حیات برزخی

مشخصات کتاب

سرشناسه : سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، 849 - 911ق.

عنوان و نام پديدآور : حیات برزخی/ جلال الدین سیوطی؛ ترجمه علی اکبر مهدی پور.

مشخصات نشر : قم: رسالت، 1389.

مشخصات ظاهری : 112 ص.؛ 21×14/5 س م.

شابک : 15000 ریال 978-964-6838-42-0 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : برزخ

برزخ -- احادیث

زندگی پس از مرگ

شناسه افزوده : مهدی پور، علی اکبر، 1324 -، مترجم

رده بندی کنگره : BP222/24/س9ح9 1389

رده بندی دیویی : 297/44

شماره کتابشناسی ملی : 2 0 4 7 5 8 2

بیوگرافی مؤلّف :

حافظ ابوالفضل جلال الدّین عبدالرّحمان بن ابی بکر سیوطی ، در شب اوّل رجب 849 ق . دیده به جهان گشود ، در سنین کودکی پدر را از دست داد ، در هشت سالگی حافظ کلّ قرآن بود ، الفیّه ابن مالک ، منهاج نووی و منهاج الفقه بیضاوی را در آن سنّ حفظ کرده بود .

از 17 سالگی ( 866 ق . ) به تألیف روی آورد ، در 23 سالگی ( 872 ق . ) حلقه های املای حدیث دایر کرد ، از محدّثان فراوانی حدیث آموخت و از 150 نفرشان اجازه روایتی دریافت نمود و شاگردان فراوانی در تفسیر و حدیث تربیت کرد و به آنها اجازه روایتی داد .

ص: 1

از علمای برجسته مصر چون شیخ زین العابدین عُتبی ، شیخ سراج الدین عمر الوَردی ، شیخ صالح بُلقینی ، شرف الدّین مناوی ، سیف الدّین قطلوبغا و تقی الدّین شمنی بهره ها برد و از شیخ صالح بُلقینی ( م : 868 ق . ) اجازه فتوا دریافت نمود ، در حالی که به هنگام وفات او بیش از 19 سال نداشت .

از شاگردان نامدارش : عبدالوهّاب شعرانی ، ابوالبرکات محمّد بن أیاس حنفی و شمس الدّین داودی را می توان نام برد .

سیوطی در کتاب « حسن المحاضرة » از 300 عنوان از آثارش نام می برد که تا آن زمان از تألیف آنها پرداخته بود .(1)

شعرانی در ذیل طبقاتش می نویسد : 460 عنوان از آثارش در فهرست مؤلّفاتش آمده است .

بروکلمان از 415 عنوان ، فلوگل از 560 عنوان ، جمیل بیک از 576 عنوان(2) و بغدادی از 581 عنوان از آثارش را نام برده است .(3)

شاگردش ابن ایاس گوید : تعداد آثار او به 600 عنوان می رسد .(4)

سیوطی در غالب رشته ها آثار ارزشمندی از خود به یادگار نهاده ، ولی در هفت رشته از علوم صاحب نظر و متبحّر بود که عبارتند از :

1 ) تفسیر ؛ 2 ) حدیث ؛ 3 ) فقه ؛ 4 ) نحو ؛ 5 ) معانی ؛ 6 ) بیان ؛ 7 ) بدیع .

ص: 2


1- . سیوطی ، حسن المحاضرة ، ج 1 ، ص 340 .
2- . جمیل بیک العظم ، عقد الجوهر .
3- . بغدادی ، هدیّة العارفین ، ج 5 ، ص 534 - 544 .
4- . ابن ایأس ، بدائع الظّهور فی وقائع الدّهور ، ج 2 ، ص 63 .

وی پس از یک عمر تلاش ، تحقیق ، تدریس و تألیف در پگاه جمعه 19 جمادی الاولی 911 ق . در قاهره درگذشت .

مجموعه فتاوای سیوطی

79 عنوان از آثار سیوطی ، در مجموعه ای به نام « الحاوی للفتاوی » به طبع رسیده ، که یکی از آنها به « حیات برزخی » اختصاص دارد .

جلال الدّین سیوطی این رساله را « إنباء الأذکیاء بحیاة الأنبیاء » نام نهاده که به عنوان شصت و یکمین رساله در این مجموعه چاپ و منتشر شده(1) و اینک ترجمه آن از نظر خوانندگان گرامی می گذرد .

* * *

ص: 3


1- . جلال الدّین سیوطی ، الحاوی للفتاوی ، ج 2 ، ص 139 - 146 ، از منشورات محمّدعلی بیضون ، دارالکتب العلمیه ، بیروت ، 1421 ق . و در چاپ قاهره : ج 2 ، ص 147 - 155 ، قاهره ، 1352 ق .

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

إنباء الأذکیاء بحیاة الأنبیاء

الحمد للّه و سلام علی عباده الّذین اصطفی

پرسمان : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قبر شریفش زنده است

مشهور شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قبر شریفش زنده است و روایت شده که فرموده اند :

ما مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلاّ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی ، حَتّی أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ ؛

هیچ کسی نیست که بر من سلام کند ، جز این که خداوند رُوحم را به من برمی گرداند تا سلام او را پاسخ بگویم .

از این حدیث استفاده می شود که در مواقعی روح از بدن مبارکشان جدا می شود ، پس چگونه این حدیث با حیات برزخی آن حضرت سازگار می باشد ؟

مؤلّف :

پرسش خوبی است و جای دقّت و تأمّل می باشد .

در پاسخ از پرسش بالا می گوییم :

ص: 4

امّا زنده بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران علیهم السلام در عالم برزخ برای ما به طور قطعی ثابت است ، زیرا دلایل فراوان در این زمینه در نزد ما موجود است و روایات در این مورد به حدّ تواتر رسیده است و بیهقی رساله مستقلّی پیرامون حیات برزخی پیامبران تألیف نموده است .

و اینک شماری از احادیثی که بر آن دلالت می کند :

1 . مسلم با سلسله اسنادش از انس روایت کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شبی که به معراج برده شد ، بر موسی علیه السلام گذر کرد ، در حالی که او در قبر خود نماز می خواند .

2 . ابونُعَیم در حلیه الأولیاء از ابن عباس روایت کرده که رسول اکرم

صلی الله علیه و آله از کنار قبر موسی علیه السلام گذر کرد و او در قبر خود مشغول نماز بود .

3 . ابویعلی در مسند خود و بیهقی در کتاب « حیاة الأنبیاء » از انس روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :

اَلْأَنْبِیاءُ أَحْیاءٌ فی قُبُورِهِمْ یُصَلُّونَ ؛

پیامبران در قبرهای خود زنده هستند و نماز می گزارند .

