آموزه های فاطمی : ایام تبلیغی فاطمیه در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی

مشخصات کتاب

سرشناسه: رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -

عنوان و نام پدید آور: آموزه های فاطمی، ایام تبلیغی فاطمیه در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی /گرد آورنده: محسن سلیمانی؛ ویراستار: ابو الفضل نبیئی فرکی؛ کاری از مجتمع فرهنگی آموزشی معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه؛ به سفارش اداره کل اعزام مبلغ معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه.

مشخصات نشر: تهران جنات ،فکه 1398.

مشخصات ظاهری: 272 ص .

فروست: سخن آرا ؛ 4.

شابک: 5-660331-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

موضوع: رفیعی محمدی ، ناصر، 1344 -- وعظ

موضوع: Rafi'i MohammadiNaser

موضوع: فاطمه زهرا علیها السلام ، 28 قبل از هجرت - 11 ق.

موضوع: Fatimah Zahra, The Saint

موضوع: فاطمه زهرا فاطمه زهرا علیها السلام، 28 قبل از هجرت - 11 ق. -- فضایل

موضوع: Fatimah Zahra, The Saint -- Public speaking - - Religious aspects - Islam

موضوع: فاطمه زهرا علیها السلام، 8 ؟ قبل از هجرت - 11 ق. -- خطبه ها

موضوع: خطبه فدکیه

شناسه افزوده: سلیمانی، محسن، 1359 شهریور ، گرد آورنده

شناسه افزوده: Soleimani, Mohsen

شناسه افزوده: نبی ئی فرکی، ابو الفضل، 1359- ، ویراستار

شناسه افزوده: سازمان اوقاف و امور خیریه. معاونت فرهنگی و اجتماعی. مجتمع فرهنگی آموزشی

شناسه افزوده: سازمان اوقاف و امور خیریه. اداره کل اعزام مبلغ

رده بندی کنگره: BP10/5

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتاب شناسی ملی: 6012561

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا جعفری

ص: 1

اشاره

ص: 2

آموزه های فاطمی

ایام تبلیغی فاطمیه در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی

ص: 3

کاری از:

مجتمع فرهنگی آموزشی معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

ناشر: جنات فکه

گرد آورنده: محسن سلیمانی

ويراستار: ابو الفضل نبی ئی فرکی

مدیر هنری و طراح جلد: حسین ونکی فراهانی

صفحه آرا: حامد شاملو

لیتو گرافی، چاپ و صحافی: سازمان چاپ و انتشارات اوقاف

نوبت چاپ: اول/ دی 1398

شمارگان: 3000 نسخه

قیمت: تومان

شابک: 5-31-6603-600-978

تمامی حقوق چاپ و نشر انحصاراً برای سازمان اوقاف و امور خیریه محفوظ است

به سفارش اداره کل اعزام مبلغ معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

نشانی: قم، بلوار 15 خرداد، جنب امام زاده سید علی علیه السلام، مجتمع فرهنگی آموزشی معاونت السلام علی فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه | تلفن تماس: 38187157 - 025 تهران، خیابان نوفل لوشاتو، سازمان اوقاف و امور خیریه معاونت فرهنگی و اجتماعی تهران. خیابان دماوند، خیابان بلال حبشی، کوچه اطلاعات، پلاک 12، مؤسسه فرهنگی هنری جنات فکه

سایت سازمان: www.oghaf.ir

سایت معاونت www.mfso.ir

سایت مجتمع: www.mfpo.ir

سایت راسخون: rasekhoon.net

مقدمه / 11

ص: 4

فهرست

راهنمای مطالعه / 9

راهنمای موضوعی استفاده از کتاب / 10

پیش گفتار

مناقب و کرامات فاطمه علیها السلام / 13

واژه شناسی «منقبت» و «کرامت» /13 مناقب حضرت فاطمه علیها السلام /15/ مناقب غیر اختصاصی/ 15/ عصمت / 15/ محوریت خشم و خشنودی خدا/ 15/ ایمان و عبادت /16/ مُحَدَّثه بودن / 16/ جایگاه والای اخروی / 16/ مناقب اختصاصی/ 17/ کنیه ام ابیها/17/ محبوبیت ویژه نزد پیامبر صلی الله علیه و اله / 17/ سروری بر زنان جهان /18/ لقب بتول / 18/ حضرت على علیه السلام هم شأن حضرت فاطمه علیها السلام/ 19/ تقدم در دفاع از ولایت / 19/ کرامات حضرت فاطمه علیها السلام /19/ خبر دادن از غیب /20/ گردش خود به خودی سنگ آسیاب / 20/ حاضر شدن غذا از سوی خداوند /21/ ملاقات با حوریان بهشتی /21/ تابش نور از لباس حضرت علیه السلام /22/ استشمام بوی بهشت از فاطمه علیها السلام/ 22

جلسه اول

مدح فاطمه علیها السلام در قرآن / 23

اشاره ای به شخصیت ممتاز حضرت زهرا علیها السلام / 23/ مدح فاطمه علیها السلام در آیات قرآن/ 24 / آیه تطهیر /24/ آیه مباهله /26/ آیه اطعام (در سوره انسان) /27/ آیه مودت / 28/ سوره کوثر /29/ جمع بندی 29

ص: 5

جلسه دوم

مدح فاطمه علیها السلام در روایات /33 /

مقام فاطمه علیها السلام /33/ حضرت زهرا علیها السلام در روایات /34/ روایت اول /34/ روایت دوم /34/ روایت سوم /35/ روایت چهارم /35/ روایت پنجم /35/ روایت ششم /36/ روایت هفتم /36/ روایت هشتم /36/ روایت نهم /36/ روایت دهم /37/ روایت یازدهم /37/ روایت دوازدهم /38/ روایت سیزدهم/ 38/ جمع بندی / 38

جلسه سوم

اصول حاکم برسیره فاطمه علیها السلام (اصل معنویت)/ 41

فاطمه علیها السلام، تجلی سیره نبوی /41/ اصول حاکم برسیره فاطمی /42/ اصل معنویت /42/ برخی آثار معنویت در زندگی /42/ نمونه های سیره معنوی حضرت زهرا علیها السلام/ 44/ عبادت شب عروسی /44/ ندیدن کمبود ها در سایه حضور خدا /45/ رضایت خدا و پیامبر، ملاک انتخاب / 45/ قرائت قرآن در هنگام کار /45/ وصیت به تلاوت قرآن هنگام مرگ و دفن / 46/ تأثیر پذیری از قرآن /46 /تلاوت قرآن، عشق به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و انفاق / 47/ مناجات با خدا/ 47/ دعا های روزانه /47/ دعایی برای هر حاجت مهم /47/ دعا برای گناهکاران و خطا کاران/ 48/ دعا کردن در غروب جمعه/ 48/ دعا در بستر شهادت / 49/ حضور بی نظیر در حال نماز /49/ دعا، بهترین هدیه برای فاطمه علیها السلام /49/ مراقبت از فرزندان در احیای شب قدر/ 50/ تعلیم دعای حریق/ 50/معاد باوری در سیره حضرت زهرا علیها السلام/ 50/ جمع بندی / 52

جلسه چهارم

اصول حاکم برسیره فاطمه علیها السلام (اصل دشمن شناسی)/ 55

دشمن شناسی در قرآن و حدیث /55/ کوچک نشمردن /56/ دوست نپنداشتن /56/شناخت نفوذی ها /56/ شناخت شیوه ها و نقشه های دشمن /57/ مظاهر دشمن ستیزی در سیره فاطمی /57/ افشا گری و سخنرانی /57/ الف ) نفاق دشمن / 57/ ب ) کهنه شدن دین داری / 58/ ج) پیروی از شیطان /58/ د) پشت کردن به قرآن/ 59/ ه) پیروی از حکم جاهلیت / 59 / تحریم /59/ گریه های عاطفی /59/ حضور در صحنه مبارزه /60/ تهدید به نفرین /60/ جمع بندی / 60

جلسه پنجم

اصول حاکم برسیره فاطمه علیها السلام (اصل استقامت) / 63

انواع استقامت/ 64/ استقامت اعتقادی/ 64/ استقامت اقتصادی / 65/ استقامت در راه تبلیغ/ 66/ استقامت در مصائب و سختی ها /66/ جمع بندی / 67

ص: 6

جلسه ششم

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت اول) /71

استناد حضرت زهرا علیها السلام به آیات قرآن/ 71/ اشاره ای به نامه بیست و هشتم نهج البلاغه/72 /روش های اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن /73/ تفسیر قرآن به قرآن /73/ تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم /76/ هشام بن حکم / 79/ ابو خالد کابلی / 79/ تفسیر لغات /80/ سبب نزول آیات /80/ تأویل آیات /80/ چکیده سخن / 82

جلسه هفتم

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت دوم) /85

اهمیت خطبه فدکیه /85/ حضور فاطمه علیها السلام برای ایراد خطبه/ 86/ ویژگی های قرآن /88/ آشکار بودن معارف / 88/ تدبر در قرآن / 89/ سفارش مرحوم مجلسی به فرزندش /90/ درخشندگی احکام /90/ روشن و غالب بودن نشانه ها /90/ معلوم بودن نواهی/ 91/ واضح بودن اوامر /91/ کنایه حضرت به اهالی سقیفه /91/ بیان آثار اعمال / 91/ فلسفه ایمان؛ دوری از شرک /92/ داستان /92/ فلسفه نماز؛ دوری از کبر /94/ چکیده سخن 94

جلسه هشتم

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت سوم) /99

اشاره ای به اهمیت خطبه فدکیه /99/ استناد به قرآن در خطبه فدکیه /100/ آیه 102 سوره آل عمران/ 101 /پیام های آیه /101/ پیام اول: نهایت تقوا /101 /پیام دوم: عاقبت به خیری / 108

جلسه نهم

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت چهارم) / 111

اهمیت خطبه فدکیه /111/ آیه 128 سوره توبه: بیان ویژگی های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم/ 112/ ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام / 113/ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللّهِ / 113/ قَريباً مِن رَسولِ اللّهِ / 115/ سَيْداً فى أَوْلِيَاءِ اللَّهِ /116/ مُشَمْراً نَاصِحَاً، مُجِدَّاً كَادِحاً /116/ ظهور جریان ارتجاع با رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم /116/ آیه 49 سوره توبه /117/ شأن نزول آیه /118/ چرایی استشهاد به این آیه /118

جلسه دهم

ص: 7

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت پنجم) / 123

آیه 50 سوره مائده /124/ ویژگی های چهار گانه جاهلیت /125/ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ؛ تعصب جاهلی /125/ نمونه هایی از نقض تعصب / 126 / تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ؛ خود نمایی جاهلی /128/ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ؛ گمان جاهلی /129/ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ؛ حكم جاهلي / 129

جلسه یازدهم

وقف و جایگاه آن در سیره حضرت زهرا علیها السلام / 135

وقف در اسلام/ 135/ وقف در قرآن /136/ وقف در سنت /136/ وقف در سیره حضرت زهرا علیها السلام /137/ موقوفات حضرت زهرا علیها السلام / 139/ ام العيال / 139/ باغ های هفت گانه /140/ الْعَوَاف /140 / الصَّافِيَة / 140/ الدَّلال / 140/ الْبُرْقَة / 141/ الْمَيْتَبِ / 141/ الْحُسْنَى /141/ مشربه أُمّ إِبْرَاهِيم /141/ آیا فدک جزء موقوفات بوده یا نه؟/ 142/ وقف برای حضرت فاطمه علیها السلام /142/ فرصتی بی نظیر برای واقف شدن /144

واژه نامه / 147

خطبه حضرت زهرا (فدکیه) /253

ترجمه خطبه حضرت زهرا علیها السلام ( فدکیه) / 261/ شرح لغات خطبه حضرت زهرا علیها السلام (فدکیه) / 270/

ص: 8

راهنمای مطالعه

برای استفاده هر چه بهتر از این کتاب نکاتی خدمت مخاطبان تقدیم می شود:

پاورقی ها: پاورقی ها نکات کوتاهی هستند که برای فهم مطلب، مخاطب به آن نیاز دارد؛ اعم از معنی بعضی لغات مشکل و یا ترجمه و متن آیات و روایات. پاورقی ها با عددی بر روی کلمات مشخص شده و در انتهای همان صفحه توضیح مربوطه درج شده است.

پی نوشت ها: پی نوشت ها مطالبی هستند که مخاطب برای فهم بیشتر می تواند به آن مراجعه کند که صرفاً شامل توضیح اشخاص و وقایع ذکر شده در بیانات استاد رفیعی است. کلماتی که پی نوشت دارند با درج عدد رنگی در داخل کروشه و بر روی کلمه، مشخص شده اند و در پایان کتاب، توضیحات آن قرار داده شده است.

نمایه ها: نمایه ها در این کتاب به دو صورت نمایش داده شده اند؛ هم در حاشیه کتاب در کنار پاراگراف مربوطه و هم در انتهای هر جلسه به صورت «چکیده مطالب». ممکن است مخاطب در هنگام مطالعه یک جلسه به علت غرق شدن در محتوا، سیر جلسه را فراموش کند؛ نمایه ها در حاشیه متن به او کمک می کند که با نگاهی سریع به آن ، سیر متن را دوباره بازیابد.

چکیده مطالب نیز از آن جهت است که مخاطب بعد از مطالعه کتاب در صورتی که نیازمند مطلب خاصی از کتاب باشد، می تواند به چکیده مطالب مراجعه کرده و در سخنرانی با جدا نمودن صفحه مربوطه از آن بهره برداری نماید. چکیده مطالب هم چنین به مخاطب کمک می کند که با مطالعه سریع این فهرست، بتواند مروری اجمالی بر محتوای کتاب داشته باشد. البته وجود نمایه به هیچ عنوان نباید باعث شود که مخاطب، خود را از خواندن حتی بخشی از متن کتاب معاف بداند.

قطع کتاب از این جهت «وزیری» انتخاب شده است که فرصت درج نمایه را می دهد. مخاطبان محترم این کتاب می توانند در حاشیه ای که برای کتاب در نظر گرفته شده، در کنار نمایه های موجود، نكات مهم خود را یاد داشت کنند.

توصیه می شود که ابتدا متن کتاب را بدون مراجعه به پی نوشت ها مطالعه فرمایید؛ چرا که کثرت پی نوشت ها و حجم آنان باعث می شود که نتوانید به خوبی از متن کتاب بهره ببرید. بعد از مطالعه کامل بیانات، مجدداً به ابتدای بیانات رفته و این بار به محض رسیدن به هر کلمه که شامل توضیحات بود، به قسمت مربوطه مراجعه کرده و پس از مطالعه توضیحات آن کلمه، ادامه بیانات را مطالعه کنید.

شاید وقتی برای اولین بار این کتاب را مطالعه می کنید چشم ها متوجه و درگیر با تغییر اندازه قلم، نمایه، علامت های پاورقی و پی نوشت شود؛ اما توصیه می کنیم و خواهش مندیم که از توجه به این مسائل پرهیز کرده و متن را دنبال کنید.

ص: 9

ص: 10

مقدمه

﴿السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِيقَةُ الشَّهِيدَةُ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ: السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ: السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ: السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ العَلِيمَةُ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ؛ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ﴾ .

در روایات و منابع دینی، یکی از وظایف مبلغان علوم دینی، فراگیری معارف حقه و بیان و ترسیم صحیح و هوش مندانه آن برای مخاطبان است؛ همان گونه که از امام هشتم علیه السلام نقل شده است که فرمودند: ﴿ رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أَحْيا أَمْرَنَا... يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لاَ تَّبَعُونَا ﴾؛ خداوند رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده کند... علوم ما را فرا گرفته، به مردم یاد می دهد. به درستی که اگر مردم خوبی های گفتار ما را بدانند، از ما پیروی می کنند. (1)

بی تردید فرصت های تبلیغی ایجاد شده در ایام شهادت یا ولادت معصومین علیهم السلام، فرصت ممتازی برای تحقق «احیای امر اهل بیت علیهم السلام» است. امام صادق علیه السلام درباره فضائل این گونه مجالس، خطاب به یکی از یارانش می فرماید: ﴿ تِلْكَ الْمَجَالِسُ أَحِبُّهَا فَأَحْبُوا أَمْرِنَا يَا فُضَيلُ فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْيا أَمْرَنَا يا فُضَيلُ مَنْ ذَكَرَنَا أَوْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَينِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذَّبَابِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ أَكْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ ﴾؛ این گونه مجالس (شما) را دوست دارم، (از این طریق مکتب) ما را زنده بدارید! ای فضیل! خدا رحمت کند کسی که امر ما (ولایت و رهبری ما) را زنده نگه دارد. ای فضیل! هر که ما را یاد کند

ص: 11


1- بحار الانوار، ج 2، ص 30، ح 13

یا نزد او ذکری از ما بشود و به اندازه پر مگسی اشک از چشمش خارج شود، خدا گناهانش را می آمرزد؛ اگر چه از کف دریا بیشتر باشد.» (1)

در راستای تعظیم شعائر الهی و احیای امر اهل بیت علیهم السلام با برپایی باشکوه سوگواره یاس نبوی در آستان مقدس امام زادگان و بقاع متبرکه، نوشتار حاضر که مجموعه یازده منبر از سلسله سخنرانی های خطیب ارجمند حضرت حجت الاسلام دکتر رفیعی پیرامون حوادث، اتفاقات و آموزه های زندگانی حضرت فاطمه علیها السلام می باشد، به همت مجتمع فرهنگی آموزشی سازمان اوقاف و امور خیریه و با ویژگی هایی منحصر به فرد تهیه و تدوین گردیده است.

در این نوشتار تلاش شده است با تبیین مناقب و کرامات آن حضرت، اصول حاکم بر سیره فاطمی و بررسی برخی آموزه های تفسیری خطبه فدکیه، مخاطبان و محبّان اهل بیت علیهم السلام، الگویی عملی و قابل دسترس را به نظاره بنشینند؛ الگویی که در اوج کمالات و فضائل، بسان نوری درخشان، شیعیان و کمال جویان را به سمت نیکی ها و فضائل فرا می خواند تا در پرتو عمل به وظایف خویش، به قرب معنوی و کمالات انسانی و الهی نایل گردند.

امید است بازخوانی فراز های مختلف زندگی برترین بانوی آفرینش و مرور سیره و سخن ایشان، با دمیدن نفحات ملکوتی همراه گردد و طنین رسای آموزه های آنان را در سبک زندگی محبّان و شیفتگان جاری و ساری ساخته، گل واژه های نورانی سخنان ایشان، توشه ای باشد برای خدایی و ولایی زیستن. انشاء اللّه

معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

ص: 12


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 501

پیشگفتار

مناقب و کرامات فاطمه علیها السلام

واژه شناسی «منقبت» و «کرامت»

مناقب، جمع مَنقَبَة است، به معنای کردار برجسته، اوصاف حمیده و سجایای پسندیده، در مقابل مثالب به معنای عیب ها و زشتی ها. (1) در عرف محدثان، به خصال نیک و اوصاف پسندیده شخصیت های شناخته شده، منقبت یا فضیلت گفته می شود.

کرامت واژه ای است عربی که معنای اسم مصدری دارد (2) و در اصطلاح، به امر غیر طبیعی و خارق العاده ای گفته می شود که از ایشان سر می زند (3) به نظر گروهی از اهل سنت، تفاوت کرامت با معجزه در این است که معجزه امری خارق العاده و الهی است که مقارن با ادعای نبوت واقع می گردد؛ اما وقوع کرامت بدون ادعای پیمبری است. (4)

ص: 13


1- فراهیدی، 180/5؛ ابن منظور، 768/1 ، 770؛ زبیدی، 448/2
2- فراهیدی ، 368/5؛ جوهری، 2021/5؛ ابن منظور، 511/12
3- جوینی 129؛ جرجانی، 224/8-225
4- ر.ک ،تفتازانی 72/5؛ عینی 117/16

به نظر شیعه، معجزه به ادعای پیمبری اختصاص ندارد و به کرامت معصومان علیهم السلام نیز معجزه گفته می شود. (1) برخی از اهل سنت نیز این رأی را پذیرفته اند. (2) هر چند معمولاً معجزه را در مورد انبیا به کار می برند.

به گفته برخی پژوهشگران، در پنج قرن نخست اسلامی، بیش از 220 عنوان کتاب درباره مناقب اهل بیت علیهم السلام نوشته شده است. (3) پاره ای از آن ها با عنوان کلی مناقب، فضایل، تفضيل، فضل و خصایص نوشته شده و نویسندگان کوشیده اند با بهره گیری از آیات قرآن، احادیث نبوی، روایات اهل بیت علیهم السلام، سخنان صحابه و تابعان، شواهد تاریخی و تحلیل های عقلی به اثبات برتری اهل بیت علیهم السلام بپردازند. برخی محدثان اهل سنت نیز بخشی از جوامع حدیثی خود را به بیان مناقب اهل بیت علیهم السلام اختصاص داده اند. (4)

در این میان، بخش در خور توجهی از کتاب ها به بیان فضائل و مناقب حضرت زهرا علیها السلام اختصاص یافته، که از جمله آن هاست: الاربعین فی فضائل الزهراء علیها السلام نوشته ابو صالح نیشابوری و الكلمة الغراء في تفضيل الزهرا علیها السلامء نوشته سید عبد الحسین شرف الدین موسوی . بخشی دیگر از کتاب ها به طور کلی در بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام و از جمله حضرت فاطمه علیها السلام است، مانند: مناقب الإمام أمير المؤمنين علیه السلام تأليف محمد بن سليمان کوفی، فضائل الصحابه نوشته احمد بن شعیب نسائی، مناقب آل ابی طالب تأليف محمد بن علی بن شهر آشوب، ذخائر العقبى فى مناقب ذوی القربی نوشته احمد بن عبد اللّه طبری و مناقب على و الحسنين و امّهما فاطمة الزهراء علیهم السلام تأليف محمد فؤاد عبد الباقی. (5)

ص: 14


1- مفيد، النكت الاعتقادیه 44؛ خواجه نصیر طوسی، 231؛ فاضل مقداد 117
2- بغدادی، اصول الدین، 175
3- ر.ک: اصغر پور، 276
4- ر.ک: بخاری ، 209/4؛ مسلم نیشابوری، 119/7 - 120 ، 141 - 144؛ ترمذی، 243/5، 359-362
5- مقاله کتاب شناسی فاطمه علیها السلام؛ دانش نامه فاطمی

مناقب حضرت فاطمه علیها السلام

اشاره

دانشمندان مسلمان، بر اساس آیات و روایات بسیار، فضائل و مناقب حضرت فاطمه علیها السلام را بیان نموده اند. مهم ترین فضایل حضرت علیها السلام منشأ قرآنی دارد و دیگر فضایل ایشان، به گونه ای، منبعث از فضایل قرآنی ایشان است. آیه تطهیر (احزاب، 33)، مباهله (آل عمران، 61) مودت (شوری ،23) و اطعام (انسان، 5 - 10)، از مهم ترین آیات دالّ بر فضیلت و منقبت حضرت فاطمه علیها السلام هستند. (1) برخی از مناقب حضرت علیها السلام عبارتند از:

الف.مناقب غیر اختصاصی:

1.عصمت

مفسران و متکلمان شیعه، با تکیه بر دلالت آیه تطهیر بر عصمت، حضرت فاطمه علیها السلام را معصوم دانسته اند. علاوه بر قرآن، برخی روایات نیز بر این ویژگی حضرت علیها السلام دلالت دارند. (2)

2.محوریت خشم و خشنودی خدا

بر پایه روایات متعددی از فریقین، رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم له خشم فاطمه علیها السلام را خشم خدا و رضای او را رضای الهی معرفی کرده است. (3) در برخی روایات امامان معصوم علیهم السلام نیز به این مطلب اشاره شده است. برای نمونه، امام صادق علیه السلام ایمان کامل فاطمه علیها السلام را دلیل محور قرار گرفتن خشم وی برای خشم خدا بیان نموده اند. (4) در تبیین این روایت، گفتنی است چون معصومان علیهم السلام جز به خواست و رضای خدا عمل نمی کنند و فقط برای او خشمگین یا شادمان می گردند، خشم و خشنودی شان همان خشم و خشنودی خداست؛ لذا، حضرت زهرا علیها السلام به عنوان با ایمان ترین زن با همان چیزی وصف شده است که

معصومان علیهم السلام وصف می شوند. در نتیجه، خشم و خشنودی وی نیز میزانی برای خشم و رضایت خدا بیان شده است. این منقبت، علاوه بر اثبات عصمت که برخی بر آن تأکید دارند، (5) بیان کننده آبروی عظیم فاطمه علیها السلام نزد خدا و پیمبرش صلی اللّه علیه و آله و سلم است.

ص: 15


1- مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه قرآن؛ همان
2- مقاله عصمت فاطمه علیها السلام ؛ همان
3- صدوق، معانی الاخبار، 303؛ حاکم نیشابوری، 153/3 - 154
4- مغربی، شرح الاخبار، 29/3 - 30؛ طبرسی، 103/2؛ مجلسی، 20/43 - 21
5- ابن ابی الحدید، 273/16
3.ایمان و عبادت

علاوه بر نماز و تهجد شبانه حضرت فاطمه علیها السلام که فرزندش امام حسن علیه السلام آن را بیان کرده است، (1) نماز های ویژه ای به آن حضرت علیها السلام منسوب است که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به ایشان تعلیم داده است. (2) حضرت فاطمه علیها السلام بسیار قرآن می خواند و تعقیبات و تسبیحات و دعا های گوناگونی در کتاب های دعا و متون روایی از ایشان گزارش گردیده است. (3)

سلام گفتن هفتاد هزار فرشته بر فاطمه علیها السلام در محراب عبادت، که در برخی روایات بدان اشاره شده، گویای مقام والای ایشان در عبودیت و پرستش خدای متعال است. (4)

از نمود های ویژه سیره عبادی و معنوی حضرت زهرا علیها السلام ، توجه فراوان به روز قیامت است که در دعا ها و تعقیبات و برخی روایات آن حضرت اما بازتاب یافته است. (5)

4.مُحَدَّثه بودن

از دیگر مناقب حضرت زهرا علیها السلام سخن گفتن فرشتگان با ایشان است که بر اساس روایات، همین امر سبب شده است ایشان را محدثه بنامند. (6) این گفتگو ها - که عمدتاً پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم صورت گرفته - برای آرام نمودن حضرت در عزای پدر و تسلیت گفتن و خبر دادن از سرنوشت فرزندانش بوده است. (7)

5.جایگاه والای اخروی

برپایه روایات، خدای متعال به حضرت زهرا علیها السلام در قیامت جایگاه ویژه ای بخشیده است. در روایاتی، از ورود شکوه مندانه فاطمه علیها السلام به محشر سخن گفته شده است. ایشان یکی از چهار تنی است که سوار بر مرکب به قیامت وارد می شود. (8) بنا بر روایاتی دیگر، ایشان در میان استقبال گسترده فرشتگان و حوریان، به همراهی مریم علیها السلام و خديجه علیها السلام و حوا علیها السلام و آسیه علیها السلام به صحرای محشر می آید. (9) به همگان ندا داده می شود چشم ها را ببندید تا فاطمه علیها السلام، دختر محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم ، عبور کند. (10) برخی این حالت ویژه را

ص: 16


1- صدوق، علل الشرایع 182/1 ؛ طبری ،امامی، دلائل الامامه، 152
2- ابن طاووس، جمال الاسبوع ، 70
3- مقاله های سیره عبادی و معنوی فاطمه علیها السلام و دعا ؛ تسبیح فاطمه علیها السلام ؛ دانش نامه فاطمی
4- صدوق، الامالی، 575؛ فتال نیشابوری، 149؛ طبری، 274
5- مقاله های دنیا و آخرت معاد؛ دانشنامه فاطمی
6- صدوق، علل الشرايع ، 182/1
7- صفار، 173 174؛ کلینی، 221/1 ، مقاله محدثه بودن فاطمه علیها السلام ؛ دانش نامه فاطمی
8- مفيد، الامالى، 272؛ طوسی، الامالی، 35؛ طبری، 107
9- فرات کوفی 445؛ مجلسی، 225/43 - 226
10- طبرانی، 400/22؛ صدوق، الامالی، 70؛ حاکم نیشابوری، 153/3

دال بر فضل و شرافت حضرت علیها السلام دانسته اند. (1)

روایاتی از پیمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام گویای آن است که در آن روز، حضرت زهرا علیها السلام برای دوست داران خویش، شفاعت ویژه دارد. (2)

ب.مناقب اختصاصی:

اشاره

بخشی از مناقب مختص حضرت زهرا علیها السلام و بدین شرح است:

1.كنيه امّ ابيها

از کنیه های مشهور و ویژه حضرت زهرا علیها السلام، که در روایات فریقین آمده ، امّ ابیها ست. (3)

فرزندان آن حضرت علیها السلام، از جمله امام باقر علیه السلام، نیز به کنیه امّ ابیها برای ایشان تصریح کرده اند. (4) مهربانی و خدمت حضرت زهرا علیها السلام به پدر، به ویژه پس از رحلت حضرت خدیجه علیها السلام، با وجود آزار فراوان مشرکان، دلیل این تعبیر بوده است. این کنیه هم چنین بیان گر نهایت علاقه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه علیها السلام است . در فرهنگ عرب، هنگامی که کسی فرزند خود یا شخص دیگری را بیش از حد دوست داشته باشد، او را «ام» یا «اب» خطاب می کند، یعنی از شدت دوستی به منزله پدر یا مادر است. (5)

2.محبوبیت ویژه نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم همه فرزندانش را دوست داشت، اما این دوستی و محبت در مورد حضرت زهرا علیها السلام و فرا تر از محبت عادی پدر و فرزند بود، به گونه ای که اعجاب و اعتراض برخی همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را بر انگیخت. این محبت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم - که بر اساس هوای نفسانی نبود (6) - در حد شیفتگی بود و پیام خاصی داشت تا همگان را از برتری های فاطمه علیها السلام آگاه کند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در حق فاطمه علیها السلام تعابیری به کار برده است که برخی از آن ها عبارتند از: ﴿ بَضْعَةٌ مِنِّی ﴾؛ (7) پاره تن من ، ﴿ مُضْغَةً مِنِّی ﴾؛ (8) (پاره تن من) و ﴿ شِجْنَةً مِنِّی ﴾؛ (9) و (شاخه ای از من). این تعابیر -که در مصادر فریقین از آن ها یاد شده است - بر این ارتباط عاطفی ویژه دلالت دارند. (10)

ص: 17


1- مناوی 549/1، مقاله فاطمه علیها السلام و در آخرت؛ دانش نامه فاطمی
2- فرات کوفی، 299، 446؛ مجلسی، 54/8؛ 64/13 - 65؛ مقاله شفاعت و فاطمه علیها السلام
3- ابو الفرج اصفهانی، 29؛ ابن شهر آشوب ، 140/1؛ ابن اثیر جزری، 520/5؛ ذهبی، 119/2
4- ر.ک: ابو الفرج اصفهانی، 29؛ مجلسی، 19/43
5- تبریزی انصاری، 123
6- ر.ک: نجم، 3
7- بخاری، 210/4؛ مغربی دعائم الاسلام ، 214/2 - 215
8- كوفي ، 211/2؛ نسائی، 148/5
9- طبرانی، 405/22؛ صدوق، معانی الاخبار، 303
10- ر.ک: مرعشی نجفی، 187/10 - 232 مقاله فاطمه علیها السلام از نگاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانش نامه فاطمی
3.سروری بر زنان جهان

بر پایه روایاتی از فریقین، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فاطمه علیها السلام را سرور زنان جهان نامیده است. این عنوان تشریفاتی و فقط از روی احساسات و عواطف نبوده، بلکه بدین معنی است که تمام فضیلت ها و ویژگی های ایمانی زنان مؤمن در ایشان جمع شده و حتی سر آمد تمام آنان گردیده است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با آگاهی از دانش ،پاکی معنویت و ارزش های فاطمه علیها السلام به برتری او بر زنان جهان تصریح کرده است. (1) در این باره، روایات بر دو دسته اند:

روایاتی که در آن ها حضرت زهرا علیها السلام سرور زنان دو جهان معرفی شده است؛ (2) و روایاتی که حضرت مریم علیها السلام با سرور زنان جهان در زمان خود و فاطمه علیها السلام سرور زنان عالم و اهل بهشت، از آغاز تا پایان است. (3) در روایاتی نیز مریم علیها السلام آسیه علیها السلام ، خدیجه علیها السلام، فاطمه علیها السلام به زنان برگزیده معرفی شده اند، (4) ولی با در نظر گرفتن روایات پیشین، برتری حضرت زهرا علیها السلام بر آنان نفی نمی شود. (5)

4.لقب بتول

یکی از اوصاف و مناقب حضرت زهرا علیها السلام ،وصف بتول است که از ریشه بَتل، به معنای جدا شدن و بریدن، گرفته شده است. (6) روایات فراوانی حاکی از آن است که فاطمه علیها السلام را بتول خواندند، زیرا هیچ گاه خون حیض و نفاس ندید و گویا از آن بریده و قطع شده بود. (7) برخی این لقب را به سبب گسستن ایشان از غیر و پیوستن به عبادت الهی دانسته اند. (8)

وجه مشترک میان برخی دیدگاه ها، بریدن فاطمه علیها السلام از دنیا و تعلق نداشتن به مادیات است که سبب شده است از همه بگسلد و به خدا بپیوندد و این ویژگی ارزنده او را از دیگر زنان از حیث دین، فضل و حَسَب، ممتاز گردانده است. (9) در کتاب های روایی، نمونه های فراوانی از زهد و پارسایی ایشان گزارش شده است. بستر و لباس ساده (10) و نیز بخشیدن گردن بند خود به فقیر (11) نمونه هایی از این فضیلتند. (12)

ص: 18


1- فضل اللّه ، 131 - 132
2- كوفى ، 19/12/20 ، خزاز قمی، 37
3- صدوق، الامالی، 575؛ همو، معانی الاخبار 107 ؛ طبری ،امامی، دلائل الامامه 149
4- صدوق، الخصال، 225؛ مجلسی، 2/16؛ 19/43؛ 383/96
5- مقاله سيدة نساء العالمین؛ دانش نامه فاطمی
6- طریحی، 151/1 - 152
7- صدوق، علل الشرایع، 181/1؛ همو، معانی الاخبار، 64؛ طبری امامی، دلائل الامامه 150
8- طریحی، 152/1
9- ابن شهر آشوب، 3 / 110؛ ابن اثیر، 94/1؛ طریحی، 152/1
10- فتال نیشابوری 146/1؛ ابن طاووس، الدروع الواقبه، 275
11- مجلسی، 56/43 - 57
12- مقاله اسماء و اوصاف فاطمه علیها السلام؛ دانش نامه فاطمی
5.حضرت علی علیه السلام هم شأن حضرت فاطمه علیها السلام

حضرت زهرا علیها السلام خواستگاران بسیاری داشت، اما رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آنان را نپذیرفت و انتخاب همسر را برای وی به خداوند واگذار نمود. با آمدن حضرت علی علیه السلام به خواستگاری فاطمه علیها السلام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خشنود شد و جبرئیل از سوی خدای متعال پیام آورد که فاطمه علیها السلام را به ازدواج علی در آورد . (1) در حدیث دیگری نیز آمده است:

«اگر خدای تعالی علی علیه السلام را نیافریده بود، برای فاطمه علیها السلام هیچ همتا و نظیری از آدم تا دیگران نبود.» (2) پذیرفتن علی به سبب جایگاه والای انسانی و معنوی او و رد کردن دیگر خواستگاران دلیلی روشن بر برتری و فضیلت فاطمه علیها السلام است. (3)

6.تقدم در دفاع از ولایت

یکی از مناقب حضرت زهرا علیها السلام ، دفاع او از مقام امامت و ولایت امام علی علیه السلام است . در زمانی که بیشتر یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از حمایت علی علیه السلام و دفاع از حق خلافتش دست کشیدند، زهرا علیها السلام به عنوان نخستین مدافع، وارد صحنه شد و جان خود را در این راه تقدیم نمود. این دفاع در خطبه های حضرت زهرا علیها السلام در مسجد و در جمع زنان مهاجر و انصار متجلّی است. در آن خطبه ها، فاطمه علیها السلام در پاسخ به این سؤال که «چرا اصحاب از ابو الحسن دوری کردند؟ فرمود: «دوری نکردند، مگر به سبب شمشیر او و شدت غضبش در راه خدا.» (4) بر پایه گزارشی، زهرا علیها السلام سوار بر مرکبی، برای دعوت یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به یاری علی علیه السلام و دفاع از حق ایشان، شبانه به در خانه آن ها رفته است. (5)

كرامات حضرت فاطمه علیها السلام

اشاره

همان گونه که گفته شد، دانشمندان شیعه، از محدثان و متکلمان و غیر آن ها (6) و بسیاری از اهل سنت به جز معتزله، (7) امکان و وقوع کرامت را برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمان و دیگر معصومان علیهم السلام و برخی اولیای الهی اثبات کرده اند. برخی از این کرامات صرفاً با دعای معصوم ، دسته ای مقارن با درخواست مردم از آنان و بخشی نیز با نفوذ معنوی ایشان صورت می گرفته است. (8)

ص: 19


1- طوسی، الامالی، 39؛ مجلسی، 93/43
2- صدوق، عیون اخبار الرضا، 203/2؛ ابن شهر آشوب، 29/2
3- مقاله های ازدواج فاطمه علیها السلام و در کنار امام علی علیه السلام ؛ دانش نامه فاطمی
4- صدوق، معانی الاخبار، 355؛ طوسی، الامالی، 375؛ طبری ،امامی دلائل الامامه، 126؛ ابن ابى الحدید، 233/16
5- هلالی عامری، 146، 148 ، 302 ، 436 - 437؛ ابن قتیبه دینوری، 29/1 مقاله سیره سیاسی فاطمه علیها السلام ؛ دانش نامه فاطمی
6- ر.ک خواجه نصیر طوسی، 214 ، 231؛ صدر المتألهين، 488 - 489؛ استرآبادی 3 /31 - 32
7- بغدادی، اصول الایمان، 141؛ جوینی، 129؛ فخر رازی، 199/2 - 205
8- ر.ک: مکارم شیرازی، 161/9 - 163

فاطمه علیها السلام افزون بر برخورداری از لطف ویژه خداوند، در محیط مناسب و دامان پاک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تربیت شد و به تعالی معنوی و روحی دست یافت. این امر سبب بروز کرامت هایی گردید که حضرت علیها السلام او را از دیگر زنان متمایز می نمود. (1) از زندگی حضرت زهرا علیها السلام رویداد هایی گزارش شده که نشان دهنده جایگاه و منزلت والای ایشان نزد خداست. (2) گر چه هر یک از این موارد، مستند به خبر واحد است و حتی برخی مستند قوی ندارد، ولی پس از اثبات امکان وقوع آن ها، از کنار هم نهادن آن ها، به تواتری معنوی به اصل وقوع کرامات در زندگانی حضرت زهرا علیها السلام می رسیم.

1.خبر دادن از غیب

بر اساس روایات، یکی از منابع علم امام علیه السلام به اخبار آینده، مصحف حضرت فاطمه علیها السلام است. چون در این مصحف اخباری از پیشامد های آینده ثبت شده است، نحوه دریافت آن (یعنی ارتباط حضرت علیها السلام با عالم غیب و سخن گفتن جبرئیل با ایشان) کرامتی کم نظیر و والا ست. در برخی از روایات، نحوه آگاهی یافتن ایشان از این ،اخبار غیبی بیان شده است. (3)

2.گردش خود به خودی سنگ آسیاب

سلمان فارسی گفته است: «فاطمه علیها السلام را در منزل دیدم که مشغول قرائت قرآن بود و آسیابی در پیش او به خودی خود می چرخید. آن را برای نبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم گزارش کردم و آن حضرت صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: خداوند قلب و جوارح فاطمه علیها السلام را از ایمان سرشار نموده و فرشته ای برای کمک او فرستاده است.» (4) در گزارشی از ابو ذر غفاری آمده است که فاطمه علیها السلام در کنار آسیاب به خواب رفته بود و آسیاب به خودی خود می گشت. (5) در ماجرایی دیگر که سلمان نقل کرده، آمده است که امیر مؤمنان علیه السلام به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم گزارش داد که فاطمه علیها السلام به پشت خوابیده و امام حسن علیه السلام بر روی سینه اش خوابیده بود و پیش فاطمه علیها السلام آسیاب در حال گردش بود. (6) بنا بر نقلی دیگر، امام حسین علیه السلام بر روی سینه اش به خواب رفته بود. (7)

ص: 20


1- فضل اللّه ، 149
2- ر.ک: بحرانی اصفهانی، 11
3- صفار، 173 ، 174 ، 177؛ کلینی، 240/1 - 241؛ مقاله محدثه بودن فاطمه علیها السلام ؛ دانش نامه فاطمی
4- ابن حمزه طوسی 291؛ ابن شهر آشوب، 116/3
5- ابن حمزه طوسی، 290
6- طبری امامی، دلائل الامامه ، 141
7- قطب راوندی، 531/2

3.حاضر شدن غذا از سوی خداوند

در روایتی به نقل از حذيفة بن یمان، آمده است که وقتی جعفر بن ابی طالب از حبشه بازگشت، در خیبر مقداری عطر مرغوب و پارچه زربافت به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هدیه کرد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «این پارچه را به کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند.»، سپس جویای علی علیه السلام شد و آن پارچه را به وی داد. علی علیه السلام، پس از بازگشت به مدینه آن را به هزار دینار فروخت و همه پولش را به فقرا داد و هیچ برای خود نگذاشت. روز بعد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به همراه تنی چند از اصحاب، او را دید و فرمود:

«هزار دینار به شما رسیده است، امروز ما را مهمان کن.» حضرت علی علیه السلام با این که پول و آذوقه ای در منزل نداشت ، از روی حیا و برای تکریم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پذیرفت. همراهان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پنج تن بودند: حذیفه ، عمار، سلمان، ابو ذر و مقداد. حضرت علی علیه السلام نزد همسرش رفت، بدین امید که نزد او چیزی باشد. در خانه ظرف آب گوشتی را در حال جوشیدن دید که گوشت فراوانی دارد. علی علیه السلام ظرف غذا را نزد مهمان ها برد و همگی از آن خوردند، اما از حجم غذا کاسته نشد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نزد دخترش رفت و پرسید: «این غذا از کجا برای شما آمده است؟» ایشان پاسخ داد: «از نزد خدا. خداوند به هر کس که بخواهد، بدون حساب روزی می دهد. » (1) پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با چشمانی اشک بار نزد اصحاب و میهمانان بازگشت و فرمود: «حمد و سپاس خدای را که نمردم تا این که در زندگی دخترم دیدم آن چه را که زکریا علیه السلام در مریم علیها السلام دید. هر گاه وارد محراب می شد نزد او رزقی می دید.

می پرسید: «ای مریم! این از کجا آمده است؟ جواب می شنید: از نزد خدا، خداوند به هر کس که بخواهد بدون حساب، روزی می دهد». (2)

4.ملاقات با حوریان بهشتی

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امیر مؤمنان علیه السلام به سلمان فرمود: «نزد فاطمه علیها السلام برو و بگو از تحفه های بهشتی به تو هدیه کند.» سلمان رفت و دید سه سبد (خرما) پیش روی فاطمه علیها السلام است گفت: «ای دخت پیامبر! از این خرما ها چیزی به من هدیه می کنی؟» فاطمه علیها السلام فرمود: «این سه سبد را سه حوریه بهشتی برایم آورده اند. نام آن ها را پرسیدم، یکی گفت من سَلمی هستم برای سلمان، دیگری گفت ذَرَّه هستم برای ابو ذر، دیگری گفت مَقْدُودَه هستم برای مقداد.» سپس یکی از سبد ها را به سلمان هدیه کرد. (3) طبری امامی نیز نزدیک به همین مضمون را از خود سلمان نقل کرده است. (4)

ص: 21


1- آل عمران، 37
2- طوسی، الامالی، 614 - 615؛ طبری امامی، دلائل الامامه ، 143 - 145
3- طوسی، اختیار معرفة الرجال ، 39/1 ، فتال نیشابوری، 282
4- دلائل الامامه، 107 - 108

5.تابش نور از لباس حضرت علیها السلام

روایت شده است که امیر المؤمنین علیه السلام از یک یهودی مقداری جو قرض گرفت. یهودی برای تضمین، چیزی خواست. حضرت علیه السلام رو پوشی پشمی از لباس های حضرت فاطمه علیها السلام را گرو داد. او لباس را به منزل برد و در اتاقی گذاشت. هنگام شب همسرش برای کاری وارد آن اتاق شد و دید نوری خانه را روشن کرده است. نزد شوهرش برگشت و او را آگاه کرد. شوهرش وارد آن اتاق شد و دید که نوری در اتاق پخش شده است؛ گویی ماه از نزدیک می درخشیدو پس متوجه جای لباس شدند و فهمیدند که نور از لباس حضرت فاطمه علیها السلام است. آن گاه بستگان خویش را آگاه کردند و آنان با دیدن این صحنه مسلمان شدند. (1) بر اساس نقل ابن شهر آشوب، خود حضرت فاطمه علیها السلام لباسی را به زنی یهودی رهن داد و مقداری جو قرض کرد. هنگامی که شوهر او، زید، به خانه آمد از همسرش پرسید: «این همه نور در خانه ما چیست؟» و همسرش گفت» «از لباس فاطمه علیها السلام است.» با دیدن این کرامت او و همسرش و سپس همسایگان شان مسلمان شدند. (2)

6.استشمام بوی بهشت از فاطمه علیها السلام

برپایه روایتی از جابر بن عبد اللّه انصاری، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در پاسخ به پرسش کسانی که از دلیل توجه ویژه ایشان به فاطمه علیها السلام پرسیدند، یاد آور شد نطفه فاطمه علیها السلام از سیبی بهشتی بسته شده است و او بوی بهشت می دهد. از این رو، هر گاه مشتاق بهشت شوم، او را می بویم. (3)

افزون بر کرامات حضرت زهرا علیها السلام و در زندگی پاره ای از منابع، مطالبی نقل کرده اند که گویای تداوم کرامت های ایشان پس از شهادت است. (4)

ناصر رفیعی محمدی

ص: 22


1- ابن حمزه طوسی، 301 - 302 ، قطب راوندی، 537/2 - 538؛ مجلسی، 30/43
2- ابن شهر آشوب، 117/3 - 118
3- صدوق، علل الشرایع 183/1 ؛ طبری ،امامی نوادر المعجزات، 99؛ همو، دلائل الامامه، 146
4- رک میر خلف زاده عزیزی؛ فقیه، 501 - 681

جلسه اول: مدح فاطمه علیها السلام در قرآن

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾ (1)

اشاره ای به شخصیت ممتاز حضرت زهرا علیها السلام

صدیقه طاهره زهرای مرضیه علیها السلام یکی از نوادر عالم هستی است که خدایش او را به کوثر، پیامبرش به ام ابیها و امامان به اسوه و الگو ستوده اند. او را در زیارت نامه اش چنین خطاب می کنیم. صدیقه، شهیده، رضیه، مرضیه، فاضله، زکیه، حوراء الانسیه، تقیه، نقیه، محدثه علیمه، مظلومه، مغصوبه، مُضطَهَدَه و مقهوره. (2)

او کانون وصل نبوت و امامت و آئینه تمام نمای اهل بیت علیهم السلام است، فاطمه علیها السلام الگویی فرا زمان، فرا مکان و فرا جنسیتی است. نه به دوران کوتاه عمرش محدود می شود و نه به سرزمین مکه و مدینه و نه آن که تنها الگوی زنان است؛ او مانند

ص: 23


1- احزاب ، 33
2- صدّیقه، شهیده، خشنود از خدا، مورد خشنودی خدا، صاحب فضیلت، پاکیزه، فرشته در لباس انسان، پرهیزگار، نظیف، هم سخن با ملائکه، بسیار دانا، ستمدیده، ای که حقت غصب شده، ستم کشیده و مقهور دشمنان دین

سخت سقیفه از استمرار دین

حضرت آسیه علیها السلام، (1) مصداق ﴿ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا ﴾ (2) است، مَثَل علی علیه السلام الگوی تام همه مؤمنان است. او سهم بزرگی در ماندگاری دین دارد. فاطمه در دوران حاکمیت سخت سقیفه و غلبه تفکر نفاق به میدان مبارزه آمد و با کمال شهامت و شجاعت از استمرار دین با ولایت دفاع کرد. او یک نظام فکری بنیان گذاشت، نظام تفکر ولایی مبتنی بر عقلانیت و بالاخره در این راه جان خود را فدا کرد.

مدح فاطمه علیها السلام در آیات قرآن

اشاره

آیاتی از کلام وحی مشتمل بر فضایل اهل بیت علیهم السلام است که یکی از مصادیق بارز آن حضرت آن، حضرت فاطمه علیها السلام است. برخی از این آیات عبارتند از:

﴿ إنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُظهِرَكُمْ تَطْهِيرًا، ﴾ (3)

1.آیه تطهیر

احدی از مفسران شیعه و سنی در شمول این آیه درباره پنج تن تردید نکرده ، گر چه در شمول به دیگران اختلاف است. در این آیه آن حضرت از هر آلودگی و و نا پاکی و خطا به صورت مطلق دور شده است.

امام سجاد علیه السلام در دروازه شام برای پیرمرد شامی به این آیه استناد کرد. (4)

ص: 24


1- . آسیه؛ همسر فرعون: آسیه دختر مزاحم بن عبيد و همسر فرعون بود. برخی منابع قولی را نقل کرده اند که او از بنی اسرائیل بوده است و حتی برخی او را عمه حضرت موسی علیه السلام دانسته اند. نام آسیه در قرآن نیامده است؛ اما مفسران منظور از ﴿ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ﴾ را که دوبار در قرآن آمده، آسیه دانسته اند؛ بنا بر آیه 9 سوره قصص هنگامی که موسی را از آب گرفتند آسیه حاضر بود و فرعون را به زنده نگاه داشتن موسی ترغیب کرد. هم چنین 1 سوره تحریم از آسیه در برابر زنانی مانند همسران نوح و لوط که با وجود معاشرت با پیامبران به خدا کفر می ورزیدند، به نیکی و به عنوان مثل یاد شده است. در این آیه آمده است که آسیه از خدا خواست خانه ای در بهشت برای او قرار دهد و او را از فرعون و قوم ظالمین نجات دهد. بر اساس برخی آیات قرآن، آسیه با آن که در دربار فرعون می زیست، اما به خداوند ایمان داشت؛ آسیه هنگامی که معجزه عصای موسی را دید به او ایمان آورد. او ایمان خود را از فرعون پنهان نگاه می داشت و هنگامی که فرعون از ایمان او آگاه شد از او خواست تا از پرستش خدا دست بردارد اما آسیه نپذیرفت و فرعون او را شکنجه کرد فرعون دستور داد دست و پای او را به میخ هایی (اوتاد) بسته بدنش را در آفتاب قرار داده و سنگ بزرگی بر سر او فرود آورند که در اثر همین شکنجه ها کشته شد. در برخی روایات دیگر از وی در کنار علی بن ابی طالب علیه السلام و مؤمن آل یاسین به عنوان کسانی که پیش از اسلام هرگز نورزیدند، یاد شده است. در برخی روایات از آسیه در کنار مریم علیها السلام، خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام به عنوان برترین و سیده زنان عالم یاد شده است. بر پایه روایتی از امام صادق علیه السلام که در برخی منابع حدیثی شیعه آمده است، هنگام تولد حضرت زهرا علیها السلام با زنان قريش حضرت خدیجه را تنها گذاشتند، خداوند زنانی را به سوی خدیجه فرستاد که حضرت مریم و آسیه از آن جمله بودند، در این روایات از آسیه به عنوان هم نشین حضرت خدیجه علیها السلام در بهشت یاد شده است. هم چنین بر پایه روایتی دیگر، هنگامی که حضرت خدیجه علیها السلام از دنیا رفت، حضرت فاطمه علیها السلام بهانه مادرش را گرفت. رسول خدا جایگاه خدیجه را در بهشت نشان فاطمه داد که در کنار حضرت مریم و آسیه قرار داشت.
2- ﴿ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِنِي مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴾؛ تحريم ، 11
3- احزاب ، 33
4- ﴿وَ عَنْ دَيْلَمِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: كُنْتُ بِالشَّامِ حَتَّى أُتِيَ بِسَبَايَا آلِ مُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَأُقِيمُوا عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ حَيْثُ تُقَامُ السَّبَايَا وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَأَتَاهُمْ شَيْخٌ مِنْ أَشْيَاحَ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُمْ وَقَطَعَ قُرُونَ الْفِتْنَةِ فَلَمْ يَأْلُ عَنْ سَبِّهِمْ وَ شَتْمِهِمْ فَلَمَّا انْقَضَى كَلَامُهُ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ بنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام إِنِّي قَدْ أَنْصَتُ لَكَ حَتَّى فَرَغْتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ أَظْهَرْتَ مَا فِي نَفْسِكَ مِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاءِ فَأَنَّصِتْ لِي كَمَا أَنْصَتُ لَكَ فَقَالَ لَهُ هَاتِ قَالَ عَلِيٌ علیه السلام أَمَا قَرَأْتَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؟ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ علیه السلام أَمَا قَرَأْتَ فِي الْآيَة - قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبِي؟ قَالَ بَلَى فَقَالَ علیه السلام نَحْنُ أُولَئِكَ فَهَلْ تَجِدُ لَنَا فِي سُورَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حَقَّاً خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ؟ فَقَالَ لَا فَقَالَ أَمَا قَرَأْتَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام فَنَحْنُ أُولَئِكَ الَّذِينَ أَمَرَ اللّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يُؤْتِيَهُمْ حَقَّهُمْ - فَقَالَ الشَّامِيُّ إِنَّكُمْ لَأَنْتُمْ هُمْ ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام نَعَمْ فَهَلْ قَرَأْتَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى ؟ فَقَالَ لَهُ الشَّامِيُّ بَلَى فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام فَنَحْنُ ذُو الْقُرْبَى فَهَلْ تَجِدُ لَنَا فِي سُورَةِ الْأَحْزَابِ حَقّاً خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ؟ فَقَالَ لَا قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام أَمَا قَرَأْتَ هَذِهِ الْآيَةَ - إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؟ قَالَ فَرَفَعَ الشَّامِيُّ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ عَدَاوَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْرَأَ إِلَيْكَ مِمَّنْ قَتَلَ أَهْلَ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ لَقَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ مُنْذُ دَهْرٍ فَمَا شَعُرْتُ بِهَا قَبْلَ الْيَوْمِ ﴾؛ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 307

باقر علیه السلام نیز در توصیف اهل بیت علیهم السلام فرمودند: ﴿ إِنَّا لا نُوصَفُ وَ كَيفَ يُوصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ هُوَ الشَّكُ؛ (1) مردم از توصیف ما ناتوانند، چگونه می توان گروهی را که خدا رجس و شک درباره آنان را برداشته توصیف کرد.»

امام امیر المؤمنین علیه السلام هم در روز شورا فرمود: ﴿ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَنْزَلَ اللّهُ تَعَالَى فِيهِ آيَةً التَّطْهِير... غیری ﴾؛ (2) آیا به جز من در میان شما کسی هست که آیه تطهیر در مورد او نازل شده باشد؟ سپس فرمود: من و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین زیر عبای خیبری پیامبر جمع شدیم و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ

الرِّجْسَ وَ یطَهِرْهُمْ تَطهِيراً ﴾ (3)

ابا سعید خدری (4) از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود: ﴿ نَزَلَتْ آيَةً التَّطْهِيرِ فِيَّ وَ فِي عَلِيَّ وَ الْحَسَنَيْنِ آيَةُ التَّطْهِيرِ فِيَّ وَ فِي عَلِي وَ الْحَسَنَيْنِ وَ فَاطِمَةَ؛ (5) آیه تطهیر درباره من و علی علیه السلامو حسن و فاطمه نازل شده است.

طبق پاره ای نقل ها ماجرای کساء (6) و نزول آیه تطهیر در خانه ام سلمه اتفاق افتاده که نشان دهنده عظمت و موقعیت این بانوی بزرگوار است؛ البته نزول آیه در خانه حضرت زهرا علیها السلام هم نقل شده است. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مدت ها بعد از نزول این آیه درب خانه حضرت زهرا علیها السلام می ایستاد و این آیه را تلاوت می کرد، بعد می فرمود: ﴿ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ ﴾ (7)

ص: 25


1- ﴿ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِي عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ وَ قَالَ فِي كِتَابِهِ - وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ فَلَا يُوصَفُ بِقَدْرٍ إِلَّا كَانَ أَعْظَمَ مِنْ ذَلِكَ وَ إِنَّ النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله و سلم لَا يُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ عَبْد احْتَجَبَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِسَبْعِ وَ جَعَلَ طَاعَتَهُ فِي الْأَرْضِ كَطَاعَتِهِ فِي السَّمَاءِ فَقَالَ وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ مَنْ أَطَاعَ هَذَا فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي وَ فَوَّضَ إِلَيْهِ وَ إِنَّا لَا نُوصَفُ وَ كَيْفَ يُوصَفُ قَوْمٌ رَفَعَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ هُوَ الشَّكُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا يُوصَفُ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى أَخَاهُ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللّهُ يَنُْظرُ إِلَيْهِمَا وَ الذَّنُوبُ تَتَحَاتُ عَنْ وُجُوهِهِمَا كَمَا يَتَحَاتُ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ ﴾ ؛ الكافي، ج 2، ص 182
2- ﴿ قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَنْزَلَ اللّهُ تَعَالَى فِيهِ آيَةَ التَّطْهِيرِ حَيْثُ يَقُولُ تَعَالَى: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، غَيْرِي وَ غَيْرَ زَوْجَتِي وَ ابْنَيَّ ؟!. قَالُوا: لَا. قَالَ: فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم أَنَا سَيّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَرَبِ ، غَيْرِي ؟!. قَالُوا: لَا. ﴾؛ بحار الانوار، ج 31، ص 372
3- وَ فِيهِ أَيْضاً فِي احْتِجَاجِهِ علیه السَّلَامُ عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الشُّورَى قَالَ: أَنْشُدُكُمُ اللَّهُ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ آيَةَ التَّطْهِيرِ عَلَى رَسُولِهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فَأَخَذَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم كَسَاءٌ خَيْبَرِيّاً فَضَمَّنِي فِيهِ وَفَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ثُمَّ قَالَ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْهُمْ تَطْهِيراً غَيْرِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَا﴾؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 272
4- ابا سعید خدری: ص 25 سعد بن مالک بن سنان (10 پیش از هجرت - 74 ق.) معروف به ابو سعید خُدری، راوی و صحابی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، از یاران امام علی علیه السلام، بزرگان انصار و راویان حدیث غدیر است. پدر ابو سعید نیز از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. مورخان بر فقاهت ابو سعید تأکید کرده اند. ابو سعید در میان صحابه به زهد و پارسایی شهرت داشته است و در این باره، ابو نعیم در حلية الاولياء و ابن جوزى در صفة الصفوة به شخصیت او پرداخته اند. رجال شناسان شیعه نیز وی را بزرگ داشته و از وی سخت ستایش کرده اند و وی را در بین اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در رديف سلمان و ابو ذر قرار داده و در بین اصحاب امام علی علیه السلام در زمره «اصفیاء» اصحاب (یاران برگزیده) شمرده اند. در رجال کشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که ابو سعید در دین، استوار و آشنا به حق بوده است و از فضل بن شاذان نیز حکایت شده که ابو سعید از سابقین اصحاب آن زمان بوده است. ابو سعید از راویان برجسته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است که هم انصار و هم مهاجران از او روایت کرده اند. احادیث او از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را 1170 حدیث شمرده اند که برخی از آن ها را صاحبان صحاح شش گانه چون مسلم و بخاری آورده اند و بقی بن خلد نیز بسیاری از آن ها را در مسند کبیر خود گرد آورده بوده است. ابو سعید در دوره پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام به لحاظ سیاسی و نظامی فعال بود. 13 ساله بود که پدرش او را برای شرکت در جنگ احد نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برد ولی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به سب خرد سالی شرکت او را در جنگ نپذیرفت. پس از جنگ احد، وی در غزوات مختلف پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شرکت کرد. در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام او در جنگ های صفین و نهروان همراه آن حضرت بود. ابو سعید با بنی امیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصت های مختلف، از آنان انتقاد می کرد. از جمله هنگامی که مروان بن حکم خطبه عید را بر نماز مقدم داشت، با اعتراض ابو سعید روبرو شد. هم چنین در روزگار خلافت معاویه، برای اعتراض به کار او به شام رفت. این خبر که ابو سعید در 73 ق ضمن مکتوبی با عبد الملک بن مروان بیعت کرده و نیز عبد الملک قبل از خلافت از او حدیث شنیده بوده است. هم از نظر زمانی و هم از حیث نوع رابطه ای که ابو سعید با بنی امیه داشته شایان تردید است. بیشتر منابع تاریخی وفات وی را در 74 ق ضبط کرده اند؛ ولی برخی نیز آن را یک سال بعد از واقعه حرّه در 64 ق. گفته اند. محل دفن وی چنان که در برخی منابع تصریح گردیده در مدینه و قبرستان بقیع بوده است
5- ﴿ مَا أَسَنَدَهُ الثَّعْلَبِيَّ فِي تَفْسِيرِهِ إِلَى الْخَدَرِيِّ أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ نَزَلَتْ آيَةُ التَّطْهِيرِ فِيَّ وَ فِي عَلِي وَ الْحَسَنَيْنِ وَ فَاطِمَةَ ﴾؛ الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج 1، ص 186
6- کساء: کساء در زبان عربی از ریشه «کسو» به لباسی که خود را با آن بپوشانند می گویند. هم چنین به عنوان زیر انداز و رو انداز نیز به کار رفته است. در این حدیث، با توجه به سخن ام سلمه که می گوید: کسانی را که زیر انداز ما بود به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دادم، به همین معنا می باشد. هیچ یک از احادیثی که پیرامون رویداد کساء رسیده است آن را به طور کامل بیان نکرده و هر یک به بخشی از آن اشاره دارند. آن چه که در ذیل می آید بهره گیری از تمام روایات برای تصویر کامل رویداد کساء است. پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که در خانه همسرش، ام سلمه قرار است پیام مهمی از سوی خداوند درباره چند تن از نزدیکان خود دریافت کند. لذا به همسرش تأکید می کند که به هیچ کس اجازه ورود ندهد. از سوی دیگر، در همین روز فاطمه علیها السلام ، دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم می گیرد برای بدر غذای مناسبی به نام عصیده (حلوا) تهیه کند. او این غذا را در دیگ کوچک سنگی فراهم می کند. و آن را روی طبقی گذاشته برای پدر می آورد ام سلمه می گوید: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به دخترش فرمود: «برو و همسر و دو فرزندت را هم بیاور.» فاطمه سلام اللّه علیها بی درنگ به منزل بازگشت و همراه همسر و دو فرزندش - که در آن وقت خرد سال بودند - به خانه پدر وارد شد. ام سلمه با اشاره رسول خدا برخاست و در کناری مشغول نماز شد. رسول خدا، امام علی و فاطمه و دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهم السلام، تحت کسای خیبری (عبایی از بافته های مردم منطقه خیبر) قرار گرفته و پیامبر با دست راست به آسمان اشاره می کنند و می فرماید: «خدایا اینان اهل بیت من هستند. پس هر گونه پلیدی را از آن ها دور کن و کاملا پاک شان گردان!» آن گاه جبرئیل امین نازل شد و آیه تطهیر را خواند: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أأَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾، ام سلمه جلو آمد و عرض کرد: آيا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو در راه خیر و نیکی هستی تر از همسران پیامبر خدایی. علامه حلی می گوید: نازل شدن آیه تطهیر در خانه ام سلمه از مطالبی است که شیعه و سنی بر آن اجماع دارد و به صورت متواترار المه و بسیاری از اصحاب نقل شده است. اصحاب حدیث، روایت کرده اند که درباره این آیه از عمر سؤال شد و او گفت: درباره آن از عایشه سؤال کنید و عایشه در پاسخ گفت: «این آیه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است. پس درباره آن، از او بپرسید که در زمینه این آیه، از من آگاه تر است. محدثان اهل سنت حدیث کساء را در کتب خود نقل کرده اند. این حدیث اصطلاحاً مستفیض است. این روایت در کتب حدیثی اهل سنت مانند صحیح مسلم، کتب تفسیری اهل سنت چون الكشاف، التفسير الكبير و.... كتب تفسيرى شیعه از جمله تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفی و البرهان في تفسير القرآن آمده است. در کتب حدیثی شیعه مانند اصول کافی و امالی شیخ این روایت آمده است. حضرت علی علیه السلام در بیان یکی از دلایل حقانیت خود به خلافت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از حدیث کساء یاد می کند و به خلیفه یاد آوری می کند: «آیا آیه تطهیر برای من و خاندان و فرزندانم فرود آمده با برای تو و خاندان و فرزندانت؟ گفت؛ بلکه تو و خاندانت، فرمود: تو را به خدا! آیا من و خاندان و فرزندانم در روز کساء مشمول فرا خوانی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا بودیم که:«خداوندا! اینان خاندان منند. که رهسپار به سوی تو هستند نه به سوی آتش» با تو هم چنین حضرت علی علیه السلام در شورایی که خلیفه دوم برای تعیین خلیفه بعدی تشکیل داده بود به حدیث کساء برای برتری خود در امر حکومت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم استشهاد کرد. بعد از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه و بعد از سخنرانی معاویه، امام حسن علیه السلام سخنرانی کرد و بعد از ذکر آیه مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام در بیان فضیلت خود و اهل بیت علیهم السلام به حدیث کساء استدلال کرد. حدیث پایانی مفاتیح که به نام حدیث کساء مشهور شده به این صورت مفصل در کتب معتبر شیعه وجود ندارد، هر چند می توان گفت که محتوای اصلی آن با اصل حدیث کساء تعارضی ندارد. شیخ عباس قمی در کتاب الأمال پس از این که اصل حدیث کساء را از احادیث متواتر می داند درباره حدیث شایع شده می نویسد: «اما حدیث معروف به حدیث کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیت در کتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه محدثان دیده نشده و می توان گفت از خصایص کتاب منتخب (طریحی) است.» بسیاری از محدثان بزرگ شیعه، همچون: کلینی، طوسی، مفید طبرسی، و این شهر آشوب در کتب خود، حدیث کساء را همان گونه ای که در صدر این نوشته آمده است با اختلاف تعابیر آورده اند.
7- فر، تفسیر فرات بن إبراهيم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَنا عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم يَأْتِي بَابَ عَلِي أَرْبَعِينَ صَبَاحاً حَيْثُ بَنَى بِفَاطِمَةَ فَيَقُولُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ»؛ بحار الانوار، ج 35 ، ص 213

ابن عباس (1) می گوید هر روز 5 بار وقت نماز حضرت این کار را انجام می داد. (2)

مدت آن از 40 روز تا 17 ماه نقل شده است. در برخی نقل ها دارد تا پایان عمر، حضرت این حرکت را انجام می داد. ﴿ فَلَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ ذَلِكَ كُلَّ يَوْمٍ إِذَا شَهِدَ الْمَدِينَةَ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَا ﴾؛ (3) مادام که در مدینه بود همه روزه چنین می کرد تا از دنیا رخت بر بست.»

2. آیه مباهله

﴿ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ ﴾ (4) هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با توبه محاجّه و ستیز برخیزند به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.»

به تصریح بیشتر مفسران شیعه و سنی نزول این آیه درباره داستان مباهله (5) است.

که حضرت فاطمه علیها السلام نیز در آن حضور داشتند. همراهی و مشارکت حضرت زهرا علیها السلام در امر خطیر مباهله نشان دهنده عظمت و شایستگی آن حضرت است. زمخشری (6) این آیه را قوی ترین دلیل بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام دانسته است. (7)

این شأن نزول از 51 طریق و از 39 تن از اهل بیت علیهم السلام ، صحابه و تابعین (8) نقل شده است. (9)

ص: 26


1- ابن عباس: عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب مشهور به ابن عباس (3 سال پیش از هجرت - 68 ق.) فرزند عباس بن عبد المطلب و پسر عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام ، از صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران سه امام اول شیعیان، ابن عباس حضرت علی علیه السلام را شایسته مقام خلافت می دانست و با خلفای سه گانه نیز همکاری داشت؛ وی در جنگ های جمل، صفین و نهروان به طرف داری از علی علیه السلام حضور یافت و از طرف امام استان داری بصره را بر عهده گرفت. ابن عباس پس از شهادت امام علی علیه السلام مردم را به بیعت با امام حسن علیه السلام فرا می خواند. هنگامی که خطبه امام حسن به پایان رسید، ابن عباس در حضور او ایستاد و گفت: «ای مردم این فرزند پیامبر تان و جانشین امام تان است با او بیعت کنید...». در تشییع جنازه امام حسن علیه السلام که بنی امیه از دفن او در کنار مرقد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جلوگیری کردند، ابن عباس با مروان بن حکم سخن گفت و مانع از درگیری میان بنی هاشم و بنی امیه گردید. ابن عباس از اصحاب امام حسین علیه السلام نیز بوده است. او هنگام حرکت آن حضرت به عراق در مکه بود. دوبار با امام ملاقات نمود و او را از سفر به عراق بر حذر داشت. روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی از این عباس نقل شده است. کتاب تفسیری منسوب به رسیده است. وی جد خلفای بنی عباس نیز به شمار می آید ابن عباس در اواخر عمر نابینا شد و در مکه زندگی می کرد. وی با نبرد عبد اللّه بن زبیر و عبد الملک بن مروان مواجه شد. عبد اللّه بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سرباز زد؛ لذا ابن زبیر وی را به طائف تبعید کرد. مشهور این است که ابن عباس در سال 68 ق و در 70 سالگی در طائف در گذشت و محمد بن حنفیه بروی نماز خواند و جنازه وی در همان جا دفن شد. در گذشت او را در 69 ق نیز گفته اند.
2- الدر المنثور، ج 5، ص 199
3- ﴿ فَلَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآيَةَ - كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم يَجِيءُ كُلَّ يَوْمٍ عِنْدَ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّى يَأْتِيَ بَابَ عَلِي وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لا فَيَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَيَقُولُ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةً وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ يَأْخُذُ بِعِضَادَتَي الْبَابِ - وَ يَقُولُ الصَّلاةَ الصَّلَاةَ يَرْحَمُكُمُ اللّهُ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا، فَلَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ ذَلِكَ كُلَّ يَوْمٍ إِذَا شَهِدَ الْمَدِينَةَ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَا وَقَالَ أَبُو الْحَمْرَاءِ خَادِمُ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله و سلم أَنَا أَشْهَدُ بِهِ يَفْعَلُ ذَلِك ﴾؛ تفسیر القمی، ج 2، ص 67
4- آل عمران، 61
5- مباهله:مباهله، درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ می دهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند. این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن، پیامبر از مناظره با مسیحیان نجران و ایمان نیاوردن آنان پیشنهاد مباهله داد. پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم هم زمان با مکاتبه با سران حکومت های جهان و مراکز مذهبی نامه ای به اسقف نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند که گروهی را به نمایندگی از خود به مدینه بفرستند تا با پیامبر سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند. هیأت نجران که شامل بیش از ده نفر از بزرگان آنان بود به ریاست و سرپرستی سه نفر به نام های عاقب، سید و ابو حارثه به مدینه آمدند. هیأت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود تصمیم بر این شد که مسئله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز همگی خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا برای مباهله آماده شوند. با مداد روز مباهله حضرت رسول صل اللّه علیه و آله و سلم به خانه حضرت علی علیه السلام آمد. دست امام حسن علیه السلام را گرفته و امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و به همراه حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام برای مباهله از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند ابو حارثه پرسید که این ها کیستند که با او همراهند؟ پاسخ شنید: آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوب ترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن فاطمه دختر اوست که عزیز ترین خلق نزد اوست. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابو حارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله می نشستند و سپس برگشت. سید گفت: کجا می روی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود با عزیز ترین افرادش نمی آمد و اگر با ما مباهله کند پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند. در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورت هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بر کند هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند. سپس ابو حارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابو القاسم! از مباهله با ما در گذر و با ما مصالحه کی بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال دو هزار حله بدهند که قیمت هر حله چهل در هم باشد و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد سی زره سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان عاریه دهند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشته شدن صلح نامه آنان برگشتند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد ها فرمود: سوگند به آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست که هلاکت اهل نجران نزدیک شده بود و اگر با من مباهله می کردند هر آینه همگی به میمون و خوک مسخ می شدند و هر آینه تمام این وادی برای شان آتش می شد و می سوختند و حق تعالى جميع اهل نجران را نابود می کرد و حتی پرنده بر سر درختان ایشان نمی ماند و همه نصاری پیش از سال می مردند. پس از برگشتن نصاری به نجران طولی نکشید که سید و عاقب با آوردن هدایایی، نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمده، مسلمان شدند. بنابر اعتقادات شیعی، جریان مباهله پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نه تنها نشان گر حقانیت اصل دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است، بلکه بر فضیلت همراهان او (حضرت علی، فاطمه و حسنين علیهم السلام ) در این ماجرا دلالت می کنند. شیعیان بر این اساس، معتقدند امام علی علیه السلام بر اساس آیه مباهله به منزله نفس و جان پیامبر است. واقعه مباهله در 24 ذی الحجه سال نهم هجری روی داد و آیه 61 سوره آل عمران به آن اشاره دارد. این واقعه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. در کتاب احقاق الحق حدود شصت منبع از منابع اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره این افراد نازل شده است. احتجاج به این واقعه، در سخنان امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام و حتی برخی اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که یافت می شود.
6- زمخشری:«زمخشری» با نام کامل محمود بن عمر بن محمد بن عمر خوارزمی از بزرگان مذهب حنفی و معتزلی به شمار می آید. زمخشری منسوب به زمخشر یکی از روستا های خوارزم است که ولادت وی در آن جا به سال 476 ق بوده است. زمخشری در خوارزم زندگی می کرد که سال های سال مرکز بزرگ علمی به شمار می آمد و در آن دیار علم و معرفت رواج گسترده ای داشت. ولی در این مرکز دانش های فراوانی را بدست آورد قرآن را حفظ کرد و حدیث را فرا گرفت و در واژه شناسی عربی مهارت پیدا کرد. هیچ یک از تذکره نویسان تاریخ ورود وی به بغداد و مدت اقامت در آن را ضبط ننموده اند. با حدس و گمان می توان گفت که وی برای تکمیل تحصیلات خوارزم به بغداد آمده است. هم چنین بازگشت وی به درازا می کشد به حدی که نوجوانی و جوانی وی در این شهر سیری می شود و به سن کمال می رسد و از نظر رشد عقلی و فکری به مقام مناسبی ارتقا می یابد. وی به قصد زیارت بیت اللّه به حجاز سفر نمود. مدت اقامت زمخشری در هم دیگی خانه خدا چندین سال به درازا کشید و به همین مناسبت به وی لقب «جار اللّه» یعنی همسایه خدا داده شد که مراد از آن هسمایگی و اقامت ایشان در کنار خانه خدا در شهر مکه است. وی سپس از مکه به خوارزم برگشت و در شهر جرجان خوارزم ساکن شد. در آن جا به مرض مبتلا شد و پس از آن وفات نمود. تاریخ نویسان وفات وی را شب عرفه سال 538 ق ضبط نموده اند. ادبیات عرب را از ابو الحسن على بن مظفر نیشابوری و ابو منصور اصفهانی فرا گرفت. داوودی در طبقات المفسرین می گوید: «زمخشری وارد بغداد شد و از ابو الخطاب بن نظر و ابو سعد شقانی و شیخ الاسلام ابو منصور حارث و گروهی دیگر از دانشمندان علم و معرفت آموخت. زمخشری آثار سود مندی تألیف نموده و به یادگار گذاشته است که از آن جمله است: الکشاف عَنْ حَقَائِقِ غَوَامِضِ التَّنْزِيلِ الْفَائِقِ فِي غَرِيبِ الْحَدِيثِ ، أَسَاسُ الْبَلَاغَةِ الْمَقَامَاتِ فِي أَمْثَالِ الْعَرَبِ ، رَبِيعُ الْأَبْرَارِ وَ فُصُوصُ الاخبار مُتَشَابِهُ أَسْمَاءِ الرُّوَاةِ ، أَطْرَافُ الذَّهَبِ ، النموذج الرائض فِي الْفَرَائِضِ ، النصائح الْكِبَارِ .
7- تفسیر کشاف، ج 1، ص 368
8- واژه عربی تابعین جمع تابع یا تابعی است. به نظر بیشتر عالمان مسلمان صرف ملاقات با یک یا چند تن از صحابه برای طلاق تابعی بر فرد کافی است. اما به عقیده خطیب بغدادی مصاحبت و مجالت با صحابه نیز ضرورت دارد بر خلاف صحابه که برای آن ها صرف دیدار با رسول اکرم در کسب عنوان صحابی کفایت می کند. این جنان معتقد بود که تابعی باید در سِنّی باشد که قادر به حفظ کردن حدیث از صحابه باشد؛ از این رو، خلف بن خلیفه از اتباع تابعین (طبقه پس از تابعین) شمرده شده، اگر چه در کودکی عمرو بن حریث را دیده بود برخی از علماء، علاوه بر شنیدن حدیث، طول ملازمت با صحابه و برخورداری از قوه تمیز را هم شرط کرده اند، اما بدون شک مهم ترین شرط در مورد تابعی همان دیدار او با صحابی است. این صلاح شرط دیدار را کافی دانسته و این خبر همین رأی را اختیار کرده است. برخی چند تن از تابعین را که شنیدن حدیث آن ها از صحابه به اثبات نرسیده معرفی کرده اند. به عقیده ایشان شرط دیدار از روایتی از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به دست می آید که فرمود: ﴿ طوبی لِمَنْ زانی وَ آمَنَ بی وَ طُوبَى لِمَنْ رأی مِنْ رأني ﴾ خوشا به حال کسی که مرا دیده و به من ایمان آورده است و خوشا به حال آن کس که کسی را که مرا دیده، دیده باشد.» اصطلاح تابعیین از آیه ﴿ وَ السَّابِقُونَ الأولون من المُهاجِرينَ وَ الأنصَارِ وَ الذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رضِيَ اللّه عَنْهُمْ وَ رَضُو عَنهُ... ﴾ . گرفته شده است. البته در این آیه الدین البعوهم ﴾ در معنای اصطلاحی تابعین به کار نرفته است زیرا در بین پیروان پیشگامان اوليه (السابقون الاولون) گروهی از صحابه هم قرار داشته اند. ممکن است که این اصطلاح از کلام رسول اکرم گرفته شده باشد که درباره اویس قرنی - فرمود: ﴿ إِنَّ خَيْرَ التَّابِعِينَ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ أُوَيْسٍ ﴾ بهترین تابعین مردی به نام اویس است. به تدریج تابعین به همه کسانی گفته شد که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را ندیده بودند و در نتیجه احکام و مسائل شرعی را از صحابه فرا گرفته و راوی روایات آنان شده بودند. تعداد تابعین بسیار و شمارش ناپذیر است؛ زیرا در زمان رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در حدود 114 هزار صحابی وجود داشت و چون شرط تابعی بودن دیدار با یکی از صحابه است و صحابه نیز در بلاد مختلف پراکنده بوده اند، تعداد تابعین خارج از محاسبه می گردد، به ویژه آن که برخی از صحابه تا پایان قرن نخست زنده بوده اند و آخرین فرد تابعین نیز در 180 ق از دنیا رفته است. در خصوص طبقات تابعین و افضل تابعین اختلاف نظر وجود دارد. نخستین کسی که از تابعین در گذشت ابو زید معمر بن زید بود که در سال 30 ق کشته شد و آخرین کس خلف بن خلیفه (متوفی 180 ق.) بود. از دیدگاه تاریخی نیز نقش تابعین را در شکل گیری جریان های متفاوت و متعدد فکری و ادبی نمی توان نادیده گرفت. اینان گذشته از سهم برجسته ای که در پیدایی علوم حدیثی داشته اند در تفسیر فقه، سیره نویسی مغازی و تاریخ هم مؤسس به شمار می آیند. این امر مورد توجه خاور شناسان بوده و آنان در باب نقش تابعین و صحابه و شکل گیری ساختار استادها که تمامی روایات را به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می رساند. آرای گوناگونی ابراز کرده اند.
9- دانش نامه فاطمی، ج 1، ص 330

3. آیه اطعام (در سوره انسان)

﴿ وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ﴾، (1) و غذای (خود) را با این که به آن علاقه و نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند!»

سوره دهریا ﴿ هَلِ اتی ﴾ در مدینه بر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد. 18 آیه این سوره (5 تا 5 تا 22) درباره حضرت زهرا، علی و حسنین علیهم السلام است. حضرت علی علیه السلام مقدارى جو تهیه کرد و به خانه برد تا فاطمه علیها السلام با آن نان تهیه کند. در این زمان حسن و حسین علیهما السلام بیمار بودند. آنان نذر کردند سه روز برای شفای دو فرزند شان روزه وفای به نذر، بگیرند. هنگام افطار هر روز فقیر، یتیم و اسیری آمدند و تقاضای کمک کردند، آنان غذای خود را هر روز به یکی از آنان دادند. (2) به دنبال این انفاق عظیم سوره دهر نازل شد. حاکم حسکانی (3) از 19 طریق از منابع اهل سنت حدیث را نقل کرده که طریق آن صحیح است. بر اساس این سوره پنج ویژگی این خاندان از جمله حضرت زهرا علیها السلام عبارتند از:

1- وفای به نذر

2- ترس از روز قیامت که آسیبش گسترده است

3 - اطعام طعام در عین دوست داشتن و نیاز

4- اطعام برای خدا بدون چشم داشت مادی

5- ترس از خدا در روزی که عبوس و هول ناک است.

در پاسخ این ایثار بزرگ، آیاتی از این سوره، بهشت و نعمت های آن را به این خاندان اختصاص داده است.

آلوسی (4) تعبیر جالبی دارد، او ذیل این سوره در تفسیر روح المعانی (5)

خداوند در این سوره از همه نعمت های بهشتی نام برده امّا از حور العین نامی به میان نیاورده است و حال آن که در آیات دیگر که نعمت های بهشتی را بیان می کند، مکرّراً سخن از حور العین می گوید؛ از قبيل: ﴿ وَ حُورُعِينُ كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُ الْمَكْنُونِ ﴾ (6) ، ﴿ كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ ﴾؛ (7) ﴿ وَ عِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينُ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُون ﴾... (8) سرّش این است که این سوره درباره ابرار است که در رأسش

ص: 27


1- سوره دهر، آیه 8
2- مجمع البیان، ج 1، ص 209
3- حاکم حسکانی: قاصی ابو القاسم، عبید اللّه بن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسكان قرشی عامری نیشابوری، معروف به ابن حذاء (این حداد) از علمای بزرگ قرن پنجم هجری است. عبید اللّه در نیشابور در خانواده ای اهل علم به دنیا آمد. او از همان کودکی در محضر پدر و پدر بزرگ خود به فرا گیری علم و دانش مشغول شده و خود را آماده کرد تا یکی از چهره های بزرگ علم و دانش در جهان اسلام گردد. خاندان وی خاندانی اهل علم و مشهور بودند. جد بزرگ آن ها امیر عبد اللّه بن عامر بن کریز در زمان خلافت عثمان منطقه خراسان را فتح کرده بود و مردم آن سامان به دست وی مسلمان شده بودند. از این جهت خاندان وی از عزت و احترام خاصی در نزد مردم برخوردار بودند. پدر بزرگش احمد بن محمد بن احمد (320 -223 ق ) از روات حدیث بود و از ابو اسحاق بزازی و ابو عمرو بن مطر، ابو الحسن بن بندار صیرفی روایت نقل کرده است. پدرش بن محمد (363- 250 ق.) نیز واعظی مشهور بود وی روز های یکشنبه در مسجد مربعه در شهر نیشابور مجلس وعظ و خطابه داشت. او گاهی به شغل تجارت و گاهی نیز عهده دار مناصب حکومتی بود؛ ولی بعداً به انزوا و عبادت روی آورد. عمویش عبد الرحيم بن احمد بن محمد، مردی صالح، عابد و زاهد بود. او از علمای نیشابور ،عراق، حجاز و شام روایت شنیده بود سه تن از فرزندان وی از راویان حدیث به شمار می آیند. حاکم حسکانی از علمای مشهور دوران خود بود. بسیاری از روات حدیث پای درس او می آمدند تا از او روایت بشنوند و با اجازه روایت بگیرند. او شیخی فاضل و دارای مجلس وعظ و خطابه بود و خود نیز از علمای فراوانی روایت شنیده و یا اجازه روایت داشت برخی او را از علمای اهل تسنن و پیرو مذهب حنفی می دانند و برخی دیگر او را از علمای شیعه می دانند که تقیه می کرده است. این طاووس درباره ایشان می گوید: « الحاکم الْحَسْكَانِيِّ كَانَ مِنْ أَعْيَانِ رِجَالِ الْجُمْهُورِ»، حاكم حکانی از شخصیت های برجسته علمای اهل تسنن بود. ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ می گوید: « دو وَجَدْتَ لَهُ مَجْلِسم النَّوَاصِبِ الشَّمْسِاً يَدُلُّ عَلَى تُشَيِّعُهُ وَ خَبَّرْتُهُ بِالْحَدِيثِ وَ هُوَ تَصْحِيحِ خَبَرٍ رَدِّ الشَّمْسِ وَ ترغي»، کتابی از ایشان یافته ام که دلالت بر شیعه بودن ایشان دارد و آن «تصحیح رد الشمس ...» است. او به شهر مرو سفر کرد تا از علمای آن دیار بهره برد و از آن ها روایت بشنود. علاوه بر آن، او خود نیز در آن جا جلسات درس برقرار نمود و جمع فراوانی از مشتاقان علم و دانش را پروانه وار به دور خود جمع کرد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. حاکم حسکانی از بسیاری مشایخ روایی آن دوران اجازه روایت دارد. حاکم حسکانی نزد علمای فراوانی به فراگیری علم و دانش پرداخت و از محضر درس آنان بهره برد و علمای فراوانی نیز از محضر درس وی بهره برده اند. از تالیفات وی می توان به این عناوین اشاره کرد: شَوَاهِدُ التَّنْزِيلِ لقواعد التَّفْضِيلِ فِي الْآيَاتِ النَّازِلَةِ فِي أَهْلِ الْبَيْتِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ فَضَائِلِ شَهْرِ رَجَبٍ؛ خَصَائِصِ عَلِىُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فِي الْقُرْآنِ : تَصْحِيحِ خَبَرٍ رَدِّ الشَّمْسِ وَ ترغيم النَّوَاصِبِ الشَّمْسِ. سر انجام قاضی محدث، ابو القاسم عبيد اللّه بن عبد اللّه حسکانی پس از عمری خدمت به علوم و معارف محمد و آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم در حدود سال 490 ق. دیده از این دنیا فرو بست و به دیار باقی شتافت.
4- آلوسی:ابو الثناء سید محمود شهاب الدین افندی (1270-1217 ق)، فرزند صلاح الدین ملقب شهاب آلوسی فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد بود. سید محمود، از کودکی نزد پدر و جمعی از استادان ادب درس خواند و به سبب هوش مندی و داشتن حافظه ای قوی در کسب علم به سرعت پیش رفت چنان که در 13 سالگی شرحی بر قَطرُ النَّدی نوشت. سپس از بسیاری از عالمان مشهور بغداد اجازه روایت یافت و خود در شمار استادان بزرگ در آمد و ملقب به «علامه» شد. آن گاه متولی مدرسۀ مرجانیّه بغداد و موقوفات آن گردید. سر انجام در 1228 ق، با آن که او خود شافعی مذهب بود به سبب مذاهب دیگر و شاید گرایش به آرای ابو حنیفه مفتی پیروان مذهب حنفی شد. وی در همین مقام بود تا بر اثر مخالفت والی ترک بغداد، از کار بر کنار شد و در 1262 ق - احتمالاً به قصد شکایت و داد خواهی - از راه موصل، ماردین، دیار بَکر، آرزِروم و سیواس به آستانه (استانبول) رفت. اما ظاهراً صدر اعظم روی خوش به او نشان نداد و وی بدان چه می خواست دست نیافت. با این همه سفر او بار پر بار بود، زیرا با بسیاری از بزرگان علم دیدار کرد؛ ارسلطان عبد المجید نشان افتخار دریافت داشت و دو کتاب در باب این سفر نوشت. پیداست که آلوسی در روزگار خود، شهرتی عظیم کسب کرده بود اشعاری که در مدح و رثای او سروده شده به صورت کتبی تدوین شده است. شهرت علمی آلومی بیشتر به سبب تفسیر معروف روح المعانی است؛ اما وی عموماً به حوادث تاریخی علاقه نشان داده است و این امر از نامه ها و کتاب های تراجمی که از وی برجای مانده به خوبی پیداست. در زمینه لغت نیز آثاری دارد که گویا از دوران جوانی اوست.
5- روح المعانی: تفسير آلوسی با نام روح المعانی اثر سید محمود تفسير الوسی با نام روح المعانی اثر سید محمود افندی آلوسی بغدادی فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد است. تفسیر آلوسی گسترده ترین تفسیری است که پس از تفسیر فخر رازی به شیوه کهن ظهور یافته است؛ بلکه می توان گفت: نسخه دوم تفسیر رازی است ولی با اندکی تغییر. این تفسیر، یک دایرة المعارف تفسیری طولانی و مفصل است که تقریباً از حجم و حدود تفسیری خارج شده است. این کتاب در بردارنده اقوال و آرای علمای گذشته و شامل گزیده هایی از تفاسیر پیشین و بیشتر از همه از تفسیر فخر رازی بهره برده است و در این تفسیر سخن به درازا کشیده شده و مسائلی مطرح شده است که چندان فایده ای ندارد و گاه از مرز تفسیر بودن بیرون رفته، موجب ملال و خستگی می گردد. آلوسی در تفسیر درباره مسائل اصول و فروع، نسبت به مذهب سلف تعصب ورزیده و آشکارا آن را بیان می دارد، به همین علت در بسیاری از موارد، ادب نویسندگی را رعایت ننموده است. آلوسی در این تفسیر، شیوه بد بینی به شیعه و تهمت های ناروای سلف خویش را دنبال کرده، در هر مناسبت و گاه بدون مناسبت تهمت هایی به شیعه که در سخن دیگران هم یافت نمی شود؛ مثلاً درباره سوره ساختگی الولایه که نویسنده زردشتی دبستان المذاهب بی جهت آن را به شیعه نسبت داده و در هیچ یک از منابع شیعه یافت نشده است، آلوسی با کمال جسارت آن را به ابن شهر آشوب نسبت می دهد و می گوید آن را در کتاب مثالب آورده است.
6- سوره واقعه، آیات 22 و 23
7- سوره الرحمن ، آیه 58
8- سوره صافات، آیات 48 و 49

حضرت زهرا علیها السلام قرار دارد. ﴿ رَعايَةٌ لِحُرْمَةِ البَتُول وَ قُرَّةِ عَيْن الرَّسُول ﴾؛ (1) یعنی چون خداوند در این سوره پاداش های بهشتی امیر المؤمنین علیه السلام و خاندان آن حضرت را که در رأس ابرار قرار گرفته اند بیان می کند، سزاوار نبود با وجود حضرت بتول قرة العین رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم در کنار علی علیه السلام سخن از حور العین به میان آید و آن ها به عنوان پاداش بهشتی به علی علیه السلام ارائه شوند و لذا خداوند برای حفظ حرمت آن ریحانه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم از حور العین نامی نبرده است از است.

4. آيه مودت

﴿ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ﴾ (2)

گروهی از انصار خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسیدند و گفتند: تمام اموال ما در اختیار شما ست به هر شکل که صلاح می دانید هزینه کنید. به دنبال این پیشنهاد علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و دو فرزندان شان این آیه نازل شد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پرسیدند: مراد از قربی کیست؟ فرمود: علی علیه السلام و فاطمه و دو فرزندان شان. حاکم حسکانی این حدیث را با 8 سند آورده است. (3)

امام باقر علیه السلام فرمود: ائمه معصومین علیهم السلام مصداق آیه مودت هستند. (4)

مرحوم آیت اللّه العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی (5) در تعلیقه کتاب احقاق الحق (6) از 46 نفر از بزرگان اهل سنت سند های مربوط به نزول آیه در مورد اهل بیت علیهم السلام را آورده است. (7)

مرحوم سید هاشم بحرانی (8) در کتاب غاية المرام (9) 17 روایت از طریق اهل سنت و 22 روایت از طریق شیعه در مورد شأن نزول آیه مودت که درباره اهل بیت علیهم السلام اسلام است را ذکر کرده است. (10)

ص: 28


1- ﴿ و مِنَ اللَّطَائِفِ عَلَى القَوْلِ بِنُزُولِها فِيهِمْ أَنَّهُ سُبْحانَهُ لَمْ يَذْكُرْ فِيهَا الحُورَ العِينَ وَ إِنَّمَا صَرَّحَ عَزَّ وجَلَّ بِوِلْدانِ مُخَلَّدِينَ رِعايَةً لِحُرْمَةِ البَتُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الرَّسُولِ لِئَلَّا تَثُورَ غَيْرَتُها الطَّبِيعِيَّةُ إِذا أَحَسَّتْ بِضُرَّةٍ و هي في أَفْوَاهِ تَخَيُّلاتِ القِباعِ البَشَرِيَّةِ وَ لَوْ فِي الجَنَّةِ مَرَّةً. و لا يَخْفى عَلَيْكَ أَنَّ هَذَا زَهْرَةُ رَبِيعٍ و لا تَتَحَمَّلُ الفَرْكَ ثُمَّ التَّذْكِيرِ عَلى ذَلِكَ أَيْضًا مِن بِابِ التَّغْلِيبِ ﴾؛ روح المعانی، ذيل سوره انسان
2- ﴿ ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُور ﴾؛ شوری ، 23
3- شواهد التنزيل، ج 2، ص 189
4- ﴿ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَاءِ عَنْ مُثَنَّى عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام ﴾، الکافی، ج 1، ص 413.
5- .آیت اللّه مرعشی نجفی: سید شهاب الدین مرعشی نجفی از مراجع تقلید شیعه پس از آیت اللّه بروجردی است. وی در 20 صفر 1315 ق. (1276 ش) در نجف به دنیا آمد. آیت اللّه مرعشی از سادات مرعشی است که پس از سی و سه واسطه به امام سجاد علیه السلام می رسد. پدر وی، سید محمود مرعشی و مادرش، نوه آیت اللّه سید مهدی حسینی بود. او در 27 سالگی به اجتهاد رسید. مرعشی از شاگردان شیخ عبد الکریم حائری و آقا ضیاء عراقی بود و از محضر سید علی قاضی، سید احمد کربلایی و میرزا جواد ملکی تبریزی بهره برد. گرایش سیاسی او موافق با امام خمینی رحمه اللّه علیه مانده بود و این روحیه در بارز ترین شاگردانش نیز دیده می شود. او، کتاب خانه ای را تأسیس کرد که امروزه از لحاظ تعداد و کیفیت نسخه های خطی کهن اسلامی نخستین کتاب خانه ایران و سومین کتاب خانه جهان اسلام به شمار می رود. او هیچ گاه برای سفر حج، مستطیع نشد و مدرسه های مرعشیه شهابیه، مهدیه و مؤمنیه را تأسیس کرد. مهم ترین تألیفاتش، تعليقات احقاق الحق، مشجرات آل الرسول، طبقات النسابين و حاشيه بر عمدة الطالب هستند. او برای نوشتن برخی کتاب های خود به کشور های مختلفی سفر کرد و با دانشمندان ادیان مختلف به گفتگو نشست. آیت اللّه مرعشی را بنا به وصیت خودش در کتاب خانه اش واقع در خیابان ارم -قم دفن کردند عمید زنجانی داماد آیت اللّه مرعشی نجفی بود.
6- حقاق الحق:إحقاق الحق و إزهاق الباطل مشهور به احقاق الحق، کتابی کلامی نوشته شهید قاضی نور اللّه شوشتری (متوفای 1019 ق.) عالم شیعه است. شوشتری این کتاب را در دفاع از تثبیت ولایت و امامت امیر مؤمنان علیه السلام و تبیین اندیشه های کلامی شیعه و در ردّ کتاب ابطال نهج الباطل و اهمال كشف العاطل نوشته فضل اللّه بن روز بهان عالم شافعی نوشته است. قاضی نور اللّه به علت نگارش این کتاب شهید شد. پژوهش های متعددی در حوزه ترجمه و شرح پیرامون این اثر صورت گرفته است. سید نور اللّه حسینی مرعشی در سال 956 ق. در شهر شوشتر از شهر های خوزستان به دنیا آمد. نسب وی به امام سجاد علیه السلام می رسد. پدر او «سید شریف الدین»، از علمای بزرگ عصر خود بود که تألیفات و تصنیفاتی نیز در علوم نقلی و عقلی دارد. قاضی نور اللّه شوشتری با اقتباس از آیه شریفه ﴿ وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زهوقاء﴾ أَثَرِ خود را احقاق الْحَقِّ و ازهاق الْبَاطِلِ ﴾ به معنای اثبات کردن حق و نابود کردن باطل نامیده است تا خواننده را به کتاب خدا و احقاق حق فرا خواند. روشی که مؤلف در پیش گرفته است روش مناظره است که در آن از فن جدل بهره می برند. قاضی نور اللّه بعد از خطبه، در مقدمه کتاب متن خطبه این روزبهان را به صورت کامل نقل می کنند و سپس به نقد و ارزیابی آن می پردازد. سپس کلمه به کلمه فقراتی از نهج الحق علامه حلی را با جمله: «قَالَ الْمُصَنِّفُ رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ» يَا «يقول رَحِمَهُ اللَّهُ» نقل می کند. به دنبال آن ردیه فضل بن روزبهان با جمله: «قال الناصبي خفضه اللّه» را می آورد و سپس در رّد گفته فضل، نظر مستدل خود را در تجزیه و تحلیل حقایق از لحاظ تاریخی و منطقی ارائه می کنند. قاضی نور اللّه شوشتری در این کتاب قصد داشته تشیع را در اصول و فروع معرفی کند و کج اندیشی های مخالفان را روشی نماید؛ از این دور اصول و فروع دین را هم زمان و به صورت تطبیقی بین شیعه و سنی بحث کرده و مطالب خود را در هشت مسئله تقسیم کرده اند که عبارتند از: ادراک؛ نظر و فکر؛ صفات خداوند، نبوت؛ امامت؛ معاد؛ اصول فقه و مسائل فقهی که از نظر اهل سنت با قرآن و سنت نبوی مخالف است. وحید بهبهانی می نویسد: هر کس در صدد استحکام بخشیدن به عقاید خویش است به احقاق مراجعه کنید که این کتاب او را از سایر کتب بی نیاز می سازد. محقق نمی صاحب قوانین می گوید: معتقدم اگر خود علامه حلّی به ردّ کلمات این روزبهان اقدام می کرد از عهده آن، چنان که قاضی شهید بر آمده است. بر نمی آمد. محمدتقی مجلسی می نویسد: لازم است هر شیعه ای نسخه ای از این کتاب را داشته و از آن استفاده نماید. ترجمه احقاق الحق به فارسی با نام «ترجمان الحق و لسان الصدق»، توسط میرزا محمد نائینی متوفای سال 1305 ق. و «ايضاح احقاق الحق» توسط سید نصیر الدین حسین بن عبد الوهاب طباطبایی بهبهانی که در کربلا موجود است. متین احقاق به همراه ملحقات آن که توسط گروهی زیر نظر آیت اللّه مرعشی نجفی تهیه و تدوین شده است در 36 جلد منتشر شده است که سه جلد آخر، فهرست مطالب این مجموعه است. آیت اللّه مرعشی مقدمه ای مفصل با عنوان «الثالي المنتظمة وَ الدُّورِ الثَّمِينَةِ»، در آغاز این مجموعه نگاشته است. محتوای جلد اول تا جلد چهارم متن احقاق و ملحقات است، اما مجلدات بعدی فقط ملحقات است.
7- احقاق الحق، ج 3، ص 2 تا 18
8- هاشم بحرانی: سید هاشم بن سلیمان تویلی بحرانی مشهور به علامه بحرانی از فقها، محدثین و مفسرين شیعه در قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم قمری و اهل بحرین است. نام کامل او، هاشم بن سليمان بن اسماعیل حسینی تویلی، از نوادگان سید مرتضی علم الهدی است و نسیش به واسطه او به امام موسی بن جعفر علیه السلام می رسد. بحرانی در خانواده ای روحانی در کشکان از قرای توبلی حاکم نشین آن روز بحرین زاده شد. ولادت او را در حدود سال 1050 ق دانسته اند. در منابع اطلاعی درباره دوران تحصیل او یافت نمی شود. درباره استادان او نیز آگاهی چندانی در دست نیست و از میان آنان تنها برخی از مشایخ اجازه او شناخته شده اند. بحرانی ظاهراً بخش مهمی از تحصیل خود را در وطنش گذراند و آن گونه که از برخی شواهد بر می آید، سفر هایی نیز به نجف و مشهد داشته است. بحرانی در بحرین از موقعیت ممتازی برخوردار بود و پس از در گذشت مرجع دینی بزرگ وقت، محمد ین ماجد ماحوری، ریاست علمی و مسند فتوایی بحرین را بر عهده گرفته و به جز تألیف و تدریس زعامت فقهی و مرجعیت دینی - اجتماعی را نیز بر عهده داشت. بحرانی مقام قضا و رسیدگی به امور حسبه را نیز بر عهده داشت و به سامان دهی امور اجتماعی می پرداخت و به کار مظلومان و ستم دیدگان رسیدگی می کرد. برخورد پر صلابت او با سلاطین و حکام بحرین و مبارزه مجدانه او با ستم و چپاول و پایداری در امر به معروف و نهی از منکر، محبوبیتی عمیق در میان مردم به او بخشیده بود. سید هاشم بحرانی، چنان که از آثارش بر می آید، از علمای اخباری بوده است و تأکید او بر لزوم فراگیری همه دانش های دینی از اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در مقدمه البرهان معرف دیدگاه اوست. بحرانی تا پایان عمر به تدریس اشتغال داشت به رغم تألیفات فراوانی که از او گزارش شده است. و با وجود جایگاه اجتماعی او به عنوان مرجعی دینی، هیچ رساله فتوایی با نظرات قاطع فقهی در لا به لای آثار او دیده نشده است. برخی به همین دلیل او را به کم بودن بضاعت فقهی که در اکثر دوران ها از مهم ترین علوم اسلامی به شمار می آمده، متهم کرده اند؛ اما برخی بر این عقیده اند که وی بر اثر تقوایی که داشته، از نوشتن رساله فتوایی خود داری کرده و به جای آن به گزارشی از مصادر فتوا در کتاب های خویش یا در خواب استفتائات پرداخته است؛ چنان که این روش در تاریخ فقه امامیه سابقه دارد. علامه بحرانی تألیفات بسیاری دارد که تعداد آن ها را بالغ بر 75 اثر شمرده اند، برخی آثار چاپ شده وی عبارتند از: «البرهان في تفسير القرآن» که یکی از مهم ترین تفاسیر روایی شیعه است. در موضوعات علوم شرعی، قصص، احادیث نیوی و مهم تر از همه فضایل اهل بیت علیهم السلام و تناسب آن ها با آیات قرآنی تألیف شده است. ترتيب التهذيب؛ حِلْيَةُ الابرار فِي أَحْوَالِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاطهارة مَعَالِمَ الزلفي فِي مَعَارِفُ النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ الْأُخْرَى ؛ بَهْجَةِ النَّظِرَةِ غَايَةِ الْمَرَامِ وَ حَجَّةً الْخِصامِ فِي تَعْيِينِ الامام مِنْ طَرِيقِ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ، شامل احادیث شیعه و سنی در فضایل امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام . این کتاب در زمان ناصر الدین شاه به دست شیخ محمد تقی دزفولی با عنوان كفاية الخصام به فارسی ترجمه شد؛ الانصاف في النص على الأئمة الاثنى عشر و كتاب مدينة المعاجز، درباره معجزات ائمه التي عشر علیهم السلام. علامه بحرانی در 1107 یا 1109 ق، وفات یافت و پیکرش در توبّلی در گورستان مشهور «ماتینی»، بحرین به خاک سپرده شد. مقبره او بعد ها زیارت گاه شد.
9- غاية المرام: غَايَةُ الْمَرَامِ وَ حَجَّةً الْخِصامِ فِي تَعْيِينِ الْإِمَامُ مِنْ طَرِيقِ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ» کتابی کلامی به زبان عربی، نوشته هاشم بن سلیمان بحرانی، عالم شیعه قرن یازدهم است. این کتاب مجموعه ای از احادیث شیعه و سنی در فضایل امام علی علیه السلام و ائمه شیعه ای است. این کتاب در زمان ناصر الدین شاه قاجار به دست شیخ محمدتقی در فولی با عنوان کفایة الخصام به فارسی ترجمه شد. کتاب دارای مقدمه و دو مقصد و یک خاتمه است: مقصد اول، شامل 67 باب درباره اثبات امامت علی بن ابی طالب و فرزندان امام؛ این بخش از کتاب در سال 1100 ق. خاتمه یافته است. مقصد دوم، شامل 246 باب درباره فضائل و اوصاف امامان علیهم السلام که در سال 1102 ق پایان پذیرفته است. بحرانی در هر باب روایات فریقین را می آورد و سخن خود را مستند می سازد. در پایان در رساله از ابو عثمان بن عمر جاحظ آورده که در آن مقدم بودن حضرت علی علیه السلام بر سایر خلفا بیان شده است. در این کتاب، مؤلف به برخی از کتاب های اهل سنت استناد کرده است. این کتاب در 7 جلد با تحقیق سید علی عاشور در بیروت و در مؤسسة التاريخ العربی در سال 1422 ق، منتشر شد.
10- غاية المرام، ج 3، ص 230 تا 244

5. سوره کوثر

این سوره در مکه نازل شد عاص بن وائل (1) که از سران مشرکان بود پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد و مدتی با حضرت گفتگو نمود. او وارد مسجد الحرام شد، مشرکان از او پرسیدند: با چه کسی صحبت می کردی ؟ گفت: این مرد ابتر! یعنی کسی که پسر ندارد و نسل او منقطع است. این جا سوره کوثر نازل شد.

در معنای کوثر 26 معنی ذکر شده است از جمله قرآن، اسلام، توحید، نماز، معجزات، نبوت، اصحاب زیاد، پیروزی در نبرد ها، علماء، شفاعت، حوض کوثر (2) در قیامت.

به باور بسیاری از مفسران، حضرت زهرا علیها السلام او و فرزندانش یکی از مصادیق بارز کوثر هستند که به عنوان تسکین بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم این سوره نازل شد. (3)

این معنا با شأن نزول آیه نیز انطباق دارد؛ البته با توجه به وسعت معنای کوثر هیچ مانعی ندارد آیه شامل مصادیق متعددی باشد که بالا ترین مصداقش حضرت زهرا علیها السلام است.

جمع بندی

در مورد تعداد آیات مربوط به حضرت زهرا علیها السلام اتفاق نظر وجود ندارد. برخی 5 آیه ذکر کرده اند و برخی رقم آن را 135 رسانده اند؛ مانند مؤلف كتاب «فضائل فاطمة الزهرا علیها السلام فى الذكر الحكيم» (4) جناب علی حیدر مؤيد.

انگیزه نویسنده از عدد 135 انطباق نام فاطمه علیها السلام به حروف ابجد (5) بر 135 است. به نظر می رسد این اختلاف نظر، ناشی از آیات مستقیم و آیات تأویلی است. آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که بر اساس روایات یکی از مصادیق بارز آن حضرت زهرا علیها السلام است. و یا باطن آیه به آن حضرت بازگشت داده شده است؛ مانند آیه نور (6) ، آیه ليلة القدر، آیه شجره طيبه (7) و آيه ذا القربى. (8)

ص: 29


1- عاص بن وائل: عاص بن وائل سهمی، از افرادی بود که پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم را بسیار مورد اذیت قرار می داد. محققان اسلامی او را جزء پنج نفری دانسته اند. که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مسخره می کردند و خداوند آيه ،﴿ إِنَّا كَفَيْناكَ المُستَّهزِئين ﴾ را درباره این افراد نازل فرمود. برخی از مفسران شان نزول سوره کوثر را در جواب عاص بن وائل دانسته اند. ابن عباس می گوید: «عاص بن وائل که از سران مشرکان بود، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد و مدتی با حضرت گفت و گو نمود، گروهی از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند. هنگامی که عاص بن وائل وارد مسجد شد به از گفتند با که صحبت می کردی ؟ گفت: با این مرد ابتر این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که عبد اللّه پسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفته بود و عرب کسی را که پسر نداشت ابتر می نامید.» به علاوه، مفسران شان نزول برخی آیات دیگر را نیز کار قبیح عاص می دانند. از عاص فرزندانی نیز باقی ماندند که در تاریخ نام آن ها آمده است. معروف ترین آن ها عمرو بن عاص مشاور و مغز متفکر معاویه است که بعد ها به حکومت مصر نیز رسید.
2- حوض کوثر: حَوض واژه عربی است، به معنای محل جمع شدن آب با جایی که برای نگهداری آب در زمین ساخته می شود و در منابع جدید تر آن را به برکه و آبدان معنا کرده اند. واژه حوض با اضافه تشریفی به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حوض نبی در بسیاری از منابع آمده است. حوض کوثر یکی از جایگاه های قیامت است و بر اساس حدیث نقلین و روایات دیگر، در روز قیامت، قرآن و اهل بیت علیهم السلام در کنار این حوض بر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم وارد می شوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با مؤمنان امّت خویش در کنار آن حوض دیدار می کند. در آثار اسلامی، امام على علیه السلام نخستین کسی دانسته شده است که کنار حوض به حضور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می رسد و مانع آمدن منافقان به کنار حوض می شود. بنابر روایات شیعه و اهل سنت حضرت علی ساقی حوض یا ساقی کوثر است. واژه حوض و مشتقات آن در قرآن نیامده است؛ ولی برخی از مفسران واژه کوثر را در نخستین آیه سوره کوثر همان حوض پیامبر می دانند که آب آن از شیر سفید تر و از عسل گوارا تر است. عالمان دین احادیث حوض را متواتر و اعتقاد به وجود حوض را از شرایط ایمان شمرده اند. ابن بابویه (شیخ صدوق) باور به وجود آن را از اعتقادات شیعه امامیه داشته است. گستره این حوض و شمار جام های کنار آن، در بسیاری از منابع کهن اسلامی به تفصیل آمده است. در روایاتی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم وسعت این حوض پیش از فاصله عدن با عمان با کعبه تا بیت المقدس با صنعا نا بصری و تعداد جام های آن بیش از شمار ستارگان دانسته شده است. بنابر حدیثی نیوی، آنان که پس از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرتکب بدعت شوند به حوض راه نمی یابند. هم چنین در روایات آمده است که هر کس به حوض پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم باور نداشته باشد به کنار آن راه نمی یابد.
3- الميزان، ج 20، ص 370
4- 17.فضائل فاطمة الزهرا فى الذكر الحكيم: پژوهشی است در فضایل و شخصیت فاطمه زهرا علیها السلام از نگاه قرآن که توسط علی حیدر مؤید نوشته شده است. نویسنده، 135 آیه از آیات قرآن را در ارتباط با فاطمه زهرا که سر فصل های مطالب کتاب نیز هست. گرد آورده و ضمن ذکر این آیات روایاتی را که گواهی بر ارتباط آن آیه با فاطمه زهرا علیها السلام دارد از منابع تفسیری مناقب و کتاب های تاریخی شیعه و سنی جمع آوری کرده و با عنوان «اقوال» به شرح و تفسیر آیه ذکر شده پرداخته و مستندات خود را بیان کرده است. مؤلف از ذکر آیه ها و روایت های مرتبط، خود نیز، به شرح و تفصیل و بررسی آن ها پرداخته و مطالب روایت ها را جمع بندی کرده است. انوار پنج گانه عظمت نور فاطمه علیها السلام؛ کلمات اللّه؛ دوستی فاطمه علیها السلام ، شرط ایمان است؛ فاطمه علیها السلام افضل زنان؛ ظلم به فاطمه علیها السلام از گناهان کبیره است؛ فاطمه علیها السلام در بهشت؛ خانه فاطمه علیها السلام ، خانه ای از خانه های الهی است؛ احترام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام و تسبیح فاطمه علیها السلام ، از جمله عنوان هایی هستند که برای آیات ذکر شده در این اثر بیان شده اند. ترتیب مطالب کتاب بر حسب ترتیب کنونی سوره ها و آیه های قرآن است و برای هر یک از آیه ها، عنوانی مطابق محتوای آن ها برگزیده شده است.
5- حروف ابجد: صورت هشت گانه حروف جُمل که با نام اولین صورت (ابجد) معروف است. حروف اَبجَد شیوه ای برای مرتب سازی حروف زبان عربی است که برپایه الفبای اولیه خط فنیقی مرتب شده اند. گاهی این شیوه در شماره گذاری موارد یا صفحات به کار می رود. برای آسانی حفظ کردن ترتیب این حروف، هر چند تا حرف پیاپی به شکل واژه در آمده و تلفظ می شوند. این واژه ها عبارتند از: «أَبْجَدْ - هَوَّزْ - حطّى - كَلَمَنْ - سَعْفَصْ - فَرَشْتُ - ثَخَّذ - ضَظِغ» از الفبای ابجد برای متناظر کردن اعداد و واژه ها نیز استفاده می شود. به این ترتیب که برای هر حرف واژه ای که بخواهند به عدد تبدیلش کنند، عدد متناظر را از جدول حروف ابجد بر می دارند و اعداد به دست آمده را جمع می زند. برای نمونه در این روش واژه «علی» برابر با «110» می شود. هم چنین یا علی، برابر با «121» می باشد. برخی افراد برای این شماره ها ویژگی های فرا طبیعی فائلند.کاربرد های حروف ابجد از این قرار است: الف) ترتیب بندی: در خیلی از متون، در ترتیب بندی موارد به جای شماره گذری از این حروف استفاده می شود. در برخی کتاب ها نیز صفحات مقدمه با حروف ابجد شماره گذاری می شوند. اگر تقسیمات مورد نظر از ده بیشتر بود، بعد از «ی» از «ک» استفاده نمی شود و نوعاً به جای آن را «یا» استفاده می شود که معادل 11 است. (ی+ الف - 10 + 1) و بعد از «یب»، معادل 12 و «یج» معدل 13 الی آخر. شاید این گونه ترتیب گذاری را تا به حال در مقدمه صفحات کتاب ها مشاهده کرده باشید. ب) ماده تاریخ: می توان از حروف ابجد برای به خاطر سپاری اعداد مهم با ماده تاریخ وقایع استفاده کرد. به این ترتیب که اعداد را با حروف معادل آن ها به شکل واژه یا شعر در آورد و آن واژه یا عبارت را به خاطر سپرد، به عنوان نمونه جالب این کار می توان به کلمه «عدل مظفره» اشاره کرد که با حساب جمل می شود 1324، همان سالی که مشروطیت به دست مظفر الدین شاه امضا شد ج) موسیقی: در موسیقی پس از اسلام، در ثبت اصوات و دساتین از حروف ابجد استفاده شده است. برای نمونه نغمه های دستگاه شور با حروف ابجد عبارت بوده اند از «یح به یب ی ح. ه. ج . ا» و فاصله ها و ابعاد آن ها: «ط ط، ج ج، ط ج ج» که در موسیقی امروز به ترتیب نت های سل لاکرن، سی بمل، دو، ر، می بمل، فاوسل را تشکیل می دهند. د) رمز گذاری: از این حروف برای رمز گذاری نیز استفاده می شود. مثلاً در یک متن ممکن است. به جای اشاره مستقیم به یک کلمه معادل عددی ابجد آن آورده شود یا بر عکس. ه) اسطرلاب با توجه به در آمیختگی علم حروف و اعداد در گذشته خیلی از تقویم ها و طلسم هایی که بابلیان و مصری ها درست کرده اند از این حروف استفاده شده است. به همین ترتیب در علم اسطرلاب نیز از حروف ابجد استفاده می شود. و) علوم غریبه: در واقع گذشتگان معتقد بودند. عدد روح حرف است و به طور مثال بین واژگانی که عدد یک سانی به آن ها تعلق می گیرد ارتباط خاصی وجود دارد؛ و بخشی از علوم غریبه بر مبنای رابطه حروف و اعداد و توانایی ترکیب روح کلمات با هم استوار شده است. ز) عرفان: علم حروف در عرفان اسلامی نیز بسیار اهمیت داشته و در باب آن آثاری نیز به جا مانده است. از این آثار می توان به رساله «الدر المکنون في علم الحروف» و رساله «مفتاح الاسرار در علم حفر و حروف» از محی الدین عربی اشاره کرد.
6- ﴿ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحُ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبُ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارُ تُورُ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴾ ؛ نور، 35
7- ﴿ أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتُ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴾؛ ابراهيم ، 24
8- ﴿ وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا ﴾؛ اسراء ، 26

ص: 30

فیش روضه برگ 1

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری ؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بهِ أَبُوكِ صلی اللّه علیه و آله و سلم وَ أَتَى بِهِ وَصِيُّهُ

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَعْصُوبَةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ﴾

به بستر فاطمه علیها السلام افتاده و مولا پرستارش *** ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش

کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید *** بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش

علی علیه السلام از چشم زهرا علیها السلام چشم خود را بر نمی دارد *** مجسم می کند عشق و فداکاری و ایثارش

کند اشک علی علیه السلام را پاک با دستی که بشکسته *** نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش

علی علیه السلام گه در بغل زانو، گهی سر بر سر زانوست *** تو گویی از جدایی می کند زهرا خبر دارش

به زحمت وا کند چشم و به سختی می نهد برهم *** رمق رفته دگر از دیده ی تا صبح بیدارش

شهادت جان گداز حضرت زهرا علیها السلام و حوادث تلخ و شرایط سخت بعد از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم برای حضرت علی علیه السلام بسیار جان فرسا و دشوار بود، هیچ چیزی نمی توانست امیر مؤمنان علی علیه السلام را در برابر آن حفظ کند جز صبر و استقامت او. در پرتو صبر و استقامت به زندگی خود ادامه داد و فرمود: ﴿ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَدِّى وَفِي الْحَلْقِ شَجَّا ﴾؛ (1) سر انجام دیدم صبر و شکیبایی به عقل و خرد نزدیک تر است؛ از این رو صبر کردم با این که (بر اثر فشار حوادث تلخ) هم چون کسی بودم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته است.

فاطمه جان! تو رفتی و این بچه ها جای خالی تو را می دیدند. به محراب نگاه می کردند، اشک می ریختند. وقتی عزیزی می ره، چند عاقل لوازم اونو مخفی می کنند، ولی در مورد صدیقه طاهره علیها السلام شاید یک عاقل پیدا شد جا نماز خانم را جمع کنه، ولی درِ نیم سوخته چی قابل اخفا نبود.

ای شیعه غم و درد چرا؟ فاطمه داریم *** در مهلکه و موج بلا فاطمه داریم

آن روز که پرونده اعمال بخوانند *** ما چشم به دریای سخا فاطمه داریم

از غم، هراسی به دل خسته ما نیست *** امید به امّ الشهدا فاطمه داریم

اسماء نقل می کند: لحظات آخر عمر مبارک فاطمه زهرا علیها السلام ، بود دختر پیغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم غسل کرد، لباس هایش را عوض کرد.

مشغول راز و نیاز با خدا شد. اسماء می گوید: جلو رفتم دیدم فاطمه علیها السلام رو به قبله نشسته دست ها را به سوی آسمان بلند کرده می فرماید: خدایا به حق پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمانی که آن ها را برگزیدی، به گریه های حسن و حسین علیهما السلام، در فراق من از تو می خواهم که از گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من درگذری.

دیگر روز های آخر عمر فاطمه علیها السلام است، دیگر چراغ عمر فاطمه علیها السلام خاموش می شود، بیایید دسته جمعی برویم علی علیه السلام، برای عیادت فاطمه علیها السلام وارد خانه شوی می بینی دخترش زینب علیها السلام پرستار مادر است، مثل پروانه دور مادر می گردد؛ به فدای پرستار خانه علی علیه السلام، با آن دست های کوچکش برای شفای مادر دعا می کند صدا می زند مادر:

شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم *** مبادا آن که بیدارت کنم آهسته بوسیدم

چو درب خانه ما سوخت پرسیدی؛ کجا بودی؟ *** تو می خوردی کتک ، من هم به زیر دست و پا بودم

هی می گفتم مادرم را نزنید؛ بابام علی علیه السلام را رها کنید همه بگوییم یا زهرا...

در جلالت کی زنی صدیقه کبری شود *** دختر خیر الوری محبوبه یکتا شود

با چنین شأن و جلالت کی روا باشد فلک *** نیلگون از ضربت سیلی رخ زهرا شود

می رفت علی و می کشید از دل آه *** وز همسر خویش بر نمی داشت نگاه

دیدند که با خویش علی می گوید:

﴿ لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِا للّه أَلَا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَّى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 31


1- معانی الاخبار، ص 361

چکیده مطالب برگ 1

مدح فاطمه علیها السلام در قرآن

خدا فاطمه علیها السلام را به کوثر، پیامبر به ام ابیها و امامان به اسوه و الگو ستوده اند.

فاطمه علیها السلام كانون وصل نبوت و امامت و آئینه تمام نمای اهل بیت علیهم السلام است، فاطمه الگویی فرا زمین، فرا مکان و فرا جنسيتی است.

فاطمه در دوران حاکمیت سخت سقیفه از استمرار دین با ولایت دفاع کرد و نظام تفکر ولایی مبتنی بر عقلانیت را بنیان گذاشت.

مدح فاطمه و در آیات قرآن

آیاتی از کلام وحی مشتمل بر فضایل اهل بیت است که یکی از مصادیق بارز آن حضرت فاطمه است؛ نظیر آیه تطهیر آیه مباهله آیه اطعام، آیه مودت و سوره کوثر.

1. آیه تطهیر

بنابر آيه تطهير ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عنكُمُ الرِّجْسَ أأَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾ پنج تن از جمله حضرت زهرا علیها السلام از هر آلودگی و نا پاکی و خطا به صورت مطلق دور شده است.

امام سجاد علیه السلام در دروازه شام برای پیرمرد شامی امام باقر علیه السلام نیز در توصیف اهل بیت علیهم السلام و امام امیر المؤمنين علیه السلام هم در روز شورا به این آیه استناد کردند.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ نَزَلَتْ آيَةُ التَّطْهِيرِ فِي وَ فِيُّ عَلَىَّ وَ الْحَسَنَيْنِ وَ فَاطِمَةَ ﴾

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مدت ها بعد از نزول آیه تطهیر درب خانه حضرت زهرا علیها السلام می ایستاد و این آیه را تلاوت می کرد بعد می فرمود: ﴿ أَنَا حِزْبَ لِمَنْ حَارَبْتُمْ وَ سِلْمُ لِمَنْ سَالَمْتُمْ ﴾ در برخی نقل ها دارد ﴿ قَلَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ ذَلِكَ كُل يوم إذا شَهِدَ الْمَدِينَةَ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْيَاء. ﴾

2. آیه مباهله

زمخشری آیه مباهله را قوی ترین دلیل بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام دانسته است؛ ﴿ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ ما جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّه عَلَى الْكاذِبِينَ. ﴾

3. آیه اطعام (در سوره انسان)

بر اساس آیات 5 تا 22 سوره دهر به خصوص آيه اطعام ﴿ وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيما و أسِيرًاء ﴾ پنج ویژگی اهل بیت علیهم السلام از جمله حضرت زهرا علیها السلام عبارتند از: وفای به نذر، ترس از روز قیامت، اطعام طعام در عین دوست داشتن و نیاز، اطعام برای خدا بدون چشم داشت مادی و ترس از خدا در روزی که عبوس و هول ناک است.

آلوسی می گوید: دلیل این که خداوند در سوره انسان از حور العین نامی به ميان نياورده است رعاية لِحُرْمَةِ البَتْول وَ قُرَّة عَينِ الرَّسُول.

4. آیه مودت

پر اساس آيه مودت ﴿ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اجرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرَّبی ﴾ پيامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند منظور از قربی، علی و فاطمه و دو فرزندان شان است.

آیت اللّه مرعشی در تعلیقه احقاق الحق از 46 نفر از بزرگان اهل سنت سند های مربوط به نزول آیه مودت در مورد اهل بیت این را آورده است.

5 . سوره کوثر

در معنای کوثر 26 معنی ذکر شده است و به باور بسیاری از مفسران حضرت زهرا و فرزندانش یکی از مصادیق بارز کوثر هستند که این معنا با شأن نزول آیه نیز انطباق دارد. این سوره به عنوان تسکین بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد.

جمع بندی

برخی 5 آیه قرآن را مربوط به حضرت زهرا علیها السلام می دانند و برخی چون علی حيدر مؤید رقم آن را 135 رسانده اند. این اختلاف نظر، ناشی از آیات مستقیم و آیات تأویلی است.

ص: 32

جلسه دوم: مدح فاطمه علیها السلام در روایات

اشاره

قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم:

﴿ لَوْ كَانَ الْحُسْنُ شَخصاً لَكَانَ فَاطِمَةَ بَلْ هِيَ أَعْظَمُ ﴾

مقام فاطمه علیها السلام

عظمت حضرت زهرا علیها السلام به صرف پیوند با پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام نیست؛ گر چه این امر خود مهم و اعتبار است. امّا منزلت این شخصیت به دلیل بلند مرتبگی او ست ؛ پیوند با و ویژگی های اوست، نه به صرف پیوند با پیامبر و اهل بیت علیهم السلام. پیوند با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را خیلی ها داشته اند. منزلت ویژه است که او را سیده زنان جهان در همه اعصار قرار داده است.

شخصیتی که شکل گیری او از میوه بهشتی و تکون یافته از آن است. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم 40 روز مانند حضرت موسی علیه السلام که به امر خدا به میقات رفت، مأمور گردید تا در شکل گیری نطفه فاطمه علیها السلام و عبادت کند. بعد از 40 روز رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد از به حضرت خدیجه علیها السلام فرمود:

﴿ يَا خَدِيجَةُ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرْنِي أَنَّهَا أَنْثَى وَ أَنَّهَا النَّسْلَةُ الطّاهِرَةُ الْمَيْمُونَةُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَجْعَلُ نَسْلِى مِنْهَا وَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَجْعَلُ نَسْلِي مِنْهَا وَ سَيَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّةً وَ يَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ

ص: 33

فِي أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِهِ ﴾؛ (1) ای خدیجه! جبرئیل مرا بشارت داده که او دختر است و منشأ نسلی پاك و مبارك ، و خداوند تبارك و تعالی مقدّر نموده که نسل من از طریق او برقرار و پایدار بماند و مقرّر فرموده که فرزندان او پس از انقطاع وحی، امام و جانشین خدا در زمین باشند.»

شخصیتی که خلقت نوری دارد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:

﴿ خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ علیها السلام قَبْلَ يَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ فَقَالَ خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ يَا نَبِيَّ بَعْضُ النَّاسِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَلَيْسَتْ اللّهِ فَلَيْسَتْ هِيَ إِنْسِيَّةً فَقَالَ فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ ﴾ ؛ (2) نور فاطمه علیها السلام قبل از این که زمین و آسمان خلق شوند آفریده شد. بعضی از مردم گفتند: ای رسول خدا! پس او از جنس بشر نیست؟ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه علیها السلام حوریه ای در لباس انسان است.» در پاره ای از روایات اهل سنت آمده است که فضا با میلاد او روشن شد؛ ﴿ فاشرَقَ بنُورِ وَجهِهَا الفَضاءُ ﴾ (3)

حضرت زهرا علیها السلام در روایات

اشاره

چند حدیث از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم اللّه و ائمه معصومین علیهم السلام در مقام و عظمت آن بانوی بزرگوار ذکر می کنیم. بهترین معرف آن حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام هستند. الفاظ و قلم بشر عادی از توصیف فاطمه علیها السلام قاصر است.

روایت اول

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:

﴿ لَو عَلِمَ اللّهُ أنّ فِى الأَرضِ عِباداً أكرم مِن عَليّ و فاطمةَ و الحَسَن و الحُسَينِ لَأَمَرَنِي أَنْ أُبَاهِلَ بِهِمْ، وَ لَكِنْ أَمَرَنِي لأمَرَنِي بِالمُبَاهَلَةِ مَعَ هُوَلَّاء وَهُمْ أَفْضَلُ الخَلْقِ ﴾؛ (4)

اگر خدای تعالی بندگانی گرامی تر از علی علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام سراغ داشت به من فرمان می داد با آنان مباهله کنم، و لکن به من فرمان داد به همراه اینان مباهله کنم که برترین مردم هستند.»

روایت دوم

در روایت دیگری رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

ص: 34


1- بحار الانوار، ج 43، ص 2
2- همان، ج 43، ص 4
3- ﴿ فَلَمَّا تَمَّ أَمَدَ حَمْلَهَا وَ انْقَضَى وَضَعَتْ فَاطِمَةَ فاشرق بِنُورِ وَجْهِهَا الْفَضَاءِ ﴾؛ ينابيع المودة، ج 3، ص 269؛ روض الفائق، ص 214
4- همان و (تفسیر الحبری ، الکوفى الحبرى، حسين بن حكم، ج 1، ص 575)

﴿ يا فَاطِمَةُ مِنَّا خَيْرُ الأَنبِيَاءِ وَ هُوَ ابُوكِ وَ مِنَّا خَيرُ الأَوصِيَاءِ وَ هُوَ بَعلُكِ وَ مِنَّا خَيرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمْزَةُ عَمَ أَبِيكِ وَ مِنَّا مَن لَهُ جَنَاحَانِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي الجَنَّةِ حَيثُ شَاءَ وَ هُوَ جَعَفَرْ إِبْنُ عَمَ أَبِيكِ وَ مِنَّا سِبطًا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ سَيِّدَا شَبَابِ أهلِ الجَنَّةِ وَ الحَسَنُ الحُسَينُ وَ هُمَا ابناكِ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الأُمَّةِ وَ هُوَ مَن وُلدِکِ ﴾ (1)

گویا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می خواهند بفرمایند دخترم! تمام شخصیت های مورد افتخار اسلام به تو ختم می شوند به ویژه آخرین ذخیره الهی حضرت مهدی عجل اللّه تعلی فرجه و الشریف.

روايت سوم

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:﴿ لَوْ كَانَ الْحُسْنُ شَخصاً لَكَانَ فَاطِمَةَ علیها السلام بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام ابْنَتِي خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً ﴾ (2) اگر تمام نیکی ها مجسم شود فاطمه علیها السلام می شود،

بلکه فاطمه علیها السلام بالا تر است. دخترم بهترین اهل زمین است از نظر عنصر، شرافت و کرامت .»

روایت چهارم

امیر المؤمنین علیه السلام در نامه به معاویه نوشتند ما افتخاراتی داریم، یکی حضرت زهرا علیها السلام است:﴿ وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴾ (3)

روایت پنجم

آن حضرت در کلام دیگری به همسر شان فاطمه علیها السلام فرمودند:

حضرت زهرا علیها السلام :﴿ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللّهِ وَ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَأَبَرُ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوتِخَكِ بِمُخَالَفَتِي قَدْ

ص: 35


1- همان
2- ﴿ حَدَّثَنِي الشَّرِيفُ النَّقِيبُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ الْحُسَيْنِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ بْنُ بَكَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرِ الْهُذَلِيُّ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ؛ يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِي وَ عَلِيُّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِي فَمَنْ قَاسَهُ بِغَيْرِهِ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ جَفَانِي [فَقَدْ] آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ رَبِّي يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَّ كِتَاباً مُبِيناً وَ أَمَرَنِي أَنْ أُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَيْهِمْ مَا خَلَا عَلِيَّ بْنَ طَالِبِ علیه السلام فَإِنَّهُ (يَسْتَغْنِي عَنِ الْبَيَانِ إِنَّ) اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ فَصَاحَتَهُ كَفَصَاحَتِي وَ دِرَايَتَهُ كَدِرَايَتِي وَ لَوْ كَانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَّكَانَ عَلِيّاً علیه السلام وَ لَوْ كَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَكَانَ الْحَسَنَ علیه السلام وَ لَوْ كَانَ الْحَيَاءُ صُورَةٌ لَّكَانَ الْحُسَيْنَ وَ لَوْ كَانَ الْحُسْنُ علیه السلام هَيْئَةً لَكَانَتْ فَاطِمَةَ [بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ ] ابْنَتِي خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَما ﴾ ؛ فرائد السمطین جوینی، ج 2، ص 68 ، ح 392؛ مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنین علی بن ابی طالب و الأئمة من والده علیهم السلام من طريق العامة، ج 1، ص 135
3- نهج البلاغه، نامه 28

عَزَّ عَلَى مُفَارَقَتُكِ﴾ (1)

هنگامی که امام در کنار بستر فاطمه علیها السلام نشست، حضرت زهرا علیها السلام اظهار داشت من هرگز با شما مخالفت نکردم، امیر المؤمنین علیه السلام این جمله را که مشتمل بر پنج مدح از فاطمه علیها السلام است فرمود تو آگاه تر ،نیکو تر پرهیزکار تر، گرامی تر و در شدت خوف از خدا هستی نه در جایگاهی که من تو را توبیخ کنم.

روايت ششم

امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿ لَقَدْ كَانَت علیهم السلام مَفْرُوضَة الطَّاعَة عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيرِ الْوَحْشِ وَ الأَنْبِيَاءِ وَ الْمَلَائِكَةِ﴾ (2)

اطاعت او بر همه موجودات فرض و لازم بود.

روایت هفتم

امام صادق علیه السلام در مورد نام گذاری حضرت به زهرا علیها السلام فرمود:

﴿ لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ﴾؛ (3) (او را زهرا می گویند) برای این که هر گاه فاطمه علیها السلام در محراب عبادت می ایستاد و به عبادت مشغول می شد نور او برای اهل آسمان می درخشید همان طور که ستارگان برای اهل زمین می درخشند.»

روایت هشتم

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿ هِیَ الصَّدِيقَةُ الْكُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولُ﴾؛ (4) او صدیقه کبری است که بر اساس شناخت او قرنهای گذشته سپری شده است.»

روايت نهم

امام کاظم علیه السلام فرمود:

ص: 36


1- بحار الانوار، ج 43، ص 191
2- عوالم ، ج 11، ص 190
3- ﴿ مع، معاني الأخبارع، علل الشرائع الطَّالَقَانِيُّ عَنِ الْجَلُودِي عَنِ الْجَوْهَرِي عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام عَنْ فَاطِمَةَ لِمَ سُمِّيَتْ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ ﴾؛ بحار الانوار، ج43، ص 12
4- ﴿ وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ ، عَنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، وَأَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ ( تَعَالَى) أَمْهَرَ فَاطِمَةَ علیها السلام، رُبعَ الدُّنْيَا، فَرُبُعُهَا لَهَا ، وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّةَ وَ النَّارَ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ، وَ تُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهَا الْجَنَّةَ، وَ هِيَ الصِّدِّيقَةُ الْكُبْرَى، وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأَوَّلُ ﴾؛ الامالی طوسی، ج 1، ص 668، مجلس 36

﴿ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ ﴾؛ (1) همانا فاطمه صدیقه شهیده است.»

روایت دهم

امام رضا علیه السلام فرمود:

شخصی از آل برا مکه خدمت امام رضا علیه السلام رسید و درباره خلیفه اول سؤال کرد.

امام فرمود: ﴿ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا اله الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکبر﴾. پرسش گر اصرار کرد تا پاسخ روشنی بیابد. امام فرمودند: ﴿ كَانَتْ لَنَا أُمُّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا ﴾؛ ما را مادر شایسته ای بود، از دنیا رفت در حالی که بر آن دو غضبناک بود و خبری از خشنودی و رضایت آن حضرت به ما نرسیده است.» (2)

روایت یازدهم

از امام جواد علیه السلام در حدیثی آمده شخصی به نام موسی بن قاسم به ایشان عرض کرد: من مکه بودم، قصد داشتم از طرف پدر تان طواف کنم، به من گفتند نمی شود ﴿ إِنَّ الْأَوْصِيَاءَ لَا يُطَافُ عَنْهُمْ ﴾؛ طواف از طرف اوصیاء نمی شود.» امام فرمود: ﴿ طُفْ أَفْضَلُ مَا أَمْكَنَكَ فَإِنَّهُ جَائِز ﴾، انجام بده هر چه می توانی این کار جایز است.» او رفت و سه سال بعد خدمت امام آمد و گزارش طواف های نیابتی را داد. عرض کرد: از طرف رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و همه ائمه علیهم السلام و شما طواف انجام دادم. بعد ادامه داد گاهی هم از طرف مادر تان فاطمه علیها السلام طواف نیابتی انجام دادم امام فرمود: ﴿ اِسْتَكْثِرُ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُهُ إِنْ شَاءَ اللّهُ ﴾؛ این کار را زیاد انجام بده که برترین کاری است که انجام می دهی. » (3)

ص: 37


1- ﴿ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكي بْنِ عَلِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ لا قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةً وَ إِنَّ بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَطْمَثْنَ ﴾؛ الكافى، ج 1، ص 458
2- ﴿وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى الرِّضَا علیه السلام : أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَوْلَادِ الْبَرَامِكَةِ عَرَضَ لِعَلِي بْنِ مُوسَى الرّضَا فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ للهِّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ فَأَلْحَ السَّائِلُ عَلَيْهِ فِي كَشْفِ الْجَوَابِ فَقَالَ علیه السلام كَانَتْ لَنَا أُمُّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا ﴾؛ الطرائف سيد بن طاووس، ج 1، ص 252
3- ﴿ أَبُو عَلِي الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيَّ الْكُوفِي عَنْ عَلِيَّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَر الثَّانِي علیه السلام قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَطُوفَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَقِيلَ لِي إِنَّ الْأَوْصِيَاءَ لا يُطَافُ عَنْهُمْ فَقَالَ لِي بَلْ طُفْ مَا أَمْكَنَكَ فَإِنَّهُ جَائِزٌ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِثَلَاثِ سِنِينَ إِنِّي كُنْتُ اسْتَأْذَنْتُكَ فِي الطَّوَافِ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَأَذِنْتَ لِي فِي ذَلِكَ فَطُفْتُ عَنْكُمَا مَا شَاءَ اللّهُ ثُمَّ وَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْءٌ فَعَمِلْتُ بِهِ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ طُفْتُ يَوْماً عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ صَلَّى اللّهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ الْيَوْمَ الثَّانِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ طُفْتُ الْيَوْمَ الثَّالِثَ عَنِ الْحَسَنِ علیه السلام وَ الرَّابِعَ عَنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ الْخَامِسَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیهما السلام وَ السَّادِسَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي علیهما السلام وَ الْيَوْمَ السَّابِعَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْيَوْمَ الثَّامِنَ عَنْ أَبِيكَ مُوسَى علیه السلام وَ الْيَوْمَ التَّاسِعَ عَنْ أَبِيكَ عَلِي علیه السلام وَ الْيَوْمَ الْعَاشِرَ عَنْكَ يَا سَيِّدِي وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَدِينُ اللَّهَ بِوَ لَايَتِهِمْ فَقَالَ إِذَنْ وَ اللَّهِ تَدِينَ اللَّهَ بِالدِّينِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ قُلْتُ وَ رُبَّمَا طُفْتُ عَنْ أُمِّكَ فَاطِمَةَ اللّه وَرُبَّمَا لَمْ أَطْفْ فَقَالَ إِسْتَكْثِرُ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُهُ إِنْ شَاءَ اللّه ﴾؛ الكافى، ج 8، ص 330

روایت دوازدهم

از امام عسکری علیه السلام روایت شده که از ایشان سؤال شد چرا حضرت فاطمه علیها السلام را زهرا گویند؟ امام فرمود: ﴿ كَانَ وَجْهُهَا يَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ كَالشَّمْسِ الصَّاحِيَةِ وَ عِنْدَ الزَّوَالِ كَالْقَمَرِ الْمُنِيرِ وَ عِنْدَ الْغُرُوبِ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَالْكَوْكَبِ الدُّرِّي ﴾؛ (1) چهره حضرت زهرا علیها السلام برای امیر المؤمنین علیه السلام می درخشید از اول روز مانند خورشید نورانی، هنگام ظهر مانند ماه نورانی و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان.»

روايت سيزدهم

عَنْ مَوْلَانَا الْمَهْدِي عجل اللّه تعالی فرجه الشریف،﴿ وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴾؛ (2) دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای من الگوی نیکویی است.»

جمع بندی

درباره جایگاه، شخصیت و مقام حضرت زهرا علیها السلام و حوادث زمان ایشان گزارش های فراوانی در منابع روایی آمده است که راوی بخش عمده ای از آن ها ائمه معصومین علیهم السلام هستند. از مجموع روایات رسیده استفاده می شود زندگی حضرت زهرا علیها السلام برای آن ها مهم بوده است. از ولادت آن حضرت گرفته تا شهادت، ائمه علیهم السلام سخنان مبسوطی ذکر کرده اند که 13 محور آن تیمناً ذکر شد.

ص: 38


1- ﴿ أَبُو هَاشِمٍ الْعَسْكَرِيُّ سَأَلْتُ صَاحِبَ الْعَسْكَرِ لا لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءَ فَقَالَ كَانَ وَجْهُهَا يَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ كَالشَّمْسِ الصَّاحِيَةِ وَ عِنْدَ الزَّوَالِ كَالْقَمَرِ الْمُنِيرِ وَ عِنْدَ الْغُرُوبِ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَالْكَوْكَبِ الذُّرِي ﴾؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3، ص 330
2- بحار الانوار، ج 53، ص 178

فیش روضه برگ 2

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

قال رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم ﴿ أَشْهِدُ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنِّي رَاضِ عَمَنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِظٌ عَلَى مَنْ سَخِفْتِ عَلَيْهِ.

صَلَوَاتُ اللّهِّ عَلَيْكِ وَ عَلَى أَبِيكِ وَ بَعْلِكِ وَ ذُرِّيَّتِكِ الْأَئِمَّةِ الظَّاهِرِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ﴾

علی علیه السلام است کعبه و بیتِ گلین اوست مَطاف *** در این مطافِ گلین، فاطمه علیها السلام است گرم طواف

طواف اول او از کنار حیدر علیه السلام بود *** شروعش از وسط حجره تا دم در بود

کسی که رکن و حرم خشتی از حیاتش بود *** طواف دوم او بین دود و آتش بود

طواف سوم او شعله بر جگر می زد *** نفس شمرده شمرده به پشت در می زد

طواف چارم او جان به کف نهادن بود *** دم از علی علیه السلام زدن و پشت در ستادن بود

طواف پنجم او شد شهادت پسرش *** که گشت در بر مادر فدایی پدرش

ششم طواف چه گویم زِ ضربت آن دست *** به گوش مادر سادات گوشواره شکست

طواف هفتم؛ دادند اجر مولا را *** در این طواف شکستند دست زهرا علیها السلام را

در این طواف به بازوی او نشانه زدند *** در این طواف به حوریّه تازیانه زدند

اگر چه، بعد نبی هم چنان علی علیه السلام تنهاست *** همیشه حفظ ولایت به عهده زهرا علیها السلام است

حضرت زهرا علیها السلام شیفته و عاشق همسر مهربانش بود و همیشه با محبت و احترام ایشان را صدا می زد و این محبت به قدری بود که جانش را در این راه فدا کرد. حضرت زهرا علیها السلام تا هنگام شهادت وصیت فرمود: «علی جان! وقتی من وفات کردم تو غسلم بده و کفنم کن، بر من نماز بگزار و مرا درون قبر گذاشته، دفنم کن و خاک را بر روی قبر من بریز، بر بالینم روبروی من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا کن؛ زیرا در چنین لحظه هایی میت به انس گرفتن بازماندگان محتاج است. من تو را به خدا می سپارم و درباره فرزندانم به نیکو کاری سفارش دارم.» (1)

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه *** قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه

طبع من و قصیده و مدح و ثنای فاطمه *** جرم من و شفاعتِ روز جزای فاطمه

به بذل دست فاطمه! به خاک پای فاطمه! *** منم گدای فاطمه، منم گدای فاطمه

اما حضرت زهرا علیها السلام ماجرای مظلومیت خود را این گونه بیان می فرمایند: «قنفذ را با چند نفر دیگر به خانه ما فرستادند تا پسر عمویم علی علیه السلام را برای بیعت زیان بار خود به سقیفه بنی ساعده بیرون برند. علی علیه السلام که مشغول انجام وصیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و تألیف قرآن بود، با آنان بیرون نرفت. آنان نیز برای عقده گشایی، هیزم زیادی در مقابل در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را به آتش کشند. من در پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند.

یکی از آن ها تازیانه گرفت و با آن به بازویم زد؛ چنان که تازیانه همچون بازو بند به دور بازویم حلقه زد. سپس لگدی به در کوبیدند و آن را به طرف من فشار دادند و من که آبستن بودم، به صورت روی زمین افتادم. آتش شعله می کشید و صورتم را می گداخت. یکی از آن ها چنان به صورتم سیلی زد که گوشواره ام بر زمین افتاد و محسنم کشته شد. این است امتی که می خواهد بر من نماز بخواند؟! در حالی که خدا و رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم از آنان بیزاری جسته اند من نیز از آنان برائت می جویم». (2)

قنفذ، پی دل داری او آمده بود! *** مسمار، به غم خواری او آمده بود!

چون دید کسی بر سر بالینش نیست *** آتش به پرستاری او آمده بود!

به وقت مرگ، پر کردم زخون چشم تر خود را *** که تنها می گذارم بین دشمن، همسر خود را

خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن *** که امشب می دهد از دست تنها یاور خود را

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 39


1- بیت الاحزان شیخ عباس قمی نشر دار الحکمه، قم، 1412 ق، ص 176
2- بحار الانوار، ج 30، ص 348 - 350 . با اندکی تلخیص

چکیده مطالب برگ 2

منزلت و عظمت حضرت زهرا علیها السلام به دلیل بلند مرتبگی و ویژگی های اوست که به صرف پیوند با پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام پیوند با پیامبر و اهل بیت را خیلی ها داشته اند.

شکل گیری فاطمه علیها السلام از میوه بهشتی و تکون یافته از آن است.

بعد از 40 روز عبادت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به حضرت خدیجه علیها السلام فرمودند: ﴿ خَدِيجَةً هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرْنِي أَنَّهَا الَّتى وَ أَنهَا النَّسْلَةُ الظَّاهِرَةُ الْمَيْمُونَةُ وَ أَنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَجْعَلُ نَسْلِى مِنْهَا وَ سَيَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّةً وَ يَجْعَلَهُمْ خُلَفَاءَهُ فِي أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِهِ ﴾

حضرت زهرا علیها السلام خلقت نوری دارد؛ ﴿ خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُق الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ يَا نَبِيَّ اللَّهِ فَلَيْسَتْ هِيَ إِنْسِيَّةُ فَقَالَ فَاطِمَةٌ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ ﴾

1. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّ فِي الْأَرْضِ عِبَاداً أَكْرَمَ بْنِ عَلِيٍّ وَ أباهل بِهِمْ ، وَ لَكِنَّ أَمَرَنِي بالمباهلة مَعَ هَؤُلَاءِ وَ هْمُ أَفْضَلُ الْخُلُقِ ﴾

2. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام بن قاسم که از طرف حضرت فرمودند: ﴿ یا فَاطِمَةُ مِنَّا خَيرُ الأنبياء وَ هُوَ أَبُوكِ وَ مِنَا خَيرُ الأَوصِيَاءِ وَ هُوَ بَعلُکَ وَ مِنَّا خَيْرُ الشُّهَدَاءِ وَ هُوَ حَمرَهُ عَمَّ أَبِيكِ وَ مِنَّا مَن لَه جَنَاحَانِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي الجَنَّةِ حَيثُ شَاءَ وَ هُوَ جَعفَرَ ابنُ عَمّ ابیک وَ مِنَّا سِيطَا هَذِهِ الأُلةِ وَ سَبْدًا شباب أهل الجنَّةِ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ هُمَا ابْناكِ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مِنَا مهدِي هَذِهِ الأُمَّةِ وَ هُوَ مِن وُلْدِکِ ﴾

3. رسول خدا فرمود: ﴿ لَوْ كَانَ الْحُسن شخصاً لَكَانَ فَاطِمَةَ بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ ابْنَنِي خَيْرُ أَهْل الْحُسْنُ شخصاً لَكَانَ فَاطِمَةَ بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ ابْنَنِي خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُرَاً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً ﴾

4. امیر المؤمنين علیه السلام : ما افتخاراتی داریم ﴿ وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴾

5. امیر المؤمنين علیه السلام خطاب به حضرت زهرا علیها السلام : ﴿ أَنتَ أَعْلَمُ بِاللّهِ وَ أَبَرُ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفًا مِنَ اللَّهِ مِن أنْ أُوتِخَكِ بِمُخَالَفَتِي قَدْ عَزَّ عَلَيَّ مُفَارَقَتُك ﴾

6. امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿ لَقَد كانت علیه السلام مَفْرُوضَة الطاعة عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ و الطَّير و الْوَحْشِ وَ الأنبياءِ وَ الْمَلَائِكَة ﴾

7. امام صادق علیه السلام در مورد نام گذاری حضرت به زهرا علیها السلام فرمود: ﴿ لأنها كانت إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا بَرْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ ﴾

8. امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿ هي الصِّدِّيقَةُ الْكُيْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأول ﴾

9. امام كاظم علیه السلام فرمود: ﴿ إن فَاطِمَةَ اللّه صِدِّيقَةُ شَهِيدَةٌ ﴾

10. امام رضا علیه السلام فرمود: ﴿ كَانَتْ لَنَا أُم صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاحِظَةً وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرُ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُما ﴾

11. امام جواد علیه السلام خطاب به موسی بن قاسم که از طرف حضرت فرمودند: ﴿ اسْتَكْثِرُ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنتَ عَامِلُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ﴾

12. امام عسکری علیه السلام درباره وجه تسمیه حضرت زهرا علیها السلام فرمود: ﴿ کَان وَجْهَهَا يَرْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ كَالشَّمْسِ الصَّاحِيَةِ وَ عِندَ الْغُرُوبِ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَالْكَوْكَبِ الدُّرِي ﴾

13. ﴿ عَنْ مَوْلَانَا الْمَهْدِي عجل اللّه تعالی فرجه الشریف وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم لي أَسْوَةٌ حَسَنَةٌ ﴾

ص: 40

جلسه سوّم: اصول حاکم بر سیرۀ فاطمه سلام اللّه علیها (اصل معنویت)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴾

فاطمه علیها السلام، تجلی سیره نبوی

حضرت زهرا علیها السلام یگانه یادگار پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم، زندگی کوتاهش آیینه تمام نمای سیره نبوی است. او معارف ناب الهی را مستقیم از شخص رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرا گرفت. نزدیک ترین شخص به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است که در سفر و حضر با ایشان بود و بدون واسطه و در آغوش فرا گرفت. و برترین شخصیت عالم خلقت موفق ترین مربی دنیای بشریت پرورش یافت.

او در اوج بی مهری جامعه جاهلیت به دختر، بیشترین محبت را از پدر دیده و برای پدر نه یک دختر بلکه ام ابیها بود. او «حانیه» یعنی مهربان و دل سوز و «حبیبه» یعنی دوست و محبوب بود. هر گاه فاطمه علیها السلام بر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم وارد می شد، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چهار اقدام برایش انجام می داد ﴿ رَحبَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ ﴾ ؛ (1) به او خوش آمد می گفت ،به

ص: 41


1- ﴿ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السَّقانِي قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ مَيْسَرَةَ بْنِ حَبِيبٍ عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْر عَمْرِوا عَنْ عَائِشَةَ بِنْتِ طَلْحَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ: مَا رَأَيْتُ أَحَداً كَانَ أَشْبَهَ كَلاَماً وَ حَدِيثاً مِنْ فَاطِمَةَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَعَّبَ بِهَا وَقَامَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَأَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم إِذَا دَخَلَ عَلَيْهَا رَخَبَتْ بِهِ وَ قَامَتْ إِلَيْهِ وَأَخَذَتْ بِيَدِهِ فَقَبَّلَتْهَا فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَرَخَبَ بِهَا وَ قَبَّلَهَا وَ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَبَكَتْ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي كُنْتُ أَحْسُبُ لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ فَضْلاً فَإِذَا هِيَ مِنْهُنَّ بَيْنَا هِيَ تَبْكِي إِذْ هِيَ تَضْحَكُ فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنِّي إِذَا لَبَذِرَةٌ وَ لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ مَيِّتُ فَبَكَيْتُ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيَّ وَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ أَلْحَقِّ بِهِ فَضَحِكْتُ ﴾؛ بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ج 1، ص 253

سوی او می شتافت ، دستش را می گرفت و می بوسید و او را در جایگاه خودش قرار می داد.»

فاطمه علیها السلام برگزیده خدا، همتای قرآن، معیار خشم و رضایت الهی است. این ها نشانه یک انسان کامل است. چگونه به صورت مطلق خشم و غضب کسی معیار حق و باطل می شود. این جز در پرتو عصمت ممکن نیست. او پاره تن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، حوریه ای از جنس آدم و حلقه وصل نبوت و امامت است.

از آن جا که سیره حضرت زهرا علیها السلام تجلی سیره و خلق و خوی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است، در این بخش مهم ترین اصول حاکم بر زندگی آن حضرت را بررسی می کنیم:

اصول حاکم برسیره فاطمی

منظور از اصول حاکم بر سیره فاطمی، مواردی است که با گذشت زمان تغییر نمی کند و در هر و در هر زمان و مکانی قابل اجرا و الگو برداری است؛ مهم ترین این اصول عبارتند از:اصل معنویت، اصل دشمن شناسی و اصل استقامت.

اصل معنویت

بشر مشتمل برد و بعد مادی و معنوی است، همان طور که جسم نیاز به غذا و آب

و هوا دارد، روح بشر نیز نیازمند معنویت است. بشر در بهره وری از مادیات جهان بدون استفاده از معنویت دچار طغیان و سر کشی می شود. ﴿ كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى أن رَّاهُ اسْتَغْنَى ﴾ (1) چنین نیست (که شما می پندارید) به یقین انسان طغیان می کند، از این که خود را بی نیاز ببیند!» معنویت نیاز فطری بشر است که در اثر معرفت و شناخت پیدا می شود اصل معنویت به معنای گرایش به امور معنوی و ارزشی آثار فراوانی در زندگی دارد از جمله:

برخی آثار معنویت در زندگی

الف-کاهش بحران های روحی

در پرتو معنویت اضطراب از بین می رود، حرص و طمع، افراط و تفریط و ظلم و ستم کاهش می یابد آرامش و اطمینان بر

ص: 42


1- سوره علق، آیات 6 و 7

وجود انسان حاکم می شود.

ب-پرورش فضایل اخلاقی

در پرتو معنویت انسان خود را ملزم به ارزش های اخلاقی می داند. سعی در اصلاح خود دارد و رابطه اش با خدا صمیمی می شود.

ج-عدالت اجتماعی

معنویت زمینه ساز خدمت رسانی است، در اصل معنویت، انسان آن چه را برای خود نمی پسندد برای مردم نیز نمی پسندد. زندگی از حالت عدالت اجتماعی در اصل حیوانی و یک نواخت خارج می شود و حس هم نوعی در انسان برا نگیخته می شود.

ه-استقامت و صبر

در پرتو معنویت، تحلیل انسان از بلایا تغییر می یابد. هر پدیده ای را در چارچوب این اصل تفسیر می کند. طبعاً یأس و نا امیدی بر او عارض نمی شود و حتی بیماری و فقدان را در منظومه خلقت با نگاه لطف می نگرد معنویت یعنی گرایش به عبادت، دعا، بندگی جهاد، ایثار، مناجات و خدمت به مردم.

امروز بشر دچار بحران معنویت است. دوری از معارف معنوی دین بشر را سر درگم کرده است. رهبر کبیر انقلاب حضرت امام رحمه اللّه علیه در نامه به گوربا چف (1) رهبر شوروی مشکل اساسی آنان را همین دانستند؛ ایشان نوشتند: «مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ و هستی و آفرینش است.» (2)

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلَّهُ فِي أَرْبَعِ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِي أَنْ تَعْرِفُ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْرِفُ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ ﴾ (3) ؛ تمام دانش ها در چهار چیز جمع است ، خدا را بشناس، بشناس به تو چه کرده است بشناس چه از تو می خواهد و بشناس چه چیز تو را از دین خارج می کند.»

در این حدیث نورانی چهار معرفت از مبانی علم ذکر شده است. در واقع چهار راه افزایش معرفت عبارتند از خدا شناسی، خود شناسی، وظیفه شناسی و و آسیب شناسی دینی شناخت هایی که اگر به درستی به آن پرداخته شود ثمره اش

ص: 43


1- گوربا چف: میخائیل سرکتیویچ گورباچف از سال 1985 تا 1991 م، آخرین رهبر اتحاد شوروی بود. تلاش ها و اصلاحات او باعث پایان جنگ سرد شده اما هم زمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز پایان داد و نهایتاً باعث فرو پاشی شوروی شد گورباچف در سال 1990 م جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. وی با دکترین دو گانه پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، نقش مهمی در پایان دادن به سلطه کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان گرفتن جنگ در سر داشت. 11 دی 1367 ش. (اولین روز سال 1989 م.) آقایان عبد اللّه جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی و خانم مرضیه حدید چی دباغ به نمایندگی از حضرت امام خمینی رحمه اللّه علیه به نامه ای را خطاب به میخائیل گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست شوروی تسلیم وی کردند. رهبر ایران در این نامه نسبت به مرگ کمونیسم هشدار داد. وی از رهبر شوروی خواست به سیاست مذهب ستیزی خاتمه دهد و نسبت به اسلام مطالعاتی انجام دهد. حضرت امام رحمه اللّه علیه در این نامه فرمود: «مشکل اصلی کشیر شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست.» پیام امام خمینی رحمه اللّه علیه و پیش بینی سقوط شوروی 3 سال پیش از رویداد این واقعه و اندکی پس از پایان جنگ ایران و عراق بود. به نقل از پایگاه اطلاع رسانی جماران در سال گرد در گذشت حضرت امام رحمه اللّه علیه گوربا چف طی مصاحبه ای با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو از این که به هشدار های بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران 3 سال قبل از فروپاشی شوروی بی اعتنائی کرده بود، اظهار تأسف کرد و گفت: مخاطب پیام آیت اللّه خمینی از نظر من همه اعصار در طول تاریخ بود».
2- پیام تاریخی امام رحمه اللّه علیه به میخائیل گوربا چف 2 . الکافی، ج 1، ص 50
3- کافی،ج 1،ص 50

معنویت و عبودیت است.

