نسیم منبر 12 منبر ویژه برای طُلّاب و مبلّغین

مشخصات کتاب

نسیم منبر 12 منبر ویژه برای طُلّاب و مبلّغین

محمّدصادق ملکوتی

ص: 1

اشاره

نسیم منبر

(12 منبر ویژه برای طُلّاب و مبلّغین)

نویسنده: محمّدصادق ملکوتی

ص: 2

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ

ص: 3

اى خداى پاك و بى انباز و يار *** دست گير و جُرم ما را در گذار

هم دعا از تو، اجابت هم زتو *** ايمنى از تو، مهابت هم زتو

گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن *** مُصلحى تو اى تو سلطان سخن

كيميا دارى كه تبديلش كنی *** گرچه جوى خون بود نيلش كنى

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه. 15

عوامل موفّقیت پیامبر صلّی الله علیه وآله 19

اشاره. 19

سیر پیشرفت اسلام.. 20

عوامل موفّقیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله. 22

1- قرآن عظیم الشّأن.. 23

مبارزات دشمنان برعلیه قرآن.. 23

قانونگذاران قانونشکن! 25

2- دستورات هماهنگ با فطرت... 26

3- نحوۀ رهبری و مدیریت پیامبر صلّی الله علیه وآله. 28

ص: 5

4- سیرۀ اخلاقی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله. 30

ویژگی های امام علیه السّلام 33

اشاره. 33

تعریف امامت... 34

1- عصمت... 35

قرآن و عصمت امام.. 35

1- آیۀ اطاعت از أولی الأمر. 36

اولوالأمر کیانند؟. 36

2- آیۀ تطهیر. 37

3- آیۀ «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ...». 37

2- علم کامل.. 38

مناظرۀ امام جواد علیه السّلام با یحیی بن اکثم.. 39

3- عدالت... 41

4- اخلاق والا.. 42

برخورد بزرگوارانۀ امام سجّاد علیه السلام. 42

5- شجاعت... 43

الف: شجاعت بی مثال حضرت علی علیه السّلام. 43

ب: شجاعت حضرت امام حسین علیه السّلام. 45

ص: 6

ج: شجاعت امام زین العابدین علیه السّلام. 45

وظایف و مسؤولیت های ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام 49

اشاره. 49

1- معرفت و شناخت... 50

ارزش حضور در مجلس عالم.. 50

2- محبّت و دوستی.. 51

ارزش محبّت اهل بیت علیهم السّلام. 52

تو فقیر نیستی! 53

راه محبّت... 54

3- اطاعت... 54

أولواالأمر کیانند؟. 55

4- نُصرت و یاری.. 56

1- یاری علمی... 56

2- یاری عملی... 57

3- یاری مالی... 60

برخی از احکام خُمس..... 60

5- تربیت اهل بیتی فرزندان.. 61

ص: 7

زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام 63

اشاره. 63

فلسفۀ زیارت.. 64

بخش اوّل: فضائل زیارت امام حسین علیه السّلام. 65

بخش دوم: شرائط زیارت امام حسین علیه السّلام. 68

1- اخلاص..... 68

یک نمونه از اخلاص پس از عمل.. 69

2- تقوا 70

درخت بهشتی و آتش..... 71

رؤیای صادقانه. 71

تقاضای مجرمان هنگام مرگ.. 73

اشاره. 73

سوره مؤمنون.. 74

نکته ها 75

الف - مشاهدات محتضر در حالت احتضار. 75

ب – تقاضای گنهکاران.. 77

ج - جهان برزخ.. 79

برزخ چیست؟. 79

ص: 8

زندگی برزخی چگونه است؟. 79

سخن آخر: 81

درسهایی از یک سرگذشت قرآنی.. 83

اشاره. 83

درسها: 85

1- ارادۀ پروردگار بر عالم مسلّط است... 85

2- امکان معاد. 86

انگيزه هاى انكار معاد از نگاه قرآن.. 86

منطق قرآن در اثبات معاد. 87

اوضاع دهریین در قیامت... 90

3- امکان رجعت... 91

رجعت یعنی چه؟. 91

1. امکان رجعت... 92

2. فلسفه رجعت... 93

نیکی به پدر و مادر 97

اشاره. 97

دستور به توحيد. 98

اقسام توحید و شرک... 98

شرک، بزرگترین گناه کبیره. 99

ص: 9

احسان به والدین.. 100

اهمّیت نیکی به والدین... 100

نکتة حرف «باء» در آیه: 101

سِرّ پیشرفت چشمگیر اسلام.. 101

تأثیر احسان به والدین در زندگى دنیا 102

ماجرای گاو بنیاسرائیل.. 102

عقوق والدین.. 105

بازتاب عقوق والدين در زندگی دنیا 106

اثر نفرین مادر! 107

توجّه به دو نکتۀ مهم.. 108

لبخند حسینی علیه السّلام. 109

پنج ستون بنای اسلام. 111

اشاره. 111

1- برپاداشتن نماز. 112

الف: چرا باید نماز خواند؟. 112

ب: عقوبت ترک نماز. 113

ج: کیفر سبک شمردن نماز. 113

د: اهمّیت حضور قلب... 114

ه: طمأنینه در نماز. 114

ص: 10

2- پرداخت زکات.. 116

الف: حکمت زکات... 116

ب: کیفر منع زکات... 116

3- روزۀ ماه رمضان.. 117

حکمت روزه. 117

اثر بهداشتی روزه. 118

4- حجّ خانۀ خدا 119

غوغای شیاطین! 120

کیفر ترک حج.. 122

یهودی! یهودی! یهودی! 123

5- ولایت اهل بیت علیهم السّلام. 124

زبانم لال اگر از رسول خدا نشنیده باشم.. 124

اهمّیت نماز در دعای حضرت ابراهیم علیه السّلام 127

اشاره. 127

بخش اوّل: فلسفۀ خواندن نماز. 130

بیان اوّل: نماز، بهترین پناهگاه. 131

بیان دوم: نماز، تشکّر از خداوند جلّ جلاله. 131

بیان سوم: نماز، عامل بازدارنده از طغیان.. 132

ص: 11

بخش دوّم: آثار و فوائد نماز. 133

الف: دوری از زشتی ها و گناهان.. 133

ب: آرامش قلب... 133

ج: بخشیده شدن گناهان.. 134

گناهان چگونه فرو می ریزند؟. 135

بخش سوم: عواقب ترک نماز. 136

پانزده کیفر دنیوی و اخروی بر ترک نماز. 136

بی نماز، مسلمان نمی میرد. 138

نکتۀ پایانی: توجّه به نماز خانواده. 139

پنج دستور پروردگار عالم به یکی از انبیاء 143

اشاره. 143

فروخوردن خشم.. 145

پنهان داشتن عمل صالح.. 146

قبول نصیحت... 147

نصیحت راهزن به غزالی... 147

برآوردن نیاز نیازمند. 148

دوری از غیبت... 149

ص: 12

هدیه ای به غیبت کننده! 150

سه خصلت پسندیده 151

اشاره. 151

1- کم گویی.. 152

2- کم خوری.. 153

راز تندرستی... 154

دستور بهداشتی قرآن.. 155

3- کم خوابی.. 157

آداب خوابیدن.. 157

حقایقی از زبان سلمان فارسی رحمة الله علیه. 157

زیاد نخوابید.. 159

گناهان کبیره 161

اشاره. 161

تعریف گناه کبیره و صغیره: 161

1- کفر به خداوند. 164

2- قتل نفس (کشتن آدم). 165

ص: 13

حمل تمام گناهان.. 166

قاتل، مسلمان نمی میرد! 167

3- عقوق الوالدین.. 167

نیکی به پدر و مادر، کلید طلایی موفّقیت! 168

4- اکل ربا پس از بیّنه (روشن شدن و دانستن حکم آن). 169

5- خوردن مال یتیم.. 171

6- فرار از جنگ... 172

امتیاز بزرگ حضرت علی (علیه السّلام). 172

7- تعرّب بعدالهجرة. 173

فهرست منابع. 175

ص: 14

مقدّمه

قرآن کریم:

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ = چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: «من از مسلمانانم»؟!(1)

تبلیغ دین در اسلام از جایگاه بلندی برخوردار بوده و اهمّیت ویژه ای دارد.

در اهمّیت تبلیغ همین بس که اوّلین مبلّغان، پیامبران بزرگ الهی بوده اند و خداوند (جلّ جلاله) در آیات متعدّدی از قرآن عظیم، پیامبر بزرگوارش حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) را عهده دار «بلاغ»(2)

و «بشارت و انذار»(3)

معرفی نموده است.

پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه و آله) نیز این وظیفه مهم را بر عهدۀ بهترین یاران خود قرار می داد و ورزیده ترین آنها همچون حضرت علی (علیه السّلام)،

ص: 15


1- فصّلت: 33
2- آل عمران: 20، مائده: 92 و 99، رعد: 40 و...
3- بقره: 119، سبأ: 28 و فاطر: 24 و...

مُصعب بن عُمیر (رحمة الله علیه) و معاذ بن جبل (رحمة الله علیه) را برای پیام رسانی دین می فرستاد.

راز اهمّیت تبلیغ، در اهتمام اسلام به سعادت انسانها خوابیده است، زیرا روشن است: تبلیغ، راهنمایی مردم به دین و دستورات نجات بخش آن، و فراهم کنندۀ سعادت افراد در دنیا و آخرت است.

مبلّغان گرامی باید بدانند وظیفه ای که بر عهده دارند، وظیفۀ مقدّسی است که همواره پیامبران و بزرگان عهده دار آن بوده اند و این وظیفه به همان میزان که اهمّیت و قداست دارد، مسؤولیت آن نیز سنگین است، و برای انجام دادن آن به صورت درست، به توانایی علمی، اخلاص و آشنایی با مهارتهای تبلیغی ضرورت است.

کتابی که هم اکنون مورد مطالعۀ شما قرار دارد، مجموعۀ دوازده منبریست با موضوعات گوناگون اعتقادی، اخلاقی، تاریخی و...(1) که توسّط نگارندۀ حقیر، در مناسبت های مختلف و زمانهای جداگانه ایراد گردیده و سپس جهت استفادۀ مبلّغان دینی، با تحقیقات بیشتر و اصلاحات و تکمیلات، به رشتۀ تحریر درآورده شده است.

باشد که قدمی در راستای تبلیغ و ترویج معارف اسلام بر داشته باشیم و این تلاش مختصر مورد پسند پروردگار عالم قرار گیرد!

برخود لازم می بینم از دوستان ارجمند و اساتید گرانقدری که با پیشنهادهای ارزنده و مطالب ارزشمند خود در تکمیل این اثر با ما همکاری نمودند، صمیمانه سپاسگزاری نمایم.

ص: 16


1- با توجّه به اهمّیت مباحث اعتقادی و نقش عمده آن در اصلاح اخلاق و رفتار، توجّه بیشتر گویندگان مذهبی به منبرها و مطالب اعتقادی ضروری به نظر می رسد، اگرچه «منبر» بیشتر جایگاه تبیین مباحث اخلاقی است.

روشن است که مخاطب نهایی این کتاب، عموم مردم بوده و مطالب آن، جهت ارائه به عموم، در اختیار مبلّغان گرامی قرار داده می شود، بنا بر این استفاده از این کتاب، ویژۀ مبلّغین نیست و همگان می توانند آن را مطالعه نموده و از مطالب آن بهره ببرند إن شاء الله.

و من الله التّوفیق

محمّدصادق ملکوتی

1400 ه. ش

1442 ه. ق

ص: 17

ص: 18

1. عوامل موفّقیت پیامبر صلّی الله علیه وآله

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

تاریخ نگاران قطعه ای از تاریخ را از زبان «عفیف بن قیس کندی» چنین روایت نموده اند:

«عفیف بن قیس» گفته است: در روزگار جاهلیت، وارد مکّه شدم، میزبانم عبّاس بن عبدالمطلب بود، روزی ما دو نفر در کنار کعبه بودیم، ناگهان دیدم مردی آمد در برابر کعبه ایستاد، بعد پسری را دیدم که آمد در طرف راست او ایستاد؛ چیزی نگذشت زنی را دیدم که آمد و پشت سر آن دونفر قرار گرفت، دیدم که آن پسر و

ص: 19

این زن به پیروی از آن مرد، نماز می خواندند. من تا هنوز چنین منظره ای را ندیده بودم، حسّ کنجکاوی ام مرا واداشت تا موضوع را از عبّاس بپرسم، عبّاس گفت:

آن مرد محمّدبن عبدالله است که ادّعای نبّوت دارد و آن پسر، فرزند عمویش علی و زنی که پشت آن ها است، همسر محمّد خدیجه است. بعد گفت: به خدا سوگند، روی زمین کسی پیرو این آیین نیست، جز همین سه نفر.(1)

این ماجرا در سالهای اوّل بعثت اتفاق افتاده است.

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) سیزده سال در مکّه حضور داشت، براثر موانع زیادی که برسر راه تبلیغ اسلام وجود داشت، حضرت به موفّقیتی که باید، دست نیافت، تا آنکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به مدینه هجرت نمود، در مدینه کار حضرت بالا گرفت و هرروز بر تعداد مسلمانان افزوده شد.

شما روند پیشرفت اسلام و سیر صعودی آمار مسلمانان را ببینید:

سیر پیشرفت اسلام

در سال دوم هجرت، جنگ بدر رخ داد، در این جنگ پیامبر اسلام با 313 نفر وارد میدان شد.

در سال سوم هجرت جنگ اُحد روی داد، تعداد مسلمانانی که در این جنگ شرکت نمودند، 700 نفر بود.

در سال پنجم جنگ خندق رخ داد، تعداد مسلمانان 3000 نفر بود.

در سال ششم، سفر عمره واقع شد که منجر به صلح حدیبیه گردید، در این سفر 1400 نفر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را همراهی می کردند.

ص: 20


1- فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ص 235؛ به نقل از: اسد الغابه ابن اثیر و: الاصابه ابن حجر

سال هفتم عمرة القضاء انجام شد با 2000 نفر.

