نگرشی نو برازدواج موقت، یا، راه جلوگیری از روابط نامشروع

مشخصات کتاب

سرشناسه : سجاد، سید محمدحسین

عنوان و نام پديدآور : نگرشی نو برازدواج موقت، یا، راه جلوگیری از روابط نامشروع/ به قلم سیدمحمد حسین سجاد

مشخصات نشر : قم : مهر ثامن الائمه علیه السلام ، 1383.

مشخصات ظاهری : ص 256

شابک : 964-8057-19-26500 ریال :

یادداشت : کتابنامه: ص. [249] - 252؛ همچنین به صورت زیرنویس

عنوان دیگر : راه جلوگیری از روابط نامشروع

موضوع : متعه

اسلام (زناشویی)

رده بندی کنگره : BP189/4/س3ن8 1383

رده بندی دیویی : 297/36

شماره کتابشناسی ملی : م 83-35281

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا سوسنی

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقدمه

حمد و ستایش مخصوص او که انسان را به بهترین صورت آفرید. او که برای سکونت و آرامش انسان ، زوج آفرید.

با درود فراوان و بی حد بر خاتم پیامبران الهی، حضرت محمد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و آل معصوم او، خصوصاً حضرت امیر المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام و حضرت ولی عصر حجة بن الحسن المهدی عجل اللّه تعالى فرجه الشريف تنها منجى عالم .

و لعنت بی حد بر کسانی که بر آن ها ظلم روا داشته و حق آن ها را غصب نمودند و این ننگ را تا ابد بر خود و پیروان خود خریدند.

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴾ .(1)

کتابی را که در پیش رو دارید، شامل بررسی ازدواج موقت از دیدگاه قرآن، اخبار و احادیث معتبر، عقل و نظریۀ صحابۀ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و علماء و فقهاء می باشد . در این متن سعی شده که این موضوع بدون هیچ نوع تعصب از نظر عقل و دین

ص: 5


1- هر آینه لعنت خداوند بر ستمگران باد» (سورۀ هود: 18 ).

مقدس اسلام بطور مستدل از منابع تاریخی ، روایی و قرآنی بحث و گفت گو شود و تا حد امکان با عبارات ساده و روان و خارج از اصطلاحات ، به اختصار این مسأله بررسی شده و قضاوت نهایی به عهدۀ خوانندگان گذاشته شود.

از خوانندگان عزیز مستدعی است که در صورت مطالعه از ابتدای کتاب شروع نمایند چرا که تقریباً مباحث سلسله وار و بهم پیوسته می باشد.

علت نگارش آن بود که دیده می شد در مورد ازدواج موقت کتب متعددی نوشته شده لکن از چند جهت مورد استفادۀ آن ها کم بود:

1 - متون آن ها عربی و غیر قابل استفاده برای عموم می باشد.

2 - بر اثر حیاء بی مورد، مسائل مورد نیاز این موضوع مو شکافی نشده اند.

3 - این کتب متعرض احکام و مسائل شرعیۀ این موضوع نشده است.

لذا ما در این متن بر آن شدیم که مسألۀ ازدواج موقت را از راه های گوناگون مورد بررسی قرار دهیم به امید آن که توانسته باشیم گامی برای رفع یکی از مهم ترین معضلات اجتماع بر داشته و برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب قدم مثبتی بر داشته باشیم چرا که اگر قبح این مسأله بر طرف شود، مشکلات زیادی هم چون مشکلات جنسی جوانان، فقر، بی بند و باری و .. از جامعۀ اسلامی رخت

بر می بندد.

ما امیدواریم با مطالعۀ این کتاب قضاوت منصفانه کرده و از بعضی از تعصبات بی جا و غیرتمندی های نابجا دست بر داشته

ص: 6

و غیرت را در مسیر شرع قرار دهیم تا از گناهان و پرده دری های مخفیانه محفوظ بمانیم. امید است که این مسأله از قوۀ حرف و قلم بیرون آمده و به حد فعل و عمل برسد.

انشاء اللّه به امید آن روز.

سید محمد حسین سجاد

جمادى الثانى 1417 ه. ق

قم - صندوق پستی 556

ص: 7

ص: 8

بخش اول: زن و ازدواج در زمان جاهلیت

اشاره

ص: 9

ص: 10

جایگاه زن در زمان جاهلیت:

در زمان جاهلیتِ قبل از اسلام، زنان کاملاً مقهور اراده و تمایلات مردان بودند. در ایام دوشیزگی تحت قیمومت و ارادهٔ پدر و پس از آن تحت اراده و نظر شوهر و پس از مرگِ شوهر تحت استیلاء و فرمان پسران شوهر، و اگر از شوهر پسری نبود تحت نظر و ولایت بستگان شوهر بودند.

ولایت و استیلاء در زمان جاهلیت به حدی بود که حتی زن را می توانستند با ثمن بخسی به فروش رسانده و یا به کسی ببخشند.

با توجه به این حقیقت تلخ و ناگوار روشن است که زن هیچ اراده ای از خود نداشته و چون اتومبیلی در بین مردان رد و بدل می شد چرا که قوانین و سنت های محیط به او هیچ گونه حق اظهار نظری نمی داد، و او نیز جز آن که تابع و مطیع باشد چاره ای دیگر نداشت!

خواستگاران مستقیماً به رؤسای قبیله و یا پدر و برادر و در صورت نبود پدر یا برادر به عموهای زن و دختر مراجعه کرده و در صورت قبول، این عده به زن می گفتند: «تو از این ساعت به بعد تحت نظر، و متعلق به این مرد خواهی بود».

ص: 11

در میان اقوام و قبائل زمان جاهلیت، قوم عرب بر اثر آن که اعضاء یک قبیله را اجتماعی «مشترک المنافع» می دانستند و قبائل دیگر را به چشم بیگانه و خارجی می دیدند، لذا بدین جهت مقید بودند زنان و دختران خود را به مردان قبیلۀ خود شوهر دهند.

در مرحلۀ اول هر دختر عموئی به پسر عموی خود تعلق داشت، و اگر پسر به دختر عموی خود راغب نبود و رسماً او را رد می کرد اجازه داشتند که دختر را به دیگران بدهند.

در صورتی که مردی از قبیلهٔ دیگر خواستگاری می کرد ابتداءً نزد رؤساء و ریش سفیدان قبیله رفته و در صورتی که بزرگان قبیله؛ این ازدواج را مفید می دیدند، به عنوان ایجاد روابط و یک نوع پیمان بین دو قبیله موافقت می کردند؛ لکن با این حال عدم رضایت درونی از چهرۀ همگان آشکار بود.

به عنوان مثال اگر شوهر از قبیلهٔ بیگانه بود پدر و برادر دختر هنگامی که به بدرقه عروس می رفتند به او می گفتند:

﴿ إِذْهَبي! لا أَذْكَرْتِ وَ لَا أَيْسَرْتِ ، فَإِنَّكِ تَلِدِينَ الْأَعْداءَ ﴾ !

«برو ! امیدواریم که پسر نزائی و زایمان بر تو سخت و دردناک تر باشد زیرا که تو برای ما دشمن به دنیا می آوری».

ولی اگر شوهر از قبیلهٔ خود آنان بود، هنگام بدرقۀ عروس به او می گفتند :

ص: 12

﴿ اِذْهَبِى! أَيْسَرْتِ وَأَذْكَرْتِ ، وَ لَا أَنَّتْتِ ﴾.

«برو امیداریم که زایمان بر تو آسان شود و پسر بزائی و دختر از تو متولد نشود».

مهر و صداق در زمان جاهلیت:

مهر و صداق در زمان جاهلیت در میان قوم عرب معمول بود، و در همان روز خواستگاری که آن را ﴿ يَوْمُ الاِمْلاك ﴾ (1) می خواندند، صداقی معین می شد.

لکن از پول و صداق بهره ای - حتی اندک - به دختر نمی رسید؛ بلکه در مرحلۀ اول به پدر، و در صورت نبودن او به برادر بزرگ تر و یا به بزرگان قبیله پرداخت می شد حتی شتری که به عنوان مرکب اختصاصی از طرف داماد به زن داده می شد، زن موظف بود آن را به پدر خود ببخشد.

لازم به تذکر است بعضی از اقوام و قبائل عرب که زنده به گور کردن دختران در میان آنان مرسوم نبود، هرگاه برای یکی از آنان دختری متولد می شد به جای تبریک گفتن به او می گفتند:

ص: 13


1- «املاک» در لغت به معنای «به مِلکیت در آوردن» است، و چون مهریه ای که برای دختر معین می شد، به پدر تعلق می گرفت و جزو املاک او بحساب می آمد، به همین جهت این روز را «یوم الإملاک » می نامیدند.

﴿ هَنيئاً لَكَ النّافِجَةُ ﴾ (1).

یعنی :« نافجه بر تو گوارا باد ! ».

اقسام ازدواج در زمان جاهلیت

در زمان جاهلیت (قبل از ظهور اسلام) علاوه بر ازدواج های معمولی، بین آنان انواع دیگری از زناشوئی و نکاح، معمول و متداول بود که ذیلاً به برخی از آن ها اشاره می شود:

1 - نكاح الإستبضاع :

این نوع ازدواج که از شرم آورترین زناشوئی ها به شمار می رفت چنین بود که اگر مردی مایل بود فرزندی با قیافه و شکل خاصی و یا دارای خصوصیتی اعم از دلیر بودن ، شجاع بودن، زیبا بودن، خشن بودن، بی رحم بودن، شاعر بودن، دانشمند بودن، کاهن بودن و امثال آن را دارا باشد و خودِ مرد فاقد آن صفت بود، زنش را بدون احساس کم ترین ناراحتی وا می داشت تا مدتی طبق

ص: 14


1- لغت «نَفَجَ» به معنای افزودن و زیاد شدن است. و از این باب این عبارت را می گفتند که چون شتری که داماد به عروس هدیّه می داد به گلّۀ شترِ پدر افزوده می شد لذا وقتی دختری متولّد می شد به پدر او می گفتند :« ناراحت نباش یک شتر به شترانت اضافه می شود.»

قراردادی با آن مرد که دارای آن صفت مورد نظرش بود هم بستر شده و از او باردار شود!

فرزند متولد شده با آن که از مرد دیگری بود طبق سنت رایج متعلق به شوهر رسمی همین زن بود.

2 - نكاح الرّهط :

نوع دیگر از ازدواج های قانونی و معمول عرب جاهلی این بود که: عده ای از مردان که باید از ده تن تجاوز نکنند، با رضایتِ هم، با زنی رابطۀ هم بستری برقرار کرده و مخارج او را تأمین می کردند. فرزندی که از این نوع زناشوئی متولد می شد اگر پسر بود، پس از آن که روزی از تولد نوزاد می گذشت، مادر نوزاد یک یک آن چند مرد را دعوت کرده و سپس به یکی از آن ها که می خواست می گفت: ﴿ هذا ابْنُك ﴾ این فرزند از تو است و با این کیفیت نوزاد را از نقص بی پدری نجات می دادند !

و در صورتی که فرزند متولد شده دختر بود دعوتی از مردان بعمل نمی آمد زیرا هیچ کدام از آن ها حاضر به قبول کردن دختر به فرزندی خود نبودند.

عَمرو بن عاص مشاور اول معاویه پسر ابو سفیان - جنجال برانگیز حکمیت در جنگ صفین- از این نوع زناشوئی متولد شده

ص: 15

بود، یعنی از پدران دسته جمعی!

مادرش لیلی او را به عاص پسر وائل ملحق نموده بود و عَمرو به ظاهر و طبق سنتِ معمول، فرزندِ عاص قلمداد شد. لکن ابو سفیان که یکی از ده پدر عَمرو بود تا آخر مدعی بود:

«من يقين دارم عمرو از نطفۀ من پدید آمده ! ولی چون عاص پول بیش تری به لیلی می داد توانست از میان جمع ، پدر معرفی شود!»(1)

3 - نكاح البَدَل :

یکی دیگر از انواع زناشوئی های قانونی و متداول عرب جاهلی بدین طریق بود که اگر مردی از زنی که متعلق به دیگری بود خوشش می آمد، رسوم و قوانین محیط به او اجازه می داد تا به آن مرد پیشنهاد معاوضه بدهد، یعنی زن خودش را به او داده و زن او را در عوض برای مدتی که مورد توافق دو مرد بود تعویض نمایند.

زنان بی چاره در این میان فقط یک وظیفه داشتند و آن هم تسلیم شدن بود.

این مبادله را معمولاً پیشنهاد کننده با این الفاظ خاص به مرد

ص: 16


1- الغدیر، علامه امینی : 2/ 120 به بعد .

دیگر ابراز می داشت:

﴿ اِنْزِلْ إِلَیَّ عَنْ دابَّتِكَ ، أَنْزِلُ لَكَ عَنْ دَابَّتِی ﴾!

و یا این که می گفت:

﴿ اِنْزِلَ إِلَیَّ عَنِ امْرَأَتِكَ ، أَنْزِلُ لَكَ عَنِ امْرَأَتِي ﴾.

« تو از مرکوبت ( زنت) به نفع من پیاده شو و کنار رو ، من نیز از مرکوبم ( زنم) به نفع تو پیاده می شوم ! »

این نوع زناشوئیِ مرسوم، دلیل بارز و آشکاری بر آن بود که زن در میان مردانِ جاهلیت مانند حیوان و حتی بدتر با او معامله می شد.

4 - نِكاحُ المَقْت :

یکی دیگر از زناشوئی های رائج این بود که اگر شخصی می مرد زنش مانند سایر اموال و ماتَرَکش به ارث می رسید، در مرحلۀ اول به پسر بزرگ تر تعلق داشت ( البته در صورتی که زن نا مادری پسر بزرگ تر باشد) و در اصطلاحِ آن وقت به پسری که با نا مادری خود ازدواج مذکور می نمود «ضیزَن» می گفتند.

در صورتی که این زن زیبا و جوان بود، پسر متوفی خود از او استفاده می کرد و اگر مورد قبول پسر واقع نمی شد زن را به دیگری داده و صداقش را دریافت می نمود.

ص: 17

در صورتی که متوفی پسر بزرگ تر و یا اصلاً پسری نداشت زن به فامیل متوفی به ارث می رسید. بدین صورت که هر کدام از مردان فامیل متوفی که زودتر پارچه ای به طرف آن زن پرت می کرد و یا روی سرِ او می افکند این زن به او تعلق می گرفت.

سنن و رسوم محیط نیز حقّ هر گونه اعتراض و یا مقاومتی را از زن سلب کرده و چاره ای جز تسلیم شدن برای زن نبود.

و اگر مرد زنی را که به او ارث می رسید نمی خواست و فامیل مردِ متوفی نیز او را نمی خواستند حق داشتند که آن زن را از شوهر باز داشته تا بمیرد(1).

ص: 18


1- ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُو هُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عَاشِرُو هُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُو هُنَّ فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا ﴾ . ( سورۀ نساء:19 ) ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما حلال نیست که به زور زن ها را به ارث برید و بر آنان سخت مگیرید که برخی از آن چه به ایشان داده اید باز پس گیرید مگر آن که کار بد آشکار نمایند و با ایشان خوش رفتاری کنید اگر آنان خوش آیندتان نیستند، پس بسا باشد که چیزی را نپسندید و خداوند در آن خیر بسیار قرار داده باشد». این آیه به خوبی اشاره به این نوع نکاح ( نکاح المقت ) دارد و ضمناً در مورد برخورد با زنان هشدار می دهد که با آنان خوش رفتاری کنید. در جائی دیگر خداوند می فرماید: ﴿ وَ لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ ﴾. (سورۀ نساء : 22). یعنی :« زنانی را که پدرانتان گرفته اند نگیرید» عیاشی در تفسیر خود از هاشم بن عبد اللّه، از سرّی بجلی روایت کرده که از امام علیه السلام آیۀ: ﴿ وَ لا تَعضُلو هُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعضِ مَا آتَيْتُمُو هُنَّ ﴾ را پرسیدم. حضرت کلامی فرمود و سپس فرمود: مانند نبطی ها که وقتی لباس خود را بر زنی می انداختند از ازدواج با غیر ممنوع می شد. و این رسم در زمان جاهلیت در میان عرب ها هم بود. به تفسیر المیزان 4 / 400 - 401 مراجعه شود.

5 - نِكاح الْجَمْع :

از دیگر ازدواج ها و روابط زناشوئی رسمی زمان جاهلیت آن بود که ثروتمندان به منظور زیاد شدن سرمایۀ خود کنیزانی زیبا فراهم کرده و یا با قرار داد با زنان بی بند و بار و آموزش آنان نزد اساتید رموز مختلف، برای آموزش رقص، موسیقی، عشوه گری، فاحشه گری و... آن ها را در منزلی جا داده و بر بام آن پرچمی خاص نصب می کردند.

این زنان در آن زمان به نام «قیناتْ » یا « ذَوَاتِ السَّرايات» (پرچمداران ) معروف بودند.

در صورتی که از این زنان فرزندی متولد می شد از شخصی قیافه شناس دعوت به عمل می آمد تا وی مشخص کند که این فرزند متعلق به کیست.

ص: 19

به این ترتیب و با تشخیص و نظر کاهن و قیافه شناس، پدر قانونی فرزند معین می شد.

6 - نِكَاحُ الْخَدَن :

لغت «خَدَن» به معنای «معشوقه و دوست» می باشد.

در این نوع زناشوئی زنان و مردانی که به علل موانع و شرائطی از عیاشی آزادانه نصیب کم تری داشتند، می کوشیدند تا با فرد مورد پسند و علاقۀ خود روابط محرمانه ای برقرار سازند (1).

البته محرمانه نه بدین معنا که کسی نفهمد بلکه تا حدی که زن مشهور به فاحشۀ عمومی نشود، و مورد طمع همگان واقع نگردد.

آنان معتقد بودند که :

﴿ مَا اسْتُتِرَ فَلَا بَأْسَ ، وَ مَا ظَهَرَ لُؤْمٌ ﴾.

«آن چه محرمانه و پنهان باشد مانعی ندارد! ولی آن چه آشکار شود مایۀ عار و ننگ است ».

7 - نِكاح الشّغار :

ص: 20


1- خداوند متعال در قرآن کریم به این نوع نکاح زمان جاهلیت اشاره فرموده است : ﴿ فَانْكِحُو هُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَ هُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ... ﴾ (سورۀ نساء : 25 )

دیگر از انواع ازدواج های مرسوم زمان جاهلیت آن بود که زنان و دختران، مهر و صداق برای زنی دیگر واقع می شدند.

به عنوان مثال: شخصی دختر و یا خواهرش و یا هر زنی که در اختیار او بود را زنِ کسی قرار می داد که متقابلاً به جای گرفتن مهریه، دختر و یا خواهر و یا زنش را در اختیار او قرار بدهد.

این نوع ازدواج را «نِكاحُ الشِّغار» می خواندند.

البته در این نوع ازدواج نیز مانند ازدواج های دیگر، زن از خود اراده ای نداشت (1)

8 - نِكاحُ السِّفاح :

در صورتی که شخصی ازدواجی غیر از ازدواج مرسوم در منطقه و قبیلۀ خود انجام می داد آن را زنا و سِفاح می خواندند.

قابل ذکر است که تمام ازدواج های مذکور در تمام مناطق مرسوم نبود بلکه هر قبیله ای برای خود یک نوع ازدواج را قبول

ص: 21


1- ترجمه: « پس با اجازۀ صاحبان آن ها با آنان ازدواج کنید و اجرت متعارفشان را بدهید تا عفیف و پاک دامن باشند نه زناکار و رفیق گر». امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل می فرماید که: « پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله وسلم در گفتارِ منهیّات خود نهی فرمود از این که مرد به مرد دیگر بگوید: دخترت را به ازدواج من درآور تا دخترم را به ازدواج تو درآورم».

داشته و انواع دیگر را سِفاح و زنا می خواندند.

9 - زواج المتعة :

یا ازدواج موقت؛ این نوع ازدواج هم که مورد بحث ما در این نوشتار است در زمان جاهلیت از انواع ازدواج های مرسوم بود.

نویسندۀ «تاریخ الجاهليّة » می گوید:

﴿ هو عَقد شخصىّ بينَ رجل و امرأة غيرِ بكر لِمدّةٍ معيَّنةٍ على مبلغ مُعيّن و ينتهى هذا الزواجُ بانتهاءِ المدّة المشروطة ..﴾.

ازدواج موقت از زمان جاهلیت، عقد شخصی بین مرد و زن غیر باکره بود که این عقد در زمان معینی بسته می شد بنا بر پولی معیّن و این نوع ازدواج با پایان رسیدن مدّت تمام می شد (1).

فرید و جدی در کتاب «دائرة المعارفِ» خود تحت عنوان «عَرَب» می گوید:

«از جمله عادات و سنن یمنی ها این بود که چند برادر، معمولاً یک زن را به خود اختصاص داده و جمعاً شوهر او به حساب می آمدند آن گاه به نوبت از او استفاده می نمودند ! و رسم بر این

بود که زن شب ها متعلق به برادر بزرگ تر و روزها به بقیۀ برادران

ص: 22


1- برای اطلاع بیش تر می توانید رجوع کنید به: 1 - تاريخ الجاهلية ، دكتر عمر فرّوخ، چاپ 2، صفحهٔ 156 - 157. 2 - جاهلیّت و اسلام، یحیی نوری،صفحات 602 - 612.

تعلق داشت. روزها وقتی برادری بر آن زن وارد می شد عصای خود را بر درب منزل قرار می داد که برادران دیگر مزاحمت برای او ایجاد نکنند. در برخی دیگر از قبائل این سنت و عُرف رائج بود. که اگر در جنگ مردی را به اسارت می گرفتند زنش آزاد بود با مردی دیگر بسر برد تا شوهر از اسارت نجات یابد. پس از مراجعت شوهر اول ، اگر زن از شوهر دوم خود فرزند متولد کرده بود فرزند را به شوهر دوم داده و نزد شوهر اول بر می گشت . و در صورتی که مردی از جنگ فرار می کرد زن مرد فراری به مردی دیگر تعلق می گرفت و مرد اول هیچ حقّ اعتراضی نداشت و این یک نوع کیفر برای فرار کنندگان از معرکهٔ جنگ بود. در برخی دیگر از قبائل، طلبکار حق داشت در صورت عدم توانائی بدهکار به پرداخت بدهی خود، زن بدهکار را به مردم عرضه کند و طلب خود را از راه اجاره دادن زن بدهکار وصول نماید.»

با توجه به مطالب مذکور و نگاهی به زمان جاهلیت قبل از اسلام به این نتیجه می رسیم که در آن زمان چنان با زن برخورد می شد که گویا با حیوانی برخورد می شد و هیچ ارزش و اراده ای برای زن قائل نبودند.

لکن با ظهور دین مقدس اسلام - چراغ هدایت انسان ها - روابط

ص: 23

جنسی بین زن و مرد بر حَسَب مصالح فردی و اجتماعی انسان ها محدود و به دو نوع ازدواج دائم و موقت شد.

دین مقدس اسلام به منظور حفظ و صیانت حیات اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی، و مصالح دیگر، غریزۀ جنسی نهفته شدۀ در انسان را نادیده نگرفته، بلکه علاوه بر کنترل آن، آزادی چشم گیری را در نظر گرفته است.

بدین صورت که در ازدواج دائم زن را ملزم به چشم پوشی از مردان دیگر کرده لکن در ازدواج موقت این محدودیت را از مرد طبق شرائطی بر داشته است.

هم چنین مرد را از ازدواج با بیش از چهار زن به طور دائم منع کرده و در عوض در ازدواج موقت هیچ محدودیتی را ایجاد نکرده است؛ چرا که اگر این غریزه در پرتو سنن و قوانین اسلام که شامل کنترل آن (جلوگیری از روابط غیر مشروع) و آزادی آن (روابط مشروع) ارضاء نشود سرانجام به عکس العمل های سوء اخلاقی، روحی، روانی، افسردگی و یا انحرافات جنسی مخفیانه و یا علنی منتهی خواهد شد، و چه بسا نظریه هایی چون نظریۀ «فروید» را مطرح کرده و مسائل جنسی را آزاد و بدون قید و شرط با هر کس و در هر جا معرفی می کند و جوامع انسانی را به طرف تباهی، نا امنی، جنایت ،قتل، غارت و .. می کشاند.

ص: 24

بخش دوم: تاریخ ازدواج موقت در اخبار اهل سنّت

اشاره

ص: 25

ص: 26

تاریخ ازدواج موقت در اسلام

خداوند در کتاب مبین قرآن می فرماید:

﴿ وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴾ (1)

«و هر چیزی را زوج آفریدیم شاید شما [با اندیشه در فلسفهٔ زوج آفرینی ] متذکر شوید».

و فرمود:

﴿ وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنوا إلَيها ﴾

«و از آیات و نشانه های خداوند این است که برای شما جفت هایی از خودتان آفرید تا در پناه آن ها به آرامش دست يابيد».

مسأله ازدواج موقت، مسأله ای نیست که تازگی داشته و یا ابتداءً به دست پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم تأسیس شده باشد. با نگاهی عمیق به امم گذشته خواهیم دید که این نوع ازدواج مرسوم بوده، لکن نه به این کیفیت، بلکه در زمان جاهلیت از زنان هم چون وسیله ای برای عیش و نوش استفاده می شد.

ص: 27


1- سورۀ ذاریات: 49 ).

هنگامی که خورشید اسلام از پشت ابرهای جاهلیت طلوع کرد و آئین خود را برای نجات بشر اعلام کرد، زن را از حالت وسیله بودن در آورد و به او شخصیت داد؛ لکن از طرفی با غریزه ای که در

هر بشری نهفته -که عبارت از غریزۀ جنسی باشد - روبرو شد.

خداوند متعال برای حفظ نسل، غریزه ای در انسان قرار داد تا خود به خود انسان میل به جنس مخالف پیدا کند و نسل او از انقراض حتمی نجات یابد. دلیل بر این مطلب آن که قانون طبیعت چنین است که وقتی دو جنس مخالف با هم جمع شوند بخواهند یا نخواهند از آن ها فرزندی متولد خواهد شد.

دین مقدس اسلام که کامل ترین ادیان می باشد برای تمام احتیاجات انسان، چاره اندیشیده است تا انسان را از مسیرهای انحرافی و نابود کننده حفظ نماید. لذا کتابی بعنوان قانون اسلام « قرآن مجید» به وسیلهٔ فرستادهٔ بزرگوار خود در اختیار انسان قرار داد و راه سعادت و خوشبختی و شقاوت و بدبختی انسان ها را در آن معرفی نمود.

﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا ﴾ . (1)

«همانا ما راه راست و رستگاری را به انسان ها آموختیم چه شاکر باشد (و راه راست را انتخاب کند) و چه کافر (و راه

ص: 28


1- (سورۀ دهر :3 ).

شقاوت و پستی را انتخاب نماید».

یکی از راه های سعادت و خوشبختی انسان، قرار دادن غریزه های نهفته شدۀ وی در مسیر صحیح می باشد. و از جمله غرائز، غریزۀ جنسی می باشد که در این نوشتار مورد بحث قرار گرفته است.

از نظر شرع مقدس اسلام این غریزه وقتی در مسیر صحیح خود مصرف شود ازدواج نام گذاری شده است (1) ، آن جا که خداوند نشانه های مؤمنین را بر می شمارد می فرماید:

﴿ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴾ (2) .

«مؤمنان کسانی هستند که فروج (غریزۀ جنسی) خود را حفظ می کنند مگر در مقابل زوج های خویش و یا کنیزان خود».

انشاء اللّه به لطف خداوند در بخش سوم ثابت خواهیم نمود که خود قرآن کریم ابتداءً ازدواج را به دو صورت دائم و موقت تقسیم

ص: 29


1- البته مخفی نیست که در مِلک یمین «کنیز داری» هم دفع غریزۀ جنسی از نظر شرع صحیح شمرده شده است. در سوره مؤمنون آیه ششم می خوانیم:﴿ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ ﴾ یعنی: «مؤمنون کسانی هستند که فروج ( غریزۀ جنسی ) خود را محفوظ می دارند مگر در مورد زوج های خود و یا کنیزان خود ».
2- (سورۀ مؤمنون : 5 - 6 )

نموده است، و لكن ما در مقام بحث و گفت گو در مسألۀ ازدواج موقت هستیم، لذا فقط به این صورت از ازدواج اشاره خواهیم نمود.

ازدواج موقت در نظر اهل سنت:

از جمله مسائل غریزی و حساس، همین مسألۀ ازدواج موقت می باشد.

همان طور که در بخش اول اشاره کردیم ازدواج موقت و مسألۀ متعه حتى قبل از نزول آیه در مورد جواز آن، مرسوم بوده است، و حکم به حلال بودن ازدواج موقت که در بخش سوم و چهارم این کتاب از قرآن و اخبار شیعی و سنی می آید از احکام امضائیه می باشد (1).

ص: 30


1- به طور کلی احکام فقهی به دو نوع تقسیم می شود: 1 - امضائيه . 2 - تأسيسيّه. 1 - احکام امضائیه: به آن سری از احکام گفته می شود که قبل از ظهور دین مقدس اسلام رواج داشته است منتهی اسلام که ظهور کرد در آن ها شروط ها و قیودی قرار داد مانند: بیع و شراء (خرید و فروش ) که قبل از ظهور اسلام هم رواج داشته، لکن اسلام برای آن شروطی قرار داده است که با آن ، خرید و فروش را شرعی و حلال ، و در صورت عدم آن شروط ، آن را غیر شرعی و حرام می داند. 2 - احكام تأسیسیّه: به آن سری از احکام گفته می شود که قبل از ظهور دین مقدس اسلام وجود نداشته، بلکه همزمان با ظهور اسلام به وجود آمده اند. مانند: خواندن نماز به صورتی که دستور داده شده و یا انجام فریضۀ حج و روزه و ..

دلیل بر این مطلب آن که با رجوع به کتب تاریخی موجود در می یابیم که ازدواج موقت در زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و در تمام زمان حکومت ابو بکر و بیش تر از نیمی از زمان حکومت عمر مرسوم و متداول بوده است، لکن در اواخر حکومت عمر، این مسأله با نهی و جلوگیری شدید عمر روبرو شد (1) و این عمل مورد اعتراض و تعجب بزرگان صحابه که هنوز زنده بودند شد و خود باعث ایجاد تفرقه ای نو و اختلافی جدید میان مسلمین شد و مسلمانان را در مورد این مسأله نیز به دو دسته تقسیم کرد.

عده ای این کار عمر را بدعت دانسته و او را مورد اعتراض های مستقیم و غیر مستقیم خود قرار دادند و پس از اتمام حکومت وی، این دسته علناً مخالفت های خود را تا حدّ توان اعلان کرده و به دستور اولیۀ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم عمل کرده و شعارشان این بود که:

﴿ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ إلى يَوْمِ

ص: 31


1- به زودی به مدارک این مسأله در همین بخش خواهیم رسید.

الْقِيَامَةِ ﴾.

«آن چه را محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم حلال کرد تا روز قیامت حلال و آن چه را حرام کرد تا روز قیامت حرام می باشد».

و هیچ کسِ دیگر را، قابل تصرف در احکام شرع ندانستند.

عدۀ دوم با مشاهدۀ این کار عمر در تعجب مانده و نا گزیر به توجیه و درست جلوه دادن کار وی شده و از وی حمایت کردند، لكن چون در مورد این مسأله صریح آیۀ قرآن می فرماید:

﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ..﴾ (1)

«پس هر آن چه از آنان (زنان عفیفه) بهره بردید اجرتشان را که واجب است بپردازید.».

توجیه و صحه گذاشتن این افرادِ نان به نرخ روز خور ، چه در زمان عمر و چه در زمان حاضر، قانع کننده نبوده و چیزی جز اجتهاد در مقابل نص نیست (2).

قضیه از این قرار بود که عمر در اواخر ایام خلافت خود بالای منبر رفته و در چندین خطبۀ جداگانه، ازدواج موقت را مورد حمله

ص: 32


1- (سورۀ نساء : 24 ).
2- تمام فرق مسلمین بر این مسأله اتفاق دارند که: در مواردی که نص و صریح قرآنی بر جواز و یا حرمت چیزی آمده باشد کسی حقّ اجتهاد و نظر دهی در آن مورد را ندارد. در صورتی که شخصی چنین اشتباهی را مرتکب شود به او می گویند: اجتهاد در مقابل نص کرده است.

قرار داده و به صراحت گفت:

«من ازدواج موقت را بر شما حرام می کنم! و بر مرتکب شوندۀ آن حد جاری می سازم اگر چه در زمان پیامبر [صلی اللّه علیه و آله و سلم ] مرسوم بوده و پیامبر [صلى اللّه عليه و آله و سلم ] به آن عمل می نموده و اگر چه آیۀ قرآن در مورد حلال بودن آن نازل شده است !»(1)

در جای دیگر و در خطبه ای دیگر گفت:

اگر بر من خبر دهند که مردی ازدواج موقت کرده است وی را سنگسار خواهم کرد»(2)

در خطبه ای دیگر گفت :تاریخ مدینۀ منوره :

«همانا قرآن همان قرآن است و رسول همان رسول . و اگر چه دو متعه در زمان رسول خدا [صلی اللّه عليه و آله و سلم ] حلال بود ( متعه حج و متعۀ زنان) پس من از آن دو ، نهی و جلوگیری می نمایم و بر مرتکب شوندۀ آن حد زنا جاری می سازم»(3).

احمد حنبل یکی از بزرگان اهل سنت که دارای یکی از کتاب های

ص: 33


1- سنن نسائی : 153/5 . رجوع کنید به : الغدیر، علامه امینی : 6 / 205 .
2- 2/ 720 ، مسند احمد حنبل : 1 / 52، تفسیر فخر رازی : 51/10.
3- مسند احمد حنبل : 1/ 26 ، 27، 28.

صحیح اهل سنت ( صحاح ستّه ) می باشد در کتاب « مسند » خود از سالم- که یکی از اصحاب عمر بود - نقل می کند که :

«عبد اللّه پسر عمر در مورد متعه ، حکم به حلال بودن می کرد و در جواب اعتراضات مردم که به او می گفتند: چگونه با پدرت عمر - که خلیفۀ مسلمین است - مخالفت می کنی؟ «می گفت : وای بر شما، آیا از خدا ترس ندارید؟ اگر عمر از این مسأله نهی و جلوگیری کرده است، کرده باشد. چرا که خدا آن را حلال نموده و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به آن عمل می نمود، آیا از پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم متابعت می کنید یا از عمر ؟ !»(1).

ترمذی که از بزرگان اهل سنت و دارای یکی دیگر از کتب معتبرۀ شش گانۀ ( صحاح) می باشد می گوید:

«مردی از اهل شام از عبد اللّه پسر عمر در مورد متعه سؤال نمود. عبد اللّه گفت: حلال است. شامی گفت: چه می گویی؟ پدرت آن را حرام کرده است. عبد اللّه گفت: اگر پدرم حرام کرده در حالی که پیامبر آن را حلال می دانست و به آن عمل می کرد آیا حرف پدرم را اطاعت کنم یا امر و دستور پیامبر صلی اللّه

ص: 34


1- مسند احمد : 2/ 95 ، صحیح ترمذی : 1/ 175 ، زاد المعاد ، ابن قيّم الجوزى : 1 / 194 . رجوع کنید به : الغدیر : 202/6

عليه و آله و سلم را ؟ شامی گفت: بلکه دستور پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم را. عبد اللّه گفت: همانا پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم متعه را انجام می داد ».

سپس ترمذی می گوید:

«این حدیث حسن و صحیح و قابل قبول می باشد» (1).

مخالفین عمر دربارهٔ تحریم ازدواج موقت:

با نگاهی عمیق به زمان عمر در می یابیم که افرادی که با وی در این مسأله به مخالفت بر خاستند بزرگان اصحاب و نزدیک ترین افراد به وی بودند.

1 - امير المؤمنين عليه السلام:

نزدیک ترین و محبوب ترین اصحاب در نزد پیامبر گرامی اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم یعنی حضرت امیر المؤمنين على بن ابی طالب علیه السلام سخت در این موضوع مقابل عمر ایستاد.