حضرت زهرا علیها السلام مظهر معنویت و بندگی خداست. خانواده ای که مظهر سوره ﴿ هَلْ أَتَى ﴾ و تجلی تلاش بی مزد هستند. نمونه هایی از معنویت در سیره حضرت زهرا علیها السلام عبارتند از:

نمونه های سیره معنوی حضرت زهرا علیها السلام

اشاره

معنویت یعنی منسوب بودن به معنا؛ یعنی جنبه روحی و درونی انسان معنویت دینی با هدف مندی و غایت گرایی همراه است. حقیقت معنویت در دین، همان روح عبودیت است.

به گفته قرآن کریم عبادت هدف خلقت است و نتیجه آن حس مسئولیت و تقواست که معیار ارزش شخصیت محسوب می شود. ارزش هر کس به آن چه می خورد یا می پوشد نیست؛ بلکه ارزش انسان به جنبه های معنوی و روحانی اوست که جنبه مادی مقدمه آن است و دنیا در نظر افراد معنویت گرا، مقدمه و مزرعه آخرت است.

رنگ الهی گرفتن و خدا گونه شدن، هدف غایی حرکت انسان است ﴿ صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ﴾ (1) در تفکر معنوی، انسان هیچ استقلالی ندارد، فانی است، وابسته محض است ﴿ إِنَّا للّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴾ (2) معنویت در اسلام پشتوانه اخلاق ، قانون، سیاست، روابط اجتماعی و همه ارزش هاست.

حسن بصری (3) در مورد حضرت زهرا علیها السلام می گوید: ﴿ مَا كَانَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا ﴾؛ (4) در بین امت اسلام، کسی عابد تر از فاطمه علیها السلام نبود، آن قدر برای عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرد.»

پاره ای از محور های اصل معنویت در زندگی آن حضرت عبارتند از:

1.عبادت شب عروسی

هنگامی که وارد خانه امیر المؤمنین علیه السلام شد، در شب زفاف به آن حضرت عرض کرد: ﴿ فَشَبَّهتُ دخولی فی فراشی بِمَنْزِلی کَدُخولی الی لَحَدی و قبری فَأُنشِدُک اللَّهِ إِنْ قُمْتَ إِلَى الصَّلَاةِ فنعبد اللَّهِ تَعَالِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ ﴾؛ (5) امروز از خانه پدر به خانه همتای گران قدرم آمدم و فردا نیز از این جا به منزل گاه دیگری و به جوار رحمت

ص: 44


1- ﴿ صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ﴾؛ بقره، 138
2- ﴿ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴾؛ بقره ، 156
3- حسن بصری:حسن بَصری، با نام اصلی حسن بن ابو الحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقيه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره مکتب فکری او اتفاق نظر وجود ندارد. بصری در سیصد تن از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلمرا درک کرد و با هفتاد نفر از حاضران در غزوه بدر مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فرا گرفت و برای دیگران روایت کرد. با ملاحظه روایات و اقوال و خطبه های او می توان گفت که تنها تعداد کمی از صحابه و تابعین به اندازه او در باز گو کردن کلمات امام علی علیه السلام اهتمام داشته اند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی علیه السلام را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قبل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «ابو زینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است. از چهار منبع متقدم رجال شیعه، نام حسن فقط اختیار معرفة الرجال آمده که مهم ترین مستند رجالیان متأخر شیعه هم هست و حاوی سخنانی منسوب به فضل بن شاذان است که به مناسبت ذکر زهاد ثمانيه، حسن بصری مورد نکوهش قرار گرفته است. در میان علمای شیعه از جمله کسانی که حسن را مردود و مذموم شمرده اند، فیض کاشانی، محمد باقر مجلسی، محمد طاهر قمی و آقا محمد علی کرمانشاهی بوده اند. نقد آنان ناظر به شهرت حسن بصری به منش صوفیانه و پرهیز دادن مخاطبان از پیروی از وی بوده است. آنان با استناد به برخی گزارش ها داوری های منفی درباره حسن عرضه کرده و گاهی او را با عناوینی همچون معلم بدعت و ضلالت، مروّج رهبانیت، رئيس قدر یان، منافق و دشمن علی ، مذمت کرده اند. در مقابل، برخی از علمای متقدم و متأخر شیعه در مقام دفاع از حسن بصری بر آمده و روایات و تفاسیر او را معتبر شمرده اند.
4- بحار الانوار، ج 43، ص 84
5- احقاق الحق، ج 4، ص 481

حق خواهم رفت. از این رو، علی جان! به خدای سوگندت می دهم که بیا تا در آغازین لحظات زندگی مشترک به نماز بایستیم و هر دو با هم این شب جاودانه را به پرستش خدا سپری کنیم.

2.ندیدن کمبود ها در سایه حضور خدا

هنگامی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از دخترش درباره کمبود های زندگی و نیاز هایش می پرسد، پاسخی تکان دهنده می شنود ﴿ شَغَلَنی عَن مَسَئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدمَتِهِ ، لاحاجَةَ لِى غَيرُ النَّظَرِ إلى وجهِهِ الكَرِيم ﴾؛ (1) لذتی که از بودن در محضر خدا نصیب می پرسد پاسخی تکان دهنده من می گردد مرا از خواهش بازداشته است، حاجتی ندارم جز این که پیوسته ناظر جمال زیبای خدای کریم باشم.

این ها برای ما درس است که در شب عروسی گناه نکنیم، خدا را فراموش نکنیم، نا شکر نباشیم. خدا برای ما در رأس امور باشد، اصل باشد همه چیز در طول خدا باشد.

3.رضایت خدا و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، ملاک انتخاب

هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام به خواستگاری حضرت زهرا علیها السلام آمد و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم موضوع خواستگاری را مطرح کرد، اولین سؤالی که حضرت زهرا علیها السلام پرسید این بود: آیا خدا و پیامبر به این ازدواج راضی هستند؟ تا پیامبر پاسخ مثبت داد، حضرت زهرا علیها السلام علل و عرض کرد: ﴿ رَضِيتُ بِمَا رَضِيَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ﴾؛ (2) من خشنود و راضی ام به آن چه خدا و پیامبر راضی هستند.»

واقعا اگر ملاک ازدواج در درجه نخست رضایت الهی و رضایت معصومین علیهم السلام باشد و ملاک صرف ظواهر نباشد، چنین ازدواجی استمرار و برکت دارد، متزلزل نیست.

4.قرائت قرآن در هنگام کار

افراد مختلفی حضرت را در حین کار، مشغول تلاوت قرآن دیده بودند. در روایتی سلمان گوید: بر حضرت وارد شدم در حالی که آن حضرت قرآن می خواند و آسیاب خود می چرخید. سلمان گوید: نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدم و موضوع را عرض کردم، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم تبسمی نمود و فرمود: ﴿ يَا سَلْمَانُ إِنَّ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مَلَا اللَّهُ قَلْبَهَا وَ

ص: 45


1- بحار الانوار، ج 43، ص 149
2- بحار الانوار، ج 43، ص 149

جَوَارِحَهَا إِيمَاناً إِلَى مُشَاشِهَا تَفَرَّغَتْ لِطَاعَةِ اللّهِ ﴾؛ (1) همانا خداوند قلب و اعضاء دخترم فاطمه را از ایمان سرشار نموده و ایمان تا درون استخوان های او نفوذ کرده او برای بندگی خدا فارغ شده است.»

5.وصیت به تلاوت قرآن هنگام مرگ و دفن

به امیر المؤمنین علیه السلام با سفارش کرد به امیر المؤمنین علیه السلام سفارش کرد وقتی مرا به خاک می سپاری ﴿ فَأَكْثِرُ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرْآنِ ﴾ (2) زياد برایم قرآن بخوان.»

6.تأثیر پذیری از قرآن

هنگامی که حضرت آیه هنگامی که آیه 43 حجر نازل شد ﴿ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابِ مِنْهُمْ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءً مَقْسُومُ ﴾؛ (3) رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با شنیدن آیه به شدت گریست.

برای آرام کردن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شخصی نزد حضرت زهرا علیها السلام رفت ، مشاهده کرد آن حضرت در حال آسیاب کردن جو می باشد و در حال کار قرآن می خواند ﴿ وَ مَا عِندَ اللّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى ﴾؛ (4) سلام کرد و جریان گریه پیامبر را مطرح نمود. فاطمه به سرعت نزد پدر آمد و علت گریه را جویا شد. هنگامی که آیه را شنید ﴿ فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ هِيَ تَقُولُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ ﴾؛ (5) با صورت روی زمین افتاد در حالی که می گفت وای! وای بر کسی که وارد جهنم می شود.»

هنگامی که حضرت آیه هنگامی که آیه ﴿ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابِ مِنْهُمْ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءً مَقْسُومُ ﴾ را شنید ﴿ فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ هِيَ تَقُولُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ ﴾

ص: 46


1- ﴿ بَعَثَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم سَلْمَانَ إِلَى فَاطِمَةَ قَالَ فَوَقَفْتُ بِالْبَابِ وَقْفَةً حَتَّى سَلَّمْتُ فَسَمِعْتُ فَاطِمَةَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ مِنْ جَوَا وَ الرَّحَى تَدُورُ مِنْ بَرَا وَ مَا عِنْدَهَا أَنِيسُ وَ قَالَ فِي آخِرِ الْخَبَرِ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم و قَالَ يَا سَلْمَانُ إِنَّ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مَلَا اللّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِيمَاناً إِلَى مُشَاشِهَا تَفَرَّغَتْ لِطَاعَةِ اللَّهِ فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً اسْمُهُ زُوقَابِيلُ وَ فِي خَبَرٍ أَخَرَ جَبْرَئِيلُ فَأَدَارَ لَهَا الرَّحَى وَ كَفَاهَا اللَّهُ مَنُونَةَ الدُّنْيَا مَعَ مَنُونَةِ الْآخِرَةِ ﴾؛ بحار الانوار، ج 43، ص 46.
2- ﴿ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام لَمَّا احْتُضِرَتْ أَوْصَتْ عَلِيّاً علیه السلام فَقَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُ فَتَوَلَّ أَنْتَ غُسْلِي وَ جَهَزْنِي وَ صَلَّ عَلَيَّ وَ أَنْزِلْنِي قَبْرِي وَ أَلْحِدْنِي وَ سَوَ التُّرَابَ عَلَيَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِي قُبَالَةَ وَ جْهِي فَأَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّهَا سَاعَةٌ يَحْتَاجُ الْمَيِّتُ فِيهَا إِلَى أَنْسِ الْأَحْيَاءِ وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ تَعَالَى وَ أُوصِيكَ فِي وَ لْذي خَيْراً ثُمَّ ضَمَّتْ إِلَيْهَا أَمَّ كُلْثُومٍ فَقَالَتْ لَهُ إِذَا بَلَغَتْ فَلَهَا مَا فِي الْمَنْزِلِ ثَمَّ اللَّهُ لَهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ فَعَلَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ دَفَنَهَا لَيْلًا فِي دَارِ عَقِيلٍ فِي الزَّاوِيَةِ الثَّالِثَةِ مِنْ صَدْرِ الدَّارِ ﴾؛ بحار الانوار، ج 79 ،ص 27
3- حجر، 43 و 44
4- ﴿ وَ مَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ زِينَتُهَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴾؛ قصص، 60
5- بحار الانوار، ج 43، ص 87

7.تلاوت قرآن، عشق به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و انفاق

آن حضرت فرمود: ﴿ حُبّبَ إِلَيَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ وَ النَّظَرُ في وَجْهِ رَسولِ اللّهِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّهِ ﴾؛ (1) از دنیای شما محبّت سه چیز در دل من نهاده شد: تلاوت قرآن، نگاه به چهره پیامبر خدا و انفاق در راه خدا.»

8.مناجات با خدا

از نکات مهم در زندگی آن حضرت برنامه دعا و مناجات با خداست به گونه ای که در منابع روایی آمده است آن حضرت کار های منزل را بین خود و خادمه اش فضه تقسیم می کرد تا در روز هایی که فضه کار منزل انجام می دهد مفصل تر به عبادت بپردازد. (2)

9.دعا های روزانه

مجموعه ای از ادعیه از آن حضرت نقل شده که به صورت مستقل منتشر شده است. آن حضرت در مواقع خاص ادعیه ویژه ای داشت. مرحوم مجلسی (3) ادعیه ایشان را در بحار (4) آورده است. (5)

در دعای دوشنبه ایشان آمده است:

﴿ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ قُوَّةٌ فِي عِبَادَتِكَ وَ تَبَضُراً فِي كِتَابِكَ وَ فَهُما فِي حُكْمِكَ اللَّهُمَّ صَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلِ الْقُرْآنَ بِنَا مَا حِلاً وَ الصِّرَاطَ زَائِلاً وَ مُحَمَّداً لله عَنَّا مُوَلّياً ﴾ ؛ (6) پروردگارا! از درگاهت قدرتی برای عبادت و بندگی، بینشی برای درک قرآن و فهم لازم برای درک احکامت را خواستارم، پروردگارا! بر محمد و خاندان محمّد درود فرست و فهم قرآن را دور از دسترس فکر ما و صراط را نابود کننده ما و محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را روی گردان از ما قرار مده.»

10.دعایی برای هر حاجت مهم

امام سجاد علیه السلام نقل می کند پدرم آخرین لحظات روز عاشورا مرا در آغوش گرفت در حالی که خون از بدنش غلیان می کرد و فرمود: ﴿ يَا بُنَيَّ اِحْفَظْ عَنِّي دُعَاءً عَلَّمَتْنِيهِ فَاطِمَةُ اللّه وَ عَلَّمَهَا رَسُولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم وَ عَلَّمَهُ جَبْرَئِيلُ علیه السلام فِي الْحَاجَةِ وَ

ص: 47


1- نهج الحياة، ص 281
2- بحار الانوار، ج 43، ص 38
3- مرحوم مجلسی: محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود على مجلسی، مشهور به علامه مجلسی و مجلسی، ثانی، فقیه، محدث، متکلم، و شاعر متخلص به مشتاق ،شیخ الاسلام اصفهان، و از دانشمندان بزرگ اواخر حکومت صفوی است. ولادت او بنابر آن چه در مقدمه کتاب بحار الانوار از مرآة الاحوال نقل شده است سال 1038 ق. در شهر اصفهان بوده است؛ ولی مرحوم نوری ولادت او را در 27 رمضان المبارک سال 1037 ق. دانسته است. او در آخرین سال سلطنت شاه عباس و در عصر مرجعیت میر داماد در اصفهان به دنیا آمد و دوره چهار تن از سلاطین صفوی یعنی شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین را درک کرد پدر او مولی محمد تقی (مجلسی بزرگ) یکی از مفاخر و بزرگان و اعلام شیعه بود که در زمینه های مختلف علوم سر آمد بود. محمد باقر در چهار سالگی به درس و بحث روی آورد و در چهارده سالگی از ملاصدرا اجازه روایت دریافت کرد. گذشته از این در مکتب دانشمندانی چون شیخ حر عاملی، ملا محسن استر آبادی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی تلمذ کرده است طوری که گفته اند شمار اساتید وی به بیست و یک استاد می رسد. علامه مجلسی در اندک زمانی بر دانش های صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال درایه و اصول فقه و کلام مسلط شد و پس از فوت پدر به زعامت مسجد و مدرسه جامع اصفهان پرداخت در درس او بیش از هزار طلبه حاضر می شدند. در مکتب این علامه عصر صفوی شخصیت های بزرگی از دانشمندان دانش آموخته اند که می توان از مولی ابراهیم جیلانی، ملا محمد باقر لاهیجی ملاحسین ،تفرشی عبد الحسین مازندرانی سید عزیز اللّه جزایری، ملا محمد کاظم شوشتری و سید نعمت اللّه جزایری نام برد. سید مصلح الدین مهدوی در کتاب زندگی نامه علامه مجلسی به نام 181 نفر از شاگردان وی اشاره کرده است علامه علاوه بر علم و دانش در عرصه سیاست نیز فعال بود و پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال 1090 ق به منصب شیخ الاسلامی دست یافت. بود. مجلسی در مقدمه بحار الانوار انگیزه خود را از تأليف بحار الانوار چنین ذکر می کند؛ تألیف کتاب این است که من در دانش آموزی در انواع علوم حریص بودم و بعد از سپری کردن بخشی از عمر در دانش های گوناگون و اندیشیدن به ثمرات و غایات این علوم دریافتم که علم تنها از چشمه وحی و روایات اهل بیت حاصل می شود و در آخرت تنها این دانش سود مند است. از این رو به اخبار و روایات معصومین پرداخته ام. او هم چنین در صدد منابعی بوده است که در معرض فراموشی قرار داشتند و ازاین رو، به سراغ کتاب هایی رفته که در گذر زمان و به علت توجه زیاد به کتب اربعه مهجور مانده بود و یا به علت غرض ورزی ،فاسدان بی توجهی جاهلان و وجود مخالفان اهل بیت در حال نابودی بوده اند. او می گوید مانند این کتاب در عامه و خاصه تا کنون نوشته نشده و احدی در این کار بر من سبقت نگرفته و امید است این کتاب تا قیام قائم آل محمد ، مرجع فضلا و طالبان علم او با احراز این منصب، قدرت مهمی به هم زد و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است. از آن فرصت حداکثر استفاده را نمود و تا سر حد امکان در رونق و رواج علم و حدیث شیعه و حمایت از اهل علم و مردم بی پناه و امربه معروف و نهی از منکر و محدودیت بیگانگان اسلام و مبارزه با ظلم و زور گویی که پیش از وی کسی قدرت جلوگیری آن را نداشت، کوشید. محمد باقر مجلسی علاوه بر تدوین دایرة المعارف بزرگ حدیثی، به تعمیق و شرح نویسی بر کتب حدیث و هم چنین تعمیم و ترجمه احادیث به زبان فارسی پرداخت. كتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام محمد باقر مجلسی گسترده ترین کتاب حدیثی شیعه است که علاوه بر جامع بودن، معارف جنبی دیگر مانند مباحث لغوی (که یک دوره سه جلدی غریب الحدیث از آن استخراج شده) و مباحث تفسیری (که در راهنما برای آن تدوین شده است) و مباحث فراوان کلامی و... را در بردارد. به حق می توان مجلسی را پر کار ترین عالم شیعی به حساب آورد که با تألیف بیش از هفتاد اثر در بیش از دویست جلد توانست قریب یک میلیون و دویست و دو هزار و هفت صد سطر بنگارد که اگر بر عمر هفتاد و سه ساله اش تقسیم شود در هر سال 19125 سطر نگاشته است. علامه مجلسی بعد از یک عمر گران بها و تعلیم و تربیت صد ها شاگرد دانشمند و تألیف و تصنیف و ترجمه ده ها کتاب سود مند و مؤثر دینی به عربی و فارسی و آن همه آثار خیری که از خود به یادگار گذاشت. مطابق نقل «روضات الجنات» در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان سال 1110 هجری، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در سن هفتاد و سه سالگی چشم از این جهان فانی فرو بست و روح پر فتوحش به آشیان جنان پرواز نمود و در مسجد جامع اصفهان پهلوی پدر علامه اش ملا محمد تقی مجلسی مدفون گردید. آرامگاه مجلسی از و منبع تحقیق تمام کسانی باشد که در پی زمان در گذشتش تا کنون همواره مزار مجاورین و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است.
4- بحار الانوار: «بِحَارِ الْأَنْوَارِ الْجَامِعَةِ لِدُرَرِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَطْهَار» مشهور به بحار الانوار، مفصل ترین مجموعه حدیثی شیعه است که با نظارت علامه مجلسی تألیف شده است. محمد باقر مجلسی معروف به علامه مجلسی با مجلسی دوم (1037-1110 ق.). از معروف ترین فقها و محدثان در جهان اسلام است. وی از صاحب منصبان با نفوذ شیعه در عصر صفویه است. در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه، فلسفه، منطق، ریاضیات، ادبیات، لغت جغرافيا، طب، نجوم و علوم غریبه متخصص بود. مجلسی در مقدمه بحار الانوار انگیزه خود را از تأليف بحار الانوار چنین ذکر می کند: سبب تألیف کتاب این است که من در دانش آموزی در انواع علوم حریص بودم و بعد از سپری کردن بخشی از عمر در دانش های گوناگون و اندیشیدن به ثمرات و غایات این علوم دریافتم که علم تنها از چشمه وحی و روایات اهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و در آخرت تنها این دانش سود مند است از این رو به اخبار و روایات معصومین علیهم السلام پرداخته ام. او هم چنین در صدد منابعی بوده است که در معرض فراموشی قرار داشتند و از این رو، به سراغ کتاب هایی رفته که در گذر زمان و به علت توجه زیاد به کتب اربعه، مهجور مانده بود و یا به علت غرض ورزی فاسدان، بی توجهی جاهلان و وجود مخالفان اهل بیت علیهم السلام در حال نابودی بوده اند او می گوید: مانند این کتاب در عامه و خاصه تا کنون نوشته نشده و احدی در این کار بر من سبقت نگرفته و امید است این کتاب، تا قیام قائم آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم، مرجع فضلا و طالبان علم و منبع تحقیق تمام کسانی باشد که در پی تحصیل علوم ائمه اطهار علیهم السلام هستند.تألیف این کتاب که مجموعه ای از آموزه ها و تعالیم شیعه است، بیش از 30 سال طول کشیده و گروهی از شاگردان علامه مجلسی او را در این کار یاری کرده اند. مجلسی برای تألیف این کتاب بسیاری از شاگردانش را به شهر ها و کشور های مختلف فرستاد تا کتب و نسخه های موجود روایی را پیدا کنند. برای مثال او گزارش داده حتی برای به دست آوردن كتاب مدينة العلم شیخ صدوق که تصور می شد در یمن وجود دارد گروهی را با هدایای فراوان به سوی حاکم آن جا فرستاد تا کتاب را به دست آورد. مؤلف، کتاب را بر اساس 25 موضوع کلی طراحی و آن را در 25 جلد جای داده است (در دوره های اخیر به صورت 110 جلدی منتشر می شود) در هر جلد ریز موضوعات مربوط به آن را در ابواب مختلف گرد آورده است. او در هر باب، ابتدا آیات قرآنی مرتبط با موضوع را ذکر کرده و تفسیر آن ها را می آورد و در مرحله بعد احادیث مربوط به آن باب را نقل می کند. مجلسی تلاش کرده است که در بحار الانوار تمام موضوعات و مسائل موجود را پوشش دهد. برای مثال، این مجموعه با عنوان کتاب العقل و الجهل آغاز و با مباحث مربوط به خدا شناسی و توحيد، عدل الهی و تاریخ پیامبران ادامه پیدا می کند. از جلد 15 تا 53 چاپ 110 جلدی به تاریخ زندگی و فضایل پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام و امامان شیعه علیهم السلام اختصاص دارد. بحار الانوار به خاطر ذکر مستند بیشتر روایت های منقول از ائمه شیعه علیهم السلام، باب بندی موضوعات، شرح و بیان بسیاری از روایات، تحقیقات گوناگون کلامی، تاریخی فقهی، تفسیری، اخلاقی، حدیثی و لغوی، نزد محققان و پژوهشگران مقامی والا داشته است؛ چنان که با وجود حجم زیاد، از همان روزگار تألیف، نسخه های خطی بسیاری از آن نوشته شده و با رواج صنعت چاپ، همه با بخش هایی از آن بار ها به چاپ رسیده است. استفاده محدود مؤلف از کتب اربعه باعث شده اهمیت کتاب او از لحاظ فقهی کم شده و به رغم این که در دیگر زمینه ها سیطره کامل و بسیار واضحی در حوزه فرهنگ تشیع پس از خود پیدا کرده در مباحث فقهی، از مراجع متداول محسوب نشود. جلد های مختلف این کتاب به صورت متفرقه به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده اند. معروف ترین ترجمه آن کتابی است با نام مهدی موعود که ترجمه جلد 13 از چاپ 25 جلدی است و به موضوع امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف اختصاص دارد. جند هشتم بحار (چاپ قدیم) که همان جلد های 29، 30 و 31 چاپ جدید است در بردارنده مطالبی در مذمت خلفای سه گانه است. در زمان آیت اللّه بروجردی که موضوع دار التقریب مطرح بود یکی از مسائلی که چالش بر انگیز بود همین مجلدات بود. محمد تقی قمی از قاهره به قم سفر کرد و نظر آیت اللّه بروجردی را جهت برپایی تقریب به عنوان یک ضرورت جلب کرد و نهایتا آیت اللّه بروجردی متنی را امضاء کرد که جلد هشتم بحار الانوار که شامل کتاب امامت و کتاب فتن و «محن اکتاب الامامة و كتاب الفتن و المحن»، می شود، تحقیق و چاپ نشود. بعد از امضای آیت اللّه بروجردی به عنوان مرجع اعلای شیعه در آن زمان مبنی بر عدم تجدید چاپ جلد هشتم کتاب، عده ای از کار شکنان با بهانه جویی جدیدی مبنی بر این که احتمال چاپ این کتب از سوی بقیه مراجع شیعه یا دوست ایران وجود دارد مانع راه اندازی دار التقریب و ورود فقه شیعه به الازهر شدند. در پی این بهانه جویی بار دیگر، محمد تقی قمی از قاهره به خدمت بروجردی در قم رسید و با اجازه از او به دربار محمد رضا شاه رفت و به امضایی از طرف محمد رضا پهلوی به عنوان شخص اول سیاسی مملکت مبنی بر ممنوعیت چاپ جلد هشتم بحار الانوار به قاهره برگشت و بالاخره نظر آنان را جلب کرد. پس از انقلاب نیمی از جلد هشتم بحار الانوار که تنها کتاب امامت بود به نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسید و نیم دیگر آن که کتاب فتن و محن ،بود بر ممنوعیت چاپ باقی ماند. اوایل انقلاب، برخی که به تعبیر امام خمینی رحمه اللّه علیه ولایتی هایی بی دیانت بودند، این توقف چاپ را به امام خمینی رحمه اللّه علیه و انقلاب نسبت داده و برخی از آنان به عمد حقایق را کتمان کردند. شخصی به نام شیخ محمد رضا مامقانی و با نام مستعار عبد الزهراء حسینی که از متهمان کودتای نوژه بود و بعد ها به دلیل بیانات ضد انقلابی در دروس حوزوی خود محکوم به منع از ممارسات حوزوی به ویژه تدریس شد، در ولایت خود نسبت به امیر مؤمنان علی علیه السلام دچار افراط شده و کتاب مطاعن «فتن و محن» بحار الانوار را نیز به روش تحقیقی عبد الرحیم ربانی شیرازی به تحقیق در آورد و در دار الاضواء بیروت با نام مستعار خود به چاپ رسانید.
5- همان، ج 87، ص 33
6- همان

الْمُهِم وَ الْغَمِّ ﴾ ؛ (1) پسرم دعایی را که مادرم فاطمه به من آموخته حفظ کن، دعایی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به او آموخت و به پیامبر جبرئیل آموخت، این دعا برای هر حاجت مهم و رفع اندوه مؤثر است.

﴿ بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا منفس [مُنَفِّسا] عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مفرج [ مُفَرِّجا] عَنِ الْمَعْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِقَ الطِفْلِ الصَّغِيرِيَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا ﴾؛ (2) به حق یاسین و قرآن حکیم، به حقّ طه و قرآن عظیم، ای خدایی که بر حاجت های حاجت مندان قادر و توانا هستی، ای آن که اسرار پنهان همه را می دانی، ای برطرف کننده مشکل آنان که دچار گرفتاری شده اند، ای برطرف کننده غم های مردم اندوهگین، ای رحم کننده به پیر مردان، ای روزی دهنده به کودکان صغیر، ای خدایی که بی نیاز از هر تفسیری، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و... [در این قسمت دعا هر حاجتی که دارید بخواهید].

11.دعا برای گناهکاران و خطا کاران

اسماء بنت عمیس (3) گوید: در لحظه های پایانی عمر حضرت فاطمه علیها السلام دیدم آن حضرت غسل کرد، لباس عوض کرد، رو به قبله نشست و چنین دعا کرد:

﴿ إلهى و سَيّدى، أَسْئَلُكَ بِالَّذِينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبْكَاءِ وَلَدَيَّ فِي مُفَارِقَتِی أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شِيعَتِي، وَ شَيعَةِ ذُرِّيَّتِي ﴾؛ (4) پروردگارا به حق پیامبرانی که برگزیدی و به گریه های دو فرزندم در فراق من از تو می خواهم از گناهکاران پیروان من و پیروان فرزندان من درگذری.»

12.دعا کردن در غروب جمعه

ایشان عصر جمعه به دعا می پرداخت و فرمود پدرم سفارش کرد روز جمعه ساعتی است که هر دعایی و خواسته ای در آن ساعت به اجابت می رسد.

﴿ إِنَّ فِي الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمُ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ قَالَتْ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ ؟ قَالَ صلی اللّه علیه و آله و سلم: إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنٍ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ ﴾ ؛ (5) در روز جمعه ساعتی است که هر خواسته خیر و و درخواستی

ص: 48


1- همان، ج 92، ص 196
2- الدعوات راوندی، ص 54
3- اسماء بنت عُمَیس: اَسماء بنت عُمیس از زنان مسلمان و صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم است. پدرش عمیس بن معد، از قبیله قحطانی بنی خثعم بن انمار و مادرش هند دختر عون بن زهیر حمیری بود. از تاریخ ولادت او اطلاعی در دست نیست. اسماء به همراه همسرش جعفر بن ابی طالب اسلام آورد و به حبشه هجرت کرد. پس از شهادت جعفر به همسری ابو بکر در آمد و با در گذشت ابو بکر همسر امام علی علیه السلام شد. اسماء بنت عمیس سه فرزند به نام های عبد اللّه، محمد و عون از همسر اولش جعفر بن ابی طالب به دنیا آورد. از همسر دومش ابو بکر، محمد را در سال حجة الوداع به دنیا آورد و از همسر سومش امام علی علیه السلام دو فرزند به نام های یحیی و عون به دنیا آورد. از زمان دقیق مرگ اسماء اطلاعی در دست نیست. هر چند دو تاریخ 38 ق و پس از 60 ق. برای در گذشت او در برخی منابع آمده اما در جایی تنها به ادامه زندگی او پس از شهادت امام علی علیه السلام اشاره شده است. قبری در قبرستان باب الصغير به وی منسوب است. اسماء از معدود کسانی بود که در مراسم غسل شبانه حضرت فاطمه علیها السلام حضور داشت و حتی گفته اند در مراسم ازدواج امام علی علیه السلام با حضرت فاطمه علیها السلام نیز حاضر بود؛ اما با توجه به تاریخ این ازدواج در 2 ق. و بازگشت اسماء از حبشه این نکته بعید به نظر می رسد. ظاهراً به دلیل همین پیوند نزدیک و صادقانه او با خاندان امام علی علیه السلام بوده که در منابع شیعی از او به نیکی یاد شده است. چنان که بر اساس روایاتی امام باقر و امام صادق علیهما السلام او را ستوده اند. یعقوبی از یک «کتاب» نزد اسماء بنت عمیس نام برده که ظاهراً مشتمل بر سخنان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است و از آن جا که اسماء، از نزدیکان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خاندان آن حضرت به شمار می رفت، قدمت وجود چنین متنی در نهایت درجه اهمیت و ارزش قرار می گیرد، اما با توجه به سکوت منابع دقت بیشتر در جزئیات این متن و صحت انتساب آن امکان پذیر به نظر نمی رسد.
4- كوكب الدّرى، ج 1، ص 254
5- ﴿ إِنَّ فِي الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ قَالَتْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ قَالَ صلی اللّه علیه و آله و سلم: إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ قَالَ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ لِغُلَامِهَا اصْعَدْ إِلَى القِرَابِ فَإِذَا رَأَيْتَ نِصْفَ عَيْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّى لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِي حَتَّى أَدْعُو ﴾ ؛ بحار الانوار، ج 86، ص 269

در آن به اجابت می رسد پرسیدم یا رسول اللّه کدام ساعت ؟ فرمود: آن گاه که نصف قرص خورشید در افق پنهان شود.»

13.دعا در بستر شهادت

آن حضرت در آخرین لحظات، در بستر شهادت چنین دعا کرد:

﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، بِرَحْمَتِكَ أَسْتَغِيثُ، فَأَعِثْنِي وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، وَ أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ ﴾ (1)

نجات از جهنم، عدم واگذاری به خود و اصلاح امور آخرین درخواست های آن حضرت است.

14.حضور بی نظیر در حال نماز

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که دخترم فاطمه علیها السلام به نماز می ایستد خدا به فرشتگان می فرماید:

﴿ انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةٍ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أَشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّار ﴾ ؛ (2) به بنده ام و سرور بندگانم فاطمه نگاه کنید چگونه در برابر من ایستاده است و از خوف من بدنش می لرزد و با تمام وجودش به پرستش من ایستاده است، شما را گواه می گیرم که شیعیان و پیروانش را از آتش جهنم در امان قرار دادم.»

15.دعا، بهترين هدیه برای فاطمه علیها السلام

سويد بن غفله (3) نقل می کند فشار اقتصادی و فقر بر امیر المؤمنین علیه السلام عارض شد حضرت فاطمه علیها السلام نزد پدر آمد تا کمکی از او دریافت کند. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلمکه چیزی نزد شان نبود فرمود: دخترم! پنج کلمه به تو می آموزم که جبرئیل به من آموخته است. حضرت زهرا علیها السلام پرسید: آن کلمات چیست؟ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود:

﴿ يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ يَا خَيْرَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ و يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين ﴾

حضرت زهرا علیها السلام نزد امیر المؤمنین علیه السلام بازگشت امام پرسیدند: پدر و مادرم

ص: 49


1- بحار الانوار، ج 91، ص 210
2- امالی صدوق، ص 113
3- سوید بن غفله: سوید بن غفله به گفته برقی، از اولیا و بزرگان اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام بود. هم چنین شیخ طوسی وی را جزء یاران آن حضرت دانسته است. شیخ مفید هم او را از اولیا و بزرگان اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام به شمار آورده است.

به فدایت چه خبر آوردی؟ ﴿ بأَبي أَنْتِ وَ أَمّي مَا وَرَاءَكِ يَا فَاطِمَةً قَالَتْ ذَهَبْتُ لِلدُّنْيَا وَجِئْتُ بِالْآخِرَةِ ﴾ على علیه السلام فرمود: ﴿ خَيْرُ أَيَّامِكِ ﴾؛ (1) با این که به ظاهر دست خالی برگشت، اما دریافت یک دعا را بهترین هدیه می داند و علی علیه السلام این ایام را بهترین ایام می داند که در آن از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ذکری فرا گرفته اند.

16.مراقبت نسبت به فرزندان در احیای شب قدر

حضرت زهرا علیها السلام و اجازه نمی داد که شب قدر بچه ها و اهل خانه بخوابند. سفارش می کرد کم تر غذا بخورند و در طول روز مقداری استراحت کنند و می فرمود:

﴿ مَحْرُومُ مَنْ حُرِمَ خَيْرَهَا ﴾؛ (2) هر کسی از خیر امشب باز ماند، محروم است.»

17.تعليم دعاى حريق

در تعقیب نماز صبح دعایی از ایشان نقل شده به نام دعای حریق (3) که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیها السلام و علی علیه السلام آموخت. (4) بیش از دو سوم ادعیه، دعا های خاص به انبیاء، ملائکه و رسول خداست.

18.معاد باوری در سیره حضرت زهرا علیها السلام

یکی از عرصه های معنویت در زندگی یاد معاد و قیامت است صد ها آیه در قرآن کریم به این امر اختصاص یافته است. سوره ای از قرآن کریم نمی توان ، بسان آریان یافت که موضوع معاد و مرگ در آن مطرح نشده باشد. یاد معاد و مرگ سازنده و بازدارنده است. انکار معاد یا استبعاد در آن ناشی از میل به آزادی بی قید و شرط و اباحی گری است.

قرآن کریم می فرماید:

ص: 50


1- ﴿ وَ عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ قَالَ أَصَابَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً علیه السلام شِدَّةٌ فَأَتَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام لَيْلًا رَسُولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَدَقَتِ الْبَابَ فَقَالَ أَسْمَعُ حِشَ حَبِيبَتِي بِالْبَابِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ [قُومِي] وَ انْظُرِي فَفَتَحْتُ لَهَا الْبَابَ فَدَخَلَتْ فَقَالَ صلى اللّه عليه و آله و سلم لَقَدْ جِئْتِينَا فِي وَقْتِ مَا كُنْتِ تَأْتِينَنَا فِي مِثْلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام يَا رَسُولَ اللّهِ مَا طَعَامُ الْمَلَائِكَة عِنْدَ رَبِّهَا فَقَالَ التَحْمِيدُ فَقَالَتْ مَا طَعَامُنَا فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا اقْتُبِسَ فِي آلِ مُحَمَّدِ شَهْراً نَاراً اخْتَارِي آمُرُلَكَ ]بِخَمْسِ أَعْنُزا] أَوْ أُعَلِّمُكَ خَمْسَ كَلِمَاتٍ عَلَّمَنِيهِنَّ جَبْرَئِيلُ علیه السلام قَالَتْ يَا رَسُولَ اللّهِ [مَا] الْخَمْسُ الْكَلِمَاتٍ قَالَ يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ يَا خَيْرَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ رَجَعَتْ فَلَمَّا أَبْصَرَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ علیه السلام [قَالَ] بِأَبِي أَنت وَ أُمِّي مَا وَرَاءَكِ يَا فَاطِمَةُ قَالَتْ ذَهَبْتُ لِلدُّنْيَا وَجِئْتُ [بِالْآخِرَةِ] قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام خَيْرٌ أَيَّامِكِ خَيْرُ أيَّامِكِ ﴾؛ الدعوات راوندی، ص 48
2- ﴿ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم كَانَ يَطْوِي فِرَاشَهُ وَ يَشُدُّ مِنْزَرَهُ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ كَانَ يُوقِظُ أَهْلَهُ لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ كَانَ يَرْشُ وُجُوهَ النِّيَامِ بِالْمَاءِ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام لَا تَدَعُ أَحَداً مِنْ أَهْلِهَا يَنَامُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ تُدَاوِيهِمْ بِقِلَّةِ الطَّعَامِ وَ تَتَأَهَبُ لَهَا مِنَ النَّهَارِ وَ تَقُولُ مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَيْرَهَا ﴾؛ دعائم الاسلام ،مغربی، ج 1، ص 282
3- دعای حریق: در کتاب های ادعیه - مانند مصباح و بلد الامین کفعمی - دعایی معروف به «دعای حریق» سفارش شده است که زمان خواندن آن بعد از نماز صبح می باشد. در علت نام گذاری آن، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: از پدرم امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: من با پدرم امام سجاد به منطقه قبا رفتیم تا از پیر مردی از انصار عیادت نماییم، در این هنگام فردی نزد پدرم آمد و گفت خانه خود را دریابید که آتش گرفته است! پدرم سوگند یاد نمود که خانه ام آتش نگرفته است! آن شخص رفت و پس از مدتی با گروهی از شیعیان آمد و آنان نیز با گریه خبر آتش سوزی منزل را با سوگند به اطلاع پدرم رساندند. پدرم بار دیگر فرمود: هرگز! سوگند به خدا. خانه ام آتش نگرفته است و اطمینان من به پروردگار، بیش از آن چیزی است که در نزدم وجود دارد بعد ها مشخص شد که تمام خانه های اطراف آتش گرفته، اما به خانه حضرت شان آسیبی وارد نشده است. پدرم از پدرش حقیقت ماجرا را پرسید؟ حضرت شان پاسخ داد: این چیزی است که از دانش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به ارث نزد ما است که این دانش، دوست داشتنی تر است برای ما از دنیا و هر آن چه در آن است، از مال و ریاست و سلاح و نیروی توانای جنگی و این دانش ارث با هدیه ای است که جبرئیل علیه السلام برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آورده است و ایشان به علی علیه السلام و دختر شان فاطمه علیها السلام آموختند و از آنان به ما منتقل شده است و این دانش دعای کاملی است که هر کس در هر روز آن را در مقابلش قرار دهد و بخواند خداوند هزار فرشته را می گمارد تا او و خانواده و فرزندان و وابستگان و نزدیکانش را از خطر آتش سوزی و غرق شدن و... محافظت نماید.» «دعای حریق» با این فراز آغاز می شود: ﴿ اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ سُكَّانَ سَبْعَ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرْضِيكَ وَ النبَيَاءَكَ وَ رُسُلِكَ وَ وَرثَة النبَيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ الصَّالِحِينَ عِبَادِكَ وَ جَمِيعِ خَلْفَكَ فَاشْهَدْ لِي وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَعْبُودُ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَنْ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ ﴾
4- بحار الانوار، ج 83، ص 165

﴿ بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ﴾ (1)

یاد معاد در زندگی حضرت زهرا علیها السلام بسیار پر رنگ بود. برخی مصادیق آن عبارتند از:

الف) رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم روزی دختر خود را نگران و اندوهگین یافت. پرسیدند: دلیل حزن و اندوه تو چیست؟ فاطمه علیها السلام پاسخ داد:

﴿ يَا أَبَتِ ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُ قُوفَ النَّاسِ عُرَاةً يَوْمَ الْقِيَامَة (2) ... وَ اسَوْأَتَاهُ يَوْمَئِذٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلّ ﴾ (3) ای پدر! به یاد آوردم روز محشر و ایستادن مردم را در آن روز با حالت برهنه ...

وای از زشتی ها در پیشگاه خداوند بزرگ.»

ب) روزی نزد پدر آمد عرض کرد:

﴿ يَا أَبَتَاهُ أَيْنَ الْقَاكَ يَوْمَ الْمَوْقِفِ الْأَعْظَمِ وَ يَوْمَ الْأَهْوَالِ وَ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ قَالَ يَا فَاطِمَةَ علیها السلام عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ وَ مَعِي لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ أَنَا الشَّفِيعُ لِأُمَّتِي إِلَى رَبِّي قَالَتْ يَا أَبَتَاهُ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ هُنَاكَ قَالَ الْقَيْنِي عَلَى الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِي أُمَّتِي قَالَتْ يَا أَبَنَاهُ إِنْ لَمْ أَلْقَكَ هُنَاكَ قَالَ الْقَيْنِي عَلَى الصِّرَاطِ وَ أَنَا قَائِمُ أُقُولُ رَبِّ سَلَّمَ أُمَّتِي قَالَتْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ هُنَاكَ قَالَ الْقَيْنِي وَ أَنَا عِنْدَ الْمِيزَانِ أَقُولُ رَبِّ سَلَّمَ أُمَّتِي قَالَتْ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ هُنَاكَ قَالَ الْقَيْنِي عَلَى [عِنْدَ] شَفِيرِ جَهَنَّمَ أَمْنَعُ شَرَرَهَا وَ لَهَبَهَا عَنْ أُمَّتِي فَاسْتَبْشَرَتْ فَاطِمَةُ بِذَاكَ ﴾ ؛ (4) پدر جان! روز موقف اعظم و روز فزع، تو را کجا دیدار کنم؟ فرمود: ای فاطمه! کنار درب بهشت در حالی که پرچم حمد و ستایش با من است و من برای امتم نزد خدا شفاعت می کنم، عرض کرد: پدر جان! اگر شما را آن جا ملاقات نکردم [کجا پیدا کنم] ؟

فرمود: مرا کنار حوض خواهی دید در حالی که امتم را آب می دهم، عرض کرد: اگر آن جا دیدارت نکردم؟ فرمود: کنار صراط مرا خواهی دید در حالی که ایستاده ام و می گویم پروردگارا! امتم را حفظ کن. عرض کرد آن جا هم نشد؟ فرمود: کنار میزانم و از خدا سلامت امتم را می خواهم، عرض کرد آن جا هم نشد؟ فرمود: مرا در پرت گاه

ص: 51


1- قیامت، 5 و 6
2- بحار الانوار، ج 43، ص 225
3- ﴿ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لِفَاطِمَةَ سَأَلْتِ أَبَاكِ فِيمَا سَأَلْتِ أَيْنَ تَلْقَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَتْ نَعَمْ قَالَ لي اطلبينِي عِنْدَ الْحَوْضِ قُلْتُ إِنْ لَمْ أَجِدْكَ هَاهُنَا قَالَ تَجِدِينِي إِذَنْ مُسْتَطِلًا بِعَرْشِ رَبِّي وَ لَنْ يَسْتَظِلَّ بِهِ غَيْرِي قَالَتْ فَاطِمَةُ فَقُلْتُ يَا أَبَتِ أَهْلُ الدُّنْيَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ عُرَاةٌ فَقَالَ نَعَمْ يَا بُنَيَّةِ فَقُلْتُ وَ أَنَا عُرْيَانَةٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَنْتِ عُرْيَانَةٌ وَ إِنَّهُ لَا يَلْتَفِتُ فِيهِ أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ قَالَتْ فَاطِمَهُ لا فَقُلْتُ لَهُ وَا سَوْأَتَاهُ يَوْمَئِذٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَمَا خَرَجْتُ حَتَّى قَالَ لِي هَبَطَ عَلَيَّ جَبْرَئِيلُ الرُّوحُ الْأَمِينُ لا فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ أَقْرِكْ فَاطِمَةَ السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا اسْتَحْيَتْ مِنَ اللّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاسْتَحْيَا اللّهُ مِنْهَا فَقَدْ وَعَدَهَا أَنْ يَكْسُوَهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُلَّتَيْنِ مِنْ نُورٍ قَالَ عَلِيٌّ فَقُلْتُ لَهَا فَهَلَّا سَأَلْتِيهِ عَنِ ابْنِ عَمِّكِ فَقَالَتْ قَدْ فَعَلْتُ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ يُعْرِيَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ﴾ ؛ بحار الانوار، ج 43، ص 55
4- الامالى للصدوق، ص 276 ، مجلس 46

دوزخ ملاقات کن در حالی که امتم را از شعله های آتش حفظ می کنم این جا بود که فاطمه علیها السلام از این خبر شاد شد.»

ج) در وصایای آن حضرت به امیر المؤمنین علیه السلام آمده است:

﴿ أوصيكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَنْ لا تَنْسَانِي وَ تَزُورَني بَعدَ مَمَاتِي ﴾ ؛ (1) ای ابا الحسن! تو را وصیّت می کنم که مرا فراموش نکنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت کنی.»

یاد معاد در زندگی حضرت زهرا علیها السلام با بسیار پر رنگ بود.

د) در کلام نورانی دیگری ، آن حضرت فرمود:

﴿ إذا حُشِرْتُ يَومَ القِيامَةِ أَسْفَعُ عُصاةَ أُمَّةِ النَّبِي صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴾ ؛ (2) هر گاه روز قیامت بر انگیخته شوم برای گناهکاران امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شفاعت خواهم کرد.»

جمع بندی

معنویت یکی از نیاز های اساسی بشر است. آن چه در عناوین هجده گانه ذکر شد بخشی از تجلی معنویت در سیره و زندگی حضرت زهرا علیها السلام بود.

ص: 52


1- ﴿ قالت: يا اَبَا الْحَسَنِ لَمْ يَبْقَ لِى إِلَّا رَمَقٌ مِنَ الْحَياةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِيلِ وَ الْوِداعِ فَاسْتَمِعْ كَلَامِي فَإِنَّكَ لا تَسْمَعُ بَعدَ ذلِكَ صَوْتَ فاطِمَةَ أَبَداً أوصيك يا اَبَا الْحَسَنِ أَنْ لا تَنْسَانِي وَ تَزُورَنَى بَعدَ مَمَاتِي ﴾ ؛ کتاب زهرة الرياض كوكب الدّرى ، ج 1، ص 253
2- احقاق الحق، ج 19، ص 129

فیش روضه برگ 3

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ اَلسَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ ﴾ .

زكريا بن آدم می گوید: خدمت امام رضا علیه السلام بودم که حضرت جواد علیه السلام را نزد ما آوردند. او که حدود چهار ساله بود، دست ها را بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و به فکر فرو رفت. امام رضا علیه السلام به او فرمود: جانم به فدایت باد! در چه موضوعی چنین اندیشه می کنی؟ فرمود: در آن چه نسبت به مادرم فاطمه علیها السلام انجام داده اند. به خدا قسم! آن ها را از قبر بیرون می آورم، می سوزانم و خاکستر شان را به دریا می ریزم. امام رضا علیه السلام او را به خود نزدیک ساخت بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت باد! تو برای امامت شایستگی داری. (1)

مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم *** همه زندگی شیر خدا ریخت بهم

داغی و تیزي مسمار اذیت می کرد *** تا که برخاست زجا عرش خدا ریخت بهم

بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود *** تا که زد، سلسله آل عبا ریخت بهم

ثلث سادات میان در و دیوار افتاد *** نسل سادات به یک ضربه پا ریخت بهم

گُر گرفته بدن فاطمه، ای در بس کن *** وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم

شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در *** روي آشفته أَمُ النُجَبا ریخت بهم

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آن چنان دختر دل بندش را مورد محبت قرار می داد که موجب شگفتی دیگران می شد. وقتی بعضی به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اعتراض کردند که چرا این همه فاطمه علیها السلام را در آغوش می گیری و می بوسی؟ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: من بوی بهشت را از فاطمه علیها السلام استشمام می کنم.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم همواره به حضرت زهرا علیها السلام می فرمود: ﴿ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ ﴾ (2)

اما با این شخصیت چه کردند که حضرت علی علیه السلام او را شبانه دفن کرد؟ امام حسین علیه السلام می فرماید: وقتی مادرم قبض روح شد،

امیر المؤمنین علیه السلام مخفیانه دفنش کرد و موضع قبرش را محو نمود، سپس برخاست و صورتش را به طرف قبر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم برگرداند و گفت: ﴿ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّهِ عَنِّي وَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ الْبَائِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللَّحَاقِ بِكَ ﴾ ؛ (3) یا رسول اللّه ! سلام من و سلام دخترت فاطمه بر تو باد، همان دخترت که به زیارت تو آمده و در بقعه تو خوابیده و خدا خواست به سرعت به تو ملحق شود.

یا رسول اللّه! از فراق دختر برگزیده تو صبر و شکیبایی من قلیل و اندک شده است، قدرت من از دوری بزرگ ترین زنان یعنی فاطمه اطهر علیها السلام ضعیف گردیده ... و می گویم: ﴿ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛ قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ أَخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ ﴾ ؛ أن امانتی را که به من دادی پس گرفته شد سپرده باز گرفته شد! فاطمه زهرا علیها السلام را بردی یا رسول اللّه ! چقدر این آسمان، سبز و زمین غبار آلود در نظر من تیره و تار است!

غم و اندوه من همیشگی گردیده! شب من با بی خوابی می گذرد! این غم از قلب من خارج نمی شود تا آن موقعی که خدا مرا در آن خانه ای که تو در آن هستی وارد نماید! در دلم دردی است که آن را جریحه دار می کند و غمی است تحریک کننده! چه زود بود که بین ما جدایی افتاد من درد دل خود را برای خدا می گویم.

﴿ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ ﴾؛ دخترت به زودی تو را از این که امت تو متحد شدند و حق او را پایمال نمودند، آگاه خواهد کرد! جریان را از فاطمه ات جویا شو و شرح حال را از وی بخواه!

﴿ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجِ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَيْهِ سَبِيلاً سَتَقُولُ ﴾ ؛ چه غم و غصه هایی که در دل او جایگزین شدند و نمی توانست برای کسی درد دل کند. وی همه آن ها را برای تو خواهد گفت.»

آن که قدش فلک از غصه دو تا کرد، منم *** آن که با قامت خم، ناله به پا کرد، منم

آن که بین در و دیوار، زبی یاری خویش *** فضه را از پی امداد صدا کرد، منم

آن که از سوز دل خویش، به ایام شباب *** طلب مرگ ز درگاه خدا کرد، منم

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 53


1- دلائل الامامه؛ ص 400 ، ح 18
2- الأمالي للصدوق، النص، ص 384
3- الكافى (ط - الإسلامية)، ج 1، ص 459

چکیده مطالب برگ 3

اصول حاکم برسیره فاطمه (اصل معنویت)

حضرت زهرا علیها السلام بدون واسطه و در آغوش برترین شخصیت عالم خلقت و موفق ترین مربی دنیای بشریت پرورش یافت.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چهار اقدام برای ورود فاطمه علیها السلام انجام می داد ﴿ رَحبَ إِلَيْهَا فَأَخَذَ بِيَدِهَا وَ قَبَّلَ يَدَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِي مَجْلِسِهِ ﴾

در پرتو عصمت است که خشم و غضب به صورت مطلق معیار حق و باطل می شود.

اصول حاکم بر سیره فاطمی

منظور از اصول حاکم بر سیره فاطمی، مواردی که با گذشت زمان تغییر نمی کند.

1.اصل معنویت

معنویت نیاز فطری بشر است که در اثر معرفت و شناخت پیدا می شود برخی آثار معنویت در زندگی عبارتند از:

1. کاهش بحران های روحی

2. پرورش فضایل اخلاقی

3. عدالت اجتماعی

4. حُسن ظن به عالم هستی

5. استقامت و صبر

امروز بشر دچار بحران معنویت است. حضرت امام رحمه اللّه علیه در نامه به گوربا چف: مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست.

﴿ وَجَدَتْ عِلْمَ النَّاسِ كُلُّهُ فِي أَرْبَعِ ﴾ «چهار راه افزایش معرفت بر اساس حدیث امام صادق علیه السلام» ﴿ أوَلَها أن تعرف ربك ﴾ «خدا شناسی». ﴿ و الثاني أَن تَعْرِفْ مَا صَنَعَ بِكَ ﴾ «خود شناسی»،﴿ وَ الثَّالِثُ أَن تَعرف ما أراد منك ﴾ « وظیفه شناسی» ﴿ و الرابع أن تعرف ما يخرجك من دينك ﴾ «و آسیب شناسی دینی».

شناخت هایی که اگر به درستی به آن پرداخته شود ثمره اش معنویت و عبودیت است.

نمونه های سیره معنوی حضرت زهرا علیها السلام

حقیقت معنویت در دین، همان روح عبودیت است که نتیجه آن تقواست که معیار ارزش شخصیت محسوب می شود.

حسن بصرى:﴿ مَا كَانَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ أَعْبَدَ مِنْ فَاطِمَةَ كَانَتْ تَقُومُ حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهَا ﴾

1.عبادت شب عروسی

﴿ فشبهت دُخُولِي فِي فِرَاشِي بمنزلي كدخولي إِلَيَّ لَحْدِي وَ قَبْرِي فانشدك اللَّهِ إِنْ قُمْتَ إِلَى الصَّلَاةِ فنعبد اللَّهِ تَعَالِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ ﴾

2. ندیدن کمبود ها در سایه حضور خدا

هنگامی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از دخترش درباره کمبود های زندگی می پرسد، پاسخی تکان دهنده می شنود: ﴿ شَغَلَنی عَن مَسَئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدمَتِهِ ، لاحاجَةَ لِى غَيرُ النَّظَرِ إلى وجهِهِ الكَرِيم ﴾

3. رضایت خدا و پیامبر، ملاک انتخاب هنگام خواستگاری

4. قرائت قرآن در حال کار

5. وصیت به تلاوت قرآن هنگام مرگ و دفن وصیت به امیر المؤمنين علیه السلام ، ﴿ فَأَكْثِرُ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرْآنِ ﴾

6. تأثیر پذیری از قرآن

هنگامی که حضرت آيه ﴿ إنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أجْمعينَ ﴾... را شنید؛ ﴿ فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ هِيَ تَقُولُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ ﴾

7. تلاوت قرآن، عشق به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اتفاق ﴿ حُبّبَ إِلَيَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ وَ النَّظَرُ في وَجْهِ رَسولِ اللّهِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّهِ ﴾

8. مناجات با خدا

فاطمه علیها السلام کار های منزل را بین خود و فضه تقسیم می کرد تا مفصل تر به عبادت بپردازد.

9. دعا های روزانه

حضرت زهرا علیها السلام در مواقع خاص ادعیه شب قدر ویژه ای داشت. مرحوم مجلسی ادعيه ایشان را در بحار آورده است.

10. دعایی برای هر حاجت مهم

دعایی که حضرت زهرا علیها السلام به امام حسین علیه السلام برای بر آورده شدن هر حاجت مهم و رفع اندوه یاد داد: ﴿ بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا منفس [مُنَفِّسا] عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مفرج [ مُفَرِّجا] عَنِ الْمَعْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِقَ الطِفْلِ الصَّغِيرِيَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا ﴾

11. دعا برای گناهکاران و خطا کاران

دعای پایانی حضرت: ﴿ إلهى و َسَيّدى، أَسْئَلُكَ بِالَّذِينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبْكَاءِ وَلَدَيَّ فِي مُفَارِقَتِی أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شِيعَتِي، وَ شَيعَةِ ذُرِّيَّتِي ﴾

12. دعا کردن در غروب جمعه

﴿ إِنَّ فِي الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمُ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ قَالَتْ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ ؟ قَالَ صلی اللّه علیه و آله و سلم: إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنٍ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ ﴾

13. دعا در بستر شهادت

﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، بِرَحْمَتِكَ أَسْتَغِيثُ، فَأَعِثْنِي وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، وَ أَصْلِحْ لِي شَأْنِي كُلَّهُ ﴾

14. حضور بی نظیر در حال نماز

هنگامی که دخترم فاطمه علیها السلام به نماز می ایستد خدا به فرشتگان می فرماید: ﴿ انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةٍ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أَشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّار ﴾

15. دعاء بهترین هدیه برای فاطمه علیها السلام

پیامبر صل اللّه علیه و اله و سلم در جواب درخواست حضرت زهرا ذكر ﴿ يَا رَبَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ يَا خَيْرَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ و يَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِينَ وَ يَا رَاحِمَ الْمَسَاكِينِ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين ﴾ را به ایشان آموخت.

16. مراقبت نسبت به فرزندان در احیای شب قدر

﴿ مَحْرُومُ مَنْ حُرِمَ خَيْرَهَا ﴾

17. تعلیم دعای حریق

18. معاد باوری در سیره حضرت زهرا علیها السلام یاد معاد و مرگ سازنده و باز دارنده است. انکار معاد یا استبعاد در آن ناشی از میل به آزادی بی قید و شرط و باحی گری است.

﴿ بَل يُريدُ الإنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْأَلُ أَيَّاتِ يَوْمُ القيامة ﴾

ص: 54

جلسه چهارم: اصول حاکم بر سیرۀ فاطمه سلام اللّه علیها (اصل دشمن شناسی )

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ ﴾

دشمن شناسی در قرآن و حدیث

اشاره

ده ها آیه در قرآن کریم اختصاص به دشمن شناسی دارد. 13 سوره قرآن با دشمن شناسی شروع می شود؛ دشمن شناسی شروع می شود؛ توبه، ممتحنه، تبت، کافرون، منافقون ، فلق، ناس ... در یک اصل کلی قرآن کریم می فرماید:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ ﴾؛ (1) ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خود تان را دوست نگیرید!»

عدو از عَدو یعنی تجاوز و گذشتن از حدّ (2)

ص: 55


1- ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِا للَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَ مَا أَعْلَنْتُمْ وَ مَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴾ ؛ممتحنه، 1
2- المفردات راغب، واژه عدو

دشمنی در عرصه های اعتقادی، نظامی، اقتصادی و سیاسی بروز می کند. دشمن گاهی درونی است مانند نفس، غضب، شهوت و گاهی بیرونی است مانند شیطان، کافر و منافق . دشمن گاهی آشکار و گاهی مخفی و پنهان است. چند اصل باید توجه شود:

1.کوچک نشمردن

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿ لَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَ إِنْ ضَعُفَ ﴾ ؛ (1) دشمن را کوچک نشمارید گر چه ضعیف باشد.

به قول سعدی:

دانی که چه گفت زال با رستم گُرد *** دشمن نتوان حقیر و بی چاره شمرد

2.دوست نپنداشتن

دشمن در قالب دوست می آید و ادعای اصلاح می کند. نباید دشمن را دوست شمرد و فریب وعده هایش را خورد.

﴿ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوا ﴾ (2)

اتخاذ عدو یعنی او را دشمن بدانید جدی بگیرید و گول نخورید.

3.شناخت نفوذی ها

دشمن ممکن است درون خانه خود انسان باشد؛

﴿ إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ﴾ ؛ (3) همانا برخی از همسران و فرزندان، دشمن شما هستند از آنان بپرهیزید.»

قرآن کریم می فرماید: حضرت ابراهیم هنگامی که عموی خود را دشمن یافت از او برائت جست.

﴿ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ﴾ (4)

دشمن گاهی در میان خاندان انسان نفوذ می کند. پدر حنظله غسیل الملائکه (5) دشمن بود، ابو لهب عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دشمن بود، همسر حضرت نوح (6) و همسر حضرت لوط (7) به تصریح قرآن الگوی کافران و از دشمنان انبیاء بودند. (8)

ص: 56


1- غرر الحكم، ص 746
2- ﴿ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴾؛ فاطر، 6
3- ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ فُورٌ رَّحِيمٌ ﴾؛ تغابن 14
4- ﴿ وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأَوَاهُ حَلِيمٌ ﴾؛ توبه ، 114
5- حنظله غسیل الملائك: حَنظَلَة بن اَبی عامر، معروف به غسیل الملائکة (شهادت 3 ق.) از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه عیه و آله و سلم که در جنگ احد به شهادت رسید. حَنظله در میان دوستان و دشمنان جایگاه خاصی داشت. حنظله از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و برخی از صحابه روایت نقل کرده است. عبد اللّه فرزند او که از صغار صحابه به شمار می آید فرماندهی واقعه حره را در سال 63 ق. عهده دار بود. حنظله و عبد اللّه بن عبد اللّه اُبیَ چندی پس از مسلمان شدن، از پیامبران اجازه خواستند تا پدران شان را بکشند، اما پیامبر آنان را از این کار منع کرده سبب این بود بن ابی منافق مشهور صدر اسلام پس از هجرت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حسادت ورزیدند. عبد اللّه بن اُبَی نفاق ورزید و در مدینه ماند، اما ابو عامر به همراه عده ای از جوانان اَوس به مکه نزد قریشیان رفت. بر اساس منابع، حنظله که تازه ازدواج کرده بود. با اجازه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، شب پیش از جنگ احد در کنار همسرش ماند و صبح روز نبرد، عازم میدان شد، پیش از عزیمت حنظله به میدان نبرد، همسرش جمیله دختر عبد اللّه بن اُبَی بنابر خوابی که در آن شب دیده و آن را به شهادت شوهرش تعبیر کرده بود، چهار تن از خویشانش را به شهادت گرفت که آن شب را با حنظله گذرانده است، زیرا می ترسید بر سر فرزندی که ممکن بود از این وصلت به وجود آید نزاعی در بگیرد. حنظله در میدان جنگ بر ابو سفیان چیره شد و خواست سروی را از تنش جدا سازد، اما شداد بن اسود بن شعوب، حنظله را به شهادت رساند. در این هنگام پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم که فرمودند: «فرشتگان او را غسل می دهند» از آن پس به غسیل الملائکه و فرزندانش به بنو غسیل الملائکه مشهور شدند.
6- همسر حضرت نوح: همسر حضرت نوح در خانه نبوت زندگی می کردند، ولی سر انجام از نجات یافتگان قرار نگرفت و راه کفر و الحاد را در پیش گرفت. او در اطاعت از پیامبر خدا ناکام ماند و از جاده هدایت منحرف شد. البته حضرت نوح همسر دیگری داشت که به او ایمان آورده بود. «عموره» (مادر سام بن نوح) نام همسر مؤمن و شکیبای اوست که در اولین دعوت آشکار حضرت نوح ایمان آورد. پدر عموره بعد از آگاهی از وضعیت او عموره را شکنجه می کرد و می گفت: آیا سخنان نوح به یک باره در تو چنین اثر گذاشت؟ می ترسم پادشاه از وضعت با خبر شود و تو را بکشد. عموره گفت: پدر! کجاست عقل و دانش تو که این همه شکوه و عظمت را در چهره نوح ببینی؟ اگر او از سوی خدا مأموریت نمی داشت، چنین بی پروار در میان شما لب به سخن نمی گشود و حال آن که همه شما از او سخت در هراسید. پدر عموره که می دید پند هایش هیچ تأثیری بر عقاید دخترش نداشته و او هم چنان برای مان خود استوار است، او را یک سال بدون غذا زندانی کرد. بعد از یک سال همه می اندیشیدند که او از بین رفته است؛ ولی هنگامی که او بیرون آمد، او را در سلامتی و نشاط دیدند و از روی تعجب می گفتند: چگونه در زندان بی هیچ غذایی زنده مانده است؟ عموره در پاسخ گفت: من به پروردگار نوح استغاثه کردم و حضرت نوح برایم به طور اعجاز آمیزی در زندان برایم غذا می آورد. سر انجام حضرت نوح با این بانو ازدواج می کند؛ بانویی که جد مادری پیامبر اسلام به شمار می آید. در کنار این بانوی بزرگ، از همسر دیگر نوح به کفر و الحاد مثال زده شده است. او در شرایطی که نوح پیامبر، مشغول انجام رسالت خویش و موعظه مردم بود و می بایست بیش از دیگران از پرتو خورشید رسالت نوح بهره می گرفت گوش جانش، شنوا نبود و صفحه دلش چنان تاریک همسر حضرت نوح در خانه نبوت زندگی بود که هرگز تلالو نور وحی در آن درخشش نکرد و هم چنان تیره و تار باقی ماند. «واغله» همسری ناشایست برای نوح و مادری بی صلاحیت برای «کنعان» بود. او در خط بطلان و انحراف حرکت کرد و هم گام و هم نوا با مخالفان نوح به هنک و استهزای شوهرش پرداخت و از این رو، از او به عنوان الگوی زنان کافر یاد می شود. به هر حال، عموره که روحی بلند و نورانی و تشنه زلال وحی داشت، اولین کلام الهی نوح، رودی روان از معرفت پروردگار بر دلش جاری کرد و وجودش را از سوزش جهنم و خود خواهی نجات داد؛ در حالی که واغله در غل و زنجیر تفکرات حاکم بر جامعه خویش اسیر گشت و سخنان روح بخش شوهرش نه تنها بر او اثر نکرد، بلکه بر کفر و لجاجت او افزود و این روحیه را در فرزندش کنعان نیز رشد داد؛ ولی اثر دامان پاک عموره، فرزند صالح و شایسته ای بود که پدر پیامبران بعد از نوح به شمار می آید. این دو همسر در یک خانه و در کنار یک همسر زندگی کردند، اما تفاوت آن دو غیر قابل مقایسه است یکی از آن دو راه راست و مستقیم را پیمود و دیگری راه انحراف و کفر را. همین انتخاب، سرنوشت آن دو را نیز تغییر داد و یکی از نجات یافتگان و دیگری از معذبین قرار گرفت.
7- همسر حضرت لوط ص 56 همسر لوط از زنان بد کرداری بود که خدا در قرآن مجید از وی به سختی نکوهش کرده است. نام وی «واهله» یا «والهه» یا «والفه» بوده که در سوره های اعراف، هود، حجر... با تعبیر های «عجوز، گرفتار در عذاب، خائن به دین، هلاك شده، پس مانده و امثال آن» یاد شده است. زن لوط هر چند همسر پیامبر و از نعمت های الهی در خانه او بهره مند بود، ولی تحت تأثیر بی دینی مردم خدا نشناس بود و با شوهر خود میانه ای نداشت و در افشای راز های دینی و اجتماعی که در خانه نبوت صورت می گرفت دریغ نمی کرد و از این طریق به آیین و اهداف مقدس شوهر صدمه می زد و از گسترش آن جلوگیری می نمود. در حقیقت گناه همسر لوط که موجب دوری او از رحمت خدا و هلاکت او شد، همان بیرون بردن اسرار خانه و قیام او برضد شوهرش بود. به عبارت دیگر گناه وی همکاری با دشمنان پیامبر خدا و رساندن اسرار خانه لوط علیه السلام به دشمن بود. از جمله همکاری همسر لوط با قومش افشای حضور فرشتگان - که به صورت جوانان زیبا آمده بودند- در منزل لوط است. وقتی که فرشتگان برای عذاب قوم لوط وارد منزل حضرت لوط شدند، وی نزد همسر آمد و از او خواست که ورود مهمانان را به منزلش، از قوم خویش پنهان نگاه دارد، او به ظاهر این تقاضا را پذیرفت ولی در باطن در صدد رساندن این خبر به قوم و مردمان این شهر بود. علامت و رمز میان زن لوط و قومش در این بود که هر گاه گروهی به مهمانی لوط می آمدند، چنان چه در روز بوده این زن بر فراز پشت بام خانه اش دودی را به هوا بلند می کرد و در شب نیز با افروختن آتش خبر از وجود اشخاصی در خانه خویش می داد. همسر لوط بعد از آمدن مهمانان به پشت بام خانه اش رفت و به نشانه رسیدن مهمانان جوان و زیبا که طعمه خوبی برای قوم بود با روشن نمودن آتش مردم را با خبر نمود. سر انجام قوم لوط از هر سو به سرعت به خانه لوط هجوم آورده و خواستار انجام عمل ناروا با مهمانان او شدند حضرت لوط تلاش نمود که آنان را از کار زشت شان منصرف کند ولی آن ها هم چنان اصرار می ورزیدند. فرشتگان به لوط گفتند نگران نباش ما برای هلاکت و نابودی قوم تو مأموریت یافته ایم. سپس فرشتگان به لوط علیه السلام گفتند که به همراه خانواده اش از شهر خارج ولی همسرش را که به او خیانت ورزیده با خود نبرد. سر انجام شهر قوم لوط با عذاب الهی، زیر و رو شد و آنان با بد ترین وضع هلاك و نابود شدند.
8- ﴿ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ ﴾؛ تحريم، 10

4.شناخت شیوه ها و نقشه های دشمن

دشمن روش های فراوانی دارد. عدم آگاهی از این شیوه ها، ناخواسته انسان را گرفتار دام دشمن می کند؛ مکر ،کید، نفاق، نقض پیمان ، ولایت ستیزی، شبهه افکنی، تحقیر مسلمانان، شبهه افکنی، تحقیر مسلمانان، تفرقه، فرصت طلبی، موج سواری، تضعیف باور ها، ارعاب و ترس جو سازی توجیه گری و هو چی گری بخشی از این حربه هاست؛ در یک جمله دشمن مایل است همه را به کیش خود در آورد.

﴿ وَ دُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً ﴾ ؛ (1) آنان دوست دارند همان گونه که خود کافر شده اند شما هم کافر شوید.»

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى نَبِي مِنْ أَنْبِيَائِهِ: ﴿ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَانِي وَ لَايَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لا يَسْلُكُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لايَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَيَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي ﴾؛ (2) خداوند عزّوجلّ به پیامبری از انبیاء خود وحی فرمود: به مؤمنان بگو لباس دشمنان مرا نپوشند و غذای دشمنان مرا نخورند و به روش دشمنان من نروند که در این صورت مانند آنان از دشمنان من خواهید شد.»

امام صادق علیه السلام فرمود:﴿ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى نَبِي مِنْ أَنْبِيَائِهِ: ﴿ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَانِي وَ لَايَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لا يَسْلُكُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لايَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَيَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي ﴾

مظاهر دشمن ستیزی در سیره فاطمی

اشاره

صدیقه طاهره علیها السلام نخستین شهیده راه ولایت است که با بصیرت و آگاهی از امام خود در برابر دشمنان دفاع کرد و همه توان خود را در این رابطه به کار گرفت.مهم ترین گام های اساسی ایشان در برخورد با دشمن عبارتند از:

1.افشا گری و سخنرانی

اشاره

ایشان در خطبه فدکیه و خطبه ای که در جمع زنان مهاجر و انصار ایراد فرمود، به حربه های دشمنان و سران سقیفه و نقشه های آنان پرداخت و برای همگان ویژگی های منکران غدیر را تبیین کرد. گوشه هایی از این افشا گری عبارتند از:

الف) نفاق دشمن

﴿ فَلَمَّا اخْتارَ اللَّهُ لِنَبِيْهِ دَارُ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأوى أَصْفِيائِهِ، ظَهَرَت فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاقِ﴾؛ آن گاه که خدا برای پیامبرش خانه انبیا را برگزید، خار و خاشاک نفاق در شما ظاهر شد.»

ص: 57


1- ﴿ وَ دُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ لَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لَا نَصِيرًا ﴾ ؛ نساء ، 89
2- من لا يحضره الفقيه ، ج 1، ص 252

یکی از بیماری های خطرناک که 13 سوره قرآن و بیش از 300 آیه به آن اختصاص یافته پدیده نفاق است.

قرآن کریم می فرماید:

﴿ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ﴾؛ (1) و گروهی از بادیه نشینان که پیرامون تو هستند منافق اند و نیز گروهی از اهل مدینه سخت به نفاق پای بندند. تو آنان را نمی شناسی ولی ما آنان را می شناسیم، به زودی آنان را دو بار مجازات می کنیم. (مجازاتی با رسوایی در دنیا و مجازاتی به هنگام مرگ)»

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللَّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ ﴾ ؛ (2) من برشما از منافق آگاه به بیان می ترسم و کسی که سخنانش را می شناسید امّا عملش مورد انکار شماست.»

ب) کهنه شدن دین داری

﴿ يُسْمَلُ جِلْبَابُ يُسْمَلُ جِلْبَابُ الدِّينِ ﴾

اگر دین نزد مردم به حاشیه رفت ارزش های دینی و شخصیت های دینی هم به بوته فراموشی سپرده می شود.

ج) پیروی از شیطان

﴿ وَ أَطلَعَ الشَّيْطَانُ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ صَارِخاً بِكُمْ ، فَوَجَدَكُمْ لِدُعَائِهِ مُسْتَجِيبِينَ ﴾؛ (3) شيطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، شما را فرا خواند، دید شما پاسخ گوی دعوت او هستید.»

دشمن بر دو قسم است: داخلی مانند هوای نفس غضب ، شهوت و بیرونی مانند شیطان که دشمن قسم خورده است حضرت زهرا علیها السلام ای شاخصه دیگر پیروان سقیفه را عبور از خط الهی و پیروی از شیطان می داند

ص: 58


1- ﴿ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ﴾؛ توبه ، 101
2- ﴿ فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِي وَ عَدُوُّ النَّبِي وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكَاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ . وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللَّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ ﴾ ؛ نهج البلاغه، نامه 27، ص 385
3- بحار الانوار، ج 29 ، ص 235
د) پشت کردن به قرآن

﴿ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ أُمُورُهُ ظَاهِرَةً وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةً ﴾؛ چرا بیراهه می روید در حالی که کتاب خدا در میان شماست، مطالبش روشن، احکام آن درخشان و نشانه های هدایت آن آشکار است.»

ه) پیروی از حکم جاهلیت

﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ﴾؛ (1) آيا آن ها حكم جاهلیت را (از تو) می خواهند؟»

2. تحريم

گام دیگر ایشان در برخورد با دشمن تحریم بود. فرمود: ﴿ وَ اللَّهِ لا أُكَلِّمُكُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً حَتَّى أَلْقَى كَلِمَةً حَتَّى الْقَى رَبِّي فَأَشْكُوَكُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا لي ﴾؛ (2) سوگند به خدا بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه سخن نمی گویم تا به ملاقات خدا بشتابم و شکایت شما را نزد خدا ببرم که شما با خدا (دین خدا) و من چه کردید.»

ایشان اجازه نماز به آن ها نداد، وصیت کرد در تشییع و دفن او حاضر نشوند.

﴿ إذَا تُوُفِّيتُ لا تُعْلِمْ أَحَداً ... وَ لاَ تُعْلِمْ قَبْرِي أَحَداً ﴾ . (3)

3.گریه های عاطفی

گریه های حضرت زهرا علیها السلام در مکان های مختلف برای فقدان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مظلومیت امیر المؤمنین علیه السلام یکی از روش ها برای مبارزه با دشمن بود؛ به همین دلیل از گریه های ایشان نگران بودند و واکنش نشان دادند. هنگامی که امّ سلمه (4) بر حضرت وارد شد از حال و وضعیت ایشان سؤال کرد، حضرت زهرا علیها السلام فرمودند:

﴿ أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ ﴾ ؛ (5)

صبح کردم در میان خون شدید و اندوه عظیم در حالی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از دستم رفته و وصی او مظلوم واقع شده و حرمت ها شکسته شده است.»

ص: 59


1- ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾؛ مائده، 50
2- علل الشرائع، ج 1، ص 185؛ بحار الانوار، ج 43، ص 201
3- دلائل الامامة طبرى، ص 44
4- امّ سلمه: هند دختر ابو امية بن مغیره مشهور به امّ سلمه از همسران پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم که ام المؤمنین خوانده شده اند. وی با پذیرش اسلام در سال های نخستین بعثت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم همراه با عده ای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با ابو سلمه عبد اللّه . عبد الاسد ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آمد. به نقل شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام، ام سلمه پس از خدیجه علیها السلام با فضیلت ترین زنان بیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است. ام سلمه دارای فضائل و کمالاتی بود که مورد حسادت عایشه و مایه اندوه و می شد. امّ سلمه در غزوات و سریه های متعددی چون مُرَیسیع، خیبر، حدیبیه، خندق، فتح مکه و حنبن، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را همراهی کرد. امّ سلمه همواره در همراهی اهل بیت علیهم السلام می کوشید. بنابر روایات، امّ سلمه پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از مدافعان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رفت، چنان که از حضرت فاطمه علیها السلام در برابر انکار ابو بکر نسبت به میراث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دفاع کرد و در آن سال خود از عطاء محروم ماند. محبت وی به اهل بیت علیهم السلام تا بدان جا بود که تربیت امام حسین علیه السلام - در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود و حتی در دوران بزید پس از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام ، به عزاداری پرداخت. طبق بعضی از نقل ها پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گاه مقداری از خاک کربلا را به امّ سلمه داده بود و او نیز آن را در نیشه ای نگهداری می کرد. حضرت فرموده بود: هر گاه دیدی که این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین صلی اللّه علیه و آله و سلم کشته شده است. روزی امّ سلمه در خواب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را با چهره ای غمگین و لباسی خاک آلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین علیه السلام شهید شده است. آن گاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات به «حدیث قاروره» معروف است. اکثر مورخان، تاریخ رحلت امّ سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانسته اند.
5- ﴿ وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ عَلَى فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَتْ لَهَا كَيْفَ أَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ صلی اللّه علیه و آله و سلم وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ [اهُتِكَ] وَ اللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَضَةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اللّهُ فِي التَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِيُّ فِي التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ وَ تِرَاتٌ أُحُدِيَّةٌ كَانَتْ عَلَيْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُكْتَمِنَة لِإِمْكَانِ الْوُشَاةِ فَلَمَّا اسْتُهْدِفَ الْأَمْرُ أَرْسَلَتْ عَلَيْنَا شَآبِيبَ الْآثَارِ مِنْ مَخِيلَةِ الشَّقَاقِ فَيَقْطَعُ وَ تَرَ الْإِيمَانِ مِنْ قِسِيَ صُدُورِهَا وَ لَيْسَ عَلَى مَا وَعَدَ اللّهُ مِنْ حِفْظِ الرِّسَالَةِ وَ كَفَالَةِ الْمُؤْمِنِينَ أَحْرَزُوا عَائِدَتَهُمْ غُرُورَ الدُّنْيَا بَعْدَ أَنْتِصَارِ مِمَّنْ فَتَكَ بِآبَائِهِمْ فِي مَوَاطِنِ الْكُرُوبِ مَنَازِلِ الشَّهَادَاتِ ﴾ ؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 205

4.حضور در صحنه مبارزه

ایشان نه تنها خطبه خواند و تحریم کرد بلکه چهل شب به خانه مهاجر و انصار رفت و آنان را به مبارزه با دشمن و دفاع از حق دعوت کرد.

5.تهدید به نفرین

هنگامی که امیر المؤمنین علی علیه السلام را به مسجد بردند بین جمعیت آمد و فریاد زد:

﴿ لَوْلَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُصِيبَ الْبَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّي سَأُقْسِمُ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ ﴾ ؛ (1) سوگند به خدا اگر کراهت نداشتم که مردم بی گناه گرفتار بلا شوند نفرین می کردم، آن گاه می فهمیدی که نفرین من چه زود تحقق می یابد.»

هنگامی که وارد مسجد نیز شد فرمود: «یقین بدانید ناقه صالح (2) در نزد خدا از من گرامی تر و فرزندان ناقه از فرزندان من ارزشش بیشتر نبود. موی سرم را پریشان می کنم، گریبان چاک داده و کنار قبر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می روم و نفرین می کنم.»

این جا بود که حضرت علی علیه السلام سلمان را فرستاد تا مانع حضرت شود و حضرت فرمودند: ﴿ أَرْجِعُ وَ أَصْبِرُ وَ أَسْمَعُ لَهُ وَ أَطِيعُ ﴾ ؛ (3) بر می گردم و صبر می کنم و سخن علی علیه السلام را گوش داده و اطاعت می کنم.»

جمع بندی

آن چه ذکر شد گوشه ای از مشی حضرت زهرا علیها السلام در مبارزه با دشمن و معرفی دشمن بود. درس مهم این مبارزه آن است که مردم همواره باید بیدار باشند، دشمن را بشناسند، جدی بگیرند و در برابرش موضع شفاف داشته باشند.

ص: 60


1- ﴿ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام لَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ أَمْرِهِمْ مَا كَانَ أَخَذَتْ بِتَلَابِيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَيْهَا ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ يَا ابْنَ الْخَطَابِ لَوْلَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُصِيبَ الْبَلَاءُ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّي سَأُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ ﴾ ؛ الکافی، ج 1 ، ص 460
2- ناقه صالح: ناقه صالح، شتر ماده ای بود که با معجزه الهی و در تایید حضرت صالح خلق شد. قرآن در چند آیه از ناقه صالح یاد کرده و در عموم موارد از آن به ﴿ ناقةُ اللّه ﴾ تعبیر می کند. اضافه ناقه به اللّه، اضافه تشریفیه دانسته شده که نشانه اهمیت این ناقه است. اهمیت این ناقه به دلیل نحوه خاص خلق آن بوده که با معجزه خاص الهی خلق شده و وسیله امتحان قوم ثمود گردیده است. قرآن این ناقه را نشانه و دلیلی از طرف پروردگار معرفی می کند: ﴿ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةُ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقه اللَّهِ لَكُمْ آيَةً ﴾ ؛ دلیل روشنی از طرف پروردگار تان برای شما آمده این ناقه الهی برای شما معجزه ای است. قرآن از طریقه به وجود آمدن این ناقه، صحبتی به میان نیاورده و تنها به نشانه بودن آن اشاره می کند. با این حال، روایات اسلامی جزئیات بیشتری از این معجزه ذکر کرده اند. صالح پس از ده ها سال تبلیغ خدا پرستی در میان قوم خود و ایمان نیاوردن عموم مردم به آنان چنین پیشنهاد می دهد: «اگر مایلید درخواستی از من کنید تا از خدای خود بخواهم و او نیز اجابت کند و یا اگر مایلید، من از خدایان شما چیزی بخواهم پس اگر خدایان شما خواسته مرا پاسخ دادند، من از میان شما می روم. زیرا هم من شما را خسته کردم و هم شما مرا خسته کردید.» بر اساس این روایات، قوم ثمود پیشنهاد صالح را پذیرفتند و پس از آماده کردن مقدمات صالح از تک تک بت ها خواهان جواب شد، اما پاسخی نشنید. نوبت به درخواست از خدای صالح رسید. هفتاد نفر از بزرگان قوم به همراه صالح نزد کوهی رفتند. سپس از صالح چنین خواستند: »در همین ساعت یک شتر ماده، سرخ مو و پر مویی ده ماهه باردار باشد و... از دل کوه بیرون بیاور». صالح گفت: «آن چه خواستید با این که بر من سخت است ولی بر پروردگارم آسان خواهد بود. سپس صالح این خواسته را از خداوند درخواست کرد کوه با صدای بلندی شکافته شد. سپس شتری با همان مشخصات از دل کوه بیرون آمد. در عین حال قوم دوباره درخواست کرد که شتر بچه خود را به دنیا بیاورد. شتر بچه خود را به دنیا آورد. در نهایت تعداد اندکی از این هفتاد نفر ایمان آوردند و حقیقت امر را به مردم گفتند. ناقه صالح با معجزه الهی به وجود آمد. وجود و حیات این معجزه الهی دلیل محکمی برای مؤمنان بود صالح و مؤمنان از شیر آن نیز می نوشیدند خداوند خواهان نگهداری و حفظ این ناقه بوده و تصریح می کند که این ناقه برای امتحان و آزمایش است: «ما ناقه را برای آزمایش آن ها فرستادیم» بر اساس آیات قرآن، قوم نمود در برابر ناقه، دو مسئولیت داشتند: «صالح گفت: این ناقه معجزه من است، آب نهر را روزی ناقه بنوشد و روزی شما بنوشید کم ترین آزاری به آن نرسانید که عذاب، در روزی بزرگ، شما را فرا خواهد گرفت». این ماده شتر خدا برای تان نشانه ای است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد و هیچ آسیبی به او نرسانید که عذابی درد آور شما را فرا خواهد گرفت». ناقه صالح با این که معجزه ای بزرگ بود، اما قوم نمود به دستورات خداوند پایبند نماندند و شتر را کشتند و به صالح چنین گفتند: «ای صالح اگر پیامبر هستی آن چه را به ما وعده می دهی بیاور». در نهایت عذاب الهی شامل آنان شد. بر اساس آیات قرآن، آن ها با پی بردن به قطعیت عذاب پشیمان شدند اما سودی برای شان نداشت و جز مؤمنان، همه هلاک شدند. یکی از آیات قرآن کشتن ناقه را به یک فرد استناد می دهد: «یار شان را ندا دادند و او شمشیر بر گرفت و آن (شتر) را پی کرد». از برخی روایات نیز همین مطلب به دست می آید؛ اما آیات دیگر کشتن ناقه را به همگان استناد داده و به تبع آن عذاب الهی نیز شامل همه آن ها شد: ﴿ فَعَقَرُوا النَّاقَةَ و عَتَوا عَنْ أَمْرِ رَبَّهُمْ ﴾ ، پس آن ها، ماده شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار شان سرباز زدند. این تعبیر متفاوت برای تذکر به این نکته دانسته شده است که اگر چه برخی افراد این قتل را انجام دادند ولی دیگران نیز بدان راضی بوده و آن را تایید کردند. بر اساس حدیث نقل شده از امام على علیه السام، «شتر ماده ثمود را یک نفر دست و پا برید. امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگی آن را پسندیدند». در روایتی در کافی آمده که فردی به نام قُدار او را کشت و قوم صالح گرد آمدند و همه به ناقه ضربه ای زدند و گوشتش را تقسیم کردند و همگی از آن خوردند. صالح به آنان سه روز مهلت تو به داد و پس از آن عذاب نازل شد.
3- بحار الانوار، ج 28 ، ص 227

فیش روضه برگ 4

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ وَ مَنْ جَفَاكِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَ صَلَ رَسُولَ اللّهِ وَ مَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَط قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ. ﴾

﴿ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ ﴾

خداوند در قرآن می فرماید:

﴿ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ﴾ ؛ (1) یعنی مردم، مودت نسبت به اهل بیتم را فراموش نکنید...»

عرض می کنم: ای رسول خدا! نبودی ببینی اهل مدینه مودت را چگونه معنا کردند.

شد تو را مزد رسالت با ذو القربی مودت *** بی تو چون گویم که امت با ذو القربی چه کرده؟

دخترت را دسته جمعی می زدند اهل سقیفه *** یک نفر آن جا نگفت آخر مگر زهرا چه کرده؟

دیدن این صحنه ها در کودکی بعد از پیامبر *** با دل پاک حسین و زینب کبری چه کرده؟

با دل مهدی امید شیعه در عالم خدایا *** قصه قبر نهان مادرش زهرا چه کرده؟

اما چرا باید یادگار پیغمبر، زمان و محل دفنش مخفی باشد؟ در نقل آمده است امیر المؤمنین علیه السلام می گوید: آمدم کنار زهرای مرضیه علیها السلام؛ حسن و حسین، زینب و امّ کلثوم از اتاق بیرون رفتند تعبیر این است: ﴿ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ﴾. (2)

امير المؤمنین علیه السلام فرمودند: بچه ها بیرون بروید برای این که مادر تان زهرا علیها السلام اللّه می خواهد وصیت کند. امیر المؤمنین علیه السلام نشست کنار زهرای مرضیه علیها السلام ﴿ وَضَمَّ رَأْسَهَا عَلَى صَدْرِهِ ﴾. زهرای مرضیه علیها السلام شروع کرد به وصیت کردن، اولین مطلبی که گفت این بود: علی جان! از من راضی هستی یا نه؟ اشک در چشمان امیر المؤمنین علیه السلام حلقه زد! علی علیه السلام فرمود: فاطمه جان ! تو حتی یک بار مرا ناراحت نکردی؛ ﴿ فَوَ اللّهِ ... لَا أَغْضَبَتْنِي ﴾؛ به خدا قسم فاطمه علیها السلام یک بار مرا ناراحت نکرد.﴿ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً ﴾ در هیچ امری با من مخالفت نکرد.» اما علی جان! سفارش هایی دارم، نخست این که مرا شب غسل بده، شب کفنم کن و شب بدنم را به خاک بسپار! مگذار آن دو نفر بر بدنم نماز بخوانند و در تشییع جنازه ام حاضر گردند. علی جان! وقتی بدنم را به خاک سپردی، زود از کنار قبرم نرو! ﴿ اِجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِي ﴾؛ (3) بالای سرم بنشین برایم قرآن و دعا بخوان! لحظه نخست دفن و قرار گرفتن در قبر، لحظه ای است که انسان احتیاج به مونس دارد. چه مونسی بالا تر از امیر مؤمنان علیه السلام.

﴿ إِبْكِنِي وَ ابْكِ لِلْيَتَامَى وَ لَاتَنْسَ قَتِيلَ الْعِدَى بِطَفِ الْعِرَاق ﴾ ؛ (4) علی جان! برای من و یتیمانم اشک بریز و گریه کن! حسینم را فراموش نکن و از یاد مبر!

پیراهن خود در غم من چاک مکن *** جز نیمه شب جسم مرا خاک مکن

از فاطمه یادگار اگر می خواهی *** خون های مرا ز روی در پاک مکن

علی جان! مبادا بچه هایم تنها بمانند و احساس غربت کنند!

يا بقية اللّه ! يا فاطمة الزهرا! شما سفارش کردید که کسی سر بچه هایت داد نزند تا آن ها احساس غربت نکنند و آن ها تنها نمانند؛ اما نبودی کربلا تا ببینی ناز دانه های حسینت را چگونه با تازیانه روبروی بدن مقدس بابا می زدند.

دشمن نه تو را، که لطف و رحمت را کشت *** تقوا و حیا و شرم و عفت را، کشت

با کشتن تو، دشمن اهریمن خو *** ایثار و محبت و مروت را کشت!

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 61


1- شوری، 23
2- روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 1، ص 151
3- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 2، ص: 339
4- بحار الانوار، ج 43، ص 174

چکیده مطالب برگ 4

اصول حاكم برسیره فاطمه علیها السلام (اصل دشمن شناسی)

13 سوره قرآن با دشمن شناسی شروع می شود؛ در یک اصل کلی قرآن کریم می فرماید: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ ﴾

دشمنی در عرصه های اعتقادی نظامی، اقتصادی و سیاسی بروز می کند. دشمن گاهی درونی و گاهی بیرونی؛ گاهی آشکار و گاهی مخفی است.

در رابطه با دشمن چند اصل باید توجه شود:

1. کوچک نشمردن

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: ﴿ لَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَ إِنْ ضَعُفَ ﴾

2. دوست نپنداشتن

نباید دشمن را دوست شمرد و فریب وعده هایش را خورد: ﴿ إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوا ﴾

3. شناخت نفوذی ها

دشمن ممکن است درون خانه خود انسان باشد؛ ﴿ إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ﴾

4. شناخت شیوه ها و نقشه های دشمن

عدم آگاهی از شیوه های متنوع دشمن نظیر مکر، کید، نفاق، نقض پیمان، ولایت ستیزی، شبهه افکنی، تحقیر مسلمانان ،تفرقه، فرصت طلبی، موج سواری، دروغ، تضعيف باور ها، ارعاب و ترس، جو سازی توجیه گری، و هو چی گری، ناخواسته انسان را در دام می اندازد.

امام صادق علیه السلام فرمود:﴿ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى نَبِي مِنْ أَنْبِيَائِهِ: ﴿ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ لَا يَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَانِي وَ لَايَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لا يَسْلُكُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي وَ لايَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي فَيَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي ﴾

مظاهر دشمن ستیزی در سیره فاطمی

1. افشا گری و سخنرانی

گوشه هایی از افشا گری حربه ها و نقشه های دشمنان در خطبه های حضرت زهرا علیها السلام عبارتند از: الف) نفاق دشمن ب) کهنه شدن دین داری ج) پیروی از شیطان د) پشت کردن به قرآن ه)پیروی از حکم جاهلیت

الف) نفاق دشمن

خطبه فدكيه :﴿ فَلَمَّا إِخْتارَ اللّهُ لِنَبِيَّهِ دَارُ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوِي أَصْفِيائِهِ، ظَهَرَت فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفاق ﴾

13 سوره قرآن و بیش از 300 آیه به نفاق پرداخته است: ﴿ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَتُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ﴾

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: ﴿ أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللَّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ ﴾

ب) کهنه شدن دین داری

خطبه فدكيه:﴿ يُسْمَلُ جِلْبَابُ يُسْمَلُ جِلْبَابُ الدِّينِ ﴾

ج) پیروی از شیطان

خطبه فدكيه: ﴿ وَ أَطلَعَ الشَّيْطَانُ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ صَارِخاً بِكُمْ ، فَوَجَدَكُمْ لِدُعَائِهِ مُسْتَجِيبِينَ ﴾

د) پشت کردن به قرآن

خطبه فدكيه: ﴿ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ أُمُورُهُ ظَاهِرَةً وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةً ﴾

2. تحريم

حضرت زهرا علیها السلام فرمود: ﴿ وَ اللَّهِ لا أُكَلِّمُكُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً حَتَّى أَلْقَى كَلِمَةً حَتَّى الْقَى رَبِّي فَأَشْكُوَكُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا لي ﴾

3. گریه های عاطفی

گریه های حضرت زهرا علیها السلام یکی از روش ها برای مبارزه با دشمن بود: ﴿ أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ ﴾

4. حضور در صحنه مبارزه

حضرت زهرا علیها السلام چهل شب به خانه مهاجر و انصار رفت و آنان را به مبارزه با دشمن و دفاع از حق دعوت کرد

5. تهدید به نفرین

حضرت زهرا علیها السلام: ﴿ لَوْلَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُصِيبَ الْبَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّي سَأُقْسِمُ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ سَرِيعَ الْإِجَابَةِ ﴾

ص: 62

جلسه پنجم: اصول حاکم بر سیرۀ فاطمه سلام اللّه علیها

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ﴾

یکی از اصول حاکم بر زندگی حضرت زهرا علیها السلام اصل استقامت است. استقامت یعنی طلب قوام و استواری؛ در خط اعتدال بودن.

قرآن کریم می فرماید:

﴿ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ ﴾؛ (1) تا زمانی که مشرکان به پیمان با شما پایداری کنند، شما پایداری کنید.»

دوبار در قرآن کریم آمده:

﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ ﴾ (2)

یکی از رموز موفقیت، استقامت است. زندگی فراز و نشیب دارد، سختی دارد، اصل استقامت یعنی ایستادگی در برابر سختی ها و خود را نباختن.

ص: 63


1- ﴿ کَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدُ عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾؛ توبه ، 7
2- ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴾؛ فصلت، 30 ؛ ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ احقاف، 13

انواع استقامت:

اشاره

استقامت و پایداری شاخه هایی دارد:

1.استقامت اعتقادی

پذیرش اعتقادات، تحقیقی است نه از روی تقلید کور کورانه، گمان، حدس و ظن. هنگامی که انسان خردمند عقیده صحیحی را می پذیرد باید برای تحقق و حفظ آن استقامت کند. نمونه بارز استقامت اعتقادی، حضرت آسیه علیها السلام همسر فرعون است که زیر شکنجه ها فریاد می زد ﴿ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ ﴾ . (1)

نمونه دیگر سحره فرعون هستند که به حضرت موسی علیه اسلام ایمان آوردند و با تهدید های فرعون صحنه را خالی نکردند؛ ﴿ قَالُوا لَا ضَيْرَ اَنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ﴾ . (2)

نمونه دیگر از استقامت اعتقادی، جوانان اصحاب کهف هستند؛ ﴿ إِنَّهُمْ فِتْيَةُ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى ﴾ . (3)

در تاریخ اسلام گروهی بودند به نام ﴿ معذّبین فی اللَّهُ ﴾ ؛ یعنی کسانی که تا سر حد مرگ در راه مرگ در راه خدا شکنجه شدند مانند بلال (4) خباب بن ارت (5) ، سمیه (6) یاسر (7) و عمار (8) که عده ای نیز به شهادت رسیدند.

یکی از اعتقاداتی که استقامت می طلبد، اعتقاد به ولایت است. ولایت اساس دین است و در طول تاریخ همواره مشکل مخالفین با اصل ولایت بوده است. شیطان در برابر ولی خدا حضرت آدم علیه السلام سجده نکرد. بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بسیاری از پذیرش اصل ولایت سر باز زدند. فتنه ها آغاز شد. مخالفت ها رسمی و علنی شد. منّا امیر و منکم امیر جای انتخاب رسمی و الهی را گرفت، حتی افرادی حاضر شدند عذاب آن ها را بگیرد امّا زیر بار ولایت امیر المؤمنین علیه السلام نروند. (9)

در این میان زهرای مرضیه علیها السلام با تمام وجود بر سر میثاق با امام و ولی خدا پایداری کرد و بهای گزافی پرداخت. از جان خود و فرزندش گذشت تا ولی خدا تنها نماند؛ استقامتی ستودنی بر سر عقیده ای حقیقی. او نه تنها ساکت نماند بلکه به مبارزه مستقیم با مخالفان ولایت پرداخت. کلمات نورانی آن حضرت در دفاع از ولایت امیر المؤمنین علیه السلام شاهد این مدعاست، در جمع زنان مهاجر و انصار فرمود:

ص: 64


1- تحريم ، 11
2- شعراء ، 50
3- ﴿ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةُ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى ﴾؛ كهف ، 13
4- بلال: بن رَباح، معروف به بلال حبشی (در گذشت 17 تا 21 ق.) صحابی و مؤذّن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است. خاندان بلال اصالتاً از نوبه، منطقه ای در شمال سودان و جنوب مصر هستند. پدر بلال از اسیران حبشه بود و خود او نیز در طایفه بنی جُمَح یا سَراه (که ساکن مکه بودند) در خانواده ای از بردگان زاده شد. برخی سال ولادت او را سه سال پس از عام الفیل دانسته اند. بلال را با قامتی بلند و لاغر، رنگ پوستی سیاه، بسیار سیاه پوست، پشتی خمیده، مویی بلند و خاکستری و صورتی ظریف توصیف کرده اند. در مورد ازدواج بلال گزارش های مختلفی است، بلاذری در گزارشی ازدواج بلال با دختری از بنی زهره و در گزارش دیگر ازدواج وی با دختری از بنی کنانه را ذکر کرده است. با آن که برخی نویسندگان بلال را فاقد فرزند دانسته اند؛ اما سخاوی در کتابش از پسر او، عمر، به عنوان یکی از راویان او یاد کرده است. این اثیر نیز از شخصی به نام هلال بن عبد الرحمن یاد می کند که از نسل بلال بوده است. بلال پس از ماه ها تحمل رنج و مشقت، خریداری و آزاد شد. شیخ طوسی و ابن شهر آشوب بلال را آزاد شده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم معرفی کرده اند. بلال پس از آزادی به جمع مسلمانان پیوست و نخستین مؤذّن اسلام گشت و در سفر و حضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را همراهی نمود. از او در زمره «نجیا» و رفقای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شده است. بلال خزانه دار بیت المال پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم بود و در تمامی جنگ ها رسول خدا را همراهی کرد. در جنگ بدر، به اشاره بلال، اُمَية بن خلف و فرزندش به دست مسلمانان کشته شدند و به نقل برخی، اُمَیه را خود بلال به قتل رسانید. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه، میان بلال و عبد اللّه بن عبد الرحمان خَثعَمی عقد اخوت بست و به گفته این هشام تا زمان وی دیوان حبشه و خَشعَم یکی بوده است. برخی نیز پیمان برادری او را با عُبَيدة بن حارث و يا با ابو عُبَيدَة بن جَرّاح ذكر کرده اند که شاید مربوط به پیمان اخوت قبل از هجرت به مدینه باشد. او یکی از راویان احادیث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و جماعتی از صحابه و تابعان از او حدیث نقل کرده اند. هم چنین احادیث فراوانی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در جلالت قدر او وارد شده است؛ از جمله این که بلال از سابقان و پیشی گیرندگان در اسلام بود؛ او سید مؤذنان است؛ بهشت مشتاق سه تن است: علی، عمار و بلال؛ سه تن از سیاهان سادات بهشت اند: لقمان حکیم، نجاشی و بلال و نیز دعای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در حق او به جهت یاری دادن به حضرت فاطمه علیها السلام در کار منزل. به نقل مفسران در شأن بلال و یاران او چندین آیه نازل شده است. بلال نخستین مؤذن اسلام بود. نقل شده است که «شین» را «سین» می گفت و در روایت آمده است که مین بلال نزد حق تعالی شین است. در روز فتح مکه نیز بلال به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر فراز کعبه شد و اذان گفت که بسیار با شکوه بود، کفار مکه از این واقعه بسیار ناراحت شدند. بلال پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، جز در چند مورد. برای احدی اذان نگفت یکی از این موارد، به درخواست حضرت فاطمه علیها السلام بود، ولی چون آن حضرت به یاد رنج های پس از فوت پدر افتاد و از شدت ناراحتی تاب نیاورد، بلال به ناچار اذان را ناتمام رها کرد. دیگر بار زمانی بود که برای زیارت قبر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه آمد و حسنین علیهما السلام از او درخواست کردند که اذان بگوید و او نیز پذیرفت؛ این حادثه مدینه را تحت تأثیر قرار داد. آخرین بار زمانی برد که خلیفه دوم از مدینه به شام رفت (بنا به گفته طبری در سال 17 ق) و در منطقه جاییه به درخواست مسلمانان، از بلال خواست که اذان بگوید؛ او نیز پذیرفت و همگان به یاد دوران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم گریستند. برخی منابع نقل کرده اند که بلال پس از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم حاضر نشد که با خلیفه اول بیعت کنند و به همین دلیل به دستور عمر بن خطاب مدینه را ترک کرد و به شام رفت. بیشتر منابع تاریخ در گذشت او را سال 20 ق در دمشق ذکر کرده اند ولی سال های 17، 18 و 21 ق. نیز ذکر شده است و در پاره ای منابع تصریح شده است که به بیماری طاعون از دنیا رفته است. بنابر مشهور در باب الصغیر دمشق مدفون است. برخی نیز مدفن او را در باب کیسان داریا و باب الاربعين حلب داسته اند؛ ولی مزی احتمال می دهد کسی که در شهر حلب مدفون است. خالد، برادر بلال باشد من او را به هنگام وفات بیش از 60 ذکر کرده اند که در پاره ای منابع 63، 64 و 70 نیز ذکر شده است.
5- خباب بن ارت: حَبّاب بن اَرَت صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و از یاران حضرت علی علیه السلام بود. از آن جا که اکثر منابع وفات خباب را در سال 37 و در 73 سالگی ثبت کرده اند، وی باید در سال هفدهم پس از عام الفیل و 23 سال پیش از بعثت به دنیا آمده باشد. گفته شده ارت (پدر خَبّاب)، از آن رو چنین نام گرفت که درست نمی توانست به عربی سخن بگوید و هر گاه می خواست به این زبان حرف بزند رتّه (لکنت زبان) پیدا می کرد. لذا برخی او را یا از نبطی ها و آرامی های عراق با از ایرانیان ساکن کسگر دانسته اند. به علاوه در روایتی از حضرت علی علیه السلام ، خیاب نخستین کسی از تبطیان شمرده شده که اسلام آورد. بنابر این، عراقی بودن خبّاب ارجح از حجازی بودن اوست. وی پیش از اسلام آزاد بود و با در آمد شخصی خود از (طریق آهنگری) گذران زندگی می کرد. وی از اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را پذیرفت و اسلام آورد. بسیاری او را ششمین مسلمان دانسته اند که پیش از ورود حضرت رسول به خانه ارقم بن ابی ارقم مسلمان شد. حضرت علی علیه السلام سر قبر خبّاب چنین فرمود: خدا بیامرزد خبّاب پسرارت را، به رغبت اسلام آورد و از روی فرمان برداری هجرت کرد و به گذران روز، قناعت نمود و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود. خباب بن ارت شکنجه های زیادی از مشرکان در مکه دید؛ ولی از اسلام باز نگشت. او قبل و بعد از هجرت در زمره مسلمانان فقیر بود. خود در جایی تصریح کرده است. هنگامی که به بیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آورد، در همی پول نداشت. در میان آن ها که اسلام خویش را اظهار نمودند، کسانی که حامی نداشتند به طرز فجیعی شکنجه می شدند و پیامبر، ایشان را به صبر و تحمل دعوت می کرد. خباب بن ارت را نیز که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه می کردند تا از اسلام برگردد. سن ختاب در این هنگام حدود 23 تا 25 سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکری علیه السلام، کرامتی به ختاب نسبت داده شده است که وقتی کفار وی را در غل و زنجیر کرده بودند، روی داد. وی در صدر اسلام به فعالیت های تبلیغی برای گسترش اسلام اهتمام ورزیده و روایات متعددی از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده است. خباب پس از هجرت به مدینه در همه غزوات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم شرکت داشت حباب بن ارت در سال 37 ق. در گذشت.
6- سميه: سمیه دختر خَبّاط، مادر عمار یاسر صحابه مشهور پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم، از اولین گروندگان به اسلام و اولین شهید اسلام است. ابو حذیفه سمیه دختر خیاط را که شریف ترین و عفیف ترین کنیزوی بود به ازدواج با سر در آورد و ،پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزء آزادگان (احرار) شناخته شوند. وقتی حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم به مقام نبوت مبعوث شد یاسر و سمیه و فرزند شان عمار، جزء اولین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند. با اسلام آوردن این خانواده، آزار و اذیت ها و شکنجه های کفار قریش نسبت به آن ها شروع شد و روز به روز شدت می گرفت. ریگ زار داغ مکه، ابو جهل آنان را شکنجه می کرد. جلاد ها سنگ های سنگینی روی سینه هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن ها را شکنجه و آزار می دادندو ابو جهل می گفت: «یکی از این سه امر موجب نجات و آسایش شما خواهد بود: 1. سب و شتم پیامبر 2. تیری جستن از او 3. رجوع به لات و عزی» ولی از زبان آن ها جملاتی غیر از ﴿ اللَّهُ أَكْبَر ﴾ و ﴿ لا اِله الَّا اللَّهُ ﴾ و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با کمال احترام چیزی شنیده نمی شد. پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم برای هم دردی به نزد شان می رفت، پشت سر هر یک از آن ها قرار می گرفت و با دست بدن شان را نوازش می داد و می فرمود: ﴿ صَرأ يَا آلَ بَا سرفَانَّ مَوْعِدُكُمْ الجَنَّه ﴾ ؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است؛ و نیز رو به آسمان می کرد و می گفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهده ام ساخته بود. انجام دادم. یاسر در نهایت در اثر شکنجه ها به شهادت رسید. همسرش سمیه نیز که در سن پیری بود، هم چنان مقاومت می کرد. او پس از شهادت همسرش همواره مورد ناسزا گویی ابو جهل قرار می گرفت. ابو جهل از روی خشم دستور داد، تا پاهای سمیه را به دو شتر بستند و شتران را از یک دیگر جدا می نمودند. سر انجام کاسه صبر ابو جهل لبریز شده و با خنجریا نیزه بر شکم او زد و شکمش را درید و به این ترتیب این بانوی با صلابت را به شهادت رساند. جوانان قریش که شاهد این صحنه بودند با تمام وحدت منابعی که در کوبیدن اسلام داشتند، عمار را با تن مجروح از زیر شکنجه ابو جهل نجات دادند، تا بتواند جسد پدر و مادر خود را به خاک بسپارد.
7- ياسر: یاسر بن عامر عنسی، صحابی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از نخستین گروندگان به اسلام است. او همسر سمیه و پدر عمار یاسر بود. او به همراه همسرش بر اثر شکنجه های مشرکان به شهادت رسیدند و نخستین شهیدان اسلام به شمار می روند. یاسر از مردم یمن و از طائف «مذجح»، از قبیله «عنس» بود. تراجم نگاران نسب او را تا حدود جد بیستم ذکر کرده اند. وی تا دوران جوانی در یمن زندگی می کرد. سه برادر داشت که یکی از آن ها مفقود شد. او به همراه دو برادر دیگرش به نام های مالک و حارث برای یافتن برادر گم شده خویش به مکه آمده و به جستجو پرداختند؛ ولی از یافتن او نا امید گشتند. مالک و حارث به یمن بازگشتند؛ اما یا سر در مکه ماند و تصمیم به سکونت در مکه گرفت. در آن زمان حکومت قبیله ای حکم فرما بود و افراد بی گانه و غریب در صورتی امنیت مالی و جانی داشتند که به یکی از قبائل می پیوستند و در سایه آن قبیله قادر به ادامه زندگی بودند. یاسر با ابو حذیفه بزرگ خاندان «قبیله بنی مخزوم»، پیمان بست و به آن ملحق شد. او کتبز خود را که نامش سمیه دختر خیاط بود به همسری یا سر در آورد و عمار از او تولد یافت و ابو حذیفه سمیه را آزاد کرد. با سر و عمار همواره با ابو حذیفه بودند تا او در گذشت. آل یاسر جزء اولین مسلمانان هستند. با این که با سر در سن کهولت بود؛ ما تحت شدید ترین شکنجه ها مقاومت کرد و در نهایت در اثر همین ضربات به شهادت رسید.
8- عمار بن یاسر: صحابی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از نخستین مسلمانان و از شیعیان امام علی علیه السلام. نسب عمار به خاندان عنس بن مالک رقبایل قحطانی و ساکن یمن می رسد. عمار از یاران نزدیک امام علی علیه السلام و از جمله نخستین شیعیان آن حضرت بود. بعد از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، وی در حمایت از حضرت علی علیه السلاتم از بیعت با ابو بکر سر باز زد، عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. در زمان خلافت علی علیه السلام از همراهان آن حضرت بود و در جنگ صفین در رکاب امیر المؤمنین علیه السلام، جنگید و به دست لشکریان معاویه شهید شد. عمار هنگام شهادت، بیش از نود سال داشت. شهادت عمار در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه، همواره از عوامل سرزنش معاویه و از دلایل حقانیت علی علیه السلام در این نبرد دانسته شده است. دلیل این مسئله، حدیثی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود که قاتل عمار را گروهی باغی (یعنی گروه خارج از اطاعت امام عادل) معرفی می کرد. قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. قبل از انقلاب اسلامی ایران، قبر عمار و اویس در اتاقی کوچک و محقر قرار داشت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به توصیه امام خمینی رحمه اللّه علیه و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه، زمین اطراف مقبره خریداری شد و در سال 1383 ش با پشتیبانی دولت وقت ایران، زیارت گاهی بر روی آن بنا نهاده شد. روایاتی از پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در فضایل عمار نقل شده است؛ از جمله این که بهشت مشتاق علی، عمار، سلمان و بلال است. هم چنین از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق می چرخد هر جا که باشد و قاتل عمار در آتش است». در 21 رمضان سال 1234 ق. برابر با ششم مرداد سال 1392 ش، هم زمان با شب قدر، گروه های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوار های حرم، بخش هایی از آن را منهدم کردند. داعش در 15 رجب سال 1435 ق. برابر با 25 اردیبهشت سال 1393 ش. این زیارت گاه را به طور کامل تخریب کرد.
9- ﴿ سَأَلَ سَائِلُ بِعَذَابٍ وَاقِعِ ﴾؛ معارج ، 1

﴿ وَ يَحهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الأَمين ﴾ ؛ (1) واى بر آنان چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند.»

در بخش دیگری امام امیر المؤمنین علیه السلام را چنین معرفی کرد:

﴿ وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَسَيْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالَاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةً وَظَاتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّه ﴾ ؛ (2) چه باعث شد از ابا الحسن انتقام بگیرند؟

چون تیزی شمشیرش را دیدند و پایداری او را مشاهده کردند که نسبت به مرگ بی اعتنا بود و دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد و آنان را عقوبت می کند و خشم و غضب او در راه خداست.»

2.استقامت اقتصادی

زندگی حضرت زهرا علیها السلام با سختی های فراوانی همراه بود. مدتی در شعب ابی طالب (3) تبعید بود و مدتی در مدینه به ویژه اوائل ازدواج در فقر محض زندگی می کرد. در چنین شرایطی آن حضرت با استقامت، صبر و مدیریت نگذاشت قوام منزل و زندگی متزلزل شود. در چنین شرایط سخت اقتصادی نه تنها پایداری کرد بلکه انفاق و اطعام نیز می نمود.

مرد گرسنه ای با حضور در مسجد مدینه اظهار گرسنگی و فقر کرد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم: فرمود چه کسی او را امشب مهمان می کند؟ حضرت علی علیه السلام عرض کرد: من يا رسول اللّه! او را همراه خود به منزل برد و از حضرت زهرا علیها السلام پرسید مهمان گرسنه ای آورده ام آیا چیزی در منزل هست؟ فاطمه علیها السلام ایثار گرانه عرض کرد:

﴿ مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصّبْيَةِ لَكِنَّا نُؤْثِرُ ضَيْفَنَا ﴾ ؛ (4) در خانه غذایی نیست مگر به اندازه خوراک دختر بچه، اما امشب مهمان را بر خود ترجیح می دهیم.

آن حضرت با دست خود آرد می کرد، نان می پخت و فرزندان را سرپرستی می کرد تا جایی که دست های مبارک شان زخم می شد؛ در این باره فرمود:

ص: 65


1- الاحتجاج على اهل اللجاج، ج 1، ص 108
2- همان
3- شعب ابی طالب: شِعب ابی طالب، درّه ای میان دو کوه ابو قبیس و خندمه در مکه است. در سال هفتم بعثت، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، بنی هاشم و مسلمانان به سبب آزار های مشرکان مکه به شعب پناه جستند و سه سال در محاصره اقتصادی و اجتماعی در این مکان به سر بردند امام علی علیه السلام در نامه ای به معاویه به دشمنی قریش و محاصره سه ساله شعب ابی طالب اشاره کرده است. این منطقه ملک عبد المطلب بوده است. خانه متعلق به خدیجه که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم با او در آن زندگی می کرده و همه فرزندان شان در آن جا به دنیا آمد، در این محله واقع بوده است. این شعب که در قسمت شرق کعبه و پس از تسعی قرار گرفته، به دلیل نزدیکی به کعبه بهترین نقطه مکه بوده است. به علت تولد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در این منطقه آن را «شعب مولد» نیز نامیده اند. فاطمه زهرا علیها السلام نیز در این شعب به دنیا آمده است. امروزه تنها بخشی از محله شعب ابی طالب به نام سوق الليل باقی مانده و سایر قسمت های آن در توسعه های مختلف در داخل مسجد الحرام قرار گرفته است مهم ترین حادثه ای که موجب شهرت شعب ابی طالب شده، ماجرای محاصره بنی هاشم در این منطقه است. در شب اول محرم سال هفتم بعثت در این شعب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که به همراه بنی هاشم و بنی عبد المطلب به جز ابو لهب و فرزندانش در محاصره اقتصادی سایر خاندان های قریش قرار گرفتند و آن دوران را با مشقت و رنج فراوان سپری کردند. این محاصره سه سال طول کشید. در اواخر سال ششم سران قریش از نفوذ و پیشرفت حیرت انگیز آیین یکتا پرستانه اسلام سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه حلی بودند. اسلام آوردن افرادی مانند حمزه و تمایل جوانان فریش و آزادی عملی که در کشور حبشه نصیب مسلمانان شده بود، بر حیرت و سرگردانی سران قریش افزوده بود و از این که از نقشه های خود بهره ای نمی بردند، سخت متأثر بودند؛ از این رو به فکر نقشه دیگری افتادند خواستند با محاصره اقتصادی از نفوذ و گسترش اسلام بکاهند و پایه گذار و هوا داران آن را در میان این حصار خفه سازند. مشرکان در دار الندوه جلسه ای تشکیل دادند و عهد نامه ای به خط منصور بن عكرمه و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان کردند و سوگند یاد کردند که ملت قریش، تا دم مرگ طبق موازین ذیل عمل کند: هر گونه خرید و فروش با هوا داران محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم تحریم می شود ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع می گردد. زن دادن به مسلمانان یا زن گرفتن از آنان ممنوع است. پیمان نامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم را برای کشتن به آنان تسلیم کنند. متن پیمان با مواد یاد شده به امضای تمامی با نفوذان قریش جز مطعم بن عدی رسید و با شدت هر چه تمام تر به اجرا گذاشته شد. ابو طالب بنی هاشم را دعوت کرد و حمایت از پیامبر را بر عهده آنان گذاشت. وی دستور داد عموم فامیل از محیط دره ای که در میان کوه های مکه قرار داشت و به شعب ابی طالب معروف بود خانه های کوچک و سایبان های مختصری بود منتقل شوند و در آن جا سکنی گزینند. او افرادی را در اطراف شعب گماشت تا از شعب حراست کنند. محاصره شعب سه سال طول کشید فشار و سخت گیری ها به حدی رسید که ناله فرزندان بنی هاشم به گوش مشرکان مکه می رسید ولی در دل آن ها تأثیر چندانی نمی کرد. پیامبر و یاران و عمویش ابو طالب و همسرش خدیجه 3 سال در سخت ترین شرایط به سر بردند؛ آنان در این مدت از محل دارایی های خدیجه گذران کردند. در سال دهم بعثت خداوند به پیامرش خبر داد که موریانه، پیمان نامه را خورده و تنها جمله «با سمک اللّهم» از آن باقی مانده است. پیامبر نیز ابو طالب را از آن با خبر ساخت. این هشام می نویسد گروهی از اهل علم گفته اند: «ابو طالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادر زاده ام می گوید موریانه پیمان نامه ای را که نوشته اید. خورده و تنها نام خدا را باقی گذاشته؛ ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سر وقت نامه رفتند دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی هاشم شکسته شد و آنان از شعب (دره) ابو طالب بیرون آمدند».
4- ﴿ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَشَكَا إِلَيْهِ الْجُوعَ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم إِلَى بُيُوتِ أَزْوَاجِهِ فَقُلْنَ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا الْمَاءُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم: مَنْ لِهَذَا الرَّجُلِ اللَّيْلَةَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: أَنَا لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَتَى فَاطِمَةَ علیها السلام فَقَالَ: مَا عِنْدَكَ، يَا ابْنَةَ رَسُولِ اللّهِ فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصِّبْيَةِ لَكِنَّا نُؤْثِرُ ضَيْفَنَا. فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: يَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوْمِي الصِّبْيَةَ، وَ أَطْفِفِي الْمِصْبَاحَ، فَلَمَّا أَصْبَحَ عَلِيٌّ علیه السلام غَدَا عَلَى رَسُولِ اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فَأَخْبَرَهُ الْخَبَرَ، فَلَمْ يَبْرَحْ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴾ ؛ الامالي للطوسی، ص 185

﴿ قد مَجِلَتْ قد مَجِلَتْ يداي مِنَ الرَّحَى لَيلَتِي جَمِيعاً أَديرُ الرَّحَى حَتَّى أصبحَ ﴾ ؛ (1) دستانم در اثر آرد کردن گندم ورم کرده امشب تا صبح به آرد کردن مشغول بودم.»

3.استقامت در راه تبلیغ

﴿ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رسَالَاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ﴾؛ (2) آنان که همواره پیام های خدا را به مردم می رسانند و از عظمت او می ترسند و از هیچ کسی جز او واهمه ندارند.»

حضرت زهرا علیها السلام مرتب به تبلیغ معارف دین می پرداخت و سختی ها را در این راه تحمل می کرد، پرسش های مردم را پاسخ می داد. ایشان محدثه است، روایات زیادی از آن بزرگوار نقل شده است. استقامت ایشان در راه تبلیغ ولایت موجب شد اصل امامت بماند و شیعه منسجم شود.

4.استقامت در مصائب و سختی ها

یکی از مصادیق استقامت و پایداری، استقامت در مصائب و گرفتاری هاست. زندگی بدون مصائب و بلایا قابل تصور نیست. صبر و مقاومت در برابر سختی ها و رضایت به تقدیر الهی اجر فراوان دارد. در روایت داریم:

﴿ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى بَلَائی فَلْيَعْبُدْ رَبَّاً سِوَايَ ﴾ ؛ (3) آن که به قضای من رضا ندهد و بر بلای من تحمل نکند، پس خدایی غیر از من را پرستش کند.»

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم روزی بر فاطمه علیها السلام وارد شد، دید دخترش روی زمین نشسته، در حالی که فرزندش را شیر می دهد، با دست دیگر با آسیاب دستی گندم آرد می کند، اشک در چشمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حلقه زد، فرمود:

﴿ يَا بِنْتَاهُ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَة ﴾ ؛ دخترم ! تلخی دنیا را به یاد شیرینی و سعادت بهشت بر خود گوارا ساز.»

ص: 66


1- ﴿ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : أُهْدِيَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم رَقِيقُ أَهْدَاهُ لَهُ بَعْضِ مُلُوكِ الْأَعَاجِمِ فَقُلْتُ لِفَاطِمَةَ : أَئتَ أَبَاكَ فَاسْتَخْدِمِيهِ خَادِماً ، فَأَتَتْ فَاطِمَةَ فَلَمْ تَجِدْهُ وَ كَانَ يَوْمَ عَائِشَةُ ، ثُمَّ رَجَعْتُ مَرَّةً أُخْرَى فَلَمْ تَجِدْهُ وَ اخْتَلَفَتِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَلَمْ يَأْتِ يَوْمَهُ ذَلِكَ حَتَّى صَلَاةِ الْعِشَاءِ ، فَلَمَّا أَتَى أَخْبَرْتُهُ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ التمسته أَرْبَعَ مَرَّاتٍ ، فَأَتَى فَاطِمَةَ فَقَالَ : مَا أَخْرَجَكَ مِنْ بَيْتِكَ ؟ قَالَ : وَ طَفِقْتُ أَغَمَزَهَا أَقُولُ استخدمي أَبَاكَ فأدنت اليه يَدَهَا فَقَالَتْ : قَدْ مَجِلَتْ يَدَايَ مِنَ الرَّحَى لَيْلَتِي جَمِيعاً أُدِيرُ الرَّحَى حَتَّى أُصْبِحَ وَ أَبُو الْحَسَنِ يَحْمِلُ حَسَناً وَ حُسَيْناً . قَالَ لَهَا : اصْبِرِي ﴾ ؛ احقاق الْحَقِّ و ازهاق الْبَاطِلِ ج 25 ، ص 319؛ فرهنگ فاطمیه، ص 391
2- ﴿ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا ﴾؛ احزاب ، 39
3- مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ج 1، ص 11

حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ عرض کرد:

﴿ الْحَمْدُ للّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ اللّهِ عَلَى آلَائِه ﴾ ؛ (1) خدا را سپاس می گویم به سبب نعمت های فراوانی که به من عطا فرموده و او را در مقابل محبت هایش شکر می گزارم.»

﴿ رَأَى النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَاطِمَةَ وَ عَلَيْهَا كِسَاءُ مِنّ أَجِلَةِ الْإِبِلِ وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا وَ تُرْضِعَ وَلَدَهَا فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَقَالَ يَا بِنْتَاهُ تَعَجَّلِى مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ اللّهِ عَلَى آلائِهِ ﴾

آن حضرت از کودکی در سختی بزرگ شد. پنج سال داشت، مادر از دست داد، 3 سال در شعب ابی طالب بود، در مدینه هم، دوران جنگ و درگیری ها بود. در خانه ای محقر با چهار فرزند در حالی که علی علیه السلام دائم در مأموریت و جنگ بود ایشان هرگز شکوه نکرد و همواره در برابر سختی ها مقاوم بود.

جمع بندی

استقامت شاخه های زیادی دارد استقامت سیاسی، استقامت ،اقتصادی استقامت عبادی، استقامت اجتماعی آن چه ذکر شد بخشی از این موارد بود.

ص: 67


1- ﴿ تَفْسِيرِ الثَّعْلَبِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ صلی اللّه علیه و آله و سلم وَ تَفْسِيرِ الْقُشَيْرِي عَنْ جَابِرِ الْأَنْصَارِيِّ أَنَّهُ رَأَى النَّبِيُّ صلی اللّه علیه و آله و سلم فَاطِمَةَ وَ عَلَيْهَا كِسَاءٌ مِنْ أَجِلَّةِ الْإِبِلِ وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا وَ تُرْضِعَ وَلَدَهَا فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم فَقَالَ يَا بِنْتَاهُ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللّهِ الْحَمْدُ للّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ للّهِ عَلَى آلَائِهِ فَأَنْزَلَ اللّهُ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ﴾؛ مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 342؛ بحار الانوار، ج 43، ص 86

ص: 68

فیش روضه برگ 5

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَ لَايَتِكِ؛ ﴾

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ ﴾

گل بر من و جوانی من گریه می کند *** بلبل به هم زبانی من گریه می کند

من پیر در بهار جوانی شدم که چرخ *** بر پیری و جوانی من گریه می کند

سکوی قهرمانی من شد پناه در *** مولا به قهرمانی من گریه می کند

نخل مدينه شاهد مظلومی من است *** بر قامت کمانی من گریه می کند

کاهیده ام چنان که عجل گر رسد مرا *** مهمان به میزبانی من گریه می کند

از هر نفس که می کشم آید شمیم مرگ *** مرگم به زندگانی من گریه می کند

مردم فریبی است اگر در عیادتم *** از حیله خصم جانی من گریه می کند

گِریَم به همسرم که همین روز ها دگر *** از مرگ ناگهانی من گریه می کند

من گریه مخفیانه نمودم ولی علی علیه السلام *** برگریه نهانی من گریه می کند

پژمرده لاله ام من و هر گوشه بلبلی *** بر روی ارغوانی من گریه می کند

از درد شانه، شانه نشد موی دخترم *** زینب به ناتوانی من گریه می کند

دیگر حسین علیه السلام را نتوانم به برگرفت *** این گل به باغبانی من گریه می کند

پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در روایات متعددی بر احترام به سادات و ذریه خود تأکید داشت و سر این درخواست پس از رحلت آن حضرت روشن شد. با اولاد آن حضرت معامله ای کردند که در تاریخ با نسل هیچ رهبر و پیشوایی نشده است. پس از رحلت، قرن ها سلسله سادات هیچ گونه تأمینی نداشتند، کشته می شدند، سر های بریده ایشان را به عنوان ارمغان از شهری به شهری می بردند. آنان را در قعر زندان های تاریک شکنجه می دادند و مسموم می کردند.

بشار مکاری گوید: در کوفه به حضور امام صادق علیه السلام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم در راه که می آمدم حادثه ای دیدم که غیرتم به جوش آمد و قلبم درد گرفت.

فرمود: بگو چه حادثه ای دیده ای؟

گفتم: یکی از مأمورین حکومت را دیدم که بر سر زنی می زند و او را به سوی زندان می برد و زن با صدای بلند می گفت: «پناه می برم به خدا و

رسول و به غیر از خدا و رسول، به هیچ کس پناه نمی برم.»

امام صادق علیه السلام فرمود چرا آن زن را می زد و به زندان می برد؟

عرض کردم: از مردم شنیدم که پای آن زن لغزید و به زمین افتاد، او در همان حال گفته: «ای فاطمه! خدا آنان را که به تو ظلم کردند از رحمت خود دور سازد!» گماشتگان حکومت با شنیدن این سخن او را دستگیر کردند و زدند.

امام صادق علیه السلام تا این سخن را شنید، گریه کرد به گونه ای که دستمال و محاسن شریف و سینه اش از اشک چشمانش تر شد، سپس فرمود:

ای بشار؛ برخیز با هم به مسجد سهله برویم و برای نجات و آزادی آن بانو، دعا کنیم و از خدا بخواهیم که او را حفظ کند. (1)

به راستی، وقتی امام صادق علیه السلام با شنیدن حادثه ناگواری که برای یک بانوی شیعه فاطمه علیها السلام رخ داده این گونه دگرگون می شود، پس چگونه خواهد شد که اگر جریان مصائب مادرش فاطمه علیها السلام ای را برای او نقل کنند؟

یا امام صادق! نبودی آن لحظه ای که:

از بیت آل طاها آتش زده زبانه *** گوئی شده قیامت برپا درون خانه

در پشت در فتاده امّ الائمه *** از یا دارد فغان ز دشمن آن گوهر یگانه

زینب به ناله گفتا کشتند مادرم را *** این یک ز ضرب سیلی آن یک زتازیانه

یا امام! نبودی آن لحظه تا ببینی:

﴿ وَ رَكْلِ الْبَابِ بِرِجْلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِي حَامِلَةٌ بِالْمُحسن لِسِئَةِ أَشْهُرٍ ﴾ ؛ (2) و چنان با لگد به در زد که به شکم فاطمه علیها السلام اصابت کرد در حالی که به محسن را شش ماهه باردار بود.»

ای قوم! اگر دار و ندارم ببرید *** با ضرب غلاف اگر قرارم ببرید

حیدر، همه هستی من و جان من است *** او را به خدا نمی گذارم ببرید

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 69


1- زندگانی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، ص: 319 و 320
2- بحار الانوار، ج 53، ص 19

چکیده مطالب برگ 5

اصول حاکم برسیره فاطمه (اصل استقامت)

اصل استقامت یعنی ایستادگی در برابر سختی ها و خود را نباختن ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ﴾

انواع استقامت

1. استقامت اعتقادی

برخی مصادیق استقامت اعتقادی: حضرت آسیه علیها السلام که زیر شکنجه ها فریاد می زد: ﴿ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ ﴾ ؛ سحره فرعون که با تهدید های فرعون صحنه را خالی نکردند: ﴿ قَالُوا لَا ضَيْرَ اَنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ﴾ جوانان اصحاب كهف: ﴿ إِنَّهُمْ فِتْيَةُ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى ﴾

در تاریخ اسلام گروهی بودند به نام ﴿ معذّبین فی اللَّهُ ﴾؛ یعنی کسانی که تا سر حد مرگ در راه خدا شکنجه شدند؛ مانند بلال، خبّاب بن ارت، سميه، ياسر و عمار.

بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بسیاری از پذیرش اصل ولایت سر باز زدند تا جایی که افرادی حاضر شدند عذاب آن ها را بگیرد اما زیر بار ولایت امیر المؤمنين علیه السلام نروند.

زهرای مرضیه علیها السلام در دفاع از ولایت امیر المؤمنين علیه السلام نه تنها ساکت نماند بلکه به مبارزه مستقیم مخالفان ولایت پرداخت ﴿ وَ يَحهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الأَمين ﴾

حضرت زهرا علیها السلام، ﴿ وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ نَقَمُوا وَاللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَسَيْفِهِ وَقِلَّةَ مُبَالَاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةً وَظَاتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّه ﴾

2. استقامت اقتصادی

حضرت زهرا علیها السلام اقتصادی با استقامت، صبر و مدیریت اجازه نمی داد زندگی متزلزل شود و نه تنها پایداری می کرد بلکه اتفاق و اطعام نیز می نمود.

فاطمه علیها السلام در پاسخ امیر المومنین علیه السلام در داستان میهمان نمودن گرسنه: ﴿ مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ الصّبْيَةِ لَكِنَّا نُؤْثِرُ ضَيْفَنَا ﴾

3. استقامت در راه تبلیغ

حضرت زهرا علیها السلام مرتب به تبلیغ معارف دین می پرداخت و استقامت او در راه تبلیغ ولایت موجب شد. اصل امامت بماند و شیعه منسجم شود.

4. استقامت در مصائب و سختی ها

صبر و مقاومت در برابر سختی ها و رضایت به تقدیر الهی اجر فراوان دارد.

در روایت داریم:

﴿ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى بَلَائی فَلْيَعْبُدْ رَبَّاً سِوَايَ ﴾

﴿ رَأَى النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَاطِمَةَ وَ عَلَيْهَا كِسَاءُ مِنّ أَجِلَةِ الْإِبِلِ وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا وَ تُرْضِعَ وَلَدَهَا فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَقَالَ يَا بِنْتَاهُ تَعَجَّلِى مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ اللّهِ عَلَى آلائِهِ ﴾

ص: 70

جلسه ششم: آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت اول)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُظهِرَكُمْ تَطهيرا ﴾ (1)

بحثی را که برای این پنج جلسه در نظر گرفته ام، بیان برخی آیات تفسیری خطبه فدکیه (2) حضرت زهرا علیها السلام است؛ چون به این بحث ارزشمندی که فاطمه زهرا علیها السلام درباره فدک (3) و به بهانه آن ایراد فرمودند چندان پرداخته نشده است، بنا دارم ان شاء اللّه آن را توضیح دهم.

استناد حضرت زهرا علیها السلام به آیات قرآن

در خطبه فدکیه به صورت صریح بیش از بیست آیه قرآن ذکر شده است که مرحوم مجلسی در «بحار الانوار» و دیگران نیز در کتاب های خود آن را نقل کرده اند. ناگفته نماند که برای این خطبه بیش از ده شرح مفصل و مختصر عربی و فارسی به صورت مستقل نوشته شده است.

این خطبه هر چند به بهانه غصب زمین های زراعی فدک - که حق مسلم حضرت

ص: 71


1- احزاب، 33
2- خطبه فدکیه: خطبه فدکیه، سخنرانی فاطمه زهرا علیها السلام در مسجد النبی پس از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم جهت باز پس گرفتن فدک است. پس از رحلت پیامبر ابو بکر با به دست گرفتن قدرت و غصب خلافت، دستور تصرف میراث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را صادر کرد و چون فاطمه علیها السلام ادعا کرد که من دختر پیامبرم و مثل هر کسی از پدرم ارث می برم، ابو بکر گفت: «من از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده ام که ما پیامبران ارث نمی گذاریم و آن چه از خود باقی می گذاریم صدقه است». فاطمه از شنیدن این حدیث در بهت و شگفتی فرو رفت که چطور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین سخنی گفته است و من که وارث اویم خبر ندارم یا علی که نزدیک تر از همه شما به او بوده است از آن خبر ندارد! این بود که فاطمه به شدت در مقابل خلیفه ایستادگی کرد. در عصر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز داد خواهی بود. کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت، هر کس حقی را از دست داده بود هر کس از حاکم با زما مدار، رفتاری دور از سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می دید شکوه خود را بر مسلمانان عرضه می کرد و آنان مکلف بودند تا آن جا که می توانند او را یاری کنند و حق او را بستانند. در حالی که جمعی از زنان خویشاوندش گرد وی را گرفته بودند، روانه مسجد شد. نوشته اند: چون به مسجد می رفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیامبر می مانند. ابو بکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه علیها السلام و حاصران چادری آویختند. دختر پیامبر نخست ناله ای کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لَختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید. آن گاه به ایراد خطبه فدکیه پرداخت و علاوه بر این که با استناد به آیات قرآنی ارث، ابو بکر را به شدت محکوم کرد، به دفاع کامل از حق علی علیه السلام درباره خلافت پرداخت. در صحیح بخاری آمده است حضرت زهرا علیها السلام پس از آن از ابو بکر روی گردان شد و تا هنگام مرگ فاطمه نیز، این روی گردانی ادامه داشت. خشم و ناراحتی فاطمه از این نظر اهمیت دارد که نه تنها شیعه بلکه خود اهل سنت روایت کرده اند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به فاطمه و فرمود: ﴿ انَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لغضبك وَ یَرْضَى لِرِضَاكَ ﴾ علاوه بر این، غاصبان فدک در این جا به درد سر دیگری نیز مواجهند که آن تکذیب مدعای فاطمه است تکذیب این ادعا از این جهت برای تکذیب کنندگان مشکل ساز است که قرآن طبق نص آیه تطهیر فاطمه را از هر گونه پلیدی مبرّا می داند. این سخنرانی تاریخی، شیوا، بلیغ، گله آمیز، ترساننده و آتشین است. ظاهراً قدیمی ترین سند موجود که این خطبه در آن ضبط شده، کتاب بلاغات النساء گرد آورده، ابو الفضل احمد بن ابی طاهر مروزی متولد 202 و متوفای 280 ق. است. خطبه فدکیه با حمد و توصیف الهی آغاز و بعثت پیامبر را یاد آور می شود و سپس به نزدیکی امام علی علیه السلام با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سروری وی در میان اولیای الهی و شجاعت های بی نظیر او در دفاع از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اسلام اشاره می کند و باران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را به دلیل این که با رحلت وی پیرو شیطان شده و نفاق در میان آن ها آشکار شده است و حق را رها کرده اند به شدت سرزنش می کند. هم چنین سخن ابو بکر را تکذیب می کند که طبق چه قانونی او را از ارث پدر محروم کرده است؟! آیا آیه ای از قرآن چنین گفته است ؟! و سپس او را به دادگاه خداوند در روز رستا خیز واگذار می کند و یاران پیامبر را به پرسش می گیرد که چرا در مقابل این ستم ها ساکت نشسته اند. وی آشکارا می گوید که آن چه آن ها (ابو بکر و اطرافیانش) کرده اند شکستن پیمان شان [ نکثوا أَيْمانِهِمْ ] با رسول خداست و در فراز پایانی خطبه، ننگ کار آنان را جاودانی و سر انجام آن را دوزخ می داند.
3- فدک: فدک، دهکده ای در منطقه حجاز عربستان که مزارع و نخلستان های وسیعی داشت و در غزوه خیبر به دست مسلمانان افتاد پس از آن که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در جنگ خیبر، منطقه خیبر و قلعه های آن را فتح کرد، یهودیان ساکن در قلعه ها و مزارع فدک نمایندگانی نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرستادند و به تسلیم و مصالحه راضی شدند و قرار شد نیمی از زمین ها برای آنان باشد؛ و هر گاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خواست آنان فدک را ترک کنند؛ بنابر این فدک بدون جنگ به دست مسلمانان افتاد. از طرفی بنابر آیه ششم و هفتم سوره حشر، اموالی که بدون جنگ به دست آید فَیء نامیده می شوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اختیار دارد آن ها را به کسانی که خود صلاح می داند بسپارد. بنابر نقل شیعه و سنی با نزول آیه ﴿ وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَهُ ﴾ و حق خویشاوند را بده؛ پیمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه بخشید. شهرت فدک به سبب نزاعی است که پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بین ابو بکر و حضرت فاطمه علیها السلام بر سر مالکیت این منطقه در گرفت. ابو بکر وقتی به خلافت رسید فدک را که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از وفات به فاطمه علیها السلام بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. این منطقه پس از خلفای نخستین و امام علی علیه السلام، در زمان امویان و عباسیان نیز در دست خلفا بود. برخی از این خلفا از جمله عمر بن عبد العزيز و مأمون این منطقه را به فرزندان فاطمه برگرداندند؛ اما خلیفه بعدی آن را از آنان گرفت. بنابر گزارشی در تاریخ 1378 ش. این منطقه امروزه به نام «وادی فاطمه» شناخته می شود و باغ های آن و مسجدی که در آن وجود دارد به بستان و مسجد فاطمه علیها السلام مشهور است. فدک به فاصله حدود 160 کیلومتری مدینه بوده که امروزه شهری آباد به نام «الحائط» است. این شهر تا سال 1975 م. شامل 21 روستا بوده و بنابر سر شماری سال 2010 م. حدود 12000 ساکن داشته است. فدک در زمان صدر اسلام، محل سکونت یهودیان بود و با توجه به موقعیت استراتژیک آن محلی برای اتکای نظامی یهودیان حجاز بود. بنابر منابع تا دوره خلیفه دوم، یهود در فدک سکونت داشتند؛ اما او آنان را مجبور به ترک این منطقه کرد. فدک در هنگام ظهور اسلام، مزارع و باغات و نخلستان های بسیاری داشته است. گفته اند ارزش درختان نخل فدک با نخل های شهر کوفه که از شهر های غنی در بهره مندی از نخلستان های وسیع بوده برابری می کرده است. نقل کرده اند هنگامی که عمر تصمیم گرفت یهودیان را از حجاز بیرون کند، 50 هزار درهم بابت ارزش نیمی از فدک به آنان پرداخت کرد. برخی منابع در آمد سالانه فدک را در زمان رسول خدا 22 تا 70 هزار دینار تخمین زده اند.

بود - ایراد شده است؛ اما در بر دارنده مطالب فراگیری درباره روزه، نماز،ایمان و تقوا است. حضرت علیها السلام در این خطبه تقریباً یک دور از آثار اعمال را بر شمرده است.

هم در منابر و هم در کتاب ها کم تر کسی را دیده ام که به دیدگاه های تفسیری حضرت زهرا علیها السلام پرداخته باشد. این که حضرت زهرا علیها السلام نسبت به تفسیر و استفاده از آیات و تعریف از قرآن چقدر اهتمام داشته اند بحث مهمی است.

حضرت در چند جای این خطبه از قرآن تعریف و صفات کلام خدا را بیان می کند و هم چنین سخنانی که بیان می فرماید برگرفته از آیات الهی است.

چنان که سخنان گهر بار حضرت امیر علیه السلام نیز مشحون از کلام خدا می باشد؛ (1) به عنوان نمونه به یک مورد از استناد های قرآنی حضرت امیر اشاره می گردد:

اشاره ای به نامه بیست و هشتم نهج البلاغه

امیر المؤمنین علیه السلام در نامه بیست و هشتم نهج البلاغه (2) - که خیلی نامه عجیبی است - در جواب نامه معاویه (3) که در آن بعضی از مطالب ناپسند را بیان کرده بود نوشت: فرق من و تو، (فرق ما بنی هاشم (4) و شما بنی امیه (5) ) در این است: ﴿ مِنَّا النَّبِی ﴾ ؛ پیغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از ماست»، اما ﴿ وَ مِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ ﴾ ؛ ابو جهل (6) از شماست.» اولین شخصیت جهان اسلام پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است که از ماست، در حالی که اولین

شخصیت شما کسی است که با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جنگید. فرق دیگر: ﴿ مِنَّا خَیرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴾ ؛ فاطمه زهرا علیها السلام از ماست»، ﴿ وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ ﴾؛ و زن ابو لهب (7) از شماست.» قرآن نیز دارد ﴿ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴾ تا آن جایی که زن ابو لهب (8) را می گوید: ﴿ حَمالَةَ الْحَطَبِ ﴾

برای ﴿ حَمالَةُ الْحَطَبِ ﴾ دو معنا ذکر کرده اند: یکی هیزم کشی؛ با این توضیح که ذکر کرده اند یکی هیزم کشی؛ با این توضیح که پشت خانه پیغمبر هیزم می آورد تا خانه را آتش بزند، ولی یکی از شارحین نهج البلاغه حرف قشنگی دارد و می گوید: به این جهت به زن ابو لهب ﴿ حَمَّالَةُ الْحَطَب ﴾ نسبت داده شد که خیلی سخن چین بود. در جلسات، آتش سخن چینی را شعله ور می کرد و اختلاف را در جامعه دامن می زد.

در فراز دیگری از این نامه حضرت امیر علیه السلام می فرماید: حمزه (9) شیر خدا از ماست و ابو سفیان (10) از شماست. سپس برای برتری اهل بیت علیهم السلام چند آیه ذکر می کند و خطاب به معاویه می فرماید: «من این حرف ها را برای تو نمی زنم؛ چون تو را لایق نمی دانم ولی این ها را می گویم تا مردم بدانند ما که هستیم.» و شروع به

ص: 72


1- شاید کم تر به این بحث پرداخته شده باشد که در نهج البلاغه امیر المؤمنین علیه السلام نیز به بیش از 140 آیه استناد کرده است
2- نهج البلاغه: نهج البلاغه، برگزیده ای از گفته ها و نوشته های ادبی امیر المومنین علیه السلام که سید رضی در اواخر قرن چهارم قمری آن ها را جمع آوری کرده است. این کتاب توسط گروهی از علما به دلیل محتوای غنی و هم چنین بلاغتش، به «اخ القرآن» برادر قرآن نام گذاری شده است. برخی از ادیبان عرب، فصاحت و بلاغت نهج البلاغه را ستوده اند. این کتاب در سه قسمت خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار دسته بندی شده است. امام در بسیاری از خطبه ها، مردم را به انجام دستورات الهی و ترک محرمات دعوت کرده و در بخشی از نامه ها که خطاب به فرمانداران است، آن ها را به رعایت حق مردم سفارش کرده است. برخی در نسبت دادن نهج البلاغه به حضرت علی علیه السلام تشکیک کرده اند، اما در مقابل بسیاری از علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت همچون ابن ابی الحدید معتزلی نسبت دادن این کتاب به حضرت علی علیه السلام را صحیح می دانند و معتقدند که سید رضی فقط این سخنان را جمع آوری کرده است. برخی از علمای شیعه برای اثبات صحت سخنان و کلمات نهج البلاغه کتاب های متعددی در مورد استاد و مدارک نهج البلاغه نوشته اند. این کتاب به 18 زبان ترجمه شده است و تعداد ترجمه های نهج البلاغه به زبان های مختلف به بیش از 100 عنوان می رسد، شرح ها و مستدرکات متعددی در مورد نهج البلاغه نوشته شده است که برخی تعداد آن ها را به حدود 300 عنوان بیان کرده اند. نهج البلاغه در دوران معاصر مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت و در مورد آن کتاب ها مقالات و پایان نامه های متعددی تألیف شد.
3- معاویه: معاوية بن أبي سفيان (مرگ: 60 ق.)، نخستین حاکم امری است. مادرش هند دختر عتبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف است که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند، سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگر خوار (آكلة الأكباد) معروف شد؛ به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن آکلة الاکباد یاد شده است. وی پس از صلح امام حسن علیه السلام تا سال 60 قمری، حدود بیست سال در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طُلَقا، یعنی آزاد شدگان بود. او در زمان ابو بکر در فتح سرزمین شام حاضر بود و در زمان عمر بن خطاب استان دار اردن و سپس استان دار تمام سرزمین شام شد. در شورش علیه عثمان بن عفان، علی رغم درخواست عثمان، به یاری او نشتافت. در زمان خلافت امام علی علیه السلام به اسم خون خواهی عثمان، جنگ صفین را به راه انداخت. پس از شهادت امام علی علیه السلام . در معاهده صلح با امام حسن علیه السلام ، خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد. در زمان او، فتوحات بیشتر در سرزمین های غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمین های شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تأکید داشت. معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید تلاش های فراوان کرد و برای اداره کشور دیوان های جدیدی را بنا نهاد. او با شورش های خوارج و شیعیان مواجه بود و آن ها را سرکوب کرد. یکی از سیاست های مکارانه معاوبه جعل حدیث بود. معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود و دیگر رقبای اهل بیت علیهم السلام و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت علیهم السلام بود. جعل حدیث در مدح معاویه آن قدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد.
4- بنی هاشم: بنی هاشم، از تیره های مشهور قبیله قُرَیش پیش و پس از اسلام در مکه که به هاشم (عمرو) بن عبد مناف بن قصی بن کلاب منسوب است و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از همین تیره بوده است. بنی هاشم در هنگام ظهور اسلام در زمان زعامت ابو طالب، از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پشتیبانی کردند و در زمان ائمه علیهم السلام نیز در موارد بسیاری حامی آنان بودند. خاندان بنی عباس، از خاندان های مهم بنی هاشم، چندین قرن بر حکمرانی کردند. علاوه بر این، در مناطق مختلف جهان اسلام و در دوره های گوناگون تاریخی خاندان های دیگری از بنی هاشم حاکم بوده اند. شرفای مکه و مدینه که قرن ها بر این دو شهر حکومت و سیادت داشتند از بنی هاشم بودند در فقه شیعه سادات کسانی هستند که نسل شان به هاشم می رسد. هاشمیان به علت آن که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از آنان بوده، مورد احترام مسلمانان بوده اند.
5- بنی اُمَیّه: بنی امیه یکی از تیره های بزرگ قبیله قریش که شماری از ایشان نزدیک یک سله (41-132 ق) بر سرزمین های اسلامی حکومت کردند. تاریخ سده نخست هجری و حتی مدتی پیش از آن با نام و کار نامه سیاسی اعضای خاندان اموی، به عنوان خلیفه یا هر عنوان دیگری سخت پیوند یافته است بزرگ خاندان بنی امیه، امية بن عبد شمس است. سلسله بنی امیه با آغاز خلافت معاویه در 41 ق آغاز شد و در 132 ق. با شکست مروان بن محمد به پایان رسید. در این سال ها 14 پادشاه بر ممالک اسلامی حکم راندند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان به شاخه مروانی انتقال یافت. امویان با نبرد در مرز های شرقی و مرز های روم گستره حکومت اسلامی را هر روز وسیع تر می کردند. سرکوب خوارج و شیعیان از سیاست های مستمر امویان بود. بنی امیه بار ها حرمت مقدسات اسلامی را شکستند و دشمنی دیرینه خود با بنی هاشم را ادامه دادند. پنج امام شیعه در زمان خلافت بنی امیه بودند. پس از واقعه عاشورا، امامان شیعه سیاست سکوت و تقیه را در برابر امویان به کار گرفتند. قیام های عاشورا، زید، مختار از جمله قیام های شیعیان علیه ستم بنی امیه بود. برخی از مفسران شیعه و اهل سنت مراد از شجره ملعونه در آیه 60 سوره اسراء را بنی امیه دانسته اند.
6- ابو جهل: ابو الحكم عمرو بن هشام بن مغيرة مخزومی، مشهور به ابو جهل (در گذشته 2 ق.) از اشراف قریش از مشرکان بنام مکه و از مخالفین سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اسلام بود. او رنج و آزار فراوانی بر مسلمانان و بنی هاشم تحمیل کرد. تلاش برای قطع رابطه قریش با بنی هاشم، ممانعت از حمایت ابو لهب از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و طراحی توطئه قتل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از اقدامات او بود. وی در جنگ بدر در 71 سالگی کشته شد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که با شنیدن خبر کشته شدن ابو جهل (که او را راس پیشوایان کفر و فرعون است نامیده بود) گفت: «خدایا! وعده خود را محقق ساختی پس نعمتت را بر من تمام گردان.» ابو جهل به دست دو جوان کم سال یعنی معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء کشته شد و هنوز رمقی در بدن داشت که عبد اللّه بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.
7- زن ابو لهب (امّ جمیل): وی عوراء دختر حرب بن امیه، خواهر ابو سفیان و همسر ابو لهب، از دشمنان سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. او در پی دشمنی با بنی هاشم و همچون دیگر افراد بنی امیه و نیز به پیروی از ابو لهب - که در رقابت با تیره خویش برای دستیابی به ریاست کعبه و مکه بود - به ستیز و کینه توزی با بیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرداخت و سر سختانه آن حضرت را می آزرد. گفته اند که برای آزار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و بازداشتن او از رفتن به نماز، خار و خاشاک بر سر راه وی می ریخت. در پی این کینه توزی، خداوند در بخشی از سوره مسد - که در لعن و نفرین همسرش ابو لهب است- بی آن که از او نامی ببرد، از او با وصف «هیزم کش دوزخ» یاد کرده است. خداوند در این سوره، پس از سه آیه درباره ابو لهب، امّ جمیل را به دو وصف می شناساند که هم جایگاه اجتماعی وی در دنیا و هم بد فرجامی آخرتی اش را می نمایاند: ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب فِي جِيدِها حَبْلُ مِنْ مَسَد ﴾ . در این که معنای این دو ویژگی چیست سخنان بسیاری آمده است. در معنای ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب ﴾ وجوهی ذکر شده است. 1. برخی بر آنند که چون وی خار و خاشاک را شبانه جمع می کرد و آن را بر سر راه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می ریخت از این رو ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب ﴾ خوانده شده 2. برخی دیگر، ﴿ الحَطَلب ﴾ (هیزم) را کنایه از سخنان فتنه انگیز و آتش افروز دانسته اند و چون امّ جمیل با سخن چینی میان مردم، آتش دشمنی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را می افروخت، همچون کسی دانسته شده که با جمع کردن چوب آتش بر می افروزد. 3. مراد آن است که او گناهان خویش را در دشمنی با رسول خدا بر دوش می کشید. در تفسيرا ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب فِي جِيدِها حَبْلُ مِنْ مَسَد ﴾ نیز مطالبی آمده است. برخی آیه را حاکی از وضعیت امّ جمیل در آخرت می دانند؛ یعنی وی در آن جا، زنجیری از آهن به گردن دارد و در زیر و بالای او آنش است. از مجاهد نقل است که مراد از ﴿ مَسَد ﴾، آهن است، عروة بن زبیر می گوید: مراد زنجیری است که 70 ذرع طول دارد و برگردنش خواهد بود. به هر حال امّ جمیل وقتی از نزول آیات در مذمت خود خبر یافت، سنگی برداشت و به سراغ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت تا او را از پای در آورد؛ اما چون نزد آن حضرت رفت، خداوند میان وی و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرده ای افکند که نتوانست آن حضرت را ببیند. برخی مفسران در فرجام او می گویند: همانند همسرش گرفتار عذاب الهی شد و با همان ریسمانی که همواره برگردن می آویخت به هلاکت رسید.
8- ابو لَهَب: عبد العُزّى بن عبد المُطلب (در گذشته 2 ق.) مشهور به ابو لَهَب، عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از سر سخت ترین دشمنان پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. ابو لهب و همسرش امّ جمیل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را بسیار آزار دادند و در مخالفت با اسلام از هیچ کوششی فرو گذار نکردند؛ به همین جهت سوره مسد در نکوهش رفتار های او و همسرش نازل شد. او به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آزار جسمی نیز می رساند. گاهی به دنبال پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم راه می افتاد و او را با سنگ می زد؛ به گونه ای که پای وی را خون آلود می کرد و او را دروغ گو می خواند. یک بار وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سجده بود ابو لهب سنگی بلند کرد تا بر سر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بزند؛ اما دستش در همان حالت خشک شد، پس از التماس او، وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آن حالت را بر طرف کرد، ابو لهب این را از سحر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که دانست و همواره با بد گویی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که مانع از تبلیغ اسلام می شد. وقتی قریشیان تصمیم به تحریم مسلمانان و بنی هاشم گرفتند، او تنها فرد از بنی هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابو لهب از جمله سران قریش بود که تصمیم به قتل شبانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گرفت. او در جنگ بدر شرکت نکرد، ولی به جای خود شخص دیگری را فرستاد. ابو لهب هفت روز پس از واقعه بدر در اثر بیماری در گذشت.
9- حمزه سید الشهداء: حَمزة بن عَبد المُطَّلب، ملقب به اسد اللّه، اسد رسول اللّه و سيد الشهداء، عموی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و از شهدای اُحُد است. وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل، سال تولد پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، متولد شده است. حمزه با ابو طالب و دیگر عمو های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در خواستگاری خدیجه نیز حاضر بوده است؛ حتی برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم او با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خواندن خطبه ازدواج توسط ابو طالب، در ماجرای خواستگاری خدیجه فقط از حمزه نام برده اند. روزی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گرد آورد (یوم الإنذار)، حمزه نیز حضور داشت. او از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و گفته اند که حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مقابل آزار مشرکان حمایت می کرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم کاسته شد. بر اساس روایتی از امام سجاد علیه السلام، عامل اسلام آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچه دان شتری را روی سر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم انداختند. با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلام حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است. او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سوم هجری به شهادت رسید. به روایتی هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود. وحشی ابتدا قول کشتن علی علیه السلام را داد، اما در میدان حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مَثله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آن ها را با جگر حمزه به مکه برد. گفته شده است پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم چون حمزه را بدان وضع دید، گریست و آن گاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: «اما حمزه گریه کننده ندارد.» سعد بن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آورد و آنان بر حمزه می گریستند. از آن زمان به بعد هر زنی از انصار که می خواست بر مرده ای گریه کند، نخست بر حمزه می گریست. گفته شده است که حضرت فاطمه علیها السلام به زیارت قبر حمزه می رفت و آن را با سنگ چین مشخص کرده بود. هم چنین به گزارش طبرسی، حضرت زهرا علیه السلام با خاک قبر حمزه عبد المطلب تسبیحی ساخته و با آن ذکر می گفت. امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، رفتاری ناشایست با قبر حمزه و دیگر شهدای احد داشتند. از قدیم بر سر مزار حمزه، مسجد و بارگاهی وجود داشت اما پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در 1324 ق، تخریب گردید. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، حمزه و جعفر بن ابی طالب و علی علیه السلام را بهترین مردم و جزء هفت نفر از بهترین کسان از نسل بنی هاشم خواند و نیز على ، حمزه و جعفر بن ابی طالب را بهترین شهدا نامید. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گفت که حمزه شرط خویشاوندی را رعایت کرد و اعمال نیکی داشت.
10- ابو سفیان: صَخر بن حَرب بن اُمَية، معروف به ابو سفیان، از چهره های مشهور عرب هم زمان با ظهور اسلام. وی در آغاز دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، جزء دشمنان ایشان بود؛ با این همه شدت مخالفت او را از دیگر سران قریش مانند ابو جهل و ابو لهب كم تر دانسته اند. او در جنگ های بدر، احد و خندق علیه مسلمانان حضوری فعال داشت. ابو سفیان در سال هشتم هجری و پس از فتح مکه اسلام آورد و از سوی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به عنوان والی نجران انتخاب شد. او با خلفای اول و دوم با مماشات رفتار می کرد و از خلافت عثمان حمایت نمود. پسر او معاویه نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.

ذکر آیات قرآن می کند. (1)

در نهج البلاغه امیر المؤمنین علیه السلام بیش از صد و چهل آیه از قرآن را مستقیم بیان می نماید و به آن ها استشهاد می کند. حیف است با این سخنان آشنا نباشیم و شناختی از مباحث تفسیری، امیر المؤمنین، حضرت زهرا، امام صادق، و امام باقر علیهم السلام نداشته باشیم. خداوند رحمت کند مرحوم قبانچی (2) را که «مسند امام علی علیه السلام» (3) را جمع آوری کرد. نزدیک به یک جلد از آن، آیات تفسیری امام علی علیه السلام است.

در نهج البلاغه امیر المؤمنین علیه السلام بیش از صد و چهل آیه از قرآن استشهاد می فرماید که مرحوم قبانچی در مسند امام علی علیه السلام نزدیک به یک جلد از آن را به آیات تفسیری امام علی علیه السلام است.

قبل از این که به خطبه حضرت زهرا علیها السلام بپردازم - که خیلی هم بحث دارد - می خواهم یک تقسیم بندی از شیوه تفسیر اهل بیت علیهم السلام داشته باشم.