سال هشتم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با ده هزار نفر وارد مکّه شد و آن را فتح کرد، پس از فتح مکّه هنوز مسلمانان به مدینه بر نگشته بودند که جنگ حُنین رخ داد، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با نیروی دوازده هزار نفری رهسپار حُنین گردید.

در سال نهم جنگ تبوک واقع شد، تعداد لشکریان اسلام در این جنگ 30000 نفر بود و بالاخره در سال دهم، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با یکصد هزار حاجی آخرین حجّ خودش (حجّة الوداع) را انجام داد.(1)

شما ایّام اوّل بعثت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را در نظر بگیرید؛ که تنها پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بود، حضرت علی (علیه السّلام) بود و حضرت خدیجه (سلام الله علیها)؛ امّا پس از بیست و سه سال تعداد مسلمانان به اندازه ای است که یکصد هزار نفر با حضرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) حج به جا می آورند.

پس از رحلت حضرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیز اسلام همچنان در حال پیشروی بود و به گفتۀ مورّخان: از ظهور آن، بیش از یک قرن نگذشته بود که بر نصف جهان نورافشانی می کرد.

گوستاولوبون، مورّخ مشهور فرانسوی در کتاب معروفش «تمدّن اسلام و عرب» می نویسد:

قرن اوّل هجرت که سپری می شد، پرچم اسلام از هند تا اقیانوس اطلس و از قفقاز تا خلیج فارس همه جا در اهتزاز بود، و اسپانیا که یکی از ممالک بزرگ اروپا بود بدست مسلمانان افتاد.(2)

ص: 21


1- آمارهای فوق، از «فروغ ابدیت» گرفته شده است.
2- تمدّن اسلام و عرب، دکتر گوستاولوبون فرانسوی، ترجمه سیدهاشم حسینی، ص 165

در عصر هارون الرشید آنچنان قلمرو حکومت اسلام گسترش یافته بود که می گویند: هارون الرشید به ابرهای آسمان خطاب می کرد و می گفت: بروید ببارید! امّا هرکجا ببارید در قلمرو حکومت من می بارید!

البتّه باید توجّه داشت که پیشرفت اسلام، منحصر به پیشرفت جغرافیایی (از نظر توسعه یافتن قلمرو حکومت اسلامی) و آماری (از نظر بالارفتن روزافزون آمار مسلمانان) نبود، بلکه اسلام به گواهی تاریخ، در همۀ عرصه ها پیشرفت داشت؛ در عرصه های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و... .

با توجّه به پیشرفت بی نظیری که اسلام داشت، می توان گفت که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در هدف خودش موفّق ترین انسان بوده است، به همین جهت است که دانشمند آمریکایی (مایکل اچ هارت) در کتاب معروف خود: «مؤثرترین صدفرد تاریخ» اسم مبارک حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله) را به عنوان اوّلین شخص تأثیرگذار جهان ذکر می کند، و پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نیوتن و سپس حضرت مسیح (علیه السّلام) را ذکر نموده است.

حال ببینیم عوامل موفّقیت بی نظیر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) چه بوده است؟

عوامل موفّقیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله

اشاره

با مراجعه به تاریخ، چند عامل را می توان به عنوان عوامل موفّقیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بیان کرد:

ص: 22

1- قرآن عظیم الشّأن

اشاره

قرآن جاذبه و کشش فوق العاده ای داشت، به گونه ای که توجّه هر شنونده ای را به خود جلب می کرد و سبب گرویدن بسیاری از افراد به اسلام می شد. به همین جهت دشمنان اسلام، مبارزات مختلفی را برعلیه قرآن براه انداختند؛ که در اینجا به چند نمونۀ آن اشاره می کنیم:

مبارزات دشمنان برعلیه قرآن

یکی از مبارزات دشمنان با قرآن، که جنبۀ تبلیغاتی داشت، سِحر و جادو نامیدن قرآن بود!

روزی ابوجهل از ولید بن مغیره مخزومی که ذوق ادبی سرشاری داشت و شاعران اشعارشان را بر او عرضه می کردند، پرسید که این کلامی که «محمّد» (صلّی الله علیه و آله) می خواند چیست؟ ولید گفت: بگذارید سخنان او را بشنوم.

نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) رفت و از او خواست که آیاتی از قرآن را برایش بخواند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آیات اوّل از سورۀ «حم سجده» را بر او خواند تا رسید به آن جا که می فرماید:

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ(1)؛ پس اگر روی برتافتند بگو شما را از صاعقه ای چون صاعقۀ عاد و ثمود بیم می دهم.

این کلام آنچنان بر او تأثیر گذاشت که به خانه اش رفت و نزد قریش باز نگشت، آنان فکر کردند او دین محمّد (صلّی الله علیه و آله) را پذیرفته است.

ص: 23


1- فصّلت، 13

ابوجهل نزد او رفت و گفت: آیا به آیین محمّد (صلّی الله علیه و آله) گراییده ای؟ گفت: نه، امّا سخنی از او شنیدم که بدن را می لرزاند!

ابوجهل گفت: آیا کلامش شعر است؟ گفت: نه.

- آیا خطابه است؟

- نه.

- آیا سخن کاهنانه است؟

- نه.

گفت: پس چیست؟ گفت: بگذار تا دربارۀ آن بیاندیشم. فردا پیش او رفتند و گفتند: در مورد کلام محمّد (صلّی الله علیه و آله) چه می گویی؟ گفت: بگویید سِحر است، چرا که دل مردم را می رباید.(1)

سِحر نامیدن قرآن اگرچه تهمت ناجوانمردانه ای نسبت به این کتاب مقدّس بود، امّا از عمق تأثیر و جاذبۀ قرآن حکایت می کرد!

یکی دیگر از نقشه هایی که جهت مقابله با قرآن کشیدند این بود که: «نضر بن حارث» را که از افراد هوشمند قریش بود و قسمتی از عمر خود را در حیره و عراق گذرانده بود و از اخبار شاهان ایران و دلاوران آن سرزمین اطلاعاتی داشت، برای مبارزه با قرآن برگزیدند و به او گفتند تا برسر کوچه و بازار بنشیند و با نقل سرگذشت شاهان ایران، مردم را دورخود جمع کند.

نضر بن حارث برای آن که توجّه مردم را به خود جلب نماید، می گفت: مردم! سخنان من با گفته های «محمّد» چه فرق دارد؟ او داستان مردمی را برای شما

ص: 24


1- بحارالأنوار، ج 17، ص 211

می خواند که گرفتار قهر و خشم الهی شدند؛ امّا من سرگذشت کسانی را بیان می کنم که غرق نعمت اند و سالیان درازی است که در روی زمین حکومت می کنند.

این نقشه به قدری احمقانه بود که چندروز بیشتر، ادامه پیدا نکرد و همه از شنیدن سخنان او خسته شده و از دورش پراکنده شدند.(1)

یکی دیگر از مبارزاتی که برعلیه قرآن به راه انداختند، تحریم گوش دادن به قرآن بود.

قرآن از این مبارزه منفی چنین حکایت می کند:

وَقَالَ الّذین کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ(2)؛

کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید، و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید.

قانون گذاران قانون شکن!

