بیماری های اخلاقی و شفا بخشی قرآنی : (بررسی 44 بیماری اخلاقی)

مشخصات کتاب

سرشناسه : رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -

عنوان و نام پدیدآور: بیماری های اخلاقی و شفا بخشی قرآنی : (بررسی 44 بیماری اخلاقی) / ناصر رفیعی محمدی.

مشخصات نشر : قم : مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و اله، 1401.

مشخصات ظاهری : 432 ص.

شابک: 978-622-315-104-0

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت: کتابنامه : ص 425 - 432؛ همچنین به صورت زیرنویس

عنوان دیگر: بررسی 44 بیماری اخلاقی

موضوع: قرآن -- اخلاق / Qur'an - Ethics

موضوع: اخلاق اسلامی /Islamic ethics

احادیث اخلاقی / Hadiths - Ethics

شناسه افزوده: جامعة المصطفى صلی الله علیه و آله العالمية . مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و آله

شناسه افزوده: Almustafa International University Almustafa International Translation and Publication center:

رده بندی کنگره: BP247/8

رده بندی دیویی: 297/61

شماره کتابشناسی ملی : 8901925

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

In the name of Allah, the compassionate, the merciful

به نام خداوند بخشنده مهربان

این کتاب با کاغذ حمایتی منتشر شده است BP1495

بیماری های اخلاقی و شفا بخشی قرآنی (بررسی 44 بیماری اخلاقی)

مؤلف: ناصر رفیعی محمدی

چاپ دوم: 1401ش / 1444ق

ناشر: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و اله

چاپ: چاپخانه دیجيتال المصطفى صلی الله علیه و اله قیمت: 1،500،000 ریال • شمارگان: 2000

مراکز پخش

ایران، قم خیابان معلم غربی (حجتیه)، نبش کوچه 18 تلفن: 982537836134+

تلفکس: (داخلی (105) 37839305 25 98+

ایران ،قم، بلوار محمد امین سه راه سالاریه تلفن: 32133106 9825+

miup@pub.miu.ac.ir pub-almustafa.ir pub_almustafa

باسپاس از دست اندرکارانی که ما را در تولید این اثر یاری رساندند.

مدیر انتشارات: مصطفی نوبخت مدیر تولید: جعفر قاسمی ابهری ناظر چاپ: ایوب جمالی

همه حقوق برای ناشر محفوظ است

ص: 2

بیماری های اخلاقی و شفابخشی قرآنی

(بررسی 44 بیماری اخلاقی)

ناصر رفیعی محمدی

ص: 3

سخن ناشر

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در عصر جهانی شدن ارتباطات پرسش ها و چالش های نوینی در حوزه علوم انسانی فراروی اندیشمندان مسلمان قرار گرفت که برخاسته از مسئولیت دشوار حکومت در این عصر است؛ دورانی که پایبندی به دین و سنت در مدیریت همه جانبه کشورها بسیار چالش برانگیز می نماید از این رو مطالعات و پژوهش های به روز جامع، منسجم و کاربردی در حوزه دین بر اساس معیارهای معتبر جهانی و اندیشه های ناب و ژرف، بایسته و ضروری است و جلوگیری از انحرافات فکری و تربیتی پژوهندگان حوزه دین مهم و مورد عنایت بنیانگذاران این شجره طیبه به ویژه معمار بزرگ انقلاب اسلامی، امام خمینی و مقام معظم رهبری مد ظله می باشد.

جهانی شدن و گسترش سلطه فرهنگی غرب در سایه رسانه های فرهنگی و ارتباطی، اقتضا دارد که دانش پژوهان و علاقه مندان به این مباحث با اندیشه های بلند و ارزش های متعالی آشنا شوند و این مهم با ایجاد رشته های تخصصی، تولید متون جدید و غنی گسترش دامنه آموزش و تربیت سازمان یافته دانشجویان به سرانجام خواهد رسید. این فرایند گاه در پرداختن به مباحث بنيادين و تدوين متون تخصصی تعریف می شود و گاه در نگارش بحثهای علمی، اما نه چندان پیچیده و تخصصی به ظهور می رسد.

بالندگی مراکز آموزشی در گرو نظام آموزشی منسجم، قانونمند و پویاست. بازنگری در متنها و شیوه های آموزشی و پژوهشی و به روز کردن آن ها نیز این انسجام و پویایی و در نتیجه، نشاط علمی مراکز آموزشی و پژوهشی را در پی دارد.

«جامعة المصطفى صلی الله علیه و اله العالمية» به عنوان بخشی از این مجموعه که رسالت بزرگ تعلیم و تربیت طلاب غیر ایرانی را بر عهده دارد، تألیف متون درسی مناسب را سر لوحه تلاش خود قرار داده و تدوین و نشر متون درسی در موضوعات گوناگون علوم دینی، حاصل این فرایند است.

مرکز بین المللی

ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه و آله

ص: 4

فهرست

مقدمه...7

قرآن در قرآن...9

1. قرآن درمانی (بیماری حرص و ولع)...33

2. وَ سُورَةِ الغَضَبِ: افروخته شدن خشم...57

3. وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ: چیرگی و حاکمیّت حسادت...73

4. وَ ضَعَفِ الصَّبرِ: كم صبری و بی تابی...91

5. وَ قِلَّةِ القَناعَةِ: كم قناعتى...105

6. وَ شَكاسَةِ الخَلقِ: بدخلقى...123

7. وَ إلحاحُ الشَّهْوَةِ: اصرار در شهوت رانی...137

8. وَ ملكة الحميّة: حاكميت تعصّب...155

9. مُتابَعَةِ الهَوی: پیروی از هوای نفس...165

10. وَ مُخالَفَةِ الهدى: مخالفت با هدایت...179

11. وَ سِنَةِ الغَفْلَةِ: خواب غفلت...197

12. وَ تَعاطِى الكُلفَةِ: به مشقت انداختن...215

ص: 5

13. وَ إيثار الباطِلِ عَلَى الحَقِّ: ترجيح باطل بر حق...227

14 و 15. وَ الإصرارِ عَلَى المآثم و استصغار المعصِيَةِ: اصرار بر گناه و كوچك شمردن آن...245

16. و استکبارِ الطاعَةِ: بزرگ شمردن اطاعت الهی...287

17 و 18. مُباهاة المكثرين و الازراء بالمُقلّين: به خود بالیدن ثروتمندان و خوار شمردن فقرا و تهیدستان...295

19. سُوءِ الوِلايَةِ عَمّا تَحتَ أيدينا: بدرفتاری با زیردستان...303

20. وَ تَركِ الشُّكرِ لِمَن اصطنَعَ العارِفَةَ عِندَنا: ترک شکر و سپاس در برابر خوبی دیگران...313

21 و 22. أو أن نَعضُدَ ظالِما أو نخذُلَ مَلهُوفا: یاری کردن ستمگر و خوار شمردن ستمدیده...321

23. أو نروم ما لَيسَ لَنا بِحَقِّ: طلب آن چه حق انسان نیست...335

24. أو نَقُولُ فِى العِلمِ بِغَيرِ عِلم: سخن گفتن از روی نادانی...341

25. وَ نَعُوذُ بِكَ أَن نَنطَوى عَلى غَشّ أَحَدٍ: فریب دادن دیگران...351

26. وَ اَن نُعجِبَ بِأعمالنا: خودپسندی و عُجب در عمل...357

27. وَ نَمُدَّ فى آمالنا: آرزوهای طولانی و دراز...365

28 و 29. وَ نَعُوذُبِكَ مِن سُوءِ السَّرِيرَةِ وَ احْتِكَارِ الصَّغيرة: سرشت بد و کوچک شمردن گناه...371

30. وَ أَنْ يَستَحوِذَ عَلَيْنَا الشَّيطانُ: حاکمیت و تسلّط شيطان...377

31 و 32. أَو أَن يَنكبنَا الزَّمانُ أو يَتهضَّمنا السُّلطان: به سختی افکندن روزگار و ستم کردن سلطان...391

33 و 34. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن تَناوُلِ الإسرافِ وَ مِن فِقدانِ الكَفافِ: اسراف و تبذیر، تباهی سرمایه ها...401

35 - 38. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن شَمَاتَةِ الأعداءِ وَ مِن الفقر إلى الاكفاء وَ مِن مَعيشَةٍ فِي شِدَّةٍ وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيرِعُدَّةِ: شماتت دشمنان و نیازمندی به مثل خود و زندگی در سختی و مردن بدون زاد و توشه... 403

39- 44. وَ نَعُوذُ بِكَ مِن الحَسرَةِ العُظمى وَ المُصيبَةِ الكُبرى و أشقَی الشّقاءِ وَ سُوءِ المَآبِ وَ حِرمَانِ الثَّوابِ وَ حُلُولِ العِقابِ: پناه بردن به خدا از شش گرفتاری اخلاقی...415

کتابنامه...425

ص: 6

مقدمه

امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿مَن لم يَعرِفْ داءَهُ أفسَدَهُ دَواؤهُ﴾؛ (1) «کسی که درد خود را نشناسد، دارویش او را تباه می کند»

انسان، موجودی دو بعدی و متشکل از جسم و روح است. همان گونه که جسم انسان نیازمند مراقبت و سلامت است روح او نیز باید سالم و قوی باشد. بدون تردید، پیشگیری از بیماری های جسمی و روحی به مراتب از درمان آن بهتر است.

تعجیل و تسریع در درمان بیماری های اخلاقی و روحی مانند امراض جسمی، مانع تشدید آن می شود؛ چنان که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ لَمْ يَتَدَارَكْ نَفْسَهُ بِإِصْلَاحِهَا أَعْضَلَ دَاؤُهُ وَ بعد شِفَاؤُهُ وَ عَدِمَ الطَّبِيبَ﴾؛ (2) «کسی که به اصلاح نفس خویش نپردازد و هر چه زودتر خود را درمان نکند بیماری اش تشدید می شود و معالجه اش سخت می گردد و پزشک معالج نمی یابد».

این روایت نورانی به رذایل و بیماری اخلاقی مانند حرص، حسادت، غضب وكينه اشاره دارد. تأخیر در درمان این بیماری ها ممکن است آن را به بیماری صعب العلاجی تبدیل کند و باعث سقوط و مرگ روح شود؛ اگر چه حیات جسمی برقرار باشد. قرآن کریم با

ص: 7


1- ميزان الحکمه، شماره 6397
2- غرر الحکم، شماره 2118.

اشاره به این حقیقت، می فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى﴾؛ (1) «پیامبر تو نتوانی مردگان (مُرده دلان) را سخنی بشنوایی»

در جامعه ،انسانی ممکن است افرادی به ظاهر زنده باشند؛ ولی در واقع مرده دل بوده از زندگی حقیقی بهره ای نداشته باشند اینان به تعبیر امیرالمؤمنین «میّت الحیاه» (2) هستند. قبل از بررسی راهکارهای درمان بیماری های اخلاقی شناخت آن ها مهم است. امام سجاد علیه السلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه ، با نگاهی عالمانه، 44 بیماری اخلاقی را نامبرده، با افزودن یک کلمه به هر صفت و رذیله ،اخلاقی در حقیقت به زمینه تبدیل آن به یک بیماری اشاره می کند و برای نمونه می فرماید: «هیجان الحرص». آن چه در حرص عامل سقوط است، طوفانی شدن آن است. نوشتار پیش رو به بررسی ریشه های شکل گیری این 44 رذیله و راهکارهای درمانی آن از منظر وحی یعنی قرآن و روایات می پردازد. امید آن که گامی کوچک در حوزه اخلاق و تربیت باشد و مرضی خدای متعال قرار گیرد.

ناصر رفیعی محمدی

ص: 8


1- نمل، آیه 80
2- نهج البلاغه ، خ 87 .

قرآن در قرآن

1. ﴿هَذَا بَيَانُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (1)

2. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءُ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.(2)

3. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا﴾ (3)

4. ﴿هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾. (4)

5. ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾. (5)

6. ﴿هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ (6)

7. ﴿هَذَا بَلَاغُ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ﴾ (7)

8. ﴿وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ (8)

ص: 9


1- آل عمران، آیه 138.
2- یونس آیه 57
3- نساء، آیه 174
4- اعراف، آیه 203
5- هود، آیه 1.
6- انعام، آیه 92
7- ابراهیم، آیه 52
8- نحل، آیه 89

این ها بخشی از اوصاف قرآن کریم از زبان قرآن بود. (1)

بررسی عناوین و اوصاف قرآن

اشاره

در قرآن کریم بیش از چهل عنوان مستقل در مورد این کتاب آسمانی آمده است؛ مانند الكتاب، حدیث ، احسن الحدیث ، قول، کلام الله ، قرآن، تنزیل، آیات، حق، حق الیقین، صدق، علم ،برهان، بیان، تبیان بینه ،بلاغ ،بالغه، حکمت، حکم، فرقان ، تفصیل، نور، بصائر، هدی، ذکر، ذکری ، تذکر ، موعظه ،بشیر ،نذیر، نُذُر، بُشری، شفاء، رحمت، و وحی.

برخی عناوین هم تبعی و غیر مستقل است. یعنی صفت واژه دیگری قرار گرفته است؛ مانند علیّ، حکیم، عظیم، مجید، ثقیل، کریم ،مبارک عزیز قیم، تصدیق، مصدّق، مهيمن، فصل، مبین متشابه مثانی و عربی گفتنی است برخی قرآن پژوهان، فرقان کتاب ذکر و تنزیل را از اسمای قرآنی شمرده و بقیه عناوین را از اوصاف خوانده اند در این نوشتار ده عنوان را مورد بررسی قرار می دهیم.

1.هدایت

نقش هدایتی قرآن در چهار مرحله معرفی شده است هدایت برای همه مردم ﴿هُدیً لِلنّاسِ﴾ (2) برای اهل تقوا ﴿هُدًى لِلْمُتَّقِينَ﴾ ؛ برای مسلمین ﴿وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾ ؛ و هدایت برای اهل ایمان: ﴿هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.

هدایت ،قرآن ویژگی هایی دارد؛ مانند:

- به راه سالم و بدون اندوه و رنج راهنمایی می کند: ﴿یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ (3)

ص: 10


1- برای تحقیق بیشتر ر.ک: عبدالله جوادی آملی قرآن در قرآن؛ مهدی احمدی ، قرآن در قرآن؛ محمد الراوعی، حديث القرآن عن القرآن؛ محمد مهدى فولادوند، قرآن شناسی؛ محمد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی.
2- بقره، آیه 185
3- مائده، آیه 16.

به استوارترین مسیر و نیکوترین راه هدایت می کند ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ (1)

بطلان ، گمراهی و خرافات به ساحت آن راه ندارد ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ (2)

هدایت قرآنی هدایت رشد و ترقی است ﴿إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ﴾ (3)

قرآن کریم عقول خفته را بیدار می کند و جان های مرده را حیات می بخشد. قرآن مانند خورشید، پرتو افشانی اش فراگیر است؛ اما آن که نابیناست از نور خورشید بهره نمی گیرد. باران ،قرآن، فراگیر است؛ اما آن که در معرض این باران قرار نمی گیرد، قرآن برای او خسارت است: ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى﴾ (4)

قرآن برای مؤمن هدایت و شفاست؛ اما برای بی ایمان سنگینی و کوری است. آن که ذائقه اش خراب است، از غذای شیرین لذت نمی برد. میوه شیرین و پرآب برای کسی که زخم معده دارد، جز افزایش درد و تشدید بیماری ثمره ای ندارد دستگاه گوارش بیمار قابلیت هضم آن را ندارد؛ اما آن که سالم است از آن انرژی و توان می گیرد. اگر دستگاه اندیشه و فکر کسی مريض شد، سخن حق بر بیماری او می افزاید: ﴿فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا﴾. (5) قرآن کریم می فرماید: قوم ثمود در معرض هدایت قرار گرفتند؛ اما هدایت تشریعی را نپذیرفتند و کوری و گمراهی را از روی اختیار بر نور هدایت ترجیح دادند: ﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى ﴾ (6)

2.شفا

از ویژگی های قرآن کریم شفای دردهاست امام علی علیه السلام می فرماید که قرآن چهار درد مهم را درمان می کند؛ زیرا همه دردها به این چهار بیماری بر می گردد: ﴿إنَّ فِيهِ شِفاءٌ مِن أكبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ

ص: 11


1- اسراء، آیه 9.
2- فصلت، آیه 42
3- جن، آیه 1 و 2
4- فصلت، آیه 44
5- بقره، آیه 10
6- فصلت، آیه 17

الكُفْرُ وَ النفاقُ وَ الغَيُّ الضّلالُ﴾. (1) قرآن چهار درد ،کفر، نفاق، گمراهی و تباهی را درمان می کند.

در چندین ،آیه قرآن با وصف شفا معرفی شده است؛ یعنی پاک سازی، تخلیه زدودن نواقص و از بین بردن ریشه های رذایل قرآن کریم نسخه حیات بخشی است که بیماری های اعتقادی و اخلاقی را درمان می کند؛ نسخه شفابخشی است که پرده های ظلمانی شهوات را از بین برده نور رحمت را بر دل می نشاند؛ نسخه سامان بخشی است که همه نابسامانی ها را بهبود می بخشد شاهد بر این ،امر مقایسه وضعیت عرب جاهلی با تربیت شدگان مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است. افرادی که سال ها بر سر مسائل جزئی با هم درگیر بودند و تفرقه در میان شان غوغا می کرد آن چنان تربیت شدند که از همه چیز خود برای اسلام گذشتند و در پرتو وحدت ،قرآنی در یک جبهه در برابر مشرکان قرار گرفتند.

بیش تر داروها آثار زیان بار برای بخش های دیگر دارند؛ اما قرآن دارویی است که هیچ اثر نامطلوبی بر جان و روح آدمی ندارد امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ﴿وَ شِفَاءً لَاتُخْشَی أَسْقَامُهُ﴾ ؛ (2) یعنی قرآن دارویی است که هیچ بیماری از آن ایجاد نمی شود و هیچ اثر نامطلوبی ندارد. البته این نسخه شفابخش در صورتی تأثیر دارد که به آن عمل شود؛ چنان که اگر نسخه طبیب زیر پا گذاشته شود بهبودی به دست نمی آید.

اگر کسی به این نسخه (قرآن) عمل نکرد، بر بیماری او افزوده می شود ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضًا﴾ (3) رسول خدا صلی الله علیه و آله به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام، ﴿طبیب دوّار بطبّه﴾ (4) است؛ اما بیماری که به دستور این طبیب عمل کند نتیجه می گیرد. امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿الحافِظ لِلقُرآنِ العامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ﴾؛ (5) یعنی کسی که حافظ قرآن است و به آن عمل می کند قابلیت دارد با فرشتگان کریم محشور شود.

ص: 12


1- نهج البلاغه ، خ 176
2- نهج البلاغه ، خ 198 .
3- بقره، آیه 10
4- نهج البلاغه ، خ 108
5- الکافی، ج2، ص 603.

مراد از این حفظ، حفظ قلبی است؛ یعنی قرآن با دل و جان او عجین گردد؛ جان او ظرف محافظت قرآن شود تا از برکات و درمان قرآن بهره گیرد.

3.رحمت

در آیات متعددی، قرآن رحمت معرفی شده است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْم لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (1)

کلمه رحمت بعد از شفا اشاره به شکوفایی ،نوسازی، رشد و در معرض عنایت قرار گرفتن است. قرآن، نخست پاک سازی می کند که همان شفاست؛ یعنی عیوب و نواقص را کنار می زند (تخلیه)؛ سپس نوبت به مرحله رحمت می رسد که مرحله جوانه زدن و رشد فضایل انسانی است .(تحلیه)

از اوصاف الهی، رحمت است. عالم هستی مظهر رحمت الهی است. قرآن کریم می فرماید: ﴿فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ﴾؛ (2) یعنی به آثار رحمت الهی بنگرید. در حدیثی رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿لَن یَدخُلَ الجَنَّهَ أحَدٌ إلّا بِرحمَهِ اللّهِ﴾؛ (3) «هیچ کس وارد بهشت نمی شود، مگر به رحمت الهی» در قرآن کریم عوامل برخورداری از رحمت الهی چنین برشمرده شده است: استغفار، (4) اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله (5)، اقامه نماز، ایتاء زکات (6) و چنگ زدن به ریسمان الهی. (7)

از مهم ترین اسباب برخورداری از رحمت تبعیت از اوامر و پیام های قرآن کریم است:

﴿وَ هَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكَ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ (8)

ص: 13


1- اسراء، آیه 82
2- روم، آیه 50
3- كنز العمال، شماره 10407.
4- نمل، آیه 46.
5- آل عمران، آیه 132
6- نور، آیه 56.
7- نساء، آیه 175
8- انعام، آیه 155

4.فرقان

واژه فرقان، هفت مرتبه در قرآن کریم آمده که در برخی موارد مراد از آن قرآن است. فرقان از فرق به معنای جدا کردن و جداسازی آمده است ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا﴾ (1)

قرآن، فرقان است؛ یعنی جدا کننده حق از باطل جداکننده حلال از حرام، جداکننده پاکی از ناپاکی؛ زیرا قرآن کریم با استدلال و برهان، سره را از ناسره جدا نموده معرفی می کند و هرگز غبار تیرگی بر آن نمی نشیند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿و فُرْقانا لا یُخْمَدُ بُرْهانُهُ﴾؛ (2) «جداکننده ای که برهانش خاموش نمی شود».

قرآن ، کتابی شفاف و روشن است و راه را از بیراهه نشان می دهد. قرآن ، معیار و الگوست و با تعالیم پخته و عمیق خود زندگی سرشار از پاکی و صداقت به همراه می آورد.

قرآن، فرقان است بین ایمان و کفر ایمان و نفاق، اخلاص و ریا طاعت و معصیت ثواب و عقاب ، پاکیزگی و ناپاکی سعادت و شقاوت، خیر و شر نفع و ضرر، حلال و حرام، صداقت و کذب، قداست و نامقدسی دنیا و آخرت، نیکی و پلیدی، صالح و ناصالح، نور و ظلمت دانایی و جهل رشد و سقوط ، ترقی و تنزل و بالاخره همه خوبی ها و زشتی ها.

5.ذکر و ذکری

واژه ذکر بیش از هفتاد بار در قرآن کریم به کار رفته که مراد حدود هفده مرتبه آن، قرآن كريم است: ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (3)

در برخی آیات نیز قرآن، عامل ذکر و یادآوری معرفی شده است: ﴿وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ للذكرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكر﴾ (4)

ص: 14


1- فرقان ، آیه 1
2- نهج البلاغه ، خ 198.
3- نحل، آیه 44
4- فرقان، آیه 1

در آیات دیگری نیز قرآن مشتمل بر ذکر معرفی شده است ﴿ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذَّكْرِ﴾ (1)

قرآن هم خودش ذکر است هم ذکر می دهد و هم دارای ذکر است و یاد خدا و نعمت های او در قرآن آمده است.

قرآن، بیدارکننده و بیداری آفرین است. پیام آن رهاندن از فراموشی است: ﴿وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ﴾. معارف قرآن یادآور خدا، نعمت ها عظمت ها لیاقت ها و شایستگی هاست. از این رو، آورنده آن نیز مذکر است. ذکر نام مشهوری برای قرآن کریم بوده است که مشرکان هم از قرآن با عنوان ذکر یاد می کردند ﴿وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ (2)

خدا نیز در مقام اطمینان بخشی از حفظ قرآن، آن را ذکر یاد کرده است: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ (3)

با اطلاق کلمه ذکر بر قرآن خدای متعال جایگاه هدایت آفرینی، زنده سازی، بیدارگری و یادآوری قرآن را یادآور شده است. در برابر ذکر، نسیان است که بسیار خطرناک است. فراموشی و غفلت، عامل سقوط بشر است. قرآن ذکر است؛ یعنی مانع سقوط بشر به چاه غفلت و نسیان می شود انس با قرآن باعث می شود انسان فرسوده و درمانده نشود. ارتباط با قرآن، غفلت را می زداید فطرت را شکوفا می سازد انسان را به خدا پیوند می دهد و از پلیدی می رهاند.

گفتنی است قرآن گاه «ذکری» معرفی شده است: ﴿وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ (4) راغب اصفهانی، ذکری را بلیغ تر از ذکر دانسته می گوید: «ذکری یعنی فراوان یاد کردن». (5)

افزون بر این تعبیر، «تذکره» هم آمده است: ﴿مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى﴾ (6)

ص: 15


1- ص، آیه 1.
2- حجر، آیه 6.
3- حجر، آیه 9.
4- اعراف، آیه 2
5- المفردات راغب اصفهانی واژه ذكرى.
6- طه ، آیه 2 - 3

تعابیر ذکر، ذکری و تذکر همه دلالت بر بیدار کردن شوراندن دل ها نجات دادن و راه نمایاندن است.

6.بصائر

عنوان بصائر در پنج سوره از قرآن کریم آمده است: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ﴾ (1)

قرآن کریم، کتاب بصیرت ها و دلایل روشن است بصائر، جمع بصیرت، به معنای دلایل روشن و آشکار است؛ بینش های فکری و عقلانی که باعث نمایاندن طریق حق می شود. قرآن کریم مشتمل بر استدلال در رابطه با مبدأ و معاد است و پاسخ مشرکان و معاندان را در قالب های استدلالی ارائه می دهد و به پیامبرش می فرماید اگر مشرکی در حال جنگ هم از شما امان خواست تا کلام الهی را بشنود به او امان دهيد: ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ﴾ (2)

قرآن، انحراف پذیر، معوّج و منحرف نیست ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا قَيِّمًا﴾ (3)

قرآن مصون از هر اعواجی است و بصیرت محض و آگاهی بخش است. سراسر ،قرآن، علم و احتجاج و استدلال است. از تبعیت ناآگاهانه منع می کند و می فرماید: پیروی و رهبری، هر دو باید بر اساس آگاهی باشد ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ﴾. (4)

فارابی، فیلسوف ،اسلامی چنان مجذوب آیه 78 سوره یس شده که می گوید: «ای کاش ارسطو زنده بود و بر این قیاس آشکار و جلی که در آیه ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ به کار رفته است، آگاهی می یافت». (5)

ص: 16


1- انعام، آیه 104.
2- توبه، آیه 6.
3- کهف، آیه 1 و 2.
4- اسراء، آیه 36.
5- علی کریمی جهرمی جاذبه ،قرآن به نقل از تفسیر مراغی، ج8، ص32.

7.قول فصل

قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ فَضْلُ * وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ﴾

قرآن ، میزان معیار و سخن آخر است. قرآن، فصل الخطاب محض است، همه چیز با آن سنجیده می شود، هیچ شوخی و هزل در آن راه ندارد و جدی و واقعی است. کلام افراد عادی، تغییر می کند پشیمانی در آن راه دارد، ابتدا و انتهایش گاه تناقض دارد؛ زیرا بشر عادی به همه جوانب امور آگاهی و علم محض ندارد و گاه غبار شهوت، علم را می پوشاند؛ اما خدای متعال عالم محض بوده مبرای از شهوت است؛ از همین رو کلام او قول فصل است.

8.بشیر و نذیر

از اوصاف قرآن بشارت دادن و ترساندن است ﴿كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَ نَذِيرًا﴾ (1)

قرآن کریم، نقش تعدیل گرایش های انسان را دارد به فضیلت ها و خوبی ها بشارت می دهد و از رذیلت ها و زشتی ها بیمناک می سازد تا حس گرایش به خوبی و گریز از بدی را بارور سازد.

البته در برخی آیات، قرآن فقط نذیر معرفی شده است ﴿تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ * لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ (2) و این منافاتی با نقش بشیر و نذیر بودن در کنار هم ندارد؛ بلکه بیان این نکته است که انذار نقش کلیدی در هدایت دارد؛ چنان که در مورد رسول خدا صلی الله علیه و اله هم که مبشر و نذیر است، در جایی می فرماید: ﴿ قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنْذِرُ﴾؛ (3) زیرا بیشتر مردم، از روی ترس، گناه را ترک می کنند و به عبادت روی می آورند؛ به همین دلیل خدای سبحان، وظیفه دانشمندان را پس از تحصیل انذار معرفی کرده است ﴿... لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ...﴾ (4)

ص: 17


1- فصلت، آیه 3 و 4
2- احزاب، آیه 45 - 46
3- ص، آیه 65
4- توبه، آیه 122.

9.تبیان

قرآن کریم تبیان همه چیز است ﴿وَ نَزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ.!﴾ (1)

تبیان معنی مصدری دارد یعنی بیان کردن با اضافه شدن به کل شیء یعنی قرآن، بیانگر همه چیز است. البته تبیان در راستای هدف نزول قرآن است؛ یعنی هر آن چه در خصوص تربیت نفوس و هدایت انسان هاست در قرآن یافت می شود. منظور از همه چیز علوم بشری مانند فیزیک و شیمی و ریاضی نیست که برخی استناد کرده اند؛ (2) بلکه مراد از کلّ شيء همه چیزهایی است که بازگشتش به هدایت بشری است. (3)

تبیان بودن قرآن در زمینه اخلاق و تربیت است؛ زیرا تبیان بودن هر چیز بر اساس موضع گوینده تعریف می شود ،قرآن مدعی هدایت بشریت است؛ پس آن چه را درباره هدایت به آن نیاز هست در این کتاب آمده است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ الله تَبارَكَ وَ تَعالى أَنزَلَ فِي القُرآنِ تِبيانَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى وَ اللَّهُ مَا تَرَكَ شَيْئًا تَحتاجُ إِلَيْهِ العِبادُ حَتَّى لا يستطيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَو كان هذا أنزَلَ فِي القُرآنِ إِلاّ وَ قَد أَنزَلَهُ الله فيهِ ﴾ (4)

همانا خدای تعالی در قرآن هر چیزی را بیان کرده است. به خدا سوگند آن چه را مورد نیاز مردم بوده کم نگذارده است تا کسی نگوید اگر فلان مطلب درست بود، در قرآن نازل می شد به تحقیق خدا همه نیازمندی های بشر را در قرآن نازل کرده است.

10.مهيمن

واژه وصف ، فقط یک بار در سوره مائده به کار رفته است: ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ

ص: 18


1- نحل، آیه 89.
2- ر. ک: ناصر رفیعی محمدی، سیر تدوین و تطور تفسیر علمی قرآن، ص 307.
3- ر. ک: المیزان، ج 12، ص 325
4- حویزی، تفسیر نور الثقلين ، ج 3، ص740.

مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ﴾ (1)

مهيمن، به معنای حافظ و مراقب و نگهدارنده است؛ یعنی قرآن، اصول کتب آسمانی قبلی را تصدیق و تأیید کرده است و نوعی اشراف و سیطره بر دیگر کتب آسمانی را می رساند.

شکوه قرآن

قرآن کریم از بی توجهی و سستی برخی مسلمانان گلایه می کند و در سوره واقعه می فرماید:

1. ﴿فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنُ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ * تَنْزِيلُ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴾ (2)

ابتدا به جایگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آن ها سوگند یاد کرده، می فرماید: «اگر بدانند این قسم بزرگی است»؛ سپس چهار وصف قرآن را ذکر می کند: 1. این قرآن کتاب کرامت است؛ 2. در لوح محفوظ و کتاب مستوری قرار دارد؛ 3. جز پاکان کسی نمی تواند آن را لمس کند؛ 4. از سوی خدا نازل شده است در ادامه از ادهان و سستی به قرآن گله می کند: ﴿أَفَبِهَذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ﴾ ادهان از ریشه دُهن به معنای روغن است؛ یعنی ،ملاعبت مدارا، سستی، جدّی نگرفتن و با کوتاهی از کنار قرآن گذشتن

ادهان به قرآن این است که کسی به آن ایمان نیاورد قرائتش را یاد نگیرد، به آن عمل نکند و به آن بی احترامی کند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:

﴿ الغُرَباءُ فِي الدُّنيا أَربَعَةٌ قُرآنٌ في جَوفِ ظالِمٍ وَ مَسجِدٌ في نادى قومٍ لا يُصلّى فيهِ وَ مُصْحَفٌ في بَيتٍ لايُقرَأَ فِيهِ وَ رَجُلٌ صَالِحٌ مَعَ قَومٍ سُوءٍ﴾ (3)

غریبان در دنیا چهار نفرند قرآنی که در اندرون ستمگر باشد؛ مسجدی که در منطقه ای باشد که مردم در آن نماز نخوانند؛ قرآنی که در خانه ای باشد که

ص: 19


1- مائده، آیه 48
2- واقعه ، آیه 75 - 81
3- ری شهری، میزان الحکمة ، شماره 16554

خوانده نشود؛ و مرد صالحی که میان مردمان بد به سر می برد.

2. در سوره فرقان می فرماید: ﴿وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا﴾ (1)

این ،آیه شکوه رسول خدا صلى الله عليه و سلم از مهجوریت قرآن .است هجر جدایی با زبان قلب و عمل را شامل می شود. اگر حق قرآن ادا نشد مهجور می شود بی توجهی به پیام های قرآن، عدم فهم ،قرآن تدبّر نکردن در قرآن یاد ندادن به دیگران و عبرت نگرفتن از مصادیق مهجوریت است.

امام صادق علیه السلام وظیفه ما را در برابر قرآن روشن کردند تا دچار این شکوه پیامبر صلی الله علیه و اله نشویم. ایشان در مورد رعایت حق تلاوت قرآن فرمودند:

﴿يُرَتِّلُونَ آيَاتَهُ وَ يَتَفَهَمُونَ مَعَانِيَهُ وَ يَعْمَلُونَ بِأَحكامِهِ وَ يَرْجُونَ وَعَدَهُ وَ يَخشَونَ عَذابَهُ وَ يَتَمَثَلُونَ قِصَصَهُ وَ يَعتَبِرُونَ أَفعالَهُ وَ يَأْتُونَ أَوامِرَهُ وَ يَجْتَنِبُونَ نَواهِيَهُ (2)

آیاتش را روشن و شمرده می خوانند، سعی می کنند معنایش را بفهمند، احکام و دستورهایش را به کار می بندند به وعده اش امیدوارند از عذابش ترسناک اند از داستان های آن سرمشق می گیرند از مَثَل هایش پند می گیرند اوامرش را به جا می آورند و از نهی های آن دوری می کنند.

ظلم، مانع فهم قرآن

اشاره

قرآن کریم کتاب تدبّر و اندیشه است. قلوبی که مقفول و بسته نباشند، قرآن را درک می کنند: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبِ أَقْفَالُهَا﴾ (3)

صاحبان اندیشه و خرد، صلاحیت تدبّر و فهم قرآن را دارند: ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكَ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ (4)

لبّ یعنی مغز و خالص هر چیز عقل بریده و آزاد از قید شهوات و غرایز، قرآن را

ص: 20


1- فرقان ، آیه 30
2- ری شهری، میزان الحکمه، شماره 16517.
3- محمد، آیه 24.
4- ص، آیه 29.

می فهمد. قرآن نور محض است و هیچ تاریکی در آن راه ندارد؛ اما اگر کسی قابلیت ،نداشت همین نور محض برای او خسارت و هلاکت می آورد.

بزرگ ترین مانع درک آیات قرآن، ظلم است ﴿وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ (1) در جای دیگر، علّت انکار آیات را ظلم ذکر می کند: ﴿وَ مَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴾ (2)

اگر ایمان با ظلم آمیخته شد، تأثیر ندارد ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ﴾ (3)

ظلم به معنای ستم و بیداد و تجاوز از حق و قرار دادن هر چیز در جای نامناسب است. ظلم به سه شاخه تقسیم می شود: 1. ظلم به خدا؛ 2. ظلم به مردم؛ 3. ظلم به خویشتن.

الف)ظلم به خدا

اگر حق نادیده گرفته شود و به اوامر الهی بی اعتنایی ،شود ستم به خداست. اگر کسی برای خدا شریک قائل شد و اصل توحید را انکار کرد ظلم به خداست خدایی که به همه چیز هستی بخشید اگر حقوقش نادیده گرفته شود بالاترین ستم است که آمرزیدنی نیست: ﴿إِنَّ الشّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ (4)

اگر کسی به خدا شرک ورزید - به هر اندازه که باشد - ، مانع فهم قرآن است. اگر شرک کامل بود، از قرآن هیچ بهره ای نمی برد و اگر شرک خفی و ریا بود با مراجعه به قرآن، جز زیان و خسران ثمره ای نمی برد با خود خدعه می کند و از دریای بیکران قرآن محروم می ماند.

اگر کسی به حکم الهی پشت کرد ظلم است ﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (5)

ص: 21


1- اسراء، آیه 82
2- عنکبوت، آیه 49
3- انعام، آیه 82.
4- لقمان، آیه 13.
5- مائده، آیه 45 .

اگر کسی از حدود الهی تجاوز کرد، ظلم است: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴾ (1)

اگر کسی به خدا دروغ بست ظلم است: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴾ (2)

ب) ظلم به مردم

اشاره

مردم حقوقی دارند که نادیده گرفتن این حقوق و تجاوز به حریم دیگران، ظلم شمرده می شود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ (3)

دوری از ظلم اجتماعی در فهم قرآن کریم امری مهم است بهره برداری از قرآن و در معرض رحمت آن قرار گرفتن در گرو رعایت حقوق مردم است آن که حقوق مردم را رعایت نمی کند و به سادگی به هم نوع خود ستم روا می دارد، بخش عمده ای از آیات را زیر پا می گذارد. رعایت حقوق ،اجتماعی از مهم ترین آموزه های قرآن کریم است ستمکار به مردم، قلبش بیمار است، عقده حقارت دارد خودکم بین است و هرگز با این روحیه نمی تواند قرآن را بفهمد. هدف از نزول قرآن و رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله اقامه عدل است ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾. (4) کسی که عدالت را زیر پا می گذارد در برابر این هدف قرآنی ایستاده است.

ج) ظلم به خویشتن

هرکسی بر نفس خویش آگاه است. انسان قابلیت رشد و ترقی و توانمندی عروج به مراتب عالی را دارد. اگر او این توانمندی را نادیده گرفت و دست به گناه آلوده کرد، این ظلم است و آن که بر خود ستم ،کند هرگز قابلیت فهم قرآن را ندارد ﴿إِنَّ اللهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَ لَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ (5)

ص: 22


1- بقره، آیه 229.
2- آل عمران، آیه 94
3- آل عمران، آیه 94
4- حدید، آیه 25
5- یونس، آیه 44

کسی که راه بازگشت و توبه را بر خود می بندد، از خدا دور می شود و به خود ستم می کند: ﴿وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (1)

توبه، از اصول مهم فطری و اخلاقی است. اگر کسی خود را از این عنایت الهی محروم کرد، از فهم قرآن محروم می ماند.

قرآن در احادیث

صدها روایت از نبی مکرم صلى الله عليه و سلم و اهل بیت علیهم السلام پاکش درباره قرآن کریم وارد شده است.

گزینش و انتخاب آن ها کار مشکلی است؛ اما در این جا به برخی اشاره می کنیم:

قرآن، تجلی خدا: امام صادق علیه السلام: فرمود: ﴿لَقَد تَجَلَّى الله لِخَلقِهِ فى كَلامِهِ وَ لكِنَّهُم لايُبصِرُونَ﴾ ؛ (2) «به تحقیق، خدا در کلامش برای مردم تجلّی کرده است؛ ولی مردم نمی بینند».

قرآن، شفای بیماری ها: امام علی علیه السلام فرمود: ﴿إنَّ فيهِ شِفاءً مِن أكبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الكُفْرُ وَ النّفاقُ وَ الغَيُّ وَ الضّلالُ﴾؛ «در قرآن درمان بزرگترین دردها هست؛ درد کفر و نفاق و تباهی و گمراهی».

قرآن جامع علوم رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿مَنْ أرادَ عِلمَ الأوّلينَ وَ الآخِرينَ فَليثَوُرِ القُرآنَ﴾؛ (3) «هر کس خواهان علم گذشتگان و آیندگان است در قرآن کاوش و تأمل کند».

قرائت قرآن گفت وگو با خدا: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إذا أحَبَّ أَحَدُكُم أن يُحَدِّثَ رَبَّهُ فَليَقرَءِ القُرآنَ﴾؛ (4) «هرگاه فردی از شما دوست دارد با خدا سخن بگوید قرآن بخواند».

قرآن، مانع عذاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إقرتُوا القُرآنَ فَإِنَّ الله تَعالى لا يُعذِّبُ قَلبا وَعْيَ القُرآنَ﴾؛ «قرآن را بخوانید زیرا خدا قلبی را که ظرف قرآن باشد، عذاب نمی کند».

قرآن، وسیله انس: امام سجاد می فرماید: ﴿لَو ماتَ مَن بَينَ المَشْرِقِ وَ المَعْرِبِ لَمَا

ص: 23


1- حجرات، آیه 11.
2- بحار الانوار، ج 89، ص 107.
3- ری شهری، میزان الحکمه، شماره 16448
4- كنز العمال، شماره 2257

استَوحَشْتُ بَعدَ أَن يَكُونَ القُرآنُ مَعِی﴾؛ (1) «اگر همه مردم که بین مشرق و مغرب جهان زندگی می کنند بمیرند و قرآن با من باشد احساس وحشت و ترس نمی کنم».

قرآن هدایت گر مطلق: رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید:

﴿القُرآنُ هُدى مِنَ الصَّلالِ وَ تِبيانُ مِنَ العَمَى وَ اسْتِقالَةٌ مِنَ العَشرَةِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلَمَةِ وَ ضِياءُ مِنَ الأجداثِ وَ عِصمَةٌ مِنَ الهَلَكَةِ وَ رُشدُ مِنَ الغَوايَةِ وَ بَيانٌ مِنَ الفِتَنِ وَ بَلاغُ مِنَ الدُّنيا إلَى الاخِرَةِ وَ فِيهِ كَمالُ دينِكُم وَ ما عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ القُرْآنِ إِلَّا إِلَى النَّارِ﴾. (2)

قرآن کریم راهنمایی و هدایت از گمراهی بینش از کوری، وسیله بازگشت از لغزش نور از تاریکی پرتوی در پیشامدها و حوادث نگهدارنده از هلاکت رشد از هر گمراهی بیان در هر فتنه وسیله رسیدن از دنیا به آخرت و کمال دین شماست. هرکس از قرآن منحرف شد به سوی دوزخ روانه می شود.

جایگاه حاملان قرآن: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿حَمَلَةُ القُرآنِ عُرَفاءُ أهل الجَنَّةِ ﴾ (3) «قرآن دانان، رؤسای بهشتیان اند»

قرآن، برترین موعظه: امام على علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّ أَحسَنَ القَصَصِ وَ أَبَلَغَ المَوعِظَةِ وَ أَنفَعَ التَّذَكُرِ كِتابُ الله عَزَّوَجَلَّ ﴾؛ (4) «همانا ،قرآن بهترین داستان و زیباترین موعظه و سودمندترین پند است».

قرآن، حاجب از آتش رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿عَلَيكَ بِقَرائَةِ القُرآنِ فَإِنَّ قِراءَتَهُ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ سَترٌ فِي النَّارِ وَ أَمَانٌ مِنَ العَذَابِ﴾؛ (5)

برتو باد خواندن قرآن؛ زیرا قرائت قرآن کفاره گناهان ساتر و مانع در برابر آتش و موجب ایمنی از عذاب است

ص: 24


1- بحارالانوار، ج 46، ص 107.
2- المحجة البيضاء ، ج 2، ص 212
3- نوری حاجی، مستدرک الوسائل، 7111
4- الکافی، 17528
5- بحار الانوار، ج92، ص 17

داستان های قرآنی

اشاره

*داستان های قرآنی (1)

1.هدایت قرآنی

از مترجمان پرآوازه قرآن کریم پیکتال انگلیسی است که در حیدرآباد پاکستان ، مستشار نظامی دولت انگلیس بود. او در طبقه پایین ساختمانی زندگی می کرد که مسلمانی هم آن جا سکونت داشت. این فرد مسلمان هر روز صبح با صوت زیبا و حزینی قرآن می خواند. پیکتال می نشست و محو در این صدا آن را گوش می داد، اشک می ریخت و با آن که عربی نمی دانست، کنجکاو شد از این کتاب سر در بیاورد. ابتدا عربی آموخت، سپس قرآن خواند، جاذبه و هدایت قرآن او را به سوی خود کشید در یک تحول مسلمان شد و قرآن را ترجمه کرد. (2)

2.بصیرت قرآنی

کامورا مردی اهل ژاپن خوش اخلاق و نیکوکردار بود. او مسلمان شد و نام خود را سعد گذاشت. وی دو دختر دو قلو داشت که در دانشگاه توکیو در رشته زبان انگلیسی تحصیل می کردند سعد بسیار مایل بود این دو دختر مسلمان شوند برای این منظور تلاش زیادی می کرد؛ از این رو با یک مهندس مسلمان صحبت کرد تا او با دخترانش گفت و گو کند. وقت ملاقات تعیین شد اولین ملاقات آن ها در خانه مدیر ،چاپخانه که شوهر خواهر بزرگ بود صورت گرفت؛ اما چون وضع مجلس مناسب نبود، قرار ملاقات دوم گذاشته شد. در دومین ملاقات یکی از آن دختران پرسید نظر اسلام در مورد زن چیست. مهندس می گوید: من آیه 35 سوره احزاب را برای آنان خواندم و از آنان خواستم که مطالعه کنند:

﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ

ص: 25


1- برای مطالعه داستان های قرآنی ر.ک: علی کریمی جهرمی، جاذبه قرآن؛ محمد حسین محمدی، هزار و یک حکایت قرآنی؛ غلامرضا نیشابوری، سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن.
2- هزار و یک حکایت قرآنی، ص294

وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾ (1)

نورانیت و پیام آگاهانه این آیه آن چنان بر آن دو اثر گذاشت که بعد از مدتی، هر دو مسلمان شدند و تغییر نام دادند. (2)

3.جاذبه قرآن

اكثم بن صیفی از بزرگان عرب هنگامی که از دعوت پیامبر صلى الله عليه و سلم آگاه شد، دو نفر را فرستاد تا در مورد اسلام تحقیق کنند و ببینند این پیامبر مردم را به چه دعوت می کند. آنان آمدند بر پیامبر صلی الله علیه و اله وارد شدند حضرت نام و نسب خود را به آنان فرمود و سپس این آیه را خواند ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ (3)

این آیه، که شش دستور اخلاقی در آن آمده است (سه امر و سه نهی) آن چنان آنان را جذب کرد که بلافاصله برگشتند و بر اکثم قرائت کردند اکثم گفت: «ای قوم من او به کرامت های اخلاقی دعوت می کند و از خلق بد باز می دارد؛ در اسلام آوردن پیشگام باشید و عقب نمانید (پیشتاز باشید و وامانده نباشید)». ﴿يا قَومِ أراهُ يَأْمُرُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ يَنهَى عَن مَلائِمها فَكُونُوا في هذَا الأمرِ رُؤسا وَ لاتَكُونُوا أذنابا وَ كُونُوا فِيهِ أَوَّلاً وَ لا تَكُونُوا فِيهِ آخِرا﴾. (4)

گفتنی است ولید بن مغیره وقتی این آیه را شنید، آن قدر جذب شد که گفت: «این سخن، حلاوت و شیرینی خاصی دارد هیچ سخنی از آن برجسته تر نیست و هرگز نمی تواند سخن بشر باشد». (5)

ص: 26


1- احزاب، آیه 35
2- علی کریمی جهرمی، جاذبه قرآن، ص 77
3- نحل، آیه 90
4- جاذبه قرآن ، ، ص 56.
5- مجمع البیان، ج 6، ص381.

4.تأثیر قرآن

جوان زیبا و خوش صورتی بود که همواره در مسجد جامع کوفه حضور داشت و عبادت می کرد. زن زیبا و خردمندی چشمش به او افتاد و دلباخته و عاشق او شد. روزها بر سر راه آن جوان می نشست و او را تماشا می کرد. روزی راه را بر او بست و گفت: «ای جوان بگذار من یک کلمه با تو سخن بگویم آن را بشنو بعد هر کجا خواستی برو». جوان توجه نکرد و رفت. مجدّد روز دیگری راه را بر او بست جوان سر را پایین انداخت و گفت: «این، جایگاه تهمت است. من خوش ندارم در چنین موضعی باشم». زن گفت: می دانم. فقط می خواهم بگویم من گرفتار تو ،هستم تمام وجودم را محبت و عشق تو پُر کرده است. در کار من و خودت خدا را منظور داشته باش جوان به منزل آمد. زن در خانه ایستاده بود جوان برای او نامه ای نوشت که: ای بانوی محترم بدان که خدا بار اوّل که بنده معصیت می کند حلم میورزد، بار دوم پرده پوشی می کند؛ اما اگر بنده لباس معصیت بر تن کند غضب می.کند خدا در سوره غافر می فرماید: ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ﴾. (1) این آیه مرا به خود مشغول کرده است. نامه را برای او فرستاد.

چند روز بعد همان زن آمد و گفت: «ای جوان دیگر ملاقاتی بین من و تو نخواهد بود». گریه شدیدی کرد و گفت: «بر من منّت بگذار و مرا موعظه ای کن تا به آن عمل کنم. جوان این آیه را خواند: ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ﴾؛ (2) «خداست که در شب جان شما را می گیرد و در روز آن چه را که انجام می دهید، می داند».

زن سر به پایین انداخت و گریه شدیدی کرد و به منزل آمد و ملازم عبادت دائم شد تا با اندوه درگذشت (3)

5.عمل به قرآن

زبیده همسر هارون الرشید قرآنی بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات

ص: 27


1- غافر، آیه 19.
2- انعام، آیه 60
3- المحجة البيضاء ، ج 5، ص188.

تزئین کرده بود و علاقه فراوانی به آن داشت روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید: ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾. (1) با خواندن این آیه، در فکر فرو رفت و با خود گفت که هیچ چیز مانند این قرآن نزد من محبوب نیست؛ باید آن را در راه خدا انفاق کنم. دنبال جواهر فروشان .فرستاد تزئینات آن را فروخت و بهایش را در بیابان های حجاز برای تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد. (2)

6.موعظه قرآنی

آیت الله العظمی اراکی رحمه الله علیه نقل می کردند: مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری ، مؤسس حوزه علمیه قم فرمودند: روزی پای منبر حاج شیخ جعفر شوشتری بودم. ناگهان سخنرانی را قطع کرد و گفت که می خواهم شما را امتحان کنم آیات نخست سوره انفال را می خوانم. ببینم آیا در شما اثر می گذارد یا نه؟ شروع کرد به خواندن آیات ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾ (3) سخت ترسیدم که اگر در من اثر نکند، چه کنم. خود را جمع کردم گوش دادم دیدم در من اثر کرد؛ خدا را شکر کردم (4)

شیخ جعفر روزی بر منبر، آيه ﴿وَ امْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ (5) را قرائت کرد. مجلس وعظ به عزا تبدیل شد در اثر این موعظه همه فریاد می زدند. (6)

7.جامعیت و علمیت قرآن

یکی از دانشمندان آلمانی، وقتی آيه شريفه ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوَّيَ بَنَانَهُ﴾ (7) را شنید مسلمان شد. او گفت: «برقراری امنیت و آسایش در کشورها

ص: 28


1- آل عمران، آیه 92
2- تفسیر نمونه، ج 3، ص 4.
3- انفال، آیه 2
4- محمد رضا اکبری، قصه های قرآن، ص31.
5- یس آیه 59
6- محمد محمدی اشتهاردی حکایت های شنیدنی، ص 488
7- قیامت ، آیه 2 و 3 .

وابسته به نظام سرانگشتان است که با آثار خطوط افراد را شناسایی می کنند. خطوط سر انگشت های هر کس منحصر به اوست. در تمام عالم دو نفر با خطوط سر انگشت یک شکل یافت نمی شوند این موضوع علمی را قرآن برای مردم بیان کرده است که قطعاً اهل حجاز و پیامبر آنان، از آن اطلاعی نداشتند. (1)

«کینت گریک»، استاد دانشگاه کمبریج که پیرو کیش مسیحی است، عمر خود را صرف تحقیق در قرآن کرده است. او کتابی نوشته که با نام قرآن را چگونه شناختم ترجمه شده است. وی در مقدمه می نویسد: «وقتی برای اولین بار قرآن را گشودم تصور نمودم اثری که در من ایجاد کرده است استثنایی است. نیروی جاذبه مغناطیسی قرآن، به قدری است که خواننده اروپایی نمی تواند وقتی شروع به خواندن کرد، آن را ببندد. یکی از علل نیروی جاذبه قرآن، ابهّت کلام است». (2)

8.درمان با قرآن

اباذر غفاری می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «من آیه ای در قرآن می شناسم که اگر تمام انسان ها به آن چنگ ،زنند برای حل مشکلات آنان کافی است و آن آیه سوّم و چهارم سوره طلاق است ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾» (3)

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که بیماری بر او عارض می شود گریبان خود باز کند و هفت مرتبه سوره حمد را بخواند. اگر خوب نشد هفتاد مرتبه تکرار کند؛ ان شاء الله خوب خواهد شد و من ضامنم بهبودی حاصل شود». (4)

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم شدیداً بیمار بود. جبرئیل و میکائیل به عیادت آمدند. جبرئیل نزد سر

ص: 29


1- کریمی جهرمی، جاذبه قرآن، ص 108
2- کینت ،گریک قرآن را چگونه شناختم ترجمه ذبیح الله منصوری، ص27 (با تلخیص).
3- مجمع البيان، طبرسی، ج10، ص 306 .
4- بحار الانوار، ج92، ص 234.

پیامبر صلی الله علیه و اله نشست و میکائیل نزد پای او. جبرئیل سوره فلق را تلاوت کرد و میکائیل سوره ناس را پس پیامبر صلی الله علیه آله بهبود یافت. (1)

سید محمود حمیدی گفت که در بیماری عمومی آنفولانزا (محرم 1337ه-. ق) در شیراز من و اهل خانه ام مبتلا به بیماری شدیم از شدت بیماری از هوش رفتم در آن حال سید جلیل مرحوم سید میرزا سفارش کرد هفت مرتبه آیه ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا﴾ را در حالی که دست راست را بر شقیقه می گذارید، بخوانید همین دستور من و اهل خانه را نجات داد. از آن سال، هر وقت سر درد می گیرم، این توصیه را عمل می کنم؛ فوراً خوب می شود. (2)

9.معصومین و قرآن

امام علی علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله هرگاه که برای نماز شب بر می خاست، ابتدا مسواک می کرد، سپس نظری به آسمان می افکند و آیات پنجگانه سوره آل عمران (190 تا 194) را قرائت می کرد. در نقلی دارد که می فرمود: ﴿وَیْلٌ لِمَنْ قَرَئَها وَ لَمْ یَتَفَکَّرْ فیها﴾؛ «واى بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکّر نکند» (3)

اباذر غفاری می گوید: «شبی رسول خدا صلی الله علیه و اله ما را به عبادت وا داشت و خود آن حضرت در آن شب پیوسته بیدار بود و همواره این آیه را می خواند: ﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ (4)

امام حسن مجتبی علیه السلام هر شب سوره کهف را قرائت می کرد و اشک می ریخت. (5)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به جبیر بن مطعم فرمود: «آیا دوست داری هنگامی که به سفر می روی،

ص: 30


1- تفسير نمونه ، ج27، ص 468.
2- مرحوم دستغیب داستان های شگفت، ص 138
3- تفسیر نمونه ، ج 3، ص 250؛ الدر المنثور، ج 2، ص111؛ مجمع البیان، ج1، ص 554 .
4- شیخ عباس قمى، كحل البصر، ص 79.
5- علی کریمی جهرمی، ریحانه محمد، امام حسن مجتبی علیه السلام، ص 25

از بهترین یارانت از نظر زاد و توشه باشی؟ عرض کرد پدر و مادرم فدایت! آری . فرمود: «در سفر این پنج سوره را بخوان: کافرون فلق ناس توحید و نصر». (1)

امام حسین علیه السلام روز عاشورا هنگام وداع اصحاب این آیه را می خواندند: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ﴾ (2)

هنگامی که آیه شریفه ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِكُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ ﴾ (3) نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و سلم گریه شدیدی کرد اصحاب هم با آن حضرت گریستند بدون این که بدانند که رمز گریه پیامبر صلى الله عليه و سلم چیست؟ کسی هم توانایی صحبت با آن حضرت را نداشت. یکی از اصحاب (سلمان) رهسپار خانه حضرت زهرا علیها السلام شد. هنگام ورود ملاحظه کرد حضرت زهرا علیها السلام مشغول آرد کردن جو است؛ در حالی که آیه شریفه ﴿وَ مَا عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (4) را تلاوت می.کرد سلمان جریان گریه پیامبر صلی الله علیه و آله را برای فاطمه علیها السلام نقل کرد. حضرت زهرا علیها السلام بلافاصله برخاست و نزد پدر آمد تا وارد شد عرض کرد: ای پدر فدایت شوم چه چیز شما را به گریه انداخته است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله این دو آیه را خواندند. فاطمه علیها السلام از شدت ناراحتی ناله اش بلند شد و با صورت روی زمین افتاد و فرمود: ﴿وَيلٌ وَيلٌ لِمَن دَخَلَ النّار﴾؛ «وای وای بر کسی که وارد آتش شود». خبر به علی علیه السلام رسید. او فرمود: «ای کاش درندگان گوشت مرا پاره پاره می کردند و ای کاش از مادر متولد نشده بودم و جریان آتش را نمی شنیدم» و شروع به گریه کرد؛ در حالی که می فرمود: «آه از دوری راه و کمی توشه در سفر قیامت». (5)

15.علما و قرآن

امام خمینی رحمه الله علیه که در نامه ای به فرزندش سید احمد، می نویسد:

ص: 31


1- سرگذشت های تلخ و شیرین، ج 4، ص 188.
2- احزاب، آیه 23
3- حجر، آیه 43 -44
4- قصص، آیه 60
5- بحارالانوار، ج 43، ص 87.

«پسرم، سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آن ها تفکّر کند و از آن ها به عدد الهی توشه ها بردارد؛ خصوصاً آیات اواخر آن؛ آن جا که می فرماید: (1) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (2)

مرحوم میرزای محلاتی در ساعت احتضار شروع کرد به قرائت آیات آخر سوره حشر و مکرر خواند تا رسید به این آیه ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ﴾ (3) در این حال روح شریفش به ملکوت اعلی پیوست (4)

رحوم حاج شیخ عباس قمی، شب جمعه ای بعد از نماز شب در نجف اشرف مشغول خواندن سوره یس بود. وقتی به آیه شريفه ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾ رسید، آن چنان منقلب شد که نتوانست ادامه سوره را بخواند؛ به همان حال باقی ماند تا هنگام اذان صبح شد (5)

ص: 32


1- نامه های عرفانی، ص121.
2- حشر، آیه 18
3- حشر، آیه 22
4- غلامرضا نیشابوری، سرگذشت های تلخ و شیرین، ج1، ص 93
5- رضا مختاری سیمای فرزانگان، ص 144

1

قرآن درمانی (بیماری حرص و ولع)

اشاره

﴿اللَّهُمَّ إِنِّى أعُوذُ بِكَ مِن هَيَجَانِ الحِرص﴾. (1)

مقدمه

قرآن کریم داروخانه بزرگی است که هر بخشی از آن دردی از دردهای بشری را درمان می کند؛ به عبارتی هم درد را معرفی می کند و هم درمان را

خدای متعال قرآن را دارو معرفی نکرده؛ بلکه شفا خوانده است؛ یعنی اثر شفابخشی و بهبودی قطعی است و هر کس به آن مراجعه کند و به دستورش عمل کند، بیماری های فکری و اخلاقی اش از بین می رود کسی که با وجود ،قرآن تصور کند درمان برتری هست قرآن را تحقیر کرده است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید:

﴿ أَنَّ مَنْ أُعْطِیَ اَلْقُرْآنَ فَظَنَّ أَنَّ أَحَداً أُعْطِیَ أَکْثَرَ مِمَّا أُعْطِیَ فَقَدْ عَظَّمَ صَغِیراً وَ صَغَّرَ کَبِیراً﴾. (2)

کسی که نعمت قرآن به او داده شود و با این حال، تصور کند که به دیگری نعمتی بالاتر و بیش تر از این داده شده بدون تردید کوچکی را بزرگ شمرده و بزرگی را کوچک شمرده است.

ص: 33


1- دعای هشتم صحیفه سجادیه که امام سجاد در آن از 44 بیماری اخلاقی به خدا پناه برده است. محور بحث این مجموعه، همین دعاست.
2- شيخ صدوق، معانى الاخبار، ص 279

قرآن برای اهل ایمان که راه های ادراکی خود را مسدود نکرده اند، شفاست؛ اما آن که راه را بر خود بسته است از آن بهره ای نمی برد:

﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءً وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمَّى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ (1)

بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند، هدایت و درمان است و کسانی که ایمان نمی آورند، در گوش های شان سنگینی است و قرآن برای آنان مایه کوردلی است. آنان گویی از مکان دور ندا داده می شوند.

برای پیدا کردن راه و رسیدن به مقصد، فقط وجود نور کافی نیست؛ بلکه چشم بینا هم لازم است افرادی که چشم و گوش خود را بر دیدن و شنیدن حق بسته اند، چگونه از آن بهره ببرند؛ هم وقر و هم عمی دارند سنگینی و کوری درست مانند کسانی است که خیلی دور هستند و آن ها را صدا می زنند کسی که کیلومترها با ما فاصله دارد، اگر صدا زده شود نمی شنود. افراد لجوج، متعصب و معاند را چگونه می توان در پرتو نور هدایت قرار داد؟ شفاخانه قرآن برای کسی درمان است که با روح حق طلبی نزد آن بیاید.

خمیر مایه انسانِ لجوج و متعصب با کفر و گناه شکل گرفته است و آب زلال بر چنین خمیرمایه ای نه فقط تأثیر و نفوذ ندارد؛ بلکه مانند چاه بدبو بر تعفن آن می افزاید و روح طغیانگر و سرکش آنان تحریک می شود اگر عالمی غذای نیروی بخش بخورد، انرژی برای عبادت و کسب علم پیدا می کند؛ اما همین غذا در ظالم انرژی برای ستم و زورگویی می.شود غذا یکی است؛ مزاج ها متفاوت است.

قرآن کریم در سوره توبه به وضوح به این موضوع اشاره کرده است:

﴿وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَافِرُونَ﴾ (2)

ص: 34


1- فصلت، آیه 44.
2- توبه، آیه 124 - 125

و هنگامی که سوره ای نازل می شود بعضی از آنان می گوید: این ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟ به آن ها بگو اما کسانی که ایمان آورده اند، ایمان شان را افزود و آن ها خوشحال اند و اما آن ها که در دل های شان بیماری است، پلیدی بر پلیدی شان افزود و از دنیا رفتند؛ در حالی که کافر بودند.

این آیه شریفه مردم را به دو دسته تقسیم کرده می فرماید: آن ها که با روح تسلیم و ایمان به واقعیت می نگرند از هر سوره و آیه ای پیام می گیرند و بر اعتقادات آن ها افزوده می شود؛ اما کسی که با عینک لجاجت و عناد می نگرد نه فقط بهره نمی برد؛ بلکه بر کفر و انکارش افزوده می گردد. چنین فردی در برابر هر فرمانی، یک معصیت و نافرمانی می کند، در مقابل هر دستور و پیام تازه ای از قرآن لجاجت جدیدی را آغاز می کند و این ها جمع و متراکم می شود و تقویت ریشه کفر و عناد را در آنان در پی دارد.

رجس در لغت به معنای پلیدی و ناپاکی است. برخی رجس و پلیدی را به چهار گونه تقسیم کرده اند: رجس غریزی رجس فکری رجس شرعی و رجس کامل (1)

بسیاری با شنیدن ،قرآن، نه فقط درس نگرفتند؛ بلکه موضع گیری کردند و حتّی به جرم قرائت قرآن قاریان را کتک زدند و حتی شهید کردند.

داستان

عبدالله بن مسعود نخستین کسی از اصحاب است که قرآن را با صدای بلند در مکه میان مشرکان خواند. او بعد از طلوع آفتاب، کنار مقام ابراهیم آمد و با صدای بلند در جمع سران قریش و مشرکان شروع به خواندن سوره الرحمان کرد هنوز چند آیه ای نخوانده بود که به سوی او هجوم آوردند او را محاصره کردند و زیر باد مشت و سیلی گرفتند او که جوانی لاغراندام و کوتاه قد بود، برخاست و خود را به مسلمانان رساند؛ در حالی که مجروح شده بود. در برخی نقل ها دارد ابوجهل سیلی به صورت او زد که گوشش پاره شد. (2)

ص: 35


1- ر.ک: تفسیر نمونه، ج 8، ص201
2- اسد الغابه في معرفة الصحابه ، ج 3، ص 259؛ سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، ج2، ص 173؛ تفسیر نمونه ، ج 27، ص170.

در نبرد جمل، امیر مؤمنان علی علیه السلام برای اتمام حجت با مردم بصره و لشکر عایشه، قرآنی به دست گرفت و فرمود: «کیست که این قرآن را ببرد و بر این مردم عرضه کند و ایشان را به حکم خدا بخواند»؟ مسلم مجاشعی که جوانی مؤمن و فدایی آن حضرت بود، قرآن را گرفت و به میدان رفت. حضرت علی علیه السلام در این هنگام فرمود: ﴿إِنَّ الفَتى مِمَّن حَشَى الله قَلبَهُ نُورا وَ هُوَ مَقتُولٌ﴾؛ «همانا این جوان از کسانی است که خدا دل او را از نور هدایت پُر کرده است و او شهید می شود»

او مردم را در حالی که قرآن به دستش بود به حکم قرآن دعوت کرد؛ اما دست راستش را قطع کردند. قرآن را به دست چپ داد دست چپش را نیز قطع کردند. قرآن را به سینه چسبانید؛ در حالی که خون بر آن جاری بود. او را قطعه قطعه نموده، شهید کردند. مادرش در میدان نبرد حاضر بود. پاره های تن فرزندش را که با قرآن پاره پاره شده روی هم بود، بوسه زد و گفت:

يا رَبِّ إِنَّ مُسلِما أَتَاهُمُ *** بِمُصحَفٍ أرسَلَهُ مَولاهُمُ

يَتلُوا كِتابَ الله لا يَخشاهُمُ *** يَأْمُرُهُم بالأمر مِن مَولاهُمُ

پروردگارا مسلم قرآنی را که مولای او علی علیه السلام به او داده بود برای ایشان آورد و کتاب خدا را تلاوت می کرد و هراسی از ایشان نداشت. آن ها را به چیزی امر می کرد که مولایش به آن امر کرده بود. (1)

دمیری در حیاة الحیوان می نویسد که یکی از سلاطین مصر وقتی مُرد، یک نفر قاری بر سر قبرش معیّن کردند و حقوق گزافی هم برایش قرار دادند تا قرآن بخواند. روزی خبر آوردند قاری فرار کرده و ناپدید شده است. او را یافتند، پرسیدند چرا گریختی گفت: من دیگر قرآن نمی خوانم؛ استعفا می دهم گفتند اگر حقوقت کم است، دو برابر می کنیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید، نمی خوانم گفتند تا علت را نگویی، دست از سر تو بر نمی داریم. گفت: چند شب قبل صاحب قبر در عالم خواب با من دعوا کرد و اعتراض کرد، گفت چرا بر سر قبر من قرآن می خوانی من گفتم مرا استخدام کرده اند برای این کار تا به تو ثوابی برسد. :گفت نه چنین نیست؛ هر آیه ای که تو می خوانی آتشی بر آتش من افزوده می شود و به من

ص: 36


1- محمد علی ،عالمی شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام، ج3، ص361.

می گویند می شنوی؟ چرا در این دنیا به این آیات عمل نکردی» (1)

آن چه در این نوشتار به دنبال آن هستیم کاویدن مهم ترین بیماری های اخلاقی و بیان راهکارهای قرآن برای درمان آن هاست. بدین منظور هشتمین دعای صحیفه سجادیه را انتخاب کرده ایم که امام علیه السلام چونان طبیبی حاذق در آن به 44 بیماری مهلک اشاره کرده است اگر چه هر یک از این بیماری ها درخور تحقیق و پژوهشی مستقل است با توجه به هدف این کتاب به نکات اصلی اشاره می کنیم.

قرآن و حرص

واژه حرص در قرآن کریم پنج مرتبه به کار رفته است (2) که همه موارد به معنای مذموم و منفی آن نیست.

﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ (3)

آن ها را (یهودیان) حريص ترين مردم حتى حريص تر از مشرکان به زندگی دنیا خواهی یافت تا آن جا که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود. این آیه در مورد قوم مغرور و از خود راضی یهود نازل شده است؛ همانان که خود را نژاد برتر دانسته معتقد بودند بهشت برای آن ها آفریده شده است و آتش جهنم برای آن ها نیست. آن ها خود را فرزندان و یاران خاص خدا می دانستند. این پندار موهوم باعث کبر و غرور در آن ها شده بود آن ها آن چنان به مادیات حریص بودند که هر یک دوست داشت هزار سال عمر کند کلمه «حياة» به صورت نکره آمده است. این به منزله تحقیر دنیاست؛ یعنی هر نوع زندگی که باشد؛ حتی پست ترین آن. (4) البته عدد هزار عدد تکثیر است نه تعداد؛ یعنی عمر طولانی می خواستند (5)

ص: 37


1- غلامرضا نیشابوری، سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، ج 4، ص 87.
2- مؤمنون ، آیه 103؛ نساء، آیه 129؛ نحل، آیه 37؛ توبه، آیه 128؛ بقره، آیه 196.
3- بقره، آیه 96
4- الميزان، ج 1، ص230.
5- ر.ک: تفسیر نمونه ، ج1، ص 357.

این آیه فقط در مورد یهود سخن نمی گوید؛ اگرچه در این رابطه نازل شده است؛ اما هشدار به همه کسانی است که حرص می ورزند و در اندوختن ثروت و قبضه کردن دنیا به هیچ ارزشی پایبند نیستند

قرآن کریم داستان وسوسه شیطان به آدم و حوا را ذکر می کند که چگونه با حرص و طمع به عمر جاویدان او را به خطای بزرگ (ترک) اولی کشاند نهی آدم از نزدیک شدن به درخت، نهی تحریمی نبود تا کار او گناه باشد؛ اما به هر صورت، بهتر بود این کار صورت نمی گرفت. شیطان از حرص کم رنگی که در درون نخستین موجودات آفرینش لانه کرده بود، بهره برد و آن دو را گول زد: ﴿قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لَا يَبْلَى﴾ (1) «اى آدم، آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی پایدار راهنمایی کنم»؟

﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا﴾ (2) «همانا انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است. وقتی بدی به او می رسد بی تابی می کند و هنگامی که خیری دریافت می کند، مانع دیگران می شود».

این آیه اشاره به کم طاقتی و ولع انسان ها دارد. البته آیاتی که در این سیاق وارد شده و انسان را با صفت منفی وصف کرده اشاره به بعد غریزی و حیوانی اوست؛ کما این که آیاتی که مدح انسان را دارد و او را با کرامت و عظمت یاد می کند اشاره به بعد فطری و عقلی دارد. انسان به حسب غریزی هلوع و به حسب فطری خلیفة الله و کریم است. صفات منفی بر اساس طبیعت انسان است.

هلوع در لغت، چهار معنا دارد: حرص، جزع، کم صبری، و بی حوصلگی البته معنای هلوع همان تمایل و حرص به لذت های دنیاست و جزع و کم صبری و بی حوصلگی، از آثار آن است. (3)

از این آیه استفاده می شود حرص سرچشمه بخل و بی تابی است. طبع بشر، فزون طلبی

ص: 38


1- طه، آیه 120.
2- معارج، آیه 19 - 21
3- ر.ک: حسن مصطفوی، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم.

است و هر چه کسب کند باز احساس کمبود می کند. اگر او خود را اصلاح و کنترل نکند، همواره احساس ضعف و عقب ماندگی می کند در این رابطه حدیث زیبایی ذکر می کنیم

﴿شكى رَجُلٌ إلى أبي عَبدِ الله علیه السلام أَنَّهُ يَطلُبُ فَيُصِيبُ وَ لَا يَقْنَعُ وَ تُنازِعُهُ نَفْسُهُ إِلَى مَا هُوَ أَكْثَرُ مِنْهُ وَ قالَ عَلّمني شَيئا أنتَفِعُ بِهِ، فَقَالَ علیه السلام: إِن كَانَ ما يَكفيكَ يُغنيكَ فَأَدْنى ما فيها يُغْنيكَ وَ إِنْ كانَ ما يَكفيكَ لا يُغنيكَ فَكُلُّ ما فيها لا يُغنيكَ﴾ (1)

مردی به شکایت نزد امام صادق علیه السلام، آمد عرض کرد من به دنبال مال دنیا می روم، آن را به دست می آورم؛ ولی قانع نمی شوم و همواره نفسم با من در نزاع و درگیری است و از آن بیشتر می خواهد به من چیزی بیاموزید که از آن منتفع شده، سود ببرم (یعنی درمانم کنید) امام علیه السلام فرمود: اگر آن مقدار درآمد که امر تو را کفایت می کند بی نیازت می سازد چیز جزئی و اندک از مال دنیا تو را غنی می نماید و اگر درآمدی برای تو کافی است و بی نیازت نمی کند، تمام آن چه در دنیاست نیز تو را بی نیاز نخواهد کرد

امام علیه السلام در این بیان نورانی به خطر حرص اشاره کرده می فرمایند که اگر مایلی از شرّ حرص خلاص شوی، هدف خود را از کسب مال اداره زندگی سعادتمند قرار بده. اگر چنین قصدی کردی مال کم هم تو را بی نیاز می کند و زندگی ات را کفاف می دهد؛ اما اگر هدف تو در کسب مال و ثروت ثروت اندوزی و تکاثر باشد تمام اموال جهان هم برای تو کافی نیست و همواره دچار جنگ و درگیری خواهی شد.

﴿وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (2)

و هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از آنان دادیم، میفکن؛ که این ها شکوفه های زندگی دنیاست و برای آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است

ص: 39


1- الكافي، ج 2، ص139.
2- طه، آیه 131

در این آیه مال دنیا به شکوفه هایی تشبیه شده است که زود پژمرده و پرپر می شود و روی زمین می ریزد این شکوفه ها برای آزمون است و ارزش حرص و وابستگی ندارد. ذیل این آیه شریفه، روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ بَصَرَهُ بِما فِي أَيدِي النَّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ يَشفِ غَيظُهُ﴾؛ «کسی که چشم خود را برای دنبال کردن مال و ثروت دیگران بگشاید، اندوهش طولانی خواهد بود و غضبش هرگز شفا نمی یابد».

حرص و فزون طلبی، بیماری است که درمانی جز مآل اندیشی و کنترل طغیان و سرکشی ندارد.

﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ﴾ ؛ (1) «تکاثر و فزون طلبی، شما را به خود مشغول کرده است؛ تا آن جا که به زیارت و شمردن قبور رفته اید».

حرص و ولع در جمع مال و تفاخر برخی افراد را به مرحله ای رسانده است که خدا و سجایای انسانی را فراموش کرده سرگرم به دنیا شده و از مقاصد عالی باز مانده اند. در روایتی از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم در تفسیر تکاثر آمده است: ﴿التَّکاثُرُ فِي الأموالِ جَمَعُها مِن غَيْرِحَقِّها وَ مَنعُها مِن حَقَّها وَ شَدُّها في الأوعِيَةِ﴾؛ (2) تكاثر يعنى جمع آوری اموال از طریق نامشروع و خودداری از ادای حق آن و بستن و نگهداری آن در صندوق ها و ظروف».

امیرمؤمنان علیه السلام در تفسیر آیه اخیر بیان زیبایی دارند که قرائت و تعمیق در آن راهکار بزرگی برای درمان بیماری حرص هست. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید: «از روزی که این خطبه را یافتم تاکنون که پنجاه سال است حدود هزار بار آن را خوانده ام و در هر مرتبه در دلم ترس و لرزش و پندپذیری جدیدی به وجود آمده است». (3)

امام علیه السلام در خطبه نورانی 221 می فرماید:

﴿اَ فَبِمَصارع آبائِهِم يَفْخَرُونَ أم لِجَديدِ الهَلَكى يَتَكَاثَرُونَ، يَرتَجِعُونَ مِنهُم أجسادا خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ تَسَكَّنَت وَ لأَنْ يَكُونُوا عِبَرا أَحَقُّ مِنْ أَن يَكُونُوا مُفتَخَرا﴾.

آیا به گورهای پدران شان می نازند یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو

ص: 40


1- تکاثر، آیه 1 و 2
2- حويزي ، تفسير نور الثقلین، ج 5، ص 662.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص153.

رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شده و حرکات شان به سکون تبدیل گشت؟ آن ها مایه عبرت ،باشند، سزاوارتر است تا تفاخر و افتخار!

ایشان در نامه ای که به معاویه در جریان نبرد صفین در سال 38 هجری نوشته است می فرماید:

﴿أما بَعدُ، فَإِنَّ الدُّنيا مَشغَلَةٌ عَن غَيْرِها وَ لَمْ يُصِبْ صاحِبُها مِنها شَيئا إِلَّا فَتَحت لَهُ حِرصا عَليها وَ لَهَجا بِها وَ لَن یَسْتَغْنِیَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِیهَا عَمَّا لَمْ یَبْلُغْهُ مِنها وَ مِن وَرَاءِ ذَلِكَ فِراقُ ما جَمَعَ وَ نَقضُ ما أَبْرَمَ وَ لَو اعتَبَرتَ بِما مَضى حَفِظَتَ مَا بَقِی (1) وَ السَّلامُ﴾

اما ، بعد همانا دنیا انسان را به خود سرگرم و از دیگر چیزها باز می دارد. دنیاپرستان چیزی از دنیا به دست نمی آورند جز آن که دری از حرص به روی شان گشوده شده و آتش عشق آنان تندتر می گردد کسی که به دنیای حرام برسد، از آن چه به دست آورده راضی و بی نیاز نمی شود و در فکر آن است که به دست نیاورد؛ اما سرانجام آن جدا شدن از فراهم آورده ها و به هم ریختن بافته شده هاست . اگر از آن چه گذشته عبرت گیری آن چه را که باقی مانده می توانی حفظ کنی.

حرص در روایات

1. حرص خواری است حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿اِتَّقُوا اَلْحِرْصَ فَإِنَّ صَاحِبَهُ رَهِینُ ذُلٍّ وَ عَنَاءٍ﴾؛ (2) «از آزمندی و طمع بپرهیز؛ که آزمند در گرو خواری و رنج است».

2. حرص، کشنده است: امام علی علیه اسلام می فرماید: ﴿رُبَّ حَريصٌ قَتَلَهُ حِرْصُهُ﴾؛(3) «چه بسا حریص که حرصش او را می کُشد».

3. حرص، کلید ورود به گناهان: حضرت علی علیه السلام فرمود: ﴿ای بُنّى الحِرْصُ مِفتاحُ التَّعَبِ وَ مَطِيَّةُ النَصَبِ وَدَاعِ إِلَى التَّقَحُمِ فِي الذُّنُوبِ﴾؛ (4) «حرص و آزمندی، کلید رنج و مرکب سختی و موجب فرو افتادن در گناهان است».

ص: 41


1- نهج البلاغه ، نامه 49.
2- غرر الحکم، ج1، ص135.
3- غرر الحکم، ج1، ص 415.
4- تحف العقول، ص60.

4. حرص فاسدکننده یقین: امام على علیه السلام فرمود: ﴿اَلْحِرْصُ یُفْسِدُ اَلْإِیقَانَ﴾؛ (1) «حرص، يقين ها را از بین می برد».

5. حرص کاهنده ارزش های انسانی حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحَرصِ يَنقُصُ قَدرَ الرَّجُل فَلا يَزِيدُ فِى رِزْقِهِ﴾؛ حرص (2) «ارزش انسان را پایین می آورد بدون آن که چیزی بر روزی او بیفزاید».

6. حرص، از بین برنده حیا و شرم: امام علی علیه السلام فرمود: ﴿لاَ حَیَاءَ لِحَرِیصٍ﴾؛ (3) «انسان حريص شرم و حیا ندارد»

7. حرص، عامل محرومیت: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الحَريصُ مَحَرُومٌ وَ هُوَ مَعَ حِرْمَانِهِ مَذْمُومٌ فِي أَيِّ شَيْءٍ كانَ﴾؛ (4) «انسانِ حريص محروم است و با این محرومیت، در همه چیز مورد سرزنش است».

8. حرص، فقر محض امام على علیه السلام فرمود: ﴿اَلْحَرِیصُ فَقِیرٌ وَ لَوْ مَلَکَ اَلدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا﴾؛ (5) «انسانِ حریص فقیر است؛ هر چند مالک تمام دنیا باشد»

9. حرص، شقاوت و بدبختی امام علیه السلام علی فرمود: ﴿أشقاكُم أحرَصُكُم﴾؛ (6) «بدبخت ترين شما حریص ترین شماست».

10. حرص، بندگی طمع ها: حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحَرِیصُ عَبْدُ اَلْمَطَامِعِ﴾؛ (7) «انسانِ حريص بنده طمع هاست».

ریشه های حرص

اشاره

پیامدهای ناپسند این بیماری خطرناک در روایات آمده و ریشه و عوامل آن نیز ذکر شده است. برای درمان هر بیماری نخست باید ریشه ها و اسباب ایجاد آن را شناسایی کرد. برخی از این عوامل عبارت اند از:

ص: 42


1- احسان ،بخش، آثار الصادقين ، ج16، ص 26
2- غرر الحکم، شماره 1550
3- غرر الحکم، شماره 10499.
4- میزان الحکمه، شماره 3612
5- ميزان الحکمه، شماره 3615
6- غرر الحکم، شماره 2835
7- غرر الحکم، شماره 625

1. حبّ دنیا: امام علی علیه السلام می فرماید:

﴿مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ اَلدُّنْیَا اِلْتَاطَ مِنْهَا بِثَلاَثٍ، هَمٍّ لاَ یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لاَ یَتْرُکُهُ وَ أَمَلٍ لاَ یُدْرِکُهُ﴾ (1)

هر كس حبّ دنیا داشته باشد به سه درد مبتلا می شود: 1. اندوهی که رهایش نمی کند؛ 2. حرصی که از او دست بر نمی دارد؛ 3. آرزویی که به آن نمی رسد.

2. سوء ظن و بدبینی به خدا امام علی علیه السلام در نامه به مالک اشتر می نویسد: ﴿إِنَّ البُخلَ وَ الجبنَ وَ الحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُها سُوءُ الظَّنِ بِالله﴾؛ (2) «بخل و ترس و حرص؛ غرائز مختلفی هستند که یک ریشه دارند و آن بدگمانی به خداست»

کسی که به تأمین روزی الهی اطمینان ندارد حرص می زند کسی که به رحمت و لطف خدا امیدوار نیست بخل می ورزد کسی که به آثار انفاق و بازگشت آن یقین ندارد، امساک می.کند اگر انسان بداند آن چه در راه خدا می دهد مانند دریایی است که مشتی آب از آن بر می داری و فوراً پُر می شود اگر انسان بداند هر جنبنده ای در عالم هستی روزی اش مقدّر و تنظیم شده است اگر بداند با حرص ثروت افزایش کاذب یافته، مفید نیست ، هرگز اسیر این صفت رذیله نمی شود .

3. جهل و نادانی: امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحرصُ وَ الشَّرَةُ وَ البُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ﴾؛ (3) «حرص و ولع و بخل، نتیجه جهل و نادانی است».

4. سستی و ضعف دینی: امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿شَدَّةُ الحِرصِ مِن قُوَّةِ الشّرَةِ وَ ضَعَفِ الدّين﴾؛ (4) «حرص زیاد از قدرت هوس و ضعف دینداری است».

درمان بیماری حرص: با توجه به عنوان این نوشتار که قرآن درمانی است، ابتدا به آیات کریمه قرآن مراجعه می کنیم تا راه درمان این بیماری مهلک را بیابیم. ریشه یابی زمینه های

ص: 43


1- بحارالانوار، ج 70، ص130.
2- نهج البلاغه، نامه 53.
3- غرر الحکم، شماره 1671.
4- همان شماره 5772

حرص و مبارزه با آن باعث می شود تا از این صفت ضد انسانی نجات پیدا کنیم. ابتدا مانند امام سجاد علیه السلام در این دعا باید به خدا پناه ببریم؛ که در همه امور، پناهگاه اوست و اگر او عنایت نکند و توفیق ندهد، اصلاح هیچ رذیله ای ممکن نیست: ﴿...وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا...﴾ (1) «اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هیچ کس از شما هرگز تزکیه و پاک نمی شد».

خدای متعال از طریق فضل تشریعی که همان اعطای نعمت عقل و فرستادن پیامبران است از سویی و فضل تکوینی که همان امدادها و عنایات الهی است از سوی دیگر بشر را مورد لطف قرار داده است. هرکس طالب تزکیه نفس است و در این راه حرکت می کند خدا هم او را کمک می کند و دستش را می گیرد. پس در همه بیماری های اخلاقی، نخست باید به طبیب نفوس یعنی خدای متعال پناه برد راهکارهای قرآن در درمان بیماری حرص عبارت اند از:

الف)نماز با هشت ویژگی

در سوره معارج پس از بیان بیماری حرص و ولع می فرماید: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الخَيْرُ مَنُوعًا * إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾ .

نمازگزاری که هشت ویژگی دارد دچار بیماری حرص نمی شود نمازگزار با این هشت ویژگی صفت حرص ندارد و چنین نمازی مانع فزون طلبی می شود و در انسان حالت اعتدال ایجاد می کند؛ زیرا تمام اعمال انسان تابع نماز اوست. رسول خدا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و اله و سلم می فرماید: ﴿وَ اعلَم أَنَّ كُلَّ شَيءٍ مِن عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاتِكَ﴾ (2) «بدان هر چیزی از عمل های تو تابع نماز است».

نمازگزار ،واقعی ثبات روحی دارد، در سختی ها و راحتی ها یک حالت دارد و همه چیز را از خدا می داند این ثبات ،روحی باعث می شود در برابر طغیان نفس مقاومت کند و بینی

ص: 44


1- نور، آیه 21
2- بحارالانوار، ج 80، ص 13.

نفس و شیطان را بر خاک بمالد رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الصَّلاةُ تُسَوّدُ وَجهَ الشَّيطانِ﴾؛ (1) «نماز روی شیطان را سیاه می کند»

انسانی که با نماز اُنس دارد، یاد خدا را بر پا داشته است و یاد خدا شیطان را دور می کند؛ اما آن که از یاد خدا سر باز می زند شیطان قرین و همراه او می شود و به راحتی بر او حکومت می کند.

﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾؛ (2) «و کسی که از ذکر پروردگار رحمان سر باز زند شیطانی که هم نشین او باشد، بر او می گمارم».

اگر کسی شیطان قرین و همراهش شد او بد قرینی است ﴿وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا﴾؛ (3) «هر كس شيطان همراه و قرین او باشد پس بد هم نشینی است».

ویژگی های نمازگزاری که از صفت حرص به دور است عبارت اند از:

1. استمرار بر نماز ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ﴾؛ یعنی بر نماز مداومت دارند و همیشه و در همه اوقات نماز آن را انجام می دهند نه این که گاهی بخواند و گاهی ترک کرده، کاهلی و سستی ورزند. استمرار و تداوم بر هر عملی باعث می شود آن عمل ملکه شود و در انسان تثبیت گردد.

2. کمک مالی به محرومان: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم﴾؛ يعنى نمازگزاری که در اموالش حق معلومی برای تقاضا کنندگان و محرومان است.

پس اینان که هم با خالق ارتباط دارند و هم با مردم در اثر نماز، حس دگرگرایی در آن ها تقویت می شود و به آن که درخواست می کند یا به دلیل آبرومندی نمی گوید، اما او را می شناسد، کمک می کند سائل کسی است که می گوید و درخواست می کند؛ اما محروم، کسی است که از روی شرم و حیا روی گفتن ندارد و زندگی او به هم ریخته است.

ص: 45


1- نهج الفصاحه ، ص 396.
2- زخرف، آیه 36
3- نساء، آیه 38

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ أَهْلُ اَلْمَعْرُوفِ﴾ ؛ (1) «نخستین ورودی های ،بهشت خیررسانان و نیکوکاران هستند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین وصایای نورانی خود که برگرفته از آیات نورانی قرآن است به امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: ﴿ أُوصِیکَ بِالصَّلاَهِ عِنْدَ وَقْتِهَا وَ حُبِّ اَلْمَسَاکِینِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ﴾؛ (2) «تو را به نماز در وقت آن و محبت مساکین و نشست و برخاست با آنان توصیه می کنم». امام صادق علیه السلام در سخنی فرمودند:

﴿خَصْلَتَانِ مَنْ کَانَتَا فِیهِ وَ إِلاَّ فَاعْزُبْ ثُمَّ اُعْزُبْ ثُمَّ اُعْزُبْ قِیلَ وَ مَا هُمَا قَالَ اَلصَّلاَهُ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ اَلْمُحَافَظَهُ عَلَیْهَا وَ اَلْمُوَاسَاهُ﴾ (3)

دو ویژگی هست در هرکس باشد به او نزدیک شو؛ در غیر این صورت از او ،بگریز بگریز بگریز سؤال شد این دو خصوصیت چیست؟ فرمود: نماز در وقتش و محافظت بر آن و دیگری مواسات (بخشش مال)

3. تصدیق به روز قیامت نمازگزاری که به روز قیامت تصدیق دارد (هم تصدیق علمی و هم عملی)، معاد و قیامت نزد او یک واقعیت و حقیقت است و همواره به یاد آن است؛ نه این که صرف یک عقیده باشد؛ بلکه تصدیق دارد و گویا آن را حاضر می بیند.

يوم الدین سیزده مرتبه در قرآن به کار رفته است؛ از جمله در سوره حمد. قرآن کریم در علت جهنمی شدن افراد می فرماید: آن ها پاسخ می دهند: ﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ * وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ * وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ * وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾ (4) و عوامل را در چهار علت خلاصه می کنند ترک ،نماز اطعام نکردن به مستمندان همسویی با اهل باطل و تكذيب روز جزا.

ص: 46


1- بحارالانوار، ج 75، ص14.
2- طوسی، الامالی، ج1، ص6.
3- بحار الانوار، ج 74 ، ص391.
4- مدّثر، آیه 43 - 46

تکذیب یوم الدین در این آیه در برابر تصدیق آن است. ایمان به قیامت، اثر ژرفی بر تربیت نفوس دارد رابطه اعتقاد به معاد و تربیت انسان ها رابطه ای تنگاتنگ و محکم است. اعتقاد به معاد، عامل تهذیب نفوس اخلاص قلوب پرورش اخلاق و پاکی اعمال است. این عقیده بر احوال و اعمال این دنیای انسان نیز اثر دارد: نگرانی ها را می برد، آرامش می آورد، به انسان انگیزه و هدف می دهد شهوت و غضب و حرص را کاهش می دهد، روحیه شجاعت و جهاد را تقویت می کند به انسان صبر و استقامت می بخشد و بالاخره این تفکر که همه اعمال بازتاب می یابد و توسط حسابگری دقیق ارزیابی می شود. پس این عقیده زمینه کنترل طغیان و سرکشی را فراهم می کند و انسان را تحت مراقبت دائم قرار می دهد.

4. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ﴾. کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناک هستند نه فقط به روز جزا ایمان دارند؛ بلکه خود را هرگز از عذاب الهی ایمن نمی دانند؛ عذابی که گناهکار دوست دارد فرزند خود را در برابر آن فدا کند همسر و برادر و قبیله اش را قربانی کند تا از آن نجات یابد؛ (1) عذابی که بی نظیر است؛ (2) عذابی که بزرگ است (3) عذاب های جسمی و روحی، عذابی که پایدار است؛ (4) عذابی که خوارکننده است. (5)

5. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾؛ آنان دامن خود را از بی عفتی حفظ می کنند

غریزه جنسی، سرکش و طغیانگر بوده، سرچشمه بسیاری از گناهان است حفظ کنترل این غریزه در پرتو نماز واقعی بسیار مهم است. این غریزه باید از راه صحیح ارضا شود. میدان دادن به غریزه جنسی انسان را به فساد و تباهی می کشد. امام علی علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: در زنا شش اثر منفی است:

ص: 47


1- معارج، آیه 11 - 14.
2- فجر، آیه 25
3- غاشیه، آیه 24
4- مائده، آیه 37 .
5- حج، آیه 57.

﴿فِی اَلزِّنَا سِتُّ خِصَالٍ ثَلاَثٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ ثَلاَثٌ فِی اَلْآخِرَهِ. فَأَمَّا اَللَّوَاتِی فِی اَلدُّنْیَا فَیَذْهَبُ بِنُورِ اَلْوَجْهِ، وَ یَقْطَعُ اَلرِّزْقَ، وَ یُسْرِعُ اَلْفَنَاءَ. وَ أَمَّا اَللَّوَاتِی فِی اَلْآخِرَهِ فَغَضَبُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ سُوءُ اَلْحِسَابِ، وَ اَلدُّخُولُ فِی اَلنَّارِ﴾ (1)

در زنا شش اثر منفی است: سه بخش در دنیا و سه بخش در آخرت. اما آن ها که در دنیاست، صفا و نورانیت چهره را می گیرد، روزی را قطع می کند و نابودی انسان را تسریع می کند؛ اما آن ها که در آخرت است، غضب پروردگار، سختی حساب و ورود به جهنم

6. ﴿وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ ، افرادی که امانت ها و عهدها را رعایت می کنند

پایه و اساس روابط اجتماعی بر دو اصل امانت و صداقت بیان شده است. اگر افراد به یکدیگر خیانت کنند و دروغ بگویند اعتماد متقابل از بین می رود قوام جامعه بر هم می ریزد همه از یکدیگر وحشت دارند و نیروها به جای این که در جهت سازندگی و رشد به کار رود، در راستای پیشگیری و دفاع صرف می شود. به همین دلیل، در حدیث می خوانیم همه انبیاء با دو ویژگی صدق حدیث و امانت داری مبعوث شدند (2) وفای به عهد، زمینه ساز همبستگی و اعتماد است و بدون آن هیچ تعاون و همکاری اجتماعی ممکن نیست؛ تا آن جا که در حدیث می خوانیم سه اصل جهانی و بین المللی هست هیچ کس حق ندارد در آن خیانت کند. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿ثَلاثٌ لَم يَجْعَلِ الله عَزَّ وَجَلَّ لأَدٍ فِيهِنَّ رُحْصَةً، أداء الأمانَةِ إِلَى البِرِّ وَ الفَاجِرِ وَ الوَفاءُ بِالعَهْدِ لِلبِرِّ وَ الفاجِرِ وَ بَر الوالِدَينِ بِرَّينِ كانا أو فاجِرَينِ﴾ (3)

سه ویژگی هست که خداوند به هیچ کس اجازه مخالفت با آن را نداده است:

ص: 48


1- طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 414
2- الکافی، ج2، ص104.
3- الکافی، ج2، ص162.

ادای امانت در مورد نیکوکار و بدکار؛ وفای به عهد درباره هرکس خواه نیکوکار یا بدکار؛ نیکی به پدر و مادر، خواه نیکوکار یا بدکار.

7. ﴿وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ﴾ افرادی که برای ادای شهادتِ حق قیام می کنند، هرگز حق را کتمان نمی کنند کتمان ،شهادت، از گناهان بزرگ است.

8. ﴿ وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ ، آخرین وصف، بازگشت به همان صفت نخست است؛ کسانی که نماز می گزارند آن را استمرار می بخشند و بر آن محافظت دارند؛ یعنی آن را با شرایط و ضوابطش انجام می دهند آغاز و پایان این ویژگی ها با ،نماز، می رساند که توجه به نماز از مهم ترین این اوصاف است.

امام خمینی رحمه الله علیه ، ادب محافظت بر نماز را از اصولی ترین و مهم ترین آداب قلبی نماز دانسته ، می نویسد: «و خلوص از تصرف شیطان که مقدمه اخلاص است، به حقیقت حاصل نشود مگر آن که سالک در سلوکش، خداخواه شود و خودخواهی و خودپرستی را که منشأ تمام مفاسد و امّ الامراض باطن است، زیر پا نهد». (1)

در پایان این هشت ،ویژگی قرآن کریم می فرماید: ﴿أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ﴾ .

افرادی که دارای این صفات،اند نه فقط حریص و آزمند نیستند؛ بلکه میهمان خدا هستند و در بهشت همه وسایل پذیرایی از آنان فراهم است و میهمانان حق از هر رذیله ای مبرا هستند و هرگز به دنیا حریص نیستند. این آیات درمانی است برای بیماری حرص و راهکاری است که اگر به کار بسته شود، حرص را ریشه کن می کند

ب)هم نشینی با فقرا

رفت و آمد با فقرا دوری از مجالست با اغنیا و مرفهین انسان و خانواده او را به روحیه قناعت، شکر و پرهیز از حرص وا می دارد. اگر انسان دائم با ثروتمندان نشست و زندگی افراد فقیر را ندید در مسابقه ای بی پایان و بی نتیجه وارد می شود و همواره می کوشد در این وادی عقب نماند. حضور در محله های فقیر نشین عیادت از بیماران و نشست و

ص: 49


1- امام خمینی، آداب الصلاة، ص20.

برخاست با افراد سطح مالی پایین تر از خودمان حس کفاف را در ما تقویت می کند. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید:

﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِئ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ ﴾ (1)

با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و فقط ذات او را می طلبند و هرگز چشم خود را به خاطر زینت های دنیا از آن ها مگیر.

در شأن نزول این آیه آورده اند که جمعی از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضی به حضور پیامبر صلی الله علیه و اله رسیدند؛ در حالی که افرادی مانند سلمان اباذر و صهیب نزد آن حضرت بودند. آن ها گفتند اگر این افراد را که لباس خشن و پشمینه دارند از خود دور سازی ما نزد تو می آییم و در مجلست حاضر می شویم و از سخنان تو بهره می بریم؛ ولی با این وضعیت این جا جای ما نیست.

وقتی این آیات نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «حمد خدا را که نمردم و به من چنین دستوری داده شد تا با شما باشم: ﴿مَعَكُمُ المحيا وَ مَعَكُمُ المماتُ﴾ (2)

ارتباط با مؤمنان تهیدست که قلب شان پُر از یاد خداست به مراتب برتر از ارتباط با مستکبران است که از یاد خدا غافل هستند.

در روایت داریم حضرت سلیمان وقتی افراد ثروتمند و اشراف را می دید، نگاهی عمیق به آنان می کرد؛ اما وقتی به فقیران و افراد مسکین می رسید با آنان می نشست و می گفت: مسکینی با مسکینان؛ چنان که امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿کانَ سُلَيمانُ إِذا أَصْبَحَ تَصَفَّحَ وُجُوهٌ الأغنياءِ وَ الأشرافِ حَتَّى يَجئ إِلَى اَلْمَسَاکِینِ وَ یَقْعُدُ مَعَهُمْ وَ یَقُولُ مِسْکِینٌ مَعَ اَلْمَسَاکِینِ﴾. (3)

سلمان گوید که رسول خدا صلى الله عليه و سلم به من هفت سفارش کرد که هرگز فراموش نمی کنم:

ص: 50


1- كهف، آیه 28
2- طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه
3- بحارالانوار، ج 14، ص 83.

یکی محبت فقرا و ارتباط با آنان بود: ﴿وَ أن أُحِبَّ الفُقَراءَ وَ اَدْنُو مِنهُم﴾. (1)

بنابر حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله، جامعه ای که فقرا را رها کنند و با حرص و طمع به دنبال کالاهای لوکس و انباشت ثروت باشند به چهار درد و عذاب مبتلا می شوند:

﴿ إذا أبغَضَ النَّاسُ فُقَراءَهُم وَ أظْهَرُوا عِمارَةَ أسواقِهِم وَ تَبارَكُوا عَلى جَمَعِ الدَّرَاهِمِ رَمَاهُمُ الله بِأَربَعِ خِصالٍ بِالقَحطِ مِنَ الزَّمَانِ وَ الجَورِ مِنَ السُّلطانِ وَ الخِيانَةِ مِن وُلاةِ الحُكّامِ وَ الشَّوكَةِ مِنَ العُدوانِ﴾. (2)

هنگامی که جامعه ای و مردمی با فقرا با بغض و بی مهری رفتار کنند و همت خود را صرف ساختن بازارها کنند و بر جمع درهم ها و ثروت بکوشند، خدا آن ها را به چهار بدبختی مبتلا می سازد: 1. قحطی در زمان؛ 2. جور و ستم حاکمان؛ 3. خیانت مأموران و حاکمان بلندپایه؛ 4. چیرگی تلخ از دشمنان.

ج) کسب آخرت با نعمت دنیا

دنیا در معارفِ ما به معنای طبیعت نیست امیرمؤمنان علیه السلام وقتی می فرماید: ﴿یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی﴾، هرگز کار و مسئولیت و خانواده را رها نکرده است. آن چه از دنیا بد است، غرور و تکبر و غفلت از یاد خداست از راهکارهای قرآن برای درمان حرص به کار بستن این نعمت ها در راه اصلاح و آبادانی آخرت است. قرآن کریم در سوره قصص، چهار توصیه مهم را از زبان قوم موسی به قارون ذکر می کند:

﴿وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ﴾. (3)

و در آن چه خدا به تو داده است سرای آخرت را جست وجو کن بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است، نیکی کن و هرگز فساد در زمین منما؛ که خدا اهل فساد را دوست ندارد

ص: 51


1- صفار ،قمى بشارة المصطفى، ص 222.
2- مجموعه ورّام، ص10
3- قصص، آیه 77

در این آیه به ثروتمند حریص و خودخواه بنی اسرائیل که از قوم موسی بود و آن قدر ثروت داشت که صندوق های اموالش را مردان نیرومند به سختی جابه جا می کردند چهار اندرز مهم و کلیدی می دهد تا کمر حرص و طمع را بشکند و اعتدال ایجاد کند:

1. با مال و ثروت، آخرت را جست وجو کن مال و ثروت بار منفی ندارد. آن چه به آن بار منفی می دهد، مسیری است که در آن به کار می رود. اگر وسیله کسب آخرت شود، چه چیزی بهتر از آن؛ اما اگر وسیله هوس بازی شود، چه چیزی پست تر از آن

2. سهم و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. انسان از دنیا سهمی و بهره ای دارد. همه اموال عالم هم که برای ما باشد مگر ما در یک وعده چقدر غذا می خوریم یا در چند مسکن استراحت می کنیم در تفسیر این آیه از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: ﴿لاَ تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُدرَتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبَابَکَ وَ نَشَاطَکَ أَنْ تَطْلُبَ بِهَا اَلْآخِرَهَ﴾ ؛ (1) «سلامت و قدرت و فراغت و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن و به وسیله آن ها آخرت را کسب کن»

3. خدا به تو نیکی کرده است؛ پس تو هم به مردم نیکی کن؛ یعنی این نعمت ها از ما نیست و ما صرفاً واسطه هستیم و احسان دیگری است. پس تو هم احسان کن. استقلال در مالکیت نداریم؛ همه «ممّا رزقناهم» است و او اعطا کرده است.

4. هرگز در زمین فساد مکن؛ که مُفسد از رحمت خدا دور است. ثروت و حرص، باعث فساد می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿فَسادُ الظَّاهِرِ مِن فَسادِ البَاطِنِ... وَ أصلُها مِن حُبّ الدُّنيا وَ جَمَعِها وَ مُتابَعَةِ النَّفْسِ وَ هَواها و إقامَةِ شَهَواتِها﴾ (2)

فسادهای ظاهری ،افراد حکایت از فساد درونی دارد. این نوع فسادها از آرزوهای دراز و حرص و پیروی نفس و شهوت رانی سرچشمه می گیرد

گفتنی است در روایات نیز راهکارهایی برای مبارزه با حرص و طمع آمده است؛ مانند:

ص: 52


1- حويزي ، نور الثقلين، ج 4، ص139.
2- بحار الانوار، ج 73، ص 396.

1. توصیه به تقوا و ورع: على علیه السلام: ﴿ضادُّوا الطَّمَعَ بِالوَرَعِ﴾؛ (1) طمع را با ورع ریشه کن کنید».

2. توصیه به قناعت علی علیه السلام: ﴿مَن قَنعَ قَلَ طَمَعُهُ﴾؛ «هر كس قناعت ورزد، طمعش کاهش می یابد».

3. میانه روی: رسول خدا: ﴿مَنِ اِقْتَصَدَ أَغْنَاهُ اَللَّهُ﴾؛ «هر کس میانه روی کند، خدا او را بی نیاز می سازد»

حرص مثبت

کلمه حرص به خودی خود بار منفی دارد و هرگاه به کار می رود، در مصادیق نکوهیده است. این صفت با توجه به متعلقش و معنای لغوی ،آن گاه در معنای مثبت به کار می رود. حرص که به معنای علاقه شدید و میل افراطی به چیزی است اگر به کار خیر و مثبت تعلق بگیرد معنای ارزشی پیدا می.کند قرآن کریم در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این واژه را به کار برد و او را حریص بر هدایت و فلاح مردم خوانده است.

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾ (2)

به تحقیق، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج های شما بر او سخت است و حرص بر هدایت شما دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است.

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: ﴿لاحِرصَ كَالمُنافَسَةِ فِي الدَّرَجاتِ﴾، (3) «حرصی بالاتر از رقابت در رسیدن به درجات نیست».

امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در خطبه متقین یکی از اوصاف اهل تقوا را حرص در کسب علم ذکر می فرماید: ﴿وَ حِرصا فی عِلمٍ﴾؛ (4) «حرص در کسب و دانش»

ص: 53


1- غرر الحکم، شماره 29
2- توبه، آیه 128
3- تحف العقول 286
4- نهج البلاغه، خطبه 193.

