کشکول فرحزاد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : فرحزاد، حبیب الله، 1335-

عنوان و نام پديدآور : کشکول فرحزاد جلد 3/ حبیب الله فرحزاد؛ تدوین و ویرایش اکبر اسدی.

مشخصات نشر : قم: طوبای محبت، 1398 -

مشخصات ظاهری : ج.؛ 5/14×5/21 س م.

شابک : ج. 1 978-600-366148-6 : ؛ 300000 ریال: ج.2 978-600-366-158-5 : ؛ 300000ریال: ج.3: 978-600-366-191-2

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

يادداشت : ج. 3 (چاپ اول: 1398).

يادداشت : ج.2 چاپ دوم: 1399 (فیپا).

یادداشت : کتابنامه.

شناسه افزوده : اسدی، اکبر، 1354-، گردآورنده، ویراستار

رده بندی کنگره : AC127

رده بندی دیویی : 089/فا

شماره کتابشناسی ملی : 5786194

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا روؤفی

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

مطالب گوناگون

مؤلف: حبيب اللّه فرحزاد

تدوین و ویرایش: اکبر اسدی

انتشارات: طوبای محبت

تیراژ: 3000 نسخه

چاپخانه: طه

نوبت چاپ: اول 1398

شابک: 5-158 - 366-600-978

قیمت: 75000

نشانی: قم، بلوار سمیه، خیابان عباس آباد (شهیدین)، پلاک 112

025-37740066 025-37832143 09126514329 09122534967

مرکز توزیع بین المللی کتب و آثار اسلامی رسالت غدیر

www.tobaymohebat.ir

info@tobaymohebat.ir

tobaymohebat

tobayemohebat

ص: 4

فهرست مطالب

پیش گفتار...12

عظمت حضرت زهر علیها السلام...14

لطیفه...16

مهر تأیید اعمال...16

نیمی از عمر و کل عمر...16

بیماری و بیداری...17

کفایت روزی...17

لطیفه...18

صلوات در میزان سنجش اعمال...18

لطیفه...19

هنگام آزمودن شیعیان...19

دو بیتی...20

در دامان خدا...21

بهلول و ثروتمند...22

توصیف خداوند...22

حمام روح...23

لطيفه...24

چشم بصیرت!...24

لطیفه...26

تنها موحد...26

بهلول و دسدن شیطان...26

دعای نیمه شب دل شکستگان...27

لطيفه...27

حکمت های ناب...28

قیمت انسان...29

مسجد بهلول..29

نگرانی برای عاقبت...30

پیغمبر احمق...31

بهشت،زیر پای مادران...31

لطیفه...32

عنقاي قاف...32

حکمت و غنای خداوند...33

برکات قرائت قرآن در خانه...34

لطيفه...35

درخواست از خدا...35

حلوای محبت...36

لطيفه...37

شرم گناه...37

اجر شهيد...38

لطيفه...38

ص: 5

پاداش مؤمن در بیماری...39

پشیمانی...39

پاداش صبر در برابر ابتلا برای مؤمن...40

داغ محبت...40

کفران نعمت...41

دروغ نشنیده...43

پشت پردۀ اتفاقات...43

کم عقلی انسان...44

توکل حضرت ابراهیم علیه السلام...44

لطيفه...46

جمع بین خیر دنیا و آخرت...46

راه به دوست...46

سر آمد اطاعت خداوند...47

شاخۀ وابستگی ها...48

اعتقاد به مشیت الهی...48

گنج خویش!...50

سه بینش متعال...51

طريق عشق...52

سرنوشت...54

معنای توکل...54

هم چون زنبور عسل...54

میزان ارزش انسان نزد خداوند...55

ملک الموت در قصر سلیمان...55

چند نکته برای نکته خواهان...57

لذت نماز...58

تأثیر گفتار...58

همۀ خیر در سه چیز!...58

دم خروس...59

توصیه به داوود علیه السلام...60

نشان آدمیت...60

لطف جبری...61

سه واقعیت...62

ایمان خالص...62

لطيفه...63

بی نیازی از طب...63

ده صفت پسندیدۀ سگ...64

بندگی و معرفت خدا...65

آب علم و حکمت...66

از گلستان سعدی...66

انگشتر عقیق...67

لطيفه...67

دل مشغولی به آخرت...68

حاج هادی در مشهد مقدس...68

بزرگ تر از هر چیز...69

ذوق مناجات...71

تقرب به خدا...72

شیوۀ همسر داری...72

چند بیت زیبا از سعدی...73

درخواست های دنیایی...74

چند خصلت خوب کودکان...75

حال دنیا...76

مفهوم فروتنی در برابر پدر و مادر...76

ص: 6

منصب قضاوت برای بهلول...77

دعای حضرت یونس علیه السلام...78

دو بيتي...79

بهای محبّت...80

طرف حساب...80

بزرگ مردی...81

مهمان بساط حور العين...82

حرمت مادر...82

در پی دل دار...83

سه مصیبت عبرت انگیز...84

تبر گم شده...85

اهتمام به ولایت...86

لطيفه...87

جان آدمی...88

حقوق پدر بر فرزند...89

حقوق فرزند بر پدر...90

زمان مرگ...90

صيقل دل...92

عرضۀ خود بر خدا...93

علم و حکمت...94

صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام...95

لطيفه...96

نیکی به پدر و مادر بعد از حیات...96

شعری از طبیب اصفهانی...97

به سوی نماز...98

دو گروه هلاک شونده...99

سوختۀ عشق...100

یکی از اولیای الهی...101

چند بیت شعر...103

پاداش مصائب...104

بهلول و جمع خر ها...104

در های نیکی...105

شعر...105

هم دلی...106

هفت پند مولانا...106

تعاون در کار های خیر...107

شکافته شدن دریا برای موسی علیه السلام...108

هم نشینی با خدا...110

ذِكر «يا رَؤوفُ يا رَحيمُ»...111

لطيفه...112

اهتمام به آخرت...112

نعمت ابتلائات...113

حُسن یار...114

صبر و استقامت در برابر حق...115

امیدوارم هیچ وقت نوبتی نشی!...116

مشاهدۀ ملکوت...116

ناصر الدین شاه و مرد ذغال فروش...118

درخواست صبر از خداوند متعال...119

پذیرش ابتلائات...119

گفت پیغمبر...120

خیر خواهی...121

حقیقت اخلاص و راه یابی به آن...122

ص: 7

رايت عشق...123

ندای هر بامداد...124

روزی رسان...125

آشنایی با نور...126

باطن اعمال...126

ضعیفان؛ واسطهٔ روزی...127

قیمت حاکم...127

نگاهی بلند...128

صلای عشق...128

زندان دنیا...129

مزد کارگر...130

ای که ز دیده غایبی!...131

آغاز فرج...131

وقتی بچه ها اشتباه می کنند...132

اسباب ورود به بهشت...133

نعمت های معنوی...133

شیخ محمد تقی بافقی...134

گفت پیغمبر...138

نشانه های اهل بهشت...140

حدیث کسا در نگاه آیت اللّه بهجت...140

شکر ها زین عشق...141

سخت ترین لحظات...142

بازگشت یونس به سوی قومش...142

همان گونه که زندگی می کنیم!...144

به تمنای وصال...145

عذاب زبان...146

چرا از خاک؟!...147

ما عدم هاييم!...148

نورانیت صلوات...148

شکار رفتن بهلول و هارون الرشید...149

در خانه این گونه باش!...150

فقر واقعی...150

مشغول صاحب خانه باش!...151

شکر بر ابتلائات...152

در جست وجوی ارزش ها...153

نظر یک ریاضی دان دربارۀ انسانیت...156

خود شناسی...157

بخشش یعقوب و یوسف...157

لطيفه...158

سر انجام مال حرام...159

با من سحر کن!...159

گسترۀ علم امير المؤمنين علیه السلام...160

مرثیه سرایی برای امام حسین علیه السلام...161

به امید گشایش...162

معراج انسان...163

لطيفه...164

راه نجات از فتنه ها...164

سر چشمۀ خوبی ها...166

دربارۀ مثنوی...167

لطيفه...169

گفتار نیک...170

لطيفه...170

ص: 8

فراموش کردن روز غدیر!...170

لطیفه...174

ماه شعبان مده از دست!...174

دیدار دوست...175

غرض ورزی...176

زاهد ظاهر پرست...176

لطيفه...177

زیاده روی در تعریف...177

حکایتی از ملا نصر الدین!...179

نا پایداری دنیا...180

بذل اخلاق...180

پرواز در آسمان ها...181

حقیقت زهد...181

در کوی عشق...184

سر انجام آسیه...184

لطيفه...186

برکات مؤمن برای اطرافیان...186

ظهور قدرت حق...187

گفت پیغمبر...188

پیوند شیعیان با ائمه علیهم السلام...189

درد عشق امام زمان علیه السلام...191

چرا به رفیق، رفیق می گویند؟... 191

لطیفه...192

اهمیت دعای دیگران...192

حقیقت موت...192

شکسته دلی...194

وجوب محبت امیر مؤمنان علیه السلام...194

دوست ملا...195

وسوسه چیست؟...196

غلام سیه رو...196

کین ورزی با اهل بيت عليهم السلام...197

لطيفه...198

بهترین منقبت...198

محنت شيرين...199

فضیلت ملایمت...200

دیدار با برادران دینی...201

گر چه زندۀ جاوید...201

فؤاد کرمانی کیست؟...203

بهلول و مرد شیاد...204

استفاده از فرصت ها...205

دو دستور العمل...206

با امر حق...207

دعائی زیبا برای بعد از هر نماز...207

چند ضرب المثل فارسی...208

مأمور هلاکت نمرود...209

لطيفه...210

ولایت خود را خالص گردان!...210

یاد او کن!...211

تلقین به خود...212

لطيفه...213

استدراج...214

چند دو بیتی زیبا از خیام...215

ص: 9

فضیلت قرائت قرآن...216

کمک به فرزند...217

تحول معنوی...217

چند بیت زیبا...218

برکات صحيفۀ سجاديه...219

آزار همسر...222

لطيفه...223

توفيقات الهى...223

دانش بی ثمر...224

چند دو بیتی زیبا از بابا طاهر...224

بدترین مردم...225

تقدیر امام علیه السلام از علمان ربانی...226

اضطرار و اختيار...226

مقام ابو طالب...227

لباس نو...228

یک خانوادۀ موفق...228

عبادت داوود علیه السلام...228

مثل آیینه...229

سه توصیه در معاشرت با دیگران...231

لطیفه...232

ده توصیۀ امیر المؤمنین علیه السلام...232

به سوی میهمانی...233

تا که سلمانت کنند!...234

باب الحوائج!...235

دل به سودای تو بستیم!...235

فضیلت زیارت امير المؤمنين علیه السلام...236

شناخت کلمات...237

استاد راه...237

تمسک به اهل بیت علیهم السلام...238

حمام رفتن بهلول...239

تشنگی آور به دست...239

سرمای بهار...240

رؤیت ملک الموت...240

اشتباه زندگی نکن!...241

محرم و گریه برای امام حسین علیه السلام...242

لطيفه...245

شناخت خود...245

مراحل تهذيب...246

مراقبت در گفتار...246

کشان کشان تا بهشت...247

خدا زیباست!...248

عدد دوازده...248

دروغ گو و مرده...249

هم نشینی با رفیق...250

نیل به خواسته های دنیا و آخرت...251

وصیت مرد کفن دزد...251

ارزش پول...253

محبوب های خداوند...253

گم شدن ملا...254

فرار از بخل و فرومایگان...254

مناجاتی از مخزن الاسرار...255

انقطاع به سوی خدا...255

ص: 10

لطیفه...256

تربیت شدهٔ خداوند...256

مالک و مملوک...257

چند تک بیت...257

انس و محبت با مردم...259

لطيفه...260

چهار صفت بهشتیان...260

غم عشق...261

همراه داشتن انگشتر عقیق و فیروزه...262

احمق تر از بهلول...264

بهترین ها..264

ضمانت استجابت دعا...265

منابع...266

ص: 11

پیش گفتار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للّه رب العالمين و صلى اللّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين

از دفتر وصال تو چون طفل خود نما *** یک حرف خوانده ایم و به صد جا نوشته ایم (1)

خدای مهربان را سپاس می گویم که نعمت انس با خود و اولیای گرامش را نصیب ما فرمود. نعمتی که از ادای شکرش عاجز و درمانده ایم.

همان گونه که بدن های ما خسته می شود و نیاز به تفریح و ورزش و استراحت دارد، دل ها و جان های مان هم خسته می شود و برای رفع خستگی نیازمند حکمت های تازه و متنوع است تا خستگی و خماری و افسردگی و یک نواختی و روزمرگی را از ما دور کند. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

﴿ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا مَا طَرَائِفَ الْحِكْمَة؛﴾ (2) همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید.

در میان این حکمت ها مطالب جذابی است که گاهی زندگی و سر نوشت انسان را دگرگون می کند و به سعادت ابدی می انجامد.

یکی از بزرگان اهل معنا می گوید: مدت ها به دنبال موعظه ای مؤثر بودم، تا این که میهمان کسی شدم. خادمی که پذیرایی می کرد، غذای ساده ای آورد و این جمله را گفت: «هر گاه آبی برای نوشیدن و نان جوی برای خوردن

ص: 12


1- شکیب اصفهانی
2- نهج البلاغه، حکمت 91

داشتی، مرگ بر دنیا!»

این جمله به قدری در من اثر گذاشت که محبت دنیا که ریشۀ همۀ رذائل است از دلم بیرون رفت.

بر این اساس بنده نیز از دیر باز گاهی که از کار های روزانه خسته می شدم، برای رفع خستگی، از مطالب متنوع و حکمت های ناب بهره مند می شدم. این رویکرد به من نشاط فراوان می داد و مرا برای کار های آینده سر حال و مهیا می کرد.

از همان زمان ها در این فکر بودم که مطالب جذاب و متنوع و حکمت آمیز، از حدیث و تاریخ و داستان و سخنان حکیمانۀ بزرگان و اشعار نغز و روح بخش را که در بردارندۀ پند و موعظه و لطیفه های شیرین است جمع آوری کنم و در کتابی به چاپ برسانم.

از این رو با مشورت دوستان و تلاش مستمر و پیگیر دوست صمیمی و عزیزم، جناب آقای اسدی، این مجموعه در چند جلد تنظیم و اکنون جلد سوم آن به شما علاقه مندان گرامی تقدیم می شود.

خداوند را بر این نعمت و نعمت های بی پایانش سپاس می گویم و امیدوارم خوانندگان عزیز از این مجموعه بهرهٔ کامل برده و ما را از دعای خیر خویش فراموش نکنند.

در پایان از همۀ دست اندر کاران چاپ و نشر این اثر سپاس گزارم.

قم مقدس / حبيب اللّه فرحزاد

زمستان 1398

ص: 13

عظمت حضرت زهرا علیها السلام

فضائل و عظمت حضرت زهرا علیها السلام برای ما قابل درک نیست. از نورِ عظمت خدا خلق شده است. حسابش با بقیه جداست. اولین و آخرین باید مطیع فرمان این بانو باشند.

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: «ام ابیها» یک کنیۀ تشریفاتی نیست. حضرت زهرا علیها السلام در ظاهر دختر پدر است، ولی در باطن مادر پدر است.

در حدیث کساء می خوانیم که هنگام نزول آیۀ تطهير، پیامبر احساس ضعف بدنی می کند. به چه کسی پناه می برد؟ به حضرت زهرا علیها السلام.

حضرت زهرا علیها السلام سرّ اللّه است. به پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می گوید: من تو را در پناه خدا می آورم. ما نمی توانیم فضائل این بانو را درک کنیم.

یکی از صفات آن حضرت خیر رساندن به دیگران است. وقتی متوجه شدند که پیامبر صلی اللّه علیه و اله و سلم مهریه شان را 500 درهم قرار دادند، پیغام دادند که پدر جان، اگر مهریۀ من با بقیۀ زنان یکی باشد، پس فرق من با بقیه چیست؟ دوست دارم مهریۀ من شفاعت از گنه کاران امت شما باشد.

وقتی این درخواست را کرد، جبرئیل نازل شد و یک طاقۀ حریر از طرف خدای متعال آورد که روی آن نوشته شده بود:

﴿ جَعَلَ اللّهُ مَهْرَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ شَفاعَهَ الْمُذْنِبینَ مِنْ اُمَّهِ اَبیها؛﴾ (1) خداوند مهر فاطمۀ زهرا علیها السلام را شفاعت گه نکاران از امت پدرش قرار داد.

شب های جمعه تا اذان صبح برای مؤمنان دعا می کرد. امام حسن علیه السلام عرض کرد: مادر جان، فقط برای دیگران دعا کردی؟ حضرت فرمودند:

ص: 14


1- عوالم العلوم، ج11، ص 1188

« ﴿ الْجَارَ ثُمَ الدَّارَ؛﴾ (1) نخست همسایه و آن گاه اهل خانه.»

اول شخصیتی که وارد بهشت می شود، حضرت زهرا علیها السلام است. خداوند به او وحی می کند:

﴿ یَا فَاطِمَةُ سَلِینِی أُعْطِکِ وَ تَمَنَّیْ عَلَیَّ أُرْضِکِ؛﴾ اى فاطمه، از من بخواه تا به تو عطا کنم و از من درخواست کن تا خشنودت کنم.

و فاطمه علیها السلام در پاسخ می گوید:

﴿ إِلَهِي أَنتَ المُنَى وَ فَوْقَ المُنَى أَسْأَلُكَ أَنْ لَا تُعَذِّبَ مُحِبِّي وَ مُحِبِّي عِترَتِي بِالنَّار؛﴾ الهی، تو آرزوی من و بالا تر از آرزوی منی. از تو درخواست می کنم که دوست من و دوست عترتم را عذاب نکنی!

خداوند به او وحی می کند:

﴿ يَا فَاطِمَةُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَقَدْ آلَيْتُ عَلَى نَفْسِي مِنْ قَبْلِ أَنْ أَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِأَلْفَيْ عَامٍ أَنْ لَا أُعَذِّبَ مُحِبِّيكِ وَ مُحِبِّي عِتْرَتِكِ بِالنَّار؛﴾ (2) ای فاطمه، به عزت و جلال و مقام ارجمندم، دو هزار سال قبل از آفرینش آسمان ها و زمین به ذات خود سوگند خورده ام که دوستان تو را و دوستان عترت تو را با آتش عذاب نکنم.

سر فصل کتاب آفرینش زهراست *** روح ادب و کمال و بینش زهراست

روزی که گشایند در باغ بهشت *** مسئول گزینش و پذیرش زهراست

ص: 15


1- علل الشرائع، ج1، ص 182
2- بحار الأنوار ، ج 27، ص 140

لطیفه

می گفت: رفتم دکتر.

از من می پرسد: کسی در خانوادۀ شما از بیماری روانی رنج می برد؟

می گویم: نه، خدا را شکر همه لذت می بریم.

مهر تأیید اعمال

امام کاظم علیه السلام کلید راه یابی به محضر ائمه علیهم السلام و ملحق شدن به آنان را بر آوردن نیاز های برادران دینی و احسان به آن ها دانسته و فرموده اند:

﴿ إنّ خَواتِیمَ أعْمالِکُم قَضاءُ حَوائجِ إخْوانِکُم والإحْسانُ إلَیهِم ما قَدَرْتُم ، و إلّا لَم یُقْبَلْ مِنکُم عَمَلٌ . حِنُّوا علی إخْوانِکُم ، و ارْحَموهُم تَلْحَقوا بِنا؛﴾ (1) مُهرِ تأیید کار های شما، بر آوردن نیاز های برادران تان و نیکی کردن به آنان است، تا آن جا که می توانید. وگر نه هیچ کاری از شما پذیرفته نمی شود. با برادران تان مهربان باشید و به آنان رحم کنید تا به ما بپیوندید.

نیمی از عمر و کل عمر

یک نفر که علم نحو و ادبیات می دانست در کشتی بود. به کشتی بان گفت: تو علم نحو خوانده ای؟ گفت:نه. گفت: نیمی از عمرت بر فناست.

روز دیگر تند بادی پدید آمد. کشتی داشت غرق می شد. کشتی بان به او گفت: تو علم شنا آموخته ای؟ گفت: نه. گفت: کل عمرت بر فناست!

این حکایت حال بسیاری از ماست که به آن چه داریم دل خوش و

ص: 16


1- بحار الأنوار، ج 75، ص 379، ح 40

مغروریم. فکر می کنیم همه چیز داریم. غافل از آن که بسیاری از چیز های دیگری را که به آن ها نیازمندیم نداریم.

بیماری و بیداری

حسرت و زاری گه بیماری است *** وقت بیماری همه بیداری است

آن زمان که می شوی بیمار تو *** می کنی از جرم استغفار تو

می نماید بر تو زشتی گنه *** می کنی نیت که باز آیم به ره

عهد و پیمان می کنی که بعد از این *** جز که طاعت نبودم کاری گزین

پس یقین گشت این که بیماری تو را *** می ببخشد هوش و بیداری تو را

پس بدان این اصل را ای اصل جو *** هر که را درد است او بُر دست بو (1)

کفایت روزی

آن چه در روزی انسان است، «کفایت» است، نه «کثرت» و نه «قلّت». فراوانی روزی، موجب طغیان و بیهودگی، و کمی آن، موجب بدبختی می شود. پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم سعادت انسان را در گرو روزی کافی دانسته و فرموده اند:

ص: 17


1- مثنوی

﴿ قَد أَفْلَحَ مَن أَسلَمَ، و رُزِقَ كفافاً، و قَنَّعَهُ اللهُ بِمَا آتاهُ؛﴾ (1) هر که اسلام آورّد و به قدر کفاف روزی یابد و خداوند به آن چه به وی می دهد قانعش سازد، رستگار می شود.

در روایات اسلامی، بهترین روزی، روزی کافی دانسته شده است. بر همین اساس، روزی اندک کافی، بهتر از فراوانِ غافل کننده است. پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید:

﴿ ما طَلَعَت شَمسٌ قَطُّ إلّا بُعِثَ بِجَنبَتَیها مَلَکانِ یُنادِیانِ یُسمِعانِ أهلَ الأَرضِ إلَا الثَّقَلَینِ :یا أیُّهَا النّاسُ ، هَلُمّوا إلی رَبِّکُم! فَإِنَّ ما قَلَّ و کَفی خَیرٌ مِمّا کَثُرَ و ألهی؛﴾ (2) هیچ گاه خورشید سر بر نزند، مگر آن که در کناره های آن، دو فرشته برخیزند و به گونه ای ندا دهند که جز جِن و انس دیگر زمینیان را نیز بشنوانند: «ای مردم! به سوی پروردگارتان بشتابید؛ که آن چه کم باشد و کفایت کند، بهتر از آن است که بسیار باشد و فریب گری کند.

لطیفه

می گفت: بابا بزرگم پنج سال پیش تو کما بود. دکتر ها قطع امید کرده بودند. رفتم سر تختش تو گوشش قیمت قبر و کفن و دفن را زمزمه کردم.

الآن بعد پنج سال ماشالا از منم سر حال تره!

صلوات در میزان سنجش اعمال

یکی از چیز هایی که میزان حسنات را سنگین می کند، صلوات بر محمد

ص: 18


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 730، ح 125؛ سنن الترمذى، ج 4، ص 576، ح 2348.
2- الاختصاص، ص 234؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 34 ، ح 64.

و آل محمد است. محمد بن مسلم از امام باقر و یا صادق علیهم السلام نقل می کند که فرمودند:

﴿ مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُوضَعُ عَمَلُهُ فِي المِيزَانِ فَيَمِيلُ بِهِ فَيَخْرُجُ النَّبِيُّ صلی اللّه علیه و آله و سلم الصَّلَاةَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَضَعُهَا فِي مِيزَانِهِ فَيَرْجَعُ بِه؛﴾ (1) چیزی در میزان سنجش اعمال، سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل محمد نیست. در قیامت اعمال فردی را می آورند و در میزان سنجش قرار می دهند. می بینند سبک است. آن گاه پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم صلوات هایی را که بر او و آلش فرستاده است آورده و در میزان عمل این فرد قرار می دهد که موجب سنگینی آن می گردد.

این ذکر را صبح و شب، در هر حالی فراموش نکنید. ذکری کامل تر از این ذکر نداریم.

لطیفه

می گفت: هر موقع دندونم درد می گیره، زنگ می زنم چهار تا کلینیک قیمت می پرسم، خودش خوب میشه...

خیلی درکش بالاست...

بهش افتخار می کنم!

هنگام آزمودن شیعیان

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ اِمْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ ثَلاَثٍ عِنْدَ مَوَاقِیتِ اَلصَّلاَهِ کَیْفَ مُحَافَظَتُهُمْ

ص: 19


1- الكافي، ج 2، ص 494.

عَلَیْهَا، وَ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا، وَ إِلَی أَمْوَالِهِمْ کَیْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِیهَا؛﴾ (1) شیعیان ما را در سه هنگام بیازمایید: هنگام نماز که چگونه آن را پاس می دارند، و در اسرار که چگونه آن را در نزد دشمنان ما پنهان می دارند، و در دارایی هاشان که چگونه برادران شان را در آن سهیم می کنند.

شیعیان واقعی را باید با این سه ویژگی شناخت. صرف این که کسی بگوید من شیعۀ اهل بیت علیه السلام هستم، پذیرفتنی نیست.

دو بیتی

حجاج به بیت خالق لم يزلی *** خواندند خدای را به آوای جلی

آن قدر در خانه حق کوبیدند *** تا آن که سر از خانه برون کرد علی

***

بالا تر از آنی که بگویم چون کن *** خواهی جگرم بسوز و خواهی خون کن

من صورتم از خویش ندارم خبری *** نقاش تویی عیب مرا بیرون کن

***

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی *** مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی

ص: 20


1- الخصال: ص 103 ح 62؛ بحار الأنوار، ج 83 ، ص 22، ح 40.

گشاده کار دو عالم به یک اشاره توست *** به کار ما چه درنگ است یا علی مددی

***

يا رب مکن از لطف پریشان ما را *** هر چند که هست جرم و عصیان ما را

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم *** محتاج به غیر خود مگر دان ما را

***

عیب است بزرگ بر کشیدن خود را *** وز جمله خلق برگزیدن خود را

از مردمک دیده باید آموخت *** دیدن همه کس را و ندیدن خود را

در دامان خدا

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: مؤمن مانند بچۀ دو ساله ای است که روی پاهای پدر و در بغل او نشسته است و به این فکر می افتد که بلند شود و بازی و جست و خیز کند و به هر جا که دلش می خواهد برود. پدر هم مانع نمی شود و ضمن این که مراقب اوست، وی را آزاد می گذارد.

بچه پس از آن که برخاست و مقداری این طرف و آن طرف دوید، خسته می شود و در می یابد که هیچ جا بهتر از دامان پدرش نیست، لذا دوباره به آغوش او باز می گردد و همان جا که در آغاز نشسته بود می نشیند.

مؤمن نیز پس از آن که به اختیار خود، برای رسیدن به خواسته هایش

ص: 21

مقداری تقلاّ نمود و خود را خسته کرد، پی می برد که هیچ جا بهتر از دامان خدا و اولیای او نیست؛ لذا به اختیار خود به آغوش خدا و اولیائش باز می گردد و به مقدرات الهی تن می دهد و به قضای الهی تسلیم می شود.

ارزش ما به این است که با اختیار خود، خود را تسلیم خدا و اولیائش کنیم.

بهلول و ثروتمند

شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سخره بگیرد.

به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟

بهلول گفت: البته که هست.

مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به هم دیگر شبیه است؟

بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یک دیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.

توصیف خداوند

ای همه هستی ز تو پیدا شده *** خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کاینات *** ما به تو قائم چو تو قائم به ذات

هستی تو صورت پیوند نی *** تو به کس و کس به تو مانند نی

آن چه تغیّر نپذیرد تویی *** و ان که نمردست و نمیرد تویی

ما همه فانی و بقا بس تو راست *** ملک تعالی و تقدس تو راست

خاک به فرمان تو دارد سکون *** قبۀ خضرا تو کنی بیستون

رفتی اگر نامدی آرام تو *** طاقت عشق از کشش نام تو

تا کرمت راه جهان بر گرفت *** پشت زمین بار گران بر گرفت

ص: 22

هر که نه گویای تو خاموش به *** هر چه نه یاد تو فراموش به

آب بریز آتش بیداد را *** زیر تر از خاک نشان باد را

دفتر افلاک شناسان بسوز *** دیدۀ خورشید پرستان بدوز

تا به تو اقرار خدایی دهند *** بر عدم خویش گوایی دهند

غنچه کمر بسته که ما بنده ایم *** گل همه تن جان که به تو زنده ایم

منزل شب را تو دراز آوری *** روز فرو رفته تو باز آوری

روشنی عقل به جان داده ای *** چاشنی دل به زبان داده ای

غمزۀ نسرین نه ز باد صباست *** کز اثر خاک تو اش توتیاست

پردۀ سوسن که مصابیح توست *** جمله زبان از پی تسبیح توست

بنده نظامی که یکی گوی توست *** در دو جهان خاک سر کوی توست

خاطرش از معرفت آباد کن *** گردنش از دام غم آزاد کن

حمام روح

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: علی علیه السلام می فرماید: مَثَل نماز، مَثَل حمامِ در خانه است. (1) اگر آدمی در شبانه روز، پنج مرتبه حمام برود و باز آلوده به کثافت باشد، حمام نرفته است، معراج نبوده است و نماز او صادقانه نبوده است.

اگر کلمۀ ﴿ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعینُ﴾ را یک مرتبه صادقانه بگوییم، موحد و خدا پرست هستیم و اگر کسی خدا پرست شد، طهارت از شرک پیدا می کند. منتها متوجه هستیم که داریم دروغ می گوییم و دروغ بافی می کنیم.

ص: 23


1- وسائل الشيعة، ج 3، ص 19.

لطيفه

می گفت: هر چی اختراع می شه برای راحتی خانم هاست:

لباس شویی!

ظرف شویی!

اتو!

همزن!

آبمیوه گیری!

سبزی خورد کن!

جارو برقی!

و خیلی چیزای دیگه...!

ولی برای راحتی مردا فقط یه پیژامه درست شده که آدم روش نمی شه باهاش تا دم در بره!

تازه مهمون هم که میاد باید عین برق و باد عوضش کنی !!!

یا کشش در میره،

یا خشتکش پاره می شه.

خانم خونه هم هر موقع می خواد توالت رو تمیز کنه، پیژامه آقاشون رو می پوشه تا لباس خودش کثیف نشه!

چشم بصیرت!

پیامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمودند:

﴿ ما مِنَ عَبْدٍ الاّ وَ فی وَجْهِهِ عَینانِ یُبْصِرُ بِهِما امْرَ الدُّنیا، وَ عَیْنانِ فی قَلْبِهِ

ص: 24

یُبْصِرُ بِهِما امْرَ الآخِرَهِ، فَاِذا ارادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیراً فَتَحَ عَیْنَیْهِ اللَّتَینِ فی قلبه فَأبْصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغیبِ؛﴾ (1) هيچ بنده ای نیست، مگر آن که دو چشم در چهره اش دارد که با آن ها، امور دنیا را می بیند و دو چشم در دلش که با آن ها امور آخرت را مشاهده می کند. پس هر گاه خدا، خیر بنده ای را بخواهد، دو چشمی را که در دل اوست، می گشاید و او با آن ها، آن چه را خداوند در عالم غیب وعده اش را داده است می بیند و به وسیلهٔ غیب (دو چشم دل) به غیب ایمان می آورد.

هم چنین فرمودند:

﴿ مَن یَرغَبُ فِی الدُّنیا فَطالَ فیها أمَلُهُ ، أعمَی اللّهُ قَلبَهُ عَلی قَدرِ رَغبَتِهِ فیها؛﴾ (2) هر کس به دنیا گراید و آرزو های دنیوی اش، دور و دراز گردد، خداوند به اندازۀ گرایش او به دنیا، دلش را کور می گردانَد.

امير المؤمنین علیه السلام هم فرمودند:

﴿ أُوصِیکُمْ بِمُجَانَبَهِ اَلْهَوَی؛ فَإِنَّ اَلْهَوَی یَدْعُو إِلَی اَلْعَمَی، وَ هُوَ اَلضَّلاَلُ فِی اَلْآخِرَهِ وَ اَلدُّنْیَا؛﴾ (3) شما را به دوری گُزیدن از هوای نفس، سفارش می کنم؛ چرا که هوای نفس، به کوری دل و بینش فرا می خوانَد و آن، موجب گم راهی در آخرت و دنیاست.

ص: 25


1- كنز العمال، ج 2، ص 42.
2- تحف العقول، ص 60.
3- دعائم الإسلام، ج 2، ص 350

لطیفه

روزی شخصی وارد یک آسیاب گندم شد.

دید آسیاب به گردن الاغ بسته شده و الاغ می چرخید و آسیاب کار می کرد و به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود.

از آسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟!

آسیابان گفت: برای این که وقتی ایستاد بدانم کار نمی کند.

مرد دوباره پرسید: خب، اگر الاغ ایستاد و سرش را تکان داد چه؟

آسیابان گفت: خواهشاً این پدر سوخته بازی ها را به الاغ یاد نده!

تنها موحد

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: به تحقیق در روی زمین هیچ کس جز ابراهیم، خدای واحد را عبادت نمی کرد. و اگر غیر او شخصی موحد وجود داشت، خدای تعالی در این آیه او را به ابراهیم اضافه می نمود:

﴿ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كانَ أُمَّةٌ قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛﴾ (1) به راستی ابراهیم، پیشوایی مطیع خدا و حق گرای بود و از مشرکان نبود.

و او بر این تنهایی به خواست خدا صبر کرد و پس از سال ها خدای تبارک و تعالی پاداش صبر او را با اعطای اسحاق و اسماعیل عطا کرد و او به آن ها مأنوس شد و در آن هنگام سه نفر شدند. (2)

بهلول و دیدن شیطان

روزی مردی زشت و بد اخلاق از بهلول سؤال نمود:

ص: 26


1- سورۀ نحل، آیۀ 120.
2- تفسير العياشي، ج 2، ص 274؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 12.

خیلی میل دارم که شیطان را ببینم.

بهلول گفت: اگر آئینه در خانه نداری در آب زلال نگاه کن، شیطان را خواهی دید.

دعای نیمه شب دل شکستگان

از یک خروش یا رب شب زنده دار ها

حاجت روا شوند هزاران هزار ها

یک آه سرد سوخته جانی سحر زند

در خرمن وجود جهانی شرار ها

آری دعای نیمه شب دل شکستگان

باشد کلید قفل مهمات کار ها (1)

لطيفه

مردی پس از طلاق گرفتن همسرش با او تماس گرفت و گفت:

خانم ببخشید! اشتباه کردم! لطفاً مرا ببخش و به خانه برگرد!!

زن در جواب گفت: آیا در کنارت یک لیوان داری؟

مرد گفت: بله، دارم!!

زن گفت: اکنون آن را محکم بر زمین بکوب.

مرد چنان کرد که زن گفته بود.

سپس زن گفت: حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا می توانی تکه هایش را جمع کنی و دوباره بسازی؟!

مرد در پاسخ گفت: نه، نشکسته، لیوان استیل بود.

و زن پاسخ داد: عالی بود. عصر بیا دنبالم!

ص: 27


1- وحدت کرمانشاهی.

حکمت های ناب

- بهترین عطيّۀ خدا به زاهد و عابد این است که زهد و عبادتش را از آن ها بگیرد و آن ها خود را دست خالی ببینند.

- بزرگ ترین مزد این است که خدا فهم انسان را بزرگ کند تا درک کند و اقرار نماید که خدایا، آن گونه که حقّ شناختن تو بود، ما تو را نشناختیم و آن چنان که حق عبادت تو بود، عبادت تو را به جا نیاوردیم.

- اگر لباس تقوی بر تن کنیم، به بهشت می رویم . لباس تقوی یعنی خدا را در زندگی شریک کنیم.

- هر وقت کار خیری پیش آمد، به کسی نگو که آن را انجام دهد، تا جایی که قدرت داری خودت آن را انجام بده و آن را غنیمت بدان.

- در حرکت باش، اما حرکت نداشته باش. مثل کسی که در کشتی نشسته است و کشتی امواج دریا را می شکافد و پیش می رود، دلت و باطنت آرام و ثابت و بدنت در حرکت و در کار باشد.

- خوشحال کردن شخص محزون، چه با بذل مال، چه با حرف و سخن، و چه با نشستن پهلوی او، کفارۀ گناهان است.

- امام زمان علیه السلام که بیاید، معاملات کم می شود. همه رو به ایثار می روند، با هم دوست می شوند، همه می بینند سفره مال یک نفر است، زندگی بخش یک نفر است، نورانیّت همه از یک جاست، ارواح یکی هستند. آن وقت دیگر داد و ستد و من و تویی از بین می رود، همه آسوده می شوند، همه چیز خوب می شود.

ص: 28

قیمت انسان

هدف و مقصد و نیت و همت هر کس معیار ارزشی و نمرۀ اوست. امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ قَدْرُ الرَّجُلِ قَدْرِ هِمَّتِهِ؛﴾ (1) ارزش شخص به اندازۀ همت اوست.

تا در طلب گوهر کانی ، کانی *** ور در هوس لقمۀ نانی، نانی

این نکتۀ رمز اگر بدانی به یقین *** هر چیز که در جستن آنی، آنی (2)

چرا امام حسین علیه السلام ثار اللّه شد و خون بهای او خداست؟ چون فانی در خداست.

مسجد بهلول

روزی مسجدی می ساختند. بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟

گفتند: مسجد می سازیم.

گفت: برای چه؟

پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.

بهلول می خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند.

محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند: «مسجد بهلول» و شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند.

ص: 29


1- بحار الأنوار، ج 75، ص 14.
2- مولوی.

بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت تمام می کنی؟!

بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟

فرضاً مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.

نگرانی برای عاقبت

یکی از ویژگی های مؤمن این است که همیشه اندیشناک آخرت خود است. نگران است که مبادا لغزشی پیدا کند و عاقبت و آخرتش خراب شود. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ لاَ یَزَالُ اَلْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ اَلْعَاقِبَهِ لاَ یَتَیَقَّنُ اَلْوُصُولَ إِلَی رِضْوَانِ اَللَّهِ حَتَّی یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ اَلْمَوْتِ لَهُ؛﴾ (1) مؤمن، پیوسته از بد فرجامی هراسان است و تا زمان جان کندن و ظاهر شدن فرشتۀ مرگ بر او، یقین ندارد که به رضوان الهی خواهد رسید.

هم چنین فرمودند:

﴿ إنَّ الرّجُلَ لَیعْمَلُ الزَّمَنَ الطّویلَ بعَمَلِ أهْلِ الجَنّهِ ، ثُمّ یُخْتَمُ لَهُ بعَمَلِ أهْلِ النّارِ . و إنَّ الرّجُلَ لَیَعْمَلُ الزَّمَنَ الطّویلَ بعَمَلِ أهْلِ النّارِ ، ثُمَّ یُخْتَمُ عَمَلُهُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنّهِ؛﴾ (2) گاه آدمی زمانی دراز عمل اهل بهشت را انجام می دهد؛ امّا سر انجامش به عمل اهل دوزخ ختم می شود. و گاه انسان روزگاری دراز مرتکب اعمال دوزخیان می شود؛ امّا عاقبتش به

ص: 30


1- التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى علیه السلام، ص 239، ح 117؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 366.
2- كنز العمّال، ج 1، ص 116، ح 545

عمل بهشتیان می انجامد.

این است که همواره باید از سوء عاقبت به خدا پناه ببریم و از او عاقبت به خیری طلب کنیم.

پیغمبر احمق

مردی را که ادعای پیغمبری می کرد، نزد معتصم عباسی آوردند. متعصم گفت: شهادت می دهم تو پیغمبر احمقی هستی. گفت: آری، از آن که بر قوم شما مبعوث شده ام و هر پیامبری از نوع قوم خود می باشد!

بهشت زیر پای مادران

معاوية بن جاهمه می گوید: خدمت پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رسیدم و گفتم: ای پیامبر خدا، می خواهم با شما در راه خدا و برای زندگی آخرت جهاد کنم.

فرمود:«﴿ وَيْحَكَ، أَحَيَّةٌ أُمُّكَ؛﴾ وای بر تو! آیا مادرت زنده است؟» گفتم: بله، ای پیامبر خدا! فرمود: «﴿ فَارْجِعْ إِليها فَبرَّها؛﴾ برگرد و به او نیکی کن!»

سپس رو به روی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ایستادم و گفتم: ای پیامبر خدا، می خواهم با شما در راه خدا و برای زندگی آخرت جهاد کنم.

فرمود: «وای بر تو! آیا مادرت زنده است؟». گفتم: بله، ای پیامبر خدا!

فرمود: «﴿ وَيْحَكَ، اِلْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةُ؛﴾ (1) وای بر تو! همیشه مواظب مادرت باش که بهشت، همان جاست».

هم چنین فرمودند:

﴿ اَلْجَنَّهُ تَحْتَ أَقْدَامِ اَلْأُمَّهَاتِ.؛﴾ (2) بهشت، زیر پاهای مادران است.

ص: 31


1- ميزان الحكمه، ج 10، ص 713
2- كنز العمّال ، ج 16، ص 461، ش 45439.

لطیفه

روزی ملا نصر الدین به دهکده ای می رفت. در بین راه زیر درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزدیکی اش بوتۀ کدوئی را دید.

ملا به فکر فرو رفت که چگونه کدوی به این بزرگی از بوتۀ کوچکی به وجود می آید و گردوی به این کوچکی از درختی به آن بزرگی؟

سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! آیا بهتر نبود که کدو را از درخت گردو خلق می کردی و گردو را از بوته کدو؟

در این حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد. برق از چشم هایش پرید و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:

پروردگارا! توبه کردم که بعد از این در کار الهی دخالت کنم؛ زیرا هر چه را خلق کرده ای، حکمتی دارد. اگر جای گرد و با کدو عوض شده بود من الآن زنده نبودم!

هیچ کار خدا بی حکمت نیست.

عنقاي قاف

عنقای قاف را هوس آشیانه بود *** غوغای نینوا همه در ره بهانه بود

جایی که خورده بود می، آن جا نهاد سر *** دردی کشی که مست شراب شبانه بود

یک باره سوخت ز آتش غیرت، هوای عشق *** موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود

ص: 32

در یک طبق به جلوه، جانان نثار کرد *** هر در شاهوار کش اندر خزانه بود

نامد به جز نوای حسینی، به پرده راست *** روزی که در حریم الست این ترانه بود

باللّه! که جا نداشت به جز بی نشان در او *** آن سینه ای که تیر بلا را نشانه بود

کوری نظاره کن که شکستند کوفیان *** آیینه ای که مظهر حسن یگانه بود

نی نی، که وجه باقی حق را هلاک نیست *** صورت به جاست ، آیینه گر رفت، باک نیست (1)

حکمت و غنای خداوند

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: تمام خلق پیش علم خدا سفیه اند و او حکیم است. تنها اوست که می داند چه چیزی برای ما خوب است و چه چیزی بد. اختلاف هم در همین جاست. هر چه را که ما می خواهیم به ما نمی دهد. هر چه را که خودش صلاح می داند می دهد. لذا خُلق ما تنگ است و اخم های مان دائماً توی هم است. به همین خاطر آن چیزی را هم که خدا می دهد نمی بینیم.

خدا نکند انسان از دست یکی خُلقش تنگ باشد. هر چه او کار خوب انجام دهد نمی بیند، بلکه بر عکس هم می بیند. انسان چون سفیه است، چیز هایی را که برایش مضرّ است می خواهد و یا چیزی را می خواهد که نفعی برایش ندارد.

ص: 33


1- نیر تبریزی

ولی خدا برای مخلوقاتش چیز های خوب می خواهد؛ زیرا او حکیم است. ریشۀ اختلاف هم این جاست.

اگر کودکی بگوید چاقویی به من بدهید، حتی اگر التماس و گریه هم بکند، به او نمی دهید. خالص تر از گریۀ بچه چیست؟ در مقایسه با علم خدا، سایر مخلوقات سفیه و نادان اند. انبیا چون اقرار کردند عالم اند.

هر چه در طول عمر نصیب تان شده، همانی است که خدا برای تان بریده است. فکر نکنید که در راه چیزی از آن کم شده است. هر آن چه که به شما نرسیده، اساساً مال شما نبوده، هر چند دعا کرده باشید. نه شیطان، نه اهل زمین و نه هیچ کس دیگر، گوشه ای از سهم شما را نبرده است. این را از و اخلاق خدا به دست می آوریم و از این که هستی خدا غنی است. کسی که غنیّ و حکیم است ظلم نمی کند.

بیش تر ظلم ها از روی احتیاجات بشر است. حتی فرعون که ادعایِ خدایی کرد، از روی احتیاج بود. او می خواست خدا باشد، تا دیگر محتاج کسی نباشد و نمی دانست که غنا در محتاج بودن به خداست.

حتی اگر ثروتمندی مال و قدرت داشت، ولی ظلم کرد، معلوم می شود که محتاج است. غنیّ مطلق ظلم نمی کند.

بركات قرائت قرآن در خانه

رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمودند:

﴿ إِنَّ الْبَيْتَ إِذَا كَثُرَ فِيهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ كَثُرَ خَيْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ

ص: 34

لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا تُضِيءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْيَا؛﴾ (1) خانه ای که در آن قرآن فراوان خوانده شود، خیر آن بسیار گردد، و به اهل آن وسعت داده شود، و برای آسمانیان بدرخشد، چنان که ستارگان آسمان برای زمینیان می درخشند.

سعی کنیم برنامۀ قرائت قرآن را در خانه هایم دایر کنیم و فرزندان مان را از کودکی با قرآن مأنوس کنیم که برکات مادی و معنوی فراوانی خواهد داشت و اهل آن خانه مورد توجه خدای تعالی قرار خواهند گرفت.

لطيفه

استاد دانشگاه داشت برگه یکی از شاگردانش را تصحیح می کرد. دید نوشته است: جواب در پشت صفحه!

رفت پشت صفحه.

دید نوشته است: اگر بلد بودم، همان جا می نوشتم!

آوردمت این جا خلوت باشد تا بگم جان مادرت رحم کن!

درخواست از خدا

امير المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ لا تَسألُوا إلاّ اللّهَ سبحانَهُ ، فإنّهُ إن أعطاکُم أکرَمَکُم ، و إن مَنَعَکُم خارَ لَکُم؛﴾ (2) جز از خدای سبحان چیزی مخواهید؛ زیرا خداوند اگر چیزی به شما عطا کند، با احترام می دهد و اگر ندهد بهترش را به شما عطا می فرماید.

بنا بر این، آیا ارزش دارد که انسان دست حاجت پیش هر کس و نا کسی

ص: 35


1- الكافي، ج 2، ص 610.
2- غرر الحكم ، ح 10425

دراز کند و موجب ذلت و خواری خود را فراهم کند.

اما درخواست از خدا و اولیای او برای انسان عزت است. انسان را عزیز می کند. بدانیم خداوند هیچ کس را از در خانه اش محروم باز نمی گرداند.

