کلام صادقانه

مشخصات کتاب

سرشناسه: میر محمد صادقی، سید جواد 1341

عنوان و نام پدید آور: کلام صادقانه : سید جواد میر محمد صادقی.

مشخصات نشر: اصفهان: سلام سپاهان ، 1401.

مشخصات ظاهری: 96 ص

شابک: 978-964-218-448-4

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتاب نامه.

موضوع:

خطبه ها

Islamic sermons

داستان های مذهبی -- قرن 14

Religious fiction -- 20 th century

احادیث شیعه - قرن 14

Hadith (Shiites) -- Texts -- 20 th century

رده بندی کنگره: BP261/4

ده بندی دیویی: 297/754

شماره کتاب شناسی ملی: 9129260

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا جعفری

ص: 1

اشاره

اطلاعات رکورد کتاب شناسی: فیپا

انتشارات سلام سپاهان

عبد الرسول ملک احمدی

تلفن : 09133039589

عنوان: کلام صادقانه

نویسنده: سید جواد میر محمد صادقی

تنظیم کننده و صفحه آرا: اکرم شادانی فر

سال و نوبت چاپ: 1410/ اول

تعداد صفحه: 96 ص / رقعی

شمارگان: 1000

بهاء: 50000 تومان

ص: 2

کلام صادقانه

بسم اللّه الرحمن الرحیم

حجت الاسلام و المسلمين حاج سید جواد میر محمد صادقی

ص: 3

عکس

آیت اللّه جوادی متولد 1305 شمسی از یادگاران و شاید از معدود شاگردان باقی مانده مرحوم حاج آقا رحیم ارباب و پدر دو شهید و از مفاخر اصفهان بشمار می ایند.

ص: 4

فهرست

مقدمه...9

منبر اول: خشوع...15

درس عبرت از دنیا...16

منبر دوم: توبه...19

منبر سوم: توسل...23

منبر چهارم: صفات حمیده...29

1. صداقت...29

2. ادای امانت...30

3. وفای به عهد...32

4. حسن خلق...33

قول مولف...34

5. همراهی کردن با مردم در خوشی و ناخوشی...35

منبر پنجم: آرزوی جبرئیل...37

1. نماز...3

2. هم نشینی با علما...38

3. اكرام یتیم...39

ص: 5

4. اصلاح بین افراد...40

5. عیادت مریض...41

6. تشییع جنازه...41

7. آب دادن به افراد مُحرم و حاجیان حرم الهی...42

منبر ششم: حرف زدن را از قرآن یاد بگیریم...43

1. از حرف های صد من یک غاز باید پرهیز کنیم...43

2. به حرفی که می زنیم عمل کنیم...44

3. حرف باید مستدل و با ادله کامل باشد...44

4. سخن باید با نرمی و مهربانی باشد...44

5. سخن باید منصفانه باشد...45

7. حرف و کلام باید رسا باشد...45

8. سخن باید به دل بنشیند...46

9. افراد را با لقب و احترام کامل باید صدا کرد...46

10. باید حرف خوب عادت شود و باب گردد...47

منبر هفتم: هیچ گاه از خدا غافل نشو...49

با چه کسانی مراوده کنیم؟...50

منبر هشتم: فاطمه الگوی زنان...53

تولد حضرت زهرا سلام اللّه علیها...53

شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها...53

زندگی شخصی حضرت زهرا سلام اللّه علیها...54

قصه های کم تر شنیده شده...59

ص: 6

اثر صدقه...59

شیرینی انفاق...59

پاداش احسان و صلاح میان مسلمانان...59

موعظه زنا کار...60

نتیجه احسان...60

غرور و غفلت...61

در توسل به امام حسین علیه السلام...61

قربان مقامت یا حسین علیه السلام...62

دوری از هوای نفس...62

مجاهده با نفس...63

صدقه...64

عاق والدین...64

شهادت و عبادت...65

به فکر آخرت باش...65

صدقه برای اموات...66

نصیحت محیی الدین...66

توسل به امام رضا علیه السلام...66

توسل به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف...67

توسل به حضرت ابو الفضل علیه السلام...68

فرق خوبی و بدی...69

پاسخ امام...69

صفات انبیاء

آدم...71

شيث علیه السلام ( هبۀ اللّه)...71

ص: 7

ادریس علیه السلام (خنوخ یا هرمس)...72

نوح علیه السلام...73

هود علیه السلام...74

صالح علیه السلام...74

ابراهیم علیه السلام...75

یعقوب علیه السلام...75

یوسف علیه السلام...76

ایوب علیه السلام...77

شعیب علیه السلام...78

موسی علیه السلام...78

عیسی علیه السلام...80

خضر علیه السلام...80

داوود علیه السلام...80

سلیمان علیه السلام...81

حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم...82

دو بحث قرآنی...90

اشعار مذهبی

تولد امیر المؤمنین علیه السلام...93

میلاد حضرت خاتم النبین...95

تولد سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام...96

ص: 8

مقدمه

این جانب حاج سید جواد ابن حاج سید احمد ابن سید عبد اللّه، از اولاد امام سجاد، على بن الحسین ابن علی بن ابی طالب علیهم السلام بر این شدم فِشُرده آن چه را در دهه اول محرم الحرام 1401 بر منبر با دوستان و ارادتمندان اهل بیت علیهم السلام در غدیریه دیانی (1) در میان می گذاشتم، چاپ کرده و به عنوان یادگاری از خودم باقی گذارم. امید وارم خداوند این کتاب را مؤثر دردل نویسنده و خواننده قرار دهد. ثواب این کتاب را هدیه می کنم به روح مرحوم ابوی گرامی ام، حاج سید احمد آقا (2) که از دبیران فرهیخته و از شاعران خوب اصفهان و از

ص: 9


1- غدیریه دیانی به همت حاج عباس دیانی به مساحت 900 متر مربع احداث گردید نشانی: اصفهان خیابان آیت اللّه زاهد و محل جشن و عزای اهل البیت علیهم السلام است.
2- شرح حال مختصری از ایشان در کتاب کشکولک و تعبیر خواب و شناسنامهٔ من، آورده ام مرحوم پدرم متولد 1299 شمسی در اصفهان است در 89 سالگی پس از عمل کیسۀ صفرا از دنیا رفتند و در باغ رضوان، قطعه 14 به ملاقات خدای خود رسیدند. ایشان دارای چند لیسانس و دارای حکم رسمی از تربیت بدنی بوده و در کل کشور دارای عنوان صاحب زنگ در زورخانه های ایران و قهرمان کشتی و سنگ کشوری بودند از ایشان اشعاری باقی مانده که هنوز توفیق چاپ آن فراهم نشده است. خداوند حقیر را در این قصور عفو کند. از ایشان پنج فرزند که همه از خوبان و تحصیل کردگان هستند. سه پسر و دو دختر باقی مانده است. مرحوم ابوی از دانشمندان زمان خود محسوب می شدند. ایشان دارای چند لیسانس بودند و از نظر ورزشی جزء قهرمانان ایران عزیز به حساب می آیند در سال 1323 و 1324 قهرمان اول سنگ (ورزش زور خانه ای) در کشور شدند و در همان سال مدال سوم قهرمانی کشتی سنگین وزن را در تهران کسب کردند در واقع همان طور که پوریای ولی عمل کرده مرحوم ابو ی هم در آن مسابقه عمل می کنند و در حالی که ایشان 23 سال داشته و در کمال آمادگی بدنی بوده اند و حریف 40 سال داشته مقام اول را واگذار و به مقام سوم اکتفا می کنند و جالب این جا است که ایشان هرگز از علت سوم شدن خود سخنی به میان نیاورد تا سال 1388 در آخرین سال عمر خود فقط اشاره ای نمودند که من کم تر از پوریای ولی در طول زندگی نبوده ام و حقیقتاً هم این چنین بود تا سال 1401 قبل از نوشتن کتاب برادر قهرمان و ورزشکار جناب آقای عندلیب که از وکلای شهر مان نیز هستند قصه را برای من شرح دادند و چون مرحوم ابوی مایل به افشای قصه نبودند من هم ساکت می ماندم و در همان سال هم ایشان با کشتی قهرمانی و ورزش حرفه ای وداع می نمایند روحش شاد مرحوم ابو ی اشعاری نیز دارند خصوصاً در وصف زورخانه که چند بیتی از آن را خواهم آورد و اشعاری در مدح اهل بیت که در کتب دیگر آورده ام. حرمتی زور خانه دارد حرمتش کوچک مگیر *** بَر تُرابَش بوسۀ شیرین زند گُرد دلیر جایگاه خوش دلان می باشد آن با رغبتی *** می کنند شایسته تعظیمش عیان شیخ و امیر خانه ممتاز و رخشان گذشت و معرفت *** می دهد تا بندگی تا کس نگیرد خود حقیر نیکی می آموزد و گفتار و کردار نکو *** تابه دیدارش بشادابی روند خُرد و کبیر خانه عدل است و می دارد فروزنده شرف *** پایگاه پاک دلان می باشد آن خردش مگیر می زند طبل شجاعت مُرشد و می گوید او *** هر دلیر باید به تقوایش کُند نفسش اسیر هر دلیر باید که بگشاید به انگشتان گره *** بفشرد دست ضعیفان و کُند راضی فقیر می کُند زور خانه بَس گُرد دلاور تربیت *** منحرف هرگز تلامیذش نگردند از مسیر مردی و مردانگی آموزد و پندار نیک *** حرمت زور خانه داند آن که می باشد بصير آدمی را آدمیت بخشدی زور خانه *** می برد کبر و منیت می کند روشن ضمیر (حاج سید احمد میر محمد صادقی، لیسانسه فلسفه و علوم تربیتی) و در واقع دیوانی دارند که موفق به چاپ نشده ام مرحوم ابو ی 32 سال در ادارۀ فرهنگ(آموزش و پرورش) به عنوان رئیس دبیرستان و دبستان مشغول خدمت بودند و در حفظ شأن دانش آموزان و خانواده های آن ها و در نظم و تربیت و ابعاد دوستی و الفت میان همکاران و رسیدگی به فقرای محصلین به نحو مخفیانه از ایشان مطالبی در سینه دارم که از میان دو لب خود افراد مورد لطف مرحوم ابوی شنیده ام. مثلاً یکی از آن ها می گفت من لباس عید نوروز نداشتم و برادر و خواهرم هم مثل من بودند، پدرم هم بسیار ضعیف بود، یک شب به عید نوروز بود که مرحوم پدر شما آمدند چند دست لباس نو و کفش به پدرم دادند و گفته بودند بگوئید خود تان خریده اید. مرحوم ابوی با این که رشته اصلی ایشان ریاضی نبود اما در ریاضیات قدرت زیادی داشتند خصوصاً در حساب و کتاب ریاضی سال ششم را با یکی از دانشمندان ریاضی در همان سال های اول تدوین نمودند. سر انجام در 7 فروردین 1389 در بیمارستان امین اصفهان به علت عمل کیسه صفرا و لخته شدن خون مرحوم شده و در قطعه 14 باغ رضوان به ملاقات خدای کریم شتافتند. خاطره: متحیر بودم روی سنگ قبر چه بنویسم دیوان اشعار ایشان را باز نمودم به طور اتفاقی این اشعار به چشم من برخورد کرد و در پایین آن اشعار نوشته بودند خوب است این اشعار روی سنگ قبرم نوشته شود، و من چنین نمودم اشعار این است این که زیر تُراب بُغنوده *** مهربان عارفُ یلی بوده فاضلی با صفا دبیری پاک *** غَش نبودی در او بیازموده شاعری متقی و نیکو طبع *** راد بود به نیکی آلوده چون نبودش لغزش و گنهی **** رستگار است و راحت آسوده شاد روانش نما به فاتحه ای *** بوده اهل ادب که بغنوده سطری که روی سنگ قبر مرحوم ابو ی کنده کاری شده است (بغنوده، یعنی خوابیده)

ص: 10

قهرمانان کشتی (1) و قهرمان اول سنگ زور خانه در ایران (2) بودند. هم چنین هدیه می کنم به مرحوم اب الزوجه، ام مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مهدی مظاهری، (3) مؤسس دار القرآن الكريم اصفهان، امید است موجبات رضایت و خشنودی خداوند و مایهٔ مغفرت و علوّ درجات این دو عزیزم باشد.

در سال 1363 به طور رسمی دروس حوزه را شروع کرده و از علمای بزرگ، از جمله آیت اللّه مظاهری (4) آیت اللّه مجلسی (5) آیت اللّه صادقی (میر محمد صادقی)، (6) آیت اللّه صافی (7) (یک سال)، آیت اللّه شیخ محمد کاسبی، (8) آیت اللّه حاج سید مجتبی میر محمد صادقی (9) و سایر بزرگان در علم و ادبیات، فقه، اصول، تفسیر و حکمت بهره مند شدم. در علم خطابه و منبر از بزرگانی همچون آیت اللّه حاج آقای مظاهری، رئیس الخطبای اصفهان و حُجّج الاسلام آقایان منصور زاده، سید رضا جزائری و سید مهدی میر دامادی(سلمه اللّه) بهره بردم که همه از علمای برجسته و خوشنام و مورد علاقۀ و محبوب بودند. رحمت خدا بر همۀ آن ها.

ص: 11


1- در سال 1323 شمسی
2- در سال 1323 و 1324 شمسی
3- مرحوم آیت اللّه مظاهری شصت سال دعای کمیل و ابو حمزه را به گوش مردم اصفهان با نوای کم مثالش رسانید و خدمات فوق العاده در زمینهٔ قرآن و کمک به ایتام و فقرا و ابا بصیر محل تحصیل نا بینایان و خیریه جهیزیه صاحب الزمان و چندین مرکز بیمارستانی و آموزشی مثل ام اس و دانشگاه معارف دار القرآن از ایشان به جای مانده و مشغول خدمت رسانی هستند
4- آیت اللّه مظاهری رئیس حوزه علمیه اصفهان
5- آیت اللّه مجلسی از علماء نجف رفته و صاحب رساله عملیه و افتخار اصفهان هستند ایشان از نوادگان علامه مجلسی نیز می باشند
6- آیت اللّه میر محمد صادقی از علماء نجف رفته و رئیس حوزه علمیه اصفهان قبل از آیت اللّه مظاهری
7- آیت اللّه صافی از علماء بزرگ اصفهان نجف رفته و اهل سیر و سلوک
8- آیت اللّه کلباسی از شاگردان آیت اللّه بروجردی و بسیار محترم و فاضل
9- آیت اللّه میر محمد صادقی از شاگردان آیت اللّه سید علی نجف آبادی و هم بحث آیت اللّه فانی

از این جانب سه اثر به نام کشکولک و تعبیر خواب آسان و شناسنامهٔ من چاپ شده این چهارمین اثر حقیر است. باید به یک نکته همۀ خوانندگان را توجه دهم و آن این که چون بنای حقیر بر کتاب نویسی نبوده است و فقط می خواستم یادگاری از خود بر جای گذارم، لذا بنا را بر اختصار و ایجاز و ساده نویسی گذاشته ام؛ از این رو از هر گونه نقص و کمبود، پیشاپیش عذر خواهی می کنم. از ذات حضرت حق خواهان قبول این مسوده و وَجیزهٔ ناقابل هستم. این مختصر دارای یک مقدمه و هشت منبر و چند حدیث و چند قصه کم تر شنیده شده و دو بحث قرآنی و مختصری از صفات انبیاء است.

تذكر: البته لازم به ذکر است شروحی بر ابو اب شرح لمعه (كتاب ارث و متاجر و دیات) و شرحی بر دعای شریف ابو حمزه نوشته ام که هنوز موفق به چاپ نشده ام.

حدود بیست سال است که در مدرسه علمیه جَدِّه کوچک که از مدارس قدیمی اصفهان است درس و بحث دارم و دروسی مثل فقه (عروه الوثقی) اصول (رسائل) و حدیث و بحث کلام شرح صحیفه سجادیه و کتاب معراج السعاده را مشغول هستم و علماء خطباء مُبرز اصفهان در این مجلس حاضر و مایه عزت حقیر شده اند.

از جمله افراد شاخص بحث و درس این جانب حضرات حجج الاسلام سيد عبد اللّه میر علایی از اساتید حوزه و شیخ محمد ضیایی (امام جماعت مسجد شیش)، شیخ محسن ربانی (از خطباء خوراسگان)، شیخ علی رضا دارابی (امام جماعت مسجد بازار مسجد الصادق) و شيخ علی شریفی (امام جماعت مسجد حاج صدرا)، سید محمد باقر حسینی (روحانی کاروان حج عمره) سید سعید اعتمادی (امام جماعت مسجد اعظم سه پله) سید محمد شریفی (امام جماعت مسجد کازرونی)، سید جلال شریفیان (امام جماعت مسجد امام حسن عسگری) شیخ علیرضا تا کی (امام جماعت مسجد قمربنی هاشم)، شیخ علی اصغر حبیبی (امام جماعت مسجد الحبيب)، شیخ محمد حسین جانثاریون (امام

ص: 12

جماعت مسجد حجتیه) شیخ حمید رضا یاری (امام جماعت مسجد امام حسین رهنان)، شیخ کریم کریمی(امام جماعت مسجد الرضا زینبیه) شیخ مظفری(مدرس)، شیخ حسین توکلی (امام جماعت مسجد شیخ) آقای قاسم زاده، آقای مصطفی یاری و شیخ صفر علی امیر خانی، سید محسن ابطحی و حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی حُر امام جماعت مسجد امام سجاد و آقای سید محمد موسوی و ...

یاد کنم از مرحوم حجت الاسلام ظفر و دوستان دیگر که اسامی آن ها الان به خاطرم نیست حفظهم اللّه تعالى من جميع الآفات و الاَسقام.

در پایان از حضرت آیت اللّه حاج شیخ هادی نجفی از مدرسین حوزه علمیه اصفهان و جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر حاج سید احمد سجادی رئیس مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه و جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی آقا دیانی رئیس مؤسسه آلاء قدر دانی و تشکر می نمایم زیرا علت مهم چاپ این کتاب تشویق و ترغیب این سه عالم بود.

سَلَمَهُمْ اللَّهِ وَ أَيَّدَهُمْ انَّ شَاءَ اللَّهُ

غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ و لوالِدَينا

اصفهان. سید جواد میر محمد صادقی

28 محرم الحرام 1444

ص: 13

ص: 14

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر اول: خشوع

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِ الْكَرِيمِ:

﴿ أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِكرِ اللّه ﴾ (1) (آیا وقت آن نرسیده است که دل های شما با یاد خدا خاشع شود.)

نماز می خواند، روزه هم می گیرد؛ امام دلش با خدا نیست چشم و دل کور شده و گناه مانع اجابت دعا شده است هر چه از خدا قبر، قیامت و ... گفته می شود، هیچ خبری در دل ها نمی شود؛ اما اگر گفته شود قیمت دلار پایین آمده، قیمت سکه بالا رفت، قیمت زمین فلان جور شد، سرا سیمه و مضطرب می شود؛ چون حب دنیا در دل دارد مثل چنین فردی، مَثَل جهنم است. هر چه به او بدهند سیر نمی شود و دو مرتبه می گوید: ﴿ هَل مِن مَزِيدٍ ﴾

﴿ يَومَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَاتِ وَ تَقُولُ هَل مِن مَزِيدٍ ﴾ (2)

در کتاب توحید صدوق آمده است ابو ذر از قول پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گوید: «ثروت مندان امت من در هلاکت هستند؛ مگر آن که از بالا و پایین و پیش و پس انفاق کنند.» مال، خوب است؛ در صورتی که قدرت انفاق داشته باشی و از راه حلال کسب کرده و انصاف را نصب العین خود قرار داده باشی.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: ﴿ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسَى وَ هَمُّهُ الدِّينَارَ وَ الدِّرْهَمَ ، حَشَرَهُ اللَّهُ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً ﴾ (3) (کسی که روز کند و هم او دنیا باشد، یهودی یا نصرانی محشور می شود.)

روزی که قارون با تمام مال و قدرت ظاهر شد همه گفتند ای کاش ما هم مثل قارون بودیم. آرزوی ثروت هم قساوت می آورد؛ مگر آرزوی مالی که قصد مان از داشتن آن، کار خیر

ص: 15


1- حدید، 16
2- ق، 30
3- لئالى الاخبار

و انفاق برای خدا و کمک به دوستان خدا باشد. انسان باید آرزوی خوب بکند تا مغرور و حسود و دور از خدا نشود. نگاه کنید دوستان قارون چه گفتند. گفتند کاش ما هم مثل قارون بودیم.

﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظِّ عَظِيمٍ ﴾ (1)

در صورتی که دوستان امام حسین علیه السلام می گویند: ﴿ یا لَيتَنى كُنتُ مَعَكُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظيماً ﴾ (2)

به طور کل حب دنیا و مال زیاد، خطراتش زیاد است. امام علی علیه السلام فرموند: ﴿ كَثْرَةَ الْمَالِ مُبطِلَة لِلدَّيْنِ ﴾ و ﴿ كَثْرَةَ الْمَالِ تُفْسِدُ الْقُلُوبِ ﴾ (3) و ﴿ حُبِّ الْمَالِ يُوهِنُ الدین وَ يُفْسِدُ الْيَقِينِ ﴾ . (4) خداوند همه را از شر نفس و حُبّ دنیا و شیطان حفظ کند. آمین

این قصه میان اهل منبر مشهور است و حتی اگر سند هم نداشته باشد، با فطرت و عقل عاقبت اندیش، استبعاد هم ندارد. فرد بزرگی به عابدی رسید و دید مشغول نماز است. پرسید: چند وقت است نماز می خوانی؟» گفت: «صد سال» آن بزرگ، شاید پیامبری بوده است.

گفت: «چرا برای خود سر پناهی درست نکرده ای؟» گفت: «پیامبری به من گفته است تو هفتصد سال عمر می کنی. دیدم این عمر کوتاه، چه ارزشی دارد که کاری غیر از عبادت کنم.» آن بزرگ گفت: «پس اگر در آخر الزمان بودی که عمر اکثر آن ها از 100 سال تجاوز نمی کند چه می کردی؟» گفت: « همه را به یک سجده تمام می کردم.»