آن حضرت که بعد از عثمان به خلافت ظاهری رسید، در موارد زیادی می فرمود:

«اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نکرده بود بجز شقی

ص: 35


1- صحیح ترمذی : 12 / 159، شمارۀ : 823

و بد سرشت کسی زنا نمی کرد.»(1)

2 - عبد اللّه بن عمر :

فرزندش عبد اللّه نیز از کسانی بود که حرف پیامبر صلی اللّه عليه و آله وسلم را بر حرف پدر خود که الآن بر منصب خلافت تکیه زده بود ترجیح می داد.

عبد اللّه پسر عمر در جواب شخصی که از وی در مورد ازدواج موقت سؤال کرده بود چنین می گوید:

«به خدا قسم ما در زمان رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ازدواج موقت می کردیم و زنا کار محسوب نمی شدیم» (2)

3 - عبد اللّه بن عباس :

از جمله مخالفین مهم عمر در این مسأله، عبد اللّه بن عباس پسر عموی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود.

ابن عباس از شخصیت های تقریباً درجۀ اول زمان عمر محسوب می شد.

وی علاوه بر این که دارای درجه و مدال صحابی بودن بود، افتخار پسر عمویی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نیز دارا بود و مورد احترام همگان قرار داشت و گاه حرف ها و نظریات خود را به

ص: 36


1- تفسير كبير ، فخر رازی : 10 / 51 .
2- سنن نسائی : 5 / 153 .

صراحت تمام ابراز می داشت؛ چرا که قدرت حکومت کم تر از آن بود که بتواند بدون هیچ بهانه ای وی را از سر راه خود بر دارد.

وی پس از اعلان جلوگیری عمر به هر جا که می رفت و یا هر کس از وی دربارۀ ازدواج موقت سؤال می کرد، می گفت:

«ازدواج موقت هیچ اشکالی ندارد و حرام نیست»(1).

در جای دیگر که ابن عباس با عبد اللّه پسر زبیر مناظره می کرد به او گفت :

« ای پسر زبیر ! تو که این قدر با ازدواج موقت مخالفی، برو و از مادرت سؤال کن که تو را چگونه به دنیا آورد».

عبد اللّه به نزد مادر خود رفته و موضوع را با وی در میان گذاشت. مادرش به او گفت:

« به خدا قسم ترا به دنیا نیاوردم مگر با ازدواج موقت» (2)

4 - جابر بن عبد اللّه انصاری:

یکی دیگر از مهم ترین صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جابر بن عبد اللّه انصاری است. وی که مورد احترام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و صحابهٔ دیگر آن حضرت بود می گوید:

«ما ، در عصر پیامبر اکرم صلی اللّه عليه و آله و سلم ازدواج

ص: 37


1- الجامع الصحيح : 4/ 55
2- محاضرات الادباء ، راغب اصفهانی.

موقت می کردیم در مقابل یک مشت خرما و یا یک مشت آرد گندم. هم چنین در زمان ابو بکر، لكن عمر در زمان حکومتش به این موضوع حمله کرد و از آن جلوگیری کرد و هر چه خواست از نزد خود گفت ».

آن چه که در این بخش از نظر خوانندگان محترم می گذرد، ترجمۀ قسمتی از جلد ششم کتاب گران قدر «الغدير» تأليف علّامۀ امینی رحمة اللّه علیه است که برای روشن تر شدن اذهان خوانندگان محترم و اطلاعات بیش تری پیرامون «تاریخ ازدواج موقت» تهیه شده است.

آن چه که این قسمت از کتاب «الغدیر» به آن اشاره دارد:

1 - عادی بودن مسألۀ « ازدواج موقت» از زمان پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم تا اواسط حکومت عمر.

2 - صورت گرفتن تحریم «ازدواج موقت» در زمان عمر.

علامۀ امینی از ابی رجاء از عمران بن حصین [از بزرگان حدیث و موثقین اهل سنت ] نقل می کند که (1) :

« در قرآن آیه ای در مورد حلیّت و حلال بودن متعه نازل شد و پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم بر ما امر فرمود متعه کنید

ص: 38


1- رجوع کنید به : الغدير : 6/ 198.

و بعد هم آیه ای در بطلان (نسخ) آیۀ متعه نیامد و پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم هم از متعه ، نهی و جلوگیری نکرد تا از دنیا رفت ولی مردی به رأی خود هر چه خواست گفت ».(1)

علامۀ امینی رحمه اللّه این روایت را به طرق مختلفی از اهل سنت نقل فرموده است مِن جمله از «صحیح بخاری» که نزد اهل سنت صحیح ترین کتاب بعد از قرآن می باشد نقل می کند که در کتب چاپ قبل بخاری هست که بخاری می گوید:

« منظور از آن مردی که به رأی خود هر چه خواست گفت ، عمر ابن الخطاب می باشد.»

سپس گفته های کسانی که گفته اند منظور عثمان بن عفان است را با گفته های بزرگان اهل سنت رد فرموده است، مِن جمله از کتاب «صحیح مسلم» نقل می کند که :

«عبد اللّه بن زبیر زمان عمر از متعه نهی می کرد و ابن عباس امر به متعه می کرد.

مردم از جابر بن عبد اللّه که یکی از صحابۀ گران قدر پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم بود در مورد متعه سؤال نمودند. جابر گفت: حلال است و اول کسی که نهی و جلوگیری از متعه کرد ، عمر بود».

ص: 39


1- صحیح مسلم ، 1 / 474 . تفسیر قرطبی، 2 / 365 .

و هم چنین از کتاب «الارشاد» قسطلانی نقل می کند که :

«مردی که به رأی خود هر چه خواست گفت عمر بن الخطاب بود نه عثمان بن عفان چرا که، اول کسی که نهی و جلوگیری از متعه کرد عمر بود و هر که بعد از عمر نهی از متعه می کرد از وی

متابعت و پیروی نموده است » (1).

علامه امینی همین سخن را از نَوَوی که یکی از شارحین کتاب «صحیح مسلم» می باشد نقل می کند.

علامۀ امینی عبارت «قالَ رَجُلٌ بِرَأيهِ ما شاءَ» «آن مرد برای خود هر چه خواست گفت» را از طرق مختلفه و صحیحۀ نزد اهل سنت به طور مستدل نقل کرده است.

از آن جمله است:

1 - «سنن کبری» از بیهقی : 5 / 20 و 4 / 344 .

2 - گفتۀ نسائی در «فتح الباری» : 2/ 338 .

3 - صحیح مسلم : 1 / 472 .

در این روایت و روایات بعدی اشاره دارد که عمر گفت:

« من از متعه جلوگیری می نمایم و این مطلب را هم می دانم که پیامبر [صلى اللّه عليه و آله و سلم ] متعه را حلال می دانست و به آن عمل می کرد؛ چرا که دوست ندارم مردم در حالی به

ص: 40


1- الغدير : 6 / 199 بنقل از کتاب « الارشاد » قسطلانی 4 / 169

فریضۀ حج بپردازند که آب غسل جنابت از متعه از سر و روی آن ها چکیده شود» (1).

4 - «سنن» ابن ماجه: 2 / 299.

5- «مسند» احمد بن حنبل : 1 / 50 و 4 / 428 و 434.

6 - نسائی در «سنن» خود 5 / 149 و 153.

7 - « تيسير الوصول » : 1/ 288.

ص: 41


1- این حرف عمر در کتب ذکر شدۀ اهل سنت به طور مفصل آمده است از آن جا که دین خدا و احکام و شرایع آن تابع زمان و مکان نیست به دلیل ﴿ حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴾ . بصائر الدرجات : 148. یعنی : « حلال محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم حلال است تا روز قیامت و حرام او حرام است تا روز قیامت ». و هم چنین اگر بنا باشد هر کس بعد از پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از راه برسد و جزئی از دین را خارج کند و یا چیزی که جزو دین نیست را وارد دین کند ، آئین اسلام متلاشی شده و با گذشت قرون از دین چیزی جز نام باقی نخواهد ماند؛ چرا که قوانین الهی طبق مصالح و مفاسد مردم در تمام زمان ها تدوین شده است. بله قوانینی که بشر می نویسد با تغییر زمان و مکان به آن ها تبصره می خورد ،لكن قوانین الهی خیر. در این جا تعجب از کار عمر بیش تر می شود که می گوید:«خدا و پیامبر آن را حلال می دانستند، لكن من حرام می کنم». آیا مصالح و مفاسد شناسی عمر بیش تر از خدا و پیامبرش است ؟ !

8 - ﴿ شرح المُوَطَّأ ﴾ از زرقانی : 2 / 179 (1)

9 - «سنن» دارمی : 2 / 35 .

مضمون این روایت به صورت دیگری از محمد بن عبد اللّه بن نوفل نقل شده که می گوید:

« در سالی که معاویه به حج رفت، به حج مشرف شدم و شنیدم که معاویه از سعد بن مالک در مورد متعۀ حج سؤال می کند.

سعد گفت: بسیار خوب و صحیح و حلال است.

معاویه گفت: مگر نمی دانی که عمر از این کار منع کرده است؟

آیا تو از عمر بهتر می فهمی؟

سعد از ترس معاویه گفت: عمر از من بهتر می داند و بهتر می فهمد، لکن پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم به متعه عمل می فرمود و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از عمر بهتر می فهمید (2).

سپس علامۀ امینی قضایایی تاریخی که گویندۀ همین مضمون بین افراد دیگر می باشد را همراه با آدرس های آن ها بیان فرموده

ص: 42


1- الغدير : 6 / 200.
2- سنن دارمی: 2/ 35 ، الغدير : 6 / 201 ، سنن بیهقی : 5 / 21 ، مجمع الزوائد هيثمى : 1 / 185 ، مسند احمد : 1 / 337، مختصر العلم أبی عمر: 226، تذکرة الحفّاظ ، ذهبی : 3/ 53 ، زاد المعاد ابن قيم : 1/ 219.

است.(1)

هم چنین از سالم - یکی از روات اهل سنت - با نقل مآخذ زیادی نقل کرده که گفت:

« از عبد اللّه پسر عمر بن الخطاب در مورد متعۀ حج سؤال شد.

عبد اللّه گفت : حلال است انجام دهید.

شخصی که سؤال کرده بود به عبد اللّه گفت: آیا تو به مخالفت پدرت عمر بر خاسته ای ؟!

عبد اللّه گفت: چه می گوئی؟ متعه را خداوند حلال کرده و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به آن عمل می کرد. آیا کتاب خدا سزاوار پیروی است یا پدرم عمر ؟(2).

هم چنین از سعید بن جبیر نقل می کند که گفت:

«روزی عبد اللّه بن عباس پسر عموی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در ضمن سخنانش گفت: پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم متعه می کرد.

عروه که یکی از مستمعین بود به عبد اللّه بن عباس اعتراض کرد که: مگر نمی دانی عمر از متعه نهی کرده؟

ص: 43


1- رجوع کنید به: الغدیر : 6 / 206 - 285.
2- صحیح ترمذی : 1 / 175 ،زاد المعاد ابن قيم : 1 / 194 ، الغدیر: 6 / 202

ابن عباس گفت: شما را در هلاکت زودرسی می بینم چرا که من می گویم: پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین فرمود ، و شما می گویید عمر چنین گفت»(1) (2).

از جمله کسانی که در این مسأله به عمر اعتراض کردند اُبَیّ پسر کعب بود که با او مخالفت کرده و می گفت:

«مسألۀ متعه مسأله ای است که آیۀ قرآن در مورد آن نازل شده و همۀ ما در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به آن عمل می کردیم ».

در این هنگام عمر از منبر پائین آمد» (3).

ما به طور خلاصه به بعضی از مخالفین عمر اشاره می نمائیم:

1 - جابر بن عبد اللّه می گوید:

«ما در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و حکومت

ص: 44


1- مسند احمد حنبل : 1 / 337 ، مختصر العلم أبی عمر : 226، تذكرة الحفاظ : 3/ 53 ،زاد المعاد ابن قيم : 1 / 215 و 219 ، حاشية شرح المواهب : 2 / 328. رجوع کنید به: الغدیر : 202/6 - 203 .
2- (کنایه از این که حرف عمر را در مقابل حرف پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم قرار می دهید)
3- زاد المعاد ابن قيم جوزى : 1/ 220 به نقل از بغوی

ابو بکر، ازدواج موقت می نمودیم، آن هم در مقابل یک مشت خرما و یا آرد گندم (1) ، سپس عمر جلوگیری نمود »(2).

2 - عروة بن زبیر می گوید:

« خوله دختر حکیم بر عمر داخل شد و به عمر گفت : ربیعه پسر اُميّه زنی را به ازدواج موقت خود در آورده و آن زن از ربیعه بچه دار شده است.

عمر با ناراحتی زیاد گفت: این هم نتیجۀ متعه و ازدواج موقت (3)، اگر می توانستم آن دو را سنگسار می نمودم » (4).

ص: 45


1- شاید کنایه از این باشد که زنان بخاطر جهات مادّی به متعه دست نمی زنند بلکه بخاطر اشباع غریزۀ جنسی خود و یا عمل کردن به استحباب آن ، متعه می شدند
2- الغدير : 6/ 205.
3- البته مسألۀ بچه دار شدن از ازدواج موقت باعث حرمت آن نمی شود چرا که ما در بخش احکام به این مطلب اشاره خواهیم کرد که زن می تواند در ازدواج موقت شرط کند که دخول صورت نگیرد و یا در صورت دخول منی در رحم وی ریخته نشود. و خلاصه آن که تا زن راضی به بچه دار شدن نباشد می تواند از بچه دار شدنش جلوگیری نماید. و علاوه بر این سوء استفادهٔ عده ای از قوانین، دلیل بر باطل بودن آن قانون نخواهد شد ، کما این که در تمام دنیا از قوانین آن استفاده می شود ، لكن دلیل بر باطل دانستن قانون نیست.
4- الغدير : 6 / 206

3 - حَکَم می گوید:

« على عليه السلام فرمود: اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نمی کرد هیچ کس زنا نمی کرد مگر آن که خیلی پست و شقی باشد» (1).

4 - ابن جریح از عطاء نقل می کند که گفت:

«از ابن عباس پسر عموی پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم شنیدم که می گفت: ازدواج موقت چیزی جز رحمت خداوند بر امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیست و اگر عمر از آن

جلوگیری نمی کرد کسی محتاج به زنا نمی شد مگر عدۀ کمی ( شقی و پست ) » (2).

5 - و در کتاب «فتح البارى» - شرح صحیح بخاری - علت تحریم و نهی عمر از ازدواج موقت را این گونه توجیه می کند:

« عَمْرو پسر حُرَیث وارد کوفه شده و با زنی ازدواج موقت کرد و زن از وی حامله شد. آن زن را نزد عمر آوردند.

عمر از وی سؤال کرد: چرا حامله شدی ؟ زن گفت : عمر و پسر حریث مرا متعه کرد. در این هنگام بود که عمر بن الخطاب متعه

ص: 46


1- الغدير : 6 / 206.
2- الغدير : 6 / 206

را حرام کرد»(1).

6 - طبری یکی از مورخین معتبر نزد اهل سنت از جابر نقل می کند که گفت:

« متعه و ازدواج موقت به طور متداول در بین مردم مرسوم بود تا این که در زمان حکومت عمر، وی مردم را از ازدواج موقت نهی کرد» (2).

7 - سليمان بن یسار، از ام عبد اللّه ( دختر أبى خَيْثَمَه ) نقل می کند که:

« مردی - که نخواسته نامش فاش شود - وارد شام شد و بر وی میهمان گردید.

روزی به ام عبد اللّه گفت: عزوبت و بی زنی بر من فشار آورده است. زنی را برای ازدواج موقت پیدا کن.

ام عبد اللّه گوید: من زنی را به وی معرفی کردم. وی پس از شرائطی قبول ازدواج موقت کرد. مدتی با هم بودند و سپس از او جدا شد.

چون عمر از این ماجرا خبر دار شد کسی را به دنبال من فرستاد. نزد عمر رفتم.

ص: 47


1- فتح الباری ، نسائی : 29 / 141 . رجوع کنید به : الغدير : 2076
2- كنز العمال ، متقى هندی : 293/8 . رجوع کنید به : الغدیر : 6 / 207

عمر سؤال کرد: آیا تو چنین کاری را انجام دادی؟ گفتم: آری .گفت: برای چه چنین کردی؟ و آدرس آن مرد را از من پرسید. وی را حاضر کردند. عمر به وی گفت: چرا این کار را انجام دادی؟ گفت: ما این کار را در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم انجام می دادیم و پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم ما را نهی نمی کرد تا این که از دنیا رفت. سپس در زمان ابو بکر انجام می دادیم ، وی هم ما را نهی نکرد. سپس در زمان تو هم انجام داده ایم و نهی و جلوگیری از تو نشنیده ایم.

عمر گفت: قسم به آن کسی که جانم در دست اوست اگر می دانستی که من از ازدواج موقت نهی کرده ام و انجام داده بودی تو را سنگسار می کردم.

سپس گفت: برای همه بگوئید احکام ازدواج را ، تا ازدواج را از زنا بشناسند» (1).

8 - حافظ (2) عبد الرزاق و حافظ ابو داود و ابن جریر طبری از حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده اند

ص: 48


1- كنز العمال، متقى هندی: 8/ 294 (از طریق طبری). رجوع کنید به: الغدير : 6 / 207
2- لفظ ( حافظ ) لفظی است که اهل سنت به علمای بزرگ خود که احادیث و وقایع تاریخی زیادی را در حافظهٔ خود دارند لقب می دهند.

که آن حضرت فرمود:

« اگر عمر از متعه و ازدواج موقت جلوگیری نمی کرد هر آینه امر می کردم به ازدواج موقت ( یعنی کسانی که مایل بودند به ازدواج موقت آن ها را تشویق می کردم ) و آن وقت دیگر هیچ کس

زنا نمی کرد مگر آن که پست و شقی باشد» (1).

9 - مسلم در «صحیح» خود به نقل از عطاء می گوید:

جابر بن عبد اللّه از عمره برگشته بود و ما به دیدن وی رفته بودیم . در بین صحبت ها ، عده ای در مورد متعه از وی سؤال کردند.

جابر گفت: ما در تمام زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم متعه می کردیم و هم چنین در زمان ابو بکر و نیمی از زمان حکومت عمر ، سپس عمر مردم را از متعه نهی کرد » (2).

10 - عمران بن حصین می گوید:

« آیۀ متعه و ازدواج موقت در کتاب خدای متعال نازل شد و بعد از آن هم آیه ای برای تبدیل (نسخ) آن نازل نشد و پیامبر صلی

ص: 49


1- كنز العمال: 8/ 294 . رجوع کنید به : الغدیر : 6 / 207
2- صحیح مسلم : 1 / 395 باب نكاح المتعه ، مسند احمد : 380/3 ، تبیان الحقايق فى شرح كنزل الدقائق، فخر الدين ابو احمد زیلعی. رجوع کنید به : الغدير : 6 / 207

اللّه عليه و آله و سلم هم به ما می فرمود: متعه کنید و ما در زمان پیامبر متعه می کردیم و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفت و ما را از متعه نهی نفرمود، ولی پس از آن مردی هر چه

خواست گفت».

علامۀ امینی می فرماید: « مفسران ذیل آیۀ 24 سورۀ نساء که می فرماید: ﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ﴾ گفته اند که: این آیه در مورد ازدواج موقت نازل شده است.

مؤلف گوید: اکثر مفسرین دلالت این آیه بر حلال بودن ازدواج موقت را قبول کرده اند، و لکن بعضی از آن ها برای این که بر این بدعت عمر صحه بگذارند و آن را صحیح جلوه دهند سعی کرده اند که در حلال بودن ازدواج موقت خدشه وارد کنند و آن را این گونه توجیه کنند که این آیه نسخ شده است!

معصوم علیه السلام چه زیبا فرموده است که : ﴿حُبُّ الشَّیء يُعْمی وَ يُصِمُّ ﴾ « محبت، چشم انسان را کور و گوش انسان را کر می کند».

در ضمن جهت رعایت اختصار، آدرس مأخذهای اهل سنت را به کتاب «الغدیر» رجوع داده ایم چرا که مآخذ آن ها در کتاب «الغدیر» به طور مفصل بررسی شده است.

شما می توانید برای اطلاع بیش تر به تفاسیر اهل سنت که بیش از چهل تفسیر مهم می باشد در ذیل آیۀ 24 سورۀ نساء رجوع کرده

ص: 50

و پس از بررسی اخبار تاریخی و حدیثی اهل سنت، به این تعصب بی جای علمای اهل سنت پی ببرید، ما بحث قرآنی آیۀ ازدواج موقت را در بخش سوم (ازدواج موقت از نظر قرآن) آورده ایم.

11 - ابی سعید خدری و جابر بن عبد اللّه می گویند:

« ما تا زمان نصف حکومت عمر ازدواج موقت می کردیم تا این که عمر مردم را از متعه منع کرد» (1)

12 - سبط ابن جوزی از علمای متعصب اهل سنت می گوید:

«عمر مرتب می گفت: به خدا قسم اگر مردی را نزد من آورند که متعه را حلال بداند ، هر آینه او را سنگسار خواهم کرد» (2)

13 - ایوب می گوید:

« روزی عروه به ابن عباس پسر عموی پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم گفت: آیا از خدا نمی ترسی که ازدواج موقت را حلال می دانی؟!

ابن عباس گفت: برو و از مادرت سؤال کن (3). عروه گفت: ابو بکر و عمر که انجام نمی دادند . ابن عباس گفت: به خدا قسم

ص: 51


1- الغدير : 6/ 208 ، به نقل از عمدة القاری، محمود بن احمد عينی : 8 / 310 ،بداية المجتهد ، ابن رشد : 2 / 58
2- «مرآة الزمان » ابن جوزی. رجوع کنید به: الغدير : 6/ 208.
3- کنایه از این که تو خودت از متعه به دنیا آمده ای

هلاکت شما را می بینم. من از قول پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای شما نقل می کنم (که متعه حلال است) و شما از ابی بکر و عمر برای من نقل حدیث می کنید»(1)

این مطلب کنایه از این است که شما قول پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را در مقابل قول ابی بکر و عمر قرار داده اید، بدین معنی که کسی جز پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلم، آن هم به دستور

خدای عز و جل حق حلال کردن و حرام کردن ندارد.

14 - ابن عبد ربه در کتاب « عقد الفرید » می گوید:

« روزی عبد اللّه بن زبیر، ابن عباس را به خاطر حلال دانستن متعه مسخره می کرد، و می گفت: ای کسی که متعه را حلال می دانی !

ابن عباس به عبد اللّه گفت: برو از مادرت بپرس که چگونه به تو حامله شد.

پس عبد اللّه از مادرش پرسید: مادر در جواب گفت: به خدا قسم که من به غیر از ازدواج موقت تو را پیدا نکردم» !.

و نیز از ابن عباس نقل می کند که گفت :

ص: 52


1- کتاب « العلم » ، ابو عمر : 12 / 196 و نیز «مختصر العلم» : 226، زاد المعاد ، ابن قيم : 1/ 219 . رجوع کنید به : الغدیر : 6/ 208.

«اول بسترهای ازدواج موقت بسترهای آل زبیر بود» (1)

15 - مسلم قری می گوید:

« ما بر اسماء دختر ابی بکر وارد شدیم و از متعه و ازدواج موقت از او سؤال نمودیم. اسماء گفت : در زمان پیامبر ما انجام می دادیم»(2).

16 - راغب در کتاب «محاضرات» خود (3) می گوید:

«روزی یحیی بن اکثم به بزرگی از اهل بصره گفت : چرا ازدواج موقت را حلال می دانی؟ و از چه کسی در این مورد پیروی می کنی؟ شیخ گفت: به عمر بن الخطاب.

یحیی گفت: چگونه ممکن است و حال آن که عمر در این مورد اول کسی بود که جلوگیری کرد و خیلی در این مورد تعصب خاصی به خرج داد.

شیخ گفت: بخاطر آن که خبر صحیحی از جانب عمر به ما رسیده است و به آن عمل می کنیم و آن خبر این است که: روزی عمر بالای منبر رفت و گفت: به درستی که خدا و رسولش برای شما

ص: 53


1- عقد الفريد : 12 / 139 . رجوع کنید به : الغدير : 209/6
2- مسند ابی داود 227، مسند احمد حنبل : 6/ 348، رجوع کنید به: الغدير : 209/6
3- محاضرات الأدباء 94/2.

دو نوع متعه را حلال کرده اند؛ متعۀ حج و متعۀ زنان ، ولی من آن دو را بر شما حرام می کنم و کسی که مرتکب شود، او را سنگسار می سازم.

پس ما شهادت عمر را بر حلال بودن متعه قبول می کنیم، لکن حرام کردنش را خیر » (1).

17 - طبری از مورخین اهل سنت می گوید:

«عمر گفت: سه چیز در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حلال بود و من آن ها را حرام می کنم و بر آن ها عذاب قرار می دهم:

1 - متعۀ حج.

2 - متعۀ زنان ( ازدواج موقت ).

3 - گفتن «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ » در اذان (2).

18 - و نیز نسائی در «سنن» و احمد حنبل در مسند خود آورده اند که :

ص: 54


1- چرا که حلال محمد صلى اللّه عليه و آله وسلم تا روز قیامت حلال و حرامش تا روز قیامت حرام می باشد. محاضرات الادباء ، راغب اصفهانی، رجوع کنید به : الغدیر : 6 / 212
2- شرح تجرید قوشجی، مبحث امامت، صراط المستقیم بیاضی به نقل از طبرى. رجوع کنید به: الغدیر: 6 / 213

« مردی از عبد اللّه بن عمر در مورد ازدواج موقت سؤال کرد. عبد اللّه بن عمر گفت: به خدا قسم، ما در زمان پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم متعه می کردیم، ولی زناکار و فاجر و بدکار محسوب نمی شدیم » (1).

منظور عبد اللّه بن عمر این است که ما در زمان پیامبر صلی اللّه عليه و آله وسلم ازدواج موقت می کردیم و از طرف پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم مورد اعتراض واقع نمی شدیم و در شرع مقدس هم نهى و منعی وارد نشد و الآن که زمان عمر می باشد بر خلاف دستور خدا در قرآن و رفتار پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلم، ما را از ازدواج موقت نهی و منع می کنند و ما را بخاطر ازدواج موقت که در شرع حلال است حد می زنند و مانند زناکار بلکه بدتر با ما برخورد می کنند.

19 - متقی هندی در «کنز العمال» می گوید:

« شخصی از خالد بن مهاجر پسر خالد مخزومی در مورد متعه سؤال نمود.

خالد گفت: حلال است و اگر می توانی انجام بده.

ابن ابی عمرۀ انصاری گفت: ساکت باش خالد! خالد گفت:

ص: 55


1- مسند احمد حنبل : 2/ 95 ، سنن سنائی : 5 / 153 ، رجوع کنید به : الغدير : 221/6

ساکت نمی باشم؛ چرا که من در زمان امام متقين على عليه السلام متعه می کردم و مورد اعتراض حضرت علی علیه السلام واقع نمی شدم» (1).

20 - ابو عمر صاحب کتاب «الاستیعاب» می گوید:

« اصحاب ابن عباس - پسر عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم - که از اهل مکه و یمن بودند تماماً ازدواج موقت را حلال می دانستند » (2).

21 - ابن جریج عبد الملک، پسر عبد العزيز مكى [متوفی 150 ه ] متعه را حلال می دانست به گونه ای که شافعی در مورد وی می گوید:

« این جریج هفتاد زن را به ازدواج موقت خود در آورد » (3).

ذهبی مورخ نیز در مورد وی می گوید:

«ابن جریج نود زن را به ازدواج موقت در آورد» (4).

علامۀ امینی، پس از آوردن شواهد تاریخی زیادی می گوید:

« این ها مشتی بود از احادیث و شواهد تاریخی و همان طور که

ص: 56


1- كنز العمال : 293/8 ، رجوع کنید به الغدیر: 221/6
2- تفسیر قرطبی : 5 / 133 ، فتح الباری : 9 / 142 ، رجوع کنید به : الغدیر :222/6
3- تهذيب التهذيب : 6 / 406 ، رجوع کنید به : الغدیر : 222/6
4- میزان الاعتدال : 2 / 151 ، رجوع کنید به : الغدیر : 222/6

می بینید خود کافی در مشروع بودن و جایز بودن متعه و ازدواج موقت در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می کند چه از حيث قرآن و چه از حیث اخبار نبوی. و این در حالی است که هیچ نسخی هم در مورد متعۀ حج و متعۀ زنان نیامده است. و علاوه بر این، احادیث زیادی در دست است که دلالت بر مباح و جایز بودن متعه می کند لکن ما از آوردن آن جلوگیری می کنیم و این جلوگیری عمر چیزی جز اجتهاد در مقابل نص نیست ، آن هم اجتهادی بسیار خنک و بی محتوا ؛ چرا که عمر در علت منع کردن متعۀ حج می گوید: چون من زشت می دانم که مردم به اعمال حج بپردازند در حالی که از سر و روی آن ها آب ( غسل جنابت ) می چکد» (1).

و این در حالی است که ما می دانیم خدای سبحان نسبت به حال بندگانش بیناتر و خبیرتر می باشد و این مطلب را خدا می دانسته و متعه را حلال کرده است، و پیامبر اکرم صلی اللّه عليه و آله و سلم هم وقتی متعه را حلال کرده است این مطلب را می دانسته ، و مطلع بوده که حکم جواز متعۀ او تا روز قیامت باقی خواهد ماند و با این حال نهی نفرموده؛ چرا که اگر مفاسد متعه از مصالح آن بیش تر بود هیچ گاه خدا و پیامبر صلی اللّه علیه

ص: 57


1- ذکر این روایت در روایات اول همین بخش گذشت

و آله و سلم آن را حلال نمی کردند (1).

چه کسی برای اولین بار در تاریخ اسلام از متعه جلوگیری کرد؟

اشاره

به اتفاق جميع علمای شیعه و سنی اول کسی که متعه و ازدواج موقت را منع کرد و به خلاف خدا و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم در این مورد دستور صادر نمود و حتی برای مرتکب شوندهٔ متعه حد قرار داد، عمر بن عمر بن الخطاب بود (2).

[1]﴿أَوَّلُ مَنْ نَهى عَنِ الْمُتْعَةِ عُمَرُ ﴾

« اول کسی که متعه و ازدواج موقت را حرام کرد عمر بود »

وی می گفت :

« دو متعه بودند که در زمان پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم حلال بودند لکن من از آن دو جلوگیری می کنم و مرتکب شوندۀ آن دو را سنگسار می نمایم.»

ص: 58


1- الغدير : 213/6
2- الغدير : 3 / 332

مصادر:

1 - صحيح بخاری باب التمتّع.

2 - صحیح مسلم : 1 / 295، 396.

3- مسند احمد : 4 / 426 و 3 / 356.

4 - المُوَطَّأ مالک : 2 / 30.

ه - سنن بيهقى : 7 / 206.

6 - تفسیر طبری : 9/5.

- احكام القرآن، جصّاص : 2/ 178.

8 - النهاية ، ابن اثير : 2/ 249.

9 - الغريبين ، هروى .

10 - الفائق، زمخشری : 1 / 331.

11 - تفسیر قرطبی : 5 / 130.

12 - تاریخ ابن خلّكان: 1/ 359.

13 - المحاضرات ، راغب اصفهانی : 2 / 94.

14 - تفسیر کبیر ، فخر رازی : 13 / 201 ، 202.

15 - فتح البارى ، ابن حجر : 9 / 141.

16 - الدرّ المنثور، جلال الدین سیوطی : 2 / 140.

17 - الجامع الكبير، سيوطى : 293/8.

18 - تاريخ الخلفاء، سیوطی: 94.

ص: 59

19 - شرح تجرید قوشجی، مبحث امامت.

20 - الأوائل، سيوطی.

[2]﴿مُتْعَتانِ مُحَلَّلَتانِ كانَتا فِی زَمَنِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ [و آلِه ] و سَلَّم وَ أَنَا أُحَرِّمُهُما وَ أُعاقِبُ عَلَيْهِما ﴾

*﴿مُتْعَتانِ مُحَلَّلَتانِ كانَتا فِی زَمَنِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ [و آلِه ] و سَلَّم وَ أَنَا أُحَرِّمُهُما وَ أُعاقِبُ عَلَيْهِما ﴾ (1) (2)

« دو متعه بودند که در زمان پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم حلال بودند لكن من آن دو را حرام کرده و از آن دو جلوگیری می نمایم و بر مرتکب شوندۀ آن دو حد (حکم سنگسار) جاری

می نمایم»

نقد و بررسی کلام عمر:

فخر رازی از علماء و مفسرین درجۀ اول اهل سنت می گوید:

«این کلام عمر جز این نیست که در میان صحابه ایراد شده و از هیچ یک از صحابه برخورد و اعتراضی نقل نشده است ».

پس صورت های متصوره در این جا سه صورت است :

1 - یا این که صحابه هم مانند عمر عالم به حرام بودن دو متعه بوده اند لذا ساکت ماندند.

ص: 60


1- در بعض نقل ها : « فی عهد »
2- نسخه بدل : « أنهى عنهما »

2 - یا این که صحابه بر خلاف عمر به مباح بودن دو متعه اعتقاد داشتند، لکن ساکت ماندند و اعتراضی نکردند بخاطر ترسی که از خشونت و برخورد عمر خورد عمر داشتند، چنان چه خود وی

می گوید:﴿ اُعاقِبُ عَلَيْهما ﴾ ، (بر مرتکب شوندهٔ دو متعه حد و عذاب جاری می کنم ).

3 - و یا این که به طور کلی اصلاً صحابه در مورد این دو متعه هیچ حکمی را نمی دانستند و خبر نداشتند که آیا این دو متعه حرام است یا حلال ، لذا در مقابل این سخن عمر ساکت ماندند.

لكن احتمال اول مطلوب و صحیح است ؛ چرا که احتمال دوم موجب تکفیر و کافر بودن عمر و هم چنین کافر بودن صحابه خواهد شد. به دلیل آن که اگر عمر می دانست پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم حکم به اباحۀ متعه و جایز بودن آن داده است و آن را در طول زمان حیات خود حرام نکرده و آیه هم نسخ نشد، سپس حکم به حرام بودن آن بدهد کافر به خداوند متعال خواهد بود.

اما صحابه کافرند چرا که اگر آن ها با سکوت خود صحت بر کار عمر - با توجه به خلاف گویی وی -گذاشتند و هر کس تصدیق کند شخص کافر و خطا کاری را او هم کافر خواهد بود. و این امر موجب تكفير و كافر بودن تمام امت می باشد، این نتیجه مخالف گفتهٔ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است که فرمود:

ص: 61

﴿ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ ﴾

« شما از بهترین امت ها می باشید.»

و احتمال سوم که صحابه عالم به حکم متعه نبودند لذا ساکت صماندند، نیز خطاست چرا که متعه بر فرضی که مباح باشد، مانند ازدواج دائم است و محال است که مردم و خصوصاً صحابه از امر مهمی که نوعاً مورد احتیاج است غافل باشند، بلکه موضوع ازدواج بودن متعه، خود موضوعی است که در صحابه و مردم داعی بیش تری برای علم به حکم آن زنده می کرد.

