سرشناسه : سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، 849 - 911ق.
عنوان و نام پديدآور : حیات برزخی/ جلال الدین سیوطی؛ ترجمه علی اکبر مهدی پور.
مشخصات نشر : قم: رسالت، 1389.
مشخصات ظاهری : 112 ص.؛ 21×14/5 س م.
شابک : 15000 ریال 978-964-6838-42-0 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : برزخ
برزخ -- احادیث
زندگی پس از مرگ
شناسه افزوده : مهدی پور، علی اکبر، 1324 -، مترجم
رده بندی کنگره : BP222/24/س9ح9 1389
رده بندی دیویی : 297/44
شماره کتابشناسی ملی : 2 0 4 7 5 8 2
حافظ ابوالفضل جلال الدّین عبدالرّحمان بن ابی بکر سیوطی ، در شب اوّل رجب 849 ق . دیده به جهان گشود ، در سنین کودکی پدر را از دست داد ، در هشت سالگی حافظ کلّ قرآن بود ، الفیّه ابن مالک ، منهاج نووی و منهاج الفقه بیضاوی را در آن سنّ حفظ کرده بود .
از 17 سالگی ( 866 ق . ) به تألیف روی آورد ، در 23 سالگی ( 872 ق . ) حلقه های املای حدیث دایر کرد ، از محدّثان فراوانی حدیث آموخت و از 150 نفرشان اجازه روایتی دریافت نمود و شاگردان فراوانی در تفسیر و حدیث تربیت کرد و به آنها اجازه روایتی داد .
ص: 1
از علمای برجسته مصر چون شیخ زین العابدین عُتبی ، شیخ سراج الدین عمر الوَردی ، شیخ صالح بُلقینی ، شرف الدّین مناوی ، سیف الدّین قطلوبغا و تقی الدّین شمنی بهره ها برد و از شیخ صالح بُلقینی ( م : 868 ق . ) اجازه فتوا دریافت نمود ، در حالی که به هنگام وفات او بیش از 19 سال نداشت .
از شاگردان نامدارش : عبدالوهّاب شعرانی ، ابوالبرکات محمّد بن أیاس حنفی و شمس الدّین داودی را می توان نام برد .
سیوطی در کتاب « حسن المحاضرة » از 300 عنوان از آثارش نام می برد که تا آن زمان از تألیف آنها پرداخته بود .(1)
شعرانی در ذیل طبقاتش می نویسد : 460 عنوان از آثارش در فهرست مؤلّفاتش آمده است .
بروکلمان از 415 عنوان ، فلوگل از 560 عنوان ، جمیل بیک از 576 عنوان(2) و بغدادی از 581 عنوان از آثارش را نام برده است .(3)
شاگردش ابن ایاس گوید : تعداد آثار او به 600 عنوان می رسد .(4)
سیوطی در غالب رشته ها آثار ارزشمندی از خود به یادگار نهاده ، ولی در هفت رشته از علوم صاحب نظر و متبحّر بود که عبارتند از :
1 ) تفسیر ؛ 2 ) حدیث ؛ 3 ) فقه ؛ 4 ) نحو ؛ 5 ) معانی ؛ 6 ) بیان ؛ 7 ) بدیع .
ص: 2
وی پس از یک عمر تلاش ، تحقیق ، تدریس و تألیف در پگاه جمعه 19 جمادی الاولی 911 ق . در قاهره درگذشت .
79 عنوان از آثار سیوطی ، در مجموعه ای به نام « الحاوی للفتاوی » به طبع رسیده ، که یکی از آنها به « حیات برزخی » اختصاص دارد .
جلال الدّین سیوطی این رساله را « إنباء الأذکیاء بحیاة الأنبیاء » نام نهاده که به عنوان شصت و یکمین رساله در این مجموعه چاپ و منتشر شده(1) و اینک ترجمه آن از نظر خوانندگان گرامی می گذرد .
* * *
ص: 3
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
إنباء الأذکیاء بحیاة الأنبیاء
الحمد للّه و سلام علی عباده الّذین اصطفی
مشهور شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قبر شریفش زنده است و روایت شده که فرموده اند :
ما مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلاّ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی ، حَتّی أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ ؛
هیچ کسی نیست که بر من سلام کند ، جز این که خداوند رُوحم را به من برمی گرداند تا سلام او را پاسخ بگویم .
از این حدیث استفاده می شود که در مواقعی روح از بدن مبارکشان جدا می شود ، پس چگونه این حدیث با حیات برزخی آن حضرت سازگار می باشد ؟
پرسش خوبی است و جای دقّت و تأمّل می باشد .
در پاسخ از پرسش بالا می گوییم :
ص: 4
امّا زنده بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگر پیامبران علیهم السلام در عالم برزخ برای ما به طور قطعی ثابت است ، زیرا دلایل فراوان در این زمینه در نزد ما موجود است و روایات در این مورد به حدّ تواتر رسیده است و بیهقی رساله مستقلّی پیرامون حیات برزخی پیامبران تألیف نموده است .
و اینک شماری از احادیثی که بر آن دلالت می کند :
1 . مسلم با سلسله اسنادش از انس روایت کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شبی که به معراج برده شد ، بر موسی علیه السلام گذر کرد ، در حالی که او در قبر خود نماز می خواند .
2 . ابونُعَیم در حلیه الأولیاء از ابن عباس روایت کرده که رسول اکرم
صلی الله علیه و آله از کنار قبر موسی علیه السلام گذر کرد و او در قبر خود مشغول نماز بود .
3 . ابویعلی در مسند خود و بیهقی در کتاب « حیاة الأنبیاء » از انس روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
اَلْأَنْبِیاءُ أَحْیاءٌ فی قُبُورِهِمْ یُصَلُّونَ ؛
پیامبران در قبرهای خود زنده هستند و نماز می گزارند .
4 . ابونُعَیم در حلیة الاولیاء از یوسف بن عطیّه روایت کرده که گفت : از ثابت بنانی شنیدم که به حمید الطّویل می گفت : آیا به تو رسیده است که به جز پیامبران کسی در قبر خود نماز بخواند ؟ گفت : نه .
