حسینعلی روسی معروف به بهاء ا... : نگاهی از درون بر ارتباط شوم گروهک بهائی با اربابان روسی

مشخصات کتاب

حسینعلی روسی معروف به بهاء ا...

نگاهی از درون بر ارتباط شوم گروهک بهائی با اربابان روسی.

به ضمیمه خاطرات دالگورکی جاسوس روس.

تألیف: آقای ص - س ه_.

ناشر: مؤلف.

چاپ اول: 1388

چاپخانه: الهادی.

تعداد: 5000 نسخه.

شابک: 7-3498-04-964-978

قیمت: 2000 تومان.

تلفن پخش 09137402008

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.

ص: 1

اشاره

حسینعلی روسی معروف به بهاء ا...

نگاهی از درون بر ارتباط شوم گروهک بهائی با اربابان روسی.

به ضمیمه خاطرات دالگورکی جاسوس روس.

تألیف: آقای ص - س ه_.

ناشر: مؤلف.

چاپ اول: 1388

چاپخانه: الهادی.

تعداد: 5000 نسخه.

شابک: 7-3498-04-964-978

قیمت: 2000 تومان.

تلفن پخش 09137402008

نقل مطالب با ذکر مأخذ آزاد است.

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم.

ص: 3

السلام على مهدى الاهم و جامع الكلم...

سلام بر مهدی امتها و جامع تمام کلمات الهی...

ص: 4

پیشگفتار

با توجه به نقش اساسی دین در زندگی و سعادت انسان ها، دشمنان بشریت همیشه در صدد شکستن کیان و اقتدار دینی و مذهبی بوده تا از این رهگذر به منافع دنیوی خود دست یابند. در این بین باورها و مسلمانان، همواره موجب مقاومت در برابر نفوذ اعتقادات دینی استعمارگران بوده است.

اعتقاد به وجود منجی جهانی و اهتزاز پرچم حاکمیت توحید در پایان جهان به دست حضرت مهدی (عج) باور حیات بخشی است که شیعه را در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود به رغم تحمل آزارها و آسیب های فراوان از سوی دشمنان کینه توز، حفظ کرده و مانع حاکمیت سلطه گران شده است.

بدیهی است این باور حیات بخش از دیرباز مورد حمله دشمنان تشیع، خصوصا کانون های استکباری قرار گرفته و آنان با صرف هزینه های زیاد و تبلیغات گسترده به اشکال مختلف کوشیده اند، آن را ضعیف و نابود سازند.

برخورد آنها با مسأله مهدویت و انتظار از طریق انکار، تخریب ، تحریف و جایگزینی از شگردهائی است که برای ایجاد اختلافات فکری و اعتقادی و در مورد آخر به صورت ایجاد و شکل گیری مسلک ها و مذاهب ساختگی بروز یافته است.

دشمنان قسم خورده اسلام و مخصوصا قدرت استعماری روسیه در -

ص: 5

جریان جنگ های تحمیلی علیه مردم مسلمان ایران در زمان فتحعلی شاه قاجار به عامل مهم مقاومت دینی ملت و رهبری روحانیت شیعه پی برده و لذا بیش از پیش حملهٔ همه جانبه خود را متوجه تشیع و روحانیت پاسدار آن قرار داده و برای تأثیر گذاری هرچه بیشتر تهاجم فرهنگ استعماری، از همین تفکر و فرهنگ شیعه بهره جستند.

آنان تصمیم گرفتند این باور حیات بخش یعنی انتظار ظهور حضرت ولی عصر (عج) را از طریق ایجاد فرقه های منحرف نابود سازند.

تهاجم فرهنگی به حریم تشیع و تشکیل فرقه ضاله بابیت و بهائیت در قرن 13 هجری (19 میلادی) در این راستا قابل ارزیابی است.

این فرقه که با ادعاهائی چون بابیت قائمیت، نبوت و حتی الوهیت پا به عرصه تفرقه در جهان اسلام و عالم تشیع نهاد، در طول حیات ننگین خود از حمایت قدرت های سلطه گر نظیر روسیه، انگلیس، آمریکا و رژیم اشغالگر قدس بهرمند بوده است.

به منظور آشنایی جوانان مؤمن و غیور کشور اسلامی با این فرقه مزدور بیگانه، که همواره با مظلوم نمایی و القای شبهات در صدد رخنه در عقاید نسل آینده انقلاب و انحراف آنان هستند، اقدام به انجام مسابقه ای از کتاب حاضر که در موضوع بررسی نقش دولت استعماری روسیه تزاری در ایجاد این فرقه سیاه نگاشته شده است، گردید.

امید است با این اقدام علاوه بر ایجاد آگاهی از نقشه های پیچیده و شوم دشمن در نسل جوان قدمی در جلب رضایت حضرت ولی عصر عجّل الله تعالى فرجه الشريیف برداشته و رهبر فرزانه انقلاب را در براندازی این فتنه یاری نموده باشیم.

مسجد شهید بهشتی.

ضمنا سؤالات مسابقه در انتهای کتاب درج گردیده است.

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا و غيبة ولينا ... و وقوع الفتن بنا.

شیعه و تشیع سابقه ای عمیق تر از آنچه شاید بعضی از ما تصور کنیم در اسلام دارد و پایه گذار آن کسی نیست جز وجود مقدس حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله که در احادیث متعددی پیروان جانشین خود، امیرمؤمنان علیه السلام را به چنین لقب گرانقدری مفتخر ساخت و با زبان الهی خود، مریدان آن حضرت را شیعه نامید و بدین سان مدالی از افتخار و غرور و البته مسئولیت بر سینه هر یک از ما که مدعی تشیع هستیم، قرار داد! (1)

به عبارت دیگر حقیقت اسلام چیزی نیست جز مذهب مقدس شیعه، لذا خداوند متعال برای اعتلای دین خود یعنی تشیع و به منظور جوشش همیشگی آن علاوه بر جهات دیگر دو عامل خاص در این فرقه ناجیه قرار داد:

1 - حضرت سید الشهداء، امام حسین علیه السلام و عاشورا.

2 - حضرت حجة بن الحسن، قائم آل محمد عجل الله تعالى فرجه الشريف و انتظار.

ص: 9


1- در این مورد کتاب های مستقلی نوشته شده و این احادیث در آنها گردآوری شده است. مانند پیامبر صلی الله علیه واله پایه گذار تشیع که 40 حدیث از کتب اهل سنت در این مورد را ذکر نموده است.

این دو عامل را باید رمز اصلی بقای تشیع و رمز قدرت، صلابت، پیشرفت و تازگی همیشگی این دین نورانی دانست، بنابراین هر یک از ما وظیفه داریم که هر چه می توانیم در تقویت این دو اصل و دو رکن مذهبمان بکوشیم و تشیع را پاس بداریم.

شکی نیست که مقابله با عوامل شومی که این دو اصل مقدس را مورد حمله قرار می دهند بر هرکسی که نام این مذهب را بر سینه خود دارد، واجب است.

کیش مجعول و در خدمت استعمار بابیت و بهائیت سعی کرده هر دو عامل بقای تشیع را مورد هجوم و سوء استفاده قرار دهد.

پایه گذاران این گروهک شیطانی، با خروج از دایره اسلام و حق و پیوستن به حزب باطل شیطان (1) فرقه ای جدای از دیگر فرقه ها و با مأموریتی ویژه در میان مسلمین ایجاد کرده و به دشمنان اسلام تقدیم نموده اند.

معماران این کیش باطل یعنی علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری برای ضربه زدن به دو رکن و پایه استقامت تشیع، از هیچ اقدام و خیانتی فروگذار نکردند و سرانجام نشان دادند که ساخته و پرداخته آغوش استعمارند و رشد و توسعهٔ قارچ گونۀ خود را مرهون دولت روسیه یعنی همان دشمن قسم خورده این مرز و بوم هستند.

در این نوشتار سعی شده تا برخی زوایای تاریک به وجود آمدن این انحراف روشن شود اما ابتدا چند تذکر:

1- این نوشتار ناظر به ادعاها و انحرافات و تناقضات اعتقادی نیست و کمتر به آنها پرداخته شده است.

2- بسیاری از شخصیت های کاذب و وقایعی که پیرامون علی محمد -

ص: 10


1- ابوالفضل گلپایگانی در مهم ترین کتاب استدلالی این فرقه گمراه می نویسد: «بهائیت از مذاهب اسلامیه نیست»!! فرائد گلپایگانی، ص 686.

شیرازی و حسینعلی نوری نقل می گردد مورد تأیید نگارنده نیست، بلکه در بسیاری از موارد کاملا کذب و خلاف حقیقت و تاریخ است، اما چون قصد بر این است که در حوادث تاریخی و سیاسی بررسی شده و روابط ننگین با استعمار به هیچ وجه از کتب بهائیان خارج نشویم و از آثار مسلمانان استفاده نکنیم، پس همچون یکی از اعضای این گروهک، فرض را بر این می گذاریم که آن چه گفته اند صحیح باشد تا بتوانیم با نگاهی از درون، شخصیت رؤسای این حزب شوم را به همان صورتی که خود نوشته اند، نمایش دهیم.

3- سؤالی که در این کتاب به آن پاسخ داده می شود و خواننده باید در هر صفحه و سطری آن را در ذهن داشته باشد این است که:

فردی به نام حسینعلی که رهبر دوم فرقۀ سفاک بابی - به گفته خودش و پایه گذار حزب شوم بهائی است، کیست؟

آیا او حسینعلی نوری و ایرانی است؟؟؟

یا حسینعلی روسی و تزاری است؟؟؟

یعنی هدف این نوشتار آن است که هر بر پیرو حسینعلی معلوم شود که حتی طبق معتبرترین کتاب های این فرقه، پایه گذاران این انحراف، مشتی خود فروخته ،مزدور، بیگانه پرست و در سایه حمایت دولت روسیه تزاری بوده اند.

4- در صورتی که به خاطر جهات یادشده و هدف نوشتار، در بررسی و نتیجه گیری از نقل های کتب ضالۀ این حزب، خدای ناکرده توهینی بر مسلمانی رفته یا نسبت کذبی به او داده شده پوزش می طلبم و اعلام می کنم که نگارنده به هیچ وجه بر صحت آن مطالب نظری ندارد.

5- در بخش سوم از این نوشته یادداشت های کینیاز دالگورکی چاپ شده است.

سران حزب منحرف بهایی در سال 1324 ش. جوابیه ای در 82

ص: 11

صفحه رقعی بر این یادداشت ها نوشته اند و طبق معمول و روش همیشگی با جنجال و شلوغ کاری سعی در تکذیب آن نموده اند، در این مورد نگارنده احتمالاتی را در نظر می گیرد.

اولاً محتمل است که اصل یادداشت های دالگورکی در فرض دروغ بودن - توسط خود این حزب نوشته شده باشد تا با قرار دادن تعدادی اغلاط فاحش تاریخی در آن مانند فتح هرات توسط محمد شاه قاجار که هر کودک دبستانی از دروغ بودن آن آگاه است - به رد آن پرداخته و روی آن هو و جنجال راه بیندازند.

آیا کسی که این یادداشت ها را - به گفتۀ نویسندگان منحرف بهایی - جعل کرده اگر این مقداری که از این نوشته مشخص است اطلاعات تاریخی اجتماعی و علم رجال از سران وقت دولت داشته آیا سن و سال حسینعلی را نمی دانسته یا نمی دانسته که باب در کجا به دار آویخته شده؟ یا از ارتباط قنسول روس در تبریز با سفیر روس در تهران بی اطلاع بوده؟ یا... .

و یا این موارد به عمد در این یاداشت ها قرار داده شده تا بعد در ردّ آن قلم فرسایی شود؟

آیا یک شیعه که حقانیت امامت و خلافت امیر مؤمنان علیه السلام را از کودکی با شیر مادر، نوشیده ممکن است چنان اشتباهی مرتکب شود و خلافت را به دیگری بدهد؟

به مواردی از این دست در پاورقی ها اشاره شده است.

مطلب دیگر این که این یادداشت ها در مرتبه دوم اصلاح و در تهران چاپ شده اند این هم بهترین دلیل است بر این احتمال که این حزب منحرف برخی از اشتباهاتی را که عمدا در یادداشت ها قرار داده اند اصلاح کرده اند تا بعد در ردیه بر روی همین اصلاحات انگشت اتهام بگذارند!!!

ص: 12

ثانيا هدف عمده ای که در جعل این یادداشت ها طبق ادعای این حزب منحرف - تعقیب می شود خالی کردن ذهن اعضای گروهک ضاله از دخالت روسیه در شکل گیری این انحراف و بالاتر از آن دروغ پنداشتن اصل نقش شخصیتی به نام پرنس «دالگورکی» در این ماجرا است.

بر اساس همین سیاست شستشوی مغزی اعضای فرقه است که خواهیم دید برخی از مورخین این حزب و حتی بالاتر از آنها عبدالبها امام اول فرقه، کلا سعی در کتمان این حقایق و نفی نقش روسیه - و حمایت های گسترده سیاسی، اقتصادی و... آن دولت - در شکل گیری این انحراف که به اشکال گوناگون حتی به وسیلهٔ جلوگیری از اعدام حسینعلی اعمال شده نموده اند.

ثالثا در فرض این که واقعا چنین خاطراتی وجود نداشته باشد و دالگورکی آنها را ننوشته باشد آیا شخصی به نام کینیاز (پرنس) دالگورکی سفیر کبیر دولت روسیه تزاری در آن زمان سال ها در ایران بوده است یا خیر؟

آیا کمک های او به حسینعلی نوری در کتاب های تاریخی حزب شوم حسینعلی وارد شده است یا آنها را هم منکرید؟

آیا مطالبی که در این کتاب از بالاترین منابع این فرقه نقل شده و به روشنی تابعیت روسی و تحت الحمایگی حسینعلی را ثابت می کند و هیچ ارتباطی هم با یادداشت های دالگورکی ندارد نیز جعل است؟

آیا «تاریخ نبیل زرندی» که تماما از قول حسینعلی نوری است و کلمه به کلمۀ آن را برایش خوانده اند و به امضای امام دوم فرقه نیز رسیده جعل است؟

آیا کتاب «قرن بدیع» که از آثار امام دوم: شوقی ربانی است جعل است؟

آیا کتاب «بهاء ... و عصر جدید» که در واقع مصاحبه با امام اول یا -

ص: 13

نوشته های اوست، جعل است؟

آیا کتاب های «فرائد گلپایگانی، لوح نجفی، مبین، به یاد محبوب، مقام اعلی، حضرت نقطۀ اولی، اشراقات، مقاله شخصی سیاح...» تماما دروغ و توسط دشمنان بهائیت نوشته شده اند؟

در این صورت برای فرقه ضاله چیزی هم باقی می ماند که مورد قبول باشد و مسلمانان آن را ننوشته باشند؟

رابعا توصیه نگارنده به خوانندگان این است که این یادداشت ها را به دیده شک بنگرند، چنانچه توصیه می کند که به نوشته شدن آن توسط مسلمانان نیز با دیده شک نگاه کنند.

6 - بررسی عمیق تر این روابط و ادامۀ آنها و عناصر دیگری که دخیل در این امر بوده اند برای نویسنده در درجه دوم از اهمیت قرار داشته و با توجه به زمان بسیار محدودی که در اختیار بوده بیش از این امکان کنکاش وجود نداشته چنانکه به علت ضیق وقت حتی از پرداختن به اسناد و کتب مهم دیگری که در موضوع کتاب بود نیز صرف نظر گردید!

7- تحقیق در روابط سران این حزب شوم با دولت انگلستان و رژیم صهیونیستی اسرائیل، همچنین کنکاش در فتنه ها و شورش هایی که در کشورمان برپا نموده اند فرصت دیگری می طلبد و از حوصله این نوشتار خارج است.

8- تندی های قلمی که از نویسنده به چشم می خورد کپی برداری شده از نوشته های سران منحرف این گروهک است که مدرک برخی از آنها نیز در پاورقی ها آمده است.

9- تعدادی از اسناد سیاه مورد استفاده در آخر کتاب آمده است.

10- ارشادات و تذکرات اساتید فن به دیده منت نهاده می شود.

11 - نقل مطالب با ذکر منبع آزاد است.

ص: 14

معرفی منابع تحقیق

قبل از شروع به بحث، به معرفی منابع تحقیق، پرداخته می شود.

همان طور که اشاره شد در این نوشتار از آثار مسلمانان به هیچ وجه استفاده نشده و تمام منابعی که نام برده می شود از آثار فرقه ضاله یا افراد غیر مسلمان است که البته ممکن است به دلیل عدم دسترسی مستقیم از یک منبع واسطه مسلمان نقل شود.

منابع مورد استفاده این کتاب عبارتند از:

1- آثار قلم اعلی، کتاب مبین، حسینعلی نوری، 120 بدیع، چاپ سنگی.

2- از باب تا بیت العدل، دکتر ب - شاد، تاریخ مقدمه 1987 م. اطریش.

3- اسناد وزارت خارجه انگلیس، به نقل انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین.

4- اشراقات، حسینعلی نوری، بی تا، بی جا، 295 ص رقعی سنگی.

5- اقدس، حسینعلی نوری، چاپ سربی، 1314 ه- ق، بمبئی.

6- الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، حسینعلی نوری، چاپ سنگی، سال 124 بدیع.

7- بایگانی عمومی انگلیس، به نقل انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائين.

8- بهاء ا... شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی ، ترجمه مینو - ثابت، مطبوعاتی جرج رونالدز، تاریخ مقدمه 1989م. انگلستان.

9- بهاء ا... و عصر جدید، دکتر ج. ا. اسلمنت، چاپ 89 بیانی، حیفا.

10- بیاد محبوب، ذکر ا... خادم، 131 بدیع، تهران.

11- بیان عربی، علی محمد شیرازی، بی جا، بی تا، به ضمیمه لوح -

ص: 15

هیکل الدین.

12- بیان فارسی، علی محمد شیرازی، بیتا، بی جا، 328 ص رقعی سنگی.

13- تاریخ حضرت صدر الصدور، نصرا... رستگار، 104 بدیع، تهران.

14- تقویم تاریخ امر، عبدالحمید اشراق خاوری، چاپ 126 ،بدیع، تهران.

15- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص: عبدالحمید اشراق خاوری 129 بدیع، تهران، چاپ چهارم.

16- جواب رساله یادداشت های دالگورکی، بینا، 1324 ش، 102 بدیع، 82 ص رقعی سربی، تهران.

17- حضرت بهاء ا... محمد علی فیضی، سال 125 بدیع، بی جا.

18- حضرت نقطۀ اولی، محمد علی فیضی، 1352ش. 132 بدیع، تهران.

19- رسائل و رقائم جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، روح ... مهرابخانی، 134 بدیع، تهران

20- شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، روح ا... مهرابخانی، 131 بدیع، تهران.

21- قرن بدیع، شوقی ربانی، چاپ سنگی 124 بدیع، 4 جلد، تهران و چاپ سربی 120 بدیع.

22- كتاب الفرائد، ابوالفضل گلپایگانی، چاپ سربی، مطبعه هندیه، ازبکستان، بی تا، 731 ص وزیری.

23- الكواكب الدريه فى مآثر البهائيه، عبدالحسین آواره تفتی، 2 جلد، چاپ 1342 ه- ق، مصر.

24- لوح نجفی (ابن الذئب!) حسینعلی نوری، چاپ جیبی، بی تا، بی جا. 214 صفحه ای و چاپ وزیری، 135 صفحه ای، 119 بدیع، مصر.

ص: 16

25- مجموعه الواح مبارکه، حسینعلی نوری، 1388 ه- ق، بی جا، 417 ص وزیری.

26- مذاهب ملل متمدنه (تاریخ سید علی محمد، معروف به باب)، مسیونیكلا، ترجمه ع . م . ف، 1322 ش . اصفهان.

27- مطالع الانوار، عربی، نبیل زرندی، مترجم عبد الجليل سعد(از انگلیسی به عربی) محفل روحانی مرکزی مصر و سودان، 96 بدیع، 1940 م، قاهره.

28- مقاله شخصی سیاح، چاپ سربی، سال 89 بدیع، بی جا،112 ص رقعی وچاپ سنگی، سال 119 بدیع، بی جا.

29- مقام اعلی یا ملکه کَرمل، محمد علی فیضی، سال 132 بدیع.

30- مکاتیب عبدالبها، چاپ 1330 ه- ق، مصر.

31- نقطة الكاف، ميرزا جانی کاشانی یا یکی از بزرگان بابیه، به سعی ادوارد برون، چاپ 1328 ه- ق، لیدن، هلند .

32- The Chosen Highway معروف به تاریخ لیدی بلا نفیلد، نسخه انگلیسی، محفل روحانی لندن، به نقل: نامه ای از سن پالو (سن پائولو) و همچنین انشعاب در بهائیت.

از بین منابع فوق لازم است به مهم ترین منبع تاریخی این حزب منحرف و اهمیت و ارزش آن یعنی تلخیص تاریخ نبیل زرندی که ترجمه و تلخیص مطالع الانوار عربی است اشاره شود.

داستان این کتاب به این صورت است که یک فرد عامی چوپان، که فقط سواد مختصر خواندن و نوشتن داشته است (1) در اوایل دعوت علی محمد شیرازی به حزب او پیوست و بعدها کتابی به فارسی در تاریخ این -

ص: 17


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 458.

گروهک و سران آن نوشت.

این کتاب توسط امام دوم فرقه: شوقی ربانی به زبان انگلیسی ترجمه و اصل فارسی آن نابود می شود! آن گاه به عربی و فارسی برگردانده می شود.

ما از تحریفات و تغییرات و کم و زیاد کردن های شوقی در این کتاب اطلاعی نداریم، چون نسخهٔ اصل از بین رفته ولی در عین حال اهمیت آن کتاب به دو علت بر جای خود باقی است:

اولا این کتاب در واقع تالیف حسینعلی نوری و فقط به قلم نبیل زرندی است:

1- در آخر مقدمۀ مؤلف بر کتاب آمده است:

«شکر خداوند را که مرا به نگارش این اوراق تأیید فرمود و آن را به این موهبت متبارک و مشرف ساخت که حضرت بهاء ا...! بنفسه الجليل تفضل و عنایت فرمودند و این اوراق را مراجعه نمودند.

میرزا آقاجان کاتب وحی در حضور مبارک، این اوراق را قرائت نمود و به رضا و قبول هیکل مقدسش فائز و مفتخر گشت... .

محمد زرندی، عكا - فلسطین، 1305 هجری».(1)

این مطلب ترجمۀ این عبارت در مقدمه مطالع الانوار عربی است:

«وانى اشكر ا... الذى مكننى من كتابة هذه الصحائف الأولى و من تبريكها وتشريفها بموافقة بهاء ا... الذى تنازل و تفضل بمراجعتها و حازت رضاه و قبوله بعد ان قرأها له كاتب وحيه! آقا مرزا جان و انى اطلب من القدير العون و الهداية ، لئلا أغلط او أخطأ فى المهمة التي عزمت على اتمامها -

ص: 18


1- مقدمة مؤلف، قبل از فهرست کتاب، بدون شماره صفحه.

با عکا، فلسطین، 1305 هجریه، محمد زرندی». (1)

پس حسینعلی هم این اوراق را مراجعه نموده و هم تماما برایش قرائت شده و او اصلاحات لازمه را اعمال می نموده است، بنابراین در واقع این کتاب یک دوره تاریخ بابیه به انشای حسینعلی و به نگارش محمد زرندی است.

2- در آغاز فصل بیست و پنجم کتاب می نویسد:

«از آغاز شروع نوشتن به این تاریخ مقصود من این بود که به اضافه حوادث تاریخی آن چه را از حضرت بهاء ا...! استماع نمودم، ضمیمۀ این تاریخ سازم. گاهی تنها و گاهی با سایر اصحاب مشرف می شدم و وقایع تاریخی را می فرمودند که من در این تاریخ نگاشته ام». (2)

ثانیا این کتاب یک بار توسط شوقی تصحیح شده و آن قدر در آن تغییر و تحریف صورت گرفته که ناگزیر شده نسخهٔ اصل فارسی را معدوم کند! در مقدمۀ نشر دوم به قلم اشراق خاوری که مترجم کتاب از عربی به فارسی است تأیید امام دوم بهائیان، شوقی بر این ترجمه منعکس گردیده است:

«مورد عنایت و قبول هیکل مبارک حضرت ولی امرا...! ارواحنا لمظلومیته الفداء واقع گردید و در ضمن توقیع خطاب به محفل مقدس روحانی ملی بهائیان، ایران مورخ 2 شهر الكلمات 104 بدیع، ترجمه و تلخیص مزبور را به شرف قبول مطرز فرموده اند».(3)

ص: 19


1- مطالع الانوار عربی، دیباجه ص 1 (بعد از 66 صفحه مقدمه آمده است) ترجمه: عبد الجليل سعد، محفل روحانی مرکزی مصر و سودان، چاپ قاهره، 96 بدیع، 1940م.
2- تلخیص تاریخ نبيل زرندی، ص 628.
3- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، مقدمه نشر دوم از عبدالحمید اشراق خاوری، مورخۀ سال 117 بدیع، 1339.

بنابراین کتاب مطالع الانوار فارسی یا تلخيص تاریخ نبیل زرندی مهم ترین کتاب تاریخ حزب ضاله بهائیت است که در واقع اثر پایه گذار این انحراف و علاوه بر آن مورد تأیید امام دوم فرقه است.

ص: 20

بخش اول: پیشگیری از انحراف در مهدویت

خالق متعال و پیامبر عظیم الشأن و اهلبیت او عليهم الصلاة و السلام برای این که شیعیان در زمان های مختلف در طول دوران غیبت مدعیان مهدویت را از موعود واقعی الهی عجل الله تعالى فرجه الشريف باز شناسند، کلیدها و فاکتورهایی را معرفی کرده اند تا به وسیله آنها مدعیان کاذب به راحتی شناسائی شوند.

تعدادی از این کلیدها عبارتند از:

1- در کتب آسمانی - حتی کتاب های تحریف شده ای که فعلا در دست است - خصوصیات و صفاتی برای حضرت مهدی علیه السلام و قیام و حکومت آن بزرگوار بیان شده است.

مثلا در عهد قدیم در کتاب های زبور داوود پیامبر، سفر حیقوق نبی، سفر دانیال نبی.

در عهد جدید کتاب های انجیل لوقا، انجيل متى، انجيل مرقس. (1)

در قرآن نیز آیاتی به ظهور موعود اختصاص یافته است که در آنها خصوصیاتی برای این واقعه عظیم الهی بیان گردیده است.

ص: 21


1- در این مورد کتاب های مستقلی تالیف شده است مانند: بشارات عهدین او خواهد آمد ...

قرآن همچنین به بیان این مطالب در کتاب های پیشین و مخصوصا زبور اشاره کرده است. (1)

2- نام و کنیه آن وجود مقدس به طور قطعی روشن و مسلم است.

3- سال تولد و شهر محل تولد آن مولای امکان در روایات بیان گردیده است. سال 255 ه_ ق و شهر سامرا. (2)

4- تحریم جمع بین نام و کنیه مبارک پیامبر صلی الله علیه واله یعنی «محمد» و «ابوالقاسم»، جز برای جناب محمد حنفیه که پیامبر صلی الله علیه واله خود نام و کنیه شان را قبل از تولد محمد به او بخشیدند. (3)

5- نسب مبارک حضرت، نام پدر، مادر و اجداد حضرت به طور دقیق و مسلم برای ما بیان شده است. (4)

6- خصوصیات جسم و ویژگی های چهره مبارک در روایات نقل شده است. (5)

7- بیان بیش از 2000 نشانه و علائم ظهور به طور عمومی. (6)

ص: 22


1- آیه 105 در سوره انبیاء در مورد آیات قرآن، نگاه کنید به سیمای حضرت مهدی (عج) در قرآن که 134 آیه را ذکر نموده است.
2- در مورد نام، کنیه، سال و محل تولد حضرت (عج) در کتاب ارزشمند منتخب الاثر، ج 2 ص 131 به 54 حدیث اشاره رفته است.
3- به عنوان نمونه فقط به تعدادی از منابع در همین یک مورد اشاره می شود: سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 4 ص 115 الطبقات الكبرى، ج 5، ص 92 تاریخ ،بغداد ج 11، ص 218 النعيم المقيم، ص 571 مناقب آل ابى طالب علیه السلام، ج 2، ص 67 بحار الانوار، ج 18، ص 112 و منابع دیگر.
4- منتخب الاثر، ج 2 ص 164.
5- همان، ج 2 ص 136 به 29 حدیث اشاره شده است.
6- در این مورد، کتاب های مستقل فراوانی نوشته شده است. قدیمی ترین کتابی که از اهل سنت در دست است، کتاب الفتن از نعیم بن حماد، متوفای 229 ه_ ق - یعنی سالها پیش از تولد امام زمان (عج) است. این کتاب دو جلد( 426 ص + 360ص) و شامل بیش از دوهزار حدیث است اما شاید کاملترین کتاب: معجم الملاحم و الفتن از سید محمود دهسرخی در 4 جلد باشد.

8- بیان 5 علامت حتمیه که مدت کوتاهی قبل از ظهور امام زمان علیه السلام واقع می شوند، که عبارتند از :

خروج سفیانی، قیام سید یمانی، صیحه آسمانی، خسف زمین در سرزمین بیداء - بین مکه و مدینه - قتل نفس زکیه در بين رکن و مقام. (1)

9- محل ظهور حضرت مکه و در کنار خانه کعبه است.

10- آن حضرت دارای معجزات تمام انبیاست.(عصای موسی، انگشتر سلیمان، زنده کردن مردگان ...). (2)

11- تمام حکومت ها سرنگون و حکومت واحد جهانی توسط امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف، ایجاد می گردد.

12- تمام ادیان و مذاهب برداشته می شود و پرچم تشیع در تمام جهان بر افراشته می گردد و دین واحد جهانی عالمگیر می شود.

13 - تمامی بیماری ها از زمین رخت بر می بندند.

14- هیچ فقیری در عالم باقی نمی ماند. (3)

15- آن وجود مبارک جهان را پر از عدل و داد می کند، همچنان که پر از ظلم و جور بوده است:

« يَملأُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَتْ ظُلماً وَ جَوراً». (4)

ص: 23


1- در این مورد به کتاب کوچک و ارزشمند «لزوم تفکیک علائم حتمی ظهور» مراجعه شود.
2- منتخب الاثر، ج 2 ص 342 ، به 15 حدیث در مورد انبیاء به صورت عام و خاص اشاره گردیده است.
3- در خصوص این چند مورد، کتاب های مستقلی نوشته شده است، مثلا در مورد حکومت حضرت ولی عصر (عج) حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) خورشیدی که از مکه طلوع می کند. و در مورد عصر ظهور: جهان بعد از ظهور یا فروغ بی نهایت، روزگار رهایی چشم اندازی از حکومت مهدی (عج).
4- این روایت به طرق مختلف و در عبارت های گوناگون در 148 حدیث وارد گردیده است. منتخب الاثر، ج 2، ص 222.

16- حکومت واحد جهانی توسط ائمه علیهم السلام در رجعت ادامه می یابد. (1)

17- برای این که هر کسی به اندازه کافی در مورد امام زمانش مطالعه و اطلاع داشته باشد و موارد فوق را بیاموزد تا در برخورد با مدعیان کاذب گمراه نشود، شناخت امام بر همگان واجب شده است:

«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتةً جاهِلِيَّة». (2)

با دانستن این موارد هیچ شیعه ای هرگز دچار گمراهی و گرایش به مدعی کاذب مهدویت نخواهد شد.

ص: 24


1- به کتاب های مستقلی که در مورد رجعت نوشته شده مراجعه شود مانند: الایقاظ من الهجعة الشيعة و الرجعة رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی.
2- در این مورد نگاه کنید به کتاب ارزشمند:«شناخت امام، راه رهائی از مرگ جاهلی».

بخش دوم: انحراف و منحرفان

اشاره

همانطور که قبلا گفته شد، پایه گذاران اصلی این انحراف، علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری هستند.

بررسی ابعاد مختلف زندگی و ادعاهای هر یک از آنها نیاز به تألیف کتاب های مستقلی دارد تا روابط اجتماعی، خصوصیات اخلاقی، تناقضات و نکات دیگر در آنها مورد کنکاش واقع شود که از حوصله این نوشتار و موضوع آن خارج است.

اما به طور بسیار خلاصه برای هر یک توضیحات و معرفی مختصری از بالاترین منابع این حزب ارائه می گردد.

ص: 25

على محمد شيرازى

اشاره

سید علی محمد در روز اول محرم 1235 هجری در شهر شیراز متولد شد، پدرش سید محمد رضا و مادرش فاطمه نام داشتند (1)، چند سالی به مکتب رفت و علوم ابتدائی متداول را نزد ملائی شیخی مذهب به نام شیخ محمد عابد آموخت. (2)

وی به همراه دائیش در بوشهر به تجارت پرداخت اما به قدری در ساعات گرم روز در روی پشت بام رو به خورشید می ایستاد و با آن سخن می گفت که مردم او را خورشید پرست دانستند. (3)

او از همان دوران دچار مشکلات دماغی شد که سرانجام به جنون ادواری وی انجامید و این جنون، او را به ادعاهای مختلفی وادار کرد که سرانجام در تاریخ 28 شعبان 1266 ه- ق. به اعدام او منجر شد. (4)

ص: 26


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ،63 بهاء ا... و عصر جدید، ص ،17 حضرت نقطه اولی، ص 71 الكواكب الدريه فى مآثر البهائيه ، ج 1 ص 27 از باب تا بیت العدل، ص 37 مقاله شخصی سیاح، ص 3.
2- حضرت نقطه اولی، ص 74 تلخیص تاریخ نبیل زرندی ص ،63 از باب تا بیت العدل، ص 38 ، بهاء ا... و عصر جدید، ص 17.
3- تلخيص تاریخ نبیل زرندی ، ص 66 و 67.
4- اعدام باب در منابع مختلف این فرقه شوم وارد شده است: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 548 الكواكب الدريه فى مآثر البهائيه ، ج 1 ص 245، حضرت نقطة اولی، ص 345 از باب تا بیت العدل، ص 52، بهاء ا... و عصر جدید ص 21 مقاله شخصی سیاح، ص 26.

فهرست بلند بالای ادعاهای علی محمد شیرازی

1- باب و نیابت خاص امام زمان علیه السلام. (1)

2- ادعای باب ا... بودن! (2)

3- ادعای ذکریت و مقام ذکر. (3)

4- ادعای امامت، مهدویت، قائمیت و موعود بودن!! (4)

5- ادعای نبوت شامل: بعثت، تاسیس مذهب، آوردن کتاب، شارعیت !! (5)

6- ادعای الوهیت و ظهور خدا!!! (6)

7- خدای قابل دیدن است!!! (7)

در پایان لیست بلند بالای ادعاهای باب لازم است یکی از بزرگترین سؤالات بر علیه وی مطرح شود و آن این است که:

با توجه به این ادعاها،

ص: 27


1- تلخیص تاريخ نبيل زرندی، ص 82 بهاءا... و عصر جديد ص 18 حضرت نقطهٔ اولی، ص 156 از باب تا ص18. بيت العدل، ص 58 (فقط باب علم) الكواكب الدريه فى مآثر البهائية، ج 1 ص 41، مقاله شخصی سیاح، ص 3.
2- حضرت نقطه اولی، ص 122 ، الكواكب الدرية فى مآثر البهائية، ج 1 ص 28.
3- نقطة الكاف، صفحات : 238،208،207، 240 ، 244 ، 260 . حضرت نقطۀ اولی، ص 172 . الكواكب الدريه فى مآثر البهائية ، ج 1 ص 28.
4- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ،317 320، 548 نقطة الكاف، ص، 135، 137، 207، 208، 209، بهاءا... و عصر جدید ص 18 و 19 حضرت نقطه اولی، ص، 286، 290، 343 فراند گلپایگانی، ص 10، 16، 672 الكواكب الدريه فى مآثر البهائية، ج 1 ص 39.
5- بهاء ا... و عصر جديد، ص و عصر جديدة 20 فرائد گلپایگانی، ص ، ص 672.
6- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 318 لوح هيكل الدین ص 5 (چاپ شده به پیوست و در آخر بیان عربی) فرائد گلپایگانی، ص 672 بیاد محبوب ص 56.
7- تاریخ حضرت صدر الصدور، ص 207.

این علی محمد شیرازی کیست؟ یا بهتر بگوئیم: چیست؟

هر عاقلی با نگاهی سطحی به این ادعاها متوجه می شود که این سؤال، سؤالی بی پاسخ است!

بیخود نیست که نویسندگان این حزب سیاه برای مواجه نشدن با سؤالات بی پاسخ مجبورند دائما مطالب کتاب های اصلی را تغییر دهند و تحریف نمایند! (1)

در این جا به عنوان نمونه غیر قابل فهم و توجیه، فقط به دو مورد از مقامات! علی محمد باب اشاره می شود که البته اعضای این حزب هم از این عبارات چیزی سر در نمی آورند: بزرگترین مبلغ و نویسندهٔ مهمترین کتاب استدلالی در تاریخ بهائیت، یعنی ابوالفضل گلپایگانی - استاد جعل، مکر، دروغ و مغالطه، در همان کتاب مهمش در مورد علی محمد شیرازی و مقامش می نویسد:

«ظهور قائم موعود ظهور مقام ربوبیت و شارعیت است نه مقام وصایت و تابعیت». (2)

عباس معروف به عبدالبها امام اول حزب مجعول بهایی در مورد مقام باب نوشته است:

«و مقام حضرت اعلی - باب - الوهيت شهودی». (3)

طبق ادعای امام اول این حزب، علی محمد شیرازی دارای مقام -

ص: 28


1- به عنوان نمونه مانند دکتر «ب - شاد» که در کتاب از باب تا بیت العدل، تمام مقامات و ادعاهای باب را منکر شده و فقط او را باب علم و مبشر و راهگشای ظهور کلی بعدی یعنی حسینعلی معرفی کرده و صریحا نوشته که او مهدی موعود و رجعت مسیح یا ظهور کلی که در کتب و ادیان گذشته به آنها اشاره شده نیست! از باب تا بیت العدل، ص 58.
2- فرائد گلپایگانی، ص 672.
3- تاریخ حضرت صدر الصدور ، ص 207.

خدایی است، اما البته خدائی که قابل دیدن و زیارت کردن است!

و طبق گفته گلپایگانی، او خدا و دارای مقام شارعیت است، یعنی دین جدیدی آورده است در حالی که هم زمان، همان قائم موعود، هم هست!

متأسفانه جمع بین مهدی موعود و قائم، با خدای صاحب شریعت، فقط و فقط از گلپایگانی ساخته است و کسانی که آثار او را دیده باشند این مطلب را تصدیق می کنند و می دانند که هیچ فرد دیگری نمی تواند به این سؤال پاسخ دهد تا به او مراجعه کنیم!

جنون باب

در همین ابتدای بحث لازم است مطلبی در مورد علی محمد شیرازی روشن شود:

نگارنده هنوز نتوانسته بر این باور قطع پیدا کند که وی مانند حسینعلی نوری فردی کاملا خود فروخته و گوش به فرمان تزار بوده، بلکه بیشتر او را دیوانه ای ادواری یافته که به دلیل افزایش تدریجی جنون ، هر از چندی ادعائی جدید می آورد و مقامی بالاتر برای خود قائل می شد.

از کتب مسلمانان هم که بگذریم در تواریخ این فرقه نیز کلمه جنون و واژه های هم معنی آن در مورد وی به کار رفته و به شهادت علمای بزرگی بر دیوانگی وی اعتراف گردیده و حتی متن نوشته های آنان آمده نیز است، آن هم علماء و مجتهدینی که خود حضرات هم به علم و فضل ایشان معترفند، مانند نامه امام جمعه اصفهان به منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان:

«یقین کرده ام که مجنون و دیوانه است، من فتوای به قتل نمی دهم ولی به دیوانگی او اقرار می کنم». (1)

ص: 29


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 199.