درس عبرت از دنیا

عمرو لیث دومین حاکم صفاریان بود. بعد از برادرش یعقوب لیث به حکومت رسید و در جنگ با امیر احمد سامانی شکست خورد و اسیر شد. معروف است تعداد لشکر امیر سامانی کم تر از عمرو لیث بود عمرو لیث گفت اول امیر سامانی را شکست می دهیم، بعد غذا

ص: 16


1- قصص، 79
2- زیارت امام حسين علیه السلام مفاتيح الجنان
3- غرر الحکم، ص 376
4- عيون الحكم و المواعظ، ج 1، ص 231

می خوریم. اسب او اتفاقاً رم کرد و او را میان لشکر امیر سامانی بر زمین زد. او را اسیر کردند و در اسطبلی جای دادند و برای او در ظرف مخصوص حیوانات در سطلی غذا آوردند. اول زیر بار نمی رفت غذا بخورد؛ اما گرسنگی که غالب شد، خواست ظرف را بردارد که دید سگی پوزه در داخل آن می کند: فریاد زد تا سگ عقب برود. سگ ترسید و دسته سطل به گردن سگ افتاد و فرار کرد. سطل را هم با خود برد دیدند. عمرو لیث می خندد. گفتند: چرا می خندی. گفت: عجب دارم که تا دیروز ده شتر بار آشپز خانه مرا حمل می کرد، امروز غذای من گردن سگی است و فرار می کند این است اعتبار دنیا تأمل کنیم. (1)

همان طور که در آغاز در آیه شریفه عرض شد، وقت خشوع رسیده است. باید چشم باز کرده و از وقایع اطراف و اتفاقات درس بگیریم و با استعانت از ذات خداوندی و با یاد او و نماز و عبادت و گریه از خوف خدا و گریه برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در مصائب آن ها، خضوع و خشوع را در دل ها مضاعف کنیم. باید بدانیم اشک چشم علامت خشوع است.

مرحوم محدث قمی می فرماید: «هر گاه وارد حرم امام شدی و گریه کردی، علامت خشوع است و اذن دخول به حرم است.» قرآن شریف معنی خشوع را در آیه 34 سوره حج بیان و بشر المخبتین بیان می کند در واقع مُخبت همان خشوع کننده است. ﴿ وَ بَشِّرِ المخبتین . الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَ جَلَّتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصلوة وَ مِمَّا رَزَقْنهُم يُنْفِقُونَ ... ﴾

متواضعان و خشوع کنندگان چهار صفت دارند: 1. با نام خدا دل شان خائف می شود. 2. در برابر مشکلات صابر هستند. 3. نماز بر پا می دارند. 4. اهل انفاق از روزی های شان می باشند.

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ

روز عاشورا صدا زد ای قوم، شش ماهه گناه ندارد آب به او بدهید یا ندهید، او خواهد مرد. کسی جواب حسین را نداد، مگر حرمله با تیر سه شعبه. ﴿ فَذُبِحَ مِنِ الْأُذُنِ إِلَى الْأُذُنِ ﴾ و تیر تمام گلو را پاره پاره کرد.

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

ص: 17


1- اصل ماجرای جنگ در تاریخ کاملاً ثبت شده است؛ اما زندانی شدن در اسطبل را مرحوم آیت اللّه دست غیب نقل کرده اند

ص: 18

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر دوم: توبه

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِ الْكَرِيمِ:

﴿ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّكُم أَن يُكَفِّرَ عَنكُم سَيِّئَاتِكُم ﴾ (1)

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: ﴿ بابُ التُوبَةِ مَفتُوح ﴾ (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: ﴿ لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءُ وَ دَوَاءُ الذَّنْبِ الإِستِغفار ﴾ (3) (برای هر دردی دوایی است و دوای گناه استغفار است.)

این حدیث را ترمزی نقل کرده از اهل سنت

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: ﴿ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسِ وَ الجمعه الَىَّ الجمعه . . . كَفَّارَةُ لِمَا قَبْلَهَا مِنَ الذُّنُوبِ مالم يُؤْتَ كَبِيرَةً ﴾ (نماز های پنج گانه و جمعه تا جمعه دیگر، موجب آمرزش گناهان اند، مادامی که مرتکب گناه کبیره نشوید.)

خداوند دوست دارد اگر کسی توبه می کند واقعی باشد، نه مثل کسی که در مقابل حضرت علی علیه السلام گفت استغفر اللّه و امام فرمودند: «مادرت به عزایت بنشیند.» آن مرد گفت: «من چه گفتم غیر از استغفار؟!» امام فرمودند استغفار کار بزرگان است و برای آن شش مرحله ذکر کردند: 1. پشیمانی از گذشته 2. تصمیم جدی برای خود داری از گناه. 3. برگرداندن همه حقوق مادی و معنوی، 4. جبران و تدارک اعمال واجب از دست رفته، 5. آب کردن تمام گوشت هایی که از حرام در بدن روییده است.6. تحمل رنج و چشیدن سختی عبادت.

ص: 19


1- تحریم 8
2- بحرانى، الشهاب فى الحم و الأداب، ص 18
3- ثواب الاعمال ص 365، سُنَنِ ترمزی، ج 1، ص 138

همان طور که لذت گناه را درک کرده بود. (1) خداوند در سوره زمر آیه 53 می فرماید: ﴿ قُل يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللّه إنَّ اللّه يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم ﴾ این آیه امید بخش است برای همه و باید از این غفران و رحمت بی حد خدا همه بهره بریم.

یک نمونه عرض کنم: تائب حقیقی مرحوم رسول ترک است. صد سال قبل در تبریز به دنیا آمد. با این که خانواده ای مذهبی داشت لات بود. به تهران آمد و زود معروف شد به شرارت. شبی از شب ها در حالی که شراب خورده بود آمد در هیئتی. مسول هیئت از بودنش اظهار ناراحتی کرد و از رسول ترک خواهش کرد از مجلس بیرون برود. رسول گفت دهانم را آب کشیده ام؛ اما رئیس هیئت قبول نکرد. رسول ترک هم خارج شد. فردا شب رئیس هیئت آمد پیش او و گفت لطفاً بیایید هیئت. رسول گفت: «چه شده است؟! تا ماجرا را نگویی نمی آیم.» رئیس هیئت گفت: «خواب دیدم کربلا هستم و خیمه های امام حسین سر پا شده و دشمن قصد تعرض دارد. دیدم سگی دور خیام حرم امام می چرخد و مانع آمدن دشمن می شود. خوب که نگاه کردم دیدم سر از آن شما ست اما تن، تن سگ است.» این جا بود که رسول گریه کرد و گفت: «یعنی ابا عبد اللّه مرا به سگی و پاس داری حرمش قبول دارد؟!

بعد از آن توبه کرد به طوری که از عُبّاد زمان شد مروم آیت اللّه خز علی رحمه اللّه علیه (2) می گفت: من در تشییع جنازه او شرکت کردم.» رحمت اللّه علیه. این را توبۀ حقیقی می گویند که بعد از سال ها فساد، یک مرتبه 180 درجه عوض شود و دست از همه گناهان بشوید. خدا به همه این حال را بدهد.

توبه کار واجبی است که خداوند در قرآن با صیغۀ آمر آن را بیان فرموده است ﴿ تُوبُوا ﴾ (توبه کنید) امر بر وجوب دلالت دارد. وقتی رئیس اداره به صورت آمرانه می گوید فلانی به

ص: 20


1- معراج السعادة، باب چهارم، مقام پنجم، نهج البلاغه حکمت 417
2- از علمای شورای نگهبان و حافظ کل قرآن شریف بود

دفتر من بیا اگر آن فرد روز بعد آمد توبیخش می کنند که چرا اطاعت امر نکردی. اگر چه او آمده و امتثال (1) کرده است. این تأخیر مستوجب خشم است. بنابر این هر گاه انسان گناهی انجام می دهد فوراً باید توبه کند. در حدیث صحیحی آمده است «خوشا به حال کسی که در دنباله گناهش توبه کند» یا «در قیامت خوشا به حال کسی که هر صفحۀ اعمال او را ورق بزنند، در آخر هر صفحه توبه او ثبت شده باشد.» (2)

اصولاً عذر خواهی کار زشتی است؛ چون با عذر خواهی انسان خود را کوچک و حقیر می کند. اما از طرفی هم خطا و اشتباهی از ما صادر شد ادب و شرافت انسانی و دین و عقل دستور می دهد خود را بشکنی و عذر خواه باشی حتی اگر اشتباه سهوی هم باشد.

باید بگوییم ببخشید عذر می خواهم، اشتباه کردم غلط کردم و ... پس انسان عاقل باید سعی کند اشتباه نکند یا تا ممکن است از اشتباهاتش کم کند تا به ذلت عذر خواهی مبتلا نشود، حتی در مقابل خدای کریم.

باید بدانیم برای عذر خواهی کردن. شرافت انسانی و عقل آخرتی و روحیه بالای انسانی نیاز است عذر خواهی نکردن، خود گناهی عظیم و نا بخشودنی است و استحقاق توبیخ را چندین برابر می کند. در مقابل خداوند هیچ کس خود را کامل نمی بیند و خواسته یا ناخواسته، خطا و غفلت زیاد می کند. از این رو باید هر روز و هر ساعت ده ها بار استغفار کرد.

﴿ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ لِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ﴾.

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه

چه خوب است توبه به موقع باشد. توابین هم دو یا سه سال بعد توبه کردند، اما دیگر دیر شده بود. حسین شهید شده بود و اصحاب و عزیزانش روی زمین افتادند. اما خوشا به حال

ص: 21


1- امتثال یعنی اطاعت
2- تفسیر مقتنيات، ج 1، ص 89 طوبی لیمن وَجَدَ فِي صَحِيفَةِ عَمَلِهِ يَوْمَ القيامه تَحْتَ كُلِّ ذَنْبِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ

جناب حُر که روز واقعه، روز عاشورا، روز حادثه خود را باز یافت. به سمت امام خود شتافت، اجازه گرفت و به میدان رفت. چه رشادتی از خود نشان داد وقتی زمین افتاد دید پسر فاطمه سر او را به دامن گرفته است. حضرت فرمودند: «همان طور که مادرت تو را حر نامید، حر و آزاده ای».

صلی اللَّهِ علیک یا أَبَا عبد اللّه

ص: 22

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر سوم: توسل

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِ الْكَرِيمِ:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴾ (1) (ای مؤمنان از خدا بترسید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.)

لفظ وسیله عمومیت دارد و شامل هر آن چه می شود که با آن تقرب به خدا حاصل می شود. در لغت وسیله به معنای هر چیزی است که انسان را به دیگری نزدیک کند.

«الْوَسِيلَةَ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الَىَّ الْغَيْرِ» (2) صاحب مقاییس اللغة می گوید: «الْوَسِيلَةَ الرغبه وَ الطَّلَبِ» (وسیله به معنای مطلق رغبت و طلب است.) در مفردات الفاظ قرآن آمده است: «الْوَسِيلَةَ التَّوَصُّلِ الَىَّ الشَّيْ ءَ برغبة» . (وسيله تقرب به چیزی با علاقه است.) پس وسیله شامل ایمان به خدا، جهاد، عبادت، شفاعت اولیاء عمل صالح و سوگند دادن خدا به مقام انبیاء و اولیاست. از آیاتی مثل آیه 64 سورۀ نساء (3) و 114 توبه (4) و

ص: 23


1- مائده، 35
2- لسان العرب
3- وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (و ما هیچ رسولی نفر ستادیم مگر برای این که مردم او را به خاطر این که از طرف ما است اطاعت کنند، و اگر نام بردگان بعد از آن خلاف کاری ها یعنی تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ از در توبه نزد تو آمده بودند و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برای شان طلب مغفرت کرده بود می دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است.)
4- وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَهُ وَ عَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمّا تَبِينَ لَهُ أَنَّهُ عَدُو لِلَّهِ تَبَرأَ مِنْهُ إِنْ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَاهُ حَلیِمّ (و آمرزش خواستن ابراهیم برای پدرش نبود مگر به اقتضای وعده ای که به وی داده بود و چون برایش آشکار شد که پدرش دشمن خداست از او بیزاری جست، آری، ابراهیم خدا ترس و برد بار بود.)

97 یوسف (1) می توان برای سند توسل و شاهد مطلب استفاده کرد.

چه وسیله ای بهتر از چراغ هدایت و مصباح الهدی و چه وسیله ای بهتر از کشتی نجات، سفينة النجاة. ﴿ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْ الحسین مِصْبَاحُ الْهُدَى وَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ ﴾

همه ما در زندگی به حضرات معصومین علیهم السلام توسل کرده ایم. برای مثال چند نمونه را که به تجربه رسیده و حتمی است و یقین را زیاد می کند عرض می کنم شاید توجه دل ها به سوی خدا و اولیائش بیشتر شود.

یکی از دوستان می گفت در هواپیما بودم و در حال رفتن به زیارت امام رضای علیه السلام با خودم گفتم: «هر کسی به دیدن عزیزی می رود با خود هدیه می برد. من چه ببرم؟» دیدم 200 هزار تومان در جیب دارم. (2) گفتم این پول را در ضریح امام می اندازم. آمدم زیارت؛ ولی فراموش کردم پول را در ضریح بیندازم دمِ کفش داری یادم آمد. مردّد شده بودم برگردم یا عصر که آمدم این کار را انجام دهم. در همین حال بودم که دیدم پایم را روی دست خانمی گذاشته ام و او داد زد دستم دستم.

بسیار ناراحت شدم، با خودم گفتم خوب است از این خانم که قدری هم مُسن بود دل جویی کنم. رو به حرم مطهر کردم و گفتم آقا با اجازهٔ شما پول را به این زن می دهم، تا پول را را دادم دیدم زن گریه می کند، عذر خواهی کردم گفتم قصدم جسارت نبود. گفت: «نه، امروز خواستگاری می رفتم برای پسرم اما حتی ریالی پول برای خرید شیرینی نداشتم، آمده بودم از حضرت تقاضا کنم هنوز وارد حرم نشده پول گل و شیرینی و ... رسید.» (3)

آقایی هستند پدر شهید و از علمای اصفهان به نام مداح الحسینی که حدوداً نود سال دارند

ص: 24


1- ﴿ قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ﴾ (گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطا کار بوده ایم)
2- این مبلغ قابل توجه بود
3- کشکولک (تألیف مؤلف)

و اخیراً به رحمت الهی رفته اند. می گفتند با زن و فرزندم سه نفری به خراسان رفتیم. در حسینیه اصفهانی ها اتاقی دو تخته به ما سه نفر داده بودند. از کثرت جمعیت هیچ جای خالی دیگری هم نبود، چون ایام نوروز بود من آمدم حرم عرض کردم: «آقا زندانی که نیاورده ام شما بخواهید تا منزلی فراخ برای ما حاصل شود.» ظهر آمدم مسجد ملا حیدر برای نماز یک نفر آن جا بعد از نماز گفت: «آقا شما روضه هم می خوانی؟ گفتم: بله. گفت: «منزل ما نزدیک است برویم و توسلی داشته باشیم» رفتم. گفت: «شب هم می آیی؟ گفتم: بله. سؤال کرد: «کجا منزل گرفته اید؟ گفتم اتاقی است در حسینیه. گفت: «چرا حسینیه؟ طبقه فوقانی ما خالی است. بروید اهل و عیال را بیاورید در همین خانه بمانید.» ده روز در خانهای مبلمان شده و بزرگ و با تجهیزات کامل ماندیم. وقتی هم می خواستیم برگردیم مبلغ خوبی هم به من دادند. در واقع در اثر توسل به امام هشتم علیه السلام اجاره که ندادم هیچ، مبلغی هم کاسب شدم. (1) البته این ها اتفاقات جزئی است، کار های بزرگ را به چشم به هم زدنی اهل بیت علیهم السلام انجام می دهند. خوشا به حال کسی که به خدا و اولیای الهی اعتقاد داشته باشد.

مرحوم حاج آقا رضا هرندی (2) و واعظ اصفهانی، قضیه ای دارند معروف که نقل آن مفصّل است. خلاصهٔ آن این که این سید عالم، علیه بهایی ها منبر می رفت. یک روز عصر جمعه در مدرسه جدۀ بزرگ اصفهان (3) بودند که چند نفر بهایی می آیند و آقا را دعوت می کنند برای

اجرای عقد ایشان هم از همه جا بی خبر، همراه آن ها می رود. وارد خانه که می شود و در بسته می شود، تازه خبر دار می شود گرفتار شده است و قصد جان ایشان را دارند. به سید توهین های زیادی می کنند آقای هرندی که کار را تمام شده می بیند از آن ها برای خواندن دو

ص: 25


1- کشکولک(تألیف (مؤلف)
2- مرحوم حاج آقا سید رضا هرندی، واعظ معروف اصفهان بود و قضایای متعددی دارد ایشان ثقه و مورد اعتماد علما و مردم اصفهان بود.
3- مدرسۀ جدۀ بزرگ، از مدارس علمیه اصفهان در بازار است

رکعت نماز مهلت می خواهد به ایشان مهلت نماز داده می شود. سید می گوید:

نماز توسل به امام زمان که تمام شد دیدم کسی در خانه را محکم می کوبد. به طوری که پشت در باز شد و آقایی با صدایی بلند داد می زد: «آقا سید بیایید» فردی را دمِ در مشاهده نکردم. من که در خانه را باز دیده بودم بی اختیار شدم و به سمت در فرار کردم و ناگهان خود را در مدرسهٔ جده دیدم. آقا فرمودند: دیگر بی وقت جایی نروید. به خود آمدم هیچ کس نبود. درب مدرسه هم از داخل بسته بود. طولی نکشید که آن جوانان توبه کرده این است نتیجه توسل به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف.

توسل نه بوی شرک می دهد و نه بر خلاف قرآن است، زیرا هیچ کس امام و پیامبر را مستقل و در مقابل خدا نمی داند علاوه بر این که علمای اهل سنت مثل آلوسی هم در تفسیرش بعد از بحث مفصل می گوید: « من مانعی در توسل به مقام پیامبر خدا نمی بینم چه در حال حیات چه پس از رحلت رسول خدا.» و حتی می گوید توسل به مقام غیر پیامبر نیز در پیش گاه خدا مانعی ندارد، به شرط این که او حقیقتاً نزد خدا صاحب مقام باشد.» حتى شافعی یکی از علمای اهل سنت می گوید: آلُ النبی ذَرِيعَتِي ، وَ هْمُ إِلَيْهِ وَ سِيلَتِي ارجوبهم أَعْطَى غَداً ، بِيَدِ الْيَمِينِ صَحيفَتی (1)

مضمون شعر این است که خاندان پیامبر وسیلهٔ من هستند. آن ها وسیله تقرب من نزد خدا هستند. امیدوارم فردای قیامت، به سبب آن ها نامه اعمال من به دست راستم باشد.

در توسل به امام زمان یکی از علمای شهر، حجت الاسلام شیخ سعید شریف (2) می گفت: خاله ام هفده سال فلج بود. روزی او را آوردند به بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان. خودم را به بیمارستان رساندم، دیدم گریه می کند که مرا به خانه ببرید نمی خواهم این جا میان

ص: 26


1- احمد بن محمد، الصواعق المحرقة على اهل الرفض و الضلال، ج 2، ص 525
2- از روحانیون اصفهان و روحانی حج و از منبری های معروف اصفهان هستند

مسیحیان جان دهم. (1) گفتم چاره ای نیست که فردا صبح خبر دادند حال خاله خوب شده است. گمانم این شد که از دنیا رفته است، وقتی آمدم دیدم روی تخت نشسته است و پا های فلج او حرکت می کند. گفتم: «چه شده است؟! خاله خوب شدی تو؟!» گفت: «دیشب به امام عصر توسل کردم که یا مرا شفا بده یا از این بیمارستان به خانه مراجعتم ده که امام با کرمش دعای اولم را قبول کرد.»

آقای شریف می گوید دست خاله ام را گرفتم چند قدمی راه بردم و همان سال با هم به مکه رفتیم. من نتوانستم حجر را ببوسم ولی ایشان حجر را بوسیده بود. از ایشان پرسیدم چگونه توانستید حجر الاسود را ببوسید؟ گفت: «آقایی که جلوی من راه می رفت گفت: شما دنبال من بيا. من هم بدون هیچ سختی حجر را بوسیدم و بعد آن آقا فرموده بود نماز طوافت را که پشت مقام نخواندی، برو و بخوان. کسی از این مطلب اطلاع نداشت که ایشان پشت حجر اسماعیل نماز خوانده بود و نماز در آن جا در حج واجب باطل است.

تذکر: در واقع این آیه شریفه که در صدر بحث عرض شد ﴿ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ﴾ می رساند که برای رسیدن به فلاح چند کار باید صورت بگیرد: 1. تقوا که همان ترک گناه و انجام واجبات است (اتقوا ....) 2. برای رسیدن به رستگاری باید دست به دامان تو سلات به اهل بیت و انجام واجباتی چون نماز و روزه و ... باشیم. ﴿ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ ﴾ برای توضیح باید عرض کنم وسیله هر فعل و هر چیزی است که باعث تقرب به خداوند می شود و در آخر آیه می فرماید: علاوه بر تقوی که امر فردی است و علاوه بر تقرب به خدا که وسیله ای برای پیش برد کار است و بدون آن امکان رشد و رسیدن به هدف عالی غیر ممکن است جهاد هم لازم است.

ص: 27


1- این بیمارستان در زمان طاغوت متغلق به کلیسا بود و مسیحیان غالباً همه کاره بیمارستان بودند و زیر نظر انگلیس بود

جهاد بر 3 قسم است: 1. جهاد ابتدایی - که در واقع روح آن هم دفاع است، چون وقتی دشمن بر شما حمله کرد شما مجازید با آن ها جنگ کنید. آيه شريفه: ﴿ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴾ (1) به کسانی که جنگ بر آن ها تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است و خداوند قادر به یاری آن ها است.

2. جهاد برای خاموش کردن فتنه آیه شریفه ﴿ وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ ﴾ شامل جهاد تبیین هم می شود. یعنی اگر قتنه ای ایجاد شد باید مجاهدت کنند اهل جهاد چه با اسلحه و چه با قلم و زبان. که اگر دست بردار شدند اهل فتنه آها را رها سازید.