جالب توجّه اینکه: همان کسانی که مردم را از شنیدن قرآن باز می داشتند و هرکس را که از این قانون، تخلف می ورزید مجرم می شمردند، پس از چندروز خودشان در شمار قانون شکنان قرار گرفتند و قانونی را که خودشان تصویب کرده بودند، شکستند.

ابو سفیان، ابو جهل و اخنس بن شریق، شبی بدون اطلاع یک دیگر از خانه های خود بیرون آمده و خود را کنار خانۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رساندند و هرکدام در گوشه ای پنهان شدند تا به صدای قرآن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) - که در نماز شبش با صدای دلنشینی تلاوت می کرد - گوش بدهند.

ص: 25


1- فروغ ابدیت، ص 322؛ به نقل از: سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص 300
2- فصّلت، 26

هرسه نفر بدون اطلاع از یک دیگر تا صبح دور خانۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ماندند و به قرآن گوش دادند و با دمیدن سپیده صبح، راه خانه های خودشان را در پیش گرفتند، امّا هرسه نفر در نیمۀ راه به هم رسیدند و فهمیدند که همه، شب را در کنار خانۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بوده اند، یک دیگر را سرزنش کردند و گفتند اگر دیگران از کار ما آگاه شوند، دربارۀ ما چه خواهند گفت؟

شب دوم نیز همان ماجرا تکرار شد و هنگام مراجعت دوباره همدیگر را دیدند و خودشان را ملامت نمودند و تصمیم گرفتند که دیگر این کار را انجام ندهند، ولی جذبه قرآن شب سوم نیز آنان را به دور خانۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) کشید، در بازگشت باز هم یک دیگر را ملاقات نمودند و اقرار کردند که در برابر جذبۀ قرآن تاب مقاومت ندارند، ولی این بار باهم پیمان بستند که برای همیشه این کار را ترک کنند.(1)

2- دستورات هماهنگ با فطرت

دومین عامل موفّقیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) دستورات سازنده اسلام بود که با فطرت انسانی هماهنگ بود و به آسانی مورد پذیرش وجدان های بیدار قرار می گرفت.

برای روشن شدن این مطلب به گوشه ای از تاریخ توجّه کنید:

«اوس» و «خزرج» دو قبیله ای بودند که در مدینه زندگی می کردند و سالهای طولانی بین آنها آتش جنگ و نفاق روشن بود و در آخرین نبرد بین دو قبیله در بعاث، طایفۀ اوس بر خزرج پیروز شده بود، به همین جهت «اسعد بن زراره» و «ذکوان بن عبد قیس» از بزرگان قبیله خزرج، آمده بودند در مکّه تا از مشرکان قریش برعلیه

ص: 26


1- فروغ ابدیت، ص 325؛ به نقل از: سیرۀ ابن هشام، ج 1، ص 337

اوس کمک بگیرند، در مکّه از ظهور پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) خبر یافتند، اسعد هنگام طواف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را در حِجر اسماعیل دید که نشسته است و بنی هاشم دور او را گرفته اند، نزدیک پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آمد و طبق رسم جاهلی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) سلام نمود و گفت: أنعم صباحًا!

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به او فرمود: خداوند طرز سلام گفتن را تغییر داده و جمله «السّلام علیکم» را که تحیّت بهشتیان است فرستاده است.

اسعد از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) پرسید: مردم را به چه چیزی دعوت می کنی؟

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: به یگانگی پروردگار و رسالت خودم و (این برنامه ها):

أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ - وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(1)؛

یعنی: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید، و به پدر و مادر نیکی کنید، و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، که ما شما و آنها را روزی می دهیم، و به کارهای زشت نزدیک نشوید، چه آشکار باشد یا پنهان، و نفسی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید، مگر از روی حق (و استحقاق). این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، تا بیندیشید.

ص: 27


1- انعام، 151-152

و به مال یتیم، جز به بهترین صورت نزدیک نشوید، تا آنکه به حدّ رشد برسد، و پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید، (آگاه باشید که) هیچ کس را جز به مقدار توانایی اش، تکلیف نمی کنیم و هنگامی که (برای داوری) سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتّی اگر در مورد نزدیکان شما بوده باشد، و به پیمان خدا وفا کنید. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا یادآور شوید.

وقتی اسعد این دستورات اسلامی را که با نهاد و فطرت انسانی او آشنا بود شنید، شهادتین بر زبان جاری کرد و اسلام آورد، پس از آن ذکوان آمد و او نیز مسلمان شد.

سپس از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) خواستند که کسی را با آنان به مدینه بفرستد تا به آنان قرآن بیاموزد و مردم را به دین اسلام دعوت کند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) «مُصعب بن عُمیر» را که جوان شایسته ای بود، با آنان فرستاد، و به این ترتیب پایۀ اسلام در مدینه گذاشته شد و آن شهر مبارک سرانجام مرکزی برای نشر اسلام در سراسر جهان گردید.(1)

3- نحوۀ رهبری و مدیریت پیامبر صلّی الله علیه وآله

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) در تمام مسائل، بهترین نوع رهبری و مدیریت را داشته، و همین مدیریت عالی یکی از عوامل پیشرفت اسلام و موفّقیت آن حضرت بوده است. به عنوان مثال نحوۀ مدیریت حضرت را در فتح مکّه ببینید:

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با ده هزار نفر تا نزدیکی مکّه آمده اند امّا مردم مکّه هنوز از اوضاع بی خبرند! پیامبر اکرم برای آنکه مکّه را بدون خونریزی فتح کند، دستور داد لشکریان او بر قلّه ها و کوه های اطراف مکّه بالا شده و هرفرد آتشی

ص: 28


1- (خلاصه از:) بحارالأنوار، ج 19، ص 8-10

روشن کند تا مردم مکّه متوجّه فزونی تعداد سپاه اسلام گردیده و از فکر مقاومت منصرف شوند.

نقشۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عملی شد و تأثیر مطلوب خودش را گذاشت، ابوسفیان چنان وحشت کرده بود که شبانه با وساطت عبّاس عموی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جهت امان گرفتن برای مردم مکّه به محضر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رسید، پیامبر اسلام دستور داد شب او را نگهدارند و فردا بیاورند.

فردای آن شب پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تاکتیک دیگری برای مرعوب ساختن ابوسفیان به کار برد: دستور داد او را در نقطه ای نگهدارند، تا واحدهای ارتش اسلام از جلو او رد شوند و او عظمت سپاه اسلام را ببیند.

طبق فرمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) او را در تنگنای درّه ای نگهداشتند و ارتش اسلام در واحدهای مختلف هزارنفری و چندصدنفری از جلو او رد شدند و هر دسته ای وقتی در برابر ابوسفیان می رسید، سه بار با صدای بلند تکبیر می گفتند. آخرین گروهی که از جلو ابوسفیان رد شد یک لشکر پنج هزار نفری بود که تا دندان مسلّح بود و سراسر بدن آنان را سازوبرگ جنگی پوشانده بود و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیز در بین همین لشکر حضور داشت.

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به ابوسفیان دستور داد تا به مکّه برگشته و از طرف او به کسانی که به محیط مسجد الحرام پناهنده شوند، یا سلاح برزمین بگذارند و بیطرفی اختیار کنند یا درِ خانه های خود را ببندند، یا به خانۀ ابوسفیان پناه ببرند امان دهد!