4 . ابونُعَیم در حلیة الاولیاء از یوسف بن عطیّه روایت کرده که گفت : از ثابت بنانی شنیدم که به حمید الطّویل می گفت : آیا به تو رسیده است که به جز پیامبران کسی در قبر خود نماز بخواند ؟ گفت : نه .

5 . ابوداود و بیهقی از أوس بن أوس ، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :

مِنْ أَفْضَلِ أَیّامِکُمْ یَوْمُ الْجُمُعَةِ ، فَأَکْثِرُوا عَلَیَّ الصَّلاةَ فیهِ ،

ص: 5

فَإِنَّ صَلاتَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیَّ ؛

روز جمعه از برترین روزهای شماست ، در روزهای جمعه بر من فراوان صلوات بفرستید ، که صلوات شما بر من عرضه می شود.

اصحاب عرضه داشتند : صلوات ما چگونه بر شما عرضه می شود در حالی که بدن شما پوسیده می گردد ؟ فرمود :

إِنَّ اللّه َ حَرَّمَ عَلَی الْأَرْضِ أَنْ تَأْکُلَ أَجْسامَ الْأَنْبِیاءِ ؛

خداوند بر زمین حرام کرده که پیکر پیامبران را بخورد .

6 . بیهقی در شعب الایمان و اصفهانی در التّرغیب ، از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

مَنْ صَلّی عَلَیَّ عِنْدَ قَبْری سَمِعْتُهُ ، وَمَنْ صَلّی عَلَیَّ نائِیاً بُلِّغْتُهُ ؛

هر کس در کنار قبر من بر من صلوات بفرستد من آن را می شنوم ، و هر کس از راه دور بر من صلوات بفرستد به من ابلاغ می شود .

7 . بخاری در تاریخ خود از عمّار روایت کرده که گفت : از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود :

إِنَّ للّه ِ تَعالی مَلَکاً أَعْطاهُ أَسْماعَ الْخَلائِقِ ، قائِمٌ عَلی قَبْری ، فَما مِنْ أَحَدٍ یُصَلّی عَلَیَّ صَلاةً اِلاّ بُلِّغْتُها ؛

خدای متعال را ملکی هست که گوش مخلوقات را به او عطا

ص: 6

فرموده ، او در کنار قبر من ایستاده است ، کسی بر من صلوات نمی فرستد ، جز اینکه به من ابلاغ می شود .

8 . بیهقی در حیاة الأنبیاء و اصفهانی در التّرغیب از انس روایت کرده اند که گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مِائَةً فی یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَلَیْلَةِ الْجُمُعَةِ ، قَضَی اللّه ُ لَهُ مِائَةَ حاجَةٍ ، سَبْعینَ مِنْ حَوائِجِ الاْخِرَةِ وَثَلاثینَ مِنْ حَوائِجِ الدُّنْیا ، ثُمَّ وَکَّلَ اللّه ُ بِذلِکَ مَلَکاً یُدْخِلُهُ عَلَیَّ فی قَبْری ، کَما یُدْخَلُ عَلَیْکُمُ الْهَدایا ، إِنَّ عِلْمی بَعْدَ مَوْتی کَعِلْمی فِی الْحَیاةِ ؛

هر کس در روز جمعه و شب جمعه یکصد مرتبه بر من صلوات بفرستد ، خداوند یکصد حاجت او را برآورده سازد ، هفتاد حاجت از حوائج آخرت و سی حاجت از حوائج دنیا .

آنگاه خداوند فرشته ای را موکّل می سازد که این درودها را در قبر به نزد من بیاورد ، همانگونه که هدایا به نزد شما آورده می شود .

بی گمان آگاهی من پس از مرگ همانند آگاهی من در حال حیات می باشد .

در نقل بیهقی آمده است :

یُخْبِرُنی مَنْ صَلّی عَلَیَّ بِاِسْمِهِ وَنَسَبِهِ ، فَأُثِبْتُهُ عِنْدی فی صَحیفَةٍ بَیْضاءَ ؛

آن فرشته کسی را که به من صلوات بفرستد با نام و نسبش به

ص: 7

من خبر می دهد و من آن را در دفتر سپیدی که در نزد من هست ثبت می نمایم .

9 . بیهقی از انس ، از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :

إِنَّ الْأَنْبِیاءَ لا یُتْرَکُونَ فی قُبُورِهِمْ بَعْدَ أَرْبَعینَ لَیْلَةً ، وَلکِنَّهُمْ یُصَلُّونَ بَیْنَ یَدَیِ اللّه ِ حَتّی یُنْفَخَ فِی الصُّورِ ؛

پیامبران پس از چهل شب در قبرهای خود وانهاده نمی شوند ، لکن تا هنگامی که در صور دمیده شود ، در پیشگاه خدا نماز می گزارند .

10 . سفیان ثوری در « الجامع » از استاد خود ، از سعید بن مسیّب روایت کرده که گفت :

هیچ پیامبری بیش از چهل روز در قبر خود توقّف نکرده ، جز اینکه به ملکوت اعلی پر کشیده است .

بیهقی گوید :

بر این اساس آنها همانند دیگر زندگان خواهند بود در هر جایی که خداوند آنها را نازل فرماید .

سپس بیهقی می افزاید :

برای حیات برزخی پیامبران شواهدی هست .

آنگاه داستان معراج و دیدار پیامبر را با گروهی از پیامبران و گفت وگوی آن حضرت را با آنان نقل کرده است .

ص: 8

11 . بیهقی حدیث ابوهریره را با سلسله اسنادش روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از آن می فرماید :

وَقَدْ رَأَیْتُنی فی جَماعَةٍ مِنَ الْأَنْبِیاءِ ، فَإِذا مُوسی قائِمٌ یُصَلّی ، فَإِذا رَجُلٌ ضَرْبُ جُعْدٍ ، کَأَنَّهُ مِنْ رِجالِ شَنُوءَةٍ ، وَاِذا عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قائِمٌ یُصَلّی ، وَاِذا اِبْراهیمُ قائِمٌ یُصَلّی ، أَشْبَهُ النّاسِ بِهِ صاحِبُکُمْ - یعنی نفسه - فَحانَتِ الصَّلاةُ فَاَمَّمْتُهُمْ ؛

خود را در میان شماری از پیامبران دیدم که موسی علیه السلام ایستاده مشغول نماز بود ، او مردی با موهای مُجَعَّد به سیمای مردان شَنُوءَه(1) بود ، عیسی بن مریم علیه السلام نیز مشغول نماز بود ، ابراهیم علیه السلام نیز به نماز ایستاده بود ، که صاحب شما ( یعنی خود آن حضرت ) از همه به او شبیه تر بود . پس وقت نماز فرارسید و به امامت من برگزار گردید .