3. جهاد برای حمایت از مظلوم ﴿ وَ مَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا ﴾ (2)

چرا در راه خدا جهاد نمی کنید و در راه (آزادی) جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک که (در مکه اسیر ظلم کفارند و) دائم می گویند بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستم کارند بیرون آر و از جانب خود برای ما (بیچارگان) نگهدار و یاوری فرست.

همه این ها، ایمان، تقوی توسل و جهاد با هم مایه رستگاری خواهد بود، آن چه از جهاد گفته شد و بیان شد همۀ این ها نماد جهاد اصغر است. (جهاد دفاعی - ابتدائی - جهاد علمی - فرهنگی - سیاسی - اقتصادی) و جهاد اکبر جهاد با نفس خبیث است که مهم تر و سخت تر است در واقع جهاد دو نوع بیش نداریم .1 جهاد اکبر و 2. جهاد اصغر.

ص: 28


1- سوره حج، آیه 39
2- سوره نساء، آیه 75

منبر چهارم: صفات حمیده

اشاره

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عن أَبِيهِ ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ علیهم السَّلَامُ ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:

﴿ أَقْرَبُكُم غَداً مِنّى فِى المَوقِفِ اَصدَقُكُم لِلحَدِيثِ وَ اَداكُم لِلاَمانَةِ وَ أَوفاكُم بِالعَهْدِ وَ اَحسَنُكُم خُلقاً وَ أَقرَبُكُم مِنَ النَّاسِ ﴾ (1)

نزدیک ترین شما در فردای قیامت به من، راست گو ترین شما و ادا کننده ترین شما به امانت و وفا کننده ترین شما به عهد و خوش خُلق ترین شماست.

1.صداقت

قیامت دشواری ها و سختی های خاص خود را دارد و این برای همگان است و هر چه در آن روز سخت به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام و صالحان از لحاظ اعمال نزدیک تر با شیم آسایش ما بهتر و بیشتر خواهد بود.

اولین صفت که ما را به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمخ نزدیک می کند صداقت است. در روز اول که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می خواست مردم را به دین خدا دعوت کند گفت: «اگر من بگویم پشت کوه صفا دشمن خیمه زده است قبول می کنید؟ گفتند: «چون از تو جز راستی و صداقت نشنیده ایم قبول می کنیم.» یعنی همه او را صادق و امین می دانستند حتی انسان باید از دروغ مصلحتی پرهیز کند. امام علی علیه السلام فرمودند: ﴿ لا يَجِدُ عَبدُ طَعَمَ الإِيمَانِ حَتَّى يَترُكَ الكذبَ هَوْلَة وَ جِدَّهُ ﴾. کسی طعم ایمان را نمی چشد مگر این که دروغ را چه شوخی و چه جدی ترک کند.) (2)

ص: 29


1- تحف العقول، جلد 1، ص 46
2- کافی شریف، ج 2، ص 340

مزن بی تأمل بگفتار دم *** نکو گوی، اگر دیر گویی چه غم

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ﴾ (1)

﴿ قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴾ (2)

شخصی به پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول اللّه گناه می کنم چه کنم ترک گناه کنم؟»حضرت فرمودند: «دروغ نگو» پس از مدتی که خواست شراب بخورد و گناهان دیگر انجام دهد با خود گفت: «قول داده ای دروغ را ترک کنی. اگر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از تو سوال کند شراب خورده ای، هم آبرویت می رود و هم تازیانه می خوری».از این رو کم کم دست از گناه کشید.

﴿ الْكَذِبَ مِفْتَاحُ لِكُلِّ شَرٍّ ﴾ و ﴿ الْكَذِبَ مِفْتَاحُ الذُّنُوبِ ﴾(دروغ کلید همه بدی هاست). گاهی کلمه یا حرف بی جایی انسان را بی چاره می کند چه رسد که دروغ بگوید.

فردی عالمی را در خواب دید که درجات بسیار عالی دارد و در کمال رفاه است؛ اما ناگهان ماری آمد و زبانش را نیش زد و رفت. در عالم رویا از آن سؤال کرد: «این مار چه بود؟» گفت: «برای تحقیق نزد من آمدند با این که می دانستم خوب جوانی است، گفتم بد نیست از این رو ازدواج سر نگرفت. بعد از رحلتم هر روز آن مار می آید و مرا نیش می زند.»

یعنی حتی کلام اگر دروغ هم نباشد و ایجاد زحمت کند برای افراد نتیجه اش گرفتاری است پناه بر خدا از کلام لغو و باطل چه رسد دروغ و غیبت.

2.ادای امانت

امام صادق علیه السلام از امام علی ابن ابی طالب علیهم السلام فرمودند: ﴿ لَا تَنظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرّجُلِ وَ سُجُودِهِ؛ لكن انظُرُوا إِلَى صِدقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ ﴾ (3)

ص: 30


1- توبه، 119
2- مائده، 119
3- اصول کافی، ج 2، ص 105

امانت داری از صفات بسیار مهم انسان است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را امین می گفتند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: ﴿ أَدَاءُ الامائة الَىَّ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ ﴾ (امانت را رد کن، چه به مؤمن و چه به فاجر)

رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم نیز فرمودند: ﴿ الأمانَةُ تَجلِبُ الرزق وَ الخيانَةُ تَجلِبُ الفَقرَ ﴾

﴿ إنّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا ﴾ (1)

امير المؤمنين علیه السلام فرمودند: ﴿ لا ایمان لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ ﴾

امانت اقسامی دارد: 1. امانت الهی: خداوند امانت خود را به انسان داده است.

﴿ إنا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ﴾ (2)

مهم ترین امانت، همان ولایت و اطاعت اوامر و نواهی الهی است. دست و پا و چشم همه امانت هستند؛ از این رو دربارۀ همۀ آن ها سؤال خواهد شد.

2. امانت مردم: امام سجاد علیه السلام فرمودند: «اگر قاتل پدرم شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رساند نزد من امانت می گذاشت به صاحبش بر می گرداندم.» (3)

در تفاسیر قرآن آمده است جنگ خیبر زمانش طولانی شد. سپاه اسلام خسته شدند چند مرتبه هجوم به خیبر فایده ای نداشت روزی اصحاب دیدند چوپانی گلۀ گوسفندی را به سمت سپاه اسلام آورد و نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت و گفت: می خواهم مسلمان شوم. همه سربازان خوش حال شدند که آذوقه رسید. پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: «گوسفندان از آن خودت است».

گفت: «خیر از آن یهودیان خیبر است». همه گمان کردند گوسفندان غنیمت است. رسول خدا فرمودند: «آن ها را به امانت گرفته ای؟» گفت: «بله» فرمودند: «برو امانت را رد کن و

ص: 31


1- نساء، 58
2- احزاب، 72
3- این روایت از امام باقر از قول پدر شان امام سجاد است در تحف العقول

خودت بیا. اولین وظیفهٔ هر مسلمانی ادای امانت است.» به به! این حدیث فقط یک هفته تأمل می خواهد. هر مالی را تصرف نکن و بدان هدف وسیله را توجیه نمی کند.

3.وفای به عهد

﴿ أَوَفَاكُمْ بِالعَهدِكُم... ﴾

خداوند در قرآن در آیه 177 بقره می فرماید خوبی شما این نیست که هنگام نماز به سمت مشرق و مغرب روی کنید (دو قبله مسلمانان)؛ بلکه نیکی این است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران الهی ایمان آورده و اموال خود را به یتیمان و خویشاوندان و واماندگان و سائلان انفاق کنید؛ نماز و زکات بدهید و به عهد خود وفادار باشید.

در داستان ها آمده است پادشاهی از قصر خود بیرون رفت و دید سربازی با لباس کم در سرمای شدید مشغول نگهبانی است. گفت: «سردت نیست؟ عرض کرد: «آری، اما لباس ندارم.» پادشاه وعده لباس گرم به او داد و داخل قصر شد و وعده خود را فراموش کرد. روز بعد، جنازۀ سرباز را پیدا کردند نوشته بود: «روی زمین، من با سرما و کم لباسی سازش کردم؛ اما وعده لباس گرم شما ای پادشاه مرا از پای در آورد.»

در حدیث و قرآن آمده است علامت مؤمن وفای به عهد است:

﴿ الْمُؤْمِنَ إِذَا وَعَدَ ، وفا وَ الْمُنَافِقُ اذا وَعَدَ اخْلُفْ ﴾

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴾ (1)

﴿ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ ﴾ (2)

به این حدیث زیبا توجه کنید:

روزی سه جوان چوپانی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند: «یا علی، چوپان پدر ما را

ص: 32


1- صف، 2
2- مریم، 54

کشته است او را قصاص کن حضرت پرسد: «چرا او را کشتی؟» گفت: «پدر این ها سنگی به شتر من زد و او را کشت. من همان سنگ را به او زدم و او از دنیا رفت.» امام علی علیه السلام فرمود: «باید بر تو حد جاری کنم.» گفت: یا علی، سه روز به من مهلت دهید. مالی دارم باید به دست برادرم برسانم وگرنه او در سختی معاش واقع می شود.» حضرت فرمود: آیا کسی هست که از او کفالت کند.» ابو ذر گفت من. مرد رفت. غروب روز سوم شده بود و همه نگران که اگر آن مرد نیاید، ابو ذر را حد می زنند یک مرتبه دیدند جوان چوپان با سرعت آمد و گفت: «یا علی، حاضرم» امام از او سؤال کرد: «علت آمدنت چه بود؟ می توانستی فرار کنی.» گفت: «ترسیدم بگویند وفای به عهد از بین مردم رفته است.»

حضرت از ابو ذر سؤال کرد: «چرا کفالت او را کردی در حالی که او را نمی شناختی؟»گفت: «ترسیدم بگویند خیر رسانی و خوبی از میان مردم رفته است.» اولاد مقتول گفتند: «یا علی از آن مرد گذشتیم.» حضرت فرمود» «به چه دلیل؟» گفتند: «ترسیدیم بگویند عفو و بخشش از بین مردم رفته است.»

4.حسن خلق

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ اِنّی بَعَثْتُ لَا تَمَّمَ مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ ﴾ (من مبعوث شدم برای تمام کردن اخلاق). اسلام دین انسان ساز و اخلاق مدار است. اسلام با زور و تجاوز و اجحاف و بی عدالتی مخالف است و اگر قوانینی هم مثل حد و قصاص دارد برای رعایت همین هاست تا با بی عدالتی و ظلم و زور گویی و قلدر مآبی قلدران و قداره کشان مقابله کند. در اسلام جنگ نیست دفاع است به طور کلی اسلام مدافع قوانینی است که با فطرت بشر هم خوانی دارد.

به این حدیث توجه کنید:

جبرئیل به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خبر داد سه نفر در فلان مکان نقشه قتل شما را می کشند. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: «چه کسی حاضر است شر این سه نفر را کم کند و آن ها را نزد من آورد؟» همه به هم نگاه کردند و گفتند:« مگر می شود با این سه جانور قلدر طرف شد. حضرت علی علیه السلام اعلام آمادگی

ص: 33

کرد. حضرت رفت و مدت مأموریتش طولانی شد تا این که دیدند حضرت علی علیه السلام سه نفر را می آورد.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: «این سه را به دین دعوت کنید یا تعهد بگیرید سوء قصدی به احدی از مسلمانان نکنند تا آزاد شوند، وگرنه بر آن ها حد جاری کنید. امام علی علیه السلام از اولی خواست مسلمان شود که شروع کرد به فحاشی و بغض خود را به خدا و رسولش اعلام کرد، حضرت هم او را هلاک کرد. دومی هم همین طور. نوبت به سومی رسید، حضرت علی علیه السلام او را نیز به اسلام دعوت کرد اما قبول نکرد وقتی می خواست حکم خدا را جاری کند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: «یا علی صبر کن، خداوند می فرماید او مرد سخاوتمندی است و بعضی از صفات نیک را دارا است. او را گردن نزن.» مرد عرب گفت: «مگر خدای محمد سخاوت را دوست می دارد؟!» گفتند: «خدا سخاوتمندان و افراد نیکو کار را دوست دارد. گفت: ﴿ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ﴾ در واقع صفات حمیده خصوصاً سخاوت او را از عذاب آخرت و هلاکت دنیا نجات داد.

روایت شده است امام حسن علیه السلام را مردی از اهل شام دشنام داد. امام سکوت کرد سپس فرمود: «اگر مکانی برای خواب نداری، اگر غذا نخورده ای، اگر نیاز مالی داری، نزد من بیا. وقتی حضرت با این سکینه و آرامش و اخلاق زیبا با او صحبت کرد، مرد گفت: ﴿ اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ ﴾ (خدا خوب می داند رسالتش را در کجا قرار دهد) و مسلمان شد.

قول مولف

اشاره

مادری می گفت چهار سال است بچه هایم به من سر نزده اند. اگر هم گاهی بیایند چند دقیقه می مانند و می روند. رفتم نزد فرزندانش و از آنان پرسیدم چرا مادر را رها کرده اند. گفتند: آقا ما حرفی نداریم اما تا ما را می بیند گریه و نفرین می کند و بد و بی راه می گوید. هر چه دور باشیم از نفرین و ناله ایشان در امانیم. در واقع این مادر با وجود اخلاق بدش می خواست همه دور او جمع باشند در حالی که نمی دانست با کمی مهربانی و عفو حتی اگر حق با او باشد می تواند فرزندانش را دور خود جمع کند. امان از اخلاق بد خصوصا زبان تند و تیز و نیش دار.

امیر المؤمنین علیه السلام هم در خصوص مؤمن می فرماید ﴿ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ مؤمن ﴾ در صورت خود بشاش است و هم و غم و غصه اش در دلش است.

ص: 34

5.همراهی کردن با مردم در خوشی و ناخوشی

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود آن که به مردم نزدیک تر است روز قیامت به من نزدیک تر است. امام صادق علیه السلام آذوقه سال خود را مثل برنج و گندم و جو یک دفعه جمع می کردند که لازم نباشد هر روز به بازار بروند تا زمانی که در مدینه قحطی آمد. در آن زمان همه در جمع آرد جو و گندم و... حرص می ورزیدند.

اما امام صادق علیه السلام در منزل را باز کرده و فرمود آذوقه را بین مردم تقسیم کنید. غلامان گفتند: آقا همه در حال جمع اموال و اغذیه هستند شما چوب حراج زده اید؟ حضرت فرمود این که آذوقه را یک جا برای یک سال می خریدم در زمان وفور نعمت بود اما الان که قحطی آمده است روزانه آذوقه تهیه می کنیم مثل سایر مردم یعنی باید با غم خلق خدا و نداری آن ها شریک بود.

یکی از دوستان می گفت پزشک متخصص چشمی تا کنون 4 هزار چشم را رایگان عمل کرده است هر که از پل (پول) بگذرد خندان بود. شیخ انصاری در نجف زمانی که باران نیامد آب انبار خانه اش را در اختیار همسایگان قرار داد تا همه از آن بهرمند شوند. زنده باد چنین روحیه و چنین طرز تفکری.

دوستی داشتم که باز نشسته شده بود روزی رفتم بیمارستان کاشانی اصفهان و به طور اتفاقی او را دیدم آمد. گفت: این جا چه می کنید؟ بعد از شنیدن حرف من گفت حاج آقا شما همین جا بنشینید. من کار ها را انجام می دهم. مدت کوتاهی گذشت کار تمام شد گفتم شما این جا کار می کنید؟ گفت خیر چون دیدم دیگر کاری از من بر نمی آید کنار درب بیمارستان می ایستم و به افراد غریب و معلول یا بی سواد کمک و آن ها را راهنمایی می کنم. همه کادر بیمارستان هم با من آشنا شده اند. شاید این عمل کوچکم ذخیره قیمامتم شود. خدا کند ما هم بیدار کار آخرت خود شویم و کاری برای آن روز سخت انجام دهیم.

﴿الْلهَمُّ اِغْفِرْ لَنَا وَ لِوَالِدِيُّنَا﴾

و سلام عليكم

ص: 35

ص: 36

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر پنجم : آرزوی جبرئیل

اشاره

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ تَمَنَّى جَبرئِيلُ أَن يَكُونَ مِن بَنِي آدَمَ لِسَبعِ خِصَالِ وَ هِيَ الصَّلَوة فِي الجَمَاعَة وَ مُجَالَسَتُهُ العُلَمَاءَ وَ الصُّلحُ بَينَ الاِثْنَيْنِ وَ إِكرامُ اليَتِيم وَ عِيادَة المَرِيضِ وَ تَشيِيعُ الجَنازة وَ تُسْقَى الْمَاءِ فِي الْحَجِّ ﴾ (1) (جبرئیل آرزو می کند از بنی آدم باشد به سبب خصال هفت گانه نماز جماعت هم نشینی با عالمان اکرام یتیم اصلاح بین دو نفر عیادت مریض تشییع جنازه و آب رسانی به حجاج.)

1.نماز

نماز مهم ترین رکن دین و نشانه دین داری است. ده ها حدیث و آیه در این باره وجود دارد. امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که نماز را رها نکند اگر چه گناهانی داشته باشد عاقبت موفق به توبه خواهد شد.»

قال الباقر ﴿ الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ ﴾ (2) نماز عمود دین است. «میزان الحکمه ج 6»

امام رضا ﴿ اَلصَّلاَهُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ ﴾ (3) نماز نزدیک کننده هر با تقوایی به خداوند است.

﴿ الصلاة معراج المؤمن ﴾ نماز بالا برنده مومن است.

پدر آقای راشد (4) مرحوم تربتی که برای تبلیغ به روستایی می رفت در راه به قهوه خانه ای برای خوردن غذا و استراحت وارد شد. عده ای کم مایه آن جا شروع کردند به گفتن سخنان و انجام دادن حرکات بی ربط. پدر راشد می گوید: «دیدم نه توان مقابله با آن ها را دارم و نه حرف

ص: 37


1- مواعظ العددیه آیت اللّه مشکینی، ص 195
2- میزان الحکمه، ج 6، بحار الانوار، ج 79، ص 218. قال الباقرع، المحاسن ج 1، ص 45 و میزان الحکمه ج 6
3- وسائل الشيعه (باب صلاة) من لا يحضوه التقيه، ج 1، ص 210 قال ابو الحسن الرضا علیه السلام و کافی ج 3
4- آقای راشد از وعاظ تهران و پدر شان هم از علماء و مبلغان مذهبی بوده است

می شنوند من هم اذان گفتم و نماز ظهر را شروع کردم. قهوه چی آمد و اقتدا کرد. نماز که تمام شد دیدم خبری از آن افراد شرور نیست». (1) ایشان می گوید با استناد به این آیه عمل کردم: ﴿ أَنَّ الصَّلاةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنكَر ﴾. (2)

نماز به خودی خود مهم و کفاره گناهان است اما اگر بتوان نماز را در مسجد خواند چه بهتر و اگر بشود به جماعت خواند نور علی نور است. جبرئیل می داند اگر تعداد نماز گذار در نماز جماعت از ده بگذرد دیگر غیر خود خدا کسی نمی تواند ثواب آن را شماره کند از این روی آرزوی او شرکت در نماز جماعت است. البته هر چه جمعیت زیاد تر امام جماعت عالم تر و از سادات و نماز گزار در صف اول باشد ارزش نماز هم زیاد تر است. جبرییل که از ملائکه بزرگ خداوند است آرزو می کند که ایکاش انسان بودم نه برای جمع مال و مقام و زیور دنیا بلکه برای انجام دادن کار هایی که یکی از آن ها نماز است آن هم به صورت جماعت انسان ها می توانند از ملائکه برتر شوند و بالا تر روند.

اولین نماز پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به صورت جماعت بود همراه خدیجه سلام اللّه علیها و علی علیه السلام افعال و ضمائر در سوره حمد به صورت جمع است ﴿ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَستَعينُ اهدِنَا الصِّراط المُستَقیم ﴾ یکی از علت های آن این است که امام جماعت از طرف مامومین قرائت می کند از این رو به صیغه مفرد نفرموده است اعبد و استعین و اهدنی بلکه همه جمع است. و اللّه العالم

2.هم نشینی با علما

دومین آرزوی شخصیتی مثل جبرئیل هم نشینی با عالم است. روایت شده است نگاه به در خانه عالم عبادت است.

توضیح: در واقع کسی که علم و اهمیت آن را می داند و احترام علم و عالم را نگاه دارد و این کار نوعی سپاس گزاری از علم و عالم است.

ص: 38


1- نقل از کتاب فضیلت های فراموش شده
2- عنکبوت، 45

﴿ مِدادُ العُلَماءِ افضَلُ مِن دِمَاءِ الشُّهَدَاء ﴾ (1)

﴿ العُلَماءُ وَرَثَهُ الأنبِیاءِ ﴾ (2) علما جانشینان انبیا هستند.

مجالست موثر است. بر اثر همراهی با عالم از گفتار او، از تانی او ادب او، سخاوت او، رفتار با فقرا همسایگان خانواده و .... می آموزیم. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: از میان حلقه عباد و علما گر چه هر دو خوبند من حلقه علم را انتخاب می کنم. خدا توفیق مجالست با علمای عامل را به همه بدهد. علما حافظ عقاید و دین و اخلاق ما هستند و با مجاهدت آن هاست که در طول تاریخ اسلام پویا و زنده مانده است.

3.اکرام یتیم

در قرآن 23 بار راجع به یتیم سفارش شده است. بعضی آیات بی اعتنایی به یتیم را علامت کفر و نفاق می شمارند ﴿ أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِبُ بالذين * فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُ الْيَتِيمَ ﴾ (3) آیا دیدی آن را که روز قیامت را دروغ می پندارد؟ پس او کسی است که یتیم را از خود دور می کند.

در خصوص یتیم کلمه اکرام به کار برده شده است یعنی هر گونه کمک و محبتی باید کریمانه و بی منت باشد و از هر نظر حال یتیم در آن در نظر گرفته شود. اکرام از ماده کرم به معنای شرف و عزت است یتیم از لحاظ لغت از یتم گرفته شده است و به معنای فاقد پدر است. جمع آن ایتام و یتامی است و به کسی که قبل از بلوغ فاقد پدر شود اطلاق می شود. گر چه گاهی به کسی که مادرش را از دست داده با شد هم اطلاق می شود ولی احکام یتیم برای فاقد پدر است. على الظاهر. و اللّه العالم.