حرص در یافتن عیوب خویش و رفع آن نیز مثبت شمرده شده است.

حرص در انجام واجبات نیز مورد تأکید قرار گرفته است امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿فَکُنْ حَرِیصاً عَلَی أَدَاءِ اَلْمَفْرُوضِ عَلَیْکَ﴾؛ (1) «در انجام واجبات حریص باش».

به این ترتیب، حرص در هدایت مردم حرص بر رسیدن به مقامات عالی حرص در علم و فهم دین حرص در کشف معایب و اصلاح آن و حرص در انجام واجبات ، که به معنای سعی و تلاش زیاد و دغدغه انجام این امور است نه فقط مذموم نیست؛ بلکه پسندیده و مورد تأکید است.

داستان

1.قناعت یا مرگ درمان حریص

سعدی گوید: بازرگانی را شنیدم که 150 شتر بار داشت و چهل بنده و خدمت کار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان ،گفتن که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان کس ضمین .(ضامن). گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است سعدیا! سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه ای بنشینم گفتم آن کدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارس خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و کاسه چینی به روم آرم و دیبای روم به هند و فولاد هند به حلب حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکان بنشینم بی انصاف از این ما خولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آن ها که دیده ای و شنیده ای، گفتم:

آن شنیدستی که در اقصای غور *** بار سالاری بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را *** یا قناعت پر کند یا خاک گور (2)

ص: 54


1- غرر الحکم، شماره 3717
2- گلستان سعدی، باب 3، حکایت 21

2.حرص حتی بعد از مرگ

سلطان محمود شاه مقتدر ،غزنوی از دنیا رفت. پس از مدّتی یکی از شاهان خراسان او را در خواب دید که همه اعضای او متلاشی شده و ریخته بود و خاک شده بود جز چشمانش که می گردید و نگاه می کرد!

حکیمان از تعبیر خواب او فرو ماندند، جز درویشی که گفت: تعبیرش این است که هنوز نگران سلطنت و ملک خود است که به دست دیگران افتاده است. (1)

3.حرص به مال وسیله جعل حدیث

سمرة بن جندب ،فرازی اهل بصره است. او همان کسی است که از طرف ابن زیاد فرماندهی یافت و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریک و تشویق می کرد. معاویه به او گفت: 100 هزار درهم به تو می دهم تا شأن نزول آیه ای را جابه جا کنی؛ آیه 207 بقره را که می فرماید: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾، در شأن ابن ملجم بخوانی و آیه 204 بقره را که در مورد منافقان است، در شأن علی علیه السلام بخوانی. او ابتدا نپذیرفت و پول را کم خواند بالاخره با 400 هزار درهم این کار را انجام داد (2)

4.عبدالرحمان بن عوف و ثروت انبوه

عبدالرحمان اهل مکه و از طایفه بنی زهره است که سال 32 هجری در 75 سالگی درگذشت. روزی که به مدینه هجرت کرد هیچ نداشت؛ اما در مدت اندکی، ثروت انبوهی بر هم زد؛ تا جایی که خودش از ثروتش هراسان بود روزی نزد ام سلمه آمد و عرض کرد: مادر، می ترسم زیادی ثروت مرا هلاک کند؛ ثروت من از تمام قریش بیشتر است». ام سلمه :گفت «انفاق کن و در راه خدا مصرف نما؛ که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم برخی یارانم را پس از مرگ دیدار نمی کنم» او هزار شتر و سه هزار گوسفند و صد اسب و شمش های طلا از خود باقی گذاشت که با تبر تقسیم می شد. (3)

ص: 55


1- همان.
2- محمد علی دامغانی پیغمبر و ياران، ج 3، ص 258
3- همان، ج 4، ص219.

5.ساده زیستی مراجع و همنشینی با فقرا

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری خادمی داشت به نام شیخ علی. او می گوید: شبی در ایام زمستان در بیرونی منزل خوابیده بودم صدای در بلند شد برخاستم و در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد: شوهرم مریض است؛ نه دارو دارم نه غذا و نه زغال که خود را گرم کنیم. گفتم خانم این موقع شب کاری نمی شود کرد. زن ناامید برگشت . آقا که حرف های ما را می شنید، مرا صدا زد و گفت: شیخ علی اگر روز قیامت خداوند از من و تو باز خواست کند که در این ساعت شب بنده من در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردی چه جوابی بدهیم آیا منزل او را بلدی؟ گفتم آری؛ اما میان این گل و برف مشکل است. فرمود بلند شو برویم. باهم رفتیم. دیدیم آن زن راست می گفت؛ همسرش مریض بود و چیزی در خانه نبود به دستور آقا رفتم دکتر (صدر الحکما) را آوردم. نسخه داد. رفتم گرفتم . سپس فرمود برو منزل فلان ،علاف بگو یک گونی زغال به حساب من بدهد. غذا آوردیم فردای آن روز فرمود: روزی چقدر گوشت برای منزل ما می گیری؟ عرض کردم هفت سیر فرمود: نصف آن را هر روز در خانه این زن ببر؛ نصف ما را بس است. (1)

حاج شیخ عباس قمی رحمه الله علیه از سهم امام استفاده نمی کرد و میگفت من اهلیت ندارم از آن استفاده کنم روزی در نجف اشرف دو زن محترم که در بمبئی سکونت داشتند، حضور ایشان رسیدند و تقاضا کردند که مبلغ 75 روپیه به ایشان تقدیم کنند؛ برای استفاده شخصی ایشان نپذیرفت پس از رفتن آن ها به فرزندش فرمود من همین مقدار هم که الان خرج می کنم نمی دانم فردای قیامت چگونه جواب خدا و امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف را بدهم؛ چگونه بارم را سنگین کنم ؟ (2)

ص: 56


1- نوری همدانی، اسلام مجسّم، ص522.
2- همان، ص544

2

﴿وَ سُورَةِ الغَضَب﴾؛ افروخته شدن خشم

مقدمه

از بیماری های خطرناک ،اخلاقی غضب و عصبانیت است. فاجعه ای که این رذیله می آفریند، انکارناپذیر است؛ تا آن جا که در روایات، از خطرناک ترین حربه های شیطان خوانده شده است. خشم کلید تمام بدی ها و آتش سوزانی است که فرد خشمگین و اطراف او را می سوزاند. این رذیله عقل را از کار می اندازد و انسان را به جنون و دیوانگی سوق می دهد چه جنایت ها بی رحمی ها، قتل ها، نقص عضوها، فروپاشی خانواده ها و کینه توزی ها که در پرتو این صفت ناپسند صورت گرفته است نگاهی به صفحات حوادث روزنامه ها گواه بر این مطلب است افرادی که گاه تا کشتن فرزند و والدین و همسر پیش رفته اند و در پاسخ این اعمال فقط یک جمله گفته اند نفهمیدم چه شد، جنون یک لحظه مرا گرفت و اکنون پشیمانم! امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إيّاكَ وَ الغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ﴾؛ (1) «از غضب بپرهیز؛ که آغازش ،دیوانگی، و آخرش پشیمانی است».

خشم و غضب باعث خشونت و تندروی می شود و استحکام روابط اجتماعی را به هم

ص: 57


1- شرح غرر الحکم، ح 2635

می ریزد. بسیاری از پرخاشگری ها و حرمت شکنی ها در محیط خانواده و جامعه معلول همین صفت زشت است. واژه غضب در آیاتی از قرآن کریم به کار رفته که بیشتر موارد، مراد غضب الهی است که شامل کافران منافقان و معاندان می شود. قرآن کریم می فرماید که هر کس در دایره غضب الهی قرار گیرد سقوط می کند ﴿وَمَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى﴾ (1) «و هرکس غضب من بر او وارد شود سقوط می کند».

در برخی آیات هم اشاره به غضب و خشم مردم است که منفی شمرده شده است: ﴿وَ الَّذِینَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ﴾؛ (2) «و آن ها کسانی هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می ورزند و هنگامی که خشمگین می شوند، عفو می کنند».

یعنی اهل ایمان بر نفس خود تسلط دارند که نه فقط در موقع غضب ، اختیار از کف نمی دهند و اقدام به اعمال ناپسند نمی کنند؛ بلکه با عفو و غفران، کینه را از دل زدایند و اجازه برهم خوردن روابط اجتماعی را نمی دهند.

در این آیه نمی فرماید: عصبانی و خشمگین نمی شوند؛ زیرا غریزه غضب جزء سرشت انسان هاست و اگر برای خدا باشد بسیار پسندیده است؛ چنان که در میدان جنگ منشأ شجاعت هم می شود در این آیه اصل غضب را نفی نکرده است؛ بلکه می فرماید غضب باعث خروج از اعتدال و طغیان می شود وقتی عصبانی می شوند، خشونت به خرج نمی دهند و انتقامجویی نمی کنند

در آيه شريفه ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ ، (3) که در مورد حضرت یونس است، صفت غضب و عصبانیت او نکوهش شده است. او با خشم، قوم خود را ترک کرد. اولی این بود که چنین نکند و از هدایت آنان مأیوس نشود اگر عصبانی نمی شد، شاید چنین نمی کرد و در کار خود تجدید نظر می نمود.

ص: 58


1- طه، آیه 81
2- شوری، آیه 37
3- انبیاء، آیه 87

آتش خشم همه چیز را می سوزاند و به کسی رحم نمی کند مبارزه با این رذیله بزرگ نیز همتی والا و سترگ و اراده ای ژرف و بلند می طلبد. غلبه بر خشم، کار ساده ای نیست؛ مبارزه ای مستمر و همیشگی می خواهد این دام گسترده شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرده و رفاقت های فراوانی را به عداوت تبدیل کرده است. چقدر خانواده ها قربانی خشونت های کور شده اند و چه بحران ها که در سطح اجتماعی ایجاد شده است. ناتوانی در کنترل خشم عامل خشونت و تندروی می شود و خشونت و تندروی، پرخاشگری و تخریب را در پی دارد نخستین و کوچک ترین نهاد جامعه ،انسانی که متشکل از چند نفر بود در نزاعی میان دو برادر باعث شد یکی از پای درآمده کشته شود و بدین ترتیب، خون ریزی و فساد، لباس وجود بر تن کرد و از آن روز تاکنون دائم قربانی می گیرد. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿أيُّ شَئٍ أَشَدُّ مِنَ الغَضَبِ إِنَّ الرَّجُلَ إِذا غَضِبَ يَقتُلُ النَّفْسَ وَ يَقذِفُ المُحصِنَ﴾ (1)

چه چیز بدتر از غضب است؟ انسان وقتی خشمگین می شود، آدم می کشد و افراد پاک را متهم می سازد.

ریشه یابی غضب و خشم

اشاره

هر صفت رذیله ای از یک خوی ناپسند نشئت می گیرد خشونت و خشم افراد در برخوردها، معلول انگیزه های مختلفی است. شناخت این انگیزه ها راه درمان را هموار می کند برخی از این اسباب عبارت اند از:

1.خشونت خانوادگی

نهاد خانواده نخستین کانون شکل گیری شخصیت فرزندان است. بدرفتاری و تندی ،والدین ناسازگاری آنان و خشونت مردان علیه زنان به فرزندان سرایت می کند و به صورت رویه و شیوه در می آید. مادرانی که در دوران حاملگی آرامش لازم را ندارند، با جوش و عصبانیت به فرزندان شیر می دهند. پدرانی که تا وارد خانه می شوند، شروع به پرخاشگری و

ص: 59


1- شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ماده غضب.

تندی می کنند این رفتار بدون تردید بر فرزندان اثر می گذارد طبق آماری 34 درصد والدین کودک آزار خود در کودکی مورد خشونت قرار گرفته اند. (1) افراد خشونت گرا، اغلب شاهد خشونت بوده اند، پدرانی که رفتار نیکویی با همسر ندارند مادرانی که دائم در محیط خانه تندی و بدرفتاری دارند فرزندان شان این آموزه ها را به محیط مدرسه و در آینده به محیط زندگی خود خواهند برد.

قرآن کریم مهربانی نیکو رفتاری و شفقت درباره خانواده را از ویژگی هایی اهل بهشت می داند. هنگامی که بهشتیان غرق در نعمت های مادی و معنوی با یکدیگر گفت وگو می کنند، از یکدیگر می پرسند چه عواملی باعث بهشتی شدن شما شد. پاسخ می دهند:

﴿قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ * فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ وَ قَانَا عَذَابَ السَّمُومِ﴾ (2)، «می گویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم؛ پس خدا بر ما منت گذاشت و ما را از عذاب حفظ کرد».

مشفقین از اشفاق و شفق به معنای توجه آمیخته با ترس است. در این که این ها از چه چیز ترس داشتند سه احتمال هست 1. ترس از خدا و توجه به نجات خویش؛ 2. ترس از انحراف خانواده و توجه به امر تربیت آن ها؛ 3. ترس از دشمنان و توجه به حفظ خویش در برابر آنان که همه احتمالات در آیه می تواند جمع باشد.

کانون خانواده، بزم محبت، مودت و رحمت و آرامش است. (3) اگر این مرکز آرامش و سکون از محبت و مودت تهی گردد و به کانون نزاع و درگیری تبدیل شود، شالوده آن سست می گردد و نخستین تأثیر منفی را بر شخصیت فرزندان دارد بسیاری از زورگویی ها در دوران بزرگی، معلول عقده حقارت در کودکی و فقدان محبت در دوران شکل گیری شخصیت .است رفتار کریمانه و صمیمی زن و شوهر فرزندان را با کرامت و صمیمیت بار می آورد. والدین اجازه ندارند فرزندان را قربانی درگیری ها و تندخویی های بی مبنای خود کنند

ص: 60


1- ر.ک: «مقاله خشونت خانوادگی از منظر قرآن» مجله پژوهش های قرآنی شماره 49، ص100
2- طور، آیه 26
3- روم، آیه 21

اگر در سوره فرقان به عنوان آخرین ویژگی بندگان ممتاز آمده است: ﴿وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ ؛ (1) «(بندگان ممتاز) می گویند: پروردگارا از همسران و فرزندان مان مایه چشم روشنی برای ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا قرار ده»، فرزندی نور چشم پدر و مادر می شود و برای متقین الگو قرار می گیرد که در محیط سالم تربیت شود پدران و مادران ،تندخو خشن بی تعهد و لاابالی، فرزندانی با این خصوصیات تربیت نمی کنند

2.شتاب زدگی

از عوامل غضب ، شتاب زدگی و قضاوت عجولانه است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿من طبائِعِ الجُهَالِ التَسَرُّعُ إِلَى الغَضَبِ في كُلِّ حالٍ﴾؛ (2) «از طبیعت و سرشت افراد، این است که در هر حال به سوی خشم و غضب سرعت می گیرند».

افرادی که در کارها تدبیر و اندیشه ندارند و بدون بررسی جوانب امر، فوراً تصمیم گرفته، موضع گیری می کنند، دچار خشم و غضب می شوند.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إنّما أَهْلَكَ النّاسُ العَجَلَةَ وَ لَو أَنَّ النَّاسَ تَنبَّتُوا لَم يُهْلِكَ أحَدٌ ؛ (3) مردم را عجله هلاک می کند. اگر مردم با تأمل کارها را انجام می دادند، کسی هلاک نمی شد

در هر کاری باید جوانب آن سنجیده شود گاه خبر یا گزارشی به انسان می رسد که فوراً نباید واکنش نشان دهد؛ زیرا شاید خبر دروغ باشد یا در انتقال خبر امانت داری حفظ نشده باشد یا شاید مراد گوینده برداشت شما نبوده است. بسیاری از اوقات، شتاب زدگی در اظهارنظر باعث درگیری، فحاشی، اختلاف و نزاع می شود؛ حال آن که سوء تفاهمی بیش نبوده است

ص: 61


1- فرقان ، آیه 74.
2- غرر الحکم، شماره 9351.
3- سفينة البحار، ماده ثبت

3.فقر و نداری

ریشه برخی خشونت های اجتماعی در محرومیت ها و نیازهاست. به گزارش قرآن کریم، جامعه جاهلی قبل از اسلام به دلیل تهیدستی خشونت را به مرحله ای رسانده بودند که فرزندان خود را به قتل می رساندند قرآن کریم با نکوهش خشونت فرزندکشی، از راه تقویت باورهای دینی و توجه دادن به قبح و زشتی این رویه سعی در ریشه کن کردن آن دارد:

﴿وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا﴾ (1)

و فرزندان تان را از ترس فقر نکشید ما آن ها و شما را روزی می دهیم. مسلّما کشتن آن ها گناه بزرگی است

اختلاف طبقاتی، فقدان عدالت اجتماعی و جامعه نامتعادل، طبعاً خشونت را به همراه دارد. پدری که از تأمین حداقل های خانواده ناتوان است توان پرداخت بدهی را ندارد و بیکاری و گرانی به او تنگنا می اندازد از راه های فرار را بدخلقی و تندی می بیند. اگر چه اکنون در مقام بیان راه حل های مبارزه با خشم نیستیم همین جا اشاره می کنیم که فقر و غنا پدیده ای است که همواره در جوامع بشری و حتی بین انبیای الهی بوده است. هنر آن است که به کمک آموزه های دینی و با مهر و عاطفه خلأ فقر اقتصادی را پر کنیم. خشونت و غضب، این مشکل را شدت می بخشد و آسیب های جسمی و روحی را در پی دارد.

4.حسادت و کینه توزی

افراد حسود و کینه توز از راه های ارضای خود را خشونت و عصبانیت می بیند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحِقْدُ مَثَارُ اَلْغَضَبِ﴾؛ (2) «کینه توزی سبب خشم است».

حس رقابت در درون انسان ها اگر به جنبه منفی و در راستای تخریب ارزش ها به کار گرفته شود، عامل حسادت و کینه و درنتیجه خشونت و خشم می شود. نمونه بارز آن، قتل هابیل

ص: 62


1- اسراء، آیه 3.
2- سفينة البحار، ماده غضب.

به دست قابیل یا به چاه انداختن یوسف توسط برادرانش بود قدرت تخریبی حسادت برادران يوسف را به خشونت برادرکشی و نادیده گرفتن عواطف و احساسات کشاند.

اشخاص پرخاشگر و تندخو با این رفتارشان می کوشند شخصیتی کاذب برای خود بسازند و توجه دیگران را به خود جلب کنند. به تعبیر دیگر اعتماد به نفس ساختگی برای خود درست کنند.

5.تکبر و خود محوری

از حضرت عیسی علیه السلام سؤال شد عامل غضب و خشم چیست؟ گفت: ﴿اَلْکِبْرُ وَ اَلتَّجَبُّرُ وَ مَحْقَرَهُ اَلنَّاسِ﴾؛ (1) «تکبّر و خود بزرگ بینی و کوچک شمردن مردم».

افراد متکبر، حدود خود را رعایت نمی کنند، فضایل و خوبی های دیگران را نمی بینند و خود را برترین و والاترین مردم می دانند. اینان با توهّمات و خیال پردازی زندگی می کنند. طبعاً مردم از آن ها دوری می کنند و آن ها منزوی و تک زیست می شوند. این جدایی از مردم، باعث بدبینی و بد خلقی در آن ها می شود؛ طوری که به اندک چیزی ناراحت می شوند و همیشه از کسب خوبی ها محروم اند. این صفت شیطانی صاحب خود را در دنیا و آخرت بدبخت می کند؛ تاجایی که گاه به مرحله خود پرستی و شرک می رسد افراد متکبر توقع دارند همواره مردم در خدمت آنان باشند، آن ها را گرامی بدارند و وقتی با چنین رفتاری روبه رو نمی شوند عصبانی و خشمگین می شوند

عوامل دیگری مانند: بدگمانی دنیا پرستی، حرص، تعصّب و حمیّت، انتقام جویی، تبعیض و بی عدالتی، پُرتوقعی، محرومیت ها و لجاجت از عوامل ایجادکننده غضب هستند.

درمان غضب

اشاره

خشم و غضب باعث به هم ریختن قوای ادراکی انسان می شود و اساس برهان و استدلال را سلب می کند امیر مؤمنان علی می فرماید: ﴿شِدَّةُ الغَضَبِ تُغَيِّرُ المَنطِقَ وَ تُقَطِعُ

ص: 63


1- ميزان الحکمه، شماره 15055

مادَّةَ الحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الفَهمَ﴾ ؛ (1) غضب شدید سه اثر منفی دارد: 1. منطق و گفتار آدمی را تغییر می دهد؛ 2. اساس برهان را قطع می کند؛ 3. فهم و درک را متفرق می سازد

امام سجاد علیه اللام در دعای مکارم الاخلاق به خدا عرض می کند: ﴿أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ﴾؛ (2) «خدايا مرا به زینت متقین آراسته کن تا موفق به گسترش عدل و فرو نشاندن خشم شوم».

در روایات و منابع ديني ما ثواب زیادی برای کنترل خشم ذکر شده است. اگر کسی موفق شود هیجان درونی خود را مدیریت کند و دست به انتقامجویی نزند، در پناه لطف الهی قرار می گیرد و در دنیا و آخرت عزیز می شود. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلاَّ زَادَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ به عزّا فِي الدُّنيا وَ الْآخِرَةِ وَ قَد قالَ الله تَبارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ﴾ وَ آتَاهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّهَ مَکَانَ غَیْظِهِ ذَلِکَ﴾ (3)

هیچ بنده ای کظم غیظ نمی کند مگر آن که خدا به واسطه کنترل خشمش در دنیا و آخرت عزت او را افزایش می دهد خدا در قرآن فرموده است: کنترل کنندگان خشم و عفوکنندگان مردم و خدا احسان کنندگان را دوست دارد و خداوند در برابر خشمی که فرو نشاند به او بهشت می دهد

در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿مَنْ كَظَمَ غَيْظًا وَ هُوَ يَقدِرُ عَلى إمضائِهِ حَشَى اللَّه قَلبَهُ اَمْنا وَ إيمانا يَومَ القِيامَةِ﴾ (4)

کسی که خشم را کنترل کند و غیظی را در باطن حبس کند، در حالی که توان اظهار آن را دارد خداوند روز قیامت قلب او را از امنیت و ایمان پُر می کند

برای کنترل خشم و درمان ،غضب توصیه هایی شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:

ص: 64


1- سفينة البحار، ج 2، ص 320.
2- صحیفه سجادیه ، دعای مکارم الاخلاق.
3- مشكاة الانوار، ص 217
4- الکافی، ج2، ص110.

1.تغافل و اعراض از نادانان

انسان در جامعه، با اختلاف سلیقه ها، مزاج ها ، خُلق ها و آداب و رسوم گوناگونی روبه روست. گاه در یک خانه چند سلیقه وجود دارد همه مطابق میل ما حرف نمی زنند. روحیات و رفتارهای مردم با هم متفاوت است. در این میان افرادی ظرفیت و کشش لازم را ندارند و بر اثر کم سوادی ،نادانی محیط ساده یا تربیت خانوادگی آداب لازم را نیاموخته اند. قرآن کریم به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد ﴿أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ﴾ ؛ «از افراد نادان اعراض کن».

در سوره فرقان هم در توصیف عبادالرحمان و بندگان ممتاز الهی می فرماید: ﴿وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾ ؛ (1) «هنگامی که جاهلان آن ها را مخاطب می سازند، به آن ها سلام می گویند».

این سلام نشانه بی اعتنایی و بزرگواری است نه ناشی از ضعف. سلام یعنی عدم مقابله در برابر افراد نادان این سلام سلام تحیت و نشانه پیوند و محبت نیست؛ بلکه نشانه وداع و بی توجهی است. از این صفت در روایات با عنوان تغافل یاد شده است؛ یعنی دانسته خطای دیگران را نادیده گرفتن و به روی خطاکار نیاوردن.

امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿أشرَفُ أخلاقِ الكَرِيمِ تَغافُلُهُ عَمَّا يَعْلَم﴾؛ (2) «بزرگ ترین نشانه انسان کریم، تغافل او از چیزی است که می داند». امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعَاشُرِ مِلْأُ مِكْيَالٍ ثُلْثاهُ فِطَنَةٌ وَ ثُلْثُهُ تَغَافُلٌ﴾ ؛ (3) «صلاح زندگی و آمیزش با مردم، پیمانه پُری است که دوسوّم آن تفطّن و زیرکی و یک سوم آن تغافل و نادیده گرفتن است».

تغافل مانع قطع رشته محبت و دوستی می شود. تغافل، حفظ حریم ها را در پی دارد. تغافل مانع پرده دری و باز شدن روی افراد به یکدیگر می شود. تغافل مانع هجران و جدایی می گردد. تغافل، آمار خلاف و درگیری را پایین می آورد مهم ترین اصل در تربیت، اصل تغافل است.

ص: 65


1- فرقان ، آیه 64
2- ميزان الحکمه، شماره 15217.
3- ميزان الحکمه، شماره 15223

2.عفو و گذشت

آیات متعددی اهمیت عفو و بخشش و گذشت را مطرح کرده است. قرآن کریم می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندان تان دشمنان شما هستند از آن ها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و صرف نظر کنید و ببخشید (خدا شما را می بخشد)؛ چرا که خدا بخشنده و مهربان است.

این آیه شریفه درباره مردانی است که قصد هجرت به مدینه را داشتند و فرزندان همسران شان مانع می شدند و می گفتند هجرت نکنید؛ ما بی سرپرست می شویم قرآن کریم می فرماید: برخی زن ها و فرزندان دشمن شما هستند و مانع رشد شما می شوند؛ پس مواظب باشید بر سر دو راهی خدا را بر همه چیز ترجیح بدهید در ادامه، برای فرو نشاندن آتش خشم پدران درباره خانواده ها و جلوگیری از خشونت و درگیری می فرماید اگر عفو کنید و ،ببخشید بهتر است. عفو یعنی بخشیدن، صرف نظر کردن از مجازات. صفح یعنی ترک هرگونه سرزنش و غفران؛ یعنی پوشاندن و فراموش کردن در واقع در این آیه سه مرحله عفو، صفح و غفران مورد توجه قرار گرفته است. این آیه ضمن تأکید بر حفظ ارزش ها و تسلیم عواطف و احساسات خانوادگی نشدن ، سفارش می کند در این راستا از محبت و عفو و گذشت دریغ نکنید تا مشمول لطف خدا شوید. امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق، حق کسی را که بدی کرده است عفو و گذشت ذکر می کند:

﴿وَ أمّا حَقُّ مَنْ أَساءَكَ فَأَنْ تَعفُو عَنْهُ وَ إِن عَلِمْتَ أَنَّ العَفْوَ يَضُرَ انْتَصَرتَ﴾ (2)

اما حق کسی که به تو بدی کرد آن است که او را ببخشی و عفوش نمایی؛

ص: 66


1- تغابن، آیه 14
2- تحف العقول، رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

اما اگر دانستی که عفو به ضرر اوست (جری می شود) طلب مغفرت نمایی (به قانون واگذار کنی).

قرآن کریم در این باره می فرماید: ﴿وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (1) باید ببخشید و لغزش های دیگران را نادیده بگیرید آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد و خداوند بخشنده و مهربان است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿الْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِينَ﴾؛ (2) گذشت به هنگام ،توانایی از سنت های پیامبران است

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿مُرُوءَتُنا اَهْلَ الْبَیْتِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمنا وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا﴾؛ (3) روش ما اهل بیت این است که از آن که به ما ظلم کرده است می گذریم و به کسی که ما را محروم کرده است، اعطا می کنیم.

عفو و گذشت، مانع رویش کینه در انسان می شود و دوستی و محبت را جایگزین می کند. امام سجاد علیه السلام می فرماید که روز قیامت خداوند همه انسان ها را در یک سرزمین جمع می کند. منادی ندا می کند کجایند اهل فضل؟ گروهی از مردم سربلند می کنند فرشتگان با آن ها ملاقات کرده، می پرسند: فضل شما چیست؟ می گویند: ﴿كُنّا نَصِلُ مَن قَطَعَنا وَ نُعطى مَن حَرَمَنا وَ نَعفُوا عَمَّن ظَلَمَنا ، فَيُقالُ لهَم صَدَقتُمُ ادْخُلُوا الجَنَّةَ﴾ ؛ (4) ما به کسی که با ما قطع رحم کرد، صله رحم کردیم و کسی که ما را محروم کرد، به او بخشیدیم و کسی که به ما ستم کرد گذشت کردیم. به آنان خطاب می شود درست می گویید؛ وارد بهشت شوید.

البته بخشش و عفو حدود گستره ای دارد که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد. (5)

امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق چنین عرض می کند:

ص: 67


1- نور، آیه 22
2- بحارالانوار، ج71، ص 423.
3- تحف العقول، ص 27
4- اصول کافی، ج 2، ص108.
5- ر.ک: یعقوب علی برجی سیمای کارگزاران، ص282

﴿وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنِى بِالْبِرِّ وَ أَثيبُ مَن حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ أُكَافِى مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَهِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ﴾ (1)

خدایا مرا موفق بدار تا کسی که مرا ترک کرده است به خوبی با او رفتار کنم؛ کسی که مرا محروم ساخته است به او بذل و بخشش کنم و کسی که از من بریده است با او صله و پیوند کنم و کسی را که از من غیبت نموده به بدی یاد کرده است، به خوبی و نیکی یاد کنم.

توصیه های روایی در درمان غضب

1. گفتن ﴿ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ﴾؛

2.گفتن ﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلشَّیْطَانِ اَلرَّجِیمِ ﴾؛

3. سجده بر زمین هنگام عصبانیّت؛

4. تغيير حالت: ﴿كانَ النَّبِيُّ إِذا غَضِبَ وَ هُوَ قائِمٌ جَلَسَ وَ إِذا غَضِبَ وَ هُوَ جالِسٌ اضْطَجَعَ، فَيَذْهَبُ غَيْضُهُ﴾؛ رسول خدا صلى الله عليه و سلم وقتی عصبانی می شد، اگر ایستاده بود، می نشست و اگر نشسته بود به پهلو می خوابید تا خشم او برطرف شود»؛

5. وضو گرفتن؛

6. غسل کردن: رسول خدا صلی الله علیه و آله ﴿إذا غَضِبَ أَحَدُكُم فَليَتَوَّضاً وَ ليَعْتَسِل فَإِنَّ الغَضَبَ مِنَ النّار﴾؛ هنگامی که کسی از شما خشمگین می شود وضو بگیرد و غسل کند؛ زیرا غضب از آتش است؛

7. نوشیدن آب خنک و شستن سر و صورت؛

8. قرآن خواندن . (2)

داستان

1. اهمیت کنترل خشم: به یکی از انبیای بنی اسرائیل که حکومت در دست داشت

ص: 68


1- صحيفه سجاديه ، دعای مکارم الاخلاق.
2- ر.ک: اخلاق در قرآن، ج 3، ص394 - 395.

وحی شد مرگ تو فرا رسیده است و می خواهم تو را قبض روح کنم؛ باید حکومت خود را به دیگری واگذاری هرکس در برابر تو تعهد کند که هر شب به عبادت خدا برخیزد و همه روز روزه گیرد و میان مردم داوری کند بدون آن که خشمگین شود، جانشین تو است.

جوانی گفت من متکفّل همه این ها می شوم و وعده داد و به هر سه عهدش عمل کرد. خداوند او را به مقام نبوت مبعوث کرد و نامش را «ذو الكفل» نهاد (1)

2. خشم مقدّس: مأمون عباسی (هفتمین طاغوت بنی عباس) پس از شهادت حضرت رضا علیه السلام در جلسه عروسی دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام یک نفر ترانه خوان و مطرب به نام مخارق را که تارزنی می کرد دعوت کرد. او دارای ریش بلندی بود. از او خواست کاری کند که امام علیه السلام از حالت ذکر و دعا و معنویت بیرون بیاید و دلش به امور مادی سرگرم شود.

مخارق گفت من به هر شکل شده این کار را انجام می دهم. در مجلس شروع به زدن ساز و تار و انجام حرکت های ناپسند نمود. امام علیه السلام توجهی نکرد. او ادامه داد. امام علیه السلام با خشم بر سر او فریاد کشید: ﴿اِتَّقِ اَللَّهَ یَا ذَا اَلْعُثْنُونِ﴾ ؛ «ای ریش دراز از خدا بترس». او از فریاد امام علیه السلام آن چنان وحشت زده شد که ساز و تار از دستش افتاد و دستش فلج شد و دیگر تا آخر عمر خوب نشد (2)

3. کنترل غضب برای خدا مرحوم شیخ محمد بافقی را سلمان زمان می گفتند. او را به خاطر مبارزه با بدحجابی همسر رضاخان و برخوردی که با او در حرم کرد، زدند و به شهر ری تبعید کردند. روزی وارد حمام شد دید شخصی ریش و موی صورتش را می تراشد. جلو آمد و گفت چرا ریش می تراشی؟ این کار حرام است! آن شخص، که سرهنگ ارتش بود، متغیر شد و سیلی به صورت این عالم بزرگ زد مرحوم بافقی با آرامش گفت: یکی هم این طرف بزن؛ اما ریش نتراش سرهنگ از اخلاق و کظم غیظ او تعجب کرد. از دلاک :پرسید این شخص کیست؟ دلاک معرفی کرد. سرهنگ سراسیمه از ایشان عذرخواهی

ص: 69


1- ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج2، ص434، به نقل از: روح البیان، ج 5، ص515.
2- محمد شریعت زاده خراسانی در سایه اولیاء خدا، ج2، ص240

کرد و تا آخر عمر ریش نتراشید و مرید مرحوم بافقی شد. (1)

1. 4. بزرگواری امام صادق علیه السلام شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پسر عم شما زبان به بدگویی شما گشود و هیچ عیبی را در مورد شما فرو گذار نکرد مگر آن که به به شما نسبت داد. امام علیه السلام به کنیزی که آن جا بود فرمود آب بیاور برای نماز وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. آن شخص گوید من منتظر بودم امام علیه السلام نفرین کند؛ اما ایشان بعد از نماز دعا کرد و عرض کرد: «پروردگارا من حق خود را به او بخشیدم؛ تو از من سخی تر و بزرگوارتری که او را ببخشی و مؤاخذه نکنی». سپس حالت رقّتی به امام علیه السلام دست داد و پیوسته در حق او دعا می کرد و من از این کار ایشان در شگفت بودم

5. کنترل خشم نشانه عزّت: شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: بین من و خانواده ای نزاع و درگیری رخ داده است می خواهم نزاع را ترک گویم؛ اما به من گفته می شود که ترک نزاع برای تو ذلّت است. امام علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّمَا الذّليلُ الظَّالِمُ﴾ ؛ يعني به وسوسه ها اعتنا نکن؛ آن که ستم می کند، ذلیل و پست است. (2)

6. بزرگواری سیدابوالحسن اصفهانی رحمه الله علیه در دوران زعامت و مرجعیت مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی در یکی از شب ها که ایشان در نجف نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندند بین دو نماز شخصی فرزند ایشان را شهید کرد این پیرمرد هفتاد ساله وقتی از شهادت فرزند باخبر شد بسیار بردباری و صبوری از خود نشان داد. مرتب می گفت: ﴿لاَ حَوْلَ وَ لاَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ﴾ . نماز عشا را خواند و قاتل را هم عفو کرد. (3)

7. خشم مقدّس: ولید بن عتبه زمینی را از امام حسین علیه السلام غصب کرده بود. امام علیه السلام برای گرفتن حق خود نزد او آمد مروان گوید: امام حسین علیه السلام عمامه او را از سرش برداشت و بر گردنش پیچید و فشار داد ولید که این شجاعت امام علیه السلام را در ایفای حقش ملاحظه کرد،

ص: 70


1- غلام علی حسینی، احلى من العسل، ج2، ص60.
2- محمد تفی فلسفی، شرح تفسیر و مکارم الاخلاق، ص 64.
3- رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص 274

کوتاه آمد. مروان گوید من تا آن روز این چنین جرئت و جسارت کسی را بر امیر ندیده بودم (1)

8. ارزش کنترل خشم: امام امیرمؤمنان علی علیه السلام شنید شخصی به قنبر دشنام می دهد و گویا قنبر می خواست پاسخ دهد. امام علیه السلام فرمود: قنبر او را رها کن تا خدا را از خودت راضی کرده باشی و دشمنت را کیفر داده باشی

﴿فَوَ الَّذِي خَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَسَمَةَ ما أَرضى المُؤْمِنُ رَبَّهُ لِمِثلِ الحِلمِ وَ لا أَسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ المَقتِ وَ لا عُوقِبَ الأحمَقُ مِثلِ السُّكُوتِ عَنهُ﴾

قسم به خدایی که دانه را در زیر خاک شکافته و انسان را آفریده، هیچ شخص مؤمنی پروردگارش را به چیزی مانند حلم خشنود نساخته و شیطان را به چیزی مانند خاموشی به هنگام غضب خشمگین نکرده و احمق را به چیزی مانند سکوت مجازات ننموده است. (2)

ص: 71


1- بحارالانوار، ج44، ص191.
2- مکارم شیرازی ، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 405.

ص: 72

3

﴿وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ﴾؛ چیرگی و حاکمیت حسادت

مقدمه

از بیماری های اخلاقی که سلامت جسمی و روحی فرد را به خطر می اندازد و موجب اختلال و به هم ریختگی امور عادی زندگی می شود، حسادت است. حسادت، بحرانی روحی است که بیش از همه خود حسود را آزار می دهد و تا حد عذاب و اضطراب دائم و همیشگی پیشرفت می کند حسادت لایه های پنهان فراوانی دارد که گاه خود حسود نیز از آن غافل است. حسادت در قالب های مختلفی بروز می کند؛ مثلاً در گفتار، کردار، رفتار، انفعالات روحی و بالاخره در اشکالی که تشخیص آن مشکل است.

امام سجاد علیه السلام در این دعا از غلبه و چیرگی حسد به خدا پناه می برد. شاید تعبیر غلبه حسد، اشاره به این باشد که طبع و نفس هرکسی با دیدن وضعیت و موقعیت برتر در دیگران ، به ویژه در افراد هم سطح و هم تراز احساس حسادت می کند؛ اما آن چه ناپسند است، حکومت این صفت بر دل و بروز در عمل است. (1) رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:

﴿ثَلاثَةٌ لا ينجُوا مِنها أَحَدٌ، الظَّنُ وَ الطَّيرَةُ وَ الحَسَدُ وَ سَأُخبِرُكُم بِالمَخرجِ مِن ذلِكَ، فَإِذا

ص: 73


1- ر.ک: سید علی خان شیرازی، ریاض السالكين ، ج 2، ص 338 .

ظَنَنتَ فَلا تُحَقِّقِ وَ إِذا تَطَيَّرْتَ فَامْضِ وَ لاتنثن وَ إِذَا حَسَدْتَ فَلاَ تَبْغِ﴾ (1)

سه چیز است که هیچ کس از آن رهایی ندارد گمان بد فال بد و حسد و من راه نجات از آن ها را برای شما بازگو می کنم هنگامی که گمان بد درباره کسی بردی ترتیب اثر نده؛ هنگامی که فال بد ،زدی اعتنا نکن؛ و هنگامی که به کسی حسد پیدا کردی، ستم مکن

حسد در لغت به معنای آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن است. شخص حسود علاوه بر آرزوی ،قلبی چه بسا سعی در زوال و نابودی آن نعمت کند. (2)

مرحوم شهید ثانی می گوید: «حسد عبارت است از تحریک و برانگیخته شدن قوه شهوانی و خواهش نفس برای زوال مال و حال نیکوی شخص و آرزوی آن برای خود». (3)

فیض کاشانی برای حسادت چهار مرتبه (4) تعریف کرده است:

1. این که انسان آرزوی زوال نعمت و حالت نیکوی مردم کند؛ اگرچه این نعمت و حالت نیکو نصیب او نشود و این نهایت پلیدی نفس است؛

2. انسان دوست دارد زوال نعمت دیگری را از آن رو که آن ،نعمت به او برسد؛ مثل این که شخصی خانه یا زن زیبایی دارد و انسان آرزو کند آن خانه یا زن از دست صاحبش خارج شود تا به او برسد؛

3. انسان آرزوی همان نعمتی را که از مردم بهره مندند نکند؛ بلکه نظیر آن را بخواهد؛ اما از آن جا که از رسیدن به آن عاجز است میل داشته باشد که از دست او نیز برود تا با یکدیگر مساوی باشند؛

4. مانند مورد سوّم است؛ اما اگر انسان بتواند آن نعمت را از دست آن شخص بیرون کند نکند؛ بلکه بر نفس خود خشمناک .شود برای صاحب این ،مرتبه امید نجات هست

ص: 74


1- محجة البيضاء ، ج 5، ص 325
2- راغب اصفهانی، مفردات ، واژه حسد
3- شهيد ثاني كشف الريبه عن احكام الغيبه ، ص96.
4- المحجة البيضاء، ج 5، ص 327

قرآن و حسد

حسد، صفت خطرناکی است که در نخستین روزهای آفرینش به خشونت خانوادگی و برادرکشی انجامید. (1) بر اساس برخی تفاسیر عامل اصلی این جنایت بزرگ، حسادت قابیل بر هابیل بود. او که طبق برخی نقل ها در خواب برادرش را کشت، (2) به دو دلیل بر او حسد ورزید: 1. هابیل گله دار بود و گوسفند فربه و چاقی را قربانی کرد قابیل که کشاورز بود، یک دسته از محصولات نامرغوب خود را صدقه داد قربانی هابیل پذیرفته شد و قربانی قابیل رد شد؛ در نتیجه او بر برادر خود حسادت ورزید؛ 2. همسر هابیل زیباتر از همسر قابیل بود؛ از این رو او به برادرش حسد ورزید و نقشه قتل او را ریخت (3)

گزارش دیگر قرآن، حسادت برادران یوسف بر اوست. کار آنان به مرحله ای رسید که پدر را گمراه خواندند. حسادت به موقعیت برتر یوسف و محبت بیشتر پدر به او کار را به مرتبه ای رساند که در مشاوره ای ،شیطانی یوسف را از پدر جدا ساختند دروغ گفتند حكم به ضلالت پدر دادند و جنایت خود را کتمان کردند

واژه حسد، پنج مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. قرآن کریم در مورد حسادت اهل کتاب می فرماید:

﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾ (4)

بسیاری از اهل کتاب بعد از آن که حق بر ایشان آشکار شد از روی حسدی که در جان شان بود آرزو می کردند که شما را بعد از ایمان آوردن تان به حال کفر باز گردانند.

ص: 75


1- مائده، آیه 30
2- تفسیر قرطبی، ج 3، ص 2133.
3- ر.ک: فخر رازی، تفسير كبير، ج11، ص203.
4- بقره، آیه 109

این آیه ، به صراحت گزارش می کند که اهل کتاب آرزوی زوال نعمت ایمان و بازگشت به کفر را برای مسلمانان داشتند.

حسد آنان به دلیل خروج نبوت از نسل آن ها و انتقال آن به بنی اسماعیل بود. آنان ایمان داشتن به رسول خدا صلى الله عليه و سلم را فضیلتی برای مسلمانان شمرده و آرزو می کردند این نعمت از کف مسلمانان برود. تعبیر ﴿مِنْ عِنْدِ أَنفُسِهِمْ﴾ در آیه به این معناست که این آرزو، میل درونی آنان بود نه این که مبنای منطقی داشته باشد یا در کتابی یافته باشند.

ابن عباس گوید این آیه درباره حُیَی بن اخطب و برادرش ابی یاسر بن اخطب نازل شده است. آنان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شدند و با او ملاقات کردند. از حیی بن اخطب سؤال شد آیا او همان پیامبر موعود است؟ گفت آری همان است. پرسیدند: تو چه رفتاری می کنی؟ گفت تا هنگام مرگ با او دشمنی می کنم او همان کسی است که آتش جنگ احزاب را بر افروخت.

قرآن کریم در آیه دیگری نیز این حسادت و بی حرمتی یهود را گزارش می کند: ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ اَلنّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ (1)

در مورد کلمه «الناس» در آیه شریفه چند قول .هست مراد از آن، پیامبر اکرم، پیامبر و خاندانش پیامبر و اصحابش و قوم عرب هستند. (2) دلیل حسادت آنان در آیه شریفه ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾ ذکر شده است که فضیلتی خدادادی است و به آل ابراهیم یعنی نیاکان و گذشتگان و فرزندان عموهای پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم هم دادیم

امام صادق علیه السلام در روایتی به تعمیم مصداق این آیه و بیان معنای باطنی آن پرداختند. ایشان می فرماید: ﴿نَحنُ المَحسُودُونَ الَّذِينَ قالَ الله عَلى ما آتانا الله مِنَ الإمامَةِ﴾ (3) ما مورد حسادت هستیم به واسطه امامتی که خدا به ما داده است».

ص: 76


1- نساء، آیه 54
2- طبرسی مجمع البیان، ج 5، ص190.
3- سيد عبد الله شُبَّر، الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبین، ج 2، ص 56

در پاره ای آیات اگرچه واژه حسد به کار نرفته همین مفهوم مورد سرزنش و عتاب قرار گرفته است. قرآن کریم می فرماید:

﴿و لَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾ (1)

و آن چه را خدا به سبب آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده، آرزو نکنید برای مردان از آن چه کسب کرده اند بهره ای است و برای زنان نیز از آن چه کسب کرده اند بهره ای است و خدا را از ناحیه فضلش درخواست کنید؛ که خدا به هر چیزی داناست.

برخی آورده اند ام سلمه خدمت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آمد و عرض کرد: مردان می جنگند و زنان نمی جنگند برای زنان نصف ارث است کاش ما هم مرد بودیم می جنگیدیم و به آن چه مردان می رسند، می رسیدیم. این جا این آیه آمد. (2)

واژه «تمنا» به معنای آرزوست. این آیه می گوید که آرزوی داشتن برتری های دیگران را نکنید؛ برتری هایی که ناشی از تفاوت اصناف انسان هاست و مردان و زنان به اقتضای مردانگی و زنانگی ویژگی هایی دارند؛ بلکه از خدا که مبدأ همه فضیلت هاست، درخواست برتری کنید تا او به شما پاداش ارزانی کند. در برخی روایات داریم که بگویید: ﴿اَللَّهُمَّ أَعْطِنِی مِثْلَهُ﴾ . رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿وَ اسأَلُوا الله مِن فَضلِهِ فَإِنَّهُ يُحِبُّ أَن يَسأَلَهُ﴾؛ «فضل خدا را از او بطلبید که او چنین درخواستی را دوست دارد» (3)

اوصاف و نشانه های حسودان

اشاره

حسد، شراره ای است که سرمایه ها و توانمندی های افراد را در کام خود می سوزاند و بیماری است که گاه تا پایان عمر سلامت را به خطر می اندازد و تن را رنجور می کند.

ص: 77


1- نساء، آیه 32
2- سيد قطب، في ظلال القرآن، ج2، ص642.
3- ملا فتح الله كاشاني، منهج الصادقين ، ج 3، ص

حسودان ، افرادی کوتاه، فکر کم شخصیت، نادان، ضعیف، رنجور و مطرود هستند؛ از همین رو در روایات، بدترین بیماری یاد شده است. علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْحَسَدُ شَرُّ اَلْأَمْرَاضِ﴾ ؛ «حسد بدترین بیماری هاست».

شناخت علایم و نشانه های هر بیماری مقدم بر درمان آن است. هر دردی ابتدا باید شناسایی شود و شناسایی آن نیز در گرو نشانه شناسی آن است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلى عُيُوبِهِ وَ أَحاطَ بِذُنُوبِهِ﴾؛ (1) «کسی که حساب نفس خود را برسد، بر عيوب خویش واقف می شود و بر گناهان خود احاطه می یابد».

این حقیقتی است که هرکس صفت رذیله ای در درون دارد و آن را در رفتار و گفتار خود آشکار می سازد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿ما أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيئا إِلا ظَهَرَ فِى صَفَحاتِ وَجهِهِ أو فَلَتاتِ لِسانِهِ﴾؛ (2) هیچ کس در باطن خود رازی را پنهان نمی دارد مگر این که از رنگ چهره و لابه لای سخنان او آشکار می شود». قرآن کریم هم بر بروز ناخودآگاه رذایل درونی در گفتار و رفتار تأكيد دارد ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ﴾ (3)

مهم ترین نشانه های افراد حسود طبق کلام نورانی و موشکافی های دقیق معصومین علیهم السلام ، عبارت اند از:

1.اندوه و غم

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ کَثُرَ حَسَدُهُ طَالَ کَمَدُهُ﴾؛ (4) «کسی که حسدش زیاد باشد، اندوهش طولانی است» حسود، انرژی و توان خود را به جای آن که در راه رشد و تعالی به کار گیرد، در حسرت و تأسف و خودآزاری به کار می برد. از آن جا که او هیچگاه خود و داشته هایش را نمی بیند همیشه به آن چه دیگران دارند فکر می کند هیچ گاه احساس شادی ندارد،

ص: 78


1- غرر الحکم، شماره 8927.
2- نهج البلاغه، حکمت 26
3- آل عمران، آیه 118
4- غرر الحكم، شماره 1774

پیوسته با خود درگیر است دردی همیشگی در درون خود دارد و پیوسته می سوزد و روح و روان خود را سوهان می زند قرآن کریم می فرماید: منافقان از پیروزی و موفقیت مسلمانان اندوهناک می شدند:

﴿إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةً يَفْرَحُوا بِهَا﴾ (1)

اگر برای شما رویداد خوشی باشد بدحال می شوند و اگر رویداد بدی به شما برسد، شاد می شوند.

حسود به دلیل این که از وضعیت خود ناراضی است، همواره به محرومیت ها می اندیشد داشته های خود را هیچ می پندارد ذهنش مشغول داشته های دیگران است خود را از لذت ها و زیبایی ها محروم می کند و احساس خوشی ندارد: ﴿لاَ رَاحَهَ لِحَسُودٍ﴾؛ «حسود آرامش ندارد»

2.خشم و عصبانیت

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَسُودُ غَصْبانٌ عَلَى القَدَرِ﴾؛ (2) «حسود بر تقدیر الهی خشمگین است». حسود از آن جا که نمی تواند شاهد امتیازات دیگران باشد و آن ها را حق خود می داند، بر صاحبان امتیاز و نعمت خشمگین می شود. او حتی طبیعت را ظالم می پندارد و به تقدیر الهی معترض است. حسود همواره بدگمان است و عذابی دائم در خود احساس می کند. او به واسطه احساس حقارتی که دارد همیشه پر توقع و طلبکار است، همه را بدهکار می بیند، به دلیل دست نیافتن به فضایل دیگران آن ها را انکار می کند، بدی دیگران را برجسته می سازد، با عصبانیت و خشم با اطرافیان خود رفتار می کند و دچار دل مشغولی دائم و غفلت از رشد و تعالی خود است امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

﴿ما رَأیتُ ظالِما أشْبَهَ بمَظلومٍ مِن الحاسِدِ نَفَسٌ دائمٌ ، و قَلبٌ هائمٌ ، و حُزنٌ لازمٌ ﴾. (3)

ص: 79


1- آل عمران، آیه 120
2- غرر الحکم، شماره 1270.
3- تحف العقول، ص216.

من هیچ ستمگری را شبیه تر به مظلوم و ستمگرتر از حسود ندیدم. او دارای نفسی مشغول قلبی بیقرار و اندوه همیشگی است.

3.غيبت وتملّق

حسودان ، افرادی دو چهره و منافق هستند پشت سر افراد بدگویی می کنند و در برابر افراد، به رغم میل باطنی به چاپلوسی و تملق می پردازند. حسود، هرگز واقع گرا نیست، رفتاری یکنواخت و سالم ندارد و برای فرو نشاندن خشم خود و التیام درد حسادت درونی به انواع بدگویی پشت سر افراد می پردازد. او منافقانه در برابر فردی که به او حسادت می ورزد به چاپلوسی و چرب زبانی و زبان بازی می پردازد. این چاپلوسی و تملق، فریبکارانه و ریایی است حقیقتی و رای آن نیست؛ بلکه تصنعی و ظاهری است. او می خواهد با ایجاد مقبولیت کاذب نزد افراد، از زندگی آن ها آگاه شود. این تملق، دست مایه بدگویی ها و تمسخرهای بعدی اوست امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ لِلْحَاسِدِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ یَغْتَابُ إِذَا غَابَ وَ یَتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیبَهِ﴾. (1)

لقمان به پسرش :گفت حسود سه نشانه دارد پشت سر غیبت می کند، در حضور تملق و چاپلوسی می کند و در مصیبت شماتت می کند

4.انکار فضایل دیگران

حسود، فضایل دیگران را باور نمی کند همواره با تراشیدن نقاط ضعف، در فضایل و خوبی های افراد تردید ایجاد می کند. او گاه با سکوت معنادار در برابر بدگویی دیگران گاه با ریشخند و لبخند معنادار در برابر تعاریف دیگران خباثت باطنی خود را آشکار می سازد.

حسود اگر مجبور شود به مدح کسی بپردازد یا کم می گذارد یا آن را آمیخته با ذمّی می کند که مدح را تخریب کند تعریف و تمجید او همواره با تنقیص و تخریب همراه است و گاهی آن چنان با ظرافت به این کار می پردازد که کمتر کسی متوجه می شود او در مقام

ص: 80


1- تحف العقول، ص 25.

تعریف است یا تخریب امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ اَلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ اَلتَّقْصِیرُ عَنِ اَلاِسْتِحْقَاقِ عِیٌّ أَوْ حَسَدٌ﴾ ؛ (1) «ستودن و تعریف بیش از استحقاق و شایستگی، چاپلوسی است. ستودن کمتر از شایستگی نیز ناتوانی و حَسَد است».

5.تکبر و خود بزرگ بینی

حسود، بندگان خدا را با نظر حقارت می نگرد خود را برتر و شایسته کسب همه خوبی ها می داند او از این که رقیبی داشته باشد ناراحت است و می خواهد همه را از صحنه بیرون کند و فقط خود بماند ریشه این کبر نالایقی و حقارت است. او خود را در مرتبه ای می بیند که باید همیشه برتر باشد. او نمی اندیشد که شاید دیگران در اثر شایستگی ها به این مقامات رسیده اند. در صدر اسلام افراد حسود به پیامبر صلی الله علیه و اله گفتند چرا قرآن بر تو نازل شده و بر ولید بن مغیره، که فردی ثروتمند است فرو نیامده است: ﴿وَ قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾؛ (2) «و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو شهر (مکّه وطائف) نازل نشده است».

این افراد کوتاه فکر معیار ارزش انسان ها را مال و ثروت و مقام می دانستند و متکبرانه به تعالیم پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم پشت می کردند.

6.فقدان حس تقدیر و تشکر

حسود، به دلیل پرتوقعی هرگز خدمت دیگران را ارج نمی نهد. او خود را مخدوم ، و خدمت را وظیفه دیگران می داند حسود از آن جا که بیمار است، صداقت در او نیست و نمی تواند باور کند کسی صادقانه به او خدمت کرده است؛ از این رو با بدگمانی حتی خدمت دیگران را توهین تلقی می کند و از آن رنج می برد.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ حَسَدَکَ ، لَمْ یَشْکُرْکَ عَلی إِحْسانِکَ إِلَیْهِ﴾؛ (3) «کسی که به تو حسد می ورزد، احسان تو را سپاس نمی گوید».

ص: 81


1- نهج البلاغه، حکمت 347
2- زخرف، آیه 31
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 2، ص 317

7.دروغ گویی و خیانت

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ لِلحاسِدِ َثلاثُ عَلاماتٍ، يَخوَنُ وَ يَكذِبُ وَ يُخالِفُ ما يَقُولُ﴾؛ (1) لقمان به پسرش گفت: حسود سه نشانه دارد: خیانت می کند، دروغ می گوید و مخالف آن چه می گوید، عمل می کند

این سه ویژگی به یکدیگر وابسته است. فرد خائن، دروغگو و منافق است. برادران یوسف، هم خیانت کردند هم دروغ گفتند و هم قول دادند و بدقولی کردند. آنان گفتند: ﴿إنّا لَهُ لَناصِحُونَ﴾؛ ما خيرخواه او هستیم؛ اما دروغ می گفتند آنان سوگند یاد کردند از یوسف غافل نشوند و گفتند او را برای تفریح و خوشی می برند؛ اما برخلاف سوگند خود خیانت کردند و او را در چاه انداختند. آن ها سال ها این حادثه را مخفی کردند تا پدر در فراغ یوسف چشمانش سپید شد؛ با این حال با کمال وقاحت دروغی ساختند و گفتند ما راست می گوییم: ﴿فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ﴾.

انسان حسود به واسطه حقارت درونی و ضعف ،ایمان به سادگی دروغ می گوید و بر خلاف قولش عمل می کند

نتیجه

آن چه ذکر شد برخی نشانه های حسود بود. گاه تمام این نشانه ها در فردی هستند و گاهی برخی از این ویژگی ها ریشه همه این صفات نیز همان حقارت درونی و پستی ذاتی

حسود است حسود دشمنی در لباس دوست است که انتظار خیرخواهی از او بیهوده و محال است. امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿النَّصيحَةُ مِن الحاسِدِ مَحالٌ﴾؛ (2) «خیرخواهی از حسود، محال است».

درمان بیماری حسد

اشاره

برای درمان هر بیماری اخلاقی عزم و اراده جدّی لازم است بیمار تا نخواهد، بهبود پیدا

ص: 82


1- صدوق، خصال، ج1، ص121.
2- صدوق، خصال، ج1، ص269.

نمی کند؛ اگر چه همه مردم بسیج شوند. فرد حسود ابتدا باید بپذیرد که حسود است و دست به توجیه گری نزند. اگر حسادت را در درون خود انکار کند و گاه آن را فضیلت بشمرد و عمل زشت خود را زیبا ببیند، هرگز درمان نخواهد شد ﴿أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا﴾ (1)

امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای مکارم الاخلاق از خدا می خواهد که حسد اهل ستم و معصیت در مورد ایشان به مودت و دوستی تبدیل شود ﴿وَ مِنْ حَسَدِ أَهلِ البَغي المودَّةُ﴾. (2)

حسد افراد به امام سجاد علیه السلام، شاید به دلیل جنبه های معنوی و مقامات روحانی ایشان بوده است. ایشان مال و قدرت و مقام دنیوی نداشت تا حسادت بورزند. نمونه آن حسادت عبدالملک مروان به ایشان در خانه خدا و اشعار فرزدق است. (3)

امام سجاد علیه السلام در این دعا از خدا می خواهد که حسد اهل بغی به دوستی و محبت تبدیل شود. معلوم می شود که دعا برای افراد حسود توسط کسی که مورد حسد واقع می شود، اثر دارد و مورد تأکید است. افرادی که مورد حسادت واقع می شوند، فضایل و ویژگی هایی دارند که در معرض رشک و حسد دیگران واقع می شوند. آن ها باید برای حسودان دعا کنند که خدا حسادت آنان را به دوستی و محبت تبدیل کند نخستین گام در مبارزه با هر رذیله ای دعاست. البته باید توجه داشت انسان هایی که برجستگی های مالی یا معنوی دارند، باید حتى المقدور خوبی ها و داشته های خود را بپوشانند تا زمینه حسادت در دیگران فراهم نکنند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿إِستَعينُوا عَلى قَضاءِ حَوائِحِكُم بِالكِتمَانِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَى نَعمَةٍ مَحَسُودٌ ﴾؛ (4) «برای تهیه نیازهای زندگی تان از کتمان و پنهان کردن عمل کمک بگیرید؛ زیرا تمام صاحبان نعمت مورد حسد دیگران اند».

برخی راهکارهای درمان حسد در ادامه ذکر می شود.

ص: 83


1- فاطر، آیه 8.
2- دعای مکارم الاخلاق، صحيفه سجاديه.
3- ر.ک: سفينة البحار، ج 2، ص 355.
4- محجة البيضاء ، ج 5، ص 327

10.تقویت باورهای دینی

هر اندازه درخت ایمان و عقیده در انسان ریشه دارتر و قوی تر باشد، حسادت و رشک به دیگران کم تر است. افراد معتقد از آن جا که به تقدیر الهی و خیرخواهی او اعتقاد دارند، هرگز از این تقدیر ناراضی نیستند. آنان که خدا را حکیم می دانند هرگز به حکمت او اعتراض نمی کنند، توجه دارند هر چیز روی حساب است و خدای سلام هرگز ضرر و آزار دیگران را نمی خواهد. اینان اگر نعمتی در کسی ببیند آن را از خدا می طلبند نه آن که زوال نعمت را از دیگری بخواهند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ اتَّقِ قَلبَهُ لَم يَدْخُلهُ الحَسَدَ﴾ ؛ (1) «کسی که قلبش تقوا داشته باشد حسد وارد قلبش نمی شود»

ایمان به خدا به انسان امید و دلگرمی می بخشد دل پاک از حسد خالی است. دعا استغفار، نماز، قرائت قرآن و زیارت ایمان را تقویت می کند و مانع ریشه دوانی صفات رذیله در انسان است. امام سجاد علیه السلام در دعای 22 صحیفه سجادیه عرض می کند:

﴿اللّهُمَّ صَلِّی عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارزُقنى سَلامَةَ الصَّدرِ مِنَ الحَسَدِ حَتَّى لا أَحْسِدُ أحَدا مِن خَلْقِكَ عَلَى شَيْءٍ مِن فَضلِكَ ﴾. (2)

خدایا بر محمد و آل او درود فرست و سینه ام را از حسد سلامت بدار تا به هیچ یک از بندگانت بر آن چه به آن ها احسان کرده ای، حسد نورزم.

امام کاظم علیه السلام در سخن ارزشمندی توصیه می کنند برای نجات از بیماری حسد به درگاه الهی تضرع کنید:

﴿مَنْ أَرادَ الغِنى بِلا مالٍ وَ رَاحَةَ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعَ إِلَى الله فى مَسئلَتِهِ بأن يُكَمَّلَ عَقْلَهُ﴾ (3)

هرکسی که بی نیازی بدون ،مال راحتی قلب از حسد و سلامت در دین را می خواهد پس باید به درگاه خدا تضرع کند و بخواهد که عقلش را کامل گرداند.

ص: 84


1- غرر الحکم، شماره 8002 .
2- دعای 22 صحيفه سجاديه.
3- الكافي، ج1، ص18.

2.اصلاح اندیشه و روان

حسود باید فکر کند بیندیشد و بداند که حسادت برای او ثمره ای جز تعب و زحمت ندارد و هیچ گاه او را به خواسته هایش نمی رساند.

آن چه دیگران دارند و او فاقد آن است یا خدادادی است یا با تلاش به دست آمده و یا زمینه هایی دیگری درست یا نادرست موجب آن شده است. در هر صورت، خودخوری، حسرت، تأسف، اندوه و احساس محرومیت، فقط آرامش فرد حسود را به هم زند و او را عذاب می دهد. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿لله دَرَ الحَسَدِ ما أَعْدَلَهَ بَدأ بِصاحِبِهِ فَقَتَلَهُ﴾؛ (1) «آفرین بر حسد چقدر عادل است؛ ابتدا از صاحبش آغاز می کند و او را می کشد».

حسود باید بداند جسم او در معرض آسیب است و حسد مانند موریانه ای، ساختمان وجود او را تهی، و شمع وجود او را آب می کند و زعفران وجود را به گندابی متعفن تبدیل می سازد. او بیماری دائمی همراه خود دارد که گاه تا آخر عمر با اوست. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿الحَسُودُ أَبَدا عَليلٌ﴾ (2) «حسود همیشه رنجور و بیمار است» حضرت در بیان دیگری می فرمایند: ﴿الْعُجبُ مِن غَفَلَةِ الحُسّادِ عَن سَلاقَةِ الأجسادِ﴾؛ (3) «شگفتا از غفلت افراد حسود در مورد سلامت جسم شان».

یک راه درمان بیماری ،حسد آن است که حسود به عاقبت این درد خان مان سوز بیندیشد و بداند:

حسادت، نابودی فرسایشی است؛

ایمان و اعتقاد را ذوب می کند؛

حسنات و نیکی ها را نابود می کند؛

زمینه ورود به گناهان دیگر را فراهم می آورد؛

انسان را برده شیطان می کند؛

ص: 85


1- ميزان الحكمه ، شماره 3908؛ بحار الانوار، ج 70، ص241.
2- غرر الحکم، شماره 1764.
3- نهج البلاغه ، حکمت 225.

مانع رشد و ترقی و پیشرفت می شود؛

امنیت جامعه را به خطر می اندازد؛

حسادت هیچ کس را ثروتمندتر زیباتر و توانمندتر نمی سازد؛

مورد خشم خدا واقع می شود؛

اعتراض به قضای الهی است؛

ریشه کینه و عداوت می شود؛

دوستی و محبت را می زداید؛

وقت و نیروی او را هدر می دهد.

حسود باید به پیامدهای این صفت ناپسند بیندیشد و انگیزه های حسادت را در خود از بین ببرد. او باید خود را در برابر خدا قرار ندهد آب به آسیاب شیطان نریزد، به وضعیت خود خشنود باشد به محرومیت ها فکر نکند و به موفقیت ها توجه داشته باشد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن رَضِيَ بِحالِهِ لَم يَعتورَهُ الحَسَدُ﴾؛ (1) «کسی که به وضعیت خود راضی ،باشد حسد بر او چیره نمی شود»

3.اصلاح رفتار

شخصی که به حسادت مبتلاست باید به خواسته های درونی خود اعتنا نکند و خلاف آن عمل کند؛ کار مردم را حمل بر صحت کند؛ آن چه دلش می گوید ضدش را انجام دهد؛ هرگز حسادت را اظهار نکند؛ اگر دلش می خواهد تنقیص کند او تعریف و مدح کند؛ اگر دلش می خواهد زیان برساند او بر خلاف میل درونی کمک و یاری کند؛ و اگر به اقتضای حسد دوست دارد که شخصی را مسخره کند از او احترام و تجلیل کند و او را بزرگ جلوه دهد.

امام سجاد علیه السلام چنین دعا می کند: ﴿وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ وَ أَثِيبُ مَنْ حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ كَافِي مَنْ قَطَعَنى بِالصَّلَةِ﴾؛ (2) (خدایا مرا موفق بدار) تا به کسی که مرا ترک کرده است، نیکی کنم و به کسی که محرومم کرده است، بذل و بخشش کنم و به کسی که قطع رابطه کرده است، پیوند نمایم.

ص: 86


1- غرر الحكم، شماره 1133
2- صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.

معارف بلند قرآن کریم ما را در مقابله با حسد راهنمایی می کند. برخی از این توصیه های درمانی عبارت اند از:

الف)خیرخواهی برای مردم

قرآن کریم توصیه می کند همواره خیرخواه مردم باشید: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾؛ «با نیکویی با مردم سخن بگویید».

امام باقر علیه السلام ذیل این آیه شریفه می فرماید: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ أَحسَنَ ما تُحِبُّونَ أَن يُقالُ فيكُم﴾؛ (1) «بهترین سخنی را که دوست دارید درباره شما گفته شود، به مردم بگویید».

در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَ قُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ «به بندگانم بگو سخنی بگویند که بهتر باشد».

این آیات ما را به ادب در گفتار و رعایت نیکویی در کلام دعوت می کند. اقتضا نیکویی در کلام آن است که انسان از تنقیص سرزنش و ضربه زدن به دیگران بپرهیزد.

ب)رعایت گفتار محکم و با پشتوانه

حسود، بر اساس گمان و برداشت نادرست خود به دیگران رشک می ورزد و این خُبث درونی را در کلام و رفتارش بروز می دهد. بسیاری اوقات برداشت های نادرست منشأ این حسادت است. اگر گفتار ما با رعایت حقانیت و استواری باشد و بر اساس معیارهای صحیح و عاقلانه ارائه شود، دست کم از بروز حسادت جلوگیری می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾ (2) «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی را پیشه کنید و سخن استوار بگویید»

علامه طباطبائی می فرماید که کلمه «سدید» از سداد است که به معنای اصابت رأی و داشتن رشاد است. بنابراین قول سدید، عبارت است از کلامی که هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینی و مانند آن، غیر مشروع نباشد.

ص: 87


1- الکافی، ج 2، ص 165.
2- احزاب، آیه 70

پس بر مؤمن لازم است که به راستی آن چه می گوید مطمئن باشد و گفتار خود را نیز بیازماید که لغو یا مایه فساد نباشد. (1)

ج) پرهیز از پیروی جاهلانه

حسادت، چیزی جز جهل و ناآگاهی نیست. حسود با برداشت های غلط و نادرست گفتند: ،خود متکبرانه با صاحبان نعمت دشمنی می ورزد مشرکان در تحقیر مسلمانان می گفتند: ﴿أَهَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ﴾؛(2) «آیا این ها هستند که خدا از میان ما برگزیده است»؟ و یا می گفتند: ﴿أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا﴾؛ (3) «آیا ما به دو انسان مانند خودمان ایمان بیاوریم».

این حس خود برتربینی و نادیده گرفتن دیگران و اظهار کلمات بی مبنا، ریشه در جهل و نادانی دارد. راهکار مبارزه با این حس را قرآن کریم در این آیه شریفه بیان کرده است: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾؛ (4) «از آن چه نمی دانی، پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل ها همه مسئول اند».

در این آیه، سخن از لزوم تحقیق و بررسی در همه امور است نهی از پیروی غیر آگاهانه دایره گسترده ای دارد که شامل عقیده ،گفتار ،قضاوت شهادت، عمل، تصمیم گیری، حکم و... می شود. الگوی انسان در زندگی باید علم و یقین باشد و بر اساس گمان و تخمین و حدس و احتمال نظر ندهد. مقیاس قضاوت ها نباید شایعات و احتمالات و برداشت های شخصی باشد؛ زیرا هم آبروی اشخاص را به خطر می اندازد و هم حس اعتماد به یکدیگر را در جامعه از بین می برد

امام کاظم علیه السلام در توضیح این آیه شریفه می فرماید: ﴿لَيْسَ لَكَ أَن تَتَكَلَّمَ بِما شِئتَ لا الله عَزَّ

ص: 88


1- الميزان، ج16، ص 347.
2- انعام، آیه 53.
3- مؤمنون، آیه 47.
4- اسراء، آیه 36.

وَ جَلَّ يَقُولُ: وَ لا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلم﴾ (1) برای تو روا نیست هر چه را می خواهی، بگویی؛ زیرا خداوند می فرماید: از آن چه علم نداری پیروی مکن.

د) دفع بدی با نیکی

مردم در رفتارشان سه دسته هستند: برخی بدی را با بدی و نیکی را با نیکی پاسخ می دهند؛ دسته دوم نیکی را با بدی پاسخ می دهند و دسته سوم بدرفتاری و بدگویی دیگران را با نیکی دفع می کنند انسان حسود نه فقط نباید به دیگران اندیشه بد بورزد؛ بلکه اگر کسی چنین اندیشه و رفتاری با او داشت او مقابله به مثل نکند تقویت چنین روحیه ای در انسان که همواره بدی را با خوبی دفع کند، موجب می شود میل بدی نفس و گمان بد خود را نیز زیر پا گذارد و خلاف میل باطنی به ترفیع و ستایش دیگران بپردازد. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾؛ (2) «هرگز نیکی و بدی یکسان نیستند. بدی را با نیکی دفع کن».

منظور از دفع احسن آن است که با حق باطل را دفع کن، با حلم و مدارا جهل و خشونت را و با گذشت و اغماض، بدی دیگران را پاسخ بده. در هر صورت حسادت صفت خطرناکی است که باید عزم جدی برای مقابله با آن باشد و از غلبه و حاکمیت آن جلوگیری شود.

داستان

1.خطر حسد

فضیل، شاگردی داشت از اعلم شاگردانش که در حال احتضار به بالینش آمد. شروع به خواندن سوره یس کرد گفت قرآن نخوان فضیل ساکت شد و گفت: بگو لا اله الا الله . شاگرد گفت هرگز نمی گویم و بیزارم در همین حال ،فرد فضیل با نگرانی به خانه برگشت. شب او را در عالم رؤیا دید. پرسید چرا با عاقبت شوء از دنیا رفتی؟ گفت: سه ویژگی داشتم:

ص: 89


1- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 17.
2- فصلت، آیه 34.

1. حسد؛ 2. نمامی و سخن چینی؛ 3. سالی یک قدح شراب می خوردم. (1)

2.حسد بر امام معصوم علیه السلام

محمد بن اسماعیل بر عموی خود امام کاظم علیه السلام حسادت ورزید. او که آرزومند بود خود امام باشد، هنگامی که قصد سفر بغداد کرد با عموی دیگرش علی بن جعفر به محضر امام علیه السلام آمد. عرض کرد: اگر سفارشی دارید بفرمایید. امام علیه السلام فرمود: «پسر برادر از خدا بترس و دستت را به خون من آلوده مکن محمد :گفت هرگز هر کس بر تو بدی کند لعنت خدا بر او باد. سه بار از امام علیه السلام تقاضای سفارش کرد و امام علیه السلام هر سه مرتبه، سخن خود را تکرار کرد. کیسه هایی از پول به او داد؛ اما او وقتی از نزد امام علیه السلام خارج شد، به بغداد رفت و زمینه دستگیری و قتل امام علیه السلام را فراهم آورد نزد هارون چاپلوسی کرد و از موسی بن جعفر علیه السلام بد گفت که در نهایت به زندان افتادن آن امام بزرگوار انجامید. (2)

3.حسد، مانع ایمان

سلمه بن سلامه گوید: ما همسایه ای یهودی داشتیم که میان قبیله بنی عبدالاشهل زندگی می کرد. روزی برای ایراد سخن در جمع قبیله بنی عبدالاشهل آمد، در حالی که من سن کمی داشتم و کنار دیوار خوابیده بودم مرد یهودی، سخنانی درباره قیامت و حساب و بهشت و دوزخ گفت در پایان به بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مژده داد و گفت: پیامبری در این ناحیه (اشاره به مکه و یمن) مبعوث می شود پرسیدند چه زمانی این بعثت واقع می شود. مرد یهودی به من که کودکی بودم، نگاه کرد و گفت: اگر این پسر زنده بماند، او را خواهد دید.

سلمه گوید: به خدا سوگند چیزی نگذشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شد و ما ایمان آوردیم آن مرد یهودی که خود بشارت پیامبر را داده بود، هنوز زنده است؛ اما به سبب کینه و حسادت به رسول خدا صلی الله علیه و اله ایمان نیاورد (3)

ص: 90


1- شیخ عباس قمی، منازل الاخره، ص 34.
2- شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج2، ص 213
3- ابن هشام، السيرة النبويه ، ج1، ص 212

4

﴿وَ ضَعفِ الصَّبر﴾؛ کم صبری و بی تابی

مقدمه

امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از اندک بودن ،صبر که همان جزع و بی تابی است، به خدا پناه می برد واژه صبر از واژه های پرکاربرد قرآنی و روایی است کلمه صبر در 45 سوره از سُوَر قرآن کریم بیش از صد مرتبه به کار رفته است. از آن جا که این بحث در بیشتر کتب اخلاقی مطرح شده و آثار مستقلی نیز در این زمینه تدوین شده است، (1) به برخی محورهای این بحث اشاره کنیم.

به رغم وضوح ظاهری این واژه برخی آن را تحریف کرده و به معنای پذیرش ذلت شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و قبول خواری گرفته اند. برخی رخوت و سستی و نابودی را به معنای صبر گرفته اند صبر، ارزشی اسلامی است که انسان را پویا و فعال بار می آورد صبر استقامت و بردباری در راه انجام وظیفه و ادای تکلیف و وظیفه است. سوگمندانه باید گفت مفهوم بسیاری از ارزش های دینی مانند توکل ،رضا تسلیم، قناعت و.... تحریف و واژگون شده است؛ چنان که برخی بخل و خسّت خود را قناعت نام می نهند، عده ای

ص: 91


1- ر.ک: یوسف قرضاوی، سیمای صابران در قرآن، حسن ،فلاح صبر و استقامت، جلال رفعتی، صبر بصير.

تنبلی و گوشه گیری از فعالیت را توکل نام نهاده اند افرادی نیز تحمل ناگواری ها و سکوت در برابر ستم و ناملایمات را صبر نامیده اند. در این نوشتار اشاره ای مختصر به این ویژگی ارزشمند داریم

مفهوم صبر

صبر در لغت به معنای خویشتن داری و حبس نفس است بر چیزی که عقل آن را اقتضا می کند یا از آن نهی می کند. (1) مرحوم نراقی می گوید:

ضد جزع و بی تابی صبر و شکیبایی است و آن عبارت است از ثبات و آرامش نفس در سختی ها و بلایا و مصائب و پایداری و استقامت در برابر آن ها به طوری که از گشادگی خاطر و شادی آرامشی که پیش از حوادث داشت بیرون نرود و زبان خود را از شکایت، و اعضای خود را از حرکات ناهنجار نگاه دارد. (2)

رابطه صبر با ارزش های اعتقادی و اخلاقی

در اهمیت صبر همین بس که در آیات کریمه قرآن در کنار ارزش های اخلاقی و مقرون به آن ها آمده است:

1. صبر و نماز: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾، (3)

2. صبر و شكر: ﴿وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ (4)

3. صبر و استقامت: ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا﴾، (5)

4. صبر و رحمت: ﴿وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ ؛ (6)

ص: 92


1- راغب اصفهانى، المفردات ، واژه صبر
2- محمد مهدی نراقی، جامع السعادات ، ص280.
3- بقره، آیه 153.
4- ابراهیم، آیه 5
5- بقره، آیه 250
6- بلد، آیه 17

5. صبر و توکل: ﴿الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ ؛ (1)

6. صبر و تقوا: ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾ (2)

7. صبر و حق: ﴿وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾؛ (3)

صابران در قرآن

قرآن کریم علاوه بر بشارت به صابران و اعلان معیت و دوستی خدا با آنان چهره هایی را به واسطه صبرشان می ستاید.

1. ايوب: ﴿إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾؛ (4) «ما او (ايوب) را شکیبا یافتیم چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده بود».

در این آیه سه ویژگی او آمده است: صبر داشت بهترین بنده بود و همواره دلش رو به خدا بود. ایوب سختی های زیادی کشید و دچار مصائب بزرگی شد؛ چنان که اموال و ،فرزندان دام و زراعت فراوان داشت؛ ولی همه را از دست داد و خودش نیز بیمار شد؛ اما هرگز ناسپاسی نکرد و زخم زبان ها را تحمّل کرد. برخی راهبان بنی اسرائیل به او می:گفتند تو گناه بزرگی کرده ای که به این درد و بلا و عذاب الیم مبتلا شده ای؛ اما او بردباری ورزید تا آن که درهای رحمت الهی به سویش گشوده شد و همه آن چه از دست داده بود، به او بازگشت. در برخی نقل ها دارد او سرسلسله صابران تا روز قیامت است: ﴿رَأْسُ الصَّابِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ﴾. (5)

2. حضرت یعقوب: ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَالله الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾؛ (6) «من صبر زیبا (خالی از ناسپاسی و جزع) خواهم داشت و در برابر آن چه می گویید، از خدا یاری می طلبم».

ص: 93


1- نحل، آیه 42
2- آل عمران، آیه 186
3- عصر، آیه 3
4- ص، آیه 44
5- اخلاق در قرآن: ج2، ص432.
6- یوسف، آیه 18

يعقوب سال ها در فراغ یوسف صبر کرد. به خدا شکوه کرد؛ اما نزد مردم هرگز زبان به گله نگشود بالاخره صبر او به ثمر نشست و یوسفش را یافت.

3. اسماعيل: ﴿وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلُّ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾؛ (1) «اسماعیل و ادریس و ذوالکفل همه از بردباران بودند».

سه پیامبر الهی در این آیه در مقام صابران ستوده شده اند. اسماعیل در سرزمین گرم حجاز فرود آورد تنهایی را تحمل کرد و آماده شد به قربانگاه برود. ادریس و ذوالکفل نیز مرارت ها و سختی های زیادی را در میان قوم شان کشیدند؛ اما صبوری کردند. همه انبیای الهی صبور بودند. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: تو هم مانند پیامبران صبور باش ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾؛ (2) «ای پیامبر صبر کن؛ همان طور که پیامبران اولولعزم صبر کردند».

4. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خداوند متعال در سه مرحله به پیامبرش فرمان صبر می دهد:

1. صبر در برابر فرمان خدا: ﴿فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾. (3) در راه ابلاغ احکام پروردگارت، صبر و بردباری داشته باش مشرکان، لجوجان و معاندان با تو مخالفت می کنند؛ اما نفرین نکن مانند حضرت یونس نباش که در مجازات قوم خود عجله کرد؛ منتظر باش تا بر اساس صبر و بردباری زمان پیروزی نهایی برسد و وسایل پیروزی تو فراهم شود.

2. صبر بر گفتارها: ﴿فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ﴾. (4) در برابر آن چه بدکاران می گویند، صبور و شکیبا باش طبیعی است که آن ها مطابق میل تو سخن نمی گویند حرف های آنان دل تو را به درد می آورد، تو را دیوانه ساحر و کاهن می خوانند و درخواست های نامعقول از تو دارند؛ اما در برابر گفتارشان تحمل داشته باش

ص: 94


1- انبیاء، آیه 85.
2- احقاف، آیه 35
3- قلم، آیه 48
4- طه ، آیه 130

3. صبر بر تعامل با فقراء ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ-﴾. (1) با کسانی باش که خدای خود را صبح و عصر می خوانند. جمعی از ثروتمندان و اشراف عرب خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدند، در حالی که افرادی مانند سلمان اباذر، صهیب و خبّاب دور پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. آن گروه گفتند: این ها لباس خشن دارند. این ها را از خود دور کن تا ما نزد تو .بیاییم در این هنگام این آیه نازل شد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم خوشحال شد و به دنبال همین گروه فقرا رفت و فرمود: ﴿مَعَکُمُ اَلْمَحْیَا وَ مَعَکُمُ اَلْمَمَاتُ﴾؛ «زندگی و مرگ من با شما خوش است». (2)

پاداش صابران

صبر، از مقامات عارفان در سیر و سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی است. قرآن کریم، ده ها پاداش و اجر برای این صفت ارزشمند ذکر کرده است ،صبر بیمه کننده انسان در حوادث و ناملایمات است. صبر، حالتی فعال و پویاست نه انفعالی و ایستا. برخی پاداش های اعطایی بر صبر عبارت اند از:

1. درود و تحیت فرشتگان بر صابران ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار﴾؛ (3) «سلام و تحیت بر شما باد که صبر پیشه کردید تا منزلگاه نیک یافتید».

2. اجر بی پایان برای صابران: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ (4) «فقط صابران مزد بدون حساب دارند».

3. بهشت اجر صابران ﴿أُولَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا﴾، (5) «به پاداش صبر و بردباری، غرفه های جنت و قصر بهشتی می یابند».

4. اجر مضاعف برای صبر و بردباری ﴿أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا﴾، (6) «آن ها

ص: 95


1- كهف، آیه 28
2- طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه شریفه
3- رعد، آیه 24
4- زمر، آیه 10
5- فرقان ، آیه 75
6- قصص، آیه 54.

کسانی هستند که اجر و پاداش شان را به خاطر بردباری و شکیبایی دو بار دریافت می کنند

این آیات در مورد گروهی از مسیحیان نازل شده است که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و مسلمان شدند. مشرکان آنان را مسخره کردند؛ اما آن ها ضمن این که اسلام آوردند بر طعنه ها هم صبر کردند و با شنیدن آیات قرآن اشک ریختند آن ها ایمان آوردند و صبر و استقامت ورزیدند. اینان پا بر هوای نفس خود گذاشتند و به خاطر حق، مقاومت کردند. (1)

5. صبر و بردباری فوز و رستگاری: ﴿إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ (2) «آنان را امروز به واسطه صبرشان پاداش می دهم همانا این صابران و بردباران رستگاران اند».

صابر کیست؟ (نشانه های صابران)

صابر و بردبار، کسی است که در برابر ناملایمات و سختی ها واکنش های تند و احساسی و دور از عقل و خرد، از خود بروز ندهد و تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیرد. صبور به آرزوهای خود می رسد و مصائب بر او آسان می شود. امیرمؤمنان علیه السام می فرماید: ﴿مَنْ صَبَرَ نالَ المُنی﴾؛ (3) «کسی که صبر پیشه سازد، به آرزوهایش می رسد».

مهار امور از دست انسان صبور خارج نمی شود و با عقلانیت و تفکر تصمیم گیری .کند شخص وقتی با کنشی درونی و بیرونی سخت و دشوار روبه رو می شود می تواند دو گونه واکنش از خود بروز دهد گاه می تواند تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار گیرد و شتاب زده، واکنشی بر پایه آن بروز دهد که در بیش تر موارد آسیب زاست و پیامد آن ، پشیمانی است یا می تواند بر پایه عقل و شرع واکنشی مناسب و درخور رخداد و کنش از خویش بروز دهد که نه فقط مصیبت را کاهش می دهد؛ بلکه آن را ابزار و وسیله ای برای رشد تکامل انسانی و راهی به سوی دستیابی به هدف اصلی قرار می دهد. (4)

ص: 96


1- ر.ک: تفسیر نمونه ، ج16، ص 107.
2- مؤمنون ، آیه 111
3- احسان بخش، آثار الصادقين ، ج10، ص 316.
4- صبر در قرآن مجله ره توشه ، شماره 78، ص261.

در روایات معصومین علیهم السلام نشانه ها و شاخصه های افراد صبور آمده است؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿عَلامَةُ الصّابِرِ في ثَلاثٍ، أولها أنْ لا يَكسِلَ وَ الثَّانِيَةُ أنْ لا يَضْجُرَ وَ الثَّالِثَةُ أَن لا يَسْكُو مِن رَبِّهِ لِأَنَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَد ضَيَّعَ الحَقَّ وَ إِذا ضَجَرَ لَم يُوَدَّ الشُّكَرَ وَ إِذا شَكَى مِن رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَصَاهُ﴾ (1)

صابر و بردبار 3 نشانه دارد: 1.کسل و تنبل نمی شود؛ 2. بیقراری نمی کند؛ 3. از خدا گله نمی کند زیرا اگر تنبل و کسل شود حق را ضایع کرده است و اگر بی تابی کند، ادای شکر نکرده است و اگر از خدا شکایت کند، نافرمانی و گناه کرده است.

کم صبری (جزع و بی تابی)

نقطه مقابله صبر، جزع، ناشکیبایی و بی تابی است. جزع یعنی حالت بی قراری ، خوباختگی و در برابر مشکلات و حوادث، یأس و انفعال از خود نشان دادن.

افراد جزوع، شتاب زده و عجول هستند قدرت مهار و کنترل خود را ندارند، زود دستپاچه می شوند و حوصله لازم را برای رسیدن به مقصد ندارند. نتیجه جزع و بی تابی، افزایش خطا و در نتیجه، ندامت و پشیمانی است. کسی که بی صبری می کند، نمی تواند نتیجه کار را تغییر دهد؛ بلکه فقط اجر خود را از بین می برد و نیروها را هدر می دهد. امیر مؤمنان علیه السلام آثار جزع و ناشکیبایی را چنین می شمارد:

﴿ إياكَ وَ الجَزَعُ فَإِنَّهُ يَقطَعُ اَلْأَمَلَ وَ یُضَعِّفُ اَلْعَمَلَ وَ یُورِثُ اَلْهَمَّ وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلْمَخْرَجَ فِی أَمْرَیْنِ مَا کَانَتْ فِیهِ حِیلَهٌ فَالاِحْتِیَالُ وَ مَا لَمْ تَکُنْ فِیهِ حِیلَهٌ فَالاِصْطِبَارُ.﴾ (2)

از جزع و بی قراری بپرهیز؛ زیرا امید انسان را قطع می کند تلاش را ضعیف می کند و اندوه و غم می آورد بدان راه خروج در دو چیز است: اگر راهی دارد، راه را به کار ببندد و اگر راهی ندارد، بردباری پیشه کند.

ص: 97


1- آثار الصادقين، ج10، ص320.
2- ميزان الحکمه، شماره 2315

جزع و بی تابی، تقدیر الهی را تغییر نمی دهد؛ بلکه اجر را از بین می برد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْجَزَعُ لاَ یَدْفَعُ اَلْقَدَرَ وَ لَکِنْ یُحْبِطُ اَلْأَجْرَ﴾؛ (1) «جزع و بي تابي تقدير الهی را بر نمی گرداند؛ بلکه اجر را نابود می کند». امیر مؤمنان علیه السلام به اشعث بن قیس که فرزندش را از دست داده بود، نوشتند:

﴿يا أسْعَتْ إِنْ صَبَرْتَ جَرى عَلَيكَ القَدَر وَ أنتَ مَأجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَی عَلَیْکَ اَلْقَدْرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ﴾ (2)

ای اشعث اگر صبور باشی تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو پاداش داده خواهی شد و اگر بی تابی کنی نیز تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو گناهکاری.

مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل می کند که انوشیروان بر بوذر جمهری خشم گرفت و او را زندان کرد چندین روز گذشت. انوشیران کسی را فرستاد از حال او خبر بیاورد. فرستاده شاه آمد و بوذر جمهری را سرحال و خوشحال دید پرسید چگونه در زندان چنین آرام و شادی؟ او گفت معجونی از شش ماده دارم که مرتب استفاده می کنم:

1. توکل و امید به خدا؛

2. آن چه مقدّر است می رسد جزع و بی تابی در حل مشکل اثری ندارد؛

3. صبر، بهترین یاور در آزمون های الهی است؛

4. اگر صبر نکنم چه کنم؟ آیا با جزع خود را هلاک کنم؛

5. از مشکل من مشکلات برتر و بزرگ تر هم هست؛

6. ستون به ستون فرج است.

درمان کم صبری و ناشکیبایی (جزع)

کسی که دچار بیماری جزع و کم صبری است قدرت تحمل ندارد و او ابتدا باید ریشه

ص: 98


1- غرر الحکم، شماره 1876.
2- نهج البلاغه ، حکمت 291

آن را پیدا کرد. ریشه بی صبری، گاهی خشم و غضب است. در عصبانیت افراد از کوره در می روند و خویشتن داری را از دست می دهند. گاهی عجله و شتاب زدگی، علت کم صبری است. استعجال و شتاب زدگی تاب و توان را از انسان می گیرد و باعث درخواست های غیر معقول و غیر منطقی می شود انسان های عجول، قبل از فراهم شدن زمینه ها و مقدمات هر کاری، به آن اقدام می کنند که طبعاً مانند نوزاد زودرس، نتیجه مطلوب نمی گیرند.

اگر حضرت موسی علیه السلام شتاب نمی کرد مطالب فراوانی در کلاس درس حضرت خضر فرا می گرفت: ﴿قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرا﴾؛ (1) «گفت تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی».

خدا به پیامبرش فرمان می دهد: ﴿فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ ﴾؛ (2) «پس صبر کن؛ همان گونه پیامبران اولوالعزم صبر کردند و برای عذاب شتاب مکن».

رسول خدا صلی الله علیه و آله صبور و با حوصله بود؛ اما برای تأکید خدا می فرماید: عجله مکن تا اتمام حجت شود. ترک عجله در این آیه در برابر صبر و بردباری آمده است. افرادی به حدی عجول بودند که با لجاجت در راه شرّ و فساد و عذاب نیز شتاب می کردند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گفتند: چرا عذاب نمی رسد؟ درواقع در اثر بی صبری، مرگ و نابودی خود را می خواستند ﴿وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ﴾ ؛ (3) «آن ها پیش از نیکی و حسنه از تو تقاضای شتاب در سیئه و عذاب دارند»

ریشه کم صبری گاهی ناامیدی و یأس است. افراد مأيوس طاقت و توان خود را از دست می دهند قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَهِنُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛ (4) «سست نشوید و اندوهناک نگردید که شما پیروز و برتر هستید اگر ایمان داشته باشید»

ص: 99


1- کهف، آیه 67 - 68
2- احقاف، آیه 35
3- رعد، آیه 6
4- آل عمران، آیه 139

بنابراین راه مبارزه با کم صبری و ناشکیبایی یافتن ریشه و عوامل آن است که سه عامل خشم، عجله و یأس مورد بررسی قرار گرفت. گفتنی است برخی افراد، ذاتاً صبور و بردبار هستند که گاهی ریشه در وراثت یا ساختار وجودی شخص دارد. اگر کسی فاقد چنین ویژگی ذاتی بود، توصیه شده است که صبر و بردباری را بر خود تحمیل کند و خود را به آن عادت دهد. امام علی علیه السلام در نامه به امام حسن علیه السلام می فرماید: ﴿عَوّد نَفْسَكَ الصَبرَ عَلَى المتكرُوهِ وَ نِعمَ الخُلقُ التَصَبُّرُ فِي الحَقِّ﴾ ؛ (1) «نفس خود را به صبر و بردباری بر ناملایمات عادت بده و بهترین ،اخلاق بردباری بر حق است».

داستان

1.صبر در برابر فرمان الهی

كُليب بن معاویه ،اسدی از قبیله بنی اسد و از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام است. او به کلیپ تسلیم لقب یافته است؛ زیرا هر سخن و دستوری از ائمه علیهم السلام می رسید، می گفت من تسلیم هستم ابو اسامه گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: در محل ما مردی به نام کلیب هست که هر چه از گفته های شما می شنود، می گوید: من تسلیم هستم. امام علیه السلام فرمود: تسليم يعنى ﴿إخبات، هُوَ وَ اَللَّهِ اَلْإِخْبَاتُ﴾ ؛ «من او را ندیده ام؛ اما دوست می دارم» (2)

2.نامه امام صادق علیه السلام در اهمیت صبر

عبدالله بن حسن از نوادگان امام مجتبی علیه السلام، توسط منصور دوانیقی دستگیر شد و به زندان افتاد. امام صادق علیه السلام نامه مفصلی به او نوشت که به سیزده آیه از آیات قرآن در مورد صبر استشهاد کرده است؛ از آن ها آیه ﴿وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا، فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ است. در ادامه، امام علیه السلام نوشتند: «عمو، پسر عمو، فرزندزادگان عموها، صبر بر مقدرات الهی و اطاعت پروردگار و تسلیم امر خدا را پیشه کنید از خدا می خواهم تمام صبر را بر ما و شما فرو ریزد». (3)

ص: 100


1- نهج البلاغه ، نامه 31.
2- عالمی شاگردان مكتب ائمه ، ج 3، ص 147
3- سفينه البحار، واژه عبد.

3.صبر بر مصائب و آزارها

على بن الحسن المثلث، که او را علی عابد گویند و جدّ عبدالعظیم حسنی است، در 45 سالگی در حال سجده در زندان بر اثر شکنجه و سختی از دنیا رفت. وقتی او را در زندان بغداد در بند کردند زنجیری که به پای زندانیان می بستند خیلی سنگین بود؛ ازاین رو هیچ کس حاضر نشد به پای او زنجیر بزنند. علی بن حسن گفت: چقدر بی تابی می کنید؛ بر پای من نهید عبدالله بن حسن که در زندان بود و تحت فشار قرار داشت به علی که او را مستجاب الدعوه می دانستند، گفت: ببین چقدر در عذابیم؛ دعا کن نجات یابیم. گفت: عموجان در بهشت برای ما درجاتی است که به آن نمی رسیم مگر با این گرفتاری ها. اگر صبر کنید، از این غم و اندوه آسوده می شویم سه روز بعد از این مذاکره، از دنیا رفت. (1)

4.صبر، زمینه ساز پاداش برتر

ام سلمه که نام اصلی اش هند است دختر عمّه پیامبر می باشد (مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب است). او همسر ابوسلمه عبد الله بن عبد الاسد بود و از وی چهار فرزند داشت. او مدتی به حبشه مهاجرت کرد و پس از بازگشت به مدینه آمد ابوسلمه در اُحُد شرکت کرد و مجروح شد و پس از هشت ماه از دنیا رفت و شهید شد، در بیماری و مجروحیت او، ام سلمه بی تابی می کرد ابو سلمه برای آرام کردن او گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود:

﴿إذا أصابَت أحَدُكُم مُصيبَةٌ فَليَقُل إنا لله و إنا إلَيهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ عِندَكَ احْتَسَبُ مُصيبَتي فَاجْزِنى بِها وَ أَبدِلنى خَيرًا مِنها﴾

هرگاه مصیبتی به شما رسید کلمه استرجاع را بگوید. بعد بگوید خدایا این مصیبت را در راه تو به حساب می آورم؛ پس به من پاداش خوبی بده و بهتر از او به من عنایت فرما.

ام سلمه گوید این دعا را نمودم؛ اما با خود فکر می کردم بهتر از ابوسلمه کجا نصیبم

ص: 101


1- ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص192.

خواهد شد. تا این که پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم برای خواستگاری ،او کسی را فرستاد. ام سلمه گفت: به رسول خدا صلى الله عليه و سلم بگویید اولاً من زنی بچه دارم و اگر شوهر کنم، بچه هایم بی سرپرست خواهند شد. ثانیاً از بستگان من کسی حاضر نیست. ثالثاً من زنی غیور و بی اندازه حسودم و می ترسم از عهده وظایف بیرون نیایم. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: اما فرزندانت را تو خود سرپرستی خواهی کرد. اما فامیل و بستگانت با من مخالفت نخواهند کرد. در موضوع حسادت شما هم دعا می کنم تا خدا آن را از دلت ریشه کن کند.

وقتی جواب رسول خدا صلى الله عليه و سلم رسید، ام سلمه به پسر بزرگش گفت: مرا به ازدواج رسول خدا صلى الله عليه و سلم در آور این ازدواج سال چهارم هجری در ماه شوال واقع شد. خداوند در اثر صبر و بردباری ام سلمه، بهترش را نصیب او کرد. (1)

5.صبر و بردباری در غضب

ایامی که منصور دوانیقی امام هادی علیه السلام را احضار کرد و اجازه داد امام علیه السلام از حیره به مدینه رود، امام علیه السلام با دو غلامش به نام مصادف و مرازم به نگهبانان رسیدند. در میان آن ها یکی باج گیر بود که متعرض حضرت شد و گفت نمی گذارم بروی؛ حضرت با زبان خوش و اصرار از او درخواست کردند که اجازه رفتن بدهد آن مرد با بدخلقی مانع می شد. مصادف گفت: فدایت شوم این سگ شما را اذیت می کند می ترسم شما را برگرداند و به منصور مبتلا شوید. اجازه بدهید من و مرازم او را بکشیم و بدنش را میان نهری افکنیم و برویم. امام علیه السلام صادق فرمود: «از این خیال خود را باز دار سپس پیوسته با آن مرد تکلم کرد تا بیشتر شب گذشت و او اجازه داد امام علیه السلام عبور کند امام علیه السلام به آن دو فرمود: «این بهتر بود یا آن که شما گفتید که کشتن آن مرد باشد»؟ (2)

6.صبر بر فقدان ها

در بیماری طاعون فراگیر یک روز هفت پسر عبدالله بن عامر از دنیا رفتند. او در رویارویی با

ص: 102


1- محمد علی ،عالمی پیامبر و یاران، ج1، ص 273
2- شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج2، ص 139.

این مصیبت گفت: «من در باب خواست خدا تسلیم درگاه او هستم»؛ ﴿إِنّى مُسلِم مسلّم﴾. (1)

عبدالرحمان بن تمیم گفت: وارد بر معاذ شدیم، در حالی که کنار فرزندش که در حال جان کندن بود، نشسته بود. ما نتوانستیم از گریه خودداری کنیم. معاذ این کار را منع کرد و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «اگر کسی فرزندی داشت که از نظر او بسیار عزیز و گران قدر بود و از دنیا رفت و بر مصیبت او صبر کرد و آن را در حساب خدا قرار داد و به قضای الهی راضی بود خدای متعال سرایی بهتر از سرای دنیا و قرارگاهی بالاتر از قرارگاه دنیا برای او قرار می دهد».

عبدالرحمان بن تمیم می گوید ما هنوز از جای خود برنخاسته بودیم که با صدای اذان ظهر این پسر نوجوان مرد ما برای اقامه نماز ظهر رفتیم پدرش او را غسل داد و کفن کرد. معاذ وارد قبر شد و وقتی خواست بیرون بیاید، او را با دست خود گرفتیم. امتناع کرد و گفت دوست نمی دارم افراد جاهل فکر کنند این نشانه بی تابی و سستی و ناتوانی من است. او به خانه برگشت در حالی که مرتب می گفت: ﴿انا الله و انا اليه راجعون﴾. (2)

سميرا دختر قیس و خواهر ابی حزام است. وقتی جنگ احد رخ داد، دو فرزندش به شهادت رسیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد شهادت فرزندش به او تسلیت گفت آن زن عرض کرد: هر مصیبتی آن گه که تو به سلامت باشی آسان و قابل تحمل است. سوگند به خدا غباری که بر چهره تو نشسته از مرگ فرزندانم بر من گران تر و سخت تر است. (3)

قتیبه از شاگردان امام صادق علیه السلام گوید که یکی از پسران امام صادق علیه السلام بیمار شد. من برای احوالپرسی به طرف خانه امام علیه السلام حرکت کردم هنگامی که به در خانه رسیدم، دیدم امام علیه السلام ناراحت است. لحظه ای نگذشت که کودک از دنیا رفت. دیدم امام آرام است و غم قبلی در چهره او نیست. علت را پرسیدم فرمود: «ما اهل بیت، قبل از مصائب غمگین هستیم (تلاش می کنیم رفع شود)؛ «اما وقتی قضای الهی رسید، راضی و تسلیم مقدرات الهی هستیم». (4)

ص: 103


1- شهید ثانى مسكن الفؤاد عند فقد الاحبه والاولاد، ص61.
2- همان.
3- همان، ص 72.
4- اعيان الشيعه، ج 4، ص31.

ص: 104

5

﴿وَ قِلّة القَناعَة﴾؛ کم قناعتی

مقدمه

مال و ثروت از ارکان اساسی در حفظ نظام اجتماعی است مال و ثروت باید در خدمت بشر و دین داری درآید و زمینه رشد و ترقی را فراهم کند تعبیر قرآن در مورد مال آن است که وسیله قوام اجتماع و زندگی است ﴿وَ لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ (1) «اموال خود را به سفیهان نسپارید؛ اموالی که خداوند آن را نگاهدارنده شما قرار داده است».

تعبیر قیام دو بار در قرآن به کار رفته است: یکی در مورد کعبه ﴿قِيَامًا لِلنَّاسِ﴾ (2) و دوم در مورد اموال؛ به عبارتی یکی در مورد شان دینی و دیگری در مورد شأن دنیوی

جاذبه مال دوستی و نیاز به رزق مردم را به کار و تلاش وا می دارد. بنابر حدیثی، وقتی آيه شريفه ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا - وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ﴾ (3) نازل شد، برخی اصحاب از مردم جدا شدند و در خانه مشغول عبادت شدند و گفتند: خدا روزی ما را

ص: 105


1- نساء، آیه 5.
2- مائده، آیه 97
3- طلاق ، آیه 2

ضمانت کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقتی باخبر شد، فرمود: ﴿إنّى لأبغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَی رَبِّهِ یَقُولُ، اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی وَ یَتْرُکُ اَلطَّلَبَ﴾ (1) من دشمن می دارم کسی را که از سعی و تلاش دست کشد دهان خود را باز کند و بگوید خدایا به من روزی بده و تلاش را ترک کند

معارف دینی ما از ذُلّ سؤال، بیکاری، سربار جامعه بودن تنبلی و کسالت در طلب روزی منع کرده و چنین افرادی را مطرود خوانده است امروز اهمیت استقلال اقتصادی در کنار استقلال سیاسی فرهنگی و نظامی بر کسی پوشیده نیست؛ بلکه استقلال سیاسی و اجتماعی در پرتو استقلال اقتصادی است.

امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿قالَ مُوسى يا رَبِّ أَيُّ عِبادُكَ أبغَضُ إِلَيكَ ؟ قالَ جيفَةٌ بِاللَّيلِ وَ بَطال بِالنَّهار﴾ (2) موسی علیه السلام عرض کرد: خدایا، کدام یک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است، فرمود: آن کس که در شب مانند مرداری بخوابد و در روز بیکار باشد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿مَلعُونٌ مَن أَلقِ كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ﴾؛ (3) کسی که بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیفکند، مطرود و رانده درگاه خداست.

باید توجه داشت برخی امور تلف و تباه شدن رزق و نابودی آن را در پی دارد. اسراف حرص و طمع، بخل، احتکار و حرام خوری از این قبیل است. امام سجاد علیه السلام در دعا عرض می کند: ﴿وَ حَصِنْ رِزقى مِنَ التَّلَفِ﴾؛ (4) «خدايا رزق مرا از تباه شدن حفظ کن»

از عوامل قوام و حفظ ،مال قناعت است ،قناعت ثروت بی پایان است؛ روان انسان را آرامش می بخشد و چون دوستی ،مهربان همواره انسان را از سقوط نجات می دهد. انسانِ قانع از بسیاری خطرات محفوظ است و سرمایه ای پایان ناپذیر دارد. قانع نه طمع دارد، نه حسد، نه غصه دارد نه اندوه به دنبال ثروت دیگران نیست و هرگز احساس نارضایتی ندارد ،قانع هرگز تن به پستی نمی دهد و همواره عزیز و سربلند .است ناراحتی، اضطراب، پریشانی

ص: 106


1- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 415
2- سفينة البحار، ج 2، ص 624
3- تحف العقول، ص 37
4- صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.

روحی و فکری چشم و هم چشمی مسابقه ثروت اندوزی، تکاثر سرگشتگی و بیماری های روحی در قاموس انسان های قانع راهی ندارد.

