سرشناسه : رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -
عنوان و نام پدیدآور: بیماری های اخلاقی و شفا بخشی قرآنی : (بررسی 44 بیماری اخلاقی) / ناصر رفیعی محمدی.
مشخصات نشر : قم : مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و اله، 1401.
مشخصات ظاهری : 432 ص.
شابک: 978-622-315-104-0
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت: کتابنامه : ص 425 - 432؛ همچنین به صورت زیرنویس
عنوان دیگر: بررسی 44 بیماری اخلاقی
موضوع: قرآن -- اخلاق / Qur'an - Ethics
موضوع: اخلاق اسلامی /Islamic ethics
احادیث اخلاقی / Hadiths - Ethics
شناسه افزوده: جامعة المصطفى صلی الله علیه و آله العالمية . مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و آله
شناسه افزوده: Almustafa International University Almustafa International Translation and Publication center:
رده بندی کنگره: BP247/8
رده بندی دیویی: 297/61
شماره کتابشناسی ملی : 8901925
خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان
ص: 1
In the name of Allah, the compassionate, the merciful
به نام خداوند بخشنده مهربان
این کتاب با کاغذ حمایتی منتشر شده است BP1495
بیماری های اخلاقی و شفا بخشی قرآنی (بررسی 44 بیماری اخلاقی)
مؤلف: ناصر رفیعی محمدی
چاپ دوم: 1401ش / 1444ق
ناشر: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و اله
چاپ: چاپخانه دیجيتال المصطفى صلی الله علیه و اله قیمت: 1،500،000 ریال • شمارگان: 2000
مراکز پخش
ایران، قم خیابان معلم غربی (حجتیه)، نبش کوچه 18 تلفن: 982537836134+
تلفکس: (داخلی (105) 37839305 25 98+
ایران ،قم، بلوار محمد امین سه راه سالاریه تلفن: 32133106 9825+
miup@pub.miu.ac.ir pub-almustafa.ir pub_almustafa
باسپاس از دست اندرکارانی که ما را در تولید این اثر یاری رساندند.
مدیر انتشارات: مصطفی نوبخت مدیر تولید: جعفر قاسمی ابهری ناظر چاپ: ایوب جمالی
همه حقوق برای ناشر محفوظ است
ص: 2
بیماری های اخلاقی و شفابخشی قرآنی
(بررسی 44 بیماری اخلاقی)
ناصر رفیعی محمدی
ص: 3
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در عصر جهانی شدن ارتباطات پرسش ها و چالش های نوینی در حوزه علوم انسانی فراروی اندیشمندان مسلمان قرار گرفت که برخاسته از مسئولیت دشوار حکومت در این عصر است؛ دورانی که پایبندی به دین و سنت در مدیریت همه جانبه کشورها بسیار چالش برانگیز می نماید از این رو مطالعات و پژوهش های به روز جامع، منسجم و کاربردی در حوزه دین بر اساس معیارهای معتبر جهانی و اندیشه های ناب و ژرف، بایسته و ضروری است و جلوگیری از انحرافات فکری و تربیتی پژوهندگان حوزه دین مهم و مورد عنایت بنیانگذاران این شجره طیبه به ویژه معمار بزرگ انقلاب اسلامی، امام خمینی و مقام معظم رهبری مد ظله می باشد.
جهانی شدن و گسترش سلطه فرهنگی غرب در سایه رسانه های فرهنگی و ارتباطی، اقتضا دارد که دانش پژوهان و علاقه مندان به این مباحث با اندیشه های بلند و ارزش های متعالی آشنا شوند و این مهم با ایجاد رشته های تخصصی، تولید متون جدید و غنی گسترش دامنه آموزش و تربیت سازمان یافته دانشجویان به سرانجام خواهد رسید. این فرایند گاه در پرداختن به مباحث بنيادين و تدوين متون تخصصی تعریف می شود و گاه در نگارش بحثهای علمی، اما نه چندان پیچیده و تخصصی به ظهور می رسد.
بالندگی مراکز آموزشی در گرو نظام آموزشی منسجم، قانونمند و پویاست. بازنگری در متنها و شیوه های آموزشی و پژوهشی و به روز کردن آن ها نیز این انسجام و پویایی و در نتیجه، نشاط علمی مراکز آموزشی و پژوهشی را در پی دارد.
«جامعة المصطفى صلی الله علیه و اله العالمية» به عنوان بخشی از این مجموعه که رسالت بزرگ تعلیم و تربیت طلاب غیر ایرانی را بر عهده دارد، تألیف متون درسی مناسب را سر لوحه تلاش خود قرار داده و تدوین و نشر متون درسی در موضوعات گوناگون علوم دینی، حاصل این فرایند است.
مرکز بین المللی
ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و آله
ص: 4
مقدمه...7
قرآن در قرآن...9
1. قرآن درمانی (بیماری حرص و ولع)...33
2. وَ سُورَةِ الغَضَبِ: افروخته شدن خشم...57
3. وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ: چیرگی و حاکمیّت حسادت...73
4. وَ ضَعَفِ الصَّبرِ: كم صبری و بی تابی...91
5. وَ قِلَّةِ القَناعَةِ: كم قناعتى...105
6. وَ شَكاسَةِ الخَلقِ: بدخلقى...123
7. وَ إلحاحُ الشَّهْوَةِ: اصرار در شهوت رانی...137
8. وَ ملكة الحميّة: حاكميت تعصّب...155
9. مُتابَعَةِ الهَوی: پیروی از هوای نفس...165
10. وَ مُخالَفَةِ الهدى: مخالفت با هدایت...179
11. وَ سِنَةِ الغَفْلَةِ: خواب غفلت...197
12. وَ تَعاطِى الكُلفَةِ: به مشقت انداختن...215
ص: 5
13. وَ إيثار الباطِلِ عَلَى الحَقِّ: ترجيح باطل بر حق...227
14 و 15. وَ الإصرارِ عَلَى المآثم و استصغار المعصِيَةِ: اصرار بر گناه و كوچك شمردن آن...245
16. و استکبارِ الطاعَةِ: بزرگ شمردن اطاعت الهی...287
17 و 18. مُباهاة المكثرين و الازراء بالمُقلّين: به خود بالیدن ثروتمندان و خوار شمردن فقرا و تهیدستان...295
19. سُوءِ الوِلايَةِ عَمّا تَحتَ أيدينا: بدرفتاری با زیردستان...303
20. وَ تَركِ الشُّكرِ لِمَن اصطنَعَ العارِفَةَ عِندَنا: ترک شکر و سپاس در برابر خوبی دیگران...313
21 و 22. أو أن نَعضُدَ ظالِما أو نخذُلَ مَلهُوفا: یاری کردن ستمگر و خوار شمردن ستمدیده...321
23. أو نروم ما لَيسَ لَنا بِحَقِّ: طلب آن چه حق انسان نیست...335
24. أو نَقُولُ فِى العِلمِ بِغَيرِ عِلم: سخن گفتن از روی نادانی...341
25. وَ نَعُوذُ بِكَ أَن نَنطَوى عَلى غَشّ أَحَدٍ: فریب دادن دیگران...351
26. وَ اَن نُعجِبَ بِأعمالنا: خودپسندی و عُجب در عمل...357
27. وَ نَمُدَّ فى آمالنا: آرزوهای طولانی و دراز...365
28 و 29. وَ نَعُوذُبِكَ مِن سُوءِ السَّرِيرَةِ وَ احْتِكَارِ الصَّغيرة: سرشت بد و کوچک شمردن گناه...371
30. وَ أَنْ يَستَحوِذَ عَلَيْنَا الشَّيطانُ: حاکمیت و تسلّط شيطان...377
31 و 32. أَو أَن يَنكبنَا الزَّمانُ أو يَتهضَّمنا السُّلطان: به سختی افکندن روزگار و ستم کردن سلطان...391
33 و 34. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن تَناوُلِ الإسرافِ وَ مِن فِقدانِ الكَفافِ: اسراف و تبذیر، تباهی سرمایه ها...401
35 - 38. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن شَمَاتَةِ الأعداءِ وَ مِن الفقر إلى الاكفاء وَ مِن مَعيشَةٍ فِي شِدَّةٍ وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيرِعُدَّةِ: شماتت دشمنان و نیازمندی به مثل خود و زندگی در سختی و مردن بدون زاد و توشه... 403
39- 44. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن الحَسرَةِ العُظمى وَ المُصيبَةِ الكُبرى و أشقَی الشّقاءِ وَ سُوءِ المَآبِ وَ حِرمَانِ الثَّوابِ وَ حُلُولِ العِقابِ: پناه بردن به خدا از شش گرفتاری اخلاقی...415
کتابنامه...425
ص: 6
امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿مَن لم يَعرِفْ داءَهُ أفسَدَهُ دَواؤهُ﴾؛ (1) «کسی که درد خود را نشناسد، دارویش او را تباه می کند»
انسان، موجودی دو بعدی و متشکل از جسم و روح است. همان گونه که جسم انسان نیازمند مراقبت و سلامت است روح او نیز باید سالم و قوی باشد. بدون تردید، پیشگیری از بیماری های جسمی و روحی به مراتب از درمان آن بهتر است.
تعجیل و تسریع در درمان بیماری های اخلاقی و روحی مانند امراض جسمی، مانع تشدید آن می شود؛ چنان که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ لَمْ يَتَدَارَكْ نَفْسَهُ بِإِصْلَاحِهَا أَعْضَلَ دَاؤُهُ وَ بعد شِفَاؤُهُ وَ عَدِمَ الطَّبِيبَ﴾؛ (2) «کسی که به اصلاح نفس خویش نپردازد و هر چه زودتر خود را درمان نکند بیماری اش تشدید می شود و معالجه اش سخت می گردد و پزشک معالج نمی یابد».
این روایت نورانی به رذایل و بیماری اخلاقی مانند حرص، حسادت، غضب وكينه اشاره دارد. تأخیر در درمان این بیماری ها ممکن است آن را به بیماری صعب العلاجی تبدیل کند و باعث سقوط و مرگ روح شود؛ اگر چه حیات جسمی برقرار باشد. قرآن کریم با
ص: 7
اشاره به این حقیقت، می فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى﴾؛ (1) «پیامبر تو نتوانی مردگان (مُرده دلان) را سخنی بشنوایی»
در جامعه ،انسانی ممکن است افرادی به ظاهر زنده باشند؛ ولی در واقع مرده دل بوده از زندگی حقیقی بهره ای نداشته باشند اینان به تعبیر امیرالمؤمنین «میّت الحیاه» (2) هستند. قبل از بررسی راهکارهای درمان بیماری های اخلاقی شناخت آن ها مهم است. امام سجاد علیه السلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه ، با نگاهی عالمانه، 44 بیماری اخلاقی را نامبرده، با افزودن یک کلمه به هر صفت و رذیله ،اخلاقی در حقیقت به زمینه تبدیل آن به یک بیماری اشاره می کند و برای نمونه می فرماید: «هیجان الحرص». آن چه در حرص عامل سقوط است، طوفانی شدن آن است. نوشتار پیش رو به بررسی ریشه های شکل گیری این 44 رذیله و راهکارهای درمانی آن از منظر وحی یعنی قرآن و روایات می پردازد. امید آن که گامی کوچک در حوزه اخلاق و تربیت باشد و مرضی خدای متعال قرار گیرد.
ناصر رفیعی محمدی
ص: 8
1. ﴿هَذَا بَيَانُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (1)
2. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءُ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.(2)
3. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾ (3)
4. ﴿هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾. (4)
5. ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾. (5)
6. ﴿هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ (6)
7. ﴿هَذَا بَلَاغُ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ﴾ (7)
8. ﴿وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ (8)
ص: 9
این ها بخشی از اوصاف قرآن کریم از زبان قرآن بود. (1)
در قرآن کریم بیش از چهل عنوان مستقل در مورد این کتاب آسمانی آمده است؛ مانند الكتاب، حدیث ، احسن الحدیث ، قول، کلام الله ، قرآن، تنزیل، آیات، حق، حق الیقین، صدق، علم ،برهان، بیان، تبیان بینه ،بلاغ ،بالغه، حکمت، حکم، فرقان ، تفصیل، نور، بصائر، هدی، ذکر، ذکری ، تذکر ، موعظه ،بشیر ،نذیر، نُذُر، بُشری، شفاء، رحمت، و وحی.
برخی عناوین هم تبعی و غیر مستقل است. یعنی صفت واژه دیگری قرار گرفته است؛ مانند علیّ، حکیم، عظیم، مجید، ثقیل، کریم ،مبارک عزیز قیم، تصدیق، مصدّق، مهيمن، فصل، مبین متشابه مثانی و عربی گفتنی است برخی قرآن پژوهان، فرقان کتاب ذکر و تنزیل را از اسمای قرآنی شمرده و بقیه عناوین را از اوصاف خوانده اند در این نوشتار ده عنوان را مورد بررسی قرار می دهیم.
نقش هدایتی قرآن در چهار مرحله معرفی شده است هدایت برای همه مردم ﴿هُدیً لِلنّاسِ﴾ (2) برای اهل تقوا ﴿هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ ؛ برای مسلمین ﴿وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ ؛ و هدایت برای اهل ایمان: ﴿هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.
هدایت ،قرآن ویژگی هایی دارد؛ مانند:
- به راه سالم و بدون اندوه و رنج راهنمایی می کند: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ (3)
ص: 10
به استوارترین مسیر و نیکوترین راه هدایت می کند ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ (1)
بطلان ، گمراهی و خرافات به ساحت آن راه ندارد ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ (2)
هدایت قرآنی هدایت رشد و ترقی است ﴿إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ﴾ (3)
قرآن کریم عقول خفته را بیدار می کند و جان های مرده را حیات می بخشد. قرآن مانند خورشید، پرتو افشانی اش فراگیر است؛ اما آن که نابیناست از نور خورشید بهره نمی گیرد. باران ،قرآن، فراگیر است؛ اما آن که در معرض این باران قرار نمی گیرد، قرآن برای او خسارت است: ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى﴾ (4)
قرآن برای مؤمن هدایت و شفاست؛ اما برای بی ایمان سنگینی و کوری است. آن که ذائقه اش خراب است، از غذای شیرین لذت نمی برد. میوه شیرین و پرآب برای کسی که زخم معده دارد، جز افزایش درد و تشدید بیماری ثمره ای ندارد دستگاه گوارش بیمار قابلیت هضم آن را ندارد؛ اما آن که سالم است از آن انرژی و توان می گیرد. اگر دستگاه اندیشه و فکر کسی مريض شد، سخن حق بر بیماری او می افزاید: ﴿فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا﴾. (5) قرآن کریم می فرماید: قوم ثمود در معرض هدایت قرار گرفتند؛ اما هدایت تشریعی را نپذیرفتند و کوری و گمراهی را از روی اختیار بر نور هدایت ترجیح دادند: ﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى ﴾ (6)
از ویژگی های قرآن کریم شفای دردهاست امام علی علیه السلام می فرماید که قرآن چهار درد مهم را درمان می کند؛ زیرا همه دردها به این چهار بیماری بر می گردد: ﴿إنَّ فِيهِ شِفاءٌ مِن أكبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ
ص: 11
الكُفْرُ وَ النفاقُ وَ الغَيُّ الضّلالُ﴾. (1) قرآن چهار درد ،کفر، نفاق، گمراهی و تباهی را درمان می کند.
در چندین ،آیه قرآن با وصف شفا معرفی شده است؛ یعنی پاک سازی، تخلیه زدودن نواقص و از بین بردن ریشه های رذایل قرآن کریم نسخه حیات بخشی است که بیماری های اعتقادی و اخلاقی را درمان می کند؛ نسخه شفابخشی است که پرده های ظلمانی شهوات را از بین برده نور رحمت را بر دل می نشاند؛ نسخه سامان بخشی است که همه نابسامانی ها را بهبود می بخشد شاهد بر این ،امر مقایسه وضعیت عرب جاهلی با تربیت شدگان مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است. افرادی که سال ها بر سر مسائل جزئی با هم درگیر بودند و تفرقه در میان شان غوغا می کرد آن چنان تربیت شدند که از همه چیز خود برای اسلام گذشتند و در پرتو وحدت ،قرآنی در یک جبهه در برابر مشرکان قرار گرفتند.
بیش تر داروها آثار زیان بار برای بخش های دیگر دارند؛ اما قرآن دارویی است که هیچ اثر نامطلوبی بر جان و روح آدمی ندارد امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ﴿وَ شِفَاءً لَاتُخْشَی أَسْقَامُهُ﴾ ؛ (2) یعنی قرآن دارویی است که هیچ بیماری از آن ایجاد نمی شود و هیچ اثر نامطلوبی ندارد. البته این نسخه شفابخش در صورتی تأثیر دارد که به آن عمل شود؛ چنان که اگر نسخه طبیب زیر پا گذاشته شود بهبودی به دست نمی آید.
اگر کسی به این نسخه (قرآن) عمل نکرد، بر بیماری او افزوده می شود ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضًا﴾ (3) رسول خدا صلی الله علیه و آله به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام، ﴿طبیب دوّار بطبّه﴾ (4) است؛ اما بیماری که به دستور این طبیب عمل کند نتیجه می گیرد. امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿الحافِظ لِلقُرآنِ العامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ﴾؛ (5) یعنی کسی که حافظ قرآن است و به آن عمل می کند قابلیت دارد با فرشتگان کریم محشور شود.
ص: 12
مراد از این حفظ، حفظ قلبی است؛ یعنی قرآن با دل و جان او عجین گردد؛ جان او ظرف محافظت قرآن شود تا از برکات و درمان قرآن بهره گیرد.
در آیات متعددی، قرآن رحمت معرفی شده است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْم لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (1)
کلمه رحمت بعد از شفا اشاره به شکوفایی ،نوسازی، رشد و در معرض عنایت قرار گرفتن است. قرآن، نخست پاک سازی می کند که همان شفاست؛ یعنی عیوب و نواقص را کنار می زند (تخلیه)؛ سپس نوبت به مرحله رحمت می رسد که مرحله جوانه زدن و رشد فضایل انسانی است .(تحلیه)
از اوصاف الهی، رحمت است. عالم هستی مظهر رحمت الهی است. قرآن کریم می فرماید: ﴿فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ﴾؛ (2) یعنی به آثار رحمت الهی بنگرید. در حدیثی رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿لَن یَدخُلَ الجَنَّهَ أحَدٌ إلّا بِرحمَهِ اللّهِ﴾؛ (3) «هیچ کس وارد بهشت نمی شود، مگر به رحمت الهی» در قرآن کریم عوامل برخورداری از رحمت الهی چنین برشمرده شده است: استغفار، (4) اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله (5)، اقامه نماز، ایتاء زکات (6) و چنگ زدن به ریسمان الهی. (7)
از مهم ترین اسباب برخورداری از رحمت تبعیت از اوامر و پیام های قرآن کریم است:
﴿وَ هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكَ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ (8)
ص: 13
واژه فرقان، هفت مرتبه در قرآن کریم آمده که در برخی موارد مراد از آن قرآن است. فرقان از فرق به معنای جدا کردن و جداسازی آمده است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾ (1)
قرآن، فرقان است؛ یعنی جدا کننده حق از باطل جداکننده حلال از حرام، جداکننده پاکی از ناپاکی؛ زیرا قرآن کریم با استدلال و برهان، سره را از ناسره جدا نموده معرفی می کند و هرگز غبار تیرگی بر آن نمی نشیند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿و فُرْقانا لا یُخْمَدُ بُرْهانُهُ﴾؛ (2) «جداکننده ای که برهانش خاموش نمی شود».
قرآن ، کتابی شفاف و روشن است و راه را از بیراهه نشان می دهد. قرآن ، معیار و الگوست و با تعالیم پخته و عمیق خود زندگی سرشار از پاکی و صداقت به همراه می آورد.
قرآن، فرقان است بین ایمان و کفر ایمان و نفاق، اخلاص و ریا طاعت و معصیت ثواب و عقاب ، پاکیزگی و ناپاکی سعادت و شقاوت، خیر و شر نفع و ضرر، حلال و حرام، صداقت و کذب، قداست و نامقدسی دنیا و آخرت، نیکی و پلیدی، صالح و ناصالح، نور و ظلمت دانایی و جهل رشد و سقوط ، ترقی و تنزل و بالاخره همه خوبی ها و زشتی ها.
واژه ذکر بیش از هفتاد بار در قرآن کریم به کار رفته که مراد حدود هفده مرتبه آن، قرآن كريم است: ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (3)
در برخی آیات نیز قرآن، عامل ذکر و یادآوری معرفی شده است: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ للذكرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكر﴾ (4)
ص: 14
در آیات دیگری نیز قرآن مشتمل بر ذکر معرفی شده است ﴿ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذَّكْرِ﴾ (1)
قرآن هم خودش ذکر است هم ذکر می دهد و هم دارای ذکر است و یاد خدا و نعمت های او در قرآن آمده است.
قرآن، بیدارکننده و بیداری آفرین است. پیام آن رهاندن از فراموشی است: ﴿وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ﴾. معارف قرآن یادآور خدا، نعمت ها عظمت ها لیاقت ها و شایستگی هاست. از این رو، آورنده آن نیز مذکر است. ذکر نام مشهوری برای قرآن کریم بوده است که مشرکان هم از قرآن با عنوان ذکر یاد می کردند ﴿وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ (2)
خدا نیز در مقام اطمینان بخشی از حفظ قرآن، آن را ذکر یاد کرده است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ (3)
با اطلاق کلمه ذکر بر قرآن خدای متعال جایگاه هدایت آفرینی، زنده سازی، بیدارگری و یادآوری قرآن را یادآور شده است. در برابر ذکر، نسیان است که بسیار خطرناک است. فراموشی و غفلت، عامل سقوط بشر است. قرآن ذکر است؛ یعنی مانع سقوط بشر به چاه غفلت و نسیان می شود انس با قرآن باعث می شود انسان فرسوده و درمانده نشود. ارتباط با قرآن، غفلت را می زداید فطرت را شکوفا می سازد انسان را به خدا پیوند می دهد و از پلیدی می رهاند.
گفتنی است قرآن گاه «ذکری» معرفی شده است: ﴿وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (4) راغب اصفهانی، ذکری را بلیغ تر از ذکر دانسته می گوید: «ذکری یعنی فراوان یاد کردن». (5)
افزون بر این تعبیر، «تذکره» هم آمده است: ﴿مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى﴾ (6)
ص: 15
تعابیر ذکر، ذکری و تذکر همه دلالت بر بیدار کردن شوراندن دل ها نجات دادن و راه نمایاندن است.
عنوان بصائر در پنج سوره از قرآن کریم آمده است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ﴾ (1)
قرآن کریم، کتاب بصیرت ها و دلایل روشن است بصائر، جمع بصیرت، به معنای دلایل روشن و آشکار است؛ بینش های فکری و عقلانی که باعث نمایاندن طریق حق می شود. قرآن کریم مشتمل بر استدلال در رابطه با مبدأ و معاد است و پاسخ مشرکان و معاندان را در قالب های استدلالی ارائه می دهد و به پیامبرش می فرماید اگر مشرکی در حال جنگ هم از شما امان خواست تا کلام الهی را بشنود به او امان دهيد: ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ﴾ (2)
قرآن، انحراف پذیر، معوّج و منحرف نیست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا قَيِّمًا﴾ (3)
قرآن مصون از هر اعواجی است و بصیرت محض و آگاهی بخش است. سراسر ،قرآن، علم و احتجاج و استدلال است. از تبعیت ناآگاهانه منع می کند و می فرماید: پیروی و رهبری، هر دو باید بر اساس آگاهی باشد ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ﴾. (4)
فارابی، فیلسوف ،اسلامی چنان مجذوب آیه 78 سوره یس شده که می گوید: «ای کاش ارسطو زنده بود و بر این قیاس آشکار و جلی که در آیه ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ به کار رفته است، آگاهی می یافت». (5)
ص: 16
قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ فَضْلُ * وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾
قرآن ، میزان معیار و سخن آخر است. قرآن، فصل الخطاب محض است، همه چیز با آن سنجیده می شود، هیچ شوخی و هزل در آن راه ندارد و جدی و واقعی است. کلام افراد عادی، تغییر می کند پشیمانی در آن راه دارد، ابتدا و انتهایش گاه تناقض دارد؛ زیرا بشر عادی به همه جوانب امور آگاهی و علم محض ندارد و گاه غبار شهوت، علم را می پوشاند؛ اما خدای متعال عالم محض بوده مبرای از شهوت است؛ از همین رو کلام او قول فصل است.
از اوصاف قرآن بشارت دادن و ترساندن است ﴿كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَ نَذِيرًا﴾ (1)
قرآن کریم، نقش تعدیل گرایش های انسان را دارد به فضیلت ها و خوبی ها بشارت می دهد و از رذیلت ها و زشتی ها بیمناک می سازد تا حس گرایش به خوبی و گریز از بدی را بارور سازد.
البته در برخی آیات، قرآن فقط نذیر معرفی شده است ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ * لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ (2) و این منافاتی با نقش بشیر و نذیر بودن در کنار هم ندارد؛ بلکه بیان این نکته است که انذار نقش کلیدی در هدایت دارد؛ چنان که در مورد رسول خدا صلی الله علیه و اله هم که مبشر و نذیر است، در جایی می فرماید: ﴿ قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنْذِرُ﴾؛ (3) زیرا بیشتر مردم، از روی ترس، گناه را ترک می کنند و به عبادت روی می آورند؛ به همین دلیل خدای سبحان، وظیفه دانشمندان را پس از تحصیل انذار معرفی کرده است ﴿... لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ...﴾ (4)
ص: 17
قرآن کریم تبیان همه چیز است ﴿وَ نَزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ.!﴾ (1)
تبیان معنی مصدری دارد یعنی بیان کردن با اضافه شدن به کل شیء یعنی قرآن، بیانگر همه چیز است. البته تبیان در راستای هدف نزول قرآن است؛ یعنی هر آن چه در خصوص تربیت نفوس و هدایت انسان هاست در قرآن یافت می شود. منظور از همه چیز علوم بشری مانند فیزیک و شیمی و ریاضی نیست که برخی استناد کرده اند؛ (2) بلکه مراد از کلّ شيء همه چیزهایی است که بازگشتش به هدایت بشری است. (3)
تبیان بودن قرآن در زمینه اخلاق و تربیت است؛ زیرا تبیان بودن هر چیز بر اساس موضع گوینده تعریف می شود ،قرآن مدعی هدایت بشریت است؛ پس آن چه را درباره هدایت به آن نیاز هست در این کتاب آمده است. امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿إِنَّ الله تَبارَكَ وَ تَعالى أَنزَلَ فِي القُرآنِ تِبيانَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى وَ اللَّهُ مَا تَرَكَ شَيْئًا تَحتاجُ إِلَيْهِ العِبادُ حَتَّى لا يستطيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَو كان هذا أنزَلَ فِي القُرآنِ إِلاّ وَ قَد أَنزَلَهُ الله فيهِ ﴾ (4)
همانا خدای تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند آن چه را مورد نیاز مردم بوده کم نگذارده است تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل می شد به تحقیق خدا همه نیازمندی های بشر را در قرآن نازل کرده است.
واژه وصف ، فقط یک بار در سوره مائده به کار رفته است: ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ
ص: 18
مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ﴾ (1)
مهيمن، به معنای حافظ و مراقب و نگهدارنده است؛ یعنی قرآن، اصول کتب آسمانی قبلی را تصدیق و تأیید کرده است و نوعی اشراف و سیطره بر دیگر کتب آسمانی را می رساند.
قرآن کریم از بی توجهی و سستی برخی مسلمانان گلایه می کند و در سوره واقعه می فرماید:
1. ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنُ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِيلُ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴾ (2)
ابتدا به جایگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آن ها سوگند یاد کرده، می فرماید: «اگر بدانند این قسم بزرگی است»؛ سپس چهار وصف قرآن را ذکر می کند: 1. این قرآن کتاب کرامت است؛ 2. در لوح محفوظ و کتاب مستوری قرار دارد؛ 3. جز پاکان کسی نمی تواند آن را لمس کند؛ 4. از سوی خدا نازل شده است در ادامه از ادهان و سستی به قرآن گله می کند: ﴿أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ﴾ ادهان از ریشه دُهن به معنای روغن است؛ یعنی ،ملاعبت مدارا، سستی، جدّی نگرفتن و با کوتاهی از کنار قرآن گذشتن
ادهان به قرآن این است که کسی به آن ایمان نیاورد قرائتش را یاد نگیرد، به آن عمل نکند و به آن بی احترامی کند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:
﴿ الغُرَباءُ فِي الدُّنيا أَربَعَةٌ قُرآنٌ في جَوفِ ظالِمٍ وَ مَسجِدٌ في نادى قومٍ لا يُصلّى فيهِ وَ مُصْحَفٌ في بَيتٍ لايُقرَأَ فِيهِ وَ رَجُلٌ صَالِحٌ مَعَ قَومٍ سُوءٍ﴾ (3)
غریبان در دنیا چهار نفرند قرآنی که در اندرون ستمگر باشد؛ مسجدی که در منطقه ای باشد که مردم در آن نماز نخوانند؛ قرآنی که در خانه ای باشد که
ص: 19
خوانده نشود؛ و مرد صالحی که میان مردمان بد به سر می برد.
2. در سوره فرقان می فرماید: ﴿وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ (1)
این ،آیه شکوه رسول خدا صلى الله عليه و سلم از مهجوریت قرآن .است هجر جدایی با زبان قلب و عمل را شامل می شود. اگر حق قرآن ادا نشد مهجور می شود بی توجهی به پیام های قرآن، عدم فهم ،قرآن تدبّر نکردن در قرآن یاد ندادن به دیگران و عبرت نگرفتن از مصادیق مهجوریت است.
امام صادق علیه السلام وظیفه ما را در برابر قرآن روشن کردند تا دچار این شکوه پیامبر صلی الله علیه و اله نشویم. ایشان در مورد رعایت حق تلاوت قرآن فرمودند:
﴿يُرَتِّلُونَ آيَاتَهُ وَ يَتَفَهَمُونَ مَعَانِيَهُ وَ يَعْمَلُونَ بِأَحكامِهِ وَ يَرْجُونَ وَعَدَهُ وَ يَخشَونَ عَذابَهُ وَ يَتَمَثَلُونَ قِصَصَهُ وَ يَعتَبِرُونَ أَفعالَهُ وَ يَأْتُونَ أَوامِرَهُ وَ يَجْتَنِبُونَ نَواهِيَهُ (2)
آیاتش را روشن و شمرده می خوانند، سعی می کنند معنایش را بفهمند، احکام و دستورهایش را به کار می بندند به وعده اش امیدوارند از عذابش ترسناک اند از داستان های آن سرمشق می گیرند از مَثَل هایش پند می گیرند اوامرش را به جا می آورند و از نهی های آن دوری می کنند.
قرآن کریم کتاب تدبّر و اندیشه است. قلوبی که مقفول و بسته نباشند، قرآن را درک می کنند: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبِ أَقْفَالُهَا﴾ (3)
صاحبان اندیشه و خرد، صلاحیت تدبّر و فهم قرآن را دارند: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكَ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ (4)
لبّ یعنی مغز و خالص هر چیز عقل بریده و آزاد از قید شهوات و غرایز، قرآن را
ص: 20
می فهمد. قرآن نور محض است و هیچ تاریکی در آن راه ندارد؛ اما اگر کسی قابلیت ،نداشت همین نور محض برای او خسارت و هلاکت می آورد.
بزرگ ترین مانع درک آیات قرآن، ظلم است ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ (1) در جای دیگر، علّت انکار آیات را ظلم ذکر می کند: ﴿وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴾ (2)
اگر ایمان با ظلم آمیخته شد، تأثیر ندارد ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ﴾ (3)
ظلم به معنای ستم و بیداد و تجاوز از حق و قرار دادن هر چیز در جای نامناسب است. ظلم به سه شاخه تقسیم می شود: 1. ظلم به خدا؛ 2. ظلم به مردم؛ 3. ظلم به خویشتن.
اگر حق نادیده گرفته شود و به اوامر الهی بی اعتنایی ،شود ستم به خداست. اگر کسی برای خدا شریک قائل شد و اصل توحید را انکار کرد ظلم به خداست خدایی که به همه چیز هستی بخشید اگر حقوقش نادیده گرفته شود بالاترین ستم است که آمرزیدنی نیست: ﴿إِنَّ الشّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ (4)
اگر کسی به خدا شرک ورزید - به هر اندازه که باشد - ، مانع فهم قرآن است. اگر شرک کامل بود، از قرآن هیچ بهره ای نمی برد و اگر شرک خفی و ریا بود با مراجعه به قرآن، جز زیان و خسران ثمره ای نمی برد با خود خدعه می کند و از دریای بیکران قرآن محروم می ماند.
اگر کسی به حکم الهی پشت کرد ظلم است ﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (5)
ص: 21
اگر کسی از حدود الهی تجاوز کرد، ظلم است: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴾ (1)
اگر کسی به خدا دروغ بست ظلم است: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴾ (2)
مردم حقوقی دارند که نادیده گرفتن این حقوق و تجاوز به حریم دیگران، ظلم شمرده می شود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ (3)
دوری از ظلم اجتماعی در فهم قرآن کریم امری مهم است بهره برداری از قرآن و در معرض رحمت آن قرار گرفتن در گرو رعایت حقوق مردم است آن که حقوق مردم را رعایت نمی کند و به سادگی به هم نوع خود ستم روا می دارد، بخش عمده ای از آیات را زیر پا می گذارد. رعایت حقوق ،اجتماعی از مهم ترین آموزه های قرآن کریم است ستمکار به مردم، قلبش بیمار است، عقده حقارت دارد خودکم بین است و هرگز با این روحیه نمی تواند قرآن را بفهمد. هدف از نزول قرآن و رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله اقامه عدل است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾. (4) کسی که عدالت را زیر پا می گذارد در برابر این هدف قرآنی ایستاده است.
هرکسی بر نفس خویش آگاه است. انسان قابلیت رشد و ترقی و توانمندی عروج به مراتب عالی را دارد. اگر او این توانمندی را نادیده گرفت و دست به گناه آلوده کرد، این ظلم است و آن که بر خود ستم ،کند هرگز قابلیت فهم قرآن را ندارد ﴿إِنَّ اللهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَ لَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ (5)
ص: 22
کسی که راه بازگشت و توبه را بر خود می بندد، از خدا دور می شود و به خود ستم می کند: ﴿وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (1)
توبه، از اصول مهم فطری و اخلاقی است. اگر کسی خود را از این عنایت الهی محروم کرد، از فهم قرآن محروم می ماند.
صدها روایت از نبی مکرم صلى الله عليه و سلم و اهل بیت علیهم السلام پاکش درباره قرآن کریم وارد شده است.
گزینش و انتخاب آن ها کار مشکلی است؛ اما در این جا به برخی اشاره می کنیم:
قرآن، تجلی خدا: امام صادق علیه السلام: فرمود: ﴿لَقَد تَجَلَّى الله لِخَلقِهِ فى كَلامِهِ وَ لكِنَّهُم لايُبصِرُونَ﴾ ؛ (2) «به تحقیق، خدا در کلامش برای مردم تجلّی کرده است؛ ولی مردم نمی بینند».
قرآن، شفای بیماری ها: امام علی علیه السلام فرمود: ﴿إنَّ فيهِ شِفاءً مِن أكبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الكُفْرُ وَ النّفاقُ وَ الغَيُّ وَ الضّلالُ﴾؛ «در قرآن درمان بزرگترین دردها هست؛ درد کفر و نفاق و تباهی و گمراهی».
قرآن جامع علوم رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿مَنْ أرادَ عِلمَ الأوّلينَ وَ الآخِرينَ فَليثَوُرِ القُرآنَ﴾؛ (3) «هر کس خواهان علم گذشتگان و آیندگان است در قرآن کاوش و تأمل کند».
قرائت قرآن گفت وگو با خدا: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إذا أحَبَّ أَحَدُكُم أن يُحَدِّثَ رَبَّهُ فَليَقرَءِ القُرآنَ﴾؛ (4) «هرگاه فردی از شما دوست دارد با خدا سخن بگوید قرآن بخواند».
قرآن، مانع عذاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إقرتُوا القُرآنَ فَإِنَّ الله تَعالى لا يُعذِّبُ قَلبا وَعْيَ القُرآنَ﴾؛ «قرآن را بخوانید زیرا خدا قلبی را که ظرف قرآن باشد، عذاب نمی کند».
قرآن، وسیله انس: امام سجاد می فرماید: ﴿لَو ماتَ مَن بَينَ المَشْرِقِ وَ المَعْرِبِ لَمَا
ص: 23
استَوحَشْتُ بَعدَ أَن يَكُونَ القُرآنُ مَعِی﴾؛ (1) «اگر همه مردم که بین مشرق و مغرب جهان زندگی می کنند بمیرند و قرآن با من باشد احساس وحشت و ترس نمی کنم».
قرآن هدایت گر مطلق: رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید:
﴿القُرآنُ هُدى مِنَ الصَّلالِ وَ تِبيانُ مِنَ العَمَى وَ اسْتِقالَةٌ مِنَ العَشرَةِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلَمَةِ وَ ضِياءُ مِنَ الأجداثِ وَ عِصمَةٌ مِنَ الهَلَكَةِ وَ رُشدُ مِنَ الغَوايَةِ وَ بَيانٌ مِنَ الفِتَنِ وَ بَلاغُ مِنَ الدُّنيا إلَى الاخِرَةِ وَ فِيهِ كَمالُ دينِكُم وَ ما عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ القُرْآنِ إِلَّا إِلَى النَّارِ﴾. (2)
قرآن کریم راهنمایی و هدایت از گمراهی بینش از کوری، وسیله بازگشت از لغزش نور از تاریکی پرتوی در پیشامدها و حوادث نگهدارنده از هلاکت رشد از هر گمراهی بیان در هر فتنه وسیله رسیدن از دنیا به آخرت و کمال دین شماست. هرکس از قرآن منحرف شد به سوی دوزخ روانه می شود.
جایگاه حاملان قرآن: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ أهل الجَنَّةِ ﴾ (3) «قرآن دانان، رؤسای بهشتیان اند»
قرآن، برترین موعظه: امام على علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّ أَحسَنَ القَصَصِ وَ أَبَلَغَ المَوعِظَةِ وَ أَنفَعَ التَّذَكُرِ كِتابُ الله عَزَّوَجَلَّ ﴾؛ (4) «همانا ،قرآن بهترین داستان و زیباترین موعظه و سودمندترین پند است».
قرآن، حاجب از آتش رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿عَلَيكَ بِقَرائَةِ القُرآنِ فَإِنَّ قِراءَتَهُ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سَترٌ فِي النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ العَذَابِ﴾؛ (5)
برتو باد خواندن قرآن؛ زیرا قرائت قرآن کفاره گناهان ساتر و مانع در برابر آتش و موجب ایمنی از عذاب است
ص: 24
*داستان های قرآنی (1)
از مترجمان پرآوازه قرآن کریم پیکتال انگلیسی است که در حیدرآباد پاکستان ، مستشار نظامی دولت انگلیس بود. او در طبقه پایین ساختمانی زندگی می کرد که مسلمانی هم آن جا سکونت داشت. این فرد مسلمان هر روز صبح با صوت زیبا و حزینی قرآن می خواند. پیکتال می نشست و محو در این صدا آن را گوش می داد، اشک می ریخت و با آن که عربی نمی دانست، کنجکاو شد از این کتاب سر در بیاورد. ابتدا عربی آموخت، سپس قرآن خواند، جاذبه و هدایت قرآن او را به سوی خود کشید در یک تحول مسلمان شد و قرآن را ترجمه کرد. (2)
کامورا مردی اهل ژاپن خوش اخلاق و نیکوکردار بود. او مسلمان شد و نام خود را سعد گذاشت. وی دو دختر دو قلو داشت که در دانشگاه توکیو در رشته زبان انگلیسی تحصیل می کردند سعد بسیار مایل بود این دو دختر مسلمان شوند برای این منظور تلاش زیادی می کرد؛ از این رو با یک مهندس مسلمان صحبت کرد تا او با دخترانش گفت و گو کند. وقت ملاقات تعیین شد اولین ملاقات آن ها در خانه مدیر ،چاپخانه که شوهر خواهر بزرگ بود صورت گرفت؛ اما چون وضع مجلس مناسب نبود، قرار ملاقات دوم گذاشته شد. در دومین ملاقات یکی از آن دختران پرسید نظر اسلام در مورد زن چیست. مهندس می گوید: من آیه 35 سوره احزاب را برای آنان خواندم و از آنان خواستم که مطالعه کنند:
﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ
ص: 25
وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ (1)
نورانیت و پیام آگاهانه این آیه آن چنان بر آن دو اثر گذاشت که بعد از مدتی، هر دو مسلمان شدند و تغییر نام دادند. (2)
اكثم بن صیفی از بزرگان عرب هنگامی که از دعوت پیامبر صلى الله عليه و سلم آگاه شد، دو نفر را فرستاد تا در مورد اسلام تحقیق کنند و ببینند این پیامبر مردم را به چه دعوت می کند. آنان آمدند بر پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند حضرت نام و نسب خود را به آنان فرمود و سپس این آیه را خواند ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ (3)
این آیه، که شش دستور اخلاقی در آن آمده است (سه امر و سه نهی) آن چنان آنان را جذب کرد که بلافاصله برگشتند و بر اکثم قرائت کردند اکثم گفت: «ای قوم من او به کرامت های اخلاقی دعوت می کند و از خلق بد باز می دارد؛ در اسلام آوردن پیشگام باشید و عقب نمانید (پیشتاز باشید و وامانده نباشید)». ﴿يا قَومِ أراهُ يَأْمُرُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ يَنهَى عَن مَلائِمها فَكُونُوا في هذَا الأمرِ رُؤسا وَ لاتَكُونُوا أذنابا وَ كُونُوا فِيهِ أَوَّلاً وَ لا تَكُونُوا فِيهِ آخِرا﴾. (4)
گفتنی است ولید بن مغیره وقتی این آیه را شنید، آن قدر جذب شد که گفت: «این سخن، حلاوت و شیرینی خاصی دارد هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست و هرگز نمی تواند سخن بشر باشد». (5)
ص: 26
جوان زیبا و خوش صورتی بود که همواره در مسجد جامع کوفه حضور داشت و عبادت می کرد. زن زیبا و خردمندی چشمش به او افتاد و دلباخته و عاشق او شد. روزها بر سر راه آن جوان می نشست و او را تماشا می کرد. روزی راه را بر او بست و گفت: «ای جوان بگذار من یک کلمه با تو سخن بگویم آن را بشنو بعد هر کجا خواستی برو». جوان توجه نکرد و رفت. مجدّد روز دیگری راه را بر او بست جوان سر را پایین انداخت و گفت: «این، جایگاه تهمت است. من خوش ندارم در چنین موضعی باشم». زن گفت: می دانم. فقط می خواهم بگویم من گرفتار تو ،هستم تمام وجودم را محبت و عشق تو پُر کرده است. در کار من و خودت خدا را منظور داشته باش جوان به منزل آمد. زن در خانه ایستاده بود جوان برای او نامه ای نوشت که: ای بانوی محترم بدان که خدا بار اوّل که بنده معصیت می کند حلم میورزد، بار دوم پرده پوشی می کند؛ اما اگر بنده لباس معصیت بر تن کند غضب می.کند خدا در سوره غافر می فرماید: ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ﴾. (1) این آیه مرا به خود مشغول کرده است. نامه را برای او فرستاد.
چند روز بعد همان زن آمد و گفت: «ای جوان دیگر ملاقاتی بین من و تو نخواهد بود». گریه شدیدی کرد و گفت: «بر من منّت بگذار و مرا موعظه ای کن تا به آن عمل کنم. جوان این آیه را خواند: ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ﴾؛ (2) «خداست که در شب جان شما را می گیرد و در روز آن چه را که انجام می دهید، می داند».
زن سر به پایین انداخت و گریه شدیدی کرد و به منزل آمد و ملازم عبادت دائم شد تا با اندوه درگذشت (3)
زبیده همسر هارون الرشید قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات
ص: 27
تزئین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید: ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾. (1) با خواندن این آیه، در فکر فرو رفت و با خود گفت که هیچ چیز مانند این قرآن نزد من محبوب نیست؛ باید آن را در راه خدا انفاق کنم. دنبال جواهر فروشان .فرستاد تزئینات آن را فروخت و بهایش را در بیابان های حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد. (2)
آیت الله العظمی اراکی رحمه الله علیه نقل می کردند: مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری ، مؤسس حوزه علمیه قم فرمودند: روزی پای منبر حاج شیخ جعفر شوشتری بودم. ناگهان سخنرانی را قطع کرد و گفت که می خواهم شما را امتحان کنم آیات نخست سوره انفال را می خوانم. ببینم آیا در شما اثر می گذارد یا نه؟ شروع کرد به خواندن آیات ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾ (3) سخت ترسیدم که اگر در من اثر نکند، چه کنم. خود را جمع کردم گوش دادم دیدم در من اثر کرد؛ خدا را شکر کردم (4)
شیخ جعفر روزی بر منبر، آيه ﴿وَ امْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ (5) را قرائت کرد. مجلس وعظ به عزا تبدیل شد در اثر این موعظه همه فریاد می زدند. (6)
یکی از دانشمندان آلمانی، وقتی آيه شريفه ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوَّيَ بَنَانَهُ﴾ (7) را شنید مسلمان شد. او گفت: «برقراری امنیت و آسایش در کشورها
ص: 28
وابسته به نظام سرانگشتان است که با آثار خطوط افراد را شناسایی می کنند. خطوط سر انگشت های هر کس منحصر به اوست. در تمام عالم دو نفر با خطوط سر انگشت یک شکل یافت نمی شوند این موضوع علمی را قرآن برای مردم بیان کرده است که قطعاً اهل حجاز و پیامبر آنان، از آن اطلاعی نداشتند. (1)
«کینت گریک»، استاد دانشگاه کمبریج که پیرو کیش مسیحی است، عمر خود را صرف تحقیق در قرآن کرده است. او کتابی نوشته که با نام قرآن را چگونه شناختم ترجمه شده است. وی در مقدمه می نویسد: «وقتی برای اولین بار قرآن را گشودم تصور نمودم اثری که در من ایجاد کرده است استثنایی است. نیروی جاذبه مغناطیسی قرآن، به قدری است که خواننده اروپایی نمی تواند وقتی شروع به خواندن کرد، آن را ببندد. یکی از علل نیروی جاذبه قرآن، ابهّت کلام است». (2)
اباذر غفاری می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «من آیه ای در قرآن می شناسم که اگر تمام انسان ها به آن چنگ ،زنند برای حل مشکلات آنان کافی است و آن آیه سوّم و چهارم سوره طلاق است ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که بیماری بر او عارض می شود گریبان خود باز کند و هفت مرتبه سوره حمد را بخواند. اگر خوب نشد هفتاد مرتبه تکرار کند؛ ان شاء الله خوب خواهد شد و من ضامنم بهبودی حاصل شود». (4)
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم شدیداً بیمار بود. جبرئیل و میکائیل به عیادت آمدند. جبرئیل نزد سر
ص: 29
پیامبر صلی الله علیه و اله نشست و میکائیل نزد پای او. جبرئیل سوره فلق را تلاوت کرد و میکائیل سوره ناس را پس پیامبر صلی الله علیه آله بهبود یافت. (1)
سید محمود حمیدی گفت که در بیماری عمومی آنفولانزا (محرم 1337ه-. ق) در شیراز من و اهل خانه ام مبتلا به بیماری شدیم از شدت بیماری از هوش رفتم در آن حال سید جلیل مرحوم سید میرزا سفارش کرد هفت مرتبه آیه ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ را در حالی که دست راست را بر شقیقه می گذارید، بخوانید همین دستور من و اهل خانه را نجات داد. از آن سال، هر وقت سر درد می گیرم، این توصیه را عمل می کنم؛ فوراً خوب می شود. (2)
امام علی علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله هرگاه که برای نماز شب بر می خاست، ابتدا مسواک می کرد، سپس نظری به آسمان می افکند و آیات پنجگانه سوره آل عمران (190 تا 194) را قرائت می کرد. در نقلی دارد که می فرمود: ﴿وَیْلٌ لِمَنْ قَرَئَها وَ لَمْ یَتَفَکَّرْ فیها﴾؛ «واى بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکّر نکند» (3)
اباذر غفاری می گوید: «شبی رسول خدا صلی الله علیه و اله ما را به عبادت وا داشت و خود آن حضرت در آن شب پیوسته بیدار بود و همواره این آیه را می خواند: ﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ (4)
امام حسن مجتبی علیه السلام هر شب سوره کهف را قرائت می کرد و اشک می ریخت. (5)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به جبیر بن مطعم فرمود: «آیا دوست داری هنگامی که به سفر می روی،
ص: 30
از بهترین یارانت از نظر زاد و توشه باشی؟ عرض کرد پدر و مادرم فدایت! آری . فرمود: «در سفر این پنج سوره را بخوان: کافرون فلق ناس توحید و نصر». (1)
امام حسین علیه السلام روز عاشورا هنگام وداع اصحاب این آیه را می خواندند: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ﴾ (2)
هنگامی که آیه شریفه ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ ﴾ (3) نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و سلم گریه شدیدی کرد اصحاب هم با آن حضرت گریستند بدون این که بدانند که رمز گریه پیامبر صلى الله عليه و سلم چیست؟ کسی هم توانایی صحبت با آن حضرت را نداشت. یکی از اصحاب (سلمان) رهسپار خانه حضرت زهرا علیها السلام شد. هنگام ورود ملاحظه کرد حضرت زهرا علیها السلام مشغول آرد کردن جو است؛ در حالی که آیه شریفه ﴿وَ مَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (4) را تلاوت می.کرد سلمان جریان گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را برای فاطمه علیها السلام نقل کرد. حضرت زهرا علیها السلام بلافاصله برخاست و نزد پدر آمد تا وارد شد عرض کرد: ای پدر فدایت شوم چه چیز شما را به گریه انداخته است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله این دو آیه را خواندند. فاطمه علیها السلام از شدت ناراحتی ناله اش بلند شد و با صورت روی زمین افتاد و فرمود: ﴿وَيلٌ وَيلٌ لِمَن دَخَلَ النّار﴾؛ «وای وای بر کسی که وارد آتش شود». خبر به علی علیه السلام رسید. او فرمود: «ای کاش درندگان گوشت مرا پاره پاره می کردند و ای کاش از مادر متولد نشده بودم و جریان آتش را نمی شنیدم» و شروع به گریه کرد؛ در حالی که می فرمود: «آه از دوری راه و کمی توشه در سفر قیامت». (5)
امام خمینی رحمه الله علیه که در نامه ای به فرزندش سید احمد، می نویسد:
ص: 31
«پسرم، سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آن ها تفکّر کند و از آن ها به عدد الهی توشه ها بردارد؛ خصوصاً آیات اواخر آن؛ آن جا که می فرماید: (1) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (2)
مرحوم میرزای محلاتی در ساعت احتضار شروع کرد به قرائت آیات آخر سوره حشر و مکرر خواند تا رسید به این آیه ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ﴾ (3) در این حال روح شریفش به ملکوت اعلی پیوست (4)
رحوم حاج شیخ عباس قمی، شب جمعه ای بعد از نماز شب در نجف اشرف مشغول خواندن سوره یس بود. وقتی به آیه شريفه ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ رسید، آن چنان منقلب شد که نتوانست ادامه سوره را بخواند؛ به همان حال باقی ماند تا هنگام اذان صبح شد (5)
ص: 32
1
﴿اللَّهُمَّ إِنِّى أعُوذُ بِكَ مِن هَيَجَانِ الحِرص﴾. (1)
قرآن کریم داروخانه بزرگی است که هر بخشی از آن دردی از دردهای بشری را درمان می کند؛ به عبارتی هم درد را معرفی می کند و هم درمان را
خدای متعال قرآن را دارو معرفی نکرده؛ بلکه شفا خوانده است؛ یعنی اثر شفابخشی و بهبودی قطعی است و هر کس به آن مراجعه کند و به دستورش عمل کند، بیماری های فکری و اخلاقی اش از بین می رود کسی که با وجود ،قرآن تصور کند درمان برتری هست قرآن را تحقیر کرده است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید:
﴿ أَنَّ مَنْ أُعْطِیَ اَلْقُرْآنَ فَظَنَّ أَنَّ أَحَداً أُعْطِیَ أَکْثَرَ مِمَّا أُعْطِیَ فَقَدْ عَظَّمَ صَغِیراً وَ صَغَّرَ کَبِیراً﴾. (2)
کسی که نعمت قرآن به او داده شود و با این حال، تصور کند که به دیگری نعمتی بالاتر و بیش تر از این داده شده بدون تردید کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است.
ص: 33
قرآن برای اهل ایمان که راه های ادراکی خود را مسدود نکرده اند، شفاست؛ اما آن که راه را بر خود بسته است از آن بهره ای نمی برد:
﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءً وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمَّى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ (1)
بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند، هدایت و درمان است و کسانی که ایمان نمی آورند، در گوش های شان سنگینی است و قرآن برای آنان مایه کوردلی است. آنان گویی از مکان دور ندا داده می شوند.
برای پیدا کردن راه و رسیدن به مقصد، فقط وجود نور کافی نیست؛ بلکه چشم بینا هم لازم است افرادی که چشم و گوش خود را بر دیدن و شنیدن حق بسته اند، چگونه از آن بهره ببرند؛ هم وقر و هم عمی دارند سنگینی و کوری درست مانند کسانی است که خیلی دور هستند و آن ها را صدا می زنند کسی که کیلومترها با ما فاصله دارد، اگر صدا زده شود نمی شنود. افراد لجوج، متعصب و معاند را چگونه می توان در پرتو نور هدایت قرار داد؟ شفاخانه قرآن برای کسی درمان است که با روح حق طلبی نزد آن بیاید.
خمیر مایه انسانِ لجوج و متعصب با کفر و گناه شکل گرفته است و آب زلال بر چنین خمیرمایه ای نه فقط تأثیر و نفوذ ندارد؛ بلکه مانند چاه بدبو بر تعفن آن می افزاید و روح طغیانگر و سرکش آنان تحریک می شود اگر عالمی غذای نیروی بخش بخورد، انرژی برای عبادت و کسب علم پیدا می کند؛ اما همین غذا در ظالم انرژی برای ستم و زورگویی می.شود غذا یکی است؛ مزاج ها متفاوت است.
قرآن کریم در سوره توبه به وضوح به این موضوع اشاره کرده است:
﴿وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَافِرُونَ﴾ (2)
ص: 34
و هنگامی که سوره ای نازل می شود بعضی از آنان می گوید: این ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟ به آن ها بگو اما کسانی که ایمان آورده اند، ایمان شان را افزود و آن ها خوشحال اند و اما آن ها که در دل های شان بیماری است، پلیدی بر پلیدی شان افزود و از دنیا رفتند؛ در حالی که کافر بودند.
این آیه شریفه مردم را به دو دسته تقسیم کرده می فرماید: آن ها که با روح تسلیم و ایمان به واقعیت می نگرند از هر سوره و آیه ای پیام می گیرند و بر اعتقادات آن ها افزوده می شود؛ اما کسی که با عینک لجاجت و عناد می نگرد نه فقط بهره نمی برد؛ بلکه بر کفر و انکارش افزوده می گردد. چنین فردی در برابر هر فرمانی، یک معصیت و نافرمانی می کند، در مقابل هر دستور و پیام تازه ای از قرآن لجاجت جدیدی را آغاز می کند و این ها جمع و متراکم می شود و تقویت ریشه کفر و عناد را در آنان در پی دارد.
رجس در لغت به معنای پلیدی و ناپاکی است. برخی رجس و پلیدی را به چهار گونه تقسیم کرده اند: رجس غریزی رجس فکری رجس شرعی و رجس کامل (1)
بسیاری با شنیدن ،قرآن، نه فقط درس نگرفتند؛ بلکه موضع گیری کردند و حتّی به جرم قرائت قرآن قاریان را کتک زدند و حتی شهید کردند.
عبدالله بن مسعود نخستین کسی از اصحاب است که قرآن را با صدای بلند در مکه میان مشرکان خواند. او بعد از طلوع آفتاب، کنار مقام ابراهیم آمد و با صدای بلند در جمع سران قریش و مشرکان شروع به خواندن سوره الرحمان کرد هنوز چند آیه ای نخوانده بود که به سوی او هجوم آوردند او را محاصره کردند و زیر باد مشت و سیلی گرفتند او که جوانی لاغراندام و کوتاه قد بود، برخاست و خود را به مسلمانان رساند؛ در حالی که مجروح شده بود. در برخی نقل ها دارد ابوجهل سیلی به صورت او زد که گوشش پاره شد. (2)
ص: 35
در نبرد جمل، امیر مؤمنان علی علیه السلام برای اتمام حجت با مردم بصره و لشکر عایشه، قرآنی به دست گرفت و فرمود: «کیست که این قرآن را ببرد و بر این مردم عرضه کند و ایشان را به حکم خدا بخواند»؟ مسلم مجاشعی که جوانی مؤمن و فدایی آن حضرت بود، قرآن را گرفت و به میدان رفت. حضرت علی علیه السلام در این هنگام فرمود: ﴿إِنَّ الفَتى مِمَّن حَشَى الله قَلبَهُ نُورا وَ هُوَ مَقتُولٌ﴾؛ «همانا این جوان از کسانی است که خدا دل او را از نور هدایت پُر کرده است و او شهید می شود»
او مردم را در حالی که قرآن به دستش بود به حکم قرآن دعوت کرد؛ اما دست راستش را قطع کردند. قرآن را به دست چپ داد دست چپش را نیز قطع کردند. قرآن را به سینه چسبانید؛ در حالی که خون بر آن جاری بود. او را قطعه قطعه نموده، شهید کردند. مادرش در میدان نبرد حاضر بود. پاره های تن فرزندش را که با قرآن پاره پاره شده روی هم بود، بوسه زد و گفت:
يا رَبِّ إِنَّ مُسلِما أَتَاهُمُ *** بِمُصحَفٍ أرسَلَهُ مَولاهُمُ
يَتلُوا كِتابَ الله لا يَخشاهُمُ *** يَأْمُرُهُم بالأمر مِن مَولاهُمُ
پروردگارا مسلم قرآنی را که مولای او علی علیه السلام به او داده بود برای ایشان آورد و کتاب خدا را تلاوت می کرد و هراسی از ایشان نداشت. آن ها را به چیزی امر می کرد که مولایش به آن امر کرده بود. (1)
دمیری در حیاة الحیوان می نویسد که یکی از سلاطین مصر وقتی مُرد، یک نفر قاری بر سر قبرش معیّن کردند و حقوق گزافی هم برایش قرار دادند تا قرآن بخواند. روزی خبر آوردند قاری فرار کرده و ناپدید شده است. او را یافتند، پرسیدند چرا گریختی گفت: من دیگر قرآن نمی خوانم؛ استعفا می دهم گفتند اگر حقوقت کم است، دو برابر می کنیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید، نمی خوانم گفتند تا علت را نگویی، دست از سر تو بر نمی داریم. گفت: چند شب قبل صاحب قبر در عالم خواب با من دعوا کرد و اعتراض کرد، گفت چرا بر سر قبر من قرآن می خوانی من گفتم مرا استخدام کرده اند برای این کار تا به تو ثوابی برسد. :گفت نه چنین نیست؛ هر آیه ای که تو می خوانی آتشی بر آتش من افزوده می شود و به من
ص: 36
می گویند می شنوی؟ چرا در این دنیا به این آیات عمل نکردی» (1)
آن چه در این نوشتار به دنبال آن هستیم کاویدن مهم ترین بیماری های اخلاقی و بیان راهکارهای قرآن برای درمان آن هاست. بدین منظور هشتمین دعای صحیفه سجادیه را انتخاب کرده ایم که امام علیه السلام چونان طبیبی حاذق در آن به 44 بیماری مهلک اشاره کرده است اگر چه هر یک از این بیماری ها درخور تحقیق و پژوهشی مستقل است با توجه به هدف این کتاب به نکات اصلی اشاره می کنیم.
واژه حرص در قرآن کریم پنج مرتبه به کار رفته است (2) که همه موارد به معنای مذموم و منفی آن نیست.
﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ (3)
آن ها را (یهودیان) حريص ترين مردم حتى حريص تر از مشرکان به زندگی دنیا خواهی یافت تا آن جا که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود. این آیه در مورد قوم مغرور و از خود راضی یهود نازل شده است؛ همانان که خود را نژاد برتر دانسته معتقد بودند بهشت برای آن ها آفریده شده است و آتش جهنم برای آن ها نیست. آن ها خود را فرزندان و یاران خاص خدا می دانستند. این پندار موهوم باعث کبر و غرور در آن ها شده بود آن ها آن چنان به مادیات حریص بودند که هر یک دوست داشت هزار سال عمر کند کلمه «حياة» به صورت نکره آمده است. این به منزله تحقیر دنیاست؛ یعنی هر نوع زندگی که باشد؛ حتی پست ترین آن. (4) البته عدد هزار عدد تکثیر است نه تعداد؛ یعنی عمر طولانی می خواستند (5)
ص: 37
این آیه فقط در مورد یهود سخن نمی گوید؛ اگرچه در این رابطه نازل شده است؛ اما هشدار به همه کسانی است که حرص می ورزند و در اندوختن ثروت و قبضه کردن دنیا به هیچ ارزشی پایبند نیستند
قرآن کریم داستان وسوسه شیطان به آدم و حوا را ذکر می کند که چگونه با حرص و طمع به عمر جاویدان او را به خطای بزرگ (ترک) اولی کشاند نهی آدم از نزدیک شدن به درخت، نهی تحریمی نبود تا کار او گناه باشد؛ اما به هر صورت، بهتر بود این کار صورت نمی گرفت. شیطان از حرص کم رنگی که در درون نخستین موجودات آفرینش لانه کرده بود، بهره برد و آن دو را گول زد: ﴿قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لَا يَبْلَى﴾ (1) «اى آدم، آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی پایدار راهنمایی کنم»؟
﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا﴾ (2) «همانا انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. وقتی بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خیری دریافت می کند، مانع دیگران می شود».
این آیه اشاره به کم طاقتی و ولع انسان ها دارد. البته آیاتی که در این سیاق وارد شده و انسان را با صفت منفی وصف کرده اشاره به بعد غریزی و حیوانی اوست؛ کما این که آیاتی که مدح انسان را دارد و او را با کرامت و عظمت یاد می کند اشاره به بعد فطری و عقلی دارد. انسان به حسب غریزی هلوع و به حسب فطری خلیفة الله و کریم است. صفات منفی بر اساس طبیعت انسان است.
هلوع در لغت، چهار معنا دارد: حرص، جزع، کم صبری، و بی حوصلگی البته معنای هلوع همان تمایل و حرص به لذت های دنیاست و جزع و کم صبری و بی حوصلگی، از آثار آن است. (3)
از این آیه استفاده می شود حرص سرچشمه بخل و بی تابی است. طبع بشر، فزون طلبی
ص: 38
است و هر چه کسب کند باز احساس کمبود می کند. اگر او خود را اصلاح و کنترل نکند، همواره احساس ضعف و عقب ماندگی می کند در این رابطه حدیث زیبایی ذکر می کنیم
﴿شكى رَجُلٌ إلى أبي عَبدِ الله علیه السلام أَنَّهُ يَطلُبُ فَيُصِيبُ وَ لَا يَقْنَعُ وَ تُنازِعُهُ نَفْسُهُ إِلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ وَ قالَ عَلّمني شَيئا أنتَفِعُ بِهِ، فَقَالَ علیه السلام: إِن كَانَ ما يَكفيكَ يُغنيكَ فَأَدْنى ما فيها يُغْنيكَ وَ إِنْ كانَ ما يَكفيكَ لا يُغنيكَ فَكُلُّ ما فيها لا يُغنيكَ﴾ (1)
مردی به شکایت نزد امام صادق علیه السلام، آمد عرض کرد من به دنبال مال دنیا می روم، آن را به دست می آورم؛ ولی قانع نمی شوم و همواره نفسم با من در نزاع و درگیری است و از آن بیشتر می خواهد به من چیزی بیاموزید که از آن منتفع شده، سود ببرم (یعنی درمانم کنید) امام علیه السلام فرمود: اگر آن مقدار درآمد که امر تو را کفایت می کند بی نیازت می سازد چیز جزئی و اندک از مال دنیا تو را غنی می نماید و اگر درآمدی برای تو کافی است و بی نیازت نمی کند، تمام آن چه در دنیاست نیز تو را بی نیاز نخواهد کرد
امام علیه السلام در این بیان نورانی به خطر حرص اشاره کرده می فرمایند که اگر مایلی از شرّ حرص خلاص شوی، هدف خود را از کسب مال اداره زندگی سعادتمند قرار بده. اگر چنین قصدی کردی مال کم هم تو را بی نیاز می کند و زندگی ات را کفاف می دهد؛ اما اگر هدف تو در کسب مال و ثروت ثروت اندوزی و تکاثر باشد تمام اموال جهان هم برای تو کافی نیست و همواره دچار جنگ و درگیری خواهی شد.