پس در نتیجۀ آن که دو صورت دوم باطل باشد، صورت اول ثابت می شود که صحابه نیز مانند عمر می دانستند که متعه حرام و نسخ شده است ، لذا اعتراضی به عمر نقل نشده است.»(1)

جواب به فخر رازی :

اولاً: با توجه به گفتۀ عمر و شرائط و موقعیت وی و حکومت وی که بیش تر شبیه به یک پادشاهی بود تا یک حکومت به اصطلاح اسلامی چرا که با نگرشی عمیق لكن منصفانه به زندگی عمر به نکات فراموش نشدنی و گستاخی های وی به رسول خدا صلی اللّه عليه و آله و سلم و صحابۀ آن حضرت و مهم تر جسارت او به دختر

ص: 62


1- تفسير كبير ، فخر رازی : 10 / 49 ، ذیل آیۀ 24 سورۀ نساء.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در می یابیم که نه تنها احتمال ترس و مسألۀ تقیه در کار بوده بلکه چون در آن زمان هنوز پایه های اسلام به طور کامل محکم نشده بود و دشمنان داخلی و خارجی اسلام چون منافقین و رومیان هر آن منتظر فرصت و لحظه ای بودند تا مسلمانان را به جان هم انداخته و به طور کلی سفرۀ اسلام را بر چینند؛ لذا صحابه سکوت را بر اعتراض ترجیح داده لکن سکوتی که همراه با اعتراض بود نه آن که با سکوت خود بر کار عمر صحه گذاری کنند. و دلیل این مطلب آن که در گوشه و کنار به مخالفت با عمر می پرداختند (1).

ثانیاً: با توجه به سانسوری که در کتب اهل سنت فراوان دیده می شود لکن با این حال روایات و قضایای زیادی از اعتراضات صحابه به عمر نقل کرده اند.

برای پی بردن به شخصیت عمر در اسلام به کتب معتبرۀ خود اهل سنت مراجعه می نمائیم. آن ها می گویند:

« وی شخصی گستاخ بود ».

و از جمله از گستاخی های عمر به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در کتب اهل سنت آمده است عبارتند از:

ص: 63


1- بهتر است به بخش ازدواج موقت از دیدگاه اهل سنت و از دیدگاه صحابه رجوع کنید. این روایات به جز از کتب اهل سنت آورده نشده است

الف: وی شخصی جسور و بی ادب حتی در مقابل رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم بود.

وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در بستر موت آرمیده بود فرمود:

﴿ اِئْتُونِى بِدَواةٍ وَ قِرطاسٍ اَكْتُبُ لَكُمْ كِتاباً لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ ﴾.

یعنی: « برای من قلم و كاغذى حاضر کنید تا برای شما نوشته ای بنویسم که هرگز بعد از آن نوشته گمراه نشوید ».

لكن عمر در جواب خواست پیامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم گفت:

﴿ دَعُوهُ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ ،حَسْبُنا كِتابُ اللّهِ ﴾.

« رهایش کنید ، همانا این مرد هذیان می گوید ! کتاب خدا ما را کفایت می کند».

مصادر:

1 - ملل و نحل، شهرستانی: 1/ 22 ، طبع مصر.

2 - صحیح بخاری : 1/ 32 و 33 ، باب كتابة العلم و 6 / 9 باب مرض النّبی.

3 - صحیح بخاری ( با حاشیۀ سندی ) : 4 / 7 ، كتاب المرضى باب قول المريض: قوموا عنّى، و باب كراهية الخلاف : 4 / 271 و 22/1 و 2 / 178.

ص: 64

4 - صحیح مسلم با تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی : 3/ 1257 و 1259.

5 - المصباح المنير (1) : 634.

6 - تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزی: 65.

7 - صحیح مسلم با شرح نووی : 89/11 -93.

8 - مسند احمد حنبل : 1 / 222 و 3،355 / 364.

9 - طبقات ابن سعد از ابن عباس :37،36/2.

10 - النهايه في غريب الحديث والأثر، ابن اثير 5 / 245 ، 446، طبع مصر.

11 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد : 3 / 14 و ..

ب - وی شخصی خشن بود که وقتی خشمگین می شد دین ظاهری خود را فراموش می کرد!

وی کسی بود که به خانۀ علی علیه السلام حمله ور شد و خانهٔ على عليه السلام را به آتش کشید! - آری خانه ای که جبرئیل بدون اجازه وارد نمی شد-.

مصادر:

1 - ابن قتیبۀ دینوری در کتاب خود به نام «الامامة و السياسة»

ص: 65


1- وی می گوید : « هَجْر » به معنی فحش است.

تحت عنوان «كيف كان بيعة على بن ابى طالب» «چگونه علی علیه السلام بیعت کرد» مفصلاً قضیۀ آتش سوزی را می آورد.

2 - كنز العمال: 3 / 139 .

3 - عقد الفريد، ابن عبد ربه : 2 / 205، طبع مطبعۀ الازهرية المصرية سال 1321 مفصلاً قضیهٔ سوزاندن خانۀ علی علیه السلام را می آورد.

4 - اعلام النساء : 4 / 114 ، می گوید: عمر هیزم طلبید و گفت :

« قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا خانه را با اهلش به آتش می کشم.».

5 - ملل و نحل، شهرستانی در حاشیۀ : 1 / 53 ، 57 ، 59 .

6 - انساب الاشراف بلاذری : 1 / 278 و 586 .

7 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد: 134/1 و 19/2، 45، 50 و 48/6، 49.

-8 شهيرات النساء : 3 / 33 .

9 - الامام على، عبد الفتاح عبد المقصود : 1 / 225.

10 - هم چنین در عقد الفريد : 4 / 242.

11 - ديوان شعر عربی حافظ ابراهیم : 1 / 75 ، تحت عنوان عمر و على، طبع دار الكتب المصريه بالقاهرة، قضيۀ سوزاندن درب خانۀ علی علیه السلام را به شعر آورده و از افتخارات عمر

ص: 66

می داند.

12 - الصراط المستقيم ، بياضي : 2 / 301.

13 - روضة المنابر ، ابن شحنه: 1 / 189.

14 - غاية المرام ، بحرانى: 557.

ج - عمر مردم را از نام گذاری «محمد» بر بچه هایشان نهی می کرد!

مصادر:

الغدير : 6 / 309 ، به نقل از عمدة القارى : 7 / 143.

د - عمر شخصی خشن و بد اخلاق بود. به حدی که وقتی به خواستگاری می رفت به او زن نمی دادند.

مصادر:

1 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 1 / 2،61،55 / 115، 4 / 457.

2 - الكامل فى التاريخ : 3/ 55.

3 - تاریخ طبری : 17/5.

4 - عيون الاخبار: 17/4.

ص: 67

ه - عمر در روز صلح حدیبیه در مورد نبوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم گفت :

﴿ ما شَكَكْتُ فی نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ مِثْلَ شَكّى (1) يَومَ الْحُدَيْبِيَّةِ ﴾.

« هرگز شک و تردیدم در نبوت محمد مانند شک و تردیدم در روز حدیبیه نبود».

مصادر:

1 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1 / 61.

2 - تاریخ طبری : 2/ 78 ،79.

3 - رياض النضرة : 1 / 372.

4 - عمر بن الخطاب، استاد عبد الكريم الخطيب : 63.

5 - تاریخ الخلفاء، سیوطی : 43.

6 - السيرة النبوية ، ابن هشام: 3/ 331 .

7 - الامام علی بن ابی طالب عليه السلام، عبد الفتاح عبد المقصود : 1 / 165 .

8 - تفسير الخازن : 4 / 157.

9 - تفسير ابن كثير : 4 / 196.

10 - السيرة الحلبية : 3 / 19.

11 - الملل و النحل، شهرستانی : 1 / 57.

ص: 68


1- در بعض مصادر: كَشَكَّی.

12 - صحیح بخاری : 3 / 190.

13 - عيون الاثر : 2/ 119.

از سیره و رفتار عمر با پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و امير المؤمنين على عليه السلام و فاطمۀ زهرا سلام اللّه عليها می شود به سیره و برخورد او با صحابه هم پی برد. مآخذ اهل سنت در این مورد زیاد است؛ لکن این بحث را در جای دیگر مفصلاً مطرح خواهیم کرد، ان شاء اللّه.

اما این که فخر رازی می گوید: «کسی به عمر اعتراضی نکرد »؛ این حرف بر خلاف واقعیت می باشد. ما در این جا مختصری اشاره به معترضین وی خواهیم نمود:

1 - این پسر عمر، عبد اللّه است که در مواردی چند می گوید:

« متعه کار خوب و زیبایی است و حلال است».

به او اعتراض می شود که: آیا برخلاف حرف پدرت سخن می گویی؟ عبد اللّه می گوید:

« وای بر شما ! اگر پدرم از متعه نهی کرد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم انجام می داد، آیا حرف پدرم را بگیرم یا عمل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را ؟ » (1)

2 - سراقة بن مالک روایتی نقل می کند که در اصح الکتب بعد

ص: 69


1- شرح معانى الآثار : 2 / 147.

القرآن ! صحیح بخاری (1) و مسلم نقل شده است که گفت:

« از پیامبر صلی اللّه علیه [و آله ] و سلم سؤال کردم: آیا این که ما متعه کردیم فقط مخصوص همین سال جاری است؟ پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: خیر بلکه حلال شد برای همیشه ، برای همیشه ، برای همیشه» (2)

آیا نقل چنین خبر خود اعتراضی به گفتۀ عمر نیست؟!

3 - آیا فرمایش مولای متقیان امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام که فرمود:

﴿ لَولا أَنَّ عُمَرَ نَهى عَنِ المُتْعَةِ مَا زَنى إِلَّا شَقِیُّ ﴾.

« اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نمی کرد کسی زنا نمی کرد مگر آن که پست و شقی باشد ».

خود اعتراضی به گفتۀ عمر نیست ؟ و آیا این گفتار حضرت ، خود دلیل بر این مطلب نیست که آن حضرت با سکوت خود صحت و تأئید بر گفتار عمر نگذاشت؟

ص: 70


1- اهل سنت در مورد صحیح بخاری معتقدند صحیح ترین کتاب بعد از قرآن می باشد.
2- صحیح بخاری : 3/ 148، کتاب الحج، باب عمره ، التنعيم ، صحيح مسلم : 1 / 364، کتاب الآثار ، قاضی ابی یونس : 126 ، سنن ابن ماجه : 2 /230 ، مسند احمد : 3 / 388 و 4/ 175 ، سنن ابی داود : 2 / 282 ، صحیح نسائی : 5 / 178 ، سنن بیهقی : 5 / 19.

با وجود تهدیدات خلفاء، صحابه متعه می کردند و این خود اعتراض عملی به گفتهٔ عمر بود، در قضیه ای عثمان، حضرت علی علیه السلام را مورد مؤاخذه قرار داده و گفت:

« می بینم من مردم را از متعه نهی می کنم و تو انجام می دهی! حضرت علی علیه السلام فرمود : من سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را بخاطر گفتۀ یکی از مردم ترک نخواهم کرد» (1).

شما را به خدا ! ببینید وقتی امیر المؤمنين على عليه السلام بخواهد اعتراض کند و سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را عمل کند، می خواهند او را گردن بزنند و محور و قطب اسلام را از بین ببرند.

4 - عبد اللّه بن زبیر می گوید:

« به خدا قسم من با عثمان در جحفه بودیم و عده ای از مردم شام که در میان آن ها حبیب بن مسلمۀ فهری بود همراه عثمان بودند.عثمان گفت: مردم اگر میان حج و عمرۀ خود فاصله بیندازید راحت تر هستید ! و ( ترک متعۀ حج ) افضل نیز هست ! و خداوند راحتی شما را می خواهد».

على عليه السلام خطاب به عثمان فرمود:

ص: 71


1- صحیح بخاری : 3 / 69 ، طبع سال 1279 ( 10 جلدی ) ، سنن نسائی: 5 / 148 ، سنن بیهقی 4/ 352 و 5 / 22 ، صحیح مسلم : 1/ 349

« ما در زنده بپا داشتن سنت پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم تعمد داریم . جمع بین حج و عمره دستور خداوند در قرآن است از باب سخت گیری » (1).

شاید مولا از باب طعنه فرموده باشد چرا که عثمان به رأی خود گفت:

« فاصله بیندازید چرا که خداوند راحتی شما را می خواهد».

عثمان به مردم گفت:

« آیا من شما را از جمع بین حج و عمره نهی کردم ؟ ».

و خود جواب خود را داده و گفت:

« نه بلکه من رأی خود را مطرح کردم ! هر کس بخواهد عمل کند و هر کس نخواهد عمل نکند ».

در ادامه عبد اللّه بن زبیر گوید:

« به خدا قسم فراموش نمی کنم که مردی از اهل شام به حبیب مسلمه گفت: نگاه کن این مرد را - على عليه السلام را چگونه مخالفت امیر المؤمنين ( عثمان) !! را می کند

ص: 72


1- کنایه از این که خداوند از عثمان صلاح و مصلحت و راحتی امت را بیش تر و بهتر می داند و برگشت این حرف عثمان آن است که اگر دستور خدا را انجام دهید و جمع بین حج و عمره کنید این عمل سخت است و من صلاح و مصلحت و راحتی شما را می خواهم، لکن در قالب آن که گفت: خدا راحتی شما را می خواهد

و شمشیرش را کشید و گفت: به خدا قسم اگر عثمان دستور دهد گردنش را خواهیم زد.

پس حبیب بن مسلمه دست به سینۀ مرد شامی زده و گفت: ساکت باش ! خداوند دهانت را از آتش پر کند ! اصحاب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از ما اعلم هستند در آن چه اختلاف می کنند»(1)

آری؛ این گونه با کسی که لب به اعتراض می گشود برخورد می شد و اگر مصالح اسلام نبود امیر المؤمنين على عليه السلام با همان دستی که درب خیبر را از جا کند و با همان قدرتی که عمرو بن عبدودّ را به زمین کوبید، یک تنه با تمام کافران خلیفه نما و تابعین آن ها مبارزه می کرد.

و از این قبیل احادیث و شواهد تاریخی در کتب تاریخ و حدیثی اهل سنت با وجود سانسورهای زیاد دیده می شود (2).

پس در نتیجه گفتۀ فخر رازی:

« اگر صحابه با عمر مخالفت نکردند و جلوی بدعت او را

ص: 73


1- الغدير : 6 / 219 و 220 ، جامع العلم، ابو عمر : 2/ 30 ، مختصر جامع العلم : 111.
2- برای تحقیق بیش تر می توانید به الغدیر علامه امینی 200/6 - 240 مراجعه نمائید.

نگرفتند موجب کفر آن ها می شد.»

زیر سؤال رفته و عقلاء آن را حمل بر تعصب و عناد وی خواهند کرد، بلکه سکوت آن ها با اعتراض همراه بوده و دلیلی بر تأیید گفته عمر نمی باشد.

علامۀ امینی رحمة اللّه علیه سپس به جمع آوری اسامی افرادی که شهادت به حلال بودن متعه در تمام زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و تمام زمان حکومت ابو بکر داده اند، پرداخته و سپس از آن ها نتیجه گیری کرده و می فرماید:

« این ها کسانی هستند که رأی آن ها در میان امت مؤثر و مورد اعتماد بوده و در میان ایشان کسانی هستند که اهل سنت اطاعت آن ها را بر خود واجب می دانند:

1 - امير المؤمنين على عليه السلام .

2 - ابن عباس پسر عموی پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ملقب به حِبر الاُمّة.

3 - عمران بن حصين خزاعى.

4 - جابر بن عبد اللّه انصاری.

5 - عبد اللّه بن مسعود الهذلی.

6 - عبد اللّه بن عمر عدوى.

- معاوية بن ابی سفيان.

ص: 74

- ابو سعید خدری انصاری.

9 - سلمة بن أميّة جمحی.

10 - معبد بن اُميّه جمحی.

11 - زبیر بن عوام قرشی (دو پسر از طریق متعه پیدا کرد ).

12 - حكم.

13 - خالد بن مهاجر مخزومی.

14 - عمرو بن حریث قرشی.

15 - اُبیّ بن کعب انصاری.

16 - ربيعة بن أُميّة ثقفى.

17 - سعيد بن جبير.

18 - طاوس يمانی.

19 - عطاء ابو محمّد یمانی.

20 - سدّى (1)».

ص: 75


1- الغدير : 3 / 330 ، از منابع اهل سنت

ص: 76

بخش سوم: ازدواج موقت از نظر قرآن

اشاره

ص: 77

ص: 78

اشاره:

در این بخش از کتاب بر آنیم که ازدواج موقت را از نظر قرآن بیان کرده و حلیّت آن را به اثبات برسانیم.

از آن جا که این مسأله در قرآن به صراحت تمام از آن یاد شده و از طرفی در اواخر حکومت عمر با تحریم و ممنوعیت شدید وی روبرو شد، علماء و صاحب نظران اسلام را به دو دستهٔ مهم تقسیم کرد.

به عبارت دیگر یکی از عمده مسائلی که موجب تفرقۀ میان امت اسلام شد همین مسألۀ ازدواج موقت می باشد؛ چرا که این ممنوعیت که به اصطلاح از خلیفهٔ دوم مسلمانان ! سر زد باعث شد دو نوع ضربه به پیکرۀ اسلام وارد شود:

ضربۀ اول: یک حکم به عنوان یک حکم جزئی و به عنوان متعه و ازدواج موقت که معروف و حلال بود تبدیل شده و به حدی تغییر ماهیت بدهد که حتی حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام هم در زمانی که در رأس حکومت ظاهری قرار گرفت بر اثر تبلیغات شدیدی که روی این مسأله شده بود نتواند آن را به حكم اولیۀ خود بازگرداند.

ص: 79

حضرت علی علیه السلام در «نهج البلاغه» و هم چنین در کتاب «سلیم بن قیس» آن جا که درد دل می کند می فرماید:

« این چگونه حکومتی است که اگر بدعت ها را برگردانم مسلمانان بر عليه من توطئه می نمایند ! ».

ضربۀ دوم: یک حکم به عنوان یک حکم کلی در دین از ماهیت اولیۀ خود (حلال بودن)، آن هم به دستور خلیفهٔ مسلمانان! تغییر پیدا کرده ( و حرام شود) و باعث آن شود که احکام دیگر اسلام در زمان های بعد تبدیل و تغیّرش با کم تر اعتراضی از جانب مسلمانان روبرو نشود؛ چرا که اگر بر فرض مسلمانی بخواهد اعتراض کند، هزاران فریب خورده در جواب او می گویند: مگر می شود به خلیفهٔ مسلمین، صحابۀ رسول خدا اعتراض نمود؟! و خلاصه آن که احکام خداوند را در جلوی پای رسول خدا قربانی کردند، و از این نطفۀ منعقد شده بدست خلیفهٔ مسلمانان ! بچه ای متولد شد که نام او جز بدعت نبود و رفته رفته این فرزند خلف بزرگ شده و نسلی را در اسلام بوجود آورد که هرگاه هر کس در اسلام به قدرت رسیده با کم تر برنامه ای آئین اسلام را دست خوش امیال و هواهای خویش قرار دهد و براحتی با نام «دین» تغییر در دین گذاشته و با هیچ اعتراضی مواجه نشود و به اصطلاح با حمایت از اکثریت و جلب افکار عمومی و راضی نگه داشتن مردم

ص: 80

- چه آن که خدا راضی باشد یا نه - روز بروز با نام دین، دین را قربانی کنند. و وقتی اعتراضی به آنان شود می گویند: مگر می شود این همه مسلمان اشتباه کرده و فقط یک عدۀ قلیلی به راه راست روند؟! غافل از آن که خداوند در موارد زیادی رأی اکثر و اکثریت را در قرآن کریم مذمت فرموده است، آن جا که می فرماید:

1 - ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾ ، « لکن اکثر مردم نمی دانند». (دوازده مورد ) (1).

2- ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴾ ، « لکن اکثر مردم شکرگذار نیستند». (سه مورد ) (2).

3 - ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾، «لکن اکثر مردم ایمان نیاورده اند». ( دو مورد ) (3).

4 - ﴿ أَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا ﴾ ، «پس بیش تر مردم از ایمان سر زده اند مگر عده کمی». (دو مورد ) (4).

5 - ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴾ ، « و لکن اکثر شما مردم برای

ص: 81


1- (سورۀ یوسف : 21 ، 40 ، 68) ، (سورۀ نمل : 38)، (سورۀ روم : 6، 30 )، (سورۀ سبأ : 28 ،36 )، (سورۀ غافر : 57)، (سورۀ جاثیه : 26)، (سورهٔ اعراف : 187) ، (سورۀ هود : 17)
2- (سورۀ يوسف : 38) ، ( غافر : 61)، (سورۀ بقره: 243)
3- (سورۀ رعد : 1)، (سورۀ غافر : 59)
4- (سورۀ اسراء : 89) ، ( سورۀ فرقان : 50 )

شنيدن و عمل به حق کراهت دارید» (یک مورد) (1).

6 - ﴿ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾ ، «بلكه اکثر ایشان ایمان نخواهند آورد» (یک مورد) (2).

7- ﴿ أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾ ، «اکثر ایشان فاسق هستند». ( یک مورد) (3).

8 - ﴿ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴾ ، « اكثر ايشان تعقل در امور ندارند». ( یک مورد) (4).

9 - ﴿ اَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴾ ، «اکثر ایشان نمی دانند» . ( یک مورد) (5).

10 - ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ ﴾ ، «ولكن اکثر ایشان جهل می ورزند» (یک مورد) (6).

11 - ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾ ، « و اکثر ایشان مؤمن نیستند». (هشت مورد) (7).

ص: 82


1- (سورۀ زخرف: 78)
2- (سورۀ بقره : 100 )
3- (سورۀ آل عمران : 110 )
4- (سورۀ مائده ، 103)
5- (سورۀ انعام : 3 )
6- (سورۀ انعام : 111)
7- (سورۀ شعراء : 8 ، 67، 103 ، 121 ، 139 ، 158 ، 174 ، 190)

12 - ﴿ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴾، «اکثر ایشان دروغ گو می باشند». ( یک مورد) (1)

13 - ﴿ َلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴾ ، «بلکه اکثر ایشان نمی دانند». (یک مورد) (2)

14 - ﴿ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴾ ، «بلکه اکثر ایشان تعقل در امور ندارند.» (یک مورد) (3)

پس وقتی اکثر مسلمانان روشی را در امور خود به کار گرفتند - اگر نگوئیم اشتباه می کنند - زیادی آنان هیچ گونه دلیلی بر صحیح بودن عقیده و روش آن ها نیست.

با رجوع به تفاسیر معتبر و مهمی که بر قرآن نگاشته شده - اعم از تفاسیر شیعه و سنی - به این نکته می رسیم که تمام مفسران، مورخان و محدثان بر این عقیده اند که ازدواج موقت بعد از ظهور اسلام برای مدت قابل توجهی حلال بوده است، لکن در زمانی نه چندان دور، بعد از رحلت پیامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

ص: 83


1- (سورۀ شعراء : 223 )
2- (سورۀ نمل : 61)
3- (سورۀ عنکبوت 63)

یعنی در زمان حکومت عمر، این مسأله مورد حملۀ شدید وی قرار گرفت و باعث بوجود آمدن آراء و نظریات مختلفی گردید.

علامه امینی رحمة اللّه عليه در جلد ششم کتاب گران بهای خود «الغدير» نظریات و آراء صاحب نظران و علمای اهل سنت را بطور مفصل جمع آوری نموده است که ما در این نوشتار بطور خلاصه به آن ها اشاره می نمائیم.

نظریۀ اول: ازدواج موقت در ابتدای ظهور اسلام حلال شده،لکن روز جنگ خیبر پیامبر آن را حرام نمود.

نظریل دوم: ازدواج موقت حلال بود لکن فقط در مواقع ضروری، ولی پیامبر در آخرین سال عمرش آن را حرام نمود.

نظریۀ سوم: ازدواج موقت به مدت سه روز حلال شد.

نظریۀ چهارم: ازدواج موقت حلال شد، لکن پیامبر روز غزوهٔ تبوک آن را حرام نمود.

نظریۀ پنجم: ازدواج موقت به مدت یک یا چند سال حلال بود سپس پیامبر آن را حرام کرد.

نظریهٔ ششم: ازدواج موقت در حجة الوداع ( آخرین سال عمر پیامبر) حلال شد سپس پیامبر آن را حرام نمود.

نظریهٔ هفتم: ازدواج موقت حلال بود، لکن پیامبر در سال فتح مکه آن را حرام کرد.

ص: 84

نظریۀ هشتم: ازدواج موقت روز فتح مکه حلال شد و آخر همان روز پیامبر آن را حرام کرد.

نظریۀ نهم : متعه حلال نشد مگر در مورد کسی که عمرۀ قضا بجای آورد.

نظریۀ دهم: ازدواج موقت یک نوع زنا می باشد و هیچ گاه در اسلام حلال نشده است!

نظریۀ یازدهم: ازدواج موقت حلال بود، لکن روز جنگ خیبر پیامبر آن را حرام کرده است و سپس سال فتح مکه آن را حلال نمود.

با نگرشی عمیق به آراء و نظریات مختلف می توان به این نتیجه رسید که :

در تمام این نظریات (بجز یک نظریهٔ فردی و بدون دلیل) یک نقطهٔ مشترک وجود دارد و آن این است که :

ازدواج موقت در یک زمان آن هم در زمان حیات پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم حلال بوده است.

علت وجود این نتیجه در تمام این نظرات گفته شده آن است که چون از طرفی در قرآن نص بر حلال بودن این مطلب آمده و علمای سنی توانایی مبارزۀ علنی با آیۀ 24 سوره نساء را در خود ندیده اند و از طرفی عِرق سنی گری و تعصب بی مورد آن ها به خلیفۀ دوم به ایشان اجازۀ مباح دانستن و رأی دادن بخلاف رأى

ص: 85

خلیفه را نداده لذا بر آن شدند که از طرفی آیه را قبول کرده و از طرفی حرمت آن را بطور متفاوت ثابت نمایند، لکن با این حال کتب اهل سنت مملو از روایات و قضایایی است که گویای حلال بودن مسألۀ ازدواج موقت می باشد، آن هم چه در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و چه در زمان بعد از آن حضرت.

ما در ابتدا آیه ای که مورد بحث و استدلال ازدواج موقت می باشد را برای خوانندگان عزیز آورده و سپس وجه استدلال به آیه و پس از آن اشکالات و ایرادات اهل سنت بر آیه را می آوریم و در مقام جواب آن ها بر می آئیم، امید است که این بخش برای شما عزیزان مفید واقع شود.

قال اللّه تبارك و تعالى :

﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴾ (1)

«پس هر آن چه از آنان (زنان عفیفه) بهره بردید اجرتشان را که واجب است بپردازید و باکی بر شما نیست در آن چه پس از (پرداخت) مهریه توافق کنید؛ چه خداوند دانا و حکیم است ».

ص: 86


1- (سورۀ نساء : 24)

وجه دلالت آیه بر ازدواج موقت:

1 - شأن نزول و تاریخ نزول آیه:

باید دانسته شود که این آیه از آیات مدنی می باشد و در مدینۀ منوره در سال اول بعد از هجرت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم - از مکه به مدینه - آن هم در شرائطی که مسلمانان در مقابل اجرت ازدواج موقت می کردند نازل شد، لکن بعضاً در پراخت اجرت به زنان تسامح می کردند لذا آیه بر طبق عادت معمولی برای تأکید در پرداخت اجرت نازل شد.

مسلم از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت می کند که :

« ما در زمان پیامبر با زنان ازدواج موقت می کردیم آن هم در مقابل یک مشت خرما یا آرد گندم » (1)

پس به این نتیجه می رسیم که در هنگام نزول آیه، بکار بردنِ لفظِ متعه و استمتاع، در معنی ازدواج موقت بین مردم معمول و عادی بود، و چون خداوند در قرآن با مردم صحبت می کند لذا از الفاظ متداول و معمول بین مردم در قرآن استفاده شده است، و همان طور که الفاظ احکام دیگر چون بيع (خرید و فروش)، ربا، (نزول خواری)، رِبْحْ (سود) و... که در قرآن بیان شده است، را در معنای عرفی و معمول آن بکار می بریم در این جا هم باید لفظ متعه

ص: 87


1- آدرس این حدیث قبلاً گذشت.

را به معنی ازدواج موقت بگیریم.

اگر گفته شود: خیر ! بلکه لفظ متعه در معنای دیگر استعمال شده است.

می گوئیم: به کار بردن لفظ در غیر از معنای متداول و معمول نیاز به دلیل و برهان دارد و در این جا هیچ دلیلی بر بکار بردن لفظ متعه در معنای دیگر وجود ندارد.

2 - سیاق آیه:

یکی دیگر از ادلۀ دلالت آیه بر ازدواج موقت آن است که سیاق و زمینۀ مورد بحث در این آیه نسبت به آیات قبل و بعد، دلالت بر این مطلب می کند که این آیه مخصوص به متعه و ازدواج موقت

می باشد؛ چرا که آیات قبل، در مقام بیان شأن ارتباط زناشوئی حرام از حلال می باشد.

در آیۀ 23 نساء ( یک آیه قبل از آیه مورد بحث ) می فرماید:

﴿ حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ .. ﴾

« حرام است بر شما (ازدواج و ارتباط زناشوئی ) با مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان وعمه هایتان و خاله هایتان و دخترهای برادرانتان و دخترهای خواهرانتان و مادرهای رضاعی (که از آن ها شیر خورده اید) و خواهرهای رضاعی و مادر زن هایتان و دختر خوانده هایتان.. و آن زنانی که بر

ص: 88

فرزندان شما حلال شده اند (عروس هایتان ) و .. (حرام است بر شما) این که جمع کنید بین دو خواهر ...»

در ادامه می فرماید:

«و حرام است بر شما زنان شوهردار..»

و خلاصه پس از بیان تمام اقسام زنانی که ازدواج و ارتباط جنسی با آن ها حرام است می فرماید:

﴿ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ .. ﴾ (1)

«و حلال است بر شما غیر از آن چه ذکر کردیم...».

در این جا خداوند حکمی را متذکر می شود که قبلاً در آیات قبل به آن اشاره نشده است و آن این که می فرماید:

﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ .. ﴾.

« پس از آن زنانی که بهره بردید اجرتشان را حتماً پرداخت نمائید.»

از این آیه بدست می آید که:

اولاً: در این جا یک نوع دیگری از ارتباط زناشوئی (ازدواج) وجود دارد که قبلاً ذکر نشده است.

و ثانياً : باید در مورد حکم آن توضیح داده شود، لذا می فرماید:

« وقتی از آن زنان بهره بردید اجرت به توافق رسیدۀ آنان را بطور

ص: 89


1- (سورۀ نساء : 24)

کامل پرداخت نمائید چرا که ( پرداخت اجرت ) بر شما واجب می باشد».

و این واضح و روشن است که پرداخت اجرت در بهره بردن فقط در صورت ازدواج موقت تصور می شود.

با نگاهی به آیۀ بعد دلیلی دیگر بر آیه روشن می شود چرا که آیۀ بعد در بیان موارد ارتباط صحیح زناشوئی دیگری می باشد:

﴿ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ .. ﴾

«و هر کس قدرت ازدواج دائم یا موقت با زنان آزاد را نداشت می تواند از کنیزان استفاده نماید.»

و دستور به آن جا منتهی شده که می فرماید:

﴿ يُريدُ اللّهَ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴾ (1)

«خداوند می خواهد که برای شما بیان نماید و شما را به آداب کسانی که قبل از شما بوده اند هدایت کند و شما را ببخشد وخدا دانا و حکیم است».

3 - آراء مفسرین :

دلیل سوم دلالت آیه بر ازدواج موقت آن که بزرگان و پرچمداران علم تفسیر از صحابۀ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله

ص: 90


1- (سورۀ نساء : 26)

و سلم و تابعین همه اتفاق دارند که:

این آیه در مورد ازدواج موقت نازل شده است.

مرحوم علامه امینی رحمه اللّه در کتاب الغدير خود بطور مفصّل اشاره به نام و مصادر مفسّرین و محدّثین نموده که بطور اختصار می آوریم:

1 - صحیح بخارى - كتاب الحج باب التمتع و اواخر كتاب النكاح از عمران بن حصین.

2 - صحیح مسلم : 1 / 394 ، 395، 396، از عمران بن حصين.

3 - مسند احمد حنبل : 4 / 436 ، از عمران بن حصين.

4 - تفسير طبری: 9/5 ،از ابن عباس ، اُبَیّ بن كعب، حكم ،سعيد بن جبير، مجاهد، قتادة شعبة و ابی ثابت که همگی از مفسران زمان پیامبر و مورد احترام نزد اهل سنت می باشند.

5 - احكام القرآن جصاص : 2/ 178 ،از طرق مختلفه ای.

6 - سنن بيهقى : 7 / 205 ،از ابن عباس.

7 - تفسیر بغوی : 1 / 423، پس از قبول دلالت آیه می گوید آیه نسخ شده است.

8 - تفسیر زمخشری : 1 / 360.

9 - احكام القرآن قاضی : 1/ 162 ، از طرق مختلفه.

10 - تفسیر قرطبی : 5 / 130 می گوید :

ص: 91

« نظر جمهور مفسران این است که این آیه در مورد ازدواج موقت نازل شده است ».

11 - تفسیر رازی: 10 / 53.

12 - شرح صحیح مسلم - نووی : 181/19 ، از ابن مسعود.

13 - تفسير الخازن : 1 / 357 ، بنقل از عده ای علماء،سپس می گوید:

« نظر جمهور علما بر این است که این آیه نسخ شده است ».

14 - تفسیر بیضاوی : 1 / 269 ، و معتقد است که این آیه با سنّت ( اخبار نبوی) نسخ شده است !

15 - تفسیر أبی حیّان : 3/ 218 ، از جمعی از صحابه و تابعین.

16 - تفسیر ابن کثیر : 1 / 474 ، از جمعی از صحابه و تابعین.

17 - تفسیر سیوطی : 2 / 140 ، از جمعی از صحابه و تابعین از طریق ،طبرانی، عبد الرزاق، بيهقى ( صاحب سنن)، ابن جرير ،عبد بن حمید، أبی داود ( صاحب سنن ) و ابن انباری.

18 – تفسير أبی مسعود : 3 / 251.

علامه امینی رحمة اللّه علیه پس از آوردن این منابع حدیثی و تفسیری اهل سنت می گوید :

« ای منصف و ای کسی که اهل تحقیق و دور از تعصب و عناد می باشی ! آیا این کتب و منابع شما اهل سنت نیست؟!

ص: 92

آیا ناقلین دلالت این آیه بر متعه و ازدواج موقت از علماء و ائمۀ تفسیر شما اهل سنت نیستند ؟ ! و اگر آری پس چیست آن حرف های خنک و مهملِ بعضی از تازه بدوران رسیده ها که می گویند: آیه ای در قرآن در شأن متعه نازل نشده است و ازدواج موقت بجز در کتب شیعه در هیچ کتابی مطرح نشده (1) ؟ ! ».

مطلب آن قدر محکم است که حتی در کتب حدیثی اهل سنت نوعاً بابی به نام «باب نکاح المتعه» باز کرده اند و در حول و حوش همین آیه به بحث پرداخته اند.

ما به شمه ای از این شواهد که از بزرگان صحابه و تابعین علمای اهل سنت بود در بخش قبل اشاره نمودیم.

مؤیّد دیگر :

آن که علمای اهل سنت در کتب خود به طرق مختلفه از أبی نضرة روایت کرده اند که گفت :

«از ابن عباس در مورد ازدواج موقت سؤال نمودیم، ابن عباس گفت: آیا سورۀ نساء را نخوانده ای که می فرماید: ﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ ( اِلى أجَلٍ مُسَمَّىً) فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً .. ﴾

«پس هر گاه از آن زنان بهره بردید (تا وقت معینی ) پس اجرت

ص: 93


1- الغدير : 3 / 330 و 331

آنان را که واجب است پرداخت نمائید ».

با این تفاوت که ابن عباس این آیه را با اضافۀ ﴿ إلى اَجَلٍ مُسَمّى ﴾ ( تا وقت معين ) قرائت نموده است.

البته شیعۀ امامیه قائل به تحریف قرآن نیست لکن این نکته در این جا حائز اهمیت است که مطلب چقدر محکم است که حتی خود اهل سنت در کتب حدیثی خود این قرائت را از چند طریق نقل کرده اند از جمله:

الف - از أبى نضرة از ابن عباس به چهار طریق.

ب - از عُمَير ، و عُمَير از ابن عباس.

ج - از قتادة که گفت:

«در قرائت أُبَیّ بن كعب ( اِلى اَجَلٍ مُسَمّىً ) ذکر شده است ».