روش های اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن

اشاره

اهل بیت علیهم السلام آیات قرآن را پنج - شش گونه تفسیر کرده اند: 1. تفسیر قرآن به قرآن 2. تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم 3. تفسير لغات 4. سبب نزول آیات 5. تأویل آیات

250 سال ائمه علیهم السلام در بین مردم بودند؛ یعنی امامت از سال 11 تا 260 قمری جریان داشت. امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف با مردم ارتباط مستقیم زیادی نداشتند؛ اما یازده امام بزرگوار و زهرای مرضیه علیها السلام میان مردم حاضر بودند. خود پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را الان مطرح نمی کنیم؛ زیرا موضوع تفسیر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جداست و باید در جای دیگر بحث شود. بنابر این بد نیست امروز مقداری درباره چگونگی منش و مواجهه اهل بیت علیهم السلام با قرآن آشنا شویم.

1.تفسیر قرآن به قرآن

گاهی از امام یک سؤال قرآنی می شد و خود امام با یک آیه دیگر آن سؤال را جواب می دادند؛ مثلاً به امام گفته می شد: در آیه ای تناقض وجود دارد و یا پیام این آیه را نمی فهمیم؛ به طور مثال ﴿ مَغْضُوبِ عَلَیهِمْ ﴾ یعنی چه؟ ﴿ ضَالِینَ ﴾ یعنی چه؟ در جواب، امام یک آیه از جای دیگر قرآن می خواند و ﴿ مَغْضُوبِ عَلَیهِمْ ﴾ و ﴿ ضَالِینَ ﴾ را با آن آیه توضیح می داد.

از امام می پرسند: قرآن می فرماید از کبائر دوری کنید؛ حال ﴿ کبائر ﴾ چیست؟ امام با قرائت پانزده آیه، کبائر را بر می شمارد. مثلاً اسراف، قتل ،آدم کشی، غیبت،

ص: 73


1- نهج البلاغه، نامه 28
2- قبانچی: شهید بزرگوار سید حسن قبانچی، ایرانی الاصل، یکی از خطبا و فضلای معروف نجف اشرف به شمار می آمد. ایشان به سال 1328 ق. در جوار مضجع شریف حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام متولد شد. او پس از طی مراحل صاوت به فراگیری مقدمات علوم دینی مشغول شد و پس از آن سطوح عالیه را نزد شیخ محمد صالح معین شیخ زین العابدین عاملی و شیخ محمد حسین فیضرانی فرا گرفت. برای خارج فقه و اصول محضر حضرات آیات سید محسن حکیم و سید محمد جواد طباطبایی تبریزی را مغتنم دانست. وی که در فن خطابه قوی بود از همان جوانی برای وعظ و تبلیغ رهسپار شهر های مختلف عراق می شد و مدت سه سال هم به عنوان نماینده آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن اصفهانی به خرم شهر رفت و به ترویج اسلام پرداخت. سید قیانچی در کنار خطابه اهل مطالعه و تألیف کتاب هم بود و در این راستا آثاری از خود به جا گذاشت که برخی از آن ها عبارت است از مسند الامام علی (11 جلد)، الجواهر الروحية (3 جلد)، الحكم و الحکماء (3 جلد)، النجف في الشعر قديماً و جديداً، صوت الامام علیه السلام في نهج البلاغه و تصحيح الصحابه. او دارای طبع شعری نیز بود و اثری به نام «مجموعة المراتي للشعراء المتقدمين و المتأخرين» از او یادگار مانده است. نوشته اند که شهید قبالچی در آرزوی شهادت به سر می برد و می گفت: «آرزو دارم خداوند شهادت در راه خدا را به دست این نصیبم کند. وی چندین بار از سوی رژیم قبل از صدام دستگیر و زندانی شد و سر انجام پس از انتفاضه شعبانیه 1411 ق، دستگیر و زندانی شد که دیگر خبری از او به دست نیامد تا آن که پس از سقوط صدام معلوم شد که او نیز مانند دیگر زندانیان به شهادت نایل آمده که متأسفانه دیگر اثری از او به دست نیامد. قابل ذکر است که سه فرزند برومند این روحانی شهید قبل از شهادتش به شهادت رسیده بودند و او پدر سه شهید بود که نسبت به این مساله بر خود می بالید و افتخار می کرد. «عَاشَ سَعِيداً وَ مَاتَ سَعِيداً»
3- مسند امام علی علیه السلام: مسند امام على علیه السلام کتابی است که احادیث حضرت علی -چه آن هایی که حضرت علی علیه السلام راوی آن ها از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است و چه آن هایی که خود امام به آن ها را از علم خود که باب علم نبی است بیان کرده را جمع آوری نموده است. بله، این کتاب خطبه ها و رسائل و كلمات قصار را نقل نکرده است؛ زیرا آن ها در نهج البلاغه و مستدرکات آن و نیز در غیر الحکم و درر الکلم و کتاب های مشابه آن نقل شده و در دسترس همگان قرار دارند. مسند امام علی علیه السلام از سید حسن قیانچی از جدید ترین و کامل ترین مسند های این موضوع بیش از 20 سال از عمر گران قدر مؤلف - 1378 تا 1209 ق. - را به خود اختصاص داده است. مؤلف آن حضرت آیت اللّه علامه سید حسن قبانچی از علمای معاصر نجف اشرف است که در لیالی قدر در ماه مبارک رمضان 1411 ق، پس از سرکوب شدن انتفاضه مردم عراق توسط نیرو های بعثی دستگیر و روانه زندان شده و از آن تاریخ تا کنون خبری از او به دست نیامده است. این کتاب دارای شش تفریط از علامه آقا بزرگ تهرانی - که در سال 1389 ق، نوشته شده آیت اللّه سید مرتضی آل یاسین، شهید سید محمد باقر صدر سید عبد الاعلی سبزواری شیخ باقر شریف قرشی و تقریط 26 صفحه ای سید محمد صادق بحر العلوم است. مؤلف محترم این کتاب مجموعه کلمات حضرت علی علیه السلام را از منابع شیعی و اهل سنت در ده جلد و دارای 11451 حدیث گرد آوری کرده است و در مقدمه آن می گوید: مقصود نگارنده تمیز صحیح و سقیم و درست و نادرست نبوده و این کار را به عهده مراجعه کننده گذارده است. او در مقام گزارش کلمات منسوب به امام است. به در مقام داوری در مواردی که احادیث کلمات صعب مستصعب یا مطلب دقیق و مشکلی را داشته باشند، مؤلف عبارتی را در توضیح و شرح حدیث از بحار الانوار یا آثار مرحوم شیر نقل کرده و گاهی نیز خود به شرح و تفسیر حدیث می پردازد. از نکته های جالب کتاب آن است که در جلد 2، صفحه 464 می گوید: دعای کمیل که همان دعای خضر است، مضمون و محتوای آن از جناب خضر است . اما الفاظ آن از چنان فصاحت و بلاغتی برخوردارند که نشان می دهد کلمات حضرت علی علیه السلام است. گر چه برخی کتاب های مسند از هیچ نظمی برخوردار نیستند - به غیر از آن که تنها روایات یک راوی می باشند - مؤلف این کتاب یک ترتیب و نظم منطقی برای مباحث و ابواب کتاب قرار داده است که گر چه شبیه به نظم (کافی) و (بحار الانوار) است، تفاوت های زیادی نیز با آن ها دارد. فهرست کلی و اجمالی مجلدات کتاب عبارتند از: جلد 1: بحث عقل، علم، توحید، ایمان و کفر، فضائل قرآن جلد 2: تفسیر آیات، ادعیه و حرزها. جلد 3: طهارت، صلات، صوم، حج. جلد 4: خمس، زکات ارت، جهاد عدو، جهاد نفس، امر به معروف. جلد 5: نکاح، طلاق صید و ذباحه، اطعمه و اشربه. جلد 6: تجارت، بیع، ضمانت، اجاره. جلد 7: قصص انبیاء، سیره معصومین و اهل بیت علیهم السلام. جلد 8: احوال حضرت فاطمه زهرا و حسنین (امام حسن و امام حسین) علیهم السلام و اصحاب و حضرت امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و ملاحم. جلد 9: امامت، معاد، احادیث عددی جلد 10: سفر، حیوان، مکارم، اخلاق، ملحقات از مقایسه مجلدات مختلف این کتاب روشن می شود که احادیث نقل شده از حضرت امام علی در احکام با آن چه که در فقه به سیاسات شناخته می شوند - مثل حدود و قصاص و... - بسیار زیاد است؛ به طوری که در این کتاب بیش از هزار حدیث در این موضوع نام دارد در حالی که برخی از ابواب فقهی کم تر از شمار انگشتان یک دست حدیث درباره آن ها در نقل شده است. این کتاب توسط آقای طاهر عبد الامیر سلامی تحقیق شده و با مقدمه ای در شرح حال مؤلف از فرزندش سید صدر الدین قبانچی در یازده جلد چاپ شده که جلد یازدهم آن به فهرست آیات و احادیث اختصاص دارد و احتمالاً در آینده جلد دوازده (فهرست اشعار و موضوعات و مصادر) چاپ شود. گفتنی است این کتاب مفید و ارزشمند به حق در مراسم معرفی بهترین کتاب ها در موضوع ولایت که در سال امیر المؤمنین علیه السلام از سوی دبیرخانه کتاب سال ولایت برگزار گردید به عنوان کتاب برگزیده نتخاب و مورد تشویق قرار گرفت.

تهمت و..... از کبائر است. هر یک را نیز با آیه ای از قرآن بیان می کند. این روش را تفسیر قرآن به قرآن می گویند که در آن با کنار هم چیده شدن آیات، شناخت مراد خداوند حاصل می گردد.

روایتی از جلد 89 بحار را مرور کنیم، روایتی خیلی مفصل که نزدیک به 27 صفحه است:

شخصی خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آمد و گفت: آقا! در قرآن تناقض وجود دارد. بدین معنا که بعضی از حرف هایی که در قرآن است بعضی دیگر را نقض می کنند. حضرت فرمود: ﴿ ثَكِلَتْكَ أَمُّكَ ﴾ ؛ مادرت به عزایت بنشیند، چرا راجع به قرآن این طور نظر می دهی؟ تو نمی فهمی و متوجه نمی شوی، نگو در قرآن تناقض وجود دارد، شاید فهم تو ناقص باشد، ادب داشته باش و بپرس! فوراً قضاوت نکن و نگو در قرآن تناقض است.

در روایتی از جلد 89 بحار برخی موارد تناقض ظاهری آیات قرآن مطرح شده که توسط امیر المؤمنین علیه السلام پاسخ داده شده است؛ مثلاً ارتباط بين ﴿ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ ﴾ یا ﴿ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُم ﴾ با ﴿ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيَّا ﴾.آن جایی که می فرماید: خدا فراموش کار فراموش کار نیست؛ یعنی نظیر فراموشی هایی که ما داریم را خدا ندارد و جایی که گفته می شود خدا شما را فراموش می کند؛ یعنی خداوند شما را رها می کند.

آن شخص گفت: مثلاً خداوند در قرآن می فرماید: ﴿ وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾؛ (1) هر کس خدا را فراموش کند خدا او را فراموش می کند؛ یا می فرماید: ﴿ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُم ﴾؛ (2) خدا را فراموش کردند. خدا هم آن ها را فراموش کرد. اما در جای دیگر می فرماید: ﴿ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّا ﴾. (3) خدا فراموش کار نیست. چه طور قرآن در یک جا می گوید خدا فراموش کار نیست و نسیان ندارد و در جای دیگر می گوید: خدا فراموش می کند؟ چون دو آیه را کنار گذاشته، برایش شبهه پیدا شده است! هیچ اشکالی ندارد که کسی در آیات قرآن روایات و سیره معصومین علیهم السلام تفحص کند و برایش سؤال پیش بیاید. زمان خلافت آقا آمده و روبروی امیر المؤمنین علیه السلام نشسته و اشکال می کند.

یک تناقض دیگر هم این که در قرآن داریم در قیامت بعضی جا ها سؤال نمی شود، بعضی جا ها گفته می شود که بروید برخی جا ها خیلی معطل می کنند، بعضی جا ها می گوید: ﴿ حِسَابًا یسِیرًا ﴾؛ (4) زود حساب رسی می شود. کدام را بپذیریم؟ یک جا می گوید: یک روز قیامت مطابق با پنجاه هزار سال است، یک جا گفته می شود، سؤال نمی شود و در جایی نیز گفته می شود زبان ها در آن روز از کار می افتد: ﴿ اليَوْمَ

ص: 74


1- حشر، 19
2- ﴿ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾؛ توبه ، 67
3- ﴿ وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَيْنَ ذَلِكَ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيَّا ﴾ ؛ مريم، 64
4- ﴿ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا ﴾ ؛ انشقاق ، 8

نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ ﴾ ، (1) هیچ کس حق ندارد حرف بزند. ﴿ تُكَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ ﴾ دست و پا ها شهادت می دهند.

آقا امیر المؤمنین علیه السلام علی علیه السلام در جواب فرمود: در آیات قرآن دقت کن! قیامت مواقفش مختلف است؛ یک جا زبان حرف می زند، یک جا عضو شهادت می دهد. اگر در جایی بنده زود گذر می کند و در جای دیگر طول می کشد این تناقض نیست.

آن جایی که می فرماید: خدا فراموش کار نیست؛ یعنی نظیر فراموشی هایی که ما داریم را خدا ندارد مثل این که به ما چیزی را می گویند و فردا صبح یاد مان می رود. اما جایی که گفته می شود خدا شما را فراموش می کند؛ یعنی خداوند شما را رها می کند. ﴿ نَسِیَ ﴾ به معنای «ترک» است. حضرت همه پرسش ها را پاسخ دادند. (2)

سِرِّ سخن این است که ائمه ما گاهی در تفسیر قرآن از خود قرآن استفاده می کردند.

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: ﴿ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ ﴾ (3) خود قرآن خودش را توضیح خودش را توضیح می دهد. عبارت ﴿ يُفَسِرُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ ﴾ در روایت نیامده، ولی ﴿ يَنْطِقُ ﴾ آمده است.

شخصی پیش امام حسین علیه السلام آمد و عرضه داشت: یا بن رسول اللّه ! ﴿ الصمد ﴾ یعنی چه ؟ آقا در جواب فرمود: خدا خودش توضیح می دهد؛ یعنی ﴿ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ﴾ ؛کسی که نه در آغازش نیاز دارد نه در پایانش، نه زاده شده نه می زاید و اصلا نیاز به زایش ندارد، وابستگی به پدر و پسر ندارد، این می شود صمد (یعنی بی نیاز). گاهی تفسیر آیه ای کنار خودش آمده است.

بنابر این عزیزان! ائمه ما چند گونه قرآن را تفسیر کرده اند که یک نوع آن «تفسیر قرآن به قرآن» است.

ص: 75


1- ﴿ الْيَوْمَ نَفْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴾ ؛ یس، 65
2- بحار، ج 89 ، ص 142 به بعد
3- ﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ يَكَادُ صَاحِبُهُ يَشْبَعُ مِنْهُ وَ يَمَلُّهُ إِلَّا الْحَيَاةَ فَإِنَّهُ لَا يَجِدُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً وَ إِنَّمَا ذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ وَ بَصَرْ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ وَ سَمْعَ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِيٌّ لِلظَّمْآنِ وَ فِيهَا الْغِنَى كُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ كِتَابُ اللّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَخْتَلِفُ فِى اللَّهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغُلِ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِكُمْ وَ تَصَافَيْتُمْ عَلَى حُبِّ الْآمَالِ وَ تَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الْأَمْوَالِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ وَ تَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ وَ اللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِى وَ أَنْفُسِكُم ﴾ ؛ نهج البلاغه، نامه 133، ص 192

2.تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم

ده ها مورد امیر المؤمنین علیه السلام آیات قرآن را با احادیث پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تفسیر کرده است. امیر المؤمنین علیه السلام یا خودش خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسیده و توضیح آیه ای را خواسته است که این آیه به چه معناست؟ و یا این که خود پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم امیر المؤمنین علیه السلام را می خواست و برای آن حضرت تفسیر می گفت. گاهی امیر المؤمنین علیه السلام در روایاتی که دارد می فرماید: ﴿ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ﴾؛ پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به من تفسیر این آیه را چنین فرمود. از این نوع سخنان دانسته می شود که یکی از منابع فهم قرآن ، کلام پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است.

به عنوان مثال، امیر المؤمنین علیه السلام تفسیر آیه ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَاب ﴾ (1) را از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرسید.

خداوند یک لوح محفوظ (2) دارد. در آن جا مشخص است که هر کس چقدر عمر می کند. در این عالم یک سری موارد قطعی وجود دارد؛ مثل عمر فلان آقا پنجاه سال است و در فلان زمان به دنیا خواهد آمد، این ها و هم چنین بسیاری از حوادثی که پیش می آید در لوح محفوظ خداوند نوشته شده است. البته این امر با اختیار آدم منافات ندارد.

این که گفته می شود شب قدر (3) دعا کنید، ﴿ قدر ﴾ به معنای تعیین مقدّرات روزی ،اولاد، حوادث و وقایعی که پیش می آید است و همه این ها تعیین شده جبر هم نیست. حالا می گوییم خداوند می فرماید: ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾؛ مقصود این است که خداوند بعضی وقت ها مشخصاتی را که این است که برای انسان ها نوشته، پاک می کند و چیز دیگری جایش می نویسد؛ مثلاً اگر برای کسی پنجاه سال عمر مشخص شد، به دلیلی محو می شود و سی سال جای آن ثبت می گردد. اگر قرار بود داغ و حادثه ای پیش بیاید به دلیلی حادثه محو می شود و جای آن، آرامش و سلامت ثبت می گردد. این آیه خیلی پیچیده و دقیق است. از این تغییرات به ﴿ بداء ﴾ (4) تعبیر می شود که خود بحث دامنه دار و سنگینی دارد.

پس خلاصه مطلب این شد که آیا آن چه نوشته می شود صد درصد است و تکان نمی خورد؟ با استفاده از آیات و روایات در جواب باید گفت: نه ! صد در صد نیست و ممکن است کم و زیاد گردد. اگر تکان نمی خورد ممکن بود آدم با خودش بگوید که هر دعایی کنیم فایده ندارد، هر صدقه ای که بدهیم و رحم و مروتی که داشته باشیم سودی در برندارد و انسان می ماند که چه کند. اگر امری که از جانب

ص: 76


1- ﴿ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴾ ؛ رعد، 39
2- لوح محفوظ: لوح در لغت به معنای صفحه ای است که در آن نوشته می شود مانند کاغذ ، پوست، سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد. طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیده های هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا دو لوح تکوینی نوشته شده است که هر کدام از آن ها ویژگی خاص خود را دارند. لوح محفوظ و لوح محو و اثبات. لوح محفوظ ، صفحه ای است که تمام اتفاقات عالم در آن ثبت شده است. این اتفاقات همراه با جزئیات کامل است. لوح محفوظ گنجینه علم خدا و آیینه صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمی دهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است. جنس این کتاب معلوم نیست هر چند قطعاً کاغذی و مادی نمی باشد. گاهی از این لوح با نام امّ الکتاب، کتاب مطور، رق منشور، کتاب مکنون و کتاب حفیظ نیز یاد می شود. در مقابل آن، لوح محو و اثبات قرار دارد که محل ثیت حوادث و اتفاقاتی است که قرار است. محقق شود و بر خلاف لوح محفوظ، اموری که در تحقیق شده و با مقدمه ای در شرح حال مؤلف آن نوشته شده است، بر اسامی شرایط و ضوابطی قابل تغییر و تبدیل است. در آیه 39 سوره رعد به این دو لوح اشاره دارد. ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴾ خدا آن چه را بخواهد محوبا اثبات می کند و اصل کتب نزد اوست. بر اساس آیات و روایات این کتاب ویژگی هایی دارد که برخی از آن ها عبارتند از: این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک و بزرگ می شود و اعم از پدیده هایی است که فعلیت یافته و یا هنوز به صورت قوه است و وجود عینی و خارجی پیدا نکرده است. گاهی از آن، به عنوان کتاب مبین نیز یاد می شود. این کتاب محل علم جزئی پروردگار است که شامل علم به حالات اشخاص و جوامع بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی است.هم چنین شمارش تمام موجودات در آن قرار و دارد. گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است. این کتاب، جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن جا قرار داشته است. این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیده های عالم را در بر می گیرد. در مقابل لوح محفوظ لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلق خداوند است. محتوای این لوح برخلاف لوح محفوظ قابل تغییر و دگرگونی و پاک کردن و نوشتن مجدد است. آن چه در این نوح نوشته شده به صورت مشروط و معلق است و تحقق یا عدم تحقق آن، وابسته به تحقق شرایطی است. مثلا برای یک شخص پنجاه عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صله رحم کند، شصت سال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود. به همین سال محور شصت سال ثبت خواهد شد. در روایات بسیاری، از تأثیر اعمال خوب یا بد مانند اخلاق خوب و صله رحم و صدقه دادن و یا و گناهان ویژه در سرنوشت انسان وسعت و تنگی روزی و بلندی و کوتاهی عمر مطالبی آمده است و جایگاه این تغییرات که در قضای الهی صورت می گیرد، همان لوح محو و اثبات است.
3- شب قدر: «قَدر» کلمه ای عربی به معنای اندازه، تقدیر و سرنوشت است. درباره این که چرا این شب را به «قدر» نامیده اند. دلایلی ذکر شده است: عده ای می گویند: چون مقدرات انسان ها و اندازه و قدر رویداد های سال در این شب تعیین می شود تا فرشتگان، مقدرات را به او ابلاغ کنند. آن را شب قدر می نامند؛ گروهی معتقدند اگر کسی این شب را احیا بدارد، صاحب قدر و منزلت می شود؛ گروهی دیگر نیز می گویند: علت نام گذاری، شرافت و قدر والای این شب است. از شب قدر به نام های «لَيْلَةُ العظمه» و «لَيْلَةُ الشَّرَفِ»، نیز یاد شده است. شب قدر یا لَیلَةُ القَدر، شب نزول قرآن است. بیشتر مفسران معتقدند در این شب، قرآن به صورت یک باره از لوح محفوظ به بیت المعمور يا قلب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شده که به آن نزول دفعی یا نزول اجمالی قرآن می گویند. هر ساله در این شب، تقدیر سال آینده هر انسانی نوشته می شود. بر همین اساس در برخی از روایات، شب قدر به عنوان ابتدای سال دانسته شده است. علامه طباطبایی می گوید: «مراد از قدر، تقدیر و اندازه گیری است و خداوند در این شب، اموری از قبیل زندگی، مرگ، روزی، سعادت و شقاوت انسان ها را مشخص می سازد.» و بنابر برخی از احادیث شیعه، مقدرات سال آینده بندگان را بر امام علیه السلام عرضه می کنند. بر پایه برخی از روایات، ولایت امام علی علیه السلام و سایر اهل بیت علیهم السلام نیز در همین شب مقدر و امضاء گردیده است. قرآن در سوره های قدر و دخان از این شب سخن گفته است. در قرآن و روایات ارزش شب قدر بیش از هزار ماه دانسته شده است. این شب با فضیلت ترین شب سال شب رحمت الهی و آمرزش گناهان است و فرشتگان و روح در شب قدر بر زمین فرود می آیند. طبق برخی احادیث برای ابلاغ تقدیر سال آینده نزد امام می روند و آن چه مقدر شده را به او ابلاغ می کنند. امام باقر علیه السلام در این باره گفته است: «در این شب فرشتگان به دور ما طواف می کنند و ما بدین گونه متوجه شب قدر می شویم». در روایات دیگری به شیعیان توصیه شده که از این مسئله عنوان استدلالی برای اثبات ضرورت امامت و حقانیت شیعه استفاده شود؛ بدین ترتیب که در می گویند: چون مقدرات انسان ها و اندازه و قدر هر عصری باید امام معصومی وجود داشته باشد رویداد های سال در این شب تعیین می شود تا فرشتگان، مقدرات را به او ابلاغ کنند. زمان دقیق شب قدر، روشن نیست ولی بر اساس بسیاری از روایات در ماه رمضان واقع شده است و به احتمال 19، 21 و با 23 این ماه است. شیعیان بر شب 23 رمضان و اهل سنت برشب 27 رمضان تاکید بیشتری دارند. شیعیان در این شب ها با الگو گیری از معصومان علیهم السلام ، به شب زنده داری خواندن قرآن دعا و دیگر آیین ها و اعمال این شب می پردازند. ضربت خوردن و شهادت امام علی علیه السلام در این شب ها نیز به اهمیت آن نزد شیعیان افزوده و سوگواری برای آن امام با آیین های شب قدر همراه شده است.
4- بداء: بَداء اصطلاحی در کلام شیعه است به معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن چه مورد انتظار بندگان بوده است. در بداء خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محوو امری جدید را اثبات می کند در حالی که به هر دو حادثه آگاه است. واژه «بداء» اسم مصدر از ماده «بدو» است و در لغت در چهار معنا به کار رفته است: آشکار شدن از خفا، ظهور چیزی از عدم، تغییر در قصد و استصواب (خوب و درست دیدن چیزی بعد از این که داشته نشده بود.) در اصطلاح، هنگامی که نظر شخصی تغییر کند به این معنا که بفهمد تصمیم اولیه اش به نتیجه ای منجر می شود که بر خلاف هدف اوست و در نتیجه تصمیم خود را تغییر دهد؛ برای این فرد بداء حاصل شده است. هنگام بداء در واقع خوب یا بد بودن یک تصمیم برای یک فرد آشکار می شود و وی از آن تصمیم منصرف می شود. البته این تغییر نظر، از جهل و عجزبه امور ناشی می شود. به همین دلیل این استعمال در مورد انسان صحیح است، اما در مورد خداوند چنین اطلاقی صورت نمی گیرد. در کلام شیعه، بداء در مورد خداوند مستلزم عجز و تغییر اراده از روی جهل و عجز نیست بلکه به این معنا است که خداوند در ابتدا بنا بر مصالحی امری را بر پیامبر و ولی و جانشینش به گونه ای آشکار می کند ولی پس از آن، امری دیگر متفاوت با آن جایگزین می کند؛ در حالی که از ابتدا به هر دو امر عالم بوده است. در چنین جایی به اصطلاح بداء حاصل شده است. در قرآن از آیات مختلفی مفهوم بداء قابل استفاده است که به این ترتیب می توان آن ها را دسته بندی کرد: آیاتی که قضا و قدر خداوند را با دو نوع حتمی و غیر حتمی بیان می کنند و از این راه تغییر برخی مقدرات را ممکن می شمارد. آیاتی که تغییر سرنوشت انسان ها را بر اثر افعال اختیاری آنان مطرح می کنند. آیاتی که ناظر به مصادیق عینی بداء بوده، به موارد خاص آن اشاره دارد؛ مانند: بر طرف شدن عذاب از قوم یونس بر اثر تضرع و دعای آنان، تغییر فرمان الهی به ابراهیم در مورد ذبح سماعیل، حرام ساختن ورود بنی اسرائیل به سرزمین مقدس به مدت 40 سال در بی ورود در آن و اضافه شدن 10 روز به میقات 30 شبه موسی و پایان یافتن آن در 40 شب. در روایات نقل شده از امامان شیعه علیهم السلام به بداء و حاصل شدن آن از جانب خداوند اشاره شده و علاوه بر این، تفسیر و معنای صحیح بنا نزد امامیه در این احادیث تبیین شده است. هم چنین در روایات مربوط به بداه به اهمیت این اعتقاد نزد ائمه اشاره شده است تا جایی که این باور یکی از نشانه های حقیقی توحید قرار داده شده است. عالمان شیعه برای اعتقاد به بداء آثاری اعتقادی و عملی ذکر کرده اند. بنابر آن چه در منابع آمده مهم ترین اثر اعتقاد به بداء اثبات قدرت مطلق خداست؛ هم چنین با اعتقاد به بداه تفاوت های بین علم خالق و مخلوق - حتى انبيا و اوصیا - ظاهر می شود؛ چرا که احتمال وقوع بده از طرف خداوند در آن چه پیامبر و ائمه علیهم السلام به آن علم دارد وجود دارد. از بُعد انسان شناسی نیز اعتقاد به بَداء موجب لفي جبر گرایی و ایجاد روحیه تلاش می شود چرا که اعتقاد به تغییر پذیری سرنوشت، انسان را به سوی خدا متوجه کرده و وی را به استجابت دعا امیدوار و از ارتکاب گناه باز می دارد.

خداوند برای ما در نظر گرفته شده قابل تغییر نباشد، از نظر تربیتی آدمی در امور دین بی انگیزه می شود.

امیر المؤمنین علیه السلام خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید تا از تفسیر این آیه بپرسد؟ پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ لَأُقِرَنَّ عَيْنَكَ بِتَفْسِيرِهَا وَ لَأُقِرَنَّ عَينَ أُمَّتِي مِنْ بِعْدِي بِتَفْسِيرِهَا ﴾ (1)

علی جان! چشم هایت و چشمان شیعیانت را با تفسیر این آیه روشن می کنم. علی جان! خدا بعضی چیز ها را پاک و چیز دیگری را جایگزین آن می کند.

در طول عمر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دیده نشده که امیر المؤمنین علیه السلام خطبه ای مفصل یا بیان مستقلی ارائه کرده باشد، خطبه هایی که از امیر المؤمنین علیه السلام رسیده، بعد از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است؛ زیرا حضرت به طور کامل مطیع پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود، خودش هم درباره این تواضع و ارتباط می فرماید: «مثل بچه شتری مادرش باشد، دنباله رو پیغمبر بودم». (2) آری، بچه شتر اگر مادرش نصف راه را برود و برگردد او هم بر می گردد. امیر المؤمنین علیه السلام می گوید: طوری دنباله رو پیغمبر بودم که هیچ وقت نگفتم چرا؟ در صلح حدیبیه (3) پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: صلح کنیم. گفتم: چشم! در حالی که بعضی ها گفتند: چرا؟ ولى على علیه السلام مطيع محض و گوش به فرمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود.

پاره ای از آیات قرآن ابهام دارد بدین معنی که «کلی» است؛ به عنوان مثال در نماز و زكات، نه تعداد رکعات نماز معین شده و نه مقدار زکات تعیین شده است. به همین دلیل است که بعضی از افراد می پرسند چرا اسم ائمه علیهم السلام در قرآن نیامده است؟

تعداد رکعات نمازی که رکن دین است، هم چنین اسامی ائمه علیهم السلام و خیلی از موارد دیگر به صورت جزئی و ریز در قرآن نیامده است . امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: خداوند در قرآن بنایش بر کلیات بوده است. آیا در قرآن آمده است که است و حتی خیلی از موارد مهم چند درصد از گندم و یا چه مقدار از جو باید زکات داده شود؟ و یا آیا در قرآن هفت دور طواف و هفت مرتبه سعی صفا و مروه (4) که از احکام حج است بیان شده است؟ بلکه فقط به صورت کلی گفته شده: ﴿ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا ﴾ ؛ (5) یعنی

ص: 77


1- سبل الهدى و الرشاد: ج 9، ص 235 ، عن الإمام على علیه السلام، الدّر المنثور: ج 4، ص 661 و فی ذیله ﴿ وَ يقى مَصَارِعَ مَصَارِعَ السَّوْءِ ﴾؛ كنز العمّال: ج 2، ص 441 ، ح 4444؛ المیزان فی تفسیر القرآن: ج 11، ص 380
2- ﴿ وَ لَقَدْ كُنتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَأُمِّهِ ﴾؛ نهج البلاغه، خطبه 192، ص 300؛ الطرائف ، ج 2، ص 300
3- صلح حدیبیه: صلح حُدَیبیه، پیمان صلحی که در سال ششم هجری بین پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مشرکان مکه در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا عمر بن خطاب را برگزید ولی وی از رفتن ابا کرده و عثمان را پیشنهاد کرد پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فرا خواند. پس از مذاکراتی میان پیامبر و نماینده قریش، سر انجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد. که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند. صلح حدیبیه، به شهادت تاریخ و طبق پیش بینی های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و وعده های قرآنی، برکات زیادی برای مسلمانان در پی داشت. به گفته مورخان در صدر اسلام فتحی عظیم تر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرة العرب گسترش یافت. به گونه ای که از آغاز پیمان صلح تا نقض آن (22 ماه)، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند، بیش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنان که سپاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سال هشتم و در جریان فتح مکه به ده هزار تن رسید و بزرگان قریش مانند ابو سفیان و عمرو عاص و خالد بن ولید در همین دوران به اسلام گرویدند. در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه شد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم علاوه بر تشدید فعالیت های تبلیغی در شبه جزیره، به سرزمین های خارجی هم توجه کنند و در سال هفتم پادشاهان و سران ممالک اطراف را نیز به اسلام دعوت نماید. اما مهم ترین فایده این صلح، زمینه سازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.
4- صفا و مروه: صفا و مَروه، دو کوه کم ارتفاع در ضلع شرقی مسجد الحرام هستند و با فاصله ای حدود 395 متر رو در روی یک دیگر قرار گرفته اند. کوه صفا در جنوب شرقی مسجد الحرام و کوه مروه در ناحیه شمال شرقی آن قرار دارد. کوه صفا، ارتفاع کمی دارد و در دامنه کوه «ابو قبیس» واقع شده است. معنای آن در لغت، سنگ سخت و صاف است. کسی که بر بالای صفا بایستد، روبه روی حجر الاسود قرار می گیرد. مروه نیز بسیار کم ارتفاع (حدود 8 متر) است و در دامنه کوه «قُعَيقَعان» قرار دارد. مروه در لغت به معنای سنگ سخت، سفید و براقی است که با آن آتش روشن می کنند. در حدیثی از امام صادق علیه السلام علت نام گذاری دو کوه صفا و مروه بیان شده است. طبق این روایت، صفا از لقب آدم علیه السلام صفوة اللّه (برگزیده خدا) گرفته شده است و این کوه را از آن رو صفا نامیدند که آدم هنگام هبوط بر آن فرود آمد. هم چنین نام کوه مروه از واژه «مرأه» (زن) گرفته شده است. و به جهت آن که حوا بر آن فرود آمد، این کوه را مروه نامیدند. فاصله بین این دو کوه مَسعی نام دارد که محل انجام یکی از مناسک حج و عمره به نام سعی صفا و مروه است. بنابر نقل های تاریخی، هاجر همسر ابراهیم علیه السلام این دو کوه، برای یافتن آب برای اسماعیل علیه السلام تلاش می کرد و حتی در جاهلیت نیز بین این دو کوه سعی انجام می شد. کوه صفا، نقطه شروع دعوت علنی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هم چنین در روز فتح مکه پیامبر بر فراز آن رفت و بشارت فتح مسلمانان را به مردم داد. نام این دو کوه در قرآن ذکر شده است. در روایات فضیلت هایی برای توقف و سعی در صفا و مروه بیان شده و امتیازاتی برای این مکان ذکر شده است؛ از جمله آمده است: توقف در صفا موجب زیاد شدن مال می شود، سعی شفاعت ملائکه و یکی از گناهان می شود و مکان سعی محبوب ترین مکان نزد خدا است. تا سال 1374 شمسی ( 1416 ق) بخشی از کوه مروه برجای مانده بود؛ اما در این سال، به هدف گسترش محدوده دور زدن سعی کنندگان، قسمت باقی مانده را برداشتند و در انتهای آن، دری به بیرون گشودند. اما بخش عمده ای از کوه صفا هم چنان باقی مانده است که زائران برای قرائت قرآن بر آن می نشستند؛ اما امروزه این قسمت نیز مسدود شده است بخشی از این دو کوه نیز سنگ فرش شده است.
5- ﴿ إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ﴾ ؛ بقره ، 158

بین صفا و مروه طواف کنید و موارد بسیار دیگری که در قرآن ذکر نشده است.

500 آیه در خصوص احکام 500 آیه در خصوص احکام داریم که هزاران حکم را باید از آن استنباط کرد.یکی از مبین های قرآن کریم پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است، خودش می فرماید: ﴿ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِم ﴾ (1)

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در تفسیر آیه ﴿ يَمْحُوا اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾ فرمودند: ﴿ لا قَرَنَ عَيْنِكَ بِتَفْسِيرِهَا وَ لَأُقِرَّنَّ عَيْنٍ أُمَّتِى مِنْ بَعْدِى بِتَفْسِيرِهَا الصَّدَقَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ : يُحَوّلَ الشَّقَاءِ سَعَادَةُ وَ يَزِيدُ فِى الْعُمُرِ وَ يَقِي مَصَارِعَ السَّوْءِ ﴾

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در جواب پرسش علی علیه السلام درباره تفسیر آیه مورد بحث فرمود:

على جان! سه کار باعث ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾ می شود: 1. صدقه: ﴿ الصَّدَقَةُ عَلَى وَجْهِهَا ﴾ 2. نيكی به پدر و مادر: ﴿ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ ﴾ 3. کار خیر و بار از دوش کسی برداشتن: ﴿ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ ﴾ . این سه کار است که ﴿ يُحوَلُ الشَّقاءَ سَعادَةً وَ يَزِيدُ مِنَ العُمُرِ و يَقى مَصارِعَ السَّوءِ ﴾ (2) باعث می شود برای فردی که شقاوت نوشته شده، سعادت نوشته شود، مثلاً کسی که در پرونده اش نوشته شده شقاوتمند از دنیا خواهد رفت و عمرش کوتاه می شود یا فلان مصیبت را می بیند؛ اگر این سه کار را انجام دهد مقدرات و سرنوشت پیشین که برایش رقم خورده بود پاک شده و جایش سعادت نوشته می شود و عمرش طولانی می گردد و از خطرات جلوگیری می نماید. (3)

امام صادق علیه السلام در دعای ماه مبارک رمضان می فرماید: ﴿ اللَّهُمَّ إِن كُنتُ مِنَ الْأَسْقِياءِ فَامْحُنِی ﴾ خدایا! اگر مرا از اهل شقاوت نوشته ای پاکش کن ﴿ وَ اكْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ ﴾ (4) و به جای آن بنویس او اهل سعادت است. ممکن است گاهی برای کسی به خاطر نوع برخوردش شقاوت نوشته شده باشد، مثل «حرّ» (5) که به نیت پاک نیامده بود و راه امام حسین علیه السلام را بست؛ اما به خاطر ادبی که انجام داد باعث شد که خدمت ابا عبد اللّه بیاید و توبه کند و در مسیر خیر قرار بگیرد. (6)

در بعضی از نقل ها داریم کسانی که والدین شان را احترام می کردند و کسانی که دست شان به خیر بوده و بار از روی دوش مردم بر می داشتند و سنگ جلوی پای مردم نمی انداختند، عاقبت به خیر شدند.

یکی از عباراتی که علی علیه السلام به امام مجتبی علیه السلام فرمودند این بود که: حسن جان!

ص: 78


1- ﴿ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴾ ؛ نحل، 44
2- الفردوس : ج 5، ص 262 ، ح 8130 ، عن الإمام على علیه السلام
3- ﴿ عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم حينَ سَأَلَهُ عَلِيٌّ علیه السلام عَن قَولِ اللّه: لَأَقِرَّنَّ عَينَكَ بِتَفسِيرِها ، وَ لَأُقِرَنَّ عَيْنَ أُمَّتِي مِن بعدي بِتَفسيرها الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها ، بِرُّ الْوَالِدَيْنِ ، وَ اصطناعُ المَعروفِ؛ يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، وَ يَزِيدُ العُمُرِ وَ يَقِى مَصَارِعَ السَّوءِ ﴾ ؛ المیزان، ج 11، ص 419
4- بحار الانوار، ج 94 ، ص 373؛ الاقبال، ص 36
5- حُرّ: حُرّ بن یزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه و هم چنین مانع بازگشت ایشان شود. در روز عاشورا حر پس از آن که مشاهده کرد کوفیان بر کشتن امام حسین علیه السلام اصرار دارند، به امام پیوست و در دفاع از ایشان جنگید و به شهادت رسید. زمان توبه حزنا شهادت وی چندان به طبول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد. وی بلا فاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شدو پس از گفتگوی دوباره و بی نتیجه با عمر بن سعد و بیان سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجز گویان با آنان جنگید و سر انجام پس از چندین نوبت نبرد به شهادت رسید. او شجاعانه می جنگید و با این که اسیش زخمی شده بود و از گوش ها و پیشانی آن خون جاری شده بود، همواره رجز می خواند و سواره با دشمنان پیکار می کرد تا این که چهل و چند نفر از دشمنان را به هلاکت رساند. حرّ به سبب پشیمانی از اقدام خود و پیوستن به امام حسین علیه السلام ، نزد شیعیان حرمتی خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می دانند.
6- منتهى الامال ، 484-483

اگر آدم خوبی را دیدی هیچ گاه حکم نکن که در انتها هم خوب بمیرد و اگر انسانی را در حالت بدی دیدی هیچ گاه حکم نکن که در آخر هم بد بمیرد؛ ﴿ كَم مِن شَقِي خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ ﴾ خیلی از آدم های بد سعادت مند از دنیا رفتند که تاریخ گواه چنین سخنی است.

هشام بن حکم

افرادی هستند که آغاز بدی داشته اند اما پایان شان خوب بوده است. مثل«هشام بن حکم» (1) . هَشام یا هِشام معتقد به جسمیت خدا بود و حتی روایاتی در این زمینه از او نقل شده است/ طبق بعضی از نقل ها گاهی ائمه اطهار علیهم السلام با او تند برخورد کرده اند. مرحوم آقای خویی (2) در معجم رجال (3) در مدح و ذم هشام روایاتی را می آورد و در آخر نتیجه می گیرد که ایشان تغییر روش داد و از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام شد. (4)

ابو خالد کابلی

اشاره

در حدیث داریم که روز قیامت کنار هر امامی یکی از یاران مخصوصش حضور دارد؛ مثلاً امیر المؤمنین امام حسن و امام حسین علیهم السلام هر یک با یکی از حواریون و یاران مخصوصی که دارند در قیامت حاضر می شوند. امام سجاد علیه السلام با یکی از یاران مخصوصش وارد می شود و آن ابو خالد کابلی (5) است. او اول کیسانی مذهب (6) بود و امام سجاد علیه السلام را اصلا قبول نداشت. می گفت محمد حنفیه (7) امام من است . (8) ولی بعد ها خیلی به امام علاقه مند و از صحابی مخصوص حضرت علیه السلام شد.

بنابر این اگر کسی شقی بود نباید تصور کرد که حتما شقی می میرد و هر کس که انسان خوب و شایسته ای بود معلوم نیست سعادت مند از دنیا برود؛ ﴿ کَم مِنْ شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ ﴾

زبیر (9) کسی است که در شورای شش نفره (10) منتهی به خلافت عثمان (11) به امام علی علیه السلام رأی داد و آدم خوبی بود، زیرا به نفع امیر المؤمنین علیه السلام کنار رفت.

در تشییع حضرت زهرا علیها السلام شرکت کرد و در جنگ های صدر اسلام (12) حاضر بود، ولی در جنگ جمل (13) فرماندهی سپاه عایشه را به عهده داشت و در مقابل امیر المؤمنین علیه السلام ایستاد و شقی از دنیا رفت.

ص: 79


1- هشام بن حکم: هشام بن حَکَم متکلم شیعی قرن دوم قمری و از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیه السلام است. روایاتی از امامان شیعه علیهم السلام در مدح مشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کرده اند. علاوه بر این برخی از اهل سنت نیز او را به لحاظ علمی ستوده اند که وجود و حضور هشام در جلسات علمى يحيى بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن با ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است. کنیه هشام، ابو محمد و ابو الحکم است. از تاریخ ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست جز این که در اوایل قرن دوم هجری به دنیا آمده است و برخی تاریخ ولادت او را 133 حدس زده اند. بیشتر شرح حال نویسان از او با عنوان موالی (غیر عربی که تحت حمایت عرب است) یاد کرده اند و او را به بنی کنده و برخی به بنی شیبان نسبت داده اند. اما برخی او را عرب اصیل و از قبیله خرامه دانسته اند. نجاشی محل تولد هشام را کوفته و او را اصالتاً کوفی دانسته، اما رشد و نمو او را در واسط بیان کرده است. هشام از نظر اخلاقی نیز ویژگی های بارزی داشته از جمله آن ها سعه صدر و تحمل مخالفان است. شراکت تجاری وی با عبد اللّه بن یزید اباضی - که اختلاف عقیده عمیقی با او داشت - همگان را شگفت زده کرد تا آن جا که جاحظ، درباره آن ها گفته است «این دو، بر دیگر افراد متضاد برتری یافتند». علاوه بر آن، شرکت او در مناظره های فراوان گواه شجاعت اوست. هم چنین رعایت ادب و پرهیز از هر گونه گفتار ناپسند و اهانت به خصم در مناظره رعایت انصاف و راست گویی از جمله فضائل اخلاقی او بود. مجموع روایات راجع به هشام به دو دسته تقسیم می شوند: روایات ستایش و روایات نکوهش. روایات ستایش، از امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است. بر اساس این روایات، وی پرچم دار حق ائمه علیهم السلام، مؤيد صدق، مدافع ولایت اهل بیت علیهم السلام و اثبات کننده بطلان دشمنان آنان است. پیروی از او پیروی از ائمه علیهم السلام و مخالفت با او مخالفت با آنان شمرده شده است. او بنده خیر خواه خداوند و کسی است که به دلیل حسادت اصحاب، آزار دیده است. هشام با قلب و زبان و دست یاور ائمه علیهم السلام است. امام صادق علیه السلام به او فرمود: تا زمانی که ما را با زبانت یاری کنی، مؤید به روح القدس خواهی بود. از جمله روایات نکوهش، روایاتی است در سرزنش هشام، به سبب نقش وی در حبس و شهادت امام کاظم علیه السلام. بر اساس این روایات، امام اصحاب خود را از مناظره منع کرده بود ولی هشام فرمان برداری نکرد و ادامه مناظرات وی؛ به زندانی شدن امام و شهادت ایشان انجامید. به این روایات پاسخ های متعددی داده شده است از جمله این که نهی از مناظره در دوران مهدی عباسی صورت گرفته و پس از آن دوران تقیه تمام شده و هشام در دوران مهدی عباسی امر امام کاظم علیه السلام را امتثال و از مناظره دوری کرده است. پاسخ دیگرین که از ابتدا نهی شامل هشام نمی شده و خود او گفته است: «مثلی لاینهی عن الکلام» و هم چنین امام صادق علیه السلام به وی فرموده است: مانند تویی باید با مردم سخن گوید. افزون بر این ها، اگر این امر صحت داشت، امام رضا و امام جواد علیهما السلام برای او طلب رحمت نمی کردند. بنابر رأی کشّی، وی در سال 179 ق، در زمان خلافت هارون الرشید، در کوفه در گذشته است.
2- خویی: سید ابو القاسم موسوی خویی (1278-1371 ش.)، مرجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه 24 جلدی «معجم رجال الحدیث» و هم چنین صاحب اثر تفسيرى «البيان في تفسير القرآن». میرزای نائینی و محقق اصفهانی، دو تن از برجسته ترین استادان او در فقه و اصول فقه بوده اند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از در گذشت آیت اللّه بروجردی دانسته شده و در گذشت آیت اللّه حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول 50 سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق، فیاض، سید محمد باقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی صدر و سید عبد الکریم موسوی اردبیلی، شاگردان آیت اللّه خویی معرفی شده اند. خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت بوده است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا 300 مورد دانسته اند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیاز مندان کرده است؛ از جمله ساختن کتاب خانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشور های ایران، عراق، مالزی، انگلستان، آمریکا، هندوستان ... سید ابو القاسم خویی تا پیش از مرجعیت، از چهره های فعال در مسائل سیاسی بوده و در برخی موارد حتی مواضع شدیدی از وی گزارش شده است. خویی در مهر 1341 ش. در تلگرافی به شاه با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی مخالفت کرد و آن را مغایر شرع خواند. هم چنین در پیامی به سید محمد بهبهانی تاکید کرد که «خاموش کردن صدای ملت با قوه قهریه، دیری نخواهد پایید و تبلیغات عوام فریبانه، مشکلات را حل نمی کند و اقتصاد ور شکسته و ناخشنودی مردم را درمان نخواهد کرد.» او هم چنین در واکنش به واقعه فیضیه در ابتدای سال 1342 ش. تلگرامی به شاه فرستاد و از «انحطاط مملکت اسلامی و خط مشی زمام دارانش» اظهار تأسف کرد. یک ماه بعد در پاسخ به نامه جمعی از علمای ایران، عدم صلاحیت حاکمان فاسد را اعلام کرد، وظیفه روحانیت را سنگین دانست و سکوت را ناروا شمرد. ستم گر خواندن دستگاه حاکم ایران پس از کشتار مردم در 15 خرداد 1342 ش. حکم به ممنوعیت شرکت در نتخابات دوره 21 مجلس و از اعتبار ساقط دانستن آن حمایت از امام خمینی رحمه اللّه علیه در پی دستگیری و شایعه محاکمه امام، برخی دیگر از واکنش های سیاسی اوست. آیت اللّه خویی، پس از مرجعیت، از سیاست کناره گرفت. این دوره با سال های حضور امام خمینی رحمه اللّه علیه در نجف هم زمان بود. سکوت او در برابر رخداد های دوران انقلاب 1357 ش. ایران، اعتراضاتی را در ایران بر انگیخت. حضور فرح دیبا، همسر محمد رضا پهلوی در بیت (دفتر مرجعیت) او در 28 آبان 1357 ش. به این اعتراضات دامن زد؛ ولی آیت اللّه خویی در یاد داشتی خطاب به برخی علما، این ملاقات را ناگهانی و ناخواسته دانست. آیت اللّه خویی پس از ملاقات فرح دیبا با وی در آبان 1357 ش. در شرایطی که مبارزات مردم علیه حکومت پهلوی تشدید شده بود، به همراهی با انقلاب اسلامی ایران پرداخت و پس از آن هم در موارد مختلف، از جمهوری اسلامی ایران حمایت کرد. وی پیش از پیروزی انقلاب، در بیانیه ای خطاب به مراجع علما و ملت ایران، از مردم خواست که با شجاعت و با حفظ موازین شرعی قدم بردارند. خویی پس از آن در جریان همه پرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی مردم را به رأی دادن به جمهوری اسلامی فرا خواند، از شاگردان خود خواست تا در امور انقلاب مشارکت کنند و در جنگ عراق با ایران، به رغم فشار دولت صدام مبنی بر حمایت از عراق، حکم به جواز استفاده از وجوه شرعی در تأمین ملزومات رزمندگان ایران داد. مهم ترین اقدام سیاسی آیت اللّه خویی، همراهی او با انتفاضه شعبانیه دانسته شده که وی هیئتی نه نفره را برای اداره مناطق تحت نظر شیعیان تعیین کرد. شکست انتفاضه شعبانیه، به حصر خانگی آیت اللّه خویی و فشار گسترده حکومت عرق در دوره صدام مواجه شد. سید ابو القاسم خویی به دلیل حمایت مستقیم از انتفاضه شعبانیه مردم عراق در سال 1991 م. و تعیین شورای رهبری توسط حزب بعث بازداشت، و به بغداد فرستاده شد. بعد از دو روز بازداشت به اجبار نزد صدام حسین برده شد و صدام سخنان توهین آمیزی خطاب به وی بیان کرد.
3- معجم رجال: مُعْجَمُ رِجَالِ الْحَدِيثِ وَ تَفْصِيلِ طَبَقَاتِ الرُّوَاةِ، کتابی به زبان عربی از آیت اللّه سید ابو القاسم خویی با موضوع علم رجال. این کتاب بر اساس حروف الفبا بیش از 15 هزار راوی احادیث شیعه را معرفی کرده و درباره معتبر بودن یا نبودن نقل حدیث آن ها اظهار نظر کرده است. وی در مقدمه اثر در شش مطلب به موضوعاتی درباره علم رجال پرداخته و در بخش اصلی آن به ترتیب از اسما، کنیه ها، القاب و زنان بحث کرده است. معجم رجالی آیت اللّه خویی در 24 جلد منتشر شده و مورد مراجعه پژوهشگران علوم اسلامی است محتوای این کتاب در نرم افزار درایة الحدیث نیز ارائه شده است. تألیف کتاب در سال 1390 ق. پایان یافت و در 23 جلد در نجف اشرف چاپ و سپس بیروت تجدید چاپ شد. آیت اللّه خویی پس از تألیف، در آن باز نگری کرده و پس از چهار بار چاپ نسخه اول این کتاب، تجدید نظر های مؤلف در چاپ پنجم آن در ایران و در 24 جلد به دست گروهی زیر نظر نویسنده انجام شد.
4- شاگردان مکتب ائمه، ج 3، ص 433 و 432
5- ابو خاند کابلی: ابو خالد کابلی وردان ملقب به کَنکَر، از رجال شیعی سده اول هجری و از اصحاب امام سجاد و امام باقر علیهما السلام است که پس از مهاجرت به مدینه در جرگه یاران امام سجاد علیه السلام در آمد. ابو خالد علاوه بر این دو امام، از کسانی چون اصبغ بن نباته و يحيى بن ام طویل نیز روایت کرده است. کنکر عنوانی بود که مادرش وی را بدین نام می خواند و در روزگار خود میان عامه مردم بدان شهرت نداشت، اما به واسطه خطابی که سوی امام سجاد علیه السلام به او با عنوان کنکر در روایات برجای مانده، به این لقب شهرت یافته بود. ابن طاووس به او کنیه ابو یحیی داده که ماخذ دیگر آن را تایید نمی کند. از مجموع روایات چنین بر می آید که موطن نخستین ابو خالد کابل بوده است. با این که تصریحی به سال ورود او به حجاز نشده است، ظاهر روایات، حکایت از آن دارد که وی در طول حضور خود در حجار، آن گاه که در کنار امام سجاد علیه السلام بوده، دست کم یک بار با مساعدت امام به کابل سفر کرده است. ابو خالد در آغاز اقامت در مدینه، محمد بن حنفیه را امام می دانست و زمانی دراز او را مانند امامی واجب الطاعه خدمت می کرد. آورده اند که ابو خالد در مدت ملازمت با محمد بن حنیفه، از اشارات وی درباره مقام والای امام سجاد علیه السلام و احترام فوق العاده ای که محمد برای آن امام قائل بود و نیز با راهنمایی و اصرار یحیی بن ام طویل به دیدار امام نائل شد و چون امام او را با نام دوران کودکیش (کنکر) خطاب کرد، بر امامت آن حضرت یقین آورد. آن گاه به ملازمت امام در آمد و چنان پایگاهی یافت که وی را «باب» و یکی از ثقات و از حواریون امام دانسته اند. برقی، مفید و طوسی، او را در زمره اصحاب آن حضرت آورده اند. فضل بن شادان نیز ابو خالد را یکی از پنج تنی شمرده که در اوایل امامت حضرت سجاد علیه السلام از شیعیان ایشان به شمار می آمدند. از جمله روایات معتبر به تغییر عقیده ابو خالد درباره امامت، حکیت مربوط به شهادت و حکمیت حجر الاسود است که در روایت های گوناگون به نحوی با ابو خالد ارتباط یافته و سر انجام منجر به تغییر رای وی در باب امام بر حق می شود. درباره تلاش وی برای یافتن امام بر حق، روایت دیگری دلالت بر آن دارد که او زمانی به نزد حسن مثنی رفته و از وی میراث امامت را سراغ گرفته است و چون از او نا امید شده، به آستان امام سجاد علیه السلام شتافته است.
6- کیسانی مذهب: کیسانیه، فرقه ای مذهبی و از اولین انشعابات شیعی است است. اعضای این فرقه به سر کردگی مختار ثقفی به همراه شیعیان کوفه، انتقام سخنی از قاتلان سید الشهدا علیه السلام گرفتند. این شاخه از شیعه به همان شتابی که پدید آمده بود تجزیه شد. اعتقاد به امامت محمد حنفیه و قول به بداء از معتقدات این فرقه است. برخی معتقدند فرقه ای به نام کیسانیه ساخته و پرداخته دستگاه های سیاسی امویان، زبیریان و عباسیان بوده است که هر کدام در دوره زمانی مربوط به خود به تأسیس با ادامه این فرقه دامن زده اند. علت نام گذاری آنان به کیسانیه استناد شان به کیسان است. «کیس»، در لغت به معنای باهوش و با کیاست است. در تاریخ فرق اسلامی درباره این که کیسان چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد. برخی کیسان را لقب مختار می دانند و دیگران می گویند که کیسان، شخص دیگری غیر از مختار است و مختار عقاید خود را از یکی از وابستگان علی علیه السلام که کیسان نام داشت گرفته است. برخی نیز کیسان را لقب ابو عمره؛ رییس پلیس مختار و برخی نیز کیان را لقب غلام حضرت علی علیه السلام دانسته اند. در صفحات 45 تا 51 جلد دومِ کتاب تاریخ فرق اسلامی، اعتقاد به مهدویت محمد حنفیه، قول به بداء، علم مستودع برای امام، حلول و تناسخ، دعوی نبوت و باطنی گرایی از معتقدات کیسانیه ذکر شده است. البته درباره استناد سه متى تنسخ و حلول دعوی نبوت و باطنی گرایی به آنان اظهار تردید شده و احتمال قوی تر را بر عدم اطلاع مختار از چنین اموری دانسته اند.
7- محمد حنفیه: محمد بن حَنَفیه (16-81 ق.) ، فرزند حضرت على علیه السلام و خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) و از طبقه اول تابعین است. گاه از او با نام «محمد بن علی» یاد می شود و او را «محمد اکبر» هم گفته اند. وی در جنگ های صفین و جمل و نهروان حضور داشته و در جنگ جمل پرچم دار سپاه علی علیه السلام بوده است. در واقعه کربلا در مدینه ماند. پس از شهادت امام حسین علیه السلام بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد اما پس از گواهی حجر الاسود به امامت امام سجاد علیه السلام از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد. پس از تسلط مختار بر کوفه، نامه ای به مختار نوشت و مختار گروهی را به مکه فرستاد و او را از دست عبد اللّه بن زبیر نجات داد ،کیسانیه، او را امام خود می دانند. او اولین کسی است که مهدی موعود دانسته شده است. مشی سیاسی او در زندگی، بسیار مسالمت آمیز بوده است.
8- شاگردان مکتب ائمه ، ج 1، ص 106
9- زبیر: رُبیر بن عَوّام بن خُوَیلَد از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و برادر زاده حضرت خدیجه همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در 8 یا 15 سالگی اسلام آورد و همواره در کنار پیامبر بود. یکی از اقداماتی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به مدینه، انجام داد برقراری عقد اخوت مسلمانان بود، در آن هنگام بین زبیر و عبد اللّه بن مسعود پیمان برادری بسته شد. در روایتی دیگر، پیمان برادری میان زبیر و سَلَمَة بن سلامة بن وَقش یاد شده است. پس از رحلت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم، زبیر حکم شورای سقیفه را نپذیرفت و از خلافت حضرت علی علیه السلام دفاع و با عمر بن خطاب بحث های بسیاری کرد. او هم چنین از شورای شش نفره منتخب خلیفه دوم بود که در آن شورا نیز به نفع حضرت علی علیه السلام رأی داد. وی در شورش و قتل عثمان نقش مؤثری داشت و برای خلافت حضرت علی علیه السلام کوشید؛ اما در همان اوایل خلافت حضرت علی علیه السلام به همراهی طلحه و عایشه و برخی دیگر که به ناکثین شهرت یافتند، جنگ جمل را علیه حضرت علی علیه السلام سامان داد و در همین جنگ به قتل رسید. پس از رویا رویی دو لشكر، حضرت على علیه السلام زبير را فرا خواند، ملاقات آن در بین صفوف دو لشکر صورت گرفت. امام سفارش پیامبر نسبت به خود را به زبیر یاد آوری کرد. سفارش این بود که: پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روزی در حضور حضرت علی علیه السلام به زبیر فرمود: آیا علی را دوست داری، زبیر گفت: چرا دوست نداشته باشم، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: چگونه ای وقتی ظالمانه با او بجنگی؟! زبیر پس از یاد آوری این مطلب از اردوگاه کناره گیری کرد. پس از کناره گیری زبیر، عَمرو بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی به نام وادی السِباع او را غافل گیرانه کشت. وی سپس نزد حضرت علی علیه السلام رفت و به دربان گفت، برای قاتل زبیر اجازه ورود بگیر حضرت فرمود: اجازه بده وارد شود و ماده آتش جهنم به او بده. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز درباره قاتل زبیر فرموده بود: جایگاه قاتل زبیر آتش است. امام از کشته زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یاد آوری دلیری های زبیر در صدر اسلام فرمود: این شمشیر بار ها اندوه را از چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم زدود. شاید از حدیث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سخن علی علیه السلام نسبت به قاتل زبیر چنین تصور که زبیر توبه کرده است. یوسفی غروی توبه نمی پذیرد و می گوید: توبه زبیر در صورتی بود که از امام زمان خویش پیروی می کرد علاوه خود را در خدمت او قرار می داد که پس از گفتگو با حضرت علی علیه السلام چنین نکرد و نمی توان گفت سخن حضرت امیر علیه السلام (و قبل از آن سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مبنی بر بشارت آتش به قاتل او) نشانه قبولی تو به زبیر است، که شاید بدین علت چنین بشارت داده قاتل، بدون امر شرعی و اذن امام او را کشته است، خصوصاً که قاتل بعد ها جزء خوارج نهروان شد. زبیر در دوران خلفای سه گانه دارایی جمع آوری کرد. گفته اند وی پس از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک کوفه و یک خانه در مصر به ارث گذاشت. وی را نیز پس از مرگش، هزار دینار، هزار اسب، هزار کنیز و غلام ذکر کرده اند.
10- شورای شش نفره: شورای شش نفره، شورایی شامل گروهی از صحابه است که عمربن خطاب پیش از مرگش، برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد. بر اساس گزارش های تاریخی، عمر بن خطاب در 27 ذی حجه سال 23 ق در 60 یا 63 سالگی دست ابو لؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه به قتل رسید. بر اساس برخی منبع، او در 27 ذی حجه مجروج و پس از سه روز در 30 ذی حجه از دنیا رفت. عمر در بستر بیماری به فکر تعیین جانشین پس پس از خود افتاد و می گفت که اگر معاذ بن جبل، ابو عبیده جراح و سالم مولی حدیقه زنده بودند، خلافت را به آن ها می سپردم؛ اما چون این افراد را در گذشته بودند، عمر برای تعیین خلیفه پس از خود شیوه ای نو مطرح کرد. پیش از این و پس از از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، چند نفر از اصحاب با این استدلال که امر انتخاب خلیفه به مردم واگذار شده، در سقیفه جمع شدند و بدون توجه به آن چه در واقعه غدیر روی داد، ابو بکر را به خلافت زبیر را برگزیدند. سپس با روش هایی خاص، از مردم درست بیعت گرفتند. ابو بکر در اواخر عمر خود در این باره تغییر رویه داد و بدون آن که نظر مردم را در این امر دخالت دهد، عمر را به جانشینی خویش منصوب کرد. عمر بن خطاب در روش سابق را و قبل کنار گذاشت و روش دیگری در پیش گرفت و با اعتراف به این که انتخاب ابو بکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد، شورایی متشکل از شش نفر را انتخاب کرد تا یکی را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. اعضای این شورا عبارت بودند از علی بن ابی طالب علیه السلام، عثمان بن عفان، طلحة بن عبيد اللّه، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف. دره «الامامة و السياسة» آمده است که به دستور خلیفه دوم، حسن بن على علیه السلام و عبد اللّه بن عباس نیز در شورای شش نفره تعیین خلیفه حضور یافتند. البته حضور این دو صرفاً به عنوان شاهد بوده و نقشی در تعیین خلیفه نداشتند. با تصميم عمر، التخاب خلیفه با موافقت گروهی از اکثریت افراد شورا بود، اما چنان که او خواسته بود اگر 2 گروه 3 نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رای گروهی پذیرفته شود که عبد الرحمان در آن است. عمر هم چنین گفته بود اگر فردی از اعضای شورا با رأی اکثریت مخالفت کرد. گردن او زده شود و در صورت دو دستگی شورا، اگر گروه مقابل عبد الرحمن، نظر او را نپذیرفتند، سه مخالف کشته شوند و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از 3 روز فردی را برگزینند، همه آنان گردن زده شوند 50 نفر از انصار موظف بودند بر اجرای این وصیت نظارت و مراقبت کنند. برخی بر این باورند که ترکیب شورا به گونه ای بود که در نهایت به انتخاب عثمان می انجامید، زیرا طبق پیش بینی امام علی علیه السلام ، سعد با پسر عموی خود عبد الرحمان مخالفت نمی کرد و عبد الرحمان که شوهر خواهر عثمان بود، به او رأی می داد. در این صورت اگر طلحه و زبیر هم با علی علیه السلام موافق می بودند، فایده ای نداشت؛ چرا که عبد الرحمان در گروه طرفدار عثمان بود. سعد از ابتدا رأی خود را به عبد الرحمان واگذار کرد. زبیر به طرفداری از علی علیه السلام از نامزدی خلافت انصراف داد. عبد الرحمان اعلام کرد که خواستار خلافت نیست. طلحه که پسر عموی ابو بکر و مخالف علی علیه السلام بود، به طرف داری از عثمان کنار رفت. بنابر این فقط على علیه السلام و عثمان نامزد خلافت بودند و رای و نظر عبد الرحمن بسیار حائز اهمیت شد. عبد الرحمن بن عوف پس از سه روز رایزنی با مردم، به ویژه اشراف و امرا، ابتدا از على علیه السلام خواست که متعهد شود که در صورت نیل به مقام خلافت، به کتاب خدا، سیره پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و ابو بکر و عمر عمل کند. علی علیه السلام در جواب گفت: «امید آن دارم که در محدوده دانش توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عمل کنم». سپس عبد الرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلا فاصله پذیرفت. به همین جهت، ابن عوف با عثمان بیعت کرد و عثمان به خلافت انتخاب شد. برخی از منابع آورده اند که علی علیه السلام ، شرط این عوف را نوعی فریب دانست و به وی فرمود: «تو عثمان را برگزیدی نا خلافت را به تو باز گرداند. این اولین بار نیست که در مخالفت با ما اجتماع می کنید و ما را از حق خود باز می دارید. این امر به سنتی بر ضد ما تبدیل شده است».
11- عثمان: عثمان بن عفان (کشته شده در سال 35 ق.) سومین خلیفه از خلفای راشدین نزد اهل سنت و از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. عثمان بنابر شورایی که عمر بن خطاب پیش از مرگ خود برای انتخاب خلیفه تعیین کرد، به خلافت رسید و از 23 ق (یا 24 ق .) تا هنگام کشته شدنش حکومت کرد. او در پی یک شورش علیه شیوه حکومتی اش در مدینه به دست شورشیان کشته شد.
12- جنگ های صدر اسلام: جنگ های صدر اسلام شامل دوران های مختلفی است: جنگ های زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که خود شامل غزوات و سرایا است. «غزوه» آن دسته از جهاد هایی است که خود رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن ها شرکت می کردند و تعداد آن ها را 26 یا 27 عدد نوشته اند و «سریه» جهاد هایی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم، یکی از اصحاب خود را فرمانده سپاه می کردند و خود شخصاً در آن ها شرکت نمی کردند و تعداد آن ها به روایت این اسحاق 35 سریه است. جنگ های پس از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که شامل این موارد است: جنگ های زمان ابو بکر که شامل جنگ های ارتداد و فتوحات است. جنگ های زمان عمربن خطاب که تنها فتوحات بوده است. جنگ های زمان عثمان بن عفان که آن ها نیز تماماً فتوحات هستند و جنگ های زمان امیر المؤمینن علی بن ابی طالب علیه السلام.
13- جنگ جمل: نخستین جنگ دوره خلافت امام علی علیه السلام که توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و طلحه و زبیر علیه امام علی علیه السلام به راه افتاد. این جنگ در سال 36 قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون خواهی عثمان به راه انداختند. عایشه در این نبرد حضور داشت و بر شتر نر سرخ مویی سوار بود و علت نام گذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است. امام علی علیه السلام تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغام هایی می کوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند. امام علیه السلام در نامه ای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بی گناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خون خواهی عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خانه و قرارگاه خود) سخن گفت. امام علیه السلام در نامه ای به عایشه نیز هشدار داد که برخلاف دستور قرآن از خانه اش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خون خواهی عثمان، لشکر کشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است. طلحه و زبیر، در نامه ای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد. این جنگ که نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب می شود به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه داشت و با پیروزی سپاه امام علی علیه السلام و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به اتمام رسید. بر اساس گزارش های تاریخی، هشتاد تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر و 1500 نفر از اصحاب پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سپاه امام علی جنگیده اند. از آن جا که سران سپاه جمل با امام علی علیه السلام به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد. جنگ جمل باعث انتقال مرکزیت خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و به علت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینه ای برای ظهور برخی نظریه های جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.

تا الان دانستیم که اهل بیت علیهم السلام قرآن را با دو روش تفسیری «قرآن به قرآن» و« قرآن با کلام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم » بیان و تفسیر می کردند.

3.تفسير لغات

گاهی ائمه بزرگوار ما لغات قرآن را توضیح می دادند، به این معنا که فلان لغت و کلمه چه معنایی دارد، مثلاً ﴿ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ ﴾ (1) را از امیر المؤمنین علیه السلام سؤال می کنند و امام در توضیح می فرماید: یعنی «غروب». یعنی لغت قرآنی را با لغت دیگر معنی می کنند.

4.سبب نزول آیات

گاهی ائمه ما در تبیین و تفسیر آیه ای از قرآن، سبب نزول آن را بیان می کردند و فقط در معنای آیه گفته می شد که این آیه در فلان مورد نازل شده است.

5.تأویل آیات

گاهی فرمایشات ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر نیست؛ زیرا تفسیر یعنی فهم ظاهر آیه. وقتی شما نمی دانید معنای «صمد» چیست سراغ لغت نامه می روید و معنای لفظ را در آن جا می بینید و بعد می فهمید که صمد به معنی بی نیاز و غیر مادی است و دلالت آیه با قرائن لفظی و غیره به دست می آید که به آن تفسیر گفته می شود و در سیره معصومین علیهم السلام و علما رویکرد این گونه ای در فهم قرآن فراوان دیده می شود؛ اما گاهی امام آیه را تأویل و باطن آن را بیان می کند؛ این غیر از تفسیر است.

بعضی از مستشرقین متعصب و کج سلیقه راجع به تفسیر شیعه کتاب هایی نوشته اند بدون این که دقت کنند؛ آدمی وقتی که حرفی می زند این حرف دارای باطن و ظاهری است. هر کلامی این طور است؛ اشعار سعدی و حافظ و کلماتی که بسیاری از افراد دارند دارای ظاهر و باطن است. وقتی شما به کسی می گویید فلان کار را انجام ندهید این سخن ظاهرش نهی است؛ اما باطنش ممکن است معنای حکمت انگیز دیگری باشد بنابر این بسیاری از اوقات ائمه علیهم السلام باطن آیات را بیان کرده اند که با تفسیر، فرق های جوهری دارد.

مثلاً قرآن می فرماید: ﴿ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا ﴾ مردم! اگر روزی صبح بلند شوید و ببینید همه آب های روی زمین فرو رفته و یک قطره آب وجود ندارد و همه جا خشک شده است ﴿ فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ ﴾؛ (2) چه کسی می خواهد برای شما آب

ص: 80


1- ﴿ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا ﴾؛ اسراء، 78
2- ﴿ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ ﴾ ؛ ملک ، 30

بیاورد؟ این ظاهر آیه است که می فرماید آب را باید قدر بدانید، اسراف نکنید، کفران نکنید شکر کنید. اگر چنین شود چه کسی برای تان آب گوارا می آورد؟ به این بخش از معنا تفسیر می گویند؛ اما این سخن باطنی نیز دارد. امام باقر می فرماید: اگر امام زمان غایب بشود - امام را تشبیه کرده به همان آب - همان طوری که اگر آب فرو رفت باید خداوند آن را برگرداند، اگر امام هم غایب شود باید خداوند او را برگرداند؛ ﴿ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ ﴾ (1) دیگر این تفسیر نیست، بلکه «تأویل» و آشکار کردن باطن است. بعضی ها که تأویل آیات را نفهمیده اند شروع به انکار آن کرده اند.

به عنوان نمونه معنای ظاهری ﴿ تین ﴾ و ﴿ زیتون ﴾ که خداوند در آیات اول و دوم سوره ﴿ تین ﴾ به آنان سوگند یاد می کند ﴿ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ ﴾، همان انجیر و زیتونی است که مورد نظر تمام مردم است؛ یعنی میوه انجیر و زیتون که محصول درخت انجیر و زیتون است. اما در عین حال می تواند معانی باطنی هم داشته باشد که یک مورد آن ، تین و زیتون به امام حسن مجتبی و امام حسین علیهما السلام ، میوه های درخت ولایت معنا شده است. (2)

هم چنین می تواند معانی دیگری مراد آیه باشد، چنان که در روایت دیگری آمده است منظور از ﴿ تین ﴾ مدينة الرسول و مراد از ﴿ زیتون ﴾ بیت المقدس (3) ، اولین قبله گاه مسلمانان است (4) و در تفسیر قمی آمده است: ﴿ انجیر ﴾ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴿ زیتون ﴾ و امیر المؤمنین علیه السلام ﴿ طور سینین ﴾ حسن و حسين ، و ﴿ هَذَا الْبَلَدُ الاَمين ﴾ ائمه الاسلام هستند. (5)

در خصوص تأویلات روایات زیادی وجود دارد. در ذیل سوره نور، تین، قدر و مثلاً در ذیل ﴿ لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴾ (6) روایت داریم که ﴿ لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴾ فاطمه علیها السلام است. (7) همان طور که ﴿ لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴾ مخفی است، قدر و شأن زهرای مرضیه علیها السلام نیز مخفی است. همان گونه که ﴿ لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴾ در فضای زندگی دینی با ارزش است فاطمه علیها السلام زهرا علیها السلام نیز از چنین

ص: 81


1- ﴿ قَوْلُهُ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ قَالَ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإِمَام مِثْلِهِ ﴾ ؛ بحار الأنوار، ج 24، ص 100
2- بحار الأنوار، ج 24، ص 105، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1409 ق.
3- بیت المُقَدَّس: بيت المُقَدَّس (به عربی بَیت المَقدِس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان هایی در آن دارند. بیت المقدس هم اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشور های جهان این ادعا را به رسمیت نمی شناسند. بیت المقدس و برخی اماکن موجود در آن بنابر روایات شیعه، فضیلت بسیاری دارند چنان که در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام، نماز گزاردن در مسجد الاقصی در ردیف نماز گزاردن در مسجد الحرام دانسته شده و یک نماز در آن برابر با هزار نماز در دیگر مساج است. برخی شیعیان ایرانی در قدیم به ویژه در دوره قاجار و پهلوی، زیارت اماکن مذهبی این شهر را با سفر حج همراه می کرده اند.
4- وسائل الشيعه، ج 14، ص 361، مؤسسه آل البيت ، قم، 1409 ق.
5- تفسیر القمی، ج 2، ص 429 ، دار الكتب، قم، 1367 ش.
6- قدر، 3
7- ﴿ عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا ﴾ ؛ بحار الانوار، ج 43، ص 65؛ تفسیر فرات ، ص 581

شأنی برخوردار است.

بین ظاهر و باطن آیه مناسبتی وجود دارد که فقط امام علیه السلام آن را می داند و از آن مناسبت استفاده می کند. تمام کلام ادبا، شعرا و فصحای عالم، مجاز، تلمیح، کنایه تشبیه و... دارد به همین جهت می توانند تأویل بردار باشند.

چکیده سخن

روش تفسیری اهل بیت علیهم السلام ، گاهی قرآن به قرآن، گاهی قرآن با احادیث پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، گاهی بیان واژه های قرآن، گاهی بیان شأن نزول آیات و گاهی نیز بیان تأویل باطن آیات الهی است. ان شاء اللّه فردا وارد بحث تفسیری خطبه فدکیه حضرت زهرا علیها السلام خواهیم شد تا ببینیم از آن بانوی بزرگوار چه آیاتی نقل شده و ایشان چگونه تفسیر کرده است و چه برداشتی دارند.

ص: 82

فیش روضه برگ 6

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِي اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّهِ ﴾

﴿ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ ﴾

هر دختری که ام ابیها نمی شود *** هر مادری که مادر دنیا نمی شود

نور تمام عالم امکان به روی هم *** یک جلوه نور چادر زهرا نمی شود

وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست *** محشر بدون فاطمه علیها السلام برپا نمی شود

یعنی که بی ولایت او هیچ طاعتی *** اذن ورودِ جنت الاعلی نمی شود

فردا به قله های سعادت نمی رسد *** هر کس دخیل چادر زهرا علیها السلام نمی شود

حبل المتین شیعه نخ جا نماز اوست *** بی او گره زِ کار کسی وا نمی شود

می افتد از نگاه پر از مهر فاطمه علیها السلام *** هر کس فدایی ره مولا نمی شود

دینی که رفت سمت تزلزل پس از نبی *** بی انقلاب فاطمه علیها السلام احیا نمی شود (1)

از جمله سیره های عبادی فاطمه علیها السلام ، توجه به بوی خوش و لباس مخصوص در نماز بود. گزارش شده است آن حضرت در واپسین لحظه های زندگی، پس از وضو گرفتن به اسماء فرمودند: «ای اسماء! عطر مرا، همان عطری که همیشه می زنم و پیراهنی را که همیشه در آن نماز می گزارم، بیاور و بر بالینم بنشین؛ هر گاه وقت نماز شد، مرا از خواب بیدار کن. اگر بیدار شدم که نماز می گزارم وگرنه کسی را دنبال علی علیه السلام بفرست تا بیاید.» (2)

علی علیه السلام به مسجد رفته بود. حسنین علیهم السلام هم منزل نبودند. فاطمه علیها السلام حالش وخیم شد به گونه ای که حتی اسماء گمان کرد که بی بی از دنیا رفته است، بچه ها آمدند وارد اتاق مادر شدند، همین که وضع مادر را دیدند با عجله به مسجد رفتند، به امیر المومنین علیه السلام خبر دادند. علی علیه السلام می فرماید: به منزل که آمدم، دیدم امّ ایمن و فضه و اسماء در گوشه ای ایستاده اند و گریه می کنند؛ فرمود:

﴿ مَا الْخَبَرِ؟ وَ مَا لِي أَرَاكُنَّ مُتَغَتِرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَر ﴾ ؛ (3) چه خبر است؟ چرا حال تان بد است؟»

گفتند:

﴿ أَدْرِكْ اِبْنَةَ عَمِكَ الزَّهْرَاءَ علیها السلام وَ مَا نَظُنُّكَ تُدْرِكُهَا ﴾ ؛ (4) آقا زود برو کنار بستر فاطمه علیها السلام ، ما گمان نمی کنیم زهرا علیها السلام را زنده بیابی!»

آقا با عجله داخل اتاق شد، نگاهی به فاطمه علیها السلام کرد، نمی دانم چه حالی شد؟

﴿ أَخَذَ العَمَامَةَ عَن رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزراره ﴾ ؛ عمامه اش را برداشت، عبایش را انداخت.» ﴿ جَلَسَ ﴾ ؛ نشست» ﴿ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَها وَ تَرَكَهُ في حِجرهِ ﴾ ؛ سر زهرا علیها السلام را برداشت در دامن گذاشت یک بار صدا زد، زهرا علیها السلام جواب نداد.»

آخر فرمود:

﴿ يَا فَاطِمَةُ كَلِّمِينِي فَأَنَا ابْنُ عَمِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ﴾ ؛ صدا زد زهرا جان ! با من حرف بزن من پسر عمویت علی علیه السلام هستم بی بی چشمش را باز کرد و فرمود:

﴿ إِنِّى أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذى لابدَّ مِنْهُ وَ لا مَحيصَ عَنْهُ ﴾ ؛ (5) من مرگ را می یابم عمر من به سر آمده و چاره ای از آن نیست »

رفتی تو و زینبت زغم می سوزد *** آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه، عزا خانه شود بار دگر *** هر گاه نگاه خود به در می دوزد!

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 83


1- كشف الغمه، ج 2، ص 62
2- كشف الغمه، ج 2، ص 62
3- بحار الانوار، ج 43، ص 174
4- همان
5- بحار الانوار، ج 43، ص 817

چکیده مطالب برگ 6

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت اول)

در خطبه فدکیه به صورت صریح بیش از بیست آیه قرآن ذکر شده است.

این خطبه هر چند به بهانه غصب زمین های زراعی فدک ایراد شده است. امّا در بردارنده مطالب فراگیری درباره روزه نماز ایمان و تقوا است. حضرت در چند جای این خطبه از قرآن تعریف و صفات کلام خدا را بیان می کند و هم چنین سخنانی که بیان می فرماید برگرفته از آیات الهی است.

امیر المؤمنین علیه السلام در نامه بیست و هشتم نهج البلاغه برای برتری اهل بیت علیهم السلام در بنی امیه چند آیه از قرآن ذکر می کند.

برای ﴿ حَمالَةُ الْحَطَبِ ﴾ دو معنا ذکر کرده اند:

یکی هیزم کشی و دیگر این که زن ابو لهب خیلی سخن چین بود.

در نهج البلاغه امیر المؤمنین علیه السلام به بیش از صد و چهل آیه از قرآن استشهاد می فرماید.

روش های اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن:

1. تفسیر قرآن به قرآن

در این روش با کنار هم چیده شدن آیات، شناخت مراد خداوند حاصل می گردد؛ مانند سوال از معنای ﴿ مَغْضُوبِ عَلَیهِمْ ﴾ ، ﴿ ضَالِینَ ﴾ ﴿ کبائر ﴾...

در روایتی از جلد 89 بخار برخی موارد تناقض ظاهری آیات قرآن مطرح شده که توسط امیر المؤمنین علیه السلام پاسخ داده شده است؛ مثلا ارتباط بین ﴿ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ ﴾ یا ﴿ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُم ﴾ با ﴿ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيَّا ﴾، آن جایی که می فرماید: خدا فراموش کار نیست؛ یعنی نظیر که ما داریم را خدا ندارد و جایی که گفته می شود خدا شما را فراموش می کنند، یعنی خداوند شما را رها می کند. امير المؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: ﴿ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ ﴾ خود قرآن خودش را توضیح می دهد.

گاهی تفسیر آیه ای کنار خودش آمده؛ مانند تفسیر ﴿ الصمد ﴾ به ﴿ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ﴾ در كلام امام حسین علیه اسلام.

2. تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا صلی اللّه عیه و آله و سلم

یکی از منابع فهم قرآن، کلام پیغمبر صلی اللّه عیه و آله و سلم است. نظیر تفسير آيه ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾

در این عالم یک سری موارد قطعی وجود دارد که در لوح محفوظ خداوند نوشته شده است و این امر با اختیار آدم منافات ندارد.

مقصود از ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾؛ این است که خداوند بعضی وقت ها مشخصاتی را که این است که برای انسان ها نوشته، پاک می کند و چیز دیگری جایش می نویسد.

اگر امری که از جانب خداوند برای ما در نظر گرفته شده قابل تغییر نباشد، از نظر تربیتی آدمی در امور دین بی انگیزه می شود.

خطبه هایی که از امیر المؤمنین علیه السلام رسیده، بعد از رحلت رسول خدا صلی اللّه عیه و آله و سلم است، زیرا حضرت به طور کامل مطیع پیامبر صلی اللّه عیه و آله و سلم بود. ایشان در این باره می فرماید: مثل بچه شتری که دنبال مادرش باشد. دنباله رو پیغمبر بودم»

به فرموده امام صادق علیه السلام خداوند در قرآن بنایش بر کلیات بوده است و حتی خیلی از موارد مهم نیز به صورت جزئی و ریز در قرآن نیامده است.

500 آیه در خصوص احکام داریم که هزاران حکم را باید از آن استنباط کرد.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در تفسیر آیه ﴿ يَمْحُوا اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ ﴾ فرمودند: ﴿ لا قَرَنَ عَيْنِكَ بِتَفْسِيرِهَا وَ لَأُقِرَّنَّ عَيْنٍ أُمَّتِى مِنْ بَعْدِى بِتَفْسِيرِهَا الصَّدَقَةُ عَلَى وَجْهِهَا وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ : يُحَوّلَ الشَّقَاءِ سَعَادَةُ وَ يَزِيدُ فِى الْعُمُرِ وَ يَقِي مَصَارِعَ السَّوْءِ ﴾

امام صادق علیه السلام در دعای ماه مبارک رمضان می فرماید:﴿ اللَّهُمَّ إِنَّ كُنْتَ عِندَکَ مِنْ الأشقياء فَامْحُنِی مِنْ الْأَسْقِياءِ وَ اكتبنی مِنَ السُّعَدَاءِ ﴾

به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام خیلی از آدم های بد، سعادت مند از دنیا رفتند.

افرادی هستند که آغاز بدی داشته اند اما پایان شان خوب بوده است. مثل هشام بن حکم و ابو خالد کابلی

اگر کسی انسان خوب و شایسته ای بود. نباید تصور کرد که حتما سعادت مند از دنیا می رود؛ مثل زبیر

3. تفسير لغات

گاهی ائمه بزرگوار ما لغات قرآن را توضیح می دادند. مثلا امیر المؤمنین علیه السلام در توضيح ﴿ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ ﴾ می فرماید: یعنی «غروب».

4. سبب نزول آيات

گاهی ائمه ما در تفسیر آیه ای از قرآن به نزول آن را بیان می کردند.

5. تأویل آیات

گاهی فرمایشات ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر نیست، زیرا تفسیر یعنی فهم ظاهر آیه. امام گاهی آیه را تأویل و باطن آن را بیان می کند این غیر از تفسیر است.

تفسیر «ماء» در آيهِ ﴿ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مّعِينٍ ﴾ همان آب و قدر دانستن و اسراف نکردن آن است؛ ولی تأویل و باطن آیه به فرموده امام باقر علیه السلام و امام غیبت ایشان است. ﴿ إنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِباً فَمَنْ یَأْتِيكُمْ بِإِمَامٍ ﴾

باطن تین و زیتون در آیه ﴿ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ ﴾، در برخی روایات به امام حسن و امام حسین علیهما السلام در روایات دیگر به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم . و امیر المؤمنین علیه السلام و در پاره ای از روایات به مدينة الرسول و بیت المقدس معنا شده است.

بین ظاهر و باطن آیه مناسبتی وجود دارد. که فقط امام علیه السلام آن را می داند و از آن مناسبت استفاده می کند.

ص: 84

جلسه هفتم: آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت دوم)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ﴾ (1)

اهمیت خطبه فدکیه

بنا بود این چند روز، راجع به مباحث تفسیری «خطبه فدکیه» صحبت کنم. این خطبه ارزشمند را مرحوم شیخ صدوق (2) و سید مرتضی (3) و بسیاری از بزرگان نقل کرده اند. در جلسه پیشین اشاره شد که این خطبه حاوی یک دوره معارف اسلامی است و به بیش از بیست آیه در آن استشهاد شده است. به عبارت دیگر، حضرت زهرا علیها السلام روش تفسیر قرآن را در این خطبه به ما یاد می دهد، این که چگونه باید از آیات برداشت کنیم؛ و نیز بیانات ارزشمندی در رابطه با نقش قرآن جامعه دارد، لذا این خطبه می تواند جایگاه بلند و ارزشمندی در فرهنگ دینی داشته باشد.

دکتر عبد المنعم حسن (4) ، سنی مذهب بوده که شیعه شده است. علت شیعه شدنش را به آموزه های خطبه فدکیه حضرت زهرا علیها السلام نسبت می دهد. کتابی دارد به نام «بِنُورِ فَاطِمَةَ إِهْتَدَيتُ» (5) ؛ یعنی من به نور حضرت زهرا علیها السلام

ص: 85


1- نحل، 97
2- شیخ صدوق: محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق، (305 -381 ق) از علمای شیعه در قرن چهارم قمری که بزرگ ترین محدث وفقيه مكتب حدیثی قم به شمار می آید. تولد شیخ صدوق به برکت دعای امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف بوده و حضرت ایشان را فرزندی مبارک خواندند. حدود 300 اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آن ها امروزه در دسترس نیست. کتاب من لا يحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه اثر اوست. از دیگر آثار مهم و معروف وی می توان معانی الاخبار، عیون الاخبار، الخصال، علل الشرائع و صفات الشیعه را نام برد. برخی از مشهور ترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در ری است. شیخ صدوق با بیش از هفتاد سال سن در گذشت و در شهر ری دفن شد. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن بابویه معروف و زیارت گاه مردم است. تجدید عمارت قبروی در زمان فتح علی شاه قاجار در سال 1238 انجام گرفت. پیش از این تاریخ قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن ها مایه حیرت همگان شد.
3- سید مرتضی: ابو القاسم علی بن حسین بن موسى (355- 436 ق.)، معروف به سید مرتضی، شریف مرتضى و علم الهدی، فقیه و متکلم امامی و از شخصیت های پر نفوذ اجتماعی شیعه در دوره آل بویه بود. سید مرتضی مانند پدر و برادرش سید رضی، مدتی نقیب طالبیان بود و در بغداد زندگی می کرد و نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه از احترام خاصی بر خور دار بود. وی هم چنین مدتی امیر الحاج و نیز عهده دار دیوان مظالم بود. «سید مرتضی» یکی از چهره های امید آفرین و هدف بخش و سازنده جهان تشیّع و بلکه افتخار اسلام به شمار آمده، آثار علمی و زندگی اجتماعی و شخصیت معنوی او برای همه نسل ها آموزنده و الهام بخش است. گر چه بیش از هزار سال از روزگار او می گذرد، شایستگی و برجستگی های وی سدّ زمان را شکسته و تا امروز امتداد یافته است و شناخت او در همه زمان ها به زانوان انسان ها توان بیشتر در پیمودن راه انسانیت می بخشد. علامه حلی او را معلم شیعه امامیه خوانده است؛ مردی جامع بوده است؛ هم ادیب بوده و هم متکلم و هم فقیه؛ آراء فقهی او مورد توجه فقها است کتاب معروف او در فقه، یکی انتصار است و دیگر کتاب جمل العلم و العمل؛ او و برادرش سید رضی (جامع نهج البلاغه) نزد شیخ مفید سابق الذکر تحصیل کرده اند. علامه حلی می گوید: «علم الهدی در علوم بسیاری یگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانش هایی مانند علم کلام و فقه و ادب از قبیل شعر و لغت و جز این ها بر همگان مقدم بود... شیعه از زمان وی تا عصر ما که در سال 693 هجری است از کتاب های او استفاده کرده اند. او رکن طائفه (شیعه) و معلم آن هاست.» علامه بحر العلوم که خود سر آمد فقهای شیعه بود، می نویسد: «علی بن حسین... ابو القاسم مرتضی علم الهدی، ذو المجدين و صاحب الفخرين و الریاستین، مروّج دین جدّش، سرور ثقلین در قرن چهارم، به روش پیشوایان برگزیده، او سرور علمای اسلام و پس از ائمه اطهار علیهم السلام از همه کس برتر است. او دانش هایی گرد آورد که نصیب هیچ کس نشد و از فضایلی برخوردار گردید که او را از همه کس ممتاز گردانید، دانشمندان مخالف و مرافق درباره فزونی فضلش اتفاق نظر دارند و به تقدمش بر تمامی دانشمندان پیشین و پسین معترف می باشند.» شخصیت علم الهدی از دیدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشیده نمانده است، بلکه در اثر کثرت تالیفات و آثار مورد جلب نظر آنان نیز گردیده است. سید مرتضی تا آن زمان که خود بر فراز کرسی استادی تکیه زد در نزد شماری از پیکان عصر خویش برای فرا گیری علوم آسمانی به ادب زانوزد و بهره ها برد که عبارتند از شیخ مفید، ابو محمد هارون فرزند موسى تلعکبری شیخ محمد صدوق، حسین بن علی بن بابویه برادر شیخ صدوق، احمد بن علی بن سعید کوفی، محمد بن عمران کاتب مرزبانی، ابو یحیی ابن نباته ابو الحسن علی بن محمد كاتب، ابو القاسم عبد اللّه بن عثمان بن يحيى و احمد بن سهل دیباجی. شیخ طوسی، ابو یعلی سلّار دیلمی، ابو الصلاح حلبی، قاضی ابر برّاج طرابلسی، ابو یعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری چند تن از شاگردان سید مرتضی هستند. عمده آثار وی، در باب فقه و اصول می باشد.یکی از کتاب های وی، دیوان معروف او با بیست هزار بیت است. او علاوه بر مقام علمی و اجتهاد، دارای دوق شعر و ادب بود و در زمان ایشان غیر از برادرش سید رضی شاعری همانندش نبود. کتاب دیگر او «امالی» است که در موضوع فقه، تفسیر، حدیث، شعر و فنون ادب می باشد. نکته مهمی که در تالیفات وی وجود دارد این است که در هر زمینه که وارد تحقیق شده سنگ تمام را گذاشته و آن چه در آن قابل بحث و تحقیق بوده بیان کرده است. نکته دیگر این که تعداد زیادی از کتاب های او درباره مسایل آن روز جامعه و بعضی از آن ها در پاسخ به سوالات افراد در شهر های مختلف آن ایام بوده است؛ همانند کتاب مسائل ناصریه، مسائل طرابلسيه، مسائل موصلیه و... که نشان دهنده این است که آن بزرگوار با همه اشتغالات علمی و تربیت شاگردان با مردم جامعه خود نیز ارتباط تنگاتنگ داشته و عالمی مردمی بوده است که به مسائل و مشکلات فکری و اعتقادی آنان اهمیت می داد و به آن ها رسیدگی می کرده است. در مورد لقب علم الهدی، بیشتر مورخین سید مرتضی در وصیت خود چنین آورده است: نگاشته اند که ابو سعید محمد بن حسین وزیر القادر با للّه (خلافت (381 - 422 ق) در سال 420 بیمار شد شبی در خواب دید که امیر مؤمنان علیه السلام به او می فرماید: به علم الهدی بگو تا برای تو دعا کند تا از بیماری بهبود یابی. وزیر گفت: یا امیر المؤمنین، علم الهدی کیست؟ فرمود: على بن الحسین موسوی است چون از خواب برخاست نامه ای به سید مرتضی نوشت که برای او دعا کند و در آن نامه او را علم الهدی خواند. سید مرتضی بر آشفت و از وزیر خواست که او را با این لقب بزرگ نخواند؛ وزیر گفت به خدا قسم امیر المؤمنین علیه السلام امر فرموده که شما را به این لقب بخوانم. بعد از آن که وزیر از دعای سید مرتضی شفا یافت، جریان خواب خود و امتناع سید مرتضی را از قبول این لقب برای خلیفه بیان کرد خلیفه پیام فرستاد که شایسته است لقبی را که از سوی جد شما داده شده است بپذیری و ابا نکنی؛ سپس حکم شد که منشیان در نامه های رسمی و عموم مردم او را با این لقب بخوانند و بدین گونه ملقب به علم الهدی گردید. نویسنده کتاب «علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی» می نویسد شیعه می گوید: «مجدّد مکتب در قرن اوّل باقر العلوم و فرزندش امام صادق علیه السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحجج على بن موسی علیه السلام ، در قرن سوم محمد بن يعقوب کلینی و در قرن چهارم سید مرتضی رحمه اللّه علیه و در این زمان هم باید گفت: احیا گر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی رحمه اللّه علیه است که اسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند کرد. ایشان علاوه بر فعالیت های علمی و فرهنگی و مسئولیت های اجتماعی و رهبری جامعه اسلامی پس از وفات برادرش سید رضی در سال 406 ق. مسئولیت نقابت و امارت حج و نظارت بر دیوان مظالم را به عهده گرفت. سید مرتضی در وصیت خود چنین آورده است: «تمام نماز های واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید.»وقتی این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا ؟! شما که فردی وارسته بودید و اهمیت فوق العاده ای به نماز می دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز وضو گرفته آماده می شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این گونه وصیت می کنید؟! سید در پاسخ فرمود: آری! امن علاقه مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از این راز و نیاز هم لذت فراوان می بردم، از این رو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه شماری می کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهی را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذّت از نماز، وصیت می کنم که تمام نماز های مرا دوباره بخوانید؛ زیرا تصوّر من این است که شاید نماز های من صد در صد خالص برای خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدی از آن ها به خاطر لذت روحی و معنوی خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم برای غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهی نیست و می ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیاز های من مورد پذیرش خدی مشان قرار نگیرد! این عالم فرزانه، سر انجام پس از عمری پر بار و انجام کار هایی بزرگ و ارزنده، در حدود هشتاد سالگی در روز یکشنبه 25 ربیع الاول 236 ق در شهر بغداد، به جوار حق شتافت و به دست «ابو الحسین نجاشی» و با کمک «محمد بن حسین جعفری» و «سلار بن عبد العزيز» و دیگر شاگردانش، غسل داده شد و سپس فرزندش سید محمد بن سید مرتضی بر او نماز خواند و در خانه اش، واقع در محله کرخ، به خاک سپرده شد. پس از مدتی پیکر مطهر او به کربلا منتقل شد و در جوار سید الشهدا علیه السلام در کنار قبر برادرش سید رضی در مقبره ابراهیم مجاب (نیای بزرگ شان) دفن گردید.
4- عبد المنعم حسن: حقوق دان آگاه جناب آقای عبد المنعم حسن سودانی نویسنده کتاب «بنور فاطمه اهتديت» با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث، به حقانیت مذهب اهل بیت علیهم السلام پی برده و بار ها کردن مذهب خود، تشیع را انتخاب می کند. عبد المنعم حسن در سال 1969 م. در خانواده ای فقیر در روستایی در شرق سودان به نام «مسمار» به دنیا آمد و سال های نخستین زندگی اش را در آن جا که صحرای بزرگی بود سپری نمود. دوره یکی از دوستان وی به نام عماد و شخصیت دوم خرد سالی ایشان در روستای مسمار سپری گردید. در آن سال ها پدرش که الگوی ممتاز و شایسته وی بود، توجه و عنایت خویش را به ایشان معطوف می کرد. او امام مسجد و شیخ روستا بود و مقامی عالی در نزد ساکنان مسمار داشت. افزون بر این، پدر ایشان از امتیاز دیگری نیز بهره می برد. که ناشی از ارتباط خاص او با فرقه پیروان ختمیه از گروه های بزرگ متصوفه می باشد. در حالی که علاوه بر آن از شرافت نسب به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بهره می برد. مردم شرق سودان، مانند بخش های دیگر کشور، از دوست داران اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به شمار می آیند. آنان هر فردی را که به جهتی از جهات منتسب به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم باشد، گرامی شمرده، به انگیزه تکریم پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که او را در جایگاه والای عزت و بزرگی می نشاند. احترام و عربی که مردم شرق سودان برای متصوفه قائل هستند نیز ناشی از ارادتی است که فرقه مزبور به اهل بیت علیهم السلام دارد. وی با فوت پدر در دوره نوجوانی به دلیل بیماری، پس از اقامت کوتاهی در مسمار تحصیلات دوره ابتدایی را در «الکربه» به پایان رسند و پس از مدتی به علت ضرورت های تحصیل و زندگی به شهر پورت مهاجرت و در آن جا دوره دبیرستان را سپری نمود. ایشان پس از ورود به دانشگاه خارطوم به دانش کده حقوق راه یافت، در آن زمان عمده وقت ایشان بیش از تحصیل در دانشگاه، به فعالیت اجتماعی اختصاص داشت. در آن جا بود که با دوستان بسیاری آشنا گردید و موفق شد که از تجربه آنان به خوبی سود ببرد. پس از اندکی، به مقام ریاست اتحادیه دانش جویان در استان شمالی نایل شد و از این که می توانست با خدمت به دانش جویان، ذخیره ای برای آخرت خویش فراهم آورد، بسیار شادمان برد. به گفته ایشان دو شخصیت در ایشان بسیار تأثیر گذار بوده و باعث هدایت ایشان به مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شده اند: شخصیت اول یکی از دوستان وی به نام عماد و شخصیت دوم آیت اللّه محمد تقی مدرسی.
5- بنور فاطمة اهتديت: این کتاب مجموعه ای ارزشمند در شان و شخصیت بزرگ بانوی دو سرا است که حاصل تلاش و عشق و علاقه حقوقدان آگاه جناب آقای عبد المنعم حسن سودانی می باشد که پس از آشنایی با زندگی حضرت صدیقه طاهره به مذهب حقه اثنی عشری هدایت شد. اولین جرقه هدایت «عبد المنعم حسن» زمانی بود که با بر عمویش که شیعه شده بود، وارد بحث شد؛ وی ماجرا را چنین نقل می کند: ما می دانستیم که پسر عمویم شیعه شده است. و از خداوند مسئلت می کردیم تا او را هدایت کند و تا می توانستیم از وارد شدن به بحث با او پرهیز می کردیم ولی خداوند سبحانه تعالی می خواست که حجت را بر ما تمام کند؛ آمده بودم تا با او دیداری داشته باشم و درباره اموری عام گفتگو کنم.... در یک لحظه صدای خطیبی که از یک دستگاه ضبط صوت، پخش می شد. توجهم را جلب کرد که می گفت این خطبه ای است که در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام آن را ایراد نمود تا حق خود را در فدک ثابت نماید. سپس خطیب به ایراد خطبه پرداخت. وی در فصل چهارم کتاب تحت عنوان «با نور فاطمه هدایت یافتم» در مورد خطبه حضرت زهرا علیها السلام می نویسد کلمات همچون تیری به اعماق وجودم راه یافت زخمی را باز کردند. که گمان نمی کنم به آسانی التیام یابد با اشک هایم در جدال بودم و سعی کردم مانع از سرازیر شدن شان شوم ولی نتوانستم اشک هایم فرو ریختند و گویی می خواستند ننگ تاریخ را در قلبم بشویند. پس از آن تصمیم گرفتم که با گذشتن از ایستگاه های تاریخ حرکت کنم تا بر فاجعه است آگاهی یابم و این آغازی بود برای مشخص نمودن هویت حرکت و انتقال با عبور از فضای معتقدات و تاریخ و هم سو شدن با دلیل». این کتاب در هشت فصل و یک خاتمه تنظیم شده و در 251 صفحه توسط مؤلف به چاپ رسیده است. فصل های کتاب عبارتند از: فصل اول: «نگارش این کتاب برای چیست ؟» فصل دوم: «مطالعه و فهم تاریخ یک ضرورت است»؛ فصل سوم: «شیعه و تشیّع»؛ فصل چهارم: «با نور فاطمه هدایت یافتم»؛ فصل پنجم: «امامت و خلافت»؛ فصل هفتم: «کربلا ادامه سقیفه»؛ فصل هشتم: «در حلقه نور». خاتمه: مؤلف در این بخش به این نکته اشاره نموده که هدایت یافتن به حق استعدادی ذاتی نیست، بلکه نعمتی است از خدای تعالی که آن را بر هر که خواهد از بندگانش می بخشد. در پایان نیز خطبه حضرت فاطمه علیها السلام را شعله حقیقت معرفی نموده و به بخش هایی از این خطبه اشاره نموده است. این کتاب توسط آقایان سید حسین محفوظی موسوی و جهان گیر محمودی ترجمه و توسط بنیاد معارف اسلامی در سال 1380 ش، و در 377 صفحه به چاپ رسیده است.

هدایت یافتم. کسانی که استبصار و تحول مذهبی پیدا کرده اند و متأسفانه فضای سیاسی دنیا اجازه نمی دهد آثار آن ها منتشر گردد ، آمار شان رو به افزایش است. برخی از این افراد سابقه علمی زیادی دارند مثل ادریس حسینی (1) که کتابی دارد به نام «قَد شَيَّعنِي الحُسَين» ؛ امام حسین علیه السلام مرا شیعه کرد.

عبد المنعم حسن در مقدمه کتاب عبارات خیلی عجیبی راجع به خطبه فدکیه دارد و در یکی از تعبیراتش می گوید:

زمانی که هنوز شیعه نبودم، خطیبی، مشغول خواندن خطبه فدکیه بود و من نیز دارد؛ گوش می کردم. پس از شنیدن آن: «کَالسَّهم فِي أعماقی؛ مثل تیری به دلم نشست»

بعد می گوید: هر چه فکر کردم دیدم «لَا تَخْرُجُ مِنْ شَخْصُ عَادَى وَ إِنْ کان عَالِماً؛ اين خطبه با این زیبایی و فصاحت نمی تواند از یک آدم عادی صادر شده باشد، و لو این که عالم و دانشمند باشد»؛ لذا این خطبه زخم دلم را مرهم گذاشت و جراحات مرا التیام بخشید. پس از آن تحقیق کردم و کم کم آمدم با معارف شیعه آشنا شدم.

سخن من راجع به فراز هایی از مباحث قرآنی این خطبه است و الا اگر بخواهیم خود خطبه را کلمه به کلمه بحث کنیم نیاز به جلسات زیادی دارد.

حضور فاطمه علیها السلام برای ایراد خطبه

در ابتدا چند جمله راجع به نحوه آمدن حضرت زهرا علیها السلام به مسجد می گویم که ؛ خواهران گرامی اگر عنایت کنند ممکن است برای شان راه گشا باشد. حضرت زهرا علیها السلام از خانه بیرون آمد تا به مسجد بیاید. قرار است که در مسجد صحبت کند، آن هم در جمع افراد زیادی از مهاجرین (2) ، انصار (3) و حتی اهل سقیفه (4) .

با این در آمد می خواهم نقش اجتماعی یک زن را خدمت شما عرض کنم. تعبیر تاریخی قضیه این است که ﴿ لَاثَت خِمَارُهَا عَلَى رَأْسِهَا ﴾؛ «خمار» (5) یعنی روسری؛ روسری هایی که علاوه بر سر و گردن، بازوان را تا روی دست می پوشاند، نه مقنعه و روسری های کوچک - که الان بعضی از این روسری ها بود شان با نبود شان یکی است - مثل روبانی که وسط سر را می گیرد و از پشت و پیش سر همه مو بیرون می ماند. این روسری ها گاهی پارچه هایی است که روی سر کودکان می اندازند؛ اما در روزگار ما گاهی دیده می شود بزرگ سالان نیز آن را سر می کنند. به هر حال یا برای رفع تکلیف است یا مانع شدن از برخورد؛ طوری که گفته شود حجابی وجود دارد.

بعضی از شارحین نوشته اند خمار - که در قرآن هم تعبیر «خمرهن» دارد - در لغت به روسری و مقنعه ای معنی شده است که تا روی بازو را می گیرد. حضرت

ص: 86


1- ادريس الحسينی و كتاب لقد شبعنی الحسين: ادریس حسینی مغربی نویسنده، روزنامه نگار و مستبصر مراکشی، سُنی مذهب بود؛ اما به خاطر امام حسین علیه السلام شیعه شد و کتابی نوشت به نام «لقد شیعنی الحسین»، یعنی امام حسین مرا شیعه کرد. ایشان در این کتاب، علت گرویدنش به مذهب تشیع را توضیح می دهد. این کتاب از دو مقدمه ناشر و مؤلف و شش فصل تشکیل شده است. وی در بخشی از کتاب خود می نویسد: «به طور حتم امتی که حسین علیه السلام را به قتل رساند و اهل بیت طاهرین او را به اسارت برد هرگز قابل اعتماد نیستند. این خون هایی که جاری شد آب های نهر نبود، بلکه خون های شریف ترین کسانی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر آنان در این امّت وصیّت نموده بود. این است خود باعث شدند...».
2- مهاجرین: مهاجرین، مسلمانان شهر مکه پیش از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بودند که پس از فشار قریش، به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به شهر یثرب مهاجرت کردند. به نظر می رسد عنوان مهاجرین از قرآن گرفته شده باشد که اشاره به مسلمانان شهر مکه در مقابل انصار (مسلمانان شهر یثرب) داشته است. آیات 218 سوره بقره، 74،72 و 75 سوره انفال و 100 و 117 سوره توبه آیه موضوع مهاجرین اشاره دارند. یکی از مهم ترین اقدامات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به همراه مسلمانان به یثرب، پیمان اخوت بود. در این پیمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از سرپرست خانوار های مکه را با یکی از سرپرست خانوار های مدینه برادر نمود و به نوعی مسئولیت سرپرستی یک خانواده مکی را تا زمان خود کفایی بر عهده یک خانواده متمکن مدنی قرار داد. البته در کنار توجه به وضعیت اقتصادی خانواده های مهاجرین در قیاس با دیگر مسلمانان به خصوص مکی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مکانی را در کنار مسجد به مسلمانان مجرد اختصاص داد که این افراد به اصحاب صفه نامیده شدند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم سعی در تمکن و ازدواج این افراد نمود که ازدواج جویبر با زلفا دختر یکی از ثروتمندان مدینه از این جمله است. در طول ده سال حضور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مهاجران در شهر مدینه، مسلمانان مدینه (انصار) میزبانی مناسبی از مهاجران نمودند به حدی که حتی از ماجرای فتح مکه، بسیاری از مردم مکه به شهر خویش باز نگشتند و در مدینه به سکونت خود ادامه دادند. در طی این مدت بین مسلمانان دو شهر مکه و مدینه درگیری مهمی شکل نگرفت و موارد نادر از استثنا هاست. یکی از اولین اختلاف ها بین مسلمانان مکه و مدینه در ماجرای سقیفه اتفاق افتاد در مکان سقیفه، گروهی از انصار جمع شده بودند تا سعد بن عباده را به عنوان خلیفه تعیین کنند؛ اما با حضور سه نفر از مهاجرین (ابو بکر، عمرو ابو عبیده) اوضاع دگرگون شد و ابو بکر با اعلام برتری مهاجرین بر انصار، بزرگان حاضر در سقیقه را به شایسته تر بودن خویش بر خلافت ساخت. پس از گسترش کشور گشایی ها و افزایش فراوان اموال موجود در بیت المال، عمر بن خطاب تصمیم به تغییر شیوه تقسیم بیت المال گرفت. نزدیکی تشبی به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سبقت در اسلام باعث افزایش میزان دریافتی از بیت المال می شد. به همین جهت مهاجرین که چندین سال زود تر از مردم مدینه مسلمان شده بودند، حقوق بیشتری دریافت کردند و همین امر باعث ایجاد فاصله طبقات اقتصادی و اجتماعی بین مسلمانان مکه و دیگر شهر ها شد. هم چنین بیشتر فرمانروایان شهر ها و فرماندهان جنگ ها در زمان خلافت ابو بکر، عمر بن خطاب و عثمان بن عشان از مهاجرین انتخاب شد که برنری جایگاه در کنار توجه به وضعیت اقتصادی خانواده های مهاجرین در قیاس با دیگر مسلمانان به خصوص انصار را موجب شد. در زمان خلافت امام علی و امام حسن علیهما السلام، این دو امام به انصار توجه بیشتری نمودند و از ایشان در بدنه حکومت و حاکمیت شهر ها استفاده فراوانی کردند. از جمله سهل و عثمان دو پسر حنیف فرمانروای شهر های مکه و بصره بودند و قیس بن سعد بن عباده از فرماندهان اصلی جنگ های امام علی و امام حسن علیهما السلام بود.
3- انصار: اَنصار، با انصار النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم لقب مسلمانان مدینه از نیره های اوس و خزرج که پیش از هجرت با پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم هم پیمان شدند و پس از هجرت در حمایت و باری آن حضرت و مهاجران، پایداری کردند. انصار در دوره خلافت امیر المؤمنین علیه السلام جایگاه خاصی نزد حضرت داشتند و آنان نیز همواره از ایشان حمایت می کردند. تاریخ استفاده از این لقب برای مسلمانان هم پیمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه به درستی روشن نیست، اما طبق روایتی از اَنس، اصطلاح مهاجران و انصار نخستین بار در قرآن کریم به کار رفته است. البته بر اساس روایت ابن اثیر، این نام را خود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای مسلمانان یثرب به کار برد. در دو آیه 100 و 117 سوره توبه عنوان مهاجرین و انصار در کنار هم آمده است. به غیر از این دو مورد، عنوان «انصار» در آیه 14 سوره صف نیز بر یاران حضرت عیسی علیه السلام اطلاق شده است. در سال 13 پس از بعثت و به دنبال استقبال اهل مدینه از آئین پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ،ایشان زمان را برای هجرت مناسب دید و مردم یثرب به گرمی و شکوه از او استقبال کردند و در میان خود جای دادند. با ورود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به یثرب، بیشتر قبایل و مردم شهر اسلام آوردند و با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بیعت کردند و يثرب به نام مدينة النبي مشهور شد. به دنبال این مسئله و شکل گیری جامعه اسلامی در مدينه ، اختلافات دیرین میان اوس و خزرج نیز فروکش کرد. مسلمانان مدینه از همین ایام به دو گروه تقسیم و شناخته شدند. مهجران یا مسلمانانی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند و انصار یا مسلمانان مدینه که پذیرای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یارانش بودند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چندی بعد، میان مهاجران و انصار پیمان برادری بست و انصار متعهد شدند که میان خود و مهاجران بر اساس عدالت برادری و برابری رفتار کنند و در همه حال به یاری و کمک یک دیگر برخیزند.
4- سقیفه: واقعه سقیفه بنی ساعده، نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در سال 11 ق. بود که در آن ابو بکر بن ابی قحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، امام علی علیه السلام و برخی دیگر از اصحاب مشغول تدارک مراسم تدفین وی بودند، در همان زمان عده ای از نصار به رهبری سعد بن عباده، در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر خود پس از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم بگیرند. سقیفه مکانی به شکل سکویا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع می شدند. مکانی که پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفه ای بوده است متعلق به تیره بنی ساعده از قوم خزرج از طوایف صلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل می شد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر به شهر مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملاً کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم دوباره تجمعی در آن پدید آمد. به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم عده ای از انصار برای تصمیم گیری درباره وضعیت خود و هم چنین چاره جویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج به خاطر شدت بیماری به واسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود شنوندگان سخنان وی را تایید کرده و اعلام نمودند که سعد را به عنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تأکید کردند که برخلاف نظروی کاری انجام ندهند. اما برخی از حاضرین احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع را دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت. گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابو بکر و عمر می رسد و این دو به اتفاق ابو عیده جراح به سمت سقیفه حرکت می کنند. با ورود آنان به این جمع، ابو بکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت می کند. این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی علیه السلام و عدم بیعت با غیر از او اشاره می کنند؛ ولی در نهایت ابو بکر، عمر و ابو عبیده را به عنوان افراد شایسته برای این مقام معرفی می کند. این دو تن طی سخنانی با پیشنهاد ابو بکر مخالفت می کنند. به گزارش منابع تاریخی، عمر بن درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سر و صدا و هم همه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نا مفهوم از هر گوشه شنیده می شد تا آن جا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود. این بود که به ابو بکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آن که دست عمر در دست ابو بکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیش دستی کرده و دست به دست ابو بکر زد و با او بیعت کرد. پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابو بکر آغاز می شود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار زیر دست و پای آن ها لگد مال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد می شود که این برخورد ها یا دخالت ابو بکر به پایان می رسد. اهل سنت برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت و خلافت ابو بکر به اصل اجماع استناد کرده اند. این در حالی است که به نوشته تاریخ نگاران انتخاب ابو بکر مورد پذیرش عمومی نبود پس از این واقعه افرادی مانند حضرت على علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، فضل و عبد اللّه پسران عباس عموی پیامبر و نیز اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابو ذر غفاری، مقداد بن عمرو و زبیر بن عوام، به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف تصریحات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم مبنی بر جانشینی امام علی علیه السلام به ویژه در غدیر خم، می دانند.
5- خمار: خِمار به معنی روسری و مقنعه نوعی پوشش سر برای خانم ها می باشد. عنوان یاد شده به صورت جمع (خُمُر) در آیه 31 سوره نور ﴿ وَ لْيَضْرِينَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ ﴾ و به تبع در کلمات فقها در باب طهارت و صلات آمده است. طبق آن چه در تفاسیر آمده زنان مسلمان قبل از نزول آیه، قسمت اضافی روسری را به پشت سر می انداختند، در نتیجه گردن و قسمت بالای سینه آنان پیدا بود. با نزول آیه شریفه یاد شده موظف شدند این قسمت را نیز بپوشانند. فقها به این آیه بر وجوب حجاب برای زن استدلال کرده اند.

نخست روسری بلندی را پوشید. در واقع روی سر و بازویش را کامل پوشاند.بعد ﴿ وَ اشْتَمَلَتْ بِجلبابها ﴾ توصیه می کنم به این دو واژه دقت کنید، یکی «خمار» و دیگری «جلباب» که در خطبه آمده است.

در قرآن هم تعبیر ﴿ جَلَابِيبِهِنَّ ﴾ (1) آمده است. جلباب را به پیراهن های بسیار بلند و گشادی که تا روی پا را می گیرد معنا می کنند. تقریباً شبیه همین چادر های عربی است که سر تا سر بدن را می پوشاند. منتها شاید ترکیب و شکلش با چادر امروزی متفاوت بوده است. در تعبیر دارد که حتی تا نوک پا و تمام بدن را می پوشانیده است.

حضرت پیراهن بلند (جلباب) و روسری (خمار) را پوشید. حالا می خواهد از خانه تنها بیرون نیامد تعبیر سوم این است: ﴿ وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ ﴾، وسط یک گروهی که دور تا دور زهرا علیها السلام را گرفته بودند ﴿ مِنْ حَفَدَتِها وَ نِسَاءِ قَوْمِها ﴾ و همه محارم و آشنایان حضرت بودند. کسانی مثل اسماء، فضه (2) و ام ایمن (3) ، بنابر این با سه پوشش و مانع و حریم، به سمت مسجد آمد؛ ﴿ لَاثَت خِمَارُهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِها وَ أَقْبَلْتُ فِي لَمَّةُ مِنَ حقدتها وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا ﴾ (4)

اسلام با نقش اجتماعی زن مخالف نیست. نمونه اش این است که حضرت زهرا علیها السلام حاضر شد، خطبه خواند، صحبت کرد، دفاع کرد، اما نحوه حضورش در جامعه را ببینید. خانم می تواند دانشگاه برود، دبیرستان برود، تحصیل کند، پزشک، شاعر، سخنران شود؛ اما مسائل و ویژگی هایی را که لازم است یک زن مسلمان رعایت کند باید در نظر بگیرد.

بهترین الگوی ما که امام زمان علیه السلام است، می فرماید: الگوی من مادرم حضرت زهرا علیها السلام است . (5) شخصیتی که امیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام به وجودش افتخار می کنند.

ص: 87


1- ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَ كَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴾ ؛ احزاب ، 59
2- قضه: فضه نُوبیّه اصالتاً از اهالی نوبیه بود. نوبیه شهری در جنوب سودان یا جنوب مصر و شرق نیل است. برخی او را هندی و برخی دیگر دختر پادشاه هند معرفی اش کرده اند. پس از نزول آیه ﴿ فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیسُورا ﴾ ، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وی را به خانه حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و او را فضه نامید. او، کنیز حضرت زهرا علیها السلام بود و حضرت کار های خانه را بین خود و فضه تقسیم کرد؛ یک روز خود و یک روز فضه کار ها را انجام می داد. فضه در ماجرای بیماری حسنین علیهما السلام ، که علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام نذر کردند در صورت بهبودی آنان سه روز روزه بگیرند، با آنان همراه شد و چنین نذری کرد. آیات 7 و 8 سوره انسان درباره این ماجرا نازل شده است. نام او در روایات مرتبط با ولادت حسنین علیهما السلام ، ماجرای نزول آیه اطعام و شهادت حضرت زهرا علیها السلام آمده است.
3- امّ ایمن: بَرَكة دختر ثعلبة بن عمرو، مشهور به امّ ایمن، کنیزی حبشی و متعلق به عبد اللّه بن عبد المطلب پدر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده و سپس به ایشان ارث رسید و پیامبر پس از ازدواج با حضرت خدیجه ، او را آزاد کرد. امّ ایمن هم چنین پس از در گذشت آمنه، مادر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در ابواء، وظیفه مراقبت از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را تا ورود به مکه و پس از آن تا سنین بلوغ و رشد بر عهده داشت. امّ ایمن پیش از اسلام در مکه با عبید بن عمرو ازدواج کرد و از او فرزندی به نام ایمن به دنیا آورد که در غزوه حنین در سپاه اسلام بود و کشته شد. پس از در گذشت عبید بن عمرو، امّ ایمن با زید بن حارثه ازدواج کرد. اسامة بن زید، فرزند آن دو است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از ازدواج امّ ایمن با زید بن حارثه، خطاب به یارانش فرمود که هر کس می خواهد با زنی بهشتی ازدواج کند امّ ایمن را به عقد خود در آورد. امّ ایمن از نخستین کسانی بود که مسلمان شد و بعد ها به مدینه هجرت کرد. هم چنین برخی از مورخان او را از مهاجران به حبشه دانسته اند. نام ام ایمن در میان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ذکر شده است. وی در جنگ احد حضور داشت و به مجروحان آب می رساند و آن ها را مداوا می کرد. امّ ایمن در جنگ خیبر نیز به همراه امّ سلمه، یکی از بیست زنی بود که همراه با پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم از مدینه خارج شد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به امّ ایمن علاقه بسیاری داشته و گاه او را مادر خطاب می کرده است. بنا بر گزارش های تاریخی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با امّ ایمن در خانه اش دیدار می کرد. در برخی منابع حدیثی، فضایل امّ ایمن در بخشی مستقل ذکر شده است. امّ ایمن به همراه امام علی علیه اسلام پس از در گذشت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای باز پس گرفتن فدک از ابو بکر شهادت داد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه بخشیده است. از امّ ایمن چند حدیث به نقل از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در منابع حدیثی ذکر شده است. کسانی چون انس بن مالک و ابو یزید مدنی نیز از او روایت کرده اند. تاریخ در گذشت امّ ایمن، پنج یا شش ماه پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته شده است. با این حال، برخی از زنده بودن وی در دوران خلافت ابو بکر و عمر سخن گفته اند.
4- ﴿ لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ علیها للسلام إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَى مَنْعِهَا فَدَكَ ، لَاثَتْ خِمَارَهَا وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُيُولَهَا، مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَةَ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِي بَكْرٍ - وَ قَدْ حَشَدَ النَّاسَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ - فَضُرِبَتْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا رَيْطَةٌ بَيْضَاءُ، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: قِبْطِيَّةٌ ، وَ قَالُوا: قِبْطِيَّةٌ - بِالْكَسْرِ وَ الصَّمَ - . ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةَ أَجْهَشَ لَهَا الْقَوْمُ بِالْبُكَاءِ ، ثُمَّ أَمْهَلَتْ طَوِيلًا حَتَّى سَكَنُوا مِنْ فَوْرَتِهِمْ ، ثُمَّ قَالَتْ: أَبْتَدِيُّ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالْحَمْدِ وَ الطَّوْلِ وَ الْمَجْدِ الْحَمْدُ للّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ بِمَا أَلْهَمَ. وَ ذَكَرَ خُطْبَةً طَوِيلَةً جِدَاثُمَّ قَالَتْ فِي آخِرِهَا: فَاتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ أَطِيعُوهُ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ. إِلَى آخِرِ الْخُطْبَةِ ﴾ ؛ بحار الأنوار، ج 29 ، ص 216
5- بحار الانوار، ج 53، ص 178؛ الاحتجاج، ج 2، ص 466؛ غیبة الطوسي، ص 285 (قال الامام المهدى)

حال حضرت زهرا علیها السلام می خواهد بلند شود و مسجد بیاید، بحث فدک هم وجود دارد. می تواند بگوید حق من را بدهید؛ اما نه، فدک بهانه است. به همین جهت شروع کرد به خواندن خطبه مفصلی راجع به آثار اعمال . چقدر کار شناسانه است! توصیه می کنم عزیزان این بیست موردی که در خصوص آثار اعمال در این خطبه ذکر شده است را ببینید. به طور ریز و دقیق وارد شده است که ایمان چه اثری دارد، نماز چه اثری دارد ،جهاد چه اثری دارد و این ها را یکی یکی برشمرده است. طبق بررسی یکی از عزیزان آثاری را که حضرت زهرا علیها السلام برای اعمال دینی بر شمرده، بیست مورد از این نکات با آیات قرآن منطبق بوده و حضرت در واقع از قرآن برداشت کرده است.

ویژگی های قرآن

اشاره

عزیزان! به این مطلب خوب گوش کنید! حضرت فرمود: چرا قرآن را کنار گذاشته اید؟ ﴿ انّى تُؤْفَكُونَ ﴾ ؛ چرا از قرآن روی گردانیده اید؟»

﴿ كِتابُ اللّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ ﴾؛ قرآن را داور قرار بدهید و ببینید که چه می گوید. اگر قرآن را داور قرار دهیم آیا اجازه اذیت اهل بیت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را به خود می دهید؟ آیا اجازه غصب حق دیگران را به خود می دهید؟

چقدر زیبا حضرت زهرا علیها السلام قرآن را معرفی می کند؛ قرآن چند ویژگی دارد:

حضرت زهرا علیها السلام قرآن را این گونه معرفی نمود: ﴿ أُمُورِهِ ظَاهِرِهِ أَحكامُهُ زَاهِرَةٌ وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةُ وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ ﴾

1.آشکار بودن معارف

«أُمُورُه ظاهِرَةً» قرآن معارفش آشکار است. وقتی شخصی به اویس (1) گفت - در نقل دیگری داریم به بهلول (2) گفته شد - که من اهل بهشتم یا اهل جهنم ؟ وی گفت: قرآن را باز کن و ببین! می فرماید: ﴿ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴾ (3)

ابرار به بهشت و فجار به جهنم می روند. حالا ببین تو جزء ابراری یا جزء فجار؟

بنابر این قرآن خیلی آشکار است اگر می خواهید ببینید که اهل بهشت هستید یا نه سوره معارج را باز کنید، خواهید دید که هشت - نه صفت آن جا شمرده شده است؛ بعد می فرماید: کسانی که این ویژگی ها را داشته باشند ﴿ فی جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ ﴾ ؛ (4) با سلام و صلوات و باکرامت به بهشت می روند. یکی از مراجع می گفت: من گاهی قرآن را باز می کنم، سوره مؤمنون و معارج را می بینم و می سنجم که چند تا از این صفات و ویژگی ها در من وجود دارد. ﴿ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ

ص: 88


1- اویس قرنی: ابو عمرو اُوِيس بن عامر قَرَنی مرادی يمنی شهادت (37 ق.) از تیره قرن شاخه ای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است. او از تابعین و شهدای صفین است. اویس را بیشتر از هر چیز به زهد و پارسایی می شناسند و او را یکی از زاهدان هشت گانه در میان تابعین خوانده اند. او در زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. او از راه شتر بانی روزگار را با مادر پیر نابینا و ناتوان خود سپری می کرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آن جا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید، ایشان در خانه نبود به ناچار به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه می نگرم. گفتند شتر بانی که اویس نام داشت به این جا آمد و رود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت. حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من می رسد.» نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی علیه السلام مقامی ویژه دارد شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی علیه السلام بیعت کرد. در 21 رمضان سال 1234 ق. 6 مرداد 1392 ش. هم زمان با شب های قدر گروه های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوار های حرم بخش هایی از آن را منهدم کردند. در 6 فروردین 1393 ش. 22 جمادی الاول 1435 ق. گروه تروریستی تکفیری داعش با کار گذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در مرحله بعد در 25 اردیبهشت 1393 15 رجب 1435 ق. این زیارت گاه را به طور کامل تخریب کرد.
2- بهلول: ابو رُهَيب بُهلول بن عمر صیرفی یا صوفی (وفات 190 ق - 806 م.)، مشهور به دانا، عاقل یا مجنون، نام شخصیتی است که در ادبیات عامیانه ایران شهرت بسیار دارد. بهلول شیعه بود و برخی منابع از وی به عنوان شاگرد و مرید امام صادق علیه السلام یاد کرده اند. نخستین گزارش هایی که از بهلول به دست رسیده، متعلق به نیمه اول قرن سوم قمری است که وی را در زمان مهدی عباسی قرار می دهد. بیشتر پند های بهلول درباره آخرت است و برخی داستان ها، زیرکی و هوش مندی او را در مردنیا نشان می دهد. بهلول از دیرباز تا زمان حاضر در ادبیات فارسی، چون نمادِ «دیوانه عاقل» حضور داشته است، اما در دهه های اخیر برخی کوشیده اند، از مجموعه روایات او کتاب های سرگرم کننده عامه پسند تدارک ببینند. محمود متدین کتاب کوچک ماجرا های بهلول عاقل را در تهران منتشر کرد. در 1339 ش، آقا میرزا علی صدر جلد دوم بهلول عاقل را در تهران به چاپ رساند. این کتاب سر انجام به 5 جلد رسید و در 1343 ش. در تهران انتشار یافت. داستان ها در این آثار، همان روایت اما گاهی با روایات پراکنده دیگر و حتی اشعار فارسی در آمیخته است. قبری در قبرستان باب الصغير به وی منسوب است.
3- انفطار، 13 - 14
4- ﴿ أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ ﴾ ؛ معارج ، 35

فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴾ (1) مى بینم که در نماز خشوع دارم یا ندارم؟ به عهدم عمل می کنم یا نمی کنم؟

در بعضی از جلسات گفته ام که شما سوره مبارکه اسراء را باز کنید آیات 23 تا 39 را بخوانید. این 18 آیه منشور قرآن است اگر کسی بخواهد عصاره آیات قرآن را یک جا بیابد باید سراغ این هجده آیه برود. این آیات را یک بار مرور کنید، ببینید که چقدر زیبا 14 ویژگی را بیان کرده است بعد از این آیات هجده گانه قرآن می فرماید: مردم! اگر دنبال حکمت هستید و می خواهید مثل لقمان (2) و داوود (3) حكيم باشيد ؟ ﴿ ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ ﴾ (4) این 14 ویژگی را کسب کنید، اگر کسب کردید حکیم می شوید. در روایت آمده که حکیم به نبوت و عصمت نزدیک است.

آیت اللّه سبحانی (5) اسم تفسیرش را «منشور جاوید» (6) گذاشته است. ایشان در جلد اول این تفسیر چند مورد از این نمونه ها را آورده است مواردی که قرآن تابلو و الگو می دهد یک جا در سوره اسراء و همین 14 صفت است. جای دیگری که الگو دهی می کند آیات 151 و 152 سوره انعام است که 10 صفت را برای ما بر می شمارد. در سوره های معراج و مؤمنون معارج معیار های مهمی را برای رفتار و آزمون انسان ارائه داده است. درست است که گاهی اوقات، قرآن مطالب را به صورت جدا گانه بیان کرده، ولی برخی از اوقات در یک جا جمع نموده است یکی از آن جا ها سوره اسراء است. همین طور در سوره فرقان، مؤمنون و معارج نکاتی را جمع کرده است.

تدبر در قرآن

وجود مقدس امام رضا علیه السلام فرمودند: «من هر سه روز یک ختم قرآن می کنم.» کسی که مسلط باشد سی جزء را می تواند در 7 الی 8 ساعت ختم کند. حبیب بن مظاهر (7) در یک شب قرآن را ختم می کرد. کسی که تسلط داشته باشد یک جزء از قرآن را در 15 الی 20 دقیقه می خواند. گفت: آقا! چرا سه روز یک ختم قرآن می کنید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: برای این که در آیاتش تدبر و تأمل می کنم. ببینم چقدر با این آیات منطبق هستم. (8)

ص: 89


1- مؤمنون، 1 و 2
2- لقمان: لقمان حکیم به عنوان یکی از شخصیت های معروف اخلاقی و دانا مورد پذیرش مورخان قرار گرفته است؛ اگر چه به دلیل شباهت های داستانی با بعضی از شخصیت های تاریخی و انسانه ای از جمله لقمان بن عاد اساطیری ازوپ، بلعم باعورا، احقیار و لقمان معمر، یکی پنداشته شده است. درباره اصل و نژاد لقمان نیز اختلاف وجود دارد بعضی او را به قوم عاد را نسبت داده و برخی او را از قوم بنی اسرائیل می دانند. عده ای معتقدند او غلام حبشی یکی و در از ثروتمندان بنی اسرائیل در زمان داود نبی بود که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد گشت. لقمان حکیم قبل از اسلام نیز در بین اعراب روزی مشهور بود. آنان برخی از سخنان او را به صورت مکتوب در اختیار داشتند. گفته اند سُوَید ابن صَامِت در مقابل دعوت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم با برای استناد به سخنانی که از نقمان در دست داشت مدعی بود «آن چه نزد من است همانند آن چیزی است که نزد توست». شهرت لقمان حکیم در بین مسلمانان به دلیل وجود سوره ای در قرآن به نام او و حکمت های از ده گانه ای است که خداوند از زبان لقمان به فرزندش بیان کرده است. وصایای لقمان به فرزندش و شخصیت وی مضمون بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت است. در احادیث، تفکر عمیق، ایمان و یقین عالی، سکوت، امانت داری، راست گویی و حل اختلافات مردم از ویژگی های لقمان نام برده شده است و تصریح کرده اند که او به مقام نبوت ترسید ولی با داود نبی صلی اللّه علیه و آله و سلم در امر قضاوت همکاری داشت.
3- داوود: داوود بن ایشا از نسل یهودا فرزند یعقوب بود. حضرت داوود را فردی کوتاه قد، سبزه رو و کم مو دانسته اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان فرزند حضرت داوود بود و جانشین او نیز شد. داوود از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود که خداوند بر او کتاب زبور را نازل کرد. این کتاب مجموعه ای است از پند و حکمت و نیایش با به پروردگار نام زبور سه بار در قرآن و در سیره های نساء انبياء و اسراء ذکر شده است. بر اساس قرآن حضرت داوود زبان حیوانات را می فهمید و خداوند به او حکومت و حکمت عطا کرد و آن چه می خواست به او تعلیم داد. داوود را فردی دانسته اند که بسیار عبادت می کرد و در خوف خدا بسیار می گریست. روایات مختلفی پیرامون عبادت داوود نقل شده است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روزه و نماز داوود را ستوده است. حضرت داوود یک روز را روزه می گرفت، سپس را استراحت می کرد و فردایش را مجدد روزه گرفت. بر اساس قرآن کوه ها و پرندگان نیز به داوود تسبیح خداوند را می گفتند که البته تسبیح کوه ها و پرندگان معانی و توجیهاتی ذکر شده است. خداوند به حضرت داوود حکمت و فصل الخطاب بودن را عطا کرد و به او دستور داد در میان مردم قضاوت کند. در قرآن مواردی قضاوت حضرت داوود ذکر شده است. از امام صادق علیه السلام نقل شد که امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پس ظهور خود به مانند حضرت داوود در میان مردم قضاوت خواهد کرد. قرآن تصریح دارد که خداوند به داوود علیه السلام ساختن زره را یاد داد. در برخی منابع روایی آمده است که خداوند از داوود تعریف کرده و او را بنده ای خوب دانست؛ اما این که شغلی نداشته و تنها از بیت المال ارتزاق می کند را ناپسند دانست. داوود از این امر ناراحت شده و گریست. خداوند زره سازی را به او یاد داد. داوود نیز زره ساخته و می فروخت و از همین طریق زندگی کرده و از بیت المال بی نیاز شد. حضرت داوود را بسیار خوش صدا دانسته اند. به گونه ای که خداوند به هیچ فردی صدایی مانند او نداده و زمانی که داوود کتاب زبور را می خواند همه حیوانات به نزدیک او می آمدند و به صدای او گوش می دادند. پس از حضرت موسی و حضرت یوشع، مردانی رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران نامیده می شدند. آخرین داور، حضرت سموئیل بود که بنی اسرائیل از او خواستند برای شان پادشاهی تعیین کند. در نهایت طالوت (شاؤل) به پادشاهی رسید. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت - بزرگ ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد - نصف مالش را به او می دهد و دخترش را نیز به عقد او در می آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف مال طالوت را گرفت و داماد او شد. نبوت و پادشاهی، هر یک در میان نسل خاصی از فرزندان یعقوب باقی بود، با این حال خداوند این دو مقام را برای داوود قرار داد و پس از فوت طالوت، داوود پادشاه بنی اسرائیل نیز گشت. امام باقر علیه السلام حضرت داوود را از معدود انبیایی معرفی می کند که به حکومت نیز رسید. حضرت داوود با لقمان هم عصر بوده و زمانی که لقمان او را نصیحت می کرد داورد او را ستایش می کرد. اورشلیم در دوران حضرت داوود و توسط ایشان فتح شد. حضرت داوود در نزد بیهود دارای جایگاه والایی بوده و داستان های بسیاری از او در کتاب مقدس یهودیان نقل شده است. بسیاری از این داستان ها به منابع اسلامی نیز راه پیدا کرده و تحت عنوان اسرائیلیات قرار گرفته که برخی از آن ها با مبانی اسلامی سازگار نمی باشد. در کتاب مقدس یهودیان، داستانی تقریباً طولانی نقل شده که بر اساس آن داوود با زن شوهر دار زنا کرده است. بخشی از این داستان در کتاب های اسلامی بازتاب داشته است. با این حال این داستان با اعتقادات مسلمانان هم خوانی نداشته و هم چنین روایات شیعه با این تهمت به داوود مخالفت کرده اند. امام علی علیه السلام می فرماید: «هر کس را نزد من آورند که بگوید داوود با همسر «اوریا»، هم بستر شده دو حد بر او جاری می کنم حدی برای توهین به مقام نبوت و حدی برای تهمت ناروا به داوود». حضرت داوود در سن صد سالگی و پس از چهل سال حکومت در گذشت.
4- ﴿ ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لَا تَجْعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا ﴾ ؛ اسراء ، 39
5- آیت اللّه سبحانی: از مراجع تقلید و اساتید حوزه علمیه قم. وی در فقه، اصول، تفسیر و علم کلام تخصص دارد. ایشان از مدیران دار التبلیغ اسلامی و نویسندگان مجله مکتب اسلام در سال های پیش از انقلاب اسلامی ایران و نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. وی مؤسس مرکز تخصصی کلام اسلامی در حوزه علمیه قم است و آثار متعددی درباره علوم اسلامی نوشته است. کتاب های الموجز، فروغ ابدیت، منشور جاوید (تفسیر موضوعی قرآن) آیین وهابیت، منشور عقاید امامیه از جمله آن هاست. برخی از آثار و از کتاب های درسی حوزه های علمیه به شمار می رود.
6- کتاب «منشور جاوید»: مَنشور جاوید، نخستین تفسیر موضوعی قرآن کریم به زبان فارسی اثر جعفر سبحانی، از مراجع تقلید. در این کتاب حدود بیست موضوع از مباحث عقلی، اجتماعی و اخلاقی قرآن کریم بررسی شده است. هدف از به کار گیری روش تفسیر موضوعی دست یابی به نظر قرآن، درباره تمام موضوعات قرآنی و هم چنین دعوت مفسران اسلامی به خود داری از تفسیر سوره به سوره و آیه به آیه قرآن بیان شده است. مطالعه تطبیقی بین شیعه و اهل سنت و حرکت به سمت مستقل شدن تفسیر موضوعی از تفاسیه ترتیبی را نقاط قوت این مجموعه دانسته اند. تفسیر منشور جاوید شامل مباحث متعددی است که 24 اصل را مینای دسته بندی آیات قرار داده است؛ یکتا پرستی؛ نیکی به و والدين؛ فرزند کشی در جاهلیت و عصر فضا؛ مبارزه با فساد اخلاقی؛ احترام به انسان؛ حمایت از یتیم؛ ابعاد قسط و عدل؛ تکلیف در حدود قدرت؛ عدالت در گفتار؛ وفای به عهد: ابزار شناخت؛ امکان شناخت؛ اسراف و تبذیر؛ حجاب با تعصب؛ جایگاه زبان از دیدگاه قرآن؛ شکر و سپاس آزمایش های الهی؛ از خود بیگانگی؛ داستان های قرآن؛ قلب و فؤاد در قرآن؛ ضرورت تشکیل جامعه؛ بُعد جهانی جامعه؛ نظام مندی جامعه؛ سنن الهی در جامعه. منشور جاوید را نخستین بار انتشارات کتاب خانه امیر المؤمنین علیه السلام در سال 1360 ش. در دوازده مجلد چاپ کرد. هم چنین در سال 1383 ش. در چهارده مجلد در انتشارات امام صادق علیه السلام به چاپ رسید. بخش هایی از این کتاب هم به صورت جدا با نام مؤلف چاپ شده است؛ مانند کتاب اندیشه های جاوید که پاسخ به پرسش های عقیدتی و برگرفته از تفسیر منشور جاوید است. کتاب اندیشه های جاوید با نام الفکر الخالد فی بیان العقائد به عربی ترجمه شده است.
7- حَبیب بن مُظاهِر: حَبيب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت (61 ق.) از قبیله بنی اسد، هل کوفه و از اصحاب خاص حضرت علی علیه السلام و از یاران امام حسن علیه السلام و را امام حسین علیه السلام ، حبیب مردی عابد و با تقوا و حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت. زندگی پاک و ساده ای داشت آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را سر مشق زندگی خود قرار داده بود که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد. نپذیرفت و گفت: نما نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را مظلومانه به قتل برسانند». حبیب از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین علیه السلام برای آمدن به کوفه دعوت نامه نوشتند وی هنگامی که بیعت شکنی کوفیان را دید مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام رساند. در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی علیه السلام ، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین علیه السلام را گرد آوردند و همگی نزد امام علیه السلام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم حمایت خواهند کرد. صبح عاشورا، امام حسین علیه السلام حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیرو های خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابو الفضل علیه السلام را با پرچم در قلب لشکر قرار داد. حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد و 62 نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن مریم عققانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا این که حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بديل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام حسین علیه السلام با خود را به بالین او رساند و فرمود: ﴿ اَحتَسّبُ نَفسی وَ حُمَاةَ اَصحابی ﴾ پاداش خود و یاران حامی خود را از خدی تعالی انتظار می برم. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صريم را کشت.
8- المناقب، ج 4، ص 360

روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام است که می فرماید: اهتمام شما به اتمام قرآن و سوره های آن نباشد، این طور نباشد که حتماً قرآن را تا آخرش بخوانم. ﴿ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً ﴾ (1) قرآن را با ترتیل بخوانید. امام صادق علیه السلام و امیر المؤمنین علیه السلام روایت بسیار زیبایی دارند که می فرمایند: اگر قرآن قصه دارد عبرت بگیرید، اگر امر دارد اطاعت کنید اگر نهی دارد ترک کنید. اگر مثلی دارد از آن درس بگیرید، اگر احکامی دارد آن را پیاده و عمل کنید. امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: قرآن هفت بخش است؛ اوامر و نواهی، ناسخ و منسوخ (2) محکم و متشابه (3) ، وعده؛ اگر وعده به بهشت است و یا ترس از جهنم سفارش شده از آن تأثیر بگیرید.

سفارش مرحوم مجلسی به فرزندش

اشاره

بزرگان ما درباره اهمیت قرآن فراوان توصیه می کردند. مرحوم مجلسی اول (4) - ملا محمد تقی - وصیت نامه ای برای پسرش «ملا محمد باقر» نوشته است و در آن وصیت نامه آورده است:

پسرم! با توجه به تجربه ای که دارم به تو سفارش می کنم که به سه چیز توجه کن؛ 1. روزی یک جزء قرآن بخوان؛ 2. در آن تأمل کن؛ - نمی گوید هر روز یک بار ختم قرآن کن -3. هر روز نامه امیر المؤمنین علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام (5) را بخوان.

یکی از عزیزان، شرحی بر این نامه نوشته که اسم شرحش را «نخستین رساله اخلاقی» گذاشته است. مقصودش این است که اولین رساله اخلاقی که موجود و مکتوب در اسلام است همین نامه است. این نامه را بعد از جنگ صفین (6) امیر المؤمنین علیه السلام برای امام حسن علیه السلام نوشت. مجلسی می نویسد: پسرم! روزی یک جزء قرآن بخوان! حالا، زهرای مرضیه علیها السلام را ببینید که چقدر قشنگ قرآن را در مسجد معرفی کرد و گفت: ﴿ أمُورُهُ ظَاهِرَةٌ ﴾، قرآن آشکار و همه فهم است.

2.درخشندگی احکام

﴿ أحكامُهُ زاهِرَةُ ﴾ احكام قرآن شفاف و بدون ابهام است.

3.روشن و غالب بودن نشانه ها

﴿ أعلامُهُ باهِرَةٌ ﴾ قرآن کریم دارای اعلام و ستون های آشکار و نشانه های روشن و استوار است

ص: 90


1- مزمل 4
2- ناسخ و منسوخ: نسخ در لغت به معنای از بین بردن چیزی و جایگزین کردن آن با چیزی دیگر است. ناسخ و منسوخ، دو دسته از آیات قرآن آیه ای است که پس از نزول، جایگزین حکم آیه ای می شود که قبلاً نازل شده است. منسوخ، همان آیه ای است که با نزول آیه ناسخ، زمان عمل به آن پایان یافته است. علم اصول و علم تفسير هر یک با روش مربوط به خود، به پژوهش درباره نسخ پرداخته اند. از نظر قرآن پژوهان و علمای اسلام، نسخ هم در قرآن و هم در سنت رواست و نسخ قرآن به قرآن، قرآن به سنت، سنت جایز است و سابقه دارد. ایراد ناقدان به نسخ این است که می گویند خداوند که عالم مطلق و علام الغیوب است و همه کلیات و جزئیات گذشته و حال و آینده را می داند، چرا حکمی می فرستد که بعد آن را تغییر دهد؟ در پاسخ گفته اند خداوند عالماً و عامداً حکم اول را می فرسند و خود می داند که آن موقت و زمان دار است، اگر چه این زمان داری آن بر نندگان یا حتی پیامبر پوشیده باشد. سپس چون آن سر رسید، حکم دوم را که متضمن تبدیل (اعم از تشدید یا تضعیف) حکم اول است فرو و می فرستد. آیات نسخ عبارتند از آیه 106 سوره بقره ﴿ مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ ﴾ و آیه 101 سوره نحل ﴿ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُقْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴾ برخی از موارد نسخ در قرآن از این قرار است: مسأله تغییر قبله و پرداختن صدقه پیش از نجوا و با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم.
3- محکم و متشابه: مُحکَم و مُتَشابه از اصطلاحات علوم قرآنی این است. بر اساس آیه 7 سوره آل عمران، آیات قرآن به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می شوند. بیشتر دانشمندان علوم قرآن معتقدند «محکم» به آیاتی از قرآن گفته می شود که معنای آن ها به قدری روشن است که نمی توان معنای دیگری برای آن در نظر گرفت و «متشابه» آیه ای است که احتمالات مختلفی برای معنای ظاهری آن وجود دارد. این وضوح یا ابهام می تواند در یک کلمه یا جمله باشد گروهی از اهل سنت علم به متشابهات را مختص خداوند می دانند ولی يشتر شیعیان معتقدند آیات مَتشابه را می توان با ارجاع به آیات محکم فهمید. از آن جا که آیات متشابه می توانند دست آویزی برای فهم نادرست قرآن باشد این پرسش مطرح می شود که علت وجود آیات متشابه در قرآن چیست؟ در پاسخ به این پرسش نظریات متعددی مطرح شده است، از جمله: دسته ای از متکلمان بر این عقیده اند که وجود متشابهات، زمینه ساز معرفت عمیق تر و دقت بیشتر در قرآن می باشد، چه این که، زمانی ضرورت به کار گیری عقل و مراجعه به عالمان احساس می شود که تشابهی در مطلب وجود داشته باشد. برخی عارفان نیز معتقدند چون مراتب، درجات احوال سالكان الى اللّه متفاوت است، برخی از مقام طبع گذشته به مقام نفس رسیده اند و عده ای از مقام نفس به مرتبه عقل و امثال آن نایل آمده اند. آیات قرآن نیز متناسب با درجات معرفت و مراحل نفس بندگان نازل گردیده است. گروهی از فلاسفه گفته اند چون در بین مخاطبین قرآن مردمی هم هستند که از درک حقیقیت عوالم غیر مادی عاجزند در ابتدا آیاتی، اوصاف اعراض جسمانی را به خداوند نسبت می دهد و از الفاظی که متناسب با عالم وهم و خیال است. استفاده می کند، اما در کنار این آیات، آبانی نیز به عنوان محکمات واقعیت امر را بیان کند. در صورت عامه مردم به تدریج از موجودی با مختصات اولی به موجود مجرد نامی که مبرّا از صفت امکانی است منتقل می شوند. روش اهل بیت در تفسیر متشابهات در عیون اخبار الرضا از امام رضا علیه السلام روایت شده است که: ﴿ مَنْ رَدَّ مُتَشَابَةِ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴾ ، آن گاه فرمود: ﴿ فی أَخْبَارِنَا منشابة كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا ﴾ یکی از مباحثی که قرآن پژوهان در مسأله محکم و متشابه مطرح نموده اند آیه 7 سوره آل عمران است: ﴿ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلِّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ﴾ ؛ اگر در این آبِه ﴿ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ﴾ عطف به ﴿ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ ﴾ باشد، راسخان در علم از تأویل متشابهات قرآن آگاه هستند و اگر استیناف بوده وعطف به قبل از خود نشده باشد راسخان در علم تأويل متشابهات را ندانسته و صرفاً به آن ایمان می آورند و می گویند ﴿ آمَنَّا بِهِ گل مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ﴾ اکثر عالمان شیعه و برخی عالمان اهل سنت «الرَّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ» را عطف به اللّه دانسته و آن ها را عالم به تأویل متشابهات می دانند و استدلال کرده اند که اگر راسخان در علم مانند سایر مردم علم به تأویل نداشتند چرا قرآن آن ها را تمجید کرده است. شیعیان بر اساس برخی روایات منظور از راسخان در علم را اهل بیت علیهم السلام می دانند.
4- مجلسی اول: محمد تقی بن مقصود علی اصفهانی، (1003- 1070 ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضة المتقين و لوامع صاحب قرانی است. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه می کرد. مجلسی در 1070 ق. در اصفهان در گذشت و در مسجد جامع این شهر مدفون شد. مشهور ترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود.
5- نامه 31 نهج البلاغه
6- جنگ صِفِّین: جنگ صفین نبرد میان امام علی علیه السلام و معاویه که در صفر سال 37 هجری در منطقه ای به نام صِفِّین رخ داد. این منطقه در نزدیکی شهر رقه است. هنگامی که امام علی علیه السلام به خلافت رسید، معاویه حاکم شام بود. سال ها پیش از آن (در سال 18 ق) خلیفه دوم او را امیر دمشق کرده بود و در زمان خلیفه سوم، معاویه حاکم منطقه شام شده بود. امیر المؤمنین علیه السلام تصمیم گرفت عبد اللّه بن عباس را حاکم شام کند؛ پس نامه ای به معاویه نوشت و در آن نامه، از او خواست تا همراه اشراف شام به مدینه بیابد و با حضرت بیعت کند؛ اما معاویه نه تنها از بیعت سر باز زد، خون خواهی از عثمان را پیش کشید. پس از آن که امام علیه السلام مطمئن شد معاویه قصد بیعت و اطاعت ندارد و بزرگان کوفه مدافع حضرت در جنگ با شام اند، در خطبه ای عمومی مردم را به جهاد فرا خواند. سر انجام سپاه امام علیه السلام در مرز روم، در شمال عراق و سوریه امروزی با سپاه شام برخورد کرد. در میانه جنگ طولانی مدت صفین که سپاه معاویه در آستانه شکست بودند، به پیشنهاد عمرو عاص و دستور معاویه، شامیان قرآن ها را بر نیزه کردند و شعار دادند: «ای اهل عراق! حاكم بين ما کتاب خدا باشد.» و به همین دلیل برخی از سپاهیان امام علی علیه السلام از ادامه جنگ سر باز زدند. برخلاف نظر امام علی علیه السلام که ابن عباس و یا مالک اشتر را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد با خیانت اشعث و یارانش، ابو موسی اشعری از ناحیه سپاه امیر المؤمنين علیه السلام انتخاب شد. سر انجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت. عمار و خزیمه در این جنگ شهید شدند.

4.معلوم بودن نواهی

﴿ وَ زَواجِرُهُ لائحَةُ ﴾ نهی های قرآن معلوم است، بدین معنا که چه کار هایی را نباید کرد مثل غیبت، تهمت، دروغ کم فروشی، احتکار و ربا همه به صورت واضح بیان شده است.

5.واضح بودن اوامر

﴿ وَ أَوَامِرُهُ واضِحَةً ﴾ اوامر قرآن نظیر: نماز، روزه و تقوا بسیار واضح بیان شده است.

کنایه حضرت به اهالی سقیفه

بعد حضرت رو کرد به کسانی که در سقیفه بودند و فرمود: ﴿ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ ﴾ ؛ (1) مردم! شما قرآن را پشت سر قرار داده اید، اگر به قرآن عمل می کردید حق امیر المؤمنین علیه السلام غصب نمی شد، اگر به قرآن عمل می کردید به خانه زهرا علیها السلام هجوم نمی آوردید، اگر به قرآن عمل می کردید حقی را که پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به من به داده بود (مزرعه فدک) غصب نمی کردید.

بیان آثار اعمال

حضرت زهرا علیها السلام پس از توصیف قرآن شروع به شمردن آثار اعمال نمود که من به برخی از آن ها اشاره می کنم. کاش این 20 مورد را می شد تابلو کرد! چه خوب است در ایام فاطمیه (2) و عاشورا بعضی از تابلو ها، پلاکارد ها و پرچم ها مشتمل بر سخنان این شخصیت ها باشد و در میان تکایا، خیابان ها و هیئت ها نصب گردد تا هر کس نگاه می کند این سخنان در ذهنش نقش ببندد. در این ایام فاطمیه نیز می توان تابلوی زیبایی از این کلمات حضرت زهرا علیها السلام را نوشت به این مضمون که، زنان و مردان! حضرت زهرا علیها السلام راجع به نماز، زکات، جهاد، قرآن و ایمان چنین فرموده است.

ما نباید فقط در نمایش دادن مصیبت اهل بیت علیهم السلام توقف کنیم، مصیبت فقط باید نمک آش مجالس باشد. جای نمک و آش هم نباید عوض گردد. به میزانی که جلسه متأثر باشد و مردم یاد رنج های اهل حقیقت بیفتند؛ اما باید دستورات و راه های زندگی آن بزرگواران را در میان بگذاریم و به مردم معرفی کنیم.

ص: 91


1- بحار الانوار، ج 29، ص 223؛ احتجاج ، ج 1، ص 100
2- ایام فاطمیه: ایام فاطمیه روز هایی است که شیعیان به مناسبت شهادت حضرت فاطمه علیها السلام عزاداری می کنند. درباره روز شهادت حضرت زهرا علیها السلام روایات و نقل های تاریخی مختلفی وجود دارد. برخی آن را چهل روز بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم ، برخی 72 روز، گروهی 75 روز، عده ای 95 روز، گروهی سه ماه و پاره ای دیگر شش ماه بعد از رحلت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند. در زمان حیات ائمه اطهار علیهم السلام، غالباً شیعیان اجازه عزاداری نداشتند ولی نقل هایی از عزاداری اهل بیت علیهم السلام برای حضرت زهرا علیها السلام رسیده است. حضرت علی علیه السلام در زمان دفن حضرت فاطمه علیها السلام به عزاداری پرداخت و خطاب به رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم از مظلومیت حضرت فاطمه علیها السلام سخن گفت. هم چنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که برای حضرت زهرا علیها اسلام عزاداری می کردند و در روضه خود از ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام و کتک خوردن حضرت زهرا علیها السلام یاد کرده اند. بر اساس حدیثی از سام صادق علیه السلام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام بعد از گذشت 75 روز از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم یعنی 13 جمادی الاول واقع شده است. شیعیان به این روز و چند روز قبل و بعد از آن، فاطمیه اول می گویند. در برخی مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری حضرت فاطمه علیها السلام از فاطمیه اول شروع شده و تا فاطمیه دوم ادامه می یابد.در بین شیعیان مرسوم است که در این روز و برخی روز های قبل و بعد از آن مراسم روضه خوانی و ذکر مصیبت در مساجد حسینیه ها، تکایا و نیز در خانه ها برگزار می کنند. بر اساس حدیثی دیگر که ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در روز سه شنبه 3 جمادی الثانی بوده است. عزاداری ایام فاطمیه معمولاً در فاطمیه دوم شور بیشتری پیدا می کند. در قم بعد از تأسیس حوزه علمیه قم و زعامت شیخ عبد الکریم حائری، عزاداری در این روز ها احیاء شد. از سال 1379 ش. بر اساس تصویب دولت جمهوری اسلامی ایران روز 3 جمادی الثانی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به تعطیل رسمی اعلام شد. این تعطیلی به پیشنهاد آیت اللّه العظمی حسین وحید خراسانی، از مراجع تقلید شیعه، به رئیس جمهور وقت به تصویب دولت رسید. بعد از اعلام این تعطیلی، مراسم عزاداری فاطمیه در ایران گسترش بیشتری یافت. بعضی از مراجع تقلید شیعه در این روز به همراه شیعیان و دسته های عزاداری پیاده روی می کنند. مسیر این پیاده روی در مشهد به سمت حرم امام رضا علیه السلام و در قم به سمت حرم حضرت معصومه علیه السلام است. در سنت شیعیان مدت خاصی برای عزاداری وجود ندارد و معروف شدن دهه اول یا دوم در سال های اخیر با تأسی به دهه اول محرم صورت گرفته و روایت یا سنتی که چنین توصیه ای داشته باشد در دست نیست. شیعیان با توجه به اعتقادی که به جایگاه دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دارند و شهادت ایشان را در راه دفاع از حقانیت امیر المؤمنین علی علیه السلام می دانند این ایام را بزرگ می دارند. زمان این دو دهه نیز در شهر های مختلف، متفاوت است، ولی معمولاً بنابر قول 75 روزه به دهه دوم جمادی الاول، از دهم تا بیستم آن دهه فاطمیه اول و طبق قول 95 روز به دهه اول جمادی الثانی از اول تا دهم آن دهه فاطمیه دوم گفته می شود. برخی از مراجع تقلید شیعه توصیه کرده اند در هر فاطمیه سه روز به مراسم عزا اختصاص داده شود. به این صورت که روز های 13، 14 و 15 جمادی الاول در فاطمیه نخست و روز های 1، 2 و 3 جمادی الثانی به عنوان فاطمیه دوم عزاداری شود. به عقیده آیت اللّه صافی گلپایگانی، آیت اللّه وحید خراسانی و آیت اللّه مکارم شیرازی محدوده عزاداری ایام فاطمیه از 13 جمادی الاول تا 3 جمادی الثانی به مدت 20 روز است. در کشور هایی همچون عراق، پاکستان، آذربایجان، تاجیکستان و استرالیا نیز در ایام فاطمیه مراسم سوگواری برگزار می شود. شیعیان عراق و به ویژه نجف سه روز 80 ربیع الثانی، به. علاوه دو زمان پیش گفته را برای شهادت حضرت زهرا علیها السلام عزاداری می کنند. مراسم فاطمیه در اروپا نیز در مراکزی همچون مرکز اسلامی هامبورگ و مرکز اسلامی امام علی علیه السلام استکهلم از سه تا پنج شب ادامه دارد.

فلسفه ایمان؛ دوری از شرک

حضرت فرمود: ﴿ فَجَعَلَ اللّهُ الإيمانَ تَطْهِيراً لَكُم مِنَ الشِّرْكِ ﴾ (1) هر چیزی اثری ، هر کنشی واکنشی و هر عملی عکس العملی دارد. تأثیر و تأثر، خاصیت اشیاء جهان است؛ اما اثر ایمان چیست؟ اثر ایمان تطهیر است. بدین معنی که کافر نجس است؛ اما وقتی به خدا ایمان آورد پاک می شود، قلبش از معصیت و وجودش از آلودگی پاک می گردد.