حلوای محبت

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده است *** یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده است

گر مدعیان نقش ببینند پری را *** دانند که دیوانه چرا جامه دریده است

آن کیست که پیرامن خورشید جمالش *** از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیده است

ای عاقل اگر پای به سنگیت بر آید *** فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده است

رحمت نکند بر دل بیچارۀ فرهاد *** آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیده است

از دست کمان مهرۀ ابروی تو در شهر *** دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده است

در وهم نیاید که چه مطبوع درختی *** پیداست که هرگز کس از این میوه نچیده است

سرّ قلم قدرت بی چون الهی *** در روی تو چون روی در آیینه پدید است

ص: 36

ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا *** حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است

با این همه باران بلا بر سر سعدی *** نشگفت اگرش خانۀ چشم آب چکیده است

لطيفه

در دادگاه قاضی اعلام کرد:

این آقا با بیل زنش را کشته و به اعدام محکوم شد.

یکی بلند شد به متهم گفت:

خیلی نامردی!

قاضی گفت: آقا بشین سر جات؛ به شما چه مربوطه؟

یارو گفت: دو سال همسایشم. میگم بیل داری؟ میگه نه.

شرم گناه

مردی از اهل حبشه، نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا! گناهان من بسیار است. آیا درِ توبه به روی من باز است؟

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: «آری. راه توبه بر همگان هموار است و تو نیز می توانی قدم در این راه بگذاری».

مرد حبشی از نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم رفت، اما مدتی نگذشت که بازگشت و گفت: ای رسول خدا، آیا آن گاه که من معصیت می کرده ام، خداوند مرا می دیده است؟ فرمود: «آری».

مرد حبشی، آهی سرد از سینه بیرون داد و گفت: توبه، جُرم گناه را محو

ص: 37

می کند و بنده را از آتش دوزخ نجات می دهد؛ اما با شرم گناه چه می توان کرد؟!

آن گاه فریادی کشید و در دَم جان داد. (1)

اجر شهید

پیامبر عظیم الشأن صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ مَنْ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ شَهِيداً وَ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ؛﴾ (2) هر کس بگوید «درود خداوند بر محمد و آل محمد» خداوند به او مزد هفتاد و دو شهید ارزانی می دارد و از گناهانش هم چون روزی که از مادر متولد شده است بیرون می آید.

این احادیث را دست کم نگیرید. اعتقاد و باور خیلی مهم است. کسی که واقعاً نیتش خالص باشد، از آن بهره مند می شود. ممکن است عملی به ظاهر کوچک به نظر برسد، اما ارزش فوق العاده ای داشته باشد. یاد پیغمبر و آل او برای خدا خیلی عزیز است.

لطيفه

از معجزه های زبان فارسی هم این است که این جمله را هر جور بنویسی معنا می دهد:

باشه میام پس.

پس میام باشه.

میام باشه پس.

ص: 38


1- کیمیای سعادت، ج 2، ص 654.
2- روضة الواعظين، ج 2، ص 323.

باشه پس میام.

پس باشه میام.

پاداش مؤمن در بیماری

محمد بن منکدر می گوید: عون بن عبد اللّه بن مسعود بیمار شد. به عیادتش رفتم. گفت: مایلی حدیثی از عبد اللّه بن مسعود برایت باز گویم؟ گفتم: بله، تمایل دارم. گفت: عبد اللّه بن مسعود می گفت: زمانی نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم بودیم. لبخندی زد. گفتم: یا رسول اللّه، برای چه تبسم کردی؟! فرمود:

﴿ عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ وَ جَزَعِهِ مِنَ السُّقْمِ وَ لَوْ يَعْلَمُ مَا لَهُ فِي السُّقْمِ مِنَ الثَّوَابِ لَأَحَبَّ أَنْ لَا يَزَالَ سَقِياً حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛﴾ (1) از مؤمن و بی تابی اش از بیماری در شگفتم. اگر او می دانست که در بیماری چه پاداشی دارد، دوست داشت پیوسته بیمار باشد تا آن هنگام که به لقای پروردگار خویش بپیوندد.

پشیمانی

انسان ها زود پشیمان می شوند؛

گاه از گفته های شان،

گاه از نگفته های شان،

اما سراغ ندارم کسی را

که از «مهربانی» پشیمان شده باشد.

خوشا به حال آنان که خوب می دانند «مهربانی» منطقی ترین گفت و گوی زندگی است!

ص: 39


1- الأمالي، ص 501.

پاداش صبر در برابر ابتلا برای مؤمن

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ مَنِ ابْتُلِى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءِ فَصَبَرَ عَلَيهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيدٍ؛﴾ (1)

هر مؤمنی به بلایی گرفتار شود و صبر کند، اجر هزار شهید برای اوست.

هم چنین امام باقر علیه السلام فرمودند:

﴿ لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ فِي الْمَصَائِبِ مِنَ الْأَجْرِ لَتَمَنَّى أَنْ يُقَرَّضَ بالْمَقَارِیضِ؛﴾ (2) اگر مؤمن می دانست که در مصیبت ها چه پاداشی برای او نهفته است، آرزو می کرد که با قیچی تکّه تکّه شود.

انسان اگر به لباس ایمان آراسته شد، همه چیز برای او خیر است. اگر مصیبت و بلا ببیند، اگر گرفتار مشکلاتی شود؛ چون در دایرۀ ایمان قرار دارد، همه برای او سازنده و کمال آفرین است. از این رو انسان مؤمن در زندگی هیچ گونه نگرانی ندارند.

داغ محبت

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست *** یا شب و روز به جز فکر تواّم کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس *** که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست *** در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

ص: 40


1- الكافي، ج 2، ص 92
2- الكافي، ج 2، ص 255، ح 15.

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید *** تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم *** همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس *** که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد *** آب هر طیب که در کلبۀ عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود *** سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقّع به در آیم روزی *** تا همه خلق بدانند که ز نّاری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست *** که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند *** داستانی است که بر هر سر بازاری هست (1)

کفران نعمت

شکر نعمت های الهی و قدر دانی از آن ها در سیرۀ اهل بیت علیهم السلام بسیار نمایان است. عمرو بن شمر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمودند:

﴿ إِنِّی لَأَلْعَقُ أَصَابِعِی مِنَ المَأدُمِ حَتَّی أَخَافَ أَنْ یَرَی خَادِمِی أَنَّ ذَلِکَ

ص: 41


1- كليات سعدى.

مِنْ جَشَعِ وَ لَيْسَ كَذَلِك؛﴾ آن قدر انگشتان خود را از نانخورش می لیسم که بیم دارم خادمم گمان کند دچار حرص و طمع گشته ام، ولی این طور نیست.

بعد فرمودند: قومی در «ثرثار» زندگی می کردند که به اهل ثرثار معروف بودند. خداوند نعمت را بر آن ها تمام کرده بود و آن ها از مغز گندم نان سفید می پختند و آن قدر غرق در نعمت بودند که کودکان خود را با نان سفید استنجا می کردند. تا آن جا که از انبوه نان های نجس تبه مانندی به وجود آمد.

روزی مرد صالحی از آن جا عبور می کرد. دید زنی برای تمیز کردن بچه به جای کهنه از نان استفاده می کند. به او گفت: وای بر شما! از خدایی بترسید که تغییر دادن نعمت شما برای او آسان است.

آن زن گفت: گویا تو ما را از گرسنگی و قحطی می ترسانی. تا وقتی نهر ثرثار ما جریان دارد، ما از گرسنگی بیمی نداریم.

خداوند عزّ و جل از این کردار آن ها به خشم آمد و نهر ثرثار را خشک نمود و بارانی بر آن ها نبارید و زمین چیزی نرویاند. پس هر چه نان داشتند به مصرف رساندند. وقتی به گرسنگی دچار شدند، به آن نان های نجس هم محتاج شدند و برای رفع گرسنگی آن ها را با ترازو میان خود تقسیم کردند! (1)

مراقب باشیم که خدای نا کرده به کفران نعمت خدا مبتلا نشویم و قدر دان همۀ نعمت های خداوند باشیم، تا خداوند نعمتش را بر ما بیفزاید. هم چنان که ائمه علیهم السلام به این امر اهتمام داشتند.

ص: 42


1- المحاسن، ج 2، ص 586؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 144.

دروغ نشنیده

دو زن با هم حرف می زدند. ناگهان یکی از آن دو که بی وقفه حرف می زد و تقریباً اجازه حرف زدن به دیگری نمی داد، گفت: و حالا باید برایت بگویم که دیروز چه چیز هایی از دهان همسایه ات دربارۀ تو شنیدم. دوستش گفت: این دروغ است.

زن پر حرف تعجب کرد و با ناراحتی گفت: من که هنوز چیزی نگفتم، چطور ادعا می کنی که من دروغ می گویم؟!

دوستش جواب داد: من اصلاً نمی توانم تصور کنم که تو چیزی شنیده باشی. برای این که به هیچ کس اجازۀ حرف زدن نمی دهی!

پشت پردۀ اتفاقات

وقتی کاری انجام نمی شه، حتماً خیری توش هست.

وقتی مشکل پیش بیاد، حتماً حکمتی داره.

وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.

وقتی بیمار میشی، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.

وقتی دیگران بهت بدی می کنند، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودت را نشون بدی.

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتماً داری امتحان پس میدی.

وقتی همۀ در ها به رویت بسته میشه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده.

وقتی سختی پشت سختی میاد، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه.

وقتی دلت تنگ میشه، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی...

ص: 43

کم عقلی انسان

نیت انسان در ارزش عمل بسیار تعیین کننده و تأثیر گذار است. تا آن جا که یک نیت غیر عاقلانه، ارزش عمل خوب انسان را ضایع می کند. امام باقر علیه السلام فرمودند:

﴿ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا قِلَّةُ الْعَقْلِ؛﴾ میان حق و باطل چیزی جز کمی عقل فاصله نیست.

گفته شد: « وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ؛ چگونه چنین است ای فرزند پیامبر!؟» فرمودند:

﴿ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذِي هُوَ لِلَّهِ رِضاً فَيُرِيدُ بِهِ غَيْرَ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّهُ أَخْلَصَ لِلهِ جَاءَهُ الَّذِي يُرِيدُ فِي أَسْرَعَ مِنْ ذَلِكَ؛﴾ (1) بنده عملی می کند که خوشنودی خدا در آن است. اما او آن را برای خدا انجام نمی دهد. در صورتی که اگر عمل خویش را خالص برای خدا انجام می داد، آن مقصودی که عمل را برای آن انجام داده بود، نیز برای او به زودی حاصل می گشت.

توکل حضرت ابراهیم علیه السلام به خداوند

نمرود دستور داد در اطراف کوفه هیزم را جمع کنند. این هیزم را در قریه ای به نام «قطنانا» در کنار نهر «کوثا» فراهم آوردند. نمرود فرمان داد در آن جا آتشی افروختند تا ابراهیم را در آن بیندازند.

خواستند ابراهیم علیه السلام را در میان آتش بیندازند، ولی آتش به قدری زیاد و سوزان بود که نتوانستند نزدیک آن بروند.

ص: 44


1- المحاسن، ج 1، ص 254.

ابلیس آمد و برای آن ها منجنیقی درست کرد و ابراهیم را در آن گذاشتند و به آتش انداختند.

ابراهیم علیه السلام در بین زمین و آسمان بود که جبرئیل آمد و به او گفت:«﴿ هَلْ لَكَ مِنْ حَاجَةٍ؛ آیا حاجتی داری؟» گفت: «﴿ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا حَسْبِيَ اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ؛﴾ اما به تو نه! خداوند خود مرا کفالت می کند و نگهبان من است.»

بعد از آن میکائیل آمد و گفت: «﴿ إِنْ أَرَدْتَ أَخَمَدْتُ النَّارَ فَإِنَّ خَزَائِنَ الْأَمْطَارِ وَ الْمَيَاهِ بِيَدِي؛﴾ اگر بخواهی این آتش را خاموش می کنم، که خزائن آب ها و باران ها به دست من است.» گفت از شما نمی خواهم.

سپس فرشتۀ باد آمد و گفت: «اگر بخواهی این ها را از این جا پراکنده می سازم.» گفت: نمی خواهم.

جبرئیل گفت:«﴿ فَاسْأَلِ اللّهَ؛﴾ پس از خداوند درخواست کن!»

گفت:«﴿ حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ بِحَالي؛﴾ همین که خداوند حال مرا می داند برای من کافی است و نیازی به درخواست نیست.» (1)

کسی که به خدا توکل کند، در هیچ شرایطی هیچ گونه نگرانی ندارد؛ چون پشتش بسیار محکم است و پشتیبانی هم چون خدا دارد. کسی مثل حضرت ابراهیم علیه السلام با آن توکل عجیب که از معرفت عمیق به خداوند حکایت دارد، زیر بار جبرائیل و میکائیل هم نمی رود. چنین توکلی شگفت آور است. از همین است که خداوند ابراهیم را خلیل و دوست بسیار صمیمی و نزدیک خود قرار داده است.

ص: 45


1- بحار الأنوار، ج 68، ص 156.

لطیفه

می گفت: داشتم امتحان می دادم یک مرتبه استاد مان آمد!

گفتم: استاد، تو را خدا یه کمکی بکنید!

یه لبخند مرموزی زد و دست کرد تو جیبش و یک پانصد تومانی گذاشت روی برگم!

داغونم کرد!

جمع بين خير دنيا و آخرت

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ جَمَعَ اللّهُ لَهُ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءُ عِنْدَ الشَّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ؛﴾ (1) سه ویژگی است که در هر کس باشد، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع کرده است. آن سه عبارت اند از: راضی بودن به قضای الهی؛ صبر و مقاومت در برابر گرفتاری ها؛ و دعا به هنگام سختی و آسایش.

راه به دوست

از سر کوی تو هر کو به ملالت برود *** نرود کارش و آخر به خجالت برود

کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا *** به تجمل بنشیند به جلالت برود

سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست *** که به جایی نرسد گر به ضلالت برود

ص: 46


1- بحار الأنوار، ج 68، ص 156.

کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر *** حیف اوقات که یک سر به بطالت برود

ای دلیل دل گم گشته خدا را مددی *** که غریب ار نبرد ره به دلالت برود

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است *** کس ندانست که آخر به چه حالت برود

حافظ از چشمهٔ حکمت به کف آور جامی *** بو که از لوح دلت نقش جهالت برود

سر آمد اطاعت خداوند

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ رَأْسُ كُلِّ طَاعَةِ الرِّضَا بِمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَى الْعَبْدِ فِيمَا أَحَبَّ وَ فِيمَا كَرِهَ؛﴾ (1)

منشأ و سر آمد اطاعت الهی راضی بودن به آن چه خدا در بارۀ بنده اش مقرر می فرماید، چه مورد پسند طبع باشد و چه نا پسند.

وقتی انسان به داده های خداوند راضی بود و هر آن چه را خداوند برای او مقدر فرموده است امضا کرد، هیچ گاه از خدا گله و شکایتی ندارد و آن چه را خدا نصیب او کرده است هدیه و عطیه ای از سوی دوست می داند و لذتی می برد که در خیال ما نمی گنجد. و حافظ چه زیبا گفته است:

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر *** که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است

ص: 47


1- الأمالي (للطوسى)، ص 197

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد *** که این لطیفۀ عشقم ز رهروی یاد است

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای *** که بر من و تو در اختیار نگشاد است

شاخه وابستگی ها

پادشاهی دو شاهین گرفت و آن ها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند.

اما یکی از آن ها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد.

پادشاه اعلام کرد هر کس شاهین را درمان کند، پاداش خوبی می گیرد.

کشاورزی موفق شد!

پادشاه از او پرسید:

چگونه درمانش کردی؟

کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم...!

گاهی اوقات باید شاخهٔ عادت ها و باور های غلط را ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم.

اعتقاد به مشیت الهی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: اگر چیزی از دنیا نصیب شما نشد، بدانید که مال شما نبوده است. اگر خواستگاری دختری رفتید و نصیب شما نشد پکر نشوید. در مشیّت و مقدرّات الهی این مال شما نبوده است. اگر درست شد، خدا خواسته است. و اگر درست نشد، خدا نخواسته است.

ص: 48

اگر با مشیّت خدا آشنا شوید و عقیده داشته باشید، غصه های دنیا کنار می رود. «شد شد، نشد نشد.» در هر حال می گوییم: به چشم. هر دو اطاعت خداست. بعضی اوقات همهٔ مقدمات فراهم است و معامله ای صورت نمی گیرد و در بعضی اوقات همۀ مقدمات و جهات خراب است، ولی بالاخره معامله ای انجام می گیرد.

این مشیّت الهی است. همۀ دنیا و آخرت مشیّت الهی است. شما با صاحب مشیّت آشنا هستید. این مشیّت است که به قلب شما اعتماد داده است. هر جا که نشد، طاقت داری و هر جا که شد، خیلی خوشحال نمی شوی و خیلی شلوغ نمی کنی؛ چون به یک مشیّت امید داری و با آن زندگی می کنی. بهره ای از آن دارید. نشانۀ آن این است که صابرید و طاقت دارید.

او برای ما این چنین تقدیر کرده است. وقتی دانستیم او برای ما درست کرده است، خیلی راحت می شویم. راحت می خوری و می پوشی و می شنوی و خوب هم نگاه می کنی. جمال او هم برایت تجلّی می کند.

پیش از این وقتی به همسرمان نگاه می کردیم و خیال می کردیم خودمان تهیّه کرده ایم، زشت بود. از دیشب تا به حال که به نظرمان آمده است او را خدا برای مان بریده است، تماشا دارد. خانه مان چه زیبا شده است، همان خانه ای که از آن خسته شده بودم.

رفیقانت را خدا و مشیّت برایت بریده است - رفقای خوب را - مخصوصاً شما که همه زیبا پسند و رفیق پسندید. همه این ها را خدا و ائمه علیهم السلام برای مان بریده اند.

اقرار به مشیّت، تمامی آسمان و زمین را زینت می دهد.

ص: 49

آدمی چیزی را که مشیّت برایش بریده است، با جان و دل می گیرد. اگر چه تلخ یا شور باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ إِلَّا لَمْ تَرْضَ أَبداً؛﴾ (1) خار و ناراحتی مصائب را ندیده گیر و گرنه همیشه باید ناراحت باشی.

گنج خویش!

چشم فرو بسته اگر وا کنی *** در تو بود هر چه تمنا کنی

عافیت از غیر نصیب تو نیست *** غیر تو ای خسته طبیب تو نیست

از تو بود راحت بیمار تو *** نیست به غیر از تو پرستار تو

همدم خود شو که حبیب خودی *** چارۀ خود کن که طبیب خودی

غیر که غافل ز دل زار توست *** بی خبر از مصلحت کار توست

بر حذر از مصلحت اندیش باش *** مصلحت اندیش دل خویش باش

چشم بصیرت نگشایی چرا؟ *** بی خبر از خویش چرایی چرا؟

صید که درمانده ز هر سو شده است *** غفلت او دام ره او شده است

تا ره غفلت سپرد پای تو *** دام بود جای تو ای وای تو

خواجۀ مقبل، که ز خود غافلی *** خواجه نه ای بندۀ نا مقبلی

از ره غفلت به گدایی رسی *** ور به خود آیی به خدایی رسی

پیر تھی کیسۀ بی خانه ای *** داشت مکان در دل ویرانه ای

روز به دریوزگی از بخت شوم *** شام به ویرانه درون هم چو بوم

ص: 50


1- تصنيف غرر الحكم، ص 142

گنج زری بود در آن خاکدان *** چون پری از دیدۀ مردم نهان

پای گدا بر سر آن گنج بود *** لیک از غفلت به غم و رنج بود

گنج صفت خانه به ویرانه داشت *** غافل از آن گنج که در خانه داشت

عاقبت از فاقه و اندوه و رنج *** مرد گدا مرد و نهان ماند گنج

ای شده نالان ز غم و رنج خویش *** چند نداری خبر از گنج خویش؟

گنج تو باشد دل آگاه تو *** گوهر تو اشک سحر گاه تو

مایۀ امید مدان غیر را *** كعبۀ حاجات مخوان دیر را

غیر ز دل خواه تو آگاه نیست *** ز آن که دلی را به دلی راه نیست

خواهش مرهم ز دل ریش کن *** هر چه طلب می کنی از خویش کن (1)

سه بینش متعال

لقمان به فرزندش فرمود:

يَا بُنَيَّ ثِقْ بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ سَلْ فِي النَّاسِ هَلْ مِنْ أَحَدٍ وَثِقَ بِاللهِ فَلَمْ يُنْجِهِ يَا بُنَيَّ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ ثُمَّ سَلْ فِي النَّاسِ مَنْ ذَا الَّذِي تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَلَمْ يَكْفِهِ يَا بُنَيَّ أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ ثُمَّ سَلْ فِي النَّاسِ مَنْ ذَا الَّذِي أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَ حُسْنِ ظَنَّهِ بِهِ؛ (2)

ای فرزندم، وثوق و اعتمادت به خدا باشد، و سپس از مردم سؤال کن. آیا شده است کسی وثوق و اعتماد به خدا داشته باشد، ولی خدا او را نجات ندهد؟

ای فرزندم، بر خدای عزوجل توکل کن، آن گاه از مردم بپرس.

ص: 51


1- فخر الدین عراقی
2- بحار الأنوار، ج 68، ص 156

کیست آن کس که به خدا توکل نماید و خدا امور او را کفایت نکند؟!

ای فرزندم، بینش و گمانت به خدا نیکو باشد، و آن گاه از مردم سؤال کن.

کیست آن کس که گمان خود را به خدا نیکو نماید و رفتار خدا را مطابق با گمانش نبیند.

واقعاً اگر کسی این سه باور و بینش در نهادش باشد، چه نگرانی در زندگی می تواند داشته باشد؟ با خیال راحت و خاطری آسوده زندگی می کند و از آینده هیچ بیمی به خود راه نمی دهد و همه چیز بر وفق مراد اوست؛ چون خدا را بهترین وکیل و پشتیبان می داند.

طريق عشق

طريق عشق جانا بی بلا نیست *** زمانی بی بلا بودن روا نیست

اگر صد تیر بر جان تو آید *** چو تیر از شست او باشد خطا نیست

از آن جا هر چه آید راست آید *** تو کژ منگر که کژ دیدن روا نیست

سر مویی نمی دانی ازین سر *** تو را گر در سر مویی رضا نیست

بلا کش، تا لقای دوست بینی *** که مرد بی بلا مرد لقا نیست

میان صد بلا خوش باش با او *** خود آن جا کو بود هرگز بلا نیست

ص: 52

کسی کو روز و شب خوش نیست با او *** شبش خوش باد کان کس مرد ما نیست

که باشی تو که او خون تو ریزد *** وگر ریزد جز اینت خون بها نیست

دوای جان مجوی و تن فرو ده *** که درد عشق را هرگز دوا نیست

درین دریای بی پایان کسی را *** سر مویی امید آشنا نیست

تو از دریا جدایی و عجب این *** که این دریا ز تو یک دم جدا نیست

تو او را حاصلی و او تو را گم *** تو او را هستی اما او تو را نیست

خیال کژ مبر این جا و بشناس *** که هر کو در خدا گم شد خدا نیست

ولی روی بقا هرگز نبینی *** که تا ز اول نگردی از فنا نیست

چو تو در وی فنا گردی به کلی *** تو را دایم ورای این بقا نیست

ز حیرت چون دل عطار امروز *** درین گرداب خون یک مبتلا نیست (1)

ص: 53


1- عطار

سر نوشت

این سخن با آب زر باید نوشت *** گر رود سر برنگردد سرنوشت

سرنوشت من کز اول حق نوشت *** خوش نویس است او نخواهد بد نوشت

بسیاری از مقدرات اصلاً در اختیار ما نیست. مهم آن است که به خوش نویسی حق تعالی باور داشته باشیم. مثل عقیلۀ بنی هاشم که فرمود: «﴿ مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً؛﴾ جز زیبایی ندیدم.»

معنای توکل

از حضرت صادق علیه السلام سؤال شد:«توکل چیست؟» فرمودند:

﴿ أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً؛﴾ (1) این که با داشتن خدا از هیچ چیز ترس نداشته باشی.

هم چون زنبور عسل

در زندگی هم چون زنبور عسل باش؛

وقتی می خورد، پاکیزه می خورد،

وقتی از خود چیزی باقی می گذارد،

پاکیزه به جای می گذارد،

وقتی بر شاخه ای نشیند، آن را نمی شکند!

ص: 54


1- بحار الأنوار، ج 68، ص 156

میزان ارزش انسان نزد خداوند

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ مَنْ أَرَادَ أَنْ يُعْرَفَ كَيْفَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ اللّهِ فَلْيَعْرِفْ كَيْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ عِنْدَهُ فَإِنَّ اللّهَ يُنْزِلُ الْعَبْدَ مِثْلَ مَا يُنْزِلُ الْعَبْدُ اللّهَ مِنْ نَفْسِهِ؛﴾ (1) کسی که می خواهد بفهمد چه ارزشی نزد خدا دارد، ببیند خدا نزد او چقدر ارزش دارد. خداوند مقام و منزلت بنده را در نزد خود به همان نسبتی قرار می دهد که بنده منزلت خدا را نزد خودش قرار داده است.

اگر امر دائر شد بین خدا و غیر خدا ببیند کدام طرف را مقدم می دارد.

ملک الموت در قصر سلیمان

از امام رضا علیه السلام روایت شده است که سلیمان علیه السلام روزی به یاران خود گفت: خداوند تبارک و تعالی به من مُلکی بخشیده است که بعد از من سزاوار احدی نخواهد بود. باد و جن و انس و پرندگان و وحوش مسخّر من هستند و من دانا به سخن پرندگان هستم و خداوند از هر چیز به من عطا کرده و همۀ آن چه را که از صبح تا شام شادی و سرور مرا تمام می کند به من بخشیده است.

دوست دارم فردا وارد قصر خود شوم و به بالا ترین نقطۀ قصر بروم و از آن جا به ممالک تحت حکومت خود نظارت کنم. پس به هیچ کس اجازه ندهید که بر من وارد شود. غلامانش اطاعت کردند.

فردا سلیمان عصای خود را به دست گرفت و به بالا ترین نقطۀ قصر خود صعود کرد و در حالی که به عصای خود تکیه زده بود، به ممالک خود

ص: 55


1- عدة الداعى، ص 106

نظر نمود و در عین حال از لذت و شادمانی آن چه خداوند به او عطا کرده بود مسرور بود.

ناگهان نگاهش به جوانی زیبا روی و خوش پوش افتاد که از زوایای قصر به جانب او می آمد. وقتی نزدیک شد، سلیمان گفت: چه کسی تو را به این قصر راه داده است؟! من می خواستم امروز با خود خلوت کنم، با اجازۀ چه کسی وارد شدی؟

جوان گفت: پروردگار و صاحب این قصر مرا به درون راه داده و به اذن او بر تو وارد شده ام.

سلیمان گفت: پروردگار این قصر سزاوار تر از من است به آن. تو کیستی؟ گفت: من ملک الموت هستم. سلیمان گفت: به چه منظوری آمده ای؟ گفت: برای قبض روح تو آمده ام.

سلیمان گفت: آن چه را مأمور آن هستی به انجام برسان. امروز روز شادمانی و سرور من است و خدای عزّ و جل ابا نمود از این که من سروری غیر از لقاء و دیدار او داشته باشم. پس ملک الموت او را در حالی که به عصا تکیه داشت قبض روح نمود.

سلیمان مدت طولانی در حالی که مرده بود، به عصا تکیه زده و ایستاده بود و مردم به او نگاه می کردند و می پنداشتند او زنده است و از هیبت او کسی جرأت نداشت به او نزدیک شود.

به زودی دربارۀ او اختلاف افتاد. بعضی گفتند: سلیمان این مدت طولانی بدون آن که بخورد یا بیاشامد یا بخوابد یا خسته شود، به عصای خود تکیه زده، همانا او پروردگار ماست و واجب است که او را عبادت کنیم!

ص: 56

گروهی گفتند: سلیمان ساحر است و در چشمان ما این چنین جلوه کرده که مدت هاست به عصا تکیه زده، در حالی که چنین نیست.

لیکن مؤمنین گفتند: سلیمان بندۀ خدا و پیامبر است و خداوند هر طور بخواهد امر او را تدبیر می کند.

چون چنین اختلافی روی داد، خداوند موریانه را به سوی عصای سلیمان فرستاد. وقتی موریانه درون عصای او را جوید، عصا شکست و سلیمان از بالای قصر با صورت به زمین افتاد و مردم و جن دانستند که او مرده است و جنیان به این جهت از موریانه سپاس گزار شدند و هر جا موریانه ای باشد، در آن جا آب و گل هم موجود است. (1)

چند نکته برای نکته خواهان

برای کسی که می فهمد، هیچ توضیحی لازم نیست.

و برای کسی که نمی فهمد، هر توضیحی اضافه است.

آنان که می فهمند عذاب می کشند.

و آنان که نمی فهمند عذاب می دهند!

مهم نیست که چه مدرکی دارید،

مهم این است که چه درکی دارید.

مغز کوچک و دهان بزرگ میل ترکیبی بالایی دارند.

کلماتی که از دهان شما بیرون می آید، ویترین فروشگاه شعور شماست!

پس وای بر جماعتی که لب را بی تامل وا کنند؛

ص: 57


1- عيون أخبار الرضاء علیه السلام، ج 1، ص 265؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 136.

چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است.!

پس نگذارید زبان شما از افکارتان جلو بزند!

لذت نماز

مرحوم آیت اللّه بهجت می فرمودند: احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود، این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.

معصیت، روح را مکدر می کند و نورانیت دل را می برد؛ و در هنگام نماز نیز باید مراقب باشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجهش به غیر خدا مشغول نشود؛ و اگر به طور غیر اختیاری توجهش به جایی منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.

تأثیر گفتار

گفتار خوب و بد قوی ترین تأثیر را دارد؛ می تواند عالمی را به آتش بکشد، و می تواند صلح و محبت و دوستی ایجاد کند و آبی بر آتش باشد.

عالمی را یک سخن ویران کند *** روبهان مرده را شیران کند

***

به شیرین زبانی و لطف و خوشی *** توانی که پیلی به مویی کشی

همۀ خیر در سه چیز!

امير المؤمنین علیه السلام فرمودند:

ص: 58

﴿ جُمِعَ اَلْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلنَّظَرِ وَ اَلسُّکُوتِ وَ اَلْکَلاَمِ.

فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اِعْتِبَارٌ؛ فَهُوَ سَهْوٌ،

وَ کُلُّ کَلاَمٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ،

وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرَهٌ فَهُوَ غَفْلَهٌ.

فَطُوبَی لِمَنْ کَانَ نَظَرُهُ عَبَراً وَ سُکُوتُهُ فِکْراً وَ کَلاَمُهُ ذِکْراً وَ بَکَی عَلَی خَطِیئَتِهِ وَ أَمِنَ اَلنَّاسُ شَرَّهُ! (1)

همۀ نیکی در سه خصلت گرد آمده است: نگاه، سکوت، سخن.

هر نگاهی که در آن پند آموزی نباشد، اشتباه است؛

هر سخنی که در آن یاد آوری نباشد، بیهوده است؛

و هر سکوتی که در آن اندیشه نباشد، غفلت است.

پس خوشا آن که نگاهش عبرت، سکوتش تفکّر، و سخنش یاد آوری باشد و بر خطای خویش بگرید و مردم از شرّ او آسوده باشند.

دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت. ملا که دزد را دیده بود، او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد گفت: من خروس تو را ندیده ام.

ملا دفعتاً دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود. به همین جهت به دزد گفت: درست است که تو راست می گویی، ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

ص: 59


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 405؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 275.

توصیه به داوود علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ أوحَى اللّهُ عز وجل إلى داودَ عليه السلام: يا داودُ، بي فَافَرح، و بِذِكري فَتَلَذَّذ، و بِمُناجاتي فَتَنَعَمْ، فَعَن قَرِيبٍ فَعَنْ قَلِيلِ أُخْلِي الدَّارَ مِنَ الْفَاسِقِينَ وَ أَجْعَل لَعَنتَى عَلَى الظَّالِمِينَ؛﴾ (1) خداوند عز و جل به داوود علیه السلام وحی کرد: «ای داوود! به من شادمان باش، و با یاد من لذت ببر و با مناجات با من بهره مند شو که به زودی خانه را از تبهکاران خالی می کنم و نفرین و لعنت خویش را بر ستم کاران قرار می دهم.

نشان آدمیت

تن آدمی شریف است به جان آدمیت *** نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی *** چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت *** حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد *** که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی *** که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

ص: 60


1- الأمالی للصدوق، ص 263؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 34.

اگر این درنده خویی از طبیعتت بمیرد *** همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند *** بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت *** به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم *** هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت (1)

لطف جبرى

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: خیر را جبراً به ما داده اند. جبر است، ولی جبرِ لطف، نه جبرِ قهر. خداوند آن قدر احسان می کند که چاره ای جز تن دادن به بندگی او نمی ماند.«﴿ اَلاِنْسانُ عَبِیدُ الْاِحْسانِ؛﴾ (2) انسان بندۀ احسان است.»

خدا آن قدر به او خوبی می کند که چاره ای جز تسلیم کردن خود به خدا برایش باقی نمی ماند. کار خدا عطا و دادن است و کار عبد تحویل گرفتن و شُکر کردن.

انسان بندۀ احسان است. وقتی انسان احسان خدا را دید، عبد خدا می شود. عبد که شد از خدا راضی می شود و تشکر می کند.

ص: 61


1- رهى معيري
2- بحار الانوار، ج 71، ص 117.

سه واقعیت...

سه واقعیت محض و یک نکتۀ سرنوشت ساز:

1. هیچ وقت با کسی بیش تر از جنبه اش شوخی نکن؛ حرمت ها شکسته می شود.

2. هیچ وقت به کسی بیش تر از جنبه اش خوبی نکن؛ تبدیل به وظیفه می شود.

3. هیچ وقت به کسی بیش تر از جنبه اش عشق نورز؛ بی ارزش می شوی.

اما یک نکته؛ از ذهن تا دهن فقط یک نقطه فاصله است؛ پس تا ذهنت را باز نکردی، دهنت را باز نکن!

ایمان خالص

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ لا يَمْحَضُ رَجُلٌ الإِيمَانَ بِاللَّهِ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِن نَفْسِهِ و أبيه و امِّهِ و وُلدِهِ و أهلِهِ و مالِهِ و مِنَ النَّاسِ كُلِّهم؛﴾ (1) ایمانِ کسی برای خدا خالص نمی شود، تا آن که خداوند، نزدش از خودش، پدرش، مادرش ،فرزندانش، خانواده اش، و از همهٔ مردم محبوب تر باشد.

باید سر دو راهی های ایمان خودمان را محک بزنیم، ببینیم بین خدا و غیر خدا، هر چند جان مان باشد، کدام را انتخاب می کنیم.

ص: 62


1- فلاح السائل، ص 101؛ بحار الأنوار، ج 70، ص 24.

لطیفه

اول دبستان؛ تو دیگه اومدی مدرسه نمی توانی هر غلطی می خواهی بکنی!

اول راهنمایی؛ تو دیگه دبستانی نیستی که هر غلطی می خواهی بکنی!

اول دبیرستان؛ تو دیگه راهنمایی نیستی که هر غلطی می خواهی بکنی!

دانشگاه؛ تو دیگه بچه مدرسه ای نیستی که هر غلطی می خواهی بکنی!

مجردی؛ تو دیگه بچه نیستی که هر غلطی می خواهی بکنی!

متأهلی؛ تو دیگه مجرد نیستی که هر غلطی می خواهی بکنی!

پیری؛ تو دیگه پات لب گوره نمی توانی هر غلطی که می خواهی بکنی!

اون دنیا؛ این جا دیگه زمین نیست که هر غلطی می خواهی بکنی ...

و... این گونه بود که ما هیچ غلطی نتوانستیم بکنیم!

بی نیازی از طب

امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به فرزند خود امام حسن علیه السلام فرمودند:

﴿ يا بُنَيَّ ألا اعَلَّمُكَ أَربَعَ خِصالٍ تَستَغني بِها عَنِ الطَّبِّ؛﴾ پسرم! آیا تو را چهار نکته نیاموزم که به کمک آن ها از طب بی نیاز شوی؟

گفت: چرا، ای امیر مؤمنان! فرمود:

﴿ لا تَجلِس عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا و أنتَ جائِعٌ، ولا تَقُم عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا و أنتَ تَشتَهِيهِ، وجَوَّدِ المَضغَ، و إذا نِمتَ فَاعِرِضْ نَفْسَكَ عَلَى الخَلاءِ. فَإِذَا استَعمَلتَ هذَا استَغنَيْتَ عَنِ الطِّبِّ؛﴾ (1) بر سفره نمی نشینی، مگر آن هنگامی که گرسنه ای؛ و از سفره بر نمی خیزی، مگر در آن حال که

ص: 63


1- الخصال، ص 229، ح 67؛ بحار الأنوار، ج 62، ص 267، ح 42.

هنوز میل خوردن داری؛ خوب بجو؛ و چون خواستی بخوابی قضای حاجت کن. اگر این چهار نکته را به کار بستی، از طب بی نیاز می شوی.

هم چنین فرمودند:

﴿ مَن أكَلَ الطَّعامَ عَلَى النَّقاءِ، و أجادَ الطَّعامَ تَمَضُّعاً، و تَرَكَ الطَّعامَ و هُوَ يَشتَهِيهِ، و لَم يَحبِسِ الغائِطَ إذا أتى؛ لَم يَمَرَضِ إِلَّا مَرَضَ المَوتِ؛﴾ (1)

هر کس که در گرسنگی کامل، غذا بخورد، غذا را خوب بجَوَد، در حالی که هنوز میل خوردن دارد، غذا را وا گذارد، و چون احساس قضای حاجت کرد، آن را محبوس ندارد، به هیچ بیماری جز بیماری مرگ مبتلا نمی شود.

ده صفت پسندیدۀ سگ

حضرت علی علیه السلام می فرماید: در سگ ده صفت پسندیده است که مؤمن به داشتن یکی از آن صفات سزاوار است.

1. سگ در میان مردم قدر و منزلتی ندارد. یعنی تعیّن ندارد. خودش را نمی گیرد و تکبر ندارد. عنوانی برای خودش ندارد. و این حالت مسکینان و بیچارگان است.

2. سگ مال و ملکی ندارد. و این صفت کسانی است که وابسته به مال دنیا نیستند.

3. سگ را خانه و لانه ای معین نیست، هر کجا که برود می رود. و این علامت متمکنان است.

ص: 64


1- مكارم الأخلاق، ج 1، ص 314 ، ح 1003؛ بحار الأنوار، ج 66، ص 422، ح 37

4. سگ اغلب اوقات گرسنه است. و این عادت صالحان است. خدا گرسنگی را دوست دارد.

5. اگر سگ صد تازیانه از دست صاحبش بخورد، باز صاحب خانه را رها نمی کند. و این صفت مریدان است که صفت اولیا است.

6. سگ بیش تر شب را بیدار است، و به جز اندک نمی آرامد. و این حالت محبّان است. کسی که عاشق خداست، معمولاً شب نمی خوابد.

7. اگر سگ رانده شود و ستم کشد و او را از خانه بیرون اندازند، بدون دل گیری باز می گردد. و این نشان فروتنان است.

8. به هر خوراکی که صاحبش به او دهد راضی است. و این حالت قناعت کنندگان است.

9. بیش تر مواقع سگ لب فرو بسته و خاموش است، حرف نمی زند، گاهی یک پارسی می کند. و این صفت خائفان است.

10. وقتی می میرد، ارثی از او باقی نمی ماند. و این حالت زاهدان است. (1)

بندگی و معرفت خدا

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: باید نفس را اصلاح کرد و اصلاح نفس وقتی ممکن است که معرفت به خدای تعالی پیدا شود و معرفت به خدای تعالی از بندگی خدای تعالی به دست می آید.

هر کس کلاهی سر مردم بگذارد، کلاه خود گذارده است. این از اشتباهاتی است که نمی فهمد. خدا همه را به اصلاح خود موفق کند، که اصلاح نفس به نفع خود انسان است.

ص: 65


1- لئالى الاخبار، ج 5.

می فرمود: بندگی خدا فقط نماز و روزه نیست؛ انسان باید در هر حرکتی حساب خدا را داشته باشد. مثلاً اگر برای رضای خدا این جا آمده اید، این هم مثل عبادت و نماز است. یعنی هر کاری باید برای خدا باشد. باید از راه بندگی خدا رفت.

آب علم و حکمت

حکیمی در بیابان به چوپانی رسید و گفت: چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟

چوپان در جواب گفت: آن چه خلاصه دانش هاست یاد گرفته ام.

حکیم گفت: خلاصه دانش ها چیست؟

چوپان گفت: پنج چیز است:

1. تا راست تمام نشده، دروغ نگویم.

2. تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم.

3. تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.

4. تا روزی خدا تمام نشده، به در خانۀ دیگری نروم.

5. تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم.

حکیم گفت: حقاً که تمام علوم را دریافته ای، هر کس این پنج خصلت را داشته باشد، از آب علم و حکمت سیراب شده است.

از گلستان سعدی

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز *** کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ص: 66

این مدعیان در طلبش بی خبران اند *** کان را که خبر شد خبری باز نیامد

***

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم *** وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر *** ما هم چنان در اوّل وصف تو مانده ایم

انگشتر عقیق

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ الْعَقِيقُ حِرْزُ فِي السَّفَر؛﴾ (1) انگشتری عقیق موجب ایمنی در سفر خواهد بود. هم چنین از پدران شان روایت کرده اند که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ تَخَتَمُوا بِالْعَقِيقِ يُبَارِكِ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا فِي أَمْنِ مِنَ الْبَلَاءِ؛﴾ (2) براى دست خود انگشتری عقیق اختیار کنید که خدا شما را برکت خواهد داد، و از هر بلائی ایمن باشید.

لطیفه

می گفت: هم زمان با رسیدن بابام، مهمانان هم رسیدند.

یک جعبه شیرینی برامون آورده بودند.

مامانم که فکر کرده بود شیرینی را بابام خریده، چید تو ظرف و آورد تعارف کرد به مهمان ها!

ص: 67


1- ثواب الأعمال، ص 174.
2- ثواب الأعمال، ص 174.

حالا هی می گه تو رو خدا ببخشید ما هیچ وقت از این شیرینی ها نمی خریدیم. نمی دونم چی شده که شوهرم از این شیرینی ها خریده! شرمندم...!

دل مشغولی به آخرت

امام علی علیه السلام در نامه ای به ابن عباس نوشتند:

﴿ دَعَ ما فَاتَكَ مِنَ الدُّنيا فَلا تُكثِر عَلَيْهِ حُزناً، و ما أصابَكَ مِنها فَلا تُنعِم بهِ سُروراً، وليَكُن هَمُّكَ فيما بَعدَ المَوتِ، وَ السَّلامُ؛﴾ (1) آن چه را که از دنیا از دستت رفته، وا بگذار و بر آن چندان غم مخور، و در آن چه از آن به تو رسیده، بسیار شادمانی مکن. آری، دل مشغولی ات باید در بارۀ پس از مرگ باشد. وَ السَّلامُ!

حاج هادی در مشهد مقدس

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: یک بار مرحوم حاج هادی ابهری که از عاشقان مجنون اهل بیت علیهم السلام بود و با هم دوست بودیم، به سراغ من آمد تا با هم به مشهد مشرف شویم.گفتم: من کاری دارم. شما بروید، من هم ان شاء اللّه به شما ملحق می شوم. از طرفی کمی هم مایل بودم در این سفر زیارتی تنها باشم.

چند روز بعد به راه افتادم. وقتی اتوبوس مان در مشهد به گاراژ رسید، دیدم حاج هادی گوشۀ گاراژ ایستاده و چپق می کشد و دود چپقش هم راست بالا می رود. حاج هادی شامّه اش بیدار بود و روی محبتی که به اهل بیت و دوستان شان داشت هر جا بودم، مرا با بو کشیدن تشخیص می داد و پیدا می کرد.

از دیدن حاج هادی اول به فکر فرو رفتم که نشد تنها به زیارت مشرف شوم، ولی بلافاصله دیدم که خود حضرت رضا علیه السلام حاج هادی را

ص: 68


1- الكافي، ج 8، ص 240، ح 327؛ نهج البلاغه، نامۀ 22

به استقبال فرستاده اند.

حاج هادی با خلق تنگ گفت: حالا می آیی؟گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: چه می خواستی بشود. فهمیدم در زیارت حضرت حالات سفر های گذشته اش را نداشته است. به او گفتم: خوب حضرت رضا علیه السلام حق ندارد بگوید: شما خنده های تان را می برید جا های دیگر و گریه های تان را می آورید پیش ما؟

حاج هادی زد زیر خنده. تا خندید گفتم: این خنده را حفظ کن و با همین حال برو حرم و یک طواف بکن. رفت و وقتی بازگشت، دیدم خلقش باز شده و به خواسته اش رسیده است.

سعی کنید وقتی به زیارت ائمه علیهم السلام مشرف می شوید، با خلق باز و دل راضی و خشنود از خدا وارد حرم شوید.

بزرگ تر از هر چیز

روزی حضرت موسی علیه السلام رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از در گاهش درخواست نمود:

بار الها؛ می خواهم بد ترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو.

اولین کسی که از شهر خارج شد، بد ترین بنده من است!

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت.

پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.

پس از بازگشت، رو به درگاه خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت:

ص: 69

بار الها؛ حال می خواهم بهترین بنده ات را ببینم!

ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو.

آخرین نفری که وارد شهر شود، بهترین بنده من است.

هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت.

دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است.!

با تعجب و درماندگی به درگاه خداوند، عرضه داشت:

خداوندا! چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟

ندا آمد: ای موسی، این بنده که صبح هنگام می خواست با فرزندش از شهر خارج شود، بدترین بنده من بود.

اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:

بزرگ تر از این کوه ها چیست؟

پدر گفت: زمین.

فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟

پدر پاسخ داد: آسمان ها.

فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟

پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم، گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است!

فرزند پرسید: پدر بزرگ تر از گناهان تو چیست؟

پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به نا گاه بغضش ترکید و گفت:

عزیزم! مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ، از تمام هر چه هست، بزرگ تر و عظیم تر است!

ص: 70

ذوق مناجات

آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات را *** سیل جنون در ربود رخت عبادات را

مسألۀ عشق نیست در خور شرح و بیان *** به که به یک سو نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کی دهد آن کس که یافت *** در دل شب های تار ذوق مناجات را

هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد *** پی نبرد هر کسی رمز و اشارات را

خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل *** هر نفسی می کنند سیر سماوات را

دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر *** رفتم و کردم تمام سیر مقامات را

غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم *** از دم پیر مغان رفع خیالات را

بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز *** از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست *** صرف خرابات کن جمله اوقات را (1)

ص: 71


1- وحدت کرمانشاهی

تقرب به خدا

از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم روایت شده است که خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود:

﴿ إنْ أَرَدْتَ أنْ أكونَ إليكَ أقربُ مِنْ كَلامِكَ إِلى لِسانِكَ وَ مِنْ روحِكَ الحَسَدِكَ فَأَكْثِرِ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِيِّ الأميَّ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ سَلَّمْ؛﴾ (1) اگر دوست داری به تو نزدیک تر از کلامت به زبانت باشم، و از روح به بدنت به تو نزدیک تر باشم، بر پیامبر امی صلی اللّه علیه و آله و سلم فراوان صلوات بفرست.

این یعنی قرب به معنای اعلی، یعنی ای موسی، اگر قرب اعلا را می خواهی، بر حبیب من محمد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم زیاد صلوات بفرست.

