مَلِك وَ مَلَكُ و مالِك و مُمَلِّك است همه این ها معنای یک اسم است و شیطان از مالکین زمین بوده آیا

ص: 265

نشنیده ای که خدای عزّ وجل می فرماید مگر ابلیس که از جنّ بود پس کافر شد وَ تجاوز کرد از امر پروردگار خود و فرمود خداى عزّ وَجَل و ما آفريدم جنّ را از آتش از آدم از این گرم سوزنده و فرمود ای گروه جنّ و انس اگر می توانید نفوز کنید از كُلُفتی های آسمان ها و زمین پس نفوذ کنید و نفوذ نخواهید کرد مگر با حجّت و دلیل و فرموده او است که بگو ای پیغمبر که وحی فرستاده شد بسوی من که شنیدند گروهی از جنیّان قرآن را پس گفتند که ما شنیدیم قرانی را که شگفت آورنده است پس ایمان آوردیم به آن و هرگز شریک قرار نمی دهیم در بندگی کردن پروردگار خود کسی را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ نَعَمْ يَا مَوْلايَ قَدْ فَهِمْتُ وَ عَلِمْتُ فَكَيْفَ كَانَتِ اَلْأَظِلَّةُ قال قول اللّه عزَّ وَجَلٌ ألَم تَر إلى رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسيراً يا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ امَرَ الاّ ظُلَّةً ولا ظِلَّ ولا ظِلالَ غَيرُها فَاخِذ بِقُدْرَتِهِ مِن بَنِی آدَمَ وَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ اِشْهَدهُمْ عَلَيَّ اُنْفُسُهُمْ اَلسِّتُّ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بلى اقررنا﴾

مفضّل گفت آری ای آقای من از روی تحقیق فهمیدم و دانستم پس سایه ها چگونه بوده است فرمود گفته خدای عزّ وجّل است که فرموده آیا ندانسته ای که پروردگار تو چگونه کشیده است سایه را و اگر می خواست هر آینه آن را ساکن قرار می داد پس قرار دادیم آفتاب را دلیل بر وجود آن پس گرفتم آن را گرفتن اندکی ای مفضّل بدرستی که خدا فرمان داد سایه ها را در حالتی که هیچ سایه ای برای و سایه اندازی

ص: 266

نبود پس بقدرت خود گرفت آن را از بنی آدم و از پشت های ایشان و گواه گرفت ایشان را بر نفس های خودشان که آیا من پروردگار شما نیستم گفتند چرا اقرار کردیم

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ وَ كَانُوا ذِي اجْسامٍ وَ صَوَّرَ وَ بَصُرَ وَ سَمِعَ و نطق و عَقلَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ وَ لَولَمْ يَكُنْ لَهُمْ سَمْعٌ وَ ابْصَار وَ عُقُولٌ لَمَّا خَاطَبَهُمْ ولا اجَابُوا قَالَ الْمُفَضَّلُ فَكَانُوا كَذَا وَ كَيْفَ كُنَّا قَالَ كُنْتُمْ اِشْبَاحاً وَ اِرْوَاحاً بِابْصَارٍ وَ سَمْعٍ و عُقولٍ وَ نَطْقٍ ثُمَّ اخُذُ عَلَيْكُمُ الْعَهْدَ انّ اللَّه رَبَّكُمْ وَحدَه﴾

مُفَضّل گفت آن ها صاحبان صورت و جسم ها و چشم و گوش و نطق و عقل بودند فرمود صادق علیه السّلام آری ای مفضّل اگر برای ایشان گوش چشم ها و عقل ها نبود هر آینه ایشان را مورد خطاب قرار نمی داد و آن ها هم جواب نمی گفتند گفت مفضّل پس همچنان بودند یا گفت چگونه بودیم ما فرمود اشباح و ارواحی بودید با چشم ها و گوش و عقل ها و گویائی پس بر شما عهد گرفت بیکتائی و یگانگی خدائی که پروردگار شما است

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلايَ فَلَمَّا اَخَذَ عَلَيْنَا الْعَهْدَ بِما اَقْرَرْنا بِهِ لَهُ كَيْفَ لَنَا الى ان ظَهرنا قَالَ كُنْتُمْ فِي عِلْمِ اَللَّهِ مَعْدُودِينَ مَنْسُوبِينَ مَعْرُوفِينَ شخصا شخصا نَفْساً نَفْساً منذوقت الاظلة الى يَوْمَ اَلْقِيمَةِ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ اُدَمَ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن روحِهِ وَ خَلَقَ مِنْهُ حَوّاءَ وَ هُوَ قَولُهُ عَزَّ وجل خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خُلِقَ مِنْهَا زَوْجُها لِتَسْكُنَ اليه اسكُنُكُم جَميعاً صُلبَ ادمٍ وَ اُخْرِجَكُم مِنهُ وَ مِن حَوَّاءَ

ص: 267

تُظْهِرُونَ اِذَانِ فِيَّ او انَّ ظُهُورَكُمْ وَ تَبْلُغُونَ إلَى اِجَالِكُمْ وَ يَقْبِضَكُمُ اللَّهُ اليَه﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من پس چون عهد گرفت خدا از ما بان چه که اقرار کردیم به آن برای او حال ما چگونه خواهد بود تا وقتی که ظاهر شویم فرمود که می باشید شما در علم خدا شمرده شده گان و نسبت داده شده گان و شناخته شده گان شخص بشخص و نفس بنفس تا وقت اَظلّه تا روز قیامت پس چون آفرید خدا آدم را و دمید در او از روح خود و آفرید از او حوّاء راست گفته خدای عزّ وجّل که فرموده آفرید شما را از یک نفس و قرار داد از آن جفت او را تا ساکن شود بسوی او ساکن گردانید همه شما را در صلب آدم و بیرون آورد شما را از او و از حوّاء که ظاهر می شوید در اوقات ظاهر شدن تان و می رسید بمدّت های خودتان و می گیرد خدا شما را بسوی خود

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ فَأَيْنَ كُنْتُمْ يابنَ رَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلْعَرْشِ فِي وَقْت اَلاِظْلِهِ قَالَ كُنَّا عَن يَمِينِ الْعَرْشِ وَ شِيعَتُنَا مَعَنَا وَ أَضْدَادَنَا و أَنْدَادُنَا عَنْ يَسَارِ العَرْشِ فَلَمَّا نَادَانَا رَبُّنَا أَلِسْتُ بِرَبِّكُمْ قُلْنَا بَلِيَ وَ قَالَتْ شِيعَتُنَا مِثْلُ قَولِنَا وَ قَالَتْ أَضْدَادُنَا بَلِيَ بِأَفْوَاهِهِم وَ قَالُوا فِي قُلُوبِهِمْ لاَ فَأَخَذَهُ اَللَّهُ اَلْعَهْدَ عَلَيَّ جَمِيعُ اَلذَّرَارِيِّ بِذلِكَ الاقْرارِ وَ اسِسَ البَيْتِ بِمَكِّهِ وَ هُوَ الَّذي قالَ اللَّهُ عزَّ وَجِلٌ إنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لِلَّذِي بِبَكِّهِ مُبارَكاً وَ هديٌ لِلعالَمينَ و أنزِلِ الْحَجَرَ مِنَ الجِنِّهِ أبْيَضا نَاصِعاً يَري مَا وَرَاءَهُ و مَا قُدَّامَهُ فَأَوْدَعَ اللَّهُ فيهِ ذلِكَ الْعَهْدَ وَ فَرَضَ عَلِيٌ النَّاسَ الحَجُّ إِلَيَّ اَلْبَيْتَ

ص: 268

فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامِهِ أُتِيَ اَللَّهُ بِذَلِكَ اَلْحَجَرِ سَمِيعاً بَصِيراً بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَشْهَدُ لِمَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ بِذلِكَ الاَقرارُ الَّذي في الْعَهْدِ وَ يُشْهَدُ عَلَيَّ مَن تَخَلَّفَ عَنْهُ مِمَّنِ استَطاعَ إِلَيهِ سَبِيلاً بِخِلافِ الوَفاءِ وَ نَقَضَ الْعَهْدَ وَ قَدْ كَانَ هَذَا الْخَبَرُ فِي الْحِجْرِ مَعَ عُمَرَ بنِ الخَطَّابِ وَ قَدِ اسْتَلَمَ الحَجَرَ فِي الْحَجِّ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ حَاضِرٌ وَ قَالَ عُمَرُ يَا حُجْرُ إِنِّي لا شَهِدَ عَلَيْك أَنَّكَ لا تَسْمَعُ و لَاتُبْصِرُ ولا تَنْفَعُ ولا تَضُرُّ ولا تُغْنِي عَنَّا مِنَ اللَّهِ شَيئاً وَ لَكِنَّا رَأَيْنَا رَسُولَ اللَّهِ صَلي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الْه يَسْتَلِمكَ فَاسْتَلَمْنَاكَ تَأَسُّياً بِرَسُولِ اَللَّهِ صلّي اللّه عَلَيْهِ و آله وَ سَلَّمَ و اتِّباعاً لَهُ فِعلَهُ وَ قَبَضَ أَميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌ عَضُدَهُ و هزُّهُ وَ قالَ لَهُ أخْطَأْتَ يَا أَبَا حَفْصٍ فِي خُطَّابِكَ لِلْحَجَرِ فَاثْنِي إِلَيْهِ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ يَا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ فِيمَا أَخْطأْت قَالَ يَا عُمَرُ إنّ اللّه جلّ و عزّ لَمَّا أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أشْهَدَهُم عَلَيَّ أَنفُسَهُمْ أَلِسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلي أقرَرْنا و أَخَذَ الْعَهْدَ عَلَيَّ جَمِيعُهُمْ وَ الْمِيثَاقَ وَ اسْتَوْدَعَهُ الحَجَرَ وَ فَرَضَ اللَّهُ عَلَيَّ النَّاسَ اَلْحَجَّ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامِهِ أُتِيَ اَللَّهُ بِذَلِك اَلْحَجَرُ سَمِيعاً بَصِيراً بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ مُبِينٍ يَشْهَدُ لِمَنْ وَفَدَ إِلَيْهِ بِالْوَفَاءِ وَ لَمْ يَخْلُفْ عَنهُ العَهدَ فَبَكِيَ عُمَرُ وَ اسْتَلَمَ صَدْرُ أَمِيرِ المُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ فَدَيْتُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ لاَ عِشْتُ فِي بَلَدِهِ لا كُنْتُ فِيهَا فَرَجَعَ عَنْهُ وَ هُوَ يَقُولُ لَوْلاَ عَلِيٌ لَهَلَكَ عُمَر﴾

مُفَضّل گفت پس کجا بودید شما ای پسر پیغمبر از جا های عرش در وقت اظلّه فرمود ما در طرف راست عرش بودیم و شیعیان ما با ما بودند و اضداد و دشمنان ما در طرف چپ عرش بودند پس چون پروردگار ما ما را ندا کرد که آیا من پروردگار

ص: 269

شما نیستم گفتیم چرا و شیعیان ما هم مانند گفته ما بلی گفتند و اضداد ما بزبان های خود بلی گفتند و در دل های خود لا گفتند پس خدا عهد گرفت بر جمیع ذریّه ها بهمان اقرار و تاسیس خانه کرد بمکّه و آنست گفته خدای عزّ وجلّ بدرستی که اوّل خانه ای بنا نهاده شد برای مردمان در مکّه برکت داده شده و راهنما است برای جهانیان و فرو فرستاد سنگ را از بهشت که سفید و صاف و نورانی بود دیده می شد آن چه در پشت او بود و آن چه در پیش روی آن بود پس به امانت سپرد خدا در آن این عهد را و واجب کرد بر مردمان رفتن بسوی خانه را پس چون روز قیامت شود می آورد خدا آن سنگ را در حالتی که شنوا و بینا است و بزبان عربی واضح شهادت می دهد برای کسی که بر آن وارد شده بهمان اقراری که در عهد نامه ایست که در آن است و شهادت می دهد بضرد کسانی که مخالفت از آن عهد کرده اند از کسانی که مستطیع بوده که بسوی آن بروند و بر خلاف وفا کرده اند و عهد شکنی نموده اند و این را در باب حجر با عمر بن الخطاب رسیده که عمر در حجّ استلام حجر کرد و امیر مؤمنان علیه السلام حاضر بود که عُمر بحجر گفت ای حجر من شهادت می دهم بر ضرر تو که تو نمی شنوی و نمی بینی و نفع و ضرری در تو نیست و بی نیاز نمی کنی ما را از خدا چیزی را وليكن ما چون دیدیم که رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را استلام نمود ما از باب تاسّی به او تو را استلام می کنیم تا پیروی فعل او را کرده باشیم امیر المومنان ببازوی او زد و او را جنبانید و فرمود خطا کردی ای ابا حفص در خطائی که

ص: 270

با حجر کردی پس ثنا گفت او را عمر و گفت ای برادر رسول خدا در چه چیز خطا کردم فرمود ای عمر بدرستی که چون گرفت خدا از بنی آدم از پشت های ایشان ذریّه های ایشان را و گواه گرفت ایشان را بر نفس های شان فرمود آیا من نیستم پروردگار شما گفتند بلی اقرار کردیم ما و خدا عهد و پیمان گرفت از هم ایشان و به امانت به این حجر سپرد و واجب گردانید بر مردم حجّ را پس چون روز قیامت شود می آورد خدا این حجر را در حالتی که شنوا و بینا است بزبان عربیّ واضح شهادت می دهد برای کسی که بر او وارد شده بوفا کردن بعهد و خُلف عهد نشدن از او پس گریه کرد عمر و استلام کرد سینه امیر المؤمنين عليه السّلام را و گفت فدایت شوم ای ابا الحسن نمانم در شهری که تو در آن نباشی پس بازگشت از او در حالتی که می گفت اگر علیّ موجود نبود عمر هلاک می شد

﴿قالَ المُفَضَّلُ فَكَيفَ كانَ مُنقَلَبُكُم مِنَ النُّورِ حَتِّي آتَيْتُمْ آدَمَ وَ مِنْ آدَمَ إِلَيَّ عَبد اللَّهِ وَ أبي طَالِبٍ قالَ يا مُفَضَّلُ سَكَناً صُلْبَ آدَمَ نُوراً نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُمَجِّدُهُ وَ يَسْمِعُ تَسْبِيحَنَا فِي ظَهْرِهِ و فِي ظُهُورَ آبَائِنَا و جُنُوبَ اُمَّهاتِنَا أَباً فَأَباً وَ امّاً فَامَّا طَاهِرَيْنِ مَعْصُومَيْنِ مَحْفُوظِينَ فِي بِالِجَاتِ الرِّجَالِ وَ وُجُوهِ النِّساءِ وَلَقَد نَزَلَتِ الْمَلائِكُهُ جَمِيعاً و النُّونُ وَ الْقَلَمِ وَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ عَلَيَّ آدَمُ وَ حَوَّاءُ فَأَخَذَ عَلَيْهِمَا الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلِيٍ سَائِرِ آبَائِنَا وَ امَّهَاتِنَا إِلَيَّ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ عَبد المُطَّلِبِ وَ أبي طَالِبِ بنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَإِنَّ نُورَنا اِنْقَسَمَ فِيهِمَا نِصْفَيْنِ فَنِصْفُ في عِبْداللَّهِ جَدِّي وَ نَصْفٌ في جَدِّي أبي طَالِبٍ

ص: 271

بْنِ عبد المطلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَبِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌ ثُمَّ زَوَّجَ اَللَّهُ أَمْنا فاطمه بجَدِّنَا أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا فَكُنَّا كَمَا قَالَ اَللَّهُ تَعَالَي ذَرِيهِ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ يا مُفَضَّلُ لاتَلْقَ مِمَّا نُلْقِيهِ إلَيكَ مِن عِلْمِ ما فَضَّلَكَ اللَّهُ بِهِ إِلاَّ إِلَيَّ مُسْتَحِقُّهُ فَإِنَّهُ عِلْمٌ لا يَحتَمِلُهُ إِلاَّ مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِ بِهِ وَ طَهَّرَهُ مِنَ الشُّكوكِ وَ كَتَبَ الإيمانَ في قَلْبِهِ﴾

مُفَضّل گفت پس چگونه بوده جا بجا شدن شما از نور تا وقتی که در پشت آدم آمدید و از آدم تا عبد الله و ابی طالب فرمود ای مفضّل جا داده شدیم ما در صلب آدم در حالتی که نوری بودیم نسبیح می کردیم خدا را و تمجید می کردیم او را می شنید ادم در پشت خود تسبیح ما را و در پشت پدران خود و پهلو های مادران خود بودیم پدر بر پدر و مادر بر مادر که همه آن ها پاکیزگان و معصوم ها بودند در حالی که حفظ کرده شده بودند در گشادگی های میان دو ابرو های مردان و رو های زنان بودیم و هر آینه نازل می شدند ملائکه همگی با نون و قلم و لوح محفوظ برادرم و حوّاء پس عهد گرفت خدا بر این دو و پیمان گرفت بر سایر پدران و مادران ما تا عبد الله بن عبد المطلّب و ابى طالب بن عبد المطلّب پس نور ما دو قسم شد نصف آن در عبد الله جدّ من و نصف دیگری در جدّ من ابی طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف پدر امير المؤمنین قرار گرفت پس تزویج کرد خدا مادر ما فاطمه را بجدّ ما امير المؤمنين عليهما السلام پس بودیم ما همچنان که خدا فرمود

ص: 272

ذریّه ای هستند که بعضی از آن ها از بعض دیگرند و خدا شنوا و دانا است صادق عليه السّلام فرمود ای مفضّل القاء نکن از چيز هائی که ما تو را القاء مي کنیم به آن از علم آن چه را که خدا برتری داد تو را به آن مگر بکسی که مستحقّ به آن باشد زیرا که آن علمی است که تحملّ آن را نمی تواند بکند مگر کسی که انعام کرده است خدا او را به آن علم و پاک گردانیده باشد او را از انواع شک ها و نوشته باشد ایمان را در دل او

﴿يَا مُفَضَّلُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَتِهِ وَ عَنْهُ يَقُولُ حَدِيثُنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ صَعْبٌ مُستَصْعَبٌ غَرِيبٌ مُسْتَغْرَبٌ لا تَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورُ حَصِينُهُ وَ أخْلاقٍ رَضِينَهُ مِنَ الغَيِّ نَقِيهِ يَا عَجَباً كُلَّ اَلْعَجَبِ بَيْنَ جَمَادَيَّ وَ رَجَبٍ فَقَامَ صعصعه بْنُ صوحانَ اَلْعَبْدِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا اَلْعَجَبُ اَلَّذِي لا تزال تُكَرِّرُهُ فِي خُطْبَتِكَ كَأنَّكَ تُحِبُّ أَنْ تُسْئَلَ عَنْهُ قالَ وَيْحَكَ يَا صَعصَعُهُ و ما لِي لا أَعْجَبُ مِن أَمْوَاتٍ يَضْرِبُونَ هَامَ الأَحْيَاءِ مِنْ أَعْدَاء اللَّهِ وَ أَعْدائِنَا لَكَأنِّي أَنظُرُ إلَيهِم وَ قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ عَلِيٌ عَوَاتِقُهُم يَقْتُلُونَ الْمُشَكِكِينَ وَ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ وَ الْمُرْتَابِينَ فِي فَضْلِنَا أهْلَ البَيْتِ قَالَ صَعْصَعُهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَا هَؤُلاَءِ اَلْأَمْوَاتُ أَمْوَاتَ اَلدِّينِ أَوْ أَمْوَاتَ اَلْقُبُورِ قَالَ لاَ وَ اللَّهِ يَا صَعْصَعُهُ بَلْ أَمْوَاتُ اَلْقُبُورِ يكُرُّونَ إِلَي الدُّنيا مَعَنَا لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فِي سِكَكِ الكوفه كالسّباعِ الضاريه شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْن﴾

ص: 273

اي مُفَضّل كلام أمير المؤمنين عليه السلام است در خطبه او که دُرَّه نامید شده و از او روایت شده که می فرماید حَديثِ ما دشوار است و دشوار یافته می شود و دور از فهم ها است و دور از فهم یافته می شود تحملّ نمی کند آن را مگر سینه های حفظ کننده وَ خُوِّ های تو بر توی ثابت در ایمان که از گمراهی پاک و پاکیزه باشد ای عجب و شگفت آور است تمام عجب و شگفتی در میان ماه جمادی و ماه رجب پس بپا خواست صعصعة بن صوحان عبدی و بعرض او رسانید که یا امیر المؤمنین چیست این عجب و شگفتی که همیشه آن را مکرّر می کنی در خطبه خود گویا دوست می داری که از تو پرسیده شود از آن فرمود رحمت بر تو باد ای صعصعه چرا عجب نکنم از مرده گان که می زنند بر فرق های زندگان از دشمنان خدا و دشمنان ما گویا می بینم ایشان را که شمشیر های کشیده ایشان بالای شانه هاشان است و می کُشند صاحبان شکّ را و کسانی را که بد گمانند بخدا و شک کنندگانند در فضل و بر تری ما اهل بیت رسالت صَعَصَعَه گفت با امیر المؤمنين این جماعت مرده گان کدامند آیا مرده گان دُنیه یا مرده گان قبر ها فرمودند بخدا قسم است اي صعصعة بلكه مُرده های قبر ها هستند که بر می گردند بدنیا با ما گویا می بینم ایشان را که در کوچه های کوفه مانند درنده گان شکاری خون خوار در شب شعارشان گفتن یا ثارات الحسين است یعنی ای خون خواهان حسين

﴿وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِم السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ فِي خُطْبَتِهِ اَلْمَعْرُوفُهُ بِالْمُخْتَارِهِ حَدِيثُنَا

ص: 274

صَعبٌ مُستَصعَبٌ غَريبٌ مُستَغرِبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَامَ اَلْأَصْبَغُ بْنُ نباته فَقَالَ لَهُ فَرِّجْ عَنْ شِيعَتِكَ بِعِلْمِ هَذَا اَلصَّعْبِ اَلْمُسْتَصْعَبِ اَلْغَرِيبِ اَلْمُسْتَغْرِبِ قَالَ نَعَمْ يَا أَصْبَغَ الصَّعْبِ هُوَ الْمُوَاسَاةُ قال المُواساةُ أَنْ تُوَاسِيَ أخَاك فِي كُلِّ مَا رَزَقَكَ اللَّهُ وَ لاَتَحْرِمْهُ ولا تَمْتَحِنْهُ في دينِهِ فَإِنِ اِمْتَحَنْتَهُ فَوَجَدْتَهُ حَقِيقِيَّ الإِيمانَ مُخْلِصَ اَلتَّوْحِيدِ لَزِمَكَ مُواساتُهُ فِي كُلِّ مَاتَمْلِكِهِ مِنْ صَغِيرٍ أوْ كَبِيرٍ تَالِداً وَ طَارِفاً حَتّي وَ اللَّهِ فِي اَلاِبْرِهِ فَهَذِهِ هِيَ اَلْمُوَاسَاةُ﴾

كَلام امیر المومنين عَليه السّلام است در خطه او که معروف است بمختاره فرموده حديث ما دشوار است و دشوار یافته می شود و دور از فهم ها است و دور از فهم یافته می شود تحمل نمی کند آن را مگر ملک مقرب با نبیّ مرسل با مؤمنی که دل او آزموده شده باشد برای ایمان پس اصبغ بن نباته از جابر خواست و عرض کرد دور کن اندوه را از شیعیان خود بسبب دانستن این دشوار دشوار یافته شده و دور از فهم دور از فهم یافته شده فرمود آری ای اصبغ دشوار بمعنی مواسات کردن است و مواسات آن است که یاری کنی برادر خود را از هر چیزی که خدا روزی داده است تو را و محروم نکنی او را و امتحان نکنی او را در دینش پس اگر امتحان کردی او را و حقیقت ایمان را در او یافتی و او را مخلص در توحید شناختی لازم می شود تو را یاری کردن او در هر چه که مالك آن هستی کوچک باشد یا بزرگ مال کهنه قدیمی باشد یا تازه حتّی آن که سوزنی باشد بذات خدا قسم اینست مواسات و یاری کردن

ص: 275

﴿وَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ في خُطَبِهِ المُرهَفَةُ حَدِيثُنَا أهْلَ البَيتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ وَ غَريبٌ مُستَغرَبٌ لا يَحمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِيٌ مُرسَلٌ ولا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَ شِئْنَا فَقَامَ إِلَيْهِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَزْدِيُّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِالَّذِي فَضَّلَكَ بِمَا فُضِّلَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عليه وَ آلهِ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ العالَمينَ إن حَرَّمْتَ أَوْلِيَاءَكَ خَوْفاً مِنْ أَعْدَائِكَ أَنْ يَسْمَعُوا مَا لاَيَسْتَحِقُّونَ عِلْمَه مِنْكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا إبراهيمُ فَقَد بَلَّغَ الرَّسولُ وَ أَقامَ الشَّاهِدُ وَ الدَّلِيلُ وَ الحَجَّهُ وَ بَقِيتَ الْمُجَازَاةُ فَاسْأَلْ يا إبراهيمُ فَقَالَ يَا أَميرَ المُؤمِنِينَ أَسْأَلُكَ مِنَ المَلِكِ المُقَرَّبِ وَ النَّبِيِّ المُرسَلِ وَ العَبدُ الَّذي امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ لِمَ لا يَحْتَمِلُونَ وَ مَن هُمْ قالَ يا إِبْرَاهِيمُ أَمَّا الْمَلَكُ اَلْمُقَرَّبُ اَلَّذِي لَمْ يَحْتَمِلْ ذَلِكَ فَمَلَكَ كَانَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ يُقَالُ لَهُ صَلصائيلُ نَظَرَ إِلَيَّ بَعْضُ ما فَضَّلَنَا اَللَّهُ بِهِ فَلَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ وَ شَكَّ فِيهِ فأهبطه اللَّه مِن جِوارِهِ وَرَدَ جَناحَيهِ وَ أسكَنَهُ فِي جَزِيرِهِ مِن جَزائِرِ البَحرِ وَ هُوَ عِنْدَ النَّاسِ أنَّهُ سَهِيٌ وَ غَفَلَ عَن تَسبيحِهِ فَعاقَبَهُ الله هَذِهِ اَلعقوبَه إِلَيَّ اَللَّيْلَهُ اَلَّتِي وُلِدَ فِيهَا الْحُسَيْنُ ابْنِي وَ أَنَّ الْمَلائِكَهُ اسْتَأْذَنَتِ اللَّهَ فِي تهنيهِ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صلَّي اللَّه عليه و آلهِ وَ سَلَّمَ وَ تَهَنِّيه أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمِهِ عَلَيهم السلام فَأَذِنَ اَللَّهُ لَهُمْ فَنَزَلُوا أَفْوَاجاً مِنَ اَلْعَرْشِ وَ مِن سَمَاءٍ إلَيَّ سَمَاءٌ فَمَرُّوا بِصَلْصائيلَ وَ هُوَ مُلْقِي بِالْجَزِيرِهْ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْهِ وَقَفُوا فَقَالَ لَهُمْ يَا مَلاَئِكَهُ رَبِّي إِلَيَّ أَيْنَ تُرِيدُونَ وَ فِيمَ هَبَطْتُمْ قَالَتِ اَلْمَلاَئِكهُ يَا صَلْصَائِيلُ قَدْ وُلِدَ فِي هَذِهِ اَللَّيْلِهِ أَكْرَمُ مَوْلُودٍ فِي اَلدُّنْيَا بَعْدَ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّه

ص: 276

وَ أَبيهِ عَلِيٍ وَ امَّهِ فاطِمَهُ وَ أخيهِ الْحَسَنِ وَ هُوَ الحُسَيْن عليهِ السَّلامُ وَ قَدِ اسْتَأذَنَّا الله فِي تهنيه حَبِيبِهِ مُحَمَّداً بِهِ فَأَذِنَ لَنَا فَقَالَ صلصائيلُ يا مَلائِكَهُ رَبِّي إِنِّي أَسأَلُكُم بِاللَّهِ رَبِّنا وَ رَبِّكُم وَ بِحَبيبِهِ مُحَمَّدٍ صَلي اللَّهُ عَلَيْهِ و آله وَ سَلَّمَ و بِهَذَا المَولودِ إِذْ تَحْمَّلوني مَعَكُم إليَّ حَبيبَ اللَّهِ مُحَمَّدٍ وَ تَسْأَلُونَهُ وَ أسأَلُهُ أَنْ يَسْأَلَ اللَّهَ بِحَقِّ هَذَا اَلْمَوْلُودِ الَّذِي وَ هَبَهُ اللَّهُ لَهُ أَن يَغفِرَ لِي خَطِيئَتِي وَ يَجبُرَ كَسرَ جَناحي وَ يَرُدَّني إِلَيَّ مَقَامِي مَعَ الْمَلائِكِهِ اَلْمُقَرَّبِينَ فحَمَلوه وِ جَاؤُا إِلَيَّ رَسُولُ اَللَّهِ صلّي اللّه عَلَيْهِ وَ آله یَهَنَّوْهُ بِإِبنِهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السلامُ وَ قَصُوا عَلَيْهِ قَصَّهُ الْمَلِكُ وَ سَأَلُوهُ مَسْأَلَهُ اللَّهُ وَ الْقَسْمُ عَلَيْهِ بِحَقِّ الحُسَينِ عليه السلامُ أن يَغفِرَ لَهُ خَطيئَتَهُ وَ يَجبُرُ كَسرَ جَناحِهِ وَ يَرُدَّهُ إلَيَّ مُقَامَهُ مَعَ المَلائِكِهِ فَقَامَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلِمَ فَدَخَلَ عَلِيٌ فَاطِمُهُ عَلَيْه السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا يَا مُوَفَّقُهُ نَاوِلِينِي اِبْنِيِ اَلْحُسَيْنِ فَأَخْرَجَتُهُ إِلَيْهِ فِي تَقْرِيبِهِ مقمطاً يُنَاغِي جَدَّهُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ و آله فَخَرَجَ بِهِ إِلَيَّ المَلائِكَهُ یَحَمَلَهُ عَلِيٌ باطِنَ كَفِّهِ فَهَلّلُوا وَ كَبَّرُوا وَ حَمَّدُوا اللَّهَ وَ أَثْنَوْا عَلَيهِ فَزَادُوا في تَهَنُّئِهِ رَسُولَ اللَّهِ فَتَوَجَّهَ بهِ إِلَيَّ القِبلَهُ وَ رَفَعَهُ نَحوَ السَّمَاءِ وَ قالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ابْنِيَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيكَ أن تَغْفِرَ لِصَلصائِيلَ المَلِكِ خَطيئَتَهُ وَ تَجْبَّرَ جَنَاحَهُ وَ تَرُدَّهُ إلَيَّ مُقامَهُ مَعَ المَلائِكِهِ المُقَرَّبينَ فَهَبَطَ جَبرَئيلُ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَبُّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ وَ يَقُولُ لَكَ مَا كَانَتْ خَطِيئُهُ اَلْمُلْكَ إِلاَّ شَكَّ فيما أعطَيْتُكُم مِن فَضلي عَلَيْكُم فَعاقَبتُهُ وَ قَد غَفَرتَ خَطيئَتَهُ وَ جَبَرتَ جَناحَهُ وَرَدَدتَهُ إِلَيَّ مُقامَهُ مَعَ المَلائِكهِ وَ جَعَلْتُهُ

ص: 277

مِن مَوَالِيَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍ ابنُكَ يا مُحَمَّدُ كَرامُهُ لَكَ وَ عَرَجَتِ المَلائِكُهُ وَ صَلصائيلُ مَعَهُم إلَيَّ مَقامَهُ فَهُوَ يُعرَفُ في السَّموات بصلصائيل مولي الحُسيْنِ بن عَليّ عليها السّلام)

و كلام امير المؤمنين عليه السلام است در خطبه که مُرهفه نامیده شده که فرمود حَديثِ ما دشوار و دشوار یافته می شود و دور از فهم و دور از فهم یافته است تحمّل آن را نمی کند ملک مقرّبی و نه نبیّ مرسلی و نه بنده ای که آزموده باشد خدا دل او را برای ایمان مگر کسی که خدا می خواهد و ما می خواهیم پس از جای خود بر خواست ابراهیم پسر حسن ازدی و عرض كرد يا امير المؤمنين بحق آن كسی كه فضلت داد تو را بان چه که فضیلت داد به آن رسول خدا صلّى الله عليه و آله را اگر محروم کنی دوستان خود را از ترس دشمنانت که بشنوند آن چه را که مستحق دانستن آن نیستند از تو پس فرمود امیر المؤمنین ای ابراهیم از روی تحقیق پیغمبر رسانیده و شاهد اقامه کرد و دلیل و حجّت اورد و مجازات باقی ماند پس بپرس ای ابراهیم پس عرض کرد یا امیر المؤمنین می پرسم از تو از مَلَكِ مقرّب و نبيّ مُرسل و بنده ای که خدا دل او را امتحان کرد که برای چه تحمّل نکردند حَديثِ شما را و کیستند ایشان فرمود ای ابراهیم امّا مَلَك مقرّبی که تحمّل نکرد آن را ملکی بود از مؤمنین که او را صلصائیل می گفتند چون دید بعضی از فضیلت های ما را که خدا بما داده بود طاقت آن را نداشت و شک کرد در آن پس خدا او را از جوار خود فرو فرستاد و بال های او را گرفت و او را در جزیره ای از جزیر های دریا ساکن گردانید و عامّه مردمان یعنی اهل سنّت

ص: 278

می گویند سهو کرد و از تسبیح خدا غافل شد پس معاقب گردانید خدا او را به این عقوبت تا شبی که حسین علیه السّلام در آن تولّد یافت و آن پسر من است و ملائکه از خدا اذن گرفتند که جدّش رسول خدا صلی الله عليه و آله را به او تهنیت گویند با پدرش امیر مؤمنان و مادرش فاطمه علیهم السلام پس خدا ایشان را اذن داد و فرود آمدند گروه هائی از ملائکه از عرش از آسمانی به آسمان تا این که گذشتند بصلصائیل که در جزیره ای افتاده بود چون او را دیدند توقف کردند یا آن که چون بر حال او واقف شدند به ایشان گفت ای ملائکه پروردگار من کجا می روید و برای چه فرود آمدید ملائکه گفتند ای صلصائیل در این شب گرامی ترین مولودی در دنیا متولّد شده بعد آن جدّش رسول خدا و پدرش علیّ و مادرش فاطمة و برادرش حسن و او حسين علیه السّلام است و ما اذن گرفتیم از خدا در تهنیت او جیبش محمّد را بولادت او تهنیت گوئیم و خدا بما اذن داد پس صلطائیل گفت ای ملائکه پروردگار من مرا هم با خود ببرید شما را بخدا قسم می دهم و بجبيبش محمّد صلى الله عليه و آله و بر این مولود مرا با خود ببرید بسوی حبیب خدا محمّد صلّى الله عليه و اله و از او خواهش کنید و من هم از او خواهش کنم که از خدا بخواهد بحقّ این مولودی که خدا به او بخشیده که مرا بیامرزد از گناهم و جبران شکستگی بال مرا بکند و بمقام خودم با ملائکه مقربین بر گرداند پس او را با خود آوردند نزد پیغمبر خدا صلى الله عليه و آله كه تهنيت گویند او را بفرزندش حسین علیه السلام و قصّه کردند بر آن حضرت قصّه

ص: 279

مَلَک را و خواهش کردند که از خدا بخواهد و او را قسم دادند به پسرش حسین علیه السلام که بیامرزد برای او گناهش را و جبران کند شکستگی بال او را و بر گرداند او را بمقام خود با ملائکه پس بر خواست رسول خدا صلّى الله عليه و آله و بر فاطمه در آمد پس به او فرمود ای توفیق داده شده بیاور بنزد من فرزندم حسین را پس فاطمه او را بنزد آن حضرت آورد در نزدیکی او در حالتی که در قنداقه بود و با او بشادی و شیرینی سخن می گفت جدّش رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را بيرون آورد بنزد ملائکه در حالی که او را روی دست خود گرفته بود پس ملائکه تحلیل و تکبیر حمد گفتند خدا را و ثنا گفتند بر او و زیاد تهنیت گفتند رسول خدا را پس حضرت با او رو بقبله نمود و بلند کرد فرزند خود را بجانب آسمان و عرض کرد بار خدایا از تو می خواهم بحقّ پسرم حسین که بیامرزی گناه صلصائیل ملک را و جبران کنی شکستگی بال او را و بر گردانی او را بمقام خودش با ملائکه مقرّبین پس جبرئیل فرود آمد و گفت یا رسول الله پروردگار تو تو را سلام می رساند و می فرماید برای تو این ملک گناهی نداشته مگر این که شک کرد در آن چه که بشما عطا کردم از فضل خودم بر شما پس عقوبت کردم او را و اکنون آمرزیدم گناه او را و جبران کردم شکستگی بال او را و او را بر گردانیدم بمقام خودش با ملائکه و قرار دادم او را از غلامان حسین بن علیّ پسر تو یا محمّد برای کرامت تو و بالا رفتند ملائکه و بالا رفت صلصائیل با ایشان تا بمقام خود و او در آسمان ها معروف شد بصلصائیل

ص: 280

غلام حسين بن علىّ عَليهما السّلام

﴿وَ أمَّا النَّبِيُّ المُرسَلُ فَهُوَ يُونُسُ بْنُ متي وَ كانَ مِن قِصَّتِهِ أَنَّهُ نُبِّاءَ فِي نُبُوَّتِهِ أَنَّ ولاءنا معقود بِتَوْحِيدِ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ لاَ يَقْبَلُ اللَّهُ مِن مُوَحِّدٍ تَوحيدَهُ إِلاَّ بِوَلايَتِنَا وَ وَ لاؤُنَا لا يَنْعَقِدُ إِلاَّ بِتَوحيدِ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَشَكَّ فينا وَ لَم يَقدِرْ أن بِذلِكَ اَلشَّكَّ يَلْحَقُهُ سَخَطٌ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَكَانَ كَمَا قَالَ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ ذَا اَلنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾

و امّا پیغمبر مرسل پس او یونس بن متّی است و از قصّه او اینست که بر او خبر داده شد در زمان نبوّتش که دوستی ما بسته بتوحید خدائیست که بزرگ است ذکر او و نمی پذیرد خدا از موحّدی توحید او را مگر بدوستی ما و دوستی ما هم منعقد نمی شود مگر توحید خدائی که بزرگست ذکر او پس در ما شک کرده و اندازه گیری نکرد که بسبب این شک ملحق می شود بر او خشم از خدائی که عزیز و جلیل است ذکر او پس بود آن چنانی که خدای جلّ ذکره فرموده که یاد کن صاحب ماهی یعنی یونس را زمانی که رفت در حالتی که خشمگین بود و چنین پنداشت که ما هرگز بر او سخت نمی گیریم

﴿قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ إِنَّمَا ظَنَّ أنَّهُ لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ بِشَكِّهِ فيما فَضَّلَنَا اللَّهُ بِهِ فَسَخِطَ اللَّهُ عَلَيهِ وَ عاقَبَهُ فَكانَ في قِصَّتِهِ ما قَصَّهُ اللَّهُ في كِتابِهِ) فرمود صادق عليه السلام ای مفضل جز این نیست که گمان گرد یونس که خدا بسبب این شکی که در فضیلت ما کرده بر او تنگ نمی گیرد پس

ص: 281

خشم گرفت خدا بر او و معاقب ساخت او را پس بود در قصّه او اینه که قصّه کرده است خا در کتاب خود

قَالَ قَالَ اميرُ الْمُومِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ

﴿و أَمَّا الْعَبْدُ الَّذِي امتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلإيمانِ أَنَّهُ سَلمانُ اَلْفَارِسِيُّ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَوَتْ عنه الشيعه أَنَّهُ لَمَّا رَأَيَ أَمِيرُ المُؤمِنينَ عليهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مُكتف لِيُسَاقَ إِلَيَّ سَقِيفُهُ بَنِي سَاعِدِهِ قَالَ فِي نَفْسِهِ مَا هَذَا اَلذُّلُّ اَلْعَظِيمُ لَوْ شِئْتُ لاَنْتَصَرْتُ﴾

فرمود فرمود امیر مؤمنان علیه السلام و امّا آینده ای که امتحان کرده خدا دل او را برای ایمان سلمان فارسی است فرمود صادق علیه السّلام و روایت کرده اند شیعیان از آن حضرت که چون سلمان دید که امیر مؤمنان علیه السّلام را كتف بسته کشیده می شود بسوی سقیفه بنی ساعده در پیش خود گفت این چه ذلّت بزرگی است اگر می خواستی یاری کرده می شدی

﴿قال المُفَضَّلُ يا سَيِّدِي فَأَنَا أَسْأَلُكَ أَنْ تَسأَلَ اللَّهَ أن يُثَبِّتَني وَ يُثبِتَ سائِرَ شيعَتِكُم المُخلِصينَ لَكُمْ عَلَيَّ مَا فَضَّلَكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لا يَجْعَلُنَا فِيهِ شَاكِينَ وَ لامُرْتَابِينَ قالَ يا مُفَضَّلُ لَوْ لا دُعَاؤُنَا مَا ثَبْتُّمْ﴾

مُفَضّل گفت الی آقای من پس من می خواهم از تو که از خدا بخواهی که ثابت بدارد مرا و سایر شیعیان با اخلاص شما را بر آن چه که فضیلت داده است خدا شما را به آن و قرار ندهد ما را در آن شک و ریب کننده فرمود ای مفضّل اگر دعای ما نبود ثابت نمی ماندید

ص: 282

﴿قالَ الْمُفَضَّلُ يا مَوْلايَ اَنِّي لاَحِبٌ أَنْ تُفِيدَنِي بِشاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَي مَا فَوَّضَهُ اَللَّهُ إِلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانِهِ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ الْقُرْآنُ وَ سَائِرُ الْكُتُبِ تَنْطِقُ بِهِ لَوْ كُنتُم تَعْلَمُونَ و إنّي لابيّن لَكُم مِن سُورِهِ الذَّارِياتِ إِلَيَّ آخِرُهَا مَا يُجْزِيكَ إِقْرَأٌ يَا مُفَضَّلُ فِي قَصِّهِ قَوْمُ لُوطٍ رابعَلاءُ الى الرمال فَأَخْرَجْنَا مَنْ کَانَ فِیهَا مِنَ الْمُوءْمِنِینَ فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ وَ تَرَکْنَا فِیهَا آیَهً لِّلَّذِینَ یَخَافُونَ الْعَذَابَ الاْءَلِیمَ وَ فِی مُوسَی إِذْ أَرْسَلْنَاهُ إِلَی فِرْعَوْنَ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَ قَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ فَأَخَذْنَاهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ وَ فِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ مَا تَذَرُ مِنْ شَئٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّی حِینٍ فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ وَ هُمْ یَنظُرُونَ فَمَا اسْتَطَاعُوا مِنْ قِیَامٍ وَ مَا کَانُوا مُنتَصِرِینَ و َقَوْمَ نُوحٍ مِّنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ وَ السَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ وَ الاْءَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ وَ مِنْ کُلِّ شَئٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ إِنِّی لَکُمْ مِّنْهُ نَذِیرٌ مُّبِینٌ

وَ اللَّهِ لا يَقُولُ فَفِرُّوا إِلَيَّ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبينٌ و إنَّما هَذَا حِكَايَهُ لِقَولِ الرَّسولِ المُفَوَّضِ إِلَيهِ وَ هُوَ المُفَوِّضُ إِلَيْنَا ذَلِكَ العِلْمَ وَ القَولُ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ نَحْنُ نَفْعَلُ مِنْهُ مَا اُمِرْنَا بِفِعْلِهِ وَ هَذا القَولِ هُوَ مِنَّا إشارَهُ إلَيهِ وَ سُفارُهُ بَينَهُ وَ بَينَ عِبادِهِ﴾

مُفَضّل گفت ای مولای من من هر آینه دوست می دارم افاده کنی مرا

ص: 283

بشاهدی از کتاب خدای تعالی بر آن چه که خدا آن را بشما تفویض کرده است از حجّت و سلطنت خود صادق عليه السّلام فرمود قرآن و ساير كتاب ها ناطق به آن است اگر شما بدانید و من هر آینه بیان می کنم برای شما از سوره ذاریات تا آخر آن کفایت می کند تو را بخوان ای مفضّل در قصّه قوم لوط که فرموده پس بیرون کردیم ما کسانی را که در آن شهر از اهل ایمان بودند پس نیافتم در آن شهر مگر این که خانواده مسلمان و وا گذاردیم در آن نشانه ای برای آن کسانی که می ترسند از عذاب دردناک و در داستان موسى فرموده یاد کن هنگامی را که فرستادیم او را بسوی فرعون با حجّتی واضح پس روی خود را بر گردانید و گفت موسی جادو گر است یا دیوانه پس گرفتیم او را ما با لشکر هایش و افكنديم آن ها را در دریا و او ملامت آورنده شد و در داستان عاد فرموده یاد کن زمانی را که فرستادیم بر ایشان باد بی نفعی را که نگذارد چیزی را که بر آن می گذرد مگر آن که او را مانند پوسیده ریز ریز کند و یاد کن داستان قوم ثمود را زمانی که بایشان گفته شد که بر خوردار شوید تا مدّتی پی سر کشی کردند از فرمان پروردگارشان پس گرفت ایشان را صاعقه در حالتی که نگاه می کردند و بهیچ گونه نمی توانستند بر خیزند و نمی توانستند یار و یاوری برای نجاة خود تهیّه کنند و یاد کن داستان قوم نوح را پیش از ایشان که گروه نا فرمانی کنندگان بودند و تامّل کن در خلقت آسمان که چگونه آن را بقدرت خود بنا کردیم و زمین را که چگونه گستردیم پس نیکو گستراننده ایم و از هر چیزی جفت آفریدیم شاید که شما متذکر شوید پس

ص: 284

بگریزید بسوی خدا بدرستی که من برای شما از جانب او بیم دهنده آشکارم و خدا نمی فرماید پس فرار کنید بسوی خدا که من برای شما بیم دهنده آشکارم و جز این نیست که این حکایتی است برای گفته پیغمبر که تفویض به او شده و او است تفویض کننده بسوی ما این علم را و گفته مخصوص خدای تبارك و تعالی است و ما می کنیم از جانب او آن چه را که بما فرمان داده است که بکنیم ان را و این قول از ما است که اشاره به آن شده و ما مصلح و میانجی و بر گزیده میان او و بندگان او هستیم

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ مَا كانَ مِن إِنَّا أَنْزَلْنَا وَ إِنَّا جَعَلْنَا و إنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُم وَ جْوَاهُم بَلِيٌ وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِم يَكتُبُونَ وَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الحَيَاه الدُّنْيا نحن قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ كَّلَ مَا كَانَ فِي الْقُرْآنِ مِن جَمْعٍ نَحْنُ فَعَلْنَا و إِنَّا صَنَعْنَا فَنَحْنُ وَ اللَّهُ اولَئِكَ الرُّسُلُ الَّذِينَ نَكتُبُ وَ نَقسِمُ بِأمرِهِ تَعالَي وَ إِرادَتِهِ وَ مَشِيَّتِهِ﴾

﴿و مَا كَانَ مِنْ أَحَدٍ فَرْدٌ فَهُوَ اللَّهُ رَبُّنَا سُبحانَهُ وَ تَعالي مِثلُ قَولِهِ تَعالي قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ مِثْلُ قَولِهِ تَعَالَيْ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسِي إِنَّنِي أَنَا اَللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِكرِي إِنَّ السَّاعَهُ أتيهِ أَكادُ أُخفِيهَا وَ قَولُهُ وَ قال اللّه لاَ تَتَّخِذُوا إِلَهَيْنِ اِثْنَيْنِ إنَّما هُوَ إلَهٌ وَاحِدٌ وَ قَولُهُ ولا تَقُولُوا ثَلاثَهُ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ قَولُهُ قُل اللَّهُمَّ مالِكَ المُلكِ وَ قَولُهُ وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إلَهٌ و فِيُّ الاءرضِ إلَهٌ فَذلِكَ هُوَ اللَّهُ خالِقُنا وَ مُصَوِّرُنا﴾

ص: 285

﴿و مُصْطَفِينا لِنَفسِهِ وَ مُتَّخِذُنا حُجَجاً عَلَيٌ خَلْقُهُ و جَاعِلُنَا خُزَّاناً لِعِلْمِهِ وَ جامِعِينَ لاَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ ما نَفعَلُ وَ ما نَشَاءُ إِلاَّ بِأَمْرِهِ كَما قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَيْ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذُكْرٌ لِلْعَالِمِينَ لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ وَ ما تُشَاوِءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَ مَا هَذَا الْوَصْفُ وَ التَّنْزِيلُ إِلاَّ فِي جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سَلَّم وَفَيْنَا و عِنْدَكُمْ

يَا مُفَضَّلُ إِنَّ الْقُرْآنَ انْزِلَ فِي ثَلاثِهِ وَ عِشْرِينَ سِنَّهُ وَ اللَّهُ يَقولُ عَزَّ مِن قائِلٍ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ وَ قولُهُ إنَّا أنزَلْنَاهُ فِي لَيْلِهِ مُبَارَكِهِ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أمْرٍ حَكِيمٍ أَمْراً مِن عِنْدِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسَلِينَ وَ قولُهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلِهِ الْقَدْرَ وَ قَولُهُ وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نَزَلَ عَلَيْهِ اَلْقُرْآنُ جَمَلُهُ وَاحِدُهُ كَذَلِكَ لِنُثْبِتَ بِهِ فَوَءَادَك﴾

مُفَضّل گفت ای آقای من مانند این در قرآن بسیار است فرمود آرى ای مفضّل آن چه از آیات که از قبل إِنَّا أَنْزَلْنَا یعنی ما فرو فرستادیم و إِنَّا جَعَلْنَا وَ ما قرار دادیم و مائیم وارثها یا گمان می کنند که ما نمی شنویم در دل سخن گفتن و به پنهانی راز گفتن ایشان را بلی و فرستاده های ما نزد ایشان می نویسند و ما قسمت کردیم در میان ایشان مدّت ماندن ایشان را در زندگانی دنیا و ما اندازه گیری کردیم میان ایشان مردن را پس هر چه از این قبیل در قرآن است از جمع آوردن کلمه مانند نَحْنُ فَعَلْنَا و إِنَّا صَنَعْنَ يعنی ما کردیم و ما ساختیم پس مائیم آن فرستاده ها که می نویسیم و قسمت می کنیم بفرمان خدای تعالی و اراده و مشیّت او

ص: 286

و هر کجا که مرجع ضمیر مفرد باشد یعنی نسبت بیک نفر است پس آن یکی خدائیست پاک و منزّه که پروردگار ما است مانند فرموده او بموسی که ای موسیٰ منم خدائی که پروردگار جهانیان است و مانند ضمیر های سوره قل هو الله احد تا آخر سوره و مانند فرموده او نیست خدائی مگر من پس بندگی کنید او را و بپا دار نماز را برای یاد کردن من بدرستی که قیامت آینده است نزدیکست که پنهان کنم آن را و فرموده او که نگوئید دو خدا هست جز این نیست که او خدای یگانه است و فرموده او که نگوئید خدا سه است خود را باز دارید از گفتن این سخن نیکو است برای شما و فرموده او بگو ای پیغمبر خدای مالک مُلک و فرموده او که او است آن کسی که در آسمان خدا است و در زمین هم خدا است پس در این آیات مرجع ضمیر خدائیست که آفریننده و صورت بندی کننده و اختیار کننده ما است برای نفس خود و گیرنده است ما را حجّت بر خلق خود و قرار دهنده است ما را خزینه دار های علم خود و جمع کنندگان امر و نهی خود و ما نمی کنیم کاری را و نمی خواهیم چیزی را مگر بفرمان او چنان چه فرموده است خدائی که پاک و منزّه است او و بلند است شان او پس کجا می روید نیست آن یعنی قرآن یا پیغمبر و یا حجّت مگر این که یاد آوری کننده است برای جهانیان برای کسانی از شما که می خواهد مستقیم در ایمان باشد و نمی خواهید مگر این که خدا بخواهد که پروردگار جهانیان است و نیست این وصف و تنزيل مگر در حق جدّ من رسول خدا

ص: 287

و در حقّ ما و نزد شما ای مفضّل بدرستی که قرآن فرو فرستاده شد در مدّت بیست و سه سال و خدا می فرماید و غالب است کسی که گوینده است ماه رمضان آن چنان ماهیست که قرآن در آن ماه فرو فرستاده شده و فرموده او است که ما فرو فرستادیم آن را در یک شب با برکتی بدرستی که بودیم ما فرو فرستنده آن را در آن شب جدا کرده می شود هر امری که در آن حکمت است امری است از نزد ما بدرستی که ما فرستنده گانیم و فرموده او بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را یعنی قرآن را در شب قدر و فرموده او که فرموده است گفتند آن کسانی که کافر شدند چرا فرستاده نشد بر او قران یک دفعه همچنان تا ثابت بداریم به آن دل تو را

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ يَا مَوْلاَيَ فَهَذَا تَنْزِيلُهُ اَلَّذِي ذَكَرَهُ اَللَّهُ فِي الْكِتَابِ فَكَيْفَ ظَهَرَ الوَحْيُ في ثَلاثِهِ وَ عِشْرِينَ سِنَّهُ قالَ نَعَمْ يا مُفَضَّلُ أَعْطَاهُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ مُجمِلاً وَ كانَ لا يُبَلِّغُهُ إِلاَّ فِي وَقْتِ الاسْتِحْقَاقِ لِلْخِطَّابِ بِهِ فِي أَوْقَاتِهِ وَ حِينِهِ وَ لا يُؤَدِّيهِ إِلاَّ بِأمرٍ وَ نَهيٌ يَهْبِطُ عَلَيْهِ الوَحيُ وَ الرُّوحُ الأَمينُ وَ يُمُرُّ لَهُ مُرَّهُ عَلَيَّ قَلبُهُ وَ مَرَّهُ عَلَيٌ سَمعَهُ فَبَلَّغَ مَا يُؤْمَرُ بِهِ وقتا وَقْتاً فَمِن أجْلِ ذلِكَ قَالَ اللَّهُ عزَّ وجِل ولا تَعْجَلْ بِالقُرآنِ مِن قَبْلِ أَن يَقضِيَ إِلَيكَ وَحيُهُ وَ لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾

مُفَضّل گفت اي مولای من پس اینست تنزیل آن که یاد کرده است آن را خدا در قرآن پس چگونه ظاهر شد وحی در بیست و سه سال فرمود آری ای مفضّل عطا در فرمود باو همه قرآن را بطور اجمال و نمی رسانید آن را مگر در وقت استحقاق برای

ص: 288

خطاب کردن در اوقات آن و زمان آن و نمی رساند آن را مگر به امر و نهی که فرود آید بر او وحی و جبرئیل و بگذرد برای او یک مرتبه بر قلب او و یک مرتبه بر گوش او پس می رساند آن چه را که بدان امر کرده شده وقت بوقت پس از این جهت است که خدای عزّ و جّل می فرماید و تعجیل نکن بخواندن قران پیش از آن که بگذرد بسوی تو وحی آن و حرکت نده زبان خود را که شتاب کنی بخواندن آن

﴿قَالَ اَلْمُفَضَّلُ صَدَقْتَ يَا مَوْلايَ بِلِسَانِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ فِي خَلقِهِ أشهَدُ أنَّكُم مِن عِلْمِ اللَّهِ عَلِمْتُمْ وَ بِسُلْطانِهِ وَ قُدْرَتِهِ قَدَرْتُمْ وَ نَطَقْتُم وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ فَارْجِعْ يا مَوْلايَ إِلَيَّ ذِكرُ المُقَصِّرِهِ لا يَلْحَقُونَ بِكُمْ وَ الْفَرَقُ بَيْنَهُمْ و بَيْنَ أَعْدَائِكُمُ النَّاصِبِه

قال اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُفَضَّلُ النَّاصِبُهُ أَعْدَاؤُكُمْ و الْمُقَصِّرُهُ أعْدَاؤُنَا لِأَنَّ النَّاصِبَه تُطَالِبُكُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا عَلَيْنَا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ و عُثْمانَ ولا يَعْرِفُوا مِن فَضْلِنَا شَيْئاً وَ الْمُقَصِّرُهُ قَدْ وَ افَقُوكُم عَلَيَّ البَراءَهُ مِمَّن ذَكَرَنَا وَ عَرَفُوا حَقَّنَا وَ فَضْلَنَا فَأنْكَرُوهُ و جَحَدُوهُ وَ قَالُوا هَذَا لَيْسَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ قَد صَدَقُوا أَنَّنَا بَشَرٌ مِثْلُهُمْ إِلاَّ أنَّ اللَّهَ بِما يُفَوِّضُهُ إلَينا مِن أمرِهِ وَ نَهيِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ كُلَّمَا شَرَحْتُهُ وَ بَيَّنَتُهُ لَكَ قَدِ اصْطَفانا بِهِ﴾

گفت مفضّل راست گفتی ای مولای من بزبان خدا که راست گو است در میان خلق او گواهی می دهم که شما از علم خدا دانا شده اید و بسلطنت و قدرت او قادر شده اید و از او نطق می کنید و بامر او عمل می کنید پس بر گرد ای مولای من

ص: 289

بذکر حالات مقصّره که ملحق بشما نمی شوند و فرق میان ایشان و میان دشمن های شما که ناصبیان هستند فرمود صادق عليه السّلام كه ای مفضّل ناصبی ها دشمنان شما هستند و مقصّره دشمنان ما هستند زیرا که ناصبی ها از شما می خواهند که مقدّم بدارید بر ما ابو بکر و عمر و عثمان را و چیزی از فضل ما را نمی شناسند و مقصّره کسانی هستند که وادار می کنند شما را بر بیزاری جستن از ذکر ما و حال آن که می شناسند حقّ ما را و فضل ما را و آن را باز می دارند و انکار می کنند و می گویند این امر در حق ایشان و این فضیلت ها برای ایشان نیست زیرا که ایشان بشری هستند مانند ما و بتحقیق که راست گفتند ما هم بشری هستیم مانند آن ها مگر این که خدای عزّ وجلّ بسبب آن چیزی که بما وا گذار کرده از امر و نهی خود ما آن را می کنیم باذن او و هر آن چه را که برای تو شرح دادم و بیان کردم آن را خدا ما را اختیار کرده است نه آن

﴿قَالَ المُفَضَّلُ يا مَوْلايَ ثُمَّ مَاذَا يَكُونُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَهْدِيِّ فِي الرَّجْعِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ ثُمَّ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لاَ يُبْقِي مَوْضِعٌ مِنَ الدُّنْيَا مِمَّا بَلَغَهُ إِسْكَنْدَرُ وَ هُو ذُو القَرنَينِ وَ لا فِي الظُّلُمَاتِ وَ لا فِي قَعْرِ الْبِحَارِ ولا مِن وَرَاءِ قَافٍ إِلاَّ مَحَضَهُ مَحْضاً وَ طَهِّرَ الأرضَ تَطْهِيراً لَيَعُودَنَّ اَمِيرُ اَلْمُومِنِينَ إِلَيَّ الْكُوفَهَ وَ لِتَمْطِرُ السَّمَاءَ بِه جَرَاداً مِنْ ذَهَبٍ كَمَا أمْطَرَهُ اللَّهُ بَنیِّه أَيُّوبُ وَ يُقْسِمُ عَلَيَّ أصْحَابُهُ كُنُوزَ الأَرْضِ مِنْ تِبْرِهَا وَ لِجِينِهَا وَ جَوهَرَهَا بِالتَّواسي﴾

مَفَضّل گفت ای مولای من پس چه چیز واقع می شود از امیر المؤمنین و مهدی

ص: 290

در وقت رجعت فرمود بر او باد درود ای مَفَضّل پس امير المؤمنين عليه السّلام باقی نمی گذارد در دنیا جائی را از آن جا هائی که اسکندر ذوالقرنین در آن جا ها رسیده و نه در ظلمات و نه در ته دریا ها و نه در پشت کوه قاف مگر آن که خالص می کند آن جارا خالص کردنی و پاک می کند آن زمین را پاک کردنی و هر آینه بر می گردد امیر المؤمنین بسوی کوفه و می بارد آسمان بسبب او ملخ هائی از طلا همچنان که بارانید خدا بر پیغمبر خود ایّوب و قسمت می کند بر یاران خود از گنج های زمین که از طلا و نقره و جواهر است بتساوی

﴿قَالَ الْمُفَضَّلُ فَمَن مَاتَ مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ عَلَيْهِ دَينٌ لِإخوانِهِ وَ لأَضْدَادِهِ كَيْفَ يَكُونُ في قَضَائِهِ قَالَ يَا مُفَضَّلُ مَا وَ الَلَهُ اَلا الحَقُّ وَ الصِّدقُ وَ العَدلُ مَا يَبْتَدِئُ أَنْ يُنَادِيَ مُنادی فِي اَلْعَالَمِ ألاَ مَن كَانَ لَهُ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا دَينٌ فَليَذكُرهُ فَيَذكُرُ حَتّي يَذكُرُ الثَّومَه وَ الخَرْدَلَهُ فَضْلا عَنِ الْقَنَاطِيرِ المُقَنطَرِهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفُضَّهُ وَ الأملاكِ وَ الصِّلاتِ وَ العِدَاتُ فَيَأْمُرُ المَهدِيُّ عَلَيهِ السَّلاَمُ بِقَضَائِهَا عَنْهُمْ حَتّي لاَيُبْقِي دِينَ عَلِيٍ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنُه﴾

مُفَضّل گفت پس کسی که بمیرد از شیعیان شما و بر او دینی باشد برای برادران خود و دشمنان خود اداء کردن آن چگونه می شود فرمود ای مُفَضّل نیست مگر درستی و راستى و عدالت ابتداء نمی کند مگر این که منادی او در عالم ندا می کنند که آگاه باشید کسی که برای او نزدیکی از شیعیان ما حقی و دینی است پس ذکر کند آن را پس ذکر کرده

ص: 291

می شود تا این که یاد کرده می شود یک دانه سیر و یک دانه خردل تا چه رسد به هزار ها دینار از طلا یا نقره و املاك وصله و جايزه ها و وعده ها و نوید ها پس امر می کند مهدی علیه السّلام به دادن آن ها از جانب ایشان تا این که باقی نماند هیچ دینی برای مرد مؤمن يا زن مؤمنه اى

﴿قَال المُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي ثُمَّ مَاذَا يَكُونُ مِنَ اَلْمَهْدِيِّ قَالَ يَا مُفَضَّلُ يُثبُتُ بِهِ إِلَيَّ أَنْ يَطَأَ شَرْقَ الأَرْضِ وَ غَرْبَهَا ولا يُبقِي كَافِرٌ قَدْ أَخْفَيَ نَفسَهُ في مَغَارِبِ الأَرْضِ وَ مَشَارِقِهَا ولا في باطِنِها إلاَّ قَذَفتُهُ لَهُ وَ تَقولُ أيُّها المَهدِيُّ هذا عَدُوُّ اللَّهِ وَ عَدوكَ فَخُذْهُ وَ مَثِّلْ بِهِ فَيَأخُذُ بِجَمِيعِ حُقُوقِ اللَّهِ وَ يُحِقُّ الحَقَّ وَ يُزهِقُ البَاطِلَ ثُمَّ يَعودُ إلَيَّ الكوفهُ وَ فيها مُصَلاَّهُ فِي مَسْجِدِهِ وَ مَجْلِسِ قَضَائِهِ وَ أَحْكَامِهِ فِي مَسْجِدِ السَّهْلِهِ و بَيْتُ مَا لَهُ فِي خَطِّهِ السَّبيعُ وَ يَهدِمُ المَسجِدَ الَّذي بَنَاهُ يَزِيدُ بن معاويه لَعَنَهُ اَللَّهُ لَمَّا قُتَلَ جَدِّي الحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ كَتَبَ إِلَيَّ أهلُ الكُوفَه إِنَّا قَدْ قَتَلْنا لَكُم سَيِّداً وَ بُنَيْنا لَكُم مَسجِداً كُفَّارُهُ لِقَتْلِهِ وَ كانَ كُلَّما حُوِّلَ إِلَيَّ الْمَسْجِدُ السَّرَّاجِينَ وَ الْخَوَّانِينَ إِلَيَّ دَاخِلِ الْمَسْجِدِ فَاقْتَصَّ مِنْهُ لِعِظَمِ انْفَاقِ الْمَالِ عَلَيْهِ وَ يَبنيهِ المَهدِيُّ عَلَيَّ بِنائِهِ الأَوَّلُ وَهَضاً وَ الوَهضُ لِجَينٍ بَعْضُهُ عَلَيَّ بَعْضٌ مِثْلُ الكُوفِه وَ يَهْدِمُ الْقَصْرَ الْعَتِيقَ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَن بَنَاهُ ولا يَدَعُ أثَراً عَلَيَّ وَجْهَ الارْضِ لِسَائِرِ الفَراعِنِهِ وَ الْجَبَابِرَه وَ الطَّوَاغِيتُ إلاَّ رَدمَهُ و أبادَهُ وَ عَفاهُ﴾

مُفضّل گفت ای آقای من پس چه کاری از مهدی رو می دهد فرمود

ص: 292

فرمود ای مفضّل ثابت می ماند به امر تا این که پا بزند مشرق و مغرب زمین را و باقی نمی ماند کافری که مخفی کرده باشد نفس خود را در مغرب های زمین و مشرق های آن و نه در باطن زمین مگر این که زمین او را بالا میندازد او را برای ان حضرت و می گوید ای مهدی اینست دشمن خدا و دشمن تو بگیر او را و پاره پاره کن او را پس می گیرد مهدی جمیع حقوق خدا را و ثابت و پا بر جا می نماید حق را و می برد باطل را پس بر می گردد بسوی کوفه و در آن جا نماز گاه او در مسجد کوفه است و مجلس قضا و حکومت های او در مسجد سهله است و بيت المال او در خطّة الّسبیع است و آن محلّه ایست از محلّات کوفه که حجّاج بن یوسف ثقفی در آن جا بوده و خراب می کنند مسجدی را که یزید بن معاویة لعنه الله در آن جا بنا کرده پس از آن که جدّ من حسین کشته شد و نوشت بر اهل کوفه که ما آقای شما را برای شما که کشتیم و مسجدی برای شما بنا کردیم که کفّاره کشتن او باشد و هر چه که در اطراف مسجد سّراج ها و خیانت کنندگان است تا داخل مسجد همه را خراب می کند پس قصاص می کند از او برای انفاق مال بزرگی که بران شده و بنا می کند آن را مهدی علیه السلام بر بنیان بناء اوّل با خشت های نقره که بعضی از آن ها بالای بعض دیگر باشد مانند کوفه و خراب می کند قصر کهنه لعنت شده را که ملعونست کسی که آن را بنا کرده و نمی گذارد اثری را بر روی زمین که از سایر فرعون صفت ها و گردن کشان و بت ها باقی مانده مگر این که خراب و نابود و خک می کنند آن را

ص: 293

﴿فَقَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلايَ فَكَمْ تَكُونُ مَدُّهُ مُلْكَهُ عَلَيهِ السَّلامُ وَ مَن يَمْلِكُ بَعدَهُ قالَ وَ اللَّهِ يَا مُفَضَّلُ مَا يَمْلِكُ عَاصِينَا مِنَ الدُّنْيَا عَاماً وَ لاَ شَهْراً ولا يَوماً ولا سَاعَهُ ولا لِحَظِهِ لا وَ لا يَملِكُ مِثلُهُ مَلكٌ واحِدٌ إلاَّ مَلَكٌ مِنَّا لِمَكانِهِ﴾

مُفَضّل گفت اي مولای من مدّت سلطنت او چه قدر است و کی بعد از او سلطنت می کند فرمود بذات خدا قسم است ای مفضّل که مالک نمی شود نا فرمانی کننده ما از دنیا سالی و نه ماهی و نه روزی و نه ساعتی و نه لحظه ای نه مالک نمی شود و مالك نمی شود مانند او احدی مگر این که مالک می شود از پادشاهی بجای او

﴿قالَ المُفَضَّلُ يا مَولايَ قَد سَأَلتَ عَن كُلِّ شَيْءٍ وَ بَلُغَتُهُ وَ بَقِيَ ما يَغْلِي بِهِ صَدرِي مِن حَالِ أَهْلِ الْجَنَّهِ فِي الْجَنَّهِ وَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ إِلَيَّ مَاذَا يَؤُولُ أَمْرُهُمْ قَالَ مَوْلاَيَ يا مُفَضَّلُ إليَّ قَول اللَّهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ خَالِدِينَ فِيها مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الارْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّك فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الجِنَّهِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتِ و الارْضِ إِلاَّ مَا شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ قَالَ غَيْرُ مُنْقَطِعٍ عَنْهُمْ بَلْ هُوَ دَائِمٌ أَبَداً لاَ نَفَادَ لَهُ قَالَ الْمُفَضَّلُ قُلْتُ يَا مَوْلايَ مَاذَا اَلْإِسْتَثْنَاءُ لَهُمْ يَا سَيِّدِي بِالْمَشيهِ قَالَ دَلَّ بِذَلِكَ علَيَّ انقِضائهما إِذَا شَاءَ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قُلْتُ يا مَوْلايَ ثُمَّ مَاذَا بَعْدَ ذلِكَ قالَ مُلكٌ لاَيَنفَدُ وَ حُكَمٌ لايَبطُلُ وَ أَمرٌ لا يَرَدُّ إِلاَّ بِاختِيارِهِ وَ مَشِيَّتِهِ وَ ارَادَتِهِ الَّتي لايَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ ثُمَّ الْقِيامُهُ وَ ما وَصَفَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ عَزَّ ذِكْرُهُ﴾

ص: 294

مُفَضّل گفت ای مولای من از روی تحقیق پرسیدم از هر چیزی و آن را بمن رسانیدی و باقی ماند آن چه در سینه من جوش می زند از حال اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش که به جا می کشد امر ایشان مولای من فرمود ای مفضّل بسوى خدای عزّ وجل که فرموده پس بعضی از ایشان بدبخت و بعضی از ایشان نیک بختند امّا آن کسانی که بدبختند پس در آتش خواهند بود که در آن آتش است فریادی سخت و ناله ای زار این ها همیشه جاویدان در ان آتش خواهند ماند مادامی که زمین و آسمان ها بر قرار است مگر آن چه را که پروردگار تو می خواهد بدرستی که پروردگار تو کننده است آن چه را که می خواهد و امّا آن هائي كه نيک بختند پس همیشه در بهشت جاویدان خواهند ماند تا زمانی که زمین و آسمان ها بر قرارند مگر آن چه را که پروردگار تو بخواهد و این بخششی است که بریده نمی شود یعنی غیر منقطع است از ایشان بلکه دائم و همیشگی است که تمام شدن برای آن نیست مفضّل گفت گفتم ای مولای من این استثناء برای ایشان چیست که فرموده الّا ما شاء ربّك اى آقای من فرمود دلالت کرده است خدا بران بر منقضی شدن این هر دو اگر خدا بخواهد مفضّل گفت گفتم ای آقای من بعد از آن چه می شود فرمود ملکی است که تمام نمی شود و حکمی است که باطل می شود و فرمانیست که ردّ کرده نمی شود مگر به اختیار و خواستن او و اراده او که نمی داند آن را کسی مگر خودش پس از آن قیامت خواهد بود و آن چه که وصف کرده است خدا آن را در کتاب خود که غلبه دارد ذکر او

ص: 295

مُؤلّف حقیر می گوید

تا این جا خبر مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام پایان یافت و در حاشیه همان کتاب که این خبر را از آن نقل کردم در ذيل خطبه امير المؤمنين عليه السّلام که مفضّل از معنای قول امير المؤمنين سؤال کرده و حضرت در جواب او فرموده در معناى ﴿الَّذِى كَتابَ كينونَتِهُ فالقِدَمُ وَ الازلُ﴾ تا اخر در مقابل این جمله در هامش این حَديثِ را مرسلا از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده بود که عین عبارت آن بدون کم و زیاد این بود ﴿قال الامَّامُ النَّاطِقُ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ اِنَّ اللَّهِ اَخْبُرْنِى عَنى مِنْ ذَاتِهِ وَ اَنَا غَيْرُ مُنْفَصِلٍ عَنْها اَذَّ نُورُ اَلشَّمْسِ غَيْرَ مُنْفَصِلٍ عَنْهَا ثُمَّ نَادَانِى بى وَ خَاطَبَنِي مِنًى ثُمَّ قَالَ لِي مَن انا مِنكَ وَ مَن انتَ مِنّى فَاجَبتَهُ بِلِطافَتى اَنْتَ كلى و اصلى مِنكَ ظَهَرْتَ وَ في اَشْرَقْتُ اَنَا كَلِمَتُكَ الاَزَلِيَّةُ فَطْرَتُكَ الذَّاتِيَةُ كِيَانِي قَدِيمٌ وَ عيانَى حَادِثٌ مَنْ عَرَفَنِي وَصَفَكَ مَنِ اتَّصلنى عَرَّفَكَ لاَ مِنْ شَيْءٍ خَلَقْتَنِى فَيَكُونَ مُعادى الى مَاسِواكَ كُنْتَ قَبلَ رَتْقاً وَ فِى ذالِكَ حَقّاً فَاطَّلَعَتَني وَ لَمْ تَفْصِلَتِي فَاَنْتَ مِنّى بِلا تَبْعِيضٍ و اناً مِنْكَ بِلا حَوْلٍ اَنْتَ مِنِّى باطِنٌ و اناً مِنْكَ ناطِقٌ فَبِي تُحْمَدُ وَ بِي تَعْبُدُ و اناً الْبَعْضِ وَ انَتِ الْكَل﴾ ترجمه این حَديثِ را بعهده دانشمندان گذاردم و بر فرض صحت صدوران از آن حضرت قابل استفاده کامل است ﴿وَ ذَلِكَ ذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ رَجَاءٌ واثق﴾ آن كه خداوند متعال ما را از مستضیئین از انوار علوم آل محمد عليهم السلام قرار دهد ﴿اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلاً اَنْ هَدَانَا اَللَّهُ﴾

ص: 296

بخش هَشتم : از کتاب نوائب الدّهور

اشاره

و آن مشتمل بر سه قسمت است قسمت اوّل در احادیث و اخباری است که از عالم آل محمد حضرت ابى الحسن اوّل امام هفتم موسای کاظم علیه السّلام روایت شده

حَديثِ اَوَّل

ارشاد شیخ مفید ص 338 در باب علامات قیام قائم بسند خود از حضرت ابى الحسن موسى علیه السّلام روایت کرده در تفسیر قول خدای عزّ وجل ﴿سَزيهم ايا ثنّا فى الافاتِ فِي اَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمُ انَّهُ الحَقُّ قالَ الْفِتَنُ فِي الاِفاقِ وَ المَسخُ في أعداءِ الحَق﴾ یعنی فرمود مراد از آیات در آفاق ظهور فتنه ها است در آفاق جهان و مراد آیات در نفس ها واقع شدن مسخ است در دشمنان حقّ

حَديثِ دُوُّم

ارشاد مفید ص 34 از فضل بن شاذان از ابی الحسن عليه السلام روایت کرده که فرمود ﴿كَانَى بِرَايَاتٍ مِنْ مِصْرَ مُقْبِلاَتٍ خُضْرٌ مُصَبَّغَاتٌ حَتَّى تَاتَى اَلشَّامَاتِ فَتُهْدِي اِلى اِبْنِ صاحِبِ الوصيّات (الْعَصيات)﴾

یَعنی گویا می بینم پر چم ھائی را که از مصر رو می آورد که آن پرچم ها سبز است و رنگ آمیزی شده تا این که می آید بشامات پس آن پرچم ها راهنمائی می کند بسوی پسر کسی که صاحب وصيّت ها است یا بنا بر نسخه دیگر صاحب العصيّات یعنی صاحب عصا هاست

ص: 297

مُؤلّف گوید شامات در آن زمان که حضرت فرموده عبارت بوده او سوریا بر وجه عموم که مملکت آن منقسم بهفت قسمت بوده فلسطین و اردن و حمض و دمشق که در عصر ما بشام معروفست و عواصم و ثغور كه آن ها حصار ها و مرز هائی بوده که خلفاء اسلامی تحدید و بنا کرده بودند میان بلاد مسلمانان و بریتانیا که در شمال سوریا واقع است و تحدید و بنای آن ها برای جلو گیری از هجوم دشمن بوده که از جمله آن ها است طرسوس و ادنه و مرعش و ملطيّة - و صاحب وصیّات چنان چه در بعضی از نسخ است یا مراد امیر المؤمنين عليه السّلام است که وارث وصایای پیغمبران سلف و حضرت خاتم الانبیاء بوده و یا آن كه مراد حضرت عسکری پدر بزرگوار حضرت بقیه الله عجّل الله تعالى فرجه است که یازدهمین وصیّ حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و سلم است و بنا بر بعضی از نسخ که صاحب عصیّات نقل کرده شده نیز مراد یکی از این دو بزرگوارانند و مراد از عصیّات عطا های انبیاء است که بوراثت به ایشان رسیده از قبیل عصای آدم و شیث و موسى و سليمان و حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و تعبیر حضرت به ابن صاحب وصیّات یا عصیّات از باب تقیّه بوده است که حضرتش را به این وصف معرفی فرموده - پس بمقتضای آن حَديثِ شریف و بعض از احادیث دیگر یکی از علامات ظهور آن حضرت رو آوردن پرچم های مصریست در شامات و بهمین زودی ها انتظار می رود ان شاء الله تعالى

ص: 298

حَديثِ سِوُّم

ارشاد مفید ص 340 بسند خود از ابی الحسن بن جَهَم روایت کرده که گفت ﴿سُئِلَ رَجُلٌ أَبَا الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ تُرِيدُ الاكْثارَ اَمْ اُجْمَلْ لَكَ فَقَالَ بَلْ تُجَمِلُ لِي فَقَالَ اِذَا رَكَزْتُ وَ رَايَاتُ قَيْسَنَ بمصر و رایات کنده بخراسان﴾

یَعنی مردی از حضرت موسی بن جعفر از فرج سؤال كرد پس آن حضرت فرمود جواب را بسیار بگویم یا بطور اجمال برایت بگویم عرض کرد به اجمال بفرما پس فرمود وقتی است که پرچم های قیس بمصر کوبیده شود و پرچم های کنده بخراسان

مؤلّف گوید قیس عشیره ای هستند از امّهات قبایل عربیّه و آن ها را قیس عیلان گویند که در زمان جاهلیّت خیمه می زدند در مسافت های وسیع میانه جزيرة العرب و شمال آن بعد از آن وارد شدند در شامات و از مواطن اصلی خود دور شدند و در شامات و عراق و بين النهرین و مصر ساکن شدند - و نیز قیس جزیره ایست کوچک واقع در خلیج فارس و نیز نام قریه ایست در مصر بنام اَلمینا که مرکز کشیش ها نصاری است - و مصر مملکتی است جمهوری که در شمال شرقی آفریقا واقع است که حدّ شمالی آن بدریای متوسّط و حدّ شرقی آن فلسطین و دریای سرخ و حدّ جنوبي آن بسودان و حدّ غربي آن بلیبیا است و مرکز آن قاهره است و از شهر های آنست اسکندریّه و پورت سعید و سُویس و طنطا و دَمِنِهُور و المينا و اسيوط و اُسوان و الفيِوم

ص: 299

کِندَه قبیله ای هستند از عرب که آن ها را بنوکِنده گویند که در قسمت جنوبی جزيرة العرب ساکنند - و دور نیست کَنده معرّب کانادا باشد که دولتی است در آمریکای شمالی میان ولایات متحده واسِكا

خراسان در زمان صدور این حَديثِ توسعه زیادی داشته و از بلاد قديمه آسيا بشمار می رود شمالاً و شرقا حدّ آن بنهر امُو داریا و جنوبا بكوه های هند و كوش وحدّ غربي ان بمناطق فارس بوده و امتداد داشته تا بلاد سعد ماوراء النّهر تا سیستان از طرف جنوب نیز و غربیین از ان تعبیر به ایران شرقی شمالی می کنند و از شهر های آن است طوس که مشهد الرّضا باشد و نیشابور و افغانستان شمالی که هرات و بلخ باشد که مقاطعه ترکمان های سوفاتية بوده یعنی شوروی ها و از شهر های مشهوران نیز مرو بوده است

پس ممکن است گفته شود که مراد حضرت علیه السّلام در جواب سائلی که سؤال از فرج کرده این باشد که وقتی که پرچم های قیس یعنی عرب هائی سوریا و شامات و عراق در مصر کوبیده شود و پرچم های عرب هائی که در قسمت جنوبي جزيرة العربند كه از قبیله کنده باشند و یا پرچم های آمریکائی ها شمالی در خراسان کوبیده شود آن وقت فرج خواهد شد و الله العالم

حَديثِ چَهارُم

غیبت نعمانی ص 163 مسنداً از علیّ بن ابی حمزه رویت کرده که گفت ﴿رَافَقْتَ اِبَاً اَلْحَسَنِ

ص: 300

مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَيْنَ مَكَّةَ وَ اَلْمَدِينَةِ فَقَالَ لى يَوْماً يا عَلِى لَو اِنَّ اَهْلَ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضِ خَرَجُوا علَى بَنِى الْعَبَّاسِ لَسَقَيْتُ الارضَ دِمائَهُمْ حَتَّي يَخْرُجُ السُّفْيَانِيُّ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي امْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ اطْرَقَ هُنَيْئَةً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْكُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ مَكْرٌ و خدع يَذهَبُ حَتَّى يُقَالَ لَمْ يَبْقَى مِنْهُ شى ثُمَّ يَتَجَدَّدُ حَتَّى يُقَالَ مَا مَرَّ مِنْهُ شَيْ﴾

یَعنی رفاقت کردم با ابو الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام در میان مكّه و مدینه پس روزی بمن فرمود ای علیّ اگر اهل آسمان ها و زمین بیرون بیایند بر ضرر بنی عبّاس هر آینه زمین سیراب کرده می شود از خون های ایشان تا وقتی که بیرون بیاید سفیانی به آن حضرت گفتم که ای آقای من امر سفیانی ختم کرده شده است فرمود آری پس کمی سر خود را بزیر انداخت پس سر را بلند کرد و فرمود مُلک بنی عبّاس مَکر و خدعه است می رود تا گفته شود که از آن چیزی باقی نمانده است پس از آن باز تازه می شود تا این که گفته می شود که از آن چیزی نگذشته است

مُؤلّف گوید که این حَديثِ شریف ظهور و دلالت دارد که دولت و مُلک بنى عبّاس بعد از منقرض شدن دو مرتبه تجدید می شود و انقراض ثانوی آن بخروج سفیانی خواهد بود و از اخبار دیگر نیز چنین مستفاد می شود چنان چه بعضی از ان در جزو اوّل و دوّم این کتاب سبق ذکر یافت

حَديثِ پَنجُم

ص: 301

غیبت نعمانی ص 78 مسنداً از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ سَابِعٍ فَاللَّهَ اَللَّهَ فى اديانكم لاَ يُزِيلَنَّكُمْ عَنْهَا فانه لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلاَمْرِ مِنْ عَنيبَةَ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا اَلاَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ انما هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ يَمْتَحِنُ اَللَّهُ بِهَا خَلْقَهُ وَ لَوْ عَلِمَ اِبَاءَكُمْ وَ اجْدَادَكُمْ دِيناً اصح مِنْ هَذَا اَلدِّينِ لاَتَّبَعُوهُ قَالَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ قَالَ فَقَالَ يَا نَبِى عُقُولُكُم تَضْعُفُ عَنْ هَذَا وَ احْلامُكُمْ تَضيقُ عَن حَمْلِهِ وَلكِنْ ان تَعيشوا فَسَوْفَ تُدْرِكُوهُ﴾

یعنی وقتی که نا پیدا شد پنجمین از فرزند هفتمین پس خدا را فراموش نکنید خدا را فراموش نکنید در حفظ دین های خود زایل نکند البته شما را از دین های تان زیرا که ناچار است برای صاحب این امر از پنهان شدنی تا این که بر گردد از این امر کسی که قائل به او است جز این نیست که این آزمایشی است از جانب خدا که می آزماید به ان خلق خود را و اگر پدران و اجداد شما می دانستند که دینی صحیح تر از این دین هست هر آینه تابع آن دین می شدند راوی که علی بن جعفر برادر آن حضرتست گفت گفتم ای آقای من پنجم از فرزند هفتم کیست فرمود ای پسرک من عقول شما ضعیف است و تنگست از تحمل کردن آن ولیکن اگر نمانید زود باشد که او را درک کنید

حَدیثِ شِشُم

وافى كتاب الحجة. بالتمحيص ص 104 از کافی از معمّر بن خلّاد روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ اِبَا اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ الم أَحْسَبُ اَلنَّاسَ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم

ص: 302

لاَ يُفْتَنُونَ ثُمَّ قَالَ لِى مَا اَلْفِتْنَةُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ اَلَّذِى عِنْدَنَا الْفِتْنَةُ فِى الدِّينِ فَقَالَ يُفْتَنُونَ كَمَا يُفْتَنُ اَلذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ يُخْلَصُونَ كَمَا يُخْلَصُ اَلذَّهَبُ﴾

یَعنی شنیدم از ابى الحسن عليه السّلام که در آیه ﴿الم أَحْسَبُ اَلنَّاسَ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لاَ يُفْتَنُونَ﴾ که تلاوت فرمود و پس از آن فرمود برای من که فتنه چیست گفتم فدایت شوم آن چه که در نزد ما است مراد فتنه در دین است پس فرمود آزمایش کرده می شوند همچنان که طلا آزموده می شود پس فرمود خالص می شوند همچنان که طلا خالص می شود

حَديثِ هَفتُم

کافی جزو سوّم باب كراهة التوقيت مسندا! از علی بن یقطین روایت کرده که گفت ﴿قَالَ لى ابُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالاِمَانِيِّ مُنْذُ مَاتَى سَنَةً قَالَ وَ قَالَ يَقْطُبِينَ لاِبْنِهِ عَلَى مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ و قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ فَقَالَ لَهُ عَلَى اَنِ الَّذِي قِيلَ لَنا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَ اَحِدٍ غَيْرُ اَنْ اَمْرَكُمْ حَضْرَفا عَطِيْتُمْ مَحْضَهُ فَكانَ كَمَا قَبِلَ لَكُمْ وَ انَّ امْرَنا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بالامانى فَانْ قِيلَ لنا هذا اَلاَمْ لاَ يَكُونُ الاماتى سُنَّتَةً وَ ثَلاثُ مَاةٍ سَنَةً لَقَسَتِ اَلْقُلُوبُ و لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الاسْلامِ ولَكِنْ قَالُوا مَا اسرَعَهُ وَ ما اقرَبَهُ تالِفاً لِقُلوبِ النَّاسِ وَ تَقريباً لِلْفَرَحِ﴾

يَعنى فرمود برای من ابو الحسن يعنى موسى بن جعفر عليهما السّلام که شیعه تربیت می شود بر آرزو ها زمان دویست سال است گفت و گفت یقطین به پسر خود علیّ چه جهت دارد برای ما که وقتی برای ما گفته می شود چیزی می شود و چون برای شما

ص: 303

گفته می شود نمی شود پس علیّ به او گفت آن چه برای ما و شما هر دو گفته می شود همه از یک جا بیرون می آید غیر این که امر شما وقتش می رسد پس عطا کرده می شوید خالص آن را پس همچنان که گفته شد می باشد و امر ما چون وقتش نرسيده علّت آورده می شویم ما به آرزو ها پس اگر بما گفته شود که این امر نمی باشد مگر بعد از دویست و سیصد سال هر آینه دل ها سخت می شود و عموماً از اسلام بر می گردند ولیکن می گویند چقدر بشتاب می آید و نزدیکست برای تالیف قلوب مردم و نزدیک کردن فرج

حَديثِ هَشتُم

وافي در باب كراهة التوقيت ص 103 از صدوق باسناد خود مرفوعا از علیّ بن یقطیر روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لابِي الْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا مَا رُوِيَ فِيكُمْ مِنَ اَلْمَلاَحِمِ لَيْسَ كَمَا رَوَى وَ مَارَوَى فِي اَعَادِيكُمْ قَدْ صَحَّ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انِ الَّذِي خَرَجَ فِي اَعْدَائِنَا كَانَ مِنَ اَلْحَقِّ فَكَانَ كَمَا قِيلَ وَ انتُمْ عُلِّلْتُمْ بِالْأَمَانِيِّ فَخَرَجَ اِلَيْكُمْ كَمَا خَرَجَ﴾

يَعنى گفتم به ابى الحسن موسیٰ علیه السّلام چه جهت دارد که آن چه روایت می شود درباره شما از وقایع بزرگ نیست همچنان که روایت شده و آن چه که روایت می شود درباره دشمنان شما صحیح در می آید پس آن حضرت علیه السّلام فرمود بدرستی که آن چه که در حق دشمنان ما بیرون می آید از جانب حق است پس همچنان که گفته شد می باشد و شما علّت آورده می شوید به آرزو ها پس بیرون می آید بسوی شما همچنان

ص: 304

که بیرون آمده است

حَديثِ نُهُم

السماء و العالم در باب بلدان ممدوحه و مذمومه ص 339 مسنداً از ابو الحسن اوّل یعنی حضرت کاظم علیه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ قَسَمٍ يَدْعُو النَّاسَ اِلَى اَلْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاجُ الْعَوَاصِفُ ولا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَ لاَ يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلُونَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾

یَعنی مردی از اهل قمّ می خواند مردم را بسوی حقّ جمع می شوند با او گروهی که مانند پاره های آهنند در ثبات در دین و محکمی که نمی لغزاند آن ها را باد های سخت فتنه و فساد و از جنگ کردن ملول و خسته نمی شوند و دوری از جنگ نمی کنند و بر خدا توکّل می کنند و عاقبت بخیری مخصوص پرهیزکارانست

حَديثِ دَهُم

السماء و العالم - در همان باب ص 339 مسنداً از آن حضرت روایت نموده که فرمود ﴿قُمَّ عُشِ ال مُحَمَّدٍ وَ مَاوَى شَبِيعَتَهُم ولكِنْ سَيَهْلِكُ شَبَابَهُم بِمَعْصِيَتِهِ بِعُقُوقِهِ ابَائِهِمْ وَ الاستِحفافِ وَ السُّخرِيَّةُ بِكُبَرَائِهِم وَ مَشَايِخِهِم وَ مَعَ ذَلِكَ يَدْفَعُ اللَّهُ عَنهُم شَرَّ الاعادي وَ كُلُّ سُورَءٍ)﴾ يعنى قم زيست گاه آل محمّد و مأوای شیعیان ایشان است ولیکن زود باشد که هلاک شوند جوانان ایشان بگناه کردن یا عقوب کردن پدرانشان و سبک شمردن و سخریّه کردن به بزرگانشان و پیرانشان و با این حالت دفع می کند خدا از ایشان بدی دشمنان را و هر گونه بدی که باشد

ص: 305

غیبت طوسی ص 291 از ابن اسباط از حسن بن جهم روايت كرده ﴿قَالَ سَئِلْتُ اِبَا اَلْحَسَنِ عَنْ شَيٍ مِنَ الْفَرَجِ فَقَالَ اُولَسْتَ تَعْلَمُ انَّ انْتِظَارَ الْفَرَجِ مِنَ الفَرَجِ قُلْتُ لا ادْرى اِلاّ اَن تُعَلِّمَنِى فَقالَ نَعَمْ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الفَرَج﴾ گفت پرسیدم از ابى الحسن عليه السّلام از چیزی از فرج پس فرمود آیا نمی دانی که انتظار فرج داشتن از فرج است گفتم نمی دانم مگر این که تعلیم دهی مرا پس فرمود آری انتظار فرج داشتن از فرج است

حَدیثِ یازدَهُم

اکمال الدین صدوق در ص 205 مسندا از یونس بن عبد الرحمن روایت کرده که گفت ﴿دخُلْتُ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَقُلْتُ لَهُ يَابْنَ رَسُولَ اَللَّهِ انتَ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ فَقَال اَنَا القَائِمُ بِالحَقِّ ولَكِنَّ القائِمَ الَّذِي يُطَهِّرُ الارْضَ مِن اعداءِ اللَّهِ عَزَّ وجَلٌ وَ يَمْلَأُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْمَاً هُوَ الْخَامِسُ مِن وُلْدَى لَهُ غيبَةٌ يَطُولُ اِمْدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا اِقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا اُخِرُونَ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ طُوبَى لِشِيعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّكِينَ اَللَّهُ بِجِيلِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا اَلثَّابِتِينَ عَلَى مُوَالاَتِنَاءَ وَ اَلرَّائَةُ مِنْ اَعْدَائِنَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ رَضُوا بِنَا ائِمَةً وَ رَضِينَا بِهِمْ شِيعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِي دَرَجَاتِنَا يَوْمَ اَلْقِيمَةِ﴾

یعنی داخل شدم بر موسی بن جعفر علیهما السلام پس گفتم ای پسر رسول خدا توئى قائم بحق فرمود منم قائم بحق ولیکن قائمی که پالک می کند زمین را از دشمنان خدای عزّ وجلّ و پر می کند آن را از عدل همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد آن پنجمین از فرزندان

ص: 306

من است برای او غیبتی است که طول می کشد مدّت آن از ترس نفس او مرتدّ می شوند درباره او گروه هائی و ثابت می مانند در امامت او گروه های دیگر پس آن حضرت عليه السّلام فرمود خوشا بحال شيعيان ما آن هائی که چنگ می زنند بريسمان ولایت در زمان غیبت قائم ما آن کسانی که ثابتند در دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما این گروه از ما هستند و ما هم از ایشانیم خشنود شده اند باین که ما امام های ایشان باشیم و ما هم خشنودیم که آن ها شیعیان ما باشند پس خوشا بحال ایشان باز خوشا بحال ایشان ایشان. بذات خدا قسم است که در درجه های ما هستند در روز قیامت

حَديثِ دَوازدَهُم

اکمال الدین ص 209 مسنداً از زیاد ازدی روایت کرده که گفت ﴿سُئِلْتُ سَيِّدِي مُوسي جَعْفَرٍ عَن قَولِ اللَّهِ عز وَجَل وَ اسبَغ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و بَاطِنَةً فَقالَ عليهِ السَّلامُ النِّعْمَةُ الظّاهِرَةُ الامامُّ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنَةُ الاَمَّامُّ الغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَ يَكُونُ فِى الائِمَةِ مَنْ يَغِيبُ قَالَ نَعَمْ بِغَيْبٍ عَنِ اِبْصَارِ اَلنَّاسِ شَخْصُهُ وَ لاَ يَغِيبُ عَنْ قُلُوبِ المُومِنينَ ذَكَرَ وَ هُوَ الثَّانِي عشَرَ يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسيرٍ وَ بَيَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ وَ يُظْهِرُ لَهُ كُنوزَ الأَرضِ وَ يُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يُفني بِهِ كُلَّ جَبّارٍ عَنِيدٍ وَ يُهْلِكُ عَلَى يَدَيْهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِیدٍ ذَلِکَ اِبْنُ سَیِّدَهِ اَلْإِمَاءِ اَلَّذِی تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلادَتُهُ﴾

یعنی پرسیدم از آقایم موسی بن جعفر عليهما السّلام از گفته خدای عزّ وجل از معنای آیه ای که می فرماید و تمام گردانیده است خدا بر شما نعمت های ظاهر و باطن

ص: 307

را پس امام علیه السّلام فرمود نعمت ظاهره امام ظاهر است و نعمت باطنه امام غائب است پس گفتم به آن حضرت که در میان ائمّه کسی هست که غائب شود فرمود آری شخص او از نظر های مردم غائب می شود امّا ذکر او از دل های مؤمنین غائب نمی شود و آن امام دوازدهم است که است که آسان می گرداند خدا برای او هر مشکل را و خوار می کنند برای او هر دشواری را و ظاهر می کند برای او گنج های زمین را و نزدیک می کند برای او هر دوری را و نابود می کند بسبب او هر سر کش ستم کاری را و هلاک کند به دو دست او هر شيطان تمرّد کننده ای را و او پسر سیّده و بزرگ کنیزان است که ولادت او بر مردم مخفی می شود

حَديث سیزدَهُم

اختصاص شیخ مفید ص 261 على بن ابراهیم جعفری از مسلم غلام ابى الحسن علیه السّلام روایت کرده که گفت ﴿سَالَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ الترك خيْر ام هؤلاءِ قَالَ فَقَالَ هَؤُلاَءِ يُخَلُّونَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ دِينِكُمْ قَالَ قُلْتُ لاَ بَلْ يَجْهَدُونَ عَلَى قَتْلِنَا قَالَ فَانْ غَزَوْهُمْ اُولَئِكَ فَاغْزُوهُمْ مَعَهُمْ اوْ اعينُوهُمْ عَلَيْهِمْ (اَلشَّكُّ مِنْ ابى اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ)﴾

یعنی پرسید از آن حضرت یعنی از حضرت موسی بن جعفر عليه السّلام مردی که آیا ترک بهتر است یا این جماعت یعنی بنی عبّاس گفت پس آن حضرت فرمود این جماعت خالی می کنند یا حایل می شود میان شما و میان دین شما یعنی دین شما را از شما می گیرند گفت نه بلکه کوشش می کنند بر کشتن ما فرمود پس اگر جنگ کنند این جماعت یعنی تُرک ها با ایشان پس شما هم با آن ها بجنگید یا كمك كنید ایشان را بر جنگیدن با آن ها

ص: 308

مؤلّف گوید کلمه او در فرمایش آن حضرت اواعينُوهُمْ بمعنای تردید متعارف نیست بلکه برای تخییر است یعنی در جنگ کردن با ایشان یا کمک کردن به ایشان هر کدام که بخواهید مخیّر می باشید و ممکن است که كلمه مولى در ميان كلمه الشك و كم ابى الحسن سقط شده باشد و تردید از راوی باشد و الله العالم

حَديث چَهاردَهُم

ملاحم و فتن ص 153 از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿اذا فُقِدَ الخَامِسُ مِن وُلْدى سُلِبَتِ اَلرَّحْمَةُ مِنْ قُلُوبِ شِيعَتِنَا حَتَّى يَظْهَرَ اَلْقَائِمُ اَللَّهَ اَللَّهَ فى ادِّيانِكُم لاَ يُزِيلَنَّكُمْ عَنْهَا احد فانة لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غيبة بِرَجْعٍ فِيهَا كَثِيرُونَ مِمَّنْ يَقُولُونَ بِهَذَا اَلاِمْرِ﴾ يعنی زمانی که نا پدید شد یعنی غیببت کرد پنجم از فرزندان من کنده می شود رحمت از دل های شیعیان ما تا این که قائم ظاهر شود خدا را فراموش نکنید خدا را فراموش نکنید در نگاه داشتن دین های خود زایل نکند کسی دین های شما را زیرا که نا چار است از این که صاحب این امر غیبت کند و بر گردند در زمان غیبت او مردمانی بسیار از دین خود از کسانی که قائل به این امر می باشند

حَديثِ پانزدَهُم

غیبت نعمانی ص 112 مسندا از ابراهیم بن هليل روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لاَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ ماتَ ابى عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ وَ قَد بَلَغْتُ مِنَ السِّنِينَ مَا قَدْ تَرَى امُوتُ وَ لا تُخْبِرْنِى بشَى فَقالَ يَا ابَا اسْحَقْ انْتَ تَعْجَلُ فَقُلْتُ اى وَ اللَّه

ص: 309

اعْجَلْ وَ مَا لِى لا اعْجَلْ وَ قَدْ بَلَغْتُ اَنا مِنَ اَلسِّنِّ مَا قَدْ تَرَى فَقَالَ اما وَ اللَّهِ يَابَا اِسْحَقْ مَا يَكُونُ ذَلِكَ حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لاَ بِيَبْقَى مِنْكُمْ الاّ الاقل ثُمَ صفرٌ كفَّنهُ﴾

یعنی گفتم به ابی الحسن یعنی موسی بن جعفر علیهما السّلام فدایت شوم پدر من مُرد در انتظار این امر يعني فرج آل محمّد علیهم السّلام و من هم بسال هائى رسيده ام که می بینی می میرم و بمن خبر ندادی چیزی را پس فرمود ای ابا اسحق تو تعجیل می کنی گفتم بلى و الله تعجیل می کنم و چرا تعجيل نکنم و حال آن که بپایه ای از سنّ رسیده ام که می بینی پس فرمود آگاه باش بذات خدا قسم است ای ابو اسحق که نمی باشد این امر تا این که مردم خوب و بد از هم تمیز داده شوند و امتحان کرده شوند و تا این که باقی نماند از ایشان مگر کمتر کسی پس خالی نمود کفّ خود را

قسمت دوّم از بَخش هشتم دَر اخبار رضویّه

حَديثِ اَوَّل

ارشاد مفید ص339 بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿لاَ يَكُونُ مَا تَمُدَّنُ اليه اعناقكم حَتَّى تُمَيَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا فَلاَ يَبْقَى مِنْكُمْ اِلاّ اَلْقَلِيلُ ثمَّ قَرَءَ الم اَحْسُبِ النَّاسَ اَن يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لا يُفْتَنُونَ ثُمَّ قال ان مِن عَلامَاتِ الْفَرَحِ حَدَثاً يَكونُ بَينَ الْمَسْجِدَيْنِ وَ يَقْتُلُ فُلانٌ مِن وُلْدِ فُلانٍ خَمْسَةَ عَشَرَ كَبْشاً مِنَ العِزب﴾

ص: 310

یعنی نمی باشد آن چه که گردن برای آن می کشید یعنی فرج آل محمّد تا این که تمیز داده شوید و امتحان کرده شوید پس باقی نمی ماند از شما مگر اندکی پس این آیه را تلاوت فرمود ﴿الم اَحْسُبِ النَّاسَ اَن يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا اِمْناً وَ هُم لا يُفْتَنُونَ﴾ یعنی منم خدای دانا تر آیا گمان می کنند مردم این که وا گذارده شوند باین که می گویند ایمان آوردیم و ایشان امتحان کرده نمی شوند پس از آن فرمود بدرستی که از علامات فرج حادثه ایست که واقع می شود در میان دو مسجد یعنی مسجد الحرام و مسجد مدينه و می کشد فلان پسر پانزده نفر شجاع از عرب را

حَديثِ دُوُّم

غیبت طوسی ص 283 سعد بن عبد الله بسند خود از حسن بن محبوب از ابى الحسن الرّضا علیه السلام روایت کرده از حَديثِ طویلی که موضع حاجت از آن را مختصر کرده که آن حضرت فرمود ﴿لا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيلَمٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَائَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فَقْدِ اَنَّ الشِّيعَةَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي بِيَكِي عَلَيْهِ اهْلُ السَّمَاءِ وَ اهْلَ الارْضِ وَ كُم مِن مُؤمِنٍ مُتَاسِفٍ حَرَّانَ خِرِّين عِنْدَ فَقْدِ اَلْمَاءِ اَلْمَعِينِ كَانَى بِهِمْ اسْرَ مَا يَكُونُ وَ قَدْ نُودَ وَ اِنْدَءَ وَ يمسمعه مِن بَعدُ كَما يَسمَعُهُ مِن قُرُبٍ يَكُونُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً لِلْكَافِرِينَ فَقُلْتُ وَاى نِدَاءً هُوَ قَالَ يُنَادَونَ فِي رَجَبٍ ثَلاَثَةَ اَصْوَاتٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ صَوْتاً مِنْهَا العَنَّةُ اللَّهُ عَلَى الظَّالِمِينَ و الصَّوْتُ الثَّانِي ازِفَتِ الأَزِفَةُ و الصَّوْتُ الثَّالِثُ يَرَوْنَ بَدَناً بَارِزاً نَحْوَ عَيْنِ اَلشَّمْسِ هَذَا امير اَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ كَرَّ فِي هَلاكِ الظَّالِمِينَ وَ في خَبَرِ الْحِمْيَرِيِّ وَ الصَّوْتِ بَدَنٌ يُرَى

ص: 311

فِي قَرْنِ اَلشَّمْسِ يَقُولُ اَنَّ اَللَّهَ بَعَثَ فُلاَناً فِي سَمْعُو اَلَّهُ وَ اطِيعُوا وَ قَالاً جَمِيعاً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَاتَى اَلنَّاسُ اَلْفَرَحُ و تَودُّوا اَلنَّاسَ لَوْ كَانُوا اِحْيَاءً وَ يَشْفِي اَللَّهُ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾

یعنی ناچار است از فتنه بسیار شدید سختی که ساقط شود در آن هر داخل شوند و اهل سرّی که مورد وثوق باشد و این فتنه وقتی روی می دهد که فرقه شیعه دوازده امامی گم کرده باشند سوّمین حجّت و امامی را که از پسر من بوجود می آید که گریه کند بر او اهل اسمان و اهل زمین و چه بسیار از مؤمنی که اندوهناک و دل سوخته و محزون شود نزد نا یافت شدن آب گوارا یعنی آن امام مفقود گویا می بینم ایشان را داخل در شادی و سرور شوند زمانی که بوده باشند که ندا کرده شوند بندائی که شنیده شود از مسافت دور همچنان که از نزدیک شنیده شود که آن نداء رحمت است برای کسانی که اهل ایمانند و هذابست برای کسانی کافرند پس عرض کردم چه ندائی است آن نداء فرمود ندا کرده می شوند در ماه رجب بسه صدا از آسمان که یکی از آن ها این جمله را گوید که آگاه باشید لعنت خدا بر ستم کارانست نداء دوّم گويد نزدیک شد قیامت ندای سوّم دیده می شود بَدَنی آشکار را مقابل چشمه آفتاب که این است امیر المؤمنین که بر گشته است بدنیا برای هلاک کردن ستم کاران (و در خبر حمیری) است که صوت بدنی است که دیده می شود در شاخ آفتاب که می گوید خدا بر انگیخت فلان را یعنی مهدی آل محمّد را پس بشنوید فرمان او را و اطاعت کنید (و در هر دو چیز است که گفتند هر دو راوی) پس همه مردمان در آن وقت بفرح و شادی در آیند و مرده گان

ص: 312

از مردمان دوست دارند که زنده باشند و شفاء دهد خدا سینه های ایشان را و سینه های گروه اهل ایمان را

حَديثِ سِوُّم

غیبت طوسی ص 285 مسندا! از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿إِنَّ مِن عَلامَاتِ الْفَرَجِ حَدَثاً يَكُونُ بَيْنَ اَلْحَرَمَيْنِ قُلْتُ وَاي شَيٌ يَكونُ الحَدَثُ فَقال عَصَبِيَّةٌ تَكونُ بَينَ الحَرَمَينِ وَ يَقتُلُ فُلانٌ مِن وُلْدِ فُلانٍ خَمسَةَ عَشَرَ كَشّا﴾

یعنی بدرستی که از نشانه های فرج حادثه ایست که در میان دو حرم مکه و مدینه می باشد گفتم آن حادثه چه چیز است فرمود عصبیّتی است که در میان دو حرم واقع شود و می کشد فلان که از پسران فلان است پانزده نفر شجاعی را که سر لشکر جنگی باشند

حَديثِ چَهارُم

کمال الدين و تمام النّعمة در باب علامات ظهور بسند خود از ابی صلت هروی روایت كرده كه گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا عَلاَمَةُ اَلْقَائِمِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مِنْكُمْ اِذَا خَرَجَ فَقالَ عَلامَتُهُ ان يَكونَ شَيْخَ السِّنِّ شابَّ الْمَنْظَرِ حَتَّى اَنَّ النَّاظِرَ اِلَيْهِ لَيَحْسَبُهُ اَرْبَعِينَ سَنَةً اودونها وَ اِنْ مِنْ عَلاماتِهِ اَن لا يَهْرَمَ بِمُرُورِ الْأَيَّامِ وَ الاِيامِ عَلَيْهِ حُتِي بَاتِيهْ اِجْلُهُ﴾ يعنى گفتم بحضرت رضا صلوات الله علیه که چیست علامت قائم صلوات الله علیه که از شما می باشد زمانی که بیرون آید پس فرمود نشانه آن اینست که از حیث سن پیر سال خورده است ولیکن در نظر جوان است که بیننده

ص: 313

گمان کنند که چهل سال یا کم تر دارد و از نشانه های او است که بمرور زمان پیر نمی شود هر چند روز ها و شب ها بر او بگذرد تا وقتی که مدت او بیاید

حَديثِ پَنجُم

اثبات الهداء شیخ حرّ عاملی جزو هفتم باب علامات المهدی ص 394 مسنداً از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده در حَديثِ قائم علیه السّلام که فرمود ﴿فَاِذا خَرَجَ الشَّرَقَتُ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وَضَعَ مِيزَانَ العَدْلِ فَلايُظْلِمُ احِداً حَدّاً وَ تُطْوَى لَهُ الاَرْضُ وَ لا يَكونُ لَهُ طَلٌ وَ هُوَ الَّذِى نُيادى مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الاَرْضِ بِالدُّعاءِ اِلَيْهِ يَقُولُ اِلاّ اَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ﴾ یعنی پس چون بیرون آید روشن می کند و زمین را بنور تربیت کننده زمین و بنا می گذارد ترازوی عدل را پس ستم نمی کند احدی احدی را و پیچیده می شود برای او زمین و از برای او سایه ای نباشد و او است آن کسی که ندا کرده می شود از آسمان بنام او که می شنود ان ندا را همه اهل زمین بدعوت کردن بسوی او می گوید آگاه باشید که حجّت خدا از روی تحقیق ظاهر شد

حَديثِ شِشُم

اثبات الهداة در همان جزء و همان باب ص 414 مسنداً از احمد بن محمّد بن ابي نصر روایت کرده از حضرت رضا علیه السّلام که گفت ﴿قُلْتُ لَهُ انْ ثَعْلَبَةَ بْنَ ميْمون حَدَّثَنِي عَنْ عَلِى بْنِ اَلْمُغِيرَةِ عن زَيْد اَلْعَمَى عَنْ علِى بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ يَقُومُ قَائِمُنَا لِمُوَافَاةِ اَلنَّاسِ مِنْهُ قَالَ يَقُومُ الْقَائِمُ بلاسفيَانَى ان امر الْقَائِمُ حَتْمٌ مِنَ اللَّهِ وَ امْر

ص: 314

اَلسُّفْيَانِيُّ خَتْمٌ مِنَ اَللَّهِ وَ لاَ يَكُونَ قَائِمٌ اِلاّ بِسُفْيَانِيٍ اَلْحَدِيثَ﴾

یعنی گفتم به آن حضرت که ثعلبه پسر میمون حَديثِ کرد مرا از علیّ بن مغیره از زيد العمی از علیّ بن الحسين عليهما السّلام که فرمود قیام می کند قائم ما برای گرفتن مردم حق را از او فرمود قیام می کند بدون سفیانی یعنی بدون قیام سفیانی قائم قیام نخواهد کرد بدرستی که امر قائم حتم است از جانب خدا و امر سفیانی هم حتم است از جانب خدا و قائم نمی باشد مگر بسفیانی

حَديثِ هَفتُم

غیبت نعمانی ص 134 مسندا از محمّد بن ابي نصر از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده كه فرمود ﴿قَبْلَ هذا الامرِ السُّفْيَانِيُّ وَ اليُمانى وَ الْمُرُّ وَ اَنِّي وَ شُعَيبُ بنُ صالِحٍ وَ كَفّ يَقولُ هَذَا وَ هَذَا﴾ یعنی پیش از این امر یعنی قیام قائم خروج سفیانی و یمانی و مروانی و شعيب بن صالح و کفّی است که می گوید این را و این را

حَديثِ هَشتُم

غیبت نعمانی ص 145 مسنداً از احمد بن محمد بن ابى نصر روایت کرده که گفت ﴿سَمِعَت الرّضا عليه السّلام يَقُولُ قَبْلَ هَذَا اَلاَمْرِ يَبُوحُ فَلَمْ اِدْرِ مَا اَلْيُبُوحُ فججت سَمِعْتُ اِعْرَابِيّاً يَقُولُ هَذَا يَوْمٌ يَبُوحُ فَقُلْتُ لَهُ مَا اَلْيَبُوحُ فَقَالَ اَلشَّدِيدُ اَلْحَرِّ﴾ يعنى شنیدم از حضرت رضا علیه السّلام که می فرمود پیش از ظهور این امر يعنى قائم عليه السلام يَبّوح است و من ندانستم که یبوح چیست تا این که حجّ گذاردم شنیدم که مردی اعرابی گفت این روز روز يبوح است به او گفتم که یبوح چیست پس گفت روزی که سخت است گرمی آن

ص: 315

حَديثِ نهم

غیبت نعمانی ص 163 مسنداً از حسن بن جهم روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ اَنَّهُمْ يَتَحَدَّثُونَ انّ السُّفْيَانِيَّ يَقُومُ وَ قَدْ ذَهَبَ سُلْطَانُ بَنى الْعَبَّاسُ فَقَالَ كَذَبُوا انَّهَ لَيَقُومُ وَ ان سُلْطَانُهُمُ الْقَائِم﴾ يعنى گفتم بحضرت رضا عليه السلام أَصْلَحَكَ اَللَّهُ بدرستی که ایشان یعنی عامّه حَديثِ می کنند که سفیانی قیام می کند در حالی که سلطنت بنی عبّاس رفته باشد یعنی منقرض شده باشد پس فرمود دروغ می گویند بدرستی که او قیام می کند در وقتی که سلطنت آن ها بر پا باشد

حَديثِ دَهُم

قرب الاسناد ص 170 بسند خود از احمد بن محمّد بن ابی نصر از آن حضرت روایت کرد که فرمود ﴿قُدَّامَ هَذَا اَلاَمْرِ قَتْلٌ بُيُوحٍ وَ مَا اَلْبَيُوحُ قَالَ دَائِمٌ لاَ يَفْتُرُ﴾ یعنی پیش از این امر یعنی پیش از قیام قائم قتل بیوح است گفتم بیوح چیست فرمود یعنی همیشه که بین آن فتور نباشد

مُؤلّف گوید لغت بیوح در بعضی از نسخه ها بباء یک نقطه در زیر و بعد از آن یاء دو نقطه در زیر نوشته شده و در بعضی بعكس ان اوّل یاء دو نقطه دار و بعد باء یک نقطه دار است و در بعضی از نسخه ها بوح بباء و او است بدون یاء بناء بر اوّل و سوّم بمعنای اختلاف و اختلاط در امر است و اگر یبوح باشد بمعنی مستاصل است از ﴿اِسْتَبَاحَ اَلْقَوْمُ اَيُّ اِسْتَاصَلَهُمْ﴾ یعنی قتلی که مستاصل و بی چاره کند قوم را و در متن خبر به دائم که قره ای در آن نباشد چنان چه در بعضی از اخبار دیگر نیز وارد شده که قبل از ظهور از ماه صفر تا ماه

ص: 316

ماه صفر بعد مدّت یک سال جنگ ادامه دارد و بمعنای روز بسیار گرم هم از قول مرد اعرابی در حَديثِ چهار صد و هفتاد و یک گذشت و مراد از استیصال که قبلا ذکر شد در ریشه کن کردن است

حَديثِ يازدَهُم

سیزدهم بحار الانوار ص 186 از کمال الدین صدوق مسندًا از زیان بن صلت روایت كرده که گفت ﴿قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الاَمْرِ فَقال اَنَا صَاحِبُ هَذَا الاَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِى امْلاهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ كَيْفَ اُكُونُ ذَاكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَ انٍ اَلْقَائِمَ هُوَ الَّذِى اِذا خَرَجَ كانَ في سِنِّ الشُّيُوخِ وَ مَنْظَرِ الشَّبَابِ قَوِيّاً في بَدَنِهِ حَتَّى الْوَمدُ يَدُهُ الى اَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَيْنَ اَلْجِبَالِ لَتَدْ كدكت صخورهَا يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَ خَاتَمُ سُلَيْمَانَ ذَاتُ اَلرَّابِعِ مِنْ وَلْدَى اَللَّهِ فِي سن مَا شَاء اللَّهُ ثُمَّ يَظْهَرُ فَيَمَلاَّ الأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وُجُوراً﴾ یعنی گفتم بحضرت رضا علیه السّلام که توئی صاحب این امر فرمود منم صاحب ابن امر وليكن من نیستم آن کسی که پر می کند زمین را از عدل همچنان که پر شده باشد از ستم گری و چگونه من او باشم با این نا توانی که در بدن من می بینی و بدرستی که قائم آن چنان کسی است که چون ظاهر شود در سنّ پیری است ولی در نظر جوان می نماید بزیّ جوانان قوّه ای در بَدَن او باشد که اگر دست خود را دراز کند ببزرگ ترین درختی که بر روی زمین باشد هر آینه از جا می کند آن را و اگر صیحه زند در میان کوه ها هر آینه ریز ریز شود سنگ های سخت آن با او می باشد عصای موسی و انگشتر سلیمان

ص: 317

اینست چهارمین از فرزندان من که پنهان می کند خدا او را در پرده غیب خود آن چه که می خواهد پس ظاهر می گرداند او را پس پُر می کند زمین را از عدل و داد همچنان که پر شده باشد از ظلم وَ جَور

حَديثِ دَوازدَهُم

سیزدهم بخار ص 155 مسنداً از حسین بن خالد روایت کرده از حضرت رضا عليه السّلام ﴿قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَديث كَانَ يَرْوِيهِ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ فَقَالَ لِى وَ مَا هُوَ قَالَ قُلْتُ لَهُ رَوَى عَنْ عَبِيْدَيْنِ زُرَارَةَ انه لقى ابا عَبْدِ اَللَّهِ فِى اَلسَّنَةِ اَلَّتِي خَرَجَ فِيهَا ابراهِيمُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ انَّ هَذَا قَدِ الْفَ الْكَلامَ وَ سَارَعَ النَّاسُ اليْهِ فَمَا الَّذِى تَامُرُ بِهِ فَقالَ اِتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْكُنُوا مَا سَكَتَ السَّمَاءُ وَ الأَرضُ قَالَ وَ كَانَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَئِنْ كَانَ عُبَيْدُ بْنُ زُرَارَةَ صَادِقاً فَمَا مِن خُرُوجٍ و مَا مِن قَائِمٍ قالَ فَقَالَ لَى ابو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْحَدِيثُ عَلَى مَا رَوَاهُ عُبَيْدٌ وَ لَيْسَ عَلَى مَاتَا وَ لَهُ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ انما عنى ابو عَبْدِ اَللَّهِ بِقَوْلِهِ مَا سَكَنْتَ مِنَ النِّداءِ بِاسْمِ صاحِبِكَ وَ ما سَكَنَتِ الأرضُ مِنَ الخَسفِ بِالجَيش﴾

یعنی گفت گفتم فدایت شوم حَديثِی بود که روایت می کرد آن را عبد الله بن بکیر از عبید بن زراره گفت پس فرمود چیست آن حَديثِ گفتم بان حضرت که روایت می کرد از عبید بن زراره که او ملاقات کرده ابا عبد الله عليه السّلام را در سالي كه ابراهیم بن عبد الله بن حسن خروج کرد پس به آن حضرت عرض کرده که فدایت شوم بدرستی که این

ص: 318

یعنی ابراهيم بن عبد الله بن الحسن تاليف كلام کرده و مردم بشتاب بسوی او می روند پس شما چه می فرمائید به این امر فرمود بپرهیزید از خدا و ساکن باشید تا زمانی که زمین و آسمان ساکن است گفت راوی یعنی حسین بن خالد که عبد الله بن بکیر می گفت اگر عبید بن زراره راست بگوید هیچ خروجی و هیچ قائمی نیست راوی گفت پس حضرت ابو الحسن عليه السّلام بمن فرمود حَديثِ همچنانست که عبید و روایت کرده ولیکن تایلی که عبد الله بن بکیر کرده صحیح نیست و جز این نیست که ابو عبد الله که فرموده مَا سَكَتَ اَلسَّمَاءُ مراد آن حضرت صیحه ای آسمانی بنام صاحب تو می باشد و مراد از ما سَكَنَتِ الأرضُ فرو رفتن لشکر سفیانی است بزمین

حَديثِ سيزدَهُم

السماء و العالم ص 339 از محمد بن يعقوب كلینى باسناد خود از حضرت رضا عليه السّلام روایت کرده که فرمود ﴿اِذَا عَمَّتِ الْبُلْدَانَ الْفِتَنُ فَعَلَيْكُمْ بِقُمَّ وَ حَوالَيها وَ نَواحِيها فَانَّ البَلاءَ مَرفوعٌ عَنها﴾ يعنى وقتی که عمومیّت پیدا کرد فتنه ها در همه شهر ها بر شما باد بساکن شدن در قمّ و اطراف و جوانب آن زیرا که بلاء از آن جا ها برداشته شده است

قسمت سوُّم از بخش هَشتُم در اخبار تَقَویّه

حَديثِ اوَّل

ص: 319

سیزدهم بحار الانوار ص 170 از غیبت نعمانی مُسندًا از داود بن ابی القاسم روایت کرده ﴿ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَرَی ذِکْرُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی اَلرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی اَلْقَائِمِ قَالَ اَلْقَائِمُ مِنَ اَلْمِیعَادِ﴾ یعنی گفت بودیم نزد ابی جعفر محمّد بن على الرّضا عليهما السلام پس ذکر سفیانی در میان آمد و ان چه که در روایت وارد شده کر امر خروج او از ختم شده ها است پس به ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم که با در چیزی که حتم شده است بَداء برای خدادران رو می دهند فرمود اری پس به ان حضرت گفت که پس جایز است که بداء برای خدا حاصل شود در را مرقائم عليه السّلام فرمود قيام قائم از وعده داده شده ها است یعنی بداء در ان حاصل نمی شود.