د - از عمرو بن مُرّة که گفت:

«از سعید بن جبیر شنیدم که آیه را با اضافۀ ( اِلى اَجَلٍ مُسَمّىً ) (تا وقت معین ) قرائت می کرد.»

4 - گفتۀ عمر و قبول کردن وی دلالت آیه را بر ازدواج موقت :

با توجّه به این مطلب که تنها آیه ای که در کلّ قرآن به اتفاق مفسران و محدثان و مورخان شیعه و سنی در مورد ازدواج موقت نازل شده است همین آیۀ 24 سوره نساء می باشد.

دلیلی که در این جا ما در مقام بیان آن هستیم آن که:

ص: 94

با سند صحيح و متقن نزد اهل سنت ثابت است که عمر بن الخطاب در چند موردِ به خصوص و در مواردی در خطبه های خود می گفت:

﴿ إنّى لَأَنْهَاكُمْ عَنِ الْمُتْعَةِ وَ أَنَّهَا لَفى كِتاب اللّه وَ لَقَدْ فَعَلَها رَسُولُ اللّه ﴾.

«بدرستی که من شما را از متعه نهی می کنم ، اگر چه این مسأله در قرآن حلال دانسته شده و پیامبر به آن عمل می کرد» (1)

و این شخص - باصطلاح خلیفۀ دوم مسلمانان ! - خیال می کند حفظ احکام و سنت پیامبر به دوش او افتاده ! و احساس مسؤولیت می کند و خیر و صلاح مردم را بیش تر از خدا و رسولش

می فهمد ! لکن وی در حقیقت می خواهد اسلام منحرف شدۀ خود را و اسلام دستاویز شده اش را با فتوحات خود به دنیا صادر کند لذا به مقام وعظ و خواندن خطبه در می آید و خود را با کنایه نه بلکه به صراحت در کنار خدا و پیامبرش قرار می دهد و می گوید:

﴿ اِنَّ القُرآنَ هُوَ القُرآنُ وَ اِنَّ الرَّسُولَ هُوَ الرَّسُولُ وَ إنَّها كانَتْ مُتْعَتَانِ عَلَى عَهدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ و آلِهِ مُتْعَةُ الحَجِّ فَأفْضِلُوا بَيْنَ حَجِّكُمْ و عُمْرَتِكُمْ فَإِنَّهُ اَتَمُّ لِحَجِّكُمْ و أتَمُّ لِعُمْرَتِكُمْ والأُخرى مُتْعَةُ النِّساءِ فَأَنْهى عَنْها وَ اُعاقِبُ عَلَيْها ﴾.

ص: 95


1- سنن نسائی : 153/5.

« بدرستی که قرآن همان قرآن است و پیامبر همان پیامبر است و بدرستی که دو متعه بودند در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم متعۀ حج، پس فاصله بیندازید بین حج و عمرۀ خود که این کار بهتر است و تمام تر است برای حج شما و برای عمرۀ شما.

و دیگری متعۀ زنان و ازدواج موقت با آن ها ، پس همانا که جلوگیری می کنم از آن و حد زنا جاری می سازم بر انجام دهندۀ آن (1) (2)».

در بین نظریاتی که از اهل سنت در ابتدای این بخش ذکر کردیم ممکن است نظریّهٔ ده، این سؤال را در ذهن خوانندگان عزیز مطرح کند که بالاخره یک نفر از علمای اهل سنت است که می گوید اصلاً ازدواج موقت در اسلام حلال نشده است و یک نوع زنا

ص: 96


1- مسند احمد حنبل : 1 / 26 تا 28.
2- منظور خلیفه از گفتن این که «قرآن همان قرآن و پیامبر همان پیامبر است» آن است که من در کنار قرآن و پیامبر، قدرت حرام کردن دارم. و مبادا از این که گفته ای از قرآن و پیامبر را تبدیل می کنم خیال کنید که دین عوض می شود و قرآن، قرآنیّت خود را از دست می دهد - یعنی با برداشتن و از بین رفتن یک آیهٔ آن (سورۀ نساء : 24) (آیۀ متعه ) ، نگویید قرآن عوض شد و نگویید سنت پیامبر عوض شد - . دلیل بر این مطلب کلام بعدی خلیفه است که می گوید: بین حج و عمره فاصله بنیدازید که این برای حج و عمرۀ شما بهتر است

می باشد.

لکن با مطالعۀ این بخش و بخش قبل (ازدواج موقت از دیدگاه اخبار اهل سنة ) به این نتیجه می رسیم که جصاص عالم متعصب سنی بقدری تعصب بخرج داده و برای خلیفۀ خود چنان یقه دریده است که گویا کاسه از آش داغ تر شده است چرا که خود خلیفه فریاد می زند و می گوید: ازدواج موقت در زمان پیامبر اکرم صلی اللّه عليه و آله و سلم حلال بوده و من آن را حرام می کنم آن گاه این مرید احمق، روی حرف خلیفهٔ خود حرف زده. پس بهتر است که وقت خود را در رد مهمل بافی های این مرد تلف نکنیم چرا که با مطالعۀ بخش های مذکور در می یابیم که حرف جصاص جز خرق اجماع آن هم بدون هیچ دلیل عقلی و نقلی چیزی جز حرفی عاطل و باطل و بدون مدرک نیست.

نقد و بررسی مهم ترین نظریّه :

آن چه که در این جا مهم است پرداختن به مهترین نظریّۀ اهل سنت در مورد حرام دانستن ازدواج موقت می باشد. مهترین نظریّه آن است که:

ایشان پس از قبول شأن نزول آیه در مورد ازدواج موقت ادعا می کنند که این آیه (سورۀ نساء :24) نسخ شده است.

ص: 97

شاهد ما حرف های بزرگ مفسر اهل سنت فخر رازی می باشد. فخر رازی وقتی به تفسیر این آیه می رسد مفصلاً در مورد دلالت این آیه بحث می کند و پس از قبول دلالت آیه بر ازدواج موقت

می گوید:

« آیه نسخ شده است » (1).

برای روشن شدن مطلب ناچاریم به نقل و بررسی این نظریّه که مهترین نظریّۀ اهل سنت در مورد ازدواج موقت است بپردازیم.

فخر رازی می گوید:

« در این آیه چند مسأله است:

مسألۀ اوّل : در معنی استمتاع و معنی اجرت که همان مهریه است.

مسألۀ دوم: نظریّه شافعی در مورد استقرار تمام مهریه.

مسألۀ سوم: در این آیه دو نظریّه وجود دارد :

نظريّۀ اوّل : منظور آیه این است که وقتی تماماً با دخول از زنان لذت بردید پرداخت تمام مهریه بر شما واجب می شود و اگر فقط عقد در کار بوده ( بدون دخول ) پرداختن نصف مهر بر شما

واجب می شود.

نظریّۀ دوم : مراد به این آیه بیان حکم ازدواج موقت

ص: 98


1- تفسير كبير : 10 / 51

می باشد (1)»

سپس به نقد و بررسی نظریات دیگر می پردازد. ما برای آشنایی بیش تر خوانندگان عزیز بر آن شدیم که در این جا قسمتی از متن تفسیر فخر رازی را برای شما ترجمه کرده تا به این نتیجه برسیم که در دلالت این آیه بر ازدواج موقت هیچ بحث و نظریّۀ خلافی که قابل نقد و بررسی باشد وجود ندارد. چرا که این، فخر رازی است که این گونه در مقابل نظریات اهل سنت بطور قاطع اقامۀ دلیل و برهان می کند که در دلالت این آیه بر ازدواج موقت جای هیچ شک و شبهه ای نیست.

فخر رازی می گوید:

« متعه عبارت است از این که: مرد، زنی را در مقابل مال معلومی و به مدت معینی اجاره کند و با او عمل جنسی انجام دهد ، و تمام صاحب نظران اسلامی بر این عقیده اند که متعه و ازدواج

موقت در ابتدای اسلام مباح و جایز بوده است و روایت شده است که موقعی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای انجام مراسم عمره وارد مکه شده بودند زنان مکه خود را زینت دادند . اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از عزوبت و بی زنی به پیامبر شکایت کردند. پیامبر فرمود : اِسْتَمْتِعُوا مِن

ص: 99


1- تفسیر کبیر فخر رازی : 10 / 48 - 49

هذِهِ النِّساءِ ، شما می توانید این زنان را متعه کنید و به ازدواج موقت خود درآورید ».

سپس می افزاید:

« در دلالت آیه بر حلال بودن ازدواج موقت بحثی نیست آن چه هست در این است که آیا این آیه نسخ شده است یا نه ! اکثر امت اسلام (اهل سنت) بر این عقیده اند که این آیه نسخ شده است

و عده ای قابل توجه از صحابه و تابعین معتقد بودند که متعه همان طور که در زمان پیامبر مباح و جایز بوده بعد از پیامبر صلی اللّه عليه و آله و سلم هم جایز می باشد ».

سپس بعنوان دلیلِ اوّل، روایاتی چند که بعضی از آن ها متعه را بطور کلی حرام نمی دانند و بعضی از آن ها متعه را حلال و مباح می دانند می آورد. مانند روایتی از امیر المؤمنين على عليه السلام به نقل از محمد بن جریر طبری در تفسیرش می آورد که آن حضرت فرمود:

﴿ لَوْلا أَنَّ عُمَرَ نَهَى النَّاسَ عَنِ الْمُتْعَةِ ما زَنى اِلَّا شَقِىّ ﴾.

« اگر عمر از ازدواج موقت نهی و جلوگیری نمی کرد کسی زنا نمی کرد مگر آن که پست و شقی باشد» (1)

فخر رازی در ادامه کسانی که متعه را مباح می دانند می گوید:

ص: 100


1- آدرس این روایت در مباحث قبل گذشت.

«دلیل دوم آن ها روایتی است که از عمر بن الخطاب نقل شده که در خطبه ای که در این رابطه ایراد کرد گفت: مُتْعَتانِ مُحَلَّلَتانِ کانَتا عَلَى عَهدِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ و آلِهِ أنَا أَنْهى عَنْهُما وَ اُعاقِبُ عَلَيهِما . [دو متعه بود ( متعۀ حج و متعۀ نساء ) که در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم رواج داشت لكن من آن دو را نهی می کنم و از آن دو جلوگیری می نمایم و اگر کسی مرتب شد او را عقاب و عذاب خواهم کرد ] و این کلام عمر تصریحی است بر است بر آن که متعه در زمان پیامبر مرسوم و مشروع بوده.

و حرف دیگر عمر که می گوید:

« أَنَا أَنهى عَنهُما ، من آن دو متعه را حرام کردم »(1).

دلالت دارد بر این که پیامبر اکرم صلى اللّه عليه [و آله ] و سلم متعه را حرام و یا نسخ نکرد بلکه این عمر بود که برای اوّلین بار متعه را حرام و یا نسخ نمود. در نتیجه؛ این کلام دلالت می کند بر این که حلال بودن متعه در زمان پیامبر ثابت و هرگز نسخ و یا حرام نشد، حرام کنندۀ متعه نبود مگر عمر.

و در نتیجه وقتی این مطلب ثابت شد و با توجه به این که آن

ص: 101


1- در بعضی از روایات با لفظ ( أَنَا أُحَرِّمُهُما ) آورده شده است، یعنی: من آن دو را حرام کردم

حضرت فرمود:

﴿ حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ إِلَى يَومِ الْقِيامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ إِلَى يَومِ الْقِيامَةِ ﴾.

« حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد حرام است تا روز قیامت ».

به این نتیجه می رسیم که عمر و یا هر شخص دیگر حق حلال و یا حرام کردن نداشته و متعه به همان حکم زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مباح و حلال می باشد. و قبلاً گذشت که عمران ابن حصین هم در مقابل آن ها به همین مطلب اشاره کرد و گفت:

« بدرستی که خداوند در مورد ازدواج موقت آیه نازل کرده و هرگز آن آیه را به آیه ای دیگر نسخ نکرد و پیامبر هم ما را امر به متعه می نمود و هرگز ما را از متعه منع نکرد تا از دنیا رفت لكن آن مرد ( عمر ) به رأی خود هر چه که خواست گفت.» (1)

فخر رازی سپس خود در مقام دفاع از دلالت آیه بر متعه بر آمده و شروع به استدلال می کند. استدلالات فخر بسیار زیبا و متقن و جواب ناپذیر می باشد لکن بخاطر اختصار، علاقمندان را به تفسیر کبیر فخر رازی (2) ارجاع می دهیم. وی در آخر می گوید:

ص: 102


1- تفسير كبير : 10 / 53
2- تفسير كبير فخر رازی 10 / 53

«آن چه که ما می توانیم در این باب مطرح کنیم آن است که بگوييم: إنّا لا نُنْكِرُ أَنَّ المُنْعَةَ كانَتْ مُباحَةً ، إنَّمَا الَّذى نَقُولُهُ : إنَّها صَارَتْ مَنْسُوخَةً .(1)

ما منکر این مطلب نیستیم که متعه مباح و حلال بوده است ، آن چه ما می گوئیم آن است که آیۀ متعه نسخ شده است ».

البته جای تعجب از شخصی مانند فخر رازی -که فخر اهل سنت می باشد - نیست چرا که در این صفحات و صفحاتی دیگر چندان با تعصب برخورد کرده که هر مسلمانِ سنیِ منصف، وقتی به مطالعهٔ این چنین صفحاتی می رسد عرق خجالت بر جبین وجدانش نشسته و او را مورد مذمت قرار می دهد. پس ما در این جا در مقام جوابگوئی به معتقدین نسخ آیهٔ بیست و چهار سورۀ نساء چون فخر رازی بر می آئیم.

معنای نسخ

برای فهم معنای نسخ از آوردن دو مقدمه ناگزیر می باشیم:

1 - معنى سُوَر مكى و مدنى.

2 - معنی نسخ و شرایط آن.

ص: 103


1- تفسير كبير : 10 / 53

مقدمۀ اوّل : مکی و مدنی بودن قرآن:

جلال الدین سیوطی یکی از علمای اهل سنت که از مؤلفین و محدثین و مفسرین درجهٔ اوّل اهل سنت است در کتاب خود «الإتقان فی علوم القرآن» می گوید:

« بدان که علماء دربارۀ ملاک مکی و مدنی بودن قرآن سه نظریّه دارند که مشهورترین و معتبرترین آن ها نظرّیۀ اول می باشد.

نظریّهٔ اوّل : آیات مکی آیاتی هستند که پیش از هجرت نازل شده و آیات مدنی آیاتی هستند که بعد از هجرت فرود آمده چه در شهر مکه نازل شده باشد و چه در مدینه چه در ( عام الفتح = سال فتح ) و چه در ( حجة الوداع = آخرین حج در شهر مکه ) اگر چه در یکی از سفرهای پیامبر باشد.

نظریّهٔ دوم: آیاتی که در مدینه نازل شده مدنی و آیاتی که در مکه نازل شده اگر چه بعد از هجرت باشد مکی گویند.

نظریّهٔ سوم: به آیاتی که در خطاب به اهل مکه نازل شده « مکی» و به آیاتی که در خطاب به اهل مدینه نازل شده باشد « مدنی» می گویند» (1)

سیوطی برای هر کدام از نظریات مذکور، شواهدی نقل کرده و سپس نظریّۀ اوّل که مشهورترین نظریّه بین علماء تفسیر است را

ص: 104


1- اتقان القرآن سیوطی : 1 / 46

قبول می کند. سپس به سوره های اختلافی که در مدنی بودن و مکی بودن آن ها اختلاف است می پردازد.

قسمت اوّل از مقدمۀ اوّل :

سیوطی یکی از سوره های اختلافی را سورۀ نساء می شمرد و می گوید:

« نحّاس [ یکی از علمای اهل سنت ] تصور کرده که این سوره مکی است به استناد این که آيۀ ﴿ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ .. ﴾ (1) دربارۀ کلید کعبه در مکه نازل شد و در سورۀ نساء می باشد ، ولی این استناد سستی است زیرا که:

اولاً : هیچ لزومی ندارد که اگر آیه یا آیاتی از سوره های طولانی - که در مدینه فرود آمده - در مکه نازل شده باشد آن را مکی بخوانیم.

و ثانياً : درست ترین قول و نظریّه آن بود که آن چه بعد از هجرت نازل شده را اگر چه در مکه باشد مدنی بدانیم و اگر کسی به اسباب و شأن نزول آیات این سوره مراجعه کند خواهد فهمید که چگونه گفتۀ نحّاس مردود است ».

از جمله روایتی که بخاری از عایشه نقل کرده که گفت :

« سوره های بقره ، و نساء نازل نشدند مگر آن که من نزد پیامبر

ص: 105


1- (سورۀ نساء : 58)

صلى اللّه علیه و آله و سلم بودم ».

و می دانیم که ازدواج پیامبر با عایشه بعد از هجرت بوده است (1).

پس به این نتیجه می رسیم که سورۀ نساء به اتفاق مفسرین اهل سنت از هر دسته از سه نظریّه که باشند از سوره های مدنی می باشد؛

چرا که :

اولاً : از سوره های نازل شدهٔ بعد از هجرت می باشد.

و ثانیاً : آیۀ بیست و چهارم سورۀ نساء در مدینه نازل شده.

و ثالثاً : این آیه خطاب به اهل مدینه بوده.

قسمت دوم از مقدمۀ اوّل :

از طرفی به نقل سیوطی و طبق هر سه نظریّه - در مورد مکی بودن و مدنی بودن سوره های قرآن - سورۀ مؤمنون از سوره های مکی شمرده شده است (2) و هیچ اختلافی در مکّی بودن این سوره از هیچ یک از علمای اهل سنت مطرح نشده است (3).

ص: 106


1- اتقان القرآن : 10 / 54 - 55
2- فعلاً این مقدمه را در ذهن بسپارید که در ضمن بحث از آن استفاده می شود
3- اتقان القرآن سیوطی : 1 / 1 الی 53

107

مقدمۀ دوّم : ناسخ و منسوخ در قرآن :

نسخ به چند معنی آمده است:

1 - نسخ به معنی ازاله و زدودن:

﴿ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَ اللَّهُ .. ﴾ (1)

«پس خداوند آن چه را شیطان القاء می کند می زداید و سپس آیات خود را محکم می نماید ...».

2 - نسخ به معنی تبدیل، و به همین معناست:

﴿ وَ إِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ.. ﴾ (2)

« هنگامی که آیه ای را بجای آیه ای تبدیل می نمائیم ...».

3 - نسخ به معنی نقل کردن از جایی به جایی، مثل : نَسَخْتُ الْكِتَابَ ، وقتی آن چه در آن کتاب نوشته شده باشد به همان خط و عبارت نقل شود (3).

نسخ در اصطلاح

در اصطلاح نسخ از اموری است که خداوند به خاطر حکمت هایی آن را به این امت اختصاص داده است که می توان از جملۀ آن حکمت ها «آسانی» را نام برد. در این که قرآن نسخ می باشد

ص: 107


1- (سورۀ حج : 52)
2- (سورۀ نحل : 101 )
3- ترجمۀ اتقان القرآن ، سیوطی ، ج 1 ص 69 مبحث نسخ

و یا نه همۀ علمای اسلام اتفاق دارند که قرآن قابل نسخ می باشد، لکن پس از قبول نسخ در قرآن بعضی گفته اند: قرآن جز با قرآن نسخ نمی شود به دلیل آن که خداوند می فرماید:

﴿ مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ﴾ (1)

«هیچ آیه ای را نسخ نمی کنیم مگر آن که آیه ای بهتر یا مثل آن بیاوریم چرا که مثل قرآن یا بهتر از قرآن جز خود قرآن نیست».

بعضی گفته اند: قرآن با سنت (اخبار نبوی ) نسخ می شود چرا که خداوند می فرماید:

﴿ وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴾ (2)

«پیامبر از جانب خود و هوای نفس صحبت نمی کند.».

که آیۀ وصیت از این گونه دانسته شده.

توضیح نظریّۀ سوم این است که اگر سنت پیامبر الهی از طریق وحی باشد قرآن را می تواند نسخ کند ولی اگر از روی اجتهاد باشد نمی تواند نسخ نماید.

اکنون که دو مقدمۀ (مکی و مدنی بودن و نسخ در قرآن) آشکار شده و تقریباً به معانی این دو قسم آشنا شدید وارد بحث می شویم.

ص: 108


1- (سورۀ بقره 106)
2- (سورۀ نجم : 3)

یکی از شرائطی که در ناسخ (باطل کننده) و منسوخ (باطل شده ) حتماً باید موجود باشد آن است که آیۀ ناسخ بعد از آیۀ منسوخ نازل شود و اگر این ترتیب در نسخ رعایت نشود می توان گفت نسخ معنا و مفهومی نخواهد داشت.

و بطور کلی کسانی که می خواهند از طریق نسخ به حلال بودن ازدواج موقت اشکال و ایراد وارد آورند ( با توجه به اقسام مذکور در نسخ ) می توانند از یکی از سه راه وارد شوند:

اوّل این که بگویند: آیۀ متعه با آیه ای دیگر از قرآن نسخ شده است.

دوم این که بگویند: آیۀ متعه با سنت (گفتۀ پیامبر) نسخ شده است.

سوم این که بگویند: آیۀ متعه با سنت به - امر الهی و از طریق وحی - نسخ شده نه از روی اجتهاد. باید متذکر شویم که عقل به این مطلب حاکم است که اگر بخواهیم ادعا کنیم آیه ای از قرآن نسخ شده، حتماً باید دلیل محکمی ارائه بدهیم به این معنی که :

اگر از دستۀ اوّل بودیم حتماً باید آیۀ نسخ کننده دلالتش تمام و اشکال ناپذیر باشد چرا که ادعای نسخ شدن آیه ای در قرآن ادعای بزرگی است و نیاز به دلیل محکم و مسلمی دارد.

و اگر از دستۀ دوم بودیم حتماً باید در مقابل این ادعا که آیه ای

ص: 109

در قرآن نسخ شده یک حدیث نبویِ محكم و غير قابل اشكال و مورد قبول تمام امت را اقامه کنیم؛ چرا که ادعای نسخ در قرآن ادعائی بزرگ و لازم به آوردن دلیل محکم از سنت می باشد (1).

و اگر از دستۀ سوم هستیم باید در مقابل ادعا کردن این که مثلاً آیۀ متعه نسخ حتماً سنت، آن هم سنتی ثابت شده از طریق وحی نه اجتهاد اقامه کنیم. والا در هیچ یک از این موارد مذکور با احتمال و آوردن اقوالِ افراد و اقامۀ دلیل های سست و بی اساس و بدون مدرک و یا با مدارکی که راویان و خبر دهندگان آن ضعیف و یا افراد دروغگو و جعل کنندۀ حدیث باشند نمی شود آیه ای از قرآن را نسخ شده پنداشت. حال که این دو مقدمه برایمان آشکار شد وارد بحث می شویم.

نسخ آیه از نظر دستۀ اوّل :

دستۀ اوّل، معتقدین به این که آیۀ متعه (سورۀ نساء، آیۀ 24) با آیۀ دیگری نسخ شده است،گروه اوّل از این دسته می گویند: آیهٔ متعه با آیۀ طلاق و عدّه نسخ شده است. آن جا که خداوند می فرماید:

﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُو هُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ ﴾ (2)

ص: 110


1- تفسير كبير ، فخر رازی : 10 / 53
2- (سورۀ طلاق : 1)

« ای پیامبر وقتی که ارادۀ جدائی از همسرانتان را داشتید آن ها را طلاق بدهید طلاقی که در وقت عده باشد».

این دسته می گویند: مفارفت و جدائی از زن منحصر به طلاق و اجراء صيغۀ طلاق می باشد همان طور که در ازدواج دائم چنین است. و هم چنین باید بعد از طلاق زن عده نگه دارد. و چون که در ازدواج موقت طلاق و عده در کار نیست این آیه، آیۀ متعه و ازدواج موقت را نسخ و باطل می کند و در نتیجه به ما می فهماند که ازدواج موقت ازدواج نیست.

جواب:

اوّلاً : شما نمی توانید بگویید ازدواج موقت نکاح نیست، بخاطر آن که طلاق در آن نیست؛ چرا که ازدواج موقت یک نوع نکاح مستقل و دارای شرائطی جداگانه می باشد.

قرطبی یکی از مفسرین اهل سنّت می گوید (1) :

« تمام علماء گذشته و موجود در عصر ما همگی اتفاق بر این مطلب دارند که متعه نکاحی است مستقلّ که محدود به یک زمانی است و ارث و طلاق در او نیست» (2).

ص: 111


1- تفسیر قرطبی 35/5 در تفسیر آیۀ 24 سورۀ نساء
2- برای آشنایی بیش تر با آراء و نظریات علمای اهل سنت می توانید به کتاب الغدیر 220/6 - 240 رجوع نمایید

و ثانیاً: آیه می گوید: ﴿ إِذا طَلَّقْتُمُ ﴾ ، « وقتی ارادۀ طلاق داشتید» این اراده متوقف بر جایی است که طلاق فرض شود و آن مکان جز ازدواج دائم نیست و آیه در مورد ازدواج موقت ساکت است.و ثالثاً : علاوه بر این که شیعه در تمام کتب حدیثی و فقهی خود معتقد است که در ازدواج موقت باید عدّه رعایت شود و عدهٔ ازدواج موقت نصف عدۀ ازدواج دائم است (1). هم چنین فقهاء اهل سنت در کتب فقهیهٔ خود، و محدثین اهل سنت در کتب صحاح و مسانید خود، و مفسرین اهل سنت در ذیل آیۀ کریمۀ 24 سورهٔ نساء، حدود و شرایط ازدواج موقت در اسلام را ذکر کرده اند که از جملهٔ آن ها عدّه می باشد. شرائط مذکور عبارتند از:

1 - اجرت.

2 - أجل ( وقت ).

3 - صيغة عقدی که مشتمل بر ایجاب و قبول باشد.

4 - انفصال عقد به انقضاء و تمام شدن مدت و یا بذل و بخشش باقی وقت توسط مرد ( کنایه از این که طلاق در این نوع ازدواج نیست )

ص: 112


1- به کتب فقهی، حدیثی چون وسائل الشيعة ،شرح لمعه، جواهر الكلام، العروة الوثقى، و برای آشنائی بیش تر با احکام عدّه به همین کتاب ص 219 -223 رجوع کنید

5- عدّه ، چه زن کنیز باشد یا آزاد.

6 - ارث در این نوع ازدواج نیست.

اما کتبی که شما می توانید برای حدود ذکر شده برای ازدواج موقت به آن ها رجوع کنید اسامی آن ها را ما از کتاب پرارج و گران قیمت الغدیر نقل می کنیم، انشاء اللّه که مورد استفادۀ اهل بینش و تحقیق قرار گیرد:

1 - سنن دارمی: 2 / 140.

2 - صحیح مسلم: جلد 1، باب المتعه.

3 - تفسیر طبری : 9/5 . وی می گوید:

« حدود متعه عبارتند از : 1 - صیغهٔ ایجاب و قبول . 2 - تعیین وقت. 3 - اجل و تعیین وقت . 4 - عدّه . 5 - ارث در این نوع ازدواج نیست ».

5 - سنن بیهقی : 17/ 200 ، وی احادیثی چند را روایت می کند که حدود متعه در آن ها ذکر شده است.

6 - تفسیر بغوی : 1 / 413.

7 - تفسیر قرطبی : 5 / 132.

8 - تفسیر کبیر ، فخر رازی : 3 / 200.

9 - شرح صحیح مسلم نووی: 9 / 181 وی ادعا می کند که تمام علمای اسلام بر حدود متعه اتفاق دارند.

ص: 113

10 - تفسير الخازن : 1 / 257 ، شش حد ازدواج موقت را ذکر می کند :

1 - اجرت . 2 - تعيين وقت . 3 - ایجاب و قبول . 4 - انفصال به انقضاء وقت یا بخشش . 5 - عدّه . 6 - نبودن ارث .

11 - تفسير ابن كثير : 1 / 474 ، شش حد مذکور را می آورد.

12 - تفسير السیوطی: 2 / 140، که پنج شرط را می آورد (انفصال به انقضاء را نیاورده).

13 - الجامع الكبير سيوطى : 295/8، که پنج شرط را می آورد (انفصال به انقضاء را ذکر نکرده است.)(1)

پس مطرح کردن این که آیۀ متعه با آیۀ عدّه و طلاق نسخ شده جز مهمل بافی و تعصب بخرج دادن و عناد چیزی در بر نخواهد داشت. گروه دوم از دستۀ اوّل می گویند: آیۀ متعه ( 24 سورهٔ نساء) با آیۀ ( 12 سورۀ نساء) نسخ شده است:﴿ وَ لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ ﴾.

« و برای شماست (از باب ارث) نصف آن چه همسرانتان ترک گفته اند.»

و چون لفظ ازدواج (همسران) را مطلق آورده و فرموده نصف ما ترک همسرانتان مال شماست پس در ازدواج موقت چون ارثی

ص: 114


1- الغدير : 332/3

در کار نیست نمی توان زن و مرد را زوج و همسر خواند.

در جواب می گوئیم: ما این ملازمه را قبول نداریم، چرا که غیر از ازدواج موقت موارد دیگری نیز هست که ازدواج صحیح است ولی زن از شوهر ارث نخواهد برد. از جمله آن که: به مذهب اهل سنت ازدواج مرد مسلمان با زن کافرۀ کتابیّه صحیح است، لکن زن در این ازدواج از مرد ارث نخواهد برد.

و همین که ما مواردی را ثابت کنیم که اطلاق لفظ «زوج و همسر بودن» صحیح است ولی ارث در کار نیست حرف کلی شما که می گوئید زوجیت ملازم با ارث بردن زن از مرد است در هم

می شکند.( در اصطلاح منطق می گویند نقيض سالبۀ كليه موجبۀ جزئیه می باشد ).

اگر گفته شود که در مورد زن کتابیّه که از شوهر مسلمان ارث نمی برد دلیل داریم.

در جواب می گوئیم: ما هم در مورد این که زن متعه هم از شوهر موقت خود ارث نمی برد دلیل داریم، از آن جمله است:

عمار، غلامِ شرید می گوید:

« از ابن عباس پسر عموی پیامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم پرسیدم: آیا ازدواج موقت یک نوع زناست یا یک نوعی از ازدواج دائم است؟ ابن عباس گفت: نه زناست و نه نوعی از

ص: 115

ازدواج دائم. گفتم پس چیست؟ ابن عباس گفت : ازدواج موقت برای خود یک نوع ازدواج مستقلی می باشد. گفتم: آیا عدّه در ازدواج موقت هست؟ گفت : آری عدۀ ازدواج موقت یک حیض

می باشد. گفتم: آیا در ازدواج موقت زن و مرد از یک دیگر ارث خواهند برد؟ ابن عباس گفت: خیر»(1).

و از این قبیل روایات بدین مضمون که در کتب معتبرۀ اهل سنت فراوان دیده می شود، و خلاصه آن که:

اولاً: ازدواج موقت برای خود یک نوع ازدواج مستقل می باشد نه آن که قسمتی از ازدواج دائم باشد تا اشکال شود که چون شرائط و آثار ازدواج دائم را ندارد پس ازدواج نیست.

و ثانياً : بر فرض آن که ازدواج موقت را قسمتی از ازدواج دائم بدانید باز هم جای اشکال نیست چرا که ازدواجی هم هست که در آن ارث در کار نباشد.( ازدواج دائم با زن کتابیّه به مذهب اهل سنت ) ازدواج موقت هم یکی از همان ازدواج هایی است که ارث در آن نیست و بر این مطلب در کتب حدیثی اهل سنت روایات فراوانی وجود دارد که به عنوان نمونه یکی از آن ها را آوردیم.

گروه سوم از دستۀ اوّل می گویند:

آیۀ متعه ( 24 سورۀ نساء) با آیۀ 5 و 6 سورۀ مؤمنون نسخ شده

ص: 116


1- تفسير كبير ، فخر رازی : 10 / 49 ، در المنثور : 2 / 141

است. خداوند متعال می فرماید:

﴿ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ﴾ (1)

«مؤمنان کسانی هستند که فرج هایشان را حفظ می کنند مگر بر زوج ها و همسرانشان و یا کینزانشان».

و شکی نیست که زن متعه، مملوکه و کنیز نیست و هم چنین زوجه و همسر نیست چرا که نه از وی ارث می برد و نه عدّه دارد و نه طلاق دارد.

در جواب این افراد می گوئیم: آری زن متعه، کنیز نیست ولی زوجه و همسر می باشد لکن همسر و زوجۀ موقت و ازدواج موقت به خودی خود ازدواجی از نوع ازدواج است و با توجه به مباحث قبل که ثابت کردیم ارث نبردن در ازدواج موقت و هم چنین نبودنِ طلاق در این نوع ازدواج، دلالت بر ازدواج نبودنِ ازدواج موقت نمی کند و هم چنین مفصلاً ثابت کردیم که در ازدواج موقت نیز عدّه وجود دارد.

برای اهل تحقیق می گوئیم: علاوه بر جواب های ذکر شده جوابی علمی وجود دارد که به نحو اشاره می آوریم:

« در تمام موارد ذکر شده آقایان اهل سنت بین نسخ و تخصیص

ص: 117


1- سورۀ مؤمنون : 5 و 6

مغلطه فرموده اند »(1)

دستۀ دوم و سوم می گویند:

آیۀ 24 سورۀ نساء با سنت و احادیث نبوی مطلق و یا احادیث نبوی از طریق وحی نسخ شده باشد.

با توجه به مطلبی که متذکر شدیم که: بر فرض قبول این گونه نسخ، در صورتی می توان آیه را توسط سنت نسخ نمود که خبر نبوی،صحیح السّند و مورد قبول تمام امت باشد، پس می گوئیم :

اولاً : بطور قطع و یقین در علم اصول ثابت شده که نص و صریح قرآن با خبر و حدیث ( هر چه هم که در صدورش شکی نباشد) نسخ نمی شود چرا که قرآن به اصطلاح «قطعیُّ الصّدور» می باشد بدین معنی که در صدور و نزول آیات قرآن هیچ شک و شبهه ای نيست لكن احادیث و اخبار هر چه هم که صحیح السند باشد سلسله روات آن خوب باشد از حیث صادر شدن هرگز به مرتبۀ قرآن نمی رسد، چرا که احادیث برای ما ظن به صدور حاصل می کند. ولی قرآن، علم و قطع به صدور و امری که قطعی می باشد با یک امر ظنی نسخ نمی شود.

ثانياً: ما حديث نبوی که صحیح السند و مورد قبول تمام امت باشد در این باب هرگز نداریم. چرا که هر چه حدیث در حرمت

ص: 118


1- به مباحث نسخ و تخصیص کتب اصولی مراجعه شود

متعه آمده بطور کلی از جانب راویان ضعیف، دروغگو و فاسق چون ابو هریره و.. می باشد و خلاصه مورد اتفاق تمام امت ( شیعه و سنی ) نمی باشد. و بر فرض قبول نسخ قرآن به حدیث، حدیثی

چنین قدرت را دارد که مورد اتفاق تمام امت باشد نه حدیثی که در مناسبت های دیگر می گویند راویان آن کذّاب، دروغگو و فاسقند. انسان عاقل هرگز حدیث چنین افرادی را قبول نمی کند.

ثالثاً : نهی پیامبر و نسخ آیه ثابت نیست نه خبر واحد و نه متواتر (1)؛ اما به تواتر ثابت نیست به دلیل آن که اگر به تواتر نهی پیامبر از متعه ثابت شده بود دیگر اختلافی میان امت نبود و چنین حرف های متناقضی در کتب اهل سنت پیدا نمی شد. و اما به خبر واحد ثابت نیست، به دلیل آن که اگر پیامبر در زمان حیات خود از متعه نهی کرده بود عمر نمی گفت:

﴿ أنَا أنْهى عَنْهُما و يا أنَا أُحَرِّمُهُما ﴾.