﴿ فَجَعَلَ اللّهُ الإيمانَ تَطْهِيراً لَكُم مِنَ الشِّرْكِ ﴾ خداوند تبارک و تعالی ایمان را عامل پاکیزگی از شرک قرار داد. برادران عزیز! خواهران گرامی! اگر کسی ذائقه اش سالم باشد ایمان در نزدش محبوب است، اگر ذائقه اش سالم باشد گناه پیشش مذموم و ناپسند است. سوره حجرات را ببینید که می فرماید: ﴿ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّة إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ ﴾ (2)

تنها آدم سالم می تواند بفهمد که شکر شیرین، سرکه ترش و زهر تلخ است. گاهی دیده شده است که به کسی شیرینی می دهید اما او می گوید شیرین نیست.

غذای خوش بو می دهید می گوید: بوی خوش ندارد چرا این طوری است؟ چون مریض است. اگر کسی گناه را دوست داشت و لذت برد و جرأت بر ارتکاب گناه پیدا کرد و گفت: از معصیت خوشم می آید، از عبادت بدم می آید، معلوم می شود او مریض شده است.

داستان

جوانی نزد پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آمد، از آن جا که جوان است و غریزه و شهوت دارد و شهوتش طغیان کرده است، گفت: یا رسول اللّه! ﴿ اتأذَنُ لي في الزِّنا؟ ﴾، (3) من زنا و فحشا را دوست دارم. ببینید! حالا این دیگر ذائقه اش مریض شده است نمی گوید آمده ام ازدواج کنم.

درست است که انسان غریزه دارد؛ اما باید به شکل صحیح رفع گردد. چرا این قدر اسلام بر سنت ازدواج تأکید دارد؟ آماری که در تهران دیدم در یک سال از هجده هزار ازدواج ده هزار آن ها به دادگاه مراجعه داشته اند. کارشناسی می گفت: خیلی از این موارد نتیجه دوستی های ناپسند قبل از ازدواج بوده است. رابطه ها و

ص: 92


1- بحار الانوار، ج 29 ، ص 223؛ احتجاج ، ج 1، ص 100
2- ﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثيرِ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّة إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴾ ؛ حجرات، 7
3- المنار؛ ج 4، ص 33 - 34

رفت و آمد های نا مشروع باعث این آشنایی ها شده است.

دختری که دوست پسر دارد و پسری که دوست دختر دارد و هفته ای پنج تا ده ساعت در خوشی به سر می برند، وقتی ازدواج کرد و خواست همه هفته را زیر یک سقف باشد با وجود بیماری ها، ناملایمات، سختی ها و تندی ها، طبیعی است که مزه ها و شیرینی هایی که قبل از ازدواج چشیده در ذهنش تداعی می شود و همسرش دل زده همسرش پیش او بد جلوه می کند، دائم آن دختر را به رخ همسرش می کشد، دائم به یاد گذشته می افتد، لذا فردی که روابط نادرست پیش از ازدواج دارد، وقتی وارد زندگی زناشویی می شود، ذهنیت پیشین برای شان تداعی می گردد؛ لذا از این خانم یا از این آقا دل زده می شود، چرا اسلام این قدر مخصوصاً روی دختر ها تأکید دارد؟! بگذارید دختر در خانه شوهر با الفبای مسائل مردانه و زندگی زناشویی آشنا شود این ها نکات مهمی است.

جوان آمده می گوید: یا رسول اللّه ! من از زنا خوشم می آید، دنبال خاموش کردن اطفای غریزه اش از راه ازدواج نیست.

افرادی هم می آمدند خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که ما زن می خواهیم، حتی برخی از خانم ها و دختران می آمدند که ما شوهر می خواهیم و صریحاً می گفتند. اما این جوان آمده دنبال فحشا! حضرت دست مبارکش را به طرف سینه او آورد و جمله ای فرمود که خیلی زیباست، دعا کردند: ﴿ اللَّهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ طَهِّرْ قَلْبَهُ و حَصِّنْ فَرْجَهُ ﴾. (1) سه چیز برایش از خدا خواست؛ 1- خدایا! گناهش را ببخش، از این که می گوید من زنا را دوست دارم. 2 - خدایا! قلب این جوان را پاکیزه کن؛ یعنی قلب او مریض و آلوده شده است. 3- خدایا! توفیق بده که این جوان قوای جنسی خودش را کنترل کند. پس از دعای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴿ فَلَمْ يَكُنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الزِّنَا ﴾ (2)

هیچ چیزی نزد آن جوان مبغوض تر از زنا نبود. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پزشک است ﴿ طَبیبٌ دَوّار بِطِبّهِ ﴾ (3) با یک دعای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم طرف سالم شد.

ص: 93


1- ﴿ جَاءَ فِي تَفْسِيرِ « الْمَنَارَ » فِي مَعْرِضِ الْحَديثِ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: أَنَّ غُلَاَمًا شَابًّا أَتَى النَّبِيُّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمٌ فَقَالٌ: أَتَأْذَنُ لِي فِي اُلْزُنَا ؟ فَصَاحَ النَّاسُ بِهِ فَقَالَ النبى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمُ: قَرِبُوهُ اُدْنُ، فَدَنًّا حَتَّى جَلَسَ بَيْنَ يَدِيِّهِ فَقَالِ النبى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمُ أَتُحِبُّهُ لِأُمِّكَ ؟ جَاءَ فِي تَفْسِيرِ « الْمَنَارَ » فِي مَعْرِضِ الْحَديثِ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: أَنَّ غُلَاَمًا شَابًّا أَتَى النَّبِيُّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمٌ فَقَالٌ: أَتَأْذَنُ لِي فِي اُلْزُنَا ؟ فَصَاحَ النَّاسُ بِهِ فَقَالَ النبى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمُ قَرِبُوهُ اُدْنُ، فَدَنًّا حَتَّى جَلَسَ بَيْنَ يَدِيِّهِ فَقَالِ النبى صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمُ أَتُحِبُّهُ لِأُمِّكَ ؟ قَالَ: لَا، جَعَلَنِي اللّهُ فَدَاءَكَ.قَالَ: كَذَلِكَ النَّاسِ لَا يُحِبُّونَهُ لِأُمَّهَاتِهِمْ، أَتُحِبُّهُ لِاِبْنَتِكَ ؟ قَالَ: لَا، جَعَلَنِي اللّهُ فَدَاءَكَ. فَوَضَعَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سُلَّمُ يَدِهِ- عَلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ:﴿ اللَّهُمُّ طُهْرِ قَلْبِهِ، وَ اِغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ حِصْنُ فَرَجِهِ ﴾. فَلَمْ يَكْنِ شَيْءٌ أَبِغَضٍّ إِلَيْهِ مَنِ اُلْزُنَا ﴾؛ المنار، ج 4، ص 33 - 34
2- همان
3- بحار الانوار، ج 34، ص 239؛ نهج البلاغه، خطبه 108؛ شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 183

﴿ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ ﴾ (1) حالا حضرت زهرا علیها السلام در این خطبه می فرماید: ایمان تطهیر می کند چطور آب، نجاست را پاک می کند، چطور وضو انسان را از حَدَث پاک می کند، چطور زکات، مال را پاک می کند، همان گونه ایمان هم باعث می شود تا شرک از زندگی انسان رخت بر بندد. این بیان زهرای مرضیه علیها السلام برگرفته از مبانی قرآن است: ﴿ يا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم ﴾ (2)

جوان های عزیز! برادران و خواهران محترم کاری کنید که ذائقه های تان سالم گردد.

فلسفه نماز؛ دوری از کبر

حضرت زهرا علیها السلام درباره فلسفه خداوند نماز فرمودند: ﴿ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ الْكِبْرِ ﴾

خداوند نماز را برای شکستن کبر و غرور قرار داده است؛﴿ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ الْكِبْرِ ﴾ (3) همین جمله را اگر انسان خوب توجه کند، برای زندگی اش کافی است.

نماز غرور و کبر آدم را می کشد، وقتی انسان خم می شود و بالا ترین عضو بدن را که پیشانی است به پست ترین چیز یعنی خاک می گذارد و در حال سجده می گوید: ﴿ سُبْحانَ رَبِّيَ الأعْلَى و بِحَمدِهِ ﴾ با این حالت، کبر را می شکند؛ لذا گاهی دیده می شود که کبر و غرور در آدم های بی نماز بیشتر است، نخوت در آن ها بیشتر است.

بنابر این نماز باعث می شود کبر در انسان از بین برود.

از معصوم علیه السلام نقل شده این که خداوند می فرماید: ﴿ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ﴾ (4) وای بر نماز گزاران و نمی گوید وای بر بی نماز ها. وای بر کدام نماز گزار؟ امام می فرمایند:

وای بر نماز گزاری که نمازش را از اول وقت به تأخیر اندازد. مرحوم طباطبایی رحمه اللّه علیه (5) از استادش «سید علی آقا قاضی رحمه اللّه علیه (6) » (7) نقل می کند که فرمودند: اگر کسی مرتب نماز اول وقت را خواند و به مقامات عالی نرسید، مرا لعن کند! راه این است ﴿ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْر ﴾

چکیده سخن

خلاصه این شد که خطبه حضرت زهرا علیها السلام به نام خطبه فدکیه در منابع معتبر ذکر شده است. این خطبه عده زیادی را مثل عبد المنعم حسن را شیعه و تحت

ص: 94


1- حجرات ، 7
2- ﴿ وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ﴾ ؛ لقمان ، 13
3- بحار الانوار، ج 29 ، ص 223 ، احتجاج ، ج 1، ص 100
4- همان
5- علامه طباطبایی: سید محمد حسین طباطبایی (1281 - 1360 ش) مشهور به علامه طباطبایی، مفر، فیلسوف اصولی، فقیه، عارف و اسلام شناس قرن 14 ق. وی از عالمان تأثیر گذار شیعه در فضای فکری و مذهبی ایران در قرن 14 ش بود. وی نویسنده تفسیر المیزان و کتاب های فلسفى بداية الحكمة و نهاية الحكمة و اصول فلسفه و روش رئالیسم است. علامه، در حوزه علمیه قم به جای اشتغال به فقه و اصول، درس تفسیر قرآن و فلسفه برقرار کرد. این کار او موجب رونق دانش تفسیر در حوزه قم شد. روش تفسیری او تفسیر قرآن به قرآن بود در فلسفه با برقراری جلسات هفتگی با شاگردان خاص خود تدریس مبانی فلسفی ملا صدرا و حکمت متعالیه را ادامه داد. بسیاری از مدرسان بعدی فلسفه در حوزه علمیه قم شاگردان او بودند. شاگردان او بودند. همچون آیات و عظام مطهری، جوادی آملی، مصباح یزدی و بهشتی را می توان جزء مؤثر ترین و معروف ترین روحانیان شیعه در ایران در چهار دهه پایانی قرن 12 ش. دانست. نشست های علمی او با هانری کربن فیلسوف و شیعه شناس فرانسوی زمینه ساز معرفی تشیع به اروپاییان شد. درباره شخصیت او کتاب های متعددی منتشر ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند شده و چندین همایش برای معرفی اندیشه های او تا رفته رفته معرفت برگزار شده است. یک مجموعه مستند تلویزیونی با نام حدیث سروه نیز با هدف شناسایی شخصیت او ساخته شده است در تهران یک دانشگاه به نام او نام گذاری شده است. شهید على قدوسی داماد اوست. وی در روز یکشنبه 22 آبان 1360 ش. (18 محرم 1402 ق.) از دنیا رفت. جنازه اش، فردای آن روز از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم حضرت معصومه علیها السلام تشییع شد. آیت اللّه سید محمد رضا گلپایگانی بر پیکرش نماز خواند و در حرم سلوکی قاضی التزام به نماز اول وقت نماز حضرت معصومه به خاک سپرده شد.
6- سید علی آقا قاضی: سید علی قاضی طباطبایی (1282-1366 ق) عارف و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علماء فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشته اند. از شاگردان وی می توان به طباطبائی، سید هاشم موسوی حداد و محمدتقی بهجت اشاره کرد. سید علی قاضی طباطبایی، در 13 ذی الحجه 1282 ق. (9 اردیبهشت 1245 ش) و به نقل از برخی از تذکره نویسان در 1285 ق. ( 7 فروردین 1248 ش) در تبریز به دنیا آمد. خاندان وی از سادات طباطبایی، مشهور به قض و تقوا و اغلب در کسوت روحانیت بودند و نسب شان به ابراهیم طبا طبا، نوادۀ امام حسن مجتبی علیه السلام،می رسد. پدرش سید حسین قاضی، از شاگردان میرزای شیرازی در سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت به تهذیب نفس پرداخت. قضی در طول حیاتش 4 زن اختیار کرد و خانواده پر جمعیتی شامل 11 پرو 15 دختر داشت. برخی از فرزندان او به علم و فضل شناخته می شوند. قاضی طباطبایی در عرفان از طریقه ملا حسین قلی همدانی پیروی می کرد. در این روش، سالک باید برای دفع خواطر در شبانه روز دست کم نیم ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند تا رفته رفته معرفت نفس برای او حاصل شود. به علاوه، باید برای رفع حجاب ها و موانع، به امام حسین علیه السلام متوسل شود. وی رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام امکان پذیر نمی دانست و می گفت: من اگر به جایی رسیده باشم از دو چیز است؛ قرآن کریم و زیارت امام حسین علیه السلام. در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور توسل به امام حسین علیه السلام و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. از دیگر شیوه های سلوکی قاضی، التزام به نماز اول وقت نماز شب، تهجد و نیز اذکار متعددی بود که هم خود بر آن ها مداومت داشت وهم شاگردانش و حتی عامه مردم را به آن ها سفارش می کرد، مانند چهار صد بار یا بیشتر گفتن ذکر یونسیه همراه با خواندن قرآن در سجده، صد مرتبه خواندن سوره قدر در شب های جمعه، مداومت برخواندن فراوان سوره توحید، دعای کمیل و زیارت جامعه. رساله سیر و سلوک بحر العلوم را بهترین کتاب عرفانی می دانست و روش احراق را توصیه می کرد. در این طریقه، سالک باید بداند که همه چیز ملک مطلق خداست و او فقر ذانی دارد و این تفکر سبب سوختن تمام نیات وصفات او می شود، لذا به آن احراق می گویند. از وی کراماتی مانند طی الارض،میراندن مار با استفاده از نام اَلمُمیت خداوند، زنده شدن مرده به دعای وی، خبردادن از احوال و افکار و حالات و افعال اشخاص، خبر دادن ازآینده از جمله خبر دادن از مرجعیت سید ابو الحسن اصفهانی و پیش گویی زمان مرگ خود و ساطع شدن نور از وی درحال نماز نقل شده است. آقا بزرگ که سال ها با قاضی دوستی و مراوده داشته، وی را با صفاتی چون استفامت، کرامت و شرافت ستوده است. قاضی استقامت در طلب خداوند را عامل درک اسم اعظم و لایق اسرار ربوبی شدن می دانست. وی، در عین فقر و ساده زیستی، با ریاضت های سخت و غیر شرعی مخالف بود و عتفاد داشت که سالک باید به جسم هم رسیدگی کند، زیرا جسم مرکب روح است، از این روبه وضع ظاهری خود اهمیت می داد و معمولا عطر می زد و لباس سفید و تمیز می پوشید و به خسن خلق و نیکو کاری سفارش می کرد. مخالفت برخی علم باوی سبب بی حرمتی برخی از مردم به وی شده بود، چنان که سجاده از زیر پایش کشیدند و هم چنین او را تهدید به قتل کردند. ظاهراً علافه وی به ابن عربی و مولوی و دل بستگی و مراوده یکی از صوفیان نجف بهار علی شاه با قاضی، موحب بروز این مخالفت ها و وارد کردن اتهام تصوف به قاضی شده بود. شهرت قاضی طباطبایی بیشتر به دلیل بُعد عرفتی شخصیت اوست؛ اما او در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحب نظر بود. قاضی در سال های آخر عمر به بیماری استسقا مبتلا شد و در ربیع الاول 1365 ق. برابر بهمن 1324 ش. در گذشت. سید جمال الدین گلپایگانی بر او نماز خواند و در وادی السلام، نزدیک مقام امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف، در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
7- مرحوم آقای قاضی از بزرگ عارفانی است که بیشترین تأثیر معنوی را با تربیت شاگردان مبرز خود در این عصر داشته است

تأثیر قرار داده است. این خطبه مبین حجاب، حیا، عفاف و بسیاری دیگر از آموزه های دینی است. زهرای مرضیه علیها السلام هنگام رفتن به مسجد برای ایراد خطبه، روسری بلند و لباس بلند یعنی جلباب بر تن کرد و در میان زن های مهاجر، انصار و اقوام در مسجد حضور یافت. خطبه ای ایراد کرد که فرا تر از موضوع دفاع از فدک است. در آن آثار ایمان، نماز جایگاه قرآن و... را بیان فرموده است.

ان شاء اللّه بحث قرآنی را بنا دارم روز های بعد ارائه کنم. سعی دارم هر روز یکی دو آیه از استشهادات حضرت را برای شما بخوانم و بگویم که چرا حضرت به آن استناد کرده و به چه دلیل این آیه را در این قسمت از خطبه آورده است.

ص: 95

ص: 96

فیش روضه برگ 7

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيّ اللّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللّهِ ﴾

﴿ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ ﴾

آتش زدن به خانه مولا بهانه بود *** مقصود خصم کشتن بانوی خانه بود

از آن به باب وحی لگد زد عدو که دید *** جان علی علیه السلام به پشت در آستانه بود

با آن همه سفارش پیغمبر خدا *** پاداش دوستی علی علیه السلام تازیانه بود؟

آن کس که داد نسبت هذیان به مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم *** از کینه اش به صورت زهرا علیها السلام نشانه بود

در حیرتم چگونه به زهرا علیها السلام مغیره زد *** کز جای تازیانه او خون روانه بود

ضرب غلاف و تیغ به دستش مدال بست *** آن بانویی که عصمت حی یگانه بود

مقام عفت حضرت زهرا علیها السلام آن حد بود که در کتاب ذخائر العقبی از اسماء بنت عمیس داستان عجیبی به این شرح نقل شده است؛ روزی فاطمه علیها السلام به من فرمود: من از کار مردم مدینه که زنان خود را بعد از وفات به صورت ناخوشایندی برای دفن می برند و تنها پارچه ای بر او می افکنند که حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم.

جایی برای کوثر و زمزم درست کن *** اسماء! برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون آن *** با چند تخته چوب، برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود *** تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی مرتضی و من *** بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در خانه سوخت، نه *** از چند چوب و تخته مَحرم درست کن

طوری که هیچ خون نچکد از کناره اش *** مثل هلال لاله کمی خم درست کن

اسماء گفت: من در سرزمین حبشه چیزی دیده ام که با آن جنازه مردگان را حمل می کردند، سپس شاخه هایی از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصی در آورد که پارچه ای را روی چوب های آن می افکندند و بدن را درون آن می گذاردند، به گونه ای که بدن پیدا نبود.

هنگامی که فاطمه بانوی بزرگ اسلام علیها السلام آن را مشاهده کرد فرمود بسیار خوب و عالی است و هنگامی که من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید...

چند ماهه، چه آب رفتی بانو *** بر شانه بو تراب رفتی بانو

در خلوت آن شب پر از تنهایی *** با دغدغه حجاب رفتی بانو

و در ذیل همین حدیث آمده است: هنگامی که فاطمه علیها السلام چشمش به آن تابوت افتاد تبسم فرمود و این تنها تبسم او بعد از وفات پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود؟!

روی دوش مرتضی تابوت کوثر می رود *** نه !! نپندارید زهرا ست، بلکه حیدر می رود

تابوت را ساختند، امیر مؤمنان علیه السلام همسرش را کفن کرد، داخل تابوت گذاشت، تشییع کرد، به خاک سپرد و کنار قبر قرآن خواند؛ اما یا فاطمه زهرا! کجا بودید ببینید که پسرت حسین علیه السلام بدون تابوت حتی کهنه پیراهنی هم که برای کفن داده بودی، از او به غارت بردند، نا مردمان بدن قطعه قطعه حسین علیه السلام را سه شب روی خاک گرم کربلا ...

دید بالای بلندی ازدحام *** صد حرامی دور یک بیت الحرام

آیه های عاشقی تفسیر شد *** خنجری با حنجری درگیر شد

این گلو را مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم بوسیده است *** صد گل از یک غنچه او چیده است

بشکند پایت شکست آیینه اش *** پیش من ننشین به روی سینه اش

با نگاهش حرف ها می زد حسین علیه السلام *** پیش زینب دست و پا می زد حسین علیه السلام

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 97

چکیده مطالب برگ 7

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت دوم)

اهمیت خطبه فدکیه

این خطبه حاوی یک دوره معارف اسلامی است و به بیش از بیست آیه در آن استشهاد شده است.

حضرت زهرا علیها السلام روش تفسیر قرآن را در این خطبه به ما یاد می دهد. این که چگونه باید از آیات برداشت کنیم و نیز بیانات ارزشمندی در رابطه با نقش قرآن در جامعه دارد.

دکتر عبد المنعم حسن، علت شیعه شدنش را به آموزه های خطبه فدکیه حضرت زهرا علیها السلام نسبت داده است و در مقدمه كتاب بِنُورِ فَاطِمَةَ اهْتَدَيْتُ راجع به خطبه فدکیه دارد؛ نظیر ﴿ کَالسَّهم فِي أَعماقی ﴾ وَ ﴿ لَا تَخْرُجُ مِنْ شَخْصُ عَادَى وَ إِنْ کان عَالِماً ﴾

حضور فاطمه علیها السلام برای ایراد خطبه

حضرت زهرا علیها السلام با سه پوشش و مانع و حریم برای ایراد خطبه در مسجد حاضر شدند: ﴿ لَاثَت خِمَارُهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِها وَ أَقْبَلْتُ فِي لَمَّةُ مِنَ حقدتها وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا ﴾

خمار به نوعی از روسری می گویند که علاوه بر سر و گردن، بازوان را تا روی دست می پوشاند.

جلباب را به پیراهن های بسیار بلند و گشادی که تا روی پا را می گیرد معنا می کنند.

حضرت از خانه تنها بیرون نیامد. بلکه گروهی از بانوان و زنان قومش دور تا دور ایشان را گرفته بودند.

اسلام با نقش اجتماعی زن مخالف نیست؛ اما مسائل و ویژگی هایی را که یک زن مسلمان لازم است رعایت کند باید در نظر بگیرد.

بیست مورد از آثاری را که حضرت زهرا علیها السلام برای اعمال دینی بر شمرده با آیات قرآن منطبق بوده است.

ویژگی های قرآن

حضرت در خصوص سر پیچی مردم از فرامین قرآن فرمود: ﴿ اَنَّى تُؤْفَكُونَ؟كِتابُ اللّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ ﴾

حضرت زهرا علیها السلام این قرآن را این گونه معرفی نمود:

1. آشکار بودن معارف؛ ﴿ أُمُورِهِ ظَاهِرِهِ ﴾

اویس یا بهلول در جواب پرسشی که من اهل بهشتم یا اهل جهنم ؟ گفت: ﴿ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ﴾ حالا ببین نوجزء ابراری یا جزء فجار؟

آیت اللّه مسبحانی در تفسیر جاوید برخی از مصادیق الگو دهی را بیان نموده است: 14 ویژگی در آیات 23 تا 39 سوره اسراء، 10 صفت در آیات 151 و 152 سوره انعام، 12 ویژگی در سوره فرقان و معیار های مهمی در سوره های مؤمنون و معارج

امام رضا علیه السلام در علت ختم قرآن در هر سه روز فرمود: برای این که در آیاتش تدبر و تأمل می کنم.

امیر المؤمنین علیه السلام به فرمودند: قرآن هفت بخش است: اوامر، نواهی، ناسخ، منسوخ، محكم، متشابه، وعده؛ اگر وعده به بهشت است و یا ترس از جهنم سفارش شده از آن تأثیر بگیرید.

مرحوم مجلسی اول در ضمن وصیت نامه ای برای پسرش او را به تلاوت روزانه یک جزء قرآن با تدبر و خواندن روزانه نامه امیر المؤمنين علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام سفارش کرده است.

2. درخشندگی احکام، ﴿ أحكامُهُ زاهِرَةُ ﴾

3. روشن و غالب بودن نشانه ها؛ ﴿ أعلامُهُ باهِرَةٌ ﴾

4. معلوم بودن نواهی؛ ﴿ وَ زَواجِرُهُ لائحَةُ ﴾

5. واضح بودن اوامر: ﴿ وَ أَوَامِرُهُ واضِحَةً ﴾

حضرت زهرا علیها السلام خطاب به اهل سقیفه فرمود:﴿ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ ﴾

حضرت زهرا علیها السلام پس از توصیف قرآن شروع به شمردن آثار اعمال نمود.

فلسفه ایمان؛ دوری از شرک

تأثیر و تأثر، خاصیت اشیاء جهان است و اثر ایمان تطهیر است.

اگر کسی ذائقه اش سالم باشد ایمان در نزدش محبوب و گناه مذموم و ناپسند است.

فردی که روابط نادرست پیش از ازدواج دارد، وقتی وارد زندگی زناشویی می شود، ذهنیت پیشین برای شان تداعی می گردد؛ لذا با وجود ناملایمات، سختی ها و تندی ها از همسرش دل زده می شود.

در داستان جوان علاقه مند به زنا؛ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین برایش دعا کردند: ﴿ اللَّهُمَّ اغْفِرْ ذَنْبَهُ وَ طَهِّرْ قَلْبَهُ و حَصِّنْ فَرْجَهُ ﴾

بیان زهرای مرضیه علیها السلام در خصوص فلسفه ایمان، برگرفته از مبانی قرآن است: ﴿ يا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللّهِ إِنَّ الشّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم ﴾

فلسفه نماز، دوری از کبر

حضرت زهرا علیها السلام درباره فلسفه نماز فرمودند: ﴿ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ الْكِبْرِ ﴾

﴿ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ﴾ يعنى واى بر نماز گزاری که نمازش را از اول وقت به تأخیر اندازد.

سید علی آقا قاضی: اگر کسی مرتب نماز اول وقت را خواند و به مقامات عالی نرسید، مرا لعن کند!

ص: 98

جلسه هشتم: آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت سوم)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴾ (1)

اشاره ای به اهمیت خطبه فدکیه

در این چند روزی که خدمت شما هستم، قرار است مباحثی را درباره خطبه فدکیه ارائه کنم عرض کردم حضرت علیها السلام در این خطبه به بیش از 20 آیه از قرآن استشهاد کرده است. این خطبه که به بهانه سرزمین فدک ایراد گردیده، در قدیمی ترین منابع ما مثل «بلاغاتُ النّساء (2) » (3) و «شافی» (4) اثر سید مرتضی آورده شده است. حضرت در هاله ای از حجاب ﴿ لاثَتْ خِمَارُهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بجلبابِها وَ أَقْبَلْتُ فِي لَمَّةُ مِنَ حَفَدَتِها وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا ﴾ (5) به مسجد آمد و این خطبه را در دفاع از ولایت اللّه ایراد فرمود.

یک وقتی خدمت آیت اللّه صافی بودم، ایشان فرمودند: این خطبه منحصر به فرد و از انحصارات فاطمه زهرا علیها السلام است و کسی غیر از او نمی توانست آن را ایراد کند.

به امیر المؤمنین علیه السلام اجازه دفاع نمی دادند؛ چون طرف نزاع بود و دیگران مثل

ص: 99


1- آل عمران، 102
2- بلاغات النسا: بلاغاتُ النسا، کتابی به زبان عربی نوشته احمد بن ابی طاهر مشهور به ابن طیفور می باشد که در آن سخنان فصیح و بلیغ زنان نام در تاریخ اسلام و اشعار و سخنان کوتاه آنان نقل و بررسی شده است. ابن کتاب که در واقع جلد یازدهم از کتاب چهارده جلدی «المنثور و المنظوم» است با عنوان «بلاغات النساء» به چاپ رسیده است. ابو الفضل احمد بن ابی طاهر طیفور در سال 204 ق. در خراسان زاده شد و در 280 ق. در گذشت. ابن طیفور با این که از دانشمندان و بزرگان لغت و ادبیات اهل سنت است در نقل بسیاری از مطالب مربوط به تاریخ و عقابد شیعیان و اثمه شیعه علیهم السلام کوتاهی نکرده و با موضعی منصفانه به نقل آن ها پرداخته است. ابن طیفور مباحث کتابش را با سخنان زنانی که درباره مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوران سخن گفته اند آغاز کرده است که دو حطبه مهم حضرت زهرا علیها السلام در مسجد مدینه و در جمع زنان مدینه و خطبه حضرت زینب علیها السلام در کاخ یزید از جمله آن می باشد. مؤلف در ادامه به سخنان کوتاه و اشعار زنان در مناسبات خاص و معین نیز پرداخته است. چاب اول اثر در سال 1346 ق. باتعلیقه سید احمد الالفی در انتشارات مدرسه والده عباس در قاهره و بر اساس نسخه خطی دار الکتب المصریه صورت پذیرفت. این کتاب بار ها در ایران و عراق چاپ شده است.
3- این کتاب در قرن سوم توسط ابن طیفور نوشته شده است.
4- شافی: الشافي في الإمامة وإبطال حُجَج العامة، کتابی کلامی درباره امامت به زبان عربی تألیف سید مرتضی علم الهدی (355- 436 ق.) می باشد. سید مرتضی این کتاب را در پاسخ به امیر المومنین علیه السلام، با صاحبان سقیفه همکاری شبهات قاضی عبد الجبار معتزلی درباره امامت نوشته است. کتاب الشافی مورد توجه علمای اسلام بوده و سید مرتضی نیز در سایر کتاب هایش مثل تنزيه الأنبياء به آن استناد کرده است. این کتاب بار ها در زمان حیات مؤلف تلخیص شد. تلخیص آن با نام تلخیص الشافی به شیخ طوسی از جمله آن ها است. قدیمی نسخه چاپی الشافی به صورت چاپ سنگی متعلق به سال 1300 ق. در ایران است.
5- بحار الانوار، ج 29، ص 216؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 211، دلائل الامامة، ص 30

سلمان (1) ، مقداد (2) ، ابو ذر (3) و هر کس دیگری که می خواست دفاع کند، جلویش را می گرفتند و نمی گذاشتند صحبت کند؛ اما پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، فاطمه زهرا علیها السلام را به قدری احترام کرده بود که دیگر کسی نمی توانست عظمت او را انکار کند. حضرت با این جایگاهی که در جامعه داشت، وظیفه خود می دانست از حق مظلوم (غصب حکومت) دفاع کند و به نحو احسن نیز دفاع کرد.

استناد به قرآن در خطبه فدکیه

از جمله مطالبی که مورد غفلت واقع شده مباحث تفسیری این خطبه است.

آیاتی را که حضرت انتخاب کرده و درباره آن صحبت نموده، بی دلیل نیست؛ چنان که امام حسین علیه السلام وقتی نیمه شب از مدینه بیرون می آید آیه ﴿ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ ﴾ (4) را می خواند، وقتی به مکه می رسد آیه ﴿ وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ ﴾ (5) را قرائت می کند وقتی یارانش می خواهند خدا حافظی کنند و وقتی که حضرت آیاتی را که حضرت در خطبه بالای سر شهدا قرار می گیرد آیاتی نظیر: ﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنْتَظِرُ ﴾ (6) را می خواند، وقتی پسر جوانش به می رود آیه ﴿ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ ﴾ (7) را قرائت می کند، وقتی سرش بالای نیزه قرار می گیرد این آیه را قرائت می کند: ﴿ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا ﴾ (8) نکته قابل توجه این است که این آیات گزینش و از روی قصد خاص بیان شده است. اصولاً ائمه ما در مواجهه با حادثه ای که با موقعیت شان ارتباط داشت، آیه ای را قرائت می کردند و درباره آن سخنانی ایراد می فرمودند.

آیاتی را که حضرت در خطبه فدکیه انتخاب کرده و درباره آن صحبت نموده بی دليل نیست؛ چنان که امام حسین علیه السلام در موقعیت های مختلف قیام عاشورا آیه ای خاص را تلاوت می نمودند.

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه نزدیک به 140 آیه از قرآن را قرائت نموده و هر یک از این آیات را به مناسبتی ذکر کرده است. از آن جا که زهرای مرضیه علیها السلام شارح و مفسر قرآن است بیش از 20 آیه را در خطبه فدکیه اش گنجانده است. ناگفته نماند که سنت و سیره آن حضرت به نظر شیعه مثل سنت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دارای اعتبار و ارزش است.

ص: 100


1- سلمان فارسی: سلمان فارسی صحابی مشهور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران امام علی علیه السلام است. وی از یاران بزرگ مورد علاقه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده تا آن جا که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در وصف او گفته است: «سلمان از ما اهل بیت است». او در غزوه های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، حضور داشت و ماجرای پیشنهاد وی برای کندن خندق نبرد احزاب که به شکست مشرکان انجامید مشهور است. سلمان پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در شمار یاران علی بن ابی طالب قرار گرفت. سلمان از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد وسلمان و ابو ذر و عيادة بن صامت و ابو الهیشم بن تیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبر دار شدند در شب دور هم جمع شدند تا مجدداً امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند، سلمان و اُبَی بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابو بکر گفت «کردید و نکردید» معنی این جمله این است که خلیفه ای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را اجرا نکردید. او در آن روز می گفت مرد سال مند را بر گزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمی کردند و از میوه این درخت هر چه گوارا تر و زیاد تر سود می بردید؛ اما با اجازه امیر المومنین علیه السلام، با صاحبان سقیفه همکاری کرد. در زمان حکومت خلیفه دوم، حاکم شد. با این حال زنبیل می بافت و با دست رنج خودش روزی می گذراند. سلمان فارسی، در سال 36 هجری در شهر مدائن در گذشت. مدفن وی در مدائن به بقعه سلمان پاک مشهور است. بنابر برخی از روایات، سلمان ایرانی و زرتشتی بوده و ابتدا روز به نام داشته است. تمام پدرش را خشفودان و بنابر نقلی بوذخشان ذکر کرده اند. مکان تولدش روستای جی در اصفهان و بنابر روایاتی رام هرمز بوده است. در نوجوانی پیرو مسیحیت می شود و پس از شنیدن پیش گویی از مسیحیان درباره ظهور پیامبری در سرزمین و عرب ها، به حجاز می رود. سلمان ابتدا به دست قبیله بنی کلب، اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته می شود و همراه او به مدینه می رود. در مدینه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را دیده و به او در ایمان می آورد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم او را خریده، آزاد می کند و نام مسلمان را بر او می گذارد. بعضی ماجرای عقد اخوت بین سلمان و ابو درداء پیمان برادری بسته شد، برخی نیز حذيفة بن يمان را برادر سلمان دانسته و بعضی دیگر سخن از برادری او و مقداد به میان آورده اند. اما مضامین روایی شیعه برقراری پیمان برادری بین سلمان و ابو ذر را تأیید می کنند و در برخی روایات از اشتراط پیروی ابو ذر از سلمان سخن به میان آمده است. در منابع شیعی روایاتی در ستایش سلمان از زبان امامان شیعه علیهم السلام نیز نقل شده است. وی در کلام ائمه علیهم السلام معمولاً در زمره شیعیان نخستین و استواران در دین شناخته شده است. از جمله این روایات سخنی از امام علی علیه السلام است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابو ذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی می دهد. آن حضرت هم چنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است. در روایتی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که یک بار درم حضور امام علیه السلام از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند: نگویید مسلمان فارسی بگویید سلمان محمدی چرا که وی یکی از خاندان ما اهل بیت است. سلمان در سال 36 ق. در گذشت. برخی روایات در گذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آن را در ماه های بعد از خلافت عثمان دانسته اند. بنابر روایات سلمان فارسی عمری طولانی داشت و برخی عمروی را تا 350 سال دانسته اند. در برخی از روایات تاریخی آمده است. که پس از وفات سلمان، امام علی علیه السلام از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.
2- مقداد: مقداد بن عمرو، معروف به مقداد بن اسود (در گذشت 33 ق) از بزرگان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از نخستین شیعیان امام علی علیه السلام بود. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست، اما با توجه به این که تاریخ نگاران سال در گذشت او را 33 ق و در 70 سالگی دانسته اند، احتمالاً 24 سال قبل از بعثت یعنی 37 سال قبل از هجرت به دنیا آمده باشد. سیره نویسان و مورخان، تسب او را تا جد بیستم نام برده اند. نقل شده است در حضرموت، نزاعی بین مقداد و فردی به نام «ابی شمر بن حجر» رخ داد که به مجروح شدن آن فرد انجامید. پس از این ماجرا مقداد به مکه رفت و با اسود بن عبد بن یغوث زهری هم پیمان شد و اسود با مقداد نسبت پدری پیدا کرد؛ از این رو او را مقداد بن اسود و گاه مقداد زهری خوانده اند. ولی پس از نزول آیه ﴿ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِم ﴾ آنان را به [نام] پدران شان بخوانید؛ مقداد بن عمرو خوانده شد. مقداد در اوایل بعثت مسلمان شد و از نخستین افرادی بود که اسلام خود را آشکار کرد. وی در همه جنگ های صدر اسلام حضور داشت. از مقداد در کنار سلمان فارس عمار بن یاسر و ابو ذر به عنوان نخستین شیعیان امام علی علیه السلام یاد کرده اند که در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بدین نام شناخته می شدند. مقداد پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از جانشینی امام علی علیه السلام حمایت کرد و با ابو بکر بیعت نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع حضرت زهرا علیها السلام حضور داشت. مقداد را از مخالفان سر سخت خلافت عثمان برشمرده اند. در روایات اهل بیت علیهم السلام از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعت کنندگان در زمان ظهور حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف معرفی شده است. نقل روایاتی از پیامبر صلی اللّ علیه و آله و سلم به مقداد منسوب شده است. مقداد در اواخر عمر در «جرف» (منطقه ای که در یک فرسخی مدینه به سمت شام قرار دارد) سکونت داشت و در سال 33 ق در حالی که هفتاد سال از عمرش می گذشت وفات کرد. مسلمانان پیکرش را به مدینه آوردند و عثمان بن عقان بر او نماز خواند و او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند. در شهر وان در کشور ترکیه قبری به مقداد منسوب است که برخی از دانشمندان آن را مربوط به فاضل مقداد یا یکی از مشایخ عرب به حساب آورده اند. طبق نقلی مقداد شخص ثروتمندی بود و وصیت کرد که 30 هزار درهم از دارایی اش را به حسنین علیهما السلام بدهند.
3- ابو ذر: ابو ذر غِفاری (در گذشت 32 ق.) یا جُندَب بن جُنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران امام علی علیه السلام بود. ابو ذر 20 سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «ارملة بنت الوقيعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود. البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبد اللّه و سکن نیز گفته اند. رجال نویسان و صحابه نگاران، ابو ذر را بلند قامت، گندم گون، لاغر اندام دارای مو و ریش های سفید، درشت و قوی هیکل توصیف کرده اند. او فرزندی به اسم «ذَر» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابو ذر داده اند و بیشتر با این کنید شناخته می شود و کلینی روایتی را نقل می کند که در باب وفات ذَر آمده است. همسرش را نیز «امّ ذر» گفته اند. ابو ذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابو ذر قبل از اسلام نیز یکتا پرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا را می پرستید. روایت است که ابو ذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم راه رفتم و به او گفتم: سلام برتو ای رسول خدا! شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست و شهادت می دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوش حالی را در چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دیدم. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به او می فرماید: مرحبا با ابو ذر! تو از ما اهل بیت هستی؛ و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین احدی را نپرورانده که راست گو تر از ابو ذر باشد. رسول خدا در روایتی دیگر ابو ذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کبرده است. از امام علی علیه السلام درباره ابو ذر سوال شد. امام علیه السلام فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیر مؤمنان علیه السلام، ابو ذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است. امام باقر علیه السلام می فرماید: پس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم همه افراد مرتد شدند و دست از علی علیه السلام کشیدند مگر سه نفر، سلمان، ابو ذر و مقداد برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت. امام صادق علیه السلام درباره عبادت ابو ذر فرمود: بیشترین عبادت ابو ذر تفکر بود... آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد. امام صادق علیه السلام در روایتی دیگر فرمود: ابو ذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام علیه السلام در ادامه می فرماید: مراد ابو ذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوب تر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بی نیازی در معصیت خداوند است. در منابع شیعی، ابو ذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد، عمار ذکر شده است. شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم علیه السلام روایت می کند که در روز قیامت منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ به سلمان، مقداد و ابو ذر از جا بر می خیزند. اربلی روایتی را نقل می کند که ابو ذر، علی علیه السلام را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیر المؤمنين برحق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز می گوید: ابو ذر در ربده به این رافع گفت که به زودی فتنه ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابی طالب علیه السلام حمایت کنید. این دوستی و علاقه مندی به علی بن ابی طالب علیه السلام تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا علیها السلام شرکت کرد. ابو ذر در دفاع از حق امام علی علیه السلام بر ولایت در آغاز از بیعت با ابو بکر سر باز زد، وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بی اعتنا بود و می گفت: و اللّه اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا نقل روایت نکنم، تحمل برندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ترجیح خواهم داد. به دلیل نقل حدیث بود که ابو ذر با چند نفر دیگر در زمان عمر زندانی شدند. بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابو ذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی می گوید: ابو ذر در کوچه و خیابان فریاد می زد و اعتراض می کرد تا این که عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد. وی در شام به کار های معاویه اعتراض می کرد. هم چنین گفته اند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت او توصیه می کرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان بود. آگاه ساخت معاویه پس از پاسخ عثمان ابو ذر را به مدینه روانه کرد. ابو ذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینار های اهدایی اش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بد ترین حالت به ربذه تبعید کرد. ابو ذر در ذی الحجه سال 32 ق. و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیر الدین زرکلی می گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند». بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابو ذر در ربذه است. حربی، عالم قرن سوم در کتاب المناسک آورده است که در ربده مسجدی به نام ابو ذر، صحابی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم وجود داشته و گفته شده، قبر ابو ذر نیز در همان مسجد است.
4- ﴿ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴾ ؛ قصص ، 21
5- ﴿ وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيل ﴾ ؛ قصص، 22
6- ﴿ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالُ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ﴾ ؛ احزاب، 23
7- ﴿ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴾؛ آل عمران، 33
8- كهف ، 9

اولین مطلبی که زهرای مرضیه علیها السلام بیان فرمود این است که ﴿ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظهُرِكُمْ ﴾ ؛ قرآن جلوی چشم ماست، بدون ملاحظه بیایید قرآن را حَکَم قرار دهیم ﴿ وَ زَواجِرُهُ لا يَحَةً وَ أَوامِرُهُ واضِحَةً ﴾ امر قرآن روشن و نهی آن آشکار است، مطالب قرآن مشخص است، ﴿ أَنَّى تُؤْفَكُونَ ﴾ (1) بیایید طبق قرآن با هم سخن بگوییم و آن را ملاک قرار دهیم.

شایان توجه است که مستقلاده - دوازده شرح درباره آیات خطبه فدکیه نوشته شده است در این مجلس و در چند جلسه باقی مانده برخی از آیاتی را که حضرت خوانده برای شما عرض می کنم و بعد آن ها را معنی و تفسیر خواهم نمود.

آیه 102 سوره آل عمران

اولین آیه ای که حضرت سخن خود را به آن مستند کرد آیه 102 سوره آل عمران بود که متن آیه این است: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴾ (2) عزیزان من! این آیه دو پیام محکم دارد. اگر کسی به این دو پیام دقت کند و در زندگی اش پیاده نماید بسیاری از مشکلاتش حل خواهد شد و در مسیر و جاده زندگی راحت خواهد بود.

پیام های آیه

پیام اول: نهایت تقوا

اشاره

اولین پیام آیه این است: مردم ! تقوا داشته باشید! ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه ﴾ نهایت و آخر تقوا و بالا ترین مرحله تقوا را داشته باشید! ﴿ حَقَّ تُقَاتِهِ ﴾. ما در قرآن ﴿ اتَّقُوا اللَّهَ ﴾ زیاد داریم، ولی ﴿ حَقَّ تُقَاتِهِ ﴾ همه جا نداریم، تنها در همین آیه آمده است.

زندگی مثل جاده است، شما وقتی تهران شمال و یا مشهد می روید مسیر راه گاهی صاف است مثل اتوبان قم - تهران؛ گاهی سر بالایی است مثل جاده زندگی مثل جاده چالوس؛ گاهی سر پایینی است مثل جاده هایی که در دره های رو به پایین وجود دارد؛ جاده گاهی دارای دست انداز های بزرگی است که سرعت را بایستی در آن کم کنید، تا بتوانید درست از آن عبور کنید سرعت گیر ها را گاهی شهرداری

درست کرده تا به خاطر مدرسه، کار خانه و افراد زیادی که در این مسیر ها رفت و آمد دارند، ماشین ها آهسته بروند و گاهی هم دست انداز ها طبیعی است، به خاطر

ص: 101


1- بحار الانوار، ج 29 ، ص 223؛ احتجاج، ج 1، ص 100
2- آل عمران، 102

خرابی جاده ها دست انداز درست شده است به وجوه چهار گانه مثال توجه کنید تا مطلبی را که ارائه می کنم درست متوجه شوید.

ما در این دنیا گویا در جاده ای، در حال حرکت هستیم. روزی به دنیا آمده ایم و روزی هم از آن خواهیم رفت. بنابر این صحنه دنیا محل عبور و مرور است. حال یکی این جاده را پنجاه سال می رود و دیگری چهل سال و کسی نیز هشتاد سال.

یکی اول جاده است یکی وسط جاده و دیگری در آخر جاده قرار دارد و فرق نمی کند همه مسافریم همه سوار بر ماشین دنیا هستیم و از جاده زندگی گذر می کنیم اما این که سراشیبی آن کجا و سر پایینی آن کجاست؟ آیا جاده مستقیم و دارای آسفالت است یا نه؟ و این که دست انداز هایش در کجا واقع شده است؟ این ها را بایستی بدانیم و چگونگی رانندگی در وضعیت های مختلف آن را نیز باید به درستی درک کنیم اما در این چهار حالتی که گفته شد چه باید کرد؟

1.صاف و هموار

اگر کسی سالم بود و مریضی نداشت و دارای پول، خانه و سلامتی بود - البته این سلامتی بیشتر در نوجوانی و جوانی است - لذا این بخش از جاده زندگی، قسمت صاف و به عبارتی وضع نرمال زندگی را شکل می دهد. عزیزان از شما سؤال می کنم: در جاده صاف مثل اتوبان چه خطری آدمی را تهدید می کند؟ غالباً خواهید گفت که در اتوبان بیشترین خطر از ناحیه خوابی است که بر آدمی غلبه می کند. همین طور در عافیت و سلامتی نیز آدمی را زود خواب می گیرد. لذا در حدیث شریف است که ﴿ اَلنَّاسُ نِيَامُ ﴾ (1) مردم خوابند. لذا پیام های دینی بیشتر حاوی این نکته است که جوان! سُکر جوانی تو را نگیرد، ثروتمند! سُکر و مستی مال تو را نگیرد.

بنابر این خطر خواب، آدمی را در جاده صاف تهدید می کند. گاهی خطر ها در هنگام عافیت و سلامتی، خیلی بیشتر از خطراتی است که در دست انداز ها و مشکلات دامن گیر آدمی می شود. لذا در فضای آرام و عافیت و جاده های صاف زندگی لازم است کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند تا خوابت نبرد. بدین جهت، جوان ها و کسانی که دارای مال و مکنت هستند بیش از دیگران به موعظه نیاز دارند. به رفیق خوب، پدر و مادر، قرآن و مسجد بیشتر نیاز دارند؛ این ها همان رفیق هایی هستند که نمی گذارند خواب بر انسان غلبه کند. «زهیر بن قین» (2)

ص: 102


1- ﴿ قال ابو عبد اللّه علیه السلام : الْمُنْجِيَاتُ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ وَ الصَّلَاةُ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ ﴾ ؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 64؛ وسائل الشیعه، ج 9، ص 38 ؛ کافی، ج 4، ص 51
2- زُهَیر بن قَین: زُهَیر بن قَین بَجَلی از بزرگان قبیله بجیله؛ چند روز قبل از واقعه کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می شد و به واسطه حضور در جنگ ها و فتوحات بسیار جایگاه رفیعی به دست آورده بود. زهیر از هوا داران عثمان به شمار می رفت. در سال 60 ق او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیله اش هنگام بازگشت از مناسک حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین علیه السلام و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزل گاه زَرُود انجام گرفته است. امام حسین علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه دیلم با دَلهم دختر عَمر و به محضر امام حسین علیه السلام حاضر شد. این دیدار مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین علیه السلام منتقل کنند. زهیر با همسرش نیز وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانواده ات برگرد، زیرا نمی خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد». زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهانش گفت: «هر که دوست دار شهادت است همراه من بیاید و گرنه برود و این آخرین دیار من با شماست». زهیر خاطره ای برای آنان نقل کرد و گفت: زمانی که به جنگ بلنجر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوش حال شدیم. سلمان فارسی که همراه ما بود گفت: «آن گاه که سید جوانان آل محمد صلی اللّ علیه و آله و سلم را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او پیش از دست یابی به این غنایم شادمان باشید». در لحظات آغازین جنگ، شمر بن ذی الجوشن با گروهی از یارانش از پشت خیمه ها به خیمه های امام حسین علیه السلام نزدیک شدند. او با نیزه اش به خیمه امام حسین علیه السلام ضربه ای زد و فریاد بر آورد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم». امام علیه السلام با دیدن این صحنه فریاد زد : «ای پسر ذی الجوشن تو آتش می خواهی تا خانه ام را با خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تورا با آتش بسوزاند. در آن حال زهیر با ده نفر از اصحابش بر شمر و یارانش حمله برد و آنان را از آن جا فراری داد. در این حمله زهیر ابا عزه ضبابی را که از یاران و خویشاوندان شمر بود به هلاکت رساند. زمان نماز ظهر وقتی امام علیه السلام همراه جمعی از یارانش به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین و سعيد بن عبد اللّه حنفی در برابر امام علیه السلام و حدود نیمی از یاران آن حضرت ایستادند تا از نماز گزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیر ها و هجمه های دشمنان قرار می دادند تا این که نماز امام علیه السلام و یارانش اقامه شد. نقل شده است او صد و بیست تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند. سر انجام زهیر به دست کثیر بن عبد اللّه شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید. امام حسین علیه السلام پس از شهادت زهیر فرمود: «ای زهیر! خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده (بنی اسرائیل) به لعنت ابدی خود گرفتار سازد. در زیارت شهدا درباره زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند فین بجلی! آن که چون امام علیه السلام به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه ! به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد.

در جاده صاف می خواست خوابش ببرد، زنش او را بیدار کرد. گفت: بلند شو! این امام حسین علیه السلام است کجا داری می روی؟ می خواهی به سمت حجاز بروی در حالی که حسین به سمت عراق می رود؟

ما همان گونه که در زندگی جاده های صاف داریم، خیابان های سر بالایی و سر پایینی و دست انداز نیز داریم. همان گونه که ما در جاده های سربالایی و سراشیبی مشکلات زندگی ممکن است سقوط کنیم، در عافیت ها و جاده های صاف نیز ممکن است بر اثر خواب و غفلت به نرده بزنیم و تصادف کنیم.

کسی که در جاده صاف زندگی حرکت می کند اگر رفیق بدی داشته باشد که مرتب می گوید پای فلان فیلم خراب، قمار ،گناه ،شراب و زنا برویم - وای به حال کسی که رفیق نا باب نصیبش شود - رفیقی که از خودش بد تر باشد، آن وقت است که در روز قیامت خواهد گفت: ﴿ يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذَ فَلَانًا خَلِيلًا ) (1) اى کاش فلانی رفیقم نبود.

در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم «عُقبه» (2) مسلمان شد اما رفیقش «اُبَی» (3) گفت: چرا مسلمان شدی؟ و دوباره او را به سمت کفر و شرک کشاند. پس از مدتی نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمد و اظهار کفر کرد و کافر شد. (4) به گفته بعضی از مفسرین آیه ای که اشاره شد در رابطه با او نازل شده است، که ادامه این آیه است: ﴿ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً ﴾ (5) کاش یک آدم بیدار کنارم می نشست ! چگونه پیغمبری را که منبّه، منذر و بیدار گر است نمی توانی درک کنی؟ پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم متذکر، بیدار گرو معلم است و مدام به ما آگاهی می دهد.

بنابر این عزیزان! تقوا در جاده صاف با چه چیزی حاصل می شود؟ به این که قدر عافیت را بدانیم به این که به نرده نزنیم ﴿ كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّاهُ اسْتَغْنَى ﴾ (6) آدم ثروتمند طغیان می کند، آدم سالم دچار غفلت می شود. خطر جاده صاف غفلت، سُکر، مستی و خواب است.

2.سربالایی ها

جاده گاهی سربالایی است، انسان در سر بالایی ها باید به ماشین دنده کمکی ماشین دنده کمکی اضافه کند و یک خورده سنگین تر حرکت کند. مواظب باشد ماشین به عقب برنگردد، راننده ماهر کسی است که در سر بالایی ماشین را نگه دارد. گفتیم که

ص: 103


1- فرقان، 28
2- عقبه: عقبة بن أبي معيط بن أمية بن عبد شمس از قریش و تیره بنی امیه بود. وی از جمله افرادی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را به قتل رساند. برخی مفسران، مقصود از «ظالم» در آیه 27 سورره فرقان را وی دانسته اند که آیه، حالت حسرت وی را در قیامت ترسیم کرده است. هم چنین مفسران آیات 6 و 7 سوره «ص» را درباره وی دانسته اند که دیگر اشراف مشرك قریش را به پایداری بر بت ها دعوت می کرد. هم چنین بنا بر برخی اقوال، شأن نزول آیه 3 سوره کوثر وی دانسته شده که ضمن دشمنی و کینه شوری با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وی را ابتر و نسل بریده می دانست و آبه، ضمن شماتت او وی ابتر نامید. وی که یکی از بزرگان قریش و از دشمنان سر سخت اسلام و مسلمانان بود، پس از گفتن شهادتین و پذیرش اسلام مرتد گشت. ابن عباس می گوید: عقبة بن ابی معیط و ابی بن خلف دو دوست صمیمی و بسیار نزديك بودند. عادت عقبه چنین بود که هر گاه از سفری بر می گشت مجلسی ترتیب می داد و اشراف قومش را دعوت می کرد. با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز زیاد معاشرت داشت. در برگشت از یکی از سفر ها مهمانی و غذایی ترتیب داد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نیز به این مهمانی دعوت کرد. هنگامی که غذا آماده شد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «من از غذای تو نمی خورم مگر به یگانگی خدا و نبوت رسول او شهادت دهی»؛ عقبه گفت: ﴿ أشْهَدْ انَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ﴾ ؛ خبر به دوستش ابی بن خلف رسید؛ ابی به او گفت: ای عقبه! آیا از آیینت منحرف شده ای ؟ او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم و لكن مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از غذایم بخورد جز این که شهادتین را بگویم و من از این شرم داشتم که او بدون این که از غذای من خورده باشد از سر سفره من برخیزد؛ از این رو شهادتین را بر زبان جاری ساختم و او از غذایم تناول کرد. ابی گفت: من از تو هرگز راضی نخواهم شد مگر این که بروی و در برابر او بایستی و به صورت او آب دهان بیندازی. عقبه این کار را کرد و مرتد شد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به او فرمود: تو را در خارج مکه ملاقات نخواهم کرد مگر این که سرت را بالای شمشیر ببرم». عقبه در جنگ بدر شرکت کرد و به اسارت مسلمانان در آمد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور داد او را به قتل رسانند. از اسرای بدر، تنها درباره عقبه و يك نفر دیگر، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور کشتن داد. ابی بن خلف نیز در جنگ احد کشته شد. آیات 27 تا 29 سوره فرقان درباره این دو نفر نازل شد.
3- ابی: ابو عامر، اُبیّ بن خلف بن وهب بن حذافة جمح، از قبیله قریش، تیره بنی جمع و از سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند که در دشمنی با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مسلمانان سبقت را از دیگران می ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان که عمرو بن عاص در مشاجره ای عمارة بن وليد بن مغیره می گوید: من از بزرگان بهره ای برده ام، از ابی دلیری را آن چه زندگانی ابی دیده می شود، سراسر تکبر و سر کشی است. امام علی علیه السلام در احتجاج با دانشمندی یهودی، ابی را از فرعون هایی می شمارد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به سوی آنان بر انگیخته شده است. به روایتی، سبب پیدایش پیمان جوان مردان (حلف الفضول) که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حتی پس از بدان مباهات می کرد، ستم ابی در معامله با «قیس بن شیبه»، یا «المیس بن سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است. هم چنین آورده اند: وقتی امیه یکی از بردگانش را شکنجه می کرد، ابی می گفت: عذابش را افزون کن. کینه ورزی و دشمنی ابی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ابتدای بعثت آشکار است. وی و گروهی سران شرك به دیدار ابو طالب شتافته، خواستار باز ایستادن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از دعوت به توحید شدند. وی هم چنین دیگران از جمله عقبة بن ابی معیط را از گرایش به اسلام باز می داشت. دشمنی ابی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بدان پایه بود که او را سر سخت ترین و آزار دهنده ترین دشمنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند؛ چنان که هر گاه در مکه به پیامبر می رسید، می گفت: اسبم را نيك پرورش می دهم تا سوار بر آن تو را بکشم. وی در توطئه دار الندوه شرکت داشت و در پی آن در «ليلة المبيت» كمر به قتل پیامبر بست. چون پیامبر مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابو سفیان ضمن نامه ای از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دست بردارند ،ابی جان و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نهاد و از بن جمه اطعام کنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود. او که بر کشتن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم سوگند یاد کرده بود. وقتی در جنگ احد، یاران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را پراکنده دید، فریاد بر آورد: ای محمد! زنده نمانم گوی اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشم گینانه به سوی عرب پیامبر تاخت و چون برخی اصحاب، خواستار با رویا رویی با حمله او شدند پیامبر فرمان داد همه همه کناری بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش در انداخت و به ضربه ایی، به شهادت رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصای نوک تیز حارث بن صمه را برداشت و بر گردن ابی فرود آورد. این ضربت اعجاز گونه پیامبر بانگی سخت از او به بر آورد یاران ابی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. ابی گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذی المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا ابی را خواهم کشت. وی پس از آن اند در راه مکه بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید و بدین طریق به نفرین پیامبر گرفتار سخت ترین عذب الهی شد. از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل است از که سخت ترین عذاب ها در قیامت، از آن کسی از است که پیامبری را کشته باشد با پیامبری او را بکشد. شمار آیاتی که مفسران، در ذیل آن ها از ابی یاد کرده اند، بسیار است. در این آیات، ابی گاه سبب انحصاری نزول آیه و گاه یکی از افراد آن است. گاهی نیز از باب تطبیق و ذکر مصداق از او سخنی به میان آمده است.
4- تفسیر نمونه، ج 15، ص 68
5- ﴿ وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا ﴾؛ فرقان ، 27
6- علق ، 7 - 6

زندگی نیز سربالایی دارد. عبادت، دشوار است. بیچاره ساعت یک و نیم شب خوابیده باید ساعت چهار و نیم برای نماز صبح بیدار شود. نماز صبح همان سر بالایی است. چطور جوان از این رخت خواب بلند شود. روزه سر بالایی است، آن هم در شهریور که روز هفده - هجده ساعت طول می کشد. گاهی که ماه رمضان می شود، زخم معده ها عود می کند. در طول سال بدنِ طرف سالم است، اما در ماه رمضان زخم معده پیدا می شود. شخصی آمده بود و می گفت: نمی توانم روزه بگیرم گرسنه ام می شود. گفتم: ما هم گرسنه می شویم، گرسنه شدن مجوز روزه خواری نیست. گفت: تشنه می شوم، دلم ضعف می رود. برادر من! روزه اصلاً برای دل ضعف رفتن است.

این ها سر بالایی هاست، خمس چقدر سخت است، شخصی صد میلیون زمین فروخته، باید بیست میلیونش را خمس بدهد و این خیلی مشکل است؛ به همین جهت از دادن خمس فرار می کند مکه که می خواهد برود، حساب می کند کار خانه، ماشین، لباس، یک دفعه می بیند پنجاه میلیون، صد میلیون را باید پاک کند. با خودش می گوید من که نمی توانم پنج هزار تومان به حقوق یک کار گر اضافه کنم و زورم می آید، حالا چگونه پنجاه میلیون خمس بدهم؟! این همه زمین را با زحمت آبیاری کرده ام، حالا که گندم به دست آمده، بیایم زکات بدهم!

لذا در سر بالایی ها آدم ماهر باید دنبال کمک بگردد؛ یعنی اگر اتوبوسی جلویش هست، خیلی نزدیک نشود، زیرا ممکن است اتوبوس جلویی برگردد، فاصله را باید رعایت کند. باید کلاج و دنده اش را کنترل کند تا ماشین برنگردد. در سر بالایی ماشین خطر برگشت دارد. خدا در قرآن کمک کرده و می فرماید: آدم! ربا نگیر! برای این که مالت زیاد شود صدقه بده. من معتقدم در این خطبه حضرت زهرا علیها السلام بیست دنده کمکی برای ما معرفی کرده و می فرماید: ﴿ فَجَعَلَ اللَّهُ الإيمان تطهيراً لَكُم مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ ﴾ نماز بخوان تا تکبرت از بین برود. ﴿ وَ الزَّكَاةَ تَزْكِيةً لِلنَّفْسِ وَ نَمَاء فِي الرِّزْقِ ﴾؛ زكات بده تا روزیات زیاد شود. ﴿ وَ الصّيامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلاصِ ﴾ (1) روزه بگیر تا اخلاصت زیاد گردد.

خدا در قرآن هم به ما دنده کمکی می دهد. آقا بهشت داریم، حورالعین داریم.

هر کسی را با یک وسیله می شود جذب کرد. یکی می گوید: مرا همان بهشت بس است. دیگری می گوید مرا کاخ و قصر بس است. ولی خداوند می گوید: ﴿ رِضوانٌ

ص: 104


1- بحار الانوار، ج 29، ص 223؛ احتجاج ، ج 1، ص 97

مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ﴾ ؛ رضوان داریم که بسیار بزرگ است. ﴿ لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا ﴾ (1) ﴿ بَلْ عِبَادُ مُكْرَمُونَ ﴾ (2) خداوند با این آیات فرجه هایی را معرفی می نماید و در پی آن به ما کمک می کند.

سر بالایی های زندگی واجبات است، این که گفته اند: دنیا، زندان مؤمن است، تعبیر زیبایی است؛ کافر در دنیا راحت است؛ هر کار که دلش خواست می کند. ولی شما وقتی می خواهید نگاه کنید دین می گوید: نگاه نکن! می خواهی برخی از نوشیدنی ها و خوردنی ها را بخوری می گوید: نخور! می خواهی بخوابی، می فرماید: بلند شو نماز بخوان!

3.سراشیبی ها

در سراشیبی ها گفته می شود مواظب باشید که خطر دارد، می گویند با دنده سنگین حرکت کنید. کسی که در سراشیبی دنده را خلاص کند خیلی ناشی است. زیرا خلاص کردن دنده ماشین در سرازیری مساوی است با ته دره رفتن. اما سراشیبی زندگی کجاست؟

زمانی که عصبانی می شوید رو به سراشیبی قرار گرفته اید. اگر ترمز را رها کنید ،فحش، اختلاف، درگیری و قتل نتیجه مستقیم آن خواهد بود. در روزنامه ای نوشته شده بود که در تهران خانمی بالای ساختمان 14 طبقه ای می رود تا خودش و بچه های ده ساله و هفده ماهه اش را به پایین پرت کند. بچه ده ساله از دستش فرار کرده بود؛ اما بچه هفده ماهه و خودش را پایین پرت کرده بود. حالا خودش در بیمارستان بیهوش و بچه خرد سالش نیز از دنیا رفته است. چقدر در روزنامه ها گزارش داده می شود که فردی سوزانده شده و یا مثله شده است و یا کسی به دست بستگانش قطعه قطعه شده است. بنابر این، غضب و شهوت سراشیبی زندگی است. به خانمی گفته می شود که چرا شوهرت را کشتی؟ می گوید با پسر خاله ام دوست شدم، او گفت: اول شوهرت را بکش تا بعد با هم زندگی کنیم. نادان، بچه و همسرش را خفه کرده است.

چه جنایاتی که در همین کشور خودمان اتفاق می افتد. حالا کشور های دیگر بماند که چه وقایع هول ناکی اتفاق می افتد. شما صفحه حوادث روزنامه را ببینید هیچ روزی نیست که از این دست حوادث هنگام عصبانیت ، خلوت با نامحرم و زمان قضاوت از مواضع نباشد. شیطان به حضرت نوح گفت: من سه جا هستم که آن جا سراشیبی حضور شیطان است. است و مواظب باش. یکی آن جایی که عصبانی می شوید؛ دیگری جایی که با

ص: 105


1- واقعه، 25
2- ﴿ وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَ لَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادُ مُّكْرَمُونَ ﴾؛ انبیاء ، 26

نامحرم خلوت می کنید؛ و دیگری جایی که می خواهید قضاوت کنید. (1)

4.دست انداز ها

زندگی دست انداز هایی نیز دارد. یک وقت در اوج جاده صاف می بینید چاله ای درست شده است، حالا یا با باران درست شده یا آسفالت چاک خورده، یا شهرداری و اداره راه مانع گذاشته است. در حالی که سرعتت 120 است به یک باره می بینی روبرویت چاله یا مانع است. راننده خوب کسی است که بتواند خودش را در این موضع کنترل کند. در جاده صاف زندگی ناگهان می گویند بچه هجده ساله ات از دنیا رفته است، این دست انداز است. آقا! همسرت مبتلا به تومور مغزی شده است. خانه ات آتش گرفته است. این امور همان دست انداز هایی است که در فضای آرام زندگی برای بسیاری پیش خواهد آمد؛ اما برای چه این امور پیش می آید؟ در جواب قرآن می فرماید: ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ ﴾ (2) همه برای امتحان بشر است.

جایگاه تقوی در این مثال

حالا با توضیحی که گفته شد تقوا به چه معناست؟ تقوی، یعنی این که در صافی، سربالایی، سراشیبی و در دست انداز های جاده زندگی خودت را کنترل کنی. آقایانی که راننده هستند بدانند که من تقوا را به رانندگی در جاده زندگی معنی می کنم؛ یعنی این که شما در جاده صاف و اتوبان حواس تان جمع باشد تا خواب تان نبرد. در سربالایی حواس تان باشد که خسته نشوید و کم نیاورید و عقب گرد نداشته باشید. در سراشیبی حواس تان باشد که دنده را خلاص نکنید و تند نروید. در دست انداز نیز حواس تان جمع باشد که با سرعت رد نشوید ممکن است فنر بشکند.

و بالاخره در جاده زندگی مراقب باشید در همواری عافیت ها، خواب نروید و در غفلت نمانید. در سربالایی های عبادات خسته نشوید و کم نیاورید. کوتاهی در نماز، خمس، روزه، حج و زکات را توجیه نکنید و در صدد جبران آن باشید. در سراشیبی غضب و شهوت خود تان را نبازید و دنده ماشین تان را خلاص نکنید.

در شهوت اگر کنترل خود را از دست دادید، دیگر تمام است، با یک نگاه و یک کلام ممکن است عاقبت تان بسوزد و دود شود. در دست انداز ها نیز مواظب باشید

ص: 106


1- بحار الانوار، ج 11، ص 318
2- ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ﴾ ؛ بقره، 155

تا فنر جریان زندگی تان نشکند. امام حسین علیه السلام این همه مصیبت دید اما فرمود:

﴿ رِضَا اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ ﴾ ؛ (1) رضای خدا رضای ما اهل بیت است. زهرای مرضیه علیها السلام این همه سختی کشید و در عین حال فرمود: ﴿ اَلْحَمْدُ للهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ لِلّهِ عَلَى آلَآئِهِ ﴾ (2) بار خدایا شکر بابت این نعمت هایی که به من دادی. چنین بود که هجده آیه از سوره ﴿ هَلْ أَتَى ﴾ در شأن فاطمه علیها السلام زهرا علیها السلام و خاندانش نازل شد.

شاه بیت سوره ﴿ هَلْ أَتَى ﴾ این جمله است: ﴿ إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ ﴾؛ برای خدا اطعام کردیم. ﴿ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا ﴾ (3) ما نه جزایی می خواهیم و نه مزدی ، تنها برای خدا آن را انجام دادیم. البته خداوند تبارک و تعالی رها نمی کند. او خودش می داند با کار های نیک شما چه کند. بنده پروری را جناب حضرتش به نیکی می داند.

ثمرات اصلاح رابطه با خدا

اشاره

امیر المؤمنين سؤال کردند که تفسیر آیه: ﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴾ (4) چیست؟ این آیه خیلی عجیب است در جلد دوم مسند امام علی علیه السلام- که این مسند در چند جلد به چاپ رسیده - دیدگاه های تفسیری حضرت علی علیه السلام یعنی آیاتی را که علی علیه السلام تفسیر کرده توسط نویسنده محترم مرحوم آقای قبانچی ذکر شده است.

حضرت علی علیه السلام فرمود: ﴿ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَعْطَى الْمُؤْمِنَ ثَلَاثَ حِصَالُ الْمَحْبَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَهَابَةَ فِي صُدُورِ النَّاسِ وَ الْفَلاحَ فِي الْآخِرَةِ ﴾ (5)

امیر المؤمنین علیه السلام در جواب این طور فرمود: ﴿ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴾؛ یعنی اگر انسان بین خودش و خدا را اصلاح کند، خداوند تبارک و تعالی سه چیز به او

ص: 107


1- ﴿ وَ لَمَّا عَزَمَ عَلَى الْمَسِيرِ إِلَى الْعِرَاقِ قَامَ خَطِيباً، فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ خُطَ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ، وَ خُتِرَ لِي مَصْرَ أَنَا لَاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ، بَيْنَ النَّوَاوِبِسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفًا، وَ أَجْرِبَةٌ سُغْباً لا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ لَنْ تَشُلَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم لَحْمَةٌ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّبِهِمْ عَيْنُهُ، وَ يُنَجَّزُ لَهُمْ وَعْدُهُ، مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ ، وَ مُوَطِناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ ، فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً ، إِنْ شَاءَ اللّه ﴾؛ نزهة الناظر، ص 86.
2- ﴿ أَنَّهُ رَأَى النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَاطِمَةَ وَ عَلَيْهَا كِسَاءٌ مِنْ أَجِلَّةِ الْإِبِلِ وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدَيْهَا وَ تُرْضِعُ وُلْدَهَا فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم فَقَالَ يَا بِنْتَاهُ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ الدُّنْيَا بِحَلَاوَةِ الْآخِرَةِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ الشُّكْرُ للّهِ عَلَى آلَائِهِ فَأَنْزَلَ اللّهُ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ﴾ ؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 85
3- انسان، 9
4- مریم، 96
5- الکافی، ج 8، ص 234؛ بحار الانوار، ج 65، ص 16، الخصال، ج 1، ص 139

می دهد: 1- او را در دل مردم محبوب قرار می دهد 2- نزد دشمن به او ابهت می بخشد. 3- در آخرت رستگارش خواهد نمود.

از تشییع جنازه امام معلوم رحمه اللّه علیه بود که پیش مردم محبوبیت دارد. خود ایشان می فرمود: افسری که من را به تهران می برد از ترس می لرزید، در حالی که او مسلح و من بی سلاح بودم. آن ها ده بیست نفر بودند و من یک نفر. آن افسر می گفت: نمی دانم چیست؟ در حالی که من آدم های زیادی را دستگیر کرده ام؛ اما من از شما می ترسم.

«شوارد نادزه» (1) در جماران خدمت امام آمد و نشست، زمان برگشت از او سؤال کردند: چه چیز امام تو را جذب کرد؟ گفت: ابهتش! این پیر مرد چقدر با عظمت است! چنان که در پایان عمر امام دیدیم، همین امام فرمود: با قلبی آرام و مطمئن از میان شما می روم اگر تقوا در عافیت ها، در سربالایی ها در سراشیبی ها و مصیبت ها رعایت گردد رحمت الهی قرین اهل آن خواهد شد.

خلاصه عرضم این شد: اولین آیه ای که حضرت زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه به آن استشهاد کرده، آیه 102 آل عمران ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه... ﴾ است که در ذیل آن حضرت می فرمایند: مردم! تقوا داشته باشید اگر تقوا داشتید، حق پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و وصی او را غصب نمی کردید. اگر تقوا داشتید فدک را غصب نمی کردید، اگر تقوا داشتید حرمت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نگه می داشتید.

پیام دوم: عاقبت به خیری

دومین پیام زهرای مرضیه علیها السلام ذیل آیه ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴾ این است که مردم! سعی کنید مسلمان بمیرید و عاقبت به از دنیا بروید. چرا حضرت زهرا علیها السلام این آیه را خواند؟ برای این که می خواست بفرماید: ای کسانی که در این حادثه سکوت یا عمل خلاف انجام دادید! نه تقوا دارید و نه مسلمانید. علت استشهاد به این آیه این است که اگر کسی حریم را رعایت کند آزارش به خاندان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نمی رسد.

ص: 108


1- شوارد نادزه: ادوارد شوارد نادزه سیاست مدار گرجی، آخرین وزیر امور خارجه شوروی است که چهار سال پس از فرو پاشی شوروی در سال 1995 م دومین رئیس جمهور گرجستان شد. وی در سال 1928 م. در روستای ماماتی حومه شهر لانچخونی در غرب گرجستان به دنیا آمد و در سن شاخه جوانان حزب کمونیست پیوست. او در سال 1972 م. به عنوان دبیر اول حزب کمونیست انتخاب شد. شوارد نادزه از سال 1985 م. تا زمان فرو پاشی شوروی وزیر امور خارجه بود و نقشی مهم در پایان دادن به دوره جنگ سرد و فرو ریختن دیوار برلین ایفا کرد. این پست با کنار رفتن آندره گرومیکو خالی شده بود. شوارد نادره در سال 1990 م برای مدت کوتاهی از مقام وزارت خارجه کناره گرفت، اما در سال 1991 م. و در آستانه فرو پاشی شوروی دوباره به این پست بازگشت. در 13 دی 1367 ش. پیامی از طرف حضرت امام خمینی رحمه اللّه علیه توسط هیئت منتخب ایران در مسکو به میخائیل گوربا چف تحویل داده شده بود. در آن نامه امام خمینی رحمه اللّه علیه نوشته بود «از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد» و رئیس جمهور وقت شوروی را به مطالعه متون اسلامی دعوت کرده بود. ادوارد شوارد نادزه، در اواخر زمستان سال 1367 ش. به عنوان وزیر خارجه شوروی و برای رساندن پاسخ نامه میخائیل گوربا چف رئیس جمهور وقت شوروی به امام خمینی رحمه اللّه علیه به ایران سفر کرد. پاسخ نامه گورباچف در روز هفتم اسفند 1367 ش، توسط ادوارد شوارد نادره و در جماران تهران به اطلاع امام رحمه اللّه علیه رسید. شوارد نادره در سال 1995 م رسماً از طریق صندوق رای به عنوان دومین رئیس جمهور کشور تازه استقلال یافته گرجستان انتخاب شد. در سال 2000 م. بار دیگر به این مقام رسید. گرجستان تحت اداره شوارد نادزه به غرب و به ویژه آمریکا بسیار نزدیک شد. او می خواست گرجستان عضو پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی (ناتو) شود. دولت شوارد نادزه از آمریکا کمک های اقتصادی و نظامی قابل توجهی دریافت کرد. وی گرجستان را در مسیر پایان دادن به بی ثباتی و جنگ داخلی رهبری کرد، اما در سال 2003 م و جريان وقوع انقلاب گل رز به رهبری میخائیل ساآکاشویلی، از مقام ریاست جمهوری داد و آخرین سال های عمر را، به دور از سیاست، در منزل مسکونی خود، واقع در تفلیس گذراند. وی خاطراتش را نیز منتشر کرد. او بعد از یک دوره طولانی بیماری در روز دوشنبه 7 ژوئیه 2014 م. در 86 سالگی در تفلیس در گذشت این خبر را «مارینا داویناشویلی» دستیار شوارد نادزه، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد.

فیش روضه برگ 8

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ. ﴾

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللّهِ. ﴾

اوصاف کوثر باید از کوثر بپرسید *** زانو زده، از احمد و حیدر علیه السلام بپرسید

کوته بود بر او سپاس آفرینش *** ما ناتوان، او ناشناس آفرینش

ذریه آدم نمی دانند او کیست *** سلمان و بوذر هم نمی دانند او کیست

مقصود حق در سوره کوثر جز او کیست؟ *** دخت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم و همسر حیدر علیه السلام جز او کیست؟

پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و زهرا علیها السلام و حید علیه السلام یک وجودند *** روز ازل تصویر یک آیینه بودند

بال دو صد جبریل، فرش آستانش *** بسته نزول هل اتی بر بذل نانش

مریم علیها السلام شود خم در حضور زینبینش *** جبریل شد گهواره جنبان حسینش

این هست و بود رحمة للعالمین است *** این کفو بی کفو امیر المؤمنین علیه السلام است

يار على علیه السلام، حتى کنار بسترش بود *** اللّه اكبر! بسترش هم سنگرش بود

در بستر خود هم شرار دل فشانده *** از بهر زن های مدینه خطبه خوانده

رمز جهاد جهاد او ولایت پروری بود ***حتی میان بسترش هم حیدری بود

در هر نفس با مرگ هم آغوش می شد *** كم كم چراغ عُمْر او خاموش می شد

با آن که خلقت را چو مولایش ولی بود *** در هر نگاهش یک حلالم کن علی علیه السلام بود

در حالات فاطمه علیها السلام برای رفتن به مسجد و ایراد خطبه فدکیه دارد: ﴿ لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا ﴾؛ «خمار» چیزی بزرگ تر از روسری های فعلی زن ها بوده به صورتی که سر و سینه و گردن را می پوشانده است.

﴿ وَ إِشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا ﴾؛ جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباس ها می پوشیده اند. شاید چیزی شبیه چادر امروز یا پیراهن بلند عربی.

﴿ وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا ﴾؛ (1) یعنی حضرت زهرا علیها السلام همراه با گروهی که به اصطلاح هم سن و سال یا هماهنگ، یا از یاران و اعوان و خویشاوندان ایشان بودند حرکت کردند.

﴿ فَنِيطَتْ دُونَهَا مُلاَءَةٌ ﴾ ؛ (2) سپس میان حضرت و مردم پرده ای نصب شد.

موج کوثر چون به مسجد سر نهاد *** لرزه بر دنیا و ما فيها فتاد

گفت در طغیان عشقم، کوثرم *** تیغ داران! پیش مرگ حیدرم

می دهم جان، جان او را می خرم *** هر چه پیش آید علی را می برم

بیم دارید از من و از آه من *** سیل عشقم، کیست سد راه من

دست خالی گر نشد حل مشکلم *** ذو الفقاری سازم از آه دلم

زنان دور و بر حضرت را گرفته بودند، حضرت با حجاب کامل به میان مردم آمد تا کسی زهرای مرضیه علیها السلام را مشاهده نکند. امیر مؤمنان علیه السلام هم از حجاب شب استفاده می کرد. زائر شبانه بود. کسی علی علیه السلام را کنار قبر زهرا علیها السلام نبیند. شب ها که بچه ها خواب می رفتند بلند می شد، آهسته آهسته می آمد کنار قبر فاطمه علیها السلام

حَبِيبٌ لَيْسَ يَعْدِلُهُ حَبيبٌ *** وَ مَا لِسِوَاهُ فِي قَلبی نَصیبٌ

حَبِيبٌ غابَ عَنْ عَيْنِي وَ جِسْمِي *** وَ عَنْ قَلبي حَبيبي لا يَغِيبُ (3)

دوباره شب شد و ظلمت بر آمد *** کنار قبر زهرا حیدر آمد

بخواب آرام، ای پهلو شکسته *** على بالين قبر تو نشسته

بخواب آرام، ای نور دو عینم *** که من شب ها پرستار حسینم

فاطمه جان! هر وقت صدایت می زدم می گفتی: یا بن عم؛ پسر عمو! اما دیگر جواب علی را نمی دهی

و مَا لِي وَقَفْتُ عَلَى الْقُبُورِ مُسَلِّماً *** قَبْرَ الْحَبيب فَلَمْ يَرُدَّ جَوَابِي

أَحبيبُ مَا لَكَ لَا تَرُدُّ جَوَابَنَا *** أَنَسِيتَ نَسِيتَ بَعْدِي خُلةَ الأحْبَابِ (4)

فاطمه جان!

خیز و از داغ غم رهایم کن *** خیز و باز «ابن عم» صدایم کن

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 109


1- بحار الانوار، ج 29، ص 220
2- مَنْ لَا يَحْضُرُهُ الْفَقِيهُ، ج 3، ص: 372، ح 1754
3- بحار الانوار، ج 43، ص: 217
4- همان

چکیده مطالب برگ 8

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت سوم)

اشاره ای به اهمیت خطبه فدکیه

آیت اللّه صافی: این خطبه منحصر به فرد و از انحصارات فاطمه زهرا علیها السلام است و کسی غیر از او نمی توانست آن را ایراد کند چون پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، فاطمه زهرا علیها السلام را به قدری احترام کرده بود که دیگر کسی نمی توانست عظمت او را انکار کند.

استناد به قرآن در خطبه فدکیه

آیاتی را که حضرت در خطبه فدکیه انتخاب کرده و درباره آن صحبت نموده بی دلیل نیست؛ چنان که امام حسین علیه السلام در موقعیت های مختلف قيام عاشورا آیه ای خاص را تلاوت می نمودند.

امیر المؤمنين علیه السلام در نهج البلاغه نزدیک به 140 آیه از قرآن و حضرت زهرا علیها السلام بیش از 20 آیه را در خطبه فدکیه اش گنجانده است.

ده- دوازده شرح درباره آیات خطبه فدکیه نوشته شده است.

آیه 102 سوره آل عمران

اولین آیه ای که حضرت سخن خود را به آن مستند کرد آیه 102 سوره آل عمران بود:﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴾ که دو پیام محکم دارد نهایت تقوا و عاقبت به خیری

پیام های آیه

پیام اول: نهایت تقوا

عبارت ﴿ حَقَّ تُقَاتِهِ ﴾ تنها در همین آیه آمده است.

زندگی مثل جاده است. مسیر راه گاهی صاف، گاهی سر بالایی، گاهی سر پایینی و گاهی دارای دست انداز های طبیعی و مصنوعی است. در جاده زندگی این حالات را بایستی بشناسیم و چگونگی رانندگی در وضعیت های مختلف آن را نیز باید به درستی درک کنیم.

1. صاف و هموار

بخش صاف جاده زندگی آن جایی است که شخص دارای پول، خانه و سلامتی باشد. در چنین جاده صافی مثل اتوبان بیشترین خطر از ناحیه خوابی است که بر آدمی غلبه می کند ﴿ النَّاسُ نِيَامُ ﴾

جوان ها و ثروتمند ها بیش از دیگران به موعظه رفقای خوب پدر و مادر قرآن و مسجد - که نمی گذارند خواب بر انسان غلبه کند- نیاز دارند؛ نظیر موعظه همسر زهیر بن قین در واقعه کربلا.

﴿ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذَ فَلَانًا خَلِيلًا ) رفيق ناباب انسان را از جاده منحرف می کند مثل «عقبه» که توسط رفیقش «اُبَی» دوباره به سمت کفر کشیده است.

2. سر بالایی ها

انسان در سر بالایی ها باید به ماشین دنده کمکی اضافه کند و یک خورده سنگین تر حرکت کند. مواردی مثل نماز روزه و خمس سربالایی زندگی است.

خدا در قرآن برای گذشتن از سر بالایی های زندگی به ما دنده کمکی می دهد. هر کسی را با یک وسیله جذب می کند؛ بهشت، حور العین، رضوان ...

3. سراشیبی ها

می گویند در سراشیبی ها با دنده سنگین حرکت کنید غضب و شهوت هم سراشیبی زندگی است.

اگر ترمز را رها کنید فحش، اختلاف، درگیری و قتل نتیجه مستقیم آن خواهد بود.

هنگام عصبانیت، خلوت با نامحرم و زمان قضاوت از مواضع حضور شیطان است.

4. دست انداز ها

خبر های ناگوار و ناگهانی همان دست انداز های جاده صاف زندگی است؛ ﴿ وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّرات ﴾

جایگاه تقوی در این مثال

تقوی، یعنی این که در صافی سر بالایی سراشیبی دست انداز های جاده زندگی خودت را کنترل کنی.

تقوا رانندگی اصولی در جاده زندگی ست.

امير المؤمنين علیه السلام در تفسير آيه ﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴾ فرمودند: ﴿ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَعْطَى الْمُؤْمِنَ ثَلَاثَ حِصَالُ الْمَحْبَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَهَابَةَ فِي صُدُورِ النَّاسِ وَالْفَلاحَ فِي الْآخِرَةِ ﴾

امام رحمه اللّه علیه فرمود: افسری که من را به تهران می برد از ترس می لرزید در حالی که او مسلح و من بی سلاح بودم.

شوارد نادزه از ابهت و عظمت امام رحمه اللّه علیه به اظهار تعجب کرد.

اگر تقوا در عافیت ها، در سر بالایی ها در سراشیبی ها و مصیبت ها رعایت گردد رحمت الهی قرین اهل آن خواهد شد.

پیام دوم: عاقبت به خیری

دومین پیام زهرای مرضیه علیها السلام ذیل آیه مورد بحث این است که مسلمان بمیرید و عاقبت به خیر از دنیا بروید.

علت استشهاد حضرت به این آیه بیان این نکته است کسانی که در حادثه غصب فدک سکوت یا عمل خلاف انجام دادند نه تقوا دارند و نه مسلمانند.

ص: 110

جلسه نهم:آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت چهارم)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُسْلِمُونَ ﴾ (1)

در این چند روز از ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه علیها السلام بحثی با موضوع تفسیر آیاتی که در خطبه فدکیه آمده است را شروع کردیم. آن حضرت در این خطبه به بیش از 20 آیه استشهاد فرموده اند که برخی از این آیات را در این روز ها مطرح و دلیل استفاده حضرت زهرا علیها السلام از آن ها را بیان می کنیم.

البته بزرگانی همچون مرحوم سید شرف الدین (2) در «النَّصُ وَ الإِجْتِهاد» (3) به مباحث تفسیری خطبه حضرت زهرا علیها السلام اشاراتی کرده اند و مرحوم مجلسی نیز در «بحار الانوار» به مباحث تفسیری این خطبه اشاراتی دارد.

اهمیت خطبه فدکیه

یک زن داغ دیده خطبه ای به این زیبایی و در این حد از فصاحت و بلاغت و نظم ایراد کرده است! در این خطبه فلسفه احکام و آثار نماز، عدالت، جهاد و حج و نیز اهداف اسلام و رسالت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بیان شده است. دیروز یکی از آن آیات

ص: 111


1- آل عمران، 102
2- سید شرف الدین: سید عبد الحسین شرف الدین موسوی عاملی (1290-1377 ق) مجتهد شیعه و مدافع تقریب مذاهب اسلامی بود. سید عبد الحسین شرف الدین سال 1290 ق. در کاظمین متولد شد. او فرزند سید یوسف شرف الدین و زهرا صدر، دختر آیت اللّه سید هادی صدر و خواهر سید حسن صدر، عالم دینی معروف و صاحب كتاب تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام بود نسب وی به ابراهیم المرتضى، فرزند امام کاظم علیه السلام می رسد. سید عبد الحسین در 8 سالگی به همراه خانواده به سرزمین پدران خود جَبَل عامل رفت. در 17 سالگی با دختر عمویش ازدواج کرده و پس از فراگیری مقدمات علوم دینی نزد پدر، هنگامی که 20 ساله بود برای ادامه تحصیل به نجف بازگشت. وی در 32 سالگی اجازه اجتهاد گرفت و پس از 12 سال تلاش در 1322 ق، به لبنان بازگشت پس از 3 سال اقامت در شهر شحوره به دعوت مردم صور در جنوب لبنان راهی آن جا شد. وی با تاسیس حسینیه صور مرکزی برای برگزاری برنامه های گوناگون دینی و اجتماعی ایجاد کرد. او تلاش هایی برای وحدت شیعه و سنی و حل کردن ریشه های اختلاف آن ها انجام داد. شرف الدین از رهبران نهضت استقلال لبنان نیز به شمار می رود. دو کتاب المراجعات و النص و الاجتهاد برای اثبات حقانیت شیعه با ادبیاتی علمی و به دور از توهین از برترین آثار او به شمار می رود. این دو کتاب به زبان های مختلف ترجمه شده و توجه بسیاری از مسلمانان شیعه و سنی را به خود جلب کرده است. شرف الدین سخنوری توانا بود و در شهر ها و کشور های مختلف علاوه بر مواعظ معمول دینی، تلاش فراوانی در جهت اتحاد مسلمانان انجام داد که مورد توجه عالمان اهل سنت نیز قرار می گرفت. او از مسلمانان می خواست تعصبات مذهبی و گروهی رایج را کنار گذاشته و با حفظ احترام به ریشه های ختلافات بپردازند. برخی از این سخنان در ادبیات سیاسی به یادگار ماند، از آن جمله: فَرَّقَتهُما السِّيَاسَةِ فَلتَجمَعهُما السِّيَاسَةِ»، یعنی شیعه و سنی را، سیاست و مطامع سیاسی از هم دور کرد و اکنون باید سیاست و مصالح سیاسی، آن ها را کنار هم گرد آورد، «لا يَنْتَشِرُ الهُدی الَّا مِنْ حَيْثُ انْتَشَرَ الظِّلَالِ» یعنی از همان جا که گمراهی انتشار یافته است باید هدایت انتشار یابد. هنگامی که سید شرف الدین در ایام حج نزد عبد العزيز حاکم وقت سعودی رفت یک قرآن که در جلدی پوستین قرار داده شده بود به او هدیه داد. «عبد العزیز» هدیه را گرفت و بوسید شرف الدین گفت چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست! عبد العزیز پاسخ داد: عرض من احترام به قرآنی است که در داخل این جلد است، نه خود این جلد. شرف الدین گفت: احسنت ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم [و یا ضریح ائمه علیهم السلام را می بوسیم، می دانیم که آهن و چوب هیچ کاری نمی تواند بکنند، بلکه غرض ما آن کسی است که ماورای این دارد. ما می خواهیم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را تعظیم کنیم و احترام نمائیم. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند. آن جا بود که «عبد العزیز» ناچار شد اجازه دهد حجاج به آثار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم تبرک جویند، ولی حاکم پس از او مجدداً دستور منع صادر کرد. وی در 8 جمادی الثانی سال 1377 ق، در سن 87 سالگی، در لبنان از دنیا رفت. پیکر او به نجف منتقل و در جوار حرم امیر المؤمنین علیه السلام به خاک سپرده شد.
3- كتاب «النص و الاجتهاد»: النَّصُّ وَ الِاجْتِهَادِ يَا الإجتهاد فِي مُقَابِلَ النَّصِّ کتابی در موضوع امامت سید عبد الحسین شرف الدین از علمای لبنان است. این کتاب در اثبات حقانیت و برتری امام علی علیه السلام نوشته شده و حدود 100 مورد از مخالفت های خلفا و برخی از صحابه با قرآن و صریح (نص) گفتار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را گرد آورده است. نویسنده این موارد را از منابع اصلی اهل سنت نقل کرده و درباره انگیزه آن ها داوری نکرده است. «نص» ، یعنی هر کلام صریحی که واضح و آشکار باشد. آن چه که جز یک معنا ندارد و تأویل بردار نیست. «اجتهاد» نیز در لغت به معنای کوشش و سعی و در اصطلاح به معنای استنباط احکام شرعی است. مراد از «نص، در عنوان کتاب گفتار صریح خداوند و سخنان روشی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مراد از «اجتهاد»، اعمال رأی و استنباط حكم است. «اجتهاد در مقابل نص» اصطلاحی است در علم اصول، به معنای مقده داشتن نظر شخصی بر فرمان صریح خداوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم. سید محمد تقی حکیم بر کتاب مقدمه ای نوشته است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده و به زبان فارسی و انگلیسی ترجمه شده است. علی دوانی آن را با نام «اجتهاد در مقابل نص» به فارسی ترجمه کرده است.

را مطرح کردم، دو آیه دیگر را امروز عرض می کنم که عبارتند از آیات 128 و 49 سوره توبه. علت این که حضرت زهرا علیها السلام این دو آیه را انتخاب کرده است پس از قرائت آیات عرض خواهم کرد.

آیه 128 سوره توبه؛ بیان ویژگی های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

حضرت زهرا علیها السلام در اواسط خطبه فرمودند: ﴿ لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِیمُ ﴾ (1) در این آیه پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با چهار چهار ویژگی معرفی شده است:

1. ﴿ رَسُولُ مِنْ أَنفُسِكُمْ ﴾ ؛ این پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از جنس شماست، با شما و از میان شما مردم است. هیچ کس به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نگفت شما از یک جای دیگر آمدی.

2. ﴿ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُم ﴾؛ پیغمبری که درد شما را درد خود می داند، به مریض سر می زند، در تشییع جنازه شرکت می کند به کسی که اولاد دار می شود تبریک می گوید برای فقیر غذا می برد و...

3. ﴿ حَرِيصٌ عَلَيْكُم ﴾ ؛ به شما حریص است. «حرص» صفت بدی است مگر این که در کار خیر باشد؛ مثلاً حرص در علم خوب است و در مال خوب نیست ، حرص در تقوا بر اساس تعبیر قرآنی ﴿ حَقَّ تُقَاتِهِ ﴾ (2) خوب است. هر چه می توانید تقوا پیشه کنید. پیامبر سخت به هدایت مردم علاقمند است و به آن عشق می ورزد.

4. پیامبری که ﴿ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمُ ﴾ ؛ با مؤمنان مهربان و رئوف است، شما را دوست دارد، هنگام جان دادن نیز به فکر تان بود امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هنگام جان دادن لب های مبارکش تکان می خورد و می فرمود: ﴾ اللَّهُمَّ اِهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ﴾ (3)

چرا حضرت زهرا علیها السلام این آیه را خواند؟ حضرت می خواهد بگوید، این پیغمبری را که خداوند این قدر از او تعریف کرده و فرموده است: احترامش کنید، صدای تان را از صدای او بالا تر نبرید و به نام صدایش نزنید، استشهاد این است: ﴿ فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبى دُونَ نِسائِكُمْ ﴾ اگر دقت کنید، این پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پدر من است، نه پدر زن های شما و نه پدر دختران شما! در این عالم پس از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، غیر از من چه

ص: 112


1- توبه ، 128
2- همان
3- ﴿ أَنَّهُ صلی اللّه علیه و آله و سلم كَانَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴾ ؛ بحار الأنوار، ج 20، ص 20

کسی می تواند بگوید من فرزند رسول خدا هستم؟ پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از رحلتش غیر از فاطمه علیها السلام دختری نداشت. اگر دختری هم داشته در زمان حیات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفته بوده اند؛ زینب (1) از دنیا رفت رقیه (2) از دنیا رفت.

ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام

اشاره

مرحله به مرحله حضرت مسائل را باز می کند، بعد شروع کرد به تعریف از امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: این علی که با او در افتاده اید و حقش را غصب کرده اید،می دانید کیست؟ فاطمه علیها السلام هفت - هشت صفت برای علی علیه السلام ذکر کرد که من چند صفت را بیان می کنم:

حضرت زهرا علیها السلام سپس هفت - هشت صفت برای علی علیه السلام ذکر کرد: ﴿ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللّهِ ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ ، سَيِّداً فِي أَوْلِيَاءِ اللّهِ ، مُشَمِراً نَاصِحَةً، مُجِداً كَادِحاً ﴾

1. ﴿ مُجْتَهِداً فِى أَمْر اللّهِ ﴾

اولین توصیف زهرا علیها السلام از علی علیه السلام این است که ﴿ مُجْتَهِداً فِى أَمْر اللّهِ ﴾ ؛ در راه خدا سخت استوار و محکم است.

فرمود: ﴿ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللّهِ ﴾ (3) کار و تلاشش برای خدا است؛ ولی کار شما برای خدا نیست ، برای دنیا و مطامع آن است. امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ جمل (4) چنان جنگید و یک تنه به سپاه می زد که شمشیرش تا شده بود. این قدر مبارزه اش شدید بود که یکی از یاران حضرت می گوید: جلو رفتم و گفتم: یا امیر المؤمنین! این گونه که شما به قلب دشمن می زنید خطرناک است. حضرت فرمود: ﴿ و اللّهِ مَا أُرِيدُ إلّا اللّه ﴾ ؛ به خدا قسم! هر کاری که می کنم به خاطر خداست. فکر نکنید می خواهم زور بازو نشان دهم؛ بنابر این توصیف زهرا علیها السلام از علی علیه السلام این است که در راه خدا سخت استوار و محکم است.

علی علیه السلام از طرف پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به یمن رفت و بعد از چندی همراه کاروانی با مقداری غنیمت از یمن برگشت و در حجة الوداع (5) به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ملحق شد. در همین اثناء یاران و سپاهیانی که با حضرت آمده بودند، شروع به تقسیم غنایم کردند. حضرت علیه السلام وقتی دید که همه غنایم را تقسیم کرده اند؛ یکی لباسی را برداشته ، یکی کفش و دیگری چیز دیگری را، شمشیر را کشید و همه را پس گرفت. به سپاهیان یک مقداری برخورد و برای شکایت پیش پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: بالاخره ما خود مان یمن رفتیم و این غنائم را آوردیم، چرا باید علی علیه السلام این قدر با ما سفت و سخت برخورد کند؟ پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ إِنَّهُ لَخَشِنَّ فِي ذَاتِ اللّهِ ﴾ علی علیه السلام سختی اش به خاطر خداست. (6) امیر المؤمنین علیه السلام کسی است که شب گرسنه می خوابد و نانش را به فقیر و یتیم و اسیر می دهد.

ص: 113


1- زینب دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم: زینب بزرگ ترین دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه بنت خویلد بود، او هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم 30 ساله بود در سال سی ام عام الفیل به دنیا آمد. او با ابو العاص بن ربیع ازدواج کرد. این ازدواج پیش از بعثت اتفاق افتاد. هنگامی که عتبه و برادرش عتیبه، پسران ابو لهب، رقیه و ام کلثوم، دختران پیامبر را طلاق دادند، سران قریش از ابو العاص خواستند تا زینب را طلاق دهد، اما ابو العاص نپذیرفت. از نظر برخی محققان شیعه مانند سید جعفر مرتضی عاملی، زینب، رقیه و ام کلثوم فرزندان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه نبوده اند، بلکه دختر خوانده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده اند. ولی غالب تاریخ نگاران و سیره نویسان معتبر از جمله طبری تصریح کرده اند که او بزرگ ترین دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است. (جهت کسب اطلاعات بیشتر به مطلبی تحت عنوان دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که پس از توضیح واژه 105 آمده است رجوع کنید) ابو العاص بن ربيع بن عبد العزى بن عبد شمس (در گذشت 12 ذی الحجه) فرزند هاله و خواهر زاده حضرت خدیجه علیها السلام بود که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمد و حدود سال 6 ق اسلام آورد. ابو العاص در جنگ بدر در صف مشرکان تا حضور داشت و به اسارت مسلمانان در آمد. هنگامی که مردم مکه برای آزادی اسیران قدیم خواستند، زینب هم گردن بندی را که هنگام نزد ازدواج از خدیجه دریافت کرده بود برای آزاد سازی ابو العاص فرستاد، چون چشم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر آن افتاد، متأثر شد و پس از کسب موافقت مسلمانان، ابو العاص را آزاد ساخت و اموال زینب را نیز پس فرستاد و از ابو العاص پیمان گرفت که زینب را آزاد گذارد. ابو العاص پس از بازگشت به مکه زینب را همراه با یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه فرستاد. گفته اند که پیش از این زمانی که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کرد کسانی را به مکه فرستاد تا دخترانش را به مدینه بیاورند ولی زینب به دست شوهرش محبوس شده بود و نتوانست بیاید. در سال 6 ق هنگامی که ابو العاص از سفر بازرگانی به شام بر می گشت، مأموران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به کاروان او حمله کردند. بعضی گریختند و او نیز گریخت مسلمانان اموال کاروان را توقیف کردند. او شبانه به مدینه آمد و به همسر سابقش زینب پناه آورد. روز بعد زینب در میان نماز برخاست گفت همه بدانید که من به ابو العاص پناه داده ام. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مسلمانان گفت که من خبر نداشتم. آن گاه به زینب گفت: او را گرامی بدار ولی با او هم بستر نشو؛ زیرا تو بر او حلال نیستی. آن گاه به مسلمانان گفت اگر می خواهید او و اموالش را آزاد کنید. مسلمانان او و اموال همراه کاروانش را آزاد کردند. ابو العاص به مکه رفت و اموال مردم را به آنان داد و اعلام اسلام کرد و به مدینه بازگشت. پس از آن که همسر زینب بنابر فولی که به پیامبر داده بود، او را برای رفتن به مدینه آزاد گذاشت، زینب به مدینه رفت. طبری آورده است که در میان راه به دو تن از مشرکان برخورد. آنان او را هل دادند. زینب در حالی که باردار بود بر سنگی خورد و فرزند خود را سقط کرد و دچار خون ریزی شد. بر اثر این حادثه او آسیب دید و آسیب دیدگی تا آخر عمر با او ماند، تا با همین بیماری در گذشت. ابو العاص پس از چندی به مدینه بازگشت و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در محرم سال 7 ق زینب را با همان عقد زناشویی پیشین او فرستاد. بعضی گفته اند که زینب با مهرو نکاح جدید به زوجیت ابو العاص در آمد. علی و امامه فرزندان زینب هستند. علی در کودکی از دنیا رفت. رسول خدا امامه را دوست می داشت، امامه در کودکی هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نماز می گزارد، بر روی دوش آن حضرت سوار می شد، چون به سجده می رفت او را بر زمین می نهاد و چون بر می خاست او را بر می داشت. امام علی علیه السلام بعد از در گذشت حضرت فاطمه علیها السلام به سفارش آن حضرت با امامه ازدواج کرد. امامه پس از شهادت حضرت علی علیه السلام به وصیت آن حضرت با مغيرة بن نوفل ازدواج کرد. زینب در 8 ق از دنیا رفت. سوده دختر زمعة بن فیس ، امّ سلمه و امّ ایمن او را غسل دادند. پیامبر پیراهن خود را داد تا او را در آن بپیچند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خود داخل قبر زینب شد و برای او دعا کرد. بقعه منسوب به دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم؛ رقیه، امّ کلثوم و زینب از بقعه های بقیع بود که در شمال قبور امامان شیعه و جنوب غربی قبور همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و نزدیک قبر عثمان بن مطعون قرار داشت. منابع از دفن زینب در بقیع، نزدیک به قبر عثمان بن مظعون بر پایه سفارش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حکایت دارند در گذشته بر این قبور ضریحی برنجی قرار داشت این بقعه توسط وهابیون تخریب شد.
2- رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم: رقية (در گذشت 2 ق ) فرزند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه که در هجرت به حبشه و هجرت به مدینه حضور داشت. نخست با عتبه فرزند ابو لهب ازدواج کرد اما با نزول آیه ﴿ تَبَّتْ بَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴾ ، عتبه او را طلاق داد. سپس به ازدواج عثمان بن عفان در آمد. رقیه در سال دوم هجری در گذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. از نظر برخی محققان شیعه مانند سید جعفر مرتضی عاملی، رقیه فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه نبوده است بلکه او فرزند هاله، خواهر خدیجه است ولی از آن جا که در خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرورش یافته به دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شهرت یافته است. از نظر اهل سنت رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه علیها السلام بوده است؛ ولی در میان علمای شیعه در مورد نسب رقیه سه دیدگاه نقل شده است: رقیه (همسر عثمان)، دختر هاله خواهر خدیجه و ربیبه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است اما رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از بعثت به دنیا آمده است. رقیه دختر خدیجه است نه دختر پیامبر که زیرا خدیجه پیش از ازدواج با رسول خدا شوهر داشته است. رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه بوده است. رقیه به سفارش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در بقیع دفن شد. بقعه منسوب به دختران پیامبر (رقیه، امّ کلثوم و زینب) از بقعه هایی بود که در شمال قبور ائمه بقیع و جنوب غربی قبور همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم قرار داشت. در گذشته ضریحی برنجی بر روی این قبور وجود داشت که توسط وهابیون تخریب شد. دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ؟ علی اکبر نوایی در بخشی از مقاله دختران یا دختر خوانده های رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم با آدرس: [html.3 8 10 1 httpmiqat.hajj.ir٫article] در فصل نامه میقات حج چنین می آورد: در برابر این نظریه که زینب و رقیه و امّ کلثوم دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه علیها السلام هستند که قائلان زیادی هم دارد، نظریه دیگری است که به صورت تحلیل تاریخی و با مو شکافی خاص مطرح گردیده و وجود دخترانی غیر از حضرت زهرا علیها السلام را برای آن حضرت منکر می شود و آن، این که رقیه و امّ کلثوم، در واقع، شاید یک تن بیش نبوده اند و به اضافه زینب، همه آن ها، ربیبه پیامبر؛ یعنی دختر خواندگان آن حضرت بوده اند؛ «أَدعِیَاء»، چنان که درباره پیامبر خدا و درباره زید، مساله پسر خواندگی مطرح بوده است. ابو القاسم کوفی در کتاب «الإستغاثه» به طور مفصل مطرح نموده است که: «هاله» مادر زینب، با مردی از بنی مخزوم ازدواج کرد و پس از مرگ شوهرش، برای بار دوم به ازدواج مردی از بنی تمیم در آمد و از او پسری به نام «هند» به دنیا آورد. مرد تمیمی پیش از هاله همسری داشت که از او صاحب دو دختر به نام های زینب و رقیه بود. مرد تمیمی سر انجام با همسر نخست خود که مادر دو دخترش بود از دنیا رفتند. هند نزد اقوام پدری خود رفت و هاله ماند و دو دختر شوهرش یعنی زینب و رقیه. هاله اندکی پس از ازدواج پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه از دنیا رفت و آن دو دختر در دامان حضرت خدیجه و پیامبر بزرگ شدند و چون سنت و رسم آن زمان میان عرب چنین بود که اگر کسی یتیمی را تربیت می کرد، آن یتیم به او منسوب می شد؛ از این رو، نمی توانست با او ازدواج کند. (الطبقات الکبری، ج 8، ص 30 و 31) برخی با استناد به چنین نقلی می گویند: حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با کسی ازدواج نکرده و آن حضرت نخستین شوهر این بانوی گرامی بوده است. نجاح عطا الطانی، در کتاب «نساء النبی و بنائه»، تحقیقات جامعی ارائه نموده و در صفحه 55 کتاب ثابت می کند: «هاله، خواهر خدیجه دختر خویلد، در دوران جاهلیت با عتیق بن عاذ بن عبد اللّه مخزومی ازدواج کرد. پس، زینب و رقیه ثمره این ازدواج شد. سپس عتیق و هاله از دنیا رفتند»؛ و در همان کتاب می آورد: «پس زینب و رقیه در حضانت خاله خود خدیجه ماندند و آن گاه که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه ازدواج کردند آن دو دختر خوانده های پیامبر شدند. پدر هاله خویلد بن اسد بن عبد العزی بود که در حرب فجار کشته شد». از این نقل ها و گفته ها فهمیده می شود؛ رقیه ای که عثمان با او ازدواج کرد، دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نبوده، بلکه دختر هاله خواهر حضرت خدیجه بوده است. اما در مورد امّ کلثوم، بسیاری از مورخان بر این باورند که وی همان رقیه بوده و دختری به نام امّ کلثوم برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم - حتی به عنوان دختر خوانده - ثابت نشده است. الطائی از قول بلاذری می نویسد: «خدیجه با پیامبر ازدواج کرد در حالی که باکره بود و رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه بودند». هم چنین از قول حلبی آورده است: «چون که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به مدینه هجرت نمود، همراه او فواطم (فاطمه ها) و امّ ایمن و جماعتی از ضعف های مؤمنین بودند، که در بین آن ها نامی از ام کلثوم، هرگز برده نشده است... جعفر مرتضی عاملی کتاب تحقیقی و مهم خود،«بنات النبي صلی اللّه علیه و آله و سلم أم ربائیه» را به مناسبت یاد واره شیخ مفید که ایشان به نوعی قاتل بود عثمان دو دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را - که قبلاً با عتبه و ابی العاص ازدواج نموده بودند - به همسری برگزید، نوشت. جعفر مرتضی در کتاب یاد شده، تحقیقی مفصل عرضه کرده و به دیدگاه شیخ مفید که در برخی از کتبش قول فوق را بیان داشته، پاسخ می دهد شیخ مفید صادر شده باشد، باطل می شمارد و می نویسد: «شک نیست که شیخ مفید، از افتخارات بزرگ علمی است و مانند او در تاریخ کم هستند و حتی عدد شان به انگشتان دست هم نمی رسد. به هر حال تبحّر علمی شیخ مفید، همه علوم را فرانمی گیرد؛ مثلاً علم جغرافیا را شامل نمی شود. تبحّر علمی او در حوزه تخصصی خودش می باشد». جعفر مرتضی عاملی، پژوهش عمیق و مهم خود را در این زمینه ابراز نموده و در تبیینی کلی، زینب و رقیه را دو دختری می داند که در خانه خدیجه، بعد از وفات مادر شان هاله تحت حضانت او در آمده اند و بعد از آن که پیامر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه ازدواج کرد، آن ها به رسم جاری بین جامعه عرب، دختر خوانده پیامبر به حساب آمدند و در واقع دختر پیامبر نبوده اند». وی در دفاع از مفید می نویسد: «این که ما گفته مفید را مردود دانستیم، از مقام بلند مفید نمی کاهد و عظمت او را پایین نمی آورد». عبارت مرحوم شیخ مفید چنین است: «پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دو دخترش را قبل از بعثت به دو کافری که بیست می پرستیدند تزویج نمود، اولی عتبة بن ابي لهب و دیگری ابو العاص بن ربیع، پس چون که پیامبر به رسالت مبعوث شد، بین آن ها جدایی افتاد، عتبه بر کفر مُرد و ابو العاص اسلام آورد و بعد از این که ابو العاص مسلمانی برگزید، پیامبر مجدداً دخترش را به وی برگرداند و همین دو دختر، دو دختری هستند که عثمان بعد از مرگ شوهران شان با آن ها اردواج نمود». جعفر مرتضی می نویسد: «ما با مفید در آن چه گفته موافق نیستیم»؛ و سپس شرح و تحلیل مفصّلی می دهد و خلاصه عقیده اش آن است که : 1. به طور قطع عثمان با زینب ازدواج نکرده است. او در این زمینه شرحی مفصّل می دهد. 2، رقیه و زینب و امّ کلثوم دختران پیامبر نیستند، بلکه دختر خوانده های آن حضرت هستند. 3. دختران پیامبر، قبل از بعثت به دنیا نیامده اند. 4. رقیه و امّ کلثوم (اگر قائل شویم که آن ها دو تن می باشند با عثمان ازدواج نکرده اند. 5. رقیه، کوچک ترین دختر پیامبر نبوده، بلکه کوچک ترین آن ها فاطمه زهرا علیها السلام است. وی مسائل فراوان دیگری را نیز مطرح کرده که خوانندگان محترم را به آن کتاب تحقیقی و عالمانه ارجاع می دهیم. در پایان به چند نکته اشاره می کنیم: 1. زینب، رقیه و امّ کلثوم به (فرض بودنش) مورد احترام فراوانند؛ زیرا دختر خوانده های پیامبرند و محضر حضرت رسول را درک کرده اند و در حضن او قرار داشته اند. 2. غرض ما در این بررسی، تقابل با فرق دیگر اسلامی نیست، بلکه رأی برخی از شیعیان و عالمان بزرگ شیعی را هم مردود دانستیم. پس بحث ما بحثی تحقیقی، تاریخی و پژوهشی است. 3. در اسناد تاریخی، ربطه صمیمانه میان پیامبر و این دختران گزارش نشده، در حالی که در اسناد تاریخی اهل سنت و شیعه، رابطه پیامبر با حضرت زهرا علیها السلام مفصل گزارش گردیده است. 4. در تمام گرفتاری های پیش آمده برای پیامبر، تنها کسی که آن حضرت را دل داری می داد فاطمه زهرا علیها السلام بود که متون تاریخی و روایی ما، از آن ها مشحون و پر است. 5. در مدینه، هیچ گزارشی نسبت به خواستگاری از این دختران نقل نشده، در حالی که باید نسبت اینان به پیامبر موجب می شد علاقه و شیفتگی نشان دهند؛ چنان که نسبت به حضرت زهرا علیها السلام این شیفتگی و علاقه نشان داده شده و سر انجام با علی علیه السلام ازدواجی مبارک و ارزشمند انجام دادند. 6. از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نسبت به این دختران، کم ترین و کوچک ترین نکته تاریخی گزارش نشده. 7. چگونه می شود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در دوره پیش از اسلام نیز پاکی، قدسیت و طهارت و صفات والایش زبان زد بوده، راضی شود دخترانش با دو بت پرست ازدواج نمایند؟ این بحث، دارای چالش های عمده دیگری است که از ورود به آن خود داری می کنیم.
3- بحار الانوار، ج 29، ص 223؛ احتجاج، ج 1، ص 100
4- جنگ جَمَل: نخستین جنگ دوره خلافت امام علی علیه السلام که توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و طلحه و زبیر علیه امام على علیه السلام راه افتاد. این جنگ در سال 36 قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون خواهی عثمان به راه انداختند. عایشه در این نبرد حضور داشت و بر شتر نر سرخ مویی سوار بود و علت نام گذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است. امام علی علیه السلام تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغام هایی، می کوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند. امام علیه السلام در نامه ای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم بی گناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خون خواهی عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خانه و قرار گاه خود) سخن گفت. امام علیه السلام در نامه ای به عایشه نیز هشدار داد که بر خلاف دستور قرآن از خانه ش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خون خواهی نسبت اینان به پیامبر موجب می شد که بسیاری عثمان لشکر کشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است. طلحه و زبیر، در نامه ای به امام بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد. این جنگ که نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب می شود به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه داشت و با پیروزی سپاه امام علی علیه السلام و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به اتمام رسید. بر اساس گزارش های تاریخی، هشتاد تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر و 1500 نفر از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سپاه امام علی علیه السلام جنگیده اند. از آن جا که سران سپاه حمل با امام علی علیه السلام به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکتین نامیده شد. جنگ جمل باعث انتقال مرکزیت خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و به علت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینه ای برای ظهور برخی نظریه های جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.
5- حجة الوداع: حجة الوداع، تنها حج پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد از اسلام است. رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به مدینه، سه بار برای عمره به مکه رفت؛ اما به گفته مورخان و محدثان، فقط یک بار در مراسم حج حضور یافت و آن چند ماه پیش از وفاتش بود. از آن جا که این حج در آخرین سال عمر آن حضرت واقع شد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن با مسلمانان وداع کرد. به حجة الوداع (حج) خدا حافظی مشهور است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در بازگشت از این سفر، در غدیر خم، به دستور خداوند امامت و ولایت امام علی علیه السلام را به صورت عمومی اعلام کرد و از مردم بر این امر، بیعت گرفت؛ بدین رو این حج، برای مسلمین به خصوص شیعیان اهمیتی ویژه دارد. نام دیگر این حج حَجَّةُ الْبَلَاغ است؛ زیرا آیه تبلیغ در بازگشت از این سفر بر پیامبر نازل شد. از دیگر نام های این حج حجة الاسلام است؛ زیرا تنها حجی است که پیامبر در دوره حاکمیت اسلام به جا آورد و مراسم آن طبق آیین اسلام بود. چون مراسم حج به پایان رسید و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از ظهر 13 ذی الحجه از منا به سوی مکه رفت، در ابطح خیمه زد و به مسلمانان دستور داد پس از انجام دادن مناسک حج، در بازگشت به خانه و وطن خود شتاب کنند و خود سحر گاه چهاردهم ذی حجه، پیش از دمیدن سپیده، از مکه به سوی مدینه حرکت کرد. حاجیان روز 18 ذی الحجه در نزدیکی جُحفه به جایی به نام غدیر خم رسیدند. در آن جا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به فرمان الهی در آیه تبلیغ حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کرد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از ادای نماز ظهر خطبه ای خواند که به خطبه غدیر مشهور شد. بنابر نظر مشهور شیعه، آیه اکمال در همین روز نازل شده است که می فرماید: «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم». قول رایج در میان منابع این است که جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع چهل هزار نفر بوده است.البته اقوال دیگری نیز هست که می توان به 70 هزار 90 هزار 100 هزار، 114 هزار، 120 هزار و در نهایت 130 هزار نفر اشاره کرد.
6- بحار الانوار، ج 41 ، ص 116؛ المناقب، ج 2، ص 110

برخورد امیر المؤمنین علیه السلام با منذر بن جارود، عقیل و اشعث بن قیس و نحوه رفتار شان در داستان استفاده فرزندش از عسل بیت المال، سکه هایی که عقیل از بیت المال به خانه حضرت آورد از مصادیق محکم بودن حضرت در راه خداست.

منذر بن جارود (1) در حالی که فرمان دار بود، مبلغی را از بیت المال اختلاس کرد و بالا کشید، امیر المؤمنین علیه السلام نامه ای تند به او نوشت و احضارش کرد و فرمود: با به زندان می اندازمت و تا آخرین سکه را باید برگردانی، پول مال بیت المال است.

شما قضیه عقیل (2) را شنیده اید که حضرت با چه شدت و حدَّتی برخورد کرد. حضرت خود می گوید: چهره گرسنه بچه های عقیل را دیدم، ولی برای خدا آن برخورد را با عقیل انجام دادم. (3)

کسی از اصفهان عسل آورده بود که جزء بیت المال بود. یکی از فرزندان حضرت برایش مهمان آمده بود، آمد یک کاسه از خمره عسل برداشت - ابو رافع (4) خازن بیت المال عسل را به او داد و گفت: عیب ندارد از حساب خودم آن را می دهم یا این که جلو تر از تقسیم بیت المال، مطالبه حقش را کرده و گرفته بود - وقتی امیر المؤمنین علیه السلام این وضع را دید بسیار ناراحت شد و پولی از خودش داد و گفت: بهترین عسل بازار را بخرید. بعد در آن خمره آن قدر از عسل خریداری شده ریخت که از مقدار قبلش بیشتر شد و در عین حال دائم اشک می ریخت! ابو رافع می گوید: آقا مرتب اشک می ریخت و می فرمود: ﴿ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِوَلَدِى ﴾ ؛ خدایا! فرزندم را ببخش.»

قنبر (5) یک ظرف پول از انبار بیت المال به خانه علی علیه السلام آورد و گفت: بالاخره شما رئیس حکومت هستید و حق دارید، چرا این قدر باید سخت بگذرانید؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: قنبر اگر یک انبان آتش در خانه من می انداختی بهتر از پولی بود که آورده ای! پول را بگیر و برو.

اشعث بن قیس (6) مقداری حلوای زعفرانی ،آورد همین که امیر المؤمنین علیه السلام فهمید رشوه است به شدت با او برخورد کرد. (7)

حال ! زهرا علیها السلام این علی علیه السلام را می شناسد، زهرایی که روزگاری در خانه علی علیه السلام

ص: 114


1- منذر بن جارود: مندر بن جارود بن عمرو بن حبيش العبدی در زمان حیات رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به دنیا آمد. وی از قبیله عبد القیس و از خویشان صعصعة بن صوحان است. منذر در دوره حکومت امام علی علیه السلام از جمله یاران وی بود، ما در سال های آخر عمر، به امویان گرایش یافت و به عنوان کار گزار یزید بن معاویه از سوی عبید اللّه بن زیاد در منطقه ای از هند منصوب گردید. او در همان جا در سال 62 ق. وفات کرد. منذر در جنگ جمل و جنگ صفین در رکاب امام علی علیه السلام جنگید. پس از جنگ جمل منذر سؤالی را درباره آخر الزمان از امیر المؤمنین علیه السلام پرسید که امام پاسخی مفصل به او و دیگر ده اصحاب داد. وی در جریان جنگ صفین نقش از مثبتی در تهییج مردم برای شرکت در جنگ ایفا نمود و در ماجرای حکمیت نیز ضمن ایراد سخنانی به امام اعلام وفاداری کرد. منذر بن جارود پس از جنگ صفین به عنوان فرمان دار استخر (اصطخر) فارس منصوب شد؛ اما در پی اخباری درباره خوش گذرانی وی، امام علی علیه السلام در نامه ایی بیان کرد و ضمن بر شمردن اشتباهاتش وی را از این مقام برکنار نمود. منذر پس از بازگشت به کوفه زندانی شد، اما پس از شفاعت صعصعة بن صوحان و پرداخت سی هزار درهم جریمه، از زندان آزاد گردید بر اساس نظر بعضی، مندر هم نظر با خوارج بود. مندر بن جارود هنگام آغاز قیام امام حسین علیه السلام از بزرگان بصره بوده است. امام حسین علیه السلام در نامه ای به بزرگان بصره از جمله منذر دعوت به همراهی نمود. وی نامه و نامه رسان (سلیمان بن رزین) را تسلیم عبید اللّه کرد. درباره رفتار او با سلیمان بن رزین دو نظر وجود دارد. عده ای معتقدند که منذر به گمان آن که نامه از جانب عبید اللّه بن زیاد بوده چنین عملی را مرتکب او شده است. اما برخی دیگر این اقدام را متأثر از هم سویی وی با عبید اللّه می دانند. اینان شاهد این هم سویی را تزویج دختر منذر با این زیاد بود می دانند. منذر در جنگ مختار ثقفی با مصعب بن زبیر ضمن رد دعوت مصعب، به همراهی عده ای از نزدیکان خود به کرمان گریخت و موضع بی طرفی اتخاذ کرد. وی در این شهر مردم را به بیعت و همراهی با عبد الملک مروان دعوت نمود.
2- عقيل: عقیل پر ابو طالب پسر عبد المطلب، کنیه اش ابو یزید بود. بنا بر گزارش ها، وی از حضرت علی علیه السلام بیست سال بزرگ تر بوده و بنابر این سال بعد از عام الفیل متولد شده است. وی نسب شناسان قریش و شخصی حاضر جواب بود که بدون اعتنا به این که شخص مقابلش چه جایگاهی دارد، به او پاسخ می داد. عقیل در جنگ بدر با اکراه در سپاه مشرکان بود. او در این جنگ اسیر شد و عمویش عباس برای آزادی وی 4000 درهم فدیه داد. درباره زمان اسلام آوردن وی، اقوال مختلفی وجود دارد. به گفته ابن قتیبه، عقیل بلا فاصله پس از آزادی بعد از جنگ بدر مسلمان شد. به گفته ابن حجر، وی در سال فتح مکه مسلمان شد؛ اما در ادامه می گوید؛ برخی گفته اند که وی پس از صلح حدیبیه مسلمان شد و در ابتدای سال هشتم هجری به مدینه هجرت کرد. وی در جنگ موته شرکت کرد و نیز طبق روایتی وی در جنگ حنین از کسانی بود که هنگام فرار برخی از لشکریان، ثابت قدم ماند. طبق گفته ابن ابی الحدید، عقیل از مدینه به عراق و سپس به شام و آن گاه به مدینه بازگشت و در هیچ یک از جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام حاصر نبود. هر چند آمادگی خود و فرزندانش را برای کمک به وی در جنگ ها اعلام کرد، ما حضرت را تکلیف به جنگ نکرد. هنگامی که علی علیه السلام زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیار از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی عقیل به نزدش آمد و گفت: «مقروض هستم و از ادای آن عاجز می باشم، قرض مرا ادا کن». وقتی علی علیه السلام از مقدار قرض که صد هزار درهم بود جویا شد فرمود: «سوگند به خدا آن قدر ندارم که بتوانم قرض تو را ادا کنم، صبر کن تا شخص من برسد تا آخرین حد توان به تو کمک می کنم .... عقیل گفت: از بیت المال بده، ولی حضرت از این امر امتناع نموده و آهنی گداخته را به دست وی که نابینا بود نزدیک کرد، زد، ولی با آهن داغ مواجه شده و اعتراض نمود امام علی علیه السلام به وی فرمود: تو طاقت این آتش نداری من چگونه با زیر پا نهادن حق مردم آتش جهنم را تحمل کنم». عقیل برای درخواست کمک مالی به دربار معاویه رفت و با او دیدار داشت. برخی این ملاقات را زمان حیات امام علی علیه السلام دانسته اند. دلیل این گروه این روایت است: روزی معاویه در حالی عقیل نزدش نشسته بود گفت: این ابو یزید [کنید عقیل] است، اگر نمی دانست که من برای او از برادرش بهترم نزد ما نمی آمد و او را رها نمی کرد. عقیل پاسخ داد: برادرم برایم در دینم بهتر است و تو در دنیایم برایم بهتری و من دنیایم را ترجیح دادم و از خدا عاقبت به خیری را می خواهم. برخی دیگر گفته اند رفتن وی نزد معاویه پس از در گذشت امیر المؤمنین علیه السلام بوده است. این ابی الحدید این سخن را ترجیح می دهد. استدلال این افراد به نامه عقیل در اواخر حکومت امیر المؤمنین علیه السلام به حضرت و پاسخ آن نامه است. در گذشت وی را برخی در دوره حکومت معاویه و برخی در ابتدای خلافت یزید (قبل از واقعه حره) دانسته اند. از میان این فرزندان عقیل؛ جعفر اکبر، مسلم، عبد اللّه اکبر، عبد الرحمان و محمد از یاران امام حسین علیه السلام بودند، برخی گفته اند 6 تن از فرزندان عقیل در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. شیخ مفید، از دختری به نام ام لقمان نیز نام برده که به همراه دیگر خواهرانش (امّ هانی، اسماء، رمله و زینب) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام از خانه بیرون می آید و به گریه و زاری می پردازد.
3- علی علیه السلام می فرماید: به خدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهی دست شده است و از من درخواست داشت تا یک من از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهای شان ژولیده و رنگ شان تیره شده بود، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم و به دل خواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم. روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد، فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم ای عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند. از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ (نهج البلاغه، خطبه 225)
4- ابو رافع: ابو رافع (در گذشته پس از 20 ق.) صحابی معروف، بزرگ خاندان آل ابی رافع و آزاد کرده را پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. درباره نام از اختلاف نظر است بیشتر نام او را اسلم دانسته اند، در منابع نام هایی چون اَسلَم، ابراهیم، ثابت، هرمز، سّنان، قَرَمان، صالح، یزید، یسار، و عبد الرحمن را برای او در ذکر کرده اند. او فرزندی به نام رافع داشت و به همین جهت به او ابو رافع می گفتند. مشهور است که که ابو رافع با پیامبر به مدینه هجرت نکرد، بلکه تا جنگ بدر در مکه ماند و پس از آن در مدینه به پیامبر پیوست. پس از ورود او به مدینه، پیامبر کنیز خود سَلمی را به ازدواج او در آورد و عبید اللّه از او زاده شد. ابو رافع پس از مهاجرت به مدینه، در همه جنگ ها حضور داشت و از اصحاب نزدیک پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به شمار می رفت چنان که پیامبر درباره او گفته است: «هر پیامبری امینی دارد و امین من ابو رافع است». ابو رافع پس از در گذشت پیامبر، همراه امام علی علیه السلام بود و در جنگ های دوره خلافت او در رکابش شرکت کرد. وقتی معاویه در شام و طلحه و زبیر در بصره با خلافت امام علی علیه السلام به مخالفت برخاستند، ابو رافع گفت که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم این واقعه را پیش از این به او خبر داده و فرموده بود که علی علیه السلام بر حق است و مخالفان اوبر باطلند. ابو رافع در 85 سالگی زمین و خانه اش را در خیبر و مدینه فروخت و همراه با امام علی علیه السلام به کوفه مهاجرت کرد. و می گفت: «سپاس خدای را که به منزلتی دست یافتم که هیچ کس به آن نرسید؛ زیرا دو بیعت کردم عقبه و رضوان و به سوی دو قبله نماز گزاردم و سه بار هجرت کردم». او در کوفه از سوی امام علی علیه السلام به خزانه داری بیت المال منصوب شد و دو فرزندش عبید اللّه و على نيز كاتب امام علی علیه السلام بودند. در مورد تاریخ در گذشت ابو رافع اختلاف است: برخی تاریخ مرگ او را در خلافت امام علی علیه السلام و برخی دیگر در سال شهادت امام علی علیه السلام نوشته اند. بر پایه رواینی که نجاشی نقل کرده او وقتی تا زمان خلافت امام حسن علیه السلام زنده بوده است واقدی نیز مرگ او را کمی پیش از عثمان یا کمی او بعد از او دانسته است. ابو رافع كتاب «السنن و الاحكام و القضایا» را گرد آوری کرد. برخی احتمال داده اند که نخستین کسی است که در اسلام کتاب فقهی نوشته است. کتاب او شامل باب های نماز، روزه، حج، زکات و قضاء است و در آن از امام علی علیه السلام گفت روایت شده است. از ابو رافع روایت هایی به وسیله فرزندانش و دیگران نقل شده است. رجائیان زدید شیعه او را در شمار راویان «ثقه» ذکر کرده اند.
5- قنبر: از اصحاب خاص غلام و دربان (حاجب) حضرت علی علیه السلام بود. وی هم چنین دربان امام حسن مجتبی علیه السلام بوده است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که قبر علاقه زیادی به حضرت علی علیه السلام داشت و هر گاه که آن حضرت شبانه از منزل خارج می شد قنبر از او مراقبت می نمود بدون آن که امام متوجه شود. متقابلاً حضرت علی علیه السلام نیز به وی عنایت داشت، روزی حضرت علی علیه السلام دو لباس یکی به سه درهم و دیگری را به دو درهم خرید و لباس گران تر را به قنبر داد. در منابع تاریخی، گزارش ها و اطلاعاتی پراکنده درباره قنبر در دوران امام علی علیه السلام آمده است: به گفته این قتیبه و ذهبی او در شورش بر علیه عثمان، در کنار امام حسن علیه السلام و در دفاع از خلیفه زخمی شد. در جنگ صفین علی علیه السلام در برابر غلام عمرو بن عاص - که پرچمی فراز آورده بود- پرچمی به قنبر داد تا بر افرازد وی در این جنگ حرب غلام معاویه را کشت. قنبر، به دستور حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد، اما در چگونگی قتل او اختلاف وجود دارد. در یکی از روایات درباره نحوه کشته شدن او چنین است: وی را نزد حجاج بردند، حجاج گفت: نزد علی چه می کردی ؟ قنبر گفت: من آب وضو برای او فراهم می کردم حجاج گفت: او در هنگام وضو چه می گفت؟ قنبر گفت: او هنگامی که از وضوی خود فارغ می شد آیه 24 و 25 سوره انعام خواند. حجاج گفت: گمان می کنم وی این درباره ما تأویل می کرد. قنبر گفت: آری ،گفت: اگر گردنت را بزنم چه خواهی کرد؟ گفت: در این صورت من خوشبخت می شوم و تو بد بخت خواهی شد، حجاج امر کرد گردن او را زدند. حجاج پسر وی را نیز کشت. مزار در حمص یا کوفه دانسته اند. در بغداد، زیارت گاهی منسوب به قنبر، به نام «قنبر علی» وجود دارد که در بازار و محله ای به همین نام، در منطقه رصافه (شرق رود دجله) قرار دارد. بارگاهی در نیشابور نیز منسوب به قدر و نوادگان او وجود دارد.
6- اشعث بن قیس:اَشعَث بن قَیس کِندی، ابو محمد (در گذشت در حدود 20 یا 21 ق.) بزرگ قبیه کنده و کار گزار عثمان بن عفان و حضرت علی علیه السلام در آذربایجان بود. معدی کرب ملقب به اشعث (مرد ژولیده موی) در حدود سال 24 قبل از هجرت در حَضرَموت در یمن به دنیا آمد. در سال نهم هجری (سنة الوفود) اشعث بن قيس همراه بزرگان قبیله کنده به مدینه آمد و مسلمان شد، وی به همراه برخی از اهالی قبیله کنده پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با ابو بکر بیعت نکرد و با شرط ریاست بر تیره های قبیله کنده، به جنگ با زیاد بن لبید نماینده ابو بکر برخاست. ولی پس از پیروزی در نبرد تین اشعث شکست خورد و به همراه کندیان به قلعه ای پناه برد و در برابر تسلیم قلعه، برای خود و خانواده اش از زیاد امان خواست و زیاد پذیرفت. گفته اند که اشعث در ستاندن امان برای خود و خانواده اش، با نیرنگی کندیان را استثنا کرد و به همین سبب مورد لعن و نفرین ایشان قرار گرفت و حتی به او لقب «عرف النار» به معنی پیمان شکن داده شد. اشعث را با دیگر که اسیران به مدینه آوردند، اما ابو بکر آزادش کرد و خواهر خود امّ فروه را به ازدواج وی در آورد، گر چه ابو بکر هنگام مرگ از آن کار پشیمان شد. پس از وفات ابو بکر و در عهد عمر بن خطاب، در فتح نیز عراق، نبرد قادسیه و نبرد یرموک شرکت کرد و از یک چشم خود را از دست داد. وی پس از بنای کوفه در آن جا اقامت گزید. اشعث در دوره خلافت عثمان کار گزار او در آذربایجان شد. پس از به خلافت رسیدن امام علی علیه السلام ، اشعث بر ولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند. در ماجرای جنگ صفین اشعث خواست به معاویه ملحق شود و با معاویه بنای مکتبه گذارد؛ اما چون با یارانش رایزنی کرد، آن ها پیوستن به شامیان را تقبیح کردند و اشعث از آن رای بازگشت. وی در توقف جنگ صفین و راه اندازی ماجرای حکمیت نقش عمده ای داشت. در مورد ارتباط اشعث با این ملجم و نقش او در توطئه شهادت علی علیه السلام از گزارش های مغشوش منابع تاریخی نمی توان به نتیجه قانع کننده ای دست یافت. برخی گفته اند ابن ملجم از طریق تحلیف با خویشاوندی از طرف مادر با کنده و شاید به همین سبب وقتی ابن ملجم برای کشتن امام علیه السلام از مصر به کوفه آمد در منزل اشعث سکنی گزید. امیر المؤمنین علیه السلام به اشعث اعتمادی نداشت؛ حتی یک بار امام علی علیه السلام بر منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت. هم چنین گفته اند. یک بار اشعث امام علیه السلام را تهدید به مرگ کرد. بنابر یک روایت البعث از قصد شوم ابن ملجم آگاه شد و آن را به اطلاع امام علیه السلام نیز رساند، اما با پاسخ آن حضرت روبه رو شد که می گفت «او هنوز مرا نکشته است». بنابر روایتی، اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه به ابن ملجم جمله ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این گفته را حجر بن عدی یا عفیف کندی در مسجد حضور داشتند، شنیدند و همان موقع توطئه شهادت امام علیه السلام را به از نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد. بنابر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن بوده است. این موضوع در رساله ای از یکی ابا ضیان معاصر چنان پرورش یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می دهد. زندگی اشعث، پس از شهادت امام علی علیه السلام دیری نپایید و مرگ وی اندکی پس از آن در 63 سالگی اتفاق افتاد، بنابر این احتمالاً او در ای حجه سال 20 در گذشته است. بعضی منابع نیز در گذشت وی را چهل روز پس از شهادت امام على علیه السلام يعنی اول ذی القعده دانسته اند.
7- نهج البلاغه، خطبه 225

گرسنه ماند، اما از امیر المؤمنین علیه السلام درخواستی نکرد. همین زهرا علیها السلام فرمود: مردم! می دانید علی کیست ؟ ﴿ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ ﴾؛ درباره خدا هرگز کوتاه نمی آید.

2. ﴿ قَريباً مِن رَسولِ اللّهِ ﴾

علی علیه السلام به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از همه نزدیک تر است. خود امام در نهج البلاغه می گوید: هر کجا جنگ پیچیده تر می شد، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرا جلوی سپاه می فرستاد.

در جنگ خندق با «عمرو بن عبدود» (1) در خیبر با «مرحب» (2) و در بدر (3)

با «عقبه و شیبه (4) » و در احد با سپاه ابو سفیان جنگید. تعبیر حضرت این است: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرا در دهانه آتش جنگ می فرستاد. این نشان از نزدیک بودن

على علیه السلام به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است؛ البته این نزدیکی تنها نزدیکی جسمی نبود، بلکه قرب فکری و قرب نوری بود. چنان که در آیه مباهله (5) آمده «انفسنا» آری، علی علیه السلام جان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است.

ابن ابی الحدید (6) - عالم سنی معتزلی - در جلد هفتم شرح نهج البلاغه، می گوید یک روز من به استادم «سید نقیب» (7) گفتم: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اصحاب زیاد داشته است، اما چرا در میان اصحاب کسی به اندازه امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تعریف نکرده است؟

بعضی از عزیزان کتاب هایی نوشته اند به نام «پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه» (8) ؛ شگفت انگیز است که علی علیه السلام چقدر در نهج البلاغه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را تکریم کرده است؛ اما چرا؟ زیرا هیچ یک از اصحاب به اندازه امیر المؤمنین علیه السلام پیغمبر شناس نبودند. ابن ابی الحدید می گوید: استادم در جواب پرسش من گفت: ﴿ لِأَنَّهُمَا روحُ وَاحِدٌ فِي جِسْمَانِ ﴾ ؛ زیرا علی و پیغمبر علیهما السلام یک روح در دو جسم بودند.»

در ليلة المبیت (9) جای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلمه خوابید، در غار حراء (10) کنار پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و دیگر مواردی که در تاریخ ذکر شده است. این امور نشان از قرب علی علیه السلام به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است. کافی است شما یک دور کتاب «نسایی» (11) را بخوانید. این کتاب هزار سال پیش نوشته شده است. بزرگان اهل سنت مثل «ابن حجر» (12) در مقدمه این کتاب می نویسد: «اَكْثَرُ أَسانِیدِها جاد»؛ یعنی اکثر سند های این کتاب عالی و نیکوست. کتابی دارد به نام خصائص أمير المؤمنين على بن أبی طالب علیه السلام (13) که ترجمه فارسی هم شده است. نمی گویم بروید در فضائل امیر المؤمنین علیه السلام «الغدير» (14) را بخوانید، گر چه اکثر منابع الغدیر از کتب

ص: 115


1- عمرو بن عبدود: عَمرو بن عَبدِوُدّ يا عَمرو بن عَبدِوَدّ (کشته شده در سال 5 ق.) از برترین جنگ جویان قریش که در جنگ خندق به دست امام علی علیه السلام کشته شد. بنابر برخی روایات، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ضربه علی بن ابی طالب علیه السلام به بر عمرو بن عبدود را در این جنگ، برتر از عبادت همه جِنیان و انسان ها دانسته است. ابن تیمیه، عالم اهل سنت و پایه گذار سلفیه، وجود عمرو بن عبدود را رد کرده است. برخی محققان، انگیزه ابن تیمیه را انکار فضایل امام علی علیه السلام دانسته اند. بر اساس روایتی از کتاب مناقب آل ابی طالب، نوشته این شهر آشوب، امام علی علیه السلام در خلال جنگیدن با عمرو بن عبدود، پس از آن که عمرو آب دهان بر چهره اش انداخت چند لحظه از جنگیدن دست کشید تا خشم خود را فرو نشاند. و سپس عمرو را کشت.
2- مرحب: از جنگ جویان قدرتمند و قوی هیکل حاضر در جنگ خیبر که به دست امیر المومنین علیه السلام به درک واصل شد. در ترجمه امالی شیخ طوسی، انتشارات اندیشه هادی، ج 1، ص 10-15 جلسه اول، حدیث 2 ، چنین آمده است: قَالٌ وَ حَدَّثْنَا الْحِسَّيْنِ بْن عَلَى بْن مُحَمَّدُ التَّمَّارِ عَنْ عَلَى بْن مَاهَانَ عَنْ عَمِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْن عُمَرٍ عَنْ ثَوْرِ بْن يَزِيدُ، عَنْ مَکحُولٍ قَالَ: هنگامی که روز جنگ خیبر فرا رسید مردی از میان یهودیان خارج گشت که به او مَرحَب گفته می شد. او مردی بلند قامت و درشت جثّه بود و یهودیان او را به خاطر دلاوری و توانگری اش بر خود مقدم می داشتند. راوی می گوید: در آن روز مَرحَب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ کس با او هماورد نشد، مگر آن که می گفت: «من مرحب هستم.» آن گاه بر او حمله ور می شد و هیچ یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند. راوی گوید: مَرحَب دایه ای منجّم و پیش گو داشت که از جوانی و درشت هیکلی مرحب خوشش می آمد و به او می گفت: با هر هماوردی بجنگ و با هر کس که با تو ستیزه کرد بستیز، جز کسی که نامش حیدر است؛ که اگر در مقابلش بایستی کشته خواهی شد. راوی گوید: هنگامی که جنگ آوری مرحب فزونی یافت مردم از جایگاه او [و توانایی او در جنگ] متحیر گشتند و نزد پیامبر شکایت کردند و از ایشان خواستند که علی علیه السلام را به سوی مرحب بفرستد. پیامبر علی علیه السلام را نزد خود خواند و به او فرمود: ای علی، مرحب را کفایت کن (و او را به تنهایی از بین ببر) امیر المؤمنین علیه السلام به سوی مرحب رفت. هنگاسی که مرحب امام را دید به سویش شتافت و زمانی که مشاهده کرد حضرت او را بزرگ و با اهمیت بر نمی شمرد، ناراحت شد و بر او بسیار سنگین آمد. سپس جلو ام در حالی که می گفت: من کسی هستم که مادرم مرا مرجب نام نهاد. علی قدم پیش نهاد و فرمود: من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید. هنگامی که مرحب این سخن را شنید، گریخت و از بیم آن چه دایه اش او را از آن برحذر داشته بود توقف نکرد. پس ابلیس در چهره دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسم شد و گفت: مرحب کجا می روی؟ مرحب گفت: این هماورد خود را حیدر می خواند! ابلیس پرسید: مگر حیدر کیست؟ مرحب گفت: دایه ام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم می داد و می گفت: او نو را خواهد کشت. ابلیس به او گفت: ننگ بر تو. اگر حیدر جز این یک نفر نبود هرگز مانند تویی از نزد چون اویی باز نمی گشت [و قرار نمی کرد]. تو سخن زنان را می پذیری در حالی که آنان بیش از آن چه درست بگویند. به خطا می روند، حیدر در جهان فراوان است. اینک بازگرد شاید تو او را از بین بری. پس اگر او را کُشتی بر قومت سَروَری و آقایی می یابی و من پشتیبان تو می باشم. [باز گرد] که یهودیان به تو پناه می جویند. پس ابلیس او را باز گرداند و به خدا قسم اندکی نگذشت ]به مقدار زمان میان دوشیدن شیر از شتر] که علی علیه السلام ضربتی به او زد و او با صورت به زمین افتاد و یهودیان در حالی که می گفتند مرحب کشته شد، مرحب کشته شد، شکست خوردند... در سیرة الحلبيه تألیف نور الدین حلبی، ج 3، ص 55، در توصیف جنگ خیبر آمده است: حضرت امیر زره محکمی بر تن کرد و «ذو الفقار» را حمایل کرد و هروله کنان بسوی دژ حرکت کرد و پرچمی را که پیامبر به او داده بودند. نزدیک قلعه بر زمین نصب نمود در این لحظه در قلعه باز شد و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند، نخست برادر مرحب حارث جلو آمد، هیبت نعره او آن چنان مهیب بود که سربازان همره حضرت بی ختیار عقب رفتند، ولی امیر المؤمنین علیه السلام پا بر جا ماند و بعد از لحظاتی جسد مجروح حارث به روی خاک افتاد و جان سپرد. «مرحب» برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق در سلاح بود و زره یمانی برتن و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت، در حالی که کلاه خود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز خوانی کرد. علی علیه السلام نیز رجز زیر را خواند: انا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّيُّ حَيْدَرَةٍ *** ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَيْتَ قسورة «من همان کسی که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها». پس از رجز خوانی صدای شمشیر ها و جنگ این دو تن وحشت عجیبی بر دل ناظران نهاده بود که ناگهان شمشیر برنده حضرت بر فرق مرحب فرود آمد و سیر و کلاه خود و سنگ و سر را تا دندان به دو نیم کرد. با این صحنه سایر دلاوران پا به فرار گذاردند و برخی در نبرد تک به تک کشته شدند. در این میان سپر علی علیه السلام با ضربه ای از دستش افتاد، ایشان متوجه در در گردید و آن را از جای خود کند هشت نفر از نیرومند ترین سربازان اسلام از جمله ابو رافع، سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند نتوانستند.
3- بدر: غَزوه بذر یا بَدرٌ الکُبری، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر واقع در صد و پنجاه کیلومتری جنوب مدینه روی داد. غزوه بندر از غزوه های کوتاه به شمار می آید زیرا بیش از یک نیم روز طول نکشید. در این جنگ، مسلمانان علی رغم کم شمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی، از علل پیروزی مسلمانان، جان فشانی و دلاوری مسلمانان به ویژه علی علیه السلام و حمزه سید الشهداء بود. این غزوه جزو معدود جنگ هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه ای از مداد الهی دانسته شده است.
4- شیبه: شيبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف از بزرگان و اشراف قریش در دوره جاهلیت و یکی از کسانی بود که آیه ﴿ کمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ ﴾ درباره آنان نازل شد. مقتسمین هفده تن از مردان قریش بودند که در آغاز ظهور اسلام کنترل گذرگاه های کوهستانی منتهی به مکه را میان خود تقسیم کردند و کار آنان در مراسم حج، بازداشتن مردم از تماس با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. شیبه و جمعی از سران مشرکان در ایام حج بر سر جاده های مکّه می ایستادند و هر کدام از آن ها به واردین سختی درباره پیامبر و قرآن می گفتند که آن ها را بد بین سازند. بعضی می گفتند: او مجنون است و آن چه می گوید ناموزون بعضی می گفتند: او ساحر است و قرآنش نیز بخشی از سحر او است. بعضی او را شاعر می خواندند و آهنگ روح بخش این آیات آسمانی را به دروغ، شعر می شمردند. بعضی پیامبر را کاهن معرفی می کردند و اخبار غیبی قرآن را، یک نوع کهانت. از این رو آن ها را «مقتسمین» نامیدند چرا که جاده و گذرگاه های «مکّه» را میان خود با برنامه حساب شده ای تقسیم کرده بودند. شیبه در جنگ بدر حضور یافت و در همان جنگ کشته شد. متابع تاریخی و روایی او را یکی از اصحاب قلیب دانسته اند. اصحاب قلیب بها قریش گفته می شود که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شده و در چه بدر مدفون شدند. در جنگ بدر چون شمار کشتگان دشمن فراوان و دفن یکایک آنان برای مسلمانان دشوار بود پیامبر فرمود تا جنازه همه سران شرک را در چاهی کثیف و بدیو افکنند.
5- آل عمران، 61
6- ابن ابی الحدید: عِزّ الدين ابو حامد عبد الحميد بن هبة اللّه معروف به ابن ابی الحدید، شاعر، ادیب و شارح نهج البلاغه است. او در فقه، شافعی و در کلام، معتزلی بود. بیشتر او را با شرح نهج البلاغه می شناسند. با این حال او امام علی علیه السلام را برتر از خلفای سه گانه می دانست و کسانی را که در برابر او قیام کردند به عنوان باغی، فاسق و اهل دوزخ قلمداد می کرد، مگر این که توبه کرده باشند. قصیده عینیه او در مدح امیر المؤمنین علیه السلام ، با طلا در اطراف ضریح آن امام علیه السلام به نگاشته شده است. ابن ابی الحدید، در 1 ذی الحجه 586 ق در مدائن دیده به جهان گشود و در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی در شمار کاتبان دیوان دار الخلافه در آمد. وی ابتدا کتابت دار التشریفات را بر عهده داشت در 629 ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر 642 ق به عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجه «امیر علاء الدین طبرس»، گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عضدی و سر انجام ناظر کتاب خانه های بعداد شد. ابن ابی الحدید روابط بسیار نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این رو، شرح نهج البلاغه و قصايد السبع را به نام وزیر آراست و هدیه هایی ارزشمند دریافت کرد. در 642 ق در نخستین یورش های مغول به بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپه سالار مستعصم با للّه سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده ای در تهنیت و ستایش وی که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه ثبت است. در واقعه حمله هلاکو خان به بغداد در 655 ق. ابن ابی الحدید و برادرش موفق الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد؛ ولی به وساطت ابن علقمی و خواجه نصیر الدین طوسی از مرگ نجات یافت. ابن ابی الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. در تاریخ وفات او میان مورخان اختلاف است و در برخی منابع سال 655 ق و در برخی دیگر، سال 656 ق. ذکر کرده اند. این ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهور تر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (در گذشت 726 ق) از پدر خود و او از این ابی الحدید روایت کرده اند. وی در اصول، معتزلی و در فروع، شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد؛ به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی شمرده اند. بررسی شرح نهج البلاغه او نشان می دهد که بر خلاف نظر ابن کثیر که وی را شیعی غالی شمرده است، می توان او را معتزلی معتدلی دانست. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود ( متقدمان، متأخران، بصریان و بغدادیان) را بر صحت شرعی بیعت با ابو بکر نقل می کند و تصریح می نماید که از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نصّی بر آن بیعت وارد نشده، بلکه تنها انتخاب مردم که هم به اجماع و هم به غیر اجماع راه تعیین پیشوا شرده شده، موجب صحت آن است. ابن ابی الحدید به پیروی از مکتب معنزله بغداد، علی علیه السلام را برتر از خلفای سه گانه می داند و تصریح می کند که او، هم در کثرت ثواب و هم در فضل و خصال حمیده، از دیگران افضل است. با این حال به عقیده وی افضلیت امام ضروری نیست و در خطبه آغاز کتاب در همین معنی گفته است: سپاس خداوندی را که مفضول را بر افضل مقدم داشت تألیفات ابن ابی الحدید را تا 15 اثر بر شمرده اند که مشهور ترین آن ها شرح نهج البلاغه است.
7- سید نقیب: ابو جعفر یحیی بن ابی زید حسنی بصری النقیب (م 613 ق) برجسته ترین استاد علوی ابن ابی الحدید بود که نقابت طالبیان بصره را بر عهده داشت و زمانی که برای شکایت از ناظر بصره به بغداد رفت در این شهر ماندگار شد. او مردی ادیب فاضل و عالم به انساب و اشعار و ایام عرب بود و شاید به جهت همین وسعت اطلاعاتش از تاریخ عرب و اسلام از جمله ندیمان الناصر لدين اللّه خلیفه عباسی بود. نقیب ابو جعفر یکی از متکلمان و دانشمندان نیمه دوم قرن ششم هجری و از فرقه زیدی و شیعه است. بازتاب افکار و آرای شیعی او را به وضوح می توان در کتاب شرح نهج البلاغه این ابي الحديد معتزلی، شاگرد سنی او مشاهده نمود. تاثیر این شخصیت جهان شیعه بر افکار ابن ابی الحدید، غیر قابل انکار است، به ویژه با اندک دقت در مباحث تاریخی این کتاب و بررسی مباحثه ها و مناظره های نقیب ابو جعفر و این ابی الحدید می توان به تأثیر گزاره های تاریخی بر آرای کلامی پی برد. از مجموع گفتاری الحدید از ابو جعفر نقیب نقل می کند استنباط می شود که او فردی دانشمند و آگاه به تاریخ و ادبیات و دارای قدرت نقادی و داوری عمیق بوده است. این ابی الحدید می نویسد: «من به استاد خود ابو جعفر نقیب - که فردی منصف و به دور از . هوای نفس و تعصب بود -گفتم: من سخنان فاضلی و خطبه های صحابه را دیده و ملاحظه کرده ام، اما سخن و دعای هیچ کدام در تحلیل از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به پای دعا و تحليل و تعظيم على علیه السلام از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نمی رسد، استادم (ضمن تصدیق) گفت: غیر از علی علیه السلام از کدام یک از صحابه کلام مدوّنی وجود دارد که وصف آنان از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را نشان دهد و آیا از آنان جز سخنانی پریشان و بی فایده مطلب دیگری وجود دارد و سپس گفت: علی علیه السلام دارای ایمانی قوی به پیامبر و.... بود».
8- پیغمبر در نهج البلاغه: از کتاب هایی که در این زمینه به رشته تحریر در آمده است می توان به موارد ذیل اشاره کرد:1. سیمای پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم در آینه نهج البلاغه این کتاب، حاصل گفتار های حضرت علامه مصباح یزدی رحمه اللّه علیه درباره پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم است که با هدف ارائه تفسیری بر بخش هایی از سخنان امیر مؤمنان، حضرت علی علیه السلام درباره نبوت و پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم و پاسخ گویی به بخشی از عقاید شبهه افکنان درباره گستره دعوت انبیا سامان یافته است. نوشتار حاضر در سه فصل توسط حجت الاسلام و المسلمین غلام علی عزیزی کیا نگارش یافته و به همت انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه اللّه علیه بار منتشر شده است. 2. سیمای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه، نوشته عبد المجید زهادت به زبان فارسی و عربی. نگارنده کتاب زندگی و شخصیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را از دیدگاه حضرت امیر علیه السلام به بررسی کرده و هم چنین، مسائل تاریخی و اعتقادی دوران ولادت تا بعثت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلمرا بیان نموده است. 3. پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه؛ نوشته قادر فاضلی 4. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه؛ نوشته مهدی محمودیان که با هدف آشنایی با زندگی الهی، سیاسی پیامبر به زیور طبع آراسته شده است.
9- ليلة المبيت: لیله المبيت شبی است که سران قریش تصمیم گرفتند در آن شب پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم را به قتل برسانند ولی خداوند نقشه آنان را نقش بر آب کرد و حضرت على علیه السلام به جای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در بستر آن حضرت خوابید و نقشه قریش به سر انجام نرسید. در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذی حجه، میان پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و یثربیان که طی آن مردم یثرب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفاع از آن حضرت دادند و از فردای آن شب مسلمانان مکه به تدریج به بشرب هجرت کردند. سران قریش دانستند پایگاه تازه ای برای نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از این رو احساس خطر کردند و می ترسیدند که پس از آن همه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رسانده اند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر فرضاً قصد جنگ نداشته باشد، ممکن است راه بازرگانی قریش را که از کنار یثرب عبور می کرد، مورد تهدید قرار دهد در تاریخ اسلام و تاریخ زندگانی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که این اصطلاح در مورد شب هجرت آن حضرت از مکه به مدینه به کار می رود. چون مشرکان مکه نتوانستند از دعوت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم جلوگیری کنند تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند، غافل از این که خداوند حافظ و نگهبان پیامبر خویش هست. پس وقتی تصمیم گرفتند که از هر قبیله یک نفر به طور دسته جمعی به خانه پیامبر رفته و شبانه آن حضرت را در بستر خواب به قتل برسانند، اما امین وحی نازل گشت و نقشه مشرکان و امرالهی در مورد هجرت را به عرض آن حضرت رساند. لذا حضرت جریان را با حضرت علی علیه السلام در میان گذاشتند علی علیه السلام آماده شد جهت آگاه نشدن قریش از غیبت پیامبر در بستر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بخوابند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شبانه از خانه خارج شده، به سوی مدینه رهسپار گردیدند. این واقعه که در اول ماه ربیع الاول سال چهاردهم بعثت رخ داد، علی علیه السلام از آغاز شب در بستر پیامبر خوابید و چون در نیمه های شب حدود چهل نفر از مشرکان خانه پیامبر را محاصره کردند. گمان کردند که پیامبر در رخت خواب خود خوابیده است. در این بین پیامبر در حالی که آیه شریفه: ﴿ وَ جَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيِهِمْ سَدَّا وَ مَنَا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ فَاَغشَيناَهُم فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴾، و در پیش روی آنان سدی قرار دادیم و در پشت سر شان سدّی و چشمان شان را پوشانده ایم، لذا نمی بینند!» را می خواندند، از خانه بیرون رفتند و خداوند چشمان مشرکان را از دیدن پیامبر ناتوان ساخت. نزدیک صبح بود که مشرکان به خانه پورش بردند، ولی در رخت خواب علی علیه السلام را یافتند. خداوند بعد ها هر سه نقشه آنان را یاد آوری نموده و در آیه 30 سوره انفال فرمود: ﴿ وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَّرُوا لِیُثبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ یَمكُرُ اللّهَ وَ اللّهُ خَيْرِ الْمَاكِرِينَ ﴾ درباره از خود گذشتگی علی علیه السلام در این شب روایات زیادی وارد شده، از جمله این که؛ چون علی علیه السلام آماده شد در رخت خواب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بخوابد، خداوند به جبرئیل و میکائیل فرمود که من بین شما برادری ایجاد کردم و می خواهم عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دهم، کدام یک از شما حاضر است ایثار کند و زندگی دیگری را بر خود مقدم دارد ؟ هیچ یک از آن ها حاضر به ایثار نشدند. پس ندا شد ببینید اکنون علی علیه السلام در بستر پیامبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او بسازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پايين على علیه السلام نشته بودند. جبرئیل می گفت: «به به! آفرین به تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان میاهات می کند» و در این هنگام این آیه بر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد: ﴿ وَ مِنَ النَّاسِ مِنْ یَشرِي نَفْسَهُ اِبْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴾، به تصریح علمای اهل سنت این آیه در شان على علیه السلام در ليلة المبيت نازل شده و به تواتر ثابت شده است.
10- غار حرا: غار حِراء در بالا ترین نقطه کوه نور واقع شده است. و فاصله بین غار و قله حدود بیست متر است. برای رسیدن به آن از میان دو صخره بسیار نزدیک به هم عبور می کنند. پس از آن ارغ نمایان می شود. انتهای غدر کاملاً به سوی و كعبه و دهانه آن تقریباً به سمت بیت است. از بالای کوه نور مسجد الحرام و گل دسته ها دیده می شوند. وسعت دهانه غار به اندازه ایی است که یک شخص با قد متوسط می تواند از آن عبور کند و در آن جا به نماز بایستد. داخل آن از هنگام طلوع تا غروب آفتاب روشن است، اما گرمای سوزان به آن نفوذ نمی کند. برخی مورخان، غار حراء را با غار ثور - که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم هنگام هجرت از مکه به مدینه، به آن پناه برد- اشتباه کرده اند. برخی فقها زیارت غار مستحبات اعمال حج ذکر کرده اند. از گذشته تا کنون، مردم به زیارت غار می روند و گفته شده است که دعا در آن جا مستجاب می شود. روایت شده، حضرت آدم علیه السلام خانه کعبه را از سنگ های پنج کوه بنا کرد که یکی از آن ها کوه نور بود. گفته شده که نور همان که فاران است که در تورات از آن یاد شده. اما ظاهراً فاران نامی است که به همه کوه های مکه اطلاق شده است نه فقط کوه نور. گفته اند از معجزات پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آن بود که کوه نور در زیر پای آن حضرت به حرکت در آمد و سپس به فرمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از حرکت باز ایستاد، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از اسلام هر سال مدتی را در آن به خلوت و عبادت می گذراند. از امام علی علیه السلام نقل شده است که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم هر سال در غار حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. این کوه در دوره جاهلیت نیز محترم بوده و در اشعار جاهلی از آن یاد شده است. از جمله در اشعار عَوف بن اَحوَص و ابو طالب عموی پیامبر. نخستین کسی که در کوه نور اعتکاف نمود عبد المطلب، نیای پیامبر، بود.
11- نسایی: ابو عبد الرحمن، احمد بن على بن شعیب نسانی، معروف به امام نسائی محدث معروف و مؤلف یکی از صحاح سته اهل سنت و نویسنده کتاب سنن نسائی است. در سال 214 یا 215 ق. در شهر نساه به دنیا آمد. در خصوص دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست. منابع تاریخی به مسافرت های وی به شهر هایی چون خراسان، حجاز، عراق، جزیر، شام و مصر به منظور کسب دانش و استماع حدیث اشاره کرده اند. زرکلی می نویسده: «وی به شهر های زیادی سفر کرد و سر انجام در مصر ساکن شد. پناه برد پس از این که مشایخ مصر بر او حسد ورزیدند، به رمله از شهر های فلسطین رفت». از جمله از اساتید وی که از آن ها نقل روایت کرده، می توان به «قتيبة بن سعيد»، «اسحاق بن ابراهيم بن حبیب»، «ابراهيم بن يعقوب» ، «عيسى بن حماد» ، «اسحاق بن شاهين»، «ابراهيم بن سعید» «ابو داوود سجستانی» و... اشاره کرد. عده زیادی نیز از محضر وی کسب علم کرده اند و به نقل روایات پرداخته اند که از جمله آن ها می توان به «ابو القاسم طبرانی»، «احمد بن عمير» «ابو المیمون بن راشد»، «ابو سعيد العرابی» و «ابو جعفر الطحاوی» اشاره کرد. سنن نسائی بعد از صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، به عنوان سومین کتاب حدیثی مهم و مورد توجه اهل سنت محسوب می شود. کتاب السنن نسائی، در واقع تلخیصی از کتاب حجیم «السنن الکبری» که خودش تألیف کرده، می باشد. وی، ابتدا کتابی حجیم در حدیث یاد شده تصنیف کرد تحت عنوان «السنن الكبرى»، سپس کتاب را به امیر حله اهدا کرد. امیر حله از او پرسید: آیا تمام احادیث کتابت صحیح می باشد؟ گفت: نه. پس حاکم او را امر کرد که تنها احادیث صحیح را در کتابی دیگر بیاورد. لذا نسائی احادیثی از «السنن الکبری» برگزید و نام آن را «المجتبی» گذاشت یکی از کتب شش گانه اهل سنت است که به «السنن» يا «السنن الکبری»، مشهور است. از دیگر آثار نسانی می توان به کتاب «خصائص» اشاره کرد که در فضائل حضرت علی و اهل بیت او نوشته شده است. «مناسك حج»، «الضعفاء و المتروكين»، «مسند علی»، «مسند مالك» «فضائل الصحابة» و «عمل اليوم و الليلة» از جمله دیگر آثار او به شمار می رود. در سال وفات نسائی، بین منابع، چندان اختلافی به چشم نمی خورد و عموما سال وفات او را سال 303 ق نوشته اند.
12- ابن حجر: ابن حجر عَسقَلانی، شهاب الدين ابو الفضل احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانی کتانی مصری (22 شعبان 77 - ذی قعده 852 ق.) یکی از علمای بزرگ حدیث و فقه شافعی، مورخ و شاعر می باشد. از او به «حافظ العصر» و «شیخ الاسلام» و «امیر المؤمنین در حدیث» یاد کرده اند و در زمان او، به جز چند تن همه به بزرگی و دانش و احاطه مسلم و بی چون و چرای او در حدیث و فقه گواهی داده اند و او در میان حفّاظ بزرگ حدیث نبوی در ردیف کسانی مانند ابو نعیم اصفهانی و دار قطنی و خطیب بغدادی و ذهبی قرار دارد. به گفته سخاوی بزرگ ترین شاگرد و شرح حال نویس او «ابن حجر» لقب یکی از اجداد او بوده است که به اولاد و احفاد او هم بسط یافته و شاخص ترین عنوان وی شده است. تولد این حجر در قاهره در خانه ای در کنار رود نیل نزدیک دار النحاس و جامع جدید، اتفاق افتاد. این حجر استادان و مشایخ بسیاری دارد و او همه آن ها را در کتابی به نام «المجمع المؤنس المفهرس» نام برده است. بعضی از مشاهير مشایخ او را در این جا از قول خودش در «انباء»، و از گفته سخاوی در سر تا سر «الضوء» نام می بریم: عمر بن رسلان بن نصیر، ابن جماعه عز الدین محمد بن ابى بكر بن عبد العزيز، زين عراقی، جمال الدین ابو المعالی عبد اللّه بن عمر بن علی بن مبارک از هری حلاوی ... ابن حجر در سفر های متعدد خود به خانه خدا و شام و قدس و یمن و عدن و اسکندر به هیچ گاه از کسب علم غفلت نمی کرد و هر جا شیخی و فقیهی می یافت که می توانست از او حدیثی بشود و فایده ای برگیرد، بی درنگ به دیدنش می شتافت. ابن حجر به کثرت افتاء مشهور بود و می گویند: غالباً در هر روز قریب به 30 فتوا صادر می کرد و کم تر اتفاق می افتاد که در یک مجلس 20 فتوا ننویسد. خود این حجر فتاوای یک ماه خود را در کتابی به نام «عجب الدهر في فتاوى شهر» جمع کرده است و در آن به کسانی که به بعضی از فتوا های او اعتراض کرده اند، پاسخ گفته است. سخاوی می گوید کسی که در یک ماه بیشتر از 300 فتوا صادر می کند عجیب نیست که در 3 فتوا یا حتی در 30 فتوا اشتباه کند. از حمله مناصب و وظایف او ایراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظیفه خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزین به او واگذار کرده بود. از جمله وظایف او کتاب داری کتاب خانه مدرسه محمودیه بود که محتوی نفیس ترین کتاب ها بود و این کتاب ها را قاضی برهان الدين ابراهيم بن عبد الرحيم بن جماعه جمع کرده و در آن، کتب به خط مؤلفان فراوان بود. این حجر در اثر دانش پهناور خود در حدیث و فقه شایستگی بی چون و چرایی برای منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانی به این شغل ظاهر نمی ساخت؛ اما ابن حجر ظاهراً به مرور زمان به مناصبی که به او داده شده بود، دل بستگی پیدا کرده بود و با از دست دادن آن ها غمگین می شد. ابن حجر در ذیقعده 852 ق. پس از پایان مجلس املا بیمار شد. بیماری او را مؤلف «الحظ الالحاظ»، اسهال و استفراغ خون نوشته است.درمان اطباء مفید نیفتاد و در شب شنبه 28 ذی حجه سال مذکور وفات یافت. شاگردان فراوانی داشت و چندین نسل علما شاگردان او بودند. بزرگ ترین و مشهور ترین شاگردان او شمس الدین محمد بن عبد الرحمان سخاوی مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنان که سابقاً گفته شد، کتابی در شرح حال استادش به نام «الجواهر و الدرر» تألیف کرده است. فهرست کامل تألیفات ابن حجر را شاگردش سخاوی در «الجواهر و الدرر» در 10 برگ آورده است. مهم ترین کتاب او در حدیث «فتح الباری بشرح حديث البخاری» است. ابن حجر دو کتاب دیگر هم درباره صحیح بخاری دارد. از جمله کتب مهم ابن حجر کتاب «لسان المیزان» است که اختصار و تکمله ای است بر کتاب «میزان الاعتدال» ذهبی درباره رجالی که به قول اهل سنت از ضعفا و متروکین و مجهوین هستند. از کتاب های مهم ابن حجر در تاریخ «الدرر الكامنه في أعيان المائية الثامنه» است. کتاب مهم دیگر ابن حجر در تاریخ «انباء الغمر بأبناء العمر» است.
13- خصائص أمير المؤمنين على بن ابی طالب علیه السلام: خَصائصُ أمير المؤمنين على بن ابی طالب علیه السلام کتابی به زبان عربی تأليف ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی متوفای 303 ق. عالم و محدث اهل سنت و صاحب کتاب «السنن» است. این کتاب در مناقب و فضائل امام علی علیه السلام نگاشته شده است. نسانی در این کتاب، به اسلام علی علیه السلام، جایگاه امام علی علیه السلام نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم قرابت او با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم جایگاه همسر و فرزندان امیر المؤمنین علیه السلام پرداخته است. نسائی از شمار شش تن از راویان معتبر و موثق اهل سنت است که کتاب «السنن» وی از صحاح سته اهل سنت به شمار می رود. این حجر درباره او می گوید: نسائی در میان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تنها به جستجوی احادیثی که درباره مناقب علی علیه السلام است پرداخته و احادیث بسیاری را که بیشتر آن ها دارای استاد خوب و قابل قبولند، در از این کتاب گرد آورد. کتاب نسائی همان حقیقتی را نشان می دهد که حدیث شناسان بزرگ اهل سنت مانند ابن حنبل، اسماعیل قاضی و ابو علی نیشابوری بر آن معترفند و می گویند: «در حق هیچ کدام از اصحاب پیامبر به اندازه امام علی علیه السلام، فضائل و مناقب، با سند های خوب نقل نشده است». دانشمندان بزرگ در مهارت نسائی نسبت به شناخت احادیث و رجال، هم داستانند و عده ای همچون دار قطنی می گوید: «هیچ کس را بر نسائی مقدم نمی دارم». ذهبی می نویسد: «نسائی در شناخت احادیث و رجال از مسلم و ابو داود و ترمذی ماهر تر است. البته همه این ستایش ها به این معنا نیست که نسائی از خط مصون باشد و راه برای نقد احادیثی که نقل کرده بسته شود». این کتاب از آن جهت که توسط یکی از محدثان معتمد اهل سنت نگاشته شده دارای جایگاه والا و اهمیت فراوان است. او کتابی دیگر به نام مسند علی بن ابی طالب علیه السلام را نیز نگاشته است. نسائی اواخر عمرش به دمشق رفت. وی در این سفر، چون انحراف مردم را مشاهده نمود، تصمیم به نگارش این کتاب گرفت تا مردم را هدایت کند. و چون از او درباره فضائل معاویه پرسیدند. گفت: فضیلتی برای معاویه نمی شناسم جز این گفته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که خدا شکمش را سیر نکند. پس وی را در مسجد جامع آن جا کتک زدند و او خواستار رهسپار شدن به مکه شد. وی را در حالی که بیمار بود به سوی مکه بردند ولی آزار های وارد شده بر او سبب مرگش شد و در مکه در گذشت. نسائی در این کتاب، مجموع 188 روایت را درباره فضائل امام علی علیه السلام با موضوع پیش گامی علی علیه السلام در اسلام آغاز نموده و پس از آن به ذکر ده ها حدیث درباره ویژگی های آن حضرت از قبیل حدیث ثقلین، طیر، رایت، منزلت، کساء، غدیر، سد ابواب و .... پرداخته است. او در کتاب خصائص به بیان جایگاه امام علی علیه السلام نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، قرابت وی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، جایگاه همسر و فرزندان امیر المؤمنين علیه السلام مذمت دشمنان وی و... سخن گفته است. از کتاب خصائص نسائی حدود 12 نسخه خطی در کتاب خانه های کشور های گوناگون وجود دارد و بار ها در هند، مصر، نجف، بیروت و ایران منتشر شده است. این کتاب در سال 1311 ق با نام «حقائق لدنی در تشریح دقائق خصائص علوی» به دست سید ابو القاسم رضوی لاهوری به زبان فارسی ترجمه شد و در لاهور به چاپ رسید. فتح اللّه نجار زادگان این کتاب را با عنوان «ویژگی های امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام» ترجمه کرده است که در سال 1382 ش. در قم چاپ شده است. در سال 1892 م نیز این کتاب به زبان هندی و پس از آن به زبان اردو ترجمه و در پاکستان منتشر و به چند زبان نیز ترجمه شده است. این کتاب توسط چند نفر تحقیق شده است. محمد کاظم محمودی، با بهره گیری از نسخه های متعدد آن را تحقیق و در قم منتشر شده است. این محقق روایات این کتاب را در کتاب های دیگر اهل سنت و در مواردی از کتب شیعه به دست آورده و به احادیث این کتاب اعتبار و اتقان بیشتری داده است.
14- كتاب «اَلغَدير»: الْغَدِيرُ فِی الْكِتَابَ وَ السَّنَة وَ الْأدَبُ ، معروف به الغدیر کتابی به زبان عربی با موضوع اثبات امامت و خلافت بلا فصل امام علی علیه السلام در واقعه غدیر، نوشته عبد الحسین امینی. کتاب در 11 جلد تنظیم شده و جلد نخست، به بررسی سند حدیث غدیر اختصاص دارد. علامه امینی حدیث غدیر را یقین اور ترین و متواتر ترین حدیث منقول از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می داند وی بدین منظور سند حدیث را از صحابه و تابعان تا علمای قرن چهاردهم قمری با تکیه بر منابع اهل سنت ذکر می کند. او در جلد اول نام 110 تن از صحابه پیامبر و 82 تن از تابعان روایت کننده واقعه غدیر را گرد آورده است. او در شش جلد بعدی، شاعران غدیر را معرفی و اشعار آن ها را نقل کرده است. علامه در جلد های پایانی، ضمن ادامه معرفی شاعران غدیر به برخی از اختلافات شیعه و اهل سنت مثل جایگاه خلفای سه گانه و نقد های شیعیان بر آن ها، فدک، ایمان ابو طالب، تحلیل رفتار های معاوية بن ابو سفیان و... می پردازد. ایشان برای نوشتن این کتاب به کتاب خانه های کشور های مختلف از جمله هند، مصر و سوريه سفر کرده است. چنان که علامه امینی گفته، او بیش از صد هزار کتاب را دیده و بیش از ده هزار کتاب را مطالعه کرده است. نوشتن کتاب الغدیر بیش از 40 سال طول کشیده است. درباره الغدیر کتاب ها و پایان نامه های متعددی نوشته شده است. هم چنین موضوعات مطرح شده در الغدیر به صورت یک مجموعه موضوعی در 27 جلد منتشر شده است.