5 . ابوداود و بیهقی از أوس بن أوس ، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :
مِنْ أَفْضَلِ أَیّامِکُمْ یَوْمُ الْجُمُعَةِ ، فَأَکْثِرُوا عَلَیَّ الصَّلاةَ فیهِ ،
ص: 5
فَإِنَّ صَلاتَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیَّ ؛
روز جمعه از برترین روزهای شماست ، در روزهای جمعه بر من فراوان صلوات بفرستید ، که صلوات شما بر من عرضه می شود.
اصحاب عرضه داشتند : صلوات ما چگونه بر شما عرضه می شود در حالی که بدن شما پوسیده می گردد ؟ فرمود :
إِنَّ اللّه َ حَرَّمَ عَلَی الْأَرْضِ أَنْ تَأْکُلَ أَجْسامَ الْأَنْبِیاءِ ؛
خداوند بر زمین حرام کرده که پیکر پیامبران را بخورد .
6 . بیهقی در شعب الایمان و اصفهانی در التّرغیب ، از ابوهریره روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
مَنْ صَلّی عَلَیَّ عِنْدَ قَبْری سَمِعْتُهُ ، وَمَنْ صَلّی عَلَیَّ نائِیاً بُلِّغْتُهُ ؛
هر کس در کنار قبر من بر من صلوات بفرستد من آن را می شنوم ، و هر کس از راه دور بر من صلوات بفرستد به من ابلاغ می شود .
7 . بخاری در تاریخ خود از عمّار روایت کرده که گفت : از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود :
إِنَّ للّه ِ تَعالی مَلَکاً أَعْطاهُ أَسْماعَ الْخَلائِقِ ، قائِمٌ عَلی قَبْری ، فَما مِنْ أَحَدٍ یُصَلّی عَلَیَّ صَلاةً اِلاّ بُلِّغْتُها ؛
خدای متعال را ملکی هست که گوش مخلوقات را به او عطا
ص: 6
فرموده ، او در کنار قبر من ایستاده است ، کسی بر من صلوات نمی فرستد ، جز اینکه به من ابلاغ می شود .
8 . بیهقی در حیاة الأنبیاء و اصفهانی در التّرغیب از انس روایت کرده اند که گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
مَنْ صَلّی عَلَیَّ مِائَةً فی یَوْمِ الْجُمُعَةِ وَلَیْلَةِ الْجُمُعَةِ ، قَضَی اللّه ُ لَهُ مِائَةَ حاجَةٍ ، سَبْعینَ مِنْ حَوائِجِ الاْخِرَةِ وَثَلاثینَ مِنْ حَوائِجِ الدُّنْیا ، ثُمَّ وَکَّلَ اللّه ُ بِذلِکَ مَلَکاً یُدْخِلُهُ عَلَیَّ فی قَبْری ، کَما یُدْخَلُ عَلَیْکُمُ الْهَدایا ، إِنَّ عِلْمی بَعْدَ مَوْتی کَعِلْمی فِی الْحَیاةِ ؛
هر کس در روز جمعه و شب جمعه یکصد مرتبه بر من صلوات بفرستد ، خداوند یکصد حاجت او را برآورده سازد ، هفتاد حاجت از حوائج آخرت و سی حاجت از حوائج دنیا .
آنگاه خداوند فرشته ای را موکّل می سازد که این درودها را در قبر به نزد من بیاورد ، همانگونه که هدایا به نزد شما آورده می شود .
بی گمان آگاهی من پس از مرگ همانند آگاهی من در حال حیات می باشد .
در نقل بیهقی آمده است :
یُخْبِرُنی مَنْ صَلّی عَلَیَّ بِاِسْمِهِ وَنَسَبِهِ ، فَأُثِبْتُهُ عِنْدی فی صَحیفَةٍ بَیْضاءَ ؛
آن فرشته کسی را که به من صلوات بفرستد با نام و نسبش به
ص: 7
من خبر می دهد و من آن را در دفتر سپیدی که در نزد من هست ثبت می نمایم .
9 . بیهقی از انس ، از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :
إِنَّ الْأَنْبِیاءَ لا یُتْرَکُونَ فی قُبُورِهِمْ بَعْدَ أَرْبَعینَ لَیْلَةً ، وَلکِنَّهُمْ یُصَلُّونَ بَیْنَ یَدَیِ اللّه ِ حَتّی یُنْفَخَ فِی الصُّورِ ؛
پیامبران پس از چهل شب در قبرهای خود وانهاده نمی شوند ، لکن تا هنگامی که در صور دمیده شود ، در پیشگاه خدا نماز می گزارند .
10 . سفیان ثوری در « الجامع » از استاد خود ، از سعید بن مسیّب روایت کرده که گفت :
هیچ پیامبری بیش از چهل روز در قبر خود توقّف نکرده ، جز اینکه به ملکوت اعلی پر کشیده است .
بیهقی گوید :
بر این اساس آنها همانند دیگر زندگان خواهند بود در هر جایی که خداوند آنها را نازل فرماید .
سپس بیهقی می افزاید :
برای حیات برزخی پیامبران شواهدی هست .
آنگاه داستان معراج و دیدار پیامبر را با گروهی از پیامبران و گفت وگوی آن حضرت را با آنان نقل کرده است .
ص: 8
11 . بیهقی حدیث ابوهریره را با سلسله اسنادش روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از آن می فرماید :
وَقَدْ رَأَیْتُنی فی جَماعَةٍ مِنَ الْأَنْبِیاءِ ، فَإِذا مُوسی قائِمٌ یُصَلّی ، فَإِذا رَجُلٌ ضَرْبُ جُعْدٍ ، کَأَنَّهُ مِنْ رِجالِ شَنُوءَةٍ ، وَاِذا عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قائِمٌ یُصَلّی ، وَاِذا اِبْراهیمُ قائِمٌ یُصَلّی ، أَشْبَهُ النّاسِ بِهِ صاحِبُکُمْ - یعنی نفسه - فَحانَتِ الصَّلاةُ فَاَمَّمْتُهُمْ ؛
خود را در میان شماری از پیامبران دیدم که موسی علیه السلام ایستاده مشغول نماز بود ، او مردی با موهای مُجَعَّد به سیمای مردان شَنُوءَه(1) بود ، عیسی بن مریم علیه السلام نیز مشغول نماز بود ، ابراهیم علیه السلام نیز به نماز ایستاده بود ، که صاحب شما ( یعنی خود آن حضرت ) از همه به او شبیه تر بود . پس وقت نماز فرارسید و به امامت من برگزار گردید .