ص: 39


1- حضرت رسول، ارشاد القلوب ج 1
2- کلینی، کافی، ج 1
3- ماعون، 1 و 2

4.اصلاح بین افراد

خداوند، مقام، علم، آبرو، زبان خوب و نعمت های دیگر داده است. باید از این نعمت ها بهره مند شد چه خوب است با نعمت های الهی آبروی افراد را خریدن و اختلافات را به دوستی مبدل کردن. دو نفر که با هم قهر می کنند، شیطان بر آن ها مسلط می شود. اگر اصلاح شان کردید دشمنی خود تان را با شیطان اعلام کرده و نتایج خوب آن را از خداوند دریافت می کنید. بر عکس وای به حال کسی که نمّا می کند و بین دو گروه یا دو شخص را برهم بزند. چه عقوبت بدی در پیش دارد هم در دنیا هم در آخرت گرفتار می شود. آن قدر اصلاح بین مردم مهم است که امام به مفضل پول دادند فرمودند: ﴿ إذا رَأَيْتَ بينَ اثْنَيْنِ مِن شِيعَتِنا مُنازَعَةُ فافتَدِها مِن مالي ﴾ (1) (هر گاه دیدی دو نفر از دوستان ما نزاعی دارند، از مال من نزاع را خاموش کن.)

﴿ وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنْ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴾ (2)

(و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال و دشمنی برخیزند البته شما مؤمنان بین آن ها صلح بر قرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید، پس هر گاه به حکم حق برگشت با حفظ عدالت میان آن ها را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمنی) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می دارد.

همانا مؤمنان با یک دیگر برادرند، پس میان برادران خود (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتی بر قرار کنید و از خدا پروا کنید تا مورد رحمت قرار گیرید)

ص: 40


1- توحید مفصل، ص 4؛ کلینی، کافی، ج 2
2- حجرات، 9 و 10

5.عیادت مریض

عیادت مریض آن قدر مهم است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به عیادت فردی یهودی رفتند که حضرت را اذیت می کرد. امام باقر علیه السلام فرمودند: «یک شب که مریض ناله کند، ثواب آن افضل از یک ماه عبادت است.» (1) ناله مریض تسبیح است و فریاد او لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است اما به شرط این که کفر نگوید و صبرش تمام نشود. اللّه العالم

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود کسی که به عیادت مریض برود خداوند هشتاد هزار ملک را مأمور می کند که تا روز قیامت برای او تسبیح و تهلیل و تقدیس گویند و برایش عبادت کنند. (2)

از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است که در عیادت سلمان فارسی فرمودند: در عیادت سلمان فارسی برای تو در بیماری تو سه خصلت است در حال بیماری به یاد خدا هستی در آن حال دعایت مستجاب و بیماری گناهان تو را پاک می کند. (3)

6.تشییع جنازه

مرحوم فیض می فرماید کسی که تشییع جنازه کند، از گناه پاک می شود، اگر در تشییع، یک طرف جنازه را روی شانه حمل کند، خداوند 25 گناه کبیره او را نادیده می گیرد و اگر چهار طرف تابوت را روی شانه قرار دهد مثل روزی می شود که از مادر متولد شده است.مومن در حیات احترام دارد و جنازه او هم نباید از احترام خالی باشد. (4)

آداب تشییع جنازه به این شرح است: 1. صاحب عزا وضع خود را تغییر دهد تا معلوم باشد عزا دار است 2. تند راه رفتن مکروه است.4. خندیدن مکروه است .4. تشییع کنندگان پشت جنازه

ص: 41


1- از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به امیر المؤمنین بحار الانوار، ج 78، ص 178 خصال شیخ صدوق ص 171 جواهر الکلام، ج، ص 274
2- بحار، ج 78، ص 217
3- خصال، شیخ صدوق،ص 171
4- مهجۀ البیضاء به این عمل تربیع گویند، جواهر الکلام، ج 4، ص 274

حرکت کنند 5. تابوت را روی شانه حمل کنند نه روی مرکب .6. در خصوص مرگ تفکر کنند و گمان کنند خود شان را تشییع می کنند . دنبال جنازه بسم اللّه بگویند و صلوات بفرستند.

7.آب دادن به افراد مُحرم و حاجیان حرم الهی

البته آب دادن به تشنه، فقط به حج اختصاص ندارد، امام علی علیه السلام در جنگ صفین دیدند معاویه آب را تصاحب کرده است. با یک حمله آب را از دست او و لشگرش خارج کرد بعد فرمود بگذارید اسب ها و انسان ها از آب بهره مند شوند بستن آب به روی مردم، گر چه دشمن، نا جوان مردانه است.

﴿ إنّ الرَّجُلَ إذا سَقَی امرَأتَهُ الماءَ اجِرَ ﴾

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اگر مرد به همسر خود آب بنوشاند اجر داده می شود. (1)

﴿ عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله سَلَّمَ اذا كَثْرَةِ ذُنُوبَكَ فَأَسق الْمَاءَ عَلَى الْمَاءِ ﴾

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: هر گاه گناهانت زیاد شد پشت سر هم آب به تشنگان بنوشان. (2)

امام حسین علیه السلام به لشگر حر که هزار نفر بودند و همه بی آب، آب داد. حتی فرمود: اسب ها را آرام آرام آب دهید تا بیمار نشوند و خود با دست خود به بعضی آب می داد. اما ﴿ لایَومَ کیومک یا أَبا عَبد اللَّهُ ﴾ هر چه صدا زد لشکر جگرم از تشنگی می سوزد، آب ندادند؛ بلکه با سنگی به پیشانی ابی عبد اللّه زدند.

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ

ص: 42


1- میزان الحکمه ج 5
2- کنز العمال، میزان الحکمه ج 5

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر ششم: حرف زدن را از قرآن یاد بگیریم

اشاره

انسان برای حرف زدن مهربانی کردن، عفو کردن و ... باید مربی دیده باشد و اسوه داشته باشد؛ همان طور که سایر مهارت ها مثل رانندگی و مس گری و تیر اندازی استاد می خواهد.

مربی ما هم قرآن است و الگوی ما رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام و علمای عامل هستند. امام حسن و امام حسین علیهما السلام کودک بودند وقتی خواستند به پیر مردی وضو یاد دهند، تئاتر اجرا کردند. گفتند: ای پیر مرد ببین کدام یک از ما بهتر وضو می گیریم. با وضوی عملی، در واقع، وضوی باطل او را گوش زد کردند. پیر مرد هم آن ها را بوسید و تشکر کرد.

وقتی اهل بیت علیهم السلام می خواستند بچه ها را معرفی کنند، آن ها را با کنیه و لقب صدا می زدند تا به آنان عزت دهند. از حرف های سخیف و زشت دوری می کردند و هرگز کلامی زشت به زبان نمی آوردند؛ حتی به دشمنان دشنام نمی دادند.

ما گاهی که می خواهیم با زن و بچه خودمان صحبت کنیم کار به دعوا و مشاجره می

کشد. زنی می گفت من با شوهرم چند کلمه بیشتر صحبت نمی کنم. صبح می گویم «صبحانه می خوری؟» ظهر می گویم «نهارت را آماده کرده ام.» صحبت ما از همین چند جمله فراتر نمی رود. چرا این گونه است؟ چون در سخن گفتن مهارت نداریم نمی دانیم از چه بابی وارد شویم. کلمات زیبا به کار نمی بریم و دائم در مقابل فرد جبهه می گیریم. اما قرآن که معلم خوبی است. می فرماید هر گاه خواستی سخنی بگویی آگاهانه باشد.»

1.از حرف های صد من یک غاز باید پرهیز کنیم

﴿ وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ﴾ (1) (تا علم نداری مطلبی به زبان جاری نکن؛ زیرا از گوش و چشم و دل سوال می شود.)

ص: 43


1- اسراء، 36

2.به حرفی که می زنیم عمل کنیم

﴿ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴾ (1) (چرا چیزی می گویید که خود عمل نمی کنید؟!)

﴿ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴾ (2) (بزرگ گناهی است عمل نکردن به گفتار.)

بنا به آن چه مشهور شده: مادری فرزندش را نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آورد و گفت نصیحت کنید خرما کم تر بخورد. حضرت فرمود: فردا بیا. زن گفت: چرا الان نفرمودید؟! فرمود خودم رطب خورده بودم.

3.حرف باید مستدل و با ادله کامل باشد

گاهی انسان عزیزی را به کاری امر یا نهی می کند. اگر این امر یا نهی همراه با استدلال باشد، ﴿ أَوْقَعَ فی النُّفُوسِ ﴾ خواهد بود یعنی در دل اثر کننده است. اصولاً بعضی از کار ها همراه با خرافه است؛ از این رو انسان های فهیم، کم تر به آن توجه می کنند.

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا ﴾ (ای مؤمنان، از عقاب خدا بپرهیزید و حرف حق و مستدل بزنید.)

4.سخن باید با نرمی و مهربانی باشد

وقتی دو نفر داد می زنند خدا می داند هیچ کدام متوجه حرف دیگری نمی شود؛ بلکه فقط صدای داد را می شنوند. در صورتی که اگر با آرامی سخن می گفتند به نتایج خوبی هم دست پیدا می کردند. خدا می فرماید حتی اگر با نفهم و ظالمی مثل فرعون سخن می گویید، با آرامش و مهربانی با او سخن بگویید، شاید متذکر یا خاشع شود.

﴿ فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيْنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى ﴾ (3)

ص: 44


1- صف، 2
2- صف، 3
3- طه، 44

5.سخن باید منصفانه باشد

اگر در سخن طرف فرد خاصی را گرفتی، این کلام بی اثر می شود.

﴿ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى ﴾ (1)

هنگام سخن گفتن عدالت را رعایت کنید؛ حتی اگر در خصوص نزدیکان شما بوده باشد. در دعوای عروس و پسر طرف پسر و در دعوای دختر و داماد طرف دختر، و در دعوای فرزندان طرف فرزند بزرگ را بگیری همه باطل و خلاف قرآن است و این سخن شما اثر مثبت که ندارد ،هیچ آثار منفی پیدا می کند. بنابر این باید عدالت و انصاف را لحاظ کرد؛ هر چند به ضرر خود انسان تمام شود.

6.سخن باید ساده و بی پرده و بی آلایش باشد

از به کار بردن کلمات قلمبه سلمبه و سخت باید پرهیز کرد. رتبه علم الهابه ﴿ فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا ﴾ (2) (با آنان سخن نرم بگو).

7.حرف و کلام باید رسا باشد

بعضی زیر زبانی حرف می زنند، بعضی صورت خود را بر می گردانند، از پشت سر حرف می زنند؛ یعنی سخن آن ها رسا نیست و طرف هم متوجه نمی شود این خود اسباب کدورت می شود که چرا من گفتم و تو جواب ندادی برای رفع این اشکال، سخن خود را بلیغ و رسا بگویید و متوجه بشوید طرف شما کلام شما را فهمیده است. خیلی اوقات فرد از داخل اتاق داد می زند بچه ها هم صدا می کنند و رادیو روشن است، بعد ایراد می گیرد چرا کسی جواب من را نمی دهد.

﴿ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا ﴾ (3) (با سخنی رسا که در دل ها شان بنشیند با آن ها

ص: 45


1- انعام 152
2- اسراء 28
3- نساء 63

سخن بگو.)

قول بلیغ عذر طرف مقابل را از او می گیرد و نمی تواند بگوید نفهمیدم چه گفتی.

در قصه غدیر خم پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با صوت بلند کلمات را می فرمود و بعدا اقرار می گرفت از هر چهار سمت ، آیا شما که در سمت راست بودید شنیدید، آیا شما که در سمت چپ بودید شنیدید؟ آیا شما که در پشت و جلوی من بودید شنیدید؟ این را قول بلیغ گویند که دیگر جای انکار نداشته باشد. اما باز هم دشمن غدیر را منکر شد پناه بر خدا از شر نفس.

8.سخن باید به دل بنشیند

زیبا سخن گفتن و کلام زیبا به کار بردن باعث می شود سخن به دل بنشیند.

﴿ قولو لِلنَّاسِ حُسْناً ﴾

با مردم با الفاظ خوش باید سخن گفت کسی خوابی دید. معبران تعبیر کردند که شما داغ همه افراد خانواده را خواهی دید. خواب بیننده همه را تنبیه کرد و فرد دیگری را برای تعبیر آورد. معبر گفت عمر تان از همه افراد خانواده بیشتر خواهد بود خواب بیننده از او تشکر کرد. در ظاهر، هر دو کلام به یک معناست؛ اما تفاوت میان آن ها بسیار است.

9.افراد را با لقب و احترام کامل باید صدا کرد

در سخن گفتن با اشخاص، حتی اعضای کوچک خانواده آن ها را باید با لقب و احترام کامل صدا کنیم.

مثل آقای مهندس آقای دکتر، جناب، استاد، آیت اللّه، حجت الاسلام، مرد کریم، شوهر مهربان، همسر گرامی و پدر ارجمند و از الفاظ سبک پرهیز کنیم.

﴿ وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴾ (1)

﴿ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ﴾ (2)

حتی اگر پدرت تو را زد، بگو پدر، خداوند شما را مشمول رحمت خود قرار دهد. با پدر و

ص: 46


1- اسراء، 23
2- حجرات 11

مادر باید بزرگوارانه سخن گفت. بعضی پدر و مادر شان را با اسم صدا می زنند. می گویند اسماعیل کجاست؟ یا بتول، غذا آماده شد؟ این جور سخن گفتن، آثار شومی دارد. حتی خانم ها شوهر خود را تا می شود، باید با اسم صدا نکنند تا حرمت و ابهت او برای اهل منزل حفظ شود و جایگاه پدر و شوهر بودنش از بین نرود. امروز، با کمال تأسف و تاثر حرمت ها در خانواده کم رنگ شده است.

10.باید حرف خوب عادت شود و باب گردد

﴿ وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ ﴾ (1) (به گفتار خوش و طریق خدای ستوده هدایت شوند.)

﴿ الطَّيِّبِ مِنَ القَولِ ﴾، یعنی سخنان زیبا و روح پرور و نشاط آور و لبریز از صفا.

﴿السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ﴾

چقدر با زبان رسا و بلیغ، خود را معرفی و خلایق را به دین خدا دعوت کردی؛ اما عوض آن که شما را اطاعت کنند، سنگ به پیشانی شما زدند.

﴿وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ﴾

ص: 47


1- حج، 24

ص: 48

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر هفتم: هیچ گاه از خدا غافل نشو

اشاره

﴿ وَ اذْكُرْ رَبِّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُةِ وَ الآصَال وَ لَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ ﴾ (1)

اگر اهل معصیت هستیم یا غافل از بندگی و مشغول به دنیا، پل ارتباطی خودمان با خدا را خراب نکنیم و یک راه آشتی برای خودمان باقی بگذاریم. روایت شده است فردی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و از کسی شکایت کرد و بعضی از اعمال او را برای امام بیان کرد. امام صادق علیه السلام فرمود آرام باش. آن که تو از او ایراد می گیری نماز هم می خواند. دو مرتبه شکایت دیگری را آغاز و گناه دیگر او را به امام گوش زد کرد. امام فرمود البته آن مرد نماز هم می خواند هر چه گله می کرد. امام می فرمود آن شخص نماز می خواند. آن مرد به امام صادق علیه السلام گفت: هر چه می گویم، شما می فرمایید نماز هم می خواند. امام فرمود هر که این ریسمان و حبل را پاره نکند، اگر چه گناهانی داشته باشد، سر انجام به برکت همین عمل ،(نماز) موفق به توبه می شود.

در کشکول شیخ بهایی، در صفحه 46 چنین آمده است

دزدان به قافله ای حمله کردند و همه چیز را بردند و بعد، مشغول جشن شده و ناهار آماده نمودند و به خوردن غذا پرداختند. دیدم یکی از دزدان چیزی نمی خورد. گفتم چرا غذا نمی خوری؟ گفت: روزه ام. شاید بخواهم با خدا آشتی کنم، راه برگشت را نباید خراب کرد. سال بعد او را در طواف خانه خدا دیدم. گفت: روزه باعث شد توبه کنم.

باید مواظب باشیم پل ها را برای برگشت خراب نکنیم. گاهی دانسته یا نادانسته از خدا غافل می شویم و خودمان را و زرنگی خودمان را تکیه گاه قرار می دهیم؛ در حالی که همه

ص: 49


1- اعراف، 205

چیز از آن خداست. غفلت، نوعی شرک است و باید هر شخصی، خودش را محک بزند و در صد اعتماد و توکل و ایمان خود را بفهمد و در صدد رفع نواقص خودش بر آید.

به این داستان ها توجه کنید

از کاسبی سوال شد چرا در این محله دور افتاده کاسبی می کنی؟ گفت: وقتی ملک مرگ مرا هر کجا باشم و در هر سوراخی پنهان باشم پیدا می کند، آیا ملک رزق نمی تواند !؟

مرد فقیری خواستگار دختری شد. فقر از خصوصیات آن مرد زاهد بود. چون تقاضای خود را مطرح کرد پدر دختر گفت: دخترم طاقت فقر ندارد و جواب منفی به آن مرد داد. مدتی گذشت. خواستگار دوم آمد. او مردی ثروتمند؛ اما بسیار بد اخلاقی بود. پدر دختر او را قبول کرد و گفت: ان شاء اللّه خدا کمک می کند، اخلاق و ایمانش هم خوب می شود. دخترک گفت: پدر خدای هدایت گر با خدای رزاق متفاوت است؟

این ها به سبب اعتماد نداشتن به خدا و شرک خفی ما به خدای لایزال است.

کسی از علامه طباطبایی سوال کرد من عجولم، چه کنم؟ آقا فرمودند

مهربان باش؛ یعنی صفتی از صفات خدا را در خودت زنده کن که خدا رحمان است و رحیم است. ﴿ الْعَجَلَةُ مَنَّ الشَّيْطَانِ تَأَنَّى مِنَ اللّهِ ﴾ (1) عجله از شیطان است و صبر از خدا.

امام علی علیه السلام فرمود: ﴿مِنْ کَمَالِ اَلْحِلْمِ تَأْخِیرُ اَلْعُقُوبَهِ ﴾ (2) (کمال حلم و صبر، تاخیر عقوبت است.) حلم علامت مهربانی است؛ از این رو عقوبت را تاخیر باید انداخت.

با چه کسانی مراوده کنیم؟

توجه به امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف یکی از راه های توجه به خداوند است. روایت شده است با افرادی رفاقت کن که تو را به یاد خدا بیندازند.

حضرت عیسی علیه السلام در جواب حواریون که از او سوال کردند با چه کسی مراوده کنیم،

ص: 50


1- میزان الحکمه، ج 7، ص 348
2- میزان الحکمه، ج 7 ، غرر الحکم، ج 1، ص 538

فرمود: ﴿ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ ﴾ (1) کسی که نگاه به او، شما را به یاد خدا بیندازد.

﴿ قَالَ صلی اللّه علیه و آله و سلم قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِنِينَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي وَ الْتَمِسُوا ذَا اللَّهِ بِسَخَطِهِمْ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذا قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغْبُكُمْ فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ ﴾

امام صادق علیه السلام فرمود ﴿ النَّظَرُ في وُجوهِ العُلَماءِ عِبادَةُ ﴾ (2) چون عالم ما را از خود به خدا دعوت می کند.

﴿ وَ يَزيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغْبُكُمْ فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ ﴾ با کسی هم نشین شو که کلام او علم تو را زیاد کند اعمالش، تو را به عمل آخرتی ترغیب کند؛

یعنی با دیدن او و اعمالش، تو هم میل به کار های آخرتی پیدا کنی

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین مدنی پدر شهید از وعاظ با اخلاص اصفهان و صاحب چند کتاب ادبی هستند، می گفتند:

چون محله ما نزدیک به محله ارامنه بود. از آیت اللّه طاهری، امام جمعه سابق اصفهان، خواستم یک روز را معین کنند تا به اتفاق به کلیسا برویم و ادب همسایگی را به جا آوریم. ایشان هم قبول کردند به کلیسا رفتیم. اسقف تقاضا کرد کمی صحبت کنیم. من به آیت اللّه طاهری گفتم شما شما چند جمله افاضه کنید. ایشان هم بلا فاصله گفت: قال عیسی بن مریم علیهما السلام حدیث مذکور را تلاوت کرد که همگان از آن استقبال کردند.

امام کاظم علیه السلام فرمود: ﴿ طُوبی لِشيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحُبِّنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمنا اَلثَّابِتِينَ عَلَى مُوالاتِنا وَ الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدَآئِنا ﴾ . (خوشا به حال شیعیان ما، کسانی که در زمان غیبت (امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به ما از طریق محبت به ما، تمسک می جویند و در دوستی ما ثابت قدم هستند و از دشمنان ما بی زاری می جویند.)

ص: 51


1- تحف العقول، ص 44
2- بحار الانوار، ج 71، ص 73 و 278

السَّلَامُ علیک یا بَابُ الْحَوَائِجِ یا موسی بْنِ جَعْفَرٍ

حال که نام امام کاظم علیه السلام آمد عرض کنم چهار غلام سیاه، بدنی را روی نردبان سه پله غریبانه تشییع می کردند. مردم می گفتند این بدن کدام مظلوم است. ناگاه یکی از غلامان

جنازه را معرفی کرد و گفت: «بدانید این بدن امام شیعیان است. این بدن موسی بن جعفر است» « هَذَا نَعْشٍ أَمَامَ الرَّافِضَةِ . هَذَا نَعْشٍ موسی بْنِ جَعْفَرٍ»

﴿وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ﴾

ص: 52

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

منبر هشتم: فاطمه الگوی زنان

تولد حضرت زهرا سلام اللّه علیها

در زمان ولادت این بانو بین مورخین، اختلاف زیاد است و این خود دلیل مظلومیت تنها یادگار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است. در کتاب الاصابه آمده یک سال بعد از بعثت، فاطمه به دنیا آمده

است، یعنی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم 41 سال داشته اند. علامه سید محسن امین تولد ایشان را 20 جمادی سال دوم بعثت، در مکه می داند. بعضی مثل صاحب کشف الغمه پنج سال بعد از بعثت، یعنی سه سال بعد از معراج و بعضی از عامه، پنج سال قبل از بعثت اعلام کرده اند که این قول حتماً خطاست. اما قول مشهور در تولد حضرت زهرا سلام اللّه علیها 20 جمادی الثانی سال دوم بعثت در مکه است.

شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها

در شهادت این بانو نیز اختلاف است. بعضی در 18 سالگی و بعضی در 22 سالگی و بعضی در 28 سالگی می دانند. در فاصله حیات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با حضرت زهرا سلام اللّه علیها نیز اختلاف است. برخی 40 روز گفته اند، مثل ابن شهر آشوب. برخی 45 روز و برخی 75 روز و برخی 90 روز هم گفته اند. اما قول مشهور در شهادت حضرت، سوم جمادی الاولی سال یازدهم هجرت، طبق روایتی از امام صادق علیه السلام است. البته قول 13 جمادی الاولی از نظر شواهد و قراین، به واقع نزدیک تر است. اللّه اعلم.

از نظر علم بی همتا ست؛ همان طور که از خطبه های حضرت، مقام علمی آن بانو معلوم می شود. در کتاب الاصابة، در حدیث معتبری از عایشه نقل می شود: «من هرگز کسی را مثل فاطمه در علم و فضیلت ندیدم، مگر رسول خدا.» را از نظر عصمت نیز امام زین العابدین علیه السلام از جدش، امام علی علیه السلام از قول پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت می کند ﴿ إنّ اللّهَ يَرضى لرضاكِ وَ يَعْضِبُ

ص: 53

لِغَضَبِكِ» وقتی این جمله صحیح است که فاطمه جز رضای خدا نگوید و نشنود و حسادت و کینه و صفات بد در او نباشد. آیه تطهیر دلیل بر این مدعاست: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهَرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾ (1) ﴿ إِنَّمَا ﴾ از ادات حصر و به معنای همیشگی بودن چیزی، در گذشته و حال و آینده است.

سیوطی، از علمای اهل سنت در تفسیر دُرّ علیهما السلام المنثور نقل کرده است: «رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در وقت هر نماز، به در خانه علی و زهرا می رفت و در پنج وقت صدا می زد: ﴿ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ برکاته الصَّلَاةِ ﴾ سپس آیه ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهَ ... ﴾ را قرائت می کردند. ابن خالویه از نافع نقل کرده است هجده ماه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم این عمل را انجام می داد. ترمزی در سنن و حاکم در مستدرک نقل کرده اند ام سلمه گفته است: « این آیه در خانه من بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین را حاضر کرد و فرمود: ﴿ هَؤُلَاءِ اهْل بِیت ﴾

زندگی شخصی حضرت زهرا سلام اللّه علیها

وی فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و همسر علی بن ابی طالب علیهما السلام و مادر امام حسن و امام حسین علیهما السلام و زینبین سلام اللّه علیها است. (2) در اکثر غزوات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حضرت زهرا سلام اللّه علیها این با صِغَر سن حضور داشته و به بیماران و مجروحان و خصوصاً به پانسمان زخم صورت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مشغول بودند. هم چنین در جنگ احد و احزاب برای پدرش غذا تهیه می کرد. فاطمه زهرا سلام اللّه علیها بسیار مهربان با وقار، بی آلایش و و اهل انفاق بودند. سائل را رد نمی کردند. شب زفاف، لباس نو را به سائل داد و خود با همان لباس سادۀ قبل به خانه علی علیه السلام رفت می فرمود: ﴿ لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُونَ ﴾ (3) در حليلة الاولیاء روایتی است که حضرت زهرا سلام اللّه علیها لباس کافی در خانه نداشت تا خود

ص: 54


1- احزاب، 33
2- زینب کبری و زینب صغری یعنی ام کلثوم و بنا بر قول مشهور ام کلثوم در زمان حضرت علی علیه السلام از دنیا رفت و امام حسن و امام حسین علیهما السلام او را تشییع کردند
3- آل عمران، آیه 92

را از نامحرم بپوشاند؛ از این رو پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خود را هنگام آمدن میهمانان برای عیادت، به او داد.

تذکر: اهل بيت علیهم السلام مثل حضرت علی و حضرت زهرا علیهما السلام و دیگران هرگز فقیر نبوده اند؛ زیرا فقر علامت ضعف است. اما اهل انفاق بوده و اهل جمع مال نبوده اند. پس قنات ها و چاه ها و مزارعی را وقف کردند و بندگانی را می خریدند و آزاد می کردند و هر سائلی به در خانه آن ها رجوع می کرد دست خالی بر نمی گشت. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ فاطمة بَضَعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَينِي وَ هِيَ ثَمَرَةٌ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَينَ جَنبَيْ وَ هِيَ الحَورَاءُ الأنسيّة. ﴾ (1)

اسامی حضرت زهرا سلام اللّه علیها عبارت است از: زهرا، فاطمه، صدیقه، راضیه، مرضیه، طاهره، مبارکه، محدثه .... زهرا یعنی درخشنده. او چنان بود که چون در محراب عبادت می ایستاد، برای اهل آسمان ها پرتو افکن می شد، همان طور که نور ستارگان برای اهل زمین، فاطمه را فاطمه نامیدند؛ چون بین دوستان و محبان، با آتش جهنم فاصله می اندازد. مبارکه، یعنی کثیر الانتفاع. مهم ترین خصوصیت زهرای اطهر سلام اللّه علیها محدثه بودن ایشان بود که تا 75 یا 90 روز بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جبرئیل بر او نازل می شود و برای ایشان حدیث می گفت.

از خصوصیات حضرت زهرا سلام اللّه علیها علاقه به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و علاقۀ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به ایشان است.

وقتی این آیه نازل شد که ﴿ لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا ﴾ (2) پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را دیگر کسی با اسم صدا نمی زد و همه ایشان را با لفظ رسول اللّه خطاب می کردند، حتی حضرت زهرا سلام اللّه علیها روزی حضرت زهرا سلام اللّه علیها پدرش را دو مرتبه با لفظ یا رسول اللّه صدا زد؛ اما جوابی نشنید. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ انَّها لَم تَنزِلَ فِيكِ وَ لَا فِي أَهْلِكِ وَ لَا نَسلِكِ أَنتِ مِنِّى وَ اَنَا مِنكِ قُولِى ﴿ يا أَبَتِ ! ﴾ فَإِنَّها أحيا لِلقَلبِ وَ أَرضى لِلرُبِّ ﴾ (3) (این آیه دربارۀ تو و اولاد تو و نسل تو نازل نشده است. من از تو و تو از منی. مثل تویی به من

ص: 55


1- مروج البحرین، شیخ مفید، امالی، ص 260
2- نور، 63
3- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 320

بگوید پدر، با این کلمه قلب زنده می شود و رضایت خدا را همراه دارد.)

در حدیث دیگری حضرت فرمود: ﴿ أَنْ اَوَّلُ شَخص یَدْخُلُ عَلَیَّ الْجَنَّهَ فاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدِ ﴾ (1)

حدیث معروفی از حضرت زهرا سلام اللّه علیها وارد شده فرمود: ﴿ حُبّبَ دُنْيَاَكُمْ ثَلاث تِلَاوَةً كِتَابَ اللّهِ وَ النَّظَرُ فِىَّ وَجِّهْ رَسُولَ اللّهِ وَ الْإِنْفَاقُ فِي سَبِيلِ اللّهِ ﴾ من از دنیای شما سه چیز آن را دوست دارم یکی خواندن قرآن و یکی نگاه به پدر حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم و یکی انفاق در راه خدا.

توضیح: در حدیث آمده در اصول کافی باب قرائت قرآن امام صادق علیه السلام فرمود: قرائت قرآن از روی مصحف تخفیف عذاب می دهد برای پدر و مادر حتی اگر آن ها کافر باشند. (اهمیت قرآن را ملاحظه کنید.) در حالات مرحوم شکوهنده (2) آمده در ماه مبارک رمضان 40 ختم قرآن می کرد. باز در حدیث آمده مؤمن علامت دارد و علامت آن روزی 50 آیه قرآن خواندن است.

دوم نگاه به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که به انسان آرامش و ایمان راهدیه می دهد وقتی نگاه به عالم ثواب داشته باشد ببین نگاه به پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مدينة العلم و اول مسلمان عالم چه فضیلتی دارد.

سوم انفاق، از امور محبوب حضرت زهرای علیها السلام است. در جلد 43 بحار آمده روزی مردی آمد خدمت پیامبر صدا زد من گرسنه و برهنه ام و برای برگشت به وطن محتاج به توشه راه هستم. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود کیست که حاجت او را روا کند کسی جواب نداد.

فرمود: او را به خانه دخترم راهنمایی کنید وقتی آمد حضرت زهرا گردن بندی که به گردن داشت را به او داد و در حق مرد سائل دعا کرد مرد آمد خدمت پیامبر و ماجرا را بازگو کرد در همین هنگام عمار فرمود: ای مرد عرب گردن بند را چند؟ گفت: به اندازه ای که حاجتم را روا

ص: 56


1- کلینی کافی کنز العمال. ج 6، ص 219 از اهل سنت عوالم العلوم، ج 11، ص 1167، بحار الانوار، ج 43، ص 44
2- مرحوم ،شکوهنده پدر شهید و استاد قرائت قرآن و از آموزگاران استان اصفهان بود و داور سطح عالی قرآن کشور

کند. گفت من 20 دینار و 200 درهم بابت آن به تو می دهم. خوراک تو نیز به عهده من خواهد بود و بعد از ادای تعهدات گردن بند را معطر نموده و به دست غلامش داد و گفت تو را و گردن بند را به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بخشیدم. پیامبر هم عبد و گردن بند را به حضرت زهرا سلام اللّه علیها بخشیدند. حضرت زهرا سلام اللّع علیها هم لطف کرده عبد را آزاد نمود و گردنبند را پس گرفت دیدند عبد دارد می خندد و می گوید عجب گردن بند پر برکتی هم شکم فقیر را سیر نمود و هم برهنه ای را پوشاند و هم عبدی را آزاد نمود.

السُّلَّامُ علیک یَا امّ أَبِيهَا وَ يَا حليلت عَلَى أَبِي طَالِبٍ وَ یَا ام اِلْحَسِنَّ وَ الْحِسَّيْنِ

سلام بر آن بانوی مظلوم وقتی بین درب و دیوار قرار گرفت صدا زد ﴿ یا فِضَّةُ! خُذِینِی فَقَد قُتِلَ ما فِی أحشائِی ﴾ به خدا محسن مرا کشتند فضه من را دریاب.

چقدر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم سفارش شما را کرد و فرمود: ﴿ مَنْ آذاها فَقَدْ آذانی وَ مَنْ أَغْضَبَها فَقَدْ اَغْضَبَنی وَ مَن سَرهَا فَقَد سَرَنِي ﴾ . يا رسول اللّه، جای شما خالی ببینید با دختر شما چه کردند، آن وقتی که در خانه حضرت زهرا سلام اللّه علیها را آتش زدند.

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ

ص: 57

ص: 58

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ﴾

قصه های کم تر شنیده شده

اثر صدقه

در تفسیر برهان آمده است:

کسی به امام رضا علیه السلام عرض کرد سه فرزندم فوت شده اند. اینک فرزندی دارم که می خواهم باقی بماند فرمود: «برای او صدقه بده و به فرزندت دستور بده با دست خود، مشتی صدقه دهد. زیرا آن چه به نیت خدا باشد کم آن هم زیاد است. «خدا فرموده است از گردنه عقبۀ نگذرد، جز آن که بنده آزاد کند یا در روز گرسنگی یتیمی از خویشان یا خاک نشینی را غذا دهد. خدا می دانست هر کسی قادر نیست عبد آزاد کند؛ پس خورانیدن را به عنوان صدقه مانند آزادی عبد قرار داد.» (1)

شیرینی انفاق

داوود رقی از طرف همسرش مقداری حلوا برای امام صادق علیه السلام آورد. در حالی که امام مشغول خوردن بودند. لقمه می گرفت و به اصحاب خود می داد و می فرمود: «هر که لقمهٔ شیرینی و گوارایی به کسی دهد خداوند تلخی روز قیامت را از او دور می کند.» (2)

پاداش احسان و صلاح میان مسلمانان

ابو حنیفه و دامادش بر سر ارث دعوا می کردند. مفضّل بن عمر کوفی، از شاگردان امام صادق علیه السلام نزاع را دید و وارد دعوا شد و چهار صد درهم آورد و بین آن ها را صلح داد. فرمود: «امام صادق علیه السلام به من پول داده است که اگر دو مسلمان نزاع کنند بین آن ها صلح ایجاد کنم.» (3)

ص: 59


1- سید علی اکبر ،صداقت پانصد داستان، ج 3، ص 54
2- علی اکبر صداقت، یک صد موضوع و پانصد داستان، لئالی الاخبار، ص 265
3- محمد باقر مجلسی، منتهی الامال، ج 2، ص 246

فضیل عیاض می گوید: فقیری طنابی را که همسر او بافته بود فروخت تا قوتی حاصل کند برای نجات از گرسنگی. دید دو نفر بر سر یک درهم دعوا می کنند. آن ها را صلح داد. به خانه آمد و لباس کهنه ای برای فروش برد. چون فروش نرفت، آن را با یک ماهی عوض کرد. در شکم ماهی، جواهر پیدا کرد و فروخت در همان لحظه سائلی در را زد. مقداری از پول به او داد که ناگهان صدایی شنید: « من فرستادۀ خدا هستم. خواستم بدانید این پاداش احسان و صلح میان دو نفر است.» (1)

موعظه زنا کار

امام صادق علیه السلام فرمود:

جوانی به عیسی علیه السلام عرض کرد: «من زنا کرده ام مرا پاک کن.» حضرت عیسی علیه السلام دستور رجم داد. جوان گفت: «هر کس می خواهد مرا رجم کند، باید خود حدی به گردن نداشته باشد». همه رفتند مگر عیسی و یحیی. یحیی گفت: «جوان مرا موعظه کن.» گفت: »نفس را با هوا و میلش تنها نگذار.» (2) گفت: «اضافه کن» گفت: «گناه کار را سرزنش مکن» گفت: «اضافه کن» گفت: «غضب مکن».

نتیجه احسان

غلام یکی از خلفای عباسی مریض شد و معالجهٔ اطبا مؤثر نبود یکی از اطبا گفت: «بیماری او روحی است باید تنها با او سخن کنم.» از او سؤال کرد. غلام گفت: «خلیفه را سم دادم تا کشته شود؛ ولی او فهمید. عوض این که مرا تأدیب کند احسان زیاد تری نمود و من از شدت شرم دارم. هلاک می شوم». (3) وای به حال انسان از روزی که بفهمد خدایش همیشه با او بوده و گناهانش را به رو نمی آورده و حلم می کرده است.

ص: 60


1- سید علی اکبر ،صداقت 500 داستان ج 1، ص 56
2- کشف الغمه، عوالی
3- قلب سلیم آیت اللّه دستغیب

غرور و غفلت

سلطان محمود غزنوی غلامی داشت به نام ایاز که محبوب سلطان و محسود دیگران بود. ایاد اتاقی داشت که هر روز به آن جا سر می زد و ساعتی در آن تنها بود. حسودان پیش سلطان سعایت کردند که او اموالی را پنهانی می دزدد و به اتاقش می برد. شاه دستور بازرسی اتاق را داد. غیر از لباسی کهنه و کفشی پاره چیزی نبود. سؤال کردند قصه چیست؟ ایاز گفت: «هر روز می آیم و به خود می گویم تو این بودی و سلطان تو را عزت داد.» (1) ببینید غلامی با مولا، آن هم مولای گناهکار و خائن این طور عمل می کند. آیا صحیح است ما از خودمان و الطاف خدایمان این گونه غافل باشیم؟ مواظب باشیم غرور ما را نگیرد.

در توسل به امام حسین علیه السلام

محدث بزرگ، مرحوم عراقی، نقل می کند در کربلا شخص صالحی بود به نام ملا عبد الحسين. مدّتی بود مجاور حرم امام حسین بود. گفتم: «از امور عجیبه برایم بگو.» گفت: در خوانسار بودم قصد مجاورت کردم. دو الاغ خریدم و زن و بچه ام را سوار نموده به قصد مجاورت امام حسین علیه السلام حرکت کردم. ملا جعفر که بزرگ ده بود، مرا منع کرد و گفت این خط و این نشان، آن ها را به کشتن می دهی. خلاصه من راهی شدم و به لطف خدا سالم به کربلا رسیدیم. چند سال بعد کاروانی به همراهی ملا جعفر به کربلا آمد .گفتم آن ها را میهمانی کنم تا ملا جعفر بداند خط و نشان او بر من راست نیامد. همین که سفره را انداختیم فرزندم حسن از بالای پشت بام به زمین افتاد. جریان عکس شد. من همان طور با پای برهنه وارد حرم شدم و

هر چه مردم مرا نصیحت می کردند (حسن مرده است) گوش نمی دادم. مردم رفتند تا جنازه را غسل دهند، ناگهان دیدم حسن با جماعت دارد وارد حرم می شود. زمین را بوسیدم جریان را جویا شدم گفتند بچه را غسل می دادیم، ناگهان دیدیم پرده های بینی او حرکت می کند نشست و عطسه کرد. (2)

ص: 61


1- قلب سلیم آیت اللّه دستغیب، ص 108
2- همان، ص 127

قربان مقامت یا حسین علیه السلام

مرحوم آیت اللّه مولوی قند هاری در مشهد مقدس ساکن بود و قصه های عجیبی نقل می کرد. ایشان می فرمود: من 24 ساله بودم که معجزه ای در کربلا دیدم شخصی بود در کربلا از تجار او از علاقه مندان به اهل بیت علیهم السلام بود و با فردی که سنی نا صبی و اهل مکه بود اما عقاید خود را بر ملا نمی کرد معامله کرد. زمانی که کربلایی به حج مشرف شد. در برگشت از حج مرد مکی به کربلایی اجازه نداد زود به عراق برگردد .گفت باید مدتی میهمان او باشد. در شبی از شب ها میهمانی ترتیب داد و افرادی را آورد مسلح و گفت: «کربلایی، بگو چه می گفتی راجع به خلفا. این ها نیز از ما هستند.» کربلایی که متوجه خطر شد، تقیه کرد و گفت: «من آن ها را دوست دارم و...» اما مرد مکی گفت: «دیگر دیر شده است. بگویی یا نگویی امشب تو را می کشیم.» مرد کربلایی برای خواندن دو رکعت نماز فرصت خواست و به امام حسین علیه السلام متوسل شد. آقای مولوی می فرمود: من با چشم خودم دیدم ناگهان مثل سنگی که به پشت بام خانه بیفتد این مرد وارد خانه و حیات من شد. وقتی به هوش آمد، جریان را نقل کرد.» (1)

دوری از هوای نفس

شیخ بهائی برای دعوت از مقدس اردبیلی به عراق رفت. چون او را در منزل نیافت. به محل درس آمد طلاب با دیدن مرد تازه وارد خصوصاً با لباس معمولی و قیافه زاهدانه فکر کردند از گدایان است؛ از این رو به او توجه نکرده و حتی مانع ورود او به محل درس شدند. مقدس این منظره را دید و درس را شروع کرد که ناگهان کسی اشکالی پرسید. مقدس در جواب سکوت کرد همه دیدند تازه وارد اشکال را طرح کرده است فهمیدند اهل فضل است.او را دعوت کردند کمی جلو تر بیاید. اشکال دوم و اشکال سوم را طرح کرد در نجف صدا بلند شد، شخصی آمده است که مقدس را مجاب می کند و بعد فهمیدند شیخ بهایی است و

ص: 62


1- نقل از مؤلف (این قصه را شخصاً از آقای مولوی شنیدم)

به او احترام ویژه گذاشتند. اما مقدس اردبیلی بعد از درس، شیخ را صدا زد و گفت: «جواب اشکال اول و دوم و سوم شما این چنین است.:» شیخ بهایی گفت: «چرا همان جا جواب ندادید؟! فرمود: «دیدم به شما در درس من اهانت شد. خواستم به شما بهائی داده باشم و جبران اهانت شود.» این در حالی بوده است که مقدس هم شیخ بهایی را از روی قیافه نمی شناخت. از شیخ بهایی پرسیدند چه کسی را مقدس می دانید. گفت: «اگر مقد سی در عالم باشد، مقدس اردبیلی است.»

مجاهده با نفس

از مقدس سؤال شد: «چگونه به مقام و عظمت رسیدی؟» گفت: در مدرسه ای بودم، جوان طلبه ای آمد و با اصرار زیاد، هم اتاق من شد. من با او قرار گذاشتم به شرط این که آن چه در حجره اتفاق می افتد به بیرون درز پیدا نکند و اسرار فاش نشود او هم قبول کرد.

بسیاری از اوقات، ما بدون غذا به سر می بردیم روزی هم اتاق من در صحن حضرت علی علیه السلام کسی از تجار و هم شهریان خود را دید و قصه فقر ما را با او در میان گذاشت. او نیز مقداری پول، همراه با غذا برای ما فرستاد. من که وارد حجره شدم، سؤال کردم غذا و پول کجا بوده است. وقتی قصه را شنیدم بسیار ناراحت شدم، گفتم شما خلاف عهد عمل نموده و اسرار داخل حجره را افشا کردید. غذا را خوردم و شب، به حمام احتیاج پیدا کردم. وقتی در حمام را زدم، صاحب حمام گفت برو برای اذان بیا. من هم که دوست داشتم نماز شب بخوانم، گفتم فلان مبلغ می دهم، (1) بگذار غسل کنم و نماز شب بخوانم در همان شب، این

افاضات به من شد که تو همه چیز دادی، ما هم به تو عنایتی خاص می کنیم.