برای نجات بشر کافی است که این پیوند بین ما و پیغمبر ایجاد شود. پیغمبر در قرب اعلا و از همه به خدا نزدیک تر است. یکی از چیز هایی که ما را به پیغمبر پیوند می زند، یاد ایشان و دعا و صلوات بر پیغمبر و آل اوست. ما یاد می کنیم، و این وسیله بین ما ایجاد می شود.

شیوهٔ همسر داری در توصیۀ امیر المؤمنین علیه السلام

امیر مؤمنان علی علیه السلام در وصیّت و سفارش به فرزندش محمّد حنفیه فرمودند:

﴿ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُلكَ المَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَافْعَلْ فَإِنَّهُ أَدْوَمُ جَمَالِنَا وَ أَرْخَى لِبَاهِمَا وَ أَحْسَنُ حَاهَا فَإِنَّ المَرأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ

ص: 72


1- المستطرف فى كل فن مستظرف، ص 520.

بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ؛﴾ (1)

چنان چه بتوانی همسرت را جز در امور مربوط به خودش اختیار ندهی، همین کار را بکن؛ زیرا این هم برای جمال و بزرگواری او بهتر است و هم برای آسودگی خاطر و راحتی حالش؛ چون زن همانند شاخۀ گل و ریحان، بسیار لطیف و زود رنج است، قهرمان و دلاور نیست.

بنابراین، همیشه با او به مدارا و نرمی رفتار کن، و با زبان خوش و روی باز با وی بیامیز تا زندگی تان با آرامش و صفا بگذرد.

مرد باید در هر شرایط با همسر خود مدارا کند و با بهترین شیوه با او معاشرت و هم زیستی کند تا زندگی برای او با صفا و با نشاط باشد.

این یک نکتۀ کلیدی بسیار مهم در زندگی زناشویی توأم با آرامش و صفاست.

مدارا با همسر یعنی کوتاه آمدن، گیر ندادن، انعطاف داشتن، تحمیل نکردن، تحکم نداشتن، گذشت و چشم پوشی، و در یک کلمه رفاقت و صمیمیت.

البته تمام این ها باید در حدود شرع باشد. یعنی نباید زیر بار خواسته های نا مشروع رفت، آن هم با ملایمت و مهربانی، نه تندی و خشونت.

چند بیت زیبا از سعدی

خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است

***

بنده همان به که ز تقصیر خویش *** عذر به درگاه خدای آورد

ص: 73


1- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 556.

ور نه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که به جای آورد

***

ای کریمی که از خزانه غیب *** گبر و ترسا وظیفه خور داری

دوستان را کجا کنی محروم *** تو که با دشمن این نظر داری

***

گر کسی وصف او ز من پرسد *** بی دل از بی نشان چه گوید باز

عاشقان کشتگان معشوق اند *** بر نیاید از کشتگان آواز

***

کرم بین و لطف خداوندگار *** گنه بنده کرده است و او شرمسار

درخواست های دنیایی

امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:

﴿ لا تُشعِر قَلبَكَ الهَمَّ عَلى ما فاتَ، فَيَشغَلَكَ عَمّا هُوَ آتٍ؛﴾ (1) برای آن چه از دست رفته است، اندوه به دل خود راه مده، که تو را از آن چه می آید، باز می دارد.

امام حسن علیه السلام هم می فرمایند:

﴿ اجعَل ما طَلَبتَ مِنَ الدُّنيا فَلَم تَظفَر بِهِ، بِمَنزِلَةِ ما لَم يَخطُر بِبالِكَ؛﴾ (2)

آن چه را که از دنیا می جویی و بدان دست نمی یابی، هم چون چیزی قرار ده که به ذهنت خطور نکرده است.

ص: 74


1- غرر الحكم، ج 6، ص 345، ح 10434.
2- كشف الغمّه، ج 2، ص 198؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 111، ح 6.

دنیا آن قدر و ارزش و اهمیت ندارد که دل انسان مشغول به آن باشد و برای از دست رفتنش اندوهگین شود. اگر انسان بخواهد به خاطر دنیا اندوه داشته باشد، همۀ عمر را باید به اندوه بگذراند؛ چون دنیا پر از ابتلا و رنج و بلا و چیز های دست نیافتنی است.

در آرزوی دنیا به سر کردن، بر باد دادن عمر عزیز است. بهتر آن که برای از دست رفتن، یا به دست نیامدن دنیا و آمال و آرزو های دنیوی محزون نشویم و آن را نادیده بگیریم.

امام صادق علیه السلام در بیان پند های لقمان به فرزندش فرمودند:

﴿ لا تَأْسَ عَلى ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا، فَإِنَّ قَليلَ الدُّنيا لا يَدومُ بَقَاؤُهُ، و كَثِيرُها لا يُؤمَنُ بَلاؤُهُ؛﴾ (1) بر آن چه از دنیا از دستت رفته، غمگین مباش؛ زیرا اندک دنیا پاینده نیست و فراوانش، از بلا و گرفتاری ایمنی ندارد.

چند خصلت خوب کودکان

اول این که همیشه بی دلیل شاد هستند.

دوم این که همیشه سر شان به کاری مشغول است.

سوم این که وقتی چیزی را می خواهند تا به دست نیاورند دست از اصرار بر نمی دارند.

چهارم این که به هیچ چیز دل نمی بندند.

پنجم این که وقتی با هم دعوا می کنند، سریع آشتی می کنند و از هم کینه به دل نمی گیرند.

و ششم این که به راحتی گریه می کنند.

ص: 75


1- الكافي، ج 2، ص 135، ح 20؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 69، ح 36

حال دنيا

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟ *** گفت: یا آب است، یا خاک است، یا پروانه ای!

گفتمش احوال عمرم را بگو، این عمر چیست؟ *** گفت: یا برق است، یا باد است، یا افسانه ای!

گفتمش این ها که می بینی، چرا دل بسته اند؟ *** گفت: یا خواب اند، یا مستند، یا دیوانه ای!

گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟ *** گفت: یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای!

مفهوم فروتنی در برابر پدر و مادر

خداوند در قرآن فرموده است:

﴿ وَ اِخْفِضْ لَهُما جَناحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَهِ؛﴾ (1) و از روی مهربانی، در برابر آنان خوار و فروتن باش!

امام صادق علیه السلام در بیان معنای این آیه فرمودند:

﴿ لا تَمَلَأَ عَيْنَيْكَ من النَّظَرِ إِلَيهِما إلّابِرَحمَةٍ ورِقَّةٍ، ولا تَرفَعْ صَوتَكَ فَوقَ أصواتِهِما، ولا يَدَكَ فَوقَ أيديهِما، ولا تَقَدَّمْ قُدامَهُا؛﴾ (2) نگاهت را جز از سر مهر و دل سوزی به آنان خیره مکن، و صدایت را از صدای آن ها بلند تر مگردان، دستت را از دست آن ها بالا تر نبر، و از آن ها جلو نَیُفت.

ص: 76


1- سورۀ إسراء، آيۀ 24
2- الكافي، ج 2، ص 158، ح 1.

منصب قضاوت برای بهلول

هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند: عادل تر از بهلول سراغ نداریم. او را انتخاب نمایید.

خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد. بهلول گفت: من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم.

هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند، چگونه است که تو قبول نمی کنی؟!

بهلول پاسخ داد: من از اوضاع و احوال خودم بیش تر اطلاع دارم و این سخن یا راست است، یا دروغ. اگر راست است، من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم. و اگر هم دروغ باشد که شخص دروغ گو صلاحیت قضاوت کردن ندارد!

هارون الرشید اصرار فراوان کرد. بهلول از هارون درخواست کرد که یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند.

فردا صبح اول طلوع، بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد: اسبم رم کرده، تا زیر سمش گرفتار نشده اید، بروید کنار. مردم گفتند: بهلول دیوانه شده است!

خبر دیوانگی بهلول به خلیفۀ عباسی رسید. هارون الرشيد لبخند تلخی زد و گفت: او دیوانه نشده است، او به خاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد!

ص: 77

حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت: این غذا را به سگ ها بدهید بخورند، حتی اگر آن ها هم بفهمند مال خليفه است، نخواهند خورد!

دعای حضرت یونس علیه السلام

ذكر ﴿ لا إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ معروف به ذكر یونسیه، دعائی است که حضرت یونس در شکم ماهی کرد و از آن جا نجات پیدا کرد. این ذکر آثار بسیار عجیبی دارد و به خصوص برای اندوه زدایی بسیار مؤثر است.

بسیار از بزرگان معرفت بر این ذکر عنایت ویژه داشته اند و آن را به شاگردان شان توصیه می فرمودند. در فضیلت و آثار این ذکر هم روایاتی به ما رسیده است. از جمله، پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ لَقَد كانَ دُعاءُ أخي يونُسَ عَجَباً أَوَّلُهُ تَهليلٌ ، و أواسِطُهُ تَسبيحٌ، وآخِرُهُ إقرارٌ بِالذَّنبِ: «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ». ما دَعَا بِهِ مَهمومٌ ولا مَغمومٌ ولا مَكروبٌ ولا مَديونٌ في یَومِ ثَلاثَ مَرّاتٍ إِلَّا استُجيبَ لَهُ؛﴾ (1) دعای برادرم یونس، دعایی شگفت بود: آغازش «لا إله إلّا اللّه»، ميانش تسبیح خدا، و پایانش اقرار به گناه بود: «معبودی جز تو نیست. پاکی تو! راستی که من از ستم کاران بودم.» هر نگران، یا غمناک، یا دردمند، یا بدهکاری، سه بار در روز این دعا را بخواند، دعایش مستجاب می شود.

ص: 78


1- كنز العمّال ، ج 2، ص 121 ، ح 3428.

امام صادق علیه السلام هم فرمودند:

﴿ عَجِبتُ لِمَنِ اغتَمَ كَيْفَ لا يَفْزَعُ إلى قَوْلِهِ تَعالى: «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» فَإنّي سَمِعتُ اللّهَ يَقولُ: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ؛﴾ (1) در شگفتم از کسی که اندوهگین است، که چرا به این سخن خدای متعال پناه نمی برد: «معبودی جز تو نیست. پاکی تو! راستی که من از ستم کاران بودم»؛ چرا که شنیدم خداوند عز و جل می فرماید: «پس دعای او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم، و مؤمنان را نیز این چنین نجات می دهیم.

دو بیتی

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ *** ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از عمر چه ماند باقی *** مهر است و محبت است و باقی همه هیچ (2)

***

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولان گه توست *** عرض خود می بری و زحمت ما می داری

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم *** از که می نالی و فریاد چرا می داری (3)

ص: 79


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 392 ، ح 5836؛ الخصال، ص 218، ح 43.
2- مولانا
3- حافظ

بهای محبّت

از امام رضا علیه السلام نقل شده است که در قصۀ یوسف علیه السلام فرمودند: زندان بان به یوسف گفت: من تو را دوست می دارم. یوسف گفت: هر مصیبتی که تا امروز به من رسیده است، از ناحیۀ دوستی و محبّت بوده است.

عمّه ام مرا دوست می داشت و برای آن که مرا نزد خود نگاه دارد، به من نسبت دزدی داد. پدرم مرا دوست می داشت و به این ترتیب حسد برادرانم را بر انگیخت. همسر عزیز مصر مرا دوست می داشت و باعث زندانی شدن من گردید.

آن گاه یوسف در زندان به خدای تعالی شکایت برد و گفت: پروردگارا، به چه سبب مستحق زندان شدم؟ خداوند به او وحی کرد: تو خود زندان را برگزیدی، آن زمان که به درگاهم عرضه داشتی: ﴿ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ؛﴾ (1) پروردگارا، زندان نزد من محبوب تر است، از آن چه این زنان مرا به آن دعوت می کنند.» مگر تو نبودی که عافیت از معصیت را ترجیح دادی؟ (2)

طرف حساب

شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.

آن شخص، تاجر سخاوت مند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند.

ص: 80


1- سوره یوسف، آیۀ 33
2- تفسير القمى، ج 1، ص 354؛ النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين، ص 169

وقتی آن صحنه را دید، پشیمان شد و بازگشت.

تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت و کاری آمده است.

به دنبال او رفت و گفت: با من کاری داشتی؟

شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بی فایده بود.

تاجر فهمید که برای پول آمده است.

به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.

آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟

تو را که این همه گفت و گوی است بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟

تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود، ولی این معامله با خداست!

در کار خیر طرف حسابم با خداست. او خیلی خوش حساب است.

بزرگ مردی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که سرورِ اوّلین و آخرین صلی اللّه علیه و آله و سلم، تو را با این سخن ادب آموخته است:

﴿ اُعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ،وصِل مَن قَطَعَكَ،وأعطِ مَن حَرَمَكَ؛﴾ (1) از کسی که بر تو ستم کرده است، در گذر. با کسی که از تو قطع رابطه کرده است، ارتباط بر قرار کن. و به کسی که تو را از عطای خویش محروم داشته است، عطا کن!

ص: 81


1- بحار الأنوار، ج 78، ص 71

این خلاف مزاج انسان است. معلوم می شود فایدهٔ بزرگی در این معامله خوابیده است. این که به کسی که به تو خوبی کرده است، خوبی کنی خوب است. اما خوب بزرگ و علامت مردانگی این است که به کسی که به تو بدی کرده است خوبی کنی. اگر این کار را بکنی، بزرگ می شوی.

این اخلاق خداست. خدا با ما همین کار را می کند. ما با خدا و اولیایش بدی می کنیم، ولی آن ها جلو عطا و فضل شان را نمی گیرند و محروم مان نمی کنند. این ها که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرموده است، صفت خدا و اولیای اوست که به ما یاد می دهد و می خواهد ما را هم اخلاق خدا کند. این کار خیلی پر قیمت است.

اگر دیروز که ضعیف و محروم بودی، کسی به تو ظلم کرد و احتیاجت را به تو نداد، حالا که قدرت و امکانات یافتی شکرش این است که او را عفو کنی و حوائجش را بر آوری. این برای مزاج بشر سنگین است، اما برای دوستان اهل بیت علیهم السلام چندان سنگین نیست.

مهمان بساط حور العين

مرحوم شیخ عباس تهرانی که یکی از عالمان ربانی بود، از دنیا رفت. یکی از دوستانش او را در خواب دید و پرسید: حال تان چطور است؟ آیا جای شما خوب است؟ در پاسخ این دو بیت را شنید:

من خستۀ راه چون جنین می باشم *** مهمان به بساط حور عین می باشم

امشب ز پذیرفتن تو معذورم *** اندوه مخور ز مؤمنین می باشم

حرمت مادر

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: مردی خدمت پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و به ایشان

ص: 82

عرض کرد:«﴿يا رسولَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلِ قَبيحِ إِلَّاقَد عَمِلتُهُ، فَهَل لِي مِن تَوبَةٍ؛﴾ يا رسول اللّه، هیچ کار زشتی نیست که نکرده باشم. آیا راه توبه و بازگشت برایم وجود دارد؟»

حضرت فرمودند:«﴿ فهَل مِن والِدَيكَ أَحَدٌ حَيٌّ ؛﴾ آیا از پدر و مادرت کسی زنده هست؟» عرض کردم: پدرم. فرمودند:«﴿ فاذهَبْ فَبَرَّه؛﴾ برو و به او نیکی کن!»

وقتی آن مرد رفت، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:«﴿ لَو كانَت امُّهُ؛﴾ (1) کاش مادرش می بود!»

امام صادق علیه السلام هم فرمودند: مردی خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: «يا رسولَ اللّهِ، مَن أَبُرُّ؛ اى رسول خدا، به چه کسی نیکی کنم؟»

فرمودند: به مادرت. عرض کرد: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت. عرض کرد: بعد از او به چه کسی؟ فرمودند: به مادرت. عرض کرد: سپس به چه کسی؟ فرمودند: به پدرت. (2)

از این بیانات معلوم می شود که حرمت مادر بالا تر از حرمت پدر است. و احسان و نیکی به مادر نسبت نیکی و احسان بر پدر اولویت دارد. اگر امر دائر شد بر اینک نخست پدر را اجابت کنیم یا مادر را، اجابت مادر مقدم است.

در پی دل دار

خداوند فرموده است:﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللّهِ﴾. (3) یعنی رسول اللّه در

ص: 83


1- بحار الأنوار، ج 74، ص 82، ح 88
2- الكافي، ج 2، ص 159.
3- سورۀ حجرات، آیۀ 7

خود شماست، در هستی شماست. باید با جان مان ارتباط بر قرار کنیم. باید در درون جان مان به دنبال آن حضرت بگردیم. اگر به خودمان راه پیدا کنیم، پیامبر را آن جا می یابیم. و عطار چه زیبا گفته است:

ای دل اگر عاشقی در پی دل دار باش *** بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دائماً بر در دل حاضر است *** رو در دل بر گشای حاضر و بیدار باش

ديدة جان روی او تا بنبیند عیان *** در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس *** پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال *** لیک تو باری به نقد ساختۀ کار باش

در ره او هر چه هست تا دل و جان نفقه کن *** تو به یکی زنده ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست *** دم مزن و در فنا همدم عطار باش (1)

سه مصیبت عبرت انگیز

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:

﴿ مِسكينٌ ابْنُ آدَمَ! لَهُ فِي كُلِ يَومٍ ثَلاثُ مَصائبَ لا يَعتَبِرُ بِواحِدَةٍ

ص: 84


1- عطار نیشابوری

مِنْهُنَّ، ولَوِ اعتبَرَ لَهَانَت عَلَيهِ المَصائبُ و أمرُ الدُّنيا؛﴾ بينوا آدمى! هر روز سه مصیبت به او می رسد و حتی از یکی از آن ها پند نمی گیرد که اگر پند می گرفت، سختی ها و کار دنیا بر او آسان می شد:

﴿ فَأمّا المُصيبةُ الأولى: فاليَومُ الَّذي يَنقُصُ مِن عُمرِهِ، و إنْ نالَهُ نُقصانٌ في مالِهِ اغتَمَّ بِهِ، والدَّرهَمُ يَخلُفُ عَنهُ وَ العُمرُ لا يَرُدُّه شيء؛﴾ اما مصیبت نخست؛ روزی است که از عمر او کم می شود. در صورتی که اگر از مال او چیزی کم گردد، اندوهگین می شود، حال آن که درهم (مال) جایگزین دارد، اما عمر از دست رفته جبران نمی شود.

و الثانِيةُ: أَنَّهُ يَستَوفِي رِزْقَهُ، فإن كانَ حَلالًا حُوسِبَ عَلَيْهِ، و إِن كانَ حَراماً عُوقِبَ عَلَيْهِ؛﴾ اما مصیبت دوم این است که روزی اش را به طور کامل دریافت می کند که اگر از راه حلال باشد باید حساب پس دهد و اگر از راه حرام باشد کیفر می بیند.

﴿ و الثَّالِثَةُ أعظَمُ مِن ذلِكَ؛﴾ اما مصیبت سوم؛ از این ها بزرگتر است. عرض شد: آن چیست؟ فرمودند:

﴿ ما مِن يَوم يُمسي إلّا وقَد دَنَا مِنَ الآخِرَةِ مَرحَلَةً، لا يَدري عَلَى الجَنَّةِ أم عَلَى النَّارِ؛﴾ (1) هیچ روزی را به شب نمی رساند، مگر این که یک منزل به آخرت نزدیک شده است، اما نمی داند به سوی بهشت یا به سوی آتش؟!

تبر گم شده

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش نا پدید شده است.

ص: 85


1- بحار الأنوار، ج 78، ص 160، ح 20.

شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد.

برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ می کند.

آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود و شکایت کند.

اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد.

زنش آن را جا به جا کرده بود.

مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می کند...!

همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که ما انسان ها در هر موقعیتی معمولاً آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!

لطفاً دیدمان را به زندگی عوض کنیم... آن وقت خواهیم دید که زندگی مان عوض می شود...!

اهتمام به ولایت

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: ولایت، مورد توجه حق و پیغمبر خداست. پیغمبر خدا از روز اول به این مسأله که قدرت مسلمین باید در دست رجل الهی باشد و مرد الهی باید اسلام را پیاده کند، اهتمام داشت.

مسألۀ خلافتِ مولی علی علیه السلام برای این است که احکام شرع و قوانین

ص: 86

اسلامی باید به دست مرد الهی اجرا شود.

تمام حوادث نا گوار که از مبدأ تاریخ اسلام تا امروز، متوجه مسلمین شده است، برای این است که حکومت به دست رجل الهی نبوده است.

نعمت ولایت بر منافقین و بر چپ و راست و شرق و غرب هم رحمت است و یکی از فواید آن، این است که در وجود، آرامش ایجاد می کند.

آن قدر که اهتمام به ولایت هست، به نماز نیست.

سفارش های پیامبر دربارۀ اهل بیت به مصلحت اجتماع بوده است، نه این که پیامبر رعایت اهل بیت علیهم السلام را کرده باشد.

بالاخره یک روز باید مرد الهی در این جهان حکومت کند و شما آثار حکومت الهی را مشاهده کنید. تمام قدرت ها باید جمع شوند و قدرت ولایی را تأیید کنند، تا همۀ قدرت های شیطانی نابود شوند.

و این معنایی است که پیامبر خدا از اول به آن اهتمام داشت. پیامبر خدا و ائمه و اولیا، کار خود را کردند؛ لكن اجتماع نتوانست قدرت الهی را حس کند. مردان الهی و حق پرست، باید این حکومت را به دست گیرند تا بشر تکامل پیدا کند.

لطيفه

طرف با شنیدن اذان ظهر افطار کرد.

به او گفتند: چرا افطار کردی؟!

گفت: خوب اذان گفتند.

به او گفتند: این اذان ظهر بود!

گفت: واقعاً؟!.... چقدر شبیه اذان مغرب بود!

ص: 87

جان آدمی

جسم ما در عالم کوچک و محدود است، ولی جان و روح ما از عالم بالا و از نفخۀ الهی است. خدای مهربان در حدیث قدسی می فرماید:

﴿ لاَ یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لاَ سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنِ؛﴾ (1)

زمین و آسمان من گنجایش مرا ندارند، لکن قلب بندۀ مؤمنم گنجایش مرا دارد.

قلب انسان محل تجلی و نزول حق تعالی است.

ظاهر آن اختران قوّام ما *** باطن ما گشته قوّام سما

حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

أتَزعُمُ أنَّکَ جِرمٌ صَغیرٌ *** و فیکَ انطَوَی العالَمُ الأَکبَرُ (2)

تو پنداری همین جرم صغیری *** جهانی در نهادت هست پنهان

عطار نیشابوری هم در اشعاری نغز در این باره می گوید:

روز و شب این هفت پرگار ای پسر *** از برای توست در کار ای پسر

طاعت روحانیون از بهر توست *** خلد و دوزخ عکس لطف و قهر توست

ص: 88


1- عوالى اللئالى العزيزيه، ج 4، ص 7.
2- رياض السالكين في شرح صحيفۀ سيد الساجدين، ج 7، ص: 219

قدسیان جمله سجودت کرده اند *** جزو و کل غرق وجودت کرده اند

از حقارت سوی خود منگر بسی *** زانک ممکن نیست بیش از تو کسی

جسم تو جزوست و جانت کل کل *** خویش را عاجز مکن در عین ذل

کل تو در تافت جزوت شد پدید *** جان تو بشتافت عضوت شد پدید

نیست تن از جان جدا، جزوی از اوست *** نیست جان از کل جدا، عضوی از اوست

چون عدد نبود در این راه وحد *** جزو و کل گفتی نباشد تا ابد

صد هزاران ابر رحمت فوق تو *** می ببارد تا فزاید شوق تو

چون در آید وقت رفعت های کل *** از برای توست خلعت های کل

حقوق پدر بر فرزند

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در پاسخ به سؤال از حقّ پدر بر فرزندش فرمودند:

﴿ لا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ وَلا یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلا یَجْلِسُ قَبْلَهُ وَلا یَسْتَسِبُّ لَهُ؛﴾ (1) او را به اسم صدا نزند، جلو تر از او راه نرود، پیش از او ننشیند، و

ص: 89


1- الكافي، ج 2، ص 159 ، ح 5.

برایش دشنام نخرد.

یعنی کاری نکند که دیگران به پدرش بد بگویند، یا بر او لعنت بفرستند.

مردی به پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم عرض کرد: پدرم می خواهد مال مرا از آنِ خود کند. فرمودند:«﴿ أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ﴾؛ (1) تو و مال تو از آنِ پدرت هستید.»

حقوق فرزند بر پدر

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ تَجِبُ للوَلَدِ علی والِدِهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اختِیارُهُ لِوالِدَتِهِ ، و تَحسینُ اسمِهِ ، و المُبالَغَهُ فی تَأدیبِهِ﴾؛ (2) فرزند سه حق بر گردن پدرش دارد: مادر خوبی برایش انتخاب کند، نام نیکویی بر او بگذارد، و در تربیت او بکوشد.

می بینیم که حقوق فرزندان مان بر ما از پیش از ولادت آنان آغاز می گردد، و به هنگام ولادت و تا تلاش برای تربیت آن ها ادامه پیدا می کند. نسلی سالم و خوب، و انسانی تربیت یافته باید تحویل جامعه داد.

اگر همه به این امور اهتمام داشته باشند، جامعه ای ایده آل و مورد نظر مكتب متعالی اسلام خواهیم داشت.

زمان مرگ

ای انسان! زمان مرگت پریشان نباش و به جسم با ارزش خود اهتمامی نداشته باش! چرا که مسلمین کار های لازم را می کنند:

لباس هایت را از تنت در می آورند، غسلت می دهند، کفنت می کنند، از

ص: 90


1- كنز العمّال، ح 45933.
2- بحار الأنوار، ج 78، ص 236 ، ح 67.

خانه ات بیرونت می کنند و تو را به خانۀ جدیدت (قبر) می برند؛

خیلی ها برای تشییع جنازه ات کار های شان را تعطیل کرده و حاضر می شوند؛ از وسایل شخصی ات خلاصی انجام می گیرد.

کلید هایت، کتاب هایت، کیف و کفش هایت، لباس هایت، ... و اگر خانواده ات توفیق یابند شاید آن ها را صدقه کنند.

مطمئن باش مردم و دنیا بر تو حسرتی نمی خورند. تجارت و اقتصاد، استمرار می یابد. شغل و وظیفۀ تو به دیگری وا گذار می گردد.

اموال و دارایی هایت تقسیم می شود و ورثه آن ها را تصاحب می کنند. در حالی که تو از «ریز ریز» آن ها حساب گرفته می شوی!

اولین چیزی که از تو ساقط می شود اسم توست؛ لذا وقتی می میری می گویند: «جنازه». تو را به نامت صدا نمی زنند! وقتی می خواهند بر تو نماز بخوانند می گویند: «جنازه» کجاست؟ تو را به نامت صدا نمی زنند! و زمانی که می خواهند تو را دفن کنند می گویند: «میت» را نزدیک کنید. تو را به اسم صدا نمی زنند.

پس مواظب باش؛ چهره، اموال، نسب و قبیله و پست و مقامت تو را نفریبد! چقدر این دنیا بی ارزش است و آن چه در پیش رو داریم چقدر عظیم می باشد. بعد از وفاتت، سه نوع اندوه بر تو خواهد بود:

1. کسانی که شناخت سطحی از تو دارند می گویند: بیچاره!

2. دوستانت چند ساعت و یا نهایتاً چند روز برایت اندوهگین می شوند و سپس به شوخی و خنده های خود می پردازند.

3. عمیق ترین اندوه و غم داخل خانه خواهد بود. خانواده ات یک هفته،

ص: 91

دو هفته، یک ماه، دو ماه و یا نهایتاً یک سال غمگین می شوند و سپس تو را در بایگانی خاطرات قرار می دهند!

و این چنین داستان تو در بین مردم تمام می شود و داستان حقیقی تو شروع می شود: «آخرت».

جمال ،مال ،سلامتی ،فرزندان، ... از تو زائل شد. از خانه و کاشانه ات جدا شدی! و از همسرت نیز ... زندگی واقعی شروع شد.

و سؤال این است: «برای قبر و آخرت خود چه آماده نموده ای؟»

این حقیقتی است که جای تأمل دارد.

حریص باش بر: «فرائض، نوافل، صدقۀ پنهانی، عمل صالح ،نماز، تهجد...» شاید نجات یابی!

صيقل دل

تا روح و جان ما شفاف و آیینه نشود، حقایق را آن طور که باید نشان نمی دهد. باید صاف و تمیز شد تا حقایق را دید.

پس چو آهن گر چه تیره هیکلی *** صيقلی كن صيقلی كن صيقلی

تا دلت آیینه گردد پر صور *** اندر او هر سو ملیحی سیمبر

آهن ار چه تیره و بی نور بود *** صیقلی آن تیرگی از وی زدود

صیقلی دید آهن و خوش کرد رو *** تا که صورت ها توان دید اندر او

ص: 92

گر تن خاکی غلیظ و تیره است *** صیقلش کن زانک صیقل گیره است

تا در او اشکال غیبی رو دهد *** عکس حوری و ملک در وی جهد

صيقل عقلت بدان دادست حق *** که بدو روشن شود دل را ورق (1)

عرضۀ خود بر خدا

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: خودت را، هر چه هستی، خوب یا بد، با صدق بر خدا عرضه کن. به فقر و عجز و جهل خودت در برابر خدا اعتراف کن. نعمت های خدا بر خودت را بر شمار و از ادای شکر آن ها به عجز خود اعتراف کن.

اگر نعمت های مادی و معنوی را بشماری، خود را مدیون همۀ اهل آسمان ها و زمین می یابی و از ادای دین آن ها خود را عاجز می بینی. آن گاه عجز خود را به خدا عرضه کن و از او بخواه که تو را از زیر بار این دین بیرون بیاورد. آن وقت او به تو الهام می کند که شکر او را به جای آوری.

اگر دست از آروز های دور و دراز برداری و به موجودی خود نگاه کنی، انصاف خواهی داد که غرق فضل و عطای خدا هستی و بابت زحماتی که خلق برای تولید و به دست تو رساندن آن چه در زندگی ات داری می کشند، به همۀ خلق مدیونی و از ادای این دین عاجزی.

ص: 93


1- مثنوی معنوی، دفتر چهارم

پس ادای این دین را به خدا که مالک و مولای توست وا می گذاری و از او می خواهی که تو را از زیر این دین بیرون بیاورد و نهایتاً تو بابت همه چیزت فقط مدیون خدا خواهی بود. و چون در برابر خدا از خودت چیزی نداری که بخواهی به آن وسیله دینت را به خدا ادا کنی، خداوند هم می فرماید: «﴿ المُفْلِسُ فِی اَمانِ اللّه﴾؛ مفلس در امان خداست.» تنها کاری که از تو بر می آید، این است که سر به سجدۀ شکر بگذاری.

علم و حکمت

علم و حکمت دو نوع است:

1. حکمت الهی که نور محض است و حقایق را روشن می کند و دل را جلا می دهد.

﴿ وَ مَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا﴾؛ (1) و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است.

2. حکمت شیطان که ظلمت است و حیرت و شک می آورد.

حکمتی کز طبع زاید وز خیال *** حکمتی نی فیض نور ذو الجلال

حکمت دنیا فزاید ظن و شک *** حکمت دینی برد فوق فلک

فکر آن باشد که بگشاید رهی *** راه آن باشد که پیش آید شهی

حکمت واقعی مثل حکمت لقمان است.

﴿ وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَميد﴾؛ (2) و به راستی، لقمان را حکمت دادیم که:

ص: 94


1- سورۀ بقره، آیۀ 269
2- سورۀ لقمان آیۀ 12

خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد، تنها برای خود سپاس می گزارد؛ و هر کس کفران کند، در حقیقت، خدا بی نیاز ستوده است.

صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ وَ لَوْ كَانَ الْحُسْنُ هَيْئَةٌ لَكَانَتْ فَاطِمَةَ بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً﴾؛ (1) اگر حسن و زیبایی به هیئتی در آید، آن هیئت فاطمه است. دخترم فاطمه از نظر عنصر و شرافت و کرامت بهترین اهل زمین است.

یکی از برکات صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام این است که خداوند گناهان انسان را می بخشد و باعث می شود با پیامبر عظیم الشأن محشور شود. این بشارت بزرگ از سوی پیامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است که فرمودند:

﴿ يَا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّى عَلَيْكِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ وَ أَحْقَهُ بِي حَيْثُ كُنْتَ مِنَ الجَنَّة﴾؛ (2) اى فاطمه! هر که بر تو درود فرستد، خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق می نماید.

درود و صلوات بر حضرت زهرا علیها السلام! صلوات بر آن حضرت چه آثار و برکاتی دارد! گناهان را پاک می کند، و از این بالا تر باعث می شود انسان با اول شخصیت عالم، یعنی پیامبر عظیم الشأن در هر کجای بهشت که باشد، محشور شود.

﴿ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى فَاطِمَةَ وَ أَبيها وَ بَعْلِها وَ بَنِيهَا بِعَدَدِ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ!﴾

ص: 95


1- مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة علیهم السلام، ص 136.
2- بحار الانوار، ج 43، ص 55

همین صلوات هایی که ما بر پیغمبر و آل می فرستیم، می توانیم به حضرت زهرا علیها السلام تقدیم کنیم و حتماً این اثر را خواهد داشت.

لطيفه

ظاهراً تنها چیزی که تو دنیا عادلانه تقسیم شده است عقل است؛ چون هیچ کس اعتراض نمی کند که بگوید: مال من کم است!

نیکی به پدر و مادر بعد از حیات

امام باقر علیه السلام فرمودند:

﴿ إنَّ العَبدَ لَيكونُ بارّاً بِوالِدَيهِ في حياتِهما، ثُمَّ يَموتانِ فلا يَقضي - عَنهُما دُيونَهُا ولا يَستَغفِرُ لَهُما فَيَكتُبُهُ اللّهُ عاقّاً. و إنَّهُ لَيكونُ عاقّاً لَهُما في حياتِهِما غَيْرَ بارًّ بِهِما، فإذا ماتا قَضى دَينَهُما و استَغفَرَ لَهُما فَيَكتُبُهُ اللّهُ عَزَّ وجلَّ بارّاً﴾؛ (1) یک وقت هست که بنده در زمان حیات پدر و مادر خود نسبت به آنان نیکو کار است، اما وقتی می میرند، نه بدهی آنان را می پردازد و نه برای شان طلب آمرزش می کند. در این صورت خداوند او را عاق و نا فرمان پدر و مادر قلمداد می کند.

و یک وقت هم هست که بنده در زمان حیات پدر و مادر خود، عاق و نا خلف و نا فرمان است و به آنان نیکی نمی کند، اما وقتی مردند بدهی های آن ها را می پردازد و برای شان آمرزش می طلبد. لذا خداوند عز و جل او را نیکو کار می نویسد.

ص: 96


1- الكافي، ج 2، ص 163، ح 21.

بنابراین، نیکی و احسان به پدر و مادر به زمان حیات آنان اختصاص ندارد. در هر حال باید به فکر آن ها باشیم و به مقتضای حال شان به آنان خدمت کنیم.

خدمت در دوران حیات، بر آوردن نیاز های مادی، عاطفی و روحی آنان است. و خدمت به آن ها بعد از حیات شان، پرداخت دِیون شان، صدق دادن برای آن ها، خدمت کردن به دیگران به نیابت آنان، و طلب آمرزش و نماز و زیارت و هر کار مستحب و پسندیده برای آن هاست.

شعری از طبیب اصفهانی

عبد الباقی طبیب اصفهانی، در گذشتۀ 1168 یا 1171 هجری قمری، از شعرای سبک بازگشت ایران است.

طبیب اصفهانی از سادات موسوی اصفهان بود. نیاکان وی در روزگار شاه عباس اول صفوی از فارس به اصفهان کوچیدند و در آن شهر مسکن گزیدند. پدرش حکیم باشی شاه سلطان حسین صفوی بود و خود او نیز طبيب و ندیم نادر شاه افشار.

بعد از نادر شاه، کلانتر اصفهان شد و پس از چندی این کار را به برادرش میرزا عبد الوهاب وا گذاشت و خود با شاعران و ادیبان اصفهان، هاتف، عاشق ،آذر، مشتاق و صهبا به معاشرت پرداخت.

طبیب در سرودن غزل توانا بود. از آثار وی: «دیوان» شعر، مشتمل بر قصاید و غزلیات و قطعات و رباعیات و مثنوی «محمود و ایاز»، در حدود 3000 بیت. یکی از غزلیات زیبای او این است:

ص: 97

غمش در نهان خانۀ دل نشیند *** به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم *** که از گریه ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم *** چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

پی ناقه اش رفتم آهسته ترسم *** مبادا غباری به محمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی *** ز بامی که برخاست مشکل نشیند

عجب نیست خندد اگر گل به سروی *** که در این چمن پای در گل نشیند

بنازم به بزم محبّت که آن جا *** گدایی به شاهی مقابل نشیند

طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا *** کسی چون میان دو منزل نشیند؟

به سوی نماز

مرحوم آیت اللّه بهجت می فرمود: ما برای اوقات خواب خود افسوس می خوریم که چرا برای نماز شب بیدار نمی شویم، در صورتی که اوقات بیداری را به غفلت می گذرانیم. اگر در بیداری به توجه و بندگی مشغول بودیم. توفیق بیداری شب را نیز برای تهجد و خواندن نافلۀ شب و تلاوت

ص: 98

قرآن پیدا می کردیم.

می فرمود: نماز به منزلۀ کعبه و تکبیرة الاحرام پشت سر انداختن همه چیز غیر خدا و داخل شدن در حرم الهی است، و قیام به منزلۀ صحبت دو دوست، و رکوع خم شدن عبد در مقابل آقاست، و سجده نهایت خضوع و خاک شدن و عدم شدن در مقابل اوست. وقتی که عبد در آخر نماز از پیشگاه مقدس الهی باز می گردد، اولین چیزی را که سوغات می آورد، سلام از ناحیۀ اوست.

می فرمود: معیار اصلی نماز است. نماز بالا ترین ذکر است، شیرین ترین ذکر است، برترین چیز است. حالا برخی به دنبال ذکر های ویژه ای می گردند که کسی نشنیده باشد.

همه چیز تابع نماز است. باید سعی کنیم این نماز را حسابی درستش کنیم. البته نماز سلمان فارسی خواندن حالا ها کار دارد و نمی توان به این زودی نماز با حالی هم چون نماز سلمان فارسی خواند. وقتی نماز درست شد و با حال گشت، انسان آدم شده است. بالاخره محک نماز است.

دو گروه هلاک شونده

معمولاً افراد نادان و احمق یا غلو می کنند، یا دشمنی و کینه توزی بی جا. حضرت امیر علیه السلام فرمودند:

﴿ هَلَكَ فِيَّ رَجُلاَنِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ﴾؛ (1) در راه من دو گروه هلاک شدند: دوست غلو کننده، و دشمن کینه توز.

ص: 99


1- نهج البلاغه: حکمت 117

غلو و دشمنی نسبت به اهل بیت علیهم السلام موجب هلاکت و بدبختی انسان است. خود امیر المؤمنین علیه السلام حد غلو را در جایی دیگر بیان کرده و فرموده اند:

﴿ نزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِیّة ثُمَّ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ﴾؛ (1) ما را از ربوبیت تنزل بدهید، آن گاه در فضیلت ما هر چه می خواهید بگویید.

و امام هادی علیه السلام در زیارت جامعۀ کبیره چه زیبا ائمه علیهم السلام را توصیف فرموده اند. زیارت جامعۀ کبیره بابی برای شناخت ائمه علیهم السلام است.

سوختۀ عشق

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد *** وز خواب خوش هستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از بادۀ دوشینه *** تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست زنیک و بد در کیسۀ من نقدی *** در کوی جوان مردی عیّار نخواهم شد

آن رفت که می رفتم در صومعه هر باری *** جز بر در می خانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرّابی بیزار شدم لیکن *** از رندی و قلاّشی بیزار نخواهم شد

چون یار من او باشد بی یار نخواهم ماند *** چون غم خورم او باشد غم خوار نخواهم شد

ص: 100


1- الحقائق في محاسن الأخلاق، ص 406

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم *** تا غم خورم او باشد غم خوار نخواهم داشت

چون ساختۀ دردم در حلقه نیارامم *** چون سوختۀ عشقم در ناز نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او بازی *** در درگه این و آن بسیار نخواهم شد (1)

یکی از اولیای الهی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: یکی از اولیای خدا که اخیراً مرحوم شد، همان کسی بود که بار ها بدون این که نام او را ببرم، در صحبت ها اشاره کرده بودم که شخصی هست که او را از خود بزرگ تر می دانم. البته او مخفی بود و هیچ کس را، حتی نزدیکانش و آن هایی که گمان می کنند او را شناخته اند، ندیدم که او را آن چنان که بود شناخته باشد.

او از همان دوران کودکی مرده بود و با موت زندگی می کرد و یک سر سوزن چشم به این دنیا باز نکرد. در همان کودکی چند وقتی در دولاب به مدرسه رفت، ولی دل به آن نداد و مدرسه را رها کرد. پدر و مادرش او را به این خاطر مذمّت کردند.

بعد برای دروس طلبگی به مدرسه برهان و به قم رفت. اما آن جا هم دوام نیاورد و به دولاب برگشت. به من گفت: دیدم هر جا درس می روم، استاد پس و پیش می گوید و اگر از خود استاد ها امتحان کنم، نمی توانند درست پاسخ دهند.

به کسب و کاری هم جذب نشد. در نتیجه پدر و مادرش که دیدند نه

ص: 101


1- فخر الدین عراقی

درس می خواند و نه به کسب و کاری دل می دهد، به او گفتند از خانۀ ما برو بیرون. او در شرایطی که بچه ای بود که هنوز بالغ نشده بود، به خاطر عزت نفس و بزرگی اش از خانه بیرون آمد و توی کوچه ماند و دو شب در مسجد دولاب خوابید. شب سوم به منزل ما در سر آسیاب دولاب، که الآن مكتب الزهرا در جای آن ساخته شده است آمد.

در همان کودکی در مجالس وعظ و روضه می گشت. چهل پنجاه نفر از بچه ها هم همراهش بودند. ته مجالس می نشست و در درون خودش مشغول بود. در وسط مجلس یک باره از جا بلند می شد و همۀ بچه ها هم با او بلند می شدند و از مجلس بیرون می رفتند. با این کارش می گفت: مجلس از این به بعد دیگر به درد نمی خورد.

من حدود ده سال از او بزرگ تر بودم. وقتی پنج ساله بود، یک روز ساعت نه یا ده صبح که در کوچه های دولاب قدم می زدم، از شیشۀ پنجرۀ مسجدی دیدم با پنجاه نفر پسر بچه و دختر بچه های هم سن و کوچک تر از خودش به مسجد رفته اند و او امام جماعت شده است و دارند نماز جماعت می خوانند. دیدم چه منظرۀ قشنگی است!

به این خاطر رد نشدم. بیرون مسجد قدم می زدم و از شیشه آن ها را نگاه می کردم. تا این که نماز شان تمام شد و با هم از مسجد بیرون آمدند. او که متوجه من شد، نگاه تندی به من کرد. یعنی چرا ایستاده ای و تفتیش می کنی؟ آیا ما را کوچک می شمری؟ من با وجود این که ده سال از او بزرگ تر بودم، ولی در اثر آن نگاه خیلی از او خجالت کشیدم.

از همان طفولیت بزرگ بود. به من می گفت: یکی دو ساله بودم که هر

ص: 102

وقت برادر بزرگ ترم می خواست برای روضه به منزل شما بیاید، گریه می کردم که مرا هم به خانۀ شما بیاورد. وقتی به منزل شما می آمدیم، در حالی که در بغل برادرم بودم، تمام حواسم به شما بود و فقط به شما نگاه می کردم. اما حواس شما به دیگران بود.

این حرف او مرا پیر کرد. دیدم اولیای خدا از همان طفولیت به دوستان شان نظر دارند. و دیدم او از من بالا تر است و با نور ولایت بیش تر از من ربط دارد. اصلاً دو مؤمن که به هم می رسند، هر کدام محبتش به دیگری بیش تر است، ایمانش افضل است. از همین جا هم می شود فهمید که محبت ائمه علیهم السلام به ما بیش تر از محبت ما به آن هاست.

پانزده ساله بود که روزی به خانۀ ما آمد و در نقطه ای از اطاق نشست و به پشتی تکیه داد و من مشغول پذیرایی از او بودم. وقتی که خواست برود به من فرمود: هر وقت که غم دنیا شما را گرفت، همین جایی که من نشستم بنشین، سبک می شوی. او در کمال و معرفت هلوع و سیری نا پذیر بود.

چند بیت شعر

زاهد بودم ترانه گویم کردی *** سر فتنۀ بزم و باده جویم کردی

سجاده نشین با وقارم دیدی *** بازیچۀ کودکان کویم کردی (1)

ص: 103


1- مولوی

دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز *** پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش (1)

***

واعظا در نزد من از آتش دوزخ مگوی *** من به عمر خویش بس شب های هجران دیده ام

پاداش مصائب

گاهی خداوند انسان های مؤمن را به مصائبی گرفتار می کند تا پاداشی نصیب آنان گرداند. امام حسن علیه السلام فرمودند:

﴿ اَلْمَصَائِبُ مَفَاتِیحُ اَلْأَجْرِ﴾؛ (2) مصيبت ها، کلید های اجر و پاداش اند.

امام باقر علیه السلام به مردی که نزد ایشان از داغِ فرزندش شکایت کرد فرمودند:

﴿ أما عَلِمتَ أنَّ اللَّهَ یَختارُ مِن مالِ المؤمنِ و مِن وُلدِهِ أنفَسَهُ لِیَأجُرَهُ علی ذلکَ﴾؛ (3) مگر نمی دانی که خداوند از مال مؤمن و از فرزندان او بهترینش را بر می گزیند تا بدین وسیله به وی اجر دهد؟!

انسان های با ایمانی که در برابر این مصائب و گرفتاری ها صبر و استقامت ورزند، از این پاداش ها بهره مند می شوند.

بهلول و جمع خر ها

روزی بهلول، پیش خلیفه، هارون الرشید نشسته بود. جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند. طبق معمول، خلیفه هوس کرد سر به سر

ص: 104


1- نظیری نیشابوری
2- أعلام الدين، ص 297
3- مشكاة الأنوار، ص 486، ح 1625.

بهلول بگذارد.

در این هنگام صدای شیهۀ اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد. خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید، گویا با تو کار دارد.

بهلول رفت و برگشت و گفت: این حیوان می گوید: مرد حسابی حيف از تو نیست با این خر ها نشسته ای. زود تر از این مجلس بیرون برو. ممکن است که خریت آن ها در تو اثر کند.

درهای نیکی

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند:

﴿ ثَلاَثٌ مِنْ أَبْوَابِ اَلْبِرِّ: سَخَاءُ اَلنَّفْسِ، وَ طِیبُ اَلْکَلاَمِ، وَ اَلصَّبْرُ عَلَی اَلْأَذَی﴾؛ (1) سه چیز از در های نیکی است: سخاوت نفس، گفتار نیک، و شکیبایی بر آزار.

کسی که بخواهد در های نیکی به روی او گشوده شود، باید اهل سخاوت باشد، در گفتارش با دیگران با احترام و محبت سخن بگوید، و در برابر آزاری که از نزدیکان و دوستان خود می بیند، صبر و مدارا به خرج دهد. کسی که در این مسیر حرکت کند، خداوند خیر و خوبی را به سوی او سرا زیر می کند.