12 . بیهقی این حدیث را نقل کرده که فرمود :
إِنَّ النّاسَ یَصْعَقُونَ فَاَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یُفیقُ ؛
مردمان هلاک می شوند ، من نخستین کسی هستم که اِفاقه پیدا می کنم .(2)
ص: 9
بیهقی گوید : این حدیث هنگامی راست آید که خداوند ارواح انبیا را به آنها بازگرداند و آنان همانند شهیدان در نزد پروردگارشان زنده باشند ، چون نفخه نخستین در صور دمیده شود ، آنها نیز همانند دیگران از هوش بروند ، ولی به معنای واقعی کلمه مرگ به سراغ آنها نیاید .
13 . ابویعلی از ابوهریره روایت کرده که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود :
وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ، لَیَنْزِلَنَّ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ ، ثُمَّ لَئِنْ قامَ عَلی قَبْری فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ! لَأَجَبْتُهُ ؛
سوگند به خداوندی که جانم در دست قدرت اوست ، البته عیسی بن مریم علیه السلام فرود خواهد آمد ، اگر در کنار قبر من حضور یافته مرا ندا کند که : ای محمّد ، بی تردید او را پاسخ می دهم .
14 . ابونعیم در دلائل النّبوّة از سعید بن مسیب روایت کرده که او گفت :
در شبهای « حَرَّه »(1) در مسجد النّبی بیتوته می کردم و جز من کسی
ص: 10
در مسجد نبود ، وقت نمازی فرانمی رسید ، جز اینکه صدای اذان را از قبر شریف می شنیدم .
15 . زبیر بن بکار در « اخبار المدینه » از سعید بن مسیب روایت کرده که گفت :
در ایّام حَرَّه همواره از قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله صدای اذان و اقامه می شنیدم تا هنگامی که مردم به شهر و دیار خود بازگشتند .
16 . ابن سعد در « الطّبقات الکبری » از سعید بن مسیب روایت کرده که در ایام حَرَّه که مردم مشغول نبرد بودند او ملازم مسجد بود و می گفت :
چون وقت نماز فرامی رسید صدای اذان را می شنیدم که از سوی قبر شریف بیرون می آمد .
17 . دارمی در مسند خود از مروان بن محمّد ، از سعید بن عبدالعزیز روایت کرده که گفت :
در ایّام حرّه سه روز در مسجد النّبی اذان گفته نشد ، سعید بن مسیب در آن ایّام در مسجد بیتوته می کرد و وقت نماز را نمی دانست جز با
ص: 11
همهمه ای که از قبر پیامبر می شنید .
این روایات به صراحت به حیات برزخی پیامبر اکرم و دیگر پیامبران الهی دلالت می کند .
خداوند منّان در آیات قرآن در مورد شهیدان می فرماید :
« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ » ؛
کسانی را که در راه خدا کشته شدند ، مرده نپندار ، بلکه زنده هستند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند .(1)
مقام انبیا بی گمان از شهیدان برتر و بالاتر می باشد و هیچ پیامبری نیست جز اینکه علاوه بر نبوّت مقام شهادت را نیز دارا می باشد ، از این رهگذر پیامبران نیز مشمول آیه شریفه می باشند .
18 . احمد و ابویعلی در مسند ، طبرانی در معجم ، حاکم در مستدرک و بیهقی در دلائل النّبوّة از ابن مسعود روایت کرده اند که گفت :
اگر من نُه بار سوگند یاد کنم که رسول خدا کشته شد ، برای من بهتر است از اینکه یک بار قسم بخورم که کشته نشد ، و این به این جهت است که خداوند او را نبی و شهید اخذ نمود .
19 . بخاری و بیهقی از عایشه روایت کرده اند که گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله در مرض موت خود می فرمود :
ص: 12
من هنوز درد آن خوراکی که در خیبر خورده ام را احساس می کنم و اکنون وقت آن است که آن زهر شاهرگ حیاتم را ببرد .
روی این بیان حیات برزخی آن حضرت به نصّ آیه شریفه ثابت می شود ، از شمول لفظ و یا مفهوم موافقه ( از طریق اولویّت ).
بیهقی در کتاب « الاعتقاد » گوید :
پیامبران پس از آنکه قبض روح می شوند ، روحشان به پیکرشان برمی گردد ، پس آنها نیز همانند شهیدان در نزد پروردگارشان زندگانند .
قرطبی نیز در کتاب « تذکرة » در ذیل حدیث « صَعْقَه »(1) به نقل از استادش می گوید :
مرگ به معنای نیستی محض نیست ، بلکه به معنای انتقال از حالی به حالی دیگر است و بر این معنی دلالت می کند اینکه :
1 ) شهیدان پس از کشته شدن به نصّ قرآن کریم زنده هستند ، روزی خوارند ، شادمانند و به یکدیگر بشارت می دهند و اینها از اوصاف زنده ها در دنیا می باشد .
اگر این اوصاف برای شهیدان ثابت شود برای پیامبران به طریق اولی ثابت می شود .
2 ) در روایات صحیحه آمده که زمین پیکر پیامبران را نمی خورد .
3 ) در شب معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آسمان و در بیت المقدس با پیامبران گرد آمده است .
ص: 13
4 ) حضرت موسی را مشاهده کرده که در قبر خود مشغول نماز می باشد .
5 ) رسول اکرم صلی الله علیه و آله خبر داده که هر کس به آن حضرت سلام کند به او پاسخ می دهد .
اینها و دیگر شواهد به روشنی دلالت می کنند بر اینکه مرگ پیامبران به این معنی می باشد که در میان ما نیستند و ما آنها را مشاهده نمی کنیم ، اگرچه زنده و موجود می باشند ، همانند فرشتگان که زنده و موجود هستند ، ولی احدی از ما آنها را مشاهده نمی کند ، مگر اولیای خاص پروردگار .
از « بارزی » پرسیدند که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از وفاتش زنده است ؟ گفت : آری .