دَرذیل این حدیث علّامہ مجلسی اعلی الله مقامه بیانی دارد که مفادات این است که شاید برای محتوم معین هائی باشد که در بعضی از این ها ممکن باشد که برادران حاصل شود و فرمایش حضرت که فرموده من المیعاد اشاره بر انست که ممکن نیست بداء در ان بدلیل قول خدای تعالی که فرموده ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ﴾ و قيام قائم از چیزهائیست که خدا بر ان وعده داده است به پیغمبر خود و اهل بیت او برای صبر کردن ایشان در مکاره و ازار هائی که از مخالفین به ایشان رسیده است و خدا خلق نمی کند وعده خود را و پس از ان محتمل است که مراد ان بداء در محتوم بداء در خصوصیّات ان باشد نه در اصل وقوع مانند خروج سفیانی پیش از رفتن بنی عبّاس و امثال این ها

ص: 320

سیزدهم بحار الانوار ص 177 از کمال الدين صدوق بسند خود از عبد العظيم حسنى روایت کرده که گفت ﴿قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسي عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ اَنَّى الارْجوانِ تَكُونُ الْقائِمَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ الَّذِى يملاء الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَا ابا اَلْقَاسِمِ مَا مِنَّا الاّ قَائِمٌ بِامْرِ اللَّهِ عزَّ وَجَلٌ وَهَا إِلَى دِينِهِ ولَكِنَّ القائِمَ الَّذِى يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الاَرضَ مِنْ اَهْلِ الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ يَمْلَأُهَا عَدَّها و قِسْطاً هُوَ الَّذي يَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلادَتُهُ و يَغيبُ عَنهُم شَخصُهُ وَ يَحْرُمُ عَلَيهِم تَسمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمَّى رَسُولُ اَللَّهِ و كنيه وَ هُوَ الَّذى تُطوى لَهُ الاَرضُ وَ يُذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ اليه اصْحابُهُ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلاثُمَاةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِن اِقَاصِى الارْضِ وَ ذَلِكَ قَولُ اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ أَينَما تكونوا يَأْتِ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً انَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىٍ قَدِيرٌ فَاِذا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِهِ العِدَّةُ مِنْ اهْلِ الإِخْلاصِ اَظْهَرْ اَمْرِهِ فَإِذا اُكْمُلُ لَهُ العَقدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ الافِ خَرَجَ بِإِذْنِ اَللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ فَلاَ يزال يَقْتُلُ اعْدَاءَ اَللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اَللَّهُ عزَّ وَجِل قَالَ عَبْدُ اَلْعَظِيمِ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي وَ كَيْفَ يَعْلَمُ انَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ قَالَ يَلْقَى فِي قَلْبِهِ الرَّحْمَةُ فَاِذا دَخَلَ المَدِينَةَ اخرُج اللاَّتَ وَ العُرى﴾

یعنی گفتم برای محمّد بن على بن موسى عليهم السّلام كه من هر آینه امیدوارم که تو باشی قائم از اهل بیت محمّد که پر می کند زمین را از عدل و داد پس از آن که پر شده باشد از ظلم و جور فرمود آن حضرت علیه السّلام ای ابو القاسم نیست

ص: 321

از ما مگر آن که همه ما قائم بامر خدای عزّ وجّل می باشیم و راهنماینده دین اوئیم ولیکن آن قائمی که پاک می گرداند خدا به او زمین را از اهل کفر و جحود و الحاد و پر می کند آن را از عدل و داد او است آن کسی که که مخفی می باشد ولادت او بر مردم و پنهان می شود شخص او از مردم و حرام می شود نام بردن او بر ایشان و او است هم نام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه و آله و او است آن کسی که زمین برای او پیچیده می شود و ذلیل می شود برای او هر دشواری جمع می شوند در نزد او یاران او که مطابق شماره اهل بَدرَند که سیصد و سیزده نفر مرد باشند از دور تر نقطه های زمین و این است معنای گفته خدای عزّ وجّل که فرموده هر کجا باشید خدا همه شما ها را می آورد که بدرستی که خدا بر هر چیزی توانا است پس چون این عدّه در نزد او جمع شدند که همه از اهل و اخلاصند ظاهر می کند خدا امر او را پس چون عدد عقد در نزد آن حضرت کامل شدند که ده هزار مرد باشند بیرون می ایند باذن خدای عزّوجّل پس همیشه می کشد دشمنان خدا را تا این که خدای عزّ وجَلّ خشنود شود حضرت عبد العظیم گفت پس گفتم به آن حضرت ای آقای من چگونه می داند که خدا خشنود شده فرمود خدا رحم را در دل او می اندازد پس چون داخل مدینه شود لات و عُزّی را که دو بت بزرگ قریشند یعنی اوّل و دوّم بیرون می آورد

حَديثِ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 183 از عيون اخبار الرضا مسنداً روایت كرده از ابی جعفر ثانی از پدرانش

ص: 322

فرمود ﴿قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَليهِ و آله وسلمَ لِأُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ فِي وَصْفِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ فِي صُلْبِ اَلْحَسَنِ نُطفَةً مُبارَكَةً زَكِيَّةً طَيِّبَةً طاهِرَةً مُطَهَّرَةً يَرْضَى بِهَا كُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّن قَد أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ فِي الوَلايَةِ وَ يَكفُرُ بِها كُلُّ جاحِدٍ فَهُوَ إمامٌ تَقِيٌ نَقِيٌ صابِرٌ مَرضِيٌ هادٍ مَهْدِيٌ يَحكُمُ بِالعَدلِ وَ يَأمُرُ بِهِ يُصَدِّقُ اللَّهَ عزَّ وَجَلٌ وَ يُصَدِّقُهُ اللَّهُ في قَولِهِ يَخْرُجُ مِن تِهَامَةَ حِينَ تَظْهَرُ الدَّلائِلُ وَ الْعَلامَاتُ وَ لَهُ كُنُوزٌ لا ذَهَبٌ ولا فِضَّةٍ إلاَّ خُيُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَ رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ يَجمَعُ اللَّهُ لَهُ مِنْ أَقاصي اَلْبِلاَدِ علَى عِدَّةِ أهلِ بَدرٍ ثَلاثَمائَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَعَهُ صَحيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِيهَا عَدَدُ أصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ بُلْدَانِهِمْ وَ طَبَائِعِهِم وَ حُلاَّهُم وَ كِنَّاهُم كَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِي طَاعَتِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي و مَا دَلائِلُهُ وَ عَلامَاتُهُ يا رَسولَ اللَّه قالِ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِكَ الْعَلَمُ مِن نَفْسِهِ و أنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ فَنَادَاهُ اَلْعَلَمُ اُخْرُجْ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ هُمَا آيَتَانِ وَ عَلامَتَانِ وَ لَهُ سَيْفٌ مُغْمَدٌ فَإِذَا حانَ وَقتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ اقْتَلَعَ ذَلِكَ السَّيْفُ مِن غِمْدِهِ و أنْطَقَهُ اللَّهُ عزَّ وجَلَّ فَنَادَاهُ اَلسَّيْفُ اُخْرُجْ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ فَلا يَحِلُّ لَكَ أنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَيَخْرُجُ وَ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَيثُ ثَقِفَهُم وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَحكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ يَخْرُجُ و جَبْرَئِيلُ عَن يَمينِهِ وَ مِيكائيلُ عَن يُسْرَتِهِ و سَوْفَ تَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُم

وَ لْوْ بَعْدَ حِينٍ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ يَا أبي طُوبَى لِمَنْ لَقِيَهُ وَ طُوبَى لِمَن أَحَبَّهُ وَ طُوبِى لِمَنْ قَالَ بِهِ يُنْجِيهِم مِنَ الهَلكَةِ وَ بِالإقرارِ بِاللَّهِ وَ بِرَسولِهِ وَ بِجَميعِ الأئِمَّةِ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِي اَلْأَرْضِ كَمَثَلٍ

ص: 323

المِسكِ الَّذي يَسطَعُ ريحُهُ فَلا يَتَغَيَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِي السَّماءِ كَمَثَلِ اَلْقَمَرِ الْمُنِيرِ اَلَّذِي لاَ يُطْفَأُ نُورُهُ أَبَداً قَالَ أُبيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ كَيْفَ حَالُ بَيان هَؤُلاَءِ اَلْأَئِمَّةِ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وجل قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَّ اِثْنَتَيْ عَشْرَةَ صَحِيفَةً اِسْمُ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صَفْتُهُ فِي صَحِيفَتِهِ﴾

یعنی فرمود پیغمبر صلى الله عليه و آله به ابیّ بن كعب در وصف قائم عليه السّلام بدرستی که خدای تعالی ترکیب کرد در صلب حسین نطفه با برکت پاک پاکیزه طاهره مطهّره ای را که خشنود شود بر آن هر مؤمنی از کسانی که پیمان گرفته است خدا از ایشان در ولایت و کافر می شود به آن هر انکار کننده ای پس او است امام پرهیزکار پاکیزه ای صبر کننده خشود شده راهنمای راهنمائی شده حکم بعدل و امر به آن می کند تصدیق می کند خدای عزّ وجل را و تصدیق می کند خدا او را در گفتارش از مکّه بیرون می آید از مکّه تا این که ظاهر کند دلیل ها و نشانه ها را و برای او است گنج هائی که نه طلا است و نه نقره مگر این که اسب های چاق فربه و مرد های با نشان که جمع می کند خدا آن ها را برای او از دور ترین شهر ها بعدد اهل بَدر که سیصد و سیزده نفر مردانند و با او است نامه ای مهر زده که در آن نامه است شماره باران او بنام های ایشان و شهر های ایشان و طبع و خُو های ایشان و زیور های ایشان و کنیه های ایشان خود را بمشقّت اندازنده و کوشش کننده اند در فرمان برداری او پس اُبَیّ بان حضرت عرض کرد دلیل ها و علامت های او چیست یا رسول الله فرمود برای او پرچمی است

ص: 324

که چون وقت خروج او برسد پرده آن بخودی خود باز می شود و خدا او را بنطق در آورد پس پرچم او را ندا می کنند که بیرون ای ای وَلىّ خدا و بِكُش دشمنان خدا را و آن پرچم دو پرچم است و دو علامت و برای او شمشریست در غلاف خود پس چون وقت خروج او شود بخودی خود از غلاف بیرون آید و خدا او را بسخن در آورد پس ندا کند آن حضرت را که بیرون ای ولیّ خدا دیگر حلال نیست برای تو نشستن از دفع دشمنان خدا پس بیرون می آید و می کُشد دشمنان خدا را هر کجا که بر خورد کند به آن ها و بر پا می دارد حُدود خدا را و حكم می كند بحکم خدا بیرون می آید در حالی که جبرئیل از طرف راست او است و میکائیل از طرف چپ او و بسیار زود باشد که یاد کنند آن چه را که برای شما می گوئیم و هر چند بعد از مدّت ها باشد و وا گذار می کنم امر خود را بسوی خدای عزّ وجّل ای اُبَیّ خوشا بحال کسی که او را ملاقات کند و خوشا بحال کسی که او را دوست بدارد و خوشا بحال کسی که مایل به او باشد نجاة می دهد ایشان را از هلاکت و به اقرار بخدا و برسول او و بهمه امام ها می گشاید خدا برای ایشان بهشت را مَثَل ایشان در روی زمین مانند مشکی است که بوی آن ساطع باشد و هرگز تغییر نکند و مثل ایشان در آسمان مانند ماه نور دهنده است که نور آن هرگز خاموش نشود اُبَیّ عرض کرد یا رسول الله چگونه است حال واضح شدن این امام ها از جانب خدای عزّ وجّل فرمود که خدای تعالی بر من فرستاد دوازه نامه که نام هر امامی با مهر او و صفت او در آن نامه نوشته شده است

ص: 325

حَديثِ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 42 از کمال الدین صدوق مسندا از حضرت عبد العظيم حسنى روایت كرده ﴿قَالَ دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلى عَلَيْهِما السَّلامُ وَ اَنَا اُرِيدُ اَنْ اَسْئَلَهُ عَنِ اَلْقَائِمِ وَ هُوَ اَلْمَهْدِيُّ او غَيَّرُهُ فَابْتَدَّ أَبى فَقَالَ يَا ابَا اَلْقَاسِمِ انَّ القَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِىُّ الَّذِى يَجِبُ اَنْ يُنْتَظَرَ فِى غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فى ظُهورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِن وَلْدَى وَ الَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّنَا بِالامامَةِ اِنَّهُ لَوَلَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا الاّ يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ حَتَّي يَخْرُجُ فيملا الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلماً وَ جَوراً وَ إِنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى يُصْلِحُ اَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ كَما اَصْلَحَ مِنْ كَلِيمِهِ موسى لِيَقْتَبِسَ لاهلَهُ نَاراً فَرَجَعَ وَ هُوَ رَسُولُ نَبِيٍ ثُمَّ قالَ افْضَلْ أعْمَالِ شِيعَتِنَا انْتِظَارُ الْفَرَجِ﴾ یعنی گفت داخل شدم بر آقایم محمد بن علىّ عليهما السّلام و من می خواستم که بپرسم از آن حضرت از قائم که آیا مهدی آن بزرگوار است یا غیر او است پس پیش از این که من سؤال کنم ابتداءً بمن فرمود ای ابو القاسم بدرستی که مهدیّ آن کسی است که از ما است و قیام کننده است آن چنان کسی است که واجب است در زمان غیبت او انتظار کشیده شود و در زمان ظهورش اطاعت کرده شود و او سوُّم است از فرزندان من است قسم به آن خدائی که بر انگیخت محمّد را به پیغمبری و مخصوص گردانید ما را به امامت که اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه دراز می گرداند خدا آن روز را تا این که بیرون آید و پر کند زمین را از عدل و داد همچنان که پر شده باشد از ظلم و جور و بدرستی که خدای تعالی اصلاح می کند کار او را در یک شب همچنان که اصلاح کرد کار کنیم خود

ص: 326

موسیٰ را تا این که بگیرد برای اهل خود شرارۀ آتشی را پس بر گشت در حالی که پیغمبر بود پس از آن فرمود بر ترین کار های شیعیان ما در انتظار فرج بودن است

حَديثِ پَنجُم

سیزدهم بحار ص 42 از نصوص المعجزات مسنداً از صقر بن ابی دُلف روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ ابَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلى الرِّضَا عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يَقُولُ الامَامُ بَعْدِي إِبْنِي عَلى اَمْرِهِ اَمْرٌ وَ قَولُهُ قَوْلى وَ طَاعَتُهُ طَاعَتى وَ الامام بَعْدَهُ اِبْنُهُ الْحَسَنُ امرى امر اَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ ابِيهِ و طَاعَتهُ طَاعَةُ ابيه ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ يَابن رَسُولِ اَللَّهِ مِنَ اَلْأَمَامِ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَكَى بُكاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالحَق اَلْمَنْظَرِ فَقُلْتُ لَهُ يَابْنَ رَسُولُ اللَّهِ و لِمَ سَمَّى الْقَائِمَ قَالَ لانه يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادَ اكْثَرِ الْقَائِلِينَ بامامته فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سَمَّى الْمُنْتَظَرَ قَالَ ان لَهُ عَنيبَةً تُكثِرا يامَها وَ يَطولُ امدُها فَيَنتَظِرُ خُرُوجَهُ المُخلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ المُرْتابونَ وَ يُسْتَهْزِى بِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا اَلْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا اَلْمُسْلِمُونَ﴾ يعنى شيندم از ابی جعفر محمّد بن علىّ الرّضا عليهما السّلام كه مي فرمود امام بعد از من پسرم علیّ است که امر او امر من است و گفته او گفته من است و فرمان بر داری از او فرمان بر داری از من است و امام بعد از او پسر او حَسَن است که امر او امر پدر او است و گفتار او گفتار پدر او است و فرمان بر داری از او فرمان بر داری از پدر او است پس سکوت کرد آن حضرت من گفتم یابن رسول الله امام بعد از حسن کیست گریست گریستن شدیدی و فرمود بعد از حسن پسر او قائم علیه السلام

ص: 327

است که قیام کننده بحقّ است و انتظار کشیده شده است قیام او پس گفتم یابن رسول الله چرا قائم نام گذارده شده است فرمود برای این که قیام می کند بعد از مردن ذکر او و مرتدّ شدند بیش تر از قائلین بر امامت او پس گفتم که چرا منتَظَر نامیده شده فرمود برای اینست که او را پنهان شدنی است که روز های پنهانی او بسیار می شود و مدّت غیبت او طول می کشد پس مخلصین انتظار خروج او را می کشند و کسانی که اهل شَکّند انکار می کنند وجود او را و انکار کنندگان استهزاء می کنند و وقت قرار دهندگان برای ظهور او دروغ می گویند و آن هائی که شتاب کننده گانند هلاك می شوند و مسلمانان در آن مدت نجاة می یابند

حَديثِ شِشُم

دلائل براهين الفرقان تالیف شیخ ابو الحسن مرندی طبع طهران در سال هزار و سیصد و چهل و يک هجرى قمرى ص 8 از كتاب تحفة التحف فاضل سلماسی از جرائد ابن عقده بسند معتبر از حضرت جواد محمّد بن علیّ بن موسیٰ عليهم السّلام روایت کرده که فرمود ﴿كاني بِجَرَائِدَ شَتي تُدْعَى بِاسْمَاءٍ شَتِي الاّ ارَى لَهُ رُشداً ولا لِدِينِهِمْ صِيَانَةً كُلَّمَا مَا لُوا الى جَانِبٍ اِنْهَدَرَ مِنْهُمُ اَلْآخَرُ يُعَارِضُهُمْ وَ رَجُلٌ طَبَرِيٌ﴾ یعنی گویا می بینم روز نامه های پراکنده ای را که خوانده می شود بنام های پراکنده مختلف که نمی بینم برای صاحبان آن ها رشد و هدایتی و حفظ نمی کنند صاحبان آن ها دین خود را از هر طرفی که میل کنند طرف دیگر از این باطل و نا چیز شود معارضه می کند با آن ها مردی از اهل طبرستان و نیز در همان

ص: 328

کتاب از آن حضرت روایت کرده که فرمود ﴿النَّاسُ يَصِيرُونَ حَيَارَى وَ سُكَارَى الا مُسْلِماً وَ لَانَصَارِي﴾ یعنی مردمان متحیّر و سر گردان می شوند مانند اشخاص مست نه مسلمانند و نه مسیحی کنایه از شدّت ابتلاء و فساد آن زمان و بی پروا شدن اهل آن زمانست

بخش نُهُم :كتاب نوائب الدّهور

اشاره

در بیان اخبار و احادیثی است که از حضرت امام علی النّقی و حضرت امام حسن عسکری و حضرت بقية الله صلوات الله عليهم روایت شده و آن مشتمل بر سه قسمت است

حَديثِ اَوَّل

سیزدهم بحار ص 42 از کمال الدّين صدوق مسنداً از علیّ بن مهزیار روایت کرده ﴿قَالَ كَتَبْتُ إِلَى ابِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِسْئَلْهُ اَلْفَرَجَ فَكتبَا ذَا اِغَابَ صَاحِبُكُمْ عَنْ دَارِ اَلْفَاسِقِينَ (اَلظَّالِمِينَ) فَتَوَقَّعُوا اَلْفَرَجَ﴾ (یعنی) گفت علیّ بن مهزیار که نوشتم بحضرت البی الحسن علیّ بن محمّد و سؤال کردم از او فرج را پس در جواب نوشت که وقتی که پنهان شد صاحب شما از خانه فسّاق یا ستم کاران که مراد سامرّا باشد آن وقت انتظار بکشید فرج را

حَديثِ دُوُّم

كمال الدين و تمام النعمة در باب ما روى عن ابى الحسن على بن محمد العسكرى مُسنداً از محمد بن فارس روایت کرده ﴿قَالَ كُنْتُ اَنَا وَ اَيُّوبُ بْنُ نُوحٍ فِى طَرِيقِ مَكَّةَ وَ نَزَلْنَا عَلَى وَادِي زِبَالِهِ فَجَعَلْنَا نَتَحَدَّثُ فَجَرَى ذِكْرُ مَا نَحْنُ فِيهِ وَ بَعْدَ اَلاَمْرِ عَلَيْنَا فَقَالَ اَيُّوبُ

ص: 329

بْنُ نُوحٍ كَتَبْتُ فِي هَذِهِ اَلسَّنَةِ اُذْكُرْ شَيْئاً مِنْ هَذَا فَكَتَبَ الى اذا رُفِعَ عَلَمُكُم مِن بَيْنِ أظْهُرِكُم فَتَوَقَّعُوا الفَرَجَ مِن تَحْتِ أَقْدَامِكُم﴾ یعنی گفت من و ایّوب بن نوح در راه مکّه با هم بودیم در وادی زباله فرود آمدیم و نشستیم و با هم دیگر حَديثِ می گفتیم پس سخن ما رسید بذکر آن چه که در آن بودیم یعنی قیام قائم آل محمّد پس ایّوب بن نوح گفت من در این سال در موضوع این مسئله چیزی نوشتم یعنى بحضرت الحج الحسن على بن محمّد عليهما السّلام پس در جواب بمن نوشت که هر وقت علم از میان شما بر داشته شد پس انتظار بکشید فرج را از زیر پا های خود

قسمت دوُّم از بَخش نُهُم

اشاره

در بیان احادیث مأثوره از حضرت ابی محمد الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرج ولده علیهما السلام

حَديثِ اَوَّل

کمال الدين و تمام النعمة در باب ما روى عن ابى محمد الحسن بن على العسكرى عليهما السّلام مسندا از احمد بن اسحق بن سعد اشعری روایت کرده که گفت ﴿دَخَلْتُ علَى بْنَ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَيْنَ عَلَى صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِما وَ اَنّا اُرِيدُ اَنْ اَسْئَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِي مُبْتَداً يَا احْمَدَ بْنَ اَسْحَق انَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى لَمْ يُخْلِ الاَرْضُ مُنْذُ خُلِقَ ادمٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ الى اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ اَهْلِ الاَرْضِ وَ بِهِ يُنْزِلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ اَلارْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَابنَ رَسُولُ اللَّهِ مِنَ الامَام وَ الخَلِيفَةُ بَعْدَكَ فَنَهَضَ صَلواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَيْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلَى عاتِقِهِ

ص: 330

غُلامٌ كَانَ وَجْهُهُ اَلْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ اَلثَّلاَثِ سِنِينَ فَقَالَ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْلا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجِلٌ وَ عَلَى حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَيْكَ اِبْني هَذَا إِنَّهُ سَمِيُّ رَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ سَلَّمَ وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يَملَأُ الأرضَ قِسطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يا احْمَدَ بنَ اسْحَق لَوْلا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلٌ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابنى هذا انه سَمَّى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَنِيُّهُ الَّذِي يُمَلاَّءُ الارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَا اِحْمَدَ بْنَ اِسْحَق مَثَلُ مَثَلِهِ في هذهِ الاُمَّةِ مَثَلُ الخَضِرِ عَليه السلامُ وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِى الْقَرْنَيْنِ وَ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ فِيهَا اِلاّ مَنْ يُثَبِّتُ اللَّهُ عزَّ وَجلٌ عَلَى الْقَوْلِ بامامتهِ وَ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ قَالَ اِحْمَدُ بْنُ اِسْحَقَ فَقُلْتُ لَهُ يا مَوْلاى فَهَلْ مِنْ عَلاَمَةٍ يَطْمَئِنُّ اليها قَلْبِي منطق الغلام صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَيْهِ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍ فَصِيحٍ فَقَالَ اَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِى ارْضِهِ و الْمُنْتَقِمُ مِنْ اعدائِهِ وَ لا تَطلُبُ اثراً بَعدَ عَينٍ يا اَحْمَدُ بْنِ اِسْحَقْ قَالَ اِحْمَدُ بْنُ اسْمِي فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ عُدت اليهِ فَقُلْتُ يَابنَ رَسُولُ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَ سُرُورَى بِمَا مَنَنْتَ عَلَى فَمَا اَلسُّنَّةُ اَلْجَارِيَةُ فِيهِ مِنَ الخضرودى اَلْقَرْنِيْنِ قَالَ طُولُ اَلْغَيْبَةِ يا احْمَدُ قُلْتُ يَابْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَانٍ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَ إِى وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الأَمْرِ اِكْثَر اَلْقَائِلِينَ بِهِ فَلاَ يبْقَى الاّ مَن اَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وجَل عَهْدِهِ لِوَلايَتِنَا وَ كَتَبَ فِى قَلبِهِ الايْمَانَ وَ اَيِّدِهُ بِرُوحٍ مِنْهُ يا احْمَدَ بْنَ اِسْحَق هَذَا امرٌ مِنْ اَمْرِ اَللَّهِ و سِر مَن سَيرَا اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَخُذْمَا اتيْتُكَ وَ اكْتُمْهُ وَ كُنْ مِن شَاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّينَ﴾

یعنی داخل شدم بر ابی محمّد حسن بن علىّ صلوات الله عليهما و من مي خواستم که از او سوال کنم از امامی که بعد از او است پس پیش از این که من سؤال کنم فرمود

ص: 331

ای احمد بن اسحق بدرستی که خدای تبارك و تعالی خالی نگذارده است زمین را از حجّت از وقتي كه آدم عليه السّلام را آفریده و بعد از این هم خالی نمی گذارد تا قیام قیامت از حجتی که برای خدا باشد بجهت خلق او به آن حجت دفع می شود بلاء از اهل زمین و بسبب آن حجّت باران می باراند و بواسطه آن برکات زمین را بیرون می آورد گفت پس گفتم به آن حضرت که ای پسر رسول خدا امام بعد از تو كيست آن حضرت صلوات الله عليه بشتاب از جا بلند شد و در داخل خانه رفت پس بیرون آمد در حالتی که پسری را بر دوش خود گرفته بود که روی آن چون ماه شب چهاردهم می درخشید و از پسران سه ساله بنظر می امد پس فرمود ای احمد بن اسحق برای کرامت تو بر خدای عزّ وجلّ و بر حجّت های او این فرزند را بتو نمودم که پسر من است و همنام و هم کنیه است با پیغمبر خدا صلی اللہ علیه و آله و این پسر آن چنان کسی است که زمین را پر از داد و عدل می کند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد ای احمد بن اسحق مَثَل او در این امّت مانند خضر عليه السّلام است و مثل او مانند ذو القرنین است بذات خدا قسم است که هر آینه پنهان می شود از دیده ها پنهان شدنی که نجاة نمی یابد در زمان غیبت و پنهان شدن او از هلاکت مگر کسی که ثابت بدارد خدای تعالی او را بر قائل شدن بر امامت او و توفیق دهد خدای عزّ و جل او را برای دعا کردن برای تعجیل در فرج او احمد بن اسحق گفت گفتم ای مولای من آیا نشانه هست که سَبَب اطمینان قلب من شود به آن نشانه پس آن پسر بچّه بتكلم در آمد و بزبان عربی فصیح فرمود منم بقیّه خدا در زمین او و انتظام کشنده

ص: 332

از دشمنان او بعد از دیدن من اثر و نشانه مخواه ای احمد بن اسحق احمد بن اسحاق گفت پس بیرون آمدم در حالتی که خوش حال و شادان بودم پس چون فردای آن روز شد بر گشتم خدمت آن حضرت و عرض کردم ای پسر رسول خدا این شادی بزرگی شد براى من بواسطه آن چه که منّت گذاردی بر من پس سنّت جاریه ای که از خضر و ذوالقرنین در وجود او است چیست فرمود طول زمان غیبت او است ای احمد گفتم ای پسر رسول خدا آیا غیبت او هر آینه طولانی خواهد شد فرمود آری قسم بپروردگار من این قدر غیبتش طول می کشد که بیش تر از کسانی که قائل بر امامت او هستند بر می گردند از اعتقاد خود بامامت آن حضرت پس باقی نمی ماند به این اعتقاد مگر کسی که خدای عزّ وجلّ از او عهد ولایت ما را گرفته و ایمان را در دل او ثابت داشته و او را به روحی از جانب خود تائید فرموده ای احمد بن اسحق این امری است از امر خدا و سرّی است از سرّ خدا و غیبی است از غیب خدا بگیر آن چه را که بتو دادم و کتمان کن آن را و از شکر گذاران باش تا فردای قیامت با ما در علییّن باشی

حَديثِ دُوُّم

سیزدم بحار ص 42 از کمال الدین صدوق مسندا روایت نموده از موسی بن جعفر بغدادي ﴿قَال سَمِعْتُ ابا مُحَمَّد اَلْحَسَنَ بْنَ عَلَى عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يَقُولُ كَانَى بِكُمْ وَ قَدِ اِخْتَلَفْتُمْ بَعْدِي فِي الْخَلَفِ مِنًى اما ان المقر بالائِمةِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلْمُنْكَرَ لو لدى كَمَنْ اقر بِجَمِيعِ اِنْبِيَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ ثُمَّ اِنْكِرْ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَلْمُنْكِرُ لِرَسُولِ اَللَّهِ كَمَنِ اِنْكَرَ جَمِيع

ص: 333

الانْبِياءِ لانَ طَاعَةِ اخرِنَا كَطَاعَةٍ اَوْلِيَا وَ الْمُنْكَرُ لاخِرْنَا كَالْمُنْكِرِ لاوَلَنَا امَّا اِنَّ لِوُلْدِى غَيْبَةً يَرْتَابُ فِيهَا النَّاسُ اِلاّ مَن عَصَمَهُ اللَّهُ عزَّ وَجِل﴾

یعنی گفت شنیدم از ابی محمد حسن بن علی علیهما السّلام که می فرمود گویا می بینم شما را که اختلاف پیدا می کنید بعد از من در فرزند من که جانشین من است آگاه باشید که اقرار کننده به امامت امام هائی که بعد از رسول خدا بوده اند و انکار کننده فرزند من یعنی قائم آل محمد علیهم السّلام مانند کسی است که اقرار برسالت و نبوت همه پیغمبران و فرستادگان خدا داشته باشد و منکر نبوّت محمّد رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد مانند کسی است که جمیع پیغمبران را انکار کرده باشد زیرا که فرمان بر داری کردن از آخر ما ائمه مانند فرمان بر داری کردن از اوّل ما است و انکار کننده آخر از ما ائمه مانند انکار كننده اوّل ما است آگاه باش که از برای پسر من غیبتی است که در دوره غیبت او مردمان بشک می افتند مگر کسی که حفظ کند او را خدای عزّ وجلّ

حَديثِ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 43 نیز از کمال الدین مسندا روایت کرده از عثمان بن سَعَد عَمرى که یکی از نوّاب اربعه است که گفته سوال کرده شد از ابی محمّد حسن بن علی علیهما السلام و من حاضر بودم در نزد او از خبری که روایت کرده شده از پدران او که ﴿اِن الاَرضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّةِ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ الى يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ انَّ مَن مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ امامَ زَمَانٍ مَاتَ مِيتَةَ﴾ یعنی بدرستی که خالی نمی ماند از حجّت خدا بر خلق او تا روز قیامت و

ص: 334

کسی که بمیرد در حالی که نشناخته باشد امام زمان خود را مرده شود مانند مردن در زمان جاهلیت یعنی بمیرد بر غیر دین اسلام اما ﴿اِنَّه لَهُ غَبِيَّةٌ يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ و يَهْلِكُ فِيها الْمُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَانَى اُنْظُرْ الى الاعلام اَلْبِيضُ تَخْفِقُ فَوْقَ رَاسِهِ بِنَجَفِ اَلْكُوفَةِ﴾ يعنى آگاه باشید که از برای او پنهان شدنی است از چشم ها که سر گردان شوند در زمان غیبت او نادان ها و هلاک شوند در آن زمان باطل کنندگان حق و دروغ گویند در آن زمان وقت قرار دهندگان برای ظهور او پس بیرون می آید و گویا می بینم پرچم های سفیدی را که در نجف کوفه بالای سر او در جنبش است

حَديثِ چَهارُم

سیزدهم بحار ص 186 از کتاب دعوات راوندی مسندا از حسن بن طریف روایت کرده که گفت ﴿كَتَبْتُ إِلَى ابى مُحَمَّدٍ العسكرى اِسْئَلْهُ عَنِ اَلْقَائِمِ اِذا قَامَ بم بِقَضَى بَيْنَ النَّاسِ وارِداتٍ اَنِ اسْئَلْهُ عَن شِئْ لِحُمَّى الرِّبْعِ فَاغْفَلْتُ ذِكْرَ اَلْحُمَّى فَجَاءَ اَلْجَوَابُ سُئِلْتَ عَنِ الامام فَاِذا قَامَ يُقْضَى بَيْنَ اَلنَّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضَاءِ دَاوُدَ لاَ يُسْئَلُ اَلبَيِّنة اَلْخَبَر﴾ يعنى نوشتم بسوی ابی محمّد عسکری که از او بپرسم از قائم که چون قیام کنند به چه چیز حکم می کند در میانی مردم و می خواستم که از او بپرسم از چیزی از تَبی که سه روز پی در پی عارض می شود و یک روز نیست پس غفلت کردم از ذکر آن پس جواب آمد که پرسیدی از امام که چون قیام کند حکم می کند در میان مردم بعلم خود مانند حکم کردن داود و شاهد نمی خواهد (تا آخر خبر)

حَديثِ پَنجُم

ص: 335

سیزدهم بحار ص 187 از کتاب مواعظ مسنداً از ابی هاشم جعفری روایت کرده که گفت بودم در نزد ابی محمّد علیه السّلام که فرمود ﴿اذَا قَامَ القَائِمُ امرُ بِهَدْمِ الْمَنَارِ وَ الْمَقَاصِيرِ الَّتي فِي الْمَسَاجِدِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لاَى مَعْنَى هَذَا فَاقْبَلْ اِلَى فَقَالَ معنى هذا اِنَّهَا مُحْدِثُهُ مُبْتَدَعَةً لَمْ يَبْنِهَا نَبِيٌ وَ لاَ حُجَّة﴾ يعنی چون قائم قیام کند فرمان می دهد بخراب کردن منار ها و قصر هائی که در مسجد ها است پس من در پیش خود گفتم که بچه معنائی می فرماید پس رو آورد بسوی من و فرمود معنای این اینست که این ها از چیز هائیست که احداث کرده شده و بدعت است بنا نکرده است آن را پیغمبری و نه حجّتى

حَديثِ شِشُم

هفدهم بحار الانوار در مواعظ حضرت عسکری علیه السّلام روایت کرده از کتاب دُرّة الباهرة من اصداف الطّاهِرة از تاليفات قطب الدين كیدرى یا شهيد ثانى که گفته است ﴿وَ جُدْ بِخَطِّ الامام الى محمد اَلْحَسَنِ العسكرى عَلَى ظَهْرِ اَلْكِتَابِ قَد صَعِدْنَا ذُرَى الْحَقَائِقِ بَاقِدَامِ النُّبُوَّةِ وَ الوِلايَةِ وَ ذَرَانا سَبْعَ طَرَائِقَ بِاعْلامِ الْفُتُوَّةِ وَ الهِدَايَةِ وَ نَحْنُ لَبَوْثِ الوَغْيِ وَ غُيُوثُ اَلنَّدَى وَفَيْنَا السَّيْفَ وَ اَلْقَلَمَ فِي اَلْعَاجِلِ وَ لِوَاءُ اَلْحَمْدِ فِي الْأَجَلِ اسْبَاطُنَا خُلَفَاءُ اَلدِّينِ وَ حُلَفاءُ اليَقينِ وَ مَصابِحُ الاُمِمِ وَ مَفاتِحُ الكَرَمِ فَالكَليمُ البَس حُلَّةَ الِاِصْطِفَاءِ لِمَا عَهِدَ نَامَنَهُ اَلْوَفَاءُ رُوحُ اَلْقُدُسِ فى جِنَانِ اَلصَّاغُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدائِقِنَا الباكُورَةِ شيعَتُنا الفِئَةُ النّاجِيَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاكِيَةُ صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً، وَ عَلَی الظَّلَمَةِ إِلْباً وَ عَوْنَا سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ اَلْحَيَوَانِ بَعْدَ لَطَيٍ مُجْتَمِعٍ

ص: 336

النِّيرَانِ لِتَمَامِ الرَّوطَةِ وَ الطَّوَاسينِ مِنَ اَلسِّنِينَ﴾ يعنى یافت شد بخطّ امام ابی محمّد حسن عسکری علیه السّلام بر پشت کتابی که نوشته بود که بالا رفتیم بر بلندی های حقایقی و معارف با قدم های پیغمبری و ولایت و بالا رفتم بر هفت آسمان معرفت و علم و حکمت با نشانه های جوان مردی و هدایت و مائیم شیر های بیشه معرفت و دانائی و باران های نافع علم و عمل و در ما است شمشیر و قلم در این جهان و پرچم حمد در جهان دیگر که عالم آخرت باشد سبط های ما خلیفه های دینند و هم عهد های یقین اند و چراغ های نور دهنده اند برای امّت ها و کلید های کَرَم و بخشش اند پس موسای کلیم حُلّه صفوت را پوشید بسبب وفا کردن بعهدی که از او گرفتیم و روح القدسی در باغ های کوچک معارف و ولایت ما صبحانه ای در روز ازل خورده بمقام روح القدسى رسيد شيعيان ما گروهی هستند که از اهل نجاتند و فرقه ای هستند پاک و پاکیزه که گردیده اند یاوران و حفظ کننده گان ما و بر ضرر ستم کاران بر ما جمع شونده و کمک های ما هستند زود باشد که شکافته شود برای ایشان چشمه های زندگانی بعد از مشتعل شدن آتش های جنگ جهانی که اشتعال آن وقتی است که تمام شود بقدر عدد الف لام را و طه و طاسین های قرآن از سال ها

مُؤلّف نا چیز گوید

شبهه ای نیست که در کلیّه اخبار و آثار صادره از مصادر وحی و تنزیل تعیین وقتی برای ظهور حضرت بقیه الله عجل الله تعالى فرجه نشده و بعلاوه نفى صريح هم

ص: 337

از وقت قرار دادن رسیده حتّی آن که در بعضی از اخبار و آثار تکذیب فرموده اند کسانی را که وقت برای ظهور قرار می دهند زیرا وقت ظهور را خدا می داند و بس و علم به آن از مختصات حتق جلّت عظمة است و لیکن علامت های بسیاری برای ظهور آن حضرت از رسول مختار و اهل بیت اطهار او صلوات الله عليه و عليهم اجمعين رسیده که نزدیک بودن ظهور را بوقوع آن علامت ها می توان استفاده کرد و ممکن است سال های نزدیک بظهور را از آن استباط نمود و همچنین از رمزها و حساب ها و قواعد نجومیّه و جفریه و حروفیه و زبری و بیّنیه ای که از روی مبانی صحیحه علمیه و علمیّه است و بتجربه بزرگان از اهل این فنون رسیده و بمعرض آزمایش گذارده شده و آثار صحت از آن واضح است نه بگفته هر شیّاد دروغ گویی با دیدن در هر اوراق پاره اى فى الجمله می توان زمینه ای بدست آورد و علم بقرب زمان ظهور را بدست آورد و تقریباً امیدوار بنزدیک بودن زمان فرج شد بخصوص در صورتی که علامات خبر داده شده از خانواده وحی و تنزیل بر طبق آن چه که خبر داده اند صورت وقوع پیدا کرده باشد بهر تقدیر این حَديثِ شریف از احادیث مرموزه مربوطه بوقوع بعضی از علائم قبل از ظهور است که عبارت از وقوع جنگی شدید است که تقریبا یک سال قبل از ظهور صورت خواهد گرفت با توافق مشیّت الهيه و در پنج كلم (الر) و (طه) و سه كلمه (طسم طسم طس) طبق قواعد ممهّده اشاره بوقوع این جنگ است چنان چه در جزو چهارم این کتاب در بخش مخصوص بر آن شرح داده می شود با کشف بعض از رموز و اسرار دیگری وَ الله وليّ التوفيق

ص: 338

قسمت سوم از بخش نهم

حَديثِ اَوَّل

کمال الدين و تمام النّعمه در باب ذكر من شاهد القائم عليه السّلام مسندا از محمّد بن حسن بن علی بن مهزیار روایت کرده که گفت شنیدم از پدرم که می گفت شنیدم از جدّت على بن مهزيار ﴿يَقُولُ كُنْتُ نَائِماً فِي مَرْقَدِي إِذْ رَأَيْتُ فِي مَا يَرَى اَلنَّائِمُ قَائِلاً يَقُولُ لِي حُجَّ فَإِنَّك تلقى صَاحِبَ زَمَانِكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فَانْتَبَهْتُ و أَنَا فَرِحٌ مَسْرُورٌ فَمَا زِلْتُ فِي اَلصَّلاَةِ حَتَّى انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ و فَرَغْتُ مِن صَلاتِي و خَرَجْتُ أسأَلُ عَنِ الْحَاجِّ فَوَجَدْتُ فِرْقَةً تُرِيدُ اَلْخُرُوجَ فَبَادَرْتُ مَعَ أَوَّلِ مَن خَرَجَ فَمَا زِلْتُ كَذلِكَ حَتَّى خَرَجوا وَ خَرَجْتُ بِخُرُوجِهِمْ أُرِيدُ الْكُوفَةَ فَلَمَّا وَ افَيْتُهَا نَزَلْتُ عَنْ رَاحِلَتِي وَ سَلَّمْتُ مَتَاعِي إِلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسأَلُ عَن آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمَا زِلْتُ كَذلِكَ فَلَمْ أَجِدْ أَثَراً ولا سَمِعْتُ خُبَراً وَ خَرَجتُ في أَوَّلِ مَنْ خَرَجَ أُرِيدُ اَلْمَدِينَةَ فَلَمَّا دَخَلتُها لَم أَتَمالَك أن نَزَلتُ عَن راحِلَتي وَ سَلَّمتُ رَحْلِي إلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنِ الْخَبَرِ وَ أَقْفُوا الأَثَرَ فَلا خَبَراً سَمِعْتُ ولا أَثَراً وَجَدْتُ فَلَم أَزَلْ كَذَلِكَ إلى أَنْ نَفرَ اَلنَّاسُ إلى مَكَّةَ وَ خَرَجتُ مَعَ مَن خَرَجَ حَتَّى وَ افَيْتُ مَكَّةَ وَ نَزَلْتُ فاستَوثَقتُ مِن رَحْلِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنْ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ أَسْمَعْ خَبَراً وَ لا وَجَدتُ أَثَراً فَمَا زِلْتُ بَيْنَ الإِيَاسِ وَ الرَّجَاءِ مُتَفَكِّراً فِي أَمْرِي وَ غَائِباً عَلَى نَفْسِي وَ قَدْ جَنَّ اللَّيْلُ فَقُلتُ أَرْقُبُ إِلَى أَنْ يَخْلُوَ لِي وَجْهُ الْكَعْبَةِ لِأَطُوفَ بِها وَ أَسأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَل أن يُعَرِّفَنِي أَمَلِي فِيهَا فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ وَ قَدْ خَلا لِي وَجْهُ الكَعْبَةِ إِذْ قُمْتُ إلى اَلطَّوَافِ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى مَلِيحِ

ص: 339

طَيِّبُ الرَّائِحَةِ مُتَّزِرٌ بِبُردَةٍ مُتَّشَحٍ بِأُخْرَى وَ قَدْ عَطَفَ بِرِدائِهِ عَلَى عَاتِقِهِ فرعته فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ مِمَّن اَلرَّجُلُ فَقُلْتُ مِنَ اَلْأَهْوَازِ فَقَالَ أَتَعَرفُ بِهَا اِبْنَ اَلْخَصِيبِ فَقُلْتُ رَحِمَهُ اَللَّهُ دُعِيَ فَأَجَابَ فَقَالَ رَحِمَهُ اَللَّهُ لَقَد كانَ بِالنَّهارِ صائِماً و بِاللَّيْلِ قَائِماً وَ لِلْقُرْآنِ تَالِياً وَ لَنَا مُوَالِيا فَقَالَ أَتَعَرَّفُ بِهَا عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ فَقُلْتُ أَنَا عَلِيٌ فَقَالَ أهلا وَ سَهلاً بِكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أتَعَرَّفُ الصَّرِيحَيْنِ قُلتُ نَعَم قالَ وَ مَن هُما قُلتُ مُحَمَّدٌ وَ مُوسَى ثُمَّ قَالَ مَا فَعَلْتَ الْعَلامَةَ الَّتي بَيْنَكَ و بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ مَعِي فَقَالَ أَخْرِجْهَا إِلَيَّ فَأَخْرَجْتُهَا إلَيهِ خَاتَماً حَسَناً عَلَى فَصِّهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ بَكَى مَلِيّاً وَرَن شَجِيّاً فَأَقْبَلَ يَبْكِي بُكاءً طَوِيلاً وَ هُوَ يَقُولُ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَلَقَدْ كُنْتَ إِمَاماً عَادِلاً ابنَ أئِمَّةٍ و أبا إِمَامٍ أَسْكَنَكَ اللَّهُ الفِردَوسَ الاّعلَى مَعَ آبائِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِم ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ صِرْ إِلَى رَحْلِك وَ كُنْ عَلَى أُهْبَةٍ مِن السَّفَر حَتَّى إِذا ذَهَبَ الثُّلُثُ مِنَ اللَّيلِ وبَقِيَ الثُّلُثَانِ فَالحَقْ بِنَا فَإِنَّكَ تَرَى مُنَاكَ قَالَ اِبْنُ مهْزيَارَ فَصِرْتُ إِلَى رَحْلِي أُطِيلُ اَلتَّفَكُّرَ حَتَّى إذا هَجَمَ الْوَقْتُ فَقُمْتُ إلى رَحلي وَ أصْلَحْتُهُ وَ قَدَّمْتُ رَاحِلَتِي وَ صِرْتُ فِي مَتنِها حَتَّى لَحِقْتُ اَلشِّعْبَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَتَى هُنَاكَ يَقُولُ أَهْلاً وَ سَهْلاً بِكَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ طُوبَى لَكَ فَقَدْ أُذِنَ لَك فَسَارَ وَ سِرْتُ بِسَيْرِهِ حَتَّى جَازَ بِي عَرَفَاتٍ وَ مِنًى وَ صِرْتُ فِي أَسْفَلَ ذِرْوَةٍ جَبَلِ اَلطَّائِفِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا اَلْحَسَنِ أنزل وَ خُذ في أُهْبَةِ الصَّلاةِ فَنَزَلَ وَ نَزَلْتُ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلَوتِهِ فَفَرَغْتُ ثُمَّ قَالَ لِي خُذْ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ و أَوْجَزْ فَأَوْجَزْتُ فيهَا و سَلَّم وَ عَفَّرَ وَجهَهُ فِي التُّرابِ ثُمَّ رَكِبَ وَ أَمَرَنِي بِالرُّكُوبِ فَرَكِبْتُ ثُمَّ سَارَ وَ سِرْتُ بِسَيْرِهِ

ص: 340

حَتَّى عَلاَ اَلذِّرْوَةَ فَقَالَ المَح هَلْ تَرى شَيئاً فَلَمَحتُ فَرَأَيتُ بُقْعَةً نَزِهَةً كَثِيرَةَ الْعُشْبِ وَ الْكِلاءِ فَقُلتُ يا سَيِّدِي أرى بُقْعَةً كَثِيرَةَ الْعُشْبِ وَ الكَلاءِ فَقالَ لِي هَلْ تَرَى فِي أَعْلاَهَا شَيْئاً فَلَمَحْتُ فَإِذَا أَنَا بِكَثِيبٍ مِنْ رَمْلٍ فَوْقَهُ بَيْتٌ مِنْ شَعْرٍ يَتَوَقَّدُ نُوراً فَقَالَ لِي هَلْ رَأَيْتَ شَيْئاً فَقُلْتُ أَرَى كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لِي يَا اِبْنَ مَهْزِيَارَ طِبْ نَفساً وَ قَّر عَيْناً فَإِنَّ هُنَاكَ أَمَل كُلِّ مُؤَمِّلٍ ثُمَّ قَالَ لِي اِنْطَلِقْ بِنَا فَسَارَ وَ سِرْتُ حَتَّى صَارَ فِي أَسْفَلِ اَلذِّرْوَةِ ثُمَّ قال انْزِل فَهَهُنَا يَذِل لَكَ كُلُّ صَعْبٍ فَنَزَلَ وَ نَزَلْتُ حَتَّى قَالَ لِي يَا اِبْنَ مَهْزِيَار خَلِّ عَن زِمَامِ الرَّاحِلَةِ فَقُلْتُ علَى مَن أُخَلِّفُها وَ لَيسَ هَهُنا أحَدٌ فَقالَ إِنَّ هذا حَرَمٌ لا يَدخُلُهُ إِلاَّ وَلِيٌ وَ لا يَخرُجُ مِنهُ إِلاَّ وَلِيٌ فَخَلَّيْتُ عَنِ اَلرَّاحِلَةِ فسار و سرت فَلَمَّا دَنَا مِنَ اَلْخِبَاءِ سَبَقَنِي وَ قَالَ لِي قِفْ هُنَاكَ إِلَى أَن يُؤْذَنَ لَكَ فَمَا كَانَ إِلاَّ هُنَيْئَةً فَخَرَجَ إِلَيَّ وَ هْوَ يَقُولُ طُوبِي لَكَ قَدْ أُعْطِيتَ سُؤْلَكَ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ على نمط عَلَيْهِ نَطْعُ أَدِيمٍ أَحْمَرَ مُتَّكِئٌ عَلَى مَسوَرَةِ أَديمٍ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ وَرَدَ عَلَيَّ السَّلامَ وَ لَمَّحْتُهُ فَرَأَيْتُ وَجْهَهُ مِثْلَ فِلْقَةِ قَمَرٍ لا بِالخُرقِ وَ لا بِالْبِزْقِ ولا بِالطَّويلِ الشَّامِخِ وَ لا بِالقَصيرِ اللاَّصِقِ مَمْدُودَ اَلْقَامَةِ صَلْتَ اَلْجَبِينِ أَزَجَّ الحَاجِبَينِ أَدْعَجَ العَينَيْنِ أَقْنَى الاِنفِ سَهلَ الخَدَّيْنِ عَلَى خَدِّهِ اَلأَيْمَنِ خالٌ فَلَمَّا أَنْ بَصُرْتُ بِهِ حَارَ عَقْلِي فِي نَعْتِهِ وَصَفْتُهُ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ مَهْزيارَ كَيْفَ خَلَّفْتَ إِخْوَانَكَ فِي اَلْعِرَاقِ قُلْت فِي ضَنْكِ عَيْشٍ وَ هَنَاةٍ قَدْ تَوَاتَرَتْ عَلَيْهِمْ سُيُوفُ بَنِي الشيصبان فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اَللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ كَأَنِّي بِالْقَوْمِ قَدْ قُتِلُوا في دِيَارِهِم و أَخَذَهُمْ أَمْرُ رَبِّهِمْ لَيْلاً وَ نهاراً

ص: 341

فَقُلتُ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ إِذَا حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ سَبِيلِ الكَعْبَةِ بِأقْوَامٍ لا خَلاقَ لَهُمْ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم بُرَآءُ وَ ظَهَرَتِ الْحُمْرَةُ في السَّماءِ ثَلاَثاً فِيهَا أَعْمِدَةٌ كَأَعْمِدَةِ اللُّجَيْنِ تَتَلَأْلَأُ نُوراً وَ يُخرُجُ السَّرُوسِيُّ مِن إِرمِنِيَةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِّ الجَبَلَ الْأَسْوَدُ الْمُتَلاحِمَ بِالْجَبَلِ اَلْأَحْمَرِ لَزِيقُ جَبَلِ طَالَقَانَ فَيَكُونُ بَينَهُ وَ بَينُ اَلْمَرْوَزِيِّ وَقْعَةٌ صَيْلَمَانِيَّةٌ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ مِنها الكَبِيرُ وَ يَظْهَرَ القَتْلُ بَيْنَهُمَا فَعِنْدَهَا تَوَقَّعُوا خُرُوجِهِ إِلَى اَلزَّوْرَاءِ فَلاَ يَلْبَثُ بِهَا حَتَّى يُوَافِيَ بَاهَاتَ ثُمَّ يُوَافِيَ وَاسِطَ اَلْعِرَاقِ فَيُقِيمُ بِهَا سَنَةً أَوْ دُونَهَا ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى كوفان فَيَكُونُ بَيْنَهُمْ وَقْعَةٌ مِنَ النَّجَفِ إِلَى الْحِيرَةِ إِلَى الْغَرِيِّ وَقْعَةٌ شَدِيدَةٌ تَذْهَلُ مِنْها العُقولُ فَعِندَهَا يَكُونُ بَوَارُ الفِئَتَيْنِ وَ عَلَى اللَّهِ حَصَادُ الْباقِينَ بسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ فَقُلْتُ سَيِّدِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا الامر قَالَ نَحْنُ أَمْرُ اَللَّهِ وَجُنُودَهُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَانَ الْوَقْتُ قالَ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ و انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾

لُغات انزار و ائتزار بستن لنگ و امثال آن و پوشیدن شلوار اتّشاح حمایل بگردن افکندن ابن الخصيب جعفر من حمدان خصیبی است و در بعضی از نسخ حصینی بحاء بی نقطه و صاد بی نقطه است و در بعضی بخاء نقطه دار و ضاد نقطه دار ضبط شده ضریح در این جا بمعنای دور مانده و دور افتاده است مَلِیّ بمعنای طویل و ساعت دراز از روز یا شب رَنّة ناله زدن شَجِّی اندوهگين اُسْكُنْكَ اَللَّهُ يَا دُعَّاءُ است یا اخبار دحل اساسیّه و ستور

ص: 342

مسافر اُهُبة ساز و ساختگی و آماده شدن در کار شِعب راه در کوه و گشادگی میان دو کوه اهلا و سهلا سزاوار اکرام و ملاطفت بودن حاذبی عرفات یعنی رسانید مرا بعرفات ذَرُوه بلندی لَمَحه نگاه کردن کَثیب توده ریگ خِبَاءٌ وَ خِيَمُهُ نمَط فرش مخصوصی است که در زیر می اندازند و آن مَعَرّب نمَد لغت فارسی است نطع فرش گستردنی است از پوست مَسوَرَه متكّاى چرمي لا بِالخُرقِ وَ لا بِالتَّرَقِ یعنی نه تند خو و خش بود و نه سبک وضع صَلْتُ اَلْجَبِينِ گشادہ پیشانی اِزْجّ اَلْحَاجِبَيْنِ دو ابروی کمانی ادَعج سیاه چشم و بکسی و گویند که سیاهی چشم او در وسط سفیدی چشم شدید باشد اِقْنِيِ اَلاِنْفَتَ کشیده بینی سَهْلُ اَلْخَدَّيْنِ بکسی گویند که دو گونه او بر آمده گی نداشته باشد فَتَاةُ مِسْكٍ یعنی ریزه مشك رضاضة عنبر کوبیده شده عبر ضنك عيش تنگی زندگانی هناة شرور و فساد و سختی های بزرگ شیصبان نام شیطان است و مراد از بنی شیصبان بنی عبّاسند كه آن ها شرک شيطانند شروسی در کتب لغت نیافتم محلّی را که شروس نام داشته باشد و در کتاب معجم البلدان چنین نام را برای محلّی ذکر نکرده ممکن است که گفته شود که این کلمه شروسن با اُشْرَوْ سِنَّهُ باشد و اگر شروسِن باشد مخفّف اُشْرَوْ سِنَّهُ است زیرا که در بعضی از اسامی مُصَدّرَ بهمزه در زبان فارسی همزه آن را می اندازند مانند شتر که اُشتُر بوده و اسپاهان که سپاهان گفته شده و امثال این ها و اُشْرَوْ سِنَّهُ چنان چه در معجم البلدان ضبط کرده گفته است که اُشْرَوْ سِنَّهُ بضّم همزه و سكون شين و ضمّ راء و واو ساكنه و سين بي نقطه مفتوحه و نون و هاء شهریست بزرگ در ما وراء النّهر از شهر های

ص: 343

هياطله است واقع در میان سیحون و سمرقند و فاصله و مسافت آن تا سمرقند شانزده فرسخ است و از مناطق اقلیم چهارم است و طول آن نود و یک درجه و سُدس درجه است و عرض آن سی و شش درجه و دو ثلث است و اصطخری گفته که اُشْرَوْ سِنَّهُ نام اقلیم است همچنان که صغد اسم اقلیم است و در آن جا مکان و شهری بر این نام نیست و غالب آن جا كوه است و قسمتی از آن دور زده می شود به آن اقلیم های ماوراء النّهر از سمت شرقی آن از فرغانه و از غربی آن حدود سمرقند و از طرف شمال آن شاش و قسمتی از فرغانه و از طرف جنوب آن بعضی از حدود کشّ و صغانیان که مملکت ژاپن باشد و شومان و و اشجرد و زاشت و شهر بزرك آن نامیده شده است به بلسان اُشْرَوْ سِنَّهُ و از شهر های آنست بُنجیک که نسبت به اُسْرَوْ شِنَّهُ داده شده و آن ها طوائفی هستند مَروزی کسی است که از مرو خراسان که فعلا در تصرف غیر مسلمین است قیام می کند و بمقتضای بعض از اخبار بعید نیست که از نژاد بنی عبّاس باشد صَیلمانیّه یعنی ریشه کن کننده ذوراء در این جا مراد بغداد است ماهان مراد دینوَر و نهاوند است و دینوَر شهریست کوهستانی نزدیک کرمانشاه و فاصله میان دینوَر و همدان تقریبا بیست و دو سه فرسخ است و نهاوند شهریست در جهت قبلی همدان و مسافت میان همدان و نهاوند چهارده فرسخ است واسط شهریست از بنا های حجّاج بن یوسف ثقفی که در میان بصره و کوفه واقع است و فاصله بین آن و هر یک از بصره و كوفه پنجاه فرسخ است حیره در معجم گفته است که در یک فرسخی كوفه واقع است از سمت بالای نجف که در نزدیکی جعاره است غری نجف

ص: 344

است و دو طرف آن غریین گویند و حصاد بمعنای درویدنست از باب حصد الزرع

مَعنای حَديثِ

علیّ بن مهزیار می گوید در خواب گاه خود خوابیده بودم در عالم خواب دیدم گوینده ای را که بمن گفت حجّ بگذار برای این که ملاقات کنی صاحب زمان خود را علّی بن ابراهیم می گوید پس من از خواب بیدار شدم در حالتی که شادان و خوش حال بودم پس همیشه مشغول نماز بودم تا سفیده صبح ظاهر شد و از نماز خود فراغت حاصل کردم و بیرون آمدم که بپرسم از حاجیان پس یافتم جمعی را که اراده بیرون رفتن بحج داشتند پس من شتاب کردم با اوّل کسی که بیرون رفت بیرون رفتم و همیشه در بین راه بهمین حال بودم تا بیرون می رفتند من هم بیرون می رفتم با ایشان اراده کوفه را داشتم چون در آن جا رسیدم از مرکب خود فرود آمدم و سپردم متاع سفر خود را به برادر هائی که محل وثوق من بودند و بیرون آمدم که بپرسم از آل ابی محمد یعنی حضرت عسکری صلوات الله علیهم پس همیشه در پرسش بودم و خبری از ایشان نیافتم و اثری از ایشان نشنیدم و با اول کسی که از قافله حاجیان بیرون رفت برای مدینه بیرون رفتم وقتی که داخل مدینه شدم مالک خود نبودم تا آن که از مرکب خود پیاده شدم و سپردم مرکب و راحله خود را برادران محل وثوق خود و بیرون رفتم که خبری بگیرم و دنبال اثری بروم نه خبری شنیدم و نه اثری یافتم پس همیشه در این فکر بودم تا این که کوچ کردند مردم بطرف مکّه من هم با ایشان بیرون رفتم تا بمکّه رسیدم و فرود آمدم و مرکب خود را محکم بستم و جاری راحله خود را استوار کردم

ص: 345

و بیرون رفتم که بپرسم از آل ابی محمّد صلوات الله علیه پس خبری نشنیدم و اثری نیافتم پس همیشه در میانه نا امیدی و امیدواری بسر می بردم و در کار خود فکر می کردم و بنفس خود عتاب می نمودم تا این که شب فرو گرفت انتظار می کشیدم که رو بروی کعبه برای من خلوت شود که آن را طواف کنم و از خدا بخواهم که آرزوی مرا یعنی آن که دیدن روی او از روی من است در آن جا بمن بشناساند در آن میانه که به این فکر بودم روبروی کعبه خلوت شد در آن حال قیام بطواف کردم نا گاه جوانی که صورت نمکین داشت و خوش بو بود بُردی را اِزار خود کرده بود و برد دیگری را حمایل افکنده بود و یک طرف آن را بروی دوش خود بر گردانیده بود رو بجانب من کرد و گفت ای مرد اهل کجائی گفتم اهوازی هستم گفت پسر خصیب یعنی جعفر بن حمد آن خصبی را می شناسی گفتم برحمت خدا رفت بسوی خدا خوانده شد و اجابت کرد پیش گفت خدا او را رحمت کند که روز ها را روزه بود و شب ها را نماز می گذارد و تلاوت قران می کرد و از دوستان ما بود آیا علیّ بن مهزیار را می شناسی گفتم منم علیّ گفت سزاوار اکرام و ملاطفت هستی خوش آمدی ای ابو الحسن (ابو الحسن کنیه علیّ بن مهزیار است) گفت آیا دو نفر دور مانده گان را می شناسی گفتم آری گفت کیانند گفتم محمّد و موسیٰ پس گفت آن نشانه ای که میانه تو و ابی محمّد است کجا است گفتم با من است گفت برای من آن را بیرون بیاور پس بیرون آوردم بسوی او انگشتری نیکوئی را که بر نگین آن محمّد و علیّ نقش بود چون آن انگشتر را دید ساعتی دراز گریه کرد و ناله اندوهگینی زد پس گریه کرد گریه کردنی طولانی و می گفت رحمت

ص: 346

کند خدا تو را ای ابا محمّد هر آینه تو امام عادلی بودی پسر امام ها و پدر امام که ساکن گردانید تو را خدا در فردوس اعلی با پدرانت صلوات الله علیهم پس بمن فرمود اى ابو الحسن برو نزد راحله خود و آماده سفر باش تا ثلث از شب که بگذرد چون ثُلث از شب گذشت و دو ثلث از آن باقی ماند بما ملحق شو که آن چه آرزوی تو است می بینی ابن مهزیار گفت من رفتم نزد راحله خود و فکر درازی کردم تا آن که وقت رسید بر خواستم و مرکب و راحله خود را اصلاح کردم و آن را پیش آوردم و سوار شدم در پشت ان و خود را در میان دو کوهی که وعده گاه بود رسانیدم دیدم آن جوان در آن جا است بمن گفت اهلا و سهلا یعنی سزاوار اکرامی خوش آمدی ای ابو الحسن خوشا بحال تو اذن داخل شدن بتو داده شد پس می رفت و من هم با او می رفتم تا مرا بمحازی عرفات و منی رسانید پس رفتم در پایین کوه بلند طائف پس بمن گفته ای ابو الحسن فرود آی و آماده نماز شو پس فرود آمد و من هم فرود آمدم و من از نماز فراغت حاصل کردم و او هم فراغت حاصل کرد از نماز خود پس گفت نماز صبح را بخوان امّا مختصر کن پس بطور اختصار نماز صبح را خواندم و او هم سلام داد و صُورتش را بر خاک مالید پس سوار شد و بمن گفت سوار شو او می رفت و من هم با او مي رفتم تا آن كه آمد در بالای کوه پس گفت چشم بینداز ببین چیزی را می بینی چشم انداختم بیابان پاک و پاکیزه پر سبزه و گیاهی را دیدم گفتم ای آقای من بیابانی پر سبزه و گاهی می بینم پس بمن گفت که آیا در بالای آن چیزی هست نگاه کردم تلّ ریگی را دیدم که بالای

ص: 347

آن خانه ایست از مو یعنی خیمه ای که نور از ان بالا می رود پس بمن گفت آیا چیزی را می بینی گفتم چنین و چنان می بینم پس گفت ای پسر مهریار خاطر و نفس تو پاکیزه و چشم تو روشن و با آرام و سکون باد بدرستی که در آن جا است آرزوی هر آرزومندی پس گفت با ما بیا پس او می رفت و من هم با او می رفتم تا آن که رسیدیم بپای آن کوه بلند با تپه بلند پس بمن گفت فرود آی که این جا هر دشواری که باشد آسان می شود پس فرود آمد و من هم فرود آمدم تا این که گفت ای پسر مهزیاز رها کن زمام مرکب خود را گفتم بِکِه وا گذارم آن را این جا کسی نیست گفت این جا حرمی است که کسی در این جا وارد نمی شود مگر دوست باشد و کسی از این جا بیرون نمی رود مگر این که دوست باشد پس را حله را رها کردم و او می رفت و من هم می رفتم با او تا این که نزدیک خیمه رسید پس بمن گفت این جا توقف کن و او بر من سبقت گرفت و داخل خیمه شد که برای دخول من اذن بگیرد کمی طول کشید که بیرون آمد و گفت خوشی برای تو باد که عطا کرده شدی آن چه را که می خواستی علی بن مهزیار گفت داخل شدم بر آن حضرت صلوات الله علیه در حالتی که بالای نَمَدی بر روی فرشی از پوست سرخ تکیه داده بود بر متکّائی از چرم پس سلام کردم جواب سلام مرا ردّ فرمود و نگاه من بر او بود دیدم رویش مانند پاره ماه بود نه تند خو و خشن بود و نه سبک وضع بود نه بلند اندام بود و نه کوتاه قد چسبیده بود ابرو های او کمانی و کشیده و سیاه چشم و باریک بینی بود و گونه های او نرم و هموار بود و بر آمده گی نداشت و پیشانی او گشاده و در گونه راست او خالی بود مانند زیره مشکی

ص: 348

که بر سوده عنبر باشد چون آن جمال مبارك را دیدم در بیان نعت و وصف او عقلم متحیّر شد پس بمن فرمود ای پسر مهزیاز برادرانت در عراق بچه حالت بودند که گذاردی ایشان را و آمدی عرض کردم در تنگی زندگانی و بدی ها شدّت فساد و سختی های بزرگ بودند و شمشیر های پسران شیطان یعنی بنی عبّاس بر ایشان پی در پی بود پس فرمود خدا بکشد ایشان را که دروغ گو یانند گویا می بینم این گروه را که کشته شده باشند در خانه های خودشان و عذاب پرورگارا ایشان در شب و روز آن ها را بگیرد پس عرض کردم چه وقت می باشد ای پسر رسول خدا فرمود وقتی که حایل شود میان شما و میان راه کعبه گروهی که هیچ بهره ای از دین برای ایشان نیست و خدا و رسول خدا از ایشان بیزارند و وقتی که آشکار شود سُرخیئ در آسمان سه روز که در آن آتش ستون هائی باشد مانند ستون های نقره که نور از آن متلألا باشد و وقتی که بیرون آید شروسی یا اُشروسنی از ارمنیّه و آذربایجان و اراده کند و بیاید در پشت ریّ نزد کوه سیاهی که چسبیده است بکوه سرخ چسبیده بکوه های طالقان پس میانه او و میانه مَروزی که از مرو خراسان که قیام می کند جنگ برزگ ریشه کن کننده ای روی می دهد که در آن جنگ خورد سال پیر شود و کهنسال از پای در آید و قتلی در میان ایشان آشکار شود در آن وقت منتظر باشید بیرون آمدن او را و روانه شدنش را بطرف بغداد پس درنک نمی کند در آن جا تا این که فرود می اید در ماهان که دینوَر و نهاوند باشد پس از

ص: 349

آن جا می رود بواسط که آن شهر های عراق است و بهر یک از بصره و كوفه و مدائن و اهواز چهل فرسخ فاصله دارد - و در آن جا یک سال می ماند یا کم تر پس می رود بكوفه و میانه ایشان از نجف تا حیره و تا غریّ جنگ سختی واقع می شود که عقل ها از سختی آن جنگ از سر ها بیرون می رود در آن وقت هر دو طرف هلاک و نابود می شوند و بر خدا است که باقی ماندگان آن ها را هم نابود می کند و می دِرِوَد مانند دِرِویدَنِ زارع زرع خود را پس تلاوت فرمود ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اتَّاها امْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَانَ لَمْ تُعِنْ بِالامْس﴾ بنام خدای بخشنده مهربان آمد عذاب ما در زمین در شب یا روز پس قرار دادیم آن را دِرِویده شده بنحوی که گویا از پیش نروئیده بود پس عرض کردم که ای آقای من ای پسر رسول خدا مراد از امر چیست فرمود مائیم امر خدای عزّ و جّل و لشکر های او گفتم آقای من ای پسر پیغمبر وقت آن نزدیکست فرمود و نزديك شد قیامت و شكافته شد ماه

مُؤلّف فقیر گوید

از این حَديثِ شریف چند علامت از علامات ظهور حضرت مستفاد می شود اوّل ممنوع شدن رفتن حجّ بیت الله الحرام نزدیک زمان ظهور و علّت آن حایل و مانع شدن اخوان یعنی برادران ترک است که هیچ بهره ای از دین ندارند و بعید نیست شرقی ها باشند چنان چه از اخبار دیگر مستفاد می شود یا کسانی که از حیث عقیده و مرام تابع ایشان باشند دوّم ظاهر شدن سرخی در آسمان که سه روز ادامه داشته باشد و در آن ستون هائی

ص: 350

مانند ستون های نقره نورانی و درخشنده باشد سوّم قیام شُروُسی یا اُشرُوسنی است از ارمنیّه و آذربایجان چهارم قیام مروزی است از خراسان و جنگیدن این دو دسته با هم و آمدن ایشان در پشت رَیّ نزد کوه سیاهی که چسبیده است بکوه سرخی که نزدیک کوه های طالقانست و این جنگ جنگ بسیار سختی است که خورد سال از شدت آن پیر شود و کهنسال از پا درآید و کشته شدن بسیاری در این جنگ پنجم رفتن آن ها برای گرفتن بغداد از راه ماهان که دنیو و نهاوند باشد که دو شهر کوهستانی میان همدان و کرمانشاه است و رفتن ایشان از آن جا بواسط و آن شهریست که حجّاج بن یوسف ثقفى ملعون آن را بنا کرده که تا هر یک از مدائن و بصره و کوفه و اهواز و بهر یک از آن ها چهل فرسخ راه مسافت دارد و این ها یک سال پیش از ظهور می باشد که یک سال در واسط می مانند یا کم تر و بعد از آن بطرف كوفه می ایند و در میان ایشان و میان عراقی ها جنگ شدیدی واقع می شود از نجف تا حیره و غریّ که از شدت این جنگ عقل ها زایل می شود و هر دو دسته هلاک می شوند و باقی ماندگان از ایشان هم نابود خواهند شد نکته دیگری که از این حَديثِ شریف استنباط می شود این است که اگر کسی ارتباط ولایتی او نسبت به اهل بيت رسالت صلوات الله عليهم اجمعين کامل شد و بافتخار شیعه خالص بودن نائل کردید حضرت بقیّة الله عجل الله تعالى فرجه او را بخود راهنمائی می کند و بدربار عظمت جَلال خود دعوت می فرماید و در حالی که در پس پرده غیبب و مخفی از انظار است او را می پذیرد و بفیض

ص: 351

شرف یابی حضور باهر النّور خود راهنمائی می فرماید و تشنه دیدار خود را از زلال وصال جُرعه ای بلکه جرعه ها می چشاند و تا اشاره ای از حضرتش نشود احدی مخلّع بخلعت تشرف بمحضر شریفش نخواهد شد

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی *** کشش عاشق بی چاره بجائی نرسد

راه رسیدن باین مقام مجاهده با نفس و تصفیه کردن آن از رزائل و مُحَلّا شدن بحلية تقوى و ورع و خلوص و توجّه کامل

لِمُوْلِّفِهِ اَلْحَقِيرُ

خوش است ای دل اگر نغمه جان گداز کنی *** بروی خویش در انتظار باز کنی

نهی بگردن جان با خیال شه زنجیر *** بیاد گیسوی او قصّه را دراز کنی

دھی طهارت اگر نفس خویش را شاید *** رخش بینی و بر ابرویش نماز کنی

حَديثِ دُوُّم

دلائل الامامه تاليف ابى جعفر محمّد بن جرير بن رستم طبرى طبع نجف اشرف ص 296 این حَديثِ نیز مسنداً از علیّ بن مهزیار اهوازی روایت شده ولی چون در عبارات و مندرجات با حَديثِ اوّل تفاوت بسیار داشت نیز نقل آن را در این کتاب در این قسمت از این بخش سزاوارد بدم و صاحب كتاب دلائل از اكابر و اعاظم علماء امامیّه مائه چهارم هجری بوده ﴿قَالَ رَوَى ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ اَلْجَلُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابو اَلْخَيْرِ اِحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ اَلطَّائِيُّ اَلْكُوفِيُّ مسْجدِ الى ابراهيمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ يحي اَلْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلَى بْنُ اِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ الاهواز

ص: 352

قَالَ خَرَجْتُ فِي بَعْضِ السِّنِينَ حَاجّاً إِذْ دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ وَ أَقَمْتُ بِهَا أَيَّاماً أَسْأَلُ وَ اسْتَبْحَثَ عَن صَاحِبِ الزَّمانِ فَمَا عَرَفْتُ لَهُ خَبَراً ولا وَقَعَتْ لِي عَلَيْهِ عَيْنٌ فَاغْتَمَمْتُ غَمّاً شَدِيداً وَ خَشِيتُ أَنْ يَفُوتَنِي مَا أَمَّلْتُهُ مِنْ طَلَبِ صاحِبِ اَلزَّمَانِ فَخَرَجْتُ حَتَّى أَتَيْتُ مَكَّةَ فَقَضَيْتُ حُجَّتي وَ اعتَمَرتُ بِها أُسْبوعاً كُلَّ ذلِكَ أَطْلُبُ فَبَيْنَا أَنَا أُفَكِّرُ إِذِ انْكَشَفَ لِي بَابُ اَلْكَعْبَةِ فَإِذَا أَنَا بِإِنْسَانٍ كَأَنَّهُ غُصْنٌ بَانٍ متزر ببردة مُتَّشِحٌ بِأُخْرَى قَدْ كَشَفَ عِطْفَ بُرْدَتِهِ على عَاتِقِهِ فَارْتَاحَ قَلْبِي و بَادَرْتُ لِقَصْدِهِ فَانْثَنَى إِلَيَّ وَ قَالَ مِنْ أَيْنَ اَلرَّجُل قُلْتُ مِنَ اَلْعِرَاقِ قَالِ مِنْ أَيِّ اَلْعِرَاقَ قُلت مِنَ اَلْأَهْوَازِ فَقَالَ أَتَعَرَّفُ الخصني قلت نَعْم قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَما كانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ و أكثَرَ نَيلَهُ وَ أغْزَرَ دَمْعَتَهُ قالَ فَابْنُ اَلْمَهْزِيَارِ قُلْتُ أَنَا هوقال حَيَّاكَ اَللَّهُ بِالسَّلامِ أَبَا الحَسَنِ ثُمَّ صافَحَني و عانَقَني وَ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا فَعَلْتَ الْعَلامَةَ الَّتِي بَيْنَكَ و بَيْنَ الماضي أبي مُحَمَّدٍ نَضَّرَ اللَّهُ وَجْهَهَ قُلْتَ مَعي وَ أدْخَلْتُ يَدِي إِلَى جَيبي وَ أخرَجتُ خاتَماً عَلَيهِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌ فَلَمَّا قَرأهُ اِسْتَعْبَرَ حَتَّى بَلَّ طِمْرُهُ اَلَّذِي كانَ عَلَى يَدِهِ وَ قالَ يَرحَمُكَ اللَّه أَبَا مُحَمَّدٍ فَإِنَّكَ زَيْنُ الأُمَّةِ شَرَّفَكَ اَللَّهُ بِالإِمامَةِ و تُوَّجَكَ بِتاجِ العِلمِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِنَّا إِلَيْكُمْ صَائِرُونَ ثُمَّ صَافَحَنِي وَ عَانَقَنِي ثُمَّ قالَ مالذِي تُريدُ يَا أَبَا الحَسَنِ قُلْتُ الإمَامُ الْمَحْجُوبُ عَنِ العالَمِ قالِ ما هُوَ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ ولَكِنْ حَجَبَهُ سُوءُ أَعْمَالِكُمْ قُمْ سِر إِلَى رَحْلِكَ وَ كُنْ عَلَى أُهْبَةٍ مِن لِقائِهِ إِذَا انْحَطَّتِ الْجَوْزَاءُ وَ أَزْهَرَتْ نُجُومُ السَّماءِ فَهَا أَنَا لَكَ بَيْنَ الرُّكنِ وَ الصَّفا فَطابَت نَفْسِي وَ تَيَقَّنْتُ أنَّ اللَّهَ فَضَّلَنِي فَما زِلْتُ أَرْقُبُ الْوَقْتَ حَتَّى حانَ وَ خَرَجتُ إلى مَطِيَّتِي وَ اسْتَوَيْتُ

ص: 353

عَلَى ظَهْرِهَا فَإِذَا أَنَا بِصَاحِبِي يُنَادِي إِلَيَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَخَرَجْتُ فَلَحِقْتُ بِهِ فَحَيَّانِي بِالسَّلامِ وَ قالَ سِرْ بِنَا يَا أخفَما زالَ يَهْبِطُ وَادِياً و يَرْقَى ذِرْوَةَ جَبَلٍ إِلَى أَنْ عَلِقْنَا عَلَى اَلطَّائِفِ فَقَالَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِنْزِلْ بِنَا نُصَلِّي بَاقِيَ صَلاَةِ اَللَّيْلِ فنَزَلَتُ فَصَلَّى اَلْفَجْرَ رَكْعَتَيْنِ قُلْتُ فَالرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَين قال هُمَا مِن صَلاةِ اللَّيلِ و أوتَرَ فِيهَا وَ الْقُنُوتُ فِي كُلِّ صَلاةٍ جَائِزُ و قَالَ سِرْ بِنَا يَا أَخِ فَلَمْ يَزَلْ يَهْبِطُ بِي وَادِياً وَ يَرْقَى بي ذِرْوَةَ جَبَلٍ حَتَّى أَشْرَفْنَا عَلَى وادٍ عَظِيمٍ مِثْلِ اَلْكَافُورِ فَأَمُدُّ عَيْنِي فَإِذَا بِبَيْتٍ مِنَ اَلشَّعْرِ يَتَوَقَّدُ نُوراً قَالَ اِلْمَحْ هَلْ تَرَى شَيْئاً قُلْتُ أَرَى بَيْتاً مِنَ اَلشِّعْرِ فَقَالَ الْأَمْلُ و انَحَطُ فِي الْوَادِي و اتَّبَعْتُ اَلْأَثَرَ حَتَّى إذا صِرْنا بِوَسَطِ اَلْوَادِي نَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ و خَلاَّهَا وَ نَزَلْتُ عَن مَطِيَّتِي وَ قالَ لِي دَعْهَا قُلْتُ فَإِنَّ تاهت قال هَذا وادٍ لا يَدخُلُهُ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لا يَخْرُجُ مِنْهُ إِلاَّ مُؤمِن ثم سَبَقَنِي و دَخَلَ الْخِبَاءَ و خَرَجَ إِلَيَّ مُسْرِعاً وَقال أبْشِرْ فَقَدْ أَذِنَ لَكَ بِالدُّخُول فدخلْتُ فَإِذَا الْبَيْتُ يَسْطَعُ مِن جانِبِهِ النُّورُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ بِالْإِمَامَةِ فَقَالَ لِي يا أَبَا الحَسَنِ قَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُكَ لَيْلاً وَ نَهاراً فَما الَّذي أبطَأَ بِكَ عَلَينا قلتُ يا سَيِّدي لَمْ أَجِدْ مَنْ يَدُلُّنِي إِلَى اَلْآنِقَالِ لِي لَمْ تَجِد أَحَداً يَدُلُّكَ ثُمَّ نَكَثَ بإِصْبَعِهِ في الأَرضِ ثُمَّ قال لا وَ لكِنَّكُم كَثَّرتُمُ الأموالَ وَ تَجَبَّرْتُم على ضُعَفاءِ المُؤمِنينَ وَ قَطَعتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَيْنَكُم فَأيُّ عُذْرٍ لَكُمْ الآنفقلت التوبة اَلتَّوْبَةَ الإقالة الْإِقَالَةَ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ الْمَهْزِيَارِ لَوْلا اِسْتِغْفَارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْهَا إِلاَّ خَوَاصَّ الشِّيعَةِ اَلَّذِينَ تُشْبِهُ أقوالهم أَفْعَالَهم ثُمَّ قالَ يا ابْنَ الْمَهْزِيَارِ وَ مَدَّيدَهُ ألاّ أُنَبِّئُكَ بِالخَبَرِ أنَّهُ إذا قَعَدَ الصَّبِيُّ وَ تَحَرَّكَ المَغْرِبيُّ وَ سارَ الْعُمَّانِيُّ و بُوَيِعَ السُّفْيَانِيُّ يَأْذَنُ لِولی اللَّهُ فَأَخرُجَ

ص: 354

بَيْنَ الصَّفَا وَ المَرْوَةِ فِي ثَلاثِمِائَةٍ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً سَواءً فَأَجِيءُ إِلَى الْكُوفَةِ وَ أَهْدِمُ مَسْجِدَهَا و أَبْنِيهِ عَلَى بِنَائِهِ الأَوَّلِ و أهْدِمُ ما حَولَهُ مِنْ بِنَاءِ الْجَبَابِرَةِ وَ أَحُجُّ بِالنَّاسِ حَجَّةَ الإِسلامِ وَ أَجيءُ إلى يَثرِبَ فَأَهْدِمُ الحُجْرَةَ وَ أُخْرِجُ مَن بِها وَ هُماً طَرِيّانِ فَأمَرَ بِهِما تُجاهَ البَقيعِ وَامَرَ بِخَشَبَتَيْنِ يُصْلَبَانِ عَلَيْهِمَا فَتُورِقُ مِنْ تَحْتِهِمَا فَيَفْتَتِنُ النَّاسُ بِهِمَا أَشَدَّ مِنَ الْفِتْنَةِ الْأُولى فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يَا سَمَاءُ انْتدِي و يَا أَرْضٍ خُذِي فَيَوْمَئِذٍ لاَ يَبْقَى عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ إِلاَّ مُؤْمِنٌ قَدْ أخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قُلْتُ يَا سَيِّدِي مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ اَلْكَرَّةُ اَلْكَرَّةُ الرجعة اَلرَّجْعَةُ ثمّ تلا هذه الآيَةَ ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الكَرَّةَ عَلَيْهِم و أَمْدَدْنَاكُم بِأموالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُم أكثَرَ نَفيرا﴾ یعنی گفت روایت کرد ابو عبد الله محمّد بن سهل جلودی که گفت حَديثِ کرد ما را ابو الخير احمد بن محمّد جعفر الطائى الكوفى در مسجد ابى ابراهيم مُوسى جعفر گفت حَديثِ کرد ما را محمد بن حسن بن یحیای حارثی گفت حَديثِ کرد ما را علّی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی گفت بیرون آمدم در بعضی از سال ها در حالی که حج گذارنده بودم زمانی که وارد مدینه شدم و چند روزی در آن جا اقامت کردم که بپرسم و کاوش کنم از صاحب الزّمان پس نه خبری از او دانستم و نه چشمم بر او افتاد پس غمناک شدم غمناک شدن سختی و ترسیدم که از من فوت شود آن چه را آرزوی آن را داشتم از طلب کردن صاحب الزمان پس بیرون رفتم تا این که بمکّه رفتم و حج و عمره خود را در آن جا بجا آوردم و تا یک هفته هر روز در طلب آن حضرت بودم پس در حالتی که باین فکر بودم نا گاه در کعبه برای من باز شد آدمی را دیدم مانند شاخه درخت بان که آن

ص: 355

درختی است بسیار سبز و خوش منظره بُردی را آزار کرده و بُرد دیگری را حمایل کرده و طرف آن را بر شانه خود بر گردانیده دل من بدیدن او شاد شد قصد او را کردم ثنای مرا جواب گفت و گفت ای مرد از کجائی گفتم از عراق گفت کدام عراق گفتم از اهوازم گفت حضینی را می شناسی گفتم آری گفت خدا رحمت کند او را چقدر شب های او دراز و عطاء و بخشش او بسیار و اشک چشم او زیاد بود گفت ابن مهزیار را می شناسی گفتم من همانم گفت تحیت گوید تو را خدا بدرود گفتن ای ابو الحسن پس با من مصافحه و معانقه کرد و گفت ای ابو الحسن علامت و نشانه که میان تو و ابو محمّد گذشته یعنی حضرت عسکری علیه السّلام بود چه کردی گفتم همراه من است و دست در جیب خود کردم و بیرون آوردم انگشتری را که بر نگین آن محمّد و علی نقش بود چون نقش آن را خواند گریه کرد تا جامه ای که روی دست او بود تر شد و گفت رحمت کند خدا تو را ای ابا محمّد که تو زینت امّت بودی و خدا تو را بشرف امامت مشرّف داشت و بتاج علم و معرفت متّوج گردانید پس ما هم بسوی تو خواهیم آمد بعد از آن با من مصافحه و معانقه کرد و گفت چه می خواهی ای ابو الحسن گفتم امام محجوب از عالم یعنی امام غائب را می خواهم گفت آن امام از شما پوشیده و محجوب نيست ولكن بدي اعمال شما او را مخفی نموده بر خیز برو بسوی راحله خود و مهیّا و آماده برای ملاقات و دیدن آن حضرت شو چون ستاره جوزا دمید و سر زد و ستار های آسمان نورانی و درخشنده شد من حاضر می شوم برای تو در میان رکن و کوه صفا یعنی من حاضر می شوم برای بردن تو در خدمت آن حضرت

ص: 356

پس نفس من پاکیزه و آرام شد و یقین کردم که خدا فضیلت و بر تری داد مرا پس همیشه در انتظار رسیدن وقت رفتن بودم و بیرون آمدم بطرف مركب و راحله خود چون وقت رسید بر آن سوار شدم و روانه گردیدم ناگاه رفیق من صدا زد که ای ابو الحسن پس بیرون رفتم و به او ملحق شدم بمن سلام کرد و گفت ای برادر با من بیا پس پیوسته فرود می آمد و می رفت بالای کوه تا این که سرازیر شدیم بطرف طائف پس گفت ای ابو الحسن فرود بیا تا نماز شب را بجا بیاوریم فرود آمدم و با ما نماز فجر را بجا آورد دو رکعت بعد از آن نیز دو رکعت بجا آورد گفتم دو رکعت اول چه نماز بود گفت آن ها از نماز شب بود و نماز وتر را در میان آن ها خواند با قنوتی که در هر نمازی جایز است و گفت با ما بیا ای برادر پس پیوسته بر کوه ها بالا می رفت و فرود می امد در دره ها و بالا می رفت بر بلندی کوه ها تا این که رسیدیم در دامنه بزرگی که هوای آن در سردی مانند کافور بود پس چشم خود را در ان وادی انداختم ناگاه خانه ای از مو یعنی خیمه ای از مو دیدم که نور از آن بالا می رود گفت آیا چیزی می بینی گفتم می بینم خانه ای را از مو گفت آن که آرزوی دیدن او را داری در همان جا است پس سرازیر در وادی شد و من هم در دنبال او می رفتم تا رسیدیم در میان وادی چون آن جا رسیدیم از مرکب خود فرود آمد و مرکبش را در آن جا گذارد و من هم از مرکب خود فرود آمدم بمن گفت وا گذار مرکب خود را گفتم اگر گم شد گفت این جا وادی ایست که در آن داخل نمی شود مگر مؤمن و از آن بیرون نمی رود مگر مؤمن پس بر من پیشی گرفت و داخل خیمه

ص: 357

شد و بیرون آمد بشتاب بسوی من و گفت مژده باد تو را که اذن دخول برای تو داده شد پس داخل خیمه شدم دیدم از یک طرف خیمه نور بالا می رود پس به آن حضرت به امامت سلام کردم بمن فرمود ای ابو الحسن شب و روز ما انتظار تو را داشتیم پس چه چیز باعث شد که در آمدن کندی کردی که بنز ما بیائی عرض کردم ای آقای من تا بحال کسی را نیافتم که مرا راهنمائی کند فرمود بمن که نیافتی کسی را که راهنمائی کند تو را پس با انگشت مبارك خطّی بر روی زمین کشید و فرمود ولیکن شما زیاد کردید مال های خودتان را و بمال و ثروت رسیدید و بر ضعیفان و نا توانان از اهل ایمان تکبّر کردید و رحم هائی که در میان شما بود قطع کردید پس چه عذری است برای شما عرض کردم توبه مرا بپذیر توبه مرا بپذیر لغزش مرا گذشت کن لغزش مرا گذشت کن پس فرمود ای پسر مهزیار اگر نبود طلبت آمرزش کردن بعضی از شما بر بعض دیگر هر آینه هلاک می شد هر که بر روی زمین بود مگر خواصّ از شیعیان که کار هاشان مشابه است با گفتار هاشان پس فرمود ای پسر مهزیار و کشید دست خود را آیا خبر ندهم تو را بر این خبر زمانی که نشست کودک و حرکت کرد مغربی و روانه شد عمّانی و بیعت کرده شد با سفیانی بولیّ خدا اذن داده می شود پس من بیرون می آیم در میان صفا و مروه با سیصد و سیزده نفر مرد و می آیم بكوفه و خراب می کنم مسجد آن را و بنا می کنم آن را بر بناء اول که بنا گذارده شده و خراب می کنم بنا های گردن کشانی را که در اطراف آن بنا کرده اند و حج می گذارم با مردم حجّة الاسلام را و می آیم بسوی مدینه و خراب می کنم حجره پیغمبر را و بيرون می آورم

ص: 358

کسانی را که در این جا دفن شده اند در حالتی که بدن های هر دو نفر ایشان تر و تازه باشد پس می برم آن ها را بروی بقیع و امر می کنم که دو چوب را نصب کنند و هر یک از ایشان را بر چوبی بردار زنند پس آن چوب ها از زیر ایشان سبز می شود و برگ می آورد و مردم بر این دو نفر امتحان کرده می شوند بامتحانی که سخت تر از امتحان اوّل باشد پس منادیئ از اسمان ندا می کند که ای آسمان هلاک کن و ای زمین بگیر پس در آن روز باقی نماند در روی زمین مگر مؤمنی که خالص باشد قلب او برای ایمان گفتم ای آقای من بعد از آن چه می باشد فرمود باز گشت بدنیا باز گشت بدنیا رجعت رجعت پس این را تلاوت فرمود ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا﴾ یعنی پس رد کردیم برای شما نصرت را بر ضرر ایشان و مدد کردیم شما را بمال ها و فرزندان و گردانیدیم نفر های شما را بیش تر از پیش تر

مُؤلّف گويد

مستفاد از این حَديثِ شریف چند چیز است اوّل آن که در زمان غیبت کبری شیعیان خالص کامل درک فیض حضور حضرتش را می کنند دوّم آن که اعمال زشت و معصیت ها و گناهان دوستان و شیعیان سبب محجوب و مستور بودن آن حضرت سوّم آن كه استغفار بعضی از شیعیان برای بعض دیگر جلو گیر از هلاکت است برای شیعیان و دوستان گناهکار ضعیف الایمان چهارم آن که زیاد کردن مال و تكبّر کردن بر ضعفاء از مؤمنين و قطع رحم کردن مانع از نائل شدن بفیض ملاقات حضرت است پنجم اخبار آن حضرت بچند

ص: 359

علامت از علامت های ظهور آن بزرگوار یکی نشستن کودک بسلطنت چنان چه از بعض از اخبار دیگر هم مستفاد می شود دیگر قیام و حرکت مغربی که از طرف مغرب بر ضرر عرب قیام کند که دور نیست آمریکائی ها باشند دیگر خروج خروج کننده ای از عمّان دیگر بیعت گرفتن سفیانی از مردم ششم اخبار آن حضرت از ظهور خود پس از ظاهر شدن این علامات هفتم بعضی از کار های حضرت پس از ظهور که از آن جمله است خراب کردن آن حضرت مسجد کوفه را و بنا گذاردن آن بنحوی که در اوّل بنا شده و از آن جمله است خراب کردن آن حضرت بنا هائی را که ستم کاران و گردن کشان در اطراف مسجد کوفه بنا کرده اند و از آن جمله است حج گذاردن آن حضرت با مردم و از ان جمله است رفتن آن حضرت بمدینه و خراب کردن او حجره پیغمبر را و بیرون اوردن او جسد دو خلیفه را و بر دار آویختن آن ها را بر دو چوب در رو بروی بقیع و بزمین فرو رفتن و هلاک شدن دوستان و هوا خواهان آن ها و باقی نماندن در روی زمین مگر مؤمن خالص العقيده و پس از ان رجعت آل محمّد عليهم السّلام و كساني كه با آن ها رجعت مي كنند

حَديثِ سِوُّم

کمال الدين و تمام النّعمة در باب ذكر من شاهد القائم صلوات الله عليه و كلمه اين حَديثِ را مسندا بطریق دیگری با اختلاف زیاد روایت کرده و چون محتوی نکات چندی بود نقل آن را در این کتاب برای مزید آگاهی سزاوار دیدم روایت کرده است از محمّد بن موسی بن متوکّل که گفت حديث كرد مرا عبد الله بن جعفر حمیری از ابراهیم بن مهزیاد که گفت

ص: 360

﴿قَدِمْتُ مَدِينَةَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَبَحَثْتُ عَنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْأَخِيرِ صلوات الله علیهما ، فَلَمْ أَقَعْ عَلَىٰ شَيْءٍ مِنْهَا، فَرَحَلْتُ مِنْهَا إِلَىٰ مَكَّةَ مُسْتَبْحِثاً عَنْ ذَلِكَ، فَبَيْنَبَا أَنَا فِي الطَّوَافِ إِذْ تَرَاءَىٰ لِي فَتًى أَسْمَرُ اللَّوْنِ، رَائِعُ الْحُسْنِ، جَمِيلُ المَخِيلَةِ، يُطِيلُ التَّوَسُّمَ فِيَّ، فَعُدْتُ إِلَيْهِ مُؤَمِّلًا مِنْهُ عِرْفَانَ مَا قَصَدْتُ لَهُ، فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْهُ سَلَّمْتُ، فَأَحْسَنَ الْإِجَابَةَ، ثُمَّ قَالَ مِنْ أَيِّ الْبِلَادِ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ، قَالَ مِنْ أَيِّ الْعِرَاقِ قُلْتُ مِنَ الْأَهْوَازِ، قَالَ مَرْحَباً بِلِقَائِكَ، هَلْ تَعْرِفُ بِهَا جَعْفَرَ بْنَ حَمْدَانَ الْحُصَيْنِيَّ، قُلْتُ دُعِيَ فَأَجَابَ، قَالَ: رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ، مَا كَانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ وَ أَجْزَلَ نَيْلَهُ، فَهَلْ تَعْرِفُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ مَهْزِيَارَ؟ قُلْتُ أَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ، فَعَانَقَنِي مَلِيًّا، ثُمَّ قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا فَعَلْتَ بِالْعَلَامَةِ الَّتِي وَ شَّجَتْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقُلْتُ: لَعَلَّكَ تُرِيدُ الْخَاتَمَ الَّذِي آثَرَنِيَ اللهُ بِهِ مِنَ الطَّيِّبِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام فَقَالَ مَا أَرَدْتُ سِوَاهُ، فَأَخْرَجْتُهُ إِلَيْهِ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ اسْتَعْبَرَ وَ قَبَّلَهُ، ثُمَّ قَرَأَ كِتَابَتَهُ، وَ كَانَتْ يَا اللهُ، يَا مُحَمَّدُ، يَا عَلِيُّ، ثُمَّ قَالَ: بِأَبِي يَداً طَالَمَا جُلْتَ فِيهَا وَ تَرَاخَىٰ بِنَا فَنُونُ الْأَحَادِيثِ، إِلَىٰ أَنْ قَالَ لِي يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَخْبِرْنِي عَنْ عَظِيمِ مَا تَوَخَّيْتَ بَعْدَ الْحَجِّ، قُلْتُ وَ أَبِيكَ مَا تَوَخَّيْتُ إِلَّا مَا سَأَسْتَعْلِمُكَ مَكْنُونَهُ، قَالَ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَإِنِّي شَارِحٌ لَكَ إِنْ شَاءَ اللهُ، قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بن عَلی صلوات الله علیهما شَيْئاً قَالَ اى خَبَر المتست قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ نَسْلِهِ اَحِداً قَالَ وَايمُ اَللَّهِ انى لاَ عَرْفَ الضُّوَيْحِبَينِ (الصَّويحَيْنِ) مُحَمَّدٌ وَ مُوسَى اِبْنى اَلْحَسَنِ بْنِ على صَلَوَاتُ اَللَّهِ

ص: 361

ثُمَّ إِنِّي لَرَسُولُهُمَا إِلَيْكَ قَاصِداً لِإِنْبَائِكَ أَمْرَهُمَا، فَإِنْ أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُمَا وَ الْاِكْتِحَالَ بِالتَّبَرُّكِ بِهِمَا فَارْتَحِلْ مَعِي إِلَىٰ الطَّائِفِ، وَلْيَكُنْ ذَلِكَ فِي خُفْيَةٍ مِنْ رِجَالِكَ وَ اكْتِتَامٍ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَشَخَصْتُ مَعَهُ إِلَىٰ الطَّائِفِ أَتَخَلَّلُ رَمْلَةً فَرَمْلَةً حَتَّىٰ أَخَذَ فِي بَعْضِ مَخَارِجِ الْفَلَاةِ، فَبَدَتْ لَنَا خَيْمَةُ شَعَرٍ، قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَىٰ أَكَمَةِ رَمْلٍ، تَتَلَأْلَأُ تِلْكَ الْبِقَاعُ مِنْهَا تَلَأْلُؤاً، فَبَدَرَنِي إِلَىٰ الْإِذْنِ، وَ دَخَلَ مُسَلِّماً عَلَيْهِمَا، وَ أَعْلَمَهُمَا بِمَكَانِي، فَخَرَجَ عَلَيَّ أَحَدُهُمَا وَ هُوَ الْأَكْبَرُ سِنًّا م ح م د ابْنُ الْحَسَنِ صلوات علیهما ، وَ هُوَ غُلَامٌ أَمْرَدُ، نَاصِعُ اللَّوْنِ، وَاضِحُ الْجَبِينِ، أَبْلَجُ الْحَاجِبِ، مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ، أَقْنَىٰ الْأَنْفِ، أَشَمُّ أَرْوَعُ، كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ، وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ، بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ كَأَنَّهُ فُتَاتُ مِسْكٍ عَلَىٰ بَيَاضِ الْفِضَّةِ، وَ إِذَا بِرَأْسِهِ وَفْرَةٌ سَحْمَاءُ سَبِطَةٌ تُطَالِعُ شَحْمَةَ أُذُنِهِ، لَهُ سَمْتٌ مَا رَأَتِ الْعُيُونُ أَقْصَدَ مِنْهُ وَ لَا أَعْرَفَ حُسْناً وَ سَكِينَةً وَ حَيَاءً فَلَمَّا مَثُلَ لِي أَسْرَعْتُ إِلَىٰ تَلَقِّيهِ، فَأَكْبَبْتُ عَلَيْهِ أَلْثِمُ كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْهُ، فَقَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، لَقَدْ كَانَتِ الْأَيَّامُ تَعِدُنِي وُشْكَ لِقَائِكَ، وَ المَعَاتِبَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَلَىٰ تَشَاحُطِ الدَّارِ وَ تَرَاخِي المَزَارِ، تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ حَتَّىٰ كَأَنَّا لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ طِيبِ المُحَادَثَةِ وَ خَيَالِ المُشَاهَدَةِ، و أَنَا أَحْمَدُ اللهَ رَبِّي وَلِيَّ الْحَمْدِ عَلَىٰ مَا قَيَّضَ مِنَ التَّلَاقِي وَرَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ التَّنَازُعِ وَ الْاِسْتِشْرَافِ عَنْ أَحْوَالِهَا مُتَقَدِّمِهَا وَ مُتَأَخِّرِهَا فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي، مَا زِلْتُ أَفْحَصُ عَنْ أَمْرِكَ بَلَداً فَبَلَداً مُنْذُ اسْتَأْثَرَ اللهُ بِسَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ صلوات الله علیه ، فَاسْتَغْلَقَ عَلَيَّ ذَلِكَ حَتَّىٰ مَنَّ اللهُ عَلَيَّ بِمَنْ أَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَ دَلَّنِي عَلَيْكَ، وَ الشُّكْرُ لِلهِ عَلَىٰ مَا أَوْزَعَنِي

ص: 362

فِيكَ مِنْ كَرِيمِ الْيَدِ وَ الطَّوْلِ ثُمَّ نَسَبَ نَفْسَهُ وَ أَخَاهُ مُوسَىٰ وَ اعْتَزَلَ بِي نَاحِيَةً، ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَبِي صلوات الله علیه عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُوَطِّنَ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَخْفَاهَا وَ أَقْصَاهَا إِسْرَاراً لِأَمْرِي، وَ تَحْصِيناً لِمَحَلِّي، لِمَكَائِدِ أَهْلِ الضَّلَالِ وَ المَرَدَةِ مِنْ أَحْدَاثِ الْأُمَمِ الضَّوَالِّ، فَنَبَذَنِي إِلَىٰ عَالِيَةِ الرِّمَالِ، وَ جُبْتُ صَرِائِمَ الْأَرْضِ يُنْظِرُنِي الْغَايَةَ الَّتِي عِنْدَهَا يَحُلُّ الْأَمْرُ وَ يَنْجَلِي الْهَلَعُ وَ كَانَ صلوات الله علیه أَنْبَطَ لِي مِنْ خَزَائِنِ الْحِكَمِ وَ كَوَامِنِ الْعُلُومِ مَا إِنْ أَشَعْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ جُزْءاً أَغْنَاكَ عَنِ الْجُمْلَةِ وَاعْلَمْ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنَّهُ قَالَ صلوات الله علیه يَا بُنَيَّ، إِنَّ اللهَ جَلَّ ثَنَاؤُئُک لَمْ يَكُنْ لِيُخْلِيَ أَطْبَاقَ أَرْضِهِ وَ أَهْلَ الْجِدِّ فِي طَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ بِلَا حُجَّةٍ يُسْتَعْلَىٰ بِهَا، وَ إِمَامٍ يُؤْتَمُّ بِهِ، وَ يُقْتَدَىٰ بِسُبُلِ سُنَّتِهِ (بِسَبِيلِ سُنَّتِهِ) وَ مِنْهَاجِ قَصْدِهِ، وَ أَرْجُو يَا بُنَيَّ أَنْ تَكُونَ أَحَدَ مَنْ أَعَدَّهُ اللهُ لِنَشْرِ الْحَقِّ وَ وَطْءِ الْبَاطِلِ وَ إِعْلَاءِ الدِّينِ وَ إِطْفَاءِ الضَّلَالِ،فَعَلَيْكَ يَا بُنَيَّ بِلُزُومِ خَوَافِي الْأَرْضِ، وَ تَتَبُّعِ أَقَاصِيهَا، فَإِنَّ لِكُلِّ وَلِيٍّ لِأَوْلِيَاءِ اللهِ عَدُوًّا مُقَارِعاً وَ ضِدًّا مُنَازِعاً افْتِرَاضاً لِمُجَاهَدَةِ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ خَلَاعَةِ أُولِي الْإِلْحَادِ وَ الْعِنَادِ، فَلَا يُوحِشَنَّكَ ذَلِكَ وَاعلَم أَنَّ قُلُوبَ أهلِ الطَّاعَةِ وَ الإِخلاصُ نَزَعَ إلَيكَ مَثْلُ اَلطَّيْرِ إِلَىٰ أَوْكَارِهَا، وَ هُمْ مَعْشَرٌ يَطَّلِعُونَ بِمَخَائِلِ الذِّلَّةِ وَ الْاِسْتِكَانَةِ، وَ هُمْ عِنْدَ اللهِ بَرَرَةٌ أَعِزَّاءُ، يَبْرُزُونَ بِأَنْفُسٍ مُخْتَلِفَةٍ مُحْتَاجَةٍ، وَهُمْ أَهْلُ الْقَنَاعَةِ وَ الْاِعْتِصَامِ، اسْتَنْبَطُوا الدِّينَ فَوَازَرُوهُ عَلَىٰ مُجَاهَدَةِ الْأَضْدَادِ، خَصَّهُمُ اللهُ بِاحْتِمَالِ الضَّيْمِ لِيَشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ الْعِزِّ فِي دَارِ الْقَرَارِ، وَ جَبَلَهُمْ عَلَىٰ خَلَائِقِ الصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ الْعَاقِبَةُ الْحُسْنَىٰ، وَ كَرَامَةُ حُسْنِ الْعُقْبَىٰ فَاقْتَبِسْ يَا بُنَيَّ نُورَ الصَّبْرِ

ص: 363

عَلَىٰ مَوَارِدِ أُمُورِكَ تَفُزْ بِدَرْكِ الصُّنْعِ فِي مَصَادِرِهَا، وَ اسْتَشْعِرِ الْعِزَّ فِيمَا يَنُوبُكَ تُحْظَ بِمَا تُحْمَدُ غِبَّهُ إِنْ شَاءَ اللهُ،وَ كَأَنَّكَ يَا بُنَيَّ بِتَأْيِيدِ نَصْرِ اللهِ قَدْ اَنَ، وَ تَيْسِيرِ الْفَلْجِ وَ عُلُوِّ الْكَعْبِ، قَدْ حَانَ وَ كَأَنَّكَ بِالرَّايَاتِ الصُّفْرِ وَ الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تَخْفِقُ عَلَىٰ أَثْنَاءِ أَعْطَافِكَ مَا بَيْنَ الْحَطِيمِ وَ زَمْزَمَ، وَ كَأَنَّكَ بِتَرَادُفِ الْبَيْعَةِ وَ تَصَافِي الْوَلَاءِ يَتَنَاظَمُ عَلَيْكَ تَنَاظُمَ الدُّرِّ فِي مَثَانِي الْعُقُودِ وَ تَصَافُقَ الْأَكُفِّ عَلَىٰ جَنَبَاتِ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ تَلُوذُ بِفِنَائِكَ مِنْ مَلَإٍ بَرَأَهُمُ اللهُ مِنْ طَهَارَةِ الْوِلَادَةِ وَ نَفَاسَةِ التُّرْبَةِ، مُقَدَّسَةً قُلُوبُهُمْ مِنْ دَنَسِ النِّفَاقِ، مُهَذَّبَةً أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ رِجْسِ الشِّقَاقِ، لَيِّنَةً عَرَائِكُهُمْ لِلدِّينِ، خَشِنَةً ضَرَائِبُهُمْ عَنِ الْعُدْوَانِ، وَاضِحَةً بِالْقَبُولِ أَوْجُهُهُمْ، نَضِرَةً بِالْفَضْلِ عِيدَانُهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِ الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ، فَإِذَا اشْتَدَّتْ أَرْكَانُهُمْ وَ تَقَوَّمَتْ أَعْمَادُهُمْ، فَدَّتْ بِمُكَانَفَتِهِمْ طَبَقَاتُ الْأُمَمِ إِلَىٰ إِمَامٍ، إِذْ تَبِعَتْكَ فِيظِلَالِ شَجَرَةِ دَوْحَةٍ بِسَقَّتْ أَفْنَانُ غُصُونِهَا عَلَىٰ حَافَاتِ بُحَيْرَةِ الطَّبَرِيَّةِ، فَعِنْدَهَا يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ الْحَقِّ، وَ يَنْجَلِي ظَلَامُ الْبَاطِلِ، وَ يَقْصِمُ اللهُ بِكَ الطُّغْيَانَ، وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ الْإِيمَانِ، يَظْهَرُ بِكَ اسْتِقَامَةُ الْآفَاقِ وَ سَلَامُ الرِّفَاقِ، يَوَدُّ الطِّفْلُ فِي المَهْدِ لَوِ اسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً، وَ نَوَاشِطُ الْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً، تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ الدُّنْيَا بَهْجَةً، وَ تَنْشُرُ عَلَيْكَ أَغْصَانُ الْعِزِّ نَضْرَةً، وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي الْحَقِّ فِي قَرَارِهَا، وَ تَؤُوبُ شَوَارِدُ الدِّينِ إِلَىٰ أَوْكَارِهَا، تَتَهَاطَلُ عَلَيْكَ سَحَائِبُ الظَّفَرِ، فَتَخْنُقُ كُلَّ عَدُوٍّ، وَ تَنْصُرُ كُلَّ وَلِيٍّ، فَلَا يَبْقَىٰ عَلَىٰ وَجْهِ الْأَرْضِ جَبَّارٌ قَاسِطٌ وَ لَا جَاحِدٌ غَامِطٌ وَ لَا شَانِئٌ مُبْغِضٌ وَ لَا مُعَانِدٌ كَاشِحٌ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَىٰ اللهِ فَهُوَ

ص: 364

حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بالِغُ أَمْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، لِيَكُنْ مَجْلِسِي هَذَا عِنْدَكَ مَكْتُوماً إِلَّا عَنْ أَهْلِ التَّصْدِيقِ وَ الْأُخُوَّةِ الصَّادِقَةِ فِي الدِّينِ، إِذَا بَدَتْ لَكَ أَمَارَاتُ الظُّهُورِ وَ التَّمَكُّنِ فَلَا تُبْطِئْ بِإِخْوَانِكَ عَنَّا، وَ بَاهِرِ المُسَارَعَةَ إِلَىٰ مَنَارِ الْيَقِينِ وَ ضِيَاءِ مَصَابِيحِ الدِّينِ تَلْقَ رُشْداً إِنْ شَاءَ اللهُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ: فَمَكَثْتُ عِنْدَهُ حِيناً أَقْتَبِسُ مَا أُؤَدِّي مِنْ مُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَيِّرَاتِ الْأَحْكَامِ، وَ أَرْوِي نَبَاتَ الصُّدُورِ مِنْ نَضَارَةِ مَا ادَّخَرَهُ اللهُ فِي طَبَائِعِهِ مِنْ لَطَائِفِ الْحِكَمِ وَ طَرَائِفِ فَوَاضِلِ الْقِسَمِ حَتَّىٰ خِفْتُ إِضَاعَةَ مُخَلَّفِي بِالْأَهْوَازِ لِتَرَاخِي اللِّقَاءِ عَنْهُمْ، فَاسْتَأْذَنْتُهُ بِالْقُفُولِ، وَ أَعْلَمْتُهُ عَظِيمَ مَا أَصْدُرُ بِهِ عَنْهُ مِنَ التَّوَحُّشِ لِفُرْقَتِهِ وَ التَّجَرُّعِ لِلظَّعْنِ عَنْ مَحَالِّهِ ، فَأَذِنَ وَ أَرْدَفَنِي مِنْ صَالِحِ دُعَائِهِ مَا يَكُونُ لِي ذُخْراً عِنْدَ اللهِ وَ لِعَقِبِي وَ قَرَابَتِي إِنْ شَاءَ اللهُ فَلَمَّا أَزِفَ ارْتِحَالِي وَ تَهَيَّأَ اعْتِزَامُ نَفْسِي غَدَوْتُ عَلَيْهِ مُوَدِّعاً وَ مُجَدِّداً لِلْعَهْدِ، وَ عَرَضْتُ عَلَيْهِ مَالاً كَانَ مَعِي يَزِيدُ عَلَىٰ خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَتَفَضَّلَ بِالْأَمْرِ بِقَبُولِهِ مِنِّي، فَابْتَسَمَ وَ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، اسْتَعِنْ بِهِ عَلَىٰ مُنْصَرَفِكَ فَإِنَّ الشُّقَّةَ قُذْفَةٌ وَ فَلَوَاتِ الْأَرْضِ أَمَامَكَ جُمَّةٌ ، وَ لَا تَحْزَنْ لِإِعْرَاضِنَا عَنْهُ، فَإِنَّا قَدْ أَحْدَثْنَا لَكَ شُكْرَهُ وَ نَشْرَهُ، وَ رَبَضْنَاهُ عِنْدَنَا بِالتَّذْكِرَةِ وَ قَبُولِ الْمِنَّةِ، فَبَارَكَ اللهُ فِيمَا خَوَّلَكَ، وَ أَدَامَ لَكَ مَا نَوَّلَكَ ، وَ كَتَبَ لَكَ أَحْسَنَ ثَوَابِ المُحْسِنِينَ وَ أَكْرَمَ آثَارِ الطَّائِعِينَ، فَإِنَّ الْفَضْلَ لَهُ وَ مِنْهُ، وَ أَسْأَلُ اللهَ أَنْ يَرُدَّكَ إِلَىٰ أَصْحَابِكَ بِأَوْفَرِ الْحَظِّ مِنْ سَلَامَةِ الْأَوْبَةِ وَ أَكْنَافِ الْغِبْطَةِ بِلِينِ المُنْصَرَفِ، وَ لَا أَوْعَثَ اللهُ لَكَ سَبِيلاً ، وَ لَا حَيَّرَ لَكَ دَلِيلاً، وَ اسْتَوْدِعْهُ نَفْسَكَ

ص: 365

وَدِيعَةً لَا تَضِيعُ وَ لَا تَزُولُ بِمَنِّهِ وَ لُطْفِهِ إِنْ شَاءَ اللهُ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، قَنَّعَنَا بِعَوَائِدِ إِحْسَانِهِ وَ فَوَائِدِ امْتِنَانِهِ، وَصَانَ أَنْفُسَنَا عَنْ مُعَاوَنَةِ الْأَوْلِيَاءِ لَنَا عَنِ الْإِخْلَاصِ فِي النِّيَّةِ، وَ إِمْحَاضِ النَّصِيحَةِ، وَ المُحَافَظَةِ عَلَىٰ مَا هُوَ أَنْقَىٰ وَ أَتْقَىٰ وَ أَرْفَعُ ذِكْراً قَالَ: فَأَقْفَلْتُ عَنْهُ حَامِداً لِلهِ عز وجل عَلَىٰ مَا هَدَانِي وَ أَرْشَدَنِي، عَالِماً بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُنْ لِيُعَطِّلَ أَرْضَهُ وَ لَا يُخْلِيهَا مِنْ حُجَّةٍ وَاضِحَةٍ، وَ إِمَامٍ قَائِمٍ، وَ أَلْقَيْتُ هَذَا الْخَبَرَ المَأْثُورَ وَ النَّسَبَ المَشْهُورَ تَوَخِّياً لِلزِّيَادَةِ فِي بَصَائِرِ أَهْلِ الْيَقِينِ، وَ تَعْرِيفاً لَهُمْ مَا مَنَّ اللهُ عز وجل بِهِ مِنْ إِنْشَاءِ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ وَ التُّرْبَةِ الزَّكِيَّةِ، وَ قَصَدْتُ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ التَّسْلِيمَ لِمَا اسْتَبَانَ، لِيُضَاعِفَ اللهُ عز وجل الْمِلَّةَ الْهَادِيَةَ، وَ الطَّرِيقَةَ المَرْضِيَّةَ قُوَّةَ عَزْمٍ وَ تَأْيِيدَ مِنِةٍ، وَ شِدَّةَ أُذرٍ، وَ اعْتِقَادَ عِصْمَةٍ، وَ اللهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلىٰ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾

لُغات بَحث بمعنای فحص و کاوش کردن ابى محمد الحسن بن على الاخر مراد حضرت عسکری علیه السلام است ملّی مدت و ساعت دراز و شیخ در هم پیوستگی و و شجّت از باب تفعیل از توشیح است یعنی بهم پیوستن و وسیله ارتباط ایجاد شدن بین دو نفر و یا دو چیز طَالَ مَا جُلْتْ فِيهَا از جولان است گرد بر آمدن و دقّت نظر کردن یعنی طَالَ مَا كَنْتُ اُجُولُ فِيمَا يَصْدُرُ عَنْهَا مِنْ اُجُوبَةِ مَسَائِلِي كِنايَه عَنْ كَثْرَتِهَا وَ ترا اى كُنْتُ مُتَفَرِّداً بِذَلِكَ لاِخْتِصَاصِي بِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكُنْتُ اُخْزُنْ مِنْهَا فُنُونَ اَلْعِلْمِ لِيَوْمِ احْتَاجَ الَيْهَا كَمَا قَالَ الْجِلْسَةُ فِي الْبِحَارِ فِي الْمُجَلَّدِ الثَّالِثَ عَشَرَ و گفته است در بعضی از نسخه ها بجای جَلَّتْ اِحْبَبْتَ نوشته شده پس لفظ فی برای تعلیل است توخّی قصد داشتن اَكْمَةٌ تَلٌ بَلَدٌ نَانِعٌ بمعناى خَالِصُ اَلْبُلْجَةِ اَلنَّقَّاوَةُ

ص: 366

بَيْنَ اَلْحَاجِّينَ وَ اِبْلَجْ کسی را گویند که گشاده ابرو باشد مسنون کشیده صورت و کشیده بینی شم بلندی در قصبه بینی که باطرف بالای آن مساوی باشد و فَره کسی است که مو های او ببناگوش او رسیده باشد سحماء بمعنی سیاه مو شعر سبط بکسر سین و فتح باء یعنی موی ريخته غیر مُجَعَّد سمت هيئة اهل خیر و شک بفتح و ضم بمعنای سرعت و شبات معابت بمعنای مراضی استعتبته فاعتبنی ای استرضیته فارضانی تشاحط بمعنای تباعد قوله فبض ای یسّر تنازع یعنی تشاوق عالية الرّمال از بالای نجد است تا زمين مدینه و تا پشت مکّه که حجاز باشد كَمَا نَقَلَ اَلْعَلاَمَةَ عَنِ اَلصِّحَاحِ وَجَبَتْ جَرائِمُ الاَرْضِ اي قَطْعَتِهَا وَ دَوَّرْتَ فِيهَا وَ الصَّرِيمَةَ مَا أبْضَرَمَ مِن مُعَظِّمِ الرَّمْلِ و زمینی را گویند که زراعت آن چیده شده باشد و در بعضی از نسخه ها خبت نجاء نقطه دار نوشته شده و آن زمینی رمل زار است که مطمئن باشد هَلعَ بمعنای جَزَعَ وَ نَبطُ اَلْمَاءِ اى نَبْعُهُ نَرْعٌ بر وزن رُكّع يعنى صاحبان اشتياق يطلعون بمخايل الذّلة يعنى رفت و آمد می کنند در میان مردم بحالتی که در مظانّ ذلت واقع شوند ضیم ظلم و ستم بدرک الصنع یعنى بوصول و رسيدن بصنع خدا بسوى تو يعنى اصْبِرْ فيما يَرِدُ عَلَيكَ مِنَ المَكارِهِ وَ الْبَلايَا حَتَّى تَفُوزَ بِالْوُصُولِ الى صُنْعِ اَللَّهِ اِلَيْكَ مَعْرُوفَهُ لَدَيكَ فِي ارْجَاعِها وَ صَرَفَهَا عَنكَ قَولُهُ وَ استَشعِرِ العِزَّ يعنى در خاطر بگیرد نفس خود که آن چه از بلا ها که بتو می رسد سبب عزّت تو است قوله تخط ازَّ خَطْوَهُ بمعنای قرب و منزلت است و در بعضی از نسخه ها تحطّ بجاء حطّی است که از احاطه باشد قَوْلُهُ تَيَسَّرَ اَلْفَلْجُ یعنی انسان شدن فیروزی و رستگاری و در بعضی از نسخ فلج نوشته شده

ص: 367

و آن نیز بهمان معنی است عُلُوُّ اَلْكَعْبِ کنایه است از عزّت و غلبه و در قاموس است که الْكَعْبِ الشَّرَفُ وَ الْمَجْدُ قَوْلُهُ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَى اِثْنَاء اِعْطَافَكَ قَالَ اَلْفَيْرُوزُ ابادي ثَنِيَّ اَلشَّيِّ رَدَّ بَعْضُهُ على بَعْضٍ وَ اِثْنَاءُ اَلنَّيِّ قُوَّاهُ وِ طَاقَاتُهُ واحِدُها تَنى بِالْكَسْرِ وَ الْعَطَافُ بِالْكَسْرِ الرِّدَاءُ وَ الْمُرَادُ بِالاعْطَافِ جَوَانِبُها قَولُهُ فِى مَثَانَى اَلْعُقُودِ اى اَلْعُقُودِ اَلْمَئِينَةُ اَلْمَعْقُودَةُ الَّتِى لا يَتَطَرَّقُ اليها اَلتَّبَدُّدَا وَ فِى مَوْضِعٍ بَيْنَهَا فَاِنَّهَا فِى تِلكَ المَواضِعِ اجْمَع وَ اكْشِفْ عَرَائِكَ جَمْعَ عَريكه شما که در این جا بمعنای نفس و طبیعت و خوی است ضرائب جمع ضریبه بمعنای سرشت و خوی نضرة تازه روئی قدّ بمعناى قطع و تفرُّق مُكَاثَفَةِ اِجْتِمَاعٍ إِذْ تَبِعتكَ يعنى بَايَعَكَ وَ تَابَعَكَ هَؤُلاَءِ اَلْمُؤْمِنُونَ دُوحَهُ درخت برزگ بِسِقِ اَلنَّخْلِ طال اسْقامَ الاِفاقُ يَعْنِي يَظْهَرُ بِكَ انّ اهل الاِفاقِ كَانُوا ذَوِي اِسْقَامَ رُوحَانِيُّهُ وَ سَلَامُ الرِّفَاقِ يَعْنِي اَنَّ رُفَقَاءَكَ كَانُوا سَالِمِينَ مِنْهَا فَلَذَا امِنُوا بِكَ قَوْلَهُ بَوانِى الْعِزِّ اَيُّ اِساسُها مَجازاً فَانَّ الْبَواقِيَ قَوائِمُ النَّاقَةِ او الخِصالِ الَّتي تَبْنِي الْعِزَّ و بُؤسَسُهَا سَوَاءٌ شَوَارِدُ جُمع شَارٍ يُقالُ شَردَ البَعِيرَ ايَّ نَفرٍ غامِط نا سپاس گو و کسی که حق و اهل حق را حقیر و کوچک شماردشان دشمنی کننده و اهل کینه کاشح دشمنی پنهان کننده اروي اِسْتَخْرَجَ اَلنَّارَ بِالزَّنْدِ بَنَاتِ الصُّدُورِ الافْكَارِ وَ المَسائِلِ وَ المَعارِفِ الَّتى تَنشاءُ فيها اَلْقُفُولُ اَلرُّجُوعُ مِنَ اَلسَّفَرِ تَجْزَعُ اظهار جزع کردن و اگر تجرّع براء مهمله باشد یعنی فرو خوردن خشم ظعن سیر کردن اعتزام عزم کردن یا قصد رفتن کردن و ممکن است اغترام بعنین وراء باشد از غرامت که کاشف از غرامت او باشد مفارقت از ایشان شُقّه بضمّ

ص: 368

شین سفر دور دست فلاة قذف بیابان دور و دراز بضمّ و فتح مرد و ضبط شده اکناف یا مصدر اکَنفَه است بمعنای حفظ کردن و اعانت کرد و احاطه کردن یا جمع کنف است و آن بمعنای حفظ و ستر و جانب و سایه و ناحیه است و وعث الطريق بمعنای تعَسَّرَ سلوكه و و عثاء بمعنی مشقّت و سختی است.