قناعت از مکارم اخلاق و از ویژگی های پیامبران و اولیای الهی است که در نهج البلاغه ، حیات طیبه قرآنی به آن تفسیر شده است. (1) امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از کمی قناعت به خدا پناه برده است ابتدا موضوع قناعت را مورد بررسی قرار می دهیم.

قناعت در لغت

راغب اصفهانی می گوید: ﴿القَناعَةُ الاِجتزاء بِالیَسیِر مِنَ الاَعراضِ المُحتاجِ اِلَیهَا﴾؛ (2) قناعت به اندک اکتفا کردن از وسایل و امور گذرای مورد نیاز است. ابن منظور، قناعت را به معنای رضا به قسمت می داند (3) در لغت نامه دهخدا هم قناعت به معنای خرسندی، رضا به ،قسمت بسنده کردن بسنده کاری راضی شدن به اندک چیز آمده است (4)

آثار قناعت در زندگی

اشاره

خانواده و جامعه ای که روحیه قناعت بر آن حاکم باشد وابستگی و درماندگی ندارد. ،قناعت ریشه در اعتقاد به خدا و باورمندی کیفر و پاداش و بی وفایی دنیا دارد اگر کسی معتقد بود ﴿اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ﴾ (5) یا اگر کسی باور داشت ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾، (6) هرگز عزت و کرامت خود را به تاراج نمی گذارد افراد قانع در زندگی به حد کفاف بسنده می کنند و از وضعیت خود راضی هستند روحیه ،قناعت، آثار مثبت زیادی در پی دارد که برخی از آن ها عبارت اند از:

ص: 107


1- نهج البلاغه ، کلمات قصار 229
2- المفردات ، واژه قنع.
3- ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 298.
4- لغت نامه دهخدا، واژه قناعت
5- رعد، آیه 26
6- ذاریات، آیه 58

1.عزت و سربلندی

امیرمؤمنان علی می فرماید: ﴿لاَ أَعَزَّ مِنْ قَانِعٍ﴾ (1) «هیچ کس از شخص قانع، عزیزتر نیست». عزت ، به معنای شکست ناپذیر بودن و سرافرازی است. انسان قانع، آبروی خود را در معرض مردم قرار نمی دهد با اکتفا به داشته هایش چشم طمع به مال مردم نمی دوزد و خود را کوچک و خوار نمی کند. امیرمؤمنان می فرماید: ﴿ثَمرَةُ الطَّمَع ذُلُّ الدُّنيا وَ الآخِرَةَ﴾؛ (2) «ميوه طمع، خواری دنیا و آخرت است». امام باقر علیه السلام به جابر جعفی فرمود: ﴿وَاطلب بَقاءَ العِزّ بإماتَةِ الطَّمَعِ وَ ادفَع ذُلَّ الطَّمَعِ بِعِزّ النَّاسِ﴾؛ (3) بقا و استمرار عزت خود را با کشتن طمع، طلب کن و ذلت و خواری طمع را با عزت ناامیدی از آن چه در دست مردم است، دفع کن».

حفظ عزت نفس یا پستی آن از امور در اختیار انسان است. هر فردی می تواند آگاهانه به درخواست های ذلت بار پشت پا بزند و شرافت نفس خود را با هیچ چیز معامله نکند. کسانی که صفت قناعت ندارند به هرکسی رو می زنند در برابر هر کسی سر فرود می آورند، به راحتی اسیر دیگران می شوند و حیثیت خود را بی ارزش می کنند

حضرت علی علیه السلام خبّاب بن ارت را می ستاید و از اوصاف او را قناعت و راضی بودن به زندگی ذکر می کند؛ آن جا که می فرماید:

﴿يَرحَمُ الله خَبّابَ بنَ الأرتِ ، فَلَقَد أَسْلَمَ راغِبا وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اَللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً﴾ (4)

خداوند، خبّاب بن ارت را رحمت کند که از روی میل و رغبت اسلام آورد و مطیعانه هجرت کرد و به زندگی ساده و حد کفایت قناعت کرد و از خدا راضی بود و در تمام عمر با جهاد زندگی کرد

ص: 108


1- غرر، شماره 10592
2- غرر الحکم، شماره 4639
3- سفينه البحار، ج 2، ص 93
4- نهج البلاغه، حکمت 41

2.راحتی و آرامش

*راحتی و آرامش (1)

از نیازهای طبیعی بشر آرامش و راحتی است. اضطراب، نگرانی، افسردگی و اندوه ، مانع زندگی سالم است. آرامش و سکونت باعث قوام و استحکام خانواده هاست؛ بر عکس دلهره ،اضطراب، خشونت و ،نگرانی که کانون خانواده را متزلزل و سرد می کند. انسان های مضطرب، عاجز و ناتوان هستند قابلیت حل مشکلات را ندارند و در برابر اندک فشاری آسیب می بینند. قناعت و امیری بر دنیا موجب می شود انسان دغدغه و دلهره نداشته باشند و به راحتی مشکلات زندگی را بپذیرند

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿مَن قَنَعَ بِالمقسُومِ استَراحَ مِنَ الهَمِّ وَ الكَذِ وَ التَّعَبِ﴾؛ هر کس به آن چه برای او تقسیم شده است، قانع باشد از اندوه و زحمت و سختی راحت است». معنای حدیث، آن نیست که انسان تلاش نکند؛ بلکه هرکس باید به اندازه استعداد و توانش تلاش کند به زندگی خود توسعه ببخشد و احساس مسئولیت کند؛ اما حرص و طمع نداشته باشد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

﴿حُرِمَ الحَريصُ خَصْلَتَينِ وَ لَزِمَتهُ خَصْلَتَينِ حَرُمَ القَناعَةُ فَافْتَقَدَ الرّاحَةَ وَ حَرُمَ الرّضاءُ فَافْتَقَدَ اليَقينُ﴾ (2)

حریص از دو ویژگی محروم است و به دو درد گرفتار می شود از قناعت محروم می شود؛ پس از راحتی محروم است و از رضایت محروم می شود؛ پس یقین را از دست می دهد.

کسی که دل در گرو دنیا می سپارد و به متاع قلیل آن مغرور می شود و استقلال برای آن قائل است، هرگز روی آرامش را نخواهد دید دلی که به آخرت تعلق دارد و دنیا را برای رسیدن به آخرت مورد توجه قرار می دهد دلی آرام و مطمئن است ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ﴾ (3) «شما کالای دنیا را دنبال می کنید و خداوند آخرت را برای شما می خواهد».

ص: 109


1- ر.ک: روانشناسی آرامش و راحتی 100 تکنیک کاربردی مؤسسه فرهنگی قدر ولایت
2- سفينة البحار، ج1، ص244.
3- انفال، آیه 67.

3.سلامت دین

از مهم ترین دغدغه های فرد مسلمان حفظ سلامت دین است. انبیا و اولیای الهی، همواره از اموری که سلامت دین را به خطر می اندازد (حرص و طمع) نگران بودند امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ فَسادُ الدِّينِ الطَّمَعُ﴾. (1)

در مقابل، قناعت و پرهیز از زیاده طلبی، عامل حفظ دین است. امیرمؤمنان می فرماید: ﴿إقنَعُوا بِالقَلِيلِ مِن دُنياكُم لِسَلامَةِ دينِكُم﴾؛ (2) «به اندک در دنیای تان بسنده کنید و قناعت ورزید تا دین شما سالم بماند».

عمروعاص برای ریاست و حبّ دنیا دینش را به خطر انداخت یا حمید بن قحطبه برای مطامع دنیا و ریاست طلبی دین خود را به هارون الرشید فروخت. وقتی در تاریکی شب، کسی ظرف سرپوشیده حلوای لذیذ در خانه علی علیه السلام آورد حضرت وقتی دریافت که رشوه است، به قدری ناراحت شد که فرمود: «آیا از راه دین خدا می خواهی مرا فریب دهی یا دیوانه شده ای و هذیان می گویی»؟ (3)

هنگامی که غلام عثمان نزد اباذر آمد کیسه پولی آورد و ابوذر نپذیرفت، غلام اصرار کرد و گفت: اگر بپذیری من آزاد می شوم اباذر گفت: آری؛ اما من بنده می شوم و نپذیرفت (4)

انسان قانع هرگز دین خود را به خطر نمی اندازد؛ زیرا به دنیا وابستگی ندارد و همه جا دینش را حفظ می کند. افرادی که به دنیا حرص و ولع دارند، به سادگی دین خود را سرمایه رسیدن به دنیا قرار می دهند

4.اصلاح نفس

تهذیب و تأدیب نفس از امور مهم و اساسی است. اگر کسی نفسش را اصلاح نکرد از عقل و خرد خود بهره نمی برد؛ چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ لَمْ يُهَذَّب نَفْسَهُ لَم يَنتَفِع

ص: 110


1- ميزان الحکمه، شماره 624
2- غرر الحکم، شماره 2549
3- ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 224
4- محمد رضا اکبری، زیبائی های اخلاق، ص 87

بِعَقلِهِ﴾؛ (1) «کسی که نفسش را اصلاح نکند، از خرد و عقلش بهره نمی برد».

مالکیت نفس، در پرتو اصلاح آن و هلاک آن در گرو اعمال و رها کردن آن است. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَصلَحَ نَفْسَهُ مَلَكَها وَ مَن أَهمَلَ نَفْسَهُ أهلَكَها﴾ ؛ (2) کسی که نفسش را اصلاح کند آن را مالک می شود و تحت قدرت در می آورد و کسی که نفس را رها کند، آن را نابود کرده است».

توجه به نفس، منشأ تقویت و کمال انسان است. نفس انگیزه ها و کشش هایی دارد که همواره انسان را به ارضای مطلق خود دعوت می کند. اگر مدیریت نفس از دست عقل خارج شود، خطرات زیادی به وجود می آورد. از عواملی که ما را در اصلاح نفس کمک می کند، حس قناعت است. انسان قانع راه را بر طغیان نفس می بندد قنوع، موجب می شود سطح درخواست های نفس تعدیل شود. انسانی که دل در گرو دنیا ندارد، ابزار امیری و صدارت نفس را از آن سلب می کند ،نفس قدرت طلب و لذت خواه است و لذت های والاتر و بالاتر اخروی را نادیده می گیرد و به لذت های پست و زودگذر دنیوی نظر می اندازد. صفت قناعت، این تمایل نفسانی را سرکوب می کند؛ از این رو قناعت، از بهترین اسباب اصلاح نفس شمرده شده است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إِذَا رَغِبْتَ فِی صَلاَحِ نَفْسِکَ فَعَلَيكَ بِالإِقتصادِ وَ القُنُوعِ وَ التَقلُلِ﴾؛ (3) اگر تمایل به اصلاح نفس خود داشتی، بر تو باد به میانه روی، قناعت و کم داری». در بیان نورانی دیگری می فرماید: ﴿كَيفَ يَستَطيعُ صَلاحَ نَفْسِهِ مَن لا يَقنَعُ بِالقَليل﴾؛ (4) کسی که قناعت به مال اندک ،ندارد چگونه می تواند نفسش را اصلاح کند.

5.ثروت و بی نیازی

فقر و نداری، گاه ناشی از کمبود هاست و گاه ناشی از زیاده طلبی و فزون خواهی. کم

ص: 111


1- غرر الحکم، شماره 8972
2- همان، شماره 7782
3- همان، شماره 4172
4- همان شماره 3191

نیستند افرادی که آن چه دارند زندگی آنان را کفایت می کند اما به واسطه رفاه طلبی و توقعات بی جا دچار فقر و نداری می شوند و همواره در مضیقه اند. به عبارت دیگر، فقر تصنّعی و صوری برای خود ایجاد می کنند. اینان هر چه داشته باشند، باز هم احساس کمبود می کنند. آن چه موجب از بین رفتن چنین حسی در انسان می شود و حالت بی نیازی و سازگاری می آورد صفت قناعت است. قانع همواره غنی است؛ زیرا به نداشته ها و فقدان ها نمی اندیشد؛ بلکه آن چه را دارد مغتنم می شمرد و از آن بهره می برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ﴿القَناعَةُ مالٌ لا يَنْفَدُ﴾ ؛ (1) «قناعت، ثروت پایان ناپذیر است».

6.حسابرسی سبک و آسان

حسابرسی روز قیامت، بسیار دقیق است. قرآن کریم در ذکر اوصاف اندیشمندان و خردمندان می فرماید: ﴿يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾؛ (2) «آنان از بدی و سختی و دقت در حساب می ترسند».

امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿انّما يُداقُ الله العِبادَ فِي الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ عَلَى قَدرِ مَا آتَاهُم مِنَ العُقُولِ فِى الدُّنیا﴾؛ (3) «خداوند در قیامت نسبت به حساب هرکسی به میزان خرد و عقلی که در دنیا به او داده است سختگیری می کند».

رابطه تنگاتنگی بین درک و اندیشه و حسابرسی است. هر چه تعقل و اندیشه بیشتر ،باشد مسئولیت بیشتر است. حسابرسی افراد در قیامت متفاوت است؛ برخی حساب سختی دارند و حساب برخی آسان و یسیر است. حتی بنابر برخی روایات، افرادی بدون حسابرسی وارد بهشت می شوند. امیرمؤمنان علیه السلام:

﴿وَ مِنهُمُ الَّذينَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابِ لأَهُم لَم يَلْبَسُوا مِن أَمرِ الدُّنيا بِشَيءٍ وَ إِنَّمَا الحِسابُ هُناكَ عَلى مَنْ تَلَبَّسَ بها هنا﴾. (4)

ص: 112


1- ميزان الحکمه، شماره 17144
2- رعد، آیه 21
3- اصول کافی، ج1، ص11.
4- میزان الحکمه، شماره 3876.

افرادی هستند که بدون حساب وارد بهشت می شوند؛ زیرا آلوده به امور دنیا نشده اند حساب در قیامت مخصوص افرادی است که به دنیا آلوده شده اند.

در حدیث دیگری، رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أمَّا الَّذينَ اعْتَدَلُوا فَأُولئِكَ يُحَاسَبُونَ حِساباً یَسِیْراً﴾؛ (1) «کسانی که میانه رو بودند، حسابرسی آسانی دارند».

قناعت و اکتفای به داشته ها و زندگی در حد کفاف وابستگی ها را کم می کند و مانع گناهان اقتصادی می شود. طبعاً انسان قانع سبک بار است و همین سبک باری، باعث می شود حسابرسی آسانی داشته باشد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أقنع بِما أُوتِيتَهُ يَخِفَّ عَلَيْكَ الحِساب﴾ ؛ «به آن چه به تو داده شده است، قناعت کن تا روز قیامت، حساب بر تو آسان و سبک باشد»

درمان کمی قناعت

اشاره

انسان نیازهای زیادی دارد که تأمین شایسته و صحیح آن ها حق طبیعی اوست. بدون تردید، هر قدر اسباب زندگی فراهم تر باشد، آسایش خاطر و احساس امنیت، بیشتر است. شناخت نیازهای جسمی :مانند نیازمندی به ،خوراک ،پوشاک مسکن و همسر و نیازهای روحی مانند علم زیبایی پرستش و تکریم و نیازهای اجتماعی مانند: عدالت، آزادی، مساوات و معاشرت، یک ضرورت است. قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نیازهای بشری را چنین می شمارد:

﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ﴾ (2)

کسی که مرا آفرید و راهنمایی کرد و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می کند و هنگامی که بیمار می شوم، مرا شفا می دهد.

نیاز به هدایت، غذا، آب و سلامت در این آیات مطرح شده است. قرآن کریم خودداری های بی مورد در نیازهای اساسی را نکوهش می کند و همگان را به استفاده صحیح

ص: 113


1- ميزان الحکمه، شماره 3876.
2- شعراء، آیه 78 - 80

از نعمت ها فرا می خواند. (1) آن چه مورد نکوهش است استفاده نادرست و مصرف بی رویه است. قناعت اندک حرص و ولع به دنیا و تأمین افراطی نیازها خطرناک است. اگر کسی به این بیماری مبتلاست نخست باید آن را ریشه یابی کند هر صفت رذیله ناشی از یک انگیزه و سبب است.

ضعف قناعت گاهی در اثر تربیت بد خانوادگی گاه الگوی نادرست مصرف و بعضاً ناشی از جهل به آثار و عواقب آن است که در هر مورد باید از راه صحیح درمان شود. راه کارهای قرآنی و روایی مبارزه با این بیماری عبارت اند از:

1.معاشرت با اهل قناعت

قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمان می دهد:

﴿وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى﴾ (2)

هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از کفار دادیم، میفکن که این ها شکوفه های زندگی دنیاست و برای آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزی ،پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

تعبیر از مال دنیا به «زهرة الحياه الدنيا»، (یعنی شکوفه ها که شکوفه عمر کوتاهی دارد زود پرپر می شود و چندان پایدار نیست) از آن روست که زرق و برق و داشته های دیگران را به حساب نیاوری. ارتباط با اهل فضیلت و قناعت در زندگی انسان اثر فراوانی دارد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مُعاشَرَةُ ذَوِى الفَضائِلِ حَياةُ القُلُوبِ﴾ ؛ (3) «معاشرت با صاحبان فضیلت باعث زنده دلی است».

افرادی که با کفو و همتراز خود وصلت می کنند و با خانواده های اهل رعایت و اعتدال

ص: 114


1- اعراف، آیه 32
2- طه، آیه 131
3- غرر الحکم، شماره 9769

رفت و آمد دارند از آن ها الگو می پذیرند. حضرت سلیمان هر روز صبح با مساکین نشست و برخاست می کرد سلمان :گوید رسول خدا صلی الله علیه و اله به من سفارش کرد که هرگز نشست و برخاست با فقرا را از دست ندهم. (1)

2.پرداختن به امور مهم

،توان فرصت و سرمایه های انسان محدودند. انسان پیوسته در زندگی با گزینش و حذف روبه روست و چاره ای جز این ندارد که از میان صدها گزینه یکی را انتخاب کند ما نمی توانیم در همه رشته ها تحصیل کنیم همه کتب را مطالعه کنیم، همه علوم را فرا گیریم ، همه عبادت ها را انجام دهیم؛ بلکه باید انتخاب کنیم؛ انتخابی آگاهانه و عالمانه . امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿دَعْ مَا لاَ یَعْنِیکَ وَ اِشْتَغِلْ بِمُهِمِّکَ اَلَّذِی یُنْجِیکَ﴾؛ (2) «آن چه را برای تو مفید نیست رها کن و به امور مهمّی بپرداز که تو را نجات می دهد».

اگر انسان به کسب فضایل بپردازد و وقتش را با مطالعه عبادت، اصلاح نفس و رشد معنوی پر کند خود به خود حرص و طمع او کاهش می یابد و عملاً عرصه فزون طلبی از بین می برد

3.کنترل و نظارت خانوادگی

خانواده، نخستین کانون تربیت است کانون خانواده بزم محبت و دوستی است. پدر و مادر در خانه وظیفه دارند با اصلاح الگوی مصرف و پرهیز از اسراف، استفاده درست از نعمت های الهی و برنامه ریزی صحیح روحیه قناعت و اعتدال را در فرزندان تقویت کنند. پدر و مادران لاابالی و بی نظم، فرزندانی این چنین به وجود می آورند. فرزندان آیینه رفتار والدین هستند. بچه هایی که در کودکی در وضعیت سخت بزرگ شده اند، بیش تر قدر اندوخته های خود را می دانند کودکانی که در ناز و نعمت لوس و ناز پرورده بار آمده اند، در برابر آسیبی کوچک کمر خم می کنند قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ

ص: 115


1- صدوق، خصال، باب هفت گانه
2- غرر الحکم، شماره 5133

وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ ﴾ (1) «ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده های تان را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست حفظ کنید».

رسول خدا صلى الله عليه و سلم در پاسخ به سؤالی در مورد چگونگی این عمل فرمودند: «خانواده های تان را به آن چه خدا فرمان داده است امر کنید و از آن چه نهی کرده است باز دارید» (2)

«ابو الاسود دئلی» از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام است که با دختر کوچکش در شام زندگی می کرد. روزی معاویه برای فریفتن او حلوای زعفرانی برایش فرستاد. دخترک گرسنه او مقداری از آن عسل را در دهان گذاشت پدرش فریاد زد «يا بنتى القه فانّه سمّ؛ دخترم آن را بیرون بینداز؛ که سمّ است». اگرچه شیرین است با این لقمه حرام می خواهند محبت و ولایت علی علیه السلام را از ما دور کنند. دخترک انگشت انداخت و آن چه را خورده بود، بیرون آورد. (3) ابوالاسود، پدر و سرپرست خانواده است. او به رغم گرسنگی دخترش، مراقب است با هر چیزی سیر نشود لقمه حرام نخورد قناعت کند و اسیر طمع نشود.

4.تعديل ثروت

ده ها آیه در قرآن ما را به انفاق ،احسان خدمت رسانی رسیدگی به امور فقرا و احساس مسئولیت در برابر مردم دعوت می کند انباشته شدن و کثرت ثروت از عوامل کم قناعتی است. اگر صاحبان ثروت به امور فقرا رسیدگی کنند و ثروت خود را وسیله کسب آخرت قرار دهند، دچار حرص و ضعف قناعت نمی شوند. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ (4) «کسی که بخل نفسش را باز دارد، رستگار است».

در مقابل، کسی که انفاق می کند مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه ای صد دانه باشد و خدا برای هر کس بخواهد چند برابر می کند (5)

ص: 116


1- تحریم، آیه 6.
2- وسائل الشيعه ،، ج 14، ص 127.
3- سفينة البحار، ج1، ص 669
4- حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16
5- بقره، آیه 261.

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ما آمَنَ بي مَنْ شَبْعاناً وَ جارُهُ جائِعٌ﴾ ؛ (1) «کسی که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد به من ایمان نیاورده است» شخصی خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: «أُحِبُّ أن أكُونَ خَيرَ النّاس؛ دوست دارم که بهترین مردم باشم». حضرت صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿خَيرُ النَّاسِ مَن يَنْفَعُ النَّاسُ فَكُن نافِعًا لَهُم﴾؛ (2) بهترین مردم، کسی است که نفعش برای مردم بیشتر باشد؛ پس تو هم برای مردم نافع باش

5.تغییر و اصلاح الگوی مصرف

الگوی مصرف خانواده ها متناسب با الگوی دینی و در خدمت منافع ملی نیست. برای تقویت روحیه قناعت، باید عادات غلط مصرف را ترک گوییم و روش های بهتری را جایگزین کنیم. خرید کردن هنر نیست؛ بلکه هنر در نگهداری است. این اصل در فرهنگ مصرف ما جایگاهی ندارد. اگر کسی درآمد زیاد داشت و با از بین رفتن هر کالا فوراً کالای مشابهی جایگزین کرد هنر نکرده است؛ بلکه هنر در حفظ داشته ها و بهره وری بیش تر از آن هاست. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿ لا اخافُ عَلی امَّتِی الْفَقْرَ وَلکِنْ اخافُ عَلَیهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ﴾ (3) «من از فقر بر امتم نمی ترسم؛ بلکه از سوء تدبیر و مدیریت بر آن ها نگرانم».

نباشد چو تدبیر و عقل معاش *** به جایی نخواهد رسیدن تلاش

توانگر نخواهی شدن هیچ گه *** به عزّ و قناعت نیابی چو ره

تدبیر و برنامه ریزی از اصول مهم در مدیریت اقتصادی زندگی و افزایش بهره وری است. حضرت امام خمینی رحمه الله علیه باقی مانده آب نوشیده شده را بیرون نمی ریخت؛ بلکه روی لیوان کاغذی می گذاشت که بار دیگر مصرف کند مرحوم سید احمد خمینی گفتند: اگر ما دو دستمال کاغذی از یک قوطی بیرون می آوردیم امام رحمه الله علیه ناراحت می شد و می گفت: این چه

ص: 117


1- وسائل الشيعة ، ج 5، ص 410
2- ميزان الحکمه، شماره 5407
3- احسایی عوالى اللئالى، ج 4، ص 39

کاری است؟ (1)

اصلاح الگوی مصرف، باید در سطح ملّی و با عزم سراسری صورت بگیرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيَّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (2) با دگرگونی رفتاری افراد، دگرگونی در سطح جامعه اتفاق می افتد

6.باور به بازخواست نعمت ها

انسان در برابر نعمت ها و فرصت هایی که خدا به او داده مسئول است. حس پاسخ گویی در برابر نعمت ها انسان را وا می دارد تا به گونه ای مصرف کند که بتواند پاسخگو باشد. قرآن کریم می فرماید: ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾؛ (3) «سپس در همان روز از نعمت ها پرسیده خواهد شد».

اسلام با پاسخگو کردن انسان در برابر اعمالش و در مقابل سرمایه ها و نعمت هایی که به او داده، به نوعی به او ارج نهاده است تا این سرمایه هدر نرود باور به تجسم اعمال، باور به این که اسراف کاران اهل دوزخ اند، عقیده به این که از لحظات عمر، مال و فرصت ها بازخواست می شود انسان را به قدرشناسی از نعمت ها وا می دارد

امام رضا علیه السلام روزی یکی از غلامانش را دید که میوه نیم خورده ای را دور انداخت. آن حضرت فرمود: «سبحان الله ! اگر شما مستغنی شده اید دیگران بی نیاز نیستند. آن را به کسی که محتاج باشد بخورانید (4)

داستان

1.اهمیت قناعت در سیره امام صادق علیه السلام:

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام، دید امام علیه السلام پیراهنی پوشیده است که گریبان آن را

ص: 118


1- ر.ک: غلامعلی رجایی برداشت هایی از سیره امام خمینی علیه السلام، ج 4، ص 109
2- رعد، آیه 11
3- تکاثر، آیه 8.
4- محمد باقر مجلسی، حلية المتقين، ص95.

وصله زده اند. به وصله لباس خیره شد و شگفت زده نگاه می کرد. امام علیه السلام فرمود: چه شده است؛ نگاهت را به من دوخته ای؟ عرض کرد به وصله یقه پیراهن شما می نگرم. امام علیه السلام نوشته ای را به او داد و فرمود: «این کتاب را بخوان». او کتاب را گشود؛ نوشته بود: «لا إيمان لِمَن لاحَياءَ لَهُ وَلا مَالَ لِمَن لا تَقديرَ لَهُ وَلا جَديدَ لِمَن لا خُلُقَ لَهُ؛ کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد و کسی که برنامه ریزی ،ندارد ثروت ندارد و کسی که کهنه ندارد، نو و جدید ندارد». (1)

کنایه از این که انسان همه لباس های نو را بیرون نمی پوشد؛ بلکه برخی البسه باید برای مناسب تهای خاص نگهداری شود در پاره ای ،روایات پوشیدن لباس صون (لباس آبرو) در خانه، اسراف شمرده شده است. (2)

2.قناعت، عامل آزادگی و حریت

هنگامی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید هیئتی از حجاز برای عرض تبریک و تهنیت به حضور او آمدند که در آن ،هیئت نوجوان نابالغی (حدود دوازده سال) بود. او در مجلس برخاست تا سخن بگوید خلیفه گفت: آن کس که سنش از تو بیشتر است حرف بزند؛ زیرا او به سخن گفتن شایسته تر است نوجوان گفت ای خلیفه مسلمین، اگر برای شایستگی سن بیشتر ملاک است در مجلس شما هم کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از فضل او به شگفت آمد و گفت: سخن بگو.

کودک نابالغ برخاست و گفت: ما از جای دور آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه از روی ترس طمع نداریم؛ زیرا از عدل تو برخورداریم و ترس نداریم؛ زیرا خویشتن را با عدل تو از جور در امان می دانیم ما فقط برای تقدیر و شکرگزاری آمده ایم. خلیفه از سخنان او خوشش آمد و گفت ای پسر مرا موعظه کن نوجوان گفت: «يا أمير المؤمِنينَ إنَّ أناسا غَرَّهُم حِلمُ الله وَ تَناءُ النَّاسِ عَلَيهِم فَلا تَكُن مِمَّن يَغُرُّهُ حِلمُ الله وَ تَناءُ النَّاسِ عَلَیهِ؛ ای امیر گروهی از مردم بر اثر حلم خدا مغرور شدند و گروهی نیز به مدح و تمجید

ص: 119


1- محمد جواد ،صاحبی، سیره پاکان، ص81.
2- ر.ک: ناصر رفیعی محمدی اسراف و تبذیر تباهی سرمایه ها

مردم. تو از کسانی مباش که حلم الهی و ثنای مردم موجب غرورشان گردیده است دچار لغزش شده اند (1)

3.رابطه صبر و قناعت

امیرمؤمنان علیه السلام از قصابی عبور می کرد قصاب عرض کرد: گوشت خوبی آورده ام. امام علیه السلام فرمودند: «الان پول ندارم که بخرم» عرض کرد: من برای پولش صبر می کنم تا بعداً بدهید. امام علیه السلام فرمود: «من به شکم خود می گویم صبر کند. اگر نمی توانستم به شکم بگویم صبر کند، از تو می خواستم صبر کنی. اکنون که می توانم به شکم خود بگویم صبر کند، چرا صبر نکنم». (2)

4.قناعت و بلند همتی ابو امامه باهلی

ابوامامه از صحابه رسول خداست. او بر معاویه وارد شد. معاویه، فوق العاده او را تکریم و تعظیم نمود به افتخار او ضیافتی ترتیب داد. با دست خود انواع خوراک و خورشت را به او تعارف کرد به سر و صورت او عطر زد و دستور داد یک کیسه زر به او بدهند.

پس از این مقدمات پرسید: ای ابا امامه من برترم یا علی بن ابیطالب ؟ او با کمال شهامت گفت: به خدا سوگند راست می گویم علی از تو افضل و برتر و اقدم در اسلام است و اقرب به رسول خدا صلى الله عليه و سلم می باشد. می دانی علی کیست؟ او پسر عم رسول خدا صلى الله عليه و سلم همسر فاطمه علیا السلام، پدر جوانان بهشت حسن و حسین علیهما السلام، برادر زاده حمزه و برادر جعفر ذو الجناحين است. معاویه تو کجا و این افتخارات کجا؟ اگر گمان کردهای با طعام و طلا عقیده و ایمان مرا از دستم می گیری با ایمان به خانه تو وارد شده ام و بی ایمان خارج می شوم، گمان بد برده ای.

او کیسه طلا را به زمین گذاشت و از نزد معاویه خارج شد. (3)

ص: 120


1- محمد تقی فلسفی، سخن و سخنوری ، ص135
2- شهید مطهری ، گفتارهای معنوی ، ص262
3- محمد باقر مدرّس ستاره های فضیلت ، ج1، ص70 .

5.قناعت و مناعت طبع

عبدالله بن مسعود از اصحاب پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم است که در زمان خلافت خلیفه سوم، بیمار شد و با همان بیماری از دنیا رفت عثمان به عیادت او آمد دید اندوهگین است. پرسید: از چه ناراحتی؟ گفت: از گناهانم عثمان :گفت چه میل داری تا بر آورم؟ گفت: مشتاق رحمت خدا هستم. عثمان گفت: اگر موافق باشی پزشکی بیاورم. گفت: پزشک بیمارم کرده است. عثمان گفت: اگر مایل باشی دستور دهم عطایی از بیت المال برایت بیاورند. ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی به من ندادی؛ اما امروز که نیاز ندارم، می خواهی از بیت المال بدهی عثمان :گفت این هدیه از بیت المال برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت دخترانم نیازی ندارند؛ زیرا سفارش کرده ام هر شب سوره واقعه بخوانند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هر کس هر شب سوره واقعه بخواند، هرگز فقیر نمی شود». (1)

ص: 121


1- طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص211.

ص: 122

6

﴿وَ شَکَاسَهِ الْخُلْقِ﴾؛ بدخلقی

مقدمه

ششمین صفت رذیله ای که امام سجاد علیه السلام از آن به خدا پناه برده بدخلقی است. شکاسه از شکس، یعنی تندخویی واژه شراسه هم به همین معناست. (1) «الشكس السىء الخُلق». (2) «شکس شكسا فهو شكس مثل شرس شرسا فهو شرس و زنا و معنیً». (3) قرآن کریم می فرماید: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ﴾، (4) «خدا مثال می زند مردی را که مملوک شرکایی است که پیوسته با او مشاجره می کنند و مردی که فقط تسلیم یک نفر است. آیا مساویند»

شکاسه فقط یک بار در این آیه به کار رفته است که همان معنای لغوی را دارد خدا در این آیه مثالی زده است. برده ای که چند ارباب دارد، مورد کشاکش و درگیری و نزاع است و

ص: 123


1- سید علی خان، رياض السالكين ، ج 2، ص 345.
2- راغب اصفهانی، المفردات، واژه شکس.
3- فيومى المصباح المنير، واژه شكس
4- زمر، آیه 29

هر یک به او کاری واگذار می کنند او سرگردان می شود متشاکس به کسی گفته می شود که با عصبانیت و بدخلقی و خصومت به نزاع دعوت می کند

بدخلقی و بدرفتاری با مردم روابط اجتماعی را به هم ریزد و موجب خواری و پستی می شود. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿رُبَّ عَزيزِ أَذَلَّهُ خُلْقُه وَ ذَليلٍ أَعَزَّهُ خُلقُهُ﴾؛ (1) «چه بسیار عزیزی که بد خلقی اش او را ذلیل و خوار کرده و چه بسا ذلیلی که بر اثر خوش خلقی، عزیز شده است».

در این نوشتار با تکیه بر آیات و روایات این صفت منفی را مورد بررسی قرار می دهیم

تندخویی در قرآن و روایات

قرآن کریم صفات نه گانه ناپسندی را برای مشرکان و تکذیب کنندگان پیامبر صلی الله علیه و اله ذکر کرده است. در سوره قلم می فرماید:

﴿ وَ لَا تُطِعْ كُلَّ حَلافٍ مَهِينٍ * هَمَّازٍ مَشَاءٍ بِنَمِيمٍ ، مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ * عُتُل بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ﴾ (2)

پیروی مکن از کسی که بسیار سوگند یاد می کند پست است، عیب جو و سخن چین، مانع کار خیر، تجاوزگر گناهکار ، کینه توز، خشن و بدنام است.

عُتُل به معنای ،تندخو خشن و بدخلق است

قرآن کریم از عوامل موفقیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را مهربانی و خوش خلقی آن حضرت می داند و می فرماید: اگر تندخو و خشن بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند. عدم انعطاف و رفتار با تحکم و زورگویی مردم را فراری می دهد ﴿وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ (3) «اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند».

بدخلقی عامل تنفر مردم است اختلال در امور می آورد خانواده ها را متلاشی می کند و

ص: 124


1- ميزان الحكمة ، شماره 4987
2- قلم، آیه 10 - 13.
3- آل عمران، آیه 159

آرامش روحی را سلب می کند انسان را در معرض تهمت قرار می دهد دوستان را می،گریزاند زندگی را دشوار می کند و فشار قبر و عذاب اخروی در پی دارد.

به رسول اکرم صلی لله علیه و اله گفته شد: فلان زن روزها را روزه می دارد و شب ها را با عبادت خدا می گذراند؛ اما تُند خوست و همسایگان خود را با زبان آزار می دهد. فرمود: ﴿ لاَ خَیْرَ فِیهَا هِیَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ﴾ ؛ (1) «خيرى در او نیست. او اهل آتش است».

آثار بدخلقی

1. حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿سُوءُ الخُلقِ يُوحِشُ القَريبَ وَ يَنفِرُ البَعيدَ﴾ ؛ (2) «بدخلقى نزدیکان را پراکنده، و بیگانگان را می رنجاند».

2 . امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿سُوءُ الخُلقِ شَرِّ قَرينٌ﴾؛ (3) «بدخلقی، بدترین همراه است».

3. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ﴾؛ (4) «کسی که بدخلقی کند، رزقش اندک و تنگ می شود».

4. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ فَأذِنُوا فِي أُذُنِهِ﴾؛ (5) «کسی که بدخلق است در گوشش اذان بگویید». این که گفته اند در گوش بداخلاق اذان بگویید، شاید از آن روست که چنین فردی از روح تعالیم اسلامی به دور است؛ پس در گوش او باید اذان گفت تا مجددا تعالیم اسلام برای او یادآوری شود.

5. امام صادق علیه السلام: ﴿مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَبَ نَفْسَهُ﴾؛ (6) کسی که بدخلق است، خود را عذاب می دهد در روایتی آمده است:

ص: 125


1- فيض كاشاني، محجة البيضا ، ج 5، ص90.
2- غرر الحکم، شماره 5593
3- همان، شماره 5567
4- همان، شماره 8023
5- بحار الانوار، ج 62 ، ص 277
6- الکافی، ج2، ص324

﴿سُئِلَ رَسُولُ الله عَن أكثَرِ ما يُدخِلُ الناسُ الجَنَّةَ قالَ تَقوَى اللَّه وَ حُسنُ الخُلقِ وَ سُئِلَ عَن أكثَرِ ما يُدخِلُ النَّاسُ النَّارَ، فَقالَ الفَمُ وَ الفَرْجُ﴾ (1)

از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم سؤال شد بیشترین چیزی که مردم را بهشتی می کند، چیست؟ فرمود: دو چیز 1. تقوای الهی؛ 2. خوش خلقی. سؤال شد بیشترین عاملی که باعث جهنمی شدن مردم می شود چیست؟ فرمود: دو چیز: 1. زبان؛ 2. شهوت جنسی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿لَما خَلَقَ الله تعالى الإيمانَ قالَ اللّهُمَّ قَوّنى فَقَوّاهُ بِحُسنِ الخُلقِ وَ السَّخاءِ وَ لَمَّا خَلَقَ الله الكُفْرَ قالَ اللَّهُمَّ قَوِنِى فَقَوّاهُ بِالبُحْلِ وَ سُوءِ الخُلقِ﴾ (2)

هنگامی که خدا ایمان را آفرید به خدا :گفت مرا تقویت کن. خدا آن را به خوش خلقی و سخاوت تقویت کرد و هنگامی که کفر را آفرید گفت خدایا مرا تقویت کن خدا او را به بخل و بدخلقی تقویت کرد.

این حدیث دو صفت خوش خلقی و سخاوت را نشانه ،ایمان و دو صفت بدخلقی و بخل را نشانه کفر می داند.

آثار فراوانی بر خوش خلقی مترتب است که در روایات آمده است؛ مانند: عمر طولانی، برکت مال تخفیف در حساب تکفیر گناهان جذب دوستان ثواب اخروی سنگینی میزان کمال دین شباهت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، برخورداری از شفاعت و دوستی مردم (3)

بروز بد خلقی

اشاره

بدخلقی، صفت رذیله ای است که در چهره گفتار اعمال و رفتار ظاهر می شود مرحوم نراقی در این رابطه می نویسد: «سوء خلق عبارت است از تُرش رویی بدزبانی آزار دیگران و

ص: 126


1- آثار الصادقين ، ج 3، ص 368 .
2- المحجة البيضاء ، ج 5، ص 90
3- ر.ک: المحجة البيضاء ، ج 5؛ الکافی، ج 2؛ میزان الحکمه ، ج 2؛ آثار الصادقين ، ج 3؛ بحار الانوار، ج 73.

امثال آن حسن خلق از نتیجه های بردباری و سوء خلق از نتیجه های خشم و غضب است. (1)

1.بدخلقی گفتاری

قرآن کریم طی چندین آیه مردم را از گفتار خشن و ناپسند باز می دارد و در مقابل، به گفتار نیک و پاکیزه دعوت می کند: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾ (2) «با مردم با زبان خوش سخن بگویید».

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:

﴿أَى لِلنَّاسِ كُلّهم ، مُؤمِنِهِم وَ مُخالِفِهِم أَمَّا المُؤمِنُونَ فَيَبسُطُ لهَم وَجهَهُ وَ أَمَّا المُخالِفُونَ فَيُكَلمُهُمْ بِالمُدَارَاةِ لاجْتِذَابِهِمْ إِلى الإِيمَانِ، فَإِنَّهُ بِأَيْسَرِ مِنْ ذَلكَ يَكُفُّ شُرُورَهُمْ عَنْ نَفْسِهِ وعَنْ إِخْوَانِهِ المُؤْمِنِين﴾ (3)

مراد از این آیه همه مردم اند (با همه نیکو سخن بگویند): مؤمن و مخالف؛ اما مؤمنان با چهره گشاده رفتار کنید؛ اما مخالفان با مدارا با آن ها سخن بگویید تا به ایمان کشیده شوند کم ترین اثر مدارا آن است که شر آنان را از خود و برادران مؤمن تان رفع می کنید.

در روایت دیگری می فرماید: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ وَ لَا تَقُولُوا إِلَا خَیْراً حَتّی تَعْلَمُوا مَا هُوَ﴾؛ (4) «با مردم سخن بگویید، اما بعد از آن که خیر آن را تشخیص دادید».

﴿ وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمْ الَّتِي جَعَلَ الله لَكُمْ قِيَامًا وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا﴾ (5)

و اموالی که خدا قوام زندگی شما را به آن مقرر داشته است، به تصرف سفیهان ندهید و از مال شان نفقه و لباس به آن ها دهید و با آنان سخن نیکو و دلپسند گویید.

ص: 127


1- جامع السعادات ، ج1، ص341.
2- بقره، آیه 83.
3- تفسير الامام العسكرى علیه السلام، ص 540
4- الکافی، ج2، ص174.
5- تفسير الامام العسكرى الان ، ص540.

گفتار پسندیده و بخشش بهتر از صدقه ای است که در پی آن آزار و اذیت باشد در این آیه سفارش شده است که اگر توان کمک مالی به فقرا را ندارید، آن ها را با تندخویی و بدزبانی ،نیازارید برای او دعا کنید عذرخواهی کنید راهنمایی کنید، حرفش را گوش دهید و دلجویی کنید.

﴿فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾ (1)

به آنان «اف» نگو، پرخاش مکن و با آن ها از روی مهربانی و کرامت سخن بگو.

نَهر یعنی رنجاندن که یا با فریاد است یا با درشتی حرف زدن این آیه که در مورد رفتار با پدر و مادر است توصیه می کند از به کار بردن کلمات ناپسند و خشن و بی ادبانه بپرهیزد و با پدر و مادر از روی رأفت و مهربانی سخن بگویید.

بنابر روایات، بر سخن نیکو پنج اثر مترتب است. امام سجاد علیه السلام می فرماید:

﴿اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ يُثْرى الْمالَ، وَ يُنْمى الرِّزْقَ وَ يُنْسى فِى الأَجَلِ وَ يُحَبَّبُ إِلَى الأَهلِ وَ يُدخِلُ الجَنَّةَ﴾ (2)

سخن نیکو مال را افزایش داده رزق را رشد می دهد، مرگ را به تأخیر می اندازد. انسان را نزد خانواده اش محبوب می کند و در نهایت او را بهشتی می سازد.

افراد تند خو در گفتار، دچار ناسزاگویی نکوهش سرزنش ،فحاشی عیب جویی استهزا، تهمت و رازگشایی می شوند. امام صادق علیه السام فرمود: ﴿ البَذا مِنَ الجَفا وَ الجَفا فِي النّارِ﴾ (3) «بدزبانی، جفا کاری و ستم است و جفاکار در دوزخ است». امیرالمؤمنین علیه السام در توصیف متقین در خطبه معروف همام می فرماید: ﴿بَعيدا فُحشُهُ لَيِّنا قَولُهُ﴾ ؛ (4) «از دشنام به دور و گفتارش نرم است».

ص: 128


1- اسراء، آیه 23
2- بحارالانوار، ج 71، ص310.
3- الكافي، ج 2، ص 325.
4- نهج البلاغه ، خ 193.

آن حضرت وقتی شنید حجر بن عدی و عمرو بن حمق در نبرد صفین به شامیان دشنام داده اند، آن ها را نهی کردند آن ها گفتند مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «آری». عرض :کردند مگر آن ها بر باطل نیستند؟ فرمود «آری» عرض :کردند پس چرا ما را از بدگویی و دشنام به آنان منع می کنید، فرمود:

﴿إنّى أُكرِهُ لَكُم أَن تَكُونُوا سَبّابينَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی اَلْقَوْلِ وَ أبْلَغَ فِي العُذرِ وَ قُلتُم مَكانَ سَبِّكُم إِيَّاهُم أَللَّهُمَّ احقِن دِماءنا وَ دِماءهُم وَ اصلِح ذاتَ بَينِنَا وَ بَينِهِم وَ اهْدِهِم مِن ضَلالَتِهِم﴾ (1)

من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید؛ ولی اگر اعمال زشت شان را شرح دهید و احوال آن ها را بیان کنید به گفتار صحیح نزدیک تر و برای اتمام حجت رساتر است. شما باید به جای دشنام چنین می گفتید: پروردگارا خون ما و آن ها را حفظ کن، میان ما و آن ها را اصلاح کن و آنان را از گمراهی شان هدایت نما!

افراد بدخلق، دچار بد زبانی می شوند و ناخواسته به گناهان دیگر کشیده می شوند. ،زبان پُل دو طرفه ای است که از یک سو به دل و از سوی دیگر به ظاهر مرتبط است. زبان ترجمان خُلق و خوی درونی افراد است. باید زبان را به کلام نیکو عادت داد تا مانع بروز بد خلقی از طریق این عضو شود. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَوّد لِسَانَكَ حُسنَ الكَلامِ تَأْمَنُ المَلام﴾ ؛ (2) «زبانت را به سخن نیکو عادت بده تا از ملامت و سرزنش ایمن باشی»

2.بدخلقی رفتاری

تندخویی گاهی در رفتار با مردم بروز می کند چهره خشمناک و عبوس، ایماء و اشاره، رفتار متکبرانه با دیگران از مظاهر آن است. مسلمان باید گشاده رو متواضع و با لبخند باشد. گاهی افراد تندخو، کلامی به زبان نمی آورند؛ اما آن چنان با چهره گرفته و رفتار ناشایست با دیگران روبه رو می شوند که گاهی از بدزبانی بدتر است. برخی افراد محیط

ص: 129


1- همان، خطبه 196.
2- بحارالانوار، ج71، ص310.

خانه را سرد می کنند در مواجهه با همسر و فرزند عبوس و گرفته هستند و فاقد حداقل های آداب اسلامی اند. روابط صمیمانه و محبت آمیز با مردم پایه های دوستی را ماندگار و محکم می.کند رابطه عاطفی از نخستین نیازهای انسان است. برخی پدران، گمان می کنند تأمین نیازهای مادی خانواده کافی است. چنین نیست؛ نیاز اعضای خانواده به محبت و دوستی و رفتار صمیمی بیش از نیازهای مادی است. فرزندانی که کمبود رابطه عاطفی دارند در بزرگی دچار سرخوردگی می شوند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إِنَّكُم لَن تَسَعُوا النَّاس بِأموالِكُم فَألْقُوهُم بُطِلاقَةِ الوَجهِ وَ حُسنِ البُشرِ﴾ ؛ (1) شما نمی توانید مردم را با مال تان جذب کنید و در آنان نفوذ کنید. پس با آنان با چهره گشاده و رفتار نیکو روبه رو شوید».

تأثیر یک لبخند و مصافحه در جذب دیگران گاه بیشتر از هزینه کردن پول های گزاف است. امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿صَنايِعُ المَعرُوفِ وَ حُسنُ البِشرِ يَكسِبانِ المَحَبَّةَ وَ يَدخُلانِ الجَنَّةَ وَ البُخلُ وَ عَبُوسُ الوَجهِ یُبْعِدَانِ مِنَ اَللَّهِ وَ یُدْخِلاَنِ اَلنَّارَ﴾ . (2)

نیکی به مردم و گشاده رویی باعث کسب محبت و ورود به بهشت است. بخل و گرفتگی چهره باعث دوری از خدا و ورود به جهنّم است.

شخصی محضر رسول خدا صلى الله عليه و سلم رسید و عرض کرد: ﴿یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَوْصِنِی فَکَانَ فِیمَا أَوْصَاهُ أَنْ قالَ ألقِ أخاكَ بِوَجهِ مُنبَسط﴾؛ (3) «اى رسول خدا مرا موعظه کنید. فرمود: برادر مسلمانت را با روی گشاده ملاقات کن»

درمان بدخلقی

همان طور که اشاره شد، بدخلقی گاهی در رفتار است و گاهی در گفتار در هر دو بخش باید با اندیشیدن در آثار منفی آن و تفکر در آیات و روایات با آن مبارزه کرد. قرآن کریم، هم به

ص: 130


1- الكافي، ج 2، ص 153
2- همان.
3- بحار الانوار، ج 74، ص171.

رفتار شایسته توصیه می کند و هم گفتار شایسته. دقت و تدبّر در این آیات و سعی در به کاربستن آن ها صفت بدخلقی را به تدریج از بین می برد برخی از آیات در این باره عبارت اند از:

1. تواضع با مردم ﴿وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا﴾ ؛ (1) «بندگان ممتاز خدای رحمان فروتنانه بر زمین راه می روند»

2. برادرى و دوستى: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ﴾، (2) «مؤمنان فقط برادرند، پس میان آن ها صلح برقرار کنید».

3. اعتدال در راه رفتن و صدا: ﴿وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ﴾؛ (3) «در راه رفتنت معتدل باش و صدایت را فرو بیاور»

4. شرح صدر و دریادلی: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾؛ (4) «آيا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده است و بر فراز نور قرار گرفته (مانند سخت دلان است».

5. انتخاب سخن بهتر: ﴿وَ قُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾؛ (5) «به بندگانم بگو هنگام سخن گفتن سخن بهتر آورند».

6. پاسخ بهتر در ابراز محبت مردم: ﴿وَ إِذَا حُرِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ (6) «هرگاه، درود و تحیتی به شما گفته شود بهتر پاسخ گویید یا همانند آن پاسخ دهید».

داستان

1.درمان تند زبانی

حذيفه بن یمان گفت که من مرد بدزبانی بودم و با خانواده ام تندی می کردم از همین رو

ص: 131


1- فرقان ، آیه 63
2- حجرات، آیه 10
3- لقمان، آیه 19.
4- زمر، آیه 22
5- اسراء، آیه 53
6- نساء، آیه 86.

به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم و عرض کردم ای رسول خدا صلى الله عليه و سلم می ترسم سرانجام به صلى الله عليه و سلم کیفر زشت بدزبانی گرفتار شوم و اهل آتش دوزخ گردم. حضرت فرمود: «ای حذیفه از استغفار غفلت مکن؛ زیرا با پشیمانی و استغفار از گفتار تند و زشت خود می توانی بد زبانی را ترک کنی و از شرّ زبانت در امان باشی. خود من نیز هر روز صد بار استغفار می کنم». (1)

2.توصیه امام صادق علیه السلام

سماعه بر امام صادق علیه السلام وارد شد. بین او و شتربانش نزاعی پیش آمده بود که به ناسزاگویی انجامیده بود. امام علیه السلام فرمود: «ايّاك ان تكون فحاشا او صخابّا او لَعّانا؛ بپرهیز از این که فحش بدهی داد و فریاد بزنی و لعن و نفرین کنی عرض کردم» به خدا قسم او به من ستم کرده است. امام علیه السلام فرمود: إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ لَقَدْ أَرْبَیْتَ عَلَیْهِ إِنَّ هَذَا لَیْسَ مِنْ فِعَالِی وَ لَا آمُرُ بِهِ شِیعَتِی، اِسْتَغْفِرْ رَبَّکَ وَ لاَ تَعُدْ﴾ ، اگر او ستم کرده است تو هم ستم بیشتری کردی (با فحاشی). این روش حق نیست و شیعیان را به آن فرمان نمی دهم. استغفار کن و تکرار نكن سماعه استغفار کرد و دیگر تکرار نکرد (2)

3.تأثیر خوش خلقی

ام حبیبه به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: اگر زنی در دنیا دو شوهر داشته باشد؛ پس او و هر دو شوهر بمیرند و وارد بهشت شوند این زن در کنار کدام همسر خواهد بود (مانند کسانی که ازدواج مجدد می کنند) فرمود: ﴿لاحسنهما خلقا كان عندها فی الدنیا﴾ ؛ «آن که در دنیا خوش خلق تر بوده است. (3)

4.مثبت اندیشی

شخصی شراب خورده بود. او را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله آوردند. وقتی یاران آن حضرت ،دیدند گفتند خدا او را لعنت کند که چه بسیار او را به جرم نوشیدن شراب به این جا

ص: 132


1- جوهری، نیش و نوش، ص 85
2- الكافى، ج 2، ص 328
3- المحجة البيضاء ، ج 5، ص92.

می آورند رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿لا تَلْعَنُوهُ فَإِنَّهُ يُحِبُ الله وَ رَسُولَهُ﴾؛ «او را لعنت نکنید؛ زیرا خدا و رسول خدا را دوست دارد». (1)

این رفتار سازنده است تأکید بر نقطه مثبت که همان دوستی خدا و پیامبر است باعث پشیمانی و شرمندگی این شخص خواهد شد. این روشی تربیتی است.

رفتار با خطاکار

اشاره

شخص اعرابی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وارد شد و از آن حضرت چیزی خواست. رسول خدا صلی الله علیه و اله نیاز او را برآورده ساخت و فرمود: «آیا در حق تو احسان کردم (کافی است)»؟ عرض کرد: نه احسان نمودی و نه کار نیکی کردی!

مسلمانان از این سخن به خشم آمدند و به قصد جانش برخاستند. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «دست نگه دارید». اعرابی برخاست و آن جا را ترک کرد رسول خدا صلی الله علیه و اله به دنبال او رفت، او را صدا زد و مجدّداً به او عطا کرد. سپس فرمود: «آیا نیکویی و احسان نمودم». اعرابی گفت: ،آری، خدا به تو و خانواده ات خیر بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «از آن چه گفتی، در دل اصحاب من کدورتی پیدا شد. اگر می خواهی این کدورت از دل آن ها بیرون برود، نزد آن ها برو و آن چه هم اکنون نزد من گفتی، پیش آنان نیز بگوی»

اعرابی فردای آن روز آمد رو به اصحاب کرد و همان دعا را تکرار کرد. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و اله به اصحاب خود فرمود:

داستان من و این اعرابی مانند داستان مردی است که شتری داشت که از دست او گریخت. مردم در پی آن رفتند تا شتر را بگیرند و به صاحبش برگردانند؛ اما هر چه بیش تر تلاش می کردند و می دویدند، شتر را بیشتر فراری می دادند و نتیجه ای نداشت. صاحب شتر (ساربان) به مردم گفت: من را با شتر تنها بگذارید؛ زیرا من به حال او آشناترم سپس قدری گیاه از زمین کند و به دست گرفت و او را صدا زد تا بازگشت و او را گرفت و خوابانید. اگر من نیز این مرد را به

ص: 133


1- محمد جواد صاحبی، سیرت پاکان، ص 55

شما را می گذاشتم، او را می کشتید و جهنّمی می شدید. (1)

این داستان اثر شفابخش خوش خلقی را می رساند و این که اگر در حوادث و درگیری، مردم کنار بکشند، آتش به معرکه نیاورند و تحریک نکنند، نزاع خاموش می شود. بسیاری از درگیری های اجتماعی و خانوادگی از دامن زدن دیگران شعله ور می شود

6.بدترین مردم

همسر رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل می کند شخصی اجازه گرفت و بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد. حضرت فرمود: ﴿اِئْذَنُوا لَهُ فَبِئْسَ رَجُلُ اَلْعَشِیرَهِ﴾؛ «به او اجازه دهید او بدترین مرد قوم خود است». وقتی آمد، پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم با نرمی و ملاطفت با او سخن گفت؛ تا آن جا که ما گمان کردیم نزد پیامبر صلی الله علیه و اله جایگاهی دارد. وقتی رفت من گفتم: زمانی که وارد شد، چنان فرمودید؛ اما بعد با ملایمت و نرمی با او سخن گفتی ! فرمود: ﴿إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنزِلَةً عِندَ الله يَومَ القِيامَةِ مَن أكرَمَهُ النَّاسُ اتَّقاءَ فُحشِهِ﴾؛ (2) «بدترین مردم روز قیامت از نظر مقام و منزلت، کسی است که مردم از ترس بدزبانی و فحشش او را احترام کنند».

7.رفتار نیکو و اسلام آوردن

خانواده ای یهودی در همسایگی امام حسن علیه السلام زندگی می کردند دیوار خانه امام علیه السلام ، که با دیوار منزل آنان مشترک ،بود شکافی برداشت نجاست و رطوبت به خانه امام علیه السلام سرایت کرده بود. مرد یهودی هم خبر نداشت. روزی زن او برای کاری به منزل امام علیه السلام آمد. این وضعیت نامطلوب را مشاهده کرد به همسرش خبر داد. مرد یهودی با شرمندگی خدمت امام علیه السلام رسید و عذرخواهی کرد. امام علیه السلام با مهربانی و خوش رویی فرمود: «مانعی ندارد. از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که باید همسایه را احترام کرد». این رفتار نیکو و خوش خلقی امام علیه السلام موجب شد مرد یهودی و همه خانواده اش مسلمان شوند. (3)

ص: 134


1- همان، ص 88
2- محجة البيضاء ، ج 3، ص 297.
3- بحارالانوار، ج 48، ص102.

8.مزاح صحيح

بین یاران امام رضا علیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضا علیه السلام بپرسم خدمت امام رضا علیه السلام رسید. از امام علیه السلام پرسید: گاه پیش می آید که گروهی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می کنند و می خندند آیا بر مردی که میان آنان نشسته رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت کند یا خیر؟ امام علیه السلام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد؛ به شرطی که گناه نباشد». مرد فهمید که منظور امام علیه السلام، فحش و شوخی های زشت است. امام علیه السلام برای این که منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم نقل کرد و فرمود:

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می آمد و هدیه ای برای ایشان می آورد وقتی هدیه را می داد به شوخی به پیامبر صلی الله علیه و آله می گفت پولش را بده! رسول خدا صلى الله عليه و سلم نیز می خندید و از مزاح او شادمان می شد و گاه که او را اندوهگین می دیدند، می فرمود: «کجاست آن عرب بذله گوی بیابانگرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می کرد». (1)

ص: 135


1- ابوالفضل هادی ،منش بر ساحل آفتاب، ص 288.

ص: 136

7

﴿وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ﴾؛ اصرار در شهوت رانی

مقدمه

الحاح در لغت به معنای دوام و استمرار و شهوت به معنای میل و علاقه شدید به چیزی است. «الحاح الشهوة» ، به معنای مبالغه و افراط در شهوت است. راغب اصفهانی آورده است:

اصل الشهوة نزوع النفس الى ما تريده و ذلك فى الدنيا ضربان، صادقه و کاذبه فالصادقه ما يختلّ البدن من دونه كشهوة الطعام عند الجوع و الكاذبه ما لا يختلّ من دونه (1)

اصل واژه شهوت، به معنای خواهش و دلبستگی نفس است به چیزی که می خواهد و این خواهش در دنیا بر دو قسم است: 1. تمایل صادق یعنی میل به آن چه اگر نباشد بدن مختل می شود؛ مانند غذا در گرسنگی؛ 2. تمایل کاذب به آن چه بدن بدون آن مختل نمی شود.

شهوت به هرگونه خواهش نفس و میل و رغبت به لذت های مادی اطلاق می شود. علاقه شدید و افراطی به هر امر مادی را شهوت می نامند در قرآن کریم هم به معنای عام آمده

ص: 137


1- مفردات ، ماده شها.

است. البته این واژه در خصوص شهوت جنسی هم به کار برده می شود و بیشتر به همین معنا انصراف دارد غریزه جنسی مانند سایر غرایز و میل ها لازمه ساختمان روح انسان است. هر یک از امیال و غرائز در نهاد انسان مانند شاخه ای از درخت خوشبختی است. لجام گسیختگی و طغیان غرایز به ویژه غریزه جنسی مفاسد عظیمی را به بار می آورد. این غریزه اگر محدود شود و در مسیر صحیح به کار رود تبدیل به فضیلت می شود. پیروی و اطاعت محض از شهوات، انسان را از بندگی خدا و تعالی باز می دارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَیسَ فِی المَعاصی أشَدُّ مِنِ اتِّباعِ الشَّهوَهِ ، فَلا تُطیعوها فَیَشغَلَکُم عَنِ اللّهِ﴾ ؛ (1) «بين گناهان، چیزی سخت تر از پیروی شهوات نیست از شهوت پیروی نکنید؛ که شما را از خدا باز می دارد».

خطر شهوت رانی

قرآن کریم در تبیین منع از سرکشی شهوات و ضرورت کنترل آن می فرماید:

﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا * يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا﴾ (2)

خداوند می خواهد با این دستورها احکام را برای شما آشکار سازد و به سنت های پیشینیان رهبری کند و خداوند دانا و حکیم است. خدا می خواهد شما را ببخشد؛ اما آن ها که پیرو شهوات،اند می خواهند شما به کلی منحرف شوید، خدا می خواهد کار را بر شما سبک کند ،و انسان ضعیف آفریده شده است.

این آیات که به دنبال بیان احکام مختلف در زمینه ازدواج و شرایط آن نازل شده است. در واقع پاسخی به این سؤال است که چرا محدودیت و قیود می گذارید؟

اگر مردم در ارضای غرائز جنسی آزاد باشند، بهتر نیست؟ اگر هرکسی بتواند هر گونه که

ص: 138


1- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 325.
2- نساء، آیه 28 - 26

میل دارد، لذت و بهره ببرد چه محذوری دارد؟ قرآن کریم ابتدا چهار حکمت برای وضع قوانین شرعی در کنترل غرائز جنسی را بیان می کند:

1. خدا با این مقررات حقایق را بر شما آشکار می سازد: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ﴾ ؛

2. این قوانین هدایتی است به سوی برنامه ها و روشهای صحیح گذشتگان: ﴿وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ﴾،

3. این مقررات، زمینه بازگشت شما به خداست: ﴿وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ﴾؛

4. این احکام برای شما نوعی تخفیف و توسعه است: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ﴾.

در این آیه اشاره شده است آن ها که غرق در گناه و شهوت رانی هستند، می خواهند شما را از راه حق منحرف کنند و حدود الهی را زیر پا بگذارند پیروان شهوات، میل دارند همه جامعه را هم کیش و هم رنگ خود سازند. در آیه دیگر می فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيَّا﴾ (1)

اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروی نمودند و به زودی مجازات گمراهی خود را خواهند دید.

این آیه شریفه به آمدن گروهی ناخلف و ناصالح از بنی اسرائیل اشاره دارد که در مسیر گمراهی قدم نهادند و نماز را فراموش کردند و پیرو شهوت شدند. ضایع کردن نماز و پیروی از شهوات، به عنوان دو عامل ،گمراهی ارتباط محکمی با هم دارند؛ کما این که حفظ نماز و بر پا داشتن صحیح آن در باز داشتن از فحشا و منکر تأثیر مستقیم دارد.

خطر شهوت رانی در کلام معصومین علیهم السلام مورد توجه عمیق قرار گرفته است، برخی از این خطرات عبارت اند از:

1. نابودی عقل: رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿ زَوالُ العَقلِ بَينَ دَواعِى الشَّهْوَةِ وَ الغَضَبِ﴾؛ (2) عقل آدمی، بین شهوت و غضب از بین می رود

ص: 139


1- مریم، آیه 59.
2- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 288.

2. رسوایی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿حَلاوَةُ الشَّهَوةِ يُنغِضُّها عارُ الفَضيحَةِ﴾ ؛ (1) «شیرینی شهوت با ننگ رسوایی از بین می رود».

3. نابودی دین: علی علیه السلام می فرماید: ﴿طاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفسِدُ الدِّینِ﴾ ؛ (2) «پیروی از شهوات، دین را نابود می کند»

4. اسارت دائم: علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَبدُ الشَّهْوَةِ أسيرُ لا يَنفَكُ أسره﴾، (3) «بنده شهوت، اسير و برده ای است که اسارت او پایان ندارد»

5. بیماری روحی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿قَرينُ الشَّهْوَةِ مَرِيضُ النَّفسِ وَ مَعلُولُ العَقلِ﴾ ؛ (4) «شهوت ران بیمار روحی و خرد معلول دارد».

6. ناجوانمردی: علی علیه السلاممی فرماید: ﴿مَن زادَت شَهَوَتُهُ قَلَّت مُرُوتُه﴾ ؛ (5) «کسی که شهوت رانی ،کند جوانمردی و مروّتش کاهش می یابد».

7. ریشه گناهان: علی علیه السلام می فرماید: ﴿ما شَيءٌ مِن مَعصِيَةِ الله سُبحانَهُ يَأْتي إلا في شَهوَةٍ﴾ ؛ (6) «هر مصیبت و نافرمانی از مسیر شهوت عبور می کند».

8. دوری از حکمت: علی علیه السلام می فرماید: ﴿لا تَسكُنُ الحِكمَةُ قَلبا مَعَ شَهوَةٍ﴾؛ (7) «حكمت در قلب انسان شهوت ران وارد نمی شود».

9. خودکشی: علی علیه السلام می فرماید: ﴿الشَّهَواتُ سُمُومات قاتلاتٌ﴾؛ «شهوت ها، سم های کشنده هستند»

10. هزینه سنگین: علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن كَثُرَت شَهوَتُهُ ثَقُلَت مَؤُونَتُهُ﴾؛ «کسی که شهوتش زیاد است هزینه اش سنگین است»

ص: 140


1- غرر الحکم، شماره 4885
2- همان، شماره 5985
3- همان، شماره 6300
4- همان شماره 6790
5- همان، شماره 8022
6- همان شماره 9667
7- همان، شماره 10915

آثار و نتایج مثبت و ارزشمندی برای کنترل و مدیریت شهوت ذکر شده است؛ مانند:

1. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن غَلَبَ شَهِوَتُهُ صانَ قَدرُهُ﴾؛ (1) «کسی که بر شهوتش غلبه کند ارزش و منزلت خود را حفظ کرده است».

2. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَو زَهِدتُّم فِي الشَّهَوَاتِ لَسَلِمتُمْ مِنَ الآفاتِ﴾؛ (2) «اگر از شهوت رانی دوری کنید از آفت ها و آسیب ها محفوظ می مانید».

3. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن مَلَكَ شَهوَتُهُ كَمُلَت مُرُوتُهُ وَ حَسُنَت عاقِبَتُهُ﴾؛ «کسی که مالک شهوتش باشد، جوانمردی اش کامل می شود و عاقبت نیک خواهد داشت».

مظاهر شهوت رانی جنسی

اشاره

افسارگسیختگی غریزه جنسی و افراط در ارضای آن انسان را از مسیر انسانیت خارج می کند و در مسیر حیوانی قرار می دهد. هوس رانی و شهوت رانی اراده انسان را سلب می کند و به صورت خفت باری انسان را به هلاکت می.کشد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أطاعَ نَفْسَهُ فى شَهْوَتِها فَقَد أعانَها عَلی هَلكَتِها﴾؛ «کسی که فرمان نفس را در شهوت رانی اطاعت کند بر هلاکت و نابودی خود اقدام نموده است».

اغلب گزارش های جراید از جرایم بزرگ ریشه در شهوت رانی و هوسرانی دارد. عیاشی و فساد جنسی جامعه را به سوی تزلزل و خانواده ها را به سوی فروپاشی می برد. برخی مظاهر این آزادی جنسی عبارت اند از:

1.زنا

قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا الزَّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً﴾؛ (3) «نزدیک زنا نروید؛ زیرا عمل بسیار زشتی است و بد راهی است».

در این آیه نمی فرماید زنا نکنید؛ بلکه نزدیک این عمل شرم آور نشوید. مراد از نزدیک شدن انجام مقدمات مانند برهنگی، بدحجابی چشم چرانی و مانند آن است. زنا باعث ایجاد فرزندان

ص: 141


1- همان شماره 8366
2- همان، شماره 7587
3- اسراء، آیه 32

نامشروع، کشمکش های درونی، اشاعه بیماری، سقط جنین، فروپاشی نظام خانواده ، بی اعتمادی، حرمت شکنی از نوامیس تأخیر در ازدواج ازدیاد افراد بی سرپرست، بی برکتی در جامعه، کثرت مرگ های زود هنگام و بالاخره جرئت بر ارتکاب دیگر گناهان می شود.

2.هم جنس بازی

این عمل زشت و غیر طبیعی که گسترده ترین انحرافات را در پی دارد، امروز مورد حمایت رسمی کشورهای غربی و مدعیان حقوق بشر .است عمل زشتی که حتی حیوانات با خوی حیوانی و عدم عقل و خرد، به آن دست نمی زنند. قرآن کریم، ریشه هم جنس گرایی قوم لوط را جهل و نادانی آنان می شمارد و این عمل را شکستن مسیر فطرت و پیمودن راه غیر طبیعی می داند: ﴿أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرَّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ﴾ (1)

قطع سبیل، به معنای قطع راه فطرت و نسل انسان است. این عمل زشت، زمینه ساز بیماری روحی، بی پروایی جنسی و دشواری های اجتماعی و خانوادگی می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى أُمَّتِى مِن عَمَلِ قَومِ لُوطٍ﴾ ؛ (2) «بیش ترین چیزی که من بر امتم هراس دارم عمل قوم لوط است».

زندیقی از امام صادق علیه السلام فلسفه تحریم هم جنس بازی را پرسید. امام علیه السلام فرمود:

﴿مِنْ أَجل أَنَّهُ لَو كَانَ إتيانُ الغُلامِ حَلالاً لاستَغنَى الرِّجَالُ عَنِ النِّسَاءِ وَ كَانَ فِيهِ قَطِعُ النَّسلِ وَ تَعطِيلُ الفُرُوجِ وَ كَانَ فِي إِجازَةِ ذلِكَ فِسادٌ كَثِيرَةٌ﴾ . (3)

اگر نزدیکی با مرد حلال و جایز بود مردان سراغ زنان نمی رفتند و نسل ،قطع و روابط زناشویی تعطیل می شد و در تجویز این ،امر فساد زیادی است.

3.خودارضایی

فاصله گرفتن از انسانیت و غلبه روح حیوانی بر انسان، موجب می شود او به خود مشغولی جنسی بپردازد. بازی های جنسی (استمناء و استشهاء)، باعث آشفتگی

ص: 142


1- عنکبوت، آیه 29
2- میزان الحکمه، 18376.
3- بحارالانوار، ج 10، ص181.

جنسی درهم ریختن روان ضعف های جسمی، تزلزل ،شخصیت، عبادت گریزی، سستی اراده، بدبینی هرزه گری خود فراموشی و بالاخره مطرود شدن از رحمت الهی می گردد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ عَلَى ناكِحِ يَدِهِ....﴾ (1) «لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسی که خود مشغولی جنسی دارد».

4.تغییر جنسیت با تغییر رفتار

مردانی هستند که سعی دارند روش و منش زنان را تقلید کنند (زن نما) یا زنانی هستند که سعی در بروز رفتارهای مردانه و الگوگیری از مردان در پوشش و روش زندگی دارند (مرد نما) این حرکت نشانه بی هویتی و شکستن مرزهای شخصیتی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿لَيسَ مِنّا مَن تَشَبَّهَ بِالرِّجالِ مِنَ النِّساءِ وَ لا مَن تَشَبَّهَ بِالنِّساءِ مِنَ الرِّجالِ﴾؛ (2) «از ما نیست زنی که خود را به شکل مردان درآورد و مردی که مانند زنان شود».

چنین عملی نشانه دو شخصیتی بودن و گریز از خود است. ضعف شخصیت و بی هویتی باعث این اقدامات است افراد زن نما آلت و ابزار دست دیگران می شوند و به سادگی به دام فساد می افتند.

5.تبرّج (بدحجابی)

تبرج، به معنای ابراز زیبایی های زن و بدن نمایی و خودنمایی است فراهیدی می گوید: «هنگامی که زن زیبایی گردن و صورت خویش را آشکار سازد گفته می شود «تبرّجت» که همراه آن، زیبایی نگاه در چشمان او نیز دیده می شود». (3)

قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى﴾ ؛ (4) «در خانه های تان آرام گیرید و مانند دوران جاهلیت پیشین خودآرایی نکنید». برخی مفسران در تفسیر واژه «تبرّج جاهلیت» آورده اند:

ص: 143


1- ميزان الحکمه، شماره 19048
2- میزان الحکمه، 9134.
3- فراهیدی، کتاب العین، ج1، ص 146.
4- احزاب 33

تبرّج به تبختر و ناز راه رفتن تفسیر شده است و به این که زینت خویش را آشکار سازد و کاری کند که سبب تحریک شهوت رانی مردان شود پوشیدن لباس نازکی که بدن را کاملاً نپوشاند یا نشان دادن زیبایی های گردن گردنبند و گوشواره نهی قرآن شامل همه این موارد می شود؛ زیرا سبب مفسده و لغزش در ورطه گناهان کبیره می.شود (1)

ریشه بدحجابی جهل و نادانی سستی اعتقاد به خدا و قیامت، تربیت نادرست خانوادگی فرهنگ سازی ،غلط، کمبود ،محبت، احساس حقارت ، تقلید کورکورانه پیدا کردن شخصیت کاذب، عقده گشایی، دوستان ناباب محیط فاسد، الگوهای فاسد، تفریحات ناسالم صحنه های شهوت انگیز و مانند آن است.

بد حجابی باعث می شود

- حیا و شرم از بین برود؛

- فساد در جامعه ترویج شود؛

- زنان و دختران در معرض خطر قرار گیرند؛

- زمینه گناهان جنسی فراهم شود؛

- هم دلی بین زن و شوهر از بین برود؛

- خانواده ها در معرض خطر فروپاشی قرار گیرند؛

- ازدواج های مکرر و بی مبنا صورت پذیرد؛

- شهوت نوجوانان تحریک شود؛

- بی غیرتی و بی حرمتی در جامعه گسترش یابد؛

- ایمان و عقاید انسان ضعیف شود؛

- سن ازدواج به تأخیر بیفتد؛

- از فرهنگ معصومین علیهم السلام فاصله گرفته شود؛

ص: 144


1- قاسمی، محاسن التأويل، ج 13، ص4849.

- معنویت در جامعه کاهش یابد؛

- فعالیت های علمی و رشد درسی کاهش یابد؛

- شهوت بر انسان ها حاکم شود؛

- وقت و فرصت های طلایی هدر برود؛

- مصرف گرایی گسترش یابد؛

- زمینه آزارهای جنسی فراهم شود.

امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿عَلَیكُم بِالصَّفِيقِ مِنَ الرِّيابِ فَإِنَّ مَن رَقَ ثَوبُهُ رَقَ دِينُهُ﴾ ؛ (1) برشما باد لباس های ضخیم همانا کسی که لباسش نازک باشد، دینش کم رنگ می شود». در روایاتِ ما سفارش شده است که از تشبه به اخلاق و روش دشمنان بپرهیزید؛ زیرا تقلید از شیوه و منش آنان شما را مانند آنان قرار می دهد.

درمان و کنترل شهوت رانی (عفت)

اشاره

نقطه مقابل شهوت پرستی، عفت و خودداری است عفت یعنی حفظ و کنترل نفس از شهوات نفسانی عفت، حد اعتدال سستی و شهوت رانی است. در روایات می خوانیم امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعِفَّهُ رَأْسُ کُلِّ خَیْرٍ.﴾ ؛ (2) عفت و خویشتن داری سر همه امور خیر است . از نشانه های لطف خدا به بنده توفیق عفت است. حضرت در جای دیگر می فرماید: ﴿إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ﴾ ؛ (3) «هرگاه خدا به بنده ای لطف کند، به او عفت شکم و قوای جنسی می دهد»

عفت و پرهیزکاری در برابر شهوت زمینه بروز اوصاف نیکو در انسان می شود؛ چنان که امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن عَفَّت أطرافُهُ حَسُنَت أوص-افُهُ ﴾ ؛ (4) کسی که عفت

ص: 145


1- بحارالانوار، ج 83 ، ص 184
2- غرر الحکم، شماره 1168.
3- همان، شماره 4114
4- غرر الحکم، شماره 9050 .

بورزد، اوصافش نیکو گردد. در حدیث دیگر می فرماید: ﴿العفّةُ تُضعِّف الشَّهْوَة﴾ ؛ (1) «عفت شهوت را کاهش می دهد»

مهم ترین نشانه های عفت عبارت اند از:

1.حجاب

اشاره

حجاب الزاماً دلیل بر عفاف نیست (ممکن است حجاب ظاهر باشد؛ ولی عفاف باطن نباشد)؛ اما تجسم بیرونی عفاف حجاب است. فرد عفیف محجوب است. حجاب، حریم ارزش بین زن و مرد است. واژه حجاب پنج مرتبه در قرآن کریم آمده است که فقط یک مورد به پوشش زنان از نامحرم اشاره دارد:

﴿وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَظْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ﴾ (2)

هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را به عنوان (عاریت) از آنان (همسران پیامبر) می خواهید از پشت پرده بخواهید این کار برای پاکی دل های شما و زنان بهتر است

خطاب ،آیه متوجه مردان است که با زنان اختلاط پیدا نکنند و در صحبت و تقاضا حریم ها را حفظ کنند.

آیات کلیدی در قرآن در مورد حجاب، دو آیه زیر است که خمار و جلباب در آن به کار رفته است

- ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ﴾؛ (3) «وی سرهای خود را بر سینه افکنند»؛

- ﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾ (4) «جلابيب و لباس بلند را بر خود نزدیک کنند».

راغب اصفهانی گوید: الخمار فِي التَّعارُفِ إسمٌ لِما تُغطى الإمرَئَةُ رَأْسَها؛ (5) خمار، پارچه ای

ص: 146


1- همان شماره 2148
2- همان، شماره 9050
3- نور، آیه 31
4- احزاب، آیه 59
5- مفردات ، واژه خُمر

است که زن سرش را با آن می پوشاند (مقنعه)» . اما جلباب، یعنی لباس سرتاسری و بزرگی که تمام بدن را می پوشاند (1) که در مفهوم آن آوردند: ﴿ثَوبٌ واسِعٌ لِلمَرئَةِ دُونَ اللحَفَةِ أو ما تُغَطَّى بِهِ ثِيَابَهَا مِن فَوقِ﴾؛ (2) «لباس بزرگ برای زن است که غیر از ملحفه است یا لباسی که روى البسه پوشیده می شود».

حجاب، عاملی است برای دور کردن آسیب ها و خطرات از ساحت زن: ﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾. (3) از طرفی ارزش و قیمت زن را بالا می برد و نوعی وقار و عظمت به او می بخشد. ویل دورانت در این مورد می نویسد:

حجب و حیا برای دختران همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه می دهد تا از میان خواستگاران خود شایسته ترین آنان را برگزیند یا خواستگارانش را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بر او به تهذیب خود بپردازند. موانعی که حجب و عفت زنان در برابر شهوت مردان ایجاد کرده خود عاملی است که عاطفه و عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد، بالا برده است. (4)

بی حجابی و بدحجابی، مقدمه ترویج فساد و عفت ستیزی و عفت گریزی است. گفتنی است حریم داری و حفظ حجاب مخصوص زنان نیست؛ بلکه مردها نیز باید حریم گیری لازم را داشته باشند البته از آن جا که جذابیت و تسخیر در زنان بیشتر است، زن از این ناحیه آسیب پذیر است از این رو، تأکید بر حیا و عفاف در آنان بیشتر است. مردان به سرعت از زیبایی های زنان اثر می پذیرند؛ در صورتی که زنان چنین نیستند به همین دلیل دستورهای ویژه خطاب به زنان است تا زمینه ساز تحریک مردان نشوند؛ مانند: ﴿لا تَبرُجَنَّ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ، فَلا تَحْضَعْنَ بِالقَولِ، وَ ليَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ، يَدنينَ عَلَيهِنَّ جَلَابِيبَهُنَّ ...﴾.

ص: 147


1- الميزان، ج 16، ص364.
2- قاموس المحيط ، فیروزآبادی، ج1، ص49.
3- احزاب، آیه 59
4- مجله پژوهش های قرآنی ویژه قرآن و حجاب، شماره 51 - 52، ص79.
الف)آثار حجاب و رعایت حریم ها

قرآن کریم و روایات به آثار سازنده و والای حجاب اشاره کرده اند، برخی از این آثار عبارت اند از:

1. پاکیزگی و رشد زن و مرد ﴿ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ﴾ (1)

2. مصونیت زنان در برابر مزاحمان: ﴿ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾ ؛ (2)

3. جلوگیری از طمع ورزی بیماران روحی: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ ﴾ (3)

4. پاکیزگی قلبی و درونی: ﴿ذَلِكُمْ أَظْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ﴾ ؛ (4)

5. حفظ کرامت و شخصیت زن؛

6. تقویت بنیاد خانواده؛

7. متانت، وقار و آزادگی زن؛

8. ممانعت از تبدیل زن به ابزار و کالای مصرفی؛

9. الگوگیری از حضرت زهرا علیها السلام

10. صیانت جامعه از مفاسد اجتماعی؛

11. ایجاد رغبت به ازدواج؛

12. آرامش روحی خانواده ها؛

13. تمرکز فکری برای فعالیت های علمی؛

14. افزایش بهره وری

بدون تردید حجاب محدودیت هایی در پی دارد؛ اما محدودیتی که زمینه ارتقا و رشد را فراهم کند نه فقط ناپسند نیست بلکه مورد تأکید نیز هست. محدودیت های ترافیکی و

ص: 148


1- نور، آیه 30
2- احزاب، آیه 59.
3- احزاب، آیه 32.
4- احزاب، آیه 53.

قوانین راهنمایی و رانندگی برای افراد متخلف و قانون شکن سخت است؛ اما در نهایت، نظم شهر را در پی خواهد داشت. آثار مثبت و سازنده حجاب، به حدی است که هیچ انسان خردمندی، محدودیت منطقی آن را بهانه ترک حجاب قرار نمی دهد.

2.جلوگیری از اختلاط زن و مرد

از راه های کنترل شهوت و پرهیز از شهوت رانی جلوگیری از اختلاط زن و مرد است. در مواردی که ضرورت ندارد حضور زنان در کنار مردان منع شود. مجالس مراکز و محافل مشترک ، خطرآفرین است امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أما تستَحيُونَ وَ لا تُغارُونَ نِسَائِكُم يَخْرجنَ إِلَى الأسواقِ وَ يُزاحِمنَ العُلُوجَ ﴾؛ (1) «آیا شما غیرت و حیا ندارید که زنان تان به بازارها سرازیر می شوند و زحمت برای مردم ایجاد کنند»؟

معنای این سخن حذف زنان از فعالیت های اجتماعی نیست؛ بلکه پرهیز از اختلاط و در نتیجه، خودنمایی و مفاسد جنسی است. اگر رشته های دانشگاهی، مراکز و مجتمع های آموزش عالی مدارس بازارها و مراکز شلوغ تفکیک منطقی شود، بسیاری خطرات پیش نمی آید.

3.دوری از فیلم ها و شبکه های مخرب

نقش فیلم و تصاویر بر اندیشه و روحیاتِ انسان انکار ناپذیر است. رسانه های تصویری، آموزگار خانگی هستند که نقش کلیدی در شکل گیری باورها و اعتقادات مردم به ویژه فرزندان دارند. امروز بنگاه های تبلیغاتی و سودجو از این راه ضمن کسب درآمدهای سرشار فرهنگ و اصالت ملت ها را نشانه رفته اند. اثر تخریبی فیلم های مهیج و عشقی کمتر از مواد مخدر نیست.

4.ازدواج

از اساسی ترین راهکارهای کنترل شهوت و قوای جنسی ازدواج و تشکیل خانواده است، ازدواج، ضمن آرامش بخشی غریزه جنسی را در مسیر صحیح و شرعی هدایت

ص: 149


1- وسائل الشيعه ، ج 5، ص 174.

می کند. رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ أَیُّما شابٍّ تَزَوَّجَ فِی حَداثَهِ سِنِّهِ عَجَّ شَیْطانُهُ: یا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنِّی دِینَهُ﴾؛ (1) هر جوانی که در آغاز جوانی زن بگیرد شیطان فریاد می زند وای بر او دین خود را از دستبرد من حفظ کرد. تعبیر «حداثة سنه» اشاره به ازدواج در آغاز جوانی است.

گریز از ازدواج، بالا رفتن سن ازدواج و فرار از تشکیل خانواده زمینه ساز روابط نامشروع و فحشا در جامعه می شود اگر ازدواج به عنوان پناهگاه مشروع جنسی مورد توجه قرار گیرد و افرادی متعهد شوند همان طور که مجالس مذهبی برگزار می کنند مدرسه می سازند، نذر می کنند، زیارت می روند، به امر ازدواج جوانان نیز بپردازند، ضمن دریافت اجر معنوی، ضریب امنیت و استحکام اخلاقی جامعه را فراهم می سازند ازدواج احساس مسئولیت افراد را بالا می برد و استقلال اقتصادی و شخصیتی به آنان می دهد. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿أَرْبَعَهٌ یَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ، مَنْ أَقَالَ نَادِماً أَوْ أَغَاثَ لَهْفَانَا أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَهً أَوْ زَوَّجَ عَزَباً﴾.

خداوند به چهار گروه روز قیامت نظر رحمت می افکند: 1. کسی که از پشیمانی درگذرد؛ 2. کسی که به فریاد بیچاره ای برسد؛ 3. کسی که بنده ای آزاد کند؛ 4. کسی که جوانی را زن بدهد

افرادی که به گمان فقر و نداری ازدواج را ترک می کنند این سوء ظن به خداست و حرام است. خدا در قرآن وعده داده است که اگر فقیر باشید شما را بی نیاز می کنیم. (2) امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿مَنْ تَرَکَ التَّزْوِیجَ مَخَافَهَ الْفَقْرِ فَقَدْ أَسَاءَ الظَّنَّ بِاللَّهِ﴾؛ (3) «کسی که ازدواج را از ترس فقر ترک ،کند به خدا گمان بد ورزیده است».

باید مراکز و مؤسسه هایی ایجاد شود تا ازدواج را در جامعه نهادینه کنند. شکل سنتی همسریابی برای پاسخگویی به نیازها کافی نیست. حتی مراکزی باید باشد برای افرادی که همسر از دست داده اند یا جدا شده اند که به ازدواج مجدد اقدام کند

ص: 150


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 37؛ كنز العمال، شماره 44441.
2- نور، آیه 32
3- حويزي ، نور الثقلين ، ج 3، ص 597

امیرمؤمنان می فرماید: ﴿أفضَلُ الشَّفاعاتُ أَن يَشفَعَ بَيْنَ اثْنَيْنِ فِي نِكَاحٍ حَتَّى يَجْمَعَ شَملَهُما﴾ (1) «بالاترین شفاعت ها آن است که زمینه ازدواج دو نفر فراهم شود تا جدیت و تلاش آن ها ثمره بدهد».

5.پُرکردن اوقات فراغت

بیکاری فراغت و سرگردانی زمینه ولگردی و انحرافات جنسی را فراهم می سازد. جوان از انرژی زیاد برخوردار است و آمادگی برای فعالیت های مختلف دارد اگر انرژی جوانان درست مدیریت و مهار نشود برای جامعه فاجعه آفرین خواهد بود. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَب﴾؛ (2) «از هر کاری فارغ شدی به کار مهم دیگری بپرداز».

امام کاظم علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ اَللَّهَ لَیُبْغِضُ اَلْعَبْدَ اَلْفَارِغَ﴾؛ (3) «خدا بنده بیکار و فارغ را مبغوض می دارد». امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مِنَ الفِراغ تُكَوّنُ الصُّبُوَةِ﴾؛ (4) «نتیجه فراغت بروز نادانی جوانی است».

باید برای اوقات فراغت نوجوان و جوانان برنامه ریزی شود تا بتوانند استعداد خود را به خلاقیت، تبدیل و آشکار کنند و این اوقات به اوقات بطالت، سرگرمی، خوشگذرانی، بیهوده گویی، شهوت رانی و اعتیاد منجر نشود.

پیشنهاد می شود:

1. مراکز ورزشی تفریحی تأسیس شود و ارزان در اختیار جوانان قرار گیرد؛

2. برنامه های فوق برنامه در مساجد برگزار شود؛

3. اردوهای آموزشی و سفرهای زیارتی تفریحی و علمی برگزار گردد؛

ص: 151


1- بحار الانوار، ج 103 ، ص 222
2- انشراح، آیه 7
3- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص169.
4- غرر الحکم، شماره 9251

4. مدارس در تابستان کار تربیتی را تعطیل نکنند؛

5. بنگاه های خیریه ای تشکیل شود تا کارهای کوتاه مدت برای جوانان ایجاد کنند؛

6. نشست های علمی و گفتمان در مساجد و مراکز علمی برگزار شود.

داستان

1.شهوترانی و جنایت

زنی از بنی عامر در بازار عکاظ نشسته بود جوانی از بنی کنانه به او نزدیک شد. چند قدمی گردش چرخید و سپس از زن درخواست کرد که خود را به وی بنمایاند تا از تماشای او لذت ببرد. زن از انجام تمنای جوان خودداری کرد جوان که در ارضاء یهوت جنسی خود شکست خورده بود، درصدد انتقام افتاد و بدون آن که زن متوجه شود، پشت سر او نشست و با تیغ تیزی درز پشت پیراهن وی را شکافت موقعی که زن از جا حرکت کرد بدن و ران او از شکاف پیراهن ظاهر شد. کسانی که ناظر این جریان بودند، خندیدند. زن که از این اهانت خشمگین شده بود به صدای بلند فریاد زد و بنی عامر را به یاری خود طلبید. افراد قبیله با شمشیرهای برهنه به یاری او شتافتند و به جوان متجاوز حمله کردند. جوان نیز قبیله بنی کنانه را به کمک خود خواست دو قبیله به جان هم افتادند و عده ای در این واقعه کشته شدند. (1)

نتیجه شهوت رانی و هوس بازی از بین رفتن نفوس افرادی شد

2.حجاب زن

امام علی علیه السلام می فرماید: در روزی ابری و بارانی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بقیع نشسته بودیم که زنی رد شد، در حالی که بر چهارپایی سوار بود. پای مرکب او داخل گودالی رفت و زن نقش بر زمین شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و صورتش را برگرداند تا نگاهش به اندام زن نیفتد. گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله این زن شلوار بر تن دارد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه بار فرمود:

ص: 152


1- محمد تقی فلسفی، جوان، ج1، ص318.

أَللَّهُمَّ إغفِر لِلمَسرُولاتِ، أَيُّهَا النَّاسُ اِتَّخِذُوا اَلسَّرَاوِیلاَتِ فَإِنَّهَا مِنْ أَسْتَرِ ثِیَابِکُمْ وَ حَقِّنُوا بِها نِسائَكُم إِذا خَرَجْنَ﴾.

پروردگارا زنانی را که شلوار می پوشند مغفرت نما شلوار را برای زنان برگزینید؛ که بهترین پوشش است و زنان تان را موقع بیرون رفتن از خانه در امنیت قرار می دهد. (1)

ص: 153


1- حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 244

ص: 154

8

﴿وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ﴾؛ حاکمیت تعصّب

مقدمه

حمیه از حُمی، به معنای حرارت ناشی از اجسام گرم مانند آتش و خورشید است. (1) برخی آورده اند: «الحميّه فهى شدة الحراره و العلاقه و التعصب في الدفاع عن نفسه و التأنف و التوقّع؛ (2) حمیت، حرارت شدید و علاقه و تعصب در دفاع از خویشتن است و خود را بالا گرفتن».

حمية بر وزن فعیله اسمی است که جای مصدر نشسته و معنای مفعولی می دهد؛ مانند سکینه به جای سکون. حمیت دو قسم است:

1. ممدوح: «و هي المستعمله فى صيانة كل ما يلزم الانسان صيانته من ابن او اهل او بلد و سمى الغيرة؛ حمیت پسندیده یعنی حفظ و صیانت از آن چه که حفظش بر انسان لازم است از فرزند و اهل و شهر که غیرت نامیده می شود».

2. مذموم: «و هي المستعمله في الاستكبار عن الحق و التطاول على الخلق و سمّى العصبيه

ص: 155


1- راغب اصفهانی، مفردات ، (العُمّی، الحرارة المتولدة من الجواهر المحميه كالنار و الشمس) ماده حُمى.
2- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص 389.

و حمية الجاهلية و هى من لوازم الغضب مع الفخر و العيب و الكبر؛ (1) حمیت ناپسند که به معنای تکبر ورزیدن از پذیرش حق و خود را برتر دانستن از مردم است که عصبیت و حمية الجاهلیه نام دارد و از لوازم قوه غضبیّه و فخر و عجب و کبر است».

حمیت در قرآن کریم فقط دو مرتبه در سوره فتح آمده است:

﴿و إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَ كَانُوا أَحَقَ بِهَا﴾. (2)

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که کافران در دل های خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند در مقابل خدا آرامش و سکینه خود را بر رسولش و بر مؤمنین نازل فرمود و آنان را به حقیقت تقوا ملزم کرد و آنان از هر کس شایسته تر بودند.

این آیه شریفه درباره صلح حدیبیه است که کفّار با دیدن آن همه نشانه های حقانیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، بر اثر تعصب جاهلیّت به او ایمان نیاوردند در برابر این حمیت که به جاهلیت اضافه شده است سکینه و آرامش وجود دارد. گفتنی است در قرآن کریم، عبارات «حمية الجاهليه»، «حكم الجاهليه» و «تبرّج الجاهليه» اشاره به اخلاق و ویژگی های جاهلیت قبل از اسلام است.

تعصّب و حمیت، همیشه ناپسند نیست وابستگی به امور مثبت دفاع منطقی و اصرار بر حقانیت آن و ثبات قدم بر حق نه فقط مذموم نیست؛ بلکه مورد سفارش نیز هست. امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ،192 که به خطبه قاصعه معروف است و در سرزنش تعصب و لجاجت ایراد کرده است، می فرماید: ﴿فَإِن كَانَ لابُدَّ مِنَ العَصَبِيَّةِ فَليَكُن تَعَصُّبَكُم لِمَكارِمِ الخصالِ وَ مَحامِدِ الأفعالِ وَ مَحاسِنِ الأُمُورِ﴾؛ (3) «اگر از تعصب ناچار هستید و باید تعصبی در کار ،باشد پس تعصب خود را در اخلاق پسندیده افعال نیکو و امور خوب قرار دهید».

ص: 156


1- رياض السالكين، ذيل دعای هشتم صحیفه
2- فتح، آیه 26.
3- نهج البلاغه، خطبه 192.

تعصب پسندیده

دفاع منطقی از ارزش ها و پشتوانه های یک ملت بر اساس علم و آگاهی، نشانه استواری و ثبات قدم است و تعصب مثبت نامیده می شود ملتی که از دین استقلال، آزادی و مرزهای جغرافیایی خود و ارزش های شرعی و ملی دفاع می کند، این تعصب و حمیّت معقول و منطقی است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إن كُنتُم لا مَحالَةَ مُتَعَصِبينَ فَتَعَصَّبُوا لِنُصرَةِ الحَقِّ وَ إِغَاثَةِ الملهُوفِ﴾؛ (1) «اگر ناچارید از تعصب پس برای یاری حق و فریادرسی گرفتاران تعصب بورزید». در حدیث دیگری می فرماید: ﴿تَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ اَلْحَمْدِ مِنَ اَلْحِفْظِ لِلْجَارِ وَ اَلْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ اَلطَّاعَهِ لِلْبِرِّ وَ اَلْمَعْصِیَهِ لِلْکِبْرِ﴾؛ (2) «تعصب بورزید برای خصلت های پسندیده؛ مانند: نگهداری همسایه وفای به عهد اطاعت از نیکی و نافرمانی کبر و نخوت».

2. در روایتی می خوانیم: «هیچ تعصبی وارد بهشت نمی شود مگر تعصب حمزه عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله که به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله عصبانی شد و هنگامی که بچه دان کثیف حیوانی را بر سر آن حضرت انداختند از ایشان دفاع کرد (3) حمیت و تعصب حمزه، شخصی نبود؛ بلکه در راه دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله و عدالت بود چنین تعصبی، حق و رواست.

تعصب ناپسند

واژه تعصب و حمیت بیشتر در معنای منفی به کار می رود رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: ﴿لَيسَ مِنَّا مَن دَعَا إِلى عَصَبِيَّةٍ وَ لَيسَ مِنَّا مَن قَاتَلَ عَلى عَصَبِيَّةٍ وَ لَيسَ مِنَّا مَن مَاتَ عَلَى عَصَبِيَّةٍ﴾؛ (4) «از ما نیست کسی که دعوت به تعصب کند یا به خاطر تعصب بجنگد یا با عصبیت بمیرد». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر روز از شش صفت رذیله به خدا پناه می برد: ﴿کان رَسُولُ الله يَتَعَوَّذُ فِي كُلِّ يَومٍ مَن سَتّ مِنَ الشَّكِ وَ الشِّرْكِ وَ الحَمِيَّةِ وَ الغَضَبِ وَ البَعْيِ وَ

ص: 157


1- غرر الحکم، شماره 3738.
2- آثار الصادقين ، ج 13، ص 219.
3- کافی، ج2، ص308 .
4- میزان الحکمه، شماره 13035.

الحَسَدِ؛ (1) 1. شک؛ 2. شرک؛ 3. حمیت و تعصّب؛ 4 . غضب؛ 5. بغی و ظلم؛ 6. حسادت».

تعصّب و حمیت صفت شیطانی است. امیرمؤمنان علیه السلام در نخستین خطبه نهج البلاغه می فرماید: ﴿إعتَرَتهُ الحَمِيَّةُ وَ غَلَبَت عَلَيهِ الشَّقوَةُ وَ تَعَزّزَ بِخِلقَةِ النّارِ وَ استَوهَنَ خَلقَ الصّلصَالِ﴾؛ (2) حمیت و تعصب، شیطان را گرفت و شقاوت بر او غالب شد و به آفرینش خود از آتش افتخار کرد و خلقت آدم را از گل خشکیده سبک شمرد».

شقاوت درونی و تعصب و خودخواهی که زاینده این شقاوت ،بود بر شیطان غلبه کرد و باعث شد حقیقت را نبیند و خود را برتر بشمارد در خطبه قاصعه نیز به این ویژگی شیطان اشاره شده و او امام و پیشوای متعصبان خوانده شده است. (3)

نشانه های تعصب ورزی

اشاره

انسان های متعصب که دچار این خوی شیطانی و جاهلی هستند، زیر بار حق نمی روند و همواره خود و عقایدشان را برتر می پندارند اینان اگر معجزه و کرامت الهی را نیز مشاهده کنند، باز مسخره می کنند و آن را اسطوره می خوانند:

﴿وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾. (4)

و اگر تمام نشانه های حق را ببینند ایمان نمی آورند؛ تا آن جا که وقتی به سراغ تو می آیند، به پرخاشگری بر می خیزند و کافران می گویند این ها اسطوره ها و افسانه های پیشینیان است

لازمه تعصّب لجاجت اصرار و پافشاری است. تعصب، حجابی ضخیم بر دیدگان انسان قرار می دهد؛ طوری که او حاضر نیست واقعیت ها را ببیند و به هیچ قیمتی از حرف خود باز نمی گردد.

ص: 158


1- بحار الانوار، ج 70، ص 288
2- نهج البلاغه، خطبه 1.
3- همان خطبه 192.
4- انعام، آیه 25

نشانه های انسان های متعصب عبارت اند از:

1.يارى ظالم

امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿وَ لَکِنْ مِنَ اَلْعَصَبِیَّهِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَی الظُّلم﴾؛ (1) و لكن تعصب، آن است که قوم خود را بر ظلم و ستم یاری کند». برخی افراد به خاطر تعصبات قومی، حتی از موضع گیری های ظالمانه بستگان خود دفاع می کنند و ظلم آنان را توجیه می نمایند.

2.بدان را نیک پنداشتن

امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿الْعَصَبِيَّةُ الَّتى يَأْتِمُ عَلَيها صاحِبُها أَن يَرَى الرَّجُلُ شِرارَ قَومِهِ خَيرا مِن خيارِ قَومِ آخَرينَ﴾؛ «تعصبی که گناه شمرده می شود، آن است که کسی اشرار و بدان قوم خود را از اخیار و نیکان قوم دیگر بهتر بداند و ترجیح بدهد».

3.خودبرتربینی و نفی دیگران

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ قَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ﴾. (2)

یهودیان گفتند: مسیحیان نزد خدا هیچ ارزشی ندارند و مسیحیان گفتند: یهودیان ارزش ندارند؛ در حالی که هر دو گروه کتاب آسمانی را می خواندند.

تعصب و خودبینی آنان باعث شد زیر بار اسلام نروند و به رغم اعتراف به حقانیت قرآن، آن را نپذیرند.

4.تقلید کورکورانه

﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ﴾. (3)

ص: 159


1- کافی، ج 2، ص308
2- بقره، آیه 113
3- بقره، آیه 170.

و هنگامی که به آن ها گفته می شود از آن چه خدا نازل کرد، پیروی کنید می گویند ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می کنیم. آیا اگر پدران آن ها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز هم پیروی می کنید)؟

ریشه اصلی انحراف مشركان عرب تقلید کورکورانه ناشی از تعصب است. ایشان درهای معرفت را به روی خود بستند و فقط یک شعار می دادند «تقلید و پیروی از پدران مان» و بر اثر جهل و نادانی حاضر نبودند در دیدگاه خود تجدید نظر کنند.

درمان

برای درمان ،تعصب باید به حق روی آورد و همواره در جست وجوی حق بود ابتدا باید حق را شناخت سپس به آن ملتزم شد افرادی با فرض حق بودنِ معارف، به صراحت اعلام می کنند که ما تحمل حق را نداریم:

﴿ أَللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنْ السَّمَاءِ أَوْ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾. (1)

(به یاد بیاور) هنگامی را که می گفتند خداوندا اگر این (آیین و قرآن) حق است و از ناحیه تو است بارانی از سنگ بر سر ما فرود آور یا به عذاب دردناک ما را گرفتار کن.

شدّت تعصب و لجاجت، تا حدی است که اجازه حق شناسی به خود نمی دهد. گویا از اساس، اسلام را باطل می پندارد که چنین با جرئت دعا می کند. در جریان غدیر و انتخاب امیرمؤمنان علیه السلام نعمان بن حارث با اقتباس از این آیه، همین دعا را کرد و سنگی آمد و نابود شد. (2)

شناخت حق و دفاع از آن از سوی هرکس با هر جایگاهی و در هر موقعیتی، مانع رشد تعصب در انسان می شود امیر مؤمنان می فرماید: ﴿مَنِ اِسْتَسْلَمَ لِلْحَقِّ وَ أَطَاعَ اَلْمُحِقَّ کَانَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ﴾؛ (3) «کسی که تسلیم حق باشد و از افراد محق پیروی کند، از نیکوکاران است».

ص: 160


1- انفال، آیه 32
2- تفسير نور الثقلين، ج2، ص151.
3- غرر الحکم، شماره 8812

داستان

1.امیرمؤمنان علیه السلام و ام هانی

ام هانی خواهر امیرمؤمنان علیه السلام است که از فاطمه بنت اسد متولد شد. او و همسرش هُبیره در مکه زندگی می کردند. در فتح مکه، پیامبر اسلام صلى الله عليه و سلم فرمود: «هر کس سلاح زمین بگذارد، در امان است». چند نفر از مشرکین به خانه ام هانی رفته مخفی شدند. علی علیه السلام به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله غرق در سلاح با کلاه خودی نقابدار جلو خانه ام هانی آمد تا آن ها را دستگیر کند. با این که حدود هشت سال خواهر را ندیده است، بدون هیچ تعصّبی، صرفاً برای اجرای فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله در خانه خواهر می آید عواطف و احساسات را کنار گذاشت. فریاد زد: «هر که در خانه است بیرون بیاید». ام هانی جلو آمد و گفت: بنده خدا من ام هانی دختر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و خواهر علی علیه السلام هستم از خانه من صرف نظر کن. حضرت فرمود: «افراد را بیرون کن». ام هانی گفت: به خدا قسم از تو نزد رسول خدا صلى الله عليه و سلم شکایت می کنم.

علی علیه السلام خود را برداشت. ام هانی او را شناخت همدیگر را در آغوش کشیدند.

ام هانی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کرد رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: «هر که را تو پناه دادی در پناه من است». (1)

این چنین است که وقتی امیر مؤمنان علیه السلام مأموریت پیدا می کرد، صرفا هدفش انجام وظیفه بود؛ اگر چه طرف مقابل، برادر و خواهر باشد.

2.تعصب غلط

شاسّ بن قیس پیرمرد فرتوتی از یهود بود که بر کفر و بی ایمانی پافشاری و لجاجت می کرد و با مسلمین کینه و دشمنی خاصی داشت و بر عقیده باطل خود تعصب می ورزید و به مسلمانان حسادت داشت. روزی او بر جمعی از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم از اوس و خزرج گذر کرد. دید آنان در یک مجلس گرد هم نشسته در کمال صفا و برادری با یکدیگر سخن می گویند. او

ص: 161


1- پیغمبر و یاران، ج 1، ص 316.

می دانست که این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند؛ از این رو سخت خشمگین شد و با خود گفت: این دوستی و صمیمیت برای ما غیر قابل تحمل است

به جوانی از یهود که همراهش بود دستور داد به آن مجلس برود و روز بعاث را به یاد آنان بیاورد (روزی که قبل از اسلام در آن روز اوس و خزرج به جان هم افتادند و جنگ سختی کردند).