ص: 29

ابوسفیان نیز این پیام را به مردم مکّه رساند و مکّه بدون جنگ و خونریزی - جز یک مورد درگیری که منجر به کشته و متواری شدن دشمنان گردید - تسلیم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شد.(1)

4- سیرۀ اخلاقی رسول اکرم صلّی الله علیه وآله

چهارمین عامل موفّقیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) اخلاق والای آن حضرت بود؛ اخلاقی که قرآن از آن به عظمت یاد نموده و خطاب به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:

وَ إِنًّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ(2)؛ تو ای پیامبر اخلاق بزرگ و برجسته ای داری.

باید توجّه داشت که این کلام، کلام قرآن است؛ قرآنی که براساس حق، سخن می گوید و سر مویی از حق و حقیقت انحراف ندارد.

اکنون به نمونه ای از آن خلق عظیم گوش دهید:

مردم مکّه در طول سیزده سالی که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در مکّه حضور داشت، از هیچ گونه ستمی بر او و یارانش دریغ نورزیدند؛ و همچنان بعد از آن که حضرت به مدینه هجرت نمود، مزاحمت های زیادی برای او (صلّی الله علیه وآله) ایجاد کرده و درد سرهای بزرگی برایش ساختند، بارها لشکر کشیدند و بهترین یاران او را کشتند، عموی بزرگوارش حمزه را به شهادت رساندند، که اگر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) می خواست پس از فتح مکّه از مردم مکّه انتقام بگیرد، تنها شهادت عمویش حضرت حمزه به عنوان دلیل کافی بود، امّا پیامبر از آنها پرسید:

ص: 30


1- (خلاصه از:) فروغ ابدیت، ج 2، ص 800-810
2- قلم، 4

نظر شما در مورد من چیست؟ گفتند: ما در مورد شما نظر نیک داریم؛ تو برادر بزرگوار و پسر عموی ما هستی!

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به آنان فرمود:

من نیز امروز همان جمله ای را به شما می گویم که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت:

لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو أرحم الرّاحمین(1)؛ امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الرّاحمین است.(2)

پیامبر مهر و رحمت در فتح مکّه عفو عمومی اعلام نموده و فرمود:

شما مردم هموطنان بسیار بدی برایم بودید؛ رسالتم را تکذیب نمودید، مرا از شهر و دیارم راندید و از خانه ام بیرون ساختید، مرا آزردید و به این هم راضی نشدید تا آنکه در سرزمینم - جایی که به آن پناهنده شدم - به سراغم آمدید و با من جنگیدید، ولی با این همه، شما را می بخشم؛ إذهبوا فأنتم الطلقاء؛ بروید دنبال زندگی خود که همه آزادید!(3)

کفّار سنگدلی که در برابر شقّ القمر تسلیم نشدند، در برابر اخلاق پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به زانو در آمدند و پس از اعلام عفو، مردم مکّه - مطابق تعبیر روایت - مثل آنکه از قبرها برانگیخته می شوند، از خانه های شان خارج و در اسلام داخل می شدند، و شاید خانه ای در مکّه باقی نماند که اهل آن مسلمان یا متمایل به اسلام نگردیده باشد!

ص: 31


1- یوسف، 92
2- بحارالأنوار، ج 21، ص 132
3- بحارالأنوار، ج 21، ص 106

به همین جهت است که در جنگ حُنین که به فاصلۀ کوتاهی پس از فتح مکّه - و هنوز ارتش اسلام به مدینه برنگشته - روی داد، دوهزار جنگجو از جوانان قریش بر تعداد ارتش ده هزار نفری اسلام افزوده شد و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با 12000 جنگجو وارد منطقه حُنین گردید.

كريم السّجايا جميل الشّيم *** نبيّ البرايا شفيع الأمم

امام رُسُل، پيشواي سبيل *** امين خدا، مهبط جبرئيل

كليمي كه چرخ فلك طور اوست *** همه نورها پرتو نور اوست

يتيمي كه ناكرده قرآن درست *** كتب خانۀ چند ملّت بشست

چو عزمش برآهخت شمشير بيم *** به مُعجز ميان قمر زد دو نيم

چو صيتش در افواه دنيا فتاد *** تزلزل در ايوان كسري فتاد

به لا قامت لات بشكست خُرد *** به اعزاز دين آب عُزّي ببُرد

نه از لات و عُزّي برآورد گرد *** كه تورات و انجيل منسوخ كرد

چه نعت پسنديده گويم تو را؟ *** عليك السّلام اي نبيّ الوري(1)

ص: 32


1- سعدی شیرازی

2. ویژگی های امام علیه السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

امام (علیه السّلام) به عنوان انسان کامل، پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جامع همۀ کمالات معنوی و صفات شایسته انسانی - آنهم در بالاترین درجه اش - می باشد، زیرا امام، بعد از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مربّی امّت بوده و قرار است جامعه را به اوج قلّۀ کمال برساند، پس خود او باید قبلًا واجد کمالات بوده و به اوج قلّۀ کمال رسیده باشد، و اگر چنین نباشد، برخی از انسانهای بااستعداد، از او پیشی خواهند گرفت.

ص: 33

امّا بنده در این جلسه فقط می خواهم به برخی از بارزترین و برجسته ترین صفات امام (علیه السّلام) اشاره کنم تا باشد که معرفت ما نسبت به امام (علیه السّلام) بیشتر گردد.

ولی قبل از آن، باید قدری در مورد اصل امامت، سخن بگوییم و مفهوم امامت را روشن کنیم.

تعریف امامت

«امامت» یعنی پیشوایی و رهبری و «امام» یعنی پیشوا و رهبر.

«امام» از نظر اهل سنّت، کسی است که پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، رهبری جامعه و ریاست حکومت اسلامی را بر عهده دارد.

پس «امامت» از نگاه اهل سنّت، یعنی رهبری جامعۀ اسلامی در امور دنیایی و به عبارت دیگر: یعنی حکومت. و «امام» یعنی رهبر و حاکم اسلامی.

امّا از نگاه شیعه «امام» کسی است که علاوه بر رهبری جامعۀ اسلامی، دارای مقام «ولایت» است؛ ولایت تشریعی و ولایت تکوینی.

منظور از «ولایت تشریعی» این است که: امام مانند پیامبر (صلّی الله علیه وآله) منبع تشریع دین است؛ یعنی آنچه از دین که در قرآن مجید یا کلام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بیان نشده، توسّط امام بیان می شود، با این تفاوت که پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، دین را توسّط وحی دریافت و به مردم ابلاغ می کند، ولی امام قسمتی از دین را توسّط تعلیم قبلی پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، و قسمتی دیگر را توسّط الهام از جانب خداوند (جلّ جلاله)، دریافت و برای مردم بیان می کند.

امّا «ولایت تکوینی» این است که: همانطوری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می تواند در عالم تکوین تصرّف کند - چنانچه بسیاری از معجزات پیامبران از طریق

ص: 34

تصرّف در عالم تکوین صورت گرفته است(1)

- امام نیز قدرت تصرّف در عالم تکوین را دارد و می تواند به اذن پروردگار در عالم خلقت تصرّف کند، مثلاً مریضان غیر قابل علاج را شفا بخشد و حتّی مرده را زنده کند.