اما اعتراف دردناکی- برای اعضای فرقه ضاله بابی بهائی که شاید برای اولین بار علنی می شود اذعان طبیب انگلیسی ولیعهد، ناصرالدین میرزا است که در قالب یک هیئت پزشکی به همراه دو طبیب ایرانی، علی محمد شیرازی را معاینه و گزارش کمسیون پزشکی را به شاه تقدیم می کنند:

«ما در آن موقع نظریه خود را به شاه تقدیم کردیم و آن این بود که حالت و طبیعت او مقتضی اعدام نیست». (1)

هر چند عبارت دکتر کورمیک (2) بدون هیچ توضیحی جنون و خبط دماغ باب را می رساند. اما با توجه به انگلیسی بودن متن اصلی، امکان تغییر و تحریف از سوی مؤلف که تصادفا چندان در نقل هایش امین هم نیست - (3) را نمی توان از نظر دور داشت و شاید در گزارش انگلیسی حتی صریحا به جنون وی اذعان شده باشد.

ناگفته پیداست که ابر قدرتی چون امپراطوری روسیه هرگز نمی تواند بر روی یک مجنون سرمایه گذاری کند، اما این بدان معنا نیست که وقتی غوغایی برخاست و آبی گل آلود شد این دولت استعماری وارد معرکه نشود و از موقعیت سوء استفاده نکند، پس از آن جا که به هر حال آغازگر-

ص: 30


1- حضرت نقطه اولی، ص 295.
2- Dr. Cormick
3- به عنوان نمونه محمد علی فیضی در موقع نقل واقعه منبر رفتن علی محمد شیرازی در مسجد وکیل شیراز لعنت های باب را به غضب تبدیل کرده و به جای این که بگوید: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غایب بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند... (تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 141) نوشته است:«غضب خدا بر کسی که مرا ...». و جالب این که شش مورد لعن را به دو مورد غضب تقلیل داده. او حتی عبارت را به گونه ای آورده که خواننده تصور کند باب به منبر رفته در حالی که روی پله منبر ایستاده بوده است. حضرت نقطه اولی، ص 164 و 165.

این انحراف و فتنه علی محمد شیرازی است و تزار روسیه نیز خواهان بهره برداری از وضعیت شکننده به وجود آمده در ایران است، باید به شکلی این حرکت را به سمت و سوی دلخواه هدایت و برای ادامهٔ آن برنامه ریزی کرد.

بدیهی است که چنین امر خطیری به عنصری کاملا مورد اعتماد و کار ورزیده علی الخصوص در ایجاد فتنه و مدیریت بحران نیاز دارد تا علاوه بر هدایت اوضاع و برنامه ریزی فتنه ها بتواند شبکه اطلاعاتی عملیاتی قدرتمندی که شاید تا آن زمان نظیرش در ایران کمتر دیده شده و یا حتی دیده نشده باشد به وجود آورد نه فردی که با خوردن یک سیلی به منبر برود و تمام حرف هایش را پس بگیرد! (1)

این جا بود که حسینعلی نوری برای چنین مأموریت عظیمی انتخاب شد که البته به خوبی از عهده این مهم بر آمد و الحق خدمتی کم نظیر در طول قرون و اعصار به خدایگان خویش امپراطوری روسیه انجام داد که اگر حادثه ترور ناصرالدین شاه هم با موفقیت به اتمام می رسید. شاید در طول تاریخ ایران بی نظیر بود و برای کشور عزیزمان سرنوشت بسیار شومی رقم زده می شد.

ص: 31


1- قرن بدیع، ج 1 ص 95 چاپ سنگی و تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 141.

حسینعلی نوری تاکری

اشاره

حسین علی در روز دوم محرم 1233 ه_ ق از پدری به نام عباس معروف به میرزا بزرگ و مادری به نام خدیجه در تهران متولد شد (1) و در کودکی شروع به درس و تحصیل نمود. (2)

در 27 سالگی به حلقهٔ مریدان علی محمد شیرازی پیوست (3)گرچه هرگز او را ندید!(4)

در شورش ها و قتل های حزب شوم بابی نقش اصلی و کلیدی را مخصوصا در بدشت و قلعه طبرسی ایفا کرد.

در حمله تروریستی که برای قتل ناصرالدین شاه صورت گرفت، او رئيس حزب سفاک بابی بود.

محمد شاه و صدراعظمش حاج میرزا آقاسی حتی حکم اعدام او را هم صادر کردند ولی موفق به اجرای آن نگردیدند.

ناصرالدین شاه و صدر اعظمش امیرکبیر تنها کاری که توانستند نسبت به او انجام دهند تبعیدش به بغداد بود! (5)

وی در بغداد ادعای جانشینی علی محمد باب و بعثت را مطرح کرد، هرچند شروع این امر را در زندان تهران اعلام داشت! (6)

به دلیل شرارت های حزب گمراه ،بابی به استانبول و بعد أدرنه تبعید -

ص: 32


1- بهاء ا... و عصر جديد ص 28 الكواكب الدرية فى مأثر البهائية ، ج 1 ص 256 . بهاء ا... شمس حقیقت، ص 13 و 20، حضرت بهاء ا...، ص 9.
2- بهاء ا... و عصر جدید ص 28 و 291 . الكواكب الدرية، ج 1 ص 257 256 از باب تا بیت العدل، ص 96.
3- از باب تا بیت العدل، ص 96 الكواكب الدريه، ج 1 ص 257.
4- الكواكب الدريه، ج 1، ص 96.
5- این موارد را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
6- حضرت بهاء ا... ص 93 ، 94، 167 . بهاء ا... شمس حقيقت، ص 107 . از باب تا بیت العدل ، ص 96 ، لوح نجفی، چاپ وزیری، ص 16، 17.

شد، تا این که سرانجام دولت عثمانی وی و مریدان سفاکش را برای همیشه به شهر عكّا، واقع در فلسطین فرستاد.

وی در دوم ذی قعده 1309 ه_ ق مرد. (1)

فهرست ادعاهای حسینعلی نوری

1- ادعاى من يظهره اللهى. (2)

2- ادعای رجعت و ظهور حسینی. (3)

3- پیامبری و بعثت و شارعیت. (4)

4 - الوهيت و ظهور كلى الهى. (5)

5- او رجعت مسیح است. (6)

6- همان ظهور کلی است که در کتب آسمانی بشارت داده شده است. (7)

در اینجا هم همان سؤال بدون جواب را از اعضای این حزب گمراه می پرسیم که:

این حسینعلی نوری کیست؟ یا بهتر بگوئیم: چیست؟

به دو نمونه از تعریف هائی که از این فرد یا بهتر بگوئیم: از این «شیء» -

ص: 33


1- حضرت بهاء ا... ، ص 243. بهاء ا... شمس حقیقت ، ص 536.
2- بهاء ا... و عصر جدید، ص 36 و 35.
3- فرائد گلپایگانی، ص 10 ، 16.
4- بهاء .... و عصر جدید، ص 149 ، 147 ، 146 . از باب تا بیت العدل ، ص ،96 ، 113 ، 116 . بهاء ا... شمس حقیقت ، ص 107 . حضرت بهاء ا...، ص ،93 94 فرائد گلپایگانی ص 26 الكواكب الدريه، ج 1 ص 334، کتاب مبین ص .67 لوح نجفی، چاپ وزیری، ص 4، 7، 9، 120.
5- بهاء ا... و عصر جدید، ص 151. از باب تا بیت العدل، ص ،115 116 کتاب مبین ، صفحات 17 ، 37، 56، 233، 356، 417. تاریخ حضرت صدرالصدور ، ص 207 بیاد محبوب ، ص 56 مکاتیب عبدالبها ، ج 2 ص 255 آثار قلم اعلی ، ج 3 ص 211.
6- از باب تا بیت العدل، ص 113 فرائد گلپایگانی، ص 10 و 16.
7- از باب تا بیت العدل، ص 113 . كتاب مبين، ص 147.

شده توجه کنیم:

1- امام اول فرقه، عباس در توصیف این شیء می نویسد:

«مقام جمال اقدس ،اقدم احدیت ذات هویت وجودی [است]»!!! (1)

2- گلپایگانی آن شیء را چنین می داند:

«چنین ظهور عظیمی مقام او مقام نیابت و خلافت و امامت نیست، بل ظهور کلی الهی است و مقام شارعیت و سلطنت الهيه»!!! (2)

وی در جای دیگر همین عبارت را به صورت دیگری آورده است:

«[بهاء] مصدر و مظهر امر ا... دارای مقام شارعیت که رتبه سلطنت مطلقه الهیه است»!!! (3)

تفسیر این کلمات باز هم تنها و تنها کار گلپایگانی و سر عبدالبهاء است که متأسفانه دست ما به آنها نمی رسد.

ص: 34


1- تاریخ حضرت صدر الصدور ، ص 207.
2- فرائد گلپایگانی، ص 282.
3- همان، ص 278.

بخش سوم: خاطرات کینیاز دالگورکی

اشاره

در این بخش متن یادداشتهای پرنس «دالگورکی» وزیر مختار دولت روسیه در ایران در سال های پیدایش فتنه باب و بها بدون بررسی و توضیح آورده می شود، زیرا در بخش های بعدی به اندازه کافی اسناد خودفروختگی سران این گروهک شنیعه عرضه شده و مورد کنکاش قرار می گیرد.

اما توصیه می شود قبل از مطالعه این خاطرات یک بار دیگر به توضیحاتی که در مقدمه پیرامون این اثر داده شد، مراجعه گردد.

ص: 35

فصل اول

ورود به ایران

در ژانویه سال 1834 میلادی وارد تهران شدم، در ایران و با، طاعون، قحطی و گرانی بود و مردم دچار پریشانی و مرگ و میر فراوان.

عنوانم مترجمی سفارت روس در تهران بود و دوره دارالفنون و دانشکده افسری را کاملا گذرانده بودم و نیز در دانشکده حقوق سیاسی وزارت خارجه که مخصوص فارغ التحصیلان دانشکده افسری و کسانی بود که از آن تأیید گرفته اند نیز پذیرفته شدم به علاوه در دربار امپراطور آشنایان متعددی داشتم. من می توانستم به زبان فارسی بخوانم و بنویسم و در دانشکده مخصوص وزارت خارجه زبان خود را نسبتا تکمیل تر نموده بودم.

بدین جهت مرا با دستورات محرمانه ای که حتی سفیر هم از آنها مطلع نبود مأمور تهران نمودند. برای تکمیل زبان فارسی به زبان عربی نیاز داشتم(زبان عربی در فارسی چون زبان لاتین در فرانسه است). برای آنکه آگاهی کاملی به زبان فارسی پیدا کنم بوسیلهٔ منشی سفارت خانه، معلمی پیدا کردم که اصلش مازندرانی و اهل قریه اسک قریه ای از قرای لاریجان بود و نامش شیخ محمد از طلاب مدرسه پامنار بود و از شاگردان حکیم احمد گیلانی که مردی فاضل و صاحب عقیده و ایمان و عارف مسلک بود.

ص: 36

روزی دو ساعت با اجازه سفارت در منزل او که در کوچه وقفی نزدیک سفارت خانه بود جامع المقدمات می خواندم و ماهی یک تومان هم می دادم علاوه بر نحو و صرف عربی نصاب و ترسل و تاریخ معجم آموختم و پس از یکسال لیاقت آن را یافتم که فقه و اصول هم بخوانم. در خدمت شیخ محمد مسلمان شدم و به او گفتم که اگر سفیر بفهمد که من مسلمان شده ام خطر جانی برای من دارد و در سن بیست و هشت سالگی ختنه کردن برای من مضر و به علاوه سفیر خواهد فهمید، آن وقت نه فقط مرا بیرون می کند بلکه مرا به کشتن هم می دهد. پس اصل تقیه را در حق من جاری ساز. شیخ محمد نیز قبول کرد. نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا را هم در منزل شیخ می خواندم با وساطت او با یک دختر چهارده ساله زیبائی که زیور نام داشت ازدواج کردم و به حدی شیخ با من صمیمی شده بود که مرا فرزند خود خطاب می کرد. بعد هم معلوم شد که زیور برادرزاده شیخ محمد و نامزد پسر او بوده و قبل از عروسی پسرش مرده و این دختر چون یتیم بود، در خانه عموی خود مانده بود. او بواسطه صمیمیتی که با من داشت برادر زاده خود را که چون فرزند دوست می داشت به من داد و چون در ظاهر مسلمان و داماد او بودم هرچه می دانست، می خواست یک مرتبه به من بیاموزد و مطول و شمسیه و تحریر اقلیدس و خلاصة الحساب و شفای بوعلی و شرح نفیسی و قوانین و هرچه از منطق و کلام می دانست به من آموخت. بالاخره در مدت چهار سال واقعا نیمچه مجتهد خوش قریحه و خوش سخنی بودم. (1)

ص: 37


1- دالگورکی در اینجا مبالغه کرده و اهل فن می دانند که در چنین مدت کوتاهی رسیدن به این مراتب ممکن نیست.

آشنایی با حکیم گیلانی

شیخ محمد گاهی از شب ها مرا به منزل معلم و مرشد خود حکیم احمد گیلانی که در گذر نوروزخان خانه ای از خانه های اعیانی بزرگ داشت، می برد و من هم مثل یک نفر از شاگران از فرمایشاتش استفاده می کردم.

حتی شبی از ماه رمضان که در آن جا به افطار دعوت داشتم مثل یک نفر ایرانی مسلمان با دست غذایی مفصل خوردم.

به سفارت هم اطلاع داده بودم که شب های رمضان به سفارت خانه نخواهم آمد. تمام مدت ماه مبارک را تا صبح بیدار بودم و روز را می خوابیدم ولی در این مدت یک ماه ازحکیم گیلانی بی نهایت استفاده نمودم.

شبها جمع کثیری در منزل حکیم احمد گیلانی جمع می شدند و شب های دوشنبه و جمعه ذکر می گرفتند. من هم در آن جا سرسپرده بودم. دوستان و برادران طریقتی بی شماری داشتم میرزا آقاخان نوری هم در این خانقاه سرسپرده بود و به واسطه او بستگان او که از اهل نور بودند جزء مریدان حکیم و شده بودند از جمله بستگان او میرزا رضا قلی و میرزا حسینعلی و میرزا یحیی (1) که از نوکرها و بستگان نزدیک میرزا آقاخان بودند و خیلی هم به من اظهار خصوصیت می کردند. دو نفر اخیر محرم من شدند از هرجا خبری می شد به من اطلاع می دادند، من هم در عوض آن هر کمکی که لازم بود به آنها می کردم.

ص: 38


1- البته در آن زمان قاعدتا یحیی سن زیادی نداشته ولی شاید این شروع آشنایی آنها بوده و بعدها از یحیی استفاده کرده باشد.

علت فروپاشی امپراطوری ایران

با حکیم گیلانی با آنکه به مسلمانی من اعتقاد واقعی نداشت نهایت دمخور شده بودم حل هر مشکلی را از او می خواستم، او هم بدون مضایقه مشکل مرا حل می کرد یک روز از آن حکیم دانشمند سؤال کردم که ایران با آن عظمت و اقتدار که یک حدّش آخر هند و حد دیگرش آخر حبشه بود و شرق و غرب عالم تماماً مطیع و باجگذار آن بودند چگونه از یونان و عرب و مغول شکست خورد؟ فرمود: همانگونه که وجود جسم خارجی در بدن انسان باعث رنجوری و بیماری می شود و مزاج از حالت اعتدال خارج می شود اجنبی و ملل خارجی در کشور همین عمل را می کنند یعنی ملک و ملت را مریض می کنند، خصوصا یهودی ها و مزدکیان که اساس خرابی مملکت و سقوط امپراطوری ایران را این دو فراهم نموده اند.

آنها بودند که در ابتدای کار در دربار شاهنشاهی ایران ایجاد نفاق نمودند و اساس بدبختی ایران را فراهم نمودند، سستی عقیده بزرگان بی دین و والیان و ازدواج بزرگان با یهودی ها باعث شد که آنها نفوذ زیادی در دربار ایران پیدا کنند.

آنها با ایجاد اختلاف بین شاه و بزرگان چنین شایع می کردند که مردم کافر شده اند و به شاه می رساندند که همۀ رؤسای مذهب و اعیان دشمن شاه شده اند. درباریان نسبت به همدیگر منافق شدند، اطاعت و صمیمیت تبدیل به جدائی دوروئی و دسیسه کاری شده، دروغ و تزویر که در مذهب ایرانی از بدترین گناهان بود رواج یافت و آن اطاعت و صمیمیت از بین رفت.

آنگاه یک دسته از یونانی ها که تا آن وقت توسط ایرانیان خوار و منکوب شده بودند سرتاسر ایران را در نوردیدند. اختلاف و دو روئی به -

ص: 39

حدی در ایران رائج شده بود که عده ای نوشتن به خط یونانی و یونانی مآبی را افتخار خود می دانستند.

پس از مردن اسکندر سلسله اشکانیان هم نتوانستند این نفوذ اخلاقی و آداب یونانی که چون زهر کشنده برای ایران بود را از بین ببرند. سلسلهٔ ساسانیان هم هر چه کردند که دین زرتشت را دوباره مثل اول رواج دهند و یک نظمی برای رؤسا مقرر دارند ممکن نشد، زیرا اساساً موبدها عقیده و ایمان کاملی نداشتند و در دربار هم مردمانی بی عقیده و بی ایمان جمع شده بودند که از روی تزویر و ریاکاری اظهار خلوص می کردند و مزدک هم که از یونانی های اسپارتاکوس سرمشق گرفته بود فرصت را غنیمت شمرد نغمه جدیدی در ایران آغاز نمود و یک بدبختی جدیدی که از همه بدبختی ها بالاتر بود به وجود آورد و به یهودی ها کمک فراوانی نمود.

از طرف مغرب ایران هم مسیحیت نفوذ زیادی پیدا کرد. این هم یک اختلاف دیگر که بر سایر اختلافات افزوده شد.

آری آنگاه که توحید و یگانگی تبدیل به نفاق و دوئیت شد، این اختلافات که به وسیله یهود، مزدک و مسیحیان ایجاد شده بود سبب ضعف مملکت و ملت گردید و یک عرب به امر خدای بزرگ این ملت را مغلوب کرد.

ظهور اسلام

پروردگار عالم از میان ملتی که در یک منطقه خشک و بی آب و علف زندگی می کردند و غذائی برای خوردن نداشتند و افتخارشان شتربانی بود، شخصی را برگزید تا شرق و غرب عالم را به یک دین بخواند که همهٔ خلق زمین برادر واقعی باشند و اختلاف نژادی را براندازد.

این دین برای همه ساکنین کره زمین است و اختصاص به عرب ندارد.

ص: 40

ولی پس از رحلتش دشمنان اسلام و رؤسای خود پسند و جاه طلب در آن دین حنیف حقه که سبب وحدت مسلمین شده بود نفاق و دودستگی ایجاد کردند و آن اخوت واقعی را به دشمنی و آن مودت و توحید را به دوگانگی و نفاق تبدیل کردند و این اختلافات باعث بدبختی و شکست اسلام شد و اخیرا هم اختلافات را به حدی رساندند، که دولت های دیگر بخش عمده ای از مملکت ما را و نیز بخش بزرگی از دولت عثمانی را جدا نمودند و اگر این اختلافات نبود قدرت چنین کاری را نداشتند.

باری در ختام فرمایشاتشان فرمودند که دین خدا همیشه یکی بوده آن چه حضرت آدم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه واله، فرموده، همگی بر یک روش بوده ناموس و سنت خدا تغییر پذیر نیست و اگر بشر به سنت حضرت ختمی مرتبت رفتار کند مثل اینست که به سنت آدم و موسی و عیسی و بیست و چهار هزار پیغمبری که از اول دنیا مبعوث شده اند رفتار کرده باشد زیرا سنت حضرت محمدصلی الله علیه واله، سنت خداست و دست نخورده است ولی سنت سایر پیغمبران بوسیلهٔ روسای خودخواه همان دین تحریف شده است و سعادت بشر را نمی تواند تعهد کند.

یک مثال کوچکی برای شما می زنم: عیال یک مرد مسیحی اگر مبتلا به بیماری روانی یا سل باشد او نمی تواند همسر خود را طلاق بدهد زیرا برخلاف سنت انجیلی است که امروز در دست شماست، پس اصول اجتماعات و قومیت و ازدیاد نسل از هم گسیخته می شود. پس این دین، دین آسایش و سعادت بشر نیست یعنی دین خدا نیست، خدا پیغمبران را برای آسایش و سعادت بشر فرستاده نه از برای بدبختی و بیچارگی آنها.

هیچ کس نمی تواند کوچکترین ایرادی در اصول و فروع سنت خاتم النبیین صلی الله علیه واله بگیرد. رسیدگی به فقرا ،پاکیزگی، طهارت، ازدیاد نسل، بهداشت عمومی، خوش اخلاقی، مردانگی، جوانمردی، وفای به عهد،-

ص: 41

حق شناسی، انتشار علوم و فنون، رعایت عدالت، نیکی نمودن، رشادت، شهامت، شاد نمودن دلها، تربیت فرزندان به صفات پسندیده، همکاری انسان ها برای آبادی دنیا، کسب علوم و فنون و انتشار آنها، راستگوئی، خوش نیتی، رفع اختلافات نژادی، محترم شمردن جان و مال و ناموس همه مردم، برتری فضیلت ها و هزاران سنت مفید دیگر از امتیازات اسلام است و راه سعادت بشر منحصر به عمل نمودن به این سنت هاست، که جزو واجبات دین است. اسلام هر بدی را نهی کرده و هر خوبی را امر نموده. گوشت خوک و خمر را نهی و همه را امر فرموده که از زن و مرد و کوچک و بزرگ درس بخواند اگر چه در دورترین نقاط دنیا باشند.

تیراندازی و اسب سواری و ورزش کردن را فرمان داده و تن پروری و تنبلی را نهی نموده و هزاران سنت دیگر را که برای بشر مفید است مخصوصا پاکیزگی، طهارت، اخوت، عدالت و مشورت در امور را دستور داده است.

اگر ملت های اروپائی مسیحی هستند این همه توپ و سلاح های کشنده و مخرب که برای جان مخلوقات خدا ساخته اند برای چیست؟ حضرت مسیح در انجیلی که امروز در دست شماست فرموده: اگر سیلی به طرف راست شما می زنند طرف چپ خود را هم بگیرید که بزنند. پس چرا به سنت او رفتار نمی کنند؟ سنت اسلام تلاش و مجاهدت در راه خدا برای از بین بردن دو روئی و بدکرداری است. مسلمانان باید همیشه برای جهاد در راه دین حاضر باشند و اختلافات نژادی را از صحنه دنیا براندازند و همۀ خلق را به دین خدا درآورند آنگاه چند بیت شعر از اشعار میرزا ابوالقاسم قائم مقام (صدراعظم) و یک نفر دیگر در آن مجلس خواند، که این بیت در ذهن من مانده است و مابقی را فراموش کرده ام:

ص: 42

سلامت نه به صلح، نه به جنگ است *** نه حاضر کردن توپ و تفنگ است.

ضمنا بعدها بر من معلوم شد که میرزا ابوالقاسم قائم مقام که دشمن ماست با حکیم احمد گیلانی محرمانه رفت و آمد دارد، از قبل هم می دانستم که به وسیله ای باید او را از بین برد.

خلاصه آن که در شب های ماه رمضان در حضور حکیم احمد گیلانی بی نهایت استفاده نموده و مخصوصا استفاده علمی بردم و اطلاعات مفیدی به دست آوردم، تمام این مطالب را به طور کامل به وزارتخانه گزارش نمودم که باعث ترقی و افزایش مواجب من شد. حقوق مرا دوبرابر کرد و منهم به کوشش خود می افزودم بحدی که سفیر و معاون او نسبت به من حسادت می کردند، ولی غافل از آن بودند که من جزئیات کار را به طور روزانه به وزارت خانه گزارش می دهم. ولی سفیر برای حسادت گزارش داده بود که من مسلمان شده ام عبا و عمامه می پوشم و در خانه اعیان و علما با عبا و عمامه می روم حتی نعلین زرد می پوشم وزارتخانه جواب داده بود که کاری به کار او نداشته باش و کاملا او را تقویت کن و کوچکترین مخالفتی با او منما.

سفیر و دیگران غافل بودند که من از همان سال اول تمام مراتب را بدون کم و زیاد به دولت متبوع خود اطلاع داده و نوشته بودم که برای اطلاع کامل به این اعمال مجبورم تا در هر محفل و مجمعی راه داشته باشم، ولی برعکس به معلمم چنان وانمود می کردم که اسلام من محرمانه است و از روس ها و فرنگی ها نباید کسی به اسرار من پی ببرد که سبب قتل من و بیوه شدن برادرزاده تو خواهد شد.

ماهی ده تومان به وسیلهٔ شعبه سری وزارت خانه توسط صندوق دار سفارت حسب حواله من به شیخ محمد کارسازی می شد. خرج خانه شیخ محمد روزی دو قران بود و از صرفه جوئی این وجوهات چند باب -

ص: 43

اطاق و حمام - به دستور من- تماما با آجر ساخت که در ضلع شمالی آن دو سالن شیک و یک راه رو در وسط بود و دو بالاخانه هم بالای آن ساخته شده بود که دارای درب های خیلی قشنگ و شیشه های الوان و محل خوابگاه من بود و یک اطاق مخصوص هم داشتم که دو پنجره محکم و یک در یک لنگه داشت که برای پذیرائی رفقای خود ساخته بودم و پشت این اطاق یک درز کوچک تخته ای بود که می توانستند یک پاکت را از این درز در صندوقچه بیندازند و صندوقچه در اطاق بود و هر یک از رفقای من که مطلبی داشتند، می نوشتند و مستقیما در این صندوقچه می انداختند و می رفتند و میرزا اولین کسی بود که در این اطاق وارد و مطالب بسیار مهمی به من گزارش داد. خلاصه رمضان سال دوم و سوم هم گذشت و در این رمضان علاوه بر کسب اطلاعات مفیده، طریقهٔ پیچیدن عمامه را هم آموخته بودم و چندین دست لباس و عمامه و قبا و کفش های ساغری و نعلین و شال های ظریف خریده بودم که تمام این البسه مانند لباس علمای متشخص و با عنوان تهیه شده بود در وقت نماز تحت الحنک می انداختم و اذکار و ادعیه زیاد در تعقیب نماز می خواندم.

خلاصه یک آخوند به تمام معنا باسواد و معنوی بودم، هر نوع علمی را برای ایران کفر قلمداد می کردم و به طور کامل دستورات وزارت خارجه و دربار امپراطوری را اجرا می کردم و هیچ اشتباهی در امور سیاسی نکرده بودم فقط در مردن فتحعلی شاه ظل السلطان را تحریک کردم که ادعای سلطنت نماید، غافل از اینکه ولیعهد سابق - عباس میرزا -محرمانه با دولت روسیه پیمانی بسته که بر اساس آن به من دستور داده شد که با محمد میرزا فرزند عباس میرزا همکاری کنم. لذا فورا عملیات را وارونه کردم.

عده ای از این بیچارها را در نگارستان گرفتند ولی من نگذاشتم که آنها راكور نمایند، فقط به تبعید آنها اکتفا نموده و به اردبیل نفی بلد شدند ولی -

ص: 44

پس از مکاتبات با وزارت خارجه امپراطوری، وسایل فرار آنها را به روسیه فراهم نمودم. ظل السلطان و ركن الدوله و امام وردی میرزا و کشیکچی باشی را با گماشتگانی که از طهران فرستاده بودند به طرف روسیه فراری دادند. برای آنکه اگر محمد شاه اوامر امپراطوری را اطاعت نکرد، از آنها برای او لولو ساخته شود. پیشنهاد دادم که این شاهزادگان را تحت الحمایه دولت روسیه نمایند حقوق و جیره کافی به آنها بدهند و از آنها نگهداری نمایند.

محمد شاه (1) را تحریک کردم فتح هرات را در نظر بگیرد و افغان را کماکان جزو ایران نماید تا تدریجا در آنجا ترتیب قشون داده شود همان قشونی که نادر با آن به هند رفت و ما به دست سربازان ایرانی این فتح را بکنیم و یک سره مالک آسیا شویم. محمد شاه کاملا موفق به فتح هرات شد ولی رقیب ما مانع شد و دولت ایران را به وسایلی چند از این عمل منع کرد.

رمضان سال چهارم رسید. حالیه من قریب پنج سال است در ایران تحصیل و مطالعه می کنم زحمت می کشم و همه قسم فداکاری می کنم و نهایت مورد توجه وزارت خارجه قرار گرفته ام، کاملا از وضع خود خرسند و خوشنود بودم. زیور هم یک پسر کاکل زری برای من آورده که در شباهت به من مانند یک سیبی است که نصف کرده اند. سورها دادم و اسم گذاران نمودم، اسامی چندی انتخاب و از قرآن قرعه به نام علی درآمد بی نهایت شادی و وجد کردم نامش علی دالگورکی شد به همین شکل به دولت متبوع گزارش دادم ولی به شیخ محمد و دوستانم با قسم -

ص: 45


1- کسی که موفق به فتح هرات شد، ناصرالدین شاه بود نه پدرش محمد شاه که پس از محاصره هرات مجبور به بازگشت شد. شاید دالگورکی در اواخر عمر این خاطرات را می نوشته و چون سال ها از آن وقایع می گذشته اسامی در ذهنش جابجا شده است.

وانمود کردم سفارت و اجنبی ها نمی دانند.

باری در این رمضان هم چون رمضان های گذشته شب ها از افطار تا نزدیک سحر در منزل حکیم احمد گیلانی به سر می بردم یعنی بیشتر از ماه های دیگر که فقط شب های دوشنبه و جمعه سه چهار ساعت در آن محفل معرفت می گذرانیدم.

اسلام و فرقه های آن

شبی از شب های رمضان از حکیم سؤال نمودم:

اسلام به شعبه های مختلف تقسیم شده کدام شعبه حق است و کدام یک باطل؟

گفت: «اسلام چند شعبه نیست اسلام عبارت است از خدا و قرآن». اصول و فروع آن یکی است و موضوع اسلام عبارت است از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله که از جانب خداوند قرآن مجید را برای مردم دنیا و سعادت بشر آورد و اسلام چیزی جز این نیست.

امیر مؤمنان علیه السلام علاوه بر آنکه پسر عمو و داماد پیامبر صلی الله علیه واله و پدر امام حسن و امام حسین علیهما السلام است، اولین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد. پیامبر صلی الله علیه واله قبل از رحلت خود بر طبق فرمان خداوند او را که برترین مردم بود به عنوان جانشین و امام مسلمانان انتخاب نمود. اما حضرت علی علیه السلام چون نیرنگ بعضی از منافقین و اهل فساد را دید گوشه گیری نمود تا مبادا مسلمانان دچار تفرقه گردند.

ولی در همان حال چند نفر از مغرضین جاه طلب دین پاکی را که خدای بزرگ برای خوشی و سعادت خلق دنیا و نژادهای مختلف فرستاده بود دستاویز قرار داده، می خواستند همه جهان را به انحصار خود درآورند و به دنیا حکومت کنند و بر خلاف نص حدیث پیامبر -

ص: 46

اکرم صلی الله علیه واله رفتار نمایند. همان اعراب آن روز که حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله فرموده بودند:« الاعراب اشدّ كفرا و نفاقا» با لجبازی یک نفر شخصی را که امتیازی بر دیگران نداشت انتخاب نمودند و کشمکش از آن تاریخ آغاز شد.

پس از دورانی یزید بن معاویه سلطان شد و بنی امیه هرچه می توانستند بر مسلمین جور و ستم نمودند، حتی حسین بن علی علیه السلام که ذریه رسول خدا صلی الله علیه واله،بود چون می فرمود که اعمال یزید بر خلاف دین خداست و این حکومت، حکومت غیر اسلامی است و یزید باید از خلافت خلع شود کشتند.

باری او را کشتند و اهل و عیالش را اسیر نمودند و اختلافات شدید را شدیدتر کردند.

در ادامه حکیم چنین گفت:

نمازهای پنجگانه در نزد تمام مسلمانان یکی است و پیشوایان مذاهب مختلف یعنی ،ابوحنیفه شافعی، احمد بن حنبل و مالک و امام جعفر صادق علیه السلام (1) در اصل دین اختلافی ندارند و همان طوری که در عتبات عاليات مجتهدانی وجود دارند و هر گروهی از یکی از آنان تقلید می نمایند گروهی از آنها نیز از ابوحنیفه و گروهی از شافعی و گروهی از امام جعفر صادق علیه السلام و... تقلید می کنند و اینها از نزد خود چیزی نیاورده اند و اگر اختلافاتی دارند در فروع و جزئیات است و الا اصل دین یکی است و در آن اختلافی ندارند. (2)

ص: 47


1- این افراد ابدا قابل مقایسه با امام صادق علیه السلام که از اهل بیت علیهم السلام و علمش الهی است نیستند. حضرت مستقیما استاد ابوحنیفه ،(ابوحنیفه حياته و عصره ص 72 ،70) و مالک بن انس (ائمة الفقه التسعة، ص 96 و 97) و با واسطه استاد دو نفر دیگر بوده اند. حضرت مذهب جدیدی نساخته و تنها ادامه دهنده راه جدشان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بوده اند.
2- چون مخاطب را غیر مسلمان می دانسته چنین جواب داده است و الا قیاس و استحسان و قول مردم مدینه و... از کجا آمده است؟

من به او گفتم:

خیر این طور نیست، چون شیعه به آنان ناسزا می گوید.

او در جواب گفت:

نه چنین نیست فرد مسلمان به اصحاب واقعی پیامبر صلی الله علیه واله به ناسزا و فحش نمی دهد و من مخالف با این کار هستم.

امیر مؤمنان علیه السلام در خانه نشست و نگذاشت هیچ گونه اختلافی پیش بیاید.(1)او هیچ وقت جاه طلب نبود و هر کس که در آن زمان می خواست به نحوی ایجاد اختلاف کند با او مخالفت می کرد و مشکلات را حل می نمود و مخالفان خود را نیز به خود جلب می کرد.

بعدها مسلمانان متوجّه زشتی اعمال بنی امیه شدند و آنان را عزل کردند و بنی عباس را به جای آنان قرار دادند و اگر شما از شیخ احسائی (2) یا سید کاظم رشتی (3) تقلید می کنید نه این کافر است و نه آن، اسلام دین واحدی است و خدا یکی و قرآن هم یکی است.

هر کس از مسلمانان خلیفه یا ولی امر باشد، تغییر و تبدلی در اصل قرآن و احادیث و سنت پیامبر صلی الله علیه واله ایجاد نمی شود.

تو پاکیزه باش و با طهارت نماز بخوان، روزه بگیر و زکات پرداخت کن، فقرا، یتیمان و درماندگان را کمک بنما، دروغ نگو، تهمت نزن و بندگان خدا را مساعدت کن، با ادب باش، خوش رفتار باش و در دل نیت بدی نداشته باش تا مسلمان باشی. (4)

ص: 48


1- البته برای اینکه اصل و اساس اسلام را از بین نبرند.
2- پایه گذار فرقه شیخیه که حزب منحرف بابیت از آن بیرون آمد.
3- جانشین شیخ احمد احسائی.
4- واضح است که این کلمات منافات با اصول دین دارد زیرا که این اعمال بدون اعتقاد صحيح به خدا و رسول و جانشینان معصومش نتیجه صحیحی نخواهد داشت.

در هنگامی که این شخص فاضل و حکیم و مسلمان پاکدامن و متدین این کلمات را می گفت و مرا نصیحت می کرد من در این فکر بودم که چگونه اختلافات را در میان مسلمانان گسترش دهم و چگونه ایران را به وسیله ایجاد نفاق و بدبینی مسخر نمایم و تمام همتم متوجه این هدف بود.

ماه رمضان تمام شد، در حالی که من عده ای از یاران هم راز خود را به عنوان جاسوس تربیت می کردم ولی هیچ کدام از آنان مانند میرزا حسین على بهاء (1) و برادرش میرزا یحیی استعداد این کار را نداشتند.

واقعا ایرانیان وطن دوست هستند و جاسوسی نزد آنان کار پست و رذالت آمیزی است و سخن چینی نزد آنان کار بسیار زشت و قبیحی به شمار می آید. خلاصه اینکه نسل آریایی همگی با غیرت و وطن دوست و بی نهایت با هوش می باشند.

بعد از ماه رمضان روز دوشنبه ئی که بسیار گرم بود میرزا حسینعلی بهاء برای دیدن من آمده بود ولی من به دو فرسخی شهر رفته بودم، وقتی بازگشتم دیدم او نامه ای را در صندوق نامه ها انداخته و در آن خبر داده است که دیشب هنگام غروب قائم مقام (نخست وزیر) به خانه حکیم گیلانی آمده بود و من به وسیلۀ گل محمد، خادم حکیم به عنوان دیدار قائم مقام به آنجا رفتم و وارد آبدارخانه شدم از آنجا می شنیدم که قائم مقام می گفت:

این شخص یعنی محمد شاه لیاقت سلطنت را ندارد. او نوکر بیگانگان است، باید یک نفر پاک نیت مانند زندیه پادشاه ایران شود و مقدمات عزل او باید توسط بزرگان و افسران صورت گیرد. همسایه جنوبی ما یعنی -

ص: 49


1- حسینعلی بعدها به بها معروف شد. این هم دلیل دیگری است بر اینکه دالگورکی این یادداشت ها را سال ها بعد نوشته است بود.

بریتانیا نیز به هر شکلی حاضر است ما را یاری نماید. (1)

حکیم احمد هم او را تصدیق می کرد و می گفت: با تدبیرهای شما بود که او به حکومت رسید و من نیز در همین خصوص بارها به شما تذكّر داده بودم ولی موانعی پیش آمد و شما مانع شدید به خصوص در وقتی که در نگارستان بودید و بیشتر فرزندان شاه ادعای سلطنت داشتند. اگر از بزرگان زندیه کسی حاضر نبود ولی لا اقل علی میرزا ظل السلطان فرزند فتح علی شاه قاجار که حاضر بود حداقل یکی از فرزندان شاه را که لیاقت داشت به این مقام نصب می کردید.

قائم مقام گفت: به زودی می بینید این جوان مریضی که مانند پدرش نوکر اجانب است ناکام از دنیا خواهد رفت و حق به صاحب اصلی خود باز می گردد.

قتل قائم مقام و حکیم گیلانی

بعد از خواندن این نامه با عجله به سفارت رفتم و غلام باشی را خواستم و بدون اینکه مطلب را با دیگری در میان بگذارم به باب همایون رفتم و پیغام دادم که از طرف دولتم مطلب مهمی دارم و باید شخص شاه را ملاقات کنم و آن را با او در میان بگذارم.

شاه سراسیمه بیرون آمد، من تعظیم کردم و گفتم: مطلب محرمانه است و عین نامه را به او نشان دادم. او با من مشورت کرد که چه باید کرد و اضافه نمود: چند ماهی است که صدر اعظم با آن همه اختیاراتی که به او داده ام می خواهد مرا به مخالفت با دولت امپراطوری مجبور نماید و از من می خواهد که شهرهای ایران را دوباره به ایران برگردانم (2) و افسرانی از فرانسه یا انگلیس بخواهم و سرباز تربیت نمایم و سلاح های پیشرفته از -

ص: 50


1- دالگورکی سعی می کند قائم مقام را عامل انگلیس معرفی کند تا قتل او را توجیه نماید.
2- منظور شهرهائی است که در جنگ دو کشور به چنگ روسیه افتاد.