اهل سنت است. کتاب این عالم سنی متنی است بِکر که تمامش درباره امام علی علیه السلام است. «مناقب ابن عساکر» (1) و «خصائص نسائی» را ببینید که این منابع چگونه حضرت را معرفی کرده اند؟

بنابر این حضرت زهرا علیها السلام بعد از این که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را با استشهاد قرآنی ﴿ لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمُ ﴾ (2) معرفی می کند، علی علیه السلام را با جمله ﴿ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللّهِ ﴾ و ﴿ قَرِيباً مِن رَسولِ اللّهِ ﴾ معرفی می نماید. این نزدیکی به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جهات مختلفی دارد که علاوه بر مطالب گفته شده، با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نسبت پسر عمویی دارد و در خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بزرگ شده است. چنان که حضرت می فرماید: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم غذا در دهنم می گذاشت.

یک جا دیده نشده است که امیر المؤمنین علیه السلام با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مخالفت و یا در مقابل رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم اظهار وجود کرده باشد. خودش می فرماید: مثل بچه شتری که دنبال مادرش می رود این گونه من پیرو و سرباز پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بودم: ﴿ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ أَتَّبِعُهُ إتبَاعَ الْفَصِيل أَثَرَ أُمِهِ ﴾ (3)

3. ﴿ سَيِّداً في أَوْلِيَاءِ اللَّهِ ﴾

امیر المؤمنین علیه السلام آقای اولیای خداست؛ البته در نقل دیگر «فی» ندارد و این گونه است ﴿ سَيِّداً أَوْلِيَاءِ اللَّهِ ﴾. اگر این گونه باشد معنایش فرهمند تر از جمله پیشین می شود؛ یعنی سید و بزرگ اولیاء خداست.

4. ﴿ مُشَمِّراً نَاصِحَاً ، مُجِداً كَادِحاً ﴾

﴿ مُشَمِّراً نَاصِحَاً ﴾؛ على علیه السلام اهل تجربه و خیر خواه مردم بود. ﴿ مُجِداً كَادِحاً ﴾؛ با جدیت و زحمت تلاش می کرد. (4) در مفاتیح (5) زیارت غدیر (6) را که از امام هادی علیه السلام رسیده یک دور مطالعه کنید، ببینید چقدر زیبا جد بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السلام را معرفی کرده است. نزدیک ترین فرد به امیر المؤمنین علیه السلام یا زهرای مرضیه علیها السلام است. زیرا سال ها با او زندگی کرده و معاشرت داشت.

ص: 116


1- ابن عساکر: ابو القاسم، علی بن حسن بن هبة اللّه شافعی معروف به این عساکر، مورخ، محدث و سیاح دمشقی، در سال 499 ق. متولد شد. او از بزرگان فقهای شافعی است و صاحب اشعاری نیز هست؛ اما در این زمینه چندان قوی نیست. ابن عساکر، به سبب حفظ و روایت احادیث بسیار، کثرت سفر های علمی و استفاده از مشایخ بزرگ در شهر های اسلامی و تیر تألیف اثر بزرگ ترین حافظان حدیث و نویسندگان تاریخ در روزگار خویش به شمار می آید. با توجه به سلسله نسب پدرش، احتمالاً عنوان ابن عساکر مربوط به خانواده مادری او بوده است. دوران زندگی او با انقراض سلاجنه شام و دوران حکمرانی نور الدین زنگی (569 ق.) و صلاح الدین ایوبی (589 ق.) بر مناطق شام هم زمان بود. سیاست این پادشاهان، مبارزه با تبلیغات فاطمیون شیعی مذهب و حمایت از مذاهب اهل سنت بود، لذا گرد آوری احادیث در این زمان سخت بالا گرفت و ابن عساکر نیز در این زمینه چهره ای درخشان شد. آثار و تألیفات ابن عساکر را بالغ بر 134 عنوان ذکر کرده اند که غالب آن ها در زمینه حدیث، رجال و تاریخ است و در زیر به برخی از آن ها اشاره می شود: الاربعون، مناقب الشباب، مجمع الشيوخ، الاطراف للسن، تشريف يوم الجمعة، فضل اصحاب الحديث و تاریخ دمشق که مهم ترین اثر ابن عساکر در 80 جلد است و فاصله زمانی زیارت پیش از اسلام تا قرن 6 ق. را در برگرفته است. این کتاب، جامع ترین کتاب در جغرافیای تاریخی و زندگی نامه دانشمندان، محدثان و حافظان حدیث شهر دمشق است.
2- توبه ، 128
3- نهج البلاغه، خطبه 192 (بنابر تحقيق إثر هم صحیح می باشد)
4- بحار الانوار، ج 29، ص 223؛ احتجاج ، ج 1، ص 100
5- مفاتیح: مَفاتیحُ الجِنان (به معنای کلید های بهشت ها) نام رایج ترین کتاب دعا در بین شیعیان، تالیف شیخ عباس قمی است. این کتاب مجموعه ای از دعا ها، مناجات ها، زیارات، اعمال مخصوص ایام سال و ماه و آداب و رسوم دینی است که از پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه شیعیان علیهم السلام و علما نقل شده است. مؤلف مفاتیح بخش زیادی از این کتاب را از کتاب های پیشین مانند اقبال سید بن طاووس و مصباح کفعمی و زاد المعاد علامه مجلسی گرفته است. متن زیارت ها به عربی نوشته شده و مؤلف در آغاز دعا ها توضیحات فارسی آورده است. مفاتیح در سال 1344 ق. در مشهد منتشر و در مدت کوتاهی همه گیر شد. این کتاب در خانه ها و اماکن متبرکه شیعیان ایران یافت می شود و غالباً تنها منبع مورد مراجعه بسیاری از شیعیان جهان برای اعمال مستحبی و در مناسبت های مذهبی است. مشهور ترین ترجمه آن به فارسی از مهدی الهی قمشه ای است. محدث قمی، کتاب الباقیات الصالحات را نیز با همان مضمون ادعیه، زیارات و نماز ها به مفاتیح افزوده که در بیشتر نسخه ها در حاشیه مفاتیح درج شده است. دو کتاب مفاتیح نوین و منهاج الحياة با هدف مستند سازی و کتاب مفاتیح الحیات با انگیزه تکمیل مفاتيح الجنان منتشر شده است. خلاصه های متعددی از مفاتیح با نام های گوناگون منتشر شده است.
6- زیارت غدیر: زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام، زیارت امیر مؤمنان علیه السلام در هجدهم ذی الحجه است که از امام هادی علیه السلام وارد شده است. این زیارت اولین بار توسط محمد بن جعفر مشهدی در کتاب «المزار» به ثبت رسید و محدثان بعدی، تماماً از او نقل کردند. این زیارت به لحاظ سند، از اعتبار بسیار قابل توجهی برخوردار است و محمد بن مشهدی هم بر پایه فرانس گوناگون فردی مورد وثوق است و کتاب المزار، او نیز نزد عالمان امامی مورد اعتماد بوده است. محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولّی و تبری و محتوای اصلی آن بیان فضائل امام علی علیه السلام است. مهم ترین بخش های این فضیلت ها عبارتند از: فضیلت های قرآنی: در این زیارت بیش از 30 آیه آمده است که بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السلام است؛ نظير آيه ليلة المبيت، آيه تبليغ، آيه ولایت و ... فضیلت های حدیثی: در زیارت غدیریه به بیان فضایلی که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت دارد، اشاره شده است. مانند امیر المؤمنین، سید الوصيين، وارث علم النّبيين، ولی ربّ العالمین، امین اللّه فی ارضه، سفير اللّه فی خلقه، الحجة البالغة على عباده، دين اللّه القویم، صراط مستقیم، نبأ عظيم، اوّل من آمن با للّه ، سید المسلمين، يعسوب المؤمنين، امام المتقين، قائد الغرّ المحجّلين، امام المّتقين، اوّل من صدّق بما انزل اللّه على نبيه و ... فضیلت های تاریخی: این زیارت، مطالبی از رشادت های تاریخی امام علی علیه السلام و فداکاری های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است؛ از جمله جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و... در این زیارت هم چنین به ماجرای فدک، بی زاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسين علیه السلام و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی علیه السلام و شهادت سید الشهدا اشاره شده است.

ظهور جریان ارتجاع با رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِتِهِ دَارَ أَنْبِيائِهِ ﴾ نکته ای که در این فراز وجود دارد دقت بیشتری می طلبد. حضرت زهرا علیها السلام با این تعبیر نفرمود: ﴿ فَلَمَّا مَاتَ رسولُ اللّه ﴾ یعنی از تعبیر ﴿ مَوْتَ ﴾ راجع به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم استفاده نکرد، بلکه فرمود: ﴿ فَلَمَّا اخْتَارَ اللّهُ ﴾ ؛ وقتی خدا پیغمبرش را برگزید و برد.» چقدر عبارت قشنگ است؛ مردم! وقتی قرار شد خدا پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را برگزیند، بگیرد و ببرد، در میانه خانه انبیاء، اولیاء، اصفیاء، ﴿ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يُسْمَلُ جِلْبَابُ الدّينِ ﴾ دو مشکل پیش آمد، یکی نفاق آشکار شد و دیگری لباس دین کهنه شد. بدین معنی که لباس دین را کنار زدید و نفاق را آشکار کردید.

امیر المؤمنین علیه السلام در نامه ای که به محمد بن ابی بکر (1) در این راستا نوشته

می فرماید: حبیبم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: بعد از خودم از منافقینی که رو در روی تو قرار می گیرند می ترسم؛ نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک. (2) راه و روش مؤمن و مشرک روشن است، قرآن درباره آن ها می فرماید: ﴿ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ ﴾ (3) همین هایی که دور پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بودند، نه اهالی مدین (4) و مکه و جای دیگر، بلکه کسانی که در مدینه هستند، بعضی از آن ها منافقند. فاطمه زهرا علیها السلام می فرماید: این نفاق بعد از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آشکار شد؛ ﴿ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ ﴾ (5)

آیه 49 سوره توبه

بحث ما این است که حضرت زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه بخش هایی از بعضی آیات را خوانده که گاهی مربوط به مسئله فدک نیست و تنها چند نمونه آن برای اثبات حقش درباره فدک است.

سومین آیه ای که از استشهادات قرآنی خطبه فدکیه مورد بحث قرار می گیرد این آیه است: ﴿ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَافِرِينَ ﴾ . (6) مهاجر، انصار و

ص: 117


1- محمد بن ابی بکر: محمد بن ابی بکر بن ابی قحافه (10-38 ق.) از نزدیک ترین یاران امام علی علیه السلام که از سوی ایشان به فرمان داری مصر منصوب شد. فرزند خلیفه اول و اسماء بنت عمیس بود که بعد از در گذشت ابو بکر و ازدواج مادرش با امام علی علیه السلام ، در خانه امام پرورش یافت بین او و امام محبت دو جانبه وجود داشت و امام او را فرزند خویش می خواند. جایگاه او در نزد امام علی علیه السلام هم سنگ جایگاه ابو ذر در نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند. او از مخالفان برجسته عمل کرد خلیفه سوم به شمار می آمد. در دوره امام على علیه السلام جزء شرطة الخمیس بود و در جنگ های جمل و صفین فرماندهی بخشی از سپاه امام را به عهده داشت. منابع حدیثی و تاریخی شخصیت او را ستوده اند. شخصیت محمد بن ابو بکر از سری اکثر منابع به نیکی یاد شده و صفاتی مانند صداقت، دیانت و نجابت را به وی نسبت داده اند. نقل شده است که وی به مردم سفارش می کرد که چنان چه عملی خلاف حق از وی سر زد به وی تذکر دهند. در روایات شیعی نیز از وی به نیکی یاد شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام، نجیب ترین نجیبان، از خانواده ای بد معرفی شده است. هم چنین امام علی علیه السلام درباره او فرمود: «خدا محمد را بیامرزد که هر چه توانست کوشید و تکلیف خویش را انجام داد». او از حواریون امام علیه السلام به شمار می آمد. محمد بن ابو بکر در خصوص خلفای سه گانه معتقد بود که آنان حق امام علی علیه السلام را در احراز خلافت زیر پا گذاشته اند و درباره عثمان معتقد بود او از احکام خدا و سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عدول کرده است. او علی علیه السلام را نخستین شخصی می دانست که به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آورد و در مراحل مختلف به یاری پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شتافت و از جان خویش مایه گذاشت. در همان حال، معاویه و بنی سفیان را مردمی غاصب می دانت که با دروغ و ریا و زر و زور به جنگ اسلام استافته اند. وی جنگ در مقابل معاویه را جنگ در راه خدا می دانست. او در جریان حمله سپاه شام به مصر به شهادت رسید.
2- نهج البلاغه، نامه 27
3- ﴿ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ﴾؛ توبه ، 101
4- مدین: شهر مَدیَن محل زندگی قوم مدین بود، قومی که حضرت شعیب برای هدایت آنان مبعوث شد. این شهر را در شرق خلیج عقبه بر کرانه دریا و آباد و سر سبز دانسته اند. این شهر در نزدیکی منطقه تبوک و هم چنین در نزدیکی شهر قوم لوط بوده است. شیخ صدوق مدین را قریه ای کوچک دانسته که بیش از چهل خانه در آن وجود نداشت. برخی محققان این شهر را جزو شهر های شام به حساب آورده اند و احتمال داده اند امروزه شهر «معان» در کشور اردن در مکان آن ساخته شده است. برخی دیگر معتقدند که مدین در عربستان امروزی قرار داشته است. خداوند حضرت شعیب را برای قوم مدین و در شهر مدین مبعوث کرد. حضرت موسی علیه السلام پس از فرار از مصر، به مدین آمده و سال ها به چوپانی گوسفندان شعیب علیه السلام مشغول بود. ساکنان این شهر را از نژاد عرب دانسته اند. لفظ مدین ده بار در قرآن آمده که در برخی از آن ها، مقصود شهر مدین است. در این شهر قوم مدین زندگی می کردند که نام شهر از نام آنان گرفته شده است. در مورد جد قبیله مدین اختلاف وجود دارد؛ آن ها را از نسل مدین بن ابراهیم علیه السلام یا حضرت اسماعیل علیه السلام دانسته اند.
5- بحار الانوار، ج 29، ص 223؛ احتجاج، ج 1، ص 100
6- ﴿ وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ اثْذَن لِى وَ لَا تَفْتِنِّى أَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ﴾ ؛ توبه ، 49

سران سقیفه در مسجد جمع شده بودند و این آیه را زهرای مرضیه علیها السلام در این جمع خواند.

چرایی استشهاد به این آیه

اشاره

منافقان می گفتند: آن جا زنان نامحرم هستند و نگاهمان می افتد و گناهکار می شویم. باید بدانیم که برای فرار از گناه، هنر این نیست که فرد از محیط گناه، خودش را دور کند بلکه هنر آن است که بنده در آن محیط، گناه نکند. ﴿ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَافِرِينَ ﴾. مفسرین منظور از جهنم را عوامل و اسباب ورود به جهنم یعنی گناهان دانسته اند. که در همین دنیا کفار را فرا گرفته و احاطه می کند. حالا حضرت زهرا علیها السلام می خواهد بفرماید که شما نیز این حرف ها را می زنید بهانه ای بیش نیست. این که می گویید فدک مال شما نیست علی سنش کم است و اقتضای خلافت را ندارد و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وصی معرفی نکرده است؛ همه این ها بهانه تراشی بیش نیست.

علت استشهاد حضرت زهرا علیها السلام به این آیه این است که دلائل غاصبين خلافت و فدک، مانند متخلفین تبوک بهانه ای بیش نیست.

خدمت یکی از مراجع بودیم، ایشان می فرمود: این سخن توطئه گران سقیفه،

ص: 118

جسارت به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است. زیرا هر کسی که در این عالم، خلافت، حکومت و مسئولیت داشته نگران جانشینش نیز بوده است. معاویه که هنوز سر پا بود برای یزید بیعت ،گرفت خلیفه اول که در بستر افتاده بود وصیت کرد و برای خودش جانشین تعیین نمود. خلیفه دوم (1) شورای شش نفره تعیین کرد و به آن ها مهلت داد تا آن ها بنشینند و خلیفه تعیین کنند. چنان چه تاریخ را نگاه کنید، همیشه مسئله خلافت و جانشینی چه بر حق و چه ناحق مهم ترین مسأله بوده است. الان شیوخ عرب ولي عهد های شان مشخص است، چطور می شود که پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، رئیس مملکت اسلامی و بنیان گذار دین، کسی را بعد از خودش به عنوان جانشین تعیین نکرده باشد و گفته باشد که من هیچ اشاره ای به جانشینی خودم نمی کنم! این سؤال مهمی است که جوانان ما باید روی آن تأمل و تفکر کنند. بر فرض این که واقعه باشکوه غدیر و حدیث منزلت (2) را نادیده بگیریم، آیا این توهین به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیست؟ العیاذ باللّه ! بی مسئولیتی و بی توجهی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نمی رساند؟ اگر چنین باشد وضع مسلمانان با مرگ و رحلت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چه می شود؟ این استدلال، توهین به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است.

سخن توطئه گران سقیفه در تعیین جانشین برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، جسارت به ایشان است. زیرا یعنی هر خلیفه و حاکمی نگران جانشین خود بوده است جز پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم!

ص: 119


1- خلیفه دوم: عَمَر بن خَطّاب بن نُفَیل از صحابه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و خلیفه دوم اهل سنت که در مکه اسلام آورد. بر اساس منابع، عمر پس از 25 مرد و 21 زن، در ششم یا نهم بعثت مسلمان شد. او به وصیت مستقیم خلیفه اول به خلافت رسید، حدود ده سال حکومت کرد. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیر المؤمنین نامید. عمر در این دوره، به رغم رفتار خشونت آمیز با مردم، زندگی ساده ای داشت. عمر بدعت ها و نو آوری هایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: متعه حج را حرام کرد؛ متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و ابو بکر حلال و رایج بود؛ نماز تراویح (که به جماعت خوانده می شود)؛ دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دست های خود را بر سینه نهند؛ مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن نماز مستحب، منع فریضه کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد. یکی از وقایع مهمی که در دوره خلافت ابو بکر اتفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدیّت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث را و سخنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. منابع آورده اند که است و وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل او را آن ها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی به از آن ها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هر گونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. هم چنین دستور داد تا مردم، مجموعه های روایی خود رسول را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آن ها را آتش زد. عمر حتی کسانی مانند عبد اللّه بن مسعود، به ابو درداء و ابو مسعود انصاری را تهدید کرد و از را نقل فراوان حدیث بر حذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در 26 یا 27 ذی حجه و از سال 23 ق در 60 یا 63 سالگی به دست ابو لؤلؤ از به قتل رسید. بر اساس برخی منابع او در 27 ذی حجه مجروح و پس از سه روز در 30 ذی حجه از دنیا رفت. صهیب رومی بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابو بکر دفن شد. عمر در روز های پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، می گفت: «ای کاش من هیچ بودم، ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ای کاش بافنده بودم و از دست رنج خود زندگی می کردم». شیعیان برخی اقدامات عمر بن خطاب را نکوهش می کنند که برخی از آن ها به مسائل مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت تبدیل شده است؛ از جمله سر پیچی از دستور پیامبر درباره حضور در جیش اسامه، ماجرای حدیث دوات، حضور در واقعه سقیفه، رفتار وی با اهل بیت علیهم السلام به ویژه شهادت پاره تن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حضرت فاطمه علیها السلام و تغییر شیوه تقسیم بیت المال و...
2- حدیث منزلت: حدیث منزلت روایتی که جایگاه امام علی علیه السلام به را نسبت به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی معرفی می کند. این حدیث از احادیث مشهور نبوی و مورد قبول عالمان شیعه و اهل سنت است. عالمان شیعه به این حدیث برای اثبات جانشینی حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر و نیز برتری موقعیت ایشان بر دیگر اصحاب استدلال می کنند. از نظر عالمان شیعی این حدیث متواتر است. این حدیث در مناسبت های مختلف از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده شده که مهم ترین آن ها در جنگ تبوک است. مشهور ترین نقل این حدیث آن است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به علی علیه السلام فرمود: ﴿ أنْتُ مِنّی بِمَنْزِلِهِ هَارُونَ مِنْ مُوسًى، إِلَّا أَنَّه لَا نَبیّ بَعدی ﴾ تو نسبت به من به منزله هارون نسیت به موسی هستی جز این که بعد از من پیامبری نخواهد بود.» این حدیث، علاوه بر فضیلت امام علی علیه السلام بر خلافت و عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به جز نبوت، همه فضائل و ویژگی ها و مناصب هارون را برای حضرت علی علیه السلام ثابت کرده است. بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی از خدا خواست تا برادرش هارون را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری اش دهد. خدا با در خواست او موافقت کرد و هارون، در غیاب موسی، جانشین او شد؛ بنابر این تمام مناصب حضرت موسی برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی زنده می ماند جانشین وی از می شد (مطابق گفته یهودیان هارون چهل سال پیش از موسی در گذشت). هارون نزد موسی دارای مقام و جایگاه والایی بوده است و از این جا می توان به عظمت مقام امام علی علیه السلام و سزاواری در او بر خلافت بعد از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پی برد. با بررسی تشبیه موجود در این حدیث، چندین نکته ظریف به دست می آید. با تکیه بر ماجرای هارون و موسی در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس علی علیه السلام نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هارون دومین شخصیت بعد از موسی در میان بنی اسرائیل بود، علی علیه السلام هم در میان امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین بود. هارون برادر موسی بود و علی علیه السلام به دلیل حدیث مؤاخات، که به تواتر در کتب شیعه و سنی نقل شده، برادر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هارون برترین فرد قوم موسی نزد خدا و پیامبرش بود، علی علیه السلام نیز چنین بود. هارون خلیفه در غیبتش به طور مطلق بود علی علیه السلام نیز چنین بود، به ویژه با تصریح پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که فرمود: ﴿ لاينبغی أَنَّ أَذَهَبَ اِلًا وَ اَنْتُ خَلیفَتی ﴾ شایسته نیست من به جنگ تبوک روم مگر این که تو جانشین من باشی». هارون عالم ترین فرد قوم موسی بود، علی علیه السلام هم به تصریح پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عالم ترین فرد بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود اطاعت از هارون بر یوشع بن نون (وصی موسی) و امت موسی واجب بود، اطاعت از علی علیه السلام فرض وصایت ابو بکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آن ها واجب بود. هارون محبوب ترین فرد نزد خدا و موسی بود. علی علیه السلام نیز این گونه بود. خدا پشت موسی را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را با علی علیه السلام. هارون معصوم از خطا و نسیان بود و علی علیه السلام نیز چنین بود.

ص: 120

شأن نزول آیه

این آیه در جنگ تبوک (1) نازل شد و محل وقوع این جنگ نزدیک به 700 تا 800 کیلومتر با مدینه فاصله داشت. تبوک یکی از جنگ هایی است که امیر المؤمنین علیه السلام در آن حضور نداشت و به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه ماند و در این جا بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: ﴿ أَنْتَ مِنِى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی ﴾ (2) جنگ سختی هم بود، گر چه درگیری در آن صورت نگرفت، ولی بعضی ها در این جنگ از سختی و گرسنگی مردند؛ مثل عبد اللّه ذو البجادین (3) . (4) برخی در این جنگ از میانه راه برگشتند. عده ای از این منافقین خدمت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند و گفتند ما که دور از زن و خانواده ایم می ترسیم در این منطقه جنگی زن های رومیان را ببینیم و شهوت های مان تحریک شود؛ زیرا ممکن است آن ها حجاب درستی نداشته باشند. اگر می شود ما را معاف کنید تا نیاییم و دچار گناه نشویم. سر پیچی و نافرمانی خود شان را با این گونه بهانه تراشی و توجیه گری بروز دادند. این جا بود که ﴿ أَلَا في الفِتْنَةِ سَقَطُوا ﴾ نازل شد. محتوای آیه این است که، ای منافقین! شما در فتنه سقوط کردید و بهانه می آورید تا پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را تنها بگذارید.

محتوای آیه این است که ای منافقین! شما در فتنه سقوط کردید و بهانه می آورید تا پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را تنها بگذارید.

فیش روضه برگ 9

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ ، اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ ﴾

مردی به همسرش گفت: خدمت حضرت زهرا علیها السلام برو، از او بپرس آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟ آن زن مطلب را پرسید.

حضرت در پاسخ فرمود: «به همسرت بگو اگر آن چه را که دستور داده ایم به جا می آوری و از آن چه نهی نموده ایم دوری می کنی از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی.»

زن به منزل برگشت و فرمایش حضرت زهرا علیها السلام را برای همسرش نقل کرد. مرد با شنیدن جواب حضرت سخت ناراحت شد و فریاد کشید: وای بر من! چگونه ممکن است انسان به گناه و خطا آلوده نباشد؟ بنابر این من همیشه در آتش جهنم خواهم سوخت، زیرا هر کس از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم خواهد بود.

زن بار دیگر محضر فاطمه علیها السلام رسید و ناراحتی و سخنان همسرش را نزد آن حضرت باز گو نمود. حضرت زهرا علیها السلام فرمود: به همسرت بگو آن طور که فکر می کنی نیست. چه این که شیعیان ما بهترین های اهل بهشتند، ولی هر کس ما و دوستان ما را دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و نیز دل و زبان او تسلیم ما شود، ولی در عمل با اوامر و نواهی ما مخالفت کرده، مرتکب گناه شود، گر چه از شیعیان واقعی ما نیست امّا در عین حال او نیز در بهشت خواهد بود، منتهی پس از پاک شدن گناه . آری! به این طریق است که به گرفتاری های (دنیوی) و یا به شکنجه مشکلات صحنه قیامت و یا سر انجام در طبقه اول دوزخ کیفر دیده پس از پاک شدن از آلودگی های گناه به خاطر ما از جهنم نجات یافته، در بهشت و در جوار رحمت ما منزل می گیرد». (5)

این بصیرت بخشی و فهم آفرینی حضرت زهرا علیها السلام نوعی مجاهده و جهاد بود؛ ﴿ و الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا ﴾. لذا دشمن خوب تشخیص داد.

دید دشمن فاطمه جان علی ست *** بلکه با جانش نگهبان علی ست

گفت باید جان حیدر را گرفت *** از علی دخت پیامبر را گرفت

دید جان مرتضی پشت در است *** از امام خویش هم تنها تر است

سنگ و آئینه نمی دانم چه شد؟ *** آهن و سینه نمی دانم چه شد؟

آن قدر گویم که در بیت الولا *** قل هو اللّه، گشت از قرآن جدا

آرزوی حیدر آن جا کشته شد *** هم پسر هم مادر آن جا کشته شد

ظلم و طغیان تا قیامت زاده شد *** این چنین مزد رسالت داده شد

على علیه السلام هر وقت وارد خانه می شد و به زهرا علیها السلام نگاه می کرد؛ تمام غم و غصه هایش برطرف می شد. اگر بیرون خانه مردم به او سلام نمی کردند یا اگر امیر المؤمنین علیه السلام سلام می کرد و آن ها جواب نمی دادند؛ اگر غریب و تنها شده بود، اگر بیرون خانه یارو هم دم و هم زبانی نداشت؛ اما وقتی وارد خانه می شد با دیدن حضرت زهرا علیها السلام و مهربانی و هم دردی و دل داری های او آرامش پیدا می کرد. آری! همیشه دیدن زهرا علیها السلام مایه آرامش او بود؛ اما یک وقتی رسید که با دیدن حضرت فاطمه علیها السلام آه از نهاد امیر المؤمنین علیه السلام بلند شد؛ صورت کبود است؛ پهلو شکسته است. با غسل يكا يك مصائب گذشته حضرت زهرا علیها السلام را مرور کرد؛ بازو ورم کرده است؛ سینه ضرب دیده است؛ یا امیر المؤمنین! بدن حبیبت را با دلی شرحه شرحه غسل دادی. پهلو و سینه را شکسته یافتی صورت و بازو را کبود دیدی؟ اما به هر حال بدن به ظاهر سالم بود؛ امّا زینب کبری علیها السلام تا وقتی آمد مقابل بدن حبیبش، دید بدن برادر قطعه قطعه است و سر در بدن ندارد. خم شد و لبهایش را بر رگ های بریده برادر گذاشت.

آهی کشید از دل و با دیده پر آب *** با بضعه رسول خدا کرد این خطاب

مادر بیا که بی کس و تنها حسین توست *** تنها میان لشکر اعدا حسین توست

مادر بیا ببین که در این دشت مرگ بار *** بی یارو بی پناه و هم آوا حسین توست

این پاره پاره تن که فتاده به روی خاک *** از تشنگی به حالت اغما حسین توست

این نازنین بدن که ندارد برای من *** یک جای بوسه در همه اعضاء حسین توست

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 121


1- جنگ تبوک: غزوہ تبوک آخرین غزوه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در رجب و شعبان سال نهم هجری در منطقه تبوک بود. در این غزوه پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به قصد نبرد با رومیان به منطقه نیوک رهسپار شد؛ ولی برخی از اصحاب و به ویژه منافقان مدینه از حضور در سپاه سرباز زدند با کوشیدند در دل مسلمانان هراس بیفکنند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از آغاز سفر، علی علیه السلام را به جانشینی خود در مدینه گمارد. سپاه اسلام پس از اقامت چند روزه در تبوک و بدون درگیری با رومیان به مدینه بازگشت. درباره غزوہ تبوک آیاتی نیز نازل شد و منافقان را رسوا و اهداف و نقشه های بعدی آنان را بر ملا ساخت.
2- المناقب، ج 1، ص 221
3- عبد اللّه ذو البجادين: او از قبیله مزينه بود و نامش عبد العزی که اسم یکی از بت ها است. در کودکی پدرش از دنیا رفت. عموی بت پرستش کفالت وی را بعهده گرفت. از او حمایت و سرپرستی نمود، بزرگش کرد، به جوانیش رسانید و قسمتی از اموال و اغنام خود را به او بخشید. در آن موقع آئین اسلام شور و تحرکی در مردم به وجود آورده بود و همه جا پیرامون دین جدید بحث و گفتگو می شد. عبد العزان جوان نیز به جستجو و تحقیق برخاست و با عشق و علاقه مسائل اسلامی را دنبال می کرد بر اثر شنیدن سخنان پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و آگاهی از تعالیم الهی به فساد عقیده خود و خاندان خود پی برد، از بت پرستی و رسوم جاهلیت، دل برگرفت و در باطن به دین ایمان آورد، اما به سبب مراعات عموی خود اظهار اسلام نمی نمود. تا چندی وضع به همین منوال بود، پس از فتح مکه روزی به عموی خود گفت: مدتی در این انتظار ماندم که به خود آئی و مسلمان شوی و من نیز با تو قبول اسلام نمایم، اینک می بینم که بت پرستی را ترک نمی گونی و هم چنان در کیش باطل خود پا فشاری می کنی پس موافقت کن من مسلمان شوم و به گروه اسلام بپیوندم. عمو که قبلا گرایش او را به اسلام احساس کرده بود، از شنیدن سخن وی سخت بر آشفت و گفت: هرگز اجازه نمی دهم و سپس قسم یاد کرد که اگر راه محمدیان را در پیش گیری تمام اموالی را که به تو داده ام پس می گیرم. عمو تصور می کرد برادر زاده جوانش با تهدید پس گرفتن اموال تغییر عقیده می دهد، از تصمیم خود بر می گردد فکر مسلمانی را از سر به در می کند و در بت پرستی پایدار می ماند. ولی او مسلمان واقعی بود و با تندی و خشونت و تهدید مالی، اراده اش متزلزل نشد، از تصمیم خود دست نکشید و در کمال صراحت و قاطعیت، اسلام باطنی خود را آشکار کرد و کمترین اعتنائی به تهدید مالی ننمود. سخنان بی پرده عبد العزی در قبول آئین اسلام، عمو را به عملی ساختن تهدید خود وادار کرد، تمام اموال را از وی پس گرفت حتی جامه ای که در تن داشت از برش بیرون آورد. او با بدن برهنه نزد مادر رفت و گفت: آهنگ مسلمانی دارم و از تو جز تن پوشی نمی خواهم، مادر قطعه کتانی را که در اختیار داشت به فرزند داد، پارچه را گرفت به دو نیم کرد و خود را با آن دو قطعه پارچه پوشاند و برای شرف یابی محضر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم راه مدینه در پیش گرفت. او دل باخته حق و حقیقت بود، قلبی داشت که از شور و هیجان، پاکی و خلوص و صمیمیت و صفا لبریز بود و مانند مرغی که از قفس آزاد شده و بال و پر گشوده باشد با سرعت می رفت تا هر چه زود تر به رهبر اسلام برسد، آزادانه از تعالیم حیات بخش او استفاده کند، خود را به شایستگی بسازد و موجبات سعادت کمال انسانی خود را فراهم آورد. بین الطلوعین در موقعی که مردم برای اداء فرضیه گرد آمده بودند وارد مسجد شد و نماز صبحرا با پیغمبر به جماعت خواند. پس از نماز، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم او را نزد خود طلبید و فرمود کیستی؟ گفت: نامم عبد العزی است و جریان خود شرح داد. حضرت فرمود: اسم تو عبد اللّه است و چون دید خود را با دو جامه پوشانیده است او را «ذو البجادین» خواند و از آن پس بین مسلمین همان لقبی که پیغمبر به او داده بود مشهور شد. عبد اللّه ذو البجادین برای شرکت در جنگ تبوک با دیگر سربازان مسلمین در معیّت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم از مدینه خارج شد و در همین از دنیا رفت. موقع دفنش پیغمبر گرامی صلی اللّه علیه و آله و سلم به احترام و تکریم او داخل قبر شد و جد عبد اللّه گرفت و با دست خود در قبر خواباند. پس از یافتن کار دفن رو به قبله ایستاد و دست ها را بلند کرد و گفت: پروردگارا! من روز را به شب آوردم عبد اللّه ذو البجادین راضی هستم، بار الها! تو نیز او راضی باش.
4- پیغمبر و یاران، ج 4، ص 138
5- خطبه فدکیه

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت چهارم)

آیه 128 سوره توبه

زهرا علیها السلام با بیان آیه القد ﴿ لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِیمُ ﴾ به چهار ویژگی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اشاره نمودند.

دلیل ذکر این آیه توسط حضرت: این پیامبری را که تا این حد ممدوح خداست ﴿ فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبى دُونَ نِسائِكُمْ ﴾

ویژگی های امیر مؤمنان علیه السلام

حضرت زهرا سپس هفت - هشت صفت برای علی علیه السلام ذکر کرد:

1. ﴿ مُجْتَهِداً فِى أَمْر اللّهِ ﴾

اولین توصیف زهرا علیها السلام از علی علیه السلام این است که ﴿ مُجْتَهِداً فِى أَمْر اللّهِ ﴾ در راه خدا سخت استوار و محکم است.

پیامبر در جواب اعتراض کاروان یمن به سخت گیری امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ﴿ إِنَّهُ لَخَشِنَّ فِي ذَاتِ اللّهِ ﴾

برخورد امیر المؤمنین علیه السلام با منذر بن جارود، عقیل و اشعث بن قيس و نحوه رفتار شان در داستان استفاده فرزندش از عسل بیت المال، سکه هایی که عقیل از بیت المال به خانه حضرت آورد از مصادیق محکم بودن حضرت در راه خداست.

2. ﴿ قَريباً مِن رَسولِ اللّهِ ﴾

نزدیک بودن علی علیه السلام به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تنها نزدیکی جسمی نبود، بلکه قرب فکری و نوری بود؛ علی علیه السلام جان پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است.

هیچ یک از اصحاب به اندازه أمير المؤمنين علیه السلام پیغمبر شناس نبودند.

سید نقیب در جواب ابن ابی الحدید از علت تمجید فراوان امير المؤمنين علیه السلام از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گفت: ﴿ لأنهُمَا روحٌ وَاحِدٌ فِي جِسْمَانِ ﴾

مناقب ابن عساکر و خصائص نسائی از جمله منابع اهل سنت در بیان فضائل امیر المؤمنین علیه السلام است.

علاوه بر قرابت های گفته شده امیر المؤمنين علیه السلام با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نسبت پسر عمویی دارد و در خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بزرگ شده است.

3. ﴿ سَيِّداً في أَوْلِيَاءِ اللَّهِ ﴾

امير المؤمنین علیه السلام سید و بزرگ اولیاء خداست.

4. ﴿ مُشَمِّراً نَاصِحَاً ، مُجِداً كَادِحاً ﴾

امام هادی علیه السلام در زیارت غدیر بسیار زیبا جد بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السلام را معرفی کرده است.

ظهور جریان ارتجاع با رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يُسْمَلَ جلْبَاب الدين ﴾ با رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اتفاق آشکار و لباس دین کهنه شد.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به امير المؤمنين علیه السلام فرمود: بعد از خودم از منافقیتی که رو در روی تو قرار می گیرند می ترسم؛ نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک.

آیه 29 سوره توبه

سومین آیه ای که مورد بحث قرار می گیرد آیه 29 توبه است ﴿ أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَافِرِينَ ﴾

این آیه در خصوص متخلفین در جنگ تبوک نازل شد.

شأن نزول آيه

محتوای آیه این است که، ای منافقين! شما در فتنه سقوط کردید و بهانه می آورید تا پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گاه را تنها بگذارید.

چرایی استشهاد به این آیه

برای فرار از گناه، هنر این نیست که فرد از محیط گناه، خودش را دور کند، بلکه هنر آن است که در آن محیط، گناه نکند.

مفسرین منظور از جهنم را اسباب ورود به جهنم یعنی گناهان دانسته اند.

علت استشهاد حضرت زهرا علیها السلام به این آیه این است که دلائل غاصبین خلافت و فدک، باشد متخلفین تبوک بهانه ای بیش نیست.

سخن توطئه گران سقیفه در تعیین جانشین برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که جسارت به ایشان است. زیرا بعنی هر خلیفه و حاکمی نگران جانشین خود بوده است جز ییامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم!

ص: 122

جلسه دهم: آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت پنجم)

اشاره

قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:

﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ﴾ (1)

بحث ما در این روز ها در این مجلس نورانی، در رابطه با خطبه فدکیه حضرت زهرا علیها السلام بود. عرض شد که در این اثر گران سنگ و ارزشمند، حضرت با استناد به آیات قرآن، استدلال هایی را بیان فرموده اند و به مسئله ولایت، امامت و انحراف هایی که در جامعه آن روز پیش آمده، اشاره کرده اند.

حضرت زهرا علیها السلام در همه زندگی اش با قرآن مأنوس بود در حدی که یکی از وصیت هایش این بود که یا علی! وقتی مرا به خاک می سپاری برایم قرآن بخوان. (2)

اکنون بررسی یکی دیگر از آیاتی را که حضرت در این خطبه، به کار گرفته اند پی می گیریم.

ص: 123


1- توبه ، 119
2- بحار الانوار، ج 79، ص 27

آیه 50 سوره مائده

چهارمین آیه ای که از خطبه فدکیه مورد استناد و استشهاد قرار می گیرد آیه ای است که حضرت زهرا علیها السلام آن را در مسجد در مقابل زن و مردی که در یک جوّ خاصی حاضر بودند، قرائت فرمودند: ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾ (1) معنای آیه این است که ای مردم! آیا شما بر اساس احکام جاهلیت (2) حکم می کنید؟

ببینید عزیزان! کلمه جاهلیت از جهل در مقابل علم گرفته شده است. جاهلیت به چه دوره ای می گویند؟ مورخی مثل آقای دکتر «جواد علی» (3) کتابی به نام «المفصل فى التاريخ العرب قبل الاسلام» (4) دارد. ایشان در این کتاب 100 یا 150 سال قبل از اسلام را جاهلیت می نامد.

قبل از اسلام ویژگی هایی در جامعه رواج داشت و مردم اعتقاداتی نیز داشتند.

اساس و هسته این اعتقاد ﴿ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ﴾ (5) بود. بدین معنی که قیامتی در کار نیست ما به دنیا می آییم و از دنیا می رویم و سرشت روزگار این طور مقدر شده است. عقیده عده ای از آن ها بت پرستی بود و خرافات عجیبی در جامعه پیش از اسلام وجود داشت که متأسفانه هنوز در برخی جوامع دیده می شود که همان خرافات و اعتقادات حاکمیت دارد. به طور مثال آن ها وقتی می خواستند باران ببارد، چوبی را به دنبال گاو می بستند و آن را آتش می زدند و حیوان نعره می زد و فرار می کرد، وقتی حیوان می دوید آتش جرقه می زد؛ آن ها می گفتند این نعره و جرقه را به فال نیک می گیریم که باران می آید. کار های نیکی که انجام می دادند و نوع قربانی ها و نوع برخورد های شان خرافاتی بود، بالاخره از نظر اعتقادی این طور بودند.

از نظر رسوم و عادات، رفتار های غلطی در بین شان رایج بود. تعصبات عجیبی داشتند؛ مثلاً می گفتند: بهترین داماد قبر است، وقتی دختر را دفن می کنی این بهتر از آن است که بزرگش کنی و به شوهر بدهی! این که بهترین داماد قبر است ضرب المثل بود در میان اعراب جاهلی. نگاه شان به زن کاملاً منفی بود، نه حق رأی برای او قائل بودند، نه در آمار آن ها را جزء زندگان به شمار می آوردند، نه علم به آن ها یاد می دادند و نه تعداد زوجات حد و اندازه داشت.

ص: 124


1- مائده ، 50
2- جاهلیت: واژه «الجاهلية»، مأخوذ از ریشه «جهل»، ترکیبی اسم فاعل «الجاهل»، و پسوند «یّة» است که ظاهراً بر اسم معنا با اسم جمع دلالت می کند. جاهلیت، اصطلاحی قرآنی و حدیثی درباره نوعی از ویژگی های رفتاری، اخلاقی و اعتقادی دوره ای از تاریخ پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان است. واژه جاهلیت چهار بار در تشبیه موجود در این حدیث چندین سوره های مدلی قرآن، در تعابیر ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةُ ﴾ ، ﴿ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ، ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾،﴿ وَ حُمَّيَةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ به کار رفته و در هر چهار مورد با «ملامت» و «مذمت» همراه است. این لحن علامت آمیز هم چنین در پاره ای دیگر از آیات که مشتقات دیگر جهل، نظیر ﴿ تَجْهَلُونَ ﴾ ، جاهلونَ و جاهلین در آن ها آمده، دیده می شود. در مجموع، می توان گفت که قرآن به دوره خاصی از تاریخ عرب در شبه جزیره عربستان پیش از اسلام توجه و از ویژگی های اخلاقی آن به شدت انتقاد کرده است. در واقع، قرآن این دوره را به سبب بروز ویژگی جاهلیت در اخلاق و رفتار مردم آن دوره جاهلیت نامیده و بعد ها این نام برای این دوره علم شده است. در آیه 154 سوره آل عمران ﴿ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ اِلْحَقْ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ، عده ای به علت گمان نادرست درباره خدا مذمت شده اند. طیری این گروه را منافقان می داند که در کار خدا و رسولش شک کرده بودند. طبرسی منظور از ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ را این گمان منافقان داشته که خدا رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش را یاری نخواهد کرد. بر این اساس، وی دو معنا برای این تعبیر آورده است: یکی این که اعتقاد منافقان درباره خداوند همانند اعتقاد دوره جاهلیت است و دیگر این که گمان آنان نظیر گمان اهل جاهلیت (یعنی کفار و متکران تحقق وعده های الهی) است. اما به نظر طباطبائی مراد از ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ گمان عده ای بود که تصور می کردند چون به اسلام گرویده اند حتماً باید در جنگ پیروز شوند و بر خدا واجب است بر اساس وعده اش، بدون هیچ قید و شرطی، دين خود و پیروانش را یاری کند. این گمان، نا به حق و جاهلی بود؛ زیرا عرب جاهلی معتقد به ارباب انواع بودند و بر همین اساس معتقد بودند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز نوعی رب است که مسئله غلبه و غنیمت به او واگذار شده است و بنابر این وی هرگز مغلوب یا مقتول نخواهد شد. در آیه 50 سوره مانده ، ﴿ اَفَحُكمَ الْجَاهِلِيَّةَ يَبْغُونَ ﴾ منظور از تعبیر ﴿ حُكمَ الْجَاهِلِيَّةَ ﴾ نوع حكم و داوری اهل جاهلیت است. برای این آیه دو وجه ذکر شده است: بر اساس وجه اول، سبب نزول آیه آن است که بنی قُرَیظه و بنی نَضیر، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را در نزاعی که میان آن ها رخ داده بود، حَکَم قرار دادند و آن گاه که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به عدالت بین آن ها حکم کرد. بنی نضیر ناخشنود شدند و حُکم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را پذیرفتند، سپس این آیه نازل شد. بر اساس وجه دوم، در واقع آن ها می خواستند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، همانند دوره جاهلیت، بین کشتگان دو قبیله تفاوت قائل شود. آیه یاد شده ناظر به طعن یهود است که با این که خود صاحب کتاب و علم بودند، در پی حکم و داوری از نوع داوری اهل جاهلیت رفتند که بر مبنای هیچ وحی و کتابی نبود و ریشه در جهل و هوا پرستی داشت. بر این اساس، آیه شامل هر کسی می شود که حکمی غیر از حکم خدا را طلب کند. طباطبائی نیز بر اساس حدیثی از امام صادق علیه السلام و هم چنین تقابل میان دو نوع استفهام توبیخی و انکاری موجود در آیه، نتیجه گرفته است که حکم از دو حال خارج نیست: حکم خدا یا حکم جاهلیت. در آیه 33 سوره احزاب ﴿ و لَا تَبْرُجِنَّ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ ، همسران پیامبر - و سایر زنان مؤمن - از تبرّج به شیوه جاهلان نهی شده اند. مراد از ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ در این آیه، تکبر آنان در راه رفتن با آشکار کردن زینت های شان برای مردان، همانند زنان جاهلی است. درباره مراد از تعبیر ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ در این آیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را دوره ای زمانی در نظر گرفته و در تعیین مصداق آن، فواصل مختلفی ذکر کرده اند. نظیر دوره زمانی بین حضرت آدم و نوح، بین حضرت نوح و ادریس و بین حضرت عیسی و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم. به نظر طبری منظور از ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ جاهلیت پیش از اسلام است یعنی از دوره حضرت آدم تا عیسی. وانگهی جاهلیت پیش از اسلام بدان سبب جاهلیت اولی نامیده شده که پس از ظهور اسلام نیز نوعی اخلاق جاهلی در جامعه مسلمانان وجود داشت، چنان که در برخی احادیث و اخبار به این نکته اشاره شده است. زمخشری احتمال داده که منظور از جاهلیت اولی، کفر قبل از اسلام است در مقابل ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُخرى ﴾ که فسق و فجور بعد از اسلام است، اما در مقابل گفته شده که در این جا اولی در مقابل اُخری نیست، بلکه مراد از تعبیر جاهلیت اولی، جاهلیت کهن است. در آیه 26 سوره فتح ﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَّرُوا فی قَلُوبَهُمِ الْحَمِّيَّةَ حَمِّيَّةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ گفته اند که منظور از ﴿ حَمِّيَّةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ تعصب عرب جاهلی به خدایان شان بود که موجب می شد از پرستش غیر آن ها خود داری ورزند؛ یعنی، نوعی گردن فرازی که مانع هر نوع تسلیم و انقیاد می گردید. مراد از حمیت جاهلی را تن زدن مردم از اعتراف به رسالت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز دانسته اند. به گفته فخر رازی حمیت خود صفتی مذموم است و اضافه شدن آن به جاهلیت بر قبح آن افزوده است. جهل و مشتقات آن، در اشعار عرب پیش از اسلام نیز به کار رفته است. معنای جهل در عصر جاهلی بیشتر ناظر به رفتار است نه آن که مقابل علم و دانایی باشد؛ نوعی خود سری در رفتار و روح تکبر آمیز که از سر فرود آوردن در برابر هر قدرتی، خواه انسانی و خواه الهی و خواه به حق با ناحق سر باز می زده است. از مجموع احادیث بر می آید که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام از هر فرصتی برای اصلاح افکار و اعمال جاهلی و جاهلیت زدایی استفاده می کرده اند. گاه پایه و اساس آن، یعنی تعصب (حميّت) جاهلی را تخطئه و گاه مظاهر و مصادیق آن را تبیین و از آن ها انتقاد می کرده اند. در برخی احادیث، عدم معرفت فرد به امامت، ماوی با جاهلیت دانسته و تأکید شده است چنین فردی همانند اهل جاهلیت از دنیا می رود؛ زیرا تحت طاعت امام عصر خود و تابع هیچ امر حقی نبوده است. این مضمون در و دعا ها هم آمده است. در قرون اخیر با گسترش تحقیقات خاور شناسان در زمینه اسلام شناسی، خاصه در حوزه عرب شناسی و سیره نبوی و قرآن، مفهوم جاهلیت روشن تر و نمایان تر شد. بنابر شواهد قرآنی و حدیثی و آرا و پژوهش های محققان، جاهلیت در تاریخ عرب پیش از اسلام منحصر نماند، بلکه مظاهر و مصادیق فراوانی از آن پس از اسلام هم وجود داشت و دارد.
3- دکتر جواد علی: دکتر جواد بن محمد علی عقیلی که از او با عنوان علامه یاد می شود، متفکر و مورخ عراقی است. او در سال 1907 م. در کاظمیه بغداد متولد گردید و در سن 27 سالگی دکتری خود را از دانشگاه هامبورگ آلمان گرفت و پایان نامه خود را در سال 1938 م. در موضوع مهدویت تدوین نمود. در سال 1942 م. به دلایل سیاسی بازداشت شد. جواد علی در دهه 1950 م در بخش تاریخ دانش کده آموزش و پرورش دانشگاه بغداد مشغول به کار بود. او از استادان مبرز دانشگاه ها و مراکز علمی عراق و کشور های غربی بود. در دو مرکز علمی با عنوان مجمع علمی عراقی و مجمع اللغة العربية در قاهره فعالیت داشت. به دلیل محدودیت های سیاسی در حال تقیه می زیست. و هیچ گاه شیعه بودن او فاش نشد. او بیشتر در تنهایی می زیست و به تحقیق و تألیف اشتغال داشت؛ حتی همسر آلمانی و خانواده اش در آلمان بودند و گاه به دیدار یک دیگر می رفتند. جواد علی به کتاب ده جلدي و عالمانه «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام»، شناخته می شود، کتابی که هر محققی برای بررسی دوران رسالت و جاهلیت، از مراجعه به آن مجموعه ناگزیر است. در سال 1957 م. استاد ناظر در دانشگاه هاروارد گردید. تا این که بازنشسته گردید، دانشگاه بغداد عالی ترین مدال خود را به پاس سال ها تحقیق پژوهش این متفکر عراقی با عنوان «استاد با تجربه» اهدا نمود. او مدال ها و افتخارات فراوانی را در دوره حیات خود دریافت کرد و در بسیاری از سمینار ها و کنفرانس ها از جمله کنفرانس شرق شناسان که در آلمان برگزار شد، حضور یافت و هم چنین عضو انجمن جامعه باستان شناسی آلمان بود و در چندین کنفرانس عربی و بین المللی عراق را نمایندگی کرد. برخی آثار او عبارتند از: اصنام العرب، تاریخ الصلاة في الاسلام، معجم الفاظ و صورة الارض. سر انجام این متفکر بزرگ عراقی در سال 1987 م پس از یک بیماری دشوار در گذشت.
4- کتاب «المفصّل فی تاريخ العرب قبل الإسلام»: اثر ده جلدی «المفضل فی تاريخ العرب قبل الإسلام» نوشته دکتر جواد علی برجسته ترین و گسترده ترین کاری است که تا به امروز درباره تاریخ عرب پیش از اسلام انجام گرفته است. گستردگی دامنه پژوهش، مآخذ فراوان و دقت صلاحیت علمی نویسنده، این کتاب را به اثری معتبر و در نوع خود بی مانند بدل کرده است، تا جایی که امروزه هیچ پژوهشگر غربی با شرقی که به تاریخ کهن شبه جزیره عرب و زمینه تاریخی پیدایش اسلام به تحقیق دست می یازد خود را از این کتاب بی نیاز نمی تواند دید. می توان گفت که جواد علی گذشته از ماخذ و اسناد کهن عربی و غیر عربی، تقریباً از تمام کتاب ها و مقاله های مهم خاور شناسان در نگارش اثر بزرگ خود سود جسته است. او داده ها و دیدگاه های گوناگون را در هر موضوع باز گو می کند و از ارزیابی و نقادی دریغ نمی ورزد، اما هیچ گاه به داوری های شتاب زده نمی پردازد و هیچ گرایش ویژه ای نگاهش را تار نمی کند؛ و این بی گمان یکی از علل مهم آوازه و اعتبار علمی المفصّل است. این کتاب برای آنان که بخواهند تاریخ عرب پیش از اسلام را به گونه ای تخصصی مطالعه کنند نمونه خوبی از یک پژوهش تاریخی فراگیر و چگونگی کار با داده های خام در چارچوب روشی علمی به دست می دهد. این کتاب درباره همه دولت ها و پادشاهی های شبه جزیره عرب تا پیش از اسلام و روابط عرب ها با ایران و یونان و روم و حبشه و هند، هم چنین سازمان جامعه عربی، انساب قبایل، زندگی روزمره، جنگ ها، عادات، اساطیر، ادیان، هنر ها، صنایع، علوم، تقویم ها و تاریخ ها، خط و زبان، نشر و خطابه، شعر و شاعران، نیز سازمان اقتصادی ،کشاورزی، تجارت، دریا نوردی، راه ها، بازار ها و انواع مالیات و ده ها موضوع فرعی دیگر به بحث پرداخته است.
5- ﴿ وَ قَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ ﴾؛ جاثیه، 24

ویژگی های چهار گانه جاهلیت

اشاره

قرآن به چهار ویژگی در فضای زندگی جاهلی اشاره دارد ، یکی ﴿ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾؛ که تعصب های جاهلی است و دیگری ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾؛ گمان های جاهلی و سوم ﴿ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ احکام جاهلی و در نهایت ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ که خود نمایی های جاهلی است. بنابر این، چهار مرتبه در قرآن پیشوند لفظ جاهلیت آمده است. من این چهار کاربرد قرآنی را برای تان معنا می کنم و بعد خواهم گفت که چرا حضرت زهرا علیها السلام این آیه را انتخاب کرد و آن را آن روز در میان گذاشت.

1. ﴿ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ تعصب جاهلى

به تعبیر قرآن یکی از ویژگی های جاهليت، «تعصب» است. ﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمْ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ (1) ﴿ حَمِيَّة ﴾ به معنای تعصب جاهلی است. عرب را بر غیر عرب و هم شهری را بر غیر هم شهری ترجیح می دادند. البته باید بدانیم که این است که عیبی ندارد کسی همسرش و یا هم وطنش را دوست داشته باشد، تعصب جاهلی این طور نبود از امام سجاد علیه السلام روایت داریم که تعصب این است که کسی آدم های بد شهرش را بر آدم های خوب شهر های دیگر ترجیح دهد. (2) به فلانی رأی می دهم چون ملیت و نژادش از ماست. این تعصب است؛ یعنی این که انسان بی مبنا و بدون دلیل عقلانی از چیزی دفاع کند. مثلاً بگوید چون بابای من این را گفته پس درست است. در مجمع البیان (3) آمده است که برخی از پدران دست بچه های شان را می گرفتند و نزد نوح پیغمبر می آوردند؛ به بچه های شان می گفتند وصیت می کنم به حرف های این آدمی که می بینید گوش ندهید، او آدم خطرناکی است باید دانست که این تعصب است.

«اسعد بن زراره» (4) به مکه آمد تا طواف کند، به او می گفتند: پنبه در گوش هایت بگذار تا حرف های پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نشنوی! نوح پیغمبر علیه السلام که سخن می گفت ﴿ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ ﴾ ؛ (5) انگشتان شان را در گوش های شان می گذاشتند که

ص: 125


1- ﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَ كَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ﴾ ؛ فتح ، 26
2- ﴿ عَنِ الزُّهْرِى قَالَ: سُئِلَ عَلِى بْنُ الْحُسَينِ علیهما السلام، عَنِ الْعَصَبِيَّةِ فَقَالَ الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْتُمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيارٍ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ لَيسَ مِنَ الْعَصَبِيةِ أَنْ يحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَكِنَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ ﴾ (کافی، ج 2، ص 308؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 372؛ بحار الانوار، ج 70، ص 288)
3- مجمع البیان: مجمع البيان في تفسير القرآن، از مهم ترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548 ق.) عالم دینی و مفر شیعی است. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کرده اند. شیخ شلتوت مفتی اهل سنت در مقدمه ای که بر این تفسیر نگاشته است. می نویسد: «مجمع البیان، در میان کتاب های تفسیری بی همتاست. این تفسیر با گستردگی، ژرف و تنوع در مطالب و تقسیم، تبویب و ترتیب، دارای ویژگی و امتیازی است که در میان تفاسیر پیش از او بی نظیر و در میان آثار پس از آن کم نظیر است». مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهش گران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سود مند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانسته اند. این تفسیر شامل مباحثی چون قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شان نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. از نکات قابل توجه مجمع البیان، مباحث مرتبط با تناسب آیات در این تفسیر است که در ذیل نظم، پیوند نا معلوم یا دیریاب آیات با یک دیگر را توضیح می دهد و از این جهت، می توان گفت طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است. برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل می کنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانواده اش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر می کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و ندر خود را ادا کرد. این داستان را نخستین بار میرزا عبد اللّه افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می کند و محدث نوری هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء قبل نشده است. مجمع البیان تا کنون چاپ های گوناگونی در مصر، بیروت و تهران داشته است که مجال اشاره به همه این چاپ ها نیست، اما یکی از چاپ های خوب چاپی است که با تحقیق و پانوشت علامه ابو لحسن شعرانی در تهران چاپ شده و متضمن فوائد، ادبی، تاریخی، تفسیری، کلامی و اعتقادی ارجمند و مفیدی است. همین چاپ مقدمه ای در شرح حال مؤلف و بحثی در تفسیر و طبقات دارد که قابل توجه است. این تفسیر در 30 جلد توسط چند تن به فارسی ترجمه و در مؤسسه انتشارات فراهانی از سال 1350 تا 1356 ش چاپ شده است و پس از آن لیز چاپ های منفح تر و جدید تری منتشر شده است.
4- اسعد بن زراره: ابو امامه اَسعَدِ بن زُراره، ملقب به اسعد الخير، از صحابه و از نخستین مسلمانان يثرب بود. کنیه وی ابو امامه و لقبش اسعد الخیر بود. گویا به سبب پیش قدمی در آوردن اسلام به مدینه، وی را «اسعد الخبر» گفته اند. اسعد بن زراره از نخستین مسلمانان یثرب بود که قبل از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مکه با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ملاقات کرد و به دست ایشان مسلمان شد. اسعد از تیره خزرجیان بنی نجار انصار و از یکتا پرستان عصر جاهلی بود. اما ماجرای ارتباط نخستین وی با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم در منابع سیره پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با اندک اختلافی نقل شده است و سر چشمه همه این روایات به چگونگی ارتباط مردم یثرب با آن حضرت و بیعت های معروف به «عقبه» باز می گردد. به روایت ابن سعد زمانی که نزاع دیرین قبیلگی میان اوس و خزرج بالا گرفته بود، اسعد و ذَكوان بن عبد قَیس در عمره رجب برای جمع آوری هم پیمان بر ضد اوس از یثرب رهسپار مکه شدند. اسعد بن زراره با عتبة بن ربیعه دوست بود. بدین جهت، در مکه نزد او رفت و به او گفت: میان ما و قبیله اوس جنگی رخ داده است. به نزد تو آمده ایم تا هم پیمان ما باشید. عتبه به او گفت: سرزمین شما از ما دور است و ما دچار درد سری هستیم که نمی توانیم از آن رهایی بابیم و به چیز دیگری مشغول شویم. اسعد بن زراره گفت: گرفتاری شما چیست، در حالی که در خانه خود، در امنیت هستید؟ عتبه گفت: مردی از میان ما قیام کرده است و ادعا می کنند. که فرستاده خداست. در حالی که آرامش ما را به هم ریخته، خدایان ما را دشنام داده، جوانان ما را منحرف کرده و موجب پراکندگی قوم شده است. اسعد گفت: او چه کسی است؟ عتبه گفت: پسر عبد اللّه بن عبد المطلب که از نظر شرافت، حد وسط و از جهت خانوادگی از ما برتر است. این در حالی بود که قبیله اوس و خزرج پیش از این، از یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه و قينقاع شنيده بودند که در این زمان، پیغمبری در مكه، قيام و به مدینه مهاجرت می کند. وقتى اسعد ابن مطلب را از زبان عتبه شنید، گفته یهودیان، به بادش آمد. گفت: آن شخص کجاست ؟ عتبه گفت: او در حجر اسماعیل نشسته است و با یارانش از شعب ابی طالب خارج نمی شود مگر در ایام حج. مواظب باش سخنی از او نشنوی و با او صحبت نکنی؛ زیرا او جادوگر است و تو را با سخنش جادو می کند. آن هنگام، زمان محاصره بنی هاشم در شعب بی طالب بود. اسعد به عتبه گفت: من چگونه این کار را انجام بدهم، در حالی که آمده ام تا عمال عمره را به جا آورم و ناچارم که خانه کعبه را طواف کنم. عتبه گفت: در گوش هایت پنبه فرو کن. اسعد به مسجد داخل شد و در حالی که در گوش هایش پنبه فرو کرده بود، خانه کعبه را طواف کرد. در این هنگام، رسول خدا با گروهی از بنی هاشم در حجر نشسته بودند. اسعد لحظه ای به پیامبر نگاه کرد و زود از او گذشت. اسعد در طواف دوم با خود گفت: نادان تر از خودم کسی را نمی شناسم. چنین رخدادی در مکه باشد و من از آن آگاه نباشم و به هنگام بازگشت به قوم خودم خبر ندهم. از این رو پنبه از گوش هایش در آورد و به دور انداخت و به پیامبر گفت: صبح شما به خیر. رسول خدا سرش را به سوی او بلند کرد و گفت: خداوند به جای این عبارت، السلام علیکم را به ما داده است که سلام و شاد یاش اهل بهشت است. اسعد به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم گفت: ای محمد، دین جدید، شما را به چه چیز هایی فرا می خواند. رسول خدا آیات 151 و 152 سوره انعام را تلاوت فرمود: ﴿ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ. شَيْئًا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذُلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴾ آن دو با شنیدن سخنان آن حضرت، اسلام آوردند. سپس به شهر خود بازگشتند و به تبلیغ اسلام پرداختند و چندی بعد همراه چند تن از مردم بشرب نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند و با پیامبر پیمان بستند. این پیمان به بیعت اول عقبه مشهور است. به روایت این اسحاق، حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از عقبه اولی، به درخواست مسلمانان شهر، مُصعَب بن عُمِیر را برای تعلیم قرآن، به مدینه فرستاد و مصعب عقبه ثانیه خود همراه انصار برای دیدار پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه آمد. مردم یثرب گروه گروه با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بیعت کردند و بنی نجار، خویشاوندان اسعد، مدعی بودند که اسعد نخستین بیعت کننده با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است. پس از بیعت عقبه دوم، از هر قبیله ای کسی به عنوان «نقیب» برگزیده شد تا مسئول و مراقب آن چه در میان قوم شان می گذرد باشند».اسعد نیز یکی از این دوازده نقیب بود. به روایتی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اسعد را «نقیب النقا» قرار داد. از زندگانی اسعد، پس از هجرت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه آگاهی خاصی در دست نیست، اما هنوز چند ماهی از هجرت نگذشته بود که اسعد بیمار شد. مداوای او تأثیری نبخشید و در ماه شوال، در حالی که هنوز بنای مسجد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به پایان نرسیده بود در گذشت. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در تجهیز و تشییع جنازه او حاضر شد و بروی نماز گزارد و این نخستین نماز میتی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه به جای آورد. وی را در بقیع دفن کردند و گفته اند نخستین کسی بود که در آن گورستان به خاک سپرده شد.
5- ﴿ وَ إنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا ﴾ ؛ نوح ، 7

حرف های او را نشنوند، ﴿ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ ﴾ (1) روی صورت شان پارچه می کشیدند تا نوح را نبینند.

نمونه هایی از نقض تعصب

اشاره

در صدر اسلام کسانی را داشتیم که این تعصب را شکستند؛ مثل «زید بن حارثه» (2) .او سال ها خدمت پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود - غلام حضرت خديجه علیها السلام (3) بود - روزی بابا و عمویش که مشرک بودند نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند

و گفتند: یا رسول اللّه ! ما مدتی این بچه را گم کرده بودیم و دنبالش می گشتیم، فکر کردیم که از بین رفته است، حالا که فهمیدیم خدمت شماست ، اجازه بدهید او را ببریم. حضرت فرمود: عیب ندارد، اختیار با خودش است. زید که از هشت سالگی پیش خدیجه کبری علیها السلام و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بزرگ شده بود پس از مقداری تأمل عرضه داشت: من از پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم چیز هایی دیده ام که نمی توانم رهایش کنم. پدر زید به او گفت: اگر با ما نیایی اعلام می کنم که بچه من نیستی، اعلام نفی ولد می کنم. زید از فرمان پدر سرباز زد و پدر زید اعلام کرد که او از من نیست. پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم بلا فاصله فرمود: زید غصه نخور که من پدرت هستم. (4)

با وجود این که قرآن تأکید دارد پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پدر کسی نیست. زید با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود تا این که در جنگ موته (5) به شهادت رسید تنها شهید موته ، زید بن حارثه است. (6)

عروة بن مسعود (7) که از مشرکین طائف بود، از طائف آمد و مسلمان شد. گفت: بت پرستان اشتباه می کنند، چرا با پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مخالفت می کنند؟ در تاریخ افرادی داشتیم که قبیله اش آن قدر او را زدند تا شهید شد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: مَثَل عروة ، مَثَل مؤمن آل یاسین (8) است که مردم او را کشتند. (9) ﴿ وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُل حارثه يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَن لَّا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ ﴾ (10) وقتى می گفت: مردم! حرف پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را گوش دهید، مردم به سخنش گوش نکردند، ریختند او را زدند و کشتند.

در تاریخ افرادی داشتیم که تعصب را شکستند ولی این ها استثناء هستند.

ص: 126


1- همان
2- زيد بن حارثه: زيد بن حارثه بن شراحیل (شرحبیل) کلبی (در گذشته سال 8 ق.)، آزاد شده و فرزند خوانده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و تنها صحابی است که نامش در قرآن - سوره احزاب آیه 37 - آمده است. زید پس از حضرت علی علیه السلام نخستین مرد مسلمان شناخته شده است. وی فرماندهی جنگ موته را بر عهده داشت و در همین جنگ به رسید. مزار او و دیگر شهدای موته در اردن زیارت گاه مسلمانان است. پدر زید، حارثه بن قبیله بنی کلب قضاعه و مادرش، سعدی بن ثلعبه بن عامر از قبیله بنی معن و طی بودند. او را زید الحب می گفتند، چون رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را دوست می داشت. زید آزاد شده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و به همین سبب زید و فرزندش موالی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می خوانده اند. از تاریخ تولد زید خبر دقیقی در دست نیست. او در زمان جاهلیت به همراه مادرش به دیدار قبیله بنی معن رفت. در همان ایام این قبیله مورد هجوم دشمن قرار گرفت و زید اسیر شد. حدود 8 سال داشت که حکیم بن حزام او را از نواحی مکه برای خدیجه خرید، خدیجه پس از ازدواج او را به رسول خدا هدیه کرد. حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم زید را آزاد کرد و سپس وی را در خانه خود نگه داشت. گفته اند که پیامبر در آن زمان 10 سال از زید بزرگ تر بوده است. سال ها بعد، زید در موسم حج عده ای از مردم قبیله خود را دید، از طریق آنان خیر سلامتش را به پدر و رساند. پدرش در فراق او اشعاری سروده است. پدر زید از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم درخواست برابر دریافت بهای زید، او را به آنان برگرداند، اما پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم زید را میان ماندن نزد خودش و بازگشت به سوی قبیله اش مخیر کرد، زید ماندن نزد پیامبر را برگزید. حارثه گفت: ای فرزند! بندگی را بر آزادگی اختیار می نمائی و پدر را مهجور می گذاری؟ زید گفت: من از آن وقتی که پیامبر را دیده ام دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد. در برخی منابع تاریخی اهل آمده است که حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم چون سخن از زید شنید، او را به حجر مکه آورد و فرمود: زید فرزند من است، از من ارث می برد و من نیز از او ارث می برم. از آن زمان او را زید بن محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم می خواندند تا آن که آیات 2 - 6 سوره احزاب نازل شد که فرزند خوانده را به اسم پدر خودش بخوانند. از آن پس زید رازید بن محمد نخواندند. امّ ایمن کنیز و آزاد شده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از سعدی بن در گذشت شوهرش عبید بن زید خزرجی، با زید بن حارثه، ازدواج کرد و اسامة بن یزید از او متولد شد. از این رو کنیه او ابو اسامه بود. پس از مهاجرت زینب بنت جحش به مدینه، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از او برای زید خواستگاری نمود. زینب پیش از خواستگاری گمان می کرد که پیامبر قصد دارد او را برای خویش خواستگاری کند، خوش حال شد، اما پس از آن که دریافت پیامبر وی را برای زید خواستگاری کرده است، مخالفت نمود، اما چون پیامبر را به این وصلت راضی دید، با درخواست ازدواج موافقت کرد. اما خدیجه پس همواره میان زینب و زید کشاکش وجود داشت. حضرت و زید از بد اخلاقی زینب نزد پیامبر شکایت می برد، پیامبر او را به صبر و تحمل همسر دعوت می کرد. تا آن که سر انجام پیامبر در سال 5 ق. بعد زید به فرمان خدا به جدایی آن دو حکم داد. زید فرماندهی سریه های قرده، جموم (ربیع الثانی سال 6 ق.)، عیص (جمادی الاولی سال 6 ق.) طرف (جمادی الثانی سال 6 ق)، حسمى (جمادی الثانی سال 6 ق.) و وادي القرى (رجب سال 6 ق.) و جنگ موته را بر عهده داشته است. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در برخی سفر ها زید را جانشین خود معرفی می کرد. او در جنگ بدر حضور داشت و حنظلة بن ابی سفیان را کشت. پس از جنگ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم زيد بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه را از اثیل به مدینه فرستاد تا خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه برسانند. زید در سال هشتم قمری از سوی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرماندهی سپاه سه هزار نفری اسلام را در جنگ موته بر عهده داشت. پیامبر فرموده بود اگر زید کشته شد، جعفر بن ابی طالب پرچم را در دست گیرد و اگر او نیز کشته شد عبد اللّه بن رواحه فرمانده باشد و در این جنگ، همراه با جعفر بن ابی طالب و عبد اللّه بن رواحه به شهادت رسید، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیدن خبر شهادت او متأثر شد و برایش طلب مغفرت کرد. و در کنار جعفر طیار از او به نیکی یاد کرد. سن او را هنگام در گذشت 55 و 50 سال ذکر کرده اند.
3- خدیجه: خَديجَه دختر خُوَيلد، مشهور به خدیجه کبری علیها السلام و امّ المؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و مادر حضرت زهرا علیها السلام است. خدیجه علیها السلام از پدری به نام خویلد بن اسد عبد العزی بن قصی، از خاندان قریش و مادری به نام فاطمه بنت زائده متولد شد. سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفته اند. خدیجه علیها السلام اولین زنی است که به وی ایمان آورد. خدیجه علیها السلام همه ثروت خود را در راه نشر اسلام به کار گرفت. کمک های مالی حضرت خدیجه علیها السلام موجب غنای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شد. خداوند در مقام بیان نعمت های خود به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: «خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود». رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز همواره می فرمودند: «هیچ مالی به من سود نبخشید، آن گونه که ثروت خدیجه علیها السلام به من سود بخشید». بنابر روایات اسلامی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از اموال خدیجه علیها السلام در راه کمک به آزادی بدهکاران یتیمان و بی نوایان استفاده می کرد. اکثر منابع تاریخی اهل سنت، ادعا کرده اند که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شوهران و فرزندانی داشته است؛ منابع تاریخی دو شخص «ابو هاله هند بن نباش» و «عتیق بن عابد» با عنوان همسر خدیجه پیش از ازدواج پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یاد کرده اند. با این حال برخی عالمان شیعه بر این باورند که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ازدواج نکرده است. این شهر آشوب از قول سید مرتضی در «شافی» و شیخ طوسی در النلخیص به دوشیزه بودن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اشاره کرده است. برخی از محققان، بر این باورند که با توجه به تعصبات قبیله ای در حجاز، ازدواج خدیجه که از بزرگان قریش بود، با دو اعرابی از قبایل تمیم و مخزوم، پذیرفتنی نخواهد بود و فرزندانی که برای خدیجه برشمرده شده، در حقیقت فرزندان خواهرش هاله بوده اند که پس از مرگ او به سرپرستی خدیجه در آمده اند. دست یافتن به سن دقیق حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دشوار است. با این وصف با در نظر گرفتن این که مدت زندگی بن مشترک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه علیها السلام 25 سال بوده است (15 سال، قبل از بعثت و 10 سال بعد از را بعثت) و منابع تاریخی نیز من خدیجه علیها السلام هنگام وفات را 65 سال یا بنابر ترجیح بیهقی 50 سال گفته اند، به احتمال قوی سن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مطابق با یکی از این دو قول، 40 یا 25 بوده است. اگر خدیجه علیها السلام هنگام وفات 50 ساله بوده، هنگام ازدواج باید 25 ساله بوده باشد، نظری که برخی محققان آن را ترجیح داده اند. با توجه به این به نکته که قاسم از خدیجه علیها السلام ، بعد از بعثت از دنیا رفته است. بدان معنی است که قاس حداقل در 55 سالگی خدیجه علیها السلام یا بعد از آن به دنیا آمده باشد، که محتمل و پذیرفتنی نیست. این نظریه ضمیمه دیدگاه برخی علمای شیعه که خدیجه علیها السلام را هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عذراء (دوشیزه) دانسته اند تقویت می شود؛ زیرا بعید به نظر می رسد زنی همچون خدیجه علیها السلام با مقام و مکنت خود در فریش تا 20 سالگی ازدواج نکرده باشد. با توجه به مجموع این دلایل برخی با پژوهشگران سن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج را 25 یا 28 سال دانسته اند. پیامبر که به احترام خدیجه، در طول حیات او همسری دیگر برنگزید و پس از در گذشت وی همواره از او با نیکی یاد می کرد. پیامبر از خدیجه دو پسر به نام های قاسم و عبد اللّه داشت و در خصوص دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خدیجه علیها السلام به مطلبی که پس از توضیح واژه 105 تحت عنوان «دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم» در همین بخش آمده است رجوع کنید. بیشتر منابع تاریخی، سال وفات خدیجه علیها السلام را دهم بعثت یعنی 3 سال قبل از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از مکه به مدینه ذکر کرده اند. این منابع، سن خديجه علیها السلام را هنگام وفات 65 سال دانسته اند. این عبد البر سن خدیجه علیها السلام را هنگام وفات 62 سال و شش ماه ذکر می کند. اما بیهقی سن او را 50 سال دانسته است. برخی از منابع، سال رحلت خدیجه علیها السلام را همان سال در گذشت ابو طالب و اندکی بعد از آن دانسته اند. ابن سعد، رحلت خدیجه را 35 روز بعد از وفات ابو طالب می داند. وی و برخی دیگر از مورخان، زمان رحلت خدیجه را، دهم رمضان سال دهم بعثت ذکر کرده اند. ابو طالب عموی پیامبر نیز در همین سال از دنیا رفت. پیامبر این را عام الحزن نامید. بنا بر روایات اسلامی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ابتدا با ردای خودش و سپس با ردای بهشتی، خدیجه علیها السلام را کفن کرد و او را در قبرستان معلاة در دامنه کوه حجون که بر فراز شهر مکه است، به خاک سپرد. گزارش های متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه علیها السلام بهترین و صادق ترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر علیها السلام بود. پیامبر سال ها پس از رحلت خدیجه علیها السلام به یاد او بود و بی نظیر بودنش را مطرح می نمود. هنگامی که عایشه به پیامبر علیها السلام گفت خدیجه علیها السلام بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با ردّ این سخن گفت: « خداوند هیچ گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچ کس مرا تصدیق نکرد، یاری ام کرد در زمانی که هیچ کس مرا یاری نکرد، از مالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه مال شان را از من دریغ کردند». برخی معتقدند مهم تر از مکنت مادی وی، ثروت بی پایان معنوی او بود. او با ردّ درخواست بزرگان و اشراف قریش و انتخاب پیامبر علیها السلام به عنوان همسر خود، نعمت برخورداری از ثروت مادی را با تضمین سعادت مندی آخرت و بهره مندی از نعمت های ابدی بهشت، کامل نمود و خردمندی اش را به رخ همگان کنید. او برای دست یابی به این نعمت، اولین مسلمان و اولین تصدیق کننده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شد و به همراه او اولین نماز را برپا داشت.
4- یعنی فرزند خوانده پیامبر
5- موته: جنگ موته (به عربی: مُؤتَة) از بزرگ ترین سریه های تاریخ صدر اسلام که در سال هشتم هجری بین سپاه اسلام و سپاه روم رخ داد. موثه، روستایی است از روستا های بلقاء در مرز های شام است. واقدی در مورد علت جنگ روایت می کند: رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم نامه ای را به وسیله حارث بن عمیر ازدی لهبی برای پادشاه بُصری فرستاد. او در میانه راه وقتی به موته رسید، شرحبیل بن عمرو غسّانی که حاکم آن جا بود، جلوی حارث را گرفت؛ زیرا گمان می کرد که از فرستادگان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است. برای همین از او پرسید: گویی که از فرستادگان محمد هستی؟ حارث گفت: بله، من فرستاده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هستم. شرحبیل دستور داد که او را بکشند. و این در حالی بود که هیچ پیکی غیر از او به قتل نرسیده بود. این خبر به اطلاع رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید و بسیار ناراحت شد. و به مردم دستور داد که جمع شوند. گویی که از آن ها خواسته بود در لشکر گاه جمع شوند و آن ها خارج شدند و در جرف اردو زدند بدون این که فرماندهی برای آن ها معین کرده باشد. فرماندهی سپاه اسلام در این جنگ، به ترتیب بر عهده جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه بود که هر سه فرمانده شهید شدند. مسلمانان پس از شهادت سه فرمانه خود و به دلیل این که تعداد سپاهیان روم بیشتر از سپاه مسلمانان بود با هدایت ولید به مدینه عقب نشینی کردند. به غیر از سه شهید مذکور، یعنی جعفر، عبد اللّه بن رواحه خزرجی، افراد دیگری از به شهادت رسیدند که عبارت بودند از: مسعود بن أسود عدوى و وهب بن مسعد بن ابی سرح، برادر عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح و از بنی نجاذ از قبیله خزرج عبارت بودند از: سراقة بن عمرو، جابر بن عمرو و برادرش ابو کلاب یا کلیب، عمرو بن سعد و برادرش عامر و حارث بن نعمان اساف یا بساف؛ و در مورد تاریخ این جنگ گفت که در جمادی الاول سال هشتم بوده است. نبرد موته، یک عملیات شناسایی بود مسلمانان برای شناخت کارایی و شیوه های جنگی سپاه روم و هم پیمانانش از آن بهره برده در جنگ های دوره های بعد، علیه خود آنان به کار گرفتند. خسارت اندک مسلمانان در فواید نظامی ای که از جنگ با رومیان حاصل بسیار ناچیز است. آنان موفق گردیدند کار آیی شیوه های جنگی، سازماندهی و رومیان و متحدان شان را بشناسند که آثار آن جنگ های بعدی مسلمانان با رومیان به خوبی نمودار است.
6- منتهی الامال، ص 170
7- عروة بن مسعود: عروة بن مسعود بن معتّب بن ثقیف، از صحابه پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم، اهل طائف و رئیس و بزرگ این شهر بود و نه تنها در طالف بزرگ و محترم بود، بلکه بیشتر مردم حجاز او را به بزرگی می شناختند؛ لذا وقتی که مشرکان مکه پیامبری پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را باور نکردند، گفتند: چرا خداوند قرآن را به بزرگ مکه ولید بن مغیره مخزومی و یا بزرگ طائف، عروة بن بر مسعود ثقفی نفرستاد. قرآن گفته آن ها را چنین بیان می کند: ﴿ قَالُوا لَوْلَا نُزِلَّ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرِّيَّتَيْنِ عَظِيمٌ ﴾ چرا قرآن بر یکی از دو بزرگ مرد فرمانده مکه با طائف فرستاده نشد ؟» عروة بن مسعود را در زیبایی به حضرت مسیح تشبیه می کردند و حتی روایتی در این باره از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: ﴿ عَرْضٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ، فَإِذَا مُوسَى ضَرْبٍ مِنَ الرُّجَّالِ كَانَهُ مِنْ رِجَالِ شنوءة وَ رایت عیسی اِبْنَ مَرْيَمٍ فَإِذَا أقْرَبُ مَنْ رَأَيْتُ بِهِ شِبْهَا عُرْوَةِ بْن مَسْعُودٍ، وَ رَأَيْتُ إِبراهيم علیه السُّلَّامَ فَإِذَا أقْرَبُ مِنْ رایت بِهِ شَبَهَا صَاحِبُكُمْ، یعنی نَفْسِی صلی اللّهَ علیه وَ آله وَ سلم، وَ رایت جَبْرَئِيلُ علیه السلَّامَ، فَإِذَا أقْرَبُ مَنْ رَأَيْتُ بِهِ شَبُّهَا دَحْيَةَ الكلبی ﴾ ؛ هنگامی که پیامبران را به من نشان دادند، حضرت موسی علیه السلام را شبیه مردان قبیله شنوئه دیدم و شبیه ترین افراد باید به حضرت عیسی عروة بن مسعود بود و ابراهیم علیه السلام به من شباهت داشت و جبرئیل نیز که خیلی زیاد به دحیه کلبی شبیه بود». وقتی که عروه، از پیروزی مسلمین در سرزمین «تبوک» سال هشتم هجری با خبر شد، تصمیم گرفت نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رود و ایمان آورد. به همین منظور از شهر طائف حرکت کرد و در راه بازگشت آن حضرت از «جنگ تبوک»، قبل از این که به مدینه برسد، خود را به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رساند و در محضر آن بزرگوار، اسلام آورد و اجازه گرفت تا به در شهر خود برگشته و مردم آن جا را به آئین اسلام و یکتا پرستی دعوت کند. پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به او فرمود: «می ترسم آن ها دعوتت را قبول نکنند و در این راه جان خود را از دست بدهی!» عروه گفت: آن ها مرا از دیدگان خود بیشتر دوست دارند. من چنان هیبتی در بین آن ها دارم که اگر خفته باشم مرا بیدار نکنند.» او از مدینه بیرون رفت و به طائف بازگشت. به محض ورود به شهر مردم را به اسلام دعوت کرد و آن ها را موعظه نمود ولی آنان او را آزار و دشنام دادند و چون از نزد او رفتند، هم دستی کردند تا او را بکشند. فردا صبح که او فراز خانه اش، اذان گفت. ثقیفیان از هر طرف با رگبار تیر به او حمله کردند و مردی به نام «اوس بن عوف»، تیری بر او رها کرد و او را از پای در آورد. در آخرین لحظات عمرش گفت: «مرگ من کرامتی است که خدای متعال به من ارزانی فرمود و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرا از آن آگاه کرد. من خون خویش را به صاحب اصلی پیش کش می دهم تا بدین گونه، میان شما را اصلاح کنم.» سپس نزدیکانش را فرا خواند و گفت: «چون از دنیا رفتم مرا کنار شهیدانی که همراه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم قبل از هجرت شهید شده اند به خاک سپارید.» (طبقات ابن سعد ج 6، ص 388) همین خبر شهادتش به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید فرمود: «عروه، مانند صاحب یس است که قوم خود را به خدا فرا خواند و ایشان او را کشتند.» (یس 19 -25) بعد از او، افراد قبیله ثقیف از کشتن عروه، بسیار نادم و پشیمان شده و هیئتی از بزرگان آن ها، خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شرف یاب و همگی ایمان آوردند و پسرش «ابو ملیح» نیز اسلام آورد. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از افراد جوان به نام «عثمان بن ابی العاص بن بشر» را برای ریاست و امارت آن ها انتخاب و او را نماینده مذهبی و سیاسی خود در قبیله طائف قرار داد تا احکام اسلام و قرآن را به آن ها بیاموزد.
8- مؤمن آل ياسين: نام وی در تفاسیر مختلف از جمله مجمع البیان، الكشاف و تفسير نمونه حبیب نجّار آمده است. از او با عناوین مؤمن آل ياسين، مؤمن ياسين، صاحب ياسين و صاحب آل یاسین نیز یاد شده است. او مردی حق گرا دانسته شده که پس از ورود پیامبرانی که رسولان حضرت عیسی علیه السلام دانسته شده بودند، بعد از شنیدن دعوت آسمانی شان به آنان ایمان آورد و چون خانه اش در دور ترین بخش شهر و در کنار دروازه ای از دروازه های شهر بود، با شنیدن خبر تکذیب پیامبران از سوی قوم و تصمیم خطرناک آنان به کشتن ایشان، بی درنگ برای یاری رساندن به حق و عدالت و هدایت قوم، خود را به آن جا رسانید. ماجرای ایمان او در آیات 20 تا 23 سوره یاسین در قرآن آمده است. مردمان شهری که حبیب نجار را کشتند را مردمان یاسین می گویند که در قرآن با عنوان «اصحاب القرية»، از آن ها یاد شده است.
9- پیغمبر و یاران، ج 4، ص 276
10- یس 20 و 21

پدر و چهار برادر ابان بن سعید (1) مشرک بودند و در جنگ بدر با پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جنگیدند که دو تن از برادرانش در این جنگ کشته شدند؛ اما خودش تصمیم گرفت که راجع به اسلام تحقیق کند. از راهبی هم سؤال کرد، گفت: شخصی بین ما آمده و می گوید: من پیغمبرم که ویژگی هایش نیز این است. راهب گفت: این هایی که می گویی نشان می دهد که او همان پیامبر آخر الزمان است. قرآن می فرماید: یهودی ها پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را می شناختند، پیغمبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم همان است که در تورات (2) و انجیل (3) به مردم وعده داده شده بود. ابان آمد و مسلمان شد. پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم او را به عنوان استان دار بحرین منصوب کرد. بعد از رحلت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، یکی از کسانی که در مقابل سقیفه ایستاد ابان بن سعید بود.او با خلیفه اول بیعت نکرد و از امیر المؤمنین علیه السلام تا آخر عمر دفاع نمود. (4)

جامعه جاهلی جامعه ای است که تعصب بی جا دارد. آدمی باید نسبت به دین حجاب و عفافش تعصب داشته باشد؛ اما تعصب های نادرست و ناروا مثل این که پدرم مشرک است، بنابر این من هم می خواهم مشرک باشم، چون فلانی، برای فلان قبیله است، من به او رأی می دهم این کار در بینش دینی طبق آیه 26 سوره فتح، حمیت جاهلی است.

امام صادق علیه السلام از جایی می گذشت مردی را دید که روی زمین افتاده و ناله می زند. امام به یکی از اصحاب فرمود: ببین چه اتفاقی افتاده است. او رفت و دید فردی که روی زمین افتاده، تشنه و گرسنه است. آمد و عرضه داشت: یا بن رسول اللّه! از گرسنگی و تشنگی ناله می زند، اما من او را می شناسم او یهودی است؛ بیایید برویم. امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿ أَوَلَمْ يَكُنْ إِنْسَاناً ﴾ ؛ مگر انسان نیست؟ یهودی باشد؛ این چه حرفی است که تو می زنی؟ امام بلا فاصله فرمود: آب و غذا برایش ببرید. (5)

این جا جای تعصب نیست این که چون یهودی است آب و غذا به او نمی رسانم این درست نیست.

مُعَلّی بن خُنَيْس (6) نقل می کند حضرت صادق علیه السلام در یک شب بارانی از منزل به طرف ظلّه (7) بنی ساعده حرکت کرد. من آهسته از پی ایشان رفتم، در راه چیزی از آن حضرت بر زمین افتاد، پس فرمود: «خداوندا! گم شده را به ما برگردان»،

ص: 127


1- ابان بن سعید: اَبانِ بن سَعید، از اصحاب پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم می باشد که در حدود سال هفتم مسلمان شد. نسب کامل او بدین گونه است: ابان بن سعید بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف. وی همانند دیگر امویان در جد پنجم یعنی عبد مناف با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مشترک است. مادرش صفیه یا هند، دختر مغيرة بن عبداللّه بن عمر بن مخزوم است. وی در آغاز از دشمنان سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و هنگامی که دو برادر دیگرش عاص و عبیده در جنگ بدر به دست علی علیه السلام و زیبر کشته شدند. به قصد بازرگانی، از مکه عازم شام شد. منابع موجود داستان مفصلی از برخورد او با راهبی نصرانی آورده اند و اشاره می کنند که این ملاقات در روح او تاثیری به سزا داشت و شاید به همین دلیل بود که وقتی عثمان از جانب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه آمد، ابان از وی به نیکی استقبال کرد؛ او را بر اسب خود نشاند و به داخل شهر برد و عثمان در پناه او رسالت خود را به خوبی انجام داد و نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بازگشت. ابان پیش از فتح مکه در فاصله دو واقعه صلح حدیبیه (6 ق.) و خیبر (7 ق.) اسلام آورد. او پس از مسلمان شدن، از جانب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از شهر مدینه مأمور سریه ای شد و با غنایمی که از این سریه به دست آورد، پس از جنگ خیبر همراه یارانش به حضور رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید و پس از آن مأمور سریه نجد شد. در 9 ق. که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم علاء بن حضرمی را از بخش شهر و در کنار دروازه ای از دروازه های شهر عاملیت بحرین بر کنار کرد. این مأموریت را به ابان وا گذاشت. ابان در ابتدا از بیعت با ابو بکر خود داری کرد ولی پس از بیعت علی بن ابی طالب، او نیز بیعت کرد. با توجه به این رویداد، این مطلب که ابو بکر او را به یمن فرستاده باشد، به نظر می رسد. نادرست باشد. درباره وفات وی تاریخ های متعدد یاد کرده اند. کشته شدن در یوم اجنادین (13 ق) مرج الصفر (14 ق.) و يوم اليرموك (15 ق)، ولی برخی معتقدند که او کشته نشده، بلکه در 27 ق در خلافت عثمان به مرگ طبیعی در گذشته است.
2- تورات: شورات در اصل لغت عبری به معنای شریعت و احکام است که مقصود از آن در متداول ترین کاربرد، پنج سفر اول کتاب مقدس یهودیان است که اختصاص به کتاب مقدس حضرت موسی یافته است. در اصطلاح مسلمانان همان وحی ها است که از طرف خداوند به حضرت موسی علیه السلام رسید و غالب أن احكام شرعی و دستور فقهی دین او است، البته مسلمانان گاهی هم از تورات همه کتب پیغمبران بنی اسرائیل را اراده می کنند که با اصل تورات منظم گشته و عیسویان آن را عهد عتیق می گویند. اصل تورات پنج سفر یعنی پنج کتاب است و هر یک مشتمل بر فصولی چند و هر فصل مرکب از آیات است. این اسفار پنج گانه عبارتند از: سفر پیدایش که از اول خلقت تا وفات حضرت یوسف علیه السلام در پنجاه باب صحبت شده است. سفر خروج، مشتمل بر چهل باب از شمارش اسامی فرزندان یعقوب که به مصر آمدند، شروع شده و به نقل وضع خیمه اجتماع ختم می شود و تأسیس احکام یهود در کوه سینا و مواعده خدا با موسی و غیره در آن است. سفر لاویان شامل بیست و هفت باب از حکم قربانی شروع شده و درباره مقداری قواعد و حدود صحبت کرده و با کلمه: «این است اوامری که خداوند به موسی برای بنی اسرائیل در کوه سینا امر فرمود» تمام می شود. سفر اعداد دارای سی و شش باب و درباره سفر های بنی اسرائیل و راجع به ورود اردن و کنعان و غیره می باشد. سفر تثنیه، مشتمل بر 34 باب و راجع به شرایع و احکام و تذکرات است و با مرگ موسی تمام می شود. (قاموس قرآن، ج 1، ص 296) در این که قرآن حضرت موسی علیه السلام و آن چه بدو وحی شده است را تصدیق می نماید، شکی نیست چرا که قرآن در این مورد نص صریح دارد: ( مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنَّا عَلَيْهِ ﴾. اما در سوره بقره آیات 78 تا 79 ضمن نقل حال يهود آمده: ﴿ وَ مِنْهُمْ أُمِيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إلَّا أماني و إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ * فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْل هُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ و وَيْلٌ لَهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ ﴾ این آیه روشن می کند که علماء یهود چیز هایی می نوشتند و آن را به خدا نسبت می دادند و عوام شان نیز آن ها را باور می کردند. بر اساس تحقیقات توراتی که امروز در بین یهود دایر است سندش به زمان حضرت موسی علیه السلام متصل نمی شود و در مدت پنجاه سال سند آن قطع شده و تنها به یک نفر منتهی می شود و او عرزا است که اولاً شخصیتش برای ما مجهول است و ثانیاً نمی دانیم کیفیت اطلاعش و دقت و تعمقش چگونه بوده و ثالثاً نمی دانیم تا چه اندازه در نقل آن امین بوده و رابعاً آن چه به نام اسفار تورات جمع آورده از کجا گرفته و خاماً در تصحیح غلط های آن به چه مستندی استناد جسته است. محتویات پنج سفر تورات مطالبی است که از غلب آن ها در قرآن مجید ذکر و یا به آن ها اشاره شده است؛ ولی يك قسمت مطالبی دارد غیر معقول که ساحت خدا و پیامبران از آن به دور است و مطالب دیگری که صریح است بعد از موسی نوشته شده است و قضایی دیگرش مخلوط و آمیخته با غلاطی است که قرآن مجید تصدیق نمی کند.
3- انجیل: اِنجيل كتاب مقدس مسیحیان است. چهار کتاب اول عهد جدید که به ترتیب منسوب به مَتّى، مَرقُس، لوقا و يوحنّا است انجیل نامیده می شوند. مسیحیان انجیل را کتاب آسمانی حضرت عیسی علیه السلام نمی دانند بلکه معتقدند عیسی خود تجسم وحی و عین پیام الهی بود. انجیل ها توسط شاگردان حضرت عیسی علیه السلام نوشته شده و زندگی، تعالیم و سخنان حضرت عیسی علیه السلام را در بر دارد. مسیحیان از حدود سال 150 میلادی در اجتماعات یکشنبه در کلیسا ها بخش هایی از انجیل را می خوانند. انجیل ها در ابتدا بسیار بودند تا این که کلیسا تصمیم گرفت از بین آن ها تعدادی را برگزیند و به این ترتیب چهار انجيل متّى، مَرقُس، لوقا و یوحنّا را که مورد پذیرش همگان بود انتخاب کرد. سه انجيل متّى، مَرقُس، لوقا شباهت های بسیاری به یک دیگر دارند و به آن ها انجیل های نظیر یا هم نظر گفته می شود. بَرنابا یکی از مبلغان مسیحی است که انجیل او جزء انجیل های ممنوعه اعلام گردیده بود. در اوایل قرن هجدهم میلادی دو نسخه خطی از انجیل او به زبان های ایتالیایی و اسپانیایی کشف شد. محتوای الجیل او تفاوت های عمیقی با دیگر انجیل ها دارد و به باور های مسلمانان نزدیک تر است. هر چند که اختلاف های بسیاری نیز با باور های مسلمانان دارد. قرآن انجیل را تصدیق می کند و پذیرش حقانیت آن را از شروط ایمان می داند. اما آن را کتابی می داند که از جانب خداوند بر عیسی علیه السلام نازل شده و مفاهیمی مانند تثلیث و به صلیب کشیده شدن عیسی علیه السلام را که در انجیل های موجود آمده باطل می داند.
4- پیغمبر و یاران ، ج 1، ص 6
5- فروع کافی، ج 4، ص 9؛ به نقل از پند تاریخ، ج 4، ص 111
6- معلی بن خنیس: مُعَلّی بن خُنَیس کوفی از راویان، وکیلان مالی و اصحاب امام صادق علیه السلام بود. شیخ طوسی، احمد بن محمد برقی و علامه حلی، از فقیهان و رجالیان شیعه، او را ثقه دانسته اند؛ اما ابن غضائری و نجاشی، احادیث وی را تضعیف کرده اندو به گفته آیت اللّه خویی، مُعَلّی 80 روایت نقل کرده است. بیشتر روایات او بی واسطه از امام صادق علیه السلام نقل شده است و راویانی چون ابن مسکان از اصحاب اجماع از او روایت کرده اند. او راوی احادیثی درباره نوروز است. معلی در سال 131 ق به دستور داود بن علی، از فرماندهان حکومت عباسی کشته شد. امام صادق علیه السلام در پی قتل معلی به داود بن علی اعتراض کرد و داود بن علی، قاتل معلی را که از زیر دستانش بود، قصاص کرد.
7- سایبانی که بی خانمان ها از حرارت و سرما بدان پناه می برند

آن گاه پیش رفتم و سلام کردم. فرمود: معلی تو هستی؟ عرض کردم: آری فدایت شوم! فرمود: جست و جو کن، هر چه پیدا کردی به من بده. من هم روی زمین دست کشیدم متوجه شدم نان زیادی پراکنده شده است. هر چه پیدا کردم به آن حضرت تقدیم کردم دیدم انبان بزرگی پر از نان است و آن قدر سنگین بود که برداشتنش مرا به زحمت می انداخت.

عرض کردم: اجازه فرمایید من بردارم. فرمود: من سزاوار ترم ، بیا با هم تا ظله بنی ساعده برویم. وقتی به آن جا رسیدیم عده ای خوابیده بودند. حضرت صادق علیه السلام کنار هر یک از خفتگان یک یا دو گرده نان می گذاشت و می گذشت، به همین ترتیب همه را نان داد و از ظله خارج شدیم. عرض کردم این ها حق را می شناسند؟ - کنایه از این که شیعه هستند - فرمود: اگر حق را می شناختند در نمک نیز به آن ها کمک می کردیم، کنایه از این که ایشان را سر سفره خود مان نشانده، با هم غذا می خوردیم. (1)

لذا اسلام روی انسانیت انسان ها حساب باز کرده است و یک حساب دیگری هم روی مذهب دارد. اما در ابتدا نگاه نمی کند که این یهودی است یا مسلمان، چون دارد می میرد و تشنه است باید به آن ها آب داد.

2. ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ خود نمایی جاهلی

دومین اخلاق جاهلی طبق آیه 33 سوره احزاب «تبرج» است ﴿ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى ﴾ ، زن ها در دوران جاهلیت روسری را طور خاصی روی سر شان می انداختند، طوری که روسری پشت گوش می رفت و سینه و گردن پیدا می شد. لذا حجاب زن ها در جاهلیت به همین میزان بوده است. قرآن اسم این رفتار زنانه را «تبرج جاهلیت» گذاشته است. تبرج به معنای خود نمایی و جلوه گری است.

کتاب خدا می فرماید: زن های پیغمبر! زن های مسلمان! شما مثل زن های دوران جاهلیت بیرون نیایید ﴿ لَا تَبَرَّجْنَ ﴾ مواضع خاصی از بدن تان را نمایان نسازید و خود را در دهان مرد ها نیندازید؛ مثل زن های جاهلیت که مرد ها سینه و گلوی شان را می دیدند. اسلام سفارش دارد که «خمار» و «جلباب» استفاده کنید. خمار روسری بلندی است که روی سینه گردن و دست ها را می گیرد و جلباب، لباس بلندی است که تمام بدن را می پوشاند.

حضرت زهرا علیها السلام پیش از این که به مسجد بیاید این دو را پوشید. در تاریخ دارد که

ص: 128


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، ج 1، حکایت 915، ص 659

﴿ لَاثَتْ خِمَارَها عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِحِلْبَابِهَا ﴾ (1) این روسری های کوچک، به تعبیر قرآن مربوط به جاهلیت پیش از اسلام است که برای جلوه نمایی، زن ها آن را روی سر می انداختند تا زمینه فحشا زنا و فریب مرد ها را فراهم آورند.

3. ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ گمان جاهلی

درباره ظن و گمان جاهلی، قرآن می فرماید: گمان جاهلی نداشته باشید آیه در حال و هوای «احد» نازل شده است. ﴿ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّة ﴾ ؛ (2) ظن جاهلیت، این که انسان نسبت به دیگران بد گمان باشد در جنگ احد به ظاهر مسلمانان شکست خوردند، ولی چون خدا با آن ها بود پیروزند. (3) پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در صلح حدیبیه می فرمود: درست است که نگذاشته اند ما به مکه برویم؛ ولی در آینده خواهیم رفت و پیروزی با ماست، اما منافقین گمان بد می ورزیدند. این را گمان جاهلیت می گویند.

گمان اسلامی این است که تا می توانی کار مردم را حمل بر صحت کن کسی نباید نه تنها به پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، حتی به مردم عادی نیز گمان بد بورزد، امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ ضَعْ أَمْرَأَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ ﴾ (4) تا می توانی کار مردم را حمل بر صحت کن.

4. ﴿ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ حكم جاهلی

دلیل استناد حضرت زهرا علیها السلام به آيه ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾ این است به حاضرین در مسجد و تاریخ بفهماند که غصب خلافت و فدک بر اساس حکم جاهلی بوده است.

چهارمین موردی که حضرت زهرا علیها السلام در خطبه فدکیه، آیه اش را بر زبان جاری کرد احکام جاهلیت می باشد. روز های قبل گفتم، استشهاد های قرآنی حضرت زهرا علیها السلام به صورت مستقل موضوع یک رساله تحقیقی است. زیرا در آن بیش از 20 آیه و نیز حدود 40 مورد از سخنان حضرت اقتباس از قرآن است. به هر حال اگر محقق، دانش جو و یا محصلی روی آن کار کند، جا دارد. این که بیاید دیدگاه های قرآنی حضرت زهرا علیها السلام را استخراج کند؛ چرا حضرت این آیات را ذکر کرده است؟ و چرا آیات مشابه آن را ذکر نکرده است؟

بر اساس این آیه، حضرت می خواهد بگوید ای کسانی که در مسجد جمع شده اید! و کسانی که علی علیه السلام را کنار زده اید بر اساس جاهلیت قبل از اسلام

ص: 129


1- احتجاج ، ج 1، ص 97؛ شرح نهج البلاغه ، ج 16، ص 249؛ الطرائف ، ج 1، ص 263
2- آل عمران، 154
3- تفسير نمونه، ج 3، ص 155
4- ﴿ ضَعْ أَمْرَأَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا ﴾ ، الکافی، ج 2، ص 362

دارید حکم می کنید.

مگر در جاهلیت قبل از اسلام چه می کردند؟ در تاریخ دارد که احکام جاهلی قبل از اسلام سیّار بوده است؛ بدین معنی که مثلاً اگر فردی کشته می شد نگاه می کردند که آیا او از قبیله مهمی است یا نه؟ اگر از قبیله مهمی بود قاتلش را قصاص می کردند؛ اما اگر مقتول یک آدم ضعیفی بود قاتلش را قصاص نمی کردند. حکم ها را روی افراد می گذاشتند نه روی یک قانون کلی. شان دیه ثابت نبود. فرمانده و سرباز دیه اش با هم متفاوت بود. رئیس قبیله با کارگر عادی دیه اش فرق می کرد.

بنابر این احکام جاهلی با تغییر افراد متفاوت می شد. اگر کسی از دنیا می رفت ارث را برادری می برد که زورش بیشتر بود و به فرزند دیگرش ارث نمی رسید. در قرآن آمده است: ﴿ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةُ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ ﴾ (1) در قصاص حیات وجود دارد. اگر فرمانده، سربازش را عمداً بکشد، باید اعدام گردد. پس قاتل خواه سرتیپ باشد یا رئیس کار خانه، باید قصاص شود ؛ ﴿ الْحُرُّ بِالْحَرِ ﴾ (2) در قصاص، انسان مقابل انسان است. یک انسان چه بچه پنج - شش ساله چه مرد هفتاد - هشتاد ساله، چه مسئول باشد و چه رعیت، فرق نمی کند دیه اش ثابت است.

حال حضرت زهرا علیها السلام به اصحاب سقیفه می فرماید: شما به حکم جاهلیت برگشتید، می گویید ما از علی علیه السلام به این دلیل و به فلان توجیه خوش مان نمی آید، پس با یکی دیگر بیعت می کنیم! ما احساس می کردیم فدک یک جای پر در آمدی است و الان هم حکومت نیاز به مال دارد حالا آن را می گیریم. این منطق و حکم جاهلیت است ﴿ أفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ﴾ (3) شما مثل جاهلیت حکم می کنید.

خود تان نشستید و دوختید و بریدید که ﴿ النُّبُوَّةُ وَ الْإِمَامَةُ لَا تَجْتَمِعَانِ فِي بَيتٍ وَاحِدَة ﴾ ؛ (4) نمی شود پیغمبری و امامت از یک خانواده باشد.

نمی شود امیر المؤمنین علیه السلام خلیفه باشد زیرا سنش کم است، نمی شود فدک مال زهرا علیها السلام باشد زیرا او یک نفر است و جامعه بیشتر است. ما می دانیم مالک تو

ص: 130


1- ( وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةً يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴾ ؛ بقره ، 179
2- ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرَ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثَى بِالْأُنثَى فَمَنْ عُفِي لَهُ مِنْ أخِيهِ شَيْءٌ فَاتَّبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءً إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفُ مِن رَّبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابُ أليم ﴾ ؛ بقره ، 178
3- ( أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾ ؛ مائده، 50
4- ( أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ النُّبُوَّةَ وَ الْإِمَامَةَ لَا تَجْتَمِعُ فِي بَيْتٍ وَاحِدٍ فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَقَدْ جَمَعَ اللّهُ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ الْمُلْكَ قَالَ فَغَضِبَ عُمَرُ وَ مَا زِلْنَا نَعْرِفُ في وَجْهِهِ الغَضَبَ حَتَّى مَاتَ وَ أنْشَدَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِي ﴾ ؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج 3، ص 54

هستی؛ ولی ما تصمیم گرفتیم آن را بگیریم؛ این حکم جاهلیت است و اسلام آن را اجازه نمی دهد.

پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در جنگ خیبر به چوپان یهودی فرمود: می خواهی مسلمان شوی، مسلمان شو؛ ولی این گوسفندان امانت است، برو آن ها را به یهودی صاحب مال بده. درست است که ما در خیبر با یهودی ها می جنگیم؛ اما گوسفندان شان امانت است و آن ها را تصاحب نمی کنیم، برو گوسفندان را به صاحب آن ها برگردان و بعد بيا. (1)

حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم کلید خانه کعبه را به عثمان بن طلحه (2) برگرداند و فرمود: تو کلید دار خانه خدایی و کلید داری را در قانون دینی برای او بیان می کند.

خدایا به همه ما توفیق شناخت فاطمه علیها السلام و گام برداشتن در مسیرش را عنایت بفرما!

ص: 131


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 326
2- عثمان بن طلحه: عثمان بن طلحه عیدری، از قبیله عبد الدار و صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم است. پس از صلح حدیبیه همراه با خالد بن ولي و عمرو بن عاص به سوی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هجرت کردند و همگی اسلام آوردند. عثمان در فتح مکه حضور داشت و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم کلید های کعبه را به او و پر عمویش، شیبه سپرد. از دوران زندگی عثمان بن طلحه پس از پیامیر اطلاع چندانی نیست به جز این که در منابع اشاره کرده اند که تا زمان رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه اقامت کرد؛ پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه رفت و تا زمان وفاتش سال 42 ق. در آن جا بود و برخی منابع آورده اند که در نبرد اجنادین شهید شده است. هم چنین گفته اند در مدینه در ایام خلافت معاویه در سال 42 ق وفات یافت.

ص: 132

فیش روضه برگ 10

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری ؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أبُوكِ اللّه وَ أَتَى بِهِ وَصِيُّهُ ﴾

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، اَلْمَغْصُوبَةِ حَقُهَا الْمَمْنُوعَةِ إِرْثُهَا ، اَلْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وُلْدُهَا ﴾

منم که گردش شام و سحر به دستم بود *** ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود

منم حبیبه حق بضعة النبی، زهرا *** کسی که ملک قضا و قدر به دستم بود

در آن زمان که به سیلی نوازشم دادند *** هنوز جای لبان پدر به دستم بود

مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست *** که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود

تن ضعیف کجا و چهل نفرای کاش *** توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود

نمی گذاشتم او را کشان کشان ببرند *** دوباره دامن مولا اگر به دستم بود

کشیدم آه به نفرین ولی علی نگذاشت *** از آن که امر حیات بشر به دستم بود

شکسته دست من افتاد دیگر از دستاس *** اگر چه امر قضا و قدر به دستم بود

شبی که زینب من پیش بسترم خوابید *** نگاه دختر من تا سحر به دستم بود

پس از خیانت دنیا پرستان و سکوت و بی تفاوتی خود پرستان ترسو و ایجاد انحراف و سیر ارتجاعی در امت اسلامی، حضرت زهرا علیها السلام به افشای خیانت خیانت کاران پرداخت و وجدان های خفته آنان را با شلاق ملامت بیدار کرد و خطاب به آن ها فرمود:

﴿ وَ يْلَكُم مَا أَسْرَعَ مَا خَنَتُمُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ! وَ قَدْ أَوْصَاكُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم بِاتِّبَاعِنَا وَ مَوَدَّتِنَا وَ التَّمَسُّكِ بِنَا ﴾ ؛ (1) وای برشما! چه زود به خدا و پیامبرش درباره ما اهل بیت علیهم السلام خیانت کردید. در صورتی که رسول گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به شما سفارش نمود تا از ما پیروی کنید ما را دوست داشته باشید و دست از ما نکشید.

آن گاه فرمود:

﴿ يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللّهَ وَ ابْنَةَ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم بِبَيْعَتِكُمْ ﴾ ؛ (2) ای جماعت مهاجرین و انصار! خدا و دختر پیامبر تان را یاری کنید؛ و به تحقیق شما با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بیعت کردید که از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اله و فرزندانش دفاع کنید. همان گونه که از خود و فرزندان خود تان دفاع می کنید، پس بر بیعت خود با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم استوار بمانید.

اما چه طور مردم وفا کردند به بیعتی که با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بسته بودند؟ چه طور اجر رسالت را ادا کردند؟... خداوند متعال در قرآن سفارش حضرت زهرا علیها السلام را کرده بود: ﴿ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ﴾ (3)

پیغمبر! به مردم بگو: اگر قرار است به من «خسته نباشید» بگویید با اهل بیتم مهربان باشید. من برای زحمتی که کشیدم مزد و تشکر نمی خواهم؛ فقط، جان شما و جان فاطمه!

دست تان درد نکند بی بی جان! توفیق به ما دادید یک فاطمیه دیگری را هم درک کردیم، ما را دعوت کردید دست رو سر ما کشیدید با همان دستی که تازیانه !خورد همان دستی که با غلاف شمشیر از مولایش علی علیه السلام جدا شد! یا زهرا!

دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه جویی *** خدا را تا بگریم بیشتر، ای اشک، نیرویی

قدم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم *** که سروی قامتش در هم شکسته بر لب جویی

مدینه! ثبت کن این را که در امواج دشمن ها *** حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی

به خون دیده بنویسید بر دیوار این خانه *** که این جا کشته راه ولایت گشته بانویی

ان شاء اللّه شب اول قبر این ناله و اشک ها به فریاد ما برسه صدا بزنیم: یا زهرا! یا زهرا! یا زهرا!

لعنت به عدو که روح تقوا را کشت *** ایمان و کمال و عشق و معنا را کشت

باز آ و بگیر انتقامی سنگین *** از آن که ز راه ظلم زهرا را کشت

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 133


1- نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين (للفيض) ، النص، ص 183
2- بحار الانوار، ج 29 ، ص 189، ح 11 و نهج الحياة ، ح 174
3- شوری، 23

چکیده مطالب برگ 10

آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (قسمت پنجم)

حضرت زهرا علیها السلام به اندازه ای با قرآن مأنوس بود که وصیت نمود؛ یا علی! وقتی مرا به خاک می سپاری برایم قرآن بخوان.

آیه 50 سوره مائده

حضرت زهرا علیها السلام در مقابل زن و مرد حاضر در جو خاص مسجد، این آیه را قرائت فرمودند: ( أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾

دکتر جواد على در كتاب المفصل في التاريخ العرب، 100 یا 150 سال قبل از اسلام را جاهلیت می نامد.

اساس و هسته اعتقادت عرب قبل از اسلام ﴿ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ ﴾ بود بت پرستی و خرافات و تعصبات عجیبی در آن جامعه وجود داشت، مثلا نگاه شان به زن کاملا منفی بود.

ویژگی های چهار گانه جاملیت

قرآن به چهار ویژگی در فضای زندگی جاهلی اشاره دارد

1. ﴿ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ تعصب جاهلى

﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمْ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ﴿ حَمِيَّة ﴾ به معنای تعصب جاهلی است. امام سجاد علیه السلام می فرماید: تعصب این است که کسی آدم های بد شهرش را بر آدم های خوب شهر های دیگر ترجیح دهد.

نوح پیغمبر علیه السلام که سخن می گفت ﴿ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ ﴾

در تاریخ افرادی داشتیم که تعصب را شکستند، ولی این ها استثناء هستند؛ مثل: زيد بن حارثه، عروة بن مسعود و ابان بن سعید

اسلام روی انسانیت انسان ها حساب باز کرده است و یک حساب دیگری هم روی مذهب دارد. اما در ابتدا نگاه نمی کند که این یهودی است یا مسلمان.

2. ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ خود نمایی جاهلی

﴿ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى ﴾؛ «تبرج» به معنای خود نمایی و جلوه گری است و مراد پوشش مرسوم زن ها در جاهلیت بود که روسری پشت گوش می رفت و سینه و گردن پیدا می شد.

اسلام سفارش دارد که بانوان مسلمان «خمار» و «جلباب»، استفاده کنند.

3. ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ گمان جاهلی

﴿ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّة ﴾؛ ظن جاهلیت، یعنی این که انسان نسبت به دیگران بد گمان باشد.

گمان اسلامی این است که تا می توانی کار مردم را حمل بر صحت کن امام صادق علىه السلام: ﴿ ضَعْ أَمْرَأَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ ﴾

﴿ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ؛ حكم جاهلی

دلیل استناد حضرت زهرا علیها السلام به آيه ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾ این است به حاضرین در مسجد و تاریخ بفهماند که غصب خلافت و فدک بر اساس حکم جاهلی بوده است.

احکام جاهلی قبل از اسلام سیّار بود؛ یعنی این که احکام جاهلی با تغییر افراد متفاوت می شد.

پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در جنگ خیبر به چوپان یهودی فرمود: اگر می خواهی مسلمان شوی، مسلمان شو؛ ولی اول گوسفند ها را به یهودی صاحب مال بده چون امانت است.

ص: 134

جلسه یازدهم: وقف و جایگاه آن سیره حضرت زهرا سلام اللّه علیها

وقف در اسلام

اسلام به عنوان کامل ترین دین آسمانی، به گونه ای اساسی کلّیه نیاز های افراد جامعۀ خود را بررسی نموده و راه حل هایی را در جهت رفع مشکلات مختلف جامعه ارائه نموده که ضامن و در بردارندۀ گسترش عدالت و مساوات است. از جمله راهکار های اسلامی، وضع قوانینی از قبیل زکات، خمس، صدقه و وقف است که به مدد آن ها، بسیاری از مشکلات اقتصادی جامعه برطرف می گردد. در حقیقت، دین مبین اسلام به پیروان خود دستور داده است تا با اجرای احکام قرآن و شرع مقدّس، در جهت محرومیت زدایی از جامعه اسلامی اقدام کنند.

یکی از روش های سفارش شده در خصوص استحکام پایه های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعۀ اسلامی، سنّت حسنه وقف است.

وقف عبارت است از این که عین مال، حبس و منافع آن تسبیل شود. منظور از حبس نمودن عین مال، نگاه داشتن عین و اصل مال از نقل و انتقال و هم چنین از تصرّفاتی است که موجب تلف عین گردد؛ زیرا مقصود از وقف، بهره بردن همیشگی موقوف علیهم از مال موقوفه است و بدین جهت، آن را وقف نامیده اند.

منظور از تسبیل منافع، واگذاری منافع در راه خداوند و امورخیریه و اجتماعی بر اساس نیت واقف می باشد.

ص: 135

وقف از دیرباز به شکل های گوناگونی در تاریخ بشر وجود داشته است ولی اسلام، آن را در مسیری روشن، منطقی، هدف دار، مترقی و دقیق نهاده است.

وقف در قرآن

اگر چه در قرآن کریم آیه ای که بر وقف و احکام آن صراحت داشته باشد، وجود ندارد، اما مفسّران و دانشمندان اسلامی از کلّیت برخی مفاهیم اخلاقی که در قرآن ذکر شده است، چنین دریافته اند که وقف، مورد تأیید قرآن کریم است؛ زیرا مواردی از اعمال صالح مانند صدقه، قرض الحسنه، تعاون، انفاق، محبّت و كمک به هم نوعان ذکر شده که به نوعی با روح وقف سازگاری دارد.

علاوه بر موارد فوق، خداوند در قرآن می فرماید: ﴿ المالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرُ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرُ أَمَلاً ﴾ ؛ (1) مال و فرزندان، آرایش زندگانی جهان اند و لکن اعمال صالح که تا قیامت باقی است (مانند نماز، تهجّد، ذکر خدا و صدقات جاری همچون بنای مسجد مدرسه موقوفات و خیرات در راه خدا) نزد پروردگار بسی بهتر و عاقبت آن نیکو تر است» که بدین ترتیب باید تأکید نمود که وقف، مصداق بارز باقیات الصالحات است.

وقف در سنت

دومین منبع معارف اسلامی، سنّت است و سنّت، به قول، فعل و تقریر گفته می شود که از معصومین علیهم السلام صادر شده باشد. دربارهٔ وقف و ارزش و ویژگی های آن، روایات متعددی نقل شده است.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید، عمل انسان جزاز سه راه با مرگش قطع می شود:

صدقه جاريه

دانشی که مورد استفاده قرار گیرد

و فرزند شایسته ای که برای او دعا کند. (2)

در حدیث مشهوری از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند: ﴿ إِنَّ مِمَّا يَلْحَقُ الْمُؤْمِنَ مِنْ عَمَلِهِ وَ حَسَنَاتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ عِلْماً نَشَرَهُ وَ وَلَداً صَالِحاً تَرَكَهُ وَ مُصْحَفاً وَرَثَهُ أَوْ مَسْجِداً بَنَاهُ أَوْبَيْتاً لابنِ السَّبِيلِ بَنَاهُ أَوْ نَهَراً أَجْرَاهُ أَوْ صَدَقَةٍ أَخْرَجَهَا مِنْ مَالِهِ فِي صِحَّتِهِ وَ حَيَاتِهِ تَلْحَقُهُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ ﴾ (3) یعنی: چند چیز است که بعد از مرگ مؤمن، پاداش آن ها به

ص: 136


1- سوره مبارکه کهف، آیه 46
2- الحر العاملی، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، بیروت، دار احياء التراث العربی، ج 13، ص 292
3- پاینده ، ابو القاسم (مترجم)، نهج الفصاحه، قم، دار العلم، 1390، ص 183

او می رسد؛ علمی که از خود به یادگار گذاشته باشد، فرزند صالحی که جانشین خوبی برای او باشد، قرآنی که به ارث گذاشته باشد، مسجدی که ساخته باشد، منزلی که برای مسافران در راه مانده بنا کرده باشد، نهری که آن را جاری ساخته است و صدقه ای که در حال حیات و زندگی خود انجام داده باشد.»

روایات متعددی از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم درباره تشویق به وقف نقل شده است که بررسی این روایات و بررسی زندگی و سیره عملی آن حضرت، نشان دهنده این مطلب است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم همواره معلّم بشریت بوده اند و علاوه بر تأکیدات فراوان در خصوص جایگاه و ارزش وقف، خود نیز بدین کار نیکو دست زده اند.

به موجب تأکیدی که آن حضرت بر مسأله وقف و نتایج مثبت آن در جامعه داشتند، بسیاری از مؤمنین سعی می کردند بخشی از امکانات مالی خود را وقف امور خیریه کنند.

از جابر بن عبد اللّه روایت شده است که: «لَمْ يَكُنْ مِنَ الصَّحَابَةِ ذُو مَقْدُرَةٍ إِلَّا وَقَفَ وَقْفاً؛ از یاران و اصحاب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم کسی نبود که توانایی مالی داشته باشد و چیزی را وقف نکرده باشد.» (1)

مطالعه روایات و سیره معصومین علیهم السلام از اهمیت فوق العاده وقف در زندگی با برکت ایشان حکایت می کند که پرداختن به آن از حوصله این جلسه خارج است.

وقف در سیرۀ حضرت زهرا علیها السلام

زندگی کوتاه زهرای مرضیه علیها السلام برکات بی شماری را به دنبال داشت، برکات معنویش سراسر تاریخ اسلامی را فرا گرفت. مفسران در ذیل سوره کوثر، فاطمه علیها السلام و فرزندانش را مصداق حقیقی کوثر یعنی خیر کثیر دانسته اند، (2) که خداوند آن ها را به پیامبرش عنایت کرد، پس نمی توان برکات وجودی فاطمه علیها السلام را منحصر در امور معنوی تنها دانست، عملکرد و سیره پیامبر گونه اش در امور مادی و معنوی هر دو، برکت را به دنبال داشت. او در باب صدقات و موقوفات برترین بانوی جهان بوده و هست، هر چه را مالک بوده بر اساس سیره پدر بزرگوارش تقدیم به فقراء و مستمندان می نمود و علاوه بر کمک های مقطعی کمک های جاویدان و مستمری چون موقوفات داشته است.

ص: 137


1- عوالى اللئالى العزيزية فى الأحاديث الدينية، جلد 3، صفحه 261
2- التفسير الكبير، فخر رازی ، ج 32 ، ص 124؛ مجمع البیان ، ج 10، ص 549

علامه مجلسی رحمه اللّه علیه می گوید:

سید بن طاووس رحمه اللّه علیه رو به فرزندش نمود گفت: پسرم، موقوفات و صدقات جده ات فاطمه زهرا علیها السلام همانند العوالى، حيطان سبعه و... از اموالی بود که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آن ها را بدون جنگ و درگیری مالک گردید، کسی در آن شریک نبوده و ملک خالص آن حضرت شد و «فیء» محسوب می شود. سپس پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آن ها را در زمان حیات خویش به دخترش به صورت هبه (بخشش) واگذار کرد.

فاطمه علیها السلام هم آن ها را در راه خدا وقف نمود - غیر از فدک که توضیحش خواهد آمد - و سپس «موقوف علیهم» - کسانی را که می توانند از آن موقوفات استفاده نمایند - را مشخص کرد.

سپس سید بن طاووس رحمه اللّه علیه اضافه کرد و گفت: فرزندم در ارزش آن ها همین قدر بس که بعضی از آن اموال سالانه بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار درهم در آمد داشته است. (1)

حضرت فاطمه علیها السلام الصدقات خود را بر بنی هاشم و بنی عبد المطلب قرار داد و تولیت آن را به حضرت علی علیه السلام واگذار کرد. امام باقر علیه السلام به ابا بصیر فرمود: «آیا وصیت حضرت فاطمه علیها السلام را برایت بخوانم؟ ابا بصیر گفت: آری. آن حضرت از کیسه ای نوشته ای بیرون آورد و خواند: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، این وصیت نامه فاطمه دختر پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم برای علی بن ابی طالب است؛ باغ ها و مزرعه های هفت گانه ام را که عبارتند از: الْعَوَافِ وَ الدَّلَالِ وَ الْبُرْقَةِ وَ الْمِيثَبِ وَ الْحَسْنَى وَ الصَّافِيَةِ وَ مَا لِأمَ إِبْرَاهِيم (مزرعه ام ابراهیم) همه در اختیار علی است و پس از او در اختیار حسن و سپس حسین و پس از او بزرگ ترین فرزندانم متولی آن ها خواهند بود. بر این وصیت نامه مقداد و زبیر را شاهد می گیرم. نویسنده وصیت نامه: علی بن ابی طالب». (2)

از امام رضا علیه السلام درباره باغ های هفت گانه پرسیده شد که آیا آن ها ارث رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم

برای فاطمه علیها السلام بوده است؟ امام علیه السلام فرمود: «آن ها وقف بودند و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از محل در آمد آن ها مخارج مهمان های خود را تامین می کرد و هنگامی که رحلت نمود عباس عموی پیامبر درباره آن ها با حضرت فاطمه علیها السلام به خصومت پرداخت و حضرت علی علیه السلام و سایرین شهادت دادند که آن ها وقف حضرت فاطمه بوده است و آن ها عبارتند از: الدَّلَالُ ، وَ الْعَوَافُ ، وَ الْحُسْنَى، وَ الصَّافِيَةُ، وَ مَالُ أُمّ إِبْرَاهِيمَ (مَا لِأَمِ إِبْرَاهِيم) ، وَ الْمَيْتَب وَ الْبُرْقَة». (3)

ص: 138


1- سفينة البحار، ج 7، ص 45؛ بحار الانوار، ج 29، ص 123، ح 5
2- الکافی، ج 7، ص 48
3- الكافي، ج 7، ص 47 و 48

موقوفات حضرت زهرا علیها السلام

1.ام العيال

ام العیال و حیطان سبعه (باغ های هفت گانه) از مهم ترین موقوفات حضرت زهرا علیها السلام است.

ام العیال چشمه ای است که به برکت آن روستایی بزرگ در کنارش ساخته شد. این روستا در نزدیکی قلعه های «آرة» که بین راه مکه و مدینه است واقع شده و در آن روزگار بیش از بیست هزار نخل خرما داشته است . ام العیال ، امروز هم دارای چشمه های پر آب و سرشار است و از مناطق سر سبز و ییلاقی به شمار می رود و در آن جا میوه های مختلف مانند لیمو، انگور و موز به عمل می آید. ام العیال در یک صد و هفتاد کیلومتری مدینه منوره و پنجاه و شش کیلومتری شرق «سقیا» قرار دارد. (1)

عرام بن اصبغ سلمی که شخصی مورد اطمینان است و در اواخر قرن سوم هجری قمری زندگی می کرده و در شناسایی منطقه «تهامه» از خبرگی ویژه ای برخوردار بود (2) می گوید: «ام العيال قرية صدقة فاطمة الزهرا علیها السلامء بنت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ؛ روستای ام العيال صدقه و موقوفه فاطمه زهرا علیها السلام و دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است.» (3)

این چشمه و این سرزمین از سوی صدیقه طاهره بر سادات حسینی وقف گردیده است. (4) امروز هم فرزندان فاطمه علیها السلام از آن بهره می گیرند.

چه بسا وقف بر سادات حسینی از آن جهت بوده که بنا بر پیش بینی و علم فاطمه علیها السلام امامت در نسل و فرزندان حسین بن علی علیهما السلام استمرار پیدا می کرده و از سوی دیگر بعد از شهادت ابا عبد اللّه الحسين علیه السلام فرزندان آن حضرت بیشتر مورد غضب حاکمان بنی امیه واقع می شدند و نیاز به یک پشتوانه مالی خاص داشتند؛ از این رو «ام العیال» را وقف سادات حسینی می نماید و در بین مسلمانان روشن و مسلم است که اموال موقوفه باید صرف «موقوف علیهم» گردد.

سمهودی نیز می نویسد: ام العیال، چشمه ای است که متعلق به فاطمه زهرا علیها السلام بوده و آن را وقف نمود. توسط این چشمه بیش از بیست هزار نخل آبیاری می گردیده و جعفر بن طلحة بن عبید اللّه تیمی دویست هزار دینار جهت احیاء آن و اطراف آن صرف کرده است. (5)

ص: 139


1- معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث بلادى، ج 1، ص 21
2- اعلام زرکلی، ج 4، ص 223
3- معجم معالم الحجاز، ج 6، ص 194
4- عمدة الاخبار فى مدينة المختار، احمد بن عبد الحمید عباسی، ص 241
5- وفاء الوفا باخبار دار المصطفى، ج 4، ص 1130

2.باغ های هفت گانه

«حیطان سبعه» همان باغ ها و مزارع هفت گانه ای است که اطراف آن دیوار کشیده شده بود شده بود و بیشتر آن ها در منطقه «العوالی» و شرق مدینه منوره واقع شده بود.

1.الْعَوَاف

بعضی آن را - الاعواف - دانسته اند و لکن ابن شبه می گوید صحیح در نزد من«العواف» است و آن جایگاه وسیعی در نزدیکی شهر مدینه است که مردم آن اموال خویش - گوسفندان و شتران و ... - را در آن جا نگهداری می کردند، این وادی از سر چشمه «مهزور» آبیاری می گردید. (1)

ابو غسان گفته است: الاعواف جزء معروف بالعالية؛ (2) اعواف، قطعه زمین شناخته شده ای است که در منطقه باب العوالی واقع شده است.

2.الصَّافِيَة

این باغ در قسمت شرقی مدینه واقع شده و به قطعه «زهیره (3) معروف است این مکان از جمله اموالی بود که از یهود بنی قریظه به دست آمد و چون هیچ گونه درگیری وجود نداشت جزء اموال خالص پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم محسوب شد و کسی در آن سهمی نداشت. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آن را به دخترش فاطمه علیها السلام واگذار کرد او هم آن را وقف نمود.

3.الدَّلَال

الدلال قطعه زمینی در قسمت شرقی مدینه بود که قبل از صافیه واقع شده است و بنی ثعلب یهود مالک آن بودند، امام باقر علیه السلام فرمود: دلال متعلق به یک زن یهودی از بنی نضیر بود که سلمان رحمه اللّه علیه در نزد او در بردگی به سر می برد، آن زن طی قراردادی با سلمان بنا را بر این گذاشتند که سلمان آن سرزمین را احیا کند و درخت کاری نماید سپس آن زن، سلمان را آزاد نماید. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از این پیمان و قرارداد آگاه شد به نزد سلمان در محل کاشتن درخت ها آمد و به او کمک کرد و در مدت کوتاهی درختان بزرگ شدند و به ثمر نشستند، پس از مدتی که اسلام قدرت پیدا کرد، آن سرزمین به عنوان غنیمت - فیء - به تصرف پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در آمد، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آن را به دخترش فاطمه علیها السلام داد. فاطمه علیها السلام هم آن را در راه خدا

ص: 140


1- تاريخ المدينة المنوره ، ج 1، ص 174
2- بحار الانوار، ج 22، ص 299
3- همان

وقف نمود. (1) بعضی محدثان از «الدلال» تعبیر به «الكلاب» کرده اند و گفته اند: آن، نهر آب مورد توجهی بود که در مدینه جاری می گشت و مردم از آن بهره می بردند.

4.الْبُرْقَة

این باغ در قبله مدینه به سمت مشرق قرار گرفته بود، قبلا از اموال یهود بنی قریظه محسوب می گردید لکن بعد از این که به دست رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم افتاد، سلمان رحمه اللّه علیه در آن درخت کاری کرد و بعد هم به فاطمه علیها السلام واگذار شد که آن حضرت آن را وقف بر بنی هاشم و بنی عبد المطلب نمود. (2)

5.الْمَيْثَبِ

جایش معین نیست و لکن جزء غنائمی است که بدون جنگ به دست پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم افتاد، او هم آن را به دختر خویش داد و بعد هم فاطمه علیها السلام وقفش نمود، بکری می گویند: از موقوفات عام رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است. (3)

6.الْحُسْنَى

موضعی است که در نزدیکی «الدلال» واقع شده و مشهور به «الحسينيات» می باشد این محل از وادی «مَهْزُور» آبیاری می گردد. (4)

7.مشربه أمِّ إِبْرَاهِيم

در آخر باب العوالی مدینه منوره، بستانی است که چون در آن جا درد زایمان بر ام ابراهيم - ماريه قبطيه - همسر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عارض شد، دستش را به چوبی گرفت و بعد از لحظاتی فرزندش «ابراهیم» به دنیا آمد بدین جهت مشربه ام ابراهیم نام گرفت. این بستان در نزدیکی مدارس یهودی آن روز قرار داشت و درختان آن بستان از وادی مهزور آبیاری می گردید. (5) مشربه به اتاق مسکونی اطلاق می شود، پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ماریه قبطیه را آن جا سکونت داده بود. (6)

ص: 141


1- بحار الانوار، ج 22، ص 300
2- همان
3- معجم معالم الحجاز، ج 8، ص 309
4- وفاء الوفا، ج 4، ص 1291
5- تاريخ المدينة المنورة ، ج 1، ص 173؛ بحار الانوار، ج 22، ص 299؛ وفاء الوفا، ج 4، ص 1291
6- همان

آیا فدک جزء موقوفات بوده یا نه؟

فدک تقریباً در 160 کیلومتری مدینه منوره واقع شده و بعضی مانند یاقوت حموی فاصله بین فدک و مدینه منوره را دو تا سه روز دانسته اند و فدک را غیر از حیطان سبعه می دانند؛ زیرا حیطان سبعه همگی در اطراف مدینه بوده و تملیک آن ها توسط مخیریق در سال دوم و سوم هجرت بعد از غزوه احد بوده و آن ها را به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم واگذار نمود و حدود و جایگاه آن هم معین شده همان طوری که گذشت.

فدک را کسی جزء صدقات و موقوفات آن حضرت ندانسته است بلکه بر اساس کلام فاطمه علیها السلام فلک ملک طلق او بوده و نیز خلفاء بنی امیه و بنی عباس هم که در بعضی از مقاطع تاریخی به فرزندان فاطمه علیها السلام و واگذار کردند آن را میراث آن حضرت دانستند.

مامون عباسی به هنگام واگذاری فدک به فرزندان فاطمه علیها السلام در نامه ای خطاب به فرمان دار مدینه (قثم بن جعفر) نوشت:

همانا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فدک را به دخترش فاطمه علیها السلام بخشید و بر او روا داشت، این مطلب در نزد اهل بیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم روشن و آشکار است، بعد هم چنان فاطمه علیها السلام مدعی آن بود که فرمایش آن بانو سزاوار تر به تصدیق و قبول است، پس مصلحت در این است که فدک به ورثه فاطمه علیها السلام و بازگردانده شود و به محمد بن یحیی و محمد بن عبد اللّه نوه های علی بن الحسین علیهما السلام واگذار کنید تا آن ها به اهلش برسانند. (1)

وقف برای حضرت فاطمه علیها السلام

پس از آشنایی اجمالی با سیره حضرت زهرا علیها السلام در وقف، اکنون چند جمله در خصوص یکی از وظایف مسلمین نسبت به ساحت مقدس پاره تن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم سخن می گوییم. بر اساس آیه 23 سوره شوری - ﴿ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ﴾ - محبت و مودت نسبت به اهل بیت علیهم السلام به خصوص دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از ابتدایی ترین وظایف هر مسلمان است.

البته باید بدانیم که صرف ادعا انسان را محب اهل بیت علیهم السلام نمی کند. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم معیاری روشن را برای دوستان اهل بیت علیهم السلام قرار داد و فرمود: «ایمان هیچ بنده ای کامل نمی شود، مگر مرا از خودش

ص: 142


1- معجم معالم الحجاز، عاتق بن غيث البلادی ، ج 7، ص 26

بیشتر دوست بدارد، اهل بیتم از اهلش محبوب تر و عترتم دوست داشتنی تر از عترتش باشد.» (1)

هر کس می تواند میزان صداقت خود را با این کلام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بسنجد و ببیند چه میزان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا را بیش از خود و اهل بیت علیهم السلام او را بیش از خانواده خود دوست دارد و ترجیح می دهد؟

یکی از نشانه های مقدم داشتن دیگری بر خود وقت گذاشتن برای او و بذل مال و خرج دارایی به پای اوست و این معنای مودت است؛ یعنی محبت عملی. این که انسان دارایی اش را برای خود و خانواده اش خرج می کند و هر آن چه دوست دارند را برای شان مهیا می کند، نشان از محبت و علاقه ای است که انسان به خود و به خانواده خود دارد.

با این نگاه، میزان محبت به اهل بیت علیهم السلام به راحتی فهمیده می شود. کسی که برای یاد گیری و ترویج معارف اهل بیت علیهم السلام وقت نمی گذارد و نمی تواند از بخشی از دارایی اش در این راه بگذرد، چگونه می تواند ادعای محبت ایشان را داشته باشد؟

هزینه نمودن مال و دارایی برای نشر معارف و آموزه های فاطمی از جمله سخنان و خطبه های حضرت در قالب برگزاری مجالس مذهبی و چاپ و نشر در فضای حقیقی و مجازی، نشانه ای است برای اثبات محبت فاطمه علیها السلام است و يقيناً کسی علاقه بیشتری به دختر پیامبر دارد که برای بعد از مرگ خود نیز فکری می کند و برنامه ای دارد تا راه این بذل محبت بعد از زندگی مادی هم چنان باز بماند.

می توان با وقف برای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، محبت و علاقه خود به دختر پیامبر را جاودانه نمود و سبب شد تا آیندگان نیز به برکت بهره مندی از آثار این موقوفه، محبت و مودت خویش را به سیده زنان اهل بهشت افزایش دهند. چون وقف يك سنت حسنه در حال جوشش است، واقف در هر پاداش، فضیلت بهره از موقوفه شریک می شود.

به امید آن که در هر شهر و منطقه ای از کشور حداقل یک موقوفه به نام حضرت زهرا علیها السلام و برای ترویج معارف فاطمی وجود داشته باشد و نام ما در زمره این دسته از واقفین قرار بگیرد.

ص: 143


1- امالی صدوق، ص 274

فرصتی بی نظیر برای واقف شدن

در مشهد مقدس و در جوار مضجع شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام موقوفه ای مشارکتی و جمعی به نام «مهر فاطمی» به صورت قرض و دریافت وام ایجاد شده است. برای ایجاد این موقوفه 320 هزار سهم که هر کدام 50 هزار تومان قیمت دارد، در نظر گرفته شده تا عموم مردم بتوانند در این وقف گروهی سهیم شوند و با عمل به آیه ﴿ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى ﴾ (1) موقوفه ای با هزاران واقف تقدیم به پیشگاه ملکوتی حضرت صدیقه طاهره فاطمه شهیده علیها السلام نمایند.

این موقوفه در زمینی به مساحت حدود 1000 متر مربع و با زیر بنایی حدود 5600 متر مربع در 7 طبقه دارای 15 واحد تجاری، 28 واحد اقامتی و 2 طبقه پارکینگ می باشد.

برای کلیه افرادی که در این طرح مشارکت داشته باشند وقف نامه یا به عبارتی سند وقف تنظیم خواهد شد. در آمد این موقوفه در مواردی چون «کمک به هزینه برنامه های فرهنگی برای ترویج فرهنگ فاطمی اعم از تحقیق و پژوهش، آموزش، نشر، تولید کتاب و سایر آثار فرهنگی حمایت از هزینه مراسم های فاطمی، ترویج فرهنگ وقف ،فاطمی حمایت و کمک به هزینه های اعزام مبلغ در ایام فاطمیه» در شهر مشهد استفاده می گردد.

این موقوفه توسط امام جمعه وقت مشهد مقدس، مدیر کل وقت اوقاف و امور خیریه این شهر و یکی از علما و فضلای مشهد با معرفی مدیر کل اوقاف و تأیید امام جمعه اداره می شود.

روش های مشارکت در این طرح با برکت در آدرس اینترنتی www.mehrfatemi.ir بیان شده است.

ص: 144


1- سوره مائده، آیه 2

فیش روضه برگ 11

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری ؟ *** چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟

هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی! *** نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا!

﴿ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ السَّلَامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ﴾

﴿ اَلسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ ﴾

ای ز دست و سینه و بازوی توحیدر علیه السلام خجل *** هم غلاف تیغ، هم مسمار در، هم در خجل

با غروب آفتاب طلعت نورانیت *** گشته ام سر تا قدم از روی پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خجل

همسرم را پیش چشم دخترم زینب علیها السلام زدند *** مُردم از بس گشتم از آن نازنین دختر خجل

گاه گاهی مرد خجلت می کشد از همسرش *** مثل من هرگز نگردد مردی از همسر خجل

خواست زینب علیها السلام را بغل گیرد ولی ممکن نشد *** مادر از دختر خجل شد، دختر از مادر خجل

باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد *** باغبان از غنچه و از لاله پر پر خجل

حضرت زهرا علیها السلام در راستای برخورد قاطعانه خود علیه کودتا گران سقیفه به امیر المؤمنین علیه السلام چنین وصیت فرمودند:

﴿ اِنِّي أُوصِيكَ اَنْ لايلِيَ غُسْلِی وَ كَفَنِي سِواكَ وَإِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِي لَيلاً وَ لا تُؤدِّنَّنَ بِي اَحَداً... ﴾ ؛ (1) همانا من تو را وصیت می کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم، مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر کن ... .»

هم چنین فرمود: ﴿ أُوصِيكَ اَنْ لا يُشْهَدَ اَحَدٌ جِنازَتِى مِنْ هؤلاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذوا حَقِّى فَإِنَّهُمْ عَدُوّى وَ عَدُوُّ رَسولِ اللَّهِ وَ لَا تَتْرُكْ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ أَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذا هَدَأَتِ الْعُيونُ وَ نَامَتِ الأَبْصَارُ ﴾ ؛ (2) آنان که حق مرا غصب کردند، نباید در تشييع جنازه من شرکت کنند؛ زیرا آن ها دشمنان من و دشمنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هستند و اجازه نده که فردی از آن ها و پیروان شان بر من نماز بگزارد مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم ها آرام گرفته و دیده ها به خواب فرو رفته باشند.»

جان ها فدای آن بدن رنجوری که مولا علی علیه السلام شبانه غسل و کفن کرد. اگر با چشم دل نظاره کنی می بینی امام حسن علیه السلام یک طرف، امام حسین علیه السلام یک طرف، زینب و ام کلثوم علیهما السلام یک طرف دیگر نشسته اند و گریه می کنند. یک وقت مولا علی علیه السلام فرمود :عزیزانم! بیایید یک بار دیگر مادر تان را ببینید... بچه ها روی بدن مادر افتادند، یکی دست به گردن مادر، یکی سر روی سینه مادر، یکی صورت به کف پای مادر... یک وقت منادی ندا کرد؛ یا علی! بچه ها را از کنار بدن زهرا علیها السلام بردار ملائکه و آسمانی ها بی طاقت شدند...

علی چون جسم زهرا را کفن کرد *** شقایق را نهان در یاسمن کرد

دو نور دیده اش از ره رسیدند *** به زاری جانب مادر دویدند

خود افکندند بر آن جسم رنجور *** عیان شد معنی نور علی نور

آیا مادر! دلت از ما رمیده *** چو اشك افکنده ای ما را ز دیده

بیا مادر، یتیمان را به برَ گیر *** و ز آفت جوجگان را زیر پر گیر

گل و بلبل به نغمه ناله سر کرد *** بغل بگشاد و گل ها را به بَر کرد

نمی دانم این منظره جان سوز تر است یا آن وقتی که نازدانه امام حسین علیه السلام خودش را روی بدن بی سر بابا انداخت. نگفت بابا آب می خواهم، نگفت بابا بغلم کن، گفت: بابا نگاه کن عمه ام را با تازیانه می زنند... یا حسین!

يتيمان جز دو چشم تر ندارند *** به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد *** که طفلان علی مادر ندارند

﴿ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴾

ص: 145


1- روضة الواعظين ذكر حديثاً فى مرض فاطمه، ص 130
2- بحار الانوار، ج 43، ص 209؛ ج 78، ص 253؛ ج 28، ص 304

چکیده مطالب برگ 11

وقف و جایگاه آن در سیره حضرت زهرا علیها السلام

یکی از روش های سفارش شده در خصوص استحکام پایه های گوناگون اجتماعی فرهنگی و اقتصادی جامعه اسلامی، سنّت حسنۀ وقف است.

وقف عبارت است از این که عین مال، حبس و منافع آن تسبیل شود.

وقف در قرآن

اگر چه در قرآن کریم، آیه ای که بر وقف صراحت داشته باشد، وجود ندارد. اما مواردی از اعمال صالح مانند صدقه، قرض الحسنه، تعاون و اتفاق ذکر شده که به نوعی با روح وقف سازگاری دارد.

وقف در سنت

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: عمل انسان جز از سه راه با مرگش قطع می شود: صدقۀ جاریه؛ دانشی که مورد استفاده قرار گیرد و فرزند شایسته ای که برای به او دعا کند.

جابر بن عبد اللّه: لَمْ يَكُنْ مِنَ الصَّحَابَةِ ذُو مَقْدُرَةٍ إِلَّا وَقَفَ وَقْفاً.

وقف در سیره حضرت زهرا علیها السلام

مفسران فاطمه علیها السلام و فرزندانش به را مصداق حقیقی کوثر یعنی خیر کثیر دانسته اند، پس برکات وجودی فاطمه علیها السلام اعم از امور معنوی و مادی است.

حضرت فاطمه علیها السلام صدقات خود را بر بنی هاشم و بنی عبد المطلب قرار داد و تولیت آن را به حضرت علی علیهه السلام واگذار کرد.