پس امام از نگاه شیعه یعنی: «رئیس حکومت اسلامی، منبع تشریع دین و مسلّط بر عالم».

شیعه بنابر تفسیری که از امام دارد، معتقد است که امامت منحصر در دوازده نفر است و دانشمندان ما امامت دوازده امام (علیهم السّلام) را از منابع شیعه و سنّی اثبات نموده اند، که در جای خود بحث شده است.

امّا بحث امروز ما (ویژگی های امام علیه السّلام):

1- عصمت

اشاره

یکی از ویژگی های مهمّ امام، عصمت است. منظور از عصمت، مصؤونیت از گناه، خطا، سهو و نسیان می باشد، امّا هدف ما در این بحث، بیشتر جنبه مصؤونیت از گناه می باشد.

قرآن و عصمت امام

اشاره

دلایلی که بر عصمت امام (علیه السّلام) اقامه نموده اند، برخی عقلی و برخی نقلی اند، امّا من در این بحث، تنها از بخش دلایل نقلی، سه آیه از قرآن را محضر شما می خوانم:

ص: 35


1- ر ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 649
1- آیۀ اطاعت از أولی الأمر
اشاره

در سورۀ مبارکۀ نساء، می فرماید:

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید، از پیامبر خدا و از اولی الأمرِ از خودتان اطاعت کنید.

اولوالأمر کیانند؟

جابر بن عبدالله انصاری (رحمة الله علیه) می گوید:

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) راجع به آیۀ «یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» پرسیدم؛ عرض کردم: ای رسول خدا! ما خدا و رسولش را شناختیم، امّا اولوالأمر را نشناختیم؛ منظور از اولوالامر چه کسانی اند؟

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

ای جابر! آنها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند؛ اوّل آنها علیّ بن ابی طالب است، بعد از او حسن، بعد حسین، بعد علیّ بن الحسین، پس از او محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید؛ وقتی او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.

پس از او جعفر بن محمّد، بعد موسی بن جعفر، بعد علیّ بن موسی، سپس محمّد بن علی، بعد علیّ بن محمّد، بعد حسن بن علی، پس از او کسی که هم نام و هم کنیه من است، حجّة الله در زمین و بقیّة اللّه در بین بندگانش؛ آن کسی که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح می کند. او کسی است که از شیعیان

ص: 36


1- نساء، 59

خود پنهان می شود، به گونه ای که کسی در اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند، مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است.(1)

اطاعتی که در آیۀ اولی الأمر به آن دستور داده شده است، به اصطلاح اصولیین، مطلق است و هیچ قیدی با آن نیامده است، و به حکم این اطلاق، اطاعت از اولی الأمر در همۀ دستورات واجب است و این به معنی عصمت آنان است، زیرا اگر معصوم نباشند، اطاعت از آنها در همۀ دستورات درست نخواهد بود.

2- آیۀ تطهیر

قرآن عظیم الشأن خطاب به اهل بیت عصمت فرموده است:

إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا(2)؛ خداوند می خواهد رجس و ناپاکی را از شما اهل بیت دور نموده و شما را از هرنوع پلیدی پاک گرداند.

محقّقان می گویند: بیش از هفتاد روایت - که بیشتر آنها از طریق اهل سنّت نقل شده - مبنی بر اینکه آیۀ تطهیر در مورد پنج تن آل عبا نازل گردیده، وارد شده است.(3)

3- آیۀ «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ...»

وقتی خداوند، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را با امتحانات سختی - که معروف است؛ از قبیل: رفتن در آتش نمرود، گذاشتن هاجر و فرزندش اسماعیل در صحرای

ص: 37


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 289
2- أحزاب، 33
3- آموزش عقائد، آیت الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه)، ص 320

خشک و سوزان مکّه و قربانی کردن اسماعیل (علیه السّلام) - آزمود، و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) از آن امتحانات سرافراز بیرون شد، خداوند (جلّ جلاله) مقام امامت را علاوه بر مقام نبوت که داشت به او عطا نمود، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) مقام امامت را برای نسل خودش نیز درخواست نمود، امّا خداوند در جواب حضرت ابراهیم (علیه السّلام) فرمود: مقام امامت به انسانهای ستمکار نمی رسد.

خداوند این حقیقت را در سورۀ مبارکۀ بقره چنین بیان فرموده:

وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ(1)؛ و هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود، و او به طور کامل از عهدۀ آنها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من - یعنی مقام امامت - به ستمکاران نمی رسد.

«ظلم» در فرهنگ قرآن، اعم از ظلم بر غیر و ظلم بر نفس است، پس «ظالم» در این آیه یعنی کسی که بر خویشتن ستم می کند - که ما می گوییم: گنهکار - یا بر غیر ستم می کند.

پس طبق این آیه امامت مخصوص انسانهای پاک و معصوم است و وقتی ما امام را به عنوان امام می شناسیم حتماً عصمت او را نیز باید قبول داشته باشیم.

2- علم کامل

اشاره

دومین ویژگی از ویژگی های امام، علم سرشار او است. امام (علیه السّلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عالم ترین و داناترین امّت بوده و پاسخگوی همۀ پرسش های مردم است.

ص: 38


1- بقره، 124

حضرت علی (علیه السّلام) فرموده اند:

إنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله علّمنی ألف باب من الحلال والحرام و ممّا کان و ممّا یکون إلی یوم القیامة کلّ باب منها یفتح ألف باب، فذالک ألفُ ألفِ باب، حتّی علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(1)؛ یعنی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و در آینده خواهد بود تا قیامت، به من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود، که می شود: هزارهزار (یک میلیون) باب، تا جایی که علم مرگ ومیرها و بلاها و فصل الخطاب (کلامی که حق و باطل را جدا سازد و دعوا را خاتمه بخشد) را فراگرفتم.

علاوه براین، ما معتقدیم امام دارای علم لدنّی بوده و از طریق الهام، همه چیز را می داند، همانطور که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از طریق وحی به هرچیز عالم است. امامت امام جواد (علیه السّلام) و امام هادی (علیه السّلام) در هشت سالگی و امامت امام زمان (عجّل الله فرجه الشّریف) در پنج سالگی با همین علم لدنّی، توجیه می شود.

در این قسمت به داستان مناظره حضرت امام جواد (علیه السّلام) با یحیی بن اکثم، عالم بزرگ زمان و قاضی القٌضّات، توجّه کنید تا بدانید امام از چه توان علمی برخوردار است.

مناظرۀ امام جواد علیه السّلام با یحیی بن اکثم

وقتی مأمون تصمیم گرفت دختر خود أمّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (علیه السّلام) درآورد، خویشاوندان نزدیک مأمون پیش او آمدند و به او گفتند: تو را

ص: 39


1- میزان الحکمة، ج 1، ص 285 (1 / 23 / 181)

به خدا سوگند، این خلافت را که خداوند به ما داده، از خاندان ما خارج نکن و این عزّت را از ما مگیر. تو خود اختلاف بین ما و اولاد علیّ بن ابی طالب را می دانی.