ص: 119


1- «خبر واحد » به خبری گویند که برای انسان ظن آور باشد یعنی قطع آور نباشد و نوع احادیث از این قبیل می باشد لذا به ما دستور رسیده که احادیث را به قرآن عرضه کنید اگر موافق قرآن نبود آن ها را کنار بگذارید. و در مقابل خبر واحد خبر متواتر است و خبر متواتر خبری است که برای انسان علم آور باشد مانند خبر روز هیجدهم ذی الحجه (غدیر خم ) که قریب به یک صد و بیست هزار نفر و بیش از صد صحابی پیامبر راوی آن می باشد.

من حرام می کنم و من جلوگیری می کنم».

بلکه می گفت: پیامبر حرام کرده و او جلوگیری نموده است.

رابعاً : بر فرض ثبوت با خبر واحد که آیه نسخ شده است باز هم فایده ای ندارد چرا که خبرِ واحدی که در مقابلش نص قرآن قد علم کرده باشد، به اتفاق شیعه و سنی به هیچ دردی نخواهد خورد و قدرت نسخ آیۀ قرآن را ندارد (1).

پس با سنت از هر دو قسم آن نمی شود آیۀ متعه را منسوخه اعلام کرد این نکته قابل توجه است که نوع آیاتی که اهل سنت معتقدند ناسخ برای آیۀ 24 سورۀ نساء (آیۀ متعه) می باشد از سوره های مکی بوده یعنی قبل از نزول آیۀ متعه نازل شده اند و آیۀ متعه بعد از آن ها نازل شده است چرا که آیهٔ متعه از سُوَر مدنی است ( طبق هر کدام از سه نظریّه ) و جمیع اصوليون،مفسرين اهل سنة معتقدند که ناسخ نمی تواند قبل از منسوخ نازل شده باشد و اگر این طور باشد دیگر ناسخ نمی تواند باشد بعنوان نمونه: یکی از نظریات این بود که آیۀ متعه با آیۀ 5 و 6 سورۀ مؤمنون نسخ شده است لکن با مراجعه به علم القرآن و كتب مربوطه (2) واضح

ص: 120


1- برای تحقیق بیش تر می توانید به کتب اصولی شیعه و سنی و کتب فقهی شیعه از جمله شرح لمعۀ شهيد ثانى رحمة اللّه تحقیق سید محمد کلانتر : 5 / 260 مراجعه کنید
2- مثل اتقان القرآن سيوطی ،جلد اوّل

و روشن می شود که سورۀ مؤمنون به اتفاق مورخين و محدثين و مفسرین از سوره های مکی است و سورۀ نساء از سوره های مدنی است یعنی تاریخ نزول سورۀ مؤمنون قبل از سورۀ نساء است پس نمی تواند ناسخ سورۀ نساء باشد. پس به این نتیجه رسیدیم که قول و نظریّۀ نسخ آیۀ متعه چیزی جز دستاویزی برای توجیه کردن بدعت عمر نیست و این نظریّه هم باطل می باشد. و آیۀ متعه بر قوت خود باقی می باشد.

ص: 121

ص: 122

بخش چهارم: ازدواج موقت از دیدگاه اخبار و احادیث شیعه

اشاره

ص: 123

ص: 124

ازدواج موقت از دیدگاه اخبار شیعه :

در بین شیعه امامیه و حتی اهل سنت، هیچ اختلافی نیست در این که از زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم تا نیمی از حکومت عمر ، این عمل مشروع و حلال بوده است و بهترین دلیل، گفتۀ خود عمر بن الخطاب می باشد که گفت:

« دو متعه بودند در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و سلم و حلال بودند، لكن من آن ها را حرام می کنم و بر آن حد سنگسار قرار می دهم.»(1)

وقتی از عبد الملک بن عبد العزیز بن جريج ابو خالد مکی [متوفی 150 ه- ق ] برای حلال دانستن ازدواج موقت دلیل خواسته شد، وی گفت:

بهترین دلیل گفتۀ عمر است که گفت : « دو متعه بود که در زمان رسول خدا حلال بود». به او گفته شد: «عمر حرام کرد». وی گفت: «حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم حرام است تا روز قیامت ».

ص: 125


1- به بخش دوم کتاب مراجعه شود.

اما اختلاف از زمان عمر شروع شد که وی این عمل را که خدا و پیامبر صحیح می دانستند تحریم کرد و بر آن حد قرار داد. از این زمان به بعد بین امت اختلاف افتاد اهل سنت در پی توجیه عمل خلیفه بر آمده و بر عمل او صحه گذاشتند، لکن شیعۀ امامیه که خود را فقط پیرو دستورات پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از آن حضرت به دستور پیامبر پیرو امیر المؤمنين و معصومین بعد از آن حضرت علیه السلام می دانند علی رغم تقبیح و بدعت شمردن این عمل توسط عمر ، ازدواج موقت را حلال می دانند.

با یک نظر کلی به اخبار و احادیث ائمه معصومين عليهم السلام به خوبی در می یابیم که علاوه بر آن که آن حضرت صلی اللّه علیه و آله و سلم این عمل را حلال می دانستند تأکید زیادی نسبت به این که حتماً باید هر مسلمانی و هر شیعه ای در طول عمر خود یک مرتبه هم که شده این عمل را به عنوان سنت و یا عمل مستحبى مؤكد انجام دهد.(1)

علت این همه تأكيد ائمه عليهم السلام بر این عمل چیزی جز یک مبارزه با بدعت گذاردن در دین نیست.

چرا که بدعت گذاران باعث متلاشی شدن دین از پایه و اساس

ص: 126


1- به قسمت احادیثی که دلالت بر استحباب ازدواج موقت می کند مراجعه کنید.

می باشند و در عین حال چهرۀ ظاهری عمل آن ها چهره ای دینی می باشد.

البته روایاتی که بدعت را حرام و از آن به شدت جلوگیری می کند در میان روایات اهل سنت زیاد به چشم می خورد و این جای تعجب است که از بدعت گذاران چون عمر و.. به حدى حمایت شده و کارهای آنان را توجیه می کنند که گویا چشم های وجدان آنان کور شده؛ چرا که خود عمر در نماز تراویح که آن را پس از پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم به صورت جماعت برقرار کرد، گفت:

﴿ اَلْبِدْعَةُ وَ نِعْمَ الْبِدْعَةُ ﴾ !

« به جماعت خواندن این نماز بدعت است ولی چه بدعت خوبی ! ».

شهید ثانی در کتاب شرح لمعهٔ خود می فرماید:

«آن قدر احادیث در مورد ازدواج موقت به ما رسیده که نزدیک است بحد تواتر برسد و البته این كثرة احادیث در حالی است که شیعه و امامان آن مراحل سخت سیاسی دوران بنی امیه و بنی عباس را طی کرده اند و این بسی جای تعجب است. که با این همه موانع این قدر زیاد احادیث در

ص: 127

این مورد به ما رسیده باشد »(1)

در این قسمت از کتاب بر آنیم که قسمتی از روایات که دال بر تأکید بر انجام و ثواب های مترتّب بر آن می باشد را بیاوریم. باشد که موجب بر داشته شدن قبح این عمل در میان جامعۀ اسلامی شود و این سنت الهی در میان افرادی که به علل متفاوت نمی توانند ازدواج دائم نمایند و یا بر اثر حیای بی مورد، خود را به حرام بیاندازند بر پا گردد.

بطور کلی روایات و احادیثی که متعرض این موضوع شده است به چهار دسته تقسیم می شوند:

1 - روایاتی که دال بر جایز بودن و علت جواز ازدواج موقت می باشد.

2 - روایاتی که دال بر مستحب بودن ازدواج موقت می باشد.

3 - روایاتی که دال بر مکروه بودن ازدواج موقت با عدۀ به خصوصی باشد.

4 - روایاتی که دال بر احکام و شرائط ازدواج موقت می باشد.

ص: 128


1- كتاب لمعه ، شهید ثانی ، ابتدای بحث متعه از كتاب النكاح

احادیث دال بر جواز ازدواج موقت و علت آن:

1 - ابا بصیر می گوید:

« در مورد ازدواج موقت از امام صادق عليه السلام سؤال کردم. حضرت فرمود: در همین مورد این آیه نازل شده است که:

﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُو هُنَّ اُجُورَ هُنَّ فريضةً وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ﴾ (1)

« پس هر آن چه از آنان بهره بردید، أُجرتشان را که واجب است بپردازید و باکی نیست بر شما در آن چه پس از أجر و مزد توافق کنید».

2 - عبد اللّه بن سلیمان می گوید:

« از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: علی علیه السلام مرتباً می فرمود: «اگر پسر خطاب ازدواج موقت را حرام نمی کرد کسی زنا نمی کرد مگر آن که (پست) و شقی باشد»(2).

ص: 129


1- فروغ کافی : 5 / 448، حدیث 1، وسائل الشيعة : 14 / 436، حدیث 1، تفسير البرهان : 1 / 360 ، حدیث 1 ،تفسیر عیاشی : 1 / 233 ، حدیث 86.
2- فروع کافی : 25 / 448، حدیث 2 ، وسائل الشيعة : 14 / 436، حدیث 2 ،تفسير البرهان 1 / 360 ، حدیث 8 ، تفسیر عیاشی : 1 / 233، حدیث 85 ، تفسیر صافی : 1 / 346، بحار الانوار: 23

از این روایت استفاده می شود که یکی از مهم ترین علل جواز ازدواج موقت در اسلام جلوگیری از زنا می باشد؛ چرا که وقتی انسان برای رفع غریزۀ خود راه شرعی در پیش روی دید هیچگاه به خود اجازۀ مرتکب شدن حرام را نمی دهد مگر آن که خیلی پست باشد.

3 - محمد بن مسلم می گوید:

« امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی نسبت به شما رأفت و مهربانی کرده و عوض از حرام کردن شراب ازدواج موقت را حلال نموده است»(1)

4 - عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«خداوند تبارک و تعالی هر نوع شراب مست کننده را بر شیعیان ما حرام کرده و در عوض متعه را برای آن ها جایز نموده است »(2)

5 - و نیز عبد اللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:

ص: 130


1- وسائل الشيعة : 14 / 438، حدیث 9
2- وسائل الشيعة : 14 / 438، حدیث 9

« هر كس متعه و ازدواج موقت را حلال نداند از (شیعیان) ما نیست »(1)

6 - و نیز از قول امام رضا علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

« پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ازدواج موقت را حلال کردند و حرام نکردند تا این که از دنیا رفتند »(2)

و آن قدر مسأله حلال دانستن ازدواج موقت با اهمیت است که در این روایت امام هشتم علیه السلام آن را از شرائط اسلام دانسته چرا که می فرماید:

محض اسلام، و اساس اسلام شهادت به وحدانیت خداوند است .. تا آن جا که حضرت می فرماید:

« و از اساس اسلام این است که متعتين (ازدواج موقت و تمتع و لذت جویی در ایام حج بین عمره و اعمال حج ) را حلال بدانی. آن دو متعه ای که خداوند در کتابش (قرآن) آیه ای در موردش نازل فرموده، و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آن دو را سنت و مستحب قرار داده است» (3).

7 - و در روایت دیگر حضرت فرمود:

ص: 131


1- وسائل الشيعة : 14 / 438، حدیث 10
2- وسائل الشيعة : 14 / 438، حدیث 12
3- وسائل ، 14 / 439، حدیث 15

« درجۀ ایمان هیچ مؤمنی کامل نمی شود مگر آن که متعه (ازدواج موقت ) انجام داده باشد »(1).

و در این مورد احادیث بسیار زیادی از ائمۀ اطهار علیهم السلام نقل شده که ما در این جا به جهت اختصار، نمونه ای از آن احادیث گهربار را برای خوانندگان ذکر می نمائیم:

ص: 132


1- وسائل : 14 / 442 ، حدیث 5

احادیثی که دال بر مستحب بودن ازدواج موقت می باشد:

1 - بكر بن محمدی گوید:

« امام صادق علیه السلام در مورد ازدواج موقت فرمودند: هر آینه دوست ندارم که مرد مسلمانی از دنیا برود و سنتی از سنت های رسول خدا مانده باشد که او به جای نیاورده باشد » (1).

2 - بكر بن محمد می گوید:

« از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ازدواج موقت کرده بود؟

امام صادق علیه السلام فرمود: آری و [در همین مورد این آیه نازل شد ] و این آیه را خواندند: ﴿ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَٰذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ ﴾ (2).

و چون پیامبر مطلبی را سرّی به بعضی از همسران خود گفت و همسر نامبرده آن سرّ را فاش ساخت و خدا پیامبر خود را از

ص: 133


1- وسائل : 14 / 442 ، حدیث 2
2- (سورۀ تحریم : 3 )

این افشاگری همسرش خبر داد و پیامبر گوشه ای از این خیانت را به وی اعلام داشت، و از همۀ جزئیات آن خودداری کرد. وقتی به او فرمود: تو چنین کردی پرسید: چه کسی از این عمل من خبر داد؟ فرمود: خدای علیم خبیر به من خبر داد »(1).

و از آن جا که روح هر عمل به نیت آن عمل می باشد ، ائمه به نیت کردن ازدواج موقت هم اهمیت داده، و در خلال چگونگی نیت کردن به ما می فهمانند که چقدر این عمل در جامعۀ اسلام مهم است و کلاً باید با هر نوع بدعتی در دین مبارزه کرد. به این حدیث توجه کنید:

3 - صالح بن عقبه از پدرش نقل می کند که گفت :

« از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا برای کسی که ازدواج موقت بنماید ثوابی [از طرف خداوند ] در نظر گرفته شده است؟ امام صادق علیه السلام فرمودند :

اگر با این عمل ازدواج (موقت) قصد قربت کند و صرفاً بخاطر مخالفت با کسی که این عمل ( ازدواج موقت ) را حرام کرده ازدواج موقت نماید، کلمه ای با آن زن صحبت نمی نماید، مگر آن که خداوند به عدد هر کلمه حسنه ای

ص: 134


1- وسائل الشيعه : 14 / 442، حدیث 2

برای او قرار می دهد و دستی به طرف زن دراز نمی نماید ، مگر این که خداوند برای او حسنه ای قرار می دهد. و وقتی به او نزدیک شود، خداوند گناهی از او می آمرزد و وقتی غسل می کند خداوند به عدد هر مویی از بدن او که آب بر آن جریان پیدا می کند از او گناه می بخشد».

عقبه می گوید: «(با تعجب) پرسیدم: به عدد هر مو؟

حضرت فرمودند: (آری) به عدد هر مو (خداوند گناهی از او می بخشد ) »(1).

و اما این سؤال به جاست که : آیا برای زنانی که با شرائط ، ازدواج موقت می کنند ثواب و اجری از طرف خداوند در نظر گرفته شده است؟

4 - امام محمد باقر علیه السلام در این مورد می فرماید:

« پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: وقتی مرا به معراج بردند جبرئیل از طرف خداوند پیغامی آورد که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «همانا زنانی که از امت تو به ازدواج موقت در آیند را می بخشم» (2).

ص: 135


1- من لا يحضر : 13 / 295 ، حديث 18 ،وسائل الشيعة : 14 / 442، حدیث 2
2- وسائل : 14 / 442، حدیث 4

5 - زرارة بن اعین از امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:

«خوشی مؤمن در سه چیز است:

1 - تمتع و ازدواج موقت با زنان.

2 - مفاكهة الاخوان.

3 - نماز شب خواندن» (1).

6 - هشام از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمودند:

« همانا دوست دارم که مؤمن از دنیا نرود مگر آن که ازدواج موقت کرده باشد ، ولو یک مرتبه »(2).

7 - مردی قرشی می گوید:

« دختر عمویی بسیار ثروتمند دارم. روزی نامه ای به من نوشت که تو می دانی که چقدر مردان ثروتمندی از من خواستگاری کرده اند. ولی تن به ازدواج با آن ها نداده ام و این نامه را که برای تو می نویسم بخاطر رغبت و تمایل به مردان نیست ، بلکه علت آن است که خبر دار شدم که ازدواج موقت را خداوند در قرآن مجید حلال نموده و پیامبر هم آن را مستحب و از سنت شریفش قرار داده است ، لكن عمر آن

ص: 136


1- وسائل : 14 / 443،حدیث 6،خصال: 1/ 77
2- وسائل : 14 / 443، حدیث 7

را حرام کرده است.

پس چون که دوست دارم از خدا اطاعت نمایم، و هم چنین اطاعت رسول اللّه را نموده باشم و از عمر ( بدعت گذار در دین ) نافرمانی کرده باشم بیا و با من ازدواج موقت نما.

مرد قرشی گوید: در جواب نامۀ او نوشتم که باید در این مورد از مولای خودم امام محمد باقر عليه السلام سؤال نمایم».

آن گاه گوید: «خدمت امام باقر عليه السلام مشرف شدم و قضیه را با آن حضرت در میان گذاردم ، امام باقر علیه السلام فرمودند:

انجام بده درود خداوند بر شما باد به سبب این ازدواج»(1).

و چه بسا ائمۀ اطهار عليهم السلام شیعیانشان را به ازدواج موقت امر می نمودند، از آن جمله:

8 - محمد بن مسلم گوید:

« امام صادق علیه السلام از من پرسید : آیا ازدواج موقت انجام داده ای؟ عرض کردم: خیر يابن رسول اللّه حضرت فرمودند: مبادا از دنیا بروی و این عمل مستحب و سنت

ص: 137


1- وسائل الشیعه : 14 / 443

پیامبر را انجام نداده باشی »(1).

9 - اسماعیل جعفی می گوید:

« امام صادق علیه السلام فرمود : اسماعیل آیا در این سال متعه انجام داده ای؟ عرض کردم: بلی. فرمود: منظورم متعۀ حج نیست. عرض کردم: پس منظورتان چیست؟ حضرت فرمود: ازدواج موقت با زنان ، عرض کردم: بلی [ البته ] با یک کنیز بربری ! حضرت فرمودند: اسماعیل ! ازدواج موقت نما ولو با سنديه » (2).

10 - اسماعيل بن فضل هاشمی گوید:

« امام صادق علیه السلام فرمود: آیا از موقعی که [ به قصد مسافرت ] از خانواده ات دور شده ای ازدواج موقت نموده ای؟ عرض کردم: چون با همسرم زیاد هم بستر می شدم، خداوند مرا از آن (ازدواج موقت) بی نیاز گردانیده است ».

امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر چه از این عمل بی نیازی و احتیاج نداری لکن بخاطر زنده کردن سنت پیامبر

ص: 138


1- وسائل : 14 / 443، حدیث 1
2- وسائل الشيعة : 14 / 444، حدیث 12

صلى اللّه عليه و آله و سلم دوست دارم انجام بدهی » (1)

11 - ابی بصیر گوید:

«خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم حضرت به من فرمود: ای ابا محمد ! آیا در این سفر تا از خانواده ات دور شده ای ازدواج موقت نموده ای؟ عرض کردم: خیر.

حضرت فرمود: چرا ! و برای چه؟ عرض کردم : پولی که همراه دارم به این کار نمی رسد.

حضرت امر فرمود: دیناری به من دادند و فرمود: تو را ملزم می سازم که به منزل خود نروی مگر آن که این کار را انجام داده باشی»(2).

12 - امام صادق عليه السلام می فرماید:

« هیچ کس ازدواج موقت نمی کند و بعد غسل کند، مگر آن که از هر قطره ای که از او آب غسل او می چکند خداوند هفتاد ملک را خلق می نماید که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش و بخشش نماید و تا روز قیامت بر کسی که از این عمل دوری کند لعنت می فرستند»(3).

ص: 139


1- وسائل : 12 / 444، حدیث 14
2- وسائل الشيعة : 14 / 444، حدیث 14
3- وسائل الشيعة : 14 / 444، حدیث 15

احادیثی که دلالت بر کراهت ازدواج موقت در مواردی می کند:

*احادیثی که دلالت بر کراهت ازدواج موقت در مواردی می کند: (1)

1 - محمد بن فیض گوید:

« از امام صادق علیه السلام در مورد متعه و ازدواج موقت سؤال نمودم، حضرت فرمود: آری اشکال ندارد وقتی که زن عارفه و آگاه باشد. (شما را از چند دسته زنان بر حذر می دارم):

از کواشف بر حذر باشید. از دواعی بر حذر باشید. از بغایا بر حذر باشید. از شوهر داران بر حذر باشید.

عرض کردم: کاشف چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: زنانی که کشف شده هستند (بی حجاب هستند) و خانه هایشان شخصی است و رفت و آمد (نامشروع)

ص: 140


1- کراهت یعنی مفسدهٔ کار بیش تر از مصلحت آن می باشد لکن چون با این حال اذن و اجازه در انجام دادن آن کار از طرف شارع داده شد و عذابی بر آن مترتب نمی شود اشکال ندارد و خلاصه آن که بهتر است انسان انجام ندهد. ولی اگر کسی در موقعیتی قرار گرفت که باید یا حرام را مرتکب شود و یا مکروه را این جا عقل می گوید که باید مکروه را انجام داد، چنان چه مثلاً اگر امر دائر شود بین آن که انسان مثلاً معاذ اللّه لواط کند و یا ازدواج موقت با زن فاحشه نماید. در این جا عقل می گوید: اگر مجبور به یکی از این دو کار شدی ازدواج موقت با فاحشه رجحان دارد.

دارند. عرض کردم: دواعی چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: زنانی هستند که مردان را بخود می خوانند (چه با حرکات، چه با طرز لباس پوشیدن و ..) و به فساد شناخته شده اند. عرض کردم بغایا چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: زنانی هستند که معروف به زنا می باشند. عرض کردم: شوهر داران چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: زنانی هستند که بطور غیر شرعی طلاق داده شده اند (1).

علت کراهت ازدواج با زنان زناکار در این حدیث معلوم می شود.

2 - حسن پسر ظریف گوید :

« نامه ای خدمت امام سجاد عليه السلام نوشتم بدین مضمون که: این جانب حدود سه سال است که ازدواج موقت را ترک کرده ام ولی اکنون میل پیدا کرده ام و علتش آن است که در محل ما زنی است که وصف زیبایی او را شنیده ام و به او میل پیدا کرده ام، لکن آن زن از هر دستی که به سوی او دراز می شود ممانعت ندارد و این امر باعث مشکلی برایم

ص: 141


1- چون امام صادق علیه السلام در زمان تقیه بوده اند احتمالاً این فرمایش حضرت در مورد زنانی است که از اهل سنّت طلاق داده شده اند و الّا می دانیم که اگر زنی بطور شرعی طلاق داده شود ازدواج با او حرام است

شده است. از طرفی هم از ائمۀ اطهار عليهم السلام شنیده ام که ازدواج موقت با زنان فاجره و زناکار اشکال ندارد و حرام بودن او را تبدیل به حلال می کند لذا این جانب در این مورد با شما مشورت می نمایم که اولاً آیا بعد از سه سال که ازدواج موقت نکرده ام آیا دو مرتبه می شود ازدواج موقت نمایم و در این مورد خاص چه می فرمائید؟

حضرت در جواب نوشت: شکی نیست که تو با این کار یک سنت و امر دینی مستحب (ازدواج موقت) را زنده کرده ای و با یک بدعت (حرمت ازدواج موقت) مبارزه نموده ای پس باکی بر تو نیست، لکن تو را از آن زن بر حذر می دارم و اگر از طرف پدران من (ائمۀ اطهار علیهم السلام) به تو رسیده که «ازدواج موقت با زنان زناکار اشکال ندارد چرا که به سبب ازدواج موقت از حرام به حلال تبدیل می شود» صحیح است، لکن این زن معروف به هتک و آبرو ریزی می باشد و از آن بر تو می ترسم که مسألۀ تو را فاش سازد.»

حسن بن ظریف می گوید:

« من از آن زن گذشتم و دیگر به فکر او نرفتم و او را ترک کردم و چندی بعد شخصی بنام شاذان بن سعد که مردی از شیعیان و برادران و همسایگان من بود آن زن را متعه نمود،

ص: 142

لكن آن زن از موقعیت شاذان استفاده کرده و کار وی را فاش کرد. خبرش به سلطان وقت رسید، سلطان شاذان را طلبید و از وی غرامت و جریمۀ سنگینی دریافت کرد. سپس متوجه شدم که مولا و امام بزرگوارم از چه مهلکۀ بزرگی مرا نجات بخشید»(1).

احادیثی که دلالت بر احکام متعه می نماید:

در ازدواج موقت جایز است جمع بین بیش تر از چهار زن اگر چه انسان چهار زن دائم داشته باشد:

1 - بکر بن محمد می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسیدم: آیا در در متعه و ازدواج موقت بیش از چهار زن جایز نیست؟ امام علیه السلام فرمود: خیر ( یعنی مانعی ندارد که بیش از چهار زن در یک زمان، انسان بطور ازدواج موقت داشته باشد ) (2)

2 - زرارة می گوید:

« از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا در ازدواج موقت

ص: 143


1- وسائل الشيعة : 14 / 455، حدیث 4
2- وسائل الشیعة : 14 / 446، حدیث 1

هم ( مثل ازدواج دائم) جمع بیش از چهار زن جایز نیست؟ حضرت فرمود: ازدواج موقت کن هزار زن را ؛ چرا که در اصل، آن ها اجاره شده می باشند» (1)

3 - زرارة می گوید:

« از امام صادق علیه السلام در مورد تعداد زن های ازدواج موقت سؤال نمودم حضرت فرمود: هر چه می خواهی» (2)

ص: 144


1- وسائل الشيعة : 14 / 446، حدیث 2
2- وسائل الشيعة : 14 / 446، حدیث 3

بخش پنجم: ازدواج موقت از دیدگاه عقل

ص: 145

ص: 146

در این بخش بر آنیم که مسألۀ ازدواج موقت را از نظر عقل بررسی نمائیم. هر انسانی دارای غریزه هایی چون گرسنگی، تشنگی، غضب، شهوت و .. می باشد. بدیهی است که هر انسانی وقتی گرسنه شد غذا می خورد، وقتی تشنه شد آب می خورد، وقتی خستگی بر او غلبه کرد می خوابد، وقتی ناراحت شود گریه می کند ، خوشحال و متعجب شد، می خندد و ..

این حرکات که بدون دستور و راهنمایی در نهاد هر انسانی هست را غریزه نام گذاری کرده اند.

از طرفی وقتی که انسان گرسنه شد و غذا پیدا نکرد به سراغ آن چه که سد جوع و گرسنگی او را بر طرف می کند خواهد رفت. انسانی که در بیابان به گرسنگی و تشنگی مبتلا شده است اگر لحظات آخر عمر خود را بگذراند و در این حالت مرداری پیدا نماید می خورد؛ چرا که عقل به وی می گوید: اگر نخوری حتماً خواهد مرد و اگر بخوری نه. اگر چه بر اثر خوردن مردار به امراضی دچار شود، لکن از مرگ حتمی خود جلوگیری خواهد کرد.

تاریخ جنگ ها و سربازانی که راه گم کرده و مبتلا به گرسنگی

ص: 147

و تشنگی در بیابان ها شده اند، و روزهای زیادی را با علف و آب گندیده به سر برده اند شاهد مدعای ما می باشد.

وقتی انسانی بر اثر فعالیت زیاد خواب بر او غلبه کرد، عقل خود را از دست داده و غریزه بر عقل او مستولی شده و دیگر فکر خود را از دست می دهد. و همین انسانی که در مواقع عادی عقل به او اجازه نمی دهد که حتی یک لحظه چشم خود را موقع رانندگی بر هم گذارد وقتی غریزه بر او مسلط شد چشم ها را روی هم می گذارد و عقل از او جدا می شود و حادثه رخ می دهد، آری آن چه نباید بشود می شود.

راستی چرا؟ و برای چه؟! درست حدس زده اید، چون غریزه است و غریزه در انسان به هر نحو ممکن باید دفع شود. اگر در راه خود و اگر نشد در غیر راه خود مصرف خواهد شد.

اگر دسترسی به آب زلال و غذای مطبوع داشت و الّا گرسنگی ،تشنگی، خواب آلودگی همه و همه عقل را از انسان سلب می نماید و آن چه نباید شود می شود و حادثه آفریده می شود.

قوۀ شهوت هم در انسان به عنوان یکی از غرائز وجود دارد از آن جا که خداوند برای تمام حرکات و سکنات انسان حكم و احکامی قرار داده تا انسان ها را از خطرات حتمی و حوادث نجات بخشد و آن ها را در راه کمال قرار دهد برای هر غریزه ای در

ص: 148

انسان راهی قرار داده است. از جمله برای غریزۀ شهوت در انسان ازدواج را قرار داده و در قرآن تنها کتاب راهنمایی بشر به این امر سفارش های زیادی کرده است.

دین مقدس اسلام نه مانند بعضی از ادیان ساختگی «شعار مبارزه با غرائز» را سر می دهد و نه مانند بعضی از ادیان ساختگی دیگر «شعار آزادی غریزه» می دهد. بلکه راهی متعادل و میانه رو را انتخاب کرده و می گوید انسان در مقابل غریزۀ شهوت نه سرزنش می شود و نه آزادِ آزاد می تواند دفع غریزه کند بلکه راهی به او ارائه می شود به نام ازدواج».

و از آن جا که از طرفی بعضی از افراد جامعۀ اسلامی قادر به ازدواج دائم نیستند و یا بر اثر مشکلاتی نمی توانند ازدواج دائم نمایند. و از طرفی دیگر شهوت و غریزۀ انسانی را قدرت مخالفت در هیچ انسانی نیست ازدواج موقت را پیشنهاد می کند (1). این نکته قابل توجه است که جوامع غربی که این نوع ازدواج را قبول ندارند دچار مشکلاتی از جمله:

1 - طلاق های زیاد و بچه های بی سرنوشت.

2 - زنا و بی بند و باری.

3 - هم جنس بازی.

ص: 149


1- (سورۀ نساء : 24)

4 - تجاوزهای جنسی.

و .. شده اند.

زن و مردی که قادر به ازدواج دائم نیستند چرا باید به ظاهر از غریزۀ شهوت محروم باشند؟ و آیا در حقیقت چنین است؟

عقل می گوید: خیر! چون شهوت یک نوع غریزه در وجود انسان است اگر در راه خود مصرف نشود، در غیر راه خود مصرف خواهد شد و انسان را به انحرافات جنسی مخفیانه و یا علنی خواهد کشید.

زنی که طلاق گرفته و زمانی با شوهر زندگی کرده کدام، عقل سلیمی می گوید که این زن می تواند بعد از چشیدن لذت از شوهر اکنون می تواند بدون شوهر زندگی کند؟

آیا به انحرافات جنسی مخفیانه چون استشهاء (1) ، زنای مخفیانه و یا ارضاع کردن خود با زن دیگر ( مساحقه ) کشیده نمی شود؟

و اگر شرائط برای وی مساعدتر باشد آید به زنای آشکار و ارتباط جنسی غیر مشروع کشیده نمی شود؟

راستی بیائید منصفانه قضاوت کنیم !

آیا جوانی که در بحبوحۀ شهوت قرار دارد و در سِنّی می باشد

ص: 150


1- با خود بازی کردن و خود ارضاعی در زنان

که شهوت، عقل را از او می رباید و از طرفی قدرت ازدواج دائم را ندارد راهی به جز ازدواج موقت و به عبارتی دیگر ارضاع غریزۀ جنسی بطور مشروع برای او وجود دارد؟

با نگاهی به تاریخ می توانیم شاهد مدارکی برای گفته هایمان باشیم.

«يحيى بن اكثم» از فقهاء و علمای اهل سنت که در زمان مأمون عباسی در پست قاضی القضاة بود ازدواج موقت را زنا می دانست و اگر کسی متعه می کرد وی را سنگسار می نمود.

«ابن خلّکان» به نقل از «ابو الفرج اصفهانی» در کتاب «اغانی» خود قسمتی از انحرافات جنسی یحیی را نقل کرده است.

ابن خلّکان گوید:

« یحیی از مخالفین سر سخت متعه بود، لکن به عمل لواط و هم جنس بازی مبتلاء بود»!

از جمله نقل می کند:

« مأمون که از اعتقاد یحیی نسبت به ازدواج موقت با خبر بود روزی او را با پسر زیبایی تنها گذاشت. و چون یحیی مشغول عشق بازی با او شد مأمون بدون اطلاع بر مجلس او وارد شد و این شعر را خواند:

ص: 151

مَتى تَصْلَحُ الدُّنْيا وَ يَصْلَحُ اَهْلُها *** وَ قاضَى الْقُضَاةِ المُسْلِمِين يَلُوطُ

ترجمه : «چگونه دنیا و مردم آن اصلاح شوند در حالی که قاضی القضاة ! مسلمانان «اهل سنت » لواط می کند» (1)؟!

با نگاهی به فقه اهل سنت می بینیم بعضی از مذاهب اربعۀ اهل سنت لواط در سفر را جایز دانسته و می گویند نزدیکی مرد با مرد اگر در سفر باشد بدون اشکال است.(2)

آری ! مخالفت با متعه و ازدواج موقت آن ها را به این انحرافات می کشاند. البته مذهب شیعۀ امامیه که حلیت ازدواج موقت را معتقد است بدین معنا نیست که باید هر زن و یا هر مردى حتماً ازدواج موقت نماید. بلکه حلیت ازدواج موقت بدین معناست که در صورت اضطرار، زن و یا، مرد می توانند برای مدت معینی به ازدواج یکدیگر در آیند. در این جا لازم دیدم که مناظره ای که در همین مورد بین ابو حنیفه، امام حنفی های اهل سنت و مؤمن طاق یکی از شیعیان مخلص و حاضر جواب امام صادق علیه السلام رُخ

ص: 152


1- اجتهاد در مقابل نص ، علامه سید شرف الدین عاملی، مبحث متعه ؛ تاریخ ابن خلکان 359/2 طبع ایران
2- فقه الجنس ( كتاب فقه حنفى )

داد را به عنوان شاهد ذکر نمایم:

« روزی ابو حنیفه از مؤمن طاق پرسید : نظر تو در مورد متعه چیست و آیا به نظر تو متعه حلال است؟

مؤمن طاق : آری .

ابو حنیفه : پس چرا به زنان و خواهرانت امر نمی کنی که متعه شوند و از این راه کسب کنند ؟!

مؤمن طاق : هر کار حلال دلیل بر آن نیست که حتماً انجام دهم و هر کس برای خود شئوناتی دارد و لکن سئوالی از تو دارم.

ابو حنيفه : بپرس.

مؤمن طاق : نظر تو در مورد شرابِ خرما چیست؟ آیا به نظر تو این نوع شراب حلال است؟

ابو حنيفه: آری.

مؤمن طاق : پس چرا به زنان و خواهرانت امر نمی کنی که شراب درست کنند و در شراب خانه ها مشروب فروشی کنند؟!

ابو حنیفه : یکی در مقابل یکی، لکن تیر تو بیش تر اثر کرد.

(کنایه از آن که جواب تو کوبنده تر بود ).».

سپس ابو حنیفه گفت :

ص: 153

« ای ابا جعفر (کنیۀ مؤمن طاق) آیه متعه ﴿ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ.. ﴾ (1) نسخ (باطل) شده است به آیۀ ﴿ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴾ (2) چرا که به واسطۀ این آیه، آیۀ متعه باطل شده است و حدیثی هم از پیامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم نقل شده که آیه را باطل گردانیده است.

مؤمن طاق: ای ابا حنیفه ! آیا می دانی که سورۀ ﴿ سَأَلَ سَائِلٌ ﴾ که می گویی آیۀ متعه را باطل کرده ، در مکه نازل شده؟ ( یعنی قبل از آیۀ حلال کردن متعه نازل شده ) و آیۀ متعه مدنی است یعنی بعد از آیۀ ﴿ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴾ نازل شده است ؟

و اما حديثی که می گویی ، حدیثی است که شاهدش راویش است و بی اعتبار.»

ابو حنیفه در حالی که از حاضر جوابی مؤمن طاق مبهوت مانده بود گفت:

آیۀ ارث هم شاهدی بر باطل بودن متعه می باشد (3).