دولت های خارجی خریداری نمایم و مدرسه ای مانند فرنگ تأسیس نمایم و می گوید انگلستان حاضر است مبلغ گزافی را به ما کمک بلاعوض نماید تا بتوانیم چنین ارتشی را آماده نماییم.

من از کمال سادگی او تعجب کردم زیرا من چند ماهی بیشتر با او رفت و آمد نداشتم و در عین حال او تمام اسرار دولت خود را برایم فاش نمود.

عرض کردم باید هر دو را از میان برداریم. او گفت: فردا قائم مقام را به سزای اعمال خود خواهم رساند. اما کار حکیم مشکل است چون او جنبه روحانیت و ارشاد و بزرگی دارد.

گفتم: هلاک کردن او به عهده من باشد و من متعهد این کار می شوم. بسیار خوشحال شد و مرا بوسید و گفت بارک الله تو از وقتی که مسلمان شده ای به درد مسلمان ها می خوری پس یک انگشتر الماس برلیان و یک انگشتر زمرد گران بها به من عطا نمود.

به خانه آمدم و زهر کشنده ای آماده نمودم و میرزا حسین علی را خواستم و زهر را به همراه یک سکه طلا از سکه های فتح علی شاه به او دادم و او را امر نمودم که به هر وسیلهٔ ممکن این زهر را در غذای حکیم قرار داده و او را هلاک نماید.

حسین علی بهاء در روز 28 ماه صفر 1251 ه_ ق از راهی که خود دانست زهر را در غذای حکیم قرار داد و او را به قتل رسانید. مرگ حکیم باعث شد که از خانه او ناله های عجیبی به هوا برخیزد.

قائم مقام نیز در آخر ماه صفر 1251 کارش یکسره شد و به حکیم ملحق گردید.

حکومت وقت بعد از فوت حکیم ده یا دوازده روستایی را که متعلق به او در اطراف تهران و مازندان بود تصرّف نمود، از همین رو مردم فهمیدند که مرگ حکیم کار شاه بوده است.

و بعد از فوت قائم مقام در جلسه دیگری خدمت شاه رسیدم، با اینکه

ص: 51

چند نفر مثل آصف الدوله و الله يارخان داعى صدارت داشتند، حاج میرزا آقاسی ایروانی که معلم ولی عهدی او بود را صدر اعظم نمود و او کاملا مطیع و خوش منش بود میرزا آقاخان را هم که از دوستان من بود وزیر لشکر نمود و من از این بابت خیلی خوشحال شدم. من به اندازه ای محرم اسرار شاه شده بودم که سفیر به من حسادت می کرد و مرا دچار کشمکش های بیهوده می نمود ولی از طرف دیگر روزگار من از اطراف رو به ترقی بود و این ترقی مرا شیخ محمد استادم از قدم برادرزاده خود و علی فرزندم می دانست. گفتم ای استاد این ها از برکت اسلام و نماز است. گفت فرزندم همینطور است که تو می گویی برادرزاده اش بی نهایت به من علاقه داشت و شب را با هم مشروب می خوردیم. رفتار من با او مثل یک زن و شوهر فرنگی بود به اندازه ای نسبت به من جسور بود که گاهی زن عمویش او را نصیحت می کرد که چرا چنین و چنان می کنی؟ من به زن عمویش می گفتم من دوست دارم که چنین باشد.

هر چه می خواست برای او تهیه می کردم چندین دست لباس زری و مخمل کاشی و ترمه کشمیری هم دشت، همه نوع جواهر داشت. اسباب اندازه تمیز و اعیانی برای او تهیه کرده بودم ولی علاقه او به من بیش از همۀ اسباب و جواهر و اثاثیه و پول بود و بی نهایت مرا دوست می داشت، من هم بی نهایت به او اظهار علاقه می کردم هر روز که برای گزارش به سفارت خانه می رفتم زیور هم به منزل علمای معروف رفته از زندگانی آنها که به چه کسی علاقه دارند و با چه کسی بیشتر رفت و آمد می کنند و به حرف چه کسی بیشتر گوش می دهند و به چه چیز خیلی تمایل دارند برای من خبر می آورد و من پس از آگهی از آن مراتب به فراخور حال هر یک طلا نیازشان می کردم و توانسته بودم با وسایل مختلف این چنینی محوریت ملاهای تهران و اعیان و اشراف را در دست بگیرم.

مخارج سالیانه این عمل ابتدا بیست هزار منات طلا بود، اما چون -

ص: 52

نتیجه خوبی گرفته شده بود به پنجاه هزار منات طلا ترقی داده شد، من ساله از این وجوه برای اعیان و شاهزادگان سوغات های خوبی از روسیه و فرنگستان می دادم.

نفوذ در دربار

باری نفوذ ما به حدی در دربار ایران زیاد شد که یک نفر را صدر اعظم کردیم و هرچه می خواستیم می کردیم و به حدی خودمانی شده بودم که در هر محفل و محضری دعوتم می کردند. منهم واقعا مثل آخوندهای صاحب نفوذ دخالت در امور می کردم برای وظائف (1) میرزا نصرالله اردبیلی و برای وزارت امور خارجه میرزا مسعود آذربایجانی برای حکومت بروجرد و سیلاخور بهمن میرزا برای گلپایگان منوچهر میرزا و برای حکومت مازندران فضلعلی خان قره باغی که از آشنایان و دوستان بود معین شده بودند.

و با این که من نظر نداشتم به آقاخان محلاتی حکومت بدهند، حکومت کرمان را به او دادند ولی در عوض چند نفر از دوستان دیگر مانند خانلر میرزا را برای حکومت یزد، بهرام میرزا را برای حکومت کرمانشاه منصوب فرمودند.

باری هر یک از وزراء و امرای دولتی و حکمرانان ولایات که مناسبات آنها با ما خوب بود صاحب شغل خوب می شدند.

حکومت اصفهان که با فیروز میرزا بود به منوچهر خان معتمد الدوله واگذار و پیشکاری فارس به عهده او شد، نصر الله خان قاجار پسر امیرخان سردار کشیک چی باشی شد الله وردی بیک گرجی که محرم من بود مهر دار همایونی گردید. من برای رفقا و دوستان هرچه ممکن بود -

ص: 53


1- شاید منظورش رئيس الوظائف است.

اقدام می کردم اعلیحضرت محمد شاه هم بی نهایت به من لطف داشتند و حتی کسانی که با ما ضد بودند مثل حسن علی میرزای شجاع السلطنه و محمد میرزای حسام السلطنه و علی نقی میرزای رکن الدوله و امام وردی میرزای ایلخانی و محمد حسین میرزا حشمت الدوله و اسماعیل میرزا و محمود میرزا و بدیع الزمان میرزا پسر ملک آرا و سایر دوستان قائم مقام که با رقبای ما بند و بست داشتند همه را تبعید به اردبیل فرمودند و شاهزاده ناصر الدین میرزا به ولیعهدی مستقر و قهرمان میرزا که از طرفداران قرارداد محرمانه عباس میرزای ولیعهد با دولت امپراطوری بود از خراسان احضار و حکمران آذربایجان و پیشکار ولیعهد شد و فریدون میرزا به حکومت فارس منصوب و فیروز میرزا که حاکم فارس بود برای برداشتن آقاخان محلاتی از کرمان که با رقیب ما مربوط بود به حکومت کرمان منصوب گردید.

در ظاهر حاجی میرزا آقاسی صدراعظم بود ولی من به حدی با محمد شاه مربوط بودم که در اغلب امور دولتی با من مشورت می کرد و مرا کاملا مسلمان و خیرخواه خود می دانست و اقبالم به اعلی درجه رسیده بود.

ص: 54

فصل دوم

انتقام الهی

اما افسوس که خوشی ها ابدی نیستند با این خوشبختی یک مرتبه روزگار من چو شب تار شد، طفلم مبتلا به مرض آبله شد و پس از چند روز مرد و بای سختی در طهران بروز کرد و یک مرتبه مرا بی کس نمود. شیخ محمد معلم که از پدرم مهربانتر و زیور عیالم که چون جان شیرین او را دوست می داشتم، زن عمو یعنی عیال شیخ محمد همگی در ظرف یک هفته مبتلا به و با شده و مردند.

بیش از هشت هزار نفر در این شهر کم جمعیت به مرض و با درگذشتند. مثل سال اول ورود من در این شهر قحط و غلا و طاعون و وبا شیوع یافت و با این که امسال ثلث تلفات آن سال را نداشت ، من تصور می کردم که دنیا زیر و رو شده است و هزاران بار از آن سال بدتر گذشت.

آری صور اسرافیل دمیده شد و انتظار مرگ را داشتم، چندین روز به حال بهت افتاده بودم و از بدکاری هائی که کرده بودم، بی نهایت نادم و پشیمان بودم که من اسباب قتل مردم پاکدامنی مثل حکیم گیلانی آن زاهد ربانی و قائم مقام فراهانی را به واسطه یک راپورت میرزا حسینعلی فراهم نمودم.

در همین ایام گراف سیمینویچ وزیر مختار دولت روسیه که مرد جسور و دسیسه بازی بود به وزارت خارجه دولت روسیه نوشت که دالگورکی -

ص: 55

سالی پنجاه هزار منات طلا به کسان عیالش تقسیم و صرف مخارج شخصی و هوی و هوس خود می کند به شیخ محمد پدر زنش پنج سال است ماهی ده تومان می داد در حالی که چند ماهی است که چهل تومان صورت داده است و حال آن که او مدتی است مرده و شاید اصل هم نداشته باشد.

توضیحات مفصلی از وزارت خارجه از من خواستند، و چون علاقه زیادی که به ماندن در تهران داشتم به واسطه این حوادث دلخراش یک مرتبه از بین رفت و خواب و خوراک نداشتم و نزدیک بود از غصه بمیرم پس بهترین راه را بازگشت دانستم و در جواب نوشتم باید قضایا را حضورا گزارش دهم.

احضار به روسیه

مرا به روسیه احضار کردند و من هم به تمام دوستان تهرانیم گفتم که هرچه می توانید با گراف سیمینویچ مخالفت نمایید و به شاه هم گفتم که چون من مسلمان شده ام گراف سیمینویچ، که در دین مسیح متعصب است زیراب من را زده و مرا به روسیه احضار نموده اند.

شاه هم رضایت نامه مفصلی به من داد و قول داد که با گراف سیمینویچ مساعدتی نکند و حتی پس از چندی تغییر او را بخواهد.

با این وزیر مختار بی هنر تمام مستمری و ماهیانه دوستان و رفقای من حتى ميرزا حسینعلی و میرزا یحیی و میرزا رضا قلی و دیگران که محرمانه ماهیانه می گرفتند قطع و تمام سازمان مرا برهم زد و هرچه کرده بودم وارونه نمود و رشته های مرا حلاجی کرد.

پس از پنج سال و چند ماه که در ایران بودم به من ثابت شده بود که دین اسلام بر حق است و می تواند بشر را سعادتمند کند و هیچ شک و شبهه ای برای من باقی نمانده بود و نیت کرده بودم که در حضور امپراطور -

ص: 56

و اعیان و بزرگان دولت اثبات کنم که دین اسلام ناسخ تمام ادیان است و دیگری هم بعد از آن نخواهد آمد و قبول این دین برای عموم مردم هم اجر آخرت دارد و هم اجر دنیا من چنین نقشه ای را طرح کرده بودم که با آن نقشه زمانی دنیا را به سوی آرامش ببرم (1) ولی متاسفانه بعد از حضور یافتن در وزارت خارجه و دیدن اوضاع و سیاستمداران روس و پس از دادن توضیحات و راپورتهای مفصل و تشریح اوضاع مملکت ایران و هزاران سؤال و جواب چنان یافتم که حرفی بر زبان نیاورم.

زیرا الکساندر دوم (2)، امپراطور روسیه شخصا مرا خفه خواهد کرد لذا شروع به دفاع از خودم کردم و گفتم:

مسلمانی من از راه تزویر بود و برای این که در هر محفل و مجلسی بتوانم آمد و شد کنم و سیاست مملکت ایران را بتوانم به دست بگیرم، به ظاهر مسلمان شدم تا به نتیجه مطلوب برسم و گزارش هائی که دادم مراجعه کنید و با هزار دلیل خدمتگذاری خود و بی مغزی سایر مأمورین را در ایران با برهان و دلیل منطقی ثابت نمودم و چندین ماه به کارهای من رسیدگی نمودند، تا آن که همه اذعان نمودند که کارها و خدمات من برجسته بوده و معهذا اگر چند نفر طرفدار در دربار نداشتم به جای این خدمات قیمتی، ممکن بود مرا نابود سازند.

آن وقت حرف ها و نصایح سرجان، وزیر مختار انگلیس به خاطرم آمد که می گفت: از این اقدامات و دوندگی زیاد نتیجه برعکس در -

ص: 57


1- از حرف های بعدی سفیر کاملا معلوم می شود که این سخنان دروغ یا تزویر است. همچنانکه ممکن است اعضای منحرف گروهک بابی بهایی برای تناقض با مطالب بعدی آن را نوشته باشند.
2- این اشتباه قاعدتا از مترجم است، چون در این زمان «نیکلا» امپراطور روسیه بوده، مگر اینکه این یادداشت ها توسط فرقه ضاله جعل شده باشد که در آن صورت این اشتباه عمدی است تا بعد به عنوان دستاویزی مورد استفاده قرار گیرد.

مملکت خود خواهی گرفت و اینجا هم سبب دشمنی و رقابت جناب گراف سیمینویچ را فراهم می سازی و خواهش نمود که شما را در منزل شیخ محمد ملاقات کنم و آقا کوچولو را ببینم یک قلیان دوستانه با هم بکشیم. معلوم شد جناب سفیر از همه امورات مطلع است، حتی از سفارتخانه ما و امور شخصی من و چگونگی اوضاع.

من در جواب عذر خواستم و گفتم که می دانید جناب سفیر - سیمینویچ با من بد است و این ملاقات برای من گران تمام می شود و مفید نیست، و حتی ممکن است مرا به حبس و کشتن هم بدهد.

در هر ماه چندین کاغذ از دوستان تهران داشتم که مرا دعوت به ایران می کردند، حتی میرزا رضا قلی و میرزا حسینعلی و بعضی از دوستان شکم پرست مرا به حلیم غاز و ته چین پلو و فسنجان دعوت می کردند که به ایران بازگردم. ولی اغلب برای دریافت منات طلا این همه اظهار علاقه به من می کردند و الا دلیل دیگری نداشت و اظهار تنفر آنها از گراف سیمینویچ ماهیانه و مستمری بود و بس.

اغلب نامه های دوستان طهران از فتح عراق و افغان حتى مطیع شدن حکومت مفصلا نگاشته بودند من موقع را غنیمت شمرده به عرض امپراطور رساندم که در این موقع هر چه به ایران مساعدت شود لازم است و باید به محمد شاه اسلحه و پول رسانید و با بودن محمد شاه و سلسله قاجار این فتوحات به نفع دولت امپراطوری است. ولی پس از تشکیل جلسه مشورت شخص وزیر خارجه مخالفت نمود و گفت: ما با دولت انگلیس نباید مخالفت کنیم وانگهی معلوم نیست که اگر دولت ایران قوی شود قرار دادهای محرمانه را فراموش نکند.

من هزار دلیل بر وفاداری محمد شاه آوردم ولی فایده ای نداشت، خصوصا وقتی که کشتی های انگلیس جزیره خارک را تصرف کرده بودند ، کمکی به دولت ایران به خاطر تحریک انگلیس نشد و دولت ایران -

ص: 58

با ناامیدی فتوحات را ترک کرد و مبلغ زیادی ضرر نمود و بدون گرفتن نتیجه قشون ایران را از خاک افغانستان برگشت داد. (1)

در این مذاکرات بر من معلوم شد که اکثر اولیای امور ما با رقیب سر و سری دارند و مطالب سری را فورا به آنها خبر می دهند.

بلی به هر وسیله که بود برای رؤسای وزارت خارجه دلیل آوردم که این مخارج در ایران لازم است و هرچه بیشتر خرج شود بهتر است و بیشتر نتیجه خواهیم گرفت و هر طور بود دستوراتی از وزارت خارجه صادر کردم که به چند نفر اقوام مرحوم شیخ محمد معلم و میرزا حسینعلی نوری و میرزا یحیی و چند نفر دیگر مانند سابق، ماهیانه مستمری پرداخت شود و مطالبی که آنها گزارش می دهند مستقیما به نزد من بفرستند، و چند ماهی هم در وزارت خارجه مشغول ترجمه آن نوشته جات بودم و برای آنها دستوراتی می فرستادم و از احوال سفیر با نامه های آنها باخبر بودم.

در ضمن اثاثیه من به وسیله یک نفر تاجر آذربایجانی که با من دوست بود، از ایران رسید، تمام اسباب و لباس های من حتى لباس آخوندی و لباس های زنانه عیالم و چادر و چاقچور او و بادبزن های حصیری که از برگ خرما ساخته اند با مسواک و مهر و تسبیح، هرچه داشتم همه را فرستاده بودند.

در یکی از شب های تابستان من ملبس به لباس آخوندی شده خدمت عموی خود که نزد امپراطور ندیم بود رسیدم، او بی نهایت تعجب کرد و خنده بسیار نمود ولی من با کمال وقار با او هیچ سخن نگفتم و مثل یک آخوند او را تحقیر می کردم، فردای آن روز با عیالش به منزل من آمدند و البسه زنانه ترمه کشمیری و زری های اصفهان و مخمل های کاشی

ص: 59


1- چنانچه قبلا گفته شد این قضایا مربوط به حکومت ناصرالدین شاه است نه محمد شاه.

و چادرهای یزدی و لباس های حریر زنانه را که ملاحظه نمودند، پیشنهاد دادند یک دختری را لباس زنانه بپوشانم و خودم لباس آخوندی اعلای خود را بپوشم و در قصر ییلاقی امپراطور حضور یابم.

من قبول کردم لباس های عیالم را به یک دختر پوشاندم و چند روز آموزشش دادم تا بتواند مانند زن ایرانی روبنده بزند راه برود و سخن بگوید.

در شب یکشنبه 27 ژوئن 1838 (1) به قصر ییلاقی امپراطور به همراه عیال ساختگی وارد شدم و در حضور امپراطور تقلید علمای ایران را در آورده و با عصا زوجه خود را کتک زدم و نمایش عجیبی به راه انداختم.

این نمایش از همه زحمات پنج ساله من در ایران بیشتر مؤثر افتاد و بی اندازه مورد توجه امپراطور واقع شدم و از این به بعد بیشتر به حضور می رسیدم امپراطور کارهای مرا شخصا رسیدگی کرد و خدمات قیمتی مرا در ایران مورد توجه قرار داد.

استقرار در عتبات با نام مستعار

در یکی از جلسات به امپراطور گفتم: که عتبات مرکز سیاست ایران و هند است، اجازه دهید به آن جا بروم هم درس اجتهاد که عبارت از فقه و اصول است را در آن جا تکمیل کنم و هم عملیات ایران را در آن جا پیگیری و تعقیب کنم و نتایج بهتری برای امپراطور کسب کنم.

بالاخره با حقوق مکفی اواخر سپتامبر از روسیه به طرف عتبات حرکت نموده و به اسم شیخ عیسی لنکرانی وارد کربلا شدم و پس از چند روز مطالعه منزلی مطابق میلم گرفتم و پس از کوشش بسیار سر درس حجة الاسلام آقای سید کاظم رشتی حاضر شده و با بعضی از طلاب گرم -

ص: 60


1- ظاهرا با توجه به تاریخ های قبلی و زمانی که در ایران بوده باید 1840 صحیح باشد، این هم دلیل دیگری بر اینکه او خاطرات را سال ها بعد نوشته یا اعضای فرقه ضاله برایش نوشته اند.

گرفتم و با کمال دقت مشغول درس شدم.

من سر درس ها اغلب حاضر و مورد توجه استاد قرار می گرفتم و با این حال به چشم خودی به من نگاه نمی کرد مثل این که در قلبش از جنس و نیت من آگاه بود و اطمینان کامل به من نداشت و جواب سؤالات مراکه می داد با تردید به من نگاه می کرد ولی من از رو نمی رفتم و با کمال پر روئی سؤالات دیگر طرح می کردم.

سید علی محمد شیرازی

نزدیک منزل من طلبه ای منزل داشت که نامش سید علی محمد و از اهالی شیراز بود، نسبتا از سایر طلبه ها که همدرس بودیم وضع بهتری داشت و پدرش (1) در شهر شیراز کاسب بود و ماهیانه خوبی برایش می فرستاد.

ریش تنک طلائی و خوش چشم و ابرو و دماغی کشیده داشت و میانه بالا و لاغر اندام بود و بسیار خونگرم و به قلیان هم علاقه مفرطی داشت و با من خیلی گرم گرفته بود.

من تصور می کردم بنابر اشاره آقای رشتی شاید این آمد و شد را زیاد می کند که از من چیزی بفهمد ولی طولی نکشید که فهمیدم به واسطه فهم و ادراک من به من علاقه مند شده است. منهم با کمال خصوصیت با او گرم گرفتم و علاوه بر آن، با یک دسته از طلاب که شیخی بودند، انیس و مونس و دمخور شده بودم و به اصطلاح متوجه رکن رابع شدم. (2)

سید علی محمد بسیار مزاح می کرد، مثلا میگفت امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید:من یکی از بندگان محمد صلی الله علیه واله هستم. ولی این دسته می گویند: آقا على شکسته نفسی می کند.

ص: 61


1- ظاهرا منظور دایی باب است که سهوا یا عمدا پدرش نوشته است.
2- به اعتقادات شیخی ها، واسطهٔ بین مردم و امام عصر علیه السلام است.

من به واسطه مرحوم حکیم گیلانی پی به حقیقت اسلام برده بودم و احتیاجی به توضیحات دیگران نداشتم ولی با یک حال تعصبی به سید گفتم: من حق را به اینها می دهم. اینها رفقای من هستند .

فردا دیدم همه آنها که مذهب شیخی دارند با من گرم گرفتند و بیشتر به من محبت کردند ولی سید علی محمد دست از دوستی من نمی کشید و بیشتر مرا مهمان می کرد و قلیان محبت با هم می کشیدیم، این سید عارف مسلک بی اندازه تند هوش و با ذکاوت و خیلی ابن الوقت و مرد متلون الاعتقادی بود و نیز به طلسم و ادعیه و ریاضت و جفر و غیره عقیده داشت، چون دید من در علم حساب و جبر و مقابله و هندسه مهارت دارم، برای رسیدن به مقصودش شروع به خواندن حساب نزد من نمود، با این همه هوش با زحمت چهار عمل اصلی را در نزد من خواند و بالاخره گفت: کله ریاضی و حساب درستی ندارم.

شب های جمعه در سر قلیان تنباکو چیزی مثل موم خورد می کرد و به تنباکو می زد و سر قلیان می گذاشت و شروع به کشیدن می کرد و به من هم تعارف نمی کرد. به او گفتم چرا قلیان را به من نمی دهی بکشم؟ گفت تو هنوز قابل اسرار نشدی که از این قلیان بکشی. اصرار کردم تا به من داد کشیدم. تمام دهان و امعاء مرا خشک نمود، تشنگی شدیدی به من دست داد و خنده فراوان کردم. کمی شربت آبلیمو و مقدار زیادی دوغ به من داد، تا نزدیکی صبح می خندیدم.

از او پرسیدم: این چه چیزی بود؟

گفت: به عقیده عرفا اسرار و به قول عامه چرس و از برگ شاهدانه می گیرند. دانستم حشیش است و فقط برای پر خوری و خنده خوب است . ولی سید می گفت مطالب رمز به من مكشوف می شود، خصوصا در هنگام مطالعه به قدری دقیق می شوم که حد ندارد.

گفتم: پس چرا هنگام حساب خواندن نمی کشی؟ بایستی بکشی که -

ص: 62

زودتر فهم مطالب کنی!

گفت: حوصله حساب ندارم.

به واسطه چرس اصلا میل درس و مطالعه از او فراری شده بود و دل به درس خواندن نمی داد.

آغاز وسوسه

روزی در سر درس آقای سید کاظم یک طلبه تبریزی از آقا سؤال کرد آقا حضرت صاحب الامرکجا تشریف دارند؟

آقا جواب داد: من چه می دانم، شاید در همین جا تشریف داشته باشند ولی من او را نمی شناسم.

من مثل برق یک خیالی به سرم آمد که سید علی محمد این اواخر به واسطه کشیدن قلیان چرس و ریاضت های بیهوده با نخوت و جاه طلب شده بود، روزی که آقا سید کاظم این مطلب را فرمود، سید حضور داشت، پس از این مجلس من بی نهایت به سید احترام می کردم و برای همیشه حریم قرار می دادم و حضرت آقا به او می گفتم. شبی که قلیان چرس را زده بود، من بدون آن که قلیان کشیده باشم با یک حال خضوع و خشوع در حضور او خود را جمع کرده گفتم حضرت صاحب الامر به من تفضل و ترحمی فرمایید، دیگر بر من پوشیده نیست توئی تو!

سید یک پوز خندی زده و خودش را از تک و تا نیانداخت ولی بیشتر متوجه ریاضت بود. من مصمّم شدم یک دکان جدیدی در مقابل دکان شیخی ها باز کنم و اقلاً اختلاف سوم را من در مذهب شیعه ایجاد کنم.

گاهی بعضی مسائل آسان را از سید می پرسیدم، او هم جواب هائی مطابق ذوق خودش که اغلب بی سرو ته بود از روی بخار حشیش می داد من هم فوری تعظیمی کرده و می گفتم تو باب علمی یا صاحب الزمانی؟

پرده پوشی بس است خود را از من مپوش.

ص: 63

یک روز که سید از حمام آمده بود باز من سر سخن را باز کردم. گفت آقا شیخ عیسی این صحبت ها را کنار بگذار، صاحب الزمان از صلب امام - حسن عسکری علیه السلام و از شکم نرجس خاتون است، صاحب ید و بیضا است، صاحب معجزه است مرا دست انداختی؟ من پسر سید رضای شیرازی و مادرم رقیه معروف به خانم کوچک و از اهل کازرون است.

گفتم: آقای من! مولای من! تو خود می دانی که بشر هرگز هزار سال عمر نمی کند(1) و این موهبت نوعی است، تو سیدی و از صلب حضرت امیری، آن چه بر من محقق شده تو باب علمی و صاحب الزماني، من دست از دامن تو بر نمی دارم.

سید با حال قهر از من جدا شد، ولی من مجددا به منزل او رفتم و طرح بعضی مطالب از جمله تقاضای تفسیر سوره «عم» را کردم، بدون این که احترام فوق العاده به او بگذارم سید هم قبول این خدمت کرد، قلیان چرس را کشیده شروع به نوشتن نمود.

وقتی او چرس می کشید بقدری تند می نوشت که از تند نویس های درجه یک درس سید کاظم حساب می شد ولی اغلب مطالب او را من اصلاح می کردم و به او می دادم که بلکه تحریک و معتقد شود باب علم است، آری سید بهترین آلت برای این عمل بود، خواهی نخواهی من سید را با این که متلون و سست عنصر بود در راه انداختم و چرس و ریاضت کشیدن او هم به من کمک می کرد.

تفسیر سوره «عم» را به من نشان داد از او گرفتم و خیلی جرح و تعدیل کردم اما آخر هم مفهوم و معنی درستی پیدا نکرد، ولی از او -

ص: 64


1- در پاسخ به این شبهه کتاب های مستقلی نوشته شده است ضمنا مسیحیان و یهودیان به حیات بیش از چهار هزار ساله حضرت خضر علیه السلام و بسیاری از مسیحیان به زندگی بیش از دو هزار ساله حضرت عيسى علیه السلام معتقدند.

خواهش نمودم که خط مبارک نزد من بماند و نوشته ای که خود درست کرده بودم به او دادم ولی به خاطر استعمال دود و چرس حوصله آن را نداشت که آن را دوباره بخواند، همیشه تردید داشت و می ترسید دعوی صاحب الامرى بکند به من می گفت اسم من که مهدی نیست.

گفتم من نام تو را مهدی می گذارم تو به طرف طهران حرکت کن، اینهائی که ادعا کرده اند از تو مهمتر نبودند، مردم مشرق زمین جن دارند، تو نگیری دیگری می گیرد. من به شما قول می دهم که چنان به تو کمک کنم که همه مردم ایران به تو بگروند، تو فقط حال تردید و ترس را از خود دور کن و رنگ عوض نکن، هر رطب و یابسی بگوئی مردم زیر بار تو می روند حتی اگر خواهر را به برادر حلال کنی.

سید درست گوش می داد و بی نهایت طالب شده بود که ادعائی بکند، ولی جرات نمی کرد.

من برای این که جرات بدهم، به بغداد رفته و چند بطر شراب خوب شیراز را یافتم و چند شبی به او خوراندم، کم کم با هم محرم شدیم، به او حقایق را حالی کردم و گفتم عزیزم تمام این صحبت ها در روی زمین برای رسیدن مال و تجمل است ما ترکیب از چند عنصر شده ایم و این اظهارات از بخار و ترکیب آن عنصر به وجود می آید تو الحمد لله اهل حالی و ملاحظه می کنی اگر بر این عنصر قدری چرس علاوه کنی امورات دقیق و موهومات به نظرت می آید و کمی که از آب انگور نوشیدی به نشاط می آیی و آن سرود دشتی را غنا می خوانی، همین که زیادتر به چرس افزودی فکور و اوهام پرست می شوی.

سید در جواب گفت: این طور نیست اگر این آثار، آثار مادی است، باید مثل ماده محدود باشد و حال آن که آرزو و آمال بشر حد و حصر ندارد و انگهی کسی که این شموس لا یتنهاهی و این انتظامات که در عالم شموس و کرات و ... ایجاد نموده که سال های دراز در گردش و حرکت -

ص: 65

است و تمام دانشمندان از محاسبه آن عاجزند و آن قادر متعال که مثل من و تو خلق نموده و از همه عالم تر و قادرتر است، چگونه نمی تواند یک نفر برگزیده خود را هزار سال عمر بدهد.

البته اوست که می تواند حضرت خضر و صاحب الزمان علیه السلام و امثال آنها را سال های دراز عمر بخشد، گفتم حضرت باب علم، عالم حقیقت بر من معلوم شد و با این بیانات شما يقين من افزوده شد و فهمیدم که تو صاحب الامری و اگر نباشی در آینده خواهی شد.

گفت نه والله من به تو چند مرتبه گفته ام که من یک سید بزاز شیرازی هستم و از ابتدای طفولیت هرچه به من گذشته همه را به خاطر دارم، وانگهی من یک بی چاره ای بیشتر نیستم و دلخوشی من ریاضت کشیدن است و سرم به گریبان خودم است، دست از این حرف ها بردار، چرا مرا دست انداخته ای؟

از او انکار و از من اصرار، بالاخره به هر وسیله ای بود رگ جاه طلبی او را پیدا کردم، او را به حدی تحریک کردم که کم کم دعوی این کار بر او آسان آمد، من فکر می کردم چگونه است که این عده قلیل شیعه به تمام طوایف سنی و بر یک دولتی مانند عثمانی غلبه کرده اند و چگونه همین جماعت با یک عده قلیلی جنگ هائی با روسیه نموده و یک لشکر انبوه را از میان برداشته اند، آن وقت دانستم که به واسطه اتحاد مذهبی و عقیده و ایمان راسخی است که به دین اسلام دارا بوده و هیچ اختلاف مذهبی نداشته اند،گرچه پس از صفویه هم نادر به خیال اتحاد آنان افتاد، ولی پس از کار شکنی بعضی از جهال و سیاست های خارجی باعث شد که مسلمان ها در هر قسمت شعبه و طریقه ای به نام صوفی، شیخی، شش امامی ایجاد کردند و شیعه هم چون سنی ها به شبعات مختلف در آمده من هم در صدد دین تازه دیگری افتادم که این دین وطن نداشته باشد زیرا فتوحات ایران به واسطه وطن دوستی و اتحاد مذهبی بوده است.

ص: 66

و نیز مردم عوام چه می فهمند که حق و باطل چیست؟ فلان مرشد خر سوار هزاران عوام را دور خود جمع کرده و در ایران ریاست می کند، یک مرشد خاکسار بدون علم و سواد که «عم جزء» را هم نخوانده، هزاران قلندر را مهار کرده، آنها را به گشت و گدائی وادار و از صبح تا شام پرسه می زنند و نتیجه بیابان گردی و گدائی خود را به او می دهند، یا فلان ملای نادان جمعی را فریب می دهد، گاهی نوحه، گاهی روضه، گاهی مصیبت می خواند و از مردم بیچاره پول می گیرد و همه را دعوت به پرستش خود می کند یا فلان سید لندهور مردم را می زند و با گردن کلفتی خمس مال مردم را می طلبد و می گوید از پنج انگشت تو یکی مال من است، آن آخوند بالای منبر هرچه بخواهد حلال و حرام می کند و بر خلاف دین اسلام گناه کبیره را هم می بخشد و می خواهد از کشیش های مسیحی عقب نباشد (1)، پس من به طریق اولی می توانم یک مذهب جدیدی به نفع دولت خود بسازم، اگر بازارش رواج پیدا نکند اقلا می توانم یک دسته دیگر به خاکسارها و دراویش و سایرین علاوه نمایم، لذا مصمم شدم که این آقا را خواهی نخواهی مشغول این عمل و مبشر باب علم و یا صاحب الزمان کنم و دینی ایجاد کنم که در اختیار من باشد.

این چند سال که در عتبات بودم تابستان ها طاقت نداشتم که در نجف یا کربلا بمانم، چند ماهی به شامات می رفتم و اغلب نقاط خاک عثمانی را گردش کرده و برای آن امپراطوری هم فکرهای خوبی کرده بودم، مثلا کردها همه ایرانی هستند در آنجا به واسطه اختلاف نژادی باید اتحاد مسلمانان را بر هم زد ولی نفوذ رقیب ما (دولت انگلستان) در این سرزمین هزار مرتبه بیشتر از ماست به علاوه صرف رقیب در نگهداری خلافت و برهم نریختن عثمانی بود، به علاوه ما تازه وارد این قسم -

ص: 67


1- شاید این اهانت ها و جسارت ها دلیل دیگری باشند بر اینکه این خاطرات توسط اعضای فرقه ضاله نوشته شده است.

سیاست شده بودیم و برای تازه کار این اعمال مشکل است، پس باید کاملا متوجه باشیم که این شالوده ای که ریخته ایم انجام گیرد.

انحراف علی محمد شیرازی

این حقیقت را با سید در میان گذاشتم، به سید گفتم: از من پول دادن و از تو دعوی مبشری بابیت و صاحب الزمانی کردن.

او با این که در ابتدا اکراه داشت ولی به قدری در گوش او خواندم و او را تطمیع کردم که کاملا حاضر شد به او گفتم تو نمی دانی یک قشون منظمی پشت سر این گفتار هست خواهی نخواهی او را راضی کردم و به طرف ایران روانه اش کردم ولی بدون خداحافظی و محرمانه.

به طرف بصره و از آن جا به طرف بوشهر رفت و در ماه مه 1844 در بوشهر چنانچه به من نوشته بود مشغول ریاضت شده و مرا دعوت نموده بود من هم دعوت او را اجابت نموده بودم و او خود را نایب امام عصر و باب علم می خواند، من هم در جواب او را امام عصر می خواندم و اول کسی که به او ایمان آورد شیخ عیسی لنکرانی بود که رفیق حجره و گرمابه و قلیان محبت و آب انگور او بود.

همین که او رفت، من در عتبات شهرت دادم که حضرت امام عصر ظهور نموده و همین سید شیرازی امام عصر بود و به حال ناشناس در سر درس آقای رشتی حاضر می شد و مردم او را نمی شناخته اند.

بعضی ها باور کرده و بعضی دیگر که سید را خوب می شناختند و از کشیدن چرس و آشامیدن آب انگور او آگاهی داشتند مرا مضحکه می کردند، چند نفر طلبه که مدعی بودند اهل شام هستند کم کم معلوم شد که از ملت رقیب ما هستند و همیشه متوجه عملیات من بودند، آنها فهمیدند که این دسیسه کار من است و حدس زدند که من از کارکنان

امپراطوری هستم لذا در صدد بر آمدند نوشته های مرا به دست آورند.

ص: 68

من هم ماهی یک مرتبه نامه های محرمانه خود را به خط روسی می نوشتم و در پاکت می گذاردم و در روی آن خط می نوشتم: به دست خداوندگاری جناب آقای شیخ موسی لنکرانی برسد و آن را به توسط یکی از تجار ارمنی که در بغداد بود می فرستادم یکی از گزارش های مفصلی که من توسط آقا محمد آذربایجانی، فرستاده بودم گیر افتاده بود، راه علاج را در آن دانستم که مثل سید محمد علی شبانه به طرف ایران فرار و از آنجا از راه تبریز به روسیه بروم.

کسان من گراف سیمینویچ را از سفارت ایران معزول کرده و «گراف مدن» را فرستاده بودند، من به وزارت امور خارجه رفتم و تفصیل عملیات خود را به عرض رساندم و گفتم حالا باید مرا مأمور ایران نمائید و چون در خدمت، مرد خدمتگذاری جلوه کرده بودم، با این که دعوی سفیری نداشتم و مثل اول قانع به نیابت دومی یا مترجمی سفارت بودم و چنین شغلی را کافی می دانستم ولی حسب الامر امپراطور گراف مدن را احضار و مرا به جای او منصوب نمودند.

سفارت در ایران

در اواخر ماه مه 1845 وارد تهران شدم. امسال در این شهر و اغلب نقاط این شهر و با بود، الله وردی گرجی که یکی از محارم بود و سمت مهرداری محمد شاه را داشت وبا گرفته و مرده بود و همچنین حاجی میرزا موسی خان برادر زاده قائم مقام که متولی باشی مشهد بود و چندین نفر از دوستان و رفقای قدیم من به مرض وبا مرده بودند.

پس از چندی که وارد تهران شدم، مشغول مقدمات کار شده، برحسب تقاضای شاه در لواسان به حضور همایونی مشرف شدم و چندی در لواسان بسر برده و پس از آن که تخفیف در مرض پیدا شد، اوایل اکتبر به تهران آمدم، میرزا حسینعلی نوری میرزا یحیی و میرزا رضا -

ص: 69

قلی و چند نفر از رفقای آنها مجددا با من آمد و شد می کردند ولی از در محرمانه سفارت که نزدیک کوچه مردشوخانه بود، کربلائی غلام خواهر زاده مرحوم شیخ محمد پدر تعمیدی من در اسلام تمام علاقه و دارائی او را به دیگران فروخته بود. من از روسیه یک نفر بنا خواستم و عمارت جدیدی بنا نموده و رونق خوبی به سفارت خانه دادم، چندین مرتبه به فکر افتادم در محرم یک روضه خوانی مفصلی راه بیندازم ولی وحشت از دربار روسیه و از وزارت خارجه کردم

اما سید علی محمد، چند ماهی در بوشهر ریاضت می کشید ولی جرئت اظهار نکرده و همه را به عبادت مشغول و پس از دو ماه به طرف شیراز حرکت می نماید، در راه جسته جسته عنوان مبشری را پیش کشید و نیابت امام عصر را اظهار می نماید تا به شیراز می رسد و آن جا کم کم از این قبیل زمزمه ها می کند و بعضی مردم عوام را دور خود جمع می نماید تا مطلب به گوش علما می رسد و از سید توضیح می خواهند منکر می شود ولی بعدا علما چند نفر مطلع را محرمانه پیش سید می فرستند که به او اظهار ارادت کنند، سید فریفته آنها می شود و مطالب را با آنها در میان می گذارد و آنها مطالب را به علمای شیراز منتقل می کنند و غوغا بلند می شود.