مأمون به آن ها گفت: ساکت باشید! حرف هیچ یک از شما را دربارۀ او نمی پذیرم. گفتند: می خواهی دختر خود را به پسربچّه ای بدهی که هنوز معلومات دینی ندارد و بین واجب و مستحب فرق نمی گذارد و خوب را از بد تمیز نمی دهد؟ - در آن موقع امام جواد (علیه السّلام) ده یا یازده سال داشت - اگر صبر کنی تا ادب بیاموزد و قرآن را یاد بگیرد و بین واجب و مستحب فرق بگذارد بهتر خواهد بود.

مأمون به آن ها گفت: به خدا قسم او از شما داناتر است و بهتر از شما خدا و پیامبر را می شناسد و بین واجب و مستحب فرق می گذارد و کتاب خدا را از شما بهتر می خواند و به آن آگاه است. او را آزمایش کنید، اگر حرف شما صحیح بود نظرتان را می پذیرم، اگر حرف من درست بود، خواهید دانست که او از شما بهتر است.

آن ها از نزد مأمون خارج شدند و پیکی به دنبال یحیی بن اکثم - قاضی القُضّات زمان - فرستادند، به یحیی وعده هایی دادند و از او خواستند تا سؤالی برای حضرت جواد (علیه السّلام) ترتیب دهد که حضرت نتواند پاسخ آن را بدهد.

مجلس آماده شد و همه حضور یافتند، امام جواد (علیه السّلام) نیز حضور داشت، عبّاسیان رو به مأمون کرده و گفتند: اگر اجازه می فرمایید یحیی بن اکثم از اباجعفر (علیه السّلام) مسأله ای را بپرسد. مأمون به یحیی گفت: از اباجعفر مسأله ای فقهی بپرس تا بفهمیم اطلاعات فقهی او چگونه است.

یحیی - از حکم فقهی پیچیده ای از امام سؤال نمود تا به زعم خود حضرت را گیر بیندازد - به امام جواد (علیه السّلام) گفت: آقا! بفرمایید حکم شخص محرمی که شکاری را کشته باشد چیست؟

امام جواد (علیه السّلام) فرمود: صید را در حلّ کشته یا در حرم؟ عالم بوده یا جاهل؟ عمدًا کشته یا به اشتباه؟ عبد بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ بار اوّل او بوده

ص: 40

یا برای چندمین بار این کار را کرده؟ صید، پرنده بود یا غیر پرنده؟ از شکارهای کوچک بوده یا بزرگ؟ اصرار بر این کار دارد یا پشیمان است؟ شب در آشیانه او را گرفته یا در روز؟ احرام او برای حج بوده یا عمره؟

یحیی بن اکثم از فروعی که امام جواد (علیه السّلام) برای مسأله ذکر نمود حیران شد و نتوانست چیزی بگوید. حاضرین نیز از جواب امام جواد (علیه السّلام) تعجّب کردند... .(1)

3- عدالت

دیگر از صفات ویژۀ امام، عدالت او است. امام (علیه السّلام) در دوران حکومت خودش، عادل ترین حاکم است.

حضرت علی (علیه السّلام) در خطبه 224 نهج البلاغه می فرماید:

و الله لأن أبيت علي حسك السّعدان مسهّدا أو أجرّ في الأغلال مصفّدا أحبّ إليّ من أن ألقي الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشي ء من الحطام؛ یعنی به خدا قسم اگر شب را به بیداری روی خار سعدان به روز آرم، و با قرارداشتن غُلها و زنجیرها به بدنم روی زمین کشیده شوم، پیش من محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در روز قیامت ملاقات کنم در حالی که به بعضی از بندگان ستم نموده، و چیزی از مال بی ارزش دنیا را غصب کرده باشم!

امام در ادامۀ خطبه به ماجرای معروف «آهن گداخته» اشاره نموده و می فرماید:

برادرم عقیل را در اوج فقر دیدم که یک مَن گندم از بیت المال از من درخواست می کرد، و کودکانش را با موهای غبارآلود و رنگهای تیره می دیدم که گویا صورتشان

ص: 41


1- بحارالأنوار، ج 10، ص 381

را با نیل سیاه کرده بودند، عقیل به درخواستش اصرار می کرد، من به گفتارش توجّه می کردم و او خیال می کرد که من دینم را به او فروخته، و از راه و روشم دست بر می دارم و به خواسته او تن می دهم، در این هنگام آهنی را گداخته و به بدن او نزدیک کردم تا مایۀ عبرتش شود، ناگهان از حرارت آن آهن ناله ای زد، و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد، به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند ای عقیل! آیا تو در برابر آهن پاره ای که انسانی آن را به شوخی و بازی بر افروخته ناله می زنی، ولی مرا به جانب آتشی که خداوند قهّار به جهت خشم خود افروخته می کشانی؟(1)

4- اخلاق والا

اشاره

امام، وارث معنوی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و دارای همان خلق عظیم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است.

از اخلاق والای امام، تنها به یک نمونۀ تاریخی اشاره می کنم:

برخورد بزرگوارانۀ امام سجّاد علیه السلام

هشام بن اسماعیل، پدرزن عبدالملک بن مروان در دوران خلافت او، حاکم مدینه بود، در حقّ مردم مدینه و مخصوصًا امام سجّاد (علیه السّلام) و علویون ستم زیاد نموده بود. وقتی عبدالملک مرد و پسرش ولید به خلافت رسید، ولید جهت جلب توجّه مردم تغییراتی در حکومت آورد، از جمله هشام را از حکومت مدینه عزل نموده و دستور داد او را جلو مردم نگهدارند، تا هرکسی از او آزار دیده بیاید و دادش را بستاند!

ص: 42


1- نهج البلاغة، ص 326

او را پیش خانۀ مروان نگهداشتند، مردم دسته دسته می آمدند و فحش ها و توهین ها نثار هشام می کردند. هشام بیشترین نگرانی را از جانب امام سجّاد (علیه السّلام) و علویون داشت، زیرا در حقّ آنان بیشترین ظلم را روا داشته بود، امّا امام سجّاد (علیه السّلام) به نزدیکانش فرموده بود: عادت ما نیست که لگد به افتاده بزنیم و از دشمن مان پس از آن که زمین خورد، انتقام بستانیم!

وقتی امام سجّاد (علیه السّلام) روبروی هشام قرار گرفت با صدای بلند به او سلام نموده و با او برخورد نیک نمود.

هشام وقتی این بزرگواری را از امام (علیه السّلام) دید، با صدای بلند گفت:

اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ(1)؛ خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد.(2)

5- شجاعت

اشاره

پنجمین ویژگی امام، شجاعت و قوّت قلب او است. امام (علیه السّلام) شجاع ترین مردمان است و ترس در وجود او راه ندارد.