معنای حَديثِ ابراهیم بن مهزیار گفت بمدینه رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفتم و تفحّص و کاوش کردم از خبر دهنده ای برای خبر دادن از آل ابی محمّد حسن بن علیّ عسکری صلوات الله علیهما پس بر نخوردم بچیزی از اخبار ایشان پس رفتم بمکّه در حالتی كه كاوش کننده از اخبار ایشان بودم در حالی که مشغول طواف بودم جوان گندم گون خوش منظر نیکو روئی را که آثار خر و خوبی در او دیده می شد دیدم مدتی دراز بچشم نیکی بمن نگاه می کرد پس بطرف او رفتم بامید شناختن آن چه که قصد آن را داشتم یعنی آل ابی محمد حسن عسکری چون نزدیک او رسیدم سلام کردم بر نیکوئی مرا جواب داد پس گفت از کدام شهر ها هستی گفتم مردی هستم از اهل عراق گفت کدام عراق گفتم از اهل اهوازم گفت خشنودم بدیدن تو آیا در آن جا جعفر بن حمدان خصیبی یا حصینی را می شناسی گفتم دعوت حق را لبیّک گفت یعنی از دنیا رفت گفت رحمت خدا بر او باد چقدر شب ها طول کشید شب زنده داری و بیداری او و چه بسیار از اهل عطا و جود و بخشش بود پس آیا می شناسی ابراهیم بن مهزیار را گفتم من ابراهیم بن مهزیارم پس مدتی دراز با من معانقه کرد و گفت خوش آمدی تو ای اَبا اسحق آن نشانه ای که در میانه تو و میانه

ص: 369

ابو محمّد پیوسته بود چه کردی گفتم شاید انگشتر را اراده کرده ای که خدا آن را بمن عطا کرده از ناحیه شخص پاکیزه ابی محمّد حسن بن علىّ صلوات الله عليهما گفت غیر آن را نکردم پس بیرون آوردم آن را برای او چون بر آن نظر کرد گریه کرد و آن را بوسید و نوشته ای که بر روی آن نقش بود خواند و نقش آن یا الله یا محمّد یا علیّ بود پس گفت پدرم بقربان آن سر انگشت با آن دست که این نقش را نوشته و طول کشید نگاه کردن او در آن نقش با دقّت نظر من در آن چه که از او صادر می شد در جواب مسائلی که از او می پرسیدم از جهت زیادتی سوال هائی که از او می کردم بنحوی که مرا متفرّد می دید در اختصاص داشتن من به آن بر آن حضرت علیه السّلام پس من از او فنونی از علم را یاد گرفتم برای روزی که به آن محتاج شوم و یا آن که دوست می داشتم که از او بپرسم بعلّت آن چه که از او صادر می شد از جواب گفتن از فنون احادیث تا این که گفت برای من که ای ابا اسحق بمن خبر ده از مقصدی که بعد از حج گذاردن داری گفتم بحقّ پدرت قصدی ندارم بعد از آن مگر این که زود باشد که می خواهم امر پوشیده ای را که مراد دانا کنی به آن گفت بپرس از آن چه که می خواهی که من شرح دهندام برای تو آن را اگر خدا بخواهد گفتم آیا از آل ابی محمّد حسن بن علی علیهما السلام خبری داری چیزی را گفت چه خبری می خواهی گفتم آیا از نسل او کسی را می شناسی بینی از فرزندان او اطلاع داری گفت بخدا قسم است که می شناسم هر آینه دو پسر دور افتادہ او را محمّد و موسی که دو پسران حسن بن على صلوات الله عليهم می باشند و من فرستاده شدم از طرف آن ها بسوی تو که بامر ایشان اتیان کنی پس اگر دوست داری ملاقات ایشان را

ص: 370

و سرُمه دیدار ایشان را بدیده کشی و بدیدن ایشان تبرّک جوئی با من روانه شو تا بجانب طائف برویم و باید این مسافرت را از مردانی که با تو هستند پنهان بداری و از ایشان کتمان کنی ابراهیم گفت که با او روانه شدم بطرف طائف و با او قطعات زمین های رمل زار را هر کدام بعد از دیگری وارد می شدم تا این که بعضی از مخارج بانیان که می رفتیم خیمه ای از مو برای ما ظاهر شد که بالای تلّی از رمل نورانی و تابنده بود و از نوران قطعات آن بیابان روشن بود پس بر من سبقت گرفت و مبادرت کرد تا اذن دخول برای من بگیرد داخل خیمه شد و سلام کرد بر ایشان و ایشان را بمکان من دانا کرد پس یکی از ایشان که بزرگ تر از دیگری بود از حیث سنّ یعنی محمّد بن الحسن صلوات الله عليهما از خیمه بیرون آمد و او پسری بود که هنوز در صورتش مو نروئیده بود و روی صاف خالصی داشت و میان دو ابروی او گشاده و بی مو بود و دندان او ظاهر بود و صورت و بینی کشیده داشت و قصبه بینی او با طرف بالای ان مساوی بود مانند شاخه شمشاد بود در طراوت و زیبائی موهایش ببنا گوشش رسیده و دور او ریخته بود مجعّد و پیچیده نبود صفحه پیشانی او مانند ستاره ای درخشنده می درخشید بر گونه راست او خال مشکینی بود که گویا ریزه مشکی بود بالای صفحه نقره و سر او پر مو و موهای آن سیاه و ریخته بود بر بنا گوش بر هیئت اهل خیر بود چشمی از چشم ها میانه بالاتر از او و خوش صورت تر و با وقار و حیا تر از او ندیده پس چون در مقابل من آمد با شتاب تمام خود را بر او رسانیدم و بر روی او انداختم و هر عضوی از اعضای

ص: 371

او را بوسیدم پس فرمود مرحبا بتو ای ابو اسحق روز ها بمن وعده می داد نزدیک بودن ملاقات تو را و خوشنودی بود در میان من و میان تو با این که خانه تو با من دور بود و زیارت بتاخیر افتاده بود صورت تو در خاطر من بود که گویا بقدر یک چشم بهم زدن از یک دیگر دور نبودیم از پاکیزه گی و خوبی حَديثِ کردن با یک دیگر و خیال دیدن هم دیگر و من ستایش می کنم پروردگار خودم را که سزاوار ستایش کردنست بر فیض ملاقاتی که حاصل شد و شاد شدن از دیدار تو و نیکی و احسان او از جهت اشتیاقی که بدیدن تو داشتم و بشرف دیدار تو رسیدم پس از آن از حالات گذشته و متاخّر من پرسید پس عرض کردم پدر و مادرم فدای تو باد همیشه در جستجوی امر تو بودم شهر بشهر از زمانی كه آقاى من ابی محمّد صلوات الله علیه از دنیا رحلت کرده در بر روی من بسته شده بود تا این که خدا بر من منّت گذارد بکسی که مرا راهنمایی کرد بسوی تو و دلالت کرد مرا بر رسیدن بخدمت تو و سپاس گذاری مختصّ خدائی است که الهام کرده مرا در ملاقات تو از کرم و احسان و عطای خود پس آن حضرت نسب خود و برادرش موسیٰ را بیان فرمود و بگوشه ای رفت پس فرمود که پدرم صلوات و رحمت خدا بر او باد از من عهد گرفت که در روی زمین جائی را وطن نگیرم مگر در آن جائی که پنهان تر و دورتر و مستور تر باشد برای پوشیده و پنهان ماندن امر من و در حصار بودن محلّ من از کید های اهل گمراهی و شیطان های متمرّد و حادثه های امت هائی که راه حق را گم کرده اند پس انداخت مرا در رمل زار های بالای زمین نجد تا زمین مدینه تا پشت مکّه که زمین حجاز باشد

ص: 372

و قطع می کنم رملستان های بزرگ را و دور می زنم در آن زمین هائی که زراعت آن چیده شده باشد و آن زمین هائی که محل اطمینان است و کسی در آن ها راه ندارد تا مدتی که باید انتظار آن را بکشم بسر رسد و زمان حلول امر برسد و جزع رو به انجلاء نهد و آن حضرت صلوات الله علیه جاری کرد برای من از خزین های حکمت ها و حقایقی علوم چیزی را که اگر شعاع بیندازد بسوی تو جزئی از آن بی نیاز کند تو را از هر جمله ای - بدان ای ابو اسحق که آن حضرت صلوات الله علیه یعنی پدر بزرگوارش حضرت عسکری فرمود ای پسرک من بدرستی که خدائی که بزرگست ثنای او چنین نبوده است که خالی گذارد طبقه های زمین خود و اهل کوشش در طاعت و عبادت خود را بدون حجّتی که بلندی جوید بسبب آن و بدون امامی که بپذیرد امامت او را و بر او اقتداء کند و براه های سنّت او راه رود و روش اقتصاد او را پیش گیرد و امیدوارم ای پسرک من که تو یکی از آن هائی باشی که خدا او را در شماره آورده است برای باز کردن راه حق و پیچیدن راه باطل و بلند کردن و فرو نشاندن گمراهی پس بر تو باد ای پسرک از من که در جا های پنهان زمین ملازم باشی و در دور دست ترین جاهای زمی جای گیری زیرا که از برای هر ولیّی از اولیاء خدا دشمن سر کوبی کننده ای و ضِدّی نزاع کننده است و واجب است مخفی بودن تو برای درک ثواب مجاهده اهل نفاق با خدا و مخالفت صاحبان الحاد و عناد پس بوحشت نیندازد تو را آن ها و بدان که دل های اهل طاعت و اخلاص مشتاق است بسوی تو مانند مشتاق بودن مرغ به آشیانه خود و ایشان

ص: 373

گروهی هستند که رفت و آمد می کنند در میانه مردم بحالتی که در مظانّ ذلّت و خواری واقع نشوند و ایشان در نزد خدا نیکانند و عزیزانی هستند که با نفس های مشتاق درویش و محتاجند و ایشان اهل قناعت و عصمت اند استنباط کرده اند دین را پس پشتیبانی کنند آن را بمجاهده کردن با اضداد دین مخصوص گردانیده است خدا ایشان را بتحمّل ظلم و ستم كردن تا شامل شود ایشان را قبول گشایش در عزّت و غلبه در خانه آخرت که قرار گاه ایشان است و گردانید ایشان را بر قلّه های صبر و شکیبائی ثابت تا بوده باشد برای ایشان عاقبتی نیکو و کرامت حسن عاقبت پس اقتباس کن ای پسرک من از نور صبر در مورد های کار های خود تا رستگار شوی بسبب صبر کردن در مکاره و بلاها باحسان و نیکی کردن خدا با تو از بر گردانیدن و تغییر دادن آن مکاره و بلا ها از تو از محل های صدوران و در خاطر بگیر در پیش خود که آن چه از بلا ها بتو می رسد و به آن صبر می کنی سبب عزّت و غلبه تست و دارای قرب و منزلت می شوی و بهره مند خواهی شد به آن چه که بر آن ستوده خواهی شد اگر بخواهد خدا پس گویا می بینم تو را ای پسرک من که به نیرو و قوّت یاری کردن خدا وقت آن رسیده باشد و به آسان شدن فیروزی و رستگاری وقت عزّت و بزرگی و بزرگواری تو برسد و گویا می بینم که برای تو پرچم ها و عَلَم های زرد و سفید بجنبش در آید در اطراف و جوانب تو در میانه حطیم و زمزم و گویا می بینم پی در پی بیعت گرفتن تو را و صف بستن دوست داران تو را که با تو پیوسته می شوند مانند پیوسته شدن دُرّ در دو رشته های گردن بند ها و کف بر کف رساندن آن ها را در اطراف حجر الاسود که پناهنده می شوند در پیشگاه تو

ص: 374

ایشان بزرگانی هستند که آفریده است خدا ایشان را از پاکی دوستی و نیکوئی طینت دل های ایشان از چرک نفاق پاک و پاکیزه است و سُوَیدا های ایشان از دشمنی کردن و ضرر رسانیدن و بمشقّت انداختن و بر خلاف رفتن پاکیزه خواست طبیعت و سرشت و خوی ایشان نرم است برای دین و در هنگام دشمنی کردن با دشمنان دین تند خویانند در وقت پذیرائی از اهل ایمان گشاده رویانند تر و تازه است بفضل و بخشش طعام های ایشان متدیّن بدین حق و اهل حقند چون رکن های ایشان محکم شد و شمشیر های ایشان در غلات رفت بجمیعت خود متفرق می کنند طبقه هایی از امّت ها را و این زمانیست که تابع و پیرو می شوند تو را در سایه های آن درخت بزرگی که دراز شود زیادتی های شاخه های آن در کناره های دریاچه طبریّه در آن وقت بسح حق روشن و نورانی می شود و تاریکی ها باطل بر طرف می شود و می شکند خدا بتو ستم کاری و سرکشی و نادانی و از خدا دوری را و بر می گرداند معالم ایمان را و بتو آشکار می کند بیماری های کرانه های جهان را و سلامتی بندگان فرمان بردار را در آن وقت طفلی که در گهوره است دوست می دارد که اگر بتواند از جای خود بر خیزد و بسوی تو آید و وحشیان بیابان هم دوست می دارند که اگر راه یابند در نزد تو باشند بسبب تو بجنبش آید بهجت و خوشی در اطراف دنیا و شاخه های عزّت بوجود تو بر تر و تازه گی در حرکت آید و بنا های عزت بوجود تو بر قرار گردد در محلّ خود و دور افتاده های دین بجا های خود بر گردد باران های ریزان ظفر بر تو می بارد پس تندی هر دشمنی گرفته می شود و هر دوستی یاری کرده می شود پس باقی نمی ماند

ص: 375

بر روی زمین سر کش عدول کننده از حقّی و نه انکار کننده نا سپاس گو و کسی که حق و اهل حق را حقیر و کوچک شمارد و نه دشمنی کننده در آشکارا و اهل کینه و نه اهل عناد و دشمنی کننده در پنهانی و کسی که توکّل بر خدا کند پس او کفایت می کند آن کس را بدرستی که خدا رساننده است امر خود را پس از آن فرمود ای ابو اسحق هر آینه این مجلس من باید در نزد تو مکتوم و برای کسی نگوئی مگر برای کسی که اهل راستی باشد و برای برادران راست گوی خودت در دین - وقتی که نشانه های ظهور برای تو ظاهر شد و آثار تمکین پدیدار گردید کُندی مکن و برادر های دینی خودت از آمدن بسوی ما و بسوی کسانی که شتاب دارند که خود را بنور یقین و روشنی چراغ های دین برسانند تا درک کنی هدایت را اگر بخواهد خدا ابراهيم بن مهزیار گفت پس زمانی را در نزد آن حضرت ماندم و از جرقّه های چخماق نشانه های روشن و احکام نورانی و افکار و مسائل و معارف و زلال علوم آن حضرت سيراب می شدم و استضائه و استفاده می کردم از تر و تازه گی آن چه که ذخیره کرده بود خدا در طبع های او از لطائف حکمت و چیز های تازه و شگفت آور و قسمت هائی از نعمت های برزگ تا این که ماندن من در خدمت آن حضرت این قدر طول کشید که ترسیدم باز ماندگان من در اهواز ضایع شوند و از پا در آیند بعلت دوری من و عقب افتادن ملاقات کردن من ایشان را پس از آن حضرت اذن خواستم برای بر گشتن باهواز و بزرگی وحشت خود را از مفارقت از حضور آن حضرت به او اعلام کردم و جَزَع خود را از اَلَم جدائی اظهار داشتم برای سیر کردن

ص: 376

و دور شدن از محل های او پس مرا اذن داد و ردیف من قرار داد از دعاهای شایسته خود آن چه را که ذخیره باشد نزد خدا برای من و برای اولاد و خویشان من اگر بخواهد خدا پس چون حرکت و کوچ کردن من نزدیک شد و مهیّا شد عرم من صبح کردم در حالی که بر او وارد شدم برای وداع کردن و تجدید عهد و عرضه داشتم بر او مالی را که با من بود و آن زیاده از پنجاه هزار درهم بود و خواهش کردم که آن حضرت تفضّل کند بر من و امر دهد بپذیرفتن آن از من پس تبسّم فرمود و فرمود ای ابو سحق یاری جوی به آن برای بر گشتن خود زیرا که سفر تو دور است و بیابان دور و دراز در پیش داری و اندوهگین مباش از رو گردان شدن ما از آن یعنی از قبول نکردن ما زیرا که ما سپاس گذاری خود را برای تو تازه کردیم از جهة این مالی که می خواهی بما بدهی و نشر دادن آن و خبر دار شدن ما از ان بیاد آوری کردن و قبول منت نمودن پس برکت دهد خدا برای تو آن چه را که تو را مالک آن گردانید و ادامه دهد برای تو آن چه را که بتو عطا کرده و بنویسد برای تو نیکو ترین ثواب نیکی کنندگان را و گرامی ترین آثار فرمان برندگان را زیرا زیادتی برای او است و از او است و می خواهم از خدا که تو را بر گرداند بسوی یارانت بتمام ترین بهره دادن از سلامت بر گشتن بحفظ کردن و اعانت کردن و یا نگاه داشتن و زیر سایه خود جا دادن و بنرمی و خوشی و آرامش رسیدن بمحل خود و مشکل نگرداند بر تو راه را و سر گردان نکند برای تو راهنما را و خودت را بر او بسپار سپردنی که ضایع نشوی و همیشه باقی باشی بسبب احسان و لطف و اگر بخواهد خدا ای ابو اسحق خدا

ص: 377

قانع گردانیده است ما را بنیکی ها و عطا ها و بخشش ها و نیکی کردن ها و فائده های منت گذاردن خود و نگاه داری کرده است نفس های ما را از معاونت دوستان مگر آن دوستانی که در نیّت خود اخلاص دارند و مگر آن هائی که یاری کردنشان محض نصیحت کردن و محافظت کردن باشد بر آن چه که پرهیز کاری آن زیاد تر و پایدار تر و بلند مرتبه تر باشد از حیث یاد کردن گفت پس مسافرت کردم از آن جا و از نزد آن حضرت در حالی كه ستایش کننده بودم خدائی را که غالب و بزرگست بر آن چه که هدایت و راهنمائی کرد مرا در حالی که عالم شد به این که خدا زمین خود را معطّل و بدون حجّت روشنی و امام قائمی نمی گذارد و القاء کردم این خبر مأثور و نَسَب مشهور را بقصد زیاد شدن بینائی در چشم های دل های اهل یقین و برای شناساندن به ایشان آن چه را که خدای عزّ وجلّ منّت بر آن گذارده از ایجاد ذریّه طیّبه و تربت زکیّه و قصد کردم اداء کردن امانت را و سپردن آن بکسی که طلب ظهور و وضوح آن را می کند تا زیاده گرداند خدای عزّ وجل ملّت راه یابنده و راه خشنود شده را بقوّت عزم و نیروئی که از او است و به پشتیبانی خدا و معتقد بودن بحفظ و نگاه داری او و خدا راهنمائی می کند هر که را می خواهد بسوی راه راست

مُؤلّف حقير گوید

علامه مجلسی اعلی الله مقامه در سیزدهم بحار الانوار فرموده که خبر ابراهیم بن مهزیاه با خبر علیّ بن مهزیار احتمال دارد که یکی باشد و احتمال دارد که دو خبر باشد و اظهر یکی بودن است و اختلاف اسم محمول بر اشتباه از نُسّاخ و راوي ها است و عجب این است که محمّد بن

ص: 378

ابی عبد الله که از کسانی که مشرف بحضور مبارك حضرت بقیة الله ارواحنا فداه شده اند محمّد بن ابراهیم بن مهزیار شمرده و هیچ یک از این دو نفر را که علی بن مهزیار و ابراهیم بن مهزیار باشد در شماره نیاورده و پس از ان فرموده است که اشتمال این اخبار بر این که از برای آن حضرت برادری است که موسیٰ نامیده شده غرابت دارد (ثُمَّ تَنْفَرِجُ اَلْغُمَّةُ مِنْ بَعْدُ بِيَوَارِ طَاغُوتٍ مِنَ اَلاِشْرَارِ مَنْ يَسِيرُ بِهَلاَكِهِ اَلْمُنْفِقُونَ اخْبَارَ وَ يَتَّفِقُ لِمُرِيدِي اَلْحَجِّ مِنَ الافَاق)

حَديثِ چَهارُم

احتجاج طبرسی - طبع مطبعه مرتضویه در نجف اشرف ص 278 قسمتی از توقیع صادره از ناحیه مقدسه برای شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان رضوان الله عليه راجع ببعضی از علامات ظهور آن حضرت (من توقيعه عليه السّلام) ﴿سَتَظْهَرُ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ ايَّةُ جَلِيَّةٍ وَ مِنَ الارْضِ مِثْلُها بِالسَّوِيَّةِ وَ يُحْدِثُ فى ارْض اَلْمَشْرِقِ مَا يَحْزُنُ وَ يَقْلِقُ وَ يَغْلِبُ مِنْ بَعْدُ عَلَى اَلْعِرَاقِ طَوائِفُ مِنَ اَلاِسْلاَمِ مُرَّاقٌ تَضِيقُ بِسُوءِ فِعالِهِمْ عَلَى اهْلِهِ الارزاق مَا يُؤَمِّلُونَ مِنْهُ عَلَى تَوْفيرِ غَلَبَةٍ مِنْهُمْ و اِنْفَاقٍ وَ لَنَا فِى تَسِيرِ حَجِّهِم عَلِيَّ الاخْبَارُ مِنْهُمْ وَ الْوِفَاقُ شَانَ يَظْهَرُ عَلَى نِظَامٍ وَ اتِّساقٍ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امرٍ مِنكُم بِمَا يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مُحِبِّينَا وَ يَتَجَنَّبُ ما يُدْنِيهِ مِن كَراهَتِنا وَ سَخِطِنا فَاِنَّ اَمْرَنَا بِعِتَّةٍ حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ وَ لا يُنْجِيهِ مِنْ عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوْبَةٍ وَ اللَّهُ يُلْهِمُكُم الرّشدَ لَطيفٌ لَكُم فِى التَّوفيقِ بِرَحْمَتِهِ﴾ يعنى زود باشد که ظاهر شود برای شما آیة و نشانه ای از آسمان روشن و پیدا و از زمین هم آیتی ظاهر شود مانند آن و برابر با آن و حادث شود در زمین مشرق چیزی که بحزن و اندوه و قلق و اضطراب بیندازد و غالب می شود

ص: 379

بعد از ان بر عراق طائفه هائی از اسلام که از دین خارج شده باشند که بسب بدی کار های شان روزی ها بر اهل آن تنگ شود برای رسیدن به آرزوی خود جهت تمام کردن غلبه از ایشان بتجمّع و اتفاقی که می کنند و برای ما است در آسان کردن قصد ایشان امتحان و آزمایش و موافق شدن که کاریست ظاهر شدنی بر روی نظام و ترتیب دادن و راست و تمام شدن و فراهم آمدن کار پس باید عمل کند هر مردی از شما از دوستان ما می باشند بچیزی که بدان بما نزدیک می شود و دوری کند از چیزی که نزدیک می کند او را بکراهت داشتن ما و خشم ما زیرا که امر ما بی خبر و بنا گاه رخ می دهد زمانی که توبه کردن هیچ نفعی ندهد او را و نجات ندهد او را از شکنجه دادن و عذاب کردن ما بتوبه کردن از گناهان و عقوقی که از او سر زده و خدا الهام کند شما را بهدایت شدن و لطف کند برای شما بتوفیق یافتن برحمت خودش

حَديثِ پَنجُم

احتجاج شیخ طبرسی رحمة الله ص 278 در توقیعی که از ناحیه مقدسه بر او نوشته شده از آن حضرت علیه السّلام از جمله است که آنست که آية ﴿حَرَكَتِنَا مِنْ هَذِهِ اللوثة حادِثَةٍ بِالْحُرَمِ اَلْمُعَظَّمِ مِن رِجسِ مُنَافِق مُذمم مُسْتَحِلٌ لِلدَّمِ اَلْمُحَرَّمِ يَعْمِدُ بكيده أَهْلَ اَلْإِيمَانِ وَ لاَ يَبْلُغُ بِذَلِكَ غَرَضَهُ مِن الظُّلمِ لَهُمْ وَ اَلْعُدْوَانِ لِأَنَّنَا مِنْ وَرَاءِ حِفْظِهِمْ بِالدُّعَاءِ الَّذِي لَايُحْجَبُ عَنْ مُلْكِ الْأَرْضِ و اَلسَّمَاءِ فَلْيَطْمَئِنَّ بِذَلِكَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا اَلْقُلُوبُ وَ لِيَثِقُوا بِالْكِفَايَةِ مِنْهُ وَ اِنْ راعتهم بِهِمُ الخطُوبُو الْعاقِبَةُ بِجَمِيلِ صُنْعِ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ تَكُونُ حَمِيدَةً لَهُمْ مَا اِجْتَنَبُوا اَلْمَنْهِيَّ عَنْهُ

ص: 380

مِنَ الذُّنُوبِو نَحْنُ نَعْهَدُ إِلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَلِيُّ الْمُخْلِصُ الْمُجاهِدُ فِينَا اَلظَّالِمِينَ أَيَّدَكَ اَللَّهُ بِنَصْرِهِ اَلَّذِي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِيائِنا الصَّالِحِينَ اَنَّهَ مَنِ اتَّقَى رَبَّهُ مِنْ إِخْوَانِكَ فِي اَلدِّينِ وَ اُخْرُجْ مِمَّا عَلَيْهِ إِلَى مستحقِّيه كانَ آمِناً مِنَ الفِتنِة المُطَلَةِ وَ الْمظْلِمَةِ الْمُظَلَّةِ وَ مَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِمَا أَعَارَهُ اَللَّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلَى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ فانه يَكُونُ خَاسِراً بِذَلِكَ لِأُولاَهُ وَ آخِرَتِهِ وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُم اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اِجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي اَلْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَّا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ اليُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعجَّلت لَهُمُ اَلسَّعَادَةُ بمُشَاهَدَتِنا عَلَى حَقِّ اَلْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنهُمْ بِنَا فَمَا يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لاَ نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اَللَّهُ اَلْمُسْتَعَانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ﴾

یعنى نشانه حرکت ما از این سُستی و درنگ کردن حادثه ایست در حرم معظم رو می دهد از مرد نجس منافق مذمّت کرده شده ای که حلال داننده است و ریختن خون حرام را که عمل می کند بمکر و فریب و حیله وری خود با اهل ایمان و بستم کاری و دشمنی که با ایشان می کند بهدف خود نخواهد رسید زیرا که ما در عقب ایشان حفظ می کنیم ایشان را بدعا کردن در حق ایشان بدعائی که پوشیده نشود از پادشاه زمین و آسمان پس باید دل های دوستان ما بسبب دعا کردن ما مطمئنّ باشد و باید که بپرهیزند بباز داشتن خود را از او و اگر در نظر بگیرد ایشان را کار های بزرگ عاقبت ایشان بپاکیزگی صنع خدا ستوده خواهد شد اگر اجتناب کنند از بجا آوردن آن چه که نهی کرده شدند از آن از گناهان و ما عهد می کنیم با تو ای دوست با اخلاص کوشش

ص: 381

کننده در ولایت و اطاعت ما با ستم کاران نیرو و قوت دهد تو را خدا بنیروی یاری کردنی خود آن چنان یاری کردنی که نیرو داد به آن پشتیبان از دوستان شایستگان ما را که هر که بپرهیزد از پروردگار خود از برادران دینی تو و بیرون کند آن چه را که بر او است از مال او بمستحقین آن ایمن می شود از فتنه های نا چیز و نابود کننده و محنت های تاریک کننده و گمراه کننده و هر که از نعمتی که خدا به او عطا فرموده و بر او امر نموده که صله کند و بدهد بکسی که خدا امر بصله و احسان نموده دست بر دارد و ندهد آن کس باین جهت یعنی بجهت احسان و صله نکردن در دنیا و اخرت خود زیان کار خواهد بود و اگر شیعیان ما خدا توفیق بدهد ایشان را برای فرمان بر داری او با یک دیگر دل های ایشان با هم جمع و یکی بود در وفا کردن بعهد عقب نمی افتاد ایشان را دیدن ما و کور نمی ماندند از ملاقات ما و خوش بختی بر ایشان می شتابید بسبب دیدن ایشان ما را و شناختن ایشان ما را حقّ شناختن و براستی شناختن بعضی از ایشان ما را پس حبس و مخفی نکرده است ما را از ایشان مکر آن کار هائی که می کنند و بما می رسد و ما از آن کراهت داریم و میل بی جا آوردن آن نداریم و خدا است که طلب یاری از او خواسته شده و او کفایت می کند ما را و نیکو وکیلی است

پایان بخش نُهُم از دوازده بخش کتاب نوائب الدّهور

که مشتمل است بر اخبار و احادیث وارده از حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و آله و ائمة اثني عشر صلوات الله عليهم اجمعين پس از بیان اجمالی علامات ظهور

ص: 382

و بعضی از ایات قرانيه مؤلّه راجع به آن علامات و از آن جائی که انسان محل سهو و نسیان و ملازم با غفلت است از درج بعضی از احادیثی که بر آن ظفر یافته بودم از درج در محلّ مناسب خود غفلت شده لذا رجحان در آن دیدم که هر چند غیر مرتب هم باشد از درج آن خود داری نکنم زیرا که درج در غیر محل خود سزاوار تر است از ترک کردن آن خصوصاً در صورتی که تذکر دادن بر آن دارای فائده یا فوائد مهمّه ای باشد و رجاء واثق از خداوند متعال جلّت عظمته چنان است که پس از فراغت از همه اجزاء این این کتاب موفق شوم بر جمع و تالیف مستدرکی برای این کتاب تا فائده آن عام و عائده آن تام باشد ﴿وَ اَللَّهُ وَلَّى اَلتَّوْفِيقِ اَنَّ خَيْرَ مُوَفَّقٍ وَ نَاصِرٌ وَ مُعِينٌ﴾

بَخش دَهُم : دَر اخبار صحابیّه و تابعیّه

خبر اَوَّل

ملاحم و فتن سیّد ابن طاوس رحمة الله علیه ص 25 بسند خود از زهری روایت کرده که گفت ﴿بلغنی انَّ الرايات اَلسُّودَ تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ فَاِذا هَبَطَتْ مِنْ عَقَبَةِ خُرَاسَانَ هَبَطَتْ بِنَعْيِ اَلاِسْلاَمِ فَلاَ تَرُدُّهَا اَلاِوَايَاتُ اَلْأَعَاجِمُ مِنْ اَهْلِ اَلْمَغْرِب﴾ يعنى بمن رسيده است که پرچم های سیاه از خراسان بیرون می آید پس چون از گرد نه خراسان فرود آید فرود می اید بخبر دادن از مرگ اسلام پس ردّ نمی کند آن را مگر پرچم های عجم های اهل مغرب

خَبر دُوُّم

ص: 383

ملاحم و فتن ص 28 مسندا از حذيفة اليمان روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ قَتْلِ اَلْمَشْرِقِ يَدْعُو الى ال مُحَمَّد صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ بَعْدُ اَلنَّاسِ مِنْهُمْ يَنْصِبُ عَلاَمَةً سَوْدَاءَ اُوْلُهَا نصر و اخرُهَا كُفْرٌ يَتْبَعُهُ خُشَالَةُ الْعَرَبِ وَسْفْلَةُ الْمَوَالِى وَ الْعَبِيدُ الاِبَاقِ وَ قُوا مِنَ الاِفَاقِ سِيمَاهُمُ السُّودُ وَ دِينُهُمُ الشِّرْكُ وَ اكَثَرُهُمُ الْخُدْعُ اقْلَتْ و مَا الْخُدْعُ قَالَ الْقُلْفُ ثُمَّ قَالَ حُذَيْفَةُ لاِبْنِ عُمَرَ لَسْتَ تُدْرِكُهُ با ابا عَبْد الرَّحْمَنِ فَقالَ عِبْد اللَّه ولكِنِ احْدُثْ بِهِ مِن بُعْدَى فِتْنَةٌ تُدْعَى الحالقةَ يَخْلُقُ الَّذِينَ يَمْلِكُ فِيهَا صَرِيحَ اَلْعَرَبِ وَ صَالِحَ اَلْمَوَالِي وَ اصْحابَ الكفرو اَلْفُقَهَاءِ وَ تَنْجَلِى عَنْ أَقَلَّ مِنَ اَلْقَلِيلِ﴾ يعنى بيرون می آید مردى از طرف مشرق که به آل محمّد صلى الله علیه و آله دعوت کند و او دور ترین مردم است از آل محمّد نصب می کند پرچم سیاهی را که اوّل آن پرچم یاری کردن دین است و آخر آن پرچم کفر است یعنی اوّل دعوت بدین می کند و در آخر دعوت بکفر می کند تابع او می شوند مردمان فرو مایه از عرب و مردمان پستی از دوستان و غلامان گریز پا از کرانه های جهان سیمای ایشان سیاه است و دین آن ها شرکت و اکثرا از ایشان خدع اند گفتم خدع یعنی چه گفت یعنی ختنه نکرده پس حذیفه بعبد الله بن عمر گفت ای ابا عبد الرحمن تو درک نمی کنی او را پس عبد الله گفت ولیکن حَديثِ می کنم آن را که پس از من فتنه ایست که آن را حالقه گویند یعنی تراشنده و ریشه کن کننده دین که هلاک می شود در آن عرب خالص و شایستگان از موالى و اصحاب كفر و فقهاء بعد از آن بمدت خیلی کمی غبار ظلم و کفر مرتفع می شود یعنی فرج شود

خبر سِوُّم

ص: 384

ملاحم و فتن مسنداَ از کتب روایت کرده که گفت ﴿اَلْغَرْبِيَّةُ هِيَ اَلْعَمْيَاءُ وَ انٍ اَهْلَهَا الحفاء اَلْعُرَاةُ لَأَيْدِيونَ لِلَّهِ دِيناً يَدُوسُونَ الاَرْضَ كَما تَدُوسُ الْبَقَرَةُ الْبَيْدَرُ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ اَنْ تُدْرِكُوها﴾ بعنى غربيه عمياء را گویند و آن نام محلّی است که اهل آن پا برهنه گان و برهنه گانند از برای خدا دینی را قبول نکرده اند نرم می کنند زمین را همچنان که گاو ماده نرم می کند خرمن را پس پناه ببرید بخدا اگر آن ها را بیابید

خبر چَهارُم

ملاحم و فتن ص 30 مسنداً از حسّان یا غیر او روایت کرده که گفت ﴿يُقَالُ اذا بَلَغَتْ الرايات اَلصُّفْرُ مُصَرَّفاً هَرَبَ فِي الاَرْضِ جُهدَكَ هَرَباً وَ اذَاً بَلَغَكَ اَنَّهُمْ نَزَلُوا الشَّامَ وَ هَى السِّرُّهُ فَان سَتَطَعْتَ ان تَلْمِسَ سِلَّماً فِى السَّماءِ اوْتَفِقاً فِى الأْرْضِ فَافْعَلْ﴾ یعنی گفته می شود که وقتی که پرچم های زرد یا زرد پوست ها بمصر رسید پس فرار کن در زمین بکوشش خودت فرار کردنی و چون بتو خبر رسید که آن ها در شام فرود آمدند در شام که آن محلی است که سره نام دارد پس اگر می توانی دست خود را بنردبانی برسان و به آسمان بالا رو یا زمین را گود کنی و پنهان شوی بکن این کار را این کنایه از شدّت بلاء و فتنه است که در آن زمان رو می دهد

خبر پنجم

ملاحم و فتن ص 30 از عمر روایت کرده که وقتی بدر کعبه رسید گفت ﴿اذا اقْبَلَتِ الرَّاياتُ السُّودُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ الرَّايَاتِ الصُّفْرِ مِنَ المَغْرِبِ حَتَّى يلتَقُوا فِى سرَّةِ اَلشَّامِ يعنى دِمَشْقَ فَهُنَا لَك اَلْبَلاء﴾

یعنی وقتی که رو آورد پرچم های سیاه از مشرق و پرچم های زرد از مغرب و با هم دیگر

ص: 385

تلاقی کردند در سره شام یعنی دمشق در آن وقت بلاء شدّت می کند

خبر شِشُم

ملاحم و فتن ص 32 مسندا از کتب روایت کرده که گفت ﴿يَنْزِلُونَ امد وَ يَشْرَبُونَ مِنَ الدِّجْلهِ وَ الْفُراتِ يَسْعَوْنَ فِي الْجَزِيرَةِ وَ اهل الاِسْلامِ فِى ذلِك اَلْجَزِيرَةِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ شَيْئاً فَيَبْعَثُ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ ثَلْجاً فِيهِ ضَرُورِيحُ وَ جَلِيدٌ فَاِذَا هُمْ خَامِدُونَ فَتَرْجِعُ اَلْمُسْلِمُونَ الى اِصْحَابِهِمْ فَيَقُولُونَ اِنَّ اللَّهَ قَدْ اهْلَكَهُم وَ كَفَاهُمُ العَدُوُّ وَ لَمْ يَبْقَ مِنهُم احَدٌ قَدِ اهْلِكُوا عَن اخرِهِم﴾ یعنی فرود می ایند یعنی ترک در آمد و می اشامند از دجله و فرات پس می روند در جزیره و مسلمانان در آن جزیره اند و نمی تواند که از آن ها دفاع کنند پس بر می انگیزاند بر ضرر ایشان برفی را که در آن است سرمای سخت و باد و تگرگ یا یخ در آن وقت هلاک می شوند پس مسلمانان بر می گردند بسوی یاران خود و می گویند که خدا هلاک کرد ایشان را و کفایت کرد آن ها را از دشمن و احدی از ایشان باقی نمانده همه هلاک شدند

خبر هَفتُم

ملاحم و فتن ص 32 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿تَرُدُّ التراك اَلْجَزِيرَةَ حَتَّى يَسْقُوا خَيْلَهُمْ مِنَ اَلْفُرَاتِ فَبَعَثَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلطَّاعُونَ فيقتُلهم فَلاَ يُفْلِتُ مِنْهُمُ الأرجُل وَ اَحَد﴾ یعنی ترک وارد جزیره می شود تا این که اسب های ایشان از فرات آب می اشامند پس بر می انگیزاند خدا بر ایشان مرض طاعون را و می کشد ایشان را که باقی نماند از ایشان مگر یک مرد

خبر هَشتُم

ملاحم و فتن ص 33 مسنداَ از ارطاة روايت كرده كه گفت ﴿يُقَاتِلُ اَلسُّفْيَانِيُّ اَلتُّرْكَ ثُمَّ

ص: 386

يَكُونَ اِسْتِيطَالُهُمْ عَلَى يَدِ اَلْمَهْدِىِّ﴾ - يعنى سفیانی با ترک مقاتله می کند ریشه کن شدن ایشان بدست مهدیّ خواهد بود

خبر نُهُم

ملاحم و فتن ص 33 مسندا از حذیقه بن اليمان روایت کرده که گفت ﴿اِذا رَأَيتُم اول اَلتُّرْكِ اَلْجَزِيرَةِ فَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى تهزِموهُم اَوْ يَكْفِيَكُمُ اللَّهُ مَؤُنَتَهُمْ فَانَّهُمْ يَفضَحونَ الحَرَمَ وَ هُوَ عَلامَةُ خُرُوجِ اهلِ المَغْرِبِ وَ انتِقَاضُ مُلكِهِم﴾ - يعنی وقتی که دیدید اوّل ترک را که در جزیره وارد شد با آن ها جنگ کنید تا فرار دهید ایشان را یا خدا کفایت شرّ ایشان را از شما بکند زیرا که ایشان رسوا می کنند زنهار او ان علامت بیرون آمدن اهل مغرب و رخنه پیدا شدن در ملک ایشان است یعنی قدرت آن ها از آن ها گرفته می شود

خَبَر دَهُم

ملاحم و فتن ص 34 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿عَلاَمَةُ اِنْقِطَاعِ مُلْكِ وُلْدِ اَلْعَبَّاسِ حُمْرَةٌ تَظْهَرُ فى جَوِّ اَلسَّمَاءِ وَ نَجْمٌ يَطْلُعُ مِنَ اَلْمَشْرِقِ يعنى كالْقَمرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ ثُمَّ يَنْعَقِدُ قَالَ اَلْوَلِيدُ بَلَغْنَى عَنْ كَعْبٍ اِنَّهُ قَالَ قَحْطٌ فِى الْمَشْرِقِ وَ دَاهِيَةٌ فِي الْمَغْرِبِ حُمْرَةٌ فِي اَلْجَوِّ وَ مَوْتٌ فَاشٍ فِي جِهَةِ اَلْقِبْلَةِ﴾ يعنى علامت منقطع شدن دولت بنی عبّاس سرخی ایست که در جوّ آسمان ظاهر می شود و ستاره ایست که در اید از مشرق که نور دهد مانند ماه شب چهارده پس بسته شود ولید گفت از کعب بمن رسیده است که گفته قحطی ای در مشرق واقع شود و بلای سختی در مغرب و سرخی ای در جوّ و مرگ آشکار

ص: 387

در سمت قبله

خبر یازدَهُم

ملاحم و فتن ص 36 مسنداً از خالد بن معدان روایت کرده که گفت ﴿سَتُبْدِوَايَةِ عَمُودِي مِنْ نَارٍ تَطْلُعُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ يَراها اهلُ الاَرضِ مَن ادَّرَكَ ذلِكَ فَلْيُعِدَّ لا هَلهُ طَعَامُ سَنَة﴾ یعنی زود باشد که ظاهر شود نشانه ای که عمودی باشد از آتش که همه اهل زمین آن را ببینند و آن از جانب شرق خواهد بود پس کسی که بیابد آن را باید برای اهل خود طعام و خوردنی تا یک سال را تهیّه کند (کنایه از سختی و شدت فتنه آن سال خواهد بود)

خبر دَوازدَهُم

ملاحم و فتن ص 37 مسنداً از كثير بن مرّه حضرمی روایت کرده که گفت نشانه ای در ماه رمضان حادث می شود و آن علامتی است آسمانی که بعد از ان اختلاف در میان مردم واقع می شود پس هر گاه درک کنی آن علامت را هر چند می توانی تهیّه طعام کن ﴿اَيَّةُ اَلْحَدَثَانِ فِي رَمَضَانَ عَلاَمَةٌ فِي اَلسَّمَاءِ يَكُونُ بَعْدَهَا اخْتِلافُ النّاسِ فَاِنْ اَدْرَكْتَها فَاكْثِرْ مِنَ الطَّعَامِ مَا اسْتَطَعْت﴾

خبر سیزدَهُم

ملاحم و فتن ص 36 از ولید روایت کرده که گفت ﴿بَلَغَنِي انه قَالَ يَطْلُعُ نَجْمٌ مِنَ اَلْمَشْرِقِ قَبْلَ خُرُوجِ الْمُهْدِىِّ لَهُ ذَنْبٌ يُضى لاَهِلُ الاَرْضِ كَاضائَةِ القُرِّ لَيْلَةَ البَدرِ قَالَ الوَلِيدُ وَ الْحُمْرَةُ وَ النُّجُومُ الَّتي رَأَيْنَاهَا لَيْسَتْ بِالايَاتِ انما نَجْمُ اَلْآيَاتِ نَجْمٌ يَنْقَلِبُ فِي الاِفَاقِ فِي صَفْرَاءَ فِى رَبِيعَيْنِ اوْ فِى رَجَبٍ وَ عِندَ ذلِكَ يَسِيرُ خَاقانَ بِالاتْراكِ يَتْبَعُهُ

ص: 388

رُومَ الظَّواهِرِ بِالرَّاياتِ وَ الصَّلِيبِ﴾ يعنى بمن رسیده است که او گفت بیرون می اید ستاره ای از طرف مشرق پیش از خروج مهدیّ که برای آن دنباله گه نور می دهد برای اهل زمین مانند نور دادن ماه شب چهارده ولید گفت که سرخی و ستاره هائی که دیده ایم آن آیات نیست جز این نیست که آیات خروج ستاره ایست که می گردد در آفاق در ماه صفر یا در دو ماه ربیع یا دو ماه رجب در آن وقت سیر می کند پادشاه چین یا ترک با ترک ها و تابع آن ها می شوند رومی ها در ظاهر با پرچم ها و صلیب

خبر چَهاردَهُم

ملاحم و فتن ص 37 از شریک روایت کرده که گفت ﴿بَلَغْنَى اِنَّهُ تَنْكَسِفُ اَلشَّمْسُ قَبْلَ خُرُوجُ اَلْمَهْدِيِّ فِي شَهْرٍ رَمَضَانَ مَرَّتَيْنِ﴾ یعنی بمن رسیده که آفتاب پیش از خروج مهدی در ماه رمضان دو مرتبه گرفته می شود

خبر پانزدَهُم

ملاحم و فتن ص 37 مسنداً از کتب روایت کرده که گفت ﴿هِلاَلُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ عِنْدَكُمْ يَظْهَرُ فِي اَلْخَوْفِ وَ الِدَاهِيَّةٌ مَا بَيْنَ الْعِشْرِينَ الى ارْبَعَ وَ عِشْرِينَ نَجْمٌ يُرْمَى بِهِ شِهَابٌ يَتَقَضَّ مِنَ السَّمَاءِ مَعَهُ صَوتٌ شَدِيدٌ حَتَّى يَقَعَ فِى اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ يُلْتَوَى كَمَا تُكْتَوَى اَلْحَيَّةُ حَتِّي يَكَادُ رَاسَاهُ يَلْقَيَانِ وَ الرَّجْفَتَانِ فِي لَيْلَةِ الحُسَيْنِ وَ النَّجْمُ الَّذِى يُرْمى شِهَابٌ يَنْقُصُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مَعَهُ صَوْتٌ شَدِيدٌ حَتَّى يَقَعَ فِى اَلْمَشْرِقِ ثُمَّ يُصِيبُ اَلنَّاسَ مِنْهُ بِلاَ شَدِيدٍ﴾

یعنی هلاکت بنی عبّاس نزد شما ظاهر می شود در حالت ترس و بلای سخت

ص: 389

در میانه بیستم نا بیست و چهارم ستاره که بسبب شهاب و نیازک انداخته شود و شکسته و بر گردانیده شود از آسمان که با آن صدای سختی باشد تا این که بیفتد در سمت مشرق پس پیچیده شود همچنان که مار پیچیده می شود تا این که نزدیک شود که دو طرف آن بهم برسد و دو زمین لرزه ای در دو شب نحس واقع شود و آن ستاره ای که بسبب آن شهاب و نیازک انداخته می شود و شکسته و بر گردانیده می شود از آسمان که با او صدای سختی است تا این که میفتد در سمت مشرق پس از آن مردم را بلای سخت اصابت می کند

خبر شانزدَهُم

ملاحم و فتن ص 38 از سعید بن مسیّب روایت كرده كه گفت ﴿تَكُونَ بِالشَّامِ فِتْنَةٌ كُلَّمَا سَكَنَتْ مِنْ جانب ضجَّت مِنْ جَانِبٍ فَلاَ تَنَاهِيَ حَتَّى يُنَادَى مِنَ اَلسَّمَاءِ ان اميرَكُمْ فُلاَنٌ﴾ یعنی فتنه ای در شام واقع می شود که هر چه آرام شود از طرفی از طرف دیگری صدا بلند می شود تا این که از آسمان ندا کرده شود که امیر شما فلان يعنى مهدى آل محمد عليه السّلام است

خبر هِفدَهُم

ملاحم و فتن از مهاجر وصالی در ص 38 روایت كرده كه گفت ﴿اذا كَانَتْ فِئَةُ الْمَغْرِبِ فَشُدَّ وَ اِقْبَلْ نِعَالَكُمْ إِلَى اَلْيَمَنِ فَاِنَّهُ لاَ تُنْجِيكُمْ اِرْضَ غَيْرُهَا﴾ یعنی وقتى فتنه مغرب رو داد بند های کفش خود را ببندید محکم بطرف یَمَن زیرا که نجاة نمی دهد شما را از آن فتنه زمینی غیر از آن جا یعنی در آن زمان یَمَن محل امن و ایمن بودن است به آن جا بروید

خبر هِجدَهُم

ص: 390

ملاحم و فتن ص 39 مسندا از محمد خنفیّه روايت کرده که گفت ﴿بَيْنَ خُرُوجِ اَلرَّايَةِ اَلسَّوْدَا مِنْ خُرَاسَانَ وَ سَعِيدِ بْنِ صالِحٍ وَ خُرُوجِ الْمَهْدِيِّ وَ بَيْنَ اَنْ يُسَلِّمَ الاَمْرُ اِلى الْمَهْدِيُّ اثْنانُو سَبْعُونَ يَوْماً﴾ یعنی فاصله میان بیرون آمدن پرچم سیاه از خراسان و سعید بن صالح و خروج مهدیّ و میان آن كه امر بمهدی تسلیم شود هفتاد و دو روز خواهد بود

مُؤلّف گوید که مراد از سعید بن صالح ممکن است که سعید سوسی باشد که از اهل شوش یا شوشتر است چنان چه از بعضی از اخبار مستفاد می شود و ممکن است مراد شعیب بن صالح باشد و تصحیف از ناسخ و یا حروف چین باشد و احتمال دوم اقویٰ بنظر می آید

خبر نوزدهم

ملاحم و فتن ص 40 مسندا! از حذيفه روایت کرده که گفت ﴿اذْ دَخَلَ السُّفْيَانِيُّ ارْضَ مِصْرَ اقَامَ فِيهَا ارْبَعَةَ اشْهُرٍ يَقْتُلُ وَ يَسْبِي اَهْلَهَا فَيَوْمَئِذٍ تَقُومُ النائِحَاتُ بَاكِيَةً تَبْكِي عَلَى اِسْتِحْلاَلِ فُرُوجِهَا وَ بَاكِيَةً تُبْكِى عَلَى قَتْلِ اِوْلاَدِهَا وَ بَاكِيَةً تُبْكِى عَلَى ذُلِّهَا بَعْدَ عِزِّهَا وَ بَاكِيَةً تَبْكَى شَوْقاً الى قُبورها﴾ يعنی وقتی که سفیانی داخل زمین مصر شد چهار ماه در آن جا اقامت می کند می کشد و اسیر می کند اهل آن را پس در ان روز زن های نوحه کننده قیام می کنند یک دسته برای حلال شدن فرج هاشان گریه می کنند و یک دسته برای کشته شدن فرزند هاشان گریه می کنند و یک دسته برای ذلیل شدن ایشان پس از عزّتی که داشتند گریه می کنند و یک دسته برای اشتیاقی که بقبر ها دارند گریه می کنند

خبر بیستُم

ص: 391

ملاحم و فتن ص 40 مسنداً از عُبید بن عُمَیر روایت کرده است که پرسیده شد از حذیفه از معنای جمعسق و عمر و علىّ و ابن مسعود و ابن عبّاس رضی الله عنهم و عدّه ای از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله حاضر بودند پس حذیفه گفت ﴿الْعَيْنُ عَذَابٌ وَ الشَّينُ السُّنَّةُ وَ الجَمَاعَةُ وَ اَلْقَافُ قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي اخر الزَّمانِ فَقَالَ عُمَرُ مِمَّنْ هُمْ قَالَ مَنْ وُلِدَ لِعَبَّاسٍ فِي مَدِينَةٍ بَقَالَ لَهَا الزَّوْرَاءُ يُقْتَلُ فِيهَا مَقْتَلَةً عَظِيمَةٌ وَ عَلَيْهِم تَقُومُ السَّاعَةُ فَقَالَ ابْنُ عَبّاسٍ لَيسَ ذلِكَ وَلكِنَّ الْقَافَ قَذْفٌ وَ خَسْفٌ يَكُونُ قَالَ عُمَرُ الْحُذَيْفَةُ اِما انت فقَد اصَبْتَ التَّفْسِيرَ و اصاب ابن عبّاس﴾ الْمعني يعنى عين عذابت و سین سنّت جماعت و قاف گروهی می باشند در اخر الزّمان پس عمر گفت این گروه از چه کسانی هستند گفت از فرزندان عبّاس اند در شهری که آن را زوراء گویند یعنی بغداد که در آن جا کشتار بزرگی واقع می شود و قال عظیمی رخ خواهد داد و پس از آن بلا فاصله قیام ساعت یعنی ظهور مهدی خواهد بود پس ابن عبّاس گفت این طور نیست ولكن مراد از قاف باریدن سنگ و فرو رفتن بزمین می باشد عمر بحذیفه گفت امّا تو قول صواب گفتی در تفسیر و ابن عبّاس صواب گفت در معنی

خبر بیست وَ یِکُم

تفسیر ابى الفداء اسمعيل بن كثير قرشی دمشقی متوفای سال (774) هجری سوره شوری در تفسیر کلمه حمعسق بسند خود روایت کرده از ارطاة بن منذر که گفت ﴿جَاءَ رَجُلٌ الى اِبْنُ عَبَّاسٍ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُمَا فَقَالَ لَهُ وَ عندَهُ حُذَيْفَةُ اليَمانُ رِضى اللَّهِ تَعالى عَنْهُ اُخْبِرْنِى

ص: 392

عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى حمعسق قَالَ فَاطْرُقْ ثُمَّ اعْرِض عَنهُ ثُمَّ كَرَّرَ مَقالَتَهُ فاعرَض عَنهُ فَلَم يُجِبهُ بِشِئَ وَ كَرَّرَهُ مَقالَهُ ثُمَّ كَرَّرَها الثالثةَ فَلَمْ يُحِرِ اليْهِ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ حُذَيْفَةُ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُ اَنَا اُنْبِئُكَ بِها قَدْ عَرَفْتَ لِمَ كَرِهَهَا نَزَلَتْ فِى رَجُلٍ مِن اهْلِ بَيْتِهِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الإلهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ يَنْزِلُ على نَهَرٍ مِنِ انْهاءِ اَلمَشرِقِ تُنْبَى عَلَيْهِ مَدِينَتَانِ يَشُقُّ اَلنَّهَرُ بَيْنَهُمَا شَقّاً فَاِذا اُذن اللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى فِي زَوَالِ مُلْكِهِم وَ انقِطاعِ دَوْلَتِهِمْ وَ مُدَّتُهُمْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجِلٌ عَلَى اِحْدِيهِمَا نَارٌ اَلْيْلاَ فَتُصْبِحُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً وَ قَدِ احْتَرَقَتْ كَانَهَا لَمْ تَكُن مَكانَها وَ تُصْبِحُ صَاحِبَتَها مُتَعَجِّبَةٌ كَيْفَ اِفْلَتَتْ فَمَا هُوَ اَلاِبْيَاضَ يَوْمها ذَلِكَ حَتَّى يَجْتَمِعَ فِيهَا كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ يَخْسِفُ اَللَّهُ بِهَا وَهْمَ جَمِيعاً فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى حمعسق يَعْنَى عَزِيمَةٌ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى وَ فِتْنَةٌ وَ قَضَاءُ حَم عَيْنٍ يُعْنَى عَدْلاً مِنْهُ سِين يَعَى سَيَكُونُ قَافٌ يُعْنَى وَاقِعٌ بِهَاتَيْنِ اَلْمَدِينَتَيْنِ﴾

یعنی مردی آمد نزد ابن عبّاس رضی الله عنه و به او گفت در حالتی که حذیفه یمانی در نزد او حاضر بود که خبر ده مرا از تفسیر قول خدای تعالی حمعسق گفت راوی که ابن عبّاس سر خود را بزیر انداخت پس از او روی خود را گردانید آن مرد تکرار کرد گفته خود را باز رو گرداند از او و چیزی در جواب او نگفت باز تکرار کرد گفته خود را در دفعه سوّم این مرتبه هم جواب او را نگفت بچیزی پس حذیفه رضى الله عنه گفت من خبر می دهم تو را به آن می دانی چرا کراهت دارد از گفتن جواب از آن این کلمه نازل شده است در حقّ مردی از خانواده او که نام او عبد الاله و عبد الله گفته می شود که فرود می آید

ص: 393

بالای نهری از نهر های مشرق که بنا کرده می شود دو شهر بر آن که می شکافد نهر میان آن دو شهر را شکافتنی یعنی نهر در میان دو شهر واقع و جاریست پس چون اذن دهد خدای تعالی در زوال ملت ایشان و بریده شدن دولت ایشان و مدّت خلافت و سلطنت ایشان بر می انگیزاند خدا بر یکی از آن دو شهر آتشی را در شب پس صبح می کند در حالتی که سیاه و تاریک شده باشد و سوخته شده باشد که گویا هرگز در آن مکان شهری نبوده و صبح می کند شهر دیگر که قرینه او است در حالتی که اهل آن تعجّب کننده باشند که چگونه این شهر فرو رفته و نابود شده و واقع نمی شود از آن مگر در اوّل سفید روز آن تا این که جمع می شود در آن جا هر سر کش ستم کاری که اهل عناد باشد از ایشان پس فرو می برد خدا آن شهر را با ایشان همه آنست تفسیر فرموده خدا حمعسق یعنی عزبمتی است از خدای تعالی و فتنه و قضائیست حم عین یعنی حکمی است حتم از روی عدالت که از خدا جاری می شود و سین یعنی زود باشد که واقع شود و قاف واقع شونده است این واقعه در این دو شهر

خبر بیست وَ دُوُّم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا روایت کرده از ابن عبّاس که گفته ﴿ثُمَّ يَخْرُجُ اَلسُّفْيَانِيُّ وَ اَلْفُلاَنِيُّ فَيَقْتَتِلانِ حَتَّى ببقربَطُونِ اَلنِّسَاءِ وَ يغلى الاطفالُ في اَلمَرَاجِلِ﴾ يعنى بیرون می آید سفیانی با فلان یعنی بنی عباسی پس با یک دیگر قتال می کنند تا این که می شکافد سفیانی شکم های زنان را و می جوشاند بچّه ها را در دیگ ها

ص: 394

خبر بیست وَ سِوُّم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا از کعت روایت کرده که گفته ﴿لَيُسْبَى نِسَاءٌ بَنَى اَلْعَبَّاسِ حَتَّى يُورَدَ هُنَّ قِرْيُ دِمَشْقَ﴾ یعنی هر آینه اسیر کرده شوند زنان بنی عباس تا آن ها را وارد دهات دمشق کنند

خبر بیست وَ چَهارُم

ملاحم و فتن ص 41 مسندا روایت کرده که ﴿أَنَّ السفيانى يَدْخُلُ اَلْكُوفَةَ فَيَسْبِيهَا ثَلَاثَةَ ايَّامٍ وَ يَقْتُلُ من اهْلهَا سِتِّينَ اَلفا وَ يُقِيمُ فِيهَا ثَمَانِيَةَ عَشَرَ لَيْلَةً يَقْسِمُ امْوَالَهَا ثُمَّ ذَكَرَ تَمَامَ اَلْحَدِيثِ اَلَيَّ اَنْ بيبْعَثُ الرَّاياتِ اَلسُّودُ بِالْبَيْعَةِ الى اَلْمَهْدِي﴾ - يعنی بدرستي كه سفیانی داخل کوفه می شود و اسیر می کند اهل آن را در مدّت سه روز و می کشد از اهل ان شصت هزار نفر را و در آن جا هجده روز می ماند و قسمت می کند مال های آن را پس یاد کرد راوی تمام حَديثِ را تا این که گفت بر می انگیزاند پرچم های سیاه را بیعت کردن یا بیعت گرفتن بسوی مهدیّ

خبر بیست وَ پَنجُم

ملاحم و فتن ص 42 مسندا از محمّد حنفیّه روایت کرده که گفت ﴿تَخْرُجُ رَايَةٌ سَوْدَاءُ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ ثُمَّ تَخْرُجُ مِنْ خُراسان اُخْرَى سَوْدَاءَ فَلانسُهُم سودٌ و يثابهم بِبُضٍ عَلَى مُقَدِّمَتِهِمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ شَعْبُ بْنُ صَالِحٍ اَوْ صَالِحُ بْنُ شُعَيْبٍ مِنْ تَمِيمٍ يهْزمون اِصْحَابَ اَلسُّفْيَانِيِّ حُتِّي يَنْزِلُ بَيْتَ المَقدِسِ يُوَطِّئُ لِلْمَهْدِيِّ سُلْطَانَهُ يَمُدُّ اليه ثَلاثُماءَ مِنَ الشَّامِ يَكُونُ بَيْنَ خُرُوجِهِ وَ بَيْنَ ان يُسَلِّمَ لاَمْرِ الْمَهْدِىِّ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ شَهْراً﴾ یعنی بیرون می آید پرچم سیاهی برای بنی عبّاس پس از آن بیرون آید از خراسان پرچم سیاه دیگری که عدّه

ص: 395

آن کلاه های سیاه و لباس ها نشان سفید است و پیش رو لشکر ایشان مردیست که او را شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب گویند از قبیله تمیم فرار می دهند اصحاب سفیانی را تا این که فرود می ایند در بیت المقدس پاکوبی می کند برای مهدی در دوره سلطنت خود کشیده می شود بسوی او سیصد نفر از اهل شام میان بیرون آمدن او و میان تسلیم مهدی شدن او بامر مهدی هفتاد و دو ماه طول خواهد کشید

خبر بیست وَ شِشُم

ملاحم و فتن ص 42 مسندا از ثوبان روایت کرده که گفت ﴿إذا رَايَتْمُ الرابات اَلسُّودُ خَرَجَتْ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ فَاتُوهَا وَ لَوَحَبُوا عَلَى اَلثَّلْجِ فَانٍ فِيهَا خَلِيفَةُ اَللَّهِ اَلْمَهْدِىُّ﴾ يعنى وقتی که دیدید پرچم های سیاه از خراسان بیرون آمد بیائید بسوی آن ها هر چند نتوانید ایستاده بروید مانند بچه ها نشسته خود را بزمین بکشید بالای برف زیرا که خلیفه خدا مهدی در میان ایشان است.

خبر بیست وَ هَفتُم

ملاحم و فتن ص 42 مسنداً از حسن روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ بِالرَّى رَجُلٌ رُبْعَةٌ اِسْمَرْ مَولي لِبَنِي يمتم كُو سِجٍ يُقَالُ لَهُ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ فِي اِرْبَعَةِ اِلاَفُ ثِيَابُهُمْ بِيضٌ وَ رَايَاتُهُمْ سُودٌ يَكُونُ مُقَدَّمَةً لِلْمُهْدِىِّ لاَ يَلْقَاهُ اَحِدٌ اِلاّ قَتْلُهُ﴾ يعنى بيرون می آيد در ریّ مردی چهار شانه گندم گون از غلامان بنی تمیم کوسج است شعیب بن صالح گفته می شود با او است چهار هزار نفر که جامه های آن ها سفید و پرچم های شان سیاه است مقدّمه خروج مهدی می باشد ملاقات نکند او را احدی مگر آن که او را می کشد

ص: 396

خبر بيست وَ هَشتُم

ملاحم و فتن ص 43 مسندا از سفیان کلبی روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ عَلَى لِوَاءِ اَلْمَهْدِيِّ غُلاَمٌ حَدَثُ اَلسِّنِّ خَفِيفٌ اَللَّمَهِ إصفر وَ لَمْ يَذْكُرِ الْوَلِيدُ اصْفَرَّ لَوْ قَاتَلَ الْجِبَالَ لَهَدَّهَا وَ قالَ الوَلِيدُ لَهَدَّها حتّى يُنَزِّل ايليا﴾ یعنی بیرون می آید بر پرچم مهدی جوان تازه سنّ سبک موى زرد رنگ و وليد لفظ اصفر را در روایت خود ذکر نکرده اگر با کوه مقاتله کند آن را خراب کند و از جا بکند و بنا بر خبر ولید از جا بکند آن را تا آن که فرود آید در ایلیا يعنى بيت المقدس

خبر بیست وَ نُهُم

ملاحم و فتن ص 43 مسندا از کعب روايت كرده كه گفت ﴿اذا مَلَكَ رَجُلُ الشَّامِ وَ اخِرَ المِصْرَ فَاقْتُلِ الشَّامِى وَ الْمُصْرَى وَ سَبَى اهْلُ الشَّامِ قَبَائِلَ مِن مِصْرَ وَ اِقْبَلْ رَجُلٌ مِنَ اَلْمَشْرِقِ بِرَايَاتٍ سُودٍ صِغَارٍ قِبَلَ صَاحِبِ اَلنَّشَامِ فَهُوَ اَلَّذِى يُؤَدَّى اَلطَّاعَةَ الى اَلْمَهْدِيِّ قَالَ ابو قبيل ثُمَّ يَمْلِكُ رَجُلٌ اسْمر يَمْلُو هَا عَدْلاً ثُمَّ يَسِيرُ الى اَلْمَهْدِ فَيُؤَدَّى اليه اَلطَّاعَةَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُ﴾ یعنی وقتی که مالک شد مردی شام را و مرد دیگری مصر را پس مقاتله می کند شامی با مصری و اهل شام اسیر می آید کنند قبیله هائی را از مصر و رو می آورد مردی از مشرق با پرچم های کوچک طرف صاحب شام پس او است آن کسی که تحت طاعت مهدیّ بیرون می آید - ابو قبیل گفت پس مالک می شود مردی گندم گون که پر می کند زمین را از عدل پس می رود بسوی مهدی و مطیع او می شود

ص: 397

و از طرف او قتال می کند

خبر سی اُم

ملاحم و فتن ص 45 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿اذا دَارَتْ رَحَاءُ بَنِي اَلْعَبَّاسِ وَ ربطَ اصْحَابُ الرَّايَاتِ السُّودِ خُيُولَهُمْ بِزِيْتُونِ الشَّامِ وَ يُهْلِكُ اللَّهُ لَهُمُ الاصْهَبَ وَ يَقْتُلُهُ وَ عَامَّةَ اَهْلِ بَيْتِهِ عَلَى ايدِيهِم حَتَّى لاَ يَبْقَى اُمْوِيٌ مِنْهُمْ الاهارِبُ وَ مُخْتَفٌ وَ يَسقُطُ السُّفيانيُّ بَنُو جَعفَرٍ وَ بَنُو العَبَّاسِ وَ يَجْلِسُ ابْنُ اكِلَةِ الاكبادِ عَلَى مِنْبَرِدِ دِمَشْقَ وَ يَخْرُجُ اَلْبَرْبَرُ الي صُرَّةَ اَلشَّامِ فَهُوَ عَلاَمَةُ خُرُوجِ اَلْمَهْدِي﴾

وقتی که دور زد آسیای بنی عبّاس و بستند صاحبان پرچم های سیاه از اسب های خود را به درخت های زیتون شام و هلاک کرد خدا اصهب را و کشت او را با عموم خانواده او بر دست ایشان تا این که باقی نماند از ایشان یک نفر از بنی امیّه مگر این که فرار کرد و پنهان شد و ساقط کرد سفیانی پسران جعفر و پسران عبّاس را و نشست پسر خورنده جگر ها یعنی سفیانی بر منبر دمشق و بیرون آمد لشکر بر بری ها بسوی دمشق پس آن نشانه خروج مهدیّ خواهد بود

خبر سی و یِکُم

ملاحم و فتن ص 45 از ابن شوذب بسند خود روایت کرده که گفت ﴿كُنْتُ عِنْدَ الْحَسَنِ فَذَكَرَ نَا حِمْصَ فَقالَ هُمْ اِسْعَدِ النَّاسَ بِالْمُسَوِّدَةِ الأُولَى واشْقَى النَّاسِ بِالْمُسْوَدَةِ اَلثَّانِيَةِ اِلَيَّ قَالَ قُلْتُ وَ مَا الْمُسَوِّدَةُ الثَّانِيَةُ يَا اَبْا سَعِيدُ قَالَ اُولُ اَلظُّهُورِ يَخْرُجُ مِنْ قِبَلِ اَلْمَشْرِقِ

ص: 398

ثَمَانُونَ الْفا مَحْشُوَّةٌ قُلُوبُهُمُ الْتِئَاماً حَشْوُ اَلرُّمَّانَةِ مِنَ اَلْحَبِّ وَ بَوَارَ اَلْمُسَوِّدَةِ اَلْأُولَى عَلَى ايديهم﴾- یعنی بودم نزد حسن پس یاد کردیم شهر حمص را که از شهر های شامات است پس به ایشان گفت که ایشان یعنی اهل حمص خوش بخت ترین مردم اند بسبب پرچم های سیاه اَوَّلی و بد بخت ترین مردم اند بسبب پرچم های سیاه دُوُّمی گفتم پرچم های سیاه دوّمی چیست ای ابا سعید گفت اول ظهور بیرون می ایند از سمت مشرق هشتاد هزار نفر که دل های ایشان پر است از سرزنش کردن و نکوهیده شدن مانند پر بودن داخل انار از دانه و هلاکت صاحبان پرچم های سیاه اول بدست ایشانست

خبر سی و دُوُّم

ملاحم و فتن ص 47 مسندا از عمّار بن یاسر روایت کرده که گفت علامة المهدیّ ﴿اِذَا انْسَابَ عَلَيْكُمُ التُّرْكُ وَ مَاتَ خَلِيفَتُكُمُ الَّتِي يَجْمَعُ الامْوَالَ وَ يَسْتَخْلِفُ صَغِيرٌ فَيُخلَعُ بَعدَ سَنَتَينِ مِن بَيعَتِهِ وَ يُخسَفُ بِغَربِيِّ مَسجِدِ دِمَشْقَ وَ خُرُوجُ ثَلاثَةِ نَفَرٍ بِالشَّامِ وَ خُرُوجُ اهْلِ المَغْرِبِ إلى مِصْرَ فَتِلْكَ امَارَةُ السُّفْيَانى﴾ يعنی علامت خروج مهدی وقتی است که سخت هجوم بیاورند بر شما ترک ها و بمیرد خلیفه شما که جمع می کند مال ها را و جانشین او شود کودک خورد سالی پس بعد از دو سال خلع شود از بیعتی که با او کردند و فرو رود طرف غربی مسجد دمشق یعنی جامع اموی و بیرون آمدن سه نفر در شام و بیرون آمدن اهل مغرب و فرود آمدن ایشان در مصر پس این علامات امارت سفیانی است

خبر سی و سِوُّم

ص: 399

ملاحم و فتن ص 47 مرسلا روایت کرده از مردی از اهل مغرب که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيُّ حَتَّى يَخْرُجَ اَلرَّجُلُ بِالْجَارِيَةِ اَلْحَسْنَاءِ اَلْجَمِيلَةِ وَ يَقُولُ مَنْ يُشْتَرَى هَذَا بِوزنها طَعَاماً ثُمَّ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيّ﴾ - یعنی بیرون نمی اید مهدی تا این که بیرون بیاید مردی با دختری خوش صورت و زیبا و بگوید کی می خرد که این دختر را بهم وزن او خوردنی پس بیرون می آید مهدیّ

خبر سی و چَهارُم

ملاحم وفتن ص 47 مسندا از ابن شوذب از بعضی از اصحاب خود روایت کرده که گفت ﴿لا يَخْرُجُ الْمَهْدِىُّ حَتَّى لاَ يَبْقَى قِيلٌ وَ لاَ اِبْنٌ قَبْلَ اَلاَهْلِكُ وَ الْقِيلُ اَلرَّاس﴾ یعنی بیرون نمی اید مهدیّ تا این که باقی نماند پادشاه و رئیس بزرگ و بزرگ زاده ای وَ قَیلِ بمعناى رأس یعنی شاه و بزرگ و بزرگ زاده است و آن بر وزن سَیّدِ است

خب سی و پَنجُم

ملاحم و فتن ص 47 مسنداً از ابی قبل روایت کرده که گفت ﴿يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَيُقْتَلُ بَنَى امية حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْهُمْ الا اَلْيَسِيرُ لاَ يَقتلُ غَيْرَهُمْ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ بَنِي اَمِيِّهِ يَقْتُلُ بِكُلِّ رَجُلٍ الثَّانِينَ حَتَّى لاَ يَبْقَى الاّ النِّساءَ ثُمَّ يخرُجُ المَهْدِى عَلَيْهِ افضل الصّلوةِ و السَّلاَمِ وَ عجَّلَ اللّه فرجَه﴾ يعنى مالك می شود مردی از بنی هاشم پس می کشد بنی امیّه را تا این که باقی نماند از ایشان مگر اندکی نمی کُشد غیر بنی امیّه را پس بیرون می آید مردی از بنی امیّه و می کشد بهر مردی دو نفر را تا این که باقی نمانند مگر زن ها

ص: 400

پس بیرون می آید مهدیّ بر او باد بالا ترین درود متصّل و شتاب کند خدا فرج او را

خبر سی و شِشُم

ملاحم و فتن ص 62 مسندا از کعب روایت کرده که گفت ﴿عَلاَمَةُ خُرُوجِ المهْدِى اَلْوَيَّةُ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمُعْرِبِ عَلَيْهَا رَجُلٌ أَعْرَجُ مِنْ كِنْدَة﴾ - يعنى نشانه برون آمدن من مهدی پرچم هائی است که رو می آورد از مغرب که سر لشکر ان ها مردی است لنگ از قبیله کنده

خبر سی و هَفتُم

ملاحم و فتن ص 62 مسنداً از مطر ورّاق روایت کرده که گفت ﴿لاَ يُخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يَكْفُرُ بِاللَّهِ جَهْرَةً﴾ - یعنی بیرون نمی اید مهدی تا این که آشکارا خدا نا سپاس گفته شود یعنی مردمان بخدا کافر شوند

خبر سي و هَشتُم

ملاحم و فتن - مسندا از ابن سیرین روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يُقْتَلَ مِنْ كُلِّ تِسْعَةٍ سَبْعَةٌ﴾ یعنى بیرون نمی ايد مهدی تا این که از هر نه نفر هفت نفر آن کشته شوند

خبر سي و نُهُم

غیبت نعمانی ص 157 مسنداً از محمد بن بشیر روایت کرده که گفت ﴿سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ اَلْحَنَفِيَّةِ رِضَى اَللَّهِ عَنْهُ يَقُولُ اَنْ قَبل راياتِنا رايَةٌ لال جَعْفَرٌ وَ اخِرِى لال مِرْدَاسَ (الْعَبَّاسِ) فَامَّارَايَة اَل جَعْفَرٌ فَلَيْسَتْ بِشَيٍ وَ لاَ الى شِئْ فَغَضِبْتُ وَ كُنْتُ قربَ النَّاسِ اِلَيْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ انَّ قَبْلَ رَايَاتِكُمْ رَايَاتٍ قَالَ اى وَ اللَّهِ اَنَّ لُبْنَى مِرْدَاسٍ مُلْكاً مُوَطَّدا

ص: 401

لاَ يَعْرِفُونَ فِي سُلْطَانِهِمْ شَيْئاً مِنَ اَلْخَيْرِ سُلْطَانُهُمْ عُسْرٌ لَيْسَ فِيهِ يُسْرِيدٌ نُونٌ فِيهِ اَلْبَعِيدُ وَ يَقْضُونَ فِيهِ اَلْقَرِيبَ حَتَّى اِذا امْنُوا مَكْرَ اللَّهِ وَ عِقَابُهُ وَ الطَّمَّانُوا انَّ مَلِكَهُمْ لَايَزَوَّنَ صِيحَ بِهِمْ صَيْحَةً لَمْ يَبْقَ لَهُم راعٍ يَجْمَعُهُمْ ولا دَاعٍ يُسْمِعُهُمْ ولا جَمَاعَةٍ يَجْتَمِعُونَ اِلَيْهَا وَ قَدْ ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلَهُمْ فِي كِتَابِهِ حَتَّى اذا اَخَذْتِ الاَرْضَ زُخْرُفَها وَ اِزْ نَيْتُ وَ ظَنِّ اَهْلِها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها اَتَّاها اَمْرُنَا لَيْلاً وَ نَهَاراً ألاية ثُمَّ حَلَفَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ بِاللَّهِ ان هذهِ الاية نَزَلَت فِيهِم فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَقَدْ حَدَّثْتَنِي عَنْ هَؤُلاَءِ وَ بَامرٌ عَظِيمٍ فَمَتى يَهْلِكُونَ فَقَالَ يَحُكُّ يا مُحَمَّدُ انَّ اللَّهَ خَالَفَ عِلْمُهُ وَقْتَ اَلْمُوَقِّتِينَ انّ موسى عَلَيْهِ وَ عَدَّ قَوْمَهُ ثَلاَثِينَ يَوْماً وَ كَانَ فِي عِلِمِ اَللَّهِ عَزَّ وَجَل زِيَادَةَ عَشْرِ اِيَّامٍ لَمْ يخبربها موسي فَكَفَرَ قَوْمُهُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ لَمَا جَازَ عَنهُمُ الْوَقتُ وَ ان يُونُسَ وَ عِدَةُ قَوْمِهِ الْعَذَابُ وَ كانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ اَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ مِن امْرِهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ ولَكِنِ اِذَا رَأَيْتَ الْحَاجَةَ قَدْ ظَهَرَتْ وَ قالَ الرَّجُلُ او يَقُولُ بِتَّ اللَّيلَةَ بِغَيْرِ عِشَاءٍ وَ حَتَّى يَلقاكَ اَلرَّجُلُ بِوَجْهٍ ثُمَّ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ آخَرَ قُلْتُ هَذِهِ اَلْحَاجَةُ قَدْ عَرَفْتُهَا فَيَا اَلاُخْرى وَاي شَيْءٍ هُوَ قَالَ يَلْقَاكَ بِوَجْهٍ طلقٍ فَاِذا جِئْتَ بستقرضه قُرْصاً لَقَتكَ بِغَيْرِ ذَلِكَ اَلْوَجْهِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقَعُ اَلصِّحَّةُ مِنْ قَرِيب﴾

یعنی شنیدم از محمّد بن حنفیّه رضی الله عنه که می فرمود پیش از پرچم های ما پرچمی است برای آل جعفر و پرچم دیگری است برای آل مرداس (یا عبّاس) پس امّا پرچم آل جعفر چیزی نیست و بجائی نمی رسد پس خشمناک شدم و من نزدیک ترین

ص: 402

مردم بودم برا آن حضرت پس گفتم فدایت شوم پیش از پرچم های شما پرچم هائی هست فرمود آری بذات خدا قسم است برای پسران مرداس مُلک پا برجا و استواری است که در دوره سلطنت ایشان چیزی شناخته نمی شود از خیر و نیکی در سلطنت ایشان سختی است نه آسانی در آن هیچ آسانی نیست دور را نزدیک می کنند و نزدیک را دور می کنند تا این که ایمن می شوند از سخط و غضب خدا و اطمینان حاصل می کنند که ملک ایشان زایل نمی شود در آن حال صیحه ای بر ایشان زده می شود صیحه زدنی سخت که باقی نمی ماند برای ایشان رئیسی که ایشان را جمع آوری کند و نه خواننده ای که به ایشان بشنواند و نه جمعیّتی که بسوی ایشان جمع شوند و هر آینه آرزوی تحقیق خدا مثل ایشان را در کتاب خود بیان فرموده در آن جائی که فرموده است تا زمانی که زمین زینت خود را ظاهر کند و قبول زینت کند و گمان کنند اهل آن که ایشان توانایند بر روی آن می آید امر ما ایشان را در شب یار و ز تا آخر آیه پس محمّد خفیّه قسم یاد کرد بذات خدا که این آیه درباره ایشان نازل شده پس گفتم فدایت شوم هر آینه حَديثِ کردی مرا از این جماعت به امر بزرگی پس چه وقت هلاک می شوند پس فرمود رحمت خدا بر تو باد ای محمّد بدرستی که خدا مخالفست علم او با وقت قرار دادن وقت قرار دهندگان زيرا كه موسى بن عمران عليه السلام وعده کرد با قوم خود سی روز را و در علم خدا ده روز زیاد تر بود که موسی را به آن خبر نداده بود پس کافر شدند قوم او و گوساله را بخدائی گرفتند پس از گذشت مدت وعده و بدرستي كه يونس

ص: 403

وعده عذاب بقوم خود داد و در علم خدا گذشته بود که آن ها را عفو کند و از امر او بود آن چه را که دانستی وليكن وقتی که احتیاج و فقر و فاقه در میان مردم ظاهر شد بنحوی که مرد گفت یا بگوید شب را شام نخورده خوابیدم و وقتی که مرد تو را ملاقات کند به روئی و پس از آن ملاقات کند بر روی دیگری گفتم این احتیاج را دانستم و این که مرد ملاقات کند مرا بروئی و پس از آن بروی دیگری آن چه چیز است فرمود تو را ملاقات کند بروی گشاده و باز و امّا وقتی که آمدی از او قرض بگیری فرضی را تو را بغیر آن روئی که ملاقات کرده بود ملاقات کند پس در آن وقت صیحه از نزدیکی واقع خواهد شد یعنی هر کسی از نزدیک خود آن صد ارا خواهد شنید

مُؤلّف گوید

شاید مراد از بنی مرداس بنی عبّاس باشند بنا بر اظهر چنان چه در بعضی از نسخ و بعضی از روایات دیگر تصریح به آن شده و دور نیست که مراد از ایشان پسران عبّاس بن مرداس سلیمی باشد که او مرد شاعری بوده که با قبیله خود در سال شش صد و سی میلادی اسلام آوردند و او از مؤلّفة قلوبهم بوده و در جنگ حنین مقاتله نموده چنان چه در کتاب المنجد گفته و این عبّاس بن مرداس از قبیله بنی سلیم بوده که اسلام آوردند و با رسول خدا صلى الله عليه و آله در غزوه حنین حاضر بودند و او رئیس قوم خود بوده و ایشان هزار نفر بودند که پیشرو لشکر رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند و هنگامی که رسول خدا صلی الله عليه و آله غيمت ها را قسمت مي كرد بعبّاس

ص: 404

بن مرداس چهار شتر قوی داد که آن ها او را بخشم در آورد و این اشعار را انشاء کرد

اتَّجَعَلَ نَهَى وَ نَهْبَ الْعَبِيدُ *** بَيْنَ العُيَيْنَةِ وَ الاقْرَعِ

فَاكانَ حِصْنٌ وَ لا خابِسٌ *** يُفوقانِ شَيخي فِي الْمَجْمَعِ

و مَا كُنتُ دُونَ امْرٍ مِنْهُمَا *** وَ مَن تَضَعُ الْيَوْمَ لَمْ يَرْفَع

پس گفته او به پیغمبر صلى الله عليه و آله رسید او را استحضار فرمود و فرمود توئی گوینده این شعر

اتَّجَعَل نَهبِي وَ نَهبَ العَبيدِ *** بَيْنَ اَلْعَنِيَّةِ وَ اَلاِقْرَعِ

پس ابو بكر به آن حضرت عرض کرد پدر و مادرم بفدای تو تو شاعر نیستی فرمود چگونه گفت گفته است در میان عینیه یعنی چشم ها و اقرع یعنی قسمت ها پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بامیر مؤمنان عليه السلام فرمود بر خیز یا علی و زبان او را قطع کن راوی گفت عبّاس بن مرداس گفت بذات خدا قسم است هر آینه این کلمه بر من سخت تر است از روز خثعم زمانی که آوردند ما را در خانه های خودمان گفت پس علی علیه السلام دست مرا گرفت و مرا روانه کرد و اگر می دانستم که کسی می تواند مرا از دست او خلاص کند هر آینه او را می خواندم پس گفتم یا علیّ آیا زبان مرا قطع می کنی فرمود بان چه که مامورم عمل می کنم و پس روانه شد و مرا آورد تا داخل خطیره هائی که شتر ها در آن جا بود کرد و فرمود از چهار نفر شتر تا صد نفر هر چه می خواهی از شتران عقال کن پس گفتم پدر و مادرم فدای تو باد چقدر اهل کرامت و بردباری و دانائی هستید شما پس فرمود رسول خدا صلی عليه و آله عطا کرد بتو چهار شتر را و تو را از جمله مهاجرین قرار داد پس اگر می خواهی

ص: 405

چهار شتر را بگیر و از مهاجرین باش و اگر می خواهی صد شتر را بگیر و جزو کسانی که صد شتر گرفتند باش گفت گفتم که با تو مشورت می کنم کدام یک را اختیار کنم فرمود بگیر همان چهار شتر را که بتو عطا کرد و خشنود باش گفتم می کنم این کار را

خبر چِهِلُم

غیبت طوسی ص 284 مسندا از عمّار بن یاسر رضی الله عنه روایت کرده که گفت ﴿دَعْوَةُ اَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ فَالْزَمُوا اَلاِرْضَ وَ كُفُوا حَتَّى تَرَوْا قَادَتَهَا فَاِذاً خَالَفَ التُّركُ الرُّومَ وَ كَثُرَتِ اَلْحُرُوبُ فِي اَلاَرْضِ يُنَادَى مُنَادٍ عَلَى اَسُورِ دِمَشْقَ وَيْلٌ لازِمٌ مِن شَرٍ قَدِ اقْتَرَبَ وَ يُخرُّ يُخْرَبُ حَايِطُ مَسْجِدِهَا﴾ يعنى دعوت اهل پیغمبر شما در آخر زمان خواهد بود پس ملازم زمین باشید و خود را باز دارید از حرکت کردن و داخل فتنه ها شدن تا این که ببینید پیش رو زمین را پس چون مخالفت کند ترک با روم و بسیار شود جنگ ها در روی زمین ندا کننده ای ندا می کند بر بالای حصار دمشق که ملازم عذاب باشید از شرّی که نزدیک شده و خراب می شود دیوار مسجد دمشق

خبر چِهِل وَ یِكُم

غیبت طوسی ص 285 مسندا از سعید بن جبیر روایت كرده كه گفت ﴿السُّنَّةِ الَّتي تَقُومُ فِي الْمَهْدِيِّ تِمْطِرَارٌ بَعا وَ عِشْرِينَ مَطَرَةً يُرى اثِرُها وَ بَرَكَتُهَا﴾ یعنی سالی که قیام می کند در آن مهدی بیست و چهار باران می بارد که اثر آن و برکت آن در زمین دیده شود

خبر چِهِل وَ دُوُّم

ص: 406

غیبت طوسی ص 285 مسندا از كعب الاحبار روایت کرده که گفت ﴿اذ امْلِكْ رَجُلٌ مِنْ بَنِي اَلْعَبَّاسِ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَللَّهِ وَ هُوَ ذَوَالِعِينَ بِهَا افْتَحُوا وَ بِهَا يَخْتِمُونَ وَ هُوَ مِفْتَاحُ الْبَلاءِ وَ سَيْفُ الْفَنَاءِ فَاِذا قُرِئَ لَهُ كِتَابٌ بِالشَّامِ مِنْ عبْدِ اَللَّهِ عبد الله امير اَلْمُؤْمِنِينَ لَمْ تَلْبَثُوا اَن يَبْلُغَكُم ان كِتاباً قرَءَ عَلَى مِنْبَرِ مِصْرَ مِنْ عبد الله عبد الرحمن امير اَلْمُؤْمِنِين﴾ یعنی وقتی که مالک شد مردی از بنی عبّاس که عبد الله گفته می شود و او صاحب عین است یعنی اوّل نام او عین است که باین نام افتتاح خلافت ایشان شده و به این نام هم خلافت و سلطنت ایشان ختم می شود و آن عبد الله كليد هر بلائی است و شمشیر فناء است پس چون خوانده شد برای او کتابی در شام که از عبد الله عبد الله امیر المؤمنین است درنک نکنند که به ایشان نامه ای می رسد که بالای منبر مصر قرائت شده از عبد الله عبد الرحمن امیر المومنین

مؤلّف گويد

این خبر اشاره است به انقراض دولت بنی عبّاس بعبد الله نامى كه آخر سلطان آن ها است و پس از انقراض او ظهور قائم علیه السّلام خواهد بود و این عبد الله غیر از خلفاء مشهوره است که در سال قبل از قیام قائم سلطنت خواهد کرد چنان چه در جزو دوّم این کتاب در ضمن احادیث علویّه از پیش گذشت و در همین جزو هم در احادیث صادقیّه حَديثِ آن یاد کرده شد و این در وقتی خواهد بود که مالك مصر عبد الرحمن نام باشد و عبد الرحمن بر او غالب شود و در همان اوقات سفیانی در شام قیام کند

خبر چِهِل وَ سِوُّم

ص: 407

غیبت طوسی ص 285 از کتب روایت کرده که گفت ﴿اَلْمُلْكِ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ حَتَّى يَبْلُغَكُمْ كِتَابُ قُرْعٍ بِمِصْرَ مِنْ عبْد اَللهِ عبدِ اَلرَّحْمَنِ امير اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اذَاً كَانَ ذلِكَ فَهُوَ زَوَالُ مَلِكَةٍ وَ انْقِطَاعٍ مُدَّتِهِم فَاِذا قُرِى عَلَيْكُم اولَ اَلنَّهَارِ لُبْنَى اَلْعَبَّاسِ مِنْ عبْدِ اَللَّهِ عَبْدِ اَللَّهِ امير اَلْمُؤْمِنِينَ فَانْتَظِرْ وَ اكْتابا يَقْرَءُ عَلَيْكُمْ مِنْ اخْرِ اَلنَّهَارِ مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَمِيرِ اَلْمُوْمِنِينَ وَ وَيْلٌ لِعَبْدِ اَللَّهِ مَنْ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ﴾ يعنى مُلك برای بنی عبّاس است تا وقتی برسد شما را کتابی که در مصر خوانده شده باشد از عبد الله عبد الرحمن امير المؤمنين و وقتي كه این نامه خوانده شد آن وقت هنگام زوال ملك است از ایشان و مدت سلطنت ایشان بریده خواهد شد پس چون در اوّل روز این نامه بر شما خوانده شود برای بنی عبّاس که از عبد الله عبد الله امیر المؤمنين است انتظار بکشید در آخر همان روز نامه ای را که بر شما خوانده شود از عبد الله عبد الرحمن امير المؤمنين و واى بر عبد الله از عبد الرحمن

خبر چِهِل وَ چَهارُم

غیبت طوسی ص 288 مسندا از عبد الله بن هذيل روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَقُومُ اَلسَّاعَةُ حَتِّي يَجْتَمِعُ كُلُّ مُؤْمِنٍ بِالْكُوفَةِ﴾ يعنى بر پا نمی شود ساعت تا این که جمع شود هر مؤمنی در کوفه

خبر چِهِل وَ پَنجُم

غیبت طوسی ص 289 مسنداً از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿يُنَادِي مُنَادٍ مِى اَلسَّمَاءِ بِاسْمِ اَلْقَائِمِ فَيُمْسَعُ مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ الى اَلْمَغْرِبِ فَلاَ يَبْقَى رَاقِدٌ الاقام وَ لاَ قَائِمٍ اَلاّ قَعْدَ وَ لاَ قَاعِدَ الاقام عَلَى رِجْلَيْهِ وَ ذَلِكَ اَلصَّوْتُ هُوَ صَوْتُ جَبْرَئِيلَ رُوحِ اَلاَمِينِ﴾ یعنی

ص: 408

ندا می کند از آسمان ندا کننده ای بنام قائم و می شنوند آن ندا را در میان مشرق تا مغرب پس باقی نمی ماند خوابیده ای مگر این که بپا خیزد و نه ایستاده ای مگر آن که می نشیند و نه نشسته ای مگر آن که می ایستد بر دو پای خود و آن صدا صدای جبرئيل روح الامين است

خبر چِهِل وَ شِشُم

غیبت طوسی ص 293 مسندا از بشر بن غالب روایت کرده که گفت ﴿يُقْبِلُ السُّفْيَانِيُّ مِنْ بِلاَدِ اَلرُّومِ مُتَنَصِّرٌ فِي عُنُقِهِ صَلِيبٌ وَ هُوَ صَاحِبُ اَلْقَوْمِ﴾ یعنی رو می آورد سفیانی از شهر های روم در حالتی که نصرانی شده و صلیب بگردن دارد و او رئیس قوم است

خبر چِهِل وَ هَفتُم

غیبت طوسی ص 293 مسندا از عمّار یاسر روایت کرده که گفت ﴿اَنَّ دَوْلَةَ بَنِيَّتِكُمْ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ وَ لَهَا امَارَاتٌ فَاِذا رَايَتُّمْ فَالْزَمُوا اَلاَرْضَ وَ كُفُوا حَتَّى تَحْيَى اما راتها فَاِذا اسْتَشَارَتْ عَلَيْكُمُ الرُّومُ وَ التُّرْكُ وَ جُهِّزَتِ الْجُيُوشُ و مَاتَ خَليفَتُكُمُ الَّذِي يَجْمَعُ الأمْوالَ وَ اسْتُخْلِفَ بَعدَهُ رَجُلٌ صَحِيحٌ فَيُخْلَعُ بَعْدَ سِنِينَ مِنْ بَيْعَتِهِ وَ يَاتَى هَلاكُ مُلْكِهِمْ مِن حَيْثُ بَدْءٍ و يَتَخَالَفُ التَّرْكُ وَ الرُّومِ و بَكْثَّرَ الْحُرُوبُ فِي الاَرْضِ وَ يُنادى مُنادٍ عَنْ سُورِ دِمَشْقَ وَيْلٌ لاهِلِ الارضِ مِنْ شَرٍ قَدِ اقْتَرَبَ وَ يُخْسَفُ بِغَرْبِيِّ مَسْجِدِهَا حَتَّى يجرحا يئطهَا وَ يَظْهَرُ ثَلاَثَةُ نَفرٍ بِالشَّامِ كُلُّهُم يَطْلُبُ الْمُلْكَ رَجُلٌ اِبْقَعْ وَ رَجُلٌ اصْهَبْ وَ رَجُلٌ مِنْ اهْلِ بَيْتِ ابي سُفْيَانَ يَخْرُجُ فِي كَلْبٍ وَ يَحْضُرُ النَّاسُ بِدِمَشْقَ وَ يُخْرُجُ اهْلُ الْغَرْبِ إلى مِصْرَ فَاِذا دَخَلُوا فَتِلْكَ امَارَّةُ السُّفيانِيِّ وَ يَخْرُجُ قَبلَ ذلِكَ مَن يَدْعُو لال مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ يَنْزِلُ التُّرْكُ الْحَيْرَةَ وَ

ص: 409

وَ تَنْزِلُ اَلرُّومُ فِلَسْطِينَ وَ يَسْبِقُ عَبْدُ اَللَّهِ عَبْدَ اَللَّهِ حَتَّى يُلْتَقَى جُنُودُهما بِقِرْقِيسَا عَلَى اَلنَّهَرِ وَ يَكون قِتَالٌ عَظِیمٌ وَ يَسِيرُ صَاحِبُ اَلْمَغْرِبِ فَيَقْتُلُ اَلرِّجَالَ وَ يُسْبَى النَّشاءُ ثُمَّ يَرْجِعُ فى قَيْسٍ حَتَّى يَنزِلَ الْجَزِيرَةَ السُّفْيَانِيُّ فَلْيَسْبِقِ الْيَمَانِيَّ وَ يُحْرِزُ السُّفْيَانِيَّ مَا جَمَعُوا ثُمَّ يَسِيرُ إِلَى اَلْكُوفَةِ فَيَقْتُلُ اعوان اَلْمُحَمَّدِ صَلَّى الله عَلَيْهِ و اله وَ يَقْتُلُ رَجُلاً مِنْ مُسَمَّيهِمْ ثُمَّ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِيُّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى الوائه شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ وَ رَأَى اَهْلَ اَلشَّامِ قَدِ اِجْتَمَعَ اِمْرُهَا عَلَى اِبْنِ ابي سُفْيَانَ فَالْحَقُوا بِمَكَّةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقْتُلُ اَلنَّفْس اَلزَّكِيَّةِ وَ اخوهُ بِمَكَّةَ ضَيْعَةً فَيُنادى مُنَادٍ مِنَ اَلسَّاءِ اَيُّهَا النَّاسُ ان اميرَكم فُلانٌ وَ ذَلِكَ هُوَ المهْدِىُّ اَلَّذِي يملاء الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً﴾ يعنى بدرستی که دولت پیغمبر شما در آخر زمان است و برای آن نشانه هائی است پس چون دیدید آن ن شانه ها را ملازم زمین باشید و باز دارید خود را از حرکت و قیام کردن تا این که بیاید آن نشانه ها پس چون هیجان کردند بر شما رومي ها و ترك ها و مجهّز شدند لشكرها و خليفه اي که جمع مال می کند بمیرد و خلیفه شود پس از او مرد صحیحی و خلع شود پس از سال ها یا پس از دو سال از بیعت کردن با او و بیاید زمان نابود شدن ملک ایشان از آن جائی که ابتداء ملک ایشان از آن جا شد؛ یعنی از طرف خراسان و وقتی که روم با ترک مخالفت کنند و جنگ ها زیاد شود در روی زمین و ندا کننده ای ندا کند از حصار و پایگاه دمشق که وای بر اهل زمین از شرّی که از روی تحقیق نزدیک شد و سمت غربی مسجد اموی دمشق بزمین فرو رود و دیوار آن خراب شود و سه نفر در شام ظاهر شوند که هر کدام از ایشان طلب مُلک کنند مرد ابلقی که سیاه و سفید باشد و مرد سرخ رنگ مو زردی و مردی از خانواده

ص: 410

ابی سفیان که بیرون می آید در زمان قحطی شدید بنا بر این که عبارت کُلّب باشد بر وزن كتب و بنا بر این که کلب باشد یعنی بیرون می آید در حالت غضبناکی و سفاهت و دیوانگی که مانند سگ دیوانه باشد و بیرون آیند اهل مغرب تا داخل مصر شوند و چون آن ها داخل مصر شوند این علامت خروج سفیانی خواهد بود و پیش از آن بیرون آید کسی که مردم را به آل محمّد عليهم السّلام دعوت کند و لشكر ترک در حیره كه نزديك كوفه است فرود آید و لشکر روم که اروپائی ها و آمریکائی ها باشند در فلسطین فرود آیند و سبقت گیرد عبد الله که مراد عبد الرحمن مصری باشد بر عبد الله بنی عبّاسی تا این که لشکر هر دو در قرقیسا که شهری است در کنار فرات تلاقی کنند و جنگ بزرگی واقع شود و سر لشکر و صاحب سپاه مغرب به آن طرف آید و بکشد مردان را و اسیر کند زنان را پس بر گردد در قبیله قیس تا این که در جزیره فرود آید که سفیانی در آن جا است پس پیشی می گیرد لشکر یمانی را یعنی سفیانی بر لشکر یمانی پیش روی می کند و آن چه را که یمانی جمع کرده حیازت می کند و متصرف می شود پس می رود بسوی كوفه و مي كشد ياران آل محمّد صلّى الله عليه و آله را و مي كشد هر مردی را كه همنام با آل محمّد است پس بیرون می آید مهدی علیه السّلام و پرچم دار او شعیب بن صالح خواهد بود و چون اهل شام دیدند که امر آن ها مجتمع شد بر پسر ابی سفیان از آن جا بمکّه می روند و در آن وقف نفس زکیّه که محمد بن الحسن باشد با برادرش در مکّه بی گناه کشته خواهند شد پس ندا کننده ای از آسمان ندا کنند که ای گروه مردمان بدرستی که امیر شما فلان است و او مهدی آل محمّد است که زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد

ص: 411

خبر چِهِل وَ هَشتُم

غیبت طوسی ص 249 مسندا از سفیان بن ابراهیم حریری روایت کرده که گفت شنیدم از پدرم که می گفت ﴿النَفس الزكية غلام مِن ال مُحَمَّدٍ اِسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ يُقْتَلُ بِلاَ جُرْمٍ وَ لا ذَنْبٍ فَاِذا قَتَلُوهُ لَمْ يَبقَ لَهُم فِى السَّمَاءِ عَاذِرٌ وَ لاَ فِى الاَرْضِ نَاصِرٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ بَعَثَ اَللَّهُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ فِي عَصَبَتِهِ لَهُمْ اُدْقُ فِي اُعْيِنِ اَلنَّاسِ مِنَ اَلْكُحْلِ فَاِذا خَرَجُوا بَكَى لَهُمُ اَلنَّاسُ لاَ يرَوْنَ اِلاّ انَّهُم يُخْتَطِفُونَ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ مَشَارِقَ الارْضِ وَ مَغارِبُها الاوهُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا اِلاّ انَّ خَيْرَ الْجِهَادِ فِي اَخِرِ اَلزَّمَانِ﴾ يعنى نفس زكيّه پسرى است از آل محمّد كه نام او محمّد پسر حسن است که بی جرم و گناه کشته می شود پس چون او را کشتند باقی نمی ماند برای ایشان در آسمان عذر خواهی و نه در زمین یاری کننده ای پس در آن وقت بر می انگیزاند خدا قائم آل محمّد را در جمعیّتی که برای ایشان نرم تر است در چشم های مردم از سرمه ای که در چشم کشند پس چون بیرون آیند گریه کنند مردم برای ایشان نمی بینند ایشان را مگر این که می ربایند می گشاید خدا برای ایشان مشرق ها و مغرب های زمین را آگاه باشید که ایشان مؤمن های حقیقی هستند آگاه باشد که بهترین جهاد در آخر زمانست

خبر چِهِل وَ نُهُم

غیبت طوسی ص 294 مسنداً از علیّ بن عبد الله بن عبّاس روایت کرده که گفت ﴿لاَ يَخْرُجُ اَلْمَهْدِىُّ حَتَّى يَطْلُعَ مَعَ اَلشَّمْسِ اَيَّةٌ﴾ يعنى برون نمی اید مهدی تا با آفتاب نشانه ای در آید

خبر پَنجاهُم

ص: 412

غیبت طوسی ص 298 مستندا از ابی بصیرد روایت کرده در حَديثِی که شیخ طوسی آن را مختصر کرده که گفته است ﴿اذا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَخَلَ اَلْكُوفَةَ وَ امر بِهَدْمِ اَلْمَسَاجِدِ اَلْأَرْبَعَةِ حَتَّى يَبْلُغَ اِسَاسَهَا وَ يُصِيرَهَا عريشا كعرْبَى مُوسَى وَ يَكُونُ اَلْمَسَاجِدُ كُلُّهَا جَمَّالاً شَرَفَ لَهَا كَمَا كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِه وَ يُوَسِّعُ الطَّرِيقَ الاَعْظَمَ فَيَصِيرُ مَتِينٍ ذِرَاعاً وَ يَهدِمُ كُلَّ مَسجِدٍ عَلى الطَّريقِ وَ يَسُدُّ كُلَّ كَوَّةٍ الى الطَّرِيقِ وَ كُلَّ جَنَاحٍ وَ كَنِيفٍ وَ مِيزَاب الى اَلطَّرِيقِ وَ يَامُرُ اَللَّهُ اَلْفَلَكَ فِي زَمَانِهِ فَيُطَى فِى دُورِهِ حَتَّى يَكُونَ اَلْيَوْمُ فِى اَيامَةٍ كَعَشَرَةٍ مِن ايامِكُم وَ الشَّهرُ كَعَشرَةِ اشهرٍ وَ السَّنَةِ كَعَشرِ سِنينَ مِن سَنِيَّتِكُم ثُمَّ لا يَلْبَثُ اَلاّ قَلِيلاً حَتَّى يَخْرُجَ عَلَيْهِ مَا رِقَّةُ اَلْمَوَالَى بِرُميْلَةِ اَلدَّسْكَرَةِ عَشْرُ الاف شِعَارُهُمْ يَا عُثْمَانُ يَا عُثْمَانُ فَيَدعو رَجُلاً مِنَ المَوالى فَيُقَلِّدُهُ سَيْفٌ مَخْرَجَ اليهم فَيَقتُلُهم حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْهُمْ اَحِدٌ ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى كَابلشاه وَ هِيَ مَدِينَةٌ لَمْ يَفْتَحْهَا احِدٌ قَظٌ غَيْرٌ فَيَفْتَحُهَا ثُمَّ يَتَوَجَّهُ الى الْكُوفَةِ فَيُنزِلُها وَ يَكونُ دَارَهُ وَ يُبَهْرِجُ سَبْعِينَ قَبِيلَةً مِنْ قَبَائِلِ اَلْعَرَبِ تَمَامَ الْخَبَرِ و فِي جِبَالِ قُسْطَنْطِينَه وَ الرُّومِيَّةِ وَ بِلادِ الصِّينِ﴾ يعني چون قیام کند قائم علیه السلام داخل کوفه می شود و فرمان می دهد بخراب کردن چهار مسجد ملعونه را تبا این که برسد به پایه و اساس آن و می گرداند آن را خانه ای از چوب مانند عریش موسیٰ و کنگره های همه مسجد ها را خراب می کند و آن ها را مانند مسجد هائی که در عهد رسول خدا بوده بنا می کند و راه بزرگ تر را که محلّ عبور عموم است گشایش می دهد بقدر شصت ذراع و خراب می کند هر مسجدی را که در راه بنا شده و سدّ می کند هر روزنه ای را که در راه باز می شود و هر جناحی و

ص: 413

هر کنیف یعنی نهان خانه و مستراح و ناودانی که در راه واقع شده باشد و امر می فرماید خدا فلک را که بکُندی دور زند در زمان او تا این که هر روزی بقدر ده روز از روز های شما و هر ماهی بقدر ده ماه و هر بنای بقدر ده سال از سال های شما شود پس درنگ نمی کند مگر اندکی تا این که خروج می کنند بر او برون رفتگان از دین که از غلامان و موالی باشند در رُمیله که منزلی است در میان بصره و مکّه یا موضعی است در بحرین و موضعی است در سمت غربی بغداد در نواحی نهر ملک وانهاده هزار نفرند که شعارشان یا عثمان یا عثمان است پس حضرت می خواند مردی از موالی را و شمشیری بر او حمایل می کند از شمشیر های خود پس بیرون می رود بجانب آن جاعت و همه ایشان را می کشد بنحوی که یکی از آن ها باقي نمیاند پس حضرت می رود بجانب کابل شاه و آن شهری است که هرگز احدی آن را فتح نکرده پس آن را فتح می کند پس از آن متوجّه کوفه می شود و در آن جا فرود می آید و خانه او در آن جا خواهد بود و خون های هفتاد قبیله از قبایل عرب را هدر می کند (تا پایان خبر و در خبر دیگر است) که فتح می کند قسطنطنیّه را و رومیّه و شهر های چین را

خبر پَنجاه وَ یِکُم

غیبت نعمانی ص 74 مسنداً از کعب الاخبار روایت کرده خبری را که از جمله ان این است ﴿انَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِىُّ مِنْ نَسْلَ عَلَى الشَّبَهِ اَلنَّاسَ بِعِيسَى بْنِ مَرْيَمَ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ سِمَةً وَ سِيمَا وَ هَيْبَةً يُعْطِيهِ اللَّهُ جَلَّ وَ عِزْما اعْطَى الانبِياءَ وَ يَزِيدُهُ وَ يُفَضِّلُهُ انَّ القائِمَ مَن عَلى لَهُ غَيْبَةٌ كَغَيْبَةِ يُوسُفَ وَ رَجْعَةٌ كَرَجْعَةِ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ ثُمَّ يَظْهَرُ بَعْدَ غَيْبت مَع

ص: 414

طُلُوعِ النَّجْمِ الاحْمَرِّ و خَرَابُ الزَّوْرَاءِ وَ هَى الرَّى وَ خَسَفَ الْمُزَوَّرَةَ وَ هِيَ بَغْدَادُ و خَرَجَ اسْتَقْبَاني و حَرْبُ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مَعَ فتيان اِرْمِنِيَّة وَ اذْرَبيجانُ تِلْكَ حَرْبٌ يُقْتَلُ فِيهَا الوَفُ وَ الوَفُ كُلُّ يَقْبِضُ عَلَى سَيْفِهِ مُحَلى تَخْفِقُ عَلَيْهِ راياتٌ سُودٌ تِلْكَ حَرْبٌ يُسْتَبْشَرُ فِيهَا الْمَوْتُ الاحْمَرُّ وَ الطَّاعُونُ الاكْبَرُ﴾ یعنی قائم مهدیّ از نسل علىّ است شبیه ترین مردم است بعیسی بن مریم از حيث خلق و خلق و علامت و سيماء و هیبتى كه عطا می کند او را خدائی که بزرگ و غالب است آن چه که به پیغمبران عطا فرموده و زیادتی می دهد او را و بر تری می دهد او را بدرستی که قائم از اولاد علیّ برای او پنهان شدنی است مانند پنهان شدن یوسف و بر گشتنی است مانند بر گشتن عیسی پسر مریم پس ظاهر می شود بعد از پنهان شدن او با در آمدن ستاره سرخ مخصوصی و هنگام خراب شدن زوراء که این شهر ریّ است و فرو رفتن مُزَوّره که آن بغداد است بزمین و بیرون آمدن سفیانی و جنگ کردن فرزندان عبّاس که مراد مروزی یعنی عده خراسانی باشند که با پرچم های سیاه بزرگ از خراسان می ایند و برخی نیستند با جوانان ارمنیّه و آذربایجان و آن جنگی است که کشته می شود در آن هزار ها و هزار ها که هر یک از ایشان قبضه می کنند شمشیر خود را در حالتی که آن شمشیر زیور کرده و آراسته و پیراسته باشد می جنبد بالای سرهای ایشان پرچم های سیاه و آن جنگی است که بشارت می دهد مرگ سرخ و مرض طاعون بزرگ تری را (مضمون این خبر در اخبار دیگر از احادیث اهل بیت رسید است)

خبر پَنجاه وَ دُوُّم

ص: 415

سیزدهم بحار الانوار ص 160 از کتاب مواعظ مسندا از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت ﴿يَخْرُجُ قَبْلَ اَلسُّفْيَانِيِّ مُصْرًى وَ يَمَانِيٌ﴾ یعنی مصری و یمانی پیش از سفیانی بیرون می ایند

خبر پَنجاه وَ سِوُّم

سیزدهم بحار ص 161 از مواعظ مسندا از ابی لبید روایت کرده که گفت ﴿تَغَيَّرَ اَلْحَبَشَةُ اَلْبَيْتَ فَيَكْسِرُونَهُ وَ يُؤْخَذُ اَلْحَجَرُ فَيُنْصَبُ فِي مَسْجِدِ اَلْكُوفَةِ﴾ یعنى حبشی ها خانه کعبه را تغییر می دهند پس می شکنند آن را و گرفته می شود حجر الاسود و نصب کرده می شود در مسجد کوفه (این از علامات واقع شده است)

خبر پَنجاه وَ چَهارُم

مختصر تذكرة قرطبي تاليف شعرانى ص 210 روایت کرده از عبد الله بن مسعود که گفت ﴿لَيَاتِينِ عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ يَاتَى اَلرَّجُلُ اَلْقَبْرَ فَيَقُولُ يَالْبَتَى مَكَانَ هَذَا لَيْسَ بِهِ حُبُّ اللَّهِ تَعالى ولكِن مِن شِدَّةِ ما يَرى مِنَ اَلْبَلاَءِ اى مِن شِدَّةِ الانْكَارِ وَ الْمُشَاقِّ وَ الْمِحَنِ الواقِعَةَ لِلإنسانِ في نَفسِهِ وَ وُلدِهِ وَ مالِهِ حَتَّى يَذهَبَ اكثَرُ دينَهُ﴾ يعنى هر آینه می آید بر مردم زمانی که بیاید مرد کنار قبر و بگوید ای کاش من بجای مُرده در این قبر بودم و این آرزو نه از باب دوستی او با خدا است ولیکن از سختی بلا هائیست که می بیند از شدّت آن چه که زندگانی برای او دشوار شود و سختی هائی که به او رو می دهد و اندوه و محنت هائی بر انسان واقع می شود در جان او و اولاد او و مال او تا این که بیش تر از دین او از دستش برود (و این از جهت فشار و سختی های آن زمان است )

ص: 416

خبر پَنجاه وَ پَنجُم

عقد الدرر از کعب و او زاعی روایت کرده که گفته اند ﴿اذا دَخَلَ اصحاب الراياتِ اَلصُّفْرِ مِصْرَ يُعْنَى اَلْمَغَارِبَةَ فَلْيَحْفِرِ اَهْلُ اَلشَّامِ اسر اِباً تَحْتَ الارْض - اُخْرِجْهُ اَلْإِمَامُ اَبْو عَمْرٍو وَ اَلْمُقْرَى فِي سُنَنِهِ﴾ یعنی وقتی که داخل شد پرچم های زرد در مصر یعنی مغربی ها که شاید مراد آمریکائی ها باشند باید بکنند اهل شام برای خود یعنی برای حفظ خود کندال در زیر زمین - بیرون آورده است این خبر را امام ابو عمرو و مُقربی در کتاب سنن خود

خبر پَنجاه وَ شِشُم

عقد الدرر از کعب روایت کرده که گفت ﴿تَكونُ فِتَنٌ ثَلاثٌ مَسَّتْكُمُ الدَّاهِيَةُ فِتنَةٌ تَكونُ بِالشَّامِ ثُمَّ الشَّرقِيَّةِ هَلاكُ المُلُوكِ ثُمَّ يَبْتَعُها الغَربِيَّةُ و ذِكْرَ الرَّايَاتِ الصَّفر العَرَبِيَّة هِيَ اَلْعَمْيَاءُ - اخْرجه الامام ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُقِيمُ بْنُ حَمَّادٍ﴾

یعنی سه فتنه است که چون ظاهر شود مَسّ می کند شما را حادثه بزرگی فتنه ای که در شام ظاهر شود بعد از آن فتنه شرقی ها و در دنباله آن است فتنه غربی ها و یاد کرد پرچم های زرد را و پرچم های عربی کودکننده- بیرون آورد این خبر را امام ابو عبد الله مقیم پسر حمّاد

خبر پنجاه و هَفتُم

ارشاد مفید ص 333 از علی بن عقبه از پدرش روایت کرده که گفت ﴿تَكونُ فِتَنٌ ثَلاثٌ مَسَّتْكُمُ الدَّاهِيَةُ فِتنَةٌ تَكونُ بِالشَّامِ ثُمَّ الشَّرقِيَّةِ هَلاكُ المُلُوكِ ثُمَّ يَبْتَعُها الغَربِيَّةُ وذِكْرَ الرَّايَاتِ الصَّفر العَرَبِيَّة هِيَ اَلْعَمْيَاءُ اخْرجه الامام ابو عَبْدِ اَللَّهِ مُقِيمُ بْنُ حَمَّادٍ

ص: 417

الارضُ بَرَكاتِها وَرَدَ كُلَّ حَقٍ اِلى اَهْلُهِ وَ لَمْ يَبْقَ اَهْلُ دِينٍ حَتَّى يُظْهِرَ الاِسْلامَ وَ يَعْتَرِفُوا بالايمان اما سَمِعْتُ اَللَّهَ سُبْحانَهُ يَقُولُ وَ لَهُ اسلَم مَن فِي السَّمَوَاتِ والارْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ الَيهِ تُرْجَعُونَ وَ حَكَمَ بَينَ النَّاسِ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ حِكمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و اله فَحِينَئِذٍ تَظْهِرُ الارْضُ كُنُوزَهَا وَ لا يَجِدُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَوْمَئِذٍ مَوْضِعاً لِصَدَقَتِهِ ولا لِبَرَّةٍ لِشُمُولِ الْغِنَى جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قالَ اِنَّ دَوْلَتَنَا اَخِرِ الدُّوَلَ وَ لَمْ يَبْقَ اَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةُ الإِمْلِكُوا قَبْلَنَا لِئَلاَّ يَقُولُوا اِذا رَأو اسِيرَتِنَا اِذَا مَلِكْنَا سِرْنَا بِمِثْلِ سِيرَةِ هؤُلاءِ وَ هُوَ قَولُ اللَّهِ تَعالى وَ ألعَاقِبُهُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ یعنی زمانی که قیام کند قائم علیه السّلام حکم بعدل می کند و در ایّام او جور و ستم مرتفع می شود و بوجود او راه ها امن می شود و زمین برکات خود را بیرون می آورد و هر حقّی را به اهلش ردّ می کند و باقی نمی گذارد اهل دینی را تا این که ظاهر کند اسلام را و اعتراف کنند به ایمان آیا نشنیده ای گفته خدائی را كه منزّه و پاک و پاکیزه است از هر عیب و نقصی که فرموده است و برای او اسلام می آورند کسانی که در آسمان ها و زمین می باشند از روی میل و کراهت و بسوی او باز گشت کرده خواهید شد و حکم می کند در میان مردم بحکم داود و حكم محمّد صلی الله علیه و آله پس در آن هنگام ظاهر می کند زمین گنج های خود را و نمی یابد مرد جائی را برای صدقه خود و برای گندم خود بجهت این که در آن زمان جمیع اهل ایمان غنی غنّی و بی نیازند پس فرمود که دولت ما در آخر دولت ها خواهد بود و باقی نماند برای اهل خانه ای دولتی الّا این که پیش از آن یعنی پیش از دولت ما مالک شوند تا وقتی که سیره و روش ما را می بینند نگویند اگر ما مالک می شدیم بهمین روش و سیره رفتار می کردیم و اینست معنای

ص: 418

معنای قول خدای تعالی که فرموده است و پایان امر برای پرهیز کاران است

خبر پَنجاه وَ هَشتُم

الزام الناصب ص 226 ﴿فِي كِتَابِ الْفِتَنِ وَ فِي الدَّمْعُهُ عَن عَقدِ الدُّرَرِ عَن كَعْبِ الاِحْبارا اِنَّ اُمَّة تُدْعى النَّصرانِيَّةَ في بَعضِ جَزَائِرِ اَلْبَحْرِ تَجَهَّزَ اَلْفُ مَرْكَبٍ فِى كُلِّ عامٍ فَيَقُولُونَ اِرْكَبُوا اَنْشاءَ وَ اِنْ لَمْ يَشَاءْ فَاِذا وَ قَعُوا فِي اَلْبَحْرِ اُرْسَلَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ ريحاعا صُفَةً كَسِرَتْ سُفُنُهُمْ قَالَ فَيَصْنَعُونَ مِرَاراً فاِذا اراد اَللَّهَ تَعَالَى اِنْخَذَتْ سُفُناً لَمْ يُوضَعْ عَلَى اَلْبَحْرِ مِثْلُهَا قَالَ فَيَقُولُونَ ارْكَبُوا ان شَاءَ اللَّهُ فَيَرْكَبُونَ وَ يَمُرُّونَ بِالْقُسْطَنْطِينَةِ فَيَفْزَعُونَ لَهُمْ فَيَقُولُونَ مَا انتم فَيَقُولُونَ نَحْنُ اُمَّةٌ نُدْعَى النَّصْرَانِيَّةَ نُرِيدُ هَذِهِ اَلاَمَّةَ اَلَّتِي اُخْرُجْنَا مِن بِلادِنَا وبِلادِ اباءَنَا فَيَمُدُّونَهُم سُفُناً فَيَنْتَهونَ الى اعْكَاء فَيُخْرِجُونَ سُفُنَهُمْ وَ يُحْرِقُونَهَا وَ يَقُولُونَ بِلادَنا وَ بِلادٌ ابَاءَنَا وَ اُمي اَلْمُسْلِمِينَ يَوْمَئِذٍ بَيْتُ اَلمَقْدِسِ فيبعث الى مِصرَ فيستمِدهم فَيَجيئُهُ رَسُولُهُ مِنْ قِبَلِ مِصْرَ فَيَقُولُ بِحُفْرَةِ بَحْرٍ وَ الْبَحْرِ جَمالٌ فَلا يَمُدُّونَهُ قال فَيَمُرُّ الرَّسُولُ بِحِمْصٍ وَ قَدْ اغْلَقَتْهَا اهْلُها مِنَ العَجَمِ عَلَى مَنْ فِيهَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ يَمُدُّهُمْ أَهْلُ اليَمَنِ الَيَّ قَلَعَتُهُم قالَ وَ يَكْتُمُ الخَبَرَ وَ يَقُولُ اى شَى تَنْتَظِرُونَ اَلاِنْ تُغْلَقُ كُلُّ مَدينَةٍ عَلَى مَن فِيها مِنَ المُسلِمِينَ و يَاخِذُ ثُلُثٍ بِاذْنَابِ الابلِ وَ يُلْحَقُونَ بِالبَرِيَّةِ فَيَهْلِكُونَ في سُهَيْلِ اَلْأَرْضِ لاَ إِلَى هَؤُلاَءِ وَ لاَ إِلَى هَؤُولاَءِ قَالَ وَ يَفْتَحُ اَلْبَلَدَ فَيَقْبُولَنَهُمْ فِي جَبَلِ لُبْنَانٍ حَتَّى يَنْزِلَ امِيرُ الْمُومِنِينَ فِي الْخَلِيجِ و بَصِيرِ الامْرِ الى ما كانَ عَلَيْهِ النَّاسُ انْ يَحْمِلَ لِوَاهُ وَ يَاتَى اَلْمَاءُ لِيَتَوَضَّا مِنَ الصَّلَاةِ الصُّبْحِ قَالَ فَيبَا عَدَّ اَلْمَاءُ مِنْهُ قَالَ فَيَتَّبِعُهُ فَيَتَبَاعَدُ مِنْهُ فَاِذا رَأَى ذَلِكَ اخْذُلُواهُ و اتْبِعِ الْمَاءَ حَتَّى يَجُوزَ مِن تِلْكَ اَلنَّاحِيَةِ ثُمَّ بنادى ايّها اَلنَّاسُ اعْبُرُوا انَّ اللَّهَ عزّ وجل قَدْ فَرَّقَ لَكُمُ الْبَحْر

ص: 419

كَمَا فِرْقَةُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ قَالَ فَتَجُوزُ اَلنَّاسُ فَيَسْتَقْبِلُ القسطنطنیه قَالَ فَيكَبِّرُونَ فَهَتَزَ حَائِطُهَا ثُمَّ يَكْبِّرُونَ فَيَسْقُطُ مِنْهَا مَا بَيْنَ اِثْنَيْ عَشَرَ بُرْجاً فَيَدْخُلُونهَا فَيَجِدُونَ فِيهَا كُنُوزاً مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ وَ كُنُوزٍ مِنْ نُحَاسٍ فَيَقْتَسِمُونَ غَنَائِمَهُمْ عَلَى اِتْرِسَة﴾ يعنى از کعب الحبار روایت کرده که امّتی هستند که آن ها نصرانی خوانده شوند در بعضی از جزیره ها دریا که در سالی هزار مرکب تجهیز می کنند و می گویند سوار شوید اگر خدا بخواهد و اگر نخواهد پس وقتی که وارد دریا شوند می فرستند خدا بر ایشان باد سختی را که کشتی های ایشان را می شکند پس چندین مرتبه این کار را می کنند پس چون اراده کند خدای تعالی كشتی هائی می گیرند که مانند آن ها در دریا نهاده نشده باشد گفت (یعنی کعب) پس می گویند سوار شوید اگر بخواهد خدا پس سوار می شوند و می گذرند بقسطنطنیه و فزع می کنند برای ایشان پس به آن ها گویند که این فزع ها برای چیست می گویند که ما امّتی هستیم که نصرانی خوانده می شویم و این امّت را می خواهیم که ما را از شهر های خود و شهر های پدران خود بیرون کرده اند پس مدد می کنند ایشان را بکشتی هائی تا این که می روند بعکّاء و بیرون من ها می آورند کشتی های ایشان را و می سوزانند آن ها را و می گویند این جا ها شهر های ما و شهر های پدران ما است و امیر مسلمانان در آن روز در بیت المقدّس است پس می فرستد بسوی مصر و مدد می طلبد از ایشان پس می آید او را فرستاده او از جانب مصر و می گوید دریا گود است و حمل کننده است پس او را مدد نمی کنند گفت پس آن فرستاده بحمص می رود در حالتی که عجم راه بیرون آمدن را بر روی اهل آن شهر بسته اند (مراد از عجم مغربی ها و رومی ها می باشند)یعنی

ص: 420

راه بیرون رفتن از آن شهر را بر روی مسلمانان بسته اند و مدد می کنند ایشان را اهل یمن و می کشند ایشان را بسوی قلعه خود و این خبر را کتمان می کنند و می گوید انتظار چه چیز را می کشید الان است که هر شهری راه را بر مسلمانان می بندند و ثلث از مردم دنبال شترهای خود را می گیرند و ملحق بیابان می شوند که نه با این دسته باشند و نه با آن دسته گفت (یعنى كعب) و فتح کرده می شود شهر و می پذیرند ایشان را در کوه لبنان تا این که فرود می آید امیر المؤمنین در خلیج و امر می گردد بر آن چه که در صدد آن هستند مردمان و آن بر داشتن پرچم او است و می آید او بطرف آب که وضو بگیرد برای نماز صبح پس آب از او دور می شود و هر چه او دنبال آب می رود آب از او دور می شود پس چون چنین دید پرچم خود را بدست می گیرد و بدنبال آب می رود تا آن که می رود به آن طرف آب پس ندا می کند که ای گروه مردمان عبور کنید که خدا دریا را برای شما شکافت همچنان که شکافت آن را برای موسیٰ گفت راوی پس مردم از دریا می گذرند و با قسطنطنیه رو برو می شوند و تکبیر می گویند بنحوی که دیوار قسطنطنیّه بجنبش در می آید پس از آن تکبیر دیگر گویند بنحوی که دیوار آن در میان دوازده برج می افتد پس داخل قسطنطنیه می شوند و در آن جا گنج هائی از طلا و نقره می یابند و گنج هائی از مس و غنیمت های خود را با پسر های خود قسمت می کنند

خبر پَنجاه وَ نُهُم

الزام الناصب ص 224 ﴿وَ فِى خَبَرٍ اُخِرَّ يَفْتَحُ قُسْطَنْطَنِيَّةَ لاَنهَا نُسِبَتْ الى مُنْشِئِهَا هُوَ قُسطَنْطينُ المُلِكِ وَ هُوَ اوَّلٌ مِنَ الظَّهرِ دِينُ اَلنَّصْرَانِيَّةِ وَ لَهَا سَبْعَةٌ اسوَار اَلسُّورِ اَلسَّابِع

ص: 421

مِنْهَا الْمُحِيطُ بِالسِّتَّةِ احَدٌ وَ عِشْرُونَ ذِرَاعاً وَ فِيهِ مَاةُ بَابٍ وَ عَرْضُ اَلسُّوَرِ الاخيرِ الَّذِى يَلِي اَلْبَلَدَ عَشَرَةُ أَذْرُعٍ وَ هِيَ عَلَى خَلِيجٍ يُصِيبُ فِي اَلْبَحْرِ اَلرُّومى وَ هَى مُتَّصِلَةً بِلاَدِ رُومِيَّتِهْ وَ الاندلس وَ اما رُومِيَّة فَهِيَ أَمْرُ بِلاَدِ الرُّومِ وَ كَّلَ مِن مُلْكِهَا يُقَالُ لَهُ البَابُ وَ هُوَ الحَاكِمُ عَلَى دِينِ النَّصْرَانِيَّةِ بِمَنْزِلَةِ الخَلِيفَةِ فِى الْمُسْلِمِينَ وَ لَيْسَ فِي بِلادِ الرُّومِ مِثْلُهَا كَثِيرَةُ الْعَجَائِبِ مُحْكَمَةِ الْبِناءِ وَ عَنِ الاِخْبارِ الاَوْلُ رُومِيَّةُ اَلْكُبْرَى مَدِينَةُ رِيَاسَةُ اَلرُّومِ وَ ذَارَ مُلْكُهُمْ وَ هَى فِى شَمَالَى غَرْبِيِّ القسطنطنيه وَ هِيَ فِي يَدِ الافْرَنْجِ وَ يُقالُ لِمُلْكِهَا لِمانٍ وَ بِها يَكُنِ البَابُ الَّذِى تَطْبَعُهُ الاِفْرَنْجُ وَ هُوَ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الامام و هى مِنْ عَجَائِبِ الدُّنْيَا لِعَظَمِ عَمَّارٍ تَهاوَ لِكَثُرِ خَلْقِهَا وَ حِصَانَتِهَا وَ ذلِكَ خارِجٌ عَنِ العادةِ الى حدّ لا يُصَدِّقُهُ السَّامِع﴾ یعنی در روایت دیگر است که فتح کرده می شود قسطنطنیه و آن نسبت داده شده است به ایجاد کننده آن و او قسطنطين ملك است و اوّل کسی است که ظاهر کرده است دینی نصرانیّت را او از برای آن شهر هفت حصار است و حصار هفتم از آن که محیط است بشش حصار دیگر یازده ذراع است و صد در در آنست و پهنای حصار آخر که پهلوی شهر است ده ذراع است و آن بالای خلیجی واقع است که بدریا می رسد در دریای رومی و آن متصل است بشهر های رومیّه و اندلس و امّا رومیّه آن مادر شهر های روم است و هر که مالک آن باشد او را پاپ می گویند و او بر دین نصرانیت حکومت می کند بمنزله خلیفه است در میان مسلمانان و در شهر های روم هیچ کدام مانند آن عجائب زیاد ندارد و بناء محکمی ندارد و از کتاب اخبار الاول نقل كرده كه روميّة الكبرى شهری است که ریاست روم در آنست و دار الملک آن ها است و آن در شمال غربي قسطنطنيّه واقع است و در دست فرنگیانست و ملک آن را المان گویند و پاپی که فرنگیان او را

ص: 422

اطاعت می کنند در آن جا سکونت کند و او در نزد ایشان بمنزله امام است و این شهر از عجائب دنیا است بجهة بزرگی عمارت آن و كثرت جمعیّت آن و محفوظ بودن آن و آن خارج از عادتست بحدّی که تصدیق نمی کند آن را شنونده

﴿وَ عَزَّ عَقَدَ الدّرر انّ عَلَيْهَا اَلسُّورَيْنِ مِنْ حِجَارَةِ عَرَضِ الْأَوَّلِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ ذِرَاعاً وَ عَرَضَ الثَّانِى اثْنَانِ و ارْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ مَسَافَةً مَا بَيْنَ السُّورَيْنِ مِنَ الْفَضَاءِ سِتُّونَ ذِرَاعاً وَ لَهَا اَلْفُ بابٍ مِنَ النُّحاسِ الأصفَرِ سِوى العَودِ و الصَّنَوْبَرِ وَ الْخَشَبِ وَ الأنبُيونَ لِمَنْقُوشٍ الَّذِي لا يُدْرَى قِيمَتُهُ وَ مَسَافَةُ الْغَرْبِيِّ مِنْهَا الى الشَّرْقِ مَاةٌ وَ عِشْرُونَ مِيلاً وَ بَيْنَ السُّورَيْنِ نَهَرٌ مُغَطًى بِبِلاَطٍ مِنْ نُحَاسٍ طُولُ كُلِّ بَلاَطَةٍ سَبْعُونَ اَوْ ارْبَعُون ذِرَاعاً وَ هُوَ النَّهَرُ الَّذِي بَيْنَ السُّورَينِ يَتَّصِلُ بِالنَّهَرِ الكِبرِ الَّذى تُدْخُلُ فِيهَا الْمَرَاكِبُ و يُعَلِّقُوهَا اِلَيَّ دَاخِلَ البَلَدِ فَيَقِفُ عَلَى جَانِبِ اَلْبَحْرِ فَيُبَاعُ وَ يُشْتَرَى وَ فِيهَا اَلْف وَ مَاتَا كَنيسَتِهِ وَ اِرْبَعُونَ اَلْفَ حَمامٍ وَ فِيهَا طلسمات لِلْحَيَّاتِ وَ اَلْعَقَارِبِ تَمْنَعُهُمْ مِنَ الدُّخُولِ اِلَيْها وَ طِلْسِمٌ اَلدُّخُولُ اَلَيَهَا وَ فِي وَسَطُهَا سُوقٌ يُبَاعُ فِيهِ الطَّيْرُ مِقْدَارَ فَرسَخٍ وَ مَن جَمَّلِهِ مَا فِيهَا مِنَ اَلْكَنَايِسِ كَنِيسَةٌ بُنِيَتْ على اسْمِ بُولَسَ و بِطَرِسَ مِنَ الْحَوَارِيِّينَ وَ هُمَا بِهِمَا فِي جَوْفٍ مِنْ رُخَامٍ مَدْفُونِينَ وَ طُولُ هَذِهِ اَلْكَنِيسَةِ ثَلاَثَةُ الاف ذِرَاعٍ وَ عَرْضُهَا ثَلاثَةُ آلافِ ذِرَاعٍ و قَبِلَ الفَ ذِرَاعٍ وَ هَى مَبنِيَّةٌ على قَنَاطِرَ مِن صُفْرٍ وَ نُحَاسٍ وَ كَذَلِكَ سُقُوفُها وَ حِيطَانُهَا وَ هَى مِنَ اَلْعَجَائِبِ وَ فِيهَا كَنِيسَةٌ أُخْرَى عَلَى ارْضِ بَيْتِ المَقدِسِ وَ طولُها مُرَصَّعَةً بِاليَواقِيتِ وَ الجَوَاهِرِ وَ الزُّمُرُّدِ طُولٌ مُذْ بَحها عِشْرُونَ ذَرعاً مِنَ الزُّمُرُّدِ الاخضَرِّ وَ عَرْضُهُ سِتَّةٌ اذْرَعٍ يَحْمِلُها اثنَى عَشرَةَ تِمثالاً مِن