﴿وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (2)
و هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از آنان دادیم، میفکن؛ که این ها شکوفه های زندگی دنیاست و برای آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است
ص: 39
در این آیه مال دنیا به شکوفه هایی تشبیه شده است که زود پژمرده و پرپر می شود و روی زمین می ریزد این شکوفه ها برای آزمون است و ارزش حرص و وابستگی ندارد. ذیل این آیه شریفه، روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ بَصَرَهُ بِما فِي أَيدِي النَّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ يَشفِ غَيظُهُ﴾؛ «کسی که چشم خود را برای دنبال کردن مال و ثروت دیگران بگشاید، اندوهش طولانی خواهد بود و غضبش هرگز شفا نمی یابد».
حرص و فزون طلبی، بیماری است که درمانی جز مآل اندیشی و کنترل طغیان و سرکشی ندارد.
﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ ؛ (1) «تکاثر و فزون طلبی، شما را به خود مشغول کرده است؛ تا آن جا که به زیارت و شمردن قبور رفته اید».
حرص و ولع در جمع مال و تفاخر برخی افراد را به مرحله ای رسانده است که خدا و سجایای انسانی را فراموش کرده سرگرم به دنیا شده و از مقاصد عالی باز مانده اند. در روایتی از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم در تفسیر تکاثر آمده است: ﴿التَّکاثُرُ فِي الأموالِ جَمَعُها مِن غَيْرِحَقِّها وَ مَنعُها مِن حَقَّها وَ شَدُّها في الأوعِيَةِ﴾؛ (2) تكاثر يعنى جمع آوری اموال از طریق نامشروع و خودداری از ادای حق آن و بستن و نگهداری آن در صندوق ها و ظروف».
امیرمؤمنان علیه السلام در تفسیر آیه اخیر بیان زیبایی دارند که قرائت و تعمیق در آن راهکار بزرگی برای درمان بیماری حرص هست. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید: «از روزی که این خطبه را یافتم تاکنون که پنجاه سال است حدود هزار بار آن را خوانده ام و در هر مرتبه در دلم ترس و لرزش و پندپذیری جدیدی به وجود آمده است». (3)
امام علیه السلام در خطبه نورانی 221 می فرماید:
﴿اَ فَبِمَصارع آبائِهِم يَفْخَرُونَ أم لِجَديدِ الهَلَكى يَتَكَاثَرُونَ، يَرتَجِعُونَ مِنهُم أجسادا خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ تَسَكَّنَت وَ لأَنْ يَكُونُوا عِبَرا أَحَقُّ مِنْ أَن يَكُونُوا مُفتَخَرا﴾.
آیا به گورهای پدران شان می نازند یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو
ص: 40
رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شده و حرکات شان به سکون تبدیل گشت؟ آن ها مایه عبرت ،باشند، سزاوارتر است تا تفاخر و افتخار!
ایشان در نامه ای که به معاویه در جریان نبرد صفین در سال 38 هجری نوشته است می فرماید:
﴿أما بَعدُ، فَإِنَّ الدُّنيا مَشغَلَةٌ عَن غَيْرِها وَ لَمْ يُصِبْ صاحِبُها مِنها شَيئا إِلَّا فَتَحت لَهُ حِرصا عَليها وَ لَهَجا بِها وَ لَن یَسْتَغْنِیَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِیهَا عَمَّا لَمْ یَبْلُغْهُ مِنها وَ مِن وَرَاءِ ذَلِكَ فِراقُ ما جَمَعَ وَ نَقضُ ما أَبْرَمَ وَ لَو اعتَبَرتَ بِما مَضى حَفِظَتَ مَا بَقِی (1) وَ السَّلامُ﴾
اما ، بعد همانا دنیا انسان را به خود سرگرم و از دیگر چیزها باز می دارد. دنیاپرستان چیزی از دنیا به دست نمی آورند جز آن که دری از حرص به روی شان گشوده شده و آتش عشق آنان تندتر می گردد کسی که به دنیای حرام برسد، از آن چه به دست آورده راضی و بی نیاز نمی شود و در فکر آن است که به دست نیاورد؛ اما سرانجام آن جدا شدن از فراهم آورده ها و به هم ریختن بافته شده هاست . اگر از آن چه گذشته عبرت گیری آن چه را که باقی مانده می توانی حفظ کنی.
1. حرص خواری است حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿اِتَّقُوا اَلْحِرْصَ فَإِنَّ صَاحِبَهُ رَهِینُ ذُلٍّ وَ عَنَاءٍ﴾؛ (2) «از آزمندی و طمع بپرهیز؛ که آزمند در گرو خواری و رنج است».
2. حرص، کشنده است: امام علی علیه اسلام می فرماید: ﴿رُبَّ حَريصٌ قَتَلَهُ حِرْصُهُ﴾؛(3) «چه بسا حریص که حرصش او را می کُشد».
3. حرص، کلید ورود به گناهان: حضرت علی علیه السلام فرمود: ﴿ای بُنّى الحِرْصُ مِفتاحُ التَّعَبِ وَ مَطِيَّةُ النَصَبِ وَدَاعِ إِلَى التَّقَحُمِ فِي الذُّنُوبِ﴾؛ (4) «حرص و آزمندی، کلید رنج و مرکب سختی و موجب فرو افتادن در گناهان است».
ص: 41
4. حرص فاسدکننده یقین: امام على علیه السلام فرمود: ﴿اَلْحِرْصُ یُفْسِدُ اَلْإِیقَانَ﴾؛ (1) «حرص، يقين ها را از بین می برد».
5. حرص کاهنده ارزش های انسانی حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحَرصِ يَنقُصُ قَدرَ الرَّجُل فَلا يَزِيدُ فِى رِزْقِهِ﴾؛ حرص (2) «ارزش انسان را پایین می آورد بدون آن که چیزی بر روزی او بیفزاید».
6. حرص، از بین برنده حیا و شرم: امام علی علیه السلام فرمود: ﴿لاَ حَیَاءَ لِحَرِیصٍ﴾؛ (3) «انسان حريص شرم و حیا ندارد»
7. حرص، عامل محرومیت: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الحَريصُ مَحَرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِي أَيِّ شَيْءٍ كانَ﴾؛ (4) «انسانِ حريص محروم است و با این محرومیت، در همه چیز مورد سرزنش است».
8. حرص، فقر محض امام على علیه السلام فرمود: ﴿اَلْحَرِیصُ فَقِیرٌ وَ لَوْ مَلَکَ اَلدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا﴾؛ (5) «انسانِ حریص فقیر است؛ هر چند مالک تمام دنیا باشد»
9. حرص، شقاوت و بدبختی امام علیه السلام علی فرمود: ﴿أشقاكُم أحرَصُكُم﴾؛ (6) «بدبخت ترين شما حریص ترین شماست».
10. حرص، بندگی طمع ها: حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحَرِیصُ عَبْدُ اَلْمَطَامِعِ﴾؛ (7) «انسانِ حريص بنده طمع هاست».
پیامدهای ناپسند این بیماری خطرناک در روایات آمده و ریشه و عوامل آن نیز ذکر شده است. برای درمان هر بیماری نخست باید ریشه ها و اسباب ایجاد آن را شناسایی کرد. برخی از این عوامل عبارت اند از:
ص: 42
1. حبّ دنیا: امام علی علیه السلام می فرماید:
﴿مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ اَلدُّنْیَا اِلْتَاطَ مِنْهَا بِثَلاَثٍ، هَمٍّ لاَ یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لاَ یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ﴾ (1)
هر كس حبّ دنیا داشته باشد به سه درد مبتلا می شود: 1. اندوهی که رهایش نمی کند؛ 2. حرصی که از او دست بر نمی دارد؛ 3. آرزویی که به آن نمی رسد.
2. سوء ظن و بدبینی به خدا امام علی علیه السلام در نامه به مالک اشتر می نویسد: ﴿إِنَّ البُخلَ وَ الجبنَ وَ الحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُها سُوءُ الظَّنِ بِالله﴾؛ (2) «بخل و ترس و حرص؛ غرائز مختلفی هستند که یک ریشه دارند و آن بدگمانی به خداست»
کسی که به تأمین روزی الهی اطمینان ندارد حرص می زند کسی که به رحمت و لطف خدا امیدوار نیست بخل می ورزد کسی که به آثار انفاق و بازگشت آن یقین ندارد، امساک می.کند اگر انسان بداند آن چه در راه خدا می دهد مانند دریایی است که مشتی آب از آن بر می داری و فوراً پُر می شود اگر انسان بداند هر جنبنده ای در عالم هستی روزی اش مقدّر و تنظیم شده است اگر بداند با حرص ثروت افزایش کاذب یافته، مفید نیست ، هرگز اسیر این صفت رذیله نمی شود .
3. جهل و نادانی: امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحرصُ وَ الشَّرَةُ وَ البُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ﴾؛ (3) «حرص و ولع و بخل، نتیجه جهل و نادانی است».
4. سستی و ضعف دینی: امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿شَدَّةُ الحِرصِ مِن قُوَّةِ الشّرَةِ وَ ضَعَفِ الدّين﴾؛ (4) «حرص زیاد از قدرت هوس و ضعف دینداری است».
درمان بیماری حرص: با توجه به عنوان این نوشتار که قرآن درمانی است، ابتدا به آیات کریمه قرآن مراجعه می کنیم تا راه درمان این بیماری مهلک را بیابیم. ریشه یابی زمینه های
ص: 43
حرص و مبارزه با آن باعث می شود تا از این صفت ضد انسانی نجات پیدا کنیم. ابتدا مانند امام سجاد علیه السلام در این دعا باید به خدا پناه ببریم؛ که در همه امور، پناهگاه اوست و اگر او عنایت نکند و توفیق ندهد، اصلاح هیچ رذیله ای ممکن نیست: ﴿...وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا...﴾ (1) «اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هیچ کس از شما هرگز تزکیه و پاک نمی شد».
خدای متعال از طریق فضل تشریعی که همان اعطای نعمت عقل و فرستادن پیامبران است از سویی و فضل تکوینی که همان امدادها و عنایات الهی است از سوی دیگر بشر را مورد لطف قرار داده است. هرکس طالب تزکیه نفس است و در این راه حرکت می کند خدا هم او را کمک می کند و دستش را می گیرد. پس در همه بیماری های اخلاقی، نخست باید به طبیب نفوس یعنی خدای متعال پناه برد راهکارهای قرآن در درمان بیماری حرص عبارت اند از:
در سوره معارج پس از بیان بیماری حرص و ولع می فرماید: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾ .
نمازگزاری که هشت ویژگی دارد دچار بیماری حرص نمی شود نمازگزار با این هشت ویژگی صفت حرص ندارد و چنین نمازی مانع فزون طلبی می شود و در انسان حالت اعتدال ایجاد می کند؛ زیرا تمام اعمال انسان تابع نماز اوست. رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و اله و سلم می فرماید: ﴿وَ اعلَم أَنَّ كُلَّ شَيءٍ مِن عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاتِكَ﴾ (2) «بدان هر چیزی از عمل های تو تابع نماز است».
نمازگزار ،واقعی ثبات روحی دارد، در سختی ها و راحتی ها یک حالت دارد و همه چیز را از خدا می داند این ثبات ،روحی باعث می شود در برابر طغیان نفس مقاومت کند و بینی
ص: 44
نفس و شیطان را بر خاک بمالد رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الصَّلاةُ تُسَوّدُ وَجهَ الشَّيطانِ﴾؛ (1) «نماز روی شیطان را سیاه می کند»
انسانی که با نماز اُنس دارد، یاد خدا را بر پا داشته است و یاد خدا شیطان را دور می کند؛ اما آن که از یاد خدا سر باز می زند شیطان قرین و همراه او می شود و به راحتی بر او حکومت می کند.
﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾؛ (2) «و کسی که از ذکر پروردگار رحمان سر باز زند شیطانی که هم نشین او باشد، بر او می گمارم».
اگر کسی شیطان قرین و همراهش شد او بد قرینی است ﴿وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا﴾؛ (3) «هر كس شيطان همراه و قرین او باشد پس بد هم نشینی است».
ویژگی های نمازگزاری که از صفت حرص به دور است عبارت اند از:
1. استمرار بر نماز ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ﴾؛ یعنی بر نماز مداومت دارند و همیشه و در همه اوقات نماز آن را انجام می دهند نه این که گاهی بخواند و گاهی ترک کرده، کاهلی و سستی ورزند. استمرار و تداوم بر هر عملی باعث می شود آن عمل ملکه شود و در انسان تثبیت گردد.
2. کمک مالی به محرومان: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم﴾؛ يعنى نمازگزاری که در اموالش حق معلومی برای تقاضا کنندگان و محرومان است.
پس اینان که هم با خالق ارتباط دارند و هم با مردم در اثر نماز، حس دگرگرایی در آن ها تقویت می شود و به آن که درخواست می کند یا به دلیل آبرومندی نمی گوید، اما او را می شناسد، کمک می کند سائل کسی است که می گوید و درخواست می کند؛ اما محروم، کسی است که از روی شرم و حیا روی گفتن ندارد و زندگی او به هم ریخته است.
ص: 45
امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ أَهْلُ اَلْمَعْرُوفِ﴾ ؛ (1) «نخستین ورودی های ،بهشت خیررسانان و نیکوکاران هستند».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین وصایای نورانی خود که برگرفته از آیات نورانی قرآن است به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: ﴿ أُوصِیکَ بِالصَّلاَهِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ حُبِّ اَلْمَسَاکِینِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ﴾؛ (2) «تو را به نماز در وقت آن و محبت مساکین و نشست و برخاست با آنان توصیه می کنم». امام صادق علیه السلام در سخنی فرمودند:
﴿خَصْلَتَانِ مَنْ کَانَتَا فِیهِ وَ إِلاَّ فَاعْزُبْ ثُمَّ اُعْزُبْ ثُمَّ اُعْزُبْ قِیلَ وَ مَا هُمَا قَالَ اَلصَّلاَهُ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ اَلْمُحَافَظَهُ عَلَیْهَا وَ اَلْمُوَاسَاهُ﴾ (3)
دو ویژگی هست در هرکس باشد به او نزدیک شو؛ در غیر این صورت از او ،بگریز بگریز بگریز سؤال شد این دو خصوصیت چیست؟ فرمود: نماز در وقتش و محافظت بر آن و دیگری مواسات (بخشش مال)
3. تصدیق به روز قیامت نمازگزاری که به روز قیامت تصدیق دارد (هم تصدیق علمی و هم عملی)، معاد و قیامت نزد او یک واقعیت و حقیقت است و همواره به یاد آن است؛ نه این که صرف یک عقیده باشد؛ بلکه تصدیق دارد و گویا آن را حاضر می بیند.
يوم الدین سیزده مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ از جمله در سوره حمد. قرآن کریم در علت جهنمی شدن افراد می فرماید: آن ها پاسخ می دهند: ﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ * وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾ (4) و عوامل را در چهار علت خلاصه می کنند ترک ،نماز اطعام نکردن به مستمندان همسویی با اهل باطل و تكذيب روز جزا.
ص: 46
تکذیب یوم الدین در این آیه در برابر تصدیق آن است. ایمان به قیامت، اثر ژرفی بر تربیت نفوس دارد رابطه اعتقاد به معاد و تربیت انسان ها رابطه ای تنگاتنگ و محکم است. اعتقاد به معاد، عامل تهذیب نفوس اخلاص قلوب پرورش اخلاق و پاکی اعمال است. این عقیده بر احوال و اعمال این دنیای انسان نیز اثر دارد: نگرانی ها را می برد، آرامش می آورد، به انسان انگیزه و هدف می دهد شهوت و غضب و حرص را کاهش می دهد، روحیه شجاعت و جهاد را تقویت می کند به انسان صبر و استقامت می بخشد و بالاخره این تفکر که همه اعمال بازتاب می یابد و توسط حسابگری دقیق ارزیابی می شود. پس این عقیده زمینه کنترل طغیان و سرکشی را فراهم می کند و انسان را تحت مراقبت دائم قرار می دهد.
4. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ﴾. کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناک هستند نه فقط به روز جزا ایمان دارند؛ بلکه خود را هرگز از عذاب الهی ایمن نمی دانند؛ عذابی که گناهکار دوست دارد فرزند خود را در برابر آن فدا کند همسر و برادر و قبیله اش را قربانی کند تا از آن نجات یابد؛ (1) عذابی که بی نظیر است؛ (2) عذابی که بزرگ است (3) عذاب های جسمی و روحی، عذابی که پایدار است؛ (4) عذابی که خوارکننده است. (5)
5. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾؛ آنان دامن خود را از بی عفتی حفظ می کنند
غریزه جنسی، سرکش و طغیانگر بوده، سرچشمه بسیاری از گناهان است حفظ کنترل این غریزه در پرتو نماز واقعی بسیار مهم است. این غریزه باید از راه صحیح ارضا شود. میدان دادن به غریزه جنسی انسان را به فساد و تباهی می کشد. امام علی علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: در زنا شش اثر منفی است:
ص: 47
﴿فِی اَلزِّنَا سِتُّ خِصَالٍ ثَلاَثٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ ثَلاَثٌ فِی اَلْآخِرَهِ. فَأَمَّا اَللَّوَاتِی فِی اَلدُّنْیَا فَیَذْهَبُ بِنُورِ اَلْوَجْهِ، وَ یَقْطَعُ اَلرِّزْقَ، وَ یُسْرِعُ اَلْفَنَاءَ. وَ أَمَّا اَللَّوَاتِی فِی اَلْآخِرَهِ فَغَضَبُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ سُوءُ اَلْحِسَابِ، وَ اَلدُّخُولُ فِی اَلنَّارِ﴾ (1)
در زنا شش اثر منفی است: سه بخش در دنیا و سه بخش در آخرت. اما آن ها که در دنیاست، صفا و نورانیت چهره را می گیرد، روزی را قطع می کند و نابودی انسان را تسریع می کند؛ اما آن ها که در آخرت است، غضب پروردگار، سختی حساب و ورود به جهنم
6. ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ ، افرادی که امانت ها و عهدها را رعایت می کنند
پایه و اساس روابط اجتماعی بر دو اصل امانت و صداقت بیان شده است. اگر افراد به یکدیگر خیانت کنند و دروغ بگویند اعتماد متقابل از بین می رود قوام جامعه بر هم می ریزد همه از یکدیگر وحشت دارند و نیروها به جای این که در جهت سازندگی و رشد به کار رود، در راستای پیشگیری و دفاع صرف می شود. به همین دلیل، در حدیث می خوانیم همه انبیاء با دو ویژگی صدق حدیث و امانت داری مبعوث شدند (2) وفای به عهد، زمینه ساز همبستگی و اعتماد است و بدون آن هیچ تعاون و همکاری اجتماعی ممکن نیست؛ تا آن جا که در حدیث می خوانیم سه اصل جهانی و بین المللی هست هیچ کس حق ندارد در آن خیانت کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿ثَلاثٌ لَم يَجْعَلِ الله عَزَّ وَجَلَّ لأَدٍ فِيهِنَّ رُحْصَةً، أداء الأمانَةِ إِلَى البِرِّ وَ الفَاجِرِ وَ الوَفاءُ بِالعَهْدِ لِلبِرِّ وَ الفاجِرِ وَ بَر الوالِدَينِ بِرَّينِ كانا أو فاجِرَينِ﴾ (3)
سه ویژگی هست که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت با آن را نداده است:
ص: 48
ادای امانت در مورد نیکوکار و بدکار؛ وفای به عهد درباره هرکس خواه نیکوکار یا بدکار؛ نیکی به پدر و مادر، خواه نیکوکار یا بدکار.
7. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ﴾ افرادی که برای ادای شهادتِ حق قیام می کنند، هرگز حق را کتمان نمی کنند کتمان ،شهادت، از گناهان بزرگ است.
8. ﴿ وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ ، آخرین وصف، بازگشت به همان صفت نخست است؛ کسانی که نماز می گزارند آن را استمرار می بخشند و بر آن محافظت دارند؛ یعنی آن را با شرایط و ضوابطش انجام می دهند آغاز و پایان این ویژگی ها با ،نماز، می رساند که توجه به نماز از مهم ترین این اوصاف است.
امام خمینی رحمه الله علیه ، ادب محافظت بر نماز را از اصولی ترین و مهم ترین آداب قلبی نماز دانسته ، می نویسد: «و خلوص از تصرف شیطان که مقدمه اخلاص است، به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش، خداخواه شود و خودخواهی و خودپرستی را که منشأ تمام مفاسد و امّ الامراض باطن است، زیر پا نهد». (1)
در پایان این هشت ،ویژگی قرآن کریم می فرماید: ﴿أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ﴾ .
افرادی که دارای این صفات،اند نه فقط حریص و آزمند نیستند؛ بلکه میهمان خدا هستند و در بهشت همه وسایل پذیرایی از آنان فراهم است و میهمانان حق از هر رذیله ای مبرا هستند و هرگز به دنیا حریص نیستند. این آیات درمانی است برای بیماری حرص و راهکاری است که اگر به کار بسته شود، حرص را ریشه کن می کند
رفت و آمد با فقرا دوری از مجالست با اغنیا و مرفهین انسان و خانواده او را به روحیه قناعت، شکر و پرهیز از حرص وا می دارد. اگر انسان دائم با ثروتمندان نشست و زندگی افراد فقیر را ندید در مسابقه ای بی پایان و بی نتیجه وارد می شود و همواره می کوشد در این وادی عقب نماند. حضور در محله های فقیر نشین عیادت از بیماران و نشست و
ص: 49
برخاست با افراد سطح مالی پایین تر از خودمان حس کفاف را در ما تقویت می کند. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید:
﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِئ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ ﴾ (1)
با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و فقط ذات او را می طلبند و هرگز چشم خود را به خاطر زینت های دنیا از آن ها مگیر.
در شأن نزول این آیه آورده اند که جمعی از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضی به حضور پیامبر صلی الله علیه و اله رسیدند؛ در حالی که افرادی مانند سلمان اباذر و صهیب نزد آن حضرت بودند. آن ها گفتند اگر این افراد را که لباس خشن و پشمینه دارند از خود دور سازی ما نزد تو می آییم و در مجلست حاضر می شویم و از سخنان تو بهره می بریم؛ ولی با این وضعیت این جا جای ما نیست.
وقتی این آیات نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «حمد خدا را که نمردم و به من چنین دستوری داده شد تا با شما باشم: ﴿مَعَكُمُ المحيا وَ مَعَكُمُ المماتُ﴾ (2)
ارتباط با مؤمنان تهیدست که قلب شان پُر از یاد خداست به مراتب برتر از ارتباط با مستکبران است که از یاد خدا غافل هستند.
در روایت داریم حضرت سلیمان وقتی افراد ثروتمند و اشراف را می دید، نگاهی عمیق به آنان می کرد؛ اما وقتی به فقیران و افراد مسکین می رسید با آنان می نشست و می گفت: مسکینی با مسکینان؛ چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿کانَ سُلَيمانُ إِذا أَصْبَحَ تَصَفَّحَ وُجُوهٌ الأغنياءِ وَ الأشرافِ حَتَّى يَجئ إِلَى اَلْمَسَاکِینِ وَ یَقْعُدُ مَعَهُمْ وَ یَقُولُ مِسْکِینٌ مَعَ اَلْمَسَاکِینِ﴾. (3)
سلمان گوید که رسول خدا صلى الله عليه و سلم به من هفت سفارش کرد که هرگز فراموش نمی کنم:
ص: 50
یکی محبت فقرا و ارتباط با آنان بود: ﴿وَ أن أُحِبَّ الفُقَراءَ وَ اَدْنُو مِنهُم﴾. (1)
بنابر حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله، جامعه ای که فقرا را رها کنند و با حرص و طمع به دنبال کالاهای لوکس و انباشت ثروت باشند به چهار درد و عذاب مبتلا می شوند:
﴿ إذا أبغَضَ النَّاسُ فُقَراءَهُم وَ أظْهَرُوا عِمارَةَ أسواقِهِم وَ تَبارَكُوا عَلى جَمَعِ الدَّرَاهِمِ رَمَاهُمُ الله بِأَربَعِ خِصالٍ بِالقَحطِ مِنَ الزَّمَانِ وَ الجَورِ مِنَ السُّلطانِ وَ الخِيانَةِ مِن وُلاةِ الحُكّامِ وَ الشَّوكَةِ مِنَ العُدوانِ﴾. (2)
هنگامی که جامعه ای و مردمی با فقرا با بغض و بی مهری رفتار کنند و همت خود را صرف ساختن بازارها کنند و بر جمع درهم ها و ثروت بکوشند، خدا آن ها را به چهار بدبختی مبتلا می سازد: 1. قحطی در زمان؛ 2. جور و ستم حاکمان؛ 3. خیانت مأموران و حاکمان بلندپایه؛ 4. چیرگی تلخ از دشمنان.
دنیا در معارفِ ما به معنای طبیعت نیست امیرمؤمنان علیه السلام وقتی می فرماید: ﴿یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی﴾، هرگز کار و مسئولیت و خانواده را رها نکرده است. آن چه از دنیا بد است، غرور و تکبر و غفلت از یاد خداست از راهکارهای قرآن برای درمان حرص به کار بستن این نعمت ها در راه اصلاح و آبادانی آخرت است. قرآن کریم در سوره قصص، چهار توصیه مهم را از زبان قوم موسی به قارون ذکر می کند:
﴿وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾. (3)
و در آن چه خدا به تو داده است سرای آخرت را جست وجو کن بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است، نیکی کن و هرگز فساد در زمین منما؛ که خدا اهل فساد را دوست ندارد
ص: 51
در این آیه به ثروتمند حریص و خودخواه بنی اسرائیل که از قوم موسی بود و آن قدر ثروت داشت که صندوق های اموالش را مردان نیرومند به سختی جابه جا می کردند چهار اندرز مهم و کلیدی می دهد تا کمر حرص و طمع را بشکند و اعتدال ایجاد کند:
1. با مال و ثروت، آخرت را جست وجو کن مال و ثروت بار منفی ندارد. آن چه به آن بار منفی می دهد، مسیری است که در آن به کار می رود. اگر وسیله کسب آخرت شود، چه چیزی بهتر از آن؛ اما اگر وسیله هوس بازی شود، چه چیزی پست تر از آن
2. سهم و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. انسان از دنیا سهمی و بهره ای دارد. همه اموال عالم هم که برای ما باشد مگر ما در یک وعده چقدر غذا می خوریم یا در چند مسکن استراحت می کنیم در تفسیر این آیه از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: ﴿لاَ تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُدرَتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبَابَکَ وَ نَشَاطَکَ أَنْ تَطْلُبَ بِهَا اَلْآخِرَهَ﴾ ؛ (1) «سلامت و قدرت و فراغت و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن و به وسیله آن ها آخرت را کسب کن»
3. خدا به تو نیکی کرده است؛ پس تو هم به مردم نیکی کن؛ یعنی این نعمت ها از ما نیست و ما صرفاً واسطه هستیم و احسان دیگری است. پس تو هم احسان کن. استقلال در مالکیت نداریم؛ همه «ممّا رزقناهم» است و او اعطا کرده است.
4. هرگز در زمین فساد مکن؛ که مُفسد از رحمت خدا دور است. ثروت و حرص، باعث فساد می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿فَسادُ الظَّاهِرِ مِن فَسادِ البَاطِنِ... وَ أصلُها مِن حُبّ الدُّنيا وَ جَمَعِها وَ مُتابَعَةِ النَّفْسِ وَ هَواها و إقامَةِ شَهَواتِها﴾ (2)
فسادهای ظاهری ،افراد حکایت از فساد درونی دارد. این نوع فسادها از آرزوهای دراز و حرص و پیروی نفس و شهوت رانی سرچشمه می گیرد
گفتنی است در روایات نیز راهکارهایی برای مبارزه با حرص و طمع آمده است؛ مانند:
ص: 52
1. توصیه به تقوا و ورع: على علیه السلام: ﴿ضادُّوا الطَّمَعَ بِالوَرَعِ﴾؛ (1) طمع را با ورع ریشه کن کنید».
2. توصیه به قناعت علی علیه السلام: ﴿مَن قَنعَ قَلَ طَمَعُهُ﴾؛ «هر كس قناعت ورزد، طمعش کاهش می یابد».
3. میانه روی: رسول خدا: ﴿مَنِ اِقْتَصَدَ أَغْنَاهُ اَللَّهُ﴾؛ «هر کس میانه روی کند، خدا او را بی نیاز می سازد»
کلمه حرص به خودی خود بار منفی دارد و هرگاه به کار می رود، در مصادیق نکوهیده است. این صفت با توجه به متعلقش و معنای لغوی ،آن گاه در معنای مثبت به کار می رود. حرص که به معنای علاقه شدید و میل افراطی به چیزی است اگر به کار خیر و مثبت تعلق بگیرد معنای ارزشی پیدا می.کند قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این واژه را به کار برد و او را حریص بر هدایت و فلاح مردم خوانده است.
﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ (2)
به تحقیق، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و حرص بر هدایت شما دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است.
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: ﴿لاحِرصَ كَالمُنافَسَةِ فِي الدَّرَجاتِ﴾، (3) «حرصی بالاتر از رقابت در رسیدن به درجات نیست».
امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در خطبه متقین یکی از اوصاف اهل تقوا را حرص در کسب علم ذکر می فرماید: ﴿وَ حِرصا فی عِلمٍ﴾؛ (4) «حرص در کسب و دانش»
ص: 53
حرص در یافتن عیوب خویش و رفع آن نیز مثبت شمرده شده است.
حرص در انجام واجبات نیز مورد تأکید قرار گرفته است امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿فَکُنْ حَرِیصاً عَلَی أَدَاءِ اَلْمَفْرُوضِ عَلَیْکَ﴾؛ (1) «در انجام واجبات حریص باش».
به این ترتیب، حرص در هدایت مردم حرص بر رسیدن به مقامات عالی حرص در علم و فهم دین حرص در کشف معایب و اصلاح آن و حرص در انجام واجبات ، که به معنای سعی و تلاش زیاد و دغدغه انجام این امور است نه فقط مذموم نیست؛ بلکه پسندیده و مورد تأکید است.
سعدی گوید: بازرگانی را شنیدم که 150 شتر بار داشت و چهل بنده و خدمت کار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان ،گفتن که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان کس ضمین .(ضامن). گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است سعدیا! سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه ای بنشینم گفتم آن کدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارس خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و کاسه چینی به روم آرم و دیبای روم به هند و فولاد هند به حلب حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکان بنشینم بی انصاف از این ما خولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آن ها که دیده ای و شنیده ای، گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور *** بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را *** یا قناعت پر کند یا خاک گور (2)
ص: 54
سلطان محمود شاه مقتدر ،غزنوی از دنیا رفت. پس از مدّتی یکی از شاهان خراسان او را در خواب دید که همه اعضای او متلاشی شده و ریخته بود و خاک شده بود جز چشمانش که می گردید و نگاه می کرد!
حکیمان از تعبیر خواب او فرو ماندند، جز درویشی که گفت: تعبیرش این است که هنوز نگران سلطنت و ملک خود است که به دست دیگران افتاده است. (1)
سمرة بن جندب ،فرازی اهل بصره است. او همان کسی است که از طرف ابن زیاد فرماندهی یافت و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریک و تشویق می کرد. معاویه به او گفت: 100 هزار درهم به تو می دهم تا شأن نزول آیه ای را جابه جا کنی؛ آیه 207 بقره را که می فرماید: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾، در شأن ابن ملجم بخوانی و آیه 204 بقره را که در مورد منافقان است، در شأن علی علیه السلام بخوانی. او ابتدا نپذیرفت و پول را کم خواند بالاخره با 400 هزار درهم این کار را انجام داد (2)
عبدالرحمان اهل مکه و از طایفه بنی زهره است که سال 32 هجری در 75 سالگی درگذشت. روزی که به مدینه هجرت کرد هیچ نداشت؛ اما در مدت اندکی، ثروت انبوهی بر هم زد؛ تا جایی که خودش از ثروتش هراسان بود روزی نزد ام سلمه آمد و عرض کرد: مادر، می ترسم زیادی ثروت مرا هلاک کند؛ ثروت من از تمام قریش بیشتر است». ام سلمه :گفت «انفاق کن و در راه خدا مصرف نما؛ که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم برخی یارانم را پس از مرگ دیدار نمی کنم» او هزار شتر و سه هزار گوسفند و صد اسب و شمش های طلا از خود باقی گذاشت که با تبر تقسیم می شد. (3)
ص: 55
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری خادمی داشت به نام شیخ علی. او می گوید: شبی در ایام زمستان در بیرونی منزل خوابیده بودم صدای در بلند شد برخاستم و در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد: شوهرم مریض است؛ نه دارو دارم نه غذا و نه زغال که خود را گرم کنیم. گفتم خانم این موقع شب کاری نمی شود کرد. زن ناامید برگشت . آقا که حرف های ما را می شنید، مرا صدا زد و گفت: شیخ علی اگر روز قیامت خداوند از من و تو باز خواست کند که در این ساعت شب بنده من در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردی چه جوابی بدهیم آیا منزل او را بلدی؟ گفتم آری؛ اما میان این گل و برف مشکل است. فرمود بلند شو برویم. باهم رفتیم. دیدیم آن زن راست می گفت؛ همسرش مریض بود و چیزی در خانه نبود به دستور آقا رفتم دکتر (صدر الحکما) را آوردم. نسخه داد. رفتم گرفتم . سپس فرمود برو منزل فلان ،علاف بگو یک گونی زغال به حساب من بدهد. غذا آوردیم فردای آن روز فرمود: روزی چقدر گوشت برای منزل ما می گیری؟ عرض کردم هفت سیر فرمود: نصف آن را هر روز در خانه این زن ببر؛ نصف ما را بس است. (1)
حاج شیخ عباس قمی رحمه الله علیه از سهم امام استفاده نمی کرد و میگفت من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم روزی در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئی سکونت داشتند، حضور ایشان رسیدند و تقاضا کردند که مبلغ 75 روپیه به ایشان تقدیم کنند؛ برای استفاده شخصی ایشان نپذیرفت پس از رفتن آن ها به فرزندش فرمود من همین مقدار هم که الان خرج می کنم نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف را بدهم؛ چگونه بارم را سنگین کنم ؟ (2)
ص: 56
2
از بیماری های خطرناک ،اخلاقی غضب و عصبانیت است. فاجعه ای که این رذیله می آفریند، انکارناپذیر است؛ تا آن جا که در روایات، از خطرناک ترین حربه های شیطان خوانده شده است. خشم کلید تمام بدی ها و آتش سوزانی است که فرد خشمگین و اطراف او را می سوزاند. این رذیله عقل را از کار می اندازد و انسان را به جنون و دیوانگی سوق می دهد چه جنایت ها بی رحمی ها، قتل ها، نقص عضوها، فروپاشی خانواده ها و کینه توزی ها که در پرتو این صفت ناپسند صورت گرفته است نگاهی به صفحات حوادث روزنامه ها گواه بر این مطلب است افرادی که گاه تا کشتن فرزند و والدین و همسر پیش رفته اند و در پاسخ این اعمال فقط یک جمله گفته اند نفهمیدم چه شد، جنون یک لحظه مرا گرفت و اکنون پشیمانم! امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إيّاكَ وَ الغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ﴾؛ (1) «از غضب بپرهیز؛ که آغازش ،دیوانگی، و آخرش پشیمانی است».
خشم و غضب باعث خشونت و تندروی می شود و استحکام روابط اجتماعی را به هم
ص: 57
می ریزد. بسیاری از پرخاشگری ها و حرمت شکنی ها در محیط خانواده و جامعه معلول همین صفت زشت است. واژه غضب در آیاتی از قرآن کریم به کار رفته که بیشتر موارد، مراد غضب الهی است که شامل کافران منافقان و معاندان می شود. قرآن کریم می فرماید که هر کس در دایره غضب الهی قرار گیرد سقوط می کند ﴿وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى﴾ (1) «و هرکس غضب من بر او وارد شود سقوط می کند».
در برخی آیات هم اشاره به غضب و خشم مردم است که منفی شمرده شده است: ﴿وَ الَّذِینَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ﴾؛ (2) «و آن ها کسانی هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می ورزند و هنگامی که خشمگین می شوند، عفو می کنند».
یعنی اهل ایمان بر نفس خود تسلط دارند که نه فقط در موقع غضب ، اختیار از کف نمی دهند و اقدام به اعمال ناپسند نمی کنند؛ بلکه با عفو و غفران، کینه را از دل زدایند و اجازه برهم خوردن روابط اجتماعی را نمی دهند.
در این آیه نمی فرماید: عصبانی و خشمگین نمی شوند؛ زیرا غریزه غضب جزء سرشت انسان هاست و اگر برای خدا باشد بسیار پسندیده است؛ چنان که در میدان جنگ منشأ شجاعت هم می شود در این آیه اصل غضب را نفی نکرده است؛ بلکه می فرماید غضب باعث خروج از اعتدال و طغیان می شود وقتی عصبانی می شوند، خشونت به خرج نمی دهند و انتقامجویی نمی کنند
در آيه شريفه ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ ، (3) که در مورد حضرت یونس است، صفت غضب و عصبانیت او نکوهش شده است. او با خشم، قوم خود را ترک کرد. اولی این بود که چنین نکند و از هدایت آنان مأیوس نشود اگر عصبانی نمی شد، شاید چنین نمی کرد و در کار خود تجدید نظر می نمود.
ص: 58
آتش خشم همه چیز را می سوزاند و به کسی رحم نمی کند مبارزه با این رذیله بزرگ نیز همتی والا و سترگ و اراده ای ژرف و بلند می طلبد. غلبه بر خشم، کار ساده ای نیست؛ مبارزه ای مستمر و همیشگی می خواهد این دام گسترده شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرده و رفاقت های فراوانی را به عداوت تبدیل کرده است. چقدر خانواده ها قربانی خشونت های کور شده اند و چه بحران ها که در سطح اجتماعی ایجاد شده است. ناتوانی در کنترل خشم عامل خشونت و تندروی می شود و خشونت و تندروی، پرخاشگری و تخریب را در پی دارد نخستین و کوچک ترین نهاد جامعه ،انسانی که متشکل از چند نفر بود در نزاعی میان دو برادر باعث شد یکی از پای درآمده کشته شود و بدین ترتیب، خون ریزی و فساد، لباس وجود بر تن کرد و از آن روز تاکنون دائم قربانی می گیرد. امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿أيُّ شَئٍ أَشَدُّ مِنَ الغَضَبِ إِنَّ الرَّجُلَ إِذا غَضِبَ يَقتُلُ النَّفْسَ وَ يَقذِفُ المُحصِنَ﴾ (1)
چه چیز بدتر از غضب است؟ انسان وقتی خشمگین می شود، آدم می کشد و افراد پاک را متهم می سازد.
هر صفت رذیله ای از یک خوی ناپسند نشئت می گیرد خشونت و خشم افراد در برخوردها، معلول انگیزه های مختلفی است. شناخت این انگیزه ها راه درمان را هموار می کند برخی از این اسباب عبارت اند از:
نهاد خانواده نخستین کانون شکل گیری شخصیت فرزندان است. بدرفتاری و تندی ،والدین ناسازگاری آنان و خشونت مردان علیه زنان به فرزندان سرایت می کند و به صورت رویه و شیوه در می آید. مادرانی که در دوران حاملگی آرامش لازم را ندارند، با جوش و عصبانیت به فرزندان شیر می دهند. پدرانی که تا وارد خانه می شوند، شروع به پرخاشگری و
ص: 59
تندی می کنند این رفتار بدون تردید بر فرزندان اثر می گذارد طبق آماری 34 درصد والدین کودک آزار خود در کودکی مورد خشونت قرار گرفته اند. (1) افراد خشونت گرا، اغلب شاهد خشونت بوده اند، پدرانی که رفتار نیکویی با همسر ندارند مادرانی که دائم در محیط خانه تندی و بدرفتاری دارند فرزندان شان این آموزه ها را به محیط مدرسه و در آینده به محیط زندگی خود خواهند برد.
قرآن کریم مهربانی نیکو رفتاری و شفقت درباره خانواده را از ویژگی هایی اهل بهشت می داند. هنگامی که بهشتیان غرق در نعمت های مادی و معنوی با یکدیگر گفت وگو می کنند، از یکدیگر می پرسند چه عواملی باعث بهشتی شدن شما شد. پاسخ می دهند:
﴿قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ * فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ وَ قَانَا عَذَابَ السَّمُومِ﴾ (2)، «می گویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم؛ پس خدا بر ما منت گذاشت و ما را از عذاب حفظ کرد».
مشفقین از اشفاق و شفق به معنای توجه آمیخته با ترس است. در این که این ها از چه چیز ترس داشتند سه احتمال هست 1. ترس از خدا و توجه به نجات خویش؛ 2. ترس از انحراف خانواده و توجه به امر تربیت آن ها؛ 3. ترس از دشمنان و توجه به حفظ خویش در برابر آنان که همه احتمالات در آیه می تواند جمع باشد.
کانون خانواده، بزم محبت، مودت و رحمت و آرامش است. (3) اگر این مرکز آرامش و سکون از محبت و مودت تهی گردد و به کانون نزاع و درگیری تبدیل شود، شالوده آن سست می گردد و نخستین تأثیر منفی را بر شخصیت فرزندان دارد بسیاری از زورگویی ها در دوران بزرگی، معلول عقده حقارت در کودکی و فقدان محبت در دوران شکل گیری شخصیت .است رفتار کریمانه و صمیمی زن و شوهر فرزندان را با کرامت و صمیمیت بار می آورد. والدین اجازه ندارند فرزندان را قربانی درگیری ها و تندخویی های بی مبنای خود کنند
ص: 60
اگر در سوره فرقان به عنوان آخرین ویژگی بندگان ممتاز آمده است: ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ ؛ (1) «(بندگان ممتاز) می گویند: پروردگارا از همسران و فرزندان مان مایه چشم روشنی برای ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا قرار ده»، فرزندی نور چشم پدر و مادر می شود و برای متقین الگو قرار می گیرد که در محیط سالم تربیت شود پدران و مادران ،تندخو خشن بی تعهد و لاابالی، فرزندانی با این خصوصیات تربیت نمی کنند
از عوامل غضب ، شتاب زدگی و قضاوت عجولانه است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿من طبائِعِ الجُهَالِ التَسَرُّعُ إِلَى الغَضَبِ في كُلِّ حالٍ﴾؛ (2) «از طبیعت و سرشت افراد، این است که در هر حال به سوی خشم و غضب سرعت می گیرند».
افرادی که در کارها تدبیر و اندیشه ندارند و بدون بررسی جوانب امر، فوراً تصمیم گرفته، موضع گیری می کنند، دچار خشم و غضب می شوند.
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إنّما أَهْلَكَ النّاسُ العَجَلَةَ وَ لَو أَنَّ النَّاسَ تَنبَّتُوا لَم يُهْلِكَ أحَدٌ ؛ (3) مردم را عجله هلاک می کند. اگر مردم با تأمل کارها را انجام می دادند، کسی هلاک نمی شد
در هر کاری باید جوانب آن سنجیده شود گاه خبر یا گزارشی به انسان می رسد که فوراً نباید واکنش نشان دهد؛ زیرا شاید خبر دروغ باشد یا در انتقال خبر امانت داری حفظ نشده باشد یا شاید مراد گوینده برداشت شما نبوده است. بسیاری از اوقات، شتاب زدگی در اظهارنظر باعث درگیری، فحاشی، اختلاف و نزاع می شود؛ حال آن که سوء تفاهمی بیش نبوده است
ص: 61
ریشه برخی خشونت های اجتماعی در محرومیت ها و نیازهاست. به گزارش قرآن کریم، جامعه جاهلی قبل از اسلام به دلیل تهیدستی خشونت را به مرحله ای رسانده بودند که فرزندان خود را به قتل می رساندند قرآن کریم با نکوهش خشونت فرزندکشی، از راه تقویت باورهای دینی و توجه دادن به قبح و زشتی این رویه سعی در ریشه کن کردن آن دارد:
﴿وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا﴾ (1)
و فرزندان تان را از ترس فقر نکشید ما آن ها و شما را روزی می دهیم. مسلّما کشتن آن ها گناه بزرگی است
اختلاف طبقاتی، فقدان عدالت اجتماعی و جامعه نامتعادل، طبعاً خشونت را به همراه دارد. پدری که از تأمین حداقل های خانواده ناتوان است توان پرداخت بدهی را ندارد و بیکاری و گرانی به او تنگنا می اندازد از راه های فرار را بدخلقی و تندی می بیند. اگر چه اکنون در مقام بیان راه حل های مبارزه با خشم نیستیم همین جا اشاره می کنیم که فقر و غنا پدیده ای است که همواره در جوامع بشری و حتی بین انبیای الهی بوده است. هنر آن است که به کمک آموزه های دینی و با مهر و عاطفه خلأ فقر اقتصادی را پر کنیم. خشونت و غضب، این مشکل را شدت می بخشد و آسیب های جسمی و روحی را در پی دارد.
افراد حسود و کینه توز از راه های ارضای خود را خشونت و عصبانیت می بیند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحِقْدُ مَثَارُ اَلْغَضَبِ﴾؛ (2) «کینه توزی سبب خشم است».
حس رقابت در درون انسان ها اگر به جنبه منفی و در راستای تخریب ارزش ها به کار گرفته شود، عامل حسادت و کینه و درنتیجه خشونت و خشم می شود. نمونه بارز آن، قتل هابیل
ص: 62
به دست قابیل یا به چاه انداختن یوسف توسط برادرانش بود قدرت تخریبی حسادت برادران يوسف را به خشونت برادرکشی و نادیده گرفتن عواطف و احساسات کشاند.
اشخاص پرخاشگر و تندخو با این رفتارشان می کوشند شخصیتی کاذب برای خود بسازند و توجه دیگران را به خود جلب کنند. به تعبیر دیگر اعتماد به نفس ساختگی برای خود درست کنند.
از حضرت عیسی علیه السلام سؤال شد عامل غضب و خشم چیست؟ گفت: ﴿اَلْکِبْرُ وَ اَلتَّجَبُّرُ وَ مَحْقَرَهُ اَلنَّاسِ﴾؛ (1) «تکبّر و خود بزرگ بینی و کوچک شمردن مردم».
افراد متکبر، حدود خود را رعایت نمی کنند، فضایل و خوبی های دیگران را نمی بینند و خود را برترین و والاترین مردم می دانند. اینان با توهّمات و خیال پردازی زندگی می کنند. طبعاً مردم از آن ها دوری می کنند و آن ها منزوی و تک زیست می شوند. این جدایی از مردم، باعث بدبینی و بد خلقی در آن ها می شود؛ طوری که به اندک چیزی ناراحت می شوند و همیشه از کسب خوبی ها محروم اند. این صفت شیطانی صاحب خود را در دنیا و آخرت بدبخت می کند؛ تاجایی که گاه به مرحله خود پرستی و شرک می رسد افراد متکبر توقع دارند همواره مردم در خدمت آنان باشند، آن ها را گرامی بدارند و وقتی با چنین رفتاری روبه رو نمی شوند عصبانی و خشمگین می شوند
عوامل دیگری مانند: بدگمانی دنیا پرستی، حرص، تعصّب و حمیّت، انتقام جویی، تبعیض و بی عدالتی، پُرتوقعی، محرومیت ها و لجاجت از عوامل ایجادکننده غضب هستند.
خشم و غضب باعث به هم ریختن قوای ادراکی انسان می شود و اساس برهان و استدلال را سلب می کند امیر مؤمنان علی می فرماید: ﴿شِدَّةُ الغَضَبِ تُغَيِّرُ المَنطِقَ وَ تُقَطِعُ
ص: 63
مادَّةَ الحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الفَهمَ﴾ ؛ (1) غضب شدید سه اثر منفی دارد: 1. منطق و گفتار آدمی را تغییر می دهد؛ 2. اساس برهان را قطع می کند؛ 3. فهم و درک را متفرق می سازد
امام سجاد علیه اللام در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می کند: ﴿أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ﴾؛ (2) «خدايا مرا به زینت متقین آراسته کن تا موفق به گسترش عدل و فرو نشاندن خشم شوم».
در روایات و منابع ديني ما ثواب زیادی برای کنترل خشم ذکر شده است. اگر کسی موفق شود هیجان درونی خود را مدیریت کند و دست به انتقامجویی نزند، در پناه لطف الهی قرار می گیرد و در دنیا و آخرت عزیز می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلاَّ زَادَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ به عزّا فِي الدُّنيا وَ الْآخِرَةِ وَ قَد قالَ الله تَبارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ﴾ وَ آتَاهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّهَ مَکَانَ غَیْظِهِ ذَلِکَ﴾ (3)
هیچ بنده ای کظم غیظ نمی کند مگر آن که خدا به واسطه کنترل خشمش در دنیا و آخرت عزت او را افزایش می دهد خدا در قرآن فرموده است: کنترل کنندگان خشم و عفوکنندگان مردم و خدا احسان کنندگان را دوست دارد و خداوند در برابر خشمی که فرو نشاند به او بهشت می دهد
در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام می فرماید:
﴿مَنْ كَظَمَ غَيْظًا وَ هُوَ يَقدِرُ عَلى إمضائِهِ حَشَى اللَّه قَلبَهُ اَمْنا وَ إيمانا يَومَ القِيامَةِ﴾ (4)
کسی که خشم را کنترل کند و غیظی را در باطن حبس کند، در حالی که توان اظهار آن را دارد خداوند روز قیامت قلب او را از امنیت و ایمان پُر می کند
برای کنترل خشم و درمان ،غضب توصیه هایی شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
ص: 64
انسان در جامعه، با اختلاف سلیقه ها، مزاج ها ، خُلق ها و آداب و رسوم گوناگونی روبه روست. گاه در یک خانه چند سلیقه وجود دارد همه مطابق میل ما حرف نمی زنند. روحیات و رفتارهای مردم با هم متفاوت است. در این میان افرادی ظرفیت و کشش لازم را ندارند و بر اثر کم سوادی ،نادانی محیط ساده یا تربیت خانوادگی آداب لازم را نیاموخته اند. قرآن کریم به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد ﴿أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ ؛ «از افراد نادان اعراض کن».
در سوره فرقان هم در توصیف عبادالرحمان و بندگان ممتاز الهی می فرماید: ﴿وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾ ؛ (1) «هنگامی که جاهلان آن ها را مخاطب می سازند، به آن ها سلام می گویند».
این سلام نشانه بی اعتنایی و بزرگواری است نه ناشی از ضعف. سلام یعنی عدم مقابله در برابر افراد نادان این سلام سلام تحیت و نشانه پیوند و محبت نیست؛ بلکه نشانه وداع و بی توجهی است. از این صفت در روایات با عنوان تغافل یاد شده است؛ یعنی دانسته خطای دیگران را نادیده گرفتن و به روی خطاکار نیاوردن.
امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿أشرَفُ أخلاقِ الكَرِيمِ تَغافُلُهُ عَمَّا يَعْلَم﴾؛ (2) «بزرگ ترین نشانه انسان کریم، تغافل او از چیزی است که می داند». امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعَاشُرِ مِلْأُ مِكْيَالٍ ثُلْثاهُ فِطَنَةٌ وَ ثُلْثُهُ تَغَافُلٌ﴾ ؛ (3) «صلاح زندگی و آمیزش با مردم، پیمانه پُری است که دوسوّم آن تفطّن و زیرکی و یک سوم آن تغافل و نادیده گرفتن است».
تغافل مانع قطع رشته محبت و دوستی می شود. تغافل، حفظ حریم ها را در پی دارد. تغافل مانع پرده دری و باز شدن روی افراد به یکدیگر می شود. تغافل مانع هجران و جدایی می گردد. تغافل، آمار خلاف و درگیری را پایین می آورد مهم ترین اصل در تربیت، اصل تغافل است.
ص: 65
آیات متعددی اهمیت عفو و بخشش و گذشت را مطرح کرده است. قرآن کریم می فرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندان تان دشمنان شما هستند از آن ها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و صرف نظر کنید و ببخشید (خدا شما را می بخشد)؛ چرا که خدا بخشنده و مهربان است.
این آیه شریفه درباره مردانی است که قصد هجرت به مدینه را داشتند و فرزندان همسران شان مانع می شدند و می گفتند هجرت نکنید؛ ما بی سرپرست می شویم قرآن کریم می فرماید: برخی زن ها و فرزندان دشمن شما هستند و مانع رشد شما می شوند؛ پس مواظب باشید بر سر دو راهی خدا را بر همه چیز ترجیح بدهید در ادامه، برای فرو نشاندن آتش خشم پدران درباره خانواده ها و جلوگیری از خشونت و درگیری می فرماید اگر عفو کنید و ،ببخشید بهتر است. عفو یعنی بخشیدن، صرف نظر کردن از مجازات. صفح یعنی ترک هرگونه سرزنش و غفران؛ یعنی پوشاندن و فراموش کردن در واقع در این آیه سه مرحله عفو، صفح و غفران مورد توجه قرار گرفته است. این آیه ضمن تأکید بر حفظ ارزش ها و تسلیم عواطف و احساسات خانوادگی نشدن ، سفارش می کند در این راستا از محبت و عفو و گذشت دریغ نکنید تا مشمول لطف خدا شوید. امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق، حق کسی را که بدی کرده است عفو و گذشت ذکر می کند:
﴿وَ أمّا حَقُّ مَنْ أَساءَكَ فَأَنْ تَعفُو عَنْهُ وَ إِن عَلِمْتَ أَنَّ العَفْوَ يَضُرَ انْتَصَرتَ﴾ (2)
اما حق کسی که به تو بدی کرد آن است که او را ببخشی و عفوش نمایی؛
ص: 66
اما اگر دانستی که عفو به ضرر اوست (جری می شود) طلب مغفرت نمایی (به قانون واگذار کنی).
قرآن کریم در این باره می فرماید: ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (1) باید ببخشید و لغزش های دیگران را نادیده بگیرید آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد و خداوند بخشنده و مهربان است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿الْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ﴾؛ (2) گذشت به هنگام ،توانایی از سنت های پیامبران است
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿مُرُوءَتُنا اَهْلَ الْبَیْتِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمنا وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا﴾؛ (3) روش ما اهل بیت این است که از آن که به ما ظلم کرده است می گذریم و به کسی که ما را محروم کرده است، اعطا می کنیم.
عفو و گذشت، مانع رویش کینه در انسان می شود و دوستی و محبت را جایگزین می کند. امام سجاد علیه السلام می فرماید که روز قیامت خداوند همه انسان ها را در یک سرزمین جمع می کند. منادی ندا می کند کجایند اهل فضل؟ گروهی از مردم سربلند می کنند فرشتگان با آن ها ملاقات کرده، می پرسند: فضل شما چیست؟ می گویند: ﴿كُنّا نَصِلُ مَن قَطَعَنا وَ نُعطى مَن حَرَمَنا وَ نَعفُوا عَمَّن ظَلَمَنا ، فَيُقالُ لهَم صَدَقتُمُ ادْخُلُوا الجَنَّةَ﴾ ؛ (4) ما به کسی که با ما قطع رحم کرد، صله رحم کردیم و کسی که ما را محروم کرد، به او بخشیدیم و کسی که به ما ستم کرد گذشت کردیم. به آنان خطاب می شود درست می گویید؛ وارد بهشت شوید.
البته بخشش و عفو حدود گستره ای دارد که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد. (5)
امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق چنین عرض می کند:
ص: 67
﴿وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنِى بِالْبِرِّ وَ أَثيبُ مَن حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ أُكَافِى مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ﴾ (1)
خدایا مرا موفق بدار تا کسی که مرا ترک کرده است به خوبی با او رفتار کنم؛ کسی که مرا محروم ساخته است به او بذل و بخشش کنم و کسی که از من بریده است با او صله و پیوند کنم و کسی را که از من غیبت نموده به بدی یاد کرده است، به خوبی و نیکی یاد کنم.
توصیه های روایی در درمان غضب
1. گفتن ﴿ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ﴾؛
2.گفتن ﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلشَّیْطَانِ اَلرَّجِیمِ ﴾؛
3. سجده بر زمین هنگام عصبانیّت؛
4. تغيير حالت: ﴿كانَ النَّبِيُّ إِذا غَضِبَ وَ هُوَ قائِمٌ جَلَسَ وَ إِذا غَضِبَ وَ هُوَ جالِسٌ اضْطَجَعَ، فَيَذْهَبُ غَيْضُهُ﴾؛ رسول خدا صلى الله عليه و سلم وقتی عصبانی می شد، اگر ایستاده بود، می نشست و اگر نشسته بود به پهلو می خوابید تا خشم او برطرف شود»؛
5. وضو گرفتن؛
6. غسل کردن: رسول خدا صلی الله علیه و آله ﴿إذا غَضِبَ أَحَدُكُم فَليَتَوَّضاً وَ ليَعْتَسِل فَإِنَّ الغَضَبَ مِنَ النّار﴾؛ هنگامی که کسی از شما خشمگین می شود وضو بگیرد و غسل کند؛ زیرا غضب از آتش است؛
7. نوشیدن آب خنک و شستن سر و صورت؛
8. قرآن خواندن . (2)
1. اهمیت کنترل خشم: به یکی از انبیای بنی اسرائیل که حکومت در دست داشت
ص: 68
وحی شد مرگ تو فرا رسیده است و می خواهم تو را قبض روح کنم؛ باید حکومت خود را به دیگری واگذاری هرکس در برابر تو تعهد کند که هر شب به عبادت خدا برخیزد و همه روز روزه گیرد و میان مردم داوری کند بدون آن که خشمگین شود، جانشین تو است.
جوانی گفت من متکفّل همه این ها می شوم و وعده داد و به هر سه عهدش عمل کرد. خداوند او را به مقام نبوت مبعوث کرد و نامش را «ذو الكفل» نهاد (1)
2. خشم مقدّس: مأمون عباسی (هفتمین طاغوت بنی عباس) پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام در جلسه عروسی دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام یک نفر ترانه خوان و مطرب به نام مخارق را که تارزنی می کرد دعوت کرد. او دارای ریش بلندی بود. از او خواست کاری کند که امام علیه السلام از حالت ذکر و دعا و معنویت بیرون بیاید و دلش به امور مادی سرگرم شود.
مخارق گفت من به هر شکل شده این کار را انجام می دهم. در مجلس شروع به زدن ساز و تار و انجام حرکت های ناپسند نمود. امام علیه السلام توجهی نکرد. او ادامه داد. امام علیه السلام با خشم بر سر او فریاد کشید: ﴿اِتَّقِ اَللَّهَ یَا ذَا اَلْعُثْنُونِ﴾ ؛ «ای ریش دراز از خدا بترس». او از فریاد امام علیه السلام آن چنان وحشت زده شد که ساز و تار از دستش افتاد و دستش فلج شد و دیگر تا آخر عمر خوب نشد (2)
3. کنترل غضب برای خدا مرحوم شیخ محمد بافقی را سلمان زمان می گفتند. او را به خاطر مبارزه با بدحجابی همسر رضاخان و برخوردی که با او در حرم کرد، زدند و به شهر ری تبعید کردند. روزی وارد حمام شد دید شخصی ریش و موی صورتش را می تراشد. جلو آمد و گفت چرا ریش می تراشی؟ این کار حرام است! آن شخص، که سرهنگ ارتش بود، متغیر شد و سیلی به صورت این عالم بزرگ زد مرحوم بافقی با آرامش گفت: یکی هم این طرف بزن؛ اما ریش نتراش سرهنگ از اخلاق و کظم غیظ او تعجب کرد. از دلاک :پرسید این شخص کیست؟ دلاک معرفی کرد. سرهنگ سراسیمه از ایشان عذرخواهی
ص: 69
کرد و تا آخر عمر ریش نتراشید و مرید مرحوم بافقی شد. (1)
1. 4. بزرگواری امام صادق علیه السلام شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پسر عم شما زبان به بدگویی شما گشود و هیچ عیبی را در مورد شما فرو گذار نکرد مگر آن که به به شما نسبت داد. امام علیه السلام به کنیزی که آن جا بود فرمود آب بیاور برای نماز وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. آن شخص گوید من منتظر بودم امام علیه السلام نفرین کند؛ اما ایشان بعد از نماز دعا کرد و عرض کرد: «پروردگارا من حق خود را به او بخشیدم؛ تو از من سخی تر و بزرگوارتری که او را ببخشی و مؤاخذه نکنی». سپس حالت رقّتی به امام علیه السلام دست داد و پیوسته در حق او دعا می کرد و من از این کار ایشان در شگفت بودم
5. کنترل خشم نشانه عزّت: شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: بین من و خانواده ای نزاع و درگیری رخ داده است می خواهم نزاع را ترک گویم؛ اما به من گفته می شود که ترک نزاع برای تو ذلّت است. امام علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّمَا الذّليلُ الظَّالِمُ﴾ ؛ يعني به وسوسه ها اعتنا نکن؛ آن که ستم می کند، ذلیل و پست است. (2)
6. بزرگواری سیدابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه در دوران زعامت و مرجعیت مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در یکی از شب ها که ایشان در نجف نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندند بین دو نماز شخصی فرزند ایشان را شهید کرد این پیرمرد هفتاد ساله وقتی از شهادت فرزند باخبر شد بسیار بردباری و صبوری از خود نشان داد. مرتب می گفت: ﴿لاَ حَوْلَ وَ لاَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ﴾ . نماز عشا را خواند و قاتل را هم عفو کرد. (3)
7. خشم مقدّس: ولید بن عتبه زمینی را از امام حسین علیه السلام غصب کرده بود. امام علیه السلام برای گرفتن حق خود نزد او آمد مروان گوید: امام حسین علیه السلام عمامه او را از سرش برداشت و بر گردنش پیچید و فشار داد ولید که این شجاعت امام علیه السلام را در ایفای حقش ملاحظه کرد،
ص: 70
کوتاه آمد. مروان گوید من تا آن روز این چنین جرئت و جسارت کسی را بر امیر ندیده بودم (1)
8. ارزش کنترل خشم: امام امیرمؤمنان علی علیه السلام شنید شخصی به قنبر دشنام می دهد و گویا قنبر می خواست پاسخ دهد. امام علیه السلام فرمود: قنبر او را رها کن تا خدا را از خودت راضی کرده باشی و دشمنت را کیفر داده باشی
﴿فَوَ الَّذِي خَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَسَمَةَ ما أَرضى المُؤْمِنُ رَبَّهُ لِمِثلِ الحِلمِ وَ لا أَسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ المَقتِ وَ لا عُوقِبَ الأحمَقُ مِثلِ السُّكُوتِ عَنهُ﴾
قسم به خدایی که دانه را در زیر خاک شکافته و انسان را آفریده، هیچ شخص مؤمنی پروردگارش را به چیزی مانند حلم خشنود نساخته و شیطان را به چیزی مانند خاموشی به هنگام غضب خشمگین نکرده و احمق را به چیزی مانند سکوت مجازات ننموده است. (2)
ص: 71
ص: 72
3
از بیماری های اخلاقی که سلامت جسمی و روحی فرد را به خطر می اندازد و موجب اختلال و به هم ریختگی امور عادی زندگی می شود، حسادت است. حسادت، بحرانی روحی است که بیش از همه خود حسود را آزار می دهد و تا حد عذاب و اضطراب دائم و همیشگی پیشرفت می کند حسادت لایه های پنهان فراوانی دارد که گاه خود حسود نیز از آن غافل است. حسادت در قالب های مختلفی بروز می کند؛ مثلاً در گفتار، کردار، رفتار، انفعالات روحی و بالاخره در اشکالی که تشخیص آن مشکل است.