12 . بیهقی این حدیث را نقل کرده که فرمود :

إِنَّ النّاسَ یَصْعَقُونَ فَاَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یُفیقُ ؛

مردمان هلاک می شوند ، من نخستین کسی هستم که اِفاقه پیدا می کنم .(2)

ص: 9


1- . شَنُوءَه ، عنوانِ تیره ای از قبیله اَزْد یمن است که به پاکی و سلامت نفس مشهور بودند . [ ابن منظور ، لسان العرب ، ج 7 ، ص 208 ] .
2- . بهبودی از مرض ، بیدار شدن از خواب ، هشیاری پس از بیهوشی و توجّه بعد از غفلت را « إِفاقه » گویند . [ ابن منظور ، لسان العرب ، ج 10 ، ص 355 ] .

بیهقی گوید : این حدیث هنگامی راست آید که خداوند ارواح انبیا را به آنها بازگرداند و آنان همانند شهیدان در نزد پروردگارشان زنده باشند ، چون نفخه نخستین در صور دمیده شود ، آنها نیز همانند دیگران از هوش بروند ، ولی به معنای واقعی کلمه مرگ به سراغ آنها نیاید .

13 . ابویعلی از ابوهریره روایت کرده که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود :

وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ، لَیَنْزِلَنَّ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ ، ثُمَّ لَئِنْ قامَ عَلی قَبْری فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ! لَأَجَبْتُهُ ؛

سوگند به خداوندی که جانم در دست قدرت اوست ، البته عیسی بن مریم علیه السلام فرود خواهد آمد ، اگر در کنار قبر من حضور یافته مرا ندا کند که : ای محمّد ، بی تردید او را پاسخ می دهم .

14 . ابونعیم در دلائل النّبوّة از سعید بن مسیب روایت کرده که او گفت :

در شبهای « حَرَّه »(1) در مسجد النّبی بیتوته می کردم و جز من کسی

ص: 10


1- . « حَرَّه » نام یکی از محلاّت مدینه است ، فاجعه قتل عام مدینه در این محلّه رخ داد و لذا به « واقعه حَرَّه » مشهور شد ، مطابق نقل ذهبی ، یزید بن معاویه « مُسلم بن عُقبه » را با 12000 نفر به مدینه فرستاد و به او فرمان داد که از اهل مدینه بیعت بگیرد که همگی برده و بنده یزید هستند ، اگر امتناع کنند سه روز مدینه را قتل عام کند ، او نیز از مردم به عنوان برده و بنده یزید بیعت خواست ، امتناع کردند ، سه شبانه روز مدینه را قتل عام نمود ، 700 نفر از حاملان قرآن کشته شدند ، بیش از سیصد تن از مهاجران و انصار کشته شدند ، به حریم بیش از یکهزار دختر تعدّی شد . این فاجعه دلخراش سه روز مانده به آخر ذیحجة الحرام سال 62 ق . رخ داد و صفحات تاریخ را لکّه دار نمود . [ ذهبی ، تاریخ الاسلام ، ج 5 ، ص 23 - 32 ] . ذهبی نقل می کند که مسلم بن عقبه در لحظه سکرات موت گفت : خدایا من بعد از شهادتین عملی انجام نداده ام که از قتل اهل مدینه محبوب تر و امیدوارکننده تر باشد ! ! [ ذهبی ، همان ، ص 33 ] .

در مسجد نبود ، وقت نمازی فرانمی رسید ، جز اینکه صدای اذان را از قبر شریف می شنیدم .

15 . زبیر بن بکار در « اخبار المدینه » از سعید بن مسیب روایت کرده که گفت :

در ایّام حَرَّه همواره از قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله صدای اذان و اقامه می شنیدم تا هنگامی که مردم به شهر و دیار خود بازگشتند .

16 . ابن سعد در « الطّبقات الکبری » از سعید بن مسیب روایت کرده که در ایام حَرَّه که مردم مشغول نبرد بودند او ملازم مسجد بود و می گفت :

چون وقت نماز فرامی رسید صدای اذان را می شنیدم که از سوی قبر شریف بیرون می آمد .

17 . دارمی در مسند خود از مروان بن محمّد ، از سعید بن عبدالعزیز روایت کرده که گفت :

در ایّام حرّه سه روز در مسجد النّبی اذان گفته نشد ، سعید بن مسیب در آن ایّام در مسجد بیتوته می کرد و وقت نماز را نمی دانست جز با

ص: 11

همهمه ای که از قبر پیامبر می شنید .

این روایات به صراحت به حیات برزخی پیامبر اکرم و دیگر پیامبران الهی دلالت می کند .

خداوند منّان در آیات قرآن در مورد شهیدان می فرماید :

« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » ؛

کسانی را که در راه خدا کشته شدند ، مرده نپندار ، بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند .(1)

مقام انبیا بی گمان از شهیدان برتر و بالاتر می باشد و هیچ پیامبری نیست جز اینکه علاوه بر نبوّت مقام شهادت را نیز دارا می باشد ، از این رهگذر پیامبران نیز مشمول آیه شریفه می باشند .

18 . احمد و ابویعلی در مسند ، طبرانی در معجم ، حاکم در مستدرک و بیهقی در دلائل النّبوّة از ابن مسعود روایت کرده اند که گفت :

اگر من نُه بار سوگند یاد کنم که رسول خدا کشته شد ، برای من بهتر است از اینکه یک بار قسم بخورم که کشته نشد ، و این به این جهت است که خداوند او را نبی و شهید اخذ نمود .

19 . بخاری و بیهقی از عایشه روایت کرده اند که گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله در مرض موت خود می فرمود :

ص: 12


1- . سوره آل عمران ، آیه 169 .

من هنوز درد آن خوراکی که در خیبر خورده ام را احساس می کنم و اکنون وقت آن است که آن زهر شاهرگ حیاتم را ببرد .

روی این بیان حیات برزخی آن حضرت به نصّ آیه شریفه ثابت می شود ، از شمول لفظ و یا مفهوم موافقه ( از طریق اولویّت ).

بیهقی در کتاب « الاعتقاد » گوید :

پیامبران پس از آنکه قبض روح می شوند ، روحشان به پیکرشان برمی گردد ، پس آنها نیز همانند شهیدان در نزد پروردگارشان زندگانند .