جوان یهودی وارد مجلس شد از روز بعاث سخن گفت و طبق دستور مأموریت خود را انجام داد و آتش خشم اوس و خزرج را برانگیخت در همان مجلس نزاع بالا گرفت. افراد قبیله باهم گلاویز شدند. اوس و خزرج تصمیم گرفتند خاطرات بعاث را تکرار کنند و با فریاد مسلّح شوید، مسلح شوید آماده باشید و هر دو طایفه به طرف منطقه حَرّه به راه .افتادند خبر در شهر پیچید. رسول خدا صلی الله علیه و آله با خبر شد با سرعت به اتفاق جمعی از اصحاب خود را به آن ها رساند و فرمود: ﴿اللّهَ اللّهَ أَبِدَعوى الجاهِلِيَّةِ تُرجَعُونَ﴾؛ «آیا به یاد جاهلیت و تعصب های غلط افتاده اید در حالی که من بین شما هستم»؟

خدا شما را هدایت کرد پیوندهای جاهلیت را برید بین شما محبت و دوستی و الفت قرار داد، آیا می خواهید روش جاهلیت را در پیش بگیرید و به کفری که قبلاً گرفتار آن بودید برگردید؟

سخنان پیامبر آنان را از غفلت بیدار کرد و از نیمه راه برگشتند و فتنه شاش بن قیس متعصب خاموش شد (1)

آیه نازل شد:

﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴾. (2)

3.تعصب بر ارزش های حقیقی

روزی عباس و شیبه بن عثمان، که متولی مسجد الحرام بود، کنار یکدیگر نشسته بودند

ص: 162


1- اسد الغابه، ج1، ص148؛ محمد تقی فلسفی، بزرگسال، ج1، ص98.
2- آل عمران، آیه 99.

و بر یکدیگر مباهات می کردند و شخصیت و افتخارات یکدیگر را به رخ هم می کشیدند. عباس به او گفت: من از تو برترم؛ زیرا عموی پیامبرم و وصی پدر آن حضرت و ساقی حاجی ها. شیبه گفت: من بهترم و مهم تر؛ زیرا امین خدا هستم و خزانه دار خانه خدا می.باشم در این لحظه علی بن ابیطالب علیه السلام رسید و فرمود: «من نخستین کسی هستم که ایمان آوردم و با پیامبر صلی الله علیه و آله هجرت کردم و در راه خدا جهاد نمودم». هر سه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند. هر یک وجوه برتری خود را ابراز کرد بعد از چند روز پیک وحی آمد و این آیه را آورد:

﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجَ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ﴾ (1)

آیا آب دادن به حاجی ها و عمارت مسجد الحرام را مانند کسی قرار داده اید که به خدا و روز جزا ایمان آورد و در راه خدا کوشش می کند؟ نه این دو مساوی نیستند (2)

ص: 163


1- توبه، آیه 19.
2- الغدير، ج 3، ص594 .

ص: 164

9

﴿مُتابَعَةِ الهَوى﴾؛ پیروی از هوای نفس

مقدمه

«هَوی» در لغت به معنای سقوط و افتادن از بالا به پایین است (تمايل الى سفل). هوای نفس، یعنی میل نفس به شهوت های ناپسند خواهش دل و هوس باطل است. (1) راغب اصفهانی آورده است:

الهوى ميل النفس الى الشهوة و قيل سمّي بذلك لأنّه يهوى بصاحبه في الدنيا الى كل داهيه و في الاخره الى الهاويه. (2)

هوا ميل نفس است به شهوت و خواهش های نفسانی گفته شده است این حالت را هوی گویند؛ زیرا صاحبش را در دنیا به هر مصیبتی مبتلا می سازد و در آخرت به هاویه (جهنّم) رهنمون می کند

نفس ،انسان گرایش های مختلفی دارد اگر میل های غریزی نفس بر انسان حاکم شوند و زمام انسان را در دست خود بگیرند ،این همان هوای نفس است. هوای نفس مجموعه

ص: 165


1- شعرانی، نثر طوبی، ج2، ص526.
2- مفردات ، واژه هوی.

درخواست ها و خواهش های نفسانی است که در درون هرکسی وجود دارد و اگر تبعیت شود و بی چون و چرا فرمان براند، این خطرناک است. در آیات قرآن کریم هم سخن از تبعیت و پیروی از هوای نفس است: ﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾، (1) «پیروی مکن از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل ساخته ایم و از هوای خود فرمان می برد و در کارش افراطی است».

امام سجاد علیه السلام نیز در این بخشی از دعا از پیروی هوای نفس به خدا پناه برده است. قرآن کریم می فرماید: برخی هوای نفس را معبود خود قرار می دهند: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ﴾؛ (2) «پس آیا دیده ای کسی را که هوای خویش را خدای خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم، گمراه ساخته است»؟

آثار تبعیّت از هوای نفس

اشاره

ده ها آیه و روایت دنباله روی و پیروی از هوای نفس را مذمت نموده و به آثار زیان بار آن اشاره کرده است. تبعیت و پیروی از هوای نفس انسان را از جایگاه انسانیت به عالم حیوانی تنزل می دهد و مانع ادراک صحیح می گردد. هوای نفس انسان را در اسارت و بندگی خویش قرار می دهد و حجاب ضخیمی بر عقل و اندیشه انسان می اندازد؛ به گونه ای که قدرت تصمیم گیری از انسان سلب می شود ﴿طَاعَهُ اَلْهَوَی تُفْسِدُ اَلْعَقْلَ﴾؛ (3) پیروی از هوای نفس عقل را فاسد می کند. در این قسمت به مهم ترین آثار پیروی و اطاعت از هوای نفس از منظر قرآن و روایات می پردازیم.

1.قرآن کریم

الف)هواپرستی منشأ ظلم و بی عدالتی

﴿فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللهَ كَانَ بمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴾ (4)

ص: 166


1- كهف ، آیه 28
2- جائیه، آیه 23
3- غرر الحکم، شماره 5983
4- نساء، آیه 135.

از هوای نفس پیروی نکنید؛ که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید یا از اظهار آن اعراض نمایید، خداوند به آن چه انجام می دهید، آگاه است.

این آیه شریفه، سرچشمه ظلم و ستم را هواپرستی خوانده است. بیماری هوای نفس جامعه را از مسیر عدالت دور می کند

ب)هواپرستی منشأ ضلالت و گمراهی

﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ﴾. (1)

ای داود ما تو را خلیفه خود روی زمین قرار دادیم میان مردم، به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن؛ که تو را از راه خدا منحرف می سازد.

این آیه شریفه که مقام خلافت داود پیامبر را در زمین مطرح می کند، به او دستور می دهد اکنون که لطف الهی شامل تو شده است باید میان مردم به حق حکم کنی و از پیروی هوای نفس که آسیب یک حکومت است بپرهیزی هوای نفس، حاکم را از اجرای عدالت و حق محوری باز می دارد

ج)هواپرستی مانع رشد و تعالی

﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ﴾. (2)

اگر می خواستیم مقام او را با این آیات و علوم بالا می بردیم؛ ولی او به پستی گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد.

این آیه، که طبق روایات در مورد بلعم بن باعورا سخن می گوید، می فرماید خصوصیت علم بالا بردن و ترفیع است؛ اما بلعم دچار اخلاد شد و از ترفیع و تعالی باز ماند. او برای همیشه به زمین چسبید و قدرت پرواز و عروج نداشت؛ زیرا پیرو هوای نفس شد. اگرچه این آیه در مورد بلعم است شامل همه کسانی می شود که از هوای نفس پیروی کرده و مانع ترقی

ص: 167


1- ص، آیه 26
2- اعراف، آیه 176

و رشد خود شده اند؛ چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿اَلْأَصْلُ فِی ذَلِکَ بَلْعَمُ ثُمَّ ضَرَبَهُ الله مَثَلاً لِكُلِّ مُؤَثرٍ هَوَاهُ عَلَی هُدَی اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ اَلْقِبْلَهِ﴾ (1)

اصل در این آیه بلعم است. سپس خداوند آن را به عنوان مثال درباره افرادی که هوای نفس را بر خدا و هدایت الهی مقدم داشته اند، بیان کرده است.

نتیجه هواپرستی، «اخلاد الى الارض» است؛ یعنی همه سرمایه های علمی در خدمت هوس قرار می گیرد؛ تا آن جا که انسان شبیه سگ می شود: «فمثله كمثل الكلب».

د)هواپرستی عامل سلب ادراک

﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴾ (2)

آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خود قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته است و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشم او پرده افکنده است؟ با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا یادآور نمی شوید؟

خطرناک ترین بتی که انسان را از مسیر توحید دور می کند هوای نفس است در احادیث آمده است: ﴿أبغَضُ إِلهِ عُبِدَ فِي الأرضِ الهَوى﴾ ؛ (3) «مبغوض ترین معبودی که در زمین پرستیده شده هوای نفس است».

هواپرستی، درک صحیح حقایق را از انسان سلب می کند و انسان را تا مرحله مبارزه با خدا و شریک قائل شدن پیش می برد هوای نفس پرده ای بر قوای ادراکی انسان قرار می دهد تا حدی که منکر بدیهیات می شود.

ص: 168


1- مجمع البيان، ذيل آيه
2- جاثیه، آیه 23
3- آثار الصادقين ، ج 28، ص 433
ه)هواپرستی در تضاد با حق پرستی

﴿وَ لَوِ اتَّبَعَ الحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ﴾ (1)

و اگر حق از هوس های آنان پیروی کند، آسمان ها و زمین و تمام کسانی که در آن ها هستند، تباه می شوند.

هوای نفس مردم ضابطه مند نیست. اگر حق تابع هوا شود و طبق آن برنامه ریزی شود، هرج و مرج عالم را فرا می گیرد تبعیّت حق از هوای نفس عالم هستی را دچار فساد و ازهم گسیختگی می کند.

چرا تبعیّت حق از هوا باعث فرو پاشی نظام هستی می شود ؟ زیرا:

1. بدون شک هوا و هوس های مردم یکسان نیست و غالباً با یکدیگر تضاد دارد و حتی بسیار می شود که هوا و هوس های یک انسان نیز ضد و نقیض یکدیگرند. با این حال اگر حق بخواهد تسلیم این تمایلات شود، نتیجه ای جز هرج و مرج و از هم پاشیدگی و فساد نخواهد داشت؛ زیرا هر یک از آن ها معبودی را می پرستند و دینی برای خود ساخته اند. اگر حق تسلیم این خواسته ها شود و این معبودهای پراکنده بر پهنه هستی حکومت کنند فساد آن بر هیچ کس پنهان نخواهد بود؛

2. تمایلات هوس آلود مردم، غالباً متوجه مسائلی است که مفسده انگیز است. اگر این تمایلات بخواهد به عالم هستی و جامعه بشری خط بدهد نتیجه ای جز فساد به بار نمی آورد؛

3. تمایلات هوس آلود همیشه یک بعدی است و فقط یک زاویه را می نگرد و از جنبه های دیگر غافل است و می دانیم از عوامل مهم فساد برنامه های یک بعدی می باشد (2)

2.روايات

ده ها حدیث به آثار تخریبی هوای نفس پرداخته است. تشریح این مجموعه کار گسترده ای را می طلبد. در این جا به صورت فهرست وار به برخی از این آثار می پردازیم.

ص: 169


1- مؤمنون ، آیه 71.
2- تفسیر نمونه، ج14، ص279.

1. هوای نفس مرکب فتنه ها امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْهَوَی مَطِیَّهُ اَلْفِتَنِ﴾ (1) «هواى نفس مرکب فتنه هاست».

2. هوای نفس، فتنه انگیز: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿أوَّلُ الهَوى فِتْنَةٌ وَ آخِرَهُ مِحنَةٌ﴾؛ (2) «آغاز هوای نفس، فتنه و سرانجامش محنت و رنج است».

هواپرستی عامل سقوط امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿طاعَةُ الهَوى تَرَدّى﴾ ؛ (3) «اطاعت از هوای نفس موجب سقوط و هلاکت است».

4. هواپرستی عامل پستی و خواری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أذَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ﴾ ؛ (4) «کسی که پیروی از هوای نفس کند کور و کر و گمراه و خوار می گردد».

5. هوای نفس حجاب بین خالق و مخلوق امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿لاَ حِجَابَ أَظْلَمُ وَ أَوْحَشُ بَیْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَیْنَ اَللَّهِ تَعَالَی مِنَ اَلنَّفْسِ وَ اَلْهَوَی﴾؛ (5) «هیچ حجاب و مانعی، تاریک تر و وحشتناک تر در میان بنده و خدا از هوای نفس وجود ندارد».

6. هوای نفس سبب فساد دین امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿سَبَبُ فَسادِ الدِّينِ الهَوى﴾؛(6) هواى ،نفس باعث فساد دین است.»

7. آخرت فروشی: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ أَطَاعَ هَوَاهُ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ﴾؛ (7) «کسی که از هوای نفس پیروی کند آخرت خود را به دنیا فروخته است».

درمان هواپرستی

اشاره

در برابر تبعیت از هوای نفس مخالفت و مبارزه با آن مطرح است. اگر به خواهش های

ص: 170


1- غرر الحکم، شماره 10662
2- همان شماره 3270
3- همان، شماره 6000
4- غرر الحکم، شماره 9168.
5- مستدرک الوسائل، ج 2، ص270.
6- همان، شماره 5542
7- همان شماره 8354

نفسانی پشت شود به تعبیر برخی روایات به جای گول خوردن از نفس انسان آن را گول بزند و عوامل تحریفش را فراهم نسازد خود به خود این امیال فروکش می کند حاکمیت عقل و اندیشه بر نفس و مبارزه همه جانبه با آن که از آن به جهاد با نفس تعبیر می شود عملکرد هوای نفس را سلب می کند. رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿جاهِدُوا أهواتَكُم تَملِكُوا أَنفُسَكُم﴾؛ (1) «با هوای نفس خود مبارزه کنید تا مالک نفس خود شوید».

مالکیت نفس و زمام آن را بر دست گرفتن مانع تبعیت از نفس می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى﴾ (2) «و اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، بهشت جایگاه اوست».

در این آیه شریفه دو شرط برای بهشتی شدن آورده است: 1. خوف ناشی از معرفت؛ یعنی شناخت مقام پروردگار و ترس از مخالفت فرمان او؛ 2. تسلط و غلبه بر هوای نفس و جلوگیری از طغیان و سرکشی آن ریشه تمام گرفتاری ها هوای نفس است. غلبه بر آن نیز طبق این آیه خوف با معرفت است. در تفسیر این آیه امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿مَن عَلِمَ أَنَّ الله يَراهُ وَ يَسْمَعُ ما يَقُولُ وَ يَعلَمُ ما يَعلَمُهُ مِن خَيرٍ أَو شَرٍّ فَيَحجُزَهُ ذلِكَ عَنِ القَبيحِ مِنَ اَلْأَعْمَالِ، فَذَلِکَ اَلَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَوَی﴾. (3)

کسی که می داند خدا او را می بیند آن چه را می گوید، می شنود، و از آن چه انجام دهد خیر یا شرّ، آگاه است این توجه و آگاهی او را از اعمال قبیح باز می.دارد چنین کسی مصداق این آیه است

طبق این روایت، آگاهی و التفات به علم الهی بر اعمال، حاجز و مانع غلبه نفس است. مقام ربّ یعنی جایگاه ربّ، عدالت ربّ ، و عظمت خالق که اگر به خوبی درک شود، هوای نفس سرکوب می شود.

ص: 171


1- مجموعه ورام، ج2، ص132.
2- نازعات، آیه 40 -41
3- نور الثقلين ، ج 5، ص197

3. اهمیت مبارزه و مجاهده با نفس تا حدی است که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:

﴿إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ وَ عِزَّتى وَ جَلالی وَ جَمَالِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَی هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ وَ غِنَاهُ فِی آخِرَتِهِ وَ كَفَفْتُ عَنهُ ضَيعَتَهُ وَ ضَمِنتُ السَّماواتِ وَ الأَرضَ رِزْقَهُ وَ كُنتُ لَهُ مِن وَرَاءِ حِجَارَةِ كُلّ تاجِرٍ﴾. (1)

(سوگند یاد شده است) به عزت و جلال و جمال و بهاء و بلندی و بزرگی مکانم سوگند، هر بنده ای که خواست مرا برای هوای نفس و خواست خود مقدم کند، پنج اثر دارد: 1. بی نیازی و غنای او در دلش قرار می دهم؛ 2. همّتش را در کار آخرت قرار می دهم؛ 3. آسمان و زمین روزی اش را تأمین می کند؛ 4. کسب و کارش را کفایت می کنم؛ 5. خودم خریدار کالای او هستم.

مهم ترین راهکارهای مبارزه با هوای نفس و درمان هواپرستی عبارتند از:

1.یاد مرگ

امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿ذِكرُ المَوتِ يُمِيتُ الشَّهَواتِ فِي النَّفْسِ وَ يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفْلَةِ وَ يُقَوَى القَلبَ بِمَواعِدِ اللهِ وَ يَرِقُ الطَبعَ وَ يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و یُطْفِئُ نَارَ الْحِرصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنیا﴾. (2)

یاد مرگ شهوات نفسانی را می میراند و ریشه های غفلت را می گند و قلب را به وعده های الهی تقویت می کند و طبیعت را رقیق می سازد و پرچم های هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را خاموش می کند و دنیا را کوچک می شمارد.

یاد مرگ در جهان بینی ،اسلامی نه فقط هول انگیز نیست؛ بلکه آرامش بخش و تعدیل کننده است. انسان باید در آیات مربوط به مرگ و قبض روح بیندیشد و به این حقیقت توجه کند که ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ؛ (3) «هر كس مرگ را می چشد و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت».

ص: 172


1- آثار الصادقين ، ج 28، ص427.
2- بحارالانوار، ج 6، ص133.
3- آل عمران، آیه 185.

این تعبیر در سه آیه از قرآن کریم آمده است. (1) این که مرگ قانونی عمومی است و همه را شامل می شود و دنیا جای اجر و پاداش نیست و هر چند پاداش و جزای محدود در دنیا هست، اجر کامل در قیامت است مانع از غلبه هوای نفس است.

2.علم و آگاهی

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿قَاتِلْ هَوَاکَ بِعِلْمِکَ وَ غَضَبَکَ بِحِلْمِکَ﴾؛ (2) «با علم و دانش با هوای خویش مبارزه کن و با حلم و بردباری با غضبت مبارزه نما»

آگاهی از آثار حاکمیت هوای نفس، آگاهی از قدرت تخریب نفس، علم به سرگذشت کسانی که هوای نفس آنان را به ورطه نابودی کشاند و بالاخره شناخت اهمیت تابعیت هوای نفس با اوامر الهی انسان را در مبارزه با امیال نفسانی کمک می کند هوای نفس از جنود جهل و نادانی است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿اَلْأَحْمَقُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَ تَمَنَّی عَلَی اَللَّهِ الجَنَّهُ﴾. (3)

امام صادق علیه السلام در روایت زیبایی به مهم ترین نشانه های هواپرستی و ضدیت آن با عقل اشاره کرده اند:

﴿الهَوى عَدُوٌّ العَقلِ وَ مُخالِفُ الحَقِّ وَ قَرينُ الباطِلِ وَ قُوَّةُ الهَوى مِنَ اَلشَّهَوَاتِ وَ أَصْلُ عَلاَمَاتِ اَلْهَوَی مِنْ أَکْلِ اَلْحَرَامِ وَ الغَفْلَةُ عَنِ اَلْفَرَائِضِ وَ اَلاِسْتِهَانَهُ بِالسُّنَنِ وَ اَلْخَوْضُ فِی اَلْمَلاَهِی﴾. (4)

هوا و هوس دشمن ،عقل، مخالف حق و نزدیک و همراه باطل است. قدرت و نیرومندی هوای نفس از شهوت پرستی است و اصل نشانه ها و ریشه های هوای نفس چهار چیز است: 1. حرام خوری؛ 2. غفلت از واجبات؛ 3. سستی به سنت ها؛ 4. فرو رفتن در لهو و سرگرمی

ص: 173


1- انبیاء 35؛ عنکبوت، آیه 57
2- غرر الحکم، شماره 6799.
3- آثار الصادقين ، ج 28، ص453.
4- مستدرك الوسائل، ج11، ص212

قرآن کریم طی ده ها ،آیه همگان را به تعقل و اندیشه فرا می خواند تا در گرداب خواهش های نفسانی سقوط نکنند: ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾، ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾، ﴿إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ عقل و خرد حاکمیت بر تمام قوای ادراکی و حواس انسان دارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿العُقُولُ أَيْمَةُ الأفكار و الأفكارُ أَئِةُ القُلُوبِ وَ القُلُوبُ أَئِمَّهُ اَلْحَوَاسِّ وَ اَلْحَوَاسُّ أَئِمَّهُ اَلْأَعْضَاءِ﴾. (1)

خرد ما پیشوای فکر ما و افکار پیشوای عواطف و عواطف و ادراکات پیشوای حواس و حواس پیشوای اعضای انسان هستند.

بزرگ ترین ثمره تعقل و خردگرایی ریشه کن شدن هوای نفس است. حضرت علی علیه السلام: ﴿ثَمَرَةُ العَقلِ قَمعُ الهَوی﴾؛ (2) «میوه و نتیجه عقل، ریشه کن ساختن هوای نفس است».

4.غلبه بر عادت ها

از ویژگی های انسان خُو گرفتن با عادت های نکوهیده یا پسندیده است. عادت، نقش تربیتی فراوانی در ساختار شخصیتی انسان دارد. علی علیه السلام می فرماید: ﴿لِلْعَادَهِ عَلَی کُلِّ إِنْسَانٍ سُلْطَانٌ﴾؛ (3) «عادت بر هر انسانی چیره می شود».

تثبت یک صفت در نفس نیازمند تمرین و ممارست است صفات اخلاقی، به تدریج و با استمرار و تداوم در انسان بروز می کند و به صورت ملکه در می آید

عادت، آن چنان اثرگذار است که گاه سرشت درونی انسان را تغییر می دهد و سرشت و طبیعت جدید برای آدمی می سازد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعَادَهُ طَبْعٌ ثَانٍ﴾ ؛ (4) «عادت، سرشت دوّم انسان است»

هر عملی در مرتبه اول سخت است؛ اما به تدریج سازش حاصل می شود و طبع انسان به آن خُو می.گیرد فردی که برای اوّلین بار سیگار می کشد با واکنش ریه روبه رو می شود و

ص: 174


1- بحار الانوار، ج1، ص96.
2- آثار الصادقين ، ج 28، ص 458
3- غرر الحکم، شماره 7327
4- همان، شماره 701

سرفه می کند؛ اما رفته رفته آن چنان با سیگار خُو می گیرد که ریه به آن عادت می کند و طبع و عکس العمل نخستین خود را از دست می دهد.

در غلبه بر هوای نفس باید از این خصیصه نفس استفاده کرد و عادت ها را به سمت کسب صفات نیک و مبارزه با خواهش های نفسانی سوق داد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿غَالِبُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی تَرْکِ اَلْعَادَاتِ و جاهِدُوا أهوائكُم تَمْلِكُوها﴾؛ (1) «با ترک عادت، بر نفس خود غلبه کنید و با هوای نفس مبارزه کنید تا مالک آن شوید»

5.مبارزه و جهاد مستمر

هوای نفس (نفس امّاره) برای تحقق بخشیدن به مقاصد خود، از موضع قدرت فرمان می دهد و تا سر حد پرستش انسان را به پیروی از خود فرا می خواند. این دشمن، هیچ رحمی ندارد و هرگز نمی توان با آن از راه مصالحه وارد شد. در میدان درگیری با نفس، صلح و اتمام نبرد وجود ندارد. انسان یا اسیر است یا امیریا شهید و شقّ چهارمی ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هَواكَ أعدى عَلَيكَ مِن كُلِّ عَدُةٍ فَاغْلِبَهُ وَ إِلَّا أَهْلَكَكَ﴾؛ (2) هواى نفست دشمن ترین دشمنان تو است. آن را مغلوب و مقهور نما؛ وگرنه تو را هلاک می کند».

برای سرکوبی ،نفس مبارزه و مجاهده همیشگی لازم است یک لحظه غفلت از مبارزه انسان را دچار حاکمیت هوای نفس می کند. امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿لا فَضيلَةَ كَالجِهادِ وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الهَوى﴾؛ (3) «هیچ فضیلتی از جهاد بالاتر نیست و هیچ جهادی مانند جهاد با هوای نفس نیست».

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿ طُوبَی لِمَنْ جَاهَدَ فِی اَللَّهِ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ وَ مَن هَزَمَ جُندُ هَواهُ ظَفَرَ بِرِضَى الله تعالى﴾؛ (4) خوشا به حال کسی که در راه خدا با هوای نفسش مبارزه و جهاد کند و کسی که سپاهیان هوای نفس را شکست ،دهد به رضایت خدا ظفر می یابد

ص: 175


1- همان شماره 6418
2- غرر الحکم، شماره 10058.
3- بحار الانوار، ج 75، ص165
4- مستدرک الوسائل، ج 2، ص270.

راه مقابله با هوای نفس آن است که انگیزه ها و کشش های دیگر در برابر آن تقویت شود تا هوای نفس یکه تاز میدان نباشد دشمنی که در برابر خود مانعی نمی بیند راحت از مرزهای کشور عبور کرده تا مرکز را فتح می کند هر چه سنگر و سد و موانع در برابر او قوی تر باشد، نفوذ و تسخیرش سخت تر است. در برابر انگیزه های نفسانی، باید انگیزه های رحمانی تقویت شود و لشکر مجهز در برابر قوای نفس فراهم آید تا آن را زمین گیر کند؛ چنان که در مناجات شعبانیه می خوانیم: ﴿إلهى لَم يَكُن لى حَولٌ فَأَنتَقِلُ بِهِ عَن مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقتٍ أيقَظْتَني لِمَحَبَّتِكَ﴾؛ (1) «خدایا توان و نیرویی برای من نیست تا از نافرمانی تو روی گردانم، مگر آن که با محبت و دوستی ،خود مرا بیدار کرده باشی».

محبت الهی اگر تقویت شود، بیداری می آید و به مدد آن هوای نفس مغلوب می شود. (2)

داستان

1.آخرین موعظه

شخصی نزد حضرت عیسی علیه السلام آمد که مرتکب زنا شده بود گفت: ای پیامبر خدا مرا پاک گردان . عیسی علیه السلام دستور داد اعلام کنند تا مردم برای تطهیر او و اجرای حد جمع شوند او را به حفره اجرای حد آوردند در این لحظه حضرت یحیی علیه السلام رسید و به شخص گناهکار، که آماده اجرای حدّ اعدام بود گفت: «یا مُذنِبُ عِظنی؛ ای گناهکار مرا نصیحت کن» (از ویژگی های مؤمن، موعظه پذیری است. در موعظه، بالاتر بودن مقام موعظه گر شرط نیست. از هر حادثه و موقعیتی باید برای پند گرفتن استفاده کرد).

شخص زناکار گفت: «لا تُخَلِيَّنَ بَينَ نَفْسِكَ وَ هَواها ،فَتَردى، قالَ زدنى قالَ لا تَعَتِرنَّ خاطِئا بِخَطيئَتِهِ قالَ زدنى قالَ لا تغضب؛ (3) خودت را با هوای نفست آزاد مگذار؛ که سقوط خواهی کرد». یحیی گفت: باز هم بگو. گناهکار گفت: هرگز خطاکار را سرزنش مکن. یحیی گفت: ادامه بده گناهکار :گفت: هرگز خشمگین مشو.

ص: 176


1- مفاتيح الجنان، مناجات شعبانیه.
2- ر.ک: محمد تقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج1، ص188.
3- بحار الانوار، ج 14، ص188.

2.حق پذیری به جای هواپرستی

روزی بین ملاخلیل قزوینی و ملامحسن فیض کاشانی درباره مسئله ای مناظره ای طولانی رخ داد؛ اما او سخن ملامحسن را نپذیرفت و بر نظر خود اصرار ورزید تا این که پس از مدتی در قزوین به اشتباه خود پی برد و فهمید حق با ملامحسن بوده است. در همان وقت از قزوین به کاشان آمد. وقتی در منزل او رسید با صدای بلند گفت: «يا مُحسِن قَد أتاكَ المُسئ؛ ای نیکوکار خطاکار به سوی تو آمده است».

مرحوم فیض صدای او را شناخت بیرون آمد. وی را در آغوش گرفت و با یکدیگر با مهربانی ملاقات کردند پس از ساعتی ملاخلیل به سوی قزوین حرکت کرد. هر چه مرحوم فیض اصرار کرد تا توقف کند نپذیرفت تا مبادا در اخلاص او شائبه ای پیدا شود. (1)

3.ترجیح امر امیر مؤمنان علی علیه السلام بر خواسته های نفسانی

منصور بن برزج از امام صادق علیه السلام پرسید چه بسیار از سلمان فارسی یاد می کنید؟ امام صادقا علیه السلام فرمود:

به دلیل سه خصلتی که سلمان داشت .1 همواره خواسته های علی علیه السلام را بر خواهش ها و خواسته های خود مقدّم می کرد؛ 2. با فقرا و تهیدستان دوستی می کرد و آنان را بر ثروتمندان ترجیح می داد؛ 3. دانش و دانشمندان را دوست می داشت. (2)

ص: 177


1- شیخ عباس قمی، فوائد الرضويه ، ص173.
2- بحار، ج22، ص 327.

ص: 178

10

﴿وَ مُخالَفَةِ الهُدى﴾؛ مخالفت با هدایت

مقدمه

هدایت، به معنای دلالت راهنمایی و ارشادِ همراه با لطف و رقّت است: «الهدایه ، الدلالة بلطف». (1)

هدف از نزول قرآن کریم هدایت نفوس آماده و پذیر است برای هدایت فاعلیت فاعل کافی نیست؛ بلکه قابلیت قابل نیز شرط است. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرُ لِلْعَالَمِينَ * لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ﴾ (2) «قرآن مایه بیداری و ذکر جهانیان است؛ افرادی که می خواهند راه مستقیم را بپویند»

پیام آیه نخست عمومیت هدایت و فیض الهی است آیه بعد، شرط این هدایت و بهره گیری از بیداری قرآن را خواستن راه مستقیم می داند تعبیر به «یستقیم»، نشان می دهد این راه، اصلی و مستقیم است. اما حرکت در همین خط مستقیم، اجباری نیست؛ بلکه باید زمینه آن ایجاد شود.

ص: 179


1- راغب ، مفردات ، ماده هدی.
2- تكویر 28 - 27

هدایت الهی گاهی عام و فراگیر است؛ مانند هدایت تکوینی که در تمام موجودات به ودیعت نهاده شده است. درختان به سوی رشد و نمو رهبری شده اند یا حیوانات مسیر طبیعی زندگی را به هدایت تکوینی می پیماند ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾؛ (1) «پروردگار ما کسی است که همه موجودات عالم را نعمت بخشید، سپس هدایت کرد».

هدایت عام یعنی راه را به همه نشان داد تا به مقصود برسند همه موجودات را به سوی مطلوب شان که همان هدفی است که برای آن خلق شده اند هدایت کرد: ﴿وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى﴾ ؛ (2) «خدایی که هر چیز را اندازه ای داد و به راه کمالش هدایت کرد». این هدایت ابتدایی در برابر ضلالت قرار نمی گیرد. ضلالت ابتدایی .نداریم آن چه هست، هدایت است و شامل همه موجودات می شود هر موجودی با هدایت عامه الهی به آخرین حد وجودی خود نائل می آید. این رهبری تکوینی شامل همه می شود و از حقوق بندگان است که خدا برای آنان قرار داده است: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى﴾؛ (3) «برای ماست هدایت و راهنمایی».

نوع دیگری از هدایت عام نیز هدایت تشریعی است؛ یعنی هدایت و راهنمایی از طریق تعلیم، تربیت و قوانین مفید و عادلانه این نوع از هدایت از طریق انبیا و پیشوایان دینی انجام می شود. بشر در پذیرش این هدایت مختار است قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى﴾ ؛ (4) «اما قوم ثمود را پس هدایت کردیم؛ اما کوری و ضلالت را بر هدایت ما برگزیدند».

هدایت تشریعی آنان به وسیله انبیا انجام شد؛ اما آن ها به اراده خود نپذیرفتند. در برابر این هدایت هم ضلالت نیست ضلالت تشریعی نداریم شاخه دیگر هدایت، عبارت است از هدایت خاص که به بعضی بندگانش می دهد این هدایت هدایت پاداشی است که

ص: 180


1- طه ، آیه 50 .
2- اعلی، آیه 3.
3- لیل، آیه 12.
4- فصلت، آیه 17.

برای افراد خاص ایجاد می شود. اگر کسی دعوت انبیا و رسولان را پذیرفت و راه حق را لطف ویژه الهی شاملش می شود تا راه را با سهولت طی کند و به مقصود برسد. این پیمود نوع از هدایت مخصوص اهل ایمان و تلاش است ﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ﴾ (1) «و کسانی که در راه ما تلاش می کنند، ما آن ها را به راه خود هدایت می کنیم». در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى ﴾ (2)

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از مخالفت با هدایت الهی به خدا پناه می برد که مراد، همان هدایت اولیّه و عام است. اگر با آن چه خدا در بشر به ودیعه نهاده که هدایت تکوینی است و آن چه خدا با قوانین شرعی برای بشر آورده که هدایت تشریعی است مخالفت شود مصداق «مخالفة الهدی» است؛ پس این فراز هم شامل هدایت تکوینی است هم تشریعی.

مراد از مخالفت هدایت مخالفت با مظاهر و عوامل هدایت است که ذیلاً به آن ها اشاره می شود

مظاهر و عوامل هدایت در قرآن

اشاره

قرآن کریم طی آیاتی، نشانه ها و مصادیق هدایت را ذکر می کند که اگر با آن ها مخالفت شود مخالفت با هدایت .است این مظاهر عبارت اند از:

1.ایمان

﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ (3) «هر کس به خدا ایمان آورد، خدا دلش را هدایت می کند».

این مضمون در آیات زیادی آمده است. ایمان و باور قلبی باعث می شود روح انسان آمادگی پذیرش برای برخورداری از هدایت الهی را پیدا کند افرادی که ایمان را سفاهت و مؤمنان را سفیه می خوانند هرگز زمینه هدایت ندارند قرآن کریم در مقام استدلال به این که قران هدایت برای متقین است در آغاز سوره بقره می فرماید:

ص: 181


1- عنکبوت، آیه 69
2- محمد، آیه 17.
3- تغابن، آیه 11.

﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ﴾ (1)

و هنگامی که به آنان گفته می شود همان گونه که مردم ایمان آوردند، شما هم ایمان آورید می گویند آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم؟

کسی که پزشک را سفیه و دارو را وسیله بیماری می داند چگونه از آن بهره ببرد؟ اینان ایمان را سفاهت می دانند؛ پس طبعاً از هدایت قرآن محروم .اند اگر کسی ایمان اولیه داشت با نور هدایت قرآن ایمانش افزوده می شود ﴿وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾؛ (2) «و هنگامی که آیات الهی بر آنان تلاوت می شود ایمان شان افزوده می شود».

2.عمل صالح

قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ ﴾ (3) «کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته ای کردند خدا به سبب ایمان شان آنان را هدایت می کند»

ایمان در کنار عمل صالح و شایسته زمینه برخورداری از هدایت الهی را فراهم می کند

3.توبه و انابه

و خدا می فرماید: ﴿وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ﴾؛ (4) «کسی را که به سوی او بازگشت کند، هدایت می کند»

انابه یعنی بازگشت رجوع اگر کسی بلافاصله بعد از ارتکاب خطا برگردد توبه کند و توجیه نکند، راه هدایت را برای خود باز گذاشته است؛ همان طور که حضرت آدم علیه السام بلافاصله بازگشت و تاج نبوت را دریافت کرد ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَ هَدَى﴾؛ (5) «سپس پروردگارش او را برگزید توبه اش را پذیرفت و او را راهنمایی کرد».

ص: 182


1- بقره، آیه 13.
2- انفال، آیه 2
3- یونس، آیه 9.
4- رعد، آیه 27
5- طه، آیه 122

4.جهاد و کوشش در راه خدا

قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾؛ (1) «و کسانی که در راه ما تلاش کردند آن ها را به راه خویش هدایت می کنیم»

جَهد یعنی وسع و طاقت جاهدوا یعنی تلاش و کوشش در آخرین حدّ توان آن که در راه خدا گام بردارد و برای خدا با دشمنان مبارزه کند خدا او را به راه خود راهنمایی می کند.

5.پیروی آگاهانه

قرآن کریم می فرماید:

﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ الله و أوليك هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴾. (2)

کسانی که به سخن گوش می کنند و از نیکوترین پیروی می کنند، کسانی هستند که خدا راهنمایی شان کرده است و فقط آنان خردمندند.

اهل هدایت؛ اهل انتخاب برتر هستند، در کلمات و سخنان دیگران تفکر و دقت می کنند، زود مطلبی را انکار نمی کنند عناد و تعصب و لجاجت ندارند و با ارزیابی و کاوش سخن احسن را انتخاب می کنند.

6.شرح صدر

قرآن کریم می فرماید: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ﴾؛ (3) «پس هرکس را خدا بخواهد راهنمایی فرماید سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد».

شرح صدر یعنی دریا دلی، قدرت تحمل، توسعه روحی و گسترش ظرفیت شرح هر چیز، متناسب با همان است. شرح کلام یعنی توسعه معنایی به آن بخشیدن. شرح صدر یعنی توسعه و بسط در طاقت و توانایی و پذیرش

ص: 183


1- عنکبوت، آیه 69.
2- زمر، آیه 18.
3- انعام، آیه 125

ثمره شرح صدر، حلم، صبر، شجاعت، آرامش تغافل، عفو و گذشت و از خودگذشتگی است. از آثار شرح صدر، حق پذیری و هدایت به صراط مستقیم است. کسی که ضیق صدر و تنگ نظری دارد زیر بار حق نمی رود و در نتیجه هدایت نمی شود. با قدرت روحي شرح صدر است که انسان صبورانه به استقبال حقیقت می.رود

عوامل و نشانه های هدایت در روایات

افراد هدایت شده نشانه هایی دارند که فهرست وار به آن ها اشاره می شود

1. اطاعت از خدا: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَن أطاعَ رَبَّهُ وَ خافَ ذَنبَهُ﴾؛ (1) «هر کس از خدا اطاعت کند و از گناه خود بترسد، هدایت یافته است».

2. تسلیم: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَن سَلَّمَ مُقادَتَهُ إِلَى الله وَ رَسُولَهُ وَ وَلِيُّ أَمرِه﴾؛ (2) «کسی که عنان و اختیار خود را تسلیم خدا و پیامبر و ولی امر کند، هدایت یافته است.»

3. دین داری: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِئَ مَنْ تَجَلْبَبَ جَلباب الدّين﴾؛ (3) «کسی که لباس دینداری بر تن کند هدایت یافته است».

4. صبر و یقین: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿هُدِى مَن أدرعَ لِباسَ الصَّبْرِ وَ اليَقِينِ﴾ ؛ (4) «كسى که لباس صبر و یقین بر تن کند، هدایت یافته است».

5. حضور در مساجد امام حسن علیه السلام می فرماید:

﴿مَن أدامَ إلَى المَسجِدِ أَصابَ إحدى ثمانٍ آيَةً مُحكَمَةً وَ أخا مُستفادا وَ عِلما مُستَطرفا وَ رَحمَةً مُنتَظِرَةٌ وَ كَلِمَةً تَدُلُّ عَلَى الهُدى أو يَرُدُّهُ عَن رَدى وَ تَركُ الذُنُوبِ حَياءٌ وَ خَشيَةً ﴾. (5)

ص: 184


1- غرر الحکم، شماره 10017
2- همان، شماره 10016
3- همان، شماره 10012
4- همان، شماره 10013
5- تحف العقول، ص238.

کسی که در رفتن به مسجد استمرار داشته باشد به یکی از هشت ویژگی می رسد: 1. آیه محکم؛ 2. برادر قابل استفاده؛ 3. دانش خوب؛ 4. رحمت مورد انتظار؛ 5 و 6. سخنی که با آن هدایت شود یا از هلاکت او را باز دارد؛ 7 و 8. ترک گناه از روی حیا و شرم یا ترس.

6. زهد: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿مَنْ زَهَدَ فِي الدُّنيا وَ لَم يَجزَع مِن ذُهَا وَ لَم يُنافس في عِزّها هَداهُ الله بِغَيْرِ هِدايَةِ مِن تَخلُوقٍ﴾. (1)

کسی که در دنیا زهد و بی رغبتی بورزد و از پستی و خواری دنیا ناله نکند و در عزت دنیا و تکیه به آن خود را نبازد خدا او را بدون نیاز به بندگان هدایت می کند.

7. ترک مُنکر: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لَنْ يَهتدى إلَى المَعْرُوفِ حَتَّى تَضِلَّ عَنِ المُنكَرِ﴾؛ (2) «هرگز به معروف راه نخواهی یافت مگر از منکر روی گردان شوی».

8. عقل و خرد: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْعَقْلُ یَهْدِی وَ یُنْجِی وَ اَلْجَهْلُ یُغْوِی وَ یُرْدِی﴾؛ (3) «عقل، هدایت گر و نجات بخش است و جهل و نادانی، گمراه کننده و هلاکت کننده است».

مصادیق هدایت در قرآن

اشاره

هدایت نفوس از جانب خداست؛ زیرا قلوب عباد، در اختیار اوست. همه هدایت گران نیز در طول هدایت الهی گام بر می دارند و بازگشت کارشان به سوی اوست هیچ کس مستقلاً شایستگی هدایت ندارد. قرآن کریم می فرماید:

﴿إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴾ (4)

ص: 185


1- آثار الصادقين، شماره 39582
2- همان، شماره 39611
3- غرر الحکم، شماره 2151.
4- قصص، آیه 56.

همانا تو (پیامبر) کسی را که دوست دارد هدایت نمی کنی؛ و لكن خدا هرکس را بخواهد هدایت می کند و او به هدایت شدگان آگاه تر است

از طرفی، زمینه هدایت باید در افراد باشد آیات متعددی نفی هدایت از فاسقین (1) ظالمین، (2) کافرین (3) و گمراهان (4) کرده است. اگر کسی چشم خود را بست، عالم را نمی بیند. ظالمين، كافرين اگر کسی در معرض باران قرار نگرفت، از آن بهره نمی گیرد. هدایت از مجرای الهی در عالم جاری می شود. آن چه در قرآن هدایتگر معرفی شد در راستای هدایت الهی است این هادیان عبارت اند از:

1.قرآن

ده ها آیه نقش هدایتی قرآن را یادآور شده اند. هدایت برای متقین، (5) مؤمنین، (6) اهل یقین، (7) رستگاران (8) و دانشمندان (9) مخالفت با قرآن از مصادیق مخالفت با هدایت است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أنتَ تَقرَأُ القُرآنَ ما نَهاكَ ، فَإِذا لَم يَنهَكَ فَلَستَ تَقْرَؤُهُ﴾ (10) «قرائت قرآن، تو را از گناه باز می.دارد پس اگر تو را باز نداشت، گویا قرآن نخوانده ای».

خداوند درباره تأثیر قرآن می فرماید: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾ (11) «خداوند به وسیله ،قرآن گروهی را گمراه و گروه زیادی را هدایت می کند و فقط

ص: 186


1- توبه، آیه 80
2- توبه، آیه 109
3- توبه، آیه 37
4- نحل، آیه 37.
5- بقره، آیه 2.
6- یونس، آیه 57
7- جاثیه ، آیه 20
8- بقره، آیه 5.
9- عنکبوت، آیه 43 .
10- منتخب ميزان الحکمه، شماره 5201.
11- بقره، آیه 26

کسانی را گمراه می سازد که فاسق و منحرف باشند».

قرآن، هدایت محض است و هرگز ضلالت در ساحت آن راه ندارد؛ زیرا از ناحیه خدا، که هادی است فرود آمده است: ﴿وَ كَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَ نَصِيرًا﴾. (1) راهکارهای قرآن برای هدایت بشر، در آیات متجلی است هدایت را از فرد شروع می کند و به خانواده و جامعه تسری می دهد. مجموعه اوامر و نواهی ،قرآن که در قالب های مختلفی ارائه شد با همین هدف هدایتی است هدایت قرآن در همه شئون ،اخلاقی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. قرآن مشتمل بر جامع ترین قوانین اخلاقی و حقوقی است ،قرآن کتاب جهان شمولی است که با زبان جهانیان با آنان سخن گفته است. اگر کسی به معارف سعادت بخش قرآن پشت کرد انذار آن را جدی نگرفت و به اوامر آن عمل نکرد، دچار لغزش و سقوط می گردد.

2.انبیای الهی

خداوند متعال انبیا را از هدایت خاص بهره مند ساخت ﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ﴾. (2) این هدایت در قالب ،نبوت کتاب و حکمت به آنان اعطا شده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾. (3) خدا به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم که برترین انبیاست، فرمان می دهد: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِه﴾؛ (4) انبیا کسانی هستند که خدا هدایت شان کرد؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن».

درواقع، مقتدای هدایت الهی خداست؛ زیرا انبیای پیشین به هدایت الهی راه یافتند. هدایت ،آنان همان هدایت خاص الهی .است مخالفت با رسالت انبیا یا مقاومت در برابر اهداف آنان، مخالفت با هدایت است. در این راستا هیچ تفاوتی بین انبیا، قائل نیستیم ﴿نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ﴾ (5)

ص: 187


1- فرقان ، آیه 31 .
2- انعام، آیه 88.
3- انعام، آیه 89.
4- بقره، آیه 90
5- بقره، آیه 284.

3.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

قرآن کریم می فرماید:

﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾. (1)

اوست که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن دین را بر همه ادیان پیروز گرداند و خدا برای گواهی کافی است.

امیرمؤمنان علیه السلام در تبیین این نقش پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إقتَدُوا بِهُدى نَبِيِّكُم فَإِنَّهُ أفضَلُ الهُدى وَ استَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّها أهدَى السُّنَن﴾ (2) به هدایت پیامبرتان اقتدا کنید؛ که برترین هدایت است و به سنت آن حضرت رفتار کنید؛ که هدایت یافته ترین سنت هاست».

اگر در پاره ای آیات (3) و روایات از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، نفی هدایت شده است، مراد هدایت استقلالی و در عرض هدایت الهی صلی الله علیه و آله است. هدایت پیامبر اکرم در طول هدایت الهی است و در واقع همان هدایت است. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:

﴿بُعثتُ داعِيا وَ مُبلّغا وَ لَيسَ إِلَيَّ مِنَ الهُدى شَئٌ وَ خَلَقَ إبليس مُزَيْنا وَ لَيسَ إِلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ الشَى﴾. (4)

من دعوت کننده و مبلغ مبعوث شده ام در نزد من هدایت (ایصال به مطلوب و هدایت استقلالی) نیست و شیطان ،زینت دهنده، آفریده شده و گمراهی (استقلالی) در اختیار او نیست

4.ائمه معصومین علیهم السلام

امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی﴾ ، با الغای خصوصیت و از باب جرى و تطبيق فرمود: ﴿يَعنى مَن لَقِيَنا وَ سَمِعَ كَلامَنا زادَهُ الله هُدىً عَلى هِدايَةٍ ﴾؛ (5) هر کس به

ص: 188


1- فتح، آیه 28
2- نهج البلاغه ، خ 110
3- قصص، آیه 16.
4- کنز العمال ، ج1، ص 116.
5- بحارالانوار، ج24، ص151.

دیدار ما آید و کلام ما را بشنود خدا هدایت او را افزایش می دهد».

امیرمؤمنان می فرماید: ﴿بِنَا اِهْتَدَیْتُمْ فِی اَلظَّلْمَاءِ وَ بِنا تَسَنَّمْتُمُ اَلْعَلْیَاءَ﴾؛ (1) «به وسیله ما از تاریکی هدایت یافتید و به اوج و ترقی رسیدید».

ابن ابی الحدید نقل می کند که وقتی امیرمؤمنان علیه السلام در صفّین آب راه را تصرف کرد به شامیان اجازه برداشت آب داد ایشان چند روزی در منطقه توقف نمود و جنگ را آغاز نمی کرد. عده ای خدمت ایشان رسیدند و عرض کردند: ما در کوفه زن و بچه خود را گذاشته ایم نیامده ایم که در شام وطن انتخاب کنیم و بمانیم فرمان جنگ بدهید! مردم و لشکریان به شما گمان بد برده اند . می گویند یا علی علیه السلام از مرگ می ترسد یا در نبرد با سپاه شام تردید دارد حضرت در پاسخ فرمود:

هیچ یک از این دو نیست. من کجا از مرگ ترسیده ام و هرگز کراهت از جنگ ندارم. علت تأخیر و توقف آن است که لکنّی اَستَأني بِالقَومِ عَسى أَن يَهْتَدُوا أو تَهتَدى مِنهُم طَائِفَةٌ فَإِنَّ رَسُولَ الله قال لى يَوم خَيبَرٍ، لأن يَهْدِى الله بِكَ رَجُلاً واحِدا خَيْرٌ لَكَ مِما طَلَعَت عَلَيْهِ الشَّمسُ ؛ (2) با این مردم تأنی می کنم به این امید که شاید هدایت یابند یا گروهی از آنان راه هدایت پیش گیرند زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز نبرد خیبر به من فرمودند: اگر خدا به وسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو از آن چه آفتاب بر آن طلوع کرده است بهتر خواهد بود.

قرآن کریم در مورد مقام پیشوایی و امامت انبیاء بنی اسرائیل میفرماید: ﴿وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾؛ (3) «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی کردند؛ چون صبور بودند و به آیات ما یقین داشتند».

کف نفس و خویشتنداری و یقین به آیات الهی منشأ هدایت پیشوایان و انتخاب آنان است.

ص: 189


1- غرر الحکم، شماره 4458.
2- شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 13.
3- سجده، آیه 24

داستان

1.هدايت عبدالرحمان خیبری

قاسم بن علا آذربایجانی از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام است. او از ناحیه هر دو امام علیهما السلام وکیل بود. وی 117 سال عمر کرد و در هشتاد سالگی نابینا شد.

صفوانی گوید: روزی در شهرران (میان مراغه و زنجان) در خدمتش بودم. او مرتب از ناحیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نامه دریافت می کرد. دو ماه بود که نامه ها قطع شده بود. از این رو، خیلی ناراحت بود. مشغول غذا خوردن بودیم که پیکی از عراق آمد و نامه ای از کوله پشتی خود در آورد و به قاسم .داد قاسم نامه را بوسید از آن جا که نابینا بود، به ابن ابی سلمه، منشی خود داد تا بخواند. منشی مشغول خواندن شد؛ ولی ناگهان توقف کرد. گویا خبر ناراحت کننده ای رسید

قاسم پرسید چرا توقف کردی؟ بخوان منشی :گفت خبر مرگ شما را بعد از چهل روز داده است قاسم گفت: آیا دینم سالم است منشی گفت آری قاسم خندید و گفت: پس از این عمر طولانی، چه می خواهم؟

در این هنگام، قاصد از کوله پشتی خود یک حبریمانی و عمامه و دستمال و پنج عجل الله تعالى ثوب از طرف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به او داد.

قاسم بن علا دوستی داشت به نام عبدالرحمان بن محمد که با مذهب تشیع عناد و دشمنی داشت. هر چه قاسم می کوشید او را هدایت کند، اثری نداشت.

قاسم بن علا به دو نفر از دوستانش گفت: بروید این نامه را برای او بخوانید امیدوارم هدایت شود. این قضیه روز پنجشنبه 13 رجب اتفاق افتاد عبدالرحمان به دیدن قاسم آمد. قاسم :گفت نامه را بخوان او خواند تا رسید به خبر پیشگویی مرگ با ناراحتی نامه را انداخت و گفت: از خدا بترس تو مرد فاضل و متدینی هستی مگر قرآن نخوانده ای: ﴿وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضِ تَمُوتُ، عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا﴾

قاسم خندید و گفت: ادامه آیه را بخوان عبدالرحمان ادامه داد: إلا من ارتضى- من

ص: 190

رَسُولٍ. قاسم گفت: رسول همان مولای من است اکنون تاریخ بگذار و صبر کن تا حقیقت روشن شود.

عبدالرحمان تاریخ نامه را ثبت کرد. روز هفتم بعد از آمدن ،نامه، قاسم تب کرد و مریض شد. به رختخواب ،افتاد حالش بدتر شد و مرتب می گفت یا محمد یا علی یا حسن یا حسین از من شفاعت کنید

ناگهان چشمانش باز شد و بینا شد. همه را می دید مردم به دیدارش می آمدند.

با مرگ او عبدالرحمان هدایت شد. هنگام طلوع فجر روز چهلم، قاسم مُرد. عبدالرحمان شیعه شد در تشییع قاسم با سر و پای برهنه گریه می کرد و اظهار ندامت از عملکرد قبلی خودش داشت. (1)

بالاخره یک پیشگویی و خبر ،غیبی، فردی را مسلمان کرد.

2.هدايت حسن بن على و شّاء

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام عده ای بر امام هفتم متوقف شدند و امامت را پایان یافته تلقی کردند. اینان که منکر امامت امام رضا علیه السلام بودند به واقفیه مشهور شدند. حسن بن علی وشاء گوید: دفتری حاوی سؤالات متعدد داشتم که قبلاً از امامان قبلی پرسیده بودم. آن ها را با خود برداشتم و در مقام اختیار و آزمایش امام بر آمدم. به طرف منزل امام رضا علیه السلام حرکت کردم. قصدم این بود که در خلوتی با ایشان بنشینم و سؤالاتم را مطرح کنم. وقتی جلوی منزل رفتم، دیدم گروهی نشسته اند و مشغول گفت وگو هستند. من هم گوشه ای نشستم و در فکر بودم که چگونه می توانم وارد شوم ناگهان جوانی از خانه بیرون آمد که کتابی در دست داشت؛ صدا زد: حسن بن علی وشاء کیست؟ من برخاستم و گفتم منم چه می خواهی؟ جوان کتاب را به من داد و گفت مولایم برای شما داده است. کتاب را گرفتم و در گوشه ای آن را خواندم، دیدم امام علیه السلام تمام سؤالات را جواب داده است بدون آن که متن نامه حاوی سؤالات را تقدیم کرده باشم. این جا بود که با معجزه امام علیه السلام هدایت شدم و به امامت ایشان یقین کردم (2)

ص: 191


1- محمد علی ،عالمی شاگردان مكتب ائمه ، ج 3، ص129.
2- همان، ج 2، ص 15 .

3.ارزش هدایت

یکی از شیعیان برای امام حسن علیه السلام هدیه ای آورده بود. ایشان فرمودند: «در برابر این هدیه، کدام یک از این دو را می خواهی: 20 هزار درهم یا بابی از علم و دانش برایت بگشایم که به وسیله آن بر فلان شخص ناصبی که دشمن ما اهل بیت علیهم السلام است، غلبه کنی و شیعیان منطقه و روستای خود را که اعتقاد ضعیفی دارند نجات دهی و هدایت کنی.

عرض کرد همان باب علم را اختیار می کنم حضرت امام حسن علیه السلام به او باب علم و مناظره را آموختند. 20 هزار درهم را نیز پرداختند. او به منطقه خود رفت با آن مرد ناصبی وارد بحث شد و او را مغلوب کرد. بعد از مدتی که خدمت امام حسن علیه السلام رسید، امام علیه السلام فرمود: «هیچ کس مانند تو سود نبرد؛ زیرا در درجه نخست دوستی خدا دوّم دوستی پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه السلام، سوّم دوستی عترت پاک او و ائمه طاهرین علیهم السلام، چهارم دوستی فرشتگان و پنجم دوستی برادران مؤمن خود را به دست آوردی، گوارا باد بر تو؛ فهنيئا لك». (1)

4.هدایت هشام بن حکم

عمر بن یزید :گوید برادرزاده ام هشام فاسد المذهب و بر طریقه جَهمیه بود. روزی از من خواست تا او را به محضر حضرت صادق علیه السلام ببرم تا با آن حضرت مباحثه کند خدمت امام علیه السلام رسیدم از ایشان اجازه ملاقات گرفتم و عرض کردم هشام عقیده اش فاسد است. امام علیه السلام فرمود: «بر من می ترسی» ؟ من شرمنده شدم و نزد هشام آمدم و خبر ملاقات را به او دادم و گفتم: شتاب مکن؛ قدری تأخیر بینداز. اما او همان لحظه به قصد ملاقات امام علیه السلام حرکت کرد باهم بر امام علیه السلام وارد شدیم. حضرت مسئله ای از او پرسید که هشام از پاسخ آن بازماند. از امام علیه السلام مهلت خواست حضرت مهلت داد چند روز گذشت؛ اما علیه السلام نتوانست جوابی پیدا کند. مجدد خدمت امام علیه السلام رسید، در حالی که پاسخ مسئله را نیافته بود. امام علیه السلام خود پاسخ را فرمود و سؤالات دیگری را مطرح کردند که نتیجه اش فساد و بطلان مذهب جهمیه بود هشام متحیر خارج شد.

ص: 192


1- شریعت زاده ،خراسانی در سایه اولیاء خدا ، ج1، ص 259 ، به نقل از طبرسی ،احتجاج، ج1، ص11.

برای سومین بار از من خواست وقت ملاقات بگیرم خدمت امام علیه السلام رسیدم، درخواست ملاقات کردم فرمود: «فردا ان شاء الله در حیره یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد». به هشام خبر .دادم خوشحال شد. عموی هشام در این ملاقات سوم حضور نداشته است؛ اما می گوید بعد از مدتی هشام را دیدم و از او درباره نتیجه ملاقات پرسیدم.

گفت: من قبل از امام علیه السلام وارد حیره شدم. حضرت در حالی که سوار بر قاطر بود، به سوی من آمد. هیبت و شکوه ایشان مرا گرفت همه چیز را فراموش کردم. حتی قدرت سخن گفتن از من سلب شد. امام علیه السلام با وقار و متانت خاصی، مدتی صبر کرد تا من سخن بگویم؛ اما نتوانستم هیبت ایشان مرا گرفته بود. یقین کردم این عظمت الهی است . هشام از مذهب فاسد خود دست برداشت و به طریقه حقه شیعه پیوست و ملازم خدمت امام صادق علیه السلام شد. سال ها در محضر ایشان شاگردی کرد و تبدیل به یک کادر شد که همواره در بحث با مخالفان آنان را مغلوب می کرد. (1)

5.ابان بن سعید هدایت می شود

ابان قبل از اسلام آوردن با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت سرسخت و جدّی داشت. ملاقاتی باعث بیداری و هدایت او شد. در سفری که به قصد تجارت به شام می رفت با راهبی روبه رو شد به راهب :گفت در وطن ما مردی مدعی پیامبری شده است و می گوید از طرف خدا مبعوث شده ام؛ همان طور که موسی و عیسی مبعوث شدند. راهب پرسید: نامش چیست؟ ابان پاسخ داد: محمّد راهب گفت من اوصاف او را بیان می کنم؛ آیا چنین است؟

سپس صفات جسمی و روحی پیامبر صلی الله علیه و آله را ذکر کرد. ابان با تعجب پرسید: مگر او را دیده ای که با این دقت اوصافش را بیان می کنی؟ راهب :گفت به خدا سوگند او را ندیده ام؛ اما او پیامبری است که بر تمام عرب و سپس بر تمام مردم جهان غالب و پیروز می شود. هر وقت به مکه برگشتی، سلام مرا به او برسان.

ص: 193


1- شاگردان مکتب ائمه ام ، ج 3، ص431.

ابان بعد از بازگشت به مکه جریان را برای اقوام و بستگانش تعریف کرد. او در جریان صلح حدیبیه به شرف اسلام مفتخر گشت و اسلامش نیکو شد؛ تا جایی که چند بار از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به سرپرستی لشکری مأموریت تبلیغی پیدا کرد. ابان در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود تا در سال نهم هجری فرماندار بحرین شد. او بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استانداری را رها کرد و به مدینه آمد و همواره با ابابکر مخالفت می کرد و بیعت نکرد (1)

6.هدایت یک تروریست

عمير بن وهب در یکی از روزهای پس از جنگ بدر وارد مسجد الحرام شد پسر عموي خود صفوان بن امیه را در حجر اسماعیل دید در کنارش نشست از هر دری سخن به میان آمد تا آن که صفوان :گفت زندگی پس از کشتگان ،بدر زشت است. عمیر گفت: اگر مقروض نبودم و ترس بیچارگی خانواده ام ،نبود به مدینه می رفتم و او را می کشتم؛ زیرا شنیده ام بدون نگهبان در کوچه و بازار مدینه می آید و اگر کسی هم مرا ببیند، خواهم گفت برای نجات اسیر خود به مدینه آمده ام (پسرش در بدر اسیر شده و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود).

صفوان با خوشحالی از جای خود برخاست پرسید: راست می گویی؟ عمیر گفت: آری، به صاحب این خانه قسم این کار را انجام می دهم صفوان گفت: اگر چنین کنی من تمام قرض هایت را می پردازم و از خانواده ات مانند خانواده خودم نگهداری می کنم مطمئن باش آن ها را در رفاه و آسایش قرار خواهم داد. صفوان وسائل حرکت او را فراهم کرد او را بر شتر خود سوار کرد شمشیری زهر آگین به او داد و به سوی مدینه حرکت کرد. عمیر وارد مدینه شد. شمشیرش را حمایل کرد وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله شد. به رسم شد. به رسم جاهلیت به پیامبر صلی الله علیه و اله گفت: انعم صباحا حضرت پرسید: «برای چه به مدینه آمده ای ؟ گفت: برای آزادی وهب پسرم که نزد شما اسیر است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «پس این شمشیر چیست که بسته ای»؟ گفت: فراموش کرده ام باز کنم؛ تمام فکرم پیش فرزندم بود. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «راست بگو برای چه آمده ای؟ در حجر اسماعیل با صفوان چه پیمانی بسته ای؟ به او قول

ص: 194


1- پیغمبر و یاران، ج1، ص 5.

دادی مرا بکشی او نیز قرض های تو را بپردازد و از خانواده ات نگهداری کند»؟

او با شگفتی شهادتین گفت و مسلمان شد عرض کرد من باورم نمی شد وحی بر شما نازل شود و با عالم غیب ارتباط داشته باشید؛ ولی اکنون یقین کردم؛ زیرا جز خدا کسی از مذاكرات من با صفوان خبر نداشت؛ به همین دلیل اسلام آوردم.

رسول خدا صلی الله علیه و اله دستور داد اسیرش را به او برگردانند و قرآن را به او بیاموزند. او راهی مکه شد؛ در حالی که صفوان روزشماری می کرد تا خبر کشته شدن پیامبر صلی الله علیه و آله را بشنود. به مردم مکه مژده می داد به زودی حادثه ای پیش می آید که داستان کشتگان بدر را از یادتان ببرند تا این که خبر اسلام آوردن عمیر را شنید و بر آشفت و نقشه هایش نقش بر آب شد. (1)

ص: 195


1- همان، ج 5، ص 74.

ص: 196

11

﴿وَ سِنَةِ الغَفْلَة﴾؛ خواب غفلت

مقدمه

امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از خواب غفلت به خدا پناه برده است.

غفلت بی خبری بی توجهی اشتباه سهو، اهمال ورزی و بی دقتی از بیماری های عامی است که بسیاری با تفاوت در میزان و درجه به آن مبتلا هستد این مرض مرگ آور امری درونی و نهانی است. غفلت پنداری است باز دارنده و اطمینان و ایمنی کاذبی که مانع ادراک صحیح می شود.

، غفلت انحراف توجه انسان است از امری که بایسته توجه است غفلت، آدمی را از کمال باز می دارد. غافل آن چنان حواس خود را صرف امور بی پایه می کند که از امور حقیقی و مطلوب باز می ماند. اگرچه گستره غفلت فراگیر است در کاربرد قرآنی و روایی، این واژه بیشتر در مورد غفلت از خدا و مظاهر و نشانه های او به کار برده شده است. دنیا برای غافل، اصالت می یابد و ماورای آن فراموش می شود در تعریف غفلت آورده اند: «الغَفَلَةُ سَهو يعترى الإنسان مِن قِلَّةِ التَّحَفُّظِ ؛ (1) غفلت سهو و لغزشی است که ناشی از کمی مراقبت و تحفظ است».

ص: 197


1- راغب اصفهانی، مفردات ماده غفلت

غفلت، نوعی بی خبری ثانوی است؛ یعنی بی خبری از امری که درخور توجه و بصیرت است. به عبارت دیگر مطلبی به ذهن خطور می کند مورد توجه قرار می گیرد؛ اما فراموش می شود؛ نه این که از ابتدا نمی دانسته؛ زیرا عدم اطلاع ابتدایی همان جهل است

غفلت، نوعی بی پروایی کاهلی، تهاون، غرور، سستی، کوتاهی، قصور، اهمال و بی اعتنایی است. از این روایت به خوبی می توان مفهوم غفلت را فهمید:

﴿ضادُّوا الغَفْلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ «غفلت را با بیداری نابود کنید». (1)

غفلت در برابر ،یقظه یعنی سلب توجه از امور مهم.

آن چه از غفلت در این نوشتار مورد بحث است جنبه ناپسند و مذموم آن است؛ اگرچه غفلت و بی خبری جنبه مثبت هم دارد که همان بی خبری از حقیقت عالم هستی به دلیل زندگی مادی این عالم بوده اجتناب ناپذیر است و لازمه زندگی در این جهان مادی است. با توجه به پرسش های مستقل در زمینه غفلت به برخی جنبه های این بحث می پردازیم.

پیامدهای غفلت

اشاره

غفلت، زیان آورترین دشمن انسان است و سرلوحه بدبختی ها و شومی ها شمرده شده است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الغَفَلَةُ ضِلالُ النُّفُوسِ وَ عِنوانُ النُّحُوسِ﴾؛ (2) «غفلت، عامل گمراهی نفوس و سرلوحه شومی و نحوست است»

پیامدهای ویرانگر غفلت و بی خبری تا حدی است که انسانیت انسان را از بین می برد و او را به مرحله ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ﴾ می رساند. قبل از بیان راهکارهای درمانی این بیماری، به آثار نکبت بار آن اشاره می کنیم:

1.سطحی نگری

قرآن کریم می فرماید: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾؛ (3) «آن ها

ص: 198


1- ر.ک: فرامرز قراملکی پرده پندار؛ پایان نامه ارشد «غفلت از دیدگاه قرآن و حدیث»، با راهنمایی دکتر محمد علی لسانی فشارکی، دانشگاه آزاد کرج.
2- غرر الحکم، شماره 1404.
3- روم، آیه 7

فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت و فرجام کار بی خبرند».

اُفق دید افراد غافل، در حد زندگی ظاهری دنیاست. آن ها از باطن و درون دنیا خبر ندارند و به درجه اولی از آخرت نیز غافل اند اگر به باطن و حقیقت دنیا می اندیشیدند، به آخرت پی می بردند. کسی که به مرحله مقدماتی فکر کند به مرحله نهایی و هدف نهایی وقوف پیدا می کند افراد بی خبر عمیق و ژرف نگر نیستند. امروز را می نگرند، فردا و فرداها خارج از محدوده نظر آنان است. اینان کوتاه نظرند؛ از این رو سرمایه عمر را هدر می دهند و آن را در امور واهی صرف می کنند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿کَفَی بِالْمَرْءِ غَفْلَهً أَنْ یُضَیِّعَ عُمُرَهُ فِیمَا لاَ یُنْجِیهِ﴾ (1) «همین غفلت و بی خبری برای انسان کافی است که عمر خود را در جایی صرف می کند که موجب رهایی اش نمی شود»

سرمایه عمر را با متاع دنیا معاوضه می کنند: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ﴾ (2) «اینان کسانی هستند که آخرت را به زندگی دنیا فروختند».

سرمایه عمر، نفیس ترین نقدی است که بشر در اختیار دارد و اگر از آن غفلت بورزد ثمره اش جز خسارت نیست.

2.انحراف از حق و رشد

قرآن کریم می فرماید:

﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ﴾. (3)

به زودی کسانی را که در زمین به ناحق کبر می ورزند، از آیات خود منصرف می سازم . آن ها چنان اند که اگر هر آیه و نشانه اش را ببینند ، به آن ایمان نمی آورند. اگر راه هدایت را ببینند آن را انتخاب نمی کنند و اگر طریق گمراهی

ص: 199


1- آثار الصادقين ، ج 15، ص518.
2- بقره، آیه 86.
3- اعراف، آیه 146

را ببینند، آن را انتخاب می کنند؛ برای آن که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.

این آیه، انعطاف پذیری مستکبران را در برابر حق بیان می کند و با اشاره به سه صفت (1. اگر نشانه های الهی را ببینند ایمان نمی آورند؛ 2. اگر راه رشد را ببینند انتخاب نمی کنند؛ 3. اگر راه انحراف را پیدا کنند، می پیمایند) می فرماید: اینان توفیق حق پذیری ندارند؛ زیرا غفلت بر آن ها حاکم است و در اثر غفلت راه رشد را کنار زده و به غی و ضلالت رو آورده اند.

انتخاب ،غافلان انتخاب مترقیانه و صائبی نیست آن ها به سادگی در مسیر غی و گمراهی حرکت می کنند و راه رشد و تعالی را نمی پذیرند غفلت از آیات و نشانه های الهی عامل چنین انتخابی است.

3.خوی حیوانی

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَيكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾. (1)

به تحقیق، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم. آن ها دل هایی دارند که با آن نمی اندیشند و چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن نمی شنوند. آن ها مانند چهارپایان اند؛ بلکه گمراه تر. اینان همان غافلان اند.

در این آیه شریفه در بیان نشانه های دوزخیان می فرماید: قوای ادراکی خود را به کار نمی اندازند با داشتن عقل و خرد در امور نمی اندیشند با وجود قوه باصره حقیقت را نمی بینند و با داشتن گوش های سالم حق را نمی شنوند؛ اینان خوی حیوانی گرفته اند. امتیاز آدم از حیوان همان درک و اندیشه است که اینان ندارند؛ بلکه از حیوان هم گمراه تر و پست ترند؛ زیرا حیوانات استعداد و امکانات این فهم را ندارند. در واقع این افراد غافل

ص: 200


1- اعراف، آیه 179

هستند و غفلت، آنان را از دنیای انسانیت به دنیای حیوانی تنزل داده است همه هم و غم ،اینان مانند حیوانات تأمین نیازهای جسمی است و هرگز دغدغه نیازهای معنوی خود را ندارند. حیوانات، قدرت تمیز بین خیر و شر نفع و ضرر و حق و باطل را ندارند و فقط به تمتع و خوردن می پردازند افراد غافل نیز چنین اند نه این که حیوانات گمراه اند و افراد غافل گمراه تر؛ زیرا در حیوان ضلالت اکتسابی نیست و لازمه قوای ترکیبی چارپایان همین است. علامه طباطبائی می فرماید:

ضلالتی که در چارپایان است، ضلالتی است نسبی و غیر حقیقی برای این که چارپایان به حسب قوای مرکب های که آن ها را وادار می کند به این که همه همت خود را در خوردن و جهیدن صرف کنند، در تحصیل سعادت زندگی ای که بر ایشان فراهم شده است گمراه نیستند و در این که قدمی فراتر نمی گذارند، هیچ مذمتی بر آن ها نیست و گمراه خواندن شان در مقایسه با سعادت زندگی انسان است که آن ها مجهز به وسایل تحصیل آن نیستند. برخلاف کر و کورهای از افراد انسان که با مجهز بودن به وسایل تحصیل سعادت انسانی و با داشتن چشم و گوش و دلی که راهنمای آن سعادت است؛ با این حال آن وسایل را اعمال نکرده و چشم و گوش و دل خود را نظیر چشم و گوش و دل حیوانات ضایع و معطل گذرانده اند و مانند حیوانات تنها در تمتع از لذایذ شکم و شهوت استعمال کرده اند به همین دلیل این گونه مردم از چارپایان گمراه ترند و برخلاف چارپایان استحقاق مذمت دارند. (1)

4.هواپرستی

﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ (2)

و از آن ها که قلب شان را از یاد خود غافل ساختیم پیروی مکن؛ کسانی که تابع هوای نفساند و امورشان افراطی است.

ص: 201


1- الميزان، ج 8، ص 439
2- کهف، آیه 28

غفلت، انسان را پیرو هوای نفس قرار می دهد و از حد اعتدال و میانه روی بیرون می برد. افراد غافل جز هوای نفس چیزی نمی طلبند و به همین دلیل هم همواره دچار افراط و تندروی هستند

در این آیه سه مطلب به هم عطف شده است غفلت از یاد خدا، هواپرستی و افراط در امور؛ زیرا غفلت، هواپرستی می آورد هواپرست نیز همواره به دنبال اشباع شهوات و خواسته های خویش است و طبعاً دچار افراط و تندروی هم می شود. طبع آدمی، فزون طلب است که اگر غافل شد و هوای نفس بر او حاکم گردید همواره رو به جلو می رود و از هر چیز حداکثری آن را می طلبد و دچار عطش همیشگی و ولع و حرص مستمر است.

5.مُهر بر قوای ادراکی

﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾. (1)

آنان کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشم شان مهر نهاده است و غافلان حقیقی هستند

هر چه پرده غفلت بر اثر گناه محکمتر می شود قوای ادراکی انسان ضعیف تر می گردد؛ تا آن جا که مهری بر چشم و گوش و اندیشه زده می شود و قدرت تشخیص را از انسان سلب می کند. اگر دریچه روح در اثر غفلت به روی حقایق بسته شد، برترین وجه تمایز انسان با دیگر موجودات که همان قوه تمیز و تشخیص است از او گرفته می شود تعبیر «طبع»، کنایه از نفوذ ناپذیری و عدم امکان بهره برداری از قوای ادراکی است

پیامدهای غفلت در روایات

اشاره

ده ها کلام نورانی از ائمه معصومین علیهم السلام به آثار تخریبی غفلت اشاره کرده است. برخی از این پیامدها عبارت اند از:

1.خودباختگی

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿ألغَفلَهُ فَقَدٌ﴾؛ (2) «غفلت سبب فقدان و خودباختگی است»

ص: 202


1- نحل، آیه 108.
2- غرر الحکم، شماره 85.

غفلت، باعث می شود هویت فرد فراموش شود و انسان به جای کشف استعدادها و شکوفایی آن ها در عالم تخیل و اوهام زندگی کند توانمندی خود را نادیده بگیرد و به امور واهی بپردازد.

2.تضییع سرمایه (عمر)

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿كَفى بِالرَّجُلِ غَفَلَةً أن يُضَيّعَ عُمرَهُ فيما لايُنجِيهِ﴾؛ (1) «در غفلت و بی خبری ،مرد همین بس که عمر خود را در چیزی که او را نجات نمی دهد، تباه کند».

غافل در زندگی خود حسابرسی ندارد به نتیجه و آثار عمل نمی اندیشد، مراقبت بر اعمالش ندارد، او فقط دغدغه الان را دارد، افق های برتر را نمی بیند سود و زیان اعمالش را نمی سنجد و فرصت یاب نیست چنین فردی سرمایه را از دست داده و چیزی به دست نیاورده است: ﴿لا عَمَلَ لِغافِلٍ﴾؛ (2) «غافل محصولی ندارد».

3.قساوت قلب:

امام باقر می فرماید: ﴿إِيَّاكَ وَ الغَفْلَةَ فَفيها تَكُونُ قَساوَةُ القَلبِ﴾؛ (3) «بپرهیز از غفلت؛ همانا در غفلت قساوت قلب شکل می گیرد».

قساوت قلب، ثمره گناه و نافرمانی است. غافل نیز به دلیل دوری از ساحت عبادت و فرو رفتن در معاصی چنین محصولی را برداشت می کند

4.هلاکت و نابودی

على علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ طَالَت غَفْلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلكَتُهُ﴾؛ (4) «کسی که غفلتش طولانی شد به هلاکت شتاب کرده است».

ص: 203


1- همان شماره 7075
2- غرر الحکم، شماره 10451.
3- تحف العقول، ص 327.
4- غرر الحكم، شماره 8318

فرجام افراد غافل هلاکت و نابودی است. ممکن است عمری طولانی کنند و بدنی سالم و زندگی به ظاهر خوش داشته باشند؛ اما با فروختن سرمایه های معنوی، از حیات پاکیزه و زندگی سالم اخروی محروم اند. آن ها نقد عمر را داده و هیچ کالایی دریافت نکرده اند.

قرآن کریم در مورد مشرکان و نفوذ ناپذیری آنان می فرماید: اینان، هم خود گمراه اند و هم سعی دارند دیگران را گمراه کنند؛ اما در حقیقت خود را هلاک می کنند:

﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ﴾ (1)

آن ها دیگران را از آن (حق) باز می دارند و خود نیز از آن دوری می کنند. آن ها جز خود را هلاک نمی کنند؛ ولی نمی فهمند (در واقع تیشه به ریشه خود می زنند و خود را نابود می کنند)

قرآن کریم در سوره اسراء مراحل چهارگانه مجازات الهی را چنین مطرح می کند:

﴿وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾. (2)

و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم نخست اوامر خود را برای مترفین ، آن ها بیان می داریم سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آن ها را شدیداً در هم می کوبیم.

مراحل چهارگانه عبارت اند از:

1. مرحله اوامر؛

2. مرحله فسق و نافرمانی؛

3. مرحله استحقاق مجازات؛

4. مرحله هلاکت و نابودی

افراد غافل و مترف ابتدا با اوامر الهی مخالفت می کنند استحقاق مجازات می یابند

ص: 204


1- انعام، آیه 26.
2- اسراء، آیه 16

سپس هلاک می شوند (1) امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن غَلَبَت عَلَيهِ الغَفْلَةَ ماتَ قَلبُهُ﴾؛ (2) «هر کس غفلت بر او چیره شود دلش می میرد».

در شب معراج، خدا به پیامبرش فرمود: ﴿يَا احْمَدَ انْتَ لا تَغْفَلْ ابَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّي لا ابَالِي بِايٍّ وَادٍ هَلَك﴾؛ (3) «ای احمد ، هرگز از من غافل مشو، هرکس از من غافل شود من به این که او را در کدام راه هلاک کنم اعتنا نمی کنم»

5.لهو و فراموشی

رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿ أَمَّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَرْبَعَةٌ العَمیٰ،وَ السَّهْوُ،وَ اللَّهْوُ، وَ النِّسْیانُ﴾ (4) «غافل چهار نشانه دارد: کوری و سهو و لهو و فراموشی و سردرگمی».

غفلت درمانی

اشاره

بیماری غفلت، مجاری ادراک را دچار انحراف می سازد و عملکرد آن را سلب می کند غفلت مصاديق متعددی دارد غفلت از یاد خدا ،معاد ،عمر ،قرآن، فرصت ها و دشمن حوادث ایام و آیات الهی.

درمان غفلت نیازمند شناسایی دقیق موارد و مصادیق آن و مراقبت شدید از آن هاست. درمان ،غفلت کار ساده ای نیست غفلت و بی خبری گاه تا پایان عمر ادامه می یابد؛ چنان که برخی با ضربه مرگ و اجل بیدار می شوند که دیگر اثری ندارد:

﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴾ (5)

به تحقیق از این صحنه غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است.

ص: 205


1- تفسیر نمونه، ج 120 ، ص 59
2- غرر الحکم، شماره 8430
3- ارشاد القلوب ، ج1، ص214 .
4- بحارالانوار، ج1، ص122.
5- ق ، آیه 22

حدید و تیزبین بودن آن ،لحظه قهری است. به عبارتی اختیاری نیست و ارزشی ندارد؛ مانند راننده غافلی که بعد از تصادف و نابودی همه چیز متوجه غفلت خود می شود در آستانه برزخ و قیامت غفلتی نیست؛ بلکه پرده ها کنار می رود و همه چیز آشکار می شود؛ به همین دلیل افرادِ غافل درخواست بازگشت می کنند (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شناسایی این غفلت و درمان آن مبعوث شد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿طبيبٌ دَوارٌ بِطِبّهِ... مُتَتَبِعْ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفْلَةِ وَ مَواطِنَ الحَيرَةِ﴾؛ (2) رسول خدا صلی الله علیه و آله، طبیبی است سیار که همواره با داروی خود در جست وجوی بیماران غافل و سرگردان است».

برای درمان بیماری غفلت نیازمند بیداری و هوشیاری هستیم. غفلت، بی خبری است و یقظه، خود آگاهی: ﴿ضادُّوا الغَفَلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ (3) «با خودآگاهی به نبرد با غفلت بروید». دانشمندان اخلاق یقظه را نخستین گام در تهذیب نفس و مبارزه با رذایل اخلاقی می دانند: ﴿أَيُّهَا النَّاسُ تَيَقَّظُوا مِن رِقدَةِ الغَفْلَةِ وَ مِن تَكاشُفِ الظُّلمَةِ﴾ ؛ (4) «اى مردم از خواب غفلت و تراکم ظلمت و بی خبری بیدار شوید».

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أليَقظَةُ نُورٌ وَ الغَفَلَهُ غُرُورٌ﴾؛ (5) «يقظه نور و غفلت غرور است».

تشبيه يقظه به نور و غفلت به ،غرور تشبیه بلند و زیبایی است ،تنبه بیداری و هوشیاری باعث خروج از وادی مهلک غفلت می گردد

البته عوامل و اسباب این یقظه و بیداری مختلف است. مشاهده جنازه فردی عیادت بیمار، یک تصادف یک موعظه خوابی پیام آور مطالعه یک داستان و ده ها عامل

ص: 206


1- مؤمنون ، آیه 99 - 100 .
2- نهج البلاغه خ 158
3- غرر الحکم، شماره 5925
4- بحارالانوار، ج44، ص 67.
5- غرر الحکم، شماره 103

دیگر می تواند این یقظه و بیداری را فراهم آورد.

پس از این مقدمه به ذکر برخی عوامل غفلت زدا می پردازیم:

1.توجه به مغفول نبودن

اگرچه انسان غافل است باید توجه کند هرگز از او غفلت نمی شود و همه اعمال و رفتارش ثبت می گردد؛ مانند دوربین مخفی که زوایای زندگی شخصی را تصویر برداری می کند، اما خود او توجه ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَيُّهَا النَّاسُ غَيرُ المَعْفُولِ عَنهُم وَ التَّارِكُونَ المأخُوذِ مِنهُم﴾؛ (1) «اى مردمی که غافلید، اما از شما غفلت نمی شود وای کسانی که فرمان خدا را ترک می کنید اما شما را ترک نمی کنند».

چندین آیه در قرآن کریم توجه الهی به انسان و اعمال او را یادآور شده است ﴿وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ (2) و ﴿وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ﴾. (3) خدا از همه اعمال ما آگاه است و مأموران الهی همه چیز را با دقت ثبت می کنند.

التفات به چنین توجهی غفلت را می زداید؛ این که خدا در همه حال ناظر بر اعمال بشر است و هیچ حرکتی از دید او مخفی نمی ماند؛ حتی بر تفکرات و اندیشه ها آگاهی دارد:

- ﴿يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ ﴾؛ (4)

- ﴿يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ﴾ (5)

- ﴿يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى﴾ (6)

- ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ﴾؛ (7)

ص: 207


1- نهج البلاغه ، خ 175.
2- بقره، آیه 74 ، 85، 140 ، 144 و 149؛ آل عمران، آیه 99.
3- انعام، آیه 132؛ هود، آیه 123؛ نمل، آیه 93.
4- غافر، آیه 19.
5- نمل، آیه 23.
6- طه، آیه 7.
7- حج، آیه 76.

- ﴿يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ﴾ (1)

- ﴿لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴾ (2)

- ﴿يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ﴾ (3)

- ﴿يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ﴾ (4)

- ﴿يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا﴾. (5)

توجه به چنین گستره ای در علم الهی که هیچ چیز از او مخفی نیست، انسان غافل را بیدار می.کند. چنین التفات و مراقبه ای حجاب های غفلت را رقیق می کند و از بین می برد.

2.ذكر

ذکر و یاد خدا دل را بیدار می کند. امیرمؤمنان علیه السلم می فرماید: ﴿بِدَوَامِ ذِکْرِ اَللَّهِ تَنْجَابُ اَلْغَفْلَهُ﴾؛ (6) «با استمرار ذکر خدا غفلت زدوده می شود». خدای سبحان می فرماید: ﴿أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی﴾؛ (7) «من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند».

آن که خدا جلیس و همراهش باشد، غافل نمی شود مصادیق ذکر، متعدد است و قرآن دعا، نماز و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شامل می.شود. ذکر گاه لفظی است؛ مانند ذکرهای معروف و واله و گاه قلبی و باطنی است که همان اندیشه در عظمت خالق و اثر پذیری از یاد اوست. توصیه قرآن به ذكر كثير است ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا الله ذكرا كَثیرا﴾ (8) «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را بسیار یاد کنید»

ص: 208


1- نور، آیه 29
2- نمل، آیه 74.
3- احزاب، آیه 51
4- حجرات، آیه 16.
5- حدید، آیه 4
6- غرر الحکم، شماره 4269
7- کافی، ج 2، ص496.
8- احزاب، آیه 41

هر چه محبت بیش تر باشد ذکر بیشتر است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿وَ مَن ذَكَرَ الله كَثِيرًا كُتِبَت لَهُ بَراءَتانِ بَرائَةٌ مِنَ النّارِ وَ بَراءَةٌ مِنَ النِّفاقِ ﴾. (1)

و کسی که زیاد یاد خدا کند خداوند برای او دو امان نامه می دهد امان نامه و برائتی از آتش و برائت از نفاق.

امام صادق علیه السلام در اوصاف شیعه می فرماید: ﴿شیعَتُنَا الَّذِينَ إِذا خَلَوا ذَكَرُوا اللهَ كَثِيرا﴾ (2) «شیعیان ما کسانی هستند که در خلوت ذکر خدا را بسیار می کنند». حضرت زهرا علیها السلام در یکی از دعاهای خود می فرماید: ﴿اللَّهُمَّ اجعَل غَفْلَةَ النّاسِ لَنا ذِکرا ﴾؛ (3) «خدایا غفلت مردم را برای ما تذکر قرار بده»؛ یعنی در جامعه غافل همرنگ نشویم؛ بلکه ذاکر باشیم امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای مکارم الاخلاق به پیشگاه الهی عرض می کند: ﴿و نَتِهنى لِذِكْرِكَ فى أوقاتِ الغَفْلَةِ﴾؛ (4) «در مواقع غفلت، به من آگاهی و توجه عطا فرما». امیرمؤمنان علیه السلام در مورد ذکر می فرمایند:

﴿الذِكرُ ذكران ، ذكر الله عَزَّ وَجَلَّ عِندَ المُصيبَةِ وَ أفضَلُ مِن ذلِكَ ذِکْرُ اَللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونُ حَاجِزاً﴾ . (5)

ذکر دو قسم است: 1. ذکر خدا در مصیبت؛ 2. برتر از آن ذکر خداوند است در جایی که با حرام الهی روبه رو شود و ذکر مانع حرام شود.

حبّ ،مال تجارت علاقه به دنیا و مادیات انسان را از یاد خدا باز می دارد و سبب غفلت و بی خبری می شود؛ اما مردان با ایمان با وجود فراموش نکردن سهم دنیوی خود از ذکر و یاد خدا باز نمی مانند:

ص: 209


1- کافی، ج2، ص500
2- همان، ص499.
3- ابطحى، الصحيفه الفاطمیه ، دعای 24.
4- صحیفه سجادیه - دعای بیستم.
5- سفينة البحار، ماده ذكر.

﴿رِجَالُ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةً وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ الله﴾. (1)

یاد خدا باید در همه ابعاد زندگی انسان تجلّی کند تا ضامن اجرای احکام الهی باشد و هرگز دچار لغزش نگردد. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أذكُرُ الله عِندَ هَمّك اذا هَمَمْتَ وَ عِندَ لِسانِكَ إذا حَكَمْتَ وَ عِندَ يَدِكَ إِذا قَسَمتَ﴾؛ (2) «به یاد خدا باش در تصمیم گیری و در کنار زبانت وقتی حکم می کنی و در کنار دستت وقتی تقسیم می کنی».

یاد خدا باعث می شود خدای تبارک و تعالی نیز از انسان یاد کند و کسی که خدا از او یاد کند، دچار غفلت نمی شود: ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾. (3)

3.اهمیت دادن به نماز

نماز از مصادیق ذکر است؛ زیرا در بردارنده حمد و تسبیح و تهلیل است. اگر نماز با حضور قلب، در وقت مقرر و با توجه لازم صورت گیرد انسان را از غفلت می رهاند. به تعبیر قرآن، محافظت بر نماز باعث کسب کمالات می گردد. (4) امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿أَيُّما مُؤمِن حافظ عَلَى الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ فَصَلاها لِوَقتِها فَلَيسَ هذا مِن الغافِلينَ﴾؛ (5) «هر فرد مؤمنی که بر نمازهای واجب محافظت کند و آن ها را در وقتش به جا آورد از غافلان نخواهد بود».

این محافظت تا دم مرگ انسان ادامه دارد، امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ مَلَكَ المَوتِ يَدفَعُ الشَّيطانَ عَنِ المُحافِظِ عَلَى الصَّلاةِ﴾؛ (6) «همانا ملک الموت ، شیطان را دم مرگ از کسی که محافظت بر نماز دارد دور می کند».

صورت و ظاهر نمازها یکسان است؛ اما باطن و سیرت از فرش تا عرش فاصله دارد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص: 210


1- نور، آیه 37
2- بحار الانوار، ج 77، ص171.
3- بقره، آیه 152
4- سوره معارج.
5- فروع کافی، ج 3، ص270.
6- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 19.

﴿إِنَّ الرَّجُلَينِ مِن أُمَتى يَقُومَانِ فِي الصَّلاةِ وَ رُكُوعُهُما وَ سُجُودُهُما واحِدٌ و إِنَّ مَا بَیْنَ صَلاَتَیْهِمَا مِثْلُ مَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ﴾. (1)

همانا دو نفر از امت من به نماز می ایستند و رکوع و سجودشان یکی است؛ در حالی که تفاوت بین نمازشان به اندازه فاصله بین زمین و آسمان است.

نماز اگر به موقع و با شرایط صورت گیرد فضایل اخلاقی را پرورش می دهد و باعث تکامل معنوی انسان می شود و مانند سدی محکم در برابر فحشا مقاومت می کند و پرده های جهل و غفلت را می زداید.

4.محاسبه

اصل حسابرسی و بررسی عملکردها در زندگی، امری اجتناب ناپذیر است. تاجران در معاملات خود حسابرسی دارند. بانک ها ادارات و وزارتخانه ها همه نوعی حسابرسی و ارزیابی دارند. حسابرسی باعث می شود انسان به نقاط قوت و ضعف کار خود پی ببرد. عالم هستی نیز بر اساس محاسبه و دقت بنیان شده است: ﴿الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانِ﴾.

دانشمندان اخلاق برای تهذیب نفس بعد از مراقبه و مشارطه به محاسبه توصیه می کنند. یعنی انسان در پایان روز یا هفته اعمال خود را مورد بررسی قرار می دهد که آیا به وظایفش عمل کرده، آیا از معاصی دوری کرده است چه لغزش هایی داشته است، چه نقصان و کمبودی در عمل بوده است بهترین لحظات و ساعات در چه ساعاتی بوده است .... ثمره چنین حسابرسی آن است که انسان در صدد جبران لغزش ها بر می آید و از انباشته شدن خطاها جلوگیری می شود به علاوه، قبل از آن که گناهی در نفس تثبیت شود و بر روح اثر بگذارد و نقطه سیاهی در دل ایجاد کند آن را می زداید؛ درست مانند کسی که فوراً لکه خون بر پارچه سفید را می شوید؛ زیرا اگر بماند، محکم می شود و زدودن آن مشکل می شود. اگر چندین لکه خون بر یک پارچه سفید بیفتد سطح آن را می پوشاند. در این حالت زدودن و شستن آن به مراتب مشکل تر است.

ص: 211


1- بروجردی، جامع احادیث الشيعه، ج 5، ص31.

محاسبه باعث تقویت جنبه های عبادی می شود دانش آموزی که هر هفته وضعیت درسی خود را بررسی می کند به مراتب راحت تر می تواند نواقص را جبران کند تا آن که سال تحصیلی تمام شود و امتحانات به پایان سال برسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیث بلندی به اصحاب شان فرمودند:

﴿أَ لَاأُنَبِّئُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحُمَقَاءِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ أَحْمَقُ الْحُمَقَاءِ مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهُ وَ تَمَنَّی عَلَی اللَّهِ الْأَمَانِیَّ﴾. (1)

آیا به شما خبر دهم زیرک ترین زیرکان و احمق ترین احمقان کیست؟ اصحاب گفتند: بله یا رسول الله . فرمود: زیرک ترین انسان ها کسی است که به حساب نفس خویش رسیدگی کند و برای پس از مرگ خویش عمل کند و احمق ترین احمق ها کسی است که پیرو هوای نفس خود باشد و همواره آرزوهای خود را از خدا طلب می.کند

افراد محاسبه گر، به میزان غفلت خود پی برند و در صدد رفع آن بر می آیند.

داستان

1.نگرانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه امّ سلمه بود نیمه شب بیدار شد و در گوشه اتاق مشغول دعا و گریه و زاری گردید ام سلمه .دید رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر نیست. از جا حرکت کرد و در جست وجوی ایشان برآمد دید حضرت کنار اتاق در جای خلوتی مشغول گریه است و چهار دعا می کند:

1. خدایا نعمت هایی را که به من داده ای از من نگیر؛

2. خدايا مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدان را بر من مسلط مکن؛

3. خدایا مرا به سوی بدی ها و مکروه هایی که مرا از آن ها نجات داده ای و خلاص نموده ای، بر نگردان؛

ص: 212


1- بحارالانوار، ج 70، ص 69.

4. خدایا مرا لحظه ای به خودم وامگذار و خودت مرا از هر آفتی نگهدار.

ام سلمه گوید که عرض کردم یا رسول الله گریه شما مرا به گریه انداخت. رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: «چرا گریه نکنم؟» ام سلمه عرض کرد: با آن قرب و منزلتی که شما نزد خدا داری، این گونه می ترسی و می خواهی تو را به یک چشم به هم زدن به خودت وامگذارد؛ پس وای بر احوال ما رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم؛ در حالی که یونس یک لحظه به خودش واگذاشته شد (غفلت کرد) و بر سرش چه پیشامدهایی آمد». (1)

2.غفلت و جبران

اباذر غفاری که از مردان الهی است، روزی دچار لغزش شد و بلال بن ریاح را برای این که مادرش زن سیاه چهره ای بود تحقیر کرد و گفت: یابن السوداء؛ ای پسر زن سیاه. رسول خدا صلى الله عليه و سلم به شدت از سخن او ناراحت شد و فرمود: ﴿طَفَّ الصّاعُ طَفَّ الصّاعُ، لَیْسَ لِإِبْنِ الْبَیْضاءِ عَلَی ابْنِ السَّوْداءِ فَضْلٌ ﴾ (2) «ای اباذر پیمانه هیچ کس لبریز نیست. فرزندان سفید بر فرزندان سیاه برتری ندارند».

اباذر بلافاصله از غفلت و لغزش خود پشیمان شد و از بلال عذرخواهی کرد.

ص: 213


1- شریعت زاده خراسانی در سایه اولیاء خدا، ج1، ص 47.
2- في ظلال القرآن، ج30، ص 47.

ص: 214

12

﴿وَ تَعاطِى الكُلفَة﴾؛ به مشقت انداختن

مقدمه

تعاطی به معنای تناول و دستیابی است. کُلفت نیز به معنای مشقت و سختی در امور است. مراد از این فراز دعا آن است که مؤمن مرتکب امور شاق و پُرزحمتی که موجب ملالت نفس و زدگی از معنویت و دین است، نمی شود. همان طور که در حدیث می خوانیم ﴿لا تُكرِهُوا أَنفُسَكُم العِبادَةَ﴾؛ (1) «عبادت را مبغوض و مورد کراهت نفستان قرار ندهید». رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿لا تُبَغض إلى نَفسِكَ عِبادَةَ رَبِّكَ ﴾؛ (2) «بندگی خدا را مبغوض نفست قرار مده». ممکن است مراد از این تعبیر «تعاطی الکلفه» ، دوری از تکلف و خود را به مشقت انداختن باشد. (3) راغب اصفهانی در مفهوم شناسی کلفت آورده است:

تكلّف الشيء ما يقبله الانسان باظهار كلف مع مشقة تناله و تعاطيه و صارت الكلفه في التعارف اسما للمشقَّه و التكلف اسم لما يفعل بمشقَّه او تصنّع (4)

ص: 215


1- کافی، ج 2، ص 86.
2- همان، آیه 87.
3- ر.ک: رياض السالكين ، ج 2، ص 356 .
4- مفردات ، ذیل واژه کلفه.

تکلف یعنی آن چه انسان با سختی و مشقت انجام می دهد. گلفت در اصطلاح نام این مشقت است و تکلف، نام آن چیزی است که با سختی و مشقت و ریاکاری انجام شود.

این نوشتار را بر اساس معنای دوم تنظیم کرده ایم.

تکلف یعنی با سختی و ریاکاری و ظاهر سازی عملی را به خود بستن و عهده دار شدن اگر این مشقت برای رشد و تعالی و رسیدن به کمال باشد پسندیده است؛ اما اگر برای امتناع خودنمایی غرور و نخوت است، مذموم و ناپسند است.

نشانه های تکلّف ناپسند

تکلف ناپسند، آن است که انسان در راه باطل و نافرمانی خود را به زحمت و مشقت بیندازد و با رنج و سختی و خودنمایی و ریاکاری چیزی را که مطابق طبع او نیست، انجام دهد و بر خود تکلیف کند انسان متکلف، ستیزه جو و ریاکار است و از صداقت و امانت داری به دور چنین فردی برای رسیدن به اهدافش از هیچ خلافی ابا ندارد. قرآن کریم می فرماید: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴾؛ (1) «(پیامبر) بگو: من از شما بر رسالتم مزد نمی خواهم و من اهل تکلّف و خود را به مشقت انداختن نیستم».

در روایات می خونیم: ﴿اَلتَّکَلُّفُ مِنْ أَخْلاَقِ اَلْمُنَافِقِینَ﴾؛ (2) «تکلف و تصنع از نشانه های منافقان است».

ابتدا ده نشانه متکلف را ذکر می کنیم و سپس شواهد روایی آن را می آوریم.

1. تملق و چاپلوسی در حضور مردم؛

2. غیبت و بدگویی پشت سر؛

3. شماتت در مصائب؛

4. نزاع و درگیری با بزرگ تر؛

ص: 216


1- ص، آیه 86.
2- غرر الحکم، شماره 1176.

5. ظلم و ستم با پایین دست؛

6. دفاع از ستمکاران؛

7. سخن گفتن بدون آگاهی؛

8. دنبال چیزی رفتن که به آن نمی رسد؛

9. ادعای دانش و علم؛

10. ريا و نفاق.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿یا عَلِيّ ، لِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يَتَمَلَّقُ إِذا حَضَر يَعْتابُ إِذا غابَ وَ يَشْمِتُ بِالمُصيبَةِ﴾ ؛ (1) «اى علی، متکلف سه علامت دارد: 1. در حضور چاپلوسی می کند؛ 2. پشت سر غیبت می کند؛ 3. در مصیبت شماتت می کند».

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لِلمُتَكَلِّفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يُنازِعُ مَن فَوقَهُ بِالمَعصِيَةِ وَ يَظْلِمُ مَن دُونَهُ بِالغَلَبَةِ وَ يُظاهَرُ الظَّلَمَةِ﴾؛ (2) «متكلّف سه نشانه دارد: 1. با بالاتر از خود به نافرمانی و نزاع می پردازد؛ 2. با غلبه و قهر بر پایین دست ستم می کند؛ 3. از ظالمان پشتیبانی می کند».

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿امّا عَلامَةُ المُتَكَلِّفِ فَأَربَعَةٌ، الجدال فيما لا يَعنيهِ وَ يُنازِعُ مَن فَوقَهُ وَ يَتَعاطى ما لا ينالُ وَ يَجْعَلُ هَمهُ لِما لا يُنجِيهِ﴾؛ (3) «برای انسان متکلف چهار علامت است: 1. بیهوده جدال می کند؛ 2. با برتر از خود می ستیزد؛ 3. به دنبال چیزی می رود که به آن دست نمی یابد؛ 4. به آن چه نجاتش نمی دهد همت می گمارد».

امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿المتَكَلَّف ظاهِرُهُ رِياءٌ وَ باطِنُهُ نِفاق﴾؛ (4) «متکلف ، ظاهرش ریاکاری و باطنش نفاق است».

تکلف های ناپسند

اشاره

اگر منشأ تكلّف، خودنمایی تظاهر و خودپسندی باشد مذموم و نارواست. این همان

ص: 217


1- بحارالانوار، ج 77، ص 53.
2- کافی، ج1، ص37.
3- تحف العقول، ص 15.
4- بحارالانوار، ج 73، ص394.

تکلفی است که از ویژگی های منافقان شمرده شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند که من و اهل تقوا از امتم از آن بیزار هستیم چنین تکلّفی نتیجه و محصولی جز سقوط و بدبختی ندارد؛ مانند:

1.تكلّف در علم

کسی که دانش لازم را ندارد اگر بر جایی تکیه زند که نیاز به تخصص و اطلاعات دارد، از عهده کار بر نمی آید و مجبور است با تکلف و زحمت خود را آگاه جلوه دهد. به عبارت دیگر، برای این که کم نیاورد ادعاهای بی مورد می کند و طبعاً پس از مدّتی آبروی او میرود و رسوا می شود.

سیوطی نقل می کند یکی از اصحاب بر منبر مشغول سخن گفتن بود. شخصی برخاست و پرسید: معنای لغت «بَّا» در آیه شریفه ﴿وَ فَاكِهَةً وَ أَبّا﴾ (1) چیست ؟ او که توان و بضاعت علمی در پاسخگویی نداشت، گفت «نهینا عَنِ التَّكَلُّفِ؛ ما از تکلّف نهی شدیم». (2) «کنایه از این که من با پذیرش این مسئولیت و جایگاه خود را به مشقت و خودنمایی انداخته ام.

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ الله يَومَ القِيامَةِ وَ لا يُزَكَتِهِم وَ لهُم عَذابٌ أليم... مَن ادَّعى إمامَةً من اللَّهِ لَيسَت لَهُ وَ مَن وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً﴾ (3)

خداوند با سه گروه در قیامت سخن نمی گوید و آنان را مبرا نمی کند و عذاب دردناک دارند: 1. کسی که ادعای امامت و جانشینی از طرف خدا کند؛ 2. کسی که امام منصوب از طرف خدا را منکر شود؛ 3. کسی که برای این دو گروه (مدعی و منکر) سهمی در اسلام قائل باشد.

ص: 218


1- عبس، آیه 31 .
2- سفينة البحار، ماده ابا.
3- کافی، ج1، ص 373.

2.تکلّف در قدرت.

از غرایز قوی در انسان قدرت طلبی است کودک از همان ابتدا می کوشد روی پای خود بایستد و کارهایش را انجام دهد و همه چیز از آن او باشد و دیگران را کنار بزند. اگر حس قدرت طلبی مهار نشود، بسیار خطرناک است؛ زیرا حد اشباع ندارد. شیطان وقتی می خواست آدم را وسوسه کند از دو راه میل فطری قدرت طلبی و جاودانگی وارد شد ﴿یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكِ لا يَبْلَى﴾؛ (1) «ای آدم آیا تو را هدایت کنم به درخت جاودانگی و قدرت و سلطنت بی زوال».

سلطنت و ،ملک نماد قدرت است.

در آیه دیگر آمده است که به آدم و حوا گفت: ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ﴾؛ (2) «پروردگارتان از خوردن این شجره نهی نکرده، برای آن که شما سلطان نشده یا جاودان نگردید»

قرآن کریم به صورت کلی قدرتمندی را که میلی درونی است، نفی نکرده است. این کشش درونی به خودی خود بار منفی یا مثبت ندارد اگر کسی معتقد به قدرت لا يزال الهی بود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا ﴾ ، (3) ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيز﴾؛ (4) او را دارای قدرت مطلق و عزّت محض دانست و در پرتو قدرت الهی از او قدرت خواست مانعی ندارد

سلیمان، پیامبر الهی، از خدا قدرت فوق العاده و بی نظیر طلب می کند: ﴿وَ هَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي﴾، (5) «خدایا به من قدرتی عطا کن که برای هیچکس پس از من روا نباشد».

این قدرت، هدف او و به آن وابسته نبود او این قدرت را می خواست تا وسیله ترویج دین الهی قرار دهد با آن به کمال برسد و به مردم خدمت کند چنین قدرتی هیچ بار منفی

ص: 219


1- طه ، آیه 120.
2- اعراف، آیه 20
3- بقره، آیه 165
4- حج، آیه 40
5- ص ، آیه 35

ندارد. قدرت، ابزاری است که اصل آن از خداست و اگر وسیله سلب قدرت دیگران و تجاوز به حقوق دیگران شود ناپسند است دلیل سرزنش ،فرعون همین غرور و نخوت او بود که نگاه استقلالی به قدرت و مسئولیت داشت و گفت: ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِى أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾؛ (1) آیا سلطنت و پادشاهی مصر از آن من نیست؟ آیا نهرهایی را که زیر زیر پای من جاری است، نمی بینید؟

او قدرت را اصالتاً از خود می دانست امیرمؤمنان در اوج خلافت و قدرت، روزها به بازار می آمد و این آیه را تلاوت می کرد ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا﴾، (2) «این جهان آخرت را قرار داده ایم برای کسانی که به دنبال برتری طلبی و فساد روی زمین نباشند».