ص: 154


1- (سورۀ نساء :24 )
2- (سورۀ معارج : 1 )
3- توضح: منظور ابو حنیفه این است که چون خداوند می فرماید: «زنان از شوهران خود ارث می برند ». و در ازدواج موقت زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند . پس آیۀ ارث دلیلی بر صحیح نبودن متعه می باشد. پس اگر مؤمن طاق ثابت کند که مواردی هست که زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند، در بطلان حرف ابو حنیفه کافی است و این نوع مجادله را در علم منطق « نقض آوردن »گویند و در اصطلاح علم منطق می گویند : نقیض سالبۀ کلیه موجبهٔ جزئیه است

مؤمن طاق: ما ازدواج هایی داریم که ارث در آن ها نیست. ابو حينفه : کجا زن و شوهر در غیر از ازدواج موقت از یکدیگر ارث نمی برند؟

مؤمن طاق: ای ابا حنیفه !چه می گویی در مورد مرد مسلمانی که زن کافره ای از اهل کتاب بطور دائم گرفته باشد و سپس بمیرد؟ آیا زن کافره از شوهر مسلمان خود ارث می برد (1) ؟

ابو حنيفه : نه ارث نمی برد.

مؤمن طاق: پس این طور نیست که اگر زن از شوهرش ارث نبرد ازدواجشان صحیح نباشد . ازدواج موقت هم از ازدواج هایی است که زن از شوهرش ارث نمی برد (2).

دنبالۀ مطلب آن که :

ص: 155


1- طبق نظر اهل سنت ازدواج دائم با اهل کتاب اشکال ندارد ولی به نظر شیعه ازدواج دائم با غیر مسلمان درست نیست. ولی زن متعه می تواند از کفار اهل کتاب باشد.
2- اصول کافی : 5 / 450 ، حديث 8 ، الحدائق النّاضرة : 24 / 120 و 121

آیا کسانی که می گویند:« ازدواج موقت نه !» آیا برای دفع غریزۀ کسانی که قادر به ازدواج دائم نیستند، فکر و نظری دارند؟

خیر ! مگر آن که ما را به آزادی غریزۀ جنسی دعوت می کنند و می گویند انسان باید آزاد باشد.

آنان ما را به زنا ،لواط ، استمناء ، استشهاء و انواع و اقسام انحرافات جنسی دعوت می کنند.

آیا عقل سالم و انسان منصف کدام یک از این دو راه را انتخاب می کند ؟ !

قضاوت بعهدۀ شما

ص: 156

بخش ششم: اعتراضات به ازدواج موقت و جواب آن

ص: 157

ص: 158

اعتراضات به ازدواج موقت:

پس از آن که مسألۀ ازدواج موقت را از نظر قرآن، اخبار و روایات صحیحهٔ شیعه و سنی و نظر صحابۀ پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلم را بررسی کردیم و به این نکته رسیدیم که مسألۀ ازدواج موقت مسأله ای بی اساس نیست بلکه دارای ریشهٔ مذهبی و اسلامی می باشد دیگر جای سؤال و اشکالی به مسألۀ ازدواج موقت نیست ، لکن با این حال ما در مقام جواب به کسانی که با این مسأله بر خوردهای شدید کرده و این کار را یک نوع فحشاء می دانند بر می آئیم.

با توجه به مطلبی که در بخش « ازدواج موقت از نظر عقل »گفتیم:

شهوت یک غریزه است که در هر بشری وجود دارد و هیچ کس نمی تواند منکر آن غریزه باشد.

و از طرفی عدّه ای زن و یا مرد در جامعه وجود دارند که به علل متفاوته ای شرائط ازدواج دائم را ندارند اعم از عدم شرائط مادی و یا غیر آن و در همین حال مسأله ازدواج موقت دارای قبح

ص: 159

شدیدی در جامعۀ ما می باشد به حیثی که بعضاً دیده و یا شنیده شده که بعضی از افراد حاضرند به زنا و روابط نامشروع پنهانی و یا آشکار هستند ولی حاضر به ازدواج موقت و رابطۀ مشروع نیستند.

قبح این مسأله در جامعه باعث به وجود آمدن مشکلات حل نشدنی و مخصوصاً کمک به تهاجم فرهنگی غرب که امروزه در جوامع مسلمین به حد درجۀ اعلای خود رسیده می کند. و مانند

بمبی که در کنار آتش گذاشته شود هر آن، سلامت جامعۀ مسلمانان را در معرض خطر حتمی قرار داده کما این که در بعضی از کشورهای مسلمان نشین چون ترکیه هویداست.

این فحشاء و فساد نیست مگر بخاطر مخالفت کردن با غریزۀ بشری و کار جائی رسیده که می گویند بشر باید در مورد امور کاملاً آزاد باشد و هیچ زمان و مکان و فردی برای دفع غریزه اهمیت ندارد و تعجب آن جا زیاد می شود که نام این حیوان صفتی را حقوق بشر می نهند!

دین مقدس اسلام از ابتدای ظهور خود به فکر چنین غریزه ای در بشر بوده و این مطلب را تذکر داده که باید غریزهٔ بشر در راه صحیح مصرف شود و انسان ها را با عواقب راه های نادرستِ دفع غریزه، آشنا ساخته است. در مرحلۀ اوّل انسان را از دفع غریزه

ص: 160

بطور نادرست نهی کرده و در مرتبۀ دوم برای انسان هایی که این قانون را نادیده می گیرند تنبیه قرار داده است.

دین مقدس اسلام از طرفی خود ارضاعی (استمناء) در مرد و استشهاء در زنان ، لواط (دفع غریزۀ مرد با مرد ) و مساحقه (دفع غریزۀ زن با زن) را منع کرده برای و لواط سوزاندن، پرت کردن از

کوه ، خراب کردن دیوار بر روی او ، و برای استمناء شلاق و .. قرار داده است.

و از طرفی راه های صحیح دفع شهوت را به مسلمانان معرفی کرده برای کسانی که می توانند ، ازدواج دائم ، و برای کسانی که در این مورد مشکلاتی دارند ازدواج موقت را معرفی نموده است ، لكن عدّه ای جاهل و یا مغرض به ازدواج موقت اشکال گرفته و به این مسأله حمله ور شده اند غافل از آن که وقتی از آن ها می پرسیم شما که با این مسأله مخالفید آیا راهی دیگر برای زنان و مردانی که نمی توانند ازدواج دائم کنند دارید؟ انگشت حیرت به دندان گزیده و متحیّر می مانند.

بطور کلی اعتراضات و شبهاتی که به ازدواج موقت می شود خارج از چهار اعتراض نیست . در این بخش این اعتراضات را

ص: 161

مطرح کرده و در مقام جوابگویی به آن ها بر می آئیم:

1 - متعه ارزش زن را پائین می آورد.

2 - متعه موجب می شود که زن بازیچۀ دستِ مرد بشود.

3 - متعه هیچ فرقی با سفاحت و زنا ندارد.

4 - آیا کسانی که ادعای حلال بودن ازدواج موقت دارند خود حاضر به این نوع ازدواج با نوامیسشان هستند؟

ص: 162

1 - متعه ارزش زن را پائین می آورد:

در جواب به این اشکال ما می پرسیم شما ارزش در زن را به چه می دانید که با ازدواج موقت آن ارزش پائین می آید؟ آیا ارزش زن در این است که وقتی شرائط ازدواج دائم را نداشت و نمی توانست به عللی ازدواج دائم نماید، با غریزۀ جنسی خود مبارزه کند؟

و در نتیجۀ آن ، به نابودی کشیده شود؟ چرا که به گفتۀ تمام روانشناسان ، مبارزه با غریزه مساوی با نابودی است همان گونه که مبارزه با غریزۀ گرسنگی مساوی با مردن خواهد بود و.. آیا ارزش زن در این است که وقتی شرایط ازدواج دائم را نداشت به انحرافات جنسی مخفیانه دست بزند؟! و بدون آن که کسی از اطرافیان او متوجه شود مبتلا به خود ارضاعی یا رابطۀ نامشروع پنهان ( زنای مخفی ) دست بزند و شبانه روز در آتش وجدان خود بسوزد ؟ چرا که شهوت یک غریزه است و اگر کسی بگوید: « ندارم » یا دروغ گفته و یا مریض خواهد بود.

دیگر آن که وقتی ما می گوئیم ازدواج موقت به این معنا نیست که هر زن و هر مرد جامعه لازم و ضروری است که این کار را انجام دهند بلکه اسلام ازدواج موقت را بعنوان یک راه در موقعی که

ص: 163

انسان در بن بست جنسی قرار دارد می گیرد معرفی می کند. آیا دفع غریزه آن هم در چهار چوب شرع زن را از ارزش های او می اندازد؟ آیا زن با دفع غریزۀ جنسی بطور صحیح از ارزش خود

می افتد؟ یا آن که وقتی این راه را هم بر خود مسدود دید دست به زنا و روابط نامشروع بزند ارزش پیدا می کند؟!

و شمایی که می گوئید زن از ارزش خود سقوط می کند آیا می توانید راه دیگری برای زنانی که بیوه شده و یا جوانانی که به علت های متفاوته نمی توانند ازدواج دائم نمایند پیشنهاد کنید ؟! قطعاً جواب ما منفی خواهد بود، لذا وقتی که اسلام در چهار ده قرن پیش به فکر تمام مسائل پیروان خود بوده و در تمام جوانب زندگی راهی را به پیروانش معرفی می کند بهتر است به یاوه سرائی های غربی ها و مسلمانان غرب زده گوش نکنیم چرا که آنان با اشکال تراشی های مختلف به مسائل دینی ما سعی در غرق شدن در فرهنگِ کثیف خود را دارند فرهنگی که جز تباهی و فساد و نا امنی

محتوایی ندارد.

و وقتی از آنان پس از اشکال تراشی هایشان می پرسیم: شما چه راهی را پیشنهاد می کنید؟ می گویند:

« زن و مرد در روابط جنسی باید آزاد باشند و بدون هیچ قیدی هر زن می تواند از هر مردی لذت جنسی ببرد و وقتی

ص: 164

زن راضی بود خواه شوهردار باشد یا بدون شوهر و چه خواهر انسان باشد و چه عمه و خاله و ... بدون هیچ قیدی می تواند ارضای غریزۀ خود کند ».

آری ! این است راه پیشنهادی غرب و غربزدگان در مقابل جلوگیری از ازدواج موقت ، در این جا شما می توانید یکی از این دو راه و عقیده را انتخاب نمائید.

ص: 165

2 - متعه موجب می شود زن بازیچۀ دست مرد شود:

بهتر است برای پاسخ به این اشکال ابتدا به معنای متعه و ازدواج موقت با شرائط اسلامی توجه شود و بخش هفتم و هشتم این نوشتار بطور دقیق مطالعه شود . سپس به معنای بازیچه بودن زن توجه شود. وقتی در ازدواج موقت زن طی یک سری شرائطی که دست کم حدود چهل شرط می باشد (1)

ص: 166


1- از جمله شرائط این که: 1 - زن در عدّۀ شوهر قبلی نباشد. 2 - خواهر انسان نباشد. 3 - مادر انسان نباشد. 4 - عمه یا خاله و خلاصه از محارم نباشد. 5 - مادر زن فعلی نباشد. 6 - مادر زن ، زن قبلی که طلاق داده شده یا ازدواج موقت با او تمام شده نباشد. 7 - ازدواج به زور و اکراه نباشد. 8 - با برادر و یا پسر و یا پدر آن زن قبلاً لواط نشده باشد. 9 - اگر باکره است پدرش راضی باشد. 10 - خواهر زن فعلی نباشد. 11 - خواهر زادهٔ زن فعلی نباشد، مگر با اجازۀ زن. 12 - برادر زادهٔ زن فعلی نباشد، مگر با اجازۀ زن. 13 - خواهر رضاعی مرد نباشد. 14 - خواهر زادۀ رضاعی نباشد. 15 - برادر زادۀ رضاعی نباشد. 16 - شوهردار نباشد. و... به قسمت احکام ازدواج موقت همین کتاب مراجعه شود.

با مردی ازدواج موقت کرد و خود را به مدت معینی در اختیار یک مرد قرار داد و خود را از آزار غریزۀ دفع نشدۀ جنسی خود راحت کرد ،آن هم در چهار چوب شرع یعنی بدون هیچ عذاب وجدانی آیا بازیچۀ مرد شده است؟ و اصلاً ما همین اعتراض را به طرز دیگری مطرح می کنیم و آن این که : در ازدواج موقت مرد بازیچۀ زن خواهد شد. توضیح آن که : به اتفاق تمام روانشناسان امروزی و دیروزی و به گفتهٔ ائمه اطهار علیهم السلام شهوت در زنان چندین برابر شهوت در مردان می باشد. و از طرفی غریزۀ حیاء در زنان بیش تر از مردان می باشد همان طور که دیده می شود نوعاً مردان به خواستگاری زنان می روند و این چیزی جز قوۀ حیاء در زن نیست.

البته این نکته مخفی نیست که محرک اصلی در ازدواج علاوه بر وجود غریزۀ جنسی در مردان بیش تر حرکات و رفتار زنان می باشد چرا که با اندک دقتی در رفتار و حرکات دخترانی که به سن ازدواج و یا بلوغ می رسند در می یابیم که حرکات آن ها دارای

ص: 167

جاذبۀ خاصی می شود که این قوۀ جاذبه در حرکات آن ها بیش ترین محرک در پسران خواهد بود. پس در نتیجه آن که: شهوت زن چند برابر شهوت مرد می باشد. و محرک اصلی برای دفع غریزۀ جنسی ، زنان می باشند لذا لذت بیش تر در ازدواج ، متعلق به زنان خواهد بود با توجه به این توضیح به این نتیجه می رسیم که اگر نگوئیم در ازدواج چه دائم و چه موقت مردان بازیچۀ دست زنان خواهند بود ، هیچگاه زن بازیچۀ دست مرد نیست.

و علاوه بر آن که این دفع غریزه که شما نام آن را بازیچه بودن قرار داده اید در ازدواج دائم بیش تر خواهد بود چرا که قید و بندهائی که برای زن در ازدواج موقت در نظر گرفته شده است به مراتب از قید و بندهائی که در ازدواج دائم در نظر گرفته شده کم تر است؛ چرا که زن در ازدواج موقت می تواند شرط کند که فقط در ساعات بخصوصی عمل جنسی انجام بگیرد و حال آن که در ازدواج دائم حق قرار دادن چنین شرطی را ندارد بلکه در ازدواج دائم زن باید در تمام ساعات در اختیار شوهر خود قرار بگیرد و..

پس این اصطلاحِ غلط « بازیچه بودن زن » را بهتر است در جائی بکار برید که فرهنگ غرب بعنوان الگو به دنیا معرفی می کند که چند مرد از یک زن در یک زمان استفادۀ جنسی ببرند. آیا بهتر نیست این اصطلاح عروسک بودن و بازیچه شدن زن را در این جا

ص: 168

استفاده کنید تا جائی که یک زن با شرائطی خاص در یک زمان معینی در اختیار یک مرد ( نه چند مرد ) قرار می گیرد و لذت جنسی از آن مرد می برد و سپس با خاطری راحت و وجدانی بدون

عذاب مشغول امور اجتماعی خود شود.

پس ازدواج موقت نه تنها زن را بازیچۀ دست مرد قرار نمی دهد بلکه زن را از بازیچه شدن یک مرد نه بلکه چند مرد در یک زمان نجات می دهد.

ص: 169

3 - متعه هیچ فرقی با سفاحت و زنا ندارد

باز به کسانی که چنین سخنی از آن ها صادر می شود می گوئیم : بهتر است به شرائط و احکام ازدواج موقت توجه کنید و بعد چنین یاوه ای که هیچ منشأ منطقی و عقلائی ندارد بسرائید.

از آن جا که در انسان حالتی وجود دارد که آن چه با طبع او ملایم و سازگار است آن را پرورش داده و توجیه می کند ،آن هم بدون هیچ دلیل عقلی و مذهبی و از آن طرف آن چه با طبع و میل او سازگار نیست از هر طرف به آن چیز تازیده و آن مطلب را بدون هیچ دلیل عقلی و منطقی مورد تهاجم قرار می دهد.

در این جا نیز این افراد که سر مشق و سردار آن ها عمر بن الخطاب است؛ چرا که اوّل کسی که این سخن از او سر زد عمر بود. عمر در موارد زیادی که اهل تسنن خود نقل کرده اند دربارۀ ازدواج موقت می گفت :

﴿ بَيِّنُوا حَتَّى يُعْرَفُ النِّكَاحَ مِنْ السِّفاحِ ﴾ .

برای مردم بیان کنید تا این که ازدواج را از زنا بشناسند ! (1).

ازدواج موقت را با این شعار پوچ و غلط مورد تهاجم خود قرار

ص: 170


1- کنزل العمال : 8 / 294. از طریق مورخ مشهور اهل سنة طبری به نقل از الغدير : 207/6

داده حال آن که این افراد جاهل و بی مطالعه غافلند که «قرآن مجید» تنها کتابی که برای نجات بشریت است می فرماید:

﴿ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَ هُنَّ فَرِيضَةً ﴾ (1).

« و بر شما حلال است هر آن چه جز اینان است که به اموالتان بخواهید عفیه هایی را که زناکار نباشند، پس هر آن چه از آنان بهره برده اید اجرتشان را که واجب است بپردازید».

قرآن مجید صریحاً ازدواج موقت را غیر سفاحت و غیر فحشاء معرفی می کند ، ولی این افراد ، بدون هیچ دلیل منطقی و مذهبی و عقلی می گویند:

« ازدواج موقت یک نوع زنا می باشد »

این افراد یا از معنای زنا غافلند و یا از معنای ازدواج موقت. علاوه به آن دسته افراد مذهبی که این اشکال را می کنند می گوئیم:

زنا به علتی زنا است که اولاً عقل این عمل را نمی پسندد و ثانیاً شارع مقدس آن را قبیح دانسته و آن را امضاء نکرده و علاوه بر قبح و مذمت آن ، آیات و احادیث زیادی به ما رسانده لکن در

ص: 171


1- (سورۀ نساء : 24)

کجای قرآن می توانید آیه ای را پیدا کنید که ازدواج موقت را یک نوع فحشاء و زنا معرفی کرده باشد. آیا می توانید حدیثی صحیح از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم یا از ائمۀ اطهار علیهم السلام بیاورید که ازدواج موقت را یک نوع زنا معرفی کرده باشد (1)؟

ص: 172


1- توضیح بیش تر را در اعتراض قبل تحت عنوان «ازدواج موقت ارزش زن را پائین می آورد» دادیم.

4 - آیا کسانی که مدعی حلال بودن ازدواج موقت هستند خود حاضر به این ازدواج با نوامیسشان هستند ؟

برای جواب به این اعتراض می گوئیم:

اولاً : هر شخص و خانواده ای برای خود دارای شئونات و شخصیت می باشد وقتی که ما می گوئیم ازدواج موقت حلال است ، اشتباه با حکم واجب بودن نشود چرا که هر حلالی را هر انسانی انجام نمی دهد. همین سؤال را ابو حنیفه امام حنفی ها از مؤمن طاق کرد و مؤمن طاق در جواب وی گفت:

« آیا به نظر تو شراب حلال نیست؟

ابو حنیفه :آری حلال است.

مؤمن طاق : چرا زنان و خواهرانت را امر نمی کنی که شراب درست کنند و در شراب خانه ها مشروب فروشی کنند».

و ما نیز به این عدّه می گوئیم : آیا هر کار حلالی را انسان باید انجام بدهد؟

ثانیاً : به انسانی که بداند خواهرش ، دخترش، و.. بر اثر عدم قدرت به ازدواج دائم به حرام می افتد آیا وجدانش راضی می شود که دخترش به حرام بیفتد در حالی که شارع مقدس راه حلال برای او پیشنهاد کرده است؟ و اگر بخاطر حفظ موقعیت و آبرو از این

ص: 173

عمل ممانعت کند این دلیل بر این نیست که اگر کسی موقعیت ازدواج موقت برایش پیش آمد ، از آن منزجر باشد و آن را ، حتی بدتر از زنا بداند؟! آنان که از ازدواج موقت نامِ بد برده و آن را نوعی اشاعۀ فحشاء می دانند و می گویند:

« این خود نوعی زنا می باشد »

1 - فقط از ازدواج موقت نامی به گوش آن ها رسیده و بس. آنان اصلاً توجه به شرائط و جزئیات ازدواج موقت نکرده و اشکال می کنند که این کار خلاف انسانیت است ، خلاف شرافت است . زن با این نوع از ازدواج چون سبوئی خواهد شد که هر لحظه دست کسی و با آن آب بخورد ، بهتر است برای اشکال کردن در هر قضیه ابعاد آن را از جهت مثبت و منفی بررسی کرده و بعد به آن اشکال شود.

آن هایی که ازدواج موقت را یک نوع زنای رسمی می دانند به نوع احکام الهی نیز همین گونه اشکال گرفته چرا که سؤال و اعتراض آن ها به احکامی چون قصاص، سرقت، برده داری در اسلام ، حدود و دیات و کلیۀ قوانین کیفری جاری است.

در مسألۀ قصاص قانون اسلام می گوید: اگر یک نفر دیگری را

ص: 174

عمداً کشت باید قصاص شده و او نیز کشته شود اگر این مسأله را نیز مانند مسألۀ ازدواج موقت زیر ذره بین بگذارید بدون تردید اعتراض خواهید کرد. چنان چه اگر قاتل، مثلاً دارای زن و فرزند باشد. روز قصاص آن ها جمع شده و به کسان مقتول التماس می کنند که قاتل را قصاص نکنند و در مواردی هم حاضرند با پرداخت میلیون ها تومان از قصاص جلوگیری کنند ، اما اسلام این حق را به کسان مقتول می دهد که می توانند پولی گرفته و عفو کنند و می توانند قاتل را به قصاص بکشند.

در مسألۀ سرقت قانون اسلامی می گوید:

﴿ وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا ﴾ (1).

« دست های مرد دزد و زن دزد را قطع کنید.»

معترضین خواهند گفت:

« آیا این درست است که کسی بخاطر دزدی چهار انگشت او را قطع کنند و برای عمری از چهار انگشت محروم بماند»؟! و در انظار عموم آبروی او بعنوان یک دزد در تمام عمر از بین برود؟

در مسألۀ برده داری: قانون اسلام می گوید: در جنگ هایی که کفار به ممکلت اسلام حمله کرده و تجاوز به خاک و عرض

ص: 175


1- (سوره مائده : 38)

و ناموس مسلمانان بکنند، در صورتی که اسیر شوند آن ها بردۀ قابل خرید و فروش می باشند . معترضین خواهند گفت:

« آیا این درست است که انسانی عبد و بندۀ انسان دیگر باشد »؟

در مسألۀ حدود : قانون اسلام گوید: اگر کسی مرتکب زنای محصنه شد یعنی با زن شوهردار زنا کرد باید بر او حد جاری کرد و حد او سنگسار است و یا می گوید : اگر کسی لواط کرد یعنی مرد

با مرد نزدیکی کند باید بر او حد جاری کرد و حد او یکی از چند چیز است یا باید او را بسوزانند و یا از بالای کوه او را پرت کنند و یا این که بر روی او دیوار خراب کنند . و خلاصه مجازات اعدام را برای بعضی از گناهان کبیره معین کرده است.

معترضین خواهند گفت:

« این وحشی گری است که انسانی را که برای رفع غریزل جنسی خود، مرتکب خلافی شده او را به بدترین وجه کشت ».

و از این قوانین در اسلام زیاد است چرا؟ و برای چه ؟ این چون و چراها در همه جای اسلام هست.

منتهى بدون جواب نیست چرا که دین مقدس اسلام برای کوچک ترین حکم خود در بعضی موارد جواب های قانع کننده ای ارائه

ص: 176

داده است و بهترین جواب حكم و قضاوت عقل می باشد. بخاطر آن که مثلاً در مسألۀ قصاص اگر تسامح شود و این حکم لغو شود یا نباشد ، شاهد آن خواهیم بود که انسان های یاغی و سرکش و جنایت کار دست به ارتکاب قتل و جنایات خواهند زد بدون این که کسی مانع آن ها شود و یا در مسألۀ سرقت در صورت تسامح شاهد آن خواهیم بود که هر روز دزدی ها بصورت سرسام آوری زیاد شده و امنیت از جامعۀ اسلامی رخت خواهد بست آن موقع است که دیگر هیچ قفل و نگهبانی در مقابل دزدهای حرفه ای توانایی مقابله و جلوگیری نخواهد داشت . چنان چه این مسأله در جوامع غربی بخوبی واضح و نمایان است و نیاز به دلیل ندارد . در مسألۀ برده داری ، وقتی یک کافری با قصد جنگ و تجاوز به حقوق مسلمین و تجاوز به مال و ناموس مسلمین حمله می کند و در جنگ اسیر شد بر او منت نهاده و جان و زندگانی و حیات او را به او می بخشند و بخاطر آن که مشکلاتی به بار نیاید دستور برده داری می دهد مشکلاتی که از جملۀ آن ها ، این که به جای آن که محله ایی برای اسرائی که به قصد تجاوز به نوامیس مسلمانان به آن ها حمله کرده اند قرار دهد به مسلمانان دستور می دهد آنان را تحت تکفل خود قرار دهند و در مقابل آن ها برای شما کار انجام دهند از طرفی به مسلمانان به جهت های متفاوتی ( چون کفارۀ افطارِ روزۀ ماه

ص: 177

رمضان عمداً ) واجب می کند که یک عبد آزاد کند و یا می گوید عبد می تواند با مولای خود قرار داد ببندد و خود را از او بخرد که در فقه از او تعبیر به «عبد مُکاتَبْ» شده و هم چنین در مورد کنیز و .. در مسألۀ حدود: اسلام برای خانواده و زن و شوهر احترام خاصی قائل است و اجازه نمی دهد که زن با غیر از شوهر خود رابطه داشته باشد، لذا زنی را که به شوهر خود خیانت کرده و با مردی دیگر رابطۀ جنسی پیدا کند با شرائطی که در کتاب حدود در فقه بیان شده به مرگ محکوم می نماید ؛ چرا که شخصی عاقل و با غیرت اگر متوجه شود که ناموس او با غیر خودش رابطۀ نا مشروع دارد دیگر حاضر نخواهد بود با او بعنوان همسر برخورد کند بلکه بعنوان یک خائن با او برخورد می کند.

و در مسألۀ دیگر حدود برای جلوگیری از تخلیط انساب و جلوگیری از فحشاء و فساد برای زن حدّ قرار می دهد تا مبادا جامعۀ اسلامی رو به تباهی و فساد سوق پیدا کند. آن گونه که امروزه در جوامع غربی شاهد آن هستیم که حتی بعضی از دختران از پدران خود هراس و وحشت دارند و .. دین مقدس اسلام از چهار ده قرن پیش هم جنس بازی را ممنوع کرده و برای او اشد مجازات را تعیین نموده؛ چرا که امروزه شاهد آن هستیم که در جوامع غربی بر اثر هم جنس بازی چه مرض های بی درمانی چون

ص: 178

ایدز (1) پیدا شده که علاوه بر آن که این نوع بیماری مُسری است هیچ درمانی تاکنون برای آن پیدا نشده است.

2 - علت دوم اعتراض کردن به ازدواج موقت آنست که : عمل مسلمانان را با قانون اسلام ، خَلْط کرده به این معنی که چون مسلمانان از قانون سوء استفاده می کنند منکر اصل قانون شده و خود را دچار مشکلات و معضلات بیش تر می کنند. باید به این نکته توجه کرد که به گفتۀ یکی از دانشمندان غرب :

« هیچ قانونی تا بحال وضع نشده مگر آن که از او سوء استفاده شده است».

چنان چه ناگفته هویداست عده ای از آشنایی کامل با قانون اساسی یک کشور ، توانسته اند کلاهبر داری های کلان مرتکب شوند با آن که عمل آن ها از دور هیچ منافاتی با قوانین قضائی نداشته است. پس این سوء استفاده ها باعث تعطيل احکام و قوانين نخواهد شد. انسان فقط اگر منفی نگر نباشد بلکه به جنبه مثبتِ هر قضیه ای هم توجه کند نوع تصمیمات او عاقلانه خواهد بود.

پس این که گفته می شود در ازدواج موقت نظم جامعه بهم خواهد خورد و فردا دیده خواهد شد که هر دختری با هر پسری آزادانه روابط برقرار خواهند کرد چرا که می گویند: در ازدواج موقت

ص: 179


1- EIDZ

هستیم چنین اشکالاتی در ازدواج دائم نیز خواهد بود لکن چون قانون مملکت برای ازدواج دائم سند ازدواج تهیه و زن و مرد را ملزم به ثبت ازدواج خود در دفاتر محضری کرده است دائرۀ این نوع مفاسد تنگ تر شده است. اگر در ازدواج موقت هم همان طور که در اسناد ازدواج هست : نوع عقد دائم یا موقت ، ملزم به ثبت شوند این نوع مفاسد از بین خواهد رفت.

3 - شمائی که با این مسأله این گونه مخالف هستید آیا می توانید راه حل بهتری برای دفع غریزه ای که در وجود هر بشر خوابیده پیدا کنید . همان طور که انسان در مقابل غریزۀ گرسنگی تاب و توان نخواهد داشت و خود را بهر نحو ممکن که باشد سیر می کند اگر شد از حلال و اگر نشد از حرام در مقابل غریزۀ جنسی خود هم و تاب و توان نخواهد داشت و خود را به هر نحو ممکن اشباع خواهد کرد این مطلب را به بالاترین حد خود در جوانان می توانیم شاهد باشیم. کسانی که مخالف ازدواج موقت هستند آیا می توانند راه حل مناسب تر و بهتری به جوانان بدهند؟ اگر نه پس نظر آن ها باید بر این باشد که جوانان با راه های غیر مشروع چون استمناء و لواط، زنا - نستجير باللّه - دفع غریزۀ خود نمایند و این اشکال نخواهد داشت!

بدیهی است وقتی انسان راه مشروع را جلوی خود دید و هیچ

ص: 180

مانعی سر راه خود ندید طبعاً راه صحیح را پیموده و از راه های خلاف ، صرف نظر می نماید. شاهد بر این مطلب فرمایش دردبار مُبَيِّن قرآن ، امام همام ، امیر المؤمنین علی علیه السلام است که آن

حضرت فرمود:

« اگر عمر متعه را نهی نمی کرد هیچ کس زنا نمی کرد مگر شقی »(1)

نوع کسانی که معتقد به مذهب هستند ابتداءً مرتكب خلاف و گناه نمی شوند بلکه وقتی تمام درب ها را بر روی خود بسته دیده و از طرفی قبح این مسأله را حتی از زنا در جامعۀ کنونی ما شاهد می باشند مرتکب گناه و ابتذال خواهند شد.

کسانی که مخالف ازدواج موقت هستند می توانند بخوبی در کشورهای غربی نگاهی بیندازند آنگاه منصفانه قضاوت نمایند که یک زن در غرب هم چون سبوی آب است که هر ساعت در اختیار کسی است و یا یک زن که بدستور خدای متعال خود در قرآن و به دستور پیامبر و ائمهٔ خود برای مهار کردن غریزۀ جنسی خود و یا بدواعی دیگر خود را مدتی معین در اختیار یک نفر قرار داده و بعد از مفارقت ،45 روز صبر می کند و از ازدواج ممنوع خواهد بود؟ کسانی که مخالف این مسأله هستند بهترست راه حل مناسبی نشان

ص: 181


1- به بخش دوم و سوم مراجعه شود.

دهند.

اگر با دقت به مسأله توجه شود این افراد گویا می گویند: اگر کسی به علل متفاوتی نتوانست ازدواج دائم نماید باید تا آخر عمر خود را از این غریزه محروم نماید. مگر می شود؟ خیر چرا که

شهوت ، این قوۀ نهفته در بشر ،غریزه نامیده شده و کسی قادر به مخالفت با غریزۀ بشری نخواهد بود. اگر انسان در یک جامعه از هر طرف مورد تهاجم قرار بگیرد طبعاً دست به انجام کاری خلاف خواهد زد. از طرفی تهاجم فرهنگی و ابتذال غرب در قشر جوان جامعۀ ما و از طرفی دیگر قبح این مسأله باعث می شود که آمار روابط نا مشروع در جامعه بطور سر سام آوری رشد نماید و هر روز از گوشه و کنار از آن چه می شود در روزنامه ها به اطلاع عموم برسد. خلاصه این که کسانی که مخالف این مسأله هستند و می گویند دین اسلام از این جهت (معاذ اللّه) ناقص است بفرمایند و نظریه بدهند و راه پیشنهادی خود را مطرح کنند . و نتوانند چرا که اسلام برای احکام خود تمام جوانب مصلحت و مفسده را سنجیده است و تنها دین اسلام که تا بحال نتوانسته اند اشکالات منطقی به او بگیرند.

ص: 182

بخش هفتم: شرایط ازدواج موقت

اشاره

ص: 183

ص: 184

شرائط ازدواج موقت

معنای ازدواج موقت (متعه )

فخر رازی که یکی از علمای بزرگ و متعصب اهل سنت است در معنای ازدواج موقت می گوید:

﴿ هِیَ عِبارَةٌ عَنْ أنْ يَسْتَأْجِرَ الرَّجُلُ الْمَرْأَةَ بِمَالٍ مَعْلُومٍ ، إِلىٰ أَجَلٍ مُعَيَّنٍ فَيُجامِعُها .. ﴾

یعنی: « متعه ( ازدواج موقت ) عبارت است از این که مرد ، زنی را به اجارۀ خود در آورد در مقابل مال معلوم، و در زمان معين و محدود، پس با او مجامعت و نزدیکی کند»(1)

فخر رازی در ادامه می گوید:

« تمام علماء اسلام اتفاق دارند که ازدواج موقت در ابتدای اسلام تا زمان عمر مباح و بدون اشکال مباح و بدون اشکال بوده است» (2).

سپس می گوید:

ص: 185


1- تفسير كبير ، فخر رازی : 10 / 50
2- همان مصدر

« زمانی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای عمره وارد مکه شدند، زنان مکه خود را زینت داده بودند ، اصحاب پیامبر که نوعاً بدون همسر آمده بودند نزد پیامبر آمده و از بی زنی شکایت کردند پیامبر فرمود: ﴿ إِسْتَمْتِعُوا مِنْ هَذِهِ النّساء ﴾ آن ها را به ازدواج موقت خود در آورید » (1).

شرائط اجراء صیغۀ ازدواج موقت:

اشاره

بر هر کدام از ارکان و شرائط صحیح بودن عقد ازدواج موقت، احکامی مرتب می شود که بزودی هر کدام در بخشی جداگانه آورده می شود.

اما شرائط و ارکان ازدواج موقت:

آن طور که محقق بزرگوار ، علامۀ حلی رحمة اللّه علیه در کتاب خود «شرائع الإسلام» آورده است چهار چیز است (2):

الف - صيغۀ عقد ازدواج موقت ( ایجاب و قبول ).

ب - مهريه و تعيين مال و اُجرت (3).

ص: 186


1- تفسیر فخر رازی : 10 / 50
2- البته در بخش سوم کتاب اشاره شد که در نوع مصادر اهل سنت اشاره به شرئط ازدواج موقت شده.
3- شرايع الاسلام ، كتاب النكاح ، القسم الثانی ، فأركانه اربعة

ج - وقت گذاشتن در صیغه.

د - زنانی که نمی شود با آن ها ازدواج موقت نمود.

این نکته حائز اهمیت است که شرائط صحت عقد شرائطی است که با نبودن یکی از آن ها عقد باطل و ازدواج موقت صحیح نبوده و دیگر گذاشتن نام ازدواج موقت بر آن درست نیست بلکه اگر دانسته یکی از شرائط را نا دیده بگیریم و عنوان ازدواج موقت بر آن اطلاق کنیم بدعت و حرام می باشد.

ص: 187

شرط اول : صيغه عقد ازدواج موقت

به آن چه که زن موقع خواندن صیغۀ ازدواج موقت می گوید، ایجاب و آن چه که مرد می گوید، قبول می گویند.

آن چه میان تمام فقهاء و مراجع مورد اتفاق است آن است که وقت خواندن صیغهٔ ازدواج موقت ابتداء، زن به مرد بگوید :

﴿ مَتَّعتُكَ نَفْسى فى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُوم ﴾.