موقوفات حضرت زهرا علیها السلام

1. ام العيال

ام العيال و حيطان سبعه باغ های هفت گانه از مهم ترین موقوفات حضرت زهرا علیها السلام است.

ام العيال از سوی صدیقه طاهره بر سادات حسینی وقف گردیده است. امروز هم فرزندان فاطمه از آن بهره می گیرند.

2. باغ های هفت گانه

«حيطان سبعه»، همان باغ ها و مزارع هفت گانه ای است که اطراف آن دیوار کشیده شده بود و بیشتر آن ها در منطقه «العوالی»، و شرق مدينه منورة واقع شده بود و عبارتند از:

1. الْعَوَافُ

2. الصَّافِيَةُ

3. الدَّلَالُ

4. الْبُرْقَة

5. الْمَيْثَبِ

6. الْحُسْنَى

7. مشربه أُمّ إِبْرَاهِيمَ

آیا فدک جزء موقوفات بوده یا نه؟

فدک را کسی جزء صدقات و موقوفات آن حضرت ندانسته بلکه بر اساس کلام فاطمه علیها السلام فدک ملک طلق او بوده و نیز خلفاء بنی امیه و بنی عباس هم که در بعضی از مقاطع تاریخی به فرزندان فاطمه علیها السلام واگذار کردند آن را میراث آن حضرت دانستند.

وقف برای حضرت فاطمه علیها السلام

بر اساس آیه 23 سوره شوری محبت

و مودت نسبت به اهل بیت 24 به خصوص دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از ابتدایی ترین وظایف هر مسلمان است.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم معیاری روشن را برای دوستان اهل بیت قرار داد و فرمود: ایمان هیچ بنده ای کامل نمی شود، مگر مرا از خودش بیشتر دوست بدارد، اهل بیتم از اهلش محبوب تر و عترتم دوست داشتنی تر از عترتش باشد.»

یکی از نشانه های مقدم داشتن دیگری بر خود وقت گذاشتن برای او و بذل مال و خرج دارایی به پای اوست.

می توان با وقف برای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام ، محبت و علاقه خود به دختر پیامبر را جاودانه نمود و سبب شد تا آیندگان نیز به برکت بهره مندی از آثار این موقوفه، محبت و مودت خویش را به سیده زبان اهل بهشت افزایش دهند.

فرصتی بی نظیر برای واقف شدن

در مشهد مقدس و در جوار مضجع شریف حضرت علی بن موسى الرضا علیه السلام موقوفه ای جمعی به تام «مهر فاطمی»، به صورت قرض و دریافت وام ایجاد شده است.

ص: 146

واژه نامه

خواننده گرامی!

طبق توضیحات ارائه شده در «راهنمای مطالعه کتاب» (صفحه 8) این بخش شامل شرح واژه هایی است که در متن کتاب شماره گذاری شده است.

گفتنی است، شرح و توضیح این واژگان غالباً برگرفته از سایت های معتبر و یکی شیعه و و یکی فقه می باشد.

ص: 147

1. آسیه؛ همسر فرعون ص 24

آسیه دختر مزاحم بن عبيد و همسر فرعون بود. برخی منابع قولی را نقل کرده اند که او از بنی اسرائیل بوده است و حتی برخی او را عمه حضرت موسی علیه السلام دانسته اند.

نام آسیه در قرآن نیامده است؛ اما مفسران منظور از ﴿ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ﴾ را که دوبار در قرآن آمده، آسیه دانسته اند؛ بنا بر آیه 9 سوره قصص هنگامی که موسی را از آب گرفتند آسیه حاضر بود و فرعون را به زنده نگاه داشتن موسی ترغیب کرد. هم چنین 1 سوره تحریم از آسیه در برابر زنانی مانند همسران نوح و لوط که با وجود معاشرت با پیامبران به خدا کفر می ورزیدند، به نیکی و به عنوان مثل یاد شده است. در این آیه آمده است که آسیه از خدا خواست خانه ای در بهشت برای او قرار دهد و او را از فرعون و قوم ظالمین نجات دهد.

بر اساس برخی آیات قرآن، آسیه با آن که در دربار فرعون می زیست، اما به خداوند ایمان داشت؛ آسیه هنگامی که معجزه عصای موسی را دید به او ایمان آورد. او ایمان خود را از فرعون پنهان نگاه می داشت و هنگامی که فرعون از ایمان او آگاه شد از او خواست تا از پرستش خدا دست بردارد اما آسیه نپذیرفت و فرعون او را شکنجه کرد فرعون دستور داد دست و پای او را به میخ هایی (اوتاد) بسته بدنش را در آفتاب قرار داده و سنگ بزرگی بر سر او فرود آورند که در اثر همین شکنجه ها کشته شد. در برخی روایات دیگر از وی در کنار علی بن ابی طالب علیه السلام و مؤمن آل یاسین به عنوان کسانی که پیش از اسلام هرگز نورزیدند، یاد شده است.

در برخی روایات از آسیه در کنار مریم علیها السلام، خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام به عنوان برترین و سیده زنان عالم یاد شده است. بر پایه روایتی از امام صادق علیه السلام که در برخی منابع حدیثی شیعه آمده است، هنگام تولد حضرت زهرا علیها السلام با زنان قريش حضرت خدیجه را تنها گذاشتند، خداوند زنانی را به سوی خدیجه فرستاد که حضرت مریم و آسیه از آن جمله بودند، در این روایات از آسیه به عنوان هم نشین حضرت خدیجه علیها السلام در بهشت یاد شده است. هم چنین بر پایه روایتی دیگر، هنگامی که حضرت خدیجه علیها السلام از دنیا رفت، حضرت فاطمه علیها السلام بهانه مادرش را گرفت. رسول خدا جایگاه خدیجه را در بهشت نشان فاطمه داد که در کنار حضرت مریم و آسیه قرار داشت.

زنانی را به سوی خدیجه فرستاد که حضرت مریم و آسیه از آن جمله بودند، در این روایات از آسیه به عنوان هم نشین حضرت خدیجه علیها السلام در بهشت یاد شده است. هم چنین بر پایه روایتی دیگر هنگامی که حضرت خدیجه علیها السلام از دنیا رفت، حضرت فاطمه علیها السلام بهانه مادرش را گرفت، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم جایگاه خدیجه را در بهشت نشان فاطمه داد که در کنار حضرت مریم و آسیه علیهما السلام قرار داشت.

2. ابا سعید خدری ص 25

سعد بن مالک بن سنان (10 پیش از هجرت - 74 ق.) معروف به ابو سعید خُدری، راوی و صحابی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، از یاران امام علی علیه السلام، بزرگان انصار و راویان حدیث غدیر است. پدر ابو سعید نیز از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. مورخان بر فقاهت ابو سعید تأکید کرده اند.

ابو سعید در میان صحابه به زهد و پارسایی شهرت داشته است و در این باره، ابو نعیم در حلية الاولياء و ابن جوزى در صفة الصفوة به شخصیت او پرداخته اند. رجال شناسان شیعه نیز وی را بزرگ داشته و از وی سخت ستایش کرده اند و وی را در بین اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در رديف سلمان و ابو ذر قرار داده و در بین اصحاب امام علی علیه السلام در زمره «اصفیاء» اصحاب (یاران برگزیده) شمرده اند. در رجال کشی از امام صادق علیه السلام نقل شده که ابو سعید در دین، استوار و آشنا به حق بوده است و از فضل بن شاذان نیز حکایت شده که ابو سعید از سابقین اصحاب آن زمان بوده است.

ابو سعید از راویان برجسته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است که هم انصار و هم مهاجران از او روایت کرده اند. احادیث او از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را 1170 حدیث شمرده اند که برخی از آن ها را صاحبان صحاح شش گانه چون مسلم و بخاری آورده اند و بقی بن خلد نیز بسیاری از آن ها را در مسند کبیر خود گرد آورده بوده است. ابو سعید در دوره پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و امام

ص: 148

علی علیه السلام به لحاظ سیاسی و نظامی فعال بود. 13 ساله بود که پدرش او را برای شرکت در جنگ احد نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برد ولی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به سب خرد سالی شرکت او را در جنگ نپذیرفت. پس از جنگ احد، وی در غزوات مختلف پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شرکت کرد. در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام او در جنگ های صفین و نهروان همراه آن حضرت بود.

ابو سعید با بنی امیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصت های مختلف، از آنان انتقاد می کرد. از جمله هنگامی که مروان بن حکم خطبه عید را بر نماز مقدم داشت، با اعتراض ابو سعید روبرو شد. هم چنین در روزگار خلافت معاویه، برای اعتراض به کار او به شام رفت. این خبر که ابو سعید در 73 ق ضمن مکتوبی با عبد الملک بن مروان بیعت کرده و نیز عبد الملک قبل از خلافت از او حدیث شنیده بوده است. هم از نظر زمانی و هم از حیث نوع رابطه ای که ابو سعید با بنی امیه داشته شایان تردید است.

بیشتر منابع تاریخی وفات وی را در 74 ق ضبط کرده اند؛ ولی برخی نیز آن را یک سال بعد از واقعه حرّه در 64 ق. گفته اند. محل دفن وی چنان که در برخی منابع تصریح گردیده در مدینه و قبرستان بقیع بوده است.

3.کساء ص 25

کساء در زبان عربی از ریشه «کسو» به لباسی که خود را با آن بپوشانند می گویند. هم چنین به عنوان زیر انداز و رو انداز نیز به کار رفته است. در این حدیث، با توجه به سخن ام سلمه که می گوید: کسانی را که زیر انداز ما بود به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دادم، به همین معنا می باشد.

هیچ یک از احادیثی که پیرامون رویداد کساء رسیده است آن را به طور کامل بیان نکرده و هر یک به بخشی از آن اشاره دارند. آن چه که در ذیل می آید بهره گیری از تمام روایات برای تصویر کامل رویداد کساء است.

پیامبر اسلام صل اللّه علیه و آله و سلم که در خانه همسرش، ام سلمه قرار است پیام مهمی از سوی خداوند درباره چند تن از نزدیکان خود دریافت کند. لذا به همسرش تأکید می کند که به هیچ کس اجازه ورود ندهد. از سوی دیگر، در همین روز فاطمه علیها السلام ، دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم می گیرد برای بدر غذای مناسبی به نام عصیده (حلوا) تهیه کند. او این غذا را در دیگ کوچک سنگی فراهم می کند. و آن را روی طبقی گذاشته برای پدر می آورد ام سلمه می گوید: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به دخترش فرمود: «برو و همسر و دو فرزندت را هم بیاور.» فاطمه سلام اللّه علیها بی درنگ به منزل بازگشت و همراه همسر و دو فرزندش - که در آن وقت خرد سال بودند - به خانه پدر وارد شد. ام سلمه با اشاره رسول خدا برخاست و در کناری مشغول نماز شد.

رسول خدا، امام علی و فاطمه و دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهم السلام، تحت کسای خیبری (عبایی از بافته های مردم منطقه خیبر) قرار گرفته و پیامبر با دست راست به آسمان اشاره می کنند و می فرماید: «خدایا اینان اهل بیت من هستند. پس هر گونه پلیدی را از آن ها دور کن و کاملا پاک شان گردان!»

آن گاه جبرئیل امین نازل شد و آیه تطهیر را خواند: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ﴾، ام سلمه جلو آمد و عرض کرد: آيا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو در راه خیر و نیکی هستی تر از همسران پیامبر خدایی.

علامه حلی می گوید: نازل شدن آیه تطهیر در خانه ام سلمه از مطالبی است که شیعه و سنی بر آن اجماع دارد و به صورت متواترار المه و بسیاری از اصحاب نقل شده است.

اصحاب حدیث، روایت کرده اند که درباره این آیه از عمر سؤال شد و او گفت: درباره آن از عایشه سؤال کنید و عایشه در پاسخ گفت: «این آیه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده

ص: 149

است. پس درباره آن، از او بپرسید که در زمینه این آیه، از من آگاه تر است. محدثان اهل سنت حدیث کساء را در کتب خود نقل کرده اند. این حدیث اصطلاحاً مستفیض است.

این روایت در کتب حدیثی اهل سنت مانند صحیح مسلم، کتب تفسیری اهل سنت چون الكشاف، التفسير الكبير و.... كتب تفسيرى شیعه از جمله تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفی و البرهان في تفسير القرآن آمده است. در کتب حدیثی شیعه مانند اصول کافی و امالی شیخ این روایت آمده است.

حضرت علی علیه السلام در بیان یکی از دلایل حقانیت خود به خلافت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از حدیث کساء یاد می کند و به خلیفه یاد آوری می کند: «آیا آیه تطهیر برای من و خاندان و فرزندانم فرود آمده با برای تو و خاندان و فرزندانت؟ گفت؛ بلکه تو و خاندانت، فرمود: تو را به خدا! آیا من و خاندان و فرزندانم در روز کساء مشمول فرا خوانی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا بودیم که:«خداوندا! اینان خاندان منند. که رهسپار به سوی تو هستند نه به سوی آتش» با تو هم چنین حضرت علی علیه السلام در شورایی که خلیفه دوم برای تعیین خلیفه بعدی تشکیل داده بود به حدیث کساء برای برتری خود در امر حکومت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم استشهاد کرد. بعد از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه و بعد از سخنرانی معاویه، امام حسن علیه السلام سخنرانی کرد و بعد از ذکر آیه مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام در بیان فضیلت خود و اهل بیت علیهم السلام به حدیث کساء استدلال کرد.

حدیث پایانی مفاتیح که به نام حدیث کساء مشهور شده به این صورت مفصل در کتب معتبر شیعه وجود ندارد، هر چند می توان گفت که محتوای اصلی آن با اصل حدیث کساء تعارضی ندارد. شیخ عباس قمی در کتاب الأمال پس از این که اصل حدیث کساء را از احادیث متواتر می داند درباره حدیث شایع شده می نویسد: «اما حدیث معروف به حدیث کساء

که در زمان ما شایع است به این کیفیت در کتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع متقنه محدثان دیده نشده و می توان گفت از خصایص کتاب منتخب (طریحی) است.»

بسیاری از محدثان بزرگ شیعه، همچون: کلینی، طوسی، مفید طبرسی، و این شهر آشوب در کتب خود، حدیث کساء را همان گونه ای که در صدر این نوشته آمده است با اختلاف تعابیر آورده اند.

4. ابن عباس ص 26

عبد اللّه بن عباس بن عبد المطلب مشهور به ابن عباس (3 سال پیش از هجرت - 68 ق.) فرزند عباس بن عبد المطلب و پسر عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام ، از صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران سه امام اول شیعیان، ابن عباس حضرت علی علیه السلام را شایسته مقام خلافت می دانست و با خلفای سه گانه نیز همکاری داشت؛ وی در جنگ های جمل، صفین و نهروان به طرف داری از علی علیه السلام حضور یافت و از طرف امام استان داری بصره را بر عهده گرفت. ابن عباس پس از شهادت امام علی علیه السلام مردم را به بیعت با امام حسن علیه السلام فرا می خواند. هنگامی که خطبه امام حسن به پایان رسید، ابن عباس در حضور او ایستاد و گفت: «ای مردم این فرزند پیامبر تان و جانشین امام تان است با او بیعت کنید...».

در تشییع جنازه امام حسن علیه السلام که بنی امیه از دفن او در کنار مرقد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم جلوگیری کردند، ابن عباس با مروان بن حکم سخن گفت و مانع از درگیری میان بنی هاشم و بنی امیه گردید. ابن عباس از اصحاب امام حسین علیه السلام نیز بوده است. او هنگام حرکت آن حضرت به عراق در مکه بود. دوبار با امام ملاقات نمود و او را از سفر به عراق بر حذر داشت. روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی از این عباس نقل شده است. کتاب تفسیری منسوب به رسیده است. وی جد خلفای بنی عباس نیز به شمار می آید ابن عباس در اواخر عمر نابینا شد

ص: 150

و در مکه زندگی می کرد. وی با نبرد عبد اللّه بن زبیر و عبد الملک بن مروان مواجه شد. عبد اللّه بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سرباز زد؛ لذا ابن زبیر وی را به طائف تبعید کرد. مشهور این است که ابن عباس در سال 68 ق و در 70 سالگی در طائف در گذشت و محمد بن حنفیه بروی نماز خواند و جنازه وی در همان جا دفن شد. در گذشت او را در 69 ق نیز گفته اند.

5. مباهله ص 26

مباهله، درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ می دهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند. این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن، پیامبر از مناظره با مسیحیان نجران و ایمان نیاوردن آنان پیشنهاد مباهله داد.

پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم هم زمان با مکاتبه با سران حکومت های جهان و مراکز مذهبی نامه ای به اسقف نجران نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند که گروهی را به نمایندگی از خود به مدینه بفرستند تا با پیامبر سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند. هیأت نجران که شامل بیش از ده نفر از بزرگان آنان بود به ریاست و سرپرستی سه نفر به نام های عاقب، سید و ابو حارثه به مدینه آمدند. هیأت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود تصمیم بر این شد که مسئله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فردای آن روز همگی خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا برای مباهله آماده شوند. با مداد روز مباهله حضرت رسول صل اللّه علیه و آله و سلم به خانه حضرت علی علیه السلام آمد. دست امام حسن علیه السلام را گرفته و امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفت و به همراه حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام برای مباهله از مدینه بیرون آمد. چون نصارا آنان را دیدند ابو حارثه پرسید که این ها کیستند که با او همراهند؟ پاسخ شنید:

آن که پیش روی اوست، پسر عموی او و شوهر دخترش و محبوب ترین خلق نزد اوست؛ آن دو طفل، فرزندان اویند از دخترش؛ و آن زن فاطمه دختر اوست که عزیز ترین خلق نزد اوست.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای مباهله، به دو زانو نشست. سید و عاقب پسران خود را برای مباهله برداشتند. ابو حارثه گفت: به خدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران برای مباهله می نشستند و سپس برگشت. سید گفت: کجا می روی؟ گفت: اگر محمد بر حق نبود با عزیز ترین افرادش نمی آمد و اگر با ما مباهله کند پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.

در روایتی دیگر آمده است که وی گفت: من صورت هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جای خود بر کند هر آینه کنده خواهد شد. پس مباهله مکنید که هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند.

سپس ابو حارثه نزد پیامبر آمد و گفت: ای ابو القاسم! از مباهله با ما در گذر و با ما مصالحه کی بر چیزی که قدرت ادای آن را داشته باشیم. پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هر سال دو هزار حله بدهند که قیمت هر حله چهل در هم باشد و نیز اگر جنگی با یمن روی دهد سی زره سی نیزه و سی اسب را به مسلمانان عاریه دهند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ضامن برگرداندن این ابزار خواهد بود. پس از نوشته شدن صلح نامه آنان برگشتند.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد ها فرمود: سوگند به آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست که هلاکت اهل نجران نزدیک شده بود و اگر با من مباهله می کردند هر آینه همگی به میمون و خوک مسخ می شدند و هر آینه تمام این وادی برای شان آتش می شد و می سوختند و حق تعالى جميع اهل نجران را نابود می کرد و حتی پرنده بر سر درختان ایشان نمی ماند و همه نصاری پیش از سال

ص: 151

می مردند. پس از برگشتن نصاری به نجران طولی نکشید که سید و عاقب با آوردن هدایایی، نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمده، مسلمان شدند.

بنابر اعتقادات شیعی، جریان مباهله پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نه تنها نشان گر حقانیت اصل دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است، بلکه بر فضیلت همراهان او (حضرت علی، فاطمه و حسنين علیهم السلام ) در این ماجرا دلالت می کنند. شیعیان بر این اساس، معتقدند امام علی علیه السلام بر اساس آیه مباهله به منزله نفس و جان پیامبر است. واقعه مباهله در 24 ذی الحجه سال نهم هجری روی داد و آیه 61 سوره آل عمران به آن اشاره دارد.

این واقعه در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. در کتاب احقاق الحق حدود شصت منبع از منابع اهل سنت ذکر شده اند که تصریح نموده اند آیه مباهله درباره این افراد نازل شده است.

احتجاج به این واقعه، در سخنان امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام و حتی برخی اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که یافت می شود.

6. زمخشری ص 26

«زمخشری» با نام کامل محمود بن عمر بن محمد بن عمر خوارزمی از بزرگان مذهب حنفی و معتزلی به شمار می آید. زمخشری منسوب به زمخشر یکی از روستا های خوارزم است که ولادت وی در آن جا به سال 476 ق بوده است. زمخشری در خوارزم زندگی می کرد که سال های سال مرکز بزرگ علمی به شمار می آمد و در آن دیار علم و معرفت رواج گسترده ای داشت. ولی در این مرکز دانش های فراوانی را بدست آورد قرآن را حفظ کرد و حدیث را فرا گرفت و در واژه شناسی عربی مهارت پیدا کرد.

هیچ یک از تذکره نویسان تاریخ ورود وی به بغداد و مدت اقامت در آن را ضبط ننموده اند. با حدس و گمان می توان گفت که وی برای تکمیل تحصیلات خوارزم به بغداد آمده است.

هم چنین بازگشت وی به درازا می کشد به حدی که نوجوانی و جوانی وی در این شهر سیری می شود و به سن کمال می رسد و از نظر رشد عقلی و فکری به مقام مناسبی ارتقا می یابد. وی به قصد زیارت بیت اللّه به حجاز سفر نمود. مدت اقامت زمخشری در هم دیگی خانه خدا چندین سال به درازا کشید و به همین مناسبت به وی لقب «جار اللّه» یعنی همسایه خدا داده شد که مراد از آن هسمایگی و اقامت ایشان در کنار خانه خدا در شهر مکه است. وی سپس از مکه به خوارزم برگشت و در شهر جرجان خوارزم ساکن شد. در آن جا به مرض مبتلا شد و پس از آن وفات نمود. تاریخ نویسان وفات وی را شب عرفه سال 538 ق ضبط نموده اند.

ادبیات عرب را از ابو الحسن على بن مظفر نیشابوری و ابو منصور اصفهانی فرا گرفت. داوودی در طبقات المفسرین می گوید: «زمخشری وارد بغداد شد و از ابو الخطاب بن نظر و ابو سعد شقانی و شیخ الاسلام ابو منصور حارث و گروهی دیگر از دانشمندان علم و معرفت آموخت. زمخشری آثار سود مندی تألیف نموده و به یادگار گذاشته است که از آن جمله است: الکشاف عَنْ حَقَائِقِ غَوَامِضِ التَّنْزِيلِ الْفَائِقِ فِي غَرِيبِ الْحَدِيثِ ، أَسَاسُ الْبَلَاغَةِ الْمَقَامَاتِ فِي أَمْثَالِ الْعَرَبِ ، رَبِيعُ الْأَبْرَارِ وَ فُصُوصُ الاخبار مُتَشَابِهُ أَسْمَاءِ الرُّوَاةِ ، أَطْرَافُ الذَّهَبِ ، النموذج الرائض فِي الْفَرَائِضِ ، النصائح الْكِبَارِ .

7. تابعین ص 2

واژه عربی تابعین جمع تابع یا تابعی است. به نظر بیشتر عالمان مسلمان صرف ملاقات با یک یا چند تن از صحابه برای طلاق تابعی بر فرد کافی است. اما به عقیده خطیب بغدادی مصاحبت و مجالت با صحابه نیز ضرورت دارد بر خلاف صحابه که برای آن ها صرف دیدار با رسول اکرم در کسب عنوان صحابی کفایت می کند. این جنان معتقد بود که تابعی باید در

ص: 152

سِنّی باشد که قادر به حفظ کردن حدیث از صحابه باشد؛ از این رو، خلف بن خلیفه از اتباع تابعین (طبقه پس از تابعین) شمرده شده، اگر چه در کودکی عمرو بن حریث را دیده بود برخی از علماء، علاوه بر شنیدن حدیث، طول ملازمت با صحابه و برخورداری از قوه تمیز را هم شرط کرده اند، اما بدون شک مهم ترین شرط در مورد تابعی همان دیدار او با صحابی است. این صلاح شرط دیدار را کافی دانسته و این خبر همین رأی را اختیار کرده است. برخی چند تن از تابعین را که شنیدن حدیث آن ها از صحابه به اثبات نرسیده معرفی کرده اند. به عقیده ایشان شرط دیدار از روایتی از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به دست می آید که فرمود: ﴿ طوبی لِمَنْ زانی وَ آمَنَ بی وَ طُوبَى لِمَنْ رأی مِنْ رأني ﴾ خوشا به حال کسی که مرا دیده و به من ایمان آورده است و خوشا به حال آن کس که کسی را که مرا دیده، دیده باشد.»

اصطلاح تابعیین از آیه ﴿ وَ السَّابِقُونَ الأولون من المُهاجِرينَ وَ الأنصَارِ وَ الذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رضِيَ اللّه عَنْهُمْ وَ رَضُو عَنهُ... ﴾ . گرفته شده است. البته در این آیه الدین البعوهم ﴾ در معنای اصطلاحی تابعین به کار نرفته است زیرا در بین پیروان پیشگامان اوليه (السابقون الاولون) گروهی از صحابه هم قرار داشته اند.

ممکن است که این اصطلاح از کلام رسول اکرم گرفته شده باشد که درباره اویس قرنی - فرمود: ﴿ إِنَّ خَيْرَ التَّابِعِينَ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ أُوَيْسٍ ﴾ بهترین تابعین مردی به نام اویس است. به تدریج تابعین به همه کسانی گفته شد که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را ندیده بودند و در نتیجه احکام و مسائل شرعی را از صحابه فرا گرفته و راوی روایات آنان شده بودند.

تعداد تابعین بسیار و شمارش ناپذیر است؛ زیرا در زمان رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در حدود 114 هزار صحابی وجود داشت و چون شرط تابعی بودن دیدار با یکی از صحابه است و صحابه نیز در بلاد مختلف پراکنده بوده اند، تعداد تابعین خارج از محاسبه می گردد، به ویژه آن که برخی از صحابه تا پایان قرن نخست زنده بوده اند و آخرین فرد تابعین نیز در 180 ق از دنیا رفته است.

در خصوص طبقات تابعین و افضل تابعین اختلاف نظر وجود دارد. نخستین کسی که از تابعین در گذشت ابو زید معمر بن زید بود که در سال 30 ق کشته شد و آخرین کس خلف بن خلیفه (متوفی 180 ق.) بود.

از دیدگاه تاریخی نیز نقش تابعین را در شکل گیری جریان های متفاوت و متعدد فکری و ادبی نمی توان نادیده گرفت. اینان گذشته از سهم برجسته ای که در پیدایی علوم حدیثی داشته اند در تفسیر فقه، سیره نویسی مغازی و تاریخ هم مؤسس به شمار می آیند. این امر مورد توجه خاور شناسان بوده و آنان در باب نقش تابعین و صحابه و شکل گیری ساختار استادها که تمامی روایات را به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می رساند. آرای گوناگونی ابراز کرده اند.

8. حاکم حَشکانی ص 27

قاصی ابو القاسم، عبید اللّه بن عبد اللّه بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسكان قرشی عامری نیشابوری، معروف به ابن حذاء (این حداد) از علمای بزرگ قرن پنجم هجری است. عبید اللّه در نیشابور در خانواده ای اهل علم به دنیا آمد. او از همان کودکی در محضر پدر و پدر بزرگ خود به فرا گیری علم و دانش مشغول شده و خود را آماده کرد تا یکی از چهره های بزرگ علم و دانش در جهان اسلام گردد. خاندان وی خاندانی اهل علم و مشهور بودند. جد بزرگ آن ها امیر عبد اللّه بن عامر بن کریز در زمان خلافت عثمان منطقه خراسان را فتح کرده بود و مردم آن سامان به دست وی مسلمان شده بودند. از این جهت خاندان وی از عزت و احترام خاصی در نزد مردم برخوردار بودند. پدر بزرگش احمد بن محمد بن احمد (320 -223 ق ) از روات حدیث بود و از ابو اسحاق بزازی و ابو عمرو بن مطر، ابو الحسن

ص: 153

بن بندار صیرفی روایت نقل کرده است. پدرش بن محمد (363- 250 ق.) نیز واعظی مشهور بود وی روز های یکشنبه در مسجد مربعه در شهر نیشابور مجلس وعظ و خطابه داشت. او گاهی به شغل تجارت و گاهی نیز عهده دار مناصب حکومتی بود؛ ولی بعداً به انزوا و عبادت روی آورد. عمویش عبد الرحيم بن احمد بن محمد، مردی صالح، عابد و زاهد بود. او از علمای نیشابور ،عراق، حجاز و شام روایت شنیده بود سه تن از فرزندان وی از راویان حدیث به شمار می آیند.

حاکم حسکانی از علمای مشهور دوران خود بود. بسیاری از روات حدیث پای درس او می آمدند تا از او روایت بشنوند و با اجازه روایت بگیرند. او شیخی فاضل و دارای مجلس وعظ و خطابه بود و خود نیز از علمای فراوانی روایت شنیده و یا اجازه روایت داشت برخی او را از علمای اهل تسنن و پیرو مذهب حنفی می دانند و برخی دیگر او را از علمای شیعه می دانند که تقیه می کرده است. این طاووس درباره ایشان می گوید: « الحاکم الْحَسْكَانِيِّ كَانَ مِنْ أَعْيَانِ رِجَالِ الْجُمْهُورِ»، حاكم حکانی از شخصیت های برجسته علمای اهل تسنن بود. ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ می گوید: « دو وَجَدْتَ لَهُ مَجْلِسم النَّوَاصِبِ الشَّمْسِاً يَدُلُّ عَلَى تُشَيِّعُهُ وَ خَبَّرْتُهُ بِالْحَدِيثِ وَ هُوَ تَصْحِيحِ خَبَرٍ رَدِّ الشَّمْسِ وَ ترغي»، کتابی از ایشان یافته ام که دلالت بر شیعه بودن ایشان دارد و آن الصحیح رد الشمس ...» است.

او به شهر مرو سفر کرد تا از علمای آن دیار بهره برد و از آن ها روایت بشنود. علاوه بر آن، او خود نیز در آن جا جلسات درس برقرار نمود و جمع فراوانی از مشتاقان علم و دانش را پروانه وار به دور خود جمع کرد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. حاکم حسکانی از بسیاری مشایخ روایی آن دوران اجازه روایت دارد.

حاکم حسکانی نزد علمای فراوانی به فراگیری علم و دانش پرداخت و از محضر درس آنان بهره برد و علمای فراوانی نیز از محضر درس وی بهره برده اند. از تالیفات وی می توان به این عناوین اشاره کرد: شَوَاهِدُ التَّنْزِيلِ لقواعد التَّفْضِيلِ فِي الْآيَاتِ النَّازِلَةِ فِي أَهْلِ الْبَيْتِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ فَضَائِلِ شَهْرِ رَجَبٍ؛ خَصَائِصِ عَلِىُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فِي الْقُرْآنِ : تَصْحِيحِ خَبَرٍ رَدِّ الشَّمْسِ وَ ترغيم النَّوَاصِبِ الشَّمْسِ.

سر انجام قاضی محدث، ابو القاسم عبيد اللّه بن عبد اللّه حسکانی پس از عمری خدمت به علوم و معارف محمد و آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم در حدود سال 490 ق. دیده از این دنیا فرو بست و به دیار باقی شتافت.

9. آلوسی ص 27

ابو الثناء سید محمود شهاب الدین افندی (1270-1217 ق)، فرزند صلاح الدین ملقب شهاب آلوسی فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد بود. سید محمود، از کودکی نزد پدر و جمعی از استادان ادب درس خواند و به سبب هوش مندی و داشتن حافظه ای قوی در کسب علم به سرعت پیش رفت چنان که در 13 سالگی شرحی بر قَطرُ النَّدی نوشت. سپس از بسیاری از عالمان مشهور بغداد اجازه روایت یافت و خود در شمار استادان بزرگ در آمد و ملقب به «علامه» شد. آن گاه متولی مدرسۀ مرجانیّه بغداد و موقوفات آن گردید. سر انجام در 1228 ق، با آن که او خود شافعی مذهب بود به سبب مذاهب دیگر و شاید گرایش به آرای ابو حنیفه مفتی پیروان مذهب حنفی شد. وی در همین مقام بود تا بر اثر مخالفت والی ترک بغداد، از کار برکنار شد و در 1262 ق - احتمالاً به قصد شکایت و داد خواهی - از راه موصل، ماردین، دیار بَکر، آرزِروم و سیواس به آستانه (استانبول) رفت. اما ظاهراً صدر اعظم روی خوش به او نشان نداد و وی بدان چه می خواست دست نیافت. با این همه سفر او بار پر بار بود، زیرا با بسیاری از بزرگان علم دیدار کرد؛ ارسلطان عبد المجید

ص: 154

نشان افتخار دریافت داشت و دو کتاب در باب این سفر نوشت.

پیداست که آلوسی در روزگار خود، شهرتی عظیم کسب کرده بود اشعاری که در مدح و رثای او سروده شده به صورت کتبی تدوین شده است. شهرت علمی آلومی بیشتر به سبب تفسیر معروف روح المعانی است؛ اما وی عموماً به حوادث تاریخی علاقه نشان داده است و این امر از نامه ها و کتاب های تراجمی که از وی برجای مانده به خوبی پیداست. در زمینه لغت نیز آثاری دارد که گویا از دوران جوانی اوست.

10. روح المعانی ص 27

تفسير آلوسی با نام روح المعانی اثر سید محمود تفسير الوسی با نام روح المعانی اثر سید محمود افندی آلوسی بغدادی فقیه، مفسر، ادیب و مفتی بغداد است. تفسیر آلوسی گسترده ترین تفسیری است که پس از تفسیر فخر رازی به شیوه کهن ظهور یافته است؛ بلکه می توان گفت: نسخه دوم تفسیر رازی است ولی با اندکی تغییر. این تفسیر، یک دایرة المعارف تفسیری طولانی و مفصل است که تقریباً از حجم و حدود تفسیری خارج شده است.

این کتاب در بردارنده اقوال و آرای علمای گذشته و شامل گزیده هایی از تفاسیر پیشین و بیشتر از همه از تفسیر فخر رازی بهره برده است و در این تفسیر سخن به درازا کشیده شده و مسائلی مطرح شده است که چندان فایده ای ندارد و گاه از مرز تفسیر بودن بیرون رفته، موجب ملال و خستگی می گردد.

آلوسی در تفسیر درباره مسائل اصول و فروع، نسبت به مذهب سلف تعصب ورزیده و آشکارا آن را بیان می دارد، به همین علت در بسیاری از موارد، ادب نویسندگی را رعایت ننموده است. آلوسی در این تفسیر، شیوه بد بینی به شیعه و تهمت های ناروای سلف خویش را دنبال کرده، در هر مناسبت و گاه بدون مناسبت تهمت هایی به شیعه که در سخن دیگران هم یافت نمی شود؛ مثلاً درباره سوره ساختگی الولایه که نویسنده زردشتی دبستان المذاهب بی جهت آن را به شیعه نسبت داده و در هیچ یک از منابع شیعه یافت نشده است، آلوسی با کمال جسارت آن را به ابن شهر آشوب نسبت می دهد و می گوید آن را در کتاب مثالب آورده است.

11. آیت اللّه مرعشی نجفی ، ص 28

سید شهاب الدین مرعشی نجفی از مراجع تقلید شیعه پس از آیت اللّه بروجردی است. وی در 20 صفر 1315 ق. (1276 ش) در نجف به دنیا آمد. آیت اللّه مرعشی از سادات مرعشی است که پس از سی و سه واسطه به امام سجاد علیه السلام می رسد. پدر وی، سید محمود مرعشی و مادرش، نوه آیت اللّه سید مهدی حسینی بود. او در 27 سالگی به اجتهاد رسید. مرعشی از شاگردان شیخ عبد الکریم حائری و آقا ضیاء عراقی بود و از محضر سید علی قاضی، سید احمد کربلایی و میرزا جواد ملکی تبریزی بهره برد. گرایش سیاسی او موافق با امام خمینی رحمه اللّه علیه مانده بود و این روحیه در بارز ترین شاگردانش نیز دیده می شود.

او، کتاب خانه ای را تأسیس کرد که امروزه از لحاظ تعداد و کیفیت نسخه های خطی کهن اسلامی نخستین کتاب خانه ایران و سومین کتاب خانه جهان اسلام به شمار می رود. او هیچ گاه برای سفر حج، مستطیع نشد و مدرسه های مرعشیه شهابیه، مهدیه و مؤمنیه را تأسیس کرد.

مهم ترین تألیفاتش، تعليقات احقاق الحق، مشجرات آل الرسول، طبقات النسابين و حاشيه بر عمدة الطالب هستند. او برای نوشتن برخی کتاب های خود به کشور های مختلفی سفر کرد و با دانشمندان ادیان مختلف به گفتگو نشست. آیت اللّه مرعشی را بنا به وصیت خودش در کتاب خانه اش واقع در خیابان ارم -قم دفن کردند عمید زنجانی داماد آیت اللّه مرعشی نجفی بود.

ص: 155

12. حقاق الحق ص 28

إحقاق الحق و إزهاق الباطل مشهور به احقاق الحق، کتابی کلامی نوشته شهید قاضی نور اللّه شوشتری (متوفای 1019 ق.) عالم شیعه است. شوشتری این کتاب را در دفاع از تثبیت ولایت و امامت امیر مؤمنان علیه السلام و تبیین اندیشه های کلامی شیعه و در ردّ کتاب ابطال نهج الباطل و اهمال كشف العاطل نوشته فضل اللّه بن روز بهان عالم شافعی نوشته است. قاضی نور اللّه به علت نگارش این کتاب شهید شد. پژوهش های متعددی در حوزه ترجمه و شرح پیرامون این اثر صورت گرفته است.

سید نور اللّه حسینی مرعشی در سال 956 ق. در شهر شوشتر از شهر های خوزستان به دنیا آمد. نسب وی به امام سجاد علیه السلام می رسد. پدر او «سید شریف الدین»، از علمای بزرگ عصر خود بود که تألیفات و تصنیفاتی نیز در علوم نقلی و عقلی دارد.

قاضی نور اللّه شوشتری با اقتباس از آیه شریفه ﴿ وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زهوقاء﴾ أَثَرِ خود را احقاق الْحَقِّ و ازهاق الْبَاطِلِ ﴾ به معنای اثبات کردن حق و نابود کردن باطل نامیده است تا خواننده را به کتاب خدا و احقاق حق فرا خواند.

روشی که مؤلف در پیش گرفته است روش مناظره است که در آن از فن جدل بهره می برند. قاضی نور اللّه بعد از خطبه، در مقدمه کتاب متن خطبه این روزبهان را به صورت کامل نقل می کنند و سپس به نقد و ارزیابی آن می پردازد.

سپس کلمه به کلمه فقراتی از نهج الحق علامه حلی را با جمله: «قَالَ الْمُصَنِّفُ رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ» يَا «ايقول رَحِمَهُ اللَّهُ» نقل می کند. به دنبال آن ردیه فضل بن روزبهان با جمله: «قال الناصبي خفضه اللّه» را می آورد و سپس در رّد گفته فضل، نظر مستدل خود را در تجزیه و تحلیل حقایق از لحاظ تاریخی و منطقی ارائه می کنند.

قاضی نور اللّه شوشتری در این کتاب قصد داشته تشیع را در اصول و فروع معرفی کند و کج اندیشی های مخالفان را روشی نماید؛ از این دور اصول و فروع دین را هم زمان و به صورت تطبیقی بین شیعه و سنی بحث کرده و مطالب خود را در هشت مسئله تقسیم کرده اند که عبارتند از: ادراک؛ نظر و فکر؛ صفات خداوند، نبوت؛ امامت؛ معاد؛ اصول فقه و مسائل فقهی که از نظر اهل سنت با قرآن و سنت نبوی مخالف است. وحید بهبهانی می نویسد: هر کس در صدد استحکام بخشیدن به عقاید خویش است به احقاق مراجعه کنید که این کتاب او را از سایر کتب بی نیاز می سازد. محقق نمی صاحب قوانین می گوید: معتقدم اگر خود علامه حلّی به ردّ کلمات این روزبهان اقدام می کرد از عهده آن، چنان که قاضی شهید بر آمده است. بر نمی آمد. محمدتقی مجلسی می نویسد: لازم است هر شیعه ای نسخه ای از این کتاب را داشته و از آن استفاده نماید.

ترجمه احقاق الحق به فارسی با نام «ترجمان الحق ولسان الصدق»، توسط میرزا محمد نائینی متوفای سال 1305 ق. و «ايضاح احقاق الحق» توسط سید نصیر الدین حسین بن عبد الوهاب طباطبایی بهبهانی که در کربلا موجود است.

متین احقاق به همراه ملحقات آن که توسط گروهی زیر نظر آیت اللّه مرعشی نجفی تهیه و تدوین شده است در 36 جلد منتشر شده است که سه جلد آخر، فهرست مطالب این مجموعه است. آیت اللّه مرعشی مقدمه ای مفصل با عنوان «الثالي المنتظمة وَ الدُّورِ الثَّمِينَةِ»، در آغاز این مجموعه نگاشته است. محتوای جلد اول تا جلد چهارم متن احقاق و ملحقات است، اما مجلدات بعدی فقط ملحقات است.

13. هاشم بحرانی ص 28

سید هاشم بن سلیمان تویلی بحرانی مشهور به علامه بحرانی از فقها، محدثین و مفسرين شیعه در قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم قمری

ص: 156

و اهل بحرین است. نام کامل او، هاشم بن سليمان بن اسماعیل حسینی تویلی، از نوادگان سید مرتضی علم الهدی است و نسیش به واسطه او به امام موسی بن جعفر علیه السلام می رسد. بحرانی در خانواده ای روحانی در کشکان از قرای توبلی حاکم نشین آن روز بحرین زاده شد. ولادت او را در حدود سال 1050 ق دانسته اند. در منابع اطلاعی درباره دوران تحصیل او یافت نمی شود. درباره استادان او نیز آگاهی چندانی در دست نیست و از میان آنان تنها برخی از مشایخ اجازه او شناخته شده اند. بحرانی ظاهراً بخش مهمی از تحصیل خود را در وطنش گذراند و آن گونه که از برخی شواهد بر می آید، سفر هایی نیز به نجف و مشهد داشته است. بحرانی در بحرین از موقعیت ممتازی برخوردار بود و پس از در گذشت مرجع دینی بزرگ وقت، محمد ین ماجد ماحوری، ریاست علمی و مسند فتوایی بحرین را بر عهده گرفته و به جز تألیف و تدریس زعامت فقهی و مرجعیت دینی - اجتماعی را نیز بر عهده داشت. بحرانی مقام قضا و رسیدگی به امور حسبه را نیز بر عهده داشت و به سامان دهی امور اجتماعی می پرداخت و به کار مظلومان و ستم دیدگان رسیدگی می کرد. برخورد پر صلابت او با سلاطین و حکام بحرین و مبارزه مجدانه او با ستم و چپاول و پایداری در امر به معروف و نهی از منکر، محبوبیتی عمیق در میان مردم به او بخشیده بود.

سید هاشم بحرانی، چنان که از آثارش بر می آید، از علمای اخباری بوده است و تأکید او بر لزوم فراگیری همه دانش های دینی از اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در مقدمه البرهان معرف دیدگاه اوست.

بحرانی تا پایان عمر به تدریس اشتغال داشت به رغم تألیفات فراوانی که از او گزارش شده است. و با وجود جایگاه اجتماعی او به عنوان مرجعی دینی، هیچ رساله فتوایی با نظرات قاطع فقهی در لا به لای آثار او دیده نشده است. برخی به همین دلیل او را به کم بودن بضاعت فقهی که در اکثر دوران ها از مهم ترین علوم اسلامی به شمار می آمده، متهم کرده اند؛ اما برخی بر این عقیده اند که وی بر اثر تقوایی که داشته، از نوشتن رساله فتوایی خود داری کرده و به جای آن به گزارشی از مصادر فتوا در کتاب های خویش یا در خواب استفتائات پرداخته است؛ چنان که این روش در تاریخ فقه امامیه سابقه دارد.

علامه بحرانی تألیفات بسیاری دارد که تعداد آن ها را بالغ بر 75 اثر شمرده اند، برخی آثار چاپ شده وی عبارتند از: «البرهان في تفسير القرآن» که یکی از مهم ترین تفاسیر روایی شیعه است. در موضوعات علوم شرعی، قصص، احادیث نیوی و مهم تر از همه فضایل اهل بیت علیهم السلام و تناسب آن ها با آیات قرآنی تألیف شده است. ترتيب التهذيب؛ حِلْيَةُ الابرار فِي أَحْوَالِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاطهارة مَعَالِمَ الزلفي فِي مَعَارِفُ النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ الْأُخْرَى ؛ بَهْجَةِ النَّظِرَةِ غَايَةِ الْمَرَامِ وَ حَجَّةً الْخِصامِ فِي تَعْيِينِ الامام مِنْ طَرِيقِ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ، شامل احادیث شیعه و سنی در فضایل امیر المؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام . این کتاب در زمان ناصر الدین شاه به دست شیخ محمد تقی دزفولی با عنوان كفاية الخصام به فارسی ترجمه شد؛ الانصاف في النص على الأئمة الاثنى عشر و كتاب مدينة المعاجز، درباره معجزات ائمه التي عشر علیهم السلام.

علامه بحرانی در 1107 یا 1109 ق، وفات یافت و پیکرش در توبّلی در گورستان مشهور «ماتینی»، بحرین به خاک سپرده شد. مقبره او بعد ها زیارت گاه شد.

14. غاية المرام ص 28

«غَايَةُ الْمَرَامِ وَ حَجَّةً الْخِصامِ فِي تَعْيِينِ الْإِمَامُ مِنْ طَرِيقِ الْخَاصِّ وَ الْعَامِّ» کتابی کلامی به زبان عربی، نوشته هاشم بن سلیمان بحرانی، عالم شیعه قرن یازدهم است. این کتاب مجموعه ای از احادیث شیعه و سنی در فضایل امام علی علیه السلام و ائمه شیعه ای است. این کتاب در زمان

ص: 157

ناصر الدین شاه قاجار به دست شیخ محمدتقی در فولی با عنوان کفایة الخصام به فارسی ترجمه شد.

کتاب دارای مقدمه و دو مقصد و یک خاتمه است: مقصد اول، شامل 67 باب درباره اثبات امامت علی بن ابی طالب و فرزندان امام؛ این بخش از کتاب در سال 1100 ق. خاتمه یافته است. مقصد دوم، شامل 246 باب درباره فضائل و اوصاف امامان علیهم السلام که در سال 1102 ق پایان پذیرفته است. بحرانی در هر باب روایات فریقین را می آورد و سخن خود را مستند می سازد. در پایان در رساله از ابو عثمان بن عمر جاحظ آورده که در آن مقدم بودن حضرت علی علیه السلام بر سایر خلفا بیان شده است. در این کتاب، مؤلف به برخی از کتاب های اهل سنت استناد کرده است. این کتاب در 7 جلد با تحقیق سید علی عاشور در بیروت و در مؤسسة التاريخ العربی در سال 1422 ق، منتشر شد.

15. عاص بن وائل ص 29

عاص بن وائل سهمی، از افرادی بود که پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم را بسیار مورد اذیت قرار می داد. محققان اسلامی او را جزء پنج نفری دانسته اند. که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مسخره می کردند و خداوند آيه ،﴿ إِنَّا كَفَيْناكَ المُستَّهزِئين ﴾ را درباره این افراد نازل فرمود. برخی از مفسران شان نزول سوره کوثر را در جواب عاص بن وائل دانسته اند. ابن عباس می گوید: «عاص بن وائل که از سران مشرکان بود، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد و مدتی با حضرت گفت و گو نمود، گروهی از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند. هنگامی که عاص بن وائل وارد مسجد شد به از گفتند با که صحبت می کردی ؟ گفت: با این مرد ابتر این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که عبد اللّه پسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفته بود و عرب کسی را که پسر نداشت ابتر می نامید.»

به علاوه، مفسران شان نزول برخی آیات دیگر را نیز کار قبیح عاص می دانند. از عاص فرزندانی نیز باقی ماندند که در تاریخ نام آن ها آمده است. معروف ترین آن ها عمرو بن عاص مشاور و مغز متفکر معاویه است که بعد ها به حکومت مصر نیز رسید.

16. حوض کوثر ص 30

حَوض واژه عربی است، به معنای محل جمع شدن آب با جایی که برای نگهداری آب در زمین ساخته می شود و در منابع جدید تر آن را به برکه و آبدان معنا کرده اند. واژه حوض با اضافه تشریفی به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حوض نبی در بسیاری از منابع آمده است. حوض کوثر یکی از جایگاه های قیامت است و بر اساس حدیث نقلین و روایات دیگر، در روز قیامت، قرآن و اهل بیت علیهم السلام در کنار این حوض بر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم وارد می شوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با مؤمنان امّت خویش در کنار آن حوض دیدار می کند. در آثار اسلامی، امام على علیه السلام نخستین کسی دانسته شده است که کنار حوض به حضور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می رسد و مانع آمدن منافقان به کنار حوض می شود. بنابر روایات شیعه و اهل سنت حضرت علی ساقی حوض یا ساقی کوثر است.

واژه حوض و مشتقات آن در قرآن نیامده است؛ ولی برخی از مفسران واژه کوثر را در نخستین آیه سوره کوثر همان حوض پیامبر می دانند که آب آن از شیر سفید تر و از عسل گوارا تر است. عالمان دین احادیث حوض را متواتر و اعتقاد به وجود حوض را از شرایط ایمان شمرده اند. ابن بابویه (شیخ صدوق) باور به وجود آن را از اعتقادات شیعه امامیه داشته است.

گستره این حوض و شمار جام های کنار آن، در بسیاری از منابع کهن اسلامی به تفصیل آمده است. در روایاتی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم وسعت این حوض پیش از فاصله عدن با عمان با کعبه تا بیت المقدس با صنعا نا بصری و تعداد جام های

ص: 158

آن بیش از شمار ستارگان دانسته شده است. بنابر حدیثی نیوی، آنان که پس از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرتکب بدعت شوند به حوض راه نمی یابند. هم چنین در روایات آمده است که هر کس به حوض پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم باور نداشته باشد به کنار آن راه نمی یابد.

17. فضائل فاطمة الزهرا فى الذكر الحكيم ، ص 29

پژوهشی است در فضایل و شخصیت فاطمه زهرا علیها السلام از نگاه قرآن که توسط علی حیدر مؤید نوشته شده است. نویسنده، 135 آیه از آیات قرآن را در ارتباط با فاطمه زهرا که سر فصل های مطالب کتاب نیز هست. گرد آورده و ضمن ذکر این آیات روایاتی را که گواهی بر ارتباط آن آیه با فاطمه زهرا علیها السلام دارد از منابع تفسیری مناقب و کتاب های تاریخی شیعه و سنی جمع آوری کرده و با عنوان «اقوال» به شرح و تفسیر آیه ذکر شده پرداخته و مستندات خود را بیان کرده است.

مؤلف از ذکر آیه ها و روایت های مرتبط، خود نیز، به شرح و تفصیل و بررسی آن ها پرداخته و مطالب روایت ها را جمع بندی کرده است. انوار پنج گانه عظمت نور فاطمه علیها السلام؛ کلمات اللّه؛ دوستی فاطمه علیها السلام ، شرط ایمان است؛ فاطمه علیها السلام افضل زنان؛ ظلم به فاطمه علیها السلام از گناهان کبیره است؛ فاطمه علیها السلام در بهشت؛ خانه فاطمه علیها السلام ، خانه ای از خانه های الهی است؛ احترام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به فاطمه علیها السلام و تسبیح فاطمه علیها السلام ، از جمله عنوان هایی هستند که برای آیات ذکر شده در این اثر بیان شده اند. ترتیب مطالب کتاب بر حسب ترتیب کنونی سوره ها و آیه های قرآن است و برای هر یک از آیه ها، عنوانی مطابق محتوای آن ها برگزیده شده است.

18. حروف ابجد ص 30

صورت هشت گانه حروف جُمل که با نام اولین صورت (ابجد) معروف است. حروف اَبجَد شیوه ای برای مرتب سازی حروف زبان عربی است که برپایه الفبای اولیه خط فنیقی مرتب شده اند. گاهی این شیوه در شماره گذاری موارد یا صفحات به کار می رود. برای آسانی حفظ کردن ترتیب این حروف، هر چند تا حرف پیاپی به شکل واژه در آمده و تلفظ می شوند. این واژه ها عبارتند از: «أَبْجَدْ - هَوَّزْ - حطّى - كَلَمَنْ - سَعْفَصْ - فَرَشْتُ - ثَخَّذ - ضَظِغ» از الفبای ابجد برای متناظر کردن اعداد و واژه ها نیز استفاده می شود. به این ترتیب که برای هر حرف واژه ای که بخواهند به عدد تبدیلش کنند، عدد متناظر را از جدول حروف ابجد بر می دارند و اعداد به دست آمده را جمع می زند. برای نمونه در این روش واژه «علی» برابر با «110» می شود. هم چنین یا علی، برابریا «121» می باشد. برخی افراد برای این شماره ها ویژگی های فرا طبیعی فائلند.کاربرد های حروف ابجد از این قرار است:

الف) ترتیب بندی: در خیلی از متون، در ترتیب بندی موارد به جای شماره گذری از این حروف استفاده می شود. در برخی کتاب ها نیز صفحات مقدمه با حروف ابجد شماره گذاری می شوند. اگر تقسیمات مورد نظر از ده بیشتر بود، بعد از «ی» از «ک» استفاده نمی شود و نوعاً به جای آن را «یا» استفاده می شود که معادل 11 است. (ی+ الف - 10 + 1) و بعد از «یب»، معادل 12 و «یج» معدل 13 الی آخر. شاید این گونه ترتیب گذاری را تا به حال در مقدمه صفحات کتاب ها مشاهده کرده باشید.

ب) ماده تاریخ: می توان از حروف ابجد برای به خاطر سپاری اعداد مهم با ماده تاریخ وقایع استفاده کرد. به این ترتیب که اعداد را با حروف معادل آن ها به شکل واژه یا شعر در آورد و آن واژه یا عبارت را به خاطر سپرد، به عنوان نمونه جالب این کار می توان به کلمه «عدل مظفره» اشاره کرد که با حساب جمل می شود 1324، همان سالی که مشروطیت به دست مظفر الدین شاه امضا شد

ص: 159

ج) موسیقی: در موسیقی پس از اسلام، در ثبت اصوات و دساتین از حروف ابجد استفاده شده است. برای نمونه نغمه های دستگاه شور با حروف ابجد عبارت بوده اند از «یح به یب ی ح. ه. ج . ا» و فاصله ها و ابعاد آن ها: «ط ط، ج ج، ط ج ج» که در موسیقی امروز به ترتیب نت های سل لاکرن، سی بمل، دو، ر، می بمل، فاوسل را تشکیل می دهند.

د) رمز گذاری: از این حروف برای رمز گذاری نیز استفاده می شود. مثلاً در یک متن ممکن است. به جای اشاره مستقیم به یک کلمه معادل عددی ابجد آن آورده شود یا بر عکس.

ه) اسطرلاب با توجه به در آمیختگی علم حروف و اعداد در گذشته خیلی از تقویم ها و طلسم هایی که بابلیان و مصری ها درست کرده اند از این حروف استفاده شده است. به همین ترتیب در علم اسطرلاب نیز از حروف ابجد استفاده می شود.

و) علوم غریبه: در واقع گذشتگان معتقد بودند. عدد روح حرف است و به طور مثال بین واژگانی که عدد یک سانی به آن ها تعلق می گیرد ارتباط خاصی وجود دارد؛ و بخشی از علوم غریبه بر مبنای رابطه حروف و اعداد و توانایی ترکیب روح کلمات با هم استوار شده است.

ز) عرفان: علم حروف در عرفان اسلامی نیز بسیار اهمیت داشته و در باب آن آثاری نیز به جا مانده است. از این آثار می توان به رساله «الدر المکنون في علم الحروف» و رساله «مفتاح الاسرار در علم حفر و حروف» از محی الدین عربی اشاره کرد.

19. گوربا چف ص 43

میخائیل سرکتیویچ گوربا چف از سال 1985 تا 1991 م، آخرین رهبر اتحاد شوروی بود. تلاش ها و اصلاحات او باعث پایان جنگ سرد شده اما هم زمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز پایان داد و نهایتاً باعث فروپا شی شوروی شد گورباچف در سال 1990 م جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. وی با دکترین دو گانه پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، نقش مهمی در پایان دادن به سلطه کمونیسم در اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان گرفتن جنگ در سر داشت.

11 دی 1367 ش. (اولین روز سال 1989 م.) آقایان عبد اللّه جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی و خانم مرضیه حدید چی دباغ به نمایندگی از حضرت امام خمینی رحمه اللّه علیه به نامه ای را خطاب به میخائیل گورباچف آخرین دبیرکل حزب کمونیست شوروی تسلیم وی کردند. رهبر ایران در این نامه نسبت به مرگ کمونیسم هشدار داد. وی از رهبر شوروی خواست به سیاست مذهب ستیزی خاتمه دهد و نسبت به اسلام مطالعاتی انجام دهد. حضرت امام رحمه اللّه علیه در این نامه فرمود: «مشکل اصلی کشیر شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست.» پیام امام خمینی رحمه اللّه علیه و پیش بینی سقوط شوروی 3 سال پیش از رویداد این واقعه و اندکی پس از پایان جنگ ایران و عراق بود.

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی جماران در سال گرد در گذشت حضرت امام رحمه اللّه علیه گوربا چف طی مصاحبه ای با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو از این که به هشدار های بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران 3 سال قبل از فرو پاشی شوروی بی اعتنائی کرده بود، اظهار تأسف کرد و گفت: مخاطب پیام آیت اللّه خمینی از نظر من همه اعصار در طول تاریخ بود».

20. حسن بصری ص 44

حسن بَصری، با نام اصلی حسن بن ابو الحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقيه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره مکتب فکری او اتفاق نظر وجود ندارد. او

ص: 160

بصری در سیصد تن از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلمرا درک کرد و با هفتاد نفر از حاضران در غزوه بدر مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فرا گرفت و برای دیگران روایت کرد. با ملاحظه روایات و اقوال و خطبه های او می توان گفت که تنها تعداد کمی از صحابه و تابعین به اندازه او در باز گو کردن کلمات امام علی علیه السلام اهتمام داشته اند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی علیه السلام را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قبل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «ابو زینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است.

از چهار منبع متقدم رجال شیعه، نام حسن فقط اختیار معرفة الرجال آمده که مهم ترین مستند رجالیان متأخر شیعه هم هست و حاوی سخنانی منسوب به فضل بن شاذان است که به مناسبت ذکر زهاد ثمانيه، حسن بصری مورد نکوهش قرار گرفته است. در میان علمای شیعه از جمله کسانی که حسن را مردود و مذموم شمرده اند، فیض کاشانی، محمد باقر مجلسی، محمد طاهر قمی و آقا محمد علی کرمانشاهی بوده اند. نقد آنان ناظر به شهرت حسن بصری به منش صوفیانه و پرهیز دادن مخاطبان از پیروی از وی بوده است. آنان با استناد به برخی گزارش ها داوری های منفی درباره حسن عرضه کرده و گاهی او را با عناوینی همچون معلم بدعت و ضلالت، مروّج رهبانیت، رئيس قدر یان، منافق و دشمن علی ، مذمت کرده اند. در مقابل، برخی از علمای متقدم و متأخر شیعه در مقام دفاع از حسن بصری بر آمده و روایات و تفاسیر او را معتبر شمرده اند.

21. مرحوم مجلسی ص 47

محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود على مجلسی، مشهور به علامه مجلسی و مجلسی، ثانی، فقیه، محدث، متکلم، و شاعر متخلص به مشتاق ،شیخ الاسلام اصفهان، و از دانشمندان بزرگ اواخر حکومت صفوی است. ولادت او بنابر آن چه در مقدمه کتاب بحار الانوار از مرآة الاحوال نقل شده است سال 1038 ق. در شهر اصفهان بوده است؛ ولی مرحوم نوری ولادت او را در 27 رمضان المبارک سال 1037 ق. دانسته است. او در آخرین سال سلطنت شاه عباس و در عصر مرجعیت میر داماد در اصفهان به دنیا آمد و دوره چهار تن از سلاطین صفوی یعنی شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان و شاه سلطان حسین را درک کرد پدر او مولی محمد تقی (مجلسی بزرگ) یکی از مفاخر و بزرگان و اعلام شیعه بود که در زمینه های مختلف علوم سر آمد بود. محمد باقر در چهارسالگی به درس و بحث روی آورد و در چهارده سالگی از ملاصدرا اجازه روایت دریافت کرد. گذشته از این در مکتب دانشمندانی چون شیخ حر عاملی، ملا محسن استر آبادی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی تلمذ کرده است طوری که گفته اند شمار اساتید وی به بیست و یک استاد می رسد.

علامه مجلسی در اندک زمانی بر دانش های صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال درایه و اصول فقه و کلام مسلط شد و پس از فوت پدر به زعامت مسجد و مدرسه جامع اصفهان پرداخت در درس او بیش از هزار طلبه حاضر می شدند. در مکتب این علامه عصر صفوی شخصیت های بزرگی از دانشمندان دانش آموخته اند که می توان از مولی ابراهیم جیلانی، ملا محمد باقر لاهیجی ملاحسین ،تفرشی عبد الحسین مازندرانی سید عزیز اللّه جزایری، ملا محمد کاظم شوشتری و سید نعمت اللّه جزایری نام برد. سید مصلح الدین مهدوی در کتاب زندگی نامه علامه مجلسی به نام 181 نفر از شاگردان وی اشاره کرده است علامه علاوه بر علم و دانش در عرصه سیاست نیز فعال بود و پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال 1090 ق به منصب شیخ الاسلامی دست یافت.

ص: 161

بود. مجلسی در مقدمه بحار الانوار انگیزه خود را از تأليف بحار الانوار چنین ذکر می کند؛ تألیف کتاب این است که من در دانش آموزی در انواع علوم حریص بودم و بعد از سپری کردن بخشی از عمر در دانش های گوناگون و اندیشیدن به ثمرات و غایات این علوم دریافتم که علم تنها از چشمه وحی و روایات اهل بیت حاصل می شود و در آخرت تنها این دانش سود مند است. از این رو به اخبار و روایات معصومین پرداخته ام. او هم چنین در صدد منابعی بوده است که در معرض فراموشی قرار داشتند و ازاین رو، به سراغ کتاب هایی رفته که در گذر زمان و به علت توجه زیاد به کتب اربعه مهجور مانده بود و یا به علت غرض ورزی ،فاسدان بی توجهی جاهلان و وجود مخالفان اهل بیت در حال نابودی بوده اند. او می گوید مانند این کتاب در عامه و خاصه تا کنون نوشته نشده و احدی در این کار بر من سبقت نگرفته و امید است این کتاب تا قیام قائم آل محمد ، مرجع فضلا و طالبان علم

او با احراز این منصب، قدرت مهمی به هم زد و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است. از آن فرصت حداکثر استفاده را نمود و تا سر حد امکان در رونق و رواج علم و حدیث شیعه و حمایت از اهل علم و مردم بی پناه و امربه معروف و نهی از منکر و محدودیت بیگانگان اسلام و مبارزه با ظلم و زور گویی که پیش از وی کسی قدرت جلوگیری آن را نداشت، کوشید.

محمد باقر مجلسی علاوه بر تدوین دایرة المعارف بزرگ حدیثی، به تعمیق و شرح نویسی بر کتب حدیث و هم چنین تعمیم و ترجمه احادیث به زبان فارسی پرداخت. كتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام محمد باقر مجلسی گسترده ترین کتاب حدیثی شیعه است که علاوه بر جامع بودن، معارف جنبی دیگر مانند مباحث لغوی (که یک دوره سه جلدی غریب الحدیث از آن استخراج شده) و مباحث تفسیری (که در راهنما برای آن تدوین شده است) و مباحث فراوان کلامی و... را در بردارد. به حق می توان مجلسی را پر کار ترین عالم شیعی به حساب آورد که با تألیف بیش از هفتاد اثر در بیش از دویست جلد توانست قریب یک میلیون و دویست و دو هزار و هفت صد سطر بنگارد که اگر بر عمر هفتاد و سه ساله اش تقسیم شود در هر سال 19125 سطر نگاشته است.

علامه مجلسی بعد از یک عمر گران بها و تعلیم و تربیت صد ها شاگرد دانشمند و تألیف و تصنیف و ترجمه ده ها کتاب سود مند و مؤثر دینی به عربی و فارسی و آن همه آثار خیری که از خود به یادگار گذاشت. مطابق نقل «روضات الجنات» در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان سال 1110 هجری، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوی در سن هفتاد و سه سالگی چشم از این جهان فانی فرو بست و روح پر فتوحش به آشیان جنان پرواز نمود و در مسجد جامع اصفهان پهلوی پدر علامه اش ملا محمد تقی مجلسی مدفون گردید. آرامگاه مجلسی از و منبع تحقیق تمام کسانی باشد که در پی زمان در گذشتش تا کنون همواره مزار مجاورین و مسافرین از زن و مرد مسلمان بوده است.

22. بحار الانوار ص 47

«بِحَارِ الْأَنْوَارِ الْجَامِعَةِ لِدُرَرِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَطْهَار» مشهور به بحار الانوار، مفصل ترین مجموعه حدیثی شیعه است که با نظارت علامه مجلسی تألیف شده است. محمد باقر مجلسی معروف به علامه مجلسی با مجلسی دوم (1037-1110 ق.). از معروف ترین فقها و محدثان در جهان اسلام است. وی از صاحب منصبان با نفوذ شیعه در عصر صفویه است. در علوم مختلف اسلامی مانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ، رجال و درایه، فلسفه، منطق، ریاضیات، ادبیات، لغت جغرافيا، طب، نجوم و علوم غریبه متخصص بود.

مجلسی در مقدمه بحار الانوار انگیزه خود را از تأليف بحار الانوار چنین ذکر می کند:

سبب تألیف کتاب این است که من در دانش آموزی در انواع علوم حریص بودم و بعد از سپری کردن بخشی از عمر در دانش های گوناگون و اندیشیدن به ثمرات و غایات این علوم دریافتم که علم تنها از چشمه وحی و روایات اهل بیت علیهم السلام حاصل می شود و در آخرت تنها این دانش سود مند است از این رو به اخبار و روایات معصومین علیهم السلام پرداخته ام.

او هم چنین در صدد منابعی بوده است که در معرض فراموشی قرار داشتند و از این رو، به سراغ کتاب هایی رفته که در گذر زمان و به علت توجه زیاد به کتب اربعه، مهجور مانده بود و یا به علت غرض ورزی فاسدان، بی توجهی جاهلان و وجود مخالفان اهل بیت علیهم السلام در حال نابودی بوده اند او می گوید: مانند این کتاب در عامه و خاصه تا کنون نوشته نشده و احدی در این کار بر من سبقت نگرفته و امید است این کتاب، تا قیام قائم آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم، مرجع فضلا و طالبان علم و منبع تحقیق تمام کسانی باشد که در پی تحصیل علوم ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

ص: 162

تألیف این کتاب که مجموعه ای از آموزه ها و تعالیم شیعه است، بیش از 30 سال طول کشیده و گروهی از شاگردان علامه مجلسی او را در این کار یاری کرده اند. مجلسی برای تألیف این کتاب بسیاری از شاگردانش را به شهر ها و کشور های مختلف فرستاد تا کتب و نسخه های موجود روایی را پیدا کنند. برای مثال او گزارش داده حتی برای به دست آوردن كتاب مدينة العلم شیخ صدوق که تصور می شد در یمن وجود دارد گروهی را با هدایای فراوان به سوی حاکم آن جا فرستاد تا کتاب را به دست آورد.

مؤلف، کتاب را بر اساس 25 موضوع کلی طراحی و آن را در 25 جلد جای داده است (در دوره های اخیر به صورت 110 جلدی منتشر می شود) در هر جلد ریز موضوعات مربوط به آن را در ابواب مختلف گرد آورده است. او در هر باب، ابتدا آیات قرآنی مرتبط با موضوع را ذکر کرده و تفسیر آن ها را می آورد و در مرحله بعد احادیث مربوط به آن باب را نقل می کند.

مجلسی تلاش کرده است که در بحار الانوار تمام موضوعات و مسائل موجود را پوشش دهد. برای مثال، این مجموعه با عنوان کتاب العقل و الجهل آغاز و با مباحث مربوط به خدا شناسی و توحيد، عدل الهی و تاریخ پیامبران ادامه پیدا می کند. از جلد 15 تا 53 چاپ 110 جلدی به تاریخ زندگی و فضایل پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام و امامان شیعه علیهم السلام اختصاص دارد.

بحار الانوار به خاطر ذکر مستند بیشتر روایت های منقول از ائمه شیعه علیهم السلام، باب بندی موضوعات، شرح و بیان بسیاری از روایات، تحقیقات گوناگون کلامی، تاریخی فقهی، تفسیری، اخلاقی، حدیثی و لغوی، نزد محققان و پژوهشگران مقامی والا داشته است؛ چنان که با وجود حجم زیاد، از همان روزگار تألیف، نسخه های خطی بسیاری از آن نوشته شده و با رواج صنعت چاپ، همه با بخش هایی از آن بار ها به چاپ رسیده است.

استفاده محدود مؤلف از کتب اربعه باعث شده اهمیت کتاب او از لحاظ فقهی کم شده و به رغم این که در دیگر زمینه ها سیطره کامل و بسیار واضحی در حوزه فرهنگ تشیع پس از خود پیدا کرده در مباحث فقهی، از مراجع متداول محسوب نشود.

جلد های مختلف این کتاب به صورت متفرقه به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده اند. معروف ترین ترجمه آن کتابی است با نام مهدی موعود که ترجمه جلد 13 از چاپ 25 جلدی است و به موضوع امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف اختصاص دارد.

جند هشتم بحار (چاپ قدیم) که همان جلد های 29، 30 و 31 چاپ جدید است در بردارنده مطالبی در مذمت خلفای سه گانه است. در زمان آیت اللّه بروجردی که موضوع دار التقریب مطرح بود یکی از مسائلی که چالش بر انگیز بود همین مجلدات بود. محمد تقی قمی از قاهره به قم سفر کرد و نظر آیت اللّه بروجردی را جهت برپایی تقریب به عنوان یک ضرورت جلب کرد و نهایتا آیت اللّه بروجردی متنی را امضاء کرد که جلد هشتم بحار الانوار که شامل کتاب امامت و کتاب فتن و «محن اکتاب الامامة و كتاب الفتن و المحن»، می شود، تحقیق و چاپ نشود.

بعد از امضای آیت اللّه بروجردی به عنوان مرجع اعلای شیعه در آن زمان مبنی بر عدم تجدید چاپ جلد هشتم کتاب، عده ای از کار شکنان با بهانه جویی جدیدی مبنی بر این که احتمال چاپ این کتب از سوی بقیه مراجع شیعه یا دوست ایران وجود دارد مانع راه اندازی دار التقریب و ورود فقه شیعه به الازهر شدند.

در پی این بهانه جویی بار دیگر، محمد تقی قمی از قاهره به خدمت بروجردی در قم رسید و با اجازه از او به دربار محمد رضا شاه رفت و به امضایی از طرف محمد رضا پهلوی به عنوان شخص اول سیاسی مملکت مبنی بر ممنوعیت چاپ جلد هشتم بحار الانوار به قاهره برگشت و بالاخره نظر آنان را جلب کرد.

ص: 163

پس از انقلاب نیمی از جلد هشتم بحار الانوار که تنها کتاب امامت بود به نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسید و نیم دیگر آن که کتاب فتن و محن ،بود بر ممنوعیت چاپ باقی ماند.

اوایل انقلاب، برخی که به تعبیر امام خمینی رحمه اللّه علیه ولایتی هایی بی دیانت بودند، این توقف چاپ را به امام خمینی رحمه اللّه علیه و انقلاب نسبت داده و برخی از آنان به عمد حقایق را کتمان کردند.

شخصی به نام شیخ محمد رضا مامقانی و با نام مستعار عبد الزهراء حسینی که از متهمان کودتای نوژه بود و بعد ها به دلیل بیانات ضد انقلابی در دروس حوزوی خود محکوم به منع از ممارسات حوزوی به ویژه تدریس شد، در ولایت خود نسبت به امیر مؤمنان علی علیه السلام دچار افراط شده و کتاب مطاعن «فتن و محن» بحار الانوار را نیز به روش تحقیقی عبد الرحیم ربانی شیرازی به تحقیق در آورد و در دار الاضواء بیروت با نام مستعار خود به چاپ رسانید.

23. اسماء بنت عُمَیس ص 48

اَسماء بنت عُمیس از زنان مسلمان و صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم است. پدرش عمیس بن معد، از قبیله قحطانی بنی خثعم بن انمار و مادرش هند دختر عون بن زهیر حمیری بود. از تاریخ ولادت او اطلاعی در دست نیست. اسماء به همراه همسرش جعفر بن ابی طالب اسلام آورد و به حبشه هجرت کرد. پس از شهادت جعفر به همسری ابو بکر در آمد و با در گذشت ابو بکر همسر امام علی علیه السلام شد. اسماء بنت عمیس سه فرزند به نام های عبد اللّه، محمد و عون از همسر اولش جعفر بن ابی طالب به دنیا آورد. از همسر دومش ابو بکر، محمد را در سال حجة الوداع به دنیا آورد و از همسر سومش امام علی علیه السلام دو فرزند به نام های یحیی و عون به دنیا آورد. از زمان دقیق مرگ اسماء اطلاعی در دست نیست. هر چند دو تاریخ 38 ق و پس از 60 ق. برای در گذشت او در برخی منابع آمده اما در جایی تنها به ادامه زندگی او پس از شهادت امام علی علیه السلام اشاره شده است. قبری در قبرستان باب الصغير به وی منسوب است.

اسماء از معدود کسانی بود که در مراسم غسل شبانه حضرت فاطمه علیها السلام حضور داشت و حتی گفته اند در مراسم ازدواج امام علی علیه السلام با حضرت فاطمه علیها السلام نیز حاضر بود؛ اما با توجه به تاریخ این ازدواج در 2 ق. و بازگشت اسماء از حبشه این نکته بعید به نظر می رسد. ظاهراً به دلیل همین پیوند نزدیک و صادقانه او با خاندان امام علی علیه السلام بوده که در منابع شیعی از او به نیکی یاد شده است. چنان که بر اساس روایاتی امام باقر و امام صادق علیهما السلام او را ستوده اند.

یعقوبی از یک «کتاب» نزد اسماء بنت عمیس نام برده که ظاهراً مشتمل بر سخنان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است و از آن جا که اسماء، از نزدیکان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خاندان آن حضرت به شمار می رفت، قدمت وجود چنین متنی در نهایت درجه اهمیت و ارزش قرار می گیرد، اما با توجه به سکوت منابع دقت بیشتر در جزئیات این متن و صحت انتساب آن امکان پذیر به نظر نمی رسد.

24. سوید بن غفله ص 49

سوید بن غفله به گفته برقی، از اولیا و بزرگان اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام بود. هم چنین شیخ طوسی وی را جزء یاران آن حضرت دانسته است. شیخ مفید هم او را از اولیا و بزرگان اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام به شمار آورده است.

25. دعای حریق ص 50

در کتاب های ادعیه - مانند مصباح و بلد الامین کفعمی - دعایی معروف به «دعای حریق» سفارش شده است که زمان خواندن آن بعد از نماز صبح می باشد. در علت نام گذاری آن، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: از پدرم امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:

ص: 164

من با پدرم امام سجاد به منطقه قبا رفتیم تا از پیر مردی از انصار عیادت نماییم، در این هنگام فردی نزد پدرم آمد و گفت خانه خود را دریابید که آتش گرفته است! پدرم سوگند یاد نمود که خانه ام آتش نگرفته است! آن شخص رفت و پس از مدتی با گروهی از شیعیان آمد و آنان نیز با گریه خبر آتش سوزی منزل را با سوگند به اطلاع پدرم رساندند. پدرم بار دیگر فرمود: هرگز! سوگند به خدا. خانه ام آتش نگرفته است و اطمینان من به پروردگار، بیش از آن چیزی است که در نزدم وجود دارد بعد ها مشخص شد که تمام خانه های اطراف آتش گرفته، اما به خانه حضرت شان آسیبی وارد نشده است. پدرم از پدرش حقیقت ماجرا را پرسید؟ حضرت شان پاسخ داد: این چیزی است که از دانش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به ارث نزد ما است که این دانش، دوست داشتنی تر است برای ما از دنیا و هر آن چه در آن است، از مال و ریاست و سلاح و نیروی توانای جنگی و این دانش ارث با هدیه ای است که جبرئیل علیه السلام برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آورده است و ایشان به علی علیه السلام و دختر شان فاطمه علیها السلام آموختند و از آنان به ما منتقل شده است و این دانش دعای کاملی است که هر کس در هر روز آن را در مقابلش قرار دهد و بخواند خداوند هزار فرشته را می گمارد تا او و خانواده و فرزندان و وابستگان و نزدیکانش را از خطر آتش سوزی و غرق شدن و... محافظت نماید.»

«دعای حریق» با این فراز آغاز می شود: ﴿ اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ سُكَّانَ سَبْعَ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرْضِيكَ وَ النبَيَاءَكَ وَ رُسُلِكَ وَ وَرثَة النبَيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ الصَّالِحِينَ عِبَادِكَ وَ جَمِيعِ خَلْفَكَ فَاشْهَدْ لِي وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَعْبُودُ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَنْ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ ﴾

26. حنظله غسیل الملائك ص 56

حَنظَلَة بن اَبی عامر، معروف به غسیل الملائکة (شهادت 3 ق.) از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه عیه و آله و سلم که در جنگ احد به شهادت رسید. حَنظله در میان دوستان و دشمنان جایگاه خاصی داشت.

حنظله از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و برخی از صحابه روایت نقل کرده است. عبد اللّه فرزند او که از صغار صحابه به شمار می آید فرماندهی واقعه حره را در سال 63 ق. عهده دار بود.

حنظله و عبد اللّه بن عبد اللّه اُبیَ چندی پس از مسلمان شدن، از پیامبران اجازه خواستند تا پدران شان را بکشند، اما پیامبر آنان را از این کار منع کرده سبب این بود بن ابی منافق مشهور صدر اسلام پس از هجرت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حسادت ورزیدند. عبد اللّه بن اُبَی نفاق ورزید و در مدینه ماند، اما ابو عامر به همراه عده ای از جوانان اَوس به مکه نزد قریشیان رفت.

بر اساس منابع، حنظله که تازه ازدواج کرده بود. با اجازه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، شب پیش از جنگ احد در کنار همسرش ماند و صبح روز نبرد، عازم میدان شد، پیش از عزیمت حنظله به میدان نبرد، همسرش جمیله دختر عبد اللّه بن اُبَی بنابر خوابی که در آن شب دیده و آن را به شهادت شوهرش تعبیر کرده بود، چهار تن از خویشانش را به شهادت گرفت که آن شب را با حنظله گذرانده است، زیرا می ترسید بر سر فرزندی که ممکن بود از این وصلت به وجود آید نزاعی در بگیرد. حنظله در میدان جنگ بر ابو سفیان چیره شد و خواست سروی را از تنش جدا سازد، اما شداد بن اسود بن شعوب، حنظله را به شهادت رساند. در این هنگام پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم که فرمودند: «فرشتگان او را غسل می دهند» از آن پس به غسیل الملائکه و فرزندانش به بنو غسیل الملائکه مشهور شدند.

ص: 165

27. همسر حضرت نوح ص 56

همسر حضرت نوح در خانه نبوت زندگی می کردند، ولی سر انجام از نجات یافتگان قرار نگرفت و راه کفر و الحاد را در پیش گرفت. او در اطاعت از پیامبر خدا ناکام ماند و از جاده هدایت منحرف شد. البته حضرت نوح همسر دیگری داشت که به او ایمان آورده بود.

«عموره» (مادر سام بن نوح) نام همسر مؤمن و شکیبای اوست که در اولین دعوت آشکار حضرت نوح ایمان آورد. پدر عموره بعد از آگاهی از وضعیت او عموره را شکنجه می کرد و می گفت: آیا سخنان نوح به یک باره در تو چنین اثر گذاشت؟ می ترسم پادشاه از وضعت با خبر شود و تو را بکشد. عموره گفت: پدر! کجاست عقل و دانش تو که این همه شکوه و عظمت را در چهره نوح ببینی؟ اگر او از سوی خدا مأموریت نمی داشت، چنین بی پروار در میان شما لب به سخن نمی گشود و حال آن که همه شما از او سخت در هراسید.

پدر عموره که می دید پند هایش هیچ تأثیری بر عقاید دخترش نداشته و او هم چنان برایمان خود استوار است، او را یک سال بدون غذا زندانی کرد. بعد از یک سال همه می اندیشیدند که او از بین رفته است؛ ولی هنگامی که او بیرون آمد، او را در سلامتی و نشاط دیدند و از روی تعجب می گفتند: چگونه در زندان بی هیچ غذایی زنده مانده است؟ عموره در پاسخ گفت: من به پروردگار نوح استغاثه کردم و حضرت نوح برایم به طور اعجاز آمیزی در زندان برایم غذا می آورد. سر انجام حضرت نوح با این بانو ازدواج می کند؛ بانویی که جد مادری پیامبر اسلام به شمار می آید.

در کنار این بانوی بزرگ، از همسر دیگر نوح به کفر و الحاد مثال زده شده است. او در شرایطی که نوح پیامبر، مشغول انجام رسالت خویش و موعظه مردم بود و می بایست بیش از دیگران از پرتو خورشید رسالت نوح بهره می گرفت گوش جانش، شنوا نبود و صفحه دلش چنان تاریک همسر حضرت نوح در خانه نبوت زندگی بود که هرگز تلالو نور وحی در آن درخشش نکرد و هم چنان تیره و تار باقی ماند.

«واغله» همسری ناشایست برای نوح و مادری بی صلاحیت برای «کنعان» بود. او در خط بطلان و انحراف حرکت کرد و هم گام و هم نوا با مخالفان نوح به هنک و استهزای شوهرش پرداخت و از این رو، از او به عنوان الگوی زنان کافر یاد می شود.

به هر حال، عموره که روحی بلند و نورانی و تشنه زلال وحی داشت، اولین کلام الهی نوح، رودی روان از معرفت پروردگار بر دلش جاری کرد و وجودش را از سوزش جهنم و خود خواهی نجات داد؛ در حالی که واغله در غل و زنجیر تفکرات حاکم بر جامعه خویش اسیر گشت و سخنان روح بخش شوهرش نه تنها بر او اثر نکرد، بلکه بر کفر و لجاجت او افزود و این روحیه را در فرزندش کنعان نیز رشد داد؛ ولی اثر دامان پاک عموره، فرزند صالح و شایسته ای بود که پدر پیامبران بعد از نوح به شمار می آید. این دو همسر در یک خانه و در کنار یک همسر زندگی کردند، اما تفاوت آن دو غیر قابل مقایسه است یکی از آن دو راه راست و مستقیم را پیمود و دیگری راه انحراف و کفر را.

همین انتخاب، سرنوشت آن دو را نیز تغییر داد و یکی از نجات یافتگان و دیگری از معذبین قرار گرفت.

28. همسر حضرت لوط ص 56

همسر لوط از زنان بد کرداری بود که خدا در قرآن مجید از وی به سختی نکوهش کرده است. نام وی «واهله» یا «والهه» یا «والفه» بوده که در سوره های اعراف، هود، حجر... با تعبیر های «عجوز، گرفتار در عذاب، خائن به دین، هلاك شده، پس مانده و امثال آن» یاد شده است. زن لوط هر چند همسر پیامبر و از نعمت های الهی در خانه او بهره مند بود، ولی تحت تأثیر بی دینی مردم خدا نشناس بود و با شوهر خود میانه ای

ص: 166

نداشت و در افشای راز های دینی و اجتماعی که در خانه نبوت صورت می گرفت دریغ نمی کرد و از این طریق به آیین و اهداف مقدس شوهر صدمه می زد و از گسترش آن جلوگیری می نمود.

در حقیقت گناه همسر لوط که موجب دوری او از رحمت خدا و هلاکت او شد، همان بیرون بردن اسرار خانه و قیام او برضد شوهرش بود. به عبارت دیگر گناه وی همکاری با دشمنان پیامبر خدا و رساندن اسرار خانه لوط علیه السلام به دشمن بود.

از جمله همکاری همسر لوط با قومش افشای حضور فرشتگان - که به صورت جوانان زیبا آمده بودند- در منزل لوط است. وقتی که فرشتگان برای عذاب قوم لوط وارد منزل حضرت لوط شدند، وی نزد همسر آمد و از او خواست که ورود مهمانان را به منزلش، از قوم خویش پنهان نگاه دارد، او به ظاهر این تقاضا را پذیرفت ولی در باطن در صدد رساندن این خبر به قوم و مردمان این شهر بود.

علامت و رمز میان زن لوط و قومش در این بود که هر گاه گروهی به مهمانی لوط می آمدند، چنان چه در روز بوده این زن بر فراز پشت بام خانه اش دودی را به هوا بلند می کرد و در شب نیز با افروختن آتش خبر از وجود اشخاصی در خانه خویش می داد.

همسر لوط بعد از آمدن مهمانان به پشت بام خانه اش رفت و به نشانه رسیدن مهمانان جوان و زیبا که طعمه خوبی برای قوم بود با روشن نمودن آتش مردم را با خبر نمود.

سر انجام قوم لوط از هر سو به سرعت به خانه لوط هجوم آورده و خواستار انجام عمل ناروا با مهمانان او شدند حضرت لوط تلاش نمود که آنان را از کار زشت شان منصرف کند ولی آن ها هم چنان اصرار می ورزیدند.

فرشتگان به لوط گفتند نگران نباش ما برای هلاکت و نابودی قوم تو مأموریت یافته ایم. سپس فرشتگان به لوط علیه السلام گفتند که به همراه خانواده اش از شهر خارج ولی همسرش را که به او خیانت ورزیده با خود نبرد. سر انجام شهر قوم لوط با عذاب الهی، زیر و رو شد و آنان با بد ترین وضع هلاك و نابود شدند.

29. امّ سلمه ص 59

هند دختر ابو امية بن مغیره مشهور به امّ سلمه از همسران پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم که ام المؤمنین خوانده شده اند. وی با پذیرش اسلام در سال های نخستین بعثت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، در زمره اولین مسلمانان در آمد و به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم همراه با عده ای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابی طالب به حبشه مهاجرت کرد. او که قبل از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با ابو سلمه عبد اللّه . عبد الاسد ازدواج کرده بود، در سال چهارم هجری پس از وفات شوهرش به عقد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آمد. به نقل شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام، ام سلمه پس از خدیجه علیها السلام با فضیلت ترین زنان بیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است. ام سلمه دارای فضائل و کمالاتی بود که مورد حسادت عایشه و مایه اندوه و می شد.

امّ سلمه در غزوات و سریه های متعددی چون مُرَیسیع، خیبر، حدیبیه، خندق، فتح مکه و حنبن، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را همراهی کرد. امّ سلمه همواره در همراهی اهل بیت علیهم السلام می کوشید.

بنابر روایات، امّ سلمه پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از مدافعان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رفت، چنان که از حضرت فاطمه علیها السلام در برابر انکار ابو بکر نسبت به میراث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دفاع کرد و در آن سال خود از عطاء محروم ماند. محبت وی به اهل بیت علیهم السلام تا بدان جا بود که تربیت امام حسین علیه السلام - در دوران کودکی- به ایشان محول شده بود و حتی در دوران بزید پس از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام ، به عزاداری پرداخت. طبق بعضی از نقل ها پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گاه مقداری از خاک کربلا را به امّ سلمه داده بود و او نیز آن را در نیشه ای نگهداری می کرد. حضرت فرموده بود: هر گاه دیدی که این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین صلی اللّه علیه و آله و سلم کشته شده

ص: 167

است. روزی امّ سلمه در خواب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را با چهره ای غمگین و لباسی خاک آلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین علیه السلام شهید شده است. آن گاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد. این ماجرا در روایات به «حدیث قاروره» معروف است. اکثر مورخان، تاریخ رحلت امّ سلمه را بعد از واقعه عاشورا دانسته اند.

30. ناقه صالح ص 60

ناقه صالح، شتر ماده ای بود که با معجزه الهی و در تایید حضرت صالح خلق شد. قرآن در چند آیه از ناقه صالح یاد کرده و در عموم موارد از آن به ﴿ ناقةُ اللّه ﴾ تعبیر می کند. اضافه ناقه به اللّه، اضافه تشریفیه دانسته شده که نشانه اهمیت این ناقه است. اهمیت این ناقه به دلیل نحوه خاص خلق آن بوده که با معجزه خاص الهی خلق شده و وسیله امتحان قوم ثمود گردیده است. قرآن این ناقه را نشانه و دلیلی از طرف پروردگار معرفی می کند: ﴿ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةُ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقه اللَّهِ لَكُمْ آيَةً ﴾ ؛ دلیل روشنی از طرف پروردگار تان برای شما آمده این ناقه الهی برای شما معجزه ای است.

قرآن از طریقه به وجود آمدن این ناقه، صحبتی به میان نیاورده و تنها به نشانه بودن آن اشاره می کند. با این حال، روایات اسلامی جزئیات بیشتری از این معجزه ذکر کرده اند. صالح پس از ده ها سال تبلیغ خدا پرستی در میان قوم خود و ایمان نیاوردن عموم مردم به آنان چنین پیشنهاد می دهد: «اگر مایلید درخواستی از من کنید تا از خدای خود بخواهم و او نیز اجابت کند و یا اگر مایلید، من از خدایان شما چیزی بخواهم پس اگر خدایان شما خواسته مرا پاسخ دادند، من از میان شما می روم. زیرا هم من شما را خسته کردم و هم شما مرا خسته کردید.» بر اساس این روایات، قوم ثمود پیشنهاد صالح را پذیرفتند و پس از آماده کردن مقدمات صالح از تک تک بت ها خواهان جواب شد، اما پاسخی نشنید.

نوبت به درخواست از خدای صالح رسید. هفتاد نفر از بزرگان قوم به همراه صالح نزد کوهی رفتند. سپس از صالح چنین خواستند: »در همین ساعت یک شتر ماده، سرخ مو و پر مویی ده ماهه باردار باشد و... از دل کوه بیرون بیاور».

صالح گفت: «آن چه خواستید با این که بر من سخت است ولی بر پروردگارم آسان خواهد بود. سپس صالح این خواسته را از خداوند درخواست کرد کوه با صدای بلندی شکافته شد. سپس شتری با همان مشخصات از دل کوه بیرون آمد. در عین حال قوم دوباره درخواست کرد که شتر بچه خود را به دنیا بیاورد. شتر بچه خود را به دنیا آورد. در نهایت تعداد اندکی از این هفتاد نفر ایمان آوردند و حقیقت امر را به مردم گفتند.

ناقه صالح با معجزه الهی به وجود آمد. وجود و حیات این معجزه الهی دلیل محکمی برای مؤمنان بود صالح و مؤمنان از شیر آن نیز می نوشیدند خداوند خواهان نگهداری و حفظ این ناقه بوده و تصریح می کند که این ناقه برای امتحان و آزمایش است: «ما ناقه را برای آزمایش آن ها فرستادیم» بر اساس آیات قرآن، قوم نمود در برابر ناقه، دو مسئولیت داشتند: «صالح گفت: این ناقه معجزه من است، آب نهر را روزی ناقه بنوشد و روزی شما بنوشید کم ترین آزاری به آن نرسانید که عذاب، در روزی بزرگ، شما را فرا خواهد گرفت». این ماده شتر خدا برای تان نشانه ای است. رهایش کنید تا در زمین خدا بچرد و هیچ آسیبی به او نرسانید که عذابی درد آور شما را فرا خواهد گرفت».

ناقه صالح با این که معجزه ای بزرگ بود، اما قوم نمود به دستورات خداوند پایبند نماندند و شتر را کشتند و به صالح چنین گفتند: «ای صالح اگر پیامبر هستی آن چه را به ما وعده می دهی بیاور». در نهایت عذاب الهی شامل آنان شد. بر اساس

ص: 168

آیات قرآن، آن ها با پی بردن به قطعیت عذاب پشیمان شدند اما سودی برای شان نداشت و جز مؤمنان، همه هلاک شدند.

یکی از آیات قرآن کشتن ناقه را به یک فرد استناد می دهد: «یار شان را ندا دادند و او شمشیر بر گرفت و آن (شتر) را پی کرد». از برخی روایات نیز همین مطلب به دست می آید؛ اما آیات دیگر کشتن ناقه را به همگان استناد داده و به تبع آن عذاب الهی نیز شامل همه آن ها شد: ﴿ فَعَقَرُوا النَّاقَةَ و عَتَوا عَنْ أَمْرِ رَبَّهُمْ ﴾ ، پس آن ها، ماده شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار شان سرباز زدند. این تعبیر متفاوت برای تذکر به این نکته دانسته شده است که اگر چه برخی افراد این قتل را انجام دادند ولی دیگران نیز بدان راضی بوده و آن را تایید کردند. بر اساس حدیث نقل شده از امام على علیه السام، «شتر ماده ثمود را یک نفر دست و پا برید. امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگی آن را پسندیدند». در روایتی در کافی آمده که فردی به نام قُدار او را کشت و قوم صالح گرد آمدند و همه به ناقه ضربه ای زدند و گوشتش را تقسیم کردند و همگی از آن خوردند. صالح به آنان سه روز مهلت تو به داد و پس از آن عذاب نازل شد.

31. بلال ص 64

بن رَباح، معروف به بلال حبشی (در گذشت 17 تا 21 ق.) صحابی و مؤذّن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم است. خاندان بلال اصالتاً از نوبه، منطقه ای در شمال سودان و جنوب مصر هستند. پدر بلال از اسیران حبشه بود و خود او نیز در طایفه بنی جُمَح یا سَراه (که ساکن مکه بودند) در خانواده ای از بردگان زاده شد. برخی سال ولادت او را سه سال پس از عام الفیل دانسته اند. بلال را با قامتی بلند و لاغر، رنگ پوستی سیاه، بسیار سیاه پوست، پشتی خمیده، مویی بلند و خاکستری و صورتی ظریف توصیف کرده اند. در مورد ازدواج بلال گزارش های مختلفی است، بلاذری در گزارشی ازدواج بلال با دختری از بنی زهره و در گزارش دیگر ازدواج وی با دختری از بنی کنانه را ذکر کرده است. با آن که برخی نویسندگان بلال را فاقد فرزند دانسته اند؛ اما سخاوی در کتابش از پسر او، عمر، به عنوان یکی از راویان او یاد کرده است. این اثیر نیز از شخصی به نام هلال بن عبد الرحمن یاد می کند که از نسل بلال بوده است.

بلال پس از ماه ها تحمل رنج و مشقت، خریداری و آزاد شد. شیخ طوسی و ابن شهر آشوب بلال را آزاد شده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم معرفی کرده اند. بلال پس از آزادی به جمع مسلمانان پیوست و نخستین مؤذّن اسلام گشت و در سفر و حضر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را همراهی نمود.

از او در زمره «نجیا» و رفقای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم شده است. بلال خزانه دار بیت المال پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم بود و در تمامی جنگ ها رسول خدا را همراهی کرد. در جنگ بدر، به اشاره بلال، اُمَية بن خلف و فرزندش به دست مسلمانان کشته شدند و به نقل برخی، اُمَیه را خود بلال به قتل رسانید.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه، میان بلال و عبد اللّه بن عبد الرحمان خَثعَمی عقد اخوت بست و به گفته این هشام تا زمان وی دیوان حبشه و خَشعَم یکی بوده است. برخی نیز پیمان برادری او را با عُبَيدة بن حارث و يا با ابو عُبَيدَة بن جَرّاح ذكر کرده اند که شاید مربوط به پیمان اخوت قبل از هجرت به مدینه باشد.

او یکی از راویان احادیث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و جماعتی از صحابه و تابعان از او حدیث نقل کرده اند. هم چنین احادیث فراوانی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در جلالت قدر او وارد شده است؛ از جمله این که بلال از سابقان و پیشی گیرندگان در اسلام بود؛ او سید مؤذنان است؛ بهشت مشتاق سه تن است: علی، عمار و بلال؛ سه تن از سیاهان سادات بهشت اند: لقمان حکیم، نجاشی و بلال و نیز دعای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در حق او به جهت یاری دادن به حضرت فاطمه علیها السلام در کار منزل. به نقل مفسران در شأن بلال و یاران او چندین آیه نازل شده است.

ص: 169

بلال نخستین مؤذن اسلام بود. نقل شده است که «شین» را «سین» می گفت و در روایت آمده است که مین بلال نزد حق تعالی شین است.

در روز فتح مکه نیز بلال به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر فراز کعبه شد و اذان گفت که بسیار با شکوه بود، کفار مکه از این واقعه بسیار ناراحت شدند.

بلال پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، جز در چند مورد. برای احدی اذان نگفت یکی از این موارد، به درخواست حضرت فاطمه علیها السلام بود، ولی چون آن حضرت به یاد رنج های پس از فوت پدر افتاد و از شدت ناراحتی تاب نیاورد، بلال به ناچار اذان را ناتمام رها کرد. دیگر بار زمانی بود که برای زیارت قبر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه آمد و حسنین علیهما السلام از او درخواست کردند که اذان بگوید و او نیز پذیرفت؛ این حادثه مدینه را تحت تأثیر قرار داد. آخرین بار زمانی برد که خلیفه دوم از مدینه به شام رفت (بنا به گفته طبری در سال 17 ق) و در منطقه جاییه به درخواست مسلمانان، از بلال خواست که اذان بگوید؛ او نیز پذیرفت و همگان به یاد دوران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم گریستند.

برخی منابع نقل کرده اند که بلال پس از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم حاضر نشد که با خلیفه اول بیعت کنند و به همین دلیل به دستور عمر بن خطاب مدینه را ترک کرد و به شام رفت.

بیشتر منابع تاریخ در گذشت او را سال 20 ق در دمشق ذکر کرده اند ولی سال های 17، 18 و 21 ق. نیز ذکر شده است و در پاره ای منابع تصریح شده است که به بیماری طاعون از دنیا رفته است. بنابر مشهور در باب الصغیر دمشق مدفون است.

برخی نیز مدفن او را در باب کیسان داریا و باب الاربعين حلب داسته اند؛ ولی مزی احتمال می دهد کسی که در شهر حلب مدفون است. خالد، برادر بلال باشد من او را به هنگام وفات بیش از 60 ذکر کرده اند که در پاره ای منابع 63، 64 و 70 نیز ذکر شده است.

32. خباب بن ارت ص 64

حَبّاب بن اَرَت صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و از یاران حضرت علی علیه السلام بود. از آن جا که اکثر منابع وفات خباب را در سال 37 و در 73 سالگی ثبت کرده اند، وی باید در سال هفدهم پس از عام الفیل و 23 سال پیش از بعثت به دنیا آمده باشد. گفته شده ارت (پدر خَبّاب)، از آن رو چنین نام گرفت که درست نمی توانست به عربی سخن بگوید و هر گاه می خواست به این زبان حرف بزند رتّه (لکنت زبان) پیدا می کرد.

لذا برخی او را یا از نبطی ها و آرامی های عراق با از ایرانیان ساکن کسگر دانسته اند. به علاوه در روایتی از حضرت علی علیه السلام ، خیاب نخستین کسی از تبطیان شمرده شده که اسلام آورد.

بنابر این، عراقی بودن خبّاب ارجح از حجازی بودن اوست. وی پیش از اسلام آزاد بود و با در آمد شخصی خود از (طریق آهنگری) گذران زندگی می کرد. وی از اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را پذیرفت و اسلام آورد. بسیاری او را ششمین مسلمان دانسته اند که پیش از ورود حضرت رسول به خانه ارقم بن ابی ارقم مسلمان شد. حضرت علی علیه السلام سر قبر خبّاب چنین فرمود: خدا بیامرزد خبّاب پسرارت را، به رغبت اسلام آورد و از روی فرمان برداری هجرت کرد و به گذران روز، قناعت نمود و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود.

خباب بن ارت شکنجه های زیادی از مشرکان در مکه دید؛ ولی از اسلام باز نگشت. او قبل و بعد از هجرت در زمره مسلمانان فقیر بود. خود در جایی تصریح کرده است. هنگامی که به بیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آورد، در همی پول نداشت.

در میان آن ها که اسلام خویش را اظهار نمودند، کسانی که حامی نداشتند به طرز فجیعی شکنجه می شدند و پیامبر، ایشان را به صبر و تحمل دعوت می کرد. خباب بن ارت را نیز که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه می کردند تا از اسلام برگردد. سن ختاب در این هنگام حدود

ص: 170

23 تا 25 سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکری علیه السلام، کرامتی به ختاب نسبت داده شده است که وقتی کفار وی را در غل و زنجیر کرده بودند، روی داد.

وی در صدر اسلام به فعالیت های تبلیغی برای گسترش اسلام اهتمام ورزیده و روایات متعددی از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده است. خباب پس از هجرت به مدینه در همه غزوات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم شرکت داشت حباب بن ارت در سال 37 ق. در گذشت.

33. سميه ص 64

سمیه دختر خَبّاط، مادر عمار یاسر صحابه مشهور پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم، از اولین گروندگان به اسلام و اولین شهید اسلام است.

ابو حذیفه سمیه دختر خیاط را که شریف ترین و عفیف ترین کنیزوی بود به ازدواج با سر در آورد و ،پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزء آزادگان (احرار) شناخته شوند. وقتی حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم به مقام نبوت مبعوث شد یاسر و سمیه و فرزند شان عمار، جزء اولین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند. با اسلام آوردن این خانواده، آزار و اذیت ها و شکنجه های کفار قریش نسبت به آن ها شروع شد و روز به روز شدت می گرفت. ریگ زار داغ مکه، ابو جهل آنان را شکنجه می کرد.

جلاد ها سنگ های سنگینی روی سینه هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن ها را شکنجه و آزار می دادندو ابو جهل می گفت: «یکی از این سه امر موجب نجات و آسایش شما خواهد بود:

1. سب و شتم پیامبر 2. تیری جستن از او 3. رجوع به لات و عزی» ولی از زبان آن ها جملاتی غیر از ﴿ اللَّهُ أَكْبَر ﴾ و ﴿ لا اِله الَّا اللَّهُ ﴾ و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با کمال احترام چیزی شنیده نمی شد.

پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم برای هم دردی به نزد شان می رفت، پشت سر هر یک از آن ها قرار می گرفت و با دست بدن شان را نوازش می داد و می فرمود: ﴿ صَرأ يَا آلَ بَا سرفَانَّ مَوْعِدُكُمْ الجَنَّه ﴾ ؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است؛ و نیز رو به آسمان می کرد و می گفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهده ام ساخته بود. انجام دادم.

یاسر در نهایت در اثر شکنجه ها به شهادت رسید. همسرش سمیه نیز که در سن پیری بود، هم چنان مقاومت می کرد. او پس از شهادت همسرش همواره مورد ناسزا گویی ابو جهل قرار می گرفت. ابو جهل از روی خشم دستور داد، تا پاهای سمیه را به دو شتر بستند و شتران را از یک دیگر جدا می نمودند. سر انجام کاسه صبر ابو جهل لبریز شده و با خنجریا نیزه بر شکم او زد و شکمش را درید و به این ترتیب این بانوی با صلابت را به شهادت رساند. جوانان قریش که شاهد این صحنه بودند با تمام وحدت منابعی که در کوبیدن اسلام داشتند، عمار را با تن مجروح از زیر شکنجه ابو جهل نجات دادند، تا بتواند جسد پدر و مادر خود را به خاک بسپارد.

32. ياسر ص 64

یاسر بن عامر عنسی، صحابی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از نخستین گروندگان به اسلام است. او همسر سمیه و پدر عمار یاسر بود. او به همراه همسرش بر اثر شکنجه های مشرکان به شهادت رسیدند و نخستین شهیدان اسلام به شمار می روند.

یاسر از مردم یمن و از طائف «مذجح»، از قبیله «عنس» بود. تراجم نگاران نسب او را تا حدود جد بیستم ذکر کرده اند. وی تا دوران جوانی در یمن زندگی می کرد. سه برادر داشت که یکی از آن ها مفقود شد. او به همراه دو برادر دیگرش به نام های مالک و حارث برای یافتن برادر گم شده خویش به مکه آمده و به جستجو پرداختند؛ ولی از یافتن او نا امید گشتند. مالک و حارث به یمن بازگشتند؛ اما یا سر در مکه ماند و تصمیم

ص: 171

به سکونت در مکه گرفت. در آن زمان حکومت قبیله ای حکم فرما بود و افراد بی گانه و غریب در صورتی امنیت مالی و جانی داشتند که به یکی از قبائل می پیوستند و در سایه آن قبیله قادر به ادامه زندگی بودند. یاسر با ابو حذیفه بزرگ خاندان «قبیله بنی مخزوم»، پیمان بست و به آن ملحق شد. او کتبز خود را که نامش سمیه دختر خیاط بود به همسری یا سر در آورد و عمار از او تولد یافت و ابو حذیفه سمیه را آزاد کرد. با سر و عمار همواره با ابو حذیفه بودند تا او در گذشت. آل یاسر جزء اولین مسلمانان هستند. با این که با سر در سن کهولت بود؛ ما تحت شدید ترین شکنجه ها مقاومت کرد و در نهایت در اثر همین ضربات به شهادت رسید.

35. عمار بن یاسر ص 64

صحابی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از نخستین مسلمانان و از شیعیان امام علی علیه السلام. نسب عمار به خاندان عنس بن مالک رقبایل قحطانی و ساکن یمن می رسد. عمار از یاران نزدیک امام علی علیه السلام و از جمله نخستین شیعیان آن حضرت بود. بعد از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، وی در حمایت از حضرت علی علیه السلاتم از بیعت با ابو بکر سر باز زد، عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت. در زمان خلافت علی علیه السلام از همراهان آن حضرت بود و در جنگ صفین در رکاب امیر المؤمنین علیه السلام، جنگید و به دست لشکریان معاویه شهید شد. عمار هنگام شهادت، بیش از نود سال داشت. شهادت عمار در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه، همواره از عوامل سرزنش معاویه و از دلایل حقانیت علی علیه السلام در این نبرد دانسته شده است.

دلیل این مسئله، حدیثی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود که قاتل عمار را گروهی باغی (یعنی گروه خارج از اطاعت امام عادل) معرفی می کرد. قبر عمار در محل شهادتش در استان رقه در سوریه قرار دارد. قبل از انقلاب اسلامی ایران، قبر عمار و اویس در اتاقی کوچک و محقر قرار داشت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به توصیه امام خمینی رحمه اللّه علیه و با موافقت حافظ اسد، رئیس جمهور وقت سوریه، زمین اطراف مقبره خریداری شد و در سال 1383 ش با پشتیبانی دولت وقت ایران، زیارت گاهی بر روی آن بنا نهاده شد.

روایاتی از پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در فضایل عمار نقل شده است؛ از جمله این که بهشت مشتاق علی، عمار، سلمان و بلال است. هم چنین از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «عمار با حق است و حق با عمار، عمار گرد حق می چرخد هر جا که باشد و قاتل عمار در آتش است».

در 21 رمضان سال 1234 ق. برابر با ششم مرداد سال 1392 ش، همزمان با شب قدر، گروه های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوار های حرم، بخش هایی از آن را منهدم کردند. داعش در 15 رجب سال 1435 ق. برابر با 25 اردیبهشت سال 1393 ش. این زیارت گاه را به طور کامل تخریب کرد.

36. شعب ابی طالب ص 65

شِعب ابی طالب، درّه ای میان دو کوه ابو قبیس و خندمه در مکه است. در سال هفتم بعثت، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، بنی هاشم و مسلمانان به سبب آزار های مشرکان مکه به شعب پناه جستند و سه سال در محاصره اقتصادی و اجتماعی در این مکان به سر بردند امام علی علیه السلام در نامه ای به معاویه به دشمنی قریش و محاصره سه ساله شعب ابی طالب اشاره کرده است. این منطقه ملک عبد المطلب بوده است. خانه متعلق به خدیجه که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم با او در آن زندگی می کرده و همه فرزندان شان در آن جا به دنیا آمد، در این محله واقع بوده است. این شعب که در قسمت شرق کعبه و پس از تسعی قرار گرفته، به دلیل نزدیکی

ص: 172

به کعبه بهترین نقطه مکه بوده است. به علت تولد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در این منطقه آن را «شعب مولد» نیز نامیده اند. فاطمه زهرا علیها السلام نیز در این شعب به دنیا آمده است. امروزه تنها بخشی از محله شعب ابی طالب به نام سوق الليل باقی مانده و سایر قسمت های آن در توسعه های مختلف در داخل مسجد الحرام قرار گرفته است.

مهم ترین حادثه ای که موجب شهرت شعب ابی طالب شده، ماجرای محاصره بنی هاشم در این منطقه است. در شب اول محرم سال هفتم بعثت در این شعب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که به همراه بنی هاشم و بنی عبد المطلب به جز ابو لهب و فرزندانش در محاصره اقتصادی سایر خاندان های قریش قرار گرفتند و آن دوران را با مشقت و رنج فراوان سپری کردند. این محاصره سه سال طول کشید. در اواخر سال ششم سران قریش از نفوذ و پیشرفت حیرت انگیز آیین یکتا پرستانه اسلام سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راه حلی بودند. اسلام آوردن افرادی مانند حمزه و تمایل جوانان فریش و آزادی عملی که در کشور حبشه نصیب مسلمانان شده بود، بر حیرت و سرگردانی سران قریش افزوده بود و از این که از نقشه های خود بهره ای نمی بردند، سخت متأثر بودند؛ از این رو به فکر نقشه دیگری افتادند خواستند با محاصره اقتصادی از نفوذ و گسترش اسلام بکاهند و پایه گذار و هوا داران آن را در میان این حصار خفه سازند. مشرکان در دار الندوه جلسه ای تشکیل دادند و عهد نامه ای به خط منصور بن عكرمه و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل کعبه آویزان کردند و سوگند یاد کردند که ملت قریش، تا دم مرگ طبق موازین ذیل عمل کند: هر گونه خرید و فروش با هوا داران محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم تحریم می شود ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع می گردد. زن دادن به مسلمانان یا زن گرفتن از آنان ممنوع است. پیمان نامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم را برای کشتن به آنان تسلیم کنند. متن پیمان با مواد یاد شده به امضای تمامی با نفوذان قریش جز مطعم بن عدی رسید و با شدت هر چه تمام تر به اجرا گذاشته شد. ابو طالب بنی هاشم را دعوت کرد و حمایت از پیامبر را بر عهده آنان گذاشت.

وی دستور داد عموم فامیل از محیط دره ای که در میان کوه های مکه قرار داشت و به شعب ابی طالب معروف بود خانه های کوچک و سایبان های مختصری بود منتقل شوند و در آن جا سکنی گزینند. او افرادی را در اطراف شعب گماشت تا از شعب حراست کنند. محاصره شعب سه سال طول کشید فشار و سخت گیری ها به حدی رسید که ناله فرزندان بنی هاشم به گوش مشرکان مکه می رسید ولی در دل آن ها تأثیر چندانی نمی کرد. پیامبر و یاران و عمویش ابو طالب و همسرش خدیجه 3 سال در سخت ترین شرایط به سر بردند؛ آنان در این مدت از محل دارایی های خدیجه گذران کردند.

در سال دهم بعثت خداوند به پیامرش خبر داد که موریانه، پیمان نامه را خورده و تنها جمله «باسمک اللّهم» از آن باقی مانده است. پیامبر نیز ابو طالب را از آن با خبر ساخت. این هشام می نویسد گروهی از اهل علم گفته اند: «ابو طالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادر زاده ام می گوید موریانه پیمان نامه ای را که نوشته اید. خورده و تنها نام خدا را باقی گذاشته؛ ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سر وقت نامه رفتند دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی هاشم شکسته شد و آنان از شعب (دره) ابو طالب بیرون آمدند».

27. خطبه فدکیه ص 71

خطبه فدکیه، سخنرانی فاطمه زهرا علیها السلام در مسجد النبی پس از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم جهت باز پس گرفتن فدک است. پس از رحلت پیامبر ابو بکر با به دست گرفتن قدرت و

ص: 173

غصب خلافت، دستور تصرف میراث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را صادر کرد و چون فاطمه علیها السلام ادعا کرد که من دختر پیامبرم و مثل هر کسی از پدرم ارث می برم، ابو بکر گفت: «من از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده ام که ما پیامبران ارث نمی گذاریم و آن چه از خود باقی می گذاریم صدقه است». فاطمه از شنیدن این حدیث در بهت و شگفتی فرو رفت که چطور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین سخنی گفته است و من که وارث اویم خبر ندارم یا علی که نزدیک تر از همه شما به او بوده است از آن خبر ندارد! این بود که فاطمه به شدت در مقابل خلیفه ایستادگی کرد.

در عصر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز داد خواهی بود. کس از صاحب قدرتی شکایتی داشت، هر کس حقی را از دست داده بود هر کس از حاکم با زمام دار، رفتاری دور از سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می دید شکوه خود را بر مسلمانان عرضه می کرد و آنان مکلف بودند تا آن جا که می توانند او را یاری کنند و حق او را بستانند. در حالی که جمعی از زنان خویشاوندش گرد وی را گرفته بودند، روانه مسجد شد.

نوشته اند: چون به مسجد می رفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیامبر می مانند. ابو بکر با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه علیها السلام و حاصران چادری آویختند. دختر پیامبر نخست ناله ای کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لَختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروش ها خوابید. آن گاه به ایراد خطبه فدکیه پرداخت و علاوه بر این که با استناد به آیات قرآنی ارث، ابو بکر را به شدت محکوم کرد، به دفاع کامل از حق علی علیه السلام درباره خلافت پرداخت.

در صحیح بخاری آمده است حضرت زهرا علیها السلام پس از آن از ابو بکر روی گردان شد و تا هنگام مرگ فاطمه نیز، این روی گردانی ادامه داشت. خشم و ناراحتی فاطمه از این نظر اهمیت دارد که نه تنها شیعه بلکه خود اهل سنت روایت کرده اند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به فاطمه و فرمود: ﴿ انَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لغضبك وَ یَرْضَى لِرِضَاكَ ﴾ علاوه بر این، غاصبان فدک در این جا به درد سر دیگری نیز مواجهند که آن تکذیب مدعای فاطمه است تکذیب این ادعا از این جهت برای تکذیب کنندگان مشکل ساز است که قرآن طبق نص آیه تطهیر فاطمه را از هر گونه پلیدی مبرّا می داند.

این سخنرانی تاریخی، شیوا، بلیغ، گله آمیز، ترساننده و آتشین است. ظاهراً قدیمی ترین سند موجود که این خطبه در آن ضبط شده، کتاب بلاغات النساء گرد آورده، ابو الفضل احمد بن ابی طاهر مروزی متولد 202 و متوفای 280 ق. است.

خطبه فدکیه با حمد و توصیف الهی آغاز و بعثت پیامبر را یاد آور می شود و سپس به نزدیکی امام علی علیه السلام با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سروری وی در میان اولیای الهی و شجاعت های بی نظیر او در دفاع از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اسلام اشاره می کند و باران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را به دلیل این که با رحلت وی پیرو شیطان شده و نفاق در میان آن ها آشکار شده است و حق را رها کرده اند به شدت سرزنش می کند. هم چنین سخن ابو بکر را تکذیب می کند که طبق چه قانونی او را از ارث پدر محروم کرده است؟! آیا آیه ای از قرآن چنین گفته است ؟! و سپس او را به دادگاه خداوند در روز رستا خیز واگذار می کند و یاران پیامبر را به پرسش می گیرد که چرا در مقابل این ستم ها ساکت نشسته اند. وی آشکارا می گوید که آن چه آن ها (ابو بکر و اطرافیانش) کرده اند شکستن پیمان شان [ نکثوا أَيْمانِهِمْ ] با رسول خداست و در فراز پایانی خطبه، ننگ کار آنان را جاودانی و سر انجام آن را دوزخ می داند.

38. فدک ص 71

فدک، دهکده ای در منطقه حجاز عربستان که مزارع و نخلستان های وسیعی داشت و در غزوه خیبر به دست مسلمانان افتاد پس از

ص: 174

آن که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در جنگ خیبر، منطقه خیبر و قلعه های آن را فتح کرد، یهودیان ساکن در قلعه ها و مزارع فدک نمایندگانی نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرستادند و به تسلیم و مصالحه راضی شدند و قرار شد نیمی از زمین ها برای آنان باشد؛ و هر گاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خواست آنان فدک را ترک کنند؛ بنابر این فدک بدون جنگ به دست مسلمانان افتاد. از طرفی بنابر آیه ششم و هفتم سوره حشر، اموالی که بدون جنگ به دست آید فَیء نامیده می شوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اختیار دارد آن ها را به کسانی که خود صلاح می داند بسپارد. بنابر نقل شیعه و سنی با نزول آیه ﴿ وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَهُ ﴾ و حق خویشاوند را بده؛ پیمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه بخشید.

شهرت فدک به سبب نزاعی است که پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بین ابو بکر و حضرت فاطمه علیها السلام بر سر مالکیت این منطقه در گرفت. ابو بکر وقتی به خلافت رسید فدک را که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از وفات به فاطمه علیها السلام بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. این منطقه پس از خلفای نخستین و امام علی علیه السلام، در زمان امویان و عباسیان نیز در دست خلفا بود. برخی از این خلفا از جمله عمر بن عبد العزيز و مأمون این منطقه را به فرزندان فاطمه برگرداندند؛ اما خلیفه بعدی آن را از آنان گرفت. بنابر گزارشی در تاریخ 1378 ش. این منطقه امروزه به نام «وادی فاطمه» شناخته می شود و باغ های آن و مسجدی که در آن وجود دارد به بستان و مسجد فاطمه علیها السلام مشهور است.

فدک به فاصله حدود 160 کیلومتری مدینه بوده که امروزه شهری آباد به نام «الحائط» است. این شهر تا سال 1975 م. شامل 21 روستا بوده و بنابر سر شماری سال 2010 م. حدود 12000 ساکن داشته است.

فدک در زمان صدر اسلام، محل سکونت یهودیان بود و با توجه به موقعیت استراتژیک آن محلی برای اتکای نظامی یهودیان حجاز بود.

بنابر منابع تا دوره خلیفه دوم، یهود در فدک سکونت داشتند؛ اما او آنان را مجبور به ترک این منطقه کرد.

فدک در هنگام ظهور اسلام، مزارع و باغات و نخلستان های بسیاری داشته است. گفته اند ارزش درختان نخل فدک با نخل های شهر کوفه که از شهر های غنی در بهره مندی از نخلستان های وسیع بوده برابری می کرده است. نقل کرده اند هنگامی که عمر تصمیم گرفت یهودیان را از حجاز بیرون کند، 50 هزار درهم بابت ارزش نیمی از فدک به آنان پرداخت کرد. برخی منابع در آمد سالانه فدک را در زمان رسول خدا 22 تا 70 هزار دینار تخمین زده اند.

39. نهج البلاغه ص 72

نهج البلاغه، برگزیده ای از گفته ها و نوشته های ادبی امیر المومنین علیه السلام که سید رضی در اواخر قرن چهارم قمری آن ها را جمع آوری کرده است. این کتاب توسط گروهی از علما به دلیل محتوای غنی و هم چنین بلاغتش، به «اخ القرآن» برادر قرآن نام گذاری شده است. برخی از ادیبان عرب، فصاحت و بلاغت نهج البلاغه را ستوده اند. این کتاب در سه قسمت خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار دسته بندی شده است. امام در بسیاری از خطبه ها، مردم را به انجام دستورات الهی و ترک محرمات دعوت کرده و در بخشی از نامه ها که خطاب به فرمانداران است، آن ها را به رعایت حق مردم سفارش کرده است.

برخی در نسبت دادن نهج البلاغه به حضرت علی علیه السلام تشکیک کرده اند، اما در مقابل بسیاری از علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت همچون ابن ابی الحدید معتزلی نسبت دادن این کتاب به حضرت علی علیه السلام را صحیح می دانند و معتقدند که سید رضی فقط این سخنان را جمع آوری کرده است. برخی از علمای شیعه برای اثبات صحت سخنان و کلمات نهج البلاغه کتاب های متعددی در مورد استاد و مدارک نهج البلاغه نوشته اند.

ص: 175

این کتاب به 18 زبان ترجمه شده است و تعداد ترجمه های نهج البلاغه به زبان های مختلف به بیش از 100 عنوان می رسد، شرح ها و مستدرکات متعددی در مورد نهج البلاغه نوشته شده است که برخی تعداد آن ها را به حدود 300 عنوان بیان کرده اند.

نهج البلاغه در دوران معاصر مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفت و در مورد آن کتاب ها مقالات و پایان نامه های متعددی تألیف شد.

40. معاویه ص 72

معاوية بن أبي سفيان (مرگ: 60 ق.)، نخستین حاکم امری است. مادرش هند دختر عتبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف است که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند، سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگر خوار (آكلة الأكباد) معروف شد؛ به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن آکلة الاکباد یاد شده است. وی پس از صلح امام حسن علیه السلام تا سال 60 قمری، حدود بیست سال در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طُلَقا، یعنی آزاد شدگان بود. او در زمان ابو بکر در فتح سرزمین شام حاضر بود و در زمان عمر بن خطاب استاندار اردن و سپس استاندار تمام سرزمین شام شد. در شورش علیه عثمان بن عفان، علی رغم درخواست عثمان، به یاری او نشتافت. در زمان خلافت امام علی علیه السلام به اسم خون خواهی عثمان، جنگ صفین را به راه انداخت. از شهادت امام علی علیه السلام . در معاهده صلح با امام حسن علیه السلام ، خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد.

در زمان او، فتوحات بیشتر در سرزمین های غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمین های شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تأکید داشت. معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید تلاش های فراوان کرد و برای اداره کشور دیوان های جدیدی را بنا نهاد. او با شورش های خوارج و شیعیان مواجه بود و آن ها را سرکوب کرد.

یکی از سیاست های مکارانه معاوبه جعل حدیث بود. معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود و دیگر رقبای اهل بیت علیهم السلام و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت علیهم السلام بود. جعل حدیث در مدح معاویه آن قدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد.

41. بنی هاشم ص 72

بنی هاشم، از تیره های مشهور قبیله قُرَیش پیش و پس از اسلام در مکه که به هاشم (عمرو) بن عبد مناف بن قصی بن کلاب منسوب است و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از همین تیره بوده است. بنی هاشم در هنگام ظهور اسلام در زمان زعامت ابو طالب، از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پشتیبانی کردند و در زمان ائمه علیهم السلام نیز در موارد بسیاری حامی آنان بودند.

خاندان بنی عباس، از خاندان های مهم بنی هاشم، چندین قرن بر حکمرانی کردند. علاوه بر این، در مناطق مختلف جهان اسلام و در دوره های گوناگون تاریخی خاندان های دیگری از بنی هاشم حاکم بوده اند. شرفای مکه و مدینه که قرن ها بر این دو شهر حکومت و سیادت داشتند از بنی هاشم بودند در فقه شیعه سادات کسانی هستند که نسل شان به هاشم می رسد. هاشمیان به علت آن که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از آنان بوده، مورد احترام مسلمانان بوده اند.

42. بنی اُمَیّه ص 72

بنی امیه یکی از تیره های بزرگ قبیله قریش که شماری از ایشان نزدیک یک سله (41-132 ق) بر سرزمین های اسلامی حکومت کردند. تاریخ سده نخست هجری و حتی مدتی پیش از آن با نام و کار نامه سیاسی اعضای خاندان اموی،

ص: 176

به عنوان خلیفه یا هر عنوان دیگری سخت پیوند یافته است بزرگ خاندان بنی امیه، امية بن عبد شمس است. سلسله بنی امیه با آغاز خلافت معاویه در 41 ق آغاز شد و در 132 ق. با شکست مروان بن محمد به پایان رسید. در این سال ها 14 پادشاه بر ممالک اسلامی حکم راندند. پس از معاویه بن یزید، خلافت امویان به شاخه مروانی انتقال یافت. امویان با نبرد در مرز های شرقی و مرز های روم گستره حکومت اسلامی را هر روز وسیع تر می کردند. سرکوب خوارج و شیعیان از سیاست های مستمر امویان بود. بنی امیه بار ها حرمت مقدسات اسلامی را شکستند و دشمنی دیرینه خود با بنی هاشم را ادامه دادند. پنج امام شیعه در زمان خلافت بنی امیه بودند. پس از واقعه عاشورا، امامان شیعه سیاست سکوت و تقیه را در برابر امویان به کار گرفتند.

قیام های عاشورا، زید، مختار از جمله قیام های شیعیان علیه ستم بنی امیه بود. برخی از مفسران شیعه و اهل سنت مراد از شجره ملعونه در آیه 60 سوره اسراء را بنی امیه دانسته اند.

43. ابو جهل ص 72

ابو الحكم عمرو بن هشام بن مغيرة مخزومی، مشهور به ابو جهل (در گذشته 2 ق.) از اشراف قریش از مشرکان بنام مکه و از مخالفین سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اسلام بود. او رنج و آزار فراوانی بر مسلمانان و بنی هاشم تحمیل کرد.

تلاش برای قطع رابطه قریش با بنی هاشم، ممانعت از حمایت ابو لهب از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و طراحی توطئه قتل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از اقدامات او بود. وی در جنگ بدر در 71 سالگی کشته شد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که با شنیدن خبر کشته شدن ابو جهل (که او را راس پیشوایان کفر و فرعون است نامیده بود) گفت: «خدایا! وعده خود را محقق ساختی پس نعمتت را بر من تمام گردان.» ابو جهل به دست دو جوان کم سال یعنی معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء کشته شد و هنوز رمقی در بدن داشت که عبد اللّه بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.

44. زن ابو لهب (امّ جمیل) ص 72

وی عوراء دختر حرب بن امیه، خواهر ابو سفیان و همسر ابو لهب، از دشمنان سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. او در پی دشمنی با بنی هاشم و همچون دیگر افراد بنی امیه و نیز به پیروی از ابو لهب - که در رقابت با تیره خویش برای دستیابی به ریاست کعبه و مکه بود - به ستیز و کینه توزی با بیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرداخت و سر سختانه آن حضرت را می آزرد.

گفته اند که برای آزار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و بازداشتن او از رفتن به نماز، خار و خاشاک بر سر راه وی می ریخت. در پی این کینه توزی، خداوند در بخشی از سوره مسد - که در لعن و نفرین همسرش ابو لهب است- بی آن که از او نامی ببرد، از او با وصف «هیزم کش دوزخ» یاد کرده است.

خداوند در این سوره، پس از سه آیه درباره ابو لهب، امّ جمیل را به دو وصف می شناساند که هم جایگاه اجتماعی وی در دنیا و هم بد فرجامی آخرتی اش را می نمایاند: ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب فِي جِيدِها حَبْلُ مِنْ مَسَد ﴾ . در این که معنای این دو ویژگی چیست سخنان بسیاری آمده است.

در معنای ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب ﴾ وجوهی ذکر شده است.

1. برخی بر آنند که چون وی خار و خاشاک را شبانه جمع می کرد و آن را بر سر راه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می ریخت از این رو ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب ﴾ خوانده شده

2. برخی دیگر، ﴿ الحَطَلب ﴾ (هیزم) را کنایه از سخنان فتنه انگیز و آتش افروز دانسته اند و چون امّ جمیل با سخن چینی میان مردم، آتش دشمنی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را می افروخت، همچون کسی دانسته شده که با جمع کردن چوب آتش بر می افروزد.

3. مراد آن است که او گناهان خویش را در دشمنی با رسول خدا بر دوش می کشید.

ص: 177

در تفسير ﴿ حَمَالَةً الحَطَلب فِي جِيدِها حَبْلُ مِنْ مَسَد ﴾ نیز مطالبی آمده است.

برخی آیه را حاکی از وضعیت امّ جمیل در آخرت می دانند؛ یعنی وی در آن جا، زنجیری از آهن به گردن دارد و در زیر و بالای او آنش است.

از مجاهد نقل است که مراد از ﴿ مَسَد ﴾، آهن است، عروة بن زبیر می گوید: مراد زنجیری است که 70 ذرع طول دارد و برگردنش خواهد بود.

به هر حال امّ جمیل وقتی از نزول آیات در مذمت خود خبر یافت، سنگی برداشت و به سراغ پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت تا او را از پای در آورد؛ اما چون نزد آن حضرت رفت، خداوند میان وی و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرده ای افکند که نتوانست آن حضرت را ببیند.

برخی مفسران در فرجام او می گویند: همانند همسرش گرفتار عذاب الهی شد و با همان ریسمانی که همواره برگردن می آویخت به هلاکت رسید.

45. ابو لَهَب ص 72

عبد العُزّى بن عبد المُطلب (در گذشته 2 ق.) مشهور به ابو لَهَب، عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از سر سخت ترین دشمنان پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود.

ابو لهب و همسرش امّ جمیل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را بسیار آزار دادند و در مخالفت با اسلام از هیچ کوششی فرو گذار نکردند؛ به همین جهت سوره مسد در نکوهش رفتار های او و همسرش نازل شد.

او به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آزار جسمی نیز می رساند.

گاهی به دنبال پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم راه می افتاد و او را با سنگ می زد؛ به گونه ای که پای وی را خون آلود می کرد و او را دروغ گو می خواند. یک بار وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سجده بود ابو لهب سنگی بلند کرد تا بر سر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بزند؛ اما دستش در همان حالت خشک شد، پس از التماس او، وقتی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آن حالت را بر طرف کرد، ابو لهب این را از سحر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که دانست و همواره با بد گویی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که مانع از تبلیغ اسلام می شد. وقتی قریشیان تصمیم به تحریم مسلمانان و بنی هاشم گرفتند، او تنها فرد از بنی هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابو لهب از جمله سران قریش بود که تصمیم به قتل شبانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گرفت. او در جنگ بدر شرکت نکرد، ولی به جای خود شخص دیگری را فرستاد. ابو لهب هفت روز پس از واقعه بدر در اثر بیماری در گذشت.

46. حمزه سید الشهداء ص 72

حَمزة بن عَبد المُطَّلب، ملقب به اسد اللّه، اسد رسول اللّه وسيد الشهداء، عموی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و از شهدای اُحُد است. وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل، سال تولد پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، متولد شده است. حمزه با ابو طالب و دیگر عمو های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در خواستگاری خدیجه نیز حاضر بوده است؛ حتی برخی از منابع، با وجود فاصله سنی کم او با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خواندن خطبه ازدواج توسط ابو طالب، در ماجرای خواستگاری خدیجه فقط از حمزه نام برده اند.

روزی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خویشان نزدیک خود را برای دعوت به اسلام گرد آورد (یوم الإنذار)، حمزه نیز حضور داشت. او از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و گفته اند که حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مقابل آزار مشرکان حمایت می کرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم کاسته شد. بر اساس روایتی از امام سجاد علیه السلام، عامل اسلام آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچه دان شتری را روی سر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم انداختند. با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلام حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.

او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سوم هجری به شهادت رسید. به روایتی هند برای خوردن جگر حمزه نذر کرده بود.

وحشی ابتدا قول کشتن علی علیه السلام را داد، اما در میدان حمزه را به شهادت رساند و جگر او را نزد

ص: 178

هند برد. هند لباس و زیور خود را به وحشی داد و به او وعده ده دینار در مکه داد. سپس کنار بدن حمزه آمد و او را مَثله کرد و از اعضای بریده او، برای خود گوشواره، دست بند و خلخال درست کرد و آن ها را با جگر حمزه به مکه برد. گفته شده است پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم چون حمزه را بدان وضع دید، گریست و آن گاه که گریه انصار بر کشتگان خود را شنید، فرمود: «اما حمزه گریه کننده ندارد.» سعد بن مُعاذ این سخن را شنید و زنان را بر در خانه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آورد و آنان بر حمزه می گریستند. از آن زمان به بعد هر زنی از انصار که می خواست بر مرده ای گریه کند، نخست بر حمزه می گریست.

گفته شده است که حضرت فاطمه علیها السلام به زیارت قبر حمزه می رفت و آن را با سنگ چین مشخص کرده بود. هم چنین به گزارش طبرسی، حضرت زهرا علیه السلام با خاک قبر حمزه عبد المطلب تسبیحی ساخته و با آن ذکر می گفت. امویان به سبب دشمنی با خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، رفتاری ناشایست با قبر حمزه و دیگر شهدای احد داشتند. از قدیم بر سر مزار حمزه، مسجد و بارگاهی وجود داشت اما پس از تسلط وهابیان و روی کار آمدن آل سعود در حجاز، قبه و بارگاه حمزه در 1324 ق، تخریب گردید.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، حمزه و جعفر بن ابی طالب و علی علیه السلام را بهترین مردم و جزء هفت نفر از بهترین کسان از نس بنی هاشم خواند و نیز على ، حمزه و جعفر بن ابی طالب را بهترین شهدا نامید. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گفت که حمزه شرط خویشاوندی را رعایت کرد و اعمال نیکی داشت.

47. ابو سفیان ص 72

صَخر بن حَرب بن اُمَية، معروف به ابو سفیان، از چهره های مشهور عرب هم زمان با ظهور اسلام. وی در آغاز دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، جزء دشمنان ایشان بود؛ با این همه شدت مخالفت او را از دیگر سران قریش مانند ابو جهل و ابو لهب كم تر دانسته اند. او در جنگ های بدر، احد و خندق علیه مسلمانان حضوری فعال داشت. ابو سفیان در سال هشتم هجری و پس از فتح مکه اسلام آورد و از سوی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به عنوان والی نجران انتخاب شد. او با خلفای اول و دوم با مماشات رفتار می کرد و از خلافت عثمان حمایت نمود. پسر او معاویه نقش سیاسی مهمی در سده اول قمری ایفا کرد و سلسله خلافت اموی را بنیاد نهاد.

48. قبانچی ص 73

شهید بزرگوار سید حسن قبانچی، ایرانی الاصل، یکی از خطبا و فضلای معروف نجف اشرف به شمار می آمد. ایشان به سال 1328 ق. در جوار مضجع شریف حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام متولد شد. او پس از طی مراحل صاوت به فراگیری مقدمات علوم دینی مشغول شد و پس از آن سطوح عالیه را نزد شیخ محمد صالح معین شیخ زین العابدین عاملی و شیخ محمد حسین فیضرانی فرا گرفت.

برای خارج فقه و اصول محضر حضرات آیات سید محسن حکیم و سید محمد جواد طباطبایی تبریزی را مغتنم دانست. وی که در فن خطابه قوی بود از همان جوانی برای وعظ و تبلیغ رهسپار شهر های مختلف عراق می شد و مدت سه سال هم به عنوان نماینده آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن اصفهانی به خرم شهر رفت و به ترویج اسلام پرداخت. سید قیانچی در کنار خطابه اهل مطالعه و تألیف کتاب هم بود و در این راستا آثاری از خود به جا گذاشت که برخی از آن ها عبارت است از مسند الامام علی (11 جلد)، الجواهر الروحية (3 جلد)، الحكم و الحکماء (3 جلد)، النجف في الشعر قديماً و جديداً، صوت الامام علیه السلام في نهج البلاغه و تصحيح الصحابه.

او دارای طبع شعری نیز بود و اثری به نام «مجموعة المراتي للشعراء المتقدمين و المتأخرين» از او

ص: 179

یادگار مانده است. نوشته اند که شهید قبالچی در آرزوی شهادت به سر می برد و می گفت: «آرزو دارم خداوند شهادت در راه خدا را به دست این نصیبم کند. وی چندین بار از سوی رژیم قبل از صدام دستگیر و زندانی شد و سر انجام پس از انتفاضه شعبانیه 1411 ق، دستگیر و زندانی شد که دیگر خبری از او به دست نیامد تا آن که پس از سقوط صدام معلوم شد که او نیز مانند دیگر زندانیان به شهادت نایل آمده که متأسفانه دیگر اثری از او به دست نیامد.

قابل ذکر است که سه فرزند برومند این روحانی شهید قبل از شهادتش به شهادت رسیده بودند و او پدر سه شهید بود که نسبت به این مساله بر خود می بالید و افتخار می کرد. «عَاشَ سَعِيداً وَ مَاتَ سَعِيداً»

49. مسند امام علی علیه السلام ص 73

مسند امام على علیه السلام کتابی است که احادیث حضرت علی -چه آن هایی که حضرت علی علیه السلام راوی آن ها از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است و چه آن هایی که خود امام به آن ها را از علم خود که باب علم نبی است بیان کرده را جمع آوری نموده است. بله، این کتاب خطبه ها و رسائل و كلمات قصار را نقل نکرده است؛ زیرا آن ها در نهج البلاغه و مستدرکات آن و نیز در غیر الحکم و درر الکلم و کتاب های مشابه آن نقل شده و در دسترس همگان قرار دارند.

مسند امام علی علیه السلام از سید حسن قیانچی از جدید ترین و کامل ترین مسند های این موضوع بیش از 20 سال از عمر گران قدر مؤلف - 1378 تا 1209 ق. - را به خود اختصاص داده است. مؤلف آن حضرت آیت اللّه علامه سید حسن قبانچی از علمای معاصر نجف اشرف است که در لیالی قدر در ماه مبارک رمضان 1411 ق، پس از سرکوب شدن انتفاضه مردم عراق توسط نیرو های بعثی دستگیر و روانه زندان شده و از آن تاریخ تا کنون خبری از او به دست نیامده است.

این کتاب دارای شش تفریط از علامه آقا بزرگ تهرانی - که در سال 1389 ق، نوشته شده آیت اللّه سید مرتضی آل یاسین، شهید سید محمد باقر صدر سید عبد الاعلی سبزواری شیخ باقر شریف قرشی و تقریط 26 صفحه ای سید محمد صادق بحر العلوم است.

مؤلف محترم این کتاب مجموعه کلمات حضرت علی علیه السلام را از منابع شیعی و اهل سنت در ده جلد و دارای 11451 حدیث گرد آوری کرده است و در مقدمه آن می گوید: مقصود نگارنده تمیز صحیح و سقیم و درست و نادرست نبوده و این کار را به عهده مراجعه کننده گذارده است.

او در مقام گزارش کلمات منسوب به امام است. به در مقام داوری در مواردی که احادیث کلمات صعب مستصعب یا مطلب دقیق و مشکلی را داشته باشند، مؤلف عبارتی را در توضیح و شرح حدیث از بحار الانوار یا آثار مرحوم شیر نقل کرده و گاهی نیز خود به شرح و تفسیر حدیث می پردازد. از نکته های جالب کتاب آن است که در جلد 2، صفحه 464 می گوید: دعای کمیل که همان دعای خضر است، مضمون و محتوای آن از جناب خضر است . اما الفاظ آن از چنان فصاحت و بلاغتی برخوردارند که نشان می دهد کلمات حضرت علی علیه السلام است.

گر چه برخی کتاب های مسند از هیچ نظمی برخوردار نیستند - به غیر از آن که تنها روایات یک راوی می باشند - مؤلف این کتاب یک ترتیب و نظم منطقی برای مباحث و ابواب کتاب قرار داده است که گر چه شبیه به نظم (کافی) و (بحار الانوار) است، تفاوت های زیادی نیز با آن ها دارد. فهرست کلی و اجمالی مجلدات کتاب عبارتند از:

جلد 1: بحث عقل، علم، توحید، ایمان و کفر، فضائل قرآن

جلد 2: تفسیر آیات، ادعیه و حرزها.

جلد 3: طهارت، صلات، صوم، حج.

جلد 4: خمس، زکات ارت، جهاد عدو، جهاد

ص: 180

نفس، امر به معروف.

جلد 5: نکاح، طلاق صید و ذباحه، اطعمه و اشربه.

جلد 6: تجارت، بیع، ضمانت، اجاره.

جلد 7: قصص انبیاء، سیره معصومین و اهل بیت علیهم السلام.

جلد 8: احوال حضرت فاطمه زهرا و حسنین (امام حسن و امام حسین) علیهم السلام و اصحاب و حضرت امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و ملاحم.

جلد 9: امامت، معاد، احادیث عددی

جلد 10: سفر، حیوان، مکارم، اخلاق، ملحقات

از مقایسه مجلدات مختلف این کتاب روشن می شود که احادیث نقل شده از حضرت امام علی در احکام با آن چه که در فقه به سیاسات شناخته می شوند - مثل حدود و قصاص و... - بسیار زیاد است؛ به طوری که در این کتاب بیش از هزار حدیث در این موضوع نام دارد در حالی که برخی از ابواب فقهی کم تر از شمار انگشتان یک دست حدیث درباره آن ها در نقل شده است.

این کتاب توسط آقای طاهر عبد الامیر سلامی تحقیق شده و با مقدمه ای در شرح حال مؤلف از فرزندش سید صدر الدین قبانچی در یازده جلد چاپ شده که جلد یازدهم آن به فهرست آیات و احادیث اختصاص دارد و احتمالاً در آینده جلد دوازده (فهرست اشعار و موضوعات و مصادر) چاپ شود.

گفتنی است این کتاب مفید و ارزشمند به حق در مراسم معرفی بهترین کتاب ها در موضوع ولایت که در سال امیر المؤمنین علیه السلام از سوی دبیرخانه کتاب سال ولایت برگزار گردید به عنوان کتاب برگزیده نتخاب و مورد تشویق قرار گرفت.

50. لوح محفوظ ص 76

لوح در لغت به معنای صفحه ای است که در آن نوشته می شود مانند کاغذ ، پوست، سنگ و یا هر چیز دیگری که قابل نوشته شدن باشد. طبق آیات و روایات موجود، تمام پدیده های هستی از کوچک و بزرگ در دو کتاب یا دو لوح تکوینی نوشته شده است که هر کدام از آن ها ویژگی خاص خود را دارند. لوح محفوظ و لوح محو و اثبات.

لوح محفوظ ، صفحه ای است که تمام اتفاقات عالم در آن ثبت شده است. این اتفاقات همراه با جزئیات کامل است. لوح محفوظ گنجینه علم خدا و آیینه صفت عالمیت اوست و چون علم خدا عین ذات اوست، سزاوار نیست که در این لوح تغییری حاصل شود و لذا هیچ وقت در آن تغییر و تبدیلی رخ نمی دهد و محتوای آن همواره ثابت و استوار است. جنس این کتاب معلوم نیست هر چند قطعاً کاغذی و مادی نمی باشد. گاهی از این لوح با نام امّ الکتاب، کتاب مطور، رق منشور، کتاب مکنون و کتاب حفیظ نیز یاد می شود.

در مقابل آن، لوح محو و اثبات قرار دارد که محل ثیت حوادث و اتفاقاتی است که قرار است. محقق شود و بر خلاف لوح محفوظ، اموری که در تحقیق شده و با مقدمه ای در شرح حال مؤلف آن نوشته شده است، بر اسامی شرایط و ضوابطی قابل تغییر و تبدیل است.

در آیه 39 سوره رعد به این دو لوح اشاره دارد. ﴿ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴾ خدا آن چه را بخواهد محوبا اثبات می کند و اصل کتب نزد اوست.

بر اساس آیات و روایات این کتاب ویژگی هایی دارد که برخی از آن ها عبارتند از:

این کتاب جایگاه علم کلی خداوند است که شامل علم به تمامی موجودات از کوچک و بزرگ می شود و اعم از پدیده هایی است که فعلیت یافته و یا هنوز به صورت قوه است و وجود عینی و خارجی پیدا نکرده است. گاهی از آن، به عنوان کتاب مبین نیز یاد می شود.

این کتاب محل علم جزئی پروردگار است که شامل علم به حالات اشخاص و جوامع بروز و ظهور حوادث و اتفاقات جزئی و شخصی است.

ص: 181

هم چنین شمارش تمام موجودات در آن قرار و دارد. گاهی از آن به عنوان کتاب حفیظ یاد شده است.

این کتاب، جایگاه حقیقت قرآنی است و قرآن پیش از نزول به قلب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن جا قرار داشته است.

این لوح در عین محدود بودن مشتمل بر تمام مخلوقات است و مجموع پدیده های عالم را در بر می گیرد.

در مقابل لوح محفوظ لوح محو و اثبات قرار دارد که مظهر قدرت مطلق خداوند است. محتوای این لوح برخلاف لوح محفوظ قابل تغییر و دگرگونی و پاک کردن و نوشتن مجدد است. آن چه در این نوح نوشته شده به صورت مشروط و معلق است و تحقق یا عدم تحقق آن، وابسته به تحقق شرایطی است. مثلا برای یک شخص پنجاه عمر نوشته شده ولی به این صورت که اگر صله رحم کند، شصت سال خواهد بود و اگر قطع رحم کند، چهل سال خواهد بود. به همین سال محور شصت سال ثبت خواهد شد.

در روایات بسیاری، از تأثیر اعمال خوب یا بد مانند اخلاق خوب و صله رحم و صدقه دادن و یا و گناهان ویژه در سرنوشت انسان وسعت و تنگی روزی و بلندی و کوتاهی عمر مطالبی آمده است و جایگاه این تغییرات که در قضای الهی صورت می گیرد، همان لوح محو و اثبات است.

51. شب قدر ص 76

«قَدر» کلمه ای عربی به معنای اندازه، تقدیر و سرنوشت است. درباره این که چرا این شب را به «قدر» نامیده اند. دلایلی ذکر شده است: عده ای می گویند: چون مقدرات انسان ها و اندازه و قدر رویداد های سال در این شب تعیین می شود تا فرشتگان، مقدرات را به او ابلاغ کنند. آن را شب قدر می نامند؛ گروهی معتقدند اگر کسی این شب را احیا بدارد، صاحب قدر و منزلت می شود؛ گروهی دیگر نیز می گویند: علت نام گذاری، شرافت و قدر والای این شب است. از شب قدر به نام های «لَيْلَةُ العظمه» و «لَيْلَةُ الشَّرَفِ»، نیز یاد شده است. شب قدر یا لَیلَةُ القَدر، شب نزول قرآن است. بیشتر مفسران معتقدند در این شب، قرآن به صورت یک باره از لوح محفوظ به بیت المعمور يا قلب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شده که به آن نزول دفعی یا نزول اجمالی قرآن می گویند.

هر ساله در این شب، تقدیر سال آینده هر انسانی نوشته می شود. بر همین اساس در برخی از روایات، شب قدر به عنوان ابتدای سال دانسته شده است. علامه طباطبایی می گوید: «مراد از قدر، تقدیر و اندازه گیری است و خداوند در این شب، اموری از قبیل زندگی، مرگ، روزی، سعادت و شقاوت انسان ها را مشخص می سازد.» و بنابر برخی از احادیث شیعه، مقدرات سال آینده بندگان را بر امام علیه السلام عرضه می کنند.

بر پایه برخی از روایات، ولایت امام علی علیه السلام و سایر اهل بیت علیهم السلام نیز در همین شب مقدر و امضاء گردیده است. قرآن در سوره های قدر و دخان از این شب سخن گفته است. در قرآن و روایات ارزش شب قدر بیش از هزار ماه دانسته شده است. این شب با فضیلت ترین شب سال شب رحمت الهی و آمرزش گناهان است و فرشتگان و روح در شب قدر بر زمین فرود می آیند. طبق برخی احادیث برای ابلاغ تقدیر سال آینده نزد امام می روند و آن چه مقدر شده را به او ابلاغ می کنند. امام باقر علیه السلام در این باره گفته است: «در این شب فرشتگان به دور ما طواف می کنند و ما بدین گونه متوجه شب قدر می شویم». در روایات دیگری به شیعیان توصیه شده که از این مسئله عنوان استدلالی برای اثبات ضرورت امامت و حقانیت شیعه استفاده شود؛ بدین ترتیب که در می گویند: چون مقدرات انسان ها و اندازه و قدر هر عصری باید امام معصومی وجود داشته باشد رویداد های سال در این شب تعیین می شود تا فرشتگان، مقدرات را به او ابلاغ کنند.

زمان دقیق شب قدر، روشن نیست ولی بر اساس بسیاری از روایات در ماه رمضان واقع شده است و به احتمال

ص: 182

19، 21 و با 23 این ماه است. شیعیان بر شب 23 رمضان و اهل سنت برشب 27 رمضان تاکید بیشتری دارند.

شیعیان در این شب ها با الگو گیری از معصومان علیهم السلام ، به شب زنده داری خواندن قرآن دعا و دیگر آیین ها و اعمال این شب می پردازند. ضربت خوردن و شهادت امام علی علیه السلام در این شب ها نیز به اهمیت آن نزد شیعیان افزوده و سوگواری برای آن امام با آیین های شب قدر همراه شده است.

52. بداء ص 76

بَداء اصطلاحی در کلام شیعه است به معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن چه مورد انتظار بندگان بوده است. در بداء خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محوو امری جدید را اثبات می کند در حالی که به هر دو حادثه آگاه است.

واژه «بداء» اسم مصدر از ماده «بدو» است و در لغت در چهار معنا به کار رفته است: آشکار شدن از خفا، ظهور چیزی از عدم، تغییر در قصد و استصواب (خوب و درست دیدن چیزی بعد از این که داشته نشده بود.)

در اصطلاح، هنگامی که نظر شخصی تغییر کند به این معنا که بفهمد تصمیم اولیه اش به نتیجه ای منجر می شود که بر خلاف هدف اوست و در نتیجه تصمیم خود را تغییر دهد؛ برای این فرد بداء حاصل شده است. هنگام بداء در واقع خوب یا بد بودن یک تصمیم برای یک فرد آشکار می شود و وی از آن تصمیم منصرف می شود. البته این تغییر نظر، از جهل و عجزبه امور ناشی می شود. به همین دلیل این استعمال در مورد انسان صحیح است، اما در مورد خداوند چنین اطلاقی صورت نمی گیرد.

در کلام شیعه، بداء در مورد خداوند مستلزم عجز و تغییر اراده از روی جهل و عجز نیست بلکه به این معنا است که خداوند در ابتدا بنا بر مصالحی امری را بر پیامبر و ولی و جانشینش به گونه ای آشکار می کند ولی پس از آن، امری دیگر متفاوت با آن جایگزین می کند؛ در حالی که از ابتدا به هر دو امر عالم بوده است. در چنین جایی به اصطلاح بداء حاصل شده است.

در قرآن از آیات مختلفی مفهوم بداء قابل استفاده است که به این ترتیب می توان آن ها را دسته بندی کرد:

آیاتی که قضا و قدر خداوند را با دو نوع حتمی و غیر حتمی بیان می کنند و از این راه تغییر برخی مقدرات را ممکن می شمارد.

آیاتی که تغییر سرنوشت انسان ها را بر اثر افعال اختیاری آنان مطرح می کنند.

آیاتی که ناظر به مصادیق عینی بداء بوده، به موارد خاص آن اشاره دارد؛ مانند: بر طرف شدن عذاب از قوم یونس بر اثر تضرع و دعای آنان، تغییر فرمان الهی به ابراهیم در مورد ذبح سماعیل، حرام ساختن ورود بنی اسرائیل به سرزمین مقدس به مدت 40 سال در بی ورود در آن و اضافه شدن 10 روز به میقات 30 شبه موسی و پایان یافتن آن در 40 شب.

در روایات نقل شده از امامان شیعه علیهم السلام به بداء و حاصل شدن آن از جانب خداوند اشاره شده و علاوه بر این، تفسیر و معنای صحیح بنا نزد امامیه در این احادیث تبیین شده است.

هم چنین در روایات مربوط به بداه به اهمیت این اعتقاد نزد ائمه اشاره شده است تا جایی که این باور یکی از نشانه های حقیقی توحید قرار داده شده است.

عالمان شیعه برای اعتقاد به بداء آثاری اعتقادی و عملی ذکر کرده اند. بنابر آن چه در منابع آمده مهم ترین اثر اعتقاد به بداء اثبات قدرت مطلق خداست؛ هم چنین با اعتقاد به بداه تفاوت های بین علم خالق و مخلوق - حتى انبيا و اوصیا - ظاهر می شود؛ چرا که احتمال وقوع بده از طرف خداوند در آن چه پیامبر و ائمه علیهم السلام به آن علم دارد وجود دارد. از بُعد انسان شناسی

ص: 183

نیز اعتقاد به بَداء موجب لفي جبر گرایی و ایجاد روحیه تلاش می شود چرا که اعتقاد به تغییر پذیری سرنوشت، انسان را به سوی خدا متوجه کرده و وی را به استجابت دعا امیدوار و از ارتکاب گناه باز می دارد.

53. صلح حدیبیه ص 77

صلح حُدَیبیه، پیمان صلحی که در سال ششم هجری بین پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مشرکان مکه در منطقه حدیبیه امضا شد و در سوره فتح به آن اشاره شده است. مسلمانان که برای به جا آوردن مناسک حج رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم گرفت شخصی را به سوی قریش بفرستد تا مذاکره کند، ابتدا عمر بن خطاب را برگزید ولی وی از رفتن ابا کرده و عثمان را پیشنهاد کرد پس از عزیمت عثمان و شایعه خبر قتل وی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مسلمانان را به پیمانی معروف به بیعت رضوان فرا خواند. پس از مذاکراتی میان پیامبر و نماینده قریش، سر انجام پیمان صلح حدیبیه بسته شد. که بر اساس آن صلحی ده ساله بین طرفین برقرار شد و مسلمانان آن سال به مدینه بازگشتند تا سال بعد برای انجام عمره وارد مکه شوند.

صلح حدیبیه، به شهادت تاریخ و طبق پیش بینی های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و وعده های قرآنی، برکات زیادی برای مسلمانان در پی داشت. به گفته مورخان در صدر اسلام فتحی عظیم تر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیرة العرب گسترش یافت. به گونه ای که از آغاز پیمان صلح تا نقض آن (22 ماه)، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند، بیش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنان که سپاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سال هشتم و در جریان فتح مکه به ده هزار تن رسید و بزرگان قریش مانند ابو سفیان و عمرو عاص و خالد بن ولید در همین دوران به اسلام گرویدند. در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه شد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم علاوه بر تشدید فعالیت های تبلیغی در شبه جزیره، به سرزمین های خارجی هم توجه کنند و در سال هفتم پادشاهان و سران ممالک اطراف را نیز به اسلام دعوت نماید. اما مهم ترین فایده این صلح، زمینه سازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.

54. صفا و مروه ص 77

صفا و مَروه، دو کوه کم ارتفاع در ضلع شرقی مسجد الحرام هستند و با فاصله ای حدود 395 متر رو در روی یک دیگر قرار گرفته اند. کوه صفا در جنوب شرقی مسجد الحرام و کوه مروه در ناحیه شمال شرقی آن قرار دارد. کوه صفا، ارتفاع کمی دارد و در دامنه کوه «ابو قبیس» واقع شده است. معنای آن در لغت، سنگ سخت و صاف است. کسی که بر بالای صفا بایستد، روبه روی حجر الاسود قرار می گیرد. مروه نیز بسیار کم ارتفاع (حدود 8 متر) است و در دامنه کوه «قُعَيقَعان» قرار دارد. مروه در لغت به معنای سنگ سخت، سفید و براقی است که با آن آتش روشن می کنند.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام علت نام گذاری دو کوه صفا و مروه بیان شده است. طبق این روایت، صفا از لقب آدم علیه السلام صفوة اللّه (برگزیده خدا) گرفته شده است و این کوه را از آن رو صفا نامیدند که آدم هنگام هبوط بر آن فرود آمد.

هم چنین نام کوه مروه از واژه «مرأه» (زن) گرفته شده است. و به جهت آن که حوا بر آن فرود آمد، این کوه را مروه نامیدند.

فاصله بین این دو کوه مَسعی نام دارد که محل انجام یکی از مناسک حج و عمره به نام سعی صفا و مروه است. بنابر نقل های تاریخی، هاجر همسر ابراهیم علیه السلام این دو کوه، برای یافتن آب برای اسماعیل علیه السلام تلاش می کرد و حتی در جاهلیت نیز بین این دو کوه سعی انجام می شد.

کوه صفا، نقطه شروع دعوت علنی پیامبر

ص: 184

اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هم چنین در روز فتح مکه پیامبر بر فراز آن رفت و بشارت فتح مسلمانان را به مردم داد.

نام این دو کوه در قرآن ذکر شده است. در روایات فضیلت هایی برای توقف و سعی در صفا و مروه بیان شده و امتیازاتی برای این مکان ذکر شده است؛ از جمله آمده است: توقف در صفا موجب زیاد شدن مال می شود، سعی شفاعت ملائکه و یکی از گناهان می شود و مکان سعی محبوب ترین مکان نزد خدا است.

تا سال 1374 شمسی ( 1416 ق) بخشی از کوه مروه برجای مانده بود؛ اما در این سال، به هدف گسترش محدوده دور زدن سعی کنندگان، قسمت باقی مانده را برداشتند و در انتهای آن، دری به بیرون گشودند. اما بخش عمده ای از کوه صفا هم چنان باقی مانده است که زائران برای قرائت قرآن بر آن می نشستند؛ اما امروزه این قسمت نیز مسدود شده است بخشی از این دو کوه نیز سنگ فرش شده است.

55. حُرّ ص 78

حُرّ بن یزید ریاحی، از فرماندهان نظامی کوفه که پیش از واقعه عاشورا مأموریت یافت با سپاه هزار نفری، مانع حرکت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه و هم چنین مانع بازگشت ایشان شود. در روز عاشورا حر پس از آن که مشاهده کرد کوفیان بر کشتن امام حسین علیه السلام اصرار دارند، به امام پیوست و در دفاع از ایشان جنگید و به شهادت رسید. زمان توبه حزنا شهادت وی چندان به طبول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد. وی بلا فاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شدو پس از گفتگوی دوباره و بی نتیجه با عمر بن سعد و بیان سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجز گویان با آنان جنگید و سر انجام پس از چندین نوبت نبرد به شهادت رسید. او شجاعانه می جنگید و با این که اسیش زخمی شده بود و از گوش ها و پیشانی آن خون جاری شده بود، همواره رجز می خواند و سواره با دشمنان پیکار می کرد تا این که چهل و چند نفر از دشمنان را به هلاکت رساند. حرّ به سبب پشیمانی از اقدام خود و پیوستن به امام حسین علیه السلام ، نزد شیعیان حرمتی خاص دارد. شیعیان حر را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می دانند.

56. هشام بن حکم ص 79

هشام بن حَکَم متکلم شیعی قرن دوم قمری و از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیه السلام است.

روایاتی از امامان شیعه علیهم السلام در مدح مشام نقل شده و بسیاری از دانشمندان شیعه او را ستایش کرده اند. علاوه بر این برخی از اهل سنت نیز او را به لحاظ علمی ستوده اند که وجود و حضور هشام در جلسات علمى يحيى بن خالد برمکی به عنوان رئیس انجمن با ناظر و داور و دریافت هدیه از جانب هارون الرشید گواه بر آن است.

کنیه هشام، ابو محمد و ابو الحکم است. از تاریخ ولادت او اطلاع دقیقی در دست نیست جز این که در اوایل قرن دوم هجری به دنیا آمده است و برخی تاریخ ولادت او را 133 حدس زده اند.

بیشتر شرح حال نویسان از او با عنوان موالی (غیر عربی که تحت حمایت عرب است) یاد کرده اند و او را به بنی کنده و برخی به بنی شیبان نسبت داده اند. اما برخی او را عرب اصیل و از قبیله خرامه دانسته اند.