اگر کسی برای رسیدن به این قدرت خود را به تکلف و مشقت انداخت و بدون شایستگی و لیاقت برای کسب قدرت دست به هر حیله و حرامی زد؛ این حرکت بسیار زشت و قبیح است. چه درگیری ها، جنگ ها آدم کشی ها برای رسیدن به قدرت صورت گرفته است طلحه و زبیر با وجود شناخت امام علی علیه السلام، جنگ جمل را بر پا کردند و هزاران نفر کشته شدند تا به قدرت برسند عمر سعد، امام حسین علیه السلام و اصحابش را با چه وقاحتی به شهادت رساند تا به مُلک ری برسد بنی عباس چه تعداد از بنی امیه را کشتند برای رسیدن به قدرت مأمون برادر خود امین را کشت تا قدرت را قبضه کند. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَلعُونٌ مَن تَرَأْسَ مَلعُونٌ مَنْ هَمَ بِها، مَلعُونٌ مَن حَدَّثَ بِها نَفْسَهُ﴾ (3)

مورد لعنت خداست کسی که بدون شایستگی با تکلف، ریاست را اشغال کند، ملعون است کسی که در راه رسیدن به ریاست همت گمارد یا فکر چنین ریاستی را در سر بپروراند

ص: 220


1- زخرف، آیه 51 .
2- قصص، آیه 83.
3- كافى، ج 2، ص 298

افرادی که برای رأی آوردن رسیدن به مسئولیت حاکمیت حزب خود و بالاخره پیروزی و قدرت طلبی دست به تزویر دروغ تهمت و مانند آن می زنند، مشمول این لعن هستند.

3. تکلّف در کسب مال

انسان، به صورت طبیعی به مال و فرزند علاقه دارد ﴿الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرُ عِنْدَ رَبِّكَ﴾؛ (1) «مال و فرزندان تان زینت بخش زندگی هستند و اعمال صالح نزد خدا بهتر است».

مال، وسیله رفع نیاز ماست؛ از این رو مطلوب انسان است و به آن میل دارد. مال دوستی و تلاش در تحصیل و نگهداری آن ناپسند نیست؛ بلکه آن چه مورد سرزنش است علاقه به مال و فرزند است در حدی که انسان را از معنویت و کمال باز دارد مال وسیله زندگی شرافتمندانه ،رفاه آرامش ،فکر عزت نفس، بی نیازی و خدمت به مردم است. حرص، تفوق طلبی، برتری جویی فزون طلبی، عطش کاذب و بالاخره بیماری تکاثر است که بار آن را منفی می کند. تکلّف در راه جمع ثروت، غیر از تلاش و کوشش است، تکلّف یعنی تحمل مشقت های سنگین و جانکاه و فدا کردن ارزش ها برای رسیدن به ثروت

4.تکلّف در رفتار

برخی در روابط اجتماعی دچار تصنّع ریا و دوگانگی می شوند و خود را به گونه ای جلوه می دهند که در واقع چنین نیستند و ظاهر سازی می کنند در حديث داریم که ﴿شَرُّ الإخوانِ مَن تُكلَّفَ لَهُ﴾؛ (2) «بدترین برادران کسی است که برای او به تکلّف افتی».

برخی خانواده های فقیر در رفت و آمد با ثروتمندان می خواهند مانند آنان پذیرایی کنند یا در ازدواج و مراسم فرزندان مانند افراد مرفه برنامه برگزار کنند؛ از این رو به تکلف می افتند و دچار قرض و بدهی می شوند در حالات رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد که ﴿کانَ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ سَواءٌ﴾؛ (3) «پنهان و آشکار آن حضرت یکسان بود».

ص: 221


1- کهف، آیه 46.
2- مجمع الزوائد ، ج 8، ص 284
3- مجمع الزوائد، ج 8، ص 284

امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿أَثْقَل إخواني عَلَيَّ مَن يَتَكَلَّفُ لى وَ أَتَحَفَظُ فِيهِ وَ أَخَفَّهُم عَلَى قَلِبي مَن أکُونُ مَعَهُم کَمَا أکُونُ وَحدِی﴾ (1)

چه سنگین و سخت است آن برادر و رفیقی که برای او خود را به تکلّف و زحمت می اندازم و ناچار می شوم خود را از او تحفظ نمایم و چه خفیف و آسان است بر دلم آن رفیقی که وقتی با او هستم گویا تنها هستم (بی آلایش و ساده است).

تکلّف های پسندیده

اشاره

همیشه خود را به مشقت انداختن بار منفی ندارد اگر انسان در راه نیل به کمال و تعالی حقیقی خود را به زحمت بیندازد نه فقط ناپسند نیست؛ بلکه مطلوب و ارزشمند است برخی موارد تکلّف پسندیده عبارت اند از:

1.تكلّف در اصلاح نفس

نفس آدمی با او در جدال دائمی است. نفس دشمنی است که هرگز دوست نمی شود و هر چه او را تأمین کنی خواسته های برتر می طلبد نفس منشأ فساد و شرور است. او جز خواسته های غریزی مرزی نمی شناسد فرمان به بدی می دهد (نفس امّاره) پیروی از کشش های کور و غرایز، نفس انسان را به نابودی می کشد امام سجاد علیه السلام در مناجات شاکین از نفس به چهارده دلیل شکوه می کند:

﴿أللَّهُمَّ إِلَيكَ أشكُوا نَفسا بِالسُّوءِ أَمَارَة وَ إِلَى الخَطيئَةِ مُبادَرَة وَ لِمَعاصِيكَ مُولَعَة وَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرّضَة، تَسلُك بى مَسالِكَ المَهالِكِ وَ تَجَعَلْنى عِندَكَ أهْوَن هالِك، كَثِيرَةُ العِلَل، طَوِيلَةُ الأمل، إن مَسَّهَا الشَّرُّ تَجزِعُ وَ إِن مَسَّهَا الخَيرُ لَتَمْنَعُ، تَمنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهوِ مَملوَّةً بِالغَفْلَةَ وَ السَّهو، تُسرِعُ بي إِلَى الحُوبَةِ وَ تَسَوِفُنى بِالثَّوبَةِ﴾.

1. فرمان به بدی می دهد؛ 2. به خطاها و زشتی ها سبقت می گیرد؛ 3. به معصیت و گناه، حرص و ولع دارد؛ 4. خشم و غضب الهی را بر می انگیزد؛ 5. مرا دائم به وادی هلاکت

ص: 222


1- محجة البيضاء ، ج 3، ص 344

می کشاند؛ 6. مرا نزد تو از خوارترین هلاک شدگان قرار می دهد؛ 7. عذرتراشی و توجیه او زیاد است؛ 8. آرزوهایش طولانی است؛ 9. اگر گرفتاری به او برسد، جزع و فریاد می کند؛ 10. اگر خیری دریافت کند از احسان و نیکی منع می کند؛ 11. میل و گرایش شدید به لهو و لعب دارد؛ 12. پُر از غفلت و بی خبری است؛ 13. مرا به سرعت به خطرات می کشاند؛ 14. و توبه را به تأخیر می اندازد.

تکلّف و مشقّت در راه مدیریت و اصلاح نفس و سرکوب تمایلات نامشروع آن ، که همان جهاد با نفس است، بسیار پسندیده است. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَکرِه نَفسَكَ عَلَى الفَضائِلِ فَإِنَّ الرَّذْائِلَ أَنتَ مَطبُوعٌ عَلَيها﴾ (1) «نفس خود را بر فضایل اخلاقی اکراه کن؛ همانا رذایل و زشتی ها مورد پذیرش و طبع نفس است».

در حدیث دیگری فرمود: ﴿أَقْبِلْ عَلَی نَفْسِکَ بِالْإِدْبَارِ عَنْهَا ﴾؛ (2) «با پشت کردن به خواسته های نفسی به آن رو کن».

2.تکلّف در کمک رسانی

سعی و تلاش در رفع نیاز از مردم و تأمین خواسته های آنان، اگرچه با مشقت و زحمت همراه باشد، امری مطلوب است. امام صادق علیه السلام به رفاعة بن موسی فرمود:

﴿یَا رِفَاعَهُ مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ لاَ بِمُحَمَّدٍ وَ لاَ بِعَلِیٍّ (عَلَيهِما وَ آلِهِمَا السَّلامُ) مَنْ اِذا اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فی حاجَةٍ لَمْ یَضْحَکْ فی وَجْهِهِ، فَإن كانَت حَاجَتَهُ عِندَهُ سَارَعَ إِلى قَضائِها وَ إِن لَم يَكُن مِن عِندِهُ تَكَلَّفَ مِن عِندِ غَيْرِهِ حَتَّى يَقضِيَهَا لَهُ فَإِذَا كَانَ بِخِلَافِ ما وَصَفْتَهُ فَلا وِلايَةَ بَينِنا و بَينَهُ﴾ (3)

ای رفاعه، کسی که برادر مؤمنش برای حاجتی به او مراجعه کند، اگر او را با گشاده رویی نپذیرد به خدا و پیامبر و علی علیهما السلام ایمان نیاورده است. اگر قادر

ص: 223


1- غرر الحكم، شماره 2477
2- همان، شماره 2434.
3- سفينة البحار، ماده حوج.

است حاجتش را برآورده کند تسریع کند و اگر نمی تواند خود را به زحمت اندازد و از دیگران در رفع نیاز او کمک بخواهد. اگر چنین نکند، بین ما و او پیوند ولایت وجود ندارد

در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿أَيُّما مُؤمِنِ أَوْصَلَ إِلى أَخِيهِ المُؤْمِنَ مَعْرُوفًا فَقَد أوصَلَ ذلِكَ إِلى رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله﴾ ؛ (1) «و هر مؤمنی که خیری به برادر مؤمنش برساند، این خدمت را در حق رسول خدا صلى الله عليه و سلم انجام داده است».

بنابراین سعی و تلاش و مشقت اگر نتیجه اش برداشتن باری از دوش نیازمندان باشد ممدوح است.

3.تكلّف در کسب علم

رسیدن به قله های رفیع علمی نیز بدون مشقت و تلاش ممکن نیست. صدها روایت مردم را به کسب دانش و تحمل سختی ها در این راستا تشویق و ترغیب کرده است. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿لَو عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي العِلمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَو بِسَفْكِ المنهج وَ خَوضِ اللُّجَج.﴾ (2)

اگر مردم می دانستند ارزشی را که در علم است آن را کسب می کردند؛ اگرچه به ریختن خون های دل و فرو رفتن در اعماق آب ها باشد.

4.تكلّف در تأمین نیازهای زندگی

تلاش و مشقّت برای تأمین معاش خود و خانواده و پرهیز از سرباری بر جامعه تلاشی شرافتمندانه است اولیای دین چنین تلاشی را عبادت دانسته و تلاشگر در این راه را مجاهد در راه خدا خوانده اند. امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿ مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْیَا اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلنَّاسِ وَ سَعْیاً عَلَی أَهْلِهِ... لَقَی الله عَزَّوَجَلَّ يَومَ القِيامَةِ وَ وَجهُهُ مِثلُ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ﴾. (3)

ص: 224


1- بحارالانوار، ج 74، ص412 .
2- بحارالانوار، ج1، ص 57
3- وسائل الشيعه 12

کسی که دنیا را برای حفظ آبرو و توسعه بر خانواده اش طلب کند خدا را ملاقات می کند روز قیامت در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشد.

5.تکلّف در راه استقلال

ملتی که برای آزادی و استقلال خود تلاش می کند شهید و جانباز می دهد زندان و شکنجه را تحمل می کند زیر بار حکومت های مستبد و زورگو نمی رود؛ این تلاش درخور تقدیر و تمجید است. حق گویی و دفاع از حق زحمت دارد اباذر در راه دفاع از حق تبعید شد، عمار یاسر کتک خورد و امام حسین علیه السلام و اصحابش شهید شدند؛ اما این تکلّف و مشقت نتیجه اش آزادی و عزت است. در زیارتنامه امام حسین علیه السلام می خوانیم:

﴿فأَعْذَرَ فِي الدُّعاءَ وَ مَنعَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَ خيرة الصَّلالَةِ﴾. (1)

داستان

اشاره

حسین علیه السلام در اتمام حجت ، مردم رفع عذر کرد و در نصیحت و خیرخواهی تلاش کرد و خون پاکش را داد تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد.

1.تکلّف در خدمت رسانی

معلّی بن خنیس :گوید شبی تاریک و بارانی از منزل بیرون آمدم دیدم امام صادق علیه السلام به طرف منطقه ظلّه بنی ساعده می رود؛ در حالی که انبانی بر دوش دارد. چیزی از انبان افتاد. امام گفت: ﴿بِسْمِ اللَّهِ أَللَّهُمَّ رُدَّهُ عَلَیْنا﴾ من جلو رفتم سلام کردم. فرمود: «معلّی تو هستی» عرض کردم آری. فرمود: «جست و جو کن و هر چه ریخته است جمع کن» قطعه نانی بود یافتم. تقدیم کردم و عرض نمودم اجازه دهید من بار را بیاورم فرمود: ﴿لَا أَنَا أَوْلَى بِهِ مِنْكَ﴾؛ خیر من خود سزاوارترم».

به منطقه بنی ساعده رسیدیم. افرادی در خواب بودند. امام علیه السلام کنار هریک، یک یا دو

ص: 225


1- مفاتیح الجنان، زیارت اربعين

قطعه نان گذاشت. سپس برگشتم عرض کردم فدای شما شوم این ها حق را نمی شناسند (معتقد به امامت شما نیستند) فرمود: «می دانم اگر حق را می شناختند، نمک مان را نیز با آن ها تقسیم می کردیم و به آن ها می دادیم. اما بدان که پدرم وقتی صدقه ای به فقیر می داد، دست او را می بوسید و می فرمود: صدقه قبل از آن که در دست سائل واقع شود، به دست خدا می رسد، سپس ادامه داد:

﴿إِنَّ صَدَقَةَ اللَّيلِ تُطفیء غَضَبَ الرَّبِّ وَ تَمَحُوا الذّنبَ العَظيمَ وَ تُهَوّنُ الحِسابَ وَ صَدَقَهَ اَلنَّهَارِ تُثْمِرُ اَلْمَالَ وَ تَزِیدُ فِی اَلْعُمُرِ ﴾ (1)

همانا صدقه در شب، غضب خدا را خاموش می کند، گناهان بزرگ را محو نموده و حسابرسی را آسان می گرداند و صدقه در روز مال و عمر را زیاد می کند.

2.پرهیز از تکلّف

روزی امیر مؤمنان علیه السلام وارد خانه شد، در حالی که گرسنه بود از حضرت زهرا علیه السلام پرسید: «آیا غذایی در خانه داریم که رفع گرسنگی کند»؟ فاطمه علیها السلام گفت: «خیر؛ اکنون دو روز است در خانه چیزی نیست و من تو را بر خود و فرزندانم مقدم می دارم» امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «چرا به من اطلاع ندادی تا چیزی فراهم کنم؟» پاسخ داد: ﴿يا أبا الحَسَنِ لأَتَحي مِن إلهى أن أُكَلَّفَ نَفْسَكَ ما لا تَقدِرُ عَلَيهِ﴾ ؛ «از خدا شرم کردم شما را به کاری وا دارم که بر شما تکلف و زحمت است و توان آن را ندارید» (2)

ص: 226


1- بحار الانوار، ج 96، ص 125 به نقل از: ثواب الاعمال ، ص129.
2- بحار الانوار، ج41، ص30 .

13

﴿وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَی الْحَقّ﴾؛ ترجیح باطل بر حق

مقدمه

واژه حق در لغت به معنای مطابقت یکسانی ثبوت و هماهنگی است ﴿أصلُ الحَقِّ المطالَبَةُ وَ المُوافَقَةُ﴾. (1)

باطل نیز به معنای چیزی که ثبات و حقیقی ندارد ﴿ألباطِلُ نَقيضُ الحَقَّ وَ هُوَ ما لا ثُبَاتَ لَهُ عِندَ الفَحص عَنهُ﴾. (2)

حق وباطل مانند خیر و شر از مفاهیم عام هستند که مشترک لفظی بوده، کاربردهای مختلفی دارند حق در قرآن کریم، هم در مورد خدا به کار رفته است و هم در مورد افعال او: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ﴾. (3) ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بالحق بِالْحَقِّ﴾ (4)

واژه حق و مشتقات آن 287 بار و واژه ،باطل 35 بار در قرآن کریم به کار رفته است.

ص: 227


1- راغب اصفهانی و مفردات اژه حق
2- همان، واژه بَطَل.
3- حج، آیه 6.
4- انعام، آیه 73

حق ، آن چیزی است که پایدار بوده، برخوردار از واقعیت اتقان استواری و حقیقت است؛ اما باطل لرزان و ناپایدار است و استوار و استحکام ندارد.

تشبیه قرآنی حق و باطل

اشاره

قرآن کریم می فرماید:

﴿ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيَّا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ﴾ . (1)

خدا از آسمان آبی فرو فرستاد و دره هایی از سیل به اندازه ظرفیتش روان شد. پس سیل روی خود کفی حمل کرد و نیز از آن چه در کوره ها برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی آتش روی آن روشن می کنند، کف هایی مانند آن به وجود می آید خداوند این چنین حق و باطل را مثال می زند. اما کف ها به بیرون پرتاب می شوند؛ ولی آن چه به مردم سود می رساند، در زمین می ماند. خداوند این چنین مثال می زند.

این تشبیه و مَثَل از مثل های پُر مغز قرآن کریم است. در این آیه، حق به آب و فلزات تشبیه شده است و باطل به کف روی آب یا کف فلزات ذوب شده نکاتی که از این آیه استفاده می شود، عبارت اند از:

1.حق واقعیت و باطل پندار

حق به آب یا فلز مصفّی تشبیه شده که در زمین باقی است و به صورت چشمه یا ابزار و آلات در می آید. این تشبیه جالب یعنی حق واقعیت است آثار حقیقی دارد و پایدار است؛ اما ،باطل ظاهری فریبنده دارد، باطن و کنهی ندارد و بی ثبات و متزلزل است. قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ - فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ (2)

ص: 228


1- رعد، آیه 17
2- اعراف، آیه 117 - 118

ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را بیفکن ناگهان به صورت (ماری عظیم) درآمد و وسایل دروغین آنان را برگرفت. این جا حق آشکار شد و آن چه آن ها ساخته بودند، باطل شد.

حق در این آیه به معجزه واقعی حضرت موسی علیه السلام اطلاق شده است و باطل، به جادوی سست ساحران معجزه موسی علیه السلام واقعی ،بود خدعه و شعبده و فریبی در کار نبود؛ اما جادوی ساحران، فریب و تردستی بود. آنان با حقه بازی و پندار، طناب های توخالی را به عنوان مار جا زدند. کلمه حق و باطل در این آیه به مفهوم واقعیت و پندار به کار رفته است.

2.حق، سودمند و باطل، مضر

آب، مفید و ثمربخش است و حق نیز چنین است؛ اما کف آب، مضر و بی فایده است و باطل نیز چنین است. کف، رفع تشنگی نمی کند، تولید برق ندارد، برای گیاهان اثری ندارد، عامل حرکت کشتی ها نیست و باطل نیز هیچ ثمره ای ندارد؛ اما حق منشأ تحرک، حیات، رشد، تعالی و ترقی است.

3.حق، آرام و باطل، جنجالی

آب، آرام و خاموش حرکت می کند؛ اما کف پر سر و صد است. حق نیز حرکتی آرام و نجیبانه دارد؛ اما باطل پر سر و صدا و جنجالی است.

4.حق، درخشنده و باطل حجاب

کف های روی آب مانند حجابی مدتی چهره آب را فرا می گیرد؛ اما با خروش آب، همه نابود می شود و سیمای شفاف آب خود را نشان می دهد. باطل نیز مانند نقاب گاه چهره حق را می پوشاند؛ اما سرانجام نابود می شود و حق آشکار می گردد:

﴿وَ يَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ﴾؛ (1) «خدا باطل را نابود می کند و حق را با کلمات خود پایدار می سازد»

5.باطل، مدیون حق و در پرتو آن

ص: 229


1- شوری، آیه 24

جنجال باطل از فروغ حق است باطل در استمرار و خودنمایی خود، مدیون حق است. باطل موجودی عدمی است لباس حق می پوشد و در پرتو حق بروز می کند افراد حقه باز و متقلب خود را معتبر جلوه می دهند؛ در غیر این صورت کارشان کساد می شود. افراد دروغگو قیافه حق به جانب و راستگو به خود می گیرند و منافق در لباس صلاح آشکار می شود: ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾. (1)

کف در پرتو آب آشکار می شود اگر آب نبود کف ظاهر نمی شد. باطل نیز در سایه سار حق قدم بر می دارد و با حرکت آن حرکت می کند.

6.باطل در چهره های مختلف

باطل به اشکال مختلف خودنمایی می کند؛ چنان که کف روی آب و گاه روی فلزهای ذوب شده هم آشکار می شود که جایگاه معین و پایگاه دائمی ندارد.

7.تفاوت ظرفیت ها در حق پذیری

باران که می بارد هر منطقه و فردی به اندازه ظرفیتش از آن بهره می برد و هر چاله نهر دره و ظرفی به اندازه گنجایش خود از آب پر می شود. ظرفیت افراد نیز در پذیرش حق، متفاوت است. قلب ها و روح ها ظرفیت ثابتی ندارند و هر فردی به اندازه شایستگی خود از حق بهره می گیرد علی علیه اللام می فرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ القُلُوبُ أوعِيَةٌ فَخَيرُها أوعاها﴾؛ (2) «همانا قلب ها ظرف هایی هستند؛ پس بهترین آن ها پُرظرفیت ترین است».

8.گستره حق و باطل

آب وكف روی آن در همه جا قابلیت جریان دارد حق و باطل نیز منحصر به یک شاخه زندگی نمی شود و در تمام شئون زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و... جاری می شود. (3)

ص: 230


1- بقره ، آیه 11
2- نهج البلاغه، حکمت 407
3- ر.ک: سبحانی، منشور جاوید قرآن، ج 3، ص 83؛ مکارم شیرازی، مثال های زیبای قرآن، ص294

ویژگی های حق در روایات

1. حق ، تلخ و باطل، شیرین رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الحَقُّ ثَقيل، مُرُّ وَ الباطِلُ خَفِيفٌ، حُلوٌ﴾؛ «حق سنگین و تلخ ، و باطل سبک و شیرین است».

2. حق ، قوی ترین پشتیبان: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿الحَقُّ أقوَى ظَهير﴾ (1) «حق، قوى ترين پشتیبان است».

3. حق، وسیله نجات: امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَقُّ مُنجاةٌ لِكُلِّ عَامِلٍ وَ حُجَّةٌ لِكُلّ قائِل﴾؛ (2) «حق وسیله نجات هر انسانی است که اهل عمل باشد و حجت و برهانی است برای گویندگان».

4. پیروی از حق بالاترین عمل امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿أفضَلُ الأعمالِ لُزُومُ الحَقِّ﴾؛ (3) «برترين اعمال ، (همراهی با) حق است».

5. حق گویی شباهت به انبیا : امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَشبَهُ النّاس بأنبياء الله أقوَلهُم لِلحَقِّ وَ أَصْبَرَهُم عَلَى العَمَلِ بِهِ﴾؛ (4) (شبیه ترین مردم به انبیای الهی، حق گوترین آنان و بردبارترین بر عمل به حق است».

6. حق گرایی باعث سودآوری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَن عَمِلَ بِالحَقِّ رَبِحَ﴾؛ (5) «هر کس به حق عمل کند سود می کند»

7. حق گرایی عامل رستگاری: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مَن نَصَرَ الحَقَّ أَفْلَحَ﴾؛ (6) «هر كس حق را یاری کند رستگار می شود»

ص: 231


1- غرر الحکم، شماره 716
2- غرر الحکم، شماره 1445.
3- همان، شماره 3322
4- همان شماره 3172
5- همان، شماره 7694
6- همان شماره 7699

8. حق گرایی عامل جذب مردم امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن عَمِلَ بِالحَقِّ مَالَ إِلَيهِ الخلق﴾؛ (1) «کسی که به حق عمل می کند مردم به او گرایش پیدا می کنند».

مصاديق حق

اشاره

امام سجاد علیه السلام از ترجیح باطل بر حق به خدا پناه می برد کراهت از حق و ترجیح باطل اقتضای طبع سرکش انسان است قرآن کریم علت خلود دوزخیان را در جهنم، کراهت آنان از حق ذکر می کند: ﴿لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ﴾؛ (2) «ما حق را برای شما آوردیم ولی اکثر شما از حق کراهت دارید و در برابر آن تسلیم نیستید».

هرکس حق را تضعیف کند، در دام باطل ،افتاده هلاک می شود امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَضْعَفَ الحَقَّ وَ خَذَلَهُ أَهْلَكَهُ الباطِلُ وَ قَتَلَهُ﴾؛ (3) «هر کس حق را تضعیف و خوار کند، باطل او را هلاک کرده، می کشد».

مراد از تضعیف حق و ایثار باطل، بی اعتنایی به مظاهر و مصادیق آن است. قرآن کریم به روشن ترین مصادیق حق اشاره کرده است:

1.خدا حق مطلق

﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ ﴾ (4) «همانا او خدای حق است و هر آن چه غیر او را می خوانید باطل است».

این آیه انحصاراً خدا را حق دانسته است و غیر از او هر چه پرستش شود باطل است فقط اوست که شایسته الوهیت و ربوبیت است. این ملاک حقانیت اوست. همه تدابیر در عالم نیز به او بر می گردد. خداوند مجاری حکم دارد که به اذن او و در خدمت او، اراده حکیمانه او را تحقق می بخشند و به اذن او کارگردانی جهان را بر عهده دارند؛ اما هیچ استقلالی .ندارند چندین آیه قرآن خدا را با این وصف ستوده است: ﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ

ص: 232


1- همان، شماره 8646
2- زخرف، آیه 73
3- غرر الحکم، شماره 8910.
4- حج، آیه 62.

لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ...﴾ (1) ﴿...وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ﴾ (2) ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ﴾ (3)

2.قُرْآنٌ مَجِيدٌ

در آیات متعددی قرآن کریم با وصف حق توصیف شده است. کلام خدا هم مانند او حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ (4) «اى مردم از سوی پروردگارتان حق آمد».

3.معجزه

مصداق دیگر حق معجزات انبیاست که به اذن خدا و برای اثبات حقانیت آنان آشکار می شود. معجزه نیز وابسته به اراده الهی است که حق محض است و هیچ سستی در آن راه :ندارد ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ﴾؛ (5) «پس هنگامی که حق از جانب ما ،آمد گفتند این همان سحر آشکار است»

4.نبوت

پیامبران فرستادگان واقعی و حقیقی خدایند. آنان از نزد خود به استقلال حرفی نمی زنند؛ بلکه مجری فرمان الهی هستند و آن چه می آورند حق است و هدف شان نیز اقامه حق است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى﴾؛ (6) «پس هنگامی که حق از جانب ما به سوی ایشان آمد گفتند: چرا وی معجزه ای مانند موسی ندارد»؟

5.قیامت

قیامت، ظرف تحقق واقعیت است و همه چیز آشکار می شود: ﴿ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ﴾؛ (7) «آن روز روز حق است».

ص: 233


1- مؤمنون آیه 116
2- نور، آیه 25
3- کهف، آیه 44.
4- یونس، آیه 108.
5- یونس، آیه 76.
6- قصص، آیه 48
7- نبأ، آیه 39

رستاخیز واقعیتی است که به جهان هستی واقعیت می بخشد و دنیا در برابر آن، سرابی بیش نیست. مفهوم حقیقی حیات در آن روز تجلّی می.کند قیامت حق است؛ یعنی ثابت و پا برجاست جاودان است و همه چیز شفاف و روشن است.

6.افعال الهی

﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾. (1)

باء در این آیه و آیات شبیه آن برای مصاحبت است؛ یعنی افعال الهی و آفرینش جهان بیهوده نیست؛ بلکه مقرون به حقانیت .است به این ترتیب نزول قرآن به حق (2) فرستادن پیامبر به حق و.... مراد هدف دار بودن افعال الهی است (3)

موانع پذیرش حق و ترجیح باطل

اشاره

پذیرش هر عقیده ای نیازمند تحقیق و بررسی است. تصحیح عقیده ضرورتی است و افرادی که زیر بار حق نمی روند و پیرو باطل هستند راه حقیقت را بر خود می بندند. اینان با بیماری خود دانا بینی، لغزش و خطای خود را نادیده می گیرند. اگر نادان، خود را دانا پنداشت، هرگز راه را نمی یابد علم و معرفت ریشه حق یابی است. قرآن کریم می فرماید ﴿وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقِّ﴾؛ (4) «دانشمندان و اهل اندیشه آن چه را پروردگارت بر تو فرو فرستاده است، حق می بینند».

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿ألعقلُ نُورُ القَلبِ، يُفرِّقُ بَينَ الحَقِّ وَ الباطِلِ﴾؛ (5) «عقل و خرد، نور دل است که حق را از باطل جدا می کند».

برای تشخیص حق از باطل باید اندیشه و تعقل را به کار انداخت. قرآن کریم درباره فرجام و عاقبت بدکاران می فرماید که آنان می گویند: ﴿وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي

ص: 234


1- ابراهیم، آیه 19.
2- بقره، آیه 176.
3- در بحث مصادیق، از کتاب منشور جاوید ،قرآن آیت الله سبحانی جلد سوم، بحث حق و باطل استفاده شد.
4- سبأ، آيه .6
5- ارشاد القلوب ، ص 198

أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ ؛ (1) «اگر سخن حق را شنیده و می اندیشیدیم، میان اهل دوزخ نبودیم».

مهم ترین عواملی که باعث ترجیح باطل بر حق و استنکاف از پذیرش حق می شود، عبارت اند از:

1.تقليد

پذیرش بی چون و چرای عقاید دیگران یعنی بدون مطالبه دلیل و برهان تقلید است. هر تقلیدی، ناپسند نیست آن چه مانع دریافت حق است، تقلید کورکورانه و بدون مبناست. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ (2) «هرگز از آن چه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن».

امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿لا تَكُن اِمِعَه تَقُولُ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا كَواحِدٍ مِنَ النَّاسِ﴾؛ (3) «امّعه مباش - یعنی - بگویی من با مردمم و من همانند یکی از مردم هستم».

قرآن کریم می فرماید وقتی به افراد سنّت گرا و پیروان رسوم و عادات و عقاید پدران و مادران شان می گوییم چرا به حق نمی گروید پاسخ می دهند ﴿حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا﴾؛ «آن چه از پدران مان یافتیم ما را کافی است».

آیا این استدلال درست است؟ آیا انسان خردمند آن را می پذیرد؟ شاید پدران تان اشتباه و نسنجیده عمل کردند ده ها آیه در قرآن کریم چنین اندیشه ای را محکوم می کند. در پذیرش عقیده پیروی جاهلانه از شخصیت ها جایز نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿مَن دَخل هذَا الدِّينِ بِالرِّجالِ أَخْرَجَهُ مِنهُ الرّجالُ كَما أدخَلُوا فِيهِ وَ مَن دَخَلَ فِيهِ بِالكِتابِ وَ السُّنّةِ زالَت الجِبالُ قَبلَ أَن تَزُولَ﴾ (4)

کسی که با تقلید از افراد وارد دین شود با همان روش نیز از دین خارج می شود

ص: 235


1- ملک ، آیه 10.
2- اسراء، آیه 36
3- بحارالانوار، ج 2، ص82.
4- بحارالانوار، ج 23، ص101

(عقایدش محکم نیست)و کسی که با کتاب و سنت به دین درآید، کوه ها از جای خود کنده می شود قبل از آن که عقیده او جدا شود (یعنی محکم است).

البته اگر شخصیتی از قرآن و سنت و عقل سخن می گوید راه را می نمایاند، به سوی خود دعوت نمی کند استدلال و برهان دارد و پیروی از او و استماع کلماتش تقلید نیست؛ بلکه راهی برای تصحیح عقیده است.

2.گمان

پیروی از حدس و گمان عامل دیگری است که راه پذیرش حق را بر انسان می بندد.

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾. (1)

و اگر از اکثر کسانی که در زمین هستند اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند. آن فقط از گمان و حدس و تخمین پیروی می کنند

مقصود از اکثر در این آیه که در مکّه نازل شده است اکثریت قاطع مشرکان در برابر اقلیت مسلمانان است. این آیه می فرماید اکثریتی که مبنای حدس و گمان دارند نمی توانند راه حق را نشان دهند چنین نیست که همواره کثرت ،عددی حق نما باشد؛ زیرا بر مبنای تخمین و گمان است.

امروز در دنیا صدها دین و مذهب وجود دارد. اگر آرا و عقاید متضاد مورد بررسی قرار گیرد بسیاری از این ها ریشه علمی ندارد افرادی که در معبدها در برابر بتان سجده می کنند اشخاص، حیوانات و حتی اشیا را می پرستند؛ این ناشی از حدس و گمان های بی پایه است.

3.تعصب

از دیگر موانع رسیدن به حق و ترجیح باطل، تعصبات جاهلانه است؛ همان که شیطان را از درگاه خدا راند و او را پیشوای متعصبان قرار داد (2) بیماری تعصّب مانع ژرف نگری در

ص: 236


1- انعام، آیه 116.
2- نهج البلاغه، خ 234 قاصعه.

گفته های دیگران می شود. متعصبان، گوینده را بر گفته ترجیح می دهند و ملاک ارزیابی آنان سخنان نیست؛ بلکه تعصبات نژادی، لغوی و مانند آن، او را به انتخاب می کشاند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿مَن كانَ في قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِيَةٍ بَعَثَهُ الله يَومَ القِيامَةِ مَعَ أَعرابِ الجاهلية﴾. (1)

هر کس در دلش به اندازه خردلی عصبیت ،باشد خداوند او را در روز قیامت با اعراب جاهلیت بر انگیزاند.

در منابع روایی ما از زبان حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است:

﴿خُذوا الحَقَّ مِن أهلِ الباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ ، كُونُوا نَقَادَ الكَلامِ﴾. (2)

حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق مگیرید. سخن را موشکافی و نقد کنید

از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد اعلم الناس کیست؟ فرمود: ﴿مَنْ جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى عِلمِهِ﴾؛ (3) کسی که دانش های دیگران را به دانش خود بیفزاید.

افراد متعصب از چنین توفیقی محروم اند و همواره در جا می زنند. نگاه آنان به شخصیت ها و ملاک های قومی و نژادی است و طبعاً در تشخیص حق دچار انحراف می شوند.

4.لجاجت

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ لَو رَحِمناهُم وَ كَشَفنا ما بِهِم مِن خَيرٌ لَلَجُوا فى طُغيانِهِم يَعْمَهُونَ﴾ (4)

ص: 237


1- کافی، ج2، ص308.
2- بحارالانوار، ج 2، ص96.
3- همان.
4- مؤمنون ، آیه 75.

اگر به کافران رحم کنیم و آن چه را از رنج و زیان به آنان رسیده است، برطرف سازیم، باز هم در طغیان شان لجاجت می ورزند، در حالی که سرگردان اند.

این آیه شریفه، لجاجت و اصرار غیر منطقی معاندان را تا آن جا می داند که حتی اگر بر فرض به آن ها لطفی هم شود و از سر مهر، رنج آنان برطرف شود دست از لجبازی بر نمی دارند. لجوج با اصرار غیر منطقی و جاهلانه راه دریافت رأی صائب و دیدگان صواب را بر خود می بندد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اللّجاجَةُ تَسْلُب الرَّأْيِ﴾؛ (1) «لجاجت رأی و نظر را سلب می کند».

امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود: هنگامی که موسی بن عمران علیه السلام خواست از خضر علیه السلام جدا شود، به او عرض کرد: «أَوْصنی ، مرا نصیحت کن»، جناب خضر علیه السلام پنج نصیحت به موسی علیه السلام نمود:

1. ﴿إِيَّاكَ وَ الرّجاجَةَ﴾؛ «از لجاجت بپرهیز»؛

2. ﴿وَ أَن تَمشِيَ في غَير حاجَةٍ﴾ ؛ «بدون نياز حركتي مكن»؛

3. ﴿أَوْ أَنْ تَضحَكَ مِن غَيرِ عَجَبِ﴾؛ «بدون تعجب نخند»؛

4. ﴿وَ اذكُر خَطیئَتَكَ﴾؛ «گناهانت را به یاد داشته باش»؛

5. ﴿وَ إِيَّاكَ وَ خَطايَا النّاس﴾؛ (2) «از پیگیری گناه مردم بپرهیز».

انسان لجباز در معرض گرفتاری های فکری و جسمی واقع می شود: ﴿راكِبُ اللّجاج مُتَعَرَّضُ لِلبَلاءِ﴾؛ (3) «لجوج در معرض گرفتاری است».

5.هوای نفس و تمایلات

حاکمیت هوای نفس و محبت و عشق نفسانی به امور بی ارزش مانع پذیرش واقعیت است. قرآن کریم می فرماید:

﴿بل اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ الله﴾ (4)

ص: 238


1- بحار الانوار، ج68، ص342.
2- حویزی ، نور الثقلين ، ج 3، ص291
3- غرر الحکم، شماره 5389
4- روم، آیه 29

بلکه کسانی که ستم کرده اند ناآگاهانه از هوای خود پیروی کردند؛ پس آن کسی را که خدا گمراه کرد، چه کسی هدایت می کند»؟

پیروی از تمایلات انسان را کور و کر می سازد و عملکرد صحیح را از ادراکات سلب کند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ أعماهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أَذَلَّهُ وَ أَضَلَّهُ﴾؛ (1) «هر کس پیرو تمایلات و هوای نفس شود، هوش او را کور و کر و خوار و گمراه می کند».

6.آرزو

بلند پروازی خیال بافی و آرزوهای طولانی و دست نایافتنی همواره انسان ها را از رشد و تعالی و حق پذیری باز داشته است. قرآن کریم در گزارش گفت وگوی بهشتیان و دوزخیان می فرماید: اهل جهنم از عوامل سقوط خود را آرزوهای طولانی می دانند: ﴿وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ﴾ (2) «آرزوهای طولانی شما را فریب داد، تا فرمان خدا رسید».

آمل، انسان را به لهو و بیهودگی و غفلت می کشاند؛ تا آن جا که خدا به پیامبرش می فرماید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمْ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾ ؛ (3) «آن ها را رها کن، واگذار تا بخورند و بهره مند شوند و آرزو آن ها را به خود مشغول کند؛ به زودی خواهند دانست».

آرزوهای واهی بی مبنا و دوردست، مانع از رسیدن به حقیقت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿إِنَّ أَخوَفَ ما أخافُ عَلَيْكُم خَصْلَتَانِ إِتِّباعُ الهَوى وَ طُولُ الأَمَلِ وَ أَمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وَ أمّا طُولُ الأَمَلِ فَيَنسى الآخِرَةَ ﴾. (4)

من از دو چیز بر شما نگرانم پیروی هوای نفس و آرزوهای دراز. هواپرستی از حق باز می دارد و آرزوهای دراز آخرت را از یاد می برد.

7.کبر و غرور

روحیه استکبار و خودمحوری، مانع حق طلبی است. مستکبران همواره هم خود را از

ص: 239


1- غرر الحکم، شماره 9168
2- حدید، آیه 14.
3- حجر، آیه 3
4- تحف العقول، ص224.

حق پذیری محکوم کردند و هم مانع و سدّی در راه دعوت انبیا علیهم السلام بودند؛ به گونه ای که مستضعفان فکری روز قیامت به آن اعتراض می کنند ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ (1) «مستضعفان به مستکبران می گویند: اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم».

رسول خدا صلى الله عليه و سلم در توضیح كبر فرمود: ﴿إِنَّمَا الكِبرُ إنكارُ الحَقِّ وَ اَلْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِالْحَقِّ ﴾؛ (2) كبر و خودخواهی انکار حق و ایمان اقرار به حق است. در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّقِ الكِبَرَ وَ هُوَ أَن يَجَهَلَ الحَقَّ وَ يَطْغِی عَلى أَهلِهِ﴾؛ (3) «از کبر بپرهیز؛ که کبر آن است که شخص حق را نشناسد و بر اهل حق طعنه بزند».

8.دنیا پرستی

حاکمیّت حب دنیا بر دل انسان ها مانع دیگری در راه پذیرش حق است. غرور به دنیا باعث می شود افراد دین خود را بازیچه قرار دهند: ﴿وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ (4) «ای ،رسول آنان را که دین خود را بازیچه و لهو گرفتند و زندگی دنیا فریب شان داد، به حال خود واگذار».

گویا اینان بر کارهای کودکانه و سرگرمی های بی هدف خود نام دین می گذارند. این ها که به زندگی دنیا دل بسته و راه باطل را پیش گرفته اند قابل بحث و گفت وگو نیستند.

آن چه از دنیا ناپسند بوده مانع حق پذیری است وابستگی است. علی علیه السلام می فرماید: ﴿الوَلَهُ بِالدُّنيا أَعظَمُ فِتنَةً﴾؛ (5) «وابستگی به دنیا، بزرگترین فتنه است». حضرت در جای دیگر می فرماید:

﴿ أيُّهَا النّاسُ إِيَّاكُم وَ حُبّ الدُّنيا فَإِنَّها رَأسُ كُلّ خَطيئَةٍ وَ بَابُ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ عَنانُ كُلّ فِتنَةٍ وَ داعِى كُلِّ رَزيَّةٍ﴾. (6)

ص: 240


1- سبأ، آيه 30
2- صدوق، معانى الاخبار، ص241
3- انعام، آیه 70
4- آثار الصادقين ، ج 18، ص318
5- غرر الحکم، شماره 1210.
6- آثار الصادقین ، ج 6، ص130؛ تحف العقول، ص339.

ای مردم از حب و دوستی دنیا بپرهیزید؛ که چهار اثر منفی دارد: 1. سرچشمه هر خطایی است؛ 2. دروازه هر گرفتاری است؛ 3. انتشار هر فتنه ای است؛ 4. فرا خواننده به هر مصیبتی است.

داستان

1.كعب بن سور و ترجیح باطل

کعب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان شد؛ اما حضرت را ملاقات نکرد با تمام علم و ویژگی که داشت، در نبرد جمل خود را جهنّمی کرد و از حق دفاع نکرد. او در نبرد جمل قرآنی را به گردن انداخته بود و به کمک سپاهیان عایشه با لشکر علی علیه السلام می جنگید و با اشعارش، سپاهیان را تحریک می کرد و فریاد می زد:

يا معشر الازد عليكم امّكم *** فانّها صلوتكم و صومكم

و الحرمة العظمى الّتى تعمكم *** لا تفضحوا اليوم فداكم قومكم

«ای گروه اَزُد بر شما باد در دفاع از مادرتان (عائشه) تلاش کنید؛ که او نماز و روزه شماست و احترام و حرمت بزرگی است که شما را در برگرفته است. رسوایی به بار نیاورید، اقوامِ شما به فدای تان باد».

او با سه برادرش در رکاب عائشه کشته شدند. هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام بر جنازه او عبور می کرد، فرمود:

این است آن کسی که قرآن به گردن آویخته بود و گمان می کرد از مادرش حمایت می کند و مردم را به آن چه در قرآن است فرا می خواند؛ در حالی که خودش نمی دانست در آن چیست. او از خدا خواست که مرا بکشد؛ اما خدا او را کشت. سپس حضرت او را نشاند و خطاب به نعش او فرمود: ﴿إنّى وَجَدتُ ما وَعَدَنى رَبِّي فَهَل وَجَدت ما وَعَدَكَ رَبُّكَ حَقا﴾؛ آن چه را خدا به من وعده داده بود، یافتم. آیا تو نیز آن چه را که وعده داده شدی، یافتی»؟ (1)

ص: 241


1- سفينة البحار، ماده کعب؛ عالمی پیغمبر و یاران، ج 5، ص 185.

2.پسردایی معاویه و دفاع از حق

محمّد بن حذيفه فرزند عُقبه و پسردایی معاویه است. پدرش عُقبه در بدر کشته شد. محمّد از مدافعان و فداییان علی علیه السلام بود. او در حمله عمروعاص به مصر و در جریان کشته شدن محمد بن ابی بکر، مجروح و اسیر شد. او را نزد معاویه آوردند و زندان کردند. روزی معاویه او را احضار کرد و گفت: هنوز وقت آن نرسیده است که از علی آن مرد دروغگو دست برداری؟ مگر نمی دانی عثمان به ستم کشته شد و علی در قتل او شرکت داشته است؟ محمد گفت:

معاویه می دانی که من از همه به تو نزدیک ترم و از همه بهتر تو را می شناسم. به خدایی که جز او خدایی نیست کسی را که در خون عثمان شرکت کرده باشد یا مردم را ضد او تحریک کرده باشد، به جز تو و کسانی که کارگزار عثمان بودند، نمی شناسم طلحه و زبیر خود از کسانی بودند که در ریختن خون عثمان فعالیت می کردند تا آن جا که من تو را می شناسم در جاهلیت و اسلام یکسان بوده ای و اسلام کوچک ترین اثری در تو نگذاشته است که آثار آن در تو هویداست. مرا به دوستی علی ملامت می کنی؛ در حالی که تمام عبّاد و زهّاد انصار، آنان که روزها را به روزه و شب ها را به نماز می گذرانند با علی هستند؛ ولی جز فرزندان آزاد شدگان مکه و فرزندان منافقان با تو نیستند تو آن ها را درباره دین شان فریب داده ای و آن ها تو را نسبت به مادیات و امور دنیا گول می زنند به خدا قسم تا زنده ام، علی را برای رضایت خدا و پیامبرش دوست می دارم و تو را به خاطر خدا و پیغمبر، دشمن می گیرم.

معاویه گفت: مثل این که هنوز در گمراهی باقی مانده ای دستور داد او را به زندان برگردانند در نهایت او از زندان گریخت. معاویه لشکری فرستاد و او را یافتند و به شهادت رسانند. (1)

این چنین است که در خانه مشرکی مانند عُقبه و در قرابت با معاویه، شخصی مدافع حق می شود.

ص: 242


1- پیغمبر و یاران، ج 5، ص241

3.زيد بن عمرو به دنبال حق

زید بن عمرو بن نُفیل، پسر عموی عمر بن خطاب است که قبل از بعثت رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفت؛ ولی به آن چه رسول خدا صلی الله علیه وآله بر آن مبعوث شد، ایمان داشت. او برای به دست آوردن این حق سفرهای زیادی رفت. قبل از بعثت از خوردن خون و مردار اجتناب می کرد، از جنگ و کشتار قریش ایراد می گرفت، بت پرستی را سرزنش می کرد و از آن چه به نام غیر خدا می کشتند، نمی خورد خطّاب - عموی او- و پدر عمر، او را آزار و شکنجه می داد. زید در مذمت بت پرستی اشعاری سروده است:

رَبّاً وَاحِداً أَمْ أَلْفَ رَبِّ *** ادين اذا تَقسَّمت الامور

عَزَلْتُ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى جَمِيعاً *** كَذَلِكَ يَفْعَلُ الْجَلْدِ الصَّبُورُ

و لكن أعْبُدُ الرحمان ربّي *** لِيَغْفر ذنبي الربُّ الغفورُ

«هنگامی که کارها تقسیم می شود پروردگار یگانه یا هزار خدا را دین خود قرار دهم؛ ولی من از لات و عزّی دوری می کنم و هر مرد زیرک و صبوری چنین می کند. من خدای مهربان را می پرستم تا او گناهان مرا بیامرزد».

زید ملاقاتی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت داشت. حضرت از او تفقد کرد زید به شدت با زنده به گور کردن دختران مخالف بود. او هر گاه کسی را می دید که قصد دفن دخترش را دارد می گفت: «این کار را مکن؛ مخارجش را من می دهم». دختر را از پدرش می گرفت و بزرگ می کرد.

او برای دریافت حق ، شکنجه ها و سختی های زیادی را تحمل کرد سفرهای متعددی رفت. با علمای یهود و نصارا گفت وگو کرد. مدت ها به دنبال آخرین پیامبر جست وجو می کرد. او می گفت من انتظار پیامبری را از اولاد اسماعیل که از نسل عبدالمطلب است دارم. گمان نمی کنم او را ببینم؛ اما به او ایمان دارم و شهادت می دهم او پیغمبر است. زید، بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکرد و توسط قبیله لخم کشته شد.

سعید، فرزند او، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید او چگونه بود؟ پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إِنَّهُ يُبعَثُ أُمَّةً واحِدَةً﴾؛ «او به تنهایی یک امت شمرده می شود» (1)

ص: 243


1- همان، ج 3، ص110، (با تلخیص).

ص: 244

14 و 15

﴿وَ لْإِصْرَارِ عَلَی اَلْمَأْثَمِ ، وَ اِسْتِصْغَارِ اَلْمَعْصِیَهِ﴾؛ اصرار بر گناه و كوچك شمردن آن

مقدمه

عالم هستی بر اساس نظم و پیوستگی ایجاد شده و یک اراده بر آن حاکم است. همه اجزای این عالم با یکدیگر در ارتباط اند. خلل و ناهماهنگی در هر قسمتی از این عالم، موجب به هم ریختگی و اختلال در کل آن می شود. ساختمان وجودی انسان نیز دارای یک ساختار و شاکله واحد است. فطرت پاک هر انسانی او را به نیکی ها می کشاند و از بدی ها باز می دارد. خدای متعال می فرماید: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا﴾؛ در درون همه انسان ها حسن و قبح (خوبی ها و بدی ها) به ودیعه گذاشته و الهام شده است گناه موجب اختلال در روح و روان پاک انسان ها می شود. گناه، ظرف دل انسان را آلوده می کند و رفته رفته به سمت مرگِ دل پیش می برد

واژه ها و مفاهیمی چون زیغ قساوت ،رین ،طبع ،ختم قفل، و کوری قلب، مقدمه همین مرگ روح و روان است. امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿ما مِن شَيْءٍ أَفْسَدُ لِلقَلبِ مِن خَطيئَةٍ، إِنَّ القَلبَ لَيُواقِعُ الخَطِيئَةَ فَمَا تَزالُ بِهِ حَتَّى تَعْلِبَ عَلَيْهِ فَيَصيرُ أعلاه أسفَلَهُ ﴾. (1)

ص: 245


1- اصول کافی، ج 3، ص370

هیچ چیز به اندازه گناه برای قلب فساد آور نیست. قلب مرتکب گناهی می شود و بر آن اصرار می ورزد تا آن که گناه بر قلب غالب و حاکم می شود و واژگون می گردد.

امر و نهی الهی بر اساس مصلحت و خیر بشر است. اوامر الهی به چیزی تعلق می گیرد که دارای ارزش مثبت است. نهی الهی نیز از چیزی است که در زندگی اثر منفی دارد آن چه مخالفت با امر و نهی الهی ،باشد گناه است. گناه یعنی سرپیچی و نافرمانی از فرمان الهی.

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از اصرار بر گناهان و کوچک شمردن آن ها به خدا پناه برده است که در این نوشتار، پس از نگاهی به مباحث کلی گناه این دو عنوان را بررسی می کنیم (1)

معناشناسی گناه

واژه گناه مفهوم روشن و بدیهی دارد. آن چه از این کلمه به ذهن تبادر می کند انجام کارهای خلاف شرع و عقل است. اگر کسی بی هیچ قید و شرطی پیرو تمایلات و غرایز شد و قوانین الهی را زیر پا گذاشت گناهکار است. در قرآن کریم واژه های مختلفی در مورد کلمه گناه آمده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. اثم: این کلمه و مشتقاتش مانند تأثیم ،اثاما، آئیم و اثیم، حدود 45 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. قرآن می فرماید: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمُ كَبِيرُ﴾؛ (2) «درباره شراب و قمار از تو سؤال می کنند بگو: در این دو گناه بزرگی است».

اثم یعنی کندی و تأخیر گناهکار در رسیدن به ثواب کُندی می کند و سستی می ورزد. (3)

2. ذنب: این کلمه 38 بار در قرآن آمده است. از اوصاف خدا ﴿غَافِرِ الذَنْبِ﴾ (4) است.

ص: 246


1- ر.ک: محسن قرائتی گناه شناسی؛ امیری ،اراکی ریشه گناهان؛ رسولی محلاتی، کیفر گناه؛ حسین واعظی شناسایی گناه در قرن بیستم؛ علی اکبر بابا زاده، زمینه های فساد در جامعه .
2- بقره، آیه 219
3- ر.ک: مصطفوى، ج التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، 2، ص 20
4- غافر، آیه 3

ذنب یعنی دنباله چیزی هر فعلی را که عاقبتش وخیم است ذنب گویند؛ زیرا جزای آن مانند دم حیوان دنباله دار است. (1)

3. عصيان: عصیان به معنای نافرمانی است. عاصی کسی است که مخالفت فرمان الهی را انجام داده است: ﴿وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ﴾؛ (2) آدم نافرمانی کرد.

4. حنث: این کلمه فقط یک بار در قرآن کریم به کار رفته است: ﴿وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الحِنْثِ الْعَظِيم﴾ (3) حنث ، به اثم و ذنب معنا شده است. (4) برخی نیز در مفهوم آن تمایل را آورده اند؛ یعنی میل پیدا کردن به باطل

5. حوب: این کلمه هم یک بار در قرآن کریم آمده است ﴿إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا﴾. (5) در معنای آن هم گفته اند: اثم اصل آن یعنی از بین بردن حقوق افرادی که به آن ها اعتماد شده است.

6. جُناح: در 25 آیه به کار رفته است ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طعِمُوا﴾ (6) در معنای آن گفته اند این واژه مشتق از فعال ،جنح به معنای تمایل پیدا کردن به سوی گناه و روی گرداندن از حق است. گناهکار هم از حق روی می گرداند و به باطل متمایل می شود. (7)

7. جرم: در لغت به معنای قطع است گناه را جرم گویند؛ زیرا گناهکار را از رحمت خدا و سعادت قطع می کند: (8) ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ﴾ (9)

ص: 247


1- ر.ک: قریشی، قاموس قرآن، ج 3، ص 27
2- طه، آیه 121
3- واقعه، آیه 46
4- المفردات ، ذيل كلمه حنث
5- نساء، آیه 2
6- مائده، آیه 93
7- المفردات، واژه جناح.
8- ر.ک: قاموس قرآن، واژه جرم.
9- روم، آیه

8. جريرة این واژه در قرآن نیامده است؛ اما در ادعیه و روایات معصومین لیهم السلام به معنای گناه و معصیت به کار برده شده است: ﴿یَا مَنْ لَمْ یُوءاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ﴾، جريره از جرّ یعنی کشیدن مشتق شده است گناه ادامه و دنباله دارد عقوبت و مجازات در پی دارد، شاید از این رو گناه را جریره گفته اند.

9. عثر و عثار: یعنی اطلاع یافتن بر کاری بدون طلب و درخواست. این واژه هم به معنای ذلت و خطیئه است. عثرت یعنی لغزش خطا و انحراف (کم من عثار وقيته) در دعای کمیل آمده است.

10. زلل: یعنی لغزش که ظاهراً مراد، گناهان سهوی است. قرآن کریم می فرماید: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ﴾. (1)

11. سوء: به معنای بدی و کار زیان بخش است: ﴿يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ﴾ (2)

12. فسق: یعنی خارج شدن از حرمت های شرعی ﴿فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ (3)

13. وزر: یعنی سنگین و ثقل: ﴿وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾. (4)

14. لمم به معنای نزدیک شدن به گناه است به معنای اشیای کوچک هم به کار می رود و گاه بر گناهان صغیر نیز اطلاق می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿ اَلَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ اَلْإِثْمِ وَ اَلْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ...﴾ (5)

در پاره ای ،روایات لمم به گناهانی معنا شده که شخص به آن عادت نکرده است، اصرار هم ندارد و از روی غفلت انجام می دهد. (6)

ص: 248


1- بقره، آیه 36
2- بقره 169
3- کهف، آیه 50
4- انعام، آیه 164.
5- نجم، آیه 32
6- قاموس قرآن، ج 6، ص 208.

پیامدهای گناه

هر عملی که از انسان صادر می شود، پیامدی را به دنبال دارد. گناه، مهم ترین مانع تکامل و تعالی انسان است امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿ما أَنْعَمَ الله عَلى عَبدِ بِنِعْمَةٍ فَسَلَبَهَا إِيَّاهُ حَتَّى يُذنِبَ ذَنْبًا يُستَحَقُّ بِذلِكَ السَّلبَ﴾. (1)

خداوند هیچ نعمتی را که به بندهای بخشیده است، از او سلب نمی کند، مگر این که گناهی مرتکب شود که به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود.

قرآن کریم این اصل مهم را در آیات متعددی ذکر کرده است:

1. ﴿وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ ﴾ (2)

گناهان آشکار و پنهان را رها کنید؛ زیرا کسانی که تحصیل گناه می کنند، در برابر آن مجازات خواهند شد.

در زمان جاهلیت برخی معتقد بودند اگر زنا و فحشا پنهانی ،باشد، مانعی ندارد و فقط اگر آشکارا و در برابر دیدگان مردم صورت گیرد حرام است این آیه، منطق غلط جاهلی را محکوم کرده می فرماید: هر نوع گناهی را چه آشکار چه پنهان رها سازید، نفش گناه ناپسند .است اگر آشکار باشد به دلیل شکستن حرمت های اجتماعی ناپسندتر است؛ اما نزد خدا آشکار و پنهان ندارد. در ادامه آیه می فرماید کسانی که «یکسبون الاثم»، یعنی به اختیار خود اقدام به کسب گناه می کنند و با سرمایه عمر به جای تحصیل سعادت به تباهی و شقاوت روی می آورند، به زودی جزای اعمال خود را در دنیا و آخرت می بینند. اثر عمل از عمل تفکیک ناپذیر است میان هر عملی با اثرش رابطه علی برقرار است (اصل علیّت) بین هر گناه و اثرش تناسب و سنخیت نیز هست (اصل سنخیت).

﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾. (3)

ص: 249


1- بحار الانوار، ج 73، ص 339.
2- انعام، آیه 120
3- روم، آیه 41

فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند، آشکار شده است. خدا می خواهد نتیجه بعضی اعمال آن ها را به آنان بچشاند؛ شاید برگردند.

این آیه، معنای وسیعی دارد و به خوبی رابطه فساد و گناه را تبیین کرده است. اگرچه برخی مفسران فساد در این آیه را به معنای خاصی مانند خشکسالی و قحطی گرفته اند پیام آیه فراگیر است. هر کار خلافی در هر مقیاسی که باشد، در جامعه به میزان قدرت تخریبش، فساد ایجاد می کند. در اثری کلی گناه حجابی برای معرفت است و تاریکی و ظلمت خاصی در قلب انسان ایجاد می کند

این فساد در جامعه هم اثر گذاشته و موجب فساد در سرزمین ها می شود.

3. ﴿إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾ (1)

ما برای اهل شهر و آبادی غذایی از آسمان به خاطر فسق و گناه شان فرو خواهیم ریخت.

این آیه شریفه که خبر از نزول عذاب بر آلودگان قوم لوط می دهد، علت مجازات دردناک آن ها را فسق و گناه ذکر می کند. تعبير فعل مضارع «يفسقون»، دلیل بر استمرار و ادامه نافرمانی و گناهکاری است. این رجز ،و عذاب همان باران سنگ های آسمانی بود که بر آن ها فرو ریخت. همین تعبیر در جای دیگر در مورد ستمگران بنی اسرائیل آمده است. (2)

مرحوم مجلسی در جلد هفتاد بجار در باب «الذنوب و آثارها» با استشهاد به ده ها آیه و روایت، به خوبی رابطه فساد و گناه را بیان کرده است تبرکاً یک روایت را ذکر می کنیم

عن ابى جعفر علیه السلام قال قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله:

﴿خَمسٌ إِن أَدرَكتُمُوهُنَّ فَتَعَوَّذُوا بِالله مِنْهُنَّ لَم تَظْهَرِ الفَاحِشَةُ فى قَومٍ قَطُّ حَتَّى يُعلِنُوها إلا ظَهَرَ فِيهِمُ الطَّاعُون و اَلْأَوْجَاعُ اَلَّتِی لَمْ تَکُنْ فِی أَسْلاَفِهِمُ اَلَّذِینَ مَضَوْا وَ لَمْ یَنْقُصُوا اَلْمِکْیَالَ وَ اَلْمِیزَانَ الاّ أُخِذُوا بِالسّنين وَ شِدَّةِ المَؤُونَةِ وَ جَورِ السُّلطانِ وَ لَم يَمَنَعُوا الزَّكَاةَ

ص: 250


1- عنکبوت، آیه 34
2- بقره، آیه 59

إِلاّ مَنَعُوا القَطرَ مِنَ السَّماءِ وَ لَو لاَ البَهَائِمُ لَم یُمْطَرُوا وَ لَمْ یَنْقُضُوا عَهْدَ اَللَّهِ وَ عَهْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ وَ أُخِذُوا بَعْضَ مَا فِی أَیْدِیهِمْ وَ لَمْ یَحْکُمُوا بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ إِلاَّ جَعَلَ بَأْسَهُمْ بَیْنَهُمْ﴾ (1)

امام باقر علیه السلام فرمود که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرمایند: پنج گناه هست که اگر با آن ها روبه رو شدید، از آن ها به خدا پناه ببرید:

1. فحشا در هیچ قومی آشکار نشد مگر آن که طاعون و دردهای بی سابقه که در گذشتگان نبوده است آشکار می شود (مانند ایدز)؛

2. کیل و وزن را ناقص نکردند مگر آن که قحطی و سختی مئونه و ستم سلاطین بر آن ها وارد آمد؛

3. زكات نپرداختند؛ در نتیجه باران از آسمان نیامد. اگر چه چارپایان نبودند باران به صورت کامل قطع می شد؛

4. عهد خدا را در مورد پیامبر نشکستند مگر آن که خدا دشمنان شان را بر آن ها مسلط کرد و اموال آن ها چپاول شد؛

5. به آن چه خدا حکم کرده است حکم ننمودند تا آن که ظلم بین آن ها قرار گرفت.

مرحوم علامه مجلسی در توضیح روایت می نویسد:

هر عقوبتی با نوع گناه تناسب دارد. طاعون، موجب انقطاع نسل است. کم گذاشتن از کیل و میزان برای افزایش ثروت است؛ اما قحطی و جور سلاطین مانع آن می شود. کسی که از زکات بخل می ورزد، در واقع از آن چه خدا با آب باران به او داده است بخل می ورزد؛ لذا عدم پرداخت زکات مانع ریزش باران است نقض عهد الهی موجب سلطه حاکمان جور می شود عدم حکم به آن چه خدا فرستاده، موجب ترک شریعت و قوانین الهی است؛ لذا ظلم بین آن ها زیاد می شود (2)

ص: 251


1- بحارالانوار، ج70، ص368، باب 138.
2- همان

امیرمؤمنان علی علیه السلام در دعای کمیل ابتدا به ذکر اسما و صفات الهی می پردازد؛ سپس گناهان و آثار آن را ذکر می کند و آن گاه با ذکر «الله» به او قرب می جوید. در واقع، ابتدا تمجید و تعظيم سپس آمرزش و پالایش آن گاه آرایش و تجلیه

نکته

باید توجه داشت گرفتاری ها و حوادثی که در دنیا دامن گیر انسان ها می شود، همیشه پیامد گناه و معصیت نیست. گاهی برخی حوادث برای آزمون ارتقای درجه پاداش برتر و تکامل انسان است؛ چنان که در سوره بقره این تعبیر آمده است: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنْ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ﴾. (1)

همان طور که همیشه اثر سریع و واکنش گناه، سختی و بلا در دنیا نیست، گاهی به افراد بدکار و کافران مهلت داده می شود و با سال ها معصیت و نافرمانی، هیچ کمبودی در زندگی ندارند؛ بلکه گاهی رفاه آن ها بیش تر می شود این از آن روست که پیمانه پر شود و به تدریج سقوط کنند (املاء و استدراج) فرعون این همه سال ادعای خدایی و نافرمانی کرد؛ اما هیچ بلای ظاهری ندید تا آن که یک مرتبه سقوط کرد. این ناز و نعمت، در واقع مقدمه عذاب سخت و ناگهانی است. (2) در این قسمت به دلیل گستردگی مباحث و ضرورت پژوهشی مستقل در این زمینه فقط به ذکر یک روایت نورانی از امام سجاد علیه السلام بسنده می کنیم که آن حضرت آثار دنیوی گناهان را برای ابا خالد کابلی بر شمرده اند.

پیامدهای گناه در کلام امام سجاد علیه السلام

اباخالد کابلی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید. امام در کلامی طولانی، آثار دنیوی گناهان را برای او بر شمردند. در این روایت نورانی رابطه نوع گناهان و آثار آن، به خوبی تبیین شده است. امام علیه السلام فرمود:

1. ﴿الذُنُوبُ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ البَغِى عَلَى النَّاسِ وَ الزّوالُ عَنِ العَادَةِ فِي الخَيرِ وَ اصطِنَاعِ

ص: 252


1- بقره، آیه 155
2- انعام، آیه 44

المتعرُوفِ وَ كُفْرانِ النِّعَمِ وَ تَركُ الشُّکر﴾؛ گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد (چهار گناه است: 1. ظلم و تجاوز به مردم؛ 2. ترک کردن عادت به کار نیکی که رواج یافته است؛ 3. ناسپاسی کردن در برابر نعمت ها؛ 4. ترک شکر».

2. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ، قَتلُ النَّفْسِ الَّتى حَرَّمَ اللهِ وَ تَركُ صِلَةِ القَرَابَةِ حَتَّى يَستَغْنَوا وَ تَركُ الصَّلَاةِ حَتَّى يَخرُج وَقتُها وَ تَركُ الوَصِيَّةِ وَ رَدُّ المُظالِمِ وَ مَنعُ الزَّكَاةِ حَتَّى يَحضُرَ الوتُ وَ يَتَعَلَّقَ اللّسان﴾؛ گناهانی که پشیمانی می آورد (شش گناه است): 1. کشتن انسان هایی که خداوند قتل آن ها حرام کرده است؛ 2. ترک صله رحم در موقع نیاز آن ها؛ 3. ترک نماز تا این که وقتش بگذرد؛ 4. عمل نکردن به وصیت (یا وصیت نکردن)؛ 5. ردّ نکردن مظالم؛ 6. ندادن زکات تا مرگ فرا رسد و زبان بند شود».

3. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ، عِصْیَانُ الْعَارِفِ بِالْبَغْیِ وَ التَّطَاوُلُ عَلَی النَّاسِ وَ الِاسْتِهْزَاءُ بهِم وَ السُّخرِيَّةُ مِنهُم﴾؛ «گناهانی که بلاها را نازل می کند (سه گناه است): 1. عصیان و نافرمانی شخصی که عارف است به ظلم و ستم؛ 2. تکبر بر مردم؛ 3. استهزا و تمسخر آنان».

4. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَدفَعُ القِسمَ إظهار الإفتِقارِ وَ النَّومُ عَنِ العُتَمَةِ وَ عَنْ صَلَاهِ الْغَدَاهِ وَ اسْتِحْقَارُ النِّعَمِ وَ الْمَعْبُودِ ﴾؛ «گناهانی که روزی قسمت شده را کم می کند (چهار گناه است): 1. اظهار فقر و نداری؛ 2. خوابیدن قبل از ادای نماز عشاء؛ 3. خوابیدن موقع نماز صبح؛ 4. خداوند و نعمت های او را سبک شمردن»

5. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَهتِكُ العِصَمَ، شُرب الخمرِ وَ اللعِبُ بِالقِمارِ وَ تَعاطى ما يَضْحَكُ النَّاسِ مِنَ اللَّغْوِ وَ الْمِزَاحَ، وَ ذِكْرُ عُيُوبِ النَّاسِ، وَ مُجَالَسَةُ أَهْلِ الرَّيْبِ﴾؛ «گناهانی که پرده ها را می درد (پنج گناه است): 1. شراب خوردن؛ 2. قماربازی؛ 3. لغو و بیهوده گویی به منظور خندانیدن مردم؛ 4. فاش کردن عیب های مردم؛ 5. همنشینی با اهل شک و شبهه».

6. ﴿الذُنُوبُ الَّتى تَنزِلُ البَلاءَ تَركُ إغاثَةِ المَلْهُوفِ وَ تَركُ مُعاوَنَةِ المَظْلُومِ وَ تَضييعُ الأمرِ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهى عَنِ المُنكَرِ﴾؛ «گناهانی که بلا را نازل می کند (سه گناه است): 1. ترک یاری و فریاد رسی درماندگان؛ 2. به مظلوم کمک نکردن؛ 3. ضایع کردن امربه معروف و نهی از منکر».

ص: 253

7. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُدِیلُ الْأَعْدَاءَ الْمُجَاهَرَهُ بِالظُّلْمِ وَ إِعْلَانُ الْفُجُورِ وَ إِبَاحَةُ الْمَحْظُورِ وَ عِصْیَانُ الْأَخْیَارِ وَ الِانْطِبَاعُ لِلْأَشْرَارِ ﴾؛ «گناهانی که موجب شماتت دشمنان می شود (پنج گناه است): 1. آشکارا ظلم و ستم کردن؛ 2. انجام کارهای زشت به صورت آشکار؛ 3. مباح دانستن کارهای ممنوع و حرام؛ 4. مخالفت با نیکان؛ 5. همکاری با افراد شرور».

8. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تُعَجِّلُ الفَناء قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ اليَمينُ الفَاجِرَةِ وَ الأقوالُ الكَاذِبَةِ وَ الزّنا وَ سَدُّ طَريقِ المُسلِمينَ وَ ادّعاءُ الإمامَةِ بِغَيْرِ حَقَّ﴾؛ «گناهانی که عمر را کوتاه، و نیستی و فنا را تعجیل می کند (شش گناه است): 1. قطع رحم؛ 2. قسم دروغ خوردن؛ 3. دروغ گفتن؛ 4. زنا؛ 5. راهزنی در جامعه مسلمین؛ 6. ادعای امامت به ناحق»

9. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَقطَعُ الرَّجاءُ اليَأْسُ مِن رَوحِ الله وَ القُنُوطِ مِن رَحمَةِ الله وَ الثَّقَةُ بِغَيرِ الله وَ التَّكذيبُ بِوَعِدِ الله عَزَّ وَجَلَّ﴾؛ «گناهانی که امیدها را قطع می کند (سه گناه است): 1. ناامیدی از رحمت خدا؛ 2. امید بستن به غیر خدا؛ 3. تکذیب کردن وعده الهی».

10. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَظْلِمُ الهَواءَ السّحرُ وَ الكِهانَةُ و الإيمانُ بِالنُّجُومِ وَ التَّكذيبُ بِالقَدَر وَ عُقُوقُ الوالِدینِ﴾؛ «گناهانی که هوا را تاریک می کند (فضای جامعه را آلوده به جهل و خرافات می کند، پنج گناه است): 1. سحر و جادو؛ 2. کهانت و پیشگویی؛ 3. ایمان به تأثیر نجوم؛ 4. تكذيب تقدیر الهی؛ 5. عاق والدین شدن».

11. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَكشِفُ الغِطاء الإستَدانَةُ بِغَيرِ نِيَّةِ الأَداءِ وَ الإِسرافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الباطِلِ وَ البُخْلُ عَلَى الأَهلِ وَ الوَلَدِ وَ ذَوِى الأرحامِ وَ سُوءُ الخُلقِ وَ قِلَّةُ الصَّبرِ وَ استعمالُ الزَّجرِ وَ الكَسَلِ وَ الإستِهانَةِ بِأَهلِ الدِّينِ﴾؛ «گناهانی که پرده ها را می درد (هفت گناه است): 1. قرض نمودن به نیت عدم پرداخت؛ 2. اسراف و ولخرجی در راه باطل؛ 3. خرج و انفاق نکردن برای اهل و خانواده و فرزندان و خویشان؛ 4. بد خلقی؛ 5. کم صبری؛ 6. اظهار کسالت و خستگی در کارها؛ 7. سبک شمردن و اهانت به افراد متدیّن».

12. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ سُوءُ النِّيَّةِ وَ خُبثُ السَّرِيرَةِ و النِّفاقُ مَعَ الإخوانِ وَ تَرْکُ التَّصْدِیقِ بِالْإِجَابَهِ وَ تَأْخِیرُ الصَّلَواتِ المَفرُوضاتِ حَتَّى تَذهَبَ أوقاتُها وَ تَركُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللَّه عَزَّ

ص: 254

وَ جَلَّ بِالبِرِّ وَ اَلصَّدَقَهِ، وَ اِسْتِعْمَالُ اَلْبَذَاءِ وَ اَلْفُحْشِ فِی القَولِ﴾؛ «گناهانی که مانع اجابت و قبولی دعا می شود (دعا را بر می گرداند، (هفت گناه است): 1. نیت و انگیزه بد؛ 2. خباثت باطن؛ 3. با برادران منافقانه رفتار کردن؛ 4. انکار اجابت؛ 5. تأخیر انداختن نمازهای واجب تا وقتش بگذرد؛ 6. ترک نزدیکی و تقرب به خدا با ترک احسان و صدقه؛ 7. به کار بردن فحش و بدزبانی در سخن»

13. ﴿وَ الذُّنُوبُ الَّتِي تَحبِسُ غَيْثَ السَّماءِ، جَورُ الحُكّامِ فِي القَضاءِ وَ شَهَادَةُ وَ مَنعُ الزَّكَاةِ وَ القَرْضُ وَ الماعُونُ وَ قَسَاوَةُ القَلبِ عَلى أَهلِ الفَقرِ وَ اَلْفَاقَهِ، وَ ظُلْمُ اَلْیَتِیمِ وَ اَلْأَرْمَلَهِ وَ اِنْتِهَارُ اَلسَّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّیْلِ﴾؛ (1) «گناهانی که باران را از آسمان قطع می کند (هفت گناه است): 1. ظلم حاکمان در قضاوت؛ 2. شهادت دروغ؛ 3. کتمان شهادت؛ 4. نپرداختن زکات و قرض و مایحتاج مردم؛ 5. قساوت قلب و سخت دلی با فقرا؛ 6. ستم بر یتیمان و بیوه زنان؛ 7. رنجاندن و راندن سائل و ردّ او در شب».

زمینه های گناه

اشاره

گناه و نافرمانی مانع قرب به خدا و بازدارنده از عروج و تعالی انسان است. گناه مانند سمّ مهلکی، سلامت روحی انسان را به خطر می اندازد و به ورطه هلاکت می کشاند. قبل از پرداختن به درمان گناه زمینه ها و بسترهای شکل گیری آن را بررسی می کنیم و بررسی و تحقیق بیش تر در این زمینه را به پژوهش های مستقلی که صورت گرفته است وا می نهیم (2)

1.جهل

جهل و نادانی، نخستین زمینه بروز هر ناهنجاری و عصیان است. قرآن کریم، انگیزه خشونت برادران یوسف، (3) شهوت رانی قوم لوط (4) و بت پرستی قوم موسی (5) را جهالت و نافهمی ذکر می کند.

ص: 255


1- بحارالانوار، ج 70، ص 375.
2- ر.ک: پایان نامه کارشناسی ارشد با عنوان «زمینه های گناه از نظر قرآن و روایات»، با راهنمایی مؤلف دانشکده اصول دین، 1387ش.
3- یوسف، آیه 89.
4- نمل، آیه 55.
5- اعراف، آیه 138

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿الجَهلُ فَسادُ كُلّ أمرٍ﴾؛ (1) «فساد هر چیزی از نادانی است».

﴿الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَر﴾؛ (2) «نادانی، ریشه همه شرور است».

﴿أَعْظَمُ اَلْمَصَائِبِ اَلْجَهْلُ﴾؛ (3) «بزرگ ترین مصیبت، جهل و نادانی است».

جهل به پیامدها و آثار گناه و بی خبری از تأثیرات مخرب معاصی بر روح و روان ، انسان ها را به سوی جرایم سوق می دهد. بیشتر مجرمان و جنایت کاران ، هنگامی که به بن بست می رسند، اظهار پشیمانی و جهالت می کنند: ﴿اَلْجَهْلُ یُزِلُّ اَلْقَدَمَ وَ یُورِثُ اَلنَّدَمَ ﴾؛ «نادانی قدم ها را می لغزاند و پشیمانی به دنبال دارد».

اگر حسود بداند که نخستین ضربه حسد بر خود اوست اگر دروغگو بداند که عاقبت دروغگویی بی اعتمادی مردم به اوست اگر شهوتران بداند که رسوایی به بار می آورد و بالاخره اگر هر معصیت کاری از نتیجه و ثمره کارش مطلع باشد، گام در مسیر معصیت نمی گذارد و معنای این سخن آن نیست که دانشمندان و آگاهان، نافرمانی نمی کنند؛ خیر، مراد آن است که از زمینه های جرم ناآگاهی بسیط یا مرکب است.

2.غفلت

بی خبری ، سُکر، مستی و بی مبالاتی از دیگر زمینه های گناه است. قرآن کریم، ریشه جهنمی شدن بسیاری از مجرمان را از کار افتادن حواس باطنی و غفلت می داند. (4)

غفلت تا مرز تکذیب آیات الهی پیش می رود ﴿كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ كَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ﴾. (5)

غفلت انسان را به پیروی از هوای نفس و افراط گری می کشاند ﴿وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ

ص: 256


1- غرر الحکم، شماره 930
2- همان، شماره 657
3- همان، ش 2844.
4- اعراف، آیه 179
5- اعراف، آیه 136

عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴾ (1)

غفلت انسان را قشری و سطحی نگر بار می آورد و مانع فهم ژرف و عمیق می شود: ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ﴾ (2)

بسیاری از گناهکاران غافل .اند نه این که آن ها نمی دانند؛ بلکه نمی اندیشند و در زندگی خود برای این امور حساب باز نمی کنند. آن ها لطافت روحی و پذیرش قلبی را از دست داده اند و روح شان دچار جمود و تحجّر است. امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿إِيَّاكَ وَ الغَفْلَةُ فَفيها تَكُونُ قَساوَةُ القَلبِ﴾؛ (3) «از غفلت بپرهیز؛ که مایه سنگدلی است».

3.پیروی و متابعت از هوای نفس

هوا در اصل به معنای سقوط از بلندی و افتادن است هوای نفس یعنی میل نفس به شهوت های ناپسند خواهش دل و هوس باطل است.

الف) خواهش های نفسانی: اگر کسی به تمایلات دشمن همیشگی (یعنی نفس) التفات کرد و به دنبال کسب رضایت نفس بود از مسیر الهی دور می شود. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ﴾؛ (4) «از هوای نفس پیروی مکن؛ که تو را از راه الهی گمراه می کند».

پیروی از هوا و به تعبیر قرآن هوای نفس را معبود قرار دادن باعث نابودی مجاری ادراکی می شود و دانسته انسان را گمراه می کند ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ﴾، (5) «آيا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس قرار داد و خدا او را با آگاهی گمراه ساخت».

قرآن کریم علت سرکشی و تکذیب انبیای الهی را پیروی از هوای نفس می داند: ﴿کُلَّمَا

ص: 257


1- کهف، آیه 28
2- روم، آیه 7
3- بحار الانوار، ج 75، ص 165
4- ص، آیه 26
5- جاثیه ، آیه 23

جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَ فَرِيقًا يَقْتُلُونَ﴾؛ (1) «هر زمانی پیامبری حکمی بر خلاف میل آنان ،آورد عده ای از انبیا را تکذیب می کردند و عده ای را می کشتند».

ب) هواپرستی: هواپرستی مانع عملکرد صحیح عقل و خرد است، بصیرت و تعقّل را سلب می کند و انسان را حس گرا و لذت طلب بار می آورد؛ به گونه ای که هر چه با این لذت و حس گرایی ضد ،باشد با آن مخالفت می کند امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّما أَهلَكَ النَّاسُ خَصْلَتانِ هُما اهلكتا مَنْ كانَ قَبلَكُم وَ هُما مُهلَكَتانِ مَن يَكُونُ بَعدَكُم، أَملٌ يُنسَى الْآخِرَةَ وَ هَوى يُضِلُّ مِنَ السَّبِيلِ﴾ (2)

آن چه مردم را به هلاکت و نابودی می کشاند، دو خصلت است که ملت های قبل از شما را نیز آن دو خصلت هلاک کرد و کسانی را که بعد از شما بیایند نیز همین دو خصلت هلاک شان می کند: 1. آرزویی که آخرت را فراموش سازد؛ 2. هوا و هوسی که از راه حق باز می دارد.

4.بی حیایی و پرده دری

حيا صفت ارزشمندی است که مانع انجام اعمال ناپسند و زشت می شود. «حیا نوعی ،گرفتگی، انقباض و انزوای از اعمال زشت است به خاطر ترس از سرزنش مردم» (3)

حیا عبارت است از مراعات یک ناظر محترم و ترک برخی امور به خاطر احترام آن ناظر. نقطه مقابل آن بی شرمی و وقاحت است. کسی که حیا ندارد دست به ارتکاب هر عملی می زند امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَه﴾؛ (4) «کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد».

در حدیث دیگری امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿الحَیاءُ سَبَبٌ إلی کُلِّ جَمیلٍ﴾؛ (5) «حيا ريشه همه زیبایی هاست».

ص: 258


1- مائده، آیه 70 .
2- بحارالانوار، ج 73، ص 167.
3- راغب مفردات ، ماده حی.
4- بحارالانوار، ج 71، ص331
5- تحف العقول، ص 84

طبعاً فقدان حیا ریشه همه زشتی ها و ناملایمات است. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: عصاره تبلیغ همه انبیاء الهی در یک کلمه و سخن جمع شده است: ﴿لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت﴾؛ (1) «از مثل های انبیاء فقط یک سخن معروف بین مردم باقی مانده است هرگاه شرم نکردی هر چه می خواهی انجام بده».

یعنی بی شرمی دریچه ای به سوی ارتکاب زشتی هاست کسی که خود را یله و رها دید و خدا را بر اعمالش ناظر ندانست هر فعل قبیحی از او امکان صدور دارد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿فِعلُ السُّوءِ مِن قِلَّةِ الحَياء﴾؛(2) «ریشه زشتی ها، کم حیایی است».

تقویت حیا و شرم در خانواده ها باعث تحکیم روابط خانوادگی و رشد معنویت است. اگر حیا بین اعضای خانواده، فامیل و دوستان از بین برود، به سادگی به گناه آلوده می شوند. در صمیمی ترین روابط باید حریم حیای بین دوستان خدشه دار نشود وقاحت و بی شرمی جرئت انجام هر عصیانی را به انسان می دهد.

5.اتراف و خوش گذرانی

اتراف به معنای نعمت زیاد و آسایش در زندگی خوش گذرانی و تن آسایی آمده است ﴿المُتْرَفُ المُتَنَعِّمُ المُتَوَسِّعُ فی مَلاذِّ الدنیا و شَهواتِها﴾؛ (3) «مترف ، کسی است که در زندگی دنیا و خواسته هایش توسعه زیاد دارد».

مترفين، ثروتمندان بی دردی هستند که غرق در لذت و خوشی بوده، همواره با حق مخالفت می کنند خوی استکباری و راحت طلبی آنان مانع پذیرش تکلیف است. قرآن کریم نخستین مخالفان هر پیامبری را مترفین بر شمرده .است

﴿وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ * وَ قَالُوا نَحْنُ أكثرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا﴾ (4)

ص: 259


1- صدوق، خصال، ج1، ص20.
2- غرر الحکم، شماره 1053.
3- ابن منظور، لسان العرب، ص1719.
4- سبأ، آیه 34 - 35.

ما در هیچ شهر و دیاری پیامبر انذار کننده ای را نفرستادیم مگر این که مترفین گفتند ما به آن چه به آن فرستاده شده اید کافر هستیم و گفتند: اموال و فرزندان ما از همه بیش تر است.

قرآن کریم در توصیف مترفین، اصرار بر گناهان بزرگ را ذکر می کند و می فرماید: ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ * وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ﴾ (1) «آن ها پیش از این اهل اتراف بودند و بر گناهان بزرگ اصرار و لجاجت می ورزیدند».

ثروت در اسلام به خودی خود مذموم و ناپسند نیست؛ بلکه مغرور شدن به ثروت و انکار حق، ناپسند است مرفهان بیدرد صاحبان ثروت های بادآورده حرام خواران، دنیازدگان مغرور، کسانی که اسیر و بنده مال دنیا هستند و برای حفظ آن دست به هر اقدامی می زنند، دین مردم را به سُخریه می گیرند و از هیچ انحرافی ابا ندارند اینان سدّ راه انبیای الهی هستند. قرآن کریم در توصیف آنان می فرماید ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمَّا ﴾ (2) «و مال را به مقدار افراط دوست دارند».

اتراف و ثروت اندوزی زمینه جنگ ها درگیری ها، غارت ها، قتل ها، بدعت ها و بالاخره، بسیاری انحرافات بزرگ را در جوامع بشری فراهم کرده است. فزون طلبی ها نبرد جمل را بر پا داشت که هزاران کشته به بار آورد ثروت دوستی و طمع موجب شد برخی نمایندگان مالی امام کاظم علیه السلام فرقه واقفیه را به وجود آوردند. قرآن کریم می فرماید که افرادی برای کسب مال دنیا، کنیزکان خود و زنان پاکیزه را مجبور به خود فروشی و فحشا می کردند: ﴿وَ لَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنَّا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾؛ (3) «کنیزکان خود را که مایل به عفت اند و خویشتن دارند به طمع مال دنیا به زنا وادار نکنید».

خوی تکاثر و ،اتراف زمینه ساز تجاوز به حقوق دیگران و انحراف در بینش و روش می شود

ص: 260


1- واقعه ، آیه 45 - 46.
2- فجر، آیه 20
3- نور، آیه 33

6.دوستان ناباب

تأثیر دوست در زندگی، حقیقتی انکارناپذیر است. قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً - يَا وَيْلَتِي لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلانا خَلِيلاً - لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنْ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَ ني﴾. (1)

و روزی که ستمگر دست خود را از شدت حسرت به دندان می گزد و می گوید ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم ای وای کاش فلان شخص را به عنوان دوست نمی گرفتم او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آن که آگاهی به سوی من آمده بود!

قرآن کریم از دلایل جهنمی شدن را دوستی با اهل باطل و فساد می داند: ﴿وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ﴾؛ (2) «ما همواره با اهل خوض و باطل هم نشین بودیم».

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْأَصْدِقَاءُ نَفْسٌ وَاحِدَهٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرِّقَهٍ﴾؛ (3) «دوستان، یک حقیقت و وجودند در جسم های مختلف».

افرادی که گرفتار باندهای فساد می شوند سر از کاروان های قاچاق در می آورند، دست به اعمال تروریستی می زنند دچار اعتیاد می شوند و بالاخره در گناه سقوط می کنند، از عوامل اساسی انحراف خود را دوستان ناباب و فاسد ذکر می کنند عقاید افکار ،رفتار منش و سلوک انسان ها متأثر از همنشین و دوست است.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إيّاكَ وَ قَرينَ السُّوءِ فَاِنّكَ بِهِ تُعرَفُ﴾؛ (4) «از همنشینی با افراد بد دوری کنید که با آنان شناخته می شوید»

زمینه های دیگر گناه مانند فقر ،وراثت تربیت ،خانوادگی، دنیا پرستی، مال حرام، حکومت ناصالح .... برای پرهیز از تطویل کلام، مورد بحث قرار نگرفت.

ص: 261


1- فرقان آیه 27 - 29
2- مدثر، آیه 45
3- غرر الحکم، شماره 2058.
4- كنز العمال، شماره 24844.

نکاتی مهمّ درباره با گناه

اشاره

امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از دو صفت ناپسند کوچک شمردن گناه و اصرار بر آن، به خدا پناه برده اند. این دو محور و برخی نکات دیگر درباره با گناه را مورد بررسی می دهیم.

1.اصرار بر گناه

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ﴾. (1)

آن ها که وقتی مرتکب عمل زشتی می شوند یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمی ورزند با این که می دانند.

در این آیه شریفه اوصاف پرهیزکاران ذکر شده و یکی از این صفات آن است که وقتی مرتکب عمل زشتی می شوند، استغفار می کنند. صفت دیگر آن که هرگز با علم و آگاهی بر گناه خویش اصرار نمی ورزند و گناه را تکرار نمی کنند امام باقر علیه السلام ذیل این آیه می فرماید: ﴿الإصرارُ أَن يَذنِبَ الذَنبَ فَلا يَستَغفِرِ الله وَ لا يُحَدِّثَ نَفْسَهُ بِتَوْبَهٍ فَذَلِکَ اَلْإِصْرَارُ﴾ (2) «اصرار بر گناه، آن است که بنده معصیت کند و استغفار ننماید و در صدد توبه هم نباشد؛ این است اصرار بر گناه»

در برخی روایات چهار چیز عامل شقاوت خوانده شده است که از آن ها اصرار بر گناه است؛ چنان که رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿مِن عَلاماتِ الشّقاءِ جُمُودُ العَينِ وَ قَسوَةُ القَلبِ وَ شِدَّةُ اَلْحِرْصِ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ، وَ اَلْإِصْرَارُ عَلَی اَلذَّنْبِ﴾؛ (3) «چهار چیز نشانه بدبختی است: خشکی چشم، قساوت قلب حرص در کسب روزی، و اصرار بر گناه».

ص: 262


1- آل عمران، آیه 135.
2- بحارالانوار، ج 6، ص 32؛ میزان الحکمه ، شماره 6613.
3- صدوق، خصال، ج1، ص243

در نقل دیگری ، امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَعْظَمُ اَلذُّنُوبِ عِنْدَ اَللَّهِ ذَنْبٌ أَصَرَّ عَلَیْهِ عَامِلُهُ﴾ (1) «بزرگ ترین گناهان نزد خدا گناهی است که گناهکار بر آن اصرار بورزد».

تکرار گناه و اصرار بر آن، اگر گناه صغیره باشد آن را کبیره می کند و اگر کبیره باشد، آن را بزرگتر و عقوبتش را شدیدتر می کند اصرار بر گناه، موجب می شود گناه در دل انسان تثبیت و ملکه شود که در این صورت، مبارزه با آن مشکل می شود؛ مانند پارچه ای سفید که مکرر لکه های خون بر آن بیفتد. این لکه ها محکم می شود و شستن آن سخت می گردد. اصرار بر گناه توبه را سخت می کند و گاه توفیق توبه از انسان سلب می شود. اصرار بر گناه جرئت انسان در انجام گناهان بزرگتر و ورود به عرصه های جدید گناه را زیاد می کند

اصرار بر گناه پیوند با خدا را قطع می کند هر گناهی که تکرار شود، محرومیت از دوستی با خدا را در پی دارد. گناه اگر چند مرتبه صورت گرفت و انسان توبه کرد و تکرار نکرد، درخت دوستی در دل انسان جوانه می زند و کم کم اثر گناه را از بین می برد؛ اما اصرار بر گناه، اعتیاد می آورد و ترک عادت نیز کار مشکلی است اصرار بر گناه خواطر شیطان را بر انسان حاکم می کند راه نفوذ شیطان بر قلب در اثر اصرار بر گناه، آسان تر می شود. اصرار بر گناه، پرده های عصمت را می درد و مصونیت و قدرت دفاع را از انسان سلب می گناه، حیا و شرم را از بین می برد. به عبارت دیگر، روی انسان به خدا باز می شود، قبح گناه شکسته می شود و شکسته شدن قبح گناه زمینه ارتکاب آن را آسان می کند. چرا در غرب، فحشا، رابطه نامشروع بی حجابی، مشروب خواری و مانند آن قبحی ندارد؟ اصل قبح منتفی نشده؛ بلکه حرمت قبح شکسته شده است. اگر دانش آموزی چند بار نمره بد گرفت و مردود شد کم کم این امر برای او عادی می شود.

اصرار بر گناه پل های رابطه با خدا را خراب می کند و راه بازگشت را می بندد امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى عَبدِهِ المُؤمِنَ أربعين جُنَّةً فَمَتى أذنَبَ ذَنبا كَبيرا

ص: 263


1- غرر الحکم، شماره 3131.

أرفَعَ عَنهُ جُنَّةً ﴾؛ (1) «همانا خدا بر بنده مؤمنش چهل پرده قرار داده است که با هر گناه کبیره ای، یکی از آن پرده ها برداشته می شود».

2.کوچک شمردن گناه

گناه زشت است؛ اما کوچک شمردن آن زشت تر است گاهی افرادی معصیت می کنند؛ اما بلافاصله پشیمان می شوند و توبه می کنند؛ اما برخی با پُر رویی می گویند این که چیزی نیست و مردم بدتر از این مرتکب می شوند اگر کسی با سنگی شیشه ماشین شما را شکست و گفت این چیزی نیست مگر چه شده کسی که نمرده به سر کسی که نخورده، این نشانه کمال بی ادبی و روحیه استکباری است. این جا حق داری اگر او را نبخشی این روحیه برتری جویی و بی حیایی، انسان را بیش از اصل خطا می آزارد.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا استَهانَ بِهِ صاحِبُه﴾؛ (2) «سخت ترین گناهان آن است که صاحبش (گناهکار) آن را کوچک بشمارد».

امام سجاد علیه السلام در این دعا از کوچک شمردن گناه به خدا پناه می برد؛ زیرا کوچک شمردن گناه جرئت انسان را در ارتکاب آن زیاد می کند. امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم فرمود: ﴿يا مُحَمَّد لا تَستَصغِرَنَّ سَيِّئَةً تَعمَلُ بِهَا فَإِنَّکَ تَرَاهَا حَیْثُ تَسُوؤُکَ﴾؛ (3) «اى محمد هر گناهی که انجام می دهی آن را کوچک نشمار؛ زیرا (در قیامت) آن را ناخوشایند خواهی یافت». رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

﴿إنَّ الله تَبارَكَ وَ تَعالى إذا أرادَ بِعَبدٍ خَیْراً جَعَلَ ذُنُوبَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مُمَثَّلَهً وَ الإِثْمَ عَلَيهِ ثقيلاً وَ بيلاً وَ إذا أرادَ بِعَبْدٍ شَرًا أَنسَاهُ ذُنُوبَهُ ﴾. (4)

هر گاه خداوند خیر و خوبی بنده ای را بخواهد، گناهان او را در برابر

ص: 264


1- بحار الانوار، ج 70، ص361.
2- نهج البلاغه، حکمت 348
3- بحار الانوار، ج 70، ص 356؛ میزان الحکمه ، شماره 6587.
4- میزان الحکمه، شماره 6591

چشمانش مجسم می کند و بار گناه را بر دوش او سنگین می سازد و هرگاه بدی بنده اش را بخواهد، گناهانش را از یادش می برد.

کوچک شمردن گناه نوعی بی ادبی در مورد خداست. اولیای الهی با یک ترک اولی چقدر اشک می ریختند؟ کار خود را بزرگ می شمردند و خود را ستمگر می خواندند. حضرت آدم و همسرش بعد از ترک اولی با انابه و تضرع عرض کردند: ﴿رَبَّنا ظَلَمنا أَنفُسَنا﴾ «خدایا ما به خود ستم روا داشتیم». آن ها هرگز گناه خود را کوچک نشمردند. کوچک شمردن گناه، توفیق توبه را سلب می.کند. اگر انسان گناه خود را بزرگ دید، مغرور نمی شود.

از شاخه های کوچک شمردن گناه، شادی و ابتهاج بر معصیت است. اگر کسی از انجام گناه و نافرمانی الهی اظهار شادی کرد از این که توانسته است کار خود را با معصیت پیش ببرد، خوشحال بود به دیگران فخر فروخت، من بودم که چنین کردم من توانستم از قانون فرار کنم، من با زرنگی کلاه سر مردم گذاشتم، من خدعه کردم و کسی نفهمید، من مال مردم را خوردم من سال ها ستم کردم این اظهار شادی و غرور بر گناه از اصل آن بدتر است. چنین کسی علاوه بر عذاب اخروی گریان وارد آتش می شود.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿إياكَ وَ الإبتهاج بِالذَّنبِ، فَإِنَّ الإِبْتِهاجَ بِهِ أَعظَمُ مِن رُكُوبِهِ﴾؛ (1) «بپرهیز از شادی بر گناه که شادی بر گناه از اصل گناه بزرگ تر است». رسول اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: «مَن أَذنَبَ ذَنبا وَ هُو ضاحِكٌ دَخَلَ النَّارَ وَ هُوَ باكٍ﴾؛ (2) «هرکس با شادی معصیت ،کند خدا او را گریان وارد دوزخ می گرداند».

3.توجیه و عذر تراشی

یی از اسبابی که بر زشتی گناه می افزاید و آن را عادی جلوه می دهد و مردم را به گناه تشویق می کند توجیه گناه .است گناهکار توجیه گر نه فقط توبه نمی کند؛ بلکه کار زشت خود را زیبا می بیند و حتی ممکن است عبادت نیز تلقی کند. قرآن کریم می فرماید:

ص: 265


1- بحار الانوار، ج 78، ص159.
2- مشكاة الانوار، ص394

﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴾. (1)

بگو آیا به شما خبر دهیم که زیان کارترین مردم کیست ؟ آن ها که تلاش های شان در زندگی دنیا نابود شد و با این حال گمان می کنند کار نیک انجام می دهند.

افرادی که نافرمانی را گناه می دانند و اعمال زشت خود را قبول دارند، همواره شرمنده اند در صدد جبران بر می آیند و توبه می کنند؛ اما آن که با توجیه و تغییر نام گناه، کژی را درستی، سراب را آب لجن را چمن و پلیدی را عمل صالح می خواند، به کار خود ادامه می دهد و زیان می کند خوارج نهروان چنین بودند. آنان کشتن ولی خدا را تقرب به خدا می دانستند افرادی که امروز با سبک مغزی و حماقت مسلمانان را می کشند و با انفجار خود و دیگران رعب و وحشت ایجاد می کنند با توجیه این عمل زشت حتی جان خود را می بازند. قرآن کریم عامل این تزئین و زیبا جلوه دادن گناه را شیطان معرفی می کند.

﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جَارٌ لَكُمْ﴾. (2)

به خاطر بیاورید هنگامی که شیطان اعمال مشرکان را در نظرشان زینت داد و به آن ها گفت در این میدان (جنگ بدر) هیچ کس نمی تواند بر شما پیروز شود و من شخصاً در کنار شما در این میدان شرکت دارم

توجیه گناه سرپوش گذاشتن بر گناه است خدعه با نفس و اغفال خویشتن است. توجیه گناه، فرصت سوزی است و مانع اصلاح می شود قرآن کریم مواردی از این توجیه را ذکر می کند:

1. توجیه شرک و کُفر به جبر: ﴿وَ قَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ﴾؛ (3) «و گفتند: اگر خدا می خواست ، ما بت ها را نمی پرستیدیم».

ص: 266


1- کهف، آیه 103 - 104 .
2- انفال، آیه 48
3- زخرف، آیه 20

2. توجيه فحشا به تقليد: ﴿وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾؛ (1) «هنگامی که کار زشتی انجام می دهند، می گویند پدران خود را بر عمل دیدیم و خدا به ما دستور داده است، بگو: خداوند هرگز دستور به عمل زشت نمی دهد».

3. توجیه فرار از جهاد به حفاظت خانه ها: ﴿وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةً وَ مَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا﴾؛ (2) «گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند (در نبرد خندق) و گفتند خانه های ما بدون حفاظ است؛ در حالی که چنین نبود؛ آن ها می خواستند فرار کنند».

4. توجیه فساد به صلاح: ﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ ، (3) و هنگامی که به (منافقان) گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند همانا ما اصلاحگر هستیم».

5. عدم پذیرش رسالت به توجیه دریافت وحی: ﴿وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةً قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ الله الله أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾. (4) «و هنگامی که آیه ای بر آن ها بیاید، می گویند ما هرگز ایمان نمی آوریم مگر این که همانند چیزی که به پیامبران الهی داده شده است، به ما هم داده شود «رسالت و نبوت» و خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».

درمان گناه

اشاره

بدون تردید همان طور که در بیماری های جسمی بازدارندگی و پرهیز مؤثرتر از درمان است، در بیماری های روحی نیز پیشگیری و ترک گناه مقدم بر درمان و کم هزینه تر است.

ص: 267


1- اعراف، آیه 28
2- احزاب، آیه 13.
3- بقره، آیه 11
4- انعام، آیه 124

اگر انسان بتواند در محیط گناه و در معرض آن قرار نگیرد به مراتب آسان تر است تا در معرض گناه قرار بگیرد و بخواهد درمان کند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿اِجْتِنَابُ اَلسَّیِّئَاتِ أَوْلَی مِنِ اِکْتِسَابِ اَلْحَسَنَاتِ﴾؛ (1) «دوری و ترک گناهان، بالاتر و برتر از به دست آوردن حسنات و نیکی هاست». حضرت در سخن دیگری می فرماید: ﴿أفضَلُ مِن طَلَبِ الثَّوبَةِ تَركُ الذَّنبِ﴾؛ (2) «بالاتر از کسب توبه، ترک گناه است».

در این قسمت به بیان عوامل بازدارنده و عوامل درمانی می پردازیم.

1.تفکر و اندیشه

تفکر و تذکر، دو بال ترقی و رشد است. اگر انسان از آن چه می بیند متذکر شود، سپس بیندیشد و فکر را به کار بیندازد از حالت ایستایی به پویایی می رسد و راه صحیح را تشخیص می دهد. قرآن کریم تذکر و تفکر را کنار هم می آورد و می فرماید:

﴿ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...﴾ (3)

(خردمندان) کسانی هستند که خدا را در حال قیام و قعود و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند یاد می کنند و در اسرار خلقت آسمان ها و زمین می اندیشند

یادآوری زندگی آمیخته با تفکر و اندیشه انسان را به رشد می رساند و ثمربخش است. تفکر و اندیشه آئینه صافی است که حقایق را آن گونه که هست انعکاس می دهد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿و الفكرُ مِرْآةُ الحَسَناتِ وَ كَفَّارَةُ السَّيِّئَاتِ وَ ضِياءُ القُلُوبِ وَ فُسحَةُ الخُلقِ وَ إِصابَةٌ وَ فِی صَلَاحِ الْمَعَادِ وَ اطِّلَاعٌ عَلَی الْعَوَاقِبِ وَ استَزادَةٌ فِي العِلمِ وَ هِيَ خَصْلَةٌ لا يُعبَدُ الله بِمِثْلِهَا ﴾. (4)

ص: 268


1- غرر الحکم، شماره 1522.
2- همان شماره 2856
3- آل عمران، آیه 191
4- بحارالانوار، ج 68، ص326.

فکر و اندیشه، آئینه خوبی ها و پوشاننده بدی ها و روشنی بخش دل ها و عامل خوش خلقی و اصلاح معاد و آگاهی از پایان کار و افزایش علم می شود.

تفکر، خصلتی است که با هیچ عبادتی به مانند آن خدا بندگی نمی شود.

اگر انسان به آثار زیان بار و مخرب نافرمانی با خدا بیندیشد، دست به معصیت نمی گشاید و اگر گشود، فوراً توبه می کند تفکر و اندیشه باعث خودسازی و خودیابی می شود. قرآن کریم می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خود باشید هنگامی که شما هدایت ،یافتید گمراهی کسانی که گمراه شده اند به شما زیان نمی رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست و شما را از آن چه عمل می کردید، آگاه می سازد.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَصْلُ اَلسَّلاَمَهِ مِنَ اَلزَّلَلِ اَلْفِکْرُ قَبْلَ اَلْفِعْلِ﴾؛ (2) «اصل سلامت از لغزش، اندیشه قبل از هر کاری است». در حدیث دیگری حضرت می فرماید: ﴿دَوامُ الفِکرِ وَ الحَذْرِ يُؤَمِنُ الزَّلَلَ﴾؛ (3) «استمرار اندیشه و پرهیز انسان را از لغزش حفظ می کند». همچنین در خطبه 103 نهج البلاغه که درباره زهد در دنیا ایراد شده است، می فرماید:

﴿رَحِمَ الله امرَءً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ وَ اعتَبَرَ فَأَبْصَرَ فَكَأَنَّ ما هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنيا عَن قَليلٍ لَم يَكُن وَ كَانَ ما هُو كَائِنْ مِنَ الآخِرَةِ عَمّا قَليلٍ لَم يَزَل﴾ (4)

رحمت خدا بر کسی باد که بیندیشد، عبرت بگیرد و بینا شود. آن چه هم اکنون از دنیا موجود است پس از مدت کوتاهی فکر می کنید گویی هرگز وجود نداشته است و آن چه از آخرت به زودی فرا می رسد، گویی همواره بوده است.

ص: 269


1- مائده، آیه 105.
2- غرر الحکم، شماره 30980
3- همان، ش5141.
4- نهج البلاغه، خطبه 103.

در این بیان نورانی امیرمؤمنان علیه السلام تفکر را منشأ عبرت دانسته اند. اگر کسی در همین فرمایش دقت کند و بیندیشد، گناه نمی کند. اگر کسی بداند این دنیا پس از مدت کوتاهی زرق و برقش میرود، آخرت انسان بر پا می شود دنیا به قدری سریع می گذرد و آخرت به قدری سریع می آید که گویا از ابتدا دنیایی نبوده و همیشه آخرت وجود داشته است. چنین اندیشه ای انسان را از آلوده شدن به معاصی باز می دارد.

بسیاری از کسانی که گناه می کنند قبل از آن به عواقبش نمی اندیشند. اگر انسان قدر و منزلت خود را بداند راه تکامل را بشناسد و جایگاه والا و کرامت و عزت نفس خود را دریابد، هرگز خود را به زشتی ها آلوده نمی کند انسانی که کرامت خویش را دریافت، عظمت ها بِالمَعصيَة؛ (1) «هر كس نفسش نزد او گرامی ،باشد آن را با گناه خوار نمی کند.