شعر

بنده آن باشد نه قهر آرد نه خشم *** هر چه گویندش بکن گوید چشم

ص: 105


1- تحف العقول، ص 8؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 311، ح 7.

***

این قدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است *** زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد

هم دلی

آن چه انسان ها را به هم پیوند می زند، هم دلی و هم فکری و یگانگی قلبی است، نه نژاد و رنگ و زبان و ظاهر انسان ها.

هم زبانی خویشی و پیوندی است *** مرد با نا محرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک هم زبان *** ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست *** هم دلی از هم زبانی بهترست

غیر نطق و غیر ایما و سجل *** صد هزاران ترجمان خیزد ز دل (1)

هفت پند مولانا

شب باش؛ در پوشیدن خطای دیگران!

زمین باش؛ در فروتنی!

خورشید باش؛ در مهر و دوستی!

کوه باش؛ در هنگام خشم و غضب!

ص: 106


1- مولوی

رود باش؛ در سخاوت و یاری به دیگران!

دریا باش؛ در کنار آمدن با دیگران!

خودت باش؛ همان گونه که می نمایی!

هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید:

اول آن چه نیستید،

دوم همۀ آن چه هستید!

همیشه یادمان باشد که نگفته ها را می توان گفت، ولی گفته ها را نمی توان پس گرفت!

چه سنگ را به کوزه بزنی، و چه کوزه را به سنگ بزنی،

همیشه شکست با کوزه است!

تعاون در کار های خیر

امام صادق علیه السلام دربارۀ مردی که کمک های دیگری را در میان نیازمندان تقسیم می کند فرمودند:

﴿ یَجری لَهُ مِن الأَجرِ مِثلُ ما یَجری لِلمُعطی ولا یَنقُصُ مِن أجرِهِ شَیءٌ﴾؛ او پاداشی همانند پاداشِ عطا کننده دارد و چیزی از پاداش عطا کننده کاسته نمی شود.

یعنی هر دو به طور کامل پاداش می برند. بعد فرمودند:

﴿ ولَو أنَّ المَعروفَ جَری عَلی سَبعینَ یَدا لاَوجِروا کُلُّهُم مِن غَیرِ أن یَنقُصَ مِن أجرِ صاحِبِهِ شَیءٌ﴾؛ (1) و اگر کار خیر و معروف بر هفتاد دست بچرخد، همۀ آنان پاداش می برند، بی آن که از پاداش صاحب

ص: 107


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 69، ح 1750.

آن، چیزی کاسته شود.

بنابراین، اگر توان مالی نداریم که به دیگران کمکی کنیم، می توانیم واسطۀ در کار خیر شویم. از وقت و موقیعت و تلاش و آبروی مان، برای رفع نیاز دیگران و قضای حوائج کسانی که به کمک نیاز دارند مایه بگذاریم تا ما هم از ثواب آن بهره مند شویم.

شکافته شدن دریا برای موسی علیه السلام

امام باقر علیه السلام فرمودند: بنی اسرائیل از موسی درخواست کردند تا دعا کند خدا برای آن ها فرج و گشایشی به وجود آورد. موسى دعا کرد. خداوند فرمود: بنی اسرائیل را شبانه حرکت بده. موسی گفت: پروردگارا، دریا در پیش رو است. خدا فرمود: حرکت کن. من به دریا دستور می دهم گوش به فرمان تو باشد و شکافته شود.

از این رو موسی بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد. فرعونیان در پی آنان حرکت کردند. نزدیک بود که به آن ها برسند. موسی به دریا گفت: شکافته شو تا ما عبور کنیم. دریا گفت: من چنین کاری را نخواهم کرد. بنی اسرائیل به موسی گفتند: تو ما را فریب دادی و الآن هم نابود می کنی. ای کاش در مصر مانده بودیم و مزدوری فرعون می کردیم و به این جا که نزدیک است کشته شویم نمی آمدیم.

موسی گفت: چنین نیست که شما فکر می کنید. خدا با من است و مرا راهنمایی خواهد کرد. قوم موسی فشار را بر موسی افزودند و گفتند: الآن است که فرعونیان به ما برسند. ما آن ها را می بینیم. موسی از خدا درخواست کرد. خدا به موسی وحی کرد: عصای خود را به دریا بزن. موسی عصا را به

ص: 108

دریا زد. دریا شکافته شد. موسی و یارانش از دریا عبور کردند، در حالی که فرعونیان به آن ها رسیده بودند.

چون فرعونیان به دریا نگاه کردند که شکافته شد، خطاب به فرعون گفتند: آیا شما از این کار تعجب نمی کنی؟ فرعون گفت: شکافته شدن دریا بنا به فرمان من بود. شما هم وارد شوید. وارد دریا شدند. چون به وسط دریا رسیدند، خدا دستور داد دریا به حال سابق در آمد و همگان غرق شدند.

هنگامی که فرعون غرق می شد، گفت: به خدای یگانه و به خدای بنی اسرائیل ایمان آوردم و من از مسلمان هستم. در پاسخ گفته شد: الآن ایمان آوردی و پیش از این عاصی و از مفسدان بودی. امروز جسد تو را نجات خواهم داد.

امام باقر علیه السلام فرمودند: تمام قوم فرعون در دریا فرو رفتند و جنازۀ آن ها ناپدید گشت و از قعر دریا به سوی آتش رفتند، اما دریا جنازهٔ فرعون را به ساحل انداخت تا دیگران ببینند و عبرت گیرند. و کسی در مرگ او به خود شک و تردید راه ندهد. زیرا مردم او را خدا می دانستند. خداوند فرعون را به شکل مرداری به کنار دریا انداخت تا دیگران پند گیرند. (1)

راوی از امام رضا علیه السلام پرسید: با این که فرعون ایمان آورد و به یگانگی خدا اقرار کرد، چرا خدا او را غرق کرد؟ امام فرمودند: به دو سبب:

ص: 109


1- برهان، از تفسیر قمی، ج 1، ص 315

1. ایمانی ارزش دارد که قبل از دیدن عذاب باشد. سنت خدا بر این است که ایمان بعد از نزول عذاب مفید نیست. خدا او را غرق کرد و بدن او را با این که با آهن و زره سنگین بود و طبق قانون طبیعت باید زیر آب برود، روی آب آورد تا دیگران پند گیرند.

2. فرعون از موسی درخواست کمک کرد و از خدا درخواست نکرد. موسی هم کمک نکرد. خدا به موسی وحی کرد:

﴿ يا مُوسى، لَم تُغِث فِرعُونَ لِاَنَّكَ لَم تَخلُقهُ وَلَوِ استَغاثَ بی لَاَغَثتُهُ﴾؛

ای موسی تو او را کمک نکردی؛ چون آفریدۀ تو نبود. اگر او از من کمک می خواست، حتماً کمکش می کردم. (1)

هم نشینی با خدا

نار خندان باغ را خندان کند *** صحبت مردانت از مردان کند

گر تو سنگ صخره و مرمر شوی *** چون به صاحب دل رسی گوهر شوی

مهر پاکان در میان جان نشان *** دل مده الا به مهر دل خوشان

کوی نومیدی مرو امید هاست *** سوی تاریکی مر او خورشید هاست

دل تو را در کوی اهل دل کشد *** تن تو را در حبس آب و گل کشد

ص: 110


1- عيون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 77، ح 7.

هین غذای دل بده از هم دلی *** رو بجو اقبال را از مقبلی

هر که خواهد هم نشینی خدا *** گو نشیند در حضور اولیا

از حضور اولیا گر بسکلی *** تو هلاکی زانک جزوی بی کلی

گفت پیغمبر که اجزاء منید *** جزء را از کل چرا بر می کنید

جزو از کل قطع شد بی کار شد *** عضو از تن قطع شد مردار شد

تا نپیوندد به کل بار دگر *** مرده باشد نبودش از جانی خبر

سیب یا انار وقتی به درخت وصل است، آب و باد و آفتاب آن را رشد می دهد و باعث تکامل آن است. ولی وقتی از درخت جدا شد که اصل اوست، همان آفتاب و باد و آب موجب فساد آن می شود. مراقب باشیم از اصل خویش جدا نشویم.

ذِکر ﴿ رَؤُوفُ یا رَحیمُ﴾

امام رضا علیه السلام فرمودند:

﴿ رَأَيتُ أبي علیه السلام فِي المَنامِ فَقالَ: يا بُنَیَّ، إذا كُنتَ فِي شِدَّةٍ فَأَكثِر أن تَقولَ: «يا رَؤوفُ یا رَحیمُ»﴾؛ پدرم را در خواب دیدم. فرمود: فرزندم! هر گاه در سختی

ص: 111

بودی، بسیار بگو: «یا رَؤوفُ یا رَحیمُ؛ ای مهربان، ای بخشایش گر!»

بعد فرمودند:

﴿ وَ الَّذِي نَراهُ فِي المَنامِ نَراهُ فِي اليَقَظةِ﴾؛ (1) و ما آن چه را در خواب می بینیم همانند چیزی است که در بیداری مشاهده می کنیم.

لطیفه

آموزش یک آدم خسیس به پسرش در مورد پست کردن نامۀ بدون تمبر:

خوب حواست را جمع کن، آدرس گیرنده را به جای فرستنده بنویس،

بعد بندازش در صندوق پست!

آن وقت پست می بیند تمبر ندارد، پس می فرستد برای فرستنده!!

اهتمام به آخرت

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ مَن حَرَصَ عَلَى الاخِرَةِ مَلَكَ، مَن حَرَصَ عَلَى الدُّنيا هَلَكَ﴾؛ (2) هر كس حریص آخرت باشد، آن را به دست می آورد؛ و هر کس برای دنیا حرص بزند، نابود می شود.

هم چنین فرمودند:

﴿ حَلاوَةُ الاخِرَةِ تُذهِبُ مَضاضَةَ شَقاءِ الدُّنيا﴾؛ (3) شیرینی آخرت، رنج و درد گرفتاری دنیا را می بَرد.

امام صادق علیه السلام هم فرمودند:

ص: 112


1- مهج الدعوات، ص 397؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 272 ، ح 2.
2- غرر الحكم، ح 8441 و ح 8442
3- غرر الحكم ، ح 4880؛ عيون الحكم، ص 232، ح 4435.

﴿ مَنْ كَانَتِ الْآخِرَةُ أَكْبَرَ هَمِّهِ، كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ ضِیقَهُ، وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ، وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَةٌ﴾؛ (1) کسی که آخرت، بزرگ ترین همّ و غم او باشد، خداوند سختی و تنگنایی را از او بر طرف می سازد و امورش را سامان می بخشد و دنیا به رغم میلش به او روی می آورد.

کسی که به دنبال آخرت است، خداوند دنیای او را هم آباد می کند و از رنج و مشقتش می کاهد. بنابراین، انسان عاقل کسی است که رو به آخرت آورد تا دنیا و آخرتش آباد گردد.

نعمت ابتلائات

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: بلا و عذاب برای مؤمن رحمت است؛ یعنی گرفتاری مؤمن موجب سازندگی اوست. مؤمنان از حوادث جهانی و گرفتاری بشر ساخته می شوند و این سازندگی برای انسان لازم است. انسان قبل از این که وارد جامعه شود و جامعه را هدایت کند، باید خودش را بسازد. اصلاحات باید از خود شروع شود.

یک وقت نگویید: این چه نحوه دوستی است که خدا با انبیا و اولیا دارد که بلا مال آن هاست. بلا سازنده است. بلا برای آن ها نعمت است. تا انسان در نتیجۀ بلا ساخته نشود، انسان کاملی نمی شود، انسان الهی نمی شود. انسانی که در رفاه و عیش زندگانی است، همان جای اول خودش هست.

گمان نکن اگر در جامعه مورد هتک و اتهام واقع شدی و برای خدا تحمل کردی، بدون اجر می مانی. خدای تعالی به تو کمک می کند.

ص: 113


1- الزهد، ص 49، ح 132؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 126، ح 122.

حُسن یار

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد *** تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند *** کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز *** به یار یک جهت حق گزار ما نرسد

هزار نقش بر آید ز کلک صنع و یکی *** به دل پذیری نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند *** یکی به سکۀ صاحب عیار ما نرسد

دریغ، قافلۀ عمر کان چنان رفتند *** که گردشان به هوای دیار ما نرسد

دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش *** که بد به خاطر امیدوار ما نرسد

چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را *** غبار خاطری از رهگذار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصۀ او *** به سمع پادشه کامگار ما نرسد (1)

ص: 114


1- دیوان حافظ

صبر و استقامت در برابر حق

امام باقر علیه السلام فرمودند: چون هنگام رحلت پدرم على بن الحسين علیه السلام فرا رسید، مرا در آغوش گرفت و فرمود: فرزندم! من به تو همان سفارشی را می کنم که پدرم در هنگام فرا رسیدن رحلتش به من کرد و فرمود که پدر او نیز به وی همان سفارش را کرده است:

﴿ أَیْ بُنَیَّ اِصْبِرْ عَلَی اَلْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً﴾؛ (1) فرزندم! حقّ را تحمّل کن، هر چند تلخ باشد.

حق مداری و پیروی از حق آن چنان با اهمیت است که امامان معصوم ما علیهم السلام در آخرین لحظات حیات خویش به آن توصیه فرموده اند.

هم چنین فرمودند:

﴿ اِصْبِرْ نَفْسَکَ عَلَی اَلْحَقِّ فَإِنَّهُ مَنْ مَنَعَ شَیْئاً فِی حَقٍّ أُعْطِیَ فِی بَاطِلٍ مِثْلَیْهِ﴾؛ (2) خود را در برابر پذیرش حقّ، به صبوری وا دار؛ زیرا کسی که حقّی را ادا نکند، به اندازۀ دو برابر آن در باطل خرج کند.

مراقب باشیم از حقوقی که خدای متعال برای ما واجب کرده است غافل نشویم که بهای سنگینی را در قبال آن باید بپردازیم. انسان گاهی گمان می کند که اگر حق واجبی، مثل خمس و صدقات واجب را پرداخت کند از کیسه اش رفته است. در صورت که چنین نیست. پرداخت نکردنش هزینۀ سنگینی روی دست انسان می گذارد. آن هم هزینه ای که باید صرف باطل شود.

ص: 115


1- بحار الأنوار، ج 70، ص 184، ح 52.
2- تحف العقول، ص 296

بنابراین، باید خودمان را در برابر حقوق الهی وا دار به صبر کنیم و آن را بپردازیم پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ مَن يَتَصَبَّرْ يُصَبَرْهُ اللّهُ، و مَن يَستَعفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، و مَن يَستَغنِ يُغنِهِ اللَّهُ، و ما اعطِيَ عَبْدٌ عَطاءً هُو خَيْرٌ و أوسَعُ مِن الصَّبرِ﴾؛ (1) هر کس خود را به شکیبایی وا دارد، خداوند او را شکیبا می گردانَد. و هر کس طالب عفّت باشد، خداوند او را عفیف می کند. و هر کس بی نیازی جوید، خداوند بی نیازش می سازد. به هیچ بندهای عطایی بهتر و گسترده تر از صبر و شکیبایی داده نشده است.

امیدوارم هیچ وقت نوبتی نشی!

یک روز داخل مترو صندلیم را به یک پیر زن دادم.

در حقم دعا کرد و گفت:

جوان دعا می کنم پیر شی، اما هیچ وقت نوبتی نشی!

سؤال کردم مادر نوبتی دیگه چیه؟

گفت: فردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کار های عادی روزانه ات را نداشتی، بین بچه هات به خاطر نگهداری ات دعوا نشه که امروز نوبت من نیست. من نگهش نمی دارم، نوبت توست.

امیدوارم هیچ کدام ما هیچ وقت نوبتی نشیم!

مشاهدۀ ملکوت

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: وقتی که ابراهیم برای مشاهدۀ ملکوت بالا رفت، خداوند به او بصیرت فراوان داد تا جایی که از آسمان همۀ اهل زمین

ص: 116


1- كنز العمّال، ج 3، ص 275 ، ح 6522.

را آشکارا مشاهده می کرد. در همین رابطه پروردگارم می فرماید:

﴿وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ اَلْمُوقِنِینَ﴾؛ (1) و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جملۀ یقین کنندگان باشد.

ابراهیم در آن هنگام زن و مردی را در حال عمل پلید زنا مشاهده کرد و آن ها را نفرین نمود و آن دو به دعای ابراهیم هلاک شدند. سپس دو نفر دیگر را مشاهده کرد و آن ها را نفرین نمود. آن ها هم هلاک شدند. در این موقع به ابراهیم وحی شد: ای ابراهیم، دست از نفرین بندگان و کنیزان من بردار. تو فقط بنده ای بیم رسان هستی و شریک مملکت من و مسلّط بر بندگانم نیستی.

بندگان من در برابر من سه حالت دارند: یا توبه می کنند که من توبه پذیرم و آن ها را می آمرزم و عیوب شان را می پوشانم. و یا عذاب خود را شامل آنان نمی کنم؛ به خاطر این که می دانم از صلب آن ها فرزندانی مؤمن بیرون می آیند.

بنابراین، با پدران کافر و مادران کافر آن ها با رفق و مدارا و تأنّی رفتار می کنم و عذاب خود را از آن ها بر می دارم تا زمینۀ ظهور فرزندان مؤمن آنان ایجاد شود. وقتی از این دنیا بروند عذاب خود را در حق آنان عملی می سازم و هر آینه عذابی که من برای آن ها آماده کرده ام، از نفرین و عذابی که تو در نظر گرفته ای بزرگ تر است؛ چون عذاب من بر حسب جلال و کبریای من است.

ص: 117


1- سورۀ انعام، آیۀ 75

پس ای ابراهیم، مرا با بندگانم رها کن و امر آن ها را به من وا گذار که هر آینه من جبّار و بردبار و دانا و حکیم هستم. با آن ها مطابق علم و حکمتم رفتار می کنم و قضا و قدر خود را در ایشان جاری می سازم. (1)

ناصر الدین شاه و مرد ذغال فروش

ناصر الدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می کرد که چشمش به ذغال فروشی افتاد. مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را به وجود آورده بود.

ناصر الدین شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت بله قربان!

ناصر الدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: جنهم بوده ای؟

ذغال فروش زرنگ گفت: بله قربان!

شاه از برخورد ذغال فروش خوشش آمده و گفت: چه کسی را در جهنم دیدی؟

ذغال فروش حاضر جواب گفت: این هایی که در رکاب اعلا حضرت هستند همه را در جهنم دیدم.

شاه به فکر فرو رفت و بعد از مکث کوتاهی گفت مرا آن جا ندیدی؟

ذغال فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود. اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت: اعلا حضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم.

ص: 118


1- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكرى علیه السلام، ص 512؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 60.

درخواست صبر از خداوند متعال

در برابر مصیبت ها باید از خدا کمک گرفت و صبر کرد که خداوند صبری به اندازۀ بلا و مصیبت به انسان عطا می کند. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ إنَّ المَتعُونَةَ تَأْتِي مِنَ اللّهِ على قَدرِ المَؤونَةِ، و إنَّ الصَّبرَ يَأْتِي مِنَ اللّهِ على قَدرِ البَلاءِ﴾؛ (1) کمک از جانب خداوند، به اندازۀ هزینه می رسد، و صبر و شکیبایی از جانب خداوند، به اندازۀ بلا می آید.

پذیرش ابتلائات

از قول امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

﴿ إِنَّ لِلنَّكَبَاتِ غَايَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ تَنتَهِيَ إِلَيْهَا فَإِذَا أُحْكِمَ عَلَى أَحَدِكُمْ لَهَا فَلْيُطَاطِئ لَهَا وَ يَصْبِرْ حَتَّى تَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِيلَةِ فِيهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا زَائِدٌ فِي مَكْرُوهِهَا﴾؛ (2) همانا گرفتاری ها اهدافی دارند که حتماً باید به آن ها برسند. پس اگر کسی از شما را به آن مبتلا ساختند، باید آن را بپذیرد و صبر کند تا این که بگذرد؛ چرا که چاره کردن آن به هنگام روی آوردنش، افزاینده سختی آن است.

صبر مبتنی بر پذیرش ابتلاء است. وقتی انسان آن را پذیرفت بر آن صبر می کند به انتها برسد. اما اگر نپذیرفت نتیجه ای جز افزایش درد و رنج ندارد.

معاذ بن جبل، یکی از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است. وی فرزند خود را از

ص: 119


1- كنز العمّال، ج 6، ص 376، ح 16129.
2- تحف العقول، ص 201؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 95.

دست می دهد و بی تاب می گردد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نامه ای به وی می نویسد و مصیبت فرزندش را به وی تسلیت می گوید.

در بخشی از نامه، به دو مسألۀ مهم اشاره می فرماید: یکی «اجتناب نا پذیری سختی ها» است و دیگری «برگشت نا پذیری سختی ها» و این گونه او را آرام می سازند. می فرمایند:

﴿ وَ اعلَم أَنَّ الجَزَعَ لا يُرُدُّ مَيتاً ولا يدفَعُ قَدَراً، فَأَحْسِنِ العَزاءَ و تَنَجَّزِ المَوعودَ فَلا يَذهَبَنَّ أَسَفُكَ عَلى ما لازِمٌ لَك و لِجَميعِ الخَلقِ، نازِلٌ بِقَدَرِهِ﴾؛ (1) و بدان که بی تابی کردن، نه مرده را بر می گرداند و نه تقدیر را دفع می کند. پس به نیکی، عزادار باش و وعدۀ الهی را قطعی بدان و نسبت به آن چه بر تو و بر همۀ مردم حتمی است و به تقدیر الهی نازل شده، تأسّف نخور.

گفت پیغمبر

گفت پیغمبر که چون کوبی دری *** عاقبت زان در برون آید سری

چون نشینی بر سر کوی کسی *** عاقبت بینی تو هم روی کسی

چون ز چاهی می کنی هر روز خاک *** عاقبت اندر رسی در آب پاک

جمله دانند این اگر تو نگروی *** هر چه می کاریش روزی بدروی

ص: 120


1- تحف العقول، ص 59؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 164، ح 182.

***

گفت پیغمبر که حق فرموده است *** قصد من از خلق احسان بوده است

آفریدم تا ز من سودی کنند *** تا ز شهدم دست آلودی کنند

نه برای آنک تا سودی کنم *** وز برهنه من قبایی بر کُنم (1)

خیر خواهی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: همیشه سعی کنید خیر خواه دیگران باشید و برای بندگان خدا چیز خوب بخواهید. مؤمن می تواند با دل خود به اهل آسمان ها و زمین خیر برساند، با نیّت خوب، با دعا کردن.

مثلاً کسی که صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام می فرستد، خیرش به همۀ موجودات عالم می رسد.

مواظب باش هر جا که می روی طالب خیر باشی؛ چون در آن صورت خداوند آن چه را طالبش هستی از در و دیوار بر تو می بارد.

اوائل راه، سالک با فکر و خیال و خواب حرکت می کند. مثلاً وقتی در خانه تان بر سر سفره می نشینید به اهل خانه خیلی توجه نداشته باشید و در نظر بگیرید که چند تن از اهل بیت عصمت و طهارت را مهمان کرده اید.

با این نیّت سفره پهن کنید و غذا تهیه کنید و از خانواده تان پذیرایی کنید. چند بار که تکرار کردید، خواهید دید این نیّت شریف چه آثار مبارکی بر

ص: 121


1- مولوی

شما و خانواده تان خواهد گذاشت. زن خانه هم با همین نیّت غذا بپزد و خانه را جارو کند.

با نیّت کار کن. مثلاً در حمام خودت را به این نیّت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزو های دور و دراز می شویی. سرت را به این نیّت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می کنی. سرت را به نیّت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن. خانه را که جارو می زنی و لباس ها را که می شویی، به نیّت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت از زندگی و وجودت انجام بده.

چند وقت که با نیّت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر می کند و راه سیرت باز می شود.

اگر با نیّت و توجه هفتاد بار به محاسن خود شانه بزنی همۀ صفات رذیله ات پاک می شود. اقلاً هر سه ماه یک بار به این نیّت ریش هایت را شانه کن و سنگ تمام بگذارد.

حقیقت اخلاص و راه یابی به آن

امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:

﴿ أصْلُ الإِخْلاصِ اليَأْسُ مِمّا فِي أَيْدِي النّاسِ﴾؛ (1) ريشۀ اخلاص، چشم برکندن از دست مردمان است.

هم چنین فرمودند:

﴿ مَن رَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ أَخْلَصَ عَمَلَهُ﴾؛ (2) کسی که خواهان چیز هایی

ص: 122


1- تصنيف غرر الحكم، ص 398
2- تصنيف غرر الحكم، ص 155

باشد که نزد خداست، عمل خود را خالص می گرداند.

قطع امید از مردم و تنها به خدا امید بستن، سر چشمۀ اخلاص است. همه چیز فانی و از بین رفتنی است، جز آن چه نزد خداست. ﴿ ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق﴾؛ (1) آن چه پیش شماست تمام می شود و آن چه پیش خداست پایدار است.» کدام عاقلی است که به آن چه نا پایدار است دل خوش کند؟!

رايت عشق

ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدم اند *** سوختگان غمت با غم دل خرم اند

هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت *** با خبران غمت، بی خبر از عالم اند

در شکن طُره ات، بسته دل عالمی است *** و آن همه دل بستگان، عقده گشای هم اند

يوسف مصر بقا در همه عالم تویی *** در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند

تاج سر بو البشر، خاک شهیدان توست *** کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدم اند

در طلبت اشک ماست، رونق مر آت دل *** کاین دُرَر با فروغ، پرتو جام جم اند

چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست *** باده کشان غمت، مست شراب غم اند

ص: 123


1- سورۀ نحل، آیۀ 96.

عِقد عزای تو هست، سنت اسلام و بس *** سلسلۀ کائنات، حلقۀ این ماتم اند

گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند *** خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم اند

خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را *** ز آن که شهیدان تو، جمله مسیحا دم اند

هر دم از این کشتگان گر طلبی بذل جان *** در قدمت جان فشان، با قدمی محکم اند (1)

ندای هر بامداد

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ إِنَّ اللّهَ تَعَالَى خَلَقَ مَلَكاً يَنْزِلُ فِي كُلٌّ لَيْلَةٍ يُنَادِي يَا أَبْنَاءَ الْعِشْرِينَ جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا وَ يَا أَبْنَاءَ الثَّلَاثِينَ لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيا وَ يَا أَبْنَاءَ الْأَرْبَعِينَ مَا ذَا أَعْدَدْتُمْ لِلِقَاءِ رَبِّكُمْ وَ يَا أَبْنَاءَ الْخَمْسِينَ أَتَاكُمُ النَّذِيرُ وَ يَا أَبْنَاءَ السَّتِّينَ زَرْعَ آنَ حَصَادُهُ وَ يَا أَبْنَاءَ السَّبْعِينَ نُودِيَ لَكُمْ فَأَجِيبُوا وَ يَا أَبْنَاءَ الثَّمَانِينَ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ وَ أَنتُمْ غَافِلُونَ ثُمَّ يَقُولُ لَوْ لَا عِبَادٌ رُكَّعٌ وَ رِجَالٌ خُشَعٌ وَ صِبْيَانُ رُضَعُ وَ أَنْعَامُ رُتَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صَبّاً﴾؛ (2)

خداوند فرشته ای را آفریده و هر بامداد فرود می آید و فریاد می زند:

ای افراد بیست ساله، تلاش و کوشش کنید!

ص: 124


1- فؤاد کرمانی
2- إرشاد القلوب، ج 1، ص 32.

و ای سی ساله ها، زندگی دنیا شما را فریب ندهد!

و ای چهل ساله ها، برای دیدار خدا چه چیزی آماده کرده اید؟!

و ای پنجاه ساله ها، خطر به بالای سرتان رسیده است!

و ای شصت ساله ها، نزدیک است از دنیا بروید!

و ای هفتاد ساله ها، شما را ندا می کنند و شما غافلید!

سپس می گوید: اگر بندگان اهل طاعت و مردان فروتن و کودکان شیر خوار و حیوانات بی گناه نبودند، عذاب بر سرتان فرو می ریخت.

روزی رسان

روزی حضرت سلیمان در ساحل دریا نشسته بود. مورچه ای را دید که دانۀ گندمی را حمل کرده و به طرف دریا می برد. مورچه به آب رسید. ناگهان وزغی از آب بیرون آمد و دهان گشود و مورچه وارد دهان او شد. وزغ به زیر آب رفت. مدت ها طول کشید. سپس از آب بیرون آمد و دهان خود را گشود. مورچه از دهان او بیرون آمد، در حالی که دانۀ گندم همراه او نبود.

سلیمان بسیار متعجب شد. مورچه را فرا خواند و از او دربارۀ این ماجرا پرسید. مورچه گفت: ای رسول خدا، در قعر این دریایی که دیدی صخره ای تو خالی وجود دارد که در درون آن کرم نا بینایی زندگی می کند. خدا او را در آن مکان آفریده و نمی تواند برای معاش خود از آن سنگ خارج شود.

خداوند مرا متصدی رزق او قرار داده است. من روزی او را حمل می کنم و خداوند این وزغ را مأمور نموده تا مرا به آن مکان ببرد و روزی

ص: 125

کرم را به او برسانم و سپس دوباره وارد دهان وزغ شده و او مرا به سطح آب و ساحل برساند.

سلیمان گفت: آیا از آن کرم تسبیح شنیده ای؟ او گفت: آری، آن کرم می گوید: ای خدایی که مرا در سوراخ این سنگ در عمق این دریا فراموش نکرده ای و روزی مرا می رسانی، به رحمت خود بندگان مؤمنت را فراموش مكن. (1)

آشنایی با نور

اندک اندک خوی کن با نور روز *** ورنه خفاشی بمانی بی فروز

باید با خورشید حقیقت و نور خدا و اولیایش آشنا شویم تا تجلی آن ها را در قیامت تحمل کنیم و کور نشویم.

باطن اعمال

آن سخن های چو مار و کژ دمت *** مار و کژ دم گشت و می گیرد دمت

این رکوع و این سجودی را که کشت *** این رکوع و این سجودت می شود آن جا بهشت

این جهان کوه است و فعل ما ندا *** سوی ما آید ندا ها را صدا (2)

ص: 126


1- الدعوات (للراوندی)، ص 115؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 97
2- مولوی

همۀ اعمال ما یک صورت ملکوتی و باطنی دارد که در عالم قیامت مجسم می شود.

﴿ يَوْمَ تَجِدُ كُلَّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً﴾؛ (1) روزی که هر کسی آن چه کار نیک به جای آورده و آن چه بدی مرتکب شده، حاضر شده می یابد؛ و آرزو می کند: کاش میان او و آن [کار های بد] فاصله ای دور بود!

ضعیفان؛ واسطهٔ روزی

پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَكْرِمُوا ضُعَفَاءَكُمْ فَإِنَّمَا تُرْزَقُونَ وَ تُنْصَرُونَ بِضُعَفَائِكُمْ﴾؛ (2) ضعيفان خود را گرامی بدارید؛ که شما به واسطهٔ ایشان روزی داده و یاری می شوید.

بنابراین، ضعفا حق بزرگی به گردن ما دارند. باید قدر و ارزش آنان را دانست و در خدمت شان بود.

قیمت حاکم

روزی ملا به حمام رفته بود. اتفاقاً حاکم ظالم آن شهر هم برای استحمام آمد. حاکم برای این که با ملا شوخی کرده باشد، رو به او کرد و گفت: ملا، قیمت من چقدر است؟

ملا گفت: بیست تومان.

حاکم ناراحت شد و گفت: مردک نادان این که تنها قیمت لنگ حمام

ص: 127


1- سورۀ آل عمران، آیۀ 30
2- إرشاد القلوب، ج 1، ص 32.

من است.

ملا هم گفت: منظورم همین بود و الاّ خودت ارزش نداری!

نگاهی بلند

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عُزَيْرِ إِذَا وَقَعْتَ فِي مَعْصِيَةٍ فَلَا تَنْظُرْ إِلَى صِغَرِهَا وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى مَنْ عَصَيْتَ وَ إِذَا أُوتِيتَ رِزْقاً مِنِّي فَلَا تَنْظُرْ إِلَى قِلَّتِهِ وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى مَنْ أَهْدَاهُ وَ إِذَا نَزَلَتْ بِكَ بَلِيَّةٌ فَلَا تَشْكُ إِلَى خَلْقِي كَمَا لَا أَشْكُوكَ إِلَى مَلَائِكَتِي عِنْدَ صُعُودِ مَسَاوِيكَ وَ فَضَائِحِك﴾؛ (1)

خداوند به عُزیر وحی کرد:

یا عُزیر، اگر دچار معصیتی شدی، نگاه به کوچکی آن معصیت مکن، نگاه کن ببین چه کسی را معصیت کردی!

و هر گاه رزقی از من به تو رسید، توجه به کمی آن مکن، ببین چه کسی آن را به تو ارزانی داشته است.

و هر گاه دچار بلائی شدی، شکایت مرا پیش مردم مبر؛ چنان که هنگام صعود گناهان و اعمال زشت تو، من شکایت تو را پیش فرشتگان خود نمی برم.

صلای عشق

دلا یک دم رها کن آب و گل را *** صلای عشق در ده اهل دل را

ص: 128


1- بحار الأنوار، ج 79، ص 132.

ز نور عشق شمع جان بر افروز *** ز بور عشق از جانان در آموز

چو زیر از عشق رمز راز می گوی *** چو بلبل بی زبان اسرار می گوی

چو داوود آیت سر گشتگان خوان *** ز بور عشق بر آشفتگان خوان

حديث عشق ورد عاشقان ساز *** دل و جان در هوای عاشقان باز

چو عود از عشق بر آتش همی سوز *** چو شمعی می گری و خوش همی سوز

شراب عشق در جام خرد ریز *** وز آن جا جرعه ای بر جان خود ریز (1)

زندان دنیا

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: دنیا زندان مؤمن است. زندان جای فرد گناه کار است. گناه انسان قبل از آمدن به دنیا گر چه آگاهانه نبود، اما مثل هر عمل دیگری اثر وضعی اش را داشت. مثل کسی که شرابی را به گمان آب می نوشد و در اثر آن مست می شود. برای پاک شدن از آثار آن گناه، انسان باید یک دوره در زندان دنیا زندانی بکشد.

می فرمود: رفیق و انیس خوب از یک سو و از سوی دیگر قانع بودن و تن دادن، سختی زندان را از بین می برد و حتی آن را دوست داشتنی و

ص: 129


1- اسرار نامۀ عطار

لذت بخش می کند.

دنیا زندان مؤمن است. خداوند دو سره کسی را عذاب نمی کند. کافر در دنیا آزاد است و بی بند و باری می کند و در دنیا خوش می گذراند؛ لذا بعد از مرگ به سجن و زندان می رود. مؤمن در دنیا دستش بسته است و سختی می کشد، لذا بعد از مرگ به بهشت می رود.

می فرمود: مؤمنین باید حواس شان جمع باشد که این زندان موقت است و تمام می شود. لذا باید تحمل کنند و به آن تن بدهند و کاری کنند که در زندان کسانی به سراغ آن ها بیایند که به آن ها محبّت کنند و بشارت دهند، تا زندان به آن ها خوش بگذرد.

مزد کارگر

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أعطوا الأجير أجرَهُ قَبْلَ أَنْ يَجفَّ عَرَقُهُ﴾؛ (1) مزد کارگر را پیش از آن که عرقش خشک شود بدهید.

امير المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ نَهَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یُسْتَعْمَلَ أَجِیرٌ حَتَّی یُعْلَمَ مَا أُجْرَتُهُ﴾؛ (2) پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از این که کارگری، پیش از تعیین مزدش به کار گرفته شود نهی فرمود.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ مَن ظَلَمَ أجِيراً أجرَهُ أحْبَطَ اللّهُ عَملَهُ و حَرّمَ عَلَيْهِ رِيحَ الجَنَّةِ، و إِنَّ

ص: 130


1- كنز العمّال، ح 9126.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 10، ح 4968.

رِیحَهَا لَتُوجَدُ مِنْ مَسِیرَهِ خَمْسِمِائَهِ عَامٍ﴾؛ (1) کسی که مزدِ اجیری را کم دهد، خداوند عملش را باطل می گرداند و بوی بهشت را که از مسافت پانصد سال به مشام می رسد، بر وی حرام می کند.

ای که ز دیده غایبی!

اِی که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای *** حسن تو جلوه می کند وین همه پرده بسته ای

خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای *** ما همه صید کرده ای خود ز کمند جسته ای

از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم *** هم تو که خسته ای دلم مرهم ریش خسته ای

گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم *** می شنوم که دم به دم پیش دل شکسته ای (2)

آغاز فرج

وقتی سختی ها به نهایت خود برسند، فرج آغاز می شود. شبیه قلّۀ کوه که در نهایت بلندی آن، سرا شیبی فرا می رسد. به همین جهت، هر چه سختی ها بیش تر شوند، به دورانی خوشایند نیز نزدیک تر شده ایم. بنابراین، از سخت تر شدن موقعیّت، ناراحت نشوید که این خود نوید گشایش است. علی علیه السلام در این باره می فرمایند:

﴿ عِندَ تَناهِي الشِّدَّةِ تَكونُ الفُرجَةُ و عِندَ تَضايقِ حَلَقِ البَلاءِ يَكونُ

ص: 131


1- الأمالي للصدوق، ص 513، ح 707
2- سعدی

الرَّخاءُ﴾؛ (1) هنگام اوج گرفتن سختی ها، گشایش فرا می رسد و هنگام تنگ شدن حلقه های بلا، دوران آسایش فرا می رسد.

وقتی بچه ها اشتباه می کنند

هر کسی ممکن است دستش به فنجان چایی بخورد و روی فرش بریزد. ممکن است لباسش را وارونه تن کند و به مهمانی برود. همه اشتباه می کنند، البته بچه ها بیش تر. دست خودشان نیست، بی تجربه هستند.

فکر می کند اگر مو های عروسکش را بچیند دوباره مثل مو های خودش بلند می شود. یا هواپیمای پلاستیکی را از پنجره به بیرون پرتاب می کند تا واقعاً پرواز کند.

اما والدین نباید بچه را به خاطر اشتباهش سر زنش کنند. یکی، دو بار، ده بار که سرزنش شود، اعتماد به نفسش پایین می آید. به طوری که شاید دیگر هیچ وقت حالش سر جا نیاید.

سرزنش باعث می شود، با هر اشتباه احساس شرمندگی کند و از ترس سرزنش شدن دست به هیچ کار و ابتکاری نزند.

تصویری که این کودک از خودش پیدا می کند، تصویر یک آدم بی عرضه و شکست خورده است که دست به هر کاری می زند خراب کاری می کند. این تصویر که در عمق وجود کودک جا خوش کرده است، چگونه ممکن است در 25 سالگی تغییر کند؟ خدا می داند.

بعضی از پدر و مادر ها به محض این که بچه می خواهد دست به کاری بزند، از ترس این که مبادا خراب کاری کند، فوراً عنان کار را دستش می گیرند

ص: 132


1- نهج البلاغه، حکمت 351

و به بهترین شیوه آن را انجام می دهند. و به همین راحتی فرصت آموختن تجربه های جدید را از بچه می گیرند.

بهتر این است که صبر کنند بچه خودش تجربه کند و حتی اشتباه کند و نتیجۀ اشتباهش را ببیند. وقتی هم که از اشتباهش غمگین شد، او را دل داری بدهند و به او بفهمانند که اشکالی ندارد. هر کسی ممکن است اشتباه کند، حتى مامان و بابا. فقط باید دوباره تلاش کند و این بار حواسش باشد اشتباه قبلی را تکرار نکند.

اسباب ورود به بهشت

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَربَعٌ مَن كُنَ فِيهِ نَشَرَ اللهُ عَلَيْهِ كَنَفَهُ، وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ فِي رَحمَتِهِ : حُسنُ الخُلُقِ يَعِيشُ بِهِ فِي النّاسِ، وَ رِفقٌ بِالمكرُوبِ، وَ شَفَقَةٌ عَلَى الوالِدَينِ، وَ إِحسانُ إِلَى المَمْلُوكِ﴾؛ (1) چهار چیز است که در هر کس وجود باشد، خداوند سایهٔ حمایت خود را بر او می گستراند و به رحمت خود او را به بهشت می بَرَد:

1. اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگی کند.

2. ملاطفت با غم دیده.

3. مهربانی با پدر و مادر.

4. نیکی کردن به غلامان و زیر دستان.

نعمت های معنوی

نعمت های بهشت و معنوی آخرتی تکراری نیست که ملال آور باشد.

ص: 133


1- الخصال، ص 225، ح 57؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 71، ح 51.

همه نو تازه است.

هر زمان نو صورتی و نو جمال *** تا ز نو دیدن فرو می رد ملال

من همی بینم جهان را پر نعیم *** آب ها از چشمه ها جوشان مقیم

بانگ آبش می رسد در گوش من *** مست می گردد ضمیر و هوش من

شاخه ها رقصان شده چون تایبان *** برگ ها کف زن مثال مطربان

شیخ محمد تقی بافقی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: آقایی به نام شیخ محمد تقی بافقی، در قم بود. بنده هر وقت قم می رفتم و می دیدم طلبه ای نزد او آمده اما شیخ پولی ندارد تا به او بدهد، یک مقدار از پولی که در جیبم بود به شیخ محمد تقی می دادم. او هم به آن ها می داد. من چه می دانستم که خمس چیست؛ خمس بده و خمس بگیر کیست؛ می دیدم شیخ محمد تقی می خواهد به طلبه ها پول بدهد و مستحق است به او می دادم.

رفیقی داشتم. نامش مشهدی رمضان علی و از مردان خیلی پاک و پاکیزه بود. زیاد با سواد و درس خوانده نبود، اما عقلش قشنگ بود. هر دو زارع بودیم. وقتی محصولش را در میدان می فروخت، با جیب پر پول که جرینگ جرینگ صدا می کرد بر می گشت و آن وقت همراه من می آمد.

او هم لُنگش روی دوشش بود و با هم از حضرت عبد العظیم راه

ص: 134

می افتادیم تا به قم برسیم. کم کم فهمید که من با شیخ محمد تقی دوست هستم. خلاصه وقتی من به شیخ پول دادم، او هم از من تقلید کرد و مقداری پول به ایشان داد.

پول که داد یک نفری از او پرسید: آیا این شیخ محمد تقی مجتهد است، یا از کسی اجازه دارد؟ مسأله پرسید. مسأله ای که کاش بلد نبودیم و نمی پرسیدیم! رفیق من گفت: و اللّه من نمی دانم، من دیدم کربلایی محمد اسماعیل که دوست من است پولش را به شیخ محمد تقی می دهد، من هم دادم و چیزی نپرسیدم.

دفعۀ بعد، این رفیق من هم از من همین سؤال را پرسید. وقتی پیش حاج شیخ رفتیم، از او پرسیدم: حاج شیخ، شما مجتهدی یا اجازه داری؟! گفت: برای چه می پرسی؟ گفتم: می خواستم بدانم. گفت: هیچ کدام. نه مجتهدم و نه اجازه دارم.

شیخ محمد تقی توی دست و بال حاج شیخ عبد الکریم بود. سنّش حدود چهل یا پنجاه سال بود و حاج شیخ عبد الکریم او را امین می دانست و اموال به اختیارش بود.

وقتی گفت هیچ کدام، من گفتم: پس شما از حاج شیخ عبد الکریم اجازه نگرفته اید؟ خوب می خواستی اجازه بگیری که حداقل مردم راحت باشند. گفت: لای دست پدر شان، مگر من به کسی گفته ام که به من پول بده. یک چیزی هم به خودم گفت. وقتی گفت لای دست پدر شان، یعنی به خود من هم گفت. یعنی من که به تو نگفتم پول بده؛ تو خودت دیدی که من می خواهم به یکی پول بدهم و ندارم دادی. در صورتی که اگر کسی این

ص: 135

جور بدهد، او نه به دست شیخ عبد الکریم که به دست خود حضرت ولی عصر علیه السلام داده است!

البته این را حالا می فهمم، آن وقت نمی فهمیدم. حالا می دانم که اگر کسی در روی زمین این جور کاری بکند، به دست خود حضرت ولی عصر علیه السلام داده است. چون این را از روی فکر نداده، بلکه این از فطرت بیرون زده و جایی رفته که نمی دانی کجاست! این خیلی قیمتی است.

آن جا که مراقب و مواظب چیزی هستی، خیلی دقت می خواهد که آن را سالم از آب در آوری. ولی آن جا که تصادفاً از تو سر می زند، این از صفت و اخلاق توست و در حقیقت مالِ خود حضرت است. یعنی از خودش به خودش بر گشت.

بعد یک قدری صبر کرد و به من و رفیقم گفت: هشت سال در نجف نزد آقا سید محمد کاظم یزدی درس خوانده است. سید از علمای بزرگ نجف است که زمان مشروطه هم بوده و تمام علما و مجتهدین از کتاب او بهره می برند.

شیخ محمد تقی، اهل یزد و قوی بود. خودش می گفت: از سید محمد کاظم مراقبت می کرده و اگر کسی به ایشان زور می گفته، مثلاً جوانی بی ادبی می کرده، ساکت نمی مانده است. شیخ پس از هشت سال درس خواندن، یک شب که مشغول عبادت بوده، خودش به خودش می گوید: خوب است که به یزد بروم و با مردم باشم و هر چه را هم بلد هستم، به مرور به آن ها بگویم. اگر دیدم که کم آمد، دوباره به نجف باز می گردم و ظرفم را پر می کنم.

ص: 136

گفت: تا این را گفتم، به ذهنم آمد که یک اجازه هم از سید محمد کاظم بگیرم. البته اگر صد تا اجازه هم می خواست به او می داد که هر کس به شیخ سهم امام بدهد جایز است. وقتی به ایران می آمد، چون امین بود، هر چه خودش نیاز داشت بر می داشت و باقی را هم به نجف می فرستاد.

اما گفت: به خودم گفتم: بگذار به قرآن هم تفأل بزنم. اگر اذن داد که نزد سید کاظم می روم و اگر هم نداد همین جوری به ایران بر می گردم. گفت: تا قرآن را باز کردم، این آیه آمد: ﴿ أَلَيسَ اللّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ﴾. (1)

اگر شما از اول تا آخر قرآن بگردی، نمی توانی یک کلام پیدا کنی که برای شیخ محمد تقی دندان شکن تر از این آیه باشد.

اگر بخواهیم آن را معنا کنیم، معنای خوبی ندارد. اما برای خدا خیلی شیرین است. از بس شدت محبت و دوستی در آن خوابیده، حساب ندارد.

آیه به من و شما هم می گوید: آیا خدا با قدرت و علم و حیاتش برای بندگانش کافی نیست؟! از شیخ سؤال می کند: تو که شیخ محمد تقی هستی، درس خوانده ای و می خواهی درس دین هم به مردم بدهی، آیا خدا برایت کافی نیست؟!

می گفت: تا صبح خیلی گریه کردم که من چقدر بی ادب بودم که پرسیدم. آدمِ با فهم، چرا بپرسد؟ فردا شب هم برای خدا حافظی غذایی درست کردم و طلبه ها را جمع کردم. آن ها که آمدند گفتند: شیخ محمد تقی، آیا از سید محمد کاظم اجازه گرفتی؟ گفتم: نه. گفتند: پس می خواهی بدون اجازه بروی؟ خوب برو از او اجازه بگیر؛ او که به شما اجازه می دهد.

ص: 137


1- «آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟!» سورۀ زمر، آیۀ 36.