اول کسی که بر ضد او برخاسته اقوامش بودند که او را از خانه بیرون کردند.

دستگیری و حبس علی محمد در شیراز

حسین خان صاحب اختیار او را گرفته و در حضور علما از او استنطاق می نماید او هم طبق عادت حرف های بی سر و ته می زند، اهل مجلس و کسانش او را سفیه می خوانند، با این حال صاحب اختیار سید بیچاره را چند نوبت چوب زده و چندین ماه حبس می نماید و از شیراز بیرونش -

ص: 70

می کند.(1) سید بیچاره عاق پدر و مادر با دست تهی از آن جا به اصفهان می رود و لابد هزار مرتبه در دلش مرا لعنت کرده و نادم و پشیمان بود، او آرزوی پیش نمازی در شیراز داشت، من می خواستم او را امام زمان و باب علم یا اقلا نایب امام عصر کنم.

همین که به من خبر رسید وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمد الدوله حكمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و دارای کرامت است از او نگهداری کنید، الحق معتمد الدوله چندی خوب از او نگهداری کرد ولی از بدبختی سید، معتمد الدوله مرد و سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند، من هم به وسیله میرزا حسین علی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران هو و جنجال راه انداختیم که صاحب الامر را گرفته اند، لذا دولت او را از رباط کریم به طرف قزوین و یکسره به تبریز و از آنجا به ماکو برد ولی دوستان من آن چه ممکن بود تلاش کردند و جنجال راه انداخته که حتی بعضی از علمای مازندران و بعضی مردم کاشان و تبریز و فارس و نقاط دیگر که کاملا زود باور و عوام بودند، به جنب و جوش افتادند، من بیش از آن چه می کردم نمی توانستم بکنم و انگهی من وزیر مختار بودم و وزیر مختار انگلیس كاملا متوجه عمليات من بود و مقتضی نبود بیش از آن چه می کردم بکنم. به علاوه اگر سید را در تهران نگاه می داشتند و سئوالاتی از او می شد، یقین داشتم سید آشکارا مطالب را می گفت و مرا رسوا می نمود، پس به فکر افتادم که سید را در خارج از تهران تلف نموده و پس از آن جنجال برپا، نمایم لذا به خدمت شاه رسیده و گفتم آیا سیدی که در تبریز ادعای صاحب الزمانی می کند راست می گوید؟ شاه گفت: به ولیعهد نوشتم که با حضور علما تحقیقاتی از او بنماید و من مترصد بودم تا خبر -

ص: 71


1- این مطلب صحیح نیست بلکه او در شیراز حبس خانگی می شود و بعدا در اثر فراگیر شدن مرض وبا، با هماهنگی منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان، از شیراز فرار می کند.

رسید که ولیعهد او را احضار و در جواب علما عاجز و درمانده شده و در همان مجلس توبه می نماید.

من دیدم حقيقتا زحمات چندین ساله ام از بین رفته، پس به شاه گفتم: اشخاص مزور و دروغگو را باید به سزای خود رسانید، ولی ناصرالدین میرزا (1) امر نمود سید را به دار کشیدند، جالب این که طناب دار چون گلوله تفنگ می خورد پاره شده و سید به زمین می افتد و به مجرد افتادن به مستراح فرار می کند و از ترس توبه و استغفار می نماید ولی به حرف او گوش نداده و مجددا او را به دار آویخته و تیر باران می نمایند.

پس از کشته شدن سید خبر آن در تهران به من رسید، به میرزا حسینعلی و چند نفر دیگر که سید را ندیده بودند گفتم: جنجال به پا کنید چند نفر دیگر هم تعصب دینی پیدا کرده (2) تیر به طرف ناصرالدین شاه انداخته بدین جهت عده زیادی از مردم را گرفتند. (3)

میرزا حسینعلی و بعضی دیگر از محارم مرا هم گرفتند. من از آنها حمایت کرده با هزاران زحمت همه کارکنان سفارت حتی خودم شهادت دادیم که اینها بابی نیستند لذا آنها را از مرگ نجات داده به بغداد روانه شان کردیم.

ص: 72


1- اعدام باب در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه است نه ولیعهدی او.
2- می بینیم که حسینعلی از شرکت در ترور شاه تبرئه شده. این هم دلیل دیگری بر اینکه این یادداشت ها توسط غیر مسلمانان (دالگورکی یا اعضای گروهک ضاله) نوشته شده است و الا دخالت حسینعلی در ترور شاه اظهر من الشمس است و اگر این خاطرات توسط یک مسلمان و در رد گروهک شوم بابی بهایی نوشته شده و به اصطلاح جعلی بود هرگز از چنین دستاویز بزرگی آن هم با این همه مدارک معتبر نمی گذشت و حتما حسینعلی را عامل آن معرفی می کرد.
3- دالگورکی می خواهد نقش خود را در این قضیه افشا نکند در بخش های بعدی به این مطلب خواهیم پرداخت.

اقدام به تأسیس فرقه ضاله بهائیت

من به میرزا حسینعلی گفتم که تو میرزا یحیی را در پس پرده بگذار و او را «من يظهره الله» بخوان و نگذار با کسی طرف مکالمه شود و خودت متولی او بشو و مبلغ زیادی پول هم دادم که شاید بتوانم کاری صورت بدهم.

میرزا حسینعلی هم پیرمرد (1) و هم علم و اطلاع کافی نداشت، لذا چند نفر آدم با سواد همراه او نمودم، ولی آنها نمی توانستند این کار را انجام دهند و من هم شخصا نمی توانستم وارد این امر شوم، ولی چه باید کرد؟ کاری را که با آن همه زحمت به جریان انداخته بودم، نمی توانستم از آن دست بردارم و انگهی مبالغ زیادی برای این کار خرج کرده بودم و به همه آنها ماهیانه پول می دادم، چون می ترسیدم اگر یک مرتبه بدهم حسینعلی پول ها را برداشته فرار کند.

هرچه زن و بچه و کس و کار داشت، همه را روانه بغداد کرده بودم که دلواپسی نداشته باشد در آن جا تشکیلاتی ترتیب دادند، کاتب وحی درست کردند، چند نفر منشی و کتب چندی که از سید مانده بود جرح و تعدیل نموده برای آنها فرستادم که نسخ زیادی از آنها استنساخ نمایند، بعضی از الواح را برای آنهایی که سید را ندیده و گول خورده بودند هر ماه تهیه کرده و می فرستادند، یک قسمت کار سفارتخانه منحصر به تهیه الواح و انتظام کار بابیها بود، به هر یک از مردمان فهیم اظهار می شد به این حرف ها می خندیدند پس یک مشت عوام را جمع و جور کردیم چون دیگر جرات آن که به مردمان فهیم ابراز شود نبود و اگر هم قبول می کردند وجوه زیادی می خواستند و برای من امکان نداشت زیرا ممکن -

ص: 73


1- حسینعلی در این زمان حتی چهل سال هم نداشته، این هم دلیل دیگری بر این که نویسنده خاطرات حزب شوم بابی بهائی است.

بود وجوه را گرفته مطالب را نگویند و با وجود سفارت رقیب ما انگلیس، برای ما اشکال داشت.

پس مردم عوام را به دست می آوردیم و پول کمی به آنها داده روانه بغدادشان می کردیم، هرکسی را که متواری بود و روی رفتن به وطن را نداشت با مبلغی جزئی به اسم زیارت کربلا پیش میرزا حسینعلی می فرستادم تا جمعیت زیادی دور او جمع شدند، همه ماهه برای او و اطرافیانش دو سه هزار تومان پول می فرستادم.

در این بین دولت عثمانی آنها را به اسلامبول و از آن جا به ادرنه فرستاد، دولت روسیه هم به تقویت آنها پرداخت و دستور خانه و مکان برای آنها داد قسمت عمده لوایح آنها به وسیله وزارت خارجه ما برای آنها تهیه می شد و همه لوایحی که در روسیه تهیه می شد با آب و تاب به ولایات می فرستادیم طریقه ما این بود که مردم بی سواد را می فریفتیم زیرا در نظر داشتیم نفرات زیاد کنیم و همه قسم از این نفرات حمایت نماییم پول زیادی برای این مذهب خرج می کردیم، بعضی جوان های پدر مرده عوام را می گفتیم پدر تو بابی بود تو چرا از پدر پیروی نمی کنی و با همین حرف ها او را وادار می کردیم بابی شود هرکس که قبول نمی کرد و تصدیق نمی نمود این دسته حاضر بودند او را بی دین و لا ابالی بخوانند تا آن که مجبور شود جزو این دسته در آید.

در ضمن میرزا حسینعلی با برادرش بر سر ریاست به جان هم افتادند، میرزا یحیی زیر بار برادر خود نرفت معلوم شد تحریک رقیب ما سبب اختلاف آنها شده است. بنابراین میرزا یحیی از برادر جدا شده به قبرس تبعید شد. رقیب ما که پی به عدم لیاقت او نبرده بود، وجوه گزافی به او می رساند که تمامش را خرج لهو و لعب خود می کرد.

از طرفی حسینعلی و همراهان نیز به تحریک دولت ایران به عکا روانه شدند.

ص: 74

مادر صدد بر آمدیم ،عباس پسر حسینعلی را بگذاریم درس بخواند، او با ذکاوت تر از پدر بود و خوب هم درس می خواند و بی نهایت ساعی در تحصیل بود و زیاد مطالعه می کرد. رقبای ما سعی می کردند الواح ضد و نقیضی که نویسندگان ما صادر می کردند را افشا کنند، بعضی از طرفداران انگلستان نام یحیی را به عنوان وصى باب انتشار دادند نزدیک بود کارها و زحمات چندین ساله ای را که با پول های زیادی به این پایه رسیده بود از میان بردارند، ما هم مجبور شدیم انشعاب جدیدی درست کنیم و بابی را تبدیل کنیم به بهائی!!

فرقه بهایی

به محض وقوع اختلاف بین این دو نفر میرزا حسینعلی خود را «من يظهره ا...» (1) ناميد. اما من چه بگویم از جهالت و بی سوادی «من يظهره ا...»؟! حتی نمی توانست الواحی که آماده می کردیم درست بخواند، اما مع الوصف برای اظهار لحیه چند کلمه ای را نخود آش ما می کرد نوشته ها و الواح ما که سر و ته درستی هم نداشت با دخل و تصرفات او بی مزه تر و بی معناتر هم می شد ولی باز مردم متوجه نمی شدند و حق را از باطل تشخیص نمی دادند.

هر کس که در تهران بهایی می شد ما او را یاری و مساعدت می نمودیم، بهترین مبلغین ما بعضی از آخوندهای نادان بودند که به مجرد این که با کسی اختلافی داشتند او را به بابی یا بهایی بودن متهم می کردند ما نیز از فرصت استفاده می کردیم و آن افراد مورد اتهام قرار گرفته و طرد شده را جذب می کردیم آنان نیز پناهگاهی غیر از ما نداشتند و به علاوه هر کسی را که می پسندیدیم با وسائل محرمانه بعضی آخوندهای قشری -

ص: 75


1- کسی که خداوند او را ظاهر خواهد کرد - یا ظاهر می کند و عده ای است که در کتاب های علی محمد شیرازی به ظهور کسی در آینده داده شده است.

را با او طرف می کردیم تا او را به بابیت و کفر متهم سازند و ما بلافاصله او را به سوی خود دعوت می کردیم و داخل در جمعیت خود می نمودیم.

این امر بسیار آسان بود و اغلب کسانی که داخل در بهائیت می شدند به دلیل ترس از ظلم آنان بود زیرا متهمان هر چند توبه می کردند و گفتند: ما در واقع بهایی نیستیم و به دروغ داخل در آنان شده ایم، باز از آنها نمی پذیرفتند و آنان را تکذیب می کردند ما به این وسیله می توانستیم هر مجتهد و عالمی را متهم و بد نام نماییم.

در این مرحله کار من به پایان رسید.(1) گزارشات خود را به دولت روسیه داده بودم و انشعابات جدیدی در دین اسلام ایجاد شده بود.

دیگر با آنهاست که در آینده با این دکان (2) و آیین جدیدشان چه خواهند کرد!!!

ص: 76


1- البته دالگورکی مدتها قبل از این مرحله به روسیه بازگشته و به پاس خدماتش ارتقاء رتبه یافته و به نمایندگی مجلس سنا مفتخر شده بود !!
2- این هم تأیید دیگری بر اینکه این خاطرات توسط حزب شوم بهایی نوشته شده است.

بخش چهارم: بررسی ارتباط شوم بنیان گذاران گروهک ضاله بهائیت با امپراطوری روسیه تزاری

اشاره

در این بخش بدون در نظر گرفتن اثری به نام «یادداشت های کینیاز دالگورکی»، به بررسی ارتباط سیاه سردمداران منحرف حزب بابی بهایی با امپراطوری سلطه گر تزار - در کتاب های فرقه ضاله - می پردازیم و خواهیم دید که بدون هیچ نیازی به این یادداشت ها و بحث و جدل پیرامون آن خودفروختگی این حزب به آن دولت استعماری در بالاترین حد ممکن ثابت می شود و مدارک این ننگ دهها برابر بیش از مقدار مورد نیاز برای اثبات نزد هر قاضی و در هر محکمه ای است.

در سال 1364 ه_ ق (1) برای جلوگیری از شیوع فتنه فرقه ضاله بابیت در میان عامه مردم و مهار اعضای آن، حکومت مرکزی دستور حبس شدید و بدون تماس با خارج «علی محمد شیرازی» بنیان گذار فرقه را قلعۀ ماکو و پس از چندی در قلعهٔ چهریق صادر کرد اما دست های پیدا و پنهان هرگز نگذاشت که ارتباط وی با مریدانش قطع شود و حتی فتنه های بزرگی توسط آنان برای آزادی «منشأ انحراف» (باب) به وقوع -

ص: 77


1- تقویم تاریخ امر،ص 28، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص ،217 تهران.

پیوست.

امیرکبیر صدر اعظم مقتدر ناصرالدین شاه که با نگاه تیز بین خود، دست های بیگانه را در این شورش ها به خوبی دید با تمام قدرت جلوی دولت های بزرگ استعماری ایستاد (1) و تا سرکوبی کامل این حرکات از پای ننشست. سپس برای این که چشم فتنه را کور کند و یک بار برای همیشه شورش این حزب سفاک و خون ریز را در نواحی مختلف فرو بنشاند، دستور اعدام سردمدار انحراف یعنی علی محمد شیرازی را صادر (2) و در 28 شعبان 1266 ه- ق به انجام رساند. (3)

ناگفته نماند که بازماندگان زخم خورده این حزب استعماری، به همراه اربابان قدرتمند خود کمر به قتل امیرکبیر و ناصرالدین شاه بستند و سعی در تغییر حکومت داشتند که چون ترور شاه نافرجام ماند، تیرشان به سنگ خورد اما در مورد امیرکبیر کافی است به این عبارت کتاب «نقطة الكاف» توجه کنیم:

«شنیدم از جمله تقصیراتی که پادشاه روس بر امیر (4) گرفته و سبب عزل آن شده، یکی همین قتل این سلسله مظلوم بوده»!!! (5)

تأمل در این جمله سؤالات فراوانی را به ذهن می آورد اما سؤالاتی بی پاسخ.

مثلا:

ص: 78


1- نگاه کنید به اعترفات سفیر روس و انگلیس در مورد برخورد حکومت با این حزب شنیعه انشعاب در بهائیت صفحات ،59، 62، 66 تهران. نقطة الكاف، صفحات 233، 234، 266، 267.
2- نبیل زرندی، ص 537 به بعد.
3- تلخیص تاریخ نبيل زرندی، ص 548.
4- منظور میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم دولت ناصرالدین شاه است.
5- نقطة الكاف، ص 233.

به راستی چه ارتباطی میان سران این حزب شنیعه (1) با امپراطوری استعمارگر روسیه برقرار بوده که به خاطر قتل آنها، امپراطور موجبات عزل مقتدرترین صدراعظم دوران قاجار که، خدمات او بر هر ایرانی وطن پرستی مسلّم است را فراهم می آورد؟

آیا کشته شدگان تبعهٔ دولت روسیه بودند!؟

آیا از نزدیکان و اقوام امپراطور بودند!؟

آیا چه خدمتی به آن دولت استعماری انجام داده بودند که تا این حد از آنان حمایت می کند؟

آیا ...؟

در این مختصر سعی شده نمونه های اندکی از حمایت های شرم آور و شوم دولت استعماری روسیه تزاری از سران این حزب ننگین آن هم از کتاب هائی که توسط نویسندگان همین گروهک بهائی نوشته شده و به وسیله انتشارات خودشان به چاپ رسیده نشان داده شود، اما بررسی بقیه موارد به فرصت دیگر موکول می شود، انشاء الله تعالى.

این بررسی یا در واقع نمایش در دو پرده (2) مطرح می شود پرده اول:

علی محمد شیرازی - باب - پایه گذار حزب ضاله بابیت.

ص: 79


1- حسینعلی نوری پایه گذار فرقه منحرف بهائیت علاوه بر این که بارها شیعه را حزب خوانده (مثلا در کتاب اشراقات صفحات 90، 132، 153، 156، 158، ... و دیگر آثارش) و حتی مذهب حقه را، شیعه شنیعه گفته، (همان، ص 160) گروهک ضالهٔ خود را نیز بارها با عنوان حزب مورد خطاب قرارد داده است. (همان ص 12).
2- از واژه پرده استفاده شد چون در واقع حزب تراشی و مذهب سازی در کشورهای جهان سوم همچون نمایش خیمه شب بازی است که در پرده های مختلف بر روی صحنه می رود و کارگردانان ماهر استعمارگر از پشت صحنه و حتی الامکان بدون گذاشتن کمترین ردّ پائی، بازیگران را با نخ هائی که از دید تماشاگر نامرئی است، به سوی اهداف شوم خود هدایت می کنند.

پرده دوم:

حسینعلی نوری - بهاء ا... - بنیان گذار حزب شنیعه بهائیت.

ص: 80

نمایش. پرده اول: علی محمد شیرازی - باب -: پایه گذار حزب ضاله بابیت

اشاره

نمایش

پرده اول

على محمد شیرازی - باب - :

پایه گذار حزب ضاله بابیت

ص: 81

ص: 82

صحنه اول: اعدام علی محمد شیرازی

موضوع نمایش:نقاشی از جسد باب

پس از آن که علی محمد باب توسط دولت ایران در تبریز تیرباران گردید، نمایش عجیبی از سوی نماینده تزار در این شهر، یعنی کنسول روس در تبریز بر روی صحنه رفت که در عین ناباوری مهر تأیید مانندی بر صحت تصمیم و اقدام قاطع دولت ایران ، - خاصه امیرکبیر- در اعدام باب بود.

اقدام کنسول روسیه در پایتخت دوم ایران (1) به قدری شگفت انگیز است که تا امروز هم ذهن محققانی را به خود مشغول کرده و هر یک در آثارشان کوشیده اند زوایای تاریک این واقعه را مورد کنکاش قرار دهند تا شاید پاسخ برخی از سؤالات را بیابند.

هر چند این معما قابل حل نیست.

پس از اعدام باب و محمد علی زنوزی (2)جسد آن دو از میدانی که در آن تیر باران شدند به کنار خندق شهر منتقل می شود و عده ای از -

ص: 83


1- در سلسله قاجار، تبریز مقر حکومت ولیعهد دولت ایران و به منزله پایتخت دوم بوده است.
2- از عناصر اولیه بابی که همراه باب اعدام شد.

سربازان دولتی برای محافظت و مراقبت معین می گردند (1) تا به مرور حيوانات وحشی آنها را بخورند و کسی اجسادشان را ندزدد.

شاید هدف حکومت از این اقدام جلوگیری از ساخت زیارتگاهی برای این حزب منحرف بود زیرا چنین محلی می توانست موجب ترویج بیشتر آنان گردد.

خورده شدن جسد باب توسط حیوانات وحشی از مسائل مسلمی است که در تمام تواریخ رسمی آن زمان آمده و حتی منشی وقت سفارت فرانسه در ایران «کنت دوگو بینو» (2) که به قول شوقی (3) «سیاستمداری معروف و صاحب قلم است» (4) نیز بر آن صحه آن صحه نهاده است.

نیکلا در این مورد مینویسد:

«مسیو دوگو بینو با ناسخ التواریخ و روضة الصفا و مرآت البلدان و به طور خلاصه با تمام مورخین رسمی موافق است که پس از اجرای قتل، جسد باب را در خندق شهر انداختند طعمه گرگ ها شد». (5)

در چنین وضعیتی که جسد تیرباران شده در بیرون شهر بر روی زمین افتاده و سربازان حکومتی به نگهبانی از آن مشغولند و گرگ های گرسنه آماده حمله می باشند، ناگهان سر و کله یک نقاش برای نقاشی از جسد پیدا می شود.

بدیهی است که ماموران نخواهند گذاشت وی حتی به اجساد نزدیک شود تا چه رسد به این که بتواند شکل آن را رسم نماید.

ص: 84


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 549.
2- Conte de Gobineau
3- امام دوم فرقه ضاله بهائیت.
4- قرن بدیع، شوقی ، قسمت اول ص 340، چاپ سنگی.
5- مذاهب ملل متمدنه ص 408.

هر چه باشد آنها مراقبند گرگ ها وظیفۀ خود را انجام دهند، اما کارگردان ماهر نمایش، فکر این جا را هم کرده است.

نقاش برای این که کوچکترین مزاحمتی از سوی سربازان برایش پیش نیاید و بتواند به راحتی و با کمال آرامش به کارش بپردازد و تصویر دقیقی از جنازه رسم نماید به تنهائی اقدام به چنین عمل جسورانه ای نکرده بلکه وی در رکاب نماینده خاص تزار در تبریز یعنی:

«جناب کنسول» برای انجام چنین کار عجیبی آمده است.

بدون کوچکترین توضیحی روشن است که آمدن کنسول، تمام درهای بسته را می گشاید و موانع را بر طرف می کند به طوری که نگهبانان مزاحم نه تنها از نزدیک شدن نقاش به جسد جلوگیری نمی کنند که با احترام تمام به خدمت برخاسته هر امری که بفرمایند بدون تأمل و با کمال میل انجام می دهند.

از عقب و جلو کردن و برگرداندن اجساد و ممانعت از سرو صدا و سنگ اندازی مردم و کودکان گرفته تا ترتیب دادن چای و قلیان برای جناب کنسول و نقاش همراهش!!!

ناگفته نماند که نظر نگارنده نیز برخورده شدن جسد توسط گرگ هاست اما طبق روال کتاب، مطلب را از کتب غیر مسلمانان پی می گیریم هر چند که دوگوبینو نیز غیر مسلمان است!!

ص: 85

بررسی موضوع نقاشی از جسد باب توسط عمّال روسيه در کتب ضاله

1- نبیل زرندی در تاریخ خود می نویسد:

«صبح روز بعد از شهادت «قونسول روس» در تبریز با نقاشی ماهر به کنار خندق رفته و نقشه آن دو جسد مطهر را که در کنار خندق افتاده بود برداشت ... آن نقشه با نهایت مهارت کشیده شده بود». (1)

2- عباس - امام دوم فرقه منحرف بهائیت این موضوع را چنین آورده است:

«بعد آن دو جسم را از میدان به خارج شهر، به کنار خندق نقل نمودند و آن شب در کنار خندق ماند.

روز ثانی قونسول روس با نقاش حاضر شد و نقش آن دو جسد را به وضعی که در کنار خندق افتاده بود برداشت». (2)

3- دکتر عطاء الله ندیمی در کتابی که در راستای «طرح ازدیاد معارف امری از طریق مکاتبه لجنۀ ملی نشر معارف امری» نوشته، در درس چهارم که تیتر آن شهادت!حضرت اعلی!! است، می نویسد:

«صبح روز بعد قنسول روس با شخصی نقاش در محل حاضر شده و نقش اجساد را به همان ترتیب که در کنار خندق افتاده بود، کشید». (3)

این سه نفر مطلب را تا همین اندازه نقل کرده اند ولی دو نفر دیگر پرده را بیشتر بالا زده اند.

ص: 86


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 549.
2- مقاله شخصی سیاح، چاپ سربی، ص 26 و چاپ سنگی، ص 49.
3- تاریخ امر ا...، ص 41.

4- محمد علی فیضی در کتابی که به عنوان زندگی نامه على محمد شیرازی نوشته آورده است:

«صبح روز بعد قنسول روس در تبریز به اتفاق نقاش بابل قونسولخانه به کنار خندق رفته، تصویر آن دو جسد را به همان شکل و وضعی که بر روی زمین مطروح بود ترسیم نموده با خود بردند». (1)

5- وی در کتاب دیگری که در مورد محل دروغینی که بهائیان به عنوان مقبره باب در کشور صهیونیستی اسرائیل ساخته اند نوشته، نیز حادثه را دقیقا به همین شکل آورده است:

«صبح روز بعد قونسول روس در تبریز به اتفاق نقاش قونسولخانه به کنار خندق رفته، تصویر آن دو جسد را به همان شکل و وضعی که بر روی زمین مطروح بود ترسیم نموده با خود بردند». (2)

مطلب جدیدی که در این نوشته علاوه بر سه متن اول وجود داشت این است که این فرد یک نقاش معمولی نبوده که با مختصر پول و اجرتی برای این کار استخدام شده باشد بلکه یک کارمند و یک عضو رسمی کنسولخانه است که قاعدتا اهل کشور روسیه هم هست.

در اعتراف بعدی تعداد سربازان محافظ 40 نفر ذکر گردیده است:

6- شوقی ربانی - امام دوم گروهک ضاله - می نویسد:

«در همان روز هنگام غروب آفتاب جسد مطهر حضرت اعلی !! و جناب انیس (3) را که اجزاء آن به یکدیگر ممزوج و آمیخته شده بودند، از میدان سربازخانه به خارج شهر، کنار -

ص: 87


1- حضرت نقطه اولی!! ص 347.
2- مقام اعلی یا ملکه کرمل، ص 32.
3- همان محمد علی زنوزی است.

خندق منتقل نمودند و چهار دسته محافظ هر یک مرکب از ده سرباز به مراقبت گماشتند.

صبح روز بعد قنسول روس در تبریز با یک نقاش در محل حاضر شده و نقش اجساد را به همان وضع که در کنار خندق افکنده شده بودند، برداشت». (1)

تا اینجا شش اعتراف از کتاب های حزب منحرف بهائیت بر این امر ذکر شد اما یک اعتراف دیگر باقی مانده که علاوه بر اینکه پرده را بیشتر بالا می زند و حقایق دیگری را روشن می کند به یکی دو سؤال بسیار اساسی پاسخ می دهد.

7- عبدالحسین آیتی تفتی (2) در کتاب مفصلی که در تاریخ این حزب شنیعه نگاشته است، پس از آوردن وضعیت بدن علی محمد باب بعد از تیر باران و زخم هایش می نویسد:

«و قونسول روس اظهار افسوس نموده، رقت آورده بود و گریه کرده!! ... و مأمورین آن دو جسد مظلوم را از دار به زیر آورده و حشیانه و ظالمانه به کنار خندق کشیدند و یک دهه سرباز بر آن گماشتند ... و در همان روز قونسول روس به کنار خندق رفته، نقشه ئی از هیکل باب برداشته، به دربار روسیه فرستاد!!! ». (3)

سؤالات اساسی که در این نقل پاسخ داده شده عبارتند از این که: این نقاشی به سفارش چه کسی کشیده شده؟

ص: 88


1- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 1، ص ،257 به بخش اسناد سیاه، سند شماره 2 مراجعه شود.
2- وی بعدها به آغوش اسلام بازگشت و کتاب های بسیار مفید و رسواکننده ای در رد فرقه ضاله و بیان انحرافات آنان نوشت. او حتی شهرتش را نیز به آیتی تغییر داد تا نشانی از زمان انحرافش با وی همراه نباشد. بزرگترین کتابش در این مورد «کشف الحیل»، در سه جلد است.
3- الكواكب الدريه فى مآثر البهائيه ، ج 1 ص 248.

این تصویر برای چه کسی کشیده شده؟

این نقاشی به کجا فرستاده شد و از کجا سر در آورد؟

ص: 89

اما سؤالات بی پاسخ

1- شخص منحرفی چون علی محمد باب برای امپراطوری کبیر روسیه چه ارزشی داشته که از جنازه اش تصویر برداری می شود؟

2- آیا دولت روسیه از هر قاتل و جانی و مفسدی که در ایران اعدام می شد، تصویر تهیه می کرده است؟

3- آیا علی محمد شیرازی تابعیت دولت روسیه را داشته و روسی بوده ؟!

4- اوچه خدمت ارزنده ای به این دولت استعماری انجام داده که ارزش آن را دارد که چنین اقدامی -که حتی حساسیت نسل های بعدی ما را نیز بر می انگیزد - برایش انجام شود؟

5- چرا کنسول خطر می کند و در مقابل سربازانی که تا 40 نفر گفته شده و قاعدتا عده ای از مردم که آن جا حاضر بوده اند خود را مخالف فرمان حکومت مرکزی نشان می دهد؟

آیا حکومت روسیه نمی ترسد که چنین کاری موجب اختلاف میان دو کشور شود؟

6- چه چیزی گریه کنسول روس را در آورده؟ آیا کنسول با علی محمد شیرازی فامیل بوده ؟

7- آیا جناب کنسول حاضر بود بر جنایات حمله وحشیانه روسیه و قتل عام مردم ایران که چندی پیش از آن در جنگ های تحمیلی روسیه بر کشورمان روی داده بود و صفحات تاریخ به ندرت جنایاتی به آن شدت به خود دیده است، نیز بگرید؟

8- آیا کنسول روس بابی شده بود؟

9- آیا کنسول مسلمان بود و بر اختلاف مسلمین می گریست؟

10- آیا این اقدام یک کج دهنی به دولت مرکزی ایران، و شاید حتی -

ص: 90

بالاتر از آن، یک اولتیماتوم محسوب نمی شود؟

11- دربار امپراطور روسیه عکس باب را برای چه می خواستند؟ آیا می خواستند خود را با آن تبرک نمایند؟

12- آیا امپراطور روسیه مسلمان بود و می خواست به باب گرایش پیدا کند؟

13- آیا ...... ؟؟؟

شاید برای این سؤالات و سؤالات بی پاسخ دیگری که می توان مطرح کرد، فقط یک جواب وجود داشته باشد و آن این که:

جناب تزار «الکساندر نیکلاویچ» می خواستند کسی را که با به راه انداختن اختلاف و شورش های داخلی موجب ضعف شدید و مشغول شدن حکومت ایران گردید را زیارت و به او عرض ادب کند، اکنون که خودش نیست، حداقل به جسدش.

و تصویر جسدش به عنوان یک سرباز خادم به دولت روسیه!! به یادگار در موزه برای عرض ارادت نسل های بعدی نگهداری شود.

ص: 91

صحنۀ دوم: تجلیل از خدمات على محمد باب!!

موضوع نمایش:درام و نمایشنامه باب

موضوع بسیار عجیب و پیچیده ای که اطلاع ما در مورد آن تقریبا صفر و فقط محدود به خبر وقوع آن است، این است که :

نمایشنامه نویسی روسی، نمایشی از نوع درام، از زندگی علی محمد شیرازی می نویسد و در روسیه منتشر می کند.

منبع محدود ما هم یکی از کتاب های گروهک بهائی است که به عنوان تاریخ روز شمار نوشته شده - هرچند دقت لازم را ندارد و اشتباهات متعددی در زمان و تاریخ های آن راه یافته است و لذا توضیح خاصی راجع به مطالب ذکر شده در آن وجود ندارد.

اشراق خاوری در این کتاب در وقایع سال 1904 - 1903 میلادی برابر سال 1321 - 1320 ه_ ق می نویسد:

«20- انتشار درام و نمایشنامه باب به وسیله «ایزابلاگروسکی» در روسیه (لنین گراد).

ص: 92

21- اطلاع یافتن کنت تولستوی نویسنده مشهور روسیه از امر مبارک به واسطه مطالعه درام باب در سن 75 سالگی (1)».

درام به معنای نمایش غم انگیزی است که معمولا به مرگ هنر پیشه اول نمایش منجر می شود.

متأسفانه تاکنون منبع دیگری در این مورد به دست ما نرسیده و مطلب دیگری راجع به این نمایشنامه نمی دانیم.

ص: 93


1- تقویم تاریخ امر، ص 131.
سؤالات بی پاسخ

1- متن این نمایشنامه بر اساس چه منابعی نوشته شده است؟ و اطلاعات آن چه قدر به دور از غرض ورزی بوده است؟

2- در این درام برای علی محمد شیرازی چه شخصیتی ترسیم شده؟

یک قهرمان؟

یک منجی؟

یک رهبر دینی؟

یک...؟؟

3- چه شخصیتی برای مسلمانان و ایرانیان ترسیم شده؟

4- نویسنده و خط دهندگان وی چه اهدافی را از نوشتن و انتشار این درام تعقیب می کرده اند؟

5- آیا این درام در چه شهرهایی بر روی پرده رفته؟ چه تعداد از مردم به تماشای آن رفته اند و ...؟

6- آیا تأثیر آن در جامعه روسیه بررسی شده است؟

7- نمایشنامه نوشته شده در چه تیراژی به چاپ رسیده است؟

8- آیا نویسندهٔ آن «ایزابلاگروسکی» به این حزب منحرف پیوسته است؟ یا به طور خود جوش و اصلا بدون اطلاع آنان به این نگارش دست زده؟

9- این درام چه تاثیری در نویسنده ای مانند تولستوی - و احیانا دیگر اندیشمندان - داشته است؟

10 - آیا ؟؟ (1)

ص: 94


1- لازم به تذکر است که نگارنده نمونه دیگری نیز از این دست سراغ دارد و قاعدتا نمونه های دیگری هم داشته باشد - و آن درامی است که زندگی «قرّة العین» به درخواست «سارا برنارد» توسط نمایشنامه نویس مشهوری تهیه شده است. قرن بدیع، شوقی افندی، ج 1 ص 338، چاپ سنگی.

پرده دوم: حسینعلی نوری - بهاء ا...-: بنیانگذار حزب شنیعه بهائیت

اشاره

پرده دوم

حسینعلی نوری - بهاء ا... - :

بنیانگذار حزب شنیعه بهائیت

ص: 95

ص: 96

صحنه اول: خاندان حسینعلی نوری.

موضوع نمایش:ارتباط این خاندان با دولت روسیه تزاری

در این پرده نمونه هایی از ارتباط تنگاتنگ و فوق العاده خاندان حسینعلی با دولت و سفارت روسیه تزاری را به اختصار نشان می دهیم:

1- برادر بزرگتر حسینعلی به نام حسن، منشی سفارت روسیه و حتی دارای مقام و منزلت شایانی نزد آن دولت بوده است:

«اولین پسری که از صلب میرزا بزرگ (1) و رحم آن مخدره (2) به وجود آمده میرزا حسن است که ولد اکبر آن مرحوم است و به موجب بعضی اقوال موثقه این میرزا حسن اخیر منشی سفارت روس شده در بحبوحه اقتدار روس، مشارالیه منزلتی شایان یافت». (3)

ص: 97


1- میرزا بزرگ نوری، پدر حسینعلی است.
2- منظور همسر اول میرزا بزرگ است.
3- الكواكب الدريه فى مآثر البهائيه ، ج 1، ص 254.

2- شوهر خواهر حسینعلی یعنی میرزا مجید آهی منشی سفیر روس، جناب پرنس دالگورکی!!! است.

«میرزا مجید شوهر همشیره مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی سمت منشی گری داشت آن حضرت را ملاقات و ایشان را به منزل خویش که متصل به خانه سفیر بود...». (1)

3- شوهر عمه حسینعلی یعنی شوهر خواهر میرزا بزرگ نوری، از اتباع دولت روسیه است.

دختر حسینعلی در این باره می گوید:

«خواهر مهربان پدر بزرگم که عیال میرزا یوسف نامی از اتباع روس و رفیق قنسول روس در طهران بود». (2)

ص: 98


1- قرن بدیع، چاپ سنگی ، ص ،318، چاپ سربی ص 33 به بخش اسناد سیاه سند شماره 4 مراجعه شود. این مطلب در منابع دیگر این فرقه هم آمده است مثلا بهاء ا... شمس حقیقت، ص 151، حضرت بهاء ا...،ص 78.
2- تاریخ بلانفیلد ص 40 به نقل: نامه ای از سن پالو، ص 312 و انشعاب در بهائیت ص 108.
سؤالات بی پاسخ

1- چرا پسر ارشد میرزا بزرگ نوری که از عمّال دولت قاجار بوده (1) و کتاب های این قوم شوم در مورد مناصب مختلف و مخصوصا وزارت او قلم فرسایی ها نموده اند که طبق منابع دیگر صحت ندارد باید به جای خدمت به وطن و در کنار پدر به خدمت بیگانگان در آید؟ آیا پدرش نمی توانسته او را به شغل مناسبی بگمارد؟!!

2- چه خدمت بزرگی انجام داده که موجب «منزلت شایان» وی گردیده ؟

3- «منزلت شایان» وی چه بوده و به چه رتبه و مقامی رسیده است؟

4- چرا باید داماد یکی از حکام دولت علاوه بر فرزندش منشی سفیر۔ و نه سفارت - یک کشور بیگانه آن هم کشوری استعماری باشد؟

5- میرزا مجید چه قدر به دولت روسیه و شخص پرنس دالگورکی نزدیک است که خانه متصل به منزل سفیر، که لابد یک خانه اعیانی به تمام معناست در اختیار او قرار می گیرد؟ على الخصوص که این قضیه مربوط به منطقه ییلاقی سفارت روس در زرگنده است که ویلای جناب سفیر در آن جا قرار دارد!!

6- میرزا مجید چه خدمت شایانی انجام داده که به چنین مقامی نائل آمده؟

7- آیا با داشتن چنین خانواده ای چقدر می توان به صداقت پدر این خانواده یعنی میرزا بزرگ نوری در حکومت و خدماتش خوشبین بود؟

8- اگر مانند چند دهه قبل بین کشوهای ایران و روسیه جنگی در می گرفت، آیا این افراد جانب وطن خود را می گرفتند یا کشور ولی -

ص: 99


1- وی منصب پیشکاری و خطاطی داشته است. به بخش اسناد ،سیاه سند شماره 4 مراجعه شود.

نعمتشان را؟

9- اساسا مگر دولت روسیه دارای افراد فارس زبان - مثلا در جمهوری تاجیکستان - نبوده که نیازمند منشی آن هم در چنین سطح عالی باشد؟

ص: 100

صحنه دوم: فرار حسینعلی نوری

موضوع نمایش:اقدامات احتیاطی دولت روسیه برای نجات حسینعلی از حکم اعدام در زمان باب

پس از گردهمایی ننگین و شرم آور بدشت (1) که با توطئه حسینعلی و یارانش، در حضور حدود 80 نفر از اعضای فرقه ضاله بابیت، اعلام نسخ دین مبین و برداشته شدن احکام نورانی اسلام گردید عمال حکومت قاجار او را به عنوان عنصر و عامل اصلی این حرکت شوم شناسائی و معرفی کردند که موجب صدور حکم دستگیری و فرمان اعدام وی گردید.

«مخالفین و اعداء .... به شاه می گفتند سبب اصلی و باعث واقعی وقایعی که در شاهرود و مازندران اتفاق افتاد، همین شخص بهاءا... است. این قدر گفتند تا شاه را وادار کردند حکم صادر نمود که حضرت بهاءا.... را دستگیر کنند. می گویند -

ص: 101


1- منطقه ای در اطراف شاهرود.