نجاشی محل تولد هشام را کوفته و او را اصالتاً کوفی دانسته، اما رشد و نمو او را در واسط بیان کرده است. هشام از نظر اخلاقی نیز ویژگی های بارزی داشته از جمله آن ها سعه صدر و تحمل مخالفان است. شراکت تجاری وی با عبد اللّه بن یزید اباضی - که اختلاف عقیده عمیقی با او داشت - همگان را شگفت زده کرد تا آن جا که جاحظ، درباره آن ها گفته است «این دو، بر دیگر

ص: 185

افراد متضاد برتری یافتند». علاوه بر آن، شرکت او در مناظره های فراوان گواه شجاعت اوست.

هم چنین رعایت ادب و پرهیز از هر گونه گفتار ناپسند و اهانت به خصم در مناظره رعایت انصاف و راست گویی از جمله فضائل اخلاقی او بود.

مجموع روایات راجع به هشام به دو دسته تقسیم می شوند: روایات ستایش و روایات نکوهش.

روایات ستایش، از امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام است. بر اساس این روایات، وی پرچم دار حق ائمه علیهم السلام، مؤيد صدق، مدافع ولایت اهل بیت علیهم السلام و اثبات کننده بطلان دشمنان آنان است. پیروی از او پیروی از ائمه علیهم السلام و مخالفت با او مخالفت با آنان شمرده شده است. او بنده خیر خواه خداوند و کسی است که به دلیل حسادت اصحاب، آزار دیده است. هشام با قلب و زبان و دست یاور ائمه علیهم السلام است. امام صادق علیه السلام به او فرمود: تا زمانی که ما را با زبانت یاری کنی، مؤید به روح القدس خواهی بود.

از جمله روایات نکوهش، روایاتی است در سرزنش هشام، به سبب نقش وی در حبس و شهادت امام کاظم علیه السلام. بر اساس این روایات، امام اصحاب خود را از مناظره منع کرده بود ولی هشام فرمان برداری نکرد و ادامه مناظرات وی؛ به زندانی شدن امام و شهادت ایشان انجامید.

به این روایات پاسخ های متعددی داده شده است از جمله این که نهی از مناظره در دوران مهدی عباسی صورت گرفته و پس از آن دوران تقیه تمام شده و هشام در دوران مهدی عباسی امر امام کاظم علیه السلام را امتثال و از مناظره دوری کرده است. پاسخ دیگرین که از ابتدا نهی شامل هشام نمی شده و خود او گفته است: «مثلی لاینهی عن الکلام» و هم چنین امام صادق علیه السلام به وی فرموده است: مانند تویی باید با مردم سخن گوید. افزون بر این ها، اگر این امر صحت داشت، امام رضا و امام جواد علیهما السلام برای او طلب رحمت نمی کردند.

بنابر رأی کشّی، وی در سال 179 ق، در زمان خلافت هارون الرشید، در کوفه در گذشته است.

57. خویی ص 79

سید ابو القاسم موسوی خویی (1278-1371 ش.)، مرجع تقلید شیعه، رجالی و نویسنده مجموعه 24 جلدی «معجم رجال الحدیث» و هم چنین صاحب اثر تفسيرى «البيان في تفسير القرآن».

میرزای نائینی و محقق اصفهانی، دو تن از برجسته ترین استادان او در فقه و اصول فقه بوده اند. آغاز رسمی مرجعیت خویی پس از در گذشت آیت اللّه بروجردی دانسته شده و در گذشت آیت اللّه حکیم، آغاز مرجعیت وی مخصوصاً در عراق خوانده شده است. خویی، در طول 50 سال تدریس، یک دوره کامل درس خارج فقه و شش دوره درس خارج اصول فقه را تدریس کرده و یک دوره کوتاه هم به تدریس تفسیر قرآن پرداخت. عالمانی از جمله محمد اسحاق، فیاض، سید محمد باقر صدر، میرزا جواد تبریزی، سید علی سیستانی، حسین وحید خراسانی، سید موسی صدر و سید عبد الکریم موسوی اردبیلی، شاگردان آیت اللّه خویی معرفی شده اند.

خویی در فقه و اصول فقه، نظرات و آرای قابل توجهی داشته که گاه با نظرات مشهور فقیهان شیعه متفاوت بوده است. برخی منابع، فتاوای متفاوت او را تا 300 مورد دانسته اند. مخالفت با مکلف بودن کافران به انجام فروع دین، عدم پذیرش نسبی بودن آغاز ماه قمری و مخالفت با اعتبار شهرت فتوایی و اجماع، برخی از نظرات متفاوت او در فقه و اصول فقه است. خویی در دوران مرجعیت خود، اقداماتی در راستای تبلیغ دین، ترویج تشیع و یاری رساندن به نیاز مندان کرده است؛ از جمله ساختن کتاب خانه، مدرسه، مسجد، حسینیه و بیمارستان در کشور های ایران، عراق، مالزی، انگلستان، آمریکا، هندوستان ...

سید ابو القاسم خویی تا پیش از مرجعیت، از

ص: 186

چهره های فعال در مسائل سیاسی بوده و در برخی موارد حتی مواضع شدیدی از وی گزارش شده است. خویی در مهر 1341 ش. در تلگرافی به شاه با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی مخالفت کرد و آن را مغایر شرع خواند. هم چنین در پیامی به سید محمد بهبهانی تاکید کرد که «خاموش کردن صدای ملت با قوه قهریه، دیری نخواهد پایید و تبلیغات عوام فریبانه، مشکلات را حل نمی کند و اقتصاد ور شکسته و ناخشنودی مردم را درمان نخواهد کرد.» او هم چنین در واکنش به واقعه فیضیه در ابتدای سال 1342 ش. تلگرامی به شاه فرستاد و از «انحطاط مملکت اسلامی و خط مشی زمام دارانش» اظهار تأسف کرد. یک ماه بعد در پاسخ به نامه جمعی از علمای ایران، عدم صلاحیت حاکمان فاسد را اعلام کرد، وظیفه روحانیت را سنگین دانست و سکوت را ناروا شمرد. ستم گر خواندن دستگاه حاکم ایران پس از کشتار مردم در 15 خرداد 1342 ش. حکم به ممنوعیت شرکت در نتخابات دوره 21 مجلس و از اعتبار ساقط دانستن آن حمایت از امام خمینی رحمه اللّه علیه در پی دستگیری و شایعه محاکمه امام، برخی دیگر از واکنش های سیاسی اوست.

آیت اللّه خویی، پس از مرجعیت، از سیاست کناره گرفت. این دوره با سال های حضور امام خمینی رحمه اللّه علیه در نجف هم زمان بود. سکوت او در برابر رخداد های دوران انقلاب 1357 ش. ایران، اعتراضاتی را در ایران بر انگیخت. حضور فرح دیبا، همسر محمد رضا پهلوی در بیت (دفتر مرجعیت) او در 28 آبان 1357 ش. به این اعتراضات دامن زد؛ ولی آیت اللّه خویی در یاد داشتی خطاب به برخی علما، این ملاقات را ناگهانی و ناخواسته دانست.

آیت اللّه خویی پس از ملاقات فرح دیبا با وی در آبان 1357 ش. در شرایطی که مبارزات مردم علیه حکومت پهلوی تشدید شده بود، به همراهی با انقلاب اسلامی ایران پرداخت و پس از آن هم در موارد مختلف، از جمهوری اسلامی ایران حمایت کرد. وی پیش از پیروزی انقلاب، در بیانیه ای خطاب به مراجع علما و ملت ایران، از مردم خواست که با شجاعت و با حفظ موازین شرعی قدم بردارند. خویی پس از آن در جریان همه پرسی تعیین نظام جمهوری اسلامی مردم را به رأی دادن به جمهوری اسلامی فرا خواند، از شاگردان خود خواست تا در امور انقلاب مشارکت کنند و در جنگ عراق با ایران، به رغم فشار دولت صدام مبنی بر حمایت از عراق، حکم به جواز استفاده از وجوه شرعی در تأمین ملزومات رزمندگان ایران داد.

مهم ترین اقدام سیاسی آیت اللّه خویی، همراهی او با انتفاضه شعبانیه دانسته شده که وی هیئتی نه نفره را برای اداره مناطق تحت نظر شیعیان تعیین کرد. شکست انتفاضه شعبانیه، به حصر خانگی آیت اللّه خویی و فشار گسترده حکومت عرق در دوره صدام مواجه شد. سید ابو القاسم خویی به دلیل حمایت مستقیم از انتفاضه شعبانیه مردم عراق در سال 1991 م. و تعیین شورای رهبری توسط حزب بعث بازداشت، و به بغداد فرستاده شد. بعد از دو روز بازداشت به اجبار نزد صدام حسین برده شد و صدام سخنان توهین آمیزی خطاب به وی بیان کرد.

58. معجم رجال ص 79

مُعْجَمُ رِجَالِ الْحَدِيثِ وَ تَفْصِيلِ طَبَقَاتِ الرُّوَاةِ، کتابی به زبان عربی از آیت اللّه سید ابو القاسم خویی با موضوع علم رجال. این کتاب بر اساس حروف الفبا بیش از 15 هزار راوی احادیث شیعه را معرفی کرده و درباره معتبر بودن یا نبودن نقل حدیث آن ها اظهار نظر کرده است. وی در مقدمه اثر در شش مطلب به موضوعاتی درباره علم رجال پرداخته و در بخش اصلی آن به ترتیب از اسما، کنیه ها، القاب و زنان بحث کرده است. معجم رجالی آیت اللّه خویی در 24 جلد منتشر شده و مورد مراجعه پژوهشگران علوم اسلامی است محتوای این کتاب در نرم افزار درایة

ص: 187

الحدیث نیز ارائه شده است.

تألیف کتاب در سال 1390 ق. پایان یافت و در 23 جلد در نجف اشرف چاپ و سپس بیروت تجدید چاپ شد. آیت اللّه خویی پس از تألیف، در آن باز نگری کرده و پس از چهار بار چاپ نسخه اول این کتاب، تجدید نظر های مؤلف در چاپ پنجم آن در ایران و در 24 جلد به دست گروهی زیر نظر نویسنده انجام شد.

59. ابو خاند کابلی ص 79

ابو خاند کابلی وردان ملقب به کَنکَر، از رجال شیعی سده اول هجری و از اصحاب امام سجاد و امام باقر علیهما السلام است که پس از مهاجرت به مدینه در جرگه یاران امام سجاد علیه السلام در آمد. ابو خالد علاوه بر این دو امام، از کسانی چون اصبغ بن نباته و يحيى بن ام طویل نیز روایت کرده است.

کنکر عنوانی بود که مادرش وی را بدین نام می خواند و در روزگار خود میان عامه مردم بدان شهرت نداشت، اما به واسطه خطابی که سوی امام سجاد علیه السلام به او با عنوان کنکر در روایات برجای مانده، به این لقب شهرت یافته بود.

ابن طاووس به او کنیه ابو یحیی داده که ماخذ دیگر آن را تایید نمی کند. از مجموع روایات چنین بر می آید که موطن نخستین ابو خالد کابل بوده است. با این که تصریحی به سال ورود او به حجاز نشده است، ظاهر روایات، حکایت از آن دارد که وی در طول حضور خود در حجار، آن گاه که در کنار امام سجاد علیه السلام بوده، دست کم یک بار با مساعدت امام به کابل سفر کرده است.

ابو خالد در آغاز اقامت در مدینه، محمد بن حنفیه را امام می دانست و زمانی دراز او را مانند امامی واجب الطاعه خدمت می کرد. آورده اند که ابو خالد در مدت ملازمت با محمد بن حنیفه، از اشارات وی درباره مقام والای امام سجاد علیه السلام و احترام فوق العاده ای که محمد برای آن امام قائل بود و نیز با راهنمایی و اصرار یحیی بن ام طویل به دیدار امام نائل شد و چون امام او را با نام دوران کودکیش (کنکر) خطاب کرد، بر امامت آن حضرت یقین آورد. آن گاه به ملازمت امام در آمد و چنان پایگاهی یافت که وی را «باب» و یکی از ثقات و از حواریون امام دانسته اند. برقی، مفید و طوسی، او را در زمره اصحاب آن حضرت آورده اند. فضل بن شادان نیز ابو خالد را یکی از پنج تنی شمرده که در اوایل امامت حضرت سجاد علیه السلام از شیعیان ایشان به شمار می آمدند.

از جمله روایات معتبر به تغییر عقیده ابو خالد درباره امامت، حکیت مربوط به شهادت و حکمیت حجر الاسود است که در روایت های گوناگون به نحوی با ابو خالد ارتباط یافته و سر انجام منجر به تغییر رای وی در باب امام بر حق می شود. درباره تلاش وی برای یافتن امام بر حق، روایت دیگری دلالت بر آن دارد که او زمانی به نزد حسن مثنی رفته و از وی میراث امامت را سراغ گرفته است و چون از او نا امید شده، به آستان امام سجاد علیه السلام شتافته است.

60. کیسانی مذهب ص 79

کیسانیه، فرقه ای مذهبی و از اولین انشعابات شیعی است است. اعضای این فرقه به سر کردگی مختار ثقفی به همراه شیعیان کوفه، انتقام سخنی از قاتلان سید الشهدا علیه السلام گرفتند. این شاخه از شیعه به همان شتابی که پدید آمده بود تجزیه شد. اعتقاد به امامت محمد حنفیه و قول به بداء از معتقدات این فرقه است. برخی معتقدند فرقه ای به نام کیسانیه ساخته و پرداخته دستگاه های سیاسی امویان، زبیریان و عباسیان بوده است که هر کدام در دوره زمانی مربوط به خود به تأسیس با ادامه این فرقه دامن زده اند.

علت نام گذاری آنان به کیسانیه استناد شان به کیسان است. «کیس»، در لغت به معنای باهوش و با کیاست است. در تاریخ فرق اسلامی درباره این که کیسان چه کسی است نظرات مختلفی وجود دارد.

ص: 188

برخی کیسان را لقب مختار می دانند و دیگران می گویند که کیسان، شخص دیگری غیر از مختار است و مختار عقاید خود را از یکی از وابستگان علی علیه السلام که کیسان نام داشت گرفته است. برخی نیز کیسان را لقب ابو عمره؛ رییس پلیس مختار و برخی نیز کیان را لقب غلام حضرت علی علیه السلام دانسته اند.

در صفحات 45 تا 51 جلد دومِ کتاب تاریخ فرق اسلامی، اعتقاد به مهدویت محمد حنفیه، قول به بداء، علم مستودع برای امام، حلول و تناسخ، دعوی نبوت و باطنی گرایی از معتقدات کیسانیه ذکر شده است. البته درباره استناد سه متى تنسخ و حلول دعوی نبوت و باطنی گرایی به آنان اظهار تردید شده و احتمال قوی تر را بر عدم اطلاع مختار از چنین اموری دانسته اند.

61. محمد حنفیه ص 79

محمد بن حَنَفیه (16-81 ق.) ، فرزند حضرت على علیه السلام و خوله حنفیه (دختر جعفر بن قیس) و از طبقه اول تابعین است. گاه از او با نام «محمد بن علی» یاد می شود و او را «محمد اکبر» هم گفته اند. وی در جنگ های صفین و جمل و نهروان حضور داشته و در جنگ جمل پرچم دار سپاه علی علیه السلام بوده است. در واقعه کربلا در مدینه ماند. پس از شهادت امام حسین علیه السلام بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد اما پس از گواهی حجر الاسود به امامت امام سجاد علیه السلام از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد.

پس از تسلط مختار بر کوفه، نامه ای به مختار نوشت و مختار گروهی را به مکه فرستاد و او را از دست عبد اللّه بن زبیر نجات داد ،کیسانیه، او را امام خود می دانند. او اولین کسی است که مهدی موعود دانسته شده است. مشی سیاسی او در زندگی، بسیار مسالمت آمیز بوده است.

62. زبیر ص 79

رُبیر بن عَوّام بن خُوَیلَد از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و برادر زاده حضرت خدیجه همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در 8 یا 15 سالگی اسلام آورد و همواره در کنار پیامبر بود. یکی از اقداماتی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به مدینه، انجام داد برقراری عقد اخوت مسلمانان بود، در آن هنگام بین زبیر و عبد اللّه بن مسعود پیمان برادری بسته شد.

در روایتی دیگر، پیمان برادری میان زبیر و سَلَمَة بن سلامة بن وَقش یاد شده است. پس از رحلت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم، زبیر حکم شورای سقیفه را نپذیرفت و از خلافت حضرت علی علیه السلام دفاع و با عمر بن خطاب بحث های بسیاری کرد. او هم چنین از شورای شش نفره منتخب خلیفه دوم بود که در آن شورا نیز به نفع حضرت علی علیه السلام رأی داد. وی در شورش و قتل عثمان نقش مؤثری داشت و برای خلافت حضرت علی علیه السلام کوشید؛ اما در همان اوایل خلافت حضرت علی علیه السلام به همراهی طلحه و عایشه و برخی دیگر که به ناکثین شهرت یافتند، جنگ جمل را علیه حضرت علی علیه السلام سامان داد و در همین جنگ به قتل رسید.

پس از رویا رویی دو لشكر، حضرت على علیه السلام زبير را فرا خواند، ملاقات آن در بین صفوف دو لشکر صورت گرفت. امام سفارش پیامبر نسبت به خود را به زبیر یاد آوری کرد. سفارش این بود که: پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روزی در حضور حضرت علی علیه السلام به زبیر فرمود: آیا علی را دوست داری، زبیر گفت: چرا دوست نداشته باشم، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: چگونه ای وقتی ظالمانه با او بجنگی؟! زبیر پس از یاد آوری این مطلب از اردوگاه کناره گیری کرد.

پس از کناره گیری زبیر، عَمرو بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی به نام وادی السِباع او را غافل گیرانه کشت. وی سپس نزد حضرت علی علیه السلام رفت و به دربان گفت، برای قاتل زبیر اجازه ورود بگیر حضرت فرمود: اجازه بده وارد شود و ماده آتش جهنم به

ص: 189

او بده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز درباره قاتل زبیر فرموده بود: جایگاه قاتل زبیر آتش است. امام از کشته زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یاد آوری دلیری های زبیر در صدر اسلام فرمود: این شمشیر بار ها اندوه را از چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم زدود.

شاید از حدیث پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سخن علی علیه السلام نسبت به قاتل زبیر چنین تصور که زبیر توبه کرده است. یوسفی غروی توبه نمی پذیرد و می گوید: توبه زبیر در صورتی بود که از امام زمان خویش پیروی می کرد علاوه خود را در خدمت او قرار می داد که پس از گفتگو با حضرت علی علیه السلام چنین نکرد و نمی توان گفت سخن حضرت امیر علیه السلام (و قبل از آن سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم مبنی بر بشارت آتش به قاتل او) نشانه قبولی تو به زبیر است، که شاید بدین علت چنین بشارت داده قاتل، بدون امر شرعی و اذن امام او را کشته است، خصوصاً که قاتل بعد ها جزء خوارج نهروان شد.

زبیر در دوران خلفای سه گانه دارایی جمع آوری کرد. گفته اند وی پس از خود یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک کوفه و یک خانه در مصر به ارث گذاشت. وی را نیز پس از مرگش، هزار دینار، هزار اسب، هزار کنیز و غلام ذکر کرده اند.

63. شورای شش نفره ص 79

شورای شش نفره، شورایی شامل گروهی از صحابه است که عمربن خطاب پیش از مرگش، برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد. بر اساس گزارش های تاریخی، عمر بن خطاب در 27 ذی حجه سال 23 ق در 60 یا 63 سالگی دست ابو لؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه به قتل رسید.

بر اساس برخی منبع، او در 27 ذی حجه مجروج و پس از سه روز در 30 ذی حجه از دنیا رفت.

عمر در بستر بیماری به فکر تعیین جانشین پس پس از خود افتاد و می گفت که اگر معاذ بن جبل، ابو عبیده جراح و سالم مولی حدیقه زنده بودند، خلافت را به آن ها می سپردم؛ اما چون این افراد را در گذشته بودند، عمر برای تعیین خلیفه پس از خود شیوه ای نو مطرح کرد. پیش از این و پس از از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، چند نفر از اصحاب با این استدلال که امر انتخاب خلیفه به مردم واگذار شده، در سقیفه جمع شدند و بدون توجه به آن چه در واقعه غدیر روی داد، ابو بکر را به خلافت زبیر را برگزیدند. سپس با روش هایی خاص، از مردم درست بیعت گرفتند. ابو بکر در اواخر عمر خود در این باره تغییر رویه داد و بدون آن که نظر مردم را در این امر دخالت دهد، عمر را به جانشینی خویش منصوب کرد. عمر بن خطاب در روش سابق را و قبل کنار گذاشت و روش دیگری در پیش گرفت و با اعتراف به این که انتخاب ابو بکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد، شورایی متشکل از شش نفر را انتخاب کرد تا یکی را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. اعضای این شورا عبارت بودند از علی بن ابی طالب علیه السلام، عثمان بن عفان، طلحة بن عبيد اللّه، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف.

دره «الامامة و السياسة» آمده است که به دستور خلیفه دوم، حسن بن على علیه السلام و عبد اللّه بن عباس نیز در شورای شش نفره تعیین خلیفه حضور یافتند. البته حضور این دو صرفاً به عنوان شاهد بوده و نقشی در تعیین خلیفه نداشتند.

با تصميم عمر، التخاب خلیفه با موافقت گروهی از اکثریت افراد شورا بود، اما چنان که او خواسته بود اگر 2 گروه 3 نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رای گروهی پذیرفته شود که عبد الرحمان در آن است. عمر هم چنین گفته بود اگر فردی از اعضای شورا با رأی اکثریت مخالفت کرد. گردن او زده شود و در صورت دو دستگی شورا، اگر گروه مقابل عبد الرحمن، نظر او را نپذیرفتند، سه مخالف کشته شوند و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از 3 روز فردی را برگزینند، همه آنان گردن زده شوند 50 نفر از انصار موظف بودند بر اجرای

ص: 190

این وصیت نظارت و مراقبت کنند. برخی بر این باورند که ترکیب شورا به گونه ای بود که در نهایت به انتخاب عثمان می انجامید، زیرا طبق پیش بینی امام علی علیه السلام ، سعد با پسر عموی خود عبد الرحمان مخالفت نمی کرد و عبد الرحمان که شوهر خواهر عثمان بود، به او رأی می داد. در این صورت اگر طلحه و زبیر هم با علی علیه السلام موافق می بودند، فایده ای نداشت؛ چرا که عبد الرحمان در گروه طرفدار عثمان بود.

سعد از ابتدا رأی خود را به عبد الرحمان واگذار کرد. زبیر به طرفداری از علی علیه السلام از نامزدی خلافت انصراف داد. عبد الرحمان اعلام کرد که خواستار خلافت نیست. طلحه که پسر عموی ابو بکر و مخالف علی علیه السلام بود، به طرف داری از عثمان کنار رفت. بنابر این فقط على علیه السلام و عثمان نامزد خلافت بودند و رای و نظر عبد الرحمن بسیار حائز اهمیت شد. عبد الرحمن بن عوف پس از سه روز رایزنی با مردم، به ویژه اشراف و امرا، ابتدا از على علیه السلام خواست که متعهد شود که در صورت نیل به مقام خلافت، به کتاب خدا، سیره پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و ابو بکر و عمر عمل کند. علی علیه السلام در جواب گفت: «امید آن دارم که در محدوده دانش توانایی و اجتهاد خود به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عمل کنم». سپس عبد الرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلا فاصله پذیرفت. به همین جهت، ابن عوف با عثمان بیعت کرد و عثمان به خلافت انتخاب شد. برخی از منابع آورده اند که علی علیه السلام ، شرط این عوف را نوعی فریب دانست و به وی فرمود:

«تو عثمان را برگزیدی نا خلافت را به تو باز گرداند. این اولین بار نیست که در مخالفت با ما اجتماع می کنید و ما را از حق خود باز می دارید. این امر به سنتی بر ضد ما تبدیل شده است».

64. عثمان ص 79

عثمان بن عفان (کشته شده در سال 35 ق.) سومین خلیفه از خلفای راشدین نزد اهل سنت و از اصحاب پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. عثمان بنابر شورایی که عمر بن خطاب پیش از مرگ خود برای انتخاب خلیفه تعیین کرد، به خلافت رسید و از 23 ق (یا 24 ق .) تا هنگام کشته شدنش حکومت کرد. او در پی یک شورش علیه شیوه حکومتی اش در مدینه به دست شورشیان کشته شد.

65. جنگ های صدر اسلام ص 79

جنگ های صدر اسلام شامل دوران های مختلفی است:

جنگ های زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که خود شامل غزوات و سرایا است. «غزوه» آن دسته از جهاد هایی است که خود رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن ها شرکت می کردند و تعداد آن ها را 26 یا 27 عدد نوشته اند و «سریه» جهاد هایی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم، یکی از اصحاب خود را فرمانده سپاه می کردند و خود شخصاً در آن ها شرکت نمی کردند و تعداد آن ها به روایت این اسحاق 35 سریه است.

جنگ های پس از رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم که شامل این موارد است: جنگ های زمان ابو بکر که شامل جنگ های ارتداد و فتوحات است.

جنگ های زمان عمربن خطاب که تنها فتوحات بوده است. جنگ های زمان عثمان بن عفان که آن ها نیز تماماً فتوحات هستند و جنگ های زمان امیر المؤمینن علی بن ابی طالب علیه السلام.

66. جنگ جمل ص 79

نخستین جنگ دوره خلافت امام علی علیه السلام که توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و طلحه و زبیر علیه امام علی علیه السلام به راه افتاد. این جنگ در سال 36 قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون خواهی عثمان به راه انداختند. عایشه در این نبرد حضور داشت و بر شتر نر سرخ مویی سوار بود و علت نام گذاری این جنگ به جمل

ص: 191

(شتر نر) همین است. امام علی علیه السلام تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغام هایی می کوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند.

امام علیه السلام در نامه ای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بی گناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خون خواهی عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خانه و قرارگاه خود) سخن گفت. امام علیه السلام در نامه ای به عایشه نیز هشدار داد که برخلاف دستور قرآن از خانه اش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خون خواهی عثمان، لشکر کشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است. طلحه و زبیر، در نامه ای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.

این جنگ که نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب می شود به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه داشت و با پیروزی سپاه امام علی علیه السلام و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به اتمام رسید. بر اساس گزارش های تاریخی، هشتاد تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر و 1500 نفر از اصحاب پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سپاه امام علی جنگیده اند. از آن جا که سران سپاه جمل با امام علی علیه السلام به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد.

جنگ جمل باعث انتقال مرکزیت خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و به علت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینه ای برای ظهور برخی نظریه های جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.

67. بیت المُقَدَّس ص 81

بيت المُقَدَّس (به عربی بَیت المَقدِس) یا اورشلیم یا قُدس، شهری در فلسطین اشغالی که نخستین قبله و سومین شهر مقدس مسلمانان (پس از مکه و مدینه) و مقدس ترین شهر جهان نزد یهودیان و مسیحیان است. این شهر، از مراکز زیارتی ادیان ابراهیمی است و هر یک از این ادیان، آثار و ساختمان هایی در آن دارند.

بیت المقدس هم اکنون در اشغال کامل اسرائیل است و این شهر را پایتخت ابدی خود می خواند؛ اما سازمان ملل و بسیاری از کشور های جهان این ادعا را به رسمیت نمی شناسند.

بیت المقدس و برخی اماکن موجود در آن بنابر روایات شیعه، فضیلت بسیاری دارند چنان که در روایتی از امام حسن عسکری علیه السلام، نماز گزاردن در مسجد الاقصی در ردیف نماز گزاردن در مسجد الحرام دانسته شده و یک نماز در آن برابر با هزار نماز در دیگر مساج است. برخی شیعیان ایرانی در قدیم به ویژه در دوره قاجار و پهلوی، زیارت اماکن مذهبی این شهر را با سفر حج همراه می کرده اند.

68. شیخ صدوق ص 85

محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق، (305 -381 ق) از علمای شیعه در قرن چهارم قمری که بزرگ ترین محدث وفقيه مكتب حدیثی قم به شمار می آید. تولد شیخ صدوق به برکت دعای امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف بوده و حضرت ایشان را فرزندی مبارک خواندند. حدود 300 اثر علمی به او نسبت داده شده ولی بسیاری از آن ها امروزه در دسترس نیست. کتاب من لا يحضره الفقیه از کتب اربعه شیعه اثر اوست. از دیگر آثار مهم و معروف وی می توان معانی الاخبار، عیون الاخبار، الخصال، علل الشرائع و صفات الشیعه را نام برد. برخی از مشهور ترین شاگردان وی عبارتند از سید مرتضی شیخ مفید و تلعکبری. مدفن شیخ صدوق در

ص: 192

ری است.

شیخ صدوق با بیش از هفتاد سال سن در گذشت و در شهر ری دفن شد. قبر او امروزه در قبرستانی با نام قبرستان ابن بابویه معروف و زیارت گاه مردم است. تجدید عمارت قبروی در زمان فتح علی شاه قاجار در سال 1238 انجام گرفت. پیش از این تاریخ قبر او در اثر سیل شکافته شد و آشکار شدن جنازه سالم وی پس از گذشت قرن ها مایه حیرت همگان شد.

69. سید مرتضی ص 85

ابو القاسم علی بن حسین بن موسى (355- 436 ق.)، معروف به سید مرتضی، شریف مرتضى و علم الهدی، فقیه و متکلم امامی و از شخصیت های پر نفوذ اجتماعی شیعه در دوره آل بویه بود. سید مرتضی مانند پدر و برادرش سید رضی، مدتی نقیب طالبیان بود و در بغداد زندگی می کرد و نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه از احترام خاصی بر خور دار بود. وی هم چنین مدتی امیر الحاج و نیز عهده دار دیوان مظالم بود.

«سید مرتضی» یکی از چهره های امید آفرین و هدف بخش و سازنده جهان تشیّع و بلکه افتخار اسلام به شمار آمده، آثار علمی و زندگی اجتماعی و شخصیت معنوی او برای همه نسل ها آموزنده و الهام بخش است. گر چه بیش از هزار سال از روزگار او می گذرد، شایستگی و برجستگی های وی سدّ زمان را شکسته و تا امروز امتداد یافته است و شناخت او در همه زمان ها به زانوان انسان ها توان بیشتر در پیمودن راه انسانیت می بخشد.

علامه حلی او را معلم شیعه امامیه خوانده است؛ مردی جامع بوده است؛ هم ادیب بوده و هم متکلم و هم فقیه؛ آراء فقهی او مورد توجه فقها است کتاب معروف او در فقه، یکی انتصار است و دیگر کتاب جمل العلم و العمل؛ او و برادرش سید رضی (جامع نهج البلاغه) نزد شیخ مفید سابق الذکر تحصیل کرده اند.

علامه حلی می گوید: «علم الهدی در علوم بسیاری یگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانش هایی مانند علم کلام و فقه و ادب از قبیل شعر و لغت و جز این ها بر همگان مقدم بود... شیعه از زمان وی تا عصر ما که در سال 693 هجری است از کتاب های او استفاده کرده اند. او رکن طائفه (شیعه) و معلم آن هاست.»

علامه بحر العلوم که خود سر آمد فقهای شیعه بود، می نویسد: «علی بن حسین... ابو القاسم مرتضی علم الهدی، ذو المجدين و صاحب الفخرين و الریاستین، مروّج دین جدّش، سرور ثقلین در قرن چهارم، به روش پیشوایان برگزیده، او سرور علمای اسلام و پس از ائمه اطهار علیهم السلام از همه کس برتر است. او دانش هایی گرد آورد که نصیب هیچ کس نشد و از فضایلی برخوردار گردید که او را از همه کس ممتاز گردانید، دانشمندان مخالف و مرافق درباره فزونی فضلش اتفاق نظر دارند و به تقدمش بر تمامی دانشمندان پیشین و پسین معترف می باشند.»

شخصیت علم الهدی از دیدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشیده نمانده است، بلکه در اثر کثرت تالیفات و آثار مورد جلب نظر آنان نیز گردیده است.

سید مرتضی تا آن زمان که خود بر فراز کرسی استادی تکیه زد در نزد شماری از پیکان عصر خویش برای فرا گیری علوم آسمانی به ادب زانوزد و بهره ها برد که عبارتند از شیخ مفید، ابو محمد هارون فرزند موسى تلعکبری شیخ محمد صدوق، حسین بن علی بن بابویه برادر شیخ صدوق، احمد بن علی بن سعید کوفی، محمد بن عمران کاتب مرزبانی، ابو یحیی ابن نباته ابو الحسن علی بن محمد كاتب، ابو القاسم عبد اللّه بن عثمان بن يحيى و احمد بن سهل دیباجی.

شیخ طوسی، ابو یعلی سلّار دیلمی، ابو الصلاح

ص: 193

حلبی، قاضی ابر برّاج طرابلسی، ابو یعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری چند تن از شاگردان سید مرتضی هستند.

عمده آثار وی، در باب فقه و اصول می باشد.یکی از کتاب های وی، دیوان معروف او با بیست هزار بیت است. او علاوه بر مقام علمی و اجتهاد، دارای دوق شعر و ادب بود و در زمان ایشان غیر از برادرش سید رضی شاعری همانندش نبود. کتاب دیگر او «امالی» است که در موضوع فقه، تفسیر، حدیث، شعر و فنون ادب می باشد. نکته مهمی که در تالیفات وی وجود دارد این است که در هر زمینه که وارد تحقیق شده سنگ تمام را گذاشته و آن چه در آن قابل بحث و تحقیق بوده بیان کرده است. نکته دیگر این که تعداد زیادی از کتاب های او درباره مسایل آن روز جامعه و بعضی از آن ها در پاسخ به سوالات افراد در شهر های مختلف آن ایام بوده است؛ همانند کتاب مسائل ناصریه، مسائل طرابلسيه، مسائل موصلیه و... که نشان دهنده این است که آن بزرگوار با همه اشتغالات علمی و تربیت شاگردان با مردم جامعه خود نیز ارتباط تنگاتنگ داشته و عالمی مردمی بوده است که به مسائل و مشکلات فکری و اعتقادی آنان اهمیت می داد و به آن ها رسیدگی می کرده است.

در مورد لقب علم الهدی، بیشتر مورخین سید مرتضی در وصیت خود چنین آورده است: نگاشته اند که ابو سعید محمد بن حسین وزیر القادر با للّه (خلافت (381 - 422 ق) در سال 420 بیمار شد شبی در خواب دید که امیر مؤمنان علیه السلام به او می فرماید: به علم الهدی بگو تا برای تو دعا کند تا از بیماری بهبود یابی. وزیر گفت: یا امیر المؤمنین، علم الهدی کیست؟ فرمود: على بن الحسین موسوی است چون از خواب برخاست نامه ای به سید مرتضی نوشت که برای او دعا کند و در آن نامه او را علم الهدی خواند. سید مرتضی برآشفت و از وزیر خواست که او را با این لقب بزرگ نخواند؛ وزیر گفت به خدا قسم امیر المؤمنین علیه السلام امر فرموده که شما را به این لقب بخوانم. بعد از آن که وزیر از دعای سید مرتضی شفا یافت، جریان خواب خود و امتناع سید مرتضی را از قبول این لقب برای خلیفه بیان کرد خلیفه پیام فرستاد که شایسته است لقبی را که از سوی جد شما داده شده است بپذیری و ابا نکنی؛ سپس حکم شد که منشیان در نامه های رسمی و عموم مردم او را با این لقب بخوانند و بدین گونه ملقب به علم الهدی گردید.

نویسنده کتاب «علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی» می نویسد شیعه می گوید: «مجدّد مکتب در قرن اوّل باقر العلوم و فرزندش امام صادق علیه السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحجج على بن موسی علیه السلام ، در قرن سوم محمد بن يعقوب کلینی و در قرن چهارم سید مرتضی رحمه اللّه علیه و در این زمان هم باید گفت: احیا گر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی رحمه اللّه علیه است که اسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند کرد.

ایشان علاوه بر فعالیت های علمی و فرهنگی و مسئولیت های اجتماعی و رهبری جامعه اسلامی پس از وفات برادرش سید رضی در سال 406 ق. مسئولیت نقابت و امارت حج و نظارت بر دیوان مظالم را به عهده گرفت.

سید مرتضی در وصیت خود چنین آورده است:

«تمام نماز های واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید.»وقتی این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا ؟! شما که فردی وارسته بودید و اهمیت فوق العاده ای به نماز می دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز وضو گرفته آماده می شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این گونه وصیت می کنید؟!

سید در پاسخ فرمود: آری! امن علاقه مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از این راز و نیاز هم لذت فراوان می بردم، از این رو

ص: 194

همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه شماری می کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهی را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذّت از نماز، وصیت می کنم که تمام نماز های مرا دوباره بخوانید؛ زیرا تصوّر من این است که شاید نماز های من صد در صد خالص برای خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدی از آن ها به خاطر لذت روحی و معنوی خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم برای غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهی نیست و می ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیاز های من مورد پذیرش خدی مشان قرار نگیرد!

این عالم فرزانه، سر انجام پس از عمری پر بار و انجام کار هایی بزرگ و ارزنده، در حدود هشتاد سالگی در روز یکشنبه 25 ربیع الاول 236 ق در شهر بغداد، به جوار حق شتافت و به دست «ابو الحسین نجاشی» و با کمک «محمد بن حسین جعفری» و «سلار بن عبد العزيز» و دیگر شاگردانش، غسل داده شد و سپس فرزندش سید محمد بن سید مرتضی بر او نماز خواند و در خانه اش، واقع در محله کرخ، به خاک سپرده شد. پس از مدتی پیکر مطهر او به کربلا منتقل شد و در جوار سید الشهدا علیه السلام در کنار قبر برادرش سید رضی در مقبره ابراهیم مجاب (نیای بزرگ شان) دفن گردید.

70 عبد المنعم حسن ص 85

حقوق دان آگاه جناب آقای عبد المنعم حسن سودانی نویسنده کتاب «بنور فاطمه اهتديت» با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث، به حقانیت مذهب اهل بیت علیهم السلام پی برده و بار ها کردن مذهب خود، تشیع را انتخاب می کند.

عبد المنعم حسن در سال 1969 م. در خانواده ای فقیر در روستایی در شرق سودان به نام «مسمار» به دنیا آمد و سال های نخستین زندگی اش را در آن جا که صحرای بزرگی بود سپری نمود. دوره یکی از دوستان وی به نام عماد و شخصیت دوم خرد سالی ایشان در روستای مسمار سپری گردید.

در آن سال ها پدرش که الگوی ممتاز و شایسته وی بود، توجه و عنایت خویش را به ایشان معطوف می کرد. او امام مسجد و شیخ روستا بود و مقامی عالی در نزد ساکنان مسمار داشت. افزون بر این، پدر ایشان از امتیاز دیگری نیز بهره می برد. که ناشی از ارتباط خاص او با فرقه پیروان ختمیه از گروه های بزرگ متصوفه می باشد. در حالی که علاوه بر آن از شرافت نسب به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بهره می برد. مردم شرق سودان، مانند بخش های دیگر کشور، از دوست داران اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به شمار می آیند. آنان هر فردی را که به جهتی از جهات منتسب به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم باشد، گرامی شمرده، به انگیزه تکریم پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که او را در جایگاه والای عزت و بزرگی می نشاند. احترام و عربی که مردم شرق سودان برای متصوفه قائل هستند نیز ناشی از ارادتی است که فرقه مزبور به اهل بیت علیهم السلام دارد.

وی با فوت پدر در دوره نوجوانی به دلیل بیماری، پس از اقامت کوتاهی در مسمار تحصیلات دوره ابتدایی را در «الکربه» به پایان رسند و پس از مدتی به علت ضرورت های تحصیل و زندگی به شهر پورت مهاجرت و در آن جا دوره دبیرستان را سپری نمود. ایشان پس از ورود به دانشگاه خارطوم به دانش کده حقوق راه یافت، در آن زمان عمده وقت ایشان بیش از تحصیل در دانشگاه، به فعالیت اجتماعی اختصاص داشت. در آن جا بود که با دوستان بسیاری آشنا گردید و موفق شد که از تجربه آنان به خوبی سود ببرد. پس از اندکی، به مقام ریاست اتحادیه دانش جویان در استان شمالی نایل شد و از این که می توانست با خدمت به دانش جویان، ذخیره ای برای آخرت خویش فراهم آورد، بسیار شادمان برد. به گفته ایشان دو شخصیت در ایشان بسیار تأثیر گذار بوده و باعث هدایت ایشان به مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شده اند: شخصیت اول یکی از دوستان وی به نام عماد و شخصیت دوم آیت اللّه محمد تقی مدرسی.

ص: 195

71. بنور فاطمة اهتديت ص 85

این کتاب مجموعه ای ارزشمند در شان و شخصیت بزرگ بانوی دو سرا است که حاصل تلاش و عشق و علاقه حقوقدان آگاه جناب آقای عبد المنعم حسن سودانی می باشد که پس از آشنایی با زندگی حضرت صدیقه طاهره به مذهب حقه اثنی عشری هدایت شد. اولین جرقه هدایت «عبد المنعم حسن» زمانی بود که با بر عمویش که شیعه شده بود، وارد بحث شد؛ وی ماجرا را چنین نقل می کند:

ما می دانستیم که پسر عمویم شیعه شده است. و از خداوند مسئلت می کردیم تا او را هدایت کند و تا می توانستیم از وارد شدن به بحث با او پرهیز می کردیم ولی خداوند سبحانه تعالی می خواست که حجت را بر ما تمام کند؛ آمده بودم تا با او دیداری داشته باشم و درباره اموری عام گفتگو کنم.... در یک لحظه صدای خطیبی که از یک دستگاه ضبط صوت، پخش می شد. توجهم را جلب کرد که می گفت این خطبه ای است که در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام آن را ایراد نمود تا حق خود را در فدک ثابت نماید. سپس خطیب به ایراد خطبه پرداخت.

وی در فصل چهارم کتاب تحت عنوان «با نور فاطمه هدایت یافتم» در مورد خطبه حضرت زهرا علیها السلام می نویسد کلمات همچون تیری به اعماق وجودم راه یافت زخمی را باز کردند. که گمان نمی کنم به آسانی التیام یابد با اشک هایم در جدال بودم و سعی کردم مانع از سرازیر شدن شان شوم ولی نتوانستم اشک هایم فرو ریختند و گویی می خواستند ننگ تاریخ را در قلبم بشویند. پس از آن تصمیم گرفتم که با گذشتن از ایستگاه های تاریخ حرکت کنم تا بر فاجعه است آگاهی یابم و این آغازی بود برای مشخص نمودن هویت حرکت و انتقال با عبور از فضای معتقدات و تاریخ و هم سو شدن با دلیل».

این کتاب در هشت فصل و یک خاتمه تنظیم شده و در 251 صفحه توسط مؤلف به چاپ رسیده است. فصل های کتاب عبارتند از:

فصل اول: «نگارش این کتاب برای چیست ؟»

فصل دوم: «مطالعه و فهم تاریخ یک ضرورت است»؛

فصل سوم: «شیعه و تشیّع»؛

فصل چهارم: «با نور فاطمه هدایت یافتم»؛

فصل پنجم: «امامت و خلافت»؛

فصل هفتم: «کربلا ادامه سقیفه»؛

فصل هشتم: «در حلقه نور».

خاتمه: مؤلف در این بخش به این نکته اشاره نموده که هدایت یافتن به حق استعدادی ذاتی نیست، بلکه نعمتی است از خدای تعالی که آن را بر هر که خواهد از بندگانش می بخشد. در پایان نیز خطبه حضرت فاطمه علیها السلام را شعله حقیقت معرفی نموده و به بخش هایی از این خطبه اشاره نموده است.

این کتاب توسط آقایان سید حسین محفوظی موسوی و جهان گیر محمودی ترجمه و توسط بنیاد معارف اسلامی در سال 1380 ش، و در 377 صفحه به چاپ رسیده است.

72. ادريس الحسينی و كتاب لقد شبعنی الحسين ص 86

ادریس حسینی مغربی نویسنده، روزنامه نگار و مستبصر مراکشی، سُنی مذهب بود؛ اما به خاطر امام حسین علیه السلام شیعه شد و کتابی نوشت به نام «لقد شیعنی الحسین»، یعنی امام حسین مرا شیعه کرد. ایشان در این کتاب، علت گرویدنش به مذهب تشیع را توضیح می دهد. این کتاب از دو مقدمه ناشر و مؤلف و شش فصل تشکیل شده است. وی در بخشی از کتاب خود می نویسد: «به طور حتم امتی که حسین علیه السلام را به قتل رساند و اهل بیت طاهرین او را به اسارت برد هرگز قابل اعتماد نیستند. این خون هایی که جاری شد آب های نهر نبود، بلکه خون های شریف ترین کسانی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر آنان

ص: 196

در این امّت وصیّت نموده بود. این است خود باعث شدند...».

73. مهاجرین ص 86

مهاجرین، مسلمانان شهر مکه پیش از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بودند که پس از فشار قریش، به دستور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به شهر یثرب مهاجرت کردند. به نظر می رسد عنوان مهاجرین از قرآن گرفته شده باشد که اشاره به مسلمانان شهر مکه در مقابل انصار (مسلمانان شهر یثرب) داشته است. آیات 218 سوره بقره، 74،72 و 75 سوره انفال و 100 و 117 سوره توبه آیه موضوع مهاجرین اشاره دارند.

یکی از مهم ترین اقدامات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به همراه مسلمانان به یثرب، پیمان اخوت بود. در این پیمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از سرپرست خانوار های مکه را با یکی از سرپرست خانوار های مدینه برادر نمود و به نوعی مسئولیت سرپرستی یک خانواده مکی را تا زمان خود کفایی بر عهده یک خانواده متمکن مدنی قرار داد. البته در کنار توجه به وضعیت اقتصادی خانواده های مهاجرین در قیاس با دیگر مسلمانان به خصوص مکی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مکانی را در کنار مسجد به مسلمانان مجرد اختصاص داد که این افراد به اصحاب صفه نامیده شدند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم سعی در تمکن و ازدواج این افراد نمود که ازدواج جویبر با زلفا دختر یکی از ثروتمندان مدینه از این جمله است.

در طول ده سال حضور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مهاجران در شهر مدینه، مسلمانان مدینه (انصار) میزبانی مناسبی از مهاجران نمودند به حدی که حتی از ماجرای فتح مکه، بسیاری از مردم مکه به شهر خویش باز نگشتند و در مدینه به سکونت خود ادامه دادند. در طی این مدت بین مسلمانان دو شهر مکه و مدینه درگیری مهمی شکل نگرفت و موارد نادر از استثنا هاست. یکی از اولین اختلاف ها بین مسلمانان مکه و مدینه در ماجرای سقیفه اتفاق افتاد در مکان سقیفه، گروهی از انصار جمع شده بودند تا سعد بن عباده را به عنوان خلیفه تعیین کنند؛ اما با حضور سه نفر از مهاجرین (ابو بکر، عمرو ابو عبیده) اوضاع دگرگون شد و ابو بکر با اعلام برتری مهاجرین بر انصار، بزرگان حاضر در سقیقه را به شایسته تر بودن خویش بر خلافت ساخت.

پس از گسترش کشور گشایی ها و افزایش فراوان اموال موجود در بیت المال، عمر بن خطاب تصمیم به تغییر شیوه تقسیم بیت المال گرفت.

نزدیکی تشبی به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و سبقت در اسلام باعث افزایش میزان دریافتی از بیت المال می شد. به همین جهت مهاجرین که چندین سال زود تر از مردم مدینه مسلمان شده بودند، حقوق بیشتری دریافت کردند و همین امر باعث ایجاد فاصله طبقات اقتصادی و اجتماعی بین مسلمانان مکه و دیگر شهر ها شد. هم چنین بیشتر فرمانروایان شهر ها و فرماندهان جنگ ها در زمان خلافت ابو بکر، عمر بن خطاب و عثمان بن عشان از مهاجرین انتخاب شد که برنری جایگاه در کنار توجه به وضعیت اقتصادی خانواده های مهاجرین در قیاس با دیگر مسلمانان به خصوص انصار را موجب شد.

در زمان خلافت امام علی و امام حسن علیهما السلام، این دو امام به انصار توجه بیشتری نمودند و از ایشان در بدنه حکومت و حاکمیت شهر ها استفاده فراوانی کردند. از جمله سهل و عثمان دو پسر حنیف فرمانروای شهر های مکه و بصره بودند و قیس بن سعد بن عباده از فرماندهان اصلی جنگ های امام علی و امام حسن علیهما السلام بود.

74. انصار ص 86

اَنصار، با انصار النبی صلی اللّه علیه و آله و سلم لقب مسلمانان مدینه از نیره های اوس و خزرج که پیش از هجرت با پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم هم پیمان شدند و پس از هجرت در حمایت و باری آن حضرت و مهاجران، پایداری کردند. انصار در دوره خلافت امیر المؤمنین علیه السلام جایگاه خاصی نزد حضرت داشتند و آنان نیز همواره از ایشان حمایت می کردند.

ص: 197

تاریخ استفاده از این لقب برای مسلمانان هم پیمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه به درستی روشن نیست، اما طبق روایتی از اَنس، اصطلاح مهاجران و انصار نخستین بار در قرآن کریم به کار رفته است. البته بر اساس روایت ابن اثیر، این نام را خود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای مسلمانان یثرب به کار برد. در دو آیه 100 و 117 سوره توبه عنوان مهاجرین و انصار در کنار هم آمده است. به غیر از این دو مورد، عنوان «انصار» در آیه 14 سوره صف نیز بر یاران حضرت عیسی علیه السلام اطلاق شده است.

در سال 13 پس از بعثت و به دنبال استقبال اهل مدینه از آئین پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ،ایشان زمان را برای هجرت مناسب دید و مردم یثرب به گرمی و شکوه از او استقبال کردند و در میان خود جای دادند.

با ورود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به یثرب، بیشتر قبایل و مردم شهر اسلام آوردند و با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بیعت کردند و يثرب به نام مدينة النبي مشهور شد. به دنبال این مسئله و شکل گیری جامعه اسلامی در مدينه ، اختلافات دیرین میان اوس و خزرج نیز فروکش کرد.

مسلمانان مدینه از همین ایام به دو گروه تقسیم و شناخته شدند. مهجران یا مسلمانانی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند و انصار یا مسلمانان مدینه که پذیرای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یارانش بودند.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چندی بعد، میان مهاجران و انصار پیمان برادری بست و انصار متعهد شدند که میان خود و مهاجران بر اساس عدالت برادری و برابری رفتار کنند و در همه حال به یاری و کمک یک دیگر برخیزند.

75، سقیفه ص 86

واقعه سقیفه بنی ساعده، نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در سال 11 ق. بود که در آن ابو بکر بن ابی قحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، امام علی علیه السلام و برخی دیگر از اصحاب مشغول تدارک مراسم تدفین وی بودند، در همان زمان عده ای از نصار به رهبری سعد بن عباده، در محلی به نام سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر خود پس از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تصمیم بگیرند.

سقیفه مکانی به شکل سکویا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع می شدند. مکانی که پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفه ای بوده است متعلق به تیره بنی ساعده از قوم خزرج از طوایف صلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل می شد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر به شهر مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملاً کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم دوباره تجمعی در آن پدید آمد.

به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم عده ای از انصار برای تصمیم گیری درباره وضعیت خود و هم چنین چاره جویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج به خاطر شدت بیماری به واسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود شنوندگان سخنان وی را تایید کرده و اعلام نمودند که سعد را به عنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تأکید کردند که برخلاف نظروی کاری انجام ندهند. اما برخی از حاضرین احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع را دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت.

گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابو بکر و عمر می رسد و این دو به اتفاق ابو عیده جراح به

ص: 198

سمت سقیفه حرکت می کنند. با ورود آنان به این جمع، ابو بکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت می کند. این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی علیه السلام و عدم بیعت با غیر از او اشاره می کنند؛ ولی در نهایت ابو بکر، عمر و ابو عبیده را به عنوان افراد شایسته برای این مقام معرفی می کند. این دو تن طی سخنانی با پیشنهاد ابو بکر مخالفت می کنند.

به گزارش منابع تاریخی، عمر بن درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سر و صدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده می شد تا آن جا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود. این بود که به ابو بکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آن که دست عمر در دست ابو بکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیش دستی کرده و دست به دست ابو بکر زد و با او بیعت کرد.

پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابو بکر آغاز می شود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار زیر دست و پای آن ها لگد مال شود.

این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد می شود که این برخورد ها یا دخالت ابو بکر به پایان می رسد.

اهل سنت برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت و خلافت ابو بکر به اصل اجماع استناد کرده اند. این در حالی است که به نوشته تاریخ نگاران انتخاب ابو بکر مورد پذیرش عمومی نبود پس از این واقعه افرادی مانند حضرت على علیه السلام، فاطمه زهرا علیها السلام، فضل و عبد اللّه پسران عباس عموی پیامبر و نیز اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابو ذر غفاری، مقداد بن عمرو و زبیر بن عوام، به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف تصریحات پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم مبنی بر جانشینی امام علی علیه السلام به ویژه در غدیر خم، می دانند.

76. خمار ص 86

خِمار به معنی روسری و مقنعه نوعی پوشش سر برای خانم ها می باشد. عنوان یاد شده به صورت جمع (خُمُر) در آیه 31 سوره نور ﴿ وَ لْيَضْرِينَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ ﴾ و به تبع در کلمات فقها در باب طهارت و صلات آمده است. طبق آن چه در تفاسیر آمده زنان مسلمان قبل از نزول آیه، قسمت اضافی روسری را به پشت سر می انداختند، در نتیجه گردن و قسمت بالای سینه آنان پیدا بود. با نزول آیه شریفه یاد شده موظف شدند این قسمت را نیز بپوشانند. فقها به این آیه بر وجوب حجاب برای زن استدلال کرده اند.

77. قضه ص 87

فضه نُوبیّه اصالتاً از اهالی نوبیه بود. نوبیه شهری در جنوب سودان یا جنوب مصر و شرق نیل است. برخی او را هندی و برخی دیگر دختر پادشاه هند معرفی اش کرده اند. پس از نزول آیه ﴿ فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیسُورا ﴾ ، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وی را به خانه حضرت زهرا علیها السلام فرستاد و او را فضه نامید. او، کنیز حضرت زهرا علیها السلام بود و حضرت کار های خانه را بین خود و فضه تقسیم کرد؛ یک روز خود و یک روز فضه کار ها را انجام می داد. فضه در ماجرای بیماری حسنین علیهما السلام ، که علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام نذر کردند در صورت بهبودی آنان سه روز روزه بگیرند، با آنان همراه شد و چنین نذری کرد. آیات 7 و 8 سوره انسان درباره این ماجرا نازل شده است. نام او در روایات مرتبط با ولادت حسنین علیهما السلام ، ماجرای نزول آیه اطعام و شهادت حضرت زهرا علیها السلام آمده است.

ص: 199

فضه حدود بیست سال با آیات قرآن حرف می زد و به دیگران پاسخ می داد او در روایتی طولانی، حالات حضرت زهرا علیها السلام را از زمان رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تا شهادت فاطمه علیها السلام بیان می کند. حضرت علی علیه السلام در مورد وی می گوید: ﴿ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي فضّتنا ﴾ برخی گفته اند که او علم کیمیا می دانست و این علم را حضرت زهرا علیها السلام به وی تعلیم کرده بود. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم هم دعا برای مشکلات و هم چنین اذکاری را به وی تعلیم کرده بود. خلیفه دوم به مقام علمی وی اعتراف کرده است.

علی علیه السلام او را به همسری ابو ثعلبه حبشی در آورد. فضه از او یک پسر به دنیا آورد. بعد از مرگ ابو ثعلبه، فضه با ابو ملیک غطفانی ازدواج کرد و پس از این ازدواج پسرش از ابو ثعلبه از دنیا رفت. فضه از ابو ملیک دارای فرزندانی شد. دختری به نام شهرة بنت مسكة بنت فضة که کرامتی هم برای او نقل می کنند از نوادگان اوست. در بعضی منابع از حضور فضه نوبیه در کربلا سخن گفته شده است.

مقبره ای منسوب به فضه در دمشق در قبرستان باب الصغير موجود است. قبروی کمی بالا تراز مرقد منسوب عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب و در انتهای غربی قبرستان قرار دارد. حجره و مرقد او گنبدی کوچک به رنگ سبز داشته و دیواره های آن از سنگ سیاه است.

78. امّ ایمن ص 87

بَرَكة دختر ثعلبة بن عمرو، مشهور به امّ ایمن، کنیزی حبشی و متعلق به عبد اللّه بن عبد المطلب پدر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده و سپس به ایشان ارث رسید و پیامبر پس از ازدواج با حضرت خدیجه ، او را آزاد کرد. امّ ایمن هم چنین پس از در گذشت آمنه، مادر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در ابواء، وظیفه مراقبت از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را تا ورود به مکه و پس از آن تا سنین بلوغ و رشد بر عهده داشت. امّ ایمن پیش از اسلام در مکه با عبید بن عمرو ازدواج کرد و از او فرزندی به نام ایمن به دنیا آورد که در غزوه حنین در سپاه اسلام بود و کشته شد.

پس از در گذشت عبید بن عمرو، امّ ایمن با زید بن حارثه ازدواج کرد. اسامة بن زید، فرزند آن دو است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از ازدواج امّ ایمن با زید بن حارثه، خطاب به یارانش فرمود که هر کس می خواهد با زنی بهشتی ازدواج کند امّ ایمن را به عقد خود در آورد.

امّ ایمن از نخستین کسانی بود که مسلمان شد و بعد ها به مدینه هجرت کرد. هم چنین برخی از مورخان او را از مهاجران به حبشه دانسته اند. نام ام ایمن در میان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ذکر شده است. وی در جنگ احد حضور داشت و به مجروحان آب می رساند و آن ها را مداوا می کرد. امّ ایمن در جنگ خیبر نیز به همراه امّ سلمه، یکی از بیست زنی بود که همراه با پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم از مدینه خارج شد.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به امّ ایمن علاقه بسیاری داشته و گاه او را مادر خطاب می کرده است. بنا بر گزارش های تاریخی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با امّ ایمن در خانه اش دیدار می کرد. در برخی منابع حدیثی، فضایل امّ ایمن در بخشی مستقل ذکر شده است.

امّ ایمن به همراه امام علی علیه اسلام پس از در گذشت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برای باز پس گرفتن فدک از ابو بکر شهادت داد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فدک را به فاطمه بخشیده است. از امّ ایمن چند حدیث به نقل از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در منابع حدیثی ذکر شده است.

کسانی چون انس بن مالک و ابو یزید مدنی نیز از او روایت کرده اند.

تاریخ در گذشت امّ ایمن، پنج یا شش ماه پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته شده است. با این حال، برخی از زنده بودن وی در دوران خلافت ابو بکر و عمر سخن گفته اند.

79. اویس قرنی ص 88

ابو عمرو اُوِيس بن عامر قَرَنی مرادی يمنی شهادت (37 ق.) از تیره قرن شاخه ای از قبیله

ص: 200

یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است. او از تابعین و شهدای صفین است. اویس را بیشتر از هر چیز به زهد و پارسایی می شناسند و او را یکی از زاهدان هشت گانه در میان تابعین خوانده اند.

او در زمان پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. او از راه شتر بانی روزگار را با مادر پیر نابینا و ناتوان خود سپری می کرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آن جا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید، ایشان در خانه نبود به ناچار به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه می نگرم. گفتند شتر بانی که اویس نام داشت به این جا آمد و رود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت.

حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من می رسد.»

نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی علیه السلام مقامی ویژه دارد شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی علیه السلام بیعت کرد.

در 21 رمضان سال 1234 ق. 6 مرداد 1392 ش. هم زمان با شب های قدر گروه های تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپاره ای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوار های حرم بخش هایی از آن را منهدم کردند. در 6 فروردین 1393 ش. 22 جمادی الاول 1435 ق. گروه تروریستی تکفیری داعش با کار گذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند.

داعش در مرحله بعد در 25 اردیبهشت 1393 15 رجب 1435 ق. این زیارت گاه را به طور کامل تخریب کرد.

80. بهلول ص 88

ابو رُهَيب بُهلول بن عمر صیرفی یا صوفی (وفات 190 ق 806 م.)، مشهور به دانا، عاقل یا مجنون، نام شخصیتی است که در ادبیات عامیانه ایران شهرت بسیار دارد. بهلول شیعه بود و برخی منابع از وی به عنوان شاگرد و مرید امام صادق علیه السلام یاد کرده اند. نخستین گزارش هایی که از بهلول به دست رسیده، متعلق به نیمه اول قرن سوم قمری است که وی را در زمان مهدی عباسی قرار می دهد. بیشتر پند های بهلول درباره آخرت است و برخی داستان ها، زیرکی و هوش مندی او را در مردنیا نشان می دهد.

بهلول از دیرباز تا زمان حاضر در ادبیات فارسی، چون نمادِ «دیوانه عاقل» حضور داشته است، اما در دهه های اخیر برخی کوشیده اند، از مجموعه روایات او کتاب های سرگرم کننده عامه پسند تدارک ببینند. محمود متدین کتاب کوچک ماجرا های بهلول عاقل را در تهران منتشر کرد.

در 1339 ش، آقا میرزا علی صدر جلد دوم بهلول عاقل را در تهران به چاپ رساند. این کتاب سر انجام به 5 جلد رسید و در 1343 ش. در تهران انتشار یافت. داستان ها در این آثار، همان روایت اما گاهی با روایات پراکنده دیگر و حتی اشعار فارسی در آمیخته است. قبری در قبرستان باب الصغير به وی منسوب است.

81. لقمان ص 89

لقمان حکیم به عنوان یکی از شخصیت های معروف اخلاقی و دانا مورد پذیرش مورخان قرار گرفته است؛ اگر چه به دلیل شباهت های داستانی با بعضی از شخصیت های تاریخی و انسانه ای از جمله لقمان بن عاد اساطیری

ص: 201

ازوپ، بلعم باعورا، احقیار و لقمان معمر، یکی پنداشته شده است. درباره اصل و نژاد لقمان نیز اختلاف وجود دارد بعضی او را به قوم عاد را نسبت داده و برخی او را از قوم بنی اسرائیل می دانند. عده ای معتقدند او غلام حبشی یکی و در از ثروتمندان بنی اسرائیل در زمان داود نبی بود که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد گشت.

لقمان حکیم قبل از اسلام نیز در بین اعراب روزی مشهور بود. آنان برخی از سخنان او را به صورت مکتوب در اختیار داشتند. گفته اند سُوَید ابن صَامِت در مقابل دعوت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم با برای استناد به سخنانی که از نقمان در دست داشت مدعی بود «آن چه نزد من است همانند آن چیزی است که نزد توست».

شهرت لقمان حکیم در بین مسلمانان به دلیل وجود سوره ای در قرآن به نام او و حکمت های از ده گانه ای است که خداوند از زبان لقمان به فرزندش بیان کرده است. وصایای لقمان به فرزندش و شخصیت وی مضمون بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت است. در احادیث، تفکر عمیق، ایمان و یقین عالی، سکوت، امانت داری، راست گویی و حل اختلافات مردم از ویژگی های لقمان نام برده شده است و تصریح کرده اند که او به مقام نبوت ترسید ولی با داود نبی صلی اللّه علیه و آله و سلم در امر قضاوت همکاری داشت.

82. داوود ص 89

داوود بن ایشا از نسل یهودا فرزند یعقوب بود. حضرت داوود را فردی کوتاه قد، سبزه رو و کم مو دانسته اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان فرزند حضرت داوود بود و جانشین او نیز شد. داوود از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود که خداوند بر او کتاب زبور را نازل کرد. این کتاب مجموعه ای است از پند و حکمت و نیایش با به پروردگار نام زبور سه بار در قرآن و در سیره های نساء انبياء و اسراء ذکر شده است.

بر اساس قرآن حضرت داوود زبان حیوانات را می فهمید و خداوند به او حکومت و حکمت عطا کرد و آن چه می خواست به او تعلیم داد.

داوود را فردی دانسته اند که بسیار عبادت می کرد و در خوف خدا بسیار می گریست. روایات مختلفی پیرامون عبادت داوود نقل شده است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم روزه و نماز داوود را ستوده است.

حضرت داوود یک روز را روزه می گرفت، سپس را استراحت می کرد و فردایش را مجدد روزه گرفت. بر اساس قرآن کوه ها و پرندگان نیز به داوود تسبیح خداوند را می گفتند که البته تسبیح کوه ها و پرندگان معانی و توجیهاتی ذکر شده است.

خداوند به حضرت داوود حکمت و فصل الخطاب بودن را عطا کرد و به او دستور داد در میان مردم قضاوت کند. در قرآن مواردی قضاوت حضرت داوود ذکر شده است. از امام صادق علیه السلام نقل شد که امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پس ظهور خود به مانند حضرت داوود در میان مردم قضاوت خواهد کرد.

قرآن تصریح دارد که خداوند به داوود علیه السلام ساختن زره را یاد داد. در برخی منابع روایی آمده است که خداوند از داوود تعریف کرده و او را بنده ای خوب دانست؛ اما این که شغلی نداشته و تنها از بیت المال ارتزاق می کند را ناپسند دانست.

داوود از این امر ناراحت شده و گریست. خداوند زره سازی را به او یاد داد. داوود نیز زره ساخته و می فروخت و از همین طریق زندگی کرده و از بیت المال بی نیاز شد. حضرت داوود را بسیار خوش صدا دانسته اند. به گونه ای که خداوند به هیچ فردی صدایی مانند او نداده و زمانی که داوود کتاب زبور را می خواند همه حیوانات به نزدیک او می آمدند و به صدای او گوش می دادند.

پس از حضرت موسی و حضرت یوشع، مردانی رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران نامیده می شدند. آخرین داور، حضرت سموئیل بود که بنی اسرائیل از او خواستند برای شان پادشاهی

ص: 202

تعیین کند. در نهایت طالوت (شاؤل) به پادشاهی رسید. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت - بزرگ ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد - نصف مالش را به او می دهد و دخترش را نیز به عقد او در می آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف مال طالوت را گرفت و داماد او شد.

نبوت و پادشاهی، هر یک در میان نسل خاصی از فرزندان یعقوب باقی بود، با این حال خداوند این دو مقام را برای داوود قرار داد و پس از فوت طالوت، داوود پادشاه بنی اسرائیل نیز گشت. امام باقر علیه السلام حضرت داوود را از معدود انبیایی معرفی می کند که به حکومت نیز رسید. حضرت داوود با لقمان هم عصر بوده و زمانی که لقمان او را نصیحت می کرد داورد او را ستایش می کرد. اورشلیم در دوران حضرت داوود و توسط ایشان فتح شد.

حضرت داوود در نزد بیهود دارای جایگاه والایی بوده و داستان های بسیاری از او در کتاب مقدس یهودیان نقل شده است. بسیاری از این داستان ها به منابع اسلامی نیز راه پیدا کرده و تحت عنوان اسرائیلیات قرار گرفته که برخی از آن ها با مبانی اسلامی سازگار نمی باشد. در کتاب مقدس یهودیان، داستانی تقریباً طولانی نقل شده که بر اساس آن داوود با زن شوهر دار زنا کرده است. بخشی از این داستان در کتاب های اسلامی بازتاب داشته است. با این حال این داستان با اعتقادات مسلمانان هم خوانی نداشته و هم چنین روایات شیعه با این تهمت به داوود مخالفت کرده اند.

امام علی علیه السلام می فرماید: «هر کس را نزد من آورند که بگوید داوود با همسر «اوریا»، هم بستر شده دو حد بر او جاری می کنم حدی برای توهین به مقام نبوت و حدی برای تهمت ناروا به داوود».

حضرت داوود در سن صد سالگی و پس از چهل سال حکومت در گذشت.

83. آیت اللّه سبحانی ص 89

از مراجع تقلید و اساتید حوزه علمیه قم. وی در فقه، اصول، تفسیر و علم کلام تخصص دارد.

ایشان از مدیران دار التبلیغ اسلامی و نویسندگان مجله مکتب اسلام در سال های پیش از انقلاب اسلامی ایران و نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. وی مؤسس مرکز تخصصی کلام اسلامی در حوزه علمیه قم است و آثار متعددی درباره علوم اسلامی نوشته است. کتاب های الموجز، فروغ ابدیت، منشور جاوید (تفسیر موضوعی قرآن) آیین وهابیت، منشور عقاید امامیه از جمله آن هاست. برخی از آثار و از کتاب های درسی حوزه های علمیه به شمار می رود.

84. کتاب «منشور جاوید» ص 89

مَنشور جاوید، نخستین تفسیر موضوعی قرآن کریم به زبان فارسی اثر جعفر سبحانی، از مراجع تقلید. در این کتاب حدود بیست موضوع از مباحث عقلی، اجتماعی و اخلاقی قرآن کریم بررسی شده است. هدف از به کار گیری روش تفسیر موضوعی دست یابی به نظر قرآن، درباره تمام موضوعات قرآنی و هم چنین دعوت مفسران اسلامی به خود داری از تفسیر سوره به سوره و آیه به آیه قرآن بیان شده است. مطالعه تطبیقی بین شیعه و اهل سنت و حرکت به سمت مستقل شدن تفسیر موضوعی از تفاسیه ترتیبی را نقاط قوت این مجموعه دانسته اند.

تفسیر منشور جاوید شامل مباحث متعددی است که 24 اصل را مینای دسته بندی آیات قرار داده است؛ یکتا پرستی؛ نیکی به و والدين؛ فرزند کشی در جاهلیت و عصر فضا؛ مبارزه با فساد اخلاقی؛ احترام به انسان؛ حمایت از یتیم؛ ابعاد قسط و عدل؛ تکلیف در حدود قدرت؛ عدالت در گفتار؛ وفای به عهد: ابزار شناخت؛ امکان شناخت؛ اسراف و تبذیر؛ حجاب با تعصب؛ جایگاه زبان از دیدگاه قرآن؛ شکر و

ص: 203

سپاس آزمایش های الهی؛ از خود بیگانگی؛ داستان های قرآن؛ قلب و فؤاد در قرآن؛ ضرورت تشکیل جامعه؛ بُعد جهانی جامعه؛ نظام مندی جامعه؛ سنن الهی در جامعه.

منشور جاوید را نخستین بار انتشارات کتاب خانه امیر المؤمنین علیه السلام در سال 1360 ش. در دوازده مجلد چاپ کرد. هم چنین در سال 1383 ش. در چهارده مجلد در انتشارات امام صادق علیه السلام به چاپ رسید.

بخش هایی از این کتاب هم به صورت جدا با نام مؤلف چاپ شده است؛ مانند کتاب اندیشه های جاوید که پاسخ به پرسش های عقیدتی و برگرفته از تفسیر منشور جاوید است. کتاب اندیشه های جاوید با نام الفکر الخالد فی بیان العقائد به عربی ترجمه شده است.

85. حَبیب بن مُظاهِر ص 89

حَبيب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت (61 ق.) از قبیله بنی اسد، هل کوفه و از اصحاب خاص حضرت علی علیه السلام و از یاران امام حسن علیه السلام و را امام حسین علیه السلام ، حبیب مردی عابد و با تقوا و حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت. زندگی پاک و ساده ای داشت آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را سر مشق زندگی خود قرار داده بود که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد. نپذیرفت و گفت: نما نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را مظلومانه به قتل برسانند». حبیب از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین علیه السلام برای آمدن به کوفه دعوت نامه نوشتند وی هنگامی که بیعت شکنی کوفیان را دید مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام رساند.

در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی علیه السلام ، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین علیه السلام را گرد آوردند و همگی نزد امام علیه السلام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامر صلی اللّه علیه و آله و سلم حمایت خواهند کرد. صبح عاشورا، امام حسین علیه السلام حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیرو های خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابو الفضل علیه السلام را با پرچم در قلب لشکر قرار داد.

حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد و 62 نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن مریم عققانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا این که حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بديل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام حسین علیه السلام با خود را به بالین او رساند و فرمود: ﴿ اَحتَسّبُ نَفسی وَ حُمَاةَ اَصحابی ﴾ پاداش خود و یاران حامی خود را از خدی تعالی انتظار می برم. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صريم را کشت.

86. ناسخ و منسوخ ص 90

نسخ در لغت به معنای از بین بردن چیزی و جایگزین کردن آن با چیزی دیگر است. ناسخ و منسوخ، دو دسته از آیات قرآن آیه ای است که پس از نزول، جایگزین حکم آیه ای می شود که قبلاً نازل شده است. منسوخ، همان آیه ای است که با نزول آیه ناسخ، زمان عمل به آن پایان یافته است. علم اصول و علم تفسير هر یک با روش مربوط به خود، به پژوهش درباره نسخ پرداخته اند. از نظر قرآن پژوهان و علمای اسلام، نسخ هم در قرآن و هم در سنت رواست و نسخ قرآن به قرآن، قرآن به سنت، سنت جایز است و سابقه دارد.

ایراد ناقدان به نسخ این است که می گویند خداوند که عالم مطلق و علام الغیوب است و همه کلیات و جزئیات گذشته و حال و آینده

ص: 204

را می داند، چرا حکمی می فرستد که بعد آن را تغییر دهد؟

در پاسخ گفته اند خداوند عالماً و عامداً حکم اول را می فرسند و خود می داند که آن موقت و زمان دار است، اگر چه این زمان داری آن بر نندگان یا حتی پیامبر پوشیده باشد. سپس چون آن سر رسید، حکم دوم را که متضمن تبدیل (اعم از تشدید یا تضعیف) حکم اول است فرو و می فرستد.

آیات نسخ عبارتند از آیه 106 سوره بقره ﴿ مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَلَمَ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرُ ﴾ و آیه 101 سوره نحل ﴿ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُقْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ﴾

برخی از موارد نسخ در قرآن از این قرار است: مسأله تغییر قبله و پرداختن صدقه پیش از نجوا و با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم.

87، محکم و متشابه ص 90

مُحکَم و مُتَشابه از اصطلاحات علوم قرآنی این است. بر اساس آیه 7 سوره آل عمران، آیات قرآن به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می شوند.

بیشتر دانشمندان علوم قرآن معتقدند «محکم» به آیاتی از قرآن گفته می شود که معنای آن ها به قدری روشن است که نمی توان معنای دیگری برای آن در نظر گرفت و «متشابه» آیه ای است که احتمالات مختلفی برای معنای ظاهری آن وجود دارد. این وضوح یا ابهام می تواند در یک کلمه یا جمله باشد گروهی از اهل سنت علم به متشابهات را مختص خداوند می دانند ولی يشتر شیعیان معتقدند آیات مَتشابه را می توان با ارجاع به آیات محکم فهمید.

از آن جا که آیات متشابه می توانند دست آویزی برای فهم نادرست قرآن باشد این پرسش مطرح می شود که علت وجود آیات متشابه در قرآن چیست؟ در پاسخ به این پرسش نظریات متعددی مطرح شده است، از جمله:

دسته ای از متکلمان بر این عقیده اند که وجود متشابهات، زمینه ساز معرفت عمیق تر و دقت بیشتر در قرآن می باشد، چه این که، زمانی ضرورت به کار گیری عقل و مراجعه به عالمان احساس می شود که تشابهی در مطلب وجود داشته باشد.

برخی عارفان نیز معتقدند چون مراتب، درجات احوال سالكان الى اللّه متفاوت است، برخی از مقام طبع گذشته به مقام نفس رسیده اند و عده ای از مقام نفس به مرتبه عقل و امثال آن نایل آمده اند. آیات قرآن نیز متناسب با درجات معرفت و مراحل نفس بندگان نازل گردیده است.

گروهی از فلاسفه گفته اند چون در بین مخاطبین قرآن مردمی هم هستند که از درک حقیقیت عوالم غیر مادی عاجزند در ابتدا آیاتی، اوصاف اعراض جسمانی را به خداوند نسبت می دهد و از الفاظی که متناسب با عالم وهم و خیال است. استفاده می کند، اما در کنار این آیات، آبانی نیز به عنوان محکمات واقعیت امر را بیان کند. در صورت عامه مردم به تدریج از موجودی با مختصات اولی به موجود مجرد نامی که مبرّا از صفت امکانی است منتقل می شوند.

روش اهل بیت در تفسیر متشابهات

در عیون اخبار الرضا از امام رضا علیه السلام روایت شده است که: ﴿ مَنْ رَدَّ مُتَشَابَةِ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ فَقَدْ هُدًى إِلى صِراطٍ مستقیم ﴾ ، آن گاه فرمود: ﴿ فی أَخْبَارِنَا منشابة كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا ﴾

یکی از مباحثی که قرآن پژوهان در مسأله محکم و متشابه مطرح نموده اند آیه 7 سوره آل عمران است: ﴿ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلِّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ﴾ ؛ اگر در این آبِه ﴿ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ﴾ عطف به ﴿ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ ﴾ باشد، راسخان در علم از تأویل متشابهات قرآن آگاه هستند و اگر استیناف بوده وعطف به قبل از خود نشده باشد راسخان در

ص: 205

علم تأويل متشابهات را ندانسته و صرفاً به آن ایمان می آورند و می گویند ﴿ آمَنَّا بِهِ گل مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ﴾

اکثر عالمان شیعه و برخی عالمان اهل سنت «الرَّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ» را عطف به اللّه دانسته و آن ها را عالم به تأویل متشابهات می دانند و استدلال کرده اند که اگر راسخان در علم مانند سایر مردم علم به تأویل نداشتند چرا قرآن آن ها را تمجید کرده است. شیعیان بر اساس برخی روایات منظور از راسخان در علم را اهل بیت علیهم السلام می دانند.

88. مجلسی اول ص 90

محمد تقی بن مقصود علی اصفهانی، (1003- 1070 ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضة المتقين و لوامع صاحب قرانی است. مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد و در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود. وی پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه می کرد. مجلسی در 1070 ق. در اصفهان در گذشت و در مسجد جامع این شهر مدفون شد. مشهور ترین فرزند او علاوه بر علامه مجلسی، آمنه بیگم است که همسر ملا صالح مازندرانی بود.

89. جنگ صِفِّین ص 90

جنگ صفین نبرد میان امام علی علیه السلام و معاویه که در صفر سال 37 هجری در منطقه ای به نام صِفِّین رخ داد. این منطقه در نزدیکی شهر رقه است. هنگامی که امام علی علیه السلام به خلافت رسید، معاویه حاکم شام بود. سال ها پیش از آن (در سال 18 ق) خلیفه دوم او را امیر دمشق کرده بود و در زمان خلیفه سوم، معاویه حاکم منطقه شام شده بود. امیر المؤمنین علیه السلام تصمیم گرفت عبد اللّه بن عباس را حاکم شام کند؛ پس نامه ای به معاویه نوشت و در آن نامه، از او خواست تا همراه اشراف شام به مدینه بیابد و با حضرت بیعت کند؛ اما معاویه نه تنها از بیعت سر باز زد، خون خواهی از عثمان را پیش کشید. پس از آن که امام علیه السلام مطمئن شد معاویه قصد بیعت و اطاعت ندارد و بزرگان کوفه مدافع حضرت در جنگ با شام اند، در خطبه ای عمومی مردم را به جهاد فرا خواند. سر انجام سپاه امام علیه السلام در مرز روم، در شمال عراق و سوریه امروزی با سپاه شام برخورد کرد.

در میانه جنگ طولانی مدت صفین که سپاه معاویه در آستانه شکست بودند، به پیشنهاد عمرو عاص و دستور معاویه، شامیان قرآن ها را بر نیزه کردند و شعار دادند: «ای اهل عراق! حاكم بين ما کتاب خدا باشد.» و به همین دلیل برخی از سپاهیان امام علی علیه السلام از ادامه جنگ سر باز زدند. برخلاف نظر امام علی علیه السلام که ابن عباس و یا مالک اشتر را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد با خیانت اشعث و یارانش، ابو موسی اشعری از ناحیه سپاه امیر المؤمنين علیه السلام انتخاب شد. سر انجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت. عمار و خزیمه در این جنگ شهید شدند.

90. ایام فاطمیه ص 91

ایام فاطمیه روز هایی است که شیعیان به مناسبت شهادت حضرت فاطمه علیها السلام عزاداری می کنند. درباره روز شهادت حضرت زهرا علیها السلام روایات و نقل های تاریخی مختلفی وجود دارد. برخی آن را چهل روز بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم ، برخی 72 روز، گروهی 75 روز، عده ای 95 روز، گروهی سه ماه و پاره ای دیگر شش ماه بعد از رحلت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند. در زمان حیات ائمه اطهار علیهم السلام، غالباً شیعیان اجازه عزاداری نداشتند ولی نقل هایی از عزاداری اهل بیت علیهم السلام برای حضرت زهرا علیها السلام رسیده است. حضرت علی علیه السلام در زمان دفن حضرت

ص: 206

فاطمه علیها السلام به عزاداری پرداخت و خطاب به رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم از مظلومیت حضرت فاطمه علیها السلام سخن گفت. هم چنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که برای حضرت زهرا علیها اسلام عزاداری می کردند و در روضه خود از ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام و کتک خوردن حضرت زهرا علیها السلام یاد کرده اند.

بر اساس حدیثی از سام صادق علیه السلام شهادت حضرت فاطمه علیها السلام بعد از گذشت 75 روز از رحلت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم یعنی 13 جمادی الاول واقع شده است. شیعیان به این روز و چند روز قبل و بعد از آن، فاطمیه اول می گویند. در برخی مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری حضرت فاطمه علیها السلام از فاطمیه اول شروع شده و تا فاطمیه دوم ادامه می یابد.در بین شیعیان مرسوم است که در این روز و برخی روز های قبل و بعد از آن مراسم روضه خوانی و ذکر مصیبت در مساجد حسینیه ها، تکایا و نیز در خانه ها برگزار می کنند.

بر اساس حدیثی دیگر که ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است شهادت حضرت فاطمه علیها السلام در روز سه شنبه 3 جمادی الثانی بوده است. عزاداری ایام فاطمیه معمولاً در فاطمیه دوم شور بیشتری پیدا می کند. در قم بعد از تأسیس حوزه علمیه قم و زعامت شیخ عبد الکریم حائری، عزاداری در این روز ها احیاء شد. از سال 1379 ش. بر اساس تصویب دولت جمهوری اسلامی ایران روز 3 جمادی الثانی به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به تعطیل رسمی اعلام شد. این تعطیلی به پیشنهاد آیت اللّه العظمی حسین وحید خراسانی، از مراجع تقلید شیعه، به رئیس جمهور وقت به تصویب دولت رسید. بعد از اعلام این تعطیلی، مراسم عزاداری فاطمیه در ایران گسترش بیشتری یافت.

بعضی از مراجع تقلید شیعه در این روز به همراه شیعیان و دسته های عزاداری پیاده روی می کنند. مسیر این پیاده روی در مشهد به سمت حرم امام رضا علیه السلام و در قم به سمت حرم حضرت

معصومه علیه السلام است.

در سنت شیعیان مدت خاصی برای عزاداری وجود ندارد و معروف شدن دهه اول یا دوم در سال های اخیر با تأسی به دهه اول محرم صورت گرفته و روایت یا سنتی که چنین توصیه ای داشته باشد در دست نیست. شیعیان با توجه به اعتقادی که به جایگاه دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دارند و شهادت ایشان را در راه دفاع از حقانیت امیر المؤمنین علی علیه السلام می دانند این ایام را بزرگ می دارند.

زمان این دو دهه نیز در شهر های مختلف، متفاوت است، ولی معمولاً بنابر قول 75 روزه به دهه دوم جمادی الاول، از دهم تا بیستم آن دهه فاطمیه اول و طبق قول 95 روز به دهه اول جمادی الثانی از اول تا دهم آن دهه فاطمیه دوم گفته می شود. برخی از مراجع تقلید شیعه توصیه کرده اند در هر فاطمیه سه روز به مراسم عزا اختصاص داده شود. به این صورت که روز های 13، 14 و 15 جمادی الاول در فاطمیه نخست و روز های 1، 2 و 3 جمادی الثانی به عنوان فاطمیه دوم عزاداری شود.

به عقیده آیت اللّه صافی گلپایگانی، آیت اللّه وحید خراسانی و آیت اللّه مکارم شیرازی محدوده عزاداری ایام فاطمیه از 13 جمادی الاول تا 3 جمادی الثانی به مدت 20 روز است.

در کشور هایی همچون عراق، پاکستان، آذربایجان، تاجیکستان و استرالیا نیز در ایام فاطمیه مراسم سوگواری برگزار می شود. شیعیان عراق و به ویژه نجف سه روز 80 ربیع الثانی، به. علاوه دو زمان پیش گفته را برای شهادت حضرت زهرا علیها السلام عزاداری می کنند. مراسم فاطمیه در اروپا نیز در مراکزی همچون مرکز اسلامی هامبورگ و مرکز اسلامی امام علی علیه السلام استکهلم از سه تا پنج شب ادامه دارد.

ص: 207

91. علامه طباطبایی ص 94

سید محمد حسین طباطبایی (1281 - 1360 ش) مشهور به علامه طباطبایی، مفر، فیلسوف اصولی، فقیه، عارف و اسلام شناس قرن 14 ق. وی از عالمان تأثیر گذار شیعه در فضای فکری و مذهبی ایران در قرن 14 ش بود. وی نویسنده تفسیر المیزان و کتاب های فلسفى بداية الحكمة و نهاية الحكمة و اصول فلسفه و روش رئالیسم است.

علامه، در حوزه علمیه قم به جای اشتغال به فقه و اصول، درس تفسیر قرآن و فلسفه برقرار کرد. این کار او موجب رونق دانش تفسیر در حوزه قم شد. روش تفسیری او تفسیر قرآن به قرآن بود در فلسفه با برقراری جلسات هفتگی با شاگردان خاص خود تدریس مبانی فلسفی ملا صدرا و حکمت متعالیه را ادامه داد.

بسیاری از مدرسان بعدی فلسفه در حوزه علمیه قم شاگردان او بودند. شاگردان او بودند. همچون آیات و عظام مطهری، جوادی آملی، مصباح یزدی و بهشتی را می توان جزء مؤثر ترین و معروف ترین روحانیان شیعه در ایران در چهار دهه پایانی قرن 12 ش. دانست. نشست های علمی او با هانری کربن فیلسوف و شیعه شناس فرانسوی زمینه ساز معرفی تشیع به اروپاییان شد.

درباره شخصیت او کتاب های متعددی منتشر ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند شده و چندین همایش برای معرفی اندیشه های او تا رفته رفته معرفت برگزار شده است. یک مجموعه مستند تلویزیونی با نام حدیث سروه نیز با هدف شناسایی شخصیت او ساخته شده است در تهران یک دانشگاه به نام او نام گذاری شده است. شهید على قدوسی داماد اوست.

وی در روز یکشنبه 22 آبان 1360 ش. (18 محرم 1402 ق.) از دنیا رفت. جنازه اش، فردای آن روز از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام تا حرم حضرت معصومه علیها السلام تشییع شد. آیت اللّه سید محمد رضا گلپایگانی بر پیکرش نماز خواند و در حرم سلوکی قاضی التزام به نماز اول وقت نماز حضرت معصومه به خاک سپرده شد.

92. سید علی آقا قاضی ص 94

سید علی قاضی طباطبایی (1282-1366 ق) عارف و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علماء فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشته اند. از شاگردان وی می توان به طباطبائی، سید هاشم موسوی حداد و محمدتقی بهجت اشاره کرد.

سید علی قاضی طباطبایی، در 13 ذی الحجه 1282 ق. (9 اردیبهشت 1245 ش) و به نقل از برخی از تذکره نویسان در 1285 ق. ( 7 فروردین 1248 ش) در تبریز به دنیا آمد. خاندان وی از سادات طباطبایی، مشهور به قض و تقوا و اغلب در کسوت روحانیت بودند و نسب شان به ابراهیم طبا طبا، نوادۀ امام حسن مجتبی علیه السلام،می رسد.

پدرش سید حسین قاضی، از شاگردان میرزای شیرازی در سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت به تهذیب نفس پرداخت. قضی در طول حیاتش 4 زن اختیار کرد و خانواده پر جمعیتی شامل 11 پرو 15 دختر داشت. برخی از فرزندان او به علم و فضل شناخته می شوند.

قاضی طباطبایی در عرفان از طریقه ملا حسین قلی همدانی پیروی می کرد. در این روش، سالک باید برای دفع خواطر در شبانه روز دست کم نیم ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند تا رفته رفته معرفت نفس برای او حاصل شود.

به علاوه، باید برای رفع حجاب ها و موانع، به امام حسین علیه السلام متوسل شود. وی رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام امکان پذیر نمی دانست و می گفت: من اگر به جایی رسیده باشم از دو چیز است؛ قرآن کریم و زیارت امام حسین علیه السلام.

در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور توسل به امام حسین علیه السلام و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. از دیگر شیوه های سلوکی قاضی، التزام به نماز اول وقت نماز شب، تهجد و نیز اذکار متعددی بود که هم خود

ص: 208

بر آن ها مداومت داشت وهم شاگردانش و حتی عامه مردم را به آن ها سفارش می کرد، مانند چهار صد بار یا بیشتر گفتن ذکر یونسیه همراه با خواندن قرآن در سجده، صد مرتبه خواندن سوره قدر در شب های جمعه، مداومت برخواندن فراوان سوره توحید، دعای کمیل و زیارت جامعه. رساله سیر و سلوک بحر العلوم را بهترین کتاب عرفانی می دانست و روش احراق را توصیه می کرد.

در این طریقه، سالک باید بداند که همه چیز ملک مطلق خداست و او فقر ذانی دارد و این تفکر سبب سوختن تمام نیات وصفات او می شود، لذا به آن احراق می گویند. از وی کراماتی مانند طی الارض،میراندن مار با استفاده از نام اَلمُمیت خداوند، زنده شدن مرده به دعای وی، خبردادن از احوال و افکار و حالات و افعال اشخاص، خبر دادن ازآینده از جمله خبر دادن از مرجعیت سید ابو الحسن اصفهانی و پیش گویی زمان مرگ خود و ساطع شدن نور از وی درحال نماز نقل شده است.

آقا بزرگ که سال ها با قاضی دوستی و مراوده داشته، وی را با صفاتی چون استفامت، کرامت و شرافت ستوده است. قاضی استقامت در طلب خداوند را عامل درک اسم اعظم و لایق اسرار ربوبی شدن می دانست. وی، در عین فقر و ساده زیستی، با ریاضت های سخت و غیر شرعی مخالف بود و عتفاد داشت که سالک باید به جسم هم رسیدگی کند، زیرا جسم مرکب روح است، از این روبه وضع ظاهری خود اهمیت می داد و معمولا عطر می زد و لباس سفید و تمیز می پوشید و به خسن خلق و نیکو کاری سفارش می کرد.

مخالفت برخی علم باوی سبب بی حرمتی برخی از مردم به وی شده بود، چنان که سجاده از زیر پایش کشیدند و هم چنین او را تهدید به قتل کردند. ظاهراً علافه وی به ابن عربی و مولوی و دل بستگی و مراوده یکی از صوفیان نجف بهار علی شاه با قاضی، موحب بروز این مخالفت ها و وارد کردن اتهام تصوف به قاضی شده بود.

شهرت قاضی طباطبایی بیشتر به دلیل بُعد عرفتی شخصیت اوست؛ اما او در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحب نظر بود. قاضی در سال های آخر عمر به بیماری استسقا مبتلا شد و در ربیع الاول 1365 ق. برابر بهمن 1324 ش. در گذشت. سید جمال الدین گلپایگانی بر او نماز خواند و در وادی السلام، نزدیک مقام امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف، در کنار پدرش به خاک سپرده شد.

93. بلاغات النسا ص 91

بلاغاتُ التسا، کتابی به زبان عربی نوشته احمد بن ابی طاهر مشهور به ابن طیفور می باشد که در آن سخنان فصیح و بلیغ زنان نام در تاریخ اسلام و اشعار و سخنان کوتاه آنان نقل و بررسی شده است. ابن کتاب که در واقع جلد یازدهم از کتاب چهارده جلدی «المنثور و المنظوم» است با عنوان «بلاغات النساء» به چاپ رسیده است. ابو الفضل احمد بن ابی طاهر طیفور در سال 204 ق. در خراسان زاده شد و در 280 ق. در گذشت.

ابن طیفور با این که از دانشمندان و بزرگان لغت و ادبیات اهل سنت است در نقل بسیاری ازمطالب مربوط به تاریخ و عقابد شیعیان و اثمه شیعه علیهم السلام کوتاهی نکرده و با موضعی منصفانه به نقل آن ها پرداخته است. ابن طیفور مباحث کتابش را باسخنان زنانی که درباره مسائل اجتماعی و سیاسی آن دوران سخن گفته اند آغاز کرده است که دو حطبه مهم حضرت زهرا علیها السلام در مسجد مدینه و در جمع زنان مدینه و خطبه حضرت زینب علیها السلام در کاخ یزید از جمله آن می باشد. مؤلف در ادامه به سخنان کوتاه و اشعار زنان در مناسبات خاص و معین نیز پرداخته است.

چاب اول اثر در سال 1346 ق. باتعلیقه سید احمد الالفی در انتشارات مدرسه والده عباس در قاهره و بر اساس نسخه خطی دار الکتب المصریه

ص: 209

صورت پذیرفت. این کتاب بار ها در ایران و عراق چاپ شده است.

94. شافی ص 99

الشافي في الإمامة وإبطال حُجَج العامة، کتابی کلامی درباره امامت به زبان عربی تألیف سید مرتضی علم الهدی (355- 436 ق.) می باشد. سید مرتضی این کتاب را در پاسخ به امیر المومنین علیه السلام، با صاحبان سقیفه همکاری شبهات قاضی عبد الجبار معتزلی درباره امامت نوشته است. کتاب الشافی مورد توجه علمای اسلام بوده و سید مرتضی نیز در سایر کتاب هایش مثل تنزيه الأنبياء به آن استناد کرده است. این کتاب بار ها در زمان حیات مؤلف تلخیص شد. تلخیص آن با نام تلخیص الشافی به شیخ طوسی از جمله آن ها است. قدیمی نسخه چاپی الشافی به صورت چاپ سنگی متعلق به سال 1300 ق. در ایران است.

95. سلمان فارسی ص 100

سلمان فارسی صحابی مشهور پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران امام علی علیه السلام است. وی از یاران بزرگ مورد علاقه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده تا آن جا که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در وصف او گفته است: «سلمان از ما اهل بیت است». او در غزوه های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، حضور داشت و ماجرای پیشنهاد وی برای کندن خندق نبرد احزاب که به شکست مشرکان انجامید مشهور است. سلمان پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در شمار یاران علی بن ابی طالب قرار گرفت.

سلمان از مخالفان جریان سقیفه بود. مقداد وسلمان و ابو ذر و عيادة بن صامت و ابو الهیشم بن تیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبر دار شدند در شب دور هم جمع شدند تا مجدداً امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند، سلمان و اُبَی بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابو بکر گفت «کردید و نکردید» معنی این جمله این است که خلیفه ای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را اجرا نکردید. او در آن روز می گفت مرد سال مند را بر گزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می گذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمی کردند و از میوه این درخت هر چه گوارا تر و زیاد تر سود می بردید؛ اما با اجازه امیر المومنین علیه السلام، با صاحبان سقیفه همکاری کرد.

در زمان حکومت خلیفه دوم، حاکم شد. با این حال زنبیل می بافت و با دست رنج خودش روزی می گذراند. سلمان فارسی، در سال 36 هجری در شهر مدائن در گذشت. مدفن وی در مدائن به بقعه سلمان پاک مشهور است.

بنابر برخی از روایات، سلمان ایرانی و زرتشتی بوده و ابتدا روز به نام داشته است. تمام پدرش را خشفودان و بنابر نقلی بوذخشان ذکر کرده اند.

مکان تولدش روستای جی در اصفهان و بنابر روایاتی رام هرمز بوده است. در نوجوانی پیرو مسیحیت می شود و پس از شنیدن پیش گویی از مسیحیان درباره ظهور پیامبری در سرزمین و عرب ها، به حجاز می رود. سلمان ابتدا به دست قبیله بنی کلب، اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته می شود و همراه او به مدینه می رود. در مدینه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را دیده و به او در ایمان می آورد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم او را خریده، آزاد می کند و نام مسلمان را بر او می گذارد. بعضی ماجرای عقد اخوت بین سلمان و ابو درداء پیمان برادری بسته شد، برخی نیز حذيفة بن يمان را برادر سلمان دانسته و بعضی دیگر سخن از برادری او و مقداد به میان آورده اند. اما مضامین روایی شیعه برقراری پیمان برادری بین سلمان و ابو ذر را تأیید می کنند و در برخی روایات از اشتراط پیروی ابو ذر از سلمان سخن به میان آمده است.

در منابع شیعی روایاتی در ستایش سلمان از زبان امامان شیعه علیهم السلام نیز نقل شده است. وی در کلام ائمه علیهم السلام معمولاً در زمره شیعیان نخستین و استواران در دین شناخته شده است. از جمله

ص: 210

این روایات سخنی از امام علی علیه السلام است که سلمان فارسی و برخی از یاران از جمله ابو ذر و عمار و مقداد را از افرادی دانسته است که خداوند به برکت وجود آنان به مردم روزی می دهد. آن حضرت هم چنین سلمان را دارای علم اول و آخر دانسته است. در روایتی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که یک بار درم حضور امام علیه السلام از سلمان فارسی سخن به میان آمد و امام فرمودند: نگویید مسلمان فارسی بگویید سلمان محمدی چرا که وی یکی از خاندان ما اهل بیت است.

سلمان در سال 36 ق. در گذشت. برخی روایات در گذشت وی را در زمان خلافت عثمان و برخی از روایات آن را در ماه های بعد از خلافت عثمان دانسته اند. بنابر روایات سلمان فارسی عمری طولانی داشت و برخی عمروی را تا 350 سال دانسته اند. در برخی از روایات تاریخی آمده است. که پس از وفات سلمان، امام علی علیه السلام از مدینه به مدائن آمد او را غسل و کفن کرد و بر او نماز خواند و دفن کرد.

96. مقداد ص 100

مقداد بن عمرو، معروف به مقداد بن اسود (در گذشت 33 ق) از بزرگان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و از نخستین شیعیان امام علی علیه السلام بود. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست، اما با توجه به این که تاریخ نگاران سال در گذشت او را 33 ق و در 70 سالگی دانسته اند، احتمالاً 24 سال قبل از بعثت یعنی 37 سال قبل از هجرت به دنیا آمده باشد. سیره نویسان و مورخان، تسب او را تا جد بیستم نام برده اند.

نقل شده است در حضرموت، نزاعی بین مقداد و فردی به نام «ابی شمر بن حجر» رخ داد که به مجروح شدن آن فرد انجامید. پس از این ماجرا مقداد به مکه رفت و با اسود بن عبد بن یغوث زهری هم پیمان شد و اسود با مقداد نسبت پدری پیدا کرد؛ از این رو او را مقداد بن اسود و گاه مقداد زهری خوانده اند. ولی پس از نزول آیه ﴿ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِم ﴾ آنان را به [نام] پدران شان بخوانید؛ مقداد بن عمرو خوانده شد. مقداد در اوایل بعثت مسلمان شد و از نخستین افرادی بود که اسلام خود را آشکار کرد. وی در همه جنگ های صدر اسلام حضور داشت. از مقداد در کنار سلمان فارس عمار بن یاسر و ابو ذر به عنوان نخستین شیعیان امام علی علیه السلام یاد کرده اند که در زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز بدین نام شناخته می شدند.

مقداد پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از جانشینی امام علی علیه السلام حمایت کرد و با ابو بکر بیعت نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع حضرت زهرا علیها السلام حضور داشت. مقداد را از مخالفان سر سخت خلافت عثمان برشمرده اند. در روایات اهل بیت علیهم السلام از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعت کنندگان در زمان ظهور حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف معرفی شده است. نقل روایاتی از پیامبر صلی اللّ علیه و آله و سلم به مقداد منسوب شده است.

مقداد در اواخر عمر در «جرف» (منطقه ای که در یک فرسخی مدینه به سمت شام قرار دارد) سکونت داشت و در سال 33 ق در حالی که هفتاد سال از عمرش می گذشت وفات کرد. مسلمانان پیکرش را به مدینه آوردند و عثمان بن عقان بر او نماز خواند و او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند. در شهر وان در کشور ترکیه قبری به مقداد منسوب است که برخی از دانشمندان آن را مربوط به فاضل مقداد یا یکی از مشایخ عرب به حساب آورده اند. طبق نقلی مقداد شخص ثروتمندی بود و وصیت کرد که 30 هزار درهم از دارایی اش را به حسنین علیهما السلام بدهند.

97، ابو ذر ص 100

ابو ذر غِفاری (در گذشت 32 ق.) یا جُندَب بن جُنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و یاران امام علی علیه السلام بود. ابو ذر 20 سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «ارملة بنت

ص: 211

الوقيعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود. البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبد اللّه و سکن نیز گفته اند. رجال نویسان و صحابه نگاران، ابو ذر را بلند قامت، گندم گون، لاغر اندام دارای مو و ریش های سفید، درشت و قوی هیکل توصیف کرده اند. او فرزندی به اسم «ذَر» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابو ذر داده اند و بیشتر با این کنید شناخته می شودو کلینی روایتی را نقل می کند که در باب وفات ذَر آمده است. همسرش را نیز «امّ ذر» گفته اند.

ابو ذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابو ذر قبل از اسلام نیز یکتا پرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خدا را می پرستید.

روایت است که ابو ذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم راه رفتم و به او گفتم: سلام برتو ای رسول خدا! شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست و شهادت می دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوش حالی را در چهره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دیدم.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به او می فرماید: مرحبا با ابو ذر! تو از ما اهل بیت هستی؛ و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین احدی را نپرورانده که راست گو تر از ابو ذر باشد. رسول خدا در روایتی دیگر ابو ذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کبرده است. از امام علی علیه السلام درباره ابو ذر سوال شد. امام علیه السلام فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیر مؤمنان علیه السلام، ابو ذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است.

امام باقر علیه السلام می فرماید: پس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم همه افراد مرتد شدند و دست از علی علیه السلام کشیدند مگر سه نفر، سلمان، ابو ذر و مقداد برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت. امام صادق علیه السلام درباره عبادت ابو ذر فرمود: بیشترین عبادت ابو ذر تفکر بود... آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد. امام صادق علیه السلام در روایتی دیگر فرمود: ابو ذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام علیه السلام در ادامه می فرماید: مراد ابو ذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوب تر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بی نیازی در معصیت خداوند است.

در منابع شیعی، ابو ذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد، عمار ذکر شده است. شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم علیه السلام روایت می کند که در روز قیامت منادی ندا می دهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمان شکنی نکردند؟ به سلمان، مقداد و ابو ذر از جا بر می خیزند.

اربلی روایتی را نقل می کند که ابو ذر، علی علیه السلام را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیر المؤمنين برحق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز می گوید: ابو ذر در ربده به این رافع گفت که به زودی فتنه ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابی طالب علیه السلام حمایت کنید. این دوستی و علاقه مندی به علی بن ابی طالب علیه السلام تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا علیها السلام شرکت کرد.

ابو ذر در دفاع از حق امام علی علیه السلام بر ولایت در آغاز از بیعت با ابو بکر سر باز زد، وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بی اعتنا بود و می گفت: و اللّه اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا نقل روایت نکنم، تحمل برندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ترجیح خواهم داد. به دلیل نقل حدیث بود که ابو ذر با چند نفر دیگر در زمان عمر زندانی شدند.

بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابو ذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود.

ص: 212

وی می گوید: ابو ذر در کوچه و خیابان فریاد می زد و اعتراض می کرد تا این که عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد. وی در شام به کار های معاویه اعتراض می کرد. هم چنین گفته اند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و اهل بیت او توصیه می کرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان بود. آگاه ساخت معاویه پس از پاسخ عثمان ابو ذر را به مدینه روانه کرد.

ابو ذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینار های اهدایی اش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بد ترین حالت به ربذه تبعید کرد. ابو ذر در ذی الحجه سال 32 ق. و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیر الدین زرکلی می گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه اش چیزی نبود که او را کفن کنند».

بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابو ذر در ربذه است. حربی، عالم قرن سوم در کتاب المناسک آورده است که در ربده مسجدی به نام ابو ذر، صحابی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم وجود داشته و گفته شده، قبر ابو ذر نیز در همان مسجد است.

98. زُهَیر بن قَین ص 102

زُهَیر بن قَین بَجَلی از بزرگان قبیله بجیله؛ چند روز قبل از واقعه کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده می شد و به واسطه حضور در جنگ ها و فتوحات بسیار جایگاه رفیعی به دست آورده بود.

زهیر از هوا داران عثمان به شمار می رفت. در سال 60 ق او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیله اش هنگام بازگشت از مناسک حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین علیه السلام و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزل گاه زَرُود انجام گرفته است. امام حسین علیه السلام شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه دیلم با دَلهم دختر عَمر و به محضر امام حسین علیه السلام حاضر شد. این دیدار مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام حسین علیه السلام منتقل کنند. زهیر با همسرش نیز وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانواده ات برگرد، زیرا نمی خواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد».

زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهانش گفت: «هر که دوست دار شهادت است همراه من بیاید و گرنه برود و این آخرین دیار من با شماست». زهیر خاطره ای برای آنان نقل کرد و گفت: زمانی که به جنگ بلنجر رفته بودیم، به پیروزی و غنایم فراوانی دست یافتیم و بسیار خوش حال شدیم. سلمان فارسی که همراه ما بود گفت: «آن گاه که سید جوانان آل محمد صلی اللّ علیه و آله و سلم را درک کردید، از پیکار و کشته شدن در کنار او پیش از دست یابی به این غنایم شادمان باشید».

در لحظات آغازین جنگ، شمر بن ذی الجوشن با گروهی از یارانش از پشت خیمه ها به خیمه های امام حسین علیه السلام نزدیک شدند. او با نیزه اش به خیمه امام حسین علیه السلام ضربه ای زد و فریاد بر آورد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم». امام علیه السلام با دیدن این صحنه فریاد زد : «ای پسر ذی الجوشن تو آتش می خواهی تا خانه ام را با خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تورا با آتش بسوزاند. در آن حال زهیر با ده نفر از اصحابش بر شمر و یارانش حمله برد و آنان را از آن جا فراری داد. در این حمله زهیر ابا عزه ضبابی را که از یاران و خویشاوندان شمر بود به هلاکت رساند.

زمان نماز ظهر وقتی امام علیه السلام همراه جمعی از یارانش به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین

ص: 213

و سعيد بن عبد اللّه حنفی در برابر امام علیه السلام و حدود نیمی از یاران آن حضرت ایستادند تا از نماز گزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیر ها و هجمه های دشمنان قرار می دادند تا این که نماز امام علیه السلام و یارانش اقامه شد. نقل شده است او صد و بیست تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند. سر انجام زهیر به دست کثیر بن عبد اللّه شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به شهادت رسید.

امام حسین علیه السلام پس از شهادت زهیر فرمود: «ای زهیر! خداوند تو را از رحمتش دور نسازد و خداوند کشندگان تو را لعنت کند و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده (بنی اسرائیل) به لعنت ابدی خود گرفتار سازد.

در زیارت شهدا درباره زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند فین بجلی! آن که چون امام علیه السلام به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه ! به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد.

99. عقبه ص 103

عقبة بن أبي معيط بن أمية بن عبد شمس از قریش و تیره بنی امیه بود. وی از جمله افرادی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را به قتل رساند.

برخی مفسران، مقصود از «ظالم» در آیه 27 سورره فرقان را وی دانسته اند که آیه، حالت حسرت وی را در قیامت ترسیم کرده است. هم چنین مفسران آیات 6 و 7 سوره «ص» را درباره وی دانسته اند که دیگر اشراف مشرك قریش را به پایداری بر بت ها دعوت می کرد. هم چنین بنا بر برخی اقوال، شأن نزول آیه 3 سوره کوثر وی دانسته شده که ضمن دشمنی و کینه شوری با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وی را ابترو نسل بریده می دانست و آبه، ضمن شماتت او وی ابتر نامید.

وی که یکی از بزرگان قریش و از دشمنان سر سخت اسلام و مسلمانان بود، پس از گفتن شهادتین و پذیرش اسلام مرتد گشت. ابن عباس می گوید: عقبة بن ابی معیط و ابی بن خلف دو دوست صمیمی و بسیار نزديك بودند. عادت عقبه چنین بود که هر گاه از سفری بر می گشت مجلسی ترتیب می داد و اشراف قومش را دعوت می کرد. با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز زیاد معاشرت داشت. در برگشت از یکی از سفر ها مهمانی و غذایی ترتیب داد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را نیز به این مهمانی دعوت کرد.

هنگامی که غذا آماده شد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «من از غذای تو نمی خورم مگر به یگانگی خدا و نبوت رسول او شهادت دهی»؛ عقبه گفت: ﴿ أشْهَدْ انَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ﴾ ؛ خبر به دوستش ابی بن خلف رسید؛ ابی به او گفت: ای عقبه! آیا از آیینت منحرف شده ای ؟ او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم و لكن مردی بر من وارد شد که حاضر نبود از غذایم بخورد جز این که شهادتین را بگویم و من از این شرم داشتم که او بدون این که از غذای من خورده باشد از سر سفره من برخیزد؛ از این رو شهادتین را بر زبان جاری ساختم و او از غذایم تناول کرد. ابی گفت: من از تو هرگز راضی نخواهم شد مگر این که بروی و در برابر او بایستی و به صورت او آب دهان بیندازی. عقبه این کار را کرد و مرتد شد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به او فرمود: تو را در خارج مکه ملاقات نخواهم کرد مگر این که سرت را بالای شمشیر ببرم».

عقبه در جنگ بدر شرکت کرد و به اسارت مسلمانان در آمد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور داد او را به قتل رسانند. از اسرای بدر، تنها درباره عقبه و يك نفر دیگر، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دستور کشتن داد. ابی بن خلف نیز در جنگ احد کشته شد. آیات 27 تا 29 سوره فرقان درباره این دو نفر نازل شد.

ص: 214

100. ابی ص 103

ابو عامر، اُبیّ بن خلف بن وهب بن حذافة جمح، از قبیله قریش، تیره بنی جمع و از سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم برادرش امیه، از اشراف قریش در جاهلیت بودند که در دشمنی با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مسلمانان سبقت را از دیگران می ربودند. او از دلیران عرب بود؛ چنان که عمرو بن عاص در مشاجره ای عمارة بن وليد بن مغیره می گوید: من از بزرگان بهره ای برده ام، از ابی دلیری را آن چه زندگانی ابی دیده می شود، سراسر تکبر و سر کشی است. امام علی علیه السلام در احتجاج با دانشمندی یهودی، ابی را از فرعون هایی می شمارد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به سوی آنان برانگیخته شده است.

به روایتی، سبب پیدایش پیمان جوان مردان (حلف الفضول) که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم حتی پس از بدان مباهات می کرد، ستم ابی در معامله با «قیس بن شیبه»، یا «المیس بن سعد» بود. شعر لمیس نیز بر آن گواه است. هم چنین آورده اند: وقتی امیه یکی از بردگانش را شکنجه می کرد، ابی می گفت: عذابش را افزون کن.

کینه ورزی و دشمنی ابی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ابتدای بعثت آشکار است. وی و گروهی سران شرك به دیدار ابو طالب شتافته، خواستار باز ایستادن رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از دعوت به توحید شدند. وی هم چنین دیگران از جمله عقبة بن ابی معیط را از گرایش به اسلام باز می داشت.

دشمنی ابی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بدان پایه بود که او را سر سخت ترین و آزار دهنده ترین دشمنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند؛ چنان که هر گاه در مکه به پیامبر می رسید، می گفت: اسبم را نيك پرورش می دهم تا سوار بر آن تو را بکشم. وی در توطئه دار الندوه شرکت داشت و در پی آن در «ليلة المبيت» كمر به قتل پیامبر بست. چون پیامبر مورد پذیرش مردم مدینه قرار گرفت، او و ابو سفیان ضمن نامه ای از آنان خواستند تا از حمایت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دست بردارند ،ابی جان و مالش را بر سر دشمنی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نهاد و از بن جمه اطعام کنندگان سپاه شرك در غزوه بدر بود.

او که بر کشتن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم سوگند یاد کرده بود. وقتی در جنگ احد، یاران رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را پراکنده دید، فریاد بر آورد: ای محمد! زنده نمانم گوی اگر تو زنده بمانی؛ سپس خشم گینانه به سوی عرب پیامبر تاخت و چون برخی اصحاب، خواستار با رویا رویی با حمله او شدند پیامبر فرمان داد همه همه کناری بایستند؛ اما مصعب خود را به پیش در انداخت و به ضربه ایی، به شهادت رسید. در این هنگام، پیامبر خدا عصای نوک تیز حارث بن صمه را برداشت و بر گردن ابی فرود آورد.

این ضربت اعجاز گونه پیامبر بانگی سخت از او به بر آورد یاران ابی گفتند: اثر این خراش نه جای آن همه فریاد است. ابی گفت: اگر این ضربت به همه اهل بازار «ذی المجاز» وارد آید، تحمل نتوانند کرد؛ زیرا سخن او حق است که گفت: من به خواست خدا ابی را خواهم کشت. وی پس از آن اند در راه مکه بر اثر همان ضربت به هلاکت رسید و بدین طریق به نفرین پیامبر گرفتار سخت ترین عذب الهی شد. از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل است از که سخت ترین عذاب ها در قیامت، از آن کسی از است که پیامبری را کشته باشد با پیامبری او را بکشد.

شمار آیاتی که مفسران، در ذیل آن ها از ابی یاد کرده اند، بسیار است. در این آیات، ابی گاه سبب انحصاری نزول آیه و گاه یکی از افراد آن است. گاهی نیز از باب تطبیق و ذکر مصداق از او سخنی به میان آمده است.

101. شوارد نادزه ص 108

ادوارد شوارد نادزه سیاست مدار گرجی، آخرین وزیر امور خارجه شوروی است که چهار سال پس از فرو پاشی شوروی در سال 1995 م دومین رئیس جمهور گرجستان شد. وی در سال 1928 م. در روستای ماماتی حومه شهر لانچخونی در غرب گرجستان به دنیا آمد و در سن

ص: 215

شاخه جوانان حزب کمونیست پیوست. او در سال 1972 م. به عنوان دبیر اول حزب کمونیست انتخاب شد. شوارد نادزه از سال 1985 م. تا زمان فرو پاشی شوروی وزیر امور خارجه بود و نقشی مهم در پایان دادن به دوره جنگ سرد و فرو ریختن دیوار برلین ایفا کرد. این پست با کنار رفتن آندره گرومیکو خالی شده بود. شوارد نادره در سال 1990 م برای مدت کوتاهی از مقام وزارت خارجه کناره گرفت، اما در سال 1991 م. و در آستانه فرو پاشی شوروی دوباره به این پست بازگشت.

در 13 دی 1367 ش. پیامی از طرف حضرت امام خمینی رحمه اللّه علیه توسط هیئت منتخب ایران در مسکو به میخائیل گوربا چف تحویل داده شده بود. در آن نامه امام خمینی رحمه اللّه علیه نوشته بود «از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد» و رئیس جمهور وقت شوروی را به مطالعه متون اسلامی دعوت کرده بود. ادوارد شوارد نادزه، در اواخر زمستان سال 1367 ش. به عنوان وزیر خارجه شوروی و برای رساندن پاسخ نامه میخائیل گوربا چف رئیس جمهور وقت شوروی به امام خمینی رحمه اللّه علیه به ایران سفر کرد. پاسخ نامه گورباچف در روز هفتم اسفند 1367 ش، توسط ادوارد شوارد نادره و در جماران تهران به اطلاع امام رحمه اللّه علیه رسید.

شوارد نادره در سال 1995 م رسماً از طریق صندوق رای به عنوان دومین رئیس جمهور کشور تازه استقلال یافته گرجستان انتخاب شد. در سال 2000 م. بار دیگر به این مقام رسید. گرجستان تحت اداره شوارد نادزه به غرب و به ویژه آمریکا بسیار نزدیک شد. او می خواست گرجستان عضو پیمان دفاعی آتلانتیک شمالی (ناتو) شود. دولت شوارد نادزه از آمریکا کمک های اقتصادی و نظامی قابل توجهی دریافت کرد.

وی گرجستان را در مسیر پایان دادن به بی ثباتی و جنگ داخلی رهبری کرد، اما در سال 2003 م و جريان وقوع انقلاب گل رز به رهبری میخائیل ساآکاشویلی، از مقام ریاست جمهوری داد و آخرین سال های عمر را، به دور از سیاست، در منزل مسکونی خود، واقع در تفلیس گذراند. وی خاطراتش را نیز منتشر کرد.

او بعد از یک دوره طولانی بیماری در روز دوشنبه 7 ژوئیه 2014 م. در 86 سالگی در تفلیس در گذشت این خبر را «مارینا داویناشویلی» دستیار شوارد نادزه، در یک کنفرانس خبری اعلام کرد.

102. سید شرف الدین ص 111

سید عبد الحسین شرف الدین موسوی عاملی (1290-1377 ق) مجتهد شیعه و مدافع تقریب مذاهب اسلامی بود. سید عبد الحسین شرف الدین سال 1290 ق. در کاظمین متولد شد. او فرزند سید یوسف شرف الدین و زهرا صدر، دختر آیت اللّه سید هادی صدر و خواهر سید حسن صدر، عالم دینی معروف و صاحب كتاب تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام بود نسب وی به ابراهیم المرتضى، فرزند امام کاظم علیه السلام می رسد.

سید عبد الحسین در 8 سالگی به همراه خانواده به سرزمین پدران خود جَبَل عامل رفت. در 17 سالگی با دختر عمویش ازدواج کرده و پس از فراگیری مقدمات علوم دینی نزد پدر، هنگامی که 20 ساله بود برای ادامه تحصیل به نجف بازگشت. وی در 32 سالگی اجازه اجتهاد گرفت و پس از 12 سال تلاش در 1322 ق، به لبنان بازگشت پس از 3 سال اقامت در شهر شحوره به دعوت مردم صور در جنوب لبنان راهی آن جا شد. وی با تاسیس حسینیه صور مرکزی برای برگزاری برنامه های گوناگون دینی و اجتماعی ایجاد کرد.

او تلاش هایی برای وحدت شیعه و سنی و حل کردن ریشه های اختلاف آن ها انجام داد. شرف الدین از رهبران نهضت استقلال لبنان نیز به شمار می رود. دو کتاب المراجعات و النص و الاجتهاد برای اثبات حقانیت شیعه با ادبیاتی علمی و به دور از توهین از برترین آثار او به شمار

ص: 216

می رود. این دو کتاب به زبان های مختلف ترجمه شده و توجه بسیاری از مسلمانان شیعه و سنی را به خود جلب کرده است.

شرف الدین سخنوری توانا بود و در شهر ها و کشور های مختلف علاوه بر مواعظ معمول دینی، تلاش فراوانی در جهت اتحاد مسلمانان انجام داد که مورد توجه عالمان اهل سنت نیز قرار می گرفت. او از مسلمانان می خواست تعصبات مذهبی و گروهی رایج را کنار گذاشته و با حفظ احترام به ریشه های ختلافات بپردازند. برخی از این سخنان در ادبیات سیاسی به یادگار ماند، از آن جمله: فَرَّقَتهُما السِّيَاسَةِ فَلتَجمَعهُما السِّيَاسَةِ»، یعنی شیعه و سنی را، سیاست و مطامع سیاسی از هم دور کرد و اکنون باید سیاست و مصالح سیاسی، آن ها را کنار هم گرد آورد، «لا يَنْتَشِرُ الهُدی الَّا مِنْ حَيْثُ انْتَشَرَ الظِّلَالِ» یعنی از همان جا که گمراهی انتشار یافته است باید هدایت انتشار یابد.

هنگامی که سید شرف الدین در ایام حج نزد عبد العزيز حاکم وقت سعودی رفت یک قرآن که در جلدی پوستین قرار داده شده بود به او هدیه داد. «عبد العزیز» هدیه را گرفت و بوسید شرف الدین گفت چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست!

عبد العزیز پاسخ داد: عرض من احترام به قرآنی است که در داخل این جلد است، نه خود این جلد. شرف الدین گفت: احسنت ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم [و یا ضریح ائمه علیهم السلام را می بوسیم، می دانیم که آهن و چوب هیچ کاری نمی تواند بکنند، بلکه غرض ما آن کسی است که ماورای این دارد. ما می خواهیم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را تعظیم کنیم و احترام نمائیم.

حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند. آن جا بود که «عبد العزیز» ناچار شد اجازه دهد حجاج به آثار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم تبرک جویند، ولی حاکم پس از او مجدداً دستور منع صادر کرد.

وی در 8 جمادی الثانی سال 1377 ق، در سن 87 سالگی، در لبنان از دنیا رفت. پیکر او به نجف منتقل و در جوار حرم امیر المؤمنین علیه السلام به خاک سپرده شد.

103. كتاب «النص و الاجتهاد» ص 111

النَّصُّ وَ الِاجْتِهَادِ يَا الإجتهاد فِي مُقَابِلَ النَّصِّ کتابی در موضوع امامت سید عبد الحسین شرف الدین از علمای لبنان است. این کتاب در اثبات حقانیت و برتری امام علی علیه السلام نوشته شده و حدود 100 مورد از مخالفت های خلفا و برخی از صحابه با قرآن و صریح (نص) گفتار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را گرد آورده است. نویسنده این موارد را از منابع اصلی اهل سنت نقل کرده و درباره انگیزه آن ها داوری نکرده است.

«نص» ، یعنی هر کلام صریحی که واضح و آشکار باشد. آن چه که جز یک معنا ندارد و تأویل بردار نیست. «اجتهاد» نیز در لغت به معنای کوشش و سعی و در اصطلاح به معنای استنباط احکام شرعی است. مراد از «نص، در عنوان کتاب گفتار صریح خداوند و سخنان روشی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و مراد از «اجتهاد»، اعمال رأی و استنباط حكم است. «اجتهاد در مقابل نص» اصطلاحی است در علم اصول، به معنای مقده داشتن نظر شخصی بر فرمان صریح خداوند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم.

سید محمد تقی حکیم بر کتاب مقدمه ای نوشته است. این کتاب به زبان عربی نوشته شده و به زبان فارسی و انگلیسی ترجمه شده است.علی دوانی آن را با نام «اجتهاد در مقابل نص» به فارسی ترجمه کرده است.

104. زینب دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ص 113

زینب بزرگ ترین دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه بنت خویلد بود، او هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم 30 ساله بود در سال سی ام عام الفیل به دنیا آمد.

ص: 217

او با ابو العاص بن ربیع ازدواج کرد. این ازدواج پیش از بعثت اتفاق افتاد. هنگامی که عتبه و برادرش عتیبه، پسران ابو لهب، رقیه و ام کلثوم، دختران پیامبر را طلاق دادند، سران قریش از ابو العاص خواستند تا زینب را طلاق دهد، اما ابو العاص نپذیرفت. از نظر برخی محققان شیعه مانند سید جعفر مرتضی عاملی، زینب، رقیه و ام کلثوم فرزندان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه نبوده اند، بلکه دختر خوانده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده اند.

ولی غالب تاریخ نگاران و سیره نویسان معتبر از جمله طبری تصریح کرده اند که او بزرگ ترین دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است.

(جهت کسب اطلاعات بیشتر به مطلبی تحت عنوان دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که پس از توضیح واژه 105 آمده است رجوع کنید)

ابو العاص بن ربيع بن عبد العزى بن عبد شمس (در گذشت 12 ذی الحجه) فرزند هاله و خواهر زاده حضرت خدیجه علیها السلام بود که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمد و حدود سال 6 ق اسلام آورد. ابو العاص در جنگ بدر در صف مشرکان تا حضور داشت و به اسارت مسلمانان در آمد. هنگامی که مردم مکه برای آزادی اسیران قدیم خواستند، زینب هم گردن بندی را که هنگام نزد ازدواج از خدیجه دریافت کرده بود برای آزاد سازی ابو العاص فرستاد، چون چشم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بر آن افتاد، متأثر شد و پس از کسب موافقت مسلمانان، ابو العاص را آزاد ساخت و اموال زینب را نیز پس فرستاد و از ابو العاص پیمان گرفت که زینب را آزاد گذارد.

ابو العاص پس از بازگشت به مکه زینب را همراه با یاران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه فرستاد. گفته اند که پیش از این زمانی که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کرد کسانی را به مکه فرستاد تا دخترانش را به مدینه بیاورند ولی زینب به دست شوهرش محبوس شده بود و نتوانست بیاید. در سال 6 ق هنگامی که ابو العاص از سفر بازرگانی به شام بر می گشت، مأموران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به کاروان او حمله کردند. بعضی گریختند و او نیز گریخت مسلمانان اموال کاروان را توقیف کردند.

او شبانه به مدینه آمد و به همسر سابقش زینب پناه آورد. روز بعد زینب در میان نماز برخاست گفت همه بدانید که من به ابو العاص پناه داده ام. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مسلمانان گفت که من خبر نداشتم. آن گاه به زینب گفت: او را گرامی بدار ولی با او هم بستر نشو؛ زیرا تو بر او حلال نیستی.

آن گاه به مسلمانان گفت اگر می خواهید او و اموالش را آزاد کنید. مسلمانان او و اموال همراه کاروانش را آزاد کردند. ابو العاص به مکه رفت و اموال مردم را به آنان داد و اعلام اسلام کرد و به مدینه بازگشت. پس از آن که همسر زینب بنابر فولی که به پیامبر داده بود، او را برای رفتن به مدینه آزاد گذاشت، زینب به مدینه رفت. طبری آورده است که در میان راه به دو تن از مشرکان برخورد. آنان او را هل دادند. زینب در حالی که باردار بود بر سنگی خورد و فرزند خود را سقط کرد و دچار خون ریزی شد. بر اثر این حادثه او آسیب دید و آسیب دیدگی تا آخر عمر با او ماند، تا با همین بیماری در گذشت. ابو العاص پس از چندی به مدینه بازگشت و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در محرم سال 7 ق زینب را با همان عقد زناشویی پیشین او فرستاد. بعضی گفته اند که زینب با مهرو نکاح جدید به زوجیت ابو العاص در آمد.

علی و امامه فرزندان زینب هستند. علی در کودکی از دنیا رفت. رسول خدا امامه را دوست می داشت، امامه در کودکی هنگامی که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نماز می گزارد، بر روی دوش آن حضرت سوار می شد، چون به سجده می رفت او را بر زمین می نهاد و چون بر می خاست او را بر می داشت. امام علی علیه السلام بعد از در گذشت حضرت فاطمه علیها السلام به سفارش آن حضرت با امامه ازدواج کرد. امامه پس از شهادت حضرت علی علیه السلام به وصیت آن حضرت با مغيرة بن نوفل ازدواج کرد.

زینب در 8 ق از دنیا رفت. سوده دختر زمعة بن فیس ، امّ سلمه و امّ ایمن او را غسل دادند. پیامبر

ص: 218

پیراهن خود را داد تا او را در آن بپیچند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خود داخل قبر زینب شد و برای او دعا کرد. بقعه منسوب به دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم؛ رقیه، امّ کلثوم و زینب از بقعه های بقیع بود که در شمال قبور امامان شیعه و جنوب غربی قبور همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و نزدیک قبر عثمان بن مطعون قرار داشت. منابع از دفن زینب در بقیع، نزدیک به قبر عثمان بن مظعون بر پایه سفارش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حکایت دارند در گذشته بر این قبور ضریحی برنجی قرار داشت این بقعه توسط وهابیون تخریب شد.

105. رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ص 113

رقية (در گذشت 2 ق ) فرزند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه که در هجرت به حبشه و هجرت به مدینه حضور داشت. نخست با عتبه فرزند ابو لهب ازدواج کرد اما با نزول آیه ﴿ تَبَّتْ بَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴾ ، عتبه او را طلاق داد. سپس به ازدواج عثمان بن عفان در آمد. رقیه در سال دوم هجری در گذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

از نظر برخی محققان شیعه مانند سید جعفر مرتضی عاملی، رقیه فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه نبوده است بلکه او فرزند هاله، خواهر خدیجه است ولی از آن جا که در خانه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پرورش یافته به دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شهرت یافته است.

از نظر اهل سنت رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و خدیجه علیها السلام بوده است؛ ولی در میان علمای شیعه در مورد نسب رقیه سه دیدگاه نقل شده است: رقیه (همسر عثمان)، دختر هاله خواهر خدیجه و ربیبه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است اما رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از بعثت به دنیا آمده است. رقیه دختر خدیجه است نه دختر پیامبر که زیرا خدیجه پیش از ازدواج با رسول خدا شوهر داشته است.

رقیه دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه بوده است.

رقیه به سفارش پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در بقیع دفن شد.

بقعه منسوب به دختران پیامبر (رقیه، امّ کلثوم و زینب) از بقعه هایی بود که در شمال قبور ائمه بقیع و جنوب غربی قبور همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم قرار داشت. در گذشته ضریحی برنجی بر روی این قبور وجود داشت که توسط وهابیون تخریب شد.

دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ؟

علی اکبر نوایی در بخشی از مقاله دختران یا دختر خوانده های رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم با آدرس:

[html.3 8 10 1 httpmiqat.hajj.ir٫article] در فصل نامه میقات حج چنین می آورد:

در برابر این نظریه که زینب و رقیه و امّ کلثوم دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و حضرت خدیجه علیها السلام هستند که قائلان زیادی هم دارد، نظریه دیگری است که به صورت تحلیل تاریخی و با مو شکافی خاص مطرح گردیده و وجود دخترانی غیر از حضرت زهرا علیها السلام را برای آن حضرت منکر می شود و آن، این که رقیه و امّ کلثوم، در واقع، شاید یک تن بیش نبوده اند و به اضافه زینب، همه آن ها، ربیبه پیامبر؛ یعنی دختر خواندگان آن حضرت بوده اند؛ «أَدعِیَاء»، چنان که درباره پیامبر خدا و درباره زید، مساله پسر خواندگی مطرح بوده است.

ابو القاسم کوفی در کتاب «الإستغاثه» به طور مفصل مطرح نموده است که:

«هاله» مادر زینب، با مردی از بنی مخزوم ازدواج کرد و پس از مرگ شوهرش، برای بار دوم به ازدواج مردی از بنی تمیم در آمد و از او پسری به نام «هند» به دنیا آورد. مرد تمیمی پیش از هاله همسری داشت که از او صاحب دو دختر به نام های زینب و رقیه بود. مرد تمیمی سر انجام با همسر نخست خود که مادر دو دخترش بود از دنیا رفتند. هند نزد اقوام پدری خود رفت و هاله ماند و دو دختر شوهرش یعنی زینب و رقیه. هاله اندکی پس از ازدواج پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه از دنیا رفت و آن دو دختر در دامان حضرت خدیجه و پیامبر بزرگ شدند و چون سنت و رسم آن زمان میان عرب چنین بود که اگر کسی یتیمی را تربیت

ص: 219

می کرد، آن یتیم به او منسوب می شد؛ از این رو، نمی توانست با او ازدواج کند. (الطبقات الکبری، ج 8، ص 30 و 31)

برخی با استناد به چنین نقلی می گویند: حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با کسی ازدواج نکرده و آن حضرت نخستین شوهر این بانوی گرامی بوده است.

نجاح عطا الطانی، در کتاب «نساء النبی و بنائه»، تحقیقات جامعی ارائه نموده و در صفحه 55 کتاب ثابت می کند: «هاله، خواهر خدیجه دختر خویلد، در دوران جاهلیت با عتیق بن عاذ بن عبد اللّه مخزومی ازدواج کرد. پس، زینب و رقیه ثمره این ازدواج شد. سپس عتیق و هاله از دنیا رفتند»؛ و در همان کتاب می آورد: «پس زینب و رقیه در حضانت خاله خود خدیجه ماندند و آن گاه که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه ازدواج کردند آن دو دختر خوانده های پیامبر شدند. پدر هاله خویلد بن اسد بن عبد العزی بود که در حرب فجار کشته شد».

از این نقل ها و گفته ها فهمیده می شود؛ رقیه ای که عثمان با او ازدواج کرد، دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نبوده، بلکه دختر هاله خواهر حضرت خدیجه بوده است. اما در مورد امّ کلثوم، بسیاری از مورخان بر این باورند که وی همان رقیه بوده و دختری به نام امّ کلثوم برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم - حتی به عنوان دختر خوانده - ثابت نشده است.

الطائی از قول بلاذری می نویسد: «خدیجه با پیامبر ازدواج کرد در حالی که باکره بود و رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه بودند».

هم چنین از قول حلبی آورده است: «چون که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به مدینه هجرت نمود، همراه او فواطم (فاطمه ها) و امّ ایمن و جماعتی از ضعف های مؤمنین بودند، که در بین آن ها نامی از ام کلثوم، هرگز برده نشده است...

جعفر مرتضی عاملی کتاب تحقیقی و مهم خود،«بنات النبي صلی اللّه علیه و آله و سلم أم ربائیه» را به مناسبت یاد واره شیخ مفید که ایشان به نوعی قاتل بود عثمان دو دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را - که قبلاً با عتبه و ابی العاص ازدواج نموده بودند - به همسری برگزید، نوشت. جعفر مرتضی در کتاب یاد شده، تحقیقی مفصل عرضه کرده و به دیدگاه شیخ مفید که در برخی از کتبش قول فوق را بیان داشته، پاسخ می دهد شیخ مفید صادر شده باشد، باطل می شمارد و می نویسد:

«شک نیست که شیخ مفید، از افتخارات بزرگ علمی است و مانند او در تاریخ کم هستند و حتی عدد شان به انگشتان دست هم نمی رسد. به هر حال تبحّر علمی شیخ مفید، همه علوم را فرانمی گیرد؛ مثلاً علم جغرافیا را شامل نمی شود. تبحّر علمی او در حوزه تخصصی خودش می باشد».

جعفر مرتضی عاملی، پژوهش عمیق و مهم خود را در این زمینه ابراز نموده و در تبیینی کلی، زینب و رقیه را دو دختری می داند که در خانه خدیجه، بعد از وفات مادر شان هاله تحت حضانت او در آمده اند و بعد از آن که پیامر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه ازدواج کرد، آن ها به رسم جاری بین جامعه عرب، دختر خوانده پیامبر به حساب آمدند و در واقع دختر پیامبر نبوده اند». وی در دفاع از مفید می نویسد: «این که ما گفته مفید را مردود دانستیم، از مقام بلند مفید نمی کاهد و عظمت او را پایین نمی آورد».

عبارت مرحوم شیخ مفید چنین است: «پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دو دخترش را قبل از بعثت به دو کافری که بیست می پرستیدند تزویج نمود، اولی عتبة بن ابي لهب و دیگری ابو العاص بن ربیع، پس چون که پیامبر به رسالت مبعوث شد، بین آن ها جدایی افتاد، عتبه بر کفر مُرد و ابو العاص اسلام آورد و بعد از این که ابو العاص مسلمانی برگزید، پیامبر مجدداً دخترش را به وی برگرداند و همین دو دختر، دو دختری هستند که عثمان بعد از مرگ شوهران شان با آن ها اردواج نمود».

جعفر مرتضی می نویسد: «ما با مفید در آن چه

ص: 220

گفته موافق نیستیم»؛ و سپس شرح و تحلیل مفصّلی می دهد و خلاصه عقیده اش آن است که :

1. به طور قطع عثمان با زینب ازدواج نکرده است. او در این زمینه شرحی مفصّل می دهد.

2، رقیه و زینب و امّ کلثوم دختران پیامبر نیستند، بلکه دختر خوانده های آن حضرت هستند.

3. دختران پیامبر، قبل از بعثت به دنیا نیامده اند.

4. رقیه و امّ کلثوم (اگر قائل شویم که آن ها دو تن می باشند با عثمان ازدواج نکرده اند.

5. رقیه، کوچک ترین دختر پیامبر نبوده، بلکه کوچک ترین آن ها فاطمه زهرا علیها السلام است.

وی مسائل فراوان دیگری را نیز مطرح کرده که خوانندگان محترم را به آن کتاب تحقیقی و عالمانه ارجاع می دهیم. در پایان به چند نکته اشاره می کنیم:

1. زینب، رقیه و امّ کلثوم به (فرض بودنش) مورد احترام فراوانند؛ زیرا دختر خوانده های پیامبرند و محضر حضرت رسول را درک کرده اند و در حضن او قرار داشته اند.

2. غرض ما در این بررسی، تقابل با فرق دیگر اسلامی نیست، بلکه رأی برخی از شیعیان و عالمان بزرگ شیعی را هم مردود دانستیم. پس بحث ما بحثی تحقیقی، تاریخی و پژوهشی است.

3. در اسناد تاریخی، ربطه صمیمانه میان پیامبر و این دختران گزارش نشده، در حالی که در اسناد تاریخی اهل سنت و شیعه، رابطه پیامبر با حضرت زهرا علیها السلام مفصل گزارش گردیده است.

4. در تمام گرفتاری های پیش آمده برای پیامبر، تنها کسی که آن حضرت را دل داری می داد فاطمه زهرا علیها السلام بود که متون تاریخی و روایی ما، از آن ها مشحون و پر است.

5. در مدینه، هیچ گزارشی نسبت به خواستگاری از این دختران نقل نشده، در حالی که باید نسبت اینان به پیامبر موجب می شد علاقه و شیفتگی نشان دهند؛ چنان که نسبت به حضرت زهرا علیها السلام این شیفتگی و علاقه نشان داده شده و سر انجام با علی علیه السلام ازدواجی مبارک و ارزشمند انجام دادند.

6. از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نسبت به این دختران، کم ترین و کوچک ترین نکته تاریخی گزارش نشده.

7. چگونه می شود پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که در دوره پیش از اسلام نیز پاکی، قدسیت و طهارت و صفات والایش زبان زد بوده، راضی شود دخترانش با دو بت پرست ازدواج نمایند؟

این بحث، دارای چالش های عمده دیگری است که از ورود به آن خود داری می کنیم.

106. جنگ جَمَل ص 113

نخستین جنگ دوره خلافت امام علی علیه السلام که توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و طلحه و زبیر علیه امام على علیه السلام راه افتاد. این جنگ در سال 36 قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خون خواهی عثمان به راه انداختند. عایشه در این نبرد حضور داشت و بر شتر نر سرخ مویی سوار بود و علت نام گذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است. امام علی علیه السلام تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغام هایی، می کوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند.

امام علیه السلام در نامه ای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم بی گناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خون خواهی عثمان و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خانه و قرار گاه خود) سخن گفت. امام علیه السلام در نامه ای به عایشه نیز هشدار داد که بر خلاف دستور قرآن از خانه ش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خون خواهی نسبت اینان به پیامبر موجب می شد که بسیاری عثمان لشکر کشی کرده و خود را گرفتار گناهی

ص: 221

بزرگ ساخته است. طلحه و زبیر، در نامه ای به امام بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.

این جنگ که نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب می شود به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه داشت و با پیروزی سپاه امام علی علیه السلام و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به اتمام رسید. بر اساس گزارش های تاریخی، هشتاد تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر و 1500 نفر از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در سپاه امام علی علیه السلام جنگیده اند. از آن جا که سران سپاه حمل با امام علی علیه السلام به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکتین نامیده شد.

جنگ جمل باعث انتقال مرکزیت خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و به علت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینه ای برای ظهور برخی نظریه های جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.

107. حجة الوداع ص 113

حجة الوداع، تنها حج پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد از اسلام است. رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از هجرت به مدینه، سه بار برای عمره به مکه رفت؛ اما به گفته مورخان و محدثان، فقط یک بار در مراسم حج حضور یافت و آن چند ماه پیش از وفاتش بود. از آن جا که این حج در آخرین سال عمر آن حضرت واقع شد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در آن با مسلمانان وداع کرد. به حجة الوداع (حج) خدا حافظی مشهور است. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در بازگشت از این سفر، در غدیر خم، به دستور خداوند امامت و ولایت امام علی علیه السلام را به صورت عمومی اعلام کرد و از مردم بر این امر، بیعت گرفت؛ بدین رو این حج، برای مسلمین به خصوص شیعیان اهمیتی ویژه دارد. نام دیگر این حج حَجَّةُ الْبَلَاغ است؛ زیرا آیه تبلیغ در بازگشت از این سفر بر پیامبر نازل شد. از دیگر نام های این حج حجة الاسلام است؛ زیرا تنها حجی است که پیامبر در دوره حاکمیت اسلام به جا آورد و مراسم آن طبق آیین اسلام بود.

چون مراسم حج به پایان رسید و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از ظهر 13 ذی الحجه از منا به سوی مکه رفت، در ابطح خیمه زد و به مسلمانان دستور داد پس از انجام دادن مناسک حج، در بازگشت به خانه و وطن خود شتاب کنند و خود سحر گاه چهاردهم ذی حجه، پیش از دمیدن سپیده، از مکه به سوی مدینه حرکت کرد.

حاجیان روز 18 ذی الحجه در نزدیکی جُحفه به جایی به نام غدیر خم رسیدند. در آن جا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به فرمان الهی در آیه تبلیغ حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کرد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از ادای نماز ظهر خطبه ای خواند که به خطبه غدیر مشهور شد. بنابر نظر مشهور شیعه، آیه اکمال در همین روز نازل شده است که می فرماید: «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».

قول رایج در میان منابع این است که جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع چهل هزار نفر بوده است.البته اقوال دیگری نیز هست که می توان به 70 هزار 90 هزار 100 هزار، 114 هزار، 120 هزار و در نهایت 130 هزار نفر اشاره کرد.

108. منذر بن جارود ص 114

مندر بن جارود بن عمرو بن حبيش العبدی در زمان حیات رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به دنیا آمد. وی از قبیله عبد القیس و از خویشان صعصعة بن صوحان است. منذر در دوره حکومت امام علی علیه السلام از جمله یاران وی بود، ما در سال های آخر عمر، به امویان گرایش یافت و به عنوان کار گزار یزید بن معاویه از سوی عبید اللّه بن زیاد در منطقه ای از هند منصوب گردید. او در همان جا

ص: 222

در سال 62 ق. وفات کرد.

منذر در جنگ جمل و جنگ صفین در رکاب امام علی علیه السلام جنگید. پس از جنگ جمل منذر سؤالی را درباره آخر الزمان از امیر المؤمنین علیه السلام پرسید که امام پاسخی مفصل به او و دیگر ده اصحاب داد. وی در جریان جنگ صفین نقش از مثبتی در تهییج مردم برای شرکت در جنگ ایفا نمود و در ماجرای حکمیت نیز ضمن ایراد سخنانی به امام اعلام وفاداری کرد. منذر بن جارود پس از جنگ صفین به عنوان فرمان دار استخر (اصطخر) فارس منصوب شد؛ اما در پی اخباری درباره خوش گذرانی وی، امام علی علیه السلام در نامه ایی بیان کرد و ضمن بر شمردن اشتباهاتش وی را از این مقام برکنار نمود. منذر پس از بازگشت به کوفه زندانی شد، اما پس از شفاعت صعصعة بن صوحان و پرداخت سی هزار درهم جریمه، از زندان آزاد گردید بر اساس نظر بعضی، مندر هم نظر با خوارج بود.

مندر بن جارود هنگام آغاز قیام امام حسین علیه السلام از بزرگان بصره بوده است. امام حسین علیه السلام در نامه ای به بزرگان بصره از جمله منذر دعوت به همراهی نمود. وی نامه و نامه رسان (سلیمان بن رزین) را تسلیم عبید اللّه کرد. درباره رفتار او با سلیمان بن رزین دو نظر وجود دارد. عده ای معتقدند که منذر به گمان آن که نامه از جانب عبید اللّه بن زیاد بوده چنین عملی را مرتکب او شده است. اما برخی دیگر این اقدام را متأثر از هم سویی وی با عبید اللّه می دانند. اینان شاهد این هم سویی را تزویج دختر منذر با این زیاد بود می دانند. منذر در جنگ مختار ثقفی با مصعب بن زبیر ضمن رد دعوت مصعب، به همراهی عده ای از نزدیکان خود به کرمان گریخت و موضع بی طرفی اتخاذ کرد. وی در این شهر مردم را به بیعت و همراهی با عبد الملک مروان دعوت نمود.

109. عقيل ص 114

عقیل پر ابو طالب پسر عبد المطلب، کنیه اش ابو یزید بود. بنا بر گزارش ها، وی از حضرت علی علیه السلام بیست سال بزرگ تر بوده و بنابر این سال بعد از عام الفیل متولد شده است. وی نسب شناسان قریش و شخصی حاضر جواب بود که بدون اعتنا به این که شخص مقابلش چه جایگاهی دارد، به او پاسخ می داد. عقیل در جنگ بدر با اکراه در سپاه مشرکان بود. او در این جنگ اسیر شد و عمویش عباس برای آزادی وی 4000 درهم فدیه داد.

درباره زمان اسلام آوردن وی، اقوال مختلفی وجود دارد. به گفته ابن قتیبه، عقیل بلا فاصله پس از آزادی بعد از جنگ بدر مسلمان شد. به گفته ابن حجر، وی در سال فتح مکه مسلمان شد؛ اما در ادامه می گوید؛ برخی گفته اند که وی پس از صلح حدیبیه مسلمان شد و در ابتدای سال هشتم هجری به مدینه هجرت کرد. وی در جنگ موته شرکت کرد و نیز طبق روایتی وی در جنگ حنین از کسانی بود که هنگام فرار برخی از لشکریان، ثابت قدم ماند.

طبق گفته ابن ابی الحدید، عقیل از مدینه به عراق و سپس به شام و آن گاه به مدینه بازگشت و در هیچ یک از جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام حاصر نبود. هر چند آمادگی خود و فرزندانش را برای کمک به وی در جنگ ها اعلام کرد، ما حضرت را تکلیف به جنگ نکرد. هنگامی که علی علیه السلام زمام امور خلافت را در کوفه در دست داشت و اموال بسیار از بیت المال در اختیار آن حضرت بود، روزی عقیل به نزدش آمد و گفت: «مقروض هستم و از ادای آن عاجز می باشم، قرض مرا ادا کن». وقتی علی علیه السلام از مقدار قرض که صد هزار درهم بود جویا شد فرمود: «سوگند به خدا آن قدر ندارم که بتوانم قرض تو را ادا کنم، صبر کن تا شخص من برسد تا آخرین حد توان به تو کمک می کنم .... عقیل گفت: از بیت المال بده، ولی حضرت از این امر امتناع نموده و آهنی

ص: 223

گداخته را به دست وی که نابینا بود نزدیک کرد، زد، ولی با آهن داغ مواجه شده و اعتراض نمود امام علی علیه السلام به وی فرمود: تو طاقت این آتش نداری من چگونه با زیر پا نهادن حق مردم آتش جهنم را تحمل کنم».

عقیل برای درخواست کمک مالی به دربار معاویه رفت و با او دیدار داشت. برخی این ملاقات را زمان حیات امام علی علیه السلام دانسته اند. دلیل این گروه این روایت است: روزی معاویه در حالی عقیل نزدش نشسته بود گفت: این ابو یزید [کنید عقیل] است، اگر نمی دانست که من برای او از برادرش بهترم نزد ما نمی آمد و او را رها نمی کرد. عقیل پاسخ داد: برادرم برایم در دینم بهتر است و تو در دنیایم برایم بهتری و من دنیایم را ترجیح دادم و از خدا عاقبت به خیری را می خواهم.

برخی دیگر گفته اند رفتن وی نزد معاویه پس از در گذشت امیر المؤمنین علیه السلام بوده است. این ابی الحدید این سخن را ترجیح می دهد. استدلال این افراد به نامه عقیل در اواخر حکومت امیر المؤمنین علیه السلام به حضرت و پاسخ آن نامه است.

در گذشت وی را برخی در دوره حکومت معاویه و برخی در ابتدای خلافت یزید (قبل از واقعه حره) دانسته اند. از میان این فرزندان عقیل؛ جعفر اکبر، مسلم، عبد اللّه اکبر، عبد الرحمان و محمد از یاران امام حسین علیه السلام بودند، برخی گفته اند 6 تن از فرزندان عقیل در واقعه کربلا به شهادت رسیدند.

شیخ مفید، از دختری به نام ام لقمان نیز نام برده که به همراه دیگر خواهرانش (امّ هانی، اسماء، رمله و زینب) هنگام شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام از خانه بیرون می آید و به گریه و زاری می پردازد.

110. ابو رافع ص 114

ابو رافع (در گذشته پس از 20 ق.) صحابی معروف، بزرگ خاندان آل ابی رافع و آزاد کرده را پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. درباره نام از اختلاف نظر است بیشتر نام او را اسلم دانسته اند، در منابع نام هایی چون اَسلَم، ابراهیم، ثابت، هرمز، سّنان، قَرَمان، صالح، یزید، یسار، و عبد الرحمن را برای او در ذکر کرده اند. او فرزندی به نام رافع داشت و به همین جهت به او ابو رافع می گفتند. مشهور است که که ابو رافع با پیامبر به مدینه هجرت نکرد، بلکه تا جنگ بدر در مکه ماند و پس از آن در مدینه به پیامبر پیوست.

پس از ورود او به مدینه، پیامبر کنیز خود سَلمی را به ازدواج او در آورد و عبید اللّه از او زاده شد. ابو رافع پس از مهاجرت به مدینه، در همه جنگ ها حضور داشت و از اصحاب نزدیک پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به شمار می رفت چنان که پیامبر درباره او گفته است: «هر پیامبری امینی دارد و امین من ابو رافع است». ابو رافع پس از در گذشت پیامبر، همراه امام علی علیه السلام بود و در جنگ های دوره خلافت او در رکابش شرکت کرد. وقتی معاویه در شام و طلحه و زبیر در بصره با خلافت امام علی علیه السلام به مخالفت برخاستند، ابو رافع گفت که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم این واقعه را پیش از این به او خبر داده و فرموده بود که علی علیه السلام بر حق است و مخالفان اوبر باطلند. ابو رافع در 85 سالگی زمین و خانه اش را در خیبر و مدینه فروخت و همراه با امام علی علیه السلام به کوفه مهاجرت کرد. و می گفت: «سپاس خدای را که به منزلتی دست یافتم که هیچ کس به آن نرسید؛ زیرا دو بیعت کردم عقبه و رضوان و به سوی دو قبله نماز گزاردم و سه بار هجرت کردم».

او در کوفه از سوی امام علی علیه السلام به خزانه داری بیت المال منصوب شد و دو فرزندش عبید اللّه و على نيز كاتب امام علی علیه السلام بودند.

در مورد تاریخ در گذشت ابو رافع اختلاف است: برخی تاریخ مرگ او را در خلافت امام علی علیه السلام و برخی دیگر در سال شهادت امام علی علیه السلام

ص: 224

نوشته اند. بر پایه رواینی که نجاشی نقل کرده او وقتی تا زمان خلافت امام حسن علیه السلام زنده بوده است واقدی نیز مرگ او را کمی پیش از عثمان یا کمی او بعد از او دانسته است.

ابو رافع كتاب «السنن و الاحكام و القضایا» را گرد آوری کرد. برخی احتمال داده اند که نخستین کسی است که در اسلام کتاب فقهی نوشته است. کتاب او شامل باب های نماز، روزه، حج، زکات و قضاء است و در آن از امام علی علیه السلام گفت روایت شده است. از ابو رافع روایت هایی به وسیله فرزندانش و دیگران نقل شده است. رجائیان زدید شیعه او را در شمار راویان «ثقه» ذکر کرده اند.

111. قنبر ص 114

از اصحاب خاص غلام و دربان (حاجب) حضرت علی علیه السلام بود. وی هم چنین دربان امام حسن مجتبی علیه السلام بوده است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که قبر علاقه زیادی به حضرت علی علیه السلام داشت و هر گاه که آن حضرت شبانه از منزل خارج می شد قنبر از او مراقبت می نمود بدون آن که امام متوجه شود. متقابلاً حضرت علی علیه السلام نیز به وی عنایت داشت، روزی حضرت علی علیه السلام دو لباس یکی به سه درهم و دیگری را به دو درهم خرید و لباس گران تر را به قنبر داد.

در منابع تاریخی، گزارش ها و اطلاعاتی پراکنده درباره قنبر در دوران امام علی علیه السلام آمده است: به گفته این قتیبه و ذهبی او در شورش بر علیه عثمان، در کنار امام حسن علیه السلام و در دفاع از خلیفه زخمی شد. در جنگ صفین علی علیه السلام در برابر غلام عمرو بن عاص - که پرچمی فراز آورده بود- پرچمی به قنبر داد تا بر افرازد وی در این جنگ حرب غلام معاویه را کشت.

قنبر، به دستور حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد، اما در چگونگی قتل او اختلاف وجود دارد. در یکی از روایات درباره نحوه کشته شدن او چنین است: وی را نزد حجاج بردند، حجاج گفت: نزد علی چه می کردی ؟ قنبر گفت: من آب وضو برای او فراهم می کردم حجاج گفت: او در هنگام وضو چه می گفت؟ قنبر گفت: او هنگامی که از وضوی خود فارغ می شد آیه 24 و 25 سوره انعام خواند. حجاج گفت: گمان می کنم وی این درباره ما تأویل می کرد. قنبر گفت: آری ،گفت: اگر گردنت را بزنم چه خواهی کرد؟ گفت: در این صورت من خوشبخت می شوم و تو بد بخت خواهی شد، حجاج امر کرد گردن او را زدند. حجاج پسر وی را نیز کشت.

مزار در حمص یا کوفه دانسته اند. در بغداد، زیارت گاهی منسوب به قنبر، به نام «قنبر علی» وجود دارد که در بازار و محله ای به همین نام، در منطقه رصافه (شرق رود دجله) قرار دارد. بارگاهی در نیشابور نیز منسوب به قدر و نوادگان او وجود دارد.

112. اشعث بن قیس ص 114

اَشعَت بن قَیس کِندی، ابو محمد (در گذشت در حدود 20 یا 21 ق.) بزرگ قبیه کنده و کار گزار عثمان بن عفان و حضرت علی علیه السلام در آذربایجان بود.

معدی کرب ملقب به اشعث (مرد ژولیده موی) در حدود سال 24 قبل از هجرت در حَضرَموت در یمن به دنیا آمد. در سال نهم هجری (سنة الوفود) اشعث بن قيس همراه بزرگان قبیله کنده به مدینه آمد و مسلمان شد، وی به همراه برخی از اهالی قبیله کنده پس از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با ابو بکر بیعت نکرد و با شرط ریاست بر تیره های قبیله کنده، به جنگ با زیاد بن لبید نماینده ابو بکر برخاست. ولی پس از پیروزی در نبرد تین اشعث شکست خورد و به همراه کندیان به قلعه ای پناه برد و در برابر تسلیم قلعه، برای خود و خانواده اش از زیاد امان خواست و زیاد پذیرفت. گفته اند که اشعث در ستاندن امان برای خود و خانواده اش، با نیرنگی کندیان

ص: 225

را استثنا کرد و به همین سبب مورد لعن و نفرین ایشان قرار گرفت و حتی به او لقب «عرف النار» به معنی پیمان شکن داده شد. اشعث را با دیگر که اسیران به مدینه آوردند، اما ابو بکر آزادش کرد و خواهر خود امّ فروه را به ازدواج وی در آورد، گر چه ابو بکر هنگام مرگ از آن کار پشیمان شد. پس از وفات ابو بکر و در عهد عمر بن خطاب، در فتح نیز عراق، نبرد قادسیه و نبرد یرموک شرکت کرد و از یک چشم خود را از دست داد. وی پس از بنای کوفه در آن جا اقامت گزید. اشعث در دوره خلافت عثمان کار گزار او در آذربایجان شد. پس از به خلافت رسیدن امام علی علیه السلام ، اشعث برولایت آذربایجان و ارمنیه باقی ماند. در ماجرای جنگ صفین اشعث خواست به معاویه ملحق شود و با معاویه بنای مکتبه گذارد؛ اما چون با یارانش رایزنی کرد، آن ها پیوستن به شامیان را تقبیح کردند و اشعث از آن رای بازگشت. وی در توقف جنگ صفین و راه اندازی ماجرای حکمیت نقش عمده ای داشت.

در مورد ارتباط اشعث با این ملجم و نقش او در توطئه شهادت علی علیه السلام از گزارش های مغشوش منابع تاریخی نمی توان به نتیجه قانع کننده ای دست یافت. برخی گفته اند ابن ملجم از طریق تحلیف با خویشاوندی از طرف مادر با کنده و شاید به همین سبب وقتی ابن ملجم برای کشتن امام علیه السلام از مصر به کوفه آمد در منزل اشعث سکنی گزید.

امیر المؤمنین علیه السلام به اشعث اعتمادی نداشت؛ حتی یک بار امام علی علیه السلام بر منبر کوفه، با اشعث به تندی سخن گفت. هم چنین گفته اند. یک بار اشعث امام علیه السلام را تهدید به مرگ کرد. بنابر یک روایت البعث از قصد شوم ابن ملجم آگاه شد و آن را به اطلاع امام علیه السلام نیز رساند، اما با پاسخ آن حضرت روبه رو شد که می گفت «او هنوز مرا نکشته است». بنابر روایتی، اشعث اندک زمانی پیش از ورود امام به مسجد کوفه به ابن ملجم جمله ای بدین مضمون گفت که پیش از دمیدن صبح در مقصود خود شتاب کند. این گفته را حجر بن عدی یا عفیف کندی در مسجد حضور داشتند، شنیدند و همان موقع توطئه شهادت امام علیه السلام را به از نسبت دادند و البته اشعث انکار کرد. بنابر روایات اشعث از توطئه آگاهی داشته و بلکه مراقب اجرای آن بوده است. این موضوع در رساله ای از یکی ابا ضیان معاصر چنان پرورش یافته که تمام توطئه را به اشعث نسبت می دهد.

زندگی اشعث، پس از شهادت امام علی علیه السلام دیری نپایید و مرگ وی اندکی پس از آن در 63 سالگی اتفاق افتاد، بنابر این احتمالاً او در ای حجه سال 20 در گذشته است. بعضی منابع نیز در گذشت وی را چهل روز پس از شهادت امام على علیه السلام يعنی اول ذی القعده دانسته اند.

113. عمرو بن عبدود ص 115

عَمرو بن عَبدِوُدّ يا عَمرو بن عَبدِوَدّ (کشته شده در سال 5 ق.) از برترین جنگ جویان قریش که در جنگ خندق به دست امام علی علیه السلام کشته شد. بنابر برخی روایات، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ضربه علی بن ابی طالب علیه السلام به بر عمرو بن عبدود را در این جنگ، برتر از عبادت همه جِنیان و انسان ها دانسته است. ابن تیمیه، عالم اهل سنت و پایه گذار سلفیه، وجود عمرو بن عبدود را رد کرده است. برخی محققان، انگیزه ابن تیمیه را انکار فضایل امام علی علیه السلام دانسته اند.

بر اساس روایتی از کتاب مناقب آل ابی طالب، نوشته این شهر آشوب، امام علی علیه السلام در خلال جنگیدن با عمرو بن عبدود، پس از آن که عمرو آب دهان بر چهره اش انداخت چند لحظه از جنگیدن دست کشید تا خشم خود را فرونشاند. و سپس عمرو را کشت.