ده تا هم بخواهی می دهد، چرا نمی روی؟ وقتی که این هفت هشت طلبه، خوب حرف های شان را زدند، ماجرا را به آن ها گفتم. آن ها هم همگی به گریه افتادند.

جان من! آدمی هر چه سر و کارش را با خدا بهتر کند، قشنگ تر است.

گفت پیغمبر

گفت پیغمبر ز سرمای بهار *** تن مپوشانید یاران زینهار

زانک با جان شما آن می کند *** کان بهاران با درختان می کند

لیک بگریزید از سرد خزان *** کان کند کو کرد با باغ و رزان

راویان این را به ظاهر برده اند *** هم بر آن صورت قناعت کرده اند

بی خبر بودند از جان آن گروه *** کوه را دیده ندیده کان بکوه

آن خزان نزد خدا نفس و هواست *** عقل و جان عين بهارست و بقاست

مر تو را عقلی است جزوی در نهان *** كامل العقلى بجو اندر جهان

جزو تو از کل او کلی شود *** عقل کل بر نفس چون غلی شود

ص: 138

پس به تاویل این بود کانفاس پاک *** چون بهارست و حیات برگ و تاک

از حدیث اولیا نرم و درشت *** تن مپوشان زانک دینت راست پشت

گرم گوید سرد گوید خوش بگیر *** تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر

گرم و سردش نو بهار زندگی است *** مایۀ صدق و یقین و بندگی است

زان کزو بستان جان ها زنده است *** زین جواهر بحر دل آگنده است

بر دل عاقل هزاران غم بود *** گر ز باغ دل خلالی کم شود (1)

در حدیث آمده است که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ اغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبِيعِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا يَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ وَ اجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَرِيفِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا يَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ﴾؛ (2)

سرمای بهار را غنیمت شمارید که با تن شما آن کند که با درختان شما، و از سرمای پائیز دوری کنید که با تن شما آن کند که با درختان شما.

ص: 139


1- مولوی
2- بحار الأنوار، ج 59، ص 271.

نشانه های اهل بهشت

بهشتیان نشانه هایی دارند که آن ها را در همین دنیا می توان شناخت. اگر در کسی این نشانه ها باشد، بهشت او تضمینی است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ إِنَّ لِأَهلِ الجنَّةِ أَربَعَ عَلاماتٍ: وَجهٌ مُنسِطٌ ، وَ لِسانٌ لَطِيفٌ، وَ قَلبٌ رَحِيمٌ، وَ يَدٌ مُعطِيَةٌ﴾؛ (1) اهل بهشت، چهار نشانه دارند: روی گشاده، زبان خوش، دل مهربان و دستِ دهنده.

چهره های بشاش و انسان های متبسم و خوش رو، کسانی که با احترام و محبت با دیگران سخن می گویند، کسانی که قلبی مهربان دارند و به خانواده و خویشان و دوستان و هم کیشان و اهل ایمان مهر می ورزند، کسانی که اهل سخاوت و بخشش اند و همواره به فکر ضعیفان و محرومین هستند و آنان را در اموال خود شریک می گردانند، بهشتیان روی زمین اند.

حدیث کسا در نگاه آیت اللّه بهجت رحمة اللّه

حدیث کسا که مثلاً شاید بعضی ها گفته بودند که اصلاً سند ندارد، خدا می داند اگر کسی بشمارد چقدر معجزات در خود همین حدیث کساست ! چقدر معجزات!

حضرت فاطمه علیها السلام می گوید: خدا به جبرئیل گفت؛ جبرئیل از خدا فلان سؤال را کرد؛ جبرئیل آمد به پدرم فلان مطلب را گفت.

نمی گوید پدرم گفته است که خدا به جبرئیل گفت. خودش از مقام اعظم ربوبی نقل می کند.

ص: 140


1- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 91؛ الاختصاص، ص 335

این قدر معجزات در همین حدیث کسا هست! ای کاش کسی بتواند بشمارد!

شکر ها زین عشق

خنده از لطفت حکایت می کند *** ناله از قهرت شکایت می کند

این دو پیغام مخالف در جهان *** از یکی دلبر روایت می کند

غافلی را لطف بفریبد چنان *** قهر نندیشد جنایت می کند

وان یکی را قهر نومیدی دهد *** يأس كلی را رعایت می کند

عشق مانند شفیعی مشفقی *** این دو گمره را حمایت می کند

شکر ها داریم زین عشق ای خدا *** لطف های بی نهایت می کند

هر چه ما در شکر تقصیری کنیم *** عشق کفران را کفایت می کند

کوثر است این عشق یا آب حیات *** عمر را بی حد و غایت می کند (1)

ص: 141


1- دیوان شمس

سخت ترین لحظات

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

﴿ أشَدُّ ساعاتِ ابنِ آدَمَ ثَلاثُ ساعاتٍ:

السَّاعَةُ الّتي يُعايِنُ فيها مَلَكَ المَوتِ،

و السَّاعَةُ الّتي يَقومُ فيها مِن قَبِرِهِ،

و السَّاعَةُ الّتي يَقِفُ فِيها بَينَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعالى﴾؛ (1)

سخت ترین لحظات فرزند آدم سه لحظه است:

1. لحظه ای که ملک الموت را می بیند.

2. لحظه ای که از گور خود بر می خیزد.

3. لحظه ای که در پیشگاه خدای تبارک و تعالی می ایستد.

بازگشت یونس به سوی قومش

بر اساس سنت خداوند ایمانی مفید است که با اختیار و قبل از نزول عذاب و دیدن نشانه های عذاب باشد. اما ایمان بعد از آن مفید نیست. این قانون و سنت تنها دربارۀ قوم یونس شکسته شد و استثنا برداشت. خداوند عذاب را از آنان برداشت و فرصت داد تا ایمان بیاورند و با مرگ طبیعی بمیرند.

در روایتی معتبر نقل شده است که سماعه می گوید: از امام علیه السلام شنیدم که فرمود: هر عذابی که بر قومی نازل شد بازگشت نخورد، جز قوم یونس. از آن حضرت پرسیدم: آیا عذاب بر آن ها سایه افکنده بود. فرمود: آری. پرسیدم: پس چرا دفع شد؟ جواب داد در علمی که ثابت پیش خدا هست و

ص: 142


1- الخصال، ص119، ح 108.

کسی از آن خبر ندارد نوشته بوده است که قوم یونس عذاب نمی شوند. (1)

در روایتی مورد قبول نقل شده است که امام باقر علیه السلام فرمود: یونس به مدت سه روز در شکم ماهی ماند و خدا را در میان سه تاریکی، یعنی تاریکی شکم ماهی، تاریکی شب، و تاریکی دریا، می خواند و می گفت: «﴿ لا إلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين﴾؛ ای خدای یگانه تو منزهی، من به خود ستم کردم و از ستم کارانم.»

و خدا اجابتش کرد. ماهی خود را به بیرون آب آورد و دهانش را باز کرد و او را به بیرون آب انداخت. خدا برای او کدویی رویانید. کدو را می مکید و از برگ های آن سایه بان برای خویش قرار داد. و این در حالی بود که موی او ریخته بود و پوستش نازک شده بود.

پیوسته یونس تسبح خدا می گفت و شب و روز خدا را یاد می کرد. بعد از مدتی که یونس قوی و توانمند گشت، خداوند کرمی را بر انگیخت و قسمت پایین کدو را خورد. کدو خشک و تبدیل به زباله شد.

این جریان بر یونس دشوار آمد و غمناک شد. خدا به او وحی کرد که چرا غمناک گشتی؟ یونس جواب داد: به خاطر این کدو ناراحت و غمناک شدم؛ زیرا که من از آن بهره مند بودم و تو کرم را بر آن مسلط کردی و خشک گردید.

خداوند فرمود: ای یونس، تو به خاطر خشکیدن یک درخت محزون شدی، با این که تو آن را نرویانده بودی و آبش نداده بودی، ولی به خاطر صد هزار انسان و یا بیش تر که بر آن ها عذاب نازل شد محزون نگشتی و

ص: 143


1- علل الشرایع، ص 77، ح 2.

درخواست عذاب کردی؟! اهل نینوا بعد از تو به خدا ایمان آورده اند و اهل تقوی گشته اند. به سوی آنان برگرد.

یونس به سوی قوم خویش روانه شد. هنگامی که نزدیک نینوا رسید، از خجالت و شرمندگی داخل نینوا نشد. با چوپانی ملاقات کرد و به او گفت: برو داخل شهر نینوا و به مردم خبر بده یونس باز گشته است. چوپان خطاب به او گفت: تو خجالت نمی کشی؟! چرا دروغ می گویی؟ یونس در دریا غرق شده و از بین رفته است.

یونس به چوپان گفت: اگر این گوسفند تو به زبان آید و بگوید من یونس هستم باور می کنی؟ چوپان گفت: آری.

یونس گفت: خدایا، این گوسفند را به نطق آور تا به نفع من گواهی دهد. بلافاصله گوسفند به نطق آمد و گواهی داد که او یونس است.

چوپان به شهر آمد و مردم را با خبر کرد. مردم او را دستگیر کرده و خواستند کتکش بزنند. چوپان گفت: من دلیل و برهان دارم. مردم گفتند: دلیل تو چیست؟ گفت: این گوسفند است. گوسفند شهادت داد که خدا يونس را برگردانیده است. مردم از شهر بیرون ریختند و یونس را یافتند و به او ایمان آوردند، و چه ایمان زیبایی آوردند. خداوند آنان را تا مرگ شان بهره مند ساخت، در حالی که از عذاب نازل شده نجات داده بود. (1)

همان گونه که زندگی می کنیم!

سرنوشت ابدی انسان در همین دنیا رغم می خورد. نوع مرگ و حشر و قیامت انسان برگرفته از زندگی او در دنیاست. رسول گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 144


1- تفسیر قمی، ج 1، ص 319.

﴿ يَموتُ الرَّجُلُ عَلى ما عاشَ عَلَيهِ، و يُحْشَرُ عَلى ما مَاتَ عَلَيْهِ﴾؛ (1) آدمى آن گونه که زندگی کرده است، می میرد و بر همان حالی که مرده است، بر انگیخته می شود.

عاقبت و آخرت خود را باید در همین دنیا بسازیم. پس از دنیا دوران سازندگی تمام می شود. مرگ پایان راه نیست، اما پایان فرصتی است که به انسان داده می شود که مسیر و سر نوشت خود رقم بزند؛ یا به سوی بهشت و جوار رحمت خداوند، و یا مسیری که به دوزخ و عذاب الهی می انجامد.

به تمنای وصال

تا کی به تمنای وصال تو یگانه *** اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید شب هجران تو یا نِه؟ *** ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعۀ عابد و زاهد *** دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهُبانم و در صومعه عابد *** گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار *** زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار

من يار طلب کردم و او جلوه گه یار *** حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو *** هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

ص: 145


1- تنبيه الخواطر، ج 2، ص 133.

در میکده و دیر که جانانه تویی تو *** مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید *** پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید *** یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

ديوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید *** دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچۀ بشکفتۀ این باغ که بوید *** هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست *** هر چند که عاصی است زخیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست *** تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه (1)

عذاب زبان

در میان اعضا و جوارح انسان آن چه بیش از همه در سرنوشت انسان تأثیر گذار است زبان اوست. زبان می تواند منشأ بسیاری از حوادث و فجایع بزرگ در زندگی بشر باشد. از همین است که عذاب زبان شدید ترین عذاب هاست. پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ يُعَذِّبُ اللّهُ اللَّسانَ بعَذابٍ لا يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِن الجَوارحِ، فيقولُ: أي رَبِّ، عَذْبَتَني بعَذابٍ لَم تُعَذِّبْ بِهِ شَيئًا! فيُقالُ لَهُ: خَرَجَتْ مِنكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَت مَشارِقَ الأرضِ و مَغارِبَها، فسُفِكَ بها الدَّمُ الحَرامُ،

ص: 146


1- تضمینی از شیخ بهائی

و انتُهِبَ بها المالُ الحَرامُ، و انتُهِكَ بِها الفَرجُ الحَرامُ﴾؛ (1) خداوند، زبان را عذابی می دهد که هیچ یک از اعضای دیگر را چنان عذابی نمی دهد. پس زبان می گوید: ای پروردگار! مرا عذابی دادی که هیچ چیز را چنان عذابی نداده ای!

در پاسخ او گفته می شود: «سخنی از تو بیرون آمد و به شرق و غرب زمین رسید و به واسطهٔ آن، خونی به نا حق ریخته شد، و مالی به غارت رفت، و ناموسی هتک شد».

بیش از همه باید از زبان مان مراقبت کنیم و نگذاریم در اختیار شیطان و هوا های نفسانی قرار گیرد، بلکه آن را در کنترل خود و تحت فرمان الهی قرار دهیم.

چرا از خاک؟!

به خدا گفتم: چرا مرا از خاک آفریدی؟

چرا از آتش نیستم تا هر که قصد داشت با من بازی کند او را بسوزانم؟!

خدا گفت: تو را از خاک آفریدم تا بسازی، نه بسوزانی!

تو را از خاک، از عنصری برتر ساختم، تا با آب گلِ شوی و زندگی ببخشی!

از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند، باز هم زندگی کنی و پخته تر شوی!

تا اگر هزار بار تو را بازی دادند، بر خیزی و سر بر آوری!

در قلبت دانۀ عشق بکاری، و رشد دهی و از میوۀ شیرینش زندگی را دگرگون سازی!

پس به خاک بودنت ببال!!

ص: 147


1- الكافي، ج 2، ص 115، ح 16؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 304، ح 80.

ما عدم هاییم!

ما که باشیم ای تو ما را جان جان *** تا که ما باشیم با تو در میان

ما عدم هاییم و هستی ها نما *** تو وجود مطلق و هستی ما

ما همه شیران ولی شیر علم *** حمله شان از باد باشد دم به دم

حمله شان پیداست و نا پیداست باد *** آنک نا پیداست هرگز گم مباد

باد ما و بود ما از داد توست *** هستی ما جمله از ایجاد توست

لذت هستی نمودی نیست را *** عاشق خود کرده بودی نیست را (1)

نورانیت صلوات

یکی از برکات ذکر شریف صلوات، ایجاد نورانیت است. هر چقدر نور در انسان بیش تر شود، عقل و فهم و درجه و رتبۀ انسان بالا تر می رود. روز قیامت رتبۀ انسان ها بر اساس نورانیت آن هاست. زُهَری از سالم و او از پدرش نقل می کند که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به من فرمود:

﴿ أَكْثَرُكُمْ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَكْثَرُكُمْ حُبّاً لآلِ مُحَمَّدٍ صلی اللّه علیه و آله و سلم﴾؛ (2) در روز قیامت کسی از شما نور بیش تری خواهد داشت که محبت بیش تری به آل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم داشته باشد.

چون چهارده معصوم علیهم السلام نور هستند، قرآن هم نور است. هر کس به این ها نزدیک تر است، نور و درجه اش بیش تر است. هر کس محبتش به این بزرگواران بیش تر است، نورش هم بیش تر است.

ص: 148


1- مولوی
2- شواهد التنزيل، ج 2، ص 310

از چیز هایی که نور ایجاد می کند، مداومت بر ذکر شریف صلوات است. پیامبر عظیم الشأن صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ مَنْ صَلَّى عَلَيَ مَرَّةً خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رَأْسِهِ نُوراً وَ عَلَى يَمِينِهِ نُوراً وَ عَلَى شِمَالِهِ نُوراً وَ عَلَى فَوْقِهِ نُوراً وَ عَلَى ظَهْرِهِ نُوراً وَ عَلَى تَحْتِهِ نُوراً وَ فِي جَميع أَعْضَائِهِ نُوراً﴾؛ (1) هر کس یک صلوات بر من بفرستد، خداوندِ بزرگ در روز رستا خیز، یک نور بر فراز سرش و یک نور در سمت راستش و یک نور در سمت چپش و یک نور در بالای سرش و یک نور در پایین پایش و در همۀ اعضای بدنش نوری می آفریند.

از شش جهت نور او را احاطه می کند و همۀ اعضا و جوارحش را نور فرا می گیرد. اگر کسی غرق نور باشد، قطعاً آتش جهنم به او راه نخواهد داشت. بنابراین، از چیز هایی که آتش را خاموش می کند و ما را از جهنم دور می کند، صلوات بر محمد و آل محمد است.

شکار رفتن بهلول و هارون الرشيد

روزی خلیفه، هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند. بهلول هم با آن ها بود. در شکار گاه آهویی نمودار شد. خلیفه تیری به سوی آهو انداخت ولی به هدف نخورد.

بهلول گفت :احسنت!

خلیفه غضبناک شد و گفت: مرا مسخره می کنی؟

بهلول جواب داد: احسنت من برای آهو بود که خوب فرار نمود.

ص: 149


1- جامع الأخبار، ص 60

در خانه این گونه باش!

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ إِنَّ الْمَرْءَ يحْتَاجُ فِى مَنْزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ يتَكَلَّفُهَا وَ إِنْ لَمْ يكُنْ فِى طَبْعِهِ ذَلِكَ مُعَاشَرَةٌ جَمِيلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقْدِيرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن﴾؛ (1)

مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نیازمند رعایت سه صفت است، هر چند در طبیعت او نباشد:

1. خوش رفتاری.

2. گشاده دستی به اندازه و حساب شده.

3. غیرتی همراه با خویشتن داری.

با این ویژگی ها یک خانواده با نشاط و به سامان و مصون از ناملایمات خواهیم داشت.

فقر واقعی

مرد فقیری از خدا سؤال کرد:

چرا من این قدر فقیر هستم؟!

خدا پاسخ داد:

چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!

مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم؟

خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست!

یک صورت؛ که می توانی لبخند بر آن داشته باشی!

یک دهان؛ که می توانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی!

ص: 150


1- تحف العقول، ص 322

یک قلب؛ که می توانی به روی دیگران بگشایی!

چشمانی؛ که می توانی با آن ها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!

فقر واقعی فقر روحی است...

مشغول صاحب خانه باش!

من نمی گویم که عاقل باش یا دیوانه باش *** گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش

گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو *** ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

گر ز تیر غمزه خونت ریخت ساقی دم مزن *** ور به جای باده زهرت داد در شکرانه باش

چون قدح از دست مستان می خوری مستانه خور *** چون قدم در خیل مردان می زنی مردانه باش

گر مقام خوش دلی می خواهی از دور سپهر *** شام در مستی، سحر در نعرۀ مستانه باش

گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند *** گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

یا به چشم آرزو سیر رخ صیاد کن *** یا به صحرای طلب در جست و جوی دانه باش

یا مشامت را ز بوی سنبلش مشکین مخواه *** یا هم آغوش صبا یا هم نشین شانه باش

ص: 151

یا گل نو رسته شو یا بلبل شوریده حال *** یا چراغ خانه یا آتش به جان پروانه باش

یا که طبل عاشقی و کوس معشوقی بزن *** یا به رندی شهره شو یا در جمال افسانه باش

یا به زاهد هم قدم شو یا به شاهد هم نشین *** یا خریدار خزف یا گوهر یک دانه باش

یا مسلمان باش یا کافر، دو رنگی تا به کی *** یا مقیم کعبه شو يا ساکن بت خانه باش

یا که در ظاهر فروغی ذکر درویشی مکن *** یا که در باطن مرید خسرو فرزانه باش

ناصر الدین شه که چرخش عرضه می دارد مدام *** شاد کام از وصل معشوق و لب پیمانه باش (1)

شکر بر ابتلائات

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: روزی که فهم انسان باز شود، خواهد دید که ابتلائات و گرفتاری هایی که خدا برای او پیش آورده است چه خیر هایی برای او داشته و خداوند از رهگذر آن ها محبّتی به او کرده که در خوشی ها و نعمت ها چنان محبّتی به او نکرده است.

به همین خاطر است که وقتی خدا پرده را بر می دارد، انسان غصه می خورد که چرا به خاطر ابتلائات و محرومیت های دنیا غصه خورده است و آن روز بیش از آن چه برای نعمت ها و گشایش ها شاکر است، به خاطر

ص: 152


1- فروغی بسطامی

محرومیت ها و ابتلائات شاکر خواهد بود.

می فرمود: غم و غصه های دنیا مال نفس انسان است، نه دل و روح انسان. این نفس است که از مصائب و گرفتاری های دنیوی ناراحت و غصه دار می شود. اما روح و باطن انسان، به خاطر ضربه ای که به نفس وارد شده و او را کوبیده است، خوشحال و شاد می گردد.

مرارت مال نفس است و حلاوت و شیرینی مال دل و روح. دل پرتو الهی است و از این چیز ها غصه دار نمی شود.

همان وقتی که مغموم شده اید و زانوی غم در بغل گرفته اید و خود را از همه محروم تر می بینید، لطف حق بالای سر شماست و فرج نزدیک است.

﴿ إِنَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾؛ (1) همانا با سختی، راحتی است.

الهى، وصل خود را سهل گردان *** دل نا اهل ما را اهل گردان

امیر المؤمنین ای شاه مردان *** دل نا شاد ما را شاد گردان

در جست و جوی ارزش ها

برای رسیدن به ارزش ها نیازمند شناخت ارزش ها و راه های دست یابی به آن ها هستیم. امام جعفر صادق علیه السلام در روایتی زیبا بیست و شش ارزش را بر شمرده و راه های وصول به آن ها را این گونه بیان فرموده اند:

1. ﴿ طَلَبْتُ الجُنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِي السَّخَاءِ﴾؛ بهشت را جست و جو نمودم،

ص: 153


1- سورۀ شرح، آیۀ 6.

پس آن را در بخشندگی و جوان مردی یافتم.

2 . ﴿ وَ طَلَبْتُ الْعَافِيَةَ فَوَجَدْتُها فِي الْعُزَّلَةِ﴾؛ و تندرستی و رستگاری را جست و جو نمودم، پس آن را در کناره گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

3. ﴿ وَ طَلَبْتُ ثِقْلَ المِيزَانِ فَوَجَدْتُهُ فِي شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ﴾؛ و سنگینی ترازوی اعمال را جست و جو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدای تعالی و رسالت حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم یافتم.

4. ﴿ وَ طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِي الدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ فَوَجَدْتُها فِي الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَی﴾؛ سرعت در ورود به بهشت را جست و جو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

5. ﴿ وَ طَلَبْتُ حُبَّ المَوْتِ فَوَجَدْتُهُ فِي تَقْدِيمِ الْمَالِ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾؛ و دوست داشتن مرگ را جست و جو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

6. ﴿ وَ طَلَبْتُ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِي تَرْكِ الْمَعْصِيَةِ﴾؛ و شيرينى عبادت را جست و جو نمودم، پس آن را در ترک گناه یافتم.

7. ﴿ وَ طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهَا فِي الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ﴾؛ و رقت (نرمى) قلب را جست و جو نمودم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.

8. ﴿ وَ طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي التَّفَكُر وَ الْبُكَاءِ﴾؛ و روشانی قلب را جست و جو نمودم، پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.

9. ﴿ وَ طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدَقَةِ﴾؛ و (آسانی) عبور بر صراط را جست و جو نمودم، پس آن را در صدقه یافتم.

10. ﴿ وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِي صَلَاةِ اللَّيْلِ﴾؛ و روشنی رخسار را

ص: 154

جست و جو نمودم، پس آن را در نماز شب یافتم.

11. ﴿ وَ طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِي الْكَسْبِ لِلْعِيَالِ﴾؛ و فضيلت جهاد راجست و جو نمودم، پس آن را در به دست آوردن هزینه زندگی زن و فرزند یافتم.

12. ﴿ وَ طَلَبْتُ حُبَّ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِي بُغْضِ أَهْلِ المُعَاصِي﴾؛ و دوستی خدای تعالی را جست و جو کردم، پس آن را در دشمنی با گنه کاران یافتم.

13. ﴿ وَ طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي النَّصِيحَةِ لِعِبَادِ اللّهِ﴾؛ و سرورى و بزرگی را جست و جو نمودم، پس آن را در خیر خواهی برای بندگان خدا یافتم.

14. ﴿ وَ طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِي قِلَّةِ المَالِ﴾؛ و آسايش قلب را جست و جو نمودم، پس آن را در کمی ثروت یافتم.

15. ﴿ وَ طَلَبْتُ عَزَائِمَ الْأُمُورِ فَوَجَدْتُها فِي الصَّبْرِ﴾؛ و کار های پر ارزش را جست و جو نمودم، پس آن را در شکیبایی یافتم.

16. ﴿ وَ طَلَبْتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِي الْعِلْم﴾؛ و بلندی قدر و حسب را جست و جو نمودم، پس آن را در دانش یافتم.

17. ﴿ وَ طَلَبْتُ الْعِبَادَةَ فَوَجَدْتُها فِي الْوَرَعِ﴾؛ و عبادت را جست و جو نمودم، پس آن را در پرهیز کاری یافتم.

18. ﴿ وَ طَلَبْتُ الرَّاحَةَ فَوَجَدْتُهَا فِي الزُّهْدِ﴾؛ و آسایش را جست و جو نمودم، پس آن را در پارسایی یافتم.

19. ﴿ وَ طَلَبْتُ الرَّفْعَةَ فَوَجَدْتُها فِي التَّوَاضُعِ﴾؛ برتری و بزرگواری را

ص: 155

جست و جو نمودم، پس آن را در فروتنی یافتم.

20. ﴿ وَ طَلَبْتُ الْعِزَّ فَوَجَدْتُهُ فِي الصَّدقِ﴾؛ و عزت (ارجمندی) را جست و جو نمودم، پس آن را در راستی و درستی یافتم.

21. ﴿ وَ طَلَبْتُ الذَّلَّةَ فَوَجَدْتُها فِي الصَّومِ﴾؛ و نرمی و فروتنی را جست و جو نمودم، پس آن را در روزه یافتم.

22. ﴿ وَ طَلَبْتُ الْغِنَى فَوَجَدْتُهُ فِي الْقَنَاعَةِ﴾؛ و غنا و ثروت را جست و جو نمودم، پس آن را در قناعت یافتم.

23. ﴿ وَ طَلَبْتُ الْأُنسَ فَوَجَدْتُهُ فِي قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ﴾؛ و انس (با خداى متعال) را جست و جو نمودم، پس آن را در قرائت قرآن یافتم.

25. ﴿ وَ طَلَبْتُ صُحْبَةَ النَّاسِ فَوَجَدْتُهَا فِي حُسْنِ الخُلُقِ﴾؛ و مصاحبت و هم نشینی و انس با مردم را جست و جو نمودم، پس آن را در خوش اخلاقی یافتم.

26. ﴿ وَ طَلَبْتُ رِضَى اللَّهِ فَوَجَدْتُهُ فِي بِرِّ الْوَالِدَيْنِ﴾؛ (1) و خشنودی خداوند را جست و جو نمودم، پس آن را در نیکی به پدر و مادر یافتم.

نظر یک ریاضی دان دربارۀ انسانیت

نظر یک ریاضی دان را دربارۀ انسانیت پرسیدند.

در جواب گفت:

اگر زن یا مردی دارای اخلاق باشد، نمره یک می دهم،

اگر دارای زیبایی هم باشد یک صفر جلوی عدد یک می گذارم.

ص: 156


1- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 173

می شود 10.

اگر پول هم داشته باشد یک صفر دیگر جلوی عدد 10 می گذارم. می شود 100.

اگر اصل و نسب هم باشد، یک صفر دیگر جلوی عدد 100 می گذارم. می شود 1000.

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت (یعنی اخلاق رفت)، چیزی به جز صفر باقی نمی ماند. صفر هم به تنهایی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد.

مواظب «یک» خودتون باشید!

خود شناسی

تمام کمالات در خود شناسی و پیدا کردن خود است. خود شناسی مقدمۀ شناخت خدا و همۀ عالم است است.

﴿ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ﴾؛ (1) کسی که خود را شناخت، پروردگار خود را شناخته است.

روی در روی خود آر ای عشق کیش *** نیست ای مفتون تو را جز خویش خویش

بخشش یعقوب و یوسف

اسماعيل بن فضل هاشمی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: مرا از گفتار یعقوب خبر دهید آن زمان که پسرانش از او خواستند برای شان

ص: 157


1- عيون الحكم و المواعظ، ص 430

طلب استغفار کند، و او فرمود:« ﴿ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي﴾؛ (1) به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم.» و استغفار آن ها را تأخیر انداخت.

اما وقتی آن ها به یوسف اظهار پشیمانی کردند، یوسف بلافاصله فرمود:« ﴿ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾؛ (2) امروز بر شما سر زنشی نیست. خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است.»

امام صادق علیه السلام دربارۀ این تفاوت فرمودند: به دلیل آن که قلب جوان از قلب پیر رقیق تر است و یوسف دل رحم تر از یعقوب بود. به علاوه جنایت آن ها دربارۀ یوسف بود و آن ها در حق یوسف جنایت کرده بودند. از این رو يوسف آن ها را عفو کرد و از حقّ خود گذشت.

اما يعقوب عفو را تأخیر انداخت؛ چون گذشت او دربارۀ حق غير بود و استغفار برای آن ها را تا سحر شب جمعه تأخیر انداخت. (3)

لطیفه

دو مرد در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آن ها ظاهر شد.

یکی از آن ها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.

دیگری گفت: بی جهت آماده نشو که هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریع تر بدود!

مرد اول به دومی گفت: قرار نیست از شیر سریع تر بدوم. کافی است از تو سریع تر بدوم!

ص: 158


1- سورۀ یوسف، آیۀ 98.
2- سورۀ یوسف، آیۀ 92
3- علل الشرائع، ج 1، ص 54؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 280.

سر انجام مال حرام

مال حرام نه تنها برکتی ندارد، که سر انجامی جز آتش برای صاحبش به بار نمی آورد و در هر صورت او را به سوی آتش دوزخ می کشاند. امام كاظم علیه السلام در این باره فرمودند:

﴿ إِنَّ الْحَرَامَ لَا يَنْمِي وَ إِنْ نَمَى لَا يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ﴾؛ (1) مال حرام رشد و نمو نمی کند، و اگر ظاهراً زیاد شود برکتی در آن نیست، و از آن هر چه انفاق و بخشش نماید، اجر و پاداشی نگیرد، و هر چه بعد از خود بر جای نهد، زاد و توشه اش به سوی آتش دوزخ گردد.

با من سحر کن!

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن *** یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

بشكن سر من كاسه ها و کوزه ها را *** کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن

گل های شمعدانی همه شکل تو هستند *** رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند

تا طاق ابروی بت من تا به تا شد *** درُدی کشان پیمانه ها شان را شکستند

تو میر عشقی عاشقان بسیار داری *** پیغمبری، با جان عاشق کار داری

ص: 159


1- الكافي، ج 5، ص 125.

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن *** یک امشبی با من بمان، با من سحر کن

یک چکه ماه افتاده بر یاد تو و وقت سحر *** این خانه لبریز تو شد، شیرین بیان، حلوای تر

تو میر عشقی عاشقان بسیار داری *** پیغمبری، با جان عاشق کار داری (1)

گسترۀ علم امیر المؤمنین علیه السلام

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم دربارۀ گسترۀ علم امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

﴿ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللّهُ فِي وَ كُلُّ عِلْمٍ عَلِمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ فِي إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً وَ هُوَ الْإِمَامُ المُبِينُ﴾؛ (2) ای مردم! بدانید هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند آن را در من گرد آورده است. و هر علمی که آموخته ام، آن را در علی گرد آورده ام. و هیچ علمی نیست مگر آن که آن را به علی تعلیم داده ام و اوست امام مبین و روشن.

لطیفه

تو تاکسی نشسته بودیم، یارو داشت سیگار می کشید.

بهش گفتم: هیچ می دونی 30 درصد ضررش به تو می رسه و 70 درصدش به من؟!

ص: 160


1- محمد صالح اعلا
2- روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 1، ص 93.

گفت خب بیا تو بکش!

تا حالا تو عمرم این جوری قانع نشده بودم!

مرثیه سرایی برای امام حسین علیه السلام

زید شحام می گوید: ما و گروهی از کوفی ها در حضور امام جعفر صادق علیه السلام نشسته بودیم که جعفر بن عفان به حضور امام صادق علیه السلام مشرف شد. حضرت وی را نزدیک خود جای داد و به او فرمود:

ای جعفر! گفت: لبیک، خدا مرا فدای تو کند! فرمود:« ﴿ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقُولُ الشِّعْرَ فِى الْحُسَيْنِ وَ تُجِيدُ﴾؛ به من خبر رسیده که تو خیلی خوب دربارۀ امام حسین علیه السلام شعر می گویی!»

گفت: آری فدای تو شوم. فرمود: پس شعر بگو! وقتی وی شعر گفت: امام صادق علیه السلام به قدری گریه کرد که اشک های آن حضرت به گونه های صورت و ریش مبارکش فرو ریخت و افرادی هم که حضور داشتند گریان شدند. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود:

﴿ يَا جَعْفَرُ وَ اللَّهِ لَقَدْ شَهِدَتْ مَلَائِكَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ هَاهُنَا يَسْمَعُونَ قَوْلَكَ فِي الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ لَقَدْ بَكَوْا كَمَا بَكَيْنَا وَ أَكْثَرَ وَ لَقَدْ أَوْجَبَ اللّهُ تَعَالَى لَكَ﴾؛

ای جعفر! به خدا قسم، ملائکۀ مقرب خدا شعر تو را که در این جا برای امام حسین گفتی شنیدند و بیش تر از ما گریه کردند.

ای جعفر! خدا همین الآن بهشت را بر تو واجب نمود و تو را آمرزید.

آن گاه فرمود:« ﴿ يَا جَعْفَرُ أَلَا أَزِيدُكَ﴾؛ ای جعفر، آیا زیاد تر از این برای تو

ص: 161

بگویم؟» گفت: آری ای مولای من. فرمود:

﴿ مَا مِنْ أَحَدٍ قَالَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَبَكَى وَ أَبَكَى بِهِ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الجنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ﴾؛ (1) احدی نیست که دربارۀ مصائب امام حسین شعر بگوید و گریه کند و دیگران را گریان نماید، مگر این که خدا بهشت را بر او واجب کند و او را بیامرزد.

به امید گشایش

هیچ گاه از فرج و گشایش و حل مسائل نا امید نشویم. قطعاً با سختی ها راحتی خواهد بود.

﴿ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾؛ (2) پس [بدان که] با دشواری، آسانی است. آری، با دشواری، آسانی است.

اگر چه جمله در اندوه و دردیم *** يقين دانم که آخر شاد گردیم

چو خاری هست ریحان نیز باشد *** چو دردی هست درمان نیز باشد

اگر امروز ظاهر نیست درمان *** شود ظاهر چو آید وقت فرمان (3)

ص: 162


1- بحار الأنوار، ج 44، ص 282.
2- سورۀ شرح، آیۀ 5 و 6.
3- مولوی

معراج انسان

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: نماز معراج است. اگر نماز انسان صادقانه باشد و حرف هایی که در نماز می زند دروغ نباشد، این نماز معراج است. وقتی انسان می گوید: ﴿ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعینُ﴾؛ یعنی عبادت و بندگی من منحصر به حق تعالی است، بندۀ هیچ موجودی غیر از خدا نیستم، استعانت به غیر از خدای تعالی ندارم و در تمام حوائج؛ علوم اقتصاد، سلامت و شفا، پناه گاه من خدای تعالی است.

اگر انسان موجودی باشد که غیر خدا را عبادت نکند و به ما سوی اللّه استعانت نجوید، نماز معراج اوست. معارف، اخلاق، عبادات، صوم و نماز و حج برای این است که انسان به این مرتبه برسد. به مرتبه ای برسد که به همهٔ موجودات جهان و ارباب ها بگوید: شما مثلِ خود ما هستید. شما ارباب نیستید، بلکه بنده و رعیتید. ارباب فقط حق تعالی است. اگر انسان به این مرحله نایل شود، این عروج و معراج اوست، ولی خدا باید توفیق بدهد تا کسی بتواند خود را به این مرحله برساند.

این مرحله ای است که اگر انسان به آن نایل شد، از ملائکه و تمام عقول مجرده و موجوداتی که جز خدا پرستی انجام نمی دهند، اشرف و بالا تر است. علت این است که این انسان، مرد حق و مرد حرکت است و با همۀ ابتلائات، ابتلا به آتش درونی و آتش برونی، حرکتش عقلایی است. (شرق و غرب آتش های برون هستند و هوی و هوس های انسان آتش درون اند.) ملائکه این مقام را ندارند. گر چه حرکت ملائکه عقلی است، ولی دچار این آتش ها نیستند؛ نه آتش نفس و نه آتش شرق و غرب.

ص: 163

می فرمود: عمل را باید با اخلاص انجام داد. توحید عملی همین اخلاص در عمل است. برای کار ها سه چهار جور حساب باز نکن که هم بخواهی خدا را راضی کنی، هم صاحب خانه را و هم همسایه را. هیچ کس راضی نمی شود. اگر عمل فقط روی حساب خدا باشد، قدرت الهی را متوجه شما می کند.

به جای مردم داری، رضای خدا را در نظر بگیر. اگر رضای خدا را در نظر گرفتید، مردم سراغ شما می آیند. این در صورتی است که اخلاص پیدا کنید، طهارت باطن پیدا کنید، زبانت در اختیار باشد، مالکیت نفس پیدا کنی، در برابر حوادث جهانی دیوانه وار حرکت نکنی، دست و چشم و زبان در اختیار شما باشد، اقتصاد در اختیار شما باشد.

لطيفه

می گفت: به پدر بزرگم گفتم: چرا بعد از 50 سال زندگی مشترک هنوز با مادر بزرگم تو یه بشقاب غذا می خورید؟

یک حرف عاشقانه زد که که هیچ وقت یادم نمی ره!

گفت: برای این که اگر زهر ریخته باشه تو غذام خودش هم بخورد.

راه نجات از فتنه ها

حارث اعور می گوید: در مسجد عبور می کردم که دیدم مردم سر گرم سخنان بیهوده اند. بر علی علیه السلام وارد شدم و گفتم: ای امیر مؤمنان! آیا نمی بینی که مردم، در سخنان بیهوده فرو رفته اند؟!

فرمود: «به راستی، چنین می کنند؟»

گفتم: آری.

ص: 164

فرمود: من از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمودند:« ﴿ ألا إِنَّهَا سَتَكونُ فِتنَةٌ؛ به زودی فتنه ای پدید خواهد آمد.»

گفتم:« ﴿ مَا المَخرَجُ مِنها يا رَسولَ اللّهِ؛ راه نجات از آن فتنه چیست، ای پیامبر خدا؟» فرمودند:

﴿ كِتابُ اللّهِ؛ فِيهِ نَبَأُ ما كانَ قَبلَكُم، و خَبَرُ ما بَعدَكُم، و حُكمُ ما بَينَكُم، و هُوَ الفَصلُ لَيسَ بِالهَزل؛﴾

کتاب خدا. خبرِ آن چه پیش از شما بوده و خبرِ آن چه پس از شما خواهد شد، و حکم آن چه میان شماست، همه در قرآن آمده است. قرآن، جدا کنندۀ حق از باطل است و شوخی نیست.

﴿ مَن تَرَكَهُ مِن جَبَّارٍ قَصَمَهُ اللّهُ، وَ مَنِ ابْتَغَى الهُدى في غَيْرِهِ أَضَلَّهُ اللّه﴾؛ و هر گردن فرازی که آن را وا گذارَد، خداوند، گردنش را می شکند، و هر کس هدایت را در غیرِ آن بجوید، خداوند گم راهش می کند.

﴿ و هُوَ حَبلُ اللّهِ المَتينُ، و هُوَ الذَّكرُ الحَكيمُ، و هُوَ الصِّراط المُستَقيمُ﴾؛

قرآن، همان ریسمان استوار خدا، و همان پندِ حکیمانه، و همان راه راست است.

﴿ هُوَ الَّذي لا تَزيغُ بِهِ الأَهواءُ، و لا تَلْتَبِسُ بِهِ الأَلْسِنَةُ، وَ لا يَشبَعُ مِنهُ العُلَماءُ، و لا يَخلُقُ عَلَى كَثَرَةِ الرَّدِّ، و لا تَنقَضِي عَجائِبُه﴾؛

قرآن چیزی است که امیال و آرای گوناگون آن را به بی راهه نمی کشانند، زبان ها با آن به اشتباه نمی افتند، دانش مندان از آن سیر نمی گردند، با تکرار بسیار کهنه نمی شود و شگفتی هایش پایان نمی یابد.

ص: 165

﴿ هُوَ الَّذي لَم تَنتَهِ الجِنُّ إذ سَمِعَتهُ حَتّى قالوا: «إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ»﴾؛ (1)

قرآن، همان است که جنّیان به محض شنیدن آن گفتند: «ما قرآنی شگفت شنیدیم که به راه راست رهنمون می شود».

﴿ مَن قالَ بِهِ صُدِّقَ، و مَن عَمِلَ بِهِ اجِرَ، وَ مَن حَكَمَ بِهِ عَدَلَ، وَ مَن دَعا إلَيهِ هَدى إلى صِراطٍ مُستَقِيمٍ، خُذها إِلَيْكَ يا أَعوَرُ؛﴾ (2)

هر کس به آن معتقد شود، تصدیق می گردد.(هر کس با آن سخن بگوید، سخن او تصدیق می شود)،

و هر کس به آن عمل کند، پاداش داده می شود، و هر کس با آن داوری کند، به عدالت داوری می کند،

و هر کس به آن فرا خواند، به راه راست رهنمون می شود. این ها را داشته باش، ای اعور. (3)

سر چشمۀ خوبی ها

خوشا به حال کسانی که سر چشمۀ خوبی ها را پیدا کنند و از آن جدا نشوند. در زیارت جامعه می خوانیم:

﴿ إِنْ ذُكِرَ الخَيْرُ كُنتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه؛﴾ اگر سخن از خیر به میان آید، شما سر آغاز و اصل و فرع و معدن و مأوی و منتهای آنید.

ص: 166


1- سورۀ جن، آیۀ 1 و 2.
2- تفسير العيّاشي، ج 1، ص 3، ح 2؛ بحار الأنوار، ج 92، ص 24
3- «اعوَر» لقب حارث است و در این جا معنای لغوی آن (کور و نا بینا) و مذمّت وی مراد نیست

دیده ای خواهم که باشد شه شناس *** تا شناسد شاه را در هر لباس

این همه آواز ها از شه بود *** گر چه از حلقوم عبد اللّه بود

عاشقی گر این سر و گر آن سر است *** عاقبت ما را به آن شه رهبر است

دربارۀ مثنوی

شاید مثنوی در تمثیل بی نظیر باشد. مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمودند: دو عالم شیعه خیلی بر جسته بودند، یکی مرحوم فیض کاشانی که در علوم مختلف تبحر داشت، یکی هم شیخ بهایی. ما فقیه و اصولی و مفسر زیاد داشتیم، ولی کسی که در علوم مختلف دستی داشته باشد، شیخ بهایی است. حتی در علم فیزیک و شیمی و ریاضی و هندسه هم استاد بوده است.

صحن انقلاب در مشهد مقدس را چهار صد سال قبل ایشان طراحی کرده است. چهار باغ اصفهان را طراحی کرده است. حمامی درست کرده که آبش با یک شمع گرم می شد. خارجی ها آمدند ببینند قضیه چیست، شمع را خاموش کردند و دیگر نتوانستند آن را روشن کنند.

شیخ بهایی دربارۀ مثنوی معنوی می گوید:

من نمی گویم که آن عالی جناب *** هست پیغمبر ولی دارد کتاب

مثنوی او چو قرآن مدل *** هادی بعضی و بعضی را مضل

ص: 167

می گوید: همان طور که قرآن آیات متشابه دارد و بعضی را گم راه می کند و بعضی را هدایت، مثنوی هم همین طور است. بعضی از آن سوء استفاده می کنند.

سخنان بزرگان دربارۀ مثنوی بسیار متفاوت و متضاد است. بعضی او را کافر و نجس می دانند و بعضی مانند مرحوم علامه جعفری بر آن شرح می نویسند. افرادی بودند که با مثنوی استخاره می کردند. این تضاد وجود دارد.

پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم به خداوند عرضه می دارد:

﴿ اللّهُمَّ أَرِنَا الحَقائِقَ كَما هِيَ ﴾؛ (1) پروردگارا! حقایق را همان طور که هست، به ما بنمایان.

واقعیت یا خوب است یا بد، یکی با این کتاب استخاره می کند، یکی دیگر آن را نجس می داند. ولی واقعیت یک چیز بیش تر نیست.

مرحوم آیت اللّه کشمیری می فرمود: مرحوم قاضی با مثنوی خیلی مأنوس بود. مرحوم آیت اللّه نجابت، دوست صمیمی آیت اللّه دستغیب رحمة اللّه بود. یکی از دوستان ما می گفت: آقای نجابت فرمودند: آقای قاضی نامه نوشتند به آیت اللّه دستغیب که شما هیچ گاه از مثنوی بی نیاز نیستید.

مرحوم علامه محمد تقی مجلسی، در شرح «من لا يحضره الفقيه» كه یک دوره فقه است می فرماید: یکی از چیز هایی که مسافر باید همراه داشته باشد، مثنوی است.

این کتاب فرح بخش و دارای مطالب بلندی است. در تمثیل فوق العاده است.

ص: 168


1- عوالى اللآلى، ج 4، ص 132، ح 228

اصلاً ما بگوییم کافر بوده است، ولی مطالب حکیمانه و مثال های قشنگی دارد. پیغمبر و امامان ما گاهی اشعار جاهلیت را می خواندند و به آن ها استناد و استشهاد می کردند. پیامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم دربارۀ شعر لَبید که مسلمان نبود فرمودند:

﴿ أصدَقُ كَلِمَةٍ قَالَها شَاعِرٌ كَلِمَةُ لَبِيدٍ:

أَلا كُلُّ شَيءٍ ما خَلَا اللَّهَ بَاطِلُ *** وَ كُلٌّ نَعِيمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِل﴾؛ (1)

درست ترین جمله ای که شاعری می تواند گفته باشد، این سخن لَبید است:

آگاه باشید که هر چیزی غیر از خدا باطل است، و هر نعمتی نا گزیر فانی خواهد بود.

انسانی در زمان جاهلیت حرف قشنگی زده، مطلب حکیمانه ای گفته است، پیامبر آن را تحسین می کنند. مگر ما از تکنولوژی خارجی ها استفاده نمی کنیم؟ بعضی ها خیلی تنگ نظر هستند. به اندک بهانه ای طرد می کنند. از یک زاویه نگاه می کنند.

لطیفه

شخصی وارد هتل می شود. می پرسد: قیمت چند است. صاحب هتل می گوید: اتاق دو تخته 120 هزار تومان، پارکینگ برای ماشین مجانی، صبحانه هم مهمون ما باشید!

آن شخص می گوید: پس ما امشب در ماشین می خوابیم. بگویید صبحانه را هم بیاورند در پارکینگ.

ص: 169


1- بحار الأنوار، ج 67، ص 295.

گفتار نیک

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

﴿ اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثرِى المالَ وَ يُنْمِي الرِّزْقَ وَ يُنْسِئُ فِى الاجَلِ وَ يُحَبِّبُ إِلَى الاهْلِ وَ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ﴾؛ (1) گفتار نیک دارایی را زیاد می کند، روزی را توسعه می بخشد، مرگ را به تأخیر می اندازد، انسان را در خانواده محبوب می کند، و به بهشت وارد می نماید.