« خودم را مورد بهره بر داری تو (مرد) قرار دادم در مدت معلوم بنا بر اُجرت و مزد و پاداش معلوم ».

و مرد بلافاصله به زن بگوید:

﴿ قَبِلْتُ ﴾.

قبول کردم.

این نکته فراموش نشود که قبل از گفتن این الفاظ باید زن و مرد در مورد وقت و مدت ازدواج و در مورد پاداش و اُجرت که مرد باید به زن بپردازد با هم به توافق رسیده باشند.

به عنوان مثال : نام مرد حمید و نام زن مریم می باشد، حمید و مریم با هم به توافق می رسند که یک ماه با هم ازدواج موقت کنند در مقابل آن که حمید سی هزار تومان بعنوان مهریه و اُجرت به مریم

ص: 188

بپردازد . مریم با در نظر گرفتن وقت ( یک ماه ) و مهریّه ( سی هزار تومان ) به حمید می گوید:

﴿ مَتَّعتُكَ نَفْسى فى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُوم ﴾.

و حمید با در نظر گرفتن «اُجرت» و «مدت» بگوید:

﴿ قَبِلْتُ ﴾.

باید دانسته شود که در حین صیغه خواندن ، زن و یا مرد باید قصد انشاء کنند به این معنی که با خواندن صیغه همین الآن زن با این مرد و یا مرد با این زن محرم خواهند شد.

چون عده ای از خوانندگان با الفاظ عربی آشنایی ندارند ما بر آن شدیم که صدای الفاظ صیغهٔ عربی را برای شما آورده تا اشتباهی موقع خواندن رخ ندهد.

مریم می گوید:

﴿ مَتَّعْ توكَ نَفْسی فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْلُوم ﴾.

حمید بلافاصله بگوید:

(قَبِلْ تو ).

البته این در صورتی است که مرد و زن به تنهایی هر کدام بخواهند از طرف خودشان و بدون این که به کسی دیگر وکالت بدهند اجراء صیغه نمایند(1).

ص: 189


1- ما در قسمت بخش هشتم جوابگوی سئوالات شما خواهیم بود

فراموش نمی شود که ما در آوردن صیغۀ ازدواج موقت ، در حد توان ، سعی و کوشش کردیم که الفاظ مختصر و صحیح آورده شود، و مطابق فتاوی مراجع بزرگوار ، باشد. و الّا الفاظ زیادی با گونه های مختلف و صحیح آورده می شد که صرفاً بخاطر احتیاط می باشد . پس باید نهایت سعی در صحیح خواندن الفاظ این نوع صیغه بشود.

ص: 190

احکام و فروع صیغۀ ازدواج موقت

اشاره

1 - در صورتی که صیغۀ عقد ازدواج موقت صحیح خوانده نشود عقد باطل خواهد بود.

2 - در صورتی که زن و مرد نتوانند صیغۀ عقد ازدواج موقت را صحیح بخوانند باید به شخص ثالثی (سومی )که می تواند صیغه را صحیح بخواند وکالت دهند تا از جانب آن ها اجراء صيغه بنماید.

3- در صورتی که زن به تنهایی قادر به تلفظ صيغۀ عقد ازدواج موقت از جانب خود نباشد (1) می تواند به شوهر موقّت خود وکالت دهد تا از طرف او اجراء صیغه نماید (2).

4 - در صورتی که مهریه مشخص نباشد و اجراء صيغۀ عقد موقت شود عقد باطل خواهد بود.

ص: 191


1- مانند آن که اگر زن مسیحی و یا کافرهٔ دارای کتاب باشد و یا زن مسلمان که آشنایی به زبان عربی ندارد.
2- ما در بخش ( هشتم ) طرز خواندن صیغۀ وکالتی را آورده ایم

شرط دوم:تعیین مَهر و اجرت در ازدواج موقت

دومین شرطی که به اتفاق جمیع علماء و مراجع در ازدواج موقت باید رعایت شود، آن است که طرفین بر مالی و یا اجرتی توافق نمایند. به این معنا که در صورتی که زن راضی به ازدواج موقت باشد و هیچ گونه نیاز و احتیاج مادی هم نداشته باشد، باز هم باید بعنوان «مهر» چیزی را که مالیت داشته باشد اگر چه آن که جزئی باشد از مهر بگیرد. مَهر و اجرت می تواند پول و یا منفعت باشد و یا می تواند انجام کاری حلال و یا مباح باشد که مرد برای زن بعنوان مَهر انجام دهد. بدین معنا که مثلاً می توانند به صورت های زیر به توافق برسند.(1)

الف :

مهريه و اجرت را به پول قرار دهند. مثلاً از یک صد تومان به بالا هر چه بخواهد و مورد توافق قرار بگیرد، لکن باید معلوم باشد. مثلاً نمی توان بگوید یک دستبند طلا چون مقدار آن معلوم نیست ولی می تواند بگوید: 10 مثقال طلا و یا بیش تر ؛ و خلاصه هر چه بخواهد و مورد توافق قرار بگیرد.

ص: 192


1- شرایع الاسلام ، كتاب النكاح ، القسم الثانی ، كل يشترط فيه ..

ب:

می توانند مهریه را منفعت خانه ، ماشین و چیزهایی که به اجاره در می آید قرار دهند. مثلاً بگوید : منفعت یک سال این منزل ( سکونت )، و یا منفعت یک سال این ماشین ، و یا منفعت یک سال این باغ .... مهریۀ تو باشد.

ج:

می توانند مهریه را « عمل انجام کاری » قرار دهند به عنوان مثال : مریم به حمید بگوید : من یک ماه به ازدواج موقت تو در می آیم و مهريۀ من تعليم قرآن و يا تعليم زبان انگلیسی و یا زبان عربی باشد. و مرد در صورتِ قبول ، ملزم به یاد دادن زبان عربی یا انگلیسی و یا قرآن به زن خواهد شد. ( البته این در صورتی است که به هم محرم باشند و الا اگر نامحرم باشند و تعلیم بعد از ایام محرمیت باشد ، و لازمۀ حرام یعنی صحبت کردن بیش از اندازه، یا محرمات دیگر باشد نمی توانند مهریه قرار بدهند ).

تبصره:

در صورتی که مَهریّه معلوم نباشد چه از نظر کمیت (تعداد) و یا از نظر کیفیت ( نوع ) عقد ازدواج موقت باطل خواهد بود(1).

ص: 193


1- شرایع الاسلام ، كتاب النكاح ، القسم الثانى ، امّا المهر ..

ص: 194

بخش هشتم: آشنایی بیش تر با احکام ازدواج موقت

اشاره

ص: 195

ص: 196

اشاره:

سعی ما در این بخش بر این بوده که احکام ازدواج موقت را بدون پرده و حیاء مطرح کنیم . احکامی که نوعاً بخاطر حياء و خجالت ، مجمل و نامعلوم مانده است.

علاوه کوشش نموده ایم که تا حد امکان مسائل مورد اتفاقی علماء و مراجع آورده شود؛ چرا که در بعضی از مسائل نظریهٔ مراجع با هم یکسان نیست ، لذا در صورتی که خوانندگان عزیز سؤالی داشتند که در این نوشتار نبود می توانند با نامه به دفاتر مراجع خود در قم و مکان های دیگر ارتباط برقرار کرده و مسألۀ خاصّ خود را استفتاء نمایند.

ص: 197

شرط گذاری در ازدواج موقّت :

در ازدواج موقت هر کدام از طرفین (حمید و یا مریم ) می توانند به نفع خود شروطی را قرار دهند و پس از آن که به توافق برسند صیغۀ عقد ازدواج موقت را بخوانند، لکن در این صورت خواندن صیغه مقدار کمی با خواندن صیغهٔ بدون شرط تفاوت می کند .(1)

به عنوان مثال :

الف - مریم می تواند شرط کند که من به ازدواج موقت تو (حمید) در می آیم به شرط آن که با من عمل نزدیکی (دخول) انجام ندهی و در صورت قبول و توافق، حمید ملزم به رعایت این شرط خواهد بود. و بر او دخول حرام خواهد بود و فقط می تواند سایر لذات را از جاهای دیگر مریم ببرد.

ب - مریم می تواند شرط کند که من به ازدواج موقت تو (حمید) در می آیم ، به شرط آن که فقط یک بار در طول ازدواج موقت با من نزدیکی کنی . و در این صورت بر حمید دخول و نزدیکی بیش از یک بار حرام خواهد بود. مگر آن که مریم راضی

ص: 198


1- طرز خواندن «صیغهٔ ازدواج موقت با شرط» در همین بخش خواهد آمد.

شود.

ج - مریم می تواند شرط نماید که من به ازدواج موقت تو (حمید) در می آیم به شرط آن که فقط روزهای پنج شنبه ، آن هم در ساعت معین ( مثلاً 3 الی 4 بعد از ظهر ) عمل زناشویی انجام بگیرد.

و در صورت قبول حمید ، وی ملتزم به رعایت شرط می شود . و بر وی حرام است که در غیر روز مقرر و ساعت مقرر با مریم نزدیکی نماید . مگر آن که مریم راضی شود.

د - مریم می تواند شرط بنماید که در هنگام نزدیکی ، حمید حق ندارد منی خود را داخل رحم وی بریزد . و در صورت قبولِ حمید، وی ملزم به رعایت این شرط خواهد بود.

در تمام صورت های مذکوره و غیر آن مرد هم حق شرط گذاری در ازدواج موقت را دارد و در صورت قبول و تعهد زن ، زن ملزم به رعایت خواهد شد.

تبصره (1):

تخلف و سر زدن از شرط های ضمن عقد ازدواج موقت ، حرام می باشد.

تبصره (2) :

در صورتی که طرفین پس از خواندن صیغۀ ازدواج موقت راضی به برداشتن شرط خود شدند ، آن شروط از بین خواهد رفت

ص: 199

و لازم به خواندن صیغهٔ دیگر نیست.

بعنوان مثال : اگر مریم شرط کرده بود که با وی دخول انجام نگیرد لکن پس از اجرای صیغهٔ عقد راضی به دخول شد،حرمت دخول از حمید بر داشته می شود و دخول برای او بلا مانع است.

تبصره (3) :

مریم و یا حمید هر کدام می توانند چند شرط را با هم در ضمن یک عقد قرار دهند.

بعنوان مثال: مریم می تواند شرط کند که من در صورتی به ازدواج موقت تو (حمید) در می آیم که فقط شب های دوشنبه و پنج شنبه آن هم در ساعت های 8 الی 12 در اختیار تو باشم و عمل دخول هم انجام نگیرد.

تبصره (4):

حمید می تواند شرط کند با مریم که در صورتی من راضی به ازدواج موقت با تو می شوم که بعد از اتمام وقتِ این ازدواج ، مرتبه ای دیگر هم به ازدواج موقّت من در آئی. و در صورت قبول مریم، وی ملزم به رعایت این شرط خواهد بود.

ص: 200

طرز خواندن صیغۀ ازدواج موقت با شرط

همان طور که قبلاً متذکر شدیم خواندن صیغۀ ازدواج موقت با شرط و بدون شرط با یک دیگر تفاوت می کند. طرز خواندن «صیغهٔ» بدون شرط را قبلاً بطور کامل آوردیم. اکنون به طرز خواندن «صیغه با شرط» می پردازیم.

در عقد ازدواج موقت گاه یک شرط و گاه چند شرط شده است.

الف - در صورتی که یک شرط در صیغۀ عقد ازدواج موقت باشد.

مریم به حمید می گوید:

( مَتَّعتُكَ نَفْسی فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَنا ).

به ازدواج موقت خود در آوردم تو را در مدت معین و مهر معلوم ، با شرط معهود بين ما دو نفر.

و بلافاصله حمید بگوید:

(قَبِلْتُ).

یعنی قبول نمودم.

صدای الفاظ صیغهٔ ازدواج موقت با یک شرط بدین ترتیب

ص: 201

است که مریم به حمید می گوید:

( مَتَّع توكَ نَفْ سی فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْلُوم بِشْ شَرْطِلْ مَعْ هُوْدِ بَیْ نَ نا ).

به ازدواج موقت خود در آوردم تو را در مدت معین و مهر معلوم، بنابر شرط معهود بين ما دو نفر .

بلافاصله حمید بگوید:

( قَبِلْ تو ).

قبول نمودم.

ب - در صورتی که در عقد ازدواج موقت چند شرط باشد مریم به حمید می گوید:

( مَتَّعتُكَ نَفْسی فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَنا ).

و بلافاصله حمید بگوید:

(قَبِلْتُ).

صدای الفاظ «صیغهٔ ازدواج موقت با چند شرط » ، بدین ترتیب است که:

مریم به حمید می گوید:

ص: 202

( مَتَّع توكَ نَفْ سی فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْلُوم بِشْ شَرْطِلْ مَعْ هُوْدِ بَیْ نَ نا ).

به ازدواج موقت خود در آوردم تو را بنا بر شرط های معهود در مدت معلوم.

بلافاصله حمید بگوید:

( قَبِلْ تو ) قبول نمودم.

ص: 203

دختر باکره و ازدواج موقت

به اتفاق نوع علماء و مراجع تقلید ، دختر باکره برای ازدواج (چه موقت و چه دائم). البته بنا بر احتیاط واجب (1) باید از پدر خود و یا از پدر پدر (جد پدری ) خود اجازۀ ازدواج بگیرد (2).

البته دختری که به حد بلوغ فکری ،اجتماعی و فرهنگی رسیده و رشدش کامل شده و مفاسد را از مصالح خویش تشخیص بدهد

ص: 204


1- احتیاط واجب ، یعنی مرجع تقلید در این مورد به دلیل محکمی دسترسی پیدا نکرده است لکن احتیاط کرده و به مقلّدین خود اختیار می دهد که یا به احتياط عمل کنند و یا به مرجعی که در درجۀ بعد از اوست ( از حيث علمیّت ) رجوع کنند و اگر مرجع بعدی هم احتياط واجب کرده باشد همین طور انسان می تواند به مرجعی که بعد از اوست ( از حیث علمیّت ) مراجعه کند.
2- در بین مراجع گذشته، عدّه ای بوده اند که صریحاً فتوا داده اند که اذن و اجازۀ پدر و یا جدّ پدری در ازدواج دختر باکره شرط نیست. لازم به تذکّر است که از مراجع تقلید عصر حاضر هم کسانی هستند که فتوا بر این مسأله داده اند که : دختر بالغهٔ رشیده برای ازدواج موقت یا دائم نیازی به اجازۀ پدر یا جدّ پدری ندارد ، از جملۀ این مراجع می توان از حضرت آیة اللّه العظمی بهجت نام برد. ایشان می فرمایند : اظهر آن است که اذن پدر یا جدّ پدری شرط نیست اگر چه احتیاط مستحب آن است که اذن بگیرد

و آیندۀ خود را به هوسرانی لحظه ای نفروشد (1).

تبصرۀ 1 :

اگر پدر دختر باکرۀ خود را از ازدواج ( موقت یا دائم ) منع کرد لكن جدّ پدری ( پدرِ پدر ) به دختر باکره اجازۀ ازدواج بدهد . اذن و اجازۀ جدّ مقدّم است اگر چه پدر اجازه ندهد . دختر باکره می تواند با اذن و اجازۀ جدّ پدری خود ازدواج کند و هیچ اشکالی ندارد.

تبصرۀ 2:

اگر دختر باکره در اضطرار شدید واقع شد مثلاً بین دو راه ماند اوّل آن که زنا کند. دوّم آن که ازدواج موقّت بدون اجازۀ پدر و یا جدّ پدری کند . باید راه دوّم را انتخاب کند یعنی ازدواج موقت نماید.

تبصرۀ 3 :

بعضی از مراجع عصر حاضر هم هستند که می فرمایند : در صورتی که دختر باکره در ازدواج موقت شرط نماید که عمل دخول با او صورت نگیرد می تواند بدون اذن و اجازۀ پدر و یا جدّ

ص: 205


1- در اصطلاح فقهی بالغهٔ رشیده در صورتی که پدر و یا جدّ پدری ، او را از ازدواج با کفو منع کنند و به مصلحت او نمی اندیشند می تواند بدون اذن پدر و یا جد، خود را به ازدواج موقت در آورد. رجوع کنید به :شرايع الاسلام ، كتاب النكاح ، القسم الثانی ، للبالغة الرشيدة 56

پدری ازدواج موقت نماید.

دختری که با شرائط فوق خود را به ازدواج موقت در می آورد می تواند تمام و یا بعضی از شرائط گذشته را در عقد شرط کند و همسر موقت او ملزم به رعایت شروط خواهد بود.(1)

ص: 206


1- البته نظر بعضی از مراجع تقلید فعلی بر این است که اصلاً اجازۀ پدر در ازدواج شرط نمی باشد شما می توانید در این مورد یا موارد دیگر از مراجع تقلید خود استفاده نمائید.

احکام و فروع خواندن صیغۀ ازدواج موقت

الف - در صورتی که « صیغه ازدواج موقت » ، صحیح خوانده نشود، عقد باطل خواهد بود.

ب - زن و مرد باید با رضایت کامل از ازدواج موقت «صیغۀ عقد را بخوانند.

ج - در صورتی که زن مجبور به ازدواج موقت بشود، عقد باطل خواهد بود.

د - زن موقع خواندن صیغۀ ازدواج موقت نباید شوهر دار باشد.

ه - زن نباید موقع خواندن صیغۀ ازدواج موقت در عدۀ شوهر قبلی باشد. (1)

و - صیغهٔ ازدواج موقت را می شود هم تنها به قصد محرمیت خواند. مثلاً شخصی که در خانواده ای رفت و آمد زیادی دارد می تواند دختر کوچک و یا بزرگ آن ها را به مدت نیم ساعت بدون قصد تلذّذ و یا با قصد تلذّذ به ازدواج موقت خود در آورد ( البته با رضایت کامل پدر و یا جد پدری )که در این صورت مادر دختر،

ص: 207


1- برای توضیح بیش تر معنای عده می توانید به بخش «احکام عده» صفحهٔ 219 مراجعه کنید.

و مادر مادر، و مادر پدر آن دختر بر او محرم ابدی (1) خواهند شد.

بعنوان مثال :

خانوادۀ مریم به علت آن که خادم ( نوکر آن ها ) ، رفت و آمد زیادی به خانۀ آن ها دارد خادم را به ازدواج موقت مریم در می آورند ( مثلاً به مدت نیم ساعت ) (2) در این صورت خادم چه در زمان ازدواج موقت و چه در بعد از اتمام آن به مادر مریم و مادر بزرگ مریم محرم ابدی خواهد شد ، لکن پس از اتمام وقت ( نیم ساعت )به مریم نا محرم خواهد بود . یعنی اگر سن مریم از 9 سال به بالا باشد ، بر مریم لازم است خود را از خادم بپوشاند.

ز - در صورتی که ازدواج موقت تنها به قصد محرمیت باشد و زن نخواهد ملزم به معاشرت جنسی با مرد شود باید در صیغهٔ عقد، شرطِ عدمِ دخول بشود . و خادم ملتزم به رعایت شرط خواهد بود. در نتیجه تنها اثر این گونه صیغه خواندن ، محرم شدنِ مادر مریم به خادم ( نوکر آن ها )خواهد بود. البته در این صورت خادم می تواند غیر از دخول لذّات دیگر از مریم ببرد.

ص: 208

ح - در صورتی که سن دختری که به ازدواج موقت در آمده است کم تر از 9 سال باشد دخول با او حرام می باشد، لکن سایر لذات از وی اشکال ندارد.

ط - اگر قبل از خواندن صیغه شرط گذاری شود ولی در خواندن صیغه ذکر لفظ «شرط » و یا «شروط» فراموش شود. عقد صحيح است لکن به عقدی بدون شرط تبدیل می شود.

ی - در صورتی که زن یا مرد در ازدواج موقت شرط فاسدی بگذارند و عقد بخوانند عقد صحیح است لکن به عقدی بدون شرط تبدیل می شود بعنوان مثال:

مریم در ازدواج موقت خود شرط کند که من در صورتی به ازدواج موقت تو (حمید) در می آیم که مرتکب دُزدی یا قتل و یا خوردن شراب و خلاصه کار حرامی بشوی . در صورتی که عقد خوانده شود ازدواج موقت صحیح است لکن بر حمید لازم است از انجام شرط خود داری کند چرا که عقد تبدیل به عقدی بدون شرط شده است.

ص: 209


1- محرم ابدی : یعنی اگر چه زمان ازدواج تمام شود و دختر نامحرم شود و یا در ازدواج دائم طلاق بدهد و زن نامحرم شود لکن مادر زن و مادر مادر زن به او محرم هستند یعنی دیگر به هیچ عنوان نمی تواند با آن ها ازدواج نماید.
2- که البته این مدت را می تواند ببخشد.

احکام وکالت صیغۀ ازدواج موقت

در صورتی که زن یا مرد ، و یا هر دو قادر به خواندن صحیح صیغۀ ازدواج موقت نباشند می توانند برای خواندن صیغۀ عقد شخص ثالثی را از جانب خود وکیل نمایند صورت های متصور در وکالت به قرار ذیل می باشد:

1 - زن قادر به خواندن صیغۀ عقد نباشد.

2 - مرد قادر به خواندن صیغۀ عقد نباشد.

3 - هر دو قادر به خواندن صیغۀ عقد از جانب خود نیستند.

صورت اول : زن قادر به خواندن صیغۀ عقد نباشد:

*صورت اول : زن قادر به خواندن صیغۀ عقد نباشد:(1)

در صورتی که زن نتواند صیغۀ عقد را از جانب خود بخواند، به دو صورت تقسیم می شود:

زن به طرف ازدواج موقت خود وکالت بدهد:

این صورت وقتی می باشد که مریم و حمید نخواهند شخص

ص: 210


1- در این صورت بهتر آن است که زن به شوهر خود وکالت ندهد بلکه به شخصی ثالث وكالت بدهد لكن با این حال می تواند به شوهر موقت خود هم وکالت بدهد و عقد آن ها بلا اشکال می باشد .

ثالثی را در خواندن « صیغۀ عقد ازدواج موقت » وکیل کنند بلکه به علت های متفاوت ، از قبیل نبودن شخص ثالث، و یا به علت حياء و.. خود به تنهایی بخواهند اجرای صیغه کنند، لکن مریم قادر به خواندن صیغۀ عقد ازدواج موقت نیست.

در این صورت مریم به حمید می گوید: من تو ( حمید ) را وکیل خود قرار دادم که من ( مریم ) را به ازدواج موقت خود به مدت مثلاً ده روز و با مهریۀ ده هزار تومان در آوری . و حمید ابتداءً با قصد این که به وکالت از جانب مریم می خواند می گوید :

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ لنَفْسی فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ ).

با صدای الفاظ :

( مَتَّعْ تُو مُوَکْ کِلَتی مَرْیَمْ لِ نَفْ سی فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ الْمَعْلُومِ ).

به ازدواج موقت در آوردم موکّلۀ خودم مریم را برای خودم در مدت معلوم بنا بر مهریۀ معلوم.

و بلافاصله از جانب خود بگوید:

( قَبِلْتُ ).

با صدای:

(قَبِلْ تو ) قبول نمودم.

ص: 211

زن به شخص ثالت وکالت بدهد:

این صورت وقتی تصور می شود که:

مثلاً مریم خود به هیچ وجه قادر به خواندن صیغۀ ازدواج موقت نیست. و هم چنین طرف او ( حمید ) هم قادر به خواندن صیغۀ ازدواج از طرف مریم نباشد. در این صورتی به شخص ثالثی که قادر به صحیح خواندن صیغۀ ازدواج موقت است وکالت می دهند تا از طرف هر دوی آن ها اجراء صیغه نماید چنان چه در نوع اجراء صیغه های عقد دائم این گونه مرسوم می باشد که : مریم و حميد مثلاً به یک نفر روحانی وکالت داده تا از طرف آن ها اجراء صیغه بنماید (1).

در ابتداء شخص ثالث ( بعنوان مثال آقای ترابی ) از مریم وکالت می گیرد بدین صورت که : مریم خانم آیا این جانب از طرف

ص: 212


1- در این جا لازم به یادآوری است که حضور طرفین ازدواج موقت ، هنگام اجراء صیغه به وسیلهٔ وکیل آن ها، لازم نیست ، بلکه می توانند به وسیلهٔ تلفن و یا نامه به وکیل خود وکالت بدهند که از طرف آن ها اجراء صیغه کرده و به آن ها اطلاع دهد که شما ( مریم و حمید ) به یک دیگر به مدت مقرر و یا دائم محرم شده اید. همان طور که در بعضی از کشورهایی که روحانی در دسترس آن ها نیست به ایران تلفن کرده و با تلفن، اجراء عقد ازدواج ( موقت و یا دائم ) می نمایند

شما وکیلم که شما را به ازدواج موقت ( یک ماهه ) آقا حمید به مهریۀ سی هزار تومان در آورم؟ و مریم می گوید: «بله».

سپس آقای ترابی به حمید می گوید : آیا من از طرف شما وکیلم که مریم را به ازدواج موقت ( یک ماهه ) شما به مهریۀ سی هزار تومان در آورم؟ و حمید می گوید: «بله».

در این جا آقای ترابی که از طرف مریم و حمید وکیل می باشد می گوید:

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ، لِمُوَکِّلِی حمید فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ ).

به ازدواج موقت در آوردم موکلۀ خودم مریم را برای موکل خود حمید در مدت معین بنا بر مهریۀ معلوم و بعد بلافاصله می گوید:

( قَبِلْتُ لِمُوَکِّلِی حمید ).

قبول نمودم برای موکل خودم حمید.

در این جا این نکته فراموش نمی شود که در صورتی که وکیل فقط از طرف زن ( مریم ) وکالت داشته باشد و حمید بخواهد از طرف خود اجراء صیغه نماید بدین صورت است که :

وکیل مریم ( آقای ترابی ) ابتداء به حمید می گوید:

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ،لِمُوَکِّلِی حمید فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ

ص: 213

الْمَعْلُومِ ).

به ازدواج موقت در آوردم موکّلۀ خودم مریم را برای تو (حمید) در مدت معیّن و معلوم بنا بر مهريّۀ معلوم.

و بلافاصله حمید می گوید:

( قَبِلْتُ ).

قبول کردم.

و این صورت وقتی متصور می شود که مریم به شخص ثالثی ( آقای ترابی ) وکالت داده باشد که مثلاً وقتی شما حمید را در شهر مسافرتی خود ملاقات کردید من را به ازدواج موقت یک ماهۀ او

در آورید و مثال های دیگر.

وکالت به طرف ازدواج با یک شرط

در صورتی که حمید به وکالت از مریم، صیغۀ ازدواج موقت را اجراء کند و« یک شرط » مقرر شده باشد. ( یعنی : مریم به حمید بگوید: من تو را وکیل خود قرار دادم که مرا به ازدواج موقت خود مثلاً ده روز و با مهریۀ مثلاً ده هزار تومان با شرط عدم دخول در آوری ) سپس حمید از جانب مریم بگوید:

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ، لِنَفْسی ، فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَنا ).

ص: 214

( مَتَّعْ تو مُوَکْ کِلَتی مَرْیَمْ ، لِ نَفْ سی ، فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْلُومِ بِش شَرْطِلْ مَعْ هُوْدِ بَیْ نَ نا ).

به ازدواج موقت در آورم موکلهٔ خودم مریم را برای خودم بنا بر شرط معهود در مدت معین بنا بر مهریۀ معلوم و تعیین شده با شرط معهود بين ما دو نفر.

سپس بلافاصله از جانب خود بگوید:

( قَبِلْتُ ). با صدای( قَبِلْ تو ). قبول نمودم.

وکالت به طرف ازدواج با چند شرط

در صورتی که حمید به وکالت از مریم ، صیغۀ ازدواج موقت را اجراء کند و « چند شرط » مقرر شده باشد ، ابتداء حمید از جانب مریم بگوید:

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ، لِنَفْسی ، فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَنا )

با صدای الفاظ :

( مَتَّعْ تو مُوَکْ کِلَتی مَرْیَمْ ، لِ نَفْ سی ، فِلْ مُدَّتِلْ مَعْلُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْلُومِ بِش شَرْطِلْ مَعْ هُوْدِ بَیْ نَ نا ).

و بدون فاصله ( حمید ) از جانب خود بگوید:

ص: 215

( قَبِلْتُ ). با صدای( قَبِلْ تو ). قبول نمودم.

وکالت به شخص ثالث با یک شرط

در صورتی که شخص ثالث ( مثلاً آقای ترابی ) بخواهد به وکالت از حمید و مریم «صیغۀ ازدواج موقت، با یک شرط » اجراء نماید ، پس از آن که به مریم می گوید : آیا من از طرف شما (مریم) وکیل هستم که شما را به ازدواج موقت مثلاً یک ماهه با مهریۀ سی هزار تومان برای حمید با یک شرط بین شما و حمید، درآورم (1)؟

مریم بگوید: بله.

و به حمید بگوید: آیا من از طرف شما ( حمید ) وکیل هستم که مریم را به ازدواج موقت (مثلاً : یک ماهه با مهریۀ سی هزار تومان ) با یک شرط بین شما و مریم، در آورم؟

حمید می گوید: بله.

سپس آقای ترابی ( شخصِ ثالث ) بگوید :

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ، لِمُوَکِّلِی حمید فى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَهُما )

سپس از طرف حمید بگوید:

ص: 216


1- لازم نیست شخص ثالث متن شرط را بداند بلکه دانستن مریم و حمید کافی می باشد

( قَبِلْتُ لِمُوَکِّلِی حَمیدْ هکَذا )

با صدای الفاظ:

( مَتَّعْ تو مُوَکْ کِلَتی مَرْیَمْ ، لِ مُوَکْ کِ لی حمید فِلْ مُدَّتِلْ مَعْ لُومَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْ لُومِ بِشْ شَرْطِلْ مَعْ هُودِ بَیْ نَ هُما )

سپس از طرف حمید بگوید:

( قَبِلْ تو لِ مُوَکْ لی حمید ها کَ ذا )

وکالت به شخص ثالث با چند شرط

در صورتی که شخص ثالث ( مثلاً آقای ترابی ) بخواهد به وکالت از جانب حمید و مریم «صیغهٔ ازدواج موقت، با چند شرط » اجراء نماید، در ابتدا به مریم می گوید: آیا من از طرف شما ( مریم ) وکیل هستم که شما را به ازدواج موقت حمید با وقت معین ( مثلاً ده روز ) و با مهریّۀ مشخص ( ده هزار تومان ) با چند شرط معهود بین شما دو نفر در آورم؟

مریم بگوید: بله.

سپس به حمید بگوید : آیا من از طرف شما ( حمید ) وکیل هستم که شما را به ازدواج موقت مریم با وقت معین ( مثلاً ده روز ) و با مهريّۀ مشخص (ده هزار تومان ) با چند شرط معهود بین شما دو نفر در آورم؟

ص: 217

حمید بگوید : بله.

سپس شخص ثالث ( آقای ترابی ) بگوید:

( مَتَّعتُ مُوَکِّلَتی مَرْیَمْ ، لِمُوَکِّلِی حمید فى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ بِالشَّرطِ المَعْهُودِ بَيْنَهُما )

سپس بلافاصله بگوید:

( قَبِلْتُ لِمُوَکِّلِی حَمیدْ هکَذا )

با صدای الفاظ :

( مَتَّعْ تو مُوَکْ کِ لَ تی مَرْیَمْ ، لِ مُوَکْ کِ لَ تی حمید فِلْ مُدَّتِلْ مَعْ لُو مَتِ عَلَلْ مَهْرِلْ مَعْ لُومِ بِشّ شُورو طِلْ مَعْ هُودَ تِ بَیْ نَ هُما ).

( قَبِلْ تُو لِ مُوَکْ کِ لی حمید ها کَ ذا ).

به ازدواج موقت در آوردم موکّلۀ خودم مریم را برای موکِّلِ خودم حمید در مدت معلوم و معین بنا بر مهریّۀ مشخص با شرط هایی که بین مریم و حمید قرار داده شده است.

ص: 218

عده و احکام آن

زنی که نه سالش تمام شده و یائسه (1) نیست و شوهر موقت او با او نزدیکی (دخول ) کند ،اگر وقتش تمام شود و یا شوهر موقتش بقیۀ ایامش را به وی ببخشد ، بعد از جدا شدن باید عده نگه دارد.

عده به ایامی گویند که پس از جدا شدن ، زن باید صبر کند و حق شوهر کردن ندارد تا زمانی که دو بار خون حیض ببیند و همین که حیض دوّم را دید عدۀ او تمام می شود و می تواند شوهر دیگر اختیار نماید.

در صورتی که زن خون حیض نمی بیند بطور طبیعی و یا به علت آن که رحمش را در آورده باشند ، اگر در سن کسانی می باشد که حیض می بینند ( از 9 سال تا 50 یا 60 سالگی ) ، باید 45 روز عده نگه دارد . و بعد ازدواج موقت نماید.

ص: 219


1- یائسه زنی که پنجاه سالش تمام شده و غیر قُرشی ( سیدة ) است و دیگر خون حیض نمی بیند را یائسه گویند . در زن های قرشى (سيّدة ) سن یائسگی از شصت سال به بعد است.

چه زنانی عدّه ندارند

1 - زن یائسه :

یائسه زنی را گویند که اگر سیده باشد شصت سال او تمام شده باشد و اگر غیر سیده باشد پنجاه سالش تمام شده باشد. و دیگر خون حیض نبیند.

2 - غير مدخوله :

زنی که به عقد ازدواج در آمده باشد ولی با او دخول (در عقب یا جلو) نشده باشد و فقط سایر لذت ها از او برده شده باشد

3 - زنی که نه سالش تمام نشده باشد:

با توجه به این که عمل دخول بر دختری که نه سالش تمام نشده حرام می باشد در صورتی که دخول انجام شد عده نخواهد داشت.

زنانی که عده ندارند می توانند پس از تمام شدن وقت ازدواج فوراً با شخص دیگری ازدواج نمایند.

توضیح مطلب :

ایام عده بطور نمودار:

در صورتی که ایام ازدواج موقت یک ماه باشد مثلاً از تاریخ 1/10/ 75 تا 10 / 2 / 75 باشد و در تاریخ 2/12/ 75

ص: 220

حیض شد. حيض اول 75/2/12 حیض دوم 75/3/12

به محض دیدن حیض دوم یعنی 12 / 3/ 75 می تواند به ازدواج موقت شخص دیگر در آید لکن برای دخول باید صبر کند تا ایام حیض تمام شود(1).

* اگر شوهر موقت بخواهد در ایامی که زن در عدۀ ازدواج او می باشد دو مرتبه به زن رجوع کند ، لازم نیست زن ایام عده را به پایان برساند

* زنی که در ایام عده ( ممنوعیت از ازدواج ) بسر می برد، اگر مسألۀ حرمت ازدواج در این ایام را نمی دانسته ، و ازدواج مجدد نماید در صورتی که به او دخول نشده باشد زن به مرد حرام ابدی نخواهد شد لکن در صورتی که دخول انجام گرفته باشد ولو آن که مسأله را نمی دانسته زن به مرد حرام ابدی خواهد شد.

* زن و مردی که می دانسته اند که ازدواج در ایام عده حرام است اگر ازدواج نمایند ، زن به مرد حرام ابدی خواهد شد.

* عدۀ زنی که از ازدواج موقت حامله شده باشد به وضع حمل او و یا دیدن 2 حیض - در کسانی که حیض می بینند - و یا 45 روز -

ص: 221


1- توضیح این قسمت بزودی در صفحهٔ دیگر می آید

در کسانی که حیض نمی بینند - به هر کدام که زمانش بیش تر باشد - ایام حاملگی یا ایام 2 حیض و یا 45 روز - می باشد به این معنی که اگر ایام حاملگی او بیش تر باشد تا وضع حمل نکند حق ازدواج با دیگری را ندارد. و اگر ایام 2 حیض یا 45 روز بیش تر از ایام حاملگی باشد باید صبر کند تا 45 روز و یا مدت 2 حیض او تمام شود و بعد ازدواج نماید.