محمد شاه... گفت:

.... این دفعه تصمیم گرفته ام که ایشان را اعدام نمایم». (1) این حکم به دستگیری و چوب خوردن حسینعلی منجر می شود. (2)

گرچه اکثر تواریخ فرقه ضاله بابیه سعی کرده اند مطلب را سربسته و در همین حد برگزار نمایند، اما آواره در تاریخ خود پرده از ارتباط تنگاتنگ این مدعی خدایی با دولت استعمارگر روسیه بر می دارد.

«و دیگر صدور حکم قتل حضرتش از دربار طهران، ولی از تصادفات غریبه آن که بعد از صدور حکم قتل و قبل از وصول و اجراء، محمد شاه وفات نموده و آن حکم بی اثر مانده بلکه فوت شاه سبب نجات بهاءا... از حبس و تضییقات شده از مازندران به طهران مراجعت فرموده ...

در وسط این احوال یک وقتی در «درجز» که قریه ای از قرای مازندران است تشریف داشته و در آن جا مستخدمین و سرحد داران دولت روس ارادتی شایان به حضرتش یافته، اراده کرده اند که آن حضرت را از دست مأمورین ایرانی گرفته و یا فرار داده به روسیه ببرند ولی آن حضرت قبول نفرموده، پاسخ داد که کشته شدن به نام بهتر از زیستن به ننگ است و اتکال ما فقط به خدای متعال است!!!

بعد از این مقدمه طولی نکشید که برید از طهران رسید و خبر وفات محمد شاه را رسانید و دریابیگی روس اظهار سرور کرده ....».(3)

عجیب این که نگارنده تا بحال نتوانسته این واقعه را با این تفصیل در -

ص: 102


1- تلخيص تاریخ نبیل زرندی، ص 302 و 301.
2- تقویم تاریخ امر، ص 41 و 42، حوادث سال 1265 ه- ق برابر با 1228 ه ش.
3- الكواكب الدريه ، ج 1 ص 284.

سایر تواریخ این فرقه مزدور بیابد اما عجیب تر این که این کتاب قبل از چاپ توسط عباس امام اول فرقه - قرائت و تصحیح شده و چه بسا مطالبی که از آن کاسته یا بر آن افزوده شده است، حال چگونه چنین مطلبی که طشت رسوایی را از بام به زمین می اندازد از آن حذف نشده، جاى سؤال است؟

این جاست که باید پذیرفت که این روابط و حمایت ها آن قدر زیاد بوده که از دست در رفتن و از پرده بیرون افتادن پاره ای از آنها کاملا طبیعی است و به قدری تکراری شده که برای جناب عباس افندی کاملا عادی بوده، پس افشای گوشه هایی از آنها - صد البته آنها که کم رنگ تر و پیش پا افتاده ترند - به هیچ وجه مهم نیست!

علاوه بر اینکه گاه رگه هایی از فخر و مباهات بر این روابط شوم نیز در نوشته های آنان دیده می شود. مانند نقل های با آب و تاب شوقی - امام دوم فرقه از شرکت مقامات انگلیسی در تشییع جنازه عبدالبهاء - امام اول فرقه - و یا گزارش اعطای مقام «سر» به او که در کتاب های متعدد با حواشی خاصی نقل شده و یا .... .

و از همین جا می توان فهمید که چرا کار برخی از فرقه و حزب سازان به خوبی می گیرد و به اصطلاح بر خر مراد سوار می شوند و کار دیگران نمی گیرد آری راز این امر فقط و فقط در ارتباط با بیگانگان و میزان توفیق در جلب نظر مساعد و حمایت های آنان است و بس!

نكته ای مهم و تلخ

مطلب بسیار حائز اهمیتی که از دید صاحب نظران - حداقل اغلب آنها - مخفی مانده این است که اگر حسینعلی به سرحدات روسیه پناه نمی برد که تبعا این فرار بدون اشاره دولت روسیه نبوده - و دستگیر می شد، بسیار بعید است که اکنون چیزی جز نامی از گروهک مشئوم بابی بهائی -

ص: 103

باقی مانده بود.

بنابراین حتی اگر نگوییم که دولت استعماری روسیه عامل ایجاد گروهک تروریستی بابی است بدون هیچ شکی می توان این دشمن قسم خورده را به وجود آورندهٔ این حزب سیاه یعنی فرقه ضاله بهائیت دانست! آیا نجات کسی که حکم قتل وی از سوی حکومت مرکزی صادر شده، امر ساده ای است؟

یا ساده انگاشتن آن، ساده لوحانه است!؟

بنابراین شاید نکته مهمترین عامل کتمان این واقعه در کتب این فرقهٔ ضاله باشد.

پس با توجه به این واقعه به راحتی می توان اعلام داشت که:

گروهک ننگین بهائیت، توسط دولت استعماری روسیه به وجود آمده است!!! و این نکته ای بسیار مهم و حائز اهمیت و البته تلخ هم برای ما و هم برای اعضای فرقه ضاله بهائیت!!

ص: 104

سؤالات بی پاسخ

1- حسینعلی نوری چه اقداماتی بر علیه امنیت کشور انجام داده بود که حکم قتل وی به صورت غیابی صادر شد؟

نکند با بیگانگان ارتباط داشته؟ البته این ارتباط را -از نوع سالم افراد- دیگری هم داشته اند مگر اینکه ارتباط او از نوع دیگری باشد؟

2- اگر به راستی کشته شدن را بهتر از زیستن به ننگ می دانست، چرا خود را تسلیم دولت نکرد و در همان سرحد باقی ماند تا شاه مرد و مشکل حل شد؟

مگر قصد فرار داشت؟

3- مستخدمین و سرحدداران دولت روس چگونه و به خاطر چه عملی به او ارادتی شایان یافته اند؟

آیا از او معجزه دیده اند؟ یا به تمام ایرانیان «ارداتی شایان» داشتند؟

4- آیا تمام مردم ایران لا اقل مردم نواحی مرزی می توانستند آزادانه با مرزداران دولت استعماری روسیه سر و سِری داشته باشند تا شاید نسبت به آنان هم «ارادتی شایان» بیابند؟

5- آیا صرف ارادت یکی دو مأمور می تواند موجب فراری دادن کسی شود که حکم قتلش نه از سوی یک حکومت محلی بلکه از سوی حکومت مرکزی و اول شخص مملکت صادر شده؟

6- اگر فرضا این عمل واقع می شد و مأمورین به دلیل ارادت به حسینعلی بها او را به روسیه فراری می دادند آیا پس از اعتراض ایران، دولت روسیه این مأمورین را توبیخ و تعزیر نمی نمود؟

... مگر این که قصد آنان با اطلاع بلکه با دستور دولت بهیه روسیه باشد.

7- حسینعلی چه ارتباطی با دریابیگی روس داشته؟ و این ارتباط -

ص: 105

چقدر عمیق بوده؟

8- از اظهار سرور دریابیگی معلوم می شود که او هم به جناب بهاء «ارادتی شایان» یافته.

ارادت او از کجا پیدا شده؟

9 - آیا می توان پذیرفت که همۀ این ارتباطات و دوستی ها مسائل بدون سابقه قبلی و فقط در طول چند روز ایجاد شود؟ مخصوصا رابطه صمیمانه با یک مقام بیگانه که چندان دون پایه هم نیست!

10- .... ؟؟؟

ص: 106

صحنۀ سوم:پناهندگی حسینعلی نوری به سفارت روسیه!!

موضوع نمایش:پرنسس دالگورکی با کاپیتولاسیون در خدمت حسینعلی بهاء ا...

در تاریخ 28 شوال 1231 ش مطابق با 1286 ه_ ق (1) توسط سه (2)یا شش(3) نفر از خود فروختگان بابی سوء قصدی به جان ناصرالدین شاه قاجار انجام شد که هر چند به زخمی شدن وی انجامید ولی نافرجام ماند. حتی از مطالعه کتاب های عناصر این حزب باطله به راحتی می توان نتیجه گرفت که طرح این ترور توسط حسینعلی نوری و با هماهنگی سفارت روسیه و میرزا آقاخان نوری صدر أعظم وقت ریخته شده است.

این اقدام در واقع کودتائی بود که به علت نافرجام ماندن اولین قدم، یعنی قتل شاه و بالتبع اجرا نشدن مراحل بعدی و مطرح نشدن نیروهای -

ص: 107


1- تلخيص تاریخ نبیل زرندی، ص 646، تقویم تاریخ امر، ص 50.
2- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 646.
3- بایگانی عمومی انگلیس 171-0.60.F برگ 381، به نقل: انشعاب در بهائیت، ص 66.

دیگر و سایر عوامل، ابعاد آن برما روشن نیست و متأسفانه تاکنون هم روی آن تحقیق و پژوهش کاملی صورت نگرفته است.

اما شاید بتوان نتیجه گرفت که این مثلث شوم، قصد تغییر حکومت ایران از تشیع به یک حکومت منحرف بابی را داشته اند که البته دست نشانده روسیه و شاید مستقیما تحت الحمایه آن کشور قرار می گرفت.

حتی شاید این اقدام در راستای عمل به آرمان یا وصیت «پطر کبیر» امپراطور روسیه مبنی بر لزوم دستیابی این کشور به آب های گرم خلیج فارس انجام یافت که، چون در قدم اول ناموفق ماند، پرده های دیگر آن بر روی صحنه نرفت!!

اما حتی اگر چنین حدی را برای این کودتا نپذیریم، یا بگوییم در اولین قدم امکان آن وجود نداشت هر شاهزادۀ دیگری هم که بر سر کار آورده می شد چیزی جز دست نشانده و آلت دست و مجری اوامر رهبر گروهک بابی یعنی حسینعلی نوری نبود!

این بررسی را با سیر در منابع دیگری که طرح آنها در اینجا لازم نیست به فرصت دیگر موکول می کنیم و به اصل بحث می پردازیم و چون در متون ارائه شده این مطالب به روشنی بیان شده بدون مقدمه به نقل عبارات پرداخته می شود.

بررسی منابع حزب مزدور باب و بها در موضوع سوء قصد به ناصرالدین شاه قاجار

1- حادثه را از تاریخ نبیل زرندی که گفته های شخص حسینعلی است، کمی قبل از سوء قصد به شاه شروع می کنیم:

امیرکبیر به حسینعلی به شدت ظنین شده که در شورش ها - و جنگ -

ص: 108

هایی که این فرقه مزدور به وجود آورده و در آنها هزاران نفر به خاک و خون کشیده شده اند و امنیت کشور به خطر افتاده - نقش اساسی را او بر عهده دارد ولی شاید تا آن زمان هنوز نتوانسته نقش مهم و حیاتی و استراتژیک او را در کارگردانی این فتنه ها شناسائی کند و وی را فقط به عنوان یکی از عوامل شناخته گفته های بعدی حسینعلی مؤید این احتمال است - یا این که فشارهای بیگانه موجب جلوگیری از قاطعیت امیر در این مورد است. زیرا علی محمد باب به تازگی اعدام شده و دولت روسیه نمی خواهد بزرگترین عامل و رئیس تشکیلات خود در ایران - حسینعلی نوری - هم به همان سرنوشت دچار شود.

گفته های صدر اعظم به حسینعلی که توسط خود او نقل شده، مؤید این مطلب است نبیل از قول وی می نویسد:

«امیر نظام یک روز ما را به منزل خود دعوت کرد و با نهایت احترام از ما پذیرائی نمود و گفت سبب ملاقات شما این بود که اکنون می گویم من به یقین مبین می دانم که اگر مساعدت و تدبیر و اقدامات مهمۀ شخص شما نبود، هرگز ملاحسین و یارانش که از جنگ جویی به وجه اطلاعی نداشتند نمی توانستند مدت هفت ماه در مقابل اردوی شاهنشاهی پایداری نمایند من از مهارت و زبردستی شخص شما که این گونه دستورات عجیبه می دهید بسیار متعجبم ...». (1)

علف این عبارت برای ما سؤالات بسیار ایجاد می کند:

کسی را که صدر اعظم «به یقین مبین» می داند که بدون مساعدت و اقدامات مهمۀ او شورش قلعه طبرسی به چنین مرحله ای نمی رسید که چند هزار نفر در آن کشته شوند و هفت ماه به طول انجامد، آن هم توسط -

ص: 109


1- تلخيص تاریخ نبيل زرندی، ص 638.

کسانی که «از جنگ جویی به هیچ وجه اطلاعی نداشتند»، آیا این فرد خائن را دستگیر و اعدام می کنند یا در منزل صدر اعظم «با نهایت احترام» از او پذیرائی می شود؟؟؟

در مورد کشته های قلعه طبرسی کافیست به گزارش سفارت انگلستان به وزارت خارجه آن کشور توجه کنیم:

«در مازندران 575 بابی به قتل رسیدند، ولی آنها نیز در مقابل سه، چهار هزار نفر از مخالفان خود را از بین بردند». (1)

این 575 بابی قاتل و سفاک که توانسته اند «سه، چهار هزار نفر از» قوای آموزش دیده دولت ایران که با توپ و تفنگ آنها را محاصره کرده بودند از بین ببرند،(طبق اعتراف وابسته نظامی سفارت انگلستان) مشتی افراد جنگ ندیده بوده اند«که از جنگ جویی به هیچ وجه اطلاعی نداشتند».

آیا چنین مطلبی به راستی یک معما نیست؟

و آیا تحقق چنین امری در عالم واقع امکان پذیر است؟ و اگر باشد، احتمال وقوع آن چقدر و چند درصد خواهد بود؟

نیم درصد؟

یک درصد؟

می بینیم که حل این معما بدون در نظر گرفتن حمایت و پشتیبانی بیگانگان به هیچ وجه امکان پذیر نمی باشد و هر عاقلی می داند که چنین امری هرگز از یک عده ملا و کشاورز و پیشه ور و کاسب ساده ساخته نیست که در مقابل ارتش کشوری بایستند و در پایان جنگ هم تعداد کشته های ارتش مجهز دولتی بالغ بر پنج تا هفت برابر آنها باشد!

اکنون امیرکبیر عامل شوم این جنایات و واسطه حمایت بیگانگان از -

ص: 110


1- بایگانی عمومی انگلستان ،152-0.60.F برگ ،379 به نقل انشعاب در بهائیت، ص 46.

فتنه ای چنین عظیم را یافته است کسی که استراتژیست و کارگردان اصلی است که با«مساعدت و تدبیر و اقدامات مهمۀ شخص» او یعنی با نقشه و طراحی و «مهارت و زبردستی» او این شورش رقم خورده است و او کسی نیست جز حسینعلی نوری!!!

سؤال اساسی که در این جا مطرح می شود این است که آیا بر اساس منطق حکومتی صدر اعظم توانمند و سیاستمداری چون میرزا تقی خان که به هیچ وجه اهل گذشت و اهمال و تساهل و پای بر حق نهادن نیست، آن هم در چنین مورد خاصی که فردی - حداقل - متهم به دست داشتن در خون هزاران نفر باشد، آیا حکم این شخص دستگیری و محاکمه و اعدام است یا پذیرائی «با نهایت احترام»؟؟

آیا چنین جرم عظیمی که بر علیه مصالح مملکتی و کیان تشیع انجام یافته و خدمتی بی حد و مرز به اجانب بوده از هیچ حکومتی قابل اغماض است که از سوی امیر نظام از آن چشم پوشی شود؟

شاید تذکر این نکته لازم نباشد که امیر هم مانند هر مسلمان دیگری می دانست که حسینعلی نوری از نظر شرع مقدس اسلام مرتد و واجب القتل است ولی با این وجود باز هم اقدامی صورت نمی دهد، چرا؟

برای توجیه عملکرد امیر فقط و فقط یک احتمال باقی می ماند و آن فشار قدرت خارجی است و بس!

فقط کافی است بداینم که صدر اعظم مقتدر ما - آن هم در اوج زمان اقتدارش که قاعدتا در دل آرزوی سپرده شدن حسینعلی به چوبه دار را داشت، متأسفانه حداکثر کاری که توانست انجام دهد این بود که وی را به کربلا تبعید نماید.

به راستی آیا زنده نگهداشتن چنین فرد استراتژیست مرتبط با بیگانه ای که در هر زمان می تواند فتنه و شورشی برپا کند و ماهها و شاید سال ها دولت و سپاه را مشغول کند و امنیت کشور را به خطر بیندازد- جدا -

ص: 111

از حکم شرعى وجوب قتل مرتد - چقدر به صلاح ملک و مملکت بوده و امیر با چه توجیهی از آن غفلت نموده است؟

اگر این جریان کافی نیست تا میزان فشار شوم خارجی و دست پنهان حمایت بیگانه را از این عنصر خود فروخته حس کنیم و ردّ پشتیبانی بزرگترین دشمن خارجی را از اصلی ترین مهرۀ نفوذیش در ایران به عیان ببینیم، صحنه های بعدی این امکان را به وجود خواهند آورد و جای هیچ شکی باقی نخواهند گذاشت.

برگردیم به اصل داستان:

چند ماه پس از تبعید حسینعلی، در اثر توطئه های مختلف داخلی و خارجی، امیرکبیر به قتل می رسد و میرزا آقاخان نوری ملقب به اعتماد الدوله به صدارت عظما برگزیده می شود.

این دو هم ولایتی به خوبی یکدیگر را می شناختند و می دانستند که هر دو عنصر بیگانه اند، از این روی از اولین اقدامات صدر اعظم جدید که شاید به اشاره دولت بهیهٔ روسیه (1) و برای جلب رضایت تزار صورت،گرفت بازگرداندن حسینعلی به تهران است.

البته در مورد میرزا آقاخان نگارنده چندان با تواریخ فرقه ضاله موافق نیست و او را بیشتر عنصری انگلیسی می داند هرچند برای حفظ مقام صدر اعظمی در جلب نظر امپراطوری روسیه نیز بسیار کوشیده است.

اما با توجه به روش این کتاب - چنانچه در مقدمه اشاره رفت که بررسی موضوع از درون کتب حزب منحرف بابی بهائی است کاری به منابع دیگر نداشته و داستان را از درون کتب آنها پی می گیریم، ضمن اینکه تأکید می شود که موضوع ارتباط میرزا آقاخان با حسینعلی جای تحقیق بیشتر دارد.

ص: 112


1- لقبی است که از قلم حسینعلی نوری به آن امپراطوری عظیم الشان!! اعطا شده است: الکواکب الدریه، ج 1، ص 334.

نبیل زرندی در این مورد می نویسد:

«در آغاز جلوس خود (میرزا آقا خان ) تصمیم گرفت که بین دولت و حضرت بهاءا...!!! را که رئیس بابیان بودند آشتی و التیام دهد، لذا نامه به حضرت بهاء ا... ! نگاشت و حضرتش را به تهران دعوت کرد».(1)

اما کواکب الدریه پرده را بالاتر زده و نشان می دهد که روابط این دو نفر بسیار صمیمانه بوده است:

«و شاید سابقه دوستی آن حضرت با صدر اعظم نوری و روابط هم وطنی بیشتر آن حضرت را بر عزم مراجعت تصمیم داد و حتی بعضی را این تصور است که میرزا آقاخان صدراعظم بشارت قتل امیرکبیر و صدارت خویش را به وسائل خفیه به آن حضرت داده و مراجعت ایشان را تقاضا نموده».(2)

این عبارت چنان واضع و روشن است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد، علی الخصوص دقت و تأمل در کلمهٔ «وسائل خفیه» که نشان دهنده ارتباط تنگاتنگ و پنهان این دو نفر عنصر خود فروخته با یکدیگر دارد که برقراری آن ارتباط هم قاعدتا بدون کمک بیگانه امکان پذیر نخواهد بود.

به هر حال حسینعلی به تهران آمد و صحنه های بعدی اسرار دیگری را بر ملا ساخت که در کتاب های فرقه گمراه بهائیت حتی بعد از تغییر و حذف و تلخیص، باز هم به اندازه کافی روشن و رسوا کننده است.

نبیل ادامه می دهد:

«... پس از وصول نامه عازم پایتخت گردیده و در ماه رجب -

ص: 113


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی ، ص 644.
2- الكواكب الدريه فى مآثر البهائية ، ج 1، ص 305.

وارد تهران شدند. میرزا آقاخان برادر خود جعفر قلی خان را مخصوصا به پیش باز حضرت بهاءا....! فرستاد و تبریک ورود تقدیم نمود.

حضرت بهاء ا... پس از ورود به تهران، یک ماه تمام در منزل برادر وزیر اعظم مهمان بودند صدر اعظم جعفر قلی خان برادر خود را مأمور پذیرائی آن حضرت نموده بود. پیوسته اعیان شهر و بزرگان دربار به ملاقات حضرتش شتافته، پس از یک ماه حضرت بهاء ا... به شمران انتقال فرمودند».(1)

عجبا!! چرا نزدیک شدن به اعضای گروهک ضاله بابی و علی الخصوص رئيس آنان - آن هم بعد از آن همه شورش و فتنه و کشتار و خشونت - آن قدر برای جناب صدر اعظم اهمیت داشته که برادرش مامور استقبال از این مرتد واجب القتل می شود و از سوی صدر اعظم تبریک ورود برایش فرستاده می شود و جعفر قلی خان به دستور برادرش یک ماه تمام به پذیرائی از وی در منزل خود می پردازد؟

شگفتا! کسی که در زمان امیرکبیر و حتی در دوران میرزا آقاسی مدتی در فرار و زمانی در تبعید بوده و حتی از سوی شاه سابق حکم قتلش صادر شده اکنون در کمال آزادی مهمان صدر اعظم است.

او بر بالای مجلس می نشیند و «اعیان شهر و بزرگان دربار» با شور و اشتیاق به ملاقاتش می شتابند.

اما در جلسات وی با اعیان و درباریان چه مذاکراتی صورت می گیرد و چه نقشه هایی ریخته می شود؟

بزودی خواهیم دید.

حسینعلی در این خانه ملاقاتی بسیار خاص نیز دارد.

ص: 114


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 645 .

دیدار با فردی به نام شیخ علی ترشیزی، معروف به عظیم که به زودی در رأس عده ای دست به ترور ناصرالدین شاه می زند و عجیب است که این مطلب - هرچند به صورت دیگر در این کتاب مطرح شده :

«... جناب عظیم در این اثناء با حضرت بهاء ا...! ملاقات نمود ... در ضمن ملاقات جناب عظیم خیالی را که مدت ها بود در فکر خود پرورش می داد به حضور مبارک عرض کرد....». (1)

اگر چه مؤلف یا مصحح این کتاب آورده که حسینعلی با این تصمیم مخالفت کرد، اما اولا انجام این سوء قصد نشان دهندۀ موافقت اوست، زیرا وی «رئیس بابیان»(2) است و وقایع بعدی هم نشان می دهد که مانند فتنه ها و شورش های قبل، طراح و استراتژیست اصلی، اوست و ثانیا اگر بپذیریم که حسینعلی عظیم را وادار به این کار نکرده یا حتی اگر واقعا پیشنهاد از ناحیهٔ عظیم بوده و حسینعلی وی را بر حذر داشته، حداقل انتظاری که از رئیس این حزب خود فروخته می رود این است که چنین جریان و توطئه مهمی را به صدر اعظمی که مدتی است مهمان اوست و با یکدیگر چنین روابط نزدیکی دارند، اطلاع دهد تا وی احتیاطات لازمه را به عمل آورد و حداقل از کشته شدن بابی ها و پناه بردن حسینعلی به سفارت جلوگیری شود اگر چه این خبر دادن به صدر اعظم به تنبیه و حبس عظیم یا حتی قتل او بینجامد.

ماجرا را از این کتاب پی می گیریم.

«حضرت بهاء ا...! به لواسان تشریف بردند و در قریه آنچه که از مستملکات جناب وزیر بود توقف نمودند. جعفر قلی خان همچنان در مهمان داری پایدار بود.

ص: 115


1- تلخیص تاریخ نبیل، ص 645.
2- تلخیص تاریخ نبیل، ص 644.

در لواسان به حضرت بهاء ا...! خبر رسید که دو نفر از بابیان سبک مغز قصد حیات شاه نمودند و در وقتی که شاه با اردوی خود به شمیران عازم بودند آن دو جوان نادان دو جوان نادان به شاه حمله بردند ...

این عمل زشت که در آخر شوال 1268 هجری ....».(1)

از ماه رجب که حسینعلی وارد تهران شده تا 28 شوال (2) که ترور نافرجام شاه انجام می پذیرد، حداقل سه ماه است که وی در تهران مهمان خاص صدراعظم است.

اینجاست که مطلب از حد تعجب گذشته و حتی سوء ظن دیگران را نیز بر می انگیزد - بعدا اشاره خواهد شد که چرا این مرتد هر جا که می رود - تهران و شمیران و لواسان - مهمان میرزا آقا خان است و برادرش «همچنان در مهمانداری پایدار»؟.

جه سر و سری بین آن هاست؟

آیا صدر اعظم بابی شده یا مشغول هدایت رئیس حزب بابی است؟

آیا رفت و آمد اعیان و درباریان نیز برای هدایت حسینعلی است؟

آیا ... ؟؟

اما ادامه ماجرا در همان منبع:

«جعفر قلی خان که در شمران بود این واقعه را به حضرت بهاء ا...! پیغام داد و به حضرتش نگاشت که مادر شاه از این واقعه سرتا پا آتش گرفته و در نزد امرای دربار حضرتت را به همراهی میرزا آقاخان صدر اعظم محرک اصلی و قاتل حقیقی شاه معرفی کرده است. صلاح آن است که مدتی در -

ص: 116


1- تلخیص تاریخ نبیل، ص 645 و 646.
2- تقویم تاریخ امر، ص 50.

محلى مخفی به سر برید تا ...».(1)

برخی منابع حتى صریحا نوشته اند که صدر اعظم شخصا این پیغام را برای او فرستاد.(2)

می بینیم که شاه در شمیران مورد سوء قصد واقع گردیده یعنی در همان ناحیه ای که تا چند روز قبل حسینعلی نیز در آن جا مهمان صدر اعظم بوده و چندان فاصله ای با سکونتگاه فعلی وی - افچه - نیز ندارد، ولی از این عجیب تر آن که دست بر قضا جعفر قلی خان در زمان ترور شاه دقیقا در همان ناحیه تیراندازی قرار دارد و فی الفور واقعه را به «رئیس بابیان» خبر می دهد.

آیا او برای همین منظور به آنجا فرستاده شده بود که فورا خبر موفقیت را برساند- که از بد حادثه چنین نمی شود-؟

اما سوء ظن مادر شاه به حسینعلی و میرزا آقاخان به هیچ وجه تعجب آور نیست زیرا با توجه به ترور شاه توسط چند بابی که از قضا رئیسشان ماه هاست مهمان صدر اعظم و رفیق گرمابه و گلستان اوست، هیچ عقل سلیمی نمی تواند به نتیجه ای غیر از این برسد که این دو نفر «محرک اصلی و قاتل حقیقی» هستند مخصوصا توجه به این که این تیراندازی مدت کوتاهی پس از بازگشت حسینعلی به ایران انجام شده است و على الخصوص وقتی دیدار یا دیدارهای رهبر تیم ترور یعنی «عظیم» را با حسینعلی به موارد فوق ضمیمه کنیم چاره ای نمی ماند به جز این که حکم کنیم:

رئیس تروریست ها کسی نیست جز آقای حسینعلی نوری !!!

جالب این که این حکم در نظر امام دوم این حزب شنیعه نیز کاملا طبیعی است و جای و جای هیچ تعجبی هم ندارد.

ص: 117


1- تلخیص تاریخ نبیل ، ص 647 .
2- حضرت بهاء ا... ص 77 78 ، بهاءا... شمس حقیقت، ص 100 و 101.

شوقی پس از توضیح مقام و رتبهٔ جدش در رهبری حزب فتنه انگیز بابی می نویسد:

«... جای تعجب نیست اگر در قضیه رمی شاه و اتفاقی بدان اهمیت که به فاصلهٔ قلیل پس از معاودت آن حضرت به تهران رخ گشود، افکار شاه و دولت و نظرات درباریان و ملت کلاً متوجه ایشان گردید...

در رأس معاندین و مخالفین، مادر شاه قرار داشت که آتش خشم و غضبش مشتعل گردید و صراحتا آن هیکل انور اقدس را محرک اصلی و مسئول حقیقی این خطب عظیم معرفی نمود».(1)

طبق نوشته امام فرقه ضاله بهائیت می بینیم که اتهام دخالت حسینعلی «در این خطب عظیم» چیزی نیست که فقط از سوی مادر شاه مطرح شده باشد، بلکه حکم محکومیت وی از سوی شاه و دولت و درباریان و حتی عموم ملت هم مطرح بوده است!

مطلب دیگری که شاید در نظر اول چندان مورد توجه واقع نشود، استفاده از کلمهٔ «خطب» در متن امام دوم این گروهک است.

نگارنده ابتدا تصور می کرد که این واژه اشتباهاً به جای کلمه «خبط» به کار رفته اما پس از مراجعه به دو چاپ سربی و سنگی این کتاب و ملاحظه صفحات دیگری که این لغت در آنها به کار رفته (2) معلوم شد که اشتباهی در کار نیست و همان کلمه «خطب» صحیح است.

جالب این است که «خطب» به معنای «کار و کار بزرگ» (3) است که هیچ معنی منفی و انتقادی از آن بر نمی آید در حالی که اگر از واژهٔ «خبط» -

ص: 118


1- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 1 ص 316، چاپ سربی، ج 2، ص 33.
2- مثلا در ص 17 چاپ سربی.
3- فرهنگ معین، ماده خطب.

استفاده می شد، دارای بار منفی بود.

نبیل سخنان مادر شاه را چنین می نویسد:

«مادر ناصرالدین شاه ... دائما گریه می کرد و فریاد می زد و رؤسای دربار را عتاب و خطاب می نمود که بروید بهاء ا.... ! را به قتل برسانید محرک اصلی و مسبب واقعی در قضیه پسرم بهاءا... ! است سایرین آلت هستند! دشمن حقیقی پسرم اوست، تا او را نکشید قلب من آرام نمی گیرد و مملکت هم آرام نمی شود».(1)

روشن است که وقتی یک زن در گوشه دربار چنین مطلبی را درک کند درباریان و سیاستمداران باید خیلی بیشتر مطلع باشند و مدارک متعددی بر علیه او موجود باشد!

خوب در چنین شرایطی متهم اصلی حادثه چه باید بکند و به کجا پناه برد؟ حتى صدر اعظم هم متهم است آن هم نه یک متهم معمولی، بلکه متهم ردیف اول یا دوم. بنابراین از دست او هم کاری ساخته نیست.

به او پیشنهاد فرار شده اما به کجا؟

اگر گرفتار شد چگونه نجات خواهد یافت؟

شاید این بار قبل از آن که دولت روس دست به کار بشود کشته شود و...

طبیعی است که وی تمامی احتمالات را بررسی کرده البته نه به تنهائی، بلکه قاعدتا با همفکری و مشورت با سفیر دولت تزار.

و این جا بود که این عنصر خود فروخته دیگر هیچ جای امنی جز آغوش گرم امپراطوری بهیهٔ روسیه!! برای خود نیافت!

یا به عبارت دیگر آن روز را روز مبادا دید و ناگزیر شد آخرین پرده -

ص: 119


1- تلخیص تاريخ نبیل، ص 666، 665.

را نیز بالا بزند و به سفارتخانه دشمن پناه ببرد.

ناگفته نماند که تواریخ فرقه ضاله خواسته اند داستان را به صورتی در آورند که انگشت اتهام کمتری به سوی رهبر تروریستشان نشانه رود، اما خواهیم دید که مطلب بزرگتر از آن است که قابل توجیه باشد.

نبیل می نویسد:

«حضرت بهاء ا... پیشنهاد جعفر قلی را نپذیرفتند و روز دیگر سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند. در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسید میرزا مجید منشی سفارت روس از آن حضرت مهمانی کرد و پذیرائی نمود».(1)

قبل از بررسی این نقل لازم است متن کتاب امام دوم فرقه منحرف بهایی هم آورده شود تا با مقایسه به توضیح آن بپردازیم:

«روز بعد با نهایت سکون و وقار به جانب اردوی پادشاهی که در آن اوان در نیاوران از محال شمیران مستقر بود رهسپار گردیدند. در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره مبارک! که در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی (2)سمت منشی گری داشت آن حضرت را ملاقات و ایشان را به منزل خود که متصل به خانه سفیر بود دعوت و هدایت نمود».(3)

اولین سؤالی که به ذهن می رسد این است که این نهایت سکون و وقار از کجا ناشی شده؟

ص: 120


1- تلخیص تاریخ نبیل، ص 647.
2- Prince Dolgorouki .
3- قرن بدیع چاپ سنگی، ج 1 ص .318 به بخش اسناد سیاه سند شماره 4 مراجعه شود. رفتن حسینعلی به خانه میرزا مجید آهی در دیگر منابع این آئین باطل هم آمده است، مثلا: بهاءا... شمس حقیقت، ص 101 از باب تا بیت العدل، ص 87 حضرت بهاء ا...، ص 78.

چنین متهمی که می داند چیزی جز مرگ و چوبه دار انتظارش را نمی کشد چطور می تواند سکون داشته باشد؟

جواب کاملا روشن است.

وقتی حمایت پرنس دالگورکی سفیر کبیر عالیجناب تزار در میان باشد هیچ کس را یارای قتل او نیست و با نفس گرم او حتی شاه ایران نیز چون امیرکبیر مات است!

در مقایسه دو متن مشخص می شود که شوقی، میرزا مجید آهی را «شوهر همشیره» حسینعلی معرفی کرده و این مطلبی نیست که نبیل از آن آگاه نباشد اما شاید صلاح را چنین دیده که وی به عنوان یک غریبه معرفی شود نه آشنا و قبلا گفتیم که تاریخ نبیل در واقع تاریخ حسینعلی است.(1)

اما مطلبی که در هر دو عبارت به صورت ماهرانه و رندانه ای مخفی شده و بدون توضیح برای خواننده روشن نمی شود این است که با خواندن هر یک از این دو متن متوجه می شویم که بها از لواسان (افجه) عازم نیاوران (اردوی شاهی) بوده که در بین راه در زرگنده به منزل شوهر خواهرش می رود و ...

با یک نگاه به نقشه استان تهران و تهران بزرگ، متوجه می شویم که این سه نقطه یعنی، لواسان، نیاوران و زرگنده نسبت به هم حالتی شبیه مثلث دارند به صورتی که ممکن است بتوان گفت که نیاوران تا حدودی بین لواسان و زرگنده است، اما به هیچ وجه و با هیچ رمل و اسطرلابی زرگنده (سفارت روس) بر سر راه لواسان (افجه) به نیاوران قرار نمی گیرد.

این هم یکی دیگر از معجزات این مدعی خدایی !!

ص: 121


1- در مورد میرزا مجید در صحنه اول همین پرده توضیحاتی ارائه شد.

بالاخره شاه مأموری به سفارت می فرستد تا متهم را تحویل بگیرند.

«سفیر روس از تسلیم حضرت بهاءا...! به مأمور شاه امتناع ورزید و به آن حضرت گفت که به منزل صدر اعظم بروید و کاغذی به صدر اعظم نوشت که باید حضرت بهاء ا...! را از طرف من پذیرائی کنی و در حفظ این امانت!!! بسیار کوشش نمائی و اگر آسیبی به بهاء ا... برسد و حادثه ای رخ دهد، شخص تو مسئول سفارت روس خواهی بود!!!

میرزا آقاخان با آن که نسبت به حضرت بهاء ا... ابراز مساعدت می نمود، در این واقعه از خوف جان و بیم زوال ریاست و مقام از مساعدت خودداری نمود».(1)

اگر حسینعلی قصد رفتن به اردوی شاه را داشته، چرا شاه باید او را از سفیر تحویل بگیرد؟

مگر خودش به اردوی شاهی نخواهد رفت؟

و چرا و به چه جرأتی سفیر او را تحویل نمی دهد؟

آیا سفیر به زور او را نگه داشته ؟

مگر او مهمان «میرزا مجید آهی شوهر همشیره مبارک» نبود، پس چرا شاه او را از سفیر می خواهد؟

آیا سفیر می تواند یک تبعه ایران را با زور و اجبار در سفارت نگهدارد؟ و این عمل موجب اختلاف دو کشور نخواهد شد؟

آیا سفیر یک کشور می تواند بدون ملاحظات سیاسی و بدون اجازه از دولت متبوعش کسی که اقدام به ترور شاه کشور دیگری کرده را پناه دهد؟

آیا این اقدام آتش جنگ بین دو کشور را شعله ور نمی کند؟

ص: 122


1- تلخیص تاریخ نبیل، ص 648.

چرا سفیر در مقابل خواسته دولت ایران مخالفت می کند و به جای سپردن مجرم خاطی به محکمه و زندان، او را به صدر اعظم که از قضا خود او نیز متهم است - می سپارد؟ مگر چه رابطه ای بین صدر اعظم و سفیر هست؟

آیا صدر اعظم مهمان دار و مأمور پذیرائی از میهمانان جناب سفیر است؟

اصلا شاید این چند ماه مهمانی در منزل صدر اعظم هم به سفارش سفیر روسیه بوده؟؟!!

جناب دالگورکی در نامه به صدر اعظم چه چیزهای دیگری نوشته است؟

آیا در عرف دیپلماتیک یک سفیر می تواند صدر اعظم کشوری را تهدید کند؟ نکند او مقام صدارت را به حاج میرزا آقاخان داده؟؟

امام دوم حزب شوم بهائیت در کتابش پرده آخر این روابط پلید را برداشته و میزان خود فروختگی حسینعلی به بزرگترن دشمن این مرز و بوم را کاملا بر ملا کرده:

«... شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین خویش را به سفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را که به دخالت در این حادثه عظیم متهم داشته بودند، تحویل گرفته، فورا نزد وی بیاورند سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء ا... به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک ان استدعا نمود که به خانه صدر اعظم تشریف ببرند.

ضمنا از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید: ودیعه پر بهائی را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ و -

ص: 123

حراست آن بکوشد ...»!!! (1)

آیا با این عبارت شوقی، در مورد عنصر بیگانه و نوکر روس بودن جدّش حسینعلی دیگر جای شک و شبهه ای باقی می ماند؟

توجه به این عبارت به ما می فهماند که وی مانند مهره های عادی نیست، بلکه یک عنصر کلیدی و حیاتی است که حتی شاید صاحب شأن و منزلت در نزد امپراطور روسیه باشد و اگر به جز این بود، او را «پر بها» خطاب نمی کرد.

اما به راستی بهای حسینعلی برای دولت روسیه چقدر است؟

به زودی به این سؤال هم پاسخ خواهیم داد.

در همین جا لازم است اختلافاتی که در ترجمه این عبارت در دو چاپ مختلف این کتاب وجود دارد تذکر داده شود هرچند در مفهوم فوق تأثیری جز تأكید بیشتر ایجاد نمی کند در چاپ سربی کتاب قرن بديع - البته- جلد دوم - عبارت شوقی به این صورت ترجمه شده است:

«سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء ا...! امتناع ورزید و از هیکل مبارک تقاضا نمود که به خانه صدر اعظم تشریف ببرند. ضمنا از مشارالیه به طور صریح و رسمی خواستار گردید: امانتی را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ و حراست او بکوشد»!!!(2)

وقایع لحظه لحظه به لحظه جالبتر می شود: تقاضای سفیر «صریح و رسمی» است. در عرف دیپلماتیک این سخن به معنای درخواست یک دولت از دولت دیگر است، اگر چه در اینجا یک دستور است نه یک درخواست اما سؤال اینجاست که جناب حسینعلی چه خدمت بزرگی انجام داده -

ص: 124


1- قرن بدیع، چاپ سنگی ، ج 1 ص 319 و 318 به بخش اسناد سیاه سندهای شماره 4 و 5 مراجعه شود.
2- قرن بدیع، چاپ سربی ، ج 2 ص 34.