قرطبی نیز در کتاب « تذکرة » در ذیل حدیث « صَعْقَه »(1) به نقل از استادش می گوید :

مرگ به معنای نیستی محض نیست ، بلکه به معنای انتقال از حالی به حالی دیگر است و بر این معنی دلالت می کند اینکه :

1 ) شهیدان پس از کشته شدن به نصّ قرآن کریم زنده هستند ، روزی خوارند ، شادمانند و به یکدیگر بشارت می دهند و اینها از اوصاف زنده ها در دنیا می باشد .

اگر این اوصاف برای شهیدان ثابت شود برای پیامبران به طریق اولی ثابت می شود .

2 ) در روایات صحیحه آمده که زمین پیکر پیامبران را نمی خورد .

3 ) در شب معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آسمان و در بیت المقدس با پیامبران گرد آمده است .

ص: 13


1- . حدیث دوازدهم .

4 ) حضرت موسی را مشاهده کرده که در قبر خود مشغول نماز می باشد .

5 ) رسول اکرم صلی الله علیه و آله خبر داده که هر کس به آن حضرت سلام کند به او پاسخ می دهد .

اینها و دیگر شواهد به روشنی دلالت می کنند بر اینکه مرگ پیامبران به این معنی می باشد که در میان ما نیستند و ما آنها را مشاهده نمی کنیم ، اگرچه زنده و موجود می باشند ، همانند فرشتگان که زنده و موجود هستند ، ولی احدی از ما آنها را مشاهده نمی کند ، مگر اولیای خاص پروردگار .

از « بارزی » پرسیدند که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از وفاتش زنده است ؟ گفت : آری .

استاد ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادی ، آن فقیه اصولی و شیخ شافعی ها ، در پاسخ به مسائل جاجرمی ها می گوید :

اهل تحقیق از علمای کلام از اصحاب ما معتقدند که :

1 ) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از وفاتش زنده است .

2 ) با مشاهده عبادت و اطاعتِ امّتش شادمان می شود .

3 ) از مشاهده معصیتِ گنهکاران امّت اندوهگین می شود .

4 ) هر کس به آن حضرت صلوات بفرستد به او می رسد .

5 ) پیکر پیامبران هرگز نمی پوسد .

6 ) زمین پیکر پیامبران را نمی خورد .

7 ) حضرت موسی در زمان خود وفات کرده ، ولی پیامبر ما خبر داده که او را مشاهده کرده که در قبر خود مشغول نماز است .

ص: 14

8 ) در حدیث معراج فرموده که حضرت موسی را در آسمان چهارم و حضرت آدم را در آسمان دنیا مشاهده نموده است .

9 ) با حضرت ابراهیم دیدار کرده و به او فرموده : مرحبا بر تو ای پیامبر صالح و فرزند صالحان .

چون این مقدّمات در نزد ما پذیرفته شود می گوییم :

پیامبر ما پس از وفاتش زنده است و نبوّتش ادامه دارد . [ پایان گفتار

استاد ابومنصور ] .

حافظ ، شیخ السّنّة ، ابوبکر بیهقی ، در کتاب « الإعتقاد » می گوید :

پیامبران

علیهم السلام پس از آنکه قبض روح می شوند ، ارواحشان به آنان برمی گردد ، پس آنها در نزد پروردگارشان زندگانند ، همانند شهیدان و پیامبر ما شماری از آنان را مشاهده کرده و بر آنان امامت نموده است و به ما خبر داده که صلوات ما بر او عرضه می شود و ابلاغ می گردد و خبر او بی گمان راست است .

همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر داده که خداوند بدن آنان را بر زمین حرام نموده است و ما کتاب مستقلّی در اثبات حیات برزخی آنان نوشته ایم .

بیهقی در پایان می افزاید :

پیامبر ما پس از آنکه قبض روح شده ، پیامبر خدا ، فرستاده خدا ، برگزیده خدا و انتخاب شده خدا در میان بندگانش می باشد .

بار خدایا ! ما را بر آیین او زنده بدار ، با شریعت او بمیران ، در دنیا و آخرت بین ما و ایشان جدایی مینداز ، که تو بر هر چیزی توانا هستی . [ پایان سخنان بارزی ] .

ص: 15

شیخ عفیف الدّین یافعی گوید :

برای اولیای الهی حالاتی رخ می دهد که در آن حالات ملکوت زمین و آسمان را مشاهده می کنند ، پیامبران را می بینند که زنده هستند و مرده نمی باشند ، همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت موسی علیه السلام را در قبرش دید .

و در جای خود بیان شده که هر معجزه ای که از پیامبران به عنوان اعجاز صادر شود ، از اولیای الهی نیز ممکن است به عنوان کرامت صادر گردد ، به شرط اینکه مقرون به تحدّی نباشد .

یافعی می افزاید : این مسلّم است و کسی آن را انکار نمی کند ، مگر اینکه نادان باشد و سخنان صریح عالمان در مورد حیات برزخی پیامبران فراوان است ، ما به همین مقدار بسنده می کنیم .

* * *

20 . احمد در مسند ، ابوداود در سنن و بیهقی در شعب الایمان ، از طریق ابی عبدالرحمان مُقری ، از حیاة بن شریح ، از ابی صخر ، از یزید بن عبداللّه بن قسیط ، از ابوهریره ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، روایت کرده اند که فرمود :

ما مِنْ اَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ اِلاّ رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی حَتّی اَرُدَّ عَلَیْهِ

السَّلامَ ؛

هیچ کس نیست که بر من درود بفرستد ، جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند ، تا سلام او را پاسخ بگویم .

ص: 16

ظاهر این حدیث دلالت می کند بر اینکه روح مطهر آن حضرت در برخی از اوقات از بدن شریفش جدا می شود و آن با احادیث فراوانی که گذشت مغایرت دارد .

در پیرامون این حدیث شریف دقّت کردم ، چندین جواب به نظرم رسید که در اینجا معروض می دارم :

1 ) بگوییم راوی در برخی از الفاظ حدیث اشتباه کرده ، از این رهگذر معنای حدیث به هم ریخته است ، که برخی از عالمان در برخی از احادیث چنین پنداشته اند ، لکن اصل برخلاف آن می باشد و به چنین پنداری نمی توان اعتماد نمود و این ضعیف ترین احتمالات می باشد .

2 ) بگوییم جمله « رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی » جمله حالیّه است ، و از نظر قواعد عربی اگر فعل ماضی جمله حالیّه باشد در آن حرف « قَدْ » در تقدیر می باشد ، همانند آیه شریفه :

« أَوْ جاؤکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ » ؛

یا در حالی که سینه هایشان تنگ شده ( و از پیکار با شما ناتوان شده اند) به سوی شما بیایند .(1)

حَصِرَتْ : ای قَدْ حَصِرَتْ

در این حدیث نیز « قَدْ » مقدّر می شود : « قَدْ رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی » یعنی : در حالی که خداوند روحم را به من بازگردانیده است .