استاد ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادی ، آن فقیه اصولی و شیخ شافعی ها ، در پاسخ به مسائل جاجرمی ها می گوید :
اهل تحقیق از علمای کلام از اصحاب ما معتقدند که :
1 ) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از وفاتش زنده است .
2 ) با مشاهده عبادت و اطاعتِ امّتش شادمان می شود .
3 ) از مشاهده معصیتِ گنهکاران امّت اندوهگین می شود .
4 ) هر کس به آن حضرت صلوات بفرستد به او می رسد .
5 ) پیکر پیامبران هرگز نمی پوسد .
6 ) زمین پیکر پیامبران را نمی خورد .
7 ) حضرت موسی در زمان خود وفات کرده ، ولی پیامبر ما خبر داده که او را مشاهده کرده که در قبر خود مشغول نماز است .
ص: 14
8 ) در حدیث معراج فرموده که حضرت موسی را در آسمان چهارم و حضرت آدم را در آسمان دنیا مشاهده نموده است .
9 ) با حضرت ابراهیم دیدار کرده و به او فرموده : مرحبا بر تو ای پیامبر صالح و فرزند صالحان .
چون این مقدّمات در نزد ما پذیرفته شود می گوییم :
پیامبر ما پس از وفاتش زنده است و نبوّتش ادامه دارد . [ پایان گفتار
استاد ابومنصور ] .
حافظ ، شیخ السّنّة ، ابوبکر بیهقی ، در کتاب « الإعتقاد » می گوید :
پیامبران
علیهم السلام پس از آنکه قبض روح می شوند ، ارواحشان به آنان برمی گردد ، پس آنها در نزد پروردگارشان زندگانند ، همانند شهیدان و پیامبر ما شماری از آنان را مشاهده کرده و بر آنان امامت نموده است و به ما خبر داده که صلوات ما بر او عرضه می شود و ابلاغ می گردد و خبر او بی گمان راست است .
همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خبر داده که خداوند بدن آنان را بر زمین حرام نموده است و ما کتاب مستقلّی در اثبات حیات برزخی آنان نوشته ایم .
بیهقی در پایان می افزاید :
پیامبر ما پس از آنکه قبض روح شده ، پیامبر خدا ، فرستاده خدا ، برگزیده خدا و انتخاب شده خدا در میان بندگانش می باشد .
بار خدایا ! ما را بر آیین او زنده بدار ، با شریعت او بمیران ، در دنیا و آخرت بین ما و ایشان جدایی مینداز ، که تو بر هر چیزی توانا هستی . [ پایان سخنان بارزی ] .
ص: 15
شیخ عفیف الدّین یافعی گوید :
برای اولیای الهی حالاتی رخ می دهد که در آن حالات ملکوت زمین و آسمان را مشاهده می کنند ، پیامبران را می بینند که زنده هستند و مرده نمی باشند ، همانگونه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت موسی علیه السلام را در قبرش دید .
و در جای خود بیان شده که هر معجزه ای که از پیامبران به عنوان اعجاز صادر شود ، از اولیای الهی نیز ممکن است به عنوان کرامت صادر گردد ، به شرط اینکه مقرون به تحدّی نباشد .
یافعی می افزاید : این مسلّم است و کسی آن را انکار نمی کند ، مگر اینکه نادان باشد و سخنان صریح عالمان در مورد حیات برزخی پیامبران فراوان است ، ما به همین مقدار بسنده می کنیم .
* * *
20 . احمد در مسند ، ابوداود در سنن و بیهقی در شعب الایمان ، از طریق ابی عبدالرحمان مُقری ، از حیاة بن شریح ، از ابی صخر ، از یزید بن عبداللّه بن قسیط ، از ابوهریره ، از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، روایت کرده اند که فرمود :
ما مِنْ اَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ اِلاّ رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی حَتّی اَرُدَّ عَلَیْهِ
السَّلامَ ؛
هیچ کس نیست که بر من درود بفرستد ، جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند ، تا سلام او را پاسخ بگویم .
ص: 16
ظاهر این حدیث دلالت می کند بر اینکه روح مطهر آن حضرت در برخی از اوقات از بدن شریفش جدا می شود و آن با احادیث فراوانی که گذشت مغایرت دارد .
در پیرامون این حدیث شریف دقّت کردم ، چندین جواب به نظرم رسید که در اینجا معروض می دارم :
1 ) بگوییم راوی در برخی از الفاظ حدیث اشتباه کرده ، از این رهگذر معنای حدیث به هم ریخته است ، که برخی از عالمان در برخی از احادیث چنین پنداشته اند ، لکن اصل برخلاف آن می باشد و به چنین پنداری نمی توان اعتماد نمود و این ضعیف ترین احتمالات می باشد .
2 ) بگوییم جمله « رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی » جمله حالیّه است ، و از نظر قواعد عربی اگر فعل ماضی جمله حالیّه باشد در آن حرف « قَدْ » در تقدیر می باشد ، همانند آیه شریفه :
« أَوْ جاؤکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ » ؛
یا در حالی که سینه هایشان تنگ شده ( و از پیکار با شما ناتوان شده اند) به سوی شما بیایند .(1)
حَصِرَتْ : ای قَدْ حَصِرَتْ
در این حدیث نیز « قَدْ » مقدّر می شود : « قَدْ رَدَّ اللّه ُ اِلَیَّ رُوحی » یعنی : در حالی که خداوند روحم را به من بازگردانیده است .
معنای حدیث چنین می شود :
ص: 17
کسی به من سلام نمی گوید ، جز اینکه به او پاسخ می دهم ، زیرا من در حالی هستم که خداوند روحم را به من بازگردانیده است .
در اینجا « حَتّی » برای تعلیل نیست ، بلکه صِرفاً حرف عطف است ، به معنای و او عاطفه .
و این بهترین توجیه است و اشکال از ریشه و بن برطرف می شود .
اشکال از اینجا پیش می آمد که جمله « رَدَّ اللّه ُ » را به معنای حال و آینده می پنداشتند و « حَتّی » را برای تعلیل و آن درست نیست ، زیرا در این صورت اوّلاً باید با تکرار هر سلامی ، اعاده روح نیز تکرار شود و با تکرار آن لازم است که قبض روح نیز تکرار گردد و لازمه آن رنجش و آزار بدن شریف می باشد ، و اگر اذیّت و آزاری هم در کار نباشد ، حداقلّ این است که برخلاف احترام می باشد .