* عدۀ زنی که شوهرش بمیرد -چه در ازدواج موقت و یا دائم - چهار ماه و ده روز قمری می باشد اگر چه زن یائسه و یا صغیره و غیر مدخوله باشد (1) ، لکن اگر حامله بود و ایام حاملگی بیش تر از

چهار ماه و ده روز بود باید عدّه را به وضع حمل قرار دهد.

* زنی که در ایام عدّه وفات می باشد حرام است لباس های رنگارنگ بپوشد و هم چنین حرام است که آرایش نماید و زینت و طلا به خود نصب نماید.

اگر زن بگوید : من در ایام عده نیستم ، در صورتی که متهم به دروغگویی و یا فحشاء نباشد می شود حرف او را قبول نمود و با او ازدواج موقت یا دائم نمود.

ص: 222


1- در اصطلاح فقهی به این نوع عدّه ، عدّۀ وفات می گویند

احکام متفرقۀ عده

1 - عده به ایامی گویند که زن از ازدواج کردن ممنوع می باشد پس زنی که در عده است نمی تواند با غیر شوهری که از او در عده است با کس دیگری ازدواج نماید.

2 - اگر زن بگوید که در عده نیستم ( یعنی شرعاً ممنوع از ازدواج نیستم ) حرف او قابل قبول می باشد و نیاز به بیان شاهد و دلیل از او نیست و تحقیق هم در مورد او لازم نیست . مگر آن که زن بد نام باشد که در این صورت تحقیق لازم است.

3 - اگر در ازدواج ( موقت یا دائم )به زن دخول نشود (چه در پشت و چه در جلو ) عده ندارد . یعنی پس از طلاق در ازدواج دائم و تمام شدن وقت در ازدواج موقت ، بلافاصله می تواند با مرد دیگری ازدواج ( موقت یا دائم ) نماید.

4 - ايام عده ( ممنوعیت از ازدواج ) چه ایامی می باشد؟

اگر زن در ازدواج دائم طلاق داده شد و یا در ازدواج موقت مهلتش تمام شد و یا شوهر موقت او ، باقی ایام باقی مانده را به او بخشید.

الف - در صورتی که خون حیض می بیند ( رِگل می شود ) به مدت دیدن دو حیض می باشد . یعنی اگر در تاریخ پنجم اردیبهشت ماه ، مهلت ازدواج موقت به پایان رسید و هفتم اردیبهشت اولین

ص: 223

حیض را دید ، باید صبر کند تا حیض دوم را هم ببیند . یعنی تا هفتم خرداد ماه که حیض دوم اوست ، صبر کند .همین که حیض دوم را دید ، می تواند اقدام به ازدواج کند.

ب - در صورتی که خون حیض نمی بیند باید حداقل ،تا چهل و پنج روز صبر کند و بعد از چهل و پنج روز اقدام به ازدواج نماید.

5 - عدۀ زنی که از شوهر موقت خود باردار شود به تمام ایام حاملگی او و یا 2 حیض و یا 45 روز - هر کدام بیش تر باشد ، می باشد. یعنی تا وضع حمل نکند حق ازدواج با دیگری را ندارد. و در ازدواج موقت خرجی او در ایام بارداری به عهدۀ مرد نمی باشد مگر آن که در خواندن عقد شرط کرده باشند.

6 - اگر مرد بخواهد با زنی که با او ازدواج کرده و اکنون در عدۀ او است ، دو مرتبه ازدواج موقت نماید لازم نیست صبر کند تا ایام عدۀ او تمام شود بلکه می تواند با او مجدداً ازدواج نماید ، لکن باید دو مرتبه عقد جدیدی بخوانند.

7 - اگر با زنی که در عدۀ طلاق رجعی است زنا کند ، آن زن بر او حرام ابدی می شود.

8 - اگر با زنی که در عدۀ ازدواج موقت است زنا کند بعداً می تواند او را به عقد دائم و یا موقت خود در آورد.

ص: 224

احکام متفرقۀ زنان

1 - ازدواج موقت با زنی که ادعا می کند که شوهر ندارد، اشکال ندارد . و لازم نیست که انسان در مورد گفتۀ او تحقیق نماید.

ولو این که برای انسان علم به راستگویی آن زن حاصل نشود.

2 - اگر مردی زنی را به ازدواج دعوت کرد و او جواب مثبت بدهد تحقیق در مورد او لازم نیست و ازدواج با او صحیح است اگر چه مرد بداند که قبلاً این زن دارای شوهر بوده و حال ،ادعای طلاق یا مرگ او را می کند.

3 - زنی که متهمه است ( یعنی متهم به زنا دادن می باشد ) باید در مورد ازدواج با او و این که دارای شوهر هست تا نه تحقیق نمود.

4 - زن شوهر دار ( چه شوهر او دائمی باشد یا موقت ) اگر زنا کند بر مرد زنا کننده حرام ابدی می شود ولی بر شوهر خود حرام نمی شود.

5 - اگر بعد از عقد ( دائم یا موقت ) مرد بفهمد زن دارای شوهر بوده است باید فوراً از او جدا شود.

6 - اگر زنی را برای خود عقد کند چه دائم و چه موقت تا وقتی که آن زن در عقد اوست نمی تواند با خواهر آن زن ازدواج (موقت یا دائم ) نماید.

ص: 225

7 - انسان نمی تواند بدون اجازۀ زن (دائمه یا موقتهٔ ) خود ، با خواهر زاده و یا برادر زادۀ او ازدواج موقت یا دائم نماید. البته اگر ازدواج کرد و زن بعد از عقد اجازه بدهد عقد او صحیح می باشد ولی در صورتی که اجازه ندهد عقد باطل خواهد بود.

8 - اگر با زنی ازدواج موقت یا دائم نماید و به او دخول کند ، دختر آن زن که از شوهر قبلی او می باشد، و نوۀ دختری و نوهٔ پسری آن زن ( هر چه پائین روند ) با آن مرد محرم می شوند و دیگر نمی تواند با آنان ازدواج نماید.

9 - اگر کسی زنی را برای خود عقد نماید ( چه دائم و چه موقت ) اگر چه با آن زن دخول نکرده باشد مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر آن زن به آن مرد محرم ابدی می شوند و ازدواج با آن ها بر او حرام می شود.

10 - ازدواج با زن هایی که به انسان محرم هستند مانند مادر ، خواهر، دختر ، عمه ، خاله ، دختر برادر ، دختر خواهر، مادر زن ( فعلی و قبلی ) مادرِ مادر زن ، مادرِ پدر زن حرام می باشد.

11 - ازدواج با زن هائی که از طریق شیر خوردن به انسان محرم می شوند نیز حرام می باشد . مانند خواهر رضاعی و دختر رضاعی یعنی دختری که شیر همسر او را خورده است (1).

ص: 226


1- برای توضیح بیش تر به احکام شیر دادن در رساله های عملیه رجوع شود

12 - اگر وقت ازدواج موقت تمام شود ، زن به مرد حرام خواهد شد ، لکن مادر آن زن به انسان بطور همیشگی محرم خواهد بود.

13 - ازدواج موقت با زنان کافره که از اهل کتاب نیستند صحیح نیست لکن با زنان اهل کتاب چون نصاری ( مسیحی ) و کلیمی ازدواج موقت صحیح می باشد.

14 - مادر و خواهر و دختر کسی که لواط داده بر لواط کننده ( در صورتی که بالغ بوده ) حرام است . ولی اگر شک کند که دخول انجام شده یا نه بر او حرام نمی شوند.

15- اگر با زنی که ازدواج کرده (موقت یا دائم ) متوجه شود که قبلاً با برادر یا پدر یا پسر آن زن لواط کرده، باید از آن زن به هر نحو جدا شود و آن زن بر او حرام می باشد و لو این که از آن زن بچه دار شده باشد.

پس اگر به علت ندانستن مسأله با دختر یا مادر یا خواهر کسی که با او لواط کرد ازدواج کند ( چه دائم و چه موقت ) و بعد مسأله را متوجه شود به محض اطلاع باید از آن زن جدا شود.

16- اگر بعد از ازدواج ( دائم یا موقت ) معاذ اللّه با برادر زن یا پدر زن یا پسر قبلی آن زن لواط کند آن زن بر لواط کننده حرام نخواهد شد ، مگر آن که آن زن را طلاق بدهد و یا اگر ازدواج موقت

ص: 227

باشد وقتش تمام شود و بخواهد برای مرتبۀ دوم با آن زن ازدواج دائم یا موقت نماید که در این صورت آن زن بر او حرام خواهد بود.

17 - ازدواج دائم یا موقت با خواهر زن حرام و باطل است.

سؤال :آیا راهی برای ازدواج با خواهر زن وجود دارد؟

جواب : خیر ، مگر آن که زن خود را طلاق بدهد و یا اگر ازدواج با او موقت است باقی وقت را به او ببخشد و بعد از خروج آن زن از عده با خواهرش ازدواج نماید.

سؤال: آیا ازدواج موقت با دختر باکره صحیح است؟

جواب : ازدواج موقت با دختر باکره منوط به اجازۀ پدر او ، و در صورت نبودن پدر ، منوط به اجازهٔ جد پدری دختر می باشد. (1)

18 - در صورتی که دسترسی به پدر دختر باکره ، به هیچ وجه ممکن نباشد به علت غیبت و یا گم شدن طویل المدت پدر وجد پدری هم از دنیا رفته باشد و دختر هم احتیاج به ازدواج داشته باشد اجازه ساقط می شود.

19 - اگر بکارت دختر به واسطهٔ غیر از دخول از بین رفته باشد ، مثل این که بکارت خود را با انگشت یا شیئی دیگر از بین

ص: 228


1- به احکام دختر باکره که در همین بخش آورده ایم رجوع شود.

برده باشد و یا به واسطهٔ افتادن از بلندی از بین رفته باشد حکم دختر باکره را دارا و در شرائط عادی اجازهٔ پدر و یا جد پدری برای ازدواج با او بطور احتیاط واجب شرط می باشد.(1)

20 - اگر معاذ اللّه دختر باکره بواسطهٔ زنا بکارت خود را از دست داده باشد ، برای ازدواج کردن ( موقت یا دائم ) اجازه پدر یا جد پدری شرط نمی باشد. چون دیگر باکره نیست. البته بعضی از مراجع فعلی در این صورت نیز بنا بر احتیاط واجب اجازه را شرط می دانند(2)

ص: 229


1- به احکام دختر باکره رجوع شود.
2- به احکام دختر باکره رجوع شود

احکام و مسائل متفرقه

1 - اگر ازدواج موقت به قصد لذت بردن جنسی انجام شده و شرطی در میان نباشد ،باید زن کاملاً در مواقعی که مرد بخواهد خود را در اختیار او قرار بدهد

2 - پزشک و پرستار تا می توانند نباید بدن نامحرم را لمس کنند و در صورت ضرورت باید از دستکش استفاده نماید.

3 - پزشک و پرستار تا می توانند نباید به بدن نامحرم نگاه کنند و در صورت ضرورت باید از آئینه استفاده نماید و در صورتی که استفاده از آئینه ممکن نباشد باید فقط به حد ضرورت به همان موضع مربوطه نگاه کند . مثلاً اگر پزشک و یا پرستار ، مرد می باشد و مریض زن است و موضع درمان زانوی زن است فقط زانو را عریان کند و حتی پا و ساق او را بپوشاند.

4 - با وجود پزشک زن مراجعۀ زنان به پزشک مرد حرام می باشد ولی اگر خوف ضرر از مراجعه به پزشک زن باشد و هیچ پزشک زن هم موجود نباشد می شود به پزشک متخصص مرد مراجعه نمود لکن بر زن مریض و پزشک مرد رعایت موازین شرعی واجب می باشد. به این معنی که عنوان پزشک بودن محرمیّت آور نیست.

ص: 230

5- نگاه کردن با قصد لذت جنسی ، به هر کس و هر چیز حرام می باشد و لکن زن و شوهر می توانند با قصد لذت به تمام اعضای بدن هم دیگر نگاه کنند.

6 - نگاه کردنِ بدون لذت ، به صورت و دست ها و پاهای محارم ( کسانی که به انسان محرم می باشند ) اشکال ندارد.

7 - نگاه کردنِ به عورتین (پشت و جلو از زانو تا ناف ) محارم ولو بدون لذت باشد حرام می باشد.

8 - سقط جنين باتفاق جميع مراجع حرام می باشد ولو آن که جنین از زنا بوجود آمده باشد.

9 - اگر وجود جنین در شکم موجب تلف شدن مادر شود سقط جنین اشکال ندارد . تشخیص این مطلب بعهدۀ چند نفر پزشک خبره می باشد . و با گفتۀ یک پزشک نمی شود سقط جنین کرد.

10 - در ازدواج موقت شاهد بر اجراء صیغه لازم نیست. پس اگر زن و یا مرد ادعا کنند که زن و شوهر هستند درخواست شاهد از آن ها جایز نیست. بخلاف طلاق که در ثابت شدن طلاق احتیاج به شاهد می باشد.

11 - کسی که بواسطۀ نداشتن زن و یا شوهر به حرام می افتد واجب است ازدواج نماید.

12 - ماندن زن و مرد نامحرم در محلی که کسی نتواند بر آن ها

ص: 231

وارد شود حرام است . ولی در صورتی که احتمال فساد نرود و یا کسی بتواند بر آن ها وارد شود اشکال ندارد.

13 - ازدواج موقت چه به قصد محرمیت فقط ( بدون لذت ) و چه به قصد لذت بردن باشد صحیح است.

14 - در ازدواج موقت که وقت آن بیش از چهار ماه باشد مرد نباید بیش از چهار ماه نزدیکی را با زن ترک کند.

15 - در ازدواج دائم یا موقت مرد نمی تواند زن را مجبور به انجام کارهای خانه کند.

16 - فقط در ازدواج دائم اگر مرد زن خود را طلاق دهد و دو مرتبه ازدواج نماید و این عمل را سه بار تکرار کند یعنی سه مرتبه زن خود را طلاق دهد بر آن مردم حرام خواهد شد. مگر آن که آن زن با مرد دیگری ازدواج دائم نماید و عمل دخول هم انجام بگیرد و سپس مرد دوم آن زن را طلاق بدهد، در این صورت مرد اول می تواند با آن زن ازدواج نماید. در اصطلاح فقهی نام مرد دوم را مُحَلِّلْ گویند.

17 - عمل دخول با دختری که بالغ نشده (اگر چه بازدواج در آمده باشد )حرام می باشد . ولی سایر لذات برای مرد از دختر نابالغ حلال می باشد.

18 - در ازدواج ( موقت و دائم ) زن می تواند کاری کند ( غیر از

ص: 232

دخول )که از شوهرش منی خارج شود ولی مرد نباید در منی آمدن از خود کمک کند

19 - در ازدواج موقت مرد می تواند بدون اجازۀ زن ، منی خود را ، بیرون از رحم او بریزد.

20 - اگر قبل از اتمام وقت در ازدواج موقت بخواهند از یک دیگر جدا شوند کافی است مرد به زن بگوید : باقی وقت ازدواج را به تو بخشیدم.

21 - در ازدواج موقت زن از مرد ارث نخواهد برد.

22 - در ازدواج موقت زن باید کاملاً مشخصه باشد و همین طور مرد، پس مرد نمی تواند بگوید من یکی از این زنان را بازدواج موقت خود در می آورم بدون آن که معلوم باشد. و یا این که زن بدون قصد معلوم بگوید خودم را بازدواج یکی از این چهار مرد در می آورم.

23 - مرد و یا زن و یا هر دو می توانند بصورت تلفنی شخص دیگری را وکیل خود نمایند تا در غیاب آن ها اجرای صیغۀ عقد نماید.

24 - وقتی زن و شوهر نزد هم دیگر هستند پسر آن ها حق ورود بر آن ها را بدون اجازه ندارد لکن پدر می تواند بدون اجازه وقتی که پسر و یا دخترش نزد همسر خود هستند بر آن ها وارد شود.

ص: 233

25 - بر زن حرام است که صدایش را طوری ادا کند که مورد به هیجان آمدن و یا لذت بردن غیر شوهر خود شود.

26 - بر مرد مکروه است که به زن ابتداءً سلام کند خصوصاً اگر زن جوان باشد.

27 - شنیدن صدای زن نامحرم با قصد لذت حرام می باشد.

28 - در صورتی که بخواهند وقت ازدواج موقت را اضافه کنند مرد می تواند باقی وقت را به زن بخشیده و مجدداً صیغۀ ازدواج موقت را اجرا کنند . و یا این که صبر کنند تا وقت این ازدواج تمام شده و مجدداً صیغهٔ دیگری اجرا نمایند.

29 - در ازدواج موقت حداقل ، وقتی که می شود قرار داد؛ مهلتِ فرضیِ یک استمتاع ( لذت بردن چه دخول و چه غیر آن ) و حداکثر یک عمر متعارف مثلاً هشتاد سال ، نود سال می باشد.

30 - زن مادامی که به ازدواج موقت مردی است نمی تواند متعۀ کس دیگری بشود

در این جا لازم است متذکّر شویم در صورتی که بعضی از مسائل برای خوانندگان عزیز روشن نشده باشد و یا سؤالاتی برای آن ها پیش آید که ما متذکّر آن ها نشده ایم می توانند بوسیلۀ نامه با دفاتر مراجع عظام خود در قم و مکان های دیگر استفتاء نمایند.

ص: 234

فهارس عمومى

1 - فهرست آيات

2 - فهرست نام ها

3 - فهرست كتاب ها

4 - فهرست مطالب

ص: 235

ص: 236

فهرست آيات

110 ،آل عمران ،﴿ أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾...82

89 ، اسراء ، ﴿ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا ﴾...81

187 ، اعراف ، ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾...81

37 ، انعام ، ﴿ اَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴾...82

111 ، انعام ، ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ ﴾...82

100 ، بقرة ، ﴿ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾...82

106 ، بقرة ،﴿ مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ.. ﴾...108

243 ، بقرة ،﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴾...81

3 ، تحریم ، ﴿ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا .. ﴾...133

ص: 237

26، جاثیه ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

52، حج ، ﴿ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ.. ﴾...107

3، دهر ، ﴿ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا ﴾...28

49، ذاریات ، ﴿ وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ .. ﴾...27

1 ، رعد ، ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾...81

6 ، روم ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

30 ، روم ، ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

78 ، زخرف ، ﴿ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴾...82

28 ، سبأ ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

36 ، سبأ ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

8 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

ص: 238

68 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

103 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

121 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

139 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

158 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

176 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

190 ، شعراء ، ﴿ وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾...82

223، ﴿أَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ﴾...83

63 ، عنکبوت ، ﴿ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴾...83

57 ، غافر ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

59 ، غافر ، ﴿ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴾...81

61 ، غافر ، ﴿ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴾...81

50 ، فرقان ، ﴿ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا ﴾...81

1 ، طلاق ، ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ .. ﴾...110

38 ، مائدة ، ﴿ وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا ﴾...175

103، مائدة ، ﴿ اكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴾...82

ص: 239

5 ، مؤمنون ، ﴿ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ .. ﴾...117،29

6، مؤمنون ، ﴿ إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ .. ﴾...117،29

3 ، نجم ، ﴿ وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴾...108

101 ، نحل ، ﴿ وَ إِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ.. ﴾...107

1 ، معارج ، ﴿ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ... ﴾...154

38 ، نمل ، ﴿ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

61 ، نمل، ﴿ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...83

12 ، نساء ، ﴿ وَ لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ ﴾...114

19 ، نساء ، ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ ..﴾...18

22 ، نساء ، ﴿ وَ لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ ﴾...18

23 ، نساء ، ﴿ حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ ..﴾...88

24 ، نساء ، ﴿ ..وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ ..﴾...89 ، 171

24 ، نساء ، ﴿ .. فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ..﴾...32 ،154

25 ، نساء ، ﴿ فَانْكِحُو هُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ.. ﴾...20

26 ، نساء ، ﴿ يريدُ اللّهَ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ..﴾ ...90

ص: 240

62 ، نساء ،﴿ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ .. ﴾...105

17 ، هود ، ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

18 ، هود ، ﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴾...5

21 ، یوسف ، ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

38 ، یوسف ، ﴿ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴾...81

40 ، یوسف ، ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

68 ، یوسف ، ﴿ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴾...81

ص: 241

ص: 242

فهرست نام ها

ابا بصیر...129

ابراهیم ( حافظ )...66

ابن ابی الحدید...68،67،66،65

ابن ابی عمرۀ انصاری...55

ابن اثیر...65،59

ابن انباری...92

ابن جریح عبد الملک...56،46

ابن جریر..92

ابن حجر...59

ابن خلّکان...151،59

ابن رشید...51

ابن سعد...65

ابن شحنه...67

ابن عبد ربه...66،52

ابن قتیبۀ دینوری...65

ابن کثیر...114،92،68

ابن ماجه...70،41

ابن مسعود...92

ابن هشام...68

ابو الفرج اصفهانی...151

ابو بکر...52،51،49،48،45،38،31

ابو حنیفه...173،155،154،153،152

ابو داود...92،70،53،48

ابو سفیان...15

ابو هریره...119

ابی بصیر...139

اُبَیّ بن کعب...91،75،44

ابی ثابت...91

ابی حیّان...92

ابی رجاء...38

ص: 243

ابی سعید خدری انصاری...75،51

ابی عمر...73،56،52،44،42

ابی مسعود...92

ابی نضرة...94،93

ابی یونس (قاضی)...91،70

احمد حنبل...96،91،70،65،59،55،54،53،49،44،42،41،34،33

اسماعيل بن فضل هاشمی...138

اسماعیل جعفی...138

اسماء بنت ابی بکر...53

ام عبد اللّه بنت خيثَمَه...47

امير المؤمنين على بن ابى الطالب عليه السلام...181،129،126،100،80،79،69،68،66،65،56،48،46،35،5

امینی ( علامه )...92،91،84،74،73،56،50،42،40،39،38،33،16

ایوب...51

امام باقر علیه السلام...137،136،135

بحرانی...67

بخاری...105،91،71،70،68،64،59،46،39

بغوی...113،91،44

بکر بن محمد...143،133

بکر بن محمدی...133

بلاذی...66

بیاضی...67

بیضاوی...92

بیهقی...113،92،91،71،70،59،42،40

ترمذی...43،35،34

جابر بن عبد اللّه انصاری...87،74،51،49،47،44،39،37

ص: 244

جبرئیل...135

جصاص...97،91،59

جوزی، ابن قیّم...52،51،44،43،42،34

حبيب بن مسلمۀ فهری...73،72،71

حجة بن الحسن المهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشريف...5

حسن بن ظریف...141

حَكَم...91،75،46

حلّى (علامه )...186

خالد بن مهاجر مخزومی...75،55

خولة بنت حكيم...45

دارمی...113،42

ذهبی (مورخ)...56،42

راغب اصفهانی...59،54،53،37

ربيعة بن اُميّة ثقفى...75

امام رضا عليه السلام...131

زرارة بن اعین...144،143،136

زرقان...42

زمخشری...91،59

سبط ابن جوزی...65،51

امام سجاد علیه السلام...141

سدّی...75

سراقة بن مالک...69

سعد بن مالک...42

سعيد بن جبير...94،91،75،43

سلمة بن اُميّة جمحی...75

سليمان بن يسار...47

سليم بن قيس...80

سیوطی، جلال الدین...120،114،106،105،104،92،68،60،59

شاذان بن سعد...143،142

شافعی...98،56

شرف الدین عاملی (سید)...152

شرید...115

شعبه...91

ص: 245

شهرستانی...68،66،64

شهید ثانی...128،127،120

امام صادق علیه السلام...152،144،143،140،139،138،137،136،134،133،130،129،21

صالح بن عقبه...134

طاوس یمانی...75

طبرانی...92

طبری، ابن جریر...170،113،100،91،68،67،59،54،48،47

عايشه...106،105

عبد الرّزاق ( حافظ )...48

عبد العزيز مكى...56

عبد الفتاح عبد المقصود...68،66

عبد الکریم الخطیب...68

عبد اللّه بن زیبر...72،71،52،39،37

عبد اللّه بن سلیمان...129

عبد اللّه بن سنان...130

عبد اللّه بن عباس...116،115،94،93،91،74،65،56،52،46،44،43،39،37،36

عبد اللّه بن عمر...69،55،43،36،35،34

عبد اللّه بن عمر عدوی...74

عبد اللّه بن مسعود الهذلی...74

عبد الملک بن عبد العزیز بن جریح ابو خالد مکی...125

عبد بن حمید...92

عثمان بن عفان...73،72،71،40،39،35

عروة بن زیبر...51،45،43

عطاء ابو محمّد یمانی...75

عقبه...135

عمار (غلامِ شرید)...115

عمران بن حصین خزاعی...102،91،74،49،38

عمر بن خطاب...39،38،37،35،34،32،31

ص: 246

85،181،170،137،136،127،126،125،121،119،102،101،100،95،94،84،79،74،73،72،71،70،69،68،67،66،64،63،62،61،60،58،57،55،54،53،52،51،50،49،48،47،46،45،44، 43،42،41،40

عمرو بن حُرَیث قرشی...75،46

عمرو بن عاص...15

عمرو بن عبدودّ...73

عمرو بن مُرّوة...94

عُمَیر...94

عیاشی...130،129،19

فاطمۀ زهرا سلام اللّه علیها...69

فخر الدین ابو احمد زیلعی...49

فخر رازی...186،185،116،113،110،103،102،100،99،98،97،92،73،70،69،62،60،59،36،33

قتادة...94،91

قرطبی...113،91،59،56،39

قسطلانی...40

قوشجی...60،54

گلپایگانی، سید محمد رضا...204

مالک...59

مؤمن طاق...173،155،154،153،152

مأمون عباسی...151

متقی هندی...55،48،47

مجاهد...91

محمد بن عبد اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم...43،42،41،40،39،38،37،36،35،34،33،32،31،27،21،5

ص: 247

186،172،159،154،138،137،135،134،133،131،127،126،125،120،119،115،111،110،109،108،106،105،102،101،100،99،97،96،95،90،87،86،85،84،83،80،74،73،72،71،70،69، 68،67،64،63،62،61،60،58،57،54،53،52،51،50،49،48،46،44

محمد بن عبد اللّه نوفل..42

محمد بن فیض...140

محمد بن مسلم...140،137

محمد فؤاد عبد الباقی..65

محمد کلانتر( سید )...120

محمود بن احمد عینی...51

مسلم...113،92،87،71،70،65،59،49،40،39

مسلم قری...53

معاویة بن ابی سفیان...74،42،15

معبد بن اُمیّه جمحی...75

امام موسی بن جعفر علیه السلام...143

نبوی...108،92

نسائی...95،71،70،55،54،47،41،40،36،33

نَوَوی...113،92،65،40

وجدی فرید...22

هاشم بن عبد اللّه...19

هروی...59

هشام...136

هیثمی...42

یحیی بن اکثم...151،53

ص: 248

فهرست کتاب ها

الإتقان فی علوم القرآن ، سیوطی...106،104

الآثار ، قاضی ابى يونس...70

اجتهاد در مقابل نص، علامه سید شرف الدین عاملی...152

احکام القرآن ، جصّاص...91،59

احکام القرآن ، قاضی...91

الإرشاد، قسطلانی...40

الإستيعاب ، ابو عمر...56

اصول کافی...155

اعلام النساء...66

الإمام على ، عبد الفتاح عبد مقصود...68،66

الإمامة و السياسة، ابن قتيبۀ دینوری...65

انساب الاشراف ، بلاذری...66

الأوائل ، سيوطى...60

بحار الأنوار...130

بدایة المجتهد، ابن رشد...51

بصائر الدرجات...41

تاریخ ابن خلّکان...59

تاریخ الخلفاء، سیوطی...68،59

تاریخ طبری...68،67

تاریخ مدینۀ منوره...33

تبیان الحقایق فی شرح کنزل الدقائق ، فخر الدین ابو احمد زیلعی...49

تذکرة الحّفاظ ، ذهبی...44،42

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی...65

تفسیر ابن کثیر...114،91،68

تفسیر البرهان...130،129

تفسیر الخازن...114،91،68

ص: 249

تفسير الميزان...19

تفسیر أبی حیان...92

تفسیر أبی مسعود...92

تفسیر بغوی...113،91

تفسیر بیضاوی...92

تفسیر رازی...92

تفسیر زمخشری...91

تفسیر سیوطی...114،92

تفسیر صافی...130

تفسیر طبری...113،91،59

تفسیر عیاشی...130،129،19

تفسیر قرطبی...113،91،59،56،39

تفسیر کبیر، فخر رازی...186،185،116،113،110،103،102،99،98،62،59،36،33

تهذیب التهذیب...56

تیسیر الوصول...41

الجامع الصحیح...37

جامع العلم،ابو عمر...73

الجامع الکبیر،سیوطی...114،59

جواهر الکلام...112

حاشیۀ سندی بر صحیح بخاری...64

حاشیۀ شرح المواهب...44

حدائق النّاضرة...155

خصال...136

دائرة المعارف وجدی...22

الدّر المنثور ،جلال الدین سیوطی...116،59

دیوان شعر (عربی)، حافظ ابراهیم...66

روضة المنابر، ابن شحنه...67

ریاض النضرة...68

زاد المعاد،ابن قیّم جوزی...52،44،43،42،34

سلیم بن قیس...80

سنن ابن ماجه...70،41

سنن ابی داود...92،70

سنن دارمی...113،42

سنن کبری ،بیهقی...113،92،91،71،70،59،42،40

سنن نسائی...95،71،55،54،41،36،33

السیرة الحلبیة...68

السیرة النبویة، ابن هشام...68

ص: 250

شرائع الإسلام...205،193،192،186

شرح المواهب...44

شرح المُوَطَّأ ، زرقانی...42

شرح تجرید قوشجی...60،54

شرح صحیح بخاری ، فتح الباری...46

شرح صحیح مسلم ، نووی...113،92

شرح لمعۀ شهید ثانی...127،120

شرح معانی الآثار...69

شرح نووی بر صحیح مسلم...65

شرح نهج البلاغۀ ابن اب الحدید...68،67،66،65

شهیرات النساء...66

صحاح ستّه...34

صحیح بخاری...91،71،70،68،64،59،39

صحیح ترمذی...43،35،34

صحیح مسلم...113،91،71،70،65،59،49،40،39

صحیح نسائی...70

صراط مستقیم، بیاضی...67،54

طبقات ، ابن سعد...65

عروة الوثقى...112

عقد الفريد، ابن عبد ربه...66،53،52

العلم، ابو عمر...52

عمر بن الخطاب ،عبد الکریم الخطیب...68

عیون الاثر...69

عیون الأخبار...67

غایة المرام،بحرانی...67

الغدیر...170،114،93،91،84،75،73،67،58،56،55،54،53،52،51،50،49،48،47،46،45،44،43،42،40،38،34،33،16

ابی الحدید...68،67،66،65

الغریبین،هروی...59

الفائق، زمخشری...59

فتح الباری، ابن حجر...59

فتح الباری، نسائی...56،47،46،40

ص: 251

فروع کافی...129

فقه الجنس ( کتاب فقه حنفی )...152

الكامل فی التاريخ...67

كنز العمال، متقی هندی...170،66،56،55،49،48،47

لمعه، شهید ثانی...128،112

مجمع الزوائد، هیثمی...42

محاضرات الدباء، راغب اصفهانی...59،54،53،37

مختصر العلم، أبی عمر...52،44،42

مختصر جامع العلم...73

مرآة الزمان، ابن جوزی...51

المرضی...64

مستدرک...112

مسند احمد حنبل...96،91،70،65،59،55،54،53،49،44،42،41،34،33

مسند أبی داود...53

المصباح المنیر...65

الملل و النحل،شهرستانی...68،66،64

من لایحضر الفقیه...135

المُوَطَّأ ، مالک...59

میزان الاعتدال...56

النهایة فی غریب الحدیث و الأثر،ابن اثیر...65،59

نهج البلاغه...80

وسائل الشیعة...144،143،139،138،137،136،135،134،133،132،131،130،129،112

ص: 252

فهرست مطالب

مقدمه...5

بخش اول : زن و ازدواج در زمان جاهلیت...9

جایگاه زن در زمان جاهلیت...11

مهر و صداق در زمان جاهلیت...13

اقسام ازدواج در زمان جاهلیت...14

بخش دوم : تاریخ ازواج موقت در اخبار اهل سنت...25

تاریخ ازدواج موقت در اسلام...27

ازدواج موقت در نظر اهل سنت...30

مخالفین عمر دربارۀ تحریم ازدواج موقت...35

نقل عده ای از روایات...40

اول کسی که از متعه جلوگیری کرد...58

نقد و بررسی کلام عمر از نظر فخر رازی...60

جواب به فخر رازی...62

معترضین به تحریم ازدواج موقت...69

بخش سوم : ازدواج موقت از نظر قرآن...77

ص: 253

اشاره...79

مذمت رأی اکثر و اکثریت در قرآن...81

نظرات دربارۀ ازدواج موقت...84

آیۀ سورۀ نساء دربارۀ حلیت متعه...86

تفاسیر اهل سنت در این باره...91

عدم تحریف قرآن...94

نقد و بررسی مهم ترین نظریه...97

معنای نسخ...103

مقدمۀ اول : مکی و مدنی بودن قرآن...104

مقدمۀ دوم : ناسخ و منسوخ در قرآن...107

نسخ در اصطلاح...107

نسخ آیۀ مورد بحث با توجه به نظرات مختلف...110

بعضی از شرائط ازدواج موقت...112

بخش چهارم : ازدواج موقت از دیدگاه اخبار و احادیث شیعه...123

ازدواج موقت از دیدگاه اخبار شیعه...125

احادیث دال بر حواز ازدواج موقت و علت آن...129

احادیثی که دال بر مستحب بودن ازدواج موقت می باشد...133

احادیثی که دلالت بر کراهت ازدواج موقت در مواردی می کند...140

احادیثی که دلالت بر احکام متعه می نمایند...143

بخش پنجم : ازدواج موقت از دیدگاه عقل...145

اشاره..147

ص: 254

مشکلات عدم ازدواج موقت...149

بخش ششم : اعتراضات به ازدواج موقت و جواب آن...157

اشاره...159

اعتراضات...161

1 - متعه ارزش زن را پائین می آورد...163

2 - متعه موجب می شود زن بازیچۀ دست مرد شود...166

3 - متعه هیچ فرقی با سفاحت و زنا ندارد...170

4 - آیا کسانی که مدعی حلال بودن ازدواج موقت هستند خود حاضر به این ازدواج با نوامیسشان هستند ؟...173

بخش هفتم: شرایط ازدواج موقت...183

اشاره...185

شرائط اجراء صیغۀ ازدواج موقت...186

شرط اول : صيغۀ عقد ازدواج موقت...188

احکام و فروع صيغۀ ازدواج موقت...191

شرط دوم : تعیین مَهر و اجرت در ازدواج موقت...192

بخش هشتم : آشنایی بیش تر با احکام ازدواج موقت...195

اشاره...197

شرط گذاری در ازدواج موقت...198

طرز خواندن صیغۀ ازدواج موقت با شرط...201

دختر باکره و ازدواج موقت...204

احکام و فروع خواندن صیغۀ ازدواج موقت...207

ص: 255

احكام وکالت صیغۀ ازدواج موقت...210

در صورتی که زن قادر به خواندن صیغۀ عقد نباشد...210

زن به طرف ازدواج موققت خود وکالت بدهد...210

زن به شخص ثالث وكالت بدهد...212

وکالت به طرف ازدواج با یک شرط...214

وکالت به طرف ازدواج با چند شرط...215

وکالت به شخص ثالث با یک شرط...216

وکالت به شخص ثالث با چند شرط...217

عده و احکام آن...219

چه زنانی عده ندارند...220

احكام متفرقۀ عده...223

احکام متفرقۀ زنان...225

احکام و مسائل متفرقه...230

فهارس عمومی...235

1 - فهرست آیات...237

2 - فهرست نام ها...243

3 - فهرست كتاب ها...249

4 - فهرست مطالب...253

ص: 256

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109