2.تمرین و انجام امور ضد

برای هر زهری، پادزهری هست در درمان بیماری های جسم پس از تشخیص بیماری دارویی را تجویز می کنند که متناسب با بیماری آن را ریشه کن کند اگر عفونت بدن کسی را فرا بگیرد، آنتی بیوتیکی می دهند که عفونت را از بین ببرد در درمان بیماری های روحی نیز باید ضد هر صفت رذیله ای را انجام داد و از این طریق به مبارزه با آن بیماری اخلاقی پرداخت. برای مثال کسی که بدخلق و تندخوست باید به رغم این خوی ناپسند خود را خوش خلق جلوه بدهد و خوش خلقی را بر خود تحمیل کند که این امر در ابتدا سخت است؛ اما به تدریج آسان می شود. کسی که بخیل است به زور انفاق کند؛ حتی نذر کند. کسی که حسود است، به رغم صفت حسادت، به شخصی که به او حسادت می ورزد، مهربانی و محبت ورزد و از او تعریف کند ممکن است مدتی این حرکت تصنعی باشد، اما رفته رفته ملکه می شود. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿كُلُّ شَیءٍ يَنفِرُ مِن ضِدِهِ﴾؛ (2) «هر چیزی از ضد خود گریزان است».

ص: 270


1- غرر الحکم، شماره 4610
2- غرر الحکم، شماره 6864

روایات متعددی در این زمینه رسیده است امیرمؤمنان علیه السلاممی فرماید:

1. ﴿ضادُّوا الشَّهَوَةَ بِالعِفَّةِ﴾؛ (1) «با عفت به مبارزه با شهوت و سستی برخیزید».

2. ﴿ضادُّوا الشَّرَّ بِالخَيرِ﴾؛ (2) «با خیر به مبارزه با شرّ برخیزید».

3. ﴿ضادُّوا الغَفلَةَ بِاليَقظَةِ﴾؛ (3) «غفلت را با يقظه و بیداری از بین ببرید».

4. ﴿ضَادُّوا اَلْهَوَی بِالْعَقْلِ﴾؛ (4) «با خرد و اندیشه به مبارزه با هوای نفس بروید».

5. ﴿ضادُّوا الغَضَبَ بِالحُكمِ﴾؛ (5) «غضب را با بردباری ریشه کن کنید».

6. ﴿ضادُّوا الكِبَرَ بِالتَّواضُع﴾؛ (6) «با تواضع، کبر را ریشه کن کنید».

مرحوم نراقی، ضمن تأکید بر این راه درمان در مورد علاج بیماری بخل می نویسد:

اگر بيماري بخل مزمن شده و به راحتی قابل علاج نیست، یکی از روش های درمان آن است که نفس خود را فریب دهی تا به انگیزه نامدار شدن و شهرت در جامعه، جود و بخششی داشته باشی؛ گرچه این کار به قصد ریا و خودنمایی باشد. این از سنن الهی است که گاهی بدی و عوامل هلاکت با بدی دیگری نابود می شود. (7)

امام سجاد علیه السلام با استفاده از همین روش در دعای مکارم الاخلاق چنین دعا می کند:

﴿أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِدنى لا أَعارِضَ مَن غَشَنى بِالنُّصحِ وَ أَجْزِى مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ وَ أُثيبَ مَن حَرَمَنى بِالبَدْلِ وَ أكافىء مَن قَطَعَنى بِالصِّلَهِ، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ﴾ (8)

ص: 271


1- همان، ش 5917
2- همان، ش 5914.
3- همان، ش5925
4- همان، ش5922.
5- همان، شماره 5911
6- همان، شماره 5911
7- جامع السعادات ، ج 2، ص 120.
8- دعای مکارم الاخلاق دعای بیستم صحیفه سجادیه

خدایا بر محمد و آلش درود فرست و به من توفیق بده خیرخواهی کنم برای کسی که بدخواهی مرا نموده و با آشتی و نیکی تلافی کنم کسی را که با من قهر کرد و از من برید و به بخشش و کمک تلافی کنم کسی که مرا محروم کرد و بپیوندم با کسی که با من قطع رابطه کرد و به نیکی یاد کنم آن که غیبت مرا نمود.

این همان تزکیه نفس است؛ یعنی مراقب آفت های نفس بودن و آفت زدایی کردن. نفس، مانند نهالی است که باغبان باید دائم مواظب آن باشد تا کرم ها، آفات و حشرات آن را نابود نکنند. آفت زدایی از نفس و پاک کردن درون (تخلیه) قبل از تحلیه و جذب و رشد آن است. اگر آفت از یک درختی زدوده نشود آب و کود اثر نمی گذارد. مرکب بیمار انسان را به مقصد نمی رساند؛ بلکه ابتدا باید اصلاح شود راه این اصلاح تمرین و تکرار است.

اصل تداوم و استمرار به تدریج نفس را از رذایل تطهیر می کند و به سوی تکامل پیش فلسفه هشدارها و بیم ها در قرآن نیز همین است. گاهی نفس از درون شعله می می کشد که نه فقط ثمره ای ندارد؛ بلکه آتش می زند ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَ قُودُهَا النَّاسُ﴾ ؛ (1) یعنی از آتشی بترسید که آتش زنه آن انسان ها هستند. روش ریاضت نفس با انجام اعمال ضد، اگرچه مشقت دارد زود اثر و نتیجه می دهد و باعث تقویت اراده می شود. برخی دانشمندان اخلاق، 25 دستور و توصیه برای سیر و سلوک و تعالی اخلاقی ذکر کرده اند که نخستین آن، ترک آداب و عادات و رسومی است که انسان را غرق در آلودگی می کند (2)

3.دوری از عوامل و زمینه های تحریک

از عوامل ارتکاب گناه، تحریک غرایز و شهوات است ،انسان، موجودی مُركَّب از غرایز و امیال مختلف است غرایز تمایلاتی است که در انسان به ودیعه گذاشته شده و هدف آن ها تأمین نیازهای مادی و جسمانی است. اگر این غرایز طوفانی شوند و طغیان کنند، خطرناک اند، غرایز باید در مسیر صحیح و شرعی خود ارضا شوند.

ص: 272


1- بقره، آیه 24
2- ر.ک: مکارم شیرازی ، اخلاق در قرآن، ج1، ص 135.

از راه های کنترل غرایز، بازداشتن نفس از عوامل تحریک کننده است . نگاه به صحنه های حرام فیلم های مهیج موسیقی های مبتذل، ارتباط با نامحرم، روی آوردن به قمار، شراب، استماع حرف های محرک مطالعه داستان ها و رمان های جنسی و بالاخره آن چه به تحریک امیال و هوا و هوس می انجامد، زمینه ساز و ارتکاب معصیت است از این رو، آیات و روایات ما به پرهیز از عوامل تحریک کننده سفارش کرده است.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ تَوَرَّعَ عَنِ الشَّهَواتِ هانَ نَفْسُهُ﴾؛ (1) «کسی که از شهوات خود دوری کند نفس خود را محفوظ داشته است». حضرت در کلام نورانی دیگری می فرماید: ﴿إمنَع نَفْسَكَ مِنَ الشَّهواتِ تَسلِم مِنَ الآفاتِ﴾؛ (2) «نفس خود را از تحریک و شهوات باز دار تا از آفات سالم بمانی».

4.توبه

عموم افراد بشر، دچار برخی لغزش ها و خطاها می شوند. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿إِنَّ كُلَّ بَنِي آدَمٍ خَطَّاءٌ وَ خَير الخطائينَ التَّوابُونَ﴾؛ (3) «همه انسان ها اهل خطا هستند. بهترین خطاکاران توبه کنندگان هستند».

خدای متعال برای درمان گناه و بازگشت انسان به فطرت پاکش، دری به نام توبه گشوده است. اگر کسی از این در وارد نشد کوتاهی از خود اوست ﴿إلهى أَنْتَ الَّذی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ باباً إِلی عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ، فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ﴾؛ (4) «خدای من تو همان کسی هستی که برای بندگانت دری به سوی عفو خویش گشودی و آن را توبه نام نهادی و فرمودی به سوی خدا باز گردید».

از این واژه بیش از صد مرتبه در قرآن سخن به میان آمده و فقط هفت مرتبه به آن فرمان داده شده است: ﴿تُوبُوا﴾ (5)

ص: 273


1- غرر الحکم، ش8290.
2- همان، ش2440.
3- الدر المنثور، ج1، ص261.
4- مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر مناجات التائبين.
5- تحریم آیه 8؛ هود آیه 3 ، 52، 61 و 90؛ نور، آیه 31؛ بقره، آیه 118.

تمام دانشمندان اسلامی بر وجوب توبه اتفاق نظر دارند این امر با آیات و روایات، ثابت است. توبه، مخصوص گناه یا گناهان خاصی نیست و شخص و اشخاص معینی را هم شامل نمی شود؛ بلکه عمومیت دارد. قرآن کریم می فرماید:

﴿قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾ (1)

بگوای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید، از رحمت خدا ناامید نشوید؛ که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

در تمام واژگان این آیه، لطف و مهر الهی موج می زند:

1. پیامبر، پیام بشارت را شخصاً ابلاغ کند ﴿قُل﴾؛

.2 خدا گناهکار را بنده خود خطاب کرده است نه عاصی و نافرمان ﴿عبادی﴾؛

خدا همه بندگان را لایق دریافت رحمت دانسته است ﴿عبادی﴾؛

4. گناهکار به خود ستم کرده و به خدا ضرری نرسانده است ﴿اسرفوا على انفسهم﴾؛

5. تعبیر اسراف به جای جرم و گناه؛ یعنی از حد تجاوز کرده و مرزشکنی کرده است ﴿اسرفوا﴾

6. یأس از رحمت حرام است ﴿لا تَقْنَطُوا﴾؛

7. رحمت محدود نیست ﴿رحمة الله﴾؛

8. وعده رحمت، قطعی است ﴿ان الله﴾؛

9. کار خدا بخشش است ﴿یغفر﴾؛

10. همه گناهان قابلیت آمرزش دارد ﴿الذنوب جميعا﴾؛

11. خدا بسیار بخشنده است ﴿الغفور﴾؛

12. خدا بسیار مهربان است ﴿الرحيم﴾؛

13. آمرزش گناه، اقتضای رحمت الهی است ﴿رحمة الله﴾. (2)

ص: 274


1- زمر، آیه 53.
2- ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 10، ص 187.

با توجه به آثار مستقلی که در مورد نقش توبه آثار و شرایط آن نوشته شده است، در این قسمت به ذکر یک حدیث بسنده می کنیم امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿الثَّوبَةُ عَلَى أَرْبَعَةِ دَعَائِمَ، نَدَمٌ بِالقَلبِ وَ استغفارٌ بِالنِّسانِ وَ تَحَمُّلْ بِالجَوَارِحِ وَ عَزْمٌ عَلَى أَن لا يَعُودَ﴾ (1)

توبه بر چهار پایه استوار است پشیمانی با قلب طلب آمرزش با زبان عمل با اعضا، و اراده و عزم بر ترک و عدم بازگشت.

5.بهره گیری از تقویت کننده های معنویت

از شیوه های مبارزه با رذایل اخلاقی و گناه در کنار مبارزه و ریاضت نفس، تقویت جنبه های معنوی و انجام اموری است که ریشه در صفات حمیده و ارزش های اخلاقی دارد. گاه موعظه هم نشینی، رفاقت، دعا، زیارت، ذکر، مشاوره و بالاخره یک توجه و انتباه، زمینه یقظه و بیداری را فراهم نموده و غفلت و بی خبری را می زداید؛ از این رو ارباب سیر و سلوک نخستین منزلِ تعالی و رشد را یقظه دانسته اند؛ یعنی بیداری و توجه نمودن قرآن کریم می فرماید:

﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرِ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ * لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ﴾ (2)

حساب مردم نزدیک شده است؛ اما آن ها در غفلت و روی گردان اند، هر یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها بیاید، با لعب و شوخی به آن گوش می دهند؛ در حالی که قلوب شان در لهو و بی خبری است.

این آیه از سوره انبیا، که شروع سوره است با هشداری مهم به همه مردم آغاز می شود و زنگ خطری همگانی است که حسابرسی مردم در قیامت نزدیک است؛ اما آن ها بی خبرند. حساب به استقبال مردم می آید. اینان دو ویژگی غفلت و اعراض در زمینه حساب دارند. آن ها از حساب

ص: 275


1- الكافي، ج 2، ص435.
2- انبیاء، آیه 1 - 3

غافل اند و از آیات الهی اعراض و دوری می کنند غفلت از حساب زمینه ساز اعراض از آیات است. به سبب غفلت از آیات بهره نمی گیرند محرومیت از استفاده عبرت آمیز آیات برای همین غفلت است. اینان از عوامل هشداردهنده استفاده نمی کنند و هر ذکر و آیه ای می آید، با شوخی و لهو و بازی با آن رفتار می کنند. نصایح و اندرزها را بازی می شمارند و این شوخی گرفتن ریشه در قلب آنان دارد که در لهو و بی خبری است. کلمه «ذکر» در آیه، هر سخن بیدارکننده و هر هشداری را شامل می شود واژه های ،غفلت لعب و لهو در آیه هر سه نشان نده این روح بی خبری است که منشأ تباهی و سقوط می شود انسان باید به خود متوجه شود و در تقویت و کمال خویش بکوشد تا از این طریق به تقویت باورهای دینی پرداخته، ریشه معصیت را در خود بخشکاند همه عالم هستی نشانه ها و آیات الهی است:

﴿وَ فِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»﴾؛ (1) «و در زمین نشانه هایی از اوست برای اهل یقین «جان های تان نشانه هایی است». آیا نمی بینید»؟

اگر انسان به آیات و نشانه ها توجه کرد به مصالح و معنای خود اندیشید و آینده نگری و تدبیر داشت هرگز هستی خود را با گناه معاوضه نمی کند و با سرمایه عمر، کالای عصیان و لهو نمی خرد.

در این جا به برخی عوامل تقویت خوبی ها و راه های بازدارنده از گناه و عوامل سازندگی نفس می پردازیم.

الف)معاشرت با صالحان

مشاهده روش زندگی بزرگان معاشرت با افراد متخلق و رابطه با انسان های صالح و دوستی با نیکان اثر مستقیم بر خلق و خوی انسان دارد و به تدریج، اخلاق ناپسند را ریشه کن می.کند مشاهده زندگی بزرگان و رفاقت با افراد نیک کردار زمینه رشد فضایل و تقویت خوبی ها را در انسان فراهم می سازد.

در دعای روز شانزدهم ماه رمضان می خوانیم: ﴿اللَّهُمَّ وَفِّقنى فيهِ لِمُرافَقَةِ الأبرارِ وَ جَنّبني

ص: 276


1- ذاریات، آیه 20 و 21

فيهِ مُرافَقَةُ الأشرار﴾ ؛ «خدایا در این روز مرا به هماهنگی و همدلی با نیکان موفق بدار و از رفاقت و دوستی افراد بد دور گردان».

قرآن کریم می فرماید: ﴿رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ﴾ (1) «پروردگارا، از گناهان ما در گذر و زشتی و معاصی ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران».

معصیت و همراهی اثر مستقیم در تربیت انسان دارد در روایات آمده است که لقمان به پسرش گفت: ﴿یا بُنَيَّ صاحِبِ العُلَماءَ و اقرب مِنهُم وَ زُرهُم فى بُيُوتِهِم فَلَعَلَّكَ تُشَبِّهُهُم فَتَكُونَ مِنهم﴾؛ فرزندم با دانشمندان دوستی کن و به آن ها نزدیک باش و همنشینی کن، و به زیارت آن ها در خانه های شان برو باشد که شبیه آن ها شوی و با آن ها باشی»

امیر مؤمنان علیه السلام در نامه 31 نهج البلاغه، که نخستین اثر مکتوب در زمینه اخلاق است، می نویسد: ﴿قارن أهلَ الخَيرِ تَكُن مِنهُم وَ باين أهلَ الشَّرِتَبِنْ عَنهُم﴾؛ (2) «با اهل خیر و نیکی هم نشین باش تا از آن ها شوی و از بدان جدا شو تا از بدی ها جدا شوی».

گاه سرنوشت برخی افراد ،بد براثر معاشرت با خوبان به کلی تغییر کرده و مسیر زندگانی آنان عوض شده است. انسان در اثر معاشرت و رفاقت با نیکان به صورت ملموس و حسی فضایل را درک می کند و از آن اثر می پذیرد. حتی اگر نخواهد به صورت غیر مستقیم بر او اثر می کند. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿عَاشِرْ أَهْلَ اَلْفَضْلِ تَسْعَدْ وَ تَنْبُلْ﴾؛ «با اهل فضیلت معاشرت کن تا سعادتمند و با نجابت شوی».

ب)موعظه و نصیحت

بهره گیری از وعظ و ،پند دل را صفا می بخشد و رذایل را می زداید. امیرمؤمنان علیه السلام در توصیه های اخلاقی به امام حسن علیه السلام می فرماید: ﴿اَحْيِ قَلبَكَ بالموعِظَةِ وَ أمِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَ قَوْهِ بِاليَقينِ وَ نَوّرهُ بِالحِكمَةِ﴾؛ (3) «دلت را با اندرز زنده دار و با زهد بمیران و با یقین تقویت کن و با حکمت نورانی گردان».

ص: 277


1- آل عمران، آیه 193
2- نهج البلاغه ، نامه 31.
3- نهج البلاغه ، نامه 31

موعظه، کلامی است خیرخواهانه و همراه با ترساندن (1) مرحوم شهید مطهری در فرق موعظه و حکمت می نویسد:

حکمت، تعلیم است و موعظه، تذکار حکمت، برای آگاهی است و موعظه برای بیداری حکمت مبارزه با جهل است و موعظه، مبارزه با غفلت سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه حکمت یاد می دهد و موعظه، یادآوری می کند حکمت بر موجودی ذهنی می افزاید و موعظه، ذهن را برای بهره برداری از موجودی خود آماده می سازد. حکمت، چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن حکمت، برای اندیشیدن است و موعظه، برای دل به خود آمدن حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح (2)

مصادیق موعظه

اشاره

1. قرآن: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةً مِنْ رَبِّكُمْ﴾ (3)

2. مرگ: رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿کَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً﴾؛ (4) «فقط مرگ برای موعظه کفایت می کند».

3. تجربه : امام على علیه السلام: ﴿العاقِلُ مَن وَ عَظَتهُ التَّجارُب﴾؛ «خردمند، کسی است که با تجربه ها پند گیرد».

4. دنیا امام علی علیه السلام: ﴿وَ دَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اِتَّعَظَ بِهَا ﴾؛ (5) «دنيا خانه موعظه است برای کسی که پندپذیر باشد».

5. همه امور امام علی علیه السلام: ﴿إِنَّ فِي كُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً وَ عِبْرَهً لِذَوِی اَلْأَلْبَابِ وَ اَلاِعْتِبَارِ﴾؛ (6) «همانا در هر چیزی پند و نصیحت و عبرت است برای خردمندان و اهل عبرت».

ص: 278


1- راغب ، المفردات ، «الوعظ زجر مقترنّ بتخويف» (راغب، المفردات).
2- سیری در نهج البلاغه ، ص193.
3- یونس، آیه 57
4- تحف العقول، ص 35 .
5- نهج البلاغه ، حکمت 131.
6- غرر الحکم، شماره 3460

موعظه و نصیحت قلب های مُرده را زنده و انسان های خفته را بیدار می کند شرکت در مجالس موعظه و نشستن پای موعظه دانشمندان، زنگارها را می زداید و گاه یک آیه، حديث، تذکر و یادآوری ، مسیر زندگی افراد را تغییر می دهد. امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفْلَة﴾؛ (1) «با موعظه، غفلت ها زدوده می شود».

ج)مشاوره تربیتی و اخلاقی

نقش مشاور و استاد اخلاق در هدایت و تهذیب نفس برکسی پوشیده نیست. امروزه ، مشاوره با صاحب نظران به صورت تخصصی جایگاه بلندی در نظام تربیتی دارد؛ افرادی که با تجارب شخصی و مطالعات عمیق و دلسوزی می توانند راهکارهای اساسی ارائه دهند. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: ﴿المشاوَرَةُ راحَةً لَكَ وَ تَعَبُ لِغَيرِكَ﴾؛ (2) «مشاوره برای تو راحتی، و برای دیگری (مشاور) زحمت است»:

البته برای این اصل توصیه هایی شده است:

1. شرایط مشاور: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿خَيرَ مَن شاوَرَت ذَوُو النُّهى وَ العِلمِ وَ أُولُوا التَّجارُبِ وَ الحَزْمِ﴾؛ (3) «بهترین فردی که مورد مشاوره قرار می گیرد، کسی است که خردمند، ،دانشمند باتجربه و دوراندیش باشد».

2. پرهیز از مشاوره با جاهل امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: ﴿مُشاوَرَةُ الجَاهِلِ المُشفِقِ خَطَرُ﴾ (4) «مشاوره نادان دلسوز خطر است»

3. پرهیز از مشاوره با دشمن امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿لاَ تُشَاوِرْ عَدُوَّکَ وَ اُسْتُرْهُ خَبَرَکَ﴾؛ «با دشمنت مشاوره نکن و گزارش های خود را از او بپوشان».

4. توصیه به مشاوره با افراد خدا ترس: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿شاوِر فِي أُمُورِكَ الَّذِينَ

ص: 279


1- همان شماره 4191
2- همان شماره 1857
3- همان، ش499.
4- همان ش 9859

يَخشَونَ الله تُرشِد﴾؛ (1) «در امور خود با کسانی که خدا ترساند مشورت کن تا هدایت شوی».

همان طور که در بیماری های جسمی به طبیب مراجعه می کنیم و اگر بیماری، خطرناک و پیچیده باشد شورای پزشکی تشکیل می شود در درمان بیماری های اخلاقی و روحی هم استفاده از نظر کارشناسان و صاحبان تجربه ضرورت دارد البته تزلزل و وسواس در این امر، پسندیده نیست اگر انسان نظری را دریافت کرد خود نیز بیندیشد و عمل کند. همان طور که در بیماری استفاده از پزشکان و داروهای متعدد توصیه نمی شود در مشاوره هم نباید دائم به افراد مختلف مراجعه کرد؛ بلکه انسان به نظر یک کارشناس صائب جامه عمل بپوشاند.

د)بهره گیری از عبادت و رویکرد به آن

اعمال با اخلاق درونی انسان رابطه مستقیم دارد اعمال از اخلاق سرچشمه می گیرد. از طرفی به اخلاق نیز شکل می دهد تکرار یک عمل خوب، باید به تدریج به حالت درونی تبدیل گردد و در درون انسان سبب پیدایش ملکه اخلاقی شود از این رو یک راه مؤثر در تربیت نفوس و مبارزه با گناه تکرار اعمال مثبت است.

اعمال ارزشی و صالح، آثار ارزشی و مسرت بخش از خود بر جای می گذارند. اعمال ضد ارزشی و رفتارهای نابهنجار نیز آثار غم باری را به بار می نشاند. قرآن کریم می فرماید: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾؛ (2) «کسی که کار شایسته ای انجام دهد از مرد یا زن در حالی که مؤمن است؛ پس قطعاً او را به زندگانی پاکیزه ای زنده می داریم».

قرآن کریم فلاح و رستگاری عاقبت به خیری زندگی پاکیزه، بلندی عمر، افزایش نعمت و بسیاری از آثار صالح دیگر را نتیجه عمل صالح می داند. عمل صالح، زمینه ساز کمال آدمی و سعادت بشر است؛ کما این که رفتار نکوهیده زمینه لغزش و محرومیت ها را فراهم می سازد.

ص: 280


1- همان ش5756
2- نحل، آیه 97

اعمال ما جاودانه و ماندگار است و با عامل رابطه تنگاتنگ دارد: ﴿وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا﴾. (1) آیت الله جوادی آملی در این باره می فرماید:

از نظر قرآن کریم، عمل جز با عامل با موجود دیگری ارتباط ندارد. عمل هر انسانی به خود انسان وابسته است و از او جدا نیست قبل از این که انسان کاری را انجام دهد، آن کار در اختیار انسان بود. اگر انسان کار را انجام داد، او در اختیار و رهن آن کار است. چنین نیست که پیوند بین عمل و انسان (عامل) گسیخته باشد. (2)

عمل نیک، بدی ها را از بین می برد ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ﴾. (3)

عمل نیک، محبوبیت می آورد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا﴾ (4)

عمل شایسته، فلاح و رستگاری در پی دارد ﴿وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (5)

قرائت قرآن ، نماز اوّل وقت، روزه ، ذکر و دعا آموزه هایی هستند که در از بین بردن زمینه گناه در انسان نقش کلیدی دارند. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾ (6)

رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿من أكثَرَ مِن ذِكرِ الله فَقَد بَرِيءَ مِنَ النِّفاقِ﴾؛ (7) «کسی که زیاد ذکر خدا بگوید از نفاق و دو رویی پاک می شود». امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ الصَّلاةَ تَنزِيها مِنَ الكِبرِ﴾؛ (8) «نماز، کبر را می زداید».

استفاده از زمان های خاص مانند ماه رمضان محرم و اعیاد اسلامی و حضور در

ص: 281


1- کهف، آیه 49
2- تفسیر موضوعی قرآن، ج1، ص 209
3- هود، آیه 114.
4- مریم، آیه 96
5- حج، آیه 77
6- عنکبوت، آیه 45
7- ميزان الحکمه، شماره 6433
8- غرر الحکم، شماره 6607

مکان های خاصّ و زیارتگاه ها سفرهای زیارتی قرائت ادعیه و زیارات معصومین علیهم السلام همه در اصلاح نفس و زدودن رذایل مؤثر است. (1)

داستان

1.کیفر دو گناه:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه جمعی از دوستان به قبرستان بقیع رفت کنار قبری ایستاد و فرمود: «هم اکنون صاحب این قبر را با گرزی آتشین زدند که آتش در درونش شعله کشید». سپس کنار قبر دیگری توقف کرد و همان گفته قبل را در مورد عذاب تکرار کرد. اصحاب پرسیدند: مگر این دو نفر چه کار بدی انجام داده بودند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿کانَ اَحَدُهُما یَمْشیِ بِالنَّمیمَهِ بَینَ النّاسِ، وَ کانَ الاخَرُ لایَسْتَبْرئ مِنَ البُولِ﴾؛ (2) «یکی سخن چینی بین مردم می کرد و دیگری از بولش استبراء نمی کرد (در طهارت و نجاست بی مبالات بود)».

2.مکافات ستمگری

ابوعمر از بزرگان و مشاهیر کوفه بود وی می گوید در قصر ،کوفه در حضور عبدالملک مروان در آن هنگام که سر بریده مصعب بن زبیر را در مقابل خود گذاشته بود ، نشسته بودم. از دیدن این منظره لرزه و اضطرابی اندامم را گرفت. چنان حالم تغییر کرد که عبدالملک متوجه شد. گفت: تو را چه شده است که این طور ناراحت شدی؟ گفتم در پناه خدا قرارت می دهم؛ خاطره ای از این قصر در نظرم مجسم شد که از آن لرزه بر من وارد گردید. روزی در همین مکان نزد عبید الله بن زیاد نشسته بودم که سر مقدّس حسین علیه السلام را در مقابل دیدم پس از مدتی، سر ابن زیاد را در همین مکان در برابر مختار بن ابی عبیده مشاهده کردم. مدتی نگذشت که مصعب بن زبیر سردار و امیر کوفه شد و سر مختار را پیش روی خود .گذاشت. اکنون سر مصعب در برابر شماست من تاکنون چهار سر در این مجلس مشاهده کرده ام. عبدالملک تکان سختی خورد و دستور داد آن عمارت و قصر را ویران کنند و گفت

ص: 282


1- برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: رضا وطن دوست، عمل در قرآن.
2- المواعظ العدديه، ص 40

﴿لا أراك الله الخامِسَ فَقامَ وَ أَمَرَ بِهَدمِ القَصرِ﴾. (1) از جا حرکت کرد و قصر را ویران نمود و گفت: خدا پنجمی را نشانت ندهد.

3.ثمره دنیا دوستی

امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت عیسی علیه السلام با عده ای از یارانش در بیابان سیر می کردند. به روستایی رسیدند که همه خانه ها ویران شده و جسدها و جنازه ها در راه ها و کوچه ها متلاشی شده بود حضرت عیسی علیه السلام به همراهانش فرمود: این ها در اثر عذاب عمومی شده اند. اگر عذاب عمومی نبود و به تدریج مرده بودند، زنده ها مرده ها را دفن می کردند ﴿إنَّ هؤُلاءِ ماتُوا بِسَخَطِة وَ لَو ماتُوا بِغَيْرِها لَتَدافَنُوا﴾. اصحاب گفتند: ای روح خدا، آن ها را زنده کن. دوست داریم قصه آنان را بدانیم.

حضرت فریاد زد: «یا اهل القريه» شخصی جواب داد: «لبیک یا روح الله». حضرت عیسی علیه السلام فرمود: ﴿مَا حَالُکُمْ وَ مَا قِصَّتُکُمْ﴾؛ «داستان شما و وضعیت شما چگونه است»؟

آن شخص پاسخ داد: ﴿أَصْبَحْنَا فِی عَافِیَهٍ، وَ بِتْنَا فِی اَلْهَاوِیَهِ﴾؛ «صبح کردیم با سلامت کامل و شب که خوابیدیم، هاویه ما را گرفت» عیسی پرسید: «ما الهاویه؛ هاویه چیست»؟ پاسخ داد: «بحار من نار فيها؛ جبال من نار؛ دریایی از آتش که در آن کوه هایی از آتش قرار داشت». عیسی پرسید: «و ما بلغ بکن ما اری؛ به چه دلیل به این وضعیت دچار شدید»؟ پاسخ داد: ﴿حُبُّ الدُّنْیَا وَ عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ﴾؛ «محبت و علاقه شدید به دنیا و اطاعت و فرمان بری از طاغوت ها». عیسی پرسید: ﴿وَ مَا بَلَغَ مِنْ حُبِّکُمُ اَلدُّنْیَا﴾؛ «تا چه اندازه به دنیا علاقه مند بودید»؟ پاسخ داد: ﴿كَحُتِ الصَّبِيِّ لِأُمِّهِ إِذا أَقبَلَتْ فَرِحَ وَ إِذا أدبَرَتْ حَزِنَ﴾؛ مانند علاقه کودک به مادرش که وقتی به او روی می آورد شاد می شود و وقتی روی بر می گرداند، اندوهگین می گردد»

عیسی پرسید: ﴿وَ مَا بَلَغَ مِنْ عِبَادَتِکُمُ اَلطَّوَاغِیتَ﴾ ؟ «تا چه اندازه بندگی طاغوت ها را کردید»؟ پاسخ داد: ﴿ كَانُوا إِذَا أَمَرُونَا أَطَعْنَاهُمْ﴾؛ «هر فرمانی دادند، اطاعت کردیم».

در پایان حضرت عیسی علیه السلام پرسید: «چرا از میان همه هلاک شدگان تو پاسخ مرا

ص: 283


1- عاقبت گناهکاران ، ص 93

دادی»؟ عرض کرد: من بین اهل معصیت بودم؛ اما از آن ها نبودم طاغوت پرستی و دنیا پرستی آنان را نداشتم (نهی از منکر نمی کردم، ساکت بودم)».

حضرت عیسی خطاب به اصحاب فرمود: ﴿اَلنَّوْمُ عَلَی اَلْمَزَابِلِ وَ أَکْلُ خُبْزِ اَلشَّعِیرِ خَيْرٌ كَثِيرٌ مَعَ سَلامَةِ الدّین﴾؛ (1) «خوابیدن روی خار و خاشاک و مزبله ها و خوردن نان جو، درصورتی که دین انسان سالم باشد بهتر است»

4.پایان زندگی

امام رضا علیه السلام از امام باقر علیه السلام روایت کرد که فرمود: سلیمان روزی به اصحابش گفت:

﴿إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ وَهَبَ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لاحَدٍ مِنْ بَعْدِی سَخَّرَ لِیَ الرِّیحَ وَالإِنْسَ وَالْجِنَّ وَالطَّیْرَ وَالْوُحُوشَ وَ عَلَّمَنِی مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ آتَانِی کُلَّ شَیْ ءٍ وَ مَعَ جَمِیعِ مَا أُوتِیتُ مِنَ الْمُلْکِ مَا تَمَّ لِی سُرُورُ یَوْمٍ إِلَی اللَّیْلِ وَقَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَدْخُلَ قَصْرِی فِی غَدٍ وَ أَصْعَدَ أَعْلاهُ وَ أَنْظُرَ إِلَی مَمَالِکِی فَلا تَأْذَنُوا لأَدٍ عَلَيَّ بِالدُّخُولِ لِئَلا يَرِدَ عَلَيَّ مَا يَنغُصُ عَلَيَّ يَومي﴾.

خداوند به من سلطنتی داد که بعد از من به هیچ کس نداد باد و انس و جن و پرندگان و وحوش را در اختیار من قرار داد به من زبان پرندگان را آموخت و همه چیز را بر من تمام کرد؛ اما با این وجود هنوز یاد ندارم که روزی را با شادی به شب رسانده باشم دوست دارم فردا را تنها وارد قصر شوم و به بالاترین نقطه رفته سرزمینم را .ببینم به هیچ کس اجازه ورود ندهید تا خوشی من خراب نشود.

وقتی وارد قصر شد به بالاترین نقطه رفت و بر عصا تکیه زد ناگهان جوانی زیبا چهره و خوش قامت را در قصر دید پرسید چه کسی به تو اجازه ورود به قصر داده است؟ از کجا وارد شدی؟ پاسخ داد: ﴿ أَدْخَلَنِی هَذَا الْقَصْرَ رَبُّهُ وَ بِإِذْنِهِ دَخَلْتُ﴾ ؛ «با اجازه خدا در قصر آمدم». سلیمان گفت: ﴿رَبُّهُ أَحَقُّ بِهِ مِنّى فَمَن أنتَ﴾؛ «پروردگارِ قصر از من سزاوارتر است. تو کیستی»؟ پاسخ داد: ملک الموت آمد و او را قبض روح کرد. (2)

ص: 284


1- صدوق، معانی الاخبار، ص 341 (باب معنى الهاويه).
2- صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 239.

5.نتیجه برزخی اعمال

امام صادق علیه السلام فرمود: شخص نیکوکاری از دنیا رفت او را به خاک سپردند. در عالم قبر، مأموران الهی از او بازخواست کردند. یکی از مأموران گفت ما می خواهیم صد تازیانه به تو بزنیم. مرد نیکوکار :گفت من طاقت ندارم عدد را کم کردند تا به یک تازیانه رسید (تخفیف دادند) گفتند: حتماً یک تازیانه لازم است پرسید چرا من چه گناهی کرده ام؟ پاسخ دادند: ﴿لأَكَ صَلَّيْتَ يَومَا بِغَيْرِ وُضُوءٍ وَ مَرَرْتَ عَلَى ضَعِيفٍ فَلَم تَنصُرَهُ﴾ ؟

زیرا تو یک روز بدون وضو نماز گزاردی و بر ضعیفی عبور کردی و او را یاری نکردی با همان یک تازیانه قبرش پر از آتش شد. (1)

6.مکافات ظلم

نگهبانِ ستمگری از راهی می گذشت. پایش لغزید و به چاهی افتاد؛ زیرا سالیان دراز در پی آزار و اذیت مردم بود و پیوسته بدخواه آنان وقتی در چاه افتاد، خود را بسیار عاجز و ناتوان دید. سرتاسر شب در چاه می نالید و زاری می کرد و کمک می طلبید. شخصی با سنگ بر سر او کوفت و گفت آیا تو در همه عمر به فریاد کسی رسیدی که اکنون فریادرس می طلبی؟ اکنون در چاه بمان و نتیجه ناجوانمردی ها و مردم آزاری های خود را ببین.

همه تخم نامردی کاشتی *** ببين لا جرم بر که برداشتی

که بر جان پستت نهاد مرهمی *** که از درد دل ها نبودت غمی

تو ما را همی چاه کندی به راه *** به سر لاجرم در فتادی به چاه

دو کس چَه کَنند از پی خاص و عام *** يكي نيك محضر دگر زشت نام

یکی تشنه را تا کند تازه حلق *** دگر تا به گردن در افتند خلق

اگر بدکنی، چشم نیکی مدار *** که هرگز نیارد گز انگور بار (2)

ص: 285


1- صدوق ، ثواب الاعمال ، ج 2، ص 506
2- بوستان سعدی، ص176

7.واکنش سریع گناه

داود بن علی حاکم مدینه شد. معلّی بن خنیس را دستگیر کرد و گفت: اسامی یاران و پیروان امام صادق علیه السلام را افشا کن. گفت نمی شناسم داود گفت: اگر کتمان کنی، تو را .کشم فرمود: مرا به کشتن تهدید می کنی به خدا قسم که اگر آن ها زیر پاهای من باشند پایم را بلند نمی کنم (یعنی هرگز آن ها را معرفی نمی کنم) داود او را به شهادت رساند. خبر به امام صادق علیه السلام رسید. امام علیه السلام در حال سجده چنین دعا كرد: ﴿أَللَّهُمَّ إِنِّى أَسئَلُكَ بِقُوَّتِكَ القَوِيَّةِ وَ بِمَحالِكَ الشَّدِيدَةِ وَ بِعِزَّتِكَ الَّتى خَلَقَكَ لَهَا ذَليل أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَن تَأْخُذَهُ السّاعَةَ﴾ .

راوی گوید: به خدا قسم هنوز امام علیه السلام سر از سجده بر نداشته بود که صدای صیحه و ناله از خاندان داود بن علی آمد و گفتند او مرده است. (1)

8.نتیجه ظلم

محمد بن سنان گوید: روزی به محضر امام هادی علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود: «آیا تازه ای از این حاکم ظالم (آل فرج حاکم مدینه) داری»؟ گفتم: عمر بن فرج که قبلاً حاکم مدینه بود مرده است. امام علیه السلام با شنیدن این خبر 24 مرتبه فرمود: «الحمد الله». گفتم: ای آقای من اگر می دانستم این خبر شما را شاد می کند پابرهنه به خدمت شما می دویدم. فرمود: «ای محمّد، آیا می دانی که او به پدرم محمد بن علی چه گفت»؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: «پدرم درباره موضوعی با او سخن می گفت و او در پاسخ گفت گمان می کنم تو مستی پدرم :گفت خدایا اگر می دانی که من امروز تا شب برای تو روزه دار بوده ام، به او مزه غارت مال و خواری اسیری را بچشان به خدا سوگند چند روزی نگذشت که اموالش را غارت کردند و هر چه داشت، بردند و او را به اسارت گرفتند و هم اکنون مرده است. خدایش نیامرزد خدا از او انتقام گرفت». (2)

ص: 286


1- الارشاد، ج 2، ص 184؛ بحارالانوار، ج 95، ص221.
2- سیرت پاکان، ص 197؛ اصول کافی، ج 2، ص549.

16

﴿وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَهِ﴾؛ بزرگ شمردن اطاعت الهی

مقدمه

در مفهوم شناسی این دعا دو احتمال داده شده است:

1. پناه بردن به خدا از سنگین شمردن طاعت و بندگی؛ چنان که می فرماید: ﴿وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةُ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ...﴾ (1) منشأ چنین سنگینی و دشواری، روحیه استکباری و خوی برتری طلبی .است

2. بزرگ شمردن اطاعت و خود را طلبکار خدا دانستن که نشانه عجب و ادلال است با توجه به مقابله با استصغار المعصيه معنای دوّم بیشتر به ذهن خطور می کند (2) ما بر اساس همین معنا وارد بحث می.شویم

عبودیت و بندگی به معنای اظهار تذلل و خشوع در برابر ذاتی است که استحقاق بندگی دارد: ﴿أَلْعُبُودِيَّةُ إظهارُ التَذَلُّلِ وَ العِبادَةُ أبْلَغَ مِنها لأَها عَايَةُ التَذَلُّلِ وَ لَا يستحقها أَلا مَن لَهُ غايَةُ الافضال وَ هُوَ الله تعالى﴾ (3) عبودیت اظهار تذلل است و عبادت، از آن رساتر است؛

ص: 287


1- بقره، آیه 45
2- ر.ک رياض السالكين ، ج 2، ص361.
3- راغب، مفردات ، ماده عبد.

زیرا عبادت به معنای تذلل نهایی است و تذلل ،نهایی شایسته کسی است که واجد کمال نهایی است و او خدای تعالی است.

بندگی و عبادت، بزرگ ترین افتخار و سرمایه انسان است. قرآن کریم می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ (1) «ای مردم، پروردگار خود را بپرستید؛ آن کسی که شما و پیشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید».

این خطاب عام و فراگیر است (یا ایها الناس) و همگان را با تحریک حس شکرگزاری ، به بندگی دعوت می کند و به نعمت آفرینش اشاره دارد؛ نعمتی که نشانه علم و قدرت خداست. نتیجه و ثمره این بندگی را نیز ذکر می کند که اگر بندگی کنید بر عظمت خدا نمی افزاید؛ بلکه کلاسی تربیتی است که به شما تقوا و قدرت پرهیزکاری داده، احساس مسئولیت می دهد.

حقیقت عبودیت

عنوان بصری از امام صادق علیه السلام سؤال کرد حقیقت عبودیت چیست؛ ﴿یا أباعَبدِ الله ما حَقيقَةُ العُبُودِيَّةُ﴾؟ امام پاسخ دادند:

﴿ثَلَاثَةُ أَشْیَاء أَنْ لَا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي وَ نَهَاهُ، لاَيَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَي الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ﴾. (2)

حقیقت عبودیت سه چیز است: 1. بنده آن چه را خدا به او داده است ملک خود نداند؛ زیرا بندگان را ملکی نیست. او مال را از خدا بداند و آن را در جایی که

ص: 288


1- بقره، آیه 21
2- بحار الانوار، ج1، ص225.

خدا فرمان داده صرف می کنند؛ 2. بنده برای خود تدبیری نشناسد؛ 3. همه اشتغال بنده به اقامه امر الهی و ترک نواهی او باشد

این سه باور سه اثر دارد: 1. اگر بنده برای خدا استقلال مالی نشناسد، انفاق در آن چه خدا فرمان داده، برای او آسان است؛ 2. اگر بنده تدبیر امورش را به خدا واگذار کند مصائب دنیا بر او آسان است؛ 3. اگر بنده به انجام امر الهی و ترک نهی او مشغول ،شود به جدال و مباهات و فخر فروشی نمی پردازد

در این بیان ،نورانی امام صادق علیه السلام حقیقت عبودیت را نفی استقلال از عبد می داند و این که خود را مشمول کامل تدبیر الهی قرار دهد.

عمومیت عبادت

اشاره

عبادت در اسلام مفهوم گسترده ای دارد؛ انسان می تواند در تمام اوقات زندگی اش مشغول عبادت باشد ارزش اعمال به نیت و انگیزه و انجام آن است. انسان می تواند در تمام کارهایش قصد الهی داشته باشد و به آن کار رنگ عبادی بدهد. یک عمل واحد با تفاوت نیت می تواند عبادت باشد یا معصیت

در صدر اسلام که هجرت مسلمانان از مکه به حبشه و مدینه آغاز شد، برخی به انگیزه های دنیوی و اغراض مادی هجرت می کردند خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿إنَّمَا الأعمالُ بِالنِّيَاتِ وَ إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ وَ إِنَّمَا لِکُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَی فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَی اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَی اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَی دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ اِمْرَأَهٍ یَنْکَحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَی مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ ﴾ (1)

اعمال مردم بر اساس انگیزه هاست. برای هرکسی است آن چه را نیت می کند. پس کسی که هجرتش به قصد خدا و پیامبر ،باشد هجرتش در حساب خدا و پیامبر است (آن ها اجر او را می دهند) و اگر هجرتش برای این بود که دنیا

ص: 289


1- مستدرك الوسائل، ج1، ص8.

نصیبش شود یا با زنی ازدواج کند هجرتش به همین انگیزه باقی می ماند و اجر معنوی ندارد.

در منابع روایی ما به مصادیق این عبادت اشاره شده که شاهد بر این تعمیم است:

1. تفکر: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿لَيسَ العِبادَةُ بِكَثرَةِ الصَّلَاةِ وَ الصَّومِ إِنَّمَا العِبادَةُ التَّفَكَّرُ في أَمْرَ اَللَّهِ تَعَالَی﴾ (1) «عبودیت به کثرت نماز و روزه نیست همانا عبادت اندیشیدن در امر الهی است».

2. کسب حلال رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿العبادَةُ عَشرَةُ أجزاء تِسعَةٌ مِنها فِي الصَّمتِ وَ العاشِرُ كَسبُ اليَدِ من الحَلالَ﴾ ؛ (2) «بندگی ده جزء است: نُه جزء آن در سکوت و یک جز در کسب روزی حلال است».

3. عفاف: امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ أَفضَلَ العِبادَةِ عِفَةُ البَطْنِ وَ الفَرِحِ﴾؛ (3) «همانا برترين عبادت، عفت شکم و قوای جنسی است».

4. حاکمیت بر عادت های غلط امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿أفضَلُ العِبادَةِ غَلَبَةُ العادَةِ﴾؛ (4) «برترین عبادت غلبه بر عادت هاست»

5. حسن ظن به خدا رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿حُسنُ الظَّنِ بِالله مِن عِبادَةِ الله﴾؛ (5) «خوش گمانی به خدا از مصادیق بندگی خداست».

6. نگاه های عابدانه: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿النَّظَرُ إِلَى العالِمِ عِبادَةٌ وَ النَّظَرُ إلَى الإمامِ المُقسِطِ عِبادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَى الوَالِدَينِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحمَةٍ عِبادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَى الأَخِ تَودُّه فِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَةٌ﴾. (6)

ص: 290


1- محجة البيضاء ، ج 8، ص 195.
2- آثار الصادقين ، ج 12، ص 303.
3- بحار الانوار، ج 68، ص269.
4- غرر الحکم، شماره 7327.
5- بحارالانوار، ج 74، ص166.
6- بحارالانوار، ج71، ص 73.

نگاه به دانشمند و به امام عادل و به پدر و مادر از روی مهربانی و رحمت و نظر کردن به برادر دینی که در راه خدا دوستش بداری، عبادت است.

7.کار و تلاش: رسول خدا صلی الله علیه و آله با عده ای از اصحاب خود در نقطه ای نشسته بودند. جوان قوی و نیرومندی را دیدند. اصحاب گفتند: ای کاش توان و نیروی خود را در راه بندگی خدا صرف می کرد پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمودند:

﴿لا تَقُولُوا هذا فَإِنَّهُ إِن كَانَ يَسْعَى عَلى نَفْسِهِ لِيَكُفَّهَا عَنِ المسئله وَ يُغنيها عَنِ النّاسِ فَهُوَ فِى سَبيلِ الله وَ إن کانَ یَسعی عَلی أبَوَینِ ضَعیفَینِ أو ذُرِّیَّةٍ ضِعافٍ لِیُغنِیَهُم ویَکفِیَهُم فَهُوَ فی سَبیلِ اللّهِ،و إن کانَ یَسعی تَفاخُراً و تَکاثُراً فَهُوَ فی سَبیلِ الشَّیطانِ﴾ (1)

چنین نگویید (کار کردن او سه حالت دارد): 1. اگر کار می کند تا خود را از دیگران بی نیاز سازد و به کسی رو نزند، کارش در راه خداست (عبادت است)؛ 2. اگر کار می کند تا پدر و مادر ضعیف یا فرزندان ضعیفش را تأمین کند، کارش در راه خداست (عبادت است)؛ 3. اگر کار می کند تا با مالش فخرفروشی و ثروت اندوزی ،کند در راه شیطان حرکت می کند

بزرگ شمردن عبادت

انسان هر اندازه بندگی خدا کند نباید مغرور شود و آن را به حساب آورد؛ زیرا حق بندگی او هرگز داده نمی شود انسان پیوسته باید خود را مقصر بداند و عمل خود را کوچک بشمرد. بزرگ شمردن عبادت و اطاعت زمینه ساز عُجب و خود برتربینی می شود. امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق به پیشگاه خدا عرض می کند ﴿وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي﴾؛ (2) «(خدایا موفقم بدار) کارهای خوب خود از قول و عمل را هر چقدر هم زیاد باشد، اندک بشمارم».

ص: 291


1- محجة البيضاء ، ج 3، ص140.
2- صحیفه سجادیه ، دعای 20.

امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: ﴿ یَا جَابِرُ لاَ أَخْرَجَکَ اَللَّهُ مِنَ اَلنَّقْصِ وَ اَلتَّقْصِیرِ﴾؛ (1) «خدا تو را از نقصان در عمل و تقصیر خارج نسازد (یعنی همواره احساس کن به خدا بدهکاری)».

رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرماید:

﴿قالَ الله عَزَّ وَجَلَّ: لَا یَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَی أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یَعْمَلُونَ بِهَا لِثَوَابِی فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَنْفُسَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فِی عِبَادَتِی كَانُوا مُقَصِّرِینَ غَیْرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یَطْلُبُونَ مِنْ كَرَامَتِی﴾ (2)

اهل عمل و عبادت برای رسیدن به ثواب و پاداش من به اعمال خود تکیه نکنند؛ زیرا اینان هر قدر خود را به تعب و زحمت بیندازند و تمام عمر مرا بندگی کنند، باز هم مقصّرند و اعمال شان نارساست و با عبادت شان، به گنه بندگی من در آن چه از کرامت می طلبند نمی رسند.

بنابراین انسان نباید اعمال خود را بزرگ ببیند؛ بلکه همواره در اعمالی که انجام می دهد افراد بالاتر و الگوهای برتر را ملاک قرار دهد همواره عظمت خالق و حقارت خود را مد نظر بگیرد و به نیازها و فقر خود توجه کند خطری که متدینین و اهل شرع را تهدید می کند، همین است که در عبادتِ خود بزرگ نمایی کنند امام کاظم علیه السلام فراوان این دعا را بر زبانش جاری می ساخت؛ ﴿اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَلا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ﴾ (3) «خدايا دينم را عاریه ای قرار مده و مرا همواره از تقصیر و احساس کوتاهی خارج مکن».

داستان

1.سجده های ابن ابی عمیر

فضل بن شاذان گوید در عراق شخصی را دیدم که دوستش را مخاطب قرار می داد و او را بر طول سجده اش سرزنش می کرد و می گفت تو عائله مندی و برای تأمین زندگی خود و

ص: 292


1- ميزان الحكمه، ش .11709
2- امالی شیخ طوسی، ص213.
3- میزان الحکمه، ش 11707.

خانواده ات نیاز به کسب و کارداری با سجده های طولانی که انجام می دهی، می ترسم چشمانت نابینا شود و نتوانی کار کنی. دوستش گفت مرا سرزنش می کنی؟ اگر قرار باشد طول سجده، موجب نابینایی ،شود بایستی محمد بن ابی عمیر کور شده باشد؛ زیرا بعد از نماز صبح سر به سجده شکر می گذاشت و هنگام ظهر سر از سجده بر می داشت. فضل بن شاذان گفت: روزی استادم دست مرا گرفت و نزد ابن ابی عمیر رفتیم. او در سجده بود. سجده اش خیلی طول کشید گفتم سجده را طول دادی؟ گفت: اگر سجده جميل بن دراج را می دیدی، سجده مرا طولانی نمی شمردی جمیل هم می گفت اگر سجده معروف بن خربوذ را می دیدی، سجده مرا سهل می شمردی (1) (هر یک عبادت خود را اندک و ناچیز شمرده و فوراً برای پرهیز از عجب گزینه بالاتری را مثال می زدند).

2.گریه آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله بروجردی با آن همه خدمات و آثار همواره در بیم و هراس بود و اعمال خود را اندک می شمرد. ایشان نگران بود اگر این اعمال مقرون به اخلاص نباشد، چه کند. یکی از نزدیکان و دوستان قدیمی اش نقل می کرد که ایشان همواره می فرمود دستم خالی است و مکرر این جمله را تکرار می کرد ﴿خَلّص العَمَلَ فَإِنَّ الناقِدَ بَصِيرٌ بَصِيرٌ﴾ (2)

3.امام خمینی رحمه الله علیه و خودسازی

روزی نمایندگان مجلس خدمت امام خمینی رحمه الله علیه رسیدند. آقای فخرالدین حجازی رحمه الله علیه که نماینده اوّل مردم تهران در مجلس بود شروع به مدح و ثنای گسترده ای از امام رحمه الله علیه کرد، امام رحمه الله علیه فرمودند: «این طور توصیف نکنید می ترسم باورم شود!»

در جلسه ای دیگر آیت الله مشکینی رحمه الله علیه نیز به تعریف و تمجید از امام رحمه الله علیه پرداختند. ایشان ناراحت شدند و فرمودند: «ما مشکل خودسازی داریم».

ص: 293


1- شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام، ج 3، ص 217؛ خویی، معجم رجال الحدیث ، ج14، ص 299.
2- شکوه فقاهت ، ص 49.

ص: 294

17 و 18

﴿مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِينَ وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّينَ﴾؛ به خود بالیدن ثروتمندان و خوار شمردن فقرا و تهیدستان

مقدمه

برخی صاحبان ثروت ظرفیت مال و امکانات زیاد را ندارند. اینان دچار تکاثر و فخرفروشی می شوند و فقرا و تهیدستان را تحقیر می کنند، قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى﴾؛ (1) «همانا انسان سرکشی می کند وقتی خود را بی نیاز می بیند».

وفور امکانات مادی، برخی را دچار رفاه طلبی و لذت خواهی بدون حصر می کند و زمینه فجور و تباهی آنان را فراهم می آورد. افرادی که به خاطر ثروت دنیا خود را بالا می بینند و دیگران را کوچک می شمارند، دچار بیماری اتراف و بطر هستند. قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا﴾ (2)

بسیاری از شهرها و آبادی هایی که براثر فزونی نعمت مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم این خانه های آن هاست و بعد از آن، جز اندکی کسی در آن سکونت نکرد.

ص: 295


1- علق ، آیه 6 و 7
2- قصص، آیه 58.

بطر به معنای طغیان و سرکشی ناشی از فزونی نعمت .است مال آن ها را مغرور کرد. غرور، آنان را به طغیان کشید و طغیان سرچشمه ظلم و بیدادگری شد. امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه ، که در تفسیر سوره تکاثر ایراد شده است، می فرماید:

﴿ أفَبِمَصارع آبائِهِم يَفخَرُونَ أم بِعَديدِ الهَلَكى يَتَكَاثَرُونَ، يَرتَجِعُونَ مِنهُم أَجسَاداً خَوَت وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَت وَ لأَن يَكُونُوا عَبرا أَحَقّ مِن أَن يَكُونُوا مُفتَخَراً وَ لَأَن يَهبِطُوا بِهِم جَنَابَ ذِلّةٍ أَحجَي مِن أَن يَقُومُوا بِهِم مَقَامَ عِزّةٍ﴾ (1)

آیا به گورها و محل سقوط اجساد پدران شان افتخار می کنند یا با شمارش تعداد مردگان فزونی می طلبند؟ گویی آن ها می خواهند اجساد بی جان و بدن های بی روح و از کار افتاده را باز گردانند؛ ولی اگر آن اجساد مایه عبرت باشد، سزاوارتر است تا مایه تفاخر شود و اگر با توجه به وضع آنان، این بازماندگان به تواضع و فروتنی درآیند، عاقلانه تر است تا این که آن ها را وسیله سربلندی و عزت خود بدانند.

جایگاه مال و ثروت

قرآن کریم گرایش به مال و فرزند را امری طبیعی و آنان را زینت بخش زندگی دنیا می داند: ﴿الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ﴾؛ (2) «مال و فرزندان، زینت بخش زندگی است و اعمال صالح، نزد خدا بهتر است».

مال و ثروت وسیله تأمین زندگی و رفاه انسان است؛ از این رو مطلوب انسان است و انسان به آن گرایش دارد. در پاره ای آیات مال و فرزندان نعمت های خدادادی معرفی شده است که اگر در مسیر صحیح به کار رود ارزش اخلاقی نیز دارد: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾ (3) «ما آن چه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم تا

ص: 296


1- نهج البلاغه ، خ 221
2- کهف، آیه 46.
3- کهف، آیه 7

انسان ها را بیازماییم که کدام یک عمل تان بهتر است».

در برخی آیات وعده می دهد اگر تقوا و ایمان داشته باشید و به سوی خدا برگردید، اموال شما را گسترش می دهد:

﴿فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا * وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا﴾ (1)

پس گفتم: ای مردم از خدا طلب آمرزش کنید؛ که او بسیار آمرزنده است تا باران از آسمان بر شما فرو فرستد و به وسیله اموال و فرزندان شما را کمک کند و باغ ها و نهرها در اختیارتان قرار دهد.

اگر مال و ثروت اصالت یابد و موجب غفلت از کمالات معنوی شود، دارای ارزش منفی اخلاقی می.شود. افرادی که شایستگی را فقط در مال می بینند و دیگران را به واسطه نداشتن مال تحقیر می کنند و ملاک حکومت و ریاست و حتی نبوت را ثروت می دانند، دچار چنین انحرافی هستند قرآن کریم می فرماید: «می گفتند اگر موسی علیه السلام پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؛ ﴿فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةُ مِنْ ذَهَبٍ﴾ (2) «یا چرا قرآن بر شخصی ثروتمند نازل نشده است؛ ﴿لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾. (3)

سرزنش وابستگی به مال و ثروت

اشاره

ده ها آیه در قرآن کریم باور غلط اصالت بخشیدن به مال و ثروت و نفی دیگر ارزش ها را سرزنش می کند و چنین تفکری را ناشی از روحیه استکباری و خوی خود برتربینی می داند. برخی از این آیات عبارت اند از:

1.محبت افراطی به مال

قرآن کریم در سوره فجر به بیان اوصاف افراد طغیان گر و مغرور می پردازد و از ویژگی های

ص: 297


1- نوح، آیه 12 – 10
2- زخرف، آیه 53 .
3- زخرف، آیه 31

آنان را علاقه افراطی به جمع مال ذکر می کند ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمَّا﴾؛ (1) «شما بسيار مال و ثروت را دوست دارید»

اینان با این شدت مال دوستی توجهی به جنبه حلال و حرام آن ندارند و حقوق الهی را نمی پردازند. طبعاً جایی برای محبت به خدا در دل آنان نیز نیست و همه وجودشان را جمع کردن مال پُر ساخته است.

2.پندار خلود مال

﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَ عَدَدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛ (2)

«وای بر هر بدگوی بسیار عیب جو کسی که ثروت را جمع کرده، آن را شمارش می کند و می پندارد ثروتش سبب ماندگاری اوست».

اینان آن قدر به ثروت علاقه دارند که پیوسته آن را می شمارند و از محاسبه نفس خویش و شمردن ایام عمر غافل اند برق درهم و دینار آن ها را شاد می کند مال را وسیله نمی دانند بلکه نگاه استقلالی و هدف گونه به آن دارند عطش ثروت اندوزی ،آنان هرگز خاموش نمی شود و همواره به دنبال انباشتن ثروت از هر راهی هستند. گمان می کنند اموال ، آن ها را به صورت موجودی جاودانه با عمر پایدار در می آورد و مرگ و بیماری به سراغ آن ها نمی آید. چه تصور باطلی و چه خیال واهی و بی اساسی! قارون با آن ثروت در زمین فرو رفت و سلیمان با آن قدرت و ثروت تنها و دور از لشکرش جان داد. امام رضا علیه السلام می فرماید:

﴿لا يَجتَمِعُ المالُ إِلا بِخَمسِ خِصالٍ ، بُخل شَديدٍ و أمَلٍ طويلٍ وَ حِرص غالِبٍ وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ وَ إيثارِ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ﴾

مال جز با پنج ویژگی جمع نمی شود: 1. بخل شدید؛ 2. آرزوهای دراز؛ 3. حرص غالب؛ 4. قطع رحم؛ 5. ترجیح دنیا بر آخرت .

ص: 298


1- فجر، آیه 20
2- همزه، آیه 3 - 1.

3.پندار تقرب به خدا با مال

﴿وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذِّبِينَ﴾؛ (1) «و گفتند: اموال و اولاد ما از همه بیشتر است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد (ما به خدا نزدیکیم)»

افراد مغرور، کثرت مال و فرزند خود را دلیل محبت بیشتر خدا به آن ها، و موقعیت برتر خود نزد خدا می دانند به عبارت دیگر معتقدند ما نورچشمی هستیم و عذاب هم نخواهیم شد. آبادانی دنیای ما دلیل بر خوبی ها و آبادانی آخرت ماست. این منطق پوشالی را قرآن کریم در آیه بعد پاسخ می دهد: ﴿وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرَّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى﴾ (2) «هرگز چنین نیست که اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد»

درمان طغیانگری مالی

مال و فرزند و همه نعمت های دنیا وسیله آزمایش است اگر زرق و برق ،مال انسان را جذب نکند و با عدم وابستگی به مال از عهده امتحان بر آید، پاداش های بزرگ تری نصیب او می شود ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾؛ (3) «همانا اموال و فرزندان تان مایه آزمایش اند و نزد خدا اجر بزرگ است».

در قرآن و روایات برای درمان روحیه تفاخر و طغیانگری توصیه هایی شده است؛ مانند:

1. بی ثمر بودن مال در قیامت: ﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾؛ (4)

2. نافع نبودن مال: ﴿مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهُ * هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَة﴾ (5)

3. توصیه به جهاد مالی و جانی: ﴿تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ﴾. (6)

ص: 299


1- سبأ، آیه 35
2- سبأ، آیه 37
3- تغابن، آیه 15
4- شعراء 88 - 89
5- حاقه، آیه 28.
6- صف، آیه 11

4. مال مانع یاد خدا نشود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ الله﴾ (1)

5. انفاق و دگرگرایی باعث رشد مال: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ (2)

6. مال از آن خداست: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾. (3)

7. ثروت، ریشه شهوت رانی حضرت علی علیه السلام می فرماید: ﴿اَلْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ﴾؛ (4) «مال، ریشه و اساس شهوت هاست.

8. مال صالح، زمینه عمل صالح رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿نِعْمَ الْمالُ ألصّالِحُ لِلرَّجُلِ الصّالِحِ﴾؛ (5) «مال صالح و نیک برای انسان صالح، بهترین است».

9. آثار مال حلال: امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿لاخَيرَ فيمَن لا يُحِبُّ جَمعُ المالِ مِن حَلال، يَكْفُ بِهِ وَجْهَهُ وَ يَقضِيَ بِهِ دَينَهُ وَ يَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ﴾؛ (6) «خیری نیست در کسی که جمع آوری پول از راه حلال را دوست نداشته باشد به سه دلیل: 1. آبرویش را حفظ کند؛ 2. دینش را بپردازد؛ 3. به فامیل و خویشاوندان رسیدگی کند»

10. مال حرام، مقدمه فقر: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿مَن كَسَبَ مالاً مِن غَيرِحِلِهِ أَفَقَرَهُ الله﴾؛ (7) «کسی که از راه حرام مالی به دست آورد خدا او را فقیر می کند»

افراد طغیانگر و مغرور ،مالی از آن جا که همه چیز را در ثروت می بینند، انسان های فقیر و ناتوان را تحقیر می کنند و به حساب نمی آورند. لقمان به پسرش سفارش کرد: ﴿یا بُنَيَّ لا تُحَقِّرَنَّ

ص: 300


1- منافقون ، آیه 9.
2- بقره، آیه 261.
3- نور، آیه 33
4- نهج البلاغه، حکمت 58.
5- ميزان الحكمه ، شماره 19342
6- کافی، ج5، ص72.
7- امالی شیخ صدوق، ص306.

﴿أحَدا بِخِلْقانِ ثِيابِهِ فَإِنَّ رَبَّكَ وَ رَبَّهُ واحِدٌ﴾؛ «پسرم کسی را به واسطه کهنگی لباسش تحقیر مکن همانا پروردگار تو و او یکی است».

داستان

1.امام رضا علیه السلام و غلامان

عبدالله بن صلت از مردی از اهالی بلخ روایت کرده است که می گوید: من در سفر امام رضا علیه السلام به خراسان در خدمت آن حضرت بودم روزی دستور داد سفره غذا را آماده کنند. همه غلامان کنار سفره گرد آمدند. من عرض کردم کاش برای این ها سفره جداگانه ای می انداختید فرمود: ساکت باش پروردگار ما یکی است. پدر و مادر ما هم یکی است. پاداش هم به عمل است». (1)

2.تواضع امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام وارد حمام شد مردی که آن حضرت را نمی شناخت، عرض کرد: بدن مرا مالش بده. امام علیه السلام شروع به مالش دادن بدن او کرد. هنگامی که مردم آن شخص را از جریان آگاه کردند و او امام علیه السلام را شناخت، ناراحت شد و عذرخواهی کرد. امام علیه السلام کارش را ادامه داد و از او دلجویی کرد (2)

3.رعایت حقوق همگان

روزی شخص نابینای مسیحی در کوفه نزد امام علی علیه السلام آمد و تقاضای کمک کرد. جمعی از اصحاب امام علیه السلام که نزد ایشان نشسته بودند با اشاره به امام علیه السلام رساندند که نباید به او کمک کرد. امام علیه السلام به صورت مخفیانه پرسید به چه دلیل کمک نکنیم؟ پاسخ دادند: او قبلاً برای مسلمانان کارگری می کرده است. امام علیه السلام سخت ناراحت شد و فرمود: «شگفتا! تا وقتی که توانا بود و چشم او می دید شما از او کار کشیدید؛ اما اکنون که پیر و ناتوان شده است، او را به حال خود را گذاشته اید»؟ سپس امام علیه السلام دستور داد از بیت المال به او کمک

ص: 301


1- الحياة ، ج1، ص450؛ محمد صالحی، سیره امام رضا علیه السلام ، ص180.
2- همان، ص179.

کنند و نامش را در دفتر بیت المال برای دریافت حقوق به ثبت رساند. (1)

4.امام رضا علیه السلام و قدردانی از دوستان

يونس بن يعقوب از شاگردان و ارادتمندان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام بود. او در زمان امام رضا علیه السلام از دنیا رفت. در آن عصر افراد عراقی را در قبرستان بقیع دفن نمی کردند و قبرستان را برای افراد مخصوص اهل حجاز قرار داده بودند.

امام رضا علیه السلام هنگامی که از مرگ یونس بن یعقوب باخبر شد برای سرپرستان بقیع پیغام داد که اجازه دهند بدن او در بقیع دفن شود که چنین شد. امام علیه السلام برای او حنوط و کفن فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد در تشییع او حاضر شوند و برای محمد بن حباب پیام فرستاد بر بدن او نماز بخواند.

شخصی به نام علی بن الحسین گوید: روزی در قبرستان بقیع كنار قبر يونس بن يعقوب رفتم. محافظ قبرستان به من گفت صاحب این قبر کیست که امام رضا علیه السلام به من سفارش کرده است تا چهل روز بر قبرش آب بپاشم؟ (2)

امام علیه السلام فردی عادی را که از شاگردان پدرش بوده است این چنین تکریم می کند.

ص: 302


1- ابوالفضل هادی منش بر ساحل آفتاب ، ص 495
2- محمود شریعت زاده در سایه اولیاء خدا ، ج 2، ص 201.

19

﴿سُوءِ الْوِلَایَةِ عمّا تَحْتَ أَیْدِینا﴾؛ بدرفتاری با زیردستان

مقدمه

رعایت حقوق اقشار مختلف جامعه ضرورتی دینی و اجتماعی است. افرادی که در جامعه مسئولیت و سرپرستی داشته عده ای را تحت مدیریت خود دارند باید حقوق آنان را رعایت کنند و از اجحاف و ستم به آن ها خودداری ورزند. اسلام برای هر مسئولیتی حد و مرزی قرار داده است و همگان را به احترام به حقوق یکدیگر فرا می خواند.

امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿ما عُبِدَ الله بِشَيْءٍ أَفضَل مِن أداءِ حَقَّ المُؤمِنِ﴾؛ (1) «خداوند به چیزی برتر از رعایت حق مؤمن بندگی نشده است».

مراد از «تحت ایدینا» در کلام امام سجاد علیه السلام، همه کسانی است که به نوعی مسئولیت آن ها بر عهده دیگران است؛ مانند همسر فرزند ،مردم کارگر، کارمند و.... دولت در قبال حقوق مردم، پدر در برابر فرزند همسر درباره زن، مدیریت اداره در مورد کارمندان، کارفرما در قبال کارگران و... مسئولیت دارند. امام سجاد علیه السلام در بیان حقوق افراد مختلف در جامعه می فرماید:

ص: 303


1- کافی، ج2، ص170

﴿مَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالسُّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُمْ صَارُوا رَعِیَّتَکَ لِضَعْفِهِمْ وَ قُوَّتِکَ فَیَجِبُ أَنْ تَعْدِلَ فِیهِمْ وَ تَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَةِ وَ تَشْکُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی مَا آتَاکَ مِنَ الْقُوَّةِ عَلَیْهِمْ﴾

اما حق زیردستان حکومت آن است که بدانی آن ها به دلیل ضعف خود و نیرومندی تو رعیت تو گشته اند؛ پس بر تو واجب است که درباره آنان به عدالت رفتار کنی و برای آنان مانند پدری مهربان باشی و خطاهای آنان را که جاهلانه مرتکب شده اند ببخشی و در مقابل کیفر اعمال بد آن ها شتاب نکنی و خدا را به واسطه قدرتی که به تو داده است سپاسگزار باشی (1)

حقوق مردم در کلام امام سجاد علیه السلام

اشاره

امام علیه السلام در این بخش از رساله حقوق چهار حق مهم را درباره زیردستان یادآوری کرده اند که عبارت اند از:

1.عدالت

تمام انبیای الهی برای اجرا کردن بندگی خدا و اقامه عدل مبعوث شده اند عدالت در همه شئون و بخش های جامعه مطلوب است: در گفتار ﴿إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾؛ (2) در حکومت ﴿إِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ﴾ (3) در شهادت ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى﴾ (4) و بالاخره در همه شئون ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾؛ (5) عدالت مایه قوام جامعه و قرار گرفتن هر چیز در جای خود است: ﴿العَدلُ يَضَعُ الأُمُورَ مَواضِعَها﴾. (6)

مسئولان و حاکمان باید نخستین شعارشان در اداره جامعه اقامه عدل باشد.

ص: 304


1- تحف العقول، ص 267
2- انعام، آیه 152.
3- نساء، آیه 58.
4- مائده، آیه 8.
5- نحل، آیه 90 .
6- نهج البلاغه ، حکمت 429.

2.پدری برای زیردستان

حاکم نباید با تحکیم و ستم بر مردم حکومت کند محبت و مهربانی، باعث گرایش و دلگرمی مردم می شود. از ویژگی های رسول خدا صلی الله علیه و آله و رمز موفقیت آن حضرت، مهربانی ایشان بود: ﴿کانَ النَّبِيُّ رَقِيقَ القَلبِ رَحيما بِكُلِّ سليم﴾. (1) قرآن کریم در اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین آیه سوره توبه که سوره برائت و غضب است، می فرماید:

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ﴾. (2)

همانا پیامبری از جنس خودتان به سوی تان آمد که رنج های شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است.

3.عفو و گذشت

هر چه انسان در مراتب بندگی و اطاعت خدا بیش تر بالا رود، بیشتر اهل رحمت و گذشت می شود. خدا غفار و ودود است. آنان که خلق و خوی الهی دارند نیز اهل مدارا و آمرزش اند. خدا به پیامبرش فرمان می دهد ﴿خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ﴾ (3) «گذشت پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی برتاب»

حاکم یا مسئول باید بداند در عین قاطعیت و اهمیّت دادن در اجرای حدود الهی باید اهل گذشت و رفق نیز باشد و این دو را در کنار هم داشته باشد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله روز فتح مکه که سعد بن عباده رجز می خواند: ﴿أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَهِ أَلْیَوْمُ تُسْتَحَلُّ الْحُرْمَهُ﴾؛ امروز روز کشتار و انتقام است امروز حرمت ها شکسته می شود، امیرمؤمنان علیه السلام را مأمور کرد که فریاد بزند: «الیومَ یومُ المَرحَمَهِ؛ امروز، روز رحمت و مهربانی است. آن گاه با تعبیر ﴿إذهَبُوا أَنتُمُ الظُّلَقاءُ﴾؛ «بروید همه آزاد شده اید»، فرمان عفو عمومی داد. (4)

ص: 305


1- وسائل الشيعه، ج 3، ص 377.
2- توبه، آیه 128
3- اعراف، آیه 199
4- ر.ک: سیره ابن هشام، ج 4، ص 32.

4.سپاسگزاری بر نعمت حاکمیت

حاکم اسلامی باید بداند مسئولیت امانت است نه طعمه ای برای رسیدن به اهداف شخصی او باید همواره خدا را بر چنین نعمتی شاکر باشد و شکر ،او در مدیریت خوب و مراعات حقوق زیردستان است

رعایت حقوق زیردستان در کلام امیرمؤمنان علیه السلام

اشاره

امیرمؤمنان علیه السلام در نامه های متعدد به کارگزاران رعایت حقوق مردم و پرهیز از تحکم و سوء مدیریت را یادآور شده اند. سفارش های آن حضرت را در قالب چند اصل ذکر می کنیم.

1.اصل ارتباط با مردم

امام علیه السلام در نامه به مالک اشتر آورده اند:

﴿فَلا تَطُولَنَّ احتِجابَكَ عَن رَعِيَّتِكَ فَإِنَّ احتجابَ الوُلاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعَبَةٌ مِنَ الضَّيقِ وُ قِلَهُ عِلمٍ بِالأُمُورِ وَ الإحتجابُ مِنهُم يَقطَعُ عَنهُم عِلمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ﴾ (1)

هیچ گاه خود را زمانی طولانی از مردم پنهان مکن؛ زیرا دور بودن حاکم از چشم مردم نوعی از محدودیت و بی اطلاعی است. این احتجاب و چهره پنهان داشتن آگاهی ایشان را از امور و مسائل پنهانی قطع می کند.

والی و حاکم اسلامی استاندار، فرماندار مدیر کل مسئول یک اداره و سایر رده های حکومتی باید بدانند ،مردم ولی نعمت آن ها هستند دور شدن از مردم، پیوند او را با آنان قطع کند. مسئول نباید همیشه اطلاعات را از طریق نیروهای خودی دریافت کند؛ بلکه باید مستقیم از مردم نیز خبر بگیرد امام علیه السلام در بخش دیگری از همین نامه می فرماید: ﴿وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ﴾؛ (2) «بخشی از وقت و فرصت خود را در اختیار کسانی قرار ده که به تو نیاز دارند خود را برای آنان فارغ کن»

امام رضا علیه السلام، به امام جواد علیه السلام در مدینه که کودکی پنج ساله بودند، نوشتند: «شنیده ام

ص: 306


1- نهج البلاغه ، نامه 53
2- همان

تو را از دری می آورند و می برند که نیازمندان را ملاقات .نکنی از همان در عمومی رفت و آمد کن و از فقرا تفقّد نما.

2.انتقاد پذیری

امام علیه السلام در خطبه ای که پس از نبرد نهروان و در اواخر عمر با برکت خویش ایراد فرمودند، چنین آورده اند:

﴿أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لى عَلَيْكُم حقٌّ وَ لَكُم عَلَيَّ حَقٌّ، فَأَما حَقُكُم عَلَيَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُم وَ تَوفِيرُ فَيئِكُم عَلَيْكُم وَ تَعلِيمُكُم كَيلا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُم كَيلا تَعلَمُوا وَ أَمَّا حَقَّی عَلَيْكُم فَالوَفاءُ بِالبَيعَةِ وَ النَّصيحَةُ فِي المَشْهَدِ وَ المغيب و الإجابةُ حينَ أدعُوكُم وَ الطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم﴾. (1)

ای مردم مرا بر شما و شما را بر من حقی واجب است. حق شما بر من آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیت المال را بین شما عادلانه تقسیم کنم و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی و نصیحت کنید و هرگاه شما را فرا خواندم بیعت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید.

از مهم ترین حقوق متقابل بین مسئولان و مردم پذیرش نصیحت و انتقاد است که ضامن سلامت عملکردها و استواری در تصمیم گیری هاست. انتقادپذیری مسئولان؛ از عوامل موفقیت و رشد آنان است

امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿من أكبَرِ التَّوفيقِ ألأخذُ بِالنَّصيحة﴾؛ (2) «بزرگ ترین نشانه توفیق، فرا گرفتن نصیحت است». البته نصیحت و خیرخواهی باید از سر اخلاص و دلسوزی باشد؛ اهداف شخصی و اغراض دنیوی وارد آن نشود و زمینه ساز بر پایی حق و عدالت

ص: 307


1- نهج البلاغه، خطبه 34.
2- غرر الحکم، شماره 9625

شود امام امیرالمؤمنین در خطبه ای دیگر می فرماید:

﴿وَلكِن مِن واجِبِ حُقُوقِ الله عَلى عِبادِهِ النِّصِيحَةُ مَبْلَغَ جُهِدِهِم وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إقامَةِ الحَقِّ بَيْنَهُم﴾ (1)

اما یکی از واجبات الهی بر بندگان آن است که به اندازه توان خود یکدیگر را نصیحت کنند و در راه برقراری و اقامه حق در میان خود همکاری کنند.

3.رسیدگی به امور مستضعفان و افراد کم درآمد

امام علیه السلام در نامه به مالک اشتر آورده اند:

﴿ثمَّ الله الله فِي الطَّبَقَةِ السُفلى مِنَ الدِّينَ لا حيلَةَ لَهُم مِنَ المَساكِينِ وَ المُحتاجينِ وَ أَهلِ البُؤسى وَ الزّمنى فَإنّ فى هذِهِ الطَّبقةِ قانِعا وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِكِ...﴾ (2)

خدا را خدا را (در نظر داشته باش) درباره طبقه پایین جامعه که هیچ چاره ای ندارند؛ مستمندان ،مساکین نیازمندان بینوایان و زمین گیران همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتن داری می کنند و گروهی به گدایی دست نیاز بر می دارند؛ پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است و بخشی از بیت المال را به آن ها اختصاص بده.

حاکم باید خاستگاه مردمی داشته باشد، دغدغه افراد و اقشار آسیب پذیر جامعه را داشته باشد، آنان را رشد دهد و به حقوق شان برساند آفتی که برخی مدیران گرفتار آن می شوند قرار گرفتن در صف مرفهین و ثروتمندان بیدرد است. این باعث می شود از حال محرومان بی خبر بمانند. رسول خدا صلی الله علیه و آله دعا می کرد ﴿ أَللّهُمَّ أَحیِنِی مِسکِیناً وَأَمِتنِی مِسکِیناً وَاحشُرنِی فِی زُمرَهِ المَساکِینِ﴾؛ (3) «خدايا مرا مسکین زنده بدار و مسکین بمیران و با مسکینان محشور گردان»

ص: 308


1- نهج البلاغه، خطبه 216.
2- همان، نامه 53
3- طبرسی، مشكاة الانوار، ص133.

4.اصل مساوات

امام علی علیه السلام به عمر بن خطاب یادآوری کرد:

﴿ثَلاثُ إِن حَفِظْتَهُنَّ وَ عَمِلتَ بِهِنَّ كَفَتكَ ما سواهُنَّ وَ إِن تَرَكَتَهُنَّ لَم يَنفَعُكَ شَيءٍ سِواهُنَّ . قالَ وَ هُنَّ يا أبا الحسن ؟ قال علیه السلام: إقامَةُ الحُدُودِ عَلَى القَريب وَ البَعِيدِ و الحكمُ بِكِتابِ الله فِي الرّضا وَ السَّخَطِ وَ القِسمُ بِالعَدلِ بَينَ الأحمرِ وَ الأسْوَدِ﴾. (1)

سه چیز است که اگر حفظ کنی و به کاربندی از سایر امور بی نیاز هستی و اگر آن ها را ترک کنی چیزی جز آن ها به سودت نخواهد بود:

1. اجرای حدود بر خویش و بیگانه؛ 2. حکم طبق کتاب الهی در رضا و غضب؛ 3. مساوات در تقسیم بیت المال بین سفید و سیاه.

مردم یک کشور شهروندان یک شهر کارمندان یک مجموعه و اداره، 1. گرچه درجات و رتبه ها و مسئولیت های مختلفی دارند در انسانیت و تأمین نیازها یکسان اند. اختلاف نژادی و طبقاتی و قبیله ای در اسلام ناپسند و مطرود است. بازگشت همه ارزش ها به تقواست. تفاخر و خود بزرگ بینی از ویژگی های جاهلیت است. میزان ارزش انسان ها در ،اسلام به رنگ و حسب و نسبشان نیست این ارزش گذاری مبنای جاهلی دارد. شرافت و برتری به ارزش های معنوی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجة الوداع فرمود:

﴿أَيُّهَا النَّاس إِنَّ رَبَّكُم واحِدٌ وَ أنَّ أباكُم واحِدٌ كُلُّكُم لِإِدَمَ وَ آدَمُ مِن تُرابِ، إِنَّ أكرَمَكُم عِندَ الله أتقاكُم وَ لَيسَ لِعَرَبِيّ عَلَى عَجَمِي فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقوى﴾.

ای مردم خدای تان یکی است پدرتان یکی است، همه شما از آدم هستید و آدم از خاک همانا گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. عربی را بر عجمی برتری نیست، مگر به تقوا.

5.اصل تعهد پذیری

امام علیه السلام در نامه به مالک اشتر آورده اند:

ص: 309


1- وسائل الشيعه، ج 18، ص156.

﴿وَ إِن عَقَدتَ بَينَكَ وَ بَينَ عَدُوّكَ عُقدَةً أو البَستَهُ مِنكَ ذمّة فَحُط عَهدَكَ بِالوَفاءِ وَارْعَ ذِمَّتَكَ بِالأمانِةِ وَ اجْعَل نَفْسَكَ جُنَّةَ دُونَ ما أعطيت﴾ (1)

اگر پیمانی بین تو و دشمنت منعقد شد یا تعهد پناه دادن را به او دادی جامه وفا را بر عهد خویش بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهدات خود قرار بده

مدیر، باید به عهد و پیمان هایش وفادار باشد. اساس روابط اجتماعی و اعتماد متقابل بر همین اصل است. اگر افراد جامعه به ویژه در سطح مدیریت، متعهد به پیمان ها نباشند، هرج و مرج جامعه را فرا می گیرد. صداقت و وفاداری، عامل نفوذ مدیران در مردم است. پشتوانه اجرای قانون اصل اعتماد متقابل است. مدیران و مسئولانی که به مردم دروغ می گویند و وعده های کذب می دهند سرمایه بزرگ اعتماد عمومی را از دست می دهند. امیر مؤمنان علیه السلام در بخشی از نامه به مالک اشتر آورده اند:

﴿فَإِنَّهُ لَيسَ مِن فَرائِضِ اللَّه شَيْءٌ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجتِماعا مَعَ تَفَرَّق أهوائِهِم وَ تَشَتُتِ آرائِهِم مِن تعظيم الوفاءِ بِالعُهُودِ وَ قَد لَزِمَ ذلِكَ المُشرِكُونَ فيما بَينَهُم دُونَ المُسلمين لما استوبَلُوا مِن عَواقِبِ الغَدرِ﴾ (2)

میان واجبات ،الهی هیچ موضوعی مهم تر از وفای به عهد در میان مردم با تمام اختلافاتی که دارند نیست. علاوه بر مسلمانان، حتی مشرکان نیز آن را رعایت می کردند؛ زیرا عواقب پیمان شکنی را آزموده بودند.

آن چه گذشت بخشی از حقوق مردم بر گردن والیان بود اگر والی و حاکم این ها را رعایت نکند، مصداق «سوء الولايه عمّا تحت ايدينا» است.

داستان

1.اباذر و غلام

معرور بن سُوید گوید در ربذه با اباذر غفاری روبره رو شدم؛ در حالی که خود نیز مانند

ص: 310


1- نهج البلاغه ، نامه 53
2- همان.

غلامش حواله ای بر تن داشت. گفتم با این دو حوله می توان یک لباس تهیه کرد. گفت: در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله میان من و غلامی که مادرش غیر عرب بود، گفت وگویی شد نزد پیامبر صلی الله علیه و اله رفتیم. ایشان فرمودند:

﴿هُم إخوانُكُم، جَعَلَهُمُ الله تَحتَ إيديكُم فَأطْعِمُوهُم مِما تَأكُلُونَ وَ البِسُوهُم كَما تَلبَسُونَ وَ لا تُكَلِّفُوهُم ما يَغلِبُهُم فَانکَلَّفتُموهُم فَأعینُوهُم﴾ (1)

اینان برادران شما هستند که خدا آن ها را در خدمت شما قرار داده است. آنان را بخورانید از آن چه خود می خورید؛ بپوشانید از آن چه خود می پوشید؛ و آن ها را به کارهای سنگین وادار نکنید و اگر کار پُرزحمتی بر عهده آن ها گذاشتید آن ها را یاری کنید

2.امام رضا علیه السلام و حق کارگر

روزی امام رضا علیه السلام غلام سیاهی را دید که بین کارگران مشغول کار و فعالیت است. امام علیه السلام که او را نمی شناخت از سرپرست کارگران پرسید: «مزد این کارگر را چقدر تعیین کرده اید»؟ عرض کرد هر قدر به او بدهم راضی می شود؛ مزد تعیین نکرده ایم. امام علیه السلام به شدت ناراحت شدند و فرمودند: «چرا مزد کارگر را تعیین نکرده و او را مشغول کار کرده اید»؟ (2)

3.رسول خدا صلى الله عليه و سلم و اسیران

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید که وقتی اسیران قبیله طی را آوردند، زنی میان اسیران به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد به مردم بگویید مزاحم من نشوند و با من خوش رفتاری کنند؛ زيرا من دختر رئیس قبیله هستم پدرم کسی بود که به عهد و پیمان ها وفادار بود، اسیران را ،آزاد و گرسنگان را سیر می کرد هرگز نیازمندی را از خود نمی راند و همواره بلند سلام می کرد؛ من دختر حاتم طایی هستم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «او را رها کنید؛ زیرا پدرش مکارم اخلاق را دوست می داشته است و خدا هم مکارم اخلاق را دوست دارد.» (3)

ص: 311


1- صحیح مسلم، ج 3، ص 485.
2- بحارالانوار، ج 49، ص106
3- محجة البيضاء، ج 4، ص 122

4.رعایت حق مأموم

رسول خدا صلى الله عليه و سلم سفارش می کرد نماز جماعت را کوتاه برگزار کنید؛ زیرا میان مأمومين بیمار و ضعیف وجود دارد. روزی مرد مسلمانی که تا شب آبیاری و زراعت کرده بود، پشت سر معاذ بن جبل به نماز ایستاد معاذ مشغول خواندن سوره بقره شد. آن مرد که طاقت ایستادن نداشت، نماز را فرادا به پایان رسانید. معاذ به او گفت تو نفاق کردی و از صف ما جدا شدی رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر شد. بسیار خشمگین شد و به معاذ فرمود: «شما مسلمانان را فراری می دهید و از اسلام بیزار می کنید مگر نمی دانید در صف جماعت، افراد ناتوان سالخورده و بیمار هستند؟ چرا از سوره های کوتاه نخواندی و رعایت حقوق مردم را نکردی»؟ (1)

ص: 312


1- صحيح مسلم، ج 2، ص42

20

﴿وَ تَركِ الشُّكرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ العارِفَةَ عِندَنا﴾؛ ترک شکر و سپاس در برابر خوبی دیگران

مقدمه

شکر از اوصافی است که در فطرت انسان ها به ودیعت گذاشته شده است. ده ها آیه قرآن به معرفی نعمت های الهی می پردازد تا حس شکرگزاری را در انسان تحریک کند و فطرت آن ها را شکوفا سازد. شکر باعث تحکیم رابطه انسان با آفریدگار می شود.

در مفهوم شکر آورده اند: ﴿الشُّكرُ تَصَوُّرُ النِّعمَةِ وَ إظهارُها﴾؛ (1) «شکر تصور نعمت و آشکار کردن آن است». در مفهوم اصطلاحی آن آورده اند: ﴿صرفُ العَبدِ جَميعَ مَا أَنْعَمَ الله مِنَ السَّمِعَ وَ البَصَرِ وَ غَيْرِهِما إلى ما خَلَقَهُ الله لألِهِ﴾ ؛ «به کار بردن همه نعمت هایی را که خدا به بنده داده از گوش و چشم و غیر آن دو، برای هدفی که خدا آن نعمت را بر آن آفریده است».

شکور از اوصاف خداست ﴿وَ الله شَكُورٌ حَلِيمٌ﴾ (2) ﴿وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ الله شَاكِرٌ عَلِيمٌ﴾. (3) شاکر در مورد خدا به معنای پاداش دادن در برابر اعمال بندگان است. امام

ص: 313


1- راغب ، مفردات ، واژه شکر.
2- تغابن، آیه 17.
3- بقره، آیه 158.

سجاد علیه السلام می فرماید: ﴿تَشكُرُ یَسِیرَ مَا شَکَرْتَهُ، وَ تُثِیبُ عَلَی قَلِیلِ مَا تُطَاعُ فِیهِ ﴾ (1) «جزا می دهی عمل اندکی را که پذیرفته ای و اطاعت اندک را پاداش می دهی».

ده ها آیه در قرآن کریم، موضوع شکر را مورد تأکید قرار داده است. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ﴾؛ (2) «هر کس شکر کند، پس جز این نیست که بر خود سپاس گزارده است؛ زیرا خداوند، بی نیاز و کریم است».

شکر را به سه شاخه تقسیم کرده اند: 1. شکر قلب که همان تصور نعمت و انتساب آن خداست؛ 2. شکر زبان که ثنا و مدح الهی است؛ 3. شکر جوارح که به کاربردن هر عضوی در مسیر صحیح آن است. (3)

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أنعَمَ الله عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلبِهِ فَقَد أدّى شُکرها﴾؛ (4) «کسی که خدا به او نعمتی داده است اگر دل او آن نعمت را بشناسد به تحقیق شکر آن را ادا کرده است».

قرآن کریم در آیات متعددی از اندک بودن شاکران شکوه می کند: ﴿وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ﴾ (5) ﴿قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ﴾ (6) ﴿وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ﴾. (7)

آن چه در این فراز از دعای امام سجاد علیه السلام از آن به خدا پناه برده شده، ترک شکر و سپاس در قبال واسطه های در نعمت است که در این نوشتار به آن اشاره می کنیم.

شکر واسطه های نعمت

نعمت های الهی از طریق اسباب و وسایل به انسان می رسد برای پیدایش هر موجودی در عالم هستی مجرای خاصی معین شده است. مجرای برخی نعمت های الهی علل

ص: 314


1- صحیفه سجادیه ، دعای 37
2- نمل، آیه 40
3- راغب، مفردات ، ماده شکر.
4- کافی، ج 2، ص96.
5- سبأ، آیه 13.
6- اعراف، آیه 10 .
7- غافر، آیه 61؛ یونس، آیه 60

تکوینی است که انسان ها در آن دخالتی ندارند؛ مانند نعمت باران، هوا، نور آفتاب، و آرامش شب برخی نعمت ها نیز از طریق افراد و اشخاص به ما می رسد. در این موارد موظفیم علاوه بر شکر خالق که معطی اصلی نعمت است از واسطه نیز تقدیر کنیم.

امام رضا علیه السلام می فرماید: ﴿مَن لَم يَشكُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلُوقين لَم يَشكُرِ الله عَزَّ وَجَلَّ ﴾ (1) «کسى که شکر نعمت مخلوق را ادا نکند شکر خالق را به جا نیاورده است».

امام سجاد علیه السلام در بیان حقوق کسی که به انسان خدمتی کرده است، می فرماید:

﴿وَ أَمَّا حَقُّ ذِي المَعرُوفِ عَلَيْكَ فَأَن تَشكُرَهُ وَ تَذكُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تَنشُرُ لَهُ المقالة الحَسَنَة وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعَاءَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ كُنتَ قَد شَكَرَتَهُ سِرًا وَ عَلانِيَة ثُمَّ إِن أَمْكَنَ مُكافَأْتُهُ بِالفِعلِ كَافَأْتَهُ وَ إِلَّا کُنتَ مُرْصِداً لَهُ مُوَطِّناً نفسَکَ عَلَیها﴾ . (2)

اما حق کسی که درباره ات معروفی را انجام داده و به تو نعمتی داده، آن است که او را شکر کنی و خوبی او را یاد داشته باشی و آن را مطرح کنی و نشر دهی و درباره او بین خود و خداوند دعا کنی و اگر چنین کردی، شکر او را در نهان و آشکار به جا آورده ای سپس اگر می توانی نعمت او را تلافی کن و اگر قدرت نداری منتظر فرصت باش و نفس خود را برای جبران نعمت او آماده ساز.

در همین باره قرآن کریم می فرماید: ﴿أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوَالِدَيْكَ﴾ ؛ (3) «هم شکر من را به جای آور و هم شکر پدر و مادرت را».

شکر خدا و والدین در این آیه به یکدیگر عطف شده است. خداوند مُنعم اصلی است و پدر و مادر هم واسطه فیض هستند. امام رضا علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ أَمَرَ بِالشُّكرِ لَهُ وَ لِلوالِدَينِ فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اَللَّهَ﴾ (4)

ص: 315


1- عيون اخبار الرضا ، ج 2، ص 24
2- تحف العقول، ص 265
3- لقمان، آیه 14.
4- میزان الحکمه، شماره 9639

همانا خدای عَزَّوَجَلَّ فرمان به سپاسگزاری خود و پدر و مادر داده است. پس هر کس از والدینش تشکر نکند شکر خدا را به جا نیاورده است.

شکر از واسطه نعمت اطاعت از خدا و منعم اصلی است و اثر آن به خود شکرگزار بر می.گردد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿شُكرُكَ لِلرّاضى عَنكَ يَزيدُهُ رِضاءً وَ وَفاءً. شُكرُكَ لِلسّاخِطِ عَلَيكَ يُوجِبُ لَكَ فيهِ صَلاحا وَ تَعَظُّفا﴾ (1)

شکر تو برای کسی که از تو راضی است بر خشنودی و وفایش می افزاید و شکر تو در قبال کسی از تو خشمگین است موجب اصلاح درون و عطوفتش می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و اله در روایتی زیبا فرمود:

﴿يُؤتى بِعَبْدٍ يَومَ القِيامَةِ فَيُوقِفُ بَينَ يَدَيِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُأْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ فَيَقُولُ يَا رَبِّ أَمَرتَ بي إلى النَّارِ وَ قَد قَرَأْتُ القُرآنَ فَيَقُولُ الله أَيْ عَبدِى إِنِّى أَنعَمتُ عَلَيكَ وَ لَم تَشكُر نِعمَتى، فَيَقُولُ اى رَبِّ أَنعَمتَ عَلَيَّ بِكَذا، شَكَرْتُكَ بِكَذا أنعَمتَ عَلَيَّ بِكَذا فَشَكَرْتُكَ بِكَذا، فَلا يَزالُ يُحصَى النِّعَمَ وَيُعَدَّدِ الشُّكرَ فَيَقُولُ الله تَعالى، صَدَقتَ عَبدى إِلَّا أَنتَ لَم تَشكُرْ مَن أَجرَيتُ عَلَيْكَ نِعمَتى عَلى يَدَيهِ وَ إِنِّى قَد أَلَيتُ عَلى نَفسى. أن لا أقبَلَ شُكرَ عَبدٍ بِنِعْمَةٍ أَنعَمتُها عَلَيهِ حَتَّى يَشكُر مَن ساقَها مِن خَلق إلَيهِ﴾ (2)

بنده ای را روز قیامت به پیشگاه الهی می آورند خداوند درباره او فرمان عذاب و رفتن به آتش می دهد. عرض می کند بار الها درباره من فرمان آتش دادی، در حالی که من قرآن خواندم خدا می فرماید: بنده من نعمت هایی را به تو دادم شکر آن ها را به جا نیاوردی. بنده عرض می کند پروردگارا فلان نعمت را دادی تو را شکر کردم فلان نعمت را دادی تو را شکر کردم.

او یک یک نعمت ها را می شمارد و از شکر آن ها نام می برد خداوند می فرماید: بنده من صحیح می گویی جز این که کسی را که من به واسطه او به تو نعمت رساندم، شکر نکردی و

ص: 316


1- غرر الحکم، شماره 5668
2- سفينه البحار، ج1، ص740.

من با خود عهد کرده ام شکر نعمت هایی را که به بنده ای داده ام، نپذیرم تا شکر واسطه نعمت را انجام دهد.

داستان

1.رسول خدا صلى الله عليه و سلم و یاد خدیجه کبری علیها السلام

رسول خدا صلى الله عليه و سلم در 25 سالگی با خدیجه کبری بنت خویلد ازدواج کرد. او اوّل زنی بود که به پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم ایمان آورد و حضرت را تصدیق کرد خدیجه علیها السلام یکی از چهار زن برگزیده عالم است. او مقامی دارد که فرشتگان مقرب الهی افتخار می کنند سلام شان را بپذیرد. شب معراج جبرئیل به رسول خدا صلى الله عليه و سلم عرض کرد از جانب خدا و من، خدیجه را سلام برسان.

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم علاقه فراوانی به او داشت. این علاقه به واسطه صرف رابطه زناشویی نبود؛ بلکه به دلیل کمالات ظاهری و معنوی خدیجه و خدمات او به اسلام بود. بعد از وفات حضرت خدیجه علیها السلام، رسول خدا صلى الله عليه و سلم پیوسته از او یاد می کرد؛ تا آن جا که روزی عایشه اعتراض کرد، رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: «عایشه چه می گویی؟ به خدا سوگند! زمانی که همه مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق کرد و به من ایمان آورد هنگامی که همه مرا ترک کردند مرا یاری کرد خدا او را رحمت کند که مبارک زنی بود»! (1)

2.رسول خدا صلى الله عليه و سلم و یاد مطعم بن عدی

پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم بر اثر اختناق حاکم مکه به قصد طائف که مرکزیت خوبی داشت، حرکت کرد. او سران ثقیفه را به اسلام دعوت کرد و آیین توحیدی را پیشنهاد داد؛ اما آن ها نپذیرفتند و مردانی ولگرد از ثقیف با سنگ و تیر پیامبر صلى الله عليه و سلم را دنبال کردند. حضرت خسته و مجروح خود را به باغی رساند که متعلق به عُقبه و شیبه بود زیر درخت انگوری نشست و عرض كرد: ﴿اللَّهُمَّ إِلَيكَ أَشكُو ضَعفَ قُوَّتى وَ قِلَّةَ حِيلَتى وَ هَوَانِی عَلَی اَلنَّاسِ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ﴾؛ «خدایا از کم نیرویی و ناتوانی و سستی، به تو شکوه می کنم ای بهترین مهربان ها».

ص: 317


1- محمد علی عالمی پیغمبر و ياران، ج 2، ص 3047

رسول خدا صلی الله علیه و اله و از طائف .برگشت به حرا رفت با شخصی از خزاعه تماس گرفت و از او خواست از مطعم بن عدی برای او امان بگیرد تا وارد مکه شود؛ زیرا اهل مکه از ماجرای طائف باخبر بودند و اجازه ورود به پیامبر صلی الله علیه و اله را نمی دادند

مطعم با این که مشرک بود سفارش رسول خدا صلى الله عليه و سلم را پذیرفت و پیامبر صلی الله علیه و اله شبانه وارد منزل او شد. صبح مطعم به همراه پیامبر صلی الله علیه و اله به مسجد الحرام آمد؛ در حالی که فرزندانش با سلاح، او و پیامبر صلی الله علیه و اله را محاصره کرده بودند و اعلام کرد: رسول خدا صلی الله علیه و اله در امان من است.

سال ها گذشت. رسول خدا صلی الله علیه و اله به مدینه هجرت کرد سال اوّل هجرت، مطعم در مکه از دنیا رفت. وقتی خبر به رسول خدا صلی الله علیه و اله رسید، نیکی او را یاد کرد و حسّان بن ثابت اشعاری درباره او سرود. (1)

3.ابتدا شکر خالق سپس مخلوق

حجاج بن یوسف ثقفی در کوفه حکومت می کرد. شخصی را شب هنگام موقع نماز نزد او آوردند. حجاج به یکی از فرماندهانش به نام «قتيبة بن مسلم» گفت: این مرد نزد تو باشد و فردا صبح او را نزد من بیاور.

قتیبه می گوید: پس از ادای ،نماز من با آن مرد به راه افتادیم میان راه آن مرد گفت: ممکن است خواهشی از تو بکنم؟ گفتم چیست؟ گفت اماناتی از مردم نزد من است. خود می دانم حجاج مرا خواهد کشت. آیا می توانی مرا رها کنی تا بروم خانواده ام را ببینم امانت ها را برگردانم وصایای خود را بنمایم و برگردم؟ خدا را گواه می گیرم، صبح فردا برگردم و خودم را در اختیار تو بگذارم

من از پیشنهاد او در شگفت شدم؛ اما دوباره سخن خود را تکرار کرد و اصرار ورزید. من هم تحت تأثیر قرار گرفته، گفتم: برو! همین که از نظرم ناپدید شد، به خود آمدم و گفتم: دیدی چه بر سر خود آوردم. نزد خانواده ام رفتم و ماجرا را تعریف کردم. تا صبح نخوابیدم. فردا صبح دیدم کسی در می زند رفتم در را گشودم دیدم همان مرد است گفتم برگشتی؟

ص: 318


1- ستاره های فضیلت ، ج1، ص 195.

گفت: آری؛ خدا را گواه گرفته بودم که بر می گردم.

نزد حجاج رفتیم و ماجرا را تعریف کردم حجاج مدتی او را خیره خیره نگریست. گفت: اکنون که چنین است من او را به تو بخشیدم با هم از نزد حجاج بیرون آمدیم گفتم: اکنون آزادی به هر کجا می خواهی برو! مرد گفت خدا را شکر! او از من تشکّر نکرد و رفت.

پیش خود گفتم او دیوانه بود؛ اما روز بعد ،آمد سپاسگزاری کرد و گفت: خدا به تو بهترین پاداش ها را بدهد به خدا قسم! دیروز خدمت تو را فراموش نکردم و از نظر دور نداشتم؛ ولی نخواستم هیچ کس را در شکر و سپاس خدا شریک سازم. اکنون آمده ام که جداگانه از تو سپاسگزاری کنم (1)

ص: 319


1- علی دوانی، داستان های ما، ج2، ص 36؛ کشکول شیخ بهائی، ج2، ص532.

ص: 320

21 و 22

﴿أو أن نَعضُدَ َظالِما أو نَخَذُلَ مَلهُوفا﴾؛ یاری کردن ستمگر و خوار شمردن ستمدیده

مقدمه

ظلم، به معنای تجاوز از حق و تعدی از حدود و مرزهاست و هرگونه مرزشکنی و زیر پا گذاشتن قوانین را در بر می گیرد انحراف از موازین و قوانین حاکم بر طبیعت و در مسیر تكامل موجودات، ستم شمرده می.شود راغب اصفهانی آورده است:

﴿الظلمُ عِندَ أهلِ اللُّغَةِ وَ كَثيرٌ مِنَ العُلَماءِ وَضعُ الشَيْءٍ فِي غَيْرِ مَوضِعِ المُخْتَضِ بِهِ إما بنُقْصانٍ أو بزیادَةٍ﴾ . (1)

ظلم نزد اهل لغت و بسیاری از دانشمندان قرار دادن چیزی است در غیر موضع و محل خودش یا با کم گذاردن یا زیاده روی

خداوند متعال به منظور هدایت و تربیت نفوس و در مسیر سعادت انسان، حدود و قوانینی را وضع کرده است. هر گونه افراط و تفریط در این مسیر ظلم به شمار می رود. ریشه این تجاوز ممکن است جهل به حدود الهی در مواضع خودش باشد یا این که آگاهانه به حد شکنی اقدام کنند ،ظالم یا جاهل است یا ناتوان و ضعیف. کسی که ظلم و قبح آن را

ص: 321


1- مفردات، واژه ظلم.

می شناسد و از حدود آن اطلاع دارد و کسی که عقده حقارت ندارد تا بخواهد با ستم به دیگران خود را ارضا کند راه دادگری و عدالت را می پیماید و هرگز ظلم نمی کند، امام سجاد علیه السلام دلیل نفی ظلم از خدا را چنین ذکر می کند:

﴿وَ قَد عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيسَ في حُكمِكَ ظُلمٌ وَ لا فى نِعْمَتَكَ عَجَلَةٌ وَ إِنما يَعجَلُ مَن يَخافُ الفوتَ وَ إِنّما يَحتاجُ إلَى الظُلمِ، الضّعيفُ وَ قَدْ تَعَالَیْتَ یَا إِلَهِی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ (1)

(خدایا) می دانم که در حکم تو ستم نیست و در کیفر اعمال عجله نمی کنی؛ زیرا کسی شتاب می کند که به واسطه از دست رفتن فرصت خائف باشد و کسی به ظلم احتیاج دارد که ضعیف باشد خدایا تو از این نقایص مبرا هستی در حد اعلی

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از همسایه اش شکایت کرد امام علیه السلام فرمود: «صبر پیشه ساز». عرض کرد: من صبر میکنم؛ اما مردم به من نسبت ذلت و خواری می دهند. امام علیه السلام فرمود: ﴿إِنَّمَا الدَّليلُ مَن ظَلَمَ﴾؛ «آن کسی که ستم می کند خوار و پست است». (2)

مصادیق ظلم

اشاره

ظلم در یک نگاه به سه دسته تقسیم می شود:

1.ظلم بین انسان و خدا

انسان در برابر خالق هستی وظایفی دارد توحید ،محض عبادت و بندگی تسلیم در برابر او و پرهیز از زیر پا گذاشتن قوانین ،الهی بخشی از این وظیفه است. هر گونه انحراف و تعدی یا کوتاهی در این راستا در فرهنگ قرآنی ظلم به شمار رود.