ثانیاً با دیگر شهیدان متفاوت می شود ، زیرا برای هیچ شهیدی ثابت نشده که در عالم برزخ به صورت مکرّر روح از بدنشان جدا شود و بازگردد ، اگر برای شهیدان چنین موضوعی ثابت نشده ، پیامبران به طریق اولی باید روحشان به طور مستمر تداوم پیدا کند .
ثالثاً با آیات قرآن سازگار نمی باشد ، زیرا در قرآن تنها از دو بار مردن و زنده شدن سخن به میان آمده است نه بیشتر .
رابعاً با احادیث متواتری که شماری از آنها تقدیم گردید سازگار نمی باشد .
هر حدیثی که با قرآن کریم و احادیث متواتر سازگار نباشد ، باید آن را تأویل نمود ، و اگر قابل تأویل نباشد باید دور انداخت . پس ناگزیر
ص: 18
باید به معنایی که گفتیم حمل کنیم .
3 ) گفته شود که در اینجا لفظ رَدّ به معنای بازگشت نیست ، بلکه به معنای بودن و شدن می باشد ، چنانکه در منطق وحی لفظ « عَوْد » در این معنی به کار رفته ، آنجا که از زبان حضرت شعیب علیه السلام حکایت می فرماید :
« قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللّه ِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فی مِلَّتِکُمْ » ؛
اگر ما به آیین شما درآییم به خدا دروغ بسته ایم .(1)
در این آیه « عَوْد » به معنای بازگشت به کار نرفته ، زیرا هرگز حضرت شعیب در آیین آنها نبود ، تا یک بار دیگر به آیین آنان برگردد ، بلکه به معنای مطلقِ قرار گرفتن در آیین آنان به کار رفته است .
در حدیث مورد بحث نیز لفظ « رَدّ » به معنای بازگشت به کار نرفته ، که لازمه اش جدا شدن روح ، سپس بازگشت آن باشد ، بلکه به مطلقِ بودن در زمره صاحبان روح استعمال شده است .
در اینجا این پرسش پیش می آید که چه لزومی داشت لفظ رَدّ در یک چنین معنایی به کار برود ؟ در پاسخ می گوییم این یک نوع آرایش لفظی است که واژه ای در صدر سخن و قرینه آن در ذیل آن بیاید ، در اینجا واژه « رَدَّ اللّه ُ » قرینه و بسترِ « حَتّی اَرُدَّ » قرار گرفته است .
4 ) در این حدیث منظور از « ردّ روح » بازگشت آن نیست ، بلکه به معنای « به خود آمدن » می باشد ، به این معنی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم
ص: 19
برزخ مشغول عوالم ملکوت و غرق دریای مشاهده جلال و جمال حق تعالی است ، چنانکه در این دنیا به هنگام نزول وحی چنین حالتی بر آن حضرت پیش می آمد .
در این حدیث از حالتِ بیرون آمدن از این وضع و اِفاقه از این حالتِ بی خودی به « ردّ روح » تعبیر شده است ، این نیز توجه زیبایی می باشد .
در احادیث معراج نیز شبیه این لفظ به کار رفته است ، آنجا که می فرماید :
فَاسْتَیْقَظْتُ وَأَنَا بِالْمَسْجِدِ الْحَرامِ ؛
چون به خود آمدم دیدم که در مسجدالحرام هستم .
لفظ « اِسْتَیْقَظْتُ » در اصل به معنای « بیدار شدم » می باشد ، ولی معراج خواب نبود تا بیدار شدنی مطرح باشد ، بلکه منظور این است که چون از آن حالت فرورفتن در دریای مشاهده جلال و جمال پروردگار و شگفتیهای عالم ملکوت بیرون آمدم خود را در مسجدالحرام دیدم .
مؤلّف گوید : من قبلاً توجیه دوّم را خیلی قوی می دانستم ولی بعداً این توجیه چهارم در نظرم قوی آمد .
5 ) از این حدیث حالت استمرار حیات برزخی استفاده می شود ، زیرا در این حدیث آمده : « احدی بر من سلام نمی کند جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند تا سلام او را پاسخ گویم » .
با توجّه به اینکه لحظه ای از لحظات شبانه روز پیدا نمی شود جز
ص: 20
اینکه صدها نفر در اقطار و اکناف جهان به آن حضرت درود می فرستند و سلام عرضه می دارند ، در نتیجه باید در تمام این لحظه ها روح مقدس آن حضرت در بدن شریفشان باشد .
6 ) گفته می شود که نخست به آن حضرت وحی شده که هر کس به آن حضرت درود بفرستد ، آن را پاسخ خواهد فرمود ، سپس وحی شده که او همواره در قبر حیات دارد ، پس وحی نخستین را خبر داده است ، پس منافاتی بین آن دو نیست .
این توجیهات را خداوند فراروی من قرار داد و در هیچ منبعی آنها را ندیده بودم .
پس از تحریر این مطالب به کتاب « الفجرُ المنیرُ فیما فُضِّلَ به البشیرُ النَّظیرُ » تألیف : شیخ تاج الدّین بن فاکهانی مالکی مراجعه کردم ، دیدم چنین نوشته است :
در سنن ترمذی روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :
ما مِنْ اَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ اِلاّ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی حَتّی اَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ ؛
احدی بر من درود نمی فرستد ، جز اینکه خداوند روحم را به من برمی گرداند ، تا پاسخ سلامش را بگویم .
از این حدیث استفاده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره زنده است ، زیرا عادةً محال است که در طول شبانه روز لحظه ای پیدا شود که احدی در جهان هستی به آن حضرت درود نفرستد .
ص: 21
اگر بگویند : این حدیث با حیات مستمرّ آن حضرت سازگار نیست ، زیرا در هر ساعتی از ساعات شبانه روز صدها نفر به آن حضرت درود می فرستند ، پس باید در هر ساعتی دهها بار آن حضرت زنده شوند و وفات کنند .