ص: 423

الذَّهَبِ طُولُ كُلِّ تِمْثَالٍ ذِراعَانِ و نِصْفٌ وَ لِكُلِّ تِمْثَالٍ عَيْنَانِ مِنَ اَلْيَاقُوتِ اَلاِحْمَرِ فِي الْمَكَانِ مِنْهُمَا وَ لِّهَا ثَمَانِيَةٌ وَ عِشْرُونَ بَاباً مِنَ اَلذَّهَبِ اَلْأَحْمَرِ﴾ يعنى و از كتاب عقد الدّرر ( تالیف ابو بدر یوسف بن یحیای سلمی شافعی) روایت کرده که بر آن شهر دو حصار است از سنگ که پهنای اوّل آن هفتاد و دو ذراع است و پهنای دوّم آن چهل و دو ذراع است و مسافت ما بین دو حصار شصت ذراع از فضاء است و برای آن هزار در است از مس زرد غیر از در هائی که از چوب صنوبر و مطلق چوب و آب نوس نقش شده که قیمت آن را کسی نداند و مسافت میان غربی و شرقی آن را صد و بیست میل تحدید کرده اند و در میان دو حصار نهریست سر پوشیده بقطعات مس که درازی هر قطعه ای هفتاد یا چهل ذراع است و آن نهر که در میان دو حصار واقع شده متّصل است بنهر بزرگی که در آن مرکب ها داخل می شود و می آویزند آن ها را بداخل شهر پس می ایستند در کنار دریا و خرید و فروش می کنند و در آن شهر است هزار و دویست کنیسه و چهل هزار حمّام و در طلسم هائی برای مار ها و عقرب ها که آن ها را منع کند از داخل شدن در آن شهر و طلسمی که منع کند داخل شدن غریب را در شهر و در وسط آن شهر بازاری است که در آن مرغ فروخته می شود و طول آن بازار یک فرسخ است و از جمله چیز هائی که در آن شهر است کنیسه ایست بنام پولیس و پطرس که از حوارییّن بوده اند و آن دو نفر در آن جا در جوف سنگی مدفونند و در ازای آن کنیسه سه هزار ذراع است و پهنای آن سه هزار ذراع و گفته شده که هزار ذراعست و آن بالای پل هائی از مس و برنج بنا شده و همچنین

ص: 424

است سقف ها و دیوار های آن و این از عجایب است و در آن کنیسه دیگری است در زمین بیت المقدّس که در ازای آن مرصّع است بیاقوت ها و جواهرات و زمرّد و طول مذبح آن بیست ذراع است از زمرّد سبز و عرض آن شش ذراعست که آن را دوازده تمثال از طلا بر می دارد که طول هر تمثالی دو ذراع و نصف ذراع است و برای هر تمثالی دو چشم است از یاقوت سرخ که آن مکان از آن دو چشم روشن شود برای آن کنیسه هجده در است از طلای سرخ

خبر شَصتُم

الزام النّاصب ص 224 ﴿وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ انَّ الرُّوميَّه مَدِينَةٌ كَثِيرَةُ العَجائِبِ وَ مِنْ عَجَائِبِهَا اَنَّ فِي وَسَطِها كَنيسَتِهِ عَظِيمَةٌ وَ فِي وَسَطُ الكَنيسَتِهِ عَامُودُ مِنَ الْحَدِيدِ الصِّينِيِّ وَ عَلَيْهِ تَابُوتٌ مِن نُحَاسٍ احْمَرَّ وَ فيه لِسُودَانِيَّة وَ هِى زُرْزُورَةَ وَ فَى مِنْقَارَهَا زَيْتُونَةً وَ فِي مخلبِيهَا زَيْتُونَتَانِ مِنْ نُحَاسٍ فاِذا كَانَ اَيَامُ اَلزَّيْتُونِ لَمْ يَبْقَ فِي الدُّنْيا سُودانِيَّةٌ عَلَيَّ وَجْهُ الاَرْضِ اَلاِجَاءُ وَ فِيُّ مِنْقَارٍ هَا زَيْتُونَةٍ وَ فِي مُخْلَّبَيْهَا زَيْتُونَتَانِ قَنَاتِي بِهِ وَ تُلْقِيهِ فِي التَّابُوتِ فَمِنْهُ ياكِلُونَ وَ مِنْهُ يادِمُونَ وَ مِنْهُ يُوقِدُونَ مِنَ السُّنَّةِ الى السَّنَةِ مِنْ زِينَتَةٍ وَ فِيهَا مِنَ اَلْعَجَائِبِ مَا يَطُولُ ذِكْرُهَا فى هَذَا اَلْمَقَامِ اِنْتَهَى﴾ يعنى از ابن عبّاس روایت شده که رومیّه شهریست که عجائب آن بسیار است و از عجایب آن اینست که در وسط آن کنیسه ایست بزرگ و در وسط کنیسه عمودیست از حدید صینی (آهن چینی) و بالای آن صندوقی است از مس سرخ و در آن است تمثال مرغی که آن را زُرزُور گویند وزن عضمور

ص: 425

و در منقار آن یک دانه زیتون است و در دو چنگال آن هم دو دانه زیتون است از مس چون ایّام زیتون شود باقی نمی ماند در دنیا بر روی زمین مرغ سودانیّه ای مگر آن که می آید و در منقار او یک دانه زیتون و در دو چنگال او دو دانه زیتون است می آورد و در آن صندوق میندازد پس از ان می خورند و نان خورش خود تار می دهند و از آن می افروزند از آن سال تا یک سال دیگر از روغن او و در آن شهر است از عجائب آن چه که طول می کشد ذکر آن در این مقام (تمام شد کلام ابن عبّاس)

پایان یافت جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور

بتوفيقات ربّانی و تاییدات سبحانی و توجّهات خاصّه اعلى حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالى فَرَجه و از خداوند متعال جلّت عظمته ادامه توفیق و تایید می طلبم برای تالیف جزو چهارم این کتاب و در خواست قبول این خدمت نا قابل را از پیش گاه والای حجّت بالغه احدیت ارواحنا و ارواح العالمين له الفداء مي نمايم و رجاء واثق آن که هر چند گناه کار و رو سیاه و شرم سارم بعظمت و برزگواری خود از بذل عنایات شاهانه و لویّه از دربار عظمت مدار خویش دورم نفرماید و با کسی نظری قلب قلبم را از الواث معاصی و کثافات گناه پاک و از خوان لطف و احسان خود محروم و بی بهره ام نفرماید

سعدی مگر از خر من اقبال بزرگان *** یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم

لِمؤلّفه العاصى

زاد راهی بجز از بار گنه نیست مرا *** رو سیاهم من و جز روی سیه نیست مرا

ص: 426

کاروان اجکم گر بزند بانگ رحیل *** بجز از جُرم و خطا توشه نیست مرا

در صف حشر که خوبان همه گرم طربند *** چکنم من که بجز حال تَبَه نسبت مرا

هم گنان جمله در آسایش و از کرده خود *** سر بزیرم من و جز پشت دوته نیست مرا

راد مردان همه را گوهر اعمال بكف *** وای بر من که بجز سنگ و شبه نیست مرا

شرم سارم من خجلت زده با دست تهی *** جز امید کَرَم و رأفت شه نیست مرا

بگدائی بدر جود تو رو آوردم *** گر چه از رو سیهی روی نگه نیست مرا

من حیران بتمنای لقایت شب روز *** خود تو دانی که بجز دیده بِرَه نیست مرا

اظهار اشتياق مؤلّف بدیدن آن حضرت

يا رب ز غمش تا چند اشکم ز بصر آيد *** بنشسته سر راهش شاید ز سفر آید

تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش *** کوکب شمرم هر شب شاید که سحر آید

هر دم که رخش بینم خواهم دیگرش دیدن *** بازش نگرم شاید یک بار دیگر آید

از دیده نهان امّا اندر دل من جایش *** او را طلبم هر شب شاید که ز در آید

با کس نتوانم گفت من راز درون خویش *** که درد غم هجرش دل را چه بسر آید

می سوزم و می سازم از درد فراق امّا *** تیر غم او بر دل افرون ز شمر آید

حیران بفغان تا کی با محنت و غم همدم *** یا رب نظری کانشاه از پرده بدر آید

و لَه ايضاَ

شهی دارم که تاج رفعت شاهی بسر دارد *** بامر حق تواند عالی زیر و زبر دارد

ص: 427

شهی دارم که حق داده زمام کون در دستش *** بامر حق تواند عالمی زیر و زبر دارد

شهی دارم که در قدرت هزاران چون سلیمان را *** بزیر خاتم شاهیّ خود زیر نظر دارد

شهی دارم که یک سر ماسوی الله زنده از فیضش *** جهان را جملگی چون بیضه ای در زیر پر دارد

شهی دارم که حقّش بر گزید از علوی و سفلی *** ولایت بر تمام ملک امکان سر به سر دارد

شهی دارم که چون خورشید رخسارش شود طالع *** بتیغ عدل جور و کینه را از ریشه بر دارد

شده نزدیک کین مهر فروزان جلوه گر گردد *** ز آب عدل کام دهر سرشار و تر دارد

نبی الا ز مشرق چون به مغرب ره سپر گردد *** جهان بس فتنه خونین که اندر زیر سر دارد

بروم و روس و آفریقا و افرنج آتشی افتد *** که دودش تیره اطراف جهان از بحر و بر دارد

پس آن گه حزب شیطان از دمشق آماده بر خیزد *** عراق و شام را از فتنه خود تیره تر دارد

سخن کوتاه کن حیران که از این ماجرا ایران *** بود ایمن ولی آن فتنه ها جور دیگر دارد

نگارم پرده در بی پرده در دیدار می آید *** زمستان بهار آید گل از گزار می آید

بِگِردِ ماه رویش پیچ و تاب عقرب گیسو *** قمر در برج عقرب قامع الکفّار می آید

بكف تیغ و ببر جوشن بسر تاج يد اللّهى *** ز جنّ و انس با او لشکری بسیار می آید

که تا سازد زمین را پر ز عدل و داد علم و دین *** بامر حق پی سركوبي اشرار می آيد

بگو با منکر و بی دین بکن هر آن چه می خواهی *** قریباً دست حق با تیغ آتش بار می آيد

برای دیدنش تا چشم مشتاقان شود روشن *** نمانده مدّتی چندان که حق در کار می اید

ص: 428

بسمت غرب از مشرق چو سر زد آتشى سوزان *** بشام آن گه فتد ناری که بس دشوار می آید

سلاطین جهان یک سر بهم تا زند از هر سو *** که دنیا پیش چشم جمله ایشان تار می آید

بسی نزدیک می باشد خود این معنی نمی دانم *** چه از این ماجرا بر مست و بر هشیار می آید

ز حَتَّى يَاتِيَ اَللَّهُ وَعَدَهُ ار اهل معنائى *** توانی یافت تا کی ظاهر این آثار می اید

همی دانم که از این قرن بیرون نیست این معنی *** نتانم فاش گفتن نوبت اظهار می آید

خمش جبران بباید بست دم از سرّ دانایان *** که این معنی گران بر خاطر اَغیار می آید

من که مخمور از می سرشار دیدارم هنوز *** باز مشتاق فروغ روی دل دارم هنوز

گر طبیب از بهر درمانم شراب وصل داد *** ليك حق داند که من از هجر بیمارم هنوز

عکس رویش گر چه در آئینه دل او فتاد *** نیز باز از دوریش زار و گرفتارم هنوز

گرچه میاید نوید وصلم از وی پی به پی *** باز از نار فراقش اندر آزارم هنوز

شب به پایان می رسد یاران همه در خواب ناز *** جمله در خواب و من بیچاره بیدارم هنوز

بخت بد یاران همه گرم نشاط و عیش و نوش *** چون کنم من خاطر افسرده ای دارم هنوز

دیده بر در دوخته در انتظار مقدمش *** آرزومند طلوع ماه رُخسارم هنوز

جان حیران بر لب آمد در تمنّای وصال *** فخرم آن باشد که پیش گل رخان خارم هنوز

اندر آئینه دل عکس شهی می طلبم *** بحريم حرم شاه رهى می طلبم

ص: 429

روز و شب ناله زنان ندبه کنان اشک فشان *** از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم

تا كند جمال مه افلاك جلال *** دائماً در دل خود جلوه گهی می طلبم

منتظر دوخته اندر ره شه چشم امید *** گوئی از دیده حق بین نگهی می طلبم

یا رب از لطف ز خورشید رخش پرده بگیر *** فرج شاه بحال تبهی می طلبم

در ره وصل تو ای خسرو اقلیم وجود *** سال ها رهبر صاحب کلهی می طلبم

در شب هجر تواند مطلب روز وصال *** صبح روشن پی شام سیهی می طلبم

تا شود زنده ز فیض دم تو مرده خاک *** من حیران شه انجم سپهی می طلبم

نقش جمال شاه را تا که بدل کشیده ام *** یک سره مهر این آن از دل خود بریده ام

هر نظرم که بگذرد جلوه نورش از نظر *** بار دیگر نکو ترش بینم از آن چه دیده ام

عشق مجال کی دھد تا که بگویمی چسان *** تیر بلای عشق او بر دل و جان خریده ام

سوزم و ریزم اشک غم شمع صفت به پای دل *** در طلبش چه خارها بر دل خود خریده ام

چاک دل از فراق او می زنم و نمی زند *** بخیه به پاره های دل کز غم او دریده ام

این دل سنگم آب شد ز آتش اشتیاق تو *** بس که به ناله روز و شب کوره دل دمیده ام

شرح نمی توان دهم حالت سوز و ساز جز *** ریزیش اشک دیده و خون دل چکیده ام

حیران تا کی از غمش اشک بدامن آورد *** چون دل داغ دار خود هیچ دلی ندیده ام

ص: 430

خسروا گوشه چشمی بمن بی سر و پا کن *** سوی دل سوختگان یک نظر بهر خدا کن

نفس نگذاردم ایشه که باخلاص بکوشم *** منّتی جان مرا از ستم نفس رها کن

حل نشد مشکل دل در اثر نفس پرستی *** حلّ آن را تو حوالت بكف عقد گشا كن

آخر ای ابر سخا آب زن این نار هوایم *** تن خاکیّ مرا خاک در اهل وفا كن

کرده ام گم ره وصل تو من ای كعبه مقصود *** رحمی این خسته گم گمگشته بخود راهنما کن

حیف و صد حیف که رفت از کف من عمر بباطل *** همّتی درد من از داروی توفیق دوا کن

خون شد از غم دل حیران و هم از دیده برون شد *** اخر ای شاه ز رأفت نظری سوی گدا کن

آمده ام در این جهان تا که زنی شکر دهم *** رویم و شاخه آورم برگ دهم ثمر دهم

باد خزان معصیت ریخته شاخ و برگ من *** گو چکنم جر آن که از فتنه خود خبر دهم

معرفت قدیم را نفس من حجاب شد *** غیر هوای نفس خود کی بتوان اثر دهم

دور شدم ز اصل خود رهزن من هوای من *** مرغ هوای خویش را کاش شدی که سر دهم

چاره درد جان من نیست بجز گریستن *** از پی قتل نفس خود خون دل از بصر دهم

وای بحال زار من وین دل بی قرار من *** داروی درد خویش را گریه گه سحر دهم

مهدی منتظر بیا آتش دل فرو نشان *** درد من ار دوا کنی مژده بخشک و تر دهم

حیران را بیک نظر اهل نظر کنی اگر *** از خطر هوای خود خویش توان گذر دهم

ص: 431

فلك خونی عجب اندر دل دیوانه می ریزد *** که عاقل اشک حسرت در غمش مستانه می ریزد

نباید بست عهد دوستی با پیره زالی کو *** دما دم زهر غم در جام ما مردانه می ریزد

قدم باید زدن اندر طریق احمد مرسل *** که از ایوان کسری مقدمش دندانه می ریزد

بزن دست توسّل دامن آن بت شکن شاهی *** که با دست خدائی بهر بت از بت خانه می ریزد

سر خدمت بنه در آستان راده مردانی *** که خوان فیض شان خون در دل بیگانه می ریزد

نشین در انتظار مقدم شاه فلک جاهی *** که آب عدل در کام جهان شاهانه می ریزد

کند تا سر نگون یک سر لوای جور در عالم *** ز کفر و شرک بس خون ها که او رندانه می ریزد

گران مصباح بر مشکوة دل ها پرتو اندازد *** بگرد شمع رویش پر زنان پروانه می ریزد

کند نا صد دل از عاشقان خویشتن هر دم *** ز گیسو دام و از خال سیاهش دانه می ریزد

شها از فرط رأفت گوشه چشمی بحیران کن *** که با یاد تو اشکش بی کش و پیمانه می ریزد

ای مهر گردون شرمسار از جلوه انوار تو *** وی خیره چشم روزگار از دیدن رخسار تو

بستی هزاران سلسله از تار موی دل کشت *** بس صید دل ها کرده است این طرهّ طرّار تو

خون ها بدل ها ریخته با مهر خود آمیخته *** آتش زده بر خفتگان این نرگس بیدار تو

تا چند اندر پرده ای تا کی از ما برده ای *** دل دادگانت منتظر سر گشته دیدار تو

صبح و پسین شام و سحر در راه وصلت منتظر *** بنشسته با خون جگر مستظهر آثار تو

خوش دل بیغما می بری جان از تن ما می بری *** صد ها هزاران همچو من دل داده و بیمار تو

ص: 432

خرّم دمی کائی ز در بر ما بینداری نظر *** آخر تو می دانی که ما خاریم در گل زار تو

حیران و سر گردان منم روز و شبان گریان منم *** شاید که روزی بنگرم آن چهره گلنار تو

درد فراق شاه را من ببیان گفتگو *** شرح نمی توان دهم نکته بنکته مو بمو

جامه صبر بردم چند در انتظار شه *** قطعه بقطعه نخ بنخ تار بتار و پو بپو

می طلبم نشانه از هر که رهم نمی دهد *** گفته بگفته دم بدم دسته بدسته سو بسو

تا که کنم سراغ از او می گذرم بهر طرف *** خانه بخانه جا بجا کوچه بکوچه کو بکو

كاش توان گریستن شام و سحر بیاد او *** دجله به دجله یم به یم نهر به نهر و جو به جو

درد جنون عشق او می کشدم ببحر و بر *** شهر بشهر و ده بده درّه بدرّه کو بکو

خیز و بریز ساقیا ساغر غم ز خون دل *** جام بجام و دَنْ بِدَنْ خُم خُم و هم سُبو سُبو

تا که کنم نثار شه جان فکار خویش را *** ز اتش هجر پی بپی و زغم و رنج تو بتو

کشته عشق شاه را بلکه برند عاشقان *** دست بدست پا بپا شانه بشانه رو برو

حیران را دیگر رجا نیست ز لذّت جهان *** جز که دهند نعش او ز آب وصال شست و شو

خوشا شاه و خوشا روز وصالش *** خوشا خورشید روی بی مثالش

خدایش ناصر و یار و معین باد *** بھر خالی کند حفظ از و بالش

عجب کرده است دام صید دل ها *** مسلسل گیسوی مشكین و خالش

همی خواهم که دیدارش ببینم *** شوم مفتون آن سحر حلالش

ص: 433

دهد گر دست تا پایش ببوسم *** بمژگان رُو بمى خاک نعالش

خداوندا ز هجرش چند نالم *** بر افکن پرده از روی جمالش

همی خواهم که گردد دست گیرم *** شوم مشمول الطاف و نوالش

سرشک از دیده حیران چند ریزد *** که شاهد شه شبی پرسد ز حالش

در دل خود کشیده ام نقش جمال بار را *** پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه از خط و خال خویشتن *** صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

سوزم و سازم از غمش روز و شبان بخون دل *** تا که مگر ببینم آن طرّه مشك بار را

دولت وصل او اگر یک شبی آیدم بکف *** شرح فراق کی توان داد یک از هزار را

چشم امید دوختن بر ره وصل تا بکی *** برده شرار نار غم از کفنم اختیار را

ای مه برج معدلت پرده ز چهره بر فکن *** شو ز دو چشم عاشقان زآب کرم غبار را

سوختگان خویش را کن نظر عنایتی *** مرهمی از کرم به این دل داغدار را

حیران را ز جلوه ای از رخ خویش مات کن *** تا رهد از خودی خود، ترک کند دیار را

سلام عَلَى نُورِ اَلإِلَهِ مُحَمَّدٍ *** رَسُولُ اَلْوَرِيِّ خَيْرِ اَلْبَرِيَّةِ اَحمَدٍ

وَ عِتْرَتِهِ زَوْجِ اَلْبَتُولِ وَ صِهْرِهِ *** عَلِيٌ اميرُ المونين اَلْمُمَجَّدُ

وَ فَاطِمَةُ الصديقة اَلطُّهْرُ بِنْتة *** شَفِيعة يوم الحَشر للمتودّد

ص: 434

و سبطيه قرطى عَرْشِ رَحْمَةٍ رَبَّةٍ *** بِحُبِّهَا ارجو النجاة اَلْمُوبِّدَ

وَ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ ائمّة *** غُيُوثٌ اَلنَّدِيِّ فِي كُلِّ غَوْرٍ و منجد

عَلِيٍ هوَ اَلسَّجَّادُ زَيْنُ عِبَادِهِ *** وَ بَاقِرُ عِلْمِ اَللَّهِ خَيْرُ مُسَدَّدٍ

وَ كَاشِفُ اسرار الحقائق جعفر *** بِنُورِ هُدَاهُ شِيعَةُ الْحَقِّ تَهْتَدِي

وَ عَالِمِ اَهْلِ الْبَيْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ *** الْكَظِيمِ الْحَلِيمِ النَّاسِكُ الْمُتَهَجِّدُ

وَ ثامن ايات الْوِلايَةِ فِي الْوَرِيِّ *** عَلِيٍ اَلرِّضَا نُورِ المُضِيِّ الْمُجْسِدِ

وَ نُورِ جَلاَلِ اَللَّهِ ذِى اَلْجُودِ وَ اَلقَيِّ *** الِجَوَادِ التقىّ الطَّاهِرِ اَلْمُتعَبِّدِ

وَ عَيْبَةِ عِلْمِ اَللَّهِ خازِنِ حِكْمَتِهِ *** عَلَىّ النَّقيِّ اَلْهَادِ فِى كُلِّ مَشْهَدٍ

وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اَللَّهِ اَلْحَسَنِ اَلزَّكِيِّ *** شَفْیعِ اَلْوَرَى فِي اَلْحَشْرِ خَيْرُ الاماجِدِ

وَ شَمْسُ اَلضُّحَى بَدْرُ الدُّجَى وجَّةُ رَبِّهِ *** امام هُدىً لِلدّينِ خَيْرُ مُجَدَّدٍ

عَلَيْهِمْ سَلاَمُ اَللَّهِ مادامت اَلسَّمَا *** تَدُورُ بِمَا فِيهَا بِنَظْمٍ مُمَهَّدٍ

مُوَالًى اَنْتُمْ مُوْئِلِى يَوْمِ فَاقَتِي *** بِحُبِّكُمُوَ اُرْجُو اَلشَّفَاعَةَ فِي الغَدِ

مَوَدَّتُكُمْ زَادىً وَ مَالَى بِضَاعَةً *** سِواها غَداً عِنْدَ اَلْمَلِيكِ الْوَاحِدِ

أو الى مَوَالِيكُم وَ امَّا عَدُوَّكُمْ *** فَانَّى أَعَادِيهِ عَدَاوَةً عَامِدٍ

فَهَا اَنَا حَيْرانُ كَثِيرُ خَطِيئِبِي *** رَجائِي بِكُمْ فِي اَلنَّشَّابِينَ لاَهْتَدِي

صَلَوَاتٍ أُخْرَى لِلْمُولِفِ

صَلِّ يَا رَبِّ عَلَى اَلنُّورِ اَلْمُبِينِ *** اِحْمَدِ اَلْمُخْتَارَ خَتْمَ اَلْمُرْسَلِينَ

ص: 435

وَ عَلَى اَلْمَوْلُودِ فِي اَلْبَيْتِ اَلْحَرَامِ *** كَعْبَةُ الصِّدْقِ امِيرُ الْمُومِنِينَ

و عَلَى فاطِمَةَ الطُّهْرِ اَلْبَتُولِ *** مَنْ هِيَ خَيْرُ نَسَارِ اَلْعَالَمِينَ

وَ عَلَى السِّبطِ الزَّكِيِّ المُجتَبَى *** حَسَنِ اَلْخُلُقِ امام الْمُهْتَدِينَ

وَ عَلَى خَامِس اِصْحَابِ اَلْكِسَاءِ *** قِبْلَةُ اَلْعِشَاقِ اَلْفلاَتِ اَلْحَصِينِ

وَ عَلَى رَابِعِ انوار اَلْهُدَى *** اَلسَّيِّدِ اَلسَّجَّادِ زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ

وَ عَلَى تَجْرِ الْعُلُومِ اَلزَّاخِرَةِ *** بَاقِرُ الْعِلْمِ شَفِيعُ الْمُذْنِبِينَ

وَ عَلَى اَلصَّادِقِ كَشَّافُ العُلُومِ *** مَعْدِنُ الأَسْرارِ وَ الْحَبْلِ الْمَتِينِ

وَ على العالِمِ بِالنَّصِّ الجَلِى *** كاظِمِ الغَيظِ دَليلِ السَّالِكينَ

وَ عَلِيٌ شَمْسُ اَلشُّمُوسِ الطالعة *** الرِّضَا اَلْمَرْضِيِّ كَهْفِ اَلْعَارِفِينَ

وَ عَلَى ذِي اَلْجُودِ مِصْبَاحُ التقى *** التقيُّ اَلْخَيْرُ بُرْهَانُ الْيَقِينِ

وَ عَلَى الْهَادِي اَلنَّقِيِّ اَلْمُقْتَدِي *** قَمَرَ الْأَقْمَارِ زَينِ الْمُتَّقِينَ

عَلَى الطُّهْرِ الزَّكِيِّ الْعَسْكَرِيِّ *** والِدِ الْحُجَّةُ ذُخْرُ السَّابِقِينَ

وَ عَلَى اَلْقَائِمِ بِالْحَقِّ المُبِينِ *** قامِعُ اَلشِّرْكِ مُبِيرُ اَلظَّالِمِينَ

حُجَّةُ الْعَصْرِ الامام المُنتَظَرُ *** مُظَهِرٌ لِلْغَيْبِ كَنْزُ اَلرَّاغِبِينَ

عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالَى فَرَجَهُ *** بِجُنُودِ اَلنَّصْرِ قَوْمٌ صالِحِينَ

سادَتِي انى مُوَالٍ لَكَمُو *** وَ مَعَادٍ الْجَمِيعِ اَلْمُلْحِدِينَ

فَاشْفَعُوا لِي يَوْمَ لاَ يَنْفَعُنِى *** عِلْمِي اِنِّي لِحَيْرَانُ حَزِينٌ

ص: 436

بِعَوْنِ اَللَّهِ وَ حِسُّ تَوْفِيقِهِ

پایان یافت جزو سوّم کتاب نوائب الدّهور در علائم ظهور و در تعقيب آن شروع می نمایم بتالیف جزء چهارم و آن مشتمل است بر اخبار کهنه و منجّمین و ارباب علم حروف و جفر و اشعار مربوطه به آن و بشارات پیشینیان از کتب عهد عتیق وَ جَدَید و غير آن ها ان شاء الله تعالى و توفيق اتمام آن را از خدای متعال می خواهم و از ذوات مقدّسه محمّد و آل محمّد صَلَوات الله علیهم اجمعين یاری می طلبم و از برادران ایمانی در خواست دعا و طلب آمرزش می نمایم (وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ اَلْمَعْصُومِينَ وَ كان او ان اتمامي هذا اَلْجُزْوِ صَبِيحَة يَوْمِ السَّبْتِ الرَّابِعَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الثَّانِي سَنَةَ الفٍ وَ ثَلاَئِمَاةٍ وَ ارْبَع وَ ثَمانَينِ بَعْدَ الهِجْرَةِ المُقَدَّسَةِ النَّبَويَّةِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الاَّفُ الصَّلَواتِ وَ التَّسليماتُ وَ الحَيَّاتُ وَ اَنَا الْعَبْدُ الْمُحْتَاجُ اَلْعَاصِى اَلْفَانِي مُحَمَّدٌ حَسَنٌ لِمَيْرٍ جُهَانِيَّ اَلطَّبَاطِبَائِيِّ اَلْمُحَمَّدُ اُبَادِي اَلْجرَقُوئِى اَلاِصْفِهَانِيُّ نُرِيلُ طُهْرَانِ سِنُهُ 1384 هَجَرِيُّهَ)

ص: 437

فهرس مندرجات جزو سوم

ص 2...دیباچه جزو سوم کتاب

ص 3...حَديثِ اوّل از بخش هفتم در بیان این که می آید برای مردم زمانی که انس نمی گیرند مگر بکتاب های خود و این که از نعمت های بزرگ الهیّه قدرت دادن بر نوشتن است

ص 4...محفوظ ماندن علوم به نوشتن است و بیان چند علام ختمیّه

ص 5...در بیان پنج علامت از علامات حتميّة و بیانی از مؤلّف

ص 6...قيام دوازده نفر که بدروغ ادّعای مهدویت کنند پیش از قیام قائم عليه السّلام و کشته شدن نفس زکیّه دوازده روز پیش از ظهور حضرت حجّت عجّل الله تعالى فرجه

ص 7...آخر سلطان بنی عبّاس عبد الله نامی است که بموت او قائم آل محمّد علیه السلام قیام کند و بیانی از مؤلف حقیر

ص 8...تحقیق انیقی از مؤلف ضعیف

ص 9...بعضی از نشانه های انقراض ملک بنی عبّاس

ص 10...تفسير لغت عندافه و احتمالات در این لفظ

ص 11...مدّت حکومت سفیانی و بیان

ص 12...فتنه او

ص 13...خدا دین خود را بوسیله دشمنان خود یاری می کند و شرح کلام مجلسی ثانی و شکافته شدن فرات و آب آن بپای خود داخل کوچه های کوفه شدن و این علامت خیلی نزدیک قیام واقع شود

ص: 438

ص 14...ندای آسمانی در شب بیست و سوّم بنام مهدی عليه السّلام و کشته شدن چهار هزار نفر در روز جمعه ای نزدیک مسجد کوفه

ص 15...ظهور پنج بلاء در آخر الزمان نزديک ظهور قائم علیه السّلام

ص 16... ظهور بعضی از علامات و کشته شدن هشتاد هزار نفر در نزد کوه سیاه ریّ

ص 17...تحقيق از مؤلف در ذیل حَديثِ

ص 18...حمله بغدادی ها و خراسانی ها به ریّ و فرار کردن اهل ری بقم و از آن جا به اردستان که یکی از قصبات توابع اصفهانست

ص 19...بیانی از مؤلّف حقیر

ص 20...معنای حَديثِی در فضيلت قم

ص 21...ترجمه حَديثِ و تحقیقی از مؤلّف

ص 22...حَديثِ شریف در فضیلت قم و ترجمه آن

ص 23...تحقيق بلیغی از مؤلّف

ص 24...تتمّه تحقیق مؤلّف و بیان

ص 25...اصول دین شیعه دوازده امامی اجمالاً

ص 26...بيان و تحقيق مؤلّف فقیر

ص 27...احادیث در فضیلت قم

ص 28...در فضلت قُم

ص 29... در فضیلت قم و در ضمن آن است بعضی از اخبار غیبيّه

ص 30 تا 31...كسوف آفتاب دو ثلث ساعت یا دو ثلث روز و خسوف ماه در مدّت بیست و سه ساعت یا روز بيست سوّم ماه و فتنه اهل مصر و قطع رود نیل و تحقیقی از مؤلف و معنای حَديثِ

ص: 439

ص 32... بلند شدن پرچم حسنی و اموی و قیسی پیش از سفیانی

ص 33... خروج طالب الحق که از علامات خروج سفیانی است و او بر طریق حق نیست و غیر از یمانی است و ظهور کلاه های بین المللی

ص 34...قبل از ظهور حضرت بقدری فتنه شدید شود که جائی که دینار و درهم خود را حفظ کنند نداشته باشند و بیانی از مؤلّف

ص 35... بقیّه بیان مؤلف و ذكر حَديثِی

ص 36...امتحان دوره غیبت و این که پرچم های مشتبه قبل از ظهور دوازده است و ظهور قائم از آفتاب روشن تر خواهد

ص 37...شرح حد و موعظه مولّف

ص 39...اشعار مؤلّف در موعظه

ص 40...بقيّة اشعار و بعضى از علائم مهمّه ظهور

ص 41...بعضی از علائم و وقایع قبل از ظهور

ص 42...ظاهر نشود قائم عليه السّلام تا این که حکومت کنند بسیاری از مردمان تا نگویند که اگر ما حکومت می کردیم بعدالت رفتار می کردیم و ظاهر نشود آن حضرت تا این که نه عشر از مردم هلاک شوند

ص 43...ندای آسمانی را هر قومی به زبان خود می شنوند و نقل حَديثِ شریفی

ص 44...ترجمه حَديثِ شریف و خبر دادن از خراب شدن دیوار مسجد کوفه

ص: 440

ص 45...ادّعا کردن دوازده نفر دیدن قائم علیه السّلام را و مورد تكذيب واقع شدن ایشان و حركت و حرب قبیله قیس و ریخته شدن خون ستم كاران و دعوت شدن درندگان بخوردن گوشت های آن ها

ص 46...مسخ شدن بعضی از مردم آخر الزمان پیش از ظهور

ص 47...خبر دادن ناقه سواری بمردن خلیفه عبّاسی که بمردن او فرج آل محمّد و همه مردمان واقع شود و ظاهر شدن آتش عظیمی در آسمان از سمت مشرق و آن مدّت کمی پیش از ظهور قائم خواهد بود و وقوع موت و قتلى مقارن ظهور

ص 48...صعود آخرین سلطان بنی عبّاسی در شام بر منبر مروان و منقرض شدن ایشان و قيام قائم و بیعت مردم بان جناب

ص 49...ندای آسمانی و هلاک عبّاسی و قتل نفس زكیّه و بزمين فرو رفتن لشکر سفیانی در میان مکّه و مدینه در سال قبل از ظهور همه آن ها واقع شود

ص 50...دو ندائی که در آسمان و زمین بلند می شود نداء اوّل حق خواست و نداء دوّم باطل است

ص 51... ترجمه حدیث

ص 51...در سالی که صیحه آسمانی بلند می شود پیش از آن در ماه رجب صورت و دستی در ماه ظاهری می شود

ص: 441

ص 53...بلند شدن هفتاد پرچم یا هفتاد گروه پیش از قیام قائم

ص 54...کشته شدن ابن الشيخ در نجف اشرف

ص 55...وجه تسمیه ماه های عربی

ص 56...تا بنی عبّاس منقرض نشوند فرج نخواهد شد

ص 57...حکومت کردن زنان و امر دادن و ریاست کردن کودکان و جوانان و خراب شدن مسجد کوفه و پیمان بستن دولت های هم جوار و زایل شدن ملک از بنی عباس

ص 58...سفیانی خبیث ترین مردم است و بیان صفات او و این که کنیز خود را زنده دفن می کند از ترس این که مردم را به او دلالت کند و غیر این ها

ص 59...نشانه ظهور حضرت بیدار شدن هر کسی است هنگام صبح در حالی که زیر سر او نوشته ای باشد و بیان این که پیش از ظهور دو ثلث مردم هلاک و نابود شوند و یک ثلث باقی بمانند و بیان خبر دیگری

ص 60...بیان چندی از علامات مهمّه پیش از ظهور و این که سه سال پی در پی پیش از ظهور مردم ممنوع از رفتن حجّ شوند

ص 61...ترجمه حَديثِ و در آن است رو آوردن پرچم های خراسانی بجانب عراق و پرچم های ترک بجانب رىّ و هجوم آوردن چینی ها به آن ها

ص 62...حَديثِ مفضّل از حضرت صادق بروایت وافی از روضه کافی

ص: 442

ص 63 تا 64...ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 65...بیان 27 علامت از علامات عامّه

ص 66...بیان نه علامت دیگر و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 68...بیان سی و هشت علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 69...بیان پانزده علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 71...بیان هفده علامت

ص 72...بیان پانزده علامت و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 74 و 75...بیان بیست و یک علامت

ص 76...ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 78...دیدن یکی از اصحابه صادق نظیر حالات اهل آخر الزمان را

ص 79...خروج سفیانی در ماه رجب

ص 81...باز کردن امير المؤمنين عليه السلام پرچم رسول خدا صلی الله عليه و آله را در وقعه بصره و بعد از ان باز نخواهد شد تا زمان قيام قائم عليه السّلام

ص 82 تا 83... ترجمه حَديثِ و در آنست که چون قائم علیه السّلام قیام کند تمام اهل مشرق و مغرب او را لعن کنند و قیام نمی کند قائم تا این که دو نوشته در بصره و کوفه خوانده شود مُشعر بر بی زاری جستن از علیّ علیه السلام

ص 84...قسمتی از حَديثِ

ص 85...قسمتی در ترجمه حَديثِ و در آن است بیان رفتار قائم هنگام ظهور و وقایع دیگر

ص 86...وقايع زمان ظهور

ص: 443

ص 89...زمانی که اذن داده شود بظهور حضرت آن جناب خدا را باسم عبری می خواند فوراً اصحابش همه در نزد او حاضر می شوند

ص 90...اسامی سیصد و سیزده نفر اصحاب آن حضرت با اسامی پدران ایشان و حليه وصفات شان بر شمشیر هاشان نوشته شده

ص 91...بر شمشیر های ایشان هزار کلمه نوشته شده که هر کلمه ای مفتاح هزار کلمه است و همه ایشان یک شب در مکّه حاضر شوند

ص 92... ابتلاء اصحاب قائم مانند ابتلاء اصحاب طالوت است

ص 93...دستور العمل اصحاب قائم در كفن های دست های شان است و بروی آب راه می روند

ص 94...زمان قیام قائم شیعیان از مشرق و مغرب هر کجا که باشند امام خود را می بینند و صدای او را می شوند و با او سخن می گویند و هیچ حجابی در میان ایشان و امام شان نیست و آن بدون آلات ظاهریّه است

ص 95...حَديثِ مفصّلی از حضرت صادق بروایت مفضّل بن عمر که در آن است مطالب بسیار مهمّه ای از جهاتی چند و بیانی از مؤلّف در مصادر نقل آن

ص 97 تا 98...قسمتی از متن حَديثِ و در آنست که وقت ظهور معیّن نیست و علم آن را کسی جز خدا نداند و ترجمه آن

ص 99...در بیان قسمت دیگری از حَديثِ شریف

ص: 444

ص 100...کسی که وقت برای ظهور قرار دهد خود را شریک در علم خدا دانسته و بیان قسمتی از حَديثِ و در آنست که ظهور حضرت در زمان شبه است و امراو ظاهر خواهد شد بنحوی که هیچ شبهه ای برای احدی باقی نماند و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 101...ترجمه قسمتی از حَديثِ و در آن است معنای آیه شریفه لیظهره على الدّين كلّه و نابود شدن کلیّه ملل و ادیان در زمان ظهور آن حضرت

ص 102...در بیان این که دینی که خدا برای بندگان خود برسمیّت شناخته دین اسلام است و تمام انبیاء مسلمان بوده و بان دعوت کردند

ص 104...چرا مجوس را مجوس نامند

ص 105...چرا یهود و نصاری و ضائبین را به این نام ها خوانده اند و جواب گفتن حضرت از ان

ص 106...چون حضرت قائم ظاهر شود هر کسی گوید آن حضرت را پیش از ظهور دیده ام

ص 107...ولادت و غیبت و محل ولادت و خليفه عصر آن حضرت و وفات حضرت عسکری علیه السلام و ترجمه قسمتی از حَديثِ

ص 108...بیان مؤلف حقير

ص 109...سؤال مفضّل از حضرت صادق و جواب فرمودن آن حضرت

ص 110...بیان مفصّلی از مؤلّف

ص 111...قسمتی از حَديثِ و آن چه که در آن ذکر شده

ص: 445

ص 112...در بدو ظهور حضرت تنها است و بعد از ان ملائکه و اصحاب در نزد آن حضرت حاضر می شوند و غير اين ها

ص 113...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 114 تا 115...رجعت حضرت سيّد الشهدا عليه السّلام با دوازده هزار صدّیق از شیعیان در حالی که آن حضرت عمامه سیاه بر سر داشته باشد در ابتداء زمان ظهور مهدی و قسمتی از حَديثِ که در آن است که هر بیعتی پیش از ظهور قائم بیعت کفر و نفاق است

ص 116 تا 117...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 118...قسمتى از حَديثِ محتوی مطالب مهمه ای

ص 119...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 120...خروج دابّة الارض و بعضی از علائم مهمّه دیگر

ص 121...ترجمه این قسمت از حَديثِ

ص 122...ظاهر شدن ملائکه و جنّ برای مردم در آن زمان که با هم خُلطه و آمیزش کنند و بعضی مطالب دیگر

ص 123...عمل قائم علیه السّلم با اهل مكّة خلیفه نصب کردن حضرت برای اهل مکه و کشتن ایشان خلیفه را تا دو مرتبه و کشتن آن حضرت اهل مکّه را و نصب کردن خلیفه سوّم برای ایشان

ص 125...مرکز پای تحت حضرت در کوفه و جای حکومت آن حضرت مسجد کوفه و بيت المال آن جناب مسجد سهله که خواهد بود

ص: 446

ص 126...ترجمه این قسمت از حَديثِ و افضليّت زمين كربلا و اتصال قصر های كوفه بكربلا و اتصال کوفه بکربلا و مسافت کوفه بیست پنج فرسخ خواهد شد

ص 127...افضلیت زمین کربلا از کعبه و رفتن قائم عليه السّلام بمدينه طيّبه

ص 128 تا 129...قسمتى از حديث

ص 130 تا 133...ترجمه حَديثِ و در آن است بیرون آوردن قائم عليه السلام آن دو نفر را از قبر در حالتی که برای امتحان خدا بدن های ایشان را تر و تازه نگاه داشته و بر نخله خشک آویختن حضرت آن ها را و سبز شدن نخله و زنده کردن حضرت آن ها را بامر خدا و اقرار گرفتن از ایشان بجنایاتی که کردنده اند از زمان آدم تا آن زمان و اقرار کردن ایشان بجنایات خود و سوزانیدن حضرت آن ها را و خاکستر ایشان را بباد دادن

ص133 تا 136...بیان مؤلف

ص 137 تا 139...قسمتی از حَديثِ و عدد اصحاب حضرت از ملائكه و جنّ و انس و سؤال مفضّل از صادق عليه السّلام از بغداد و جواب آن حضرت

ص 139 تا 143...قسمتی از حَديثِ و در آن است اخبار از خروج حسنی تا آمدن او بکوفه و تسلیم حضرت شدن او با لشكرش

ص 143 تا 147...رفتن قائم عليه السّلام بجنگ با سفیانی و قیام حضرت سید الشهدا علیه السّلام با دوازده هزار صدّیق و هفتاد و دو نفر شهدا کربلاء مطالب مهمه دیگر

ص 147 تا 156...شکایت فاطمه زهرا نزد پدر از کلیّه جور و ستم هائی که به او شده و سقط محسن

ص: 447

ص 156...بیان مؤلّف

ص 157 تا 162...كلمات امير المؤمنين عليه السّلام منقول از کتاب صوارم الحاسمة در تاریخ زهراء فاطمه بعد از رحلت پیغمبر و بردن حضرت برای بیعت گرفتن و شرح لغات و ترجمه کلمات

ص 163 تا 181...شكایات امير المؤمنين عليه السّلام به پیغمبر اکرم صلى الله عليه و آله از مصائب و آزار هائي كه به آن حضرت رسیده تا وقت شهادت تاویل آیه افَّانِ مَاتَ اَوْ قُتِلَ و كلمات مفضّل بن عمر و جواب صادق عليه السّلم

ص 183 تا 191...شکایات حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام بجدّ بزرگوار خود از ظلم و ستم هائی که به او رسیده تا وقت شهادت او

ص 191 تا 194...شکایات حضرت سید الشهدا علیه السّلام بجد بزرگوار خود

ص 194...ثواب گریستن بر حسین علیه السّلم در تاويل ایه شريفه و اذا المؤودة سئلت و كلمات حضرت صادق عليه السلام

ص 196...تظلّم زهراء بپروردگار خود و انتقام خواستن او

ص 197...کلام حضرت صادق در حقّ منكرين رجعت

ص 198...معنای عذاب ادنى و عذاب اكبر

ص 201...معنای رجعت و بر گرداندن خدا ملك را به آل محمّد عليهم السّلام

ص 202 تا 207...قسمتى از حديث صادق عليه السلام محتوی بر آیات داله بر رجعت و ترجمه آن

ص 207 تا 223... راجع بمتعه و احکام ان و تفاوت میان متعه و عقد دائم و شروط متعه

223...شکایات حضرت زین العابدین و حضرت باقر عليهما السّلام به جدّ بزرگوار خود از ظلم و ستم هائی که از خلفاء جور بر ایشان وارد شده تا وقت شهادت ایشان

ص: 448

ص 224 تا 226...شکایات حضرت صادق و حضرت كاظم و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادی حضرت عسکری به پیغمبر اکرم صلى الله عليه و آله از ظلم و ستم هائی که به ایشان رسیده

ص 227 تا 228...شكایات قائم آل محمّد به جدّ بزرگوار خود از جفا های امّت در دوره غیبت صغری و کبرای خود تا وقت ظهور سؤال مفضّل بن عمر از حضرت صادق علیه السّلام از تفسیر آیه مباركه لِيَغْفِرَ لَكَ اَللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَاخَرَ و جواب آن حضرت از آن

ص 231...در فضیلت شيعيان آل محمّد و معناى لِيُطَهِّرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ

ص 232...فرمان دادن خاتم الانبياء صلی الله عليه و آله امير المؤمنين و قائم عليهما السّلام را بانتقام كشیدن و خون خواهی و مطالب مهمّه دیگر

ص 236 تا 243...خطبه امیر المؤمنين بروایت حضرت صادق و شرح لغات و معنای آن

ص 243 تا 249...در معنای غالی و تالی و مطالب مهمهّ دیگر

ص 250 تا 256...خطبه امیر المومنین در زدن سلمان در مدینه و شرح لغات و معنای آن

ص 257 تا 259...شرح حضرت صادق عليه السّلام بعضی از فقرات خطبه را

ص 259 تا 262...شرح اکوان ستّه و بیانات حضرت صادق علیه السّلام برای مفضّل بن عمر

ص 263 تا 265... سؤالات مفضّل از حضرت صادق و جواب های آن حضرت

ص 265...سؤال مفضّل از آن حضرت در موضوع ابلیس که آیا از ملائکه بوده است یا نه و جواب آن حضرت ه این كه ملك لفظى است کلّی و اطلاقاتی دارد

ص: 449

ص 266 تا 272...در بیان عالم اطله و استدلال حضرت صادق بران به آیه الم تُرَ اِلَى رَبِّكَ كَيْفَ اَلظِّلُّ و سؤال مفضّل أو عالم ميثاق و جواب گفتن حضرت او را

ص 273 تا 274...سؤال صعصعه از حضرت امير المؤمنين از شرح فرموده آن حضرت وا عْجَبَا كُلُّ اَلْعَجَبِ و جواب گفتن آن جناب او را

ص 275...معناى حديثنا صعب مستعصب

ص 276 تا 282...معناى ملك مقرّب و بنی مرسل و مؤمن ممتحن

ص 283 تا 285...استشهاد حضرت صادق در تفویض به آل محمّد به آیات مباركات

ص 285 تا 289...مرجع ضمایر مع الغير در قرآن آل محمد اند و مرجع ضمایر متکلّم وحده خدای تعالی است

ص 289...معنای ناصبه و مقصّره

ص 290...جهان گیری امیر المؤمنین علیه السلام

ص 291... اداء کردن امام زمان دیون شیعیان خود را در زمان ظهور بعضی از رفتار قائم عليه السّلم در زمان ظهور

ص 294...مدّت سلطنت آن حضرت

ص 296...حَديثِ غربیی از حضرت صادق

ص 297...وارد شدن پرچم های سبز مصری در شامات

ص 298...بیان مؤلّف

ص 301...کوبیده شدن رایات قیس در مصر و رایات کنده بخراسان و بیان مؤلّف

ص 301...سلطنت کردن بنی عباس در نزدیکی قیام قائم بعد از منقرض شدن دولت آن ها و این در مدت کمی پیش از قیام قائم است

ص: 450

ص 302...امتحان و فتنه در دین

ص 303...بر گشتن مردم از دین اسلام

ص 304...در کراهیت وقت قرار دادن برای ظهور

ص 305...قیام مردی در قم از اهل آن برای دعوت کردن بحق و متابعت كردن جمعی او را که دل های ایشان مانند پاره ای آهن باشد و در فضيلت قم

ص 306...در فضیلت و مدح شیعیانی که در آخر الزمان بدین خود ثابت بمانند

ص 307...مراد از نعمت باطنه در آیه شریفه امام زمانست

ص 308...فتنه بنی عبّاس از فتنه ترک زیاد تر است

ص 309...بر داشته شدن رحم از دل های شیعیان در آخر زمان

ص 310...امتحان مردم آخر الزمان و باقی ماندن کمی از مردم در دین خود ندای آسمانی در ماه رجب و ظاهر شدن دستی در مقابل آفتاب

ص 313...کشته شدن پانزده نفر شجاع در میان مکه و مدینه و بیان این که قائم علیه السّلام بصورت جوانی قیام می کند

ص 315... قیام سفیانی و یمانی و مروانی و شعیب بن صالح پیش از ظهور قائم است

ص 316...سفیانی در زمان سلطنت بنی عبّاس قیام می کند

ص 320...قیام قائم وعده ایست از جانب خدا که هیچ خلفی در آن نیست

ص 323...علامات خاصّه ظهور و بعضی از مطالب دیگر

ص 326...خدا در یک شب امر قائم را اصلاح می کند

ص 328...ظهور روز نامه های مختلف

ص: 451

ص 330...برداشته شدن علوم حقّه از میان مردم

ص 331...دیدن احمد بن اسحق قمی حضرت قائم علیه السلام را

ص 334...منكر وجود قائم منكر جميع انبیاء و رسل است

ص 335...حضرت قائم در زمان قیام مانند داود پیغمبر بباطن حکم می کند

ص 336...حضرت قائم منارها و قصرها که در مساجد ساخته شده خراب می کند

ص 337...وقوع جنگ جهاني مقارن با قیام است و بیان مؤلّف

ص 339... حکایت علی بن مهزيار و رسیدن او خدمت آن حضرت و خبر دادن آن حضرت به او چندی از علامات ظهور خود را

ص 342 تا 349...لغات حَديثِ و ترجمه آن

ص 350...بیان مؤلّف حقیر و پاره ای از اشعار او

ص 352... حكايت علّى بن مهزیار بطریق دیگر

ص 355...ترجمه حَديثِ

ص 359...بیان مؤلّف

ص 360...حَديثِ ابراهیم بن مهزیار

ص 366...شرح لغات حَديثِ

ص 369...معنای حَديثِ

ص 378...بیان مؤلّف

ص 379... بیان بعضی از علائم در توقیعی که برای شیخ مفید از ناحیه مقدسه صادر شده

ص 380... توقیع دیگر برای شیخ مفید و در آنست بیان بعضی از علائم

ص 381...ترجمه توقيع

ص 382...پایان بخش نهم از دوازده بخش كتاب نوائب الدّهور

ص 383...بخش دهم در اخبار صحابیّه و تابعیّه و بیرون آمدن پرچم های سیاه از خراسان

ص: 452

ص 384...بیرون آمدن مردی از مشرق با جماعت مختلفه که مردم را به آل محمّد دعوت کنند و آن ها از اهل دین نیستند دروغ می گویند

ص 385...بیرون آمدن مردمان بی دین و پا برهنه ای که مردم را مانند زرع دِرَو و نابود کنند و آمدن پرچم های زرد بمصر و از آنجا رفتن بشام و ظهور پرچم های سیاه از طرف مشرق و پرچم های زرد از طرف مغرب و بیکدیگر رسیدن ایشان در شام

ص 386...فرود آمدن لشكر ترك در آمد و حمله کردن ایشان بر مسلمانان و هلاک کردن خدا ایشان را ببرف و باد و سرمای سخت آمدن روم در جزیره و هلاک شدن ایشان بمرض طاعون

ص 387...علامت انقراض بنی عبّاس ظهور سرخی است در جَوّ و ظاهر شدن ستاره ایست در مشرق که مانند ماه نور دهد و ظهور قحطی در مشرق و داهیه ای در مغرب و مرگی آشکارا در طرف قبله

ص 388... ظاهر شدن آتشی عمودی از سمت مشرق که همه مردم آن را ببینند و وقتی که این آتش ظاهر شد باید مردم تهیّه طعام یک سال برای خود بکنند و حدوث علامتی و حادثه ای در ماه رمضان

ص 389...ظاهر شدن ستاره ای از طرف مشرق که مثل ماه شب چهارده نور دهد برای اهل زمین

ص: 453

و این ستاره در آفاق می گردد درماه صفر یا یکی از دو ماه ربيع یا درماه رجب و حرکت چینی ها و ترک ها بنحوی که رومی ها متابعت کنند ان ها را با پرچم و صلیب و گرفتن آفتاب در ماه رمضان دو مرتبه و ظاهر شدن ستاره ای که مانند مار بخود پیچد و نزدیک باشد دو سر آن بهم بچسبد و وقوع دو مرتبه زمین لرزه در دو شب نحسی و افتادن شهابی از آسمان با صدای شدید در سمت مشرق که از آن بلای سختی بمردم رسد

ص 390...ظهور فتنه شدیدی در شام و ظهور فتنه ای در مغرب در آن وقت ملجاء و پناه گاه یمن خواهد بود

ص 391...ماندن سفیانی مدت چهار ماه در مصر و کشتن و اسیر کردن او اهل مصر را

ص 392...تفسیر حمعسق و قتل عظیمی در بغداد

ص 393...تفسیر دیگر از حمعسق و سوختن یک سمت بغداد که در یک طرف شطّ است و بزمين فرو رفتن قسمت دیگر از آن

ص 394...فتنه شدید سفیانی در كوفه و اطراف آن و قتل و غارت و اسارت شدید و شكست خوردن لشكر سفيانی از لشکر شعیب بن صالح

ص 396...خروج شعیب بن صالح در ریّ با چهار هزار نفر که لباس های سفید پوشیده باشند و کلاه ها سپاه بر سر دارند با پرچم های سیاه

ص 397...مالک شدن مردی شام را

ص: 454

و مالک شدن مردی مصر را و وقوع قتال در میان ایشان و بیرون آمدن مردی از مشرق با پرچم های سیاه کوچک

ص 398...ساقط کردن سفيانی اولاد جعفر و اولاد عبّاس را و نابود کردن صاحبان پرچم ها سياه بزرگ را

ص 399...صوت خلیفه ای که جمع مال می کند و خلیفه شدن كودک صغیری و خلع شدن او پس از دو سال و خسف قسمت غربی مسجد دمشق و خروج سه نفر در شام و خروج مغربی ها در مصر علامت خروج سفیانی است

ص 400...بیرون نمی آید مهدی تا آن که هر رئیسی کشته شود و مالک شدن مردی از بنی هاشم و بیرون آمدن مردی از بنی امیّه پس از آن مهدی قیام می کند

ص 401...از علامات خروج مهدی بیرون آمدن پرچم های مغربی است بسر کردگی یک نفر مرد لنگی از قبیله کِنده و کافر شدن مردم در آشکارا بخدا

ص 402...وقت خروج مهدی از امور بدائیّه است و علم آن نزد خدا است

ص 404...بیان مؤلف و ترجمه عباس بن مرداس

ص 406...نزول ترک و روم و جنگ های بسیار روی زمین و باریدن بیست و چهار باران پی در پی پیش از ظهور مهدی

ص 407...مالک شدن مردی از بنی عباس بنام عبد الله و او آخر سلطان بنی عبّاسی است.

ص: 455

ص 408...اجتماع هر مومنى بكوفه و ندای آسمانی که نداکننده جبرئیل است

ص 409...سفیانی از روم با زنّار و صلیب می آید در حالتی که نصرانی شده و علامات چندی دیگر

ص 410...ترجمه حَديثِ

ص 412...کشته شدن نفس زکیّه و ظاهر شدن آیتی در آفتاب

ص 413...سلول قائم در هنگام ظهور

ص 415...طلوع ستاره سرخ و خراب شدن ریّ و فرو رفتن بغداد و حرب اولاد عبّاس با جوانان ارمنيّة و آذربايجان و وقوع جنگ عظیمی که هزار هزار ها کشته شوند

ص 418...زمان ظهور دینی جز دین اسلام باقی نخواهد ماند

ص 419...فتح مسلمین بلاد روم و قسطنطنیه را و شکافته شدن دریا برای مسلمين و فتح قسطنطنيه بتكبير

ص 421...عجائب قسطنطنیه بحدی است که شنونده تصدیق نکند

ص 423...عجائب قسطنطنیه بروایت عقد الدرر

ص 425...عجائب قسطنطنيه بروایت ابن عبّاس

ص 426 تا 434...پایان جزو سوّم کتاب و چهارده غزل از اشعار مؤلف در اظهار اشتیاق بولیّ عصر عليه السّلام

ص 434 تا 435...اشعار عربيّه مؤلف در سلام به چهارده معصوم علیهم السّلام

ص 435 تا 436...اشعار عربیّه مؤلف در صلوات بر چهارده معصوم ایضًا

ص 437...تاریخ اتمام جزو سوم کتاب نوائب الدّهور فى علام الظّهور

پایانِ فِهرسّ

ص: 456

جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه : میرجهانی طباطبائی، محمدحسن، - 1281

عنوان و نام پديدآور : نوائب الدهور فی علائم الظهور/ تالیف حسن میرجهانی طباطبائی

مشخصات نشر : تهران: کتابخانه صدر، 1369.

مشخصات ظاهری : 4 ج در دو مجلد

شابک : 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 6000ریال(دوره کامل) ؛ 964-6847-45-5(ج.1و2) ؛ 964-6847-46-325000ریال(هرجلد):(ج.3و4)

وضعیت فهرست نویسی : فهرست نویسی قبلی

يادداشت : ج. 1 و 2 (چاپ سوم: 25000 :1379 ریال)

يادداشت : ج. 4 (چاپ سوم: 1379): 5000 ریال (دوره)

يادداشت : چاپ سوم: 1379؛ 25000 ریال

موضوع : مهدویت

محمدبن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق - .

رده بندی کنگره : BP224/4/م 92ن 9

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : م 69-1354

کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور درباره نشانه های ظهور است که به وسیله سید محمدحسن میرجهانی طباطبایی در چهار جلد به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب مجموعه ای است روایی – تاریخی در بیان نشانه های آخِرُالزّمان، ظهور و قیام حضرت مهدی موعود علیه السلام و فتنه ها و آشوب هایی که در آن مرحله به وقوع خواهند پیوست. نویسنده برای آشنایی مردم فارسی زبان، پس از نوشتن دو اثر به نام های لوامع النور فی علائم الظهور، و گنجینه سرور در علائم ظهور این اثر جامع را گردآوری کرده است. در این مجموعه همه گونه مطالب و اخبار از کتاب ها – که به گونه ای به نشانه های آخِرُالزّمان مربوط باشد – گردآوری شده و در ادامه هر حدیث، خطبه و یا مطلبی، لغات و مطالب مشکل آن توضیح داده شده است.

در کتاب نوائب الدهور فی علائم الظهور فهرستی از نشانه های ظهور ذکر شده و در بخش های بعدی نشانه های ظهور حضرت مهدی علیه السلام از قرآن (به ترتیب سوره های قرآن) و مستند به روایات ائمه معصومین علیهم السلام علایم ظهور از نظر امامان معصوم علیهم السلام و احادیث آن ها، نشانه های آخِرُالزّمان از اقوال اصحاب و تابعین، اخبار کاهنان و صاحبان علوم جفر و غریبه و نشانه های ذکر شده در کتاب های آسمانی ادیان پیشین آمده است.

تألیف حجّة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

جلد 4

از انتشارات کتابخانه صدر

تهران ناصر خسرو - پاسار مجید تلفن 397696

شناسنامه کتاب:

نام کتاب: نوائب الدّهور في علائم الظّهور

مؤلّف: حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد حسن میر جهانی طباطبائی

تیراژ: 3000 دوره

مجلدات : 1-2و 3 و 4 در دو جلد

نوبت چاپ: دوم

تاریخ چاپ : بهار سال 1369

چاپ از : چاپ خانه خورشید نو

ناشر: کتابخانه صدر- تلفن 392696

حقّ طبع برای مؤلّف و ناشر محفوظ است

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم مریم محققیان

ص: 1

جزؤ چهارم کتاب نوائب الدّهور در علائم الظّهور حجة منتظر عجّل الله تعالی فرجه و سهّل الله مخرجه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الحَمْدُ للهِ الحَيُّ القَيُّومُ ذِي اَلْعِزِّ وَ اَلْجَبَرُوتِ وَ القُدرَةِ وَ المَلَکُوت الّذى یُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ یَشَاءُ وَ ینْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ یَشَاءُ وَ یُعِزّ مَنْ یَشَاءُ وَ یُذِلّ مَنْ یَشَاءُ بِيَدِه الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَی كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و أَفْضَلَ صَلَوَاتُهُ وَ أَكْمَلَ تَسليماتُهُ و تَحیّاتِه عَلَى أَفْضَلِ سُفَرائِهِ وَ أَكْمَلَ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ أَوَّلِ بَحْرٍ تَشعب فیه الهُويّة وَ أَوَّلُ نَاراً وَ قَدَتْ مِنْ مِصْبَاحِ القِدَمیّة فِي مشكوة الواحِدّیَة فِى زُجاجَةٍ الاَحَديّة نَورَ اللَّهُ الاضوء الاَتَمَّ وَ اسْمِ اللَّهِ الاعْظَم الاعْظَم ابی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ سِيَّمَا عَلَى النَّفْسِ الّتی لِلْاِمكانِ مَصْدَر وَ لِلْمُمكن مِحْوَر وَ فِى الْكَوْنِ مُضمَر الْعَدْلِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ م ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيْ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحَ الْعَالَمِينَ

ص: 2

لَهُ الْفِدَاءِ وَ اللَّعْنَةَ الدَّائِمَةِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَوْلَى الْكُفْرِ وَ الْجُحودِ وَ الرَّدَى اَمَّا بَعدْ باقی گذارنده این اثر بنده شرمنده قاصر فانی محمّد حسن میر جهانی طباطبائی محمّد ابادی جرقویيّ اصفهانی نزیل عاصمه طهران ابن مرحوم خلد مكان علىّ بن قاسم چنین وانمود می نماید پس از اتمام جزء اوّل و دوّم و سوّم كتاب نوائب الدّهور و علائم ظهور امام مستور و غائب مشهور که با چشم عليل و فکر کلیل و تهاجم هموم و غموم بتاییدات ربّانيّة و توفيقات سبحانیه و توجهات خاصّه و لویّه و قائمیه از سرّ ضمیر بر لوح تحریر در اوردم و تا بحال جرؤ اوّل از ان كتاب بعنایت حضرت بقیة الله بحليّه طبع و افست در آمده با عزمی راسخ متوکّلا على الله و معتصماً بحبل الله یجمع و تاليف جزؤ چهارم پرداختم و توفیق اتمام آن را از خدای متعال با استمداد از ولی عصر و ناموس دهر عجّل الله تعالى فرجه می طلبم يا رب دعاى خسته دلان مستجاب کن و این جزؤ از کتاب مشتمل بر دو بخش است که باقی مانده از دوازده بخش باشد که بنیاد همه کتاب بر آن گذارده شده و تا انتهای جزؤ سوّم ده بخش آن بپایان رسید و اکنون از بخش یازدهم شروع مي شود و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و الیه انیب

بَخشِ یازدَهُم

اشاره

در اقوال كهنه و منجّمين و علماء علم حروف و جَفَر و بعضی از مكاشفات اهل كشف و شهود

گُفتار أَوَّلَ

مشارق الانوار از کعب بن حارث چنین روایت کرده که گفت انّ ذا خدن الملک ارسل الى سطیح لأمر شک فيه فلماّ قدم عليه اراد ان يجرّب عِلمه قبل حكمة فحباله دينان

ص: 3

تحت قدميه ثم اذن له فدخل فقال له ماخبات لكّ یا سطیح فقال سطیح حلفت بالبيت و الحرم و الحجر الاصمّ و اللیل اذا اظلم و الصبّح اذا تبسّم و بكل فصيح و ابكم لقد خبأت لى دينارا بين النعل و القدم فقال الملك من این علمک بهذا یا سطیح فقال من قبل اخ لی حبنیّ ینزل معى انّى نزلت فقال الملك اخبرنی عمّا يكون في الدّهور فقال سطیح اذا غارت الاخيار و قادت الاشرار و كذب بالاقدار و حمل بالاوقار و خشعت الابصار لحامل الاوزار و قطعت الارحام و ظهرت الطعام لمستحلّى الحرام في حرمة الاسلام و اختلفت الكلمة و حفرت الذمّة و قلّت الحرمة و ذلك عند طلوع الكوكب الذی يفزع العرب و له شبیه الذنب فهناك ینقطع الامطار و يجف الانهار و تختلف الاعصار و تغلو الاسعار في جميع الاقطار ثم تقبل البریر بالرايات الصّفر على البرازین السّود حتّى ينزلوا مصر فیخرج رجل من ولد صخر فيبدّل الرايات السود بالحمر فیبیح المحرّمات و یترک النساء بالثدى معلقات و هو صاحب نهب الكوفة فرّب بيضاء السّاق مكشوفة على الطّريق مردوفة بها الخیل محفوفة قتل زوجها و كسر عجزها و استحلّ فرجها فعندها يظهر ابن النبيّ المهدىّ و ذلك اذا قتل المظلوم بیثرب ابن عمّه في الحرم و ظهر الحنفى فوافق الوسمى فعند ذلك يقبل المشؤم بجمعه الظلوم فتظاهر الروم بقتل القروم فعندها ينكسف كسوف اذا حاد الزحوف وصفا الصفوف و يظهر ملک من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين او حسن فيذهب بخروجه عمر الفتن فهناك يظهر مباركا ذكيّا و هاديًا و مهديًّا و سيّدا علويّا فيفرح الناس اذا

ص: 4

اثاهم بمنّ الله الذي هداهم فيكشف بنوره الظلمة و يظهر به الحق بعد الخفاء و یفرّق الاموال في النّاس بالسّواء و يعمد السّيف فلا يسفك الدّماء و یعيش الناس فى البشر و الهناء و یغسل بماء عدله عين الدهر من القذاء و یرّد الحق على اهل القرى و يرفع بعد له الغواية و العمى كافّه كان غبار فانجلى فيملاء الارض عدلاً و قسطاً و الایّام حبّاً و هو علم السّاعۀ بلا امتراء

یَعنی ذا خَدَت پادشاه من فرستاد بسوی سطسح کاهن برای امری که در آن مشکوک بود پس چون سطیح بر او وارد شد خواست علم او را تجربه و امتحان کند دیناری را در زیر قدم خود برای او پنهان کرد پیش از حکم کردن او پس به او اذن دخول داد چون سطیح به او وارد شد ذو خدن به او گفت چه چیز برایت پنهان کردم ای سطیح پس سطیح گفت سوگند یاد می کنم بخانه خدا و حرم و سنگ کَر یعنی حجر الاسود و بحق شب هنگامی که تاریک شود و بحق سفیده صبح وقتی که تبسم کند یعنی بالا آید و بحق هر شخص فصیح و گنگی که برای من دیناری در میان نعل و قدم خود پنهان کرده ای پادشاه گفت از کجا دانستی این را ای سطیح گفت از جانب برادری که از جنّ دارم که ما من فرود می آید در هر کجا که فرود آیم پس پادشاه گفت مرا خبر ده رده از آن چه که در روزگار ها واقع می شود سطیح گفت وقتی که هلاک شدند نیکان و پیشرو شدند شرپران و تکذیب کرده شد مقدّرات و حمل کرده شد بار ها و خاشع شد چشم ها برای حمل کنندگان گناهان و بریده شد خویشاوندی ها و ظاهر شدند طغیان کنندگانی که حلال کننده باشند حرام را که در حریم اسلام است و مختلف شد كلمه و اهل ذمّه پیمان خود را شکستند و احترام ها کم شد و این ها وقتی

ص: 5

است که طالع شود ستاره ای که بفزع و اضطراب بیندازد عرب را و برای آن ستاره شبیه دنباله ای باشد در آن وقت باران ها قطع می شود و نهر ها می خشکد و عصر ها مختلف می شود و نرخ ها در همه اقطار زمین گران می شود پس بربری ها با پرچم های زرد بر اسب های کوه پیکر سیاه رنگ رو می آورند تاآن که وارد مصر می شوند پس مردی از فرزندان صخر یعنی سفیانی بیرون می آید پرچم ها بسرخی و مباح می کند محرّمات را و زن ها را به پستان های شان می آویزد و او است آن کسی که کوفه را غارت می کند چه بسا زن های سفید ساق که در میان راه ساق های ایشان منکشف شود و آن ها را در ردیف اسب ها بدوانند که شوهر های آن ها کشته شده باشد و دنبه های ایشان شکسته شده باشد و فرج های آن ها حلال شده باشد پس در آن وقت ظاهر می شود پسر پیغمبر مهدی و این وقتی است که مظلومی در مدینه کشته شود و پسر عموی او در حرم مکّه کشته شود و خسف میان مکّه و مدينه ظاهر شود و موافقت کند صاحب علامتی در آن وقت رو می آورد سفیانی بدبخت با همه لشکر ستم کارش پس پشتبانی کند او را روم بکشتن بزرگان در آن وقت کسوفی واقع می شود و لشکر گرانی بجنبش آید و صف های لشکریان آراسته گردد و پادشاهی از صنعای یمن ظاهر شود که مانند پنبه سفید مو و سفید رو باشد که نام او حسن یا حسین است که بخروج او عمر فتنه ها از بین می رود در آن وقت ظاهر می شود شخص برکت داده شده پاک و راهنمای هدایت کرده شده و سیّدی از اوّلاد علی پس چون او بیاید مردم شاد می شوند بمنّت گذاردن خدائی که ایشان را هدایت کرده پس بنور او تاریکی ها بر طرف می شود

ص: 6

و بوجود او حق ظاهر می شود و مال را در میان مردم بمساوات تفریق می کند و پس از آن شمشیر خود را غلاف می کند و خون ها را نمی ریزد و مردم در بشارت و خوشی زندگانی کنند و خار و خاشاک به آب عدل و داد او از چشم روزگار شسته شود و حق به اهل شهر ها و دهستان ها بازگشت کند و مهمانی کردن و مهمان نوازی در میان مردم زیاد شود و بعدل او گمراهی و کور دلی برطرف شود که گویا غبار گمراهی برداشته شود پس لبریز کند زمین را از عدل و داد و روز ها را از محبّت و این است علم ساعت بدون شك

گُفتار دُوُّم

کنز الفوائد کراچکی باسناد خود از معاویۀ بن فضله روایت کرده که گفت: کنت فی الوفد الذى وجهّهم عمر بن الخطاب و فتحنا مدينة حلوان و طلبنا المشركين فی الشعب فلم یردوا عليهم فخضرت الصّلوة فانتهيت الی ماءٍ فنزلت من فرسى و اخذت بعنانه ثم توّضأت و اذّنت فقلت الله اكبر الله اكبر فاجابني شيء من الجبل و هو يقول كبّرت تكبيراً ففزعت لذلك فزعًا شديداً و نظرت يمينا و شمالاً فلم ارشيئا فقلت اشهد أن لا اله الّا الله فاجابنى و هو يقول الآن حين اخلصت فقلت اشهد انّ محمّداً رسول لله فقال نبيّ بعث فقلت حيّ على الصّلوة فقال فريضۀ افترضت فقلت حىّ على الفلاح فقال قد افلح من اجابها فقلت قد قامت الصّلوة فقال البقاء لامّة محمّد و على راسها الساعة فلمّا فرغت من اذاني ناديت با على صوتى حتى اسمعت بين لابتى الجبل فقلت انسىّ ام جنىّ قال فاطع راسه من كهف الجبل فقال ما انا بجنىّ انار زيب بن بمثلا

ص: 7

و لکن انسىّ فقلت له من انت يرحمك الله قال انا رزيب بن تملا من حواريّ عيسى بن مریم علیها السّلام اشهد انّ صاحبكم نبيّ و هو الّذى بشرّ به عيسى بن مريم و لقد اردت الوصول اليه فجالت فيما بينى و بينه فارس و كسرى و اصحابه ثم ادخل رأسه فی کهف الجبل فركبت دابّتي و لحقت بالنّاس و سعد بن وقّاص اميرنا فاخبرتة بالخبر فكتب بذلك إلى عمر بن الخطّاب فجائه كتاب عمر يقول الحق الرّجل فركب سعد و رکبت معه حتّى انتهيت الى الجبل فلم نترک كهفا و لا شعباً و لا وادياً الّا التمسناه فیه فلم نقدر عليه و حضرت الصّلوة فلمّا فرغت من صلواتى ناديت باعلى صوتى یا صاحب الصّوت الحسن و الوجه الجميل قد سمعنا منك كلامًا حَسنا فاخبرنا من انت یرحمک الله اقررت بالله و نبیّه صلّى الله عليه و اله قال فاطلع راسه من كهف الجبل فاذا شيخ ابیض الرأس و اللّحية له هامة كانّها رحىً فقال السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته فقلت و عليک السّلام و رحمة الله من انت یرحمك الله قال انا رزیب بن ثملا وصىّ العبد الصّالح عيسى بن مريم عليه السّلام كان سئل ربّه لى البقاء الی نزوله من السّماء و قرارى في هذا الجبل و انا موصيكم سدّد و اوقار بواو خصالا یظهر في امّة محمّد صلى الله عليه و اله فان ظهرت فالهرب الهرب الهرب لیقوم احدکم على نار جهنم حتّى تطفى خیرله من البقاء في ذلك الزّمان - قال معاوية بن فضله قلت له یرحمک الله أخبرنا بهذه الخصال لنعرف ذهاب دنیانا و اقبال اخرتنا

ص: 8

قال نعم اذ استغنى رجالكم بر جالكم واستغنت نساء كم بنساءكم وانتسبتم الی غیر مناسبكم و توليتم إلى غير مواليكم و لم یرحم كبيركم صغيركم و لم يوقّر صغیرکم و كثر طعامكم فلم تروه الّا باغلى اسعاركم و صارت خلافتكم في صبيانكم و ركن علمائکم الى ولاتكم فاحلّوا الحرام و حرّموا الحلال وافتوهم بما يشتهون و اتخذوا القرآن الحانا و فرامیر فى اصواتهم و منعتم حقوق الله من أموالكم و لعن اخرامتكم اوّلَهَا و زوقتم المساجد و طولتم المنابر و حليتم المصاحف بالذهب و الفضّة و ركب نساءكم السّروح و صار مستشار اموركم نساءكم و حضيافكم و اطاع الرّجل امرأته و عقّ والديه و ضرب الشابّ والديه و قطع كلّ ذى رحم رحمه و بخلتم بما فی ایدیکم و صارت اموالكم عند شراركم و كنزتم الذهب و الفضة و شربتم الخمر و لعبتم بالمیسر و ضربتم بالكبر و منعتم الزّكوة و رايتموها مغرماً و الخيانة مغنماً و قتل البرئ لتغتاظ العامّة بقتله و اختلست قلوبكم فلم يقدر احد منكم یامر بالمعروف و ینهی عن المنكر و قحط المطر و صارقیظا و الولد غيظا واخذتم العطاء فصار فى السّقاط و کثر اوّلاد الزّنا و الخبيثة و طففّت المكيال و كلب عليكم عدوّكم و ضربتم بالمذلّة و صرتم اشقیاء و قلّت الصّدقة حتّى يطوف الرّجل من الحول إلى الحول ما یعطی عشرۀ دراهم و كثر الفجور و غارت العيون فعندها نادوا فلا جواب لهم يعنى دعوا فلم یستجب لهم یعنی معاویه گفت بودم در لشکری که توجّه داد آن را عمر بن الخطّاب و فتح کردیم شهر حلوان را و در طلب مشرکین به دره های کوه رفتیم پس وارد نشدند

ص: 9

بر ایشان تا این که وقت نماز رسید پس خود را به آبی رسانیدم و از اسب خود فرود آمدم و عنان آن را گرفتم پس وضو ساختم و اذان گفتم دو تکبیر گفتم پس چیزی از کوه مرا جواب داد که می گفت تکبیر گفتی تکبیر گفتی پس ترسیدم ترسیدن شدیدی و بسمت راست و چپ نظر کردم چیزی را ندیدم پس گفتم اشهد ان لا اله الّا الله بمن جواب گفت الان وقتی است که مخلص شدی پر گفتم اشهد انّ محمّداً رسول الله گفت پیغمبریست که مبعوث شده پس گفتم حیّ علی الصّلوة گفت فریضه است که واجب شده پس گفتم حیّ علی الفلاح گفت رستگار شد کسی که اجابت کرد آن را پس گفتم قد قامت الصّلوة گفت بقاء برای امّت محمّد است و بالای سر انست قیامت پس چون از اذان خود فارغ شدم بصدای بلند صدا کردم بنحوی که صدای من میان دو کوه می رسید و گفتم اي صاحب صدا از ادمیان هستی یا پریان پس سر خود را از شکاف کوه بیرون کرد من از پریان نیستم منم رزیب بن ثملا از شاگرد های عیسی بن مریم علیهما السلام گواهی می دهم که صاحب شما پیغمبر است و او آن کسی است که عیسی بن مریم به آمدن او بشارت داد و من می خواستم خدمت او برسم فارس و کسری و اصحاب او میان من و او حایل شدند پس سر خود را در شکاف کوه داخل کرد و من بر اسب خود سوار شدم و خود را بمردم رسانیدم و سر لشکر ما سعد وقاص بود او را بقضیه خود خبر دادم پس این خبر را بعمر بن الخطاب نوشت و او در جواب نوشت که بدان مرد ملحق شو پس سعد سوار شد و من هم سوار شدم و با هم رفتم تا آن که به آن کوه رسیدیم و شکاف و درّه ای را باقی نگذاریم

ص: 10

و نه دامنه ای را مگر این که در طلب او بودیم و قادر بر پیدا کردن او نشدیم تا این که وقت نماز رسید چون از نماز خود فراغت یافتم بصدای بلند صدا زدم که ای صاحب صلای نیکو و روی پاکیزه از روی تحقیق از تو کلامی شنیدیم نیکو پس بما خبر ده که تو کیستی رحمت کند خدا تو را که اقرار کردی بخدا و پیغمبر و صلى الله عليه و اله گفت پس سر خود را از شکاف کوه بیرون کرد دیدیم پیر مردی است که موی سر و ریش او سفید است و سر بزرگی دارد مانند سنگ اسیما و گفت سلام بر شما باد و رحمت خدا و برکات و او پس گفتم و بر تو باد سلام و رحمت خدا کیستی تو خدا رحمت کند تو را گفت من زریب بن ثملا وصیّ بنده شایسته عیسی بن مریم علیه السّلام هستم که از پروردگار خود خواهش کرد باقی ماندن مرا تا زمان فرود آمدن او از آسمان و جایگاه من در این کوه است و من بشما وصیّت می کنم که محکم باشید و نزدیک هم دیگر شوید و خصلتهائی در امّت محمّد ظاهر خواهد شد پس هر گاه دیدید که آن خصلت ها ظاهر شد فرار کنند. فرار کنید فرار کنید که اگر یکی از شما بایستد کنار آتش جهنم تا وقتی که خاموش شود بهتر است از برای او از باقی ماندن در آن زمان - معاویۀ بن فضله گفت گفتم خدا تو را رحمت کند خبر ده ما را بدان خصلت ها تا بشناسیم رفتن دنیای ما و نزدیک شدن اخرت خودمان را گفت اری وقتی که بی نیاز شدند مردان شما بمردان شما یعنی در فجور کردن و بی نیاز شدن زنان شما بزنان شما و نسبت داده شدید بغیر نسبت های خود و قبول کردید ولایت کسانی را غیر از موالی خود و رحم نکرد بزرگ شما

ص: 11

کوچک شما را و احترام نکرد کوچک شما برزگ شما را و بسیار شد خوردنی های شما و ندید آن را مگر بگران بها ترین نرخ های شما و خلافت و سلطنت در کودک های شما باشد و میل کردند دانایان شما بحکّام و زمامداران شما تا حلال کنند حرام را و حرام کنند حلال را و فتوی دهند برای ایشان بآن چه که میل دارند و بگیرند قران را در آوازها و ساز و نواز ها در صدا هایشان و آواز هایشان و منع کردید حقوق خدا از مال های خودتان یعنی حقوق خدا را ندادید و لعن کرد اخر امّت شما اوّل خود را و نقّاشی کردید مسجد های خودتان را و بلند ساختند منبر های خودتان را و زینت کردید قرآن کتاب های خود را بطلا و نقره و سوار شدند زن های شما بر زین ها و مستشار در کار های شما زن های شما شوند وا مردان شما و اطاعت کرد مرد زن خود را و نافرمانی کرد پدر و مادر خود را و جوان بزند پدر و مادر خود را و هر خویشی قطع کند خویشاوندی خود را و بخل کنید به آن چه در دست های شما است و مال های شما در نزد بدان شما جمع شد و کنز و مخفی کردید طلا و نقره های خود را و آشامیدید شراب های مست کننده را و قمار بازی کردید و نواختید طبل ها و ساز ها و منع کردید زکوة دادن را و دادن زکوۀ را ضرر خود دانستید و خیانت کردن در امانت را غنیمت دانستند و کشته شد بی گناه برای آن که عامه مردم خشمگین شوند بسبب کشته شدن او و دل های شمار بوده شد که کسی قادر بر امر کردن بکار های خوب و نهی کردن از کار های زشت نباشد و باران نبارید و زمستان مانند فصل خزان شد و فرزند بپدر و

ص: 12

مادر خشمناک شد و عطا و بخشش بمردمان پست داده شد و فرزندان زنا زیاد شد. وکیل و ترازو ها کم داده شد و زیاد گرفته شد و دشمن مانند سگ دیوانه بر شما حمله کرد و شما ذلیل شدید و شقی و بدبخت شدید و صدقه دادن گم شد تا اندازه ای که مرد از سال تا سال دور زند و ده درهم به او داده نشود و مجوز و کار های زشت ناروا زیاد شد و چشم ها بگودی های سر ها فرو رفت در آن وقت ندا می کنند و جوابی به ایشان داده نمی شود یعنی دعا می کنند و مستجاب نمی شود

گُفتار سوّم

مسامرة الابرار ومحاضرة الاخيار تاليف محيى الدين عربي جزؤ اوّل ص 143 طبع اوّل در مطبعه عثمانیه مطبوع سال 1305 قمری گفته است حدّثنى عبد الواحد بن اسمعیل بن ابراهیم العسقلاني الكتانى قال حدّثنى ابى قال قرات في كتاب ابن عصمة فى القرن العاشر من المثلثة الترابيّة الموافقة لسنۀ خمس ماة واحد و ستين من الهجرة النبویّة تکون أمور هائلة في الأقاليم الثاّلث و الرّابع بتقدير العزيز العليم الذى اودع علم ذلك في جرى الكواكب و حركات الافلاک كما أودع السحاب المطر و الارض النّبات و سائر الاسباب الالهيّة المصنوعات بسياقها - فمن ذلك ظهور الملك المشرق فيعظم امره و یشتدّ في الآفاق خبره و يعلو شأنه الى ان تصعد جناحاه الى الغرب و القبلة و يكون مؤيّدا منصورا في جميع اموره و ذلك في أوّل القرآن و هو قران زحل و المشترىّ العلويّين في برج الجدى في الثلث الاخیر منه و يستولى هذا الملك المذكور على مملکۀ

ص: 13

مصر و يضعفها و یسقیها بكاس الحمام و ينغصها و يهلك أعوانها و من يقول بقولها و ذلك من أوّل القران الى ربعه و يهلك الله به السّودان هلاكا لا يرجى جبرانه الى ان يعودون ذمّة تحت يديه و يقوى على بنی الاصفر و يكسر هم ثلاث مرّات و يفتح على ايّامهم و قرية بلبيس و يهلك بها خلق كثير فاذا كان الرّبع الثّاني من القرن ظهر منه غضب و يتفرّق ملكه على ثلاث فرق فيجوز كلّ منهم مكانا يجوزه برجاله و عساکره و يكون احد الثلاث قویّا و الثلثان فيهم ضعف و يبقى الملك في عقیبهم الى نصف القران ثم ینتقل الكوكبان إلى الدّبران و هو الثلث الثالث من القرن ففى ذلك الزمان یتحرك صاحب الغرب في جيوش كثيرة و عساكر غزيرة و ينزلون شرقا و غربا و یعمر مدینۀ يقال لها شبرة او صبرة و يملؤن بنياد القيروان فیبلغ الروم ذلك فیتحرکون في الاساطيل العظيمة فيفتحون سواحل البحر و یخاف على الجزيرتين و الاسكندريّة فاذا أنزل حركۀ کیوان و جسده في البرج الغربيّ و حرّك سبحانه عند ذلك جيوش المغرب فينزلون قریباً من البحر الابيض فیقسمون جیوشهم على ثلاث فرق فرقۀ تقصد الصّعید الأعلی و فرقۀ تاخذ الطّريقة الوسطى و فرقة تاخذ على طريق البحر فيجتمعون باسرهم علی نیل مصر و يكون النیل سبعة من اثني عشر حتّى تعفور بحيرة طبريّة و تحفّ العيون فی جمیع الاقالیم و محترق مصر ثالثة و یستباح ما فيها و تستباح دماء اهل الذمّة و اموالهم و يملك اکثر هم و يخرب الصعيد و الرّيفان و يكون امر الخلق في ضلال بعدان تستباح اموالهم و تضعف احوالهم و يموت كثير منهم و الويل لمن يقيم فى اقليم مصر اذا انزل الله كيوان

ص: 14

برج السّرطان و ذلك في الرّبع الاخیر من القرن فاذا نزل تحرّك بنو الاصفر بقوة عظیمة في الاساطيل و يفتحون مدينة الاسكندريّۀ من بين البابين و يدخلون فیها إلى ان يبلغوا سوق الريحان فيقتلون خلقا كثيرا و ينقلع بنو الاصفر من الشام جميعه حتّى السّواحل و كان سبب خروجهم یظهر عليهم رجل من المشرق بغتة لا يعلمون بخروجه و ینضاف اليهم عساكر من الترك يفتحون بيت المقدّس و الشام جميعه و يقيمون بها دون الحول فعند ذلك يتحرك ملك الجزر يقال له ذو العرف یخرج بعساکره برّا و بحراً و یقصد بعضهم الى الدّروف و بعضهم الى الشام و بعضهم الى الاسكندريّة و جزائر البحر و يقع بينه و بين الترك خمس وقعات الى ان تجرى دمائهم كالنهر و فى عقب ذلك تنتصر جیوش الغرب بقوّة عظيمته مأۀ الفا و اكثر و تعود دفعة ثانية الى مصر و يضربون خيامهم من الترك و عسقلان و طبريّة ثم يخرج السفيانى بعساكري عظیمۀ فيقتلهم حتّى لا يبقى منهم احد و يوجّه السفياني جیشین جيشا الى الكوفة فیقتل حتی لا يبقى منهم احدا صلا و امّا الجيش الأخر فياتى الى مدينة یثرب فيستبيحها ثلاثۀ الایّام ثم يرحل يطلب مكّۀ فينخسف به فى البیداء فلا يسلم منهم احد سوى رجلين احدهما من جهنة فهو الذى یاتیه بالخبر ثم يخرج المهدی فيقتل السفیانى ذبحاً تحت شجرة بخارج دمشق و یبايع بين الركن و المقام فيملأ الارض قسطاً و عدلاً ثم یغزو القسطنطنية بعساكر في جملتهم سبعون الفا من ولد اسحق فيبكّرون عليها فينهدم ثلثها ثم یکبّرون ثانية فينهدم الثلث الثاني ثم يكبّرون ثالثة فينهدم

ص: 15

سورها كلّه فيدخلونها فيكسبون فيها أموالاً عظاماً ثم يخرج الدجّال رجال فیلبث اربعين يوماً يوم كسنة و يوم كشهر و يوم كجمعة و سایر ایّامه كايّامكم فینزل عيسى علیه السّلام بين مهر و دیتن عند المنارة البيضاء بشرقي دمشق فيصّلى العصر بالنّاس و يطلب الدجّال فيقتله بناب لدّ و يخرج یاجوج و ماجوج و قد ذكرنا حديثهم فی هذا الكتاب فيحضروا فى جبل الطور فى القلعة التي بناها الملك المعظّم ابن الملك العادل بنيان عيسى لعیسى و ارجوان یدعوا باینها فلا يزال محصوراً بها داعيًا فى هلالک یاجوج و ماجوج فيموتون موت رجل واحد بداء الّتعف كما ذكرنا ثم يخرج عيسى علیه السلام و تخرج الارض خيرها و بركتها فيتزوّج و يولد له ثم يموت فيدفن في المدينة بين النبيّ صلى الله عليه و اله و ابي بكر (انتهى كلام بعبارته و الفاظه)

يَعنى حديث كرد مرا عبد الواحد پسر اسمعیل پسر ابراهیم عسقلانی کنانی که گفت حدیث کرد مرا پدرم گفت در کتاب ابن عصمۀ خواندم که در قرن دهم از مثلّثه خاکی موافق سال پانصد و شصت و یک هجری نبوی (صلى الله عليه و اله) امور هولناکی می باشد در اقلیم های سوّم و چهارم بتقدیر خدای غالب دانا آن خدائی که بودیعت گذارده علم ان امور را در جریان ستاره ها و حرکت های افلاک هم چنان که بودیعت گذارده در ابر باران را و در زمین نبات را و در سایر اسباب الهیّه هر یک از مصنوعات را بسیاق خود پس از جمله ان امور ظهور پادشاه تابنده ایست که برزگ می شود امر او و سخت می شود در کرانه های زمین خبر او و بالا می رود

ص: 16

شان او تا این که صعود کند دو بال او بمغرب و قبله یعنی مغرب و قبله زمین را بگیرد و در همه کار ها مویّد و منصور شود و همه این ها در اوّل قرن صُورت گیرد و آن قرآن علویین است که قرآن زحل و مشتری باشد در برج جدی در ثلث اخران برج و این پادشاه بر مملکت مصر استیلا یابد و آن را ضعیف کند و کاسه مرگ را به آن ها بچشاند و اوضاع آن ها را تیره سازد و یاران آن ها را هلاک کند و آن هائي كه قائل بقول آن ها هستند نابود نماید و این ها همه از اوّل قرآن تا ربع از آن بگذرد صورت گیرد و خدا سبب او اهل سودان را نابود کند بنحوی که امید جبران در آن نباشد تا این که برگردند و تحت ذمّه او قرار گیرند و زیر دست او باشند و بر بنی اصفر که بربری ها باشند قوی شود و سه مرتبه آن ها را شکست دهد و بنی اصغر در ایّام ایشان قریه بلبیس را فتح کنند و خلق بسیاری را در این جا هلاک کنند پس چون بربع دوّم از قرآن رسد غضبی از او ظاهر شود و ملک او متفرّق و بسه قسمت شود و سه فرقه شوند و هر فرقه از ایشان با رجال و لشکر خود مکانی را حیازت کنند و یکی از این سه فرقه قوی تر باشد و در آن دو فرقه دیگر ضعف پیدا شود و ملك تا نيمه قرن در اعقاب ایشان باقی باشد پس دو ستاره زحل و مشتری منتقل شوند بمنزل دبران که یکی از بیست و هشت منزل قمر است و ان در ثلث سوّم قرن واقع خواهد شد پس در آن زمان صاحب غرب با لشکر بی اندازه و سپاه بسیاری در شرق و غرب فرود آیند و شهری كه آن را شبره یا صبره گویند معمور کنند و بنیاد قیروان را پر کنند و این واقعه بگوش روم رسد

ص: 17

پس با دسته های عظیمی حرکت کنند و ساحل های دریا را فتح کنند و برد و جزیره و اسکندریّه بیمناک باشند پیس چون ستاره زحل و جسد او در برج غربی نزول کند حرکت دهد خدائی که منزّه هست در آن وقت لشکر های مغرب را و آن ها نزدیک دریای سفید فرود آیند و لشکر های خود را سه قسمت کنند یک قسمت در صعیدا على تمرکز کنند و یک قسمت طریقه وسطی را پیش گیرند و یک قسمت راه دریا را پیش گیرند پس همه آن ها بر نیل مصر مجتمع شوند و آب رود نیل از دوازده قسمت هفت قسمت آن بماند یعنی آب رود نیل کم شود تا اندازه ائی که دریاچه طبریّه آبش فرو رود و در همه ی إقليم ها چشمه ها خشک شود و در دفعه سوّم مصر آتش گیرد مراد آتش جنگ و فتنه و فساد است و مباح شود آن چه که در آن است و مباح شود خون های اهل ذمّه و مال ها ایشان و مالک شوند اکثر از ایشان را یعنی آن ها را بغلامی بگیرند و صعید و ریفان خراب شود و مردم بضلالت و گمراهی افتند پس از آن که مال های ایشان مباح و غارت شد و حال های ایشان ناتوان شد و بسیاری از ایشان مردند وای برای کسی که در اقلیم مصر اقامت کند وقتی که ستاره زحل در برج سرطان فرود آید و این در ربع اخیر از قرن خواهد بود پس چون ستاره زحل در برج سرطان نزول کرد بنی الاصفر با قوای عظیمی و دسته های زیادی حرکت کنند و شهر اسکندریه از میان دو باب آن فتح می کنند و در آن داخل می شوند تا این که بسوق ریحان می رسند و خلق بسیاری را می کشند و نژاد زرد که بنی الاصفر باشند تمام شامات حتّی ساحل های آن را از

ص: 18

جا می کنند (کنایه از شدّت فتنه و فساد ایشانست) و سبب خروج نژاد زرد اینست ظاهر می شود بر ضرر ایشان مردی از مشرق بطور ناگهانی و آن ها خروج او را نمی دانند و به آن ها اضافه می شوند لشکر هائی از ترك كه فتح می کنند بیت المقدّس و همه شامات را و یک سال چیزی کم در آن جا می مانند در آن وقت پادشاه جزر که او را ذو العرف می گویند با لشکر های بیابانی و دریائی خود بیرون می آید و بعضی از ایشان قصد دورف می کنند و بعضی از ایشان رو بشام می آورند و بعضی از ایشان متوجّه اسکندریه و جزیره های دریا می شوند و میانه او و ترك پنج جنگ واقع می شود تا اندازه که خون های کشتگان ایشان مانند نهر جاری می شود و در تعقیب آن لشکر های غرب با قوای بزرگ که عدهّ ایشان صد هزار نفر یا زیاد تر است بیاری می آیند و مرتبه دوّم وارد مصر می شوند و خیمه های خود را از ترک و عسقلان و طبریّه بر پا می کنند پس از آن سفیانی با لشکر های عظیمی خروج می کنند و همه آن ها را می کشد و احدی از آن ها را باقی نمی گذارد اصلاً و دو لشکر می فرستد سفیانی یکی بطرف کوفه پس می کشد ایشان را تا این که احدی از آن ها باقی نماند اصلا و امّا لشکر دیگر را بیثرب که مدینه طیّبه باشد می فرستد و تا سه روز آن جا را غارت و کشتار می کند پس لشکر او کوچ می کند بطلب مکّه در بیداء لشكر او بزمین فرو می روند و سالم نمی ماند از ایشان احدی مگر دو مرد که یکی از آن ها از قبیله جهبینه است. و او است آن کسی که خبر فرو رفتن لشکر را بمکّه برای مهدی می آورد پس مهدی خروج می کند و می کشد سفیانی را بسر او را بریدن در زیر درختی در خارج دمشق و با او بیعت

ص: 19

کرده شود در میان رکن و مقام پس زمین را پر کند از عدل و داد و بعد از آن جنگ کند با اهل قسطنطنیّه با لشکر هایی که در میان ایشان باشد هفتاد هزار نفر از فرزندان اسحق پس تکبیری بر آن گویند که یک ثلث از آن خراب شود و تکبیر دوّم را که گویند ثلث دوّم آن خراب شود و بتكبیر سوّم همه حصاران خراب شود و داخل قسطنطنیّه شوند و کسب کنند مال های بزرگی را پس از آن دجّال خروج کند و چهل روز روی زمین بماند که یک روز از آن مانند سالی باشد و یک روز مانند ماهی و یک روز مانند هفته ای و باقی روز های آن مانند روز های شما باشد پس عیسی علیه السّلام فرود آید در حالتی که دو جامه زرد رنگ پوشیده باشد در نزد مناره سفید در سمت شرقی دمشق و با مردم نماز عصر را بجا می آورد و طلب می کند دجّال را و او را در باب ولد می کشد و یاجوج و ماجوج بیرون آیند که حدیث ایشان را در این کتاب ذکر کردیم و در کوه طور محصور شوند در قلعه ای که پادشاه معظم فرزند پادشاه عادل بدنیا و پایه عیسی که برای عیسی بنا کرده و امیدوارم که بانی او را باقی گذارند و همیشه در آن جا محصور باشد برای هلاکت یاجوج و ماجوح پس همه ایشان می میرند مانند مردن یک مرد بدرد نغف یعنی کرمی بر آن ها میفتد مانند کرم هایی که در بینی شتر و بینی گوسفند است و همه ایشان را یک مرتبه بهمراه یک دیگر هلاک می کند پس بیرون می آید عیسی و زمین خیر و برکت خود را ظاهر می کند و عیسی زن می گیرد و فرزند می آورد و پس از آن می میرد و در مدینه طیّبه میان قبر پیغمبر صلى الله علیه و اله و ابو بکر دفن می شود (تمام شده منقول از کتاب ابن عصمۀ)

ص: 20

مُؤَلّفِ قاصِر گويَد

برای شرح این گفتار که تا اندازه ای پرده ابهام از روی کلام برداشته شود و اذهان بعضی از برادران ایمانی بدان آشنا شود مقتضی چنان دیدم که بعضی از اصطلاحات نجومی را که متعلق بقران است در این مقام شرح دهم و در نتیجه آن چه از این گفتار مستفاد می شود بعرض رسانم - بدان که کلیّه قراناتی که در کواکب سیّاره در فضای افلاک رخ می دهد بر شش قسم است اوّل قرآن دوگانه یعنی قرآنی که دو کوکب از کواکب سیّاره با هم نزدیک شوند دوّم قرآن سه گانه یعنی سه کوکب با هم نزدیک شوند سوّم قرآن چهار گانه یعنی چهار کوکب با هم نزدیک شوند چهارم قرآن پنج گانه یعنی پنج کوکب با هم نزدیک شوند پنجم قرآن شش گانه یعنی شش کوکب با هم دیگر مقارن شوند ششم قرآن هفت گانه یعنی هفت سیّاره با هم نزدیک شوند - و جمله این قرانات صد و بیست قرآن می شود چنان چه بعد از این شرح اجمالی خواهم داد و معظم احکام و حوادث عالم بر این صد و بیست قرآن است و معظم ترین همه قرآن ها قرآن زحل و مشتری است که آن را قرآن علوییّن گویند بطور اطلاق و بعد از آن قرآن بخسین است که قرآن زحل و مریخ باشد در برج سرطان که زحل را وبالست و مریخ را هبوط و پس از ان قرآن سعدین است که مشتری و زهره باشند در برج حوت که خانه مشتری و خانه شرف زهره است و این سه قرآن از سایر قرآنات اهمیتش زیاد تر است و نگارنده شرح این سه قرآن را در طیّ سه مطلب ذکر می نمایم

مَطلَب اوّل در قرآن علویّین و آن بر چهار نوع است اقدم و اعظم و أوسط

ص: 21

و اصغر مدّت قرآن اصغر نوزده سال و کسری قریب بیست سال است و قرآن اوسط مدّت آن دویست چهل سال و کسری است و قرآن اعظم مدّت نه صد و هشتاد سال است و قرآن اقدم دو هزار و نه صد و چهل سال مدت آن است در كتاب كفایة التّعليم فى صناعة التنجيم تصنيف خواجه ظهیر الحق سيّد العلماء ابو المجاهد محمّد بن مسعود محمّد زکی غزنوی از کتاب تفهیم ابوریحان نقل کرده که می گوید قرآن علویّین هر بیست سال یک بار باشد و آن را قرآن اصغر خوانند و چون در مثلّثه دوازده قرآن کردند در مدت دویست و چهل سال منتقل می شوند بمثلّثه دیگر و آن را قرآن اوسط گویند و چون در هر چهار مثلثه که اوّل آن حمل است و آخر آن سرطان مقارن شدند و در مدت نه صد و هشتاد سال مجمل برگشتند آن را قرآن اعظم خوانند - بعد از نقل كلام ابوریحان از تفهیم می گوید که این قول از استاد پسندیده نیست برای آن که سهو است و گمان اینست که این سهو از طغیان قلم است و حق آنست که قرآن علویین چهار است چنان چه ذکر کردند امّا قرآن اقدم آنست که در اوّل حمل قرآن کنند و پس از آن صد و چهل و هفت قرآن دیگر کنند در مقدار دو هزار و نه صد و چهل سال در چهار مثلثه به دفعه در هر دفعه ای چهل و نه قرآن و گاه باشد که پنجاه قرآن کنند و گاه باشد که چهل و هشت قرآن کنند و از آن جمله در هر مثلثه ای دوازده قرآن کنند و گاه باشد که سیزده قرآن کنند و چون صد و چهل و هفت قرآن کردند با اوّل تمام شود و بحمل باز آیند مثال آنست که چون در اوّل حمل قرآن کردند حمل از مثلّثه افتی است دوازده یا سیزده قرآن کنند پس در مثلّثه خاکی

ص: 22

روند و آغاز از ثور نهند و در آن مثلثه دوازده قرآن کنند پس در مثلثه بادی روند و آغاز از جوزا نهند و در آن مثلثه دوازده قرآن کنند پس در مثلثه ابی روند و آغاز از سرطان نهند و در آن مثلثه نیز دوازده قرآن کنند و این یک دفعه باشد که در مثلثه قران کرده باشند پس دفعه دوّم در مثلثه آتشی روند و از اسد ابتدا کنند و دوازده یا سیزده قرآن کنند پس در مثلثه خاکی روند و از سنبله ابتدا کنند و دوازده قران کنند پس در مثلثه بادی روند و از میزان ابتدا کنند و دوازده قرآن کنند پس در مثلثه آبی روند و از عقرب ابتدا کنند و دوازده یا سیزده قرآن کنند پس دفعه سوّم در مثلثه آتشی روند و از قوس ابتدا کنند پس در مثلثه خاکی روند و از جدی ابتدا کنند پس در مثلثه بادی روند پس در مثلثه ابی روند بهمان تفضیل هر کدام قران کنند تا به اوّل حمل صد و چهل و هفت قرآن تمام شود و باز به اوّل حمل رسند و این مقدار قرانات دو هزار و نهصد و چهل سال می شود و آن مدت قران اقدم است امّا قران اعظم اوّل قران ها یک دفعه است از دفعات قرآن اقدم و عدد قرآن چهل و نه است و گاهی می شود که پنجاه شود و گاهی می شود که چهل و هشت شود و مدت آن نه صد و هشتاد سال است و امّا قرآن اوسط اوّل قران ها یک مثلثه ها از قرآن اعظم است و عدد قران وی دوازده است و گاهی باشد که سیزده شود و مدّت این قرآن دویست و چهل سال و چیزیست و أمّا قران اصغر یک قران از قران اوسط است که مدّت آن قریب بیست سال است چون معنای قران های چهار گانه بخومی دانسته شد.

ص: 23

اکنون بدان که مراد از قرن عاشر از مثلثه ترابی که در این گفتار سوّم از كتاب مسامرة الابرار از کتاب عصمت نقل شد که مصادف بوده با سال پانصد و شصت و یک هجری از قرون قرآن اعظم است که شرح و مدّت آن ذکر شد که دوران نه صد و هشتاد سال است که در این تاریخ که سال یک هزار و سی صد و هشتاد و سه سال و سه ماه و کسری از هجرت نبوی صلی الله علیه و اله می گذرد هشت صد و بیست و سه سال و کسری از آن قرن که قرآن اعظم است گذشته و صد و پنجاه و هفت سال دیگر از این قرن باقی مانده و هشتاد و هشت سال از ربع چهارم این قرن گذشته امید است که بهمین زودی ها این قرن بپایان نرسیده آثاری که خبر داده بروز و ظهور کند و فرج قائم ال محمّد عجل الله فرجه ظاهر شود

گُفتار چَهارم

ينابيع المودّة تالیف شیخ سلیمان حسینی حنفی نقش بندی قندوزی بلخی که از اجلّه علماء اسلامیّه در قسطنطنیّه بوده طبع نمبئی ص 390 از کتاب عنقاء مغرب تاليف محیی الدین عربي در حالات مهدی موعود گفته است که فعند فنا خاء الزمان و ذالها

على فاء مدلول الكرور يقوم *** مع السبعة الاعلام و الناس عقل

عليم بدير الامور حكيم

باشخاص خمس ثم خمس و خمسة *** عليهم ترى امر الوجود يقيم

و من قال ان الاربعين نهايۀ *** لهم فهو قول يرتضيه كليم

و ان شئت اخبر عن ثمان و لا تزد *** طريقهمو فرد اليه قويم

فسبعتهم في الأرض لایجهلونها *** و ثامنهم عند النّجوم لزیم.

ص: 24

مولّف حقیر می گوید

این اشعار از محیی الدین عربی راجع باستخراجی است که برای زمان قیام مهدی علیه السّلام کرده از روی قاعده جفری که در دست داشته روی سیر جدول سباعی و رباعی و دور دادن حروف و نتیجه استخراج خود را ظاهراً بحساب ابجد در این اشعار خبر داده که بعد از گذشتن خاء با ذال و فاء زمان و آن چه که از فاء بالا رود و بصاد نرسد مهدی قیام می کند با اصحاب خاص خود و خاص الخاص های از خواص که در تمام روی زمین متفرقند از رجال الغیب که هفت نفرند و از ابدال که چهل نفرند و اصحاب کهف که هفت نفرند و سایر نقباء و اوتاد و نجبا و ظاهراً مراد از خاء و ذال و فاء عدد ابجدی آن ها است که خا بحساب ابجد شش صد و ذال هفتصد و فاء هشتاد شود یک هزار و سی صد و هشتاد می شود و بقید کلمه علی از هشتاد می گذرد و لیکن نبود که حرف صاد حاکی از آن است نمی رسد و بنابراین مقیاس زمان قیام از سال هزار و سی صد و هشتاد هجری بالا می رود ولی نبود نمی رسد و از هشتاد و نه زیاد تر نمی شود - و دور حروف زمان باین کیفیت است بنا بر طریقه محيى الدين ز م ا ن که در عقب آن است ح ن ب س و در عقب آن است ط س ج ع و هم چنین تا دائره بیست و هشت تمام شود و تمام شدن دائره باین حروف است و ل غ م پس از این ها بزمام می رسند و نباید زمام را تکرار کنند و این حروف را در جدول سباعی و رباعی می برند که مجموع حروف دور یک صد و دوازده حرف

ص: 25

می شود و قاعده التقاط و استخراج جواب را در این کتاب بشرح مبسوط بعد از این خواهم نکاشت تا برادران اهل فن از آن کامیاب و موفق بتوفیق صواب کردند

جدول دائره سُباعى و رُباعى

اشاره

عکس

استخراج جواب بطريقه جفر حاج مجیب هندی خانه اوّل را که ز م ا ن است در نفس خود ضرب کن و حاصل ضرب را بر صد و دوازده تقسیم کن آن چه از صد و دوازده زیاد آمد از خانه اوّل از طرف عرض جدول حرف بشمار بهر حرفي كه منتهى شد آن حرف را بردار و جدا ثبت کن که آن مستحصله است پس از آن آن خانه ای که حرف به آن منتهی شد مخالفة ضرب کن یعنی مجموع چهار حرف آن خانه را می گیری و در خودش ضرب می کنی و حاصل ضرف را بدستور سابق بر صد و دوازده تقسیم می کنی و زیاده را از

ص: 26

از ما بعد آن حرفی که برداشته ای باز شماره کن بدان حرفی که منتهی شد باز آن را پهلوی آن حرف اوّل که جدا نوشته ای بنویس که مستحصله است با از آن خانه را که حرف دوّم را از آن برداشتی مخالفة ضرب كن و بدستور سابق عمل کن و اگر کسی بهمان حرف سابق رسید باز خود آن حرف را بردار و دیگر آن خانه را در نفس خود ضرب نکن بلکه خانه ما بعد آن خانه را مخالفة ضرب کن امّا در تعداد حروف از سه حرف ما بعد آن حرف که برداشته بشمار و هم چنین است اگر دو خانه پی در پی در نفس خود ضرب شد خانه سوّم بعد از آن دو خانه را در نفس خود ضرب کن امّا در شمردن حروف از آن حرف که برداشته شده است از ما بعد آن بشمار و هم چنین بیست و هشت خانه را در نفس خود ضرب کن و حروف مستحصله بیرون بیاور و اگر بخواهی جواب طولانی شود عدد خانه دوّم را با هفتم و سوّم را با دوّم و چهارم با سیزدهم با هم ضرب نما و بهمان قاعده مستحصله بگیر که جواب شافی بیرون می آید.