امام سجاد علیه السلام در این دعا از غلبه و چیرگی حسد به خدا پناه می برد. شاید تعبیر غلبه حسد، اشاره به این باشد که طبع و نفس هرکسی با دیدن وضعیت و موقعیت برتر در دیگران ، به ویژه در افراد هم سطح و هم تراز احساس حسادت می کند؛ اما آن چه ناپسند است، حکومت این صفت بر دل و بروز در عمل است. (1) رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:
﴿ثَلاثَةٌ لا ينجُوا مِنها أَحَدٌ، الظَّنُ وَ الطَّيرَةُ وَ الحَسَدُ وَ سَأُخبِرُكُم بِالمَخرجِ مِن ذلِكَ، فَإِذا
ص: 73
ظَنَنتَ فَلا تُحَقِّقِ وَ إِذا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ وَ لاتنثن وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلاَ تَبْغِ﴾ (1)
سه چیز است که هیچ کس از آن رهایی ندارد گمان بد فال بد و حسد و من راه نجات از آن ها را برای شما بازگو می کنم هنگامی که گمان بد درباره کسی بردی ترتیب اثر نده؛ هنگامی که فال بد ،زدی اعتنا نکن؛ و هنگامی که به کسی حسد پیدا کردی، ستم مکن
حسد در لغت به معنای آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن است. شخص حسود علاوه بر آرزوی ،قلبی چه بسا سعی در زوال و نابودی آن نعمت کند. (2)
مرحوم شهید ثانی می گوید: «حسد عبارت است از تحریک و برانگیخته شدن قوه شهوانی و خواهش نفس برای زوال مال و حال نیکوی شخص و آرزوی آن برای خود». (3)
فیض کاشانی برای حسادت چهار مرتبه (4) تعریف کرده است:
1. این که انسان آرزوی زوال نعمت و حالت نیکوی مردم کند؛ اگرچه این نعمت و حالت نیکو نصیب او نشود و این نهایت پلیدی نفس است؛
2. انسان دوست دارد زوال نعمت دیگری را از آن رو که آن ،نعمت به او برسد؛ مثل این که شخصی خانه یا زن زیبایی دارد و انسان آرزو کند آن خانه یا زن از دست صاحبش خارج شود تا به او برسد؛
3. انسان آرزوی همان نعمتی را که از مردم بهره مندند نکند؛ بلکه نظیر آن را بخواهد؛ اما از آن جا که از رسیدن به آن عاجز است میل داشته باشد که از دست او نیز برود تا با یکدیگر مساوی باشند؛
4. مانند مورد سوّم است؛ اما اگر انسان بتواند آن نعمت را از دست آن شخص بیرون کند نکند؛ بلکه بر نفس خود خشمناک .شود برای صاحب این ،مرتبه امید نجات هست
ص: 74
حسد، صفت خطرناکی است که در نخستین روزهای آفرینش به خشونت خانوادگی و برادرکشی انجامید. (1) بر اساس برخی تفاسیر عامل اصلی این جنایت بزرگ، حسادت قابیل بر هابیل بود. او که طبق برخی نقل ها در خواب برادرش را کشت، (2) به دو دلیل بر او حسد ورزید: 1. هابیل گله دار بود و گوسفند فربه و چاقی را قربانی کرد قابیل که کشاورز بود، یک دسته از محصولات نامرغوب خود را صدقه داد قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل رد شد؛ در نتیجه او بر برادر خود حسادت ورزید؛ 2. همسر هابیل زیباتر از همسر قابیل بود؛ از این رو او به برادرش حسد ورزید و نقشه قتل او را ریخت (3)
گزارش دیگر قرآن، حسادت برادران یوسف بر اوست. کار آنان به مرحله ای رسید که پدر را گمراه خواندند. حسادت به موقعیت برتر یوسف و محبت بیشتر پدر به او کار را به مرتبه ای رساند که در مشاوره ای ،شیطانی یوسف را از پدر جدا ساختند دروغ گفتند حكم به ضلالت پدر دادند و جنایت خود را کتمان کردند
واژه حسد، پنج مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. قرآن کریم در مورد حسادت اهل کتاب می فرماید:
﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾ (4)
بسیاری از اهل کتاب بعد از آن که حق بر ایشان آشکار شد از روی حسدی که در جان شان بود آرزو می کردند که شما را بعد از ایمان آوردن تان به حال کفر باز گردانند.
ص: 75
این آیه ، به صراحت گزارش می کند که اهل کتاب آرزوی زوال نعمت ایمان و بازگشت به کفر را برای مسلمانان داشتند.
حسد آنان به دلیل خروج نبوت از نسل آن ها و انتقال آن به بنی اسماعیل بود. آنان ایمان داشتن به رسول خدا صلى الله عليه و سلم را فضیلتی برای مسلمانان شمرده و آرزو می کردند این نعمت از کف مسلمانان برود. تعبیر ﴿مِنْ عِنْدِ أَنفُسِهِمْ﴾ در آیه به این معناست که این آرزو، میل درونی آنان بود نه این که مبنای منطقی داشته باشد یا در کتابی یافته باشند.
ابن عباس گوید این آیه درباره حُیَی بن اخطب و برادرش ابی یاسر بن اخطب نازل شده است. آنان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شدند و با او ملاقات کردند. از حیی بن اخطب سؤال شد آیا او همان پیامبر موعود است؟ گفت آری همان است. پرسیدند: تو چه رفتاری می کنی؟ گفت تا هنگام مرگ با او دشمنی می کنم او همان کسی است که آتش جنگ احزاب را بر افروخت.
قرآن کریم در آیه دیگری نیز این حسادت و بی حرمتی یهود را گزارش می کند: ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ (1)
در مورد کلمه «الناس» در آیه شریفه چند قول .هست مراد از آن، پیامبر اکرم، پیامبر و خاندانش پیامبر و اصحابش و قوم عرب هستند. (2) دلیل حسادت آنان در آیه شریفه ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ ذکر شده است که فضیلتی خدادادی است و به آل ابراهیم یعنی نیاکان و گذشتگان و فرزندان عموهای پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم هم دادیم
امام صادق علیه السلام در روایتی به تعمیم مصداق این آیه و بیان معنای باطنی آن پرداختند. ایشان می فرماید: ﴿نَحنُ المَحسُودُونَ الَّذِينَ قالَ الله عَلى ما آتانا الله مِنَ الإمامَةِ﴾ (3) ما مورد حسادت هستیم به واسطه امامتی که خدا به ما داده است».
ص: 76
در پاره ای آیات اگرچه واژه حسد به کار نرفته همین مفهوم مورد سرزنش و عتاب قرار گرفته است. قرآن کریم می فرماید:
﴿و لَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ (1)
و آن چه را خدا به سبب آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده، آرزو نکنید برای مردان از آن چه کسب کرده اند بهره ای است و برای زنان نیز از آن چه کسب کرده اند بهره ای است و خدا را از ناحیه فضلش درخواست کنید؛ که خدا به هر چیزی داناست.
برخی آورده اند ام سلمه خدمت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آمد و عرض کرد: مردان می جنگند و زنان نمی جنگند برای زنان نصف ارث است کاش ما هم مرد بودیم می جنگیدیم و به آن چه مردان می رسند، می رسیدیم. این جا این آیه آمد. (2)
واژه «تمنا» به معنای آرزوست. این آیه می گوید که آرزوی داشتن برتری های دیگران را نکنید؛ برتری هایی که ناشی از تفاوت اصناف انسان هاست و مردان و زنان به اقتضای مردانگی و زنانگی ویژگی هایی دارند؛ بلکه از خدا که مبدأ همه فضیلت هاست، درخواست برتری کنید تا او به شما پاداش ارزانی کند. در برخی روایات داریم که بگویید: ﴿اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی مِثْلَهُ﴾ . رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿وَ اسأَلُوا الله مِن فَضلِهِ فَإِنَّهُ يُحِبُّ أَن يَسأَلَهُ﴾؛ «فضل خدا را از او بطلبید که او چنین درخواستی را دوست دارد» (3)
حسد، شراره ای است که سرمایه ها و توانمندی های افراد را در کام خود می سوزاند و بیماری است که گاه تا پایان عمر سلامت را به خطر می اندازد و تن را رنجور می کند.
ص: 77
حسودان ، افرادی کوتاه، فکر کم شخصیت، نادان، ضعیف، رنجور و مطرود هستند؛ از همین رو در روایات، بدترین بیماری یاد شده است. علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحَسَدُ شَرُّ اَلْأَمْرَاضِ﴾ ؛ «حسد بدترین بیماری هاست».
شناخت علایم و نشانه های هر بیماری مقدم بر درمان آن است. هر دردی ابتدا باید شناسایی شود و شناسایی آن نیز در گرو نشانه شناسی آن است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلى عُيُوبِهِ وَ أَحاطَ بِذُنُوبِهِ﴾؛ (1) «کسی که حساب نفس خود را برسد، بر عيوب خویش واقف می شود و بر گناهان خود احاطه می یابد».
این حقیقتی است که هرکس صفت رذیله ای در درون دارد و آن را در رفتار و گفتار خود آشکار می سازد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿ما أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيئا إِلا ظَهَرَ فِى صَفَحاتِ وَجهِهِ أو فَلَتاتِ لِسانِهِ﴾؛ (2) هیچ کس در باطن خود رازی را پنهان نمی دارد مگر این که از رنگ چهره و لابه لای سخنان او آشکار می شود». قرآن کریم هم بر بروز ناخودآگاه رذایل درونی در گفتار و رفتار تأكيد دارد ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾ (3)
مهم ترین نشانه های افراد حسود طبق کلام نورانی و موشکافی های دقیق معصومین علیهم السلام ، عبارت اند از:
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ کَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ کَمَدُهُ﴾؛ (4) «کسی که حسدش زیاد باشد، اندوهش طولانی است» حسود، انرژی و توان خود را به جای آن که در راه رشد و تعالی به کار گیرد، در حسرت و تأسف و خودآزاری به کار می برد. از آن جا که او هیچگاه خود و داشته هایش را نمی بیند همیشه به آن چه دیگران دارند فکر می کند هیچ گاه احساس شادی ندارد،
ص: 78
پیوسته با خود درگیر است دردی همیشگی در درون خود دارد و پیوسته می سوزد و روح و روان خود را سوهان می زند قرآن کریم می فرماید: منافقان از پیروزی و موفقیت مسلمانان اندوهناک می شدند:
﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةً يَفْرَحُوا بِهَا﴾ (1)
اگر برای شما رویداد خوشی باشد بدحال می شوند و اگر رویداد بدی به شما برسد، شاد می شوند.
حسود به دلیل این که از وضعیت خود ناراضی است، همواره به محرومیت ها می اندیشد داشته های خود را هیچ می پندارد ذهنش مشغول داشته های دیگران است خود را از لذت ها و زیبایی ها محروم می کند و احساس خوشی ندارد: ﴿لاَ رَاحَهَ لِحَسُودٍ﴾؛ «حسود آرامش ندارد»
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَسُودُ غَصْبانٌ عَلَى القَدَرِ﴾؛ (2) «حسود بر تقدیر الهی خشمگین است». حسود از آن جا که نمی تواند شاهد امتیازات دیگران باشد و آن ها را حق خود می داند، بر صاحبان امتیاز و نعمت خشمگین می شود. او حتی طبیعت را ظالم می پندارد و به تقدیر الهی معترض است. حسود همواره بدگمان است و عذابی دائم در خود احساس می کند. او به واسطه احساس حقارتی که دارد همیشه پر توقع و طلبکار است، همه را بدهکار می بیند، به دلیل دست نیافتن به فضایل دیگران آن ها را انکار می کند، بدی دیگران را برجسته می سازد، با عصبانیت و خشم با اطرافیان خود رفتار می کند و دچار دل مشغولی دائم و غفلت از رشد و تعالی خود است امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
﴿ما رَأیتُ ظالِما أشْبَهَ بمَظلومٍ مِن الحاسِدِ نَفَسٌ دائمٌ ، و قَلبٌ هائمٌ ، و حُزنٌ لازمٌ ﴾. (3)
ص: 79
من هیچ ستمگری را شبیه تر به مظلوم و ستمگرتر از حسود ندیدم. او دارای نفسی مشغول قلبی بیقرار و اندوه همیشگی است.
حسودان ، افرادی دو چهره و منافق هستند پشت سر افراد بدگویی می کنند و در برابر افراد، به رغم میل باطنی به چاپلوسی و تملق می پردازند. حسود، هرگز واقع گرا نیست، رفتاری یکنواخت و سالم ندارد و برای فرو نشاندن خشم خود و التیام درد حسادت درونی به انواع بدگویی پشت سر افراد می پردازد. او منافقانه در برابر فردی که به او حسادت می ورزد به چاپلوسی و چرب زبانی و زبان بازی می پردازد. این چاپلوسی و تملق، فریبکارانه و ریایی است حقیقتی و رای آن نیست؛ بلکه تصنعی و ظاهری است. او می خواهد با ایجاد مقبولیت کاذب نزد افراد، از زندگی آن ها آگاه شود. این تملق، دست مایه بدگویی ها و تمسخرهای بعدی اوست امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ لِلْحَاسِدِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ یَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ یَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیبَهِ﴾. (1)
لقمان به پسرش :گفت حسود سه نشانه دارد پشت سر غیبت می کند، در حضور تملق و چاپلوسی می کند و در مصیبت شماتت می کند
حسود، فضایل دیگران را باور نمی کند همواره با تراشیدن نقاط ضعف، در فضایل و خوبی های افراد تردید ایجاد می کند. او گاه با سکوت معنادار در برابر بدگویی دیگران گاه با ریشخند و لبخند معنادار در برابر تعاریف دیگران خباثت باطنی خود را آشکار می سازد.
حسود اگر مجبور شود به مدح کسی بپردازد یا کم می گذارد یا آن را آمیخته با ذمّی می کند که مدح را تخریب کند تعریف و تمجید او همواره با تنقیص و تخریب همراه است و گاهی آن چنان با ظرافت به این کار می پردازد که کمتر کسی متوجه می شود او در مقام
ص: 80
تعریف است یا تخریب امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ اَلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ اَلتَّقْصِیرُ عَنِ اَلاِسْتِحْقَاقِ عِیٌّ أَوْ حَسَدٌ﴾ ؛ (1) «ستودن و تعریف بیش از استحقاق و شایستگی، چاپلوسی است. ستودن کمتر از شایستگی نیز ناتوانی و حَسَد است».
حسود، بندگان خدا را با نظر حقارت می نگرد خود را برتر و شایسته کسب همه خوبی ها می داند او از این که رقیبی داشته باشد ناراحت است و می خواهد همه را از صحنه بیرون کند و فقط خود بماند ریشه این کبر نالایقی و حقارت است. او خود را در مرتبه ای می بیند که باید همیشه برتر باشد. او نمی اندیشد که شاید دیگران در اثر شایستگی ها به این مقامات رسیده اند. در صدر اسلام افراد حسود به پیامبر صلی الله علیه و اله گفتند چرا قرآن بر تو نازل شده و بر ولید بن مغیره، که فردی ثروتمند است فرو نیامده است: ﴿وَ قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾؛ (2) «و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو شهر (مکّه وطائف) نازل نشده است».
این افراد کوتاه فکر معیار ارزش انسان ها را مال و ثروت و مقام می دانستند و متکبرانه به تعالیم پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم پشت می کردند.
حسود، به دلیل پرتوقعی هرگز خدمت دیگران را ارج نمی نهد. او خود را مخدوم ، و خدمت را وظیفه دیگران می داند حسود از آن جا که بیمار است، صداقت در او نیست و نمی تواند باور کند کسی صادقانه به او خدمت کرده است؛ از این رو با بدگمانی حتی خدمت دیگران را توهین تلقی می کند و از آن رنج می برد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ حَسَدَکَ ، لَمْ یَشْکُرْکَ عَلی إِحْسانِکَ إِلَیْهِ﴾؛ (3) «کسی که به تو حسد می ورزد، احسان تو را سپاس نمی گوید».
ص: 81
امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ لِلحاسِدِ َثلاثُ عَلاماتٍ، يَخوَنُ وَ يَكذِبُ وَ يُخالِفُ ما يَقُولُ﴾؛ (1) لقمان به پسرش گفت: حسود سه نشانه دارد: خیانت می کند، دروغ می گوید و مخالف آن چه می گوید، عمل می کند
این سه ویژگی به یکدیگر وابسته است. فرد خائن، دروغگو و منافق است. برادران یوسف، هم خیانت کردند هم دروغ گفتند و هم قول دادند و بدقولی کردند. آنان گفتند: ﴿إنّا لَهُ لَناصِحُونَ﴾؛ ما خيرخواه او هستیم؛ اما دروغ می گفتند آنان سوگند یاد کردند از یوسف غافل نشوند و گفتند او را برای تفریح و خوشی می برند؛ اما برخلاف سوگند خود خیانت کردند و او را در چاه انداختند. آن ها سال ها این حادثه را مخفی کردند تا پدر در فراغ یوسف چشمانش سپید شد؛ با این حال با کمال وقاحت دروغی ساختند و گفتند ما راست می گوییم: ﴿فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ﴾.
انسان حسود به واسطه حقارت درونی و ضعف ،ایمان به سادگی دروغ می گوید و بر خلاف قولش عمل می کند
آن چه ذکر شد برخی نشانه های حسود بود. گاه تمام این نشانه ها در فردی هستند و گاهی برخی از این ویژگی ها ریشه همه این صفات نیز همان حقارت درونی و پستی ذاتی
حسود است حسود دشمنی در لباس دوست است که انتظار خیرخواهی از او بیهوده و محال است. امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿النَّصيحَةُ مِن الحاسِدِ مَحالٌ﴾؛ (2) «خیرخواهی از حسود، محال است».
برای درمان هر بیماری اخلاقی عزم و اراده جدّی لازم است بیمار تا نخواهد، بهبود پیدا
ص: 82
نمی کند؛ اگر چه همه مردم بسیج شوند. فرد حسود ابتدا باید بپذیرد که حسود است و دست به توجیه گری نزند. اگر حسادت را در درون خود انکار کند و گاه آن را فضیلت بشمرد و عمل زشت خود را زیبا ببیند، هرگز درمان نخواهد شد ﴿أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا﴾ (1)
امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای مکارم الاخلاق از خدا می خواهد که حسد اهل ستم و معصیت در مورد ایشان به مودت و دوستی تبدیل شود ﴿وَ مِنْ حَسَدِ أَهلِ البَغي المودَّةُ﴾. (2)
حسد افراد به امام سجاد علیه السلام، شاید به دلیل جنبه های معنوی و مقامات روحانی ایشان بوده است. ایشان مال و قدرت و مقام دنیوی نداشت تا حسادت بورزند. نمونه آن حسادت عبدالملک مروان به ایشان در خانه خدا و اشعار فرزدق است. (3)
امام سجاد علیه السلام در این دعا از خدا می خواهد که حسد اهل بغی به دوستی و محبت تبدیل شود. معلوم می شود که دعا برای افراد حسود توسط کسی که مورد حسد واقع می شود، اثر دارد و مورد تأکید است. افرادی که مورد حسادت واقع می شوند، فضایل و ویژگی هایی دارند که در معرض رشک و حسد دیگران واقع می شوند. آن ها باید برای حسودان دعا کنند که خدا حسادت آنان را به دوستی و محبت تبدیل کند نخستین گام در مبارزه با هر رذیله ای دعاست. البته باید توجه داشت انسان هایی که برجستگی های مالی یا معنوی دارند، باید حتى المقدور خوبی ها و داشته های خود را بپوشانند تا زمینه حسادت در دیگران فراهم نکنند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿إِستَعينُوا عَلى قَضاءِ حَوائِحِكُم بِالكِتمَانِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَى نَعمَةٍ مَحَسُودٌ ﴾؛ (4) «برای تهیه نیازهای زندگی تان از کتمان و پنهان کردن عمل کمک بگیرید؛ زیرا تمام صاحبان نعمت مورد حسد دیگران اند».
برخی راهکارهای درمان حسد در ادامه ذکر می شود.
ص: 83
هر اندازه درخت ایمان و عقیده در انسان ریشه دارتر و قوی تر باشد، حسادت و رشک به دیگران کم تر است. افراد معتقد از آن جا که به تقدیر الهی و خیرخواهی او اعتقاد دارند، هرگز از این تقدیر ناراضی نیستند. آنان که خدا را حکیم می دانند هرگز به حکمت او اعتراض نمی کنند، توجه دارند هر چیز روی حساب است و خدای سلام هرگز ضرر و آزار دیگران را نمی خواهد. اینان اگر نعمتی در کسی ببیند آن را از خدا می طلبند نه آن که زوال نعمت را از دیگری بخواهند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ اتَّقِ قَلبَهُ لَم يَدْخُلهُ الحَسَدَ﴾ ؛ (1) «کسی که قلبش تقوا داشته باشد حسد وارد قلبش نمی شود»
ایمان به خدا به انسان امید و دلگرمی می بخشد دل پاک از حسد خالی است. دعا استغفار، نماز، قرائت قرآن و زیارت ایمان را تقویت می کند و مانع ریشه دوانی صفات رذیله در انسان است. امام سجاد علیه السلام در دعای 22 صحیفه سجادیه عرض می کند:
﴿اللّهُمَّ صَلِّی عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارزُقنى سَلامَةَ الصَّدرِ مِنَ الحَسَدِ حَتَّى لا أَحْسِدُ أحَدا مِن خَلْقِكَ عَلَى شَيْءٍ مِن فَضلِكَ ﴾. (2)
خدایا بر محمد و آل او درود فرست و سینه ام را از حسد سلامت بدار تا به هیچ یک از بندگانت بر آن چه به آن ها احسان کرده ای، حسد نورزم.
امام کاظم علیه السلام در سخن ارزشمندی توصیه می کنند برای نجات از بیماری حسد به درگاه الهی تضرع کنید:
﴿مَنْ أَرادَ الغِنى بِلا مالٍ وَ رَاحَةَ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعَ إِلَى الله فى مَسئلَتِهِ بأن يُكَمَّلَ عَقْلَهُ﴾ (3)
هرکسی که بی نیازی بدون ،مال راحتی قلب از حسد و سلامت در دین را می خواهد پس باید به درگاه خدا تضرع کند و بخواهد که عقلش را کامل گرداند.
ص: 84
حسود باید فکر کند بیندیشد و بداند که حسادت برای او ثمره ای جز تعب و زحمت ندارد و هیچ گاه او را به خواسته هایش نمی رساند.
آن چه دیگران دارند و او فاقد آن است یا خدادادی است یا با تلاش به دست آمده و یا زمینه هایی دیگری درست یا نادرست موجب آن شده است. در هر صورت، خودخوری، حسرت، تأسف، اندوه و احساس محرومیت، فقط آرامش فرد حسود را به هم زند و او را عذاب می دهد. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿لله دَرَ الحَسَدِ ما أَعْدَلَهَ بَدأ بِصاحِبِهِ فَقَتَلَهُ﴾؛ (1) «آفرین بر حسد چقدر عادل است؛ ابتدا از صاحبش آغاز می کند و او را می کشد».
حسود باید بداند جسم او در معرض آسیب است و حسد مانند موریانه ای، ساختمان وجود او را تهی، و شمع وجود او را آب می کند و زعفران وجود را به گندابی متعفن تبدیل می سازد. او بیماری دائمی همراه خود دارد که گاه تا آخر عمر با اوست. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحَسُودُ أَبَدا عَليلٌ﴾ (2) «حسود همیشه رنجور و بیمار است» حضرت در بیان دیگری می فرمایند: ﴿الْعُجبُ مِن غَفَلَةِ الحُسّادِ عَن سَلاقَةِ الأجسادِ﴾؛ (3) «شگفتا از غفلت افراد حسود در مورد سلامت جسم شان».
یک راه درمان بیماری ،حسد آن است که حسود به عاقبت این درد خان مان سوز بیندیشد و بداند:
حسادت، نابودی فرسایشی است؛
ایمان و اعتقاد را ذوب می کند؛
حسنات و نیکی ها را نابود می کند؛
زمینه ورود به گناهان دیگر را فراهم می آورد؛
انسان را برده شیطان می کند؛
ص: 85
مانع رشد و ترقی و پیشرفت می شود؛
امنیت جامعه را به خطر می اندازد؛
حسادت هیچ کس را ثروتمندتر زیباتر و توانمندتر نمی سازد؛
مورد خشم خدا واقع می شود؛
اعتراض به قضای الهی است؛
ریشه کینه و عداوت می شود؛
دوستی و محبت را می زداید؛
وقت و نیروی او را هدر می دهد.
حسود باید به پیامدهای این صفت ناپسند بیندیشد و انگیزه های حسادت را در خود از بین ببرد. او باید خود را در برابر خدا قرار ندهد آب به آسیاب شیطان نریزد، به وضعیت خود خشنود باشد به محرومیت ها فکر نکند و به موفقیت ها توجه داشته باشد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن رَضِيَ بِحالِهِ لَم يَعتورَهُ الحَسَدُ﴾؛ (1) «کسی که به وضعیت خود راضی ،باشد حسد بر او چیره نمی شود»
شخصی که به حسادت مبتلاست باید به خواسته های درونی خود اعتنا نکند و خلاف آن عمل کند؛ کار مردم را حمل بر صحت کند؛ آن چه دلش می گوید ضدش را انجام دهد؛ هرگز حسادت را اظهار نکند؛ اگر دلش می خواهد تنقیص کند او تعریف و مدح کند؛ اگر دلش می خواهد زیان برساند او بر خلاف میل درونی کمک و یاری کند؛ و اگر به اقتضای حسد دوست دارد که شخصی را مسخره کند از او احترام و تجلیل کند و او را بزرگ جلوه دهد.
امام سجاد علیه السلام چنین دعا می کند: ﴿وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ وَ أَثِيبُ مَنْ حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ كَافِي مَنْ قَطَعَنى بِالصَّلَةِ﴾؛ (2) (خدایا مرا موفق بدار) تا به کسی که مرا ترک کرده است، نیکی کنم و به کسی که محرومم کرده است، بذل و بخشش کنم و به کسی که قطع رابطه کرده است، پیوند نمایم.
ص: 86
معارف بلند قرآن کریم ما را در مقابله با حسد راهنمایی می کند. برخی از این توصیه های درمانی عبارت اند از:
قرآن کریم توصیه می کند همواره خیرخواه مردم باشید: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾؛ «با نیکویی با مردم سخن بگویید».
امام باقر علیه السلام ذیل این آیه شریفه می فرماید: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ أَحسَنَ ما تُحِبُّونَ أَن يُقالُ فيكُم﴾؛ (1) «بهترین سخنی را که دوست دارید درباره شما گفته شود، به مردم بگویید».
در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَ قُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ «به بندگانم بگو سخنی بگویند که بهتر باشد».
این آیات ما را به ادب در گفتار و رعایت نیکویی در کلام دعوت می کند. اقتضا نیکویی در کلام آن است که انسان از تنقیص سرزنش و ضربه زدن به دیگران بپرهیزد.
حسود، بر اساس گمان و برداشت نادرست خود به دیگران رشک می ورزد و این خُبث درونی را در کلام و رفتارش بروز می دهد. بسیاری اوقات برداشت های نادرست منشأ این حسادت است. اگر گفتار ما با رعایت حقانیت و استواری باشد و بر اساس معیارهای صحیح و عاقلانه ارائه شود، دست کم از بروز حسادت جلوگیری می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ (2) «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی را پیشه کنید و سخن استوار بگویید»
علامه طباطبائی می فرماید که کلمه «سدید» از سداد است که به معنای اصابت رأی و داشتن رشاد است. بنابراین قول سدید، عبارت است از کلامی که هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینی و مانند آن، غیر مشروع نباشد.
ص: 87
پس بر مؤمن لازم است که به راستی آن چه می گوید مطمئن باشد و گفتار خود را نیز بیازماید که لغو یا مایه فساد نباشد. (1)
حسادت، چیزی جز جهل و ناآگاهی نیست. حسود با برداشت های غلط و نادرست گفتند: ،خود متکبرانه با صاحبان نعمت دشمنی می ورزد مشرکان در تحقیر مسلمانان می گفتند: ﴿أَهَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ﴾؛(2) «آیا این ها هستند که خدا از میان ما برگزیده است»؟ و یا می گفتند: ﴿أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا﴾؛ (3) «آیا ما به دو انسان مانند خودمان ایمان بیاوریم».
این حس خود برتربینی و نادیده گرفتن دیگران و اظهار کلمات بی مبنا، ریشه در جهل و نادانی دارد. راهکار مبارزه با این حس را قرآن کریم در این آیه شریفه بیان کرده است: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾؛ (4) «از آن چه نمی دانی، پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل ها همه مسئول اند».
در این آیه، سخن از لزوم تحقیق و بررسی در همه امور است نهی از پیروی غیر آگاهانه دایره گسترده ای دارد که شامل عقیده ،گفتار ،قضاوت شهادت، عمل، تصمیم گیری، حکم و... می شود. الگوی انسان در زندگی باید علم و یقین باشد و بر اساس گمان و تخمین و حدس و احتمال نظر ندهد. مقیاس قضاوت ها نباید شایعات و احتمالات و برداشت های شخصی باشد؛ زیرا هم آبروی اشخاص را به خطر می اندازد و هم حس اعتماد به یکدیگر را در جامعه از بین می برد
امام کاظم علیه السلام در توضیح این آیه شریفه می فرماید: ﴿لَيْسَ لَكَ أَن تَتَكَلَّمَ بِما شِئتَ لا الله عَزَّ
ص: 88
وَ جَلَّ يَقُولُ: وَ لا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلم﴾ (1) برای تو روا نیست هر چه را می خواهی، بگویی؛ زیرا خداوند می فرماید: از آن چه علم نداری پیروی مکن.
مردم در رفتارشان سه دسته هستند: برخی بدی را با بدی و نیکی را با نیکی پاسخ می دهند؛ دسته دوم نیکی را با بدی پاسخ می دهند و دسته سوم بدرفتاری و بدگویی دیگران را با نیکی دفع می کنند انسان حسود نه فقط نباید به دیگران اندیشه بد بورزد؛ بلکه اگر کسی چنین اندیشه و رفتاری با او داشت او مقابله به مثل نکند تقویت چنین روحیه ای در انسان که همواره بدی را با خوبی دفع کند، موجب می شود میل بدی نفس و گمان بد خود را نیز زیر پا گذارد و خلاف میل باطنی به ترفیع و ستایش دیگران بپردازد. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ (2) «هرگز نیکی و بدی یکسان نیستند. بدی را با نیکی دفع کن».
منظور از دفع احسن آن است که با حق باطل را دفع کن، با حلم و مدارا جهل و خشونت را و با گذشت و اغماض، بدی دیگران را پاسخ بده. در هر صورت حسادت صفت خطرناکی است که باید عزم جدی برای مقابله با آن باشد و از غلبه و حاکمیت آن جلوگیری شود.
فضیل، شاگردی داشت از اعلم شاگردانش که در حال احتضار به بالینش آمد. شروع به خواندن سوره یس کرد گفت قرآن نخوان فضیل ساکت شد و گفت: بگو لا اله الا الله . شاگرد گفت هرگز نمی گویم و بیزارم در همین حال ،فرد فضیل با نگرانی به خانه برگشت. شب او را در عالم رؤیا دید. پرسید چرا با عاقبت شوء از دنیا رفتی؟ گفت: سه ویژگی داشتم:
ص: 89
1. حسد؛ 2. نمامی و سخن چینی؛ 3. سالی یک قدح شراب می خوردم. (1)
محمد بن اسماعیل بر عموی خود امام کاظم علیه السلام حسادت ورزید. او که آرزومند بود خود امام باشد، هنگامی که قصد سفر بغداد کرد با عموی دیگرش علی بن جعفر به محضر امام علیه السلام آمد. عرض کرد: اگر سفارشی دارید بفرمایید. امام علیه السلام فرمود: «پسر برادر از خدا بترس و دستت را به خون من آلوده مکن محمد :گفت هرگز هر کس بر تو بدی کند لعنت خدا بر او باد. سه بار از امام علیه السلام تقاضای سفارش کرد و امام علیه السلام هر سه مرتبه، سخن خود را تکرار کرد. کیسه هایی از پول به او داد؛ اما او وقتی از نزد امام علیه السلام خارج شد، به بغداد رفت و زمینه دستگیری و قتل امام علیه السلام را فراهم آورد نزد هارون چاپلوسی کرد و از موسی بن جعفر علیه السلام بد گفت که در نهایت به زندان افتادن آن امام بزرگوار انجامید. (2)
سلمه بن سلامه گوید: ما همسایه ای یهودی داشتیم که میان قبیله بنی عبدالاشهل زندگی می کرد. روزی برای ایراد سخن در جمع قبیله بنی عبدالاشهل آمد، در حالی که من سن کمی داشتم و کنار دیوار خوابیده بودم مرد یهودی، سخنانی درباره قیامت و حساب و بهشت و دوزخ گفت در پایان به بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مژده داد و گفت: پیامبری در این ناحیه (اشاره به مکه و یمن) مبعوث می شود پرسیدند چه زمانی این بعثت واقع می شود. مرد یهودی به من که کودکی بودم، نگاه کرد و گفت: اگر این پسر زنده بماند، او را خواهد دید.
سلمه گوید: به خدا سوگند چیزی نگذشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شد و ما ایمان آوردیم آن مرد یهودی که خود بشارت پیامبر را داده بود، هنوز زنده است؛ اما به سبب کینه و حسادت به رسول خدا صلی الله علیه و اله ایمان نیاورد (3)
ص: 90
4
امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از اندک بودن ،صبر که همان جزع و بی تابی است، به خدا پناه می برد واژه صبر از واژه های پرکاربرد قرآنی و روایی است کلمه صبر در 45 سوره از سُوَر قرآن کریم بیش از صد مرتبه به کار رفته است. از آن جا که این بحث در بیشتر کتب اخلاقی مطرح شده و آثار مستقلی نیز در این زمینه تدوین شده است، (1) به برخی محورهای این بحث اشاره کنیم.
به رغم وضوح ظاهری این واژه برخی آن را تحریف کرده و به معنای پذیرش ذلت شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و قبول خواری گرفته اند. برخی رخوت و سستی و نابودی را به معنای صبر گرفته اند صبر، ارزشی اسلامی است که انسان را پویا و فعال بار می آورد صبر استقامت و بردباری در راه انجام وظیفه و ادای تکلیف و وظیفه است. سوگمندانه باید گفت مفهوم بسیاری از ارزش های دینی مانند توکل ،رضا تسلیم، قناعت و.... تحریف و واژگون شده است؛ چنان که برخی بخل و خسّت خود را قناعت نام می نهند، عده ای
ص: 91
تنبلی و گوشه گیری از فعالیت را توکل نام نهاده اند افرادی نیز تحمل ناگواری ها و سکوت در برابر ستم و ناملایمات را صبر نامیده اند. در این نوشتار اشاره ای مختصر به این ویژگی ارزشمند داریم
صبر در لغت به معنای خویشتن داری و حبس نفس است بر چیزی که عقل آن را اقتضا می کند یا از آن نهی می کند. (1) مرحوم نراقی می گوید:
ضد جزع و بی تابی صبر و شکیبایی است و آن عبارت است از ثبات و آرامش نفس در سختی ها و بلایا و مصائب و پایداری و استقامت در برابر آن ها به طوری که از گشادگی خاطر و شادی آرامشی که پیش از حوادث داشت بیرون نرود و زبان خود را از شکایت، و اعضای خود را از حرکات ناهنجار نگاه دارد. (2)
در اهمیت صبر همین بس که در آیات کریمه قرآن در کنار ارزش های اخلاقی و مقرون به آن ها آمده است:
1. صبر و نماز: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾، (3)
2. صبر و شكر: ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ (4)
3. صبر و استقامت: ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا﴾، (5)
4. صبر و رحمت: ﴿وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ ؛ (6)
ص: 92
5. صبر و توکل: ﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ ؛ (1)
6. صبر و تقوا: ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ (2)
7. صبر و حق: ﴿وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾؛ (3)
قرآن کریم علاوه بر بشارت به صابران و اعلان معیت و دوستی خدا با آنان چهره هایی را به واسطه صبرشان می ستاید.
1. ايوب: ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾؛ (4) «ما او (ايوب) را شکیبا یافتیم چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده بود».
در این آیه سه ویژگی او آمده است: صبر داشت بهترین بنده بود و همواره دلش رو به خدا بود. ایوب سختی های زیادی کشید و دچار مصائب بزرگی شد؛ چنان که اموال و ،فرزندان دام و زراعت فراوان داشت؛ ولی همه را از دست داد و خودش نیز بیمار شد؛ اما هرگز ناسپاسی نکرد و زخم زبان ها را تحمّل کرد. برخی راهبان بنی اسرائیل به او می:گفتند تو گناه بزرگی کرده ای که به این درد و بلا و عذاب الیم مبتلا شده ای؛ اما او بردباری ورزید تا آن که درهای رحمت الهی به سویش گشوده شد و همه آن چه از دست داده بود، به او بازگشت. در برخی نقل ها دارد او سرسلسله صابران تا روز قیامت است: ﴿رَأْسُ الصَّابِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ﴾. (5)
2. حضرت یعقوب: ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَالله الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾؛ (6) «من صبر زیبا (خالی از ناسپاسی و جزع) خواهم داشت و در برابر آن چه می گویید، از خدا یاری می طلبم».
ص: 93
يعقوب سال ها در فراغ یوسف صبر کرد. به خدا شکوه کرد؛ اما نزد مردم هرگز زبان به گله نگشود بالاخره صبر او به ثمر نشست و یوسفش را یافت.
3. اسماعيل: ﴿وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلُّ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾؛ (1) «اسماعیل و ادریس و ذوالکفل همه از بردباران بودند».
سه پیامبر الهی در این آیه در مقام صابران ستوده شده اند. اسماعیل در سرزمین گرم حجاز فرود آورد تنهایی را تحمل کرد و آماده شد به قربانگاه برود. ادریس و ذوالکفل نیز مرارت ها و سختی های زیادی را در میان قوم شان کشیدند؛ اما صبوری کردند. همه انبیای الهی صبور بودند. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: تو هم مانند پیامبران صبور باش ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾؛ (2) «ای پیامبر صبر کن؛ همان طور که پیامبران اولولعزم صبر کردند».
4. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خداوند متعال در سه مرحله به پیامبرش فرمان صبر می دهد:
1. صبر در برابر فرمان خدا: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾. (3) در راه ابلاغ احکام پروردگارت، صبر و بردباری داشته باش مشرکان، لجوجان و معاندان با تو مخالفت می کنند؛ اما نفرین نکن مانند حضرت یونس نباش که در مجازات قوم خود عجله کرد؛ منتظر باش تا بر اساس صبر و بردباری زمان پیروزی نهایی برسد و وسایل پیروزی تو فراهم شود.
2. صبر بر گفتارها: ﴿فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ﴾. (4) در برابر آن چه بدکاران می گویند، صبور و شکیبا باش طبیعی است که آن ها مطابق میل تو سخن نمی گویند حرف های آنان دل تو را به درد می آورد، تو را دیوانه ساحر و کاهن می خوانند و درخواست های نامعقول از تو دارند؛ اما در برابر گفتارشان تحمل داشته باش
ص: 94
3. صبر بر تعامل با فقراء ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ-﴾. (1) با کسانی باش که خدای خود را صبح و عصر می خوانند. جمعی از ثروتمندان و اشراف عرب خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدند، در حالی که افرادی مانند سلمان اباذر، صهیب و خبّاب دور پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. آن گروه گفتند: این ها لباس خشن دارند. این ها را از خود دور کن تا ما نزد تو .بیاییم در این هنگام این آیه نازل شد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم خوشحال شد و به دنبال همین گروه فقرا رفت و فرمود: ﴿مَعَکُمُ اَلْمَحْیَا وَ مَعَکُمُ اَلْمَمَاتُ﴾؛ «زندگی و مرگ من با شما خوش است». (2)
صبر، از مقامات عارفان در سیر و سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی است. قرآن کریم، ده ها پاداش و اجر برای این صفت ارزشمند ذکر کرده است ،صبر بیمه کننده انسان در حوادث و ناملایمات است. صبر، حالتی فعال و پویاست نه انفعالی و ایستا. برخی پاداش های اعطایی بر صبر عبارت اند از:
1. درود و تحیت فرشتگان بر صابران ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار﴾؛ (3) «سلام و تحیت بر شما باد که صبر پیشه کردید تا منزلگاه نیک یافتید».
2. اجر بی پایان برای صابران: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ (4) «فقط صابران مزد بدون حساب دارند».
3. بهشت اجر صابران ﴿أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا﴾، (5) «به پاداش صبر و بردباری، غرفه های جنت و قصر بهشتی می یابند».
4. اجر مضاعف برای صبر و بردباری ﴿أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا﴾، (6) «آن ها
ص: 95
کسانی هستند که اجر و پاداش شان را به خاطر بردباری و شکیبایی دو بار دریافت می کنند
این آیات در مورد گروهی از مسیحیان نازل شده است که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و مسلمان شدند. مشرکان آنان را مسخره کردند؛ اما آن ها ضمن این که اسلام آوردند بر طعنه ها هم صبر کردند و با شنیدن آیات قرآن اشک ریختند آن ها ایمان آوردند و صبر و استقامت ورزیدند. اینان پا بر هوای نفس خود گذاشتند و به خاطر حق، مقاومت کردند. (1)
5. صبر و بردباری فوز و رستگاری: ﴿إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ (2) «آنان را امروز به واسطه صبرشان پاداش می دهم همانا این صابران و بردباران رستگاران اند».
صابر و بردبار، کسی است که در برابر ناملایمات و سختی ها واکنش های تند و احساسی و دور از عقل و خرد، از خود بروز ندهد و تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیرد. صبور به آرزوهای خود می رسد و مصائب بر او آسان می شود. امیرمؤمنان علیه السام می فرماید: ﴿مَنْ صَبَرَ نالَ المُنی﴾؛ (3) «کسی که صبر پیشه سازد، به آرزوهایش می رسد».
مهار امور از دست انسان صبور خارج نمی شود و با عقلانیت و تفکر تصمیم گیری .کند شخص وقتی با کنشی درونی و بیرونی سخت و دشوار روبه رو می شود می تواند دو گونه واکنش از خود بروز دهد گاه می تواند تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار گیرد و شتاب زده، واکنشی بر پایه آن بروز دهد که در بیش تر موارد آسیب زاست و پیامد آن ، پشیمانی است یا می تواند بر پایه عقل و شرع واکنشی مناسب و درخور رخداد و کنش از خویش بروز دهد که نه فقط مصیبت را کاهش می دهد؛ بلکه آن را ابزار و وسیله ای برای رشد تکامل انسانی و راهی به سوی دستیابی به هدف اصلی قرار می دهد. (4)
ص: 96
در روایات معصومین علیهم السلام نشانه ها و شاخصه های افراد صبور آمده است؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿عَلامَةُ الصّابِرِ في ثَلاثٍ، أولها أنْ لا يَكسِلَ وَ الثَّانِيَةُ أنْ لا يَضْجُرَ وَ الثَّالِثَةُ أَن لا يَسْكُو مِن رَبِّهِ لِأَنَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَد ضَيَّعَ الحَقَّ وَ إِذا ضَجَرَ لَم يُوَدَّ الشُّكَرَ وَ إِذا شَكَى مِن رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَصَاهُ﴾ (1)
صابر و بردبار 3 نشانه دارد: 1.کسل و تنبل نمی شود؛ 2. بیقراری نمی کند؛ 3. از خدا گله نمی کند زیرا اگر تنبل و کسل شود حق را ضایع کرده است و اگر بی تابی کند، ادای شکر نکرده است و اگر از خدا شکایت کند، نافرمانی و گناه کرده است.
نقطه مقابله صبر، جزع، ناشکیبایی و بی تابی است. جزع یعنی حالت بی قراری ، خوباختگی و در برابر مشکلات و حوادث، یأس و انفعال از خود نشان دادن.
افراد جزوع، شتاب زده و عجول هستند قدرت مهار و کنترل خود را ندارند، زود دستپاچه می شوند و حوصله لازم را برای رسیدن به مقصد ندارند. نتیجه جزع و بی تابی، افزایش خطا و در نتیجه، ندامت و پشیمانی است. کسی که بی صبری می کند، نمی تواند نتیجه کار را تغییر دهد؛ بلکه فقط اجر خود را از بین می برد و نیروها را هدر می دهد. امیر مؤمنان علیه السلام آثار جزع و ناشکیبایی را چنین می شمارد:
﴿ إياكَ وَ الجَزَعُ فَإِنَّهُ يَقطَعُ اَلْأَمَلَ وَ یُضَعِّفُ اَلْعَمَلَ وَ یُورِثُ اَلْهَمَّ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْنِ مَا کَانَتْ فِیهِ حِیلَهٌ فَالاِحْتِیَالُ وَ مَا لَمْ تَکُنْ فِیهِ حِیلَهٌ فَالاِصْطِبَارُ.﴾ (2)
از جزع و بی قراری بپرهیز؛ زیرا امید انسان را قطع می کند تلاش را ضعیف می کند و اندوه و غم می آورد بدان راه خروج در دو چیز است: اگر راهی دارد، راه را به کار ببندد و اگر راهی ندارد، بردباری پیشه کند.
ص: 97
جزع و بی تابی، تقدیر الهی را تغییر نمی دهد؛ بلکه اجر را از بین می برد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْجَزَعُ لاَ یَدْفَعُ اَلْقَدَرَ وَ لَکِنْ یُحْبِطُ اَلْأَجْرَ﴾؛ (1) «جزع و بي تابي تقدير الهی را بر نمی گرداند؛ بلکه اجر را نابود می کند». امیر مؤمنان علیه السلام به اشعث بن قیس که فرزندش را از دست داده بود، نوشتند:
﴿يا أسْعَتْ إِنْ صَبَرْتَ جَرى عَلَيكَ القَدَر وَ أنتَ مَأجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَی عَلَیْکَ اَلْقَدْرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ﴾ (2)
ای اشعث اگر صبور باشی تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو پاداش داده خواهی شد و اگر بی تابی کنی نیز تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو گناهکاری.
مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل می کند که انوشیروان بر بوذر جمهری خشم گرفت و او را زندان کرد چندین روز گذشت. انوشیران کسی را فرستاد از حال او خبر بیاورد. فرستاده شاه آمد و بوذر جمهری را سرحال و خوشحال دید پرسید چگونه در زندان چنین آرام و شادی؟ او گفت معجونی از شش ماده دارم که مرتب استفاده می کنم:
1. توکل و امید به خدا؛
2. آن چه مقدّر است می رسد جزع و بی تابی در حل مشکل اثری ندارد؛
3. صبر، بهترین یاور در آزمون های الهی است؛
4. اگر صبر نکنم چه کنم؟ آیا با جزع خود را هلاک کنم؛
5. از مشکل من مشکلات برتر و بزرگ تر هم هست؛
6. ستون به ستون فرج است.
کسی که دچار بیماری جزع و کم صبری است قدرت تحمل ندارد و او ابتدا باید ریشه
ص: 98
آن را پیدا کرد. ریشه بی صبری، گاهی خشم و غضب است. در عصبانیت افراد از کوره در می روند و خویشتن داری را از دست می دهند. گاهی عجله و شتاب زدگی، علت کم صبری است. استعجال و شتاب زدگی تاب و توان را از انسان می گیرد و باعث درخواست های غیر معقول و غیر منطقی می شود انسان های عجول، قبل از فراهم شدن زمینه ها و مقدمات هر کاری، به آن اقدام می کنند که طبعاً مانند نوزاد زودرس، نتیجه مطلوب نمی گیرند.
اگر حضرت موسی علیه السلام شتاب نمی کرد مطالب فراوانی در کلاس درس حضرت خضر فرا می گرفت: ﴿قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا﴾؛ (1) «گفت تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی».
خدا به پیامبرش فرمان می دهد: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ ﴾؛ (2) «پس صبر کن؛ همان گونه پیامبران اولوالعزم صبر کردند و برای عذاب شتاب مکن».
رسول خدا صلی الله علیه و آله صبور و با حوصله بود؛ اما برای تأکید خدا می فرماید: عجله مکن تا اتمام حجت شود. ترک عجله در این آیه در برابر صبر و بردباری آمده است. افرادی به حدی عجول بودند که با لجاجت در راه شرّ و فساد و عذاب نیز شتاب می کردند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گفتند: چرا عذاب نمی رسد؟ درواقع در اثر بی صبری، مرگ و نابودی خود را می خواستند ﴿وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ﴾ ؛ (3) «آن ها پیش از نیکی و حسنه از تو تقاضای شتاب در سیئه و عذاب دارند»
ریشه کم صبری گاهی ناامیدی و یأس است. افراد مأيوس طاقت و توان خود را از دست می دهند قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَهِنُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛ (4) «سست نشوید و اندوهناک نگردید که شما پیروز و برتر هستید اگر ایمان داشته باشید»
ص: 99
بنابراین راه مبارزه با کم صبری و ناشکیبایی یافتن ریشه و عوامل آن است که سه عامل خشم، عجله و یأس مورد بررسی قرار گرفت. گفتنی است برخی افراد، ذاتاً صبور و بردبار هستند که گاهی ریشه در وراثت یا ساختار وجودی شخص دارد. اگر کسی فاقد چنین ویژگی ذاتی بود، توصیه شده است که صبر و بردباری را بر خود تحمیل کند و خود را به آن عادت دهد. امام علی علیه السلام در نامه به امام حسن علیه السلام می فرماید: ﴿عَوّد نَفْسَكَ الصَبرَ عَلَى المتكرُوهِ وَ نِعمَ الخُلقُ التَصَبُّرُ فِي الحَقِّ﴾ ؛ (1) «نفس خود را به صبر و بردباری بر ناملایمات عادت بده و بهترین ،اخلاق بردباری بر حق است».
كُليب بن معاویه ،اسدی از قبیله بنی اسد و از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام است. او به کلیپ تسلیم لقب یافته است؛ زیرا هر سخن و دستوری از ائمه علیهم السلام می رسید، می گفت من تسلیم هستم ابو اسامه گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: در محل ما مردی به نام کلیب هست که هر چه از گفته های شما می شنود، می گوید: من تسلیم هستم. امام علیه السلام فرمود: تسليم يعنى ﴿إخبات، هُوَ وَ اَللَّهِ اَلْإِخْبَاتُ﴾ ؛ «من او را ندیده ام؛ اما دوست می دارم» (2)
عبدالله بن حسن از نوادگان امام مجتبی علیه السلام، توسط منصور دوانیقی دستگیر شد و به زندان افتاد. امام صادق علیه السلام نامه مفصلی به او نوشت که به سیزده آیه از آیات قرآن در مورد صبر استشهاد کرده است؛ از آن ها آیه ﴿وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا، فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ است. در ادامه، امام علیه السلام نوشتند: «عمو، پسر عمو، فرزندزادگان عموها، صبر بر مقدرات الهی و اطاعت پروردگار و تسلیم امر خدا را پیشه کنید از خدا می خواهم تمام صبر را بر ما و شما فرو ریزد». (3)
ص: 100
على بن الحسن المثلث، که او را علی عابد گویند و جدّ عبدالعظیم حسنی است، در 45 سالگی در حال سجده در زندان بر اثر شکنجه و سختی از دنیا رفت. وقتی او را در زندان بغداد در بند کردند زنجیری که به پای زندانیان می بستند خیلی سنگین بود؛ ازاین رو هیچ کس حاضر نشد به پای او زنجیر بزنند. علی بن حسن گفت: چقدر بی تابی می کنید؛ بر پای من نهید عبدالله بن حسن که در زندان بود و تحت فشار قرار داشت به علی که او را مستجاب الدعوه می دانستند، گفت: ببین چقدر در عذابیم؛ دعا کن نجات یابیم. گفت: عموجان در بهشت برای ما درجاتی است که به آن نمی رسیم مگر با این گرفتاری ها. اگر صبر کنید، از این غم و اندوه آسوده می شویم سه روز بعد از این مذاکره، از دنیا رفت. (1)
ام سلمه که نام اصلی اش هند است دختر عمّه پیامبر می باشد (مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب است). او همسر ابوسلمه عبد الله بن عبد الاسد بود و از وی چهار فرزند داشت. او مدتی به حبشه مهاجرت کرد و پس از بازگشت به مدینه آمد ابوسلمه در اُحُد شرکت کرد و مجروح شد و پس از هشت ماه از دنیا رفت و شهید شد، در بیماری و مجروحیت او، ام سلمه بی تابی می کرد ابو سلمه برای آرام کردن او گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود:
﴿إذا أصابَت أحَدُكُم مُصيبَةٌ فَليَقُل إنا لله و إنا إلَيهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ عِندَكَ احْتَسَبُ مُصيبَتي فَاجْزِنى بِها وَ أَبدِلنى خَيرًا مِنها﴾
هرگاه مصیبتی به شما رسید کلمه استرجاع را بگوید. بعد بگوید خدایا این مصیبت را در راه تو به حساب می آورم؛ پس به من پاداش خوبی بده و بهتر از او به من عنایت فرما.
ام سلمه گوید این دعا را نمودم؛ اما با خود فکر می کردم بهتر از ابوسلمه کجا نصیبم
ص: 101
خواهد شد. تا این که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم برای خواستگاری ،او کسی را فرستاد. ام سلمه گفت: به رسول خدا صلى الله عليه و سلم بگویید اولاً من زنی بچه دارم و اگر شوهر کنم، بچه هایم بی سرپرست خواهند شد. ثانیاً از بستگان من کسی حاضر نیست. ثالثاً من زنی غیور و بی اندازه حسودم و می ترسم از عهده وظایف بیرون نیایم. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: اما فرزندانت را تو خود سرپرستی خواهی کرد. اما فامیل و بستگانت با من مخالفت نخواهند کرد. در موضوع حسادت شما هم دعا می کنم تا خدا آن را از دلت ریشه کن کند.
وقتی جواب رسول خدا صلى الله عليه و سلم رسید، ام سلمه به پسر بزرگش گفت: مرا به ازدواج رسول خدا صلى الله عليه و سلم در آور این ازدواج سال چهارم هجری در ماه شوال واقع شد. خداوند در اثر صبر و بردباری ام سلمه، بهترش را نصیب او کرد. (1)
ایامی که منصور دوانیقی امام هادی علیه السلام را احضار کرد و اجازه داد امام علیه السلام از حیره به مدینه رود، امام علیه السلام با دو غلامش به نام مصادف و مرازم به نگهبانان رسیدند. در میان آن ها یکی باج گیر بود که متعرض حضرت شد و گفت نمی گذارم بروی؛ حضرت با زبان خوش و اصرار از او درخواست کردند که اجازه رفتن بدهد آن مرد با بدخلقی مانع می شد. مصادف گفت: فدایت شوم این سگ شما را اذیت می کند می ترسم شما را برگرداند و به منصور مبتلا شوید. اجازه بدهید من و مرازم او را بکشیم و بدنش را میان نهری افکنیم و برویم. امام علیه السلام صادق فرمود: «از این خیال خود را باز دار سپس پیوسته با آن مرد تکلم کرد تا بیشتر شب گذشت و او اجازه داد امام علیه السلام عبور کند امام علیه السلام به آن دو فرمود: «این بهتر بود یا آن که شما گفتید که کشتن آن مرد باشد»؟ (2)
در بیماری طاعون فراگیر یک روز هفت پسر عبدالله بن عامر از دنیا رفتند. او در رویارویی با
ص: 102
این مصیبت گفت: «من در باب خواست خدا تسلیم درگاه او هستم»؛ ﴿إِنّى مُسلِم مسلّم﴾. (1)
عبدالرحمان بن تمیم گفت: وارد بر معاذ شدیم، در حالی که کنار فرزندش که در حال جان کندن بود، نشسته بود. ما نتوانستیم از گریه خودداری کنیم. معاذ این کار را منع کرد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «اگر کسی فرزندی داشت که از نظر او بسیار عزیز و گران قدر بود و از دنیا رفت و بر مصیبت او صبر کرد و آن را در حساب خدا قرار داد و به قضای الهی راضی بود خدای متعال سرایی بهتر از سرای دنیا و قرارگاهی بالاتر از قرارگاه دنیا برای او قرار می دهد».
عبدالرحمان بن تمیم می گوید ما هنوز از جای خود برنخاسته بودیم که با صدای اذان ظهر این پسر نوجوان مرد ما برای اقامه نماز ظهر رفتیم پدرش او را غسل داد و کفن کرد. معاذ وارد قبر شد و وقتی خواست بیرون بیاید، او را با دست خود گرفتیم. امتناع کرد و گفت دوست نمی دارم افراد جاهل فکر کنند این نشانه بی تابی و سستی و ناتوانی من است. او به خانه برگشت در حالی که مرتب می گفت: ﴿انا الله و انا اليه راجعون﴾. (2)
سميرا دختر قیس و خواهر ابی حزام است. وقتی جنگ احد رخ داد، دو فرزندش به شهادت رسیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد شهادت فرزندش به او تسلیت گفت آن زن عرض کرد: هر مصیبتی آن گه که تو به سلامت باشی آسان و قابل تحمل است. سوگند به خدا غباری که بر چهره تو نشسته از مرگ فرزندانم بر من گران تر و سخت تر است. (3)
قتیبه از شاگردان امام صادق علیه السلام گوید که یکی از پسران امام صادق علیه السلام بیمار شد. من برای احوالپرسی به طرف خانه امام علیه السلام حرکت کردم هنگامی که به در خانه رسیدم، دیدم امام علیه السلام ناراحت است. لحظه ای نگذشت که کودک از دنیا رفت. دیدم امام آرام است و غم قبلی در چهره او نیست. علت را پرسیدم فرمود: «ما اهل بیت، قبل از مصائب غمگین هستیم (تلاش می کنیم رفع شود)؛ «اما وقتی قضای الهی رسید، راضی و تسلیم مقدرات الهی هستیم». (4)
ص: 103
ص: 104
5
مال و ثروت از ارکان اساسی در حفظ نظام اجتماعی است مال و ثروت باید در خدمت بشر و دین داری درآید و زمینه رشد و ترقی را فراهم کند تعبیر قرآن در مورد مال آن است که وسیله قوام اجتماع و زندگی است ﴿وَ لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (1) «اموال خود را به سفیهان نسپارید؛ اموالی که خداوند آن را نگاهدارنده شما قرار داده است».
تعبیر قیام دو بار در قرآن به کار رفته است: یکی در مورد کعبه ﴿قِيَامًا لِلنَّاسِ﴾ (2) و دوم در مورد اموال؛ به عبارتی یکی در مورد شان دینی و دیگری در مورد شأن دنیوی
جاذبه مال دوستی و نیاز به رزق مردم را به کار و تلاش وا می دارد. بنابر حدیثی، وقتی آيه شريفه ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا - وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ﴾ (3) نازل شد، برخی اصحاب از مردم جدا شدند و در خانه مشغول عبادت شدند و گفتند: خدا روزی ما را
ص: 105
ضمانت کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقتی باخبر شد، فرمود: ﴿إنّى لأبغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَی رَبِّهِ یَقُولُ، اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی وَ یَتْرُکُ اَلطَّلَبَ﴾ (1) من دشمن می دارم کسی را که از سعی و تلاش دست کشد دهان خود را باز کند و بگوید خدایا به من روزی بده و تلاش را ترک کند
معارف دینی ما از ذُلّ سؤال، بیکاری، سربار جامعه بودن تنبلی و کسالت در طلب روزی منع کرده و چنین افرادی را مطرود خوانده است امروز اهمیت استقلال اقتصادی در کنار استقلال سیاسی فرهنگی و نظامی بر کسی پوشیده نیست؛ بلکه استقلال سیاسی و اجتماعی در پرتو استقلال اقتصادی است.
امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿قالَ مُوسى يا رَبِّ أَيُّ عِبادُكَ أبغَضُ إِلَيكَ ؟ قالَ جيفَةٌ بِاللَّيلِ وَ بَطال بِالنَّهار﴾ (2) موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا، کدام یک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است، فرمود: آن کس که در شب مانند مرداری بخوابد و در روز بیکار باشد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿مَلعُونٌ مَن أَلقِ كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ﴾؛ (3) کسی که بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیفکند، مطرود و رانده درگاه خداست.
باید توجه داشت برخی امور تلف و تباه شدن رزق و نابودی آن را در پی دارد. اسراف حرص و طمع، بخل، احتکار و حرام خوری از این قبیل است. امام سجاد علیه السلام در دعا عرض می کند: ﴿وَ حَصِنْ رِزقى مِنَ التَّلَفِ﴾؛ (4) «خدايا رزق مرا از تباه شدن حفظ کن»
از عوامل قوام و حفظ ،مال قناعت است ،قناعت ثروت بی پایان است؛ روان انسان را آرامش می بخشد و چون دوستی ،مهربان همواره انسان را از سقوط نجات می دهد. انسانِ قانع از بسیاری خطرات محفوظ است و سرمایه ای پایان ناپذیر دارد. قانع نه طمع دارد، نه حسد، نه غصه دارد نه اندوه به دنبال ثروت دیگران نیست و هرگز احساس نارضایتی ندارد ،قانع هرگز تن به پستی نمی دهد و همواره عزیز و سربلند .است ناراحتی، اضطراب، پریشانی
ص: 106
روحی و فکری چشم و هم چشمی مسابقه ثروت اندوزی، تکاثر سرگشتگی و بیماری های روحی در قاموس انسان های قانع راهی ندارد.
قناعت از مکارم اخلاق و از ویژگی های پیامبران و اولیای الهی است که در نهج البلاغه ، حیات طیبه قرآنی به آن تفسیر شده است. (1) امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از کمی قناعت به خدا پناه برده است ابتدا موضوع قناعت را مورد بررسی قرار می دهیم.
راغب اصفهانی می گوید: ﴿القَناعَةُ الاِجتزاء بِالیَسیِر مِنَ الاَعراضِ المُحتاجِ اِلَیهَا﴾؛ (2) قناعت به اندک اکتفا کردن از وسایل و امور گذرای مورد نیاز است. ابن منظور، قناعت را به معنای رضا به قسمت می داند (3) در لغت نامه دهخدا هم قناعت به معنای خرسندی، رضا به ،قسمت بسنده کردن بسنده کاری راضی شدن به اندک چیز آمده است (4)
خانواده و جامعه ای که روحیه قناعت بر آن حاکم باشد وابستگی و درماندگی ندارد. ،قناعت ریشه در اعتقاد به خدا و باورمندی کیفر و پاداش و بی وفایی دنیا دارد اگر کسی معتقد بود ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ﴾ (5) یا اگر کسی باور داشت ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾، (6) هرگز عزت و کرامت خود را به تاراج نمی گذارد افراد قانع در زندگی به حد کفاف بسنده می کنند و از وضعیت خود راضی هستند روحیه ،قناعت، آثار مثبت زیادی در پی دارد که برخی از آن ها عبارت اند از:
ص: 107
امیرمؤمنان علی می فرماید: ﴿لاَ أَعَزَّ مِنْ قَانِعٍ﴾ (1) «هیچ کس از شخص قانع، عزیزتر نیست». عزت ، به معنای شکست ناپذیر بودن و سرافرازی است. انسان قانع، آبروی خود را در معرض مردم قرار نمی دهد با اکتفا به داشته هایش چشم طمع به مال مردم نمی دوزد و خود را کوچک و خوار نمی کند. امیرمؤمنان می فرماید: ﴿ثَمرَةُ الطَّمَع ذُلُّ الدُّنيا وَ الآخِرَةَ﴾؛ (2) «ميوه طمع، خواری دنیا و آخرت است». امام باقر علیه السلام به جابر جعفی فرمود: ﴿وَاطلب بَقاءَ العِزّ بإماتَةِ الطَّمَعِ وَ ادفَع ذُلَّ الطَّمَعِ بِعِزّ النَّاسِ﴾؛ (3) بقا و استمرار عزت خود را با کشتن طمع، طلب کن و ذلت و خواری طمع را با عزت ناامیدی از آن چه در دست مردم است، دفع کن».