در پاسخ می گوییم :
7 ) در این حدیث منظور از « روح » نُطق می باشد ، و معنای حدیث چنین است :
احدی بر من درود نمی فرستد جز اینکه خداوند نُطق مرا به من بازمی گرداند تا پاسخ درودش را بگویم .
در اینجا لفظ « روح » مجازاً در « نُطق » به کار رفته است . یعنی : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همواره زنده است با حیات برزخی ، ولی لازمه زنده بودنْ پاسخ دادن و تکلّم نمودن با هر فردی که درود بفرستد نیست .
براساس این حدیث هر فردی به آن حضرت درود بفرستد خداوند نطق را به آن حضرت برمی گرداند تا درود او را پاسخ گوید .
روح و نطق با یکدیگر متلازم هستند ، یعنی هر ناطقی حتماً باید ذی روح باشد و هر صاحب روحی باید قدرت بر نطق را به صورت بالفعل یا بالقوّة داشته باشد .
در این حدیث یکی از متلازمین ( روح ) گفته شده و دیگری ( نُطق ) اراده شده است .
آنچه موجب شد ما این استعمال مجازی را ملتزم شویم این است که خداوند منّان می فرماید :
ص: 22
« قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ » ؛
گفتند : خدایا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی .(1)
روی این بیان بازگشت روح فقط دو بار است نه بیشتر .
این بود متن گفتار شیخ تاج الدّین و این توجیه را ما در میان توجیهات ششگانه ذکر نکردیم ، اگر این توجیه را بپذیریم توجیه هفتم خواهد بود ، ولی من در این گفتار تأمّلی دارم ، زیرا از این توجیه چنین برمی آید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عالم برزخ زنده است ، ولی در مواردی از سخن گفتن ممنوع است ، فقط هنگامی که کسی به آن حضرت درود می فرستاد به آن مُجاز می باشد !
این سخن بعید ، بلکه مردود می باشد ، زیرا عقل و نقل برخلاف آن شهادت می دهند :
روایاتی که در مورد حالات آن حضرت و دیگر پیامبران الهی آمده است به صراحت از آزادی عمل آنها و سخن گفتن آنان به هر شکلی که اراده کنند ، حکایت می کنند .
نه تنها پیامبران ، بلکه شهیدان ، حتّی دیگر مؤمنان نیز در عالم برزخ آزادی عمل دارند و از سخن گفتن ممنوع نیستند .
براساس روایات کسی در عالم برزخ از سخن گفتن ممنوع
ص: 23
نمی باشد ، به جز کسی که بدون وصیّت مرده باشد .
ابوالشّیخ [ عبداللّه بن محمّد ] ابن حیّان در کتاب « وصایا » از قیس بن قبیصه ، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود :
مَنْ لَمْ یُوصِ لَمْ یُؤْذَنْ لَهُ فِی الْکَلامِ مَعَ الْمَوْتی ؛
کسی که وصیّت نکند به او اجازه سخن گفتن با مردگان داده نمی شود .
عرضه داشتند : ای رسول خدا ! مگر مردگان سخن می گویند ؟ فرمود :
نَعَمْ وَیَتَزاوَرُونَ ؛
آری ، به دیدار یکدیگر نیز می روند .
شیخ تقیّ الدّین سُبکی گوید :
حیات برزخی پیامبران و شهیدان در قبر همانند زندگی آنها در دنیا می باشد ، نماز گزاردن حضرت موسی نیز به آن گواهی می دهد ، زیرا نماز خواندن پیکر زنده ای را می طلبد ، همچنین توصیف هایی که در شب معراج از پیامبران شده ، همه اش اوصاف اجسام می باشد .
این که گفتیم حیات برزخی همانند زندگی دنیا می باشد ، الزاماً به این معنی نیست که باید بدن دنیا با نیازهای دنیا ، از قبیل نیاز به خوراک و پوشاک نیز همراه او باشد .
ولی فهم و ادراک از قبیل علم و شنیدن بدون تردید برای پیامبران ، شهیدان و دیگر مردگان ثابت است .
[ پایان سخن سُبکی ] .
ص: 24
ممنوعیّت و محدودیّت در سخن گفتن نوعی عذاب و شکنجه به شمار می آید ، از این رهگذر تارک وصیّت به این شکل کیفر داده می شود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن منزّه می باشد و بدون تردید هیچ محدودیّت و ممنوعیّتی پس از وفات به آن حضرت عارض نخواهد شد ، چنانکه در مرض فوت خود به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود :
لا کَرْبَ عَلی أَبیکِ بَعْدَ الْیَوْمِ ؛
پس از امروز هیچ غم و اندوهی برای پدرت نخواهد بود .
هنگامی که شهیدان و دیگر افراد باایمان از امّت پیامبر - به جز کسانی که معذَّب باشند - در سخن گفتن آزاد باشند و محدودیّت نداشته باشند ، اشرف کاینات جای خود را دارد .
آری ممکن است از بیان شیخ تاج الدّین نکته دیگری استفاده شود و آن اینکه :
منظور از روح« نُطق » است و مقصود از « رَدّ » استمرار حیات بدون مفارقت می باشد ، چنانکه در توجیه سوّم تقریر شد .
براساس سخنان شیخ تاج الدّین در حدیث دو تا مجاز خواهد بود :
1 ) در لفظ رَدّ ؛ 2 ) در لفظ رُوح ، که اوّلی : استعاره تَبَعی و دوّمی مجاز مرسل می باشد ، ولی در توجیه ما فقط یک مجاز بود .
از این جواب توجیه دیگری به شرح زیر استفاده می شود :
8 ) روح کنایه است از « سَمع » یعنی خداوند آن قدرتِ شنید
ص: 25
خارق العاده اش را به او برمی گرداند تا صدای سلام دهندگان را بشنود ، اگرچه از راه دور باشد و پاسخ او را می دهد ، بدون اینکه به پیک و واسطه نیاز داشته باشد .
در اینجا منظور از « سَمع » قدرت شنید معمولی نیست ، زیرا برای آن حضرت در دنیا حالاتی بود که در آن حالات قدرت شنید خارق العاده ای داشت ، به طوری که نداهای آسمانی را می شنید ، چنانکه در کتاب « المعجزات » آن را بیان کرده ام .