اجمالا از مقدمات شرح مبسوط در گفتار پنجم که در طریقه محیی الدین مفصّلا شرح می دهم که باید اضافه شود غافل مباش و مغتنم بشمار که اگر با تامل در آن دقت کنی باب بسیاری از مشکلات در این علم برایت گشوده خواهد شد ان شاء الله تعالى و ذالك فضل الله یوتیه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم - فتبصّر جيّدا و تامّل تُر شد

گُفتار پَنجُم

كتاب الدرّ المكنون و الجوهر المصون تصنيف محیی الدین عربی که بهترین کتب او است. در علم حروف و جفر و بطور مفصل بسط کلام داده جدول های کثیره بیش از هفتاد جدول برای وقایع آینده در روی زمین تا قیام قیامت تنظیم نموده و بعلاوه بصورت رمز و لغز

ص: 27

وقایعی را ذکر نموده شانزده جدول راجع بوقایع اجمالیه و تفضیلیه مهمه ای که در دمشق تا زمان ظهور رخ می دهد و هفت جدول راجع بوقایعی که در مکّه تا زمان ظهور و بعد از ظهور رو می دهد و سه جدول راجع بوقایع مهمّه ای که در مدینه ظاهر می شود و سه جدول راجع بوقايع بيت المقدس و چهار جدول راجع بقضایای مصر اجمالا و تفصیلا و فتنه هائی که از مغرب متوجّه آن می شود یک جدول راجع بفتن های یمن و یک جدول راجع بحادثه هائی که در حلب رو می دهد یک جدول راجع بفتنه کرد ها و چهار جدول راجع بوقایع ملوك و حادثه هائی که در قسطنطنیه ظاهر می شود پیش از ظهور و بعد از ظهور و یک جدول راجع بپادشاهان روم و سه جدول راجع بسلطنت و سلاطین روی زمین و شش جدول راجع به نوّاب و قضاة در شهر ها و يك جدول راجع بخوارج و دو جدول بسفیانی و فتنه های او تا وقت کشته شدن او و یک جدول راجع بفرو رفتن لشکر سفیانی بزمین در میان مکه و مدينة و يك جدول راجع بخروج بني الاصفر و يک جدول راجع بظهور قائم علیه السّلام و بیعت گرفتن او و یک جدول راجع به اقامت امام علیه السّلام در شام و يك جدول راجع بخروج دجّال و يك جدول راجع بفرود آمدن عيسى در نزد مناره دمشق و یک جدول راجع بکشته شدن دجّال بدست عیسی و یک جدول راجع به خروج یاجوج و ماجوج و یک جدول راجع بخروج عيسى با مسلمانان و يك جدول راجع به هلاك یاجوج و ماجوج و دو جدول راجع بكيفيت نزول عيسى رفتار او تا وقت مردن و دفن شدن او در پهلوی قبر پیغمبر صلى الله عليه و اله در مدینه طيّبه و يك جدول

ص: 28

راجع بخروج دابّة الارض يك جدول راجع بخروج زنی که مردم را بخود دعوت کند یک جدول راجع بیرون آمدن آتش از قعر عَدَن و یک جدول راجع بطلوع آفتاب از مغرب و یک جدول راجع به انقلاب دهر پیش از قيامت كبرى و یك جدول راجع بنفخۀ اوّلى و صقعه و یک جدول راجع بعالم علوی و چگونگی مرگ در آن و چند جدول دیگری که در این کتاب محل ذكر آن نسیت و بیان کیفیّت استخراج از آن جداول و مثالی که خود محیی الدین در آن کتاب برای نمونه ذکر کرده که راه حلّ جداول منوط بدانستن آن قاعده است نگارنده قاعده آن را با مثالی که ذکر کرده در این جزء از کتاب می نویسم و اشاره بمطلع هر کدام از جدول ها مي كنم تا علاقه مندان ارباب فن از آن بهره مند گردند بدان که قاعده استخراج از جدول سباعی و رباعی از این قرار است هر گاه اراده کردی که سوالی را بیرون بیاوری در هر موضوعی نظر کن بماه عربی که در آن هستی و ببین که چند روز از آن ماه گذشته حرف آن را بگیر اگر اوّل ماه است حرف الف را بگیر و اگر دوّم است حرف باء و اگر سوّم است جیم و اگر چهارم است دال و هكذا تا بیست و هشت حرف و اگر بیست و نهم است الف را بگیر و اگر سی ام است با را بگیر این را وضع اوّل گویند پس نظر کن که ماه در کدام یک از منازل قمر است حرف ان منزل را هم بگیر و بیست و هشت منزل قمر و حروف آن از این قرار است شرطین آ بطين ب ثریّا ج طرفه د هقعه ه هنعه و ذراع ز نژه ح دبران ط جبهه ی خرثان ک صرفه ل عوام سماك ن غفر س زبانا ع اكليل ف قلب ص

ص: 29

شوله ق نعایم ز ملق ش ذابح ت بلع ث سعود خ اجنيه دَ مَقدَّم ض مؤخر ظ رشا غ پس از ان می گیری یکی از سیّارات هفت گانه را و ان ها از این قرار است زحل سه حرف معجمد دارد خ ث ذ برج ان جدى ولو است و حروف برج آن ک ض است مشتری حروف معجمد ان خ ف ش برج ان قوس و حوت حروف برج ان ن ف ش مرّیخ حروف ان ا ع ه- برج ان حمل عقرب حروف آن د ت ن شمس حروف ان ه- ط خ برج ان اسد حروف ان زهره حروف ان ج م ز و برج ان ثور و میزان حروف ان ظ غ ص عطارد حروف ان ق ی ص برج ان سنبله و جوزا حروف ان ز ب خ قمر حروف ان س ل ر برج ان سرطان چون این ها را دانستی باید مشترک را غیر مشترک تمیز بدهی مشترک آنست که در ان تداخل باشد بحسب ثلث داشتن و ان این حروف است ه خ ص ظ ر ز ج و ما بقی حروف مشترک نیستند پس از ان حرف سائل را باید بگیری و اگر سوال در عشر اوّل شده حرف اوّل را بگیر و اگر در عشر دوّم شده حرف دوّم را بگیر و اگر در عشر سوّم است حرف سوّم را بگیر در صورتی که اسم سه حرفی باشد و اگر اسم سائل چهار حرفی باشد پس حرف چهارم حکم اوّل را دارد و اگر پنج حرفی باشد پنجم حکم دوّم را دارد و اگر شش حرفی باشد ششم حکم سوّم را دارد اسم سه حرفی مثل حسن چهار حرفی مثل محمّد پنج حرفی مثل سلمان شش حرفی مثل ابراهیم و بر همین قیاس است سایر اسمها مثلاً محيى الدين سؤال كرده

ص: 30

از انقراض چرا که حرف سوالی که از ماه بیرون آورده ز بوده در ان وقت ماه در منزل ثریا بوده حرف آن جیم بوده و حرف کوکب سیاره ر بوده و حرف اسم سائل م بوده امهات حروف چهار حرف شده که عبارت از جزؤ و صفحه و سطر و خانه باشد و ان چهار حرف این است زج ر م ان را در جدول سباعی و رباعی دور داده بطریق ذیل پس طریقه لفظ اینست که جدول را حکم یک سطر قرار دهی و

عکس

بنسبت سؤال و از جدول حرف می شماری تا ببینی عدد بکدام حرف می رسد و از بعد آن حرف، حرف می شماری الا این که مات را باید بعثرات رد کنی و الف را رد به مأت نمایی و حروفی را که می گیری بتوالی پهلوی هم بنویسی پس در این جا از خانه اوّل شمردیم بحرف هفتم که شین است بر حسب قاعده چون عدد شین سی صد و در مرتیه مات بود ردّ بعثرات کردیم سی شد و به همین خال جدول را باید دور داد تا اندازه ای که نهایت ندارد و جوابی که محیی الدین از این سؤال بیرون اورده اینست في خمس العاشر ثنتشر العساكر فیخرج من المیم دار الملك القاف يهبط الى الف السين سل عين النیة الفاسدة لا توجب له من صلة عائدة انّی اخاف ان يبدّل دينكم اوان يظهر فی الارض الفساد من كژة من ظلم كسر يوم رحيله العلم دخل القاف دال على احسن حال تلقاه السين في احسن تزیين قائل بصدق و لم

ص: 31

و لم يخن فذهب بعد ان اجمل و احسن دخل القاف حینئذ فتلفنه العين الغائبة فهذه اوّل مصائبه ثم سارملات العساكر العظيمة و المحاسن الیتيمة والد لالات الثمينۀ حلّ القاف حا فتلقته الخاو وصل الى اقصى لغايات و خيانة عاد سایق الحمیر في سیرۀ الامیر تا اخر کلماتی که استخراج کرده و جواب خیلی مفصلی از سوال مختصر بیرون آورده و برای میقات ظهور مهدی عليه السلام جدولی باین صفت ترتیب داده و این رباعی را نوشته

عکس

اذا دار الزمان عقیب ضوم بسم الله فالمهدی قاما و يخرج بالحطیم على حروف الا فاقرأه من عندى السلاما

گفتار ششم

ینابيع المودّة ص 390 از محیی الدین عربی در باب سی صد و شصت و ششم از فتوحات مکیّه نقل کرده که گفته است منزل وزراء المهدىّ الظاهر فى اخر الزّمان الّذى بشرّ به رسول الله صلىّ الله عليه و اله و سلّم و هو من أهل البيت - انّ لله خليفة يخرج و قد امتلأت الارض جورا و ظلماً فيملأها قسطا و عدلا لو لم يبق من الدّنيا الّا يوم طوّل الله ذالك اليوم حتّى يلى من عترة النّبي صلى الله عليه و اله و سلّم یبايع بين الرّكن و المقام اسعد الناس به اهل الكوفة و يقسم المال بالسّوية و يعدل فى الرعيّة و يفصل في القضیۀ

ص: 32

و في نسخۀ اخرى زاد بعد عترة رسول الله من ولد فاطمة یواطى اسمه اسم رسول الله جدّه الحسين بن علىّ یبايع بين الرّكن و المقام یشبه برسول الله فى الخلق بفتح الخاء و ينزل عند في الخلق بضمّ الخاء اسعد الناس به اهل الكوفة يعيش خمساً او سبعاً أو تسعاً یضع الجزيه على الكفار و يدعو الى الله بالسّيف ( رجعنا الى رواية الینابیع) يخرج علی فترۀ من الدّين و من ابى قتل و من نازعه خذل يظهر من الدين ما هو الدين عليه في نفسه ما لو كان رسول الله صلى الله عليه و اله و سلّم حياً لكان حكم به يرفع المذاهب من الارض فلا يبقى الا الدين الخالص و اعدائه مقلّدة العلماء و اهل الاجتهاد فيدخلون كرهاً تحت حكمه خوفا من سیفه و سطوته و رغبة فيما لديه يفرح به عامۀ المسلمين ببایعه العارفون بالله من اهل الحقايق عن شهود و كشف بتعريف الهىّ و له رجال الهیّون يقیمون دعوته و ينصرونه و هم الوزراء يجملون اتقال المملكة قال و هو السيّد المهدی من ال محمّد هو الوابل الوسمي حين يجود و هو خليفة مسّدد یفهم منطق الحیوان و يرى عدله فى الانس و الجان و وزرائه من الاعاجم ما فیهم عربيّ لكن لا یتكلّمون الّا بالعربيّة لهم حافظ لیس من حبسنهم ما اعطى الله قط هُوَ اخطر الوزراء و افصل الامناء و فى نسخة أخرى و لو لا ان السّیف بيده لا فتى العلماء (الفقهاء ) بقتله و لكنّ الله یظهره بالسّيف و الكرم فيطمعون و یخافون و يقبلون حكمه من غير ايمان و یضمرون خلافه و يعتقدون فيه اذا حکم فیهم بغیر مذهبهم (مذهب ائمتهم) احدًا له درجة الاجتهاد و امّا من يدّعى

ص: 33

التعريف الألهی بالاحكام الشرعيّة فهو عندهم مجنون فاسد الخيال (انتهى) یعنی از برای خدا خلیفه ایست که بیرون میاید و وقتی که زمین پر از ظلم و جور شده باشد پس پر می کند ان را از عدل و داد اگر باقی نمانده باشد از دنیا مگر یک روز خدا ان روز را دراز می کند تا این که حکومت کند مردی از عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله که بیعت کرده شود در میان رکن و مقام و مساعد ترین مردم با او اهل کوفه هستند و مال را بمساوات تقسیم می کند و در حق رعیت عدالت می کند و قضایا را می برد و در نسخه دیگر بعد از ذکر عترت رسول خدا زیاد کرده که از فرزندان فاطمه است و هم نام است با رسول خدا جدّ او حسين بن علی است بیعت کرده می شود در میان رکن و مقام شباهت دارد در خلفت برسول خدا و نازل منزله او است در خلق و خو مساعد ترین مردم با او اهل کوفه اند می ماند پنج یا هفت یا نه سال جزیه بر کفّار می نهد و مردم را با شمشیر بخدا دعوت می کند (برگشتم بروایت ینابیع) بیرون میاید در زمان سست شدن دین و کسی که از اطاعت او سرپیچی کند او را می کشد و کسی که با او او نزاع کند مخذول می شود ظاهر می کند از دین آن چه را که دین بران بنا نهاده شده در نفس خود آن چه را که اگر پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلّم زنده بود حکم بدان می کرد مذهب های مختلفه را بر می دارد و از بین می برد از روی زمین پس باقی نماند مگر دین خالص که اسلام باشد و دشمنان او مقلّدین از علماء خواهند بود و کسانی که اهل اجتهادند پس ایشان از روی کراهت در تخت حکم و فرمان او خواهند آمد از ترس شمشیر و سطوت او و از روی طمع بآن چه که در نزد او است و عموم مسلمانان بظهور او شاد می شوند و با او بیعت می کنند

ص: 34

اهل معرفت بخدا از اهل حقیقت ها که از راه شهود و كشف بتعريف الهی و از برای او مردان خدائی هستند که بپا می دارند دعوت او ر او یاری می کنند او را و ایشان و زیوانی هستند که سنگینی های مملکت را حمل می کنند - گفت - واو است سیّد مهدیّ از ال محمّد و او است اوّلین باران بهاری ریزنده زمانی که بخشش می کند و او است جانشین محکم خدا می فهمد نطق حیوانات را و سریان می نماید عدل و داد او در انس و جن و و زیر های او همه از عجمند و لیکن تکلّم نمی کنند مگر بزبان عربی از برای ایشان حافظی است که از جنس ایشان نیست عطا نکرده است خدا احدی را هرگز مخصوص ترین وزراء و بافضل ترین امین هائی که به او عطا فرموده و در نسخه دیگر است که اگر شمیشر بدست او نباشد هر آینه علماء یا فقهاء فتوی بکشتن او دهند و لیکن خدا با شمشیر او را ظاهر می کند و با صفت کرم پس از روی طمعی که می کنند و ترسی که دارند حکم او را می پذیرند در حالتی که ایمان به او ندارند و در اندیشه ایشان مخالفت کردن با او است و اعتقادشان در حق او اینست که او در میان ایشان بغیر مذهب شان یا مذهب امام های ایشان حکم کند از کسی که دارای مرتبه اجتهاد است و امّا كسانی که مدعی تعریف الهی اند به احکام شرعیّه پس او نزد ایشان دیوانه و فاسد الخيال شمرده می شود و در کتاب الزامر النّاصب ص 192 و در علائم این اشعار را از محیی الدین نقل کرده است

و لابدّ للروّم مما ينزل حَلَباً *** مدحّجین باعلام و ابواق

و الترك تحرى من نصيبین من حلب *** یا تواكر اريس من جمع و افراق

كم من قتیل يرى في الترب منجدلا *** في رمستين بدا كالما مهراق

ص: 35

و لا تزال جیوش الترك سائرة *** حتىّ تحلوا بارض القدس عرساق

و الترك یستنجد المصری حین یري *** في جحفل الرّوم غدراً بعد میثاق

و یخرج الرّوم في جيش لهم جلب *** الى اللقاء بارقالٍ و اعناق

و تخرب الشام حتّى لا انجبارلها *** روم و روس و افرنج ببطراق

ويل الاعاجم من ویل یحل بهم *** من واد و حل و من روس و اعناق

و تنشر الرّاية الصّفراء في حلب *** من كفّ قیل یقول الحق مصداق

يا وقعة لملوك الارض اجمعها *** روم و روس و افرنج و بطراق

یاخذهم السّيف من ارضى الجبال فلا *** یبقى ببغداد منهم فارس باقی

و تملات الكرد بغداد و ساحلها *** الى خريسان من شرق لا عراق

فتاتی الصيحۀ العظمى فلا احد *** ینجوو و لا من حكمه باق

فتشرب الشاة و السرحان مائهما *** بالامن من غير ارجاف و افراق

و الله اعلم بعد ذلك ما *** يكون و یبقى وجهه الباقی

ترجمه اشعار ناچار است از این که رومی ها در حلب فرود آیند با پرچم ها و شیپور ها در حالتی که بی عفتی کننده باشند با زن های ایشان و ترک قصد می کند از طرف نصیبين که شهری است از دیار ربیعه و از طرف حلب و می آیند در ساختمان های محکم ایشان مجموعا و متفرقاً چقدر کشته هائی که در روی خاک افتاده باشد دیده خواهد شد که در آن جائی که گورستان آن ها است و روی خاک می افتند خون مانند نهر آب جاری شود

ص: 36

و همیشه لشکر های ترک پیش روی خواهند کرد تا وقتی که وارد بیت المقدّس شوند و جنگ بر روی ساق خود بایستد و ترك از امیر مصر یاری می طلبد بعد از سست شدن بواسطه عهد شکنی کردن رومی ها و لشکر عظیم بر سر آن ها فرستادن و قوی می شود ورمی ها با لشكر گرانی بیرون می آیند با هیاهو و غوغاء و وسائل و مهمّات جنگی با نهایت شتاب و عجله و شدّت عمل و شام را خراب می کنند بنحوی که جبران پذیر نباشد رومی ها و روسی ها و فرانسه ای ها با هزاران سرهنگ ها و مردان جنگی وای بر عجم ها از عذابی که به آن ها وارد می شود از نبرد کردن و در گل فرو رفتن و از شدّت عمل روسی ها و باز کرده می شود پرچم های زرد یعنی نژاد زرد پوست در حلب بدست گوینده ای که گفتار او مصداق حق و واقع است ایوای از جنگی که برای همه پادشاهان روی زمین روی خواهد داد از روم و روس و فرانسه و بطارقه از زمین کوهستان ها شمشیر بران ها کشیده شود بنحوی که در بغداد از ایشان سواری باقی نماند و مالک می شود کرد بغداد و ساحل آن را تا خراسان از قسمت شرق عراق پس از ان صیحه عظیمی بگوش ها می آید که نجاۀ برای احدی نباشد. و بحكم خدا کسی باقی نماند در آن وقت گوسفند و گرگ با هم از یک آب بیاشامند در کمالایمنی و ترس و لرزه از یک دیگر بر آن ها روند و با هم مأنوس و از یک دیگر جدا نشوند و خدا دانا است که بعد از ان چه خواهد بود و باقی می ماند ذات خدا خدای باقی

گُفتار هفتُم

شمس المعارف الكبرى تاليف شيخ احمد بن علیّ بونی متوفای سال شش صد و بیست و دو

ص: 37

هجری قمری در جزؤ سوّم آن كتاب گفته و هذه تحفة قدسيّة و فیحۀ مشكیّة لمن یتولیّ مصر من الملوك و الوزراء بطريق التلويح و التصريح و غيرهم من ملوك الارض بلسان الاشارة و التلويح و ما يحدث فى كلّ قرن من الفتن و الحروب الى اخر الزّمان

وَ هِيَ هذه

سبحان ذي الملك الاعزّ الاحما *** القادر القاهر مولى النعما

المانح المانع ذي العطايا *** عالم الاسراء مع الخفايا

مقسم الارزاق و مبدع الدّول *** و مرسل الهادى الرسول و المكتفل

محمدّ الهادى نبىّ السّاعة *** و صاحب البراق و الشفاعۀ

و هو الذي يخبرنا عن ربّه *** ممّا رأى و ما دنى من قربه

یا سائلي عن مبهامات الأمرا *** و عن ولاۀ يحكمون مصرًا

ابد يكمو رمزاً على التوالي *** في نظم كل سلك حرف والى

فهاكمو سِرّا مَصُونَا مَكتتم *** عن غير ذي لبّ و عقل لم یتم

و هو الّذى أودع سرّ الجفر *** عن فاضل لیث امامٍ حبرٍ

اعَنى عَليًّا ابن عَمّ المصطفی *** مِنَ العلوم قد حوى لما خفا

و قال یا اهل العراق طرًّا *** اخبركمو عن حادثاتٍ تترى

و اوسِع المقام و المقالا *** مُبَیّناً فی قوله احوالاً

فخذ مِنَ القولِ النّفيس ما بَداً *** وَ حّلَ رمزَى لتنل طرق الهدی

ص: 38

عین و کاف و دال ثمّ میم *** تحللّت ذا خلف ذا عقیم

و خلّفت بالدال نون حكمت *** و بعدها نقش رموز انتطمت

لكلّ حرف مدّة معلومة *** زوج و فرد كلّها مرقومة

الیا قلى بالّترك مصر مدّۀ *** و السّين منها ثم ذال بَعده

لصقد عمّ المیم من قاف یتمّ *** بابتداء الغرب بالعرب اختتم

بالفرد ایاماً و اعواماً یلى *** و الفاء منهل دمشق ینجلی

بخارجيّ الشرق ثم لایصل *** مصراً و فی حال الرّجوع ینفصل

بالفرد ايّاما و اعواماً یكم *** من نسل عبّاس استعان و حکم

یتمّ بالایّام لا اعواماً *** ثم یلی شین یلی مقاماً

من بعده خلف بنا مكيده *** و قد تری ایّامها سعیدۀ

ثمّ یلی الالف یعود حاکمه *** والتایلیها للبلاء دائمة

و حکمها ذال من الشهور *** و الالف فی العدد المقدور

و بعد باء بالخفیّ امراً *** فی ستۀ و عشرۀ و نذراً

یقوم منها الیا و جیم غالبه *** تخلف عنها و المراد طالبه

و الفاء منها بالاف لا تبقی *** لکنّها تطلب عوداً حقّاً

فتخلف منها امور عدّۀ *** ثم خاء و شین بعده

و يكسر العمّ و ابن الزوجة *** و الجيم تأتى خيفة موهوجه

ص: 39

فیالة من قاتل ما اجوده *** ذى سيرة سديدَةٍ مُسدّدَه

حسر الذراعين به علامة *** و واسِعُ الصَّدْر و فيه شامة

و حكمة بالفرد في الاعوام *** واحكم له بالزّوج في الايّام

و بعد با یاء و ثمّ قاف *** لطول مدة كلّها اعتساف

بعد شين ثم لام و الف *** و العين لم يبق لها من معتسف

يقاتل الافرنج یاء سين *** و یحکم الاسرار کرّتین

ثم یلى عين و دال و فتن *** صيّرت الشام لها طرّا وطن

و الطّاء فى الشهبا يراها صیاعاً *** محالفاً مخالفاً و قاضيًا

و ينزل الحرب بارض الشام *** و معة جمع من الانام

واحرّ قلبي لعلى الشهباء *** ما نالها من صعبة الوباء

و من یعش حّقاً یری اموراً *** هذا و ان يبقى بها سروراً

و النّیل لا شكّ خراب مصر *** و البحر اغراق بكلّ ثغرٍ

و ليس في هذا نظام الّا *** ملوكتا قد جمعت لشملا

و ان ترد صفات كل واحد *** فذاك في الجفر الكبير واجد

و بين ابناء الحروف خلف *** و قلّ منها ان بَدا ان يضف

و كم حروب و خلاف و فتن *** و القصد اظهار الذي فيه كمن

و الحكم لله العلىّ القادر *** فهو الذى مظهر للسّرائر

ص: 40

و الملك لله العظيم ذى الوفا *** و الشكر لله تعالى و كفى

ثم الصّلوة و السّلام العالی *** على النبيّ المصطفى و الال

وَ مِنهُ ایضاً

فروح و ريحان و عمر مهناءٍ *** و جاه و عزّ و الملوك المكارم

نبیئک عن عثمان ال شماخۀ *** سليم ثناء فى شماخ الجماجم

اتى عن ولىّ الله فيها تواتر *** بانّ لها ملكا مبيد المعاصم

يكون له وقت بوقت من اخر *** عليه لواء النّصر بالنّصر قائم

و بعد تمام العزّ عزّ مقامهم *** یليكم زمان النحل قل للمطاعم

محمّد المهدّى امّ كتابة *** شريف من ال البيت للكفر حاسم

سناجقه بالنصّر تخفق دائما *** یمدّ امام الجيش دوّم الصّوارم

یعیش زمانا فى الانام مؤثرا *** و ليس عليک الباس يوم النظائم

و دام لك التمكين مادمت قائما *** تجود بما فيه كجود النعائم

گفتارِ هَشتُم

شمس المعارف الکبری جزو سوّم نقل کرده است از یحیی بن اعقب معلم السّبطين اشعاری را که در ان خبر داده است از وقایعی که واقعی می شود تا قیامت و صاحب شمس المعارف در آن کتاب و دیگران در کتب دیگر که از آن جمله سلیمان بلخی در ینابیع الموده چنین روایت کرده اند که جبرئیل نازل شد بر پیغمبر اكرم صلّى الله عليه و اله و دو عدد سیب از سیب های

ص: 41

بهشت برای آن حضرت آورد و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهما السّلام در نزد آن حضرت حاضر بودند پس آن جناب هر یک از سیب ها را بیکی از ایشان عطا فرمود پس آن دو بزرگواران سیب ها را گرفتند و بمعلّم خودشان عطا کردند پس معلّم خورد آن ها را پس خدای تعالی حکمت و مغیبات را بر زبان او جاری کرد پس خبر او به پیغمبر صلی الله علیه و اله رسید به او فرمود ای پسرا عقب پیش بیا و عقب بُرو زیرا که فاش کردن سرّ پروردگاری حرام است و این حکایت در نزد علماء عامه بسر حدّ استفاضه رسیده و از جمله اشعار او در این موضوع این اشعار است که در شمس المعارف نقل کرده

رأیت من الاسرار عجیب حالٍ *** و اسباب سيظهرها مقالي

بما قد انزل الرحمن حقّاً *** يكون بحكم ربّي ذي الجلال

ففى بغداد بظهر عنقریب *** من الخلفا مكوك ذو فعالٍ

عدد هم تسعة و ثلاثون شخصاً *** ثم ينقرضون كلّا باحتمالٍ

يكون مغلّقا عشرين عامًا *** و اربعة على سير اللّيالي

اذا ما جاء هم العزل حقا *** تملّكها البلاد بلا مجال

و جاءت خیل بربرلیس تحصی *** لهم عدداً كثیراً كالرّمال

و كم ولّت خدا را للمنايا *** فلا حصن منیع و لا قفال

و كم تسبى هنالك من ذرار *** تقلّب فوق رحلٍ كالمقال

و كم من حُرَّة ذهبت بحزن *** و قد كانت من ارباب الجمال

ص: 42

و دقیاس سیقتل بعد هذا *** و ترجع الهزيمة بالشّمال

فیا اسفاً علی حلبٍ و حمصٍ *** و ماذا يلقيان من القتَالِ

و فی ضرباته شی عجیب *** يكون عليهمو عظم اغتلال

فلیس لجمعهم فیه ثبات *** و لا لحماتهم غیر الزّوال

و يظهر فى السَّماءِ عظيم نجم *** له ذنب كمثل الرّمح عالٍ

فتلک دلائل الافرنج حقّا *** ستملك للسّواحل و القلال

و عكّا سوف يعلوها جيوش *** كما تعلو الغيوم على الجیالِ

و یلطخ دورها بدماء قوم ***اتوها هاربین من القتال

و تفتح رملة البيضاء حقّا *** فویل للسّواحل و الرّمال

و بعد القدس ذا یوم عظيم *** لَهُ تبكى الملائك بابتهالٍ

و یبقی نهر كنعان غبيطاً *** و لا يقدر على الماء الزّلال

فیاويل لحرّان و حمصٍ *** و ما يلقون من جور النوال

فويل ثمّ ويل سمّ وَيْلُ *** لاهل الشّام من ملك الضلال

اذا ملك البلاد طغاة رجس *** قليلين الامانة و المقال

اذا حفوّا شواربهم و قصّوا *** لحاهم مثل اذ ناب البغال

وضیّقت الثیاب وَ و سّعوها *** و قد مزجوا الحرام مع الحلال

اذا ما جاهم الغربيّ حقاً *** على عجل سَيَملك لا محال

ص: 43

وَ يَفتتحونَها مِن غیر شکٍّ *** وَ کَم داع یُنادی بابیهالٍ

وَ محمُود سَیَظهُر بعدَ هذا *** و یملک الشّام بلا قتالٍ

تطيع لَهُ حُصُون الشّام كلّا *** و ینفق ماله في كلّ حالٍ

و يظهر من بلاد الرّوم جیشاً *** الى جلب ملهّاة الكيال (الكمال)

به روس و برغلة و روم *** و كلّ فاص من حدّ المسالٍ

وَ ینزل مِن مغاربها و تضحى *** ضياع الشّام مقفرة خوالٍ

وَ تَهدفُ مَخرهم عُربٌ وَ تُرک *** تريد النّهب من بعدِ القَتالِ

و ترجع عَسكَر للرّوم عَصراً *** عَلى اعتقابهم زعج الثوال (للمثکال)

و تَعمُر شیزرٌ ربصاً و سُوراً *** وحِصناً ذات ابراج طِوالٍ

و لا اِسلام فيها بعد هذا *** مقام بعد اوقات المَطالِ

وَ یَومٌ فى حَمَاهُ اىّ يَوم *** يكون عليهمُو مِنه و بال

اذا رفعوا البناء و شیّدوها *** و رفّعت القتال على العوال

يهبّ عليهم الرّحمن ريحاً *** فترمى بالبیوت و بالقلال

و يوم عندنا منه عظيم *** سيقتل فيه شبّان الرّجال

یبیض کالعقارب مرهقات *** من الهندىّ محكمة الصقال

و امّا السّیل يظهر عنقریب *** و في الشّام ليظهر قبح حالٍ

فكم فی السّیل من جسد غریق *** فکم دور مقلبة الاعالى

ص: 44

و مختلفات رايات ثلاث *** على حلب معاندة الزّوال

فَتُركيّ وَ رُوْمِيّ وَ مِصرىّ *** ملوك الارض كاسرة الفعال

يكون لقاهمو يَوم الثلاثا *** صلوة الفجر ملتحم القتال

سينطرد علوج الروم عنها *** و يرتفع الصّليب على العوالي

ینادي صائحا بالقول صوقا *** كذا الشّيطان في ذالك المقال

و یرتجعون في جمع غضابًا *** على الاروام غيلا باببتهال

و لا يرجع لارض الروم منهم *** سوى رجل وجیدًا باختلال

و تركيّا و مصریّا جمیعاً *** فیختلفان في قيل و قال

يظل السّيف فى المصرىّ قتلا *** الى اقصى الخفايا باقتلال

و من الحسين اذا لیرون شخصاً *** بحيث كان جبينه نور الهلال

فتلك دلائل المهدی حقاً *** سیملک للبلاد بلا محال

و یخضّر القضیب براحتیه *** و تانسه الوحوش من الجبال

تطيع له البلاد و من عليها *** و یمحى الكفر منها و الضَّلال

و یاتی بالبراهين اللواتي *** تسلمّها البرّية بالكمال

و روميّه سيفحتها و قسطاً *** یقسمّ ما لها کیلا مکالٍ

و يكون مقامه عشرون عاماً *** و عشرونا مضاعفة النّوال

هناك الاعور الدّحال یاتی *** الى الشّامين فى ملك وَ مَالٍ

ص: 45

مَعَه جَبَلٌ عظيم مِن تريد *** وَ صُورَتَه حَديث لم یسال

يكون مقامه في الارض حتما *** شهور سَبعۀ عَدَد الکمال

و يقتله المَسیح باَرض لدٍّ *** و يقترحُ البَریّۀ بالّدلال

و یقتل جنده في كلّ قطرٍ *** و لا یبقی لهم فیها مَجال

و یاجوج و ماجوج سَیاتوا *** كِرَب طاق من حدّ المسال

فلا نهر الفرات لهم يكفى *** و لا سيحان و الدجلا الثقالِ

و لا نهر الشام و نیل مصرٍ *** و بحر سوَیمۀ من ماء خالٍ

و امّا الشمس تطلع من غروب *** یَسیل لِحرّهَا الصّخر الثقال

تقیم ثلاث ايّام تماماً *** فیحرق حرّها شَجَرَ الجبالِ

وقاع البحر یظهر غَیرَ شکٍّ *** فتفنی الوحش و الطّیر الوبال

و تنقطع الغيوم و لا سحاب *** یرویّ الارض بالماء الزّلال

و لا شاۀ و لا نعم رتاع *** و لا زرع یعود و لا غلال

و ينقطع المعين فلا معين *** و لا غدّ يعود و لا مال

و لا بُرّ يعود و لا زكوة *** و لا فضل يعود و لا نوال

و لا وَلَدٌ یبرّ بوالدَيه *** و لا زوج يفرّح بالعيال

دلائل اصعب الاوقات دهراً *** واخبث امّة و اشرّ حالٍ

ص: 46

و يشتغل الخراب بكلّ ارض *** كما يبد و الحريق بالاشتغالِ

و تخربُ مکّۀ و دیار صَنعا *** مِن الطّاعون و العلل الثقالِ

و تخرب طيبة و ديار هَيب *** و تبقی دُورُها قفراً خوالِی

و تخرب موصل و دیار بکَر *** و مُدن السّند بالرّيح الشمال

و قال معلّم السّبطين حقاً *** يكون بحكم ربّي ذي الجَلالِ

اَشعارِ دیگر یَحیی

ینابيع المودّة ص347 قال يحیى بن اعقب معلّم السبطين

فستبدوا عجائب منكرات *** لكرهت الحیوة لوكنت حيّاً

بين ال النبيّ و الطول خرتي *** فتناهو لها یشیب الصبیّا

یوم صفّین لو عقلت علیماً *** لقتال یردى الشجاع الكميّا

وَ عَلی کربلا مقام شنیع دهر *** و يعزّ الشّام عزّا قویّاً

و ترى السيّد العزيز ذليلا *** هائل منكر يؤدى عليّاً

بعدها تملّكها الاعاریب *** و ترى الوغد مستطيلا قويّاً

و یعمّ الشام جوراً إلى أن *** يبلغ الشطّ و الجسور سَوِيّا

و بعشیرین من موّرخه الیستعین *** لابدّ ان يظهر الامام المهديّا

اسمر اللون مشرق الوجة بالنّور *** ملتح المعاطف طریّا جنيّاً

یظهر الحق و البراهین و العدل *** فتلقى اذا اِمامًا عَلِيّاً

ص: 47

وَ تطیع البلاد من مشرق الأرض *** الى المغربين طوعاً جليّاً

و ترى الذئب عند الشتا ترعی *** ذاك بالعَدلِ و الامان حفيّا

يحكم الأربعين في الارض ملكاً *** و يوفىّ و كلّ حَىّ وَفیّاً

قال مُعلم السبطين حقّاً *** يقوم بامر الله اماماً قويًّا

گُفتارِ نُهُم

ينابيع المودّة ص 390 نقل کرده است از شیخ صدرالدین قونوی در شأن مهدی عليه السّلام

يقوم بامر الله في الارض ظاهرا *** على رغم شيطان ليمحق به الکُفر

یؤیدّ شرع المصطفی و هو ختمه *** و يمتدّ من میم باحكامها یدری

و مدّته میقات موسى و جنده *** خیار الورى فى الوقت یخلوعن الحصر

على یده محق اللئام جميعهم *** بسيف قوىّ المتن علّل ان تدری

حقیقتة ذاکّ السّيف و القائم الّذی *** تعیّن للدّين القويم على الامر

لعمری هو الفرد الذی بان سرّه *** يكُلّ زمان فى مَطيَّاته یسرى

تسميّ باسما المراتب كلهّا *** خفاءً و اعلانا کذاک الی الحشر

الیس هو النور الاتم حقیقۀ *** و بفطۀ میم منه امداد ها یجری

یفيض على الاكوان ما قد افاضه *** علیه اله العرش فی ازل الدّهر

فما نمّ الاّ المیم لا شییء غیره *** و ذو العین من نوّابه مفرد العصر

هو الروح فاعلمه و خذ عهده اذا *** بلغت الی مدّ مدید من العُمر

ص: 48

كانّك بالمذكور تصعد راقیا *** الى ذروة المجد الاثيل على القدر

و لما قدره الّا الفّ بحکمۀ *** الي حدّ مرسوّم الشریعۀ بالامر

بنا قال اهل الحلّ و العقد و اكتفى *** بنصّمهم المبثوت في الصحف الزّبر

فان تیغ میقات الظهور فانّه *** يكون بدور جامع مطلع الفجر

بشمس تمدّ الكلّ من ضوء نورها *** و جمع دراری الاوج فیها معد البدر

و صلّ على المختار من ال هاشم *** محمّد المبعوث بالنّهى و الامر

علیه صلوۀ الله مادام بارق *** و ما اشرقت شمس الغزالة بالظهر

و ال و اصحاب اوّلی الجود و التقی *** صلوة و تسلیم یدوّمان للمحشر

گُفتارِ دَهُم

ينابيع المودّة ص 389 گفته است و قال الشيخ الكبیر عبد الرحمن البسطامی صاحب كتاب درّة المعارف قدس الله سرّه

و یخرج حرف الميم من بعد شينه *** بمكّة نحوالبيت بالنّصر قد علا

فهذا هو المهدیّ بالحق ظاهراً *** سَيَاتي من الرحمن للحق مرسلا

و يملا كلّ الأرض بالعدل رحمة *** و يمحو ظلام الشرك و الجور اولّا

ولایته بالامر من عند ربّۀ *** خليفة خیر الرّسل من عالم العلا

فيظهر میم المجد من ال احمد *** و يظهر عدل الله و الناس اولّا

كما قدر و ینامن علىّ هو الرّضا *** و في كنز علم الحرف اضحى محصّلا

ص: 49

گفتار دهم

ینابیع المودّة ص 389 گفته است قال الشيخ الجليل عبد الكريم اليّماني قدسّ الله سرّه

و فى یمن امن يكون لاهلها *** الى ان ترى نور الهداية مقبلا

بمیم مجید من سلاله حيدر *** و من ال بيت طاهرین بمن علا

یسميّ بمهدیّ من الحَقِّ ظاهِر *** بسنّة خير الخلق يحكم اولّا

گفتار یازدهم

الرام النّاصب ص 192 قال و عن ابي هلال المصرى استاد محیى الدّين

اذا حكم النّصارى فى الفروج *** و غالوا فى البغال و في السّروج

و ذلّت دولة الاسلام طرّا *** و صار الحكم في ایدى العلوج

فقل للأعور الدجّال هذا *** زمانك أن عزمت على الخروج

مؤلّف فقير گويد

که غالب این اشعار از روی استخراجات جفری است بقاعده های محیی الدین عربی که بعض از ان قبلا ذکر شد و علم جفر علمی است اساسی و قواعد مضبوطه ای دارد و علمی است قدیم محیی الدین در کتاب در مکنون و جوهر مصون از ابودز غفاری چنین روایت کرده که گفت گفتم: برسول خدا صلى الله عليه و اله که ایّ كتاب انزل الله على ادم قال كتاب المعجم قلت اىّ كتاب كتاب المعجم قال صلى الله عليه و اله ( ا ب ت ث) الى اخرها

ص: 50

و قد تکلّم ادم عليه السّلام تسعماة لغة افضلها العربيّة و عاش عليه السَّلاَم تسعماة و ثلاثين سنة ثم ورث من بعده علم الحروف ابنه شیث عليه السّلام و هو نبیّ مرسل و انزل الله عليه تسعين و هو وصىّ ادم عليه السّلام و ولىّ عهده و هو الذى بنی الكعبة بالطين و الحجر و له سفر جليل الشأن في علم الحروف اجتمعت به و قرأته عليه و عنه اخذت هذا المثلث العظيم الشان الذى لا يعلم قدره الّا من خصّه الله تعم بالاطلاع على اسرار الحروف و رايته بمكّة و حّل لى ما اودعه في سفره في سنة ( 646 ) ( 426 ح ک) و هذا المثلث قد ذكر في اسرار بدیعته و اشارات وفبعة و هو رابع کتاب كان في الدّنيا في علم الحروف و عاش عليه السّلام تسع ماة واحد سنة ( والمثلث هذا )

و بنا بر نسخه دیگر

عکس

این نسخه صحیح است

این نسخه غلط است

ثم من بعده ورث علم الحروف انوش ثم قينان و اليه ینسب العلم القيناني ثم مهلائيل ثم بارد و في زمانه عبدت الاضام ثم ادريس وهو نبي مرسل فانزل الله عليه ثلاثین صحیفة و اليه انتهت الریاسته فى العلوم الحرفية و الاسرار الحكميّة و اللطائف العددیة و الاشارات الفلكيّة حتى يقال انه اوّل من كتب بالقلم و قد ازدحم على بابه العلماء و اقتبس من مشكوۀ انواره سائر الحكماء و قد صنف كتاب كنز الاسرار و ذخایر الابرار

ص: 51

و هو خامس كتاب كان في الدّنيا في علم الحروف و علّمه جبرائيل عليه السّلام علم الرّمل و به اظهر الله نبوّته و قد بنى اثنين و سبعين مدینة و تعلّم منه علم مدينة الحروف الهرامسة و هم اربعون رجلا و كان امهرهم استقلينوس الذى هو ابو الحكماء و الاطبّاء و هو اوّل من أظهر الطبّ و هو خادم نبىّ الله ادريس عليه الصّلوة و السّلام و تلميذه ثم ابنه متوشلخ ثمّ ابنه لامك ثم ابنه نوح عليه الصّلوة و السّلام و له سفر جليل القدر فى علم الحروف و هو سادس كتاب كان في الدّنیا ثم ارفحشد ثم ابنه شالخ ثم ابنه عابر و هورنبىّ الله هود عليه الصّلوة و السلام و هو نبيّ مرسل انزل الله عليه عشرين صحيفۀ و هو اوّل من تكلّم في علم الوفق و قيل انه وضع مرّبع ماة فى ماة في اساس مكّة شرّفها الله تعالى و له سفر عظیم القدر رفيع الشان وضعه فى علم الحروف و هو سابع کتاب کان في الدّنيا في علم الحروف قراته عليه رسالته و سئلته عن مسئلۀ عرفنى بها فی سنة ستّ مائة و تسع و عشرين ثم قالع ثم ابنه يقطر و هو قاسم الأرض بين الناس ثم ابنه صالح نبي الله عليه الصّلوة و السّلام ورث علم الحروف ثُم ارغو بن قالع المذکور ورث علم الحروف ثم ابنه اسروع ثم ابنه ناحود ثم ابنه ابراهيم علیه السّلام و هو بنيّ مرسل انزل الله عليه عشرين صحيفة و هو اوّل من تكلّم في علم الوفق و قيل انّه وفق القاف في اساس الكعبة المكرّمة و له سفر عظيم القدر و هو ثامن كتاب كان في الدّنيا في علم الحروف ثم ابناه اسمعيل و استحق علیهما السلام

ص: 52

فامّا اسمعيل هواب العرب و هو اوّل من تكلم بالعربيّة و امّا اسحق فإنه أبو بنى اسرائيل ثم ابنه يعقوب عليه السّلام ثم ابنه يوسف و هو اوّل من وضع القرطاس ثم موسى عليه السّلام و هو نبيّ مرسل انزل الله عليه التورتة و هو من أولى العزم و علّمه علم الكيمياء و كان اعلم الناس في عصره باسرار الاوفاق و قد وضع الوفق المسدّس على صحیفۀ من ذهب و استخرج بها تابوت يوسف من نیل مصر و بذلك أمره الله تعالى ثم یوشع بن نون علیه السّلام ثم الياس ثم حزقيل عليه السّلام و قبل زردشت الاذربايجاني اخذ علم اسرار الحروف من اصحاب موسى ثم اخذ عن زردشت جاماسب الحكیم و هو اكبر اصحابه ثم داود عليه السّلام ثم ابنه سُليمان ثمَّ اصف بن برخيا و هو وزير سليمان ثم اشعیا ثم ارميا ثم عيسى عليهم السّلام ثم محمّد صلى الله عليه و اله و صحبه قال الإمام الحسين بن علىّ رضى الله عنهما الشهيد العلم الذي دعى الیه المصطفی صلى الله عليه و اله علم الحروف و علم الحروف في لام الف و علم لام الف في الالف و علم الالف في النقطة و علم النقطة في المعرفة الاصليّة و علم المعرفة الاصلّية فی علم الأزل و علم الأزل في المشيّة في عنیب الهويّة و هو الذي دعى الله اليه بنيّه صلی الله

علیه و اله و سلّم بقوله فاعلم انّه لا اله الّا الله و الهاء فى انّه راجع الى غيب الهويّة و قال بعض العلماء علم الحروف من معجزات ابراهيم عليه السّلام ثم الامام على كرّم الله وجهه ورث علم اسرار و الحروف من سيّدنا و مولانا رسول الله صلى الله عليه و سلّم و اليه الاشارة بقوله انا مدينة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فعليه بالباب

ص: 53

و هو كرّم الله وجهه اخر الخلفاء كما كان النبيّ صلى الله عليه و سلّم اخر الانبياء و قد ورث علم الأوّلين و الآخرين و ما رايت فيمن اجتمعت بهم اعلم منه و قد اظهر احكام اللفظ بقوله الفاعل مرفوع و المفعول منصوب و المضاف اليه مجرور و قد تکلّم بالطالع و الغارب و الوتد و المتوسّط و قال الكيمیا اخت النبوّة و اسّ الفتوّة و عصمۀ المروّة و قال كرّم الله وجهه الفقه للادیان و الطبّ للابدان و الهندسة للبنيان و النجوم للزّمان و قال ابن عبّاس رضی الله عنه اعطى علىّ تسعة اعشار العلم وَ انّه لا علمهم عشر الباقي و هو اوّل من وضع مربّع ماة فى ماۀ في الاسلام و قد صّنف الجفر الجامع في اسرار الحروف و فيه ماجرى للأولين و ما يجرى للآخرين و فيه اسم الله تعالى الاعظم و تاج ادم و خاتم سليمان و حجاب آصف و ما زال اهل التحقيق من العارفين یقبسون من مصباح انواره و كانت ائمة الرّاسخون من اوّلاده يعرفون اسرار هذا الكتاب الرّباني و اللباب النوراني و هو الف و سبع ماۀ مصَدَر المعروف بالجفر الجامع والنور اللامع و هو عبارة عن لوح القضا و القدر و الناس مختلفون في وضعه و تكسيره فمنهم من وضعه بالتكبیر الحرفى و هو الامام جعفر الصادق عليه السلام و هو يخرج جميع المطالب و الاسماء و منهم من وضعه بطريق الترکیب العددي و هو مذهب سامور الهندىّ و كلّ طريقه موصلة الى الغرض المطلوب و الشأن المرغوب ثم الامام الحسين عليه السلام ورث علم الحروف من ابيه ثم ورثها زین العابدين عليه السلام ثم الامام محمّد الباقر عليه السّلام ثم ابنه الامام جعفرالصادق

ص: 54

رضي الله عنهم و هو الذي غاص في اعماق اغواره و استخرج دُرَرَهُ مِنْ اصَدَافَ اسراره و حلّ معاقد رموزه و فكّ طلاسم كنوزه و قال الامام جعفر الصادق رضى الله عنه علمنا غابر و مزبور و کتاب مسطور بی رقّ منشور و نكت فى القلوب و مفاتیح اسرار الغیوب و نقر فی الاسماع لا ینفر منه الطّباع فقوله علمنا غابر اشاربه إلى العلم بما مضى من قرون الانبياء عليهم السّلام و كلّ ما كان من الحوادث فى الدّنيا و امّا المزبور فانّه اشار به الى المسطور في الكتب الالهيّة و الإسراء الفرقانيّة المنزلة من السماء على المرسلين و الانبياء صلوات الله عليهم و امّا الكتاب المسطور فانۀ اشار به الى انّه مرقوم في اللوح المحفوظ و امّا قوله نقر فى الاسماع فانّه اشار به الى انه كلام علىّ و خطاب جلّی لاینفر منه الطبع و لا يكرهه السّمع لانه كلام عذب يسمعون و لا يرون قائله فیؤمنون بالغيب و امّا الجفر الابيض فانّه اشار به الى انّه وعاء فیه كتب الله المنزله و اسرار ها المكنونۀ و تاویلاتها و امّا الجفر الاحمر فانّه اشاربه إلى انه وعاء فيه سلاح رسول الله صلى الله عليه و سلّم و هو عند من له الامر و لا يظهر حتى يقوم رجل من اهل البيت و امّا الجفر الاكبر فانه اشاره به إلى المصادر الوفقيّة الّتى هى من الف با تا ثا إلى اخرها و هى ألف وفق و اما الجفر الاصغر فانه اشار به إلى المصادر الوفقية هی مرکبۀ من ابجد الى قرشت و هى سبع مأته وفق و امّا الجامعة فانه اشار به الى كتاب فیه علم ما كان و ما يكون إلى يوم القيمة و امّا الصّحيفة فهي صحيفة فاطمة رضى الله عنها فانه اشاربها الى ذكر الوقايع و الفتن و الملاحم و ما هو كائن الى يوم القيمة و امّا

ص: 55

كتاب علىّ فانّه اشار به الى كتاب املاء رَسُول الله صلى الله عليه و سّلم من فلق فیه ای من شق فمه و لسانه المبارك و كتب علىّ و اثبت فيه كلّما يحتاج اليه من الشرایع الدّينية و الاحكام و القضايا حتّى فيه الجلدة و نصف الجلدة - و الجفر من حیث اللغۀ فانه رق الجدى و قال جعفر الصّادق ايضا و منّا الفرس الغّواص و الفارس القناص فافهم هذا اللسان الغريب و البيان العجیب و قيل انّ الجفر يظهر فى اخر الزمان مع الامام محمّد المهدی و لا يعرفه على الحقيقة الّا هو رضى الله عنه و كان الإمام علىّ عليه السّلام من أعلم الناس بعلم الحروف و اسرارها و قال سلوني قبل ان تففدونی فانّ بين جنبيّ علومًا كالبحار الزواخر

ترجمة كلمات محيى الدين

حدیث ابوذر غفاری ابوذر گفت گفتم برسول خدا صلى الله عليه و اله که چه کتابی فرو فرستاده خدا بر ادم فرمود کتاب معجم بود گفتم کتاب معجم چه کتابی بوده فرمود ا ب ت ث تا اخر آن و ادم عليه السّلام به نه صد لغت تكلّم می کرد که افضل ان لغت ها لغت عربی بود و نه صد و سی سال عمر کرد پس از او پسر او شیث علیه السلام وارث علم حروف شد و او پیغمبر مرسل بود و خدا بر او نود صحیفه فرستاد و او وصّی ادم و ولیعهد او بود و او است کسی که خانه کعبه را با سنگ و گل بنا کرد و برای او کتاب با جلالی بود در علم حروف و من با او جمع شدم و کتاب او را بر او خواندم و از او تعلیم گرفتم مثلّث عظیم الشانی را که قدر ان را کسی نمی داند مگر آن که خدا او را بدان مخصوص گردانیده باشد که مطّلع بر اسرار حروف باشد و من در

ص: 56

در مکّه او را دیدم و حل کرد برای من آن چه را که بودیعت در کتاب خود گذارده بود در سال شش صد و چهل و شش (بنا بر نسخه ای در سال چهار صد و بیست و شش) و در این مثلّث اسرار بدیعه ای را ذکر کرد و اشارات بلندی را یاد نمود و آن چهارم کتابی است که در دنیا در علم حروف نوشته شده و او نه صد و یک سال عمر کرد (صورت مثلث همان است که نوشته شد) و پس از او انوش پسر او وارث علم حروف بود و پس از او قینان پسر او وارث شد و پس از او مهلائیل و پس از او بارد و در زمان او بت پرستی شروع شد و پس از او در پس وارث علم حروف شد و او پیغمبر مرسل بود خدا سی صحیفه برای او فرستاد و ریاست علوم حرفیّه و اسرار حكمتى و لطايف عددی و اشارات فلکی به او منتهی شد و او اوّل کسی است که با قلم نوشت و علماء و بر درِ خانه او ازدحام می کردند و از مشکات انوار او اقتباس می نمودند سایر حکماء و او کتاب کنز الاسرار و ذخائر الابرار را تصنیف نمود و آن پنجم کتابی است که در دنیا در علم حروف نوشته شده و جبرئيل عليه السلام علم رمل را به او تعلیم داد و بدان علم نبوّت او را ظاهر گردانند و هفتاد و دو شهر بنا کرد و هرامسه علم حروف را از او یاد گرفتند و ایشان چهل نفر بودند و و ماهر ترین ایشان اسقلینوس حکیم بوده و او پدر حکماء و اطبّاء بود و او اوّل کسی است که علم طبّ را ظاهر کرد و او خادم پیغمبر خدا ادریس بود و شاگرد او بود - پس از ادریس پسر او متوشلخ و پس از او پسر او لامک و پس از او پسر او نوح علیه السلام وارث علم حروف شد و او پیغمبر مرسل بود و کتاب

ص: 57

جلیلی در علم حروف نوشت و ان ششمین کتاب بود در دنیا پس از آن ارفحشد و پس از آن پسر او شالخ و پس از آن پسر او غابر که پیغمبر خدا هود باشد وارث علم حروف شد و او پیغمبر مرسل بود و خدا بیست صحیفه برای او فرستاد و او اوّل کسی است که در علم وفق سخن گفت و گفته شده است که اوّل کسی که مربع صد در صد را در اساس مکه وضع کرد او بوده و برای او كتاب عظیم الشان رفیع القدری است در علم حروف و آن هفتمين کتاب است در دنیا در این علم و من این رساله را در نزد او خواندم و مسئله ای از او پوسیدم آن را بمن شناسانید در سال شش صد و بیست و نه پس از ان قالع و پس از آن پسر او یقطر که او قسمت کننده زمین بود در میان مردمان و پس از آن پسر او صالح نبیّ الله عليه الصّلوة وارث علم حروف شد پس از ان ارغو پسر قالع مذکور وارث علم حروف شد پس از آن پسر او اسروع و پس از آن پسر او ناحود و پس از آن پسر او تارخ و پس از آن پسر او ابراهيم عليه الصّلوة و السلام که پیغمبر مرسل بود و خدا بیست صحیفه برای او فرستاد و او اوّل کسی است در عصر خود که در علم وفق تکلم کرد و گفته شده که او وفق قاف را در اساس کعبه مکّرمه وضع نمود و برای او کتاب جلیل القدری است و ان هشتمین کتابت در دنیا در علم حروف پس از آن دو پسران او اسمعیل و اسحق وارث علم حروف شدند و امّا اسمعیل پدر عربست و او اوّل کسی است که بعربی تکلّم کرد و امّا اسحق او پدر بنی اسرائیل است پس از آن پسر او یعقوب علیه السّلام و پس از آن پسر او یوسف و او اوّل کسی است که کاغذ را تاسیس کرد پس از آن موسی علیه السلام و او پیغمبر

ص: 58

مرسل بود که خدا توراته را برای و فرستاد و او از پيغمبران اولوالعزم بود و كيمیا را به او تعلیم داد و دانا ترین مردم بود در عصر خود باسرار و فقها و وفق مسدّس را بر صحیفه ای از طلا نقش کرد و بدان وفق تابوت یوسف را از رود نیل مصر بیرون اورد و خدا او را به این امر امر فرمود پس از ان یوشع بن نون علیه السّلام و پس از ان الیاس و پس از ان حزقیل وارث علم حروف شد و گفته شده است که زردشت اذربایجانی علم اسرار حروف را از اصحاب موسی فرا گرفت پس جاماسب حکیم که بزرگ ترین اصحاب او بود و پس از ان داود علیه السّلام و پس از آن پسر او سلیمان و پس از ان اصف بن برخیا که وزیر سلیمان بود و پس از ان اشعیا و پس از ان ارمیا و پس از ان عيسى عليه السّلام و پس ازان محمّد صلى الله عليه و اله و صحبه عالم اسرار علم حروف بود حسین بن علی شهید رضی الله عنهما گفته است که علمی که دعوت بدان کرد مصطفی صلى الله عليه و اله علم حروف بود و همه علم حروف در لام الف است و علم لام الف در الف است و علم الف در نقطه است و علم نقطه در معرفت اصلیّه است و علم معرفت اصلیّه در علم ازل است و علم ازل در مشیّت الهيّه در غیب هوّیت است و او ان چنان چیزیست دعوت کرد خدا بسوی آن پیغمبر خود صلّی الله علیه و اله و سلّم را بفرموده خود که فرموده فاعلم انّه لا اله الّا الله و هاء در انّه راجع بغیب هویّت است و بعضی از علماء گفته اند که علم حروف از معجزات ابراهیم علیه السّلام است پس از ان امام على كرّم الله وجهه وارث اسرار علم حروف شد از اقا و مولاى ما رسول خدا!

ص: 59

صلى الله علیه و سلّم و بسوی آن اشاره کرده است بقول خود که فرمود من شهر علمم و علیّ دروازه ان است پس کسی که علم می خواهد بر او است که از دَر ان وارد شود و او کرّم الله وجهه آخر خلفاء است هم چنان که پیغمبر صلى الله عليه و سلّم اخر پیغمبران است و از روی تحقیق وارت شده است علم اوّلین و آخرین را و ندیدم در میان کسانی که با آن ها جمع شدم داناتر از او را و از روی تحقیق او ظاهر کرد احکام لفظ را بگفته خود که فرمود هر فاعلی مرفوع و هر مفعولی منصوب و هر مضاف الیهی مجرور است و سخن گفت در طالع و غارب و وتد و متوسّط و فرمود علم کیمیا خواهر بیغمبری و اساس جوان مردی و حافظ مروّت است و فرمود گرامی بدارد خدا روی او را علم فقه برای دین ها است و طبّ برای بدن ها و هندسه برای ساختمان ها و نجوم برای زمان ها است و ابن عبّاس رضی الله عنه گفته که عطا کرده شد به علیّ نه عشر از علم و او بر یک عشر باقی هم دانا تر است و او اوّل کسی است در اسلام که مربّع صد در صد را وضع فرمود و جفر جامع را تصنیف کرد که در ان است اسرار حروف و در ان است آن چه که جاری شده بر پیشینیان و آن چه جاری شود بر پسینیان و در آن است اسم اعظم خدای تعالی و تاج ادم و خاتم سلیمان و حجاب اصف و همیشه از عارفین اهل تحقیق از چراغ نور های او نور می گیرند و امام های رسوخ دارندگان در علم که از فرزندان او هستند می شناسند اسرار این کتاب ربّانی را و مغز های نورانی آن را و ان هزار و هفت صد مصدر است که بجفر جامع معروفست و نور لامع و ان عبارۀ است از لوح قضا و قدر و مردم در وضع ان مختلفند و هم چنین در تیکسیران بعضی بتکسیر

ص: 60

حرفي عمل کرده اند و ان امام جعفر صادق علیه السّلام است که بدان قاعده همه مطالب و اسماء را بیرون می آورد و بعضی بطریق ترکیب عددی عمل کرده اند که ان روش سامور هندی است و هر کدام از ایشان طریقه هاشان رساننده است بغرضی که مطلوبست و کاری که طبع بدان راغب شده - پس از علیّ امام حسین وارث علم حروف شد از پدر خود پس از او زین العابدین علیه السلام شد پس از ان امام محمّد باقر علیه السّلام و پس از ان پسر او امام جعفر صادق علیه السّلام و او است ان چنان کسی که فرو رفت در کودی های دریای این علم و بیرون اورد دُرّ های صدف های آن را و حل کرد اسرار و گیره های رمز های ان را و باز کرد طلسم های گنج های ان را و فرمود امام جعفر صادق رضي الله عنه كه علم ما غابر و مزبور و کتاب مسطور است در پوستی که نشر داده شده و افکنده شدن در دل ها است و کلید های اسرار نهانی است و صدا کردن در گوش ها است بنحوی که طبیعت ها از آن نفرت نکند و پس فرموده ان حضرت که علم ما پس غابر است اشاره بعلم بگذشته ها است از قرن های پیغمبران گذشته و هر حادثه ای که در دنیا واقع شده و مراد از مزبور اشاره است بآن چه در کتاب های خدا و اسرار قرانیّه که از اسمان بر پیغمبران و فرستاده شده گان صلوات الله علیهم اجمعین نازل شده و امّا کتاب مسطور اشاره است بان چه که در لوح محفوظ نوشته شده و امّا فرموده او نقر فى الاسماع اشاره است به کلام بلند مرتبه و خطاب روشنی که بایشان می شود که از شیرینی آن طبع متنفّر نشود و گوش کراهت از شنیدن آن نداشته باشد

ص: 61

زیرا که آن کلام گوارائی است که می شنوند آن را و گوینده آن را نمی بینند پس ایمان بغیب می اورند - و امّا جف ابیض پس اشاره است به آن ظرفی که در ان است کتاب های نازل شده و اسرار پوشیده و تاویلات ان - و امّا جفر احمر اشاره است بدان ظرفی که در انست آلات حرب رسول خدا صلّى الله عليه و سّلم و ان در نزد کسی است که برای او است امر و ظاهر نمی شود تا قیام کند مردی از اهل بیت (یعنی مهدی ال محمّد عليه السّلام) و امّا جفر اکبر اشاره است از آن بمصادر و فقیّه ای که از الف با ثا تا بیرون آید و ان هزار وفق است - و امّا جفر اصغر و ان اشاره است بمصادر و فقیّه ای که مرّکبّ است از ابجد تا قرشت و ان هفت صد وفق است - و امّا جامعه ان اشاره است بکتابی که در آن است علم بما كان و ما يكون تا روز قیامت - و امّا صحیفه پس ان صحيفه فاطِمَة رضی الله عنها است که در ان اشاره شده ذکر وقایع و فتن و ملاحم و آن چه تا روز قیامت واقع شده و واقع می شود و امّا کتاب علیّ پس ان اشاره است بکتابی که املاء کردند ان را رسول خدا صلى الله عليه و سّلم از شکاف دهان خود و زبان مبارك خود و علىّ علیه السّلام نوشت و ثبت کرد در آن آن چه را که احتیاج بسوی ان است از شرایع دینیّه و احکام و قضایا حتّی در حکم آن چه که یک تازیانه یا نصف تازیانه در آن است - و جفر از حیث لغت پوست بزغاله است - و فرمود جعفر صادق نیز که از ما است اسب فرو رونده و سوار شکاری - پس بفهم این زبان غریب را و بیان عجیب را و گفته شده است که جفر ظاهر می شود در اخر زمان با امام محمّد مهدی و حقیقت آن را کسی

ص: 62

نمی شناسد جز او خشنود باد خدا از او و امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام داناترین مردم بوده بعلم حروف و اسرار آن و می فرمود بپرسید از من پیش از آن که مفقود شوم از میان شما زیرا که در میان دو پهلوی من است علم های زیادی مانند دریا های

بَخش دَوازدَهُم

اشاره

در بیان علامات و نشانه هائی که در کتب عَهدین ذکر شده و ان ها در طیّ چند بهره ذکر کرده خواهد شد و سپس ببعضی از گفته ها معتقدات بعضی از ملل متنوّعه یاد می شود

بَهرۀ أَوّل اَز

اشاره

کتاب مقدّس عهد عتیق و جدید ترجمه فاضل خان از عبرى و كلدانی و یونانی و غیر ان ها بفارسي مطبوع لندن در سال یک هزار و نه صد و سی و سه میلادی مسیحی کتاب اشعیای نبّی باب دوّم آیه اوّل کلامی که اشعیا بن اموص درباره یهود او اورشلیم دید و در ایّام اخر واقع خواهد شد آیه 12 زیرا که برای یهوه صَبابُوت روزی است که بر هر چیز بلند و عالی خواهد آمد و بر هر چیز مرتفع و ان ها پست خواهد شد 13 و بر همه سرو های آزاد بلند و رفیع لبنان و بر تمامی بلوط های باشان 14 و بر همه کوه های عالی و بر قله های بلند 15 و بر هر برج مرتفع و بر هر حصار منیع 16 و بر همه کشتی های تر شیش و بر همه مصنوعات مرغوب 17 و کبریای انسان خم شود و تکبّر مردان پست خواهد شد و در ان روز خداوند بتنهائی متعال خواهد بود 18 و بت ها بالکلّ تلف خواهند شد 19 و ایشان بمغاره های صخره ها و حفره های خاك

ص: 63

داخل خواهند شد بسبب ترس خداوند و کبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد 20 در آن روز مردمان بت های نقره و بت های طلای خود را که برای عبادت خویش ساخته اند نزد موشکوران و خفّاشان خواهند انداخت 21 تا بمغاره های صخره ها و شکاف های سنگ خارا داخل شوند بسبب ترس خداوند و کبریای جلال وی هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل سازد باب سوّم آیه اوّل زیرا که اینک خداوند یهوه صبایوت پایه و رکن را از اورشلیم و یهودا یعنی تمامی پایه نان و تمامی پایه آب را دور خواهد کرد 2 و شجاعان و مردان جنگی و داوران و انبیا و فال گیران و مشایخ را 3 و سرداران پنجاهه و شریفان و مشیران و صنعت گران ماهر و ساحران حاذق را 4 و اطفال را برایشان حاکم خواهد ساخت و کودکان بر ایشان حکمرانی خواهند نمود 5 و قوم مظلوم خواهند شد هر کسی از دست دیگری و هر شخص از همسایه خویش و اطفال بر پیران و پَستان بر شریفان تمرّد خواهند نمود 6 چون شخصی ببرادرخویش در خانه پدرش متمسّک شده بگوید تو را رخوت هست پس حاکم ما شو و این خرابی در زیر دست تو باشد 7 در آن روز او آواز خود را بلند کرده خواهد گفت من علاج کننده نتوانم شد زیرا در خانه من نه نان و نه لباساست پس مرا حاکم قوم مسازید 8 زیرا اورشلیم خراب شده و یهودا منهدم گشته است از آن جهۀ كه لسان ایشان و افعال ایشان بضدّ خداوند می باشد تا چشمان جلال او را بننگ آورند 9 سیمای رو های ایشان بضدّ ایشان شاهد است و مثل سدوم

ص: 64

گناهان خود را فاش کرده آن ها را مخفی نمی دارند وای بر جان های ایشان زیرا که بجهۀ خویشتن شرار تر بعمل آورده اند 10 عادلان را بگویید که ایشان را سعادت مندی خواهد بود چون که مکافات دست ایشان به ایشان کرده خواهد شد 12 و امّا قوم من کودکان بر ایشان ظلم می کنند و زنان بر ایشان حکمرانی می نمایند ای قوم من راهنمایان شما گمراه کنندگانند و طریق راه های شما را خراب می کنند 13 خداوند باشی برای محاجّه برخواسته و بجهة داوری قوم ها ایستاده است 14 خداوند با مشایخ قوم خود و سروران ایشان بمحاکمه در خواهد آمد زیرا شما هستید که تاکستان ها را خورده اید و غارت فقیران در خانه های شما است 15 خداوند یهوة صبایوت می گوید شما را چه شده است که قوم مرا می گویید و روهای فقیران را خورد می نمائید 16 و خداوند می گوید از این جهت که دختران صیهون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم راه می روند و بناز می خرامند و بپای های خودش خلخال ها را بصدا در می آورند 17 بنابراین خداوند فرق سر دختران صیهون را گل خواهد ساخت و خداوند عورت ایشان را برهنه خواهد نمود 18 در ان روز خداوند دست خلخال ها و پیشانی بند ها و هلال ها را دور خواهد کرد 19 و گوشواره ها و دست بند ها و رو بند ها را 20 و دستار ها و زنجیر ها و کمربند ها و عطردان ها و تعويذ ها را 21 و انگشتر ها و حلقه های بینی را 22 و رخوت نفیسه و رداها و شال ها و كیسه ها را 23 و اینه ها و كتان نارك و عمام ها و برقع ها را 24 و واقع می شود که بعوض عطریّات عفونت خواهد شد و بعوض کمربند ریسمان

ص: 65

و بعوض موی های بافته گلی و بعوض سینه بند زنّار پلاس و بعوض زیبایی سوختگی خواهد بود 25 مردانت بشمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد 26 و دروازه های وی ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده بر زمین خواهد نشست

وَ دَر باب چَهارم آن کتاب گفته

آیه 1 و در آن روز هفت زن بیک مرد متمسّك شده خواهند گفت نان خود را خواهیم خورد و رخت خود را خواهیم پوشید فقط نام تو بر ما خوانده شود و عار ما را بر دارد

وَدَر باب پنجم آن گفته

آیه 8 وای بر آنان که خانه را بخانه ملحق و مزرعه را بمرزعه ملصق سازند تا مکانی باقی نماند و شما در میان زمین بتنهائی ساکن می شوند 9 يَهوه صبایوت در گوش من گفت بدرستی که خانه های بسیار خراب خواهد شد و خانه های بزرگ و خوش نما غیر مسکون خواهد گردید 11 وای بر آنانی که صبح زود بر می خیزند تا در پی مسکرات بروند و شب دیر می نشیند تا شراب ایشان را گرم نماید 12 و در بزم های ایشان عود و بربط و دف و نای و شراب می باشد امّا بفعل خداوند نظر نمی کنند و بعمل دست های وی نمی نگرند 13 بنابراین قوم من بسبب عدم معرفت اسیر شده اند و شریفان ایشان گرسنه و عوام ایشان از تشنگی خشک گردیده 14 از این سبب هاویه حرص خود را زیاد کرده و دهان خویش را بی حد باز نموده است و جلال و جمهور و شوكت ایشان و هر که در ایشان شادمان باشد در آن فرو می رود 15 و مردم خم خواهند شد

ص: 66

و مردان ذلیل خواهند گردید و چشمان متکبّران پست خواهد شد 16 و یهوه صبایوت بانصاف متعال خواهد بود و خدای قدّوس بعدالت تقدیس کرده خواهد شد 17 آن گاه بّره های (غرباء) در مرتع های ایشان خواهند چرید و غریبان ویران های پروار های ایشان را خواهند خورد 18 وای بر آنانی که عصیان را برسیمان های بطالت و گناه را گویا بطناب عرّابه می کشند 19 و می گویند باشد که او تعجیل نموده کار خود را بشتاباند تا آن را ببینیم و مقصود قدّوس اسرائیل نزدیک شده بیاید تا آن را بدانیم 20 وای بر آنانی که بدی را نیکوئی و نیکوئی را بدی می نامند که ظلمت را بجای نور و نور را بجای ظلمت می گذارند و تلخی را بجای شیرینی و شیرینی را بجای تلخی می نهند 21 وای بر آنانی که در نظر خود حکیمند و پیش روی خود فهیم می نمایند 22 وای بر آنانی که برای نوشیدن شراب زور آورند و بجهة ممزوج ساختن مسکرات مردان قوی می باشند 23 که شریر ان را برای رشوه عادل می شمارند و عدالت عادلان را از ایشان بر می دارند 24 بنابراین بنهجی که شراره اتش کاه را می خورد و علف خشک در شعله می افتد هم چنان ریشه ایشان عفونت خواهد شد و شکوفه ایشان مثل غبار بر افشانده خواهد گردید چون که شریعت يهوه صبايوت را ترك كرده كلام قدّوس اسرائیل را خوار شمرده اند 25 بنابراین خشم خداوند بر قوم خود مشتعل شده و دست خود را بر ایشان دراز کرده ایشان را مبتلا ساخته است و کوه ها بلرزیدند و لاش های ایشان در میان کوچه ها مثل فضلات گردیده اند با وجود این همه غضب او بر نگردید و دست وی تا کنون دراز است 26 و علمی بجهۀ

ص: 67

امت های بعید برپا خواهد کرد و از اقصای زمین برای ایشان صفیر خواهد زد و ایشان تعجیل نموده بزودی خواهند آمد 27 و در میان ایشان احدی خسته و لغزش خورنده نخواهد بود و احدی پینکی نخواهد زد و نخواهد خوابید و کمربند احدی از ایشان باز نشده دوال نعلین احدی گسیخته نخواهد شد 28 که تیر های ایشان تیز و تمامی کمان های ایشان زده شده است سم های اسبان ایشان مثل سنگ خارا و چرخ های ایشان مثل گرد باد شمرده خواهد شد 29 غرّش ایشان مثل شیر ماده و مانند شیران ژیان غرّش خواهند کرد و ایشان نعره خواهند زد و صید را گرفته بسلامتی خواهند برد و رهاننده نخواهد بود 30 و در آن روز بر ایشان مثل شورش دریا شورش خواهند کرد و اگر کسی بزمین بنگرد اینک تاریکی و تنگی است و نور در افلاک آن بظلمت مبدّل شده است

وَ دَر باب دَهِم

گفته - آیه اوّل - وای بر آنانی که احکام غیر عادله را جاری می سازند و کاتبانی که ظلم را بر قوم خود می دارند تا مسکینان را از داوری منحرف سازند و حقّ را فقیران قوم را بربایند تا ان که بیوه زنان غارت ایشان بشوند و یتیمان را تاراج نمایند 2 پس در روز بازخواست در حینی که خرابی از دور می آید چه خواهید کرد و بسوی که برای معاونت خواهید گریخت و جلال خود را کجا خواهید انداخت 3 غیر از آن که زیر و اسیران خم شوند و زیر کشتگان بیفتند با این همه غضب او برگردانیده نشده و دست او هنوز دراز است 4 وای بر اَشوّر که عصای غضب من است و عصائی که در دست ایشان است خشم من

ص: 68

می باشد 5 او را بر امّت منافق می فرستم و نزد قوم مغضوب خود مأمور می دارم تا غنیمتی بربایند و غارتی ببرند و ایشان را مثل کل کوچه ها پامال سازند 6- امّا او چنین گمان نمی کند و دلش بدین گونه قیاسی نمی نماید بلکه مراد دلش این است که امّت های بسیار را هلاک و منقطع بسازد 33 اینک خداوند يهوه صبايوت شاخه ها را با خوف قطع خواهد نمود و بلند قدان بریده خواهند شد و مرتفغان پست خواهند گردید 34 و بوته های جنگل به آهن بریده خواهد شد و لبنان بدست جبّاران خواهد افتاد

وَ دَر باب یازدَهُم گفته

آیه اوّل - و نهالى از تنه یسیّ بیرون آمده شاخه از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند 2 و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رویت چشم خود داوری خواهد کرد و بجهة مظلومان زمین براستی حکم خواهد نمود و بر وفق سمع گوش های خویش تنبیه نخواهد نمود 3 بلکه مسکینان را بعدالت داوری خواهد کرد و جهان را بعصای دهان خویش زده شریران را بنفخه لب های خود خواهد کشت 4 و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت 5 و گرگ با برّه سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آن ها خواهند راند 6 و گاو با خرس خواهد چرید و بچّه های آن ها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو گاه خواهد خورد 7 و طفل شیر خواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل

ص: 69

از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. 9 و در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهد کرد زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آب هایی دریا را می پوشاند 10 و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسیّ بجهت علم قوم ها بر پا خواهد شد و امتّ ها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود 11 و در ان روز واقع خواهد شد که خداوند بار دیگر دست خود را دراز کند تا بقیّه قوم خویش را که از اشوّر و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حمات و جزیره های دریا باقی مانده باشند باز آورد 12 و بجهت امّت ها علمى بر افرازد رانده شدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد و پراکندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد اورد 13 و حسد افرایم رفع خواهد شد و دشمنان یهودا منقطع خواهند گردید افرایم بر یهودا حسد نخواهند برد و یهودا افرایم را دشمنی نخواهد نمود 14 و بجانب مغرب بر دوش فلسطینیان پریده بتی مشرق را غارت خواهند نمود و دست خود را بر ادوم و مؤاب دراز کرده بنی عمّون ایشان را اطاعت خواهند کرد 15 و خداوند زبانه دریای مصر را تباه ساخته دست خود را با باد سوزان بر نهر دراز خواهد کرد و آن را با هفت نهرش خواهد زد و مردم را با کفش بدان عبور خواهد داد 16 و بجهت بقیّه قوم او که از اشوّر باقی مانده باشند شاه راهی خواهد بود چنان که بجهت اسرائیل در روز برآمدن ایشان از زمین مصر بود

ص: 70

اخبار اشعِيا راجِع ببابل و عراق

باب سیزدهم کتاب اشعیا آیه اوّل وحی درباره بابل که اشعیا ابن اموص آن را دید 2 علمی بر کوه خشک بر پا کنید و آواز به ایشان بلند نمائید با دست اشاره کنید تا به در های نجبا داخل شوند 3 من مقدّسان خود را مأمور داشتم و شجاعان خویش یعنی آنان را که در کبریای من وجد می نمایند بجهت غضبم دعوت نمودم 4 او از گروهی در کوه ها مثل او از خلق كثیره او از غوغاي ممالك امّت ها که جمع شده باشند پهُوه صبایوت لشکر رای برای جنگ سان می بیند 5 که ایشان از زمین بعید و از کران های آسمان می ایند یعنی خداوند با اسلحه غضب خود تا تمامی جهان را ویران کند 6 ولوله کنید زیرا که روز خداوند نزدیکست مثل هلاکتی از جانب قادر مطلق می اید 7 از این جهت همه دست ها سست می شود و دل های همه مردم گداخته می گردد 8 و ایشان متحیّر شده الم ها و درد های زه بر ایشان عارض می شود مثل زنی که می زاید درد می کشند بر یک دیگر نظر حیرت می اندازند و روی های ایشان روی های شعله ور می باشد 9 اینک روز خداوند با غضب و شدّت خشم و ستم كيشى می آید تا جهان را ویران سازد و گناه کاران را از میانش هلاک نماید 10 زیرا که ستاره گان آسمان و برج هایش روشنائی خود را نخواهند داد 11 و من ربع مسكون را بسبب گناه و شریوان را بسبب عصیان ایشان سزا خواهم داد و غرور متکبّران را تباه خواهم ساخت و تکبّر جبّاران را بزیر خواهم انداخت 12 و مردم را از زرّ خالص و انسان را از طلای او فیر

ص: 71

کمیاب تر خواهم گردانید 13 بنابر این آسمان را متزلزل خواهم ساخت و زمین از جای خود متحرّک خواهد شد در حین غضب يَهُوه صبایوت و در روز شدّت خشم او 14 و مثل اهوی رانده شده و مانند گلّه ای که کسی آن را جمع نکند خواهند بود و هر کس بسوی قوم خود توجّه خواهد نمود و هر شخصی بزمین خویش فرار خواهد کرد 15 و هر که یافت شود با نیزه زده خواهد شد و هر که گرفته شود با شمشیر خواهد افتاد 16 اطفال ایشان نیز در نظر ایشان بزمین انداخته شوند و خانه های ایشان غارت شود و زنان ایشان بی عصمت گردند 17 اینک من مادیان را بر ایشان خواهم برانگیخت که نقره را بحساب نمی آورند و طلا را دوست نمی دارند 18 و کمان های ایشان جوانان را خورد خواهد کرد و بر ثمره رحم ترحّم نخواهد نمود و چشمان ایشان بر اطفال شفقت نخواهد کرد 19 و بابل که جلال ممالک و زینت فخر کلدانیان است مثل واژگون ساختن خدا سَدُوم و عموره را خواهد شد 20 و تا بِاَبَد آباد نخواهد شد و نسلا بعد نسل مسکون نخواهد گردید و اعراب در آن جا خیمه نخواهند زد و شبانان گلّه ها را در آن جا نخواهند خوابانید 21 بلکه وحوش صحرا در آن جا خواهند خوابید و خانه های ایشان از بوم پر خواهد شد شتر مرغ در آن جا ساکن خواهد شد و غولان در آن جا رقص خواهند کرد 22 وشغال ها در قصر های ایشان و گرگ ها در کوشک های خوش نما صدا خواهند زد و زمانش نزدیک است که برسد و روز هایش طول نخواهد کشید

وَ دَر باب پانزَدهُم

ص: 72

از کتاب اشعیا راجع به حوادث مواب که از مناطق شرقی اردن است و آن ها اوّلاد مُواب بن لوطند آیه اوّل وحی دربارۀ مؤاب زیرا که در شبی عار مؤاب خراب و هلاک شده است زیرا در شبی قیر مؤان خراب و هلاک شده است 2 به بت کده و دینون بمکان های بلند بجهت گریستن بر آمده اند مؤاب برای نبو و میدیا ولوله می کند بر سر یکی از ایشان کری است و ریش های همه تراشیده شده است 3 در کوچه های خود کمر خود را بپلاس می بندند و بر پشت بام ها و بر چهار سو های خود هر کس ولوله می نماید و اشک ها می ریزد 4 وحشیون و العاله فریاد بر می آورند او از ایشان تا یاهص مسموع می شود بنابراین مسلّحان مؤاب فریاد بر می آورد فراریانش تا بصوغر و عجلت شلشیا نعره می زنند زیرا که ایشان بفراز لوحیت با گریه بر می آیند زیرا که از راه حور و نایم صدای هلاکت بر می آورند زیرا که آب های نمریم خراب شده چون که علف خشکیده و گیاه تلف شده و هیچ چیز سبز باقی نمانده است 7 بنابر این دولتی را که تحصیل نموده اند و اندوخته های خود را بر وادی بید ها می برند 8 زیرا که فریاد ایشان حدود مؤاب را احاطه نموده و ولوله ایشان تا اجلایم و ولوله ایشان تا بئر ایلیم رسیده است چون که آب های دیمون از خون پر شده زان رو که برد یمون بلایای زیاد خواهم آورد یعنی شیری را بر فراریان مؤاب و بر بقیّه زمینش خواهم گماشت مؤلف فقر گوید آن چه از کتاب اشعیای نبی تا این جا نوشد شده و بعد از این نوشته می شود راجع بعلامات اخر الزمان است که بعضی از ان ها واقع شده و بعضی در شُرُف واقع شدن است و بعضی بعد از این واقع خواهد شد و چون بعضی از کلمات آن اشنا با زبان عصری نیست و یا مسلمانان بلغات آن اشنا نیستند لازم دانستم برای مزید اگاهی در این جا شرح دهم و بعضی از جمله هائی که محتاج بتوضح است خاطر نشان نمایم پس می گویم

ص: 73

اشعیای نبی که او را شعیا هم می گویند در المنجد گفته که هشت قرن پیش از میلاد مسیح و یکی از بزرگان انبیاء چهار گانه بنی اسرائیل بوده در جنّات الخلود است که مبعوث شد بر قومی از بنی اسرائیل که بدعت ها در دین خدا می کردند حق تعالی پادشاه بابل را بر ایشان مسلّط کرد لغات يَهُوة صبايوت یعنی خدا اورشلیم بیت المقدس سدوّم شهری بوده در فلسطین کنار دریای لوط صهیون کوهی است در بیت المقدّس که در آن هیکل بنا شده و مسجد اقصی در آن جا است و بعضی صیهون گویند آشور مملکتی است قدیمی در شهر های دجله وسطی که اسم گذارده شده بنام یکی از خدایانشان و نام مركز آن مملكت و ساكنين آن را آشوری گویند و از شهر های مرکزی آن نینوا و بابل بوده مؤاب بلاد شرقی دریای لوطست و ساكنين آن اوّلاد مؤاب پسر لوط اند که جدّ مؤابی ها است که در قسمت شرق اردن ساکنند و از جمله علاماتی که خبر داده ظهور حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله و سلّم و عظمت و بزرگواری او و جهان گیر شدن شریعت او است و باقی بودن سلطنت در ذریّه و اوّلاد او است تا روز قیامت و نیز خبر داده از نزول قرآن برای او چنان چه فصل بیست و هشتم در آیه دهم و چند آیه بعد از آن گفته

عکس

ص: 74

عکس

ترجمه این ایات بنحوی که فاضل خان در کتب عهدین نوشته این است آیه 10 زیرا كه حكم برحكم و حكم برحکم قانون بر قانون و قانون بر قانون این جا اندکی خواهد بود 11 زیرا که با لب های الکن و زبان غریب با این قوم تکلّم خواهد نمود 12 که با ایشان گفت راحت همین است پس خسته شده گان را مستریح سازید

ص: 75

و ارامی همین است امّا نخواستند که بشنوند 13 و کلام خداوند برای ایشان حکم بر حکم و حکم بر حکم قانون بر قانون و قانون بر قانون این جا اندکی و آن جا اندکی خواهد بود 14 تا بروند و به پشت افتاده منکسر گردند و بدام افتاده گرفتار شوند بنابراین ای مردان استهزا کننده و ای حاکمان این قوم که در اورشلیم اند کلام خداوند را بشنويد در كتاب اقَامَۀ الشّهود يا (منقول الرضائی) تاليف محمّد رضای جدید الاسلام که بنا بر نقل خود از علمای بنی اسرائیل بوده و در میان ایشان از افاضل و اعیان بشمار می رفته و مستبصر و مسلمان شده و کتاب نام برده را در ردّ یهود و اثبات حقّانیّت دین اسلام نوشته و بکتاب های خودشان نبوت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله و سلّم را با برهان و دلیل ثابت کرده از جمله به این آیات از کتاب اشعیای بنی استدلال بصفاتی چند از صفات آن حضرت نموده با کتابش که قران مجید باشد گفته است که مراد از فرمان بالای فرمان و قانون بالای قانون این جا اندك و آن جا اندك قرانست که بمقتضای وقت و زمان و مکان و بندگان بعض در مکّه معظّمه و بعضی در مدینه طیّبه و بعضی در اسفار و بعضی در شب و بعضی در روز در مدّت بیست و سه سال نازل گردیده و گفته است که در آیه یازدهم بیانی از علامت حضرت ختمی مرتبت و کتابش فرموده زیرا که فرمود پس با لب های پاکیزه و متبسّم و زبان بیگانه به این قوم خواهد گفت (فاضل خان بلعکی سافاه را بلب های الکن معنی کرده ولی این عالم مستبصر بلب های پاکیزه متبسّم معنی کرده و بدیهی است که لب را الکن گفتن خارج از فصاحت است نسبت بزبان الکن گفته می شود امّا لب را به الكن توصيف نمی کنند و ترجمه فاضل خان غلط است چنان چه در بسیاری از موارد کلمات را غلط ترجمه کرده بشهادت خود علماء یهود نگارنده بعضی از آن ها را که مناسبت با مقام دارد در این کتاب شرح خواهم داد) امّا با لب های پاکیزه و متبسّم بعلت آن است که کمال حسن خلق در آن حضرت بوده و لازمه این صفت

ص: 76

همان و صفی است که اشعیا خبر داده و امّا فقره دوّم که وبلاشون آخرت باشد یعنی با زبان بیگانگان به این قوم یعنی بنی اسرائیل خواهد گفت ظاهر انست زبان عربی نسبت به بنی اسرائیل زبان بیگانه است زیرا که ان ها عارف به این زبان نبوده اند ولی حضرت رسول صلّى الله عليه و اله به اعجاز عارف بزبان آن ها بوده و امّا در آیه دوازدهم خبر از ادّعای پیغمبری نمودن ان حضرت داده که فرموده هنگامی که به ایشان می گوید که آرام گاه اینست خسته شدگان را ارام بدهید از شنیدن ابا می کنید مراد انست که ان حضرت بر بنی اسرائیل می فرمود که این قران من ارام گاه شما می باشد چون توراته دارای احکام دشوار و تکلیف های مشکله است قرآن من که کتاب خدا است مایه آسوده گی شما خسته گان است و این که در کتاب اشعیا در همین باب در آیه سیزدهم قول خود را مکرّر فرموده حکم بر حکم و حکم بر حکم قانون بر قانون و قانون بر قانون این جا اندکی و این جا اندکی خواهد بود برای تاکید حجّت است بر بنی اسرائیل جهت پذیرفتن دعوت ان حضرت و دین و كتاب او كه مبعوث بشریعت سهل و اسان است و در این آیه است اخبار از پشت کردن آن ها و نیز پذیرفتن دعوت و دین و کتاب او و شکست خوردن و جزیه دادن ایشان بعلت قبول نکردن و استهزاء کردن ایشان و این که قبلا فرموده بلغت بیگانه سخن گویند یعنی بعربی و غیر از عبری مصداق آن در حق حضرت ختمی مرتبت بسیار بسیار واضح است زیرا که بعد از شعیا خدا با احدی از انبیاء بزبان دیگر سخن نگفته مگر با حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله زيرا كه انجيل هم مانند سایر كتب بزبان عبری بوده علاوه بر این که نصاری غالبا انجیل را کلام خدا نمی دانند تذكّر لازم چون خواندن عبارات عبری برای کسانی که اشنا بخط و زبان عبری نیستند دشوار است

ص: 77

خواندن کلمات بر وجه صحیح برای ایشان و قسمت مهمّی از این جزؤ از کتاب محتوی بر بشارات کتب کتب عهدین است لذا لازم دانستم که آیاتی که از کتب عَهَدین نوشته می شود علاوه بر اعراب کردن کیفیت تنطق کردن بدان هم نوشته شود تا اگر در نزد صاحبان ان کتب خوانده می شود بطور صحیح اداء شود که خواننده مورد اعتراض واقع نشود و عوام را تذکره و تبصره باشد

کیفیت خواندن ایات

صفحه 74 بدان که ایاتی که از پاسُوق ها یعنی آیات سیمان یعنی باب بیست و هشتم نوشته شده لفظ کی به اشباعِ كاف مكسوره و سكونِ یاء صَو بفتح صاد بي نقطه و سكون واو لاصَوبه إشباع لام مفتوحه و صاد بي نقطه مفتوحه و سكون واو در نوشتن لصو نوشته می شود و لاصو خوانده می شود وصو لا صو دوّم هم مثل اوّل است ولی لاصو لا صاو خوانده می شود به اشباع قولا قاو بفتح قاف اوّل و سكون واو و اشباع قاف ثانى به الف و سكون واو زعر بكسر زای نقطه دار و کسر عین بی نقطه و سکون راء بی نقطه و به اشتباع عین نیز خوانده شده (زِعیر) شام به اشباع شین نقطه دار مفتوحه و سکون میم در نوشتن شَم نوشته می شود و در خواندن شام خوانده می شود - در پاسوق یعنی ایه بعد از این آیه کی باشباع کاف مكسوره و سکون یا بِلَعَكى بكسر باء نقطه دار و فتح لام و كا و اشباع كاف مکسوره به یاء ساکن سافاه به اشباع سین مفتوحه به الف وفاء مفتوحه به الف و سكون هاء هوّز وُبلاشَون بضمّ واو و سكون باء نقطه دار و اشباع لام مفتوحه و شین مفتوحه و سکون نون اَحَرت بفتح همزه و كسر حاء بي نقطه و فتح راء و سكون تاء نقطه دار یَدَ بر بفتح يا و دال و كسر با و سكون راء مهمله ال بكسر همزه و سكون

ص: 78

ها عام بإشباع ها و عين به الف و سكون میم هزه بفتح ها و كسر زاء نقطه دار و سكون هاء اشر بكسر همزه و شين و سكون راء امَر به اشباع همزه و فتح میم و سكون راء اليهم بكسر اوّل و کسر لام و سكون يا و كسر ها و سكون میم زُئت بضم زاء نقطه دار و كسر همزه و سكون تا هَمَنوحا بفتح ها و میم وضمّ نون و سكون واو و اشباع حاء مفتوحه و سكون هاء ها ینجو به هاء مفتوحه مشبعه و كسر نون و سكون یاء و ضمّ حا و سكون واو لعايف بكسر لام و اشباع عين مفتوحه و كسر یاء و سكون فاء و زئت بكسر واو هم گعاه بفتح ها و سكون میم و فتح راء و کسر گاف او اشباع عين و سكون ها وِلوء بكسر واو و ضمّ لام مشبعه و سكون همزه ابوء باشباع همزه مفتوحه و ضمّ باء و سكون واو و همزه شموع بكرشين و ضمّ میم و سكون واو و عين وِهاياه بكسر واو و اشباع هاء مفتوحه و یاء به الف و سكون هاء لاهام باشباع لام و هاء مفتوحتين و سكون میم دِبِر بكسر دال و باء و سكون راء ادُوناى بكسر همزه و ضمّ دال و سكون واو و اشباع نون مفتوحه و سكون یاء لِمَعَن بكسر لام و فتح میم و عين و سكون نون يِلخُو بكسر یاء و سكون لام و ضم خا و سکون واو و خاشلُو بكسر واو و اشباع خاء يا كاف مكسوره و سكون شين و ضم لام و سكون واو احور به اشباع همزه مفتوحه و ضمّ حاء و سكون واو و راء وینشبارو بکسر واو و نون و سکون یا و شين و اشباع باء مفتوحه و ضمّ راء و سكون واو ونوقشو بفتح واو و ضمّ نون و سكون واو و كسر قاف و ضم شين و سكون واو ونلكادو بكسر واو و اشباع نون مكسوره و سكون لام و اشباع كاف مفتوحه و دال مضمومه و سكون واو و در باب چهل و دوّم کتاب اشعیا نیز بشارت به امدن خاتم الانبياء صلى الله علیه و اله داده در آیاتی چند که عین عبارات ان را با خط و

ص: 79

لغت عبرى و ترجمه آن می نگارم

عکس

ص: 80

ترجمه از کتاب فاضل خان آیه 1 اینک بنده من که او را دستگیری نمودم و برگزیده من که جانم از او خشنود است من روح خود را بر او می نهم تا انصاف را برای امّت ها صادر سازد 2 او فریاد نخواهد زد و او از خود را بلند نخواهد نمود و ان را در کوچه ها نخواهد شنوانید 3 نی خورد شده را نخواهد شکست و فتیله ضعیف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را براستی صادر گرداند 4 او ضعیف نخواهد گردید و منکر نخواهد شد تا انصاف را بر زمین قرار دهد و جزیره ها منتظر شریعت او باشند پوشیده نیست که مفاد این ایات اخبار از بعضی از نشانه های حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله است اوّل ان که از ان حضرت تعبیر به بنده کرده و او را به عبد خود خوانده چنان چه در ایات چندی از قران هم از او تعبیر بعبد فرموده دوّم ان که او را برگزیده خود خوانده که معنای مصطفی است که یکی از القاب ان حضرتست سوّم آن که از خشنودی خود از او خبر داده که نازل منزله معنای حبیب الله است چهارم آن که از روح قدسی خود در او قرار داده چنان چه در قران هم بدان تصریح فرموده بفرموده خود در آیه 53 از سوره شوری که فرموده ﴿ وَ کَذلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا﴾ پنجم ان که از انضاف و عدالت او خبر داده در حق همه امّت ها ششم آن كه آن حضرت بخشونت و درشتی صدای خود را بلند نکند و صدای او را بخشونت کسی در داخل و خارج نشنود هفتم آن که بضعیفان و بیچارگان اذیّت و آزار نكند و با عدالت و انصاف رفتار کند و امر بعدالت و انصاف کند هشتم این که خدا او را چنان دستگیری کند که در مقابل دشمن شکست نخورد تا عدالت را بر روی زمین بر قرار کند نهم آن که دارای شریعت باشد دهم آن که جزیرهای روی زمین منتظر شریعت او باشند و او صاحب شریعت و وحی تازه بود

ص: 81

بر شخص عاقل با وجدان و انصاف پوشیده نیست که این علامات همه در حق حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله راست و درست آید لا غیر که صاحب شریعت تازه بود و بر همه مبعوث شد و با کفّار جهاد کرد و در جنگ ها نگریخت تا ایشان را مسلمان کرد و یا جزیه بر ایشان نهاد و شکست نخورد و پادشاهان صاحب شوکت را منقاد خود ساخت و با این همه قدرت با فقرا و گدایان می نشست و تواضع و فروتنی می کرد و مرتبه ای برای خود قائل نبود و روی خاک می نشست و بر خر برهنه ردیف سوار می شد و با بینوایان گفت و شنود می کرد و از آن ها دل جوئی می نمود و هرگز صدا بخشونت بلند نمی کرد و شریعت او باطراف و جزیره ها رسید و هیچ پیغمبری از پیغمبران متّصف به این صفات نبود حتی حضرت عیسی علیه السّلام که بنصّ انجیل که اکنون در دست مسیحیان است شریعت تازه ای نداشت و مامور بجهاد نبود و مبعوث بر همه مردم نبود و هم چنین بر ما شیح که يهود انتظار او را دارند راست نمی نماید زیرا كه او را بشریعت موسی می دانند و نادانی یا عناد بعضی از علمای یهود که چون دیدند این صفات با هیچ یک از آن ها درست نمی آید صاحب این صفات را به کورش مجوسی حمل نموده اند که پادشاهی بت پرست بوده و بعد از بخت نصّر بر زمین بابل مسلّط شد و بنی اسرائیل را رخصت بازگشت بزمین کنعان داد آیا هیچ صاحب عقل و شعوری می پذیرد که خدا او را برگزیده و پسندیده جان خود گوید و ایا رواست که خدا کافر بت پرستی را بچنین صفاتی توصیف و تعریف کند خدا انصاف بدهند و نيز در همین کتاب و در همین باب از آیه نهم چنین می گوید

عکس

ص: 82

عکس

یعنی اینک وقایع نخستین واقع شد و من از چیز های نو اعلام می کنم و قبل از ان که بوجود اید شما را خبر می دهم - و در دو آیه قبل از این نیز گفته - من که یهوه هستم تو را بعدالت خوانده ام و دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امّت ها خواهم گردانید تا چشمان کوران را بگشائی و اسیران را از زندان و نشینندگان در ظلمت را از محبس بیرون آوری 8 من يهوه هستم و اسم من همین است و جلال خود را بکسی دیگر و ستایش خویش را به بت های تراشیده نخواهم داد از این دو آیه هفتم و هشتم چنین بر می آید که طرف خطاب خدا بر حضرت خاتم الانبياء است بقرينه آن که فرموده تو را بعدالت خوانده ام و دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت که در قران هم در چندین جا اشاره و تصریح شده و از این که فرموده تو را عهد قوم و نور امّت ها گردانیدم یعنی عهد اطاعت و فرمان برداری تو را از قوم تو که عرب و اوّلاد قیدار باشند می گیرم و تو را سبب هدایت همه امّت ها قرار می دهم که همه آن ها از نور تو بینا شوند اگر از روی انصاف در این اوصاف تامل شود صاحب آن ها غیر از وجود مقدّس ختمی ماب صلى الله عليه و اله نخواهد بود زیرا که بعد از شعیای پیغمبر کسی که متصّف باین اوصاف باشد از پیغمبران بجز آن حضرت نبوده و نخواهد بود که هادی و نور همه امّت ها باشد و بعدالت داوری کند و نیز در همین باب گوید - آیه 10 ای شما که بدریا فرود می روید و ای آنچه در ان است ای جزیره ها و ساکنان ان ها سرود نو را بخداوند و ستایش وی را از اقصای زمین بسرائید

ص: 83

11 صحرا و شهرهایش و قریه هائی که اهل قیدار در آن ها ساکن باشند و از خود را بلند نمایند و ساکنان سالع ترنّم نموده از قلّه کوه ها نعره زنند 12 برای خداوند جلال را توصیف نمایند و تسبیح او را در جزیره ها بخوانند 13 خداوند مثل جبّار بیرون می آید و مانند مرد جنگی غیرت خویش را بر می انگیزاند فریاد کرده نعره خواهد زد و بر دشمنان خویش غلبه خواهد نمود. 14 از رمان قدیم خاموش و ساکت مانده خود داری نمودم الان مثل زنی که می زاید نعره خواهم زد و دم زده آه خواهم کشید 15 کوه ها و تل ها را خراب کرده تمامی گیاه آن ها را خشک خواهم ساخت 16 و کوران را براهی که ندانسته اند و رهبری نموده ایشان را بطریق هائی که عارف نیستند هدایت خواهم نمود ظلمت را پیش ایشان بنور و کجی را براستی مبدّل خواهم ساخت این کار ها را بجا آورده ایشان را رها نخواهم نموده 17 آنانی که بر بت های تراشیده اعتماد دارند و به اصنام ریخته شده می گویند که خدایان ما شمائید بعقب برگردانیده بسیار خجل خواهند شد 18 ای کَران بشنوید و ای کوران نظر کنید تا ببینید 19 کیست که مثل بنده من کور باشد و کیست که گر باشد مثل رسول من که می فرستم کیست که کور باشد مثل مسّلم من و كور مانند بنده خداوند 20 چیز های بسیار می بینی امّا نگاه نمی داری گوش ها را می گشاید ولی خود نمی شنود 21 خداوند را بخاطر عدل خود پسند آمد که شریعت خوبش را تعظیم تکریم نماید 22 لیکن اینان قوم غارت و تاراج شده اند و جمیع ایشان در حفره ها صیه شده و در زندان ها مخفی کردیده اند ایشان غارت شده و رهاننده نیست تاراج کشته و کسی نمی گوید که بازده 23 کیست در میان شما که به این گوش دهد و توجّه نموده برای زمان

ص: 84

اینده بشود مؤلّف گوید در این آیات نیز علامات چندی است که جز با حضرت خاتم الانبياء صلى الله علیه و اله تطبیق نمی کند از جمله در آیه 11 که گفته قریه هائی که اهل قیدار در آن ها ساکن باشند اواز خود را بلند نمایند - قیدار فرزند اسمعيل ذيج ابن ابراهيم خليل الرحمن است و مراد از اهل قیدار وجود مبارك محمّد صلى الله عليه و اله است و مراد از قریه ها مکّه و مدینه و قُراءِ اطراف آن است و سایر عرب هم نیز از اوّلاد قیدارند و مراد از بلند کردن او از اشاره است بعبادت مخصوصه ائی که در ایّام حج در خود مکّه و منی و عرفات بجا آورده می شود که هزار هزار ها از مردم در کوه عرفات و اطراف ان صدا ها را بدعا و لبيک بلند می نمایند و ديگر ان كه شریعت او بقدري كه جلال خدا را ظاهر کند توسعه پیدا کند که حتی در جزیره ها خدا را بصفات جلال بسیج کنند و مراد از سرود نو که در آیه ده گفته اشاره بشریعت تازه ان حضرت است که ناسخ شریعت های سابقه است و آیه 16 مراد از راهنمایی کردن کوران اشاره است بهدایت کردن ان حضرت کسانی را که چشم حق بین ندارند و خدا را نشناخته اند و آن ها را بنور عقل راهنمائی کند و ظلمت جهل و نادانی را بنور علم از ایشان مرتفع کند و از کج رفتاری به راستی و راست روی ان ها را وادار کند و بت پرستان را خوار و ذلیل و خجل و شرم سار کند و در آیه 18 مراد از خطاب بكران و کوران اشاره است باین که در زمان امدن ان پیغمبر و اوردن شریعت تازه جماعت یهود و نصاری چشم حق بین و گوش حق شنو نخواهند داشت و دعوت او را نمی پذیرند مگر بعضی از ان ها و در ایه 19 خبر می دهد که چون دعوت او را نپذیرفتند آن حضرت هم معامله کَری و کوری با آن ها کند و در آیه 20 اشاره است باین که معجزات بسیار از ان حضرت خواهند دید و با دیدن معجزات دعوت او را قبول نخواهند کرد و در آیه 21 اشاره است باین که خدا شریعت خود را که بدست او داده بزرگ خواهد

ص: 85

کرد آیه 22 حاکی است از این که آن هائی که با دیدن معجزات دعوت او را قبول نمی کنند ذلیل و خوار و غارت زده و اسیر و هر چند در گودال ها و زندان ها مخفی شوند دستگر خواهند شد و رهائی نخواهند داشت پس بر اشخاص عاقل و خردمند روشن و هویدا است که این نشانه هائی که در این ایات از کتاب شعیا ذکر شده در حق خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله و اخبار از امدن ان حضرتست و از جمله نشانه هائی که نیز در فصل یعنی سیمان و باب چهل و پنجم کتاب شعیا ذکر شده است این است

عکس

ترجمه آیه 22 ای همه کرانه های زمین بمن توجه نمائید و نجاۀ یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست 23 بذات خود قسم خوردم و این کلام بعدالت از دهانم صادر کشته بر

ص: 86

نخواهد گشت که هر زانو پیش من خم خواهد شد و هر زبان بمن قسم خواهد خورد 24 و مرا خواهند گفت عدالت و قوّت فقط در خدا است و بسوی او خواهند آمد بدان که از این ایات نیز چند نکته مستفاده می شود. اوّل ان که خداوند بهمه کسان روی زمین خطاب می فرماید بدون استثناء و امر می فرماید که همه به او توجّه کنند تا نجاۀ یابند و او را بیگانگی بپرستند و توجه بخدائی غیر از او نکنند دوّم آن که بذات خود قسم یاد کرده که از آن چه فرموده مختلف نکند که مراد در این جا از خبر اینده باشد که البتّه واقع خواهد شد و ان خم شدن زانو های بندگانت در مقابل او و اظهار ذلّت و بندگی و خضوع و خشوع نمودن ایشان است در قیام و قعود و رکوع و سجود و بجا اوردن عبادت هاي موظّفه و این نحوه عبادات پیش از تشریع شریعت تازه خاتم الانبیاء صلی الله عليه و اله در کار نبوده که زانو خم کنند و رکوع و سجود نمایند و هم اکنون هم در تابعین شریعت تورات و انجیل این گونه عبادت متداوّل نیست و در عبادت هاشان رکوع و سجود و خم و ته کردن زانو و تشهدی نداشته و ندارند و بعلاوه دو زانو نشستن بحالت تشهد را بد می دانند و متدیّنین از ایشان از این کیفیت نشستن اعراض دارند و مربّع و چهار زانو می نشینند و از دو زانو نشستن اطفال خود را منع می کنند. و کلیّه عبادت هاشان بصورت عبادت ما مسلمانان نیست و بعکس مسلمانان بذات خدا هم قسم نمی خورند و امّا رکوع و سجود و زانو خم کردن از عبادات فرضیه حتمیه مسلمانان است و هم چنین بذات خدا قسم خوردن در خصومات و مرافعات بلفظ و صیغه و الله و بالله و تالله بهمه اقسام كلمه قسم سوگند می خورند پس بدون تردید و شک این ایات اخبار از رسالت خاتم الانبياء و آوردن شریعت تازه است که در عبادات امّت او رکوع و سجود و زانو خم کردن باشد و قسم خوردن بخدا در میان شان

ص: 87

رایج و متداوّل باشد وَ دَر بَابِ پنجاه چَهارُم کتاب شعیا نیز گفته است

عکس

ص: 88

عکس

ترجمه طبق مطبوعه لندن سال 1933 میلادی آیه 1 ای عاقره که نزائیده بسرای که درد زه نکشیده به آواز بلند ترنّم نما و فریاد بر آور زیرا خداوند می گوید پسران زن بی کس از پسران زن منکوحه زیاده اند 2 مکان خیمه خود را وسیع گردان و پرده های مسکن های تو پهن بشود دریغ مدار و طناب های خود را دراز کرده میخ هایت را محکم بساز 3 زیرا که بطرف راست و چپ منتشر خواهی شد و ذریّت تو امّت ها را تصرّف خواهند نمود و شهر های ویران را مسكون خواهند ساخت 4 مترس زیرا که خجل نخواهی شد و مشوّش مشو زیرا که رسوا نخواهی گردید چون که خجالت جوانی خویش را فراموش خواهی کرد و عار بیوه گی خود را بیاد نخواهی آورد 5 زیرا که افریننده تو که اسمش یهوه است صبایوت شوهر تو است

ص: 89

و قدّوس اسرائیل که بخدای تمام جهان مسمّی است ولیّ تو می باشد 6 زیرا که خداوند تو را مثل زن مهجور و رنجیده خود خوانده است و مانند زوجه جوانی که ترک شده باشد خدای تو این را می گوید 7 زیرا تو را باندک لحظه ترک کردم و امّا برحمت های عظیم تو را جمع خواهم نمود 8 و خداوند ولیّ تو می گوید بجوشش غصبی خود را از تو برای لحظه ای پوشانیدم امّا باحسان جاودانی بر تو رحمت خواهم فرمود

عکس

آیه 9 زیرا که این برای من مثل اب های نوح می باشد چنان که قسم خوردم که اب های نوح بار دیگر بر زمین جاری نخواهد شد هم چنان قسم خوردم که بر تو غصب نکنم و تو را عتاب ننمایم 10 هر اینه کوه ها زایل خواهد شد و تلّ ها متحرّک خواهد گردید لیکن احسان من از تو زایل نخواهد شد و عهد سلامتی من متحرّک نخواهد گردید خداوند که بر تو رحمت می کند این را می گوید

ص: 90

عکس

ص: 91

عکس

آیه 11 ای رنجانیده و مضطرب شده که تسلّی نیافته اینک من سنگ های تو را در سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنیاد تو را در یاقوت زرد خواهم نهاد 12 و منار های تو را از لعل و دروازه هایت را از سنگ های بهرمان و تمامی حدودت را از سنگ های گران قیمت خواهم ساخت 13 و جمیع پسرانت از خداوند تعلیم خواهند یافت و پسرانت را سلامتی عظیم خواهد بود 14 در عدالت ثابت شده و از ظلم دور مانده نخواهی ترسید و هم از اشفتگی دور خواهی ماند و بتو نزدیکی نخواهد نمود 15 همانا جمع خواهند شد امّا نه باذن من انانی که بضدّ تو جمع شوند بسبب تو خواهند افتاد 16 اینك من اهنگری را که زغال را به اتش دمیده التی برای کار خود بیرون می آورد آفریدم و نیز هلاک کننده را برای خراب نمودن آفریدم 17 هر التی که بضدّ تو ساخته شود پیش نخواهد برد و هر زبانی را که برای محاکمه بضدّ تو برخیزد تکذیب خواهی نمود این ست نصیب بندگان خداوند و عدالت ایشان از جانب من

پوشیده نماناد که ایات این باب از کتاب شعیا راجع بمکّه معظمه است و در ایه اوّل مراد از عاقره معنای زن نازاد است یعنی زنی که اوّلاد نیاورده باشد. و در این جا مجازاً زمین مکّه را تشبیه بزن نازاد فرموده زیرا که هیچ پیغمبری بعد از حضرت اسمعیل از مكّه تا زمان خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله مبعوث نشده بخلاف اورشلیم که بیت المقدس

ص: 92

باشد که پیغمبران بسیار در آن جا ظاهر و مبعوث شده اند و وحی بسیار هم در آن جا نازل شده و مراد از پسران زن بی کس فرزندان هاجر مادر اسمعیل علیهما السّلام می باشند و مراد از پسران زن منکوحه اوّلاد سارا مادر اسحق می باشند و مراد از وسیع کردن مکان خیمه و پهن کردن پرده های مسکن و دراز کردن طناب و محکم کردن میخ ها اشاره است بعظمت پیدا کردن مکّه و ابادانی ان بنحوی که از اطراف جهان به ان توجّه کنند و وسعتی برای آن حاصل شود و قدر و جلال او زیاد شود بنحوی که معبدی در دنیا بعظمت ان نباشد و هم چنان که خدا وعده داده بوعده خود وفا کرده که بظهور خاتم الانبیاء در ان تا بحال عظمی پیدا کرده که در هر ساله از توجّه مردم بدان سو و ذبح کردن قربانی ها و قبله جمیع مسلمان های جهان شدن و در هنگام نماز ها در شرق و غرب عالم بطرف ان توجّه نمودن و ذبایح خود را بدان سو ذبح نمودن و در حال تخلّی پشت و رو بکعبه نکردن و بپا گذاردن در حدود حرم و رعایت احکام مترتبه بران کردن و محلّ امن و امان بودن و غیر این ها که دالّ بر عظمت ان مکان شریف می باشد و همه این ها بواسطه تولّد و ظهور و بعثت حضرت محمّد رسول خدا صلى الله علیه و اله است چنان که واضح و روشن است که هیچ یک از عبادت گاه های جهان این عظمت و جلال را ندارد و بظهور خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله خداوند شرمندگی ان مکان را بجهة بتكده بودن و کسانی که بت پرستی می کردند بر طرف کرد و خدا ان جا را مکان رحمت ابدی خود قرار داد - و در ایه سوّم که گفته ذریّت تو امّت ها را تصرف خواهند نمود این وعده نیز راست شد بسبب وجود مبارك پیغمبر اسلام عليه و اله الصلوة و السّلام كه امّت او در اندک زمانی بعد از هجرت شرق و غرب جهان را مالك و امّت ها را وارث و شهر هائی را آباد و تعمیر نمودند

ص: 93

و مانند این غلبه در این مدّت کم از زمان ادم تا زمان خاتم عليهما السّلام شنیده نشده است اینست مفاد گفته خدا که فرموده ذریّه تو وارث قبایل خواهند شد و شهر های ویران را مسکون خواهند گرداند و از ان زمان تا کنون در هر عصری خلفاء وَ سَلاطين اسلام و علماء و امراء و امناء اسلامی از سلف و خلف کوشش های بسیار در تعظیم و تکریم و تزیین کعبه و مسجد الحرام و اطراف آن نموده و می کنند حتی در کندن چاه ها و برکه ها و لوله کشی ها و برق کشی ها حتّی در منی و مشعر و عرفات و باز ان شاء الله ان تعظیم و تکریم زیاد خواهد شد تا زمان ظهور حضرت بقیّة الله عجل الله تعالی فرجه و دوره رجعت ال محمّد علیهم السّلام که منتهی درجه عظمت را پیدا خواهد کرد و تا قیام قیامت جلال و عظمت او برقرار خواهد بود چنان چه در آیه 11 می فرماید اینک سنگ های تو را در سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنیاد تو را در یاقوت زرد زرد خواهم نهاد و مناره های تو را از لعل و دروازهای ترا از سنگ های بهرمان و تمامی حدودت را از سنگ های گران قیمت خواهم ساخت - (این ترجمه چنان چه قبلا تذکّر داده شد از کتاب عهدین چاپ لندن در سال 1933 میلادی است و امّا بنا بر ترجمه فارسیّه مطبوعه لندن در سال و 1856 میلادی به این نحو ترجمه کرده که 11 اینک من سنگ هایت را با شنجرف می خوابانم و بنیان تو را با فیروزه تاسیس می نمایم 12 و برج هایت از یاقوت و دروازهایت را از شب چراغ و تمامی حدودت را از سنگ های مرغوب می سازم) و در ایه 15 گفته- همانا جمع خواهد شد اَمّا نه باذن من آنانی که بضدّ تو جمع شوند بسبب تو خواهند افتاد - این ترجمه مطابق طبع 1933 است و امّا موافق چاپ سال 1856 چنین می نویسد در ضمن ايه 15 اینک كسي كه از من

ص: 94

بیگانه است با تو متمکّن نخواهد شد و هر کسی که با تو متمکّن است با تو خواهد افتاد (یعنی هر شخص مخالفی که با تو ضدّیت و مخالفت کند خدا او را ذلیل خواهد کرد چنان چه اصحاب فیل مخالفت کردند و خدا ان ها را هلاک و نابود کرد و در زمان قیام سفیانی از شام هم زمانی که قصد خرابی مکّه می کند و لشکر برای خراب کردن مکّه می فرسند خدا لشکر او را در زمین بیدا که در طریق مکّه و مدینه است بزمین فرو می رود چنان چه قبلا در جزو اوّل و دوّم و سوّم این كتاب مفصلاً شرح داده شد و بحسب وعده ای که خدا داده دجّال ملعون هم داخل مکّه نخواهد شد بلکه خائب و خاسر بر می گردد بنا بر اخبار و احادیث وارده

مؤلّف حقیر گوید با این که کتب عهدین را علماء یهود و نصاری تحریف کرده اند و از روی عناد ایاتی که مبشّر امدن حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله و اهل بيت طيبين و طاهرین او است تغیر داده شده و یا انداخته اند مع ذلك كلّه خدا برای اتمام حجّت چشم و گوش ان ها را کور و کر کرده و ایات بسیاری که دلالت دارد بر اخبار به امدن ان حضرت و صفات خاصّة ان بزرگوار و شریعت و كتاب و ذريّه طيّبة او در کتب ایشان باقی مانده و حفظ شده تا هر که از ایشان که زنده می ماند بحجّت زنده بماند و هر که از ایشان هلاکت می شود بحجّت هلاک شود و نگارنده این کتاب انشاء الله در طیّ ذکر اخبار اینده این کتاب ها به بسیاری از ان ها اشاره خواهم کرد هر چند اصل کتاب ها و ترجمه های آن در هر عصری بمرور زمان بسیاری از ان ها تحریف شده و بدلیل و برهان ربیّین و علماء ایشان بتحريف ان ها اذعان دارند حتّی در کتاب های خود برای اثبات تحریف شدن ان تاخت و تازهائی دارند چنان چه مرحوم فخر الاسلام صاحب کتاب انیس الاعلام اعلی الله مقامه که از قسّیسین و علماء مبرّز نصاری بوده و بنور هدایت اسلام مهتدی و مستبصر شده در باب دوّم از جلد اوّل کتاب انیس الاعلام با ادّله و

ص: 95

براهین قاطعه و شواهد که در ان کتاب با تتبع کامل و مدارك معتبره نزد اهل كتاب مفصّلاً نقل فرموده و در این باب مبحث هائی ذکر کرده مبحث اوّل در اثبات تحريف لفظى كتب عهدين سی و چهار شاهد معتبر ذکر کرده مبحث دوّم در اثبات تحريف بزيادت و طلباً للاختصار چهل و پنج شاهد برای اثبات مدّعای خود آورده مبحث سوّم در اثبات تحریف بنقصان و در این بیست شاهد ذکر کرده که مجموعاً صد شاهد می شود و معترفست که بیش از این ها شواهد زیادی بر تحریف آن ها وارد که از خوف اطاله کتاب ان ها را ذکر نکرده - و الحق از هر جهت در این کتاب بر ردّ یهود و نصاری و مادّیين و اثبات صانع و توحید و ابطال تثلیث و اثبات نبوّت عامّه و خاصّه و حقانیّت شریعت اسلام و ناسخ بودن آن بر سایر شرایع و بیان محسّنات اسلام و اثبات امامت دوازده امام شیعیان اثنی عشری و اثبات معاد و غیر این ها ادله و براهینی اورده و حجّت را تمام کرده و در فنّ خود بی عدیل و نظیر است علاوه بر سایر کتبی که تصنیف و تالیف کرده غیر از این کتاب از قبیل کتاب بیان الحق که ده جلد است در ردّ صاحب الهدایة که یکی از علماء متعصّب مسیحی ها بوده و ان کتاب را در ردّ بر قران و انتقاد از اسلام نوشته و بتعبیر فخر الاسلام از ان به الغوایۀ كرده و كتاب خلاصۀ الكلام في افتخار الاسلام در اصول ادیان ثلاثه (یهود و نصاری و اسلام) - و كتاب تعجیز المسيحيّن - و رساله در حرمت شراب و استدلال بر حرمت ان بكتب عهدین - و غیر این ها - مخفی نماند که جلدین کتاب انیس الاعلام شمشیر برّان قاطعی است برای مسلمانان بر ضرر اهل کتاب و مسلمان متفطّن باید از مطالعه آن غفلت نکند زیرا که برای ردّ شبهات یهود و نصاری و اثبات حقانیّت اسلام کتابی است جامع و پر فائده و انتشاران در میان مسلمانان مفتضح کننده عقاید و اعمال يهود و نصاری است از این راه جلد اوّل این کتاب که طبع شد در طهران و منتشر شد وقتی که مسیحین فهمیدند ان را بقیمت گران در هر کجا درکتاب فروشی ها سراغ کردند خریدند و نابود کردند و جز یکی یکی در کتاب خانه های شخصی باقی نماند

ص: 96

لذا نگارنده بفکر افتادم که بهر وسیله ای باشد موجبات طبع دوّم ان را فراهم کنم تا این که بتایید خداوند متعال و توجهات ذوات مقدسه محمّد و ال محمّد صلوات الله عليهم اجمعين زمان اقامت خود در اصفهان در سال یک هزار و سی صد و هفتاد هجری قمری براهنمائی حقیر یکی از مؤمنین خیّر سعادتمند بنام حاج اسد الله ریخته گران خواجوئی اصفهانی بانی طبع و نشر ان شد و قربۀ الی الله مخارج طبع و کاغذ و جلد ان را بعهده گرفت و پس از طبع برایگان مجّاناً در دست رس علماء و وعاظ و محصّلين و علاقه مندان قرار داد فجزاه الله عن الاسلام خیرًا مع ذلك كلّه باز هم این نسخه بسيار كمياب شده رجاء واثق ان كه اهل خیر علاقه مند بدین و قرانی پیدا شود و بانی طبع و زنده کردن هر دو مجلّد این کتاب مستطاب کردند و در باب چهلم كتاب شعیا چنین گفته

عکس

یعنی 1 تسلّی دهید قوم مرا تسلّی دهید خدای شما می گوید 2 سخنان دلاویز به اورشلیم گوئید و او را ندا کنید که اجتهاد او تمام شده و گناه وی امرزیده گردیده و از دست خداوند برای تمامی گناهانش دو چندان یافته است

ص: 97

عکس

آیه 3 صدای ندا کننده در بیابان راه خداوند را مهیّا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمائید 4 هر درّه ای برافراشته و هر کوه و تلّی پست خواهد شد و کجی ها راست و ناهمواری ها هموار خواهد گردید 5 و جلال خداوند مکشوف گشته تمامی بشران را با هم خواهد دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است. آیه 10 همین باب

ص: 98

عکس

اية 10 اینك خداوند یهوه با قوت می آید و بازوی وی برایش حکمرانی می نماید اینک اجرت او با وی است و عقوبت وی پیش روی او می آید 11 او مثل شبان گلّه خود را خواهد چرانید و ببازوی خود برّه ها را جمع کرده به اغوش خویش خواهد گرفت و شیر دهندگان را بملایمت رهبری خواهند کرد

آیه 31 همان باب امّا انانی که منتظر خداوند می باشند قوّت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد خواهند دوید و خسته نخواهند شد خواهند خرامید و درمانده نخواهند گردید بدان که این آیات نیز اشعار به امدن حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله است مراد از صدای ندا کننده یا صدای جبرئیل است یا صدای حضرت ختمی مرتبت بگفتن قولوا لا اله الا الله و اشاره ببعثت ان بزرگوار است و مراد از این که گفته است هر درّه ای برافراشته و هر کوه و تلّی پست خواهد شد و کجی ها راست و نا همواری ها هموار خواهد گردید اشاره است بفرمایش ان بزرگوار که فرموده زوى لى الارض فرأیت مشارقها و مغاربها یعنی جمع کرد برای من زمین را پس دیدم پس مشرق ها و مغرب های ان را دیدم و در تفسیر علی بن ابراهيم قمى بسند صحیح از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که عبد الله بن بکیر می گوید

ص: 99

حضرت بمن فرمود اخبرنى عن الرّسول صلى الله عليه و اله كان عاما للنّاس الیس قال الله فى محکم كتابه و ما ارسلناك الّا كافّة للنّاس لاهل الشرق و الغرب و اهل السّماء رء و الارض من الجن و الانس هل ابلغ رسالتة الیهم كلّهم قلك لا ادرى قال یابن بكیر انّ رسول الله لم يخرج من المدينة فكيف ابلغ اهل الشرق و الغرب فلت و لا ادري قال ان الله تبارك و تعالى امر جبرئيل فاقلع الارض بريشة من جناحه و نصبها لمحمّد صلى الله عليه و اله و كانت بين یديه مثل راحته في کفّه ینظر الی اهل الشرق و الغرب و يخاطب كلّ قوم بالسنتهم و یدعوهم إلى الله و الى بنوته بنفسه فما بقيت قریۀ و لا مدینۀ الا دعاهم النبيّ صلى الله عليه و اله بنفسه - يعنى فرود - خبر ده بمن از رسول خدا صلى الله علیه و اله که رسالت او عمومیّت داشت بر همه مردم ایا نه اینست که خدا در محکم کتاب خود فرموده که ما نفرستادیم تو را ای پیغمبر مگر برای همه مردمان برای اهل مشرق و مغرب و اهل اسمان و زمین از پریان و ادمیان - ایا رسالت خود را رسانید بهمه ان ها گفتم نمی دانم فرمود ای پسر بکیر بدرستی که رسول خدا از مدینه بیرون نرفت پس چگونه رسالت خود را به اهل مشرق و مغرب رسانید گفتم نمی دانم فرمود بدرستی که خدای تبارک و تعالی امر فرموده جبرئیل را پس کند زمین را بیک پری از بال خود و مقابل روی محمّد صلى الله علیه و اله نگاه داشت مانند کف دست او نظر می کرد بسوی اهل مشرق و مغرب و با هر قومی بزبان ایشان خطاب می کرد و دعوت می نمود ایشان را و پیغمبری خود بخودی خود پس باقی نماند هیچ شهری و دهکده ای مگر این که شخصاً پیغمبر ایشان را بخود دعوت نمود (سوره سبا صفحه (540) طبع مستوفی در طهران سال 1313)

ایه 5 از باب چهلم کتاب شعیا که گفته است - و جلال خداوند مکشوف کشته تمامی بشر ان را با هم خواهند

ص: 100

دید - اشاره بهین است و در ایه دهم همان باب از همان کتاب که گفته اینک خداوند یهوه با قوّت می آید و با روی وی برایش حکمرانی می نماید - مراد وجود مبارك محمّد صلى الله عليه و اله است و مراد از بازوی او که برایش حکمرانی می نماید برادر و پسر عمّش امیر المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است که بمنزله بازوی آن بزرگ وار است چنان که خداوند در قران مجید از هرون تعبیر ببازو کرده برای موسى عليهما السلام - و در ایه 31 اشاره است ببلندی مقام و موقعيّت ان هائی که انتظار آمدن ان حضرت را داشتنه اند از اهل کتاب که با شتاب بنزد او روند و ایمان اورند به او مانند سلمان فارسی و عبدالله سلام و امثال ان ها

اخبار شعياى نبيّ بشارت بظهور حضرت بقیة الله

عجل الله تعالی فرجه در باب شصت و ششم از ایه 10 تا ایه 24 که پایان باب و کتابت چنین گوید

عکس

10 ای همه آنانی که اورشلیم را دوست می دارید با او شادی کنید و برایش وجد نمائید تا از پستان های

ص: 101

تسلیّات او بمکید و سیر شوید و بدوشید و از فراوانی جلال او محظوظ گردید

عکس

ایه 12 زیرا خداوند چنین می گوید من سلامتی را مثل نهر و جلال امّت ها را مانند نهر سرشار به او خواهم رسانید و شما خواهید مکید و در اغوش او برداشته شده بر زانو هایش بناز پرورده خواهید شد

آیه 13 و مثل کسی که مادرش او را تسلّی دهد هم چنین من شما را تسلّی خواهم داد و در اورشلیم تسلّی خواهید یافت 14 پس چون این را ببینید دل شما شادمان خواهد شد و استخوان های شما

ص: 102

مثل گیاه سبز و خرّم خواهد گردید و دست خداوند بر بندگان معروف خواهد شد امّا بر دشمنان خود غضب خواهند نمود

عکس

آیه 15 زیرا اینک خداوند با اتش خواهد امد و عرّابه های او مثل گردباد تا غضب خود را با حدّت و عتاب خویش را با شعله اتش بانجام رساند 16 زیرا خداوند با اتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری خواهد نمود و مقتولان خداوند بسیار خواهد بود

آیه 17 و خداوند می گوید انانی که از عقب یک نفر که در وسط باشد خویشتن را در باغات تقدیس و تطهیر می نمایند و گوشت خنزیر و رجاسات و گوشت موش می خورند با هم تلف خواهند شد

ص: 103

عکس

آیه 18 و من اعمال و خیالات ایشان را جزا خواهم داد و امده جميع أمّت ها و زبان ها را جمع خواهم کرد و ایشان آمده جلال مرا خواهند دید 19 و ایتی در میان شما بر پا خواهم داشت و انانی که از ایشان نجاۀ یابند نزد امّت ها بتر شیش و فول و تیر اندازان بود و توبال و یونان و جزایر بعیده که اوازه مرا نشنیده اند و جلال مرا ندیده اند خواهم فرستاد تا جلال مرا در میان امّت ها شایع سازند

و در ایه 23 گفته -

ص: 104

عکس

آیه 23 از همان باب - و خداوند می گوید که از غرّه ماه تا غرّه دیگر و از سبت تا سبت دیگر تمامي بشر خواهند امد تا بحضور من سجده نمایند 24 و ایشان بیرون رفته لاش های مردمانی را که بر من عاصی شده اند ملاحظه خواهند کرد زیرا کرم ایشان نخواهند مرد و اتش ایشان خاموش نخواهند شد و ایشان نزد تمامی بشر مکروه خواهند بود

مؤلّف فقير گويد

این ایات از کتاب شعیای پیغمبر هنوز مصداق آن از زمان شعیا تا بحال ظاهر نشده و بدون تردید بشارت از ظهور حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه می باشد بشهادت متن آيات زیرا که در آیه 14 که گفته است دست خدا بر بندگانش معروف خواهد شد و بر دشمنان خود غضب خواهد نمود دست خدا غیر از امام و حجّت کسی نیست و معروف خواهد شد اشاره بظهور آن حضرت

ص: 105

است بخصوص با تصریح به این که فرموده خداوند با آتش خواهد امد و دیگر ان که عرّابه های او مثل گرد باد است تا غضب خود را با حدّت و عتاب خود را با شعله اتش به انجام رساند مراد از ان مأمور بودن ان حضرتست بغضب و دور نیست مراد از عرّابه ها آلات و ادوات جنگی ان حضرت باشد که بتمام قوی و اسباب خواهد آمد چنان چه از بعضی از احادیث و اخبار هم مستفاد می شود و از جمله ان ها اینست که یرتقى بالاسباب اسباب السّموات و الارض یعنی بالا مي رود ان حضرت با اسباب اسبات اسمانی و زمینی نگارنده در این کتاب بسیاری از ان احادیث و اخبار را ذکر کرده و بعد از این هم ذکر خواهد شد و در ایه 16 گفته زیرا خداوند با اتش و شمشیر خود بر تمامی بشر داوری می کند و مسلّم است و جای هیچ تردیدی نیست که احدی که از انبیاء و اوصیاء تا بحال بر تمام بشر داوری و حکومت نکرده اند و مأمور بشمشیر زدن بنحوی که همه بشر سر تسلیم فرود اورند و زمین پر از عدل و داد شود مخصوص به امام عصر شیعیان مسلمانان حضرت حجۀ بن الحسن امام دوازدهم ایشانست و در ایه 18 فرموده و آمده جمیع امّت ها و زبان ها راجع خواهم کرد شبهه ای نیست که احله تا بحال نیامده که جمیع امّت ها و زبان ها را جمع کند که همه روی زمین امّت واحده شوند این قبا بر اندام ان حضرت دوخته شده که در زمان ظهور او مصداق فرموده خداوند متعال در قران مجيد که فرموده - ﴿ و لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً﴾ كه تمامی بشرهمه بیک دین متدیّن شوند می باشد و در آیه 23 گفته از غرّه ماه تا غرّه دیگر و از سبت تا سبت دیگر تمامی بشر خواهند امد تا بخصوص من سجده نمایند مصداق این هم در زمان ظهور ان حضرت صورت وقوع پیدا خواهد کرد و تا بحال ابدا صورت نگرفته است پس این ایات اخبار بظهور و زمان

ص: 106

ظهوران بزرگوار است که روح عدالت در پیکر جهان دمیده خواهد شد و زمین و اسمان برکات خود را ظاهر خواهند کرد - بار خدایا دید های منتظران و علاقه مندان را بنور جمال عدیم المثالش روشن و منوّر گردان و صلى الله عليه و على جدّه و جدّتة الطّیبين الطّاهرين

بَهرِه دُوّم

اشاره

از بخش دوازدهم از کتاب نوائب الدّهور در بیان بشارات و اشاراتی که در تورته رسیده راجع بحضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و اوّلاد طيبيّن و طاهرين و كثرت ذريّه او و شريعت مقدّسه ان حضرت - در اواخر سیمان سیزدهم یعنی باب و فصل سیزدهم از پاراش یعنی سفر اوّل از اسفار پنج گانه که ان را سفر براشیت یعنی کتاب تکوین و پیدایش از پاسوق یعنی آیه 14 تا اخر ایه 17 چنین گفته

عکس

ص: 107

عکس

ترجمه ایات موافق ترجمه طبع لندن سال 1933 م - ایه 14 و بعد از جدا شدن لوط خداوند بِابرام گفت اکنون تو چشمان خود را برافراز و از مکانی که در ان هستی بسوی شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر 15 زیرا تمام این زمین را که می بینی بتو و ذرّیت تو تا بِاَبَد خواهم بخشید 16 و ذرّيت تو را مانند غبار زمین گردانم چنان که اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد ذریّت تو نیز شمرده شود 17 بر خیز و بر طول و عرض زمین گردش کن زیرا که ان را بتو خواهم داد

مولّف گويد

در كتاب اقامة الشهود في الردّ على اليهود علّام فهّام محمّد رضای جدید الاسلام که از اعاظم علمای یهود بوده و در زمان سلطنت شاه غفران پناه ناصرالدین شاه قاجار بقلم عالم جليل و سیّد نبيل على بن الحسین حسینی طهرانی از عبری بفارسی ترجمه شده و در همان اوان در طهران بزیور طبع اراسته گردید در ذیل این

ص: 108

ایات چنین نوشته - این آیات مشعر بر اینست که ذریّه طاهره حضرت خلیل الرحمن را زیاد باید بفرماید و اوّلاد او مانند زمین که متواضع است ذریّه باقیه از ان سرور هم باید متواضع بوده باشند و بعلاوه باید آن ذریّه باقیه مانند زمین محالّ معادن و مكان جميع اقسام فلذّات و جواهرات نفیسه و خزائن و دفائن سلاطین بوده و خود و اوصیاء مرضیّين او ببروز دادن معجزات در مقامات عدیده به انقلاب ماهیّت هر شیء بهر یک از اقسام فلذّات و جواهرات و نقدین متّصف باشند و هم چنین باید محال حیوانات مانند زمین بوده باشند چنان چه از ایشان هم به اعجاز ایجاد هر گونه حیوانی می شد بانقلاب صور محسوسه منقوشه در پرده و فرش مامون ملعون بهیئت شیر های مهیب از برای خوردن آن ملعون مستهزء- و محلّ تعیش و انتفاع خلایق بوده باشند که هر گونه از نعم غیر متناهیه خداوندی از ایشان بروز و ظهور پیوندد و بعلاوه محلّ نزول رحمت های حقّانی و برکات سبحانی بود باشند و بحمد الله سبحانه این ذریّه طاهره جناب خلیل الرّحمن که از نسل ذبیح الله جناب اسمعیل باقی مانده دارای همگی این صفات کمال بوده و هستند اوّلا که خود پیغمبر مختار ایشان صلوات الله و سلامه علیه که پیغمبر رحمت بوده و جمیع نعم ظاهره و باطنه از وجود ذی جودش و شریعت مقرّره اش بخلائق رسیده و می رسد و هم چنین است مقامات و شئوئات هر یک از اوصیاء مرضییّن ان حضرت که اوّلهم و افضلهم سيّد الوصيّين و قائد العزّ المجلّين امیرالمؤمنين و بعد از ان جناب السّبطين السيّدين الامامين الهمامين ابى محمّد الحسن و ابن عبد الله الحسين و بعدهما التسعۀ المعصومين من ذرّیه الحسين افضلهم قائمهم صلوات الله و سلامه عليهم اجمعین (تا این جا عبارات كتاب اقامۀ الشهود در ذیل این ایات از تورته چنان که نوشته بود بهمان عباراتی که در ان جا است بدون کم و زیاد نوشته شد)

ص: 109

بُرهان دوّم در همان سفر براشیت یعنی تکوین در سیمان یعنی فصل هفدهم در پا سوق یعنی ایه بیستم چنین گفته است بلغت عبری

عکس

ترجمه وفق طبع 1933 م لندن - ایه 20 و امّا در خصوص اسمعیل تو را اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم دوازده رئیس از وی پدید آیند و امّتی عظیم از روی بوجود اوردم و در مجلّدِ دوّم كتاب انیس الاعلام مرحوم محمّد صادق فخر الاسلام که از مبرّزین علماء مسیحی و جدید الاسلام بوده در صفحه 151 ان کتاب پس از ان که عین عبارت ایه را بعبری نوشته نیز از توراته سریانی هم همین ایه را بعبارت سریانی چنین نوشته

دَعَال اِسمَعیل شِمِعُتکَ ها بَرَكَتِهِ وَ اسَكِتّهِ وَ اَكبِرتِهِ طابَ طَابَ تِرِعَ سَرروربِنينِ نولِيدِى وَاتِليُوحَ لَعَامَارُبا

ص: 110

پوشیده نماناد که این ایه مشعر بر نکاتی چند است که صاحب اقامۀ الشهود و صاحب کتاب انيس الاعلام ان ها را خاطر نشان نموده اند و خصوصا مرحوم فخر الاسلام در ذيل ایه و ترجمه ان شرح مبسوطی نگاشته - اوّلا ایه راجع بوعده ایست که خدا بر اسمعیل داده که نسل و ذرّیه و برکت او را بسیار بسیار زیاد کند بسبب محمّد و دوازده امام که بعد از ان حضرت اوصیاء ان بزرگوار می باشند ثانیا ان كه كلمة بمندمئد در عبرى و طاب طلاب در سریانی بمعناي محمّد است صاحب اقامۀ الشهود در صفحه 48 آن کتاب گفته لفظ بمئدمئد موافق است با لفظ محمّد كه اسم شریف ان جنابست و نود و دو می باشد و در انیس الاعلام گفتند که مخفی نماند که مراد از ماد ماد در عبرانی حضرت محمّد است و طاب طاب هم در سریانی مقصود ان حضرتست که این هر دو اسم مقصود حضرت محمّد است و چند سطر بعد از ان گفته - و درد و موضع از این سوره یعنی از سوره تورته اسم مبارك حضرت خاتم الانبياء با عدَدِ مُستعمل يَهود استخراج می شود يکي از لفظ یماد ماد که درسه موضع ان سوره واقع گردیده. زیرا که بماد ماد در نزد ایشان نود و دو تا است زیرا که با دو تاست و میم چهل و الف یک و دال چهار و میم ثانیه هم چهل و الف یک و دال ثانیه هم چهار مجموع نود و دو - و موضع ثانی از لفظ لغوی غدول پس لام در نزد یهود سی تاست و غین سه زیرا که در موضع جیم است جیم و صاد ندارند- و او شش و یا ده و غين ایضاً سه و دال چهار و او شش لام سی پس مجموع این هم نود و دو است. و اكثر ادّلۀ احبار یهود بحروف جمل كبير است و ان حرف ابجد است حضرت سلیمان علیه السّلام چون بيت المقدّس را بنا کرد اخبار یهود حکم کردند که این بنا چهار صد و ده سال باقی و بعد خراب

ص: 111

خواهد شد و همین طور هم شد و این استخراج را از لفظ بذات استخراج کردند و اگر کسی اعتراض نماید باین دلیل که لفظ با در بمُاِدمِاد از نفس کلمه نیست بلکه از اداتست و حرفی است که از برای صله مذکور گردیده است و هر گاه خواسته باشیم اسم محمّد صلى الله عليه و اله را استخراج کنیم محتاج می شویم بباء ثانيه و بگوئیم ببمادماد جواب گوئیم از مشهوراتست در نزد ادبای یهود که چون دو باء در یک کلمه جمع شود یکی ادات و دیگری از نفس کلمه ادات را حذف می کنند و ان که از نفس کلمه است باقی می گذارند و این امر شایع است در نزد ایشان در مواضع غیر محصوره و هر کسی که فی الجمله اطّلاع داشته باشد در علم اَدَبيّة يهود این مسئله از برای او كالشمس في رایعة النّهار وسط السّماء ظاهر و روشن خواهد گردید که از غایت اشتهار محتاج بدلیل نیست - و در چند سطر بعد از این گفته و ممکنست که لفظ بمادماد منقوص اسم محمّد باشد - برگردیم به نکات باقی آیه ذکر شده از توریه - ثالثا آن که ذریّه ان سرور یعنی اسمعیل بر حسب وعده ای که خدا به ابراهیم داده که بسیار می کنم و زیاد می کنم ان ها را این قدر ان ها را زیاد کرده که از میان آن ها از یک دختر پیغمبر آخر الزمان تنها فضلاً از دیگرانشان ببرکت دعای حضرت ابراهیم و وعده الهی بقدری زیاد شده اند که جهان را پر کرده اند با این که هزارها از ذریه او را دشمنان ایشان از روی ظلم گشتند و بشکنجه های سخت ان ها را نابود کردند و بسیاری از ایشان از وطن های خود اواره شدند و از ترس نسب خود را مخفی کردند مع ذلك كلّه باز بحمد الله و المنّة روز بروز در تزایدند - رابعاً مراد از دوازده سرور و امام از ذریّه حضرت اسمعیل دوازده امام شیعیان اثنی عشریّه اند شنیم عَاسَار نسیئیم بمعنای دوازده امام است و اگر جماعت یهود و مسیحی ها بخواهند ان ها را تطبیق کنند بدوازده پسران

ص: 112

اسمعیل که در فصل بیست و پنجم سفر تکوین توراته درایه سی و یکم که عبارتند از نَبايُوت و قیدار و اَدبَيل و مِبسام و مِشماع و دوّمَه و مَسّا و حَدار و تیما و یَطوُر و نافيش و قِدمَه كه موافق و نام های قبیله های ایشان است و موافق قلعه های ایشان نباید درست باشد زیرا که این دوازده نفر دارای مقام نبوّت و الهام نبوده اند و مقصود خدا ایشان نیست بلکه مراد از دوازده سرور و امام دوازده امام و اوصیاء پیغمبر اخرالزمانند که از اوّلاد قیدار بن اسمعیلند صاحب اقامه الشهود در صفحه47 آن کتاب نوشته- این قدر که در تورته نوشته تعریف اسمعیل و هاجر را تعریف اسحق و ساره نیست و ما هم تورته را و انچه در آن مذکور است قبول داریم بدلیل این که چند دفعه فرشته بهاجر ظاهر شد و بساره ظاهر نشد و اسمعیل هم در پیش خداوند عالم با قرب و منزلت بوده است و چندین ایه در تورته در صف اسمعیل نوشته است

برهان سوّم

در باب شانزدهم از سفر تکوین از آیه دهم تا اخر باب حکایت حضرت هاجر و بیان بعضی از علائم و نشانه هائی که در حضرت خاتم الانبياء محمّد مصطفى صلى الله عليه و اله می باشد ذكر شده و از آیاتی که راجع بجناب هاجر ذکر شده این است

عکس

ص: 113

عکس

ترجمه وفق طبع لندن 1933 م - ایه 10 و فرشته خداوند بوی گفت ذریّت تو را بسیار افزون خواهم گردانم بحدی که از کثرت بشماره نیایند11 و فرشته خداوند وی را گفت اینک حامله هستی و پسری خواهی زائید و او را اسمعیل نام خواهی نهاد زیرا خداوند تظلّم تو را شنیده است 12 و او مردی وحشی خواهد بود دست وی بضدّ هر کسی و دست هر کس بضدّ او و پیش روی همه برادران خود مساکن خواهد بود مسستفاد از این آیات اوّل تکلّم کردن فرشته خدا است با هاجر دوّم مژده دادن آن فرشته است بهاجر بزیاد شدن ذریّه او بحدّی که در شماره نیایند سوّم مژده دادن او بحامل بودن هاجر باسمعیل و مستجاب شدن دعای هاجر چهارم خبر دادن فرشته از وحشی بودن اسمعیل اشاره است به دور شدن او از پدر و ساکن شدن او در وادی غیر ذی ذرع و کناره گیری او از هر کس

مخفی نماند که در اقامۀ الشهود این آیات را از ایات و علامات پیغمبر خاتم صلى اله علیه و