معنای حدیث چنین می شود :

ص: 17


1- . سوره نساء ، آیه 90 .

کسی به من سلام نمی گوید ، جز اینکه به او پاسخ می دهم ، زیرا من در حالی هستم که خداوند روحم را به من بازگردانیده است .

در اینجا « حَتّی » برای تعلیل نیست ، بلکه صِرفاً حرف عطف است ، به معنای و او عاطفه .

و این بهترین توجیه است و اشکال از ریشه و بن برطرف می شود .

اشکال از اینجا پیش می آمد که جمله « رَدَّ اللّه ُ » را به معنای حال و آینده می پنداشتند و « حَتّی » را برای تعلیل و آن درست نیست ، زیرا در این صورت اوّلاً باید با تکرار هر سلامی ، اعاده روح نیز تکرار شود و با تکرار آن لازم است که قبض روح نیز تکرار گردد و لازمه آن رنجش و آزار بدن شریف می باشد ، و اگر اذیّت و آزاری هم در کار نباشد ، حداقلّ این است که برخلاف احترام می باشد .

ثانیاً با دیگر شهیدان متفاوت می شود ، زیرا برای هیچ شهیدی ثابت نشده که در عالم برزخ به صورت مکرّر روح از بدنشان جدا شود و بازگردد ، اگر برای شهیدان چنین موضوعی ثابت نشده ، پیامبران به طریق اولی باید روحشان به طور مستمر تداوم پیدا کند .

ثالثاً با آیات قرآن سازگار نمی باشد ، زیرا در قرآن تنها از دو بار مردن و زنده شدن سخن به میان آمده است نه بیشتر .

رابعاً با احادیث متواتری که شماری از آنها تقدیم گردید سازگار نمی باشد .

هر حدیثی که با قرآن کریم و احادیث متواتر سازگار نباشد ، باید آن را تأویل نمود ، و اگر قابل تأویل نباشد باید دور انداخت . پس ناگزیر

ص: 18

باید به معنایی که گفتیم حمل کنیم .

3 ) گفته شود که در اینجا لفظ رَدّ به معنای بازگشت نیست ، بلکه به معنای بودن و شدن می باشد ، چنانکه در منطق وحی لفظ « عَوْد » در این معنی به کار رفته ، آنجا که از زبان حضرت شعیب علیه السلام حکایت می فرماید :

« قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللّه ِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ » ؛

اگر ما به آیین شما درآییم به خدا دروغ بسته ایم .(1)

در این آیه « عَوْد » به معنای بازگشت به کار نرفته ، زیرا هرگز حضرت شعیب در آیین آنها نبود ، تا یک بار دیگر به آیین آنان برگردد ، بلکه به معنای مطلقِ قرار گرفتن در آیین آنان به کار رفته است .

در حدیث مورد بحث نیز لفظ « رَدّ » به معنای بازگشت به کار نرفته ، که لازمه اش جدا شدن روح ، سپس بازگشت آن باشد ، بلکه به مطلقِ بودن در زمره صاحبان روح استعمال شده است .

در اینجا این پرسش پیش می آید که چه لزومی داشت لفظ رَدّ در یک چنین معنایی به کار برود ؟ در پاسخ می گوییم این یک نوع آرایش لفظی است که واژه ای در صدر سخن و قرینه آن در ذیل آن بیاید ، در اینجا واژه « رَدَّ اللّه ُ » قرینه و بسترِ « حَتّی اَرُدَّ » قرار گرفته است .

4 ) در این حدیث منظور از « ردّ روح » بازگشت آن نیست ، بلکه به معنای « به خود آمدن » می باشد ، به این معنی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم

ص: 19


1- . سوره اعراف ، آیه 89 .

برزخ مشغول عوالم ملکوت و غرق دریای مشاهده جلال و جمال حق تعالی است ، چنانکه در این دنیا به هنگام نزول وحی چنین حالتی بر آن حضرت پیش می آمد .

در این حدیث از حالتِ بیرون آمدن از این وضع و اِفاقه از این حالتِ بی خودی به « ردّ روح » تعبیر شده است ، این نیز توجه زیبایی می باشد .

در احادیث معراج نیز شبیه این لفظ به کار رفته است ، آنجا که می فرماید :

فَاسْتَیْقَظْتُ وَأَنَا بِالْمَسْجِدِ الْحَرامِ ؛

چون به خود آمدم دیدم که در مسجدالحرام هستم .

لفظ « اِسْتَیْقَظْتُ » در اصل به معنای « بیدار شدم » می باشد ، ولی معراج خواب نبود تا بیدار شدنی مطرح باشد ، بلکه منظور این است که چون از آن حالت فرورفتن در دریای مشاهده جلال و جمال پروردگار و شگفتیهای عالم ملکوت بیرون آمدم خود را در مسجدالحرام دیدم .

مؤلّف گوید : من قبلاً توجیه دوّم را خیلی قوی می دانستم ولی بعداً این توجیه چهارم در نظرم قوی آمد .

5 ) از این حدیث حالت استمرار حیات برزخی استفاده می شود ، زیرا در این حدیث آمده : « احدی بر من سلام نمی کند جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند تا سلام او را پاسخ گویم » .

با توجّه به اینکه لحظه ای از لحظات شبانه روز پیدا نمی شود جز

ص: 20

اینکه صدها نفر در اقطار و اکناف جهان به آن حضرت درود می فرستند و سلام عرضه می دارند ، در نتیجه باید در تمام این لحظه ها روح مقدس آن حضرت در بدن شریفشان باشد .

6 ) گفته می شود که نخست به آن حضرت وحی شده که هر کس به آن حضرت درود بفرستد ، آن را پاسخ خواهد فرمود ، سپس وحی شده که او همواره در قبر حیات دارد ، پس وحی نخستین را خبر داده است ، پس منافاتی بین آن دو نیست .

این توجیهات را خداوند فراروی من قرار داد و در هیچ منبعی آنها را ندیده بودم .

پس از تحریر این مطالب به کتاب « الفجرُ المنیرُ فیما فُضِّلَ به البشیرُ النَّظیرُ » تألیف : شیخ تاج الدّین بن فاکهانی مالکی مراجعه کردم ، دیدم چنین نوشته است :

در سنن ترمذی روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

ما مِنْ اَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ اِلاّ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی حَتّی اَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ ؛

احدی بر من درود نمی فرستد ، جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند ، تا پاسخ سلامش را بگویم .