این قصه در خصوص شیخ و مقدس، در همۀ کتب آمده است اما چون چهل سال قبل از مرحوم استاد پرورش (2) شنیدم به نام ایشان ثبت می کنم.

ص: 63


1- همۀ پولی را که آن مرد تاجر به من داده بود
2- استاد پرورش از معلمان فرهیخته و انقلابی و زندان رفته دوران ستم شاهی بود

صدقه

زنی در زمان داوود نبی از خانه خارج شد همراه با سه قرص نان و ظرفی از آرد جو در راه فقیری را دید فقیر از زن درخواست کمک کرد. آرد را به فقیر داد و به خانه رفت که بادی شدید سه قرص نان را برد و دست خالی به خانه آمد. زن پیش داوود آمده شکایت از باد کرد و گفت: «من صدقه داده بودم؛ پس این گرفتاری از چه بود؟!» نبی خدا فرمود از سلیمان، فرزندم سؤال کن. حضرت سلیمان هم هزار دینار داد و گفت: «از سؤال خود صرف نظر کن». زن آمد و به حضرت داوود قصه را گفت. داوود گفت: «پول را پس بده و علت را جویا شو.» زن آمد و پول را به سلیمان پس داد و گفت: «علت را بفرما». سلیمان باد را حاضر و از باد علت را جویا شد. حضرت سلیمان به زن فرمود:

«چون شما صدقه داده بودید، خداوند خواست به اضعاف مضاعف جبران کند؛ از این رو تاجری که در دریا گرفتار شده بود، قسم خورد اگر از سر گردانی در دریا و گرسنگی نجات پیدا کند و به ساحل برسد به کسی که او را نان داده است، ثلث مالش را بدهد و باد مأمور بوده است نان (آرد) را به این تاجر برساند. الحال من هم تاجر را به این جا می خوانم تا نذر و قسم خود را ادا کند تاجر حاضر شد و 360 هزار دینار به زن داد. این است نتیجه معامله با خدا. (1)

عاق والدین

امیر المؤمنین و امام حسن علهیما السلام در طواف بودند. دیدند صدای ناله می آید. حضرت به امام حسن علیه السلام فرمود: «صاحب ناله را پیدا کن». امام حسن علیه السلام دیدند جوانی فلج دائم ناله می کند و می گوید خدایا مرا عفو کن. امام فرمود: «از خدا چه می خواهی؟» گفت: «پدرم نفرینم کرد (2) و من فلج شدم. از او خواستم مرا ببخشد. گفت: مرا ببر کعبه. من آن جا تو را نفرین کردم تا آن جا تو را عفو کنم؛ اما در راه اسب او رم کرد و از اسب زمین خورد و مُرد حال نمی دانم چه کنم؟» امام

ص: 64


1- داستان ها و پند ها ج 8، ص 131 وقایع الايام، ص 234
2- علت نفرین این بود که پسر از پدرش پول طلب می کند؛ ولی پدر به او نمی دهد و پسر با لگد به پای پدر می زند

حسن علیه السلام هم جوان را نزد حضرت علی علیه السلام هم آورد و قصه را نقل کرد. امام علی علیه السلام فرمود: چون پدرت از تو راضی شده بود، من به جای پدر برای تو دعا می کنم.» و بعد دستور دعای مشلول را داد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم » فرمود: ﴿ أَنَا وَ عَلَى أَبُو اهذه الْأَمَةِ ﴾ (من و علی پدران این امت هستیم) (1)

شهادت و عبادت

قيس بن سعد بن عباده از اصحاب امام علی علیه السلام و در فتح مکه از فرماندهان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و در جنگ جمل و نهروان و صفین نیز حضور داشت. امام علی علیه السلام او را مدتی فرمان دار مصر کرد و در جنگ امام حسن علیه السلام با معاویه نیز شرکت داشت و در 73 سالگی از دنیا رفت. در تاریخ آمده است قیس نماز می خواند که در حال سجده، ماری نزدیک او شد اما قیس به آن توجه نکرد، بعد مار به دور گردن او حلقه زد و قیس نمازش را رها نساخت. (2)

او در سخاوت بی همتا بود. وقتی مریض شد، دید کم تر به دیدن او می آیند. سراغ گرفت. گفتند: «چون غالب دوستان شما از شما قرض گرفته اند و به شما بدهکار هستند، از زیارت شما شرمنده و خجالت زده اند.» گفت: «نفرین به مالی که باعث دوری دوستان و اقربا شود.» کسی را فرستاد فریاد زند که هر کس به قیس بدهکار است قیس همه را عفو کرد. آن قدر جمعیت به دیدن او آمد که پله نردبان طبقه دوم منزلش شکست.

به فکر آخرت باش

ربیع بن خثیم از زهاد ثمانیه بود. هر وقت از عبادت خسته می شد در قبری می خوابید و می گفت «گمان کن که مرده ای» و آیه ﴿ حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ﴾ (3) را می خواند و می گفت: «ربیع، گمان کن دوباره زنده شده ای؛ پس غافل مباش و برای آخرت تلاش کن.»

ص: 65


1- این داستان در شأن دعای مشلول وارد شده. مفاتیح الجنان.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، مروج الذهب کتابی تاریخی است و نویسنده از علمای شیعه و از مفاخر است
3- مؤمنون، 99

صدقه برای اموات

در سمر قند یکی از مسلمانان بیمار شد نذر کرد اگر خوب شود مزد کار جمعه خود را برای پدر و مادرش صدقه دهد. خوب شد و بعد از مدتی برای عمل به نذر خود کاری پیدا نکرد. نزد عالمی رفت و گفت چه کنم. عالم گفت: «پوسته خربزه ای پیدا کن و به حیوانی بده و ثوابش را هدیه کن به پدر و مادرت.» شب خواب دید والدین خود را که گفتند: «مدتی بود دلمان خربزه می خواست که آن را برایمان فرستادی و ما را شاد کردی خدا تو را شاد کند.» (1)

نصیحت محیی الدین

محیی الدین روزی با سلطانی (2) (یغان دایی او) (3) رو برو شد. سلطان گفت ای شیخ با این لباس که من پوشیده ام می شود نماز خواند؟ محیی الدین تبسم کرد. شاه گفت: چرا می خندی؟ گفت تو مانند آن سگی هستی که بالای سر میته ای ایستاده است و پوزه خود را درون میته کرده خون از پوزه اش می چکد اما هنگام ادرار کردن یک پای خود را بالا نگه می دارد تا نجس نشود تو برو ببین مالت از کجاست؟ خوراکت از چه راه است؟ لباست را از چه مالی تامین می کنی؟» (4)

توسل به امام رضا علیه السلام

سید جزایری نقل می کند از مشهد بر می گشتم که به منزل یکی از فضلا از سادات رفتم ایشان نقل کرد: در سال 1080 به استر آباد (5) حمله شد و قتل و غارت زیاد انجام گرفت از جمله دختر زنی را دزدیدند. مدتی گذشت و مادر آرام نداشت چون غیر از آن دختر کسی را هم نداشت

ص: 66


1- برزخ در چند قدمی ما ص 206، آیت اللّه اشتهاردی
2- سلطان به نام یحیی ابن یغان، پادشاه شهر تلمسان، دایی او بوده است. تلمسان شهری در شمال غربی الجزایر است
3- در صدر اسلام 8 نفر به زهد معروف بوده اند: 1. عامر ابن عبد قیس، ؟؟؟ ابن حیان ربیع ابن خثیم، اویس قرنی، ابو مسلم فولادی، سروق ابن اجدع همدانی، حسن بصیری، اسود ابن یزید
4- قصه در فتوحات محیی الدین است
5- استر آباد گرگان فعلی

با خود گفت: «امام رضا علیه السلام که ضامن بهشت است چطور دخترم را به من نمی تواند برگرداند.»

رفت مشهد و مجاور شد از امام رضا علیه السلام درخواست وصال دخترش را کرد هم زمان شخصی در بخارا خواب دید غرق شده و دختری او را نجات داده است. از خواب خود در حیرت بود تا این که صبح برای خرید وارد بازار شد دید شخصی دست او را گرفت و گفت: کنیزی زیبا دارم تا نگاه کرد دید همان دختری است که در خواب دیده بود آن را خرید و به او پیشنهاد ازدواج با یکی از

پسرانش را داد دختر قبول کرد مشروط بر این که او را به مشهد برای زیارت ببرند در مشهد مریض شد. شوهرش که عاجز بود از پرستاری به حرم رفت دید پیرزنی مشغول راز و نیاز است از او خواست تا خوب شدن همسرش از او مواظبت کند پیر زن آمد وارد خانه شد تا چشمش به دختر افتاد غش کرد. (1)

صَلّی اللَّهِ علیک یا علی بْنِ موسی الرِّضَا

توسل به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف

امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت ابراهیم علیه السلام مردی تنومند و اهل عبادت را دید و از عبادت او لذت برد و گفت: «ای مرد چه کسی را عبادت می کنی؟» گفت: «خالق آسمان و زمین را» گفت: «از چه تناول می کنی؟» گفت: «از میوه درختان» ابراهیم گفت: «اجازه هست شب را با تو بمانم و میهمان تو باشم؟» عرض کرد: «من از آن طرف می آیم برای رفتن، از آب می گذرم.» ابراهیم هم گفت: «من هم می آیم» هر دو با «نام خدا» از آب عبور کردند. ابراهیم سؤال کرد: «چه روزی سخت ترین روز است؟» گفت: «قیامت، روزی که همه خلق مقابل هم قرار می گیرند.» فرمود: «پس دعا کن ای مرد تا از هول آن روز رهایی پیدا کنیم.» گفت: «سه سال است حاجتی دارم، دعا می کنم روا نمی شود. دعای من مستجاب نمی شود.» ابراهیم فرمود: «خدا اگر بنده اش را دوست بدارد حاجت او را به تاخیر می اندازد تا در خانه او زاری کند. حاجت تو چیست؟» گفت «روزی گوسفندانی را دیدم گفتم از آنِ کیست؟ گفتند: از آن خلیل الرحمان. از خدا خواستم تا دیدار خلیل خود را به من عطا کند و خلیل خدا را

ص: 67


1- دار السلام نوری، ص 99 - زندگی امام هشتم رضائی، ص 143

زیارت کنم؛ زیرا با شنیدن نام او شیفته او شده ام.» ابراهیم هم فرمود: «دعای تو مستجاب شد. او میهمان توست.»

ناامید از زیارت امام زمان نباش. این داستان مشهور است؛ اما چون اولین بار 40 سال قبل از مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مهدی مظاهری شنیدم، به نام ایشان در این کتاب ثبت می کنم.

توسل به حضرت ابو الفضل علیه السلام

مرحوم شیخ محمد علی ادیب از علماء اصفهان بود از قول شیخ صدر الدین کلباسی که او هم از علماء اصفهان بوده می گوید: مرحوم کلباسی می فرمود رفیقی داشتم از ثروتمندان فرزندی داشت به نام احمد که میل داشت برای ادامه تحصیل به آلمان برود و با پا فشاری زیاد پدرش را راضی می کند هنگام رفتن و سوار شدن به هواپیما پدر پسر را موعظه می کند که احمد به تو امانتی می دهم هر گاه کار بر تو سخت شد و با پول نتوانستی آن را حل کنی از این امانت بهرمند شو و آن 1. نماز، 2. توسل به اهل بیت است، خاصه به حضرت ابا الفضل علیه السلام. احمد دکتری را گرفت و مشغول معالجه شد و نماز و توسل را فراموش نمود تا این که دستش یک مرتبه سیاه می شود. اول اعتنا نمی کند اما کار بالا می گیرد تا جایی که باید دست قطع شود. احمد می گوید در بیمارستان به یاد امانت پدرم افتادم با سختی بلند شده نماز خواندم و به حضرت ابو الفضل علیه السلام متوسل شدم دیدم سواری آمد و گفت دست خود را روی زانوی من قرار بده. اول ترسیدم اما بعد از 3 مرتبه این عمل را تکرار نمودم فرمود: من ابو الفضل هستم.

ایشان تا رفت و من برای نماز صبح آماده شدم و دیگر قرص و دارو را که پرستاران می آوردند نمی خوردم و اجازهٔ مرخصی می خواستم آن ها اصرار نمودند مگر چه شده که نمی خواهی عمل کنی دست خود را که سالم بود از زیر لحاف خارج نمودم و قصه را گفتم. (1)

آقاى حجة الاسلام نجات بخش که امام جماعت در یکی از محلات اصفهان است

ص: 68


1- کتاب چهره درخشان، ج 3

می گوید: قبل از طلبگی در بیمارستان عیسی ابن مریم کار می کردم و بیمارستان در قبل از انقلاب زیر نظر کلیسا اداره می شد. روزی در اتاق عمل دکتر (وایت) (1) مرا صدا زد و گفت تو مداحی هم می کنی؟ گفتم: بلی. گفت: برای ابو الفضل بخوان. من هم کمی شعر و روضه در اتاق عمل خواندم او هم گریه کرد. فردا صبح دیدم شیرینی آورده و گفت: من از ابو الفضل حاجتم را گرفتم.

فرق خوبی و بدی

دو رفیق با هم مسیری را می رفتند یکی از آن ها به علتی عصبانی شد و یک سیلی به صورت دوست خود زد آن که سیلی خورده بود روی زمین نشست و روی شن ها نوشت بهترین دوستم به من امروز سیلی زد و بعد از مدتی راه رفتن آن که سیلی خورده بود در رود خانه افتاد، رفیقش او را نجات داد دید روی تخت سنگی نوشت بهترین دوستم مرا نجات داد. آن که سیلی زده بود پرسید یک جا روی شن می نویسی و یک جا روی سنگ حک می کنی؟ گفت آری چون بدی را باید فراموش کرد روی شن نوشتم و چون خوبی را باید نگاه داشت روی سنگ نوشتم تا فراموشم نشود.

پاسخ امام

یکی از عنایات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ادا و قضای حوایج مؤمنان است صاحب مکیال مرحوم موسوی نقل می کند توسل به امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پیدا کردم در خواب به من فرمودند: «چند روز صبر کن تا از دوستان خاص تو به تو خیری برسانیم پس از چند روز کسی آمد و مرا تفقد کرد. گفتم: ﴿ هذا تَأْوِيلُ رؤياى مِنْ قُبُلٍ ﴾ (2)

در المهجة از مرحوم کلینی این گونه نقل شده است: «در نامه ای به امام عصر نوشتم شخصی دوست دارد اسراری با شما در میان بگذارد؛ همان گونه که با خدای خود سخن می

ص: 69


1- وایت: دکتر انگلیسی بوده است
2- مكيال، ج 1، ص 191

گوید». جواب آمد: لب ها را حرکت بده، همانا جواب به تو خواهد رسید.» (1)

در جنة المأوى تأليف مرحوم نوری آمده است:

مردی به نام محمد مهدی در کاظمین بود که از هند آمده بود. مادرش اهل شیراز بود. بر اثر بیماری کر و لال شده بود. برای توسل به امامان به عراق آمده بود. بیست روز در کاظمین بود و بعد به همراه جمعی به سامرا آمد. در سرداب مطهر حوائج خود را روی زمین می نوشت و از مردم طلب دعای خیر می کرد که به برکت امام عصر دی خدای عالم او را شفا داد. خدمت میرزا محمد حسن شیرازی آمد. شهر را چند روز چراغانی کردند و سوره حمد را تبرکاً برای میرزا قرائت می کرد. (2)

ص: 70


1- همان ص 192
2- مكيال المكارم

صفات انبیاء

آدم

آدم علیه السلام هم از گل ساخته شد و بعد از چهل سال روح در او دمیده شد: ﴿ وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴾ (1) در روز جمعه مصادف با 11 محرم بعد از ده روز بیماری در سن 930 سالگی در مکه از دنیا رفت و در مسجد خیف، واقع در منی یا کوه ابو قیس دفن شد و بعد از طوفان نوح، حضرت نوح علیه السلام هم بدن مطهر آدم علیه السلام را به نجف انتقال داد. (2)

علم و حیای آدم، آن موقع که برهنه شد و خود را با برگ درختان پوشانید. در قرآن و جمال وی در روایت این گونه ترسیم شده است: ﴿ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ﴾

﴿ فَلَمّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الجِنَّةِ ﴾ (3)

﴿ فَسَجَدَ آدَمُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي جَمَالاً فَأَصْبَحَ وَ لَهُ لِحِيَةٌ سَودَاءُ كَالحُمَمِ فَضَرَبَ بِيَدِهِ أَلِيهَا فَقَالَ يَا رَبِّ مَا هَذِهِ فَقَالَ هَذِهِ اللَّحِيَةُ زَيَّنتُكَ بِهَا أَنتَ وَ ذُكُورَ وُلدِكَ إِلَى يَوْمِ القِيَامَةِ ﴾ (4) (آدم سر از سجده برداشت و گفت: «خدایا، جمال مرا زیاد کن» پس صبح روز بعد دید ریش مشکی دارد. دست به آن ها می زد و می گفت این چیست؟!» خطاب شد: «آن زینت تو و اولاد ذکور تو تا قیامت است».

شيث علیه السلام (هبۀ الله)

نسل آدم علیه السلام از شیث است که پنج سال بعد از کشته شدن هابیل متولد شد و در 912

ص: 71


1- بقره، 34
2- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار ج 11، ناسخ التواريخ.
3- اعراف، 22
4- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص 172.

سالگی از دنیا رفت و در کوه ابو قبیس دفن شد شيث بن آدم علیه السلام می گوید:

﴿ يَجِبُ انَّ يَكُونُ فِى الْمُؤْمِنِ سِتَّ عَشَرَ خَصْلَةً : 1 . الْمَعْرِفَةُ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ أَهْلِ الطاعتة ، 2 . مَعْرِفَةُ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ ، أَمَّا الْخَيْرِ فَلْيَرْغَبْ فِيهِ وَ أَمَّا الشَّرِّ فَلْيَحْذَرِ مِنْهُ ، 3 . السَّمْعُ وَ أَطَاعَتْ لِمَلَكِ الرَّحِيمِ الَّذِى اسْتَخْلَفَهُ اللَّهِ فی الارض ، 4 بِرالْوالِدَینِ ، 5 . اصْطِنَاعُ ، (1) 6 . الْمُوَاسَاةُ الْفُقَرَاءِ ، 7 . التَّعَصُّبِ للغربا ،8. الْعِصْمَةَ عَنِ الْفُجُورِ ، 9 . الصَّبْرُ بالایمان وَ الْيَقِينِ ، 10 . صَدَقَ اللّهجة ، 11 . الْعَدْلُ ، 12 . التورع فِي الدُّنْيَا ، 13 . السَّخَاءُ ، 14 . الْحُلُمَ عَلَى مَصَائِبِ الدُّنْيَا ، 15 . الْحِلْمُ وَ حَمِدَ ، 16 . الْحَيَاءُ وَ قُلْتُ الْمُمَارَاةَ ﴾ (2) . (3)

شانزده صفت بر مؤمن لازم است: 1. شناخت خدا و ملائکه و اهل طاعت، 2. شناخت خیر و شر و رغبت به خیر و دوری از شر، 3. اطاعت از خدای رحیم که تو را جانشین خود کرده است، 4. نیکی به والدین، 5. انجام دادن کار خیر، 6. برابری با فقرا، 7. رعایت حال افراد غریب، 8. دوری از گناه، 9. صبر در ایمان، 10. راست گویی، 11. عدل، 12. ورع و تقوا، 13. سخاوت، 14. صبر در سختی ها، 15. صبر و شکر، 16. حیا و دوری از جدل.

ادریس علیه السلام (خنوخ یا هرمس)

ادریس علیه السلام دویست سال بعد از آدم علیه السلام مبعوث شد و در مسجد سهله در شهر کوفه اقامت داشت و شغلش خیاطی بود. او اول کسی است که خیاطی کرده و با قلم نوشته و از فضایل او تدریس علم نجوم و عروج به آسمان است. (4) ﴿ هُوَ أَوَّلُ مَنْ خَطِّ بِالْقَلَمِ وَ أَوَّلُ مَنْ خَاطَ الثِّيَابِ وَ لُبْسِهَا ﴾. (5) در وصف وی می گوید: ﴿ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيّا ﴾ (6) از صفات ادریس علیه السلام

ص: 72


1- اصطاع المعروف انجام دادن کار نیک
2- مماراة: جدل
3- محبوب القلوب
4- ناسخ التوايخ، مفسرین علامه طباطبائی شیخ طوسی در ذیل آیه و رفعناه مکاناً علياً كافى، ج 2، ص 257
5- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص 38
6- مریم، 56

قليل الصوت، رقيق المنطق، قريب الخطى اذا مشی است. علت نام گذاری او را این چنین گفته اند: ﴿ إِنَّمَا سُمِّيَ إِدرِيسَ لِكَثرَةِ مَا كَانَ يَدرُسُ مِن حُكمِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ». (1)

نوح علیه السلام

او شيخ الانبیاست. مدت عمر آن جناب بنا بر آن چه شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده است 2500 سال است: ﴿ عاشَ نُوحُ أَلفَي سَنةِ و خمسمائةِ سَنةٍ ﴾. (2) در هنگام ملاقات با فرشتۀ مرگ در آفتاب بود که اجازه خواست به سایه رود و آماده شود برای جان دادن. آن گاه به ملک الموت گفت: «آن چه از دنیا بر من گذشته است مثل همین از آفتاب به سایه رفتن بود.» (3)

صفات نوح علیه السلام در قرآن و روایت این گونه بیان شده است:

شکور بود: ﴿ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورٌ ﴾ (4)

دعا کننده بود: ﴿ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ﴾ (5) حتى در مقابل ظلم قوم خود می گفت: ﴿ اللَّهُمَّ اَغفِرلي وَ لِقَوْمِي ﴾. (6)

اهل عبادت بود: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : ﴿ صَامَ نُوحٌ الدَّهْرَ إِلا يَومَ الفِطرِ وَ يَومَ الأضحَی ﴾ (7) او «روزه بود مگر عید فطر و عید قربان).