ص: 114

اله دانسته و گفته است که از این آیات علامات چند و اوصاف چند بالنسبته به پیغمبر اخر الزمان فهمیده می شود علامه اوّلی و حتی بودن ان سرور به این معنی می باشد که از بسیاری محبّت و عشقی که بحق سبحانه و تعالی ان جناب داشت که دارای مقام محبّت شده و ملقّب بلقب حبيب الله شده بودند از جمیع ما سوى الله كمال وحشت داشتند (تا ان جائی که گفته) و امّا علامت و نشانه دوّمی که از این ایه فهمیده می شود آن که دست ان جناب همیشه اوقات بر ضدّ مخالفین بوده و دست مخالفین ان سرور بر ضدّ ان جناب بوده و همیشه اوقات از اوّل بعثت تا زمان رحلتش بمجاريه و مجادلة و جهاد با دشمنان دین مبین مشغول بوده اند (تا ان جا که گفته) و امّا علامت و نشانه سیّم که با برادرانش زندگی نماید و ساکن باشد پس مراد همراهی ان حضرت با طوائف یهود از بنی قریضه و بنی سلیم و سایرین از بنی اسرائیل که در اطراف مدینه طیّبه بوده اند (تا اخر کلام او بلفظه)

مؤلف گوید ظاهراً آیات مذکوره در این برهان با استنباطات صاحب اقامۀ الشهود موافقت ندارد بلکه ایات راجع بخود هاجر و اسمعیل است و مراد از وحشی خود اسمعیل است بر وجهی که قبل از نقل کلام صاحب اقامۀ تذکّر دادم چنان چه بر متفظّن واضح و روشن است

بُرهانِ چَهارُم

در توریة در سفر مثنّی در باب هجدهم آیه 15 گفته است

عکس

ص: 115

عکس

یعنی نبیئی را از میان تو از برادرانت مثل من مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید

آیه 17 بنّئی را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آن چه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت

مؤلّف ناچير گويد

که مرحوم میرزا محمّد رضای جدید الاسلام در کتاب منقول الرضائی در ردّ یهود چنین استنباط کرده که این ایات بشارت به آمدن حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله است و دلالت دارد بر صاحب شریعت تازه بودن و اوّلوالعزم بودن ان حضرت و مأمور بودن بنی اسرائیل بشنیدن فرمایشات ان جناب و بعلاوه از نشانه اولی که اولوالعزم بودن ان جنابست نشانه دیگر هم فرموده که از میان برادران تو می باشد یعنی از بنی اسمعیل که اولاد قرار بوده باشد و نیز گفته است که اگر گوینده ای

ص: 116

از علماء و بنی اسرائیل در این جا بگوید که مراد خدای تعالی از میان تو از خود طایفه بنی اسرائیل می باشد پس جواب می گوئیم در این جا ایراد وارد می آید که تناقص لازم می آید در کلام خداوند علّام الغیوب بعلّت آن که در اخر توريۀ در سفر مثنّی در فصل سی و چهارم در آیه دهم می فرماید

عکس

یعنی بر نمی خیزد از میان بنی اسرائیل پیغمبری مانند موسی در این ایه دهم از فصل سی و چهارم خبر یاس می دهد که از طایفه بنی اسرائیل مثل جناب موسی علیه السّلام پیغمبری دیگر بر نخواهد خواست - و در آیه پانزدهم - از فصل هجدهم مژده امدن پیغمبری که مثل خدای تعالی باشد یا مثل جناب موسی علیه السّلام بنا بر اختلافی که دارند در معنای (کمونی) از میان برادران تو می دهد - از برای رفع تناقض نا چاریم که حکما حمل کنیم این را در فقره کلمه برادران تو بر بنی اسمعیل نه بنی اسرائیل زیرا که اسمعیل هم با حضرت اسحق پیغمبر برادر بودند چنان چه یعقوب نبی با عیص برادر بودند و اوّلاد و احفاد هر دو پسران حضرت اسحق بنی ادوم و بنی اسرائیل را با یک دیگر برادر خوانده اند و می خوانند چنان چه حضرت موسی از قادش نزد ملک روم ایل چیان فرستاد که برادر تو اسرائیل چنین می گوید که هر معصیتی و مصیبتی که بر ما واقع شد می دانی چنان چه این بیان را در سفر اعداد فصل بیستم ایه چهارم فرموده و هم چنین درد و جای دیگر آیه چهارم و هشتم در فصل دوّم سفر مثنّی می فرماید و قوم را

ص: 117

امر کرده و ایشان را بگو که شما بسر حدّ برادران خود بنی عیص که در سعیر سا کنند براه صحرا از ایلت و غصیون کبیر عبور نمودیم ان گاه برگشته از راه بیابان مواب عبور نمودیم و ایضا در محلّ دیگر از همین سفر در فصل بیست و سیّم ایه هفتم فرموده - از ادونی متنفّر مشو زیرا که او برادر تو است و هم چنین در سفر تکوین فصل بیست و دوّم آیه بیست و نهم اسحق می فرماید در مقام دعا کردن پسرش یعقوب را مولای برادرانت باش و پسران مادرت تو را کرنش نمایند در این جا که یعقوب یک برادر که عیص بوده باشد بیشتر نداشت با این حال بلفظ جمع می فرماید اوّلا که باید قطعاً اوّلاد برادر را هم که از طرف مادرش بودند همه را برادر خوانده باشد. بعلاوه از آن چه ابن عزیر توضیح و تفسیر این ایه را فرموده گفته که مراد از برادرانت همگی اولاد و احفاد حضرت ابراهیم علیه السّلام است از اولاد حضرت اسمعیل و اولاد صیغه بعد از ان که اعمام و بنی اعمام را برادر خوانده باشد در توریة در این جا هم مراد همان بنی اسمعیل می شود بطریق اولی و هم چنین در مقام دیگر حضرت ابراهیم جناب لوط را که برادر زاده ایشان بوده به اعتقاد یهود برادر خوانده در سفر تکوین فصل سی ام ایه هشتم که می فرماید حضرت ابراهیم بلوط تمنّائی که فرموده است که میان من و تو و میان شبانان من و شبانان تو نزاعی نشود بسبب این که برادرانیم - بعد از این که حضرت موسی علیه السّلام خود و سایرین از اسرائیلیان با ادومی که بنی عیص است برادرخوانده بواسطه ان كه اسحق و عیص جدّ هر دو طایفه با هم برادر بودند البتّه حضرت اسحق هم با حضرت اسمعیل برادر بودند و چون ایه را بر طائفه بنی اسرائیل نمی توان حمل نمود قطعا باید همان بنی اسمعیل مراد خدای تعالی و یا جناب موسی از لفظ برادران تو بوده باشد لا غیر و اگر از جانب یهود بنی اسرائیل کسی بحث کند که مراد از

ص: 118

این ایه - ولوقام - تا اخر خبر از زمان گذشته می دهد و ماضی می باشد و معنای ان در این جا این است که مثل توئی از بنی اسرائیل نیامده بنابراین ایه با آیه خبر از امدن پیغمبری از میان برادران تو مثل تو منافات ندارد که از بنی اسرائیل بعد از جناب موسی بیاید جواب اینست که اولّا لفظ ولوقام مستقبل است بعلّت ان که اهل لغت گفته اند که لوقام بدون واو ماضی است ولی بواسطه واو مستقبل می شود. چنان چه در لفظ عرب قام ماضی است و قد قام مستقبل می شود و بعلاوه لفظ هود که بمعنی دیگر می باشد قرینه ظاهره است بر معنای مستقبل چنان چه در بسیاری از موارد در توریة از این قبیل بسیار است مثل کلمه امَرتا که بمعنای گفتنی است و وامرنا یا واو یعنی بگوئی و لفظ اخلتا یعنی خوردی و واخلتا با واو یعنی بخورید و لفظ شمع یعنى بشنود و ویشمع با واو می شنود و لفظ ناتتاه یعنی دادی و وناتتاه با واو یعنی می دهم و لفظ عاساه یعنی بكن و عسه با واو یعنی می کنم و لفظ ها لختاه یعنی رفتی و وها لختاه با واو یعنی برد و از این قبیل بسیار است که حرف واو لفظ ماضی را حال با استقبال کرده این مثال ها در مفردات گفته شد و امّا آیاتی که در این مقام شاهد ما می باشد شد پس بسیار است از ان جمله در سفر لویان فصل بیست و پنجم ایه سی ام می فرماید

عکس

یعنی و اگر کسی خانه سکونتی در شهر حصار و او بفروشد تا یکسال تمام بعد از فروختن حقّ انفکات ان را خواهد داشت - شاهد در این ایه در لفظ وقام است که با واو است و بمعنی استقبال می باشد - و در همین سفر در فصل بیست و هفتم ایه نوزدهم می فرماید

ص: 119

عکس

یعنی بر ان بیفزاید و برای وی برقرار شود شاهد در کلمه وقام است که بواسطه واو بمعنی استقبال است - و در سفر داوران یعنی کتاب قضاۀ در فصل سیزدهم ایه بیست و یکم

یعنی البته خواهیم مرد زیرا که خدا را دیدیم - شاهد در کلمه ولو است که بمعنای مستقبل است - باری از این قبیل شواهد در کتب عهد عتیق زیاد است لهذا بیان نمودیم که الفاظ چندی هست که لفظ ماضی است امّا معنای مستقبل دارد و بسیار است که لفظ مستقبل است و معنای ماضی و حال می دهد چنان چه در الفاظ عرب هم که عبارۀ اخرای عبریست این کیفیت بهمین نحواست پس فهمیده شد که واو در عبری مانند یاء در عربی است که ماضی را مستقبل می کند جواب دیگر از همین آیه - و لوقام ان که هارم بام در میان کتاب رساله خود نوشته است و همیشه حضرات یهود این ایه را می خوانند. و با ان که معترف بر معنای استقبالی این ایه می باشند می گویند که هنوز ان پیغمبر موعود نیامده از بنی سرائیل و بعد هم نخواهد امد حال می گوئیم از بنی اسرائیل که معترف شده اند بتصدیق هارم بام که نیامده و نمیاید پس باید گفت که آیه از غیر بنی اسرائیل آمده یا نیامده اگر امده باشد ان کیست غیر از پیغمبر اخر الزّمان که دارای جمیع علائمی است که انبیاء سلف علیهم السّلام از ان خبر داده اند تا این جا قسمتی از کلمات صاحب کتاب اقامة الشهود في الردّ على اليهود يا (کتاب منقول الرضائی) شرح داده شد مؤلف فقیرمی گوید علّام فهّام فخر الاسلام در جلد دوّم کتاب انیس الاعلام در مقصد ششم از باب پنجم در ذکر بشارات وارده در کتب سماویّه در نبوّت محمّد بن عبد الله صلى الله عليه و اله از ايه 15 از باب 18 از تورته مثنّی بر وفق سوریت در بشارت اوّل چنین نقل کرده است 15 نَبينا مِن كوُوخ مِن اَخُون

ص: 120

وَ تُوْخ اَخْ دِیّيِ بِتَ مَقیْم اِلوُخْ مَرْیا اَلَهُخْ اِلِه شِمَعِیتوُنْ 16 اَخْ کُلْ دتِلِب لوُخْ مِنْ لِکِسْ مَرْیا اَلَهُخ بِخُورِبْ بِیُو ما دِکْنِشالیْ مَزیْدِنْ لِشِمعَیا قَلادِ مَریا اَلَهیْ دَمْنِ دِاَها نُورا کُورالیْ زَدِعْنِ مِدْریْ وَلیْ مِتِنْ 17 وَ مِریْ مَرْْیا اِلّیْ صَپای اِبْدِلُون مِنْدی دِهُم زِمْلُون 18 نِبِیابِتْ مَقِمِنْ اِلِّیْ مِن کَوادِ اَخُن وَتِیهِ اَخْ دِیُوخ وَ بِت یَبنِ هِمْزِ مَنّی بپومِهْ وَ بِتْ هَمِزِامَهِ کُل دِپَقْدِنی 19 وْ هُو یا نَشا دِلا شَمِعْ لِهِمْزِ مُنّی بَهمِزْ بِشِمّیْ اَنابِت طَلْباً مِنِه 20 اِنیِا نَبِیّادِ قَشْدِرْ لِهَمْزومِی هِمْزِ مَن بِشِمّیِ مِنْدِیّ دِلیِوِن پِقیْدُوهْ لِهِمْزُومِی وَ دِهَمْزٍ بِشِمادِ اَلَهِیْ خَیْنیْ هَرَمِات هَوْ نَبِیّاً 21 وَ اِنْ اَمِرْتْ بِلِبوُخ دِاَخْیَ یَدْعَخ خَبْرا دِلِیْلیِ هُمزِمُوهْ مَرْیا 22 دِهَمْزٍ نَبِیّا بِشِمادِ مَریا وَ لا هَوِیْ خَبرا وَ لا اَتیْ هَوْ یِلِی خَبْرا دِلِیلیِ هُمْزِمُوهْ مَریا بِقَشَدِرتا هُمْزِمُوه لِی نَبِیّا لا زَدِعِت مِنُوْه

پس از ترجمه عربی موافق مطبوعه بیروت در سنه 1870 ترجمه فارسی کلمات مذکوره را موافق نسخه مطبوعه لندن در سنه و 1856 مسیحیّه مطابق سنه 1272 هجریه چنین نوشتند 15 خداوند خدایت از میان شما از برادرانت پیغمبری را مثل من مبعوث می گرداند او را بشنوید 16 موافق هر ان چه از خداوند خدایت در هورب در روز حمعیّت در خواستی هنگام گفتنت که قول خداوند خدای خود را دیگر نشنوم و این اتش عظیم را دیگر نبینم مبادا که بمیرم 17 و خداوند بمن فرمود ان چه که گفته نیک 18 از برای ایشان پیغمبری را مثل تو از میان برادران ایشان مبعوث خواهم کرد و کلام خود را بدهانش خواهم گذاشت تا هر ان چه که به او امر می فرمایم

ص: 121

بایشان برساند 19 و واقع می شود شخصی که کلمات مرا که او باسم من بگوید بشنود من از او تفتیش می کنم 20 امّا پیغمبری که متکبّرانه در اسم من سخنی گفت که بگفتنش امر نفرموده ام و یا باسم خدایان غیر تلفّظ نماید ان پیغمر باید البتّه بمیرد 21 و اگر در دلت بگوئی کلامی که خداوند نگفته است چگونه بدانیم 22 چنان چه پیغمبری چیزی بنام خداوند یگوید و ان چه واقع نشود و به انجام نرسد این امریست که خداوند نفرموده است بلکه ان پیغمبر ان را از روی غرور گفته است از او مترس - انتهى

فخر الاسلام بعد از نقل این ایات و ترجمه عربی و فارسی ان گوید که این بشارت بشارت يوشع علیه السّلام ینست چنان چه یهود گمان کرده اند و بشارت بعيسى علیه السّلام هم نیست چنان چه گمان علماء پروستنت است بلکه بشارت محمّد صلى الله عليه و اله و سلم است بده وجه اوّل ان که در مقدمه سیّم از مقصد ششم از باب پنجم کتاب انیس الاعلام بیان کرده و گفته است قول بر این که اهل کتاب منتظر نبیّیی نبودند مگر مسیح و ایلیا را قول باطلی است اصلی ندارد بلکه منتظر نبیب دیگر بودند غیر از مسیح و ایلیا چنان چه دانستی در مقدّمه ثانیه علماء يهودی که معاصر عیسی بودند سؤال کردند از یحیی که آیا تو مسیحی انکار کرد گفت من مسیح نیستم گفتند تو ایلیائی فرمود من ایلیا هم نیستم عرض کردند تو ان نبيّ معهودى فرمود ني من او نیستم پس معلوم می شود که نبیّ دیگر هم مثل مسیح و ایلیا منتظر بود امدن او را و مشهور هم بود بحیثیّتی که احتیاج بذكر اسم نداشت بلکه اشاره در حق او کافی بود و در باب 7 از انجیل يوحنّا ایه 40 بعد از نقل قول مسیح به این نحو ترقیم یافته 40 آن گاه بسیاری از ان گروه چون کلام او را شنیدند گفتند در حقیقت این شخص همان نبّی است 41 و بعضی گفتند او مسیح است وبعضی گفتند مگر مسیح از جلیل خدا خواهد امد انتهى بوضوح تمام معلوم می شود از این کلام که ان نبیّ معهود غیر از مسیح است و لهذا او را با مسیح مقابل شمرده اند و منتظر قدوّم نبیّ دیگر نیز بوده اند که او مبشّر به بوده است

ص: 122

در نزد ایشان غیر از عیسی پس مبشّر به یوشع و عیسى نخواهند بود وجه دوّم این که لفظ مثل تو در بشارت واقع شده است و یوشع و عیسی مثل موسی نبوده اند بچند جهت اوّل بجهت بودن ایشان از بنی اسرائیل و جایز نیست که از بنی اسرائیل احدی مبعوث شود که مثل موسی باشد بحکم آیه 10 از باب 34 از تورئة مثنّی که در صفحه 117 از همین جزو از کتاب گذشت دوّم ان که مماثلت نیست در میان یوشع و موسى عليها السّلام زیرا که موسی صاحب شرع جدید بوده که مشتمل بوده است بر اوامر و نواهی و یوشع چنین نبود بلکه تابع موسی بوده و هم چنین مماثلت نیست ما بين موسی و عیسی زیرا که اوّلاً عیسى الله و ربّ است بنا بر زعم نصاري (و تعالى الله عن ذلك) و موسی بنده و پیغمبر خدا است و معلوم است که ما بين ربّ و مربوب مماثلتى نیست دوّم ان كه عیسى علیه السلام ملعون شد نعوذ بالله بجهت شفاعت خلق چنان چه در باب 3 و ایه 13 از رساله پولس باهل غلاطیّه نوشته شده است و موسی ملعون نشد بجهت شفاعت خلق سوّم عیسی داخل جهنّم شد بعد از موت چنان چه عقیده اهل تثلیث است یعنی در عقیده سوّم ایشان و موسی علیه السّلام بجهنّم نرفت چهارم عیسی مصلوب شد بنا بر اعتقاد نصاری تا کفّاره باشد برای امّت خود و موسی مصلوب نشد بجهت کفّاره پنجم شریعت موسی مشتملست بر حدود و تعزیرات و احکام غسل و طهارت و محرّمات از ماكولات و مشروبات بخلاف شرع عيسى عليه السّلام که فارغ از این احکام است بشهادت انجیل موجود فعلی ششم موسی علیه السّلام رئیس و مطاع بود در میان قوم خود و امر او نافذ بود و عیسی چنین نبود یعنی ریاست و مطاعیّت و نفوذ امر نداشت وجه سوّم ان که در این بشارت لفظ از میان برادران ایشان واقع شده و بی شک و شبهه اسباط دوازده گانه موجود بوده اند در نزد این بزرگوار و اگر مقصود این بود که نبیّ بشارت

ص: 123

بدان داده شده از بنی اسرائیل است می گفت از شما و نمی فرمود از میان برادر های ایشان پس معنای حقیقی برای این لفظ انست که مبشّر به علاقه صلبی و بطنی با بنی اسرائیل نداشته باشد چنان چه مفصّلا از کتاب اقامة الشهود در صفحه 117 از همین جزو نقل کرده شد پس قطعا یوشع و عیسی از بنی اسرائیلند و مصداق این بشارت نخواهند بود بدون شبهه وجه چهارم در این بشارت لفظ بعد از این مبعوث خواهد شد آورده و یوشع در ان وقت حاضر بوده در نزد موسی و در بنی اسرائیل داخل بوده و نبوّت هم داشت در همان زمان پس چگونه مصداق این بشارت می شود وجه پنجم در این بشارت گفته است که کلام خود را بدهانش خواهم گذاشت این جمله اشعار دارد به این ان نبی کتابی از برای او نازل می شود و ان نبیّ باید امّی و حافظ کلام باشد و این نشانه بر یوشع صادق نیست بجهت انتفاء هر دو امر در او زیرا که امیّ نبود و کتابی هم از برای او نازل نشد وجه ششم در این بشارت است که اگر کسی کلام ان پیغمبر را نشنود خدا از او انتقام می کشد و این امر از برای تعظیم ان پیغمبری که به امدن او بشارت داده شده ذکر شده است و این از جهت امتیازی است که ان پیغمبر بر سایر پیغمبران دارد وجه هفتم در باب 3 در آیه 19 و 20 و 21 و 22 و 23 و 24 از کتاب اعمال به این نحو نوشته شده 19 پس توبه و انابه کنید تا گناهان شما محو گردد و تا اوقات استراحت از حضور خداوند برسد 20 و عیسای مسیح را که از اوّل برای شما اعلام شده بود بفرستد 21 که می باید اسمان او را پذیرد تا زمان معاد کلّ اشیاء که خدا از بدو عالم بزبان جمیع انبیای مقدّس خود از ان اخبار نموده 22 زیرا موسی باجداد گفت که خداوند خدای شما نبیّیی مثل من از برادران شما مبعوث خواهد کرد کلام او را بشنوید در هر چه بشما تکلّم کند 23 و هر نفسی که آن نبیّ را شنود از قوم منقطع گردد 24 و جميع انبیاء نیز از شموئیل و انانی که بعد از او تکلّم کردند از ایّام

ص: 124

ان نبیّ اخبار نموده اند - انتهی پس این عبارات صریحاً دلالت دارد بر این که نبیّ موعود غیر از مسیح است و این که مسیح را باید اسمان قبول کند تا زمان ظهور ان نبیّ و هر کس تعصّب باطل را ترک کند ان یهود و مسیحیّن و تامّل نماید در عبارت پطرس ظاهر می شود از برای او که قول پطرس کافی است در ابطال ادّعای علمای پروتستنت که می گویند این بشارت در حقّ مسیح است - و وجوه هفت گانه که مذکور شد به اكمل وجه در حق محمّد صلى الله علیه و اله و سلّم صادق است در امور كثيره مماثلتی هست ما بين ان حضرت و موسى عليهما السّلام بخلاف عيسى اوّل ان كه محمّد عبد الله و رسول الله است مثل موسی و امّا عیسی بزعم مسیحیین عبد الله و رسول الله نیست بلکه الله است دوّم پدر و مادر هر دو را داشته بخلاف عیسی که پدری برای او نبوده سوّم صاحب نکاح و اوّلاد است مانند موسی بخلاف عیسی چهارم شرع شریفش مشتمل بر سیاسات مدنیّه است مثل موسی بخلاف شرع عیسی پنجم مامور بجهاد است مثل موسی و عیسی چنین نیست ششم در شرع شریفش طهارت شرط است در وقت عبادت مانند موسى بخلاف عیسی هفتم وجوب غسل است از برای جنب و حائض و نفساء در شرع مقدّسش مثل موسی بخلاف عیسی هشتم طهارت جامه در شرع شریف او از نجاسات شرطست مانند موسی بخلاف عیسی نهم قربانی های بت ها حرام است در شرع او مانند موسی بخلاف عیسی دهم شرع شریفش مشتمل است بر عبادات بدنيّة و رياضات جسمانیه مثل موسی بخلاف عیسی یازدهم در شرع انورش حدّی برای زانی و زانیّه مقرّر است مانند شرع موسی بخلاف عیسی دوازدهم حدود و تعزیرات و قصاص در شرع او معیّن است مانند شرع موسی بخلاف شرع عیسی سیزدهم قادر بود بر اجرای حدود الله مثل موسی بخلاف عیسی چهار دهم ربا در شرع او حرام است مانند شرع موسی بخلاف عیسی پانزدهم امر فرمود انکار نمایند کسی را که دعوت بغیر خدا نماید مثل موسی بخلاف

ص: 125

عیسی زیرا که تابعینش دعوت الوهیّت را به او نسبت داده اند و او خدا نیست یقیناً شانزدهم دعوت او بتوحید خالص است مثل موسى بخلاف عیسی زیرا که تابعینش گویند که دعوت بتثلیث نمود هفدهم امّت خود را امر فرمود که او را عبدالله و رسول الله گویند مثل موسی بخلاف عیسی زیرا که تابعینش گویند که گفت مرا ابن الله بگوئید نعوذ بالله هجدهم در فراش خود وفات فرمود مثل موسى بخلاف عیسی که تابعینش گویند مصلوب شد نوزدهم مدفون شد مثل موسی بطریق شرع خود بخلاف عیسی که بطریق یهود کفن و دفن شد بزعم نصاری بیستم مظهر رحمت است مثل موسی بخلاف عیسی که تابعینش گویند مظهر لعنت شد نعوذ بالله - و هكذا مماثلثی است در سایر امور در شریعت او چنان چه خدای تعالی در قرآن مجید در سوره مزمّل می فرماید ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾ یعنی بدرستي كه ما فرستادیم بسوی شما پیغمبری را یعنی محمّد صلى الله علیه و آله را در حالتی که گواهست بر اقوال و افعال شما هم چنان که فرستادیم بسوى فرعون رسولی را که موسی باشد و ان حضرت از برادران بنی اسرائیل بود زیرا که از بنی اسمعیل است و خدا کتابی از برای او فرستاد و امّی بود و خدا کلام خود را در دهان او قرار داد یعنی وحی را در زبان معجز بیانش قرار داد و نطق او بوحی بوده است چنان چه خدا در سوره نجم فرموده و ما ينطق عن الهوی ان هو الّا وحي يوحى يعنى محمّد صلى الله علیه و اله سخن نگفت از روی خواهش نفس و میل طبع یعنی نطق او بقران و جميع احکام ایمان بود بخواهش نفس نبوده بلکه منطوق او وحی بوده که بسوی او فرستاده شده و مامور بجهاد و نبّی بشمشیر بود و خداوند عالم برای خاطر او انتقام از صنا دید قریش کشید و گردن های کسری ها را شکست و قصر های قیصرها را خراب نمود

ص: 126

و ظهور فرمود قبل از نزول مسیح از اسمان و از برای اسمان بود که مسیح را قبول کند تا زمان ظهور ان نور تا همه چیز را باصل خود برگرداند چنان چه پطرس خبر داد و محو بفرماید شرک و تثلیث و عبادت بت ها را و کسی شک نکند از کثرت اهل تثلیث در این زمان آخر زیرا که صادق مصدّق و این نبيّ مطلق ما را خبر داده بتفصيل تامّ از کثرت ایشان در اخر زمان و ان شاء الله وقت زوال ایشان نزدیکست که مهدی صلوات الله عليه ظهور بفرماید و ان شاء الله بزودی ظاهر خواهد شد و بظهور او همه دین ها یکی می شود و تشریک و تثلیث از روی زمین زایل می گردد اللهمّ اجعلنا من شیعته و اعوانه و انصاره و خدّامه و من المجاهدين بين يديه امين يا ربّ العالمين وجه هشتم در بشارت مزبور تصریح شده که اگر ان نبیِ نبیّ حقّ واقعی نباشد و امور را منتسب بخدا نماید و حال ان که از جانب خدا نبوده است خدا او را می کشد بموجب همین وعده خدا در سوره حاقّه مي فرمايد و لو تقول علينا بعض الاقاويل الاخذنا منه بالیمين ثم لقطعنا منه الوثین یعنی اگر افتراء کند محمّد صلی الله علیه و اله و دروغ ببندد بر ما بعضی از سخنان را چنان چه گمان شما است یعنی یهود و نصاری و مشرکین هر آینه می گیریم از وی دست راست را پس می بریم از اورک دل را که متصّل است بگردن و این تصوّر اهلاک او است یعنی او را می گیریم و بقدرت مي كشیم و حال ان که خدا او را نکشت بلكه در حقّ او فرمود و الله يعصمك من الناس یعنی خدا تو را از شرّ مردم حفظ می فرماید و خدا بوعده خود وفا فرمود و احدی بر قتل ان حضرت قادر نشد تا وقتی که از دنیا رحلت فرمود وجه نهم این که خداوند عالم علامت نبیّ کاذب را در این بشارت بیان فرمود که اخبار غیبیّه ای که از آینده خبر داده همه ان ها ظاهر گردید

ص: 127

و دلیل است بر ظاهر شدن بقیّه ای که هنوز وقت ظهور ان نرسیده چنان چه در کتب اسلامیّه و غیر آن ها وحده و غیر ان ها شرح داده شده وجه دهم علماء يهود بسیاری از ایشان تسلم کرده اند که محمّد صلى الله عليه و اله کسی است که در تورته به آمدن او بشارت داده شده و بعضی از ایشان به او ایمان اورده و بشرف اسلام مشرّف شدند و بعضی در کفر خود باقی ماندند و از جمه ان ها که ایمان به ان جناب اوردند خبر عالم مشهور محزیق نام بوده از علماء یهود که مال و نخل بسیار داشت و پیغمبر را می شناخت به اوصافی که در تورئة خوانده بود و لیکن بحالت كفر باقيماند بجهت الفت داشتن بدین اباء خود تا زمانی که جنگ احد روی داد و ان روز دوشنبه ای بود پس محزیق گفت ای گروه یهود و الله شما می دانید که یاری کردن محمّد بر شما واجب است چرا او را یاری نمی کنید گفتند امروز روز شنبه است گفت شنبه در اسلام نیست پس سلاح جنگ را پوشید و در احد خدمت پیغمبر مشرف شد و بقوم خود وصیّت نمود که اگر من امروز کشته شوم مال من از محمّد صلى الله علیه و اله و سلّم است پس جهاد کرد در راه خدا تا شهید شد پس رسول خدا صلی الله علی و اله فرمود محزیق هیچ نماز نخواند و ببهشت رفت و دعامۀ صدقات رسول الله در مدینه از مال او است و در خبر دیگر وارد است که حضرت امدند بیکی از مدارس یهود و فرمود اعلم شما را می خواهم عبدالله صوریا را به ان سرور نشان دادند حضرت با او خلوت نمود و او را بدین خود و انعامات خدا در حقّ بنی اسرائیل و اطعامات ایشان را از مَنّ وَ سَلوَى و اظلال ایشان را از ابر او را قسم داد که ایا می دانی من پیغمبر خدا هستم عرض كرد بحقّ خدا می دانم و قوم هم ان چه من می دانم می دانند زیرا که نعت و صفات شما مبیّن است در توراته و لیکن قوم حسد می برند حضرت فرمود تو را چه مانع می شود عرض کرد خلاف قوم را مکروه می دارم شاید قوم مسلمان شوند

ص: 128

من هم اسلام را قبول خواهم کرد - و از صفیّه دختر حیّ بن اخطب منقولست که زمانی كه رسول خدا صلى الله علیه و اله وارد مدینه شدند و در قبا نزول فرمودند پدرم حیّ بن اخطب و عمویم ابو یا سر بن اخطب خدمت حضرت مشرف شدند اوّل صبح و وقت غروب افتاب با کسالت و بطالت و همّ و غمّ مراجعت نمودند و من مختفيّه رفتم پیش ایشان بلکه سبب حزن ایشان را بدانم و از کثرت همّ بمن ملتفت نشدند و شنیدم عموم ابا یاسر بپدرم گفت یعنی این همانست یعنی ان پیغمبری که در تورته بشارت به امدن او داده شده گفت بلی و الله گفت او را می شناسی گفت کسی نیست که تورته را بخواند و او را نشناسد گفت نفس خود را با او در چه مقام می بینی گفت در مقام عداوت تا آخر خبر - و عبدالله سلام از اعلم علماء یهود بود در سال اوّل از هجرت بعد از این که مسائل چندی از حضرت رسول صلى الله عليه و اله سؤال کرد و حضرت او را جواف داد خودش با پدرش ربّی شیلوم بشرف اسلام مشرّف شدند و تفصیل احوال شان در كتب معتبره اهل اسلام از تواریخ و تفاسیر و احادیث مذکور است و در کتاب عیصیحیم نوشته شده است عبدالله و پدرش ربّی شیلوم هر دو بدین محمّد رفتند (ماخوذ از کتاب انیس الاعلام في الاسلام اعلى الله مقامه)

بُرهان پَنجُم

خبریست که حضرت موسی وقت مُردنش به امت خود بنی اسرائیل خبر داده در ایه 2 از فصل 33 تورته مثنّی- آیه 2

عکس

ص: 129

عکس

یعنی - گفت يَهُوهُ از سينا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جبل فاران درخشان گردید و با کرورهای مقدّسین آمد و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد

مُؤلّف حقیر گويد

در این ایه اشاره است بر تجلّی نمودن خدا در سه محلّ که محلّ بعثت سه نفر پیغمبر اولوالعزم است که جناب موسی در وقت رحلت خود از دنیا به بنی اسرائیل که امّت او هستند خبر داده که یکی از ان سه محلّ محلّ بعثت خود موسی بوده که طور سینا باشد و دوّم محل بعثت عیسی بوده که جبل سا غير باشد و سوّم محلّ بعثت خاتم الانبياء عليه و علیهما السّلام بوده که جَبَلِ فاران باشد و مراد از آمدن خدا از سینا دادن تورته است بموسی و طلوع و اشراق از ساعیر دادن انجیل است بعیسی و مراد از درخشندگی از فاران نزول قرآن است بحضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و مقصود از ایه ظهوراتش نیست چنان چه اهل کتاب گمان کرده اند و گفته اند که مراد ظهوراتش است از سینا و منتشر شدن آن از ساعیر و فاران زیرا که هر گاه خداوند آتشی از مکانی

ص: 130

ظاهر و خلق کند نمی گویند خدا از ان مکان امد مگر آن که همراه با نزول وحی باشد در ان مکان و یا ان که عقوبتی در ان نازل گردد. ان وقت مجازاً می توان گفت و یومرادوناى يعنى خدا آمد و اهل كتاب اتّفاق دارند که مراد از صدر ایه نزول وحی است بحضرت موسی پس ناچار در ساعیر و فاران هم بهمین نحو است و از این دو موضع کسی دیگر مبعوث نشد مگر حضرت عیسی علیه السّلام و حضرت محمّد صلى الله علیه و اله پس هم چنان که محلّ ظهور احکام الهیّه و نزول وحی بر موسی در کوه سینا بوده محلّ بعثت حضرت عیسی نیز کوه ساعیر بوده زیرا که ان حضرت بعد از تولّد در قریه بیت لحم بواسطه ترس از هر دوس پادشاه یهود با مادر خود به دهستان های بیت المقدس بولايت اولاد عیص بن يعقوب رفتند در حوالی مصر در ان جا مبعوث به پیغمبری شده و از ان جا برگشت و در قریه ناصره بنای دعوت گذارد و کوه ساعیر در حوالی مصر در محل بعثت عیسی بوده - و محلّ ظهور و بعثت محمّد در کوه پاران بوده که مکّه معظمه باشد زیرا که پاران که معرّب آن فاران است کوهیست در حوالی مکّه بقدر دو میل و نیم فاصله تا مکّه پیش از عدن و جمهور مفسّرین یهود نیز پاران را بمکّه تعبیر نموده اند و بعضی از عبارات تورته هم دلالت بر ان دارد از ان جمله در باب بیست و یکم از سفر پیدایش در احوالات هاجر و اسمعیل از ایه 10 تا ایه 21 و در ایه 21 گفته و در صحرای فاران ساکن شد (یعنی اسمعیل) و مادرش زنی از زمین مصر برایش- گرفت - و از ان جمله است در باب سوّم از کتاب حبفّوق بنی در ایه 3 می نویسد خدا از یتمان آمد و قدوس از جبل فاران ، سلاه ، جلال او اسمان ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملو گردید - و بدان که در روی زمین جبل پارانی بجز در مکّه معظّمه شنیده نشده که دو میل و نیم راه را تا مکّه مسافت دارد بجز این که فادری که یکی از علماء نصاری و متعصّب بوده در قرن سیزدهم اسلامی

ص: 131

رساله ای در ردّ اسلام نوشته از روی عناد که محتوی بر بعضی از خرافات و اراجیف است و علماء اسلام در ردّ آن جواب هائی نوشته اند ان مرد نظریه پستی و رزالت و عنادی که داشته در ان رساله گفته است که جبل پاران در بیابان تیه بوده و مراد از این تجلیّات خدا فرستادن نعمت های خود است بر بنی اسرائیل بیچاره کور دل بی خرد گمراه ندانسته است که اگر خداوند بهر نعمتی که فرستاده یک تجلّی کرده باید تجلیّات بی اندازه و شماری کرده باشد زیرا که هر روز برای بنی اسرائیل مائده از آسمان می بارانید علاوه بر نعمت های دیگر پس تخصیص دادن بسه تجلّی معنی ندارد باضافه بآن که راجع یتجلّی سوّم در جبل پاران علامت های چندی ذکر کرده و هم چنین در آیه بعد از ان چنان چه در همین ایه گذشته گفته است که با گروه های مقدّسین امد و از دست راست او برای ایشان شریعت اتشین پدید است شبهه نیست که شریعت اتشین بعد از جناب موسی به این صفات که با کرورهای مقدسین یعنی ملائکه مقربین از طرف دست راستش آمده باشد نیست مگر شریعت مطهرّه حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله که خداوند متعال بهترین کتاب از کتب اسمانی را که قران مجید باشد حاوی ان شریعت و احکام ان قرار داده که آن کتاب مقدس خود بالاترین معجزه باقیه است برای ان حضرت تا قیام قیامت و مراد از دست راست برای زیادتی برکت و تبرّک جستن بدان است چنان چه دست چپ عکس آن است و مراد از متّصف بودن ان شریعت به آتشین برای انست که شریعت ان حضرت توام با جهاد با دشمنان و حرارت شمشیر ابدار اتش بار ولىّ الله اعظم غالب كلّ غالب اسدالله الغالب علىّ بن ابى طالب صلوات الله و سلامه عليه

ص: 132

در جنگ های با مشرکین و کفار و فتح بلاد کفر و رواج دین مقدس اسلام و ترویج احکام انستَ

برهان ششم

در ایه دهم از فصل 49 سفر تكوين توریۀ كه ان حکایت می کند از ان چه حضرت یعقوب در هنگام و رحلت خود از دنیا بقبیله یهودا فرموده

عکس

آیه 10 یعنی عصا از يهوداء دور نخواهد شد و نه فرمان فرمائی از میان پاهای وی تاشیلوه بیاید و مر او را اطاعت امّت ها خواهد بود

ص: 133

مولف قاصر گوید

مصداق این ایه از توریۀ کاشف است از خبر دادن حضرت یعقوب بباقی ماندن سلطنت و فرمان فرمائی در میان فرزندان یهودا تا زمانی که شیلوه بیاید پس در ان وقت سلطنت از خانواده فرزندان یهودا بیرون خواهد رفت خواهد رفت مستفاد از این کلام اینست که به امدن شیلوه سلطنت از اوّلاد یهودا منقرض خواهد شد دانسته باد که هیچ یک از فرقه های اهل کتاب از یهود و نصاری در این باب حرفی ندارند مگر این که می گویند حضرت یعقوب تعیین نکرده است که این شیلوه کیست و از کدام سبط از اسباط اسرائیل یا خانواده دیگر است همین قدر نشانه ان منقرض شدن سلطنت و فرمان فرمائیست از اوّلاد یهودا و امدن شیلوه و اطاعت کردن امّت ها از او است پس در این جا می توان گفت ممکن است شیلوه از سبط دیگر از اسباط یعقوب منظور او بوده یا ان که منظور او از غیر اسباط خود بوده بهر یک از این دو احتمال که حساب کنیم می گوئیم که مصداق این خبر صورت وقوع پیدا کرده امّا بنا بر احتمال اوّل که از اسباط دیگر باشد مراد از شیلوه موسی علیه السّلام خواهد بود چنان چه بسیاری از مفسرین یهود گفته است و بعضی از ایشان هم چنین توجیه کرده اند که عدد لفظ شیلوه بحساب ابجد که در نزد ایشان معتبر می باشد سی صد و پنجاه و یکست و عدد لفظ موشه که نام عبری موسی است ان نیز سی صد و پنجاه و یکست و موسی از سبط لوی است و از غیر سبط یهودا در این احتمال هیچ گونه بحثی نیست و بر این تقدیر شیلوه موسی می باشد - و امّا بنا بر احتمال دوّم که از غیر اسباط باشد گفته می شود که مراد موسی نبوده و منظور از آن ماشیح است که مراد مسیح بن داود باشد و این مسیح هنوز نیامده بنا بر قول ایشان و می گویند ما در انتظار امدن او می باشیم و او است پیغمبر اخر الزّمان صاحب کتاب

ص: 134

منقول الرّضائی میرزا محمّد رضای جدید الاسلام در همان کتاب گفته که این اقل عباد محمّد رضا در این جا بحث دارم می گویم که در این ایه می فرماید سلطنت از سبط يهودا دور نشود تاشیلوه بیاید یعنی تاشیلوه نیامده است سلطنت باید با سبط يهوداه باشد امّا بعد از امدن شيلوه نسخ می شود سلطنت از سبط یهوداه یعنی تمام می شود و بریده می شود با این که ما می بینیم که بعد از حزقیا پادشاه یهوداه بسیار سلطان از سبط یهوداه بهم رسیدند پس این ماشیح که یهودا انتظارش را می کشید شیلوه نیست هر چند که قبول این مطلب معین به احوال ما می بوده باشد لیکن باید حرف حق گفته شود مقصود و منظور حقیقت گوئیست و طلب حق کردن بوده و همه جا خود مدّعی ان هستم که هر توضیحی که بحث وارد می اید ان را باید ردّ کرد و این جا که می بینیم بحث وارد می اید همان کلام را نوشتم هم این را تا خواننده و نویسنده این اقلّ عباد را متّهم نسازند که بلی هر چه برایش صرفه داشتند قبول کرده و هر چه نداشتند و ردّ کرده خداوند نیامرزد چنین کسی را که چنین احوال دارد و دیگر ان که هر کسی خود داند و دینداری خود امّا آن چه این اقل عباد محمّد رضا فهمیده ام که از قول جبرئيل و انبیاء علیهم السّلام است شیلوه را اگر از جناب موسی علیه السّلام ردّ کنیم بغیر از حضرت عیسی علیه السلام دیگر کسی را نمی دانیم بدلائل چند که در سابق مذکور شد نباید دیگر از این طایفه کسی نجاه دهنده ایشان باشد حال نیز می بینیم که از وقتی که عیسی علیه السّلام آمده طوائف بسیار بر او مطیع شده اند از هفت اقلیم فرنگستان خلق بسیار مطیع و فرمان بردار اویند همه مسیحی اند و دیگر ان که سهل است که از پیغمبری مسیحی گذشته بعضی او را خدا می دانند و برخی پسر خدا چنان چه بحدّ کفر رسانیده اند و این همه از معجزاتیست که از او بظهور رسید و

ص: 135

طایفه بنی اسرائیل با این حال و جمعی از علماء ایشان نیز مقرّ بدانند که چنین کسی که این اعجاز ها از او بظهور رسیده همه از اسم اعظم بوده که از اندرون بیت المقدّس بدستش امده زیرا که حضرت سلیمان پیغمبر علیه السّلام اسم اعظم را در تخته سنگی ثبت کرده بود و در بیت المقدس نصب فرموده و حضرت عیسی علیه السّلام ان سنگ را پیدا کرده و اسم اعظم را هم دریافت نموده فلذا دارای این معجزات بسیار شده بودند و پیش تر این مطلب را ثابت کردیم که این ها همه افتراء است که برحضرت عیسی علیه السّلام نسبت داده اند - مختصر اینست که حضرت سلیمان بیت المقدّس اوّل را ساخت هر گاه اسم اعظم در ان جا گذاشته بود در وقتی که بخت النصّر امد و بیت المقدّس را خراب کرد هر چه بود همه را مفقود کرد و پاشید حتّی خود تورية و عشرایات هیچ یک باقی مانده بود تا هفتاد سال توریۀ در میان یهود نبود بعد حضرت عزیر پیغمبر نوشت بعد از ان که مراجعت به بیت المقدس ثانی کرده بودند پس اگر حضرت عیسی در بیت المقدّس ثانی که کورش مجوس ساخته بود اسم اعظم از کجا بود و کجا که عیسی را متّهم می سازند و خود حضرت عیسی هم در بیت المقدس نبود پس معلوم شد که این افترای محض است - خلاصه کلام ما در اثبات این که عیسی شیلوه بوده و این هم ثابت شد و سابقا هم مذکور کردیم و الان هم در ثبوت این که این شخص شیلوه عیسی علیه السلام بوده باشد اینست که علامت شیلوه این خواهد بود که در رسیدن او از سبط يهوداء سلطنت را خارج خواهد نمود و ما می بینیم که تا حضرت عیسی علیه السّلام نیامده بود سلطنت در میان یهودا بود و در امدن حضرت عیسی سلطنت از سبط يهوداء دور شد چنان چه بالمره تمام شد و دیگر بر نخواهند خواست و هنوز هم کسی نیست در میان یهوداه و بنی اسرائیل که قابل این معنی باشد و سهل است که هیچ یک از

ص: 136

اسباط الى الأن شجره ای نداشته و ندارند - (تمام شد کلام محمّد رضای جدید الاسلام با لفاظه)

و أمّا فخر الاسلام در اثبات نبوّت خاصّه در کتاب انیس الاعلام بعد از نقل این آیه از سفر تکوین بعبارت عبری و سریانی و ترجمه ان بفارسی چنین می نویسد - مخفی نماند که اهل کتاب از یهود و نصاری در ترجمه این لفظ (یعنی لفظ شیلوه) اختلاف کثیری دارند و صاحب رساله هادیه آیه را به این نحو ترجمه کرده است که حاکم از یهودا زایل نمی شود و راسم از میان پاهای او تا امدن شیلوه و بعد گفته است در این ایه دلالتی است بر بعثت خاتم الانبیاء صلى الله عليه و اله بعد از تمامی حکم موسی و عیسی زیرا که مراد از حاکم موسى و مراد از راسم عيسى عليهما السلام اند زیرا که بعد از موسی تا زمان عیسی صاحب شرع نیامد مگر حضرت محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم پس معلوم می شود مراد از قول یعقوب که می فرماید شیلوه حضرت محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم است و امّا مراد از قول او که امّت ها با او جمع خواهند شد این علامت صریحه و دلالت واضحه است که مراد از این ایه ان بزرگوار است زیرا که امّت ها جمع نشدند مگر با آن بزرگوار و جناب داود را در این میانه ذکر نفرموده زیرا که داود احکام ندارد و از تابعین موسى عليهما السّلام است و مقصود از خبر جناب يعقوب ذكر صاحبان احکام است انتهى كلامه ملَخّصاً (مؤلف حقير (يعنى فخر الاسلام) گويد مراد از حاکم موسی است زیرا که شریعت ان بزرگوار جبریّه و انتقامیّه بود و مقصود از راسم عیسی علیه السلام است زیرا که شریعت او جبریّه و انتقامیّه نبود و اگر از عصا سلطنت دنیویّه مراد باشد و از راسم هم حاکم دنیوی چنان چه از رسائل قسیسّین از فرقه پروتستنت و بعضی تراجم ایشان مفهوم می شود صحیح نیست که مراد از شیلوه مسیح یهود باشد چنان چه فرعوم ایشانست و نه عیسی چنان چه فرعوم

ص: 137

نصاری است - و امّا اوّل پس ظاهر است زیرا که سلطنت دنیویّه و حاکم دنیوی زیاده از دو هزار سال از ال یهود ازائل گردیده است یعنی از زمان بخت نصّر تا کنون کسی حسیس مسیح يهود را نشنیده است - و امّا ثانی زیرا که سلطنت و حکومت از ال یهود زائل گردید بمقدار شش صد سال قبل از ظهور عيسی علیه السلام یعنی در عهد بخت نصّر و او جلّاد ارمنی یهودا را بسوی بابل و مدّت شصت و سه سال در بابل بودند ند مدّت هفتاد سال چنان چه بعضی از علماء پروتستنت می گویند از برای تغلیط عوام چنان چه در باب اوّل گذشت و پس از وقعه بخت نصّر در عهد انتیوکس واقع شد بر یهودا آن چه واقع شد و او عزل کردی ارنیاس حبر یهود را و منصب او را فروخت ببرادر دیگر مینا لاوس بشش صد و شصت وزنه طلا پس از آن خبر موت انتیوکس شایع شد و یاسون طالب منصب کهانت گردید و وارد اورشلیم شد با هزار نفر و کشت هر کس را که دشمن خود می دانست و از قضا خبر موت انتیوکس کذب بوده پس انتیوکس بر اورشلیم هجوم آورد در سنۀ 170 قبل از میلاد مسیح و چهل هزار نفر از اهل اورشلیم کشت و چهل هزار نفر را اسیر کرد و در فصل 20 از کتاب مرشد الطالبین از جزو ثانی ان در بیان جدول تاریخی در صفحه 481 از نسخه مطبوعه سنه 1852 از میلاد باین نحو رقم شده است که سلطان مسطور اورشلیم را نهب نمود و هشتاد هزار نفر را هم کشت انتهی کلامه و هر چه در هیکل بود از امتعۀ نفیسه همه را غارت کرد که قیمت اشیاء منهوبه هشت صد وزنه طلا بود و گُراز ماده ای اورد و بالای مذبح یهود از برای اهانت سوزانید و بعد بسوى انطاكيّة مراجعت کرد و پیلیپس که یکی از ارازل بود

ص: 138

او را حاکم نصب نمود بر جماعت یهود و در رحلت چهارمش بمصر ابولونیوس را با بیست هزار لشكر فرستاد و لشکریان را امر کرد که اورشلیم را خراب کنند و رجال را سر ببّرند و نسوان و صبیان را اسیر نمایند پس لشکر متوجّه اورشلیم گردید و در وقتی که جماعت یهود مجتمع بودند از برای صلوة على حين غفلة لشكر بر سر ایشان ریخته شد و همه را کشتند الّا قلیلی که در جبال مختفی و در مغارها پنهان گردیدند و اموال شهر را غارت و مدینه را آتش زدند و حصار های او را منهدم و منازل را خراب و بعد قلعه ای بعد از این هدم بالای کوه اکرا از مصالح خانه های مخروبه بنا کردند و عساکر بر جمیع نواحی هیکل از ان قلعه مشرف بودند و هر کس نزديك بهیکل می امد او را می کشتند پس از ان انتیوکس آثانیوث را فرستاد تا یهود را عبادت اصنام یونانیّه یاد بدهند و هر کس امتثال این امر را ننماید کشته شود پس اثانیوث باورشلیم امد و بعضی از يهود که کافر بودند او را مساعدت نمودند و زبیحه یومیّه را باطل نمود و جميع طاعات دین يهود را عموماً وخصوصاً نسخ نمود و هر چه از نسخ عهد عتیق پیدا کرد بعد از فحص تمام همه را سوزانید و صورت مشتری را در هیکل و مذبح يهود جا داد و هر کسی که مخالف امر انتیوکس بود او را كشت و میتاثیاس کاهن با پنج پسرش از این راهیه نجات یافتند و فرار نمودند بسوی وطن خود و همه این امور قبل از جناب عیسی بوده است چنان چه در تواریخ ایشان تصریح بمطالب مذکوره شده است پس چگونه مصداق این خبر خواهد بود - و اگر بگویند مراد از بقای سلطنت و حکومت امتیاز قوم است چنان چه بعضی از ایشان آلان می گویند - جواب گوئیم

ص: 139

این امر باقی بود تا ظهور حضرت محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم و جماعت يهود در اقطار عرب صاحبان حصبون و املاک بودند و احدی از سلاطین روی زمین را اطاعت نمی نمودند مثل یهود های خیبر و غیر هم بلکه سلطنت مختصری هم در خیبر داشتند و بعد از ظهور محمّد صلّى الله عليه و اله و سلّم خيبر از برای آن بزرگوار بدست خیبر گشای حضرت علیّ بن ابی طالب سلام الله علیه مفتوح گردید و امتیاز کلیّه از ایشان برداشته شد فضربت عليهم الذلّةَ وَ المسكَنةَ در جمیع اقالیم بعد از ظهور حضرت محمّد صلّى الله علیه و اله و سلّم مطیع غیر گردیدند - پس اوّلی و الیق این که مراد از شیلوه خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و سلّم است نه مسیح یهود و عیسی بن مریم پس ثابت گردید این که شیلوه هم از اسامی ان بزرگوار است و یعقوب علیه السّلام امدن ان بزرگوار را بشارت داده است - ایضًا اگر مقصود از شیلوه مسیح الیهود یا مسیح النّصارى باشد كلام صحيح نخواهد بود چرا که مسیح اليهود و مسیح النّصاری از اوّلاد يهودا می باشند و سلطنت ایشان مؤكّد سلطنت اوّلاد يهودا خواهد بودند مانع (تمام شد کلام فخر الاسلام از كتاب انیس الاعلام )

عالم متبحّر مرحوم اخوند ملّا احمد نراقی صاحب کتاب مستند در فقه امامیّه اثنی عشریّه در کتاب سیف الامّه که از تصنیفات او است در ردّ رساله پادری نصرانی متعصّب نوشته پس از نقل این ایه از تورته چنین نوشتند که معنی مجموع ان که با او است چندین هزار خاصان یعنی فرشتگان و در دست راست او دینی است چون آتش یعنی روشن و نزد او عزیزند گروه ها و امّت های بسیار و همه مقدّسین و معصومین در دست او است و انتفاع بردار تعلیم او هر که بپاهای او نزدیک شود یعنی بپاسوس او برسد چنان چه بعضی از پادریان فرنک تفسیر کرده اند و در

ص: 140

عهد او خواهد بود ان کسی که از همه عادل تر باشد و گویا اشاره به انوشیروان باشد چنان چه حضرت پیغمبر صلّى الله عليه و اله و سلّم فرمود وُلِدتُ في زَمنَ الملك العادِل و برداشته شود سخن های تراوه گویان مراد از ان نسخ دین موسی باشد و این فقرات صریح در این است و ظهور ان بعد از این خواهد بودند این که مراد دین موسی و بیابان تیه باشد (انتهی کلام نراقی)

مؤلّف ناچیز گوید

اگر ایراد کننده ای ایراد کند که در عصر حاضر ما می بینیم که یهود پرچم دولت خود را در فلسطین و اطراف بیت المقدس برافراشته اند و دولت اسرائیل برسمیّت شناخته شده و این منافات دارد با ان چه که خدای متعال در قران خبر داده در حق ایشان که فرموده ﴿ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ﴾ یعنی و باز گشتند بغضبی از جانب خدا و زده شد بر ایشان در مانده گی جواب گفته می شود که این ایراد زمانی وارد است که ایشان سلطنت استقلالی داشته باشند مانند سلطنت هائی که پیش از ظهور اسلام داشته اند که فعّال ما یشاء بودند و این دولت فعلی که دارند دولت استقلالی نیست و باعانت و نصرت دیگران ان را تشکیل داده اند و خدا هم ایشان را برای امتحان چند روزی مهلت داده است و همین دولت هم معین بر ذلّت و خواری و بیچارگی ان ها است چنان چه خداوند متعال عدم استقلال ایشان را نیز در قران مجید در سوره ال عمران در ایه 108 خبر داده بقول خود که فرموده است﴿ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَمَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ﴾- یعنی زده شد بر ایشان و زده می شود ذلّت و خواری در هر کجا که یافته شوند مگر به اعانت و نصرتی از خدا و اعانت و نصرتی از مردمان و بازگشت می کنند بغضبی از جانب خدا و زده می شود بر ایشان درماندگی

ص: 141

پس استیلاء ایشان استقلالی نیست و بر زوال و فناء ایشان منتهی خواهد شد ان الله لا يخلف المیعاد

تنبیه

فخر الاسلام در کتاب انیس الاعلام در باب اثبات نبوّت خاصّه در مقدمه هفتم گفته است که اهل كتاب سلفا و خلفا عادتشان جاری است بر این که اسماء را غالباً ترجمه نموده و می نمایند و در تراجم خود بدل اسماء معانی ان ها را ایراد می نمایند و این خبط عظيم و منشاء فساد است اسماء را نباید ترجمه نمود خواه اسم مشتق باشد یا جامد بلکه باید خود اسم را نوشت تا این که مخاطب بداند و مقصود از کلام را بفهمد و ایضاً از عادت ایشانست که گاهی چیزی را بطریق تفسیر در کلامی که کلام اله است در نزد ایشان زیاد می نمایند و اشاره بامتیاز هم نمی کنند که کلام اصلی کدام است و تفسیر کدام است و این دو امر بمنزله امور عادیه است از برای ایشان و هر کسی تامّل کند در ترجمهای متداوّله ایشان در السنه مختلفه حقیقت این امر از برای او منکشف می شود و شواهد کثیره از برای مدّعای ما پیدا خواهد نمود و بعد از این تذکّر بیست شاهد برای اثبات مدعّای خود مفضلا ذکر کرده که از جمله ان شاهد چهارم است که مربوط به این برهان است در باب لفظ شیلوه که عین عبارت ان اینست - شاهد چهارم در ایه 10 از باب 49 از سفر تکوین بنا بر فارسیه مطبوعه سنه 1856 باین نحو رقم شده است تا وقتی که شیلوه بیاید و در عربیّه مطبوعه سنه 1811 طبع شده است و سنه 1844 باین نحو رقم شده حتّى يحيى الذي له الكلّ و در عربيّه مطبوعه سنه 1811 الی ان یحیی الذین هوله پس یکی از مترجمين لفظ شیلوه را که علم است از برای خاتم الانبیاء چنان چه عنقریب خواهی دانست بدله الکلّ ترجمه کرده و دیگری به هوله و ترجمه هوله موافق است با ترجمه

ص: 142

سریانیّه زیرا که او این طور ترجمه کرده است من دِدیلی وه - یعنی هُوَلَه و در سریانيه جديد همان شیلوه است و محقّق مشهور ایشان ليكلوک این لفظ را بعاقبۀ ترجمه کرده است و در ترجمه اردوکه در سنه 1825 طبع شده است لفظ شیلا واقع است و در ترجمه لا طينّه وليكیت الذّي سیورسلو است یعنی این که بزودی فرستاده می شود پس لفظ شیلوه را که علم بود از برای مبشّربه بمعانی مختلفه ترجمه کرده اند (تمام شد کلام فخر الاسلام بلفظه در این مقام)

مؤلف حقیر گوید - و در نسخه مطبوعه لندن سنه 1932 فارسیّه لفظ شیلو بدون ها نوشته است و در عربیّه ترجمه یونانیه شیلون بانون نوشته است

بَهرۀ سِوّم از بَخشِ دَوازدَهُم

اشاره

در اخبار وارده در مزامیر داود یعنی کتاب زبور گفت داشت

عکس

ص: 143

عکس

ص: 144

عکس

ص: 145

مرحوم فخر الاسلام در کتاب انیس الاعلام در بیان اثبات نبوت خاصه محمّدیّه در بشارت ششم همین باب را که از عبری نقل بشد بسریانی باین نحو رقم نموده مُون بِعلي لِبّي صُپايِ بِیَمرون اَنا پلخِنَیّ لَملكا نشانِيّ قَلِمَیلی بِکَت بَنا پِرپشِ بُوش شَپیراوِت مِن بَنيّ نَشَادِ ریتا لا شَپَقَت بِسِپ وَ تُخ بُت دِاهَ قَم بارِخلُوخ لِعالَم خُلُوص سَیپُخ عَل عِظما یا كَمبَرا خِقرُخ وَ زارِ یِپُو تُوخ وَ بِزاریپوُ تُوخ مَن تی رِکوُب بُوت هَجَت دِصَرَ صَطُوثا وَ یَکخِوُ تاوَزدی تُوتاوَبتِ مَلیلَخُ مِن ذِیانی صَوانی یَمینوُخ کیرُوخ خَرِپیِنا طایِپّی دِخُو نوُخ بِدنَپلِی بِلِبادِ دِشمِنی دِمَلکا تُرُو نُوسُوک یا اَله لِاَبَت اَبَدینَ یِلی قَطِیاد و زقَطِیا مَلَکُوتُک مُوخِبلوُخ زَدیقُوتا وَ سِنِلُوخ پشُوتا بوت دِاَها قَم مَشخِلُوخ اَلَهَ اَلَهُخ بَمشِخادِ خَدوُا تاَزودامِن خَبرا وَ توُخ مُورا وَ اَهَلُوت تَسیا کُلّی جُولُوخ مِن هکَلی دِکَرَمَ پیلادِ مِنّی قَم مَخَدّی لوُخ بِناتی دِمَلِکی کَومِیوُقری دِویُوخ یِنا کِلِمیتا لامَلَکتا بَیمَینوُخ بِدَحبادِ او پیر شِمِّعی یابَرتا و خِزّی دَمَکِپّی نَتَح و مَنشیّ طایِپَخ وَپلَت دِبَنَج دَبتِ شَوِت مَلکا پِشرُخ سَبَب دِهَو یِلّی مَرَخ وَسِکُود اِلِّه وَ بَرَت دِصُور بِپَشکَش پَتَخ بِت مَچعِیّ دَولَتمَندی دِتایِپا وَ کُلّّه خِقروُخ لیّ بَرَت دِمَلکا لَکَوَی مِن زقَر یَاتی دِدَهبا لِبشِتوُه بِجوُلی رَنکی رَنکی بِت پَیشی مُوئِیی بَخِدَوتا وَ پِصَختابِت اوریّ کُو عِمارَت بِمَلکا مِبَدّل دِبَب وَ تُوخ بِت هَوِیّ بِنُو نُوخ مَت بِت لُون لِرِشَنّی بِکُلِّه اِرعابِتُ مَتخِرٍ شِمُوخ بکلّدَ وراوَد و رابوُت دِاَها تایِپّی بِت شاکر لوُح لاَبَد ابَدَین مَعنی مطابق مطبوعه لندن در سنه 1933 میلادی 1 دل من بكلام نیکو می جوشد 2 انشاء خود را درباره پادشاه می گویم زبان من قلم كاتب ماهر است 3 تو جمیلة هستی از بنی ادم و نعمت بر لب های تو ریخته شده است بنابر این خدا تو را مبارک ساخته است تا ابد الآباد ای جبّار شمشیر خود را بر ران خود

ص: 146

ببند یعنی جلال و کبریائی خویش را 4 و بکبریائی خود سوار شده غالب شو بجهة راستی حلم و عدالت و دست راستت چیز های ترسناک را بتو خواهد اموخت 5 بتیر های تیز تو امّت ها زیر تو می افتند و بدل دشمنان پادشاه فرو می رود 6 ای خدا تخت تو تا ابد اباد است عصای راستی عصای سلطنت تو است 7 عدالت را دوست و شرارت را دشمن داشتی بنا بر این خدا خدای تو تو را بروغن شادمانی بیشتر از رفقایت مسح کرده است 8 همه رخت های تومرّ و عود و سلیخه است از قصرهای عاج که بتارها ترا خوش ساختند 9 دختران پادشاهان از زنان نجیب تو هستند ملکه بدست راستت در طلای اونیر ایستاده است 10 ای دختر بشنو و ببین و گوش خود را فرا دار و قوم خود و خانه پدر ترا فراموش کن 11 تا پادشاه مشتاق جمال تو بشود زیرا او خداوند تست پس او را عبادت نما 12 و دختر صوربا ارمغانی و دولتمندان قوم رضامندی تو را خواهند طلبید 13 دختر پادشاه تماماً در اندرون مجید است و رخت های او با طلا مرصّع است 14 بلباس طراز دار نزد پادشاه حاضر می شود با گروه های همراهان او در عقب وی نزد تو آورده خواهند شد 15 بشادمانی و خوشی اورده می شوند و بقصر پادشاه داخل خواهند شد 16 بعوض پدرانت پسرانت خواهند بود و ایشان را بر تمامی جهان سروران خواهی ساخت 17 نام تو را در همه دهرها ذکر خواهم کرد پس قوم ها تو را حمد خواهند گفت تا ابد الاباد (انتهی)

مرحوم فخر الاسلام پس از نقل این آیات از زبور و ترجمه ان ها موافق ترجمه فارسیّه مطبوعه لندن در سنه 1856 و مطبوعه 1878 چنین گفته است که این امر مسلّم است در نزد اهل کتاب از یهود و نصاری که جناب داود علیه السّلام در این زبور بشارت می دهد ظهور پیغمبری را

ص: 147

که بعد از او خواهد بود و تا امروز نزد یهود ظاهر نشده است پیغمبری که موصوف و منعوت باشد به صفات مذکوره در این زبور و علمای پروتستنت ادّعا می نمایند که این پیغمر عیسی علیه السلام است و اهل اسلام گویند که این پیغمبر محمّد صلّى الله عليه و اله و سلّم است پس از ان گفته است و مؤلّف حقیر گوید اوصاف مذکوره در این زبور از برای نبی مبشر به این ها است که بترتیب ذکر می شود اوّل ان نبيّ احسن ناس است دوّم افضل البشر است سوّم بلاغت از لب هایش می ریزد چهارم مبارکست ابد الاباد پنجم شمشیر خود را بکمر بسته است ششم پهلوان پر قوّیّست هفتم با حق و عدالت و حلم است هشتم دست راست و عجایب می نماید نهم تیر او تیز است بر دشمنان دهم جميع قبائل در تحت او مغلوب و مقهورند یازدهم عدالت را دوست می دارد و شرارت را بغض می نماید دوازدهم بنات ملوك در خانه او خدمت کار می شوند سیزدهم تحف و هدایا بسوی او فرستاده می شود چهاردهم اغنیاء مطیع و منقاد او می شوند پانزدهم فرزندان او رئیس روی زمین می شوند عوض پدران شانزدهم اسم مبارک او پشت در پشت مذکور می گردد هفدهم قوم و طوائف ابدا الاباد او را مدح و تعریف می نمایند و این اوصاف بتمامها بر اكمل وجه در محمّد صلى الله عليه و اله یافت می شود امّا اوّل پس علّامه مجلسی در عين الحیوة از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده است که حضرت رسول صلّی الله علیه و اله در هر مجلسی که می نشستند نوری از جانب راست و چپ ان حضرت ساطع و لامع بود که مردم می دیدند ایضًا منقولست که یکی از زنان ان حضرت در شب تاری سوزنی گم کرده بود ان حضرت که داخل حجره او شد بنور روی ان حضرت ان سوزن را یافت ابوهریره گفت ما رایت شيئا احسن من

ص: 148

رسول الله صلى الله عليه و اله كان الشمس تجرى في وجهه و اذا ضحک یتلالؤ فى الجدار (یعنی ندیدم چیزی را نیکوتر از رسول خدا صلى الله عليه و اله افتاب جریان داشت در روی او و هر وقت که می خندید نور او بر دیوار می تابید) و در حین هجرت از مکّه بمدینه در خیمه ام معبد رضی الله عنها متهمان شد و معجزات کثیره در ان منزل از ان سرور ظهور و بروز نمود بعد از رفتن ان حضرت شوهر امّ معبد که امد ان حضرت را از برای شوهر خویش وصف نمود از جمله وصف های او این بود اجمل النّاس من بعيد و احلمهم و احسنهم من قريب و در منهج الصّادقین از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند در ذیل تفسیر ایه ما هذا بشر ان هذا الّا ملک كریم که حضرت رسالت فرمود که جبرئیل بر من فرود آمد و گفت یا محمّد خدای تعالی تو را سلام می رساند و می گوید ای حبیب من حسن روی تو را از نور عرش مقرّر کردم و حسن روی یوست را از نور کرسی و هیچ مخلوقی نیک تر از تو نیافریده ام و امّا دوّم پس حق تعالی در کلام مجید فرموده تلك الرّسل فضلنا بعضهم على بعض الایة و اهل تفسیر گفته اند از قول الله عزّ و جل و رفع بعضهم درجات مراد محمّد صلّى الله علیه و اله و سلّم است که خداوند او را تفضیل داده است بر جمیع انبیاء عليهم السلام از وجوه متعدّده از ان جمله قول الله عزّ وجّل و ما ارسلناک الّا رحمة للعالمين پس چون ان حضرت رحمت است از برای کلّ اهل عالم پس لازم است که افضل باشد از کل اهل عالم وجه دوّم ان که امّت محمّد افضل الامم است پس واجب است ان حضرت هم افضل الانبیاء باشد بیان اوّل قول الله تعالى كنتم خیر امّة أخرجت للنّاس بيان ثانی این امّت این فضیلت را نیافت مگر بجهۀ متابعت محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم قال الله تعالى قل ان كنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببكم الله

ص: 149

فضیلت تابع موجب فضیلت متبوع است و جد سيّم ان كه قول الله عزّ وجلّ ﴿ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ ﴾ الآیه حاصل مفاد این مبارکه این که خداوند اخذ میثاق نموده است از جمیع پیغمبران که همه ایمان بیاورند به پیغمبر اخر الزّمان و او را نصرت نمایند پس حاصل مقصود این که جمع پیغمبران امّت او هستند و مسّلم است که نبی افضل از امّت خودش است و هر کس زیادتی اطّلاع را خواسته باشد رجوع کند بكتب اهل اسلام بخصوص تفسير كبير فخر الرّازي در ذيل تفسير تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ - قال رسول الله صلى الله علیه و اله و سلّم أنا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ يَومَ القِيمَةِ و لا فَخرَ منم آقای فرزندان ادم روز قیامت و این را فخر از برای نفس خود نمی گویم بلکه از باب تحدّث بنعمت خدا است و امّا سیّم پس غیر محتاج است ببیان حتّی موافق و مخالف اقرار دارند بفضاحت و بلاغت کلام ان بزرگوار رواة در وصف کلام ان بزرگوار گفته اند کانَ اَصْدَقُ النّاسِ لَهْجَةً وَ أَفْصَحَ النَّاسِ كَلَاماً فَكَانَ مِنِ الْفَصَاحَةَ بِالْمُحِلِّ الافضَلَ وَ الْمَوْضِعِ الأكمَلَ حتّى انس و جنّ اگر جمع شوند مثل انّا اعطینای او را نمی توانند بیاورند که سه آیه است قال الله تعالى جلّ ذکره ﴿ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ الآيه﴾ و تا امروز که یک هزار و سیصد و دوازده سال از هجرت گذشته کسی نتوانست یک سوره از قران ان بزرگوار بیاورد تفصیل مسئله در باب ششم خواهد امد ان شاء الله تعالى و أمّا چهارم فقال الله عزّ وجّل انّ الله و ملائكته یصلّون على النبىّ الآیه و هزار هزار مردم در صلوات خمسه و غیر صلوات خمسه صلوات و بركات می فرستند بر ان بزرگوار اللهمّ صلّ على محمّد و ال محمّد و سلّم و زد و بارك عليه و عليهم

ص: 150

وَ أَمَّا پنجم پس ظاهر است خود رسول الله فرمود انا رسول بالسّیف جهاد با مشرکین از اعظم اجزای شرع شریفش می باشد و امّا ششم پس قوّت جسمانی ان بزرگوار بر وجه کمال بود چنان چه ثابت گردیده است از احادیث و تواریخ که دکانه خلوت کرد با رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلّم در بعضی از شعاب مکّه قبل از اسلام حضرت فرمودند یا رکانه ایا از خدا نمی ترسی دعوت مرا بسوی توحید و اسلام قبول نمی کنی عرض کرد اگر می دانستم دعوت شما حقّ است شما را متابعت می کردم حضرت فرمودند اگر تو را بزمین بزنم خواهی دانست که قول من حقّ است عرض کرد بلی پس حضرت او را گرفت و بقوّت بازو او را بزمین خوابانید پس عرض کرد یا محمّد دوباره پس حضرت ایضا گرفت و بزمین زد پس عرض کرد یا محمّد ( صلى الله عليه و اله) این بسیار عجیب است حضرت فرمودند اگر از خدا بترسی و امر مرا متابعت نمائی از این اعجب خواهی دید عرض کرد از این اعجب چه چیز است که شما مرا بزمین بزنید و در مصارعت بر من غالب باشید حضرت فرمود این شجر را از برای تو صدا می کنم پس حضرت ان درخت را دعوت کرد پس ان شجر بجانب ان حضرت امد و پیش روی او ایستاد پس دوباره حضرت ان درخت را امر بانصراف فرمود پس شجر بمکان خود برگشت پس رکانه بسوی قوم مراجعت کرد و گفت یا بنی عبد مناف اسحر از محمّد ندیدم پس مشهودات خود را نقل نمود و این رکانه پهلوان و مصارع مشهوری بود و امّا شجاعت ان سرور امیر المؤمنين علىّ بن ابی طالب فرمودند و انا كنا اذا احمى الباس و احمرّت الحدق اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فما يكون احدا قرب الى العدوّ منه و لقد رایتنى يوم بدر و نحن نلوذ برسول الله

ص: 151

صلّی الله عليه و اله و هو اقربنا الى العدوّ و كان من اشدّ النّاس یومئذ باساً حاصل مقصود این که چون تنورحرب گرم می شد و حدقه ها سرخ وسول الله را وقایه قرار می دادیم از برای خود و احدی نزدیک تر بدشمن نبود از ان سرور و در جنگ بدر بدان بزرگوار پناه می بردیم شدّت و صولت او از همه بیشتر بود در ان روز عبدالله عمر گفت ما رايت اشجع و لا انجدو لا اجود من رسول الله صلى الله عليه و اله و سلّم فیا سبحان الله عجب شجاعتی است اشجع ناس که علیّ بن ابیطالب علیه السلام است بالاتّفاق از مخالف و مالف می فرماید پناه ما در جنگ رسول الله بوده است ارى و الله پناه كلّ خلائق عند الشدائد در دنیا و اخرت ان بزرگوار است بجان خود قسم است علمای پروتستنت در انکار نبوّت ان بزرگوار محاربه با خدا و رسول می نمایند و امّا هفتم پس امانت و صدق و عدالت از صفات جبلیّه آن حضرتست صلى الله عليه و اله و سلّم نضر بن الحارث بجماعت قریش گفت محمّد كان فيكم غلامًا حدثا ارضاكم فيكم و أصدقكم حديثا و اعظمكم امانة حتّى اذا رايتم في صدغیه الشيب و جاء كم بما جاء كم قلتم انّه ساحر لا و الله ما هو بساحر حاصل مفاد این کلمات ان که ان حضرت در میان شما بزرگ شد و همه شما ها از او راضی بودید و اصدق شما ها بود حديثاً و اعظم شما ها بود امانة تا ان که پیری را در صُدغیه او ملاحظه نمودند و اورد بسوی شما ان چه اورد گفتید ساحر است لا و الله ساحر نیست و هر قل سؤال كرد از حال نبيّ صلّى الله عليه و اله و سلّم از ابی سفیان گفت ایا آن حضرت را قبل از ادّعای نبوّت متهّم بكذب می نمودند گفت نه بلکه در میانه ماها اصدق ناس بود و امّا هشتم پس در بدر و هم چنین در چنین قبضه خاکی بر روی کفّار و می فرمود و احدی از مشرکین نماند مگر این که مشغول بچشمش بود پس منهزم گردیدند و مسلمین از ایشان متمکّن شده بعضی از کفّار قتیل و برخی اسیر گردیدند پس امثال این امور از عجائب هدایت

ص: 152

یمین ان بزرگوار است و امّا نهم پس اوّلاد اسمعيل عليه السلام ارثا عن ابیهم تیرانداز بوده اند غیر محتاج ببیان ایه 20 از باب 21 از سفر تکوین در باب تیراندازی اسمعیل چنین می فرماید و خدا با پسر بود یعنی با اسمعیل که نشو و نما نمود و در بیابان ساکن شد و تیر انداز گردید و حضرت رسول صلى الله عليه و اله و سلّم مکرّر می فرمود که روم از برای شما مفتوح خواهد گردید و خدا از برای شما کافی است و عجز بهم نرسانید از تیراندازی و ایضا می فرمود ارموا بنى اسمعيل فانّ ابا كم كان رامياً یعنی تیراندازی کنید ای پسران اسمعیل بدرستی که پدر شما تیر انداز بود - و هم وارد گردیده است که حضرت پیغمبر فرمود ﴿ مَن تعَلّمَ الرَّميَ ثمّ تَرَكَهُ فلَيسَ مِنّا ﴾ یعنی هر کس تیر اندازی را تعلیم بگیرد پس از ان ترک نماید پس تارک ان از ما نیست - حاصل کلام سبق و رمایه جزویست از اجزاء شرع ان بزرگوار نمی بینی که فقهاء باب علی حده در کتب فقهیّه از برای سبق و رمایه معیّن کرده اند و فرموده اند بود و باخت در همه چیز حرام است مگر در سبق و رمایه بشرایط مقرّره در فقه - خود پیغمبر رامی و هكذا اوّلا طيبّين ان بزرگوار صلوات الله علیهم اجمعین را می بودند - علّامه مجلسی در باب هفتم و فصل دوّم از كتاب جلاء العيون بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام نقل فرموده است که ان حضرت فرمودند چون با پدرم امام محمّد باقر بهشام بن عبد الملک وارد شدیم ان ملعون بر تخت پادشاهی خود نشسته بود و لشکر خود را مکمّل و مسلّح دو صف در مقابل خود باز داشته بود اماج خانه را در برابر خود ترتیب داده بود و بزرگان قوش در حضور او تیر می انداختند چون در ساحت خانه او داخل شدیم پدرم در پیش می رفت و من در عقب او می رفتم چون نزدیک ان لعین رسیدیم با پدرم گفت که با بزرگان قوم خود تیر بیندازید پدرم گفت که من پیر شده ام و اکنون از من تیر اندازی نمی ائید اگر مرا معاف بدارید بهتر است ان ملعون سوگند

ص: 153

یاد کرد که بحق ان خداوندی که ما را بدین خود و پیغمبر خود عزیز گردانیده که تو را معاف نمی دارم پس بیکی از مشایخ بنی امیّه اشاره کرد که کمان و تیر خود را به او ده تا بیندازد پس پدرم کمان را از ان مرد گرفت با یک تیر و در زه کمان گذاشت و بقوّت امامت کشید و بر میان نشانه زد پس تیر دیگر گرفت و برفاق تیر اوّل زد که ان را با پیکان بدو نیم کرد و در میان نشانه محکم شد تا این که چند تیر پیاپی افکند که هر تیری برفاق تیر سابق امد و او را بدو نیم کرد و هر تیری که ان حضرت می افکند کانّه بر جگر هشام می نشست و رنگ شومش متغیّر می شد تا این که در تیر نهم بی تاب شد و گفت نیك انداختی ای ابو جعفر و تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی - (انتهى) بدان که موضع حاجت را از حدیث ذکر کردیم پس ثابت شد که این وصف در حق حضرت رسول صلّى الله عليه و اله و سلّم است و امّا دهم پس مردم فوج فوج داخل دین خدا در حال حیوة ان بزرگوار گردیدند و منقاد حکم ان سرور شدند قال الله عزّ وجل يدخلون في دين الله افواجا و امّا يازدهم پس عدالت را دوست می دارد و شرارت را مبغوض این صفت از اوصاف مشهوره ان حضرت است حتّی معاند هم اقرار و اعتراف دارد چنان چه سابقا دانستی و امّا دَوازدهم پس بنات ملوک و امراء خدمت کار مسلمین گردیدند در طبقه اوّل از ان جمله جناب شهربانو رضى الله عنها دختر یزدجرد کسرای فارس مفتخر بود بخدمت حضرت سیّد الشهداء حسين بن على بن ابيطالب عليهما السلام و امّا سیزدهم و چهاردهم زیرا که نجاشی پادشاه حبشه و منذر بن ساوا ملك البحرين و ملك عمّان منقاد و مسلم گردیدند و هرقل قیصر روم هدیه فرستاد خدمت ان حضرت و مقوقس ملك القبط سه كنیز و غلام اسود و بغله شهبا و حما را شهب و فرس و ثياب و غیر این ها بعنوان هدیه ارسال حضور مبارك حضرت رسول صلّى الله عليه و اله و سلّم کرد

ص: 154

و امّا پانزدهم پس بعضی از اوّلاد امام حسن عليه السّلام بخلافت رسیدند در اقالیم مختلفه از حجاز و یمن و مصر و مغرب و شام و فارس و هند و غير اين ها و بمرتبه سلطنت و امارت عالیه رسیدند و الى الأن أيضًا در دیار یمن و حجاز و غير این ها امراء و حکّام از نسل حضرت رسول صلى الله عليه و اله یافت می شوند و از اوّلاد حضرت حسين عليه السّلام سلاطين ذوالعزّ والاقتدار بهم رسید یعنی سلاطین صفویّه انار الله براهینهم و عن قریب است که ان شاء الله حضرت مهدی عجّل الله فرجه از نسل حضرت رسول صلّى الله علیه و اله و سلّم ظاهر شود و خلیفة الله باشد در تمامی روی زمین و تمامی ادیان دین واحد خواهند بود در عهد شریف ان بزرگوار و جناب عیسی نازل و از جمله اعوان ان سرور خواهد بود و امَّا شانزدهم و هفدهم الوف الوف پشت اندر پشت در اوقات صلوات خمسة بصوت رفیع در اقالیم مختلفه ندا می کنند که اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله و صلوات می فرستند در اوقات مذکوره غیر محصورین از مصلّین و قرّاء منشوران بزرگوار را حفظ می نمایند و مدّاحین در کوچه و بازار و منابر و مساجد مدح خود و اوّلادش را می خوانند و علماء و سلاطین و وزراء بخدمتش می رسند و از پشت در سلام می کنند و بخاک روضه مقدّسش روی های خودشان را متبرّك مي نمايند و امیدوار بشفاعتش هستند اللهمّ ارزقنی زیارتة و لا تحرمني شفاعته واجعل ایّامي الاتية خيرا من الماضية و احفظني من شرّ الحسّاد يا ارحم الرّاحمين و اين خبر در حقّ عیسی علیه السّلام صادق نیست و این اوصاف در حضرت عیسی پیدا نمی شود یقینا و ادّعای علمای پروتستنت در این باب باطل است بی شبهه زیرا که ایشان ادّعا می نمایند که خبر مندرج در باب 53 از کتاب شعيا در حقّ عیسى عليه السّلام است و در ان خبر باین نحو مرقوم گردیده است 2 زیرا که در حضورش مثل نهالي می رويد و مثل ریشه

ص: 155

در زمین خشک شده ویرانه منظری است و نه زیبائی وقتی که به او می نگریم نمایشی ندارد که به او رغبت داشته باشیم 3 خوار و در میان ادمیان مردود و صاحب غم ها و شناسنده درد ها مثل کسی که از او رو گردان می شدند و حقیر شده که او را بحساب نیاوردیم 4 امّا ما او را بطوری بحساب آوردیم که از خدا کوفتی و مضروب و مبتلا است (انتهى) و این اوصاف ضدّ اوصافی است که در زبور مذکور گردیده زیرا که بنا بر اقرار خود اهل کتاب حضرت عیسی منظری و زیبائی ندارد و حال ان که در زبور مذکور گردید که باید احسن ناس باشد وجهاً و هم چنین صادق نیست بر حضرت عیسی که صاحب قوّت و شوکت باشد و هم چنین متقلّد بسیف هم نبود تیر تیزی هم نداشت و اغنیا از برای او منقاد نگردیدند و هدایا هم بسوی او نفرستادند بلکه بنا بر زعم نصاری عیسی علیه السّلام را گرفتند و اهانتش کردند و استهزایش نمودند و بتازیانه او را زدند و تاجی از خار بافته بر سرش گذاشتند و بالاخره بدارش کشیدند و حضرت عیسی زن و فرزند نداشت پس دخول بنات ملوك در خانه او درست نیست و فرزندی هم نداشت که در جای پدر روی زمین بنشیند ریاست نماید فائدة ترجمه آیه 7 مطابق است با اصل انجیل و هم چنین مطابق با تراجم فارسیّه که از مؤلفات خود علمای پروتستنت است و هكذا مطابق است با نقل مقدّس النّصاری زیرا که این ایه را در باب اوّل از رساله عبرانیّه خود نقل کرده است و بهمان طوری است که ما نقل و ترجه نمودیم و هم چنین مطابق است با ترجمه عربیّه مطبوعه سنه 1821 و سنه 1831 و سنه 1844 و هم چنین مطبوعه 1870 و هكذا فارسیّه مطبوعه و سنه 1816 و سنه 1828 و سنه 1841 و سنه 1878 و سنه 1856 و سنه 1891 هم چنین با ترجمه اردو مطبوعه سنه 1839 و سنه 1840 و سنه 1841 و هم چنین با اصل سریانیه مطبوعه سنه 1868و سنه 1864حاصل کلام اصل انجیل همان طوریست که ما ترجمه نمودیم که عدالت را دوست می دادی و شرارت را

ص: 156

بغض می نمائی از ان سبب خدا خدایت تو را بروغن شادمانی زیاده از مصاحبانت مسیح نموده است پس ترجمه ای که مخالف ترجه ما باشد غلط است یقینا و کافیست بر ردّ ان الزاماً كلام مقدّس النصارى و تو دانستی در مقدّمه باب سیّم که لفظ الله و ربّ و امثال ذلك اطلاق شده است بر عوام فضلاً عن الخواص و ایه 6 از زبور 82 به این نحو رقم شده است 6 من گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان حضرت اعلی انتهی پس وارد نمی شود قول صاحب مفتاح الاسرار که در این ایه باین نحو واقع گردیده است عدالت را دوست می داری و شرارت را بغض می نمائی از آن سبب ای خدا خدایت تو را بروغن شادمانی زیاده از مصاحبانت مسح نموده بشخص دیگر غیر از مسیح گفته نمی شود ای خدا خدایت تو را مسح نموده آلح اولّا ترجمه او صحیح نیست یقینا غلط اندازی بلکه بی دینی نموده است اضطرارا و این ترجمه مخالف زبور و مخالف پولس است و هرگاه ما قطع نظر نمائیم از عدم صحّت ترجمه باز گوئیم این ادّعا صریح البطلان است زیرا که لفظ الله در این موضع بمعنی مجازیست نه حقیقی بدلیل قول او خدایت زیرا که خدای حقیقی خدا ندارد پس زمانی که بمعنی مجازی شد اطلاق می شود بر حضرت محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم چنان چه اطلاق می شود بجناب عيسى عليه السلام از صفحه 146 تا این جا پایان یافت کلام مرحوم فخر الاسلام در جلد دوّم کتاب انیس الاعلام در شرح آیات زبور داود که از پیش ذکر شد بلفظه و عباداته

بشارت دیگر از زبور

عکس

ص: 157

عکس

فخر الاسلام این آیات را در كتاب انیس الاعلام در بشارت هفتم نقل فرموده است که در صفحه مقابل نوشته می شود

ص: 158

هِلّلوُیاه زمُور ماریا زِمَرتا خَد تا تِشبُوخُ تُوکَو جَماعَت دِزَدِقی خَدی یِسرَئیل بَبُرینَوُه بُنَی صَهیوُن پَسخی بمَلِکَی شَبَخیّ لِشِمّیّ برَقَدا بِتَپ وَ کنارا زَمرِی اِلِی سَبَب دِکی بَسمُلِه مَزیا بِطایِپُوه مِکَشبِر مَسکینی بَپرُقَنا پَضخِی زَدِیقی بایِقَرا مَقِوخی عَل شِوِیَتِ رَمُویاتی دِالَه بِبَلوُیِ وَ سَیِپَ بِتِریِ پُومنَی باِیَدی لِعبَداتُعلا بِتایِپیِ تَعلِم یَاتِی بِمَلِتّی لِسارا مَلَکی بِشِشِل یَاتِی وَ بَخَبُیی بِکذُی دِپرِزِل لِعوَعدَ دِوان دیل کِتوِت سِقلِلِی لِکُلَّی زَدِلقُو هِلّلوِیاه

ترجمه طبق مطبوعه 1932 در لندن ایه 1 خداوند را تهلیل نمائید خداوند را سرود تازه بسرائید و تسبیح او را در جماعت مقدسان 2 اسرائیل در افریننده خود شادی کنند و پسران صهیون در پادشاه خویش وجد نمایند 3 نام او را با رقص تسبیح بخوانند با بربط و عود او را بسرایند 4 زیرا خداوند از قوم خویش رضامندی دارد مسكینان را بنجاة جمیل می سازد 5 مقدّسان از جلال فخر بنمایند و بر بسترهای خود ترنّم بکنند 6 تسبیحات بلند خدا در دهان ایشان باشد و شمیر دو دمه در دست ایشان 7 تا از امّت ها انتقام بکشند و تادیب ها بر طوائف بنمایند 8 و پادشاهان ایشان را بزنجیر ها ببندند و سروران ایشان را بپای بند های اهنین 9 و داوری را که مکتوبست برایشان اجرا دارند این کرامت است برای همه مقدسان او خداوند را تهلیل نمایند فخر الاسلام گوید مبشرّبه در این فرمود حضرت محمّد صلّى الله علیه و اله و سلّم است و صاحب شمشیر دو دمه وصیّ او علىّ بن ابى طالب عليه السّلام است و مصداق این اوصاف ان بزرگوار و تابعان ان

ص: 159

بزرگوارند مبشرّ به سلیمان علیه السلام نیست زیرا که مملکت او وسعتی پیدا نکرد بر مملکت پدرش داود علیه السّلام بنا بر زعم اهل کتاب و دیگران که جناب سلیمان مرتد و عابد صنم شد در اخر عمر بنا بر زعم اهل كتاب نعوذ بالله من ذلك الاعتقاد الفاسد - و عیسى علیه السلام مبشّربه نیست زیرا که بنا بر اعتقاد تابعینش اسیر و ذلیل و مصلوب گردید و هم چنین اکثر حواریّون در دست کفار اسیر و مقتول گردیدند (انتهى كلامه بلفظه و عباراته)

بشارت دیگر از زبور داود

که در ان فرمور بشارت بحضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله و حضرت مهدی صاحب زمان عجل الله تعالی فرجه داده است در مزبور هفتاد و دوّم بزبان عبری چنین نوشته است

عکس

ص: 160

عکس

ص: 161

عکس

فخر الاسلام در کتاب انیس الاعلام در بیان اثبات نبوّت خاصّه در بشارت هفتم طبق سریانیه چنین مرقوم داشته که در مزمور 73 باین نحو عیان و بیان گشته است (1)

ص: 162

یا اَلَه دِوا نوُخ لَمِلکا هَل وَزَد یَقُو توُخ لِبُروُن بَملِکابِت دَاِن طایِپوُخ بِزَد یُقوُت وَ مِسکینُخ بِدِیوان بِت طاعَنی طوُرانی شِلَمَ لِطایِپَ وَ رُومیاتِی بِزَدیقُو تابِت دَئِن مِسکینی دِطایپابِت پِرق لِبنوُنی دِپَقِروَبِت طاخ طِخَ لِظالَم بدِزَدعی مِنّوخ عالِم شِمش وَ قَم ساهَرا دَورا وَ دَورِی بِت ضالِی اخَ مِطُرا عال کِلّهَ خِصیدا اَخ قَشقَشیاتِی شِنچَتا عال اَرعابِد ما جیین بِیُومَنوه زَدِلِقا وَ بُوشَیو و اوَشلَم هَل دَلَت ساهرا وَ بِدحاکِم مِن یَمَ هَل یَمَ وَ مَن نَهَر هَل مَرزَنِی دَاَرعاقَمُو بِت کَی بی امرانِ دِبِیابان وَ دِشمِنوُ عاپرابِت لکَخی مَلِکِی دِتَرشِش وَ دِکَرزَتی پِشکِش بِت مادِرِی اِلی مِلکی دِشَبا وَ دِسبادِ یارِیّ بِت مَقرِبِی وَ بت مَکِبّی ریشَه اِلوه کُلِه مَلکی کُلِه طایِّپی بِت عُوبِدّی اِلّّه حِلمَت سَبَب دِبَت یاصِیِّ پَقِردِعابِت هاوَر وَ مِسکین وَ دِلِت هایرا انا اِلّه بِت عابِت رَحمیِ عال مِسکینِه وَ پَقرِ وَ کُنتَی دِیقَرِی بِت بَرقِ مِن ذُوا المایه وَ مِن ناحِق بِت بَرِق کَنِه وَ بِدهَوِ مَرِطمِادِمّهِ بِعَینُه وَ بِت خیَبِه وَ بِت بَهبَل قَتوُه مِن دَهبَه دِشبَه وَ بِت سالِه بُدِیُة بِدایمُوتا کُلِّه یُومَه بِت بِرِخلِی بِت هُوَیه بُرِشیوُوه دِدَحلا بِا رَعا بَریشَه دِطُورانِی بِت شِعشَع اَخ لُبناطُون تُه وَ بِت پقحِیِ مِن مَدِینَة اَخ کِلَّه دِارَعابِت هَوِی شَمّوُ لُعالَم قَم شِمشَه بِت مِجیِن شِمُّو وَ بِت پِشّی بِرِیخیِ بِیوُه کُلِی طایِپّیِ بِت شَپخِی الوُه بِرِیخلِی مَریا اَلَهَ اَلَهَ دِسرَایل اُبدَتَه دِعاجِی بُویانِی بِبنُوشُو و بِرِیخیِلیِ شِمشَه دِاِپقار و لِعالَم وَ پِشّه مِلِیَتا اِیقازَه کُلُّه اَرعا اَمِن وَ اَمِن یَملُن صَلواتِ دِ داوُد بُرُونه دَاِتَش

ص: 163

ترجمة طبق مطبوعه فارسیّه سال 1932 میلادی در لندن بلفظه و عباراته چنین است 1 ای خدا انصاف خود را بپادشاه ده و عدالت خویش را بپسر پادشاه 2 و او قوم تو را به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین تو را به انصاف 3 ان گاه کوه ها برای قوم سلامتی را بار خواهند اورد و تلّ ها نیز در عدالت 4 مساکین قوم را داد رسی خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد و ظالمان را از بون خواهد ساخت 5 از تو خواهند ترسید ما مادامی که افتاب باقی است و مادامی كه ماه هست تا جميع طبقات 6 او مثل باران بر علف زار چیده شده فرود خواهد امد و مثل بارش هائی که زمین را سیراب می کند 7 در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود مادامی که ماه نیست نگردد 8 و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان 9 بحضور وی صحرا نشینان گردن خواهد نهاد و دشمنان او خاک را خواهند لیسید 10 پادشاهان ترشیش و جزائر هدایا خواهند اورد پادشاهان شبا و سبا ارمغان ها خواهند رسانید 11 جمع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمع امّت ها او را بندگی خواهند نمود 12 زیرا چون مسکین استغاثه کند او را رهائی خواهند داد و فقیری را که رهاننده ندارد 13 بر مسکین و فقیر کرم خواهد فرمود و جان های مساکین را نجاة خواهد بخشید 14 جان های ایشان را از ظلم و ستم فدیه خواهد داد و خون ایشان در نظر وی گران بها خواهد بود 15 و او زنده خواهد ماند و از طلای شبا بد و خواهد داد دائما برای وی دعا خواهد کرد و تمامی روز او را مبارك خواهد خواند 16 و فراوانی غلّه در زمین بر قلّه کوه ها خواهد بود که ثمره ان مثل لبنان

ص: 164

جنبش خواهد کرد و اهل شهر ها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد 17 نام او تا ابد الآباد باقی خواهد ماند اسم او پیش افتاب دوام خواهد کرد ادمیان در او برای یک دیگر برکت خواهند خواست و جمیع امت های زمین او را خوشحال خواهند خواند 18 متبارك باد يهوة خدا که خدای اسرائیل است که او فقط کار های عجیب می کند 19 و متبارك باد نام مجید او تا ابد الاباد و تمامی زمین از جلال او پر بشود امین و امین دعای داود بن یسیّ تمام شد.

فخر الاسلام در کتاب انیس الاعلام گفته است - بدان که اختلاف نیست در میان علماء اهل کتاب که داود علیه السّلام در این مزمور از شخصی که بعد خواهد آمد خبر می دهد و لیکن از غایت جهل بمراتب انبیاء علیهم السّلام گویند مراد از مَلِک خود حضرت داود است و از ملك زاده حضرت سلیمان است و این ادّعا بالقطع و اليقين باطل است زيرا كه داود و عليه السّلام صاحب شرع و احکام نبوده تا این که گوید ای خدا شرع و احکام خود را بملك و عدالت خود را بملک زاده عطا فرما و دیگر این که پیغمبر خدا در وقت دعا و تضرّع در حضور ملك الملوک حقیقی و خالق كلّ موجودات خود را خطاب بملک نمی کند بلکه ان جناب در جمیع اوقات بخصوص در وقت دعا كمال خضوع و خشوع و تذلّل را دارد روی خاک می نشیند و می خواهد شاهد این مدّعا ایه 16 از باب 12 از کتاب شموئیل ثانی بابن نحو رقم یافته است 16 و داود خدا را بخصوص ان کودک تضرّع نمود و داود روزه گرفته و باندرون رفته و بیتوته کرده بر روی زمین خوابید 17 و مشایخ خانه اش برخواسته بقصد این که او را از روی زمین برخیزانند آمدند امّا بر نخواست و با ایشان نان نخورد بلکه هفت شبانه روز روزه گرفت و روی خاک

ص: 165

دعا کرد و آیه 4 از باب 6 از کتاب مسطور در بیان حال داود عليه السلام در حین اوردن صندوق خداوند باین نحو رقم یافته است 14 و داود با قوّت تمام در حضور خداوند هروله می کرد و داود ایفودی کتان ملتبس بود 20 پس داود بر گردید تا این که خانه خود را دعای خیر نماید و میکل دختر شاؤل باستقبال داود بیرون آمد گفت پادشاه اسرائیل امروز چه عزیز است که امروز خویشتن را در نظر کنیزکان بندگانش برهنه نمود بطوری که یکی از کم مغران خویشتن را بی حیا برهنه نماید 21 و داود بمیکل گفت که این کار در حضور خداوند بود که مرا از پدر و تمامی خانواده اش ترجیح داد و برگزید تا این که مرا پیشوای قوم خداوند اسرائیل نماید تا بجهت حضور خداوند شادمانی کردم 22 و از این زیاد تر خود را حقیر خواهم و در نظر خود ادنی شده در پیش کنیزکان که درباره آن ها گفتی محترم خواهم شد (انتهی) پس از این کلمات بوضوح تمام معلوم می شود و مفهوم می گردد که داود علیه السّلام خود را حقیر می شمارد و بالصّراحة وعده می دهد که خود را در نظر خداوند ادنی و حقیر خواهم نمود تا در نظر خلق محترم شوم - پس چنین کسی در وقت دعا خود را ملك نمی گوید - و مقصود از ملک زاده هم سلیمان نیست زیرا که ظلم در عهد او شکسته نشد زیرا که بنا بر اعتقاد اهل کتاب خود ان بزرگوار مرتّد و عابد صنم شد و از برای اصنام معابد بنا کرد و زن هایش در خانه اش عبادت صنم می نمودند کدام ظلمی است که بالاتر از این باشد کسی که اعظم ظلم ها در خانه او باشد او را ظالم شکن نمی گوند - و هم مملکشش بنابر اعتقاد اهل کتاب وسیع تر نبود از مملکت پدرش داود تا این که از دریا تا بدریا از نهر تا باقصای زمین سلطنت

ص: 166

کرده باشد - و واضح است که عیسی علیه السّلام هم دارای این صفات نبوده است زیرا که یک روز هم سلطنت ننمود خانه هم نداشت بلکه یهود بر او سلطنت نمودند و او را گرفته اهانتش نمودند و استهزاء بان بزرگوار کردند و بدارش کشیدند بنا بر اعتقاد اهل کتاب فاذا قرّر ذلك پس گوئیم مقصود از ملك صاحب احكام ملك الملوك حقيقي هر دو جهان رسول ملك المنّان محمّد بن عبد الله سیّد پیغمبران صلّى الله علیه و اله و ملک زاده هم مهدی صاحب الزّمان فرزند دلبند ان بزرگوار است و ان شاء الله تعالى عن قریب ظهور خواهد فرمود و روی زمین را پر از عدالت خواهد نمود بعد از این که مملوّ از ظلم و جور شده باشد و عنق ظلّام را خواهد شکست و با بقای دور بدور خوف و خشیت الهی در قلوب و دل ها خواهد ماند زیرا که ظلم و شرك و کفر کلیّه از روی زمین مرتفع می شود در زمان ان بزرگوار و تمامی ادیان دین واحد از برای خدا خواهد شد و از برای قلوب مرده مثل بارانی از برای گیاه بریده خواهد بود از دریا تا بدریا و از نهر را تا باقصای زمین سلطنت خواهد نمود و تمامی اقوام زبان ثنا را بمدح و صلوات و برکات از برای او خواهند گشود و زمین برکات خود را ظاهر خواهد نمود و با بقای ماه و آفتاب اسمجدّ بزرگوارش و خودش باقی خواهد ماند ان شاء الله تعالى. شرح این مزمور در باب امامت مفصّل خواهد امد - حاصل کلام شبهه ای نیست در این که این مزمور در حق حضرت خاتم الانبیاء و فرزند دلبندش حضرت مهدی است صلوات الله علیه و علی آبائه المعصومين الأخيار مادام الملك الدوّار (تمام شد کلام صاحب انيس الاعلام بلفظه و عباراته بدون زیاده و نقصان) مُولّف ناچیز گوید فخر الاسلام مرحوم در پایان کلام خود

ص: 167

شرح مفصّل این مزمور را بباب امامت کتاب انیس الاعلام فحول نموده و در ان جا نیز تصّریح کرده که این مزمور بدون شبهه راجع به اوصاف حضرت خاتم الانبیاء و فرزند دلبندش مهدی بن الحسن صاحب الزمان و خليفة الرّحمن است نه در حقّ داود و نه سلیمان و نه عيسى اما نفی از داود و سليمان بشرحی است که در این جا ذکر شد و امّا نفی از عیسی را نیز در ان جا بسه وجه ذکر کرده یکی آن که عیسی در زمان خود حتّی یک روز هم سلطنت نکرده و دیگر ان که ان جناب پسری نداشته که در حق او گفته شود که عدالت خود را بپسر پادشاه ده و دیگر ان که ان جناب احکامی نداشته تا در حق او گفته شود که احکام خود را بپادشاه ده بنا بر شهادت انجيل موجود الان و تابع احکام تورته بوده بنا بر اقرار خود در این اناجیل موجوده - و هکذا سایر صفات مذکوره در این مزمور هیچ کدام با جناب عیسی موافقت ندارد چنان چه بر صاحبان انصاف پوشیده نیست و نیز در ان جا فائده ای در ذیل مطالب خود ذکر کرده که در این مقام نیز ذکر آن سزاوار است و نگارنده عین عبارت ان را برای تنبیه و تذکّر می نگارم گفته است فائدة بعضی از مترجمین تراجم فارسیّه جمله اوّل را از مرموز مزبور برای مغالطه باین نحو ترجمه کرده اند- ای خدا انصاف خود را بپادشاه ده - و ان غلط است قطعا چه لفظ دينك بمعنى احكامك مي باشد جزماً - لذا مترجم عربیّه مطبوعه بیروت در ماه تموز از ماه های سنه 1870 باین بحو ترجمه کرده است اللهمّ اعط احکامک اگر از اصول خبری نداری بترجمه مزبور نظر کن (انتهى كلامه رفع الله مقامه) و امّا نکاتی که از این مزمور در این مقام استفاده کرده است این ها است که عین الفاظ ان ذکر می شود گفته است

بيان فيه التّبيان

اوصاف مزبوره در این مزمور از برای مبشّر به بقراریست که بترتیب مذکور می شود اوّل این که مبشّربه

ص: 168

سلطانیست صاحب احكام دوّم آن که خدا نمونه عدالت خویش را به او عنایت خواهد فرمود سیّم این که در میان بندگان خدا بعلالت داوری خواهد فرمود چهارم این که با مساکین بانصاف رفتار خواهد فرمود پنجم و ششم این که کوه ها در زمان او برای قوم سلامتی بار خواهند اورد و تلّ ها در عدالت یعنی اعالی و ادانی در رفاهیّت خواهند بود هفتم ان که مساکین را دادرسی خواهد کرد هشتم این که فرزندان فقیر را نجاة خواهد داد نهم ان كه ظالمان را زبون و ذلیل خواهد ساخت دهم این که در زمان مبشّربه خلق از خدا می ترسند در جمیع طبقات مادامی که افتاب و ماه باقی هستند یعنی سلطنت او را پایان نیست و احکام او منسوخ نخواهد گردید و حلال او حلالست تا قیامت و حرام او حرام است یازدهم این که وجود مبشّربه مثل بارانست بر علف زار چیده و مثل بارش هائی که زمین را سیراب می کند دوازدهم این که در زمان او صالحان خواهند شکفت سیزدهم این که در زمان او سلامتی خواهد بود مادامی که ماه نیست نگردیده چهار دهم این که از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان حکمرانی خواهند کرد یعنی حکم او بر تمامی روی زمین جاریست مادامی که قیامت نشده است پانزدهم این که صحرا نشینان بحضور وی گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک خواهند لیسید شانزدهم این که سلاطین جزایر و پادشاهان شبا و سبا هدایا خواهند آورد و ارمغان خواهند رسانید هندهم این که جمیع امم او را بندگی خواهند نمود هجدهم بفریاد مسکین و فقیر مستغیث خواهد رسید نوزدهم بر فقراء و مساکین کرم خواهد فرمود و مساکین را نجاة خواهد داد بیستم آن که فقراء و مساکین را از ظلم و ستم فدیه خواهد داد و خون ایشان در نظر وی گران بها خواهد بود بیست و یكم ان که عمر او بسیار طولانی خواهد

ص: 169

بود 22 این که تمام ایّام او مبارك خواهد بود 23 این که در زمان او فراوانی نعمت و غله زیاد خواهد بود 24 این که اهل شهر ها اسوده روز بروز مالاً و حالاً در ترقّی خواهند بود 25 این که او تا ابد الآباد باقی خواهد ماند 26 این که ادمیان در او برای یک دیگر برکت خواهند خواست 27 این که جمیع امم او را خوش حال خواهند خواند (انتهى) و این اوصاف بتمامها بر اكمل و اتمّ وجه در حضرت محمّد صلّى الله عليه و اله و فرزند رشیدش مهدی بن الحسن عليه السّلام یافت می شود

بهرة چهار از بخش دوازدهم

اشاره

بشارت دیگر از کتاب هوشع در فصل 9 از ایه پنجم چنان گفته است

عکس

ص: 170

عکس

ترجمه این آیات از باب نهم از آیه 5 از کتاب هوشع طبق مطبوعه لندن 1932 میلادی - فارسیّه از این قرار است - ایه 5 پس در ایّام مواسم و در ایام عید های خداوند چه خواهید کرد 6 زیرا اینک از ترس هلاکت رفته اند امّا مصر ایشان را جمع خواهد کرد و موف ایشان را دفن خواهد نمود مکان های نفیسه نقره ایشان را خارها بتصرّف خواهند گرفت و در منازل ایشان شوک ها خواهد بود 7 ایّام عقوبت می آید ایّام مکافات می رسد و اسرائیل این را خواهند دانست نبیّ احمق گردید و صاحب روح دیوانه شد بسبب کثرت گناه و فراوانی بغض تو 8 افرایم از جانب خدای من دیده بان بوده دام صیّاد بر تمامی طریق های ایشان گسترده شد در خانه خدای ایشان عداوتست 9 مثل ایّام جبعه فساد

ص: 171

را بنهایت رسانیده اند پس عصیان ایشان را بیاد می اورد و گناه ایشان را مکافات خواهد داد

مؤلّف قاصر گويد

صاحب كتاب اقامة الشهود به این ایات استدلال کرده است که این آیات دلالت بر مدّعای مسلمین دارد و جمله محمّد لکثپام را چنین معنی کرده یعنی محمّد از برای نقره ایشانست و مدّعی است که لفظ محمّد در این ایه که ایه ششم باشد مراد اسم خاتم الانبیاء صلّى الله علیه و اله و سلّم است و مراد انست که محمّد نامی خواهد امد که از ایشان جزیه بگیرد یعنی نقره و طلای ایشان را بگیرد و گفته است که بعضی از علماء ضال مضلّ یعنی علماء يهود این فقرۀ محمّد لكثپام را چنین معنی کرده اند یعنی خانه ارزومندی که از برای نقره های خود بنا کرده اند خواب خواهد شد انصافا کمال اغماض از گفتن را حضرات دارند بالخصوص در این جا هر گاه مراد این معنی که ان ها کرده اند بوده باید بفرماید (یاتی محمّد هم) و یا بگوید (محمّدی کثپام) یعنی خانه نقره و مکان ارزوی شما و ایضاً هر گاه مقصودش این معنی می بود باید چنین بفرماید که در فصل سیزدهم در ایه پانزدهم فرموده

عکس

یعنی او خزینه همگی ظروف پسندیده را تاراج خواهد کرد - پس محمّد لکثیام را نمی توان تاویل بر خزاین و دفاین نمود بواسطة مخالفت در تعبیرات از جهات چند اوّل بودن لام در لکثیام دوّم فقره اسم و صفت و محمّد در این ایه اسم است نه صفت بخلاف ایه پانزدهم که در بالا ذکر شد هم چنان که در ایه 16 از همان فصل 9 کتاب هوشع گفته است یعنی می کشیم

ص: 172

ان طفلی را که در بطون مادران باشد اگر بخواهند اسمش را محمّد بگذارند بطمع ان که این محمّدی که خدای تعالی و انبیاء توصیفش را فرموده و می فرمایند شاید از ما اسرائیلیان بوده و مایه افتخار ما ها گردد و بعد از نقل این ترجمه گفته است - هرگاه بخواهند بگویند که مراد از این عبارت (و همتّی محمّدی بی طنام) ان است که می کشم ارزو های بطن شما را جواب گوئیم که لفظ کشتن و نسبت کشتن بالنسبه بارزومندی در جمیع تواته و سایر کتب انبیاء علیهم السّلام دیده و شنیده نشده و استعمال نشده و نسبت دادن کشتن را بمعنی وصفیّت غلط است پس معلوم گردید که نسبت فصل را بذات و اسم ذات می دهند دون صفت و معنی چنان چه در نیاحات یر میاء پیغمبر در فصل دوّم در ایه چهارم می فرماید.