این حالات گاهی از آن حضرت جدا می شد و گاهی بازمی گشت و مانعی در بین نیست .
در حیات برزخی نیز ممکن است این حالات در مواقعی از آن حضرت جدا شود و بازگردد .
9 ) ممکن است از این پاسخ ، توجیه دیگری استفاده شود و آن اینکه : منظور از « سَمع » همان قدرت شنید متعارف باشد ، و منظور از رَدّ حالت اِفاقه باشد ، به این معنی که آن حضرت در عالم برزخ مشغول مشاهده عالم ملکوت باشد ، خداوند منان او را از آن حالت بیرون آورد تا درودهای درودگویان را استماع نموده ، پاسخ دهد ، سپس به آن حالت معنوی و روحانی بازگردد .
10 ) از این پاسخ نیز توجیه دیگری متولّد می شود و آن اینکه : منظور از روح حالت فراغت بال و بیرون آمدن از آنچه در عالم برزخ به آن اشتغال دارد ، از آن حالت بیرون آمده به یک سلسله امور دیگر بپردازد ، از قبیل :
1 . توجّه به اعمال امّت
ص: 26
2 . استغفار برای گنهکاران امّت
3 . دعا برای کشف بلیّات از جامعه اسلامی
4 . سیر و سیاحت در اقطار و اکناف جهان برای برکت دادن
5 . شرکت در تشییع جنازه افراد صالح
همه این امور از جمله اشتغالات آن حضرت در عالم برزخ می باشد ، چنانکه در روایات به آنها تأکید شده است .
با توجّه به اینکه سلام و درود به آن حضرت از افضل اعمال و از بهترین وسائل تقرّب به آن حضرت می باشد ، برای فرد درودگو خداوند این امتیاز را عنایت فرموده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله لحظه ای از دیگر اشتغالاتش خود را رها کرده به پاسخ درودهای درودگویان بپردازد و این به خاطر گرامی داشت و پاداش بزرگ درودگو می باشد .
اینها مجموعاً ده توجیه بود که در مورد حدیث بیستم به خاطرم رسید و قبلاً در هیچ منبعی ندیده بودم .
جاحظ گوید : اگر نیروی اندیشه با قدرت حافظه بیامیزد ، آثار شگفتی به بار می آورد .
11 ) سپس پاسخ دیگری به نظرم رسید و آن اینکه :
منظور از روح ، رُوح حیات نباشد ، بلکه به معنایِ « رَوْح » باشد ، یعنی : آسایش ، آرامش و انبساط خاطر ، چنانکه در آیه شریفه آمده است :
« فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ » ؛
آسایش و وسعت روزی .(1)
ص: 27
« رَوْح » در این آیه « رُوح » نیز قرائت شده است .
معنای حدیث چنین می شود : کسی که به آن حضرت درود می فرستد ، برای آن حضرت آسایش و آرامش و انبساط خاطر دست می دهد ، زیرا افراد درودگو را دوست دارد و این موجب می شود که سلام او را پاسخ گوید .
12 ) منظور از « رُوح » رحمت باشد ، به این معنی که هر کس به آن حضرت درود بفرستد ، خداوند شمیم رحمتش را بر آن حضرت نازل می فرماید .
ابن اثیر در کتاب « النّهایه » گوید :
گلواژه روح در قرآن و حدیث فراوان آمده و به معانی مختلف به کار رفته ، که از آن جمله است : روح که پیکر انسانی به وسیله آن زنده و متحرّک است ، به قرآن ، وحی ، رحمت و پیک وحی نیز اطلاق می شود .
ابن منذر در تفسیر خود می نویسد :
حسن بصری آیه شریفه : « فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ » ؛ را به ضمّ راء ( رُوح ) خوانده و گفته : رُوح به معنای رحمت است .
در حدیث انس گذشت که صلوات در قبر شریف به محضر آن حضرت تقدیم می شود ، همانگونه که هدایا به خانه های مردمان برده می شود .
13 ) منظور از روح فرشته ای باشد که به قبر شریف آن حضرت موکّل شده تا درودهای مردمان را به آن حضرت ابلاغ نماید .
ص: 28
عنوان روح به حضرت جبرئیل منحصر نیست ، بلکه به ملائکه های دیگر نیز اطلاق می شود .
راغب اصفهانی گوید :
به فرشته های عالی شأن روح گفته می شود .
پس معنای حدیث چنین می شود : هر کس بر من درود بفرستد ، خداوند آن فرشته ای را که به قبر من موکّل است می فرستد ، او درود شخص درودگو را به من ابلاغ می کند .
در سخنان شیخ تاج الدّین لازم است به دو نکته اشاره شود :
1 . وی این حدیث را به « ترمذی » نسبت داده ، که اشتباه است ، این حدیث را از صاحبان صحاح ستّه فقط ابوداود در سنن خود آورده است ، آنگونه که حافظ جمال الدّین مزی در کتاب « اطراف الحدیث » آورده است .
2 . وی متن حدیث را به تعبیر : « رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ » آورده ، که در سنن ابوداود نیز به همان تعبیر آمده است .
ولی در نقل بیهقی : « رَدَّ اللّه ُ إِلَیَّ » ثبت شده است و آن لطیف تر و مناسب تر است .
لفظ « ردّ » هنگامی که با « علی » متعدّی شود ، غالباً در مقام تحقیر و اهانت استعمال می شود ، ولی اگر با « الی » متعدّی شود غالباً برای احترام و گرامی داشت به کار می رود .
ص: 29
در صحاح اللّغة گوید : « ردّ علیه » یعنی : آن را نپذیرفت و یا تخطئه نمود .