1. شرک: ﴿إِنَّ الشَّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾ (3) «همانا شرک ، ستم بزرگی است».

ص: 322


1- صحيفه سجادیه ، دعای 48
2- بحار الانوار، ج 75، ص205.
3- لقمان، آیه 13

2. دروغ بستن به خدا: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ﴾؛ (1) «چه کسی ستمکارتر است از آن که بر خدا افترا و دروغ می بندد».

3. تكذيب آيات الهى: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْهَا﴾؛ (2) «کیست ستم کارتر از آن که آیات خدا را تکذیب کند و از حق روی گرداند».

4. شکستن حدود الهی: ﴿وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (3) «کسانی که از حدود الهی تجاوز می کنند، ستمکارند».

5. حکم بر خلاف دستورات الهى: ﴿وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (4) «و هر کس بر خلاف آن چه خدا فرستاده است حکم کند، از ستمکاران است».

6. كتمان شهادت الهى: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ﴾؛ (5) «کیست ستمکارتر از آن که شهادت خدا را درباره (انبیا) کتمان کند».

7. انحراف از راه الهی ﴿أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا﴾ (6) «آگاه باشید که لعنت الهی بر ستمکاران است؛ همان کسانی که مردم را از راه خدا باز می دارند و می خواهند آن راه را منحرف کنند».

8. ولایت پذیری از کفار: ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ (7) «و هر کس از شما آنان را دوست بدارد بدون تردید ستمکار است».

2.ظلم میان انسان و مردم

نادیده گرفتن حقوق مردم و زیر پا گذاشتن قوانین ،اجتماعی، ستم به آنان شمرده

ص: 323


1- صف، آیه 7
2- انعام، آیه 157.
3- اعراف، آیه 44
4- مائده، آیه 45
5- بقره، آیه 140.
6- هود، آیه 18 و 19
7- توبه، آیه 23

می شود همان طور که خدا بر گردن مردم حق دارد مردم نیز بر هم نوع خود حقوق دارند. حق الناس بر اساس برخی روایات، بر حق الله مقدم است و انسان در ترک آن معذور نیست و در دایره آمرزش و عفو الهی نمی آید این نوع از ستم که همان ظلم اجتماعی است در واقع تجاوز به حق حاکمیت الهی است:

﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ (1)

فقط راه سرزنش بر کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمین به ناحق تجاوز می کنند برای ایشان عذاب دردناکی .است

3.ظلم بین انسان و خودش

آیات متعددی به موضوع ستم انسان به خود اشاره کرده است. عصیان و نافرمانی، ستم بر خویش است. قرآن کریم می فرماید:

﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمُ لِنَفْسِهِ﴾، (2) ﴿رَبَّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي﴾، (3) ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَ لَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ (4)

از نظر قرآن کریم همه انواع ظلم در واقع به ظلم بر خویشتن باز می گردد: ﴿وَ مَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾؛ (5) «آن ها نه بر ما بلکه بر نفس خود ستم کردند».

جزای ظالم

ده ها آیه قرآن به ذکر عذاب های دنیوی و اخروی ستمکاران پرداخته است. (6) در ادامه فقط به ذکر فهرستی از این عذاب ها می پردازیم:

ص: 324


1- شوری، آیه 42
2- فاطر، آیه 32
3- قصص، آیه 16
4- یونس، آیه 44
5- بقره، آیه 57
6- ر.ک: موسوی جزایری، جزاء الاعمال و نكال الامثال في القرآن، ص228.

1. اخذ شديد الهى (هود، 102؛ نحل 61)؛

2. انتقام الهی (حجر، آیه 79)؛

3. تسلط ظالمان بر یکدیگر (انعام، آیه 129)؛

4. محرومیت از رحمت الهی (هود، آیه 44)؛

5. محرومیت از رستگاری (انعام، آیه 135)؛

6. محرومیت از یاری الهی (حج، آیه 71)؛

7. محرومیت از هدایت الهی (انعام، آیه 144)؛

8. ضلالت و گمراهی (ابراهیم، آیه 27)؛

9. عذاب قطعی (نمل، آیه 85)؛

10. استیصال و سقوط (انعام، آیه 45)؛

11. لعنت الهی (هود، آیه 18)؛

12. هلاکت (کهف، آیه 59)

در پیامی کلی، قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾؛ (1) «و هرگز مپندار که خدا از آن چه ستمکاران انجام می دهند غافل است».

یاری کردن ستمکاران

اعانه، همکاری تمایل رفاقت و تکیه بر ستمکاران امری ناپسند است و موجب محرومیت از رحمت الهی و شمول عذاب می شود قرآن کریم در اصلی کلی و فراگیر می فرماید:

﴿وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾ (2)

بر ظالمان تکیه نکنید؛ که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، جز خدا هیچ سرپرستی نخواهید داشت و یاری نمی شوید.

ص: 325


1- ابراهیم، آیه 42
2- هود، آیه 113

«رکون» از «رکن»، به معنای ستون و عمود ساختمان است. در این جا ،مراد تکیه گاه قرار دادن و شریک جرم آن ها شدن در ستم کردن است. تکیه بر ظالم، هویت مسلمانان را محو می کند و باعث تقویت ظالمان می.شود تکیه بر ظالم افراد را به ستم تشویق می کند و رفته رفته ظلم در جوامع اسلامی تثبیت می.شود زیر بار ظلم ،رفتن به اندازه ظلم کردن زشت و ناپسند است؛ از همین رو در دستورهای دینی ما از مراجعه به قاضی ظالم منع شده است. هر گونه همکاری با ظالم عملاً انسان را به تضعیف کیان اسلامی و ضربه به استقلال و آزادی مسلمانان می کشاند. اعانه و یاری ظالم عواقب شومی در پی دارد که در روایات به آن اشاره شده است.

1. خروج از اسلام: رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿مَن مَشى. مَعَ ظَالِمٍ لِيُعِينَهُ فَقَد خَرَجَ مِنَ الإِسلامِ﴾؛ (1) «هر کسی با ستمکاری به قصد اعانه و کمک به او گام زند، از اسلام بیرون رفته است».

2. سخط و خشم الهی: امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أعانَ ظالِما عَلَى مَظْلُوم لَم يَزَلِ الله عَلَيْهِ ساخِطا حَتَّى يَنزِعَ مِن مَعُونَتِهِ﴾؛ (2) «هر کس به زیان مظلومی به ظالمی یاری دهد، پیوسته خدا بر او خشمگین است تا از کمک کردن دست بردارد».

3. نابودی شرافت و فضیلت حضرت عیسی به بنی اسرائیل فرمود: ﴿لاتُعينُوا الظَّالِمِ عَلى ظُلمِهِ فَيَبطُلُ فَضلُكُم﴾؛ (3) «به ستمگر در ستم و ظلمش یاری نکنید؛ که شرافت و فضیلت شما نابود می شود.

4. دشمنی :خدا امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿و مَن ظَلَمَ عِبادَ الله كانَ الله خَصمُهُ دُونَ عِبادِهِ﴾؛ (4) «و کسی که به بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگان، دشمن او خواهد بود».

5. محرومیت از رحمت الهی رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید: ﴿مَنْ أَعَانَ ظَالَماً عَلَی ظُلمِهِ جَاءَ

ص: 326


1- آثار الصادقين، ج12، ص196.
2- همان، ص 197
3- همان، ص 206.
4- نهج البلاغه ، نامه 53.

يَومَ القِيامَةِ وَ عَلى جَبْهَتِهِ مَكتُوبٌ آیس مِن رَحمَةِ الله﴾ ؛ (1) «کسی که به ستمگری در ستم او یاری رساند، در روز قیامت می آید در حالی که بر پیشانی او نوشته است ناامید از رحمت خدا».

دفاع از مظلوم و یاری او در برابر ستمکاران وظیفه ای شرعی است. ده ها روایت در جوامع حدیثی با موضوع فریاد رسی ستم دیدگان و تکریم آنان وارد شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «مَن مَشى - مَعَ مَظْلُومٍ حَتَّى يُثبِتُ لَهُ حَقَّهُ ثَبَّتَ اللهِ قَدَمَيهِ يَومَ تَزِلُ الأقدام﴾ ؛ (2) «هر کس با شخص ستمدیده ای گام بردارد تا حقش را ثابت کند، خداوند در روزی که گام ها می لغزد قدم هایش را استوار می کند».

امیر مؤمنان علیه السلام در اصلی کلی به فرزندانش (امام حسن و امام حسین علیهما السلام) سفارش کند: ﴿كُونا لِلظَّالِمِ خَصما وَ لِلمَظْلُومِ عَونا﴾؛ «همواره دشمن ظالم، و یاور مظلوم باشید».

امام صادق علیه السلام می فرماید: چهار گروه مورد عنایت الهی هستند: ﴿أَربَعَةٌ يَنظُرُ الله عَزَّوَجَلَّ إِلَيهِم يَومَ القِيامَةِ، مَن أقالَ نادِما أو أغاثَ لهفان أو أعتَقَ نَسمَةً أَو زَوَّج عَزَبا﴾ ؛ «خداوند در روز قیامت به چهار گروه نظر رحمت می افکند: 1. کسی که از شخص پشیمانی درگذرد و عذرش را بپذیرد؛ 2. کسی که به فریاد مظلومی برسد؛ 3. کسی که بندهای آزاد کند؛ 4. کسی که جوان مجردی را زن بدهد».

این نوشتار را با سخن ارزشمندی از امام حسین علیه السلام به پایان می بریم که در آستانه شهادت فرموده اند. امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿لَمَّا حَضَرَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ علیه السلام الوَفاةَ ضَمَّنى إلى صَدرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِما أوصانى بِهِ أبى حين حَضَرَتْهُ الوَفاةُ وَ بِما ذَكَرَ أنَّ أباه أوصاه ، قال يا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لاَ یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلاَّ اَللَّهَ﴾. (3)

پدرم امام سجاد علیه السلام هنگام وفات مرا در آغوش گرفت . آن گاه فرمود: پسرم تو را سفارش می کنم به چیزی که پدرم امام حسین علیه السلام هنگام وفات خود، مرا به آن

ص: 327


1- کنز العمال، ج 6، ص 84.
2- همان، ج 3، ص 83
3- کافی، ج2، ص331.

توصیه نموده و نیز فرموده است پدرش به همان چیز سفارش کرده است فرمود ،پسرجان بپرهیز از ستم بر کسی که یاوری جز خدا ندارد.

داستان

1.دفاع از مظلوم در هر حال

پس از شهادت امام حسین علیه السلام ابن زیاد ملعون در مسجد کوفه منبر رفت. او بعد از حمد و ثنای الهی، شروع به توهین به امام حسین علیه السلام کرد و گفت: «خدا را شکر می کنم که حق و اهل آن را آشکار ساخت و امیرالمؤمنین یزید را پیروز گردانید و دروغگو پسر دروغگو را کشت».

در این جا که همه مردم ساکت نشسته بودند و به حرف های بی اساس او گوش می دادند، عبدالله بن عفیف جانباز که یک چشم خود را در جمل و دیگری را در صفین از دست داده بود، برخاست و فریاد زد: ای پسر مرجانه ای دشمن خدا دروغ گو و پسر دروغ گو تو و پدرت هستید و کسی است که تو را به قدرت رساند اولاد پیامبران را به قتل رسانیده و روی منبر سخنان زشت می گویید».

ابن زیاد دستور داد او را در مقابل چشم دختر خردسالش در منزل دستگیر کردند و گردن زدند. (1)

2.امیرمؤمنان علیه السلام و دفاع از مظلوم

سعد بن قیس همدانی گوید: روزی در گرمای کوفه دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام کنار دیواری نشسته است. عرض کردم ای امیرمؤمنان در این ساعت از روز چرا این جا نشسته اید؟ فرمود: «از خانه بیرون نیامدم مگر این که به مظلومی کمک کنم یا دلسوخته ای را يارى دهم؛ ﴿ما خَرَجتُ إلا لأعينَ مَظْلُوما أو أغيثَ مَلهُوفا﴾

در همین حال ناگهان زنی که نمی دانست به کجا پناه ببرد هراسان آمد و عرض کرد ای امیرمؤمنان! شوهرم به من ستم کرده و سوگند یاد کرده است مرا بزند؛ مرا یاری کنید. حضرت لحظاتی سر پایین انداخت. سپس سر مبارک را بلند کرد و فرمود: ﴿ إِلاَّ و اَللَّهُ حَتَّی

ص: 328


1- شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 373 (ترجمه مرحوم شعرانی).

يَأْخُذَ لِلمَظْلُومِ حَقَّهُ غَيْرَ مُتَعتَعٍ﴾؛ نه به خدا قسم، باید حق مظلوم را بگیرم».

امام علی علیه السلام دنبال زن به راه افتاد تا نزدیکی خانه اش رسیدند. امام علیه السلام به اهل خانه سلام گفت. جوانی که جامه رنگارنگی بر تن داشت، از خانه بیرون آمد. امام علیه السلام فرمود: ﴿اتَّقِ الله فَقَد أَخَفْتَ زَوجَتَكَ﴾ ؛ «از خدا بترس که همسرت را ترسانیده ای» جوان گفت: تو را با همسر من چه کار است؟ به خدا قسم به خاطر سخنان تو او را آتش می زنم؛ «لأرقنَّها بِالنَّارِ لِكَلامِك»

امام علیه السلام شمشیر بیرون آورد و فرمود: ﴿آمُرُكَ بِالمَعرُوفِ وَ أَنهاكَ عَنِ المُنكَرِ وَ تَرُدُّ المَعْرُوفَ ، تُب وَ إِلا قَتَلتُكَ﴾؛ «من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم و تو معروف را رد می کنی؟ توبه کن؛ و گرنه تو را می کشم».

مردم جمع شدند جوان به دست و پای حضرت افتاد و عذرخواهی کرد. امام علیه السلام به جوان فرمان داد تا داخل خانه اش برود و برگشت در حالی که این آیه را قرائت می کرد ﴿و لا فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحِ بَيْنَ النَّاسِ﴾

سپس خدا را بر انجام این امر اصلاحی شکر کرد و گفت: ﴿الحَمدُ للهِ الَّذِي أَصلَحَ بي بَينَ امرأةٍ وَ زَوجِها﴾؛ «خدا را شکر که به دست من میان زن و شوهری اصلاح برقرار شد». (1)

این داستان اهمیت اصلاحگری و رفع تخاصم بین مردم به ویژه خانواده ها را می رساند.

3.اثر ظلم و ستم

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در سال 61 هجری بساط حکومت یزید پس از مدتی کوتاه برچیده شد. حکومت به مروانیان رسید. مدت کوتاهی مروان حکومت کرد سپس پسرش عبدالملک زمام امور را به دست گرفت.

حکومت در این دوران در دست سه تن بود حجاز و یمن را عبدالله بن زبیر قبضه کرد عراق را مختار به چنگ آورد و شام و مصر و دیگر بلاد نیز در دست عبدالملک مروان بود.

در درگیری مُصعب بن زبیر با مختار (سال 67) مختار کشته شد. در درگیری عبد الملک با مُصعب نیزه مُصعب بن زبیر به قتل رسید عبدالملک مروان با سرور و

ص: 329


1- سفينة البحار، ج 2، ص321.

شادمانی از پیروزی در دارالاماره کوفه نشسته بود سر مصعب بن زبیر نیز در برابرش بود در این موقع شخصی به نام «عبدالملک بن عمیر» تکان سختی خورد و رنگ چهره اش دگرگون شد. عبدالملک بن مروان پرسید چه شد چرا منقلب شدی؟ گفت: داستان عجیبی را به یاد آوردم؛ خاطرات تلخی از این کاخ دارم. امیر اصرار کرد که بگوید.

گفت: روزی در همین دار الاماره نشسته بودم سر امام حسین علیه السلام را در برابر ابن زیاد دیدم. مدتی بعد که مختار آمد، در برابر او سر ابن زیاد را دیدم روزی دیگر سر مصعب بن زبیر را در مقابل مختار مشاهده نمودم. امروز سر ابن زبیر در برابر تو است. از شومی این مجلس به خدا پناه می برم.

عبدالملک هراسان از جا برخاست و دستور داد دارالاماره را ویران کنند. همه این وقایع طی یازده سال اتفاق افتاد (1)

نادره مردی ز عرب هوشمند *** گفت به عبدالملک از روی پند

روی همین مسند و این تکیه گاه *** زیر همین قبه و این بارگاه

بودم و دیدم بر ابن زیاد *** آه چه دیدم که دو چشمم مباد

تازه سری چون سپر آسمان *** طلعت خورشید ز رویش عیان

بعد ز چندی سر آن خیره سر *** در بر مختار به روی سپر

بعد که مصعب سر و سردار شد *** ستخوش او سر مختار شد

این سر مصعب به تقاضای کار *** تا چه کند با تو دگر روزگار!

4.مکافات روزگار

حجاج بن یوسف ثقفی از خونخوارترین حاکمان روزگار است. او بیست سال بر عراق و ایران حکومت کرد و صدها شیعه را به شهادت رساند به تعبیر ،شعبی، دانشمند معروف اهل سنت، اگر تمام امت ها افراد فرو مایه و فاسق خود را روز قیامت بیرون آورند، ما هم حجاج را مقابل آن ها قرار دهیم پیروز شده، غلبه می کنیم.

ص: 330


1- علی دوانی، داستان های ما، ج2، ص24.

روزی سعید بن جبیر از بزرگان تابعین و شاگرد ابن عباس را نزد او آوردند سعید که در فقه و تفسیر و فنون دینی مهارت کامل داشت و از خواص اصحاب امام سجاد علیه السلام بود و به آن حضرت ارادت می ورزید تا بر حجاج وارد شد حجاج از دیدن سعید که مدت ها متواری شده بود و مأموران با زحمت او را پیدا کرده بودند سخت برآشفت و پرسید: نامت چیست؟

سعید: نامم سعید بن جبیر است.

حجاج: نه تو شقی بن کسیری (بی سعادت و شکسته).

سعید: مادرم مرا سعید نامید.

حجّاج: تو و مادرت هر دو شقی هستید.

سعید: خدا عالم به غیب است

حجاج، من تو را در همین دنیا به آتش دوزخ می افکنم.

سعید: اگر می دانستم این کار به دست تو است، تو را خدا می دانستم!

حجاج: عقیده تو درباره محمد صلی الله علیه و آله چیست؟

سعید: او پیامبر رحمت است.

حجاج: علی را چگونه مردی می دانی؟ در بهشت است یا دوزخ ؟

سعید: اگر می توانستم به بهشت یا دوزخ بروم، قادر بودم بدانم چه کسی در بهشت است و چه کسی در جهنم است.

حجاج: درباره ابوبکر و عمر و عثمان چه می گویی؟

سعید: به آن ها چه کارداری ؟ مگر تو وکیل آن ها هستی؟

حجاج: کدام نزد خدا پسندیده ترند: علی یا آن ها ؟

سعید: این را خدا می داند

حجاج: نمی خواهی راستش را به من بگویی

سعید: نمی خواهم به تو دروغ بگویم.

حجاج: می خواهی تو را چگونه به قتل برسانم؟

ص: 331

سعید: تو باید انتخاب کنی؛ زیرا هر طور مرا بکشی فردای قیامت به همان شکل کیفر می شوی.

حجاج جلاد را خواست دستور داد سر سعید را از بدن جدا کنند. جلاد آماده شد. دست های او را بست. سعید شروع به تلاوت آيه ﴿إنِّي وَج َّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ، وَ الْأَرْضَ﴾ (1) کرد. حجاج گفت: او را پشت به قبله کنید. سعید این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ﴾ (2) حجاج گفت: او را بخوابانید. سعید این آیه را تلاوت کرد: ﴿منها خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا تُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى﴾ (3) حجاج گفت: زود او را بکشید. سعید در دم شهادت شهادتین گفت و شهید شد؛ در حالی که 49 سال داشت.

بعد از شهادت سعید، حال حجاج دگرگون و دچار اختلال حواس شد. او پانزده روز بیشتر زنده نبود تا به خواب می رفت، سعید برای او مجسم می شد که فریاد می زد گناه من چه بود؟ حجاج دائم می گفت مالی و لسعید بن جبیر؛ مرا با سعید چه کار بود». بالاخره، در اثر این ظلم با بیماری بدی مُرد (4)

5.اثر آه مظلوم

روزی ،منصور، خلیفه مقتدر عباسی برای گردش و دیدن مناظر باصفای طبیعت از بغداد بیرون آمد. ناگهان زنی از خاندان رسول خدا صلی الله علیه و اله عنان استر خلیفه را گرفت و فریاد زد یا امیرالمؤمنین تو را به آن خویشاوندی که بین من و تو است، سوگند می دهم که لحظه ای عنان بر کش و به حرف من بینوا گوش فراده من زنی از دختران حسین بن علی علیه السلام هستم که دو برادر و یک عمو و شوهرم را کشته ای و برای همیشه داغ آن ها را به دلم گذارده ای اکنون فرزند جوانی دارم که نور چشم و قوت قلب من است. بدون او نمی توانم

ص: 332


1- الانعام، آیه 79.
2- بقره، آیه 115
3- طه ، آیه 55.
4- علی دوانی داستان های ما، ج 2، ص 39 ، به نقل از مروج الذهب ، ج 3، ص 173.

زندگی کنم. سال هاست در زندان تو به سر می برد. تقاضای عاجزانه دارم او را عفو کنید و با آزادی اش به من زندگی تازه ببخشی.

منصور، لحظه ای تأمل کرد. سپس آثار خشم در چهره اش آشکار شد و گفت: هرگز او را آزاد نمی کنم او هم باید مانند برادران و پسر عموهایش گوشه زندان جان بسپارد.

زن با چشمی اشک بار و دلی پُرخون بازگشت؛ در حالی که آه می کشید و می گفت: خدایا تو شاهد باش، فرزندان آل علی چگونه دستخوش هوس رانی های بنی عباس شده اند. خدایا تا کی مهلت می دهی بنی فاطمه در گوشه زندان جان بدهند.

هنوز کلامش تمام نشده بود که مرکب منصور او را بر زمین کوبید و گردنش شکست منصور بلافاصله فرمان داد که جوان را آزاد کنند (1)

ص: 333


1- ستاره های فضیلت ، ج1، ص270

ص: 334

23

﴿أَوْ نَرُومَ مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ﴾؛ طلب آن چه حق انسان نیست

اشاره

مراد امام علیه السلام از این فراز دعا آن است که انسان ادعای باطل کند و در موضعی بنشیند که جای او نیست. کسی که ادعای باطل می کند و خود را محق جلوه می دهد، طبعاً حقی را پایمال می کند و مرتکب خیانت می شود.

خوی استکباری ،افراد آنان را به زورگویی و دیکتاتوری می کشد چنین افرادی حاضر نیستند زیر بار حق بروند و حقوق دیگران را محترم بشمارند. در طول تاریخ رهبران نالایق و سردمداران بی کفایت ظالمانه افراد شایسته را از موضع خود کنار زده و نابخردانه بر جوامع حکومت کرده اند اینان ریاست و مسئولیت را طعمه خود قرار دادند و رهبران لایق را منزوی کردند امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿يُستَدِلُّ عَلى إِدبارِ الدُّوَلِ بِأَربَعٍ، تَضييعِ الْأُصُولِ وَ التَّمَسُّكِ بِالفُرُوعِ وَ تَقْدیمِ الْأراذِلِ وَ تَأخیرِ الْأفاضِلِ﴾. (1)

دلیل سقوط دولت ها چهار امر است: 1. از بین بردن امور اصولی و اساسی؛ 2. پرداختن به کارهای فرعی 3. مقدم داشتن انسان های پست؛ 4. دور کردن و مؤخر داشتن افراد با فضیلت

ص: 335


1- غرر الحکم، شماره 10965

جایی که امیر مؤمنان علیه السلام 25 سال خانه نشین می شود امام حسن علیه السلام مجبور به صلح می شود و معاویه بیست سال خلافت علی الاطلاق دارد یا امام حسین علیه السلام به شهادت میرسد و یزید ملعون حاکم اسلامی می شود یا موسی بن جعفر علیه السلام سال ها گوشه زندان می افتد و هارون الرشید زمام امور را در دست می گیرد چگونه می توان توقع حق محوری داشت؟

مصادیق ناحق طلبی

اشاره

با نگاهی به تاریخ اسلام به ویژه تاریخ ائمه علیهم السلام، به خوبی به مصادیق این کلام امام سجاد علیه السلام پی می بریم چه گرفتاری ها و محرومیت هایی پیش آمد که بر اثر حاکمیت افراد نالایق به جای افراد لایق و شایسته و حاکمیت باطل به جای حق بود برخی از این محورها عبارت اند از:

1.غصب خلافت

مهم ترین مصداق ناحق طلبی، غصب حاکمیت اسلامی پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فراموشی حادثه غدیر و جایگزینی سقیفه است. 25 سال خانه نشینی امیرمؤمنان علیه السلام و پس از آن حاکمیت بنی امیه بر بلاد اسلامی چه مفاسدی را به بار آورد؛ حاکمانی که دغدغه آن ها شرب خمر و فحشا بود.

2.تبعیض و بی عدالتی

اگر اهل باطل به جای حق بنشیند و آن چه را که حق او نیست، به دست آورد، رهاوردی جز ظلم و بی عدالتی ندارد در عصر خلیفه سوم به حدی تبعیضات نژادی و قبیله ای اوج گرفت که سعید بن عاص والی کوفه رسماً گفت: «إِنَّ السَّوادَ بُستانُ القُرَيش وَ بَنى أُمَيَّةَ»؛ یعنی عراق، باغ قریش و بنی امیه است

روند تبعیضات نژادی و گروهی در زمان بنی امیه به اوج خود رسید؛ تا آن جا که معاویه به استاندارش نوشت: هیچ شهادتی را از دوستان علی علیه السلام نپذیرید؛ هرکس در فضایل عثمان چیزی گفت او را اکرام کنید؛ و هرکس از دوستان علی علیه السلام است، نامش را از دفتر بیت المال حذف کنید. (1)

ص: 336


1- ر.ک: همان، ج11، ص 44

3.تحريف و بدعت در دین

باطل گرایی و ادعای حق کردن موجب می شود سنت پیامبر صلی الله علیه و اله وارونه جلوه کند و بدعت در دین آشکار شود. آن قدر بدعت در دین گذاشته شد که نیم قرن بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرزندش امام حسین علیه السلام قیام می کند و می فرماید: ﴿ألا و إِنَّ السُّنَّةَ قَد أُميتَت وَ أَنَّ البدعَةَ قَد أُحيِيَت﴾ ؛ (1) همانا سنت پیامبر صلی الله علیه و اله مرده است و بدعت زنده شده است».

در جای دیگری می فرمايد: ﴿إنّى أدعُوكُم إلى إحياء مَعالِمِ الحَقِّ وَ إمَاتَةِ البِدَعِ﴾ ؛ (2) «من شما را به زنده کردن نشانه های حق و می راندن بدعت ها دعوت می کنم».

4.نگاه ابزاری به دین

آسیب دیگر کنار زدن حق و جایگزینی ،باطل آن است که دین وسیله و ابزار برخورداری از دنیا می شود نگاه ابزاری معاویه به دین در گفتار و کردار او هویدا بود. او با صراحت می گفت: «جنگ من با شما برای دین نیست؛ بلکه فقط برای حکومت است». (3)

مسعودی نقل می کند که معاویه به عمرو عاص :گفت با من بیعت کن عمرو گفت: نه به خدا سوگند، از دین خود به تو نمی دهم تا از دنیای تو بهره مند گردم. معاویه گفت: چه می خواهی؟ گفت: حکومت ،مصر ، آرزوی من است. بالاخره در برابر دین فروشی، حکومت مصر را دریافت کرد. (4)

5.فساد مالی

پیامد دیگر غصب حق و حاکمیت ،باطل تجمّل گرایی و زراندوزی است. نگاهی به عملکرد حاکمان بنی امیّه به خوبی روشن می سازد که این افراد نالایق، چگونه بیت المال مسلمین را وسیله امیال شخصی خود قرار دادند اینان حاکمیت خود را علی الاطلاق می دانستند و مال مردم را مال شخصی خود می شمردند. خلیفه سوّم همه غنایم غرب

ص: 337


1- تاریخ طبری ، ج 4، ص 266.
2- نهج الشهادة ، نامه 12.
3- شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 6.
4- مروج الذهب 2، ص 240 ، ر.ک: الغدیر، ج 8، ص 286.

افریقا را به عبدالله بن ابی اسرح بخشید؛ روز عروسی دخترش با مروان، دویست هزار درهم به دامادش بخشید؛ و به داماد دیگرش حارث بن حکم نیز صد هزار درهم بخشید. (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام در تبیین این ریخت و پاش مالی می فرماید: ﴿يَحْضِمُونَ مالَ الله خِصْمَةَ الإِبِلِ نِبتَةَ الرَّبيع﴾ ؛ (2) «بيت المال را خوردند؛ مانند شتر گرسنه ای که به جان گیاهان بهاری می افتد».

این نوشتار را با حدیثی زیبا از رسول خدا صلی الله علیه و آله را به پایان می بریم که فرمود: ﴿ألا أخبِرُكُم بِأَشَدِّكُم و أقواكُم ؟ قالُوا بَلى يا رَسُولَ الله ! قال أَشَدُّكُم وَ أَقواكُمُ الَّذى إِذا رَضِيَ لَم يُدخِلَهُ رِضاهُ في إِثْمِ وَ لا باطِل وَ إِذا سَخِطَ لَم يَخرُجْهُ سَخَطُهُ مِن قَولِ الْحَقِّ وَ إِذا قَدِرَ لَم يتعاط ما لَيسَ لَهُ بِحَقِّ﴾ (3)

آیا به شما خبر دهم، قوی ترین و محکم ترین شما کیست؟ گفتند: آری. فرمود: کسی که سه ویژگی دارد

1. وقتی حالت رضا و خشنودی دارد در گناه وارد نمی شود؛ 2. وقتی حالت سخط و غضب دارد، غضبش او را به خروج از سخن حق نمی کشاند؛ 3. هنگامی که قدرت دارد آن چه را حق او نیست، تصاحب نمی کند.

داستان

اشاره

1. اميرالمؤمنین علیه السلام و حق محوری

در زمان خلافت علی علیه السلام زره آن حضرت در کوفه گم شد پس از چندی پیش فردی مسیحی پیدا شد. حضرت او را نزد قاضی برد و فرمود: «این زره برای من است؛ نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام». قاضی به شخص مسیحی گفت تو چه می گویی؟ :گفت: زره ، مال شخصی من است. قاضی به امیرمؤمنان علیه السلام عرض کرد ایشان منکر است و

ص: 338


1- ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص198.
2- نهج البلاغه ، خ 3
3- صدوق، معانی الاخبار، ص 366

شما مدّعی؛ باید شاهد بیاوری. امام علیه السلام فرمود: «من شاهدی ندارم» قاضی به نفع مسیحی حکم صادر کرد. او هم زره را برداشت و هر دو از نزد قاضی بیرون آمدند.

مرد مسیحی چند قدمی نرفته بود که برگشت و گفت این روش حکومت ، از نوع سیره های پیامبران است زره از آن شماست و من اشتباه کردم او زره را پس داد و مسلمان شد. (1)

2.جاه طلبی و انکار حق

سفيان بن نزار گوید که روزی به حال احترام پشت سر مأمون، خلیفه عباسی، ایستاده بودم. مأمون حاضران را مخاطب ساخت و گفت: آیا می دانید چه کسی مرا شیعه کرد؟ حضار گفتند: خیر، نمی دانیم. مأمون گفت پدرم هارون الرشید! حاضران پرسیدند: چگونه؟ مأمون گفت در یکی از سفرهای حج پدرم هارون الرشید همراه او بودم. وقتی به مدینه رسیدیم، جلوس نمود و به مردم بارعام داد تا به حضور او برسند پدرم گفت هرکس وارد می شود بگویید خود را معرفی کند تا من نسبت آن ها را بشناسم. مردم می آمدند و خود را معرفی می کردند پدرم با توجه به میزان شرافت و سابقه مهاجرت و خدمات نیاکان آنان به آن ها از دویست تا پنج هزار درهم می داد.

روزی من پهلوی پدرم ایستاده بودم فضل بن ربیع آمد و گفت: موسی بن جعفر علیه السلام آمده است پدرم فوراً به ما سفارش کرد مواظب حرکات خود باشید گفت: اجازه دهید او سواره وارد شود. ناگاه دیدم بزرگمردی که از کثرت عبادت چهره ای زرد و بدنی لاغر داشت، وارد شد. پدرم اجازه نداد پیاده شود و گفت باید سواره بیاید و بر فرش ها فرود آید. افسران، دور او را گرفتند

پدرم از جا برخاست جلو رفت و صورت و دیدگان را بوسید. دستش را گرفت، پهلوی خود نشاند و پرسید کسانی که از پرتو وجود شما نان می خورند چند نفرند؟ ایشان فرمود: «پانصد» نفر. پدرم پرسید همه فرزندان شما هستند؟ ایشان فرمود: «خیر؛ اکثر آن ها افراد نیازمند هستند». وقتی حضرت برخاست که بازگردد، پدرم نیز برخاست، دیدگان او را بوسید

ص: 339


1- شهید مطهری داستان راستان، ص21.

و به من و امین و مؤتمن گفت: بروید رکاب آقا را بگیرید. ما نیز چنین کردیم. میان راه ، حضرت پنهانی به من فرمود: «تو بعد از پدرت به سلطنت می رسی؛ با فرزندان من نیکی کن». او را به منزل رساندیم و برگشتیم.

من نزد پدرم هارون از دیگر برادرانم دل و جرئت بیشتری داشتم. وقتی مجلس خلوت شد، پرسیدم: این شخص که بود؟ پدرم گفت: فرزندم ، این آقا موسی بن جعفر علیه السلام امام مردم و حجت خدا بر مردم روی زمین است. من با زور و قدرت به حکومت رسیده ام؛ اما او پیشوای واقعی مردم است. او از من و تمام مردم برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و اله سزاوارتر است؛ اما به خدا قسم اگر تو هم که فرزند من هستی درباره خلافت با من نزاع کنی، سرت را از بدن جدا می کنم؛ زیرا ملک عقیم است.

مأمون در ادامه گفت: وقتی پدرم می خواست از مدینه حرکت کند، دستور داد دویست دینار در کیسه سیاهی ریختند و به فضل بن ربیع :گفت این را برای موسی بن جعفر علیه السلام ببر و بگو خلیفه می گوید ما در این ایام تنگدست هستیم من :گفتم پدر جان، شما به فرزندان مهاجر و انصار که از حسب و نسب آنان بی خبر بودید تا 5 هزار دینار دادید؛ اما به موسی بن جعفر علیه السلام با آن همه تکریم و تجلیل، دویست دینار می بخشی؟ گفت: ساکت باش این حرف ها به تو نیامده است. (1)

ص: 340


1- داستان های ما، ج 2، ص150؛ عيون اخبار الرضا، ص 88.

24

﴿أو نَقُولُ فِى العِلمِ بِغَيرِ عِلمٍ﴾؛ سخن گفتن از روی نادانی

مقدمه

قدرت تکلم و نطق از نعمت های بزرگ الهی است که اگر در مسیر صحیح و با رعایت معیارها و اصول ارزشی به کار گرفته شود، زمینه رشد و تعالی انسان را فراهم می کند و ابزار انتقال فکر و اندیشه است. زبان، شمشیری برنده است (رُبَّ كَلامِ کالحِسامِ) (1) که باید توسط اهلش به کار گرفته شود.

گفتار معتبر از نظر قرآن

اشاره

در فرهنگ قرآنی سخنی معتبر است که برخاسته از اصول زیر باشد:

1.عقلانیت و خردورزی

گفتاری که با سنجش و اندیشیدن صادر شود کم ترین آسیب را دارد سخن با پشتوانه عقلی، بار ارزشی دارد. قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَدْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا﴾ (2) «انسان های اندیشمند، بر اثر تفکر در آفرینش،

ص: 341


1- غرر الحكم، شماره 8431
2- آل عمران، آیه 191

می گویند خدایا این عالم را بیهوده نیافریده است».

چنین اعترافی ناشی از آن اندیشه است؛ کما این که افراد نابخرد، همه چیز را عبث می دانند و منکر هدفمندی آفرینش می شوند.

2.علم و آگاهی

گفتار آگاهانه و با مبنای علمی انسان ها را به نتایج بلندی می رساند. اگر همه مردم فقط از علم پیروی کنند هرگز مشکل اختلاف مذاهب پیش نمی آید. اختلاف مذاهب، بر اثر اختلاف سلایق و پیروی از هواست لغزش ناشی از پیروی گمان و حدس، لغزشی نابخشودنی است

امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند بندگان خود را با دو آیه اختصاص داده است: یکی آن که تا به چیزی علم پیدا نکرده اند آن را تصدیق نکنند و درباره چیزی که نمی دانند، اظهار نظر نکنند و دیگر این که چیزی را که نمی دانند، انکار نکنند». (1) این دو آیه عبارت اند از: ﴿أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَنْ لَا يَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ (2) ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ﴾ (3)

قرآن کریم در اصلی کلی می فرماید: ﴿وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ (4) «از چیزی که به آن آگاهی نداری، پیروی مکن».

انتقاد قرآن از صاحبان عقاید و آرای باطل این است که چرا ناآگاهانه ادعاهای نادرست می کنند ﴿وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ﴾؛ (5) «به زبان چیزی را می گویید که به آن آگاهی ندارید».

ص: 342


1- ر.ک: المیزان، ج 8، ص 304
2- اعراف، آیه 169
3- یونس، آیه 39.
4- اسراء، آیه 36
5- نور، آیه 15

در جای دیگر از احتجاج های باطل اهل کتاب انتقاد کرده، می فرماید:

﴿هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ (1)

شما کسانی هستید که درباره آن چه از آن آگاه بودید، گفت وگو و ستیز می کردید چرا درباره آن چه آگاه نیستید گفت وگو می کنید؟ و خدا می داند و شما نمی دانید.

اشاره به این که شما درباره مسائل مربوط به ،مذهب تان که از آن آگاهی دارید و به گناه های خودتان عالم هستید گفت وگو و بحث کردید و دچار اشتباهات بزرگی شدید؛ پس فهمیدید که از حقیقت دور هستید. علم شما جهل مرکب است؛ باوجود این درباره چیزی که از آن اطلاع و آگاهی ندارید، صحبت می کنید

3.ایمان به گفتار

گفتاری ارزش دارد که انسان آن را باور داشته باشد و تصدیق کند. مطالبی که انسان خود قبول ندارد و فقط بر زبان جاری می کند و هیچ رسوخی در قلب انسان ندارد، قابل اعتماد و استناد نیست و اثرگذار نخواهد بود قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ﴾؛ (2) «برخی از مردم می گویند: ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، در حالی که ایمان ندارند».

4.تطابق عمل با گفتار

بسیاری، مطالبی را به زبان جاری می کنند؛ اما خود اهل عمل به آن نیستند. قرآن کریم در سرزنش این افراد می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾؛ (3) «ای کسانی که ایمان آورده اید چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید».

ص: 343


1- آل عمران، آیه 66
2- بقره، آیه 8.
3- الصف، آیه 2

5.استواری و مستدل بودن سخن

برخی گفتارها فاقد پشتوانه استدلالی و استحکام لازم است. افرادی از روی هوا و بر اساس شنیده ها حرف می زنند چنین گفتاری فاقد ارزش بوده لغو است. قرآن در این باره می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا﴾؛ (1) «ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه سازید و سخن استوار بگویید».

آرا و عقاید فاقد پشتوانه علمی، فتوای بدون آگاهی لازم و دیدگاه های برخاسته از هوای نفس و برداشت های شخصی به ضلالت مردم و آشوب در جامعه می انجامد.

آثار فتوای بدون علم

ده ها روایت به آثار و تبعات منفی اظهار نظرهای جاهلانه پرداخته است بیماری خود دانا بینی یا جهل مرکب بسیار خطرناک است؛ بیماری مزمن و مسری است که وصول به عقاید صحیح را ناممکن می سازد. برخی روایات مشعر به این بیماری عبارت اند از:

1. امام صادق علیه السلام: ﴿إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لاَ تَعْلَمُ فَقُلْ لاَ أَدْرِی فَإِنَّ لاَ أَدْرِی خَیْرٌ مِنَ اَلْفُتْیَا﴾؛ (2) «اگر از آن چه نمی دانی سؤال ،شد بگو نمی دانم همانا «نمی دانم» بهتر از اظهارنظر و فتوا دادن است».

2. رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿من أفتى بِغَيرِ عِلمٍ لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ السّماءِ وَ مَلائِكَةُ الأَرضِ﴾؛ (3) «کسی که بدون آگاهی فتوا می دهد فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت می کنند».

3. رسول خدا صلی الله علیه و آله: ﴿مَن أفتَى النّاسَ وَ هُوَ لا يعلم الناسخ مِنَ المَنْسُوخ وَ المُحكَمِ عَنِ المتشابِهِ فَقَد هَلَكَ وَ أَهْلَكَ﴾؛ (4) «کسی که فتوا دهد، در حالی که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمی شناسد خود و مردم را هلاک می کند».

4. رسول خدا صلى الله عليه و سلم: ﴿اَلْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَمْ یُعْطَ کَلاَبِسِ ثَوْبَیْ الزُّورٍ﴾؛ (5) کسی که خود را از دانش پُر

ص: 344


1- احزاب، آیه 70
2- بحارالانوار، ج2، ص119.
3- همان، ج 2، ص122.
4- همان، ج 2، ص121.
5- همان، ج 2، ص123.

ببیند، مانند کسی است که لباس دیگری را به دروغ پوشیده است» (مانند فرد عادی که لباس افسر بپوشد).

5. امام صادق علیه السلام: ﴿إِيَّاكَ وَ خَصْلَتَينِ فيهِما هَلكَ مَن هَلَكَ إياكَ أن تُفتِي النّاسَ بِرَأْيِكَ أو تُدينَ بِما لا تَعلَم﴾؛ (1) از دو ویژگی بپرهیزید؛ که باعث هلاکت است: 1. فتوای با رأی شخصی؛ 2. پرهیز از ادعای دین داری در آن چه نمی دانی».

ده ویژگی عالم نمایان در کلام امام علی علیه السلام

امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه 87 نهج البلاغه پس از ذکر ویژگی های عالمان مخلص و باتقوا، به معرفی صفات عالمان ریاکار و گمراه پرداخته و آن ها را با ده ویژگی معرفی کرده است.

﴿وَ آخَرُ قَد تُسَمّى عالِما وَ لَيسَ بهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهَالِ وَ أَضاليلَ مِن ضُلالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشراكا مِن حَبائِلَ غُرُورٍ وَ قَولَ زُورٍ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلَى آرائِهِ وَ عَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ، يُؤَمِنُ النّاسَ مِن العَظامِ وَ يُهَوَّنُ كَبِيرَ الجَرَائِمِ، يَقُولُ أقِف عِندَ الشُّبَهَاتِ وَ فيها وَقَع وَ يَقُولُ، اَعتَزِلُ البِدَعَ وَ بَينَها إِصْطَجَعَ ، فَالصورةُ، صُورَةُ إنسانِ وَ القَلبُ قَلبُ حَيَوانِ ، لا يعرِفُ باب الهُدى فَيَتَّبِعَهُ و لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ﴾ (2)

1. خود را عالم می خواند در حالی که عالم نیست ادعای دروغین می کند و عده ای را به دنبال خود می کشد؛

2. یک سلسله نادانی ها را از جمعی نادان فرا گرفته و مطالبی گمراه کننده از گمراهان آموخته است؛ یعنی راه گمراه ساختن را از اهلش فرا گرفته و شاگرد افراد منحرف است؛

3. او دام هایی از طناب های فریب و گفته های باطل بر سر راه مردم نصب کرده ؛ مانند صیادی که دانه پاشیده است تا طعمه به دست آورد؛

4. قرآن را طبق امیال خود تطبیق داده و حق را مطابق هوس های خویش تفسیر کرده

ص: 345


1- همان، ج 2، ص172.
2- نهج البلاغه، خطبه 87.

است. تفسیر به رأی می کند و قرآن را طبق نظرات شخصی اش معنا می کند؛

5. مردم را در برابر گناهان بزرگ، ایمنی می بخشد و جرایم سنگین را در نظر آنان سبک جلوه می دهد. به عبارت دیگر جامعه را به بی بندوباری و لاابالی گری می کشاند. با آزادی دادن به مردم و تحقیر گناهان مردم را بر اتکاب معصیت جری می کند؛

6. ادعا می کند من از شبهات اجتناب می ورزم در حالی که در آن غوطه ور است. او ریاکار و منافق است ادعای تقوا می کند؛ اما مرتکب معصیت می شود؛

7. ادعا می کند از بدعت ها دوری می کنم در حالی که میان بدعت ها آرمیده است. ابزار کار عالمان بی تقوا و گمراه همین بدعت هاست؛

8. چهره انسانی دارد اما در واقع باطنش حیوانی است؛

9. راه هدایت را نمی شناسد تا از آن پیروی کند؛

10. راه گمراهی را درک نمی کند تا از آن بپرهیزد. او مرده ای است میان زندگان

معیار و میزان عالمان حقیقی

امیر مؤمنان علیه السلام در کلامی نورانی هفت نشانه و علامت برای دانایان واقعی بر شمرده که درواقع، مواد آزمون باورهاست که هر عالمی می تواند خود را با آن محک بزند. (1)

﴿إِنَّ العَالِمَ مَن عَرَفَ أَنَّ ما يَعلَم فيما لا يعلَم قَليل فَعَدَّ نَفْسَهُ بِذلِكَ جَاهِلاً، فَرْدادَ بِما عَرَفَ مِن ذلِكَ في طَلَبِ العِلمِ اجتهادا، فَما يَزالُ لِلعِلمِ طالبا وَ فِيهِ راغِبا وَ لَهُ مُستفيدا وَ لأَهْلِه خاشِعا وَ لِرَأيِهِ مُتَهما وَ لِلصَّمتِ لازما وَ لِلخَطَأ حاذِرا وَ فِيهِ مُستَجيبا وَ إِن وَرَدَ عَلَيْهِ ما لا يعرِف لَم يُنكَر ذلِكَ لِما قَرَّرَبِهِ نَفْسَهُ مِنَ الجَهَالَةِ﴾. (2)

1. توجه به مجهولات: دانای ،واقعی کسی است که بداند آن چه می داند در برابر آن چه نمی داند اندک است و از این رو خود را جاهل بشمارد و بکوشد علم خود بیفزاید.

عالم ،حقیقی هر چه بر علمش افزوده شود احساس نیاز بیشتر می کند و بر مجهولاتش

ص: 346


1- ر. ک محمدی ری شهری، مبانی شناخت ، ص120.
2- بحارالانوار، ج 77، ص221.

افزوده می شود؛ زیرا با گشوده شدن هر باب ،علمی انسان متوجه می شود چه زوایایی را نمی داند و خبر ندارد. کسی که معلومات ندارد از مجهولات هم خبر ندارد.

2. عطش دانش افزایی عالم ،واقعی همواره به دنبال افزایش آگاهی است. وقتی انسان فهمید چه میزان مجهولات دارد پیوسته در پی تبدیل آن به معلومات است؛ از این رو هرگز از كسب علم ملول و خسته نمی شود.

3. فروتنی و تواضع در برابر اهل علم خشوع دارد. سوّمین نشانه عالم حقیقی آن است که فروتنی و تواضع .دارد ثمره درخت ،علم هر چه بیشتر باشد، شاخه اش پایین تر و سربه زیرتر است. عالم حقیقی هرگز خود را بزرگ نمی پندارد.

4. متهم دیدن رأی خود عالم حقیقی سخن آخر را سخن خود نمی داند و احتمال اشتباه می دهد که چه بسا عقاید او نادرست باشد. او تعصب و لجاجت و پافشاری بر دیدگاه خود ندارد؛ بلکه احتمال خطا می دهد

5. سکوت با مفهوم نشانه دیگر دانشمندان ،حقیقی سخن اندک و سکوت عمیق است. اینان در هر مسئله ای بدون تأمل اقدام به پاسخگویی نمی کنند

6. پرهیز از خطا: دانشمند واقعی، هنگامی که تصمیم می گیرد در موضوعی اظهار نظر علمی کند، دقت می کند تا دچار انحراف و خطا نشود یا حتی المقدور کم ترین خطا را داشته باشد

7. انکار نکردن آن چه نمی داند عالم ،حقیقی، فوراً اقدام به انکار نمی کند. او هر چیزی را در بقعه امکان قرار می دهد و اگر از چیزی خبر ندارد و برای او مجهول و ناشناخته است، نفی نمی کند و جوانب امر را بررسی می کند

داستان

1.عالم نمایان

سفیان ثوری از صوفیان زمان امام صادق علیه السلام آن حضرت را در لباس زیبا و سفیدی دید. عرض کرد: «يَابنَ رَسُولِ الله لَيسَ هذا مِن لِباسِكَ وَ لِباسُ آبائِكَ؛ این لباس در شأن

ص: 347

شما نیست پدران شما همچنین لباسی نداشتند». امام صادق علیه السلام فرمود:

با تو سخنی می گویم خوب گوش کن و به خاطر بسپار که برای دنیا و آخرت تو مفید است؛ به شرط آن که بر سنت و حق بمیرى نه بر بدعت؛ ﴿إسمع مِنّى ما أَقُولُ لَكَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ عاجلاً وَ أَجلاً إن كُنتَ أنتَ مَيِّتٌ عَلَى السُّنَّةِ وَ الحَقِّ وَ لَم تَمت عَلى بِدعَةٍ﴾. اگر زندگی و خوراک و پوشاک پیامبر صلی الله علیه و اله را ملاک قرار دهی و بر اساس آن بر من اعتراض می کنی باید بدانی که رسول خدا صلی الله علیه و اله در روزگار فقر و تنگدستی به سر می برد؛ فقری که همه را فرا گرفته بود؛ اما اگر در دورانی، وسایل زندگی فراهم شد، سزاوارترین مردم به بهره برداری از نعمت های الهی افراد نیک و مؤمنان هستند نه کافران و منافقان ای ،ثوری تو چه چیز را در من عیب می شماری؟ اگر می بینی من از نعمت های خدا استفاده می کنم، به خدا قسم شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آن که مراقب هستم اگر حقی در مالم پیدا می شود، بپردازم.

در این هنگام افراد زاهد نما و عالم نمایی رسیدند، در حالی که ژولیده بودند و در دفاع از سفیان ثوری به امام علیه السلام عرض کردند رفیق ما از شما دلگیر شد و زبانش بند آمد؛ اما ما دلیل آورده ایم. امام فرمود: «دلیل خود را ارائه دهید». گفتند: دلیل ما از قرآن است. خدا در بیان شیوه زندگی یاران پیامبر می فرماید: ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾. (1)

در جای دیگر می فرماید: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا﴾. (2) ما به این دو آیه بسنده می کنیم. امام علیه السلام فرمودند:

﴿أخبَرُونى أَيُّهَا النَّفر الكُم عِلمٌ بِناسِخ القُرآنِ مِن مَنسُوخِهِ وَ مُحكَمِهِ مِن مُتَشَابِهِهِ الَّذى فِى مِثلِهِ ضَلَّ مَن ضَلَّ وَ هَلَكَ مَن هَلَكَ هذِهِ الأُمَّةِ﴾.

ص: 348


1- حشر، آیه 9.
2- انسان ، آیه 8.

آیا شما به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن علم دارید یا نه؟ می دانید هرکس از این مردم گمراه شد از همین جا گمراه شد و هرکس هلاک شد، از همین جا هلاک شد؟

گفتند: برخی را می دانیم؛ ولی همه اش را نمی دانیم امام علیه السلام فرمود: «بدبختی شما از همین جاست احادیث پیامبر هم مانند قرآن است»، (ناسخ، منسوخ، محکم و متشابه دارد و نیاز به شناخت کافی دارد).

امام علیه السلام در ادامه با استشهاد به چند آیه قرآن پاسخ آنان را دادند. ایشان فرمودند:

خدا فرموده است. ﴿وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا﴾. (1) آیا نمی بینید خداوند در این آیه راه و روشی که شما مردم را به آن فرا می خوانید مورد سرزنش قرار داده است. اسراف کاران را نیز سرزنش کرده است. شما بد راهی را انتخاب کرده اید زهد ریائی این ناشی از جهل شما به قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و اله است. شما به من از سلیمان خبر بدهید: مگر از خدا ملک و سلطنت بی نظیر نخواست؟ او حق می گفت و مطابق حق عمل می کرد. خدا هم این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی در دنیا از من خواستی داود نیز قبل از او ملک کم نظیر و سلطنت پرقدرتی داشت.

یوسف نیز به پادشاه مصر گفت ﴿اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾. (2) او نیز حق می گفت و به حق عمل می کرد و ما نیافتیم کسی بر او عیب بگیرد.

ذو القرنین نیز بندهای بود که خدا او را دوست می داشت. او نیز خدا را دوست داشت خداوند اسباب قدرت برایش فراهم کرد.

﴿فَتَأْذَبُوا إِلَيْهَا النَّفر بِآدابِ الله عَزَّ وَجَلَّ لِلمُؤمِنينَ وَ اقْتَصِرُوا عَلَى أَمرِ الله وَ نَهْبِهِ وَ دَعُوا عَنكُم مَا اشْتَبَهَ عَلَيْكُم مِمّا لا عِلمَ لَكُم بِهِ وَرُدُّوا العِلمَ إِلَى أَهْلِهِ، تُوجَرُوا وَ

ص: 349


1- فرقان، آیه 67
2- یوسف، آیه 55

تُعذَرُوا عِندَ الله ... دَعُوا الجهالَةَ لِأَلِها فَإِنَّ أهلَ الجَهلِ كَثِيرٌ وَ أَهلُ العِلْمِ قَلِيلٌ وَ قَد قالَ الله: ﴿وَ فَوْقَ كُلَّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ﴾ (1)

ای جماعت، خود را به آداب واقعی اسلام که خدای عَزَّ وَجَلَّ به مؤمنان فرمان داده است متأدب کنید و به امر و نهی خدا بسنده کنید و در امور و مسائلی که آگاهی و شناخت ندارید، وارد نشوید و علم آن را به اهلش واگذار کنید تا اجر ببرید و نزد خدا معذور باشید... جهالت و نادانی را به اهلش واگذار کنید؛ زیرا اهل جهالت بسیارند و دانایان اندک؛ همان طور که خدا می فرماید «بالاتر از هر صاحب دانشی، دانشوری است» (2)

2.عالم نمای دین فروش

سمرة بن جندب اهل بصره بود پس از مرگ پدر همراه مادرش به مدینه آمد. او در زمان معاویه با گرفتن پول اقدام به جعل حدیث می کرد ابن ابی الحدید می نویسد که معاویه صد هزار درهم به او داد تا شأن نزول آیه ﴿وَ مِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ الله﴾ (3) را که در مورد آرمیدن علی علیه السلام در بستر پیامبر صلی الله علیه و اله است، درباره ابن ملجم روایت کند. او نپذیرفت تا آن که معاویه مبلغ را به 400 هزار درهم رساند و او پذیرفت و این چنین دین فروشی کرد (4)

ص: 350


1- یوسف، آیه 76.
2- تحف العقول، (سخنان امام صادق علیه السلام) با صوفیان، ص 363 (با تلخیص).
3- بقره، آیه 207
4- محمد حسین محمدی هزار و یک حکایت اخلاقی، ص80.

25

﴿وَ نَعُوذُ بِكَ أَن نَنظُوى عَلَى غَشّ أَحَدٍ﴾؛ فریب دادن دیگران

مقدّمه

غشّ در لغت به معنای ،فریب نیرنگ دغل و خیانت است؛ خلاف واقع را جلوه دادن، ناخالص بودن کدر و ناصاف بودن.

غش و تقلب در امور با مردم امری ناپسند و خطرناک است که پایه اعتماد متقابل را کند در زندگی ،اجتماعی اعتماد و صداقت دو اصل زیربنایی است. اگر اصل اعتماد متقابل نباشد همه از یکدیگر وحشت می کنند و قوام جامعه برهم می ریزد. تمام انبیای الهی بر دو اصل امانت و صداقت در متن برنامه های خود تأکید داشته اند؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَم يَبعَث نَبِيا إلا بِصِدقِ الحَديثِ وَ أَداءِ الأمانَةِ إِلَى البَر وَالفَاجِرِ﴾ (1)

خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر این که راستگویی و ادای امانت نسبت به نیکوکار و بدکار، جزء برنامه های او بود.

غش و خیانت از ویژگی های افراد پست و لئیم است. امام علی علیه السلام فرمود: ﴿الغشُّ مِن

ص: 351


1- کافی، ج2، ص 104

أخلاقِ اللنَّامِ﴾؛ (1) افرادی که به هیچ اصل اخلاقی پایبند نیستند و به سادگی مردم را فریب می دهند، حضرت علی می فرماید: ﴿شَرُّ النَّاسِ مَن يَغِشُ النَّاسِ﴾؛ (2) «بدترین مردم کسی است که آنان را فریب دهد»

اقسام فریب

اشاره

فریبکاری و تقلب با مردم قالب های گوناگونی دارد که در جای خود قابل بررسی است. برخی شاخه های آن عبارت اند از:

1.فریب خود

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ أغَشَ النَّاسَ أَغَشُهُم لِنَفْسِهِ وَ أَعصاهُم لِرَبِّهِ﴾؛ (3) «همانا فریب کارترین مردم کسی است که خود را فریب دهد و نافرمانی خدا کند».

انسان، وظیفه دارد نفس خود را اصلاح کند. در نفس آدمی، کشش هایی هست برای به دست آوردن آن چه فاقد آن است؛ گرایش هایی که ارضای مطلق خود را می طلبد. انسان باید نفس را تأدیب کند و آن را به سوی صلاح پیش ببرد. اگر کسی خود را فریب داد و از اصلاح نفس خود غافل شد، این بدترین نوع فریب کاری .است قرآن کریم علیه السلام می فرماید که برخی تصور می کنند با خدا خدعه می کنند؛ درصورتی که هرگز چنین نیست؛ بلکه اینان با خود خدعه می کنند و خود را می فریبند: ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾؛ (4) «می خواهند خداوند منان را فریب دهند اما جز خودشان را فریب نمی دهند».

منافقان ، سرمایه های اصیلی را که خداوند در اختیار آنان قرار داده است در مسیر نیرنگ از دست می دهند و چیزی هم کسب نمی کنند. در واقع وجدان خود را می فریبند و سرکوب می کنند و توجیه می کنند و خود نیز توجه ندارند.

ص: 352


1- غرر الحكم، ش1299.
2- همان، ش 5677
3- همان، ش3516.
4- بقره، آیه 9

فریب نفس موجب می شود انسان از توانمندی و فطرت پاک خود غافل گردد و با اوهام و تخیلات زندگی کند چنین افرادی خداشناس هم نمی شوند و همواره از کسب معنویات محروم اند. از این رو بدترین فریب و غش فریب کاری با نفس است.

کسی که خود را فریب می دهد دیگران را به درجه اولی می فریبد. علی علیه السلام می فرماید: ﴿مَن غشّ نَفْسَهُ كان أَغَشُ لِغَيره﴾؛ (1) «کسی که خود را فریب دهد، دیگران را بیشتر فریب می دهد».

2.فریب در دین

علی می فرماید: ﴿مَن غشَّ النَّاسَ فِي دِينِهِم فَهُوَ مُعانِدٌ للهِ وَ رَسُولِهِ﴾؛ (2) «کسی که مردم را در دین شان فریب دهد معاند خدا و پیامبر است».

دین مجموعه ای شکل گرفته از معارف مربوط به مبدأ و معاد و قوانین اجتماعی و عبادت و معامله است که از طریق وحی و نبوتی که صدق و دوستی اش با برهان ثابت شده است و همچنین مجموعه ای از اخبار و احادیث درستی که پیامبر آن ها را باز می گوید دریافت می گردد. (3)

گزاره های دینی سه قسم است: 1. اعتقادات که شامل اصول دین می شود؛ 2. دستورهای اخلاقی که مجموعه روش های سیر و سلوک آدمی است؛ 3. تکالیف عملی که شامل عبادات و معاملات و احکام می شود.

سلامت دین و دین داری از مهم ترین امور زندگی است که همواره دغدغه اولیا و انبیای الهی بوده است. دغدغه دین داری در سیره انبیای الهی بوده است. قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَي عْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ (4)

ص: 353


1- غرر الحکم، ش 9044.
2- همان، ش 8891
3- الميزان، ج1، ص431.
4- بقره، آیه 132

ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را سفارش کردند و گفتند: خداوند برای شما آیین توحیدی را برگزید پس شما نمی میرید مگر در حالی که مسلمانید.

بازیچه قرار دادن دین و فریب مردم از راه دین بدترین نوع خدعه و فریب است. قرآن کریم می فرماید:

﴿الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ﴾ (1)

کسانی که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آن ها را مغرور ساخت، امروز ما آن ها را فراموش می کنیم؛ زیرا لقای چنین روزی را فراموش کردند.

بازیچه قرار دادن دین باعث شد این ها منکر معاد شوند. نخستین مرحله گمراهی، آن است که انسان مسائل مهم و سرنوشت ساز را که در رأس آن ها دین است، جدی نگیرد و با آن ها به صورت سرگرمی و بازیچه رفتار کند.

3.غش در مشورت

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿مَن غَشَ المُسلِمِينَ في مَشوَرَةٍ فَقَد بَرِئتُ مِنهُ﴾؛ (2) «کسی که در مشورت دادن به مسلمانان خیانت کند به تحقیق من از او بیزارم».

در مقام مشورت نصح و خیرخواهی لازم است مشورت انسان را از استبداد در رأی و خودمحوری باز می دارد وظیفه مشاور آن است که در مشورت دادن خیانت نکند، امام سجاد علیه السلام در مورد حق مشاور می فرماید:

﴿وَ حَقُّ المُستَشيرِ إِنْ عَلِمْتَ لَهُ رَأيَا أَشَرْتَ عَلَيْهِ وَ إِن لَم تَعلَم أَرشَدتَهُ إِلَى مَن يَعلَم وَ حَقُّ المُشيرِ عَلَيْكَ أَن لا تَتَّهِمُهُ فيما لا يُوافِقُكَ مِن رَأْيِهِ﴾. (3)

حق کسی که از تو مشورت می خواهد آن است که اگر عقیده و نظری داری در اختیار او بگذاری و اگر درباره آن کار چیزی نمی دانی، او را به کسی راهنمایی

ص: 354


1- اعراف، آیه 51
2- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 66.
3- تحف العقول، ص 274

کنی که می داند و اما حق کسی که مشاور تو است آن است که در آن چه با تو موافق نیست، او را متهم نسازی.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ غَشَّ مُسْتَشِیرَهُ سُلِبَ تَدْبِیرُهُ﴾؛ (1) «کسی که به مشورت کننده خیانت کند از تدبیر ساقط است».

4.غش با پیشوایان و امام علیه السلام

علی علیه السلام می فرماید: ﴿أفضَعُ الغِشَّ غِشُ الأَئِمَةِ﴾؛ (2) «زشت ترین فریب ها، فریب پیشوایان است».

امت در برابر امام و رهبر وظایفی دارند که از آن ها صداقت و خیرخواهی است. خیانت و فریبکاری امت ها بدترین نوع خیانت است.

5.غش در معاملات

رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرماید:

﴿مَن غَشَّ مُسلِما فِي شِراءٍ أَو بَيعِ فَلَيسَ مِنَّا وَ حُشِرَ يَومُ القِيامَةِ مَعَ اليَهُودِ لِأَهُم أَغَشُّ الخَلقِ لِلمُسلِمينَ﴾ (3)

کسی که مسلمانی را در خرید و فروش فریب دهد از ما نیست و روز قیامت با یهود محشور می شود؛ زیرا آن ها فریب کارترین مردم با مسلمانان بودند.

غش در معامله شامل تقلب کلاه برداری جعل سند جعل امضا گران فروشی فروختن جنس نامرغوب به جای مرغوب ، فروش زمین دیگری به نام خود، فروش یک جنس یا زمین به چند نفر اعلام ورشکستگی دروغین و ده ها راه شیطانی دیگر می شود.

در حدیث آمده است رسول خدا صلی الله علیه و اله بر شخصی عبور می کرد که پشته ای گندم مقابلش بود. دست در آن فرو برد انگشتش تر شد معلوم شد گندم ها را مرطوب کرده است. فرمود: «ای صاحب ،گندم این تری و رطوبت چیست»؟ گفت: ای رسول خدا! آب آسمان

ص: 355


1- غرر الحکم، شماره 8055
2- همان، شماره 2940
3- امالی صدوق، ص 349.

باریده است. فرمود: «پس چرا آن گندم مرطوب را بالای گندم ها ننهاده ای تا مردم ببینند؟ هر کس فریب کاری کند از من نیست» (1)

داستان

1.پول تقلبی

4. موسی بن بکیر گوید که خدمت امام رضا علیه السلام بودم مقداری سکه و دینار نزد ایشان بود. امام علیه السلام یکی از آن ها را با دقت نگاه کرد. معلوم شد تقلبی است. امام علیه السلام آن را شکست و فرمود: «در چاه فاضلاب بینداز تا با پول قلابی در بازار معامله صورت نگیرد؛ ﴿أَلْقِهِ فِی اَلْبَالُوعَهِ حَتَّی لاَ یُبَاعَ شَیْءٌ فِیهِ غِشٌّ﴾. (2)

2.کاسبی در تاریکی

هشام بن حکم گوید: پارچه سابری در سایه می فروختم، امام کاظم علیه السلام بر من عبور کرد و فرمود: ﴿یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْبَیْعَ فِی اَلظِّلِّ غِشٌّ وَ إِنَّ اَلْغِشَّ لاَ یَحِلُّ﴾ (3) «اى هشام، معامله (پارچه فروشی) در سایه فریبگری است و فریب روا نیست».

3.جنس بد را زیر قرار دادن

امام باقر علیه السلام فرمودند که رسول خدا صلى الله عليه و سلم در بازار مدینه حرکت می کرد. به شخصی رسید که طعام می فروخت. ظاهر و روی جنس خیلی مرغوب بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «طعام خوبی داری قیمت آن چقدر است»؟

خداوند متعال به رسولش وحی کرد دستت را زیر طعام .ببر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین کرد و متوجه شد آن شخص طعام نامرغوب و پست را زیر قرار داده و ظاهر و بالای طعام را مرغوب ريخته است فرمود: ﴿ما أراكَ إِلا وَ قَد جَمَعتَ خِيانَةً وَ غِشا لِلمُسلِمین﴾؛ (4) «تو را نمی بینم مگر آن که خیانت و فریبکاری را درباره مسلمانان جمع کرده ای».

ص: 356


1- سید مرتضی، الامالی، ج 4، ص 75؛ صحیح مسلم، ج1، ص99.
2- وسائل الشيعه، ج 12، ص 209.
3- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص271
4- میزان الحکمه ، شماره 14955

26

﴿وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا﴾؛ خودپسندی و عُجب در عمل

اشاره

از آفات و آسیب های جدی ،عمل خودپسندی و عُجب است.

عجب، آن است که انسان به دلیل کمالی که در خود می بیند خود را بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد بعضی گفته اند ،عجب آن است که نعمتی را که دارد بزرگ شمارد و به آن میل و اعتماد کند و منعم آن را فراموش کند. (1)

تفاوت کبر و عجب، آن است که کبر به دو نفر قائم است متکبر و کسی که به او تکبر می ورزد؛ اما در عجب، غیر مطرح نیست؛ بلکه خود انسانِ مُعجب و خودبین، عمل خود را بزرگ می پندارد و مغرور می شود. امام کاظم علیه السلام در مورد مراتب عجب می فرماید:

﴿ألعُجبُ دَرَجاتٌ مِنها أن يُزين لِلعَبدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَراهُ حَسَنا فَيُعجِبهُ وَ يَحْسَبُ أَنَّهُ يُحسن صُنعَا وَ مِنها أَن يُؤْمِنَ العَبدُ بِرَبِّهِ فَيَمُنُّ عَلَى الله عزّوَجَلَّ وَالله عَلَيهِ فِيهِ المَنّ﴾ (2)

عجب درجاتی دارد: یکی این که عمل و کردار بد انسان در نظرش نیکو جلوه کند و آن را خوب بپندارد و از آن به خود بنازد و تصور کند کار خوب انجام می دهد و دیگر این که بنده به پروردگار خود ایمان بیاورد و به واسطه ایمانش بر

ص: 357


1- جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج1، ص390.
2- كافى، ج 2، ص 313.

خدا منت بگذارد در صورتی که خدا بر او منت دارد.

قرآن کریم، این روحیه کشنده و مهلک را در افرادی گزارش می کند:

﴿وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لَا يَكَادُ يُبِينُ﴾. (1)

فرعون میان قوم خود ندا داد و گفت ای قوم من آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟ مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید، بهترم.

غرور و نخوت ، آن چنان وجود او را فرا گرفته بود که هیچ اعتنایی به براهین ارائه شده از سوی موسی علیه السلام نکرد. او به صورت مطلق خود را برتر و بالاتر خواند:

﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ (2)

آن ها (یهود) می گفتند آتش دوزخ جز چند روزی به ما نمی رسد (ما بر اقوام دیگر امتیاز داریم) این افترا آن ها را در دین شان مغرور ساخت.

﴿وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ﴾؛ (3) «در جنگ حنین که بسیاری لشکر اسلام، شما را به عُجب وا داشت».

مسلمانانی که در جنگ بدر یک سوم کفار بودند و پیروز شدند، در نبرد حنین به دلیل غرور، شکست خوردند؛ از این رو هرگز نباید به کثرت و فزونی نازید. قرآن کریم به این حقیقت اشاره می کند: ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً﴾؛ (4) «چه بسا گروهی اندک، گروه زیادی را شکست داد»

ص: 358


1- زخرف، آیه 51، 52.
2- آل عمران، آیه 24
3- توبه، آیه 25
4- بقره، آیه 249.

آثار عجب

اشاره

عجب انسان را از رشد باز میدارد و زمینه ساز لغزش های دیگری مانند کبر گمراهی و محرومیت را فراهم می سازد در روایات به این آثار اشاره شده است:

1.گمراهی

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَعجَبَ بِرَأيِهِ ضَلَّ﴾؛ (1) «هر کس به رأی خود ببالد، گمراه است».

2.تباهی عمل

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَعجَبَ بِعَمَلِهِ أَحبَطَ أَجرُهُ﴾؛ (2) «هر کس به عمل خود عجب ورزد اجر خود را تباه می کند».

3.آسیب به عقل

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مَن أَعجَبَ بِفِعِلِهِ أُصيبَ بِعَقلِه﴾؛ (3) «هر کس به کارش خود پسند شود و آن را بزرگ ،ببیند به عقلش آسیب رسیده است».

4.کینه

امیرمؤمنان می فرماید: ﴿ثَمَرَهُ اَلْعُجْبِ اَلْبَغْضَاءُ﴾؛ (4) «ميوه عجب ، بغض و دشمنی مردم است».

5.از بین بردن نیکی ها

امیرمؤمنان می فرماید: ﴿ما أحسَنَ المَحاسِنُ كَالعُجب﴾؛ (5) «چیزی مانند عجب به نیکویی ها زیان نمی رساند».

6.حماقت

﴿العُجبُ عِنوانُ الحِماقَةِ﴾؛ (6) «عجب نشانه حماقت است».

ص: 359


1- بحار الانوار، ج1، ص160.
2- غرر الحکم، شماره 6045
3- همان، شماره 6042
4- همان، شماره 6034
5- همان، شماره 6046
6- همان، شماره 6016

7.مانع كمال

﴿اَلْإِعْجَابُ یَمْنَعُ اَلاِزْدِیَادَ﴾ (1) «عجب از فزونی و کمال جلوگیری می کند».

8.فرصت شیطان

امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر فرمود:

﴿إِیَّاکَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَهَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا وَ حُبَ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذلِكَ مِن أُوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ فِى نَفْسِهِ لِيَمحَقَ مَا يَكُونُ مِن إحسانِ المُحسِنِ﴾. (2)

بپرهیز از خودپسندی و بپرهیز از این که به آن چه موجب خود پسندی است اعتماد کنی و ستایش پسند گردی؛ زیرا این از فرصت های شیطان است که با آن هر نیکوکاری را نابود می کند

9.هلاکت

امام کاظم علیه السلام می فرماید: ﴿مَن تَكَلَّمَ فِي اللَّه هَلَكَ، وَ مَن طَلَبَ الرِئاسَةَ هَلَكَ دَخَلَهُ وَ مَن العُجبُ هَلَكَ ﴾؛ (3) «سه چیز عامل هلاکت است: 1. سخن گفتن درباره ذات خدا؛ 2. ریاست طلبی؛ 3. عجب و خودبینی».

10.روایت جامع

امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿العُجبُ نَباتٌ حُبُّهَا الكُفْر وَ أرضُهَا النِّفاق و ماءُهَا البَغى و أغصانُهَا الجَهلُ وَ وَرَقُهَا الضَّلالَةُ وَ ثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَ الخُلُودُ فِي النَّارِ فَمَن اختارَ العُجبَ فَقَد بَذَر الكُفْرَ وَ زَرَعَ النِّفاقَ وَ لا بُدَّ مِن أن يَثمُر﴾ (4)

عجب و خودپسندی مانند گیاهی است که بذر آن ،کفر، زمینش نفاق، آب آن ستم شاخه های آن نادانی برگ آن ،گمراهی میوه اش لعنت و نفرین و خلود

ص: 360


1- همان، شماره 6017
2- تحف العقول، ص 156.
3- تحف العقول، ص480 .
4- آثار الصادقين ، ج 12، ص 387.

در آتش است. هر کس عجب و خودبینی ورزید بذر کفر کاشته و نفاق را زراعت کرده است و ناگزیر این بذر میوه می دهد.

درمان عجب

اشاره

برای درمان ،عجب ابتدا باید ریشه آن را یافت که چرا به خود می بالد و به چه می بالد. برخی دانشمندان ،اخلاق اقسام عجب را تا هشت قسم برشمرده اند: 1. بدن و جسم؛ 2. هیبت و نیرومندی؛ 3. عقل و بزرگی؛ 4. شرافت و اصالت نسب؛ 5. انتساب به سلاطین و صاحبان قدرت؛ 6. زیردستان و غلامان و فرزندان و خویشان؛ 7 . مال و ثروت؛ و 8. آرای ناصواب (1) برای درمان عجب و خودپسندی، راهکارهایی در روایات و کتب اخلاقی ذکر شده است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1.خودشناسی

علم و باور به ضعف نفس و میزان نیازمندی و ناتوانی انسان، رفته رفته ریشه خودپسندی و عجب را می خشکاند اگر انسان بداند که فقر محض است و باور کند که با تبی از پا می افتد و هیچ مقاومتی ندارد به خود نمی نازد امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿سُدّ سُبُلِ العُجبِ بِمَعرِفَةِ النَّفس﴾؛ (2) «راه عجب را با خودشناسی مسدود کن».

2.توجه به بدی ها

هر انسانی در زندگی اش نقاط ضعف و قوتی دارد مردم به واسطه ستار العیوب بودن خدا از معایب ما خبر ندارند؛ از این رو اغلب زبان به مدح و ثنا گشوده ، خوبی ها را نشر می دهند. چنین امری نتیجه لطف الهی در آشکار کردن خوبی ها و پوشاندن بدی هاست: ﴿يا مَن أظهَرَ الجَميلَ وَ سَتَرَ القَبیح﴾. بسیاری از خوبی ها که مردم مطرح می کنند، انسان شایستگی آن را ندارد؛ زیرا آنان ظاهر را ملاحظه می کنند: ﴿کَم مِن ثَناءٍ جَميلِ لَستُ أهلاً لَهُ نَشَرتَهُ﴾. بنابراین هر گاه مردم زبان به مدح گشودند بلافاصله برای پرهیز از خود پسندی،

ص: 361


1- ر.ک: بنیادهای اخلاق ،اسلامی (ترجمه الاخلاق سید عبدالله شبرّ)، ص386.
2- بحارالانوار، ج 75، ص 164.

انسان باید ضعف ها و نواقص خود را در نظر بیاورد. امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿اذا أَعجَبَكَ ما يَتَواصَفَهُ النَّاسُ مِن مَحاسِنِكَ فَانْظُر فيما بَطَنَ مِن مَساوِيكَ وَ لتَكُن مَعرِفَتَكَ بِنَفْسِكَ أوثَقَ عِندَكَ مِن مَدح المادِحِينَ لَكَ﴾. (1)

هنگامی که مردم محاسن و خوبی هایت را برایت توصیف می کنند، تو بدی های پنهانی خودت را بنگر باید معرفت و شناخت تو از نفست پیش تو استوارتر و متین تر از مدح مادحین باشد.

3.توجه به قدرت و عظمت الهی

﴿اذا زادَ عُجِبُكَ بِما أنتَ فِيهِ مِن سُلطانِكَ فَحَدَثَت لَكَ أُيُّهَةٌ أو مخيلةٌ فَانظُر إلى عِظَمِ مُلكِ الله وَ قُدرَتِهِ مِمَّا لا تَقدِرُ عَلَيْهِ مِن نَفْسِكَ فَإِنَّ ذلِكَ يَتِنَّ مِن جِماحِكَ وَ يَكُفَّ عَن غَرِبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيكَ مِمَّا عَزَبَ عَنكَ عَقلكَ﴾ (2)

هر گاه چیزی از بزرگی و قدرت و سلطنت تو در نظرت پسندیده آید و موجب خودبینی تو گردد به بزرگی و قدرت و سلطنت حق تعالی نظر کن و بنگر که تو قدرت اندیشیدن آن را نداری؛ که این کار تو را از سرکشی به افتادگی و نرمی می کشاند و تو را از دوری باز می دارد و آن چه را که از عقل تو دور مانده است به تو نزدیک می سازد

نمونه بارز این نگاه مناجات امیرمؤمنان علیه السلام در مسجد کوفه است. آن حضرت، پیوسته خدا را می ستاید و خود را به ضعف و ناتوانی توصیف می.کند

4.توجه به مرگ

توجه به این که از همه اعمال حسابرسی می شود و ناقد نیز بصیر است، و عمل با عجب نیز مردود می شود انسان را از خودپسندی دور می کند امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿إِنْ کانَ الْمَمَرُّ عَلی الصِّراطِ حَقّاً فَالْعُجْبُ لِماذا﴾؛ (3) «اگر عبور از صراط حق است، عجب و خودبینی برای چیست»؟

ص: 362


1- آثار الصادقين ، ج 12، ص 385.
2- غرر الحکم، شماره 4168.
3- بحارالانوار، ج 75، ص190

5.از بین بردن ریشه ها و اسباب عجب

همان طور که اشاره شد هشت چیز زمینه ساز عجب و خودپسندی است که باید در هر زمینه کوشید و با آن مبارزه کرد (تفصیل و توضیح این بخش در کتب اخلاقی آمده است). (1)

داستان

1.نتیجه خودپسندی

یکی از سخنرانان می گفت: من همیشه در آغاز سخنرانی، خطبه های متعدد از نهج البلاغه و سایر منابع می خواندم. قبل از منبر نیز آن خطبه را حفظ و تکرار می کردم. یک روز تصمیم گرفتم آغاز سخنرانی سوره حمد بخوانم با خود گفتم این که مراجعه و حفظ نمی خواهد؛ بلدم. وقتی شروع به سخن کردم سوره حمد را خواندم تا ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾. بعد هر چه کردم ادامه سوره یادم نیامد و فهمیدم ،این نتیجه عجب و ادلال است.

2.بزرگ شماری عمل

شخصی خدمت امام جواد علیه السلام رسید؛ در حالی که شاد و خرسند بود. امام علیه السلام فرمود: «تو را شادمان می بینم سبب چیست»؟ عرض کرد: یابن رسول الله امروز ده نفر از افراد بی بضاعت بر من وارد شدند در حالی که همه فقیر و عیال مند بودند. من از آن ها پذیرایی کردم و به هر یک مقداری کمک نمودم؛ از این رو خرسند و شادمانم.

امام علیه السلام فرمود: «به جانم سوگند تو شایسته این شادمانی هستی؛ به شرط این که آن عمل را نابود نکرده باشی و بعد از این آن را نابود نکنی عرض کرد چگونه ممکن است از بین ببرم و نابود کنم، در حالی که من از شیعیان خاص شما هستم؟ حضرت فرمود: «اکنون نیکی و کمک به برادران را باطل کردی» پرسید: چرا چه کردم؟ امام علیه السلام فرمود: قرآن کریم می فرماید: ﴿لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنَّ وَ الْأَذَى﴾ (2) «صدقه های خود را با منت نهادن و آزار دادن، باطل نکنید».

عرض کرد: من بر آن اشخاصی که کمک کردم منت نگذاشتم و آن ها را نیازردم

ص: 363


1- ر.ک: مولی مهدی نراقی جامع السعادات ، بحث علاج عُجب.
2- بقره، آیه 264

امام علیه السلام فرمود: «در این آیه نفرموده است که منت گذاردن و آزردن کسانی را که به آن ها صدقه داده اید باطل نکنید؛ بلکه مراد مطلق آزار است».

به علاوه تو ما و فرشتگان را آزردی به این که ادعا می کنی از شیعیان خالص هستی (این شخص با این ادعا خود را بزرگ و جایگاهش را بلند شمرد؛ در صورتی که باید می گفت: امید دارم از شیعیان شما باشم. آیا می دانی شیعه خالص کیست»؟ عرض کرد: خیر نمی دانم. امام علیه السلام فرمود: «مؤمن آل فرعون صاحب ،یس، سلمان اباذر، مقداد و عمار، آیا خود را با چنین اشخاصی برابر دانستی» ؟ عرض کرد توبه می کنم: ﴿أَستَغفِرُ الله وَ أَتُوبُ إِلَيهِ يَابنَ رَسُولِ الله﴾. امام علیه السلام فرمود: «بگو من از دوستان شما هستم». (1)

3.عجب خسرو پرویز

از سلاطین و زمامدارانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آن ها نامه نوشت و او را به اسلام دعوت کرد، خسرو پرویز پادشاه ایران بود عبدالله بن حذافه فرستاده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، نامه را آورد. در صدر نامه آمده بود: «من محمد رسول الله الى كسرى عظيم فارس». خسرو پرویز از تقدم نام پیامبر صلی الله علیه و آله بر نام خودش ناراحت شد و با کمال غرور و خودپسندی، نامه را پاره کرد. وقتی خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: ﴿اللَّهُمَّ مَزّق مُلكَهُ﴾؛ «خدایا پادشاهی او را قطع کن».

مدتی نگذشت تا آن که در شب سه شنبه 10 جمادی الاولی سال هفتم شیرویه، فرزند خسرو پرویز او را به قتل رساند رسول خدا صلی الله علیه و آله از زمان دقیق قتل نیز خبر داده بود. (2)

ص: 364


1- در سایه اولياء خدا ، ج 2، ص 223.
2- داستان ها و پندها ، ج 2، ص 136.

27

﴿وَ نَمُدَّ فِی آمَالِنَا﴾؛ آرزوهای طولانی و دراز

مقدمه

اَمَل، به معنای آرزوست واژه های ،امید، رجاء امنیه و تمنا هم به این معنا به کار می رود. آرزو داشتن یعنی این که انسان مطلوبی داشته باشد که به آن نرسیده است و به دنبال آن باشد و دوست دارد در آینده تحقق پیدا کند اصل آروز و خواهش، امری پسندیده و مطلوب است و باید برای دستیابی به آن تلاش کرد آن چه مهم است، متعلق آرزوست. امور مختلفی می تواند متعلق آرزو قرار گیرد؛ از امور دنیوی و اخروی ، ارزشی و ضد ارزشی، مادی و معنوی، حرام یا حلال.

بدون تردید، آرزوی حرام داشتن شرعاً جایز نیست. اگر کسی آرزو دارد با فردی مرتکب زنا شود یا مال حرامی را به دست آورد این امری ناپسند و مذموم است؛ اما اگر متعلق آرزو، امری حرام نباشد مانند رسیدن به ،ریاست مال فراوان کاخ مجلل، ماشین مدل بالا و مانند آن، این آرزو حرام نیست؛ اما باید دید چقدر هزینه می برد چه میزان تلاش نیاز دارد، تا چه حد انرژی صرف آن می گردد و به علاوه، آیا دست یافتنی است و ارزش این همه صرف وقت را دارد؟ آیا انسان را از کمالات و تعالی و رشد معنوی باز نمی دارد؟ باید محاسبه کرد: 1. میزان

ص: 365

تحقق آرزو و این که چقدر احتمال دارد به آن برسیم؛ 2. میزان ارزش و اهمیت آن؛ 3. میزان توان و انرژی که صرف رسیدن به آن می.شود (1)

مثال کسی که درآمدی حدود پانصد هزار تومان در ماه دارد که در سال حدود شش میلیون تومان می شود نمی تواند آرزوی خانه ای یک میلیاردی را داشته باشد یا کسی که حداقل های لازم در مدیریت را ندارد نمی تواند آرزوی ریاست جمهوری داشته باشد؛ پس آرزو کردن و به دنبال آرزو رفتن بد نیست؛ اما باید متعلق آرزو مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. این جاست که ملاحظه می کنیم در روایات اسلامی و منابع دینی ما اصل آرزو مورد تأييد قرار گرفته؛ اما آرزوهای طولانی سرزنش شده است.

آرزوهای صادق و کاذب مانند آب و سراب است. اگر کسی سرآب را آب پنداشت ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾، (2) هر چه می رود تشنه تر شده و چیزی نمی یابد. علی علیه السلام می فرماید: ﴿الْأَمَلُ كَالسَّرابِ يَغُرُّ مَن رَآهُ وَ يَخلِفُ مَن رَجَاهُ﴾؛ (3) «آرزو مانند سراب است. کسی که آن را می بیند گول می زند و امید را ناامید می کند».

در حدیث معروفی از پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آمده است: ﴿الأمَلُ رَحمَةٌ لِأُمَتى وَلَولا الأمل ما رَضَعَت والِدةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرَها﴾ (4) آرزو برای امت ،من، رحمت است. اگر امید و آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت».

قرآن و آرزوها

واژه اَمل فقط دو بار در قرآن کریم آمده است: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِيمُ الْأَمل فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾؛ (5) «بگذار آن ها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد. به زودی خواهند دانست».

ص: 366


1- ر.ک: محمد تقی مصباح، پند جاوید، ج 2، ص91 .
2- نور، آیه 39
3- غرر الحکم، شماره 1896.
4- بحارالانوار، ج 74، ص 173.
5- حجر، آیه 3.

این آیه شریفه در مورد کفّار و مشرکان است. خدا به پیامبرش می فرماید: آنان مانند حیوانات همه اهتمام شان به خوردن و بهره برداری از دنیاست و مشتی آرزوی باطل فکرشان را احاطه کرده است و به آن ها اجازه اندیشه و فهم نمی دهد. در این آیه، تأثیر آرزوها به روشنی تبیین شده است آرزوهای طولانی قدرت تشخیص را از انسان سلب می کند.

قرآن کریم در اصلی کلی می فرماید: ﴿أَمْ لِلْإِنْسَانِ مَا تَمَنَّى * فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَى﴾ (1) «آيا آن چه انسان تمنا و آرزو دارد به آن می رسد؛ در حالی که آخرت و دنیا از آن خداست»؟

این حقیقت است که اغلب آرزوهای دراز دست نایافتنی است و انسان را به خود مشغول می سازد و امکانات او را در مسیر غلط صرف می کند امکاناتی که باید وسیله سعادت ،باشد مانع آن می شود. عمر انسان ها پاسخگوی بسیاری از آرزوها نیست . امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 147 نهج البلاغه می فرماید:

﴿إِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِطُولِ آمَالِهِم وَ تَغَيُّبِ آجالِهِم حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعُودُ الَّذِى تَرُدُّ عَنهُ المَعذِرَةٌ و تَرفَعُ عَنْهُ الثَّوبَةِ﴾ (2)

همانا اقوامی که پیش از شما بودند و گرفتار عذاب شدند به خاطر آرزوهای طولانی و فراموش کردن اجل بود تا آن که عذاب موعود فرا رسید؛ همان عذابی که با فرا رسیدنش معذرت خواهی رد می شود و درهای توبه بسته خواهد شد.

ایشان در خطبه دیگری می فرماید:

﴿إعلَمُوا عِبادَ الله إنَّ الأمَلَ يُذهِبُ العَقلَ وَ يُكذِّبُ الوَعدَ وَ يَحِثُ عَلَى الغَفْلَةِ وَ يُورِثُ الحَسرَةَ فَأكذِبُوا الأمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ إِنَّ صاحِبَهُ مَأزُورٌ ﴾ (3)

آرزوهای دراز عقل انسان را می برد و وعده آخرت را دروغ می شمارد و انسان را به غفلت وا می دارد و حسرت به بار می آورد پس آرزوها را تکذیب کنید از آن پیروی نکنید که صاحبش گناهکار است.

ص: 367


1- نجم، آیه 24 و 25.
2- نهج البلاغه، خطبه 147.
3- ميزان الحکمه، شماره 691

درمان

اشاره

برای ریشه کن کردن آرزوهای باطل و طولانی باید آن را ریشه یابی کرد جهل بی خبری غفلت، تقلید کورکورانه چشم و هم چشمی دنیا پرستی، معاد فراموشی و بالاخره فراموشی ارزش ها می تواند زمینه ساز آرزوهای طولانی باشد برای علاج و درمان آن پیشنهاد می شود:

1.یاد مرگ و اندیشه در آخرت

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿مَن أيقَنَ أَنَّهُ يُفارِقُ الأحبابَ وَ يَسكُنَ التُّرابَ وَ يُواجِهِ الحِسَابَ وَ يَستَغنى عَمّا خَلَفَ وَ يَفتَقِرُ إلى ما قَدَّمَ كانَ حريّا بِقَصرِ الأملِ وَ طُولِ العَمَلِ﴾ (1)

کسی که یقین دارد از دوستان جدا می شود و زیر خاک مسکن می گزیند و با حساب الهی رو به روست و از آن چه بر جای گذاشته است، بی نیاز می گردد و به آن چه از پیش فرستاده است، محتاج می شود سزاوار است آرزو را کوتاه ، و اعمال صالح را طولانی کند.

حضرت در بیان دیگر می فرماید: ﴿لَو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وَ سُرعَتَهُ إِلَيْهِ لاَبْغَضَ الأَمَلَ وَ تَرَكَ طَلَبَ الدُّنیا﴾ ؛ (2) «اگر بنده مرگ و سرعتش را به سوی خدا ،بنگرد آرزو را مبغوض می شمارد و کسب دنیا را ترک می کند».

2.زهد

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿أَيُّهَا النّاس الزهاد، قِصَرُ الأمل﴾؛ (3) «زهد و پارسایی یعنی کوتاه کردن آرزو».

امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿إستَجلِب حَلاوَةَ الزّهادَةِ بِقَصرِ الأَمَل﴾؛ (4) «شیرینی زهد را با کوتاهی آرزوها به دست آور».

ص: 368


1- بحار الانوار، ج 70 ، ص 167
2- همان، ج 70، ص166
3- نهج البلاغه، خطبه 81
4- تحف العقول، ص 207

3.اندیشه در تاریخ

نگاهی به زندگی گذشتگان و افرادی که عمری با آرزوهای طولانی سر کردند، کاخ های بلند و مرتفع ساختند؛ اما همه را گذاشتند و رفتند انسان را در کوتاه کردن آمال و آرزوها مصمّم می.کند امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

﴿إِتَّقُوا خِداعَ الآمالِ، فَكَم مِن مُؤمِلِ يَومٍ لَمَ يُدْرِكْهُ وَ بَانِى بَناءِ لَم يَسكُنْهُ وَ جَامِعِ مالٍ لَم يَأكُله﴾ (1)

بپرهیز از فریب و خدعه گری آرزوها! چه بسیار کسانی که آرزو داشتند روزی را در نعمت باشند و هرگز به آن نرسیدید! چه بسیار کسانی که خانه و قصری ساختند، اما هرگز در آن ساکن نشدند و چه بسیار افرادی که اموال زیادی اندوختند، ولی هرگز از آن نخوردند!

داستان

1.ترسیم پیامبر اکرم صلی اللهُ عَلَیه و اله

روزی رسول خدا صلی اللهُ عَلَیه و اله با دست مبارک مربعی را روی زمین کشیدند. خط های زیادی را از اضلاع به مرکز آن رسم کردند سپس یک خط از نقطه داخل مربع به بیرون کشیدند و انتهای آن را نامحدود .گذاشتند به حاضران فرمودند: «این مربع محدوده عمر انسان است. نقطه وسط ، کردار انسان است و این خطوط فراوان بلاها و حوادث است که به او حمله می شوند و او را تهدید می کنند؛ اما خط خارج از مربع آرزوهای طولانی است که از مقدار عمر انسان تجاوز کرده است و پایانش معلوم نیست» (2)

2.حضرت رضا علیه السلام و بزنطی:

بزنطی از اصحاب امام رضا علیه السلام است. می گوید: شبی حضرت رضا علیه السلام مرکب خود را برای من فرستاد که به محضرش شرفیاب شوم در محلی به نام حرباء به حضورش رسیدم

ص: 369


1- مکارم شیرازی ، اخلاق در قرآن، ج2، ص192.
2- پند تاریخ، ج 3، ص134.

تمام شب را با حضرت بودم بعد شام آوردند. با هم خوردیم. امام علیه السلام به من فرمود: «می خوابی»؟ عرض کردم: آری. دستور داد بستر آوردند.

حضرت برخاست تا از بام به زیر رود. فرمود: ﴿بَیَّتَکَ اللهُ فی عافِیَةٍ﴾ ؛ «خداوند شبت را با عافیت بگذراند». من با خود گفتم امشب به کرامتی دست یافتم که هرگز احدی به آن نائل نشده است (غرور و عجب مرا گرفت). ناگاه صدایی شنیدم می گفت احمد نشناختم صاحب صدا کیست. وقتی نزد من آمد دیدم یکی از خدمتگزاران امام علیه السلام است . به من گفت: مولایت را اجابت کن برخاستم از پله های بام پایین بروم دیدم امام علیه السلام از پله ها بالا می آید. چون به من رسید، فرمود: «دستت را بیاور» پیش آوردم. دستم را گرفت و فشرد. سپس فرمود:

﴿إنَّ أمير المؤمِنينَ علیه السلام أَتَى صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ عَائِداً لَهُ، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَقُومَ مِنْ عِندِهِ قَالَ یَا صَعْصَعَهَ لاَ تَفْتَخِرْ بِعِیَادَتِی إِیَّاکَ وَ انظُر لِنَفْسِكَ وَ كانَ الأمرُقَد وَصَلَ إِلَيكَ وَ لا يُلهِينَّكَ الأَمَل، أستَودِعُكَ الله﴾

جدّم امیرالمؤمنین علیه السلام به عیادت صعصعه بن صوحان رفت. وقتی خواست از نزد او برخیزد فرمود: ای صعصعه عیادت مرا مایه افتخارت قرار ندهی به فکر خودت باش ای صعصعه هم اکنون این جریان برای تو پیش آمده است. مواظب باش آرزو و امل تو را غافل نکند.

سپس امام علیه السلام خداحافظی کرد. (1)

ص: 370


1- قرب الاسناد، ص 167؛ محمد تقی فلسفی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج1، ص172

28 و 29

﴿وَ نَعُوذُبِكَ مِن سُوءِ السَّرِيرَةِ وَ احتِكارِ الصَّغيرة﴾؛ سرشت بد و کوچک شمردن گناه

مقدّمه

اعمال و افعال اختیاری بشر ناشی از انگیزه ها و عوامل درونی است که از آن به باطن و سریره تعبیر می شود بین اعمال بیرونی و انگیزه های درونی انسان رابطه ناگسستنی و محکمی وجود دارد. نیت و عمل همه جا دوش به دوش هم هستند و کنار هم عامل رشد و تعالى اند: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ (1)

افرادی که بین باطن و ظاهر تفکیک می کنند و ایمان و اخلاق را فقط به دل می دانند و با این توجیه دست به اعمال ناروا می زنند و به عبارتی می گویند «دلت پاک باشد»، از این اصل غافل اند که ﴿كُلُّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ﴾ (2) (از کوزه همان تراود که در اوست).

اگر باطن انسان صاف و سلیم باشد، هرگز جوارح دست به گناه و اعمال ناپسند نمی زنند باطن های شیطانی و خبیث اعمال کثیف و پلید می آفرینند.

ارزش گذاری افعال ،اخلاقی که از افراد صادر می شود بر اساس محرک درونی آنان به آن

ص: 371


1- فاطر، آیه 10
2- اسراء، آیه 84

فعل است. محرک می تواند خود پرستی و ارضای غرائز شخصی باشد یا سود جویی و نفع طلبی یا وظیفه شناسی و ادای تکلیف و این سه یکسان نیستند. کسی که به جبهه می رود می تواند برای مطرح کردن خود یا جمع کردن غنایم یا وظیفه شرعی باشد عمل یکی است؛ اما محرک ها از فرش تا عرش تفاوت دارد.

قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرُ * يَوْمَ تُبْلَ السَّرَائِرُ - فَمَا لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لَا نَاصِرِ﴾؛ (1) «همانا خدا بر بازگرداندن انسان تواناست. روزی که اسرار باطن آشکار می شود و آن روز، قوتی و یاوری نیابد».

روز قیامت باطن ها آشکار می شود اسرار نهان هویدا می شود پرده ها و حجاب ها کنار می رود و معلوم می شود که بسیاری از اعمال فاقد سریره و باطن نیک نبوده است.

معاذ بن جبل از رسول خدا صلى الله عليه و سلم پرسید: منظور از سرائر چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: «سرائر ،شما همان اعمال شماست؛ مانند ،نماز ،روزه زکات وضو، غسل جنابت و هر واجب دیگر؛ زیرا همه اعمال پنهان است انسان ممکن است بگوید نماز خوانده ام و نخوانده باشد یا بگوید وضو گرفته ام و نگرفته باشد». (2)

این حدیث نورانی مبین رابطه دقیق باطن و ظاهر است. امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از دو چیز به خدا پناه برده است 1. باطن بد؛ 2. کوچک شمردن گناه

از آن جا که قبلاً در مورد کوچک شمردن گناه بحث شده در این جا به بحث سریره و باطن می پردازیم.

رابطه ظاهر و باطن

اشاره

قوام اخلاق ،دینی به نیت و انگیزه عمل است؛ بر خلاف اخلاق انتفاعی که محرک آن ، بهره شخصی و استفاده فردی است اخلاق انتفاعی بر پایه حبّ ذات و خودخواهی استوار است. بروز افعال اخلاقی به منظور جلب اعتماد مردم محبوبیت ، جذب منافع مادی،

ص: 372


1- طارق ، آیه 8 - 10
2- ر، ک: مجمع البیان، ج 10، ص470، ذیل آیه.

كسب رأی بیشتر و اقناع تمایلات است. کتاب آیین دوست یا بی کارنگی با همین نگاه نوشته شده است. چه کنیم دیگران را جذب کنیم و ما محبوب شویم. در چنین نگرشی، وظیفه شناسی، مسئولیت شرعی و انسانی مطرح نیست. در اخلاق دینی اساس و پایه است: ﴿النِّيَّةُ اساسُ العَمَل﴾ (1)

عمل بر بنیان نیت استوار است. خدای متعال عالم به درون و برون است: ﴿يَعلَمُ خائِنَةَ الأعيُنِ وَ ما تُخفِى الصُّدُورُ﴾ (2)

نهاد انسان ها نیز مورد توجه است شخصی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: يا رسول الله فردی به منظور یافتن غنیمت می جنگد دیگری برای آن که نامش زبانزد مردم شود و بر سر زبان ها بیفتد مبارزه می کند و به جهاد می رود. شخصی برای آن که شهامتش مورد توجه قرار گیرد نبرد می کند عمل کدام یک برای خدا و در راه خداست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿مَن قاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةٌ الله هِيَ العُليا فَهُوَ فِي سَبیل الله﴾؛ «کسی که می جنگند و انگیزه اش آن است که نام خدا بالا برود (جهادش در راه خداست) (3)

حسن نیت و پاکی ضمیر به همراه سلامت و صلاحیت ،عمل، ملاک ارزش در اخلاق دینی است. روایات متعددی در این زمینه داریم

1. امام علی علیه السلام فرمود: ﴿مَن حَسُنَت سَريرَتُهُ حَسُنَت عَلانِيَتُه﴾؛ (4) «هر کس باطنش خوب و زیبا ،باشد ظاهرش نیز نیکو می شود».

2. رسول خدا صلی الله علیه و آله در دعا عرض می کند: ﴿اللَّهُمَّ اجعَل سَرِيرَتي خَيرًا مِن عَلانِيَتِي وَ اجعَل عَلانِيَتى صالِحَةٌ﴾؛ (5) «خدايا باطنم را بهتر از ظاهرم قرار بده و ظاهرم را شایسته قرار بده».

ص: 373


1- غرر الحکم، شماره 10033
2- غافر، آیه 19
3- محمد تقی فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی، ج1، ص112.
4- غرر الحکم، شماره 8026
5- نهج الفصاحه ، ص 445.

3. امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿السَّرِيرَةُ إِذا صَلُحَت قَوِيَتِ العَلانِيَةُ﴾؛ (1) «باطن اگر اصلاح ،شود ظاهر قوی و نیرومند می شود».

4. علی علیه السلام می فرماید: ﴿طُوبَی لِمَنْ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ عَلاَنِیَتُهُ وَ عَزَلَ عَنِ اَلنَّاسِ شَرَّهُ﴾؛ (2) «خوشا به حال کسی که باطن و درونش شایسته، و ظاهرش نیکو باشد و شرّش به مردم نرسد»

5.رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿يا عَلِيُّ لاتُناظِر رَجُلاً حَتَّى تُنظِرَ في سَرِيرَتِهِ فَإن كانَت سَرِيرَتُهُ حَسَنَةً فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَم يَكُن لِيَخذُلَ وَلِيَّهُ وَ إن كانَت سَريرَتُهُ رَدِيَةً فَقَد يَكفِيهِ مَسَاوِيهِ فَلَو جَهِدَت أَن تَعمَل بِهِ أَكثَرَ مِما عَمِلَهُ مِن مَعاصِى الله عَزَّوَجَلَّ ما قَدَرَت عَلَيهِ﴾ (3)

یا علی با کسی مناظره مکن؛ مگر آن که باطن او را بنگری. اگر باطنش نیکوست خدای عزّوجلّ ولی خود را خوار نمی فرماید و اگر باطنش نیکو نباشد همان بدی های وی برای او کافی است و اگر تلاش کنی که بیشتر از معصیت هایی که او در پیشگاه خدا انجام داده است با وی رفتار کنی، قدرت بر چنین عملی نخواهی داشت.

برای درمان خبث باطن و سوء ،سریره باید پیوسته کوشید با تفکر و اندیشه در روایات و آیات و با اندیشیدن به آثار سوء چنین صفتی به تدریج آن را ریشه کن کرد. توجه به این نکته که روز قیامت ﴿يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ﴾ (4) است و همه چیز آشکار می شود، حجاب ها کنار می رود، و اعمالی که بدون انگیزه صحیح باشد امتیاز و ارزشی ندارد، انسان را به اصلاح درون می کشاند.

ص: 374


1- بحارالانوار، ج 15، ص 208.
2- غرر الحکم، شماره 5963
3- آثار الصادقين ، ج 8، ص432؛ بحارالانوار، ج 75، ص 276
4- غافر، آیه 16

داستان

1.اسلام آوردن سودجویانه

رسول گرامی صلی الله علیه و آله قبل از هجرت به مدینه در ایامی که در شعب ابی طالب تبعید بود از هر فرصتی برای تبلیغ اسلام استفاده می کرد یکی از سال ها موقعی که جمعیت در منا متراکم بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را آغاز کرد و ابتدا به طرف خیمه های بنی کلب و بود، سپس به جانب خیام بنی حنیفه رفت. مطالب خود را برای آن دو قبیله مطرح کرد و آنان را به آیین اسلام و یکتاپرستی دعوت کرد؛ اما نپذیرفتند.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم به سوی منازل بنی عامر رفت و اسلام را به آن ها عرضه کرد. مردی به نام «بیحره» که از بزرگان آن قبیله بود متوجه چهره جذّاب و آهنگ گرم و نافذ رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و گفت اگر می توانستم این جوانمرد را از قریش جدا کنم و در اختیار خود در آورم، با قدرت و نیروی او تمام عرب را قبضه می کردم و آن ها را مطیع خود می ساختم. جلو آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: اگر امروز با شما بیعت کنیم و زمینه پیروزی تو را بر مخالفان فراهم سازیم، آیا زمام امور و ریاست جامعه را بعد از خودت به من واگذار می کنی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿الأمرُ إِلَى الله يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ﴾؛ «اختیار این امر با خداست؛ در هر موردی بخواهد، قرار می دهد». بیحره گفت: ﴿أَفَنَهدِفُ نحورنا لِلعَرَب دُونَك﴾ ؛ آیا گلوهای خود را هدف سلاح های عرب قرار دهیم تا بعد از پیروزی زمامداری امور برای دیگران باشد. ما به شما نیازی نداریم و اسلام نیاورد. (1)

2.خبث باطن اشعث بن قيس

اشعث بن قیس از کسانی است که قضیه حکمیت را در صفین آفرید؛ اما همواره به حضرت علی علیه السلام در این موضوع اعتراض می کرد ابن ابی الحدید می گوید: هر فتنه و فسادی در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پیش می آمد از طرف اشعث بن قیس بود. او آتش جنگ نهروان را روشن کرد، او در قتل حضرت علی علیه السلام شرکت داشت. دخترش، امام حسن علیه السلام را

ص: 375


1- محمد تقی فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی، ج1، ص 117، به نقل از سیره ابن هشام، ج2، ص 66.