حفظ عزت نفس یا پستی آن از امور در اختیار انسان است. هر فردی می تواند آگاهانه به درخواست های ذلت بار پشت پا بزند و شرافت نفس خود را با هیچ چیز معامله نکند. کسانی که صفت قناعت ندارند به هرکسی رو می زنند در برابر هر کسی سر فرود می آورند، به راحتی اسیر دیگران می شوند و حیثیت خود را بی ارزش می کنند
حضرت علی علیه السلام خبّاب بن ارت را می ستاید و از اوصاف او را قناعت و راضی بودن به زندگی ذکر می کند؛ آن جا که می فرماید:
﴿يَرحَمُ الله خَبّابَ بنَ الأرتِ ، فَلَقَد أَسْلَمَ راغِبا وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اَللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً﴾ (4)
خداوند، خبّاب بن ارت را رحمت کند که از روی میل و رغبت اسلام آورد و مطیعانه هجرت کرد و به زندگی ساده و حد کفایت قناعت کرد و از خدا راضی بود و در تمام عمر با جهاد زندگی کرد
ص: 108
*راحتی و آرامش (1)
از نیازهای طبیعی بشر آرامش و راحتی است. اضطراب، نگرانی، افسردگی و اندوه ، مانع زندگی سالم است. آرامش و سکونت باعث قوام و استحکام خانواده هاست؛ بر عکس دلهره ،اضطراب، خشونت و ،نگرانی که کانون خانواده را متزلزل و سرد می کند. انسان های مضطرب، عاجز و ناتوان هستند قابلیت حل مشکلات را ندارند و در برابر اندک فشاری آسیب می بینند. قناعت و امیری بر دنیا موجب می شود انسان دغدغه و دلهره نداشته باشند و به راحتی مشکلات زندگی را بپذیرند
امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿مَن قَنَعَ بِالمقسُومِ استَراحَ مِنَ الهَمِّ وَ الكَذِ وَ التَّعَبِ﴾؛ هر کس به آن چه برای او تقسیم شده است، قانع باشد از اندوه و زحمت و سختی راحت است». معنای حدیث، آن نیست که انسان تلاش نکند؛ بلکه هرکس باید به اندازه استعداد و توانش تلاش کند به زندگی خود توسعه ببخشد و احساس مسئولیت کند؛ اما حرص و طمع نداشته باشد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
﴿حُرِمَ الحَريصُ خَصْلَتَينِ وَ لَزِمَتهُ خَصْلَتَينِ حَرُمَ القَناعَةُ فَافْتَقَدَ الرّاحَةَ وَ حَرُمَ الرّضاءُ فَافْتَقَدَ اليَقينُ﴾ (2)
حریص از دو ویژگی محروم است و به دو درد گرفتار می شود از قناعت محروم می شود؛ پس از راحتی محروم است و از رضایت محروم می شود؛ پس یقین را از دست می دهد.
کسی که دل در گرو دنیا می سپارد و به متاع قلیل آن مغرور می شود و استقلال برای آن قائل است، هرگز روی آرامش را نخواهد دید دلی که به آخرت تعلق دارد و دنیا را برای رسیدن به آخرت مورد توجه قرار می دهد دلی آرام و مطمئن است ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ﴾ (3) «شما کالای دنیا را دنبال می کنید و خداوند آخرت را برای شما می خواهد».
ص: 109
از مهم ترین دغدغه های فرد مسلمان حفظ سلامت دین است. انبیا و اولیای الهی، همواره از اموری که سلامت دین را به خطر می اندازد (حرص و طمع) نگران بودند امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ فَسادُ الدِّينِ الطَّمَعُ﴾. (1)
در مقابل، قناعت و پرهیز از زیاده طلبی، عامل حفظ دین است. امیرمؤمنان می فرماید: ﴿إقنَعُوا بِالقَلِيلِ مِن دُنياكُم لِسَلامَةِ دينِكُم﴾؛ (2) «به اندک در دنیای تان بسنده کنید و قناعت ورزید تا دین شما سالم بماند».
عمروعاص برای ریاست و حبّ دنیا دینش را به خطر انداخت یا حمید بن قحطبه برای مطامع دنیا و ریاست طلبی دین خود را به هارون الرشید فروخت. وقتی در تاریکی شب، کسی ظرف سرپوشیده حلوای لذیذ در خانه علی علیه السلام آورد حضرت وقتی دریافت که رشوه است، به قدری ناراحت شد که فرمود: «آیا از راه دین خدا می خواهی مرا فریب دهی یا دیوانه شده ای و هذیان می گویی»؟ (3)
هنگامی که غلام عثمان نزد اباذر آمد کیسه پولی آورد و ابوذر نپذیرفت، غلام اصرار کرد و گفت: اگر بپذیری من آزاد می شوم اباذر گفت: آری؛ اما من بنده می شوم و نپذیرفت (4)
انسان قانع هرگز دین خود را به خطر نمی اندازد؛ زیرا به دنیا وابستگی ندارد و همه جا دینش را حفظ می کند. افرادی که به دنیا حرص و ولع دارند، به سادگی دین خود را سرمایه رسیدن به دنیا قرار می دهند
تهذیب و تأدیب نفس از امور مهم و اساسی است. اگر کسی نفسش را اصلاح نکرد از عقل و خرد خود بهره نمی برد؛ چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ لَمْ يُهَذَّب نَفْسَهُ لَم يَنتَفِع
ص: 110
بِعَقلِهِ﴾؛ (1) «کسی که نفسش را اصلاح نکند، از خرد و عقلش بهره نمی برد».
مالکیت نفس، در پرتو اصلاح آن و هلاک آن در گرو اعمال و رها کردن آن است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَصلَحَ نَفْسَهُ مَلَكَها وَ مَن أَهمَلَ نَفْسَهُ أهلَكَها﴾ ؛ (2) کسی که نفسش را اصلاح کند آن را مالک می شود و تحت قدرت در می آورد و کسی که نفس را رها کند، آن را نابود کرده است».
توجه به نفس، منشأ تقویت و کمال انسان است. نفس انگیزه ها و کشش هایی دارد که همواره انسان را به ارضای مطلق خود دعوت می کند. اگر مدیریت نفس از دست عقل خارج شود، خطرات زیادی به وجود می آورد. از عواملی که ما را در اصلاح نفس کمک می کند، حس قناعت است. انسان قانع راه را بر طغیان نفس می بندد قنوع، موجب می شود سطح درخواست های نفس تعدیل شود. انسانی که دل در گرو دنیا ندارد، ابزار امیری و صدارت نفس را از آن سلب می کند ،نفس قدرت طلب و لذت خواه است و لذت های والاتر و بالاتر اخروی را نادیده می گیرد و به لذت های پست و زودگذر دنیوی نظر می اندازد. صفت قناعت، این تمایل نفسانی را سرکوب می کند؛ از این رو قناعت، از بهترین اسباب اصلاح نفس شمرده شده است.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إِذَا رَغِبْتَ فِی صَلاَحِ نَفْسِکَ فَعَلَيكَ بِالإِقتصادِ وَ القُنُوعِ وَ التَقلُلِ﴾؛ (3) اگر تمایل به اصلاح نفس خود داشتی، بر تو باد به میانه روی، قناعت و کم داری». در بیان نورانی دیگری می فرماید: ﴿كَيفَ يَستَطيعُ صَلاحَ نَفْسِهِ مَن لا يَقنَعُ بِالقَليل﴾؛ (4) کسی که قناعت به مال اندک ،ندارد چگونه می تواند نفسش را اصلاح کند.
فقر و نداری، گاه ناشی از کمبود هاست و گاه ناشی از زیاده طلبی و فزون خواهی. کم
ص: 111
نیستند افرادی که آن چه دارند زندگی آنان را کفایت می کند اما به واسطه رفاه طلبی و توقعات بی جا دچار فقر و نداری می شوند و همواره در مضیقه اند. به عبارت دیگر، فقر تصنّعی و صوری برای خود ایجاد می کنند. اینان هر چه داشته باشند، باز هم احساس کمبود می کنند. آن چه موجب از بین رفتن چنین حسی در انسان می شود و حالت بی نیازی و سازگاری می آورد صفت قناعت است. قانع همواره غنی است؛ زیرا به نداشته ها و فقدان ها نمی اندیشد؛ بلکه آن چه را دارد مغتنم می شمرد و از آن بهره می برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ﴿القَناعَةُ مالٌ لا يَنْفَدُ﴾ ؛ (1) «قناعت، ثروت پایان ناپذیر است».
حسابرسی روز قیامت، بسیار دقیق است. قرآن کریم در ذکر اوصاف اندیشمندان و خردمندان می فرماید: ﴿يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾؛ (2) «آنان از بدی و سختی و دقت در حساب می ترسند».
امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿انّما يُداقُ الله العِبادَ فِي الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ عَلَى قَدرِ مَا آتَاهُم مِنَ العُقُولِ فِى الدُّنیا﴾؛ (3) «خداوند در قیامت نسبت به حساب هرکسی به میزان خرد و عقلی که در دنیا به او داده است سختگیری می کند».
رابطه تنگاتنگی بین درک و اندیشه و حسابرسی است. هر چه تعقل و اندیشه بیشتر ،باشد مسئولیت بیشتر است. حسابرسی افراد در قیامت متفاوت است؛ برخی حساب سختی دارند و حساب برخی آسان و یسیر است. حتی بنابر برخی روایات، افرادی بدون حسابرسی وارد بهشت می شوند. امیرمؤمنان علیه السلام:
﴿وَ مِنهُمُ الَّذينَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابِ لأَهُم لَم يَلْبَسُوا مِن أَمرِ الدُّنيا بِشَيءٍ وَ إِنَّمَا الحِسابُ هُناكَ عَلى مَنْ تَلَبَّسَ بها هنا﴾. (4)
ص: 112
افرادی هستند که بدون حساب وارد بهشت می شوند؛ زیرا آلوده به امور دنیا نشده اند حساب در قیامت مخصوص افرادی است که به دنیا آلوده شده اند.
در حدیث دیگری، رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أمَّا الَّذينَ اعْتَدَلُوا فَأُولئِكَ يُحَاسَبُونَ حِساباً یَسِیْراً﴾؛ (1) «کسانی که میانه رو بودند، حسابرسی آسانی دارند».
قناعت و اکتفای به داشته ها و زندگی در حد کفاف وابستگی ها را کم می کند و مانع گناهان اقتصادی می شود. طبعاً انسان قانع سبک بار است و همین سبک باری، باعث می شود حسابرسی آسانی داشته باشد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أقنع بِما أُوتِيتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ الحِساب﴾ ؛ «به آن چه به تو داده شده است، قناعت کن تا روز قیامت، حساب بر تو آسان و سبک باشد»
انسان نیازهای زیادی دارد که تأمین شایسته و صحیح آن ها حق طبیعی اوست. بدون تردید، هر قدر اسباب زندگی فراهم تر باشد، آسایش خاطر و احساس امنیت، بیشتر است. شناخت نیازهای جسمی :مانند نیازمندی به ،خوراک ،پوشاک مسکن و همسر و نیازهای روحی مانند علم زیبایی پرستش و تکریم و نیازهای اجتماعی مانند: عدالت، آزادی، مساوات و معاشرت، یک ضرورت است. قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نیازهای بشری را چنین می شمارد:
﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾ (2)
کسی که مرا آفرید و راهنمایی کرد و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می کند و هنگامی که بیمار می شوم، مرا شفا می دهد.
نیاز به هدایت، غذا، آب و سلامت در این آیات مطرح شده است. قرآن کریم خودداری های بی مورد در نیازهای اساسی را نکوهش می کند و همگان را به استفاده صحیح
ص: 113
از نعمت ها فرا می خواند. (1) آن چه مورد نکوهش است استفاده نادرست و مصرف بی رویه است. قناعت اندک حرص و ولع به دنیا و تأمین افراطی نیازها خطرناک است. اگر کسی به این بیماری مبتلاست نخست باید آن را ریشه یابی کند هر صفت رذیله ناشی از یک انگیزه و سبب است.
ضعف قناعت گاهی در اثر تربیت بد خانوادگی گاه الگوی نادرست مصرف و بعضاً ناشی از جهل به آثار و عواقب آن است که در هر مورد باید از راه صحیح درمان شود. راه کارهای قرآنی و روایی مبارزه با این بیماری عبارت اند از:
قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمان می دهد:
﴿وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (2)
هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از کفار دادیم، میفکن که این ها شکوفه های زندگی دنیاست و برای آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزی ،پروردگارت بهتر و پایدارتر است.
تعبیر از مال دنیا به «زهرة الحياه الدنيا»، (یعنی شکوفه ها که شکوفه عمر کوتاهی دارد زود پرپر می شود و چندان پایدار نیست) از آن روست که زرق و برق و داشته های دیگران را به حساب نیاوری. ارتباط با اهل فضیلت و قناعت در زندگی انسان اثر فراوانی دارد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مُعاشَرَةُ ذَوِى الفَضائِلِ حَياةُ القُلُوبِ﴾ ؛ (3) «معاشرت با صاحبان فضیلت باعث زنده دلی است».
افرادی که با کفو و همتراز خود وصلت می کنند و با خانواده های اهل رعایت و اعتدال
ص: 114
رفت و آمد دارند از آن ها الگو می پذیرند. حضرت سلیمان هر روز صبح با مساکین نشست و برخاست می کرد سلمان :گوید رسول خدا صلی الله علیه و اله به من سفارش کرد که هرگز نشست و برخاست با فقرا را از دست ندهم. (1)
،توان فرصت و سرمایه های انسان محدودند. انسان پیوسته در زندگی با گزینش و حذف روبه روست و چاره ای جز این ندارد که از میان صدها گزینه یکی را انتخاب کند ما نمی توانیم در همه رشته ها تحصیل کنیم همه کتب را مطالعه کنیم، همه علوم را فرا گیریم ، همه عبادت ها را انجام دهیم؛ بلکه باید انتخاب کنیم؛ انتخابی آگاهانه و عالمانه . امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿دَعْ مَا لاَ یَعْنِیکَ وَ اِشْتَغِلْ بِمُهِمِّکَ اَلَّذِی یُنْجِیکَ﴾؛ (2) «آن چه را برای تو مفید نیست رها کن و به امور مهمّی بپرداز که تو را نجات می دهد».
اگر انسان به کسب فضایل بپردازد و وقتش را با مطالعه عبادت، اصلاح نفس و رشد معنوی پر کند خود به خود حرص و طمع او کاهش می یابد و عملاً عرصه فزون طلبی از بین می برد
خانواده، نخستین کانون تربیت است کانون خانواده بزم محبت و دوستی است. پدر و مادر در خانه وظیفه دارند با اصلاح الگوی مصرف و پرهیز از اسراف، استفاده درست از نعمت های الهی و برنامه ریزی صحیح روحیه قناعت و اعتدال را در فرزندان تقویت کنند. پدر و مادران لاابالی و بی نظم، فرزندانی این چنین به وجود می آورند. فرزندان آیینه رفتار والدین هستند. بچه هایی که در کودکی در وضعیت سخت بزرگ شده اند، بیش تر قدر اندوخته های خود را می دانند کودکانی که در ناز و نعمت لوس و ناز پرورده بار آمده اند، در برابر آسیبی کوچک کمر خم می کنند قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ
ص: 115
وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ ﴾ (1) «ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده های تان را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست حفظ کنید».
رسول خدا صلى الله عليه و سلم در پاسخ به سؤالی در مورد چگونگی این عمل فرمودند: «خانواده های تان را به آن چه خدا فرمان داده است امر کنید و از آن چه نهی کرده است باز دارید» (2)
«ابو الاسود دئلی» از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام است که با دختر کوچکش در شام زندگی می کرد. روزی معاویه برای فریفتن او حلوای زعفرانی برایش فرستاد. دخترک گرسنه او مقداری از آن عسل را در دهان گذاشت پدرش فریاد زد «يا بنتى القه فانّه سمّ؛ دخترم آن را بیرون بینداز؛ که سمّ است». اگرچه شیرین است با این لقمه حرام می خواهند محبت و ولایت علی علیه السلام را از ما دور کنند. دخترک انگشت انداخت و آن چه را خورده بود، بیرون آورد. (3) ابوالاسود، پدر و سرپرست خانواده است. او به رغم گرسنگی دخترش، مراقب است با هر چیزی سیر نشود لقمه حرام نخورد قناعت کند و اسیر طمع نشود.
ده ها آیه در قرآن ما را به انفاق ،احسان خدمت رسانی رسیدگی به امور فقرا و احساس مسئولیت در برابر مردم دعوت می کند انباشته شدن و کثرت ثروت از عوامل کم قناعتی است. اگر صاحبان ثروت به امور فقرا رسیدگی کنند و ثروت خود را وسیله کسب آخرت قرار دهند، دچار حرص و ضعف قناعت نمی شوند. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ (4) «کسی که بخل نفسش را باز دارد، رستگار است».
در مقابل، کسی که انفاق می کند مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه ای صد دانه باشد و خدا برای هر کس بخواهد چند برابر می کند (5)
ص: 116
پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ما آمَنَ بي مَنْ شَبْعاناً وَ جارُهُ جائِعٌ﴾ ؛ (1) «کسی که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است» شخصی خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: «أُحِبُّ أن أكُونَ خَيرَ النّاس؛ دوست دارم که بهترین مردم باشم». حضرت صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿خَيرُ النَّاسِ مَن يَنْفَعُ النَّاسُ فَكُن نافِعًا لَهُم﴾؛ (2) بهترین مردم، کسی است که نفعش برای مردم بیشتر باشد؛ پس تو هم برای مردم نافع باش
الگوی مصرف خانواده ها متناسب با الگوی دینی و در خدمت منافع ملی نیست. برای تقویت روحیه قناعت، باید عادات غلط مصرف را ترک گوییم و روش های بهتری را جایگزین کنیم. خرید کردن هنر نیست؛ بلکه هنر در نگهداری است. این اصل در فرهنگ مصرف ما جایگاهی ندارد. اگر کسی درآمد زیاد داشت و با از بین رفتن هر کالا فوراً کالای مشابهی جایگزین کرد هنر نکرده است؛ بلکه هنر در حفظ داشته ها و بهره وری بیش تر از آن هاست. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿ لا اخافُ عَلی امَّتِی الْفَقْرَ وَلکِنْ اخافُ عَلَیهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ﴾ (3) «من از فقر بر امتم نمی ترسم؛ بلکه از سوء تدبیر و مدیریت بر آن ها نگرانم».
نباشد چو تدبیر و عقل معاش *** به جایی نخواهد رسیدن تلاش
توانگر نخواهی شدن هیچ گه *** به عزّ و قناعت نیابی چو ره
تدبیر و برنامه ریزی از اصول مهم در مدیریت اقتصادی زندگی و افزایش بهره وری است. حضرت امام خمینی رحمه الله علیه باقی مانده آب نوشیده شده را بیرون نمی ریخت؛ بلکه روی لیوان کاغذی می گذاشت که بار دیگر مصرف کند مرحوم سید احمد خمینی گفتند: اگر ما دو دستمال کاغذی از یک قوطی بیرون می آوردیم امام رحمه الله علیه ناراحت می شد و می گفت: این چه
ص: 117
کاری است؟ (1)
اصلاح الگوی مصرف، باید در سطح ملّی و با عزم سراسری صورت بگیرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيَّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (2) با دگرگونی رفتاری افراد، دگرگونی در سطح جامعه اتفاق می افتد
انسان در برابر نعمت ها و فرصت هایی که خدا به او داده مسئول است. حس پاسخ گویی در برابر نعمت ها انسان را وا می دارد تا به گونه ای مصرف کند که بتواند پاسخگو باشد. قرآن کریم می فرماید: ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾؛ (3) «سپس در همان روز از نعمت ها پرسیده خواهد شد».
اسلام با پاسخگو کردن انسان در برابر اعمالش و در مقابل سرمایه ها و نعمت هایی که به او داده، به نوعی به او ارج نهاده است تا این سرمایه هدر نرود باور به تجسم اعمال، باور به این که اسراف کاران اهل دوزخ اند، عقیده به این که از لحظات عمر، مال و فرصت ها بازخواست می شود انسان را به قدرشناسی از نعمت ها وا می دارد
امام رضا علیه السلام روزی یکی از غلامانش را دید که میوه نیم خورده ای را دور انداخت. آن حضرت فرمود: «سبحان الله ! اگر شما مستغنی شده اید دیگران بی نیاز نیستند. آن را به کسی که محتاج باشد بخورانید (4)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام، دید امام علیه السلام پیراهنی پوشیده است که گریبان آن را
ص: 118
وصله زده اند. به وصله لباس خیره شد و شگفت زده نگاه می کرد. امام علیه السلام فرمود: چه شده است؛ نگاهت را به من دوخته ای؟ عرض کرد به وصله یقه پیراهن شما می نگرم. امام علیه السلام نوشته ای را به او داد و فرمود: «این کتاب را بخوان». او کتاب را گشود؛ نوشته بود: «لا إيمان لِمَن لاحَياءَ لَهُ وَلا مَالَ لِمَن لا تَقديرَ لَهُ وَلا جَديدَ لِمَن لا خُلُقَ لَهُ؛ کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد و کسی که برنامه ریزی ،ندارد ثروت ندارد و کسی که کهنه ندارد، نو و جدید ندارد». (1)
کنایه از این که انسان همه لباس های نو را بیرون نمی پوشد؛ بلکه برخی البسه باید برای مناسب تهای خاص نگهداری شود در پاره ای ،روایات پوشیدن لباس صون (لباس آبرو) در خانه، اسراف شمرده شده است. (2)
هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید هیئتی از حجاز برای عرض تبریک و تهنیت به حضور او آمدند که در آن ،هیئت نوجوان نابالغی (حدود دوازده سال) بود. او در مجلس برخاست تا سخن بگوید خلیفه گفت: آن کس که سنش از تو بیشتر است حرف بزند؛ زیرا او به سخن گفتن شایسته تر است نوجوان گفت ای خلیفه مسلمین، اگر برای شایستگی سن بیشتر ملاک است در مجلس شما هم کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از فضل او به شگفت آمد و گفت: سخن بگو.
کودک نابالغ برخاست و گفت: ما از جای دور آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه از روی ترس طمع نداریم؛ زیرا از عدل تو برخورداریم و ترس نداریم؛ زیرا خویشتن را با عدل تو از جور در امان می دانیم ما فقط برای تقدیر و شکرگزاری آمده ایم. خلیفه از سخنان او خوشش آمد و گفت ای پسر مرا موعظه کن نوجوان گفت: «يا أمير المؤمِنينَ إنَّ أناسا غَرَّهُم حِلمُ الله وَ تَناءُ النَّاسِ عَلَيهِم فَلا تَكُن مِمَّن يَغُرُّهُ حِلمُ الله وَ تَناءُ النَّاسِ عَلَیهِ؛ ای امیر گروهی از مردم بر اثر حلم خدا مغرور شدند و گروهی نیز به مدح و تمجید
ص: 119
مردم. تو از کسانی مباش که حلم الهی و ثنای مردم موجب غرورشان گردیده است دچار لغزش شده اند (1)
امیرمؤمنان علیه السلام از قصابی عبور می کرد قصاب عرض کرد: گوشت خوبی آورده ام. امام علیه السلام فرمودند: «الان پول ندارم که بخرم» عرض کرد: من برای پولش صبر می کنم تا بعداً بدهید. امام علیه السلام فرمود: «من به شکم خود می گویم صبر کند. اگر نمی توانستم به شکم بگویم صبر کند، از تو می خواستم صبر کنی. اکنون که می توانم به شکم خود بگویم صبر کند، چرا صبر نکنم». (2)
ابوامامه از صحابه رسول خداست. او بر معاویه وارد شد. معاویه، فوق العاده او را تکریم و تعظیم نمود به افتخار او ضیافتی ترتیب داد. با دست خود انواع خوراک و خورشت را به او تعارف کرد به سر و صورت او عطر زد و دستور داد یک کیسه زر به او بدهند.
پس از این مقدمات پرسید: ای ابا امامه من برترم یا علی بن ابیطالب ؟ او با کمال شهامت گفت: به خدا سوگند راست می گویم علی از تو افضل و برتر و اقدم در اسلام است و اقرب به رسول خدا صلى الله عليه و سلم می باشد. می دانی علی کیست؟ او پسر عم رسول خدا صلى الله عليه و سلم همسر فاطمه علیا السلام، پدر جوانان بهشت حسن و حسین علیهما السلام، برادر زاده حمزه و برادر جعفر ذو الجناحين است. معاویه تو کجا و این افتخارات کجا؟ اگر گمان کردهای با طعام و طلا عقیده و ایمان مرا از دستم می گیری با ایمان به خانه تو وارد شده ام و بی ایمان خارج می شوم، گمان بد برده ای.
او کیسه طلا را به زمین گذاشت و از نزد معاویه خارج شد. (3)
ص: 120
عبدالله بن مسعود از اصحاب پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم است که در زمان خلافت خلیفه سوم، بیمار شد و با همان بیماری از دنیا رفت عثمان به عیادت او آمد دید اندوهگین است. پرسید: از چه ناراحتی؟ گفت: از گناهانم عثمان :گفت چه میل داری تا بر آورم؟ گفت: مشتاق رحمت خدا هستم. عثمان گفت: اگر موافق باشی پزشکی بیاورم. گفت: پزشک بیمارم کرده است. عثمان گفت: اگر مایل باشی دستور دهم عطایی از بیت المال برایت بیاورند. ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی به من ندادی؛ اما امروز که نیاز ندارم، می خواهی از بیت المال بدهی عثمان :گفت این هدیه از بیت المال برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت دخترانم نیازی ندارند؛ زیرا سفارش کرده ام هر شب سوره واقعه بخوانند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس هر شب سوره واقعه بخواند، هرگز فقیر نمی شود». (1)
ص: 121
ص: 122
6
ششمین صفت رذیله ای که امام سجاد علیه السلام از آن به خدا پناه برده بدخلقی است. شکاسه از شکس، یعنی تندخویی واژه شراسه هم به همین معناست. (1) «الشكس السىء الخُلق». (2) «شکس شكسا فهو شكس مثل شرس شرسا فهو شرس و زنا و معنیً». (3) قرآن کریم می فرماید: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ﴾، (4) «خدا مثال می زند مردی را که مملوک شرکایی است که پیوسته با او مشاجره می کنند و مردی که فقط تسلیم یک نفر است. آیا مساویند»
شکاسه فقط یک بار در این آیه به کار رفته است که همان معنای لغوی را دارد خدا در این آیه مثالی زده است. برده ای که چند ارباب دارد، مورد کشاکش و درگیری و نزاع است و
ص: 123
هر یک به او کاری واگذار می کنند او سرگردان می شود متشاکس به کسی گفته می شود که با عصبانیت و بدخلقی و خصومت به نزاع دعوت می کند
بدخلقی و بدرفتاری با مردم روابط اجتماعی را به هم ریزد و موجب خواری و پستی می شود. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿رُبَّ عَزيزِ أَذَلَّهُ خُلْقُه وَ ذَليلٍ أَعَزَّهُ خُلقُهُ﴾؛ (1) «چه بسیار عزیزی که بد خلقی اش او را ذلیل و خوار کرده و چه بسا ذلیلی که بر اثر خوش خلقی، عزیز شده است».
در این نوشتار با تکیه بر آیات و روایات این صفت منفی را مورد بررسی قرار می دهیم
قرآن کریم صفات نه گانه ناپسندی را برای مشرکان و تکذیب کنندگان پیامبر صلی الله علیه و اله ذکر کرده است. در سوره قلم می فرماید:
﴿ وَ لَا تُطِعْ كُلَّ حَلافٍ مَهِينٍ * هَمَّازٍ مَشَاءٍ بِنَمِيمٍ ، مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ * عُتُل بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ﴾ (2)
پیروی مکن از کسی که بسیار سوگند یاد می کند پست است، عیب جو و سخن چین، مانع کار خیر، تجاوزگر گناهکار ، کینه توز، خشن و بدنام است.
عُتُل به معنای ،تندخو خشن و بدخلق است
قرآن کریم از عوامل موفقیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را مهربانی و خوش خلقی آن حضرت می داند و می فرماید: اگر تندخو و خشن بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. عدم انعطاف و رفتار با تحکم و زورگویی مردم را فراری می دهد ﴿وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ (3) «اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند».
بدخلقی عامل تنفر مردم است اختلال در امور می آورد خانواده ها را متلاشی می کند و
ص: 124
آرامش روحی را سلب می کند انسان را در معرض تهمت قرار می دهد دوستان را می،گریزاند زندگی را دشوار می کند و فشار قبر و عذاب اخروی در پی دارد.
به رسول اکرم صلی لله علیه و اله گفته شد: فلان زن روزها را روزه می دارد و شب ها را با عبادت خدا می گذراند؛ اما تُند خوست و همسایگان خود را با زبان آزار می دهد. فرمود: ﴿ لاَ خَیْرَ فِیهَا هِیَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ﴾ ؛ (1) «خيرى در او نیست. او اهل آتش است».
1. حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿سُوءُ الخُلقِ يُوحِشُ القَريبَ وَ يَنفِرُ البَعيدَ﴾ ؛ (2) «بدخلقى نزدیکان را پراکنده، و بیگانگان را می رنجاند».
2 . امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿سُوءُ الخُلقِ شَرِّ قَرينٌ﴾؛ (3) «بدخلقی، بدترین همراه است».
3. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ﴾؛ (4) «کسی که بدخلقی کند، رزقش اندک و تنگ می شود».
4. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ فَأذِنُوا فِي أُذُنِهِ﴾؛ (5) «کسی که بدخلق است در گوشش اذان بگویید». این که گفته اند در گوش بداخلاق اذان بگویید، شاید از آن روست که چنین فردی از روح تعالیم اسلامی به دور است؛ پس در گوش او باید اذان گفت تا مجددا تعالیم اسلام برای او یادآوری شود.
5. امام صادق علیه السلام: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَبَ نَفْسَهُ﴾؛ (6) کسی که بدخلق است، خود را عذاب می دهد در روایتی آمده است:
ص: 125
﴿سُئِلَ رَسُولُ الله عَن أكثَرِ ما يُدخِلُ الناسُ الجَنَّةَ قالَ تَقوَى اللَّه وَ حُسنُ الخُلقِ وَ سُئِلَ عَن أكثَرِ ما يُدخِلُ النَّاسُ النَّارَ، فَقالَ الفَمُ وَ الفَرْجُ﴾ (1)
از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم سؤال شد بیشترین چیزی که مردم را بهشتی می کند، چیست؟ فرمود: دو چیز 1. تقوای الهی؛ 2. خوش خلقی. سؤال شد بیشترین عاملی که باعث جهنمی شدن مردم می شود چیست؟ فرمود: دو چیز: 1. زبان؛ 2. شهوت جنسی.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿لَما خَلَقَ الله تعالى الإيمانَ قالَ اللّهُمَّ قَوّنى فَقَوّاهُ بِحُسنِ الخُلقِ وَ السَّخاءِ وَ لَمَّا خَلَقَ الله الكُفْرَ قالَ اللَّهُمَّ قَوِنِى فَقَوّاهُ بِالبُحْلِ وَ سُوءِ الخُلقِ﴾ (2)
هنگامی که خدا ایمان را آفرید به خدا :گفت مرا تقویت کن. خدا آن را به خوش خلقی و سخاوت تقویت کرد و هنگامی که کفر را آفرید گفت خدایا مرا تقویت کن خدا او را به بخل و بدخلقی تقویت کرد.
این حدیث دو صفت خوش خلقی و سخاوت را نشانه ،ایمان و دو صفت بدخلقی و بخل را نشانه کفر می داند.
آثار فراوانی بر خوش خلقی مترتب است که در روایات آمده است؛ مانند: عمر طولانی، برکت مال تخفیف در حساب تکفیر گناهان جذب دوستان ثواب اخروی سنگینی میزان کمال دین شباهت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، برخورداری از شفاعت و دوستی مردم (3)
بدخلقی، صفت رذیله ای است که در چهره گفتار اعمال و رفتار ظاهر می شود مرحوم نراقی در این رابطه می نویسد: «سوء خلق عبارت است از تُرش رویی بدزبانی آزار دیگران و
ص: 126
امثال آن حسن خلق از نتیجه های بردباری و سوء خلق از نتیجه های خشم و غضب است. (1)
قرآن کریم طی چندین آیه مردم را از گفتار خشن و ناپسند باز می دارد و در مقابل، به گفتار نیک و پاکیزه دعوت می کند: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾ (2) «با مردم با زبان خوش سخن بگویید».
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
﴿أَى لِلنَّاسِ كُلّهم ، مُؤمِنِهِم وَ مُخالِفِهِم أَمَّا المُؤمِنُونَ فَيَبسُطُ لهَم وَجهَهُ وَ أَمَّا المُخالِفُونَ فَيُكَلمُهُمْ بِالمُدَارَاةِ لاجْتِذَابِهِمْ إِلى الإِيمَانِ، فَإِنَّهُ بِأَيْسَرِ مِنْ ذَلكَ يَكُفُّ شُرُورَهُمْ عَنْ نَفْسِهِ وعَنْ إِخْوَانِهِ المُؤْمِنِين﴾ (3)
مراد از این آیه همه مردم اند (با همه نیکو سخن بگویند): مؤمن و مخالف؛ اما مؤمنان با چهره گشاده رفتار کنید؛ اما مخالفان با مدارا با آن ها سخن بگویید تا به ایمان کشیده شوند کم ترین اثر مدارا آن است که شر آنان را از خود و برادران مؤمن تان رفع می کنید.
در روایت دیگری می فرماید: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ وَ لَا تَقُولُوا إِلَا خَیْراً حَتّی تَعْلَمُوا مَا هُوَ﴾؛ (4) «با مردم سخن بگویید، اما بعد از آن که خیر آن را تشخیص دادید».
﴿ وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمْ الَّتِي جَعَلَ الله لَكُمْ قِيَامًا وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا﴾ (5)
و اموالی که خدا قوام زندگی شما را به آن مقرر داشته است، به تصرف سفیهان ندهید و از مال شان نفقه و لباس به آن ها دهید و با آنان سخن نیکو و دلپسند گویید.
ص: 127
گفتار پسندیده و بخشش بهتر از صدقه ای است که در پی آن آزار و اذیت باشد در این آیه سفارش شده است که اگر توان کمک مالی به فقرا را ندارید، آن ها را با تندخویی و بدزبانی ،نیازارید برای او دعا کنید عذرخواهی کنید راهنمایی کنید، حرفش را گوش دهید و دلجویی کنید.
﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾ (1)
به آنان «اف» نگو، پرخاش مکن و با آن ها از روی مهربانی و کرامت سخن بگو.
نَهر یعنی رنجاندن که یا با فریاد است یا با درشتی حرف زدن این آیه که در مورد رفتار با پدر و مادر است توصیه می کند از به کار بردن کلمات ناپسند و خشن و بی ادبانه بپرهیزد و با پدر و مادر از روی رأفت و مهربانی سخن بگویید.
بنابر روایات، بر سخن نیکو پنج اثر مترتب است. امام سجاد علیه السلام می فرماید:
﴿اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرى الْمالَ، وَ يُنْمى الرِّزْقَ وَ يُنْسى فِى الأَجَلِ وَ يُحَبَّبُ إِلَى الأَهلِ وَ يُدخِلُ الجَنَّةَ﴾ (2)
سخن نیکو مال را افزایش داده رزق را رشد می دهد، مرگ را به تأخیر می اندازد. انسان را نزد خانواده اش محبوب می کند و در نهایت او را بهشتی می سازد.
افراد تند خو در گفتار، دچار ناسزاگویی نکوهش سرزنش ،فحاشی عیب جویی استهزا، تهمت و رازگشایی می شوند. امام صادق علیه السام فرمود: ﴿ البَذا مِنَ الجَفا وَ الجَفا فِي النّارِ﴾ (3) «بدزبانی، جفا کاری و ستم است و جفاکار در دوزخ است». امیرالمؤمنین علیه السام در توصیف متقین در خطبه معروف همام می فرماید: ﴿بَعيدا فُحشُهُ لَيِّنا قَولُهُ﴾ ؛ (4) «از دشنام به دور و گفتارش نرم است».
ص: 128
آن حضرت وقتی شنید حجر بن عدی و عمرو بن حمق در نبرد صفین به شامیان دشنام داده اند، آن ها را نهی کردند آن ها گفتند مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «آری». عرض :کردند مگر آن ها بر باطل نیستند؟ فرمود «آری» عرض :کردند پس چرا ما را از بدگویی و دشنام به آنان منع می کنید، فرمود:
﴿إنّى أُكرِهُ لَكُم أَن تَكُونُوا سَبّابينَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی اَلْقَوْلِ وَ أبْلَغَ فِي العُذرِ وَ قُلتُم مَكانَ سَبِّكُم إِيَّاهُم أَللَّهُمَّ احقِن دِماءنا وَ دِماءهُم وَ اصلِح ذاتَ بَينِنَا وَ بَينِهِم وَ اهْدِهِم مِن ضَلالَتِهِم﴾ (1)
من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید؛ ولی اگر اعمال زشت شان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و برای اتمام حجت رساتر است. شما باید به جای دشنام چنین می گفتید: پروردگارا خون ما و آن ها را حفظ کن، میان ما و آن ها را اصلاح کن و آنان را از گمراهی شان هدایت نما!
افراد بدخلق، دچار بد زبانی می شوند و ناخواسته به گناهان دیگر کشیده می شوند. ،زبان پُل دو طرفه ای است که از یک سو به دل و از سوی دیگر به ظاهر مرتبط است. زبان ترجمان خُلق و خوی درونی افراد است. باید زبان را به کلام نیکو عادت داد تا مانع بروز بد خلقی از طریق این عضو شود. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَوّد لِسَانَكَ حُسنَ الكَلامِ تَأْمَنُ المَلام﴾ ؛ (2) «زبانت را به سخن نیکو عادت بده تا از ملامت و سرزنش ایمن باشی»
تندخویی گاهی در رفتار با مردم بروز می کند چهره خشمناک و عبوس، ایماء و اشاره، رفتار متکبرانه با دیگران از مظاهر آن است. مسلمان باید گشاده رو متواضع و با لبخند باشد. گاهی افراد تندخو، کلامی به زبان نمی آورند؛ اما آن چنان با چهره گرفته و رفتار ناشایست با دیگران روبه رو می شوند که گاهی از بدزبانی بدتر است. برخی افراد محیط
ص: 129
خانه را سرد می کنند در مواجهه با همسر و فرزند عبوس و گرفته هستند و فاقد حداقل های آداب اسلامی اند. روابط صمیمانه و محبت آمیز با مردم پایه های دوستی را ماندگار و محکم می.کند رابطه عاطفی از نخستین نیازهای انسان است. برخی پدران، گمان می کنند تأمین نیازهای مادی خانواده کافی است. چنین نیست؛ نیاز اعضای خانواده به محبت و دوستی و رفتار صمیمی بیش از نیازهای مادی است. فرزندانی که کمبود رابطه عاطفی دارند در بزرگی دچار سرخوردگی می شوند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إِنَّكُم لَن تَسَعُوا النَّاس بِأموالِكُم فَألْقُوهُم بُطِلاقَةِ الوَجهِ وَ حُسنِ البُشرِ﴾ ؛ (1) شما نمی توانید مردم را با مال تان جذب کنید و در آنان نفوذ کنید. پس با آنان با چهره گشاده و رفتار نیکو روبه رو شوید».
تأثیر یک لبخند و مصافحه در جذب دیگران گاه بیشتر از هزینه کردن پول های گزاف است. امام باقر علیه السلام می فرماید:
﴿صَنايِعُ المَعرُوفِ وَ حُسنُ البِشرِ يَكسِبانِ المَحَبَّةَ وَ يَدخُلانِ الجَنَّةَ وَ البُخلُ وَ عَبُوسُ الوَجهِ یُبْعِدَانِ مِنَ اَللَّهِ وَ یُدْخِلاَنِ اَلنَّارَ﴾ . (2)
نیکی به مردم و گشاده رویی باعث کسب محبت و ورود به بهشت است. بخل و گرفتگی چهره باعث دوری از خدا و ورود به جهنّم است.
شخصی محضر رسول خدا صلى الله عليه و سلم رسید و عرض کرد: ﴿یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَوْصِنِی فَکَانَ فِیمَا أَوْصَاهُ أَنْ قالَ ألقِ أخاكَ بِوَجهِ مُنبَسط﴾؛ (3) «اى رسول خدا مرا موعظه کنید. فرمود: برادر مسلمانت را با روی گشاده ملاقات کن»
همان طور که اشاره شد، بدخلقی گاهی در رفتار است و گاهی در گفتار در هر دو بخش باید با اندیشیدن در آثار منفی آن و تفکر در آیات و روایات با آن مبارزه کرد. قرآن کریم، هم به
ص: 130
رفتار شایسته توصیه می کند و هم گفتار شایسته. دقت و تدبّر در این آیات و سعی در به کاربستن آن ها صفت بدخلقی را به تدریج از بین می برد برخی از آیات در این باره عبارت اند از:
1. تواضع با مردم ﴿وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا﴾ ؛ (1) «بندگان ممتاز خدای رحمان فروتنانه بر زمین راه می روند»
2. برادرى و دوستى: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ﴾، (2) «مؤمنان فقط برادرند، پس میان آن ها صلح برقرار کنید».
3. اعتدال در راه رفتن و صدا: ﴿وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ﴾؛ (3) «در راه رفتنت معتدل باش و صدایت را فرو بیاور»
4. شرح صدر و دریادلی: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾؛ (4) «آيا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز نور قرار گرفته (مانند سخت دلان است».
5. انتخاب سخن بهتر: ﴿وَ قُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾؛ (5) «به بندگانم بگو هنگام سخن گفتن سخن بهتر آورند».
6. پاسخ بهتر در ابراز محبت مردم: ﴿وَ إِذَا حُرِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ (6) «هرگاه، درود و تحیتی به شما گفته شود بهتر پاسخ گویید یا همانند آن پاسخ دهید».
حذيفه بن یمان گفت که من مرد بدزبانی بودم و با خانواده ام تندی می کردم از همین رو
ص: 131
به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم و عرض کردم ای رسول خدا صلى الله عليه و سلم می ترسم سرانجام به صلى الله عليه و سلم کیفر زشت بدزبانی گرفتار شوم و اهل آتش دوزخ گردم. حضرت فرمود: «ای حذیفه از استغفار غفلت مکن؛ زیرا با پشیمانی و استغفار از گفتار تند و زشت خود می توانی بد زبانی را ترک کنی و از شرّ زبانت در امان باشی. خود من نیز هر روز صد بار استغفار می کنم». (1)
سماعه بر امام صادق علیه السلام وارد شد. بین او و شتربانش نزاعی پیش آمده بود که به ناسزاگویی انجامیده بود. امام علیه السلام فرمود: «ايّاك ان تكون فحاشا او صخابّا او لَعّانا؛ بپرهیز از این که فحش بدهی داد و فریاد بزنی و لعن و نفرین کنی عرض کردم» به خدا قسم او به من ستم کرده است. امام علیه السلام فرمود: إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ لَقَدْ أَرْبَیْتَ عَلَیْهِ إِنَّ هَذَا لَیْسَ مِنْ فِعَالِی وَ لَا آمُرُ بِهِ شِیعَتِی، اِسْتَغْفِرْ رَبَّکَ وَ لاَ تَعُدْ﴾ ، اگر او ستم کرده است تو هم ستم بیشتری کردی (با فحاشی). این روش حق نیست و شیعیان را به آن فرمان نمی دهم. استغفار کن و تکرار نكن سماعه استغفار کرد و دیگر تکرار نکرد (2)
ام حبیبه به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: اگر زنی در دنیا دو شوهر داشته باشد؛ پس او و هر دو شوهر بمیرند و وارد بهشت شوند این زن در کنار کدام همسر خواهد بود (مانند کسانی که ازدواج مجدد می کنند) فرمود: ﴿لاحسنهما خلقا كان عندها فی الدنیا﴾ ؛ «آن که در دنیا خوش خلق تر بوده است. (3)
شخصی شراب خورده بود. او را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آوردند. وقتی یاران آن حضرت ،دیدند گفتند خدا او را لعنت کند که چه بسیار او را به جرم نوشیدن شراب به این جا
ص: 132
می آورند رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿لا تَلْعَنُوهُ فَإِنَّهُ يُحِبُ الله وَ رَسُولَهُ﴾؛ «او را لعنت نکنید؛ زیرا خدا و رسول خدا را دوست دارد». (1)
این رفتار سازنده است تأکید بر نقطه مثبت که همان دوستی خدا و پیامبر است باعث پشیمانی و شرمندگی این شخص خواهد شد. این روشی تربیتی است.
شخص اعرابی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وارد شد و از آن حضرت چیزی خواست. رسول خدا صلی الله علیه و اله نیاز او را برآورده ساخت و فرمود: «آیا در حق تو احسان کردم (کافی است)»؟ عرض کرد: نه احسان نمودی و نه کار نیکی کردی!
مسلمانان از این سخن به خشم آمدند و به قصد جانش برخاستند. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «دست نگه دارید». اعرابی برخاست و آن جا را ترک کرد رسول خدا صلی الله علیه و اله به دنبال او رفت، او را صدا زد و مجدّداً به او عطا کرد. سپس فرمود: «آیا نیکویی و احسان نمودم». اعرابی گفت: ،آری، خدا به تو و خانواده ات خیر بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «از آن چه گفتی، در دل اصحاب من کدورتی پیدا شد. اگر می خواهی این کدورت از دل آن ها بیرون برود، نزد آن ها برو و آن چه هم اکنون نزد من گفتی، پیش آنان نیز بگوی»
اعرابی فردای آن روز آمد رو به اصحاب کرد و همان دعا را تکرار کرد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و اله به اصحاب خود فرمود:
داستان من و این اعرابی مانند داستان مردی است که شتری داشت که از دست او گریخت. مردم در پی آن رفتند تا شتر را بگیرند و به صاحبش برگردانند؛ اما هر چه بیش تر تلاش می کردند و می دویدند، شتر را بیشتر فراری می دادند و نتیجه ای نداشت. صاحب شتر (ساربان) به مردم گفت: من را با شتر تنها بگذارید؛ زیرا من به حال او آشناترم سپس قدری گیاه از زمین کند و به دست گرفت و او را صدا زد تا بازگشت و او را گرفت و خوابانید. اگر من نیز این مرد را به
ص: 133
شما را می گذاشتم، او را می کشتید و جهنّمی می شدید. (1)
این داستان اثر شفابخش خوش خلقی را می رساند و این که اگر در حوادث و درگیری، مردم کنار بکشند، آتش به معرکه نیاورند و تحریک نکنند، نزاع خاموش می شود. بسیاری از درگیری های اجتماعی و خانوادگی از دامن زدن دیگران شعله ور می شود
همسر رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل می کند شخصی اجازه گرفت و بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد. حضرت فرمود: ﴿اِئْذَنُوا لَهُ فَبِئْسَ رَجُلُ اَلْعَشِیرَهِ﴾؛ «به او اجازه دهید او بدترین مرد قوم خود است». وقتی آمد، پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم با نرمی و ملاطفت با او سخن گفت؛ تا آن جا که ما گمان کردیم نزد پیامبر صلی الله علیه و اله جایگاهی دارد. وقتی رفت من گفتم: زمانی که وارد شد، چنان فرمودید؛ اما بعد با ملایمت و نرمی با او سخن گفتی ! فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنزِلَةً عِندَ الله يَومَ القِيامَةِ مَن أكرَمَهُ النَّاسُ اتَّقاءَ فُحشِهِ﴾؛ (2) «بدترین مردم روز قیامت از نظر مقام و منزلت، کسی است که مردم از ترس بدزبانی و فحشش او را احترام کنند».
خانواده ای یهودی در همسایگی امام حسن علیه السلام زندگی می کردند دیوار خانه امام علیه السلام ، که با دیوار منزل آنان مشترک ،بود شکافی برداشت نجاست و رطوبت به خانه امام علیه السلام سرایت کرده بود. مرد یهودی هم خبر نداشت. روزی زن او برای کاری به منزل امام علیه السلام آمد. این وضعیت نامطلوب را مشاهده کرد به همسرش خبر داد. مرد یهودی با شرمندگی خدمت امام علیه السلام رسید و عذرخواهی کرد. امام علیه السلام با مهربانی و خوش رویی فرمود: «مانعی ندارد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که باید همسایه را احترام کرد». این رفتار نیکو و خوش خلقی امام علیه السلام موجب شد مرد یهودی و همه خانواده اش مسلمان شوند. (3)
ص: 134
بین یاران امام رضا علیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضا علیه السلام بپرسم خدمت امام رضا علیه السلام رسید. از امام علیه السلام پرسید: گاه پیش می آید که گروهی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می کنند و می خندند آیا بر مردی که میان آنان نشسته رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت کند یا خیر؟ امام علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد؛ به شرطی که گناه نباشد». مرد فهمید که منظور امام علیه السلام، فحش و شوخی های زشت است. امام علیه السلام برای این که منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نقل کرد و فرمود:
پیامبر صلی الله علیه و آله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می آمد و هدیه ای برای ایشان می آورد وقتی هدیه را می داد به شوخی به پیامبر صلی الله علیه و آله می گفت پولش را بده! رسول خدا صلى الله عليه و سلم نیز می خندید و از مزاح او شادمان می شد و گاه که او را اندوهگین می دیدند، می فرمود: «کجاست آن عرب بذله گوی بیابانگرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می کرد». (1)
ص: 135
ص: 136
7
الحاح در لغت به معنای دوام و استمرار و شهوت به معنای میل و علاقه شدید به چیزی است. «الحاح الشهوة» ، به معنای مبالغه و افراط در شهوت است. راغب اصفهانی آورده است:
اصل الشهوة نزوع النفس الى ما تريده و ذلك فى الدنيا ضربان، صادقه و کاذبه فالصادقه ما يختلّ البدن من دونه كشهوة الطعام عند الجوع و الكاذبه ما لا يختلّ من دونه (1)
اصل واژه شهوت، به معنای خواهش و دلبستگی نفس است به چیزی که می خواهد و این خواهش در دنیا بر دو قسم است: 1. تمایل صادق یعنی میل به آن چه اگر نباشد بدن مختل می شود؛ مانند غذا در گرسنگی؛ 2. تمایل کاذب به آن چه بدن بدون آن مختل نمی شود.
شهوت به هرگونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذت های مادی اطلاق می شود. علاقه شدید و افراطی به هر امر مادی را شهوت می نامند در قرآن کریم هم به معنای عام آمده
ص: 137
است. البته این واژه در خصوص شهوت جنسی هم به کار برده می شود و بیشتر به همین معنا انصراف دارد غریزه جنسی مانند سایر غرایز و میل ها لازمه ساختمان روح انسان است. هر یک از امیال و غرائز در نهاد انسان مانند شاخه ای از درخت خوشبختی است. لجام گسیختگی و طغیان غرایز به ویژه غریزه جنسی مفاسد عظیمی را به بار می آورد. این غریزه اگر محدود شود و در مسیر صحیح به کار رود تبدیل به فضیلت می شود. پیروی و اطاعت محض از شهوات، انسان را از بندگی خدا و تعالی باز می دارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَیسَ فِی المَعاصی أشَدُّ مِنِ اتِّباعِ الشَّهوَهِ ، فَلا تُطیعوها فَیَشغَلَکُم عَنِ اللّهِ﴾ ؛ (1) «بين گناهان، چیزی سخت تر از پیروی شهوات نیست از شهوت پیروی نکنید؛ که شما را از خدا باز می دارد».
قرآن کریم در تبیین منع از سرکشی شهوات و ضرورت کنترل آن می فرماید:
﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا * يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا﴾ (2)
خداوند می خواهد با این دستورها احکام را برای شما آشکار سازد و به سنت های پیشینیان رهبری کند و خداوند دانا و حکیم است. خدا می خواهد شما را ببخشد؛ اما آن ها که پیرو شهوات،اند می خواهند شما به کلی منحرف شوید، خدا می خواهد کار را بر شما سبک کند ،و انسان ضعیف آفریده شده است.
این آیات که به دنبال بیان احکام مختلف در زمینه ازدواج و شرایط آن نازل شده است. در واقع پاسخی به این سؤال است که چرا محدودیت و قیود می گذارید؟
اگر مردم در ارضای غرائز جنسی آزاد باشند، بهتر نیست؟ اگر هرکسی بتواند هر گونه که
ص: 138
میل دارد، لذت و بهره ببرد چه محذوری دارد؟ قرآن کریم ابتدا چهار حکمت برای وضع قوانین شرعی در کنترل غرائز جنسی را بیان می کند:
1. خدا با این مقررات حقایق را بر شما آشکار می سازد: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ﴾ ؛
2. این قوانین هدایتی است به سوی برنامه ها و روشهای صحیح گذشتگان: ﴿وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ﴾،
3. این مقررات، زمینه بازگشت شما به خداست: ﴿وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ﴾؛
4. این احکام برای شما نوعی تخفیف و توسعه است: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ﴾.
در این آیه اشاره شده است آن ها که غرق در گناه و شهوت رانی هستند، می خواهند شما را از راه حق منحرف کنند و حدود الهی را زیر پا بگذارند پیروان شهوات، میل دارند همه جامعه را هم کیش و هم رنگ خود سازند. در آیه دیگر می فرماید:
﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيَّا﴾ (1)
اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروی نمودند و به زودی مجازات گمراهی خود را خواهند دید.
این آیه شریفه به آمدن گروهی ناخلف و ناصالح از بنی اسرائیل اشاره دارد که در مسیر گمراهی قدم نهادند و نماز را فراموش کردند و پیرو شهوت شدند. ضایع کردن نماز و پیروی از شهوات، به عنوان دو عامل ،گمراهی ارتباط محکمی با هم دارند؛ کما این که حفظ نماز و بر پا داشتن صحیح آن در باز داشتن از فحشا و منکر تأثیر مستقیم دارد.
خطر شهوت رانی در کلام معصومین علیهم السلام مورد توجه عمیق قرار گرفته است، برخی از این خطرات عبارت اند از:
1. نابودی عقل: رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿ زَوالُ العَقلِ بَينَ دَواعِى الشَّهْوَةِ وَ الغَضَبِ﴾؛ (2) عقل آدمی، بین شهوت و غضب از بین می رود
ص: 139
2. رسوایی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿حَلاوَةُ الشَّهَوةِ يُنغِضُّها عارُ الفَضيحَةِ﴾ ؛ (1) «شیرینی شهوت با ننگ رسوایی از بین می رود».
3. نابودی دین: علی علیه السلام می فرماید: ﴿طاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفسِدُ الدِّینِ﴾ ؛ (2) «پیروی از شهوات، دین را نابود می کند»
4. اسارت دائم: علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَبدُ الشَّهْوَةِ أسيرُ لا يَنفَكُ أسره﴾، (3) «بنده شهوت، اسير و برده ای است که اسارت او پایان ندارد»
5. بیماری روحی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿قَرينُ الشَّهْوَةِ مَرِيضُ النَّفسِ وَ مَعلُولُ العَقلِ﴾ ؛ (4) «شهوت ران بیمار روحی و خرد معلول دارد».
6. ناجوانمردی: علی علیه السلاممی فرماید: ﴿مَن زادَت شَهَوَتُهُ قَلَّت مُرُوتُه﴾ ؛ (5) «کسی که شهوت رانی ،کند جوانمردی و مروّتش کاهش می یابد».
7. ریشه گناهان: علی علیه السلام می فرماید: ﴿ما شَيءٌ مِن مَعصِيَةِ الله سُبحانَهُ يَأْتي إلا في شَهوَةٍ﴾ ؛ (6) «هر مصیبت و نافرمانی از مسیر شهوت عبور می کند».
8. دوری از حکمت: علی علیه السلام می فرماید: ﴿لا تَسكُنُ الحِكمَةُ قَلبا مَعَ شَهوَةٍ﴾؛ (7) «حكمت در قلب انسان شهوت ران وارد نمی شود».
9. خودکشی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿الشَّهَواتُ سُمُومات قاتلاتٌ﴾؛ «شهوت ها، سم های کشنده هستند»
10. هزینه سنگین: علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن كَثُرَت شَهوَتُهُ ثَقُلَت مَؤُونَتُهُ﴾؛ «کسی که شهوتش زیاد است هزینه اش سنگین است»
ص: 140
آثار و نتایج مثبت و ارزشمندی برای کنترل و مدیریت شهوت ذکر شده است؛ مانند:
1. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن غَلَبَ شَهِوَتُهُ صانَ قَدرُهُ﴾؛ (1) «کسی که بر شهوتش غلبه کند ارزش و منزلت خود را حفظ کرده است».
2. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَو زَهِدتُّم فِي الشَّهَوَاتِ لَسَلِمتُمْ مِنَ الآفاتِ﴾؛ (2) «اگر از شهوت رانی دوری کنید از آفت ها و آسیب ها محفوظ می مانید».
3. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن مَلَكَ شَهوَتُهُ كَمُلَت مُرُوتُهُ وَ حَسُنَت عاقِبَتُهُ﴾؛ «کسی که مالک شهوتش باشد، جوانمردی اش کامل می شود و عاقبت نیک خواهد داشت».
افسارگسیختگی غریزه جنسی و افراط در ارضای آن انسان را از مسیر انسانیت خارج می کند و در مسیر حیوانی قرار می دهد. هوس رانی و شهوت رانی اراده انسان را سلب می کند و به صورت خفت باری انسان را به هلاکت می.کشد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أطاعَ نَفْسَهُ فى شَهْوَتِها فَقَد أعانَها عَلی هَلكَتِها﴾؛ «کسی که فرمان نفس را در شهوت رانی اطاعت کند بر هلاکت و نابودی خود اقدام نموده است».
اغلب گزارش های جراید از جرایم بزرگ ریشه در شهوت رانی و هوسرانی دارد. عیاشی و فساد جنسی جامعه را به سوی تزلزل و خانواده ها را به سوی فروپاشی می برد. برخی مظاهر این آزادی جنسی عبارت اند از:
قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا الزَّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً﴾؛ (3) «نزدیک زنا نروید؛ زیرا عمل بسیار زشتی است و بد راهی است».
در این آیه نمی فرماید زنا نکنید؛ بلکه نزدیک این عمل شرم آور نشوید. مراد از نزدیک شدن انجام مقدمات مانند برهنگی، بدحجابی چشم چرانی و مانند آن است. زنا باعث ایجاد فرزندان
ص: 141
نامشروع، کشمکش های درونی، اشاعه بیماری، سقط جنین، فروپاشی نظام خانواده ، بی اعتمادی، حرمت شکنی از نوامیس تأخیر در ازدواج ازدیاد افراد بی سرپرست، بی برکتی در جامعه، کثرت مرگ های زود هنگام و بالاخره جرئت بر ارتکاب دیگر گناهان می شود.
این عمل زشت و غیر طبیعی که گسترده ترین انحرافات را در پی دارد، امروز مورد حمایت رسمی کشورهای غربی و مدعیان حقوق بشر .است عمل زشتی که حتی حیوانات با خوی حیوانی و عدم عقل و خرد، به آن دست نمی زنند. قرآن کریم، ریشه هم جنس گرایی قوم لوط را جهل و نادانی آنان می شمارد و این عمل را شکستن مسیر فطرت و پیمودن راه غیر طبیعی می داند: ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرَّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾ (1)
قطع سبیل، به معنای قطع راه فطرت و نسل انسان است. این عمل زشت، زمینه ساز بیماری روحی، بی پروایی جنسی و دشواری های اجتماعی و خانوادگی می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى أُمَّتِى مِن عَمَلِ قَومِ لُوطٍ﴾ ؛ (2) «بیش ترین چیزی که من بر امتم هراس دارم عمل قوم لوط است».
زندیقی از امام صادق علیه السلام فلسفه تحریم هم جنس بازی را پرسید. امام علیه السلام فرمود:
﴿مِنْ أَجل أَنَّهُ لَو كَانَ إتيانُ الغُلامِ حَلالاً لاستَغنَى الرِّجَالُ عَنِ النِّسَاءِ وَ كَانَ فِيهِ قَطِعُ النَّسلِ وَ تَعطِيلُ الفُرُوجِ وَ كَانَ فِي إِجازَةِ ذلِكَ فِسادٌ كَثِيرَةٌ﴾ . (3)
اگر نزدیکی با مرد حلال و جایز بود مردان سراغ زنان نمی رفتند و نسل ،قطع و روابط زناشویی تعطیل می شد و در تجویز این ،امر فساد زیادی است.
فاصله گرفتن از انسانیت و غلبه روح حیوانی بر انسان، موجب می شود او به خود مشغولی جنسی بپردازد. بازی های جنسی (استمناء و استشهاء)، باعث آشفتگی
ص: 142
جنسی درهم ریختن روان ضعف های جسمی، تزلزل ،شخصیت، عبادت گریزی، سستی اراده، بدبینی هرزه گری خود فراموشی و بالاخره مطرود شدن از رحمت الهی می گردد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ عَلَى ناكِحِ يَدِهِ....﴾ (1) «لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسی که خود مشغولی جنسی دارد».
مردانی هستند که سعی دارند روش و منش زنان را تقلید کنند (زن نما) یا زنانی هستند که سعی در بروز رفتارهای مردانه و الگوگیری از مردان در پوشش و روش زندگی دارند (مرد نما) این حرکت نشانه بی هویتی و شکستن مرزهای شخصیتی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿لَيسَ مِنّا مَن تَشَبَّهَ بِالرِّجالِ مِنَ النِّساءِ وَ لا مَن تَشَبَّهَ بِالنِّساءِ مِنَ الرِّجالِ﴾؛ (2) «از ما نیست زنی که خود را به شکل مردان درآورد و مردی که مانند زنان شود».
چنین عملی نشانه دو شخصیتی بودن و گریز از خود است. ضعف شخصیت و بی هویتی باعث این اقدامات است افراد زن نما آلت و ابزار دست دیگران می شوند و به سادگی به دام فساد می افتند.
تبرج، به معنای ابراز زیبایی های زن و بدن نمایی و خودنمایی است فراهیدی می گوید: «هنگامی که زن زیبایی گردن و صورت خویش را آشکار سازد گفته می شود «تبرّجت» که همراه آن، زیبایی نگاه در چشمان او نیز دیده می شود». (3)
قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى﴾ ؛ (4) «در خانه های تان آرام گیرید و مانند دوران جاهلیت پیشین خودآرایی نکنید». برخی مفسران در تفسیر واژه «تبرّج جاهلیت» آورده اند:
ص: 143
تبرّج به تبختر و ناز راه رفتن تفسیر شده است و به این که زینت خویش را آشکار سازد و کاری کند که سبب تحریک شهوت رانی مردان شود پوشیدن لباس نازکی که بدن را کاملاً نپوشاند یا نشان دادن زیبایی های گردن گردنبند و گوشواره نهی قرآن شامل همه این موارد می شود؛ زیرا سبب مفسده و لغزش در ورطه گناهان کبیره می.شود (1)
ریشه بدحجابی جهل و نادانی سستی اعتقاد به خدا و قیامت، تربیت نادرست خانوادگی فرهنگ سازی ،غلط، کمبود ،محبت، احساس حقارت ، تقلید کورکورانه پیدا کردن شخصیت کاذب، عقده گشایی، دوستان ناباب محیط فاسد، الگوهای فاسد، تفریحات ناسالم صحنه های شهوت انگیز و مانند آن است.