این همه آثار ارزش مند دنیوی و اخروی برای گفتار نیک، و با احترام و محبت با دیگران سخن گفتن است. حیف نیست که خودمان را از این همه فضیلت و ارزش محروم کنیم؟! پس هر چه می توانیم در گفتارمان دقت و وسواس به خرج دهیم. هم حرف خوب بزنیم و هم خوب حرف بزنیم.

لطيفه

یکی داشت الاغش را می زد. کسی به او گفت: نزنش گناه دارد!

گفت: ببخشید نشناختم، فامیل شماست؟ جواب داد: نه عزیزم فقط خواستم عاق والدین نشی!

فراموش کردن روز غدیر!

از جمله کسانی که در کنار مزار حمزه، عموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم با حضرت زهرا علیها السلام ملاقات کرده است، محمود بن لَبید است. او می گوید:

پس از وفات رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم فاطمۀ زهرا علیها السلام را در کنار قبر حمزه، در احد مشاهده کردم. به شدّت منقلب بود و اشک می ریخت.

ص: 170


1- الخصال، ص 317، ح 100.

صبر کردم تا آرام گرفت. آن گاه به حضور ایشان رسیدم. سلام کردم و عرضه داشتم: ای سرور بانوان، شما با این گریۀ خود شاهرگ قلب مرا پاره کردید؟ فرمود:

﴿ يَا أبَا عُمَرَ وَ لَحَقٌّ لِيَ الْبُكَاءُ فَلَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ الآبَاءِ رَسُولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَا شَوْقَاهُ إِلَى رَسُولِ اللّهِ﴾؛ ای ابا عمر، گریه بر من سزاوار است؛ زیرا به فقدان بهترین پدران یعنی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم گرفتار شدم. چقدر شوق دیدار رسول خدا را دارم!

سپس این شعر را خواند:

إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ *** وَ ذِكْرُ أَبِي مُذْ مَاتَ وَ اللَّهِ أَكْثَرُ

هر کس مرد، نامش از بین رود، ولی نام پدر من به خدا سوگند تا من زنده ام بزرگ است.

گفتم: ای بانوی من! سؤالی برایم پیش آمده است که می خواهم با شما در میان بگذارم.

فرمود: بپرس! عرض کردم: آیا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم قبل از وفات خود، تصریحی بر امامت علی علیه السلام داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّی بر این مطلب وجود دارد؟ فرمود:

﴿ وَا عَجَبَا أَنَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمًّ﴾؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیر خم را فراموش کرده اید؟!

عرضه داشتم: روز غدیر را می دانم (و آن غیر قابل انکار است.) از آن اسراری که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید. فرمود:

ص: 171

﴿ أُشْهِدُ اللّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ : عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلَّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْب الحُسَيْنِ أَئِمَّةُ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَ جَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ الاِخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾؛ خدا را شاهد می گیرم که شنیدم رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم. علی امام و خلیفهٔ بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نُه تن از فرزندان حسین، پیشوایان و امامانی پاک و نیک اند. اگر از آن ها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.

پرسیدم: بانوی من! پس چرا علی علیه السلام سکوت کرد، و برای گرفتن حقّ خویش قیام نکرد؟ حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ فرمود:

﴿ يَا أَبَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم: مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيًّ ﴾؛ اى ابا عمر، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: مَثَلِ امام - یا فرمود: مَثَل علی - همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن می روند، نه آن که کعبه به سراغ مردم بیاید.

آن گاه فرمود:

﴿ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللّهِ اثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَرَهُ اللّهُ وَ أَخَّرُوا

ص: 172

مَنْ قَدَّمَهُ اللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدُوا الْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ اخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُم﴾؛ آگاه باش! به خدا سوگند، اگر حق را به اهلش وا گذار می کردند و از عترت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم اطاعت می نمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یک دیگر اختلاف نمی کردند، و امامت همان گونه که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم معرّفی فرمود، از علی علیه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می رسید. اما کسی را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسی را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند. آن ها هوا پرستی را برگزیدند و بر اساس رأی و نظر شخصی عمل کردند. هلاکت و نا بودی بر آنان باد!

﴿ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اللّهَ يَقُولُ: «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ» بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»﴾؛ آیا نشنيدند كلام خدا را که فرمود: «پروردگار تو هرچه بخواهد، می آفریند و هر چه بخواهد، بر می گزیند، آنان (در برابر او) اختیاری ندارند.» آری شنیدند، اما همان گونه که قرآن فرمود: «چشم های ظاهر نا بینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور می شود.»

﴿ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي الدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْكَوْرِ﴾؛ (1) افسوس که آنان

ص: 173


1- كفاية الاثر، ص 26 و 27؛ بحار الأنوار، ج 36، ص 352.

آرزو ها و هوس های خود را تحقّق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابود شان گرداند و آنان را در کار های شان گمراه کند. پروردگارا! به تو پناه می برم از کمی یاران، پس از فراوانی آنان.

لطیفه

کسی می گفت:

خالم می خواست به دختر کوچولوش آب پرتقال بدهد، ولی نمی خورد.

من گفتم: بده خودم بهش می دم.

بعد بردمش تو اتاق، همه را خودم خوردم و لیوان خالی را دادم به خاله.

گفتم: همه را خورد.

او هم گفت: خدا خیرت بده!! چند روز است که شکمش کار نمی کند، تو لیوان قرص اسهال ریخته بودم.

هیچی دیگه، الآن دو روز است در صف دستشویی ام!

ماه شعبان مده از دست!

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد *** عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد *** چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل *** تا سرا پردۀ گل نعره زنان خواهد شد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر *** مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد

ص: 174

ای دل از عشرت امروز به فردا فکنی *** مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید *** از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت *** که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد

مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود *** چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود *** قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد (1)

دیدار دوست

امام صادق علیه السلام و آن حضرت از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده اند که وقتی خدای متعال اراده فرمود ابراهیم را قبض روح کند، ملک الموت را بر او نازل فرمود. عزرائیل به آن حضرت سلام کرد. ابراهیم سلام او را پاسخ داد و گفت: ای ملک الموت، آیا در پذیرش دعوت تو مخیرم یا مجبورم؟

ملک الموت گفت: ای ابراهیم، مجبور هستی که دعوت حق را اجابت کنی. ابراهیم گفت: ﴿ فَهَلْ رَأَيْتَ خَلِيلًا يُمِيتُ خَلِيلَه﴾؛ آیا تا کنون دیده ای که دوستی، دوست خود را بمیراند؟»

عزرائیل از پاسخ او درماند و به سوی خداوند متعال بازگشت و گفت: خدایا، آیا سخن خلیل خود ابراهیم را شنیدی؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: ای فرشتۀ

ص: 175


1- دیوان حافظ

مرگ به سوی ابراهیم برو و به او بگو:

﴿ هَلْ رَأَيْتَ حَبِيباً يَكْرَهُ لِقَاءَ حَبِيبِهِ إِنَّ الْحَبِيبَ يُحِبُّ لِقَاءَ حَبِيبِهِ﴾؛ (1) آيا تا کنون دوستی را دیده ای که از ملاقات دوست خود اکراه داشته باشد؟! بی تردید دوست دیدار دوست خود را دوست دارد.

غرض ورزی

چون غرض آمد هنر پوشیده شد *** صد حجاب از دل به سوی دیده شد

افراد بی طمع و بی غرض حقایق و واقعیت ها را می بینند. اما وقتی غرض آمد، نگاه و دید انسان عوض می شود و حقایق را نمی بیند.

زاهد ظاهر پرست

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست *** در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست *** در صراط مستقیم ای دل کسی گم راه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو *** کبر و ناز و حاجب و دربان بدین در گاه نیست

هر چه هست از قامت نا ساز بی اندام ماست *** ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

ص: 176


1- روضة الواعظين، ج 2، ص 488؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 78.

لطیفه

سه تا دیوانه سوار تاکسی می شوند. راننده می فهمد این ها خنگ اند.

اصلاً حرکت نمی کند و پس از چند لحظه می گوید رسیدیم.

اولی و دومی کرایشان را می دهند و پیاده می شوند.

سومی می زند پس گردن راننده و می گوید: هیچ وقت این قدر تند نرو!

زیاده روی در تعریف

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ أكبَرُ الحُمْقِ الإغراقُ في المَدحِ وَ الذَّمِّ﴾؛ (1) بزرگ ترین حماقت، اغراق در ستایش و نکوهش است.

بدترین حماقت ها زیاده روی در تعریف و یا مذمت است. ما معمولاً یا نمرهٔ بیست می دهیم، یا نمرۀ صفر می دهیم. حالت اعتدال را از دست می دهیم. این کاملاً اشتباه است.

بسیاری از قضاوت های ما از روی حبّ و بغض است. کسی را که دوستش داریم، دربارۀ او خیلی غلو می کنیم. کسی را هم که دوست نداریم، خیلی مذمت می کنیم. و این کار بسیار نا پسندی است که متأسفانه وقتی مسائل اجتماعی و سیاسی پیش می آید، در جامعۀ ما خیلی رواج دارد.

می گویند: کسی پشت سر امام جماعتی نماز می خواند. چون به آقا علاقه و ارادت پیدا کرده بود، پیش بعضی از اهل مسجد می نشست و دربارۀ او غلوّ می کرد. می گفت: آقای ما چنین است و چنان است. آقای ما شب ها

ص: 177


1- غرر الحكم، ح 2985

معراج می رود، با امام زمان ملاقات دارد.

بعضی از افراد متدین و معتدل می گفتند: آقای ما مؤمن و با تقواست، ولی این هایی که شما دربارۀ ایشان می فرمایید حقیقت ندارد. می گفت: نه آقای ما همین است که من می گویم.

در هر صورت یکی از اهالی مسجد خیلی آدم فهمیده ای بود. گفت: آقا که فوت نکرده، زنده است. شما این همه کرامت از ایشان می گویی می رویم از خودش می پرسیم.

رفتند در منزل آقا. در زدند. آقا آمد و گفت: این موقع برای چه آمده اید؟ گفتند: این آقا دربارۀ شما چنین حرف هایی می زند. آیا درست است؟ گفت: نه اشتباه می کند. من چنین کراماتی ندارم.

آن مرد نادان که دربارۀ آن آقا غلو می کرد گفت: آقا دروغ می گوید. این از حرام زادگی اوست که نمی خواهد اقرار کند!

انسان باید خیلی مواظب باشد که از مدح و ذم دیگران دربارۀ خودش تحریک نشود. نه شادمان شود و نه ناراحت. امام باقر علیه السلام در سفارش به جابر بن یزید جُعفی فرمودند:

﴿ إن مُدِحتَ فَلا تَفرَح، و إن ذُمِمتَ فَلا تَجزَع﴾؛ (1) اگر مورد ستایش قرار گرفتی، شاد مشو و اگر نکوهش شدی، بی تابی مکن.

باید مراقب باشیم تعریف و تمجید دیگران در ما بی عدالتی و نفهمی و غرور ایجاد نکند.

مرحوم آقای دولابی همیشه می فرمودند: من از آن هایی که در تعریف

ص: 178


1- تحف العقول، ص 284؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 162، ح 1.

از انسان زیاده روی می کنند بیش تر می ترسم. بعضی ها آن قدر دست آدم را محکم می بوسند، که غلط نکنم چند روز دیگر گاز می گیرند. ما این را در طول عمرمان تجربه کرده ایم. آدم های که غلو می کنند، زود چپ می کنند و بر می گردند. و چه بسا دشمن شوند. نمونه های تاریخی زیاد دیده ایم. امثال زبیر که در دفاع از مولا علی علیه السلام زیاده روی می کرد و در جنگ جمل در برابر آن حضرت شمشیر کشید فراوان اند. انسان باید از این موجودات نادان بترسد.

حکایتی از ملا نصر الدین!

می گویند: ملا نصر الدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.

وقتی همسایه قصۀ دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت: دیگ شما در خانۀ ما وضع حمل کرد.

چند روز بعد ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایۀ خوش خیال این بار دیگی بزرگ تر به ملا داد، به این امید که دیگ چه بزرگ تری نصیبش شود.

تا مدتی از ملا نصر الدین خبری نشد. همسایه به در خانۀ ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانۀ ما فوت کرد.

همسایه گفت: مگر دیگ هم می میرد؟! چرا حرف مزخرف می زنی؟!

جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده، نگفتی که دیگ

ص: 179

نمی زاید؟! دیگی که می زاید حتماً مردن هم دارد!

این حکایت اغلب ما مردم است؛ هر جا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ ها و داستان ها را باور می کنیم، اما کوچک ترین ضرر را بر نخواهیم تابید.

نا پایداری دنیا

بی وفائی و بی ارزشی دنیا و نا پایداری آن خیلی روشن است، ولی انسان های نادان گول دنیا را می خورند.

پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است *** بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است

هر نفس مهر فلک بر دگری می افتد *** چه توان کرد چون این سفله چنین افتاد است

دل درین پیر زن عشوه گر دهر مبند *** کاین عروسی است که در عقد داماد است

هم چو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک *** چند روی چو گل و قامت چون شمشاد است

خيمۀ انس مزن بر در این کهنه رباط *** که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است (1)

بذل اخلاق

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: در دنیا هر کاری برای دیگران از دستت بر می آید فرو گذار نکن. اقلاً با اخلاق خوب و روی خوش از دیگران

ص: 180


1- خواجوی کرمانی

احوال پرسی کن. برای دیدار با فقرا به خانه شان برو. در هر مرتبه و جایی که هستی نگاه کردن به زیر دست عبادت است.

به ایمان هم که رسیدی زیر دست هایت را با محبّت نصیحت کن. هم از آن چه از دنیا داری بی نظر انفاق کن و هم از آن چه از آخرت و اخلاق پسندیده داری بی نظر بذل و بخشش کن. اگر چنین کنی خواهی دید که نماز و عباداتت هم بزرگ می شود. با پایین تر از خود بنشینیم تا اولیاء مان با ما بنشینند.

پرواز در آسمان ها

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد، یک روز رو به ملا کرد و گفت: خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند؛ در صورتی که من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.

ملا گفت: آیا در این سفر ها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟ دانشمند گفت: اتقاقاً چرا. ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

حقیقت زهد

روایات اهل بیت علیهم السلام از حقیقت زهد پرده برداشته شده و بر خلاف تصور برخی افراد که آن را نداشتن مال و محرومیت از امکانات و معیشت می دانند، تعریف متفاوتی از زهد بیان فرموده اند.

زهد، به معنای بی رغبتی به دنیاست، نه ترک دنیا. از این رو در روایات تأکید شده که زهد، به معنای حرام کردن حلال دنیا و ترک مال و پوشیدن لباس های

ص: 181

خشن و خوردن غذا های خشک نیست. زهد به معنای دل بسته نبودن به دنیاست. در حقیقت زهد در برابر رغبت به دنیاست. به سه بیان از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در این باره توجه کنید:

﴿ لَيسَ الزُّهدُ فِي الدُّنيا تَحريمَ الحَلالِ، و لا إضاعَةَ المالِ، و لكِنَّ الزُّهدَ فِي الدُّنيا الرِّضا بِالقَضاءِ، وَ الصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ، وَ الیَاسُ عَنِ النّاسِ﴾؛ (1) زهد به دنیا، به حرام کردن حلال بر خود و یا ترک دارایی نیست؛ بلکه زهد به دنیا، عبارت از راضی بودن به قضای الهی و صبر در مصائب، و چشم امید بر کَندن از مردم است.

﴿ لَيسَ الزُّهدُ فِي الدُّنيا لُبسَ الخَشِنِ و أكلَ الجَشِبِ، و لكِنَّ الزُّهدَ فِي الدُّنيا قَصرُ الأَمَلِ﴾؛ (2) زهدِ به دنیا، پوشیدن جامۀ خشن و خوردن غذای خشک نیست؛ بلکه زهد به دنیا، عبارت از کوتاه کردن آرزوست.

﴿ الزَّهادَةُ فِي الدُّنيا لَيسَت بِتَحريمِ الحَلالِ، و لا إضاعَةِ المالِ، و لكِنَّالزَّهادَةَ فِي الدُّنيا أَلا تَكونَ بِما فِي يَدَيكَ أَوثَقَ مِمّا فِي يَدَيِ اللّهِ، و أن تَكونَ في ثَوابِ المُصيبَةِ إذا أنتَ أُصِبتَ بِها أرغَبَ فيها لو أنَّها أُبقِيَت لَكَ﴾؛ (3) زهدِ به دنیا، به حرام کردن حلال و یا ترک مال نیست؛ بلکه زهد به دنیا آن است که به آن چه در دست توست، مطمئن تر از آن چه در دست خداست ،نباشی، و به ثواب مصیبتی که به تو می رسد، چندان راغب باشی که آرزو کنی آن مصیبت برایت باقی بماند.

سفیان ثوری از مسجد الحرام می گذشت که امام صادق علیه السلام را با جامه هایی

ص: 182


1- مستدرک الوسائل، ج 12 ص 51.
2- مشكاة الأنوار، ص 207، ح 559؛ بحار الأنوار، ج 70، ص 310، ح 4.
3- أعلام الدين، ص 293

زیبا و قیمتی دید. گفت: و اللّه که نزد او می روم و ملامتش می کنم.

پس به نزد امام علیه السلام رفت و گفت: ای پسر پیامبر خدا! نه پیامبر خدا چنین لباسی پوشید، نه علی و نه هیچ یک از پدرانت!

امام صادق علیه السلام به او فرمود: پیامبر خدا، در روزگاری سخت و در تنگنای معیشت به سر می برد. از این رو با سختی زندگی می کرد؛ امّا بعداً دنیا، خیرات و برکات خود را فرو ریزاند. پس سزاوار ترین مردم دنيا به برخور داری از این نعمت ها نیکان هستند». سپس، این آیه را تلاوت کرد:

﴿ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾؛ (1) بگو: چه کسی زیور های خدا را که برای بندگانش پدید آورده، و نیز روزی های پاک را حرام گردانیده است؟!

آن گاه فرمود: ما به استفاده از این نعمت های خدا دادی، از هر کس دیگر سزاوار تریم. با این حال، ای ثوری! من این جامه ای را که بر تَنَم می بینی، برای مردم پوشیده ام.

سپس دست سفیان را گرفت و به طرف خود کشید و لباس رویی خود را بالا زد و جامۀ زِبری را که زیر آن پوشیده بود و با بدن ایشان تماس مستقیم داشت، نشانش داد و فرمود: این را برای خودم می پوشم و آن چه را دیدی (لباس رویی را) برای مردم». آن گاه، لباس رویی سفیان را که زِبر و درشت بود، کنار زد. زیر آن، جامه نرمی بود. فرمود: «تو این رویی را برای چشم مردم پوشیده ای و این زیری را برای خوشایند نَفست!» (2)

ص: 183


1- سورۀ اعراف، آیۀ 32.
2- الكافي، ج 6 ، ص 442، ح 8؛ بحار الأنوار، ج 47، ص 360، ح 71

در کوی عشق

در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند *** اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

در شاه راه جاه و بزرگی خطر بسی است *** آن به کز این گریوه سبک بار بگذری

سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج *** درویش و امن خاطر و کنج قلندری

حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی *** کاین خاک بهتر از عمل کیمیا گری

سر انجام آسیه

همسر فرعون،آسیه، از بنی اسرائیل و زنی مؤمن و مخلص بود که خدا را در نهان عبادت می کرد، تا وقتی که فرعون، همسر حزقیل، همان زن مشّاطه را به قتل رسانید و او به چشم بصیرت مشاهده کرد که ملائکه روح او را به آسمان عروج می دهند. از این رو به یقین و اخلاصش افزوده شد.

وقتی فرعون به نزد او آمد تا او را از عمل خود با خبر کند، آسیه گفت: وای بر تو ای فرعون، چه چیز باعث جرأت تو بر پروردگار عز و جل شد؟!

فرعون گفت: تو را چه شده، مثل این که همان جنونی که به او رسیده بود، به تو نیز اصابت کرده است. آسیه گفت: من مجنون نشده ام، بلکه به خدای یگانه، پروردگار خود و تو و پروردگار همۀ جهانیان ایمان آورده ام.

آن گاه فرعون مادر او را فرا خواند و به او گفت: دخترت به من کافر شده است. سوگند می خورم اگر به معبود موسی کافر نشود، او را به قتل برسانم.

ص: 184

مادر آسیه با او خلوت کرد و از او دربارهٔ سخنان فرعون تحقیق نمود. اما او فقط گفت: من هرگز به خدای واحد کفر نمی ورزم. سپس فرعون دستور داد تا او را به چهار میخ کشیدند و آن قدر در عذاب بود تا وقتی که شهید شد.

از ابن عباس نقل شده است که وقتی ایمان آسیه برای فرعون آشکار شد، او را شکنجه کرد تا دست از ایمان بردارد. در همان حال موسی از آن جا عبور می کرد و او را در حال شکنجه دید. آسیه با انگشت اشاره نمود و از سختی عذاب به او شکایت کرد. موسی هم به درگاه الهی دعا کرد تا خداوند عذاب او را تخفیف دهد.

از آن پس دیگر دردی از شکنجه احساس نمی کرد و در هنگام شکنجه می گفت: ﴿ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الجَنَّة﴾؛ (1) پروردگارا، برای من در نزد خود خانه ای در بهشت بنا کن.» آن گاه به او وحی شد: سر خود را بلند کن. وقتی سر بلند کرد، خانه ای از مروارید مشاهده کرد که برای او در بهشت ساخته شده و با دیدن آن، لبخند زد.

فرعون گفت: به او نگاه کنید که در حال عذاب می خندد! شاید جای خود را در بهشت می بیند! سر انجام او در حال شکنجه از دنیا رفت.

گفته شده است. همسر فرعون با اشعۀ آفتاب عذاب می شد و وقتی که مأموران شکنجه او را رها می کردند، ملائکه می آمدند و روی بدنش سایه می افکندند و جایگاهش را در بهشت به او نشان می دادند. (2)

ص: 185


1- سورۀ تحریم، آیۀ 11.
2- بحار الأنوار، ج 13، ص 164؛ النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين، ص 260

لطیفه

یکی تعریف می کرد: وقتی از نماز جماعت صبح بر می گشتم، جماعتی را دیدم که به زور قصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.

گاو مقاومت می کرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود. من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم.

گاو مطیع شد و سوار شد.

من مغرور شدم و پیش خودم گفتم:

«این از برکت نماز صبح من است!»

وقتی رسیدم خانه، دیدم مادرم گریه و زاری می کند. علت را که جویا شدم گفت: «گاو مان را دزدیدند!»

گاو مرا شناخته بود، ولی من او را نشناختم.

برکات مؤمن برای اطرافیان

اسحاق بن عمار می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

﴿ إِنَّ اللّهَ لَيُفْلِحُ بِفَلَاح الرَّجُلِ المُؤمِنِ وُلْدَهُ وَ وُلدَ وُلدِهِ وَ يَحْفَظْهُ فِي دُوَيْرَتِهِ وَ دُوَيْرَاتٍ حَوْلَهُ فَلَا يَزَالُونَ فِي حِفْظِ اللَّهِ لِكَرَامَتِهِ عَلَى اللّهِ﴾؛

خداوند به خاطر رستگاری مؤمن، فرزندان او را هم رستگار می کند و آن ها را در خانهٔ مؤمن حفظ می کند، همان گونه که همسایه ها را هم حفظ می نماید. فرزندان و همسایگان اهل صلاح در پرتو عنایت خداوند از هر گزندی محفوظ می باشند و این به خاطر کرامتی است که مؤمن در نزد خداوند دارد.

سپس داستان آن دو کودک بنی اسرائیل (که در داستان موسی و خضر

ص: 186

آمده است) را یاد آور شد و فرمود:

﴿ «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً» أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ شَكَرَ صَلَاحَ أَبَوَيْهِمَا لَهُمَا﴾؛ (1) «و پدر آن دو صالح بود.» مگر مشاهده نمی کنی که خداوند از شایستگی پدر آن ها قدر دانی کرده است.

ظهور قدرت حق

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: خدا منزه از این است که با چشمی که در صورت است مشاهده شود. معرفت حق تعالی و صفات باری تعالی از علم و قدرت و... را باید با بصیرت قلبی فهمید که همۀ عالم هستی آثار حق و ظهور حق است. وجود موجودات به ظهور حق ظاهر شده است. همه از آیات حق و برکات قدرت الهی است. طبیعیات و الهیات همه قدرت خداست. قدرت شرق و غرب هم قدرت خداست.

همه، قدرت وجود است و این وجود، مال حق تعالی است. این قدرت خدای تعالی باید صرف در حق شود. جهّال صرف در باطل می کنند. موشک ها را باید به جا و در راه حق مصرف کرد، ولی این بشر گوش به این حرف ها نمی دهد.

خدا به ما قدرت بیان داده است. گفته است: دروغ نگو! ولی ما می گوییم. گفته است: تهمت نزن! ولی ما می زنیم. او هم موشک را در راه باطل صرف می کند.

ص: 187


1- بحار الأنوار، ج 68، ص 236.

گفت پیغمبر

گفت پیغمبر به آواز بلند *** با توکل زانوی اشتر ببند

رمز الكاسب حبيب اللّه شنو *** از توکل در سبب کاهل مشو (1)

***

گفت پیغمبر که نفحت های حق *** اندرین ایام می آرد سبق

گوش و هش دارید این اوقات را *** در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت *** هر که را می خواست جان بخشید و رفت

نفحۀ دیگر رسید آگاه باش *** تا ازین هم وا نمانی خواجه تاش (2)

***

گفت پیغمبر که هر که سر نهفت *** زود گردد با مراد خویش جفت

دانه چون اندر زمین پنهان شود *** سر او سر سبزی بستان شود

ص: 188


1- مولوی
2- مولوی

زر و نقره گر نبودندی نهان *** پرورش کی یافتندی زیر کان (1)

مولوی در جایی دیگر می گوید:

دانه باشی مرغکانت بر چنند *** غنچه باشی کودکانت بر کنند

دانه پنهان کن بکلی دام شو *** غنچه پنهان کن گیاه بام شو

هر که داد او حسن خود را در مزاد *** صد قضای بد سوی او رو نهاد

پیوند شیعیان با ائمه علیهم السلام

ابو بصیر می گوید: با یکی از دوستان خود بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم. عرض کردم: فدایت شوم! گاه محزون و مهموم می شوم و در بعضی اوقات خورسند و خوشحال می گردم و علت و سببی برای آن نمی بینم. فرمود:

﴿ إِنَّ ذَلِكَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ يَصِلُ إِلَيْكُمْ مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَيْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ كَانَ ذَلِكَ دَاخِلًا عَلَيْكُمْ لِأَنَّا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَنَا وَ طِينَتَنَا وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةً وَ لَوْ تُرِكَتْ طِيَنَتُكُمْ كَمَا أُخِذَتْ لَكُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءٌ وَ لَكِنْ مُزِجَتْ طِينَتُكُمْ بِطِيْنَةِ أَعْدَائِكُمْ فَلَوْ لَا ذَلِكَ مَا أَذْنَبْتُمْ ذَنْباً أَبَداً﴾؛ این حزن و اندوه و خوشحالی که برای شما پدید می آید، به واسطهٔ ما است؛ زیرا هر گاه ما محزون و یا خوشحال شدیم، به شما نیز اصابت می کند. زیرا خداوند ما و شما را از نور خود و از یک

ص: 189


1- مولوی

طینت آفریده است، جز آن که طینت شما با طینت دشمنان تان ممزوج شده است. و اگر طینت شما به حال خود وا گذاشته شده بود و با طینت دشمنان تان ممزوج نگردیده بود، با ما مساوی بودید و هیچ گاه مرتکب گناهی نمی شدید. (و لیکن مقتضای حکمت این بوده است.)

ابو بصیر می گوید: عرض کردم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما (شیعیان) به اصل خود بر می گردد. فرمود:

﴿ إِي وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَخْبِرْ نِي عَنْ هَذَا الشُّعَاعِ الزَّاهِرِ مِنَ الْقُرْصِ إِذَا طَلَعَ أَ هُوَ مُتَصِلٌ بِهِ أَوْ بَائِنٌ مِنْهُ﴾؛ آری به خدا قسم! ای أبو بصير، به من بگو ببینم آیا شعاع و نور خورشید هنگامی که خورشید طلوع کرد به او متصل است، یا جدا؟

گفتم فدایت گردم، شعاع و نور از خورشید جداست. فرمود:

﴿ أَ فَلَيْسَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ عَادَ إِلَيْهِ فَاتَّصَلَ بِهِ كَمَا بَدَا مِنْهُ﴾؛ آیا چنین نیست که وقتی خورشید غروب کرد و در افق فرود آمد این شعاع و نور به آن بر می گردد و به آن متصل می شود، چنان که از آن بر آمده بود؟

گفتم: بلی چنین است. فرمود:

﴿ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا مِنْ نُورِ اللّهِ خُلِقُوا وَ إِلَيْهِ يَعُودُونَ وَ اللِهِ إِنَّكُمْ لَمُلْحَقُونَ بِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّا لَنَشْفَعُ فَنُشَفَعُ وَ وَ اللَّهِ إِنَّكُمْ لَتَشْفَعُونَ فَتُشَفَعُونَ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْكُمْ إِلَّا وَ سَتُرْفَعُ لَهُ نَارٌ عَنْ شِمَالِهِ وَ جَنَّةٌ عَنْ يَمِينِهِ فَيُدْخِلُ أَحِبَّاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ﴾؛ (1) به خدا قسم هم چنین

ص: 190


1- علل الشرائع، ج 1، ص: 93؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 267.

شیعیان ما از نور خدا آفریده شده اند و به سوی خدا باز می گردند. به خدا قسم شما شیعیان در قیامت به ما ملحق خواهید شد. و ما شفاعت می کنیم و شفاعت ما قبول می شود. و به خدا قسم شما نیز شفاعت می نمایید و شفاعت شما قبول می گردد. و در سمت راست هر یک از شما بهشت و در طرف چپ جهنم قرار می گیرد. دوستان خود را داخل بهشت می نماید و دشمنان خود را به جهنم وارد می کند.

درد عشق امام زمان علیه السلام

درد عشقی کشیده ام که مپرس *** زهر هجری کشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار *** دلبری برگزیده ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش *** می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش *** سخنانی شنیده ام که مپرس

هم چو حافظ غریب در ره عشق *** به مقامی رسیده ام که مپرس

چرا به رفیق، رفیق می گویند؟

امیر المومنین علیه السلام فرمودند:

﴿ إِنَّمَا سُمِّيَ الرَّفِيقُ رَفِيقاً لِأَنَّهُ يَرْفَقُكَ عَلَى صَلَاحِ دِينِكَ فَمَنْ أَعَانَكَ عَلَى صَلَاحٍ دِينِكَ فَهُوَ الرَّفِيقُ الشَّفِيقُ﴾؛ (1) رفیق از آن جهت که به انسان در اصلاح دینش یاری می رساند رفیق نامیده می شود. پس کسی که تو را در اصلاح دینت یاری کند، رفیق مهربان توست.

از این فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام می توان رسم رفاقت را هم دریافت. رسم

ص: 191


1- تصنيف غرر الحكم، ص 424

رفاقت این است که انسان مراقب دین رفیقش باشد و او را در دین داری و اصلاح دینش کمک کند.

لطيفه

مامانم میگه: پاشو یه جارو کن!

میگم: من امروز تولدمه، نباید کار کنم!

میگم: مامان شام چی داریم؟

رفته زیر پتو می گه: منم امروز زاییدم نباید کار کنم.

خداییش قانع شدم!

اهمیت دعای دیگران

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

﴿ لا تَستَحقِرُوا دعوةَ أحدٍ ،فإِنَّه يُستَجابُ لليهوديِّ فيكُم ، ولا يُستجابُ لَهُ في نفسِه﴾؛ (1) دعای هیچ کس را نا چیز مشمار که [حتی] دعای یهودی در حقّ خودش مستجاب نمی شود، اما دربارۀ شما به اجابت می رسد.

حقیقت موت

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: موت غیر از فوت است. فوت وقتی است که شخص جان می دهد و جنازه اش را دفن می کنند، موت قطع دل بستگی به دنیاست.

ادب و تواضع نسبت به خدا و اولیای او و نسبت به برادر ایمانی، موت است.

ص: 192


1- بحار الأنوار، ج 93،ص294.

سبب ظهور ادب، اصل ایمان است. هر چه ایمان بیش تر شود، ادب کامل تر می شود. نهایتِ ادب موت است. ایمان کامل، موت حقیقی در مقابل حق تعالی است. حقیقت ﴿ مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا﴾ (1) همان تفویض و ادب کامل است.

می فرمود: راه ایمان راه موت و فناست. در این راه به اختیار خودت می میری و به مقدّرات الهی تن می دهی و مشقّات دنیا را تحمل می کنی.

موت همان تسلیم شدن به ارادۀ حق و از خود نظریه نداشتن و اعتراض نکردن است. عبد مؤمن بین دو دست جمال و جلال خداوند، هم چون جنازۀ مرده بین دو دست مرده شوی است که به هر طرف بخواهد می چرخاند و جنازه ایستادگی و اعتراض و نظریّه ای ندارد.

همین قدر که از مردم قطع طمع کردی، همین موت است. طمع به دنیا که آمد، متولد شدی. و طمع را که بریدی، به موت نائل شدی.

می فرمود: در دنیا هیچ لذتی بالا تر از موت و تن دادن و آمادگی برای مرگ نیست. موت آن قدر شیرین است که همۀ شیرینی هایی که مؤمن در طول عمر چشیده را در کام او بی مزه می کند.

موت، هادمِ و از بین برندۀ لذّات است. برای اهل دنیا، موت به خاطر تلخی طعمش در کام آن ها از بین برندۀ لذت ها و خوشی های دنیاست. اما برای مؤمن و اهل آخرت، موت آن قدر شیرین است که خوشی ها و لذت های دنیا، در برابر آن کوچک و محو و منهدم می شود.

موت برای دوستان اهل بیت علیهم السلام آن قدر شیرین و لذیذ است که با نزدیک شدن آن مست می شوند. به همین خاطر به آن سکرات گفته می شود.

ص: 193


1- «قبل از این که مرگ به سراغ شما بیاید، تن به موت بدهید.» روضة المتقين، ج 1، ص 347.

شکسته دلی

در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس *** بازارِ خود فروشی آن سوی دیگر است

در کوی اهل معنا آن چه ارزش دارد شکسته دلی است و نه چیز دیگر. اگر متاع شما خود خواهی و خود نمایی است، در این جا خریداری ندارید و شما را به چیزی نمی گیرند. در دستگاه الهی تواضع و ادب و شکستگی می خرند، نه خود خواهی و غرور. در حدیث نبوی آمده است که حضرت حق می فرماید:

﴿ أنَا عِنْد منكسرةُ القلوب﴾؛ (1) من نزد شکسته دلان هستم.

بر من درِ وصل بسته می دارد دوست *** دل را به عنا شکسته می دارد دوست

زین پس من و دل شکستگی بر درِ دوست *** چون دوست دلِ شکسته می دارد دوست

وجوب محبت امیر مؤمنان علیه السلام

حضرت رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمودند:

﴿ كُنْتُ جَالِساً بَعْدَ مَا فَرَغْتُ مِنْ جَهَازِ عَمِّي حَمْزَةَ إِذْ هَبَطَ عَلَيَّ جَبْرَئِيلُ علیه السلام وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ اللّهُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ قَدْ فَرَضْتُ الصَّلَاةَ وَ وَضَعْتُهَا عَنِ المُعْتَلِّ وَ المَجْنُونِ وَ الصَّبِيِّ وَ فَرَضْتُ الصَّوْمَ الْمُسَافِرِ وَ وَضَعتُهُ عَنِ وَ المُسَافِرِ وَ فَرَضْتُ الحَجَّ وَ وَضَعْتُهُ عَنِ المُعتَلِّ وَ

ص: 194


1- منية المريد، ص 123.

فَرَضْتُ الزَّكَاةَ وَ وَضَعْتُهَا عَنِ الْمُعْدِمِ وَ فَرَضْتُ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَفَرَضْتُ مَحَبَّتَهُ عَلَى أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَلَمْ أُعْطِ أَحَداً رُخْصَتَه﴾؛ (1) بعد از فراغت از تجهیز و کفن و دفن عمویم حمزه نشسته بودم که جبرییل علیه السلام نزد من آمد و گفت: ای محمد، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید:

نماز را واجب کردم، ولی این تکلیف را از معذور و مجنون و طفل برداشتم.

روزه را واجب کردم، ولی آن را برای مسافر الزامی نکردم.

حج را واجب کردم، ولی آن را از بیمار نخواستم.

زکات را واجب کردم، ولی آن را از گردن نیازمند ساقط کردم.

اما دوست داشتن علی بن ابی طالب را واجب کردم و محبتش را بر تمام اهل آسمان و زمین الزام نمودم، بدون آن که رخصتی در آن باشد.

دوست ملا

شخصی که سابقه دوستی با ملا داشت، روزی مقداری گندم به آسیاب برد. چون آرد نمود، بر الاغ خود سوار کرد و چون نزدیک منزل ملا رسید، اتفاقاً خرش لنگ شد و به زمین افتاد. آن شخص چون با ملا سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواست نمود تا الاغش را به او بدهد و بارش را به منزل برساند.

ملا که قبلاً قسم خورده بود که الاغش را به کسی ندهد، به آن مرد گفت: الاغ من نیست. یک دفعه صدای الاغ بلند شد و بنای عر عر کردن

ص: 195


1- الروضة في فضائل أمير المؤمنين، ص 157؛ بحار الأنوار، ج 40، ص 46.

گذاشت.

آن مرد به ملا گفت: الاغ تو در خانه است و تو می گویی نیست؟! ملا گفت: عجب دوست احمقی هستی. تو پنجاه سال با من رفیقی، حرف مرا باور نداری، ولی حرف الاغ را باور می کنی؟!

وسوسه چیست؟

وسوسه یک نیرو و یک جریان فکری منفی است که ما را به سمت نابودی و زوال سوق می دهد!

وسوسه یک طوفان فکری است که اگر هم مسیرش شویم، فقط خرابی به بار می آورد!

اهمیت دادن به وسوسه چرخۀ بیماری اعتیاد را به جریان در می آورد و سرعت بهبودی را کُند می کند!

وسوسه مثل یک مهمان نا خوانده است که اگر در را به رویش باز کنیم بیرون کردنش کار سختی است!

غلام سیه رو

سینۀ تنگم مجال آه ندارد *** جان به هوای لب است و راه ندارد

گوشۀ چشمی به سوی گوشه نشین کن *** زان که جز این گوشه کس پناه ندارد

گر چه سیه رو شدم، غلام تو هستم *** خواجه مگر بندۀ سیاه ندارد؟

ص: 196

از گنه من مگو که زادۀ آدم *** نا خلف استی اگر گناه ندارد

هر که گدایی ز آستان تو آموخت *** دولتی اندوختی که شاه ندارد

گنج تجلی ز کنج خلوت دل جو *** نیک نظر کن که اشتباه ندارد

پیر خرد گر به خلوت تو برد پی *** جز که در آن خانه، خانقاه ندارد

مهر تو در هر دلی که کرد تجلی *** یافت فروغی که مهر و ماه ندارد

مهر گیاه است حاصل دل عشاق *** آب و گل ما جز این گیاه ندارد

مفتقر از سر عشق دم نتوان زد *** سر برود زان که سر نگاه ندارد (1)

کین ورزی با اهل بیت علیهم السلام

امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

﴿ أَشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا ، و ناصَبَنَا العَداوَةَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ إِلَيْهِ مِنّا ، إلّا أنّا دَعَونا إِلَى الحَقِّ و دَعاهُ مَن سِوانا إِلَى الفِتْنَةِ وَ الدُّنيا﴾؛ (2)

ص: 197


1- آیت اللّه محمد حسین غروی، معروف به کمپانی
2- الخصال، ص 632 ، ح 10.

کور ترینِ مردم کسی است که از دیدن فضیلت و برتری ما کور باشد و بدون آن که گناهی در حقّ او کرده باشیم با ما دشمنی ورزد. تنها گناه مان این است که ما او را به حق دعوت کرده ایم، در حالی که دیگران او را به سوی فتنه و دنیا فرا خوانده اند.

لطيفه

می گفت: همسایۀ ما نذری آورده بود.

آمدم تشکر کنم، قاطی کردم و گفتم: خدا را شکر!!

بیچاره فکر کرد ما داشتیم از گشنگی می مردیم؛ دو تا بهم داد!

بهترین منقبت

شخصی خدمت امیر المومنین علیه السلام رسید و عرض کرد: بهترین منقبت شما چیست؟

حضرت چند آیه از قرآن مجید که در شأن ایشان نازل شده بود را قرائت نمودند. از جمله این آیه بود:

﴿ وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾؛ (1) و کسانی که کافر شدند می گویند: «تو فرستاده نیستی.» بگو: «کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، میان من و شما گواه باشد.

سپس افزودند:

ص: 198


1- سورۀ رعد، آیۀ 43

﴿ إِيَّايَ عَنَى بِمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب﴾؛ (1) مقصود خداوند از «کسی که علم کتاب نزد اوست» من هستیم.

محنت شیرین

اگر زِ کوی تو بویی به من رساند باد *** به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد

اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من *** غباری از من خاکی به دامنت مرساد

تو تا به روی من ای نور دیده در بستی *** دگر جهان در شادی به روی من نگشاد

خیال روی توام دیده می کند پُر خون *** هوای زلف توام عمر می دهد بر باد

نه در برابر چشمی نه غایب از نظری *** نه یاد می کنی از من، نه می روی از یاد

به جای طعنه اگر تیغ می زند دشمن *** زِ دوست دست نداریم، هر چه بادا باد

زِ دست عشق تو جان را نمی برد حافظ *** که جان زِ محنت شیرین نمی برد فرهاد (2)

ص: 199


1- الإحتجاج، ج 1، ص 159؛ بحار الأنوار ،ج 40،ص 1
2- حافظ

فضیلت ملایمت

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ إِنَّ اَلرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلَی شَیْءٍ إِلاَّ زَانَهُ وَ لاَ نُزِعَ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ شَانَهُ﴾؛ (1)

ملایمت و مهربانی با هیچ چیز همراه نشد، جز این که آن را آراست، و از هیچ چیز برداشته نشد، مگر این که آن را زشت کرد.

﴿ ما اصطَحَبَ اثنانِ إلّا کانَ أعظَمُهُما أجراً و أحَبُّهُما إلی اللَّهِ عزّوجلّ أرفَقَهُما بصاحِبِهِ﴾؛ (2) هیچ دو نفری با هم رفاقت نکنند، جز این که اجر آن کس بیش تر و نزد خداوند عز و جل محبوب تر است که با رفیقش ملایم تر باشد.

﴿ إذا أرادَ اللَّهُ بأهلِ بیتٍ خَیراً أدخَلَ علَیهِم بابَ رِفقٍ﴾؛ (3) هر گاه خداوند خیر خانواده ای را بخواهد، باب ملایمت و مهربانی را به روی آنان بگشاید.

﴿ أعقَلُ الناسِ أشَدُّهُم مُداراهً للناسِ﴾؛ (4) خردمند ترین مردم، با مدارا ترین آن ها با مردم است.

﴿ إِنَّ اللّهَ عزّوجل رَفيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ في الأمرِ كُلِّهِ﴾؛ (5) خداوند عز و جل ملایم و مهربان است و ملایمت را در هر کاری دوست دارد.

ص: 200


1- الكافي، ج 2، ص 119، ح 6.
2- الكافي، ج 2، ص 120، ح 15.
3- شرح نهج البلاغه، ج 6 ، ص 339
4- الأمالي للصدوق، ص 73، ح 41.
5- كنز العمّال، ح 5370

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

﴿ الرِّفقُ مِفتاحُ النَّجاحِ﴾؛ (1) ملایمت و مهربانی کلید کامیابی است.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

﴿ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ الْإِيمَانِ الرِّفْقُ﴾؛ (2) همانا برای هر چیزی قفلی است و قفل ایمان ملایمت است.

امام کاظم علیه السلام فرمودند:

﴿ الرِّفقُ نِصفُ العَیشِ﴾؛ (3) ملايمت و مهربانی نیمی از زندگی است.

دیدار با برادران دینی

در روایات به دیدار برادران دینی بسیار تأکید و اهمیت داده شده و آثار پر رونقی برای آن بر شمرده شده است. از جمله امام جواد علیه السلام فرمودند:

﴿ مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ كَانَ نَزْراً قَلِيلاً﴾؛ (4) ديدار با برادران دینی موجب نشاط و شادی روح، و باروری عقل است؛ دیداری اندک باشد.

گر چه زندۀ جاوید

زندۀ جاوید کیست؟ کشتۀ شمشیر دوست *** کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق *** آید از آن کشتگان زمزمۀ دوست دوست

ص: 201


1- غرر الحكم، ح 294
2- الکافی، ج 2، ص118، ح 1
3- الكافي، ج 2، ص 120، ح 11.
4- الامالي للمفيد، ص 329

آن که هلاکش نمود ساعد سیمینِ یار *** باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست

بندۀ یزدان شناس موت و حیاتش یکی است *** زان که به نور خداش پرورش طبع و خوست

غیر خدا باطل است در نظر اهل حق *** دعوى إنى أنا كاشف توحيد هوست

آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید *** بانگ أنا الحق زند تا ابد از مغز و پوست

دل چو ز خود غافل است عارف باللّه نیست *** بر لب جو سال ها تشنه لب و آب جوست

گوش دل مؤمن است سامع صوت خدا *** گر چه ز آواز خلق مُلک پر از های و هوست

هر که ز کوی مجاز پا به حقیقت نهاد *** بر سرش از روزگار مخمصۀ تو به توست

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار *** قصۀ ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست اوست که هم چون حسین *** زردی رخسار او سرخ ز خون گلوست

هر که چو او پا نهاد بر سر میدان عشق *** بی سر و سامان سرش در خم چوگان چو گوست

ص: 202

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش *** منّت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان *** هر چه ز دشمن بر او دوست پسندد نکوست

تا بتوانی «فؤاد» در غم او گریه کن *** بر تو از این آبِ رو نزد خدا آبروست (1)

فؤاد کرمانی کیست؟

میرزا فتح اللّه قدسی کرمانی فرزند سلطان علی، متخلّص به «فؤاد» از عارفان دل سوخته و دارای طبعی بسیار لطیف و شیواست.

وی به سال 1268 ه.ق. در کرمان متولد شد و به سال 1358 پس از حدود 90 سال زندگی زاهدانه و عارفانه جان به جان آفرین تسلیم کرد. آرام گاهش در سه کیلومتری کرمان در دامنۀ کوه سیّد حسن قرار دارد.

فؤاد برخی از حوادث دوران آغازین زندگی اش را به نظم کشیده است. می گوید: پدرم عطّار بود و مرا از مکتب باز داشت و به شغل عطّاری گماشت. اما هوس دانایی و علم آموزی رهایم نمی کرد و از دکّه ام به مدرسه می کشاند. اگر چه انگیزۀ آموزش علوم رسمی، به حلقه درسم می نشاند، امّا هيجانات روحِ عاشق و ذوق شاعرانه، به ترک قیل و قال علوم مکسبی ام می خواند.

در این غوغای عشق و جنون، مونسم دیوان سعدی بود و به شیوۀ او شعر می سرودم و بعد از آن به کتاب مثنوی مولوی روی آوردم.