در قرآن کریم لفظ ردّ با « علی » و « الی » متعدّی شده است ، از نمونه های اوّلی :
« یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ » ؛
شما را به گذشته هایتان برمی گردانند .(1)
« رُدُّوها عَلَیَّ » ؛
آنها را به سوی من برگردانید .(2)
« وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا » ؛
و به گذشته خود - دوران کفر - برگردیم .(3)
و از نمونه های دوّمی :
« فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ » ؛
پس او را - موسی را - به مادرش بازگردانیدیم .(4)
« وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً » ؛
اگر به سوی پروردگارم بازگردانیده شوم ، بی گمان جایگاهی بهتر از این خواهم یافت .(5)
ص: 30
« ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ » ؛
سپس به سوی مولای حق خود بازگردانیده می شوند .(1)
راغب اصفهانی گوید :
یکی دیگر از معانی ردّ « تفویض » است ، رَدَدْتُ الْحُکْمَ اِلَیْه ؛ یعنی : موضوع را به او واگذار کردم ، مثل :
« فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ » ؛
اگر در چیزی منازعه کردید پس آن را به خدا و پیامبر تفویض نمایید .(2)
« وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ » ؛
اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر از آنان تفویض می کردند .(3)
از اینجا توجیه چهار دهمی برای حدیث پیدا می شود ، به این بیان :
14 ) ردّ به معنای تفویض باشد ، یعنی : اگر کسی به من درود بفرستد ، خداوند پاسخ آن را به من تفویض کرده است .
در اینجا روح نیز به معنای رحمت خواهد بود ، که صلوات از خدا به معنای رحمت من باشد .
ص: 31
کسی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درود می فرستاد در معرض نزول رحمت پروردگار قرار می گیرد ، چنانکه در حدیث شریف آمده است :
مَنْ صَلّی عَلَیَّ واحِدَةً صَلَّی اللّه ُ عَلَیْهِ عَشْراً ؛
هر کس بر من یک بار صلوات بفرستد ، خداوند به او ده بار صلوات می فرستد .
صلوات از خدا عبارت است از رحمت .
بر اساس این توجیه ، هر کس به پیامبر صلوات بفرستد ، خداوند به پیامبر تفویض کرده که از خداوند برای او طلب رحمت نماید و بی تردید دعای پیامبر به اجابت می رسد .
پس آنچه از رحمت خداوند به شخص درودگو می رسد به برکت دعای پیامبر می باشد .
در اینجا این دعا و طلب رحمت از سوی پیامبر نازل به منزله شفاعت می شود و اضافه « روح » به سوی یاء متکلّم صرفاً برای ملابست خواهد بود .(1)
نظیر این معنی در حدیث شفاعت نیز آمده ، آنجا که می فرماید :
این به آن ، او به این - هر کدام به یکی دیگر - حواله می کند ، تا به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله منتهی گردد .
ص: 32
و در حدیث معراج آمده است :
در شبی که به آسمانها برده شدم ، ابراهیم ، موسی و عیسی را دیدار کردم ، از رستاخیز سخن به میان آمد ، همه به ابراهیم موکول کردند ، او گفت : من اطلاعی ندارم ، به موسی موکول کردند ، گفت : من نیز اطلاعی ندارم ، پس به عیسی موکول نمودند ، او نیز گفت : من هم اطلاعی ندارم .
خلاصه بحث ما پیرامون حدیث بیستم ، که همان حدیث مورد سؤال در آغاز رساله می باشد ، به اینجا منتهی شد که :
بنابر توجیه چهاردهم معنای حدیث چنین می شود : خداوند امر رحمت را به من تفویض کرده ، هر کس به من درود بفرستد ، من برای او طلب رحمت می کنم و خداوند به سبب دعای من رحمتش را بر او نازل می کند .
سپس توجیه دیگری به شرح زیر به نظرم رسید :
15 ) منظور از روح رحمتی است که در قلب شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نهفته است ، پیامبر اکرم با این رحمت گسترده ای که در قلب شریفش به ودیعت نهاده شده ، برای برخی از مردم گنهکار که گناهشان از حد گذشته ، یا حفظ حریم نکرده ، پرده های حرمتهای الهی را دریده اند ، غضبناک می شود ، درود و صلوات بر آن حضرت موجب مغفرت گناهان می شود و این شخص مورد رحمت پیامبر قرار می گیرد ، چنانکه در حدیث آمده است :
اِذَنْ تُکْفی هَمُّکَ وَیُغْفَرُ ذَنْبُکَ ؛
ص: 33
در آن هنگام غمهایت زدوده می شود و گناهانت آمرزیده می گردد .
پس معنای حدیث چنین می شود ، هر کس به من درود بفرستد ، گناهانش هر قدر زیاد باشد ، آن رحمت گسترده ای که خداوند در دلم به ودیعت نهاده ، به سوی او معطوف می شود و شخصاً برای او دعا می کنم و کثرت گناهان مانع نمی شود که به او پاسخ بدهم و در حقش دعا کنم .
این آخرین مطلبی بود که در توجیه حدیث به نظرم رسید ، اگر بعدها خداوند منّان توجیه دیگر در برابرم بگشاید به آخر این رساله اضافه می کنم .
پس از اتمام رساله دیدم که بیهقی در کتاب « حیاة الأنبیاء » این حدیث را به تعبیر : « اِلاّ وَقَدْ رَدَّ اللّه ُ عَلَیَّ رُوحی » نقل کرده است ، و به
حرف « قَدْ » تصریح نموده است ، خدای را سپاس گفتم و به نظرم رسید که لفظ « قَدْ » در حدیث بوده ، از قلم ناسخان افتاده است .
یکبار دیگر توجیه دوّم در نظرم جلوه گر شد و آن را به عنوان قوی ترین توجیهات پذیرفتم .
معنای حدیث چنین می شود :
خداوند منّان پس از ارتحال اشرف پیامبران روح شریفش را به او برمی گرداند و ایشان برای همیشه زنده هستند ، و هر کس به ایشان
ص: 34
درود بفرستد ، به او پاسخ می فرماید ، پس این حدیث نیز با دیگر احادیث همسو می شود و تعداد احادیث به 20 می رسد و این حدیث نه تنها با احادیث قبلی ناسازگار نمی شود ، بلکه آنها را تقویت نیز می کند . وللّه الحمد .
برخی از حافظان گویند : اگر ما حدیثی را از 60 طریق ننویسیم ، مفاد کامل آن را متوجّه نمی شویم ، زیرا متن احادیث در طرق مختلف کم و زیاد می شود ، هنگامی که از طرق مختلف آن را نقل کنیم ، نقاط مبهم آن روشن می گردد ، همچنین اشتباهات و کاستیهای سند نیز از این طریق به دست می آید .
* * *
ص: 35