امام صادق علیه السلام در خصوص وجه تسمیه نوح فرمود: ﴿ كَانَ اِسْمُ نُوحٍ عَبدَ الغَفَّارِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ نُوحاً لِأَنَّهُ كَانَ يَنُوحَ عَلَى نَفْسِهِ ﴾ اسم نوح عبدالغفار بود و نوح نامیده شد، چون

ص: 73


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 18
2- کمال الدین، باب 46
3- شیخ صدوق، کمال الدین باب 46
4- اسراء، 3
5- نوح، 28
6- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 11
7- الوسائل، ج 7، ص 517 سنن ابن ماجه (اهل سنت)

دائم گریه می کرد بر نفس خود.) (1)

مقاوم در دعوت به خدا بود: ﴿ كَانَ يُضْرَبُ وَ يَلُفُّ وَ يُلْقَى فِي بَيْتِهِ ، يَرَوْنَ انْهَ مَاتَ فاذا أَفَاقَ اغْتَسَلَ وَ خَرَجَ اليهم يَدْعُوهُمْ الَىَّ اللَّهُ ﴾ (2) او را می زدند و در خانه رهایش می کردند و فکر می کردند او مرده است. اما وقتی بهبود می یافت غسل می کرد و دو مرتبه به خدا دعوت می کرد.

هود علیه السلام

هود نتیجۀ نوح است و در چهل سالگی به نبوت رسید و تجارت می کرد و در وقت نبوت فرمود: ﴿ أُبَلِّغُكُمْ رسَالَاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ نَاصِحُ أَمِينٌ ﴾ (3) قوم هود بر اثر نافرمانی با باد هلاک شدند. او در 440 سالگی از دنیا رفت ﴿ كَانَ لهود سَمَّتِ (4) وَ سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ ﴾ (5)

صالح علیه السلام

صالح در 16 سالگی مبعوث شد و تا سن 120 سالگی میان مردم بود و آن ها را به خدا دعوت می کرد؛ ولی مردم به دعوت او جوابی ندادند. امام باقر علیه السلام فرمود:

قوم صالح هلاک شدند چون توجهی به گفتار صالح نکردند. صالح به قوم خود گفت: «من از بتان شما درخواستی می کنم و شما هم از خدای من. هر کدام جواب دادند به همان دین برویم.» قبول کردند. صالح هر چه بت ها را صدا زد جوابی نشنید از آن ها قرار شد از خدای صالح چیزی بخواهند، بعد از مشورت کردن شتر ماده ای را طلب کردند که دارای حمل با شد و از کوه بیرون شود. دعا مستجاب شد از این رو همه ایمان آوردند

ص: 74


1- تفسير البرهان، ج 3، ص 100
2- ابن اثیرف کامل، ج 1، ص 69
3- اعراف، 68
4- سمت یعنی آرامش
5- سفينة البحار، ج 2، ص 726 شیخ عباس قمی

ولی در برگشت از محل معجزه همه کافر شدند، مگر شش نفر که یک نفر آن ها هم بعد کافر شد و ناقه را پی کرد. (1)

ابراهیم علیه السلام

تولدش اول ذی الحجه در بابل (2) بود. بعد از ماجرای سرد شدن آتش همراه ساره همسرش و لوط برادر زاده اش و تارخ پدرش هجرت کردند و در 175 سالگی در شهر الخلیل (3) فلسطین اشغالی از دنیا رفت. قرآن ایشان را این گونه توصیف می کند: ﴿ إِنْ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَاهُ مُنِيبٌ ﴾ (4) ﴿ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيّا ﴾ (5)

امام رضا علیه السلام فرمودند: ﴿لَمْ یَرُدَّ أَحَداً، وَ لَمْ یَسْأَلْ أَحَداً غَیْرَ اَللَّهِ﴾ (6) (چون کسی را رد نکرد و از کسی چیزی نخواست مگر از خدا به مقام خُلّت رسید.) رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: به علت سفره داری و نماز شب به مقام خُلّت رسید: ﴿ ما اتَّخَذَ اللّه إبراهيمَ خَليلاً ألا لإطعامِهِ الطَّعامَ وصلاته بالليل و الناس نيام ﴾ (7) . ذکری که باعث نجات ابراهیم از آتش شد این بود: ﴿ حَسبی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ ﴾. و خداوند عزو جل فرمود: ﴿ يا نارُ كُوني برداً وَ سَلاماً على إبراهيم ﴾ (8)

یعقوب علیه السلام

او فرزند اسحاق، فرزند ابراهیم است. یعقوب علیه السلام دستور به حفظ اسرار داد و به فرزندش

ص: 75


1- مجمع البیان، ج 7، ص 392 پیکرد یعنی کُشت، ناقه یعنی شتر
2- بابل در بین النهرین نزدیک حلّه است
3- شهر الخلیل در 37 کیلومتری جنوب غربی بیت المقدس است
4- هود، 75
5- مریم ،41
6- علل الشرایع وسائل الشيعه، ج 1، ص 442 تفسیر نمونه نقل از مجمع البیان
7- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 12
8- نیشابوری، قصص الانبیاء، ص 67

دستور داد خوابش را برای برادرانش بازگو نکند: ﴿ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ ﴾ امام صادق علیه السلام فرمودند: «او یک جار چی داشت هر روز از منزل یعقوب تا یک فرسخ داد می زد هر که طعام می خواهد به منزل یعقوب بیاید.» (1) غم و اندوهش را فقط به خدا می گفت: ﴿ إِنَّمَا أَشْكُو بَتّي وَحُزْنِي إِلَى اللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴾ (2) دین فرزند از همه چیز مهم تر است. وقتی به یعقوب گفتند فرزندت یوسف زنده و پادشاه مصر است گفت: «مرا به پادشاهی چه کار؟!» و از دین او سؤال کرد، وقتی گفتند او بر دین اسلام است گفت: ﴿ الْآنَ تَمَّتِ النِّعْمَةِ ﴾ (الان نعمت تمام شد.) (3)

یوسف علیه السلام

صفات او در قرآن و روایت این گونه بیان شده است:

عفو برادران: ﴿ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ﴾ (4) (امروز توبیخی بر شما نیست، شما را خداوند می آمرزد.)

فراری بودن از معصیت: ﴿ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ ﴾ (5) (خدایا زندان برای من از معصیت و گناه بهتر است). زلیخا بعد از سلطنت یوسف به وی گفت: ﴿ یا یوسف، اِنَّ الحِرصَ وَ الشَّهَوَةَ تُصَيِّرُ المُلُوكَ عَبِيداً وَ إِنَّ الصبر و التَّقوى يُصَيَرَ العَبِيدَ مُلُوكاً ﴾(يوسف، حرص و شهوت پادشاهان را عبد، تقوا و صبر بندگان را پادشاه می کند.) (6)

اطعام مساکین: به یعقوب خبر دادند کسی در مصر به بیچارگان و مساکین غذا می

ص: 76


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 12، ص 284
2- یوسف، 86
3- معانی الاخبار کتاب شیخ صدوق: از ابی حمزه ثمالی از امام سجاد و در تفسیر عیاشی از امام صادق روایت نقل شده است
4- یوسف، 92
5- يوسف، 33
6- مکارم ،شیرازی تهذیب درست کاری

و یتیم نوازی می کند. گفت: ﴿ ینبغى أَنْ يَكُونَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَنَظَرُوا فاذاً يُوسُفُ ﴾ (سزاوار است از خانوادۀ ما باشد، دیدند او یوسف است.)

ایوب علیه السلام

حضرت ایوب از طرف مادر، از اولاد حضرت لوط علیه السلام است و از طرف پدر، نوۀ حضرت يوسف هشت پسر و سه دختر داشت. همه را در امتحان الهی از دست داد و بعداً خداوند آن ها را به نحو اعجاز به ایوب و همسرش عودت داد. در 73 سالگی بیمار شد و هفت سال بیماری او که امتحان الهی بود طول کشید و در 226 سالگی از دنیا رفت. محل دفن حضرت ایوب علیه السلام محل اختلاف است: عراق، بخارا، بجنورد؛ اردن یا حله. در همه این مکان ها کرامات و علائمی وجود دارد. اللّه اعلم.

صبر: ﴿ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَابٌ ﴾ (1)

يتيم نوازى: ﴿ مَا أَكَلْتُ طَعَاماً قَطُّ أَلَا وَ مِعَى يَتِيمٍ أَوْ ضعیف تَأْكُلْ معی ﴾ (هرگز غذایی را نخوردم مگر همراه من یتیم یا ضعیفی بود که با من غذا بخورد.) (2)

شدید ترین بلا برای ایوب شماتت دشمنان بود: ﴿ أَىْ شَيْ ءٍ أَشَدَّ مَا مَرَّ عَلَيْكَ ؟ قَالَ شَمَاتَةِ الاِعداء ﴾ (3) از ایوب سؤال شد بد ترین و سخت ترین مشکل شما چه بود؟ فرمود: شماتت و دشنام دشمن.»

دعای ایوب علیه السلام این بود: ﴿ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ جَارِ عَيْنُهُ تَرَانِي إِنْ رَأَى حَسَنَةً سَتَرَهَا وَ أَنْ رَأَى سَيِّئَةً ذِكْرَهَا ﴾ پناه بر خدا از همسایه ای که اگر خوبی مرا ببیند، ساکت شود و اگر خطایی از من ببیند فریاد بر آورد.)

ص: 77


1- ص 44
2- بحار الانوار، ج 12، ص 351، قصص الانبياء راوندی ص 140 حدیث را از امام صادق نقل می کند
3- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 12

شعیب علیه السلام

لقب او خطيب الانبیاء و از فرزندان لوط است. او در 220 سالگی از دنیا رفت.

خصوصیات او به این شرح است:

عدالت و سفارش به آن: ﴿ وَ يَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ ﴾ (1)

حب به خدا: آن قدر گریه می کرد که سه مرتبه چشمان او کور شد. در مرتبه چهارم خطاب شد: «چقدر گریه می کنی؟! اگر گریه تو از ترس آخرت است، تو را امان دادم. اگر از اشتیاق بهشت است، آن را برای تو مباح کردم. گفت: «خدایا نه از ترس است نه از اشتیاق، بلکه فقط به خاطر حبّ تو ست» خطاب شد: «الحال که چنین است. کلیم خودم موسی را خدمت گزار تو قرار دادم. (2)

موسی علیه السلام

از پیامبران اولو العزم است در شیر خوارگی به وحی الهی مادرش او را در دریا رها کرد: ﴿ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ وَ لَا تَخَافِي وَ لَا تَحْزَنِي ﴾ (3) به لطف خدا مهرش در دل آسیه، همسر فرعون نشست و تا چهل سالگی نزد فرعون بود و بعد فرار کرد. در مدین کنار چاه آبی نشست و دختران شعیب را ملاقات و ده سال به شعیب نبی خدمت کرد. از خصوصیات این پیامبر معجزات فراوان است:

دست نورانی: ﴿ وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ ﴾ (4)

انداختن عصا و تبدیل شدنش به ماری عظیم: ﴿ وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ ﴾ (5) ﴿ فَأَلْقَى

ص: 78


1- هود، 85
2- داستان یاران، مکارم شیرازی علل الشرایع، ابن باویه باب العله التي من اجلها جعلها الى موسى خادماً شعیت
3- قصص، 7
4- طه، 22
5- طه، 69

مُوسَی عَصَاهُ ﴾ (1)

خشک شدن مسیر رود نیل ﴿ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ ﴾ (2)

صفت او را این گونه بر شمرده اند:

متواضع بود: ﴿ لَم يَنفَتِل حَتَّى خَدَّه اَلْأيْمَنَ بِالأَرْضِ و خَدَّهُ الأَيْسَرَ - بالأرضِ ﴾ (3) (هر گاه عبادت می کرد هرگز از جای خود حرکت نمی کرد، مگر دو طرف صورت خود را بر زمین می گذاشت.)

با حیا بود جایی غسل می کرد که کسی او را مشاهده نکند: ﴿ إِذَا أَرَادَ الِاغْتِسَالَ يَذْهَبُ إِلَى مَوْضِعٍ لَا يَرَاهُ فِيهِ أَحَدُ مِنَ النَّاسِ ﴾ (4)

مهربان بود حتی با حیوانات: روزی گوسفندی فرار کرد و حضرت موسی علیه السلام مدتی به دنبال او دوید و وقتی او را گرفت، او را بوسید و گفت: «تو را به تعب انداختم عذر خواهم» سپس او را به سایر گوسفندان ملحق کرد. (5) در این هنگام وحی شد: «حالا وقت آن رسیده است که با فرعون ملاقات کنی و با نرمی با او سخن بگویی.» ﴿ فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيْنًا ﴾ (6)

غیرت داشت ﴿ كان رَجُلاً غَیُوراً ﴾

وقتی از حضرت خضر علیه السلام در خواست موعظه کرد ،خضر فرمود: ﴿ إِیَّاکَ وَ اَللَّجَاجَهَ أَوْ أَنْ تَمْشِیَ فِی غَیْرِ حَاجَهٍ أَوْ أَنْ تَضْحَکَمِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ اُذْکُرْ خَطِیئَتَکَ وَ إِیَّاکَ وَ خَطايا النّاسِ ﴾ (دور باش از لجاجت و حرکت بی حاجت و خنده بی علت. همیشه به یاد اشتباه خود باش و گناهان مردم را نادیده بگیر.)

ص: 79


1- شعراء، 45
2- شعراء، 63
3- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 13، التهذيب
4- بحار الانوار، ج 13
5- محمد تقی جعفری، مثنوی ص 283. لنالى الاخبار، ص 153، ج 2
6- طه، 44

عیسی السلام

ویژگی های حضرت عیسی علیه السلام به این شرح است:

در کودکی سخن گفت و به نبوت خود اقرار کرد ﴿ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيَّا ﴾ (1)

معجزات فراوانی داشت، مثل زنده کردن مرده و اخبار غیبی.

آمادۀ شنیدن موعظه بود: ﴿ كَانَ إِذَا سَمِعَ الْمَوْعِظَةِ صَرَخَ صُرَاخَ الثکلی ﴾ (2) (هنگام شنیدن موعظه مثل مادر بچه مرده گریه می کرد و فریاد می کشید.)

زاهدانه زندگی می کرد: قال عیسی علیه السلام ﴿ خَادِمِی یَدَایَ وَ دَابَّتِی رِجْلاَیَ وَ فِرَاشِیَ الأَرض ﴾ (3) (دستانم خادم من و پاهایم مرکب من و رخت خوابم زمین است.) ﴿ اَبیتُ و لَیسَ لي شَيءٌ و أصبحُ و لَيسَ لي شَيءٌ و لَيسَ عَلي وَجهِ الْأَرْضِ أَحَدُ أعْنِي مِنّي ﴾ (می خوابم و بیدار می شوم در حالی که هیچ ندارم و این در حالی است که روی کره خاکی کسی مثل من بی نیاز نیست و از همه غنی ترم.) دست مهمان را می شست.

خضر علیه السلام

از پیامبران صاحب عمر طویل است و قرآن او را عالم معرفی کرده است ﴿ آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَا عِلْمًا ﴾ (4) (از جملات خضر علیه السلام این است که «هر وقت با خودم گفتم تمام اولیای الهی را شناختم، همان روز، ولیّ را دیدم که نشناختم.»

داوود علیه السلام

داوود علیه السلام 360 زره ساخت و هر کدام را به 1000 درهم فروخت. هنگام فوت 40 هزار

بزرگ بنی اسرائیلی او را تشییع و در بیت المقدس دفن کردند. چهل سال سلطنت کرد و نصف عمر خود را روزه بود: ﴿ یَصُومُ نِصْفَ الدَّهْرِ ﴾ از جملات اوست:

ص: 80


1- مریم ،3
2- ابن کثیر، ج 2، ص 430 ابن عساكر عن الشعبی
3- قصص الانبياء جزائری، ج 1، ص 408
4- کهف، 65

﴿ لَا يَخْرُجُ مِنَ أَفْوَاهَكُمْ أَلَا طِيبُ ﴾ (غیر از حرف خوب از دهان شما خارج نشود.)

﴿ اعْلَمْ إِنَّكَ كَمَا تَزْرَعُ كَذلک تَحْصُدْ ﴾ همان طور که می کاری، برداشت می کنی.

سلیمان علیه السلام

حضرت 51 سال عمر کرد از جمله ویژگی های او می توان گفت انسان ها و اجنّه در خدمت او بودند: ﴿ وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (1) ) (2)

باد در خدمت او بود: ﴿ فَسَخَرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ ﴾ (3)

به میهمان توجه ویژه داشت: به میهمان گوشت و آرد الک شده می داد آن هم چند بار الک می کرد؛ اما به اهل خود آرد معمولی می داد: ﴿ كَانَ سُلَيْمَانُ يُطْعِمُ أَضْيَافَهُ اللَّحْمَ بِالْحُوَّارَى (4) وَ عِیَالَهُ اَلْخُشْکَارَ (5)(6)

هم نشین مساکین بود: می گفت ﴿ مِسکینَ مَعَ الْمَسکِینِ ﴾ روزی کسی گفت: «سلیمان خدا به تو سلطنت عظیم داده است». فرمود: «همه در مقابل یک سبحان اللّه ناچیز است. همه از بین می رود و او باقی می ماند. مُلک از بین رفتنی است.»

شب را به مناجات می گذراند و دست خود را بر گردن می آویخت و ناله می کرد: ﴿ شَدَّ يَدَهُ إِلَى عُنُقِهِ فَلَا يَزَالُ قَائِماً﴾

ص: 81


1- يوزعون از پراکنده شدن منع می شدند
2- نمل، 17
3- ص 36
4- الحواری آرد الک شده
5- خشکار ارد الک نشده
6- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 4، ص 70

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم

هر کدام از انبیاء را صفتی از صفات الهی از دیگران متمایز می کند. آدم مظهر علم است: ﴿ وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا ﴾ نوح مظهر شکر است: ﴿ انْهَ كَانَ عَبْداً شَكُوراً ﴾ ابراهيم مظهر حلم است: ﴿ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ ﴾ لقمان مظهر حکمت است: ﴿ وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ ﴾ داوود مظهر عدل است: ﴿ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ ﴾ ایوب مظهر صبر است: ﴿ إِنَّا وَجَدناه صابِراً ﴾ اما رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مظهر جمیع صفات است که خداوند در یک جمله به صورت اعجاز، همه صفات را در رسولش بیان کرده: ﴿ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴾ (1)

﴿ إنّ ﴾ از ادات تأکید است و «ک» بعد از إنّ تأکید است و «ل» سر خبر اِنّ، یعنی بر سر «على» تأكيد جمله اسمیه است. این ها همگی حاکی از این است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم صفات را

ندارد؛ بلکه همه صفات خوب از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم محیط است بر تمام اخلاقیات، او معدن علم، حلم، صبر، سخا، کرم، شکر عدل و ... است دقت کنید.

السَّلَامُ علیک یا رَسُولَ اللَّهِ

سلام بر تو ای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم سلام بر تو که اشرف مخلوقات هستی. اما پس از تو خانه

دخترت زهراء سلام اللّه علیها را آتش زدند و بین در و دیوار... .

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ

ص: 82


1- قلم، 4

در پایان کتاب دو حدیث برای سالکان و عارفان و عاملان به دستورات الهی به یادگار می گذارم.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

حدیث اول: ﴿ اِضْمَنُوا لِى سِتّاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَضْمَنُ لَكُمُ الْجَنَّةُ : اُصَدَقُوا اذا حَدَّتْتُم وَ أَوْفُوا إِذَا وُعِدْتُمْ وَ أَدُّوا إِذَا أَنتُمِنتُم وَ احْفَظُوا فُرُوجُكُمْ وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيكُمْ ﴾ (1)

ضمانت کنید از جانب خود تان برای من شش چیز را تا من بهشت را برای شما ضمانت کنم: 1. راست بگویید هنگام سخن گفتن، 2. وفای به عهد داشته باشید هر گاه به کسی وعده ای دادید خلف وعده نکنید 3. امانت را به اهلش برسانید و خیانت در امانت نکنید. خصوصاً وقتی به شما اعتماد کردند 4. شهوات خود را حفظ کنید، 5. چشم خود را به نامحرم نیندازید 6. مواظب دست خود باشید. (2)

یکی از مباحث مهم فقه بحث ضمانت است مثلاً شما کسی را ضامن می شوید در اصل شما بدهکار هستید نه آن شخص، فی المثال در قرض الحسنه شما یک چک می دهید به عنوان ضامن یا پشت چک را امضاء می کنید در واقع اعلام می کنید این پول را من به عهده می گیرم و اگر کسی گفت من ضامن شدم تا کارش راه بیفتد و نمی خواستم عهده دار پس دادن به شوم این حرف ها مسموع نیست. در این جا هم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ضامن شده و ضمانت بهشت را فرموده در مقابل شش عمل از بندگان خدا. این را هم باید گفت قصه ضمانت در اسلام و در تاریخ اهل بیت علیهم السلام ید طولایی دارد. ابا بصیر همسایه ای داشت فاسد. به او گفت: نمی خواهی تو به کنی؟ گفت: ابا بصیر پشت شما به امام صادق علیه السلام گرم است من از گناه زیاد آب از سرم گذشته است اما با این حال اگر امام جعفر صادق ضامن من به شود توبه خواهم

ص: 83


1- نهج الفصاحه، ص 216
2- امضای بی جا ،نکن سیلی ،نزن گناه نکن ....