عکس

یعنی تمام مقبولان نظر را در مسکن دختر صهيون كشت و ايضا در تورته سفر اعداد فصل چهاردهم ایه 15 فرموده

یعنی و اگر این قوم را مثل یک نفر بکشی - پس از همه این ایات مستفاد گردید که کشتن از برای انسان و یا صاحب روح استعمال کرده شده در توریة و كتب انبياء عليهم السّلام و بالنسّبه بارزومندی و خزائن و دفائن و پسندیده و مقبولان شما که در کتب فارسیّه توریة و کتب انبیاء حضرات مفسّرین و مترجمین از یهود و نصاری معنی کرده اند و تقلیداً و اتباعاً لهم مرحوم مبروز فاضل خان همذانی نوشته و بانطباع رسانیده اند معنی ندارد و از روی عدم تمیّز فیمابین اسم ذات و اسم صفات است این بیاناتی که کرده اند و یا ان که مقصود مترجم و مفسّردسّ در عمل تفسیرش کرده تا اسم محمّد را از میان ببرد باین معنی که اسم ذات را بتعبیر باسم معنی و صفت کرده اند تا بالکلیّه از برای پیغمبر مختار ما مسلمین صلوات الله عليه و اله اجمعين در تورتة و كتب انبیاء علیهم السّلام اسمی نبوده باشد إنى آخر كلام محمّد صادق جديد الاسلام منقول الرضائى و ترجمه ان كتاب اقامة الشهود في الردّ على اليهود (جزا هما امّه عن الاسلام خيراً )

ص: 173

مؤلّف حقیر گوید

بسیار واضح است که علماء یهود و نصاری در کتاب های خود در تحریف الفاظ و معانی دست و توانائی دارند و این معنی غریزه ذاتی انسان است چنان چه خدای متعال هم در قرآن مجید از ایشان خبر داده داده است بفرموده خود که فرموده است يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ و هر كه در كتب مطبوعه ایشان طبقًا عن طبق مراجعه و تامّل کند شبهه و تردیدی در محرّف بودن ایشان نخواهند کرد و بعد از این که لفظ یا معنائی را تحریف کرده و فهمیدند مورد اعتراض واقع شدند همانی را که تحریف کرده اند تبدیل بتحریف دیگری می کنند چنان چه در معنای لفظ محمّد لکثیام بيانات صاحب منقول الرضایی را دانستی و بتحریفاتی نسبت با این جمله بیان فرموده است نسبت بعلماء اهل کتاب برخورد کردی نیز بدان که معنائی برای این لفظ کرده بودند که عبارت از امال و ارزو ها و مشتهیاتست در طبع ها اخیرا مبدّل کرده اند بعبارت دیگری چنان چه در ایه 16 از فصل 9 کتاب هوشع و همّتى محمّدی بیطنام را چنین معنا کرده در مطبوعه لندن سال 1932 م- که نتایج مرغوب رحم ایشان را خواهم کشت و در ترجمه عربی چنین معنی کرده که اُمیتُ مشتهیات بُطُونِهِم اجمالا محمّد در آن چه از کتاب هوشع ذکر شد محمّد اسمی است نه محمّد وصفی کما این که در وحی کودک هم که بعضی از علماء يهود ان را معتبر می دانند در حرف میم تصریح باسم محمّد نموده و گفته است

عکس

یعنی محمّد (صلى الله عليه و اله بزرگ و صاحب اقتدار چوب درخت برازنده خواهش کرده شده که

ص: 174

نابود کند بود را و فرو نشاند اتش را و خودش بوده باشد جمله و كلّ - انشاء الله شرح این کلمات و سایر کلمات وحی کودک مفصّلا در محلّ خود در این جزو از کتاب نوائب الدّهور بیان خواهد شد

خلاصة كلام

آن چه از این ایات کتاب هوشع راجع بنام و صفات حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله فهميده می شود از این قرار است اوّل نام مبارك محمّد است که در ان تصریح شده دوّم جزیه گرفتن ان حضرتست از اهل کتاب سوّم خار شدن کسانی است از یهود که تابع دین محمّد می شوند در نزد یهودی های مخالف محمّد که بمنزله علف گزنداند چهارم شریعت بمنزله دام و خود ان جناب بمنزله صیّادیست که دام بیندازد و ان ها را باسلام اوردن صید نماید و از ضلالت و گمراهی نجاة دهند پنجم نسبت امی و مصروع و دیوانه بودن و گناهکار بودن آن جناب دهند خصوصاً جماعت یهود عنود و بنی اسرائیل چنان که حضرتش را مشوکاع یعنی مصروع و دیوانه لقب دادند و از زمان بعثتش تا این زمان ان حضرت را به همین لقب می خوانند خصوصاً علماء ایشان از روی حسد و عناد با این که آگاهند که او پیغمبر است ششم ان که در خانه خدا یعنی مکّه با او دشمنی کنند هفتم تنطیر نمودن عقوبتی که از ان حضرت ببنی اسرائیل می رسد در زمان ان جناب بروز های کیبعاه که مراد جبعه باشد و ان حکایت را بتفصیل در کتاب داوران که ان را کتاب قضاة هم می نامند از صفحه 409 فارسیّه طبع لندن در سال 1932 م در باب 19 ان کتاب تا اخر کتاب نقل کرده است و صاحب اقامة الشّهود در آن کتاب گفته است که ربّی حییم و یطال در کتاب عصحیتم خود نوشته است که این انباء از برای پیغمبر موعود محمّد بن عبد الله صلّى الله علیه و اله است و امّا روز های ممیّزی را چنین تاویل کرده که مراد آن از عبدالله سلام است که در ایّام محمّد بود و بدین پیغمبر خاتم در امد ( انتهی کلام ربّی حییم منقول از اقامة)

ص: 175

بهرۀ پنجم اخبار دانیال

اشاره

که در باب دوّم از کتاب خود در تعبیر خواب بنوکد نصّر که بخت نصرّ باشد خبر داده بعد از حاضر شدن او در نزد بنوکد نصرّ از ایه 26 تا ایه 45 مطبوعه فارسیّه لندن در سنه 1932 چنین نوشته اید 26 پادشاه دانیال را که به بلطشصّر مسمّی بود خطاب کرده گفت ایا تو می توانی خوابی را که دیده ام و تعبیرش را برای من بیان نمائی 27 دانیال بحضور پادشاه جواب داد و گفت رازی را که پادشاه می طلبد نه حکیمان و نه جادوگران و در مجوسیان و در منجّمان می توانند برای پادشاه حلّ کنند 28 لیکن خدایی در اسمان هست که کاشف اسرار می باشد و او بنوکد نصّر پادشاه را از ان چه در ایّام اخر واقع خواهد شد اعلام نموده است خواب تو و رویای سرت که در بسترت دیده ای این است 29 ای پادشاه فکر های تو بر بسترت درباره ان چه بعد ازین واقع خواهد شد بخاطرت امد و كاشف الاسرار تو را از ان چه واقع خواهد شد مخبر ساخته است 30 و امّا این راز بر من از حکمتی که من بیشتر از سائر زندگان دارم مکشوف نشده ست بلکه تا تعبیر بر پادشاه معلوم شود و فکر های خاطر خود را بدانی 31 تو ای پادشاه می دیدی و اینك تمثال عظیمی بود و این تمثال بزرگ که درخشندگی ان بی نهایت و منظران هولناک بود پیش روی تو بر پا شد 32 سر این تمثال از طلای خالص و سینه و بازوهایش از نقره و شکم و ران ها پیش از برنج بود 33 و ساق هایش از اهن و پاهایش قدری از آهن و قدری از گل بود 34 و مشاهده می نمودی تا

ص: 176

سنگی بدون دست ها جدا شده پای های آهنین و گلی ان تمثال را زد و ان ها را خورد ساخت 35 ان گاه اهن و گل و برنج و نقره و طلا با هم خورد شد و مثل کاه خرمن تابستانی گردیده باد آن ها را چنان بود که جائی بجهت ان ها یافت نشد و ان سنگ كه تمثال زا زده بود کوه عظیمی گردید و تمامی جهان را پر ساخت 36 خواب همین است و تعبیرش را برای پادشاه بیان خواهیم نمود 37 ای پادشاه تو پادشاه پادشاهان هستی زیرا خدای اسمان ها سلطنت و اقتدار و قوّت و حشمت بتو داده است 39 و در هر جائی که بنی آدم سکونت دارند حیوانات صحرا و مرغان هوا را بدست تو تسلیم نموده و تو را بر جمیع آن ها مسلّط گردانیده است آن سر طلا تو هستی 40 و بعد از تو سلطنت دیگر پست تر از تو خواهد برخواست و سلطنت سوّمی قوی خواهد بود زیرا آهن همه چیز را خورد و نرم می سازد پس چنان که اهن همه چیز را نرم می کند هم چنان ان نیز خورد و نرم خواهد ساخت 41 و چنان چه پای ها و انگشت ها را دیدی که قدری از گل کوزه گر و قدری از آهن بود هم چنان این سلطنت منقسم خواهد شد و قدری از قوّت اهن در ان خواهد ماند موافق ان چه دیدی که اهن با گل سفالین امیخته شده بود 42 و امّا انگشت های پاهایش قدری از اهن و قدری از گل بود هم چنان این سلطنت قدری قوی و قدری زود شکن خواهد بود 43 و چنان که دیدی اهن با گل سفالین امیخته شده بود هم چنین این ها خویشتن را با ذرّیت انسان امیخته خواهند کرد امّا بنحوی که اهن با گل ممزوج نمی شود هم چنین این ها با یک دیگر ملصق نخواهند شد 44 و در ایّام این پادشاهان خدای اسمان ها سلطنتی را که تا ابد الاباد زایل نشود بر پا خواهد

ص: 177

نمود و این سلطنت بقومی دیگر منتقل نخواهد شد بلکه تمامی ان سلطنت ها را خورد کرده مغلوب خواهد ساخت و خودش تا ابد الاباد استوار خواهد ماند 45 و چنان چه سنگ را دیدی که بدون دست ها از کوه جدا شده اهن و برنج و گل و نقره و طلا را خورد کرد هم چنین خدای عظیم پادشاه را از ان چه بعد از این واقع می شود مخبر ساخته است پس خواب صحیح و تعبیرش بیقین است (انتهی این قسمت از سخنان دانیال) مؤلّف نا چيز گوید صاحب کتاب اقامة الشهود در تشریح این آیات از کتاب دانیال چنین گفته است که حال ملاحظه باید نمود که این جماعت یهود در این خواب بخت النّصر که بنوکد نصّرش می گویند و تعبیر حضرت دانیال نبیّ چه می گویند اگر چه بیننده خواب را کافر و بت پرست بدانند تعبیر کننده ان خواب را که مقصود و مدّعای ما را فهمانیده است که پیغمبر می دانند و همین مطلب را که در کتاب دانیال نبیّ خوانده و می خوانند در حجیّت قول پیغمبرشان اگر شکّی دارند که بمذهب خود کافرند و اگر قائلند بحجیّت قولش مر این بیانی را که فرموده است چرا از روی انصاف و حق گوئی و حق بینی ملاحظه نمی کنند که تعبیران پیغمبر معتبر عليه السّلام بهمان نحوی که بیان فرمودند واقع شده از زمان بخت النصّر که بمنزله سران تمثال بوده که هفتاد سال سلطنت کرده پس از آن هم ان که بمنزله نقره در مقام تعبیر بیان فرموده بود کورش مجوس بود که پنجاه و چهار سال سلطنت نمود و باعث نجات بنی اسرائیل و ابادانی بیت المقدّس ثانی هم گردید در سال ششم از سلطنتش و بعد را هم اسکندر رومی که بمنزله از مس بوده تعبیر شده بود و عالم گیر هم بوده یک صد و هفتاد و شش سال سلطنت نمود و بعد از اسکندر رومی هفت صد سال قیاصره سلطنت نمودند و جمله ان ها ده نفر بودند که اخرا ان ها هرقل بوده که معاصر جناب ختمی ماب بوده و مطیع اسلام

ص: 178

هم گردید آخر کار در این سه قسم از ملوك بر جميع علماء يهود و جمیع مفسّرین ایشان متّفقند در این بیان اختلافی که دارند در پادشاه چهارم است و پادشاه چهارم دو نوع شده اکاسره که پادشاهان قوی بمنزله اهن سخت بوده اند و از ایشان بوده انوشیروان عادل مجوسی مذهب هم که پیغمبر اخر الزّمان علیه و اله صلوات الله الملک المنّان در مقام افتخار فرموده است که انّی ولدت فی زمن السلطان العادل و بعد از ان پسرش کیخسرو که نامه و فرمان ان جناب را پاره کرد که همان واسطه بنفرين جناب خاتم النبيين صلى الله علیه و اله سلطنت از دودمانش در زمان خلیفه دوّم منقرض گردید - و نوع دیگر هم قیاصره که با اکاسره معاصر بودند ولی بهم مخلوط نمی شدند و مغلوبیّت قیاصره بالنسبة باکاسره از معلومات بوده و هست چنان چه در کتب تواریخ و سیر مسطور است که غالبا غلبه با اکاسره بوده است تا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت بلکه تا زمان هجرت ان سرور بمدینه طیّبه تا آن زمانی که بواسطه مغلوبیّت سلطان روم که هر قل بوده در صفحات شام و غالب شدن کیخسرو مجوس پادشاه عجم ان کسانی که از اصحاب خدمت ذی سعادت حضرت ختمی مرتبت بودند اظهار دلتنگی نمودند از مغلوبیّت عرب که رومی بودند و استدعای طلب نصرت و غلبه را از برای هم نسخ خود و هم ملک خود قیاصره و عرب نمودند تا ان که در این باب ان جناب ختمی ماب از خداوند وهّاب مالك الرقاب درخواست نموده که بعد از ان فتح و فیروزی عرب را باشد بر سلطان عجم و باری تعالی مجيب الدّعوات و قاضی الحاجات ابتدای سوره روم را در قرآن بر پیغمبر اخر الزمان نازل فرمود که﴿ الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ الآيه ﴾ تفسير ظاهر تنزيل این ایه شريقه وافى هداية ان كه در مقام دل جوئى پیغمبر مختار

ص: 179

و اصحاب ان بزرگوار بان جناب فرموده که منم خداوند دانا مغلوب شدند رومیان در زمین شامات ولی ایشان یعنی رومیان زود باشد که غالب کردند. بر عجمان در چند سالی بعد را - اگر چه معنی ظاهری بضع سنین اینست که بقدر لفظی که در ان زمان خداوند ودود فرموده در فقره بضع سنین از سه سال کم تر نباید فتحی از برای ایشان بهم رسد و از ده سال بیشتر هم نباید طول بکشد و در واقع غلبه رومیان و عربان که لشکر مسلمانان بودند در زمان خلیفه دوّم واقع شد و زمان غلبه با نزول ان سوره مبارکه روم شانزده سال و چیزی کشیده بود و مورد بحثی بود که جاهلان از بندگان بخداوند سبحان بنمایند که سبب تعقیب زمان موعود مفهوم از کلمه فی بضع سنین چه بوده چنان چه این ایراد را نادانان این زمان هم کرده بودند ولی جواب با صواب را خداوند جلّ و علا در اخر آیه فرموده که الله الامر من قبل و من بعد این زمانی را که شما ها از این کلمه فهمیدید که لا اقل از ده سال بیش تر طول نخواهد کشید که فتح و فیروزی شما راست بر عجمان و فارسیان گمان نکنید که خداوند متعال بشمار التزامی داده باشد که تخلّف نفرماید بلکه از برای خداوند است عالم امر چنان چه عالم خلق هم از ان اوست می خواهد از سر کمتر می کند ان زمان موعود را و یا از ده سال بیشتر می فرماید چنان چه فرمود ان چه بیان شد - و در مقام بیان فهمانیدن دو نوع پادشاه چهارم بوده و ان چه بنظر احقر از جمع الاقوال بعد از اطّلاع به ايات و اخبار و تواريخ و سیر بعون الله العلّى الاكبر آمده همین است که برشته تحریر امده و امّا ان چه بعضی از علماء يهود و مورّخین و مفسّرین بیان پادشاه چهارم را کرده اند که مراد از حسَف طینا سلطنت اعرابست که از اوّلاد قدارند سلطنت نمودند و مراد از سنگ که صورت تمثال را شکست و مضمحلّ شد ان صورت را سلطنت

ص: 180

ماشیح می باشد که قریب بقیامت در اخر الزّمان خواهد بود و بنی اسرائیل را از این ذلّت عظمی خلاص خواهد نمود و مردم را کنیز و غلام ایشان خواهد نمود و ایشان را مالک روی زمین از طلا و نقره خواهد کرد حرفی است بی مغز و سخنی است بدون دلیل و همان کلامی که در همه آیات وافى هدایات كتب سماوی در هر محلّ و مکانی که خداوند سبحان خبر از آمدن و پیغمبر آخر الزّمان محمّد بن عبد الله بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف که از اوّلاد امجاد قدار از ذریّه طاهره حضرت ذبیح الله اسمعیل بن ابراهيم خليل الرّحمن عليهم السّلام است داده از توریة موسی تا وحی کودک جمیع آن ها از برای اغوای بیچاره عوام کالانعام خود ماشیح ام را دست و پائی کرده اند و از برای این بیچاره بندگان بینوا درست کرده اند و جعل کرده ا ند و اصلا از هیچ یک از کتب سماوی دلیل نداشته اند و ندارند - و این علماء ضالّ مضلّ دنیا پرست ایشان این همه خلایق را از ان زمان که قبل از رمان بعثت پیغمبر اخر الزمان عليه السلام و آله صلوات الله الملك المنّان الى الان متحیّر و سرگردان در بادیه جهالت و ضلالت و گراهی نگاه داشته اند و با این که این فقره حضرت دانیال با همه انباءات غیبیّه که سائرین از پیغمبران و حضرت كليم الرّحمن إلى أن كودك در وحي و الهامات خود بلسان وحی و الهام فرموده اند جميعًا موافق و مطابق بوده و هر یک معاضد دیگری بوده چنان چه شهادت دادند انبیاء علیهم السّلام در کتب خود از توریة موسی و کتاب شعیا و سایرین تا وحی کودک و بر همین معنی است سنگی که در خواب بخت النّصر از غيب امد و ان صورت تمثال را منهدم نمود حضرت دانیال نبىّ عليه السّلام تعبر فرمودند بسلطنت پیغمبر اخر الزمان كه به امدن

ص: 181

ان جناب از تولّد ان حضرت الى زمان بعثت و از زمان بعثت الى زمان رحلت و از ان زمان الی الآن آثار هر یک از سلاطین سابقین از ساسانیان و مجوس و اسکندریان و رومیان که قیاصره بوده اند و معاصر اكاسره و مغلوب ایشان بوده اند غالباً چون کافر و بت پرست بودند از روی زمین خداوند ربّ العالمین برداشتند و همگی ایشان را مغلوب دین و دولت اسلام و اسلامیان فرموده و ان حضرت و دینش را بر جمیع ادیان و ملل غلبه داده و همه روی زمین را پر کرده است چنان چه ان سنگ هم در جواف بنوکد نصرّ کوه عظیم گردیده و همه روی زمین را فرا گرفته این ها که بیان شد توضیح همان معنی برزگ شدن سنگ و منهدم کردن صورت تمثال را بود و بیان چهار نوع پادشاهان که بنظر کوتاه نظران بظاهر هم مانند طلا و نقره و مس و اهن می نمودند که در خواب بخت النصّر امده و بعباره اخری نظر بآن وعده ای که بانبیاء سلف از موسی بن عمران و سایرین تا آخر کار در وحی کودک فرموده به ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت صلّى الله عليه و اله در همان زمان پادشاه چهارم که دو نوع بوده قویّ اکاسره و ضعیف قیاصره و رومی بوده و در همان ولادت با سعادت اولّا ظاهر شد مغلوبیّت جمع سلاطین گذشته و انهدام اثار ایشان از بت خانه ها و افتادن بت ها و خراب شدن معابد و کنایس یهود و نصاری و شکست خوردن کنگره های طاق کسری و خاموش شدن اتش کده فارس و خشک شدن دریاچه ساوه و امثال آن ها و از اوّل بعثت ان حضرت تا زمان رحلتش روز بروز فتوحات بسیار در اسلام بهم رسید و با قلّت انصار آن بزرگوار غلبه فرمودند بر جماعت کثیره از کفّار از طوائف اعراب از بت پرست و یهود و نصاری و بعد از آن سرور در زمان خلفاء راشدین و لا سیّما در زمان خلاف خلیفه دوّم فتوحات بسیار و غلبه بی شمار بر کفّار زمره مسلمين بقوّت اسلام

ص: 182

و برکت دین و ائین ان بزرگوار نمودند با ان که اعراب را در چند مورد حسف طینا در کتب انبیاء و وحی کودت بغیر شده بود و الى الان روز بروز قوّت دین و دولت اسلام و اسلاميان باقی است بحمد الله تبارک و تعالی روز بروز و باز زیاد بوده و هست - باقی مانده در این جا چند مطلب مطلب

مطلب اوّل

ان که سنگ بپای ان صنم و صورت تمثالی که بخواب بخت النصّر امده بود و خورده این فقره اشاره است بان که اوّل جهاد ان برگزیده ربّ العباد و البلاد سلام الله عليه و اله الامجاد با طایفه اعراب و جماعت رومیان بوده است که حسف طينا محسوب شده اند در کتب انبیاء و در وحی کودک چنان چه مؤیّد همین مطلب است ان چه در قرانست که خطاب بان جناب و اصحاب ان جناب فرموده ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ ظاهر آیه شریفه ان که خطاب بتابعین ان جنابست که ای مؤمنین بکشید و مقابله نمائید با ان کسانی که اطراف شما هستند از کفّار و باید که در شما بیابند غلظت و درشتی را بنحوی که بترسند از شما یعنی بر ایشان تنگ بگیرید تا ان که ایمان بیاورند و یا کشته گردند و بعد از فراغت از کفّار اطراف مکّه و مدینه با رومیان جنگیدند با قلّه انصار در جنگ موته که لشکر مسلمین سه هزار بیش نبودند و لشکر کفّار صد هزار بقوّت ایمان با ایشان برابر شدند و کشتند و کشته شدند این که دین خدا و خدا شناسی و خدا پرستی را رواج دادند -

مطلب ثاني

ان که صورت تمثال چون بصورت بت بوده است باید جناب ختمی ماب که پادشاه پنجم

ص: 183

در این خواب تعبیر شده است بر چهار نوع از کفّار از بت پرست و يهود و نصاری و مجُوسَ مُسلّط گردند چنان چه بهمان نوع هم که دانیال فرموده بودند واقع شده

مطلب ثالث

آن که حضرت دانیال فرمودند که پادشاهی خود را بدیگران واگذار نخواهد فرمود این فقره اشاره است باین که دین ان حضرت که مایه سلطنت دنیا و اخرتست برای ان جناب و اصحاب و اقاربش و غيره بلكه امّت مرحومه اش بوده و هست و خواهد بود و بهمان نحوی که فهمیده شده بود بوده و هست و خواهد بود - و ان چه یهود عنود می گویند در باب ماشیح که باغوای علماء ضالّ و مضلّ ایشان هنوز منتظر اویند که مکرّرا بتقریبات چند بیان شده باجویه شافیه کافیه و در ضمن این بیاناتی که شده معلوم و مفهوم باید شده باشد که زمان آن پادشاه از اوّل بخت النصّر الى زمان پادشاه پنجم هزار سال بیشتر طول نکشیده بود زیرا که زمان بخت النصّر هفتاد سال بود و زمان کورش مجوس پنجاه و شش سال و زمان اسکندر رومی یک صد و هفتاد و چهار سال و زمان قیاصره که پی در پی آمده بودند هفت صد سال و جمع کلّ می شود هزار سال و از زمان ان حضرت الی الآن هم زیاده از هزار و سی صد سال گذشته جمع این دو فقره دو هزار و سی صد سال متجاوز شده است و از آن زمان الى الان بنی اسرائیل در ذلّت بود و هستند و هنوز وقت آن نشده است که ماشیح نامی که درست کرده اند و از برای خود پیدا نموده اند بیاید و ایشان را از ذلّت باین شدّت نجاتی بدهد بلی مگر ان که ان ماشیح در قیامت بفریاد ایشان برسد و ان که در قیامت از برای ایشان موجود است عذاب سخت

ص: 184

خداوند قهّار جبّار است فانتظروا انّا کنّا منتظرین و هر گاه در این مقام مسیحیان بگویند که مراد از سنگ حضرت عیسی بن مریم است در تعبیر دانیال نبیّ جواب انست که می گوئیم که تربیت ان چهار پادشاه چنان چه حضرت دانیال بیان فرموده متّصل بیک دیگر بودند چنان چه ان صورت تمثال و بت چهار قسم از فلزّات بوده و متّصل بیکدیگر هم بوده اند و از اوّل بخت النصّر تا هفتاد سال که زمان بخت النصّر بوده و پنجاه و شش سال هم که زمان کورش مجوس و داریوش بوده و یک صد و هفتاد و چهار سال زمان سلطنت اسکندر رومی که بمنزله مس بوده و عالم گیر شده بود و جناب عیسی ابن مریم علیه السّلام هم که در اخر های اسکندریان و یونانیان در سال دویست و شصت و سه از آبادی بیت المقدّس ثانی که کورش مجوس در سال ششم از سلطنتش اباد کرده بود متولّد شدند در زمان پادشاه هشتم یونانیان که اسکندر اوّل ایشان بوده و همگی باسم اسکندر معروف بودند و زمان بودن ان حضرت در میان مردم هم سی و پنج سال طول کشیده و در سال سی و ششم از ولادت با سعادتش اسباب قتلش را جماعت یهود عنود فراهم اوردند و بعد از کشتنش باعتقاد یهود و بردنش به اسمان چهارم باعتقاد مسلمین و جماعت نصاری هنوز زمان پادشاه سیّم که معبّربمس بوده قدری باقیمانده بود و ان سنگی که از جانب غیب آمد بر پای ان بت خورد بقاعده تعبیر دانیال از این جهت اگر دست و پای عیسوی بخواهد بنماید که مراد از سنگ را بان حضرت بگیرد بی معنی و غلط خواهد بود پس هرگاه بخواهد بگوید که مراد از مس مسیح است ان هم غلطی است که موجب کفر ایشانست بفرمایش دانیال چه آن چهار پادشاه را از فلزّات اربعه که مصوّر بصورت تمثال

ص: 185

بت و صنم بوده همه کافر و بت پرست باتّفاق علماء اهل کتاب توضیح شده و بعلاوه مخالف واقع و كذب هم در این بیان مسیحیان لازم می اید زیرا که ان حضرت یعنی جناب مسیح سحق و نرم ننموده اثار و سلاطین معاصرین و سابقین خود را بلکه در کمال خوف از دشمنان خود و دینش هم بوده و همیشه اوقات یا غالبا با رهبانییّن بصحراها و کوه ها مساحت و سیاحت می فرمودند که بهمین سبب ملقّب بمسیح گردیدند بلکه بعد از آن جناب چنان کفر و اهل کفر از یهود عنود و سایر طغیان ورزیدند و زیاد گردیدند و زیادتی هم کردند که در تمام روی زمین قلیل از عبّاد و زهّاد و تابعين جناب روح الله عليه السلام و اوصیاء ان حضرت در کمال خوف از دشمنان دین و معاندین ایشان در صومعه ها و در قلّه کوه ها بسر می بردند و بعد از یونانیان قیاصره از یک طرف و اکاسر از یک طرف عالم را پر کرده بودند همان بیت المقدّس را خراب کرده و جماعت کثیره از جماعت اسرائیلیان را کشته و اسیر نموده و اسباب ذلّت دوّم بنی اسرائیل گشته که بهان ذلّت هنوز باقی اند و بیچاره مانده اند و بذلّت دادن جزیه به اهل اسلام تن داده اند که گردن زیر دایره اسلام و اسلامیان ننهند و بهمان حالت لجوجی که در ابتداء بوساوس شیاطین جنّی و انسی که علماء ضال و مضلّ ایشان بوده و هستند بوده و هنوز باقی اند و كلمه النّار و لا العار را بر خود خریده اند و هرگاه از برای اقامۀ حجّت بر ایشان خداوند منّان در هر عصری از اعصار بلکه در هر مصری از امصار از اخیار و ابرار علماء ایشان وجودی را از قبیل عبد الله سلام در زمان پیغمبر اخر الزّمان علیه و اله صلوات الله المنّان و ديگران لا یعدّ و لا یحصی و در زمان خاقان جنّت مکان مثل مرحوم میرزا مؤلّف اوّل این کتاب مستطاب غفرله را برانگیخته

ص: 186

یعنی میرزا محمّد رضای جدید الاسلام صاحب كتاب منقول الرّضائى) و در هر یک از سابقين و لاحقین چیزی گفتگو می کنند که معنی عناد و لجاج در ایشان بروز و ظهورش بیشتر گردد و لله لحجۀ البالغة باقي ماند کلام در این مقام که اگر مسیحیان بگویند در این جزو از زمان که اغلب بلاد در دست فرنگیان و اغلب ایشان بدین حضرت مسیح و ائین ان حضرتند و ان چه در این کتاب ذکر شد که پیغمبر اخر الزمان بمقتضای اعتقاد شما مسلمین و تعبیر حضرت دانیال نبیّ باید تمام زمین مسخّر فرماید و دینش بر همه ادیان و دولتش بر همگی دول خارجه غالب آید و ان چه الان بنظر می ايد مسیحیان غلبه دارند بحسب دولت و سلطنت و جمعیت و کثرت مال و منال جواب انست که ما نگفتیم بتعبیر دانیال عليه السّلام تا بحال تمام شده بلکه باقی است تا قیامت رفته رفته باید بدین اسلام بیایند و دولت اسلامیان بعون الله الملک المنّان تقویت باید چنان چه سابقا هم بر این مطلب در باب اثبات حضرت روح الله سلام الله عليه و على امّه الطّاهرة در مقابل منكرین ان حضرت از جماعت یهود عنود اشاره رفت و در این جا بالمناسبة اشاره دیگر خواهد شد با این که خداوند سبحان در قران از اخبارات و اتباءات غیبیّه که به پیغمبر مختار علیه و اله صلوات الله الملك الجبّار فرموده انست كه در دولت حقّه حجۀ الله في الارضين جناب بقیّۀ الله فى العالمين امام عصر حضرت روح الله كه الان در اسمان چهارم است بعنصره اللّطیف از برای حضرت دین خدای تعالی و شمشیر زدن در رکاب ظفر انتساب مهد ال محمّد صلّى الله عليه و على أبائه الكرام از اسمان بزمین می ایند و جمیع اهل کتاب از تابعین ان حضرت هر کس که باشد در روی زمین از اهل فرنگستان و غیر هم که حضرت عیسی را بشمائله الشريفه می شناسند چون در معابد خود دیده اند و یا علماء ایشان صورت نازنین

ص: 187

ان حضرت را بر ایشان تعریف و توصیف کرده و می کنند همگی ایمان به ان جناب اعنی حضرت حجۀ الله امام عصر شیعیان خواهند آورد و فقره آیه شریفه موجوده در قران اجمالا همین دو کلمه اشاره بشود من باب التّذكرة - ﴿ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ﴾ ظاهر ایه شریفه ما حصل معنایش این که هیچ یک از اهل کتاب نیستند مگر آن که هر آینه ایمان بان حضرت می اورند قبل از مردن ان حضرت و اگر در این جا بگویید که ظاهر این آیه و معنیش ان که پیش از مردن حضرت روح الله اهل کتاب به ان جناب ایمان می اورند و این ایمان اوردن غیر از ایمان به پیغمبر و امام شما می باشد جواب آن که اوّلا ایمان آوردن بان حضرت اعنی جناب روح الله همان عین ایمان اوردن بجناب قائم ال محمّد صلّى الله عليه و اله است زیرا که بمقتضای عقل و نقل در هر زمانی هر کس از خدای تعالی خلیفه می باشد بر سایر انبیاء و اوّلیاء لازم است که متابعت او را بنمایند و از زمان وفات حضرت امام حسن عسکری امام یازدهم علیه السّلام شيعيان الى الان و از حال تا زمان ظهور و از زمان ظهور إلى زمان شهادت ان حضرت حجّۀ خدای تعالی منحصر است دَر این عالم بوجود ذی جود بقیة الله فی الارضين امام عصر سلام الله عليه و على آبائه و در زمان بروز و ظهورش هر که باشد خواه نبّی و خواه ولیّ و وصیّ باید تابع ان جناب بوده و متابعت ان حضرت را بنماید چنان چه در زمان هر پیغمبری و یا وصیّ پیغمبری بر دیگران از انبیاء و اوّلیاء واجب بوده مشایعت ان نبیّ ناطق با وصیّ ناطق باین معنی در زمان هر پیغمبر صاحب حکمی بوده بر وصیّش یا پیغمبر دیگر واجب بوده اطاعت ان نبیّ صاحب حکم و هم چنین در هر زمان ولیّ از اوّلیا و وصیّ از اوصياء واجب بوده بر ولیّ دیگر و وصیّ دیگر که معاصرش بوده که اطاعت نماید او را افعلی

ص: 188

هذا بر حضرت عیسی بحکم خداوند سبحان واجب است که متابعت فرماید جناب حجة الله و بقیّۀ الله را و بطریق اوّلی بر تابعینش هم واجب و متحتّم است که متابعت نمایند جناب قائم ال محمّد صلّی الله علیه و اله را - و بعلاوه می گوئیم تابع تابع تابع است چنان چه مشابه مشابه مشابه است ببداهه عقلیّه - این بود منتهای ان چه بنظر امد از خواب بخت النّصر و تعبير دانیال نبي وتوضيحاتي که در ان شده با ایرادات وارده از خصم و اجوبه ان ها و بر هر یک از بیانات وافیه کافیه شواهد صدق از مقالات انبیاء عليهم السّلام و وحی کودک هست تمام شد كلمات و بیانات و توضیحات صاحب کتاب اقامۀ الشهود در پیرامون آيات ذکر شده از کتاب دانیال نبیّ علیه السلام

بشارت دیگر رویای دانیال

در فصل هفتم از کتاب دانیال چنین می نویسد

عکس

ص: 189

عکس

دو آیه از اوّل باب هفتم کتاب دانیال را در این جا بعبری نوشتم چون باب طولانی است بقیِه را به ترجمه وفق مطبوعه فارسیه سنه 1932 لندن اکتفا می کنم آیه 1 در سال اوّل بلشصپر پادشاه بابل دانیال در بسترش خوابی و رویاهای سرش را دید پس خواب را نوشت و کلیّه مطالب را بیان نمود 2 پس دانیال متکلّم شده و گفت شبگاهان در عالم رویا شده دیدم که ناگاه چهار باد اسمان بر روی دریایی عظیم تاختند 3 و چهار وحش بزرگ كه مخالف يك ديگر بودند از دریا بیرون آمدند 4 اوّل ان ها مثل شیر بود و بال های عقاب داشت و من نظر کردم تا بال هایش کنده گردید و او از زمین برداشته شده بر پای های خود مثل انسان قرار داده گشت و دل انسان باو داده شد 5 و اینك وحش دوّم دیگر مثل خرس بود و بر یک طرف خود بلند شد و در دهانش در میان دندان هایش سه دنده بود و وی را چنین گفتند برخیز گوشت بسیار بخور 6 بعد از ان نگریستم و اینک دیگری مثل پلنگ بود که بر پستش چهار بال مرغ داشت و این وحش چهار برداشت و سلطنت باو داده شد 7 بعد از ان در رویا های شب نظر کردم و اینک وحش چهارم که هولناک و مهیب و بسیار زور اور بود و

ص: 190

دندان های بزرگ اهنین داشت و باقی مانده را می خورد و پاره پاره می کرد و بپا های خویش پایمال می نمود و مخالف همه وحوشی که قبل از او بودند بود و ده شاخ داشت 8 پس در این شاخ ها تامل می نمودم که اینک از میان ان ها شاخ کوچک دیگری برامد و پیش رویش سه شاخ از ان شاخ های اوّل از ریشه کنده شد و اینک این شاخ چشمانی مانند چشم انسان و دهانی که بسخنان تکبّر آمیز متکلّم بود داشت 9 و نظر می کردم تا کرسی ها بر قرار شد و قدیم الایّام جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعلهای اتش و چرخ های ان اتش ملتهب بود 10 نهری از اتش جاری شده از پیش روی او بیرون آمده هزاران هزار او را خدمت می کنند و کرور ها کرور بحضور وی ایستاده بودند دیوان بر پا شد و دفتر ها گشوده گردید 11 ان گاه نظر کردم بسخنان تکبّر امیزی که ان شاخ می گفت پس نگریستم تا آن وحش کشته شد و جسد او هلاك کردید رباتش مشتعل تسلیم شد 12 امّا سایر وحوش سلطنت را از ایشان گرفتند لکن درازی عمر تا زمانی و وقتی بایشان زاده شد 13 و در رویای شب نگریستم و اینک مثل پسر انسان به ابر ها از اسمان آمد و نزد قدیم الایّام رسید و او را بحضور وی اوردند 14 و سلطنت و جلال و ملکوت باو داده شد تا جميع قوم ها و امّت ها و زبان ها او را خدمت نمایند سلطنت او سلطنت جاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد 15 امّا روح من دانیال در جسدم مدهوش شد و رویای سرم مرا مضطرب ساخت 16 و بیکی از حاضرین نزدیک شده حقیقت این همه امور را از وی پرسیدم و او بمن تکلّم نموده تفسیر امور را برای من بیان کرد 17 که این وحوش عظیمی که (عدد) ایشان چهار است چهار پادشاه می باشند که از زمین خواهند برخواست

ص: 191

18 امّا مقدّسان حضرت اعلی سلطنت خواهند یافت و مملكت را تا بأبد و تا ابدالاباد متصرّف خواهند بود 19 ان گاه ارزو داشتم که حقیقت امر را درباره وحش چهارم که مخالف همه دیگران بود و بسیار هولناک بود و دندان های اهنین و چنگال های برنجین داشت و سائرین را می خورد و پاره پاره می کرد و بپای های خود پایمال می نمود بدانم 20 و کیفیت ده شاخ را که بر سر او بود و ان دیگری را که برا امد و پیش روی او سه شاخ افتاد یعنی ان شاخی که چشمان و دهانی را که سخنان تکبّر آمیز می گفت داشت و نمایش او از رفقایش سخت تر بود 21 پس ملاحظه کردم و این شاخ با مقدّسان جنگ کرده برایشان استیلا یافت 22 تا حینی که قدیم الایّام آمد و داوری بمقدّسان حضرت اعلی تسلیم شد و زمانی رسید که مقدّسان ملکوت را بتصرّف اوردند 23 پس او چنین گفت وحش چهارم سلطنت چهارمین بر زمین خواهد بود و مخالف همه سلطنت ها خواهد بود و تمامی جهان را خواهد خورد و ان را پایمال نموده پاره پاره خواهد کرد 24 و ده شاخ از این مملکت ده پادشاه می باشند که خواهند برخواست و دیگری بعد از ایشان خواهد برخواست و او مخالف اوّلین خواهد بود و سه پادشاه را بزیر خواهد افكند 25 و سخنان بضدّ حضرت اعلی خواهد گفت و مقدّسان حضرت اعلی را ذلیل خواهد ساخت و قصد تبدیل نمودن زمان ها و شرایع خواهد نمود و ایشان تا زمانی و دو زمان و نصف زمان بدست او تسلیم خواهند شد 26 پس دیوان بر پا خواهد شد و سلطنت او را از او گرفته ان را تا بانتها تباه و تلف خواهند نمود 27 و ملکوت و سلطنت و حشمت که زیر تمامی اسمان ها است بقوم مقدّسان حضرت اعلی داده خواهد شد که ملکوت او ملکوت جاودانی است و جمیع ممالک

ص: 192

او را عبادت و اطاعت خواهند نمود 28 انتهای امر تا باین جا است فکر های من دانیال مرا بسیار مضطرب نمود و هیئتم در من متغیّر گشت لیکن این امر را در دل خود نگاه داشتم (انتهی)

مؤلّف قاصر گوید

صاحب کتاب اقامۀ الشهود نیز در توضیح و تفسیر این رویای حضرت دانیال نبيّ عليه السّلام گفته است که این خواب با خواب بخت النصّر و تعبیر دانیال موافق است بعلّت ان که در خواب او تمثال صنم و بت را که مرکّب بود از چهار قسم از فلزّات و با فلز اخرین مرکّب بود سوفال که خسف طینا گفته شد و چنان چه شمس و طلا سلطان فلّزات است هم چنان در خواب دانیال اسد و شیر سلطان سباع و حیوانات است و هم چنین در قمر و نقره که در مقام فلزیّت همان مقام خرص را دارد در سبعیّت و كذلك در عالم فلزیّت بالنّسبة بطلا و نقره مس مرتبه اش پست تر است چنان چه پلنگ در مقام سبعیّت از شیر پست تر است - و نشانه دیگر بر صدق مدّعا ان که پادشاه سیّم که در خواب دانیال نبیّ پلنگ بنظر امده و چهار بال مانند بال عقاب از برایش بهم رسیده از برای اسکندر هم چهار نفر از سرهنگان لشکرش که بمنزله بالش بودند در مقام طیران باوج سلطنت که ادارۀ سلطنت او را می نمودند در حیوة و مماتش و امّا حیوان چهارم که دندان های از اهن داشته و ناخن هایش از مس و ده شاخ بزرگ داشته بمنزله همان پا های اهنین ان صورت تمثال بت و صنم بوده که مرکّب بود از اهن و سوفال و انگشتان ده گانه او که از سوفال بودههمان ده نفر از سلاطین قیاصره بوده و خود دندان های آهن و فولاد همان سلاطين اکاسره بوده که هر دو با هم سلطنت می کردند و مخلوط با هم نمی شدند یعنی وصلت و خویشی نمی کردند و همیشه اوقات یا غالبًا

ص: 193

غلبه با اکاسره بوده و ان شاخ کوچکی که در میان شاخ های ده گانه بیرون آمده و به بیرون آمدنش سه شاخ از شاخ های بزرگ افتاد و بر مقدّسین غلبه نمود و سخنان بزرگ از او صادر می شد همان کیخسرو بوده که در زمان او بواسطه طغیان و سرکشیش و سخنان برزگ گفتنش یعنی داعبۀ بزرگی داشتنش که از ان جمله نامه جناب رسول خدا پیغمبر اخر الزّمان صلّى الله عليه و اله را پاره کردن و بر مؤمنین و مقدّسين از تابعین ان جناب در ابتداء بعثت ان حضرت غلبه نمودن و قبل از بعثت حضرت غالب شدنش بر جمعی از سلاطین قیاصره که اخر ایشان هرقل بوده - و سؤال حضرت دانیال هم از حضرت جبرئیل در عالم رؤیا از حیوان چهارمین که سهمگین تر بوده و تفضیلش بیشتر هم بوده و جواب دادن جناب روح الامين بحضرت دانیال از احوال ان سه حیوان مفترس اجمالاً و از حیوان چهارمین تفضیلا و بیان زمان های هر چهار گونه پادشاهانی که بخواب بخت النصّر بفلّزات چهارگانه و در اخر مخلوط با سو فال بنظر امده و در خواب دانیال نبي بحیوانات درّنده و حيوان آخرين ان ها اعضایش مختلف بوده مانند پای ان صنم بوده که مرکّب بوده از اهن و خسف طینا چنان چه باز همه ان ها در خواب اوّل و دوّم بوجه اتمّ و احسن اجمالاً ذکر شد و بعلاوه در تعیین زمان های آن پادشاه چهارمین که در خواب بخت النصّر بیان شد که از آخر زمان سلاطین ثلاثه که کلدانیان و مجوسیان و اسکندریان که جمعا ان گونه پادشاهان سی صد سال سلطنت نموده بودند و از اوّل سلاطین چهارمین الی زمان ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت هفت صد و سی و پنج سال بود به همان نحو جناب روح الامین در خواب دانیال هم در بیان زمان پادشاه چهارمین فرموده بنحو اجمال که يك زمان و دو زمان و نصف زمان و بعبارة اخرى كه مناسب با لسان عبریان باشد جبرئیل

ص: 194

علیه السّلام فرمودند بدانیال نبی علیه السّلام که عیدان و عیدانين و بلق عیدان یعنى يك وعده و به دو وعده و نصف وعده حال باید دانست که جمع آن ها چقدر می شود و معنی این فقرات چیست پس بدان که یک وعده ان ها دویست و ده سالست چنان چه در توریۀ در باب دخول حضرت یعقوب بمصر با اوّلاد امجاد و احفادش و بیرون اوردن ایشان را جناب موسى بن عمران عليه السّلام از یک وعده کشیده بود که دویست و ده سال بوده و دو وعده که معنی عیدانین است چهار صد و بیست سال می شود و نصف وعده یک صد و پنج سال است و جمع این سه فقره همان هفت صد و سی و پنج سال می شود که در همان خواب بخت النصّر بیان شده بود. بعلاوه سی و پنج سال زياده و باید دانست که این سی و پنج سال زیادتی دیگر که در این تعبیر خواب دانیال در خواب بخت النّصر و تعبیر جبرئیل در خواب دانیال نبی علیهما السّلام شده از برای چیست این تفاوت دو جواب - دو تعبیر- پس بدان که در سابق باین مطلب از کتب انبیا سلف عليهم السّلام اشاره شده و روحی كودك كه تاريخ هزار سال با ولادت با سعادت ان حضرت یعنی خاتم الانبیاء موافقت دارد و تاریخ سی و پنج سال علاوه به ابادی مکّه معظّمه زاد ها الله تعالى شرفا که از امد و شد خلایق بدان مانده بود و از اوّل تولّد ان حضرت تا بسی و پنج سال رفته رفته ان مکان شریف برکت قدوّم میمنت لزومش روی به آبادی نموده و رفته رفته باز محلّ رجوع خلایق و طواف گاه مردم گردیده و در خواب بخت النصّر حضرت دانیال نبی علیه السّلام ان سنگي كه از غيب ظاهر گردید و بر پای ان صنم خورده و آن تمثال را منهدم ساخته و جميع اجزاء و جودش را

ص: 195

بل پنج گانه تعبیر فرموده که ان بزرگ شده همان پیغمبر اخر الزمانست که مبعوث برسالت می شود و آن هم شده و عالم را فرار گرفته یعنی سلطنتش بعالم برسد و باقی بماند و مملکتش را بدیگران وا نگذارد و هم چنین در این خواب خود دانیال نبیّ جبرئیل امین فرمود كه ان سال خورده ملبّس به لباس سفید با مقدسین هزاران هزار بر تخت نشست و جميع اهل لغات مختلفه او را اطاعت نمودند و از عالم بالا جواني بصورت آدمیان بر او ظاهر گردید و ان پیر سال خورده را بر مقرّ سلطنت دائمی مستقر و برقرار فرمود بنحوی که در زیر اسمان مملکت و سلطنت احدي را بجز او نبود و سلطنت و مملکت داریش دائمی بوده باشد و بدیوان نشسته و کتاب ها گشوده گردد جميع این نشانه و صفات كماليّه و جماليّه و جلالیّه حضرت ختمی مرتبت صلوات الله عليه و اله و سلّم است وَ بَر بعضی این علائم از قبیل سفیدی لباس و بر تخت حکمرانی نشستن و با مقدّسین بودن و جمیع اصل لغات او را اطاعت نمودن از کتب انبیا و وحی کودک شهادت اوردیم و معنی سلطنت آن حضرت را هم بیان نمودیم با شاهد بسیار از کتب انبیا سلف عليهم السّلام که مراد خلافت و نبوّت و رياست الهیّه عامّه است از برای بشر معصوم منصوص نه ان که مجرّد سلطنت ظاهری دنیوی بوده است و تعبیر تخت اتشین و رود خانه اتشین همانا باید این باشد که ان حضرت سلام الله علیه بنای ابتدای نبوّت و سلطنتش بمحاریه و جنگ با کفّار و مشرکین بوده و جریان رودخانه اتشین اشاره به همان لشکر جرّار خون خوار از زمره مسلمین بوده که در مقام محاربه با دشمنان دین مبینش مانند اتش سوزان خود را بخرمن وجود مشرکان و مخالفان می زدند و باندک زمانی هر کس که بود و هر قدر که بوده ان ها را متفرق می فرمودند و به آتش عذاب ابدی ان جماعت را واصل می نمودند

ص: 196

این جمله بیانیست در تعبیری که مفهوم شده از بیان خود دانیال از فصل هفتم و نیز مؤلّف اقامۀ لشهود بعد از ذکر این توضیحاتی که از او نقل شد گفته و ممکن است که در فقرۀ زیادتی از سی و پنج سال که بر هزار سال تعبیر خواب دانیال بخت النصّر را فهمیده نشده بود و در خواب خود دانیال نبی علیه السّلام بواسطه ان که جبرئیل در تعیین زمان پادشاه چهارمین تعبیر بعیدان و عیدانین و یلق عیدان فردموده و در آن خواب دانیال تعبیر بزمان نیز فرموده و چون زمان کنز است از عیدان بواسطه آن که همان پیش از عیدان ذکر فرمودن زمان را دلالت بر اقلیّت از عیدان می کند بعلّت این که بنای عبریان در مقام تعداد انست که در اعداد مرکّبات کمتر را پیش تر از بیش تر ذکر می کنند مثل این که بیست و یک را یک بیست و هم چنین دو بیست و سه بیست می گویند و می شمارند فعلی هذا چون در این تعبیر و تفسیران دو زمان یکی را بلفظ زمان و دیگری را بلفظ عیدان گفته اشاره به انست که زمانی که از خواب اوّل فهمیده شده است کمتر است از زمانی که از خواب دوّم فهمیده می شود از لفظ عیدان و عیدانین و پلو عیدان بنا بر این بیان که گذشت که سی و پنج سال زیاد از یک هزار سال خواب بخت النصّر بوده است و ممکن است که چون از ابتدای سلطنت سلطان چهارمین تا زمان هرقل معاصر حضرت رسول صلى الله عليه و اله همان هفت صد و سی و پنج سال طول زمانش بوده و بنابر ان كه ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت پنج سال قبل از تمام شدن آن هزار سال وعده در خواب بخت النصّر بوده باشد این بیان خواب دانیال را باید منزّل بر زمان بعثت نمود و ان زمان اوّل را بر ولادت تقریبا تاویل کرد بعلت این که تفاوت بعثت با ولادت را چهل سال بیان کرده اند و قطعا ان چه دانیال نبی علیه السّلام از این خواب و تعبیر جناب روح الامین فهمیده همه ان ها را بیان نفرموده باشد. چنان چه در ایه

ص: 197

اخر همین فصل هفتم خود فرموده که قصّه ها را در دلم نگاه داشتم بعلّت قلَّت استعداد و قابلیّت مستمعين ان - و چنان چه بنای تعبیری که خود دانیال از خواب بخت النّصر فرموده و جبرائیل از خواب خود دانیال کرد همه ان ها بر اجمال گوئی و معمّا و سر بسته سخن فرمودن بوده و لیکن از ان باب که علماء اسلام در هر زمانی که بوده و بهم برسند و ورثه انبیا می باشند، چنان چه جناب پیغبر اخر الزمان صلّى الله عليه و اله بهمان مضمون در شأن علماء امّت خود فرموده که العلماء ورثة الانبیاء بلکه در فقره دیگران سرور تشبیه بانبیاء بنی اسرائیل فرموده که علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل و در خبر دیگر کانبیا بنی اسرائیل و جمع بين الرّوایتین باختلاف درجات و مراتب ایشان است یعنی در ائمه اطهار افضلیّت و در تابعین همانند و نظیر بودن مراد بوده - و بصریح تورته و كتب انبیاء مانند ستارگان درخشنده اسمان اهل زمین را روشنی داده و می دهند كثّر الله امثالهم و جعلنا الله تراب اقدامهم - فلذا در تعبیر و تفسیر و توضيح این خواب دانیال بسیاری از مطالب استنباط می گردد که مطابق است با واقع و کاشف است از علائمی که در جناب ختمى ماب و اصحاب ان جناب و خلفاء راشدینش بوده و ببعض از ان ها اشاره شده اجمالاً از ان جمله لباس ان حضرت که بر تخت اتشین نشسته مانند برف سفید بوده و بهمین نشانه سابقا هم از کتب انبیا و وحی کودک شواهد صدق اوردیم و ببعض از معانیش نیز اشاره شد و از جمله معانی سفیدی لباس بکمال سفیدی مانند برف سفید بوده از جهت مخلّع بودن ان حضرت بخلعت علم نبوّت كه رنگ علم در میان الوان بسفیدی معبّر است و کمالش بکمال علم و معنای ان فقره که موی سر مبارکش مانند پشم بسیار نرم لطیف ظریف بوده همانا اشاره بدارا بودن ان حضرتست صفت خلق عظیم که بمنتهای حسن خلق ان حضرت متّصف بوده اند چه بحسن خلق و ملایمت طبیعت نرمی موی سروریش مشعر است و کمالش كمال مُلایمت

ص: 198

طبع صاحبش بعکس درشتی و سختی موی سر و ریش مشعر است بر تند خوئی و صاحب غضب بودن صاحبش - و معنای فقره ای که فرموده صاحب ایّام قدیم همانا اشاره است به اوّل ما صدر بودن ان حضرت و مقدّم تر بودن ان حضرت بر جمیع پیغمبران بلکه سایرین از مخلوقات بحسب خلقت و بر این معنی بعلاوه از ان چه از ادّله عقلیّه و نقلیّه مستفاد می شود و در دست هست از طریق اسلام و تشیّع از کتب سماوی در بسیاری از موارد همین مطلب مستفاد می شود چنان چه بعضی از ان ها ما بقا در محلّش اشاره رفت - و امّا معنای اجتماع مقدّسين ملاء اعلی در اطراف تخت اتشين آن حضرت سلام الله علیه و اله پس ان چه بحسب ظاهر بنظر امده اجتماع جماعت مسلمین و مؤمنين و مقدّسین از اوّلیاء حق در اطراف ان حضرت و اصحاب و اوصياء مرضییّینش و ان چه در عالم باطن بوده از آمدن ملائکه نصرت از برای یاری ان حضرت در موارد عدیده چنان چه همان فتوحاتی که در زمان ان حضرت و اصحابش در اسلام شده اقوى شاهدیسیت بر صدق مقال که با قلّت انصار ان بزرگوار بر کفّار بسیار غلبه می فرمودند و هم چنین لشکریان اسلامیان با این که اغلب ان ها اعراب بادیه بوده اند و دارای اسباب سلطنت و مملکت داری و لشکر کشی نبوده اند - و امّا معنای فقره دیوان در پا شدن و کتاب ها را گشودن پس همان معنای حکمرانی ان حضرت و اتباعش می باشد در میانه عباد ما انزل الله حتّی ان که قدغن فرمودند اهل کتاب را که از توریۀ موسی و زبور داود و انجیل عیسى بیرون نروند و مخالف ان چه در ان کتب است از احکام خود اگر بجزیه دادن راضی شده اند بیرون نروند چنان چه بهمین معنی در قرانی که بر ان سرور نازل شده تصریح فرموده در موارد ثلاثه باختلاف موارد و من لم يحكم بما أنزل الله فاوّلئك هم الكافرون - و هم الظالمون - و هم الفاسقون و سبب اختلاف

ص: 199

در تعبیر بر اهل تفسیر ظاهر است که مورد اوّل در اصول عقائد است و مورد دوّم در احکام قصاص و دیاتست و مورد سوّم در ان مطالبی که در انجیل حضرت عیسی است از نصایح و مواعظ و پندیّات معلوم است که مخالف آن ها گفتن بان که بعوض نصیحت و امر بمعروف و نهي از منكر امر بمنکر موجب فسق ایشان می گردد پس معلوم شد معنی کتاب ها را باز کردن مراد انست که جمیع احکام سائر كتب سماوی همگی ان ها منسوخ نشده است و بسیاری از مطالب فروعیّه و اصولیّه ان ها مطابق است با قران و باقی است الى الان زیرا که در توریۀ در موارد بسیار خبر از علائم پیغمبر اخرالزّمان و امدنش به ان نشان ها داده اید پس هر یک از هل توریۀ که از ان معنی اغماض کنند و بر خلاف فرمایشات خدای تعالی در توریۀ بیانی کنند مثل علماء ضالّ مضلّ ایشان که هر یک از ایاتی که در شان پیغمبر اخر الزّمان در توریۀ نازل شده هر یک را منزّل کرده اند بر غیر از قبیل کورش و یرمیای پیغمبر و یا ماشیح نامی را که پیدا کرده اند مانند راشه و ردق و امثال ایشان بحکم قران کافرند و ممکن است که مراد از گشودن کتاب ها همانا باید ان باشد که جناب ختمى مأب عالم بجمیع ان چه در جمیع کتب سماوی بوده از صحف ادم و ابراهیم وسایر انبیاء و توریۀ موسی و زبور داود و انجیل عیسی و هر گاه هر یک از امم سابقه را می خواستند ارشاد نمایند از همان کتاب پیغمبرش ارشاد می فرمودند و بر او می خواندند بلکه بهمان حالت بودند اوصیا مرضییّن ان حضرت چنان چه حضرت رضا سلام الله علیه در مجلس مأمون با جمع علماء اهل کتاب از کتاب های خود بر ایشان احتجاج فرموده و کیفیّت این مجلس در اغلب کتب اخبار و تواریخ و سیر مسطور و در افواه و السنه مشهور است - و ممكن است که مراد از نشر کتب و باز شدن آن باشد که مراتب علوم از علوم ظاهری و باطنی و قوانین علم ابدان و ادیان از پیغمبر اخرالزّمان و ال طاهرینش صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين در میان

ص: 200

عباد و بلاد منتشر خواهد گردید چنان چه بهمین نحو هم شده و بسا بوده که بکلمات جامعه و بیانات شافیه وحروف و كلمات قصار مطالب بسيار و قواعد كلیّه علوم بی شمار را بیان می فرمودند چنان چه در هر علمی از علوم تقنین قوانین کلیّه اش از منبع علوم الهیّه و مصدر و مظهر فیوضات ربّانیّه حضرت ختمی مرتبت که شهر عالم بوده اند و وصیّ و خلیفه و دامادش و باب شهر علمش علیّ بن ابیطالب علیه السّلام شده است و در دست علماء و اعلام هست و در کتب و دفاتر مشحون است و امّا آمدن جوانی که بهیئت ادمیان بوده و با ابراز اسمان بنزد ان صاحب ایّام قدیم امده همانا باید مراد همان جبرئیل امین علیه السّلام بوده که ان جناب خداوند رب العالمين و جناب خاتم النبيّين عليه و اله و علیهم السّلام نازل شده بهیئت و صورت ادمیان چنان چه بهمین نحو هم بوده که در عالم ظاهرا اکثر اوقات بصورت دحیّه کلبی که بکی از مؤمنین و تابعین ان حضرت بوده و با حسن خلق و خلفت مشهور زمان خود بوده این بود توجیه خواب اوّل حضرت دانیال نبي عليه السّلام - تمام شد كلام صاحب اقامة الشهود در توجيه این خواب دانیال

وامّا خواب دوّم دانيال

خوابیست که در سال سیّم کورش مجوس که بزبان عبری ها او بلّشئصّر می گفته اند دیده چنان چه در باب هشتم کتاب خود نوشته که مطلع آن بزبان عبری و ترجمه تمام ان طبق ترجمه فارسيّة مطبوعه لندن در سال 1932 نوشته می شود

عکس

ص: 201

عکس

آیه 1 در سال سوّم سلطنت یلشصّر پادشاه رویائی بر من را دانیال ظاهر شد بعد از ان که از اوّل بمن ظاهر شده بود 2 و در رؤیا نظر کردم و می دیدم که من در دار السلطنه شوش که در ولایت عیلام می باشد بودم و در عالم رؤیا دیدم که نزد نهر اوّلای می باشم 3 پس چشمان خود را بر افراشته دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخ هایش بلند بود و یکی از دیگری بلندتر و بلند ترین ان ها اخرین امد 4 و قوچ را دیدم که بسمت مغرب و شمال و جنوب شاخ می زد و هیچ وحشی با او مقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از د ستش رهائی دهد و بر حسب رای خود عمل نموده بزرگ می شد 5 و حینی که متفکّر می بودم اینک بُز نَری از طرف مغرب بر روی

ص: 202

تمامی زمین می امد و زمین را لمس نمی کرد و در میان چشمان بز نر شاخی معتبر بود 6 و بسوی ان قوچ صاحب دو شاخ که ان را نزد نهر ایستاده دیدم امد و بشدّت قوّت خویش نزد او دوید 7 و او را دیدم که چون نزد قوچ رسید با او بشدّت غضبناک شده قوچ را زد و هر دو شاخ او را شکست و قوچ را یارای مقاومت باوی نبود پس وی را بر زمین انداخته پایمال کرد و کسی نبود که قوچ را از دستش رهائی دهد 8 و بز نر بی نهایت بزرگ شد و چون قوی کشت ان شاخ بزرگ شکسته شد و در جایش چهار شاخ معتبر بسوی باد های اربعه اسمان بر امد 9 و از یکی از ان ها یک شاخ کوچک بر امد و بسمت جنوب و مشرق و فخر زمین ها بسیار بزرگ شد 10 و بضدّ لشکر آسمان ها قویّ شده بعضی از لشکر و ستارگان را بر زمین انداخته پایمال نمود 11 و بضدّ سردار لشکر بزرگ شد و قربانی دائمی از او گرفته شد و مکان مقدّس او منهدم گردید 12 و لشكرى بضدّ قربانی دائمی بسبب عصیان (قوم بوی) داده شد و ان (لشکر) راستی را بزمین انداخته و او (مؤافق رای خود) عمل نموده کامیاب گردید 13 و مقدّسی را شنیدم که سخن می گفت و مقدّس دیگری از ان یک که سخن می گفت پرسید که رویا درباره قربانی دائمی و معصیت مهلت که قدس و لشکر را به پایمال شدن تسلیم می کند تا بکی خواهد بود 14 و او بمن گفت تا دو هزار و سی صد شام و صبح آن گاه مقدس تظهیر خواهد شد 15 و چون من دانیال رویا را دیدم و معنی ان را طلبیدم ناگه شبیه مردی نزد من بایستاد 16 و او از ادمیئی را از میان نهر أولاى شنیدم که ندا کرد می گفت ای جبرائیل این مرد را از معنی این رویا مطّلع ساز 17 پس او نزد جائی که ایستاده بودم امد و چون امد من ترسان شده بروی خود در افتادم و او مرا گفت ای پسر انسان

ص: 203

بدان که این رؤیا برای زمان اخر می باشد 18 وحینی كه و با من سخن می گفت من بر روی خود بر زمین در خواب سنگین می بودم و او مرا لمس نموده در جائیکه بودم بر پا داشت 19 و گفت اینك من تو را از ان چه در اخر غضب واقع خواهد شد اطّلاع می دهم زیرا که این ها در زمان معیّن واقع خواهد شد 20 امّا ان قوچ صاحب دو شاخ که ان را دیدی پادشاهان مادّیان و فارسیان می باشند 21 و آن بز ستبر پادشاه یونان می باشد و ان شاخ بزرگی که در میان دو چشمش بود پادشاه اوّل است 22 و امّا آن شکسته شدن و چهار در جایش بر آمدن چهار سلطنت از قوم او امّا نه ان قوّت او بر پا خواهند شد 23 و در اخر سلطنت ایشان چون گناه غاصیان باتمام رسیده باشد ان گاه پادشاهی سخت روی و در مکرها ماهر خواهد برخواست 24 و قوّت او عظیم خواهد شد لیکن نه از توانای خودش و خرابی های عجیب خواهد نمود و کامیاب شده (موافق رأی خود) عمل خواهد نمود و عظماء و قوم مقدسان را هلاک خواهد نمود 25 و از مهارت او مکر در دستش پیش خواهد رفت و در دل خود مغرور شده بسیاری را بغتۀ هلاک خواهد ساخت و با امیر امیران مقاومت خواهد نمود امّا بدون دست شکسته خواهد شد 26 پس رویائی که در بار شام و صبح گفته شد یقین است امّا تو رؤیا را بر هم نه زیرا که بعد از ایّام بسیار واقع خواهد شد 27 ان گاه من دانیال تا اندک زمانی ضعیف و بیمار شدم پس برخاسته بکار های پادشاه مشغول گردیدم امّا درباره رؤیا متحیّر ماندم و احدی معنی ان را نفهمید (انتهی باب هشتم کلام دانیال)

در بيانِ توضیح و شرح این رؤيا

بنابر ان چه صاحب کتاب اقامة الشهود شرح داده است بقول خود که گفته - و امّا توضیح این فصل

ص: 204

مها پس بدان که اولّا مراد از ان قوچ دو شاخ که یک شاخش از دیگری بزرگ تر بوده همانا کورش نوس و داریوش است که بعد از بخت النّصر سلطنت نمودند چون زمان این خواب دانیال در اوّل زمان ایشان بوده - و امّا ان بز نرّی که ابتداءً با یک شاخ بزرگی که در میان دو چشمانش زده همانا اسکندر رومی است که بعد از آن دو پادشاه مجوس سلطنت کرده - و امّا ان چهار شاخی که بعد از شکستن ان شاخ بزرگ که خود اسکندر بوده همان چهار نفر سرهنگانی که از ارکان دولتش بعد از اسکندر اداره امر سلطنت را نمودند - و امّا ان شاخ کوچکی که از میان شاخ های چهارگانه بیرون آمد و بزرگ شد و با مقدّسان خدای تعالی جنگید ستارگان اسمان را بزمین انداخت و بسیار قوی و بزرگ شد و بسمت جنوب و مشرق و مغرب در زمین بیت المقدّس بوده احاطه نموده همان پادشاه چهارمین است که بسیار طول كشیده زمان ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت بلکه تا زمان بعثت بلكه اخر ایشان بزمان سلطنت خلفاء راشدین منتهی شده - چنان چه در خواب بخت النّصر و تعبير حضرت دانیال بهمين قسم بیان توضیحش شده وَ أَمّا سُوال و جواب ان دو نفر مقدسین ملا اعلی که از ملائکه بودند از یک دیگر سوال نمودند چنان در ایه سیزدهم همین فصلاست که این رویایی قربانی دائمی و بیان خراب کننده تا بکی می رسد و مقام مقدّس و لشکر به پایمالی تسلیم کرده خواهد شد خواب دیگری که بمن گفت که تابد و هزار و سی صد شبانه روز ان گاه مقام مقدّس مصفّا خواهد گردید پس در این دو ایه جواب و سوال آن دو نفر ملائکه که بدانیال نبیّ فهمانیدند این پادشاه چهارمین را علماء يهود بیانات و توضیحات چندی کرده اند که هیچ کدام

ص: 205

موافق با واقع نیست چنان چه بنای ایشان را مکرّراً ذکر نمودیم که اغماض از حق گوئی را همیشه اوقات داشته اند و هنوز هم دارند ولی آن چه علیّین ارامگاه مولّف اوّل مرحوم میرزا (یعنی صاحب کتاب منقول الرّضائی رحمة الله علیه) فهمیده اند و بیانش را در کتاب مستطاب خود با ادّله و براهین توضیح فرموده اند انست که فرمایش ان ملک در خواب دانیال است که بعد از غضب خدای تعالى بتعبير عبري و نیصدق قودش بشود و بفارسی همین معنی است که سابقًا و انفاً بیان شد که مقام مقدّس مصّفا خواهد گردید و معنی بودن غضب خدای همانست که در زمان آن چهار پادشاه کافر عالم را کفر فرا گرفته بود و جمیعاً در غضب خدای تعالی بودند و بعد از بعثت حضرت ختمی مرتبت رفع غضب و صفای مقام مقدّس ظاهر گردید بواسطه غلبه ان حضرت بر باقی مانده این چهار گونه پادشاهانی که بودند از بت پرستان که بقیّه بخت النّصّر بودند و مجوس که بقیّه کورش و داریوش بودند و یهود و نصاری که بقیّه یونانیان و قیاصره بودند و با قیاصره اکاسره که سلاطین عجم بودند معاصر بودند و جمیع این ها در زمان پیغمبر اخر الزمان عليه و اله صلوات الله الملک المنّان تمام شدند چه سلطنت از ایشان گرفته شد و چه بدین و آیین حضرت خاتم النّبیین داخل گردیدند و این مطلب را بعون الله المتعال محسوس کرده ایم در این کتاب مکرّراً که در خواب بخت النّصر و خواب دانیال هر دو همین بیان شده و هر دو خواب هم مطابق بود در خواب بخت النّصّر تعبیر بفلّزات چهارگانه و در اخر بودن سوفال بهمراهی اهن و در خواب دانیال تعبیر بقوچ دو شاخ کرد و سلطان مجوس بوده چون از زمان بخت النصّر گذشته بود و بُز نر یک شاخ و چهار شاخ بعد از شکستن شاخ بزرگ همان اسکندر رومی و چهار پادشاه که از سلسله اسکندر بودند و بعد از چهار شاخ از یکی

ص: 206

ان شاخ های چهارگانه بروز و ظهور یک شاخ کوچک که تعبیر بپادشاه چهارمین شده نظر آن که بزرگ شده بود و بسه جهت احاطه نمود جنوب و مشرق و مغرب و باسمان غلبه کرده بنحوی که ستاره های اسمان را بزمین انداخت همان دو نوع پادشاهان چهارمین است که یکی از ان ها قیاصره بودند که از جمله ان ها بود طیطوس که بر اهل بيت المقدس غلبه نموده بود و بيت المقدّس را متصرف گردید هم چنین خواب اوّل دانیال هم بهمین قسم بیان شده که چهار حیوان بوده و حیوان اخرین دندان های آهنین داشته و ناخن های آن حیوان از مس بوده و بیان و تعبیرش هم گذشت و تطبیقش هم با سابق لاحقش گردید و باقی مانده که در این مقام این مطلب که باید تطبیق ان تاریخ یک هزار سال بان چهار پادشاه با این تاریخی که در این فصل هشتم از کتاب دانیال نبی علیه السّلام نوشته فرموده بعد از دو هزار و سی صد شبانه روز مقام مقدس مصفّا می شود در این ایه کلام علما بود مختلف است بعضی توضیح این ایّام را بروز کرده اند و بعضی بهفته و بعضی بماه و می گویند که نوشته است و ان چه حقّ حقیق است و مرحوم میرزا (یعنی صاحب كتاب منقول الرضائى كه از علماء یهود بوده و مستبصر و مسلمان شده) فهمیده از جمع بين ايات و بیانات انست كه مراد از عرب بوقر ان شام و صبحی است که در زمان حضرت خلیل الرّحمن صلوات الله و سلامه علیه خداوند سبحان عزت نمود در وقتی كه وعده اوّلاد به ان بزرگوار فرموده بود چنان چه در سفر تکوین در فصل پانزدهم آخر فصل بلکه الی چند ایه از فصل شانزدهم همین حکایت را بیان فرموده و لفظ عرب بوقر بمعنی شام و صبح است و در کتاب دانیال در فصل هشتم به چهاردهم فرمود است

عکس

ص: 207

عکس

یعنی در جواب من ان ملک فرمود بمن که از ابتداء عرب بوقر دو هزار و سی صد بگذرد و ییضدق تودش خواهد شد و این ایه را باید منزّل کرد بر تاریخ وعده خداوند بحضرت ابراهیم از برای دادن اوّلاد و عهدی که با او بست بزیاد شدن درجه او که از کثرت مثل خاک از شماره بیرون باشند و وارث زمین کردند از رودخانه مصر تا رودخانه فرات و روز میعادگاه بنا بر ان چه از تاریخ کتب تورایة و انبیا بدست اهل کتاب بوده است در سنه ده هزار و بیست و هفت از هبوط آدم علیه السّلام بوده و از ان تاریخ تا تاریخ تولّد جناب ختمی مأب ان چه گذشته دو هزار و سی صد سال بوده جمعا چهار هزار و سی صد و بیست و هفت سال می شود از هبوط آدم علیه السّلام فعلی هذا این تاریخ وفق می دهد با وعده دادن خدا بحضرت خلیل خود دو نعمت عظمی را یکی فرزند بسیار دادن و دیگری ان زمین ها را بتصرف ایشان دادن بوده است که باقی مانده از تاریخ دو هزار و سی صد سال می ماند و همین است فرمایش جبرائیل علیه السّلام که در جواب دانیال نبی علیه السّلام فرموده عرب بوقر الفییم وشولئوس ماوت یعنی شام شد و صبح شد در هزار و سی صد شد پس معلوم می شود از جمع فیما بین این دو وعده با هم وفق می دهد در صورتی که دو هزار و سی صد را بمعنی سال بگیریم نه ماه و هفته و روز چنان چه بعضی از علماء یهود گرفته اند و در سابق هم به ان اشاره شده بود زیرا که در وعده جناب خلیل وعده دادن بذریّه و بسیار کردن ایشان بوده و متعرف شدن و وارث شدن ایشان زمین بیت المقدّس را و در خواب دانیال هم وعده امدن زمان (و ینصدق قودش) که آمدن کسی که بامدنش زمین

ص: 208

مکان مقدّس مصفّا گردد و خود مصدّق انبیاء گذشته بوده باشد و با مقدّسین ملاء اعلی مربوط بوده باشد و ان کس بحسب خارج و واقع بخیر پيغمبر اخرالزّمان در ان زمان دو هزار و سی صد سال از وعده حضرت ابراهیم بر کسی دیگر راه ندارد و ان حضرتست که در ان تاریخ آمده و همه این علائم ان جناب هم بوده و اگر کسی بگوید که از کجا باید فهمید و دانست که مراد از لفظ عرب وقر در خواب دانیال بني جبرئیل فرمودند همان صبح و شامی است که بحضرت خلیل خود بر ان واقعه نشان داد خداوند تبارك و تعالی شاید مراد روز و شب باشد و بعبارة اخری

شبانه روزی مراد باشد چنان چه در مقام تفسیر این فقره در این کتاب های فارسیّه که مرحوم فاضل خان ترجمه کرده بهمان نحو بیان شده فلذا اسباب اشتباه این مطلب هم گردیده بر جماعت یهود که گفته اند مراد از این الفاظ و عبارات همان دو هزار و سی صد شبانه روز است جَواب این ایراد ان که این توضیحی که در کتب فارسیّه تورایه و کتب انبیاء شده یا بواسطه تفرقه ایشانست فيما بين (عرب بوقر) که بمعنی شام و صبح است و لیل و یوم که شب و روز است و یا بواسطه مغشوش کردن ایشان است در این فقرات عمدًا از برای القاشبهه عوام خود که ان بیچاره که عالم بلغات عبری و فارسی درست نمی باشد امر بر او مشتبه شود بهمین جهت از ان زمان الی الان در میان علماء ایشان اختلاف شدیدی بهم رسیده است در بیان توضیح عبارت ( عرب بوقر) که بعضی بمعنی ماه و بعضی بمعنی روز کرده اند و همگی آن ها از بیانات سابق معلوم شد که بد فهمیده اند و با هیچ یک از ایات بنحوی که بپا نشده موافقت نداشته و ندارد پس معنی چنین می شود که ای دانیال از تاریخ همان شام و صبحی که

ص: 209

بجدّت خليل خدا در میعاد از همین مطلب مسئول تو خبر داده ام در این واقعه و ان واقعه تا زمان آن پیغمبر موعودی که بواسطه امدن او (ینصدق قورش) خواهد شد دو هزار و سی صد سال طول خواهد کشید و بعبارة اخرى از تاریخ يوم المیعاد که باصطلاح عبریان (بین هبة تا دیم) گفته اند از زمان هبوط ادم تا زمان ابراهیم دو هزار و بیست و هفت سال گذشته بود و از زمان ابراهیم تا زمان ولادت حضرت ختمی مرتبت هم دو هزار و سی صد سال باقی مانده بود پس جمع هر دو تاریخ چهار هزار و سی صد و بیست و هفت سال می شود و بهمین نحو هم واقع شده از قرار ان چه در کتاب یوخسین و کتاب شاریت یوسف که از کیت معتبره مورّخین ایشان است نوشته اند پس معلوم گردید که ( ینصدق قودش) همان جناب ختمی مأبست لا غیر اینست مخلّص كلام صاحب اقامة الشهود اعلى الله مقامه

خواب دیگر دانيال

راجع بعلائم اخر الزّمان در باب یازدهم از کتاب دانیال مطبوعه فارسیه 1932 در لندن چنین می نویسد آیه 1 و در سال اوّل داریوش مادّی من نیز ایستاده بودم تا او را استوار سازم و قوّت ده 2 و الان تو را براستی اعلام می نمایم اینک سه پادشاه بعد از این در فارس خواهد برخاست و چهارمین از همه دولتمند تر خواهد بود و چون بسبب توانگری خویش قوی گردد همه را بضدّ مملکت یونان بر خواهد انگیخت 3 و پادشاهی جبّار بر خواهد خواست و بر مملکت عظیمی سلطنت خواهد نمود و بر حسب اراده خود عمل خواهد کرد 4 و چون بر خیزد سلطنت او شکسته خواهد شد و سوی بادهای اربعه اسمان تقسیم خواهد گردید امّا نه بذریّت او

ص: 210

موافق استقلالی که او می داشت زیرا که سلطنت او از ریشه کنده شده و بدیگران غیر از ایشان داده خواهد شد و پادشاه جنوب با یکی از سرداران خود قوّی بر او بر او غلبه خواهند یافت و سلطنت خواهد نمود و سلطنت او سلطنت عظیمی خواهد بود 6 و بعد از انقضای سال ها ایشان هم داستان خواهند شد و دختر پادشاه جنوب نزد پادشاه شمال آمده با او مصالحه خواهد نمود لیکن قوّت بازوی خود را نگاه نخواهد داشت و او و بازویش بر قرار نخواهند ماند و آن دختر و اناني كه او را خواهند آورد و پدرش و ان که او را تقویت خواهد نمود در ان زمان تسلیم خواهد شد 7 و کسی از رمون های ریشه هایش در جای او خواهد بر خواست و با لشکری بقلعه پادشاه شمال داخل خواهد شد و با ایشان (جنگ) نموده غلبه خواهد یافت و خدایان و بُتهای ریخته شده ایشان را نیز با ظروف گران بهای ایشان از طلا و نقره بمصر اسیری خواهد برد و سال هائی چند از پادشاه شمال دست خواهد برداشت 9 و بمملکت پادشاه جنوب داخل شده باز بولایت خود مراجعت خواهد نمود 10 و پسرانش محاربه خواهند نمود و گروهی لشکرهای عظیم را جمع خواهند کرد و ایشان داخل شده مثل سیل خواهند آمد و عبور خواهند کرد و برگشته تا بقلعه او جنگ خواهند کرد 11 و پادشاه جنوب خشمناک شده بیرون خواهد نمود و باوی یعنی با پادشاه شمال جنگ خواهد نمود و وی گروه عظیمی بر پا خواهد کرد و ان گروه بدست وی تسلیم خواهند شد 12 و چون ان گروه برداشته شود دلش مغرور خواهد شد و کروز ها را هلاک خواهد ساخت امّا قوّت نخواهد یافت 13 پس پادشاه شمال مراجعت نموده لشکری عظیم تر از اوّل بر پا خواهد نمود و بعد از انقضای مدّت سال ها با لشکر عظیمی و دولت

ص: 211

فراوانی خواهد امد 14 و در ان وقت بسیاری با پادشاه جنوب مقاومت خواهند نمود و بعضی از ستم کیشان قوم تو خویشتن را خواهند بر افراشت تا رؤیا را ثابت نمایند امّا ایشان خواهند افتاد 15 پس پادشاه شمال خواهد امد و سنگر ها بر پا نموده شهر حصار دار را خواهد گرفت و نه امواج جنوب و نه برگزیدگان او یارای مقاومت خواهند داشت بلکه وی را هیچ یارای مقاومت نخواهد بود 16 و ان کس که بضدّ وي مي ايد بر حسب رضامندی خود عمل خواهد نمود و ان بدست وی تلف خواهد شد 17 و عزیمت خواهد نمود که با قوّت تمامی مملکت خودش داخل شود و با وی مصالحه کند و او دختر زنان را بوی خواهد داد تا ان را هلاک كند امّا او ثابت نخواهد ماند و از ان او نخواهد بود 18 پس بسوی جریر ها توجه خواهد نمود و بسیاری از ان ها را خواهد گرفت لیکن سرداری سرزنش او را باطل خواهد کرد بلکه انتقام سرزنش او را از او خواهد گرفت 19 پس بسوی قلعه های زمین خویش توجّه خواهد نمود. امّا لغزش خواهند خورد و افتاده ناپدید خواهد شد 20 پس در جای او عاملی خواهد بر خواست که جلال سلطنت را از میان خواهد برداشت لیکن در اندک ایّامی او نیز هلاک خواهد شد نه بغضب و نه بجنگ 21 و در جای او حقیری خواهد برخو است امّا جلال سلطنت را بوی نخواهند داد و او ناگهان داخل شده سلطنت را با حیله ها خواهد گرفت 22 و سیل افواج و رئیس عهد نیز از حضور او رفته و شکست خواهند شد 23 و از وقتی که ایشان ماوی هم داستان شده باشند و بحیله رفتار خواهد کرد و با جمعی قليل افراشته و بزرگ خواهد شد 24 و ناگهان ببرومند ترین بلاد وارد شده کارهائی را که نه پدرانش و نه پدران پدرانش کرده باشند بجا خواهد آورد و غارت و غنیمت و اموال را

ص: 212

بدیشان بذل خواهد نمود و بضدّ شهر های حصار دار تدبیر ها خواهد نمود ليكن اندك زماني خواهد بود 15 و قوّت و دل خود را با لشکر عظیمی بضدّ پادشاه جنوب برخواهد انگیخت و پادشاه جنوب با فوجی بسیار عظیم و قوى تهیّه جنگ خواهند دید امّا یارای مقاومت نخواهد داشت زیرا که بضدّ او تدبیر ها خواهند کرد 26 و انانی که خوراک او را می خورند او را شکست خواهند داد و لشكر او تلف خواهد شد و بسیاری کشته خواهند افتاد 27 و دل این دو پادشاه ببدی تمایل خواهد شد و بر یك سفره دروغ خواهند گفت امّا پیش نخواهد رفت زیرا که هنوز تنها برای وقت معیّن خواهد بود 28 پس با اموال بسیار بزمین خود مراجعت خواهد کرد و دلش بضدّ عهد مقدّس جازم خواهد بود پس (بر حسب اراده خود) عمل نموده بزمین خود خواهد برگشت 29 و در وقت معیّن مراجعت نموده بزمین جنوب وارد خواهد شد لیکن اخرش مثل اوّلش نخواهد بود 30 و كشتی ها از كیتّم بضدّ او خواهند امد لهذا مأیوس شده رو خواهد تافت و بضدّ عهد مقدس خشمناک شده (بر حسب اراده خود) عمل خواهند نمود و برگشته بانانی که عهد مقدّس را ترک می کند توجّه خواهد نمود 31 و افواج از جانب او برخواسته مقدّس حصین را نجس خواهند نمود و قربانی سوختنی دائمی را موقوف کرده و جاست ویرانی را بر پا خواهند داشت: 32 و انانی را که بضدّ عهد شرارت می ورزند با مکر ها گمراه خواهد کرد امّا آنانی که خدای خویش را می شناسند قوی شده (کار های عظیم) خواهند کرد 33 و حكيمان قوم بسیاری را تعلیم خواهند داد لیکن ایّامی چند بشمشیر و آتش و اسیری و تاراج خواهند افتاد 34 و چون بیفتند نصرت کمی خواهند یافت و بسیاری یا فریب بایشان ملحق خواهند شد 35

ص: 213

و بعضی از حكیمان بجهت امتحان ایشان لغزش خواهند خورد که تا وقت اخر طاهر و سفید شوند زیرا که زمان معیّن هنوز نیست 36 و ان پادشاه موافق اراده خود عمل نموده خویشتن را بر همه خدایان افراشته و بزرگ خواهد نمود و بضدّ خدای خدایان سخنان عجیب خواهد گفت و تا انتهای غضب کامیاب خواهد شد زیرا ان چه مقدّر است بوقوع خواهد پیوست 37 و بخدای پدران خود و به فضیلت زنان اعتنا نخواهند نمود بلکه هیچ خدا اعتنا نخواهند نمود زیرا خویشتن را از همه بلند تر خواهد شمرد 38 و در جای او خدای قلعه ها را تکریم خواهد نمود و خدایی را که پدرانش او را نشناختند با طلا و نقره و سنگ های گران بها و نفایس تکریم خواهد نمود 39 و با قلعه های حصین مثل خدای بیگانه عمل خواهد نمود و انانی را که بدو اعتراف نمایند در جلال ایشان خواهد افزود و ایشان را بر اشخاص بسیار مسلّط خواهد داد و زمین را برای اجرت (ایشان) تقسیم خواهد نمود 40 و در زمان اخر پادشاه جنوب با وی مقاتله خواهد نمود و پادشاه شمال با عرّابه ها و سواران و کشتی های بسیار مانند گرد باد بضدّ او خواهد آمد و بزمین ها سیلان کرده از ان ها عبور خواهد کرد 41 و بفخر زمین ها وارد خواهد شد و بسیاری خواهند افتاد امّا اینان یعنی آدوم و مواب و رؤسای بنی عمّون از دست او خلاصی خواهند یافت 42 و دست خود را بر کشور ها دراز خواهد کرد و زمین مصر رهایی نخواهد یافت 43 و برخزانه های طلا و نقره و بر همه نفایس مصر استیلا خواهد یافت و لبيان و حبشیان در موکب او خواهند بود 44 لیکن اخبار از مشرق و شمال او را مضطرب خواهد ساخت لهذا با خشم عظیمی بیرون رفته اشخاص بسیاری را تباه کرده بالكل هلال خواهد ساخت

ص: 214

45 و خیمه های ملوکانه خود را در کوه مجید مقدّس در میان دو دریا بر پا خواهد نمود لیکن باجل خود خواهد رسید و معینی نخواهد داشت

باب دوازدهم از کتاب دانیال

و در ان زمان میکائیل امیر عظیمی که برای پسران قوم تو ایستاده است خواهد برخواست و چنان زمان تنگی خواهند شد که از حینی که امّتی بوجود آمده است تا امروز نبوده و در ان زمان هر یک از قوم تو که در مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد 2 و بسیاری از انانی که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد امّا اینان بجهت حیات جاودانی و انان بجهت خجالت حقارت جاودانی 3 و حكيمان مثل روشنائی افلاک خواهند درخشید و انانی که بسیاری را براه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود و درخشید تا ابد الاباد 4 امّا تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان اخر مهر کن بسیاری بسرعت تردّد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گردید 5 پس من دانیال نظر کردم و اینک دو نفر دیگر یکی باین طرف نهر و ديگرى بان طرف نهر ایستاده بودند 6 و یکی از ایشان به ان مرد ملبس بکتان که بالای اب های نهر ایستاده بود گفت انتهای این عجایب تا بکی خواهد بود 7 و ان مرد ملبّس بكتان را که بالای اب های نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و چپ خود را بسوی اسمان بر افراشته بحیّ ابدی قسم خورد که برای زمانی و دو زمان و نصف زمان خواهد بود و چون پراکندگی قوّت قوم مقدّس بانجام رسد ان گاه همه این امور باتمام خواهد رسید 8 و من شنیدم امّا درک نکردم پس گفتم ای اقایم اخر این امور چه خواهد بود 9 او جواب داد ای دانیال

ص: 215

برو زیرا این کلام تا زمان اخر مخفی و مختوم شده است.10 بسیاری طاهر و سفید و مصفّا خواهند گردید و شریران شرارت خواهند ورزید و هیچ کدام از شریران نخواهند فهمید ليكن حکیمان خواهند فهمید 11 و از هنگام موقوف شدن قربانی دائمی و نصب نمودن رجاست ویرانی هزار و دویست و نود روز خواهد بود 12 خوشا بحال ان که انتظار کشد و بهزار و سی صد و سی و پنج روز برسد 13 امّا تو تا باخرت برو زیرا که مستریح خواهی شد و اخر این ایّام در نصیب خود قایم خواهی بود (تا این جا اخبار دانیال نبی بپایان رسید)

بهرة ششم از بخش دوازدهم

اشاره

بشارت حبقّوق بنی است که شش صد و بیست و شش سال قبل از حضرت عیسی بوده زمانی که تسلّط بخت النّصر کافر بت پرست را بر بنی اسرائیل دید و هر روز ظلم و ستم او بر ایشان زیاد می شد بسیار محزون و دلتنگ بود و با خود فکر می کرد که ایا چه حکمتی در تسلّط و ظلم و جور و مهلت دادن خدا او را در ستمگریست و لذا در مقام تضرّع و زاری و مناجات با خدا بر امد و منتظر جواب از پروردگار بود چنان چه در باب اوّل از کتاب خود نوشته و در باب دوّم چنین می نویسد - ایه 2 از باب دوّم

عکس

ص: 216

عکس

ترجمه طبق فارسیه مطبوعه لندن سال 1932 میلادی ایه 3 پس خداوند مرا جواب داد و گفت رؤیا را بنویس و ان را بر لوح ها چنان نقش نما که دونده ان را بتواند خواند 3 زیرا که رؤیا هنوز برای وقت معیّن است و مقصد می شتابد و دروغ نمی گوید اگر چه تاخیر نماید برایش منتظر باش که البتّه خواهد امد و درنگ نخواهند نمود 4 اینک جان مرد متکبّر در او راست نمی باشد امّا مرد عادل بایمان خود زیست خواهد نمود در شرح این ایات بدان که این آیات مشعر است بر بشارت به امدن خاتم الانبیاء صلّى الله عليه و اله بچند وجه اوّل ان كه جباف حبّقوق در این آیات لفظ خازون اورده و ان در لغت عبری بمعنای نبوّت و وحی استعمال شده و در لفظ کلدانی خازون را خزو می گویند هم در لغت عتیق و هم در لغت جدید و آن نیز همان معنی را دارد و چون در این مقام بعبری خازون و بکلدانی خزو آمده است می فرماید که خازون و خزو خواهد آمد یعنی پیغمبر صاحب وحی خواهد امد در وقت معیّن اگر چه تاخیر نماید برای آمدنش منتظر باش و درنگ نخواهد کرد و این معنی ظاهر است که نبوّت بدون نبی بودن مانند صفتی که موصوف نداشته باشد محالست وجه دوّم آن که لفظ قصّ بمعنای انجام و اخر و قیامتست و چون در این مقام حضرت حبموق استفسار از سبب

ص: 217

و علّت وقوع این امور که عبارت باشد از غلبه بخت نصّر بر اورشلیم و هیکل و ارض مقدّس در جواب فرموده که پیغمبری خواهد امد که از انجام خبر دهد و بنا بر قول صاحب انیس الاعلام در این دو احتمال می رود یکی خبر از انجام داشتن و دانستن این که این امور بچه سبب اتفاق افتاده و چه فائده ای بر ان مترتّب خواهد بود از اسراریست که هنوز وقت بر وزان نشده و کشف این راز مختصّ پیغمبریست که خواهد امد و تو را فهمیدن ان میسّر نیست و ان چه بر تو لازم است همین است که مردم را وادار و خبر دار کنی که به آل پیغمبر ایمان بیاورند و ان پیغمبر دیر نخواهد کرد و خواهد امد و همه اسرار را کشف خواهد کرد و حقایق و دقایق علوم را از برای شما ظاهر خواهد فرمود پس جناب حبقّوق از آمدن آن پیغمبر خبر داده - و احتمال دیگر ان که وعده داده است خدا که پیغمبری بفرستد که خبر از انجام که قیامت است بدهد و قیامت بر امّت او واقع گردد و اسرار قیامت را بتفصیل کشف خواهد فرمود و دروغ نخواهد گفت و خاطر نشان خواهد کرد که بعد از این عالم دیگریست که در ان جا مظلومین بر ظالمین مسلّط خواهند شد و بنا بر این احتمال نیز صدق این ایه بر پیغمبر اخر الزمان ظاهر است و کمال وضوح و ظهور را دارد چرا که بالغ بر پنج هزار از آیات قرآن و بیشتر از اخبار ان حضرت در ذکر قیامت و احوال اخرتست و تاویلاتی که علماء یهود و نصاری برای این ایات از قبیل یخ و دروازه است و هیچ مناسبتی ندارد چنان چه صاحب کتاب اقامة الشهود هم در این مقام بتفضیل بسط کلام داده و گفته است که بعضی از علماء يهود تاویل و تنزیل بیرمیای پیغمبر نموده اند و بعضی از ایشان بماشیح که باعتقاد ما مسلمین حضرت مسیح است و هر دو تاويل و تنزیل غلط است زیرا که جناب یرمیا خود صادق مصدّق بوده و محتاج بتصديق حبقّوق نبوده لاسیّما این معنی بسیار بعید است که حبقّوق بقول بعضی شاکرد شعیای پیغمبر بوده و مادامی که شعیا زنده بود حبقّوق نبوّت نمی نمود و

ص: 218

و بعد از ان که شعیا را منوچهر شهید نمود دو سال بعد از ان امون سلطنت نمود و بعد از امون ایشبا پادشاه شده و بقول بعضی چنان چه مرقوم شده حبّقوق قبول نبوّت از منحوم نموده در سنه 2254 از هبوط ادم عليه السّلام و صفینای پیغمبر از حبقّوق قبول نمود در سنه (3280) و حولد ها ویر میانی پیغمبر قبول نبوّت از صفنیا نمودند از قرار ان چه در کتاب یوحسین بیان شد فاصله میان یرمیای پیغمبر و اوّل نبوّت حبقّوق بيست و شش سال بوده و بعلاوه این ها هرگاه حبقّوق تصدیق یرمیا را کرده باشد معنی ندارد که سر بسته و مجمل خبر دهد و توضیح نماید - همین اجمال گوئی حبقّوق است که باعث شده که تا بحال علماء و گذشته و علماء زمان بحث و گفتگو می کنند در این باب و این تاویل را قبول نمی نمایند و ردّ می کند - و بعلاوه هرگاه یرمیای پیغمبر محتاج بمصدّق بود مناسب بود که معاصرینش از قبیل صفنیای پیغمبر و حولدهار پیغمبر که بنا بر قول ردّق و راشه معاصر بوده اند با جناب یرمیای پیغمر و بعلاوه یرمیا هم که احتمال کذبی در او نمی رفت که محتاج بمصدّق بوده باشد بعکس پیغمبر موعود که در مذاق یهود بسیار بعید بود که از غیر بنی اسرائیل پیغمبری باین جاه و جلال بیاید و بر این طایفه حسود بسیار ناگوار بوده و هست که مطیع او شوند و ناچار او را تکذیب کرده و می کنند چنان چه کردند و می کنند پس نظر باین جهت آن جناب محتاج بمصدّق بوده و هست - فلذا خداوند مهربان بسیار مصرّ و مُبرم بوده در این خبر هائی که دربارۀ ان جناب بهمه پیغمبر های سلف بخصوص پیغمبران بنی اسرائیل داده بخصوص بكلیمش موسی و شعیا وصفينا و حبقوّق و یرمیا و دیگران نظر باین که علّام الغیوب مطلّع بوده بر ان چه بر ان حضرت وارد می امده از تکذیب هائی که از کافّه کفّار و مشرکین بالنسبه به ان جناب شده لا سیّما از جماعت یهود حسود عنود و بعلاوه خود یرمیا خبر نداده است که این انباء حبقّوق برای من بوده است بعکس جناب ختمی ماب که خبر دادم

ص: 219

بنا بر ان چه در قرآن منزل بر ان جناب که خدای تعالی باو خبر داده - و بعلاوه ان که می گوئیم هر گاه تنزیل ایات کتاب حبقّوق در حقّ یرمیا واقعیّت داشت و صحیح بود هر اینه این همه اختلافات در میان علماء و مفسرین از قدماء و متاخّرین از یهود واقع نمی شد و بعضی تکذیب بعض دیگر را نمی کردند چنان چه ابربنال و امثال او تکذیب کسانی که تاویل بیرمیای پیغمبر کرده اند نموده و بوجوهی چند می خواسته منزّل بر ماشیح که مکرّر به ان اشاره شد نمايد و هكذا امثال او و حال این که این تاويل و تنزیل هم مثل تاویل اوّل که بر یرمیای پیغمبر کرده اند و می کنند باطل است بدلیل ان که هر کس از علماء یهود که از باب فرار از کلام حق گفتن بماشیح منزل و تاویل نموده است هر ایه ای از آیات توریة و یا کبت سایر انبیاء عليهم السّلام اوّلاً همه ايشان زمان امدن ماشيح را بقیامت برده اند و ثانياً متّفق القول قائلند که دارای شریعت تازه و احکامی نمی باشد که در ان زمان مردم به ان عمل کنند زیرا که در ان زمان مردم محتاج به احکام و شریعتی نیستند و حال ان که در این جا حضرت حبقّوق که خبر امدن ان پیغمبر را داده فی الجمله بیان کرده است بعضی از چیز هائی را که در شریعت او است که از ان جمله است خبر دادن ان حضرت از قیامت و راست گو هم می باشد - در این صورت آن هائی که این ایات را بر ماشیح تنزیل کرده اند اگر می گویند در قیامت خواهد امد جواب همان است که گفته شد که در قیامت تکلیف برای بندگان نیست بلکه در ان زمان جزای اعمال خوب و بد بندگان داده می شود و اگر می گویند که در دنیا خواهد امد به ایشان می گوییم که از زمان حبقّوق پیغمبر که تا کنون بیش از دو هزار و چهار صد سال است و تا زمان مؤلف کتاب اقامۀ الشهود بنا بر تصریح او در ان کتاب دو هزار و سی صد و هفتاد سال نوشته هر گاه اخر بر پیغمبر آخر الزّمان محمّد بن عبد الله صلّى الله علیه و اله منزّل نکنیم و از همه ادلّه واضحه و حجج و براهين شافیه کافیه صرف نظر نمائیم و ندیده و نشنیده پنداریم با ان که اعتقاد یهود بر اینست که عمر دنیا از هبوط ادم صفی الله

ص: 220

تا روز قیامت جمعا بیش از شش هزار سال نیست چنان چه می گویند از اوّل دنیا تا دو هزار سال یعنی از هبوط ادم تا دو هزار سال دینا و اهلش یتیم بودند و از زمان حضرت موسی و نزول توریة تا دو هزار سال که زمان انبیاء بنی اسرائیل بوده دنیا و اهلش قوّامی داشتند و پس از انقطاع نبوّت از بنی اسرائیل تا زمان امدن ماشیح که از زمان مردن غریر باشد تا ان زمان باز دنیا و اهلش یتیم و سرگردان شدند و از زمان آمدن ماشیح هم تا قیامت که منتهی و پایان زمان عمر دنیا است که شش هزار باشد زمانی باقی نمانده است زیرا که بحساب جماعت یهود و بیانات علماء ایشان که از کماری نقل می کنند پنج هزار و چهار صد سال تقریبا گذشته و از زمان خبر دادن پیغمبر شان حبقّوق تا کنون دو هزار و چهار صد سال و کسری است و بنا بر اعتقاد یهود این ماشیچی که می گویند و انتظار او را دارند هنوز نیامده و از بقیّه شش هزار سال هم که عمر دنیا را می دانند تقریبا از شش صد سال کمتر مانده اولّا بیش تر از مدت عمر دنیا بزعم ایشان گذشته است چه بی تکلیف بودند یا با تکلیف - اگر بگویند که بی تکلیف بوده اند لازم می آید که بگوییم که این اعتقاد بر خلاف ضرورت جمیع ادیان است - و اگر بگویند که تکلیف داشته اند می گوییم تکلیف ایشان در این مدت طولانی که خدا برای ایشان پیغمبر نفرستاده چه بوده و بعلاوه از مسامحه نمودن خدا در فرستادن پیغمبری که بزعم ایشان ماشیح باشد با این که مکلّف بتکلیف باشند تكليف ما لايطاق والعياذ بالله است ظلمی است که خدا بر خلایق کرده و ظلم کردن خدا قبیح است و این اعتقاد بر خلاف حکم عقل هر صاحب شعوری است و مخالف با ضرورت همه دین ها است نسبت بزمان باقی مانده از عمر دنیا و اگر بگویند که هنوز انتظار امدن ماشیحی که علماء ما گفته اند داریم از ایشان می پرسیم که این ماشیحی که می گوئید آیا حضرت روح الله مسیح بن داود است که انتظار امدن او را دارید یا نه اگر مراد شما همان مسیح است می گوییم

ص: 221

که ان جناب محلّ صدور احکام و شریعت تازه باعتقاد جماعت یهود و نصاری نخواهد بود بلکه مروّج طریقت و شریعت حضرت موسی علیه السّلام بوده - امّا آن پیغمبر موعودی که در تورایة موسی و کتب سایر انبیا خبر داده اند بزرگوار بعلاوه از علائم بی شماری که بیان شده است باید محل صدور احکام و شریعت تازه باشد و اگر بر غیر حضرت مسیح که عیسی بن مریم است منزل کنید می پرسیم که ایا ان کس از طابقه بنی اسرائیل باید باشد یا نه - اگر بگوئید که از طایفه بنی اسرائیل باید باشد جواب می گوئیم در این صورت لازم می کند که بر خدا و جبرئیل و دانیال پیغمبر که فرموده بعد از هفتاد هفته که بحساب کلمه (شمیطا) چهار صد و نود و یک سال است ختم نبوّت از بنی اسرائیل بشود چنان چه در کتاب اقامة الشهود در مقام اثبات موقّت بودن توریة و احکامش مفصّلا بیان شده است و هكذا در فصل نهم از کتاب دانیال و جميع متقدمین از علماء و مفسّرین يهود این معنی را منکر نشده اند و دیگران هم نمی توانند منکر شوند و اگر بر غیر بنی اسرائیل ان نبیّ موعود را منزّل کنند این خلاف گفته خود ایشان خواهد بود زیرا که کسانی از ایشان که قائل به ماشیح شده اند او را از اوّلاد داود پیغمبر نوشته و دانسته اند و بعلاوه ان چه که گفته شد حمل ایات منقوله از کتاب حبقّوق را به ماشیح منافات دارد با ان چه که نقل شده است از کتاب روهر از علماء ایشان راجع به صفات و احوال ماشیح چنان چه گفته اند که زمانی که ماشیح از اسمان بزمین می آید ملائکه به همراهش می آیند و یاوران او هستند و ستونی از اتش از زمین تا به اسمان برایش نصب می کنند و اهل مشرق زمین بواسطه روشنی ان ستون بمغرب روند بنابراین گفته و اعتقادی که به ماشیح دارند کی جرئت دارد که او را تکذیب کند تا این که محتاج بتصديق حضرت حبقّوق بوده باشد

ص: 222

زیرا که با این حالت همه مردم او را خواه از روی میل و خواه از روی کراهت مطیع و منقاد او خواهند شد بخصوص با اعتقادی که جماعت یهود بعلماء خودشان داشته و دارند و می گویند که شان علما در میان سائرین چنانست که هر گاه بهر کدام از ایشان بگویند که دست راست دست چپ است و یا بعكس مثلاً باید شنید و الّا قتلش لازم می شود و او را از جماعت یهود باید بیرون کرد - پس بنابراین اعتقاد در خصوص ماشیح ایشان که از اسمان با ملائکه نصرت می اید چگونه ممکن است و جایز برای احدی که احتمال کذب در ماشیح بدهند تا این که محتاج بتصديق حبقّوق بشوند - پس بنابراین تقریر بیان ان تصدیقی که حبقّوق فرموده لغو و بی فائده خواهد بود خصوصاً با آن اصرار و تاكيد و تكراری كه حبقّوق در خبر هائي داده است که البتّه خواهد امد و تخلف نخواهد کرد و منتظر باشند که تعویق نخواهد افتاد - و يهود می گویند که تا بحال نیامده در این مدت مدید و تعویق نیفتاده است امدن او و خلف وعده نشده است - جای بسی تعجب است از این اعتقاد سخیف که این همه مدّت را بگویند هنوز تعویق نیفتاده و با این همه اختلافات ادیان و طول زمان هنوز ان پیغمبر موعود بوجود نیامده و باعتقاد خودشان با این زمان کم باقی مانده از عمر دنیا با نداشتن دلیل و برهانی بر مدّعای خود که بتوانند حقیقةً بأن استدلال کنند باز انتظار امدن ان ماشیح موهوم خود را دارند ( تا این جا مقداری از سخنان صاحب اقامة الشهود را با اندك تغییری در لفظ تمام می کنم و از خداوند متعال برای طالبین طریقه حقه و هدایت یافتن طلب توفيق مي نمايم و السلام علی من اتبّع الهدی )

بشارت ديگر از كتاب حبقّوق

در آیه 3 از باب سوّم ان كتاب بعیرانی چنین می نویسد - آیه سوّم

عکس

ص: 223

عکس

ترجمه طبق مطبوعه لندن سال 1932 م - ایه 3 خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبل فاران سلاه جلال او اسمان ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملّو گردید 4 پرتو او مثل مثل نور بود و از دست او شعاع ساطع گردید و ستر قوّت او در انجا بود 5 پیش روی وی وبا می رفت و اتش تب نزد پاهای او بود 6 او بایستاد و زمین را پیمود او نظر افکند و امّت ها را پراکنده ساخت و کوه های ازلی جستند و تلّ های ابدی خم شدند طریق های او جاودانی است 7 خیمه های کوشان را در بلا دیدم و چادر های زمین مدیان لرزان شد توضیح مرحوم فخر الاسلام در کتاب انیس الاعلام در بشارت 27 در ذیل ایه 3 از باب 3 از کتاب حبقّوق گفته مقصود از لفظ الوه و اله که بمعنی خدا است در این موضع مراد ملک خدا و رحمت خدا و وحی خداست چنان چه در مقدّمات باب سیّم کتاب گذشت که لفظ آلوه و اله بر ملک در عهد عتیق و جدید بکثرت واقع شده است اگر فراموش کرده ای بدان جا رجوع کن و هم چنین لفظ خدا بر حضرت موسی که پیغمبر خدا است اطلاق گردیده پس در این جا مراد پیغمبر موعود و حضرت خاتم النبیّین صلى الله عليه و اله و سلّم است که در مکّه که فاران

ص: 224

است مبعوث شد و از ان جا طلوع کرد و بمدینه طیّبه هجرت فرمود و مکّه در جنوب بیت المقدّس واقع گردیده که محلّ نزول وحی بر حضرت حبقّوق همان اورشلیم است که بیت المقدس باشد و یحتمل که مقصود از لفظ خدا ملک نازل بر پیغمبر خاتم باشد در جبل فاران و مراد از قدوش که بمعنی مقدّس می باشد که از جبل فاران امد بعثت ان جنابست و جمهور مفسرّین اهل كتاب فاران را بمکّه تفسیر کرده اند چه در این موضع و چه در مواضع دیگر از توریة و در سفر اوّل توریة یعنی سفر تکوین در پاراش هیشاره در جائی که اب زمزم ظاهر شد که مسکن حضرت اسمعیل است یعنی در آیه 21 از باب 21 از سفر تکوین که گفته است در حالات اسمعیل و در صحرای فاران ساکن شد و مادرش زنی از زمین مصر برایش گرفت - پس این ایه صریح است در این که مقصود از فاران مکّه است چنان چه جمهور از مفسّرین این لفظ را بهمین معنی تفسیر کرده اند - پی حاصل مقصود از این ایه این خواهد بود که نبیّ موعود که ظاهراً و باطنا طيّب و طاهر می باشد در اخر الزّمان از مکّه مبعوث خواهد گردید و بعد از حبقّوق نبیّ هیچ پیغمبری از این مکان مبعوث نگردیده است مگر خاتم الانبیا صلّى الله علیه و اله - پس ان سرور از جبل فاران مبعوث گردید جلال و اسمان ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملوّ گردید پرتو او مثل نور بود نور ظاهر همیشه از جبینش پیدا و نور باطن از زبان معجز بیانش هویدا بود یعنی نور هدایت و از دست وی شعاع ساطع گردید چنان چه در باب معجزات ان حضرت وارد شده که در شب های تاریک نوری از انگشت های مبارکش ساطع بود مانند شمع افروخته و نور هدایت نیز همیشه از دست

ص: 225

مبارکش جاری بود - و این که در ایه پنجم فرموده پیش روی وی وبا می رفت کنایه از این است که مبعوث بشمشیر خواهد بود و دشمنان و مخالفان دین خود را مستاصل خواهد فرمود و ان جناب نظر افکنده امّت ها را پراکنده خواهد ساخت و بزرگ و كوچك مطیع و منقاد امرا و خواهند گردید و مراد از این که فرموده که چادر های زمین مدین از برای ان جناب لرزان شدند در هنگام ولادت ان جناب چهارده کنگره از طاق کسری خراب شد و مدین که مقرّ سلطنت سلاطین عجم بود بعد از ان جناب باندک زمانی از برای امّت او مفتوح گردید پس تمامی کلمات حبقّوق نصّ صریحست در حق خاتم الانبیاء و در ایه دهم از همین باب گفته است

عکس

ص: 226

عکس

آیه 10 کوه ها تو را دیدند و لرزان گشتند و سیلاب ها جاری شد لجّه او از خود را داد و دست های خود را ببالا بر افراشت 11 افتاب و ماه در برج های خود ایستادند از نور تیر هایت و از پرتو نیزه برّاق تو برفتند 12 با غضب در جهان خرامیدی و با خشم امّت ها را پایمال نمودی 13 برای نجاه قوم خود و خلاصی مسیح خود بیرون آمدی سر را از خاندان شریران زدی و اساس ان ها را تا بگردن عریان نمودي سلاه مرحوم نراقى عليه الرحمة در کتاب سیف الامة ترجمه این ایات را از ترجمه دیگر چنین بیان کرده 10 چون تو را ببینند کوه ها ترسناک شوند و دریاچه خشک شود 11 و افتاب و ماه اطاعت کنند و بنور تیرهای تو روشنی نیزه تو براه خواهند رفت 12 و خشم تو زمین را پایمال خواهد کرد 13 و بیرون ائی بخلاصی امّت و همراه وصیّ خود و بکشی سر کردۀ خانه ستم کار را و خالی کرده بت های ان را از پائین تا بالا و لعن کرده بتاج های او ترسیدن کوه ها یا مراد پادشاهانست هم چنان که بعضی گفته اند یا اهل کوه ها و خشک شدن دریاچه واضح است چه بمولود

ص: 227

همایون ان حضرت دریاچه ساوه خشك شد و اطاعت افتاب و ماه ظاهر است که اشاره بر دشمن است و نسق قمر هر دو باجناب محمّدی واقع شده و تیر و نیزه او باعث ترویج دین و روشنی عالم شد و صدق همه در غایت ظهور است ملاحظه کنید این عبارت را و ببینید اوّل کسی که بان حضرت ایمان اورد وصیّ او بود پس همراه بیرون آمد (انتهى كلام نراقی ره) و در اقامة الشهود از کتاب کمارای سن هد دین نقل کرده که در فصل پنجاه و سیّم ان کتاب گفته مطالبی را که از ان جمله موقّت بودن توریة و احکام آن است و خبر دادن از امدن پیغمبر دیگر و تعیین زمان و مکانش و این که ربّی ابا هو که یکی از مفسّرین معتمدین بوده نقل نموده و روایت کرده از ربّی یوحنان که گفت آن پیغمبر موعودی که می آید هرگاه بتو بگوید که از جمیع احکام توریة دست بردار باید دست برداشت بجز آن که آن پیغمبر موعود ما را امر به بت پرستی نماید که در این موضوع اطاعتش نمی باید کرد اگر چه فی المثل شقّ القمر بنماید و یا ردّ شمس کند و شبهه ای نیست اگر چه ابتداء نوشتن کماری در زمان آبادی بیت المقدس ثاني بوده ولی بعد از خرابی آن هم تا یک صد و هفتاد سال دیگر علماء مفسّرین و متقدّمین ایشان ان کتاب را هنوز می نوشتند و در بلاد چاپ می کردند و با این حال بذات ذو الجلال هرگاه ان علماء متقدّین مفسّرین ایشان درك زمان پیغمبر اخر الزّمان را می کردند بااین مراتب علمیّه ای که دارا بوده اند و با این حجّت هائی که بر قلم و زبان هاشان جاری شده البته یقیناً ایمان به ان جناب می اوردند و نیز در همین حکایتی که ربّي ابا هو از ربّی یوحنّان کرده و در کمارای خود نوشته اشعار بچندین مطلب دارد و اشاره و تصریح شده بنحو کنایه زیرا که کنایه نزد صاحبان عقول دلالتش بیشتر و ابلغ از تصریح است - یکی ان که گفته است اوّلاً پیغمبری که می اید هرگاه بگوید که دست از جمیع احکام توریة بردارید باید از او پذیرفت

ص: 228

این فقره اشعار دارد بر ناسخ بودن دین مبین ان پیغمبر خانمی که میاید - و فقره دوّم که فرموده مگر ان که امر به بت پرستی کند همین جمله مشعر است بر این که ان جناب نسبت بمشرکین و بت پرستان عداوتش بیشتر می باشد و کمال اهتمام را در دفع ایشان دارد - و فقره سوّم ان که فرمود اگر چه برایت ردّ شمس نماید یا شق القمر کند این هم اشاره باین معنی است که ان پیغمبر موعود این گونه معجزات از او صادر می شود چنان چه از حضرت محمّد هر دو ان ها صادر شد صلّى الله عليه و اله بنحوی كه مشركين عرب و فرقه یهودی که در مدینه و اطراف آن بودند نتوانستند پس از دیدن ان انکار کنند و از روی عناد حمل بسحر و جادو کردند و این جمله ای که گفته هرگاه ان پیغمبر موعود بگوید دست از جمیع احکام توریة بردارد از باب مبالغه است نه این که حقیقةً ان حضرت چنین کلامی را بگوید - زیرا که در همان کتاب کمارای معروف ایشان در فصل یک صد و شصت و ششم گفته است که – درس خواندیم در مدرسۀ الیاهو که باعتقاد بعضی حضرت خضر نبی علیه السّلام باشد که فرمودند عمر دنیا شش هزار سال است از اوّل هبوط ادم صفى عليه السّلام تا روز قیامت دو هزار سال به بیهودگی گذشت و دو هزار سال هم زمان توریة بوده و بعد از ان ایضًا دو هزار سال دیگر زمان ماشیح بوده بواسطه معاصی عباد از میان خلائق بیرون رفته و مجددّا عالم را یتیم نموده و نوشته است که الیاهو گفت بربّی یهودا برادر ربیّ سلاحا صيد يعني صديق که عمر دنیا کمتر از هشتاد و پنج يُوبِلِ نیست و در یوَبِلِ اخرين بنُ دُود می اید یعنی پسر عَمو - ربّي يهودا پرسید در اوّل و یا آخر ان گفت نمی دانم سوال کرد که تمام می شود یا نه گفت نمی دانم - و ربّی ایشای گفت که چنین فرمود. یعنی الياهوبا و یعنی بربّي يهوداه تا باین جا یعنی پیش از یوبل اخرین امید مدار و از ان ببعد را منتظر باش پس از نقل این مطالب صاحب

ص: 229

اقامة الشهود گفته - توضیح ان که از این بیاناتی که در کتاب معتبر خود از اليا هو که خضرش می دانند بواسطه ربّي يهوداه نقل کرده اند چنین مفهوم و مستفاد می شود که امدن ماشیح بعد از چهار هزار سال است - در این جا ان فقره ای را که گفته بواسطه کثرت معاصي خلایق ماشیح از میان خلق بیرون رفته این نشانه ایست که از جناب روح الله مسیح بن داود داده که بواسطه طغیان اسرائیلیان که در صدد قتل ان حضرت بر امدند خداوند تعالی ان پیغمبر مرسل خود را كه مكمّل طريقه و ائين جناب كليم الرّحمن بوده به اسمان چهارم بالا برده و بندگان خدا را بدرد یتیمی و مفارفت خود مبتلا فرموده زیرا که پیغمبر نسبت بامّتش بمنزله پدر مهربانست بلکه حقیقةً پدر روحاني رعايا و برایا می باشد و بعلاوه از این مطلب مطلب دیگر هم از ان بیان فهمیده شده که اجمالا موّقت بودن احکام توریة را می رساند در ان جا که گفت - دو هزار سال زمان توریة بوده و ممکن است که مراد از ماشیحی که بعد از چهار هزار سال از هبوط ادم صفی علیه السلام باید بیاید همان پیغمبر موعود باشد که باید بیاید و مردم را تکمیل نماید و خبر انجام و قیامت را بایشان بدهد و از اوّلاد حضرت ذبیح الله اسمعيل بن ابراهيم خليلالرّحمن هم بوده باشد بقرینه عبارت بعد که الیاهو بربّی یهوداه برادر ربّي سلاحاصید فرموده که این دنیا کمتر از هشتاد و پنج یوبل نخواهد بود و در یوبل اخرین بن دُود یعنی فاضل یعنی پسر عمو خواهد امد و آن چه سوال کردند که این پسر عمو کی می اید در اوّل یوبل اخرین است و یا اخر ان و یا بعد از ان مجمل واگذاشت و بیانی نفرمود همان قدر فرمود که قبل از یوبل اخر امید مدار و بعد را منتظر باش از قرار حساب کماری که هر یوبلی پنجاه سال قمری است چهار هزار و دویست پنجاه سال تمام آن هشتاد و پنج یوبل می شود و از این تاریخ با تاریخی که بعد ذکر می شود چنان مستفاد می گردد که این تاریخ اوّل تاریخ

ص: 230

ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت را خبر می دهد - و تاریخ دوّم که می فرماید ربّی یوحنان بن تهليفا گفت بربّي اسحق که ادمی را یافتم که طوماری در دست داشت بخطّ موصلیّ و بلفظ توریة گفتم بان مرد که این طومار را از کجا اوردی ان مرد گفت که در میان لشکر رومی مزدور و اجیر بودم در میان خزائن روم این طومار را یافتم ربّی یوحنان بن تهیفا گفت که دیدم نوشته است که بعد از انقضاء مدت چهار هزار و دویست نود و یک سال بعد از خلفت حضرت آدم صفی الله عليه السّلام عالم ییتم خواهد شد یعنی بعضی از ایشان بچنگ نهنگان و بعضی از ایشان بچنگ یأجوج و مأجوج گرفتار شوند و ما بقى از ايّام تا شش هزار سال ايّام ماشیح بن داود است که خواهد امد – و تفاوت عبارت این تاریخ طومار با تاریخ اوّل که تاریخ فرموده الياهو است و تاریخ هشتاد و پنج یوبل از چند بابت می باشد اوّل آن که چهل و یک سال ما به التّفاوت این دو تاریخست پس بنابراین که تاریخ اوّل را منّزل کنیم بر تاریخ ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت چنان چه منزّل کردیم این تاریخ را هم نیز باید منزّل کنیم بر تاریخ بعثت ان حضرت که بعد از چهل سال در سال نود و یکم آن حضرت صلى الله عليه و اله مبعوث برسالت شده در جبل فاران که مکان تجلّی سوّم خداوند سبحان بوده چنان چه در سابق به ان اشاره شد - و جهت دوّم این که در این تاریخ ثاني بعد او خبر یتیم شدن عالم ابتلاء خلایق را بیان فرموده که در ان زمان یتیمی عالم مردم مبتلا می گردند بچنگ نهنگان و پلنگان و بعضی از ایشان بچنگ یاجوج و ماجوج - تطبيق این عبارت را که با تواریخ دیگر می کنم باید مراد ابتلای مردم باشد بغیر از یتیم شدن بنی اسرائیل به بیرون رفتن حضرت مسیح بن داود عليه السلام و بالا رفتنشان باسمان بخرابي بيت المقدس ثاني و تسلّط سلاطین جور که بهم رسیدند از سلاطین روم و سلاطين عجم و مراد از یأجوج و مأجوج ظاهراً بشیاطین انسی و جنّی است که بعد از جناب عیسی بن مریم در مدّت چهار صد سال و بروایتی بیشتر خلایق را گمراه کرده بودند

ص: 231

و بطرق مختلفه باطله حتّی بت پرستی را داشته بودند تا ان که پیغمبر موعود بن دود که پسر عموی جماعت بنی سرائیل بود و از اوّلاد حضرت اسمعیل برادر بزرگ والد ماجد حضرت اسرائیل بود مبعوث برسالت گردید و بندگان خدا را از چنگ پلنگان و نهنگان و پهلوانان و شجاعان عرب و عجم از مشرکین و یهود و مجوس خلاصی بخشید و بقوّت ايمان و توحيد خداوند سبحان جميع سرکشان عرب و عجم را ذلیل و منقاد فرموده و از چنگال تیز شیاطین انسی و جنّی از کهنه و ساحران روزگار از قبیل کهنه معاصرین خاتم الانبیاء که در شام و یمن و مکّه معظّمه و غیر ان ها بوده اند از قبیل زرقاء یمانى و سطیح شامى نجاة بخشید وَ أمّا جهت سوّم از تفاوت عبارتی که این دو تاریخ دارند ان عبارت اخر است که گفته است و ما بقی از شش هزار سال ماشیح که مسیح بن داود است خواهد امد - در این مقام بعد از این که ثابت نمودیم از ایات گذشته و ادلّه ای که قبلا بیان کردیم که مسیح بن داود پیش از زمان خاتم الانبیاء در جبل ساعیر مبعوث گردید و مروّج طریقه موسای کلیم الله بود و از ظلم یهود خدای متعال با بدن عنصری او را به اسمان بالا برد و او را در اسمان چهارم نگاه داشته پس مراد از این که در این عبارت تاریخ دوّم گفته همان تاریخ اوّل است که فرمود در یوبل اخرین بن دود می اید چنان چه در همان تاریخ هم ان بزرگوار که از حیث نسب پسر عموی جماعت اسرئیلیان است آمده و ادّعای نبوّت هم فرموده و مدّعی خاتمیت هم بوده و بر طبق ادّعای خود اقامة شهود و بینّات و اظهار معجزات واضحات پی در پی نموده بهمه قسم حتّی ان که از برای دلیل خاتمیت معجزات باقیه هم آورده که از جمله ان ها را قرآنست که در تمام زمان ها تا قیام قیامت باقی باشد و در زمان حیات و پیغمبری خودش که مدّت بیست و سه سال بوده با ان که معاصرینش اغلب از فصحاء عرب بودند احدی نتوانسته است که یک سوره مثلش نظیری بیاورد هر چند ان سوره کوچک ترین تمام سوره های آن باشد و شاید این تفاوت عبارت هم از نسخه

ص: 232

نویسندگان باشد و بقرائن خارجیّه و داخلیّه و نظر بان چه که واقع را هم ثابت نمودیم باید مراد در هر دو مقام و هر دو تاریخ همان بن دود که پسر عمو است بوده باشد و بعلاوه صاحب كتاب منقول الرّضائي بوجوهی که ذکر می شود که باسماع جماعت یهود موافقتش بیشتر است و به ان ها می توان استدلال نمود از ان جمله است ان که هرگاه علماء یهود که عادتشان حجّت بنی اسرائیلی گرفتن است عکس گفته ما بگویند و بن دود را منزّل بر ماشیح که مسیح بن داود است کنند و بگویند مراد از این دود بن داود باشباع و او است جواب می گوییم که اوّلا تفاوت لفظی در میان این دو لفظ یعنی دود و داود بحسب کتابت هست چنان چه در تورایة و كتب انبیاء وكمارى آن چه بن داود بنظر امده کلّا با اشباع است - در خطّ عبری و لغت عبری با اشباع کسره که علامت ان در کتابت سه نقطه است که در زیر حرف می گذارند و یا ان که بلفظ یا تعبیر می کنند و داوید می نویسند و می گویند و مراد از ان هم برحسب معنی پسر داود نبی می باشد و امّا در تعبیر عبری چنان چه چنان چه در قرآن و کتب اخبار است با اشباع بضمّه می نویسند و تعبیر می کنند - ولی دود که بمعنی عمو است بدون اشباع با یا و یا واو نوشته می شود و گفته می شود چنان چه در کتاب تاریخ اوّل ایّام در فصل بیست و هفتم ایه سی و سیّم لفظ دود و داودِ بلا اشباع را بمعنی عمو تعبیر کرده و با اشباع را بمعناى داود نبى عليه السّلام و كتابت هر دو را به این نحو نوشته و یهونتان دود داوید یعنی - و یهُوناتان عموی داود - شاهد در این ایه تفاوت بین دو لفظ دود و داوید است که در تلفظ و کتابت هر دو با هم تفاوت دارند دود بمعنی عمو و داوید است برای داود دود سه حرفی است و داوید چهار حرف است - و شاهد دیگر دو توریة در سفر لاویان

ص: 233

باب بیست و پنجم ایه چهل و نهم چنین نوشته است (یعنی) او دود او بن دود یا عمویش یا پسر عمویش - پس از این مثال ها واضح و معلوم گردید که این دو لفظ هم در تلفظ و هم در کتابت و هم در معنی با هم تفاوت دارد و منزّل کردن بن دُود که بمعنای پسر عمو است بر بن داود که پسر داود باشد بدون قرینه دلیل و معنی ندارد و هم چنین تنزیل بن داود بر بن دود که ادلّه و شواهدی بر ان بقاعده تفسیر و توضیح که در کتب مفسّرین و شارحین بیان شده بسیار است که قسمتی از ان ها مبتلا ذکر شد از خبر دادن موسی که پیغمبری از میان برادران شما می اید مثل من و کلامی هم در ان نیست که مراد از برادران شما همان معنی پسر عمو است که در کماری نوشته شده است زیرا که اوّلاد قدار و جناب اسمعیل با بنی اسرائیل چنان چه پدران ایشان برادر بودند و پسران ایشان را هم بتعبیری که در لغت بنی اسرائیل متداوّل بوده بهمین جهت عمو و پسر عمو هم گفته شده (انتهی کلام صاحب منقول الرضانی)

بَهره هَفتُم از بَخشِ دَوازدَهُم

اشاره

از جمله ادّله بر اثبات بنوّت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله اخبار وحي كودك است كه علماء يهود تعبیر کرده اند بنبوّت هیلد و گفتار او را صحیفه نحمان نامیده اند و او کودکی بوده که بنا بر قول ایشان هفتاد سال پیش از بعثت خاتم الانبیا صلّى الله علیه و اله در قریه ای از قراء بیت المقدس که را کوفِربَرغم نامیده اند نزدیک ببلده صفات متولّد شده که پدر او ربّی پنحاس و مادر او راحیل

ص: 234

نامیده می شدند و ترجمۀ حالات او را این طور نقل کرده اند چنان چه در هدایة الطالبين و اقامة الشهود و سيف الامّة و انيس الاعلام گفته اند که در بنی اسرائیل و نیکان از ایشان مردی بوده بنام ربّی پنحاس که جماعت یهود و معاصرینش بلکه دیگران از لاحقین همگی او را بنیکی یاد کرده اند و همه بالاتفاق او و زوجه اش راحیل را از خوبان می دانستند و می دانند و ایشان را تا هفتاد سال پیش از بعثت حضرت ختمی مرتبت اوّلادی نشده بود و از این باب بسیار دلتنگ بودند بخصوص زوجۀ او که همیشه اوقات از خدا طلب اوّلاد مي كرد و با حضرت قاضي الحاجات برای پیدا کردن فرزند تضرّع و زاری می نمود باندازه این که دل شوهرش ربّی پنحاس بحال او سوخت و با هم دیگر برای یافتن فرزند بدعا و زاری پرداختند و خداوند متعال تیر دعای ایشان را بهدف اجابت رسانید پس از مدّت کمی اثار حمل در راحیل ظاهر شد و بعد از شش ماه در صبح پنج شنبه اوّل ماه تشرین از مادر متولّد شد و در ان روز مدّت چهار صد و بیست سال از خرابی بیت المقدس ثانی گذشته بود و پدر و مادر ان طفل او را بنام جدّش نحمان حطوفاه نامیدند و چون متولّد شد ان طفل بسجده افتاد و بعد از ان که سر را از سجده برداشت بتکلّم در آمد و گفت ای مادر من در این پرده اسمان که شما می بینید در بالای آن نه صد و پنجاه پنج پرده است و بر بالای این پرده ها چهار حیوانست و بر بالای آن چهار حیوان کرسی بلند پایه ایست و بر بالای ان کرسی اتش سوزاننده ایست و بالای ان کرسی خدمت کارانی هستند از آتش چون پدرش ربّی پنحاس این سخنان را از طفل خود شنید بهیبت فرمود که خاموش باش و طفل خود را منع کرد از سخن گفتن پس ان طفل دیگر سخن نگفت تا مدّت دوازده سال تمام و در این مدت مدید

ص: 235

باز ما در ان طفل بسیار نگران و دلتنگ شد از لال شدن و تکلّم نکردن ان طفل و بسیار بي تابي می نمود بنحوی که بمردن او راضی شده بود و می گفت ای کاش متولّد نشده بود این طفل برای ما که سبب همّ و غمّ ما گردد تا این که اخر کار مادریش نحمان حطوفاه را اورد خدمت پدرش ربّی پنحاس و از او درخواست کرد که در حق ان طفل دعائی کند که زیانش باز شود و بحالت اوّل برگردد و خداوند او را بزبان اورد ربّی پنحاس گفت تو ارزو داری که این طفل سخن بگوید ولی اگر گویا گردد سخنانی را بر زبان جاری می کنند که خلایق را از سخنانش وحشت و خوف حاصل شود باز مادرش اصرار را از حدّ گذرانید و از شوهر خود خواهش کرد که تمنّا دارم که در حقّ او دعا کنی که بزبان اید ولی سر بسته و مجمل سخن گوید که کسی از سخنانش وحشت نکند و ربّی پنحاس دهان بدهان طفلش گذاشت و او را رخصت داد که سخن نگوید مگر سر بسته پس از این که پدر پسر را رخصت داد در تکلّم ان طفل شروع کرد بسخن گفتن در سه فصل بترتیب حروف ابجد فصل اوّل از الف تا تاء قرشت و فصل دوّم از تاء قرشت تا الف و فصل سوّم از الف نیز تا تاء و قرشت و از جمله بیست و چهار جمله از ان ها مفهوم شده که ان ها شرح کرده شده و بقیّه در بوتۀ اجمال و ابهام باقی مانده و در اخر کلماتش گفت که شما مرا بدست خود دفن خواهید کرد و پس از چندی ان طفل بعالم بقا رحلت نمود و مادر را بمصیبت خود مبتلا کرد و او در قریه کفر برغم که از قراء بیت المقدس و مسقط الرأس او بود دفن کردند مرحوم نراقی عليه الرحمة در کتاب سیف الامة فرموده است که در صحیفه نحمان بن پنحاس که از ان بنبوّت هیلد تعبیر می کنند و در ان تصریح بنام نامی و اسم گرامی و سایر اوصاف ان بزرگوار (یعنی خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله ) شده باین جهت هم چنان که صاحب محضر الشهود که از اعاظم علماء یهود در این زمان بود و بشرف اسلام مشرف شد ذکر نموده که

ص: 236

علماء يهود بقدر وسع و طاقت سعی در اخفاء کتاب مذکور نموده چنان کردند که بلکه کسی از ان خبر نداشته باشد و لیکن نظر باین که حق باید ظاهر شود نتوانستند و در محضر الشهود می گوید که نسخه ای از ان در دار العباد یزد بنظر والد فقیر که اعلم از جميع طایفه خود بود رسید و چون فهمیدن اکثر فقرات آن مشکل و ابهام تمام دارد و در معانی ان تامل کرد بسیاری را تفسیر کرد و بعضی در پرده ابهام ماند پس می گوید فقیر در ان ها تامّل بسیار کرده بعضی دیگر از فقرات را فهمید - نراقی مرحوم پس از نقل کردن این کلمات از کتاب محضر الشهود می فرماید - مؤلف گوید که با وجود این صاحب محضر الشهود بسیاری از فقرات را گفته ابهام دارد و متعرض ان ها و بیان ان ها نشده و حقیر در حین تالیف این کتاب (یعنی سیف الامّۀ) در صدد تفحّص و تحصیل ان صحیفه برآمده و در کتاب خانه ملّا موشة یهودی که در این عصر در میانه یهود در غایت اشتها و مرجع اکثر بودن ان را یافتم و باتّفاق جمعی از علماء يهود كتب معتبرة لغت عبرى را جمع اوری نموده در ان فقرات تامّل شد تا ان که بعضی فقرات دیگران حلّ شد و بعضی دیگر در ابهام باقی ماند (انتهى كلام نراقى) ودر اقامۀ الشّهود گفته است که چون مفاد این انباء ات غیبیّه که این طفل کرده است که از تمام این سه فصل در وحی کودک که در میان بنی اسرائیل نبوّت هیلد مشهور است خبر دادن و بشارت دادن به امدن پیغمبر اخر الزّمان صلوات الله علیه و اله و سلّم است و ذكر اوصاف حمیده ان جناب و اخبار و انباء بوقایعی که بعد از ان جناب تا زمان ظهور مهدی ال محمّد صلى الله عليه و آله و سلّم و هبوط حضرت عیسی علیه السّلام و زنده شدن مردگان و رجعت است چنان چه بسیاری از این ها مستفاد از این سه فصل وحی شده و می شود و اشکال بسیار داشته و دارد فهمیدنش اوّلا بواسطه اجمالاتی که بیان شده و ثانيا بعلّت و مزبور بودن آن و ثالثا بعلّت ان که بسیاری از ان ها هنوز واقع نشده

ص: 237

ولی با این همه اشكالاتی که داشته و دارد علماء مفسرین و اهل لغت ایشان ان چه را که باید بفهمند از این انباءات فهمیده اند و بهمین واسطه که اقوی شاهد و گواهست بر حقیّت این دین مبین متین مستحکم سيّد المرسلين و خاتم النبيّين صلوات الله و سلامه علیه و اله و علیهم اجمعين - فلذا بواسطه اخفاء این شواهد صدق همیشه اوقات در مقام بیانش نبوده و نیستند نظر بان چه در ایشان غالبًا بوده و هست از اوصاف ذمیمه از حسد و عناد و کینه و بغضی که حق تعالی در کتاب هوشع و سایر موارد از کتب انبیاء سلف علیهم السّلام از ایشان خبر داده و ایشان با این اوصاف ذمیمه مذمّت کرده شده اند بلکه در مقام پنهان کردن ایشان اصل نسخه ان کتاب را بوده اند - ولی نظر باین که گفتیم یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون از ان کتاب نسخه صحیحه در کنف حفظ حفیظ متعال باقی بوده تا زمانی کتابی از کتب بنی اسرائیل که موسوّم بنعید و میصواه را بقالب خانه برده بودند که منطبعش نمایند از مقارنات اتّفاقیّه این نسخه صحیحیه وحي كودك كه موسوّم بنبوّت هیلد بوده با ان کتابی که مقصود یهود بر انطباعش بود در یک جلد بوده و بنظر علماء ان زمان هم رسیده و همگی بر صحّت هر دو نسخه شهادت داده بودند از برای ان که عمل کارخانه انطباع و قالب و چاپ بر اینست که هر نسخه ای را که بخواهند منطبع کنند تا کمال دقّت در صحّتش نکرده باشند و نکنند متصدّى انطباعش نمی شوند كليّة لاسیّما در کارخانه های دولتی و بعد از انطباع ان کتاب نسخه ای از ان چاپ بدست این مستبصر بدین الله بیمن و برکت این دین و اهلش در دار الخلافه طهران صانها الله تعالى عن الحدثان امد و کمال اهتمام را در توضیح و تفسیر و ترجمه اش بقدر الوسع و الطّاقة نمودم و ان چه را که منحلّ گردید از این سه فصل از وحی کودک بقلم بیان اوردم و بر صفحات این کتاب مستطاب نگارش نمودم تا ان که بر جماعت یهود ايضاً حجّتی گردد شافی و دلیلی گردد وافی و

ص: 238

تمام اینسه فصل از وحی کودک بسه قسم بیان شده قسم اوّل از الف شروع شده بترتيب حروف ابجد و قسم دوّم از تاء قرشت که کلمه اخر ابجد است و قسم سوّم عكس ثانی - اما قسم اوّل در حرف الف فرموده

حَرف الف

عکس

یعنی بعد از این بیاید امّت و گروهی که متزلزل سازند عالم را و کرده شود خرابی ها و خاموشی ها بدست پسر کنیزک - در سابق از ایات توریة گذشت که هاجر والده ماجده حضرت اسمعیل را بالنّسبة بساره و شوهرش جناب خليل الرّحمن عليه و على ذرّیته الطّاهره الاف التحیّة و السّلام كنیز خوانده شده و در این جا این وحی را هم باصطلاح توریة فرموده است در فقرۀ بید بن امتا و فقرۀ اوّل که خبر از امدن گروه و امّت داده مراد امّت مرحومه پیغمبر اخر الزّمان علیه و اله صلوات الله الملك المنّان می باشد و فقره دوّم که فرموده متزلزل سازند عالم را مراد همان رعب و ترسی بوده که از جناب ختمی ماب و لشكر و اصحابش در دل های خلایق بهم رسید که با قلّتِ جمعیّتشان غالبا غلبه می نمودند بر جماعت کثیره از لشکر ها چنان چه از این معنی در قرآن خداوند سبحان اشاره فرموده که -﴿ كَم مِنْ فِئَۀٍ قَليْلَةٍ غَلَبَت فِئَۀً کَثیرَۀً بإِذْنِ اللهِ﴾ یعنی چه بسیار که لشکر قلیلی که غالب شده اند هر لشکر بسیاری را باذن باری تعالی

ص: 239

چنان چه در کتب تواریخ و سیر و اخبار مشحونست از غزوات جناب ختمی ماب و بعد از ان جناب از فتوحات اصحاب ان جناب یا لشكر قليلی از اعراب بادیه و غلبه ایشان بر سلاطین روی زمین از قبیل قیاصره و اكاسره و غيرهما و این غلبه از بدیهیّات اوّلیّۀ هر ذی شعوریست که نبوده بجز از باطن شرع و دین مبین مستحکم سیّد المرسلین و تایيلات و تسديدات اله العالمين فالحمد لله رب العالمين و فقره ثالثه که فرموده و کرده شود خرابی ها مراد خراب شدن قلاع خیبر و سایر شهر هائی که از یهود و نصاری و مجوس در اطراف مدینۀ طیّبه و مکّه معظّمه و غیرهما بواسطه فتوحاتی که اوّلا در زمان ان حضرت واقع شده و ثانیا در زمان خلفاء راشدين آن حضرت سلام الله عليه و مراد از فقره چهارم که فرمود و خاموشی ها بدست پسر کنیزک ممکن است که اوّلا خاموش شدن اتشکده فارس که محلّ پرستیدن جماعت اتش پرست بوده بولادت با سعادت ان حضرت و ثانیا خاموش شدن اتش های محاربه و مجادله و معارکه که در زمان جاهلیّت در میان اعراب بوده که همیشه و دران زمان اتش حرب در ان ها مشتعل بوده و بواسطه استيلاء ان حضرت ان حضرت ان اتش های محاربه تاخت و تاز بیجا از میان ایشان برداشته شده و شاهد بر این مدعّا حكايات منقوله از طوائف بني فريضه و بنی قینقاع و بنی نظیر و بنی سلیم و سائرین از طوائف یهود و کفّار قریش معروف و مشهور و در اغلب کتب تواریخ و سیر مسطور است - و ممکن است که مراد از خاموشی ها چون بلفظ جمع فرموده این معنی هم اراده شده باشد یعنی بواسطه نور هدایت و ارشاد ان برگزیده ربّ العباد و البلاد اتش های کفر و ضلالت و شرک و معاصی کبیره بلکه صغیره رفته رفته خاموش خواهد شد بلکه در معنی زبانیه های جهنّم و اتش های غضب خداوندى عزّ و علا در يوم المعاد بواسطه شفاعت ان جناب و اوّلاد امجادش ان شاء الله تعالى خاموش خواهد شد چنان چه بر شفاعت کردن ان جناب و اوّلاد طیبين ان حضرت گذشته از ان که معتقد قاطبه مسلمین است

ص: 240

از کتب انبیاء سلف علیهم السّلام هم واضح و معلوم شده چنان چه ببعضی از ان ها سابقا اشاره شد توضیح دیگر آن که اوّلا در فقره اولی که گفت از جا بکند و حرکت دهد خلایق را اشاره باین مطلب است که سابقا از ایات مرقومات منقولات از توریۀ و سایر کتب انبیاء بنی اسرائیل علیهم السّلام فهمیده شده بود از ان که جناب ختمی ماب بعلاوه از پیغمبریش مبعوث بر کافه عباد بوده از جنّ و انس چنان چه بر این مدعّا شهادت می دهد کتاب مستطابش قران هم بقول خدای تعالی و ما ارسلناک الّا کافّۀ للنّاس یعنی نفرستادیم تو را ای احمد مگر از برای کافه خلایق از جن و انس و در حرف باء گفته

حرف باء

عکس

توضیح این فقره ان که چون لفظ دوّم که کلمه (ونشا) است ممکن است که بقاعده لغت عبری که موسی را موشه می گویند اسمعیل را اشمعیل می خوانند و چون عبری با عربی مقارن اللفظ والمعنی می باشد فلذا این کلمه و نسا فراموش فرمودن می شود مفاد این فقره انست که در اهل عالم فراموشی بهم می رساند از تمامی دنیا و زهد خواهد ورزید و زهد جناب ختمی ماب سلام الله عليه و اله محلّ انکار احدی نبوده و نیست و تشریح شریعت مطهّره ان حضرت بنایش بر زهد در دنیا

ص: 241

و ترکش می باشد - و ممکن است که بمعنی خراب کردن و کندن باشد چنان چه بعضی از مفسّرین چنین تفسیر و توضیح کرده اند بنابراین معنی موافق می شود با وحی اوّل و باین معنی مناسبت دارد فقره بعد که لفظ حَردین کرشا جبّارین می باشد زیرا که لفظ حردین را چند معنی کرده اند متحرّک شدن و جنبانیدن و ترسانیدن و از جا کندن - و هم چنین لفظ کرشارا معنی راندن و دور کردن نموده اند و قرینه لفظ جبارین با الفاظ سابقه همان معنای اوّل که در الف بود مستفاد می شود که پسر كنیزک همه عالم را حرکت دهد و از مقام کفر و شرک و بت پرستی بساحت قرب مبدء رساند و خراب کند بنیاد کفر و ضلالت را و برانداز خود دنیا و اهلش را اگر چه اقارب و ارحام و خویشاوندان نزدیک ان حضرت بودند و بترساند بقوّت قلب خود و اصحاب و تابعینش همگی مخالفیش را حتّی پادشاهان و جبّاران و ظالمان را و منهدم نماید خانه جبّاران را و بشکند صولت ایشان را و همگی این معانی با علی درجۀ ان ها در ان حضرت سلام الله علیه و امّت مرحومه ان جناب بمحّل بروز و ظهور پیوست بنحوی که کسی را ممکن نمی شود انکار ان ها و امّا حروف بعد از باء تا كلمه لام بابهام باقی مانده مگر حرف حاء و حطّی که مراد از ان فقره نشانه از اوردن ابرهه فیل سفید و لشکر فیل سواران را از برای خراب کردن بیت الله الحرام که مکّه معظّمه بوده باشد در سال تولّد ان جناب و اطاعت ننمودن فیلان مرصاحبان خود را و به هلاکت رسیدن جمیع لشکر ابرهه به امدن مرغ های ابابیل چنان چه از کتاب اقامة الشّهود و محضر الشهود و سيف الامّه نقل شده