مجموعۀ دیوان خود را «شمع جمع» نامیدم و آن را به سال 1332 قمری

ص: 203


1- فواد کرمانی

به پایان بردم. «شمع جمع» بار ها به چاپ رسیده است.

شعر فؤاد بسیار با حال و گیرا و دل نشین است و مراثی وی را باید در شمار بهترین مرثیه ها شمرد.

فؤاد مسلمانی پاک اعتقاد و شیعه ای اثنی عشری است و هم چون همۀ عارفان راستین، تشیّع را اسلام علی علیه السلام می شناسد و کم تر شاعری در دورهٔ وی می شناسیم که هم چون او توانسته باشد بعد از قرآن که بیش ترین قصاید و مثنوی هایش آراسته به آیات و بیّنات باشد و از دو اثر عالی عرفان اسلامی یعنی «نهج البلاغه» و «صحیفۀ سجّادیه» متأثر و برخور داری یافته باشد.

قوی ترین و ارزش مند ترین جنبۀ عاطفی و ایمانی وی، عشق و ارادتش به مولای متّقیان است که بیش از دو سوم اشعار اوست. هم چنین در مورد سرور شهیدان حسین بن علی علیهم السلام سروده هایی بسیار زیبا و ماندگاری آفرید.

بهلول و مرد شیاد

بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود. شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو می دهم!

بهلول چون سکه های او را دید دانست که سکه های او از مس است و ارزشی ندارد؛ به آن مرد گفت: به این شرط قبول می کنم که سه مرتبه مانند الاغ عر عر کنی!

ص: 204

شیاد قبول نمود و مانند خر عر عر کرد.

بهلول به او گفت: تو با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلاست، چگونه من نفهمم که سکه های تو از مس است؟

استفاده از فرصت ها

امیر مؤمنان علیه السلام در تمثیلی زیبا گذران عمر را به ابری که به آرامی حرکت می کند و شاید در نظر اول حرکت آن به چشم نیاید تشبیه فرموده و به مراقبت از آن توصیه کرده و فرموده اند:

﴿ اَلْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ اَلْخَیْرِ﴾؛ (1) فرصت، چون ابر می گذرد. پس فرصت های خوب را غنیمت شمرید.

هم چنین فرمودند:

﴿ إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ﴾؛ (2) از دست دادن فرصت، مایهٔ اندوه است.

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم هم فرمودند:

﴿ مَن أحسَنَ فیما بَقِیَ مِن عُمرِهِ لَم یُؤاخَذْ بِما مَضی مِن ذَنبِهِ ، و مَن أساءَ فیما بَقِیَ مِن عُمرِهِ اُخِذَ بِالأوَّلِ و الآخِرِ﴾؛ (3) هر کس در باقی ماندهٔ عمر خویش کار نیک کند، به گناهان گذشته اش مؤاخذه نشود، و هر کس در باقی ماندۀ عمرش گناه و بدی کند، دربارۀ اعمال سراسر عمرش باز خواست شود.

امام حسین علیه السلام فرمودند:

ص: 205


1- نهج البلاغه، حکمت 21
2- نهج البلاغه، حکمت 118
3- الأمالي للصدوق، ص 57

﴿ یا بْنَ ادَمَ، اِنَّمَا اَنْتَ اَیَّامٌ، کُلَّمَا مَضی یَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُک﴾؛ (1) ای زادۀ آدم! تو روز هایی هستی؛ هر روزی که برود، بخشی از تو می رود.

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در توصیه به ابوذر فرمودند:

﴿ یَا أَبَاذَرٍّ اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغُلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ﴾؛ (2) ای ابوذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز دیگر غنیمت دان: جوانی ات را پیش از پیری؛ سلامتی ات را قبل از بیماری؛ ثروت و دارایی ات را پیش از آن که به فقر و تنگ دستی بیفتی؛ فراغت و آسایش خود را پیش از گرفتاری؛ زندگی خود را پیش از مرگ.

پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در این حدیث مواردی از فرصت ها را برشمرده اند که از اهمیت بیش تری برخور دار است؛ در عین حال بیش تر از هر چیز دیگر مورد غفلت واقع می شوند و بدون استفاده بهینه از آن ها، از کف می روند.

سعدی هم این مضامین را به شعر در آورده است:

سعديا دی رفت و فردا هم چنان موجود نیست *** در میان این و آن، فرصت شمار امروز را

دو دستور العمل

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: اگر این دو کار را انجام دهید، خیلی پیش روی کرده اید: یکی این که نماز را اول وقت بخوانید، و دیگر آن که دروغ نگویید. خیال نکنید ضرر می کنید. ان شاء اللّه مورد توفیقات خدا هم واقع

ص: 206


1- إرشاد القلوب، ج 1، ص 40.
2- مكارم الأخلاق، ص 505

می شوید. اگر این کار ها را کردید، فهم شما هم عوض می شود. یعنی درک دیگری پیدا می کنید.

الآن شاید شما نتوانید این مطالب را از ما قبول کنید، ولی وقتی خودتان به آن رسیدید، قبول می کنید. وقتی وجدان شما مسأله را حل کرد، می بینید راست است و می بینید که اسلام چه نعمت بزرگی برای بشر بوده است. و این بشر، روی همان هوی و هوس و شیطنت خودش، از آن بی بهره بوده است.

پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم می خواهد همه به ستارۀ ثریّا برسید؛ ولی این ها می گویند بگذارید ما برویم در یک منجلاب غرق شویم.

با امر حق

گفت با امر حقم اشراک نیست *** گر بریزد خونم امرش باک نیست

راضيم من شاكرم من ای حریف *** این طرف رسوا و پیش حق شریف

پیش خلقان خوار و زار و ریش خند *** پیش حق محبوب و مطلوب و پسند

دعائی زیبا برای بعد از هر نماز

حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده اند: هر کس می خواهد خدا او را در قیامت بر اعمال بد او مطلع نگرداند و دیوان گناهان او را نگشاید، بعد از هر نماز این دعا را بخواند:

﴿ اللَّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَكَ أَرْجَى مِنْ عَمَلِي وَ إِنَّ رَحْمَتَكَ أَوْسَعُ مِنْ ذَنْبِي؛

ص: 207

اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ذَنْبِي عِنْدَكَ عَظِيماً فَعَفْوُكَ أَعْظَمُ مِنْ ذَنْبِي؛

اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً أَنْ أَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ أَهْلٌ أَنْ تَبْلُغَنِي وَ تَسَعَنِي لأَنَّهَا وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ﴾؛ (1)

خدایا، البته به آمرزش تو بیش تر امیدوارم تا به عمل خود، و البته رحمت تو وسیع تر از گناه من است! خدایا، اگر چه گناه من نزد تو بزرگاست، اما عفو و بخشش تو بزرگ تر از گناه من است!

خدایا، اگر من لایق آن نیستم که رحمتت به من برسد، رحمت و لطف تو لایق است که به من رسا باشد و مرا فرا گیرد؛ زیرا رحمتت همه چیز عالم را فرا گرفته است؛ به رحمت تو خدای ارحم الراحمین!

چند ضرب المثل فارسی

* از کوزه همان برون تراود که در اوست.

* از دل غم زده جز ناله تراوش نکند.

* اگر زخم شتر به خر باشد، یک ساعت هم دوام نمی آورد.

* آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است.

* علف باید به دهان بزی شیرین بیاید.

* از تمامی دان که پنج انگشت باشد دست را .

* ابروی تو اگر راست بُدی کج بُدی.

* گندم از گندم بروید جو ز جو.

* از خاطر ویران سخن ویران آید.

ص: 208


1- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 84

* از خر خراطی خواستن خطاست.

* از بدان بد شود ز نیکان نیک *** داند این مایه هر که هشیار است (1)

* با بدان یار گشت همسر لوط *** خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند *** پی نیکان گرفت و مردم شد (2)

* از بدان جز بد نیاموزی *** نکند گرگ پوستین دوزی (3)

* از پری آدمی گری مَطَلب *** از زحل کار مشتری مَطَلب

* بابد به جز بدی نکند چرخ نیلگون *** از خار هیچ میوه نچینند غیر خار (4)

مأمور هلاکت نمرود

از ابن عباس نقل شده که خدای سبحان پشه ای را بر نمرود مسلّط فرمود که لبان او را گزید و او به قصد گرفتن پشه دست برد، لیکن پشه به سوراخ بینی او وارد شد. وقتی او قصد خارج کردن آن پشه را کرد، پشه

ص: 209


1- ناصر خسرو
2- سعدی
3- سعدی
4- پروین اعتصامی

وارد مغز و دماغ او گردید و خداوند چهل شب او را به وسیلۀ آن پشه عذاب کرد و آن گاه او را هلاک نمود. (1)

لطیفه

یک روز یک ژاپنی و یک آمریکایی و یک ایرانی یک جا نشسته بودند.

ژاپنیه می گوید: ما یک هواپیما ساختیم که تا بالای بالای آسمان می رود.

دوتای دیگر می گویند: تا بالای بالای آسمان؟!!

می گوید: نه، یه کمی پایین تر.

آمریکایی می گوید: ما یک زیر دریایی ساختیم که تا ته ته آب می رود.

دوتای دیگر می گویند: تا ته ته آب؟!!

می گوید: نه، یه کمی پایین تر.

ایرانیه فکر می کند و می گوید: ما تو کشورمون با دماغ غذا می خوریم.

آن دو تا می گویند: با دماغ؟!!

می گوید: نه، یه کمی پایین تر.

ولایت خود را خالص گردان!

امام هادی علیه السلام به ابو نواس، سهل بن یعقوب فرمودند:

﴿ يَا سَهْلُ، إِنَّ لِشِيعَتِنَا بِوَلَايَتِنَا عِصْمَةٌ، لَوْ سَلَكُوا بِهَا فِي لُجَّةِ الْبِحَارِ الْغَامِرَةِ وَ سَبَاسِبِ الْبَيْدَاءِ الْغَائِرَةِ، بَيْنَ سِبَاعِ وَ ذِتَابٍ، وَ أَعَادِي الجِنَّ وَ الْإِنْسِ، لَأَمِنُوا مِنْ مَخَاوِفِهِمْ بِوَلَايَتِهِمْ لَنَا، فَثِقُ بِاللَّهِ (عَزَّ وَ

ص: 210


1- بحار الأنوار، ج 12، ص 18؛ النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص 101.

جَلَّ)، وَ أَخْلِصْ فِي الْوَلَاءِ لِأَئِمَّتِكَ الطَّاهِرِين﴾؛ (1) اى سهل؛ ولايت ما برای شیعیان مان حافظ و نگه دارنده ای است که اگر در قعر دریا های عمیق فرو روند و یا در دشت بی آب و علف و بیابان های خطرناک بین جانوران درنده و گرگ های وحشی و دشمنان آدمی و پری قرار بگیرند، هر آینه از خوف و خطر آن ها ایمن می باشند.

پس به خدا اعتماد کن و ولایت و سر سپردگی خود را به ائمّه طاهرین علیهم السلام یا خالص گردان!

یاد او کن!

گفت و گو کن، گفت و گو کن گفت و گو *** جست و جو کن، جست و جو کن، جست و جو

شرح سرّ آن سِکنج زلف يار *** مو به مو کن مو به مو کن مو به مو

رو به های و هوی بزم کوی یار *** های و هو کن های و هو کن های و هو

وان گهی از خود منی، آلودگی *** شست و شو کن شست و شو کن شست و شو

ای خدا این نهر جان را از هوس *** رفت و رو کن رفت و رو کن رفت و رو

ص: 211


1- الأمالي للطوسي، ص 277.

وان گه از دریای علمت سوی جان *** جو به جو کن، جو به جو کن جو به جو

گر نخواهی خود فراموشت شود *** یاد او کن، یاد او کن یاد او

﴿ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونَ﴾؛ (1) پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جای آرید؛ و با من نا سپاسی نکنید.

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد *** خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست *** که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای *** فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان *** نگاه دار سر رشته تا نگه دارد (2)

تلقین به خود

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: همۀ کاستی ها و ناقصی ها از ضعف باور است. همۀ اذکار و عبادات هم برای ایجاد باور است. با اذکار و عبادات انسان به خود تلقین می کند و با تکرار و تلقین، باور و یقین ایجاد می شود.

ص: 212


1- سورۀ بقره، آیۀ 152.
2- حافظ

تلقین آن قدر شریف است که حتی به مرده هم موقع دفن تلقین می خوانند. وقتی که تلقین خواندند نکیر و منکر می گویند: کار او درست شد. پس چرا آدم تا زنده است به خود تلقین نخواند؟

چند وقت در خلوت به خود تلقین بخوانید و بگویید:«﴿ إِنَّ اللّهَ تَبَارَكَ وَ تَعالَى نِعْمَ الرَّبُّ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صلی اللّه علیه و آله و سلم نِعْمَ الرَّسُولُ وَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ وَ أَوْلادَهُ الْأَئِمَّةَ الْاَحَدَ عَشَرَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ و...﴾؛ بی تردید خدای تبارک و تعالی خوب پروردگاری است و حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم خوب پیامبری است و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و یازده امام از فرزندان او خوب امامانی هستند و...»

باور ياور مؤمن است. به خدا و خوبان خدا خوش باور باشید. خوش باوری به آن ها خوب است. اکثر اهل جنّت و بهشت انسان های خوش باور و ساده هستند، چون زود تر به باور و یقین می رسند.

آفت علم، زرنگی، شکّاکیت و دیر باوری است. آیا آن خوش باوری و سادگی که انسان را به بهشت می رساند، از آن شکاکیّت و نا باوری و زرنگی که انسان را به جهنم می برد، بهتر نیست؟

نیل به تمام آن فضیلت ها و شرافت ها و ثواب هایی که در روایات ذکر شده، به یک چیز احتیاج دارد و آن باور است. اگر باور کردی، مال توست و بهره می بری. اما اگر حاشیه زدی، محروم می شوی.

لطیفه

کیف پول زن همسایه را زدند.

گفت: عیبی ندارد. من که ازش گذشتم.

ص: 213

ولى الهى خرج دارو و درمان و اورژانس و تصادفش بشود!

الهی خرج سدر و کافور عزیزانش بشود!

خدا به زمین گرم بزندش، الهی فلج بشود!

به نظرم باید دربارۀ مفهوم گذشت، بیش تر با او صحبت بشود.

استدراج

امام صادق علیه السلام فرمودند:

﴿ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدِ خَيْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ يُذَكِّرُهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِيُنْسِيَهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ يَتَمَادَى بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ﴿ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾ (1) بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْعَاصِي﴾؛ (2) وقتی انسان کار خلافی انجام می دهد، اگر خدا خیرش را بخواهد، نقمت و بلایی برایش پیش می آورد و او را به یاد استغفار می اندازد. و اگر خدا به خاطر عمل اشتباه کسی، بدِ او را بخواهد، نعمتی به او می دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و آن گناه را ادامه دهد. و این است گفتار خدای عز و جل که فرمود: «به تدریج و آهستگی آن ها را از راهی که ندانند غافل گیر کنیم.» یعنی به سبب (دادن) نعمت به هنگام ارتکاب گناهان.

در اصطلاح قرآنی به این امر استدراج گویند. امام صادق علیه السلام در پاسخ به سؤال از معنای استدراج فرمودند:

ص: 214


1- سورۀ اعراف، آیۀ 182
2- الكافي، ج 2، ص 452.

﴿ هُو العَبدُ یُذنِبُ الذَّنبَ ، فیُملی لَهُ و یُجَدَّدُ لَهُ عِندَها النِّعَمُ ، فتُلهیهِ عنِ الاستِغفارِ مِن الذُّنوبِ، فهُو مُستَدرَجٌ مِن حَیثُ لا یَعلَمُ﴾؛ (1) معناى استدراج این است که بنده گناه کند و خداوند به او مهلت دهد و با وجود گناه باز به او نعمت دهد تا این نعمت او را از طلب آمرزش برای آن گناه باز دارد. چنین شخصی بی آن که بفهمد تدریجاً به خشم و عذاب خدا نزدیک شده است.

این است که امام حسین علیه السلام در دعا به درگاه الهی عرضه می دارد:

﴿ اللّهُمَّ لا تَستَدرِجني بِالإِحسانِ، و لا تُؤَدِّبني بِالبَلاءِ﴾؛ (2) بار خدايا! مرا با احسان، پله پله فرو مینداز و با بلا تأدیبم مفرما!

چند دو بیتی زیبا از خیام

افسوس که نامۀ جوانی طی شد *** و آن تازه بهار زندگانی دی شد

و آن مرغ طرب که نام او بود شباب *** فریاد ندانم کی آمد و کی شد

***

یک عمر به کودکی به استاد شدیم *** یک عمر ز استادی خود شاد شدیم

افسوس ندانیم که ما را چه رسید *** از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم

***

در کار گه کوزه گری بودم دوش *** دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ص: 215


1- الكافي، ج 2، ص 452 ، ح 2
2- الدرّة الباهرة 24؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 127 ، ح 9

هر یک به زبان حال با من گفتند *** کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

***

هنگام سپیده دم خروس سحری *** دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینه صبح *** کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

فضیلت قرائت قرآن

حفص بن غیاث می گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که به مردی می فرمود: « ﴿ أَ تُحِبُّ الْبَقَاءَ فِي الدُّنْيَا﴾؛ آیا ماندن در دنیا را دوست داری؟» عرض کرد: آری. فرمود: برای چه؟ عرض کرد: برای خواندن ﴿ قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدً﴾. حضرت سکوت فرمود و پس از لحظاتی به من فرمود:

﴿ يَا حَفْصُ مَنْ مَاتَ مِنْ أَوْلِيَائِنَا وَ شِيعَتِنَا وَ لَمْ يُحْسِنِ الْقُرْآنَ عُلَّمَ فِي قَبْرِهِ لِيَرْفَعَ اللّهُ فِيهِ دَرَجَتَهُ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَى قَدْرِ عَدَدِ آيَاتِ الْقُرْآنِ فَيْقَالُ لِقَارِئ الْقُرْآنِ اقْرَأْ وَ ارْقَ﴾؛ ای حفص، هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب نداند، در قبر به او یاد دهند تا خداوند بدان وسیله درجه اش را بالا برد؛ زیرا درجات بهشت برابر با آیات قرآن است. به او گفته می شود: بخوان و بالا رو! پس می خواند و بالا می رود.

حفص می گوید: من احدی را ندیدم که بر خود بیمناک تر باشد از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و نه امیدوار تر از او دیدم، و قرآن را محزون می خواند. و هنگامی که قرآن می خواند گویا با انسانی رو به رو سخن می گوید. (1)

ص: 216


1- الكافي، ج 2، ص 606.

کمک به فرزند

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند :

﴿ رَحِمَ اللّهُ عَبْداً أَعانَ وَلَدَهُ عَلي برِّهِ بِالاِحْسانِ إِلَيْهِ وَ التَّالْفِ لَهُ وَ تَعْليمِه وَ تأدیبِه﴾؛ (1) خداوند رحمت کند پدری را که با نیکی نمودن و مهربانی به فرزندش و با آموزش دادن و ادب کردنش، او را در انجام کار های نیک یاری دهد.

تحول معنوی

جناب شیخ رجب علی خیاط در دیداری که با حضرت آیت اللّه سید محمد هادی میلانی داشته تحول معنوی خود را چنین باز گو نموده است: در ایام جوانی ( حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دل باخته من شد و سر انجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: «رجب علی! خدا خیلی تو را امتحان می کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»

آن گاه دلیرانه، هم چون یوسف علیه السلام در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب می ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد. این پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد. دیده برزخی او باز می شود و آن چه را دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود. به

ص: 217


1- جامع أحاديث الشيعه (للبروجردى)، ج 26، ص 856

طوری که چون از خانه خود بیرون می آید، بعضی از افراد را به صورت واقعی خود می بیند و برخی اسرار برای او کشف می شود.

چند بیت زیبا

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم *** و ز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم

مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر *** ما هم چنان در اول وصف تو مانده ایم

***

دیده را فایده آن است که دلبر بيند *** ور نبیند چه بود فایده بینایی را

***

گر تو باشی کشدم شوق نباشی کشدم غم *** من که بایست بمیرم چه تو باشی چه نباش

***

شرمنده از آنیم که در روز مکافات *** اندر خور عفو تو نکردیم گناهی

***

بیاندیش و وان گه بر آور سخن *** وز آن پیش بس کن که گویند بس

***

ص: 218

تو آهن گری بیلُت آید به کار *** تو را با نبرد ستوران چه کار

***

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند *** جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

***

گرفتم آن که نگیری مرا به هیچ گناهی *** همین گناه مرا بس که با وجود تو هستم

***

زهد و تقوی را تو ای زاهد شفیع خویش ساز *** من کسی دارم که در محشر به فریادم رسد

بركات صحيفۀ سجاديه

مرحوم ملا محمد تقی مجلسی رحمة اللّه می فرماید: در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه به خاطر یاد او نا آرام بودم. تا آن که بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم که در مسجد جامع قدیم اصفهان تشریف دارند.

به آن حضرت سلام کردم و خواستم پای مبارک شان را ببوسم، ولی نگذاشتند. پس دست مبارک حضرت را بوسیدم و مشکلاتی را که داشتم از ایشان پرسیدم.

یکی از آن مشکلات این بود که من در نماز وسوسه داشتم و همیشه با خود می گفتم: این ها آن نمازی که از من خواسته اند نیست. از این رو دائماً مشغول

ص: 219

قضا کردن آن ها بودم. به همین دلیل نماز شب خواندن برایم میسر نمی شد.

در این باره حکم را از استاد خود، شیخ بهایی رحمة اللّه پرسیدم. ایشان فرمود: یک نماز ظهر و عصر و مغرب را به قصد نماز شب به جا آور. من هم همین کار را می کردم.

در این جا از حضرت حجت علیه السلام این موضوع را پرسیدم. فرمودند: نماز شب بخوان و کار قبلی را ترک کن. مسائل دیگری هم پرسیدم که یادم نیست.

آن گاه عرض کردم: مولای جان، برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم. لذا تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم عطا بفرمایید. فرمودند: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام. برو و آن را از او بگیر. من در همان عالم مکاشفه آن شخص را می شناختم.

از در مسجد خارج شدم و به سمت دار بطیخ (محله ای است در اصفهان) رفتم. وقتی به آن جا رسیدم، مولا محمد تاج مرا دید و گفت: حضرت صاحب الامر علیه السلام تو را فرستاده اند؟ گفتم: آری.

او از بغل خود کتاب کهنه ای بیرون آورد. آن را باز کردم و بوسیدم و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم و متوجه حضرت ولی عصر علیه السلام شدم.

در همین وقت به حال طبیعی برگشتم و دیدم کتاب در دست من نیست. به خاطر از دست دادن کتاب تا طلوع فجر مشغول تضرع و گریه و ناله بودم.

بعد از نماز و تعقیب، به دلم افتاده بود که مولا محمد تاج، همان شیخ بهایی است و این که حضرت او را تاج نامیدند، به خاطر معروفیت او در میان علماست. لذا به سراغ ایشان رفتم.

وقتی به محل تدریس او رسیدم، دیدم مشغول مقابلۀ صحيفۀ كاملۀ سجادیه

ص: 220

هستند. ساعتی نشستم تا از کار مقابله فارغ شد. ظاهراً مشغول بحث و صحبت دربارۀ سند صحیفۀ سجادیه بودند. اما من متوجه این مطلب نبوده و گریه می کردم.

نزد شیخ رفتم و خواب خود را به او گفتم و به خاطر از دست دادن کتاب گریه می کردم. شیخ فرمود: به تو بشارت می دهم؛ زیرا به علوم الهی و معارف یقینی خواهی رسید.

گر چه شیخ این مطلب را فرمود، اما قلب من آرام نشد. با حالت گریه و تفکر خارج شدم تا آن که به دلم افتاد به آن سمتی که در خواب دیده بودم بروم. به آن جا رفتم. وقتی به محله دار بطیخ که آن را در خواب دیده بودم رسیدم، مرد صالحی را که اسمش آقا حسن تاج بود دیدم. همین که او را دیدم سلام کردم.

گفت: فلانی، کتاب هایی وقفی نزد من هست. هر کس از طلاب که آن ها را می گیرد به شروط وقف عمل نمی کند، ولی تو عمل می کنی. بیا و به این کتاب ها نگاهی بینداز و هر کدام را احتیاج داری بردار.

با او به کتابخانه اش رفتم و اولین کتابی که ایشان به من داد کتابی بود که در خواب دیده بودم. یعنی کتاب صحیفۀ سجادیه. شروع به گریه و ناله کردم و گفتم: همین برای من کافی است و نمی دانم خواب را برای او گفتم یا نه.

بعد از آن به نزد شیخ بهایی آمده و نسخهٔ خودم را با نسخۀ ایشان تطبیق و مقابله کردم. نسخه جناب شیخ مربوط به جد پدر او بود که ایشان از نسخهٔ شهید اول و او هم از نسخۀ عميد الرؤسا و ابن سکون برداشته بود.

این دو بزرگوار صحیفهٔ خود را با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا با یک واسطه اخذ کرده بودند و نسخه ای که حضرت صاحب الامر علیه السلام به من

ص: 221

عطا فرمودند، از خط شهید اول نوشته شده بود و حتی در مطالب حاشیه کاملاً با هم موافقت داشتند.

بعد از مقابله و تطبیق نسخۀ خودم، مردم نزد من آمده و شروع به مقابله نمودند و به برکت حضرت حجت علیه السلام صحیفۀ کاملۀ [سجادیه] در شهر ها مخصوصاً اصفهان مثل آفتاب ظاهر شد و در هر خانه ای از آن استفاده می شود و خیلی از مردم صالح و اهل دعا و حتی بسیاری از ایشان مستجاب الدعوه شدند. و این ها همه آثار معجزاتی از حضرت صاحب الامر علیه السلام است و آن چه خدای متعال از برکات صحیفۀ سجادیه به من عنایت فرمود، نمی توانم به شمار آورم.

آزار همسر

آزار همسر از جمله گناهان بزرگی است که جز با تحصیل رضایت او جبران نخواهد شد. پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَيُّهَا امْرَأَةِ آذَت زَوجَها بِلِسانِها، لَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل مِنها صَرفاً ولا عَدلاً ولا حَسَنَةٌ مِن عَمَلِها حَتَّى تُرضِيَه، و إن صامَت نَهارَها، و قامَت لَيلَها ، و أعتَقَتِ الرِّقابَ، و حَمَلَت عَلَى جِيادِ الخَيْلِ فِي سَبيلِ اللّهِ ، و كانَت في أوَّلِ مَن يَردُ النّارَ ، و كَذلِكَ الرَّجُلُ إذا كانَ لَهَا ظالِما﴾؛ (1) هر زنی که شوهر خویش را با زبانش بیازارد، خداوند عز و جل از او هیچ مال و فِدیه و کار نیکی را نمی پذیرد، تا آن که او را راضی کند، اگر چه روز ها روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بگذراند و

ص: 222


1- من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 14.

فهم این معنا خیلی مشکل است، ولی این واقعیتی است که انبیا به آن نایل شده اند. ولی ما می گوییم همه چیز مال خود ماست، این و آن، مال ماست، پول ها مال ماست. وقتی به قارون گفتند: این پول ها را انفاق کن، در جواب گفت: ﴿ أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي﴾؛ (1) من زحمت کشیدم و روی علم و دانش خودم این پول ها را جمع کرده ام.

دانش بی ثمر

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم در مذمت علمی که برای خدا نباشد و به منظور به رخ کشیدن و جلب توجه دیگران باشد به ابوذر فرمودند:

﴿ يا أَباذَرٍّ، إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنزِلَةٌ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ عالِمٌ لا يُنتَفَعُ بِعِلمِهِ، وَ مَن طَلَبَ عِلماً ليَصرِفَ بِهِ وُجوهَ النَّاسِ إِليهِ لَم يَجِد ريحَ الجَنَّةِ﴾؛ اى ابوذر، بد ترینِ مردم در پیشگاه خدا در روز رستاخیز، دانشمندی است که دانشش سودی ندارد، و هر کس دانشی بیندوزد که با آن، مردم را به سوی خود جلب کند، بوی بهشت را استشمام نمی کند.

﴿ يا أَباذَرٍّ، مَن ابتَغى العِلمَ ليخدَعَ بِهِ النَّاسَ لَم يَجِد ريحَ الجَنَّةِ﴾؛ (2) اى ابوذر، هر کس در پیِ دانش باشد تا با آن مردم را فریب دهد، بوی بهشت را استشمام نمی کند.

چند دو بیتی زیبا از بابا طاهر

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم *** به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت *** نشان روی زیبای ته وینم

ص: 223


1- سورۀ قصص، آیۀ 78
2- بحار الأنوار، ج 74، ص 76.

***

اگر یار مرا دیدی به خلوت *** بگو ای بی وفا ای بی مروت

گریبانم ز دستت چاک چاکو *** نخواهم دوخت تا روز قیامت

***

تن محنت کشی دیرم خدایا *** دل با غم خوشی دیرم خدایا

ز شوق مسکن و داد غریبی *** به سینه آتشی دیرم خدایا

***

دلی دیرم خریدار محبت *** کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل *** ز پود محنت و تار محبت

بدترین مردم

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ شَرُّ اَلنَّاسِ مَنْ تَأَذَّی بِهِ اَلنَّاسُ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ أَکْرَمَهُ اَلنَّاسُ اِتِّقَاءَ شَرِّهِ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ بَاعَ دِینَهُ بِدُنْیَا غَیْرِهِ﴾؛ (1) بد ترینِ مردم کسی است که مردم از او آزار ببینند، و از او بدتر کسی است که مردم از بیمِ گزندش به او احترام بگذارند، و از او بدتر کسی است که دینش را برای دنیای دیگری بفروشد.

هم چنین فرمودند:

﴿ شَرُّ النّاسِ الضَّیِّقُ عَلی أهلِهِ﴾؛ (2) بد ترين مردم، کسی است که بر خانواده اش تنگ بگیرد.

ص: 224


1- الاختصاص، ص 243؛ بحار الأنوار، ج 75، ص 281 ، ح 7.
2- كنز العمّال، ج 16، ص 375 ، ح 44972

در مضیقه قرار دادن خانواده نیز یکی از مصادیق بارز آزار و اذیت است که در حدیث نخست بیان شد.

تقدیر امام علیه السلام از علمان ربانی

یکی از شخصیت های مورد پسند امام جواد علیه السلام علی بن مهزیار اهوازی است. حسن پسر شمّون می گوید: نامه ای را که امام جواد علیه السلام با دست خط خود به علی بن مهزیار نوشته بودند خواندم. در آن نامه آمده بود:

به نام خداوند بخشندۀ مهربان.

ای علی بن مهزیار! خداوند بهترین پاداش را به تو عنایت کند، منزلت را در بهشت قرار دهد، تو را در دنیا و آخرت خوار نکند و با ما محشور گرداند!

ای علی! تو را در خیر خواهی، مسلمانی، فرمان برداری از خداوند، احترام به دیگران، انجام وظایف دینی، آزمایش کردم، و تو را پسندیدم. اگر بگویم مانند تو را ندیده ام، حتماً راست گفته ام. خداوند جایگاه تو را در بهشت برین قرار دهد.

ای علی! در سرما و گرما، در شب و روز، خدمت تو برای ما مخفی نیست. از خداوند مسئلت دارم روز رستاخیز تو را آن چنان مشمول رحمت خود قرار دهد که مورد غبطۀ دیگران باشی! که خداوند دعا را مستجاب می کند. (1)

اضطرار و اختیار

زاری ما شد دلیل اضطرار *** خجلت ما شد دلیل اختیار

ص: 225


1- بحار الأنوار، ج 50، ص 105.

گر نبودی اختیار این شرم چیست *** وین دریغ و خجلت و آزرم چیست

انسان حالات مختلفی دارد و هر کدام کاشف حقایقی در وجود انسان است. مثنوی به دو حالت اشاره کرده است. این که بیچارگی و درماندگی ما دلیل بر احتیاج و اضطرار ماست. و این که از عمل خود نادم و خجالت زده می شویم دلیل اختبیار ماست که خود کار زشت انجام می دهیم.

مقام ابو طالب

هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام خبر وفات حضرت ابو طالب علیه السلام را به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم دادند، آن حضرت به شدّت ملول و محزون شدند و فرمودند: «یا علی، برو و او را غسل و حنوط و کفن کن و چون بر روی سریر نهادی به من خبر بده.»

وقتی که آن حضرت دستورات پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم را انجام دادند و پدر بزرگوار را بر روی سریر گذاشتند، پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم خود شان تشریف آوردند. چون نظر ایشان بر پیکر مطهّر عموی بزرگوار شان افتاد، رقّت و حزن به آن حضرت دست داد و فرمودند:

﴿ وَصَلْتَ رَحِمَاً وَ جُزِيْتَ خَيْراً يَا عَمَّ فَلَقَدْ رَبَّيْتَ وَ كَفَلْتَ صَغِيراً وَ نَصَرْتَ وَ آزَرْتَ كَبِيراً﴾؛ ای عمو، صلۀ رحم و مهربانی کردی و جزای خیر دیدی. ای عمو، در کوچکی مرا کفالت کردی و در بزرگی مرا نصرت و حمایت نمودی!

سپس به مردم رو کردند و فرمودند:

﴿ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأَشْفَعَنَّ لِعَمِّي شَفَاعَةٌ يَعْجَبُ بِهَا أَهْلُ الثَّقَلَيْنِ﴾؛ (1)

ص: 226


1- بحار الأنوار، ج 35، ص 125.

سوگند به خدا که در روز قیامت به عمویم شفاعتی می کنم که تمام اهل محشر از آن شفاعت تعجّب کنند.

لباس نو

روزی ملا به مجلس میهمانی رفته بود، اما لباسش مناسب نبود. به همین جهت هیچ کس به او احترام نگذاشت و به او تعارف نکرد.

ملا به خانه رفت و لباس های نو پوشید و به میهمانی برگشت. این بار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!

ملا هنگام صرف غذا در حالی که به لباس های نو خود تعارف می کرد، گفت: بفرمایید، این غذا ها مال شماست. اگر شما نبودید این ها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.

یک خانوادۀ موفق

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم در خیر و خوبی یک خانواده فرمودند:

﴿ إذا أرادَ اللّهِ عز و جل بِأَهلِ بَيْتٍ خَيراً، رَزَقَهُمُ الرَّفقَ فِي المَعيشَةِ، و حُسنَ الخُلُقِ؛﴾ (1) خداوند، هر گاه برای خانواده ای خیر بخواهد، مدارا در زندگی و اخلاق نیکو را روزیِ آنان می گرداند.

بنابراین، دو معیار مهم برای یک خانوادۀ سامان یافته و موفق را می توان مدارا در زندگی و حسن خلق دانست.

عبادت داوود علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمودند: داوود نبی علیه السلام گفته است: هر آینه امروز خدا را

ص: 227


1- الزهد، ص 27، ح 63.

چنان عبادت می کنم و آن چنان قرائتی می نمایم که کسی تا امروز نظیر آن را انجام نداده باشد.

سپس وارد محراب شد و مشغول نماز گشت. وقتی از نماز فارغ شد، ناگهان قورباغه ای را در محراب دید. او به داوود گفت: ای داوود، عبادت و قرائت امروزت تو را به تعجب آورد و دچار عجب شدی؟

داوود گفت: آری. قورباغه گفت: مغرور مشو؛ چون من در هر شب هزار بار تسبیح می گویم که از هر تسبیح سه هزار تحمید منشعب می شود. و وقتی در قعر آب هستم و صدای پرندۀ گرسنه ای را در آسمان می شنوم، به سطح آب می آیم تا از من ارتزاق کند، بدون این که گناهی داشته باشم. (1)

يعنى مطیع امر الهی هستم که مرا روزی آن پرنده قرار داده است.

مثل آیینه

کفر است در طریقت ما کینه داشتن *** آیین ماست، سینه چون آیینه داشتن

صورت نبست در دل ما کینه کسی *** آیینه هر چه دید فراموش می کند

ای کاش یاد می گرفتیم که بدی و عیب دیگران را مثل آیینه فراموش کنیم، یا از وجودمان پاک کنیم. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِن﴾؛ (2) مؤمن آيينۀ مؤمن است.

آینه بدون سر و صدا و فریاد عیوب را نشان می دهد؛ و تو ای مؤمن نیز

ص: 228


1- الزهد، ص 64؛ بحار الأنوار، ج 14، ص 16.
2- تحف العقول، ص 173.

چنین باش!

آینه تنها عیب ها را نشان نمی دهد، بلکه زیبایی ها را هم نشان می دهد؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه عیوب را آن گونه که هست نشان می دهد و چند برابر نمی کند؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه عیب ها را از روی پاکی و صفای درونی خود می گوید، غرض و مرضی ندارد؛ و تو ای مومن نیز چنین باش!

آینه زمانی عیب ها را نشان می دهد که کثیف نباشد؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه در گفتن عیوب رعایت پُست و مقام را نمی کند؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه در گفتن عیوب انتظار و توقعی ندارد؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه را نباید شکست، پس دل دوستی که عیب تو را می گوید نباید شکست؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه در حال شکستن هم دست از کارش بر نمی دارد؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش.

آینه عیوب را در صفحه خود نگه نمی دارد؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه فقط عیوب ظاهری را می گوید و تجسس نمی کند؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

ص: 229

آینه عیوب را رو به رو می گوید؛ و تو ای مؤمن نیز چنین باش!

آینه آن روز که گیری به دست *** خود شکن آن روز مشو خود پرست

آینه گر عیب تو بنمود راست *** خود شکن، آینه شکستن خطاست

***

دوست دارم که دوست عیب مرا *** هم چو آئینه رو به رو گوید

نه که چون شانه با هزار زبان *** پشت سر رفته مو به مو گوید

سه توصیه در معاشرت با دیگران

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

﴿ لا تُعادِيَنَّ أَحَداً و إن ظَنَنتَ أَنَّهُ لا يَضُرُّكَ، و لا تَزهَدَنَّ فِي صَداقَةِ أحَدٍ و إِن ظَنَنتَ أَنَّهُ لا يَنفَعُكَ، فَإِنَّكَ لا تَدري مَتى تَرجو صَدِيقَكَ، و لا تَدري مَتي تَخَافُ عَدُوَّكَ. و لا يَعتَذِرُ إلَيكَ أحَدٌ إِلَّا قَبلتَ عُذرَهُ و إِن عَلِمتَ أَنَّهُ كَاذِبٌ﴾؛ (1)

با هیچ کس دشمنی مکن، هرچند گمان کنی به تو زیانی نمی رساند،

و نسبت به دوستی هیچ کس بی رغبتی نشان مده، هر چند گمان کنی به تو سودی نمی رساند؛

زیرا تو نمی دانی کِی به دوستت نیازمندی و کِی از دشمنت هراسان.

ص: 230


1- الدرّة الباهرة، ص 26؛ أعلام الدين، ص 299؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 180، 28.

هر گاه کسی از تو عذر خواهی کرد، عذرش را بپذیر، هر چند بدانی که دروغ می گوید.

فرمایش امام سجاد علیه السلام سه نکتۀ کلیدی و دقیق در معاشرت هاست که راه را بر مشکلات می بندد.

لطیفه

دقت کردید وقتی بچه هستیم، می گویند: بچه است نمی فهمد!

وقتی جوان هستیم، می گویند: جوان و خام است، نمی فهمد!

وقتی هم پیر هستیم، می گویند: پیره است، حالیش نیست!

فقط موقعی که می میریم می آیند سر قبرمان و می گویند: عجب انسان فهمیده ای بود!

ده توصیۀ امیر المؤمنین علیه السلام به یارانش

امام کاظم علیه السلام به هشام فرمودند: امیر المؤمنین علیه السلام به اصحابش می فرمود:

﴿ أُوصِيكُمْ بِالْخَشْيَةِ مِنَ اللّهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ وَ الْعَدْلِ فِي الرَّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الِاكْتِسَابِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَنْ تَصِلُوا مَنْ قَطَعَكُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلَى مَنْ حَرَمَكُمْ وَ لْيَكُنْ نَظَرُكُمْ عَبَراً وَ صَمْتُكُمْ فِكْراً وَ قَوْلُكُمْ ذِكْراً وَ طَبِيعَتْكُمُ السَّخَاءَ فَإِنَّهُ لَا يَدْخُلُ الجنَّةَ بَخِيلٌ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ سَخِي﴾؛ (1)

1. به شما توصیه می کنم که در نهان و عیان از خدا بترسید،

2. در خشنودی و خشم دادگر و معتدل باشید،

ص: 231


1- تحف العقول، ص 390

3. در بینوائی و توانگری به کسب و کار پردازید،

4. با هر که از شما بریده پیوند کنید،

5. از آن که ظلم تان کرده بگذرید،

6. به هر کس محروم تان کرده عطا کنید،

7. نگاه تان عبرت آمیز باشد،

8. سکوت تان فکر،

9. گفتار تان ذکر،

10. طبع تان سخاوت باشد؛ که هیچ بخیل به بهشت راه نیابد، و هیچ سخاوت مند به دوزخ در نیاید.

به سوی میهمانی

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: برای رفتن از دنیا عجله نداشته باشید. عجله خوب نیست. صبر کنید زیبایی ها را درک کنیم. نگرانی هم نداشته باشیم که کجا می رویم. آدم یک میهمانی که می خواهد برود، می پرسد: کدام ناحیه است، چه جور است، آب و هوایش چطور است؟ شما هم بپرسید. از افراد، از کتاب ها، از عقل تان، از ائمۀ علیهم السلام بپرسید که کجا می رویم.

ما خبر نداریم، قدری وحشت داریم. البته اختیاری نیست، انسان را می برند. اما می خواهیم بدانیم جای خوبی است که با کیف برویم. خودمان جلو بیفتیم، وقتی می گویند: بفرمایید! جلو برویم. اگر بدانیم جای خوبی است، خودمان جلو تر می رویم. اما اگر انسان نداند کجا می رود، یک مقدار آهسته و کند می رود. بعد می ایستد. ولی بالاخره ما را می برند. کفار و اشقیا را به زور می برند.

ص: 232

تا که سلمانت کنند!

بندگی کن، تا که سلطانت کنند *** تن رها کن، تا همه جانت کنند

خوی حیوانی، سزاوار تو نیست *** ترک این خو کن، که انسانت کنند

چون نداری درد، درمان هم مخواه *** درد پیدا کن، که درمانت کنند

بندۀ شیطانی و داری امید *** که ستایش، هم چو یزدانت کنند

سوی حق نا رفته چون داری طمع *** همسر موسی بن عمرانت کنند؟

از چَهِ شهوت، قدم بیرون گذار *** تا عزیز مصر و کنعانت کنند

بگذر از فرزند و جان و مال خویش *** تا خليل اللّه دورانت کنند

سر بِنه در کف، برو در کوی دوست *** تا چو اسماعیل، قربانت کنند

جسم لاهوتی اگر داری، بیا *** تا به بزم قُرب، مهمانت کنند

چون علی در عالم مردانگی *** فرد شو، تا شاه مردانت کنند

ص: 233

هم چو سلمان در مسلمانی بکوش *** ای مسلمان تا که سلمانت کنند

تا توانی در گلستان جهان *** خار شو تا گل به دامانت کنند

هم چو خاک افتادگی کن پیش از آن *** که به زیر خاک پنهانت کنند (1)

باب الحوائج!

ائمه علیهم السلام گاهی جور شیعیان شان را می کشند و رنجی را تحمل می کنند تا آن ها متحمل عذاب الهى نشوند و این گونه برای شیعیان شان فداکاری می کنند. حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام فرمودند:

﴿ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشَّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي﴾؛ (2) خدای متعال به شیعیان غضب کردند و مرا مخیر کردند که یا شیعیان باید عذاب شوند، یا من تحمل کنم. و من به خدا قسم، بار بلا را به دوش کشیدم و خود را سپر شیعیانم قرار دادم.

دل به سودای تو بستیم!

دل به سودای تو بستیم خدا می داند *** وز مه و مهر گسستیم خدا می داند

ص: 234


1- سيّد عباس حسینی جوهری، کلیات خزائن الاشعار
2- الكافي، ج 1، ص 260.

ستم عشق تو هر چند کشیدیم به جان *** ز آرزویت ننشستیم خدا می داند

با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست *** بر همانیم که بستیم خدا می داند

به امیدی که گشاید ز وصال تو دری *** در دل بر همه بستیم خدا می داند

خاستیم از سر شادی و غم هر دو جهان *** با غمت خوش بنشستیم خدا می داند

دیده پر خون و دل آتش کده و جان بر کف *** روز و شب جز تو نجستیم خدا می داند

دوش با «شمس» خیال تو به دل جویی گفت *** آرزومند تو هستیم خدا می داند

فضیلت زیارت حضرت امير المؤمنين علیه السلام

ابی وهب بصری نقل کرده است که داخل مدینه شدم و نزد حضرت امام صادق علیه السلام مشرّف شدم و به محضرش عرضه داشتم: فدایت شوم! خدمت شما رسیدم، ولی به زیارت قبر امیر المؤمنین علیه السلام نرفته ام. حضرت فرمودند:

﴿ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ لَوْ لَا أَنَّكَ مِنْ شِيعَتِنَا مَا نَظَرْتُ إِلَيْكَ أَلَا تَزُورُ مَنْ يَزُورُهُ اللّهُ تَعَالَى مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ يَزُورُهُ الْأَنْبِيَاءُ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛ بد کاری کردی اگر از شیعیان ما نبودی به تو نگاه نمی کردم. چرا زیارت نکردی کسی را که خداوند با فرشتگانش زیارتش می کنند، انبیاء و مؤمنین

ص: 235

زیارتش می نمایند؟!

عرض کردم: فدایت شوم به این امر واقف نبودم. فرمودند:

﴿ فَاعْلَمْ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضُلُوا﴾؛ (1) بدان که امیر المؤمنین علیه السلام نزد حق تعالی از تمام ائمه علیهم السلام افضل و برتر بوده و ثواب اعمال ایشان برای آن حضرت نیز منظور می شود، در حالی که حضرات ائمّه علیهم السلام به مقدار اعمال صادره از خود شان فضیلت و برتری عائد شان می شود.

شناخت کلمات

سست ترین کلمه «شانس» است، به امید آن نباش!

محکم ترین کلمه «پشت کار» است، آن را داشته باش!

سالم ترین کلمه «سلامتی» است، به آن اهمیت بده!

شایع ترین کلمه «شهرت» است، دنبالش نرو!

ضروری ترین کلمه «تفاهم» است، آن را ایجاد کن!

دوستانه ترین کلمه «رفاقت» است، از آن سوء استفاده نکن!

اصلی ترین کلمه «اطمینان» است، آن را به دست آور!

ضعیف ترین کلمه «حسرت» است، آن را نخور!

استاد راه

بدون شک راه کمال نیازمند دلیل و راهنما و استاد الهی است و باید کسانی که شرایط دستگیر دارند، مثل انبیا و اولیای الهی و رهروان آنان از ما

ص: 236


1- الكافي، ج 4، ص 580.

در این مسیر دستگیر کنند.