114. مرحب ص 115

از جنگ جویان قدرتمند و قوی هیکل حاضر در جنگ خیبر که به دست امیر المومنین علیه السلام به

ص: 226

درک واصل شد. در ترجمه امالی شیخ طوسی، انتشارات اندیشه هادی، ج 1، ص 10-15 جلسه اول، حدیث 2 ، چنین آمده است: قَالٌ وَ حَدَّثْنَا الْحِسَّيْنِ بْن عَلَى بْن مُحَمَّدُ التَّمَّارِ عَنْ عَلَى بْن مَاهَانَ عَنْ عَمِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْن عُمَرٍ عَنْ ثَوْرِ بْن يَزِيدُ، عَنْ مَکحُولٍ قَالَ: هنگامی که روز جنگ خیبر فرا رسید مردی از میان یهودیان خارج گشت که به او مَرحَب گفته می شد. او مردی بلند قامت و درشت جثّه بود و یهودیان او را به خاطر دلاوری و توانگری اش بر خود مقدم می داشتند. راوی می گوید: در آن روز مَرحَب به سوی یاران پیامبر رفت و هیچ کس با او هماورد نشد، مگر آن که می گفت: «من مرحب هستم.» آن گاه بر او حمله ور می شد و هیچ یک تاب مقاومت در برابر او را نداشتند.

راوی گوید: مَرحَب دایه ای منجّم و پیش گو داشت که از جوانی و درشت هیکلی مرحب خوشش می آمد و به او می گفت: با هر هماوردی بجنگ و با هر کس که با تو ستیزه کرد بستیز، جز کسی که نامش حیدر است؛ که اگر در مقابلش بایستی کشته خواهی شد. راوی گوید: هنگامی که جنگ آوری مرحب فزونی یافت مردم از جایگاه او [و توانایی او در جنگ] متحیر گشتند و نزد پیامبر شکایت کردند و از ایشان خواستند که علی علیه السلام را به سوی مرحب بفرستد. پیامبر علی علیه السلام را نزد خود خواند و به او فرمود: ای علی، مرحب را کفایت کن (و او را به تنهایی از بین ببر)

امیر المؤمنین علیه السلام به سوی مرحب رفت. هنگاسی که مرحب امام را دید به سویش شتافت و زمانی که مشاهده کرد حضرت او را بزرگ و با اهمیت بر نمی شمرد، ناراحت شد و بر او بسیار سنگین آمد. سپس جلو ام در حالی که می گفت: من کسی هستم که مادرم مرا مرجب نام نهاد. علی قدم پیش نهاد و فرمود: من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید.

هنگامی که مرحب این سخن را شنید، گریخت و از بیم آن چه دایه اش او را از آن برحذر داشته بود توقف نکرد. پس ابلیس در چهره دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسم شد و گفت: مرحب کجا می روی؟ مرحب گفت: این هماورد خود را حیدر می خواند! ابلیس پرسید: مگر حیدر کیست؟ مرحب گفت: دایه ام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم می داد و می گفت: او نو را خواهد کشت. ابلیس به او گفت: ننگ بر تو. اگر حیدر جز این یک نفر نبود هرگز مانند تویی از نزد چون اویی باز نمی گشت [و قرار نمی کرد]. تو سخن زنان را می پذیری در حالی که آنان بیش از آن چه درست بگویند. به خطا می روند، حیدر در جهان فراوان است. اینک بازگرد شاید تو او را از بین بری. پس اگر او را کُشتی بر قومت سَروَری و آقایی می یابی و من پشتیبان تو می باشم. [باز گرد] که یهودیان به تو پناه می جویند. پس ابلیس او را باز گرداند و به خدا قسم اندکی نگذشت ]به مقدار زمان میان دوشیدن شیر از شتر] که علی علیه السلام ضربتی به او زد و او با صورت به زمین افتاد و یهودیان در حالی که می گفتند مرحب کشته شد، مرحب کشته شد، شکست خوردند...

در سیرة الحلبيه تألیف نور الدین حلبی، ج 3، ص 55، در توصیف جنگ خیبر آمده است: حضرت امیر زره محکمی بر تن کرد و «ذو الفقار» را حمایل کرد و هروله کنان بسوی دژ حرکت کرد و پرچمی را که پیامبر به او داده بودند. نزدیک قلعه بر زمین نصب نمود در این لحظه در قلعه باز شد و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند، نخست برادر مرحب حارث جلو آمد، هیبت نعره او آن چنان مهیب بود که سربازان همره حضرت بی ختیار عقب رفتند، ولی امیر المؤمنین علیه السلام پا بر جا ماند و بعد از لحظاتی جسد مجروح حارث به روی خاک افتاد و جان سپرد. «مرحب» برای گرفتن انتقام برادر در حالی که غرق در سلاح بود و زره یمانی برتن و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت، در حالی که کلاه خود را روی آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز خوانی کرد. علی علیه السلام نیز رجز زیر را خواند:

ص: 227

انا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّيُّ حَيْدَرَةٍ *** ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَيْتَ قسورة

«من همان کسی که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها».

پس از رجز خوانی صدای شمشیر ها و جنگ این دو تن وحشت عجیبی بر دل ناظران نهاده بود که ناگهان شمشیر برنده حضرت بر فرق مرحب فرود آمد و سیر و کلاه خود و سنگ و سر را تا دندان به دو نیم کرد.

با این صحنه سایر دلاوران پا به فرار گذاردند و برخی در نبرد تک به تک کشته شدند. در این میان سپر علی علیه السلام با ضربه ای از دستش افتاد، ایشان متوجه در در گردید و آن را از جای خود کند هشت نفر از نیرومند ترین سربازان اسلام از جمله ابو رافع، سعی کردند آن را از این رو به آن رو کنند نتوانستند.

115. بدر ص 115

غَزوه بذر یا بَدرٌ الکُبری، نخستین جنگ با فرماندهی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، میان مسلمانان و مشرکان قریش پس از هجرت پیامبر به مدینه، در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر واقع در صد و پنجاه کیلومتری جنوب مدینه روی داد. غزوه بندر از غزوه های کوتاه به شمار می آید زیرا بیش از یک نیم روز طول نکشید. در این جنگ، مسلمانان علی رغم کم شمار بودن به پیروزی رسیدند و چند تن از بزرگان مشرکان کشته یا اسیر شدند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. بنابر منابع تاریخی، از علل پیروزی مسلمانان، جان فشانی و دلاوری مسلمانان به ویژه علی علیه السلام و حمزه سید الشهداء بود. این غزوه جزو معدود جنگ هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه ای از مداد الهی دانسته شده است.

116. شیبه ص 115

شيبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف از بزرگان و اشراف قریش در دوره جاهلیت و یکی از کسانی بود که آیه ﴿ کمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ ﴾ درباره آنان نازل شد. مقتسمین هفده تن از مردان قریش بودند که در آغاز ظهور اسلام کنترل گذرگاه های کوهستانی منتهی به مکه را میان خود تقسیم کردند و کار آنان در مراسم حج، بازداشتن مردم از تماس با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. شیبه و جمعی از سران مشرکان در ایام حج بر سر جاده های مکّه می ایستادند و هر کدام از آن ها به واردین سختی درباره پیامبر و قرآن می گفتند که آن ها را بد بین سازند. بعضی می گفتند: او مجنون است و آن چه می گوید ناموزون بعضی می گفتند: او ساحر است و قرآنش نیز بخشی از سحر او است. بعضی او را شاعر می خواندند و آهنگ روح بخش این آیات آسمانی را به دروغ، شعر می شمردند.

بعضی پیامبر را کاهن معرفی می کردند و اخبار غیبی قرآن را، یک نوع کهانت. از این رو آن ها را «مقتسمین» نامیدند چرا که جاده و گذرگاه های «مکّه» را میان خود با برنامه حساب شده ای تقسیم کرده بودند. شیبه در جنگ بدر حضور یافت و در همان جنگ کشته شد.

متابع تاریخی و روایی او را یکی از اصحاب قلیب دانسته اند. اصحاب قلیب بها قریش گفته می شود که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شده و در چه بدر مدفون شدند. در جنگ بدر چون شمار کشتگان دشمن فراوان و دفن یکایک آنان برای مسلمانان دشوار بود پیامبر فرمود تا جنازه همه سران شرک را در چاهی کثیف و بدیو افکنند.

117. ابن ابی الحدید ص 115

عِزّ الدين ابو حامد عبد الحميد بن هبة اللّه معروف به ابن ابی الحدید، شاعر، ادیب و شارح نهج البلاغه است. او در فقه، شافعی و در کلام، معتزلی بود. بیشتر او را با شرح نهج البلاغه

ص: 228

می شناسند. با این حال او امام علی علیه السلام را برتر از خلفای سه گانه می دانست و کسانی را که در برابر او قیام کردند به عنوان باغی، فاسق و اهل دوزخ قلمداد می کرد، مگر این که توبه کرده باشند.

قصیده عینیه او در مدح امیر المؤمنین علیه السلام ، با طلا در اطراف ضریح آن امام علیه السلام به نگاشته شده است. ابن ابی الحدید، در 1 ذی الحجه 586 ق در مدائن دیده به جهان گشود و در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی در شمار کاتبان دیوان دار الخلافه در آمد. وی ابتدا کتابت دار التشریفات را بر عهده داشت در 629 ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر 642 ق به عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجه «امیر علاء الدین طبرس»، گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عضدی و سر انجام ناظر کتاب خانه های بعداد شد.

ابن ابی الحدید روابط بسیار نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این رو، شرح نهج البلاغه و قصايد السبع را به نام وزیر آراست و هدیه هایی ارزشمند دریافت کرد. در 642 ق در نخستین یورش های مغول به بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم با للّه سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده ای در تهنیت و ستایش وی که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه ثبت است. در واقعه حمله هلاکوخان به بغداد در 655 ق. ابن ابی الحدید و برادرش موفق الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد؛ ولی به وساطت ابن علقمی و خواجه نصیر الدین طوسی از مرگ نجات یافت.

ابن ابی الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. در تاریخ وفات او میان مورخان اختلاف است و در برخی منابع سال 655 ق و در برخی دیگر، سال 656 ق. ذکر کرده اند.

این ابی الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهور تر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (در گذشت 726 ق) از پدر خود و او از این ابی الحدید روایت کرده اند.

وی در اصول، معتزلی و در فروع، شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود. در مباحث عقیدتی خود در شرح نهج البلاغه به موافقت با جاحظ تصریح دارد؛ به همین لحاظ او را معتزلی جاحظی شمرده اند.

بررسی شرح نهج البلاغه او نشان می دهد که بر خلاف نظر ابن کثیر که وی را شیعی غالی شمرده است، می توان او را معتزلی معتدلی دانست. او در آغاز کتابش اتفاق همه شیوخ معتزلی خود ( متقدمان، متأخران، بصریان و بغدادیان) را بر صحت شرعی بیعت با ابو بکر نقل می کند و تصریح می نماید که از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نصّی بر آن بیعت وارد نشده، بلکه تنها انتخاب مردم که هم به اجماع و هم به غیر اجماع راه تعیین پیشوا شرده شده، موجب صحت آن است.

ابن ابی الحدید به پیروی از مکتب معنزله بغداد، علی علیه السلام را برتر از خلفای سه گانه می داند و تصریح می کند که او، هم در کثرت ثواب و هم در فضل و خصال حمیده، از دیگران افضل است.

با این حال به عقیده وی افضلیت امام ضروری نیست و در خطبه آغاز کتاب در همین معنی گفته است: سپاس خداوندی را که مفضول را بر افضل مقدم داشت تألیفات ابن ابی الحدید را تا 15 اثر بر شمرده اند که مشهور ترین آن ها شرح نهج البلاغه است.

118. سید نقیب ص 115

ابو جعفر یحیی بن ابی زید حسنی بصری النقیب (م 613 ق) برجسته ترین استاد علوی ابن ابی الحدید بود که نقابت طالبیان بصره را

ص: 229

بر عهده داشت و زمانی که برای شکایت از ناظر بصره به بغداد رفت در این شهر ماندگار شد. او مردی ادیب فاضل و عالم به انساب و اشعار و ایام عرب بود و شاید به جهت همین وسعت اطلاعاتش از تاریخ عرب و اسلام از جمله ندیمان الناصر لدين اللّه خلیفه عباسی بود.

نقیب ابو جعفر یکی از متکلمان و دانشمندان نیمه دوم قرن ششم هجری و از فرقه زیدی و شیعه است. بازتاب افکار و آرای شیعی او را به وضوح می توان در کتاب شرح نهج البلاغه این ابي الحديد معتزلی، شاگرد سنی او مشاهده نمود. تاثیر این شخصیت جهان شیعه بر افکار ابن ابی الحدید، غیر قابل انکار است، به ویژه با اندک دقت در مباحث تاریخی این کتاب و بررسی مباحثه ها و مناظره های نقیب ابو جعفر و این ابی الحدید می توان به تأثیر گزاره های تاریخی بر آرای کلامی پی برد. از مجموع گفتاری الحدید از ابو جعفر نقیب نقل می کند استنباط می شود که او فردی دانشمند و آگاه به تاریخ و ادبیات و دارای قدرت نقادی و داوری عمیق بوده است.

این ابی الحدید می نویسد: «من به استاد خود ابو جعفر نقیب - که فردی منصف و به دور از . هوای نفس و تعصب بود -گفتم: من سخنان فاضلی و خطبه های صحابه را دیده و ملاحظه کرده ام، اما سخن و دعای هیچ کدام در تحلیل از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به پای دعا و تحليل و تعظيم على علیه السلام از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نمی رسد، استادم (ضمن تصدیق) گفت: غیر از علی علیه السلام از کدام یک از صحابه کلام مدوّنی وجود دارد که وصف آنان از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را نشان دهد و آیا از آنان جز سخنانی پریشان و بی فایده مطلب دیگری وجود دارد و سپس گفت: علی علیه السلام دارای ایمانی قوی به پیامبر و.... بود».

119. پیغمبر در نهج البلاغه ص 115

از کتاب هایی که در این زمینه به رشته تحریر در آمده است می توان به موارد ذیل اشاره کرد:1. سیمای پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم در آینه نهج البلاغه

این کتاب، حاصل گفتار های حضرت علامه مصباح یزدی رحمه اللّه علیه درباره پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم است که با هدف ارائه تفسیری بر بخش هایی از سخنان امیر مؤمنان، حضرت علی علیه السلام درباره نبوت و پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم و پاسخ گویی به بخشی از عقاید شبهه افکنان درباره گستره دعوت انبیا سامان یافته است. نوشتار حاضر در سه فصل توسط حجت الاسلام و المسلمین غلام علی عزیزی کیا نگارش یافته و به همت انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه اللّه علیه بار منتشر شده است.

2. سیمای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه، نوشته عبد المجید زهادت به زبان فارسی و عربی. نگارنده کتاب زندگی و شخصیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را از دیدگاه حضرت امیر علیه السلام به بررسی کرده و هم چنین، مسائل تاریخی و اعتقادی دوران ولادت تا بعثت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلمرا بیان نموده است.

3. پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه؛ نوشته قادر فاضلی

4. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در نهج البلاغه؛ نوشته مهدی محمودیان که با هدف آشنایی با زندگی الهی، سیاسی پیامبر به زیور طبع آراسته شده است.

120. ليلة المبيت ص 115

لیله المبيت شبی است که سران قریش تصمیم گرفتند در آن شب پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم را به قتل برسانند ولی خداوند نقشه آنان را نقش بر آب کرد و حضرت على علیه السلام به جای پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در بستر آن حضرت خوابید و نقشه قریش به سر انجام نرسید.

در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان

ص: 230

عقبه دوم در شب سیزدهم ذی حجه، میان پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و یثربیان که طی آن مردم یثرب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفاع از آن حضرت دادند و از فردای آن شب مسلمانان مکه به تدریج به بشرب هجرت کردند.

سران قریش دانستند پایگاه تازه ای برای نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از این رو احساس خطر کردند و می ترسیدند که پس از آن همه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رسانده اند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر فرضاً قصد جنگ نداشته باشد، ممکن است راه بازرگانی قریش را که از کنار یثرب عبور می کرد، مورد تهدید قرار دهد در تاریخ اسلام و تاریخ زندگانی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم که این اصطلاح در مورد شب هجرت آن حضرت از مکه به مدینه به کار می رود. چون مشرکان مکه نتوانستند از دعوت پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم جلوگیری کنند تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند، غافل از این که خداوند حافظ و نگهبان پیامبر خویش هست.

پس وقتی تصمیم گرفتند که از هر قبیله یک نفر به طور دسته جمعی به خانه پیامبر رفته و شبانه آن حضرت را در بستر خواب به قتل برسانند، اما امین وحی نازل گشت و نقشه مشرکان و امرالهی در مورد هجرت را به عرض آن حضرت رساند. لذا حضرت جریان را با حضرت علی علیه السلام در میان گذاشتند علی علیه السلام آماده شد جهت آگاه نشدن قریش از غیبت پیامبر در بستر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بخوابند و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شبانه از خانه خارج شده، به سوی مدینه رهسپار گردیدند.

این واقعه که در اول ماه ربیع الاول سال چهاردهم بعثت رخ داد، علی علیه السلام از آغاز شب در بستر پیامبر خوابید و چون در نیمه های شب حدود چهل نفر از مشرکان خانه پیامبر را محاصره کردند. گمان کردند که پیامبر در رخت خواب خود خوابیده است. در این بین پیامبر در حالی که آیه شریفه: ﴿ وَ جَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيِهِمْ سَدَّا وَ مَنَا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ فَاَغشَيناَهُم فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴾، و در پیش روی آنان سدی قرار دادیم و در پشت سر شان سدّی و چشمان شان را پوشانده ایم، لذا نمی بینند!» را می خواندند، از خانه بیرون رفتند و خداوند چشمان مشرکان را از دیدن پیامبر ناتوان ساخت. نزدیک صبح بود که مشرکان به خانه پورش بردند، ولی در رخت خواب علی علیه السلام را یافتند.

خداوند بعد ها هر سه نقشه آنان را یاد آوری نموده و در آیه 30 سوره انفال فرمود: ﴿ وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَّرُوا لِیُثبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ یَمكُرُ اللّهَ وَ اللّهُ خَيْرِ الْمَاكِرِينَ ﴾

درباره از خود گذشتگی علی علیه السلام در این شب روایات زیادی وارد شده، از جمله این که؛ چون علی علیه السلام آماده شد در رخت خواب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بخوابد، خداوند به جبرئیل و میکائیل فرمود که من بین شما برادری ایجاد کردم و می خواهم عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دهم، کدام یک از شما حاضر است ایثار کند و زندگی دیگری را بر خود مقدم دارد ؟ هیچ یک از آن ها حاضر به ایثار نشدند. پس ندا شد ببینید اکنون علی علیه السلام در بستر پیامبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او بسازد، به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پايين على علیه السلام نشته بودند. جبرئیل می گفت: «به به! آفرین به تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان میاهات می کند» و در این هنگام این آیه بر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نازل شد: ﴿ وَ مِنَ النَّاسِ مِنْ یَشرِي نَفْسَهُ اِبْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴾، به تصریح علمای اهل سنت این آیه در شان على علیه السلام در ليلة المبيت نازل شده و به تواتر ثابت شده است.

121. غار حرا ص 115

غار حِراء در بالا ترین نقطه کوه نور واقع شده است. و فاصله بین غار و قله حدود بیست متر است. برای رسیدن به آن از میان دو صخره بسیار نزدیک به هم عبور می کنند. پس از آن غار نمایان

ص: 231

می شود. انتهای غدر کاملاً به سوی و كعبه و دهانه آن تقریباً به سمت بیت است. از بالای کوه نور مسجد الحرام و گل دسته ها دیده می شوند. وسعت دهانه غار به اندازه ایی است که یک شخص با قد متوسط می تواند از آن عبور کند و در آن جا به نماز بایستد. داخل آن از هنگام طلوع تا غروب آفتاب روشن است، اما گرمای سوزان به آن نفوذ نمی کند. برخی مورخان، غار حراء را با غار ثور - که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم هنگام هجرت از مکه به مدینه، به آن پناه برد- اشتباه کرده اند. برخی فقها زیارت غار مستحبات اعمال حج ذکر کرده اند. از گذشته تا کنون، مردم به زیارت غار می روند و گفته شده است که دعا در آن جا مستجاب می شود.

روایت شده، حضرت آدم علیه السلام خانه کعبه را از سنگ های پنج کوه بنا کرد که یکی از آن ها کوه نور بود. گفته شده که نور همان که فاران است که در تورات از آن یاد شده. اما ظاهراً فاران نامی است که به همه کوه های مکه اطلاق شده است نه فقط کوه نور. گفته اند از معجزات پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آن بود که کوه نور در زیر پای آن حضرت به حرکت در آمد و سپس به فرمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از حرکت باز ایستاد، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از اسلام هر سال مدتی را در آن به خلوت و عبادت می گذراند. از امام علی علیه السلام نقل شده است که پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم هر سال در غار حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وی را نمی دید. این کوه در دوره جاهلیت نیز محترم بوده و در اشعار جاهلی از آن یاد شده است. از جمله در اشعار عَوف بن اَحوَص و ابو طالب عموی پیامبر. نخستین کسی که در کوه نور اعتکاف نمود عبد المطلب، نیای پیامبر، بود.

122. نسایی ص 115

ابو عبد الرحمن، احمد بن على بن شعیب نسانی، معروف به امام نسائی محدث معروف و مؤلف یکی از صحاح سته اهل سنت و نویسنده کتاب سنن نسائی است. در سال 214 یا 215 ق. در شهر نساه به دنیا آمد. در خصوص دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست. منابع تاریخی به مسافرت های وی به شهر هایی چون خراسان، حجاز، عراق، جزیر، شام و مصر به منظور کسب دانش و استماع حدیث اشاره کرده اند. زرکلی می نویسده: «وی به شهر های زیادی سفر کرد و سر انجام در مصر ساکن شد. پناه برد پس از این که مشایخ مصر بر او حسد ورزیدند، به رمله از شهر های فلسطین رفت». از جمله از اساتید وی که از آن ها نقل روایت کرده، می توان به «قتيبة بن سعيد»، «اسحاق بن ابراهيم بن حبیب»، «ابراهيم بن يعقوب» ، «عيسى بن حماد» ، «اسحاق بن شاهين»، «ابراهيم بن سعید» «ابو داوود سجستانی» و... اشاره کرد.

عده زیادی نیز از محضر وی کسب علم کرده اند و به نقل روایات پرداخته اند که از جمله آن ها می توان به «ابو القاسم طبرانی»، «احمد بن عمير» «ابو المیمون بن راشد»، «ابو سعيد العرابی» و «ابو جعفر الطحاوی» اشاره کرد.

سنن نسائی بعد از صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، به عنوان سومین کتاب حدیثی مهم و مورد توجه اهل سنت محسوب می شود. کتاب السنن نسائی، در واقع تلخیصی از کتاب حجیم «السنن الکبری» که خودش تألیف کرده، می باشد. وی، ابتدا کتابی حجیم در حدیث یاد شده تصنیف کرد تحت عنوان «السنن الكبرى»، سپس کتاب را به امیر حله اهدا کرد. امیر حله از او پرسید: آیا تمام احادیث کتابت صحیح می باشد؟ گفت: نه. پس حاکم او را امر کرد که تنها احادیث صحیح را در کتابی دیگر بیاورد. لذا نسائی احادیثی از «السنن الکبری» برگزید و نام آن را «المجتبی» گذاشت یکی از کتب شش گانه اهل سنت است که به «السنن» يا «السنن الکبری»، مشهور است. از

ص: 232

دیگر آثار نسانی می توان به کتاب «خصائص» اشاره کرد که در فضائل حضرت علی و اهل بیت او نوشته شده است. «مناسك حج»، «الضعفاء و المتروكين»، «مسند علی»، «مسند مالك» «فضائل الصحابة» و «عمل اليوم و الليلة» از جمله دیگر آثار او به شمار می رود. در سال وفات نسائی، بین منابع، چندان اختلافی به چشم نمی خورد و عموما سال وفات او را سال 303 ق نوشته اند.

123. ابن حجر ص 115

ابن حجر عَسقَلانی، شهاب الدين ابو الفضل احمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن احمد بن محمود بن احمد حجر عسقلانی کتانی مصری (22 شعبان 77 - ذی قعده 852 ق.) یکی از علمای بزرگ حدیث و فقه شافعی، مورخ و شاعر می باشد. از او به «حافظ العصر» و «شیخ الاسلام» و «امیر المؤمنین در حدیث» یاد کرده اند و در زمان او، به جز چند تن همه به بزرگی و دانش و احاطه مسلم و بی چون و چرای او در حدیث و فقه گواهی داده اند و او در میان حفّاظ بزرگ حدیث نبوی در ردیف کسانی مانند ابو نعیم اصفهانی و دار قطنی و خطیب بغدادی و ذهبی قرار دارد.

به گفته سخاوی بزرگ ترین شاگرد و شرح حال نویس او «ابن حجر» لقب یکی از اجداد او بوده است که به اولاد و احفاد او هم بسط یافته و شاخص ترین عنوان وی شده است. تولد این حجر در قاهره در خانه ای در کنار رود نیل نزدیک دار النحاس و جامع جدید، اتفاق افتاد.

این حجر استادان و مشایخ بسیاری دارد و او همه آن ها را در کتابی به نام «المجمع المؤنس المفهرس» نام برده است. بعضی از مشاهير مشایخ او را در این جا از قول خودش در «انباء»، و از گفته سخاوی در سر تا سر «الضوء» نام می بریم: عمر بن رسلان بن نصیر، ابن جماعه عز الدین محمد بن ابى بكر بن عبد العزيز، زين عراقی، جمال الدین ابو المعالی عبد اللّه بن عمر بن علی بن مبارک از هری حلاوی ...

ابن حجر در سفر های متعدد خود به خانه خدا و شام و قدس و یمن و عدن و اسکندر به هیچ گاه از کسب علم غفلت نمی کرد و هر جا شیخی و فقیهی می یافت که می توانست از او حدیثی بشود و فایده ای برگیرد، بی درنگ به دیدنش می شتافت.

ابن حجر به کثرت افتاء مشهور بود و می گویند: غالباً در هر روز قریب به 30 فتوا صادر می کرد و کم تر اتفاق می افتاد که در یک مجلس 20 فتوا ننویسد. خود این حجر فتاوای یک ماه خود را در کتابی به نام «عجب الدهر في فتاوى شهر» جمع کرده است و در آن به کسانی که به بعضی از فتوا های او اعتراض کرده اند، پاسخ گفته است. سخاوی می گوید کسی که در یک ماه بیشتر از 300 فتوا صادر می کند عجیب نیست که در 3 فتوا یا حتی در 30 فتوا اشتباه کند.

از حمله مناصب و وظایف او ایراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظیفه خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزین به او واگذار کرده بود. از جمله وظایف او کتاب داری کتاب خانه مدرسه محمودیه بود که محتوی نفیس ترین کتاب ها بود و این کتاب ها را قاضی برهان الدين ابراهيم بن عبد الرحيم بن جماعه جمع کرده و در آن، کتب به خط مؤلفان فراوان بود. این حجر در اثر دانش پهناور خود در حدیث و فقه شایستگی بی چون و چرایی برای منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانی به این شغل ظاهر نمی ساخت؛ اما ابن حجر ظاهراً به مرور زمان به مناصبی که به او داده شده بود، دل بستگی پیدا کرده بود و با از دست دادن آن ها غمگین می شد.

ابن حجر در ذی قعده 852 ق. پس از پایان مجلس املا بیمار شد. بیماری او را مؤلف «الحظ الالحاظ»، اسهال و استفراغ خون نوشته است.

ص: 233

درمان اطباء مفید نیفتاد و در شب شنبه 28 ذی حجه سال مذکور وفات یافت.

شاگردان فراوانی داشت و چندین نسل علما شاگردان او بودند. بزرگ ترین و مشهور ترین شاگردان او شمس الدین محمد بن عبد الرحمان سخاوی مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنان که سابقاً گفته شد، کتابی در شرح حال استادش به نام «الجواهر و الدرر» تألیف کرده است. فهرست کامل تألیفات ابن حجر را شاگردش سخاوی در «الجواهر و الدرر» در 10 برگ آورده است. مهم ترین کتاب او در حدیث «فتح الباری بشرح حديث البخاری» است. ابن حجر دو کتاب دیگر هم درباره صحیح بخاری دارد. از جمله کتب مهم ابن حجر کتاب «لسان المیزان» است که اختصار و تکمله ای است بر کتاب «میزان الاعتدال» ذهبی درباره رجالی که به قول اهل سنت از ضعفا و متروکین و مجهوین هستند. از کتاب های مهم ابن حجر در تاریخ «الدرر الكامنه في أعيان المائية الثامنه» است. کتاب مهم دیگر ابن حجر در تاریخ «انباء الغمر بأبناء العمر» است.

124. خصائص أمير المؤمنين على بن ابی طالب علیه السلام ص 115

خَصائصُ أمير المؤمنين على بن ابی طالب علیه السلام کتابی به زبان عربی تأليف ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی متوفای 303 ق. عالم و محدث اهل سنت و صاحب کتاب «السنن» است. این کتاب در مناقب و فضائل امام علی علیه السلام نگاشته شده است. نسانی در این کتاب، به اسلام علی علیه السلام، جایگاه امام علی علیه السلام نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم قرابت او با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم جایگاه همسر و فرزندان امیر المؤمنین علیه السلام پرداخته است.

نسائی از شمار شش تن از راویان معتبر و موثق اهل سنت است که کتاب «السنن» وی از صحاح سته اهل سنت به شمار می رود. این حجر درباره او می گوید: نسائی در میان صحابه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم تنها به جستجوی احادیثی که درباره مناقب علی علیه السلام است پرداخته و احادیث بسیاری را که بیشتر آن ها دارای استاد خوب و قابل قبولند، در از این کتاب گرد آورد.

کتاب نسائی همان حقیقتی را نشان می دهد که حدیث شناسان بزرگ اهل سنت مانند ابن حنبل، اسماعیل قاضی و ابو علی نیشابوری بر آن معترفند و می گویند: «در حق هیچ کدام از اصحاب پیامبر به اندازه امام علی علیه السلام، فضائل و مناقب، با سند های خوب نقل نشده است».

دانشمندان بزرگ در مهارت نسائی نسبت به شناخت احادیث و رجال، هم داستانند و عده ای همچون دار قطنی می گوید: «هیچ کس را بر نسائی مقدم نمی دارم». ذهبی می نویسد: «نسائی در شناخت احادیث و رجال از مسلم و ابو داود و ترمذی ماهر تر است. البته همه این ستایش ها به این معنا نیست که نسائی از خط مصون باشد و راه برای نقد احادیثی که نقل کرده بسته شود».

این کتاب از آن جهت که توسط یکی از محدثان معتمد اهل سنت نگاشته شده دارای جایگاه والا و اهمیت فراوان است. او کتابی دیگر به نام مسند علی بن ابی طالب علیه السلام را نیز نگاشته است.

نسائی اواخر عمرش به دمشق رفت. وی در این سفر، چون انحراف مردم را مشاهده نمود، تصمیم به نگارش این کتاب گرفت تا مردم را هدایت کند. و چون از او درباره فضائل معاویه پرسیدند. گفت: فضیلتی برای معاویه نمی شناسم جز این گفته پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که خدا شکمش را سیر نکند. پس وی را در مسجد جامع آن جا کتک زدند و او خواستار رهسپار شدن به مکه شد. وی را در حالی که بیمار بود به سوی مکه بردند ولی آزار های وارد شده بر او سبب مرگش شد و در مکه در گذشت.

نسائی در این کتاب، مجموع 188 روایت را درباره فضائل امام علی علیه السلام با موضوع پیش گامی علی علیه السلام در اسلام آغاز نموده و پس از آن به ذکر ده ها حدیث درباره ویژگی های آن حضرت از

ص: 234

قبیل حدیث ثقلین، طیر، رایت، منزلت، کساء، غدیر، سد ابواب و .... پرداخته است. او در کتاب خصائص به بیان جایگاه امام علی علیه السلام نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، قرابت وی با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، جایگاه همسر و فرزندان امیر المؤمنين علیه السلام مذمت دشمنان وی و... سخن گفته است.

از کتاب خصائص نسائی حدود 12 نسخه خطی در کتاب خانه های کشور های گوناگون وجود دارد و بار ها در هند، مصر، نجف، بیروت و ایران منتشر شده است. این کتاب در سال 1311 ق با نام «حقائق لدنی در تشریح دقائق خصائص علوی» به دست سید ابو القاسم رضوی لاهوری به زبان فارسی ترجمه شد و در لاهور به چاپ رسید. فتح اللّه نجار زادگان این کتاب را با عنوان «ویژگی های امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام» ترجمه کرده است که در سال 1382 ش. در قم چاپ شده است. در سال 1892 م نیز این کتاب به زبان هندی و پس از آن به زبان اردو ترجمه و در پاکستان منتشر و به چند زبان نیز ترجمه شده است. این کتاب توسط چند نفر تحقیق شده است. محمد کاظم محمودی، با بهره گیری از نسخه های متعدد آن را تحقیق و در قم منتشر شده است. این محقق روایات این کتاب را در کتاب های دیگر اهل سنت و در مواردی از کتب شیعه به دست آورده و به احادیث این کتاب اعتبار و اتقان بیشتری داده است.

125. كتاب «اَلغَدير» ص 115

الْغَدِيرُ فِی الْكِتَابَ وَ السَّنَة وَ الْأدَبُ ، معروف به الغدیر کتابی به زبان عربی با موضوع اثبات امامت و خلافت بلا فصل امام علی علیه السلام در واقعه غدیر، نوشته عبد الحسین امینی. کتاب در 11 جلد تنظیم شده و جلد نخست، به بررسی سند حدیث غدیر اختصاص دارد. علامه امینی حدیث غدیر را یقین اور ترین و متواتر ترین حدیث منقول از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می داند وی بدین منظور سند حدیث را از صحابه و تابعان تا علمای قرن چهاردهم قمری با تکیه بر منابع اهل سنت ذکر می کند. او در جلد اول نام 110 تن از صحابه پیامبر و 82 تن از تابعان روایت کننده واقعه غدیر را گرد آورده است. او در شش جلد بعدی، شاعران غدیر را معرفی و اشعار آن ها را نقل کرده است. علامه در جلد های پایانی، ضمن ادامه معرفی شاعران غدیر به برخی از اختلافات شیعه و اهل سنت مثل جایگاه خلفای سه گانه و نقد های شیعیان بر آن ها، فدک، ایمان ابو طالب، تحلیل رفتار های معاوية بن ابو سفیان و... می پردازد.

ایشان برای نوشتن این کتاب به کتاب خانه های کشور های مختلف از جمله هند، مصر و سوريه سفر کرده است. چنان که علامه امینی گفته، او بیش از صد هزار کتاب را دیده و بیش از ده هزار کتاب را مطالعه کرده است. نوشتن کتاب الغدیر بیش از 40 سال طول کشیده است. درباره الغدیر کتاب ها و پایان نامه های متعددی نوشته شده است. هم چنین موضوعات مطرح شده در الغدیر به صورت یک مجموعه موضوعی در 27 جلد منتشر شده است.

126. ابن عساکر ص 116

ابو القاسم، علی بن حسن بن هبة اللّه شافعی معروف به این عساکر، مورخ، محدث و سیاح دمشقی، در سال 499 ق. متولد شد. او از بزرگان فقهای شافعی است و صاحب اشعاری نیز هست؛ اما در این زمینه چندان قوی نیست. ابن عساکر، به سبب حفظ و روایت احادیث بسیار، کثرت سفر های علمی و استفاده از مشایخ بزرگ در شهر های اسلامی و تیر تألیف اثر بزرگ ترین حافظان حدیث و نویسندگان تاریخ در روزگار خویش به شمار می آید. با توجه به سلسله نسب پدرش، احتمالاً عنوان ابن عساکر مربوط به خانواده مادری او بوده است.

دوران زندگی او با انقراض سلاجنه شام و دوران حکمرانی نور الدین زنگی (569 ق.) و

ص: 235

صلاح الدین ایوبی (589 ق.) بر مناطق شام هم زمان بود. سیاست این پادشاهان، مبارزه با تبلیغات فاطمیون شیعی مذهب و حمایت از مذاهب اهل سنت بود، لذا گرد آوری احادیث در این زمان سخت بالا گرفت و ابن عساکر نیز در این زمینه چهره ای درخشان شد.

آثار و تألیفات ابن عساکر را بالغ بر 134 عنوان ذکر کرده اند که غالب آن ها در زمینه حدیث، رجال و تاریخ است و در زیر به برخی از آن ها اشاره می شود:

الاربعون، مناقب الشباب، مجمع الشيوخ، الاطراف للسن، تشريف يوم الجمعة، فضل اصحاب الحديث و تاریخ دمشق که مهم ترین اثر ابن عساکر در 80 جلد است و فاصله زمانی زیارت پیش از اسلام تا قرن 6 ق. را در برگرفته است. این کتاب، جامع ترین کتاب در جغرافیای تاریخی و زندگی نامه دانشمندان، محدثان و حافظان حدیث شهر دمشق است.

127. مفاتیح ص 116

مَفاتیحُ الجِنان (به معنای کلید های بهشت ها) نام رایج ترین کتاب دعا در بین شیعیان، تالیف شیخ عباس قمی است. این کتاب مجموعه ای از دعا ها، مناجات ها، زیارات، اعمال مخصوص ایام سال و ماه و آداب و رسوم دینی است که از پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه شیعیان علیهم السلام و علما نقل شده است. مؤلف مفاتیح بخش زیادی از این کتاب را از کتاب های پیشین مانند اقبال سید بن طاووس و مصباح کفعمی و زاد المعاد علامه مجلسی گرفته است. متن زیارت ها به عربی نوشته شده و مؤلف در آغاز دعا ها توضیحات فارسی آورده است.

مفاتیح در سال 1344 ق. در مشهد منتشر و در مدت کوتاهی همه گیر شد. این کتاب در خانه ها و اماکن متبرکه شیعیان ایران یافت می شود و غالباً تنها منبع مورد مراجعه بسیاری از شیعیان جهان برای اعمال مستحبی و در مناسبت های مذهبی است. مشهور ترین ترجمه آن به فارسی از مهدی الهی قمشه ای است. محدث قمی، کتاب الباقیات الصالحات را نیز با همان مضمون ادعیه، زیارات و نماز ها به مفاتیح افزوده که در بیشتر نسخه ها در حاشیه مفاتیح درج شده است.

دو کتاب مفاتیح نوین و منهاج الحياة با هدف مستند سازی و کتاب مفاتیح الحیات با انگیزه تکمیل مفاتيح الجنان منتشر شده است. خلاصه های متعددی از مفاتیح با نام های گوناگون منتشر شده است.

128. زیارت غدیر ص 116

زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام، زیارت امیر مؤمنان علیه السلام در هجدهم ذی الحجه است که از امام هادی علیه السلام وارد شده است. این زیارت اولین بار توسط محمد بن جعفر مشهدی در کتاب «المزار» به ثبت رسید و محدثان بعدی، تماماً از او نقل کردند. این زیارت به لحاظ سند، از اعتبار بسیار قابل توجهی برخوردار است و محمد بن مشهدی هم بر پایه فرانس گوناگون فردی مورد وثوق است و کتاب المزار، او نیز نزد عالمان امامی مورد اعتماد بوده است.

محور اصلی زیارت غدیریه، اصل تولّی و تبری و محتوای اصلی آن بیان فضائل امام علی علیه السلام است. مهم ترین بخش های این فضیلت ها عبارتند از:

فضیلت های قرآنی: در این زیارت بیش از 30 آیه آمده است که بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السلام است؛ نظير آيه ليلة المبيت، آيه تبليغ، آيه ولایت و ...

فضیلت های حدیثی: در زیارت غدیریه به بیان فضایلی که پشتوانه روایی در منابع حدیثی شیعه و اهل ست دارد، اشاره شده است. مانند امیر المؤمنین، سید الوصيين، وارث علم النّبيين، ولی ربّ العالمین، امین اللّه فی ارضه، سفير اللّه فی خلقه، الحجة البالغة على عباده، دين اللّه القویم، صراط مستقیم، نبأ عظيم، اوّل من آمن

ص: 236

با للّه ، سید المسلمين، يعسوب المؤمنين، امام المتقين، قائد الغرّ المحجّلين، امام المّتقين، اوّل من صدّق بما انزل اللّه على نبيه و ...

فضیلت های تاریخی: این زیارت، مطالبی از رشادت های تاریخی امام علی علیه السلام و فداکاری های آن حضرت در راه دین اسلام را بیان کرده است؛ از جمله جنگ بدر، احزاب، اُحد، جنگ حُنین، صفّین، جمل، نهروان و...

در این زیارت هم چنین به ماجرای فدک، بی زاری از دشمنان ولایت و برائت از قاتلان امام حسين علیه السلام و شهادت عمّار، شهادت حضرت علی علیه السلام و شهادت سید الشهدا اشاره شده است.

129. محمد بن ابی بکر ص 117

محمد بن ابی بکر بن ابی قحافه (10-38 ق.) از نزدیک ترین یاران امام علی علیه السلام که از سوی ایشان به فرمان داری مصر منصوب شد. فرزند خلیفه اول و اسماء بنت عمیس بود که بعد از در گذشت ابو بکر و ازدواج مادرش با امام علی علیه السلام ، در خانه امام پرورش یافت بین او و امام محبت دو جانبه وجود داشت و امام او را فرزند خویش می خواند. جایگاه او در نزد امام علی علیه السلام هم سنگ جایگاه ابو ذر در نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دانسته اند. او از مخالفان برجسته عمل کرد خلیفه سوم به شمار می آمد. در دوره امام على علیه السلام جزء شرطة الخمیس بود و در جنگ های جمل و صفین فرماندهی بخشی از سپاه امام را به عهده داشت. منابع حدیثی و تاریخی شخصیت او را ستوده اند. شخصیت محمد بن ابو بکر از سری اکثر منابع به نیکی یاد شده و صفاتی مانند صداقت، دیانت و نجابت را به وی نسبت داده اند.

نقل شده است که وی به مردم سفارش می کرد که چنان چه عملی خلاف حق از وی سر زد به وی تذکر دهند. در روایات شیعی نیز از وی به نیکی یاد شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام، نجیب ترین نجیبان، از خانواده ای بد معرفی شده است. هم چنین امام علی علیه السلام درباره او فرمود: «خدا محمد را بیامرزد که هر چه توانست کوشید و تکلیف خویش را انجام داد». او از حواریون امام علیه السلام به شمار می آمد.

محمد بن ابو بکر در خصوص خلفای سه گانه معتقد بود که آنان حق امام علی علیه السلام را در احراز خلافت زیر پا گذاشته اند و درباره عثمان معتقد بود او از احکام خدا و سنت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عدول کرده است. او علی علیه السلام را نخستین شخصی می دانست که به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ایمان آورد و در مراحل مختلف به یاری پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شتافت و از جان خویش مایه گذاشت. در همان حال، معاویه و بنی سفیان را مردمی غاصب می دانت که با دروغ و ریا و زر و زور به جنگ اسلام استافته اند. وی جنگ در مقابل معاویه را جنگ در راه خدا می دانست. او در جریان حمله سپاه شام به مصر به شهادت رسید.

130. مدین ص 117

شهر مَدیَن محل زندگی قوم مدین بود، قومی که حضرت شعیب برای هدایت آنان مبعوث شد. این شهر را در شرق خلیج عقبه بر کرانه دریا و آباد و سر سبز دانسته اند. این شهر در نزدیکی منطقه تبوک و هم چنین در نزدیکی شهر قوم لوط بوده است. شیخ صدوق مدین را قریه ای کوچک دانسته که بیش از چهل خانه در آن وجود نداشت. برخی محققان این شهر را جزو شهر های شام به حساب آورده اند و احتمال داده اند امروزه شهر «معان» در کشور اردن در مکان آن ساخته شده است. برخی دیگر معتقدند که مدین در عربستان امروزی قرار داشته است.

خداوند حضرت شعیب را برای قوم مدین و در شهر مدین مبعوث کرد. حضرت موسی علیه السلام پس از فرار از مصر، به مدین آمده و سال ها به چوپانی گوسفندان شعیب علیه السلام مشغول بود. ساکنان این شهر را از نژاد عرب دانسته اند. لفظ

ص: 237

مدین ده بار در قرآن آمده که در برخی از آن ها، مقصود شهر مدین است. در این شهر قوم مدین زندگی می کردند که نام شهر از نام آنان گرفته شده است. در مورد جد قبیله مدین اختلاف وجود دارد؛ آن ها را از نسل مدین بن ابراهیم علیه السلام یا حضرت اسماعیل علیه السلام دانسته اند.

131. جنگ تبوک ص 118

غزوہ تبوک آخرین غزوه رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در رجب و شعبان سال نهم هجری در منطقه تبوک بود. در این غزوه پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم به قصد نبرد با رومیان به منطقه نیوک رهسپار شد؛ ولی برخی از اصحاب و به ویژه منافقان مدینه از حضور در سپاه سرباز زدند با کوشیدند در دل مسلمانان هراس بیفکنند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پیش از آغاز سفر، علی علیه السلام را به جانشینی خود در مدینه گمارد. سپاه اسلام پس از اقامت چند روزه در تبوک و بدون درگیری با رومیان به مدینه بازگشت. درباره غزوہ تبوک آیاتی نیز نازل شد و منافقان را رسوا و اهداف و نقشه های بعدی آنان را بر ملا ساخت.

132. عبد اللّه ذو البجادين ص 118

او از قبیله مزينه بود و نامش عبد العزی که اسم یکی از بت ها است. در کودکی پدرش از دنیا رفت. عموی بت پرستش کفالت وی را بعهده گرفت. از او حمایت و سرپرستی نمود، بزرگش کرد، به جوانیش رسانید و قسمتی از اموال و اغنام خود را به او بخشید. در آن موقع آئین اسلام شور و تحرکی در مردم به وجود آورده بود و همه جا پیرامون دین جدید بحث و گفتگو می شد. عبد العزان جوان نیز به جستجو و تحقیق برخاست و با عشق و علاقه مسائل اسلامی را دنبال می کرد بر اثر شنیدن سخنان پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم و آگاهی از تعالیم الهی به فساد عقیده خود و خاندان خود پی برد، از بت پرستی و رسوم جاهلیت، دل برگرفت و در باطن به دین ایمان آورد، اما به سبب مراعات عموی خود اظهار اسلام نمی نمود.

تا چندی وضع به همین منوال بود، پس از فتح مکه روزی به عموی خود گفت: مدتی در این انتظار ماندم که به خود آئی و مسلمان شوی و من نیز با تو قبول اسلام نمایم، اینک می بینم که بت پرستی را ترک نمی گونی و هم چنان در کیش باطل خود پا فشاری می کنی پس موافقت کن من مسلمان شوم و به گروه اسلام بپیوندم. عمو که قبلا گرایش او را به اسلام احساس کرده بود، از شنیدن سخن وی سخت بر آشفت و گفت: هرگز اجازه نمی دهم و سپس قسم یاد کرد که اگر راه محمدیان را در پیش گیری تمام اموالی را که به تو داده ام پس می گیرم.

عمو تصور می کرد برادر زاده جوانش با تهدید پس گرفتن اموال تغییر عقیده می دهد، از تصمیم خود بر می گردد فکر مسلمانی را از سر به در می کند و در بت پرستی پایدار می ماند. ولی او مسلمان واقعی بود و با تندی و خشونت و تهدید مالی، اراده اش متزلزل نشد، از تصمیم خود دست نکشید و در کمال صراحت و قاطعیت، اسلام باطنی خود را آشکار کرد و کمترین اعتنائی به تهدید مالی ننمود.

سخنان بی پرده عبد العزی در قبول آئین اسلام، عمو را به عملی ساختن تهدید خود وادار کرد، تمام اموال را از وی پس گرفت حتی جامه ای که در تن داشت از برش بیرون آورد. او با بدن برهنه نزد مادر رفت و گفت: آهنگ مسلمانی دارم و از تو جز تن پوشی نمی خواهم، مادر قطعه کتانی را که در اختیار داشت به فرزند داد، پارچه را گرفت به دو نیم کرد و خود را با آن دو قطعه پارچه پوشاند و برای شرف یابی محضر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم راه مدینه در پیش گرفت.

او دل باخته حق و حقیقت بود، قلبی داشت که از شور و هیجان، پاکی و خلوص و صمیمیت و صفا لبریز بود و مانند مرغی که از قفس آزاد شده و بال و پر گشوده باشد با سرعت می رفت تا هر چه زود تر به رهبر اسلام برسد، آزادانه از

ص: 238

تعالیم حیات بخش او استفاده کند، خود را به شایستگی بسازد و موجبات سعادت کمال انسانی خود را فراهم آورد.

بین الطلوعین در موقعی که مردم برای اداء فرضیه گرد آمده بودند وارد مسجد شد و نماز صبحرا با پیغمبر به جماعت خواند. پس از نماز، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم او را نزد خود طلبید و فرمود کیستی؟ گفت: نامم عبد العزی است و جریان خود شرح داد. حضرت فرمود: اسم تو عبد اللّه است و چون دید خود را با دو جامه پوشانیده است او را «ذو البجادین» خواند و از آن پس بین مسلمین همان لقبی که پیغمبر به او داده بود مشهور شد. عبد اللّه ذو البجادین برای شرکت در جنگ تبوک با دیگر سربازان مسلمین در معیّت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم از مدینه خارج شد و در همین از دنیا رفت. موقع دفنش پیغمبر گرامی صلی اللّه علیه و آله و سلم به احترام و تکریم او داخل قبر شد و جد عبد اللّه گرفت و با دست خود در قبر خواباند. پس از یافتن کار دفن رو به قبله ایستاد و دست ها را بلند کرد و گفت: پروردگارا! من روز را به شب آوردم عبد اللّه ذو البجادین راضی هستم، بار الها! تو نیز او راضی باش.

133. خلیفه دوم ص 119

عَمَر بن خَطّاب بن نُفَیل از صحابه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و خلیفه دوم اهل سنت که در مکه اسلام آورد. بر اساس منابع، عمر پس از 25 مرد و 21 زن، در ششم یا نهم بعثت مسلمان شد. او به وصیت مستقیم خلیفه اول به خلافت رسید، حدود ده سال حکومت کرد. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیر المؤمنین نامید. عمر در این دوره، به رغم رفتار خشونت آمیز با مردم، زندگی ساده ای داشت. عمر بدعت ها و نو آوری هایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله: متعه حج را حرام کرد؛ متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و ابو بکر حلال و رایج بود؛ نماز تراویح (که به جماعت خوانده می شود)؛ دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دست های خود را بر سینه نهند؛ مردم را بعد از نماز عصر، از خواندن نماز مستحب، منع فریضه کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.

یکی از وقایع مهمی که در دوره خلافت ابو بکر اتفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدیّت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث را و سخنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. منابع آورده اند که است و وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل او را آن ها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی به از آن ها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هر گونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. هم چنین دستور داد تا مردم، مجموعه های روایی خود رسول را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آن ها را آتش زد. عمر حتی کسانی مانند عبد اللّه بن مسعود، به ابو درداء و ابو مسعود انصاری را تهدید کرد و از را نقل فراوان حدیث بر حذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در 26 یا 27 ذی حجه و از سال 23 ق در 60 یا 63 سالگی به دست ابو لؤلؤ از به قتل رسید. بر اساس برخی منابع او در 27 ذی حجه مجروح و پس از سه روز در 30 ذی حجه از دنیا رفت. صهیب رومی بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابو بکر دفن شد.

عمر در روز های پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، می گفت: «ای کاش من هیچ بودم، ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ای کاش بافنده بودم و از دست رنج خود زندگی می کردم».

شیعیان برخی اقدامات عمر بن خطاب را نکوهش می کنند که برخی از آن ها به مسائل مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت تبدیل شده است؛ از جمله سر پیچی از دستور پیامبر درباره حضور در جیش اسامه، ماجرای حدیث دوات، حضور در واقعه سقیفه، رفتار وی با اهل بیت علیهم السلام به ویژه شهادت پاره تن پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم حضرت فاطمه علیها السلام و تغییر شیوه تقسیم بیت المال و...

ص: 239

134. حدیث منزلت ص 119

حدیث منزلت روایتی که جایگاه امام علی علیه السلام به را نسبت به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم ، همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی معرفی می کند. این حدیث از احادیث مشهور نبوی و مورد قبول عالمان شیعه و اهل سنت است. عالمان شیعه به این حدیث برای اثبات جانشینی حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر و نیز برتری موقعیت ایشان بر دیگر اصحاب استدلال می کنند. از نظر عالمان شیعی این حدیث متواتر است. این حدیث در مناسبت های مختلف از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیده شده که مهم ترین آن ها در جنگ تبوک است. مشهور ترین نقل این حدیث آن است که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب به علی علیه السلام فرمود: ﴿ أنْتُ مِنّی بِمَنْزِلِهِ هَارُونَ مِنْ مُوسًى، إِلَّا أَنَّه لَا نَبیّ بَعدی ﴾ تو نسبت به من به منزله هارون نسیت به موسی هستی جز این که بعد از من پیامبری نخواهد بود.»

این حدیث، علاوه بر فضیلت امام علی علیه السلام بر خلافت و عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به جز نبوت، همه فضائل و ویژگی ها و مناصب هارون را برای حضرت علی علیه السلام ثابت کرده است. بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی از خدا خواست تا برادرش هارون را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری اش دهد. خدا با در خواست او موافقت کرد و هارون، در غیاب موسی، جانشین او شد؛ بنابر این تمام مناصب حضرت موسی برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی زنده می ماند جانشین وی از می شد (مطابق گفته یهودیان هارون چهل سال پیش از موسی در گذشت). هارون نزد موسی دارای مقام و جایگاه والایی بوده است و از این جا می توان به عظمت مقام امام علی علیه السلام و سزاواری در او بر خلافت بعد از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم پی برد. با بررسی تشبیه موجود در این حدیث، چندین نکته ظریف به دست می آید.

با تکیه بر ماجرای هارون و موسی در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس علی علیه السلام نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هارون دومین شخصیت بعد از موسی در میان بنی اسرائیل بود، علی علیه السلام هم در میان امت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم چنین بود. هارون برادر موسی بود و علی علیه السلام به دلیل حدیث مؤاخات، که به تواتر در کتب شیعه و سنی نقل شده، برادر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود. هارون برترین فرد قوم موسی نزد خدا و پیامبرش بود، علی علیه السلام نیز چنین بود. هارون خلیفه در غیبتش به طور مطلق بود علی علیه السلام نیز چنین بود، به ویژه با تصریح پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم که فرمود: ﴿ لاينبغی أَنَّ أَذَهَبَ اِلًا وَ اَنْتُ خَلیفَتی ﴾ شایسته نیست من به جنگ تبوک روم مگر این که تو جانشین من باشی».

هارون عالم ترین فرد قوم موسی بود، علی علیه السلام هم به تصریح پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عالم ترین فرد بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود اطاعت از هارون بر یوشع بن نون (وصی موسی) و امت موسی واجب بود، اطاعت از علی علیه السلام فرض وصایت ابو بکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آن ها واجب بود.

هارون محبوب ترین فرد نزد خدا و موسی بود. علی علیه السلام نیز این گونه بود. خدا پشت موسی را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را با علی علیه السلام. هارون معصوم از خطا و نسیان بود و علی علیه السلام نیز چنین بود.

135. جاهلیت ص 124

واژه «الجاهلية»، مأخوذ از ریشه «جهل»، ترکیبی اسم فاعل «الجاهل»، و پسوند «یّة» است که ظاهراً بر اسم معنا با اسم جمع دلالت می کند. جاهلیت، اصطلاحی قرآنی و حدیثی درباره نوعی از ویژگی های رفتاری، اخلاقی و اعتقادی دوره ای از تاریخ پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان است. واژه جاهلیت چهار بار در تشبیه موجود در این حدیث چندین سوره های مدلی قرآن، در تعابیر ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةُ ﴾ ، ﴿ حُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ، ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾،﴿ وَ حُمَّيَةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ به کار رفته و در هر چهار مورد با

ص: 240

«ملامت» و «مذمت» همراه است. این لحن علامت آمیز هم چنین در پاره ای دیگر از آیات که مشتقات دیگر جهل، نظیر ﴿ تَجْهَلُونَ ﴾ ، جاهلونَ و جاهلین در آن ها آمده، دیده می شود. در مجموع، می توان گفت که قرآن به دوره خاصی از تاریخ عرب در شبه جزیره عربستان پیش از اسلام توجه و از ویژگی های اخلاقی آن به شدت انتقاد کرده است. در واقع، قرآن این دوره را به سبب بروز ویژگی جاهلیت در اخلاق و رفتار مردم آن دوره جاهلیت نامیده و بعد ها این نام برای این دوره علم شده است.

در آیه 154 سوره آل عمران ﴿ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ اِلْحَقْ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ ، عده ای به علت گمان نادرست درباره خدا مذمت شده اند. طیری این گروه را منافقان می داند که در کار خدا و رسولش شک کرده بودند. طبرسی منظور از ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ را این گمان منافقان داشته که خدا رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش را یاری نخواهد کرد. بر این اساس، وی دو معنا برای این تعبیر آورده است: یکی این که اعتقاد منافقان درباره خداوند همانند اعتقاد دوره جاهلیت است و دیگر این که گمان آنان نظیر گمان اهل جاهلیت (یعنی کفار و متکران تحقق وعده های الهی) است. اما به نظر طباطبائی مراد از ﴿ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ گمان عده ای بود که تصور می کردند چون به اسلام گرویده اند حتماً باید در جنگ پیروز شوند و بر خدا واجب است بر اساس وعده اش، بدون هیچ قید و شرطی، دين خود و پیروانش را یاری کند.

این گمان، نا به حق و جاهلی بود؛ زیرا عرب جاهلی معتقد به ارباب انواع بودند و بر همین اساس معتقد بودند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز نوعی رب است که مسئله غلبه و غنیمت به او واگذار شده است و بنابر این وی هرگز مغلوب یا مقتول نخواهد شد.

در آیه 50 سوره مانده ، ﴿ اَفَحُكمَ الْجَاهِلِيَّةَ يَبْغُونَ ﴾ منظور از تعبیر ﴿ حُكمَ الْجَاهِلِيَّةَ ﴾ نوع حكم و داوری اهل جاهلیت است. برای این آیه دو وجه ذکر شده است:

بر اساس وجه اول، سبب نزول آیه آن است که بنی قُرَیظه و بنی نَضیر، پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را در نزاعی که میان آن ها رخ داده بود، حَکَم قرار دادند و آن گاه که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به عدالت بین آن ها حکم کرد. بنی نضیر ناخشنود شدند و حُکم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را پذیرفتند، سپس این آیه نازل شد.

بر اساس وجه دوم، در واقع آن ها می خواستند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم، همانند دوره جاهلیت، بین کشتگان دو قبیله تفاوت قائل شود. آیه یاد شده ناظر به طعن یهود است که با این که خود صاحب کتاب و علم بودند، در پی حکم و داوری از نوع داوری اهل جاهلیت رفتند که بر مبنای هیچ وحی و کتابی نبود و ریشه در جهل و هوا پرستی داشت. بر این اساس، آیه شامل هر کسی می شود که حکمی غیر از حکم خدا را طلب کند. طباطبائی نیز بر اساس حدیثی از امام صادق علیه السلام و هم چنین تقابل میان دو نوع استفهام توبیخی و انکاری موجود در آیه، نتیجه گرفته است که حکم از دو حال خارج نیست: حکم خدا یا حکم جاهلیت.

در آیه 33 سوره احزاب ﴿ و لَا تَبْرُجِنَّ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ ، همسران پیامبر - و سایر زنان مؤمن - از تبرّج به شیوه جاهلان نهی شده اند. مراد از ﴿ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ در این آیه، تکبر آنان در راه رفتن با آشکار کردن زینت های شان برای مردان، همانند زنان جاهلی است. درباره مراد از تعبیر ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ در این آیه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را دوره ای زمانی در نظر گرفته و در تعیین مصداق آن، فواصل مختلفی ذکر کرده اند. نظیر دوره زمانی بین حضرت آدم و نوح، بین حضرت نوح و ادریس و بین حضرت عیسی و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم. به نظر طبری منظور از ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ﴾ جاهلیت پیش از اسلام است یعنی از دوره حضرت آدم تا عیسی. وانگهی جاهلیت پیش از اسلام بدان سبب جاهلیت اولی نامیده شده که پس از ظهور اسلام نیز نوعی اخلاق جاهلی در جامعه مسلمانان وجود داشت،

ص: 241

چنان که در برخی احادیث و اخبار به این نکته اشاره شده است. زمخشری احتمال داده که منظور از جاهلیت اولی، کفر قبل از اسلام است در مقابل ﴿ الْجَاهِلِيَّةِ الاُخرى ﴾ که فسق و فجور بعد از اسلام است، اما در مقابل گفته شده که در این جا اولی در مقابل اُخری نیست، بلکه مراد از تعبیر جاهلیت اولی، جاهلیت کهن است.

در آیه 26 سوره فتح ﴿ إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَّرُوا فی قَلُوبَهُمِ الْحَمِّيَّةَ حَمِّيَّةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ گفته اند که منظور از ﴿ حَمِّيَّةُ الْجَاهِلِيَّةِ ﴾ تعصب عرب جاهلی به خدایان شان بود که موجب می شد از پرستش غیر آن ها خود داری ورزند؛ یعنی، نوعی گردن فرازی که مانع هر نوع تسلیم و انقیاد می گردید. مراد از حمیت جاهلی را تن زدن مردم از اعتراف به رسالت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز دانسته اند. به گفته فخر رازی حمیت خود صفتی مذموم است و اضافه شدن آن به جاهلیت بر قبح آن افزوده است.

جهل و مشتقات آن، در اشعار عرب پیش از اسلام نیز به کار رفته است. معنای جهل در عصر جاهلی بیشتر ناظر به رفتار است نه آن که مقابل علم و دانایی باشد؛ نوعی خود سری در رفتار و روح تکبر آمیز که از سر فرود آوردن در برابر هر قدرتی، خواه انسانی و خواه الهی و خواه به حق با ناحق سر باز می زده است.

از مجموع احادیث بر می آید که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام از هر فرصتی برای اصلاح افکار و اعمال جاهلی و جاهلیت زدایی استفاده می کرده اند. گاه پایه و اساس آن، یعنی تعصب (حميّت) جاهلی را تخطئه و گاه مظاهر و مصادیق آن را تبیین و از آن ها انتقاد می کرده اند.

در برخی احادیث، عدم معرفت فرد به امامت، ماوی با جاهلیت دانسته و تأکید شده است چنین فردی همانند اهل جاهلیت از دنیا می رود؛ زیرا تحت طاعت امام عصر خود و تابع هیچ امر حقی نبوده است. این مضمون در و دعا ها هم آمده است.

در قرون اخیر با گسترش تحقیقات خاور شناسان در زمینه اسلام شناسی، خاصه در حوزه عرب شناسی و سیره نبوی و قرآن، مفهوم جاهلیت روشن تر و نمایان تر شد.

بنابر شواهد قرآنی و حدیثی و آرا و پژوهش های محققان، جاهلیت در تاریخ عرب پیش از اسلام منحصر نماند، بلکه مظاهر و مصادیق فراوانی از آن پس از اسلام هم وجود داشت و دارد.

136. دکتر جواد علی ص 124

دکتر جواد بن محمد علی عقیلی که از او با عنوان علامه یاد می شود، متفکر و مورخ عراقی است. او در سال 1907 م. در کاظمیه بغداد متولد گردید و در سن 27 سالگی دکتری خود را از دانشگاه هامبورگ آلمان گرفت و پایان نامه خود را در سال 1938 م. در موضوع مهدویت تدوین نمود. در سال 1942 م. به دلایل سیاسی بازداشت شد. جواد علی در دهه 1950 م در بخش تاریخ دانش کده آموزش و پرورش دانشگاه بغداد مشغول به کار بود. او از استادان مبرز دانشگاه ها و مراکز علمی عراق و کشور های غربی بود. در دو مرکز علمی با عنوان مجمع علمی عراقی و مجمع اللغة العربية در قاهره فعالیت داشت. به دلیل محدودیت های سیاسی در حال تقیه می زیست. و هیچ گاه شیعه بودن او فاش نشد. او بیشتر در تنهایی می زیست و به تحقیق و تألیف اشتغال داشت؛ حتی همسر آلمانی و خانواده اش در آلمان بودند و گاه به دیدار یک دیگر می رفتند.

جواد علی به کتاب ده جلدي و عالمانه «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام»، شناخته می شود، کتابی که هر محققی برای بررسی دوران رسالت و جاهلیت، از مراجعه به آن مجموعه ناگزیر است. در سال 1957 م. استاد ناظر در دانشگاه هاروارد گردید. تا این که بازنشسته گردید، دانشگاه بغداد عالی ترین مدال خود را به پاس سال ها تحقیق پژوهش این متفکر عراقی با عنوان «استاد با تجربه» اهدا نمود. او مدال ها و افتخارات

ص: 242

فراوانی را در دوره حیات خود دریافت کرد و در بسیاری از سمینار ها و کنفرانس ها از جمله کنفرانس شرق شناسان که در آلمان برگزار شد، حضور یافت و هم چنین عضو انجمن جامعه باستان شناسی آلمان بود و در چندین کنفرانس عربی و بین المللی عراق را نمایندگی کرد.

برخی آثار او عبارتند از: اصنام العرب، تاریخ الصلاة في الاسلام، معجم الفاظ و صورة الارض. سر انجام این متفکر بزرگ عراقی در سال 1987 م پس از یک بیماری دشوار در گذشت.

137. کتاب «المفصّل فی تاريخ العرب قبل الإسلام» ص 124

اثر ده جلدی «المفضل فی تاريخ العرب قبل الإسلام» نوشته دکتر جواد علی برجسته ترین و گسترده ترین کاری است که تا به امروز درباره تاریخ عرب پیش از اسلام انجام گرفته است. گستردگی دامنه پژوهش، مآخذ فراوان و دقت صلاحیت علمی نویسنده، این کتاب را به اثری معتبر و در نوع خود بی مانند بدل کرده است، تا جایی که امروزه هیچ پژوهشگر غربی با شرقی که به تاریخ کهن شبه جزیره عرب و زمینه تاریخی پیدایش اسلام به تحقیق دست می یازد خود را از این کتاب بی نیاز نمی تواند دید.

می توان گفت که جواد علی گذشته از ماخذ و اسناد کهن عربی و غیر عربی، تقریباً از تمام کتاب ها و مقاله های مهم خاور شناسان در نگارش اثر بزرگ خود سود جسته است. او داده ها و دیدگاه های گوناگون را در هر موضوع باز گو می کند و از ارزیابی و نقادی دریغ نمی ورزد، اما هیچ گاه به داوری های شتاب زده نمی پردازد و هیچ گرایش ویژه ای نگاهش را تار نمی کند؛ و این بی گمان یکی از علل مهم آوازه و اعتبار علمی المفصّل است.

این کتاب برای آنان که بخواهند تاریخ عرب پیش از اسلام را به گونه ای تخصصی مطالعه کنند نمونه خوبی از یک پژوهش تاریخی فراگیر و چگونگی کار با داده های خام در چارچوب روشی علمی به دست می دهد. این کتاب درباره همه دولت ها و پادشاهی های شبه جزیره عرب تا پیش از اسلام و روابط عرب ها با ایران و یونان و روم و حبشه و هند، هم چنین سازمان جامعه عربی، انساب قبایل، زندگی روزمره، جنگ ها، عادات، اساطیر، ادیان، هنر ها، صنایع، علوم، تقویم ها و تاریخ ها، خط و زبان، نشر و خطابه، شعر و شاعران، نیز سازمان اقتصادی ،کشاورزی، تجارت، دریا نوردی، راه ها، بازار ها و انواع مالیات و ده ها موضوع فرعی دیگر به بحث پرداخته است.

138. مجمع البیان ص 125

مجمع البيان في تفسير القرآن، از مهم ترین تفاسیر قرآن کریم نوشته فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548 ق.) عالم دینی و مفر شیعی است. این تفسیر را دانشمندان شیعه و سنی ستوده و و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کرده اند. شیخ شلتوت مفتی اهل سنت در مقدمه ای که بر این تفسیر نگاشته است. می نویسد: «مجمع البیان، در میان کتاب های تفسیری بی همتاست. این تفسیر با گستردگی، ژرف و تنوع در مطالب و تقسیم، تبویب و ترتیب، دارای ویژگی و امتیازی است که در میان تفاسیر پیش از او بی نظیر و در میان آثار پس از آن کم نظیر است».

مجمع البیان از گونه تفاسیر ادبی قرآن است و پژوهش گران، اهمیت این اثر را در جامعیت، اتقان و استحکام مطالب، ترتیب دقیق، تفسیر روشن و سود مند و انصاف در نقد و بررسی آرا دانسته اند. این تفسیر شامل مباحثی چون قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان، شان نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. از نکات قابل توجه مجمع البیان، مباحث مرتبط با تناسب آیات در این تفسیر است که در ذیل نظم، پیوند نامعلوم یا دیریاب آیات با یک دیگر را توضیح

ص: 243

می دهد و از این جهت، می توان گفت طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است.

برخی از مورخان داستانی از علامه طبرسی نقل می کنند که حکایت از انگیزه وی را در نوشتن این تفسیر دارد. بر اساس این داستان، زمانی علامه طبرسی سکته کرده و خانواده اش با تصور این که وی مرده است او را به خاک سپردند. وی در قبر به هوش آمده و نذر می کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد. همان شب فردی به قصد دزدیدن کفن وی، قبر را شکافته و علامه از قبر بیرون آمد و ندر خود را ادا کرد. این داستان را نخستین بار میرزا عبد اللّه افندی در ریاض العلماء نقل کرده است با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و افندی از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می کند و محدث نوری هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء قبل نشده است.

مجمع البیان تا کنون چاپ های گوناگونی در مصر، بیروت و تهران داشته است که مجال اشاره به همه این چاپ ها نیست، اما یکی از چاپ های خوب چاپی است که با تحقیق و پانوشت علامه ابو لحسن شعرانی در تهران چاپ شده و متضمن فوائد، ادبی، تاریخی، تفسیری، کلامی و اعتقادی ارجمند و مفیدی است. همین چاپ مقدمه ای در شرح حال مؤلف و بحثی در تفسیر و طبقات دارد که قابل توجه است. این تفسیر در 30 جلد توسط چند تن به فارسی ترجمه و در مؤسسه انتشارات فراهانی از سال 1350 تا 1356 ش چاپ شده است و پس از آن لیز چاپ های منفح تر و جدید تری منتشر شده است.

139. اسعد بن زراره ص 125

ابو امامه اَسعَدِ بن زُراره، ملقب به اسعد الخير، از صحابه و از نخستین مسلمانان يثرب بود. کنیه وی ابو امامه و لقبش اسعد الخیر بود. گویا به سبب پیش قدمی در آوردن اسلام به مدینه، وی را «اسعد الخبر» گفته اند. اسعد بن زراره از نخستین مسلمانان یثرب بود که قبل از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مکه با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ملاقات کرد و به دست ایشان مسلمان شد. اسعد از تیره خزرجیان بنی نجار انصار و از یکتا پرستان عصر جاهلی بود.

اما ماجرای ارتباط نخستین وی با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم در منابع سیره پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با اندک اختلافی نقل شده است و سر چشمه همه این روایات به چگونگی ارتباط مردم یثرب با آن حضرت و بیعت های معروف به «عقبه» باز می گردد. به روایت ابن سعد زمانی که نزاع دیرین قبیلگی میان اوس و خزرج بالا گرفته بود، اسعد و ذَكوان بن عبد قَیس در عمره رجب برای جمع آوری هم پیمان بر ضد اوس از یثرب رهسپار مکه شدند. اسعد بن زراره با عتبة بن ربیعه دوست بود. بدین جهت، در مکه نزد او رفت و به او گفت: میان ما و قبیله اوس جنگی رخ داده است. به نزد تو آمده ایم تا هم پیمان ما باشید.

عتبه به او گفت: سرزمین شما از ما دور است و ما دچار درد سری هستیم که نمی توانیم از آن رهایی بابیم و به چیز دیگری مشغول شویم. اسعد بن زراره گفت: گرفتاری شما چیست، در حالی که در خانه خود، در امنیت هستید؟ عتبه گفت: مردی از میان ما قیام کرده است و ادعا می کنند. که فرستاده خداست. در حالی که آرامش ما را به هم ریخته، خدایان ما را دشنام داده، جوانان ما را منحرف کرده و موجب پراکندگی قوم شده است.

اسعد گفت: او چه کسی است؟ عتبه گفت: پسر عبد اللّه بن عبد المطلب که از نظر شرافت، حد وسط و از جهت خانوادگی از ما برتر است. این در حالی بود که قبیله اوس و خزرج پیش از این،

ص: 244

از یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه و قينقاع شنيده بودند که در این زمان، پیغمبری در مكه، قيام و به مدینه مهاجرت می کند. وقتى اسعد ابن مطلب را از زبان عتبه شنید، گفته یهودیان، به بادش آمد. گفت: آن شخص کجاست ؟ عتبه گفت: او در حجر اسماعیل نشسته است و با یارانش از شعب ابی طالب خارج نمی شود مگر در ایام حج. مواظب باش سخنی از او نشنوی و با او صحبت نکنی؛ زیرا او جادوگر است و تو را با سخنش جادو می کند. آن هنگام، زمان محاصره بنی هاشم در شعب بی طالب بود. اسعد به عتبه گفت: من چگونه این کار را انجام بدهم، در حالی که آمده ام تا عمال عمره را به جا آورم و ناچارم که خانه کعبه را طواف کنم. عتبه گفت: در گوش هایت پنبه فرو کن. اسعد به مسجد داخل شد و در حالی که در گوش هایش پنبه فرو کرده بود، خانه کعبه را طواف کرد. در این هنگام، رسول خدا با گروهی از بنی هاشم در حجر نشسته بودند. اسعد لحظه ای به پیامبر نگاه کرد و زود از او گذشت. اسعد در طواف دوم با خود گفت: نادان تر از خودم کسی را نمی شناسم. چنین رخدادی در مکه باشد و من از آن آگاه نباشم و به هنگام بازگشت به قوم خودم خبر ندهم.

از این رو پنبه از گوش هایش در آورد و به دور انداخت و به پیامبر گفت: صبح شما به خیر. رسول خدا سرش را به سوی او بلند کرد و گفت: خداوند به جای این عبارت، السلام علیکم را به ما داده است که سلام و شاد یاش اهل بهشت است. اسعد به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم گفت: ای محمد، دین جدید، شما را به چه چیز هایی فرا می خواند. رسول خدا آیات 151 و 152 سوره انعام را تلاوت فرمود:

﴿ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ. شَيْئًا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذُلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴾

آن دو با شنیدن سخنان آن حضرت، اسلام آوردند. سپس به شهر خود بازگشتند و به تبلیغ اسلام پرداختند و چندی بعد همراه چند تن از مردم بشرب نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمدند و با پیامبر پیمان بستند. این پیمان به بیعت اول عقبه مشهور است. به روایت این اسحاق، حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از عقبه اولی، به درخواست مسلمانان شهر، مُصعَب بن عُمِیر را برای تعلیم قرآن، به مدینه فرستاد و مصعب عقبه ثانیه خود همراه انصار برای دیدار پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه آمد.

مردم یثرب گروه گروه با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بیعت کردند و بنی نجار، خویشاوندان اسعد، مدعی بودند که اسعد نخستین بیعت کننده با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بوده است. پس از بیعت عقبه دوم، از هر قبیله ای کسی به عنوان «نقیب» برگزیده شد تا مسئول و مراقب آن چه در میان قوم شان می گذرد باشند».اسعد نیز یکی از این دوازده نقیب بود. به روایتی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اسعد را «نقیب النقا» قرار داد.

از زندگانی اسعد، پس از هجرت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم به مدینه آگاهی خاصی در دست نیست، اما هنوز چند ماهی از هجرت نگذشته بود که اسعد بیمار شد. مداوای او تأثیری نبخشید و در ماه شوال، در حالی که هنوز بنای مسجد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به پایان نرسیده بود در گذشت. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در تجهیز و تشییع جنازه او حاضر شد و بروی نماز گزارد و این نخستین نماز میتی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه به جای آورد. وی را در بقیع دفن کردند و گفته اند نخستین کسی بود که در آن گورستان به خاک سپرده شد.

140. زيد بن حارثه ص 126

زيد بن حارثه بن شراحیل (شرحبیل) کلبی (در گذشته سال 8 ق.)، آزاد شده و فرزند خوانده

ص: 245

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و تنها صحابی است که نامش در قرآن - سوره احزاب آیه 37 - آمده است. زید پس از حضرت علی علیه السلام نخستین مرد مسلمان شناخته شده است. وی فرماندهی جنگ موته را بر عهده داشت و در همین جنگ به رسید. مزار او و دیگر شهدای موته در اردن زیارت گاه مسلمانان است. پدر زید، حارثه بن قبیله بنی کلب قضاعه و مادرش، سعدی بن ثلعبه بن عامر از قبیله بنی معن و طی بودند. او را زید الحب می گفتند، چون رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم او را دوست می داشت. زید آزاد شده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و به همین سبب زید و فرزندش موالی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم می خوانده اند.

از تاریخ تولد زید خبر دقیقی در دست نیست. او در زمان جاهلیت به همراه مادرش به دیدار قبیله بنی معن رفت. در همان ایام این قبیله مورد هجوم دشمن قرار گرفت و زید اسیر شد. حدود 8 سال داشت که حکیم بن حزام او را از نواحی مکه برای خدیجه خرید، خدیجه پس از ازدواج او را به رسول خدا هدیه کرد. حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم زید را آزاد کرد و سپس وی را در خانه خود نگه داشت. گفته اند که پیامبر در آن زمان 10 سال از زید بزرگ تر بوده است. سال ها بعد، زید در موسم حج عده ای از مردم قبیله خود را دید، از طریق آنان خیر سلامتش را به پدر و رساند. پدرش در فراق او اشعاری سروده است. پدر زید از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم درخواست برابر دریافت بهای زید، او را به آنان برگرداند، اما پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم زید را میان ماندن نزد خودش و بازگشت به سوی قبیله اش مخیر کرد، زید ماندن نزد پیامبر را برگزید. حارثه گفت: ای فرزند! بندگی را بر آزادگی اختیار می نمائی و پدر را مهجور می گذاری؟ زید گفت: من از آن وقتی که پیامبر را دیده ام دیگر هرگز کسی را بر آن حضرت اختیار نخواهم کرد.

در برخی منابع تاریخی اهل آمده است که حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم چون سخن از زید شنید، او را به حجر مکه آورد و فرمود: زید فرزند من است، از من ارث می برد و من نیز از او ارث می برم. از آن زمان او را زید بن محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم می خواندند تا آن که آیات 2 - 6 سوره احزاب نازل شد که فرزند خوانده را به اسم پدر خودش بخوانند. از آن پس زید رازید بن محمد نخواندند.

امّ ایمن کنیز و آزاد شده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم پس از سعدی بن در گذشت شوهرش عبید بن زید خزرجی، با زید بن حارثه، ازدواج کرد و اسامة بن یزید از او متولد شد. از این رو کنیه او ابو اسامه بود. پس از مهاجرت زینب بنت جحش به مدینه، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از او برای زید خواستگاری نمود. زینب پیش از خواستگاری گمان می کرد که پیامبر قصد دارد او را برای خویش خواستگاری کند، خوش حال شد، اما پس از آن که دریافت پیامبر وی را برای زید خواستگاری کرده است، مخالفت نمود، اما چون پیامبر را به این وصلت راضی دید، با درخواست ازدواج موافقت کرد. اما خدیجه پس همواره میان زینب و زید کشاکش وجود داشت. حضرت و زید از بداخلاقی زینب نزد پیامبر شکایت می برد، پیامبر او را به صبر و تحمل همسر دعوت می کرد. تا آن که سر انجام پیامبر در سال 5 ق. بعد زید به فرمان خدا به جدایی آن دو حکم داد. زید فرماندهی سریه های قرده، جموم (ربیع الثانی سال 6 ق.)، عیص (جمادی الاولی سال 6 ق.) طرف (جمادی الثانی سال 6 ق)، حسمى (جمادی الثانی سال 6 ق.) و وادي القرى (رجب سال 6 ق.) و جنگ موته را بر عهده داشته است.

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در برخی سفر ها زید را جانشین خود معرفی می کرد. او در جنگ بدر حضور داشت و حنظلة بن ابی سفیان را کشت. پس از جنگ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم زيد بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه را از اثیل به مدینه فرستاد تا خبر پیروزی مسلمانان را به مدینه برسانند. زید در سال هشتم قمری از سوی پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرماندهی سپاه سه هزار نفری اسلام را در جنگ موته بر عهده داشت. پیامبر فرموده بود اگر زید کشته شد،

ص: 246

جعفر بن ابی طالب پرچم را در دست گیرد و اگر او نیز کشته شد عبد اللّه بن رواحه فرمانده باشد و در این جنگ، همراه با جعفر بن ابی طالب و عبد اللّه بن رواحه به شهادت رسید، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیدن خبر شهادت او متأثر شد و برایش طلب مغفرت کرد. و در کنار جعفر طیار از او به نیکی یاد کرد. سن او را هنگام در گذشت 55 و 50 سال ذکر کرده اند.

141. خدیجه ص 126

خَديجَه دختر خُوَيلد، مشهور به خدیجه کبری علیها السلام و امّ المؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و مادر حضرت زهرا علیها السلام است. خدیجه علیها السلام از پدری به نام خویلد بن اسد عبد العزی بن قصی، از خاندان قریش و مادری به نام فاطمه بنت زائده متولد شد. سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفته اند. خدیجه علیها السلام اولین زنی است که به وی ایمان آورد. خدیجه علیها السلام همه ثروت خود را در راه نشر اسلام به کار گرفت.

کمک های مالی حضرت خدیجه علیها السلام موجب غنای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شد. خداوند در مقام بیان نعمت های خود به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: «خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود». رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز همواره می فرمودند: «هیچ مالی به من سود نبخشید، آن گونه که ثروت خدیجه علیها السلام به من سود بخشید». بنابر روایات اسلامی، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از اموال خدیجه علیها السلام در راه کمک به آزادی بدهکاران یتیمان و بی نوایان استفاده می کرد.

اکثر منابع تاریخی اهل سنت، ادعا کرده اند که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شوهران و فرزندانی داشته است؛ منابع تاریخی دو شخص «ابو هاله هند بن نباش» و «عتیق بن عابد» با عنوان همسر خدیجه پیش از ازدواج پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم یاد کرده اند. با این حال برخی عالمان شیعه بر این باورند که خدیجه علیها السلام پیش از ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ازدواج نکرده است. این شهر آشوب از قول سید مرتضی در «شافی» و شیخ طوسی در النلخیص به دوشیزه بودن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم اشاره کرده است. برخی از محققان، بر این باورند که با توجه به تعصبات قبیله ای در حجاز، ازدواج خدیجه که از بزرگان قریش بود، با دو اعرابی از قبایل تمیم و مخزوم، پذیرفتنی نخواهد بود و فرزندانی که برای خدیجه برشمرده شده، در حقیقت فرزندان خواهرش هاله بوده اند که پس از مرگ او به سرپرستی خدیجه در آمده اند.

دست یافتن به سن دقیق حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دشوار است. با این وصف با در نظر گرفتن این که مدت زندگی بن مشترک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با خدیجه علیها السلام 25 سال بوده است (15 سال، قبل از بعثت و 10 سال بعد از را بعثت) و منابع تاریخی نیز من خدیجه علیها السلام هنگام وفات را 65 سال یا بنابر ترجیح بیهقی 50 سال گفته اند، به احتمال قوی سن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مطابق با یکی از این دو قول، 40 یا 25 بوده است. اگر خدیجه علیها السلام هنگام وفات 50 ساله بوده، هنگام ازدواج باید 25 ساله بوده باشد، نظری که برخی محققان آن را ترجیح داده اند. با توجه به این به نکته که قاسم از خدیجه علیها السلام ، بعد از بعثت از دنیا رفته است. بدان معنی است که قاس حداقل در 55 سالگی خدیجه علیها السلام یا بعد از آن به دنیا آمده باشد، که محتمل و پذیرفتنی نیست.

این نظریه ضمیمه دیدگاه برخی علمای شیعه که خدیجه علیها السلام را هنگام ازدواج با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم عذراء (دوشیزه) دانسته اند تقویت می شود؛ زیرا بعید به نظر می رسد زنی همچون خدیجه علیها السلام با مقام و مکنت خود در فریش تا 20 سالگی ازدواج نکرده باشد. با توجه به مجموع این دلایل برخی با پژوهشگران سن خدیجه علیها السلام هنگام ازدواج را 25 یا 28 سال دانسته اند. پیامبر که به احترام خدیجه، در طول حیات او همسری دیگر برنگزید و پس از در گذشت وی همواره از او با نیکی یاد

ص: 247

می کرد.

پیامبر از خدیجه دو پسر به نام های قاسم و عبد اللّه داشت و در خصوص دختران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از خدیجه علیها السلام به مطلبی که پس از توضیح واژه 105 تحت عنوان «دختران با دختر خوانده های پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم» در همین بخش آمده است رجوع کنید.

بیشتر منابع تاریخی، سال وفات خدیجه علیها السلام را دهم بعثت یعنی 3 سال قبل از هجرت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از مکه به مدینه ذکر کرده اند. این منابع، سن خديجه علیها السلام را هنگام وفات 65 سال دانسته اند. این عبد البر سن خدیجه علیها السلام را هنگام وفات 62 سال و شش ماه ذکر می کند. اما بیهقی سن او را 50 سال دانسته است. برخی از منابع، سال رحلت خدیجه علیها السلام را همان سال در گذشت ابو طالب و اندکی بعد از آن دانسته اند. ابن سعد، رحلت خدیجه را 35 روز بعد از وفات ابو طالب می داند. وی و برخی دیگر از مورخان، زمان رحلت خدیجه را، دهم رمضان سال دهم بعثت ذکر کرده اند. ابو طالب عموی پیامبر نیز در همین سال از دنیا رفت. پیامبر این را عام الحزن نامید. بنا بر روایات اسلامی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ابتدا با ردای خودش و سپس با ردای بهشتی، خدیجه علیها السلام را کفن کرد و او را در قبرستان معلاة در دامنه کوه حجون که بر فراز شهر مکه است، به خاک سپرد.

گزارش های متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه علیها السلام بهترین و صادق ترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر علیها السلام بود. پیامبر سال ها پس از رحلت خدیجه علیها السلام به یاد او بود و بی نظیر بودنش را مطرح می نمود. هنگامی که عایشه به پیامبر علیها السلام گفت خدیجه علیها السلام بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با ردّ این سخن گفت: « خداوند هیچ گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچ کس مرا تصدیق نکرد، یاری ام کرد در زمانی که هیچ کس مرا یاری نکرد، از مالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه مال شان را از من دریغ کردند».

برخی معتقدند مهم تر از مکنت مادی وی، ثروت بی پایان معنوی او بود. او با ردّ درخواست بزرگان و اشراف قریش و انتخاب پیامبر علیها السلام به عنوان همسر خود، نعمت برخورداری از ثروت مادی را با تضمین سعادت مندی آخرت و بهره مندی از نعمت های ابدی بهشت، کامل نمود و خردمندی اش را به رخ همگان کنید. او برای دست یابی به این نعمت، اولین مسلمان و اولین تصدیق کننده پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شد و به همراه او اولین نماز را برپا داشت.

142. موته ص 126

جنگ موته (به عربی: مُؤتَة) از بزرگ ترین سریه های تاریخ صدر اسلام که در سال هشتم هجری بین سپاه اسلام و سپاه روم رخ داد. موثه، روستایی است از روستا های بلقاء در مرز های شام است. واقدی در مورد علت جنگ روایت می کند:

رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم نامه ای را به وسیله حارث بن عمیر ازدی لهبی برای پادشاه بُصری فرستاد. او در میانه راه وقتی به موته رسید، شرحبیل بن عمرو غسّانی که حاکم آن جا بود، جلوی حارث را گرفت؛ زیرا گمان می کرد که از فرستادگان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است. برای همین از او پرسید: گویی که از فرستادگان محمد هستی؟ حارث گفت: بله، من فرستاده رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هستم. شرحبیل دستور داد که او را بکشند. و این در حالی بود که هیچ پیکی غیر از او به قتل نرسیده بود. این خبر به اطلاع رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید و بسیار ناراحت شد. و به مردم دستور داد که جمع شوند. گویی که از آن ها خواسته بود در لشکر گاه جمع شوند و آن ها خارج شدند و در جرف اردو زدند بدون این که فرماندهی برای آن ها معین کرده باشد.

فرماندهی سپاه اسلام در این جنگ، به ترتیب

ص: 248

بر عهده جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه بود که هر سه فرمانده شهید شدند. مسلمانان پس از شهادت سه فرمانه خود و به دلیل این که تعداد سپاهیان روم بیشتر از سپاه مسلمانان بود با هدایت ولید به مدینه عقب نشینی کردند.

به غیر از سه شهید مذکور، یعنی جعفر، عبد اللّه بن رواحه خزرجی، افراد دیگری از به شهادت رسیدند که عبارت بودند از: مسعود بن أسود عدوى و وهب بن مسعد بن ابی سرح، برادر عبد اللّه بن سعد بن ابی سرح و از بنی نجاذ از قبیله خزرج عبارت بودند از: سراقة بن عمرو، جابر بن عمرو و برادرش ابو کلاب یا کلیب، عمرو بن سعد و برادرش عامر و حارث بن نعمان اساف یا بساف؛ و در مورد تاریخ این جنگ گفت که در جمادی الاول سال هشتم بوده است.

نبرد موته، یک عملیات شناسایی بود مسلمانان برای شناخت کارایی و شیوه های جنگی سپاه روم و هم پیمانانش از آن بهره برده در جنگ های دوره های بعد، علیه خود آنان به کار گرفتند. خسارت اندک مسلمانان در فواید نظامی ای که از جنگ با رومیان حاصل بسیار ناچیز است. آنان موفق گردیدند کار آیی شیوه های جنگی، سازماندهی و رومیان و متحدان شان را بشناسند که آثار آن جنگ های بعدی مسلمانان با رومیان به خوبی نمودار است.

143. عروة بن مسعود ص 126

عروة بن مسعود بن معتّب بن ثقیف، از صحابه پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم، اهل طائف و رئیس و بزرگ این شهر بود و نه تنها در طالف بزرگ و محترم بود، بلکه بیشتر مردم حجاز او را به بزرگی می شناختند؛ لذا وقتی که مشرکان مکه پیامبری پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را باور نکردند، گفتند: چرا خداوند قرآن را به بزرگ مکه ولید بن مغیره مخزومی و یا بزرگ طائف، عروة بن بر مسعود ثقفی نفرستاد. قرآن گفته آن ها را چنین بیان می کند: ﴿ قَالُوا لَوْلَا نُزِلَّ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرِّيَّتَيْنِ عَظِيمٌ ﴾ چرا قرآن بر یکی از دو بزرگ مرد فرمانده مکه با طائف فرستاده نشد ؟»

عروة بن مسعود را در زیبایی به حضرت مسیح تشبیه می کردند و حتی روایتی در این باره از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: ﴿ عَرْضٌ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ، فَإِذَا مُوسَى ضَرْبٍ مِنَ الرُّجَّالِ كَانَهُ مِنْ رِجَالِ شنوءة وَ رایت عیسی اِبْنَ مَرْيَمٍ فَإِذَا أقْرَبُ مَنْ رَأَيْتُ بِهِ شِبْهَا عُرْوَةِ بْن مَسْعُودٍ، وَ رَأَيْتُ إِبراهيم علیه السُّلَّامَ فَإِذَا أقْرَبُ مِنْ رایت بِهِ شَبَهَا صَاحِبُكُمْ، یعنی نَفْسِی صلی اللّهَ علیه وَ آله وَ سلم، وَ رایت جَبْرَئِيلُ علیه السلَّامَ، فَإِذَا أقْرَبُ مَنْ رَأَيْتُ بِهِ شَبُّهَا دَحْيَةَ الكلبی ﴾ ؛ هنگامی که پیامبران را به من نشان دادند، حضرت موسی علیه السلام را شبیه مردان قبیله شنوئه دیدم و شبیه ترین افراد باید به حضرت عیسی عروة بن مسعود بود و ابراهیم علیه السلام به من شباهت داشت و جبرئیل نیز که خیلی زیاد به دحیه کلبی شبیه بود».

وقتی که عروه، از پیروزی مسلمین در سرزمین «تبوک» سال هشتم هجری با خبر شد، تصمیم گرفت نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رود و ایمان آورد. به همین منظور از شهر طائف حرکت کرد و در راه بازگشت آن حضرت از «جنگ تبوک»، قبل از این که به مدینه برسد، خود را به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رساند و در محضر آن بزرگوار، اسلام آورد و اجازه گرفت تا به در شهر خود برگشته و مردم آن جا را به آئین اسلام و یکتا پرستی دعوت کند. پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به او فرمود: «می ترسم آن ها دعوتت را قبول نکنند و در این راه جان خود را از دست بدهی!» عروه گفت: آن ها مرا از دیدگان خود بیشتر دوست دارند. من چنان هیبتی در بین آن ها دارم که اگر خفته باشم مرا بیدار نکنند.» او از مدینه بیرون رفت و به طائف بازگشت. به محض ورود به شهر مردم را به اسلام دعوت کرد و آن ها را موعظه نمود ولی آنان او را آزار و دشنام دادند و چون از نزد او رفتند، هم دستی کردند تا او را بکشند. فردا صبح که او فراز خانه اش، اذان گفت. ثقیفیان از هر طرف با رگبار تیر به او حمله کردند و مردی به نام

ص: 249

«اوس بن عوف»، تیری بر او رها کرد و او را از پای در آورد. در آخرین لحظات عمرش گفت: «مرگ من کرامتی است که خدای متعال به من ارزانی فرمود و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مرا از آن آگاه کرد. من خون خویش را به صاحب اصلی پیش کش می دهم تا بدین گونه، میان شما را اصلاح کنم.»

سپس نزدیکانش را فرا خواند و گفت: «چون از دنیا رفتم مرا کنار شهیدانی که همراه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم قبل از هجرت شهید شده اند به خاک سپارید.» (طبقات ابن سعد ج 6، ص 388) همین خبر شهادتش به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید فرمود: «عروه، مانند صاحب یس است که قوم خود را به خدا فرا خواند و ایشان او را کشتند.» (یس 19 -25)

بعد از او، افراد قبیله ثقیف از کشتن عروه، بسیار نادم و پشیمان شده و هیئتی از بزرگان آن ها، خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم شرف یاب و همگی ایمان آوردند و پسرش «ابو ملیح» نیز اسلام آورد. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم یکی از افراد جوان به نام «عثمان بن ابی العاص بن بشر» را برای ریاست و امارت آن ها انتخاب و او را نماینده مذهبی و سیاسی خود در قبیله طائف قرار داد تا احکام اسلام و قرآن را به آن ها بیاموزد.

144. مؤمن آل ياسين ص 126

نام وی در تفاسیر مختلف از جمله مجمع البیان، الكشاف و تفسير نمونه حبیب نجّار آمده است. از او با عناوین مؤمن آل ياسين، مؤمن ياسين، صاحب ياسين و صاحب آل یاسین نیز یاد شده است. او مردی حق گرا دانسته شده که پس از ورود پیامبرانی که رسولان حضرت عیسی علیه السلام دانسته شده بودند، بعد از شنیدن دعوت آسمانی شان به آنان ایمان آورد و چون خانه اش در دور ترین بخش شهر و در کنار دروازه ای از دروازه های شهر بود، با شنیدن خبر تکذیب پیامبران از سوی قوم و تصمیم خطرناک آنان به کشتن ایشان، بی درنگ برای یاری رساندن به حق و عدالت و هدایت قوم، خود را به آن جا رسانید. ماجرای ایمان او در آیات 20 تا 23 سوره یاسین در قرآن آمده است. مردمان شهری که حبیب نجار را کشتند را مردمان یاسین می گویند که در قرآن با عنوان «اصحاب القرية»، از آن ها یاد شده است.

145. ابان بن سعید ص 127

اَبانِ بن سَعید، از اصحاب پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم می باشد که در حدود سال هفتم مسلمان شد. نسب کامل او بدین گونه است: ابان بن سعید بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف. وی همانند دیگر امویان در جد پنجم یعنی عبد مناف با پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مشترک است. مادرش صفیه یا هند، دختر مغيرة بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم است.

وی در آغاز از دشمنان سر سخت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و هنگامی که دو برادر دیگرش عاص و عبیده در جنگ بدر به دست علی علیه السلام و زیبر کشته شدند. به قصد بازرگانی، از مکه عازم شام شد. منابع موجود داستان مفصلی از برخورد او با راهبی نصرانی آورده اند و اشاره می کنند که این ملاقات در روح او تاثیری به سزا داشت و شاید به همین دلیل بود که وقتی عثمان از جانب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه آمد، ابان از وی به نیکی استقبال کرد؛ او را بر اسب خود نشاند و به داخل شهر برد و عثمان در پناه او رسالت خود را به خوبی انجام داد و نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بازگشت. ابان پیش از فتح مکه در فاصله دو واقعه صلح حدیبیه (6 ق.) و خیبر (7 ق.) اسلام آورد. او پس از مسلمان شدن، از جانب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم از شهر مدینه مأمور سریه ای شد و با غنایمی که از این سریه به دست آورد، پس از جنگ خیبر همراه یارانش به حضور رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسید و پس از آن مأمور سریه نجد شد.

در 9 ق. که رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم علاء بن حضرمی را از بخش شهر و در کنار دروازه ای از دروازه های شهر عاملیت بحرین بر کنار کرد. این مأموریت را به ابان وا گذاشت.

ابان در ابتدا از بیعت با ابو بکر خود داری کرد ولی پس از بیعت علی بن ابی طالب، او نیز بیعت کرد. با توجه به این رویداد، این مطلب که

ص: 250

ابو بکر او را به یمن فرستاده باشد، به نظر می رسد. نادرست باشد.

درباره وفات وی تاریخ های متعدد یاد کرده اند. کشته شدن در یوم اجنادین (13 ق) مرج الصفر (14 ق.) و يوم اليرموك (15 ق)، ولی برخی معتقدند که او کشته نشده، بلکه در 27 ق در خلافت عثمان به مرگ طبیعی در گذشته است.

146. تورات ص 127

شورات در اصل لغت عبری به معنای شریعت و احکام است که مقصود از آن در متداول ترین کاربرد، پنج سفر اول کتاب مقدس یهودیان است که اختصاص به کتاب مقدس حضرت موسی یافته است. در اصطلاح مسلمانان همان وحی ها است که از طرف خداوند به حضرت موسی علیه السلام رسید و غالب أن احكام شرعی و دستور فقهی دین او است، البته مسلمانان گاهی هم از تورات همه کتب پیغمبران بنی اسرائیل را اراده می کنند که با اصل تورات منظم گشته و عیسویان آن را عهد عتیق می گویند.

اصل تورات پنج سفر یعنی پنج کتاب است و هر یک مشتمل بر فصولی چند و هر فصل مرکب از آیات است. این اسفار پنج گانه عبارتند از: سفر پیدایش که از اول خلقت تا وفات حضرت یوسف علیه السلام در پنجاه باب صحبت شده است. سفر خروج، مشتمل بر چهل باب از شمارش اسامی فرزندان یعقوب که به مصر آمدند، شروع شده و به نقل وضع خیمه اجتماع ختم می شود و تأسیس احکام یهود در کوه سینا و مواعده خدا با موسی و غیره در آن است.

سفر لاویان شامل بیست و هفت باب از حکم قربانی شروع شده و درباره مقداری قواعد و حدود صحبت کرده و با کلمه: «این است اوامری که خداوند به موسی برای بنی اسرائیل در کوه سینا امر فرمود» تمام می شود.

سفر اعداد دارای سی و شش باب و درباره سفر های بنی اسرائیل و راجع به ورود اردن و کنعان و غیره می باشد.

سفر تثنیه، مشتمل بر 34 باب و راجع به شرایع و احکام و تذکرات است و با مرگ موسی تمام می شود. (قاموس قرآن، ج 1، ص 296)

در این که قرآن حضرت موسی علیه السلام و آن چه بدو وحی شده است را تصدیق می نماید، شکی نیست چرا که قرآن در این مورد نص صریح دارد:

( مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنَّا عَلَيْهِ ﴾. اما در سوره بقره آیات 78 تا 79 ضمن نقل حال يهود آمده: ﴿ وَ مِنْهُمْ أُمِيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إلَّا أماني و إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ * فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْل هُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ ﴾

این آیه روشن می کند که علماء یهود چیز هایی می نوشتند و آن را به خدا نسبت می دادند و عوام شان نیز آن ها را باور می کردند.

بر اساس تحقیقات توراتی که امروز در بین یهود دایر است سندش به زمان حضرت موسی علیه السلام متصل نمی شود و در مدت پنجاه سال سند آن قطع شده و تنها به یک نفر منتهی می شود و او عرزا است که اولاً شخصیتش برای ما مجهول است و ثانیاً نمی دانیم کیفیت اطلاعش و دقت و تعمقش چگونه بوده و ثالثاً نمی دانیم تا چه اندازه در نقل آن امین بوده و رابعاً آن چه به نام اسفار تورات جمع آورده از کجا گرفته و خاماً در تصحیح غلط های آن به چه مستندی استناد جسته است.

محتویات پنج سفر تورات مطالبی است که از غلب آن ها در قرآن مجید ذکر و یا به آن ها اشاره شده است؛ ولی يك قسمت مطالبی دارد غیر معقول که ساحت خدا و پیامبران از آن به دور است و مطالب دیگری که صریح است بعد از موسی نوشته شده است و قضایی دیگرش مخلوط و آمیخته با غلاطی است که قرآن مجید تصدیق نمی کند.

ص: 251

147. انجیل ص 127

اِنجيل كتاب مقدس مسیحیان است. چهار کتاب اول عهد جدید که به ترتیب منسوب به مَتّى، مَرقُس، لوقا و يوحنّا است انجیل نامیده می شوند. مسیحیان انجیل را کتاب آسمانی حضرت عیسی علیه السلام نمی دانند بلکه معتقدند عیسی خود تجسم وحی و عین پیام الهی بود. انجیل ها توسط شاگردان حضرت عیسی علیه السلام نوشته شده و زندگی، تعالیم و سخنان حضرت عیسی علیه السلام را در بر دارد. مسیحیان از حدود سال 150 میلادی در اجتماعات یکشنبه در کلیسا ها بخش هایی از انجیل را می خوانند. انجیل ها در ابتدا بسیار بودند تا این که کلیسا تصمیم گرفت از بین آن ها تعدادی را برگزیند و به این ترتیب چهار انجيل متّى، مَرقُس، لوقا و یوحنّا را که مورد پذیرش همگان بود انتخاب کرد. سه انجيل متّى، مَرقُس، لوقا شباهت های بسیاری به یک دیگر دارند و به آن ها انجیل های نظیر یا هم نظر گفته می شود.

بَرنابا یکی از مبلغان مسیحی است که انجیل او جزء انجیل های ممنوعه اعلام گردیده بود. در اوایل قرن هجدهم میلادی دو نسخه خطی از انجیل او به زبان های ایتالیایی و اسپانیایی کشف شد. محتوای الجیل او تفاوت های عمیقی با دیگر انجیل ها دارد و به باور های مسلمانان نزدیک تر است. هر چند که اختلاف های بسیاری نیز با باور های مسلمانان دارد.

قرآن انجیل را تصدیق می کند و پذیرش حقانیت آن را از شروط ایمان می داند. اما آن را کتابی می داند که از جانب خداوند بر عیسی علیه السلام نازل شده و مفاهیمی مانند تثلیث و به صلیب کشیده شدن عیسی علیه السلام را که در انجیل های موجود آمده باطل می داند.

148. معلی بن خنیس ص 131

مُعَلّی بن خُنَیس کوفی از راویان، وکیلان مالی و اصحاب امام صادق علیه السلام بود. شیخ طوسی، احمد بن محمد برقی و علامه حلی، از فقیهان و رجالیان شیعه، او را ثقه دانسته اند؛ اما ابن غضائری و نجاشی، احادیث وی را تضعیف کرده اندو به گفته آیت اللّه خویی، مُعَلّی 80 روایت نقل کرده است. بیشتر روایات او بی واسطه از امام صادق علیه السلام نقل شده است و راویانی چون ابن مسکان از اصحاب اجماع از او روایت کرده اند. او راوی احادیثی درباره نوروز است. معلی در سال 131 ق به دستور داود بن علی، از فرماندهان حکومت عباسی کشته شد. امام صادق علیه السلام در پی قتل معلی به داود بن علی اعتراض کرد و داود بن علی، قاتل معلی را که از زیر دستانش بود، قصاص کرد.

149. عثمان بن طلحه ص 131

عثمان بن طلحه عیدری، از قبیله عبد الدار و صحابی پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم است. پس از صلح حدیبیه همراه با خالد بن ولي و عمرو بن عاص به سوی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هجرت کردند و همگی اسلام آوردند. عثمان در فتح مکه حضور داشت و رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم کلید های کعبه را به او و پر عمویش، شیبه سپرد.

از دوران زندگی عثمان بن طلحه پس از پیامیر اطلاع چندانی نیست به جز این که در منابع اشاره کرده اند که تا زمان رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم در مدینه اقامت کرد؛ پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به مکه رفت و تا زمان وفاتش سال 42 ق. در آن جا بود و برخی منابع آورده اند که در نبرد اجنادین شهید شده است. هم چنین گفته اند در مدینه در ایام خلافت معاویه در سال 42 ق وفات یافت.

ص: 252

(فدکیه) خطبه حضرت زهرا سلام اللّه علیها

اشاره

به همراه ترجمه و شرح لغات

خواننده گرامی!

از میان ترجمه های فارسی موجود، ترجمه ای که آیت اللّه مکارم شیرازی به سفارش اداره فرهنگی و تربیتی مدیریت مدارس حوزه علمیه قم انجام داده اند انتخاب شده و در انتها برای آشنایی بیشتر شرح برخی لغات آمده است.

ص: 253

خطبه حضرت زهرا سلام اللّه علیها

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحیم

فصل اول: آغاز سخن

حمد و ثناى الهى

﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا و سُبُوغِ (1) آلاءِ (2) أَسْدَاهَا (3) وَ تَمَامِ مِنَن (4) أَولَاهَا! ﴾

﴿ جَمَّ (5) عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدَرَاكِ أَبَدُهَا وَ نَدَبَهُمْ (6) الاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لا تَصَالِهَا وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا. ﴾

شهادت بر توحيد

﴿ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْإِخْلَاصَ تَأْوِيلَهَا وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي الْفِكَرِ مَعْقُولَهَا. ﴾

﴿ الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُويَتُهُ وَ مِنَ الْأَلسُن صِفَتُهُ وَ مِنَ الأَوهَامِ كَيْفِيَّتُهُ. ﴾

خلقت و ابداع و هدف از آفرینش

﴿ ابْتَدَعَ (7) الأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا وَ أَنْشَأَهَا بِلَا اِحْتِذَاءِ (8) أَمْيْلَةٍ امْتَثَلَهَا. ﴾

﴿ كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَهَا (9) بِمَثّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا وَ لَافَائِدَةٍ لَهُ في تصويرهَا إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنبيهاً عَلَى طَاعَتِهِ وَ إظهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبداً البريَّتِهِ وَ اعْزازاً (10) لِدَعْوَيهِ ﴾

فلسفه ثواب و عقاب

﴿ ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، زِيَادَةٌ لِعِبَادِهِ عَنْ نِقْمَتِهِ وَ حِيَاشَةُ (11) لَهُم إِلَى جَنَّتِهِ. ﴾

شهادت به رسالت

﴿ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، إِخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَبَلَهُ (12) وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ (13) إِذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةُ (14) وَ بِسَتْرِ الْأَهَاوِيل (15) مَصُونَةً (16) وَ بِنِهَايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةً. ﴾

﴿ عِلماً مِنَ اللّهِ تَعَالَى بِمائِل «بِمَال (17) » الْأُمُورِ وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُور (18) و مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُور. ﴾

﴿ إبْتَعَثَهُ اللَّهُ إِثْمَاماً لِأمْرِهِ وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَ إِنْفَاذَا لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ. ﴾

وضع مردم قبل از بعثت

﴿ فَرَأَى الْأُمَمَ فُرَّقَاً (19) فِي أَدْيَانِهَا، عُكَفَا (20) عَلَى نِيرَانِهَا [وَ] عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا (21)

ص: 254


1- وسیع و فراغ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ» زره رسا، نه دراز و نه کوتاه
2- جمع «الى» نعمت
3- إسداء؛ عطاء بخشیدن
4- جمع «منّت»، نعمت های گران قدر
5- زیاد
6- نذب؛ دعوت نمودن
7- ابتداع؛ بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع.
8- پیروی کردن
9- از ماده «ذَرَأ» آفرید
10- گرامی داشتن و ارجمند داشتن
11- اگر شکاری را به طرف کسی برانند.می گویند، حُشتُ عَلَيِه الصّيد: شکار را به سوی او راندم
12- او را آفرید
13- او را مبعوث داشت
14- مستور
15- جمع «اهوال»، حوادث ترس آور
16- محفوظ
17- جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار
18- جمع «دهر» روزگاران دراز
19- فرق: جمع فرقه، گروه ها
20- جمع «عاكف»، ملا زمان
21- جمع «وثن»، بت ها

مُنْكِرَةُ للهِ مَعَ عِرْفَانِهَا. ﴾

﴿ فَأَنَارَ اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله و سلم ظُلَمَهَا وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا (1) وَ جَلَّى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا . ﴾ (2)

﴿ وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوَايَةِ (3) وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ (4) وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدّين القويمِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقِيمِ. ﴾

رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَاخْتِيَارِ وَ رَغْبَةٍ وَإِبْثَارٍ، فَمُحَمَّد صلى اللّه عليه و آله و سلم مِنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ (5) بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ وَ رِضْوَانِ الرَّبِ الْغَفَّارِ وَ مُجاورة الْمَلِكِ الجَبَّار. ﴾

صَلَّى اللّهُ عَلَى أَبي، نَبَيْهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيهِ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. ﴾

فصل دوم:روی سخن با حاضران

بیان فضائل قرآن

﴿ ثُمَّ الْتَفَتَ علیه السلام إِلَى أَهْلِ الْمَجْلِسِ وَ قَالَتْ أَنْتُمْ عِبَادُ اللّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ وَ أَمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ بُلَغَاؤُهُ (6) إلى الأمم. ﴾

﴿ وَ زَعيمُ حَقِّ لَهُ فِيكُمْ وَ عَهْدُ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ وَ بَقِيَّةُ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ: كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْآنُ الصَّادِقُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ، (7) وَ الصِّيَاءُ اللّامِعُ، (8) بَيَّنَةُ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرَائِرُهُ، مُتَجَلَّيَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُعْتَبطَةٌ (9) بِهِ أَشْيَاعُهُ، قَائِدُ إِلَى الرّضْوَانِ إِتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍ (10) إِلَى النَّجَاةِ اسْتِمَاعُهُ بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَرَةُ وَ بَيْنَاتُهُ الْجَالِيَةُ وَ بَرَاهِينُهُ الْكَافِيةُ وَ فَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ وَ شَرَايِعُهُ [شَرَائِعُهُ] الْمَكْتُوبَةُ. ﴾

آثار معارف و احکام

﴿ فَجَعَلَ اللّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِمَاءً فِي الرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاصِ وَ الْحَجَّ تَشْبِيداً لِلدِّينِ وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً (11) لِلْقُلُوبِ وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ لِلْفُرقَةِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ ذُلّاً لِأَهلِ الكُفْرِ وَ النِّفاقِ وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجَابِ الْأَجْرِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ. ﴾

﴿ وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِ قَايَةً مِنَ السُّخْطِ وَصِلَةُ الْأَرْحَامِ مِنسَأَةً فِي العُمرِ و مِنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ

ص: 255


1- جمع «بهمة»، مسائل مشکل و پیچیده و حیرت زا
2- تحیر و راه نیافتن
3- گمراهی، ضد رشد
4- کوری و گمراهی
5- فرا گرفته شد
6- جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر
7- «نور ساطع» نور بر آمده همراه با درخشندگی است
8- اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن
9- آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند
10- ايصال، رساندن
11- نظم و ترتیب دادن

﴿ الْقِصَاصَ حَقْناً (1) لِلدِّمَاءِ وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ وَ تَوْفِيةً الْمَكَابِيلِ وَ الْمَوَازِين تَغْبِيراً لِلْبَحْسِ (2) وَ النَّغَى عَنْ شُرب الخمر تنبيهاً عَنِ الرّجي و اجْتِنَابَ الْقَذْفِ (3) حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ وَ تَرَكَ السَّرِقَةِ إِيجاباً لِلْعِفَّةِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشرك إخلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبيَّةِ. ﴾

دعوت به تقوا

﴿ فَاتَّقُواَ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (4) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهَاكُمْ عَنْهُ، فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ﴾ . (5)

معرفی خویشتن

﴿ ثُمَّ قَالَتْ: أَيُّهَا النَّاسُ! إعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةً وَ أَبِي مُحَمَّدُ صلی اللّه علیه و آله و سلم ، أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً. (6)

﴿ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولُ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُمْ (7) حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَووفُ رَحِيمُ ﴾ (8)

﴿ فَإِنْ تَعْرُوهُ (9) وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبي دُونَ نِسَائِكُمْ وَ أَهَا ابْنِ عَمّى دُونَ رِجَالِكُمْ وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إِلَيْهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم ﴾

توصیف پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ فَبَلغَ بِالرّسَالَةِ صَادِعاً (10) بِالنَّذَارَةِ، مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ (11) الْمُشْرِكِينَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ (12) ، آخذاً بِأكْظَامِهِمْ (13) ، دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. ﴾

﴿ يَكْسِرُ الْاصْنَامَ وَ يَنْكُتُ (14) الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ (15) الجمعُ وَ وَلَّوا الدبر (16) .حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ (17) ، وَ أَسْفَرَ (18) الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ (19) الشَّيَاطِينِ وَ طَاحَ (20) وَ شِيظُ (21) النِّفَاقِ وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقَاقِ وَ فُهُتُمْ (22) بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِي نَفَرٍ (23) مِنَ البيض (24) الخماص. ﴾ (25)

حقارت مردم قبل از اسلام

﴿ وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ (26) مُنْقَةَ (27) الشَّارِبِ وَ نُهَزَةَ (28) العَامِعِ وَ قَبْسَةَ (29) الْعَجْلَانِ وَ مَوْطِئَ (30) الْأَقْدَامِ ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ (31) وَ تَقْتَاتُونَ (32) الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِنِينَ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ. فَأَنْقَذَكُمْ (33) اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ صلى اللّه عليه و آله و سلم بَعْدَ اللَّتْيَا وَ الَّتِي، بَعْدَ أَنْ مُنِيَ (34) بِبُهم الرّجَالِ وَ ذُوْبَانِ الْعَرَبِ (35) وَ مَرَدَةِ (36) أَهْل الْكِتَابُ كُلَّمَا أَوَقَدُّوا نَارَا لِلْحَرْبِ

ص: 256


1- نگهداری و باز داشتن خون از ریختن
2- نقص و کم دادن
3- انداختن شیء
4- سوره آل عمران، آیه 102
5- سوره فاطر، آیه 28
6- دوری و تجاوز از حق
7- آن چه موجب مشقت و دشواری شما باشد
8- سوره توبه: آیه 129
9- نسبت او را بررسی کنید
10- از «صدع»، آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان.
11- راه محله، مرکز
12- وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و كتف
13- جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس
14- از «نکت» به رو انداختن و به سر در افکندن را می گویند
15- انهزام: شکست خوردن
16- پشت گرداندند، کنایه از شکست
17- شب صبح را شکافت
18- روشن شد
19- جمع «شقشقه»، آن چه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخن وری
20- هلاک شد
21- مردمان پست و فرومایه
22- به زبان آوردید
23- مردم (کم تر از ده نفر)
24- جمع، «ابيض»، سفید پوستان
25- جمع «اخمص» گرسنگان
26- سوره آل عمران: آیه 103
27- آب اندک
28- فرصت
29- شعله کوچک آتش
30- لگد کوب
31- گنداب، آب آمیخته با بول شتر
32- از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید
33- پوست بز دباغی نشده
34- گرفتار شد
35- سر کردگان عرب
36- جمع «مارد» طغیان گران و سر کشان

أَطْفَأَهَا اللَّهُ ﴾ (1)

نقش حضرت علی علیه السلام در مبارزات

﴿ أَوْ نَجَمَ (2) قَرْنُ (3) لِلشَّيْطَانِ أَوْ فَغَرَتْ (4) فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَذَفَ (5) أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِيُّ (6) حَتَّى يَطَأَ (7) صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ (8) وَ يُخْمِدَ (9) لَهَبَهَا (10) بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً (11) فِي ذَاتِ اللَّهِ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ، سَيْداً في أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مُشَمَراً (12) نَاصِحَاً، مُجِداً كَادِحاً ﴾ (13)

حال مردم در فتنه ها

﴿ وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَّةِ مِنَ الْعَيْشِ وَ ادِعُونَ (14) فَاكِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ (15) بِنَا الدَّوَائِرَ (16) وَ تَتَوَكَّفُونَ (17) الْأَخْبَارَ وَ تَنْكُصُونَ (18) عِنْدَ النِّزَالِ (19) وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ الْقِتَالِ. ﴾

فصل سوم:اعتراض به غصب خلافت

ظهور نفاق پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيائِهِ، ظَهَرَتْ فِيكُمْ حَسِيكَةُ (20) النِّفَاقِ وَ سَمَلَ (21) جِلْبَابُ (22) الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ (23) الْغَاوِينَ (24) وَ نَبَغَ (25) خَامِلُ (26) الْأَقْلِينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ (27) الْمُبْطِلِينَ، فَخَطَرَ (28) في عَرَصَاتِكُمْ ﴾ (29)

سر کشی شیطان

﴿ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ (30) هَاتِفا بِكُمْ، فَأَلْقَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ وَ لِلْغِرَّةِ (31) فِيهِ مُلَاحِظِينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ احْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً، فَوَسَمْتُمْ (32) غَيْرَ إِبِلِكُمْ وَ أَوْرَدْتُمْ غَيْرَ شِرْ بِكُمْ ﴾

نقض عهد، پیش از دفن پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ (33) رَحِيبُ (34) وَ الْجُرْحُ (35) لَمَّا يَنْدَمِلٌ (36) و الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ إبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ ﴾ (37)

سر پیچی از فرامین قرآن

﴿ فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ! وَ كَيْفَ بِكُمْ؟ وَ أَنَّى تُوفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أمُورُهُ زَاهِرَةً «ظَاهِرَةً (38) » وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةً (39) وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةُ وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةً قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُرِيدُونَ؟ أَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً ﴾ . (40)

ص: 257


1- سوره مائده آیه 64
2- آشکار شد «نجم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها
3- شاخ
4- گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد
5- فعل ماضی از قَذف: انداخت
6- بر نمی گشت، دست بردار نبود
7- مضارع از مصدر «وطیء» لگد کوب می کرد
8- فرو رفتگی کف پا
9- إخماد: خاموش کردن
10- شعله آتش
11- رنج پذیر، رنج بر
12- اسم فاعل «شمر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا
13- رنج بر، زحمت کش
14- جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان
15- انتظار می کشیدید
16- جمع دایره، حوادث نا مطلوب
17- توقع داشتید
18- از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید
19- رویا رویی دو طرف در جنگ
20- خار، کینه و عدوات در دل
21- پوشیده شد
22- رو پوش
23- ساکت، خاموش
24- گمراهان «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش
25- ظاهر شد
26- ساقط، زبون، گم نام
27- رئیس ارجمند
28- خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن
29- ساحت ها
30- جای خزیدن
31- خدعه
32- از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش
33- جراحت و زخم
34- وسیع، گشاد
35- زخم
36- جراحت، هنوز بهبودی نیافته
37- سوره توبه آیه 49
38- از «زهر» درخشان، فروزان
39- نور چهره و غالب
40- سوره کهف آیه 50

وَ مَنْ يَبْتَغِ (1) غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴾ . (2)

لبیک به شیطان

﴿ ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا (3) إِلَّا رَيْتَ [إِلَى رَيْثَ] أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا وَ يَسْلَسَ (4) قِيَادُهَا (5) ، ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ (6) وَ قْدَتَهَا (7) وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَهَا (8) وَ تَسْتَجِيبُونَ لهتَافِ الشَّيْطَانِ الْغَوِيَ وَ إطفاء أنوار الدينِ الْجَلِي وَ احْمَادِ سُنَنِ النَّبِي الصَّفي تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغَاءِ وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، ﴾

صبر اهل بیت علیهم السلام

﴿ وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزَ (9) الْمُدَى (10) وَ وَ خْز (11) السَّنَانِ فِي الْحَشَا ﴾ .

فصل چهارم: داد خواهی درباره فدک

روی سخن با ابو بکر

﴿ وَ أَنْتُمْ اَلْآنَ تَزْعَمُونَ أَن لا إِرْثَ لَنَا؟ ﴾

﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ؟ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴾ (12) أَفَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَى تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنِّي ابْنَتُهُ. ﴾

﴿ أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ أَغْلَبُ عَلَى إِرْثِيَة؟ يَا ابْنَ أَبِي قُحَافَةَ أَفِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ و لَا أَرثَ أبي ؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيَاً (13)(14) .

دلائلی از قرآن

﴿ أَفَعَلَى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ داوُدَ ﴾. (15)

﴿ وَ قَالَ فِيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا إِذْ قَالَ فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَ لِيّاً يَرثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (16) وَ قَالَ: «وَ أولُوا الْارْحامِ بَعْضُهُمْ أُولى بِبَعْضٍ في كتابِ اللّهِ ﴾ (17)

وَ قَالَ: ﴿ يُوصِيكُمُ اللّهُ في أَولادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِ الْانْثَيَيْنِ ﴾. (18) وَ قَالَ: ﴿ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقَّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ ﴾ (19)

﴿ وَ زَعَمْتُمْ أَن لا حَظْوَةَ (20) لِي وَ لَا أَرثَ مِنْ أَبِي؟ وَ لَا رَحِمَ بَيْنَنَا؟ أَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ مِنْهَا أَبِي ؟ أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ؟ أَوَلَسْتُ أَنَا وَأَبِي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؟ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِي وَ ابْنِ عَتِي؟

ص: 258


1- طلب کند
2- سوره آل عمران: آیه 85
3- درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن
4- آسان شود
5- ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند
6- آتش جنگ را روشن کردید
7- بر وزن «تمرة» شعله
8- قطعه شعله ور شده از آتش
9- بریدن
10- جمع «مدیه» کارد تیز
11- با تیر و نیزه زدن امّا نه به قدری که بشکافد
12- سوره مائده آیه 50
13- تهمت بزرگ و عجیب
14- سوره مریم: آیه 27
15- سوره نمل آیه 16
16- سوره مریم آیه 5 و 6
17- سوره انفال آیه 75
18- سوره نساء، آیه 11
19- سوره بقره آیه 180
20- محبوبیت و منزلت

فَدُونَكَهَا (1) مَخْطُومَةً (2) مَرْحُولَةً (3) ، تَلْقَاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ دیدار به قیامت اللَّهُ وَ الرَّعِيمُ مُحَمَّدُ عبد اللّه وَ الْمَوْعِدُ الْقِيَامَةُ وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسَرُ المُبْطِلُونَ وَ لَا يَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ، ﴿ وَ لِكُل نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴾ (4) ﴿ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمُ ﴾ (5)

فصل پنجم: اعتراض به سکوت دیگران

روی سخن با انصار

﴿ ثُمَّ رَمَتْ بطَرْفِهَا (6) نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ:

يَا مَعْشَرَ الْفِتْيَةِ (النَّقِيبَةِ (7) وَ أَعْضَادَ (8) الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ (9) الْإِسْلَامِ !

مَا هَذِهِ الْغَمِيرَةُ (10) فِي حَقِّى؟ وَ السّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي؟

أمَا كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و سلم أبي يَقُولُ الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ ؟ ﴾

﴿ سَرْعَانَ (11) مَا أَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ (12) وَ لَكُمْ طَاقَةً بِمَا أُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَى مَا أَطْلُبُ وَ أُزَاوِلُ. ﴾

بی حرمتی پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ أَتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدُ ؟ فَخَطْبُ (13) جَلِيلُ، اِسْتَوْسَعَ (14) وَ هْنُهُ (15) و اِسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ (16) وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ وَ أُظْلِمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ وَ كُسِفَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ وَ أَكْدَتِ الْآمَالُ (17) وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ وَ أَضِيعَ الْحَرِيمُ، وَ أَزِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ. ﴾

اشاره قرآن به رحلت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

﴿ فَتِلْكَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظَمَى لَا مِثْلَهَا نَازِلَةٌ وَ لَا بَائِقَةُ (18) عَاجِلَةً، أَعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِي أَفْنِيَتِكُمْ وَ فِي مُمْسَاكُمْ وَ مُصْبَحِكُمْ، هتافاً (19) وَ صُرَاحَاً (20) وَ يْلَاوَةً وَ الْعَاناً وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِيَاءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ حُكْمُ فَصْلُ وَ قَضَاءُ حَتْم. ﴾

﴿ وَ ما مُحَمَّدُ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقَابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ ﴾. (21)

چرا کاری نمی کنید؟

﴿ إيْهَا (22) بَنِي قَيْلَةَ أَهْضَمُ (23) تُرَاثَ أَبِيَ وَ أَنْتُمْ بِمَرْأَى مِنِّی وَ مَسْمَع وَ مُنْتَدی (24) وَ مَجْمَع ؟ ﴾

تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الخُبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْآدَاةِ وَ الْقُوَّة وَ

ص: 259


1- اسم فعل به معنای مر، بگیر مرکب و شتر خلافت را
2- مهار شد
3- افسار زده و جُل شده (آماده)
4- سوره انعام، آیه 67
5- سوره هود، آیه 39
6- چشم یا نگاه
7- از «نقب»شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد، چهره های با نفوذ و شناخته شده
8- جمع عضد، نصرت و بازو
9- جمع «حاضن»، حافظ و نگه دارنده
10- مستی در عمل و نادانی در عقل
11- اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل»، یعنی چه با سرعت و با شتاب
12- پی و مانند آن است که ذوب شود
13- امر عظيم
14- از وسعت گشاد شد
15- لباسی که پوسیده و پاره شده باشد
16- شکاف
17- خیرش تمام و منقطع شده
18- شر و بلا
19- آواز بلند
20- صدای بلند
21- سوره آل عمران، آیه 122
22- اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود
23- از هضم شکستن ظلم کردن بازداشتن نقص
24- مجلس و محل مشورت

عِنْدَكُمُ السَلاَحُ وَ الْجَنَّةُ، تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ [تُعِينُونَ] وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ (1) ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلَاحِ وَ النُّخْبَةُ الَّتِى التخبث وَ الْخِيرَةُ الَّتِي اُخْتِيرَتْ. ﴾

﴿ قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ وَ نَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ وَ كَافَحْتُمُ الْبُهَمَ (2) . لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَى الْإِسْلَامِ وَ دَرَّ (3) حَلَبُ (4) الْأَيَّامِ وَ خَضَعَتْ نَعْرَةُ (5) الشِّرْكِ وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ (6) الْإِفْكِ وَ خَمَدَتْ (7) نِيرَانُ الْكُفْرِ وَ هَدَأَتْ (8) دَعْوَةُ الْهَرْج (9) وَ اسْتَوْثَقَ (10) [اسْتَوْسَقَ] نِظَامُ الدِّينِ، ﴾

چرا متحیرید؟

﴿ فَأَنَّى حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ؟ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ؟ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ؟ وَ أَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِيمَانِ؟ ﴾

﴿ ألا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بإخراج الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُوكُمْ أَوّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾ (11)

علت اصلی سکوت حاضران

﴿ أَلا قَدْ أَرَى أَن قَدْ أَخْلَدْتُمْ إلى الخفض (12) وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، قَدْ خَلَوْتُمْ بالدَّعَةِ (13) وَ نَجَوّتُمْ مِنَ الضّيق بالسَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ (14) مَا وَ عَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ . (15) فَ «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ ﴾ (16)

اتمام حجت

﴿ أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنَى بِالْخَذْلَةِ الَّتِي خَامَرَتْكُمْ وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ وَ لَكِنَّهَا فَيْضَةُ النَّفْسِ وَ نَفْتَةً (17) الْغَيْضِ [الْغَيْظِ ] وَ خَوْرُ (18) الْقَنَاةِ (19) وَ بَيَّةُ (20) الصَّدْرِ وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ. ﴾

عاقبت غصب فدک

﴿ فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا (21) دَبْرَةَ (22) الظَّهْرِ، نَقِيبَةَ «نَقِبَةَ (23) » الْخُفِّ، بَاقِيَةَ الْعَارِ (24) مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللَّهِ وَ شَنَارِ (25) الْأَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ المُوقَدَةِ الَّتِى تطَّلِعُ عَلَى الأَفْئِدَة. ﴾

﴿ فَبِعَيْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ. ﴿ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴾ (26) وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَى عَذَابٍ شَدِيدٍ، فَاعْمَلُوا «إِنَّا عَامِلُونَ» «وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴾ (27)

ص: 260


1- بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن
2- جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان
3- جریان و کثرت
4- شیر دوشیده شده
5- در این جا خضوع گردن کشان
6- هیجان
7- شعله های آتش فرو نشست
8- آرامش پیدا کرد
9- فتنه
10- نظم یافت
11- سوره توبه: آیه 13
12- آسایش زندگی
13- راحت و آرامش
14- مَجّ؛ ریختن
15- از «ساغ الشراب»، به سهولت و آسانی نوشیدید
16- سوره ابراهیم: آیه 8
17- نفثه المصدور: آه کشیدن از درد سینه
18- ضعف و سستی
19- نیزه
20- نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند
21- از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود
22- زخمی که در پشت شتر و با هر مرکبی باشد
23- نازک شدن پشت پای شتر
24- عیبی که در معرض زوال نباشد
25- عيب و عار
26- سوره شعراء: آیه 227
27- سوره هود: آیه 122 - 121

ترجمه خطبه حضرت زهرا علیها السلام (فدکیه)

فصل اول: آغاز سخن

حمد و ثنای الهی

ترجمه خطبه حضرت زهرا علیها السلام (فدکیه)

به نام خداوند بخشنده مهربان

خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم.

بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده؛

و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده؛

و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛

نعمت هایی که از شماره و احصاء بیرون است؛

و به خاطر گستردگی در بستر زمان هرگز قابل جبران نیست؛

و انتهای آن از ادراک انسان ها خارج است.

بندگان را برای افزایش و استمرار این مواهب به شکر خویش فرا خوانده؛

و خلایق را برای تکمیل آن به ستایش خود دعوت نموده؛

و آنان را برای به دست آوردن همانند آن ها تشویق فرموده؛

شهادت بر توحيد

و من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست. بی مثال است و شریک و مانند ندارد.

این سخنی است که روح آن اخلاص است و قلوب مشتاقان با آن گره خورده و آثار آن در افکار پرتو افکن شده.

خدایی که رؤیتش با چشم ها غیر ممکن است و بیان اوصافش با این زبان ، محال و درک ذات مقدسش برای عقل و اندیشه ها ممتنع است.

خلقت و ابداع و هدف از آفرینش

موجودات جهان هستی را ابداع فرمود، بی آن که چیزی پیش از آن وجود داشته باشد؛

و همه آن ها را ایجاد کرد، بی آن که الگو و مثالی قبل از آن موجود باشد؛

آن ها را به قدرتش تکوین نمود و به اراده اش خلق کرد.

بی آن که به آفرینش آن ها نیاز داشته باشد، یا فایده ای از صورت بندی آن ها عاید ذات پاکش شود.

جز این که می خواست حکمتش را از این طریق آشکار سازد مردم را به اطاعتش دعوت کند.

قدرت بی پایان خود را از این دریچه نشان دهد.

خلایق را به عبودیت خود رهنمون گردد.

و دعوت پیامبرانش را از طریق هماهنگی تکوین و تشریع قوت بخشد.

ص: 261

فلسفه ثواب و عقاب

سپس برای اطاعتش پاداش ها مقرر فرموده و برای معصیتش کیفر ها.

تا بندگان را بدین وسیله از خشم و انتقام و عذاب خویش رهایی بخشد و به سوی باغ های بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.

شهادت به رسالت

و گواهی می دهم که پدرم محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست، پیش از آن که او را بفرستد، برگزید؛ و پیش از آن که او را بیافریند برای این مقام نامزد فرمود؛ و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود.

در آن روز که بندگان در عالم غیب پنهان بودند و در پشت پرده های هول انگیز نیستی پوشیده و به آخرین سر حدّ عدم مقرون بودند.

این به خاطر آن صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بود و به حوادث جهان احاطه داشت و مقدرات را به خوبی می دانست.

او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.

وضع مردم قبل از بعثت

هنگامی که مبعوث شد، امّت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ای را برگزیده اند؛ گروهی برگرد آتش طواف می کنند و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند و با این که با قلب خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند.

خداوند به نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم ظلمت ها را برچید و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها برطرف ساخت.

او برای هدایت مردم قیام کرد و آن ها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید و چشم های شان را بینا ساخت و به آئین محکم و پابرجای اسلام رهنمون گشت و آن ها را به راه راست دعوت فرمود.

رحلت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم

سپس خداوند او را با نهایت محبت و اختیار خود و از روی رغبت و ایثار قبض روح کرد، سر انجام او از رنج این جهان آسوده شد و هم اکنون در میان فرشتگان و خشنودی پروردگار غفار و در جوار قرب خداوند جبار قرار دارد.

درود خدا بر پدرم پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، امین وحی و برگزیده او از میان خلایق باد و سلام بر او و رحمت خدا و بركاتش.

ص: 262

فصل دوم: روی سخن با حاضران

بیان فضائل قرآن

سپس رو به اهل مجلس کرد و مسؤولیت سنگین مهاجران و انصار را برشمرد و فرمود:

شما ای بندگان خدا مسئولان امر و نهی پروردگار و حاملان دین و وحی او هستید و نمایندگان خدا بر خویشتن و مبلغان او به سوی امّت ها می باشید.

پاسدار حق الهی در میان شما و حافظ پیمان خداوند که در دسترس همه شماست و آن چه پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم بعد از خود در میان امت به یادگار گذارده کتاب اللّه ناطق و قرآن صادق و نور آشکار و روشنایی پر فروغ اوست.

کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخار.

کتابی که عاملان خود را به بهشت فرا می خواند و مستمعینش را به ساحل نجات رهبری می کند. از طریق قرآن به دلایل روشن الهی می توان نایل گشت و تفسیر واجبات او را دریافت و شرح محرمات را در آن خواند و براهین روشن و کافی را بررسی کرد و دستورات اخلاقی و آن چه مجاز و مشروع است در آن مکتوب یافت.

آثار معارف و احکام

سپس افزود:

خداوند «ایمان» را سبب تطهیر شما از شرک قرار داده؛

و «نماز» را وسیله پاکی از کبر و غرور.

زکات را موجب تزکیه نفس و نموّ روزی.

«روزه» را عامل تثبیت اخلاص.

«حج» را وسیله تقویت آئین اسلام.

«عدالت» را مایه هماهنگی دل ها.

«اطاعت» ما را باعث نظام ملت اسلام.

و «امامت ما را امان از تفرقه و پراکندگی.

«جهاد» را موجب عزت اسلام و ذلت اهل كفر و نفاق.

«صبر و شکیبایی» را وسیله ای برای جلب پاداش حق.

«امر به معروف» را وسیله ای برای اصلاح توده های مردم.

«نیکی به پدر و مادر» را موجب پیش گیری از خشم خدا.

«صله رحم» را وسیله طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت و قدرت.

«قصاص» را وسیله حفظ نفوس.

«وفای به نذر» را موجب آمرزش.

جلوگیری از «کم فروشی» را وسیله مبارزه با کمبود ها.

«نهی از شراب خواری» را سبب پاک سازی از پلیدی ها

ص: 263

«پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا» را حجابی در برابر غضب پروردگار.

«ترک دزدی» را برای حفظ عفت نفس.

و «تحریم شرک» را برای اخلاص بندگی و ربوبیت حق.

دعوت به تقوا

اکنون که چنین است تقوای الهی پیشه کنید و آن چنان که شایسته مقام اوست، از مخالفت فرمانش بپرهیزید و تلاش کنید که مسلمان از دنیا بروید».

خدا را در آن چه امریا نهی فرموده، اطاعت کنید - و راه علم و آگاهی را پیش گیرید- چرا که:

از میان بندگان خدا، تنها عالمان و آگاهان از او می ترسند و احساس مسؤولیت می کنند».

معرفی خویشتن

سپس فرمود: ای مردم! بدانید من فاطمه ام! و پدرم محمد است، که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد.

آن چه می گویم آغاز و انجامش یکی است - و هرگز ضّد و نقیض در آن راه ندارد - و آن چه را می گویم غلط نمی گویم و در اعمالم راه خطا نمی پویم.

«به یقین رسولی از خود شما به سوی تان آمد که رنج های شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است».

هر گاه نسب او را بجویید می بینید او پدر من بوده است، نه پدر زنان شما و برادر پسر عموی من بوده است، نه برادر مردان شما! و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد!

توصیف پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم

آری! او آمد و رسالت خویش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی انذار کرد، از طریقه مشرکان روی برتافت و برگردن های شان کوبید و گلوی شان را فشرد- تا از شرک دست بردارند و در راه توحید گام بگذارند.

او همواره با دلیل و برهان و اندرز سود مند مردم را به راه خدا دعوت می کرد.

بت ها را در هم می شکست و مغز های متکبران را می کوبید، تا جمع آن ها متلاشی شد و تاریکی ها برطرف گشت، صبح فرا رسید و حق آشکار شد نماینده دین به سخن در آمد و زمزمه های شیاطین خاموش گشت.

افسر نفاق بر زمین فرو افتاد، گره های کفر و اختلاف گشوده شد و شما زبان به کلمه اخلاص ﴿ لاَ اله اِلاّ اَللَّهُ ﴾ گشودید در حالی که گروهی اندک و تهی دست بیش نبودید!

حقارت مردم قبل از اسلام

آری! شما در آن روز بر لب پرت گاه آتش دوزخ قرار داشتید و از کمی نفرات همچون جرعه ای برای شخص تشنه و یا لقمه ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان به دنبال آتش می رود، بودید و زیر دست و پاها لِه می شدید!

ص: 264

در آن ایام آب نوشیدنی شما متعفن و گندیده بود و خوراک تان برگ درختان ! ذلیل و خوار بودید و پیوسته از این می ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند و ببلعند!

اما خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمد که درود خدا بر او و خاندانش باد بعد از آن همه ذلت و خواری و ناتوانی نجات بخشید او با شجاعان در گیر شد و با گرگ های عرب و سر کشان یهود و نصاری پنجه در افکند، ولی هر زمان آتش جنگ را بر افروختند خدا آن را خاموش کرد.

نقش حضرت علی علیه السلام در مبارزات

و هر گاه شاخ شیطان نمایان می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، پدرم، برادرش علی علیه السلام را در کام آن ها می افکند و آن ها را به وسیله او سرکوب می نمود و او هرگز از این مأموریت های خطرناک باز نمی گشت مگر زمانی که سر های دشمنان را پایمال می کرد و بینی آن ها را به خاک می مالید!

او (علی علیه السلام) در راه خشنودی خدا متحمل رنج و سختی گردید و در راه انجام دستورات الهی تلاش می نمود و به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نزدیک و سید و سالار اولیای خدا بود. او همیشه آماده (فعالیت) و خیر خواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش می نمود؛

حال مردم در فتنه ها

و این در حالی بود که شما در رفاه و خوش گذرانی، آسایش، نعمت و امنیت به سر می بردید و انتظار می کشیدید که برای ما (اهل بیت علیهم السلام ) حوادث ناگوار پیش آید و توقع شنیدن اخبار (بد درباره ما) داشتید و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از نبرد فرار می کردید.

فصل سوم: اعتراض به غصب خلافت

اشاره

ظهور نفاق پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

اما هنگامی که خداوند سرای پیامبران را برای پیامبرش برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزل گاه او ساخت، ناگهان کینه های درونی و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت و پرده دین کنار رفت گمراهان به صدا در آمدند و گم نامان فراموش شده سر بلند کردند نعره های باطل برخاست و در صحنه اجتماع شما به حرکت در آمدند.

سرکشی شیطان

شیطان سرش را از مخفی گاه خود بیرون کرد و شما را به سوی خود دعوت نمود و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت و منتظر فریبش!

سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبک بار برای حرکت یافت! شعله های خشم و انتقام را در دل های شما بر افروخت و آثار غضب در شما نمایان گشت. و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید و در غیر آب شخور خود وارد شوید [ و به سراغ چیزی رفتید که از آن شما نبود و در آن حقی نداشتید و سر انجام به غصب حکومت پرداختید.]

ص: 265

نقض عهد پیش از دفن پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

در حالی که هنوز چیزی از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نگذشته بود زخم های مصیبت ما وسیع و جراحات قلبی ما التیام نیافته و حتی هنوز پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم به خاک سپرده نشده بود.

بهانه شما این بود که «می ترسیم فتنه ای برپا شود!» و چه فتنه ای از این بالا تر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد.

سر پیچی از فرامین قرآن

چه دور است این کار ها از شما راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟

با این که کتاب خدا (قرآن) در میان شماست همه چیزش پر نور، نشانه هایش درخشنده نواهی اش آشکار ، اوامرش ،واضح اما شما آن را پشت سر افکندید!

آیا از آن روی برتافته اید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ آه که ستم کاران جانشین بدی را برای قرآن برگزیدند.

«و هر کس آئینی غیر از اسلام را انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان کاران است».

لبیک به شیطان

آری! شما ناقه خلافت را در اختیار گرفتید، حتی این اندازه صبر نکردید که رام گردد و تسلیم تان شود، ناگهان آتش فتنه ها را بر افروختید و شعله های آن را به هیجان در آوردید و ندای شیطان اغوا گر را اجابت نمودید و به خاموش ساختن انوار تابان آئین حق و از میان بردن سنت های پیامبر پاک الهی پرداختید.

به بهانه گرفتن کف - از روی -شیر آن را به کلی تا ته مخفیانه نوشیدید.

ظاهراً سنگ دیگران را به سینه می زدید، اما باطناً در تقویت کار خود بودید. برای منزوی ساختن خاندان و فرزندان او به کمین نشستید؛

صبر اهل بیت علیهم السلام

ما نیز چاره ای جز شکیبایی ندیدیم، همچون کسی که خنجر بر گلوی او و نوک نیزه بر دل او نشسته باشد!

فصل چهارم: داد خواهی درباره فدک

روی سخن با ابو بکر

عجب این که شما چنین می پندارید که خداوند ارثی برای ما قرار نداده و ما از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ارث نمی بریم!

آیا از حکم جاهلیت پیروی می کنید؟ چه کسی حکمش از خدا بهتر است برای آن ها که اهل یقینند؟ آیا شما این مسایل را نمی دانید؟ آری می دانید و همچون آفتاب برای شما روشن است که من دختر اويم.

شما ای مسلمانان! آیا باید ارث من به زور گرفته شود؛

ص: 266

ای فرزند ابی قحافه! به من پاسخ ده! آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟چه سخن ناروایی!

دلائلی از قرآن

آیا عمداً کتاب خدا را ترک گفتید و پشت سر افکندید؟ در حالی که می فرماید: «و سلیمان وارث داود شد.»

و در داستان یحیی بن زکریا می گوید: «(خداوندا!) تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد.»

و نیز می فرماید: «و خویشاوندان نسبت به یک دیگر در احکامی که خدا مقرر داشته از دیگران سزاوار ترند».

و نیز می گوید: «خداوند درباره فرزندان تان به شما سفارش می کند که سهم (میراث) پسر به اندازه سهم دو دختر باشد.

و نیز فرموده: «(اگر کسی مالی از خود بگذارد) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند، این حقی است بر پرهیزکاران چنین پنداشتید که من هیچ بهره و ارثی از پدرم ندارم؟ و هیچ نسبت و خویشاوندی در میان ما نیست؟!

آیا خداوند آیه ای مخصوص شما نازل کرده است که پدرم را از آن خارج ساخته ؟

یا می گویید: پیروان دو مذهب از یک دیگر ارث نمی برند و من با پدرم یک مذهب نداریم؟

یا این که شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاه ترید؟

دیدار به قیامت

حال که چنین است پس بگیر آن - ارث مرا - که همچون مرکب آماده و مهار شده آماده بهره برداری است و بر آن سوار شو؛ ولی بدان در قیامت تو را دیدار می کند [ و باز خواستت می نماید] و در آن روز چه

جالب است که داور خداست و مدعی محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و موعد داوری، رستا خیز و در آن روز باطلان زیان خواهند دید، اما پشیمانی به حال شما سودی نخواهد داشت! بدانید: «هر چیزی [که خداوند به شما داده سر انجام] قرار گاهی دارد [و در موعد خود انجام می گیرد] و به زودی خواهید دانست» «به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد»!

فصل پنجم: اعتراض به سکوت دیگران

روی سخن با انصار

سپس بانوی اسلام گروه انصار را مخاطب ساخته و با آهنگی رسا و محکم و کوبنده ادامه سخن داد و چنین فرمود: ای جوان مردان! و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! این نادیده گرفتن حق مسلم من از سوی شما چیست؟ این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان می دهید؟!

ص: 267

آیا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم پدرم نمی فرمود: احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟ چه زود اوضاع را دگرگون ساختید و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید با این که توانایی بر احقاق حق من دارید و نیروی کافی بر آن چه می گویم در اختیار شماست.

بی حرمتی پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم

آیا می گویید: محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفت [و با مُردن او همه چیز تمام شد و خاندان او باید به دست فراموشی سپرده شوند و سنتش پایمال گردد؟]

آری! مرگ او مصیبت و ضربه درد ناکی بر جهان اسلام بود. فاجعه سنگینی است که بر همه غبار غم فرو ریخت و شکافش هر روز آشکار تر و گسستگی آن دامنه دار تر و وسعتش فزون تر می گردد، زمین از غیبت او تاریک و ستارگان برای مصیبتش بی فروغ و امید ها به یأس مبدل گشت ، کوه ها متزلزل گردید ، احترام افراد پایمال شد و با مرگ او حرمتی باقی نماند!

اشاره قرآن به رحلت پیغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم

به خدا سوگند این حادثه ای است عظیم و مصیبتی است بزرگ و ضایعه ای است جبران ناپذیر.

ولی فراموش نکنید اگر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت قرآن مجید قبلاً از آن خبر داده بود همان قرآنی که پیوسته در خانه های شماست و صبح و شام با صدای بلند و فریاد و [یا] آهسته و با الحان مختلف در گوش ما خوانده می شود پیامبران پیشین نیز قبل از او با این واقعیت روبرو شده بودند چرا که مرگ فرمان تخلف ناپذیر الهی است.

آری! قرآن صریحاً گفته بود: «محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به عقب بر می گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب بازگردد هرگز به خداوند ضرری نمی زند و خداوند به زودی شاکران و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد».

چرا کاری نمی کنید؟

عجبا! «ای فرزندان قیله» (قیله زن با شخصیت و شرافت مندی بود که نسب قبایل انصار به او منتهی می گردد) آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا می بینید و می شنوید و در جلسات و مجمع شما این معنی گفته می شود و اخبارش به خوبی به شما می رسد و باز هم خاموش نشسته اید؟ با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا می شنوید و لبیک نمی گویید؟ و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمی رسید؟ با این که شما در شجاعت زبان زد می باشید و در خیر و صلاح معروفید و شما برگزیدگان اقوام و قبایل هستید.

با مشرکان عرب پیکار کردید و رنج ها و محنت ها را تحمل نمودید شاخ های گردن کشان را در هم شکستید و با جنگ جویان بزرگ دست و پنجه نرم کردید و شما بودید که پیوسته با ما حرکت می کردید و در خط ما قرار داشتید دستورات ما را گردن می نهادید و سر بر فرمان ما داشتید تا آسیاب اسلام بر محور وجود خاندان ما به گردش در آمد و شیر در پستان مادر روزگار فزونی گرفت، نعره های شرک در

ص: 268

گلو ها خفه شد و شعله های دروغ فرو نشست، آتش کفر خاموش گشت و دعوت به پراکندگی متوقف شد و نظام دین محکم گشت.

چرا متحیرید؟

پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم امروز حیران مانده اید؟ چرا حقایق را بعد از آشکار شدن مکتوم می دارید و پیمان های خود را شکسته اید و بعد از ایمان راه شرک پیش گرفته اید؟

«آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم گرفته اند پیکار نمی کنید؟

در حالی که آن ها نخستین بار پیکار با شما را آغاز کردند آیا از آن ها می ترسید؟ با این که خداوند سزاوار تر است که از او بترسید اگر مؤمن هستید».

علت اصلى سكوت حاضران

آگاه باشید من چنین می بینم که شما رو به راحتی گذارده اید و عافیت طلب شده اید، کسی را که از همه برای زعامت و اداره امور مسلمین شایسته تر بود دور ساختید و به تن پروری و آسایش در گوشه خلوت تن دادید و از فشار و تنگنای مسؤولیت ها به وسعت بی تفاوتی روی آوردید.

آری! آن چه را از ایمان و آگاهی در درون داشتید بیرون افکندید و آب گوارایی را که نوشیده بودید به سختی از گلو بر آوردید! اما فراموش نکنید خداوند می فرماید: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید (به خدا زیانی نمی رسد، چرا که) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است».

اتمام حجت

بدانید و آگاه باشید من آن چه را باید بگویم، گفتم، با این که به خوبی می دانم ترک یاری حق با گوشت و پوست شما آمیخته و عهد شکنی قلب شما را فرا گرفته است ولی چون قلبم از اندوه پُر بود [ و احساس مسؤولیت شدیدی می کردم] کمی از غم های درونی ام بیرون ریخت و اندوهی که در سینه ام موج می زد خارج شد، تا با شما اتمام حجت کنم و عذری برای احدی باقی نماند.

عاقبت غصب فدک

اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک، همه از آن شما محکم بچسبید و رها نکنید ولی بدانید این مرکبی نیست که بتوانید راه خود را بر آن ادامه دهید: پشتش زخم و کف پایش شکافته است!

داغ ننگ بر آن خورده و غضب خداوند علامت آن است و رسوایی ابدی همراه آن و سر انجام به آتش بر افروخته خشم الهی که از دل ها سر بر می کشد خواهد پیوست!

فراموش نکنید آن چه را انجام می دهید در برابر خداست. آن ها که ستم کردند به زودی می دانند که باز گشتشان به کجاست!»

و من دختر پیامبری هستم که شما را در برابر عذاب شدید انذار کرد، آن چه از دست شما برمی آید انجام دهید، ما هم انجام می دهیم؛ و انتظار بکشید، ما هم منتظریم!»

ص: 269

شرح لغات خطبه حضرت زهرا علیها السلام (فدکیه)

1. وسیع و فراغ در محاورات فصیح می گویند: «ذرع سابغ» زره رسا، نه دراز و نه کوتاه.

2. جمع «الى» نعمت.

3. إسداء؛ عطاء بخشیدن.

4. جمع «منّت»، نعمت های گران قدر.

5. زیاد.

6. نذب؛ دعوت نمودن.

7. ابتداع؛ بدون مثال و نقشه قبلی، اختراع.

8. پیروی کردن.

9. از ماده «ذَرَأ» آفرید.

10. گرامی داشتن و ارجمند داشتن.

11. اگر شکاری را به طرف کسی برانند.می گویند، حُشتُ عَلَيِه الصّيد: شکار را به سوی او راندم.

12. او را آفرید.

13. او را مبعوث داشت.

14. مستور

15. جمع «اهوال»، حوادث ترس آور.

16. محفوظ.

17. جمع «مآل»، عاقبت و آخر کار.

18. جمع «دهر» روزگاران دراز.

19. فرق: جمع فرقه، گروه ها.

20. جمع «عاكف»، ملازمان

21. جمع «وثن»، بت ها.

22. جمع «بهمة»، مسائل مشکل و پیچیده و حیرت زا.

23. تحیر و راه نیافتن.

24. گمراهی، ضد رشد.

25. کوری و گمراهی.

26. فرا گرفته شد.

27. جمع «بلیغ»، رسانندگان پیام یا خبر.

28. «نور ساطع» نور بر آمده همراه با درخشندگی است.

29. اسم فاعل از «لمعان» روشن شدن و درخشیدن.

30. آرزو بردن به حال کسی بدون آن که زوال آن را از وی بخواهد، در مقابل حسد که زوال آن را آرزو می کند.

31. ايصال، رساندن.

32. نظم و ترتیب دادن.

33. نگهداری و باز داشتن خون از ریختن.

34. نقص و کم دادن.

35. انداختن شیء.

36. سوره آل عمران، آیه 102

37. سوره فاطر، آیه 28

38. دوری و تجاوز از حق.

39. آن چه موجب مشقت و دشواری شما باشد.

40. سوره توبه: آیه 129.

41. نسبت او را بررسی کنید.

42. از «صدع»، آشکار کردن، شکافتن، به جای آوردن فرمان.

43. راه محله، مرکز

44. وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و كتف.

45. جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس.

46. از «نکت» به رو انداختن و به سر در افکندن را می گویند.

47. انهزام: شکست خوردن.

48. پشت گرداندند، کنایه از شکست.

49. شب صبح را شکافت.

50. روشن شد.

51. جمع «شقشقه»، آن چه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخن وری.

52. هلاک شد.

53. مردمان پست و فرومایه.

54. به زبان آوردید.

55. مردم (کم تر از ده نفر).

56. جمع ، «ابيض»، سفید پوستان.

57. جمع «اخمص» گرسنگان.

58. سوره آل عمران: آیه 103.

ص: 270

59. آب اندک.

60. فرصت.

61. شعله کوچک آتش.

62. لگد کوب.

63. گنداب، آب آمیخته با بول شتر.

64. از «قوت» به معنای غذا یعنی آذوقه خود قرار می دادید.

65. پوست بز دباغی نشده.

66. گرفتار شد.

67. سر کردگان عرب.

68. جمع «مارد» طغیان گران و سر کشان.

69. سوره مائده آیه 64.

70. آشکار شد «نجم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها.

71. شاخ.

72. گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانی گشوده شد.

73. فعل ماضی از قَذف: انداخت.

74. بر نمی گشت، دست بردار نبود.

75. مضارع از مصدر «وطیء» لگد کوب می کرد.

76. فرو رفتگی کف پا.

77. إخماد: خاموش کردن.

78. شعله آتش.

79. رنج پذیر، رنج بر.

80. اسم فاعل «شمر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا.

81. رنج بر، زحمت کش.

82. جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان.

83. انتظار می کشیدید.

84. جمع دایره، حوادث نا مطلوب.

85. توقع داشتید.

86. از آن خیری که به طرف آن رفته بودید بر می گشتید.

87. رویا رویی دو طرف در جنگ.

88. خار، کینه و عدوات در دل.

89. پوشیده شد.

90. رو پوش.

91. ساکت، خاموش.

92. گمراهان «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش.

93. ظاهر شد.

94. ساقط، زبون، گم نام.

95. رئیس ارجمند.

96. خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن.

97. ساحت ها.

98. جای خزیدن.

99. خدعه.

100. از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش.

101. جراحت و زخم.

102. وسیع، گشاد.

103. زخم

104. جراحت، هنوز بهبودی نیافته.

105. سوره توبه آیه 49 .

106. از «زهر» درخشان، فروزان.

107. نور چهره و غالب.

108. سوره کهف آیه 50.

109. طلب کند.

110. سوره آل عمران: آیه 85.

111. درنگ نکردید، از «لبث» درنگ نمودن.

112. آسان شود.

113. ریسمانی که با آن حیوانی را بکشند.

114. آتش جنگ را روشن کردید.

115. بر وزن «تمرة» شعله.

116. قطعه شعله ور شده از آتش.

117. بریدن.

118. جمع «مدیه» کارد تیز.

119. با تیر و نیزه زدن امّا نه به قدری که بشکافد.

120. سوره مائده آیه 50 .

121. تهمت بزرگ و عجیب.

122. سوره مریم: آیه 27.

123. سوره نمل آیه 16.

124. سوره مریم آیه 5 و 6.

125. سوره انفال آیه 75.

ص: 271

126. سوره نساء، آیه 11.

127. سوره بقره آیه 180.

128. محبوبیت و منزلت.

129. اسم فعل به معنای مر، بگیر مرکب و شتر خلافت را.

130. مهار شد.

131. افسار زده و جُل شده (آماده).

132. سوره انعام، آیه 67.

133. سوره هود، آیه 39.

134. چشم یا نگاه.

135. از «نقب»شاهد قوم که گفته او مورد قبول طایفه خود باشد، چهره های با نفوذ و شناخته شده.

136. جمع عضد، نصرت و بازو.

137. جمع «حاضن»، حافظ و نگه دارنده.

138. مستی در عمل و نادانی در عقل.

139. اسم فعل به معنای «سرع» و «عجل»، یعنی چه با سرعت و با شتاب.

140. پی و مانند آن است که ذوب شود.

141. امر عظيم.

142. از وسعت گشاد شد.

143. لباسی که پوسیده و پاره شده باشد.

134. شکاف.

145. خیرش تمام و منقطع شده.

146. شر و بلا.

147. آواز بلند.

148. صدای بلند.

149. سوره آل عمران، آیه 122.

150. اسم فعل به معنی امر، به کسی که ادامه گفتار و یا عملی را از کسی دیگر بخواهد «ایه» گفته می شود.

151. از هضم شکستن ظلم کردن بازداشتن نقص.

152. مجلس و محل مشورت.

153. بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن.

154. جمع «بهمة» مجهولی که شناخته نشود، قهرمان.

155. جریان و کثرت.

156. شیر دوشیده شده.

157. در این جا خضوع گردن کشان.

158. هیجان.

159. شعله های آتش فرو نشست.

160. آرامش پیدا کرد.

161. فتنه

162. نظم یافت.

163. سوره توبه: آیه 13.

162. آسایش زندگی.

165. راحت و آرامش.

166. مَجّ؛ ریختن.

167. از «ساغ الشراب»، به سهولت و آسانی نوشیدید.

168. سوره ابراهیم: آیه 8.

169. نفثه المصدور: آه کشیدن از درد سینه.

170. ضعف و سستی.

172. نشر و اظهار، غمی که انسان توانایی کتمان آن را ندارد و اظهار می کند.

173. از «حقب» ریسمانی که با آن رحل را به شکم شتر می بندند و آماده سوار شدن می شود.

174. زخمی که در پشت شتر و با هر مرکبی باشد.

175. نازک شدن پشت پای شتر.

176. عیبی که در معرض زوال نباشد.

177 .عيب و عار.

178. سوره شعراء: آیه 227.

179. سوره هود: آیه 122 - 121.

ص: 272

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109