که به «امانت» آن هم از نوع «پر بها» ی آن تبدیل شده؟

معنای قبول کردن و پذیرفتن شیئی به عنوان امانت و ودیعه در عرف ما آن است که این شیء ملک امانت سپار است و امانت دار فقط کسی است که امین بودن او مورد پذیرش امانت گذارنده است ولی به هیچ وجه مالک امانتی نمی شود .

در این جا امانت سپار دولت روسیه است و امانتدار میرزا آقاخان نوری به عنوان صدر اعظم دولت ایران و شیء امانتی حسینعلی نوری!!!

بدیهی است که دولت ایران و شخص امانتدار مالک این امانت پر بها ! نیست و حق تصرف «بازپرسی و محاکمه» در وی را ندارد، بلکه صرفا امین است و اگر خسارتی به امانت وارد شود باید تاوان و خسارت آن را بپردازد، مخصوصا این که از سوی جناب سفیر تهدید هم شده باشد.

اما امانت - حسینعلی - در هر حال متعلق به دولت روسیه است که این فقط یک معنی می تواند داشته باشد و آن این که وی تابعیت دولت روسیه را دارد و در زیر سایه پرچم آن کشور زندگی می کند و یک شهروند روس و خدمتگزار با وفای جناب تزار است نه یک ایرانی مسلمان.

مطلب ضمنی دیگری که از این عبارات استفاده می شود روابط نزدیک سفیر و سفارت با میرزا آقاخان نوری است که وزیر مختار دولت تزاری حاضر است امانتی چنین پر بها را به او بسپارد، به عبارت دیگر وی امین سفارت روس است!! بیخود نیست که جناب صدر اعظم ملقب به «اعتماد الدوله» است.

اکنون که حکایت این رسوایی به اینجا رسید لازم است برای نشان دادن اوج ارتباط حسینعلی با شخص سفیر و خانواده وی به ادامه افشاگری توجه کنیم:

بالاخره پس از مذاکرات خاصی بین سفیر و نمایندگان مخصوص شاه و سپردن تعهدات و قول و وعده های لازمه به جناب دالگورکی، مبنی بر -

ص: 125

اعدام نشدن و جهات دیگری که به آنها خواهیم پرداخت، حسینعلی تحویل دولت ایران می شود البته به عنوان امانت و مأموان وی را به زندان منتقل می کنند، این جاست که دختر سفیر رسوائی دیگری از این روابط شوم را برملا می کند:

«وقتی که حضرت بهاء ا... ! از زرگنده عازم شدند، دختر سفیر روس از مخاطراتی که حضرت بهاء ا... را تهدید می کرد چنان پریشان خاطر بود که اشک از چشمش می ریخت و پدر خود را مخاطب ساخته گفت: ای پدر اگر نتوانی این مهمان خود را از خطر برهانی و محافظت کنی، نتیجه این ریاست و قدرت تو چه خواهد بود؟

سفیر روس که بی نهایت دختر خود را دوست می داشت از گریه او متاثر شده و به او قول داد که در حفظ حضرت بهاء ا... ! سعی بلیغ مبذول دارد»!!!(1)

با گریه دختر عالی جناب دالگورکی ارزش این امانت و بهای آن بیش از پیش معلوم شد اما به راستی گریه دختر سفیر برای چیست؟

او چقدر با حسینعلی نشست و برخاست داشته و او را می شناخته که برای مخاطراتی که هنوز به سرش نیامده - و اصلا معلوم نیست بیاید - اشک می ریزد؟

آیا او همکار حسینعلی بود؟

آیا شاگرد حسینعلی بود؟

آیا همسر حسینعلی بود؟

نامزد حسینعلی بود؟

عاشق چشم و ابروی حسینعلی شده بود؟

ص: 126


1- تلخیص تاریخ نبیل، ص 648.

قصد ازدواج با او را داشت؟

معشوقه حسینعلی بود؟

آیا ارتباطشان...؟؟؟

آیا وی به حزب ضاله بابیت گرویده بود تا گریه اش را به حساب جسارت و دستگیری رئیس این حزب شوم بگذاریم؟

چرا او را مهمان سفیر خوانده مگر او مهمان میرزا مجید شوهر خواهر حسینعلی و منشی سفارت نبود؟

از عبارت «نتیجه این ریاست و قدرت تو چه خواهد بود» معلوم می شود که قدرت و ریاست سفرای کشورهای استعمارگر فقط در صورتی قابل قبول است که صرف جذب و حفظ مهره های کلیدی و جاسوسان و نوکران در کشورهای دیگر شود.

یعنی صرف کسانی که حاضرند برای خدمت به ارباب، به هر رنگ و لباس و مارک و مذهبی در آیند و از هیچ خیانت و جنایتی ابا نداشته باشند و الا قدرت و ریاست آنها به هیچ دردی نمی خورد!

اما میزان این «سعی بلیغ» را به زودی خواهیم دانست.

حسینعلی در زندان و اقدامات دولت روسیه در حمایت وی

به هر حال پس از جلب رضایت سفارت، حسینعلی به زندان می رود و سه تا چهار ماه در آن جا می ماند. (1)

منابع گروهک بابی و بهائی در مورد وضعیت اسفبار سیاهچال تاریک و نمور و شکنجه های دردناک و زنجیرها و حشرات و ...قلم فرسائی فراوانی کرده اند (2) اما در جمع بندی نوشته هایشان در می یابیم که وضع او -

ص: 127


1- بهاء ا... و عصر جدید، ص31.
2- مثلا: قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2، صص 320 - 322. لوح نجفی، ص .16 تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 673 و 664 و 649.

با هیچ زندانی دیگری قابل مقایسه نبوده به صورتی که مرتبا برایش از خانه غذای مناسب آورده می شده (1) هر روز ساعتی هوا خوری در فضای آزاد داشته (2) و علاوه بر اینها امکان ملاقات با او فراهم بوده !! (3)

قاعدتا این مقدار آزادی و امکانات شگفت انگیز در اختیار زندانیان دارای جرائم معمولی هم نبوده، چه رسد به کسی که متهم به اقدام بر علیه مصالح ملی کشور و دستور و برنامه ریزی قتل شاه و رئیس تروریست ها است.

اما البته پشتیبانی و حمایت های جناب سفیرکبیر، هر در بسته ای را می گشاید و هر ناممکنی را ممکن می سازد.

به این ترتیب سرانجام دولت ایران توانست با امروز و فردا کردن و آوردن بهانه تحقیق و جمع آوری مدارک مدت کوتاهی حسینعلی را در حبس نگهدارد، اما مساعدت های سفارت مانع از تحقیق و استنطاق و محاکمه وی بود و در فرض اثبات جرم و محاکمه و محکومیت هم امکان کیفر او وجود نداشت، زیرا او یک شهروند میهن پرست روس بود نه یک ایرانی غیرتمند.

در هر صورت بالاخره یک روز صبر جناب دالگورکی تمام شد و طی پیامی شدید اللحن درخواست تحقیقات با حضور نماینده دولت روس را نمود.

البته شاید همین مقدار تحمل هم برای عادی شدن اوضاع و به اصطلاح افتادن آب از آسیاب بوده اما احتمال دیگری هم هست و آن این که این زمان صرف از بین بردن ردپاها و آماده کردن شهود و یافتن عوامل مناسب برای تحقیقات و محاکمه شده مدتی نیز برای فشار به دولت -

ص: 128


1- تلخیص تاریخ نبیل ،زرندی ، ص 667 و 649.
2- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2 ص 323.
3- همان.

ایران لازم بود و قاعدتا نامه های دیگری نیز از سوی سفیر روس صادر شده است و شاید تمام این موارد در کنار هم انجام شده باشد که ظن غالب نیز همین است.

نبیل می نویسد:

«قنسول روس که از دور و نزدیک مراقب احوال بود و از سلح و بالا گرفتاری حضرت بهاء ا...! خبر داشت، پیغامی شدید به صدر نال بملعب اعظم فرستاد و از او خواست که با حضور نماینده قنسول تلیه عروس و حکومت ایران تحقیقات کامل درباره حضرت بهاء ا... به عمل آید و شرح اقدامات و سؤال ها و جواب ها که به وسیلهٔ نمایندگان به عمل می آید در ورقه [ای] نگاشته شود و حکم نهایی درباره آن محبوس بزرگوار اظهار گردد.

صدر اعظم به نماینده قنسول وعده داد و گفت در آتیه نزدیکی به این کار اقدام خواهد کرد و آنگاه وقتی معین نمود که نماینده قنسول روس با حاجب الدوله و نماینده دولت به سیاه چال بروند ...». (1)

می بینیم که ابتدای عبارت:« از دور و نزدیک مراقب احوال ...» ناظر به مواردی است که قبلا گفته شد اما مطلب حائز اهمیت پیغام شدید به صدر اعظم (2) است که نمی دانیم در آن چه نوشته و چه تهدیدی نموده؟ ولی بقیه کلام نیاز به کمی توضیح دارد.

ابرقدرت ها و کشورهای استعمارگر قانونی را به کشورهای ضعیف تحمیل می کنند که بر طبق آن هرگاه یکی از طرفین دعوی، تبعه کشور قدرتمند - روسیه - باشد، محاکمه باید در حضور نماینده و وکیل کشور غالب - روسیه - صورت گیرد که تبعا بدون هیچ فشار و زحمتی خواهد بود.

ص: 129


1- تلخیص تاریخ نبيل زرندی، ص 667.
2- این مطلب در منابع دیگر این کیش باطل نیز آمده است مثلا- بهاء ا.... شمس حقیقت، ص 131.

و حتی در برخی موارد اگر فرد خاطی به زندان محکوم شود مدت محکومیت را در زندان های آن کشور - روسیه - طی خواهد کرد.

این قرار داد ظالمانه و استعماری چیزی نیست جز همان قانون معرف «کاپیتولاسیون» که اولین بار پس از جنگ های ایران و روس در عهد نامهٔ فیمابین به کشور ما تحمیل شد.

حسینعلی نیز با استفاده از این قانون با حضور وکیل و نماینده دولت تزار و تبعا با استفاده از اهرم های مختلف مانند پرداخت رشوه به مأموران حاضر در تحقیقات و راضی کردن شیخ علی ترشیزی (عظیم) که مباشر ترور و به هر حال محکوم به اعدام بود و علی رغم مخالفت شاه و دربار بلکه هر ایرانی غیور و آزاده ای تبرئه گردید.

نبیل زرندی می نویسد:

«مقدمتا جناب عظیم را طلب داشتند و از محرک اصلی و رئیس واقعی سؤال کردند جناب عظیم گفتند:... محرک اصلی خود من هستم...

چون این اقرار را از عظیم شنیدند، نماینده قنسول و نماینده حکومت اقرار او را نوشته به میرزا آقاخان خبر دادند و در نتیجه حضرت بهاء ا... ! از حبس خلاص شدند!!! (1)

هر چند ترشیزی مستقیما رهبر گروه سوء قصد بوده ولی زرندی که گفته های حسینعلی را می نگارد مطلبی در مورد علت تصمیم به قتل او نقل می کند که جای ابهام دیگری را می گشاید، او می نویسد:

«چون از اضرار بهاء ا...! مأیوس شدند، برای تحصیل رضایت مادر شاه در صدد بر آمدند شیخ علی عظیم را مسبب اصلی خیانت به شاه معرفی کنند و به این بهانه او را به قتل رسانیدند.

ص: 130


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 667 و 668.

و با عذابی شدید شهید کردند»!! (1)

معنای این حرف این است که مأموران حکومتی به خاطر فشار مادر شاه می خواستند حسینعلی را بکشند اما چون موفق نشدند، تصمیم گرفتند عظیم را مسبب اصلی خیانت به شاه معرفی و او را بکشند.

این حرف از چند جهت جای تأمل و شاهدی بر گفتار پیشین است:

اولا در زندان سعی شده حسینعلی به وسیله زهر کشته شود - البته به ادعای منابع منحرف بابی.

ولی این که چرا و چگونه زهری که به دستور مادر شاه به وی داده شده اثر نکرده خود معمای دیگری است:

«زهر حضرت بهاء ا....! را هلاک نساخت، نهایت سبب افسردگی و ضعف جسم هیکل مبارک گردید»! (2)

ثانیا وقتی از قتل حسینعلی مأیوس شده اند، سعی شده دیگری «مسبب اصلی خیانت به شاه معرفی» شود تا با قتل او رضایت و تشفی خاطر مادر شاه فراهم گردد.

و معنای این سخن این است که همه می دانستند مسبب اصلی این خیانت، شیخ علی عظیم نیست بلکه شخص حسینعلی است و لذا در ابتدا سعی کرده اند او را بکشند، اما چون موفق نشده اند و فشار مادر شاه هم زیاد بوده عظیم را به جای او به عنوان رهبر تروریست ها معرفی و سپس به قتل رسانده اند! (3)

ثالثا معلوم است که بدون معرفی کردن یک قربانی به عنوان عامل اصلی و استراتژیست، امکان آزادی حسینعلی وجود نداشته و به عنوان نمونه علاوه بر شاه مادر شاه هم دست بردار نبوده و به هیچ وجه کوتاه -

ص: 131


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 667.
2- همان 667.
3- همین مطلب در: حضرت بهاء ا... ص 96 نیز آمده است.

نمی آمده است.

آزادی حسينعلى و عامل آن

در هر صورت و با وجود سؤالات بی پاسخ فراوان و علی رغم میل شاه حسینعلی روسی از زندان آزاد می شود اما چه عواملی موجبات آزادی او را فراهم می آورند؟

شوقی پنج عامل را می شمارد که عامل آخر را جداگانه بررسی خواهیم کرد اما چهار عامل نخست:

«از یک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکی سفیر روس در ایران که به جمیع وسائل در آزادی حضرت بهاء ا...! بکوشید و در اثبات بی گناهی آن مظلوم سعی مشکور مبذول داشت از طرف دیگر اقرار و اعتراف رسمی ملا شيخ على ترشیزی ملقب به عظیم که در زندان حضور حاجب الدوله و مترجم سفارت روس و نماینده حکومت برائت حضرت بهاء ا... ! را تأیید و به صراحت تام دخالت و شرکت خویش را در حادثه رمی شاه اظهار نمود.

از جهت دیگر مساعی و مجهودات مستمر برادران و خواهران و اقوام حضرت بهاء ا... در رهایی ایشان و بالاخره تأیید بی گناهی و بی تقصیری آن وجود اقدس از طرف مراجع و مجامع تحقيق.

همه این عوامل دست به دست یکدیگر داده، موجبات استخلاص و نجات هیکل مبارک را از چنگال دشمنان لدود فراهم آورد». (1)

ص: 132


1- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2 ص .43 نگاه کنید به بخش اسناد سیاه، سند شماره 9.

چهار عاملی که وی شمرده عبارتند از:

1 - شخص وزیر مختار دولت روس که نه فقط «وساطت» کرده، بلکه به اعتراف شوقی، «دخالت» هم نموده است .

مانند کسی که در دعوای دو نفر وارد می شود و آن دو را که در حال کتک کاری هستند از هم جدا می کند، در این جا او وساطت کرده و مانع دعوا شده اما اگر سعی کرد برای ختم غائله به نفع یکی از دو طرف دعوا حکم شود دخالت هم نموده است.

شوقی میزان دخالت سفیر را هم روشن کرده که به جميع وسائل بوده است.

این کلام جای هیچ شکی را باقی نمی گذارد که جناب سفیر از هیچ کوششی برای آزادی وی مضایقه نکرده کوشش های سالم یا ناسالم - تهدید، تطمیع ، رشوه ، نامه و ..؟؟

2- اقرار ترشیزی این اقرار در حضور مترجم سفارت روس که قاعدتا همان «میرزا مجید همشیره مبارک»!! بوده انجام گرفته و چون توسط مأمورین دو طرف مکتوب شده «اقرار و اعتراف رسمی» محسوب گردیده است.

اشکالی که در این حرف وجود دارد این است که اقرار یک محکوم به اعدام بر علیه خودش مورد قبول است که موجب صدور حکم اعدام وی نیز شده اما قبول حکم او به برائت دیگری محل تأمل است، چون اولین احتمال این است که وی می خواهد فرد دیگری غیر از خودش کشته نشود.

3- عامل سوم اقدامات «برادران و خواهران و اقوام» حسینعلی شمرده شده که منظور کوشش های میرزا مجید و همسرش - خواهر حسینعلی - و میرزا یوسف، شوهر عمه حسینعلی است که دست بر قضا - چنانکه در صحنۀ اول همین پرده گذشت - مردی خارجی از اتباع روس!! و علاوه بر -

ص: 133

آن رفیق کنسول روس در تهران یعنی همان جناب کینیاز دالگورکی است!!! (1)

4 - تأیید بی گناهی وی از سوی «مراجع تحقیق»، که شامل نمایندگان دولت روسیه و نمایندگان دولت ایران است و بدون هیچ توضیحی روشن است که در رأی نمایندگان دولت ایران بر آزادی حسینعلی، نقش تهدید و تطمیع و حلال مشکلات یعنی پول! چقدر می توانسته کارساز باشد!!

یعنی در واقع «مراجع و مجامع تحقیق» نمایندگان دولت روسیه هستند و بس.

ملاحظه شد که این چهار عامل که شوقی امام دوم این طایفه خود فروخته برشمرده در واقع تماما تشریفات و نمایشی از یک عامل بودند که آن هم عبارتست از قدرت و اقتدار وزیر مختار دولت بهیه روسیه تزاری یعنی همان عالیجناب دالگورکی.

برای درک نقش اساسی وزیر مختار در آزادی این خائن به دین و ملک و میهن به گزارش مجلس تحقیق و استنطاق که در حضور شخص شاه تشکیل شده توجه می کنیم:

«چون حضرتش را در حضور سلطان استنطاق کردند فرمود ... و چون شطری از این بیانات را اظهار فرمود، قونسول روس به صحت بیان و استحکام برهان آن حضرت! تصدیق نمود و خود ناصرالدین شاه از قوت قلب و حسن تقریر و عظمت شان آن حضرت در شگفت شد ...».(2)

در این گزارش چند نکته حائز اهمیت است:

1- بازجوئی و تحقیق او در حضور شاه بوده آیا سایر متهمان هم در -

ص: 134


1- The Chosen Highway معروف به تاریخ بلانفیلد نسخه انگلیسی، ص 40 به نقل: نامه ای از سن پالو (سن پائولو)، ص 312.
2- الكواكب الدريه ، ج 1 ص336 و 337.

حضور شاه، محاکمه می شده اند یا خون وی رنگین تر بوده؟

آیا ویژگی خاصی در او وجود داشته که باید در حضور سلطان استنطاق شود؟ یا اعمال فشار جناب دالگورکی موجب تشکیل چنین مجلسی گشته؟

2- در متنی که قبلا از کتاب امام دوم این شرذمه قلیله (1) باطله نقل شد، عامل چهارم تأیید بی گناهی حسینعلی از سوی «مراجع و مجامع تحقیق» بود و عرض شد که «مراجع و مجامع» چیزی جز نمایندگان دولت روسیه نیستند.

در این جا به روشنی می بینیم که سخنی از «مراجع و مجامع تحقیق» وجود ندارد جز تصدیق عالیجناب دالگورکی:

«قونسول روس بر صحت بیان و استحکام برهان آن حضرت ! نقل و تصدیق نمود»!!

این شهادت انسان را به یاد ضرب المثل معروف «به روباه گفتند شاهدت کیست؟ گفت دمم» می اندازد.

عجبا مثل اینکه مراتب شرعی عدالت و صداقت جناب سفیر و نیز اسلام خواهی و ایران دوستی و .... وی بر آقای شوقی ثابت بوده که پشتیبانی و حمایت و تصدیق او را در این جا و جاهای دیگر با آب و تاب نقل می کند در حالی که در عالم واقع در آن زمان روس ها برای ایرانیان دشمن و کافر حربی محسوب می شده اند و آن چه در این مجلس در حضور شاه روی داده چیزی نیست جز این که یک کافر حربی یعنی سفیر روس، مرتدی - حسینعلی را تصدیق نموده و بس.

3- در مورد شگفت زدگی ناصرالدین شاه جای سؤال است که این شگفتی از چه بابتی بوده؟

ص: 135


1- به معنای جماعتی بسیار اندک و کم شمار لقبی است که شوقی ربانی، امام دوم این کیش باطل به آنها داده است. قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 1 ص 299.

از میان قوت «قلب و حسن تقریر و عظمت شان»، کدام یک را بپذیریم؟

هر سه مورد را یکایک بررسی می کنیم:

الف - عظمت شأن: این کلمه وقتی در چنین موردی به کار می رود که فردی سلطان جائری را به خاطر ظلم و استبدادش ترور کند و پس از این که سوء قصد نافرجام ماند و او دستگیر شد تمام قد جلوی او بایستد و از حق ملت مظلوم دفاع نماید و مظالم شاه را بازگو کند تا در چشم او یک قهرمان جلوه کند نه این که از ترس جان دخالتش را در ترور که از روز روشن تر و بالاترین دلیل آن، همین پناه بردن به سفارت است - تکذیب کند و با کمال وقاحت وطن فروشی خود را آشکار کند و ننگ تابعیت دولت دشمن را بپذیرد.

حسینعلی در نگاه شاه ایران، امپراطور کشوری مقتدر یا یک پیشوای دینی شجاع آزاد و مستقل نبود تا برای او عظمت شأن قائل شود بلکه دقیقا بر عکس حسینعلی در نظر ناصرالدین شاه چیزی نبود جز یک مرتد حقیر و زبون نجس، که به دلیل خیانت و از ترس جانش ننگ ابدی زیر یوغ پرچم بیگانه رفتن آن هم کشور دشمن - را به جان خریده !!!

ب - حسن تقریر: دیپلمات های کار کشته سفارت که وکلای مدافع حسینعلی بودند قبلا آن چه را که باید در این جلسه گفته می شد و در واقع دفاعیه را به وی آموخته بودند و تبعا این متن را آن قدر با وی مرور کرده بودند که آن را حفظ کرده بود اما این چیزی نبود که از چشم شاه دور بماند و او آن قدر نادان نبود که باور کند شخصی مثل حسینعلی می تواند می تواند چنین استدلالاتی در دفاع از خود بیاورد، آن هم در چنین وضعی و با چنین اتهامی و در حضور کسی که مردم از سایه اش هم می ترسیده اند.

بلکه برای شاه از روز هم روشن تر بود که حسینعلی چون کودکی دبستانی آن چه را تعلیم دیده و حفظ کرده بازگو می کند، پس این مورد هم -

ص: 136

چیزی نیست که شاه را به شگفتی وادارد.

ج - قوت قلب در این که اصولا افراد بزهکار و رؤسای دسته های اوباش دارای قوت قلب و تهور زیادی هستند شکی نیست.

حسینعلی هم که به عنوان سردسته بابیان پس از باب - طبق نظر فرقهٔ ضاله بهائیت - و به عنوان جانشین او، ریاست بزرگترین گروه الواط و اوباش و شورشی ها را که تاریخ کشور تا به حال به چشم دیده، بر عهده داشت مسلما دارای بالاترین قوت قلب بوده است.

به این مطلب در پایان همین بحث خواهیم پرداخت.

اما این قوت قلب وقتی پشتیبانی چون جناب وزیر مختار دولت بهیه امپراطوری روسیه عالیجناب دالگورکی پیدا می کند، تبعا صد چندان می شود و در واقع دیگر از مرز قوت می گذرد و باید تعبیر مناسبتری برای آن یافت چون حمایت سفیر روسیه یعنی حمایت یک امپراطوری عظیم با میلیون ها کیلومتر سرزمین، دهها میلیون نفر جمعیت، صدها هزار نیروی مسلح نظامی تعلیم دیده و ... .

و کسی که تکیه بر چنین حمایت عظیمی کرده اگر قوت قلب نداشته باشد، جای تعجب و شگفتی است.

اما این مورد هم برای شاه تعجب برانگیز نیست، چون او خیلی بهتر از حسینعلی معنای حمایت روسیه و عظمت امپراطوری تزار را درک می کند!

پس شگفتی شاه برای چیست؟

آن چه به ذهن می رسد این است که شاه در آن مجلس به مسائل مختلفی می اندیشیده و از این که با تمام قدرتش نمی توانسته چنین مرتد خائنی را کیفر دهد، تبعا در رنج و عذاب بوده است، اما اگر واقعا در آن جلسه دچار شگفتی شده باشد به خاطر هیچ یک از موارد یاد شده نبوده، بلکه قاعدتاً شگفتی شاه از توجه به چنین مواردی است:

ص: 137

آیا متاع بی ارزش دنیا و جان ناقابل یک تبهکار خائن آن قدر ارزش دارد که خود را زیر پرچم دشمن دیرین و قسم خورده میهن قرار دهد؟

این فرد چه خدمات شایانی به دشمن انجام داده و ارزش آن خدمات در چه حدی بوده که با این شدت و فشار از او دفاع می شود؟

بین او و سفیر چه مناسبات عمیقی است که چنین بی باکانه دولت را به خاطر او تهدید می کند؟

اکنون که وابستگی او لو رفته و به اصطلاح به یک مهره سوخته تبدیل شده چرا هنوز باید با چنگ و دندان از او دفاع کنند؟

او چه اسرار پنهانی را می داند که مأموران سفارت به هیچ وجه وی را تنها نمی گذارند؟

برای آینده حسینعلی چه نقشه هایی ریخته شده که حاضر نیستند حتی به خاطر شخص شاه و روابط دو کشور او را قربانی کنند؟

و از همه مهمتر این که روسیه تزاری چند مهره دیگر در این کشور دارد و به اصطلاح در آب نمک خیسانده است تا در موقع لازم آنها را رو کند؟

آیا ...؟؟؟

آری، اگر شاه دچار شگفتی شده باشد به خاطر سردرگمی وی در پاسخ به چنین سؤالات بی پاسخی است.

فديه و خونبهای آزادی

برگردیم به متنی که از امام دوم این کیش باطل نقل شده و به بررسی عامل پنجمی که موجب آزادی حسینعلی گردید بپردازیم:

«عامل دیگری که اهمیت آن از انظار مستور ولی در معنی و حقیقت اثر عمیقی در آزادی آن وجود مبارک داشت، شهادت و جانبازی جمع کثیری از یاران الهی و دوستان رحمانی است که در همان محبس با آن حضرت! اسیر و گرفتار بودند.

ص: 138

در این مقام نبیل در تاریخ خویش می نویسد:

دماء بريئه ای که در آن سال پُر وبال از دلدادگان محبوب ابهی که با آن وجود مقدس در حبس بودند در ارض طا (1) به زمین ریخته شد به منزله فدیه ای (2) بود که در راه آزادی و استخلاص آن حضرت از ید اعداء ایثار گردید»!! (3)

معنای این عبارت این است که هم کیشانی که با حسینعلی در زندان بوده اند همگی خود را فدای او کرده اند تا او بماند و در واقع خون آنها دیه و خونبهای حسینعلی بوده و او آزادی را به قیمت کشته شدن آنها به دست آورده است.

واقعا که چه آزادی شیرینی! و چه آرمان مقدسی!

در این جا باید از شوقی امام دوم این طایفه ضاله که چنین عباراتی را نوشته پرسید که اگر آن زندانیان دیگر هم حمایت سفیر دولت بهیه روسیه را داشتند، آیا باز هم کشته می می شدند؟

در آن صورت خون بهای حسینعلی چه می شد؟

آیا خونبهای وی قتل هم کیشان زندانی وی بود یا حمایت پرنس دالگورکی؟

پاسخ این سؤال را از یکی از دیگر از کتاب های این فرقه منحرف می جوئیم:

«این مسئله خالی از اهمیت نیست که تمام هم زندان ها و هم زنجیرهای آن یگانه آفاق، طعمۀ شمشیر قهر و غضب سلطانی شدند و خود آن و خود آن حضرت با همۀ شهرت و اهمیت مستخلص گشت و اگر چه شاید دست قونسول روس بر نجات آن -

ص: 139


1- منظور طهران است.
2- خون بها، دیه.
3- قرن بدیع، چاپ سنگی ، ج 2 ص 44.

حضرت مددی داده، ولی هیمنه نطق و بیان و سکینه و وقار آن بزرگوار هم دخالت داشته و ارادۀ غیبیه الهیه در انجام این مطلب اصالت داشته»!! (1)

واقعا جالب است: رئیس این حزب شنیعه با «همۀ شهرت و اهمیت» و جرائم و خیانت ها آزاد می شود و یک مشت بابی گمراه و بی ارزش که جرمشان فقط انجام دستورات اوست کشته می شوند.

در واقع او با نقشه ترور شاه تمام آنها را به کشتن داد و جالب اینکه بعدها در کتاب هایش بارها بر آنها اشک تمساح ریخته و حتی برایشان زیارت نامه نازل کرده است.

اما باید بدانید که او خود را در این مورد و موارد دیگری که موجب کشته شدن دوستان هم کیشش شده به شدت گناهکار و غیر قابل بخشش می دانسته و همیشه خود را در این مورد ملامت می کرده او آن کشتگان را اولیاء الهی!!! خوانده و در مقابل خود را شوم گناهکار و عاصی خون ریز و قاتل اولیاء الهی آتش زننده دل های مقربان شقی ظالم، از بین برندۀ آثار الهی! جاهل ذلیل روی گردان از حق! امرکننده بر خلاف خواست و دستورات الهی و صاحب دهها صفت مشئوم دیگر معرفی می کند و حتی آرزو می کند که زیر خروارها خاک خوابیده بود ولى...

با هم اعترافات او را در این موارد می خوانیم:

«فآه آه ثم آه آه من سوء حالى و كبر عصیانی، قد اظهرتنی یا الهى لاعلاء كلمتک و اظهار امرک و لکن غفلتي منعتنى و احاطت بی بحیث قمت علی محو آثارک و سفک دماء اولیاءک و مطامع آیاتک و مشارق وحیک و مخازن اسرارک -

ص: 140


1- الكواكب الدريه، ج 1 ص 336 .

اشهد بظلمى سقطت اثمار سدرة عدلک و بنار عصیانی احترقت افئدة المقربين من خلقک و ذابت اكباد المخلصين من عبادک فآه آه من شقوتی فآه آه من ظلمی فآه آه من بعدی و غفلتی و جهلی و ذلتی و اعراضی و اعتراضی، کم من ايام فيها ن مال امرت عبادک و اولیاءک علی حفظی و انی امرتهم بضرک و ضر امناءک... و انی اعرضت عنک و عن آیاتک... فآه آه اعراضی احرق ستر عصمتی و اعتراضی شقّ حجاب حرمتی یالیت كنت تحت اطباق التراب و ما ظهر سوء اعمالی بین عبادک...».(1)

ترجمه:

«آه آه پس آه آه از شومی و سوء حال من و بزرگی گناهانم، ای خدا تو مرا ظاهر کردی او ادعای بعثت و پیامبری و حتی الوهیت دارد برای بالا بردن کلامت و اظهار و بیان امرت، ولی غفلت من مرا از این کار بازداشت و حتی مرا به صورتی فراگرفت که در از بین بردن آثار خدائیت کوشیدم و بر ریختن خون اولیاءت و نابودی آیاتت و وحی و گنجینه های اسرارت تلاش کردم شهادت می دهم که به خاطر ظلم من ثمرات و نتیجه های درخت عدلت نابود شد و به خاطر آتش گناهان من قلب های بندگان مقربت آتش گرفته و می سوزد و دلهای بندگان مخلصت آب شده.

پس آه آه از شقاوت و شومی من آه آه از ظلم من، آه آه از غفلت جهل و ذلت و روی گردانی من از حق چه بسیار روزهایی که بندگانت را به حفظ و مواظبت از من امر کردی ولی من آنها را به ضرر تو (خلاف -

ص: 141


1- لوح نجفى، ص 4 و 5 به بخش اسناد سیاه، سند شماره 16 و 17 مراجعه شود.

دستورات الهی) و ضرر دوستان امینت امر کردم... .

به درستی که من از تو و آیات تو روی گردانم... .

پس آه آه، روی گردانی من [از حق] پرده پاکی - به قول خودش عصمت -مرا سوزانده و اعتراض و روی گردانی من از تو پرده حرمتم را دریده!

ای کاش زیر خروارها خاک بودم ولی پلیدی و زشتی اعمالم در بین بندگانت معلوم نمی شد...»!!!

ما این اعترافات را می پذیریم اما قضاوت و نتیجه گیری را به خوانندگان واگذار می کنیم پس یک بار دیگر این اعترافات را بخوانید و قضاوت کنید.

برگردیم به عبارت شوقی، مراد او از «هیمنه نطق و بیان و سکینه و وقار» همان «قوت قلب و حسن تقریر و عظمت شان» است که قبلا روشن شد.

اما مطلب قابل ذکر پر روئی بیش از اندازه اعضای این فرقه ضاله است که با کمال بی شرمی حمایت دولت استعماری را کمرنگ کرده و با كمال وقاحت به این لطف غیر قابل باور دولت روسیه، تحت عنوان «اراده غيبيه الهیه» ، «اصالت» نیز داده اند.

این داستان از ابتدا تا اینجا از منابع فرقه ضاله پیگیری و بررسی شد و سعی شد با پرداختن به تناقضات و اختلافات مطرح شده در آن آثار برخی زوایای تاریک مورد بررسی و کنکاش بیشتری واقع شوند، بی آنکه به منابع مسلمان پرداخته شود.

و قبلا گفتیم که آنچه در کتاب آمده لزوما نظر نگارنده نیست و حتی در برخی موارد تفاوت فاحشی با آن دارد، بلکه این نوشتار صرفا بررسی منابع گروهک منحرف بابی بهائی و معرفی شخصیت رؤسای این حزب شوم به همان صورتی است که خود نوشته و تصویر کرده اند.

ص: 142

اعترافی متفاوت

اما در پایان این پرده لازم است برای روشن شدن بهتر مطالب و درک میزان خود فروشی حسینعلی نوری نگاهی از درون به این امر بیندازیم و به متنی که فقط اندکی بی طرفانه تر است و کمتر قلم تحریف با نام تصحیح و ترجمه به آن رسیده بپردازیم.

می دانیم که تواریخ نگاشته شده توسط مسلمانان و حتی ایرانیان مورد قبول این خود فروختگان نیست اما این منبع که یک زن بهائی غیر ایرانی است دارای ارزش خاصی برای این حزب گمراه است. زیرا اولا توسط فردی غربی نوشته شده به نام لیدی بلانفیلد (1930 - 1879م) و ثانيا تماما روایات و حکایاتی است که از خانواده حسینعلی یعنی دختر، عروس، نوه، پسر و چند تن از نزدیکان - به اصطلاح بهائیان: طائفين حول برای او نقل شده و ثالثا مطالب آن به تصویب عبدالبها و محفل روحانی لندن رسیده است.

ليدى بلانفیلد این داستان را از سوء قصد به ناصرالدین شاه تا تبعید به بغداد از دختر حسینعلی که در آن هنگام در سن و سال ممیزی بوده است چنین نقل می کند:

«خوب به خاطر دارم که یک روز توسط یک جوان بابی نیمه دیوانه سوء قصدی به حیات شاه شده بود... ناگهان خادمی با کمال شتاب و پریشانی به مادرم مراجعه و خبر داد که آقا توقیف شدند...

بلافاصله تمام فامیل و دوستان و خادمین با وحشت از خانه ما فرار کردند به استثنای اسفندیار و یک زن... میرزا موسی برادر پدرم... مادرم و سه اولادش را کمک نمود تا در محل امنی مخفی شویم.

ص: 143

اخبار وقایع به واسطهٔ خواهر مهربان پدر بزرگم که عیال میرزا یوسف نامی از اتباع روس و رفیق قنسول روس در طهران بود به ما می رسید... در آن هنگام احدی از دوستان و فامیل جرئت نمی کردند به ملاقات مادرم آیند مگر زن میرزا یوسف که عمه پدرم باشد... .

یک روز میرزا یوسف دریافت که ... ملایان در صدد کشتار پدرم هستند میرزا یوسف موضوع را با قنسول روس در میان نهاده و این دولت ذی نفوذ تصمیم بر خنثی نمودن این نقشه گرفت.

صحنه جالب توجهی در محکمه که احکام اعدام را صادر می کرد به عرصه ظهور آمد. قنسول روس بدون اندک بیمی قیام نموده و اعضای محکمه را مخاطب ساخته و گفت:

آیا تاکنون به اندازه کافی انتقام بی رحمانه خود را نگرفته اید؟

چگونه ممکن است که شماها حتی بتوانید فکر کنید که این محبوس عالی نسب نقشه چنان عمل احمقانه سوء قصد به حیات شاه را کشیده باشد؟

من تصمیم دارم که این شریف زاده بی گناه (یعنی بهاء) را تحت حمایت دولت روسیه درآورم!! بنابراین برحذر باشید زیرا اگر یک موی از سر او کم شود برای تنبیه شماها نهرهای خون در این شهر جاری خواهد شد. امیدوارم به این اخطار کمال توجه را مبذول دارید و بدانید که در این موضوع دولت متبوع من پشتیبان من است ...

طولی نکشید که شنیدیم حاکم از ترس اینکه بی توجهی به اخطار سخت قنسول روس نشود، فوراً دستور آزادی پدرم را می دهد و در عین حال حکم به تبعید او و فامیلش صادر-

ص: 144

می گردد... ده روز مهلت تدارک سفر داده شده بود».(1)

با صرف نظر از مواردی که قبلا در متون نقل شده بررسی گردید، به بقیه موارد توجه می کنیم:

1- سفیر شخصا به دادگاه رفته و در آنجا نطق نموده است.

او در نطق خود نسبت به کشتار یا آنچه که آن را «انتقام بی رحمانه» یاد کرده اعتراض داشته و در واقع از کشتار بابیان گمراه ناخشنود است.

2- حسینعلی را «محبوس عالی نسب» و «شریف زاده» خوانده.

این اصطلاحی است که در آن زمان در کشورهای غربی برای اشراف زادگان به کار می رفت که در ترجمه کتاب ها معمولا از آن به عنوان «نجیب زاده» تعبیر می شود. ولی اینکه یک فرد خارجی که اتفاقا خود از نسل شاهزادگان و نجیب زاده است، یک نفر ایرانی مسلمان را نجیب زاده بخواند حرف غریبی است مگر اینکه بگوییم آنها اعضای این فرقه روس ساخته را از خود می دانسته اند و شاید هم به حسینعلی مقامی داده بودند که او را نجیب زاده می ساخته، مانند مقام «سر» که بعدها از سوی دولت بریتانیا به پسرش عبدالبهاء اعطاء شد.

3- سفیر صریحا او را بی گناه خوانده و این دقیقا تأیید همان معنای عبارات نقل شده از شوقی است که گفته شد تمامی عوامل در جناب سفیر خلاصه می شده اینجا هم می بینیم که سفیر هم دادگاه و هم قاضی و هم دادستان است و رأسا حکم به برائت و بی گناهی وی می نماید.

4- در اینجا صریحا عبارت «تحت حمایت دولت روسیه» به کار رفته که نیاز به هیچ توضیحی ندارد!!!

اما آیا معنای آن اینست که تا این زمان تحت حمایت نبوده؟

بررسی های قبلی نشان داد که این حرف سفیر چنین معنائی در بر -

ص: 145


1- تاریخ بلانفيلد ص 40 نسخه انگلیسی به نقل: نامه ای از سن پالو، صص 313 311 و نیز انشعاب در بهائیت، ص 108 و 107.

ندارد و او از سال ها قبل خود را به دولت روسیه فروخته است!

5- تهدیدهای جناب سفیر قاعدتا مو بر بدن سیاستمداران ایران راست کرده است.

ناگفته معلوم است که در مجلس محاکمه عده ای از مقامات عالی رتبهٔ ایران حاضر بوده اند او با این جملات تمام آنها را تحقیر و تهدید کرده و هیچکس را هم یارای پاسخگویی به او نبوده!