از این حدیث استفاده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره زنده است ، زیرا عادةً محال است که در طول شبانه روز لحظه ای پیدا شود که احدی در جهان هستی به آن حضرت درود نفرستد .

ص: 21

اگر بگویند : این حدیث با حیات مستمرّ آن حضرت سازگار نیست ، زیرا در هر ساعتی از ساعات شبانه روز صدها نفر به آن حضرت درود می فرستند ، پس باید در هر ساعتی دهها بار آن حضرت زنده شوند و وفات کنند .

در پاسخ می گوییم :

7 ) در این حدیث منظور از « روح » نُطق می باشد ، و معنای حدیث چنین است :

احدی بر من درود نمی فرستد جز اینکه خداوند نُطق مرا به من بازمی گرداند تا پاسخ درودش را بگویم .

در اینجا لفظ « روح » مجازاً در « نُطق » به کار رفته است . یعنی : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره زنده است با حیات برزخی ، ولی لازمه زنده بودنْ پاسخ دادن و تکلّم نمودن با هر فردی که درود بفرستد نیست .

براساس این حدیث هر فردی به آن حضرت درود بفرستد خداوند نطق را به آن حضرت برمی گرداند تا درود او را پاسخ گوید .

روح و نطق با یکدیگر متلازم هستند ، یعنی هر ناطقی حتماً باید ذی روح باشد و هر صاحب روحی باید قدرت بر نطق را به صورت بالفعل یا بالقوّة داشته باشد .

در این حدیث یکی از متلازمین ( روح ) گفته شده و دیگری ( نُطق ) اراده شده است .

آنچه موجب شد ما این استعمال مجازی را ملتزم شویم این است که خداوند منّان می فرماید :

ص: 22

« قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ » ؛

گفتند : خدایا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی .(1)

روی این بیان بازگشت روح فقط دو بار است نه بیشتر .

این بود متن گفتار شیخ تاج الدّین و این توجیه را ما در میان توجیهات ششگانه ذکر نکردیم ، اگر این توجیه را بپذیریم توجیه هفتم خواهد بود ، ولی من در این گفتار تأمّلی دارم ، زیرا از این توجیه چنین برمی آید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم برزخ زنده است ، ولی در مواردی از سخن گفتن ممنوع است ، فقط هنگامی که کسی به آن حضرت درود می فرستاد به آن مُجاز می باشد !

این سخن بعید ، بلکه مردود می باشد ، زیرا عقل و نقل برخلاف آن شهادت می دهند :

امّا از نظر نقلی :

روایاتی که در مورد حالات آن حضرت و دیگر پیامبران الهی آمده است به صراحت از آزادی عمل آنها و سخن گفتن آنان به هر شکلی که اراده کنند ، حکایت می کنند .

نه تنها پیامبران ، بلکه شهیدان ، حتّی دیگر مؤمنان نیز در عالم برزخ آزادی عمل دارند و از سخن گفتن ممنوع نیستند .

براساس روایات کسی در عالم برزخ از سخن گفتن ممنوع

ص: 23


1- . سوره غافر ، آیه 11 .

نمی باشد ، به جز کسی که بدون وصیّت مرده باشد .

ابوالشّیخ [ عبداللّه بن محمّد ] ابن حیّان در کتاب « وصایا » از قیس بن قبیصه ، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :

مَنْ لَمْ یُوصِ لَمْ یُؤْذَنْ لَهُ فِی الْکَلامِ مَعَ الْمَوْتی ؛

کسی که وصیّت نکند به او اجازه سخن گفتن با مردگان داده نمی شود .

عرضه داشتند : ای رسول خدا ! مگر مردگان سخن می گویند ؟ فرمود :

نَعَمْ وَیَتَزاوَرُونَ ؛

آری ، به دیدار یکدیگر نیز می روند .

شیخ تقیّ الدّین سُبکی گوید :

حیات برزخی پیامبران و شهیدان در قبر همانند زندگی آنها در دنیا می باشد ، نماز گزاردن حضرت موسی نیز به آن گواهی می دهد ، زیرا نماز خواندن پیکر زنده ای را می طلبد ، همچنین توصیف هایی که در شب معراج از پیامبران شده ، همه اش اوصاف اجسام می باشد .

این که گفتیم حیات برزخی همانند زندگی دنیا می باشد ، الزاماً به این معنی نیست که باید بدن دنیا با نیازهای دنیا ، از قبیل نیاز به خوراک و پوشاک نیز همراه او باشد .

ولی فهم و ادراک از قبیل علم و شنیدن بدون تردید برای پیامبران ، شهیدان و دیگر مردگان ثابت است .

[ پایان سخن سُبکی ] .

ص: 24

وامّا از نظر عقلی :

ممنوعیّت و محدودیّت در سخن گفتن نوعی عذاب و شکنجه به شمار می آید ، از این رهگذر تارک وصیّت به این شکل کیفر داده می شود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن منزّه می باشد و بدون تردید هیچ محدودیّت و ممنوعیّتی پس از وفات به آن حضرت عارض نخواهد شد ، چنانکه در مرض فوت خود به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود :

لا کَرْبَ عَلی أَبیکِ بَعْدَ الْیَوْمِ ؛

پس از امروز هیچ غم و اندوهی برای پدرت نخواهد بود .

هنگامی که شهیدان و دیگر افراد باایمان از امّت پیامبر - به جز کسانی که معذَّب باشند - در سخن گفتن آزاد باشند و محدودیّت نداشته باشند ، اشرف کاینات جای خود را دارد .

آری ممکن است از بیان شیخ تاج الدّین نکته دیگری استفاده شود و آن اینکه :

منظور از روح« نُطق » است و مقصود از « رَدّ » استمرار حیات بدون مفارقت می باشد ، چنانکه در توجیه سوّم تقریر شد .

براساس سخنان شیخ تاج الدّین در حدیث دو تا مجاز خواهد بود :

1 ) در لفظ رَدّ ؛ 2 ) در لفظ رُوح ، که اوّلی : استعاره تَبَعی و دوّمی مجاز مرسل می باشد ، ولی در توجیه ما فقط یک مجاز بود .

از این جواب توجیه دیگری به شرح زیر استفاده می شود :

8 ) روح کنایه است از « سَمع » یعنی خداوند آن قدرتِ شنید

ص: 25

خارق العاده اش را به او برمی گرداند تا صدای سلام دهندگان را بشنود ، اگرچه از راه دور باشد و پاسخ او را می دهد ، بدون اینکه به پیک و واسطه نیاز داشته باشد .