بد حجابی باعث می شود
- حیا و شرم از بین برود؛
- فساد در جامعه ترویج شود؛
- زنان و دختران در معرض خطر قرار گیرند؛
- زمینه گناهان جنسی فراهم شود؛
- هم دلی بین زن و شوهر از بین برود؛
- خانواده ها در معرض خطر فروپاشی قرار گیرند؛
- ازدواج های مکرر و بی مبنا صورت پذیرد؛
- شهوت نوجوانان تحریک شود؛
- بی غیرتی و بی حرمتی در جامعه گسترش یابد؛
- ایمان و عقاید انسان ضعیف شود؛
- سن ازدواج به تأخیر بیفتد؛
- از فرهنگ معصومین علیهم السلام فاصله گرفته شود؛
ص: 144
- معنویت در جامعه کاهش یابد؛
- فعالیت های علمی و رشد درسی کاهش یابد؛
- شهوت بر انسان ها حاکم شود؛
- وقت و فرصت های طلایی هدر برود؛
- مصرف گرایی گسترش یابد؛
- زمینه آزارهای جنسی فراهم شود.
امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَلَیكُم بِالصَّفِيقِ مِنَ الرِّيابِ فَإِنَّ مَن رَقَ ثَوبُهُ رَقَ دِينُهُ﴾ ؛ (1) برشما باد لباس های ضخیم همانا کسی که لباسش نازک باشد، دینش کم رنگ می شود». در روایاتِ ما سفارش شده است که از تشبه به اخلاق و روش دشمنان بپرهیزید؛ زیرا تقلید از شیوه و منش آنان شما را مانند آنان قرار می دهد.
نقطه مقابل شهوت پرستی، عفت و خودداری است عفت یعنی حفظ و کنترل نفس از شهوات نفسانی عفت، حد اعتدال سستی و شهوت رانی است. در روایات می خوانیم امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعِفَّهُ رَأْسُ کُلِّ خَیْرٍ.﴾ ؛ (2) عفت و خویشتن داری سر همه امور خیر است . از نشانه های لطف خدا به بنده توفیق عفت است. حضرت در جای دیگر می فرماید: ﴿إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ﴾ ؛ (3) «هرگاه خدا به بنده ای لطف کند، به او عفت شکم و قوای جنسی می دهد»
عفت و پرهیزکاری در برابر شهوت زمینه بروز اوصاف نیکو در انسان می شود؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن عَفَّت أطرافُهُ حَسُنَت أوص-افُهُ ﴾ ؛ (4) کسی که عفت
ص: 145
بورزد، اوصافش نیکو گردد. در حدیث دیگر می فرماید: ﴿العفّةُ تُضعِّف الشَّهْوَة﴾ ؛ (1) «عفت شهوت را کاهش می دهد»
مهم ترین نشانه های عفت عبارت اند از:
حجاب الزاماً دلیل بر عفاف نیست (ممکن است حجاب ظاهر باشد؛ ولی عفاف باطن نباشد)؛ اما تجسم بیرونی عفاف حجاب است. فرد عفیف محجوب است. حجاب، حریم ارزش بین زن و مرد است. واژه حجاب پنج مرتبه در قرآن کریم آمده است که فقط یک مورد به پوشش زنان از نامحرم اشاره دارد:
﴿وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَظْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ﴾ (2)
هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را به عنوان (عاریت) از آنان (همسران پیامبر) می خواهید از پشت پرده بخواهید این کار برای پاکی دل های شما و زنان بهتر است
خطاب ،آیه متوجه مردان است که با زنان اختلاط پیدا نکنند و در صحبت و تقاضا حریم ها را حفظ کنند.
آیات کلیدی در قرآن در مورد حجاب، دو آیه زیر است که خمار و جلباب در آن به کار رفته است
- ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ﴾؛ (3) «وی سرهای خود را بر سینه افکنند»؛
- ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾ (4) «جلابيب و لباس بلند را بر خود نزدیک کنند».
راغب اصفهانی گوید: الخمار فِي التَّعارُفِ إسمٌ لِما تُغطى الإمرَئَةُ رَأْسَها؛ (5) خمار، پارچه ای
ص: 146
است که زن سرش را با آن می پوشاند (مقنعه)» . اما جلباب، یعنی لباس سرتاسری و بزرگی که تمام بدن را می پوشاند (1) که در مفهوم آن آوردند: ﴿ثَوبٌ واسِعٌ لِلمَرئَةِ دُونَ اللحَفَةِ أو ما تُغَطَّى بِهِ ثِيَابَهَا مِن فَوقِ﴾؛ (2) «لباس بزرگ برای زن است که غیر از ملحفه است یا لباسی که روى البسه پوشیده می شود».
حجاب، عاملی است برای دور کردن آسیب ها و خطرات از ساحت زن: ﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾. (3) از طرفی ارزش و قیمت زن را بالا می برد و نوعی وقار و عظمت به او می بخشد. ویل دورانت در این مورد می نویسد:
حجب و حیا برای دختران همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه می دهد تا از میان خواستگاران خود شایسته ترین آنان را برگزیند یا خواستگارانش را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بر او به تهذیب خود بپردازند. موانعی که حجب و عفت زنان در برابر شهوت مردان ایجاد کرده خود عاملی است که عاطفه و عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد، بالا برده است. (4)
بی حجابی و بدحجابی، مقدمه ترویج فساد و عفت ستیزی و عفت گریزی است. گفتنی است حریم داری و حفظ حجاب مخصوص زنان نیست؛ بلکه مردها نیز باید حریم گیری لازم را داشته باشند البته از آن جا که جذابیت و تسخیر در زنان بیشتر است، زن از این ناحیه آسیب پذیر است از این رو، تأکید بر حیا و عفاف در آنان بیشتر است. مردان به سرعت از زیبایی های زنان اثر می پذیرند؛ در صورتی که زنان چنین نیستند به همین دلیل دستورهای ویژه خطاب به زنان است تا زمینه ساز تحریک مردان نشوند؛ مانند: ﴿لا تَبرُجَنَّ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ، فَلا تَحْضَعْنَ بِالقَولِ، وَ ليَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ، يَدنينَ عَلَيهِنَّ جَلَابِيبَهُنَّ ...﴾.
ص: 147
قرآن کریم و روایات به آثار سازنده و والای حجاب اشاره کرده اند، برخی از این آثار عبارت اند از:
1. پاکیزگی و رشد زن و مرد ﴿ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ﴾ (1)
2. مصونیت زنان در برابر مزاحمان: ﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾ ؛ (2)
3. جلوگیری از طمع ورزی بیماران روحی: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ ﴾ (3)
4. پاکیزگی قلبی و درونی: ﴿ذَلِكُمْ أَظْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ﴾ ؛ (4)
5. حفظ کرامت و شخصیت زن؛
6. تقویت بنیاد خانواده؛
7. متانت، وقار و آزادگی زن؛
8. ممانعت از تبدیل زن به ابزار و کالای مصرفی؛
9. الگوگیری از حضرت زهرا علیها السلام
10. صیانت جامعه از مفاسد اجتماعی؛
11. ایجاد رغبت به ازدواج؛
12. آرامش روحی خانواده ها؛
13. تمرکز فکری برای فعالیت های علمی؛
14. افزایش بهره وری
بدون تردید حجاب محدودیت هایی در پی دارد؛ اما محدودیتی که زمینه ارتقا و رشد را فراهم کند نه فقط ناپسند نیست بلکه مورد تأکید نیز هست. محدودیت های ترافیکی و
ص: 148
قوانین راهنمایی و رانندگی برای افراد متخلف و قانون شکن سخت است؛ اما در نهایت، نظم شهر را در پی خواهد داشت. آثار مثبت و سازنده حجاب، به حدی است که هیچ انسان خردمندی، محدودیت منطقی آن را بهانه ترک حجاب قرار نمی دهد.
از راه های کنترل شهوت و پرهیز از شهوت رانی جلوگیری از اختلاط زن و مرد است. در مواردی که ضرورت ندارد حضور زنان در کنار مردان منع شود. مجالس مراکز و محافل مشترک ، خطرآفرین است امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أما تستَحيُونَ وَ لا تُغارُونَ نِسَائِكُم يَخْرجنَ إِلَى الأسواقِ وَ يُزاحِمنَ العُلُوجَ ﴾؛ (1) «آیا شما غیرت و حیا ندارید که زنان تان به بازارها سرازیر می شوند و زحمت برای مردم ایجاد کنند»؟
معنای این سخن حذف زنان از فعالیت های اجتماعی نیست؛ بلکه پرهیز از اختلاط و در نتیجه، خودنمایی و مفاسد جنسی است. اگر رشته های دانشگاهی، مراکز و مجتمع های آموزش عالی مدارس بازارها و مراکز شلوغ تفکیک منطقی شود، بسیاری خطرات پیش نمی آید.
نقش فیلم و تصاویر بر اندیشه و روحیاتِ انسان انکار ناپذیر است. رسانه های تصویری، آموزگار خانگی هستند که نقش کلیدی در شکل گیری باورها و اعتقادات مردم به ویژه فرزندان دارند. امروز بنگاه های تبلیغاتی و سودجو از این راه ضمن کسب درآمدهای سرشار فرهنگ و اصالت ملت ها را نشانه رفته اند. اثر تخریبی فیلم های مهیج و عشقی کمتر از مواد مخدر نیست.
از اساسی ترین راهکارهای کنترل شهوت و قوای جنسی ازدواج و تشکیل خانواده است، ازدواج، ضمن آرامش بخشی غریزه جنسی را در مسیر صحیح و شرعی هدایت
ص: 149
می کند. رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ أَیُّما شابٍّ تَزَوَّجَ فِی حَداثَهِ سِنِّهِ عَجَّ شَیْطانُهُ: یا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنِّی دِینَهُ﴾؛ (1) هر جوانی که در آغاز جوانی زن بگیرد شیطان فریاد می زند وای بر او دین خود را از دستبرد من حفظ کرد. تعبیر «حداثة سنه» اشاره به ازدواج در آغاز جوانی است.
گریز از ازدواج، بالا رفتن سن ازدواج و فرار از تشکیل خانواده زمینه ساز روابط نامشروع و فحشا در جامعه می شود اگر ازدواج به عنوان پناهگاه مشروع جنسی مورد توجه قرار گیرد و افرادی متعهد شوند همان طور که مجالس مذهبی برگزار می کنند مدرسه می سازند، نذر می کنند، زیارت می روند، به امر ازدواج جوانان نیز بپردازند، ضمن دریافت اجر معنوی، ضریب امنیت و استحکام اخلاقی جامعه را فراهم می سازند ازدواج احساس مسئولیت افراد را بالا می برد و استقلال اقتصادی و شخصیتی به آنان می دهد. امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿أَرْبَعَهٌ یَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ، مَنْ أَقَالَ نَادِماً أَوْ أَغَاثَ لَهْفَانَا أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَهً أَوْ زَوَّجَ عَزَباً﴾.
خداوند به چهار گروه روز قیامت نظر رحمت می افکند: 1. کسی که از پشیمانی درگذرد؛ 2. کسی که به فریاد بیچاره ای برسد؛ 3. کسی که بنده ای آزاد کند؛ 4. کسی که جوانی را زن بدهد
افرادی که به گمان فقر و نداری ازدواج را ترک می کنند این سوء ظن به خداست و حرام است. خدا در قرآن وعده داده است که اگر فقیر باشید شما را بی نیاز می کنیم. (2) امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿مَنْ تَرَکَ التَّزْوِیجَ مَخَافَهَ الْفَقْرِ فَقَدْ أَسَاءَ الظَّنَّ بِاللَّهِ﴾؛ (3) «کسی که ازدواج را از ترس فقر ترک ،کند به خدا گمان بد ورزیده است».
باید مراکز و مؤسسه هایی ایجاد شود تا ازدواج را در جامعه نهادینه کنند. شکل سنتی همسریابی برای پاسخگویی به نیازها کافی نیست. حتی مراکزی باید باشد برای افرادی که همسر از دست داده اند یا جدا شده اند که به ازدواج مجدد اقدام کند
ص: 150
امیرمؤمنان می فرماید: ﴿أفضَلُ الشَّفاعاتُ أَن يَشفَعَ بَيْنَ اثْنَيْنِ فِي نِكَاحٍ حَتَّى يَجْمَعَ شَملَهُما﴾ (1) «بالاترین شفاعت ها آن است که زمینه ازدواج دو نفر فراهم شود تا جدیت و تلاش آن ها ثمره بدهد».
بیکاری فراغت و سرگردانی زمینه ولگردی و انحرافات جنسی را فراهم می سازد. جوان از انرژی زیاد برخوردار است و آمادگی برای فعالیت های مختلف دارد اگر انرژی جوانان درست مدیریت و مهار نشود برای جامعه فاجعه آفرین خواهد بود. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَب﴾؛ (2) «از هر کاری فارغ شدی به کار مهم دیگری بپرداز».
امام کاظم علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ اَللَّهَ لَیُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلْفَارِغَ﴾؛ (3) «خدا بنده بیکار و فارغ را مبغوض می دارد». امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مِنَ الفِراغ تُكَوّنُ الصُّبُوَةِ﴾؛ (4) «نتیجه فراغت بروز نادانی جوانی است».
باید برای اوقات فراغت نوجوان و جوانان برنامه ریزی شود تا بتوانند استعداد خود را به خلاقیت، تبدیل و آشکار کنند و این اوقات به اوقات بطالت، سرگرمی، خوشگذرانی، بیهوده گویی، شهوت رانی و اعتیاد منجر نشود.
پیشنهاد می شود:
1. مراکز ورزشی تفریحی تأسیس شود و ارزان در اختیار جوانان قرار گیرد؛
2. برنامه های فوق برنامه در مساجد برگزار شود؛
3. اردوهای آموزشی و سفرهای زیارتی تفریحی و علمی برگزار گردد؛
ص: 151
4. مدارس در تابستان کار تربیتی را تعطیل نکنند؛
5. بنگاه های خیریه ای تشکیل شود تا کارهای کوتاه مدت برای جوانان ایجاد کنند؛
6. نشست های علمی و گفتمان در مساجد و مراکز علمی برگزار شود.
زنی از بنی عامر در بازار عکاظ نشسته بود جوانی از بنی کنانه به او نزدیک شد. چند قدمی گردش چرخید و سپس از زن درخواست کرد که خود را به وی بنمایاند تا از تماشای او لذت ببرد. زن از انجام تمنای جوان خودداری کرد جوان که در ارضاء یهوت جنسی خود شکست خورده بود، درصدد انتقام افتاد و بدون آن که زن متوجه شود، پشت سر او نشست و با تیغ تیزی درز پشت پیراهن وی را شکافت موقعی که زن از جا حرکت کرد بدن و ران او از شکاف پیراهن ظاهر شد. کسانی که ناظر این جریان بودند، خندیدند. زن که از این اهانت خشمگین شده بود به صدای بلند فریاد زد و بنی عامر را به یاری خود طلبید. افراد قبیله با شمشیرهای برهنه به یاری او شتافتند و به جوان متجاوز حمله کردند. جوان نیز قبیله بنی کنانه را به کمک خود خواست دو قبیله به جان هم افتادند و عده ای در این واقعه کشته شدند. (1)
نتیجه شهوت رانی و هوس بازی از بین رفتن نفوس افرادی شد
امام علی علیه السلام می فرماید: در روزی ابری و بارانی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بقیع نشسته بودیم که زنی رد شد، در حالی که بر چهارپایی سوار بود. پای مرکب او داخل گودالی رفت و زن نقش بر زمین شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و صورتش را برگرداند تا نگاهش به اندام زن نیفتد. گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله این زن شلوار بر تن دارد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه بار فرمود:
ص: 152
أَللَّهُمَّ إغفِر لِلمَسرُولاتِ، أَيُّهَا النَّاسُ اِتَّخِذُوا اَلسَّرَاوِیلاَتِ فَإِنَّهَا مِنْ أَسْتَرِ ثِیَابِکُمْ وَ حَقِّنُوا بِها نِسائَكُم إِذا خَرَجْنَ﴾.
پروردگارا زنانی را که شلوار می پوشند مغفرت نما شلوار را برای زنان برگزینید؛ که بهترین پوشش است و زنان تان را موقع بیرون رفتن از خانه در امنیت قرار می دهد. (1)
ص: 153
ص: 154
8
حمیه از حُمی، به معنای حرارت ناشی از اجسام گرم مانند آتش و خورشید است. (1) برخی آورده اند: «الحميّه فهى شدة الحراره و العلاقه و التعصب في الدفاع عن نفسه و التأنف و التوقّع؛ (2) حمیت، حرارت شدید و علاقه و تعصب در دفاع از خویشتن است و خود را بالا گرفتن».
حمية بر وزن فعیله اسمی است که جای مصدر نشسته و معنای مفعولی می دهد؛ مانند سکینه به جای سکون. حمیت دو قسم است:
1. ممدوح: «و هي المستعمله فى صيانة كل ما يلزم الانسان صيانته من ابن او اهل او بلد و سمى الغيرة؛ حمیت پسندیده یعنی حفظ و صیانت از آن چه که حفظش بر انسان لازم است از فرزند و اهل و شهر که غیرت نامیده می شود».
2. مذموم: «و هي المستعمله في الاستكبار عن الحق و التطاول على الخلق و سمّى العصبيه
ص: 155
و حمية الجاهلية و هى من لوازم الغضب مع الفخر و العيب و الكبر؛ (1) حمیت ناپسند که به معنای تکبر ورزیدن از پذیرش حق و خود را برتر دانستن از مردم است که عصبیت و حمية الجاهلیه نام دارد و از لوازم قوه غضبیّه و فخر و عجب و کبر است».
حمیت در قرآن کریم فقط دو مرتبه در سوره فتح آمده است:
﴿و إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَ كَانُوا أَحَقَ بِهَا﴾. (2)
(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دل های خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند در مقابل خدا آرامش و سکینه خود را بر رسولش و بر مؤمنین نازل فرمود و آنان را به حقیقت تقوا ملزم کرد و آنان از هر کس شایسته تر بودند.
این آیه شریفه درباره صلح حدیبیه است که کفّار با دیدن آن همه نشانه های حقانیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر اثر تعصب جاهلیّت به او ایمان نیاوردند در برابر این حمیت که به جاهلیت اضافه شده است سکینه و آرامش وجود دارد. گفتنی است در قرآن کریم، عبارات «حمية الجاهليه»، «حكم الجاهليه» و «تبرّج الجاهليه» اشاره به اخلاق و ویژگی های جاهلیت قبل از اسلام است.
تعصّب و حمیت، همیشه ناپسند نیست وابستگی به امور مثبت دفاع منطقی و اصرار بر حقانیت آن و ثبات قدم بر حق نه فقط مذموم نیست؛ بلکه مورد سفارش نیز هست. امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ،192 که به خطبه قاصعه معروف است و در سرزنش تعصب و لجاجت ایراد کرده است، می فرماید: ﴿فَإِن كَانَ لابُدَّ مِنَ العَصَبِيَّةِ فَليَكُن تَعَصُّبَكُم لِمَكارِمِ الخصالِ وَ مَحامِدِ الأفعالِ وَ مَحاسِنِ الأُمُورِ﴾؛ (3) «اگر از تعصب ناچار هستید و باید تعصبی در کار ،باشد پس تعصب خود را در اخلاق پسندیده افعال نیکو و امور خوب قرار دهید».
ص: 156
دفاع منطقی از ارزش ها و پشتوانه های یک ملت بر اساس علم و آگاهی، نشانه استواری و ثبات قدم است و تعصب مثبت نامیده می شود ملتی که از دین استقلال، آزادی و مرزهای جغرافیایی خود و ارزش های شرعی و ملی دفاع می کند، این تعصب و حمیّت معقول و منطقی است.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إن كُنتُم لا مَحالَةَ مُتَعَصِبينَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصرَةِ الحَقِّ وَ إِغَاثَةِ الملهُوفِ﴾؛ (1) «اگر ناچارید از تعصب پس برای یاری حق و فریادرسی گرفتاران تعصب بورزید». در حدیث دیگری می فرماید: ﴿تَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ اَلْحَمْدِ مِنَ اَلْحِفْظِ لِلْجَارِ وَ اَلْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ اَلطَّاعَهِ لِلْبِرِّ وَ اَلْمَعْصِیَهِ لِلْکِبْرِ﴾؛ (2) «تعصب بورزید برای خصلت های پسندیده؛ مانند: نگهداری همسایه وفای به عهد اطاعت از نیکی و نافرمانی کبر و نخوت».
2. در روایتی می خوانیم: «هیچ تعصبی وارد بهشت نمی شود مگر تعصب حمزه عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله که به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله عصبانی شد و هنگامی که بچه دان کثیف حیوانی را بر سر آن حضرت انداختند از ایشان دفاع کرد (3) حمیت و تعصب حمزه، شخصی نبود؛ بلکه در راه دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله و عدالت بود چنین تعصبی، حق و رواست.
واژه تعصب و حمیت بیشتر در معنای منفی به کار می رود رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ﴿لَيسَ مِنَّا مَن دَعَا إِلى عَصَبِيَّةٍ وَ لَيسَ مِنَّا مَن قَاتَلَ عَلى عَصَبِيَّةٍ وَ لَيسَ مِنَّا مَن مَاتَ عَلَى عَصَبِيَّةٍ﴾؛ (4) «از ما نیست کسی که دعوت به تعصب کند یا به خاطر تعصب بجنگد یا با عصبیت بمیرد». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر روز از شش صفت رذیله به خدا پناه می برد: ﴿کان رَسُولُ الله يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَومٍ مَن سَتّ مِنَ الشَّكِ وَ الشِّرْكِ وَ الحَمِيَّةِ وَ الغَضَبِ وَ البَعْيِ وَ
ص: 157
الحَسَدِ؛ (1) 1. شک؛ 2. شرک؛ 3. حمیت و تعصّب؛ 4 . غضب؛ 5. بغی و ظلم؛ 6. حسادت».
تعصّب و حمیت صفت شیطانی است. امیرمؤمنان علیه السلام در نخستین خطبه نهج البلاغه می فرماید: ﴿إعتَرَتهُ الحَمِيَّةُ وَ غَلَبَت عَلَيهِ الشَّقوَةُ وَ تَعَزّزَ بِخِلقَةِ النّارِ وَ استَوهَنَ خَلقَ الصّلصَالِ﴾؛ (2) حمیت و تعصب، شیطان را گرفت و شقاوت بر او غالب شد و به آفرینش خود از آتش افتخار کرد و خلقت آدم را از گل خشکیده سبک شمرد».
شقاوت درونی و تعصب و خودخواهی که زاینده این شقاوت ،بود بر شیطان غلبه کرد و باعث شد حقیقت را نبیند و خود را برتر بشمارد در خطبه قاصعه نیز به این ویژگی شیطان اشاره شده و او امام و پیشوای متعصبان خوانده شده است. (3)
انسان های متعصب که دچار این خوی شیطانی و جاهلی هستند، زیر بار حق نمی روند و همواره خود و عقایدشان را برتر می پندارند اینان اگر معجزه و کرامت الهی را نیز مشاهده کنند، باز مسخره می کنند و آن را اسطوره می خوانند:
﴿وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾. (4)
و اگر تمام نشانه های حق را ببینند ایمان نمی آورند؛ تا آن جا که وقتی به سراغ تو می آیند، به پرخاشگری بر می خیزند و کافران می گویند این ها اسطوره ها و افسانه های پیشینیان است
لازمه تعصّب لجاجت اصرار و پافشاری است. تعصب، حجابی ضخیم بر دیدگان انسان قرار می دهد؛ طوری که او حاضر نیست واقعیت ها را ببیند و به هیچ قیمتی از حرف خود باز نمی گردد.
ص: 158
نشانه های انسان های متعصب عبارت اند از:
امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿وَ لَکِنْ مِنَ اَلْعَصَبِیَّهِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلم﴾؛ (1) و لكن تعصب، آن است که قوم خود را بر ظلم و ستم یاری کند». برخی افراد به خاطر تعصبات قومی، حتی از موضع گیری های ظالمانه بستگان خود دفاع می کنند و ظلم آنان را توجیه می نمایند.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿الْعَصَبِيَّةُ الَّتى يَأْتِمُ عَلَيها صاحِبُها أَن يَرَى الرَّجُلُ شِرارَ قَومِهِ خَيرا مِن خيارِ قَومِ آخَرينَ﴾؛ «تعصبی که گناه شمرده می شود، آن است که کسی اشرار و بدان قوم خود را از اخیار و نیکان قوم دیگر بهتر بداند و ترجیح بدهد».
قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ قَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ﴾. (2)
یهودیان گفتند: مسیحیان نزد خدا هیچ ارزشی ندارند و مسیحیان گفتند: یهودیان ارزش ندارند؛ در حالی که هر دو گروه کتاب آسمانی را می خواندند.
تعصب و خودبینی آنان باعث شد زیر بار اسلام نروند و به رغم اعتراف به حقانیت قرآن، آن را نپذیرند.
﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ﴾. (3)
ص: 159
و هنگامی که به آن ها گفته می شود از آن چه خدا نازل کرد، پیروی کنید می گویند ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می کنیم. آیا اگر پدران آن ها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز هم پیروی می کنید)؟
ریشه اصلی انحراف مشركان عرب تقلید کورکورانه ناشی از تعصب است. ایشان درهای معرفت را به روی خود بستند و فقط یک شعار می دادند «تقلید و پیروی از پدران مان» و بر اثر جهل و نادانی حاضر نبودند در دیدگاه خود تجدید نظر کنند.
برای درمان ،تعصب باید به حق روی آورد و همواره در جست وجوی حق بود ابتدا باید حق را شناخت سپس به آن ملتزم شد افرادی با فرض حق بودنِ معارف، به صراحت اعلام می کنند که ما تحمل حق را نداریم:
﴿ أَللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنْ السَّمَاءِ أَوْ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾. (1)
(به یاد بیاور) هنگامی را که می گفتند خداوندا اگر این (آیین و قرآن) حق است و از ناحیه تو است بارانی از سنگ بر سر ما فرود آور یا به عذاب دردناک ما را گرفتار کن.
شدّت تعصب و لجاجت، تا حدی است که اجازه حق شناسی به خود نمی دهد. گویا از اساس، اسلام را باطل می پندارد که چنین با جرئت دعا می کند. در جریان غدیر و انتخاب امیرمؤمنان علیه السلام نعمان بن حارث با اقتباس از این آیه، همین دعا را کرد و سنگی آمد و نابود شد. (2)
شناخت حق و دفاع از آن از سوی هرکس با هر جایگاهی و در هر موقعیتی، مانع رشد تعصب در انسان می شود امیر مؤمنان می فرماید: ﴿مَنِ اِسْتَسْلَمَ لِلْحَقِّ وَ أَطَاعَ اَلْمُحِقَّ کَانَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ﴾؛ (3) «کسی که تسلیم حق باشد و از افراد محق پیروی کند، از نیکوکاران است».
ص: 160
ام هانی خواهر امیرمؤمنان علیه السلام است که از فاطمه بنت اسد متولد شد. او و همسرش هُبیره در مکه زندگی می کردند. در فتح مکه، پیامبر اسلام صلى الله عليه و سلم فرمود: «هر کس سلاح زمین بگذارد، در امان است». چند نفر از مشرکین به خانه ام هانی رفته مخفی شدند. علی علیه السلام به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله غرق در سلاح با کلاه خودی نقابدار جلو خانه ام هانی آمد تا آن ها را دستگیر کند. با این که حدود هشت سال خواهر را ندیده است، بدون هیچ تعصّبی، صرفاً برای اجرای فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه خواهر می آید عواطف و احساسات را کنار گذاشت. فریاد زد: «هر که در خانه است بیرون بیاید». ام هانی جلو آمد و گفت: بنده خدا من ام هانی دختر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و خواهر علی علیه السلام هستم از خانه من صرف نظر کن. حضرت فرمود: «افراد را بیرون کن». ام هانی گفت: به خدا قسم از تو نزد رسول خدا صلى الله عليه و سلم شکایت می کنم.
علی علیه السلام خود را برداشت. ام هانی او را شناخت همدیگر را در آغوش کشیدند.
ام هانی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کرد رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: «هر که را تو پناه دادی در پناه من است». (1)
این چنین است که وقتی امیر مؤمنان علیه السلام مأموریت پیدا می کرد، صرفا هدفش انجام وظیفه بود؛ اگر چه طرف مقابل، برادر و خواهر باشد.
شاسّ بن قیس پیرمرد فرتوتی از یهود بود که بر کفر و بی ایمانی پافشاری و لجاجت می کرد و با مسلمین کینه و دشمنی خاصی داشت و بر عقیده باطل خود تعصب می ورزید و به مسلمانان حسادت داشت. روزی او بر جمعی از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم از اوس و خزرج گذر کرد. دید آنان در یک مجلس گرد هم نشسته در کمال صفا و برادری با یکدیگر سخن می گویند. او
ص: 161
می دانست که این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند؛ از این رو سخت خشمگین شد و با خود گفت: این دوستی و صمیمیت برای ما غیر قابل تحمل است
به جوانی از یهود که همراهش بود دستور داد به آن مجلس برود و روز بعاث را به یاد آنان بیاورد (روزی که قبل از اسلام در آن روز اوس و خزرج به جان هم افتادند و جنگ سختی کردند).
جوان یهودی وارد مجلس شد از روز بعاث سخن گفت و طبق دستور مأموریت خود را انجام داد و آتش خشم اوس و خزرج را برانگیخت در همان مجلس نزاع بالا گرفت. افراد قبیله باهم گلاویز شدند. اوس و خزرج تصمیم گرفتند خاطرات بعاث را تکرار کنند و با فریاد مسلّح شوید، مسلح شوید آماده باشید و هر دو طایفه به طرف منطقه حَرّه به راه .افتادند خبر در شهر پیچید. رسول خدا صلی الله علیه و آله با خبر شد با سرعت به اتفاق جمعی از اصحاب خود را به آن ها رساند و فرمود: ﴿اللّهَ اللّهَ أَبِدَعوى الجاهِلِيَّةِ تُرجَعُونَ﴾؛ «آیا به یاد جاهلیت و تعصب های غلط افتاده اید در حالی که من بین شما هستم»؟
خدا شما را هدایت کرد پیوندهای جاهلیت را برید بین شما محبت و دوستی و الفت قرار داد، آیا می خواهید روش جاهلیت را در پیش بگیرید و به کفری که قبلاً گرفتار آن بودید برگردید؟
سخنان پیامبر آنان را از غفلت بیدار کرد و از نیمه راه برگشتند و فتنه شاش بن قیس متعصب خاموش شد (1)
آیه نازل شد:
﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴾. (2)
روزی عباس و شیبه بن عثمان، که متولی مسجد الحرام بود، کنار یکدیگر نشسته بودند
ص: 162
و بر یکدیگر مباهات می کردند و شخصیت و افتخارات یکدیگر را به رخ هم می کشیدند. عباس به او گفت: من از تو برترم؛ زیرا عموی پیامبرم و وصی پدر آن حضرت و ساقی حاجی ها. شیبه گفت: من بهترم و مهم تر؛ زیرا امین خدا هستم و خزانه دار خانه خدا می.باشم در این لحظه علی بن ابیطالب علیه السلام رسید و فرمود: «من نخستین کسی هستم که ایمان آوردم و با پیامبر صلی الله علیه و آله هجرت کردم و در راه خدا جهاد نمودم». هر سه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند. هر یک وجوه برتری خود را ابراز کرد بعد از چند روز پیک وحی آمد و این آیه را آورد:
﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجَ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ﴾ (1)
آیا آب دادن به حاجی ها و عمارت مسجد الحرام را مانند کسی قرار داده اید که به خدا و روز جزا ایمان آورد و در راه خدا کوشش می کند؟ نه این دو مساوی نیستند (2)
ص: 163
ص: 164
9
«هَوی» در لغت به معنای سقوط و افتادن از بالا به پایین است (تمايل الى سفل). هوای نفس، یعنی میل نفس به شهوت های ناپسند خواهش دل و هوس باطل است. (1) راغب اصفهانی آورده است:
الهوى ميل النفس الى الشهوة و قيل سمّي بذلك لأنّه يهوى بصاحبه في الدنيا الى كل داهيه و في الاخره الى الهاويه. (2)
هوا ميل نفس است به شهوت و خواهش های نفسانی گفته شده است این حالت را هوی گویند؛ زیرا صاحبش را در دنیا به هر مصیبتی مبتلا می سازد و در آخرت به هاویه (جهنّم) رهنمون می کند
نفس ،انسان گرایش های مختلفی دارد اگر میل های غریزی نفس بر انسان حاکم شوند و زمام انسان را در دست خود بگیرند ،این همان هوای نفس است. هوای نفس مجموعه
ص: 165
درخواست ها و خواهش های نفسانی است که در درون هرکسی وجود دارد و اگر تبعیت شود و بی چون و چرا فرمان براند، این خطرناک است. در آیات قرآن کریم هم سخن از تبعیت و پیروی از هوای نفس است: ﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾، (1) «پیروی مکن از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از هوای خود فرمان می برد و در کارش افراطی است».
امام سجاد علیه السلام نیز در این بخشی از دعا از پیروی هوای نفس به خدا پناه برده است. قرآن کریم می فرماید: برخی هوای نفس را معبود خود قرار می دهند: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ﴾؛ (2) «پس آیا دیده ای کسی را که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم، گمراه ساخته است»؟
ده ها آیه و روایت دنباله روی و پیروی از هوای نفس را مذمت نموده و به آثار زیان بار آن اشاره کرده است. تبعیت و پیروی از هوای نفس انسان را از جایگاه انسانیت به عالم حیوانی تنزل می دهد و مانع ادراک صحیح می گردد. هوای نفس انسان را در اسارت و بندگی خویش قرار می دهد و حجاب ضخیمی بر عقل و اندیشه انسان می اندازد؛ به گونه ای که قدرت تصمیم گیری از انسان سلب می شود ﴿طَاعَهُ اَلْهَوَی تُفْسِدُ اَلْعَقْلَ﴾؛ (3) پیروی از هوای نفس عقل را فاسد می کند. در این قسمت به مهم ترین آثار پیروی و اطاعت از هوای نفس از منظر قرآن و روایات می پردازیم.
﴿فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللهَ كَانَ بمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴾ (4)
ص: 166
از هوای نفس پیروی نکنید؛ که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید یا از اظهار آن اعراض نمایید، خداوند به آن چه انجام می دهید، آگاه است.
این آیه شریفه، سرچشمه ظلم و ستم را هواپرستی خوانده است. بیماری هوای نفس جامعه را از مسیر عدالت دور می کند
﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ﴾. (1)
ای داود ما تو را خلیفه خود روی زمین قرار دادیم میان مردم، به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن؛ که تو را از راه خدا منحرف می سازد.
این آیه شریفه که مقام خلافت داود پیامبر را در زمین مطرح می کند، به او دستور می دهد اکنون که لطف الهی شامل تو شده است باید میان مردم به حق حکم کنی و از پیروی هوای نفس که آسیب یک حکومت است بپرهیزی هوای نفس، حاکم را از اجرای عدالت و حق محوری باز می دارد
﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ﴾. (2)
اگر می خواستیم مقام او را با این آیات و علوم بالا می بردیم؛ ولی او به پستی گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد.
این آیه، که طبق روایات در مورد بلعم بن باعورا سخن می گوید، می فرماید خصوصیت علم بالا بردن و ترفیع است؛ اما بلعم دچار اخلاد شد و از ترفیع و تعالی باز ماند. او برای همیشه به زمین چسبید و قدرت پرواز و عروج نداشت؛ زیرا پیرو هوای نفس شد. اگرچه این آیه در مورد بلعم است شامل همه کسانی می شود که از هوای نفس پیروی کرده و مانع ترقی
ص: 167
و رشد خود شده اند؛ چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید:
﴿اَلْأَصْلُ فِی ذَلِکَ بَلْعَمُ ثُمَّ ضَرَبَهُ الله مَثَلاً لِكُلِّ مُؤَثرٍ هَوَاهُ عَلَی هُدَی اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقِبْلَهِ﴾ (1)
اصل در این آیه بلعم است. سپس خداوند آن را به عنوان مثال درباره افرادی که هوای نفس را بر خدا و هدایت الهی مقدم داشته اند، بیان کرده است.
نتیجه هواپرستی، «اخلاد الى الارض» است؛ یعنی همه سرمایه های علمی در خدمت هوس قرار می گیرد؛ تا آن جا که انسان شبیه سگ می شود: «فمثله كمثل الكلب».
﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴾ (2)
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خود قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته است و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشم او پرده افکنده است؟ با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا یادآور نمی شوید؟
خطرناک ترین بتی که انسان را از مسیر توحید دور می کند هوای نفس است در احادیث آمده است: ﴿أبغَضُ إِلهِ عُبِدَ فِي الأرضِ الهَوى﴾ ؛ (3) «مبغوض ترین معبودی که در زمین پرستیده شده هوای نفس است».
هواپرستی، درک صحیح حقایق را از انسان سلب می کند و انسان را تا مرحله مبارزه با خدا و شریک قائل شدن پیش می برد هوای نفس پرده ای بر قوای ادراکی انسان قرار می دهد تا حدی که منکر بدیهیات می شود.
ص: 168
﴿وَ لَوِ اتَّبَعَ الحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ﴾ (1)
و اگر حق از هوس های آنان پیروی کند، آسمان ها و زمین و تمام کسانی که در آن ها هستند، تباه می شوند.
هوای نفس مردم ضابطه مند نیست. اگر حق تابع هوا شود و طبق آن برنامه ریزی شود، هرج و مرج عالم را فرا می گیرد تبعیّت حق از هوای نفس عالم هستی را دچار فساد و ازهم گسیختگی می کند.
چرا تبعیّت حق از هوا باعث فرو پاشی نظام هستی می شود ؟ زیرا:
1. بدون شک هوا و هوس های مردم یکسان نیست و غالباً با یکدیگر تضاد دارد و حتی بسیار می شود که هوا و هوس های یک انسان نیز ضد و نقیض یکدیگرند. با این حال اگر حق بخواهد تسلیم این تمایلات شود، نتیجه ای جز هرج و مرج و از هم پاشیدگی و فساد نخواهد داشت؛ زیرا هر یک از آن ها معبودی را می پرستند و دینی برای خود ساخته اند. اگر حق تسلیم این خواسته ها شود و این معبودهای پراکنده بر پهنه هستی حکومت کنند فساد آن بر هیچ کس پنهان نخواهد بود؛
2. تمایلات هوس آلود مردم، غالباً متوجه مسائلی است که مفسده انگیز است. اگر این تمایلات بخواهد به عالم هستی و جامعه بشری خط بدهد نتیجه ای جز فساد به بار نمی آورد؛
3. تمایلات هوس آلود همیشه یک بعدی است و فقط یک زاویه را می نگرد و از جنبه های دیگر غافل است و می دانیم از عوامل مهم فساد برنامه های یک بعدی می باشد (2)
ده ها حدیث به آثار تخریبی هوای نفس پرداخته است. تشریح این مجموعه کار گسترده ای را می طلبد. در این جا به صورت فهرست وار به برخی از این آثار می پردازیم.
ص: 169
1. هوای نفس مرکب فتنه ها امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْهَوَی مَطِیَّهُ اَلْفِتَنِ﴾ (1) «هواى نفس مرکب فتنه هاست».
2. هوای نفس، فتنه انگیز: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿أوَّلُ الهَوى فِتْنَةٌ وَ آخِرَهُ مِحنَةٌ﴾؛ (2) «آغاز هوای نفس، فتنه و سرانجامش محنت و رنج است».
هواپرستی عامل سقوط امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿طاعَةُ الهَوى تَرَدّى﴾ ؛ (3) «اطاعت از هوای نفس موجب سقوط و هلاکت است».
4. هواپرستی عامل پستی و خواری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أذَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ﴾ ؛ (4) «کسی که پیروی از هوای نفس کند کور و کر و گمراه و خوار می گردد».
5. هوای نفس حجاب بین خالق و مخلوق امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿لاَ حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَیْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَیْنَ اَللَّهِ تَعَالَی مِنَ اَلنَّفْسِ وَ اَلْهَوَی﴾؛ (5) «هیچ حجاب و مانعی، تاریک تر و وحشتناک تر در میان بنده و خدا از هوای نفس وجود ندارد».
6. هوای نفس سبب فساد دین امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿سَبَبُ فَسادِ الدِّينِ الهَوى﴾؛(6) هواى ،نفس باعث فساد دین است.»
7. آخرت فروشی: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ﴾؛ (7) «کسی که از هوای نفس پیروی کند آخرت خود را به دنیا فروخته است».
در برابر تبعیت از هوای نفس مخالفت و مبارزه با آن مطرح است. اگر به خواهش های
ص: 170
نفسانی پشت شود به تعبیر برخی روایات به جای گول خوردن از نفس انسان آن را گول بزند و عوامل تحریفش را فراهم نسازد خود به خود این امیال فروکش می کند حاکمیت عقل و اندیشه بر نفس و مبارزه همه جانبه با آن که از آن به جهاد با نفس تعبیر می شود عملکرد هوای نفس را سلب می کند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿جاهِدُوا أهواتَكُم تَملِكُوا أَنفُسَكُم﴾؛ (1) «با هوای نفس خود مبارزه کنید تا مالک نفس خود شوید».
مالکیت نفس و زمام آن را بر دست گرفتن مانع تبعیت از نفس می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾ (2) «و اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، بهشت جایگاه اوست».
در این آیه شریفه دو شرط برای بهشتی شدن آورده است: 1. خوف ناشی از معرفت؛ یعنی شناخت مقام پروردگار و ترس از مخالفت فرمان او؛ 2. تسلط و غلبه بر هوای نفس و جلوگیری از طغیان و سرکشی آن ریشه تمام گرفتاری ها هوای نفس است. غلبه بر آن نیز طبق این آیه خوف با معرفت است. در تفسیر این آیه امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿مَن عَلِمَ أَنَّ الله يَراهُ وَ يَسْمَعُ ما يَقُولُ وَ يَعلَمُ ما يَعلَمُهُ مِن خَيرٍ أَو شَرٍّ فَيَحجُزَهُ ذلِكَ عَنِ القَبيحِ مِنَ اَلْأَعْمَالِ، فَذَلِکَ اَلَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوَی﴾. (3)
کسی که می داند خدا او را می بیند آن چه را می گوید، می شنود، و از آن چه انجام دهد خیر یا شرّ، آگاه است این توجه و آگاهی او را از اعمال قبیح باز می.دارد چنین کسی مصداق این آیه است
طبق این روایت، آگاهی و التفات به علم الهی بر اعمال، حاجز و مانع غلبه نفس است. مقام ربّ یعنی جایگاه ربّ، عدالت ربّ ، و عظمت خالق که اگر به خوبی درک شود، هوای نفس سرکوب می شود.
ص: 171
3. اهمیت مبارزه و مجاهده با نفس تا حدی است که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:
﴿إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ وَ عِزَّتى وَ جَلالی وَ جَمَالِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَی هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ وَ غِنَاهُ فِی آخِرَتِهِ وَ كَفَفْتُ عَنهُ ضَيعَتَهُ وَ ضَمِنتُ السَّماواتِ وَ الأَرضَ رِزْقَهُ وَ كُنتُ لَهُ مِن وَرَاءِ حِجَارَةِ كُلّ تاجِرٍ﴾. (1)
(سوگند یاد شده است) به عزت و جلال و جمال و بهاء و بلندی و بزرگی مکانم سوگند، هر بنده ای که خواست مرا برای هوای نفس و خواست خود مقدم کند، پنج اثر دارد: 1. بی نیازی و غنای او در دلش قرار می دهم؛ 2. همّتش را در کار آخرت قرار می دهم؛ 3. آسمان و زمین روزی اش را تأمین می کند؛ 4. کسب و کارش را کفایت می کنم؛ 5. خودم خریدار کالای او هستم.
مهم ترین راهکارهای مبارزه با هوای نفس و درمان هواپرستی عبارتند از:
امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿ذِكرُ المَوتِ يُمِيتُ الشَّهَواتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفْلَةِ وَ يُقَوَى القَلبَ بِمَواعِدِ اللهِ وَ يَرِقُ الطَبعَ وَ يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و یُطْفِئُ نَارَ الْحِرصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنیا﴾. (2)
یاد مرگ شهوات نفسانی را می میراند و ریشه های غفلت را می گند و قلب را به وعده های الهی تقویت می کند و طبیعت را رقیق می سازد و پرچم های هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را خاموش می کند و دنیا را کوچک می شمارد.
یاد مرگ در جهان بینی ،اسلامی نه فقط هول انگیز نیست؛ بلکه آرامش بخش و تعدیل کننده است. انسان باید در آیات مربوط به مرگ و قبض روح بیندیشد و به این حقیقت توجه کند که ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ؛ (3) «هر كس مرگ را می چشد و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت».
ص: 172
این تعبیر در سه آیه از قرآن کریم آمده است. (1) این که مرگ قانونی عمومی است و همه را شامل می شود و دنیا جای اجر و پاداش نیست و هر چند پاداش و جزای محدود در دنیا هست، اجر کامل در قیامت است مانع از غلبه هوای نفس است.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿قَاتِلْ هَوَاکَ بِعِلْمِکَ وَ غَضَبَکَ بِحِلْمِکَ﴾؛ (2) «با علم و دانش با هوای خویش مبارزه کن و با حلم و بردباری با غضبت مبارزه نما»
آگاهی از آثار حاکمیت هوای نفس، آگاهی از قدرت تخریب نفس، علم به سرگذشت کسانی که هوای نفس آنان را به ورطه نابودی کشاند و بالاخره شناخت اهمیت تابعیت هوای نفس با اوامر الهی انسان را در مبارزه با امیال نفسانی کمک می کند هوای نفس از جنود جهل و نادانی است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿اَلْأَحْمَقُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَ تَمَنَّی عَلَی اَللَّهِ الجَنَّهُ﴾. (3)
امام صادق علیه السلام در روایت زیبایی به مهم ترین نشانه های هواپرستی و ضدیت آن با عقل اشاره کرده اند:
﴿الهَوى عَدُوٌّ العَقلِ وَ مُخالِفُ الحَقِّ وَ قَرينُ الباطِلِ وَ قُوَّةُ الهَوى مِنَ اَلشَّهَوَاتِ وَ أَصْلُ عَلاَمَاتِ اَلْهَوَی مِنْ أَکْلِ اَلْحَرَامِ وَ الغَفْلَةُ عَنِ اَلْفَرَائِضِ وَ اَلاِسْتِهَانَهُ بِالسُّنَنِ وَ اَلْخَوْضُ فِی اَلْمَلاَهِی﴾. (4)
هوا و هوس دشمن ،عقل، مخالف حق و نزدیک و همراه باطل است. قدرت و نیرومندی هوای نفس از شهوت پرستی است و اصل نشانه ها و ریشه های هوای نفس چهار چیز است: 1. حرام خوری؛ 2. غفلت از واجبات؛ 3. سستی به سنت ها؛ 4. فرو رفتن در لهو و سرگرمی
ص: 173
قرآن کریم طی ده ها ،آیه همگان را به تعقل و اندیشه فرا می خواند تا در گرداب خواهش های نفسانی سقوط نکنند: ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾، ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾، ﴿إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ عقل و خرد حاکمیت بر تمام قوای ادراکی و حواس انسان دارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
﴿العُقُولُ أَيْمَةُ الأفكار و الأفكارُ أَئِةُ القُلُوبِ وَ القُلُوبُ أَئِمَّهُ اَلْحَوَاسِّ وَ اَلْحَوَاسُّ أَئِمَّهُ اَلْأَعْضَاءِ﴾. (1)
خرد ما پیشوای فکر ما و افکار پیشوای عواطف و عواطف و ادراکات پیشوای حواس و حواس پیشوای اعضای انسان هستند.
بزرگ ترین ثمره تعقل و خردگرایی ریشه کن شدن هوای نفس است. حضرت علی علیه السلام: ﴿ثَمَرَةُ العَقلِ قَمعُ الهَوی﴾؛ (2) «میوه و نتیجه عقل، ریشه کن ساختن هوای نفس است».
از ویژگی های انسان خُو گرفتن با عادت های نکوهیده یا پسندیده است. عادت، نقش تربیتی فراوانی در ساختار شخصیتی انسان دارد. علی علیه السلام می فرماید: ﴿لِلْعَادَهِ عَلَی کُلِّ إِنْسَانٍ سُلْطَانٌ﴾؛ (3) «عادت بر هر انسانی چیره می شود».
تثبت یک صفت در نفس نیازمند تمرین و ممارست است صفات اخلاقی، به تدریج و با استمرار و تداوم در انسان بروز می کند و به صورت ملکه در می آید
عادت، آن چنان اثرگذار است که گاه سرشت درونی انسان را تغییر می دهد و سرشت و طبیعت جدید برای آدمی می سازد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعَادَهُ طَبْعٌ ثَانٍ﴾ ؛ (4) «عادت، سرشت دوّم انسان است»
هر عملی در مرتبه اول سخت است؛ اما به تدریج سازش حاصل می شود و طبع انسان به آن خُو می.گیرد فردی که برای اوّلین بار سیگار می کشد با واکنش ریه روبه رو می شود و
ص: 174
سرفه می کند؛ اما رفته رفته آن چنان با سیگار خُو می گیرد که ریه به آن عادت می کند و طبع و عکس العمل نخستین خود را از دست می دهد.
در غلبه بر هوای نفس باید از این خصیصه نفس استفاده کرد و عادت ها را به سمت کسب صفات نیک و مبارزه با خواهش های نفسانی سوق داد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿غَالِبُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی تَرْکِ اَلْعَادَاتِ و جاهِدُوا أهوائكُم تَمْلِكُوها﴾؛ (1) «با ترک عادت، بر نفس خود غلبه کنید و با هوای نفس مبارزه کنید تا مالک آن شوید»
هوای نفس (نفس امّاره) برای تحقق بخشیدن به مقاصد خود، از موضع قدرت فرمان می دهد و تا سر حد پرستش انسان را به پیروی از خود فرا می خواند. این دشمن، هیچ رحمی ندارد و هرگز نمی توان با آن از راه مصالحه وارد شد. در میدان درگیری با نفس، صلح و اتمام نبرد وجود ندارد. انسان یا اسیر است یا امیریا شهید و شقّ چهارمی ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هَواكَ أعدى عَلَيكَ مِن كُلِّ عَدُةٍ فَاغْلِبَهُ وَ إِلَّا أَهْلَكَكَ﴾؛ (2) هواى نفست دشمن ترین دشمنان تو است. آن را مغلوب و مقهور نما؛ وگرنه تو را هلاک می کند».
برای سرکوبی ،نفس مبارزه و مجاهده همیشگی لازم است یک لحظه غفلت از مبارزه انسان را دچار حاکمیت هوای نفس می کند. امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿لا فَضيلَةَ كَالجِهادِ وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الهَوى﴾؛ (3) «هیچ فضیلتی از جهاد بالاتر نیست و هیچ جهادی مانند جهاد با هوای نفس نیست».
امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ طُوبَی لِمَنْ جَاهَدَ فِی اَللَّهِ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ وَ مَن هَزَمَ جُندُ هَواهُ ظَفَرَ بِرِضَى الله تعالى﴾؛ (4) خوشا به حال کسی که در راه خدا با هوای نفسش مبارزه و جهاد کند و کسی که سپاهیان هوای نفس را شکست ،دهد به رضایت خدا ظفر می یابد
ص: 175
راه مقابله با هوای نفس آن است که انگیزه ها و کشش های دیگر در برابر آن تقویت شود تا هوای نفس یکه تاز میدان نباشد دشمنی که در برابر خود مانعی نمی بیند راحت از مرزهای کشور عبور کرده تا مرکز را فتح می کند هر چه سنگر و سد و موانع در برابر او قوی تر باشد، نفوذ و تسخیرش سخت تر است. در برابر انگیزه های نفسانی، باید انگیزه های رحمانی تقویت شود و لشکر مجهز در برابر قوای نفس فراهم آید تا آن را زمین گیر کند؛ چنان که در مناجات شعبانیه می خوانیم: ﴿إلهى لَم يَكُن لى حَولٌ فَأَنتَقِلُ بِهِ عَن مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقتٍ أيقَظْتَني لِمَحَبَّتِكَ﴾؛ (1) «خدایا توان و نیرویی برای من نیست تا از نافرمانی تو روی گردانم، مگر آن که با محبت و دوستی ،خود مرا بیدار کرده باشی».
محبت الهی اگر تقویت شود، بیداری می آید و به مدد آن هوای نفس مغلوب می شود. (2)
شخصی نزد حضرت عیسی علیه السلام آمد که مرتکب زنا شده بود گفت: ای پیامبر خدا مرا پاک گردان . عیسی علیه السلام دستور داد اعلام کنند تا مردم برای تطهیر او و اجرای حد جمع شوند او را به حفره اجرای حد آوردند در این لحظه حضرت یحیی علیه السلام رسید و به شخص گناهکار، که آماده اجرای حدّ اعدام بود گفت: «یا مُذنِبُ عِظنی؛ ای گناهکار مرا نصیحت کن» (از ویژگی های مؤمن، موعظه پذیری است. در موعظه، بالاتر بودن مقام موعظه گر شرط نیست. از هر حادثه و موقعیتی باید برای پند گرفتن استفاده کرد).
شخص زناکار گفت: «لا تُخَلِيَّنَ بَينَ نَفْسِكَ وَ هَواها ،فَتَردى، قالَ زدنى قالَ لا تَعَتِرنَّ خاطِئا بِخَطيئَتِهِ قالَ زدنى قالَ لا تغضب؛ (3) خودت را با هوای نفست آزاد مگذار؛ که سقوط خواهی کرد». یحیی گفت: باز هم بگو. گناهکار گفت: هرگز خطاکار را سرزنش مکن. یحیی گفت: ادامه بده گناهکار :گفت: هرگز خشمگین مشو.
ص: 176
روزی بین ملاخلیل قزوینی و ملامحسن فیض کاشانی درباره مسئله ای مناظره ای طولانی رخ داد؛ اما او سخن ملامحسن را نپذیرفت و بر نظر خود اصرار ورزید تا این که پس از مدتی در قزوین به اشتباه خود پی برد و فهمید حق با ملامحسن بوده است. در همان وقت از قزوین به کاشان آمد. وقتی در منزل او رسید با صدای بلند گفت: «يا مُحسِن قَد أتاكَ المُسئ؛ ای نیکوکار خطاکار به سوی تو آمده است».
مرحوم فیض صدای او را شناخت بیرون آمد. وی را در آغوش گرفت و با یکدیگر با مهربانی ملاقات کردند پس از ساعتی ملاخلیل به سوی قزوین حرکت کرد. هر چه مرحوم فیض اصرار کرد تا توقف کند نپذیرفت تا مبادا در اخلاص او شائبه ای پیدا شود. (1)
منصور بن برزج از امام صادق علیه السلام پرسید چه بسیار از سلمان فارسی یاد می کنید؟ امام صادقا علیه السلام فرمود:
به دلیل سه خصلتی که سلمان داشت .1 همواره خواسته های علی علیه السلام را بر خواهش ها و خواسته های خود مقدّم می کرد؛ 2. با فقرا و تهیدستان دوستی می کرد و آنان را بر ثروتمندان ترجیح می داد؛ 3. دانش و دانشمندان را دوست می داشت. (2)
ص: 177
ص: 178
10
هدایت، به معنای دلالت راهنمایی و ارشادِ همراه با لطف و رقّت است: «الهدایه ، الدلالة بلطف». (1)
هدف از نزول قرآن کریم هدایت نفوس آماده و پذیر است برای هدایت فاعلیت فاعل کافی نیست؛ بلکه قابلیت قابل نیز شرط است. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرُ لِلْعَالَمِينَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ﴾ (2) «قرآن مایه بیداری و ذکر جهانیان است؛ افرادی که می خواهند راه مستقیم را بپویند»
پیام آیه نخست عمومیت هدایت و فیض الهی است آیه بعد، شرط این هدایت و بهره گیری از بیداری قرآن را خواستن راه مستقیم می داند تعبیر به «یستقیم»، نشان می دهد این راه، اصلی و مستقیم است. اما حرکت در همین خط مستقیم، اجباری نیست؛ بلکه باید زمینه آن ایجاد شود.
ص: 179
هدایت الهی گاهی عام و فراگیر است؛ مانند هدایت تکوینی که در تمام موجودات به ودیعت نهاده شده است. درختان به سوی رشد و نمو رهبری شده اند یا حیوانات مسیر طبیعی زندگی را به هدایت تکوینی می پیماند ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾؛ (1) «پروردگار ما کسی است که همه موجودات عالم را نعمت بخشید، سپس هدایت کرد».
هدایت عام یعنی راه را به همه نشان داد تا به مقصود برسند همه موجودات را به سوی مطلوب شان که همان هدفی است که برای آن خلق شده اند هدایت کرد: ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى﴾ ؛ (2) «خدایی که هر چیز را اندازه ای داد و به راه کمالش هدایت کرد». این هدایت ابتدایی در برابر ضلالت قرار نمی گیرد. ضلالت ابتدایی .نداریم آن چه هست، هدایت است و شامل همه موجودات می شود هر موجودی با هدایت عامه الهی به آخرین حد وجودی خود نائل می آید. این رهبری تکوینی شامل همه می شود و از حقوق بندگان است که خدا برای آنان قرار داده است: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى﴾؛ (3) «برای ماست هدایت و راهنمایی».
نوع دیگری از هدایت عام نیز هدایت تشریعی است؛ یعنی هدایت و راهنمایی از طریق تعلیم، تربیت و قوانین مفید و عادلانه این نوع از هدایت از طریق انبیا و پیشوایان دینی انجام می شود. بشر در پذیرش این هدایت مختار است قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى﴾ ؛ (4) «اما قوم ثمود را پس هدایت کردیم؛ اما کوری و ضلالت را بر هدایت ما برگزیدند».
هدایت تشریعی آنان به وسیله انبیا انجام شد؛ اما آن ها به اراده خود نپذیرفتند. در برابر این هدایت هم ضلالت نیست ضلالت تشریعی نداریم شاخه دیگر هدایت، عبارت است از هدایت خاص که به بعضی بندگانش می دهد این هدایت هدایت پاداشی است که
ص: 180
برای افراد خاص ایجاد می شود. اگر کسی دعوت انبیا و رسولان را پذیرفت و راه حق را لطف ویژه الهی شاملش می شود تا راه را با سهولت طی کند و به مقصود برسد. این پیمود نوع از هدایت مخصوص اهل ایمان و تلاش است ﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ﴾ (1) «و کسانی که در راه ما تلاش می کنند، ما آن ها را به راه خود هدایت می کنیم». در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى ﴾ (2)
امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از مخالفت با هدایت الهی به خدا پناه می برد که مراد، همان هدایت اولیّه و عام است. اگر با آن چه خدا در بشر به ودیعه نهاده که هدایت تکوینی است و آن چه خدا با قوانین شرعی برای بشر آورده که هدایت تشریعی است مخالفت شود مصداق «مخالفة الهدی» است؛ پس این فراز هم شامل هدایت تکوینی است هم تشریعی.
مراد از مخالفت هدایت مخالفت با مظاهر و عوامل هدایت است که ذیلاً به آن ها اشاره می شود
قرآن کریم طی آیاتی، نشانه ها و مصادیق هدایت را ذکر می کند که اگر با آن ها مخالفت شود مخالفت با هدایت .است این مظاهر عبارت اند از:
﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ (3) «هر کس به خدا ایمان آورد، خدا دلش را هدایت می کند».
این مضمون در آیات زیادی آمده است. ایمان و باور قلبی باعث می شود روح انسان آمادگی پذیرش برای برخورداری از هدایت الهی را پیدا کند افرادی که ایمان را سفاهت و مؤمنان را سفیه می خوانند هرگز زمینه هدایت ندارند قرآن کریم در مقام استدلال به این که قران هدایت برای متقین است در آغاز سوره بقره می فرماید:
ص: 181
﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ﴾ (1)
و هنگامی که به آنان گفته می شود همان گونه که مردم ایمان آوردند، شما هم ایمان آورید می گویند آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم؟
کسی که پزشک را سفیه و دارو را وسیله بیماری می داند چگونه از آن بهره ببرد؟ اینان ایمان را سفاهت می دانند؛ پس طبعاً از هدایت قرآن محروم .اند اگر کسی ایمان اولیه داشت با نور هدایت قرآن ایمانش افزوده می شود ﴿وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾؛ (2) «و هنگامی که آیات الهی بر آنان تلاوت می شود ایمان شان افزوده می شود».
قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ ﴾ (3) «کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته ای کردند خدا به سبب ایمان شان آنان را هدایت می کند»
ایمان در کنار عمل صالح و شایسته زمینه برخورداری از هدایت الهی را فراهم می کند
و خدا می فرماید: ﴿وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾؛ (4) «کسی را که به سوی او بازگشت کند، هدایت می کند»
انابه یعنی بازگشت رجوع اگر کسی بلافاصله بعد از ارتکاب خطا برگردد توبه کند و توجیه نکند، راه هدایت را برای خود باز گذاشته است؛ همان طور که حضرت آدم علیه السام بلافاصله بازگشت و تاج نبوت را دریافت کرد ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هَدَى﴾؛ (5) «سپس پروردگارش او را برگزید توبه اش را پذیرفت و او را راهنمایی کرد».
ص: 182
قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾؛ (1) «و کسانی که در راه ما تلاش کردند آن ها را به راه خویش هدایت می کنیم»
جَهد یعنی وسع و طاقت جاهدوا یعنی تلاش و کوشش در آخرین حدّ توان آن که در راه خدا گام بردارد و برای خدا با دشمنان مبارزه کند خدا او را به راه خود راهنمایی می کند.
قرآن کریم می فرماید:
﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ الله و أوليك هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴾. (2)
کسانی که به سخن گوش می کنند و از نیکوترین پیروی می کنند، کسانی هستند که خدا راهنمایی شان کرده است و فقط آنان خردمندند.
اهل هدایت؛ اهل انتخاب برتر هستند، در کلمات و سخنان دیگران تفکر و دقت می کنند، زود مطلبی را انکار نمی کنند عناد و تعصب و لجاجت ندارند و با ارزیابی و کاوش سخن احسن را انتخاب می کنند.
قرآن کریم می فرماید: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ﴾؛ (3) «پس هرکس را خدا بخواهد راهنمایی فرماید سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد».
شرح صدر یعنی دریا دلی، قدرت تحمل، توسعه روحی و گسترش ظرفیت شرح هر چیز، متناسب با همان است. شرح کلام یعنی توسعه معنایی به آن بخشیدن. شرح صدر یعنی توسعه و بسط در طاقت و توانایی و پذیرش
ص: 183
ثمره شرح صدر، حلم، صبر، شجاعت، آرامش تغافل، عفو و گذشت و از خودگذشتگی است. از آثار شرح صدر، حق پذیری و هدایت به صراط مستقیم است. کسی که ضیق صدر و تنگ نظری دارد زیر بار حق نمی رود و در نتیجه هدایت نمی شود. با قدرت روحي شرح صدر است که انسان صبورانه به استقبال حقیقت می.رود
افراد هدایت شده نشانه هایی دارند که فهرست وار به آن ها اشاره می شود
1. اطاعت از خدا: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَن أطاعَ رَبَّهُ وَ خافَ ذَنبَهُ﴾؛ (1) «هر کس از خدا اطاعت کند و از گناه خود بترسد، هدایت یافته است».
2. تسلیم: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَن سَلَّمَ مُقادَتَهُ إِلَى الله وَ رَسُولَهُ وَ وَلِيُّ أَمرِه﴾؛ (2) «کسی که عنان و اختیار خود را تسلیم خدا و پیامبر و ولی امر کند، هدایت یافته است.»