مسموم کرد و پسرش دست خود را به خون امام حسین علیه السلام و نائب ایشان مسلم بن عقیل آلوده کرد.

اشعث در کوفه در بام خانه اش منارهای ساخته بود و در اوقات نماز، هرگاه صدای اذان را از مسجد جامع می شنید بالای مأذنه می رفت و با بلندترین صدا، امیر مؤمنان علیه السلام را سبّ می کرد و ناسزا می گفت و آن حضرت را دروغگو و ساحر می خواند. امیرالمؤمنین علیه السلام او را «عنق النار» نام نهاد و فرمود: «موقع مردن اشعث، آتشی از آسمان می آید و او را می سوزاند مانند زغال سیاه خواهد شد».

او به حدی خباثت و ناپاکی باطنی داشت که روزی در یکی از کوه های کوفه با دوستش جرير بن عبدالله بجلی عبور می کردند سوسماری از جلو آن ها دوید. اشعث و رفیقش فریاد زدند: ای ،سوسمار دستت را بده تا با تو بیعت کنیم خبر به امیر مؤمنان علیه السلام رسید. فرمود: «در روز قیامت محشور می شوند؛ در حالی که امام و پیشوای آنان سوسمار خواهد بود». (1)

ص: 376


1- سفينة البحار ، ماده اشعث؛ پیغمبر و یاران ، ج1، ص 218.

35

﴿وَ أَنْ يَستَحوذَ عَلَيْنَا الشَّيطانُ﴾؛ حاکمیت و تسلّط شیطان

مقدّمه

واژه شیطان، از شطن به معنای دور شدن است. برخی آن را از شاط ، به معنای هلاکت گرفته اند و نون آن را زائده دانسته اند این کلمه مصداق کاملی است برای انحراف از حق و راستی و اعوجاج در مسیر مسیر اطاعت و خروج از مرحله صواب و راستى: «ان الاصل الواحد في هذه الماده هو الميل عن الحق و الاستقامه و تحقق الاعوجاج و الالتواء». (1)

شیطان، نماد ضد اخلاق و مظهر شرّ و زشتی معرفی شده است. او که دشمن آشکار و قسم خورده است در برابر راه مستقیم ،الهی راه دیگری می گشاید و مردم را از پیمودن صراط مستقیم باز می دارد

﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴾ (2)

آیا با شما پیمان نبستم ای فرزندان آدم که بندگی شیطان را که دشمنی آشکار

ص: 377


1- ر.ک: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص 65
2- یس، آیه 61 - 60

برای شماست نکنید و این که مرا عبادت کنید؛ این راه مستقیم است شيطان، تهدیدات و حربه هایی دارد که ذیلاً به آن اشاره می کنیم.

تهديدات شيطان

اشاره

ابلیس پس از رانده شدن از درگاه الهی و سقوط براثر استکبار و تقاضای انظار، بنای عداوت با انسان ها را گذاشت و سوگند یاد کرد همه آن ها را گمراه کند. شناخت خط مشی و تهدیدهای این دشمن سوگند خورده ما را در غلبه بر او کمک می کند.

1.احتناک

شیطان، بی شرمانه به خدا گفت: ﴿لَئِنْ أَخَرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا﴾. (1)

احتناک، به معنای دهنه بر چارپا زدن و زمام او را در اختیار گرفتن است. شیطان می کوشد انسان را مقهور و مغلوب کند و ریسمان انحراف را به گردن او بیندازد این کار با تثبیت صفات رذیله در قلب و اعتیاد به اعمال ناپسند صورت می گیرد؛ به گونه ای که انسان دیگر خود اختیاردار خود نیست و این شیطان است که او را به هر کجا می خواهد، به سادگی می کشاند. او را بنده خود می کند و از او سواری می گیرد. با دهنه و افسار شهوت و جاه طلبی او را عبد خود می کند:﴿الشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّيطانِ﴾ (2) «شهوت ها دام های شیطان اند».

2.استفزاز و اجلاب

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَ اسْتَفْزِزْ مَنْ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَولادِ وَعِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمْ الشَّيْطَانُ إِلا غُرُورا﴾ (3)

هر یک از آن ها را می توانی با صدای خودت تحریک کن و لشکر سواره و پیاده ات را بر آن ها گسیل بدار و در ثروت و فرزندان آن ها شرکت جوی و آن ها را با وعده ها سرگرم کن؛ اما شیطان جز فریب و دروغ وعده ای نمی دهد.

ص: 378


1- اسراء، آیه 62.
2- مستدرک الوسائل، ج 2، ص314.
3- اسراء، آیه 64.

استفزاز، به معنای تحریک و برانگیختن است. برانگیختن و تحریک سریع و ساده، در اصل یعنی بریدن و قطع کردن؛ یعنی هر یک را می توانی با وسوسه بلغزان و از مسیر حق جدا کن و به باطل ملحق گردان

این آیه بعد از تهدید شیطان به احتناک است. درواقع هشداری به مردم است تا حربه ها و تهدیدهای شیطان را بشناسند. در این آیه به چهار نقشه مهم شیطان و چهار نوع عملکرد او اشاره شده است:

1. تبليغات و فریادهای گمراه کننده: استفزاز یعنی تحریک با صوت. اگرچه برخی به موسیقی و غنا تفسیر کرده اند، (1) مراد اعم است و شامل هر تبلیغات گمراه کننده و ندای شیطانی می.شود صوت ،شیطانی هر ندا و فریادی است که مردم را به معصیت می کشاند.

2. قوای نظامی: اجلاب به معنای فریاد شدید و راندن و حرکت دادن است. در این آیه می فرماید با سواره نظام و پیاده نظام آن ها را نهیب بزن و به سمت گناه بکش. مراد از این قوای نظامی و لشکر سواره و پیاده همان شیاطین جن و انس و اغواگران هستند که عملاً تحت فرماندهی شیطان اند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه قاصعه که در نکوهش ابلیس و از خطبه های طولانی نهج البلاغه است، می فرماید:

﴿فَاحْذَرُوا عِبادَ الله أن يُعديكُم بدائة و أن يَستَفزَّكُم بِندائه وَ أَن يَجَلبَ عَلَيكُم بِخَيلِهِ وَ رَجِلِهِ لَعَمرى لَقَد فَوَّقَ لَكُم سَهمَ الوَعِيدِ وَ أَعْرَقَ إِلَيكُم بِالنَّزِعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُم مِن مَكانٍ قَرِيبٍ﴾ (2)

ای بندگان خدا از این دشمن خدا و شیطان بر حذر باشید. نکند شما را به بیماری خویش مبتلا سازد و با ندای خود شما را تحریک کند و لشکریان سواره و پیاده اش را فریاد زند و بر ضد شما برانگیزد. قسم به جانم! او تیر خطرناک را برای شما آماده نموده و در کمان گذارده و با قدرت تا آخرین حد کشیده و از مکان نزدیک به سوی شما پرتاب کرده است

ص: 379


1- ر.ک: مجمع البیان، ج 6، ص 426.
2- نهج البلاغه، خطبه 192

این عبارت ،حضرت اشاره به این است که خطر ،شیطان جدّی و نزدیک است وقتی تیر از مکان نزدیک شلیک می شود کمتر خطا می رود؛ یعنی همه شما در تیررس شدید او هستید. تیرها و حربه های او نیز فراوان و متنوع است عوامل وسوسه فراوان است. دام ها رنگارنگ است.

3. برنامه های اقتصادی او در اولاد و اموال مشارکت می کند؛ یعنی با تحصیل مال از راه حرام و فرزندان نامشروع، وارد زندگی افراد می شود. اگر اولاد و اموال شیطانی شد، زمینه سقوط انسان فراهم می شود علامه طباطبائی در این رابطه می نویسد: «شیطان برای این که با انسان در انتفاع از مال و فرزند شریک شود سعی می کند مال و فرزند از راه حرام تحصیل شود». (1)

4. برنامه های روانی: او وعده های دروغ می دهد انواع فریب را به کار می برد، با تقلب و غش و غصب آن ها را به حرام مشغول می کند و وعده های کاذب می دهد. او افراد را با دنیا، آرزوها و آمال طولانی می فریبد امام سجاد علیه السلام در یکی از دعاهای صحیفه سجادیه عرض می کند:

﴿اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ مِن نَزَعَاتِ الشَّيطانِ الرَّجِيمِ وَ كَيدِهِ وَ مَكَائِدِهِ وَ مِنَ الثَّقَةِ بِأمانِيّهِ وَ مَواعِيدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصائِدِهِ﴾ (2)

بارالها به تو پناه می بریم از وسوسه های شیطان رانده شده و مکر و فریب هایش و از اعتماد به هوس های باطل و وعده ها و فتنه انگیزی ها و دام هایش.

3.اغواء

از دیگر تهدیدات شیطان اغوا و گمراهی بشر است: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾؛ (3) «گفت: به عزتت سوگند همه آن ها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان خالص تو از میان آن ها».

اغواء از ماده غی به معنای گمراهی و نادانی توأم با عقیده فاسد است: «الغى جهل من

ص: 380


1- الميزان، ج 13، ص150.
2- صحيفه سجادیه ، دعای 17
3- ص، آیه 82 - 83

اعتقاد فاسد»؛ (1) یعنی بشر را از اندیشیدن و تعقل باز میدارد و کورکورانه به دنبال خود کشد. او (شیطان) که خود گمراه شده است می کوشد بر شمار گمراهان بیفزاید.

4.تزئین

تهدید دیگر شیطان زیبا جلوه دادن معاصی و کارهای زشت است. تزئین وسیله اغوای اوست. ابلیس می کوشد، منطق نمایی و توجیه گری کند: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيَّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾؛ (2) «گفت: پروردگارا به خاطر این که مرا گمراه ساختی، من نعمت های مادی را در زمین در نظر آن ها زیبا جلوه می دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت».

تزئین یعنی آراستن و زیبا جلوه دادن متعلق تزئین در آیه نیامده است؛ اما مراد فراگیر است؛ یعنی باطل و عصیان وکژی را حق و درستی جلوه می دهم. اگر گناه به قبح خود معرفی شود، افراد مرتکب نمی شوند این رنگ و لعاب هاست که افراد را به گناه می کشد. باطل همیشه در چهره حق جلوه می کند و سوء وبدی در چهره حُسن و نیکی آشکار می شود.

5.آرزو دادن

امید و آرزو دادن و امیدبخشی کاذب، تهدید دیگر شیطان است: ﴿وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنَّيَنَّهُمْ﴾؛ (3) «آن ها را گمراه می کنم و به آرزوها سرگرم می سازم».

امید، پسندیده و مطلوب است. اما اُمنیه و آرزوهای بی اساس، امری ناپسند و مرجوح است.

6.محاصره کامل

قرآن کریم می فرماید:

﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ (4)

ص: 381


1- مفردات ، ماده غوى.
2- حجر، آیه 39
3- نساء، آیه 119
4- اعراف، آیه 17 - 16

پس حال که مرا گمراه ساختی من بر سر راه مستقیم تو برای آن ها کمین می کنم. سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغ شان می روم و بیشتر آن ها را شاکر نخواهی یافت.

او انسان را محاصره می کند و می کوشد همه راه های هدایت را مسدود کند. او از راه ،مستقیم که راه بندگی خداست باز می دارد به تعبیر امام باقر علیه السلام، از راه سبک جلوه دادن آخرت: «مَن بَينِ أيديهم»، جمع مال و بخل ورزیدن از ادای حقوق: «مِن خَلفِهِم»، از راه دین با شبهه افکنی: «عَن أيمانهم» و از راه غلبه شهوت و لذات حرام: «عن شمائِلهم»، انسان ها را می فریبد (1)

حربه ها و گام های شیطان

اشاره

شیطان خطوات و گام هایی دارد که به تدریج انسان را تعقیب می کند و به سوی خود می کشد. (2) قرآن کریم می فرماید:

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ (3)

ای مردم از آن چه در زمین است حلال و پاکیزه بخورید و از گام های شیطان پیروی نکنید؛ چه این که او دشمن آشکار شماست.

خطوات ، جمع خطوه ، یعنی گام ها وقدم ها: ﴿الخطوَةُ بِالضَّمِ ما بَينَ القَدَمَينِ وَ الجَمع خُطى وَ خُطُوات﴾ (4)

تعبیر خطوات الشیطان در چهار آیه قرآن کریم آمده است (بقره، آیه 168؛ بقره، آیه 208؛ ،انعام، آیه 142؛ نور، آیه 21) در تفسیر آن روایات متعددی داریم؛ چنان که امام باقر علیه السلام می فرماید:

ص: 382


1- مجمع البیان، ج 4، ص 403 .
2- برای تحقیق ،بیشتر ر.ک: سید سعید ،اعرجي ، «خطوات الشيطان»، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده اصول دین (با مشاوره اینجانب)
3- بقره، آیه 168
4- ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه خطوه

﴿إِنَّ مِن خُطُواتِ الشَّيطانِ الحَلْفُ بِالطَّلاقِ وَ النُّذُورُ فِي المَعَاصِي وَ كُلُّ يَمينِ بِغَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى﴾؛ (1) «از گام های شیطان است قسم به طلاق نذر در گناهان و قسم به نام غیر خدا».

مهم ترین گام ها و فعالیت های شیطان علیه انسان، عبارت اند از:

1.وسوسه

شیطان پیوسته افکار و خاطرات شرّ را در دل انسان ها القا می کند: ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾. (2) او آدم و حوا را نیز با وسوسه از بهشت بیرون راند وسوسه، عبارت است از صدای آهسته که در نفس ایجاد می شود و مطابق واقع نیست. نوعی خطور باطنی و آهنگ درونی که بر اساس ضعف اندیشه و خرد ایجاد می شود. (3)

2.نزغ وفتنه گری

واژه نزغ شش بار در قرآن کریم آمده و به معنای فساد انگیزی است: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ﴾؛ (4) «همانا شیطان بین آن ها فتنه و فساد می کند».

حضرت یوسف علیه السلام نیز بعد از آن که برادرانش او را شناختند و از آن ها گذشت، گفت: ﴿نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي﴾ (5) «شيطان بین من و برادرانم فتنه و فسادانگیزی کرد».

رفتار غیر انسانی برادران یوسف با او و تصمیم به قتل او و این همه حوادثی که آفریدند نخستین جرقه آن را شیطان .زد البته انسان نباید تحت تأثیر چنین وسوسه های فساد انگیزی واقع شود و باید از خود مراقبت کند. قرآن کریم می فرماید ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغُ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِیمُ﴾؛ (6) «و هرگاه وسوسه های شیطانی متوجه تو می گردد به خدا پناه ببر که او شنونده و آگاه است».

ص: 383


1- مجمع البیان، ج1، ص459.
2- ناس ، آیه 5
3- ر.ک: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص 114.
4- اسراء، آیه 53
5- یوسف، آیه 100
6- فصلت، آیه 36

این آیه، هشدار می دهد که انسان باید همواره مراقب باشد تا خطورات و القائات شیطانی بر او راه نیابد و به خدا پناه ببرد شگردهای او متنوع است. او با برافروختن آتش غضب ،کبر، کینه اختلاف و.... و نیرنگ های افسونگرش هر روز در چهره ای آشکار می شود و زمینه نافرمانی و عصیان را فراهم می سازد.

3.استحواذ و فراموشی یاد خدا

قرآن کریم می فرماید: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ﴾؛ (1) «شیطان بر انسان چیره شده و سپس یاد خدا را از خاطرشان برده است».

استحوذ از ماده حَوذ به معنای تسلط یافتن و چیره شدن .است شیطان با این حربه یاد خدا را می برد. اگر یاد خدا فراموش شد زندگی سخت و پُرمشقتی را به دنبال دارد ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکا﴾ (2) «هر کس از یاد من اِعراض کند، به تحقیق زندگی تنگ دارد».

قرآن کریم در جای دیگر نیز به این حربه شیطان اشاره کرده است:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِي الخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ (3)

شیطان می خواهد میان شما به وسیله شراب و ،قمار، عداوت ایجاد کند و شما را از ذکر خدا و از نماز باز دارد آیا خودداری خواهید کرد.

مراد از ذکر، فقط ذکر لفظی نیست؛ بلکه توجه قلبی و التفات درونی است. امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿مَن كانَ ذاكِرا عَلَى الحَقيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَن كانَ عَافِلاً عَنهُ فَهُوَ عاصِ وَ الطَّاعَةُ عَلامَةُ الهِدايَةِ وَ المَعصِيَةُ عَلامَةُ الضَّلالَةِ وَ أصلُهُما مِنَ الذِكر وَ الغَفْلَةِ﴾ (4)

ص: 384


1- مجادله، آیه 19.
2- طه ، آیه 124
3- مائده، آیه 91
4- بحارالانوار، ج 90، ص158.

کسی که واقعاً یاد خدا باشد پیرو و فرمان بردار اوست و کسی که از خدا غافل باشد، نافرمان است. اطاعت نشانه هدایت و نافرمانی نشانه ضلالت است و اصل و ریشه این دو اثر ذکر و غفلت است.

4.وعده به فقر و فرمان به فحشا:

قرآن کریم می فرماید:

﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ الله يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً﴾؛ (1) «شيطان، شما را به فقر و تهیدستی وعده می دهد و به فحشا و زشتی ها فرمان می دهد؛ ولی خداوند شما را به آمرزش و افزایش وعده می دهد».

شیطان با وعده به فقر مانع انفاق می شود و صفت بخل را در انسان می پروراند. دائم وسوسه می کند که آینده خود و فرزندان تان را فراموش نکنید پیری دارید، نیاز دارید، با انفاق و پرداخت حقوق مالی واجب، ثروت شما کم می شود و نیازمند می شوید. در کنار آن، به فحشا و کارهای قبیح هم ترغیب می کند

رهایی از شر شیطان

اشاره

شیطان، دشمن آشکار است و نباید او را دوست گرفت. باور به دشمنی او، انسان را کمک می کند تا بر او غلبه کند: ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوَّا﴾، (2) «مسلّماً شيطان دشمن شماست او را دشمن خود بدانید».

در بخش اوّل تردیدی نیست؛ او دشمن است اما این که شما باور کنید او دشمن است و با او معامله دشمنی داشته باشید مهم است. عداوت او از نخستین روز آفرینش آدم آغاز شد. او قسم خورد و بر سر سوگند خود ایستاد. اگر کسی این دشمن سوگند خورده را دوست بگیرد، خطر بزرگی است: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُو﴾؛ (3) «آيا او و فرزندانش را دوست و اولیای خود قرار می دهید؛ در حالی که دشمن سرسخت شماست».

ص: 385


1- بقره، آیه 268
2- فاطر، آیه 6.
3- کهف، آیه 50

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: خدا چهار سفارش به حضرت موسی علیه السلام کرد و فرمود: در حفظ آن ها بکوش:

﴿أوَهُنَ ما دُمتَ لاترى ذَنبَك تُغفَر فَلا تَسْتَغِل بِعُيُوبِ غَيْرِكَ؛

و الثَّانِيَةُ ما دُمتَ لاترى كُنُوزى قَد نَفَدت فَلا تَعْتَمَّ بِسَبَبٍ رِزْقِكَ؛

و الثَّالِثَةُ ما دُمتَ لاترى زَوالَ مُلكى فَلا تُرجَ أَحَدا غَيرى؛

و الرّابِعَةُ ما دُمتَ لاترى الشَّيطانَ مَيْتا فَلا تَأْمَنُ مِن مَكْرِهِ. (1)

تا گناهانت آمرزیده نشده است، به عیوب دیگران نپرداز؛

تا گنج های من تمام نشده است، غصه و غم روزی مخور؛

تا ملک و سلطنت من برقرار است به دیگری امیدوار مباش؛

تا شیطان نمرده است از مکر و فریب او ایمن مباش

قرآن کریم دو راهکار اساسی برای مبارزه با شیطان و محفوظ ماندن از وساوس او ارائه می دهد

1. استعاذه: خدای متعال به پیامبرش می فرماید: ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ (2)

استعاذه از عوذ یعنی پناه بردن به چیزی و چنگ زدن به آن برای محفوظ ماندن از شر و خطری که متوجه انسان است. (3) در جای دیگر می فرماید: ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾؛ (4) «هنگامی که قرآن می خوانی از شر شیطان مطرود به خدا پناه ببر».

امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿بگویید: أعُوذُ بِالله السميع العليم مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ﴾. البته مراد صرف استعاذه لفظی نیست؛ بلکه باید جدا شدن از شیطان و پیوستن به خدا در اعماق وجود انسان نفوذ کند

ص: 386


1- صدوق، خصال، ص 170، شماره 483.
2- اعراف، آیه 200
3- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 8 ، ص 258
4- نحل، آیه 98

در آیه دیگر می فرماید: ﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾؛ (1) «بگو: پروردگار من، از وسوسه های شیطان به تو پناه می برم».

در این آیه، متعلق استعاذه به خدا همزات شیطان ذکر شده است. همزات، جمع هُمَزه به معنای دفع و تحریک با شدت است. در این جا مراد وسوسه های درونی است.

در هر خطری باید به پناهگاه محکمی روی آورد پناهگاه محکمی که انسان را از خطرات شياطين حفظ می کند توحید ناب و خالص است. در این صورت است که شیطان خلع سلاح می.شود. امام صادق علیه السلام فرمود: ﴿لا يَتَمَكَّنُ الشَّيطانُ بِالوَسوَسَةِ مِنَ العَبدِ إِلا وَ قَد أعرَضَ عَن ذِكرِ الله وَ استهان بِأَمْرِهِ وَ سَكَنَ إلى نَهْيِهِ وَ نَسِيَ إطلاعَه عَلَى سِرِهِ﴾ (2)

شيطان توان وسوسه انسان را ندارد مگر در چهار صورت: 1. انسان از یاد خدا اعراض کند؛ 2. به امر خدا سستی کند؛ 3. به نهی الهی روی آورد؛ 4. آگاهی خدا را از امور پنهانی و سرّ خود فراموش کند

2.ایمان و توکّل

قرآن کریم می فرماید:

﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانُ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ ﴾ (3)

همانا او (شیطان) تسلطی بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل کنند ندارد. فقط تسلط او بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آن ها که به او شرک می ورزند

در این آیه مردم به دو گروه دسته بندی شده اند: 1. تحت لوا و سلطه شیطان؛ 2. تحت سلطنت و فرمان الهی شیطان به گروه دوّم راه ندارد ایمان و توکل راه نفوذ او را مسدود می کند.

ص: 387


1- مؤمنون، آیه 97
2- سفينة البحار ماده وسوس
3- نحل، آیه 99 - 100

توكل یعنی خدا را وکیل قرار دادن اعتماد کردن بر او: ﴿هُوَ الإعتمادُ عَلَى الغَيرِ وَ تَحْلِيَةُ الأمرِ إِلَيهِ﴾ ؛ (1) «واگذاری کامل امر به خدا انجام وظیفه ، و واگذاری نتیجه».

رسول خدا و از جبرئیل درباره مفهوم توکل پرسید ﴿مَا التَّوَكُلُ عَلَى الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: العِلمُ بِأنَّ المخلوق لا يَضُرُّوَ لا يَنفَعُ وَ لا يُعطى وَ لايمنعُ وَ استعمالُ اليأسِ مِنَ الخَلقِ فَإذا كانَ العَبدُ كَذلِكَ لَم يَعمَل لأَدٍ سِوَى اللَّه وَ لَم يَرجَ وَ لَم يخف سِوَى الله وَ لَم يَطْمَع فى أحَدٍ سِوَى الله فَهذا هُوَ التَّوَكُلُ﴾. (2)

توكّل آن است که: 1. باور داشته باشی مخلوق و بنده نه ضرر می رساند و نه نفع نه اعطا می کند و نه منع (استقلال ندارد)؛ 2. یأس و ناامیدی از بندگان خدا.

وقتی چنین باوری پیدا شد نتیجه آن می شود که برای غیر خدا، عملی انجام نمی دهد به غیر او امید ندارد از غیر او نمی ترسد، چشم داشتی به غیر خدا ندارد ،این همان توکل است.

اگر توکل حقیقی بر خدا پیدا شد نه فقط شیطان رانده می شود؛ بلکه خدا امور زندگی انسان را کفایت می کند: ﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ﴾ (3) «هر كس بر خدا توکل کند، خدا امورش را کفایت می کند».

روح توکل یعنی تلاشگری و آرامش متوکل، هرگز یأس و ناامیدی به خود راه نمی دهد، احساس ضعف و شکست نمی کند در برابر مشکلات مقاوم است و همواره روح امید در او زنده است نه آن که به گوش های بخزد و بیکار بنشیند.

از امام رضا علیه السلام سؤال شد: ﴿ما حَدُّ التَّوَكُل﴾ ؛ حد توکل چیست؟ ﴿فَقالَ: أَن لاتخافَ مَعَ الله أحَدا﴾ ؛ (4) «فرمود این که با اتکای به خدا از هیچ کس نترسی»!

ص: 388


1- التحقيق، ج 13، ص 195.
2- بحار الانوار، ج69، ص 373
3- طلاق ، آیه 3
4- سفينة البحار، ماده و كل

داستان

1.نقش بسم الله:

شیطان چاقی با شیطان لاغری ملاقات کرد (کنایه از گفت وگوی ذریّه و لشکریان شیطان با یکدیگر است). پرسید: چرا چنین لاغر و ضعیف شده ای (تلاش تو در انحراف موفق نبوده است)؟ شیطان لاغر پاسخ داد: من مأمور گمراه کردن شخصی هستم که همیشه در آغاز هر کار بسم الله می گوید؛ به همین دلیل از نفوذ در کارهای او محروم هستم تو چرا چاق هستی (تلاشت ثمربخش است)؟ پاسخ داد: من بر شخص غافل و بی توجهی مسلط هستم که در هیچ کاری «بسم الله» نمی گوید. (1)

2.دام های شیطان

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به نبوت رسید سپاهیان شیطان هراسان دور او جمع شدند و گفتند، پیامبر آخر الزمان مبعوث شده است. چه کنیم نگرانیم!

ابلیس گفت: آیا امت او به دنیا علاقه دارند؟ گفتند .آری گفت: غصه نخورید. اگر بت پرستی نمی کنند مهم نیست آن ها را وادار به سه کار کنید: 1. تحصیل مال از راه حرام؛ 2. مصرف کردن آن در راه حرام؛ 3. نپرداختن حقوق واجب الهی. (2)

ص: 389


1- محمدی اشتهاردی حکایت های شنیدنی، ص 457
2- محجة البيضاء ، ج 5، ص 370.

ص: 390

31 و 32

﴿أَو أَن يَنكبنَا الزَّمانُ أو يَتهضَّمنا السُّلطانُ﴾ ؛ به سختی افکندن روزگار و ستم کردن سلطان

اشاره

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از دو چیز به خدا پناه برده است نکبت و سقوط روزگار، و ستم کردن سلطان.

نکبت و سقوط روزگار

واژه نَكِبَ در لغت به معنای سقوط عدول و به سختی افتادن است: ﴿نَكَبَ عَن كَذا أى مالَ﴾ ، ﴿عُدُولٌ فِي جَرَيانِ طَبيعي أو عرفىٌ مادِيا أو مَعنَوِيا﴾ ؛ (1) «سقوط و عدول در یک جریان طبیعی یا عرفی مادی یا معنوی».

قرآن کریم می فرماید: ﴿عَنِ الصَّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾ ؛ (2) ناكبون، به معنای ساقطون است. نسبت دادن نکبت و سقوط به زمان مجازی است؛ همان طور که در قرآن کریم اخراج به زمین نسبت داده شده است ﴿وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾ (3)

این ،تعبیر کنایه از مکافات روزگار و مبتلا شدن به حوادث ناگوار است.

ص: 391


1- التحقيق في كلمات القرآن، ج12، ص230.
2- مؤمنون ، آیه 74
3- زلزال ، آیه 2

در روایات نیز این تعبیر آمده است. برای مثال امام علی علیه السلام می فرماید: ﴿ مَنْ وَثِقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ﴾ ؛ (1) «هر کس به زمانه اعتماد کند هلاک می شود». حضرت در جای دیگر می فرماید:

﴿مَن أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَه وَ مَن تَعَظَّمَ عَلَيْهِ أَهانَهُ وَ مَن تَرَغَمَ عَلَيْهِ أَرْغَمْهُ وَ مَن لَجَأَ إِلَيهِ أَسْلَمَهُ﴾. (2)

امام علیه السلام در این روایت نورانی چهار نگرش را به زمان را مطرح کرده است:

الف) هرکس به روزگار اعتماد کند و خود را از حوادثش ایمن ،بداند، به او خیانت می کند.

کنایه از این که انسان باید مراقب حوادث ،روزگار فراز و نشیب ها اقبال و ادبارها باشد و غفلت از آن نکند

ب) هرکس با روزگار بزرگ منشی کند، زمانه او را خوار می کند.

کنایه از این که فخرفروشی و تفاخر و بالیدن و نازیدن به زمان و وقایع آن، انسان را ساقط می.کند

ج) هر کس بر روزگار خشم گیرد، بینی او را به خاک مالد.

یعنی روزگار غالب است و حوادث آن رقم می خورد نمی توان بر او خشم گرفت چرا چنین ،شد چرا فلان حادثه اتفاق افتاد.

د) هر کس بر روزگار تکیه کند او را تسلیم حوادث خود گرداند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: ﴿العالِمُ بِزَمَانِهِ لاتَهجُمُ عَلَيْهِ اللَّوابِسُ﴾ ؛ (3) «کسی که به زمانش آگاه باشد، تزلزل به او رو نمی آورد».

نکبت و سقوط ،روزگار آن است که فساد جامعه را بگیرد و حوادث به گونه ای پیش رود که انسان دچار سقوط و انحراف شود. البته زمان به خودی خود هیچ جرم و گناهی ندارد و نباید آن را دشنام داد. این انسان ها هستند که با عملکرد خود زمان ها را بد یا خوب جلوه می دهند.

ص: 392


1- امالی صدوق، ص 447
2- بحارالانوار، ج 74، ص213.
3- آثار الصادقين ، ج 7، ص419

در اشعاری که به امام رضا علیه السلام منسوب است آمده است:

يَعيبُ النّاسُ كُلُّهُمْ زَمانا *** وَ ما لِزَمانِنا عَيبٌ سِوانا

نَعيبُ زَمانَنا وَ العَيبُ فينا *** وَ لَو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجَانا

وَ إِنَّ الذِّئبَ يَترُكُ لَحمَ ذِئبٍ *** وَ يَأْكُلُ بَعضُنَا بَعضا عَيانا (1)

همه مردم بدی و عیب زمان را می گویند؛ در حالی که روزگار ما عیب و نقصی جز ما ندارد.

ما عیب و نقص زمان را می گوییم؛ در حالی که عیب در ماست و اگر روزگار به سخن آید ما را نکوهش می.کند

و همانا گرگ، همجنس خود را نمی خورد؛ ولی برخی از ما آشکارا یکدیگر را می خوریم.

شاهد بر این مدعی که زمان به خودی خود جرمی ندارد و کسی را بالا نمی برد یا زمین نمی زند مگر به عملکرد خودش کلام نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام است که می فرماید:

﴿إِنَّكُم في زَمانِ ، القائِلُ فيهِ بِالحَقِّ قَليلٌ وَ اللّسانُ فيهِ عَنِ الصّدقِ كَليلٌ ، وَ اللازِمُ فيهِ لِلحَقِ ذَليلٌ أهلُهُ مُنعَكِفُونَ عَلَى العِصْيانِ مُصطَلِحُونَ عَلَى الأدهانِ، فَتاهُم عارِمٌ ، وَ شَيخُهُم آثم وَ عالِمُهُم مُنافِقُ وَ قاريهُم مُمازِقٌ ، وَ لا يُعَظِمُ صَغيرُهُم كَبِيرَهُم ، وَ لا يَعولُ غَنِيهُم فَقيرَهُم﴾ . (2)

یعنی شما در دورانی هستید که ویژگی هایی دارد:

1. حق گو بسیار کم است و زبان حق گو از صداقت و راستگویی کُند است؛

2. کسی که با حق ملازم است در آن دوران خوار و ذلیل است؛

3 . مردم همه در برابر گناه زانو زده و بر سستی و چاپلوسی سازش کرده اند؛

4. جوانان، بدخو و آزاررسان هستند؛

5. پیران و کهنسالان گناهکار هستند؛

ص: 393


1- بحارالانوار، ج72، ص310؛ آثار الصادقین، ج 7، ص404.
2- آثار الصادقين ، ج 7، ص 405

6. عالمان و دانایان، دورو و منافق اند؛

7. قاریان قرآن، منحرف هستند؛

8. افراد کوچک، بزرگان را احترام نمی کنند؛

9. صاحبان ثروت از فقیران و تهیدستان دستگیری نمی کنند

داستان

1.مکافات روزگار

محمد ،امین ششمین خلیفه عباسی است که روز پنجشنبه 19 جمادی الاولی سال 183 بر کرسی خلافت نشست. او سال 195 اسم برادرش مأمون را از خطبه برانداخت و به جای او اسم پسرش موسی را گذاشت. میان دو برادر جنگ سختی درگرفت. طاهر ذوالیمینین به فرمان مأمون به بغداد حمله کرد نبرد سختی درگرفت سپاه امین مغلوب شد. لشکر خراسان بغداد را محاصره .کرد کارگزاران امین نیز در حال غارت اموال مردم در بغداد بودند در این حال، امین در قصرش مشغول بازی و تفریح با کنیزکان بود ماهی گوشواره داری را در آب رها کرده بود و به دنبال او می دوید و کارکنان را به میان حوض ها و استخرها می افکند و می خندید امین در حال فرار دستگیر شد. نیمه شب سر از بدنش جدا کردند و بالاخره روز یکشنبه 24 صفر 197 حکومت متزلزل و سراسر هوسرانی او سقوط کرد. (1)

2.آل برامکه

عبدالله بن عبدالرحمان :گوید روز عید قربانی بر مادرم وارد شدم دیدم پیرزنی با لباس مندرس ایستاده و منتظر است. از مادرم پرسیدم او کیست؟ گفت: او مادر جعفر بن یحیی برمکی است نامش عتابه است به او سلام کردم و گفتم «اصارك الدهر الى ما ارى؛ «آيا روزگار تو را به چنین وضعیت و نکبتی افکنده است»؟

گفت آری فرزندم. ﴿كُنّا فی عوارى إرتَجَعَهَا الدَّهر مِنّا﴾ ؛ «حتماً در ما عیبی بوده است که خدا نعمتش را از ما سلب کرد». عید قربانی بر من گذشت، در حالی که چهارصد کنیز در

ص: 394


1- ستاره های فضیلت ، ج 2، ص 415

خدمت من بودند؛ اما امروز به دو پوست گوسفند محتاجم. آمده ام از شما بگیرم تا یکی را زیرانداز و دیگری را رو انداز قرار دهم. دلم سوخت گریه ام گرفت و چند دینار به او دادم. (1)

3.بی گناهی روزگار

یکی از یاران امام هادی علیه السلام گوید: خدمت امام رسیدم؛ درحالی که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود سواری از کنارم گذشت و به شانه ام صدمه زد و وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند گفتم خدا مرا از شر توای روز حفظ کند. عجب روز شوم و بدی هستی امام علیه السلام فرمود: با ما ارتباط داری و چنین می گویی؟ روز که گناهی ندارد. فرمود: ﴿ما ذَنبُ الايَامِ حَتَّى صِرتُم تَتَشامُونَ بِها إِذا جُوزَيْتُم بِأعمالِكُم فيها؟﴾ ؛ «روزها چه گناهی دارند که شما آن ها را شوم می شمارید وقتی کیفر اعمال شما در این روزها دامان تان را می گیرد»؟ عرض کردم: استغفار می کنم و توبه می نمایم.

امام فرمود: ﴿لَا تَعُدْ و لَا تَجْعَلْ لِلْأَیَّامِ صُنْعاً فِی حُکْمِ اللَّهِ﴾؛ «این عمل را تکرار مکن و برای روزها در برابر حكم خدا تأثيرى قرار مده» (2)

ستم کردن سلطان

هضم در لغت به معنای کم کردن حق کسی و وفا نکردن به آن چه ادای آن واجب است و خشم گرفتن این کلمه در اصل به معنای شکستن در یکدیگر و درهم آمیختن غذاهای مختلف است. (3)

قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَ لَا هَضْما﴾؛ (4) «و کسی که اعمال صالحی انجام دهد در حالی که مؤمن ،باشد نه از ستم می ترسد و نه از نقصان حقش».

ص: 395


1- مروج الذهب ، ج 3، ص 382؛ منتخب التواریخ، ص 566.
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص 46.
3- شعرانی، نثر طوبی، ج2، ص 516.
4- طه ، آیه 112

هضم در این آیه به معنای نقص است. اگر جذب غذا به بدن را هم هضم می گویند، از آن روست که از غذا کم می شود مؤمنان، روز قیامت از دو چیز مطمئن هستند که در پیشگاه خدا اوّلاً به آن ها ستمی نمی شود و ثانیاً از ثواب اعمال شان کاسته نمی شود.

کلمه هضم، گاه به معنای ظلم نیز به کار می رود ﴿استعير الهضم للظلم ﴾ (1)

مراد امام سجاد علیه السلام در این بیان نورانی آن است که از ستم و ظلمِ حاکمان به خدا پناه می بریم.

سلطنت و حاکمیت موهبت و نعمتی الهی است که می تواند آثار نیک فراوانی در جامعه به بار آورد؛ چنان که می تواند زمینه ساز سقوط ارزش ها .باشد. سلطنت و حاکمیت بر ملت از ضروریات اجتماع بشری است هر جمعیت و ملتی امام و پیشوایی می خواهد. قرآن کریم در مورد فرستادن طالوت می فرماید:

﴿وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ الله قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ قَالَ إِنَّ الله اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ الله يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَالله وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ (2)

پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری و حاکمیت بر شما مبعوث کرده است گفتند چگونه او بر ما حاکم باشد با این که ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟ گفت: خدا او را بر شما برگزیده و علم و قدرت جسمی او را وسعت بخشیده خداوند ملکش را به هرکس بخواهد می بخشد و احسان خداوند گسترده و او آگاه است.

در این آیه شریفه شرایط زمامدار و حاکم آمده است هوش و فراست، قدرت و قوت این ها دو شرط اساسی حاکم است رهبر با علم و دانش خود مسیر سعادت را تشخیص می دهد، قوانین مفید وضع می کند و با قدرت خود آن ها را اجرا می کند خدا هم زمینه را برایش فراهم می سازد.

ص: 396


1- راغب اصفهانی، مفردات ، واژه هضم.
2- بقره، آیه 247

درخواست حاکمیت و سلطنت بر جامعه با برخورداری از شرایط و ضوابط لازم آن نه فقط ناپسند نیست؛ بلکه مطلوب نیز هست قرآن کریم سلطنت و حاکمیت بنی اسرائیل را ینعمتی مهم توصیف کرده، می فرماید:

﴿وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكًا﴾ (1)

موسی به قوم خود گفت ای قوم! نعمت خدا را بر خود یادآور شوید هنگامی که میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را ملوک و حاکم قرار داد.

خدا شما را صاحب اختیار قرار داده از زیر بار فرعونیان نجات بخشید و زمام و اختیار زندگی را به خود شما داد خودتان آقای خود هستید آن چه از سلطنت و حاکمیت، بد است و باید از آن به خدا پناه برد سوء تدبیر ضعف مدیریت، ستم و بی عدالتی است. روایاتی که از همراهی و همکاری با سلطان نهی کرده ناظر بر همین معناست رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿إيَّاكُم وَ أبوابَ السُّلطانِ وَ حَواشِيها ، إِنَّ أَقرَبَكُم مِن أبوابِ السُّلطانِ وَ حَواشِيها أبْعَدُكُم مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ، وَ مَن أَثَرَ السُّلطانَ عَلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ أَذهَبَ اللَّه عَنهُ الوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيران﴾ (2)

بپرهیزید از درگاه و حواشی سلطان همانا نزدیک ترین شما به درگاه و حواشی سلطان دورترین شماست از خدای عزّوجل و هر کس سلطانی را بر خدا برگزیند، خداوند ورع و تقوای او را ببرد و او را سرگردان کند.

در روایت دیگری فرمود: ﴿مَن مَدَحَ سُلطانا جائِرًا وَ تَخَفَّفَ وَ تَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعًا فِيهِ كَانَ قَرِينُهُ إلَى النَّارِ﴾ ؛ (3) «کسی که سلطان ستمگری را به طمع چیزی بستاید و خود را در برابر او خوار کند، همنشین و همراه او در آتش خواهد بود».

ص: 397


1- مائده، آیه 20
2- بحار الانوار، ج 75، ص372.
3- صدوق، امالی، ص 347؛ میزان الحکمه، شماره 8735.

نقش حاکم در جامعه جدی است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزّمانُ﴾ ؛ (1) «اگر سلطان دگرگون ،شود زمانه نیز دگرگون می شود».

امام سجاد علیه السلام در این فراز از دعا از جور و ظلم حاکمان به خدا پناه می برد. امام علیه السلام در زمانی زندگی می کند که حاکمان نالایق اموی بر جامعه حکومت می کنند و عبدالملک ها آن جنایت عظیم را به بار می آوردند.

داستان

1.مسند ظلم و ستم

بهلول وارد قصر هارون شد مسند او را خالی دید روی آن نشست. مأموران قصر آمدند او را با شلاق و تازیانه از تخت به زیر کشیدند هارون از سر و صدا وارد شد. بهلول را دید در گوشه ای نشسته و گریه می.کند علت گریه را جویا شد گفتند او با کمال گستاخی بر مسند شما نشسته بود. هارون جلو آمد. او را تسلّی داد بهلول :گفت من به حال تو گریه می کنم نه برای خودم؛ زیرا چند دقیقه در جایگاه تو نشستم این طور مرا آزردند. پس بر تو چه خواهد گذشت که سال هاست بر مسند ظلم و ستم نشسته ای؟ (2)

2.مسئولیت بر اساس لیاقت

رسول خدا صلى الله عليه و سلم پس از فتح مکه تصمیم گرفت به مدینه برگردد. شهری که مردمش به تازگی اسلام آورده بودند و سران قبایل در آن زندگی می کردند، نیاز به حاکم و فرماندار داشت. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم میان همه مردم عتاب بن اسید جوان 21 ساله را برای این امر برگزید و دستور داد مردم با او نماز بگزارند. او اوّلین حاکمی است که در مکه اقامه نماز جماعت .کرد رسول خدا صلى الله عليه و سلم به او فرمود:

﴿عَتّابُ تَدْري عَلي مَنِ اسْتَعْمَلْتُكَ عَلَي أَهْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَو أعلَمُ لَهُم خَیراً مِنکَ استَعمَلتُهُ عَلَیهِم﴾.

ص: 398


1- نهج البلاغه ، نامه 31 .
2- ستاره های فضیلت ، ج1، ص 285

آیا می دانی چرا تو را بر این مقام گماردم و بر کدام قوم فرمانروا کردم؟ تو را حاكم و امیر اهل حرم خدا قرار دادم اگر بین مسلمین کسی را از تو شایسته تر می یافتم و می شناختم این مقام را به او می دادم.

برخی رجال عرب از چنین انتخابی رنجیده شدند و زبان به شکایت گشودند. سخنان گله آمیز آنان به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. ایشان نامه مفصّلی به مردم مکه نوشت و با صراحت، شایستگی و لیاقت عتاب بن اسید را خاطر نشان ساخت و تأکید کرد تمام مردم، موظف اند از او اطاعت کنند در پایان نامه چنین آوردند:

﴿وَ لا يَحتَجَّ مُحْتَجَّ مِنكُم فى مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِيِّهِ فَلَيسَ الأَكبَرُ هُوَ الْأَفضَل بَلِ الأفضَلُ هُوَ الأكبَرُ﴾ (1)

هیچ یک از شما جوانی عتاب را اساس اعتراض قرار ندهد؛ زیرا ملاک فضیلت انسان بزرگی سن نیست؛ بلکه میزان بزرگی ،انسان، فضیلت و کمالات معنوی است.

3.همکاری با ستمگر، ممنوع

عبدالغفار گوید که به امام باقر علیه السلام عرض کردم: نظر شما درباره وارد شدنم بر سلطان چیست؟ فرمود: چنین اجازه ای به تو نمی دهم پرسیدم من گاهی به شام سفر می کنم و نزد ابراهيم بن ولید سیزدهمین خلیفه اموی می روم کارم چگونه است؟ امام باقر علیه السلام فرمود: حضور و رفتن تو نزد سلطان سه گرفتاری برایت می آفریند: 1. محبّت و علاقه به دنیا؛ 2. فراموشی مرگ؛ 3. رضایت تو به تقدیر و تقسیم روزی الهی کم می شود.

عرض کردم: یابن رسول الله من عیالوارم برای تجارت به شام می روم و برای کسب منفعت به منزل ابراهیم بن ولید رفت و آمد می کنم آیا کار من نادرست است؟ امام . باقر علیه السلام فرمود: «ای بنده خدا من تو را به ترک دنیا فرمان نمی دهم؛ بلکه می گویم گناه نکن ترک دنیا واجب نیست؛ اما ترک گناه واجب است این را بدان که نیازت به انجام

ص: 399


1- محمد تقی فلسفی، جوان، ج1، ص19.

واجب بیشتر از نیازت به انجام مستحبات است».

من از فرمایش امام علیه السلام قانع شدم (که باید هرگونه همکاری با سلطان را قطع کنم) عرض کردم: پدر و مادرم فدایت به تحقیق علم صحیح یافت نمی شود، مگر نزد شما اهل بیت و خاندان رسالت (1)

ص: 400


1- مروج الذهب ، ج 3، ص 382؛ منتخب التواریخ، ص 566.

33 و 34

﴿وَ نَعُوذُ بِكَ مِن تَناوُلِ الإِسرافِ وَ مِن فِقدانِ الكَفَافِ﴾ ؛ اسراف و تبذیر تباهی سرمایه ها

با توجّه به ارائه مقاله مستقل در جلد نخست گفتار رفیع و تدوین کتاب مستقلی با نام اسراف و تبذیر تباهی سرمایه ها که توسط جامعة المصطفى منتشر شده است این عنوان را مورد بحث قرار نمی دهیم و علاقه مندان را به مقاله و کتاب فوق الذکر ارجاع می دهیم.

ص: 401

ص: 402

38 - 35

﴿وَ نَعُوذُ بِكَ مِن شَمَاتَةِ الأعداءِ وَ مِنْ الْفَقْرِ إِلَى الْأَكْفَاءِ وَ مِنْ مَعِيشَةٍ في شِدَّةٍ وَ مِيتَةٍ عَلَى غَيْرِعُدَّةِ﴾؛ شماتت دشمنان و نیازمندی به مثل خود و زندگی در سختی و مردن بدون زاد و توشه

اشاره

امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا از چهار گرفتاری به خدا پناه برده است:

شماتت دشمنان

اشاره

از آفات و گناهان ،زبان شماتت .است شماتت به معنای سرزنش و شاد شدن از بلا و گرفتاری کسی است که با دیگری یا با تو دشمنی کند: ﴿الشَّماتَةُ ، الفَرَحُ بِبَلِيَّةِ مَن تُعاديهِ وَ يُعاديك﴾ (1)

اظهار شادمانی از مصیبت دیگران زبان به سرزنش گشودن خوشحالی از مشکلات و ناراحتی دیگران و طعنه و زخم زبان زدن از مصادیق شماتت است.

شماتت دو قسم است: 1. درونی؛ این که انسان در قلبش اظهار خوشحالی کند؛ 2. بیرونی؛ یعنی به زبان و رفتارش سرور و شادمانی خود را از حوادث و مصائب دیگران بیان کند.

ص: 403


1- راغب ، مفردات ، ماده شمت

قرآن کریم در آیاتی این صفت رذیله را از اوصاف دشمنان دانسته می فرماید: ﴿وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةُ يَفْرَحُوا بِهَا﴾؛ (1) «اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند». در آیه ،دیگر یکی از اوصاف منافقان کوردل را همین شمرده می فرماید:

﴿إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةً تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ ﴾ (2) هر گاه نیکی به تو رسد، آن ها را ناراحت می کند و اگر مصیبتی به تو رسد، می گویند ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم و باز می گردند در حالی که خوشحال اند.

این شماتت و اظهار شادی به دلیل خبث باطن و کینه درونی آنان است. افرادی که از شکست مسلمانان در پوست خود نمی گنجند و از ناراحتی و رنج دیگران خندان اند، هیچ بهره ای از ایمان ندارند امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿لاتُبدِى الشّماتة لأخيكَ فَيَرْحَمُهُ الله وَ يُصَيّرها بِكَ وَ قَالَ مَن شمَتَ بِمُصيبَةٍ نَزَلَت بِأخِيهِ لَم يَخرُج مِنَ الدُّنيا حَتَّى يُفتَتَن﴾ (3)

در گرفتاری برادر دینیات اظهار شادی و شماتت مکن تا در نتیجه خدا به او رحم کند و آن گرفتاری را به سوی تو بگرداند و فرمود: هر کس از مصیبتی که به برادرش رسید شادکام شود از دنیا نرود تا خودش گرفتار آن شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ﴿مَنْ شمَتَ بِزِلَةِ غَيْرِهِ شُمِتَ غَیرُهُ بِزِلَّتِهِ﴾؛ (4) هرکس دیگری را به خاطر لغزشش شماتت کند خودش به خاطر اشتباهش مورد شماتت قرار می گیرد. در حدیثی آمده است از ایوب پیامبر بعد از آن سختی ها که دید پرسیدند سخت ترین چیز بر تو چه بود گفت: «شماتة الاعداء؛ (5) شماتت دشمنان».

ص: 404


1- آل عمران، آیه 120.
2- توبه ، آیه 50
3- کافی، ج2، ص359.
4- غرر الحکم، شماره 9108
5- بحارالانوار، ج 12، ص371.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند وقتی شیطان پس از ورود آن همه مصائب و بلا بر ایوب جز صبر و شکر از او چیزی ندید و از گمراه کردن او مأیوس شد، نزد عابدان و راهبان آمد به افرادی که در غار مشغول عبادت بودند و قبلاً از اصحاب ایوب بودند، گفت: برخیزید نزد او (ایوب) برویم از بلای او سؤال کنیم. آن ها به حضور ایوب آمدند. گفتند چه گناهی کرده ای که به این بلا گرفتار شده ای؟ حتماً گناه مخفیانه انجام داده ای آن را به ما خبر ده زبان به شماتت او گشودند. ایوب گفت: سوگند به عزت پروردگارم او می داند که من هرگز لقمه ای غذا نخورده ام، مگر این که یتیم یا فقیری کنارم بوده و از آن خورده است. هرگز دو اطاعت بر من عرضه نشد، مگر این که آن عبادتی را که برای بدنم زحمت بیشتری داشت، برگزیدم.

در این هنگام نوجوانی که میان عابدان بود گفت ای راهبان! بدا به حال شما که با پای خود نزد پیامبر خدا آمده اید و او را سرزنش و شماتت می کنید. او جز عبادت برای خدا کاری نکرده است. (1)

از ابن عنین مهلبی نقل شده است:

كلّ المصائب قد تمرّ على الفتى *** فتهون غير شماتة الاعداء (2)

همه مصیبت هایی که بر جوانمرد می گذرد آسان است به جز شماتت دشمنان.

1.تعزیت در مصائب

نقطه مقابل شماتت، عبارت است از تعزیت و تسلیت افرادی که دچار مصیبت شده اند تعزیت از ماده «عزا» یعنی تسلی خاطر و صبر خوشایند بر مصائب

عمر بن شعیب از پدرش و از جدش روایت می کند که رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿أتَدرُونَ ما حَقُّ الجار﴾؛ «آیا می دانید حق همسایه به چه اندازه است»؟ عرض کردند: نمی دانیم فرمود:

1. ﴿إِنِ اِسْتَغَاثَکَ أَغَثْتَهُ﴾؛ اگر از تو درخواست یاری کرد، او را یاری کنی؛

ص: 405


1- بهشت اخلاق، ج 2، ص568.
2- رياض السالكين ، ج 2، ص 393

2. ﴿ إِنِ اسْتَقْرَضَکَ أَقْرَضْتَهُ﴾؛ اگر از تو درخواست قرض و وام کرد، به او بپردازی؛

3. ﴿إن افتَقَرَ عُدتَ عَلَیهِ﴾؛ اگر دچار فقر و تهیدستی شد، به او نفع رسانی؛

4. ﴿و إن أصابَتهُ مُصيبةٌ عَزَيْتَهُ﴾؛ اگر دچار مصیبت شد او را تعزیت و تسلیت دهی؛

5. ﴿و إن أصابَهُ خَيرٌ هَنّاتَهُ﴾؛ اگر خیر و خوبی به او رسید با تهنیت گفتن، بهره گیری از خیر را بر او گوارا کنی؛

6. ﴿و إن مَرِضَ عُدتَهُ﴾؛ اگر بیمار شد، او را عیادت کنی؛

7. ﴿و إن ماتَ اتبعتَهُ جنازَتَهُ﴾؛ اگر مرگ او فرا رسید، او را تشییع کنی؛

8. ﴿وَ لا تَستَطِل عَلَيْهِ بِالبَناءِ فَتحجب عَنْه الرّيحِ إِلا بِإِذنِهِ﴾؛ بنا و ساختمان خانه خود را آن چنان بلند نسازی که همسایه تو از باد و نسیم محروم گردد، مگر از او اجازه بگیری؛

9. ﴿وَ إِذَا اسْتَرَيتَ فاكِهَةً فَاهْدِ لَهُ فَأَن لَم تَفعَل فَأَدخِلها سِرّا وَ لَا تَخْرُج بِهَا وَلَدَكَ تَغِيظُ بِها وَلَدَهُ﴾؛ اگر میوه ای خریدی مقداری از آن را به همسایه هدیه کن اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه خریداری شده را پنهانی وارد خانه خویش ساز تا همسایه تو آن را نبیند و نگذار که فرزند تو میوه را به بیرون منزل ببرد که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد؛

10. ﴿وَ لا تُوذِيهِ بِرِيحِ قَدَرِكَ إِلا أَن تَغرِفَ لَهُ مِنها﴾؛ (1) همسایه خود را با بوی خوش غذای خانه خود میازار مگر آن که مقداری از آن را برای همسایه جدا کنی و به اهل خانه او برسانی.

جابر از رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل می کند که فرمود: ﴿مَنْ عَزَى مُصابا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِن غَيرِ أن يَنقُصَهُ الله مِن أجرِهِ شَيئا﴾؛ اگر کسی شخص مصیبت دیده ای را تسلیت دهد همانند اجر و پاداش مصیبت دیده به او می رسد بدون این که از مقدار و میزان اجر او کاسته شود.

﴿مَن عَزَّى حَزينا البَسَهُ الله عَزَّوَجَلَّ مِن لِباسِ التَّقوى وَ صَلَّى عَلَى رُوحِهِ فِي الأرواحِ﴾؛ (2) اگر مسلمانی، فرد اندوهگینی را تسلیت دهد و از او دلجویی کند، خداوند جامه ای از لباس تقوا بر او می پوشاند و از میان ارواح و جان ها بر او درود می فرستد».

ص: 406


1- شهید ثانی مسکن الفواد، ص 105.
2- همان، ص106.

در روایت داریم که هرگاه کسی از دنیا می رفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام تسلیت می فرمود: ﴿آجَرَكُمُ الله وَ رَحِمَكُم﴾ (1)

فقر به اکفا

کُفو، به معنای نظیر و مساوی است. مراد از اکفا در این جا افرادی هستند که از حیث مرتبه و حسب و نسب در سطح هماند. فقر و نیاز به دیگران خوب نیست؛ اما احتیاج به کسی که همتراز و هم سطح انسان است سخت تر است؛ مثلاً دو همکار در یک رده دو برادر در یک خانواده دو دانشجو در یک رتبه اگر یکی به دیگری محتاج شد و مجبور شد دست نیاز به سوی او بگشاید، احساس شرمندگی بیشتری دارد گاهی شاگرد از استاد طلب کمک می کند فرزند از پدر درخواست یاری دارد این جا تفاوت مرتبه است؛ اما نیازهای در رده های مساوی برای انسان سخت است.

البته احتمال دارد مواد از اکفا در این دعا عموم مردم باشند. امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق عرض می کند: ﴿وَ أَعْطِنِی وَ أَوسع عَلَيَّ في رِزْقِكَ وَ لا تَفتَنِّى بِالنَّظَرِ﴾ (2) «خدايا به من غنا و بی نیازی و ثروت بده؛ روزی ات را بر من وسعت ،بخش و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمایش منما».

فقر در روایات اسلامی مذمت و سرزنش شده است. علی علیه السلام می فرماید: ﴿الفَقرُ يُخرسُ الفِطَنَ عَن حُجَّتِهِ وَ المُقِلُّ غَرِيبٌ في بَلدَتِهِ﴾؛ (3) «فقر، زبان انسان زیرک را از استدلال بند می آورد و افراد کم بضاعت در شهر خود غریب هستند».

رسول خدا صلى الله عليه و سلم عرض می کند: ﴿اللَّهُمَّ إنِّى أعُوذُ بِكَ مِنَ الكُفْرِ وَ الفَقرِ فَقَالَ رَجُلٌ أَيَعْدِلانِ، قالَ نَعَم﴾؛ (4) «خدایا از کفر و فقر به تو پناه می برم. شخصی پرسید: آیا کفر و فقر معادل یکدیگرند فرمود: آری»

ص: 407


1- همان.
2- صحیفه سجادیه، دعای بیستم
3- نهج البلاغه ، قصار 3
4- ميزان الحکمه، شماره 15985

در اسلام از تکدی گری و دست پیش دیگران دراز کردن منع شده است. اولیای گرامی اسلام علیهم السلام ، مردم را به کار کردن و زندگی باعزت توصیه می کردند. شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید که دستش عیبی داشت. عرض کرد: یابن رسول الله ! من نمی توانم با دستم کار کنم سرمایه ای هم ندارم که تجارت کنم؛ بنابراین آدم نیازمندی هستم و احتیاج به کمک دارم امام علیه السلام فرمود: ﴿ اِعْمَلْ وَ اِحْمِلْ عَلَى رَأْسِكَ وَ اِسْتَغْنِ عَنِ اَلنَّاسِ﴾؛ (1) «کار کن و کالا را با سر خود حمل نما و از مردم بی نیاز باش».

معیشت و زندگی در سختی

انسان در زندگی نیازهای اساسی دارد که اگر تأمین نشود دچار سختی و مشکل می شود. ده ها آیه در قرآن کریم مردم را به بهره گیری از نعمت های طبیعی و مادی سفارش نموده است:

﴿اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ﴾ ؛ (2) «خدا همان کسی است که چارپایان را برای تان آفرید تا بر پشت شان سوار شوید و از گوشت شان بخورید».

﴿ وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيَّا﴾؛ (3) «او همان کسی است که دریا را برای تان رام کرد تا از درون آن گوشت تازه برای خوردن فراهم کنید».

معیشت آسان و آبرومند از دعاهای اولیای اسلام علیهم السلام بوده است. امام سجاد علیه السلام عرض می کند: ﴿وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ﴾؛ (4) «خدایا آبروی مرا در جامعه با معیشت آسان محافظت فرما آبرو و منزلتم را در نزد مردم با تنگدستی سلب مگردان».

امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿خَمسُ خِصَالٍ مَن فَقَدَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ، زايِلَ العَقلِ، مَسْغُولَ القَلبِ فَأَوَلها صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثَّانِيَةُ الأمنُ وَ الثَّالِثَةُ السّعَةُ مِنَ الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ

ص: 408


1- محجة البيضاء ، ج 3، ص 143.
2- غافر، آیه 79
3- نحل، آیه 14.
4- صحیفه سجادیه ، دعای بیستم

﴿الأنيسُ المُوافِقُ قُلتُ وَ ما أنيسُ المُوافِقُ قالَ: الزَّوجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الوَلَدُ الصّالِحُ وَ الخليط الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ وَ هِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصال الدّعَةُ﴾ (1)

پنج ویژگی است اگر کسی فاقد یکی از آن ها باشد، معیشتش ناقص، عقلش نارسا و قلبش مشغول خواهد بود.

1. سلامت بدن؛ 2. امنیت؛ 3. گشایش رزق؛ 4. انیس موافق راوی پرسید انیس موافق کیست؟ امام علیه السلام فرمود: زن صالحه، فرزند صالح و همنشین صالح. 5. آسایش و سهولت که همه این خصال را در بر دارد.

معیشت سخت و فقر و ناداری در همه حال مشکل آفرین است؛ اما در پیری و ناتوانی که انسان قدرت تلاش ندارد، سخت تر است. امام سجاد علیه السلام در دعا عرض می کند: ﴿وَاجعَل أوسع رِزْقِكَ عَلَيَّ إذا كبُرتُ﴾ ؛ (2) «خدايا وسیع ترین روزی خدا را بر من در پیری و بالا رفتن سنّم قرار بده».

مردن بدون زاد و توشه

نام مرگ به ظاهر وحشتناک و هول انگیز است. افراد از آن گریزان و هراسان اند. بسیاری از مرگ می ترسند؛ زیرا حقیقت آن را نمی دانند. عده ای مرگ را نابودی و فنا می پندارند. حقیقت مرگ انتقال و عبور است. مرگ دروازه و گذرگاه عالم بقا و جاودانگی است.

دلیل ترس و وحشت از مرگ اغلب سه چیز است: 1. نابودی خواندن آن؛ 2. آلودگی به گناه؛ 3. فقدان زاد و توشه

قرآن کریم آفرینش مرگ و حیات را نشانه ای از قدرت بی پایان الهی و هدف از آن را آزمایش عمل احسن می داند تا بهترین افراد از نظر عمل مشخص شوند:

﴿تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ - الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴾. (3)

ص: 409


1- صدوق، خصال، ص 284 ، باب الخمسه، حدیث 34.
2- صحیفه سجادیه، دعای بیستم
3- ملک ، آیه 2 و 1.

پر برکت و زوال ناپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و بر همه چیز قادر است؛ همان کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می کنید

در بینش الهی مرگ دریچه ای به عالم نو و تولدی جدید است. نردبانی برای صعود به هستی برتر است. البته دلبستگی ها وابستگی ها زرق و برق دنیا نافرمانی ها و سبک بودن پرونده اعمال منشأ ترس از مرگ است مسافری که توشه ندارد، از سفر می ترسد.

امام صادق علیه السلام فرمود: شخصی خدمت پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم آمد و عرض کرد: «مالی لا أحِبُّ الموت؛ چرا من مرگ را دوست ندارم؟ پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿الْکَ مَالٌ﴾؛ «آیا ثروتی داری»؟ عرض کرد: آری فرمود: ﴿فَقَدَّ مْتَهُ﴾؛ «آیا از پیش فرستاده ای» ؟ عرض کرد: خیر فرمود: ﴿مِن ثَمَّ لَا تُحِبُّ المَوتَ﴾؛ «از این جاست که مرگ را دوست نداری». (1)

مراد پیامبر صلی الله علیه و آله از این سخن فراهم نکردن زاد و توشه و عدّه است.

امیرمؤمنان علیه السلام در نامه به محمد بن ابی بکر آورده اند:

﴿فَاحْذَرُوا عِبادَ الله المَوتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطبٍ جَليلٍ، بِخَيرٍ لا يَكُونُ مَعَهُ شَرًا أَبَدا أو شَرِ لا يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَدا فَمَن أَقرَبَ إِلَى الجَنَّةِ مِن عامِلِها وَ مَن أَقرَبَ إِلَى النَّارِ مِن عامِلِها ؟ و أنتُم طُرَداءُ المَوتِ إِن أَقَمتُم لَهُ أَخَذَكُم وَ إِن فَرَرتُم مِنهُ أدْرَكَكُم وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُم مِن ظِلِكُم، الموتُ مَعقُودٌ بِنَواصِيكُم وَ الدُّنيا تُطوِى مِن خَلفِكُم﴾ (2)

ای بندگان خدا از مرگ و نزدیک بودنش بترسید و آمادگی های لازم را برای مرگ فراهم کنید؛ که مرگ جریانی بزرگ و مشکلی سنگین به همراه خواهد آورد یا خیری که پس از آن شرّی وجود نخواهد داشت و یا شرّی که هرگز نیکی با آن نخواهد بود پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت به

ص: 410


1- پیامبر قرآن، مکارم شیرازی ، ج 5، ص 441، معانی الاخبار صدوق، ص290.
2- نهج البلاغه ، نامه 27.

بهشت نزدیک تر است؟ و چه کسی از عمل کننده برای آتش به آتش نزدیک تر است؟ شما همه شکار آماده مرگ می باشید اگر توقف کنید شما را می گیرد و اگر فرار کنید به شما می رسد. مرگ از سایه شما به شما نزدیک تر است. نشانه مرگ بر پیشانی شما زده شده و دنیا پشت سر شما، در حال در هم پیچیده شدن است.

داستان

1.تعزيت جبرئیل

امام صادق علیه السام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلى الله عليه و سلم رحلت کرد، جبرئیل فرود آمد، در حالی که روی آن حضرت پوشیده بود به امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و حسنین علیهما السلام که در خانه حضور داشتند گفت:

﴿السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ، كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ الموتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّونَ أُجُورَهُم يَومَ القِيامَةِ. أَلا إِنَّ فِي اللَّه عَزَّوَجَلَّ عَزَاءً مِن كُلِّ مُصيبَةٍ وَ خَلفا مِن كُلِّ هَالِكِ وَ دَرَكَا لِما فاتَ فَبِالله عَزَّوَجَلَّ فَثقُوا وَ إِيَّاهُ فَارِجُوا فَإِنَّ المُصابَ مَن حَرُمَ الثَّوابَ ، هذا آخَرُ وَ طى مِنَ الدُّنيا﴾ (1)

سلام بر شما اهل بیت نبوت (سپس آیه را تلاوت کرده، گفت:) ای خاندان پیامبر ،گرامی بدانید که عزا و آرامش دل در برابر مصیبت و جانشین هر چیزی است که از میان رفته و تدارک هر امر فوت شده ای را باید در خدا جست و جو کرد بنابراین، به خدا اتکا کنید و به او امیدوار باشید، زیرا مصیبت زده عبارت از کسی است که از ثواب و پاداش الهی محروم باشد و این آخرین گام در دنیاست

2.ضرورت تلاش

عُمر بن يزيد، حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: یابن رسول الله مردی می گوید در خانه ام می نشینم و نمازم را می خوانم و روزه ام را می گیرم و عبادت خدا را می کنم؛ خدا روزی مرا برساند.

ص: 411


1- كافى، ج 2، ص 221؛ بحارالانوار، ج 82، ص 96؛ مسكن الفواد، ص109.

امام علیه السلام فرمود: «آن مرد یکی از سه نفری است که دعایش مستجاب نمی شود. آیا کسی را دیده ای در خانه اش بنشیند و روزی او را از آسمان بریزد؟ آیا شما از مورچه کمترید؟ مورچه روزی خودش را از بیرون جمع می کند و به خانه خود می برد». (1)

3.لزوم کفاف در زندگی

ابو هاشم جعفری می گوید: در تنگنای اقتصادی و فشار مالی قرار گرفتم خدمت امام هادى علیه السلام رسيدم. وقتی نشستم امام علیه السلام فرمود: «ای اباهاشم کدام یک از نعمت های خدا را می خواهی شکر کنی ایمانی که خدا به تو عنایت کرده است و به واسطه آن بدنت را بر آتش حرام خواهد کرد عافیتی که به تو داده است تا اطاعت و بندگی خدا کنی، حالت قناعتی به تو داده است که به مردم رو نیندازی و به داشته های خود اکتفا کنی» (2)

4.لذت های هفتگانه دنیا

جابر بن عبدالله انصاری در حضور امام علی علیه السلام آه عمیقی کشید. امام علیه السلام فرمود: «گویا برای دنیا این گونه نفس عمیق و آه طولانی کشیدی»؟ جابر عرض کرد: آری؛ به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم. امام علیه السلام فرمود:

ای جابر تمام لذت ها و عیش ها و خوشی های دنیا در هفت چیز است: 1. خوردنی ها؛ 2. آشامیدنی ها؛ 3. شنیدنی ها؛ 4. بوئیدنی ها؛ 5. آمیزش جنسی؛ 6. مركب سواری 7. پوشیدنی

لذيذترین خوردنی ها عسل است که از دهان حشره ای به نام زنبور بیرون می آید؛ گواراترین نوشیدنی ها آب است که در همه جا یافت می شود؛ بهترین شنیدنی غناد و موسیقی است که حرام است؛ لذیذترین بوییدنی، بوی مشک است که از ناف حیوان وحشی (آهو) است؛ عالی ترین آمیزش آمیزش با همسران که است آن هم مبال در مبال؛ بهترین مرکب سواری، اسب است که چموش و

ص: 412


1- در سایه اولیاء خدا ، ج 2، ص21.
2- بحار الانوار، ج 50 ، ص 129

کشنده است؛ بهترین لباس ابریشم است که از کرمی به دست می آید.

﴿فَما هذِهِ صِفَتُهُ لَم يَتَنَفَّس عَلَیهِ عاقِلٌ﴾ ؛ دنیایی که لذیذترین و بهترین متاعش این امور است انسان خردمند بر آن آه نمی کشد. جابر گوید: به خدا قسم بعد از این فرمایش، دیگر دنیا در قلب من راه نیافت. (1)

ص: 413


1- همان، ج78، ص11.

ص: 414

44 -39

﴿وَ نَعُوذُ بِكَ مِن الحَسرَةِ العُظمى وَ المُصيبَةِ الكُبرى وَ أَشقَی الشّقاءِ وَ سُوءِ المآبِ وَ حِرمانِ الثَّوابِ وَ حُلُولِ العِقابِ﴾؛ پناه بردن به خدا از شش گرفتاری اخلاقی

حسرت بزرگ

اشاره

از اسامی قیامت، یوم الحسره است قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾؛ (1) «و آن ها را از روز حسرت بترسان؛ روزی که همه چیز پایان می یابد و حکم نهایی صادر می شود و این در حالی است که آن ها هنوز در غفلت اند و ایمان نمی آورند».

حسرت از ریشه حسر یعنی آشکار کردن منظور ،اندوه، تأسف و ندامتی است که در اثر فقدان و از دست دادن برخی چیزها ظاهر می.شود انسان گاهی در دنیا بر فقدان ها حسرت می خورد. چنین حسرتی امکان جبران دارد؛ اما حسرت در روز قیامت، به دلیل بسته شدن پرونده اعمال امکان جبران .ندارد عوامل حسرت در آن روز متعدد است؛ مانند:

1.حسرت بر کوتاهی ها

قرآن کریم پس از بیان دستورهایی در زمینه توبه اسلام اصلاح و جبران اعمال گذشته

ص: 415


1- مریم، آیه 39.

می فرماید: این دستورها برای آن است که در روز قیامت حسرت نخورید: ﴿أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ الله﴾ (1) «(مبادا) کسی بگوید افسوس و حسرت بر من از کوتاهی ها که در مسیر اطاعت خدا نمودم».

جنب در لغت یعنی .پهلو هر چیزی را که کنار چیزی قرار گیرد جنب گویند مراد از جنب الله در این جا همه اموری است که به خدا مربوط است و جانب او قرار می گیرد؛ یعنی اوامر الهی. البته در روایات، مصادیقی هم برای آن آمده است: ﴿جَنبُ الله أمير المؤمِنينَ علیه السلام وَ كَذلِكَ مَن كَانَ بَعدَهُ مِنَ الأوصياء بالمكانِ الرَّفيع إلى أن يَنتَهى الأمر إلى آخِرِهِم﴾ ؛ (2) «جنب الله امیرمؤمنان علیه السلام است و همچنین اوصیای بعد از او که مقام بلندی دارند تا به آخرین نفر آن ها برسد».

این از مصادیق روشن آیه است که منکرین ،ولایت روز قیامت بر آن حسرت می خورند.

2.حسرت بر تکذیب قرآن

قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ * وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةً عَلَى الْكَافِرِينَ﴾ ؛ (3) «و ما می دانیم که بعضی از شما آن را تکذیب می کنید و این مایه حسرت کافران است».

امروز قرآن را تکذیب میکنید؛ اما روز قیامت که حقانیت و جایگاه قرآن روشن می شود متوجه می شوید خود را از چه فیضی محروم کرده اید؛ آن گاه حسرت می خورید

3.حسرت بر اعمال ناپسند

قرآن کریم می فرماید: روز قیامت که پرده های جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمان کنار می رود، همگان به اشتباه خود پی می برند و اعمال شان باعث حسرت آنان است: ﴿كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ﴾؛ (4) «این چنین خداوند اعمال شان را به صورت حسرت به آن ها نشان می دهد»

ص: 416


1- زمر، آیه 56
2- نور الثقلين، ج 4، ص 495.
3- حاقة ، آیه 49 - 50
4- بقره، آیه 167

آن ها متوجه می شوند تلاش شان بی ثمر بوده است. عبادت هایی که در برابر بت ها نموده اند و امکاناتی که در راه معصیت صرف کرده اند سرمایه هایی بوده است که هدر داده اند؛ در حالی که با آن ها می توانستند بهشت را خریداری کنند و اکنون حسرت می خورند؛ حسرتی بیهوده که امکان جبران ندارد امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه می فرماید:

﴿هُوَ الرَّجُلُ يَدعُ مالَهُ لا يُنفِقُهُ فى طَاعَةِ الله بُخلاً ثُمَّ يَمُوتُ فَيَدَعُهُ لِمَن يَعْمَلُ فِيهِ بِطاعَتِهِ أو مَعصِيَة الله فَإِن عُمِلَ بِهِ فى طَاعَةِ الله رَآهُ في ميزانِ غَيْرِهِ فَرَآهُ حَسْرَةً وَ قَد كانَ المالُ لُهُ وَ إن كانَ عُمِلَ بِهِ فى مَعصِيَة الله قَوّاهُ بِذلِكَ المال حَتَّى عُمِلَ بِهِ فِى مَعصِيَةِ الله عَزَّوَجَلَّ﴾ (1)

او مردی است که از روی ،بخل مالش را در راه اطاعت خدا انفاق نمی کند و می رود و مال را بر جای می نهد. افرادی که آن را به ارث می برند یا در راه اطاعت صرف می کنند یا معصیت و نافرمانی اگر در راه طاعت خدا صرف شود، این شخص اثر آن را در میزان عمل دیگری می بیند و حسرت می خورد؛ زیرا آن مال برای او بوده است و اگر در مسیر نافرمانی خدا صرف شود، آن را تقویت نماید تا تمام آن در مسیر معصیت مصرف گردد.

4.توصيف عدل و مخالفت با آن

امام باقر علیه السلام می فرماید: ﴿إِنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةٌ يَومَ القِيامَةِ الَّذِينَ وَ صَفُوا العَدلَ ثُمَّ خالَفوهُ ﴾ ؛ (2) «از همه مردم متأسف تر و با حسرت تر در روز قیامت، افرادی هستند که راه عدالت را برای مردم توصیف کردند؛ اما خود به مخالفت با آن پرداختند».

5.حسرت بر کسب مال حرام

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ أَعظَمُ الحَسَراتِ يَومَ القِيامَةِ حَسَرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مالاً فِي غَيرِ طَاعَهِ اللَّهِ فَوَرِثَهُ

ص: 417


1- تفسیر صافی، ذیل آیه
2- تفسير نور الثقلین، ج 4، ص496.

رَجُلٌ و أَنفَقَهُ في طَاعَهِ الله سُبحانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ وَ دَخَلَ الْأَوَّلُ بِهِ النَّارَ﴾ (1)

همانا بزرگ ترین حسرت در روز قیامت برای کسی است که مالی را در غیر طاعت و فرمان خدا به دست آورده است و شخص دیگری آن را به ارث برده و در مسیر طاعت خدا انفاق کرده است و به خاطر این انفاق، بهشتی شد؛ اما مرد نخست به سبب همان مال جهنمی شده است.

6.حسرت بر غفلت ها

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: ﴿فَيالَهَا حَسرَةٌ عَلى ذى غَفْلَةٍ أَن يَكُونَ عُمَرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً﴾ (2) «حسرت سزاوار کسی است که غافل بوده و عمرش در روز قیامت بر او حجّت و دلیل است» (آن را هدر داده است).

7.حسرت بر آخرت فروشی

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: ﴿إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ نَدامَةً يَومَ القِيامَةِ رَجُلٌ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيْرِهِ﴾ ؛ (3) «پشیمان ترین مردم در روز قیامت کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران فروخته باشد».

مصیبت کبری

طبق روایات مراد از مصیبت ،بزرگ مصیبت در دین است؛ چنان که در حدیث آمده است از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد: ﴿ أیُّ المَصائِبِ أشَدُّ﴾ «كدام مصیبت سخت تر است»؟ فرمود: ﴿ألمُصيبَةُ بالدين﴾؛ (4) «مصیبت در دین».

هرگاه بلا و مصیبتی برای امام صادق علیه السلام پیش می آمد، می فرمود: ﴿الحَمدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لَمْ یَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی﴾؛ (5) «شکر خدا را که مصیبت مرا در دینم قرار نداد».

ص: 418


1- آثار الصادقين ، ج 3، ص 352
2- نهج البلاغه، خ 64.
3- آثار الصادقين ، ج 3، ص 353.
4- معانى الاخبار، ص199.
5- بحار الانوار، ج 78 ، ص 266

ممکن است مراد از مصیبت کبری در این جا همان قیامت باشد صحرای محشر و صحنه قیامت برای افرادی که زاد و توشه ندارند و دست خالی آمده اند صحنه مصیبت است

اشقى الشقاء

شقاوت و بدبختی، برای کسی است که اهل دوزخ است . قرآن کریم می فرماید: ﴿فَأَنْذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى * لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى﴾ ؛ (1) «شما را از آتش شعله در دوزخ ترسانیدم. هیچ کس در آن نیفتد، مگر شقی ترین خلق».

در جای دیگر هم می فرماید: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ﴾؛ (2) «اما اهل شقاوت در آتش دوزخ اند».

در روایات هم به این معنا اشاره شده است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿مِنَ اَلشَّقَاءِ إِفْسَادَ اَلْمَعَادِ﴾؛ (3) «از شقاوت و تبهکاری فاسد کردن معاد است». رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود:

﴿لا يَدخُلُ النّارَ إلاّ شَقٌ قِيلَ يا رَسُولَ الله وَ مَنِ الشَّقِيُّ، قَالَ مَن لَم يَعمَل بِطَاعَةِ الله وَ مَن لَم يَترُك لَهُ مَعصِيَةٌ﴾ (4)

وارد جهنم نمی شود مگر شقی و تباهکار عرض شد: یا رسول الله ، شقی کیست؟ فرمود کسی که عمل به طاعت خدا نکند و برای خدا معصیتی را ترک ننماید.

سوء المآب

مآب از آب ، يؤوب، به معنای رجوع است. سوء مآب یعنی بدی رجوع و بازگشت به سوی خدا؛ به عبارت دیگر بد عاقبتی و فرجام ناپسند.

مؤمن همواره باید از آینده و پایان کار خود نگران باشد معیار و ملاک ارزش گذاری در امور،

ص: 419


1- لیل، آیه 14 - 15
2- هود، آیه 106
3- غرر الحکم، شماره 9274
4- آثار الصادقين ، ج 9، ص 450

پایان کار است. امیرمؤمنان می فرماید: ﴿مِلاكُ الأُمُورِ حُسنُ الخواتم﴾ (1) رسول خدا صلى الله عليه و سلم می فرماید:

﴿لا يَزالُ المؤمِنُ خائِفا مِن سُوءِ عاقِبَتِهِ لا يَتَيَقَّنِ الوُصُولُ إِلى رِضوانِ اللهِ حَتَّى يَكُونَ وَقتَ نَزِعَ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ المُوتِ﴾ (2)

مؤمن همیشه و همواره باید از فرجام بد خویش در هراس .باشد هرگز یقین رسیدن به رضوان الهی ننماید تا هنگامی که روحش از بدن خارج گردد و فرشته مرگ بر او آشکار شود.

محرومیت از ثواب

امام سجاد علیه السلام در آخرین فراز از این بخش از دعا از محرومیت از ثواب الهی به خدا پناه می.برد ثواب و پاداش الهی لطف و عنایتی است که به تعبیر روایات، مشقت و سختی دنیا را از بین می برد و حلاوت و شیرینی را جایگزین آن می.کند امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: ﴿ثَوَابُ اَلْآخِرَهِ یُنْسِی مَشَقَّهَ اَلدُّنْیَا﴾ ؛ (3) «ثواب اخروى سختی دنیا را به فراموشی می کشاند».

ثواب و ارزش عمل به مراتب بالاتر از خود عمل است علی علیه السلام می فرماید: ﴿ثَوَابُ عَمَلِکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِکَ﴾. (4)

آن چه باعث محرومیت از ثواب عظیم الهی می شود گناهان و معاصی است؛ نافرمانی هایی که اعمال انسان را حبط می کند و انسان را از دریافت ثواب و اجر محروم می سازد.

حلول عقاب

از اوصاف الهی، شديد العقاب، (5) سريع العقاب (6) و ذو عقاب اليم (7) است.

ص: 420


1- غرر الحکم، شماره 6586
2- بحار الانوار، ج 68، ص366
3- غرر الحکم، شماره 4692
4- همان، شماره 4688
5- مائده، آیه 98
6- اعراف، آیه 167
7- فصلت، آیه 43

عقوبت گاهی دنیوی است و گاهی اخروی عقوبت های دنیوی نیز مختلف است. امام باقر علیه السلام می فرماید:

﴿إِنَّ اللَّهِ عُقُوبَاتٌ فِي القُلُوبِ وَ الأبدانِ، ضَعفٌ في المَعيشَةِ وَ وَهنَّ فِي العِبادَةِ وَ ما ضَرَبَ عَبدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلبِ﴾ (1)

همانا برای خدا عقوبت هایی در قلب ها و بدنه است سختی در معیشت سستی در عبادت هیچ عقوبتی بر بنده سخت تر از قساوت قلب رقم زده نشده است.

در بیشتر آیات قرآن صفت عقاب در کنار رحمت و غفران آمده است، که این نشانه گستردگی رحمت الهی و امید به آن است.

داستان

1.قاسم پسر هارون الرشید:

هارون چند پسر داشت: امین، مأمون و معتصم که هر و معتصم که هر سه خلافت کردند. او پسری داشت به نام قاسم مؤتمن که بر خلاف روش پدرش دست از دنیا کشید و به ریاست پشت کرد و هرگز مسئولیت نپذیرفت وقتی هارون تصمیم گرفت حکومت یکی از ولایات را به او بدهد، شبانه گریخت و به بصره رفت به بازار کارگرها آمد. عبدالله بصری گوید: دیوار خانه ام خراب شده بود رفتم کارگر بیاورم دیدم جوانی کناری نشسته است و قرآن می خواند. پرسیدم کار می کنی؟ گفت آری او را به منزل آوردم در برابر یک درهم تا شب کار کرد هنگام ،ظهر دست و پای خود را شست وضو گرفت و نماز خواند.

پس از مدتی شنیدم بیمار شده است. به عیادت او در محل اسکانش (خرابه ای) رفتم. :گفت مایلی مرا بشناسی؟ گفتم آری گفت من قاسم پسر خلیفه هستم لرزه بر اندامم افتاد گفت هراسی نداشته باش من در حال مرگم قرآن مرا به کسی بده که بعد از من بخواند و با آن انس بگیرد وسایل کارگری مرا به کسی بده که با آن کار کند. انگشترش را داد

ص: 421


1- تحف العقول، 296.

و گفت روزهای دوشنبه پدرم اذن عام و ملاقات عمومی دارد این را به او بده و بگو پسرت قاسم از دنیا رفت خواست حرکت کند که نتوانست گفت بازویم را بگیر مرا حرکت بده که مولایم علی علیه السلام آمده است. این چنین عاقبت به خیر جان داد. (1)

2.عاقبت فریب

شخصی به نام مسعود بن عمر همدانی گوید: در میان کشتگان لشکر عایشه گذر می کردم (نبرد جمل) مردی را دیدم روی خاک افتاده است که گاهی سر بر می داشت، گاهی به خاک می گذاشت؛ در حالی که هر دو دستش قطع شده بود و شعر می خواند. بالین سرش .رفتم گفتم این چه کاری است؟ بگو: لا اله الا الله در غضب شد و گفت نزدیک من بیا؛ کلمه شهادت را بر من بخوان نزدیک رفتم سر خود را نزدیک او بردم. ناگهان گوش مرا با دندان گرفت. آن قدر فشار داد تا قطع شد گفت اگر نزد مادرت عایشه رفتی، پرسید چه کسی این کار را کرد بگو عمیر بن اهلب که فریب تو را خورد. (2)

3.فرجام نیک با یک موعظه

عالم جليل القدر، حكيم متأله عارف، فقیه، اصولی، ریاضی دان، منجم و طبیب جهانگیرخان قشقایی فرزند محمدخان از ایل قشقایی است. او در آغاز جوانی به موسیقی و تارزنی پرداخت برای تکمیل فن تارزنی یا تعمیر تارش به اصفهان آمد و به بازار رفت از جلوی مدرسه علمیه صدر می گذشت عارفی او را دید از شغل و نسبش پرسید. او جواب داد. عارف در چهره جهانگیرخان خیره شد و گفت فرض کن در این فن موسیقی، فارابی زمان شدی؛ اما باز هم مطرب و نوازنده ای بیش نخواهی بود. این سخن مانند شهاب ثاقب بر دل او نشست. گفت خوب گفتی؛ مرا از خواب غفلت بیدار کردی. اکنون بگو چه کنم؟ آن شخص ناشناس گفت: در همین مدرسه حجره بگیر و به تحصیل علم بپرداز. این چنین جهانگیرخان قشقایی فرزانه زمان شد. (3)

ص: 422


1- محمد باقر ،مدرس ستاره های فضیلت ، ج2، ص533.
2- حسام ،رشتی، بهین گفتار، ص198.
3- عطایی اصفهانی، رهیافتگان اخلاق بزرگان، ص51.

4.تضمین بهشت

روزی گروهی از انصار خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و سلام کردند. یکی از آن ها به نمایندگی از جمع عرض کرد: ما برای عرض حاجتی آمده ایم ! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «حاجت شما چیست»؟ عرض کرد حاجت بسیار بزرگی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «می دانم؛ بگویید چیست»؟

عرض کرد: حاجت ما آن است که شما در پیشگاه خدا بهشت را برای ما ضمانت فرمایید. رسول خدا صلی الله علیه و آله سر مبارک را پایین انداخت در چشمان آنان نگریست و فرمود: «با یک شرط حاضرم چنین ضمانتی به شما بدهم». با خوشحالی گفتند: شرط شما چیست؟ فرمود: «به احدی غیر از خدا امیدی نداشته باشید و از غیر او چیزی نخواهید».

آنان تعهّد کردند و به این تعهد عمل نمودند؛ تا آن جا که اگر سوار بر مرکب بودند، هرگاه تازیانه شان به زمین می افتاد خودشان پیاده می شدند و بر می داشتند و از کسی تقاضای یاری نمی کردند. (1)

5.آرزوی حضرت مریم علیها السلام

هنگامی که حضرت مریم از دنیا رفت، حضرت عیسی علیه السلام او را تجهیز کرد و به خاک سپرد. سپس با روح مادر مشغول تکلم شد و گفت مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟ مریم پاسخ داد: آری آرزویم این است که در دنیا بودم و شب های سرد زمستانی را به مناجات و عبادت در درگاه خدا به صبح می رساندم و روزهای گرم تابستانی را روزه می گرفتم . (2)

6.شادی شیعیان

جمعی محضر امام صادق علیه السلام رسیدند. سخن از شیعه و پیروان امامان به میان آمد. امام صادق علیه السلام فرمود: «پیروان ما در لحظه های آخر عمر چیزهایی را می بینند که چشم شان با دیدن آن چیزها روشن می شود و شاد می شوند یکی از حاضران پرسید چه چیزی را

ص: 423


1- كافى، ج 4، ص21.
2- حکایت های شنیدنی، ص476

می بینند و این سؤال را مرتب تکرار می کرد و اصرار داشت امام علیه السلام پاسخ دهد؛ ولی ایشان می فرمود: می بینید.

سرانجام با اصرار پرسشگر امام علیه السلام فرمود: آن دو نفر را یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و على علیه السلام. هیچ قومی نیست مگر این که در لحظه های آخر عمر این دو بزرگوار را خواهد دید». سپس فرمود: «این همان بشارتی است که خدا در قرآن ذکر کرده است:

﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ﴾، (1) بشارت دنيا همان حضور پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم و علی علیه السلام در کنار محتضر است». (2)

امام سجاد علیه السلام در پایان دعا پس از ذکر 44 رذیله اخلاقی، چنین می گوید:

﴿اللَّهُمَّ صَلَّی عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِذْنى مِن كُلِّ ذلِكَ بِرَحمَتِكَ وَ جَميع المُؤْمِنِينَ وَ المُؤمِناتِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ﴾.

خدایا بر محمّد و آل او درود بفرست و مرا و همه مردان و زنان مؤمن را از این بیماری ها در پناه خود حفظ کن؛ به رحمت خودت ای مهربان ترین مهربان ها

پایان

به فضل الهی

دومین جلد کتاب گفتار رفیع

در روز جمعه دهم رجب 1430

مصادف با میلاد با برکت نهمین امام هُمام اباجعفر حضرت امام جواد علیه السلام به پایان رسید

ص: 424


1- یونس، آیه 63 - 64
2- نور الثقلين ، ج 2، ص 115.

کتابنامه

1. قرآن كريم

2. نهج البلاغه

3. صحيفه سجاديه

4. آثار الصادقين، صادق احسانبخش ،قم، انتشارات دار ،العلم چاپ چهارم، 1377 شمسی.

5 . آداب الصلاة ، روح الله خمینی، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، چاپ چهارم، 1373ش.

6. الامالي في التفسير و الحديث والادب ، ابوالقاسم على بن الحسين الموسوى المعروف بالسيد المرتضى، قم، مكتبة آية الله المرعشى، 1403قم.

7. الامالى، ابوجعفر، محمد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسى، قم، دار الثقافه، الطبعة الاولى، 1414ق.

8. اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ سوم، 1381ش.

9. اخلاق از نظر همزیستی محمد تقی فلسفی تهران هیئت نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، بی تا.

10. اَحلى من العسل، غلامعلی حسینی، بنیاد تبلیغاتی تماشا، چاپ اوّل، 1364ش.

11. ارشاد القلوب ، ابو محمد الحسن بن محمد الدیلمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1398ق.

12. اسراف و تبذیر، ناصر رفیعی محمدی، سمنان، انتشارات دانشگاه سمنان، 1374ش.

ص: 425

13. أسد الغابه في معرفة الصحابه ، على بن ابى الكرم المعروف بابن الاثير، بيروت، دار الكت العلميه ، الطبعة الاولى، 1415ق.

14. اسلام مجسّم حسین نوری همدانی ،قم، انتشارات مهدی موعود، چاپ سوم، 1381ش.

15. اعیان الشیعه ، سید محسن ،امین بیروت نشر دار التعارف للمطبوعات.

16. الهامات جانبخش و پیامهای جالب سید حسن صحفی، قم، انتشارات ،ارم چاپ اول، 1381ش.

17. بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار علیهم السلام، محمد باقر مجلسی، تهران، المكتبة الاسلامية ، 1405ق.

18. برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله علیه، غلامعلی رجایی ،تهران، مؤسسه عروج، 1379ش.

19. بر ساحل ، آفتاب، ابوالفضل هادي منش چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1386ش.

20. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، عماد الدين ابوجعفر الطبري، النجف، المكتبة الحيدريه الطبعة الثانيه ، 1383ق.

21. بنیادهای اخلاق اسلامی ترجمه الاخلاق سید عبدالله شبر بنیاد فرهنگی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چاپ دوّم، 1369ش.

22. بوستان سعدی، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی تهران نشر سرایش، چاپ اول، 1382ش.

23. بهشت ،اخلاق مهدی نیلی ،پور نشر مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف چاپ اوّل ، 1385ش.

24. بهین گفتار هادی حسام رشتی، بی تا، بی جا.

25. پرده پندار احمد فرامرز قراملکی ،تهران انتشارات آفتاب ،توسعه چاپ اوّل ، 1381ش.

26. پند تاریخ، موسی خسروی، مشهد، چاپ طوس، چاپ چهارم، بی تا.

27. پیام قرآن ، ناصر مکارم شیرازی و همکاران ،قم، چاپخانه جامعه مدرسین، چاپ چهارم، 1377ش.

28. پیغمبر و یاران، محمد علی عالمی دامغانی، قم، چاپخانه مهر استوار، چاپ دوّم، بی تا.

29. تاريخ الامم والملوك (تاریخ الطبری)، ابو جعفر محمد بن جریر الطبری ،بیروت، دار المعارف، 1387ق.

ص: 426

30. التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، حسن ،المصطفوى، طهران، وزارة الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1416ق.

31. تحف العقول عن آل الرسول ، الحسن بن شعبه الحرّاني، تهران، اسلامیه، 1402ق.

32. تفسير (الدر المنثور في التفسير المأثور)، بيروت، دار الفکر، 1414ق.

33. تفسير الصافی، ملا محسن فیض کاشانی تهران انتشارات الصدر، 1415ق.

34. تفسير (في ظلال القرآن)، سید قطب، بیروت، دار الشروق، 1412ق.

35 . تفسير القرطبي (الجامع لاحكام القرآن)، ابو عبد الله محمد بن احمد القرطبی، بیروت، دار احياء التراث العربي، الطبعه الثانيه، 1405ق.

36. تفسیر (مجمع البيان في تفسير القرآن)، ابو على الفضل بن الحسن الطبرسی، بیروت، دارالمعرفة، 1408ق.

37. تفسير (الميزان في تفسير القرآن)، قم، جامعة المدرسين، بی تا.

38. تفسير (منهج الصادقين)، ملا فتح الله کاشانی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی اسلامیه چاپ پنجم، 1378ش.

39. تفسیر موضوعی قرآن کریم عبدالله جوادی آملی، قم، نشر اسراء، چاپ دوم، 1379ش.

40. تفسیر نمونه ناصر مکارم شیرازی و دیگران ،تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1362ش.

41. تفسير (نور الثقلين)، على بن جمعه العروسى الحویزی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی قم ، المطبعة العلميه.

42. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمي، تحقيق على اكبر الغفاری تهران، مكتبة الصدوق.

43. جاذبه قرآن کریم، علی کریمی جهرمی، قم، چاپخانه مهر، بی تا.

44. جامع احادیث الشیعه، سید حسین بروجردی، قم، المطبعة المهر، 1377ش.

45. جامع السعادات محمد مهدی ،النراقی، قم، انتشارات دار التفسير الطبعة الثانيه ، 1381ش.

46. جزاء الاعمال و نكال الافعال في القرآن، السيد هاشم الناجى الموسوى الجزائری، منشورات ناجى ،الجزائرى، الطبعة الاولى، 1386ش.

ص: 427

47. الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سید عبدالله ،شبّر ،کویت، مكتبة الالفین چاپ دوّم، 1407ق.

48. جوان ، محمد تقی ،فلسفی تهران دفتر نشر فرهنگ ،اسلامی، چاپ دوم، 1379ش.

49. الحياة ، محمد رضا حکیمی، علی حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

50. حسد، سید رضا صدر، قم، چاپخانه دار العلم، 1338ش.

51. حکایت های شنیدنی، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات علامه چاپ اول، 1378ش.

52. حلية المتقين ، محمد باقر مجلسی انتشارات ،هجرت چاپ چهاردهم، 1379ش.

53. الخصال، ابوجعفر، محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت، مؤسسة الاعلمي ، الطبعة الاولى، 1410ق.

54. داستان های شگفت، عبدالحسین دستغیب دارالکتاب جزایری، چاپ سوم، 1378ش.

55. داستان های ما علی دوانی تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366ش.

56. داستان ها و پندها ، محمّد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات پیام آزادی، چاپ یازدهم، 1370ش.

57. در سایه اولیاء خدا محمود شریعت زاده ،خراسانی نشر دار الصادقین، چاپ اوّل، 1378ش.

58. رياض السالكين، السيد علی خان الحسيني الشيرازى، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، الطبعة الرابعه، 1415ق.

59. روانشناسی آرامش و راحتی گردآوری مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ دوم، 1386ش.

60. ستاره های فضیلت محمد باقر مدرس بستان آبادی ،تهران دارالکتب الاسلامیه چاپ اوّل ، 1380ش.

61. سخن و سخنوری محمد تقی ،فلسفی ،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1383ش.

62. سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، غلامرضا نیشابوری، تهران ، انتشارات پیام آزادی چاپ سوم، 1376ش

63. سفينة البحار و مدينة الحكم والاثار، شیخ عباس قمی مؤسسه انتشارات فراهانی.

64. سیمای فرزانگان رضا مختاری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی چاپ یازدهم، 1376ش.

65. سیمای کارگزاران یعقوب علی برجی ،قم، انتشارات ،شهریار، چاپ دوم، 1379ش.

ص: 428

66. سیمای صابران در قرآن، یوسف قرضاوی، ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی چاپ دوم، 1378ش.

67. سیر تدوین و تطور تفسیر علمی قرآن، ناصر رفیعی محمدی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی چاپ اوّل، 1386ش.

68. سیرت پاکان محمد جواد صاحبی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1381ش.

69. السيرة النبويه ، لابن هشام، مصر، مطبعة المصطفى البابي الحلبی و اولاده، 1355ق.

70. سیری در نهج البلاغه، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا.

71. سیره امام رضا علیه السلام محمد صالحی و دیگران قم دار الهدی، چاپ دوم، 1384ش.

72. شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام، محمد علی عالمی ،قم، چاپخانه ،اسلامیه، چاپ اول، 1371ش.

73. شرح نهج البلاغه، عزّ الدين عبد الحميد بن محمد بن ابى الحديد المعتزلي، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربي، الطبعة الثانيه، 1387ق.

74. شرح دعای مکارم الاخلاق، محمد تقی فلسفی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، 1386ش.

75. شعله های سرد حسد، محمد علی سروش، قم، دار الحدیث، چاپ اوّل، 1385ش.

76. شکوه فقاهت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش.

77. صحیح مسلم، ابوالحسین، مسلم بن حجاج النيسابوري ، تحقیق محمد فوأد الباقي القاهره دار الحدیث، 1412ق.

78. عوالى اللثالي العزيزيه فى الاحاديث الدينيه ، محمد بن علی بن ابراهيم الاحسایی، معروف به ابن ابی جمهور، تحقیق مجتبى العراقي، قم، مطبعة سيد الشهداء، 1403ق.

79. عمل در قرآن، رضا وطن دوست، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1382ش.

80. العين ، خلیل بن احمد الفراهيدی، تحقیق مهدى المخزومی، قم، دار الهجرة، 1409ق.

81. عيون اخبار الرضا، ابوجعفر، محمد بن علی بن الحسين بن بابويه القمی، تحقیق سید مهدى الحسينى اللاجوردی، طهران، منشورات جهان.

ص: 429

82. غرر الحکم و درر الكلم، عبد الواحد آمدی، شرح و ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1380ش.

83. فوائد الرضويه ، حاج شیخ عباس قمی ،تهران کتابخانه و چاپخانه مرکزی، 1327ش.

84. القاموس المحيط ، محمد بن يعقوب الفيروز آبادی ،بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1403ق.

85. قاموس قرآن، سید علی اکبر ،قرشی، طهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1372ش.

86. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی ،قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381ش.

87. قرآن در قرآن مهدی احمدی انتشارات ،اشراق چاپ اوّل ، 1374ش.

88. قرآن شناسی، محمد مهدی فولادوند.

89. قرآن شناسی محمد تقی مصباح یزدی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، چاپ دوم، 1380ش.

90. قرآن را چگونه شناختم کینت ،گریک، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران ، انتشارات مجید، چاپ پنجم، 1373ش.

91. قرب الاسناد عبد الله بن جعفر الحميرى القمى، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، 1413ق.

92. الكافي، ابوجعفر، محمد بن يعقوب الكليني، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت، دار التعارف، الطبعة الرابعه ، 1401ق.

93. كُحل البصر في سيره سيد البشر، شيخ عباس القمى، انتشارات الرسول المصطفى، 1404ق.

94. کشکول بهایی ترجمه فیضی تبریزی ،قم، انتشارات ،تهذیب، چاپ چهارم، 1386ش.

95. كشف الريبه عن احكام الغيبه، شهيد ،ثانی زین الدین کاظمین، مكتبة امام و صاحب الزمان، 1402ق.

96. كنز العمال في سنن الاقوال والافعال، علاء الدين على المتقى بن حسام الدين الهندي، بيروت مكتبة التراث الاسلامى، الطبعة الاولى، 1397ق.

97. گفتارهای معنوی مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا.

98. گلستان سعدی، مصلح بن عبد الله ، قم ، نسیم حیات، چاپ اول، 1385ش.

99. گناه شناسی، محسن قرائتی ،تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ ،ششم، 1385ش.

ص: 430

100. لسان العرب ، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، بیروت، دارصادر، الطبعة الاولى، 1410ق.

101. مبانی شناخت ، محمد محمدی ری شهری ،قم، انتشارات دار الحدیث، چاپ اوّل ، 1375ش.

102. مثال های زیبای قرآن ناصر مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، چاپ اول، 1378ش.

103. مجمع البحرين، فخر الدين الطريحي تحقيق السيد احمد الحسينی، تهران، مكتبة نشر الثقافه الاسلامیه، چاپ دوم، 1408ق.

104. مجموعه ورام، ابوالحسین ورّام بن ابی فراس ترجمه محمد رضا عطایی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1375ش.

105. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد على بن ابى بكر الهيثمي، بيروت، دار الفكر، الطبعة الاولى، 1412ق.

106. محاسن التأويل، محمد جمال الدین قاسمی ،بیروت، دار الفكر ، الطبعة الاولى، 1398ق.

107. محجة البيضاء في تهذيب الاخبار، مولى محسن الكاشانی، بیروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الثانيه، 1403ق.

108. مروج الذهب ومعادن الجوهر ، ابوالحسن على بن الحسين المسعودى، مصر، مطبعة السعادة ، 1384ق.

109. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسین ،النوری تحقیق و نشر مؤسسة آل البيت.

110. مسكّن الفؤاد عند فقد الاحبّه والاولاد، شهید ثانی ،قم، مؤسسة آل البيت، الطبعة الثالثه، 1412ق.

111. مشكاة الانوار في غُرر الاخبار، ابوالفضل على الطبرسي، قم، دار الحديث، الطبعة الاولى، 1418ق.

112. المصباح المنير، احمد بن محمد الفيومى، قم، دار الهجره، چاپ دوم، 1414ق.

113. معانی الاخبار، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمي، تحقيق على اكبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، الطبعة الاولى، 1361ش.

114. معجم رجال الحديث، ابوالقاسم الموسوى الخويي، مركز نشر الثقافه الاسلاميه .

115. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ترجمه مهدی الهی قمشه ای، دفتر نشر فرهنگ ،اسلامی 1364 ش.

ص: 431

116. المفردات فی غریب القرآن، ابوالقاسم الحسين بن محمد المعروف بالراغب الاصفهاني ،مصر ، المطبعة الميمنية، الطبعة الثانيه، 1404ق.

117. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج على بن الحسين بن محمد الاصفهانی، بیروت، دار المعرفه

118. منازل الآخرة ، شيخ عباس قمی، انتشارات ائمه ، چاپ اول، 1379ش.

119. منتخب التواريخ ملا هاشم خراسانی ،تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.

120. منشور جاوید قرآن، جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، چاپ دوم، 1375ش.

121. مَن لا يحضره الفقيه، على بن بابويه القمی، بیروت، دار الاضواء، چاپ ششم، 1405ق.

122. منتهى الامال شیخ عباس قمی، تهران، انتشارات جاویدان

123. المواعظ العدديه ، میرزا علی المشکینی، تحقیق علی احمدی میانجی قم دفتر نشر الهادى ، الطبعة الرابعة ، 1406ق

124. میزان الحکمه، محمد الریشهری مؤسسه دار الحديث الثقافيه، الطبعة الثانيه، 1377ش.

125. نامه های عرفانی امام خمینی رحمه الله علیه، به اهتمام محمد بدیعی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول، 1382ش.

126. نشر طوبی، میرزا ابوالحسن شعرانی تهران انتشارات اسلامیه چاپ چهارم، 1380ش.

127. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، مكتبة بصیرتی، 1405ق.

128. نهج الفصاحه ، غلام حسين المجيدی، قم، مؤسسه انصاریان، الطبعة الاولى، 1379ش

129. نهج الشهادة ، احمد فرزانه، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، چاپ اول، 1403ق.

130. وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، محمد بن الحسن الحرّ العاملي، قم، مؤسسه آل البيت، الطبعة الثالثه، 1416ق.

131. هزار و یک حکایت قرآنی محمد حسین محمدی ،قم، انتشارات یار غائب، چاپ اول، 1386ش.

132. هزار و یک حکایت اخلاقی محمد حسین محمّدی، انتشارات ،چاف، چاپ اول، 1386ش.

ص: 432

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109