6- عبارت «نهرهای خون در این شهر جاری خواهد شد» نشان دهنده تهدید نظامی و قشون کشی است که اشاره به آن در آن زمان زانوهای شاه را هم سست می کرده.

7- در آخر گفتار سفیر تعبیری آمده که نشان می دهد آزادی حسینعلی نه فقط خواست سفیر و سفارت که خواست سن پطرزبورگ و تزار است، و الا برای خواست سفیر نهرهای خون به راه نخواهد افتاد.

8- حاکمی که از ترس «بی توجهی به اخطار سخت قنسول روس» فورا دستور آزادی حسینعلی را صادر می کند کسی نیست جز شخص اعلی حضرت ناصرالدین شاه قاجار سلطان مقتدر ایران.

9- با وجود چنین تهدیدی باز حکم به تبعید شده و حسینعلی نمی تواند آزادانه به زندگی در ایران ادامه دهد.

10- در این داستان ذکری از پناهندگی به سفارت روسیه نیامده و شاید دختر حسینعلی با توجه به مطرح کردن تابعیت و تحت الحمایگی دولت روسیه در این مرحله می خواهد تابعیتی را که حسینعلی از قدیم داشته توجیه کند!

ریاست حسینعلی بر اوباش و شورشیان و...

در پایان این صحنه و قبل از پرداختن به صحنهٔ بعدی این نمایش، باید

ص: 146

مطلبی که قبلا وعده داده شد را روشن کنیم:

گفته شد که حسینعلی ریاست حزب شوم بابی یعنی ریاست بزرگترین گروه الواط و اوباش و شورش ها را که تاریخ کشور تا به حال به چشم دیده، بر عهده داشت.

اولا اینکه او رئیس این گروه خبیث و شرور و فاسق و ننگ امم (1) بود، قبلا مدرکش ارائه شد، تمام اعضای فرقه ضاله بهائیت هم او را پس از على محمد باب رئیس این گروه می دانند.

علاوه بر اینکه خود نیز مدعی همین معناست و اساساً تمام دعوای او برای جانشینی باب و تصاحب همین مقام ریاست حزب شنیعه بابی بوده است، لذا در تمام آثار خود را جانشین باب معرفی کرده است.

ثانیا در اثبات اینکه این گروهک الواط و اوباش و شورشی و قاتل بوده اند کافی است به گفتۀ امام اول این فرقه که پسر همین حسینعلی و جانشین او و رهبر بعدی همانهاست، توجه کنیم:

«در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق كتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و اصدق بود».(2)

او می گوید که مأموریت علی محمد باب و حزب گمراهش طبق کتاب بیان که آن را کتاب آسمانی می داند این موارد بوده است:

ص: 147


1- صفاتی است که علی محمد باب، پایه گذار فرقه شوم بابی به مردم قم نسبت داده است او به هنگام عبور از کنار شهر قم اعلام کرده که دوست ندارد وارد این شهر شود: «زیرا اینجا شهر خبیثی است، نفوسی که در آن ساکنند شریر و فاسقند. این معصومه بزرگواری که در این شهر مدفون است و برادر ارجمندش و اجداد گرامش همگی از این فاسق فاجر بیزارند، اینها ظاهرا این مقام را احترام می کنند ولی در باطن سبب هتک حرمت این مقام مقدس هستند. در قول فخر رجالند و در عمل ننگ امم»!! تلخيص تاریخ نبیل، ص 212 بازهم یادآوری می شود که این کتاب تماما به تأیید حسینعلی نوری رسیده است.
2- مکاتیب عبدالبهاء، ج 2، ص 266.

1 - قطع کردن گردن ها و کشتن و قتل عام مردم غیر بابی.

2- سوزاندن کتاب ها و اوراق (نابودی علوم).

3- خراب کردن بقعه ها و اماکن مقدس.

4- کشتن تمام افراد روی زمین به جز کسانی که به باب ایمان آورده اند.

اما سؤال بی پاسخی که در اینجا مطرح می شود این است که:

این مأموریت علی محمد شیرازی و جانشینش حسینعلی نوری در «ضرب اعناق و حرق کتب و هدم بقاع و قتل عام...» از جانب چه کسی و چه دولتی به آنها داده شده بود؟

آیا این مأموریت از جانب دولت استعماری روسیه نبوده؟

و آنان مجرى اوامر الهي خدایگان یعنی عالیجناب تزار الکساندر نیکلاویچ نبوده اند؟

با مراجعه به تاریخ و بررسی جنایات سربازان و افسران روسی در جنگ های تحمیلی بر کشورمان که منجر به جدا شدن بخش های وسیعی از میهن اسلامی گردید می بینیم که آنان نیز در شهرها و روستاهای مختلف دست به جنایاتی از همین قبیل زده و مردم مظلوم و بی دفاع را قتل عام نموده اند.

بنابراین می توان گفت که مأموریت هر دو - لشکر جنایتکار روسیه و حزب سفاک بابی بهایی از یک جا صادر شده و هر دو به یک نفر خدمت کرده اند.

اکنون شاهد هر یک از موارد فوق از همین کتاب بیان که آن را مهمترین کتاب و اثر علی محمد شیرازی و کتابی آسمانی و معجزه او می دانند نقل می شود:

1- هیچ حاکم و سلطانی حق ندارد احدی از غیر بابیان را در سرزمین خود باقی بگذارد:

«الباب السادس والعشر من الواحد السابع، في ان الله قد فرض -

ص: 148

على كل ملك يبعث في دين البيان ان لا يجعل احد على ارضه ممن لم يدن بذلک الدین و کذلک فرض على الناس کلهم اجمعون... ملخص این باب آنکه بر هر صاحب اقتداری ثابت بوده و هست من عند الله بر اینکه نگذارد در ارض خود غیر مؤمن به بیان را... و اگر در ملک نفسی باشد، یک نفس به قدر همان در نار است... شرط تجالس طهارت دین است نه دون آن».(1)

می بینیم که او در باب 16 از واحد هفتم نه فقط بر پادشاهان و امراء که بر تمام مردم واجب کرده که هیچکس، حتی یک نفر از کسانی که کیش مجعول باب را نپذیرفته اند در سرزمینشان باقی نگذارند.

تا جائی که می گوید حتی اگر یک نفر غیر بابی وجود داشته باشد، یک نفر بابی در آتش است.

او حتی شرط همنشینی و مجالست را طهارت و پاکی در دین می داند و این بدان معناست که افراد بابی حق مجالست با غیر بابیان را ندارند.

از آنجا که علی محمد باب برای غیر بابی ها هیچ حرمتی قائل نیست حکم می کند که باید اموال آنان به زور و اجبار گرفته شود زیرا چنانکه گفتیم از نظر او هیچ غیر بابی نباید بر روی کره زمین باقی بماند!

او در باب پنجم از واحد پنجم می نویسد:

«فى بيان حكم اخذ اموال الذين لايدينون بالبيان و حكم ردّه ان دخلوا في الدّين».(2)

البته ایشان اجازه می دهند که اگر اموال فردی از او گرفته شود بعد از اینکه به باب ایمان آورد، اموالش به او بازگردانده شود.

2- وی در باب ششم از واحد ششم می نویسد:

ص: 149


1- بیان فارسی، علی محمد شیرازی، ص 263 و 262، بی جا، بی تا 328 ص، سنگی رقعی.
2- بیان فارسی، ص 157.

«فى حكم محو كل الكتب كلها الا ما انشئت او تنشیء فی ذلک الامر... امر شد بر محوکل کتب الا آنکه در اثبات امر .... و دین او نوشته شود».(1)

او با تأکید خاص دستور می دهد که تمامی کتاب هایی که در موضوعات مختلف و حتی در مورد دین اسلام و ادیان گذشته نوشته شده، نابود شود و فقط کتاب هایی مجاز به ماندن هستند که در مورد شخص باب و کیش مجعولش نوشته شده باشند.

البته او توضیح نمی دهد که با نابودی تمام کتاب های عالم در موضوعات تاریخ ،جغرافی، طب، ریاضیات، نجوم، فیزیک، شیمی، فلسفه ،ادبیات ،فقه اصول... چگونه بشر می تواند به زندگی ادامه دهد و اساسا با نابودی کتب ادبیات چگونه می توان کتاب بیان او را خواند یا در مورد آئین خودساخته وی چیزی نوشت؟

3- باب در مورد تخریب اماکن مقدسه می نویسد:

«فى ارتفاع كل بقاع كانت فوق الأرض، ملخص این باب آنکه در هر ظهوری که من عند الله ظاهر می گردد بقاعی که قبل بوده مرتفع می گردد. قبوری که بر فوق ارض مرتفع است مرتفع می گردد، از مظهر نبوت گرفته تا مظهر شیعه منتهی گردد، بلکه قبوری که نسبت به انبیای قبل می دهند در کوفه یا در سایر امکنه باید مرتفع شود و همچنین محل بیت».(2)

معنای حرف وی این است که تمام مکان های مقدس دین اسلام و ادیان گذشته باید خراب شوند، از مظهر نبوت گرفته تا مظهر تشیع !!!

شایان ذکر است که حسینعلی نیز در مهمترین کتابش «اقدس» تمام مطالب بیان را می پذیرد و اعلام می کند که این کتاب نسخ نشده و برای هر -

ص: 150


1- بیان فارسی، ص 199 و 198.
2- بیان فارسی، باب 12 از واحد چهارم، ص 136 و 135.

معتقد به کیش مجعول بهائیت، معتبر است.

«اياكم ان يمنعكم ما فى البيان ربكم الرحمن تالله انه قد نزّل لذكرى لو انتم تعرفون».(1)

لابد این امضای کتاب بیان توسط حسینعلی برای این است که به قول باب، کتاب بیان و احکام آن بر اسرار توحید و معرفت جاری شده و آب توحید در تمام آن به یک صورت جاری است.

«ملخص این باب آن که احکام بیان بر اسرار توحید و معرفت جاری شده که اگر کسی نظر کند از مبدأ تا منتهای آن ماء توحید را در کل بر یک نهج جاری می بیند».(2)

فقط معلوم نیست این چه توحیدی است که مظهر خارجی آن یعنی قبله، در کیش مجعول باب رو به شیراز است و در آئین شوم بهاء رو به قبر او در شهر عکا(3)، البته در آئین بهاء دو قبلهٔ دیگر هم وجود دارد که مخصوص انجام اعمال حج است، یکی شهر شیراز و یکی شهر بغداد!!!

وحشی گری بابی ها در گوشه و کنار کتاب هایشان قابل پیگیری است مثلا ابوالفضل گلپایگانی با اینکه سعی می کند در کمال پرده پوشی مطالب را نقل و توجیه کند می گوید:

«و حالات طائفه بابیه در این اوقات بسیار پریشان و محزون بود... .

اکثر نفوس بابیه از انتساب به بابیه ابا می نمودند!! زیرا که نالش اعمال و افعال غالب بابیه به غایت مغایر آداب عامه خلق مشاهده می شد و به سبب سوء تربیت بعضی رؤسای جاهل،

ص: 151


1- اقدس، ص 47.
2- بیان فارسی، باب 11 از واحد هشتم، ص 292.
3- اقدس، ص 3.

بسیاری از اعمال قبیحه از ایشان مذکور می گشت!!(1)

اعمال ددمنشانه این قوم پلید که از قضا بسیار مظلوم نما هم هستند در گزارش سفارت انگلستان به وزارت خارجه آن کشور هم آمده است:

«اعمال زور مجاز نیست مگر نسبت به مسلمانان که قتلشان در همه موارد مجاز می باشد زیرا آنها دشمنان باب و مریدانش هستند».(2)

مخبر سفارت انگلیس «کیت ادوارد ابوت» گوشه ای از رفتار بابیان را در واقعهٔ زنجان به لندن گزارش داده که مو بر بدن راست می کند و دقیقا مخالف تمام مظلوم نمایی ها و دروغ هایی است که سراسر کتاب های این افراد قاتل و فاسق را پر کرده است، او می نویسد:

«امروز تأکید شد که آنها فرد بدبختی را که قصد وساطت و میانجی گری داشته فورا به قتل رسانده و سایر مردم واژگون بختی را که به دستشان افتاده اند به خاک هلاکت نشانده اند. بابیان در این مورد به انواع فجایع و وحشی گری دست زده و حتی عده ای را مثل اسب نعل کرده اند و عده ای دیگر را از یک دست و یک پا آویزان کرده و برخی را زنده زنده در آتش افکنده اند».(3)

مردمی که این انگلیسی نوشته به هیچ وجه افراد نظامی و قوای دولتی نبوده اند بلکه یک مشت افراد عادی عوام بوده اند که تنها جرمشان نپیوستن به این کیش مجعول بوده است و به همین جهت طبق فتوای جناب باب به این وضع فجیع کشته شده اند!!

ص: 152


1- رسائل و رقائم، ص 115.
2- بایگانی عمومی انگلستان، 152-0.60.F برگ ،379 به نقل انشعاب در بهائیت، ص 45.
3- همان 153,379-0.60.F برگ ،381 به نقل ،همان ص ،57 به تاریخ 30 اوت 1850م.

فرامین علی محمد باب حتی از دید این کارشناس انگلیسی نیز برای اجتماع و بشریت جز ضرر و نابودی چیزی به ارمغان نیاورده است، او در گزارش 12 فوریه 1850 میلادی می نویسد:

«علاوه بر این دکترین مزاحم، آنها اصول دیگری نیز اختیار کرده اند که مضر به حال اجتماع است پیروان این مسلک تصور می کنند که پیشرفت و ترقی آنها نتیجه مشیت الهی بوده است و باید سلطنت مقدسین بر دنیا حکم فرما باشد. پس بر مقدسين قانوناً رواست که مال و ثروت کفار را - به هر نحوی که باشد - تصاحب کنند».(1)

سفارت در توصیف دیگری در مورد این کیش به لرد پالمرستون می نویسد:

«در یک جمله این ساده ترین مذاهب است که اصول آن در ماتریالیسم، کمونیسم و لاقیدی مطلق نسبت به خیر و شر و کلیه اعمال بشر خلاصه می شود»!!(2)

تاریخ این گزارش 21 ژوئن 1850م. و در اثنای شورش زنجان است.

با این توضیحات ملاحظه شده که هم از لحاظ دستورات در کتب این کیش شوم و هم از جنبۀ اعترافات در کتاب ها و علاوه بر اینها از دید ناظران خارجی که اعمال پیروان این فرقه شنیعه را دیده و گزارش کرده اند آنها مشتی شورشی و اوباش و قاتل و دزد و جنایتکار بوده اند که آقای حسینعلی نوری پس از علی محمد شیرازی افتخار رهبری و ریاست آنها را داشته است.

ص: 153


1- بایگانی عمومی انگلیس، 150-0.60.F برگ 110 - 113، به نقل انشعاب در بهائیت، ص 38.
2- اسناد وزارت خارجه انگلیس - پرونده -379 -2-152-0.60.F برگ 110 به نقل همان، ص 41.

صحنه چهارم: تبعید حسینعلی نوری

موضوع نمایش: تغییر محل خدمت و مأموریت

با آزادی حسینعلی از زندان ناصرالدین شاه همان مزه تلخی را تجربه کرد که پدرش محمد شاه و دو صدر اعظم پیشین: حاج میرزا آقاسی و امیرکبیر چشیده بودند و این اعلی حضرت قدر قدرت قوی شوکت هم تنها کاری که توانست انجام دهد تبعید حسینعلی از ایران بود اما البته بعد از کسب اجازه و مشورت با حامی قدرتمند وی: دولت روسیه تزاری.

این مطلب در تواریخ این فرقه خود فروخته چنین آمده است:

«حکومت ایران بعد از مشورت به حضرت بهاء ا... ! امر کرد که تا یک ماه دیگر ایران را ترک نماید و به بغداد سفر کند».(1)

اما ظاهرا مکان تبعید چندان مورد علاقه دولت روسیه نبوده، زیرا -

ص: 154


1- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 674.

نمی دانست که تا چه اندازه می تواند در خاک عثمانی برای حسینعلی آزادی عمل و امکان مداخله در امور ایران را فراهم کند.

زیرا می دانیم که امپراطوری عثمانی هم زخم خورده دولت روسیه و دائم در حال جنگ و جدال با آن بوده است، پس همین که بداند که این تبعیدی عنصر روسیه است کار را بر او سخت خواهد گرفت، لذا سفیر روسیه پیشنهاد دیگری را مطرح کرد.

«قنسول روس چون این خبر شنید، از حضرت بهاء ا...! تقاضا کرد که به روسیه بروند و دولت روس از آن حضرت! پذیرایی خواهد نمود، حضرت بهاءا...! قبول نفرمودند و توجه به عراق را ترجیح دادند ...».(1)

البته طبیعی است که خاک روسیه برای تبعید مورد موافقت دولت ایران واقع نشود و به همان دلیل دشمنی دولت عثمانی با امپراطوری تزاری حکومت ایران ترجیح دهد که وی در بغداد تحت نظر باشد ، اما در عین حال احتمالات دیگری نیز می توان در نظر گرفت.

احتمال اول این که سفیر واقعا چنین نظری داشته ولی دولت ایران موافقت نکرده که در این صورت اگر واقعا نظر دولت ایران اهمیتی داشته، معنا ندارد که سفیر چنین پیشنهادی به حسینعلی ارائه دهد، چون او در هر صورت تصمیم گیرنده نیست، پس این کلام صرفا تعارفی است برای تحقیر بیشتر دولت ایران.

احتمال دوم این که در مشورت با سفیر صحبتی از مکان تبعید نشده باشد و دولت ایران رأسا در این مورد تصمیم گیری کرده باشد که با توجه به کلمه «مشورت» در عبارت فوق و ورزیدگی دیپلمات های روسی بسیار بعید است که چنین مطلبی در مذاکرات از قلم افتاده باشد تا سفیر به -

ص: 155


1- همان.

محض اطلاع از آن موضع گیری نماید و خاک روسیه را پیشنهاد کند.

احتمال سوم این که دولت روسیه به تبعید به خاک عثمانی راضی است، چون می داند جاسوس کهنه کار و ورزیده ای چون حسینعلی در هر کجا که باشد می تواند با جذب و سازماندهی نیرو، به خدمت در راستای اهداف این امپراطوری بپردازد ولی لازم نیست دولت ایران این مطلب را بداند، پس در ظاهر مخالفت می کند تا اولاً حساسیت دولت عثمانی برانگیخته نشود و ثانیاً مکان تبعید عوض نشود چون ممکن است دولت عثمانی وی را به مکان دوری مثلا در افریقا تبعید کند و یا به جزیره ای که امکان تماس و آزادی عمل از وی سلب شود.

بنابراین سفیر روسیه پیشنهاد خاک روسیه را به حسینعلی می دهد.

نظر نگارنده بر احتمال اخیر است و پیشنهاد خاک روسیه را تعارفی بیش نمی بیند، چون:

اولا اگر واقعا نظر دولت روسیه بر خاک آن کشور یا هر جای دیگری بود، حسینعلی حق مداخله و موافقت یا مخالفت با آن را نداشت.

ثانيا دولت روسیه او را برای جاسوسی و ایجاد ناامنی و شورش در کشورهای اسلامی می خواهد نه در خاک امپراطوری تزاری.

ثالثا حسینعلی در عراق دارای پایگاه است و جماعتی قابل توجه از گروهک منحرف بابی به خاک آن کشور گریخته یا مهاجرت کرده اند که می توانند نیروهای او را تشکیل دهند!

ضمنا در سایر تواریخ این حزب شنیعه هم به پیشنهاد سفیر روس اشاره شده است، مثلا:

«با وجود استدعای سفیر روس مبنی بر عزیمت به روسیه هیکل اطهر عراق را انتخاب فرمودند».(1)

ص: 156


1- تاریخ امر ا...، ص 67.

و یا نقش سفیر روسیه در آزادی وی:

«و چون حقیقت حال آشکار شد، برائت حضرت بهاء ا...! از این تهمت ثابت گشت که ابدا در واقعه شاه ذی مدخل نبوده اند و سفیر روس به برائت ایشان شهادت داد...».(1)

تحریف حقایق و کتمان خودفروختگی

اما مطلبی که برای نگارنده بسیار جالب است اینکه برخی از تواریخ این قوم شرور کوشیده اند پا بر روی حقایق بگذارند و نقش روسیه را کمرنگ کنند، مثلا عباس افندی امام اول این آئین باطل می نویسد:

«... لكن بهاء ا... در كمال سکون و قرار از افچه سوار شده به نیاوران که مقر موکب شاهی و محل اردوی شهریاری بود وارد، به محض ورود در تحت توقیف درآمد و یک فوج او را محافظه شدید می نمودند و بعد از چند روز سؤال و جواب در تحت سلاسل واغلال از شمران به زندان طهران حرکت دادند ... .

و هیچ امید نجات نبود تا آن که اعلیحضرت پادشاهی به نفس نفیس به تأنی و به واسطهٔ وزرای دربار تاجداری این قضیه را از جزئی و کلی تحقیق و تدقیق فرمودند و از بهاء الله در این خصوص چون سؤال شد در جواب گفت ... .

و چون حقیقت حال آشکار شد برائت بهاء ا...! از این تهمت ثابت گشت به قسمی که از برای احدی شبهه نماند و حکم دربار به پاکی و آزادگی او از این قضیه صادر و معلوم و واضح

ص: 157


1- بهاء ا... و عصر جدید، ص 31.

شد که آنچه در حق او مجری شده از سعایت بدخواهان و عجله و طیش حاجب الدوله واقع گشته...

بلكه بهاء ا... استيذان هجرت به عتبات عالیات نمود و بعد از چند ماه به اذن پادشاهی و اجازه صدر اعظم و همراهی غلام شاهی مسافرت عتبات نمود».(1)

با اینکه قبلا موارد مختلفی از متون این فرقه ضاله نقل شده که از مقایسه بين آنها و این عبارت همه چیز روشن می شود اما لازم است به چند نکته اشاره شود:

1- قضیه رفتن از افجه به نیاوران را مستقیم نوشته و هیچ اشاره ای به پناهندگی به سفارت روسیه نشده.

2- اینجا هم عبارت در کمال قرار و سکون را آورده است که قبلا راجع به آن توضیح دادیم!

3- اگر او دخالتی در ترور نداشته چرا یک فوج سرباز باید او را محافظت کنند آن هم محافظت شدید؟

4- هیچ اشاره ای به وجود نماینده سفارت روسیه در جلسات تحقیق و سؤال و جواب نشده!

5- چرا پادشاه شخصا در مورد کار وی اقدام نموده اند؟ آیا بدون تهدید و فشار جناب وزیر مختار هم شاه به «نفس نفیس» وارد جریان محاکمه و تحقیق می شدند؟

6- اگر می گفته تبعید شد، سؤال می شد که اگر بی گناهی او ثابت شده پس چرا تبعید شده؟

بنابراین مدعی شده که خودش خواسته که به عتبات برود اما همین جا کار خراب شده چون در ادامه مطلبی آورده که قابل جمع با این مورد -

ص: 158


1- مقاله شخصی سیاح ص 31 و 30.

نیست و آن اینکه می گوید:«به اذن پادشاهی و اجازه صدر اعظم»، آیا هر کس که می خواسته از ایران به زیارت عتبات برود باید از صدر اعظم و بالاتر از او از شاه مملکت اجازه بگیرد؟

آیا شاه و صدراعظم مسئول صدور ویزا و روادید بودند؟

آیا مأمورین مرزی بودند؟

آیا حسینعلی مقام عالی رتبه درباری بوده که مثلا از شاه تقاضای مرخصی برای رفتن به عتبات نماید؟

چرا باید از هر دو مقام اجازه بگیرد؟

و دست آخر اینکه ما از همراهی نمایندگان دولت روسیه با حسینعلی در مسیر تبعید می گذریم اما «غلام شاهی» چرا باید او را همراهی کند؟

آیا از همراهی «غلام شاهی» چیزی غیر از تبعید فهمیده می شود؟

عبدالبها در جاهای دیگر نیز از این کم لطفی ها در حق دولت بهیه روسیه نموده است، مثلا:

«پنجاه سال گهی در تحت سلاسل و اغلال بود و گهی مبتلا به عقوبت فجّار، عاقبت در ایران اسیر زندان گشت و بعد از تالان و تاراج و صدمات فوق الطاقه سرگون (1) به عراق گردید»!!(2)

البته علت این نمک نشناسی و ناسپاسی های عبدالبها کاملا روشن است چون وی سیاستمدارتر از پدرش بود و با توجه به اوضاع جهانی و وضعیت داخلی روسیه، علائم ضعف را در این امپراطوری می دید و به علت وضعیت خاص منطقهٔ عكّا (3) و ارتباط فراوان با جاسوسان انگلیس کم کم به سمت نوکری بریتانیا گرایش پیدا کرد و آن چنان در خوش -

ص: 159


1- تبعید.
2- مكاتيب عبدالبها، ج 2، ص 264.
3- شهری در فلسطین اشغالی.

خدمتی و مزدوری برای این استعمار پیر پیش رفت که از سوی این دشمن قسم خورده اسلام و مسلمین به دریافت نشان «سر» مفتخر و تبدیل به یک نجیب زاده انگلیسی گردید.

فرد دیگری که تا حدودی راه عبدالبها را پیموده ابوالفضل گلپایگانی بزرگترین مبلغ و باسوادترین فردی است که حزب شوم بهاء تاکنون به چشم خود دیده است.

وی در مطالبی که در آمریکا تحریر نموده و در سخنرانی در مدرسه تابستانه گرین عکا در آن کشور ایراد نموده می گوید:

«... يكى وجود اقدس بهاء ا... بود و او در قریه افجه از توابع تهران بود که این حادثه رخ داد چون این خبر به بهاء ا... رسید و چون از بی اطلاعی بزرگان بابیه از این حادثه و بی گناهی ایشان در این واقعه اطمینان داشت به اطمینان خاطر سوار شده عازم نیاوران شد ولکن به محض وصول گرفتار گشت و قریب چهارماه در زندان تهران مغلول و مسجون گشت و عاقبت چون مفتشين تفحص نمودند و به دقت رسیدگی کردند که ساحت او نقى و ظاهر شد که ابداً با مرتکب ارتباطی بل اطلاعی هم نداشته است و لذا پادشاه امر فرمودند که وی عازم عراق عرب گردد... با جمعی از مأمورین دولت ایران عازم عراق شد و در بغداد ساکن گشت».(1)

می بینیم که وی دولت روسیه را کتمان نموده و حسینعلی را نیز نه فقط از طراحی ترور که حتی از اطلاع بر آن مبرا دانسته در حالی که قبلا از تاریخ نبیل که در واقع گفته های خود حسینعلی است (2) ملاقات او را با عظیم در این مورد نقل کردیم.

ص: 160


1- رسائل و رقائم، جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، ص 113 و 114.
2- قبلا به این موضوع اشاره شد.

جالب این است که با وجود اینکه او را بی گناه می یابند و به قول گلپایگانی «ساحت او نقی و ظاهر شد که ابداً با مرتکب ارتباطی، بل اطلاعی هم نداشته است» باز هم به همراه «مأمورین دولت ایران» به عراق تبعید می شود.

این را می گویند «کوسه و ریش پهن» و واقعا جمع بین این دو نقیض فقط از ابوالفضل گلپایگانی بر می آید و بس!

اما گلپایگانی می داند که ارتباط با دولت روسیه و دخالت دالگورکی چیزی نیست که قابل کتمان باشد و طشت رسوایی آن سال هاست از بام افتاده است اما می کوشد که آن را توجیه یا محدود کند، لذا در ادامه می گوید:

«و جمعي حتى اكثر بابیه را گمان این است که سفیر دولت روس پس از آن که برائت بهاء ا... از معرفت محمد صادق (1) ثابت شد توسط فرمود و موجب استخلاص بهاء ا... شد حتى سال و اینکه نوشته اند که چون بهاء ا... با سواران دولتی ایران عازم ي المن بغداد شد سفیر روس نیز از گماشتگان خود کسی را همراه نمود تا در راه بهاء ا... را محافظت نمایند. که مبادا مأمورین الملی ایران در اثنای طریق قصد حیات وی کنند و غیبتا (2) او را مقتول سازند.

لکن این قول نزد من استوار نیست، زیرا سفیر روس کلماتی بر سبیل شهادت که دال بر غایت طهارت ساحت و نهایت مدح میسی بهاء ا... و طهارت سیرت او بود گفته بود و ابدا و ساطتی و یا تحکمی ننموده بود ولی شهادت سفیر روس را در تمجید ن امر به بهاء ا... نزد میرزا آقاخان صدر اعظم کفایت می نموده که -

ص: 161


1- کسی که به شاه شلیک کرد.
2- ظاهرا غلط چاپی باشد و بغتتا - ناگهان - صحیح باشد.

موجب اسکات و ترضیه شاه گردد و حكم استخلاص بهاء ا... را از نفس پادشاه صادر فرماید ولی در حقیقت سبب استخلاص او همان بود که بر پادشاه ثابت شد که او از این مقصد ابداً اطلاع نداشته و با محمد صادق تبریزی به هیچ وجه مرتبط نبوده است».(1)

البته در این جلسه یا جلسات گلپایگانی چون مشغول سخنرانی یا حتی بهتر بگوئیم تدریس یک دوره تاریخ فرقه بیگانه ساخته بهائیت برای یک عده جوان و نوجوان هم کیش خود است که چندان اطلاعی از آئین باطل خود ندارند طبیعی است که چیزهای خاصی را بیان نکند و پنهان نماید که از آن جمله است نقش دولت بهیه روسیه، علی الخصوص که این سخنرانی در آمریکا!! - دشمن روسیه - ایراد شده است.

اما در عین حال چون احتمال می داده که برخی از مخاطبان جسته و گریخته چیزهایی در این مورد شنیده باشند مطلب را به عنوان «جمعی حتى اکثر بابیه» و نه بهائیه - نقل می کند و سپس به رد آن می پردازد. جالب توجه اینکه وی حتی سخنی از پناهندگی به سفارت و حضور نماینده دولت روسیه در تحقیقات به میان نمی آورد ولی برای اینکه کسانی که چیزی در این مورد شنیده اند را توجیه کند نقشی هم در حد «کلماتی بر سبیل شهادت که دال بر غایت طهارت ساحت و نهایت مدح...» به سفیر روسیه می دهد، ولی در عین حال وساطت یا تحکم او را با تأکید به کلمه «ابدا» نفی می کند.

ما قبلا موارد شاهد بر پناهندگی و ارتباط حسینعلی با سفارت روسیه را از تاریخ نبیل زرندی نقل کردیم و عرض شد که این تاریخ در واقع نوشته شخص حسینعلی است که در مقدمۀ مؤلف در ابتدای کتاب هم به آن -

ص: 162


1- رسائل و رقائم، ص 115 و 114.

اشاره شده است.

از سوی دیگر گلپایگانی به عنوان بزرگترین مبلغ و صاحب مهمترین کتاب های استدلالی این فرقه پرورده استعمار به سطر سطر و کلمه کلمه این کتاب - مانند سایر منابع این حزب - تسلط داشته و کاملا می داند که موضوع از چه قرار است اما او استاد مغالطه و سفسطه وكتمان است و طبق روال کار خود در کتاب فرائد می کوشد با استفاده از شگردها و ترفندهای خود ذهن مخاطبان که شاید تعداد قابل توجهی از آنها امریکایی و غربی باشند و نسبت به دولت روسیه احساس دشمنی و حساسیت فوق العاده داشته باشند را توجیه کند.

بیخود نیست که امام دوم این حزب شوم او را سرمشق سایرین قرار داده و بالاترین تعریف ها را از وی نموده است:

«اسباب راحت ابوالفضائل را مهیا نمائید، او عبارت از نفس من است»!!!(1)

«احبا باید در زندگی میرزا ابوالفضائل را مثل اعلای خود قرار دهند»!!(2)

ص: 163


1- ابتدای کتاب: شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی.
2- ابتدای کتاب: شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی.

صحنۀ پنجم: حسینعلی در مسیر بغداد

موضوع نمایش: همراهی مأمورین روسیه تا محل جدید مأموريت

صحنه بعدی این نمایش کوچ حسینعلی و همراهان او به عراق است که با کمال تعجب می بینیم که دولت بهیهٔ روسیه حتی تا بغداد هم او را تنها نمی گذارد.

اعترافات منابع این حزب منحرف پیرامون این موضوع را در کنار هم بررسی می کنیم:

حسینعلی شخصا حداقل در چند جا به این خودفروختگی و همراهی سربازان استعمار روسیه اعتراف کرده است، از جمله:

1- در کتاب لوح نجفی معروف به ابن الذئب، نوشته است:

«... و چون مظلوم از سجن خارج، حسب الامر حضرت پادشاه حرسه الله تعالى مع غلام دولت علیه ایران و دولت بهیه روس -

ص: 164

به عراق عرب توجه نمودیم».(1)

2- در کتاب اشراقات آورده است:

«این مظلوم از ارض طاء به امر حضرت سلطان به عراق عرب توجه نمود و از سفارت ایران و روس هر دو ملتزم رکاب بودند».(2)

3- نبیل زرندی گفته های حسینعلی را چنین بازگو کرده:

«در روز اول ماه ربیع الثانی 1269 هجری به بغداد عزیمت فرمودند، مأمورین دولت ایران و نمایندگان قنسول روس تا بغداد با حضرتش همراه بودند».(3)

4- شوقی در این باره می نویسد:

«... با چند تن از اهل بیت و عائله مبارکه و مأمور دولت ایران و نماینده سفارت روس به شطر بغداد عزیمت فرمودند».(4)

5- آواره این همراهی شوم را چنین نگاشته:

«حضرت بهاءا...! به اندک فاصله با اهل حرم و عائله خویش از طهران در تحت نظارت غلام دولت ایران و دولت روس به مملکت روم حرکت فرمود».(5)

6- محمد علی فیضی، زندگی نامه نگار معروف فرقه ضاله، این ننگ را چنین آورده است:

«به معیت و همراهی مأمورین ایران و روس به عراق عرب -

ص: 165


1- لوح نجفى (ابن الذئب) ص ،17 چاپ وزیری مصر و چاپ جیبی، ص 26 و عینا در الكواكب الدريه، ج 1 ص 334.
2- اشراقات، ص 104 و 103.
3- تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 674.
4- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2 ص 54 چاپ :سربی ج 2 ص 90 نگاه کنید به بخش اسناد سیاه، سند شماره 12.
5- الكواكب الدريه، ج 1، ص 337.

حرکت فرمودند».(1)

7- حسن موقر بالیوزی پایه گذار و مدیر بخش فارسی رادیو استعماری بی بی سی که خود از معروفترین عناصر صددرصد سیاسی و در خدمت استعمار این گروهگ ضاله است، به ارتباط سیاه اربابش با بیگانه چنین اعتراف می کند:

«در معیت یک نماینده از طرف دولت شاهنشاهی ایران و یک مأمور رسمی از طرف سفارت روس، طهران را ترک فرمودند».(2)

اما چرا مقامات روسی این قدر به او علاقه دارند که تا بغداد هم او را همراهی می کنند و از این معیّت چه اهدافی تعقیب می شود؟

مگر نمی توانند به دولت ایران امر کنند که باید وی را صحیح و سالم به بغداد برسانی؟

تبعا دولت ایران توان مقابله با اولتیماتوم روسیه را ندارد و در رساندن وی به بغداد کوتاهی نخواهد کرد؟

پس سفیر روس در فرستادن نمایندگان امپراطوری تزار چه اهدافی را دنبال می کند؟

شاید بتوان به عنوان برخی از اهداف سفیر این موارد را برشمرد:

1- دلگرمی دادن به حسینعلی نوری و همراهان وی.

2- مطمئن کردن بقیه مهره ها و عناصر خود فروخته به حمایت در بالاترین حد و اندازه.

3- حفظ جان این مهره کلیدی با ارزش چون ممکن بوده وی بدون هیچگونه مداخهٔ دولت ایران، در بین راه از بیماری جان خود را از دست بدهد یا مثلا مادر شاه دستور دهد او را مسموم کنند که اگر چه احتمالی -

ص: 166


1- حضرت بهاء ا...!، ص 98.
2- بهاء ا... شمس حقیقت، ص 134.

ضعیف است ولی در صورت وقوع سفیر نزد دولت تزار مؤاخذه خواهد شد.

4- نشان دادن موقعیت و قدرت وی در بین هم مسلکانش در عراق.

5- نشان دادن اوج حمایت دولت روسیه از وی به امپراطوری عثمانی جالب این است که خود حسینعلی نیز کاملا اهداف روسیه را از این همراهی فهمیده و در کتاب اشراقات به آن اشاره می نماید:

«خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلية الايرانية ودولة الروس الى ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار، لله الحمد امر این مظلوم به مثابه آسمان مرتفع و مانند آفتاب مشرق ولائح، ستر را در این مقام راهی نه و خوف و صمت را مقامی نه»!!(1)

ترجمه:

«ما از وطن خارج شدیم و همراهمان سربازانی از سوی دولت ایران و دولت روسیه بودند تا وارد عراق شدیم در حالی که در عزّت و اقتدار بودیم!

خدا را شکر که امر این مظلوم مانند آسمان بلند و مانند آفتاب درخشنده و ظاهر است.

پوشش «کنایه از تیرگی و ظلمت» را در این مقام راهی نیست و ترس و سکوت را مقامی نیست».

ملاحظه می شود که وی به عزت و اقتدار در سایه سربازان اشاره می کند که صد البته مرادش سربازان ایرانی نیست - در ادامه به آسمان بلند و آفتاب درخشان امرش اشاره می کند که با توجه به عبارت قبل این نعمت هم از برکت وجود همراهان روسی به وی ارزانی شده، چنانچه -

ص: 167


1- اشراقات ص 156 و 155 ، نگاه کنید به بخش اسناد سیاه، سند شماره 14.

خوف و ترس و سکوت هم به خاطر آنها مرتفع است، مخصوصا وقتی که با نجات وی از زندان ناصری به تازگی بخشی از قدرت امپراطوری روسیه را حس کرده است.

اما عبارت «ستر را در این مقام راهی نه» را شاید بتوانیم این طور تفسیر کنیم که پس از معلوم شدن ارتباط تنگاتنگ این حزب شوم و رهبر آن با دولت روسیه دیگر چیزی برای ستر و پوشاندن باقی نمانده است!

ص: 168

صحنه ششم: اعتراف به جیره خواری از دولت تزار

موضوع نمایش: مزدوری

مطلب دیگری که اختصاراً در این تبعید باید به آن پرداخت اعترافی است که برای اولین بار از طرف حسینعلی به دریافت جیره و مواجب و حمایت مالی امپراطوری تزاری از وی صورت گرفته است، او می نویسد:

«قسم به جمال قدم که اول ضری که بر این غلام وارد شد این بود که قبول شهریه از دولت نمود و اگر این نفوس همراه نبودند البته قبول نمی کردم» !!(1)

مسلم است که دولت مورد اشاره او حکومت ایران نیست چون دولت ایران با تمام قدرت خواستار اعدام اوست و معنا ندارد که از وی حمایت مالی کند و چون این سخن مربوط به مسیر تبعید است هیچ دولت دیگری جز امپراطوری روسیه برای کمک باقی نمی ماند.

ما اعتراف حسینعلی به حقوق بگیر بودن و مزدوری وی برای دولت روسیه را می پذیریم اما این به آن معنا نیست که این مورد را اولین دریافتی و «اول ضرّ» وی بدانیم، چون فردی مانند او که دارای چنین اهمیت و -

ص: 169


1- مجموعه الواح مبارکه، حسینعلی نوری، ص 159.

ارزشی برای دولت روسیه ،باشد هرچه اراده کند در اختیارش گذاشته می شود.

بنابراین آخرین دریافتی او نیز نخواهد بود.