3. دین داری: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَنْ تَجَلْبَبَ جَلباب الدّين﴾؛ (3) «کسی که لباس دینداری بر تن کند هدایت یافته است».
4. صبر و یقین: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِى مَن أدرعَ لِباسَ الصَّبْرِ وَ اليَقِينِ﴾ ؛ (4) «كسى که لباس صبر و یقین بر تن کند، هدایت یافته است».
5. حضور در مساجد امام حسن علیه السلام می فرماید:
﴿مَن أدامَ إلَى المَسجِدِ أَصابَ إحدى ثمانٍ آيَةً مُحكَمَةً وَ أخا مُستفادا وَ عِلما مُستَطرفا وَ رَحمَةً مُنتَظِرَةٌ وَ كَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى الهُدى أو يَرُدُّهُ عَن رَدى وَ تَركُ الذُنُوبِ حَياءٌ وَ خَشيَةً ﴾. (5)
ص: 184
کسی که در رفتن به مسجد استمرار داشته باشد به یکی از هشت ویژگی می رسد: 1. آیه محکم؛ 2. برادر قابل استفاده؛ 3. دانش خوب؛ 4. رحمت مورد انتظار؛ 5 و 6. سخنی که با آن هدایت شود یا از هلاکت او را باز دارد؛ 7 و 8. ترک گناه از روی حیا و شرم یا ترس.
6. زهد: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
﴿مَنْ زَهَدَ فِي الدُّنيا وَ لَم يَجزَع مِن ذُهَا وَ لَم يُنافس في عِزّها هَداهُ الله بِغَيْرِ هِدايَةِ مِن تَخلُوقٍ﴾. (1)
کسی که در دنیا زهد و بی رغبتی بورزد و از پستی و خواری دنیا ناله نکند و در عزت دنیا و تکیه به آن خود را نبازد خدا او را بدون نیاز به بندگان هدایت می کند.
7. ترک مُنکر: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَنْ يَهتدى إلَى المَعْرُوفِ حَتَّى تَضِلَّ عَنِ المُنكَرِ﴾؛ (2) «هرگز به معروف راه نخواهی یافت مگر از منکر روی گردان شوی».
8. عقل و خرد: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعَقْلُ یَهْدِی وَ یُنْجِی وَ اَلْجَهْلُ یُغْوِی وَ یُرْدِی﴾؛ (3) «عقل، هدایت گر و نجات بخش است و جهل و نادانی، گمراه کننده و هلاکت کننده است».
هدایت نفوس از جانب خداست؛ زیرا قلوب عباد، در اختیار اوست. همه هدایت گران نیز در طول هدایت الهی گام بر می دارند و بازگشت کارشان به سوی اوست هیچ کس مستقلاً شایستگی هدایت ندارد. قرآن کریم می فرماید:
﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ (4)
ص: 185
همانا تو (پیامبر) کسی را که دوست دارد هدایت نمی کنی؛ و لكن خدا هرکس را بخواهد هدایت می کند و او به هدایت شدگان آگاه تر است
از طرفی، زمینه هدایت باید در افراد باشد آیات متعددی نفی هدایت از فاسقین (1) ظالمین، (2) کافرین (3) و گمراهان (4) کرده است. اگر کسی چشم خود را بست، عالم را نمی بیند. ظالمين، كافرين اگر کسی در معرض باران قرار نگرفت، از آن بهره نمی گیرد. هدایت از مجرای الهی در عالم جاری می شود. آن چه در قرآن هدایتگر معرفی شد در راستای هدایت الهی است این هادیان عبارت اند از:
ده ها آیه نقش هدایتی قرآن را یادآور شده اند. هدایت برای متقین، (5) مؤمنین، (6) اهل یقین، (7) رستگاران (8) و دانشمندان (9) مخالفت با قرآن از مصادیق مخالفت با هدایت است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أنتَ تَقرَأُ القُرآنَ ما نَهاكَ ، فَإِذا لَم يَنهَكَ فَلَستَ تَقْرَؤُهُ﴾ (10) «قرائت قرآن، تو را از گناه باز می.دارد پس اگر تو را باز نداشت، گویا قرآن نخوانده ای».
خداوند درباره تأثیر قرآن می فرماید: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ (11) «خداوند به وسیله ،قرآن گروهی را گمراه و گروه زیادی را هدایت می کند و فقط
ص: 186
کسانی را گمراه می سازد که فاسق و منحرف باشند».
قرآن، هدایت محض است و هرگز ضلالت در ساحت آن راه ندارد؛ زیرا از ناحیه خدا، که هادی است فرود آمده است: ﴿وَ كَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَ نَصِيرًا﴾. (1) راهکارهای قرآن برای هدایت بشر، در آیات متجلی است هدایت را از فرد شروع می کند و به خانواده و جامعه تسری می دهد. مجموعه اوامر و نواهی ،قرآن که در قالب های مختلفی ارائه شد با همین هدف هدایتی است هدایت قرآن در همه شئون ،اخلاقی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. قرآن مشتمل بر جامع ترین قوانین اخلاقی و حقوقی است ،قرآن کتاب جهان شمولی است که با زبان جهانیان با آنان سخن گفته است. اگر کسی به معارف سعادت بخش قرآن پشت کرد انذار آن را جدی نگرفت و به اوامر آن عمل نکرد، دچار لغزش و سقوط می گردد.
خداوند متعال انبیا را از هدایت خاص بهره مند ساخت ﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾. (2) این هدایت در قالب ،نبوت کتاب و حکمت به آنان اعطا شده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾. (3) خدا به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم که برترین انبیاست، فرمان می دهد: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِه﴾؛ (4) انبیا کسانی هستند که خدا هدایت شان کرد؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن».
درواقع، مقتدای هدایت الهی خداست؛ زیرا انبیای پیشین به هدایت الهی راه یافتند. هدایت ،آنان همان هدایت خاص الهی .است مخالفت با رسالت انبیا یا مقاومت در برابر اهداف آنان، مخالفت با هدایت است. در این راستا هیچ تفاوتی بین انبیا، قائل نیستیم ﴿نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ﴾ (5)
ص: 187
قرآن کریم می فرماید:
﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾. (1)
اوست که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن دین را بر همه ادیان پیروز گرداند و خدا برای گواهی کافی است.
امیرمؤمنان علیه السلام در تبیین این نقش پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إقتَدُوا بِهُدى نَبِيِّكُم فَإِنَّهُ أفضَلُ الهُدى وَ استَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّها أهدَى السُّنَن﴾ (2) به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید؛ که برترین هدایت است و به سنت آن حضرت رفتار کنید؛ که هدایت یافته ترین سنت هاست».
اگر در پاره ای آیات (3) و روایات از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، نفی هدایت شده است، مراد هدایت استقلالی و در عرض هدایت الهی صلی الله علیه و آله است. هدایت پیامبر اکرم در طول هدایت الهی است و در واقع همان هدایت است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:
﴿بُعثتُ داعِيا وَ مُبلّغا وَ لَيسَ إِلَيَّ مِنَ الهُدى شَئٌ وَ خَلَقَ إبليس مُزَيْنا وَ لَيسَ إِلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ الشَى﴾. (4)
من دعوت کننده و مبلغ مبعوث شده ام در نزد من هدایت (ایصال به مطلوب و هدایت استقلالی) نیست و شیطان ،زینت دهنده، آفریده شده و گمراهی (استقلالی) در اختیار او نیست
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی﴾ ، با الغای خصوصیت و از باب جرى و تطبيق فرمود: ﴿يَعنى مَن لَقِيَنا وَ سَمِعَ كَلامَنا زادَهُ الله هُدىً عَلى هِدايَةٍ ﴾؛ (5) هر کس به
ص: 188
دیدار ما آید و کلام ما را بشنود خدا هدایت او را افزایش می دهد».
امیرمؤمنان می فرماید: ﴿بِنَا اِهْتَدَیْتُمْ فِی اَلظَّلْمَاءِ وَ بِنا تَسَنَّمْتُمُ اَلْعَلْیَاءَ﴾؛ (1) «به وسیله ما از تاریکی هدایت یافتید و به اوج و ترقی رسیدید».
ابن ابی الحدید نقل می کند که وقتی امیرمؤمنان علیه السلام در صفّین آب راه را تصرف کرد به شامیان اجازه برداشت آب داد ایشان چند روزی در منطقه توقف نمود و جنگ را آغاز نمی کرد. عده ای خدمت ایشان رسیدند و عرض کردند: ما در کوفه زن و بچه خود را گذاشته ایم نیامده ایم که در شام وطن انتخاب کنیم و بمانیم فرمان جنگ بدهید! مردم و لشکریان به شما گمان بد برده اند . می گویند یا علی علیه السلام از مرگ می ترسد یا در نبرد با سپاه شام تردید دارد حضرت در پاسخ فرمود:
هیچ یک از این دو نیست. من کجا از مرگ ترسیده ام و هرگز کراهت از جنگ ندارم. علت تأخیر و توقف آن است که لکنّی اَستَأني بِالقَومِ عَسى أَن يَهْتَدُوا أو تَهتَدى مِنهُم طَائِفَةٌ فَإِنَّ رَسُولَ الله قال لى يَوم خَيبَرٍ، لأن يَهْدِى الله بِكَ رَجُلاً واحِدا خَيْرٌ لَكَ مِما طَلَعَت عَلَيْهِ الشَّمسُ ؛ (2) با این مردم تأنی می کنم به این امید که شاید هدایت یابند یا گروهی از آنان راه هدایت پیش گیرند زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز نبرد خیبر به من فرمودند: اگر خدا به وسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو از آن چه آفتاب بر آن طلوع کرده است بهتر خواهد بود.
قرآن کریم در مورد مقام پیشوایی و امامت انبیاء بنی اسرائیل میفرماید: ﴿وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾؛ (3) «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی کردند؛ چون صبور بودند و به آیات ما یقین داشتند».
کف نفس و خویشتنداری و یقین به آیات الهی منشأ هدایت پیشوایان و انتخاب آنان است.
ص: 189
قاسم بن علا آذربایجانی از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است. او از ناحیه هر دو امام علیهما السلام وکیل بود. وی 117 سال عمر کرد و در هشتاد سالگی نابینا شد.
صفوانی گوید: روزی در شهرران (میان مراغه و زنجان) در خدمتش بودم. او مرتب از ناحیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نامه دریافت می کرد. دو ماه بود که نامه ها قطع شده بود. از این رو، خیلی ناراحت بود. مشغول غذا خوردن بودیم که پیکی از عراق آمد و نامه ای از کوله پشتی خود در آورد و به قاسم .داد قاسم نامه را بوسید از آن جا که نابینا بود، به ابن ابی سلمه، منشی خود داد تا بخواند. منشی مشغول خواندن شد؛ ولی ناگهان توقف کرد. گویا خبر ناراحت کننده ای رسید
قاسم پرسید چرا توقف کردی؟ بخوان منشی :گفت خبر مرگ شما را بعد از چهل روز داده است قاسم گفت: آیا دینم سالم است منشی گفت آری قاسم خندید و گفت: پس از این عمر طولانی، چه می خواهم؟
در این هنگام، قاصد از کوله پشتی خود یک حبریمانی و عمامه و دستمال و پنج عجل الله تعالى ثوب از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به او داد.
قاسم بن علا دوستی داشت به نام عبدالرحمان بن محمد که با مذهب تشیع عناد و دشمنی داشت. هر چه قاسم می کوشید او را هدایت کند، اثری نداشت.
قاسم بن علا به دو نفر از دوستانش گفت: بروید این نامه را برای او بخوانید امیدوارم هدایت شود. این قضیه روز پنجشنبه 13 رجب اتفاق افتاد عبدالرحمان به دیدن قاسم آمد. قاسم :گفت نامه را بخوان او خواند تا رسید به خبر پیشگویی مرگ با ناراحتی نامه را انداخت و گفت: از خدا بترس تو مرد فاضل و متدینی هستی مگر قرآن نخوانده ای: ﴿وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضِ تَمُوتُ، عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا﴾
قاسم خندید و گفت: ادامه آیه را بخوان عبدالرحمان ادامه داد: إلا من ارتضى- من
ص: 190
رَسُولٍ. قاسم گفت: رسول همان مولای من است اکنون تاریخ بگذار و صبر کن تا حقیقت روشن شود.
عبدالرحمان تاریخ نامه را ثبت کرد. روز هفتم بعد از آمدن ،نامه، قاسم تب کرد و مریض شد. به رختخواب ،افتاد حالش بدتر شد و مرتب می گفت یا محمد یا علی یا حسن یا حسین از من شفاعت کنید
ناگهان چشمانش باز شد و بینا شد. همه را می دید مردم به دیدارش می آمدند.
با مرگ او عبدالرحمان هدایت شد. هنگام طلوع فجر روز چهلم، قاسم مُرد. عبدالرحمان شیعه شد در تشییع قاسم با سر و پای برهنه گریه می کرد و اظهار ندامت از عملکرد قبلی خودش داشت. (1)
بالاخره یک پیشگویی و خبر ،غیبی، فردی را مسلمان کرد.
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام عده ای بر امام هفتم متوقف شدند و امامت را پایان یافته تلقی کردند. اینان که منکر امامت امام رضا علیه السلام بودند به واقفیه مشهور شدند. حسن بن علی وشاء گوید: دفتری حاوی سؤالات متعدد داشتم که قبلاً از امامان قبلی پرسیده بودم. آن ها را با خود برداشتم و در مقام اختیار و آزمایش امام بر آمدم. به طرف منزل امام رضا علیه السلام حرکت کردم. قصدم این بود که در خلوتی با ایشان بنشینم و سؤالاتم را مطرح کنم. وقتی جلوی منزل رفتم، دیدم گروهی نشسته اند و مشغول گفت وگو هستند. من هم گوشه ای نشستم و در فکر بودم که چگونه می توانم وارد شوم ناگهان جوانی از خانه بیرون آمد که کتابی در دست داشت؛ صدا زد: حسن بن علی وشاء کیست؟ من برخاستم و گفتم منم چه می خواهی؟ جوان کتاب را به من داد و گفت مولایم برای شما داده است. کتاب را گرفتم و در گوشه ای آن را خواندم، دیدم امام علیه السلام تمام سؤالات را جواب داده است بدون آن که متن نامه حاوی سؤالات را تقدیم کرده باشم. این جا بود که با معجزه امام علیه السلام هدایت شدم و به امامت ایشان یقین کردم (2)
ص: 191
یکی از شیعیان برای امام حسن علیه السلام هدیه ای آورده بود. ایشان فرمودند: «در برابر این هدیه، کدام یک از این دو را می خواهی: 20 هزار درهم یا بابی از علم و دانش برایت بگشایم که به وسیله آن بر فلان شخص ناصبی که دشمن ما اهل بیت علیهم السلام است، غلبه کنی و شیعیان منطقه و روستای خود را که اعتقاد ضعیفی دارند نجات دهی و هدایت کنی.
عرض کرد همان باب علم را اختیار می کنم حضرت امام حسن علیه السلام به او باب علم و مناظره را آموختند. 20 هزار درهم را نیز پرداختند. او به منطقه خود رفت با آن مرد ناصبی وارد بحث شد و او را مغلوب کرد. بعد از مدتی که خدمت امام حسن علیه السلام رسید، امام علیه السلام فرمود: «هیچ کس مانند تو سود نبرد؛ زیرا در درجه نخست دوستی خدا دوّم دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه السلام، سوّم دوستی عترت پاک او و ائمه طاهرین علیهم السلام، چهارم دوستی فرشتگان و پنجم دوستی برادران مؤمن خود را به دست آوردی، گوارا باد بر تو؛ فهنيئا لك». (1)
عمر بن یزید :گوید برادرزاده ام هشام فاسد المذهب و بر طریقه جَهمیه بود. روزی از من خواست تا او را به محضر حضرت صادق علیه السلام ببرم تا با آن حضرت مباحثه کند خدمت امام علیه السلام رسیدم از ایشان اجازه ملاقات گرفتم و عرض کردم هشام عقیده اش فاسد است. امام علیه السلام فرمود: «بر من می ترسی» ؟ من شرمنده شدم و نزد هشام آمدم و خبر ملاقات را به او دادم و گفتم: شتاب مکن؛ قدری تأخیر بینداز. اما او همان لحظه به قصد ملاقات امام علیه السلام حرکت کرد باهم بر امام علیه السلام وارد شدیم. حضرت مسئله ای از او پرسید که هشام از پاسخ آن بازماند. از امام علیه السلام مهلت خواست حضرت مهلت داد چند روز گذشت؛ اما علیه السلام نتوانست جوابی پیدا کند. مجدد خدمت امام علیه السلام رسید، در حالی که پاسخ مسئله را نیافته بود. امام علیه السلام خود پاسخ را فرمود و سؤالات دیگری را مطرح کردند که نتیجه اش فساد و بطلان مذهب جهمیه بود هشام متحیر خارج شد.
ص: 192
برای سومین بار از من خواست وقت ملاقات بگیرم خدمت امام علیه السلام رسیدم، درخواست ملاقات کردم فرمود: «فردا ان شاء الله در حیره یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد». به هشام خبر .دادم خوشحال شد. عموی هشام در این ملاقات سوم حضور نداشته است؛ اما می گوید بعد از مدتی هشام را دیدم و از او درباره نتیجه ملاقات پرسیدم.
گفت: من قبل از امام علیه السلام وارد حیره شدم. حضرت در حالی که سوار بر قاطر بود، به سوی من آمد. هیبت و شکوه ایشان مرا گرفت همه چیز را فراموش کردم. حتی قدرت سخن گفتن از من سلب شد. امام علیه السلام با وقار و متانت خاصی، مدتی صبر کرد تا من سخن بگویم؛ اما نتوانستم هیبت ایشان مرا گرفته بود. یقین کردم این عظمت الهی است . هشام از مذهب فاسد خود دست برداشت و به طریقه حقه شیعه پیوست و ملازم خدمت امام صادق علیه السلام شد. سال ها در محضر ایشان شاگردی کرد و تبدیل به یک کادر شد که همواره در بحث با مخالفان آنان را مغلوب می کرد. (1)
ابان قبل از اسلام آوردن با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت سرسخت و جدّی داشت. ملاقاتی باعث بیداری و هدایت او شد. در سفری که به قصد تجارت به شام می رفت با راهبی روبه رو شد به راهب :گفت در وطن ما مردی مدعی پیامبری شده است و می گوید از طرف خدا مبعوث شده ام؛ همان طور که موسی و عیسی مبعوث شدند. راهب پرسید: نامش چیست؟ ابان پاسخ داد: محمّد راهب گفت من اوصاف او را بیان می کنم؛ آیا چنین است؟
سپس صفات جسمی و روحی پیامبر صلی الله علیه و آله را ذکر کرد. ابان با تعجب پرسید: مگر او را دیده ای که با این دقت اوصافش را بیان می کنی؟ راهب :گفت به خدا سوگند او را ندیده ام؛ اما او پیامبری است که بر تمام عرب و سپس بر تمام مردم جهان غالب و پیروز می شود. هر وقت به مکه برگشتی، سلام مرا به او برسان.
ص: 193
ابان بعد از بازگشت به مکه جریان را برای اقوام و بستگانش تعریف کرد. او در جریان صلح حدیبیه به شرف اسلام مفتخر گشت و اسلامش نیکو شد؛ تا جایی که چند بار از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سرپرستی لشکری مأموریت تبلیغی پیدا کرد. ابان در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود تا در سال نهم هجری فرماندار بحرین شد. او بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استانداری را رها کرد و به مدینه آمد و همواره با ابابکر مخالفت می کرد و بیعت نکرد (1)
عمير بن وهب در یکی از روزهای پس از جنگ بدر وارد مسجد الحرام شد پسر عموي خود صفوان بن امیه را در حجر اسماعیل دید در کنارش نشست از هر دری سخن به میان آمد تا آن که صفوان :گفت زندگی پس از کشتگان ،بدر زشت است. عمیر گفت: اگر مقروض نبودم و ترس بیچارگی خانواده ام ،نبود به مدینه می رفتم و او را می کشتم؛ زیرا شنیده ام بدون نگهبان در کوچه و بازار مدینه می آید و اگر کسی هم مرا ببیند، خواهم گفت برای نجات اسیر خود به مدینه آمده ام (پسرش در بدر اسیر شده و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود).
صفوان با خوشحالی از جای خود برخاست پرسید: راست می گویی؟ عمیر گفت: آری، به صاحب این خانه قسم این کار را انجام می دهم صفوان گفت: اگر چنین کنی من تمام قرض هایت را می پردازم و از خانواده ات مانند خانواده خودم نگهداری می کنم مطمئن باش آن ها را در رفاه و آسایش قرار خواهم داد. صفوان وسائل حرکت او را فراهم کرد او را بر شتر خود سوار کرد شمشیری زهر آگین به او داد و به سوی مدینه حرکت کرد. عمیر وارد مدینه شد. شمشیرش را حمایل کرد وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله شد. به رسم شد. به رسم جاهلیت به پیامبر صلی الله علیه و اله گفت: انعم صباحا حضرت پرسید: «برای چه به مدینه آمده ای ؟ گفت: برای آزادی وهب پسرم که نزد شما اسیر است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «پس این شمشیر چیست که بسته ای»؟ گفت: فراموش کرده ام باز کنم؛ تمام فکرم پیش فرزندم بود. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «راست بگو برای چه آمده ای؟ در حجر اسماعیل با صفوان چه پیمانی بسته ای؟ به او قول
ص: 194
دادی مرا بکشی او نیز قرض های تو را بپردازد و از خانواده ات نگهداری کند»؟
او با شگفتی شهادتین گفت و مسلمان شد عرض کرد من باورم نمی شد وحی بر شما نازل شود و با عالم غیب ارتباط داشته باشید؛ ولی اکنون یقین کردم؛ زیرا جز خدا کسی از مذاكرات من با صفوان خبر نداشت؛ به همین دلیل اسلام آوردم.
رسول خدا صلی الله علیه و اله دستور داد اسیرش را به او برگردانند و قرآن را به او بیاموزند. او راهی مکه شد؛ در حالی که صفوان روزشماری می کرد تا خبر کشته شدن پیامبر صلی الله علیه و آله را بشنود. به مردم مکه مژده می داد به زودی حادثه ای پیش می آید که داستان کشتگان بدر را از یادتان ببرند تا این که خبر اسلام آوردن عمیر را شنید و بر آشفت و نقشه هایش نقش بر آب شد. (1)
ص: 195
ص: 196
11
امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از خواب غفلت به خدا پناه برده است.
غفلت بی خبری بی توجهی اشتباه سهو، اهمال ورزی و بی دقتی از بیماری های عامی است که بسیاری با تفاوت در میزان و درجه به آن مبتلا هستد این مرض مرگ آور امری درونی و نهانی است. غفلت پنداری است باز دارنده و اطمینان و ایمنی کاذبی که مانع ادراک صحیح می شود.
، غفلت انحراف توجه انسان است از امری که بایسته توجه است غفلت، آدمی را از کمال باز می دارد. غافل آن چنان حواس خود را صرف امور بی پایه می کند که از امور حقیقی و مطلوب باز می ماند. اگرچه گستره غفلت فراگیر است در کاربرد قرآنی و روایی، این واژه بیشتر در مورد غفلت از خدا و مظاهر و نشانه های او به کار برده شده است. دنیا برای غافل، اصالت می یابد و ماورای آن فراموش می شود در تعریف غفلت آورده اند: «الغَفَلَةُ سَهو يعترى الإنسان مِن قِلَّةِ التَّحَفُّظِ ؛ (1) غفلت سهو و لغزشی است که ناشی از کمی مراقبت و تحفظ است».
ص: 197
غفلت، نوعی بی خبری ثانوی است؛ یعنی بی خبری از امری که درخور توجه و بصیرت است. به عبارت دیگر مطلبی به ذهن خطور می کند مورد توجه قرار می گیرد؛ اما فراموش می شود؛ نه این که از ابتدا نمی دانسته؛ زیرا عدم اطلاع ابتدایی همان جهل است
غفلت، نوعی بی پروایی کاهلی، تهاون، غرور، سستی، کوتاهی، قصور، اهمال و بی اعتنایی است. از این روایت به خوبی می توان مفهوم غفلت را فهمید:
﴿ضادُّوا الغَفْلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ «غفلت را با بیداری نابود کنید». (1)
غفلت در برابر ،یقظه یعنی سلب توجه از امور مهم.
آن چه از غفلت در این نوشتار مورد بحث است جنبه ناپسند و مذموم آن است؛ اگرچه غفلت و بی خبری جنبه مثبت هم دارد که همان بی خبری از حقیقت عالم هستی به دلیل زندگی مادی این عالم بوده اجتناب ناپذیر است و لازمه زندگی در این جهان مادی است. با توجه به پرسش های مستقل در زمینه غفلت به برخی جنبه های این بحث می پردازیم.
غفلت، زیان آورترین دشمن انسان است و سرلوحه بدبختی ها و شومی ها شمرده شده است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الغَفَلَةُ ضِلالُ النُّفُوسِ وَ عِنوانُ النُّحُوسِ﴾؛ (2) «غفلت، عامل گمراهی نفوس و سرلوحه شومی و نحوست است»
پیامدهای ویرانگر غفلت و بی خبری تا حدی است که انسانیت انسان را از بین می برد و او را به مرحله ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ﴾ می رساند. قبل از بیان راهکارهای درمانی این بیماری، به آثار نکبت بار آن اشاره می کنیم:
قرآن کریم می فرماید: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾؛ (3) «آن ها
ص: 198
فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت و فرجام کار بی خبرند».
اُفق دید افراد غافل، در حد زندگی ظاهری دنیاست. آن ها از باطن و درون دنیا خبر ندارند و به درجه اولی از آخرت نیز غافل اند اگر به باطن و حقیقت دنیا می اندیشیدند، به آخرت پی می بردند. کسی که به مرحله مقدماتی فکر کند به مرحله نهایی و هدف نهایی وقوف پیدا می کند افراد بی خبر عمیق و ژرف نگر نیستند. امروز را می نگرند، فردا و فرداها خارج از محدوده نظر آنان است. اینان کوتاه نظرند؛ از این رو سرمایه عمر را هدر می دهند و آن را در امور واهی صرف می کنند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿کَفَی بِالْمَرْءِ غَفْلَهً أَنْ یُضَیِّعَ عُمُرَهُ فِیمَا لاَ یُنْجِیهِ﴾ (1) «همین غفلت و بی خبری برای انسان کافی است که عمر خود را در جایی صرف می کند که موجب رهایی اش نمی شود»
سرمایه عمر را با متاع دنیا معاوضه می کنند: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ﴾ (2) «اینان کسانی هستند که آخرت را به زندگی دنیا فروختند».
سرمایه عمر، نفیس ترین نقدی است که بشر در اختیار دارد و اگر از آن غفلت بورزد ثمره اش جز خسارت نیست.
قرآن کریم می فرماید:
﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾. (3)
به زودی کسانی را که در زمین به ناحق کبر می ورزند، از آیات خود منصرف می سازم . آن ها چنان اند که اگر هر آیه و نشانه اش را ببینند ، به آن ایمان نمی آورند. اگر راه هدایت را ببینند آن را انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی
ص: 199
را ببینند، آن را انتخاب می کنند؛ برای آن که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.
این آیه، انعطاف پذیری مستکبران را در برابر حق بیان می کند و با اشاره به سه صفت (1. اگر نشانه های الهی را ببینند ایمان نمی آورند؛ 2. اگر راه رشد را ببینند انتخاب نمی کنند؛ 3. اگر راه انحراف را پیدا کنند، می پیمایند) می فرماید: اینان توفیق حق پذیری ندارند؛ زیرا غفلت بر آن ها حاکم است و در اثر غفلت راه رشد را کنار زده و به غی و ضلالت رو آورده اند.
انتخاب ،غافلان انتخاب مترقیانه و صائبی نیست آن ها به سادگی در مسیر غی و گمراهی حرکت می کنند و راه رشد و تعالی را نمی پذیرند غفلت از آیات و نشانه های الهی عامل چنین انتخابی است.
قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَيكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾. (1)
به تحقیق، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم. آن ها دل هایی دارند که با آن نمی اندیشند و چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن نمی شنوند. آن ها مانند چهارپایان اند؛ بلکه گمراه تر. اینان همان غافلان اند.
در این آیه شریفه در بیان نشانه های دوزخیان می فرماید: قوای ادراکی خود را به کار نمی اندازند با داشتن عقل و خرد در امور نمی اندیشند با وجود قوه باصره حقیقت را نمی بینند و با داشتن گوش های سالم حق را نمی شنوند؛ اینان خوی حیوانی گرفته اند. امتیاز آدم از حیوان همان درک و اندیشه است که اینان ندارند؛ بلکه از حیوان هم گمراه تر و پست ترند؛ زیرا حیوانات استعداد و امکانات این فهم را ندارند. در واقع این افراد غافل
ص: 200
هستند و غفلت، آنان را از دنیای انسانیت به دنیای حیوانی تنزل داده است همه هم و غم ،اینان مانند حیوانات تأمین نیازهای جسمی است و هرگز دغدغه نیازهای معنوی خود را ندارند. حیوانات، قدرت تمیز بین خیر و شر نفع و ضرر و حق و باطل را ندارند و فقط به تمتع و خوردن می پردازند افراد غافل نیز چنین اند نه این که حیوانات گمراه اند و افراد غافل گمراه تر؛ زیرا در حیوان ضلالت اکتسابی نیست و لازمه قوای ترکیبی چارپایان همین است. علامه طباطبائی می فرماید:
ضلالتی که در چارپایان است، ضلالتی است نسبی و غیر حقیقی برای این که چارپایان به حسب قوای مرکب های که آن ها را وادار می کند به این که همه همت خود را در خوردن و جهیدن صرف کنند، در تحصیل سعادت زندگی ای که بر ایشان فراهم شده است گمراه نیستند و در این که قدمی فراتر نمی گذارند، هیچ مذمتی بر آن ها نیست و گمراه خواندن شان در مقایسه با سعادت زندگی انسان است که آن ها مجهز به وسایل تحصیل آن نیستند. برخلاف کر و کورهای از افراد انسان که با مجهز بودن به وسایل تحصیل سعادت انسانی و با داشتن چشم و گوش و دلی که راهنمای آن سعادت است؛ با این حال آن وسایل را اعمال نکرده و چشم و گوش و دل خود را نظیر چشم و گوش و دل حیوانات ضایع و معطل گذرانده اند و مانند حیوانات تنها در تمتع از لذایذ شکم و شهوت استعمال کرده اند به همین دلیل این گونه مردم از چارپایان گمراه ترند و برخلاف چارپایان استحقاق مذمت دارند. (1)
﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ (2)
و از آن ها که قلب شان را از یاد خود غافل ساختیم پیروی مکن؛ کسانی که تابع هوای نفساند و امورشان افراطی است.
ص: 201
غفلت، انسان را پیرو هوای نفس قرار می دهد و از حد اعتدال و میانه روی بیرون می برد. افراد غافل جز هوای نفس چیزی نمی طلبند و به همین دلیل هم همواره دچار افراط و تندروی هستند
در این آیه سه مطلب به هم عطف شده است غفلت از یاد خدا، هواپرستی و افراط در امور؛ زیرا غفلت، هواپرستی می آورد هواپرست نیز همواره به دنبال اشباع شهوات و خواسته های خویش است و طبعاً دچار افراط و تندروی هم می شود. طبع آدمی، فزون طلب است که اگر غافل شد و هوای نفس بر او حاکم گردید همواره رو به جلو می رود و از هر چیز حداکثری آن را می طلبد و دچار عطش همیشگی و ولع و حرص مستمر است.
﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾. (1)
آنان کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشم شان مهر نهاده است و غافلان حقیقی هستند
هر چه پرده غفلت بر اثر گناه محکمتر می شود قوای ادراکی انسان ضعیف تر می گردد؛ تا آن جا که مهری بر چشم و گوش و اندیشه زده می شود و قدرت تشخیص را از انسان سلب می کند. اگر دریچه روح در اثر غفلت به روی حقایق بسته شد، برترین وجه تمایز انسان با دیگر موجودات که همان قوه تمیز و تشخیص است از او گرفته می شود تعبیر «طبع»، کنایه از نفوذ ناپذیری و عدم امکان بهره برداری از قوای ادراکی است
ده ها کلام نورانی از ائمه معصومین علیهم السلام به آثار تخریبی غفلت اشاره کرده است. برخی از این پیامدها عبارت اند از:
امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿ألغَفلَهُ فَقَدٌ﴾؛ (2) «غفلت سبب فقدان و خودباختگی است»
ص: 202
غفلت، باعث می شود هویت فرد فراموش شود و انسان به جای کشف استعدادها و شکوفایی آن ها در عالم تخیل و اوهام زندگی کند توانمندی خود را نادیده بگیرد و به امور واهی بپردازد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿كَفى بِالرَّجُلِ غَفَلَةً أن يُضَيّعَ عُمرَهُ فيما لايُنجِيهِ﴾؛ (1) «در غفلت و بی خبری ،مرد همین بس که عمر خود را در چیزی که او را نجات نمی دهد، تباه کند».
غافل در زندگی خود حسابرسی ندارد به نتیجه و آثار عمل نمی اندیشد، مراقبت بر اعمالش ندارد، او فقط دغدغه الان را دارد، افق های برتر را نمی بیند سود و زیان اعمالش را نمی سنجد و فرصت یاب نیست چنین فردی سرمایه را از دست داده و چیزی به دست نیاورده است: ﴿لا عَمَلَ لِغافِلٍ﴾؛ (2) «غافل محصولی ندارد».
امام باقر می فرماید: ﴿إِيَّاكَ وَ الغَفْلَةَ فَفيها تَكُونُ قَساوَةُ القَلبِ﴾؛ (3) «بپرهیز از غفلت؛ همانا در غفلت قساوت قلب شکل می گیرد».
قساوت قلب، ثمره گناه و نافرمانی است. غافل نیز به دلیل دوری از ساحت عبادت و فرو رفتن در معاصی چنین محصولی را برداشت می کند
على علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ طَالَت غَفْلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلكَتُهُ﴾؛ (4) «کسی که غفلتش طولانی شد به هلاکت شتاب کرده است».
ص: 203
فرجام افراد غافل هلاکت و نابودی است. ممکن است عمری طولانی کنند و بدنی سالم و زندگی به ظاهر خوش داشته باشند؛ اما با فروختن سرمایه های معنوی، از حیات پاکیزه و زندگی سالم اخروی محروم اند. آن ها نقد عمر را داده و هیچ کالایی دریافت نکرده اند.
قرآن کریم در مورد مشرکان و نفوذ ناپذیری آنان می فرماید: اینان، هم خود گمراه اند و هم سعی دارند دیگران را گمراه کنند؛ اما در حقیقت خود را هلاک می کنند:
﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ﴾ (1)
آن ها دیگران را از آن (حق) باز می دارند و خود نیز از آن دوری می کنند. آن ها جز خود را هلاک نمی کنند؛ ولی نمی فهمند (در واقع تیشه به ریشه خود می زنند و خود را نابود می کنند)
قرآن کریم در سوره اسراء مراحل چهارگانه مجازات الهی را چنین مطرح می کند:
﴿وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾. (2)
و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم نخست اوامر خود را برای مترفین ، آن ها بیان می داریم سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آن ها را شدیداً در هم می کوبیم.
مراحل چهارگانه عبارت اند از:
1. مرحله اوامر؛
2. مرحله فسق و نافرمانی؛
3. مرحله استحقاق مجازات؛
4. مرحله هلاکت و نابودی
افراد غافل و مترف ابتدا با اوامر الهی مخالفت می کنند استحقاق مجازات می یابند
ص: 204
سپس هلاک می شوند (1) امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن غَلَبَت عَلَيهِ الغَفْلَةَ ماتَ قَلبُهُ﴾؛ (2) «هر کس غفلت بر او چیره شود دلش می میرد».
در شب معراج، خدا به پیامبرش فرمود: ﴿يَا احْمَدَ انْتَ لا تَغْفَلْ ابَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّي لا ابَالِي بِايٍّ وَادٍ هَلَك﴾؛ (3) «ای احمد ، هرگز از من غافل مشو، هرکس از من غافل شود من به این که او را در کدام راه هلاک کنم اعتنا نمی کنم»
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ أَمَّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَرْبَعَةٌ العَمیٰ،وَ السَّهْوُ،وَ اللَّهْوُ، وَ النِّسْیانُ﴾ (4) «غافل چهار نشانه دارد: کوری و سهو و لهو و فراموشی و سردرگمی».
بیماری غفلت، مجاری ادراک را دچار انحراف می سازد و عملکرد آن را سلب می کند غفلت مصاديق متعددی دارد غفلت از یاد خدا ،معاد ،عمر ،قرآن، فرصت ها و دشمن حوادث ایام و آیات الهی.
درمان غفلت نیازمند شناسایی دقیق موارد و مصادیق آن و مراقبت شدید از آن هاست. درمان ،غفلت کار ساده ای نیست غفلت و بی خبری گاه تا پایان عمر ادامه می یابد؛ چنان که برخی با ضربه مرگ و اجل بیدار می شوند که دیگر اثری ندارد:
﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴾ (5)
به تحقیق از این صحنه غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است.
ص: 205
حدید و تیزبین بودن آن ،لحظه قهری است. به عبارتی اختیاری نیست و ارزشی ندارد؛ مانند راننده غافلی که بعد از تصادف و نابودی همه چیز متوجه غفلت خود می شود در آستانه برزخ و قیامت غفلتی نیست؛ بلکه پرده ها کنار می رود و همه چیز آشکار می شود؛ به همین دلیل افرادِ غافل درخواست بازگشت می کنند (1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شناسایی این غفلت و درمان آن مبعوث شد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿طبيبٌ دَوارٌ بِطِبّهِ... مُتَتَبِعْ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الحَيرَةِ﴾؛ (2) رسول خدا صلی الله علیه و آله، طبیبی است سیار که همواره با داروی خود در جست وجوی بیماران غافل و سرگردان است».
برای درمان بیماری غفلت نیازمند بیداری و هوشیاری هستیم. غفلت، بی خبری است و یقظه، خود آگاهی: ﴿ضادُّوا الغَفَلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ (3) «با خودآگاهی به نبرد با غفلت بروید». دانشمندان اخلاق یقظه را نخستین گام در تهذیب نفس و مبارزه با رذایل اخلاقی می دانند: ﴿أَيُّهَا النَّاسُ تَيَقَّظُوا مِن رِقدَةِ الغَفْلَةِ وَ مِن تَكاشُفِ الظُّلمَةِ﴾ ؛ (4) «اى مردم از خواب غفلت و تراکم ظلمت و بی خبری بیدار شوید».
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أليَقظَةُ نُورٌ وَ الغَفَلَهُ غُرُورٌ﴾؛ (5) «يقظه نور و غفلت غرور است».
تشبيه يقظه به نور و غفلت به ،غرور تشبیه بلند و زیبایی است ،تنبه بیداری و هوشیاری باعث خروج از وادی مهلک غفلت می گردد
البته عوامل و اسباب این یقظه و بیداری مختلف است. مشاهده جنازه فردی عیادت بیمار، یک تصادف یک موعظه خوابی پیام آور مطالعه یک داستان و ده ها عامل
ص: 206
دیگر می تواند این یقظه و بیداری را فراهم آورد.
پس از این مقدمه به ذکر برخی عوامل غفلت زدا می پردازیم:
اگرچه انسان غافل است باید توجه کند هرگز از او غفلت نمی شود و همه اعمال و رفتارش ثبت می گردد؛ مانند دوربین مخفی که زوایای زندگی شخصی را تصویر برداری می کند، اما خود او توجه ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَيُّهَا النَّاسُ غَيرُ المَعْفُولِ عَنهُم وَ التَّارِكُونَ المأخُوذِ مِنهُم﴾؛ (1) «اى مردمی که غافلید، اما از شما غفلت نمی شود وای کسانی که فرمان خدا را ترک می کنید اما شما را ترک نمی کنند».
چندین آیه در قرآن کریم توجه الهی به انسان و اعمال او را یادآور شده است ﴿وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ (2) و ﴿وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ﴾. (3) خدا از همه اعمال ما آگاه است و مأموران الهی همه چیز را با دقت ثبت می کنند.
التفات به چنین توجهی غفلت را می زداید؛ این که خدا در همه حال ناظر بر اعمال بشر است و هیچ حرکتی از دید او مخفی نمی ماند؛ حتی بر تفکرات و اندیشه ها آگاهی دارد:
- ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ ﴾؛ (4)
- ﴿يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ﴾ (5)
- ﴿يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى﴾ (6)
- ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ﴾؛ (7)
ص: 207
- ﴿يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ﴾ (1)
- ﴿لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾ (2)
- ﴿يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ﴾ (3)
- ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ﴾ (4)
- ﴿يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا﴾. (5)
توجه به چنین گستره ای در علم الهی که هیچ چیز از او مخفی نیست، انسان غافل را بیدار می.کند. چنین التفات و مراقبه ای حجاب های غفلت را رقیق می کند و از بین می برد.
ذکر و یاد خدا دل را بیدار می کند. امیرمؤمنان علیه السلم می فرماید: ﴿بِدَوَامِ ذِکْرِ اَللَّهِ تَنْجَابُ اَلْغَفْلَهُ﴾؛ (6) «با استمرار ذکر خدا غفلت زدوده می شود». خدای سبحان می فرماید: ﴿أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی﴾؛ (7) «من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند».
آن که خدا جلیس و همراهش باشد، غافل نمی شود مصادیق ذکر، متعدد است و قرآن دعا، نماز و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شامل می.شود. ذکر گاه لفظی است؛ مانند ذکرهای معروف و واله و گاه قلبی و باطنی است که همان اندیشه در عظمت خالق و اثر پذیری از یاد اوست. توصیه قرآن به ذكر كثير است ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا الله ذكرا كَثیرا﴾ (8) «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید»
ص: 208
هر چه محبت بیش تر باشد ذکر بیشتر است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿وَ مَن ذَكَرَ الله كَثِيرًا كُتِبَت لَهُ بَراءَتانِ بَرائَةٌ مِنَ النّارِ وَ بَراءَةٌ مِنَ النِّفاقِ ﴾. (1)
و کسی که زیاد یاد خدا کند خداوند برای او دو امان نامه می دهد امان نامه و برائتی از آتش و برائت از نفاق.
امام صادق علیه السلام در اوصاف شیعه می فرماید: ﴿شیعَتُنَا الَّذِينَ إِذا خَلَوا ذَكَرُوا اللهَ كَثِيرا﴾ (2) «شیعیان ما کسانی هستند که در خلوت ذکر خدا را بسیار می کنند». حضرت زهرا علیها السلام در یکی از دعاهای خود می فرماید: ﴿اللَّهُمَّ اجعَل غَفْلَةَ النّاسِ لَنا ذِکرا ﴾؛ (3) «خدایا غفلت مردم را برای ما تذکر قرار بده»؛ یعنی در جامعه غافل همرنگ نشویم؛ بلکه ذاکر باشیم امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای مکارم الاخلاق به پیشگاه الهی عرض می کند: ﴿و نَتِهنى لِذِكْرِكَ فى أوقاتِ الغَفْلَةِ﴾؛ (4) «در مواقع غفلت، به من آگاهی و توجه عطا فرما». امیرمؤمنان علیه السلام در مورد ذکر می فرمایند:
﴿الذِكرُ ذكران ، ذكر الله عَزَّ وَجَلَّ عِندَ المُصيبَةِ وَ أفضَلُ مِن ذلِكَ ذِکْرُ اَللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حَاجِزاً﴾ . (5)
ذکر دو قسم است: 1. ذکر خدا در مصیبت؛ 2. برتر از آن ذکر خداوند است در جایی که با حرام الهی روبه رو شود و ذکر مانع حرام شود.
حبّ ،مال تجارت علاقه به دنیا و مادیات انسان را از یاد خدا باز می دارد و سبب غفلت و بی خبری می شود؛ اما مردان با ایمان با وجود فراموش نکردن سهم دنیوی خود از ذکر و یاد خدا باز نمی مانند:
ص: 209
﴿رِجَالُ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةً وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله﴾. (1)
یاد خدا باید در همه ابعاد زندگی انسان تجلّی کند تا ضامن اجرای احکام الهی باشد و هرگز دچار لغزش نگردد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أذكُرُ الله عِندَ هَمّك اذا هَمَمْتَ وَ عِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمْتَ وَ عِندَ يَدِكَ إِذا قَسَمتَ﴾؛ (2) «به یاد خدا باش در تصمیم گیری و در کنار زبانت وقتی حکم می کنی و در کنار دستت وقتی تقسیم می کنی».
یاد خدا باعث می شود خدای تبارک و تعالی نیز از انسان یاد کند و کسی که خدا از او یاد کند، دچار غفلت نمی شود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾. (3)
نماز از مصادیق ذکر است؛ زیرا در بردارنده حمد و تسبیح و تهلیل است. اگر نماز با حضور قلب، در وقت مقرر و با توجه لازم صورت گیرد انسان را از غفلت می رهاند. به تعبیر قرآن، محافظت بر نماز باعث کسب کمالات می گردد. (4) امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿أَيُّما مُؤمِن حافظ عَلَى الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ فَصَلاها لِوَقتِها فَلَيسَ هذا مِن الغافِلينَ﴾؛ (5) «هر فرد مؤمنی که بر نمازهای واجب محافظت کند و آن ها را در وقتش به جا آورد از غافلان نخواهد بود».
این محافظت تا دم مرگ انسان ادامه دارد، امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ مَلَكَ المَوتِ يَدفَعُ الشَّيطانَ عَنِ المُحافِظِ عَلَى الصَّلاةِ﴾؛ (6) «همانا ملک الموت ، شیطان را دم مرگ از کسی که محافظت بر نماز دارد دور می کند».
صورت و ظاهر نمازها یکسان است؛ اما باطن و سیرت از فرش تا عرش فاصله دارد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ص: 210
﴿إِنَّ الرَّجُلَينِ مِن أُمَتى يَقُومَانِ فِي الصَّلاةِ وَ رُكُوعُهُما وَ سُجُودُهُما واحِدٌ و إِنَّ مَا بَیْنَ صَلاَتَیْهِمَا مِثْلُ مَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ﴾. (1)
همانا دو نفر از امت من به نماز می ایستند و رکوع و سجودشان یکی است؛ در حالی که تفاوت بین نمازشان به اندازه فاصله بین زمین و آسمان است.
نماز اگر به موقع و با شرایط صورت گیرد فضایل اخلاقی را پرورش می دهد و باعث تکامل معنوی انسان می شود و مانند سدی محکم در برابر فحشا مقاومت می کند و پرده های جهل و غفلت را می زداید.
اصل حسابرسی و بررسی عملکردها در زندگی، امری اجتناب ناپذیر است. تاجران در معاملات خود حسابرسی دارند. بانک ها ادارات و وزارتخانه ها همه نوعی حسابرسی و ارزیابی دارند. حسابرسی باعث می شود انسان به نقاط قوت و ضعف کار خود پی ببرد. عالم هستی نیز بر اساس محاسبه و دقت بنیان شده است: ﴿الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانِ﴾.
دانشمندان اخلاق برای تهذیب نفس بعد از مراقبه و مشارطه به محاسبه توصیه می کنند. یعنی انسان در پایان روز یا هفته اعمال خود را مورد بررسی قرار می دهد که آیا به وظایفش عمل کرده، آیا از معاصی دوری کرده است چه لغزش هایی داشته است، چه نقصان و کمبودی در عمل بوده است بهترین لحظات و ساعات در چه ساعاتی بوده است .... ثمره چنین حسابرسی آن است که انسان در صدد جبران لغزش ها بر می آید و از انباشته شدن خطاها جلوگیری می شود به علاوه، قبل از آن که گناهی در نفس تثبیت شود و بر روح اثر بگذارد و نقطه سیاهی در دل ایجاد کند آن را می زداید؛ درست مانند کسی که فوراً لکه خون بر پارچه سفید را می شوید؛ زیرا اگر بماند، محکم می شود و زدودن آن مشکل می شود. اگر چندین لکه خون بر یک پارچه سفید بیفتد سطح آن را می پوشاند. در این حالت زدودن و شستن آن به مراتب مشکل تر است.
ص: 211
محاسبه باعث تقویت جنبه های عبادی می شود دانش آموزی که هر هفته وضعیت درسی خود را بررسی می کند به مراتب راحت تر می تواند نواقص را جبران کند تا آن که سال تحصیلی تمام شود و امتحانات به پایان سال برسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیث بلندی به اصحاب شان فرمودند:
﴿أَ لَاأُنَبِّئُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحُمَقَاءِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ أَحْمَقُ الْحُمَقَاءِ مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهُ وَ تَمَنَّی عَلَی اللَّهِ الْأَمَانِیَّ﴾. (1)
آیا به شما خبر دهم زیرک ترین زیرکان و احمق ترین احمقان کیست؟ اصحاب گفتند: بله یا رسول الله . فرمود: زیرک ترین انسان ها کسی است که به حساب نفس خویش رسیدگی کند و برای پس از مرگ خویش عمل کند و احمق ترین احمق ها کسی است که پیرو هوای نفس خود باشد و همواره آرزوهای خود را از خدا طلب می.کند
افراد محاسبه گر، به میزان غفلت خود پی برند و در صدد رفع آن بر می آیند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه امّ سلمه بود نیمه شب بیدار شد و در گوشه اتاق مشغول دعا و گریه و زاری گردید ام سلمه .دید رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر نیست. از جا حرکت کرد و در جست وجوی ایشان برآمد دید حضرت کنار اتاق در جای خلوتی مشغول گریه است و چهار دعا می کند:
1. خدایا نعمت هایی را که به من داده ای از من نگیر؛
2. خدايا مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدان را بر من مسلط مکن؛
3. خدایا مرا به سوی بدی ها و مکروه هایی که مرا از آن ها نجات داده ای و خلاص نموده ای، بر نگردان؛
ص: 212
4. خدایا مرا لحظه ای به خودم وامگذار و خودت مرا از هر آفتی نگهدار.
ام سلمه گوید که عرض کردم یا رسول الله گریه شما مرا به گریه انداخت. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: «چرا گریه نکنم؟» ام سلمه عرض کرد: با آن قرب و منزلتی که شما نزد خدا داری، این گونه می ترسی و می خواهی تو را به یک چشم به هم زدن به خودت وامگذارد؛ پس وای بر احوال ما رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم؛ در حالی که یونس یک لحظه به خودش واگذاشته شد (غفلت کرد) و بر سرش چه پیشامدهایی آمد». (1)
اباذر غفاری که از مردان الهی است، روزی دچار لغزش شد و بلال بن ریاح را برای این که مادرش زن سیاه چهره ای بود تحقیر کرد و گفت: یابن السوداء؛ ای پسر زن سیاه. رسول خدا صلى الله عليه و سلم به شدت از سخن او ناراحت شد و فرمود: ﴿طَفَّ الصّاعُ طَفَّ الصّاعُ، لَیْسَ لِإِبْنِ الْبَیْضاءِ عَلَی ابْنِ السَّوْداءِ فَضْلٌ ﴾ (2) «ای اباذر پیمانه هیچ کس لبریز نیست. فرزندان سفید بر فرزندان سیاه برتری ندارند».
اباذر بلافاصله از غفلت و لغزش خود پشیمان شد و از بلال عذرخواهی کرد.
ص: 213
ص: 214
12
تعاطی به معنای تناول و دستیابی است. کُلفت نیز به معنای مشقت و سختی در امور است. مراد از این فراز دعا آن است که مؤمن مرتکب امور شاق و پُرزحمتی که موجب ملالت نفس و زدگی از معنویت و دین است، نمی شود. همان طور که در حدیث می خوانیم ﴿لا تُكرِهُوا أَنفُسَكُم العِبادَةَ﴾؛ (1) «عبادت را مبغوض و مورد کراهت نفستان قرار ندهید». رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿لا تُبَغض إلى نَفسِكَ عِبادَةَ رَبِّكَ ﴾؛ (2) «بندگی خدا را مبغوض نفست قرار مده». ممکن است مراد از این تعبیر «تعاطی الکلفه» ، دوری از تکلف و خود را به مشقت انداختن باشد. (3) راغب اصفهانی در مفهوم شناسی کلفت آورده است:
تكلّف الشيء ما يقبله الانسان باظهار كلف مع مشقة تناله و تعاطيه و صارت الكلفه في التعارف اسما للمشقَّه و التكلف اسم لما يفعل بمشقَّه او تصنّع (4)
ص: 215
تکلف یعنی آن چه انسان با سختی و مشقت انجام می دهد. گلفت در اصطلاح نام این مشقت است و تکلف، نام آن چیزی است که با سختی و مشقت و ریاکاری انجام شود.
این نوشتار را بر اساس معنای دوم تنظیم کرده ایم.
تکلف یعنی با سختی و ریاکاری و ظاهر سازی عملی را به خود بستن و عهده دار شدن اگر این مشقت برای رشد و تعالی و رسیدن به کمال باشد پسندیده است؛ اما اگر برای امتناع خودنمایی غرور و نخوت است، مذموم و ناپسند است.
تکلف ناپسند، آن است که انسان در راه باطل و نافرمانی خود را به زحمت و مشقت بیندازد و با رنج و سختی و خودنمایی و ریاکاری چیزی را که مطابق طبع او نیست، انجام دهد و بر خود تکلیف کند انسان متکلف، ستیزه جو و ریاکار است و از صداقت و امانت داری به دور چنین فردی برای رسیدن به اهدافش از هیچ خلافی ابا ندارد. قرآن کریم می فرماید: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴾؛ (1) «(پیامبر) بگو: من از شما بر رسالتم مزد نمی خواهم و من اهل تکلّف و خود را به مشقت انداختن نیستم».
در روایات می خونیم: ﴿اَلتَّکَلُّفُ مِنْ أَخْلاَقِ اَلْمُنَافِقِینَ﴾؛ (2) «تکلف و تصنع از نشانه های منافقان است».
ابتدا ده نشانه متکلف را ذکر می کنیم و سپس شواهد روایی آن را می آوریم.
1. تملق و چاپلوسی در حضور مردم؛
2. غیبت و بدگویی پشت سر؛
3. شماتت در مصائب؛
4. نزاع و درگیری با بزرگ تر؛
ص: 216
5. ظلم و ستم با پایین دست؛
6. دفاع از ستمکاران؛
7. سخن گفتن بدون آگاهی؛
8. دنبال چیزی رفتن که به آن نمی رسد؛
9. ادعای دانش و علم؛
10. ريا و نفاق.
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿یا عَلِيّ ، لِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يَتَمَلَّقُ إِذا حَضَر يَعْتابُ إِذا غابَ وَ يَشْمِتُ بِالمُصيبَةِ﴾ ؛ (1) «اى علی، متکلف سه علامت دارد: 1. در حضور چاپلوسی می کند؛ 2. پشت سر غیبت می کند؛ 3. در مصیبت شماتت می کند».
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يُنازِعُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ وَ يَظْلِمُ مَن دُونَهُ بِالغَلَبَةِ وَ يُظاهَرُ الظَّلَمَةِ﴾؛ (2) «متكلّف سه نشانه دارد: 1. با بالاتر از خود به نافرمانی و نزاع می پردازد؛ 2. با غلبه و قهر بر پایین دست ستم می کند؛ 3. از ظالمان پشتیبانی می کند».
رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿امّا عَلامَةُ المُتَكَلِّفِ فَأَربَعَةٌ، الجدال فيما لا يَعنيهِ وَ يُنازِعُ مَن فَوقَهُ وَ يَتَعاطى ما لا ينالُ وَ يَجْعَلُ هَمهُ لِما لا يُنجِيهِ﴾؛ (3) «برای انسان متکلف چهار علامت است: 1. بیهوده جدال می کند؛ 2. با برتر از خود می ستیزد؛ 3. به دنبال چیزی می رود که به آن دست نمی یابد؛ 4. به آن چه نجاتش نمی دهد همت می گمارد».
امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿المتَكَلَّف ظاهِرُهُ رِياءٌ وَ باطِنُهُ نِفاق﴾؛ (4) «متکلف ، ظاهرش ریاکاری و باطنش نفاق است».
اگر منشأ تكلّف، خودنمایی تظاهر و خودپسندی باشد مذموم و نارواست. این همان
ص: 217
تکلفی است که از ویژگی های منافقان شمرده شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند که من و اهل تقوا از امتم از آن بیزار هستیم چنین تکلّفی نتیجه و محصولی جز سقوط و بدبختی ندارد؛ مانند:
کسی که دانش لازم را ندارد اگر بر جایی تکیه زند که نیاز به تخصص و اطلاعات دارد، از عهده کار بر نمی آید و مجبور است با تکلف و زحمت خود را آگاه جلوه دهد. به عبارت دیگر، برای این که کم نیاورد ادعاهای بی مورد می کند و طبعاً پس از مدّتی آبروی او میرود و رسوا می شود.
سیوطی نقل می کند یکی از اصحاب بر منبر مشغول سخن گفتن بود. شخصی برخاست و پرسید: معنای لغت «بَّا» در آیه شریفه ﴿وَ فَاكِهَةً وَ أَبّا﴾ (1) چیست ؟ او که توان و بضاعت علمی در پاسخگویی نداشت، گفت «نهینا عَنِ التَّكَلُّفِ؛ ما از تکلّف نهی شدیم». (2) «کنایه از این که من با پذیرش این مسئولیت و جایگاه خود را به مشقت و خودنمایی انداخته ام.
امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ الله يَومَ القِيامَةِ وَ لا يُزَكَتِهِم وَ لهُم عَذابٌ أليم... مَن ادَّعى إمامَةً من اللَّهِ لَيسَت لَهُ وَ مَن وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً﴾ (3)
خداوند با سه گروه در قیامت سخن نمی گوید و آنان را مبرا نمی کند و عذاب دردناک دارند: 1. کسی که ادعای امامت و جانشینی از طرف خدا کند؛ 2. کسی که امام منصوب از طرف خدا را منکر شود؛ 3. کسی که برای این دو گروه (مدعی و منکر) سهمی در اسلام قائل باشد.
ص: 218
از غرایز قوی در انسان قدرت طلبی است کودک از همان ابتدا می کوشد روی پای خود بایستد و کارهایش را انجام دهد و همه چیز از آن او باشد و دیگران را کنار بزند. اگر حس قدرت طلبی مهار نشود، بسیار خطرناک است؛ زیرا حد اشباع ندارد. شیطان وقتی می خواست آدم را وسوسه کند از دو راه میل فطری قدرت طلبی و جاودانگی وارد شد ﴿یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكِ لا يَبْلَى﴾؛ (1) «ای آدم آیا تو را هدایت کنم به درخت جاودانگی و قدرت و سلطنت بی زوال».
سلطنت و ،ملک نماد قدرت است.
در آیه دیگر آمده است که به آدم و حوا گفت: ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ﴾؛ (2) «پروردگارتان از خوردن این شجره نهی نکرده، برای آن که شما سلطان نشده یا جاودان نگردید»
قرآن کریم به صورت کلی قدرتمندی را که میلی درونی است، نفی نکرده است. این کشش درونی به خودی خود بار منفی یا مثبت ندارد اگر کسی معتقد به قدرت لا يزال الهی بود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ﴾ ، (3) ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز﴾؛ (4) او را دارای قدرت مطلق و عزّت محض دانست و در پرتو قدرت الهی از او قدرت خواست مانعی ندارد
سلیمان، پیامبر الهی، از خدا قدرت فوق العاده و بی نظیر طلب می کند: ﴿وَ هَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي﴾، (5) «خدایا به من قدرتی عطا کن که برای هیچکس پس از من روا نباشد».
این قدرت، هدف او و به آن وابسته نبود او این قدرت را می خواست تا وسیله ترویج دین الهی قرار دهد با آن به کمال برسد و به مردم خدمت کند چنین قدرتی هیچ بار منفی
ص: 219
ندارد. قدرت، ابزاری است که اصل آن از خداست و اگر وسیله سلب قدرت دیگران و تجاوز به حقوق دیگران شود ناپسند است دلیل سرزنش ،فرعون همین غرور و نخوت او بود که نگاه استقلالی به قدرت و مسئولیت داشت و گفت: ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِى أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾؛ (1) آیا سلطنت و پادشاهی مصر از آن من نیست؟ آیا نهرهایی را که زیر زیر پای من جاری است، نمی بینید؟
او قدرت را اصالتاً از خود می دانست امیرمؤمنان در اوج خلافت و قدرت، روزها به بازار می آمد و این آیه را تلاوت می کرد ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا﴾، (2) «این جهان آخرت را قرار داده ایم برای کسانی که به دنبال برتری طلبی و فساد روی زمین نباشند».
اگر کسی برای رسیدن به این قدرت خود را به تکلف و مشقت انداخت و بدون شایستگی و لیاقت برای کسب قدرت دست به هر حیله و حرامی زد؛ این حرکت بسیار زشت و قبیح است. چه درگیری ها، جنگ ها آدم کشی ها برای رسیدن به قدرت صورت گرفته است طلحه و زبیر با وجود شناخت امام علی علیه السلام، جنگ جمل را بر پا کردند و هزاران نفر کشته شدند تا به قدرت برسند عمر سعد، امام حسین علیه السلام و اصحابش را با چه وقاحتی به شهادت رساند تا به مُلک ری برسد بنی عباس چه تعداد از بنی امیه را کشتند برای رسیدن به قدرت مأمون برادر خود امین را کشت تا قدرت را قبضه کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿مَلعُونٌ مَن تَرَأْسَ مَلعُونٌ مَنْ هَمَ بِها، مَلعُونٌ مَن حَدَّثَ بِها نَفْسَهُ﴾ (3)
مورد لعنت خداست کسی که بدون شایستگی با تکلف، ریاست را اشغال کند، ملعون است کسی که در راه رسیدن به ریاست همت گمارد یا فکر چنین ریاستی را در سر بپروراند
ص: 220
افرادی که برای رأی آوردن رسیدن به مسئولیت حاکمیت حزب خود و بالاخره پیروزی و قدرت طلبی دست به تزویر دروغ تهمت و مانند آن می زنند، مشمول این لعن هستند.
3. تکلّف در کسب مال
انسان، به صورت طبیعی به مال و فرزند علاقه دارد ﴿الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرُ عِنْدَ رَبِّكَ﴾؛ (1) «مال و فرزندان تان زینت بخش زندگی هستند و اعمال صالح نزد خدا بهتر است».
مال، وسیله رفع نیاز ماست؛ از این رو مطلوب انسان است و به آن میل دارد. مال دوستی و تلاش در تحصیل و نگهداری آن ناپسند نیست؛ بلکه آن چه مورد سرزنش است علاقه به مال و فرزند است در حدی که انسان را از معنویت و کمال باز دارد مال وسیله زندگی شرافتمندانه ،رفاه آرامش ،فکر عزت نفس، بی نیازی و خدمت به مردم است. حرص، تفوق طلبی، برتری جویی فزون طلبی، عطش کاذب و بالاخره بیماری تکاثر است که بار آن را منفی می کند. تکلّف در راه جمع ثروت، غیر از تلاش و کوشش است، تکلّف یعنی تحمل مشقت های سنگین و جانکاه و فدا کردن ارزش ها برای رسیدن به ثروت
برخی در روابط اجتماعی دچار تصنّع ریا و دوگانگی می شوند و خود را به گونه ای جلوه می دهند که در واقع چنین نیستند و ظاهر سازی می کنند در حديث داریم که ﴿شَرُّ الإخوانِ مَن تُكلَّفَ لَهُ﴾؛ (2) «بدترین برادران کسی است که برای او به تکلّف افتی».
برخی خانواده های فقیر در رفت و آمد با ثروتمندان می خواهند مانند آنان پذیرایی کنند یا در ازدواج و مراسم فرزندان مانند افراد مرفه برنامه برگزار کنند؛ از این رو به تکلف می افتند و دچار قرض و بدهی می شوند در حالات رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد که ﴿کانَ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ سَواءٌ﴾؛ (3) «پنهان و آشکار آن حضرت یکسان بود».