و امّا حرف لام

عکس

ص: 242

عکس

توضیح این فقره ان که چون بمضمون آن چه که در کتب تواریخ و سیر مسطور است كه بيت الله الاعظم مکّه زاد الله تعالی شرفه که قبل از ولادت با سعادت جناب ختمی ماب خرابه مانده بود باین معنی که از تردّد خلایق باز مانده بود و وقفه ای در آمد و شد خلائق بحجّ بيت الله الحرام بهم رسیده بود از طول زمان فترت و طغیان بت پرستان و قوّت سلاطین و جبّارین روی زمین و بهمین حالت بود تا سی و پنج سال بعد از تولّد جناب ختمى ماب صلى الله علیه و اله و پنج سال قبل از بعثت ان حضرت ابادان گشت و امد و شد خلائق از حاج از اطراف زمین زیاد گردید و در این حرف لام خبر داده از نشانه دیگر ان حضرت پس در این فقره فرموده از برای شکسته شدن آن در که بسته شده باشد از آمدن برسیدن بان مکان یعنی کعبه معظّمه که محلّ آمد و شد خلایق نبوده بواسطه امدن پادشاه ابادان خواهد گردید - چنان چه از آمدن همین پادشاه حضرت دانیال نبی هم در مقام تعبیر خواب بخت نصّر در کتاب خود در فصل دوّم در آیه چهل و چهارم خبر داده بلفظ (دی ملخیا یا قیم) ، چنان چه قبلا شرح داده شد در بهره پنجم از بخش دوازدهم همين جزو از کتاب و در كتب انبیاء هم از پیغمبر بپادشاه بسیار تعبیر شده و تعبیر از نبوّت بسلطنت و از نبی بسلطان مراد سلطنت حقیقی خدائی است بر خلق و معنای آن هم واضح و روشن است بعید بنظر نیاید

و امّا حرف میم

ص: 243

عکس

یعنی - محمّد صلّى الله عليه و اله بزرگ و صاحب اختیار چوب درخت برازنده خواهش کرده شده که نابود کند بوده را و فرو نشاند اتش را و خودش بوده باشد جمله و کلّ - ظاهراً این فقرة عبارت محمّد كایا يا بقيّة حرف وحی لام است که (ینصیمح ملکا محمّد کایا) باشد یعنی بروید پادشاه که نام او محمّد باشد و لفظ کایا عربي ان كهیا و عبرى ان كهوا می باشد بمعنی برزگ و صاحب اقتدار است و یا ان که بترتیب بعد از وحی حرف لام ابتدا به این حرف میم شده بهر تقدیر مفاد این دو وحی همانست که ذکر شد و لفظ (اعا) بالف اوّل و عين دوّم بمعنی درخت و چوب آمده است چنان چه تعبیر از مرد نیک و باصلاح و تقوی را به درخت و چوب در توریة در سفر اعداد فصل سیزدهم ایه بیستم فرموده که ببین که زمین چیست ثمین یا لاغر وهشباه عص ایم ایین یعنی درخت ها در ان هست و لفظ (بایا) بمعنی برازنده و لفظ (دییطمع) بمعنی خواهش کرده شده - مفادش ان که محمّد از شجره طیّبه و رسالت خواهد بود که صاحب مقام و مرتبه بزرگ می شود بقسمی که تمنّای مرتبه و مقام بلند و پایه ارجمندش را همه کس ارزو خواهد نمود و ممکن است لفظ ( دییطمع هویا) بمعنای فرو نشاند بوده باشد یعنی - اتش هائی که میان طوائف اعراب و اختلافاتی که در میان ملل و ادیان بوده همگی را خاموش فرماید

ص: 244

و اصلاح دهد و اختلافات ادیان و ملل باطله را بقوّت شریعت مطهرّه خود بر طرف کند . و ممکن است که بمعنی نابود کند بود را بود یعنی جمیع داعیان از اهل کفر و شرک و بت پرستی را که مردم را بسوی خود دعوت می نمودند و مایه اغواء خلایق بودند همگی را مایوس می فرماید از عمل شنیع خود - و از طبع در اغواء خلایق ایشان را می اندازد - و هم چنین هر سرکش و طاغی و یاغی از دین و آیین خدای تعالی را اگر چه سلطان هم بوده باشد نابودش کند بنحوی که دست طمع از زندگی و زندگانی خود بر می دارد و فقره کلمه (و یهیه کلیلیا) اگر لفظ کلیلیا را بمعنای کُلّ توضیح نمائیم چنان جمعی از مفسّرین کرده اند معنی ان چنین است که - وجود ان حضرت اصل اصیل و كلّ فى الكُلّ خواهد گردید چنانچه معنای خاتمیت و پیغمبریش برکافّه عباد همانست - و هر گاه از کليل و اكليل که بمعنی تاج است بگوئیم ایضًا مناسبت دارد باین معنى سيّد المرسلين و افضل الاوّلين و الآخرين و اكمل السابقين و السابقين و اللاحقین و تاج البکّائین و سراج الموحّدين و سائر القاب ان جناب عليه و اله صلوات الله الملك الوّهاب و ممکن است که این لفظ کلیلیا از کلاله بمعنی کلّ بفتح کاف و تشدید لام باشد بمعنی بار بر دوش بگوئیم پس بنا بر این خداوند احدّیت بزبان وحی القاء فرموده است بر ان طفل معصوم این نشانه دیگر را از حضرت ختمی مرتبت که بواسطه بغض و عداوتی که اسرائیلیان و یهود بان جناب دارند ان جناب باری می باشد بر دوش ایشان و الحق بهمان قسم هم بوده و ان جناب بهمه را این معانی متصّف بوده حتّی معنائی که بتاییدات ربّانی و توفیقات سبحانی از لفظ کلیلیا استنباط شده مناسبت با لفظ و حالات اسرائیلیان داشته و دارد و این وحی حرف میم که بالصّراحه تعبیر بلفظ مبارک و اسم سامی و نام نامی ان حضرت صلّى الله علیه و اله و سلّم شده که در اوّل وحی فرموده (محمدّ کایا ) موافق است با ایه کتاب هوشع که گفته است

ص: 245

(محمّد لكثیام) نهایت ان که در ان ایه هوشع فرموده که محمّد هر اینه جزیه گیر است و از طلا و نقره شما خواهد گرفت چنان چه در بهره چهارم از بخش دوازدهم در این جزو از کتاب شرح داده شد بر وجه تفضیل

و امّا حرف نون

عکس

چون در حرف سابق تصریح بمدح و ستایش ان حضرت سلام الله علیه و اله نبود و ممکن بود قائلی بگوید که این انباءات تصریح بتوصيف و مدح ان حضرت نیست فلذا در این وحی که حرف نون است تصريح بمدح ان حضرت شده است بعلّت ان که فرموده که روشن کند چون برسد و بنشاند در زمین و دینشان قیامت برساند و کننده جنگ باشد و باشد از سفال و از گل بر امده باشد توضیح آن که چون عالم را تاریکی کفر و شرک و سایر معاصی از قتل و غارت و تاخت و تاز طوائف اعراب در زمان جاهلیّت بیک دیگر و غیر این ها فرا گرفته بود و از یمن قدوّم شریف ان حضرت عالم را خداوند جبّار با نوار مقدّسه از شادات و هدایات و انباءات ان حضرت و تابعينش منوّر و روشن فرمود - و این انباءاتی که در این فقره از وحی کودکست مطابق است با انباءاتی که در کتاب شعیای پیغمبر در فصل چهل و دوّم بیان شده که فرموده - تو را عهد و نور امّت ها

ص: 246

خواهم گردانید - و فقره عبارت بعد را که فرموده بود که دینشان بقیامت برساند یعنی دینش تا نفخه صُور که نشان قیامت است می رسد و این انباء یکه در این وحی شده مطابق است ایضًا با انباءاتی که در کتاب دانیال نبی فرموده در فصل هشتم ایه هجدهم - و امّا مقدسین خدای تعالی مملکت را خواهند گرفت و بمملکت تا بابد الاباد باد ملک خواهند شد - پس هر یک از این دو انباء کودک یا انباء دانیال نبی مصدّق یک دیگر می باشند و مفاد هر دو ابدی بودن دین و ایین جناب سیّد المرسلین و خاتم النبيّين است - و فقرة بعد که فرموده در این وحی کردن که کننده جنگ باشد. موافق است با ان چه دانیال نبی علیه السّلام در کتاب خود در فصل دوّم ایه چهل و چهارم زیرا که فرموده دانیال نبىّ (تدن و تاسف ) یعنی تمامی مملکت راسحق و مغلوب خواهد کرد و در اخر ایه اشاره بابدی بودن دین و ایین شریعت مطهّره ان حضرت نموده و در فصل هفتم ایه هجدهم دانیال نبی فرموده

عکس

یعنی پادشاهی ان جناب تا بابد الاباد در تمام عالم بر تمام عالمیان خواهد بود - و این معنی همان بقاء دين و ایین حضرت خاتم النبييّن می باشد و الا در زمان ان حضرت و خلفاء راشدین ان جناب و اوصياء مرضیّين تا این زمان بلكه تا قيام قائم همیشه زمین خالی از سلاطین دنیویّه نبوده و نیست و نخواهد بود الى قيام قائم ال

ص: 247

محمّد صلّى الله عليه و اله و أَمّا فقره - حسف طينا داملطا - اگر چه بعضی از علماء بنی اسرائیل از این فقره از مستبصرین و غیرهم هم چنان تفسیر و توضیح کرده اند که ان حضرت از میان عرب مبعوث برسالت گردیده و اعراب هم در جنب سایرین بمنزله سوفال و گل بوده اند بعلّت ان که صاحب دولت و سلطنتی نبوده اند قبل از بعثت ان سرور و از سلاطین روی زمین محسوب نمی شدند فلذا ایشان را در این مقام و در مقام تعبیر خواب بخت النّصر دانیال نبی تعبیر بسوفال فرموده چنان چه قبل از این در اخبار دانیال شرح داده شد ولی این احقر العلماء و السّادات که مؤلف ثانی این کتاب اقامة الشّهود في ردّ اليهود می باشم در این مقام توضیح این کلام وحی کودک را بنحوی ملهم گردیدم که بصفحه این اوراق نگارش نمایم که مناسبتش بصفات حميده آن سرور بیشتر و بمذاق جماعت اعراب هم بهتر بوده باشد و بیان ان توضیح ان که چون نسب ان حضرت سلام الله علیه و اله بجناب خليل الرحمن و او بنوح نجّي و نوح نجّي بجناب آدم صفیّ الله عليهم السّلام می رسد و در کتب اخبار و تواریخ و سیر مسطور است و همیشه در اصلاب شامخه و ارحام مطهره بودند و هر گزند در عالم اطلاب اباء طاهرین و نه در عالم ارحام امّهات طاهرات و نه در عرصه تكليف و عالم ظاهر دامن وجود ذیجودشان الايش بزنگ کفر و شرک و بُت پرستی بلكه ملوّث بنجاسات معاصی نشده بود و خسف و طین بودنش بعالم ظاهر بشرّیت از طینت طیّبه طاهره اباء طاهرین بوده مخلوط بنار و اتش کفر و شرك و معاصی بهیچ وجه من الوجوه نشده و ممکن است که این فقره را بنحو دیگر توضیح نمائیم و بگوئیم که چون آن برگزیده خداوند بی چون بواسطه بودنش

ص: 248

با علا درجه كمال حسن خلق و تواضع و فروتنی و زبان مقال ان حضرت بدین گونه کلمات گویا بود كه انّى مسكين جالس مسكيناً و همیشه اوقات با فقراء و خاک نشینان می نشستند و خود را در مقام خفض جناح و همراهی با فقراء و مساكين و تابعین خود با خاک یکسان می فرمودند و شاهد بر صدق مدّعای ما فرمایش خدای تعالی است در قران مجید که در وصف خلق شریف ان بزرگوار او را مخاطب بخطاب و انّك لعلى خلق عظیم فرموده و ممکن است که مراد از این جمله (حسف طينا) در این جا و تعبیر خوابی که دانیال برای بخت النّصر فرمود در ان خوابی که بخت النّصر بت را در عالم رؤیا دیده بود بهیئت غریبی که سر و گردنش از طلا و دست ها و سینه و شکمش از نقره و پاهایش تابساق از مس و ساق پاهایش تا سر انگشتان از اهن و سوفال بوده و دانیال در تعبیر پاهایش که مرکّب از اهن و سوفال بوده فرموده بود که پادشاهان چهارمین مرکّبند از دو فقره بعضی بمثل آهن سخت و بعضی بمثل سوفال ضعيف و ان سوفال بعرب تعبیر شده بود و اسمی از اهن نبرده بجز ان که فرموده بود که این دو نوع سلطان قوی و ضعیف با هم مخلوط نخواهند شد چنان چه اهن و سوفال با هم مخلوط نمی شود - در این مقام ان چه بنظر احقر می رسد انست که چون سلطنتی از اعراب پیش از ولادت حضرت ختمی مرتبت صلّى الله علیه و اله معروف نبوده و نیست و دانیال که پیغمبر خدا بوده دروغ نمی گفته پس ناچار سلطنت تعبیر به سوفال در ان زمان باید سلطنت سلاطین رومی باشد بقرنیه ان که معاصرین قیاصره در ان وقت سلاطین اکاسره یعنی سلاطین مجوس عجم بوده اند که در مقابل رومی ها مانند اهن اقوی بودند و هنگام محاربه و مجادله رومیان مغلوب عجم می شدند تا زمان بعثت حضرت ختمی مرتبت - پس بنا بر این تعبیر کردن اعراب را بسوفال مطابقه دارد عبارت وحی کودک

ص: 249

و تعبیر دانیال با سلاطین روم که بمنزله حسف طینا بودند در مقابل سلاطین اکاسرۀ عجم که اصحاب پیغمبر خاتم بواسطه تعصّب عربیّت خود و هم جنس بودن با اهل روم بلکه در معنی رومی خوانده می شدند زیرا که مكّه و مدينه و توابع آن ها از قدیم الایّام داخل در مملکت روم بوده از این جهت بود که اصحاب ان جناب از مغلوبیّت سلطان روم و غلبه سلطان عجم بر ان ها اظهار دلتنگی می کردند و از خدا درخواست می نمودند که روم بر عجم غالب شود تا این که بواسطه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله نوید الهی بایشان داده شد و ايه شريفه ﴿الم غُلِبَتِ الرُّومُ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴾ (تا اخر) بر پیغمبر اکرم نازل کردید و پس از چند سال رومیان بر عجم غالب شدند پس بنابراین توضیح و تفسیر در موضوع این جمله از وحی کودک و کلام دانیال تعبیر کردن اعراب را ابسوفال و گل که ان برگزیده خداوند متعال در میان ایشان بود و مبعوث برسالت گردید کسری و نقصی بر طوائف اعراب هم وارد نیامده و بهیچ وجه دلالت بر مذمّت کردن دانیال و کودک ایشان را نمی کند بلکه مراد همان جهت اضعفیّت سلطنت رومی که قیاصره بودند قبل از بعثت از سلطنت عجم که اکاسره بودند بوده است ( این توجیه اخیر از مولّف ثانی اقامۀ الشهود است)

و امّا حرف سين

عکس

یعنی محکم فرماید سخن گفتن را و بشیخ نمودن را و برود و بپرد و بیرون اورد جان

ص: 250

امیران را - توضیح این وحی اوّلاً فرموده که محکم کند سخن را یعنی در مقام تکلّم فرمودن ان جناب باین نحو می باشد که معدن فصاحت و بلاغت بوده باشد و کلام را چنان متقن و با معانی بسپار در کمال اختصار آن بزرگوار می فرماید که هیچ یک از فصحا و بلغاء بحسب فصاحت و بلاغت نتوانند بر او ایرادی بگیرند و صاحب کلمات جامعه بوده باشد چنان چه این صفت فصاحت و بلاغت از ان حضرت و اوصياء مرضییّن ان جناب معروف و مشهور است و از همین جهت است که خداوند منّان قرآن را که افصح از جمیع کتب سماویّه می باشد بر ان حضرت نازل فرموده و خود ان حضرت فرموده انا افصح العرب و العجم - و ايضاً در ان وحى مبارك باین جمله معطوف داشته است فقره بعد از ان را و فرموده - و مستحکم فرماید تحمید پروردگار مجید و تنزیه و تقدیس و تسبیح را اشاره است به نماز های پنج گانه یومیّه ای که در شریعت مطهرّه خود تشریع فرموده و ان را رکن رکین دین خود قرار داد و امّا جمله بعد که فرموده و برود و بپرد کنایه از معراج رفتن ان حضرت چنان چه در آیه ای که سابقا از کتاب هوشع نبی نقل کردیم اشعار بر این علامت که معراج رفتن آن جناب باشد شد و در این جا هم اشاره اجمالیّه ای بشود سنراوار است شاهد بر صدق معراج رفتن حدود ان حضرت بسیار است و از آن جمله می گوئیم که خداوند متعال از برای اسمان ها در هائی قرار داده و بعلاوه از ان که در قران تصریح به ان شده است در توریۀ و کتب بنی اسرائیل هم باین معنی تصریح فرموده اند و خبر داده اند که درب اسمان ها از بیت المقدس می باشد که بلسان قرآن مسجد اقصی نامیده شده و چون خدای یگانه می دانست که ببنی اسرائیل در کتاب های اسمانی

ص: 251

فهمانیده بود که درهای اسمان از مکان شریف بیت المقدس که مسجد اقصی باشد بوده و هست چنان چه در توریۀ در سفر تکوین در باب بیست و هشتم در ایه هفدهم از زبان حضرت یعقوب فرمود

عکس

یعنی یعقوب بنی ترسید گفت این چه مکان ترسناکست این نیست مگر دروازه اسمان چون ان حضرت در خواب دیده بود که در همان مکان شریف نردبانی گذاشته شده است و ملائکه بان نردبان بالا می روند و بپایین می ایند و صعود و نزول ملائکه به ان سلّم از ان مکان شریفست چنان چه در چند ایه پیش از ایه دهم همان نحوی که نوشته شده پس بهمان نحوی که خداوند در اوّل سورۀ اسراء در قران مجید خبر داده بقول خود ﴿ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ﴾ ترتیب سیر دادن محمّد بن عبد الله صلّى الله عليه و اله و سلّم را از مسجد الحرام اوّلاً بسوی مسجد اقصی که برکت داده است اطرافش را که شامات بوده تا این که بان حضرت بنماید بعضی از ایات خود را که بعالم بالا تا مقام قرب حق که مقام قاب قوسین او ادنی باشد برساند او را بدان که خدا این چنین تعبیر را نفرموده مگر از برای آن که پیغمبرش را تکذیب نکنند جماعت یهود آن کسانی از ایشان که می دانستند و خوانده بودند در کتب اسمانی که درهای اسمان

ص: 252

از بیت المقدس که مسجد اقصی است گشوده می شود پس بنا بر این هرگاه فرموده بود که از مسجد الحرام مرا بالا بردند هر اینه ان کسانی که می دانستند که درهای اسمان از مسجد اقصی گشوده می شود ممکن بود که تکذیبش نمایند چنان چه همان جماعت که می دانستند از یهود نشان صدق گفتار ان حضرت را ابتداء ایشان تکذیبش کردند و گفتند که محمّد این گونه سخنان را از روی ترس از دشمنان می گوید که مردم احتمال دهند که او راست می گوید تا هرگاه از نظر ها پنهان شود کسی بجستجوی او بر نیاید و بگویند شاید بر اسمان ها بالا رفته است و نیز داستان اخبار از معراج رفتن انجب نوا هوشع پیغمبر در کتاب خود خبر داده چنان چه قبلا شرح داده شده و ظاهرا این جمله از وحی کودک با جمله وحی یوشع مصدّق یک دیگرند کما این که در فقره اوّلی هم در مقام استحکام کلام با ان چه که صفینای پیغمبر در باب سیزدهم از کتاب خود در ایه نهم که گفته است - بایشان لب های پاکیزه می دهم و سخن خود را در دهانش می گذارم مصدّق یکدیگرند و فقره اخیر که فرموده و بیرون اورد جان امیران را پس این معنی نیز در ان حضرت بوده که بسا امیران و سرهنگان و بزرگان از عرب و عجم را از کفّار قریش و بت پرستان و یهود خیبر و غیر خیبر را بهلاکت رسانیدند از قبیل عمرو و عنتر و حارث خیبری در جنگ خیبر و شبیه و عتبه و خالد و عمر و بن عبدود در جنگ بدر و حنین و خندق بشمشیر برّانِ خلیفه و جانشین و داماد و برادر و پسر عمّش امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب عليهما السلام

و امّا حرف عین

عکس

ص: 253

عکس

یعنی نیست و نابود کند بت را و براندازد از روی زمین و بیندازد از عزّت عزیزان را باطن کند هر بدعت در هر دین را و ان جناب سلطنت نماید اسمان را اینست معنی اجمالی این وحی و امّا معنی تفصیلی و توضیح ان اینست که اوّلا گفته است عفا غرّا بضمّ عین و تشدید زا اسم بت بزرگ مشرکین قریش بوده چنان چه در قران هم نام عزّا باین معنی ذکر شده و عفا بمعنای اندر اس و کهنه نمودن و هلاک و نابود کردنست چنان چه در مجمع البحرين فرموده عفى على قبره محی اثره و عفت الدّار غطّاها التّراب فاندرست یعنی کهنه گردید اثار ان خانه تا ان که چنان خراب گردید که از آن اثری باقی نماند پس بنابراین جمله از وحی کودک معنایش اینست که مندرس می کند یعنی محمّد صلى الله عليه و اله اثار بت بزرگ ایشان را که عُزّا باشد بلکه جمیع بتها را بلکه بت پرستی و بت پرستان را چنان چه همین طور هم شد بعد از فتح مکّه ان جناب امير المؤمنين علّى عليه السّلام را امر فرمود که پای مبارک خود را بر شانه ان حضرت بگذارد و بالا رود و داخل کعبه معظّمه شود و بت هائی که در ان جا داشتند که بزرگ تر از ان ها که سه بت بزرگ ایشان بود که عبارت باشد از لات و مناة و عزّا همه آن ها را بشکند و بیرون اندازد و ان حضرت هم همین کار را کرد و امّا مراد از جمله سوّم این وحی که گفته است و وبا طلا كوزا یعنی و باطل كند ان جناب هر بدعتی و تازه ای را که در زمان جاهلیّت بوده بلکه دینش ناسخ همه دین ها و ملّت ها و شریعت های امّت های گذشته خواهد شد و نوعًا همه دین های

ص: 254

باطله را از میان خواهد بود مگر ان چه را که خداوند از شرایع سابقه امضاء بفرماید و امّا جمله چهارم از وحی که گفته است وِ دی شَلطَت شِميَا وِ كَزا يعنی بیک چشم بهم زدن ان حضرت برفتن به اسمان و سیر عوالم ملكوت و لا هوت از عالم ناسوت استیلا و سلطنت بهم می رساند - و این اشاره است بمعراج و فتن ان حضرت با بدن عنصری چنان چه از بعضی از کتب عهد عتیق قبلا این معنی اشاره شد و بعد از این هم نیز از کتب عهدین اشاره خواهم کرد ان شاء الله تعالى بعونه و توفیقه

حَرَف فاء

عکس

یعنی جناب ختمی ماب صلّی الله علیه و اله از طایفه اعرابست که بزبان عبریان خسف و کل بوده اند بیرون می اید چنان چه قبلا از کتاب دانیال نقل شد و هم چنین در حرف نون و بزرگ و با شوكت فرمايد فرزندان بت پرستان را و نشانه کتابش قول بالاى قول و حکم بالای حکم است یعنی کتابش بتدریج بر او نازل شود چنان چه در کتاب شعيا هم تصریح شده و در اخبار شعیا از پیش گذشت - و مراد از جمله هواه كوليكو بپواه بنابر آن چه از بعضی از کتب سابقین یهود مفهوم می شود و صاحب اقامّ الشهود هم تصریح کرده کنایه است از خاصیت و نشانه دیگر قرآن که خواندن آن موجب فرح و انبساط وشرح صَدْر و بر امدن حاجات

ص: 255

است و احترامش موجب زیادتی دولت و مکنت است

حرف صاد

عکس

یعنی و درنک نموده و ماه منشقّ گردید و اطاعت نمود ان حضرت را و شنيد امر ان جناب را و از محلّ خود بسرعت امد و سلام کرد و در گریبان ان جناب داخل شد و بسرعت بیرون امد و بمحل خود برگشت این جملات اشاره است بمعجزه شق القمر و ممکن است که کنایه از ردّ دشمن باشد بامر ان حضرت برای خلیفه و وصیّش حضرت امير المؤمنين علىّ عليه السلام

حَرف قاف

قاماکودا اسم بروج یا ستاره ها است - و جمله لاریا کریدا و ومیت ندا کنایه از درازا کشیده شدن است - و جمله دییصمح جديرا کنایه از روئیدن پرچین کننده است و توضیح

ص: 256

این فقرات جمعاً آن که بت هائی که بهیئت ستارگان و یا بروج بوده بر امدن حضرت ختمی مرتبت صلّى الله عليه و اله همۀ ان ها را مانند چهار پایان بطویله خواهند برد و شاید مراد از طویله بردنشان کمال ذلّت ان ها باشد چنان چه متبادر است که هر گاه بخواهند کسی را ذلّت و خواری دهند می گویند او را باید بطویله برد و جمله بعد که ییصمح جديرا باشد یعنی بروید بسوی ان کسی که سزاوار همه کمالات بوده باشد چنان چه از پیش گفته شد که در کتاب دانیال ووبیوم هون یا قیم ملکا بهمین معنی تفسیر شده و هر دو عبارت در ان کتاب و در این وحی همین معنی را می فهماند که مراد روئیدن پادشاهی باشد که لیاقت سلطنت ابدی داشته باشد و اگر فقرۀ آخر که کلمه جدیرا است بمعنای پرچین کننده باشد چنان چه صاحب کتاب منقول الرضائی ترجمه کرده معنایش اینست که ان جناب مستحکم کننده می باشد بنیان توحید و خداشناسی و خدا پرستی را و اصلاح کننده خواهد بود ناهمواری هایی را که در راه بندگی کردن بواسطه طول زمان فترت بهم رسیده چنان چه همین طور هم شد پس همه این صفات در حق ای آن جناب براستی و درستی باشد.

حرف راء

عکس

ص: 257

شغاغاه توضیح این کلمات چنین است کله رام یعنی خدایِ افراشته چنان چه می گویید رام عَلَ كُل رامیم یعنی خدای تعالی بلند است بر همه بلندی ها و در این مقام بقرينة فقرات بعد کنایه است از برتری خاتم الانبیاء صلّى الله عليه و اله بر جميع پيغمبران و بلند مرتبه تر بودن ان جناب از همه پیشینیان و پسینیان - و امّا جمله بعد كلمه بشیتاغاه كنایه از متوّج بودن ان حضرت بتاج سلطنت خدائی و خاتم الانبیاء بودن - و جمله لبوشیاه کتلکاه کنایه است از بسیار سفید بودن جامه کنایه از نورانی بودن ان حضرت بنحوی که نور بمنزله لباس او را پوشانیده باشد و جمله مخبّد شغاغاء یعنی سنگین کننده باشد گناهان امّت را در اثر ظلم ها و جورها و اذيّت ها و ازار هائی که بان حضرت و ذریّه طیبین و طاهرین او و شیعیان و دوستان ان ها وارد می کنند پس معنای این جمله چنین می شود که اشقیاء امّتش بر همان شقاوت خود خواهند مرد بواسطه همان شقاوتی که اختیار کرده و می کنند

حرف شين

عکس

ص: 258

عکس

از كلمه شبوبا تا كلمه طابا معنایش اینست که اسیر می كند ان حضرت صلى الله عليه و اله اسيركردنى در ساعت خوب - و مراد از اسیر کردن در ساعت خوب همان کیفیت جنگ بدر است که بواسطه نصرت ملائکه هفتاد نفر از روسای قریش و سایر طوایف را لشکر ان حضرت بکمال سهولت اسیر نمودند و خوب بودن ساعت بواسطه نزول ملائکه نصر برا ان حضرت بوده - و در جمله اخر که گفته است عَل بُوخَرا حَبيبا كنایه و اشاره است به آن وعده ای که خدای تعالی درباره حضرت اسمعیل به ابراهیم خليل عليهما السّلام داده که فرموده بود ذریّه او را برکت دهد و یاری فرماید و در جمله وسطی که گفته است لِارَغا پِتیا و وُرِهاباه دِعَبدِا تِشوُباه وَ يِرَحِم یعنی ان اسیر کردن در زمینی باشد که وسیع و خوب بوده باشد کنایه از همان جنگ بدر و حنین و اخر ابست که در مکان وسیع نیکو بوده

حرف تاء

یعنی بیاید ساعتی که قوی گردد فرج و بسیار شود نبوّت و مانند سیل پر کند همه روی زمین را - بدان که مصداق جمله اوّلی که فرموده

ص: 259

بیاید ساعتی که قوی گردد فرج مصدّق است کلام شعیای پیغمبر که در باب پنجاه و یکم کتاب خود در آیه چهارم فرموده و ان ایه اینست

عکس

یعنی ای امّت من گوش دهید و ای قوم من بمِنَ متوجّه شوید که شریعت از نزد من صادر خواهد شد و حکم را بر خلایق بجای نور و روشنی ارام خواهم داد - و در ایه پنجم همان باب نیز گفته

یعنی نزدیکست عدالت من و بیرون شود نجاة و فرج من بظهور می اید و بازو هایم اقوام را حکم خواهد نمود و جزائر منتظر من بوده و ببازوهایم اعتماد خواهند نمود - این دوایه تقویت وحی کودک را کرده و وحی کودک هم تقویت گفته شعیا را کرده و امّا جمله بعد که گفته است و بسیار شود نبوّت و مانند سیل پر کند همه روی زمین را اشاره است به دو علامت از علامات خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و مقوى انست اخبار شعیای پیغمبر نیز در آیه دهم از باب بیست و هشتم ان کتاب - پایان یافت ان چه که از قسمت اوّل وحی کودک فهمیده شده و ان را علماء يهود توانسته اند تفسیر کنند و امّا ان چه که از جمله های قسمت دوّم وحی کودک

ص: 260

تفسیر و فهمیده شده که از تاء قرشت ابتدا شده و بحرف فاء رسیده از این قرار است

حرف تاء از قسمت دوّم

عکس

یعنی زیاد شود شرافت و بسیار گردد جبروت و گشوده شود بندیان و اسیران - توضیح این وحی ان که بواسطه بعثت حضرت ختمی مرتبت زیاده می شود شرافت ان کسانی که ایمان می اورند اگر چه اوّلاد یهود و نصاری و مجوس و غیر ایشان از مشرکین و کفّار باشند و بسیار می گردد جبروت ایشان و دارای ملک و دولت می شوند و این که گفته است گشوده شود بندیان و اسیران مراد خلاصی محبوستان نفس و شیطان است که شیطان رجیم ان ها را بدام خود در اورده و اسیر بند طغیان و عصيان و کفر و ضلالت نموده که ان حضرت بقوۀ نفس و ارشاد و هدایت خود همه تابعین خود را از قید اسیری نفس امّاره و شیطان مکّار خلاصی بخشد - و در اصطلاح یهود یعنی علماء بنی اسرائیل بسیار متداولست که از عاصیان و طاغیان و گرفتاران نفس امّاره و شیطان تعبیر بمحبوس و بندی و اسیر می کنند چنان چه یکی از علماء ایشان در کتاب خود که بقاشاه بوم ادیر نام دارد چنین نوشته

یعنی چگونه عبادت نمایم خداوند خود

ص: 261

را با ان که خود اسیر نفس امّاره و شیطان رجیم می باشم - پس در لغت اسرائیلیان اطلاق اسیر و زندانی بر پیروان شیاطین انسی و جنّی شده -

و امّا حرف شین از قسمت دوّم

عکس

یعنی شش نفر ارزومند به دشواری افتند بعد از دشواری و چسبیدگان بزحمت بیفتند - در توضیح این جمله صاحب اقامۀ الشهود گفته است که ظاهراً مراد از ان شش نفر فرزندان جناب و لا يتماب امیرالمؤمنين عليه السّلامند که در رکاب سعادت انتساب برادر خود حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام بدرجه دفعه شهادت رسیدند که چهار نفر از ایشان از ام البنین والده ماجده حضرت عبّاس علیه السّلام بوده اند و دو نفر دیگر کوچک تر ابا بكر بن على بيست و يك ساله و بزرگ تر عمربن علی بیست و پنج ساله بوده اند و گفته است نیز که ممکن است مراد از شش نفر آرزومند همان شش نفر اوّلاد پیغمبر و فاطمه اطهر بوده باشند که حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام و در فرزند دلبندش حضرت علیّ اکبر و علیّ اصغر و سه پسران حضرت امام حسن علیه السّلام که احمد مکنّی بابى بكر و قاسم و عبد الله علیهم السّلام باشند - و نراقى عليه الرحمة در كتاب سيف الامة بعد از احتمال اوّل که موافق است با قول صاحب اقامة الشهود گفته است می تواند شد که مراد از شش نفر ارزومند حضرت امیر المؤمنين و امام حسن و امام حسین و امام رضا و حسین شهید در فخ و زید بن علیّ باشند والله اعلم و مراد از چسبیدگان ان هائی هستند که در بین راه مکه و عراق و در شب عاشورا ملحق بلشكر ان بزرگوار شدند و بدرجه رفيعة

ص: 262

شهادت رسیدند

و امّا حرف راء از قسمت دوّم وحی کودک

عکس

یعنی بسختی بیفتند و بعذاب افتند و کنده شوند و خورد شوند - توضیح این جمله رعصا یعنی خورد شوند یعنی استخوان های مردان ایشان در زیر سمّ ستوران بقسمی کوبیده و خورد شود مانند هریسه و هلیم که گوشت ایشان با اجزاء دیگر مخلوط شود و استخوان های بدن های ایشان با گوشت هاشان ممزوج شود و میترصا بمعنای شکستن استخوان های زنان ایشان است که خود را سپر کودکان می کنند که دشمنان ان ها را نزنند و ازار نکنند - وناء صا بمعنای شتاب کردنست که شتاب کردن هر یک از جوانان و اصحاب ان بزرگوار باشد برای شهادت و کشته شدن - و حالصاه بمعنای کوبیده و هریسه کردیدنست که اشاره بتاختن اسبها باشد بر بدن های ایشان

و امّا حرف قاف

یعنی - بخنجر از قفا بریده شود کنار فرات در صحرا مانند امتحان کرده شده و گرفته بشود از

ص: 263

از او زفاف توضیح این جملات اینست که مراد از دو کلمه قفیصا میتغرفا بریدن از قفا بخنجر است که آن شمشیر و کوچک هندی است که ان را بکده گویند - و جمله بعد که عبارتست از عَل یدی ساده اشاره ببُریدن دو دست است و کله سافاه بمعنی کنار فراتست و مراد از کلمه کصورناه ظاهرا واقع شدن حادثه ها و تغیرات است در عالم که مشابه نفخه صور و نمونه قیامت باشد از قبیل وزیدن بادهای سخت و متزلزل شدن زمین و گرفتن افتاب و بلند شدن صدا ها و امثال آن و مراد از چهار کلمه اخر گرفتن زفاف و مبدّل شدن عروسی بعزا است و همه این اخبار راجع بشهادت حضرت سیّد الشهداء و گشته گردیدن ان حضرت و اصحاب با وفای او و بریده شدن سر ان بزرگوار از قفا و جدا شدن دست ها در صحرای کربلا در کنار فرات و مبدّل بعزا شدن عروسی قاسم و ظهور حوادث و قلب انقلاب در عالم است در اثر این واقعه جان گداز از عالم سوز

و أما حرفِ صاد

عکس

یعنی خیمه های رنگین که جای نشستن فرزند زادگانست سوخته شود و اشکار شوند خویشان معروف که بناز پرورده شده بودند و با لب تشنه کشته شوند - توضیح ان که این جملات نیز اشار است بواقعه کربلا و اتش زدن خیمه ها و اسیر شدن زن ها و کودکان ناز پرورده و با لب تشنه کشتن اشقیا ایشان را بدان که بعد از حرف صاد روی قاعده عکس باید حرف فاء باشد و ان این است

ص: 264

عکس

یعنی یک دسته نفقه خورها و پامال شده ها و جوقه بندها و دعا كن ها و شجره داده شده ها بشجره داده شده ها - این وحی شاید اشاره باشد بان که این کودک بعد از خبر دادن از وقایع کربلا و شهادت حضرت سیّد الشهدا بیان کرده است احوال كثير الاختلال سلسله علیّه علویّه و فاطمیّه از ذریّه طیّبه را و کیفیت سلوک مردم را با ایشان و سلوک ایشان با مردم پس جمله اوّلی که گفتند است پیساء پرنساء و یعنی بعد از این که خاک ماتم بر سر اهل عالم بیخته شد و سیّد دنیا و اخرت حسين بن على عليها السّلام در کربلا شهید شد یک دسته از زنان و كودكان و كنيزان نفقه خور باقی ماندند که اثار گرسنگی ایشان را زنان اهل کوفه دیدند و فهمیدند و بحال ان ها رقت نموده تصدّق برای ایشان اوردند و ایشان در کمال گرسنگی صدقات ان ها را نمی پذیرفتند و می گفتند صدقه های شما بر ما حرام است و مراد از کلمه و نیرمساء اشاره بنهایت مظلومیّت و پامال شدن آن ها است - و جمله بعد که گفته است میت كییساء و پیرساء میتنیساء یعنی جوقه بندها و دعا کن ها این جملات مناسب حال فقراء ذریه ان سرور است که از هر شهر و قریه از ان زمان تا بحال بواسطه ظلم بنی امیّه و بنی عبّاس کار ذریّه پیغمبر بجائی رسید که بجوقه و دسته بدسته از اوطان خود اواره و جلاء وطن اختیار کنند و بعضی از ترس در صحرا ها و بیابان ها بعسرت و گرسنگی بسر برند و از ظلم وجور طاغیه های زمان خود بسا در زندان ها بمانند و یا کشته شوند و بعضی بر دَرِ خانها و حجره ها بگدائى افتند وَ بسا

ص: 265

شود که برای اطمینان مردمان همین جماعت فقراء سادات بعلامت آخری که در این وحی است که گفته وُوميتَیحَسا بَیحوُساء يعنى شجره بشجر بندها شجره معبره خود را منتهی کرده و می کنند بشجره طیّبه نبوّت و ولایت از برای ان که این امّت مرحومه بخاطر بیاورند فرمایش پیغمبر خود را که فرموده است﴿ اَلصَّالِحُونَ لِلَّهِ وَ اَلطَّالِحُونَ لِی﴾ و برای تقرّب بخدا و رسول به ایشان احسان و دستگیری کنند

مؤلّف ناچیز گوید

این توجیهی است که صاحب اقامة الشهود فرموده و امّا نگارنده را چنین بنظر می رسد در معنای چند جمله اخیر این وحی که کلمات ميت كينیا و پیرساء ميتنیساء بيحو ساء باشد مراد تفرقه و جدائى افتادن در میان ذریّه رسول خدا صلّى الله عليه و اله باشد و مراد از دعا کن ها بعد از قضیّه كربلا حضرت زين العابدین علی بن الحسين عليهما السلام باشد و تابعین ان حضرت زیرا که ان جناب بعد از داستان کربلا تا بر حسب ظاهر حیوة داشتند شب و روز بعبادت و دعا کردن مشغول بودند چنان چه شاهدان است فضلا از احادیث و روایات و اخبار فریقین او مسلمین بلکه غیر ایشان صحیفه سجادیّه ان بزرگوار که از آن تعبیر بزبور ال محمّد می شود و مراد از جوقه جوقه شدن متواری شدن هر دسته ای از ایشان است از ترس بنی امیّه و بنی عبّاس و اعوان ان ها باطراف جهان و بسیاری از ایشان از راه تقیّه و حفظ جان خود نشانه و شعار بنی هاشمی یعنی از ذریّه پیغمبر بودن را از خود دور کرده بسا بسقائی یا مزدوری یا فقر و بینوائی در اطراف متفرق شدند- و مراد کودک در اخر این وحی از جمله مسیتیحا بیخوسا که معنی ان شجره بندها بشجره بندها باشد اینست که پس از تفرقه افتادن در میان ذریّه پیغمبر در اطراف شهرها و دهات و قصبات بصورت ناشناس در لباس تقیّه بعضی از ایشان برای حفظ نسب های این ذریّه علویّه کتاب های انساب نوشته که سلسله نسب ها شان محفوظ بماند و نقبائی برای خود در این باب

ص: 266

انتخاب کرده که در زمان تقیّه خط انساب علوییّن را نموده تا نموده هر کدام از ایشان در هر کجا هستند شناخته شوند

أمّا قسمت سوّم

مسر هباء اوماء

از وحی کودک صاحب کتاب منقول الرّضائی چنان چه در اقامة الشهود از او حکایت کرده گفته است که بعد از حرف الف تا یاء چیزی مفهوم نشده و با جمال خود باقیمانده امّا حرف الف پس چنین آورده که وحی اینست ایتاء اوماء بنی ادوّماه

یعنی بیایند امّتی سر سخت که ان امّت سر سخت از اولاد ادومی را که از نسل عیص برادر یعقوب پسر اسحق بوده و پادشاهان سرکش و سرسخت بوده اند بر ایشان غالب شوند بدان که اولاد ادومی از نسل عیص می باشند و ارتباط خویشاوندی ایشان با اولاد اسمعیل چنین بوده که عیص بن یعقوب اسرائیل پیغمبر وقت نزد اسمعیل در زمین مکّه معظمّه دختر خود محلث را بزنی به اسمعیل داد چنان چه در باب بیست و هشتم از سفر تکوین توریه در ایه هشتم از آن خبر داده و قدار فرزند اسمعیل از او بوجود آمد و اوّلاد قدار خالوزاده اوّلاد عیص می شوند و همیشه اوّلاد عیص در جهات جنوب سلاطین و سرکش های روی زمین بوده اند تا زمان بعثت خاتم الانبياء صلّی الله عليه و اله تا این که بقوّت دین محمّدی مسلمانان بر ایشان غالب شدند این جمله از وحی کودک اخبار و اشاره بغلبه مسلمین است بر اوّلاد عیص

حَرفِ ياء از قسمت سوّم وحي كودك

عکس

ص: 267

حجوتیاء

یعنی می پوشد پسر کنیزک لباس کهنه سیاست را و بیرون اید با خشم برای کم گردانیدن پسر خواهر خود را که اوّلاد عیص بوده اند - پسر کنیز اشاره است بحضرت خاتم الانبياء بمناسبت این که از اوّلاد اسمعیل فرزند هاجر کنیز ابراهیم بوده چنان چه در توریة در سفر تكوين بان تعبیر شده چنان چه از پسر خواهر تعبیر بخویشاوند مادری شده کما این که در عرب هم از خویشان مادری تعبیر بپسران خواهر می شود و بیرون امدن با خشم کنایه است از جنگ کردن و غزوات پیغمبر صلی الله عليه و اله

و امّا حرف كاف

عکس

یعنی بپیچد در زمین از برای خالی کردن زمین و پیش او است انبری که بر می چیند بتان روی زمین را - در این وحی اشاره است به دو سه صفت از صفات جلال و كمال حضرت رسول خدا صلّى الله عليه و اله اوّل ان که گفته است بپیچید در زمین از برای خالی کردن روی زمین یعنی دین او و اهل دین او چنان روی زمین را احاطه نمایند که کفر و اهل كفر و شرك و اهلش را قلع و قمع نمایند و دوّم این که مراد از انبری که در پیش او است که بتان روی زمین را بر چیند وجود مبارك امیرالمونین علی علیه السّلام است که در کعبه معظّمه پا بر دوش پیغمبر گذارد و همه بت ها را شکست و بیرون ریخت و بقوّه توحید شمشیر به بینی های مردم زد تا لا اله الّا الله گفتند و ریشه شرک را از جا کند و توحید را رواج داد

ص: 268

و امّا حرف لام

عکس

یعنی از برای جوشش مردم و بسیاری در اصول و دوست داران جماعت خوب و دشمن داران جماعت کینه داران - این وحی نیز اشاره است ببعضی از صفات حمیده ان حضرت زیرا که ان حضرت فرموده ﴿ انَّی بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق ﴾ یعنی من مبعوث شدم که تمام کنم صفات نیک را و کامل گردانم ان ها را و در جمله اوّلی اشاره است که ان جناب دل بندگان خدا را با یک دیگر مهربان می فرماید و وضع شریعت مطهّره اش بر مجالست و موانست و مهربانی بیک دیگر و انعام و احسان بزیر دستان و صله رحم و ایثار بر فقراء و یتیمان و ترجیح دادن ایشان را بر خود و عیال خود می باشد چنان چه همین طور هم بوده و در کتب تواریخ و سیر هم ذکر شده - و جمله دوّم که گفته است و بسیاری در اصول یعنی در شریعت خود جعل اصول و قوانین بسیار در اصول و فروع دین خواهد نمود بنحوی که اصول و قوانینش زیادتی کند بر جمیع اصول و قوانین شریعت های پیش - و در جمله سوّم که گفته است دوستدار آن جماعت خوب و دشمن دار ان جماعت کینه داران اشاره بصفت دیگران بزرگوار است و اهل بیت طیبين طاهرینش که با کفّار و اشرار نقمت و عذاب بوده اند هر چند از خویشاوندان ایشان باشند و بر نیکان و ابرار نعمت و خیرخواه بودند هر چند از بیگانگان و دوران بوده اند از پدران مهربان مهربان تر

ص: 269

و امّا حرف ميم

عکس

یعنی و از سمت جنوب بسیار شود ماهی و زیاد شود و در سال یک صد و بیست و پنج وارد شود و غمگین شود بجهت مصيبت هائی که رو دهد بجهت اوّلادش و در هزار و یک صد درس گفته شود و توضیح ان که در این حرف میم خبر از روی کار آمدن و سلطنت بنی عبّاس و دوره صفویّه و ترویج تشیّع و مذهب اثنی عشریّه داده باین که ابتداء سلطنت بنی عباسی ها از سال یک صد و بیست و پنج شروع شده و مانند ماهی دریا زیاد شدند بنحوی که هر که با ایشان طرفیت و سرکشی می کرد مقهور و مغلوب می شد و بواسطه کشتن ایشان اوّلاد پیغمبر اخر الزّمان را بانحاء مختلفه و مغموم و مصیبت زده کردن ان حضرت که در این وحی به ان اشاره شده - و امّا ان که در این وحی گفته بسیار شود ما هی مویّد ان است حدیثی که هرثمه بن اعین از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده از ظاهر شدن ماهی های کوچک بسیار در قبر ان حضرت که مولّ بنی عبّاس است - و در بقیّه این وحی خبر از سلطنت سلاطین صفویّه داده تا سال یک هزار و صد که گفته است در سال یک هزار و صد درس گفته شود که اشاره بزمان مجلس اوّل و دوّم و شیخ بهائی و میر داماد و اقا حسین خوانساری و پسر او اقا جمال خوانساری و درس دادن ایشان

ص: 270

و امثال ایشان باشد - تا این جا عبارات وحی کودک تفسیر و تاویل شده و بقیه ان هنوز در پرده خفا باقی مانده و هنوز علماء یهود و دیگران نتوانسته اند تفسیر و تاویل کنند و الله العالم بحقایق الامور

بهره هشتم از بخش دوازدهم

در اخبار ارمیای پیغمبر علیه السّلام در باب چهل و ششم ضمن ایه دهم قضیه کربلا را بنحو اجمال دانیال در کتاب خود بیان کرده است با این عبارت

عکس

یعنی ذبح و قربانی کرده می شود شخصی از برای خدای پروردگار جهانیان در زمین شمال در کنار نهر فرات - انطباق مضمون این عبارت از ارمیای پیغمبر بر حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السلام واضح است و مدح و وصف ان بقربانی خدا مستلزم حقیقت پیغمبر اخر الزمان صلى الله عليه و آله است

بهره نهم از بخش دوازدهم

اشاره

در اخبار وارده در کتاب یوئیل پیغمبر از کتب عهد عتیق که از پیغمران بنی اسرائیل است در باب دوّم آن کتاب گفته

ص: 271

عکس

یعنی 1 در صهیون کرّنا بنوازید و در کوه مقدس من صدا بلند کنید تمامی ساکنان زمین بلرزند زیرا روز خداوند می اید و نزدیکست 2 روز تاریکی و ظلمت روز ابرها و ظلمت غلیظ مثل فجر منبسط بر کوه ها امّتی عظیم و قوی که مانند ان از ازل نبوده و بعد از ان تا سال ها او دهر های بسیار نخواهد بود و در ایات بعد از این دو آیه در همین باب می گوید آن چه را که ترجمه ان این است ایه 3 پیش روی ایشان اتش می سوزاند و در عقب ایشان شعله ملتهب می گردد پیش روی ایشان زمین مثل باغ عدن و در عقب ایشان بیابان بائر است و نیز از ایشان احدی رهائی نمی یابد 4 منظر ایشان منظر اسبان است و مانند اسب سواران می تازند 5 مثل صدای عرّابه ها بر قلّه کوه ها جست و خیز می کنند مثل صدای شعله اتش که کاه را بسوزاند مانند امّت عظیمی که برای جنان صف بسته باشند 6 از حضور ایشان قوم ها می لرزند و

ص: 272

تمامی روی ها رنگ پریده می شود 7 مثل جبّاران می دوند مثل مردان جنگی بر حصار ها برمی ایند و هر کدام براه خود می ایند و طریق های خود را تبدیل نمی کنند 8 بر یک دیگر ازدحام نمی کنند زیرا هر کس براه خود می خرامد از میان حربه ها هجوم می اورند و صف های خود را نمی شکنند 9 بر شهر میجهند بر روی حصارها می دوند بخانه ها بر می ایند مثل دزدان از پنجره ها داخل می شوند 10 از حضور ایشان زمين متزلزل و اسمان ها مرتعش می شود افتاب و ماه سیاه می شوند و ستارگان نور خود را باز می دارند 11 و خداوند اواز خود را پیش لشکر خویش بلند می کند زیرا اردوی او بسیار عظیم و ان که سخن خود را بجا می اورد قدیر است زیرا روز خداوند عظیم و بی نهایت مهیب است و کیست که طاقت ان را داشته باشد و بعد از آیاتی چند در همان باب باز گفته است - 28 و بعدا از آن روح خود را بر همه بشر خواهم ریخت و پسران و دختران شما نبوّت خواهند نمود و پیران و جوانان شما رؤیا خواهند دید 29 و در ان ایّام روح خود را بر غلامان و کنیزان نیز خواهم ریخت 30 و آیات را از خون و اتش و ستون های دود در اسمان و زمین ظاهر خواهم ساخت 31 افتاب بتاریکی و ماه بخون مبدّل خواهد شد پیش از ظهور يوم عظیم و مهیب خداوند 32 و واقع خواهد شد که هر که نام خداوند را بخواند نجاة یابد زیرا در کوه صهیون و در اورشلیم چنان که خداوند گفته است بقیّتی خواهد بود و در میان باقی ماندگان انانی که خداوند ایشان را خوانده است دانسته باد که بیشتر از این علامات منطبق است بر پیغمبر اخر الزّمان و امّت عظیم ان حضرت و بیرون امدن ان

ص: 273

حضرت از کوهستان های مکّه با لشکر خود و پهن شدن ان ها در اطراف عالم و كوه ها و قوى و عظيم بودن ان امّت بنحوی که در سابقین و لاحقين مثل و مانند نداشته باشند و در جنگ و جدال قویّ و بی عدیل باشند و تزلزلی در ارکان وجودشان نباشد و ترسی و هراسی در دل هاشان نباشد و در هنگام قتال و جدال ثابت بوده و هیچ گاه بدشمن پشت نکنند و از ایشان فرار ننمایند و از ترس آن ها دل های دشمنان بلرزد و رنگ از رخسار هایشان برداشته شود و از حضور ان ها زمین و آسمان بلرزد و افتاب و ماه گرفته و سیاه شود و ستاره ها بی نور شود و ان بزرگوار در جنگ ها در پیشاپیش لشکر صدای خود را بلند کنند با و لشکر او عظیم باشد و ان بزرگوار بهر چیزی قادر و توانا باشد و بی نهایت مهیب باشد که احدی را طاقت مقاومت با او نباشد و در زمان او همه بشر مؤیّد بروح القدس گردند و پسران و دختران صاحبان مکاشفه و رؤیا های صحیحه گردند و پیران و جوانان ایشان متصف بصفات انبیاء و بنی اسرائیل شوند حتّی کنیزان و غلامان و پیش از ظهور ان روز عظیم آیات و علامات چندی روی دهد از قبیل - خونریزی شدید و اتش فشانی ها و صاعقه ها و ستون های دود در اسمان و زمین و گرفتن افتاب و ماه و دیده شدن ماه برنگ خون ظاهر و واقع خواهد شد و بقیّه ال موسی و هرون که ملائکه ان را حمل می کردند در بیت المقدّس بر بازماندگان ظاهر خواهد گردید و در ان زمان فقط اهل ايمان نجاة خواهند یافت و ممکن است که گفته شود کلیّه این خبر هائی که یوئیل در کتاب خود خبر داده است راجع بروز قیام قائم ال محمّد علیهم السّلام که از روز های عظیم و بوبیّت است باشد و اشاره بقیام ان حضرت و علامات نزدیک ظهور و زمان ظهور ان بزرگوار باشد چنان چه انطباق ان با اخبار و احادیث وارده در این باب بر شخص متتبّع ظاهر و اشکار است و الله العالم بحقائق الأمور

ص: 274

در اخبار حکّی نبیّ

عکس

یعنی 7 زیرا یهوه صبائوت چنین می گوید - یک دفعه دیگر و ان نیز بعد از اندک زمانی اسمان ها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت 8 و تمامی امّت ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جميع امّت ها خواهند آمد و يهوه صبائوت می گوید این خانه را از جلال پر خواهم ساخت

ص: 275

عکس

آیه 9 يهوه صبائوت می گوید نقره از ان من و طلا از آن من است یهوه صبائوت می گوید جلال اخر این خانه از جلال نخستینش عظیم تر خواهد بود و در این مکان سلامتی را خواهم بخشد مولّف گوید این ترجمه ای که برای این آیات شد وفق ترجمه مطبوعه لندن است در سال 1932م و امّا مرحوم نراقى عليه الرّحمة در کتاب سيف الاّمة ایات را این طور ترجمه کرده و فرموده است یعنی سهل مانده است که من بحرکت اورم اسمان ها و زمین را و دریا ها را و اطراف عالم را و تغییر دهم عجم را و بیاید آن کسی که جمیع در انتظار او باشند و پر سازد بت خانه را از خوبی ها و خوبی های خانه آخرین به از خانه اوّلین است و من سرنگون خواهم ساخت در ان زمان تخت های پادشاهان را و جبروت پادشاهی عجم را خواهم شکست - و بر طالب حق ظاهر است که تغییر عجم را نداده مگر محمّد بن عبد الله صلّى الله علیه و اله و هم چنین جبروت عجم نشکست مگر بواسطة محمّد بن عبد الله و تخت های پادشاهان سرنگون نشد مگر در دولت ان حضرت و خانه اخرین اشاره بخانه كعبه است که بهتر از بیت المقدس است - تا این جا بپایان رسید کلام نراقى عليه الرّحمة در ان كتاب نگارنده این کتاب گوید از پیش تذکّر داده شد که سیره جماعت اهل کتاب بر تغییر دادن کلمات و ترجمه های کتاب های خودشان است در هر عصری و هر طبعی چنان چه شواهد بعضی از ان ها قبلا شرح داده شد و مع الوصف با این تغییرات و تحریفات و حق کشی ها باز هم برای اتمام حجت حقایقی بقلم ها و زبان هایی ایشان جاری می شود که حجّت برای ان ها تمام شود و جای عذری بر ایشان باقی نماند بهر تقدیر

ص: 276

در این ترجمه فاضل خانی که گفته است فضیلت جميع امّت ها خواهند امد اشاره است بافضلیّت امّت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله بر سایر امّت ها بواسطه افضلیّت ان حضرت بر ساير انبياء و مرسلين و افضلیّت شریعت ان بزرگوار بر سایر شریعت ها و افضلیت کتاب او بر سایر کتاب ها چنان چه از صریح بعضی از عبارات و بشارات كتب عهدین استفاده می شود فضلا از ایاتی که در قران و اخبار و احادیثی که در کتب مسلمانان تصریح به ان شده که پاره ای از آن ها قبلا در این کتاب نقل شد و پاره دیگری که بعد از این ذکر کرده می شود و مراد از این که گفته است جلال اخر این خانه از جلال نخستینش عظیم تر خواهد بود اگر مراد از خانه کعبه نباشد و بیت المقدس باشد بر فرض صحّت ترجمه فاضل خانی باز اشاره است بجلال عظیم تر یافتن بیت المقدس از اوّل تاسیس ان که دارای جلال و عظمت بوده و این معنی نیز در اخبار مسلمانان و در کتب ایشان مشحونست کرد در زمان قائم ال محمّد عليه و عليهم السّلام عظمت و جلال بيت المقدس از اوّل زیاد تر خواهد شد چنان چه در ضمن اخبار و احادیث جزو اوّل و دوّم و سوّم این کتاب شرح داده شده است مراجع شود

بهرۀ یازدهم از بخش دوازدهم

در بشارات و اخباری که حضرت زکریّای پیغمبر علیه السّلام در کتاب خود خبر داده است در باب چهارم آن کتاب که گفته است

عکس

ص: 277

ترجمه ایات -ایه اوّل - و فرشته ای که با من تکلّم می نمود برگشته مرا مثل شخصی که از خواب بیدار شود بیدار کرد 2 و بمن گفت چه چیزی می بینی گفتم نظر کردم و اینک شمعدانی که تمامش طلا است و روغن دانش بر سرش و هفت چراغش بر آن است و هر چراغ که بر سرش می باشد هفت لوله دارد 3 و بپهلوی ان دو درخت زیتون که یکی بطرف راست روغن دان و دیگری بطرف چپش می باشد - پس از ان طول داده است کلام را تا می رسد به ایه یازدهم پس می گوید

عکس

ص: 278

عکس

یعنی 11 پس من اور اخطاب کرده گفتم این دو درخت زیتون که بطرف راست و طرف چپ شمعدان هستند چه می باشند. 12 و بار دیگر او را خطاب کرده گفتم که این دو شاخه زیتون بپهلوی دو لوله زرّینی که روغن طلا را از خود می ریزد چیستند 13 او مرا جواب داده

ص: 279

گفت ایا نمی دانی که این ها چیستند گفتم ندای اقایم 14 گفت این ها پسران روغن زیت می باشند - توجه این ایات بر وفق ترجمه فاضل خانی طبع 1932 م در لندن است و امّا مرحوم نراقى عليه الرحمة در کتاب سیف الامّۀ گفته است که یعنی حضرت زکریّا در عرش نوری دید و در دو طرف آن نورد و شمع روشن دید از جبرئیل پرسید که این دو نور و دو زیتون چیست جبرئیل گفت ان ها دو فرزند الی است که ان الی داماد واجب الاطاعه کلّ روی زمین است و نیز گفته است بلی در نسخ کتاب ذکریّا که حقیر دیدم لفظ الی را ساقط کرده و همین لفظ هیصها راست چنان که نوشته شد و هیصهار بمعنی داماد است پس معنی ان می شود که گفت این دو فرزند داماد واجب الاطاعه کلّ روی زمین است بنا براین هم کفایت می کند چه حسنین عليهما السّلام دو فرزند داماد محمّد بن عبدالله هستند علاوه بر این که ما صدق دو زیتون چنان چه در قران و احادیث رسیده همان حسین اند و بعد از زکریّا بجز حسنین دو فرزند دامادی ظاهر نشده و وعده ظهور هم داده نشده و عیسی و ماشیح که نصاری و یهود امدن آن ها را می گویند چنان دو فرزندی نداشته اند و نیز حضرت زکریّا در باب پنجم کتاب خود گفته است

عکس

ص: 280

عکس

یعنی و باز چشمان خود را برافراشته نگریستم و طوماری پرّان دیدم 2 و او مرا گفت چه چیز می بینی گفتم طوماری پرّان می بینیم که طولش بیست ذراع و عرضش ده ذراع می باشد 3 او مرا گفت اینست ان لعنتی که بر روی تمامی جهان بیرون می رود زیرا که از این طرف هر دزد موافق آن منقطع خواهد شد و از ان طرف هر که سوگند خورد موافق ان منقطع خواهد گردید 4 يهوة صبایوت می گوید من ان را بیرون خواهم فرستاد و بخانه دزد و بخانه هر که

ص: 281

باسم من قسم دروغ خورد داخل خواهد شد و در میان خانه اش نزیل شده ان را با چوب هایش و سنگ هایش منهدم خواهد نمود و امّا نراقی علیه الرحمۀ در همان کتاب خود در ترجمه بعضی از این آیات چنین گفته است که زکریّا بطرف بالا نگاه کرد کتابی را دید که پرواز می کند از جبرئیل پرسید که این چیست گفت این کتابی است که ظاهر می شود در تمام روی زمین بجهت ان که دیوان هر دزدی چنان که ان جا نوشته بشود و دیوان هر کسی که قسم دروغ بخورد موافق ان بشود و خدا ان کتاب را بخانه هر دزدی و هر کسی که قسم دروغ بخورد خواهد فرستاد و ظهور این فقرات در اثبات نبوّت جدّ برزگواران دو شمع و حقیّت قران که حاکم میان دزدان و دروغ گویان است و اغلب به ان قسم می خورند مانند روز روشن است و بعد از زکریّا تا کنون بجز قران چنین کتابی که متّصف باین صفات باشد ظاهر نشده و در انجیل فعلی هم که در دست مسیحیّین است دیوان دروغگویان و دزدان نیست - انتهی کلامه رفع الله مقامه و نیز در فصل سوّم کتاب زکریّا از آمدن خاتم الانبياء صلى الله علیه و اله چنین جز داده است

عکس

در ذیل ایه 8 همان فصل و باب گفته (بشنوید) زیرا که اینک من بنده خود شاخه را خواهم اورد و در ایه 12 از باب ششم گفته

ص: 282

عکس

یعنی اینک مردی که بشاخه مسمّی است و از مکان خود خواهد روئید و هیکل خداوند را بنا خواهد نمود 13 پس او هیکل خداوند را بنا خواهد نمود و جلال را متحمل خواهد شد و بر کرسی او جلوس نموده حکمرانی خواهد کرد و بر کرسی او کاهن خواهد بود و مشورت سلامتی در میان هر دو ایشان خواهد بود 14 و ان تاج برای حالم و طوبیّا و حين بن صفنیا بجهة یادگاری در هیکل خداوند خواهد بود 15 و انانی که دورند خواهند آمد و در هیکل خداوند بنا خواهند نمود در كتاب سيف الامّة آیه 12و 13 را این طور ترجمه کرده است - یعنی همان بنده مشرقی- من اسم او مشرقی باشد و در زیر فرمان او بیت الله بنا گذارده شود - بعد از ان گفته است نظر کن ای طالب حق که بعد از زکریّا پیغمری بجز عیسی نیامد و او در بیت لحم متولّد شد که از قراء بيت المقدس

ص: 283

است محل زکریّا بود و ظهور او در ساعیر شد که غربی بيت المقدّس است و محمّد صلّى الله عليه و اله از مكّه ظاهر شد که شرقی جنوبی بیت المقدس است و خانه کعبه در زیر فرمان او نباشد و ما شیحی که بیاید کسی نگفته که خانه خدائی بنا کنند پس با وجود چنین تصریحی طالب حق را چه شبهه باقی می ماند (انتهی کلامه) و نیز در باب نهم در ایه 10 و 11 گفته است

عکس

ترجمه این آیات طبق مطبوعه لندن 1932 م ایه 10 ای دختر صهیون بسیار وجد بنما و ای دختر اورشلیم او از شادمانی بده اینک پادشاه تو نزد تو می اید او عادل و صاحب نجاة و حلیم می باشد و بر الاغ

ص: 284

و بر كرّة بچّه الاغ سوار است . 11 و من عرّابه را از افرایم و اسب را از اورشلیم منقطع خواهم ساخت و کمان جنگی شکسته خواهد شد و او با امّت ها بسلامتی تکلّم خواهد نمود و سلطنت او از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای زمین خواهد بود و مرحوم نراقی در كتاب سيف الامه ترجمه این دو ایه را چنین بیان کرده - یعنی شاد باش ای ولایت اسلام و خوشحالی کن ای ولایت بیت المقدس که اینک می آید پادشاه تو از برای تو راست گو و شفاعت کننده گناهکاران فقیر باشد و سوار شود بر الاغ و نیست کند اسب سواری را از میان یهود و لشکر را از بیت المقدس و بشكند كمان جنگ را و ظاهر کند اسلام را در میان عجمان و برسد حكم او از دریا ها و بدریا ها و رودخانه ها تا انتهای زمین - و معنی این فقرات بنوع مذکور بنحویست که موافق با معانی الفاظ ان ها است و یکی از علماء نصاری و دیگری از يهود ان ها را تفسیر کرده اند بان چه في الجمله مخالفتی با ان چه ما تفسیر کردیم دارد و ان دو تفسیر با هم اندك تغایری دارند و لیکن هیچ یک مضرّ باستدلال ما نیستند امّا مفسّر نصرانی چنین تفسیر کرده که یعنی خرّم باش ای دختر اسلام و خوشحالی کن ای دختر بیت المقدّس هان که پادشاه تو بیاید بتو که معصوم و شفاعت کننده باشد و فقیر خواهد بود و الاغ سوار شود و نیست کند لشکر را از افراهیم یعنی از سبط یهود و بر طرف کند اسب را و خواهد شکست کمان جنگ را و خبر زمان عدالت را بعجمان بدهد و اختیار او از دریا و از همه رود خانه ها تا انتهای زمین خواهد بود - و امّا مفسّر یهودی چنین تفسیر کرده که شاد باش اي طایفه و جماعت بيت المقدّس و خوشحالی کن ان جماعت اسلامیان که پادشاه تو می اید و راست گو و فرح دهنده باشد تا آخر مگر این که بجای خبر زمان عدالت بعجمان بدهد گفته و بیان کند اسلام را از برای همه گروه ها و بنا بر سه تفسیر صراحت ان ها در مطلب واضح است و انطباق او بر پیغمبر ما

ص: 285

نهایت وضوح دارد چه او تصریح فرموده که خدای تعالی مرتبه شفاعت گناه کاران امّت را به او عطا فرموده و ایه ﴿ وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی﴾ نیز بر ان دالّ است و ان حضرت فقیر بود و مرتبه فقرا و واضح است و بر الاغ سوار می شد و الاغ سواری ان حضرت بی حمود مسمّی بود و ریاست لشکر کشی و جمع لشكر را از میان یهود بر طرف کرد چه ایشان را منع نمود از سوار زین شدن و در اطراف عالم يهود نمی توانند بر اسب زینی سوار شد و بنابر تفسیر دوّم و سیّم که مطلق گفته که برطرف سازد اسب را و بخصوص بیت المقدّس نگفته اند باز مطلب ظاهر است چه در مکّه و مدینه و میان اعوان و انصار او اسب یافت نمی شد الّا نادراً و النّادر كالمعدوّم و لشكر يهود را نیست و نابود گردانید و کمان جنگ شکستن که کنایه از بسیار جنگ کردن یا شکستن کمانداران مخصوص او بود و ظاهر ساختن اسلام در میان عجمان یا در میان همه گروه ها واضح است و بنا بر تفسیر دویّم نیز که بجای این گفته و خبر زمان عدالت را بعجمان بدهد نیز ظاهر است که خبر زمان عدالت را او داد چه فرمود ولدت في زمن الملک العادل که مراد انوشیروان عادل است که از عظمای سلاطین عجم بوده و اختیار و تسلّط او به همه اطراف زمین رسید و این صفات همه در ان سرور متحقّق بود و نمی تواند بود که مراد از ان عیسی علیه السلام باشد چه او چنان چه در انجیل مذکور است می گوید که من مبعوث نگشته ام مگر بر بنی اسرائیل علاوه بر این که عیسی هرگز کمان جنگی نشکست و خبری از زمان عدالت بعجم یا سایر مردم نداد و اسلام را ظاهر نکرد بلکه پادشاه نبود که تواند شد چه می فرماید پادشاه تو بیاید - تا این جا پایان یافت كلام نراقى عليه الرحمة و الرّضوان

بهره دوازدهم از بخش دوازدهم

ص: 286

در بیان اخباری که ملاکی نبی در کتاب خود خبر داده در سیمان سیّم چنین گفته است

عکس

ص: 287

عکس

ترجمه طبق مطبوعه لندن 1932 آیه 1 اینك من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیّا خواهد ساخت و خداوندی که شما طالب او می باشید ناگهان به هیکل خونه خواهد امد یعنی ان رسول عهدی که شما از او مسرور می باشید همان او می اید قول يَهوه صبائوت این است 2 امّا کیست که روز امدن او را متحمّل شود و کیست که در حین ظهور وی تواند ایستاد زیرا که او مثل آتش قال گر و مانند صابون گازران خواهد بود 3 و مثل قال گر و مصفّی کننده نقره خواهد نشست و بنی لا وی را طاهر ساخته ایشان را مانند طلا و نقره مصفّی خواهد گردانید تا ایشان هدیه برای خداوند بعدالت بگذرانند 4 ان گاه هدیه یهود و اورشیلم پسندیده خداوند خواهد شد چنان که در ایّام قدیم و سال های پیشین می بود و نیز در باب چهارم از کتاب ملاکی گفته

ص: 288

عکس

ترجمه طبق همان مطبوعه 1 زیرا اینک ان روزی که مثل تنوّر مشتعل می باشد خواهد امد و جمع متکبّران وجمع بدكاران کاه خواهند بود و يهوه صبائوت می گوید ان روز که می اید ایشان را چنان خواهد سوزانید که نه ریشه و نه شاخه برای ایشان باقی خواهد گذاشت 2 امّا برای شما که از من می ترسید افتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بال های وی شفا خواهد بود و شما بیرون آمده مانند گوساله های پرواری جست و خیز خواهید کرد و در دو ایه اخر این باب گفته است

ص: 289

عکس

ترجمه 5 اینک من ایلیّای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد 6 و او دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانید مبادا بیایم و زمین را بلعنت بزنم

تبصره مخفی نماند که این دو ایه را با دو ایه ای که قبل از این دو ایه نوشته شد در کتاب تورته عبری طبع برلن جزو ایات باب سوّم کتاب ملاکی نوشته و در ترجمه مطبوعه لندن در سال 1932م از ایات باب چهارم نوشته برای توضیح از جهت مراجعین تذکر داده شد که هرگاه بتوریة عبری مراجعه کنند بدانند که این ایات در باب سوّم نوشته شده و ردیف شماره ان ها در ان باب 19 و 20 و 23 و 24 است

مؤلف ناچيز گويد

محل شاهد در این ایات خبر دادن از آمدن پیغمبر و امدن ایّام بزرگ خدا است که مراد روز قیام قائم و روز رجعت ال محمّد باشد و مراد از ایلیائی که پیش از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند فرستاده می شود خلیفه بلا فصل پیغمبر خاتم حضرت امير المؤمنين على بن ابیطالب عليهما و الهما الصلوة و السّلام است و ایلیا در عبری بمعنای علیّ است در عربی و ان کسی است که جمیع یهود و نصاری در انتظار امدن او بوده اند چنان چه در انجیل یوحنّا تصریح شده که چون یحیی علیه السّلام امد یهود علماء خود را نزد او فرستادند که به او گفتند ایا تو ایلیائی گفت من ایلیا نیستم و در کتاب انجیل است که عیسی علیه السّلام فرمود ابن امینس با ایلیا خواهند آمد واگر بخواهند بگویند که مراد از او یحیی است یحیی پیش از آن که عیسی این سخن را

ص: 290

بگوید امده بود و ان چه را که بعض دیگر از ایشان گفته اند که مراد الیاس نبی است نیز غلط است زیرا که الیاس نزدیک بزمان داود امده و ملاکی قرب زمان با عیسی داشته و قرن ها در میان ایشان فاصله بوده که الیاس امده بوده است و ازرمان ملاکی هم تا این زمان کسی نیامده که مدّعی باشد که من ایلیانیم مگر وجود مبارک امیر المؤمنین علی علیه السّلام چنان چه خود ان حضرت مکّرر فرموده منم ایلیا و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که مراد از ایلیا ان حضرتست و ممکن است گفتن که این اخبار از روز عظیم مهیب ظهور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه است که از ان تعبیر بقیامت صغری شده زیرا که پیش از ظهور ان بزرگوار حضرت علی علیه السّلام بدنیا رجعت خواهد فرمود چنان چه از طرق شیعه امامیّه بلكه جمع كثيرى از عامّه روایات و احادیث بسیار رسیده است که عمدّه از آن ها در جزوات ثلاثه قبل از این جزو در این کتاب سبق ذکر یافت غوّاصی کن گهر می باید والله يهدی إلى سواء السبیل

بهره سیزدهم از بخش دوازدهم

در اخباری که در کتاب عاموس پیغمبر از کتب عهد عتیق خبر داده، بعد از ان که از ذلت و خوار شدن یهود اخبار فرموده در باب سیّم در ایه 3 گفته است

عکس

ترجمه آیه 3 آیه دو نفر با هم راه می روند جز ان که متفق شده باشند 4 ایا شیر در جنگل غرّش می کند

ص: 291

حینی که شکار نداشته باشد ایه شیر ژیان اواز خود را از بیشه اش می دهد حینی که چیزی نگرفته باشد و در ایه 8 گفته است

عکس

ترجمه 8 شیر غرّش کرده است کیست که نترسد خداوند يهوه تکلّم نموده است کیست که نبوّت نماید. این ترجمه طبق مطبوعه لندن 1932م است و امّا نراقی عليه الرّحمه در كتاب سيف الامّه این طور ترجمه کرده و گفته است - یعنی می ایند هر دو همراه هم در ان وقت ان چه می خواهند می شود و آن چه نتوانند بجا اورند می توان بود شیر در میدان صدا کند بی ان که فتح نماید و شیر بچّه در خانه خود صدا کند و چیزی بدست نیاورد تا این که بعد از چند فقره (یعنی در ایه می گوید) فریاد خواهد نمود شیر و کیست که ترسان بشود (و بعد از ان گفته) و ظاهرا انست که مراد از دو که همراه می ایند محمّد و علیّ علیهما السّلام باشند و شیر اشاره بعلیّ علیه السّلام است که اسم او حادث و حیدر و غضنفر است که هر سه بمعنی شیر است (انتهی کلامه)

بهره چهاردهم از بخش دوازدهم

اشاره

در بیان اخباری که در کتاب صفنیا که از جمله کتب عهد عتیق است خبر داده در ایه 14 از باب اوّل گفته

ص: 292

عکس

ترجمه طبق مطبوعه لندن 1932 م آیه 14 روز عظیم خداوند نزدیکست و بزودی هر چه تمام تر می رسد اواز روز خدا مسموع است و مرد زور اورد ان بتلخی فریاد بر خواهد اورد 15 ان روز روز غضب است رو تنگی و اضطراب روز خرابی و ویرانی روز تاریکی و ظلمت روز ابر ها و ظلمت غلیظ 16 روز کرّنا و هنگامه جنگ بضدّ شهر های حصار دار

ص: 293

و بضدّ برج های بلند 16 و مردمان را چنان بتنگ مي اوَرَم که کورانه راه خواهند رفت زیرا که بخداوند گناه ورزیده اند پس خون ایشان مثل غبار و گوشت ایشان مانند سرگین ریخته خواهد شد در روز غصب و نیز در باب سوّم همین کتاب در ایه هشتم و ایه نهم چنین گفته است

عکس

ترجمه وفق مطبوعه فارسیّه لندن در سال 1932 م چنین است

ص: 294

ایه 9 بنابراین خداوند می گوید برای من منتظر باشید تا روزی که بجهت غارت برخیزم زیرا که قصد من اینست که امّت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم اوردم تا غضب خود و تمامی حدّت خشم خویش را بر ایشان بریزم زیرا که تمامی جهان به اتش غیرت من سوخته خواهند شد 10 زیرا كه در ان زمان زبان پاک به امّت ها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند و بیک دل او را عبادت نمایند و در ایه 19 تا اخر باب سوّم گفته است

عکس

ص: 295

عکس

ترجمه طبق همان مطبوعه ایه 19 اینک در ان زمان بر همه آنانی که بر تو ظلم می کردند مکافات خواهم رسانید و لنگان را خواهم رهانید و رانده شدگان را جمع خواهم کرد و انانی را که عار ایشان در تمامی زمین می بود محل تسبیح و اسم خواهم گردانید 20 در ان زمان شما را در خواهم آورد و در ان زمان شما را جمع خواهم کرد زیرا خداوند می گوید حینی که اسیران شما را بنظر شما باز اوردم ان گاه شما را در میان تمامی قوم های زمین محلّ اسم و تسبیح خواهم گردانید مراد از این که در باب اوّل گفته روز عظیم خداوند نزدیکست تا ظهور حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و اله است یا روز ظهور حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه و از قرائن سخنان بعد بیشتر دلالت بر زمان ظهور حضرت بقیة الله و ظهور دولت حقّة ال محمّد عليهم السّلام است و انتقام کشیدن ان حضرت از ظالمین و ستم کاران و از این که در باب دوّم گفته است تمامی خدایان جهان را زایل خواهد ساخت و جمیع جزائر امّت ها هر کدام از جای خود او را عبادت کنند و این که در باب سوّم گفته است که امّت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم اوردم تا انجائی که گفته است که در ان زمان زبان پاك به امّت ها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند و بیک دل او را عبادت نمایند و ان چه در اواخر باب سوّم گفته همه این ها بیشتر با زمان ظهور دولت ولیّ عصر عليه السّلام موافقت دارد چنان چه از بعضی از ایات قرانیّه و اخبار و احادیث متواتره متكاثرة و مستفيضه و صحیحه و معتبرة و موثقّه جميع فرق مسلمين بخصوص فرقه امامیّه اثنی عشریّه مستفاد و فهمیده می شود

ص: 296

در بشارات وارده در انجیل متی

در باب سوّم انجيل متّى طبق سریانيّه بنا بر نقل فخر الاسلام در مجلّد دوّم کتاب انیس الاعلام باین عبارت گفته است - بِانَّی یُومَنِي تِلی یُوخَنّا مَعَمَدِنَا وَ مَكِرْ زوا بِخَرَبّي دِهُود وَ اَمِر تَوِبُون سَبَبْ دِقزُبْنَ تِلَه مَلَكوُتَ دِشَمّیَ - ترجمه 1 و در ان ایّام یحیای تعمید دهنده در بیابان یهودیّه ظاهر شد و موعظه کرده می گفت 2 توبه کنید زیرا که ملکوت اسمان نزدیکست - و در باب چهارم از انجیل متّی گفته است 12 وَ كَد شمِعِلی یِشُوع دِیُوخنّا پِشلِی سُپی شُونیلِي لِكَلِيْلَ مِنْ دِاَيكَ شَوْرِیلِي لِمكُروزى 17 وَ لِمِرَتَوِبُون سَبَب دِقُربَن مَلَكُوتَ دِشمُىَ23 وَ بِخَدارِ وَ يَشوُعَ بِكُلِّه كِليلا وَ مَلوپی وَ بِجَماعَتى وَ مَكَرُوزِى مَشخَدتَ دِمَلَكُوتَ الخ ترجمه 12 و چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است تجلیل روانه شد 17 از ان هنگام عیسی بموعظه شروع کرد و گفت توبه کنید زیرا که ملکوت اسمان نزدیکست 23 و عیسی در تمامی جلیل می گشت و در کنایس ایشان تعلیم داده و به بشارت بملکوت موعظه می نمود - و در باب 6 که از انجیل متّی در بیان نمازی که عیسی علیه السلام تعلیم تلامذه نمود در ایه 10 باین نحو نوشته آیتی ملكوتخ یعنی ای خدا ملکوت تو می اید- و چون عیسی حوارییّن را فرستاد ببلاد اسرائیلیّه از برای دعوت و وعظ وصایای چندی بایشان فرمود و از جمله وصایا این بود که در ایه 7 از همین باب نوشته است وَ كذ اَزلِيتُم مَكَرزونَ مور قربنّ ملكوت دشمی یعنی و در اثناء راه موعظه کنان گوئید که ملکوت اسمان نزدیکست و در باب 9 از انجیل لوقا باین نحو بیان کرده وَقَریلَى يَشُوع لِتِرعِسَر تَلمیدُه

ص: 297

دَيِهبِلِّي قَتَى خَیلَ وَ حُكَم عَلَ كُلّى شِیدِى وَ مَرْعي لِبَسُومي وَ شُد رَیلي لِمُكروُزي مَلَكُوتِ دِالَه وَ لِبسوُّمي مِرعِي (ترجمه) 1 پس عیسی دوازده شاگرد خود را طلبیده با ایشان قدرت و اقتدار بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود 2 و ایشان را فرستاد تا بملکوت خدا موعظه کنند و مریضان را صحّت بخشند- و در باب دهم از انجيل لوقا گفتند 1 و بعد از ان مسیح هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرمود و ایشان را جفت جفت پیش روی خود بهر شهری و موضعی که خود عزیمت آن داشته فرستاد 8 و در هر شهری که رفتید و شما را پذپرفتند از ان چه پیش شما گذاردند بخورید 9 و مریضان ان جا را شفا دهید و بدیشان گوئید ملکوت خدا بشما نزدیکست - و در ایه 11 گفته لیکن بدانید که ملکوت خدا بشما نزدیک شده است مخفی نماند که طبق این ایات و عبارات از انجیل متّی و انجیل لوقا ظاهر و اشکار است که حضرت یحیی و حضرت عيسى عليهما السّلام و حوارییّن و هفتاد نفر دیگر بشارت داده اند به نزدیک بودن و امدن ملکوت اسمان ها و در این بشارت الفاظ حضرت یحیى با عیسی یکی بوده و چنین مستفاد می شود که این ملکوت در زمان هیچ یک از این دو بزرگوار ظاهر نشده و نیامده است و هم چنین در زمان حواریین و هفتاد تلمیذ هم نیامده و ایشان از فضیلت این ملکوت مخبر بودند و به آمدن آن بشارت می دادند و در انتظار امدن ان بودند - اکنون باید فهمید که مراد از این ملکوت چیست و البته باید امر مهمّی باشد که این همه تاکید در بشارت دادن به ظهور و امدن آن شده و الّا حضرت عیسی شاگردان خود را تعلیم نمی فرمود که در نماز خود بگویند ملکوت تو

ص: 298

بیاید - پس مراد از ملکوت اسمان باید طریقه نجاتی باشد که یقینا در شرع حضرت عیسی ظاهر نشده و نیامده است و ان چه را که در معنای ملکوت علماء مسیحیّه گفته اند که مراد از این ملکوت شیوع ملّت مسیحیّه است در جمیع عالم و احاطه انست بر کلّ دنیا بعد از نزول عیسی تاویلی است ضعیف و برخلاف ظاهر و این تاویل مردود است بتمثیلات چندی که در باب تمثیلات از انجیل متّی از قول عیسی علیه السّلام نقل شده که ان باب سیزدهم باشد چنان چه در ایه 24 همان باب گفته- ملکوت آسمان مردی را ماند که تخم نیکو در زمین خود کاشت و در ایه 31 گفته ملکوت اسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته در مزرعه خویش کاشت و در ایه 33 گفته ملکوت اسمان خمیر مایه ای را ماند که زنی ان را گرفته در سه کیل خمیر پنهان کرد تا تمام مخمّر گشت و ایه 44 گفته ملکوت اسمان گنجی را ماند مخفی شده در زمین که شخصی ان را یافته پنهان نمود و از خوشی ان رفته ان چه داشت فروخت و ان زمین را خرید و در ایه 45 گفته باز ملکوت اسمان تاجری را ماند که جویای مروارید های خوب باشد و در آیه 47 گفته ايضا ملکوت اسمان دامیست که بدو افکنده شود و از هر جنسی به ان در اید و همچنین رد می کند این تاویل را قول عیسی بعد از بیان تمثیل منقول در باب 21 از انجیل متّی در آیه 43 که گفته است ملکوت خدا از شما گرفته شده به امّتی که میوه اش را بیاورند عطا خواهد شد پس ظاهر اینست که این ملکوت باید سلطنت خدائی باشد نه در صورت فقر و گدایی و این که جنگ و جدال و قتل و قتال در ان با مخالفین و منکرین ثابت باشد و مبنای قوانین ان باید اسمانی باشد چنان چه بعضی از مفسّرین از مسیحیین از ان تعبیر بسلطنت خدائی کرده اند و از جمله ایشان است صاحب تفسیر رساله پولس رسول برومانيان و . م . ميلر امريكائي و على نخستین طبع سال 1928 میلادی در مطبعه

ص: 299

امریکائی در شهر بیروت که در صفحه 159 گفتند ملکوت خدا یعنی سلطنت خدا بر ایمان داران و در کتاب المنجد گفته است (الملكوت) الملك العظيم . العزّ و السّلطان . و الملكوت السماوى هو محلّ القدّيسين في السّماء يعنى مراد از ملكوت ملك عظيم و غلبه و سلطنت است و ملكوت آسمانی محل پاکان در اسمان است پس سلطنت خدائی مراد سلطنتی است نسبت بتمام ممکنات که از ان تعبیر بولايت كلیّه الهیّه باشد که سایر سلطنت ها زیر دست و تحت الشعاع آن باشد و این همان ملکوتی است که انبیاء در انتظار امدن او و مبشّر به آمدن آن بوده اند که عبارت از سلطنت محمّد و آل محمّد باشد چنان چه احدی از انبیاء و نیامده که چنین ادّعایی را داشته باشد و بر طبق ادّعای خود اقامۀ برهان و بیّنه کند و اتیان بمجرات و خوارق عادات گوناگون نماید مگر وجود مبارك خاتم الانبیاء محمّد مصطفى صلّى الله علیه و اله که در حق او خدای متعال در قرآن مجید فرموده انّا ارسلناك رحمۀ للعالمین و وعده استيلاء و غلبه عظیم بر تمام جهانیان به ان بزرگوار واوصیاء اطهارش داده بخصوص در زمان قیام وصی دوازدهم ان جناب حضرت بقیّۀ الله محمّد بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه زمان رجعت ال محمّد علیهم السّلام اینست معنای ملکوتی که انبیاء به ان بشارت آمدن داده اند پس ملکوت اسمان ها شریعت کامله و سلطنت تامّه محمّدیّه است بر تمام ماسوی الله و تمام جهانیان فضلا از سلطنت کلّ دنیا و همین است ملکوت مقدّسین كه انبياء عليهم السّلام به امدن ان خبر و بشارت داده اند و الّا احاطه را از قومی سلب کردن و بقوم دیگر دادن معنی ندارد و تشبیه نمودن ملکوت را بدانه خردل چنان چه در باب 13 از انجیل متّی در ایه 31 و 32 که گفته است مَثَلَ خينَ مُوتيلى إِلِّه وَمِرى كِه دَمىَ مَلَكُوتَ دِشمَىَ لِدَنَدَكَتَ دِخَرْدَلَ

ص: 300

دِشقیلَلي ذِرِعَیلى بِخَقلَي وَ هَى بُوش ذِعُورَ تَلَ مِن كُلَّهُ بَرْ ذَرعِي اینَ ایُمَن دُكُور وِسَلَ بُوش كُورتِلَ مِنْ كُلَّهُ يَرقيَ كِهِ هُوَى ایلَنَ اَخ دِاَتي طَیرِی دِشمَیَ شَرِى بِپَعوَن - ترجمه 31 بار دیگر مثلی برای ایشان زده گفت ملکوت اسمان مثل دانه خردلی است که شخصی گرفته در مزرعه خویش کاشت 32 و هر چند از سایر دانه ها کوچک تر است ولی چون نموّ کند بزرگ ترین بقول است و درختی می شود چنان که مرغان هوا آمد در شاخ هایش اشیانه می گیرند مراد اینست که ملکوت اسمان راه نجاتی است که بسبب ظهور شرع محمّد صلی الله عليه و اله ظاهر شود چنان چه ان حضرت در میان قومی نشود نما کرد که در نزد اهل عالم حقیر و پست بودند زیرا که غالبًا بادیه نشین بودند و از علوم و صنایع بی بهره و محروم بودند و هم چنین از لذّت های جسمانی و بخصوص جماعت یهود بنظر حقارت و پستی بایشان می نگریستند زیرا که از اوّلاد هاجر بودند پس خدای تعالی از میان ایشان برانگیخت حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و اله را و شریعت ان جناب در اوّل امر بمنزله خردلی بود بر حسب ظاهر کوچک تر از همه شریعت ها لكن نسبت بهمه اهل زمین عمومیّت داشت و در مدّت کمی نموّ و رشد عجیب کرد و برزگ ترین شریعت ها شد و شرق و غرب را احاطه کرد باندازه ای که کسانی که پیروی از هیچ شریعتی نمی کردند بشریعت ان جناب پیرو شدند و زیر سایه شریعت ان حضرت جا گرفتند

بشارت ديگر از انجيل و یوحنّا

در تعيين اسم مبارك حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله در باب 14 از انجيل يوحنّا چنین گفته است

ص: 301

اِینِ مَخِیتپوُن ليّ پُقدَني نِطُورُ وَاَنَابِت طالِبنَ مِنْ بَبي و خِينَ پارَقليطا بِت یَبلِ لوُخُونَ دِپئش عَموُخُونَ هَل ابَدَ رُوخادِ سَرسُتوتا هَوْدِ عَالَماً لِماصِى لِقِبوَلي سَبَبَ دِلیلِي خِزْیوه دَلِيلِي دِعْیوهُ اینَ اَخَتوُنَ كِدْيا دِعْتَونَ لِه دِلِكِس لوُخُونَ بِعمارِلِي وَ بِيُوخونَ بِتَ هَوى يعنى اگر مرا دوست می دارید وصایای مرا نگاه دارید و من از پدر سوال می کنم که پارقلیطا را (يعنى اَحمَد و يا محمّد را ) بسوی شما بفرستد تا همیشه با شما باشد و او روح حقّست که جهان نمی توانند او را قبول کنند زیرا که او را نمی بینند و نمی شناسند امّا شما او را می شناسید زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود و در ایه 25 از همین باب گفته اَنّیِ هُزمبلِی عَمُوخُونَ كَتْ لِکسَلَوخُونَ ِيون اینَ هَو پارَقليطا رُوخادِ تُدسَ هَوْبِتِ شادِر بَبِىّ بِشمِیَّ هَوْبِتْ مَلِپ ِلؤُخُونَ كُلِّ مِنْدِي وَ هَوَبتَ مَتخِرَ وَ خُون كُل مِندِي دِمِروِن اِلوَخُون یعنی این سخنان را با شما گفته ام وقتی که با شما بودم لیکن پارقلیطای روح حق (یعنى احمد و محمّد) که وعظ کننده بحق و داعى الی الحقّ است که پدرا او را باسم من می فرستد یعنی با تصديق من كه او مصدّق من خواهد بود و هر چیزی رابشما تعلیم خواهد داد و ان چه بشما گفته ام بیاد شما خواهد اورد مؤلّف حقیر گوید که در این ایات از انجیل یوحنّا خبر و بشارت داده به امدن پارقلیطا که مراد محمّد و احمد باشد که پنده دهنده و خواننده بسوی حقّ و مصدّق بعیسی باشد و تعلیم دهنده باشد بمردمان هر چیزی را و لیکن چون علماء مسیحی

ص: 302

و اهل کتاب از پیشینیان و پسینیان ایشان عادت شان بر تحریف و تبدیل کلمات بوده و هست و بعلاوه اسم را هر چند علم باشد در ترجمه تبدیل می کنند و اسم ظاهر را بضمیر مبدّل می نمایند و هم چنین در اسم اشاره چنان چه مرحوم فخر الاسلام در جلدين كتاب انیس الاعلام مفصّلا با شواهد بسيار این معنی را مدلّل داشته و تحقیق عمیقی در این باب نموده و بعلاوه ببرهان قاطع و دلیل ساطع ثابت کرده که جناب عیسی علیه السّلام بلغت عبری تکلّم می فرموده نه بیونانی و سریانی و غیر این دو زیرا که پدر ساختگی او و هم چنین علیا جناب والده ماجده او هر دو عبرانی بودند و در میان عرانی ها نشو و نما کرده بودند و موعظه کردن و تبلیغات آن جناب بلغت عبری بوده و اهل کتاب نیز معترف باین معنی بوده و می باشند چنان چه می گویند که بعد از بردار زدن و صعود عیسى تا مدّتی روح القدس معاني را بدل های حواریيّن القاء می نمود و ایشان را مخیّر نمود که هر یک از ایشان در میان هر قومی که هستند انجیل را بلغت ایشان تمام کنند پس متّی انجیل خود را بزبان عبری که لغت او و قومش بود نوشت و سایر اناجیل متداوّله را بزبان یونانی نوشتند پس باید دانست که جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که انجیل چهارم که انجیل یوحنّا باشد اسم پیغمبری را که در انجیل بشارت به آمدن او داده شده بزبان یونانی ترجمه نموده است بر حسب عادتی که داشته و اصل لفظی که جناب عیسی به ان تکلّم نموده از میان رفته و در میان نصاری و مسیحیّن اثری از ان باقی نماند و از ان لفظ بی خبرند وليكن برنابا در انجیل خود ان لفظ را به محمّد با لقب نبوّت تصریح کرده چنان چه در ترجمه انجیل برنابا که در عصر متاخر مرحوم حیدر قلی خان سردار کابلی نزیل کرمان شاه اعلى الله تربته نوشته و طبع شده تصریح باسم محمّد رسول الله نموده و هم چنین مرحوم فخرالاسلام در جلد دوّم انیس الاعلام در باب ذکر بشارات صریحه بنبوّت محمّدیّه در بشارت بیست و سوّم از قسیس سیل در مقدّمه ترجمه خود که بر قران مجید نوشته

ص: 303

از انجیل برنابا بشارت بامدن محمّد صلى الله علیه و اله را چنین نقل کرده است که گفته یا برنابا بدان که گناه اگر چه صغیره باشد خدا جزای او را خواهند داد زیرا که خدا از گناه غیر راضی است و چون مادر و تلامذه من از برای جلب منافع دنیویّه بعضی اقوال از ایشان صادر گردید و خدا جلّ شانه از برای این امر سخط و غضب نمود و خواست باقتضای عدل جزای ایشان را در این عالم در مقابل این عقیده غیر لائقه بدهد تا نجاتی از برای ایشان حاصل شود از عذاب جهنّم تا اذیّتی در ان جا از برای ایشان نباشد و من اگر چه بری بودم لیکن بعضی مردم چون در حقّ من گفتند الله و ابن الله است و خدا این قول را مکروه داشت و مشیّة الله منقضی گردید که شیاطین در روز قیامت بر من نخندند پس مستحسن شمرد بمقتضای لطف و رحت واسعه خود این که خنده و استهزاء در دنیا باشد بسبب موت يهودا و هر کسی چنین گمان کند که من مسیحم مصلوب گشته ام لیکن این اهانت و استهزاء در دنیا باقی خواهد ماند تا آمدن محمّد رسول الله پس چون ان بزرگوار بدنیا بیاید مؤمنین را آگاه خواهد فرمود و این شبهه از قلوب مردم مرتفع خواهد شد (یعنی خواهد فرمود مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِنْ شُبِّهَ لَهُم) - انتهى كلامه

اجمالاً یوحنّا صاحب انجیل چهارم لفظ حضرت عيسى علیه السّلام را بیونانی بلفظ پریقلیطوس ترجمه کرده که این لفظ معنای محمّد است در عربی و ستوده در فارسی و اعراب لفظ پریقلیطوس را معرّب نمودند و گفتند فارقلیطا و هر کس که عالم بلغت یونانی باشد شکّی در این ییان نمی کند و چون اصل لفظی که عیسی علیه السّلام گفته است از میان رفته بیانش بلغت سریانی باقی مانده و خود قسّیسین مسیحی این معنی را قبول دارند الّا این که می گویند فارقلیط مشتق از

ص: 304

پارا قلیطوس است که بمعنای مغریّ و معین و وکیل است نه از پریقلیطوش که بمعنای احمد و محمّد است و عرب ها اشتباه کردند و دلیل ایشان بر دعوی خود عناد و تعصّب است و این دعوی را بعد از ظهور اسلام جعل و اختراع کردند و پیش از ظهور اسلام این گفتگو ابداً در میان نبوده و مرحوم فخر الاسلام بعد از نقل ان چه که ذکر شد از قسّیس دیگری نقل کرده که رساله کوچکی در تحقیق معنای لفظ فارقلیطا نوشته و مقصود او از نوشتن آن رساله این بوده که مسلمانان را تنبّه دهد که ایشان در معنای این لفظ بغلط رفته اند و ملخّص کلام او در این مقام اینست که این لفظ معرّب از لفظ یونانی است پس اگر گوئیم که این لفظ در لغت یونانی پاراقلیطوس بود بمعنی معزّی بمعنی معزی و معین و وکیل خواهد بود و اگر بگوئیم که اصل این لفظ پریقلیطوس بود قریب بمعناى محمّد و احمد است و هر کسی که از علمای اسلام به این بشارت استدلال نموده است چنین فهمیده است که اصل لفظ پریقلیطوس بوده است که معنای آن قریب بمحمّد و احمد است پس ادّعا کردند که جناب عیسی علیه السّلام از امدن محمّد و احمد خبر داده است لکن صحيح ان که ان لفظ پاراقلیطوس است - (انتهى كلامه ملخصاً) و نيز فخرالاسلام از صاحب ینابیع نقل نموده که او در صفحه (151) و (152) از ان کتاب از نسخه مطبوعه سنه 1899 رفاه عام پریس لاهور بدین نحو بیان نموده است که اهل اسلام بر انند که حضرت عیسی علیه السّلام شاگردان خود را امر فرمود که منتظر آمدن نبیّ دیگر مسمّی باحمد باشند و در اثبات گمان ایه ای از قران پیش می اورند که در سوره صف یعنی سوره 61 ایه 6 یافت می شود و ان اینست ﴿وَ إِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاته وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ﴾

ص: 305

ترجمه - و چون گفت عیسی پسر مریم ای بنی اسرائیل بدرستی که من فرستاده خدا بسوی شمایم تصدیق کننده هر ان چه را میانه دو دست من است از توریة و بشارت دهنده برسولی که خواهد امد از بعد من که اسمش احمد است - و البتّه این ایه اشاره می نماید ان چه درباره فارقلیطا در انجیل یوحنّا باب 14 ایه 16 و 26 و باب 15 ایه 26 و باب 16 ایه 7 مكتوبست واصل اشتباهي كه در قرآن یافت می شود اینست که اهل عرب معنی این لفظ یعنی فادقلیط را ندانسته گمان بردند که ترجمه ان احمد می باشد اگر چه هر اینه معنی ان لفظ یونانی تسلّی دهنده است امّا لفظ دیگر در زبان یونانی هست که بما سمع اجنبیان صدایش از صدای پارا قلیطوس چندان تفاوتی ندارد (یعنی) پریقلیطوس که معنی ان لفظ بی نهایت نام دار و یا بسیار ستوده می باشد و می توان گفت که شخصی از عرب که زبان یونانی را بخوبی ندانست از ان سبب اشتباه کرده گمان برده که معنی پاراقلیطوس یا فارقلیط احمد است (انتهى بالفاظه ملخّصاً) مرحوم فخرالاسلام در کتاب انیس الاعلام جلد دوّم بعد از نقل کلمات این قسیّس گفته است - اقول عجب است از حال این قسیّس بعد از این که صریحا اقرار و اعتراف نمود بر این که پریقليطوس بمعنی ستوده می باشد و ان معنای لفظ شریف محمّد است - کما قبل - محمّد ستوده امين استوار - تفوّه بامثال این خرافات نموده است و تعصّب خود را بر جهانیان ظاهر ساخته است - قول او - و می توان گفت الخ دلالت می کند بر این که قسیّس برهانی ندارد بر مدّعای خود مگر تعنّد و تعصّب و اگر نه هیچ عاقل منصفی و هم بلا برهان خود را بر خصماء خود حجّت قرار نمی دهد

ص: 306

استدلال بر بطلان قول قسّیس در ینابیع
اشاره

بنا بر گفته مرحوم فخر الاسلام بچندین وجه اوّل ان که گفته است تفاوت میان این دو لفظ یعنی پریقلیطوس و پاراقلیطوس بسیار کم است چنان چه می بینی و حروف یونانی هم مشابه یکدیگرند پس تبدیل شدن پریقلیطوس بپاراقلیطوس در بعضی از نسخ از کاتب یا معاند بقیاس نزدیک است که گفته شود که بعد از تحریف اهل تثلیث که منکر رسالت حضرت خاتم الانبياء صلّى الله عليه و ال بودند ترجیح داده اند این نسخه را بر نسخه دیگر و هر کسی که تامّل کند در باب اوّل و دوّم از مجلّد کتاب انیس الاعلام و مقدّمه جلد دوّم ان کتاب یعنی مقدّمه هفتم از مقصد ششم از باب پنجم از جلد دوّم و از روی انصاف در ان نظر و تامّل کند از روی جزم و یقین خواهد دانست که این امر از اهل دین و دیانت و قائلین به تثلیث بعید نیست بلکه از مسخبّات دینیّه ایشان است وجه دوّم بنا بر ادّعای بعضی پیش از ظهور محمّد صلى الله عليه و اله که ایشان مصاديق لفظ فارقليطا می باشند مثل مُنْتنس مسیحی که در قرن دوّم از قرون مسیحیّه بوده و شخص منقّی و مرتاضی بود در زمان خود و در سال 177 میلادی در اسیای صغیر مدّعی رسالت گردید و گفت من همان فارقلیط هستم که عیسی علیه السّلام امدن او را خبر داد و جمع کثیری اورا متابعت نمودند در این قول چنان چه در بعضی از تواریخ مذکور است وليم میور حال او را و حال تابعین او را در قسم ثانی از باب ثالث از تاریخ خود که در سال 1848 میلادی طبع شده است باین نحو ذکر کرده است که بعضی گفتند اند که مُنتنس مدّعی گردید که من فارقلیطا هستم یعنی معزّی روح القدس و چون مرد متّقی و شدید الرّیاضة بود بهمین جهت مردم او را برسالت قبول کردند جمع زیادی - انتهی کلام ولیم میور - پس از این کلام معلوم می شود

ص: 307

که در قرن های پیش مسیحیّه منتظر فارقلیطا بوده اند و بهمین جهت مردم مدّعی بودند که ایشان مصاديق ابن لفظند و مسیحیّن هم از ایشان قبول می کردند برای انتظاری که داشتند و صاحب لبّ التاریخ گفته است که یهود و مسیحیّین از معاصرین حضرت محمّد صلّى الله عليه و ال منتظر بودند نبیّیی را یعنی نبیّ موعود را پس از این امر نفع عظیمی از برای محمّد صلى الله عليه و اله حاصل شد زیرا که مدّعی گردید که من همان نبیّ موعودم (انتهى كلامه ملخّصاً) پس از کلام این مورّخ هم معلوم می شود که اهل کتاب در زمان ظهور نبّی خاتم صلى الله علیه و اله منتظر ظهور پیغمبری بوده اند و حقّ هم همین است زیرا که چون نجاشی پادشاه حبشه نامه حضرت خاتم صلى الله علیه و اله و سلّم را دید گفت خدا را شاهد می گیرم که این همان نبیّ است که اهل کتاب انتظار او را می کشند و در جواب نامه ان حضرت نوشت که اشهد انّك رسول الله صادق و مصدّق و قد بايعتک و بایعت ابن عمّک ای جعفر بن ابیطالب و اسلمت على يدیه لله ربّ العالمین یعنی شهادت می دهم که تو رسول خدائی و راست گو و تصدیق کرده شدی و من بیعت کردم تو را و بیعت کردم پسر عمومی تو را یعنی جعفر بن ابیطالب را و بدست های او مسلمان شدم برای پروردگار جهانیان - پس این نجاشی که نصرانی بود مسلمان شد - و مقوقس پادشاه قبط هم در جواب نامه ان جناب نوشت که لمحمّد بن عبدالله من المقوقس عظيم القبط سلام عليک امّا بعد فقد قرات كتابَكَ وَ فهمت ما ذكرت فيهِ وَ مَا تَدْعُ إِلَيْهِ وَ قَدْ عَلَمتُ أَنَّ نبیّاً قدَ بَقَى وَ قَدْ كُنت أظنّ أنّه یَخرج بالشّامِ وَ قَد اكَرَمت رُسولُکُ یعنی برای محمّد بن عبد الله است از مقوقس پادشاه قبط سلام بر تو باد و بعد از تحیّت و درود از روی تحقیق خواندم نامه تو را و فهمیدم ان چه را که در ان یاد کردی و ان چه را که بسوی ان دعوت کردی و از روی

ص: 308

تحقیق دانسته ام که پیغمبری باقی مانده است که بیاید و من گمان می کردم که او از شام بیرون اید و گرامی داشتم فرستاده تو را هر چند مقوقس مسلمان نشده لیکن در نامه خود اقرار کرد که من دانسته ام پیغبری باقی مانده است و باید بیاید و این مقوقس نصرانی بوده و با نجاشی هر دو پادشاه بودند در ان زمان و وجود حضرت ختمی مرتبت در ان وقت شوکت دنیویّه ای نداشت که از او بترسند و دیگر جارود بن العلمی که از اعاظم علمای نصاری بوده در ان زمان با قوم خود بخدمت ان حضرت مشرّف شدند و بان بزرگوار عرض کرد و گفت و الله از جانب حق آمده ای و بصدق نطق فرموده ای و قسم بخدائی که تو را بحق به پیغمبری فرستاده است که صفات تو را در انجیل پیدا کرده ام و بقدوّم تو ابن البتول بشارت داده است فطوّلت التحيّة لك و الشكر لمن اكرمک لا اثر بعد العين و لا شكّ بعد الیقين يعنى پس طول دادم درود گفتن را برای تو و سپاس گذاری را برای ان که گرامی دارد تو را بعد از این که حق را بچشم دیدم هیچ نشانه ای نمی خواهم و بعد از یقین هیچ شکّی نیست - دست خود را دراز کن تا با تو بیعت کنم فانا اشهد ان لا اله الا الله و انّك محمّد رسول الله پس جارود با قومش ایمان اوردند پس از این دلائل معلوم شد که مراد از فارقلیطا محمّد است و او است نبیّیی که عیسی بشارت به امدن او داده و مستحیّین از پیش از آمدن او انتظار نبیّ بشارت داده شده را داشتند وجه سوّم ان که می گوئیم لفظ عبرانی که عيسى عليه السّلام به ان تکلّم نموده فعلا مفقود است و در دست نیست و این لفظ سریانی و یونانی که الان موجود است ترجمه ایست از ان لفظ مفقود پس ما در این موضوع بحث از اصل را ترک نموده و از لفظ سریانی و یونانی که الان موجود و در دسترس است سخن می گویم و می گویم که این لفظ در لغت سریانی و سوریت بمعنی احمد است در عربی بدون شك و شبهه و امّا لفظ يونانى پس

ص: 309

اصل ان پیر کلوطوس باشد پس امر در ان ظاهر است که عیسی علیه السّلام در حق محمّد صلّى الله علیه اله بشارتی داده است بلفظی که معنی ان محمّد و احمد است و این امر اگر چه بقیاس نزدیکست بر حسب عادت مسیحیّین و متعین است در نزد فخر الاسلام لکن در این مورد از همه این ها قطع نظر کرده و گفته است که اصل این لفظ در لغت یونانی پاراکلی طوس بوده چنان چه مسیحیّین ادّعا کرده و می کنند باز هم منافی با استدلال ما نیست زیرا که معنای آن تسلّی دهنده و معين و وکیل است بنابر بیان صاحب رساله ینابیع و ترجمه های فارسیّه و عربیّه ایشان و یا بمعنای شافع است بنا بر بعضی از ترجه های عربیّه که از ان جمله است ترجمه عربیّه مطبوعه 1817 و همه این معانی بتمام ترين وجه در حقّ محمّد صلّى الله عليه و اله صادق است و ما اوّلاد را بموضع می گوییم مراد از فار قلیطا پیغمبریست که به امدن ان بشارت داده شده در روحی که نازل شده بر شاگردان عیسی علیه السّلام در یوم الدار چنان چه در باب دوّم از کتاب اعمال رسولان ذکر شده و ثانیاً شبهات مسیحیین را ذکر کرده و جواب ان ها را می گوییم پس از نقل کردن مرحوم فخر الاسلام ان چه را که ذکر شد چنین گفته است امّا در بیان مدّعای اوّل پس چهارده دلیل بر وفق عدد چهارده معصوم سلام الله علیهم ذکر می نمائیم

دَليل اوّل

عيسى عليه السّلام در ایه 15 از باب 14 (انجیل یوحنّا) فرمود اگر مرا دوست می دارید وصایای مرا نگاه دارید بعد خبر داد از امدن فارقليطا و مقصود عیسی علیه السّلام از این کلام انست که سامعین اعتقاد نمایند که ان چه القا می شود بسوی ایشان بعد از عیسی ضروی و واجب الرّعایه است پس اگر مقصود از فارقلیطا روح نازل در یوم الدّار بوده ذکر این فقره

ص: 310

محتاج اليه نبود زیرا که مظنون نبود که حواریّون استبعاد نمایند نزول روح را برایشان در مرتبۀ ثانیه زیرا که ایشان مستفیض بودند از روح القدس قبل از این بلکه مجال استبعاد نیست این جا ایضاً زیرا زمانی که روح القدس نازل می شود در قلب کسی و حلول می کند در او لا محاله بطور واضح اثار ان ظاهر می شود پس انکار مؤثر متصوّر نمی شود و ظهور روح در نزد ایشان در صورتی نخواهد بود که مظنّه استبعاد باشد پس حقیقت امر انست که مسیح علیه السّلام از تجربه و نور نبوت می دانست که بسیاری از امّت او نبیّ مبشّر به را انکار می کنند در وقت ظهورش لهذا امر را اولّاً موکّد نمود باین فقره پس از ان خبر داد از امدن فارقلیطا و فرمود اگر مرا دوست می دارید فارقلیطا را قبول کنید و از جمله واضحاتست که اگر روح القدس بر قلب کسی نازل بشود مسدّد و مؤیّدا و باشد در جمیع امور و آثار غريبه و عجیبۀ از شخص صادر بشود در این صورت جای انکار باقی نخواهد بود و همه کس طالب چنین امری خواهد بود

دلیل دوّم

ان که در ایه 16 فرمود من از پدر سوال می کنم فارقلیطای دیگری بشما عطا خواهد کرد الخ روح نازل يوم الدّار باتحاد حقیقی متّحد است با اب مطلقا در نزد مثلثين و با این نظر بلاهوت او پس در حقّ او صادق نمی گردد فارقیلطای دیگر بخلاف نبیّ مبشّربه که این قول در حق او بی تکلّف صادق است

دلیل سوّم

آن که وكالت و شفاعت از خواصّ نبوّتست نه از خواصّ روح نازل متحّد با خدا پس این دو معنی بر روح صادق نیست و بر نبیّ مُبشّر به صادق است بدون هیچ به تکلّفی

دلیل چهارم

ص: 311

ان که در ایه 26 از باب 14 فرمود و ان چه بشما گفتم بیاد شما خواهد اورد - و از رساله ای از رسائل عهد جدید ثابت نمی شود که حواریّون فرمایشات حضرت عیسی را فراموش کرده باشند. و روح نازل در يوم الدّار بخاطر ایشان بیاورد

دلیل پنجم

ان که در ایه 29 از باب 15 از انجیل یوحنّا عیسى عليه السّلام فرمود و الان قبل از وقوع بشما گفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان اورید و این قول دالّ بر ان است که فارقلیطا روح نیست زیرا که در دلیل اوّل دانستی عدم ایمان مظنون نبود از حواریّون وقت نزول روح بلکه مجال استبعاد هم نبود پس این قول محتاج اليه نبوده است و از شأن حکیم عاقل نیست كه بكلام فضول بی مصرفی تكلّم نمايد فضلاً از شأن پیغمبر عظیم الشان پس اگر مراد از این قول نبیّ مُبشر به باشد این کلام در محلّ خود و در غایت حسن خواهد بود از برای تاکید مرتبه ثانیه

دلیل ششم

ان که عیسی علیه السّلام فرمود در ایه 26 او بر من شهادت خواهد داد و روح نازل يوم الدّار از برای عیسی شهادت نداد در محضر هیچ احدی زیرا که تلامذه ای که بر ایشان نازل شد محتاج بشهادت نبودند زیرا که معرفت تامّه قبل از نزول روح در حقّ مسیح علیه السّلام داشتند پس شهادت در محضر ایشان فائده ای نداشت و منکرینی که محتاج بشهادت بودند این روح در محضر ایشان شهادت نداد بخلاف حضرت محمّد صلّى الله علیه و اله که ان جناب از برای عیسی علیه السّلام شهادت داد و تصدیقش فرمود و بریئش نمود از ادّعای الوهیّت و ربوبیّت که از اشدّا انواع کفر و ضلالتست

ص: 312

و مادرش را بری نمود از تهمت زنا و ذکر برائت ایشان در مواضع متعدّده در قرآن مجید آمده است و در احادیث در مواضع غير محصوره

دلیل هفتم

ان كه در ايه 27 عیسی عليه السّلام فرمود اُوپ اَختوُن سَهدِیتوُن دِمِن شَرَیتَ عَمَّیتوُن یعنی و شما نیز شاهد هستید زیرا که از ابتداء با من بوده اید این قول واضح الدلاله است که شهادت حواريّون غیر از شهادت فارقلیطا است پس اگر مراد از فارقلیطا روح نازل يوم الدّار بوده است مغایرت ما بين شهادتین نخواهد بود زیرا که روح مذکور بشهادت مستقلّی که غیر از شهادت حواریّون باشد شهادتی ندارد بلکه شهادت حواریّون عين شهادت روح مذکور است بلا تفاوت زیرا که روح با وجود این که اله بوده عَلَى زعَمهم و با خدا به اتّحاد حقیقی متّحد است بری است از نزول و حلول و استقرار و شكل که از عوارض جسم و جسمانیّات است مثل وزیدن باد شدیدی روح برحواریّون نازل شد و زبانه هائی منقسم شد مثل زبانه های اتش بدیشان ظاهر گشت و بر هر یکی از حواریّون قرار گرفت پس حال حواریّون در ان وقت مثل حال کسی بود که اثری از اجنّه در او باشد پس چنان چه قول جنّ با قول مجنون متّحد است در حالت جنون فكذلك شهادت روح با شهادت حوارییّن پس این قول صحیح نخواهد شد بخلاف این که مراد از فارقلیطا نبیّ مبشریّه باشد که شهادت او غیر از شهادت حواریین است بالقطع و الیقین

فائدة
اشاره

ترجمه صحیحی از برای ایه 27 از باب 15 از انجیل یوحنّا همین بود که ما نوشتیم مطابق است با سریانیّه مطبوعة سنه 1881 یعنی لفظ اُوپ اَختُون را دارد که بمعنی شما ایضًا است و كذلک با سریانیّه مطبوعه سنه 1868 و با سریانيّه قديمه مطبوعه سنه 1864 و در عربیّه مطبوعه بیروت سنه 1881 و هم چنین در عربيّه

ص: 313

سنه 1817 و تشهدون انتم ايضا دارد و هم چنین در عربیة مطبوعة سنه 1860 و تشهدون انتم ايضاء و هم چنین در عربیّه مطبوعه سنه 1870- و در ترجمه فارسیّه مطبوعه سنه 1816 و سنه 1828و سنه 1841 و سنه 1882 و سنه 1878 و سنه 1887 و هکذا سایر تراجم که بزبان های مختلفه نوشته شده است الّا این که در بعضی از ترجمه های فارسیّه و عربیّه لفظ ايضا را از عربی و نیز را از فارسی عمداً سقط کرده اند از ان جمله در عربیّه مطبوعۀ سنه 1821 و سنه 1831 و سنه 1844 و لیکن خیانت ایشان بر ارباب بصیرت مخفی نیست خدا هدایت کند ایشان را که از این لفظ جزئی مقصود کلّی را تفویت کرده اند

دلیل هشتم

ان که حضرت عیسی فرموده اگر من نروم فارقلیطا نزد شما نیاید پس معلّق نمودن امدن روح را برفتن خود و این روح در نزد اهل کتاب و حواریّون نازل شده بود در حضور عیسی علیه السّلام يعني با بودن عیسی علیه السّلام زمانی که خواست ایشان را بفرستد ببلاد اسرائیلیه پس نزول رُوح مشروط برفتن جناب مسیح نبوده است پس مراد از فارقلیطا روح نازل در يوم الدّار نخواهد بود بلکه مراد از فارقلیطا شخص دیگر است که احدی از خواریین در زمان عیسى بحسب ظاهر از ان بزرگوار مستفیض نشده بود و امدن او موقوف بود برفتن عیسی علیه السّلام و این صفت در حقّ خاتم الانبياء صلّى الله عليه و اله و سلّم صادق است زیرا که بعد از رفتن عيسى عليه السّلام امد و امدن ان جناب موقوف بود برفتن عیسی زیرا که وجود دو پیغمبر صاحب دو شریعت عامّه که هر دو مستقل باشند در یک زمان جایز نیست بخلاف این که یکی از دو پیغمبر مطیع شرع دیگری باشد یا هر کدام از پیغمبران مطیع یک شریعت باشند در این صورت وجود دو رسول یا زیادتر در زمان و مکان واحد جایز است چنان چه در زمان مابین موسی و عیسی عليهما السّلام پیغمبران متعدّد بودند و همه مطیع شرع موسی

ص: 314

علیه السّلام بودند تفسیر ایه باین که قبل از مسیح علیه السّلام روح القدس ضعيف نازل شده بود در زمان حواریّون با قوّت نازل شد غلط است چرا که روح القدس در نزد مسیحیّین خدا است اوّلاً نسبت نزول و صعود و حرکت و سکون بخدا غلط است و ثانيا نسبت ضعف و قوّت بخدا خلاف است و یک ذرّه از خدا در کسی حلول نماید کافی است از برای تایید او یک انبار خدا لازم ندارد الحاصل تفسير فارقلیطا بروح نازل در یوم الدّار موجب هزار گونه کفر و فساد است

دلیل نهم

آن که عليه السّلام فرمود در ایه 8 از باب 16 هوبت من خس لِه لِعالم يعنى وقتی که فارقلیطا امد عالم را توبیخ خواهد کرد این قول بمنزله نصّ جلی است از برای خاتم الانبیاء صلّى الله علیه و اله و سلّم زیرا که ان جناب عالم را توبیخ نمودند روح نازل در يوم الدّار بخصوص جماعت يهود را بجهت عدم ایمانشان بعيسى عليه السّلام بتوبیخی که در او شک نمی کند مگر معاند صرف و فرزند رشیدش صاحب الزّمان رفیق عیسی علیه السّلام خواهد بود در قتل دجّال و متابعین ان در یوم الدّار که توبیخ او در هیچ اصلی از اصول صحیح نیست و توبیخ منصب حواریّون هم نبود بعد از نزول روح بلکه حواریون دعوت بملّت می کردند بترغیب و وعظ و قول را نکین در کتاب خود که مسمّی بدافع البهتان است که در ردّ خلاصه صولة الضیّغم نوشته است که لفظ توبیخ در انجیل و هم چنین در ترجمه ای از تراجم از تراجم یافت نمی شود و این مستدّل این لفظ را ایراد کرده است تا بطور وضوح بر محمّد صلّی الله علیه و اله و سلّم صادق اید زیرا که محمّد صلى الله عليه و اله و سلّم بسیار توبیخ و تهدید می نمود الّا این که مثل این مغلطه از شأن مؤمنین که ترسی از خدا داشته باشند نیست

ص: 315

انتهى كلامه - این کلام مردود است و این تسیّس یا جاهل غالط است و یا مغلّط عوام و ایمان هم ندارد از خدا هم نمی رسد زیرا که این لفظ در جمیع اناجیل موجود است از ان جمله در سریانیّه سوریت مطبوعه با ادوات امریکا در سنه 1886 و سنه 1868 و سنه 1864 و در عربیّه مطبوعه سنه 1671 در رومیّة العظمی و سنه 1860 و سنه 1816 و سنه 1825 و سنه 1870 و سنه 1881 و در ترجمه فارسیّه مطبوعه سنه 1816 و سنه 1828 و سنه 1841 و فارسیّه سنه 1878 و سنه 1882 و سنه 1887 و در بعضی از اين ها لفظ الزام است و در بعضی لفظ توبیخ اگر چه ترجمه بلفظ الزام بر خیانت است از مترجمین لیکن معنی الزام هم قريب بمعنى توبیخ است مع هذا شکایت از ایشان نداریم زیرا که تغییر و تحریف طبیعت ثانوی است از برای علماء پروتستنت و از این جهت است که مترجمین فارسیّه لفظ فارقلیطا را نمی نویسند بجهة اشتهار این لفظ در نزد مسلمين در حق خاتم النبّييّن صلى الله عليه و اله و سلّم بلکه معنای او را تسلّی دهنده در فارسیّه و معزّى و وكيل و شافع در ترجمه های عربیِه مرقوم می نمایند

دليل دهم

ان كه عیسی عليه السّلام فرمود امّا بر گناه زیرا که بمن ایمان نمی اورند و این قول دلالت دارد بر این که فارقلیطا علیه السّلام ظاهر خواهد شد بر منکرین عیسى و ایشان را توبیخ می نماید بجهت عدم ایمان ایشان بعیسی و روح نازل در یوم الدّار ظاهر نبود بر مردم و ایشان را هم توبیخ نمی نمود بجهت عدم ایمان

دليل یازدهم

آن که عیسی علیه السّلام فرمود و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که بشما بگویم لكن آلان طاقت تحمّل ان ها را ندارید و این قول منافی اراده روح نازل است در یوم الدّار از لفظ فارقلیطا زيرا

ص: 316

که روح حكمی را نیفزود بر احکام عيسى عليه السّلام زيرا كه بنا بر زعم اهل تثليث حواریّون را امر نموده بود بعقیده تثلیث و بدعوت تمامی اهل عالم پس کدام امر حاصل شد از برای حواریّون که زاید بر اقوال عيسى عليه السلام باشد بلی بعد از نزول روح جميع احکام توریۀ را اسقاط کردند مگر بعضی از احکام عشره مذکوره در باب بیستم از سفر خروج و جمیع محرّمان را هم حلال كردند و این امر یعنی اسقاط احکام و تحلیل محرّمات جایز نیست که در حقّش گفته شود لیکن آلان طاقت تحمّل آن ها را ندارید زیرا که این امر تحمّل نیست تخفیف است توانستند حمل نمایند اسقاط حكم تعظیم سبت را که از اعظم احکام توریة است که جماعت یهود انکار می کردند عیسی علیه السّلام را که مسیح موعود باشد بجهت عدم مراعات این حکم پس قبول اسقاط جمیع احکام اسان تر بود در نزد ایشان بلی قبولی زیادتی احکام بجهت ضعف ایمان و ضعف قوّه تا زمان صعود مسیح چنان چه علمای پُروتستنت اعتراف می نمایند خارج بود از استطاعت ایشان پس ظاهر و اشکار گردید که مراد از فارقلیطا پیغمبریست که احکام شرع شریف او زیاد می شود بالنسبه بشریعت عيسویّه و حمل ان سنگین می شود بر مکلّفینی که ضعیفند و ان حضرت محمّد صلّى الله عليه و اله و سلّم است

دلیل دوازدهم

ان که عیسی فرمود که از خود تکلّم نمی کند بلکه بان چه شنیده است سخن می گوید و این قول دلالت دارد بر این که فارقلیطا را بنی اسرائیل تکذیب خواهند نمود لهذا عيسى عليه السّلام محتاج شد که صدق او را تقریر نماید پس فرمود از خود تکلّم نمی کند بلکه بان چه شنیده است سخن می گوید و تکذیب در حق روح نازل در یوم الدّار مظنون نبود علاوه روح در نزد مسیحییّن عین

ص: 317

خدا است و متّحد است بذات مقدّس باری تعالی باتّحاد حقیقی تعالی الله عن ذلك علوّا كبيراً پس قول او از خود تکلّم نمی کند بلکه بان چه شنیده است سخن می گوید معنی ندارد زیرا که خدا نباید احکام را از غیر بشود بلکه خدا از خود باید تکلّم نماید بلی پیغمبر محتاج است که احکام را از خدا بشنود پس مصداق این کلام جناب محمّد صلّى الله علیه و اله و سلّم است که مظنّه تکذیب در حقّ آن جناب بود و عین خدا هم نیست و سخن از خود نمی گفت و تكلّم نمی کرد مگر بوحی قال الله تعالى في حقّه ﴿ وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ و قال ایضاً جلّ شانه ﴿ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ ﴾ و قال ایضاً ﴿ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ ﴾ حاصل مفاد ایات مبارکات ان که حضرت محمّد صلّى الله علیه و اله و سلّم از جانب خود تکلّم نمی کند بلکه بان چه شنیده است از خدا سخن می گوید خواه بلا واسطه و خواه مع الواسطة و تابع صرف است احکام خدا را و کلام الهی را از جانب خود تغییر نمی دهد و وحی را کم و زیاد نمی فرماید

دلیل سیزدهم

ان که عیسی علیه السّلام فرمود و از امور اینده بشما خبر خواهد داد و روح نازل در یوم الدّار کسی را از امور اینده خبر نداد بالاستقلال بلکه خبر دادن او همان خبر دادن حوارییّن است بخلاف حضرت محمّد صلّی عليه و اله و سلّم که ان جناب بالمشافهه مردم را از امور اینده خبر داد چنان چه در پیش گذشت و بعد هم انشاء الله مذکور خواهد شد

دلیل چهاردهم

ان که عیسی علیه السّلام فرمود و مرا تمجید خواهد فرمود زیرا که ان چه از ان من است خواهد گرفت و بشما خبر خواهد داد و این قول در حقّ روح صادق نیست زیرا که روح در نزد اهل تثلیث قدیم است و غیر مخلوق و قادر مطلق است فیض و کمالات را از غیر اخذ نمی کند کمال منتظر ندارد که تدريجي الحصول باشد بلکه تمامی

ص: 318

کمالات او از برای او بالفعل حاصل است پس لابدّ ابایست گفت که مبشّربه کسی است که کمالات منتظره دارد و فیوضات الهیّه بتدریج به او می رسد چون این کلام موهم بود که نبیّ موعود تابع شرع عیسی باشد لهذا دفعاً للتّوهم جناب عیسی فرمود هر چه از ان پدر است از منست ازین جهت گفتم که از ان چه ان من است می گیرد و بشما خبر می دهد حاصل مقصود این که از منبعی که احکام و فیوضات بمن رسید از همان منبع فارقلیطا خواهد گرفت و رسانید

ص: 319

ص: 320

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109