ص: 170

صحنه هفتم: لوح امپراطور

موضوع نمایش: دست بوسی

صحنهٔ بعدی این نمایش، تشکر و دعای خالصانه حسینعلی از مولای خود، جناب تزار الکساندر نیکلاویچ (1) امپراطور قدر قدرت وی است - چون او دیگر تابع دولت و شاه ایران نیست.

وی در لوحی به افتخار جناب تزار در تشکر از زحمات و در قدردانی از حمایت های او می نویسد:

«ان يا ملك الروس ان استمع نداء ا... الملك القدوس ثم اقبل الى الفردوس... فقد نصرنی احد سفرائک، اذ كنت في السجن تحت السلاسل و الاغلال بذلك كتب ا... لك مقاما يحط به علم احد الا هو ایاک ان تبدّل هذا المقام العظيم».!!!(2)

ص: 171


1- الکساندر دوم فرزند نیکلای اول (1818 - 1881م) مقتول به وسیلهٔ یک بمب پرتابی کوچک توسط یک نهیلیست در سن پطرزبورگ.
2- الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، حسینعلی نوری، ص 122 و 121 ، لوح نجفی، چاپ وزیری، ص 42 و 43، کتاب مبین، ص 57.

ترجمه:

«ای سلطان روسیه بشنو صدای خدای ملک قدوس را و بشتاب و روکن به سوی بهشت... .

به درستی که یکی از سفیران و نمایندگان تو مرا یاری کرد آن زمانی که در زندان در کُند و زنجیر بودم بدین خاطر خداوند به تو مقامی داده که هیچ احدی آن را نمی داند و فراتر است از علم همگان!!

مواظب باش که این مقام عظیم را از دست ندهی».

در این نامه چند نکته حائزاهمیت است:

1- حسینعلی صدای خدا را می شنود و به تزار گزارش می دهد ولی از نامه متوجه نمی شویم که آیا امپراطور هم صدای خدا را می شنیده یا به چنین شایستگی نرسیده است.

2- بهشت برای امپراطور، تضمین شده است با اینکه وی هرگز به کیش باب و بها در نیامد!

و این نقض فاحشی برگفته های شوم هر دو مدعی - باب و بهاء - است!

3- علت ضمانت بهشت برای تزار حمایتی است که وی توسط یکی از سفرایش یعنی همان پرنس دالگورکی از حسینعلی داشته است.

4- امپراطور به خاطر این حمایت در بهشت دارای مقامی خاص گردیده.

5- مقام او آنقدر عظیم است که علم احدی جز خدا به آن نمی رسد، بنابراین جای هیچ سؤالی در این مورد باقی نمی ماند.

6- اگر مواظبت نکند ممکن است این مقام عظیم را از دست بدهد که البته لابد از دست دادن این مقام و رتبهٔ خاص با بی توجهی در حق جناب حسینعلی یعنی همان خداست!! گزارش این لوح و اشاره به آن در بسیاری از کتاب های این حزب شنیع -

ص: 172

وارد شده است.(1)

با صدور این لوح عملا جلوی آخرین دفاع این حزب گمراه از سرکرده شان برای همیشه بسته شد.

زیرا تا این زمان ممکن بود گفته شود که اقدامات جناب سفیر فقط از روی خیرخواهی و نوع دوستی یا به خاطر آشنائی مختصری با حسینعلی یا سفارش او توسط یک آشنای با نفوذ یا... بوده است، هرچند که تمام این توجیهات حتی بدون این لوح هم باطلند، زیرا هیچ سفیری حق حمایت از کسی که متهم درجه یک در سوء قصد به جان اول شخص یک مملکت خارجی است نمی باشد و هر عاقلی می داند که چنین اقدام نسنجیده ای ممکن است حتی به جنگ میان دو کشور بینجامد.

اما در عین حال همین احتمال نیش غولی هم با صدور این لوح قابل طرح نیست، زیرا:

اولاً اگر سفیر به خاطر نوع دوستی یا آشنائی یا... از حسینعلی حمایت کرده بود باید لوح به نام او و افتخار او صادر می شد نه به نام و افتخار امپراطور.

و ثانیا حسینعلی صریحا به امپراطور می گوید که یکی از سفیران تو مرا نجات داد و به خاطر آن خداوند مقام عظیمی در بهشت به تو داده است نه به آن سفیر و معنای این عبارت این است که جناب سفیر فقط دستورات جناب تزار را در مورد حسینعلی اطاعت می کرده و بس!

لذا حسينعلي حتى حاضر نیست سفیر را در این مقام موهوم شریک کند یا حداقل در لوح دیگری مقام پایین تری هم به او بدهد!

معلوم می شود که به اصطلاح اصلا او را جزء آدم حساب نمی کرده!

ص: 173


1- مثلا در تقویم تاریخ امر، ص .98 قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2، ص 48 مراجعه کنید به بخش اسناد سیاه سند شماره 10.

و این نشان دهندهٔ مرحله ای از ارتباط حسینعلی با دولت روسیه است فراتر از حد ارتباط با سفارت و مقامی عالی تر از سفیر.

و اصلا شاید به خاطر موفقیت جناب سفیر در نجات حسینعلی و انتقال او به بغداد و حفظ شبکهٔ تشکیلاتی وی است که «آقای دیمیتری ایوانویچ» یعنی همان پرنس دالگورکی پس از بازگشت از ایران به عضویت مجلس سنای روسیه در می آید!(1) تا از صندلی بالاتری به ادامه ارتباط و پشتیبانی از حسینعلی بپردازد و حتی شاید علت رفتن وی از ایران به روسیه به دلیل امکان ایجاد ارتباط گسترده تر از طریق خاک روسیه یا کشورهای دیگر با بغداد بوده است.

علاوه بر اینکه پس از این اقدامات دولت ایران نیز او را زیر نظر گرفته بود و پرنس قدرت تحرک کمتری یافته بود، لذا مدت کوتاهی پس از تبعید حسینعلی، او نیز به روسیه مراجعت می کند.

با تمام این توضیحات اگر هنوز در مورد پشتیبانی مستقیم جناب تزار از حسینعلی شکی هست با توجه به نوشته شوقی امام دوم فرقه منحرف بهائیت برطرف خواهد شد زیرا او طرف حساب را مستقیما خود امپراطور معرفی می کند.

«اعلیحضرت امپراطور دولت بهیه روس ایده الله تبارک و تعالی حفظ و رعایت خویش را في سبيل الله مبذول داشت»!!(2)

با این کلام معلوم شد که اولا ارتباط حسینعلی با دولت روسیه فراتر از ارتباط با سفیر کبیر، جناب دالگورکی است و ثانیا امپراطور شخصا از قضیه حسینعلی مطلع و «حفظ و رعایت» خود را شامل حال او کرده است، البته فی سبیل الله.

ص: 174


1- دائرة المعارف روسی به نقل: جواب رساله یادداشت های دالگورکی، ص 7.
2- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 2، ص 49 مراجعه کنید به بخش اسناد سیاه، سند شماره 11.

این عنصر خود فروخته اولا از خداوند برای امپراطور کشور دشمن طلب تأیید می نماید و ثانیا مدعی است که این حفظ و رعایت را بدون هیچ چشم داشتی فقط فی سبیل الله و قربتا الى الله انجام داده.!!

زهی بی شرمی!

معلوم نیست چرا این عنایت خالصانه شامل حال سایر زندانیان این فرقه و هم بندی های حسینعلی نشده؟ و نیز بقیه ملت محروم ایران!

چرا شامل صدر اعظم امیرکبیر نگردید؟

چرا در جنگ های ایران و روس شامل ایران و ایرانیان نشد؟

چرا ؟؟؟

ارزش ریالی حسینعلی برای دولت تزار

در پایان این صحنه طبق و عده ای که قبلا داده شد باید میزان ارزش حسینعلی برای دولت روسیه را روشن نمائیم.

خوشبختانه این امر در زمان خود وی انجام شده آن هم با عدد و رقم و بر حسب واحد پول رائج ایران و توسط فردی که نظرش برای ایرانیان حجت و بالاترین کارشناس در مسائل کشورداری در زمان قاجاریه بوده است و او کسی نیست جز صدراعظم مقتدر عصر ناصری، یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر.

شوقی در این مورد می نویسد:

«امیر نظام... در محافل و مجالس لسان به تشنیع و تزییف می گشود، چنانکه وقتی در حضور جمعی از رجال و اکابر مملکت اظهار داشت که در اثر عملیات ایشان (حسینعلی) پنج کرور به خزانه مملکت خسارت وارده آمده است، این بود که در آن لحظات حساس از حضرت بهاء ا...! -

ص: 175

صریحا درخواست نمود محل اقامتشان را به کربلا منتقل سازند».(1)

در توضیح این عبارت کافی است بدانیم که خسارتی که ایران در جنگ های ایران و روس به عنوان غرامت به روسیه پرداخت 9 کرور تومان معادل 4/5 میلیون تومان بوده است.

بنابراین مشخص می شود که حسینعلی با تشکیلات جهنمی که در ایران ایجاد کرده بود و شورش هایی که برپا کرد معادل نصف مخارج و غرامت جنگ های روسیه به ملت و دولت ایران خسارت وارد کرده است.

این در حالی است که خسارت جنگ ایران برای روسیه به قیمت صرف بودجه ای کلان و لشکرکشی صدها هزار سرباز و افسر و توپ و تفنگ و.... و با دادن هزاران کشته و مجروح بوده - هر چند غرامت آن را گرفته و سرزمین های وسیعی را نیز تصرف کرده اما دولت روسیه برای این شورش ها و ضربات کاری که حسینعلی بر اقتصاد و دولت و ملت ایران وارد ساخته هیچ صدمه و کشته ای نداشته و حتی یک سرباز را هم جابجا نکرده و فقط با صرف مبالغی که حسینعلی برای این کار نیاز داشته که به هیچ وجه با بودجه لشکرکشی و جنگ قابل قیاس نبوده - به چنین پیروزی عظیم و شگفتی دست یافته است.

شاید با این توضیح ارزش فوق العاده و حتی بیش از فوق العاده حسینعلی برای دولت روسیه و شخص تزار روشن شده باشد و در یک کلام بتوان گفت که او برای روسیه یک لشکر بوده آن هم لشکری چند ده و شاید هم چند صدهزار نفری!!!

ص: 176


1- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 1، ص 316 و 315 نگاه کنید به بخش اسناد سیاه سند شماره 3.
نتیجه

مدارک ارائه شده در حدی از استحکام برخوردار است که به هیچ وجه قابل خدشه نیست و تنها نتیجه ای که از آنها گرفته می شود:

جاسوسی و تابعیت بیگانه و ریاست فتنه و آشوب و در یک کلمه:

ننگ ابدی برای حسینعلی روسی معروف به بهاء ا... است!!!

این مقال را با اعتراف صریح خود حسینعلی بر این مطلب به پایان می بریم.

امام دوم فرقه منحرف و شوم بهائی از قول جدش می نویسد:

«چنانکه نبیل در تاریخ خود می نویسد از حضرت بهاء ا...! استماع گردید که می فرمودند:

اگر امیر نظام از موقعیت و مقام حقیقی ما آگاهی می یافت، البته در توقیف و هدم ما خودداری نمی کرد و با آن که مساعی فراوان در کشف این امر به کار برد ولی توفیق نیافت و با اراده الهی این حقیقت بر وی مستور و مکتوم باقی ماند»!!!(1)

آیا از این اعتراف، معنایی جز ریاست تشکیلات جهنمی و مخوف جاسوسی اطلاعاتی و عملیاتی استعمار روسیه و نیز رهبری فتنه ها و آشوب های گروهک شوم بابی به نفع دولت تزار، چیز دیگری فهمیده می شود؟

شما پاسخ دهید.

در پایان، یک بار دیگر سؤال اساسی را که در مقدمه ذکر شد و هدف از تألیف این اثر پاسخ به آن است، مطرح می کنیم:

با توجه به مدارک سیاه و ننگین و توضیحات و بررسی های انجام شده -

ص: 177


1- قرن بدیع، چاپ سنگی، ج 1 ص 366 و 365. نگاه کنید به بخش اسناد سیاه سند شماره های 6 و 7.

در این نوشتار، آیا پایه گذار گروهک شوم بهایی را باید:

حسینعلی نوری معروف به بهاء ا...، بنامیم یا حسینعلی روسی، معروف به بهاء ا...!!!

قضاوت با شماست!

والسلام.

ص: 178

بخش پنجم: اسناد سياه

اشاره

بخش پنجم:

اسناد سیاه.

ص: 179

کتاب قرن بدیع قسمت اول

عکس

Goo Passes By

کتاب قرن بیع.

نوروز 101.

قسمت اول.

دوره حضرت باب.

1260 1269 ه.ق.

1853-1844 میلادی.

اثر كلک اطهر حضرت ولی امرالله.

ارواحنالعنایاته العظيمته فدا.

ترجمہ نصرالله مودت.

سند شماره 1

ص: 180

عکس

257

سال حیات مبارک بیستمین سال از اظهار امر آن وجود اقدس اتفاق افتاد در همان روز هنگام غروب آفتاب جسد مطهر حضرت اعلی و جناب انیس را که اجزای آن بیکدیگر ممزوج و آمیخته شده بودند از میدان سرباز خانه بخارج از شهر کنار خندق منقتل نمودند و چهاردسته محافظ هر یک مرکب از ده سرباز بمراقبت گماشتند. صبح روز بعد قنسول روس در تبریز با یک نفر نقاش در محل حاضر شده و نقش اجساد را بهمان وضع که در کنار خندق افکنده شده بوده برداشت نیمه شب ثانی حاجی سلمان خان یکی از اتباع باب بوسیله

حاجی اللهیار نامی موفق گردید ان دو جسد مطهر را بکارخانه حریر بافی متعلق بیکی از بابیان میلان حرکت دهد روز بعد آنها را در صندوق چوبی که برای این منظور تهیه شده بودنهادند و بمقر امنی منتقل ساختند.

سند شماره 2

ص: 181

عکس

315

مازندران ارسال وحکم صارم نسبت بدستگیری وجود مبارک صادر نمود و حاجی میرزاآقاسی نیز که باجناب وزیر والدماجد حضرت بهاء الله از قبل میانه خوشی نداشت و از عدم موفقیتش در تصرف ملک متعلق بآن حضرت سخت متغیر و خشمناک شده بود علم خلافت برافراشت و سوگند یاد نمود که تا آخرین نفس از نفسی که مانع اجرا نوایای سیئه او گردیده انتقام کشد از طرف دیگر شخص امیر نظام نیز که از عظمت و نفوذ حضرت بهاء الله خوف و هراس داشت پیوسته اقدامات مبارک را مورد تنقید قرار میداد و محافل و مجالس لسان به تشنیع و تزییف می گشود چنانکه وقتی در حضور جمعی از رجال واکابر مملکت اظهار داشت که در اثر عملیات ایشان پنج کرور بخزانه مملکت خسارت وارد آمده است این بود.

سند شماره 3

ص: 182

عکس

318

مرخص فرمودند و روز بعد با نهایت سکون و وقار بجانب اردوی پادشاهی که در آن اوان در نیاوران رز محال شمیران مستقر بود رهسیار گردیدند در زرگنده میرزا مجید شوهر همشیره مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالقورکی (1) سمت منشی گری داشت آنحضرت را ملاقات وایشانرا بمنزل خود که متصل معتصل بخانه سفیر بود دعوت و هدایت نمود گماشتگان حاجی علیخان حاجب الدوله چون از ورود آن حضرت با خبر شدند موضوع را بمشارالیه اطلاع دادند و اور مراتب را شخصاً بعرض شاه رسانید شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب وحیرت شد و معتمدین خویش رابسفارت فرستاد تا آن وجود مقدس را -

سند شماره 4

ص: 183


1- Prince Dolgorauki .

عکس

319

که بدخالت در این حادثه عظیم متهم داشته بودند تحویل گرفته فورا نزد وی بیاورند سفیر روس از تسلیم حضرت بهاء الله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که بخانه صدر اعظم تشریف ببرند ضمنا از شخص وزیر بطور صریح ورسمی خواستار گردید و ودیعه پر بهائی را که دولت روس بوی می سپارد در حفظ و حرات آن بکوشد ولی این مسئولیت اجابت نگردید و این منظور تامین نشد زیرا صدر اعظم بیم داشت که اگر از حضرت بهاء الله حمایت نماید و در حفظ جان ایشان بکوشد منصب و مقامش از دست برود و مورد قهر و غضب سلطان واقع گردد.

بدین ترتیب حضرت بهاء الله حامی و مدافع شهیر امرحضرت باب که مورد سوءظن شدید واقع و ارکان دولت و ملت از وجود -

سند شماره 5

ص: 184

عکس

365

ظاهر شده بود و در سال اول صدارت کوتاهش اصحاب قلعه را بشهادت رسانید و تقبل شهدای سبعه طهران اقدام کرد و جناب وحید و صحابه حضرت را با اشد احوال شهید و قتیل ساخت و مستقیما فرمان شهادت حضرت باب را صادر کرد و در واقعه زنجان دست بخون مظلومان گشود مورد بی مهری شاه قرار گرفت وسعایت درباریان درباره وی موثر واقع شد و افتخاراتی را که بدست آورده بود از کف بداد و عاقبت بکمال خواری و مزلت در حمام فین نزدیک کاشان مابر شاه رگ حیاتش مقطوع شد و بدیار فنا واصل گردید.چنانکه نبیل در تاریخ خود مینویسد از حضرت بهاءالله استماع گردید که می فرمودند واگر امیر نظام از موقعییت و مقام حقیقی ما آگاهی مییافت البته در توقیف و هدم ما خودداری-

سند شماره 6

ص: 185

عکس

366

نمیکرد و با انکه مساعی فراوان درکشف این امر بکاربرد ولی توفیق نیافت و باراده الهی این حقیقت بر وی مستور و مکتوم باقیماند(1) میرزا آقاخان که در ایذاء و آزاربابیان و حوادثی که بعداز رمی شاه اتفاق افتاد و دخالت عظیم داشت ومزبحه عظیمی را بر پا نمود از شغل خود برکنار شد و به یزد تبعید گردید و تحت نظر شدید قرار گرفت تا عاقبت بیاس وخذلان جان سپرد حسینخان والی فارس آن عنصر «ظالم» و «شارب خمر»، اولین نفسی که در مقام مخالفت با حضرت باب برآمد و علنا زبان بطعن و لعن بگشود و بدستور وی لطمه شدید بر چهره مبارک وارد گردید نه تها بلای ناگهان براو و اهل و عیال و ساکنین مدینه و دیارش -

سند شماره 7

ص: 186


1- ترجمه.

کتاب قرن بدیع قسمت دوم

عکس

Goo Passes By

کتاب قرن بدیع

«نوروز 101»

قسمت دوم.

دوره حضرت بهاء الله

1269-1309 ه- ق.

1892 1853 میلادی.

اثر کلک اطهر حضرت ولی امرالله.

ارواحنالعناته العظیمته فدا.

ترجمه: نصرالله مودت.

سند شماره 8

ص: 187

عکس

43

یوسف رحمانی از آن چاه ظلمانی از هر جهت فراهم گردید و ابواب سجن مفتوح شد از یک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکی (1) سفیر روس در ایران که بجمیع وسائل در آزادی حضرت بهاءالله بکوشید و در اثبات بی گناهی آن مظلوم آفاق سعی مشکور مبذول داشت از طرف دیگر اقرار و اعتراف رسمی ملا شیخ علی ترشیزی ملقب بعظیم که در زندان حضور حاجب الدوله و مترجم سفارت روس و نماینده حکومت برائت حضرت بهاءالله را تأیید و بصراحت تام دخالت و شرکت خویش را در حادثه رمی شاه اظهار نمود از جهته دیگر مساعی و مجهوات مستمر برادران و خواهران و اقوام حضرت بهاءالله در رهایی ایشان و بالاخسه تأیید بی گناهی و بی تقصیری آن وجود اقدس از طرف مراجع و مجامع تحقیق همه این عوامل دست بدست یکدیگر داده موجبات استخلاص و نجات -

سند شماره 9

ص: 188


1- Prince Dolgorouki.

عکس

48

ترک نماید ضمنا تعیین مقصد و محل حرکت را باختیار هیکل مبارک محول نموده بودند تا بهرجانب که مایل باشند عزیمت فرمایند.

سفیر روس چون از فرمان سلطانی استحضار یافت و بر مدلول دستور مطلع گردید از ساحت انور استدعا نمود اجازه فرمایند آن حضرت را تحت حمایت و مراقبت دولت متبوعه خویش دارد و وسائل انتقال ایشان را بخاک روس فراهم سازد و این دعوت که بصرافت طبع و طیب خاطر از طرف سفیر مذکور بعمل آمد مورد قبول و موافقت حضرت بهاءالله واقع نگردید و هیکل اطهر بنا بسابقه روحانی توجه بشطر عراق و اقامت در بغداد را بر حرکت بصوب دیگر ترجیح دادند و در سنین بعد در لوحی که بافتخار امپراطور روس نیکلاویچ الکساندر دوم(1) از قلم اعلی نازل شده آن وجود اقدس عمل سفیر را تقدیر و بیاناتی بدین مضمون -

سند شماره 10

ص: 189


1- Nicolaevitch AlexanderII.

عکس

49

می فرماید قوله جل جلاله«قد نصرنی احد سفرانک اذکنت فی سجن الطاء تحت السلاسل والاغلال بذلک کتب الله لک مقامالم یحط به علم احد الا هو ایاک ان تبدل هذا المقام العظیم» و نیز در مقام دیگری می فرماید«ایامی که این مظلوم در سجن اسیر سلاسل و اغلال بودند سفیر دولت بهیه ایده الله تبارک و تعالی نهایت اهتمام در استخلاص این عبد مبذول داشت و مکرر اجازه خروج از سجن صادر گردید ولی پاره ای از علمای مدینه در اجرای این منظ.ر ممانعت نمودند تا بالاخره در اثر پافشاری و مساعی موفور حضرت سفیر استخلاص حاصل گردیداعلیحضرت امپراطور دولت بهیه روس ایده الله تبارک و تعالی حفظ و رعایت خویش را فی سبیل الله مبذول داشت و این معنی علت حسد و بغضای جلالی ارض گردید».(1)

سند شماره 11

ص: 190


1- ترجمه.

عکس

54

واز انجا باسلامبول واز آنجا به بارض مقدس چه نتایجی خواهد داشت. حضرت بهاءالله در غره ربیع الثانی هجری( مطابق با 12 ژانویه 1853 میلادی) یعنی نه ماه پس از مراجعت از سفر کربلا با چند تن از اهل بیت و عائله مبارکه ومأمور دولت ایران و نماینده سفارت روس بشطر بغداد عزیمت فرمودند از جمله دوات مقدسه ای که در این سرنگونی و اسارت با ان طلعت احدیت سهیم و شریک بودند مخدره کبری مسماة به نواب حرم مبارک است که از قلم اعلی بلقب جلیل «ورقه علیا» ملقب و در طی چهل سنه آثار تسلیم و رضا و ورع و تقوی و علو روح از آن ورقه مبارکه متوفنه ساطع ولامع بود به درجه ای که پس از افول آن نجم دری افق وفادار الواحی که یراعه مالک اسماء در شأن آن سیده اهل بهار نازل گردید آن نفس زکیه را بخطاب مستطاب «وجعلک صاحبة له فی کل عالم من عوالمه» مخاطب و مفتخر فرمودند دیگر از مهاجرین -

سند شماره 12

ص: 191

الواح مبارکه حضرت بهاءالله جل ذکره اعلی

عکس

الواح مبارکه حضرت بهاءالله جل ذكرهُ الأعلى

شامل

اشراقات و چند لوح دیگر

سند شماره 13

ص: 192

عکس

155

هم مینماید هم میشنواند مراتی است که صاحب سمع و بصر و لسان است ظهوریست عجیب و امری است بزرگ ولکن نگارنده را سزاوار انکه از غرض نفس وهوی مقدس باشد و بطر از عدل و انصاف مزین و در امور بقدر مقدور تفحص نماید تا بر حقیقت ان آگاه شود و بنکار و در امر اینمظلوم انچه ذکر نموده اند اکثری از راستی محروم بوده گفتارنیک و صدق در بلندی مقام و شان مانند آفتاب است که ازافق سمآء دانش اشراق نموده امواج این بحر امام وجوده عالم پیدا و آثار قلم حکمت و بیان هویدا در صحیفه اخبار توشه انداین عبد از ارض طافرار نمود و بعراق عرب رفته سبحانه الله الینمظلوم در آنی خود را پنهان ننموده لازال امام وجود قائم و موجود اماما فررنادلم یهرب منها عباد جاهلون خرجا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلیة الایرانیه و دولة الروس الی ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار لله الحمد اینمظلوم بمثابة آسمان مرتفع و مانند.

سند شماره 14

ص: 193

لوح مبارک خطاب به شیخ محمد تقی

لوح مُبارک

خطاب به شیخ محمد تقی.

مجتهد اصفهانی.

معروف به نجنی

موسسه ملی مطبوعات امری.

سنة 119 بدیع.

سند شماره 15

ص: 194

عکس

4

قدرتك والمسكين سماء كرمك والكليل ملكوت ذكرك أشهد يا إلهى وسلطانى بأنك خلقتنى لذكرك وثنائك ونصرة أمرك واني نصرت أعداءك الذين نقضوا عهدك ونبذوا كتابك وكفروا بك وبآياتك آه آه من غفلتى وخجلتى وخطيئتي وجريرتى التي منعتنى عن الورود في طمطام بحر أحديتك وتقام يم رحمتك فآه آه ثم آه آه من سوء حالى وكبر عصياني قد اظهر تنى يا إلهى لا علاء كلمتك واظهار امرك ولكن غفلتى منعني وأحاطت بى بحيث قمت على محو آثارك وسفك دماء أوليائك ومطالع آياتك و مشارق وحيك ومخازن أسرارك . أى رب أى رب أى رب أی رب أی رب أى رب أى رب أی رب أى رب أشهد بظلمي سقطت أثمار سدرة عدنك و بنار عصياني إحترقت أفئدة المقربين من خلقك وذابت أكباد المخلصين من عبادك فآه آه من شقوتي فآه آه من بعدى وغفلتي وجهلى وذلي وإعراضي واعتراضى كم من فيها أمرت عبادك وأولياءك على حفظى وإنى أمرتهم بضرك وضر أمنائك وكم من ليال فيها ذكرتنى بفضلك وذللتني الى صراحك وأنى أعرضت عنك وعن آياتك وعزتك ياأمل الموحدين ورجاء أفئدة المنقطعين لا أجد لنفسى دونك معينا ولا سواك سلطانا ولا ملجأ ولا ملاذا فآه آه إعراضي -

سند شماره 16

ص: 195

عکس

5

أحرق ستر عصمتي واعتراضي شق حجاب حرمتي ياليت كنت تحت أطباق التراب وماظهر سوء أعمالي بين عبادك اى رب ترى العاصى أقبل إلى مطلع عفوك وعطائك وجبل الظلم أراد سماء رحمتك وغفرانك اه اه جريراتى العظمى سنتى عن التقرب الى بساط رحمتك وخطيئاتي الكبرى أبعدتني عن ساحة قربك أنا الذى فرطت في جنبك ونقضت عهدك و ميثاقك وارتكبت ماناح به سکان مدائن عدلك ومطالع فضلك في بلادك أشهد يا إلهى إلى تركت أوامرك وأخذت أوامر نفسى ونبذت أحكام كتابك وأخذت كتاب هوای فآه آه کلما زادت شقوقی زاد حامك وكلما اشتعات تار عصيانى سترها عفوك وفضلك وعزتك يا مقصود العالم ومحبوب الأمم صبرك غرنى واصطبارك شجعنى ترى يا الهى عبراتي من خجلتى و زفراتي من غفلتى وعظمتك لا أجد لنفسى مقراً الأظل بساط كرمك ولا مهربا الا تحت قباب رحمتك تراني في بحر اليأس والقنوط بعد ما أسمعتنى كلة لا تقنطوا وعزتك ظلمى قطع حبل أملى وعصيانى سود وجهى أمام كرسي عدلك أى رب ترى الميت مطروحا لدى باب عطائك ويستحي أن يطلب كوثر عفوك من يد فضلك قد أعطيتني لسانا لذكرك وثنائك وانه نطق بما ذابت به أكباد المقربين من.

سند شماره 17

ص: 196

فهرست منابع

1- قرآن کریم.

2- انجيل لوقا.

3- انجیل متی.

4- انجیل مرقس.

5- مزامير داوود نبی .

6- سفر حبقوق، حیقوق نبی.

7- سفر دانیال، دانیال نبی.

8- او خواهد آمد علی اکبر مهدی پور، چ دهم، انتشارات رسالت، قم، 208 ص رقعی.

9- الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شیخ حر عاملی، چ علمیه، قم، 464 ص وزیری، شامل 60 آیه و 600 حدیث.

10- بحارالانوار، علامه مجلسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

11- بشارات عهدین، دکتر محمد صادقی تهرانی، دارالكتب الاسلاميه، تهران.

12- پیامبر پایه گذار تشیع، علی اکبر مهدی پور، انتشارات دلیل ما، قم.

13- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیه، بیروت.

14- جهان بعد از ظهور یا فروغ بی نهایت، محمد خادمی شیرازی، مؤسسه نشر و تبلیغ، تهران.

15- چشم اندازی از حکومت مهدی (عج)، نجم الدین طبسی، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران.

16- حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)، محمود شریعت زاده -

ص: 197

خراسانی، مؤسسه فرهنگی انصار الحسين علیه السلام، تهران.

17- خورشیدی که از مکه طلوع می کند، محمد خادمی شیرازی، مرکز نشر آثار شیعه، قم.

18- رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی، محمد خادمی شیرازی، مؤسسة الغدیر، تهران.

19- روزگار رهایی (ترجمه يوم الخلاص، كامل سليمان)، علی اکبر مهدی پور، نشر آفاق ،تهران دو جلد شامل بیش از 1700 حدیث.

20- سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبي، مؤسسة الرسالة، بيروت.

21- سیمای حضرت مهدی (عج) در قرآن، سید هاشم بحرانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، نشر آفاق، تهران، شامل 134 آیه.

22- شناخت امام، راه رهایی از مرگ جاهلی، مهدی فقیه ایمانی، نشر عطر عترت، قم.

23- الشيعة و الرجعة، محمد رضا طبسی، چاپخانه آداب، نجف، دو جلد.

24- الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، داربیروت، لبنان.

25- کتاب الفتن، ابو عبدالله نعیم بن حماد مروزی، قاهره، دوجلد، شامل بیش از دو هزار حدیث

26 - لزوم تفکیک علائم حتمی ظهور، علی اکبر مهدی پور، دبیرخانه اجلاس حضرت مهدی (عج) (سازمان تبلیغات اسلامی) قم.

27- معجم الملاحم و الفتن، سید محمود موسوی دهسرخی، ناشر مؤلف، قم.

28- منتخب الاثر في الامام الثانى عشر، لطف الله صافی گلپایگانی، انتشارات دفتر معظم له، قم، 3 جلد.

29- مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ابن شهر آشوب، چ حیدریه، نجف.

30- النعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، عمر بن شجاع الدین موصلی شافعی، دار الكتاب الاسلامي، قم.

ص: 198

سوالات مسابقه

بسمه تعالى

هدف ما ایجاد حرکت عمومی در راستای آشنایی با بدعت های ایجاد شده توسط استعمارگران در دین مبین اسلام و مذهب غنی تشیع می باشد. لذا خواهشمند است با دقت کتاب را کاملا مطالعه فرمایید و پس از تکمیل برگه پاسخنامه حداکثر تا تاریخ 88/7/28 به آدرس مسجد شهید بهشتی ارسال فرمایید.

چند نکته

1- به 133 نفر برگزیده به قید قرعه جوايز زير اهداء می گردد.

کمک هزینه سفر مکه 5 نفر.

کمک هزینه سفر کربلا 5 نفر.

کمک هزینه سفر مشهد مقدس 8 نفر.

کمک هزینه سفر سوریه 5 نفر.

یکصد و ده نفر ربع سکه بهار آزادی.

2 - قرعه کشی در مراسم جشنی که در شام میلاد حضرت علی بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثنا مورخه 1388/8/8 در مسجد شهید بهشتی برگزار می گردد.

3- شرکت در مراسم قرعه کشی برای عموم آزاد می باشد.

4- یک هفته پس از قرعه کشی با برندگان تماس و اسامی در سایت كانون وصال مندرج می گردد.

5- فقط اصل پاسخ نامه پذیرفته می شود و فتوکپی آن مورد قبول نمی باشد.

6- شرکت در مسابقه برای عموم آزاد می باشد.

7- برای ارسال اینترنتی پاسخنامه به سایت کانون وصال www.kanoonevesal.com مراجعه فرمایید.

ص: 199

8- برای تهیه کتاب و یا هرگونه سؤال با شماره تلفن 09138772325 تماس حاصل فرمایید.

آدرس و کدپستی مسجد شهید بهشتی:

اصفهان، ابتدای اتوبان ذوب آهن کوی گلزار گلزار ششم - مسجد شهید بهشتی، کد پستی 56456 - 81786.

توجه

پاسخنامه ای که مشخصات کامل و آدرس نداشته باشد در قرعه کشی شرکت داده نمی شود.

ص: 200

1 - دو رمز خاصی که خداوند متعال برای بقا اعتلا و پیشرفت تشیع - علاوه بر مسائل دیگر در آن قرار داده چیست؟

الف: قرآن و عترت.

ب: نبوت و عترت.

ج: پیامبر صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنين علیه السلام.

د: امام حسین علیه السلام الله و امام زمان (عج).

2- محل تولد و سال تولد امام عصر (عج) کدام است؟

الف: مدینه و سال 256

ب: مدینه و سال 255

ج: سامرا و سال 255

د: سامرا و سال 256

3- علائم حتميه ظهور امام زمان (عج) چندتا و چیستند؟

الف: سه تا: خروج سفیانی خسوف بی موقع، درآمدن خورشید از مغرب

ب: پنج تا: خروج سفیانی، قیام سید یمانی، صیحه آسمانی، خسف بیداء، قتل نفس زکیه

ج: پنج تا: خروج سفیانی، قیام سید یمانی، صیحه آسمانی، قیام سید حسنی، طلوع خورشید از مغرب.

د: سه تا: خروج سفیانی، قیام سید یمانی، قیام سید حسنی.

4- پس از ظهور حضرت حجت (عج) وضعیت حکومت ها و ادیان و مذاهب چگونه خواهد شد؟

الف: حکومت واحد جهانی و آزادی ادیان و مذاهب.

ص: 201

ب: حکومت واحد جهانی به رهبری امام عصر (عج) و دین واحد جهانی، اسلام و تشیع

ج: حکومت واحد جهانی و آزادی ادیان آسمانی.

د: حکومت واحد جهانی و دین تابع اکثریت است.

5- مشخصات شخصی باب چیست؟

الف: علی محمد فرزند محمد رضا و فاطمه متولد 1235 ه- ق شیراز.

ب: علی محمد فرزند حسن و نرجس متولد 1235 ه- ق سامرا.

ج: علی محمد فرزند محمد رضا و ،فاطمه متولد 1235 ه- ق تهران.

د: محمد فرزند حسن و نرجس متولد 255 ه- ق سامرا.

6- مشخصات شخصی بهاء چیست؟

الف: حسینعلی فرزند علی محمد شیرازی و ،خدیجه، متولد 1233 ه.ق، تهران.

ب: حسینعلی فرزند عباس و خدیجه متولد 1233 ه-.ق، تهران.

ج: محمد فرزند حسن و نرجس متولد 255 ه- ق سامرا.

د: محمد فرزند حسن و نرجس متولد 1233 ه-.ق، سامرا.

7- حسینعلی بخاطر اعمال نفوذ سفارت روسیه در زندان چه آزادی هایی داشت؟

الف: غذای خانگی.

ب: هواخوری روزانه.

ج: ملاقات.

د: هر سه.

8- تحت الحمایگی و تابعیت ننگین دولت روسیه در مجلس محاکمه حسینعلی، توسط چه کسی اعلام شد؟

ص: 202

الف: خود حسینعلی.

ب: میرزا آقاخان نوری.

ج: مهد علیا (مادر شاه).

د: سفیر روس پرنس دالگورکی.

9- کنسول روس برجسد چه کسی و دختر سفیر روس برای دستگیری چه کسی گریه کردند؟

الف: جسد عظیم و دستگیری باب

ب: جسد باب و دستگیری حسینعلی.

ج: جسد حسینعلی و دستگیری عظیم.

د: هیچکدام.

10- ارزش ریالی حسینعلی برای دولت روسیه تزاری چقدر بوده است؟

الف: یک کرور تومان.

ب: سه کرور تومان.

ج: پنج کرور تومان.

د: ده کرور تومان.

11- قانون کاپیتولاسیون توسط کینیاز دالگورکی برای حمایت از چه کسی اعمال شد؟

الف: حسینعلی نوری.

ب: علی محمد باب.

ج: علی ترشیزی(عظیم).

د: عباس عبدالبهاء.

12- ادعاهای علی محمد شیرازی چه بود؟

الف: او باب مهدی است.

ب: او قائم و پیامبر است.

ج: او خداست.

د: هر سه مورد.

13- طبق دستور على محمد شیرازی در کتاب بیان، حکم افراد غیر بابی چیست؟

الف: قتل.

ب: گرفتن اموال با زور و اجبار.

ج: باقی نگذاشتن حتی یک نفر از آنان .

د: هر سه مورد.

ص: 203

14- از جسد تیرباران شده چه کسی و توسط عمّال چه دولتی نقاشی و تصویر برداری شد؟

الف: على محمد شیرازی، دولت ایران.

ب: حسینعلی نوری، دولت عثمانی.

ج: علی محمد شیرازی، دولت روسیه.

د: حسینعلی نوری، دولت انگلیس.

15- ادعاهای حسینعلی نوری چه بود؟

الف: من يظهره اللهى.

ب: پیامبری.

ج: خدائی.

د: هر سه.

16 - چه کسی در لوحی که نازل کرده، برای امپراطور روسیه بهشت را ضمانت کرده است؟

الف: حسینعلی نوری.

ب: علی محمد شیرازی.

ج: کینیاز دالگورکی.

د: ناصرالدین شاه قاجار.

17- از زندگانی چه کسی و در چه کشوری نمایشنامه درام نوشته شد؟

الف: على محمد شیرازی، کشور انگلیس.

ب: على محمد شیرازی، کشور روسیه.

ج: حسینعلی نوری، کشور روسیه.

د علی محمد شیرازی، کشور عثمانی.

18- برادر و شوهر خواهر حسینعلی نوری از عمال و نوکران و منشی سفارت چه کشوری در ایران بودند؟

الف: آمریکا.

ب: انگلیس.

ج: روسیه.

د: فرانسه.

ص: 204

19- طبق دستور على محمد شیرازی در کتاب بیان، حکم کتاب ها و بقعه های مقدس چیست؟

الف: كتاب ها حفظ شوند ولی بقعه ها خراب شوند.

ب: هر دو حفظ شوند.

ج: بقعه ها حفظ و کتاب های بد نابود شوند.

د: کتاب ها سوزانده و بقاع تخریب شوند.

20- چه کسی در مناجاتش خود را شوم گناهکار، قاتل اولیای الهی، شقی، جاهل، ذلیل، روی گردان از حق، امر کننده مردم برخلاف دستورات الهی... می داند و آرزوی مرگ می کند؟

الف: حسینعلی نوری.

ب: پرنس دالگورکی.

ج ناصر الدین شاه قاجار.

د: علی محمد شیرازی.

ص: 205

ص: 206

پاسخ نامه سوالات

عکس

نام:

نام خانوادگی:

نام پدر:

سال تولد:

شماره شناسنامه:

تلفن همراه (الزامی است):

آدرس و کدپستی:

ص: 207

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109