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن *** ظلمات است بترس از خطر گم راهی

***

پیر را بگزین که بی پیر این سفر *** هست بس پر آفت و خوف و خطر

***

هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر *** دامن آن نفس کش را سخت گیر

***

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید *** که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها

تمسک به اهل بیت علیهم السلام

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

﴿ مَن تَمَسَّكَ بِنَا لَحِقَ، وَ مَن سَلَكَ غَيْرَ طَريقَتِنا غَرِقَ لِمُحِبّينا أفواجُ مِن رَحمَةِ اللّه، و لِمُبغِضينا أفواجٌ مِن غَضَبِ اللّه و طَريقُنَا القَصدُ، و في أمرِنَا الرُّشدُ﴾؛ (1) هر کس به دامن ما چنگ زند، به ساحل نجات رسد، و هر کس جز راه ما را بپیماید غرق گردد، برای دوست داران ما فوج هایی از رحمت خداست، و برای دشمنان و کینه توزان ما فوج هایی از خشم خدا، راه ما مستقیم است و امر ما باعث هدایت و رستگاری است.

ص: 237


1- الخصال، ج 2، ص 627.

حمام رفتن بهلول

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمۀ حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دل خواه بهلول بود او را کیسه نکشیدند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.

بهلول باز هفتۀ دیگر به حمام رفت و این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو دادند و بسیار مواظبت نمودند؛ ولی با این همه سعی و کوشش کارگران، موقع خروج از حمام، بهلول فقط یک دینار به آن ها داد.

حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟

بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ها ادب شوید و رعایت مشتری های خود را بنمایید.

تشنگی آور به دست

آن نیاز مریمی بو دست و درد *** که چنان طفلی سخن آغاز کرد

هر چه رویید از پی محتاج رست *** تا بیابد طالبی چیزی که جست

حق تعالی گر سماوات آفرید *** از برای دفع حاجات آفرید

هر کجا دردی دوا آن جا رود *** هر کجا فقری نوا آن جا رود

هر کجا مشکل جواب آن جا رود *** هر کجا کشتی است آب آن جا رود

آب کم جو تشنگی آور به دست *** تا بجوشد آب از بالا و پست

ص: 238

تا نزاید طفلک نازک گلو *** کی روان گردد از پستان شیر او

پیش حق یک ناله از روی نیاز *** به کی عمری بی نیاز اندر نماز (1)

تشنگی و نیاز و اضطرار وسیلۀ نزول خیر و برکات است. هر کجا اضطرار باشد، اجابت بر فراز آن است.

﴿ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ﴾؛ (2) يا كيست آن كس که درمانده را - چون وی را بخواند - اجابت می کند، و گرفتاری را بر طرف می گرداند.

سرمای بهار

رسول خدا صلی اللبه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ اغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبِيعِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا يَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ وَ اجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَرِيفِ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا يَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ﴾؛ (3) سرمای بهار را غنیمت بشمارید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند و از سرمای پاییز دوری کنید که با بدن های شما همان کاری را می کند که با درختان می کند.

رؤیت ملک الموت

ابراهیم علیه السلام فرشته ای را ملاقات کرد. به او گفت: تو کیستی؟ فرشته گفت: من ملک الموت هستم. ابراهیم گفت: آیا می توانی صورت و حالت خود را

ص: 239


1- مولوی
2- سورۀ نمل، آیۀ 62.
3- بحار الأنوار، ج 59، ص 27

هنگام قبض روح مؤمن به من نشان دهی؟ ملک الموت فرمود: آری. روی خود را از من برگردان. ابراهیم روی گرداند و وقتی دوباره نظر کرد، او را به صورت جوانی خوش صورت و خوش رو و خوش بو مشاهده نمود. در این موقع ابراهیم گفت: ای ملک الموت، اگر پاداش مؤمن از ایمانش فقط مشاهدهٔ همین صورت خوب تو باشد او را کفایت می کند.

سپس گفت: آیا می توانی صورت خود را هنگام قبض روح افراد گنه کار به من نشان دهی؟ ملک الموت گفت: تو طاقت دیدار مرا در آن حالت نخواهی داشت. ابراهیم اصرار کرد و ملک الموت گفت: روی خود را از من بگردان و دوباره به من نگاه کن.

وقتی ابراهیم چنین کرد، این بار مردی سیاه رو، با مو های راست و بد بو مشاهده کرد که لباس هایی سیاه به تن داشت و از سوراخ های بینی او دود و آتش بیرون می آمد.

ابراهیم از مشاهدهٔ او مدهوش شد. وقتی به هوش آمد، ملک الموت را به حالت اول مشاهده کرد. در این هنگام خطاب به او گفت: ای ملک الموت، اگر گنه کار غیر از مشاهدۀ تو عذاب دیگری نداشت، همین برای او کافی بود. (1)

اشتباه زندگی نکن!

آدم های زنده به گل و محبت نیاز دارند و اموات به فاتحه،

ولی بساری از ما همیشه بر عکس عمل می کنیم!

ص: 240


1- عوالى اللئالى، ج 1، ص 274؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 74.

به مرده ها سر می زنیم و گل باران شان می کنیم،

ولی گاهی چه راحت فاتحۀ حضور اطرافیان مان را می خوانیم!

ماه محرم و گریه برای امام حسین علیه السلام

ریّان بن شبیب می گوید: در اوّلین روز محرّم به خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمودند: آیا روزه هستی؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: امروز، روزی است که زکریّا علیه السلام پروردگارش را خواند و گفت: ﴿ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعاءِ﴾؛ (1) پروردگارا! فرزندی پاک به من مرحمت فرما، همانا تو دعای بندگان را می شنوی» و خداوند دعای او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریّا که در محراب در حال نماز بود بگویند که خدا به تو یحیی را مژده می دهد.

پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعای زکریّا را مستجاب کرد، دعای او را نیز مستجاب می کند.

سپس فرمود: ای ابن شبیب! محرّم ماهی است که اهل جاهلیّت به احترام آن، ظلم و جنگ را حرام کرده بودند، ولی این امّت، احترام آن و احترام پیغمبر خود را حفظ نکردند، در این ماه اولاد او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و وسائلش را غارت نمودند. خداوند هرگز این کار شان را نبخشد! بعد فرمودند:

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِى الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ

ص: 241


1- سورۀ آل عمران، آیۀ 38

السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُم عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ﴾؛ ای پسر شبیب! اگر می خواهی گریه کنی، بر حسین بن علیّ ابن ابی طالب علیه السلام گریه کن؛ زیرا او را هم چون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، هیجده نفر به همراهش شهید شدند که در روی زمین نظیر نداشتند. آسمان های هفت گانه و زمین ها به خاطر شهادتش گریستند، و چهار هزار فرشته برای یاری او به زمین آمدند، ولی تقدیر الهی نبود، و آن ها تا قیام قائم علیه السلام در کنار قبرش با حال نزار و ژولیده باقی هستند و از یاوران قائم علیه السلام هستند و شعار شان «یا لثارات الحسین» است.

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ﴾؛ ای پسر شبیب! پدرم از پدرش از جدّش علیهم السلام به من خبر داد که وقتی جدّم حسین علیه السلام شهید شد، از آسمان خون و خاک قرمز بارید.

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى نَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذُنَبْتُهُ صَغِيرًا كَانَ أَوْ كَبِيرًا قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً﴾؛ ای پسر شبیب! اگر به گونه ای بر حسین گریه کنی که اشک هایت بر گونه هایت جاری شود، خداوند هر گناهی که مرتکب شده باشی، چه کوچک و چه بزرگ، چه کم و چه زیاد، همه را خواهد بخشید.

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ

ص: 242

فَزُرِا الْحُسَيْنَ علیه السلام﴾؛ ای پسر شبیب! اگر دوست داری پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروی، به زیارت حسین برو.

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ المُبنِيَّةَ فِى الجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله و سلم فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ﴾؛ ای پسر شبیب! اگر دوست داری با پیامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در غرفه های بهشت همراه باشی، قاتلان حسین را لعنت کن.

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً﴾؛ ای ابن شبیب! اگر دوست داری ثوابی همانند ثواب کسانی که همراه حسین بن علیّ علیهم السلام شهید شدند داشته باشی، هر گاه به یاد او افتادی بگو:« ﴿ يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً﴾؛ اى کاش با آنان می بودم و به فوز عظیم می رسیدم!»

﴿ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾؛ (1) ای پسر شبیب! اگر دوست داری با ما در درجات عالی بهشت همراه باشی، در اندوه ما اندوهگین و در خوشحالی ما، خوشحال باش، و بر تو باد به ولایت ما؛ زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

ص: 243


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 299

لطیفه

معلم به اصغر: آرزوت چیه؟

اصغر: دوست دارم درس بخوانم، پولدار بشوم، ازدواج کنم، زنم را بفهمم، براش همه چیز بخرم، دنیام را به پاش بریزم، نگذارم دست به سیاه و سفید بزند!

معلم: رضا، آرزوی تو چیه؟

رضا: زن اصغر بشم!

شناخت خود

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّهِ﴾؛ (1) هر کدام شما به نفس خود آشنا تر باشد، به خدای خود آشنا تر است.

شناخت خود مقدمۀ همۀ شناخت هاست.

صد هزاران فضل داند از علوم *** جان خود را می نداند آن ظلوم

داند او خاصیت هر جوهری *** در بیان جوهر خود چون خری

که همی دانم يجوز و لايجوز *** خود ندانی تو یجوزی یا عجوز

این روا و آن نا روا دانی ولیک *** تو روا یا نا روایی بین تو نیک

ص: 244


1- روضة الواعظين، ج 1، ص 20.

قیمت هر کاله می دانی که چیست *** قیمت خود را ندانی احمقی است

سعد ها و نحس ها دانسته ای *** ننگری سعدی تو یا نا شسته ای

جان جمله علم ها این است این *** که بدانی من کیم در یوم دین

آن اصول دین بدانستی ولیک *** بنگر اندر اصل خود گر هست نیک

از اصولینت اصول خویش به *** که بدانی اصل خود ای مرد مه (1)

مراحل تهذيب

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی دربارۀ مراحل تهذیب می فرمود: مرحلۀ اول اخلاق اسلامی، تهذیب نفس خود است، که انسان به واسطهٔ آن آتش را از خود دور می کند. آن گاه نوبت به تدبیر منزل می رسد. و مرحلهٔ سوم تهذیب، اداره و تطهیر جامعه و دور کردن آن از آتش است. انسان کامل کسی است که این سه مرحله را طی کند. کسی صلاحیت ادارۀ جامعه را دارد که این سه منزل را طی کرده باشد.

مراقبت در گفتار

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 245


1- مولوی

﴿ رَحِمَ اللّهُ عَبْداً تَكَلَّمَ فَغَنِمَ أَوْ سَكَتَ فَسَلِمَ إِنَّ اللِّسَانَ أَمْلَكُ شَيْءٍ لِلْإِنْسَانِ أَلَا وَ إِنَّ كَلَامَ الْعَبْدِ كُلَّهُ عَلَيْهِ إِلَّا ذِكْرُ اللَّهِ تَعَالَى أَوْ أَمْرٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهى عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ إِصْلَاحُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾؛ (1) رحمت خدا بر آن بنده ای که سخن مفید گوید و از آن بهرمند شود. یا سکوت کرده تا سالم بماند.

آگاه باشید که همهٔ سخن های انسان به ضرر اوست، جز آن سخنی که ذکر خدا، و یا امر به خوبی ها و یا نهی از بدی ها، و یا اصلاح بین مؤمنین باشد.

همیشه یادمان باشد که نگفته ها را می توان گفت، ولی گفته ها را نمی توان پس گرفت. چه سنگ را به کوزه بزنی، چه کوزه را به سنگ، شکست با کوزه است. دل ها خیلی زود از حرف ها می شکنند. مراقب گفتار مان باشیم!

کشان کشان تا بهشت

در یکی از غزوات، جمعی از کفار حربی را در جنگ اسیر کردند. وقتی اسرای جنگی را دست بسته می بردند، پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و اله و سلم لبخند زد. اسیران چنین زمزمه می کردند که او مدعی رحمت جهانی است و از اسارت ما لذت می برد.

پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: من هرگز بر اسارت شما لبخند نزدم، بلکه بر این خندیدم که شما را با زنجیر از آتش می رهانم و به بوستان می رسانم و شما هم چنان لجاجت می ورزید. (2) و مولوی این قصه را به نظم در آورده است.

ص: 246


1- أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص 335
2- تفسیر موضوعی در مثنوی معنوی، ص 267 و 268

پس رسول آن گفت شان را فهم کرد *** گفت آن خنده نبودم از نبرد

زان نمی خندم من از زنجیر تان *** که بکردم ناگهان شب گیر تان

زان همی خندم که با زنجیر و غل *** می کشمتان سوی سروستان و گل

ای عجب کز آتش بی زینهار *** بسته می آریم تان تا سبزه زار

از سوی دوزخ به زنجیر گران *** می کشم تان تا بهشت جاودان

خدا زیباست!

رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمودند:

﴿ إِنَّ اللّه تَعالی جَمیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ، سَخیٌّ یُحِبُّ السَّخاءَ، نَظیفٌ یُحِبُّ النَّظافَهَ﴾؛ (1) خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگی را دوست دارد.

عدد دوازده

تا حالا به عدد 12 این طور نگاه کرده بودید؟

لا اله إلا اللّه 12 حرف است.

محمد رسول اللّه 12 حرف است.

علی بن ابی طالب 12 حرف است.

ص: 247


1- نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم، ص 293.

أمير المؤمنین 12 حرف است.

فاطمة الزهراء 12 حرف است.

الحسن و الحسین 12 حرف است.

الحسن المجتبی 12 حرف است.

الحسين الشهيد 12 حرف است.

الإمام السجاد 12 حرف است.

الإمام الباقر 12 حرف است.

الإمام الصادق 12 حرف است.

الإمام الكاظم 12 حرف است.

الإمام الرضاء 12 حرف است.

الإمام الجواد 12 حرف است.

الإمام الهادی 12 حرف است.

الحسن العسکری 12 حرف است.

القائم المهدی 12 حرف است.

افتخار کنید که شیعۀ دوازده امامی هستیم!

دروغ گو و مرده

حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

﴿ الْكَذَّابُ وَ المَيِّتُ سِوَاءٌ لِأَنَّ فَضِيلَةَ الحَيِّ عَلَى الْمَيِّتِ الثَّقَةُ بِهِ فَإِذَا لَمْ يُوثَقُ بِكَلَامِهِ بَطَلَتْ حَيَاتُهُ﴾؛ (1) دروغ گو و مرده یکسان اند؛ زیرا برتری زنده بر مرده، به سبب اعتماد به اوست. بنابراین، هر گاه به گفتۀ او

ص: 248


1- تصنيف غرر الحكم، ص 220

اعتماد نشود، حیاتش از بین رفته است.

بنابراین، صداقت و راست گویی یکی از ارکان مهم شخصیت انسانی انسان است. اگر این عنصر مهم در انسان از بین برود، به شخصیت انسانی او خدشه وارد می شود و دیگر نمی توان روی آن حساب باز کرد.

هم نشینی با رفیق

امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿ لَمَجْلِسٌ أَجْلِسُهُ إِلَى مَنْ أَثِقُ بِهِ أَوْثَقُ فِي نَفْسِي مِنْ عَمَلِ سَنَةٍ﴾؛ (1)

نشستن نزد کسی که به او اعتماد دارم از عبادت یک سال برایم اطمینان بخش تر است.

مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است *** هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم *** که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (2)

***

آسمان رشک برد بهر زمینی که در آن *** دو سه یاری دو سه دم بهر خدا بنشینند!

ص: 249


1- الکافی، ج 1، ص 39.
2- حافظ

نیل به خواسته های دنیا و آخرت

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

﴿ ثَلَاثَةٌ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بُغْيَتَهُ: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ رَضِيَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللّه﴾؛ (1)

سه چیز است که هر کس به آن ها تمسک جوید، به خواسته های دنیا و آخرت خود می رسد:

1. به ریسمان الهی چنگ زند.

2. به آن چه خداوند برای او می پسندد راضی باشد.

3. نسبت به خداوند متعال خوش گمان باشد.

وصیت مرد کفن دزد

ابو حمزۀ ثمالی از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده است که فرمودند: در بنی اسرائیل مردی بود کفن دزد. همسایه ای داشت. همسایه بیمار شد و مرگ خود را نزدیک دید. کفن دزد را خواست و به او گفت: من چگونه همسایه ای بودم؟

کفن دزد گفت: بهترین همسایه. گفت: تقاضائی دارم. کفن دزد گفت: خواسته ات حتماً عملی است. مرد همسایه دو عدد کفن در مقابل کفن دزد گذاشت و گفت دوست دارم بهتر این ها را برداری و هنگامی که مُردم قبر مرا نبش نکنی و کفن مرا ندزدی. کفن دزد به ملاحظۀ آشنایی و همسایگی از برداشتن کفن خود داری کرد، ولی همسایه اصرار کرد. بالاخره کفن بهتر را برداشت.

ص: 250


1- تحف العقول، ص 316.

اتفاقاً در همان شب ها فوت کرد. پس از این که به خاک سپرد شد،کفن دزد فکر کرد و پیش خود گفت: این شخص که مرد و به خاک سپرده شد. الآن چه می داند که من کفن او را برداشته ام و یا رها کرده ام.

طبق عادت همیشگی خود شبانه بر سر قبر آمد. همین که قبر را شکاف ناگهان صدائی شنید که به او گفت: چنین نکن. کفن دزد سخت وحشت زده شد و به کلی این عمل ننگین را کنار گذاشت.

بعداً در مقام وصیت بر آمد و به فرزندانش گفت: من چگونه پدری بودم برای شما؟ گفتند: پدر خوبی بودی. گفت: من تقاضائی از شما دارم.

گفتند: هر چه می خواهی بگو که حتماً انجام خواهيم داد؛ ان شاء اللّه. گفت: من دوست دارم وقتی مردم، بدن مرا به آتش بسوزانید و چون خاکستر شدم، خاکستر بدن مرا به باد داده، نصفش به دریا و نصف دیگرش را به بیابان پراکنده سازید.

پس از مردن کفن دزد، یکی از فرزندانش طبق وصیت عمل کرد و چون خاکسترش را پراکنده کرد، خداوند متعال به دریا و بیابان فرمان داد که ذرات بدن مرد را جمع نماید.

ناگهان مرد کفن دزد زنده شد و ایستاد. خداوند متعال خطاب به او فرمود: به چه جهت چنین وصیّتی کردی؟ عرض کرد: قسم به عزت و عظمت تو جز خوف و ترس از عذاب، هیچ عاملی در میان نبود.

خدای مهربان فرمود: ﴿ فَإِنِّی سَأُرْضِى خُصُومَکَ وَ قَدْ آمَنْتُ خَوْفَكَ وَ غَفَرْتُ لَكَ﴾؛ من هم به پاداش این عمل تمام دشمنانت را از تو راضی

ص: 251

خواهم کرد و خوف و وحشتت را به امن و امان تبدیل نموده و تو را مشمول بخشش و مغفرت خود ساختم.» (1)

شاید این غفران بزرگ الهی به خاطر توبۀ واقعی این کفن دزد بوده، و وصیتش نمودی از آن واقعیت است. هر کس واقعاً از گناه خود پشیمان شود، این گونه مورد لطف و رحمت بی انتهای خدای مهربان واقع می شود.

ارزش پول

با پول می توان ساعت خرید، ولی زمان نه!

می توان مقام خرید، ولی احترام نه!

می توان کتاب خرید، ولی دانش نه!

می توان دارو خرید، ولی سلامتی نه!

می توان تشک خواب خرید، ولی خواب راحت نه!

می توان قلب را خرید، اما عشق و محبت را نه!

ارزش آدم ها به دارایی نیست، به «معرفت» آن هاست!

محبوب های خداوند

ابو حمزۀ ثمالی می گوید: شنیدم که امام زین العابدین علیه السلام می فرمود:

﴿ مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خُطْوَتَيْنِ خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفَا فِي اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَى ذِى رَحِمٍ قَاطِع وَ مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جُرْعَتَيْنِ جُرْعَةِ غَيْظِ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِحِلْمٍ وَ جُرْعَةِ مُصِيبَةٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِصَبْرٍ وَ مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ

ص: 252


1- بحار الأنوار، ج 67، ص 377

جَلَّ مِنْ قَطْرَتَيْنِ قَطْرَةِ دَم فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَطْرَةِ دَمْعَةٍ فِي سَوَادِ اللَّيْلِ لَا يُرِيدُ بِهَا عَبْدٌ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ﴾؛ (1) هیچ قدمی به سوی خداوند از دو قدم محبوب تر نیست؛ قدمی که مؤمن برای صف بستن در جهاد بر می دارد، و قدمی که برای آشتی با خویشاوند بر می دارد.

و هیچ جرعه ای نزد خدا محبوب تر از دو جرعه نیست؛ یکی جرعۀ خشمی که مؤمن با برد باری فرو می برد، و دیگر شربت مصیبتی که مؤمن با شکیبائی بنوشد.

و هیچ قطره ای نزد خداوند محبوب تر از دو قطره نیست؛ یکی قطرۀ خونی که در راه خدا ریخته شود، و دیگر اشکی که در تاریکی شب فقط برای خدا از چشم بنده جاری شود.

گم شدن ملا

روزی ملا خرش را گم کرده بود. ملا راه می رفت و شکر می کرد.

دوستش پرسید: حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟

ملا گفت: به خاطر این که خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟

فرار از بخل و فرومایگان

امیر المومنین علیه السلام فرمودند:

﴿ مَا فِرَارُ الْكِرَامِ مِنَ الْحِمَامِ كَفِرَارِهِمْ مِنَ الْبُخْلِ وَ مُقَارَنَةِ اللِّئَامِ﴾؛ (2)

ص: 253


1- الخصال، ج 1، ص 50.
2- تصنيف غرر الحكم، ص 431.

انسان های کریم بیش از آن که از مرگ بگریزند، از بُخل و هم نشینی با فرومایگان می گریزند.

بخل و فرومایگی آن قدر پلید و زشت است که جا دارد انسان همان گونه که از مرگ می گریزد، از آن بگریزد، مبادا به آن آلوده شود.

مناجاتی از مخزن الاسرار نظامی گنجوی

ای به ازل بوده و نابوده ما *** وی به ابد زنده و فرسوده ما

حلقه زن خانه به دوش توایم *** چون در تو حلقه به گوش توایم

بی طمعیم از همه، سازنده ای *** جز تو نداریم نوازنده ای

از پی توست این همه امید و بیم *** هم تو ببخشای و ببخش ای کریم

چارۀ ما ساز که بی داوریم *** گر تو برانی به که روی آوریم

این چه زبان وین چه زبان رانی است *** گفته و نا گفته پشیمانی است

در صفتت گنگ فرو مانده ایم *** من عرف اللّه فرو خوانده ایم

بر که پناهیم؟ تویی بی نظیر *** در که گریزیم؟ تویی دستگیر

جز در تو قبله نخواهیم ساخت *** گر ننوازی تو که خواهد نواخت

دست چنین پیش که دارد که ما *** زاری ازین بیش که دارد که ما

در گذر از جرم که خواننده ایم *** چارهٔ ما کن که پناهنده ایم

ای شرف نام نظامی به تو *** خواجگی اوست غلامی به تو

انقطاع به سوی خدا

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ مَنِ انقَطَعَ إلَی اللّهِ کَفاهُ اللّهُ کُلَّ مَؤونَهٍ ، و رَزَقَهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ﴾؛

ص: 254

﴿ وَ مَنِ اِنْقَطَعَ إِلَی اَلدُّنْیَا وَکَلَهُ اَللَّهُ إِلَیْهَا﴾؛ (1) هر کس یک سره به خدا بپیوندد، خداوند هر باری را از او بر عهده گیرد، و از جایی که گمان ندارد روزی اش بخشد؛ و هر کس به دنیا بپیوندد، خدا وی را به دنیا وا گذارد.

لطیفه

کسی دعا نمی کرد.

به او گفتند: چرا دعا نمی کنی؟

گفت: چند بار دعا کردم نیمی از آن مستجاب شد.

گفتند: چطور؟

گفت: مدتی می گفتم: خدایا، یک داماد خر پول برای ما برسان!

خدا هم خرش را داده، پولش را نداده.

تربیت شدۀ خداوند

رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ أَنَا أَدِيبُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَدِيبِي، أَمَرَنِي رَبِّي بِالسَّخَاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهَانِي عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجُفَاءِ وَ مَا شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ إِنَّهُ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ﴾؛ (2) من ادب آموختهٔ خدا هستم و علی، ادب آموختۀ من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکی کردن فرمان داد و از بخل و سخت گیری بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چیزی منفور تر از بخل و بد اخلاقی نیست. بد اخلاقی عمل را ضایع می کند، آن طور که سرکه عسل را.

ص: 255


1- مجموعۀ ورام، ج 1، ص 222
2- مكارم الأخلاق، ص 17؛ بحار الأنوار، ج 16، ص 231

مالک و مملوک

مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمود: مالک دنیا باشید، نه مملوک آن. بعد از موت، خداوند انسان را مالک آسمان و زمین می کند. انسان قبل از موت مملوک است.

مالک صاحب اختیار است و اختیار خودش و ملکش دست خود اوست. با ملکش هر کار که بخواهد می کند. اما مملوک اختیارش دست مالک است. مالک دنیا با مملوک دنیا خیلی فرق دارد.

از دنیا آن چه داری مالکش باش نه مملوکش. تنها مملوک خدا و اولیای او باش که آن ها به تو عزت می بخشند. مگذار دنیا به عزت و اختیارت لطمه بزند و تو را در خدمت خود در آورد.

اگر کسی مالک دارائی های خود باشد، در هر راهی که خواست خرج می کند و با از دست دادن آن ها غصه دار نمی شود. و اما اگر کسی مملوک دارایی های خود باشد، ذلیلانه برای حفظ آن ها تلاش می کند و اگر از دست او برود، محزون می شود. پس مالک باش، نه مملوک.

هر کس از دنیا بر گردد و به آخرت رو کند، خدا او را مالک دنیا می کند.

چند تک بیت

درویش را که ملک قناعت مسلم است *** درویش نام دارد و سلطان عالم است

***

حضرت عشق بفرما که دلم خانۀ توست *** بر سر عقل آمده هر بنده که دیوانۀ توست

ص: 256

***

بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته *** هر کس به قدر همت خود خانه ساخته

***

ما را به دعا کاش فراموش نسازند *** رندان سحر خیز که صاحب نفسان اند

***

زین خوش ترت کجا خبری در زند که دوست *** سر بی خبر به ما زد و از ما خبر گرفت

***

قفس تنگ زبان درد مرا گویا نیست *** گاه اشکی باید تا سبک شود این بار

***

گر چه هستیم گنه کار تو ای ربِّ رحیم *** نا امیدی ز درت نیز گناهی است عظیم

***

یاقوتِ لبِ لعل تو ، یاقوتِ روان است *** ياقوت نَهَم نام لبِ لعل تو، یا قوت؟

***

ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی ماند *** به روی آب جای قطره باران نمی ماند

ص: 257

بنده ها آزاد کند و سوارانی بر اسب های تیز رو در راه حق بفرستد، و در زمرۀ نخستین کسانی است که وارد آتش می شوند. هم چنین است برای مرد، اگر به زن ستم کند.

لطیفه

می گفت: با سر و صدای مامان بابام از خواب پریدم.

رفتم بیرون می پرسم چی شده؟!

بابام می گه: من دیشب خواب دیدم یک زن دیگر گرفتم.

برای مامانت تعریف کردم.

اون هم گیر داده که باید همین الآن بخوابی و طلاقش بدهی!

توفيقات الهى

مرحوم آیت اللّه بهاء الدینی می فرمود: اگر هفتاد سال از عمر انسان گذشت و اعمال خیری از او صادر شد، بداند که این کار های خیر از خودش نیست. اگر کار خیر انجام گرفته باشد، به توفیقات الهی انجام گرفته است و اگر توفیقات از او سلب شود، اوضاع خراب است؛ از همین نماز و روزه هم خبری نیست؛ همین آمدن به مساجد هم تعطیل می شود.

تمام برکات، برکات خدای تعالی است. بنابراین، عذاب خدا کتک نیست. عذاب خدا این است که بگوید: «برو دنبال کار خود!» عذاب این سخن، از تمام شکنجه ها زیاد تر است. یعنی اگر رحمت خدا نباشد، چشم شما کار نمی کند، حیات ندارید، خورشید و کرۀ زمین از کار می افتد. اگر رحمت خدا نباشد، آرامش از انسان گرفته می شود و مثل دیوانه ها می شود.

ص: 258

انس و محبت با مردم

محبت و انس و الفت نسبت به مردم در آیین اسلام یکی از ارکان عقل و ایمان و دین داری و سعادت بر شمرده شده است. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرمایند:

﴿ لاَ تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا تَحَابُّوا وَ تَهَادَوْا وَ أَدَّوُا اَلْأَمَانَهَ﴾؛ (1) امّت من تا هنگامی که یک دیگر را دوست بدارند، به یک دیگر هدیه دهند و امانت داری کنند، سعادت مند خواهند بود.

﴿ رَأْسُ اَلْعَقْلِ بَعْدَ اَلْإِیمَانِ اَلتَّوَدُّدُ إِلَی اَلنَّاسِ﴾؛ (2) اساس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است.

﴿ ما تَحابَّا الرَّجُلانِ إلاّ کانَ أفضَلُهُما أشَدَّهُما حُبّا لِصاحِبِهِ﴾؛ (3) هر گاه دو تن یک دیگر را دوست بدارند، آن که دیگری را بیش تر دوست می دارد، از دوستش برتر است.

امير المؤمنین علیه السلام هم فرمودند:

﴿ إنَّ اللّهَ عَزَّ و جلَّ جَعَلَ الإسلامَ صِراطا مُنِیرَ الأعلامِ ، مُشرِقَ المَنارِ ، فیهِ تَأتَلِفُ القُلوبُ، و علَیهِ تَأخَّی الإخوانُ﴾؛ (4) خداوند عز و جل، اسلام را راهی با نشانه های روشن گر و نشانیِ درخشان قرار داد که در آن، دل ها با یک دیگر خو می گیرند و بر اساس آن، برادری برادران شکل می گیرد.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

ص: 259


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 29، ح 25
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 35، ح 77؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 392، ح 12.
3- كنز العمّال ، ج 9، ص 18 ، ح 24717
4- الكافي، ج 5، ص 371، ح 3.

﴿ اِعْلَمْ أَنَّ اَلْإِلْفَ مِنَ اَللَّهِ وَ اَلْفِرْکَ مِنَ اَلشَّیْطَانِ﴾؛ (1) بدان که انس گرفتن [با مردم]، کاری خدایی و دشمنی، کاری شیطانی است.

امام صادق علیه السلام هم فرمودند:

﴿ إِنَّ رُوحَ اَلْإِیمَانِ وَاحِدَهٌ، خَرَجَتْ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ، وَ تَتَفَرَّقُ فِی أَبْدَانٍ شَتَّی، فَعَلَیْهِ اِئْتَلَفَتْ، وَ بِهِ تَحَابَّتْ﴾؛ (2) روح ایمان، یکی است که از نزد خدای یگانه فرود آمده و در پیکر های گوناگونی جای گرفته است. پس بر اساس آن، خو گرفته می شود و بدان، دوستی ها پدید می آید.

﴿ المُؤمِنونَ یَألَفونَ و یُؤلَفونَ و یُغشی رَحلُهُم﴾؛ (3) مؤمنان، با یک دیگر انس می گیرند و با آنان، انس گرفته می شود و خانه شان محلّ رفت و آمد دوستان است.

لطيفه

من نمی دانم چرا وقتی پای من به استکان چای می خورد و می ریزد، بابام می گوید: مگر کوری؟!

اما وقتی پای بابام به همان استکان می خورد و چای می ریزد، می گوید: کدام خری این را گذاشته این جا؟!

چهار صفت بهشتیان

رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و سلم فرمودند:

ص: 260


1- الكافي، ج 3، ص 481، ح 1.
2- الاختصاص، ص 249؛ بحار الأنوار، ج 69، ص 193، ح 9.
3- تاريخ الیعقوبی، ج 2، ص 382.

﴿ لا يَجتَمِعُ أَربَعَةُ فِي المُؤمِنِ إِلَّا أَوجَبَ اللَّهُ لَهُ بِهِنَّ الجَنَّةَ: الصدقُ فِي اللّسانِ، وَ السَّخاء في المالِ، وَ المَوَدَّةُ فِي القَلبِ، وَ النَّصيحَةُ فِي المشهَدِ وَ المَغيبِ﴾؛ (1) مؤمن هر گاه دارای چهار صفت گردد، خداوند بدان ها بهشت را بر او واجب می گرداند: راستی در زبان، بخشش در مال، دوستی در دل، و خیر خواهی در نهان و آشکار.

اگر این چهار صفت در انسان مؤمن وجود داشته باشد، بهشت رفتنش حتمی است.

غم عشق

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد *** چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت *** آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار *** طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر *** وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می ام ده که نگارنده غیب *** نیست معلوم که در پردۀ اسرار چه کرد

آن که پر نقش زد این دایرۀ مینایی *** کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

ص: 261


1- كنز العمّال، ج 15، ص 876، ح 43482.

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت *** یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد (1)

به همراه داشتن انگشتر عقیق یا فیروزه

یکی از آداب سفر این است که انسان انگشتر عقیق یا فیروزه به همراه داشته باشد. از ابو محمّد قاسم بن علاء مدائنی نقل شده است که یکی از خدمت کاران امام هادی علیه السلام به من گفت: از مولایم اجازه خواستم تا به قصد زیارت به طوس روم. فرمودند:

﴿ يَكُونُ مَعَكَ خَاتَمٌ فَصُّهُ عَقِيقٌ أَصْفَرُ عَلَيْهِ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ عَلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ فَإِنَّهُ أَمَانٌ مِنَ القَطعِ وَ أَتُمُّ لِلسَّلَامَةِ وَ أَصْوَنُ لِدِينِكَ﴾؛ انگشتری با خود داشته باش، با نگین عقیق زرد که این کلمات بر روی آن نگاشته شده باشد: «ما شاءَ اللّهُ، لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللّهِ، أستغفر اللّه». و بر روی دیگرش کلمات «محمّد» و «علی» نقش شده باشد. هنگامی که این انگشتری را با خود داشته باشی، از زیان راه زنان آسوده می مانی و مایهٔ سلامت کامل و حفاظت بهتر دینت خواهد بود.

خادم گفت: رفتم و انگشتری با همین کیفیّت که فرموده بود، تهیّه کردم. سپس برای خدا حافظی نزد حضرتش رفتم و با ایشان وداع کردم. در حال برگشت، چون مقداری دور شدم، دستور فرمود که باز گردم. سپس به من رو کرد و فرمود:

«صافی!» گفتم: بلی آقای من! فرمود: «باید انگشتر دیگری نیز با نگین فیروزه

ص: 262


1- حافظ

همراه داشته باشی؛ زیرا میان طوس و نیشابور، شیری بر سر راه است که کاروان را از رفتن باز خواهد داشت. تو به آن شیر نزدیک شو و انگشتری را نشان بده و بگو: مولایم فرموده است: از سر راه دور شو.

بعد فرمود: بر یک طرف نگین «اللّه الملك» و بر روی دیگر آن «الملك للّه الواحد القهّار» نوشته شده باشد؛ زیرا بر انگشتری امیر المؤمنين علیه السلام «اللّه الملك» نقش بسته بود و هنگامی که عهده دار خلافت گردید، «الملك للّه الواحد القهّار» را بر آن نگاشت. نگین انگشتری آن حضرت نیز فیروزه بود که مخصوصاً باعث ایمنی از درندگان و هم چنین پیروزی در جنگ هاست.

خادم گفت: راهی سفر شدم. به خدا سوگند، در همان جا که امام علیه السلام فرموده بود، به شیر بر خوردم؛ پس دستور آن حضرت را اجرا کردم. شیر فوراً از سر راه دور گردید.

پس از بازگشت خدمت آن بزرگوار رسیدم و ماجرا را باز گو نمودم. فرمود: «یک چیز باز ماند که آن را نگفتی اگر مایلی بگویم؟» عرضه داشتم: آقای من، ممکن است آن را فراموش کرده باشم.

فرمود:«آری، در طوس شبی را نزد مرقد مطهّر ماندی. در همان شب گروهی از جنّیان جهت زیارت آن قبر مطهّر به آن جا آمدند. نگینی را که در انگشت تو بود، دیدند و نقش آن را خواندند؛ پس آن را از انگشتت بیرون آوردند و جهت استشفای بیماری که داشتند بردند. انگشتری را در آب شستند و از آن آب به او دادند؛ بر اثر آن بهبود یافت.

سپس انگشتری را به تو برگرداندند و در حالی که تو آن را در انگشت دست راست کرده بودی، آن ها انگشتری را به دست چپت کردند. پس بسیار

ص: 263

شگفت زده شدی، امّا سببش را نفهمیدی.

آن گاه سنگ یاقوتی را که بالای سرت یافتی برداشتی و هم اکنون نیز به همراه داری. آن را به بازار ببر که به هشتاد دینار از تو خواهند خرید. این هدیۀ آن ها به توست.»

خادم می گوید: به بازار رفتم و همان گونه که آقایم فرموده بود، یاقوت را به هشتاد دینار فروختم. (1)

احمق تر از بهلول

روزی خلیفه از بهلول پرسید: تا به امروز موجودی احمق تر از خود دیده ای؟

بهلول گفت: نه واللّه، این نخستین بار است که می بینم.

بهترین ها

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند:

﴿ يَكفِيكُم مِنَ العِظَةِ ذِكرُ المَوتِ، وَ يَكفِيكُم مِنَ التَفَكُّرِ ذِكرُ الآخِرَةِ، وَ يَكفِيكُم مِنَ العِبادَةِ الوَرَعُ، وَ يَكفِيكُم مِنَ الاستغفارِ تَركُ الذُّنُوبِ، وَ يَكفِيكُم مِنَ الدُّعاءِ النَّصِيحَةُ.

مَن كانَ فِيهِ مِن هَذِهِ الخِصالِ وَاحِدَةٌ دَخَلَ الجَنَّةَ مَعَ أَوَّلِ زُمَرَةٍ مِنَ الأَنبِياءِ﴾؛ (2)

برای اندرز یاد مرگ برای تان کافی است.

برای تفکّر یاد آخرت برای تان کافی است.

ص: 264


1- الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص 48.
2- جامع الأخبار، ص 359، ح 1000.

برای عبادت پارسایی برای تان کافی است.

برای استغفار ترک گناه برای تان کافی است.

و خیر خواهی شما را از دعا کفایت می کند.

کسی که یکی از این خصلت ها در او باشد، با نخستین گروه از پیامبران به بهشت وارد خواهد شد.

ضمانت استجابت دعا

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:

﴿ أَنَا اَلضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلاَّ اَلرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اَللَّهَ فَیُسْتَجَابَ لَهُ﴾؛ (1) کسی که در قلبش جز رضا و خشنودی خدا خطور نکند، چون خدا را بخواند، من ضامن اجابت دعای او هستم.

ص: 265


1- الكافي، ج 2، ص 62.

منابع

1. قرآن کریم.

2. الاختصاص/ مفيد، محمد بن محمد، المؤتمر العالمى لالفية شيخ المفيد،قم، چاپ اول، 1413 ق.

3. ارشاد القلوب الى الصواب (للديلمي)/ دیلمی، حسن بن محمد، الشريف الرضى ،قم، چاپ اول، 1412 ق.

4. اعلام الدين في صفات المؤمنين/ موسسة آل البيت علیهم السلام،قم، چاپ اول، 1408 ق.

5. الامالى للصدوق/ ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب چی، تهران، چاپ ششم، 1376 ش.

6. الأمالي للطوسى/ طوسی، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414 ق.

7. الامالي للمفيد/ مفید، محمد بن محمد، کنگرۀ شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.

8. الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان / ابن طاووس، على بن موسى، مؤسسۀ آل البيت علیهم السلام، قم، 1409 ق.

ص: 266

9. بحار الانوار/ مجلسی ، محمد باقر بن محمد تقی، دار احياء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.

10. البرهان في تفسير القرآن/ بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، موسسۀ بعثه ،قم، چاپ اول، 1374 ش.

11. تحف العقول/ ابن شعبة حرانی، حسن بن علی، جامعۀ مدرسین، قم، چاپ دوم، 1404 ق.

12. تصنيف غرر الحکم و درر الكلم/ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، دفتر تبلیغات، قم، چاپ اول، 1366 ش.

13. تفسير العياشي/ عیاشی، محمد بن مسعود، المطبعة العلمية، تهران، چاپ اول، 1380 ق.

14. تفسير القمى/ علی بن ابراهیم ،دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.

15. التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكري علیه السلام/ حسن بن علی علیه السلام، امام یازدهم، مدرسة الامام المهدى علیه السلام، چاپ اول، 1409 ق.

16. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال/ ابن بابویه، محمد بن علی، دار الشريف الرضى للنشر، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

17. جامع احاديث الشيعة/ بروجردی، آقا حسین، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، چاپ اول، 1386 ق.

18. جامع الاخبار (للشعيرى)/ محمد بن محمد شعيري، مطبعة حيدرية، نجف، چاپ اول.

19. حكم النبي الأعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم/ محمدی ری شهری، محمد، موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم- ایران، چاپ اول، 1429 ق.

ص: 267

20. الخصال/ ابن بابويه، محمد بن علی، جامعۀ مدرسین، قم، چاپ دوم، 1362 ش.

21. دعائم الإسلام/ ابن حيون، نعمان بن محمد مغربی، مؤسسه آل البيت علیهم السلام، قم، 1385 ق.

22. دیوان خواجه حافظ شیرازی/ به اهتمام سيد ابو القاسم انجوی شیرازی، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، چاپ سوم، 1358 ش.

23. روضة المتقين فى شرح من لا يحضره الفقيه/ مجلسي، محمد تقى بن مقصود علی، مؤسسۀ فرهنگی اسلامی کوشانبور، قم، چاپ دوم، 1406 ق.

24. روضة الواعظين و تبصرة المتعظين/ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، انتشارات رضی، قم، چاپ اول، 1375 ق.

25. الروضة فى فضائل امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام/ ابن شاذان قمی، ابو الفضل شاذان بن جبرئيل، مكتبة الامين، قم، 1423 ق.

26. الزهد/ كوفى اهوازی ، حسين بن سعيد المطبعة العلمية، چاپ دوم، 1402 ق.

27. سیره نبوی «منطق عملی»/ دل شاد تهرانی، مصطفی، دریا ،تهران، چاپ 2، 1383 ش.

28. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل/ حسکانی، عبید اللّه بن عبد اللّه، مجمع احياء الثقافة الاسلامية ،تهران، چاپ اول، 1411 ق.

29. عدة الداعى و نجاح الساعي/ ابن فهد حلی، احمد بن محمد، دار الکتب الاسلامی، چاپ اول، 1407 ق.

30. علل الشرايع/ ابن بابویه، محمد بن علی، کتاب فروشی داوری،

ص: 268

قم، چاپ اول، 1385 ش.

31. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال/ بحرانی اصفهانی، عبد اللّه بن نور اللّه، مؤسسة الامام المهدی علیه السلام،قم، چاپ دوم، 1382 ش.

32. عوالى اللئالى العزيزية فى الاحاديث الدينية/ ابن ابى جمهور، محمد بن زين الدين، دار سيد الشهداء للنشر ،قم، چاپ اول، 1405 ق.

33. عيون اخبار الرضا علیه السلام/ ابن بابویه، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

34. عيون الحكم و المواعظ/ ليثى واسطى، على بن محمد، دار الحدیث ،قم، چاپ اول، 1376 ش.

35. غرر الحکم و درر الکلم/ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، دار الکتاب الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1410 ق.

36. فلاح السائل و نجاح المسائل/ ابن طاووس، على بن موسى، بوستان کتاب ،قم، چاپ اول، 1406 ق.

37. الكافي/ کلینی، محمد بن يعقوب بن اسحاق، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

38. كشف الغمة فى معرفة الأئمة علیهم السلام/ اربلی، علی بن عیسی، بنی هاشم ،تبریز، چاپ اول، 1381 ش.

39. كفاية الاثر فى النص على الأئمة الاثنى عشر/ خزاز رازی، علی بن محمد، بیدار، قم، 1401 ق.

40. کلیات سعدی/ به اهتمام محمد علی فروغی، مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر، تهران، 1369 ش.

ص: 269

41. کلیات شمس تبریزی/ مولانا جلال الدين محمد مولوی، نشر پیمان ،تهران، چاپ چهارم، 1381 ش.

42. كنز العمال/ المتقى الهندى، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1409 ق - 1989 م.

43. لثالى الاخبار/ محمد نبی التو سیرکانی، مكتبة العلامه، قم.

44. مأة منقبة من مناقب امیر المؤمنين و الائمة علیهم السلام/ ابو الحسن بن احمد شاذان القمى.

45. مثنوی معنوی/ جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، به کوشش و اهتمام رینولدالین نیکلسون، نشر طلوع ،تهران، 1373 ش.

46. مجموعة ورام/ ورام بن ابی فراس، مسعود بن عيسى، مكتبة فقيه، قم، چاپ اول، 1410 ق.

47. المحاسن/ احمد بن محمد خالد برقی، دار الكتب الاسلامية، قم، چاپ دوم، 1371 ش.

48. مداد الروح/ حمود، محمد عبد اللّه، دار الولاء، بیروت، چاپ سوم، 1430. ق.

49. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ نوری، حسین بن محمد تقى، مؤسسة آل البيت علیهم السلام،قم، چاپ اول، 1408 ق.

50. المستطرف في كل فن مستظرف/ ابشیهی، محمد بن احمد،عالم الكتب، بيروت، 1419 ه. ق.

51. مشكاة الانوار فى غرر الاخبار/ طبرسی، على بن حسن، المكتبة الحيدرية، نجف، چاپ دوم، 1385 ش.

52. مقتل الحسین علیه السلام، الخوارزمی/ موفق بن احمد خوارزمی،

ص: 270

انوار الهدى، قم، 1423 ق.

53. مكارم الاخلاق/ طبرسی، حسن بن فضل، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412 ق.

54. من لا يحضره الفقيه/ ابن بابویه، محمد بن علی، دفتر انتشارات اسلامی ،قم، چاپ دوم، 1413 ق.

55. مناهج أنوار المعرفۀ فی شرح مصباح الشريعۀ و مفتاح الحقيقۀ/ میرزا بابا شیرازی، ابو القاسم بن عبد النبی، خانقاه احمدی، تهران.

56. منية المريد/ شهيد ثانی، زین الدین بن على، مكتب الاعلام الاسلامی، قم، چاپ اول، 1409 ق.

57. موسوعۀ الإمام الحسين علیه السلام فى الكتاب و السنۀ و التاريخ/ محمدى ری شهری ،محمد، موسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، قم، 1431 ق.

58. مهج الدعواة و منهج العباد/ ابن طاووس، على بن موسى، دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1411 ق.

59. ميزان الحكمۀ/ محمدی ری شهری ،محمد، موسسۀ علمی فرهنگی دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر،قم، چاپ 11، 1389 ش.

60. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر/ حلوانی، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، مدرسة الامام المهدى علیه السلام، قم، چاپ اول، 1408 ق.

61. النور المبين فى قصص الانبياء و المرسلين/ جزایری، نعمت اللّه بن عبد اللّه، مكتبة آيت اللّه المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404 ق.

62. نهج البلاغة/ شريف الرضى، محمد بن حسین، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق.

ص: 271

63. نهج الفصاحة/ ابو القاسم پاینده، دنیای دانش ،تهران، چاپ چهارم، 1382 ش.

64. وسائل الشيعة/ شيخ حر عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق.

ص: 272

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109