ص: 221
امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿أَثْقَل إخواني عَلَيَّ مَن يَتَكَلَّفُ لى وَ أَتَحَفَظُ فِيهِ وَ أَخَفَّهُم عَلَى قَلِبي مَن أکُونُ مَعَهُم کَمَا أکُونُ وَحدِی﴾ (1)
چه سنگین و سخت است آن برادر و رفیقی که برای او خود را به تکلّف و زحمت می اندازم و ناچار می شوم خود را از او تحفظ نمایم و چه خفیف و آسان است بر دلم آن رفیقی که وقتی با او هستم گویا تنها هستم (بی آلایش و ساده است).
همیشه خود را به مشقت انداختن بار منفی ندارد اگر انسان در راه نیل به کمال و تعالی حقیقی خود را به زحمت بیندازد نه فقط ناپسند نیست؛ بلکه مطلوب و ارزشمند است برخی موارد تکلّف پسندیده عبارت اند از:
نفس آدمی با او در جدال دائمی است. نفس دشمنی است که هرگز دوست نمی شود و هر چه او را تأمین کنی خواسته های برتر می طلبد نفس منشأ فساد و شرور است. او جز خواسته های غریزی مرزی نمی شناسد فرمان به بدی می دهد (نفس امّاره) پیروی از کشش های کور و غرایز، نفس انسان را به نابودی می کشد امام سجاد علیه السلام در مناجات شاکین از نفس به چهارده دلیل شکوه می کند:
﴿أللَّهُمَّ إِلَيكَ أشكُوا نَفسا بِالسُّوءِ أَمَارَة وَ إِلَى الخَطيئَةِ مُبادَرَة وَ لِمَعاصِيكَ مُولَعَة وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرّضَة، تَسلُك بى مَسالِكَ المَهالِكِ وَ تَجَعَلْنى عِندَكَ أهْوَن هالِك، كَثِيرَةُ العِلَل، طَوِيلَةُ الأمل، إن مَسَّهَا الشَّرُّ تَجزِعُ وَ إِن مَسَّهَا الخَيرُ لَتَمْنَعُ، تَمنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهوِ مَملوَّةً بِالغَفْلَةَ وَ السَّهو، تُسرِعُ بي إِلَى الحُوبَةِ وَ تَسَوِفُنى بِالثَّوبَةِ﴾.
1. فرمان به بدی می دهد؛ 2. به خطاها و زشتی ها سبقت می گیرد؛ 3. به معصیت و گناه، حرص و ولع دارد؛ 4. خشم و غضب الهی را بر می انگیزد؛ 5. مرا دائم به وادی هلاکت
ص: 222
می کشاند؛ 6. مرا نزد تو از خوارترین هلاک شدگان قرار می دهد؛ 7. عذرتراشی و توجیه او زیاد است؛ 8. آرزوهایش طولانی است؛ 9. اگر گرفتاری به او برسد، جزع و فریاد می کند؛ 10. اگر خیری دریافت کند از احسان و نیکی منع می کند؛ 11. میل و گرایش شدید به لهو و لعب دارد؛ 12. پُر از غفلت و بی خبری است؛ 13. مرا به سرعت به خطرات می کشاند؛ 14. و توبه را به تأخیر می اندازد.
تکلّف و مشقّت در راه مدیریت و اصلاح نفس و سرکوب تمایلات نامشروع آن ، که همان جهاد با نفس است، بسیار پسندیده است. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَکرِه نَفسَكَ عَلَى الفَضائِلِ فَإِنَّ الرَّذْائِلَ أَنتَ مَطبُوعٌ عَلَيها﴾ (1) «نفس خود را بر فضایل اخلاقی اکراه کن؛ همانا رذایل و زشتی ها مورد پذیرش و طبع نفس است».
در حدیث دیگری فرمود: ﴿أَقْبِلْ عَلَی نَفْسِکَ بِالْإِدْبَارِ عَنْهَا ﴾؛ (2) «با پشت کردن به خواسته های نفسی به آن رو کن».
سعی و تلاش در رفع نیاز از مردم و تأمین خواسته های آنان، اگرچه با مشقت و زحمت همراه باشد، امری مطلوب است. امام صادق علیه السلام به رفاعة بن موسی فرمود:
﴿یَا رِفَاعَهُ مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِمُحَمَّدٍ وَ لاَ بِعَلِیٍّ (عَلَيهِما وَ آلِهِمَا السَّلامُ) مَنْ اِذا اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فی حاجَةٍ لَمْ یَضْحَکْ فی وَجْهِهِ، فَإن كانَت حَاجَتَهُ عِندَهُ سَارَعَ إِلى قَضائِها وَ إِن لَم يَكُن مِن عِندِهُ تَكَلَّفَ مِن عِندِ غَيْرِهِ حَتَّى يَقضِيَهَا لَهُ فَإِذَا كَانَ بِخِلَافِ ما وَصَفْتَهُ فَلا وِلايَةَ بَينِنا و بَينَهُ﴾ (3)
ای رفاعه، کسی که برادر مؤمنش برای حاجتی به او مراجعه کند، اگر او را با گشاده رویی نپذیرد به خدا و پیامبر و علی علیهما السلام ایمان نیاورده است. اگر قادر
ص: 223
است حاجتش را برآورده کند تسریع کند و اگر نمی تواند خود را به زحمت اندازد و از دیگران در رفع نیاز او کمک بخواهد. اگر چنین نکند، بین ما و او پیوند ولایت وجود ندارد
در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿أَيُّما مُؤمِنِ أَوْصَلَ إِلى أَخِيهِ المُؤْمِنَ مَعْرُوفًا فَقَد أوصَلَ ذلِكَ إِلى رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله﴾ ؛ (1) «و هر مؤمنی که خیری به برادر مؤمنش برساند، این خدمت را در حق رسول خدا صلى الله عليه و سلم انجام داده است».
بنابراین سعی و تلاش و مشقت اگر نتیجه اش برداشتن باری از دوش نیازمندان باشد ممدوح است.
رسیدن به قله های رفیع علمی نیز بدون مشقت و تلاش ممکن نیست. صدها روایت مردم را به کسب دانش و تحمل سختی ها در این راستا تشویق و ترغیب کرده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
﴿لَو عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي العِلمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَو بِسَفْكِ المنهج وَ خَوضِ اللُّجَج.﴾ (2)
اگر مردم می دانستند ارزشی را که در علم است آن را کسب می کردند؛ اگرچه به ریختن خون های دل و فرو رفتن در اعماق آب ها باشد.
تلاش و مشقّت برای تأمین معاش خود و خانواده و پرهیز از سرباری بر جامعه تلاشی شرافتمندانه است اولیای دین چنین تلاشی را عبادت دانسته و تلاشگر در این راه را مجاهد در راه خدا خوانده اند. امام باقر علیه السلام می فرماید:
﴿ مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْیَا اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلنَّاسِ وَ سَعْیاً عَلَی أَهْلِهِ... لَقَی الله عَزَّوَجَلَّ يَومَ القِيامَةِ وَ وَجهُهُ مِثلُ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ﴾. (3)
ص: 224
کسی که دنیا را برای حفظ آبرو و توسعه بر خانواده اش طلب کند خدا را ملاقات می کند روز قیامت در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشد.
ملتی که برای آزادی و استقلال خود تلاش می کند شهید و جانباز می دهد زندان و شکنجه را تحمل می کند زیر بار حکومت های مستبد و زورگو نمی رود؛ این تلاش درخور تقدیر و تمجید است. حق گویی و دفاع از حق زحمت دارد اباذر در راه دفاع از حق تبعید شد، عمار یاسر کتک خورد و امام حسین علیه السلام و اصحابش شهید شدند؛ اما این تکلّف و مشقت نتیجه اش آزادی و عزت است. در زیارتنامه امام حسین علیه السلام می خوانیم:
﴿فأَعْذَرَ فِي الدُّعاءَ وَ مَنعَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَ خيرة الصَّلالَةِ﴾. (1)
حسین علیه السلام در اتمام حجت ، مردم رفع عذر کرد و در نصیحت و خیرخواهی تلاش کرد و خون پاکش را داد تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد.
معلّی بن خنیس :گوید شبی تاریک و بارانی از منزل بیرون آمدم دیدم امام صادق علیه السلام به طرف منطقه ظلّه بنی ساعده می رود؛ در حالی که انبانی بر دوش دارد. چیزی از انبان افتاد. امام گفت: ﴿بِسْمِ اللَّهِ أَللَّهُمَّ رُدَّهُ عَلَیْنا﴾ من جلو رفتم سلام کردم. فرمود: «معلّی تو هستی» عرض کردم آری. فرمود: «جست و جو کن و هر چه ریخته است جمع کن» قطعه نانی بود یافتم. تقدیم کردم و عرض نمودم اجازه دهید من بار را بیاورم فرمود: ﴿لَا أَنَا أَوْلَى بِهِ مِنْكَ﴾؛ خیر من خود سزاوارترم».
به منطقه بنی ساعده رسیدیم. افرادی در خواب بودند. امام علیه السلام کنار هریک، یک یا دو
ص: 225
قطعه نان گذاشت. سپس برگشتم عرض کردم فدای شما شوم این ها حق را نمی شناسند (معتقد به امامت شما نیستند) فرمود: «می دانم اگر حق را می شناختند، نمک مان را نیز با آن ها تقسیم می کردیم و به آن ها می دادیم. اما بدان که پدرم وقتی صدقه ای به فقیر می داد، دست او را می بوسید و می فرمود: صدقه قبل از آن که در دست سائل واقع شود، به دست خدا می رسد، سپس ادامه داد:
﴿إِنَّ صَدَقَةَ اللَّيلِ تُطفیء غَضَبَ الرَّبِّ وَ تَمَحُوا الذّنبَ العَظيمَ وَ تُهَوّنُ الحِسابَ وَ صَدَقَهَ اَلنَّهَارِ تُثْمِرُ اَلْمَالَ وَ تَزِیدُ فِی اَلْعُمُرِ ﴾ (1)
همانا صدقه در شب، غضب خدا را خاموش می کند، گناهان بزرگ را محو نموده و حسابرسی را آسان می گرداند و صدقه در روز مال و عمر را زیاد می کند.
روزی امیر مؤمنان علیه السلام وارد خانه شد، در حالی که گرسنه بود از حضرت زهرا علیه السلام پرسید: «آیا غذایی در خانه داریم که رفع گرسنگی کند»؟ فاطمه علیها السلام گفت: «خیر؛ اکنون دو روز است در خانه چیزی نیست و من تو را بر خود و فرزندانم مقدم می دارم» امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «چرا به من اطلاع ندادی تا چیزی فراهم کنم؟» پاسخ داد: ﴿يا أبا الحَسَنِ لأَتَحي مِن إلهى أن أُكَلَّفَ نَفْسَكَ ما لا تَقدِرُ عَلَيهِ﴾ ؛ «از خدا شرم کردم شما را به کاری وا دارم که بر شما تکلف و زحمت است و توان آن را ندارید» (2)
ص: 226
13
واژه حق در لغت به معنای مطابقت یکسانی ثبوت و هماهنگی است ﴿أصلُ الحَقِّ المطالَبَةُ وَ المُوافَقَةُ﴾. (1)
باطل نیز به معنای چیزی که ثبات و حقیقی ندارد ﴿ألباطِلُ نَقيضُ الحَقَّ وَ هُوَ ما لا ثُبَاتَ لَهُ عِندَ الفَحص عَنهُ﴾. (2)
حق وباطل مانند خیر و شر از مفاهیم عام هستند که مشترک لفظی بوده، کاربردهای مختلفی دارند حق در قرآن کریم، هم در مورد خدا به کار رفته است و هم در مورد افعال او: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ﴾. (3) ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بالحق بِالْحَقِّ﴾ (4)
واژه حق و مشتقات آن 287 بار و واژه ،باطل 35 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
ص: 227
حق ، آن چیزی است که پایدار بوده، برخوردار از واقعیت اتقان استواری و حقیقت است؛ اما باطل لرزان و ناپایدار است و استوار و استحکام ندارد.
قرآن کریم می فرماید:
﴿ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيَّا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ﴾ . (1)
خدا از آسمان آبی فرو فرستاد و دره هایی از سیل به اندازه ظرفیتش روان شد. پس سیل روی خود کفی حمل کرد و نیز از آن چه در کوره ها برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی آتش روی آن روشن می کنند، کف هایی مانند آن به وجود می آید خداوند این چنین حق و باطل را مثال می زند. اما کف ها به بیرون پرتاب می شوند؛ ولی آن چه به مردم سود می رساند، در زمین می ماند. خداوند این چنین مثال می زند.
این تشبیه و مَثَل از مثل های پُر مغز قرآن کریم است. در این آیه، حق به آب و فلزات تشبیه شده است و باطل به کف روی آب یا کف فلزات ذوب شده نکاتی که از این آیه استفاده می شود، عبارت اند از:
حق به آب یا فلز مصفّی تشبیه شده که در زمین باقی است و به صورت چشمه یا ابزار و آلات در می آید. این تشبیه جالب یعنی حق واقعیت است آثار حقیقی دارد و پایدار است؛ اما ،باطل ظاهری فریبنده دارد، باطن و کنهی ندارد و بی ثبات و متزلزل است. قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ - فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ (2)
ص: 228
ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را بیفکن ناگهان به صورت (ماری عظیم) درآمد و وسایل دروغین آنان را برگرفت. این جا حق آشکار شد و آن چه آن ها ساخته بودند، باطل شد.
حق در این آیه به معجزه واقعی حضرت موسی علیه السلام اطلاق شده است و باطل، به جادوی سست ساحران معجزه موسی علیه السلام واقعی ،بود خدعه و شعبده و فریبی در کار نبود؛ اما جادوی ساحران، فریب و تردستی بود. آنان با حقه بازی و پندار، طناب های توخالی را به عنوان مار جا زدند. کلمه حق و باطل در این آیه به مفهوم واقعیت و پندار به کار رفته است.
آب، مفید و ثمربخش است و حق نیز چنین است؛ اما کف آب، مضر و بی فایده است و باطل نیز چنین است. کف، رفع تشنگی نمی کند، تولید برق ندارد، برای گیاهان اثری ندارد، عامل حرکت کشتی ها نیست و باطل نیز هیچ ثمره ای ندارد؛ اما حق منشأ تحرک، حیات، رشد، تعالی و ترقی است.
آب، آرام و خاموش حرکت می کند؛ اما کف پر سر و صد است. حق نیز حرکتی آرام و نجیبانه دارد؛ اما باطل پر سر و صدا و جنجالی است.
کف های روی آب مانند حجابی مدتی چهره آب را فرا می گیرد؛ اما با خروش آب، همه نابود می شود و سیمای شفاف آب خود را نشان می دهد. باطل نیز مانند نقاب گاه چهره حق را می پوشاند؛ اما سرانجام نابود می شود و حق آشکار می گردد:
﴿وَ يَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ﴾؛ (1) «خدا باطل را نابود می کند و حق را با کلمات خود پایدار می سازد»
ص: 229
جنجال باطل از فروغ حق است باطل در استمرار و خودنمایی خود، مدیون حق است. باطل موجودی عدمی است لباس حق می پوشد و در پرتو حق بروز می کند افراد حقه باز و متقلب خود را معتبر جلوه می دهند؛ در غیر این صورت کارشان کساد می شود. افراد دروغگو قیافه حق به جانب و راستگو به خود می گیرند و منافق در لباس صلاح آشکار می شود: ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾. (1)
کف در پرتو آب آشکار می شود اگر آب نبود کف ظاهر نمی شد. باطل نیز در سایه سار حق قدم بر می دارد و با حرکت آن حرکت می کند.
باطل به اشکال مختلف خودنمایی می کند؛ چنان که کف روی آب و گاه روی فلزهای ذوب شده هم آشکار می شود که جایگاه معین و پایگاه دائمی ندارد.
باران که می بارد هر منطقه و فردی به اندازه ظرفیتش از آن بهره می برد و هر چاله نهر دره و ظرفی به اندازه گنجایش خود از آب پر می شود. ظرفیت افراد نیز در پذیرش حق، متفاوت است. قلب ها و روح ها ظرفیت ثابتی ندارند و هر فردی به اندازه شایستگی خود از حق بهره می گیرد علی علیه اللام می فرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ القُلُوبُ أوعِيَةٌ فَخَيرُها أوعاها﴾؛ (2) «همانا قلب ها ظرف هایی هستند؛ پس بهترین آن ها پُرظرفیت ترین است».
آب وكف روی آن در همه جا قابلیت جریان دارد حق و باطل نیز منحصر به یک شاخه زندگی نمی شود و در تمام شئون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و... جاری می شود. (3)
ص: 230
1. حق ، تلخ و باطل، شیرین رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الحَقُّ ثَقيل، مُرُّ وَ الباطِلُ خَفِيفٌ، حُلوٌ﴾؛ «حق سنگین و تلخ ، و باطل سبک و شیرین است».
2. حق ، قوی ترین پشتیبان: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿الحَقُّ أقوَى ظَهير﴾ (1) «حق، قوى ترين پشتیبان است».
3. حق، وسیله نجات: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَقُّ مُنجاةٌ لِكُلِّ عَامِلٍ وَ حُجَّةٌ لِكُلّ قائِل﴾؛ (2) «حق وسیله نجات هر انسانی است که اهل عمل باشد و حجت و برهانی است برای گویندگان».
4. پیروی از حق بالاترین عمل امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿أفضَلُ الأعمالِ لُزُومُ الحَقِّ﴾؛ (3) «برترين اعمال ، (همراهی با) حق است».
5. حق گویی شباهت به انبیا : امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَشبَهُ النّاس بأنبياء الله أقوَلهُم لِلحَقِّ وَ أَصْبَرَهُم عَلَى العَمَلِ بِهِ﴾؛ (4) (شبیه ترین مردم به انبیای الهی، حق گوترین آنان و بردبارترین بر عمل به حق است».
6. حق گرایی باعث سودآوری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَن عَمِلَ بِالحَقِّ رَبِحَ﴾؛ (5) «هر کس به حق عمل کند سود می کند»
7. حق گرایی عامل رستگاری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَن نَصَرَ الحَقَّ أَفْلَحَ﴾؛ (6) «هر كس حق را یاری کند رستگار می شود»
ص: 231
8. حق گرایی عامل جذب مردم امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن عَمِلَ بِالحَقِّ مَالَ إِلَيهِ الخلق﴾؛ (1) «کسی که به حق عمل می کند مردم به او گرایش پیدا می کنند».
امام سجاد علیه السلام از ترجیح باطل بر حق به خدا پناه می برد کراهت از حق و ترجیح باطل اقتضای طبع سرکش انسان است قرآن کریم علت خلود دوزخیان را در جهنم، کراهت آنان از حق ذکر می کند: ﴿لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ﴾؛ (2) «ما حق را برای شما آوردیم ولی اکثر شما از حق کراهت دارید و در برابر آن تسلیم نیستید».
هرکس حق را تضعیف کند، در دام باطل ،افتاده هلاک می شود امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَضْعَفَ الحَقَّ وَ خَذَلَهُ أَهْلَكَهُ الباطِلُ وَ قَتَلَهُ﴾؛ (3) «هر کس حق را تضعیف و خوار کند، باطل او را هلاک کرده، می کشد».
مراد از تضعیف حق و ایثار باطل، بی اعتنایی به مظاهر و مصادیق آن است. قرآن کریم به روشن ترین مصادیق حق اشاره کرده است:
﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ ﴾ (4) «همانا او خدای حق است و هر آن چه غیر او را می خوانید باطل است».
این آیه انحصاراً خدا را حق دانسته است و غیر از او هر چه پرستش شود باطل است فقط اوست که شایسته الوهیت و ربوبیت است. این ملاک حقانیت اوست. همه تدابیر در عالم نیز به او بر می گردد. خداوند مجاری حکم دارد که به اذن او و در خدمت او، اراده حکیمانه او را تحقق می بخشند و به اذن او کارگردانی جهان را بر عهده دارند؛ اما هیچ استقلالی .ندارند چندین آیه قرآن خدا را با این وصف ستوده است: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ
ص: 232
لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ...﴾ (1) ﴿...وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ (2) ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ﴾ (3)
در آیات متعددی قرآن کریم با وصف حق توصیف شده است. کلام خدا هم مانند او حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ (4) «اى مردم از سوی پروردگارتان حق آمد».
مصداق دیگر حق معجزات انبیاست که به اذن خدا و برای اثبات حقانیت آنان آشکار می شود. معجزه نیز وابسته به اراده الهی است که حق محض است و هیچ سستی در آن راه :ندارد ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ﴾؛ (5) «پس هنگامی که حق از جانب ما ،آمد گفتند این همان سحر آشکار است»
پیامبران فرستادگان واقعی و حقیقی خدایند. آنان از نزد خود به استقلال حرفی نمی زنند؛ بلکه مجری فرمان الهی هستند و آن چه می آورند حق است و هدف شان نیز اقامه حق است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى﴾؛ (6) «پس هنگامی که حق از جانب ما به سوی ایشان آمد گفتند: چرا وی معجزه ای مانند موسی ندارد»؟
قیامت، ظرف تحقق واقعیت است و همه چیز آشکار می شود: ﴿ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾؛ (7) «آن روز روز حق است».
ص: 233
رستاخیز واقعیتی است که به جهان هستی واقعیت می بخشد و دنیا در برابر آن، سرابی بیش نیست. مفهوم حقیقی حیات در آن روز تجلّی می.کند قیامت حق است؛ یعنی ثابت و پا برجاست جاودان است و همه چیز شفاف و روشن است.
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾. (1)
باء در این آیه و آیات شبیه آن برای مصاحبت است؛ یعنی افعال الهی و آفرینش جهان بیهوده نیست؛ بلکه مقرون به حقانیت .است به این ترتیب نزول قرآن به حق (2) فرستادن پیامبر به حق و.... مراد هدف دار بودن افعال الهی است (3)
پذیرش هر عقیده ای نیازمند تحقیق و بررسی است. تصحیح عقیده ضرورتی است و افرادی که زیر بار حق نمی روند و پیرو باطل هستند راه حقیقت را بر خود می بندند. اینان با بیماری خود دانا بینی، لغزش و خطای خود را نادیده می گیرند. اگر نادان، خود را دانا پنداشت، هرگز راه را نمی یابد علم و معرفت ریشه حق یابی است. قرآن کریم می فرماید ﴿وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقِّ﴾؛ (4) «دانشمندان و اهل اندیشه آن چه را پروردگارت بر تو فرو فرستاده است، حق می بینند».
رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿ألعقلُ نُورُ القَلبِ، يُفرِّقُ بَينَ الحَقِّ وَ الباطِلِ﴾؛ (5) «عقل و خرد، نور دل است که حق را از باطل جدا می کند».
برای تشخیص حق از باطل باید اندیشه و تعقل را به کار انداخت. قرآن کریم درباره فرجام و عاقبت بدکاران می فرماید که آنان می گویند: ﴿وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي
ص: 234
أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ ؛ (1) «اگر سخن حق را شنیده و می اندیشیدیم، میان اهل دوزخ نبودیم».
مهم ترین عواملی که باعث ترجیح باطل بر حق و استنکاف از پذیرش حق می شود، عبارت اند از:
پذیرش بی چون و چرای عقاید دیگران یعنی بدون مطالبه دلیل و برهان تقلید است. هر تقلیدی، ناپسند نیست آن چه مانع دریافت حق است، تقلید کورکورانه و بدون مبناست. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ (2) «هرگز از آن چه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن».
امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿لا تَكُن اِمِعَه تَقُولُ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا كَواحِدٍ مِنَ النَّاسِ﴾؛ (3) «امّعه مباش - یعنی - بگویی من با مردمم و من همانند یکی از مردم هستم».
قرآن کریم می فرماید وقتی به افراد سنّت گرا و پیروان رسوم و عادات و عقاید پدران و مادران شان می گوییم چرا به حق نمی گروید پاسخ می دهند ﴿حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾؛ «آن چه از پدران مان یافتیم ما را کافی است».
آیا این استدلال درست است؟ آیا انسان خردمند آن را می پذیرد؟ شاید پدران تان اشتباه و نسنجیده عمل کردند ده ها آیه در قرآن کریم چنین اندیشه ای را محکوم می کند. در پذیرش عقیده پیروی جاهلانه از شخصیت ها جایز نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿مَن دَخل هذَا الدِّينِ بِالرِّجالِ أَخْرَجَهُ مِنهُ الرّجالُ كَما أدخَلُوا فِيهِ وَ مَن دَخَلَ فِيهِ بِالكِتابِ وَ السُّنّةِ زالَت الجِبالُ قَبلَ أَن تَزُولَ﴾ (4)
کسی که با تقلید از افراد وارد دین شود با همان روش نیز از دین خارج می شود
ص: 235
(عقایدش محکم نیست)و کسی که با کتاب و سنت به دین درآید، کوه ها از جای خود کنده می شود قبل از آن که عقیده او جدا شود (یعنی محکم است).
البته اگر شخصیتی از قرآن و سنت و عقل سخن می گوید راه را می نمایاند، به سوی خود دعوت نمی کند استدلال و برهان دارد و پیروی از او و استماع کلماتش تقلید نیست؛ بلکه راهی برای تصحیح عقیده است.
پیروی از حدس و گمان عامل دیگری است که راه پذیرش حق را بر انسان می بندد.
قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾. (1)
و اگر از اکثر کسانی که در زمین هستند اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند. آن فقط از گمان و حدس و تخمین پیروی می کنند
مقصود از اکثر در این آیه که در مکّه نازل شده است اکثریت قاطع مشرکان در برابر اقلیت مسلمانان است. این آیه می فرماید اکثریتی که مبنای حدس و گمان دارند نمی توانند راه حق را نشان دهند چنین نیست که همواره کثرت ،عددی حق نما باشد؛ زیرا بر مبنای تخمین و گمان است.
امروز در دنیا صدها دین و مذهب وجود دارد. اگر آرا و عقاید متضاد مورد بررسی قرار گیرد بسیاری از این ها ریشه علمی ندارد افرادی که در معبدها در برابر بتان سجده می کنند اشخاص، حیوانات و حتی اشیا را می پرستند؛ این ناشی از حدس و گمان های بی پایه است.
از دیگر موانع رسیدن به حق و ترجیح باطل، تعصبات جاهلانه است؛ همان که شیطان را از درگاه خدا راند و او را پیشوای متعصبان قرار داد (2) بیماری تعصّب مانع ژرف نگری در
ص: 236
گفته های دیگران می شود. متعصبان، گوینده را بر گفته ترجیح می دهند و ملاک ارزیابی آنان سخنان نیست؛ بلکه تعصبات نژادی، لغوی و مانند آن، او را به انتخاب می کشاند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿مَن كانَ في قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِيَةٍ بَعَثَهُ الله يَومَ القِيامَةِ مَعَ أَعرابِ الجاهلية﴾. (1)
هر کس در دلش به اندازه خردلی عصبیت ،باشد خداوند او را در روز قیامت با اعراب جاهلیت بر انگیزاند.
در منابع روایی ما از زبان حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است:
﴿خُذوا الحَقَّ مِن أهلِ الباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ ، كُونُوا نَقَادَ الكَلامِ﴾. (2)
حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق مگیرید. سخن را موشکافی و نقد کنید
از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد اعلم الناس کیست؟ فرمود: ﴿مَنْ جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى عِلمِهِ﴾؛ (3) کسی که دانش های دیگران را به دانش خود بیفزاید.
افراد متعصب از چنین توفیقی محروم اند و همواره در جا می زنند. نگاه آنان به شخصیت ها و ملاک های قومی و نژادی است و طبعاً در تشخیص حق دچار انحراف می شوند.
قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ لَو رَحِمناهُم وَ كَشَفنا ما بِهِم مِن خَيرٌ لَلَجُوا فى طُغيانِهِم يَعْمَهُونَ﴾ (4)
ص: 237
اگر به کافران رحم کنیم و آن چه را از رنج و زیان به آنان رسیده است، برطرف سازیم، باز هم در طغیان شان لجاجت می ورزند، در حالی که سرگردان اند.
این آیه شریفه، لجاجت و اصرار غیر منطقی معاندان را تا آن جا می داند که حتی اگر بر فرض به آن ها لطفی هم شود و از سر مهر، رنج آنان برطرف شود دست از لجبازی بر نمی دارند. لجوج با اصرار غیر منطقی و جاهلانه راه دریافت رأی صائب و دیدگان صواب را بر خود می بندد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اللّجاجَةُ تَسْلُب الرَّأْيِ﴾؛ (1) «لجاجت رأی و نظر را سلب می کند».
امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود: هنگامی که موسی بن عمران علیه السلام خواست از خضر علیه السلام جدا شود، به او عرض کرد: «أَوْصنی ، مرا نصیحت کن»، جناب خضر علیه السلام پنج نصیحت به موسی علیه السلام نمود:
1. ﴿إِيَّاكَ وَ الرّجاجَةَ﴾؛ «از لجاجت بپرهیز»؛
2. ﴿وَ أَن تَمشِيَ في غَير حاجَةٍ﴾ ؛ «بدون نياز حركتي مكن»؛
3. ﴿أَوْ أَنْ تَضحَكَ مِن غَيرِ عَجَبِ﴾؛ «بدون تعجب نخند»؛
4. ﴿وَ اذكُر خَطیئَتَكَ﴾؛ «گناهانت را به یاد داشته باش»؛
5. ﴿وَ إِيَّاكَ وَ خَطايَا النّاس﴾؛ (2) «از پیگیری گناه مردم بپرهیز».
انسان لجباز در معرض گرفتاری های فکری و جسمی واقع می شود: ﴿راكِبُ اللّجاج مُتَعَرَّضُ لِلبَلاءِ﴾؛ (3) «لجوج در معرض گرفتاری است».
حاکمیت هوای نفس و محبت و عشق نفسانی به امور بی ارزش مانع پذیرش واقعیت است. قرآن کریم می فرماید:
﴿بل اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ الله﴾ (4)
ص: 238
بلکه کسانی که ستم کرده اند ناآگاهانه از هوای خود پیروی کردند؛ پس آن کسی را که خدا گمراه کرد، چه کسی هدایت می کند»؟
پیروی از تمایلات انسان را کور و کر می سازد و عملکرد صحیح را از ادراکات سلب کند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أعماهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أَذَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ﴾؛ (1) «هر کس پیرو تمایلات و هوای نفس شود، هوش او را کور و کر و خوار و گمراه می کند».
بلند پروازی خیال بافی و آرزوهای طولانی و دست نایافتنی همواره انسان ها را از رشد و تعالی و حق پذیری باز داشته است. قرآن کریم در گزارش گفت وگوی بهشتیان و دوزخیان می فرماید: اهل جهنم از عوامل سقوط خود را آرزوهای طولانی می دانند: ﴿وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ﴾ (2) «آرزوهای طولانی شما را فریب داد، تا فرمان خدا رسید».
آمل، انسان را به لهو و بیهودگی و غفلت می کشاند؛ تا آن جا که خدا به پیامبرش می فرماید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمْ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ ؛ (3) «آن ها را رها کن، واگذار تا بخورند و بهره مند شوند و آرزو آن ها را به خود مشغول کند؛ به زودی خواهند دانست».
آرزوهای واهی بی مبنا و دوردست، مانع از رسیدن به حقیقت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
﴿إِنَّ أَخوَفَ ما أخافُ عَلَيْكُم خَصْلَتَانِ إِتِّباعُ الهَوى وَ طُولُ الأَمَلِ وَ أَمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وَ أمّا طُولُ الأَمَلِ فَيَنسى الآخِرَةَ ﴾. (4)
من از دو چیز بر شما نگرانم پیروی هوای نفس و آرزوهای دراز. هواپرستی از حق باز می دارد و آرزوهای دراز آخرت را از یاد می برد.
روحیه استکبار و خودمحوری، مانع حق طلبی است. مستکبران همواره هم خود را از
ص: 239
حق پذیری محکوم کردند و هم مانع و سدّی در راه دعوت انبیا علیهم السلام بودند؛ به گونه ای که مستضعفان فکری روز قیامت به آن اعتراض می کنند ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ (1) «مستضعفان به مستکبران می گویند: اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم».
رسول خدا صلى الله عليه و سلم در توضیح كبر فرمود: ﴿إِنَّمَا الكِبرُ إنكارُ الحَقِّ وَ اَلْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِالْحَقِّ ﴾؛ (2) كبر و خودخواهی انکار حق و ایمان اقرار به حق است. در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّقِ الكِبَرَ وَ هُوَ أَن يَجَهَلَ الحَقَّ وَ يَطْغِی عَلى أَهلِهِ﴾؛ (3) «از کبر بپرهیز؛ که کبر آن است که شخص حق را نشناسد و بر اهل حق طعنه بزند».
حاکمیّت حب دنیا بر دل انسان ها مانع دیگری در راه پذیرش حق است. غرور به دنیا باعث می شود افراد دین خود را بازیچه قرار دهند: ﴿وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ (4) «ای ،رسول آنان را که دین خود را بازیچه و لهو گرفتند و زندگی دنیا فریب شان داد، به حال خود واگذار».
گویا اینان بر کارهای کودکانه و سرگرمی های بی هدف خود نام دین می گذارند. این ها که به زندگی دنیا دل بسته و راه باطل را پیش گرفته اند قابل بحث و گفت وگو نیستند.
آن چه از دنیا ناپسند بوده مانع حق پذیری است وابستگی است. علی علیه السلام می فرماید: ﴿الوَلَهُ بِالدُّنيا أَعظَمُ فِتنَةً﴾؛ (5) «وابستگی به دنیا، بزرگترین فتنه است». حضرت در جای دیگر می فرماید:
﴿ أيُّهَا النّاسُ إِيَّاكُم وَ حُبّ الدُّنيا فَإِنَّها رَأسُ كُلّ خَطيئَةٍ وَ بَابُ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ عَنانُ كُلّ فِتنَةٍ وَ داعِى كُلِّ رَزيَّةٍ﴾. (6)
ص: 240
ای مردم از حب و دوستی دنیا بپرهیزید؛ که چهار اثر منفی دارد: 1. سرچشمه هر خطایی است؛ 2. دروازه هر گرفتاری است؛ 3. انتشار هر فتنه ای است؛ 4. فرا خواننده به هر مصیبتی است.
کعب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان شد؛ اما حضرت را ملاقات نکرد با تمام علم و ویژگی که داشت، در نبرد جمل خود را جهنّمی کرد و از حق دفاع نکرد. او در نبرد جمل قرآنی را به گردن انداخته بود و به کمک سپاهیان عایشه با لشکر علی علیه السلام می جنگید و با اشعارش، سپاهیان را تحریک می کرد و فریاد می زد:
يا معشر الازد عليكم امّكم *** فانّها صلوتكم و صومكم
و الحرمة العظمى الّتى تعمكم *** لا تفضحوا اليوم فداكم قومكم
«ای گروه اَزُد بر شما باد در دفاع از مادرتان (عائشه) تلاش کنید؛ که او نماز و روزه شماست و احترام و حرمت بزرگی است که شما را در برگرفته است. رسوایی به بار نیاورید، اقوامِ شما به فدای تان باد».
او با سه برادرش در رکاب عائشه کشته شدند. هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام بر جنازه او عبور می کرد، فرمود:
این است آن کسی که قرآن به گردن آویخته بود و گمان می کرد از مادرش حمایت می کند و مردم را به آن چه در قرآن است فرا می خواند؛ در حالی که خودش نمی دانست در آن چیست. او از خدا خواست که مرا بکشد؛ اما خدا او را کشت. سپس حضرت او را نشاند و خطاب به نعش او فرمود: ﴿إنّى وَجَدتُ ما وَعَدَنى رَبِّي فَهَل وَجَدت ما وَعَدَكَ رَبُّكَ حَقا﴾؛ آن چه را خدا به من وعده داده بود، یافتم. آیا تو نیز آن چه را که وعده داده شدی، یافتی»؟ (1)
ص: 241
محمّد بن حذيفه فرزند عُقبه و پسردایی معاویه است. پدرش عُقبه در بدر کشته شد. محمّد از مدافعان و فداییان علی علیه السلام بود. او در حمله عمروعاص به مصر و در جریان کشته شدن محمد بن ابی بکر، مجروح و اسیر شد. او را نزد معاویه آوردند و زندان کردند. روزی معاویه او را احضار کرد و گفت: هنوز وقت آن نرسیده است که از علی آن مرد دروغگو دست برداری؟ مگر نمی دانی عثمان به ستم کشته شد و علی در قتل او شرکت داشته است؟ محمد گفت:
معاویه می دانی که من از همه به تو نزدیک ترم و از همه بهتر تو را می شناسم. به خدایی که جز او خدایی نیست کسی را که در خون عثمان شرکت کرده باشد یا مردم را ضد او تحریک کرده باشد، به جز تو و کسانی که کارگزار عثمان بودند، نمی شناسم طلحه و زبیر خود از کسانی بودند که در ریختن خون عثمان فعالیت می کردند تا آن جا که من تو را می شناسم در جاهلیت و اسلام یکسان بوده ای و اسلام کوچک ترین اثری در تو نگذاشته است که آثار آن در تو هویداست. مرا به دوستی علی ملامت می کنی؛ در حالی که تمام عبّاد و زهّاد انصار، آنان که روزها را به روزه و شب ها را به نماز می گذرانند با علی هستند؛ ولی جز فرزندان آزاد شدگان مکه و فرزندان منافقان با تو نیستند تو آن ها را درباره دین شان فریب داده ای و آن ها تو را نسبت به مادیات و امور دنیا گول می زنند به خدا قسم تا زنده ام، علی را برای رضایت خدا و پیامبرش دوست می دارم و تو را به خاطر خدا و پیغمبر، دشمن می گیرم.
معاویه گفت: مثل این که هنوز در گمراهی باقی مانده ای دستور داد او را به زندان برگردانند در نهایت او از زندان گریخت. معاویه لشکری فرستاد و او را یافتند و به شهادت رسانند. (1)
این چنین است که در خانه مشرکی مانند عُقبه و در قرابت با معاویه، شخصی مدافع حق می شود.
ص: 242
زید بن عمرو بن نُفیل، پسر عموی عمر بن خطاب است که قبل از بعثت رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت؛ ولی به آن چه رسول خدا صلی الله علیه وآله بر آن مبعوث شد، ایمان داشت. او برای به دست آوردن این حق سفرهای زیادی رفت. قبل از بعثت از خوردن خون و مردار اجتناب می کرد، از جنگ و کشتار قریش ایراد می گرفت، بت پرستی را سرزنش می کرد و از آن چه به نام غیر خدا می کشتند، نمی خورد خطّاب - عموی او- و پدر عمر، او را آزار و شکنجه می داد. زید در مذمت بت پرستی اشعاری سروده است:
رَبّاً وَاحِداً أَمْ أَلْفَ رَبِّ *** ادين اذا تَقسَّمت الامور
عَزَلْتُ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى جَمِيعاً *** كَذَلِكَ يَفْعَلُ الْجَلْدِ الصَّبُورُ
و لكن أعْبُدُ الرحمان ربّي *** لِيَغْفر ذنبي الربُّ الغفورُ
«هنگامی که کارها تقسیم می شود پروردگار یگانه یا هزار خدا را دین خود قرار دهم؛ ولی من از لات و عزّی دوری می کنم و هر مرد زیرک و صبوری چنین می کند. من خدای مهربان را می پرستم تا او گناهان مرا بیامرزد».
زید ملاقاتی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت داشت. حضرت از او تفقد کرد زید به شدت با زنده به گور کردن دختران مخالف بود. او هر گاه کسی را می دید که قصد دفن دخترش را دارد می گفت: «این کار را مکن؛ مخارجش را من می دهم». دختر را از پدرش می گرفت و بزرگ می کرد.
او برای دریافت حق ، شکنجه ها و سختی های زیادی را تحمل کرد سفرهای متعددی رفت. با علمای یهود و نصارا گفت وگو کرد. مدت ها به دنبال آخرین پیامبر جست وجو می کرد. او می گفت من انتظار پیامبری را از اولاد اسماعیل که از نسل عبدالمطلب است دارم. گمان نمی کنم او را ببینم؛ اما به او ایمان دارم و شهادت می دهم او پیغمبر است. زید، بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکرد و توسط قبیله لخم کشته شد.
سعید، فرزند او، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید او چگونه بود؟ پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إِنَّهُ يُبعَثُ أُمَّةً واحِدَةً﴾؛ «او به تنهایی یک امت شمرده می شود» (1)
ص: 243
ص: 244
14 و 15
عالم هستی بر اساس نظم و پیوستگی ایجاد شده و یک اراده بر آن حاکم است. همه اجزای این عالم با یکدیگر در ارتباط اند. خلل و ناهماهنگی در هر قسمتی از این عالم، موجب به هم ریختگی و اختلال در کل آن می شود. ساختمان وجودی انسان نیز دارای یک ساختار و شاکله واحد است. فطرت پاک هر انسانی او را به نیکی ها می کشاند و از بدی ها باز می دارد. خدای متعال می فرماید: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾؛ در درون همه انسان ها حسن و قبح (خوبی ها و بدی ها) به ودیعه گذاشته و الهام شده است گناه موجب اختلال در روح و روان پاک انسان ها می شود. گناه، ظرف دل انسان را آلوده می کند و رفته رفته به سمت مرگِ دل پیش می برد
واژه ها و مفاهیمی چون زیغ قساوت ،رین ،طبع ،ختم قفل، و کوری قلب، مقدمه همین مرگ روح و روان است. امام باقر علیه السلام می فرماید:
﴿ما مِن شَيْءٍ أَفْسَدُ لِلقَلبِ مِن خَطيئَةٍ، إِنَّ القَلبَ لَيُواقِعُ الخَطِيئَةَ فَمَا تَزالُ بِهِ حَتَّى تَعْلِبَ عَلَيْهِ فَيَصيرُ أعلاه أسفَلَهُ ﴾. (1)
ص: 245
هیچ چیز به اندازه گناه برای قلب فساد آور نیست. قلب مرتکب گناهی می شود و بر آن اصرار می ورزد تا آن که گناه بر قلب غالب و حاکم می شود و واژگون می گردد.
امر و نهی الهی بر اساس مصلحت و خیر بشر است. اوامر الهی به چیزی تعلق می گیرد که دارای ارزش مثبت است. نهی الهی نیز از چیزی است که در زندگی اثر منفی دارد آن چه مخالفت با امر و نهی الهی ،باشد گناه است. گناه یعنی سرپیچی و نافرمانی از فرمان الهی.
امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از اصرار بر گناهان و کوچک شمردن آن ها به خدا پناه برده است که در این نوشتار، پس از نگاهی به مباحث کلی گناه این دو عنوان را بررسی می کنیم (1)
واژه گناه مفهوم روشن و بدیهی دارد. آن چه از این کلمه به ذهن تبادر می کند انجام کارهای خلاف شرع و عقل است. اگر کسی بی هیچ قید و شرطی پیرو تمایلات و غرایز شد و قوانین الهی را زیر پا گذاشت گناهکار است. در قرآن کریم واژه های مختلفی در مورد کلمه گناه آمده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.
1. اثم: این کلمه و مشتقاتش مانند تأثیم ،اثاما، آئیم و اثیم، حدود 45 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. قرآن می فرماید: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمُ كَبِيرُ﴾؛ (2) «درباره شراب و قمار از تو سؤال می کنند بگو: در این دو گناه بزرگی است».
اثم یعنی کندی و تأخیر گناهکار در رسیدن به ثواب کُندی می کند و سستی می ورزد. (3)
2. ذنب: این کلمه 38 بار در قرآن آمده است. از اوصاف خدا ﴿غَافِرِ الذَنْبِ﴾ (4) است.
ص: 246
ذنب یعنی دنباله چیزی هر فعلی را که عاقبتش وخیم است ذنب گویند؛ زیرا جزای آن مانند دم حیوان دنباله دار است. (1)
3. عصيان: عصیان به معنای نافرمانی است. عاصی کسی است که مخالفت فرمان الهی را انجام داده است: ﴿وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ﴾؛ (2) آدم نافرمانی کرد.
4. حنث: این کلمه فقط یک بار در قرآن کریم به کار رفته است: ﴿وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الحِنْثِ الْعَظِيم﴾ (3) حنث ، به اثم و ذنب معنا شده است. (4) برخی نیز در مفهوم آن تمایل را آورده اند؛ یعنی میل پیدا کردن به باطل
5. حوب: این کلمه هم یک بار در قرآن کریم آمده است ﴿إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا﴾. (5) در معنای آن هم گفته اند: اثم اصل آن یعنی از بین بردن حقوق افرادی که به آن ها اعتماد شده است.
6. جُناح: در 25 آیه به کار رفته است ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طعِمُوا﴾ (6) در معنای آن گفته اند این واژه مشتق از فعال ،جنح به معنای تمایل پیدا کردن به سوی گناه و روی گرداندن از حق است. گناهکار هم از حق روی می گرداند و به باطل متمایل می شود. (7)
7. جرم: در لغت به معنای قطع است گناه را جرم گویند؛ زیرا گناهکار را از رحمت خدا و سعادت قطع می کند: (8) ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ﴾ (9)
ص: 247
8. جريرة این واژه در قرآن نیامده است؛ اما در ادعیه و روایات معصومین لیهم السلام به معنای گناه و معصیت به کار برده شده است: ﴿یَا مَنْ لَمْ یُوءاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ﴾، جريره از جرّ یعنی کشیدن مشتق شده است گناه ادامه و دنباله دارد عقوبت و مجازات در پی دارد، شاید از این رو گناه را جریره گفته اند.
9. عثر و عثار: یعنی اطلاع یافتن بر کاری بدون طلب و درخواست. این واژه هم به معنای ذلت و خطیئه است. عثرت یعنی لغزش خطا و انحراف (کم من عثار وقيته) در دعای کمیل آمده است.
10. زلل: یعنی لغزش که ظاهراً مراد، گناهان سهوی است. قرآن کریم می فرماید: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ﴾. (1)
11. سوء: به معنای بدی و کار زیان بخش است: ﴿يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ﴾ (2)
12. فسق: یعنی خارج شدن از حرمت های شرعی ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ (3)
13. وزر: یعنی سنگین و ثقل: ﴿وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾. (4)
14. لمم به معنای نزدیک شدن به گناه است به معنای اشیای کوچک هم به کار می رود و گاه بر گناهان صغیر نیز اطلاق می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿ اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ اَلْإِثْمِ وَ اَلْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ...﴾ (5)
در پاره ای ،روایات لمم به گناهانی معنا شده که شخص به آن عادت نکرده است، اصرار هم ندارد و از روی غفلت انجام می دهد. (6)
ص: 248
هر عملی که از انسان صادر می شود، پیامدی را به دنبال دارد. گناه، مهم ترین مانع تکامل و تعالی انسان است امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿ما أَنْعَمَ الله عَلى عَبدِ بِنِعْمَةٍ فَسَلَبَهَا إِيَّاهُ حَتَّى يُذنِبَ ذَنْبًا يُستَحَقُّ بِذلِكَ السَّلبَ﴾. (1)
خداوند هیچ نعمتی را که به بندهای بخشیده است، از او سلب نمی کند، مگر این که گناهی مرتکب شود که به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود.
قرآن کریم این اصل مهم را در آیات متعددی ذکر کرده است:
1. ﴿وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ ﴾ (2)
گناهان آشکار و پنهان را رها کنید؛ زیرا کسانی که تحصیل گناه می کنند، در برابر آن مجازات خواهند شد.
در زمان جاهلیت برخی معتقد بودند اگر زنا و فحشا پنهانی ،باشد، مانعی ندارد و فقط اگر آشکارا و در برابر دیدگان مردم صورت گیرد حرام است این آیه، منطق غلط جاهلی را محکوم کرده می فرماید: هر نوع گناهی را چه آشکار چه پنهان رها سازید، نفش گناه ناپسند .است اگر آشکار باشد به دلیل شکستن حرمت های اجتماعی ناپسندتر است؛ اما نزد خدا آشکار و پنهان ندارد. در ادامه آیه می فرماید کسانی که «یکسبون الاثم»، یعنی به اختیار خود اقدام به کسب گناه می کنند و با سرمایه عمر به جای تحصیل سعادت به تباهی و شقاوت روی می آورند، به زودی جزای اعمال خود را در دنیا و آخرت می بینند. اثر عمل از عمل تفکیک ناپذیر است میان هر عملی با اثرش رابطه علی برقرار است (اصل علیّت) بین هر گناه و اثرش تناسب و سنخیت نیز هست (اصل سنخیت).
﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾. (3)
ص: 249
فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند، آشکار شده است. خدا می خواهد نتیجه بعضی اعمال آن ها را به آنان بچشاند؛ شاید برگردند.
این آیه، معنای وسیعی دارد و به خوبی رابطه فساد و گناه را تبیین کرده است. اگرچه برخی مفسران فساد در این آیه را به معنای خاصی مانند خشکسالی و قحطی گرفته اند پیام آیه فراگیر است. هر کار خلافی در هر مقیاسی که باشد، در جامعه به میزان قدرت تخریبش، فساد ایجاد می کند. در اثری کلی گناه حجابی برای معرفت است و تاریکی و ظلمت خاصی در قلب انسان ایجاد می کند
این فساد در جامعه هم اثر گذاشته و موجب فساد در سرزمین ها می شود.
3. ﴿إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ (1)
ما برای اهل شهر و آبادی غذایی از آسمان به خاطر فسق و گناه شان فرو خواهیم ریخت.
این آیه شریفه که خبر از نزول عذاب بر آلودگان قوم لوط می دهد، علت مجازات دردناک آن ها را فسق و گناه ذکر می کند. تعبير فعل مضارع «يفسقون»، دلیل بر استمرار و ادامه نافرمانی و گناهکاری است. این رجز ،و عذاب همان باران سنگ های آسمانی بود که بر آن ها فرو ریخت. همین تعبیر در جای دیگر در مورد ستمگران بنی اسرائیل آمده است. (2)
مرحوم مجلسی در جلد هفتاد بجار در باب «الذنوب و آثارها» با استشهاد به ده ها آیه و روایت، به خوبی رابطه فساد و گناه را بیان کرده است تبرکاً یک روایت را ذکر می کنیم
عن ابى جعفر علیه السلام قال قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله:
﴿خَمسٌ إِن أَدرَكتُمُوهُنَّ فَتَعَوَّذُوا بِالله مِنْهُنَّ لَم تَظْهَرِ الفَاحِشَةُ فى قَومٍ قَطُّ حَتَّى يُعلِنُوها إلا ظَهَرَ فِيهِمُ الطَّاعُون و اَلْأَوْجَاعُ اَلَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلاَفِهِمُ اَلَّذِینَ مَضَوْا وَ لَمْ یَنْقُصُوا اَلْمِکْیَالَ وَ اَلْمِیزَانَ الاّ أُخِذُوا بِالسّنين وَ شِدَّةِ المَؤُونَةِ وَ جَورِ السُّلطانِ وَ لَم يَمَنَعُوا الزَّكَاةَ
ص: 250
إِلاّ مَنَعُوا القَطرَ مِنَ السَّماءِ وَ لَو لاَ البَهَائِمُ لَم یُمْطَرُوا وَ لَمْ یَنْقُضُوا عَهْدَ اَللَّهِ وَ عَهْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ أُخِذُوا بَعْضَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ وَ لَمْ یَحْکُمُوا بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ إِلاَّ جَعَلَ بَأْسَهُمْ بَیْنَهُمْ﴾ (1)
امام باقر علیه السلام فرمود که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرمایند: پنج گناه هست که اگر با آن ها روبه رو شدید، از آن ها به خدا پناه ببرید:
1. فحشا در هیچ قومی آشکار نشد مگر آن که طاعون و دردهای بی سابقه که در گذشتگان نبوده است آشکار می شود (مانند ایدز)؛
2. کیل و وزن را ناقص نکردند مگر آن که قحطی و سختی مئونه و ستم سلاطین بر آن ها وارد آمد؛
3. زكات نپرداختند؛ در نتیجه باران از آسمان نیامد. اگر چه چارپایان نبودند باران به صورت کامل قطع می شد؛
4. عهد خدا را در مورد پیامبر نشکستند مگر آن که خدا دشمنان شان را بر آن ها مسلط کرد و اموال آن ها چپاول شد؛
5. به آن چه خدا حکم کرده است حکم ننمودند تا آن که ظلم بین آن ها قرار گرفت.
مرحوم علامه مجلسی در توضیح روایت می نویسد:
هر عقوبتی با نوع گناه تناسب دارد. طاعون، موجب انقطاع نسل است. کم گذاشتن از کیل و میزان برای افزایش ثروت است؛ اما قحطی و جور سلاطین مانع آن می شود. کسی که از زکات بخل می ورزد، در واقع از آن چه خدا با آب باران به او داده است بخل می ورزد؛ لذا عدم پرداخت زکات مانع ریزش باران است نقض عهد الهی موجب سلطه حاکمان جور می شود عدم حکم به آن چه خدا فرستاده، موجب ترک شریعت و قوانین الهی است؛ لذا ظلم بین آن ها زیاد می شود (2)
ص: 251
امیرمؤمنان علی علیه السلام در دعای کمیل ابتدا به ذکر اسما و صفات الهی می پردازد؛ سپس گناهان و آثار آن را ذکر می کند و آن گاه با ذکر «الله» به او قرب می جوید. در واقع، ابتدا تمجید و تعظيم سپس آمرزش و پالایش آن گاه آرایش و تجلیه
نکته
باید توجه داشت گرفتاری ها و حوادثی که در دنیا دامن گیر انسان ها می شود، همیشه پیامد گناه و معصیت نیست. گاهی برخی حوادث برای آزمون ارتقای درجه پاداش برتر و تکامل انسان است؛ چنان که در سوره بقره این تعبیر آمده است: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ﴾. (1)
همان طور که همیشه اثر سریع و واکنش گناه، سختی و بلا در دنیا نیست، گاهی به افراد بدکار و کافران مهلت داده می شود و با سال ها معصیت و نافرمانی، هیچ کمبودی در زندگی ندارند؛ بلکه گاهی رفاه آن ها بیش تر می شود این از آن روست که پیمانه پر شود و به تدریج سقوط کنند (املاء و استدراج) فرعون این همه سال ادعای خدایی و نافرمانی کرد؛ اما هیچ بلای ظاهری ندید تا آن که یک مرتبه سقوط کرد. این ناز و نعمت، در واقع مقدمه عذاب سخت و ناگهانی است. (2) در این قسمت به دلیل گستردگی مباحث و ضرورت پژوهشی مستقل در این زمینه فقط به ذکر یک روایت نورانی از امام سجاد علیه السلام بسنده می کنیم که آن حضرت آثار دنیوی گناهان را برای ابا خالد کابلی بر شمرده اند.
اباخالد کابلی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید. امام در کلامی طولانی، آثار دنیوی گناهان را برای او بر شمردند. در این روایت نورانی رابطه نوع گناهان و آثار آن، به خوبی تبیین شده است. امام علیه السلام فرمود:
1. ﴿الذُنُوبُ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ البَغِى عَلَى النَّاسِ وَ الزّوالُ عَنِ العَادَةِ فِي الخَيرِ وَ اصطِنَاعِ
ص: 252
المتعرُوفِ وَ كُفْرانِ النِّعَمِ وَ تَركُ الشُّکر﴾؛ گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد (چهار گناه است: 1. ظلم و تجاوز به مردم؛ 2. ترک کردن عادت به کار نیکی که رواج یافته است؛ 3. ناسپاسی کردن در برابر نعمت ها؛ 4. ترک شکر».
2. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ، قَتلُ النَّفْسِ الَّتى حَرَّمَ اللهِ وَ تَركُ صِلَةِ القَرَابَةِ حَتَّى يَستَغْنَوا وَ تَركُ الصَّلَاةِ حَتَّى يَخرُج وَقتُها وَ تَركُ الوَصِيَّةِ وَ رَدُّ المُظالِمِ وَ مَنعُ الزَّكَاةِ حَتَّى يَحضُرَ الوتُ وَ يَتَعَلَّقَ اللّسان﴾؛ گناهانی که پشیمانی می آورد (شش گناه است): 1. کشتن انسان هایی که خداوند قتل آن ها حرام کرده است؛ 2. ترک صله رحم در موقع نیاز آن ها؛ 3. ترک نماز تا این که وقتش بگذرد؛ 4. عمل نکردن به وصیت (یا وصیت نکردن)؛ 5. ردّ نکردن مظالم؛ 6. ندادن زکات تا مرگ فرا رسد و زبان بند شود».
3. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ، عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَی النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ بهِم وَ السُّخرِيَّةُ مِنهُم﴾؛ «گناهانی که بلاها را نازل می کند (سه گناه است): 1. عصیان و نافرمانی شخصی که عارف است به ظلم و ستم؛ 2. تکبر بر مردم؛ 3. استهزا و تمسخر آنان».
4. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَدفَعُ القِسمَ إظهار الإفتِقارِ وَ النَّومُ عَنِ العُتَمَةِ وَ عَنْ صَلَاهِ الْغَدَاهِ وَ اسْتِحْقَارُ النِّعَمِ وَ الْمَعْبُودِ ﴾؛ «گناهانی که روزی قسمت شده را کم می کند (چهار گناه است): 1. اظهار فقر و نداری؛ 2. خوابیدن قبل از ادای نماز عشاء؛ 3. خوابیدن موقع نماز صبح؛ 4. خداوند و نعمت های او را سبک شمردن»
5. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَهتِكُ العِصَمَ، شُرب الخمرِ وَ اللعِبُ بِالقِمارِ وَ تَعاطى ما يَضْحَكُ النَّاسِ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزَاحَ، وَ ذِكْرُ عُيُوبِ النَّاسِ، وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الرَّيْبِ﴾؛ «گناهانی که پرده ها را می درد (پنج گناه است): 1. شراب خوردن؛ 2. قماربازی؛ 3. لغو و بیهوده گویی به منظور خندانیدن مردم؛ 4. فاش کردن عیب های مردم؛ 5. همنشینی با اهل شک و شبهه».
6. ﴿الذُنُوبُ الَّتى تَنزِلُ البَلاءَ تَركُ إغاثَةِ المَلْهُوفِ وَ تَركُ مُعاوَنَةِ المَظْلُومِ وَ تَضييعُ الأمرِ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهى عَنِ المُنكَرِ﴾؛ «گناهانی که بلا را نازل می کند (سه گناه است): 1. ترک یاری و فریاد رسی درماندگان؛ 2. به مظلوم کمک نکردن؛ 3. ضایع کردن امربه معروف و نهی از منکر».
ص: 253
7. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُدِیلُ الْأَعْدَاءَ الْمُجَاهَرَهُ بِالظُّلْمِ وَ إِعْلَانُ الْفُجُورِ وَ إِبَاحَةُ الْمَحْظُورِ وَ عِصْیَانُ الْأَخْیَارِ وَ الِانْطِبَاعُ لِلْأَشْرَارِ ﴾؛ «گناهانی که موجب شماتت دشمنان می شود (پنج گناه است): 1. آشکارا ظلم و ستم کردن؛ 2. انجام کارهای زشت به صورت آشکار؛ 3. مباح دانستن کارهای ممنوع و حرام؛ 4. مخالفت با نیکان؛ 5. همکاری با افراد شرور».
8. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تُعَجِّلُ الفَناء قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ اليَمينُ الفَاجِرَةِ وَ الأقوالُ الكَاذِبَةِ وَ الزّنا وَ سَدُّ طَريقِ المُسلِمينَ وَ ادّعاءُ الإمامَةِ بِغَيْرِ حَقَّ﴾؛ «گناهانی که عمر را کوتاه، و نیستی و فنا را تعجیل می کند (شش گناه است): 1. قطع رحم؛ 2. قسم دروغ خوردن؛ 3. دروغ گفتن؛ 4. زنا؛ 5. راهزنی در جامعه مسلمین؛ 6. ادعای امامت به ناحق»
9. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَقطَعُ الرَّجاءُ اليَأْسُ مِن رَوحِ الله وَ القُنُوطِ مِن رَحمَةِ الله وَ الثَّقَةُ بِغَيرِ الله وَ التَّكذيبُ بِوَعِدِ الله عَزَّ وَجَلَّ﴾؛ «گناهانی که امیدها را قطع می کند (سه گناه است): 1. ناامیدی از رحمت خدا؛ 2. امید بستن به غیر خدا؛ 3. تکذیب کردن وعده الهی».
10. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَظْلِمُ الهَواءَ السّحرُ وَ الكِهانَةُ و الإيمانُ بِالنُّجُومِ وَ التَّكذيبُ بِالقَدَر وَ عُقُوقُ الوالِدینِ﴾؛ «گناهانی که هوا را تاریک می کند (فضای جامعه را آلوده به جهل و خرافات می کند، پنج گناه است): 1. سحر و جادو؛ 2. کهانت و پیشگویی؛ 3. ایمان به تأثیر نجوم؛ 4. تكذيب تقدیر الهی؛ 5. عاق والدین شدن».
11. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَكشِفُ الغِطاء الإستَدانَةُ بِغَيرِ نِيَّةِ الأَداءِ وَ الإِسرافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الباطِلِ وَ البُخْلُ عَلَى الأَهلِ وَ الوَلَدِ وَ ذَوِى الأرحامِ وَ سُوءُ الخُلقِ وَ قِلَّةُ الصَّبرِ وَ استعمالُ الزَّجرِ وَ الكَسَلِ وَ الإستِهانَةِ بِأَهلِ الدِّينِ﴾؛ «گناهانی که پرده ها را می درد (هفت گناه است): 1. قرض نمودن به نیت عدم پرداخت؛ 2. اسراف و ولخرجی در راه باطل؛ 3. خرج و انفاق نکردن برای اهل و خانواده و فرزندان و خویشان؛ 4. بد خلقی؛ 5. کم صبری؛ 6. اظهار کسالت و خستگی در کارها؛ 7. سبک شمردن و اهانت به افراد متدیّن».
12. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ سُوءُ النِّيَّةِ وَ خُبثُ السَّرِيرَةِ و النِّفاقُ مَعَ الإخوانِ وَ تَرْکُ التَّصْدِیقِ بِالْإِجَابَهِ وَ تَأْخِیرُ الصَّلَواتِ المَفرُوضاتِ حَتَّى تَذهَبَ أوقاتُها وَ تَركُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللَّه عَزَّ
ص: 254
وَ جَلَّ بِالبِرِّ وَ اَلصَّدَقَهِ، وَ اِسْتِعْمَالُ اَلْبَذَاءِ وَ اَلْفُحْشِ فِی القَولِ﴾؛ «گناهانی که مانع اجابت و قبولی دعا می شود (دعا را بر می گرداند، (هفت گناه است): 1. نیت و انگیزه بد؛ 2. خباثت باطن؛ 3. با برادران منافقانه رفتار کردن؛ 4. انکار اجابت؛ 5. تأخیر انداختن نمازهای واجب تا وقتش بگذرد؛ 6. ترک نزدیکی و تقرب به خدا با ترک احسان و صدقه؛ 7. به کار بردن فحش و بدزبانی در سخن»
13. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحبِسُ غَيْثَ السَّماءِ، جَورُ الحُكّامِ فِي القَضاءِ وَ شَهَادَةُ وَ مَنعُ الزَّكَاةِ وَ القَرْضُ وَ الماعُونُ وَ قَسَاوَةُ القَلبِ عَلى أَهلِ الفَقرِ وَ اَلْفَاقَهِ، وَ ظُلْمُ اَلْیَتِیمِ وَ اَلْأَرْمَلَهِ وَ اِنْتِهَارُ اَلسَّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّیْلِ﴾؛ (1) «گناهانی که باران را از آسمان قطع می کند (هفت گناه است): 1. ظلم حاکمان در قضاوت؛ 2. شهادت دروغ؛ 3. کتمان شهادت؛ 4. نپرداختن زکات و قرض و مایحتاج مردم؛ 5. قساوت قلب و سخت دلی با فقرا؛ 6. ستم بر یتیمان و بیوه زنان؛ 7. رنجاندن و راندن سائل و ردّ او در شب».