نمود. ابا بصیر به مکه رفت برای حج در سفر حج به شهر مدینه آمد برای زیارت امام صادق و جریان همسایه را گفت امام به او فرمودند ابا بصیر من ضامن او هستم مشروط به این که توبه کند از حج مراجعت نمود و مردم برای دیدنش فوج فوج می آمدند مرد فاسد نیز آمد و نشست تا جمعیت رفتند سوال کرد ابا بصیر امام صادق علیه السلام را دیدی جریان را با او در میان گذاشتی؟

ابا بصیر گفت: البته، امام فرمود: من ضامن بهشت هستم برای او مشروط به توبه. چند روزی دیگر خبر از مرد فاسد نشد. ابا بصیر برای خبر پیدا کردن به در خانه او آمد دید عجبا هیچ در خانه ندارد حتی لباس هایش را هم به عنوان صدقه و رد مظالم به فقرا داده و الان برهنه است. ابا بصیر برگشت مقداری آذوقه لباس و وسایل اولیه برای همسایه خود فراهم نمود. چند روز بعد مرد همسایه فرستاد دنبال ابا بصیر که بیا من دارم از دنیا می روم. ابا بصیر شب را نزد او ماند او از دنیا رفت بعد از خاک سپاری صبح روز بعد روی خاک قبر دست خط خطی بود که ما به وعده خود وفا کردیم. همان سال ابا بصیر برای حج باز آماده شد به مدینه رسید وارد خانه امام صادق علیه السلام شد. هنوز ابا بصیر در دهلیز خانه وارد نشده بود امام صادق علیه السلام فریاد زد ابا بصیر ما به وعده خود عمل کردیم. (کشف الغُمَّه ج 2، ص 194 بحار جلد 47، ص 145. کتاب چهل حدیث جلد اول)

برگردیم سر اصل مطلب؛ پیامبر ضمانت بهشت کرده اند مشروط بر صدق حدیث راست گویی. در نظر داشته باشید یکی از علت های قبولی پیامبر در بین اعراب، راست گویی و صداقت حضرت بود، وقتی مامور شدند مردم را به اسلام دعوت کنند فرمودند مردم مرا می شناسید اگر من بگویم دشمن پشت کوه صفا است از من قبول می کنید؟ گفتند تو بگویی آری چون غیر از صداقت چیزی از رسول خدا ندیده بودند حدیث معروف النجاه فی الصدق.

در حدیث است پیامبر مقداری شیر آوردند و به ام سلمه فرمودند بین اهل من (خانواده من)

تقسیم کن ام سلمه سهم خود را نخورد و در طاقچه قرارداد برای سحر، حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم سؤال کردند همه شیر خوردند؟ گفت: بله، خودت هم میل کردی گفت: بله یا رسول اللّه و در واقع دروغ مصلحت آمیزی گفت می خواست پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گرسنه نمانند. اما حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم که

ص: 84

متوجه شدند فرمودند هم گرسنه ماندی و هم دروغ گفتی، یعنی دروغ ، دروغ است انسان خیلی باید مواظب زبانش باشد.

دنباله حدیث فرمود: ﴿ أَوْفُوا إِذَا وَعَدْتُمْ ﴾ وفای به عهد اگر وعده کردی سر ساعت مقرر حاضر شو، اگر وعده دادی که مثلاً قرض به تو می دهم یا جهیزیه برایت آماده می کنم، یا... باید بر عهد خود پایبند باشی. در حدیث است علامت منافق خلف وعده و علامت مومن وفای به وعده است وفای به عهد در قسم و نذر هم می آید و انسان حق ندارد قسم و نذر را بشکند و اگر شکست کفاره دارد یا باید مساکین را اطعام دهی یا روزه بگیری. در قسمت دیگر فرمود: ﴿ أَدُّوا إِذَا... ﴾ اگر به تو اعتماد کردند خیانت نکن.

قصه ای است که در ذهن دارم و آدرس او را یاد ندارم، عده ای 40 نفر برای زیارت مسجد سهله رفتند و قرار اعتکاف گذاشتند که تا امام زمان علیه السلام را زیارت نکنند دست از اعتکاف بر ندارند مدت طولانی شد و افراد خسته و مایوس شدند روز چهلم یک نفر برای آذوقه از مسجد خارج شد 39 نفر در یک محلی تجمع و ابراز خستگی می کردند می گفتند چهل روز است از کار ها و زندگی افتادیم و امام را ملاقات نکردیم. ناگاه عربی جلو آمد و کیسه ای به عنوان امانت به آن ها داد گفت من اعمال مسجد را انجام دادم می آیم کیسه را می برم جماعت قبول امانت کردند مرد عرب دور و سوسه شیاطین کار ساز شد گفتند داخل کیسه را باز کنیم تا باز کردن دیدن طلای سرخ است گفتند خدا رساند ما چهل نفریم او یک نفر است زور او به ما نمی رسد و نه پیش حاكم دليل دارد لذا منکر شدند و از دادن کیسه امانت سر باز زدند. مرد عرب گفت: و عده من و شما قیامت، در دهلیز مسجد سهله مرد عرب با آن فردی که برای آذوقه رفته بود مواجه شد گفت به دوستان خود بگو آمده بودید امام عصر تان را زیارت کنید یا کیسه پول او را از چنگش خارج کنید؟ آن مرد از همه جا بی خبر آمد قضیه را برای دوستان خود گفت و سوال کرد قضیه کیسه پول امام چیست؟ تازه همه فهمیدند عجب اشتباهی کرده اند، اما جالب این که باز شیطان دست بردار نیست گفتند خوب اگر نشد امام را زیارت کنیم پول هایش را تبرکا تقسیم می کنیم که دیدند نه کیسه ای هست و نه دیناری فقط در امتحان مردود شده اند.

ص: 85

در قرآن آمده: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴾ (1) یعنی ای اهل ایمان نمی فرماید مردم مسلمانان اهل عالم یا انسان ها بلکه می فرماید به این نماز خان ها خمس ده ها روزه گیر ها ای اهل ایمان تقوا و تقوا یعنی گناه نکردن ترک معصیت را تقوا گویند یعنی اهل ایمان شهوات خود را کنترل کنید و چشم خود را پایین افکنید و مواظب باشید با دست خود گناه نکنید به قول قرآن شریف ﴿ وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبْ الْمُحْسِنِینَ ﴾ (2) و به صورت یتیم نزنید به نامحرم دست نزنید به مال حرام دست نزنید خدای متعال همه ما را از خطا و گناه حفظ کند حال که سخن به این جا رسید می گویند سه ساله حسین علیه السلام چه کرده بود که سیلی به صورت او زدند تازیانه به او زدند و صلی اللَّهِ علیک یا ابا عبد اللّه

حدیث دوم امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: ﴿ مَن أُعْطِيَ أَربَعاً لَم يُحرَم أَربَعاً: مَن أُعطِيَ الدّعَاءَ لَم يُحرَمِ الإِجَابَةُ، وَ مَن أُعطِيَ التّوبَةً لَم يُحرَمُ القَبُولَ وَ مَن أُعطِيَ الاسْتِغْفَارَ لَم يُحرَمِ المَعْفِرَةَ، وَ مَن أُعطِيَ الشُّكرَ لَم يُحرَمِ الزِّيَادَةَ ﴾ (3)

به هر کس چهار چیز داده شد از چهار چیز محروم نمی شود: 1. به هر که اجازۀ دعا دادند، از اجابت محروم نمی شود 2. به هر کس اجازۀ توبه دادند، از قبول توبه توسط خدا محروم نمی شود 3. به هر کس توفیق استغفار دادند، از مغفرت خدا محروم نمی شود 4. به هر کس توفیق شکر دادند به او زیاد تر عطا می کنند.

ص: 86


1- سوره مائده، آیه 35
2- سوره بقره، آیه 195
3- نهج البلاغه حکمت 135

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿ اذا زُلْزِلَتْ الارض زِلْزالَها ﴾ این سوره بیان کننده قسمتی از هول و وحشت روز قیامت است در حدیث از امام صادق علیه السلام است که فرمود: هرگز از تلاوت این سوره خسته نشوید چون هر کس مداومت کند در نماز های نافله به این سوره هرگز گرفتار زلزله نمی شود و با آن نمی میرد و به صاعقه و آفتی از آفات دنیا تا هنگام مرگ گرفتار نخواهد شد. (1)

سوره با اذا شروع می شود که به اصطلاح اذا شرط است، هر شرطی جوابی می خواهد مثل این که کسی بگوید اگر زدی می زنم، میزنم در جمله جواب شرط است یا اگر گفتی می گویم که می گویم جواب اگر است که شرط است. در این آیه شریفه جواب شرط در چند آیه بعد آمده که ﴿ يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴾ می تواند جواب شرط با شد یعنی وقتی زلزله سختی شد در آن هنگام زمین اخبار خود را خواهد گفت. زلزله اصولاً در یک منطقه از یک شهر ایجاد می شود یا گوشه ای از یک استان دچار زلزله می شود اما در قیامت همه کره خاک می لرزد و به نحو بسیار شدید این زلزله باعث می شود هرچه در درون زمین است بیرون ریخته شود اثقال جمع ثقل است به معنای بار و مراد انسان ها هستند که از درون قبر به بیرون پرتاب می شوند و مواد مذاب و گنج های درون زمین است.

در آن ساعت سخت انسان فریاد می کند چه خبر شده که زمین این گونه می لرزد و این زلزله مربوط به نفخه دوم عالم است روز رستاخیز که زنده شدن مردگان است در آن روز که زمین شروع می کند به بیان اخبارش یعنی شرح می دهد از خوبی ها و بدی های انسان ها در واقع یکی از شهود روز قیامت زمین است.

در حدیثی از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آمده منظور از خبر دادن زمین اعمال هر مرد و زن است و می گویند فلان شخص در فلان روز فلان کار را کرد. (2) در حدیث دیگر آمده از همان جناب ﴿ حَافِظُوا عَلَى الْوُضُوءِ وَ خَيْرُ أَعْمَالِكُمُ الصَّلَاةُ وَ تَحَفَظُوا مِنَ الْأَرْضِ فَإِنَّهَا أُمُكُمْ وَ

ص: 87


1- تفسیر نمونه ص 242 اصول کافی، ج 2، ص 262
2- نور الثقلين ،جلد 5، ص 649 به نقل از تفسیر نمونه

لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ يَعْمَلُ خَيْراً أَوْ شَرّاً إلا وَ هِيَ مُخْبرَةُ بِهِ ﴾ (1)

مواظب بر وضوء باشید و بهترین اعمال شما نماز است و مراقب زمین باشید که مادر شماست هیچ انسانی کار خیر یاشری را به جا نمی آورد مگر آن که زمین از آن خبر می دهند.

از ابو سعید خدری نقل شده از قول رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم ﴿ لاَ یَسمَعُهُ جِنٌّ وَ لاَ إِنسٌ وَ لاَ حَجَرٌ إِلَّا یَشهَدُ لَهُ ﴾ (هر گاه در بیابان هستی صدایت را به اذان بلند کن هیچ جن و انس و قطعه سنگ نمی شنوند مگر این که در قیامت شهادت می دهد.) (2)

و این سخن گفتن به اختیار زمین نیست بلکه به اذن رب است.

قول مولف: حقیر جمعی از علماء را دیده ام و دیده بودم که در مساجد کم رونق و یا در مساجد بزرگ در قسمت هایی که نماز در آن جا اقامه نمی شود می ایستادند و نماز می خواندند و زمین را گواه برنماز خواندن خود می گرفتند.

وای به حال ما است همسایه مسجد در مسجد برای نماز حاضر نمی شود. با این که معتقد است به نماز و مسلمان است اما اهمیت به این مسائل نمی دهد. چند چیز است که روز قیامت شکایت می کند یکی قرآن، یکی مساجد، یکی علماء، امیدوارم که بتوانیم هم عمل به قرآن و قرائت قرآن داشته باشیم و هم در مساجد حاضر و از همه مهم تر با علماء دین مرتبط باشیم و دین صحیح را از اهلش دریابیم که ﴿ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ ﴾

در حدیث است از امام علی علیه السلام فرمودند در قسمت های مختلف مساجد نماز بخوانید. زیرا قطعه زمینی در قیامت برای کسی که روی آن نماز خوانده گواهی می دهد. (3) باز از حضرت علی علیه السلام آمده: در بیت المال پس از تقسیم اموال دو رکعت نماز می خواندند و می فرمود:

﴿ اِشهَدى أنّى مَلاء تُكَ بِحَق و فَرَّعْتُكَ بِحَقٍ ﴾

گواهی بده تو را به حق پر کردم و به حق خالی کردم. (4)

ص: 88


1- مجمع البیان جلد 10، ص 526 به نقل از تفسیر نمونه
2- همان
3- بحار ج 77، ص 384 - تفسیر نمونه ص 248، ج 27
4- لئالی الاخبار، جلد 5، ص 79

﴿ أَشْتَاتاً لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴾ :به صورت پراکنده می آیند هر گروهی همراه با امام خود حاضر می شوند برای دیدن اعمال شان مراد از دیدن همان تجسم اعمال است یعنی خوبی، بدی باطن آن باز می شود و کم ترین عمل را خواهید دید در حدیث است در اصول کافی روز قیامت در سختی های شدید انسان متحیر و وحشت زده می ماند ناگهان یک نور که مایه آرامش است نزدیک می شود و سخن می گوید که مبادا ناراحت باشی من همراه توام تا فرد وارد بهشت می شود سوال می کند آن که مرا دل داری می داد که بود خطاب می شود آن نور همان شادمانی است که در فلان روز در فلان مکان به دل یک مومن وارد کردی یعنی شادی در دل مومن را به صورت نور خواهی دید.

عربی آمد خدمت پیامبر و گفت نمی توانم زود زود خدمت برسم از آن چه خدا از علم به شما داده به من عطا کن حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم هم این آیه را تعلیم دادند وقتی رفت پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود این عرب در حال خروج از نزد ما فقیه رفت. (1) از خدای منان درخواست دارم من و شما را نیز فقیه کند و با فقیهان محشور نماید.

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ همۀ امید ما به شفاعت و لطف شماست، آن روزی که همه از هم فرار می کنند ما به شما پناه می آوریم جان عالم به فدای آن آقایی که هر چه صدا زد لشکر جگرم از تشنگی می سوزد کسی جواب او را نداد مگر با چوب و شمشیر

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الا باللّه الْعُلَى العَيم

ص: 89


1- نور الثقلین ،جلد 5 ص 650. به نقل از تفسیر نمونه جلد 27

بِسْمِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

دو بحث قرآنی

﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ يْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَ زَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ * أَلَا يَظُنْ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ * يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (1)

وای به حال کم فروشان کم فروشی این قدر زشت است که قومی را خدا به خاطر کم فروشی کرده عذاب کرده. در حدیث از امام صادق علیه السلام است که فرموده وَیل برای کافر بکار برده می شود ﴿ وَيل لِلَّذِينَ كَفَرُوا ﴾ از این حدیث شریف که در اصول کافی آمده استفاده کم فروشی بوی کفر می دهد. (2)

مرحوم طبری در مجمع البیان شأن نزول این آیه را این گونه نقل کرده، مردی بود که در مدینه دوکیل داشت یکی برای خرید یکی برای فروش یکی کوچک و یکی بزرگ این سوره نازل شد برای هشدار به او و امثالش. (3) پیامبر خدا فرمود خَمسُ به خَمسٍ سوال شد پنج چیز در مقابل پنج چیز کدام پنج در مقابله کدام پنج فرمود:

1- ﴿ ما نَقَضَ قوم العَهْدَ الا سَلَّطَ اللّهُ عليهم عَدُوَّهُم ﴾ . «هیچ قومی عهد را نقض نکرد مگر دشمن را خدا بر آن ها مسلط نمود.»

2- ﴿ مَا حَکَمُوا بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ إِلاَّ فَشَا فِیهِمُ اَلْفَقْرُ ﴾ . «حكم به غیر دستور خدا نشد مگر فقر در میان آن ها زیاد شد.»

3- ﴿ ماظَهَرَ فِيهِمُ الفَاحِشَهُ إِلَّا فَشَافِيهِمُ المَوتُ ﴾ . «فحشا ظاهر نشد در قومی مگر نتیجه اش زیاد شدن مرگ بود.»

4- ﴿ وَ لا طَفَّفوا الكَيلَ إِلَّا مَنَعلوا النَّبَاتَ وَ اَخَذُوا بِالسِنینَ ﴾ «کم فروشی نکردند مگر

ص: 90


1- سوره مطففین آیهٔ 6-1
2- تفسیر ،نمونه جلد 26، ص 245
3- همان مدرک، ص 244

زراعت آن ها از بین رفت.

5- ﴿ وَ لا مَنَعوا الزَّكَاتَ إِلَّا حُبِسَ عَنهُمُ القَطرُ ﴾« زكات خداوند مگر آن که باعث شد باران نبارد.» (1)

لغت مطفف از طف به معنی کناره و طفیف به هر چیز کم اطلاق می شود. (2)

نکته قابل توجه این که خداوند در آیه 4 ﴿ أَلَا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴾ . اشاره می کند اصل علت گناه عدم اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب است در قرآن یک سوم آیات مربوط است به قیامت، در 13 سال بعثت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در مکه از احکام، سخن جدی به میان نیامد فقط از توحید و رسالت و معاد سخن آمده، در واقع کافران نمی خواستند قبول کنند دو مرتبه زنده می شوند هر کس قبول کند حساب و کتاب را و مطمئن شود با اعتقاد قلبی هرگز گناه نخواهد نمود. پس علت اصلی هر عصیانی عدم اعتقاد به روز قیامت می تواند باشد.

به این حدیث باید زیاد توجه نمود. امام باقر علیه السلام فرمودند: حضرت امیر مومنان علی در کوفه هر روز صبح در بازار حاضر می شدند و بازار به بازار می گشتند و تازیانه بر دوش داشتند و صدا می زدند ای گروه تجار از خدا بترسید بازاریان صدای امام را که می شنیدند با جان و دل گوش می گرفتند و حضرت می فرمود: ﴿ فَقَدَّموا الاستخارةَ و تَبَرَّكُوا بِالسُّهولَهِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ المتَبا يعيِنَ وَ تَزَيَّنوا بالحِلمِ و تَناهُوا عَنِ اليَمينِ و جانِبُوا الكِذَّبَ وَ لَا تَخَافُوا عَنِ الظَّلِمِ وَ لا تَقَرَبوا الرّبا وَ اَوفُوا الكَيلَ وَ الميزانُ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ ﴾ (3) از خدا خیر طلب کنید، با آسان گرفتن ،کار برکت بجویید به خریداران نزدیک شوید حلم را زینت خود قرار دهید قسم نخورید دروغ نگویید از ظلم بترسید به ربا نزدیک نشوید در پیمانه و ترازو به طور کامل وفا کنید، چیزی از حق مردم کم نگذارید.

﴿ آخِرُ دَعْوَانَا انَّ الْحَمْدُ لِلَّهِ الرَّبِّ الْعَالَمِينَ غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ لِوَالِدَیْنَا ﴾

ص: 91


1- تفسیر فخر رازی جلد 31 ص 88 به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، ص 244
2- نمونه جلد ،26 ص 244
3- همان، مدرک ص 251

ص: 92

اشعار مذهبی

تولد امیر المؤمنین علیه السلام

روز مولود ابر مرد جهان یار من است *** تحت تأثیر وی اندیشه و افکار من است

نور او در دل من کرد تجلی گفتم *** نور تابان فلک جلوه دلدار من است

دارم امید ز پیمانه او نوشم می *** چون که آن باده برای دل بیمار من است

همچو او مادر ایام که نزاید دیگر *** او پوریای دل من در شهوار من است

پارسایی نبود در همه عالم چو علی *** پیر و مکتب پاکش دل هوشیار من است

چون علی حجت حق است سزاوار درود *** عاجز از مرتبتش بینش و پندار من است

وصف او را نتوانم که به تحریر آرم *** آن چه از فهم برون آمده اشعار من است

مظهر علم و عمل هست به دنیا حیدر *** صفدری پس بعد از علی مورد انکار من است

یا رب امروز که فرخنده بود میلادش *** نام او موجب شیرینی گفتار من است

ص: 93

خوش فرستم به رخ او و صلوات گویم *** شاهد از پیرویش گفته و کردار من است

روحم آزاد و نشاطی به دلم باشد چون *** روز موعود ابر مرد جهان یار من است

شعر از مرحوم سید احمد میر محمد صادقی لیسانسه فلسفه و علوم تربیتی و قهرمان کشتی سال 1342 و قهرمان اول سنگ در ایران در سال 1323 (پدر مؤلف)

ص: 94

میلاد حضرت خاتم النبین

جهان ز پر تو احمد دلا گلستان شد *** خراب کاخ ستم گر ز برق ایمان شد

صدای هل هله آمد ز آسمان بر گوش *** که خاتم همه انبیاء نمایان شد

نشاط و وجد گرفته دلم به خود گفتم *** به نور روی محمد دلم فروزان شد

شکوه دارد و جاحی مبر به دل ابهام *** فلک ز تابش رخسار او درخشان شد

به داده ارش و سماء را ملائکه آذین *** ز یمن مولد او آسمان چراغان شد

رسول اکرم و امّی نگر به امر خدا *** نبی اعظم و او خاتم رسولان شد

لقب گرفت امین و به معرفت او گشت *** حبیب و خالق و مداح او سلیمان شد

بگیر دامن پر مهر او به شوق امید *** رها مکن که رسول خدای رحمان شد

خلیل اگر که به آتش فکنده گشت ولی *** به امر خالقش آتش بر او گلستان شد

هر آن که بست صمیمانه با خدا میعاد *** ز جان رها شد و هم نشین جانان شد

به روز هفده ماه ربیع کرد طلوع *** جهان به نور وجودش جلی و تابان شد

مرحوم حاج سید احمد میر محمد صادقی لیسانسه فلسفه و علوم تربیتی(پدر مؤلف)

ص: 95

تولد سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام

گنبد ارش که نیلگون شد و دوّار است *** رمز عِشقی و نمایان گر بس ادوار است

نور از چهره یار است به فلک شعله کشد *** کهکشان روشن از این لُولُوء خوش انوار است

تا که چرخد به جهان چرخ و حیاتی باشد *** آورد سجده به آن کعبه که دل زوار است

گر تو ای عشق نجنبی به دل من پستی *** آن که زین عشق نجنبیده در و دیوار است

روز مولود حسین است و به آن دل شادم *** عِشقِ من ثابتُ اَقمارِ فلک دوار است

گویم از شوق و دلی شاد به زهرا سلام اللّه علیها تبریک *** این ولادت که تو آورده دُرِ شهوار است

مهر او آمده بر دل که گویم به سرور *** گفتن از صولت و عزّش به زبان دشوار است

شیفته اوست دل من که به سویش از شوق *** می رود راه اگر صَعب اگر هموار است

راهی بارگهش دزد و سیاه است سفید *** آن که کرنش نکند بی رمق و ادوار است

مرحوم حاج سید احمد میر محمد صادقی لیسانسه فلسفه و علوم تربیتی (پدر مؤلف)

ص: 96

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109