در اینجا منظور از « سَمع » قدرت شنید معمولی نیست ، زیرا برای آن حضرت در دنیا حالاتی بود که در آن حالات قدرت شنید خارق العاده ای داشت ، به طوری که نداهای آسمانی را می شنید ، چنانکه در کتاب « المعجزات » آن را بیان کرده ام .

این حالات گاهی از آن حضرت جدا می شد و گاهی بازمی گشت و مانعی در بین نیست .

در حیات برزخی نیز ممکن است این حالات در مواقعی از آن حضرت جدا شود و بازگردد .

9 ) ممکن است از این پاسخ ، توجیه دیگری استفاده شود و آن اینکه : منظور از « سَمع » همان قدرت شنید متعارف باشد ، و منظور از رَدّ حالت اِفاقه باشد ، به این معنی که آن حضرت در عالم برزخ مشغول مشاهده عالم ملکوت باشد ، خداوند منان او را از آن حالت بیرون آورد تا درودهای درودگویان را استماع نموده ، پاسخ دهد ، سپس به آن حالت معنوی و روحانی بازگردد .

10 ) از این پاسخ نیز توجیه دیگری متولّد می شود و آن اینکه : منظور از روح حالت فراغت بال و بیرون آمدن از آنچه در عالم برزخ به آن اشتغال دارد ، از آن حالت بیرون آمده به یک سلسله امور دیگر بپردازد ، از قبیل :

1 . توجّه به اعمال امّت

ص: 26

2 . استغفار برای گنهکاران امّت

3 . دعا برای کشف بلیّات از جامعه اسلامی

4 . سیر و سیاحت در اقطار و اکناف جهان برای برکت دادن

5 . شرکت در تشییع جنازه افراد صالح

همه این امور از جمله اشتغالات آن حضرت در عالم برزخ می باشد ، چنانکه در روایات به آنها تأکید شده است .

با توجّه به اینکه سلام و درود به آن حضرت از افضل اعمال و از بهترین وسائل تقرّب به آن حضرت می باشد ، برای فرد درودگو خداوند این امتیاز را عنایت فرموده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله لحظه ای از دیگر اشتغالاتش خود را رها کرده به پاسخ درودهای درودگویان بپردازد و این به خاطر گرامی داشت و پاداش بزرگ درودگو می باشد .

اینها مجموعاً ده توجیه بود که در مورد حدیث بیستم به خاطرم رسید و قبلاً در هیچ منبعی ندیده بودم .

جاحظ گوید : اگر نیروی اندیشه با قدرت حافظه بیامیزد ، آثار شگفتی به بار می آورد .

11 ) سپس پاسخ دیگری به نظرم رسید و آن اینکه :

منظور از روح ، رُوح حیات نباشد ، بلکه به معنایِ « رَوْح » باشد ، یعنی : آسایش ، آرامش و انبساط خاطر ، چنانکه در آیه شریفه آمده است :

« فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ » ؛

آسایش و وسعت روزی .(1)

ص: 27


1- . سوره واقعه ، آیه 89 .

« رَوْح » در این آیه « رُوح » نیز قرائت شده است .

معنای حدیث چنین می شود : کسی که به آن حضرت درود می فرستد ، برای آن حضرت آسایش و آرامش و انبساط خاطر دست می دهد ، زیرا افراد درودگو را دوست دارد و این موجب می شود که سلام او را پاسخ گوید .

12 ) منظور از « رُوح » رحمت باشد ، به این معنی که هر کس به آن حضرت درود بفرستد ، خداوند شمیم رحمتش را بر آن حضرت نازل می فرماید .

ابن اثیر در کتاب « النّهایه » گوید :

گلواژه روح در قرآن و حدیث فراوان آمده و به معانی مختلف به کار رفته ، که از آن جمله است : روح که پیکر انسانی به وسیله آن زنده و متحرّک است ، به قرآن ، وحی ، رحمت و پیک وحی نیز اطلاق می شود .

ابن منذر در تفسیر خود می نویسد :

حسن بصری آیه شریفه : « فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ » ؛ را به ضمّ راء ( رُوح ) خوانده و گفته : رُوح به معنای رحمت است .

در حدیث انس گذشت که صلوات در قبر شریف به محضر آن حضرت تقدیم می شود ، همانگونه که هدایا به خانه های مردمان برده می شود .

13 ) منظور از روح فرشته ای باشد که به قبر شریف آن حضرت موکّل شده تا درودهای مردمان را به آن حضرت ابلاغ نماید .

ص: 28

عنوان روح به حضرت جبرئیل منحصر نیست ، بلکه به ملائکه های دیگر نیز اطلاق می شود .

راغب اصفهانی گوید :

به فرشته های عالی شأن روح گفته می شود .

پس معنای حدیث چنین می شود : هر کس بر من درود بفرستد ، خداوند آن فرشته ای را که به قبر من موکّل است می فرستد ، او درود شخص درودگو را به من ابلاغ می کند .

هشدار :

در سخنان شیخ تاج الدّین لازم است به دو نکته اشاره شود :

1 . وی این حدیث را به « ترمذی » نسبت داده ، که اشتباه است ، این حدیث را از صاحبان صحاح ستّه فقط ابوداود در سنن خود آورده است ، آنگونه که حافظ جمال الدّین مزی در کتاب « اطراف الحدیث » آورده است .

2 . وی متن حدیث را به تعبیر : « رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ » آورده ، که در سنن ابوداود نیز به همان تعبیر آمده است .

ولی در نقل بیهقی : « رَدَّ اللّه ُ إِلَیَّ » ثبت شده است و آن لطیف تر و مناسب تر است .

لفظ « ردّ » هنگامی که با « علی » متعدّی شود ، غالباً در مقام تحقیر و اهانت استعمال می شود ، ولی اگر با « الی » متعدّی شود غالباً برای احترام و گرامی داشت به کار می رود .

ص: 29

در صحاح اللّغة گوید : « ردّ علیه » یعنی : آن را نپذیرفت و یا تخطئه نمود .

در قرآن کریم لفظ ردّ با « علی » و « الی » متعدّی شده است ، از نمونه های اوّلی :

« یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ » ؛

شما را به گذشته هایتان برمی گردانند .(1)

« رُدُّوها عَلَیَّ » ؛

آنها را به سوی من برگردانید .(2)

« وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا » ؛

و به گذشته خود - دوران کفر - برگردیم .(3)

و از نمونه های دوّمی :

« فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ » ؛

پس او را - موسی را - به مادرش بازگردانیدیم .(4)

« وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً » ؛

اگر به سوی پروردگارم بازگردانیده شوم ، بی گمان جایگاهی بهتر از این خواهم یافت .(5)

ص: 30


1- . سوره آل عمران ، آیه 149 .
2- . سوره صاد ، آیه 33 .
3- . سوره انعام ، آیه 71 .
4- . سوره قصص ، آیه 13 .
5- . سوره کهف ، آیه 36 .

« ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ » ؛

سپس به سوی مولای حق خود بازگردانیده می شوند .(1)

راغب اصفهانی گوید :

یکی دیگر از معانی ردّ « تفویض » است ، رَدَدْتُ الْحُکْمَ اِلَیْه ؛ یعنی : موضوع را به او واگذار کردم ، مثل :

« فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ » ؛

اگر در چیزی منازعه کردید پس آن را به خدا و پیامبر تفویض نمایید .(2)

« وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ » ؛

اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر از آنان تفویض می کردند .(3)

از اینجا توجیه چهار دهمی برای حدیث پیدا می شود ، به این بیان :

14 ) ردّ به معنای تفویض باشد ، یعنی : اگر کسی به من درود بفرستد ، خداوند پاسخ آن را به من تفویض کرده است .

در اینجا روح نیز به معنای رحمت خواهد بود ، که صلوات از خدا به معنای رحمت من باشد .

ص: 31


1- . سوره انعام ، آیه 62 .
2- . سوره نساء ، آیه 59 .
3- . سوره نساء ، آیه 83 .

کسی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درود می فرستاد در معرض نزول رحمت پروردگار قرار می گیرد ، چنانکه در حدیث شریف آمده است :

مَنْ صَلّی عَلَیَّ واحِدَةً صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ عَشْراً ؛

هر کس بر من یک بار صلوات بفرستد ، خداوند به او ده بار صلوات می فرستد .

صلوات از خدا عبارت است از رحمت .

بر اساس این توجیه ، هر کس به پیامبر صلوات بفرستد ، خداوند به پیامبر تفویض کرده که از خداوند برای او طلب رحمت نماید و بی تردید دعای پیامبر به اجابت می رسد .

پس آنچه از رحمت خداوند به شخص درودگو می رسد به برکت دعای پیامبر می باشد .

در اینجا این دعا و طلب رحمت از سوی پیامبر نازل به منزله شفاعت می شود و اضافه « روح » به سوی یاء متکلّم صرفاً برای ملابست خواهد بود .(1)

نظیر این معنی در حدیث شفاعت نیز آمده ، آنجا که می فرماید :

این به آن ، او به این - هر کدام به یکی دیگر - حواله می کند ، تا به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله منتهی گردد .

ص: 32


1- . در اینجا روح به معنای رحمت و آن از سوی پروردگار است و نسبت آن به یاء متکلم ، از این جهت است که پیامبر اکرم این رحمت را از خدا طلب می کند و به طلب آن متلبّس می شود .

و در حدیث معراج آمده است :

در شبی که به آسمانها برده شدم ، ابراهیم ، موسی و عیسی را دیدار کردم ، از رستاخیز سخن به میان آمد ، همه به ابراهیم موکول کردند ، او گفت : من اطلاعی ندارم ، به موسی موکول کردند ، گفت : من نیز اطلاعی ندارم ، پس به عیسی موکول نمودند ، او نیز گفت : من هم اطلاعی ندارم .

خلاصه بحث ما پیرامون حدیث بیستم ، که همان حدیث مورد سؤال در آغاز رساله می باشد ، به اینجا منتهی شد که :

بنابر توجیه چهاردهم معنای حدیث چنین می شود : خداوند امر رحمت را به من تفویض کرده ، هر کس به من درود بفرستد ، من برای او طلب رحمت می کنم و خداوند به سبب دعای من رحمتش را بر او نازل می کند .

سپس توجیه دیگری به شرح زیر به نظرم رسید :

15 ) منظور از روح رحمتی است که در قلب شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نهفته است ، پیامبر اکرم با این رحمت گسترده ای که در قلب شریفش به ودیعت نهاده شده ، برای برخی از مردم گنهکار که گناهشان از حد گذشته ، یا حفظ حریم نکرده ، پرده های حرمتهای الهی را دریده اند ، غضبناک می شود ، درود و صلوات بر آن حضرت موجب مغفرت گناهان می شود و این شخص مورد رحمت پیامبر قرار می گیرد ، چنانکه در حدیث آمده است :

اِذَنْ تُکْفی هَمُّکَ وَیُغْفَرُ ذَنْبُکَ ؛

ص: 33

در آن هنگام غمهایت زدوده می شود و گناهانت آمرزیده می گردد .

پس معنای حدیث چنین می شود ، هر کس به من درود بفرستد ، گناهانش هر قدر زیاد باشد ، آن رحمت گسترده ای که خداوند در دلم به ودیعت نهاده ، به سوی او معطوف می شود و شخصاً برای او دعا می کنم و کثرت گناهان مانع نمی شود که به او پاسخ بدهم و در حقش دعا کنم .

آخرین سخن

این آخرین مطلبی بود که در توجیه حدیث به نظرم رسید ، اگر بعدها خداوند منّان توجیه دیگر در برابرم بگشاید به آخر این رساله اضافه می کنم .

پس از اتمام رساله دیدم که بیهقی در کتاب « حیاة الأنبیاء » این حدیث را به تعبیر : « اِلاّ وَقَدْ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی » نقل کرده است ، و به

حرف « قَدْ » تصریح نموده است ، خدای را سپاس گفتم و به نظرم رسید که لفظ « قَدْ » در حدیث بوده ، از قلم ناسخان افتاده است .

یکبار دیگر توجیه دوّم در نظرم جلوه گر شد و آن را به عنوان قوی ترین توجیهات پذیرفتم .

معنای حدیث چنین می شود :

خداوند منّان پس از ارتحال اشرف پیامبران روح شریفش را به او برمی گرداند و ایشان برای همیشه زنده هستند ، و هر کس به ایشان

ص: 34

درود بفرستد ، به او پاسخ می فرماید ، پس این حدیث نیز با دیگر احادیث همسو می شود و تعداد احادیث به 20 می رسد و این حدیث نه تنها با احادیث قبلی ناسازگار نمی شود ، بلکه آنها را تقویت نیز می کند . وللّه الحمد .

برخی از حافظان گویند : اگر ما حدیثی را از 60 طریق ننویسیم ، مفاد کامل آن را متوجّه نمی شویم ، زیرا متن احادیث در طرق مختلف کم و زیاد می شود ، هنگامی که از طرق مختلف آن را نقل کنیم ، نقاط مبهم آن روشن می گردد ، همچنین اشتباهات و کاستیهای سند نیز از این طریق به دست می آید .

* * *

ص: 35

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109