گناه و نافرمانی مانع قرب به خدا و بازدارنده از عروج و تعالی انسان است. گناه مانند سمّ مهلکی، سلامت روحی انسان را به خطر می اندازد و به ورطه هلاکت می کشاند. قبل از پرداختن به درمان گناه زمینه ها و بسترهای شکل گیری آن را بررسی می کنیم و بررسی و تحقیق بیش تر در این زمینه را به پژوهش های مستقلی که صورت گرفته است وا می نهیم (2)
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
﴿الجَهلُ فَسادُ كُلّ أمرٍ﴾؛ (1) «فساد هر چیزی از نادانی است».
﴿الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَر﴾؛ (2) «نادانی، ریشه همه شرور است».
﴿أَعْظَمُ اَلْمَصَائِبِ اَلْجَهْلُ﴾؛ (3) «بزرگ ترین مصیبت، جهل و نادانی است».
جهل به پیامدها و آثار گناه و بی خبری از تأثیرات مخرب معاصی بر روح و روان ، انسان ها را به سوی جرایم سوق می دهد. بیشتر مجرمان و جنایت کاران ، هنگامی که به بن بست می رسند، اظهار پشیمانی و جهالت می کنند: ﴿اَلْجَهْلُ یُزِلُّ اَلْقَدَمَ وَ یُورِثُ اَلنَّدَمَ ﴾؛ «نادانی قدم ها را می لغزاند و پشیمانی به دنبال دارد».
اگر حسود بداند که نخستین ضربه حسد بر خود اوست اگر دروغگو بداند که عاقبت دروغگویی بی اعتمادی مردم به اوست اگر شهوتران بداند که رسوایی به بار می آورد و بالاخره اگر هر معصیت کاری از نتیجه و ثمره کارش مطلع باشد، گام در مسیر معصیت نمی گذارد و معنای این سخن آن نیست که دانشمندان و آگاهان، نافرمانی نمی کنند؛ خیر، مراد آن است که از زمینه های جرم ناآگاهی بسیط یا مرکب است.
بی خبری ، سُکر، مستی و بی مبالاتی از دیگر زمینه های گناه است. قرآن کریم، ریشه جهنمی شدن بسیاری از مجرمان را از کار افتادن حواس باطنی و غفلت می داند. (4)
غفلت تا مرز تکذیب آیات الهی پیش می رود ﴿كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ كَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ﴾. (5)
غفلت انسان را به پیروی از هوای نفس و افراط گری می کشاند ﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ
ص: 256
عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴾ (1)
غفلت انسان را قشری و سطحی نگر بار می آورد و مانع فهم ژرف و عمیق می شود: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ﴾ (2)
بسیاری از گناهکاران غافل .اند نه این که آن ها نمی دانند؛ بلکه نمی اندیشند و در زندگی خود برای این امور حساب باز نمی کنند. آن ها لطافت روحی و پذیرش قلبی را از دست داده اند و روح شان دچار جمود و تحجّر است. امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿إِيَّاكَ وَ الغَفْلَةُ فَفيها تَكُونُ قَساوَةُ القَلبِ﴾؛ (3) «از غفلت بپرهیز؛ که مایه سنگدلی است».
هوا در اصل به معنای سقوط از بلندی و افتادن است هوای نفس یعنی میل نفس به شهوت های ناپسند خواهش دل و هوس باطل است.
الف) خواهش های نفسانی: اگر کسی به تمایلات دشمن همیشگی (یعنی نفس) التفات کرد و به دنبال کسب رضایت نفس بود از مسیر الهی دور می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ﴾؛ (4) «از هوای نفس پیروی مکن؛ که تو را از راه الهی گمراه می کند».
پیروی از هوا و به تعبیر قرآن هوای نفس را معبود قرار دادن باعث نابودی مجاری ادراکی می شود و دانسته انسان را گمراه می کند ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾، (5) «آيا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس قرار داد و خدا او را با آگاهی گمراه ساخت».
قرآن کریم علت سرکشی و تکذیب انبیای الهی را پیروی از هوای نفس می داند: ﴿کُلَّمَا
ص: 257
جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَ فَرِيقًا يَقْتُلُونَ﴾؛ (1) «هر زمانی پیامبری حکمی بر خلاف میل آنان ،آورد عده ای از انبیا را تکذیب می کردند و عده ای را می کشتند».
ب) هواپرستی: هواپرستی مانع عملکرد صحیح عقل و خرد است، بصیرت و تعقّل را سلب می کند و انسان را حس گرا و لذت طلب بار می آورد؛ به گونه ای که هر چه با این لذت و حس گرایی ضد ،باشد با آن مخالفت می کند امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
﴿إِنَّما أَهلَكَ النَّاسُ خَصْلَتانِ هُما اهلكتا مَنْ كانَ قَبلَكُم وَ هُما مُهلَكَتانِ مَن يَكُونُ بَعدَكُم، أَملٌ يُنسَى الْآخِرَةَ وَ هَوى يُضِلُّ مِنَ السَّبِيلِ﴾ (2)
آن چه مردم را به هلاکت و نابودی می کشاند، دو خصلت است که ملت های قبل از شما را نیز آن دو خصلت هلاک کرد و کسانی را که بعد از شما بیایند نیز همین دو خصلت هلاک شان می کند: 1. آرزویی که آخرت را فراموش سازد؛ 2. هوا و هوسی که از راه حق باز می دارد.
حيا صفت ارزشمندی است که مانع انجام اعمال ناپسند و زشت می شود. «حیا نوعی ،گرفتگی، انقباض و انزوای از اعمال زشت است به خاطر ترس از سرزنش مردم» (3)
حیا عبارت است از مراعات یک ناظر محترم و ترک برخی امور به خاطر احترام آن ناظر. نقطه مقابل آن بی شرمی و وقاحت است. کسی که حیا ندارد دست به ارتکاب هر عملی می زند امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَه﴾؛ (4) «کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد».
در حدیث دیگری امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَیاءُ سَبَبٌ إلی کُلِّ جَمیلٍ﴾؛ (5) «حيا ريشه همه زیبایی هاست».
ص: 258
طبعاً فقدان حیا ریشه همه زشتی ها و ناملایمات است. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: عصاره تبلیغ همه انبیاء الهی در یک کلمه و سخن جمع شده است: ﴿لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت﴾؛ (1) «از مثل های انبیاء فقط یک سخن معروف بین مردم باقی مانده است هرگاه شرم نکردی هر چه می خواهی انجام بده».
یعنی بی شرمی دریچه ای به سوی ارتکاب زشتی هاست کسی که خود را یله و رها دید و خدا را بر اعمالش ناظر ندانست هر فعل قبیحی از او امکان صدور دارد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿فِعلُ السُّوءِ مِن قِلَّةِ الحَياء﴾؛(2) «ریشه زشتی ها، کم حیایی است».
تقویت حیا و شرم در خانواده ها باعث تحکیم روابط خانوادگی و رشد معنویت است. اگر حیا بین اعضای خانواده، فامیل و دوستان از بین برود، به سادگی به گناه آلوده می شوند. در صمیمی ترین روابط باید حریم حیای بین دوستان خدشه دار نشود وقاحت و بی شرمی جرئت انجام هر عصیانی را به انسان می دهد.
اتراف به معنای نعمت زیاد و آسایش در زندگی خوش گذرانی و تن آسایی آمده است ﴿المُتْرَفُ المُتَنَعِّمُ المُتَوَسِّعُ فی مَلاذِّ الدنیا و شَهواتِها﴾؛ (3) «مترف ، کسی است که در زندگی دنیا و خواسته هایش توسعه زیاد دارد».
مترفين، ثروتمندان بی دردی هستند که غرق در لذت و خوشی بوده، همواره با حق مخالفت می کنند خوی استکباری و راحت طلبی آنان مانع پذیرش تکلیف است. قرآن کریم نخستین مخالفان هر پیامبری را مترفین بر شمرده .است
﴿وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ * وَ قَالُوا نَحْنُ أكثرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا﴾ (4)
ص: 259
ما در هیچ شهر و دیاری پیامبر انذار کننده ای را نفرستادیم مگر این که مترفین گفتند ما به آن چه به آن فرستاده شده اید کافر هستیم و گفتند: اموال و فرزندان ما از همه بیش تر است.
قرآن کریم در توصیف مترفین، اصرار بر گناهان بزرگ را ذکر می کند و می فرماید: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ * وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ﴾ (1) «آن ها پیش از این اهل اتراف بودند و بر گناهان بزرگ اصرار و لجاجت می ورزیدند».
ثروت در اسلام به خودی خود مذموم و ناپسند نیست؛ بلکه مغرور شدن به ثروت و انکار حق، ناپسند است مرفهان بیدرد صاحبان ثروت های بادآورده حرام خواران، دنیازدگان مغرور، کسانی که اسیر و بنده مال دنیا هستند و برای حفظ آن دست به هر اقدامی می زنند، دین مردم را به سُخریه می گیرند و از هیچ انحرافی ابا ندارند اینان سدّ راه انبیای الهی هستند. قرآن کریم در توصیف آنان می فرماید ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمَّا ﴾ (2) «و مال را به مقدار افراط دوست دارند».
اتراف و ثروت اندوزی زمینه جنگ ها درگیری ها، غارت ها، قتل ها، بدعت ها و بالاخره، بسیاری انحرافات بزرگ را در جوامع بشری فراهم کرده است. فزون طلبی ها نبرد جمل را بر پا داشت که هزاران کشته به بار آورد ثروت دوستی و طمع موجب شد برخی نمایندگان مالی امام کاظم علیه السلام فرقه واقفیه را به وجود آوردند. قرآن کریم می فرماید که افرادی برای کسب مال دنیا، کنیزکان خود و زنان پاکیزه را مجبور به خود فروشی و فحشا می کردند: ﴿وَ لَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنَّا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾؛ (3) «کنیزکان خود را که مایل به عفت اند و خویشتن دارند به طمع مال دنیا به زنا وادار نکنید».
خوی تکاثر و ،اتراف زمینه ساز تجاوز به حقوق دیگران و انحراف در بینش و روش می شود
ص: 260
تأثیر دوست در زندگی، حقیقتی انکارناپذیر است. قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً - يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلانا خَلِيلاً - لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنْ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَ ني﴾. (1)
و روزی که ستمگر دست خود را از شدت حسرت به دندان می گزد و می گوید ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم ای وای کاش فلان شخص را به عنوان دوست نمی گرفتم او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آن که آگاهی به سوی من آمده بود!
قرآن کریم از دلایل جهنمی شدن را دوستی با اهل باطل و فساد می داند: ﴿وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ﴾؛ (2) «ما همواره با اهل خوض و باطل هم نشین بودیم».
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْأَصْدِقَاءُ نَفْسٌ وَاحِدَهٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرِّقَهٍ﴾؛ (3) «دوستان، یک حقیقت و وجودند در جسم های مختلف».
افرادی که گرفتار باندهای فساد می شوند سر از کاروان های قاچاق در می آورند، دست به اعمال تروریستی می زنند دچار اعتیاد می شوند و بالاخره در گناه سقوط می کنند، از عوامل اساسی انحراف خود را دوستان ناباب و فاسد ذکر می کنند عقاید افکار ،رفتار منش و سلوک انسان ها متأثر از همنشین و دوست است.
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إيّاكَ وَ قَرينَ السُّوءِ فَاِنّكَ بِهِ تُعرَفُ﴾؛ (4) «از همنشینی با افراد بد دوری کنید که با آنان شناخته می شوید»
زمینه های دیگر گناه مانند فقر ،وراثت تربیت ،خانوادگی، دنیا پرستی، مال حرام، حکومت ناصالح .... برای پرهیز از تطویل کلام، مورد بحث قرار نگرفت.
ص: 261
امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از دو صفت ناپسند کوچک شمردن گناه و اصرار بر آن، به خدا پناه برده اند. این دو محور و برخی نکات دیگر درباره با گناه را مورد بررسی می دهیم.
قرآن کریم می فرماید:
﴿وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ﴾. (1)
آن ها که وقتی مرتکب عمل زشتی می شوند یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمی ورزند با این که می دانند.
در این آیه شریفه اوصاف پرهیزکاران ذکر شده و یکی از این صفات آن است که وقتی مرتکب عمل زشتی می شوند، استغفار می کنند. صفت دیگر آن که هرگز با علم و آگاهی بر گناه خویش اصرار نمی ورزند و گناه را تکرار نمی کنند امام باقر علیه السلام ذیل این آیه می فرماید: ﴿الإصرارُ أَن يَذنِبَ الذَنبَ فَلا يَستَغفِرِ الله وَ لا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ اَلْإِصْرَارُ﴾ (2) «اصرار بر گناه، آن است که بنده معصیت کند و استغفار ننماید و در صدد توبه هم نباشد؛ این است اصرار بر گناه»
در برخی روایات چهار چیز عامل شقاوت خوانده شده است که از آن ها اصرار بر گناه است؛ چنان که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿مِن عَلاماتِ الشّقاءِ جُمُودُ العَينِ وَ قَسوَةُ القَلبِ وَ شِدَّةُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ، وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَی اَلذَّنْبِ﴾؛ (3) «چهار چیز نشانه بدبختی است: خشکی چشم، قساوت قلب حرص در کسب روزی، و اصرار بر گناه».
ص: 262
در نقل دیگری ، امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَعْظَمُ اَلذُّنُوبِ عِنْدَ اَللَّهِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَیْهِ عَامِلُهُ﴾ (1) «بزرگ ترین گناهان نزد خدا گناهی است که گناهکار بر آن اصرار بورزد».
تکرار گناه و اصرار بر آن، اگر گناه صغیره باشد آن را کبیره می کند و اگر کبیره باشد، آن را بزرگتر و عقوبتش را شدیدتر می کند اصرار بر گناه، موجب می شود گناه در دل انسان تثبیت و ملکه شود که در این صورت، مبارزه با آن مشکل می شود؛ مانند پارچه ای سفید که مکرر لکه های خون بر آن بیفتد. این لکه ها محکم می شود و شستن آن سخت می گردد. اصرار بر گناه توبه را سخت می کند و گاه توفیق توبه از انسان سلب می شود. اصرار بر گناه جرئت انسان در انجام گناهان بزرگتر و ورود به عرصه های جدید گناه را زیاد می کند
اصرار بر گناه پیوند با خدا را قطع می کند هر گناهی که تکرار شود، محرومیت از دوستی با خدا را در پی دارد. گناه اگر چند مرتبه صورت گرفت و انسان توبه کرد و تکرار نکرد، درخت دوستی در دل انسان جوانه می زند و کم کم اثر گناه را از بین می برد؛ اما اصرار بر گناه، اعتیاد می آورد و ترک عادت نیز کار مشکلی است اصرار بر گناه خواطر شیطان را بر انسان حاکم می کند راه نفوذ شیطان بر قلب در اثر اصرار بر گناه، آسان تر می شود. اصرار بر گناه، پرده های عصمت را می درد و مصونیت و قدرت دفاع را از انسان سلب می گناه، حیا و شرم را از بین می برد. به عبارت دیگر، روی انسان به خدا باز می شود، قبح گناه شکسته می شود و شکسته شدن قبح گناه زمینه ارتکاب آن را آسان می کند. چرا در غرب، فحشا، رابطه نامشروع بی حجابی، مشروب خواری و مانند آن قبحی ندارد؟ اصل قبح منتفی نشده؛ بلکه حرمت قبح شکسته شده است. اگر دانش آموزی چند بار نمره بد گرفت و مردود شد کم کم این امر برای او عادی می شود.
اصرار بر گناه پل های رابطه با خدا را خراب می کند و راه بازگشت را می بندد امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى عَبدِهِ المُؤمِنَ أربعين جُنَّةً فَمَتى أذنَبَ ذَنبا كَبيرا
ص: 263
أرفَعَ عَنهُ جُنَّةً ﴾؛ (1) «همانا خدا بر بنده مؤمنش چهل پرده قرار داده است که با هر گناه کبیره ای، یکی از آن پرده ها برداشته می شود».
گناه زشت است؛ اما کوچک شمردن آن زشت تر است گاهی افرادی معصیت می کنند؛ اما بلافاصله پشیمان می شوند و توبه می کنند؛ اما برخی با پُر رویی می گویند این که چیزی نیست و مردم بدتر از این مرتکب می شوند اگر کسی با سنگی شیشه ماشین شما را شکست و گفت این چیزی نیست مگر چه شده کسی که نمرده به سر کسی که نخورده، این نشانه کمال بی ادبی و روحیه استکباری است. این جا حق داری اگر او را نبخشی این روحیه برتری جویی و بی حیایی، انسان را بیش از اصل خطا می آزارد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهانَ بِهِ صاحِبُه﴾؛ (2) «سخت ترین گناهان آن است که صاحبش (گناهکار) آن را کوچک بشمارد».
امام سجاد علیه السلام در این دعا از کوچک شمردن گناه به خدا پناه می برد؛ زیرا کوچک شمردن گناه جرئت انسان را در ارتکاب آن زیاد می کند. امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم فرمود: ﴿يا مُحَمَّد لا تَستَصغِرَنَّ سَيِّئَةً تَعمَلُ بِهَا فَإِنَّکَ تَرَاهَا حَیْثُ تَسُوؤُکَ﴾؛ (3) «اى محمد هر گناهی که انجام می دهی آن را کوچک نشمار؛ زیرا (در قیامت) آن را ناخوشایند خواهی یافت». رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
﴿إنَّ الله تَبارَكَ وَ تَعالى إذا أرادَ بِعَبدٍ خَیْراً جَعَلَ ذُنُوبَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُمَثَّلَهً وَ الإِثْمَ عَلَيهِ ثقيلاً وَ بيلاً وَ إذا أرادَ بِعَبْدٍ شَرًا أَنسَاهُ ذُنُوبَهُ ﴾. (4)
هر گاه خداوند خیر و خوبی بنده ای را بخواهد، گناهان او را در برابر
ص: 264
چشمانش مجسم می کند و بار گناه را بر دوش او سنگین می سازد و هرگاه بدی بنده اش را بخواهد، گناهانش را از یادش می برد.
کوچک شمردن گناه نوعی بی ادبی در مورد خداست. اولیای الهی با یک ترک اولی چقدر اشک می ریختند؟ کار خود را بزرگ می شمردند و خود را ستمگر می خواندند. حضرت آدم و همسرش بعد از ترک اولی با انابه و تضرع عرض کردند: ﴿رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا﴾ «خدایا ما به خود ستم روا داشتیم». آن ها هرگز گناه خود را کوچک نشمردند. کوچک شمردن گناه، توفیق توبه را سلب می.کند. اگر انسان گناه خود را بزرگ دید، مغرور نمی شود.
از شاخه های کوچک شمردن گناه، شادی و ابتهاج بر معصیت است. اگر کسی از انجام گناه و نافرمانی الهی اظهار شادی کرد از این که توانسته است کار خود را با معصیت پیش ببرد، خوشحال بود به دیگران فخر فروخت، من بودم که چنین کردم من توانستم از قانون فرار کنم، من با زرنگی کلاه سر مردم گذاشتم، من خدعه کردم و کسی نفهمید، من مال مردم را خوردم من سال ها ستم کردم این اظهار شادی و غرور بر گناه از اصل آن بدتر است. چنین کسی علاوه بر عذاب اخروی گریان وارد آتش می شود.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿إياكَ وَ الإبتهاج بِالذَّنبِ، فَإِنَّ الإِبْتِهاجَ بِهِ أَعظَمُ مِن رُكُوبِهِ﴾؛ (1) «بپرهیز از شادی بر گناه که شادی بر گناه از اصل گناه بزرگ تر است». رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: «مَن أَذنَبَ ذَنبا وَ هُو ضاحِكٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ باكٍ﴾؛ (2) «هرکس با شادی معصیت ،کند خدا او را گریان وارد دوزخ می گرداند».
یی از اسبابی که بر زشتی گناه می افزاید و آن را عادی جلوه می دهد و مردم را به گناه تشویق می کند توجیه گناه .است گناهکار توجیه گر نه فقط توبه نمی کند؛ بلکه کار زشت خود را زیبا می بیند و حتی ممکن است عبادت نیز تلقی کند. قرآن کریم می فرماید:
ص: 265
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴾. (1)
بگو آیا به شما خبر دهیم که زیان کارترین مردم کیست ؟ آن ها که تلاش های شان در زندگی دنیا نابود شد و با این حال گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.
افرادی که نافرمانی را گناه می دانند و اعمال زشت خود را قبول دارند، همواره شرمنده اند در صدد جبران بر می آیند و توبه می کنند؛ اما آن که با توجیه و تغییر نام گناه، کژی را درستی، سراب را آب لجن را چمن و پلیدی را عمل صالح می خواند، به کار خود ادامه می دهد و زیان می کند خوارج نهروان چنین بودند. آنان کشتن ولی خدا را تقرب به خدا می دانستند افرادی که امروز با سبک مغزی و حماقت مسلمانان را می کشند و با انفجار خود و دیگران رعب و وحشت ایجاد می کنند با توجیه این عمل زشت حتی جان خود را می بازند. قرآن کریم عامل این تزئین و زیبا جلوه دادن گناه را شیطان معرفی می کند.
﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جَارٌ لَكُمْ﴾. (2)
به خاطر بیاورید هنگامی که شیطان اعمال مشرکان را در نظرشان زینت داد و به آن ها گفت در این میدان (جنگ بدر) هیچ کس نمی تواند بر شما پیروز شود و من شخصاً در کنار شما در این میدان شرکت دارم
توجیه گناه سرپوش گذاشتن بر گناه است خدعه با نفس و اغفال خویشتن است. توجیه گناه، فرصت سوزی است و مانع اصلاح می شود قرآن کریم مواردی از این توجیه را ذکر می کند:
1. توجیه شرک و کُفر به جبر: ﴿وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ﴾؛ (3) «و گفتند: اگر خدا می خواست ، ما بت ها را نمی پرستیدیم».
ص: 266
2. توجيه فحشا به تقليد: ﴿وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾؛ (1) «هنگامی که کار زشتی انجام می دهند، می گویند پدران خود را بر عمل دیدیم و خدا به ما دستور داده است، بگو: خداوند هرگز دستور به عمل زشت نمی دهد».
3. توجیه فرار از جهاد به حفاظت خانه ها: ﴿وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةً وَ مَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا﴾؛ (2) «گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند (در نبرد خندق) و گفتند خانه های ما بدون حفاظ است؛ در حالی که چنین نبود؛ آن ها می خواستند فرار کنند».
4. توجیه فساد به صلاح: ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ ، (3) و هنگامی که به (منافقان) گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند همانا ما اصلاحگر هستیم».
5. عدم پذیرش رسالت به توجیه دریافت وحی: ﴿وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةً قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ الله الله أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾. (4) «و هنگامی که آیه ای بر آن ها بیاید، می گویند ما هرگز ایمان نمی آوریم مگر این که همانند چیزی که به پیامبران الهی داده شده است، به ما هم داده شود «رسالت و نبوت» و خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».
بدون تردید همان طور که در بیماری های جسمی بازدارندگی و پرهیز مؤثرتر از درمان است، در بیماری های روحی نیز پیشگیری و ترک گناه مقدم بر درمان و کم هزینه تر است.
ص: 267
اگر انسان بتواند در محیط گناه و در معرض آن قرار نگیرد به مراتب آسان تر است تا در معرض گناه قرار بگیرد و بخواهد درمان کند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿اِجْتِنَابُ اَلسَّیِّئَاتِ أَوْلَی مِنِ اِکْتِسَابِ اَلْحَسَنَاتِ﴾؛ (1) «دوری و ترک گناهان، بالاتر و برتر از به دست آوردن حسنات و نیکی هاست». حضرت در سخن دیگری می فرماید: ﴿أفضَلُ مِن طَلَبِ الثَّوبَةِ تَركُ الذَّنبِ﴾؛ (2) «بالاتر از کسب توبه، ترک گناه است».
در این قسمت به بیان عوامل بازدارنده و عوامل درمانی می پردازیم.
تفکر و تذکر، دو بال ترقی و رشد است. اگر انسان از آن چه می بیند متذکر شود، سپس بیندیشد و فکر را به کار بیندازد از حالت ایستایی به پویایی می رسد و راه صحیح را تشخیص می دهد. قرآن کریم تذکر و تفکر را کنار هم می آورد و می فرماید:
﴿ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...﴾ (3)
(خردمندان) کسانی هستند که خدا را در حال قیام و قعود و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند یاد می کنند و در اسرار خلقت آسمان ها و زمین می اندیشند
یادآوری زندگی آمیخته با تفکر و اندیشه انسان را به رشد می رساند و ثمربخش است. تفکر و اندیشه آئینه صافی است که حقایق را آن گونه که هست انعکاس می دهد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
﴿و الفكرُ مِرْآةُ الحَسَناتِ وَ كَفَّارَةُ السَّيِّئَاتِ وَ ضِياءُ القُلُوبِ وَ فُسحَةُ الخُلقِ وَ إِصابَةٌ وَ فِی صَلَاحِ الْمَعَادِ وَ اطِّلَاعٌ عَلَی الْعَوَاقِبِ وَ استَزادَةٌ فِي العِلمِ وَ هِيَ خَصْلَةٌ لا يُعبَدُ الله بِمِثْلِهَا ﴾. (4)
ص: 268
فکر و اندیشه، آئینه خوبی ها و پوشاننده بدی ها و روشنی بخش دل ها و عامل خوش خلقی و اصلاح معاد و آگاهی از پایان کار و افزایش علم می شود.
تفکر، خصلتی است که با هیچ عبادتی به مانند آن خدا بندگی نمی شود.
اگر انسان به آثار زیان بار و مخرب نافرمانی با خدا بیندیشد، دست به معصیت نمی گشاید و اگر گشود، فوراً توبه می کند تفکر و اندیشه باعث خودسازی و خودیابی می شود. قرآن کریم می فرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خود باشید هنگامی که شما هدایت ،یافتید گمراهی کسانی که گمراه شده اند به شما زیان نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست و شما را از آن چه عمل می کردید، آگاه می سازد.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَصْلُ اَلسَّلاَمَهِ مِنَ اَلزَّلَلِ اَلْفِکْرُ قَبْلَ اَلْفِعْلِ﴾؛ (2) «اصل سلامت از لغزش، اندیشه قبل از هر کاری است». در حدیث دیگری حضرت می فرماید: ﴿دَوامُ الفِکرِ وَ الحَذْرِ يُؤَمِنُ الزَّلَلَ﴾؛ (3) «استمرار اندیشه و پرهیز انسان را از لغزش حفظ می کند». همچنین در خطبه 103 نهج البلاغه که درباره زهد در دنیا ایراد شده است، می فرماید:
﴿رَحِمَ الله امرَءً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ وَ اعتَبَرَ فَأَبْصَرَ فَكَأَنَّ ما هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنيا عَن قَليلٍ لَم يَكُن وَ كَانَ ما هُو كَائِنْ مِنَ الآخِرَةِ عَمّا قَليلٍ لَم يَزَل﴾ (4)
رحمت خدا بر کسی باد که بیندیشد، عبرت بگیرد و بینا شود. آن چه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدت کوتاهی فکر می کنید گویی هرگز وجود نداشته است و آن چه از آخرت به زودی فرا می رسد، گویی همواره بوده است.
ص: 269
در این بیان نورانی امیرمؤمنان علیه السلام تفکر را منشأ عبرت دانسته اند. اگر کسی در همین فرمایش دقت کند و بیندیشد، گناه نمی کند. اگر کسی بداند این دنیا پس از مدت کوتاهی زرق و برقش میرود، آخرت انسان بر پا می شود دنیا به قدری سریع می گذرد و آخرت به قدری سریع می آید که گویا از ابتدا دنیایی نبوده و همیشه آخرت وجود داشته است. چنین اندیشه ای انسان را از آلوده شدن به معاصی باز می دارد.
بسیاری از کسانی که گناه می کنند قبل از آن به عواقبش نمی اندیشند. اگر انسان قدر و منزلت خود را بداند راه تکامل را بشناسد و جایگاه والا و کرامت و عزت نفس خود را دریابد، هرگز خود را به زشتی ها آلوده نمی کند انسانی که کرامت خویش را دریافت، عظمت ها بِالمَعصيَة؛ (1) «هر كس نفسش نزد او گرامی ،باشد آن را با گناه خوار نمی کند.
برای هر زهری، پادزهری هست در درمان بیماری های جسم پس از تشخیص بیماری دارویی را تجویز می کنند که متناسب با بیماری آن را ریشه کن کند اگر عفونت بدن کسی را فرا بگیرد، آنتی بیوتیکی می دهند که عفونت را از بین ببرد در درمان بیماری های روحی نیز باید ضد هر صفت رذیله ای را انجام داد و از این طریق به مبارزه با آن بیماری اخلاقی پرداخت. برای مثال کسی که بدخلق و تندخوست باید به رغم این خوی ناپسند خود را خوش خلق جلوه بدهد و خوش خلقی را بر خود تحمیل کند که این امر در ابتدا سخت است؛ اما به تدریج آسان می شود. کسی که بخیل است به زور انفاق کند؛ حتی نذر کند. کسی که حسود است، به رغم صفت حسادت، به شخصی که به او حسادت می ورزد، مهربانی و محبت ورزد و از او تعریف کند ممکن است مدتی این حرکت تصنعی باشد، اما رفته رفته ملکه می شود. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿كُلُّ شَیءٍ يَنفِرُ مِن ضِدِهِ﴾؛ (2) «هر چیزی از ضد خود گریزان است».
ص: 270
روایات متعددی در این زمینه رسیده است امیرمؤمنان علیه السلاممی فرماید:
1. ﴿ضادُّوا الشَّهَوَةَ بِالعِفَّةِ﴾؛ (1) «با عفت به مبارزه با شهوت و سستی برخیزید».
2. ﴿ضادُّوا الشَّرَّ بِالخَيرِ﴾؛ (2) «با خیر به مبارزه با شرّ برخیزید».
3. ﴿ضادُّوا الغَفلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ (3) «غفلت را با يقظه و بیداری از بین ببرید».
4. ﴿ضَادُّوا اَلْهَوَی بِالْعَقْلِ﴾؛ (4) «با خرد و اندیشه به مبارزه با هوای نفس بروید».
5. ﴿ضادُّوا الغَضَبَ بِالحُكمِ﴾؛ (5) «غضب را با بردباری ریشه کن کنید».
6. ﴿ضادُّوا الكِبَرَ بِالتَّواضُع﴾؛ (6) «با تواضع، کبر را ریشه کن کنید».
مرحوم نراقی، ضمن تأکید بر این راه درمان در مورد علاج بیماری بخل می نویسد:
اگر بيماري بخل مزمن شده و به راحتی قابل علاج نیست، یکی از روش های درمان آن است که نفس خود را فریب دهی تا به انگیزه نامدار شدن و شهرت در جامعه، جود و بخششی داشته باشی؛ گرچه این کار به قصد ریا و خودنمایی باشد. این از سنن الهی است که گاهی بدی و عوامل هلاکت با بدی دیگری نابود می شود. (7)
امام سجاد علیه السلام با استفاده از همین روش در دعای مکارم الاخلاق چنین دعا می کند:
﴿أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِدنى لا أَعارِضَ مَن غَشَنى بِالنُّصحِ وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ وَ أُثيبَ مَن حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ أكافىء مَن قَطَعَنى بِالصِّلَهِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ﴾ (8)
ص: 271
خدایا بر محمد و آلش درود فرست و به من توفیق بده خیرخواهی کنم برای کسی که بدخواهی مرا نموده و با آشتی و نیکی تلافی کنم کسی را که با من قهر کرد و از من برید و به بخشش و کمک تلافی کنم کسی که مرا محروم کرد و بپیوندم با کسی که با من قطع رابطه کرد و به نیکی یاد کنم آن که غیبت مرا نمود.
این همان تزکیه نفس است؛ یعنی مراقب آفت های نفس بودن و آفت زدایی کردن. نفس، مانند نهالی است که باغبان باید دائم مواظب آن باشد تا کرم ها، آفات و حشرات آن را نابود نکنند. آفت زدایی از نفس و پاک کردن درون (تخلیه) قبل از تحلیه و جذب و رشد آن است. اگر آفت از یک درختی زدوده نشود آب و کود اثر نمی گذارد. مرکب بیمار انسان را به مقصد نمی رساند؛ بلکه ابتدا باید اصلاح شود راه این اصلاح تمرین و تکرار است.
اصل تداوم و استمرار به تدریج نفس را از رذایل تطهیر می کند و به سوی تکامل پیش فلسفه هشدارها و بیم ها در قرآن نیز همین است. گاهی نفس از درون شعله می می کشد که نه فقط ثمره ای ندارد؛ بلکه آتش می زند ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَ قُودُهَا النَّاسُ﴾ ؛ (1) یعنی از آتشی بترسید که آتش زنه آن انسان ها هستند. روش ریاضت نفس با انجام اعمال ضد، اگرچه مشقت دارد زود اثر و نتیجه می دهد و باعث تقویت اراده می شود. برخی دانشمندان اخلاق، 25 دستور و توصیه برای سیر و سلوک و تعالی اخلاقی ذکر کرده اند که نخستین آن، ترک آداب و عادات و رسومی است که انسان را غرق در آلودگی می کند (2)
از عوامل ارتکاب گناه، تحریک غرایز و شهوات است ،انسان، موجودی مُركَّب از غرایز و امیال مختلف است غرایز تمایلاتی است که در انسان به ودیعه گذاشته شده و هدف آن ها تأمین نیازهای مادی و جسمانی است. اگر این غرایز طوفانی شوند و طغیان کنند، خطرناک اند، غرایز باید در مسیر صحیح و شرعی خود ارضا شوند.
ص: 272
از راه های کنترل غرایز، بازداشتن نفس از عوامل تحریک کننده است . نگاه به صحنه های حرام فیلم های مهیج موسیقی های مبتذل، ارتباط با نامحرم، روی آوردن به قمار، شراب، استماع حرف های محرک مطالعه داستان ها و رمان های جنسی و بالاخره آن چه به تحریک امیال و هوا و هوس می انجامد، زمینه ساز و ارتکاب معصیت است از این رو، آیات و روایات ما به پرهیز از عوامل تحریک کننده سفارش کرده است.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ تَوَرَّعَ عَنِ الشَّهَواتِ هانَ نَفْسُهُ﴾؛ (1) «کسی که از شهوات خود دوری کند نفس خود را محفوظ داشته است». حضرت در کلام نورانی دیگری می فرماید: ﴿إمنَع نَفْسَكَ مِنَ الشَّهواتِ تَسلِم مِنَ الآفاتِ﴾؛ (2) «نفس خود را از تحریک و شهوات باز دار تا از آفات سالم بمانی».
عموم افراد بشر، دچار برخی لغزش ها و خطاها می شوند. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إِنَّ كُلَّ بَنِي آدَمٍ خَطَّاءٌ وَ خَير الخطائينَ التَّوابُونَ﴾؛ (3) «همه انسان ها اهل خطا هستند. بهترین خطاکاران توبه کنندگان هستند».
خدای متعال برای درمان گناه و بازگشت انسان به فطرت پاکش، دری به نام توبه گشوده است. اگر کسی از این در وارد نشد کوتاهی از خود اوست ﴿إلهى أَنْتَ الَّذی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ باباً إِلی عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ، فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ﴾؛ (4) «خدای من تو همان کسی هستی که برای بندگانت دری به سوی عفو خویش گشودی و آن را توبه نام نهادی و فرمودی به سوی خدا باز گردید».
از این واژه بیش از صد مرتبه در قرآن سخن به میان آمده و فقط هفت مرتبه به آن فرمان داده شده است: ﴿تُوبُوا﴾ (5)
ص: 273
تمام دانشمندان اسلامی بر وجوب توبه اتفاق نظر دارند این امر با آیات و روایات، ثابت است. توبه، مخصوص گناه یا گناهان خاصی نیست و شخص و اشخاص معینی را هم شامل نمی شود؛ بلکه عمومیت دارد. قرآن کریم می فرماید:
﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾ (1)
بگوای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید، از رحمت خدا ناامید نشوید؛ که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
در تمام واژگان این آیه، لطف و مهر الهی موج می زند:
1. پیامبر، پیام بشارت را شخصاً ابلاغ کند ﴿قُل﴾؛
.2 خدا گناهکار را بنده خود خطاب کرده است نه عاصی و نافرمان ﴿عبادی﴾؛
خدا همه بندگان را لایق دریافت رحمت دانسته است ﴿عبادی﴾؛
4. گناهکار به خود ستم کرده و به خدا ضرری نرسانده است ﴿اسرفوا على انفسهم﴾؛
5. تعبیر اسراف به جای جرم و گناه؛ یعنی از حد تجاوز کرده و مرزشکنی کرده است ﴿اسرفوا﴾
6. یأس از رحمت حرام است ﴿لا تَقْنَطُوا﴾؛
7. رحمت محدود نیست ﴿رحمة الله﴾؛
8. وعده رحمت، قطعی است ﴿ان الله﴾؛
9. کار خدا بخشش است ﴿یغفر﴾؛
10. همه گناهان قابلیت آمرزش دارد ﴿الذنوب جميعا﴾؛
11. خدا بسیار بخشنده است ﴿الغفور﴾؛
12. خدا بسیار مهربان است ﴿الرحيم﴾؛
13. آمرزش گناه، اقتضای رحمت الهی است ﴿رحمة الله﴾. (2)
ص: 274
با توجه به آثار مستقلی که در مورد نقش توبه آثار و شرایط آن نوشته شده است، در این قسمت به ذکر یک حدیث بسنده می کنیم امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
﴿الثَّوبَةُ عَلَى أَرْبَعَةِ دَعَائِمَ، نَدَمٌ بِالقَلبِ وَ استغفارٌ بِالنِّسانِ وَ تَحَمُّلْ بِالجَوَارِحِ وَ عَزْمٌ عَلَى أَن لا يَعُودَ﴾ (1)
توبه بر چهار پایه استوار است پشیمانی با قلب طلب آمرزش با زبان عمل با اعضا، و اراده و عزم بر ترک و عدم بازگشت.
از شیوه های مبارزه با رذایل اخلاقی و گناه در کنار مبارزه و ریاضت نفس، تقویت جنبه های معنوی و انجام اموری است که ریشه در صفات حمیده و ارزش های اخلاقی دارد. گاه موعظه هم نشینی، رفاقت، دعا، زیارت، ذکر، مشاوره و بالاخره یک توجه و انتباه، زمینه یقظه و بیداری را فراهم نموده و غفلت و بی خبری را می زداید؛ از این رو ارباب سیر و سلوک نخستین منزلِ تعالی و رشد را یقظه دانسته اند؛ یعنی بیداری و توجه نمودن قرآن کریم می فرماید:
﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرِ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ * لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ﴾ (2)
حساب مردم نزدیک شده است؛ اما آن ها در غفلت و روی گردان اند، هر یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها بیاید، با لعب و شوخی به آن گوش می دهند؛ در حالی که قلوب شان در لهو و بی خبری است.
این آیه از سوره انبیا، که شروع سوره است با هشداری مهم به همه مردم آغاز می شود و زنگ خطری همگانی است که حسابرسی مردم در قیامت نزدیک است؛ اما آن ها بی خبرند. حساب به استقبال مردم می آید. اینان دو ویژگی غفلت و اعراض در زمینه حساب دارند. آن ها از حساب
ص: 275
غافل اند و از آیات الهی اعراض و دوری می کنند غفلت از حساب زمینه ساز اعراض از آیات است. به سبب غفلت از آیات بهره نمی گیرند محرومیت از استفاده عبرت آمیز آیات برای همین غفلت است. اینان از عوامل هشداردهنده استفاده نمی کنند و هر ذکر و آیه ای می آید، با شوخی و لهو و بازی با آن رفتار می کنند. نصایح و اندرزها را بازی می شمارند و این شوخی گرفتن ریشه در قلب آنان دارد که در لهو و بی خبری است. کلمه «ذکر» در آیه، هر سخن بیدارکننده و هر هشداری را شامل می شود واژه های ،غفلت لعب و لهو در آیه هر سه نشان نده این روح بی خبری است که منشأ تباهی و سقوط می شود انسان باید به خود متوجه شود و در تقویت و کمال خویش بکوشد تا از این طریق به تقویت باورهای دینی پرداخته، ریشه معصیت را در خود بخشکاند همه عالم هستی نشانه ها و آیات الهی است:
﴿وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»﴾؛ (1) «و در زمین نشانه هایی از اوست برای اهل یقین «جان های تان نشانه هایی است». آیا نمی بینید»؟
اگر انسان به آیات و نشانه ها توجه کرد به مصالح و معنای خود اندیشید و آینده نگری و تدبیر داشت هرگز هستی خود را با گناه معاوضه نمی کند و با سرمایه عمر، کالای عصیان و لهو نمی خرد.
در این جا به برخی عوامل تقویت خوبی ها و راه های بازدارنده از گناه و عوامل سازندگی نفس می پردازیم.
مشاهده روش زندگی بزرگان معاشرت با افراد متخلق و رابطه با انسان های صالح و دوستی با نیکان اثر مستقیم بر خلق و خوی انسان دارد و به تدریج، اخلاق ناپسند را ریشه کن می.کند مشاهده زندگی بزرگان و رفاقت با افراد نیک کردار زمینه رشد فضایل و تقویت خوبی ها را در انسان فراهم می سازد.
در دعای روز شانزدهم ماه رمضان می خوانیم: ﴿اللَّهُمَّ وَفِّقنى فيهِ لِمُرافَقَةِ الأبرارِ وَ جَنّبني
ص: 276
فيهِ مُرافَقَةُ الأشرار﴾ ؛ «خدایا در این روز مرا به هماهنگی و همدلی با نیکان موفق بدار و از رفاقت و دوستی افراد بد دور گردان».
قرآن کریم می فرماید: ﴿رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ﴾ (1) «پروردگارا، از گناهان ما در گذر و زشتی و معاصی ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران».
معصیت و همراهی اثر مستقیم در تربیت انسان دارد در روایات آمده است که لقمان به پسرش گفت: ﴿یا بُنَيَّ صاحِبِ العُلَماءَ و اقرب مِنهُم وَ زُرهُم فى بُيُوتِهِم فَلَعَلَّكَ تُشَبِّهُهُم فَتَكُونَ مِنهم﴾؛ فرزندم با دانشمندان دوستی کن و به آن ها نزدیک باش و همنشینی کن، و به زیارت آن ها در خانه های شان برو باشد که شبیه آن ها شوی و با آن ها باشی»
امیر مؤمنان علیه السلام در نامه 31 نهج البلاغه، که نخستین اثر مکتوب در زمینه اخلاق است، می نویسد: ﴿قارن أهلَ الخَيرِ تَكُن مِنهُم وَ باين أهلَ الشَّرِتَبِنْ عَنهُم﴾؛ (2) «با اهل خیر و نیکی هم نشین باش تا از آن ها شوی و از بدان جدا شو تا از بدی ها جدا شوی».
گاه سرنوشت برخی افراد ،بد براثر معاشرت با خوبان به کلی تغییر کرده و مسیر زندگانی آنان عوض شده است. انسان در اثر معاشرت و رفاقت با نیکان به صورت ملموس و حسی فضایل را درک می کند و از آن اثر می پذیرد. حتی اگر نخواهد به صورت غیر مستقیم بر او اثر می کند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿عَاشِرْ أَهْلَ اَلْفَضْلِ تَسْعَدْ وَ تَنْبُلْ﴾؛ «با اهل فضیلت معاشرت کن تا سعادتمند و با نجابت شوی».
بهره گیری از وعظ و ،پند دل را صفا می بخشد و رذایل را می زداید. امیرمؤمنان علیه السلام در توصیه های اخلاقی به امام حسن علیه السلام می فرماید: ﴿اَحْيِ قَلبَكَ بالموعِظَةِ وَ أمِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَ قَوْهِ بِاليَقينِ وَ نَوّرهُ بِالحِكمَةِ﴾؛ (3) «دلت را با اندرز زنده دار و با زهد بمیران و با یقین تقویت کن و با حکمت نورانی گردان».
ص: 277
موعظه، کلامی است خیرخواهانه و همراه با ترساندن (1) مرحوم شهید مطهری در فرق موعظه و حکمت می نویسد:
حکمت، تعلیم است و موعظه، تذکار حکمت، برای آگاهی است و موعظه برای بیداری حکمت مبارزه با جهل است و موعظه، مبارزه با غفلت سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه حکمت یاد می دهد و موعظه، یادآوری می کند حکمت بر موجودی ذهنی می افزاید و موعظه، ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده می سازد. حکمت، چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن حکمت، برای اندیشیدن است و موعظه، برای دل به خود آمدن حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح (2)
1. قرآن: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةً مِنْ رَبِّكُمْ﴾ (3)
2. مرگ: رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿کَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً﴾؛ (4) «فقط مرگ برای موعظه کفایت می کند».
3. تجربه : امام على علیه السلام: ﴿العاقِلُ مَن وَ عَظَتهُ التَّجارُب﴾؛ «خردمند، کسی است که با تجربه ها پند گیرد».
4. دنیا امام علی علیه السلام: ﴿وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اِتَّعَظَ بِهَا ﴾؛ (5) «دنيا خانه موعظه است برای کسی که پندپذیر باشد».
5. همه امور امام علی علیه السلام: ﴿إِنَّ فِي كُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَ عِبْرَهً لِذَوِی اَلْأَلْبَابِ وَ اَلاِعْتِبَارِ﴾؛ (6) «همانا در هر چیزی پند و نصیحت و عبرت است برای خردمندان و اهل عبرت».
ص: 278
موعظه و نصیحت قلب های مُرده را زنده و انسان های خفته را بیدار می کند شرکت در مجالس موعظه و نشستن پای موعظه دانشمندان، زنگارها را می زداید و گاه یک آیه، حديث، تذکر و یادآوری ، مسیر زندگی افراد را تغییر می دهد. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفْلَة﴾؛ (1) «با موعظه، غفلت ها زدوده می شود».
نقش مشاور و استاد اخلاق در هدایت و تهذیب نفس برکسی پوشیده نیست. امروزه ، مشاوره با صاحب نظران به صورت تخصصی جایگاه بلندی در نظام تربیتی دارد؛ افرادی که با تجارب شخصی و مطالعات عمیق و دلسوزی می توانند راهکارهای اساسی ارائه دهند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿المشاوَرَةُ راحَةً لَكَ وَ تَعَبُ لِغَيرِكَ﴾؛ (2) «مشاوره برای تو راحتی، و برای دیگری (مشاور) زحمت است»:
البته برای این اصل توصیه هایی شده است:
1. شرایط مشاور: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿خَيرَ مَن شاوَرَت ذَوُو النُّهى وَ العِلمِ وَ أُولُوا التَّجارُبِ وَ الحَزْمِ﴾؛ (3) «بهترین فردی که مورد مشاوره قرار می گیرد، کسی است که خردمند، ،دانشمند باتجربه و دوراندیش باشد».
2. پرهیز از مشاوره با جاهل امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مُشاوَرَةُ الجَاهِلِ المُشفِقِ خَطَرُ﴾ (4) «مشاوره نادان دلسوز خطر است»
3. پرهیز از مشاوره با دشمن امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لاَ تُشَاوِرْ عَدُوَّکَ وَ اُسْتُرْهُ خَبَرَکَ﴾؛ «با دشمنت مشاوره نکن و گزارش های خود را از او بپوشان».
4. توصیه به مشاوره با افراد خدا ترس: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿شاوِر فِي أُمُورِكَ الَّذِينَ
ص: 279
يَخشَونَ الله تُرشِد﴾؛ (1) «در امور خود با کسانی که خدا ترساند مشورت کن تا هدایت شوی».
همان طور که در بیماری های جسمی به طبیب مراجعه می کنیم و اگر بیماری، خطرناک و پیچیده باشد شورای پزشکی تشکیل می شود در درمان بیماری های اخلاقی و روحی هم استفاده از نظر کارشناسان و صاحبان تجربه ضرورت دارد البته تزلزل و وسواس در این امر، پسندیده نیست اگر انسان نظری را دریافت کرد خود نیز بیندیشد و عمل کند. همان طور که در بیماری استفاده از پزشکان و داروهای متعدد توصیه نمی شود در مشاوره هم نباید دائم به افراد مختلف مراجعه کرد؛ بلکه انسان به نظر یک کارشناس صائب جامه عمل بپوشاند.
اعمال با اخلاق درونی انسان رابطه مستقیم دارد اعمال از اخلاق سرچشمه می گیرد. از طرفی به اخلاق نیز شکل می دهد تکرار یک عمل خوب، باید به تدریج به حالت درونی تبدیل گردد و در درون انسان سبب پیدایش ملکه اخلاقی شود از این رو یک راه مؤثر در تربیت نفوس و مبارزه با گناه تکرار اعمال مثبت است.
اعمال ارزشی و صالح، آثار ارزشی و مسرت بخش از خود بر جای می گذارند. اعمال ضد ارزشی و رفتارهای نابهنجار نیز آثار غم باری را به بار می نشاند. قرآن کریم می فرماید: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾؛ (2) «کسی که کار شایسته ای انجام دهد از مرد یا زن در حالی که مؤمن است؛ پس قطعاً او را به زندگانی پاکیزه ای زنده می داریم».
قرآن کریم فلاح و رستگاری عاقبت به خیری زندگی پاکیزه، بلندی عمر، افزایش نعمت و بسیاری از آثار صالح دیگر را نتیجه عمل صالح می داند. عمل صالح، زمینه ساز کمال آدمی و سعادت بشر است؛ کما این که رفتار نکوهیده زمینه لغزش و محرومیت ها را فراهم می سازد.
ص: 280
اعمال ما جاودانه و ماندگار است و با عامل رابطه تنگاتنگ دارد: ﴿وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا﴾. (1) آیت الله جوادی آملی در این باره می فرماید:
از نظر قرآن کریم، عمل جز با عامل با موجود دیگری ارتباط ندارد. عمل هر انسانی به خود انسان وابسته است و از او جدا نیست قبل از این که انسان کاری را انجام دهد، آن کار در اختیار انسان بود. اگر انسان کار را انجام داد، او در اختیار و رهن آن کار است. چنین نیست که پیوند بین عمل و انسان (عامل) گسیخته باشد. (2)
عمل نیک، بدی ها را از بین می برد ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ﴾. (3)
عمل نیک، محبوبیت می آورد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا﴾ (4)
عمل شایسته، فلاح و رستگاری در پی دارد ﴿وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (5)
قرائت قرآن ، نماز اوّل وقت، روزه ، ذکر و دعا آموزه هایی هستند که در از بین بردن زمینه گناه در انسان نقش کلیدی دارند. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾ (6)
رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿من أكثَرَ مِن ذِكرِ الله فَقَد بَرِيءَ مِنَ النِّفاقِ﴾؛ (7) «کسی که زیاد ذکر خدا بگوید از نفاق و دو رویی پاک می شود». امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ الصَّلاةَ تَنزِيها مِنَ الكِبرِ﴾؛ (8) «نماز، کبر را می زداید».
استفاده از زمان های خاص مانند ماه رمضان محرم و اعیاد اسلامی و حضور در
ص: 281
مکان های خاصّ و زیارتگاه ها سفرهای زیارتی قرائت ادعیه و زیارات معصومین علیهم السلام همه در اصلاح نفس و زدودن رذایل مؤثر است. (1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه جمعی از دوستان به قبرستان بقیع رفت کنار قبری ایستاد و فرمود: «هم اکنون صاحب این قبر را با گرزی آتشین زدند که آتش در درونش شعله کشید». سپس کنار قبر دیگری توقف کرد و همان گفته قبل را در مورد عذاب تکرار کرد. اصحاب پرسیدند: مگر این دو نفر چه کار بدی انجام داده بودند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿کانَ اَحَدُهُما یَمْشیِ بِالنَّمیمَهِ بَینَ النّاسِ، وَ کانَ الاخَرُ لایَسْتَبْرئ مِنَ البُولِ﴾؛ (2) «یکی سخن چینی بین مردم می کرد و دیگری از بولش استبراء نمی کرد (در طهارت و نجاست بی مبالات بود)».
ابوعمر از بزرگان و مشاهیر کوفه بود وی می گوید در قصر ،کوفه در حضور عبدالملک مروان در آن هنگام که سر بریده مصعب بن زبیر را در مقابل خود گذاشته بود ، نشسته بودم. از دیدن این منظره لرزه و اضطرابی اندامم را گرفت. چنان حالم تغییر کرد که عبدالملک متوجه شد. گفت: تو را چه شده است که این طور ناراحت شدی؟ گفتم در پناه خدا قرارت می دهم؛ خاطره ای از این قصر در نظرم مجسم شد که از آن لرزه بر من وارد گردید. روزی در همین مکان نزد عبید الله بن زیاد نشسته بودم که سر مقدّس حسین علیه السلام را در مقابل دیدم پس از مدتی، سر ابن زیاد را در همین مکان در برابر مختار بن ابی عبیده مشاهده کردم. مدتی نگذشت که مصعب بن زبیر سردار و امیر کوفه شد و سر مختار را پیش روی خود .گذاشت. اکنون سر مصعب در برابر شماست من تاکنون چهار سر در این مجلس مشاهده کرده ام. عبدالملک تکان سختی خورد و دستور داد آن عمارت و قصر را ویران کنند و گفت
ص: 282
﴿لا أراك الله الخامِسَ فَقامَ وَ أَمَرَ بِهَدمِ القَصرِ﴾. (1) از جا حرکت کرد و قصر را ویران نمود و گفت: خدا پنجمی را نشانت ندهد.
امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت عیسی علیه السلام با عده ای از یارانش در بیابان سیر می کردند. به روستایی رسیدند که همه خانه ها ویران شده و جسدها و جنازه ها در راه ها و کوچه ها متلاشی شده بود حضرت عیسی علیه السلام به همراهانش فرمود: این ها در اثر عذاب عمومی شده اند. اگر عذاب عمومی نبود و به تدریج مرده بودند، زنده ها مرده ها را دفن می کردند ﴿إنَّ هؤُلاءِ ماتُوا بِسَخَطِة وَ لَو ماتُوا بِغَيْرِها لَتَدافَنُوا﴾. اصحاب گفتند: ای روح خدا، آن ها را زنده کن. دوست داریم قصه آنان را بدانیم.
حضرت فریاد زد: «یا اهل القريه» شخصی جواب داد: «لبیک یا روح الله». حضرت عیسی علیه السلام فرمود: ﴿مَا حَالُکُمْ وَ مَا قِصَّتُکُمْ﴾؛ «داستان شما و وضعیت شما چگونه است»؟
آن شخص پاسخ داد: ﴿أَصْبَحْنَا فِی عَافِیَهٍ، وَ بِتْنَا فِی اَلْهَاوِیَهِ﴾؛ «صبح کردیم با سلامت کامل و شب که خوابیدیم، هاویه ما را گرفت» عیسی پرسید: «ما الهاویه؛ هاویه چیست»؟ پاسخ داد: «بحار من نار فيها؛ جبال من نار؛ دریایی از آتش که در آن کوه هایی از آتش قرار داشت». عیسی پرسید: «و ما بلغ بکن ما اری؛ به چه دلیل به این وضعیت دچار شدید»؟ پاسخ داد: ﴿حُبُّ الدُّنْیَا وَ عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ﴾؛ «محبت و علاقه شدید به دنیا و اطاعت و فرمان بری از طاغوت ها». عیسی پرسید: ﴿وَ مَا بَلَغَ مِنْ حُبِّکُمُ اَلدُّنْیَا﴾؛ «تا چه اندازه به دنیا علاقه مند بودید»؟ پاسخ داد: ﴿كَحُتِ الصَّبِيِّ لِأُمِّهِ إِذا أَقبَلَتْ فَرِحَ وَ إِذا أدبَرَتْ حَزِنَ﴾؛ مانند علاقه کودک به مادرش که وقتی به او روی می آورد شاد می شود و وقتی روی بر می گرداند، اندوهگین می گردد»
عیسی پرسید: ﴿وَ مَا بَلَغَ مِنْ عِبَادَتِکُمُ اَلطَّوَاغِیتَ﴾ ؟ «تا چه اندازه بندگی طاغوت ها را کردید»؟ پاسخ داد: ﴿ كَانُوا إِذَا أَمَرُونَا أَطَعْنَاهُمْ﴾؛ «هر فرمانی دادند، اطاعت کردیم».
در پایان حضرت عیسی علیه السلام پرسید: «چرا از میان همه هلاک شدگان تو پاسخ مرا
ص: 283
دادی»؟ عرض کرد: من بین اهل معصیت بودم؛ اما از آن ها نبودم طاغوت پرستی و دنیا پرستی آنان را نداشتم (نهی از منکر نمی کردم، ساکت بودم)».
حضرت عیسی خطاب به اصحاب فرمود: ﴿اَلنَّوْمُ عَلَی اَلْمَزَابِلِ وَ أَکْلُ خُبْزِ اَلشَّعِیرِ خَيْرٌ كَثِيرٌ مَعَ سَلامَةِ الدّین﴾؛ (1) «خوابیدن روی خار و خاشاک و مزبله ها و خوردن نان جو، درصورتی که دین انسان سالم باشد بهتر است»
امام رضا علیه السلام از امام باقر علیه السلام روایت کرد که فرمود: سلیمان روزی به اصحابش گفت:
﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ وَهَبَ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لاحَدٍ مِنْ بَعْدِی سَخَّرَ لِیَ الرِّیحَ وَالإِنْسَ وَالْجِنَّ وَالطَّیْرَ وَالْوُحُوشَ وَ عَلَّمَنِی مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ آتَانِی کُلَّ شَیْ ءٍ وَ مَعَ جَمِیعِ مَا أُوتِیتُ مِنَ الْمُلْکِ مَا تَمَّ لِی سُرُورُ یَوْمٍ إِلَی اللَّیْلِ وَقَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَدْخُلَ قَصْرِی فِی غَدٍ وَ أَصْعَدَ أَعْلاهُ وَ أَنْظُرَ إِلَی مَمَالِکِی فَلا تَأْذَنُوا لأَدٍ عَلَيَّ بِالدُّخُولِ لِئَلا يَرِدَ عَلَيَّ مَا يَنغُصُ عَلَيَّ يَومي﴾.
خداوند به من سلطنتی داد که بعد از من به هیچ کس نداد باد و انس و جن و پرندگان و وحوش را در اختیار من قرار داد به من زبان پرندگان را آموخت و همه چیز را بر من تمام کرد؛ اما با این وجود هنوز یاد ندارم که روزی را با شادی به شب رسانده باشم دوست دارم فردا را تنها وارد قصر شوم و به بالاترین نقطه رفته سرزمینم را .ببینم به هیچ کس اجازه ورود ندهید تا خوشی من خراب نشود.
وقتی وارد قصر شد به بالاترین نقطه رفت و بر عصا تکیه زد ناگهان جوانی زیبا چهره و خوش قامت را در قصر دید پرسید چه کسی به تو اجازه ورود به قصر داده است؟ از کجا وارد شدی؟ پاسخ داد: ﴿ أَدْخَلَنِی هَذَا الْقَصْرَ رَبُّهُ وَ بِإِذْنِهِ دَخَلْتُ﴾ ؛ «با اجازه خدا در قصر آمدم». سلیمان گفت: ﴿رَبُّهُ أَحَقُّ بِهِ مِنّى فَمَن أنتَ﴾؛ «پروردگارِ قصر از من سزاوارتر است. تو کیستی»؟ پاسخ داد: ملک الموت آمد و او را قبض روح کرد. (2)
ص: 284
امام صادق علیه السلام فرمود: شخص نیکوکاری از دنیا رفت او را به خاک سپردند. در عالم قبر، مأموران الهی از او بازخواست کردند. یکی از مأموران گفت ما می خواهیم صد تازیانه به تو بزنیم. مرد نیکوکار :گفت من طاقت ندارم عدد را کم کردند تا به یک تازیانه رسید (تخفیف دادند) گفتند: حتماً یک تازیانه لازم است پرسید چرا من چه گناهی کرده ام؟ پاسخ دادند: ﴿لأَكَ صَلَّيْتَ يَومَا بِغَيْرِ وُضُوءٍ وَ مَرَرْتَ عَلَى ضَعِيفٍ فَلَم تَنصُرَهُ﴾ ؟
زیرا تو یک روز بدون وضو نماز گزاردی و بر ضعیفی عبور کردی و او را یاری نکردی با همان یک تازیانه قبرش پر از آتش شد. (1)
نگهبانِ ستمگری از راهی می گذشت. پایش لغزید و به چاهی افتاد؛ زیرا سالیان دراز در پی آزار و اذیت مردم بود و پیوسته بدخواه آنان وقتی در چاه افتاد، خود را بسیار عاجز و ناتوان دید. سرتاسر شب در چاه می نالید و زاری می کرد و کمک می طلبید. شخصی با سنگ بر سر او کوفت و گفت آیا تو در همه عمر به فریاد کسی رسیدی که اکنون فریادرس می طلبی؟ اکنون در چاه بمان و نتیجه ناجوانمردی ها و مردم آزاری های خود را ببین.
همه تخم نامردی کاشتی *** ببين لا جرم بر که برداشتی
که بر جان پستت نهاد مرهمی *** که از درد دل ها نبودت غمی
تو ما را همی چاه کندی به راه *** به سر لاجرم در فتادی به چاه
دو کس چَه کَنند از پی خاص و عام *** يكي نيك محضر دگر زشت نام
یکی تشنه را تا کند تازه حلق *** دگر تا به گردن در افتند خلق
اگر بدکنی، چشم نیکی مدار *** که هرگز نیارد گز انگور بار (2)
ص: 285
داود بن علی حاکم مدینه شد. معلّی بن خنیس را دستگیر کرد و گفت: اسامی یاران و پیروان امام صادق علیه السلام را افشا کن. گفت نمی شناسم داود گفت: اگر کتمان کنی، تو را .کشم فرمود: مرا به کشتن تهدید می کنی به خدا قسم که اگر آن ها زیر پاهای من باشند پایم را بلند نمی کنم (یعنی هرگز آن ها را معرفی نمی کنم) داود او را به شهادت رساند. خبر به امام صادق علیه السلام رسید. امام علیه السلام در حال سجده چنین دعا كرد: ﴿أَللَّهُمَّ إِنِّى أَسئَلُكَ بِقُوَّتِكَ القَوِيَّةِ وَ بِمَحالِكَ الشَّدِيدَةِ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتى خَلَقَكَ لَهَا ذَليل أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَأْخُذَهُ السّاعَةَ﴾ .
راوی گوید: به خدا قسم هنوز امام علیه السلام سر از سجده بر نداشته بود که صدای صیحه و ناله از خاندان داود بن علی آمد و گفتند او مرده است. (1)
محمد بن سنان گوید: روزی به محضر امام هادی علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود: «آیا تازه ای از این حاکم ظالم (آل فرج حاکم مدینه) داری»؟ گفتم: عمر بن فرج که قبلاً حاکم مدینه بود مرده است. امام علیه السلام با شنیدن این خبر 24 مرتبه فرمود: «الحمد الله». گفتم: ای آقای من اگر می دانستم این خبر شما را شاد می کند پابرهنه به خدمت شما می دویدم. فرمود: «ای محمّد، آیا می دانی که او به پدرم محمد بن علی چه گفت»؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن می گفت و او در پاسخ گفت گمان می کنم تو مستی پدرم :گفت خدایا اگر می دانی که من امروز تا شب برای تو روزه دار بوده ام، به او مزه غارت مال و خواری اسیری را بچشان به خدا سوگند چند روزی نگذشت که اموالش را غارت کردند و هر چه داشت، بردند و او را به اسارت گرفتند و هم اکنون مرده است. خدایش نیامرزد خدا از او انتقام گرفت». (2)
ص: 286
16
در مفهوم شناسی این دعا دو احتمال داده شده است:
1.