به چندنمونۀ گویا در این زمینه توجّه کنید:

الف: شجاعت بی مثال حضرت علی علیه السّلام

در جنگ اُحد، پیش از آن که جنگ آغاز گردد، مشرکین نُه نفر از مردان قبیله بنی عبدالدّار را که به شجاعت معروف بودند، به عنوان پرچمدار انتخاب نمودند، تا

ص: 43


1- أنعام، 124
2- بحارالأنوار، ج 46، ص 55 و 94

اگر یکی از آن ها به زمین افتاد، دیگری به جای او پرچم را از زمین بردارد، امّا هرنُه پرچمدار یکی پس از دیگری به دست توانای حضرت علی (علیه السّلام) کشته شدند، پس از کشته شدن نهمین پرچمدار، غلام حبشی به نام صوأب، با هیکلّی وحشت آور در حالی که از شدّت خشم دهانش کف آورده و چشمانش سرخ شده بود پرچم را بدست گرفته و وارد میدان شد، امّا او نیز توسّط حضرت علی (علیه السّلام) کشته شد.

تا آنکه دشمنان روحیه هایشان را باخته و از میدان جنگ پا به فرار گذاشتند. با فرار دشمنان، مسلمانان به جمع آوری غنائم مشغول شدند، برخی از لشکریان دشمن از این فرصت استفاده کرده، از پشت سر بر مسلمانان حمله کردند، مسلمانان در این حمله کاملًا غافلگیر شدند و پس از مختصر نبرد پراکنده، شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، تنها حضرت علی (علیه السّلام) با سه تن دیگر (حضرت حمزه، ابودجانه و امّ عمارة) در میدان باقی ماندند و از وجود مقدّس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) دفاع کردند، و حملات مکرّر دشمنان را دفع نمودند.

یک دسته پنجاه نفری از دشمنان، تشکیل شده و چندبار بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) حمله آوردند، امّا هربار که حمله کردند، حضرت علی (علیه السّلام) در برابر آنان به مقاومت پرداخت و از وجود نازنین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دفاع نمود، سرانجام با کشتن چندین تن از آنان، آن ها را متفرّق نمود.

حضرت علی (علیه السّلام) در این ماجرا آنچنان شجاعت از خود نشان داد که ندایی بین آسمان و زمین شنیده شد:

لا سیف إلّا ذوالفقار، لافتی إلّا علی؛ یعنی امروز شمشیری جز ذوالفقار (شمشیر حضرت علی (علیه السّلام)، و جوانی جز علی (علیه السّلام) نیست.(1)

ص: 44


1- (خلاصه از:) فروغ ابدیت، ص 543-554

ب: شجاعت حضرت امام حسین علیه السّلام

شما شرایط حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در روز عاشورا در نظر بگیرید: از طرفی همۀ یارانش به شهادت رسیده اند، حتّی طفل شش ماهه اش هم روی دستش پرپر شده است، از طرفی زنان و بچّه ها بی سرپرست مانده و در معرض اسارت قرار گرفته اند، از طرفی تشنگی شدید بر او مستولی شده است، به گونه ای که زمین و آسمان پیش چشمش غبارآلود دیده می شود، امّا امام آنچنان جنگ جانانه نموده است که به نقل تاریخ، پس از حادثه عاشورا مردم جنگ های امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را فراموش کردند و در هر مجلسی سخن از جنگ ها و شجاعت های حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا بود.

امام در آنروز چنان شجاعتی از خود نشان داده که شاعر گفته است:

سماواتیان پرده برداشتند به نظاره، گردن برافراشتند

سماواتیان محو و حیران همه سرانگشت حیرت به دندان همه

که یارب چه زور و چه بازوست این مگر با قدر همترازوست این

عجب صف شکن پهلوان یلی است به نیروی مردی بسان علی است

ولی حیف کاین تشنه لب بی کس است غریب است و بی یار و بی مونس است

دریغا ندارد علی اکبری ندارد علمداری و لشکری!

ج: شجاعت امام زین العابدین علیه السّلام

وقتی اهل بیت را به صورت اسیر بر عبیدالله بن زیاد وارد نمودند، پس از گفتگویی که بین عبیدالله و حضرت زینب (سلام الله علیها) رخ داد، عبيدالله متوجّه

ص: 45

علیّ بن الحسين (علیه السّلام) شد و گفت: اين كيست؟ گفتند: علیّ بن الحسين است. ابن زياد گفت: مگر خدا علیّ بن الحسين را نكشت؟!

امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: من برادری داشتم كه نام او نيز علیّ بن الحسين بود و مردم در کربلا او را كشتند. عبيدالله گفت: بلكه خدا او را كشت! امام سجّاد (علیه السّلام) این آیه را قرائت نمود:

اَللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا(1)؛ یعنی خدا، جانها را به هنگام مرگشان می گيرد، و نیز جانهای کسانی را که نمرده اند، به هنگام خواب می گیرد.

ابن زياد از پاسخ امام خشمگين شد و گفت: در جواب من با جسارت سخن مي گويي؟ بعد رو به اطرافیان نموده و گفت: او را ببرید و گردن بزنيد!

حضرت زينب (سلام الله علیها) امام سجّاد (عليه السّلام) را در آغوش كشيد و گفت: اي پسر زياد! آنچه خون از ما ريختی، تو را بس است، بخدا از او جدا نخواهم شد، اگر می خواهی او را بکشی مرا نيز با او بكش! ابن زياد به حضرت زينب و علي بن الحسين (علیه السّلام) نگاه کرد و گفت: عَجبًا لِلرّحم؛ خويشاوندی شگفت انگيز است! بخدا سوگند كه اين زن دوست دارد با برادرزاده اش كشته شود، امّا گمان مي كنم كه اين جوان به همين بيماري بمیرد!

امام سجّاد (علیه السّلام) به عمّه اش زينب (سلام الله علیها) روی كرد و گفت: عمّه جان! بگذار تا من با او صحبت كنم.

آنگاه به ابن زياد گفت:

أبالقتل تهدّدني يابن زياد؟! امّا علمت أنّ القتل لنا عادة و كرامتنا الشّهادة؛ آیا مرا از مرگ مي ترساني ای پسر زیاد؟! - خطاب «پسر زیاد» به عبیدالله،

ص: 46


1- زمر، 42

که همه او را «امیر» صدا می زدند، خود نشانه شجاعت و قوّت قلب امام (علیه السّلام) است - مگر نمی داني كه كشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما كرامت است؟.(1)

تو به خلق و خوي اعجاز پيمبر مي كني *** گر بخواهي در اسارت كار حيدر مي كني

با دو دست بستۀ خود فتح خيبر مي كني *** شام را در چشم دشمن، صبح محشر مي كني

دست تقدير تو دست اقتدار حيدر است *** بلكه هرانگشت تو يك ذوالفقار حيدر است

كربلا و كوفه و شام بلا رام تو بود *** دشمن بيدادگر را وحشت از نام تو بود

تو ميان سلسله نَه، خصم در دام تو بود *** فتح آل مصطفي از خطبۀ شام تو بود

چارده قرن است مسجد مي كشد از دل خروش *** مي رسد بانگ انا ابن مكّه ات دائم به گوش(2)

ص: 47


1- بحارالأنوار، ج 45، ص 117
2- غلام رضا سازگار (میثم)

ص: 48

3. وظایف و مسؤولیت های ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

ما به عنوان شیعه و پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) وظایف و مسئولیت هایی داریم که این وظایف و مسؤولیت ها را عقل یا شرع برای ما مشخّص می کند و بنده در این جلسه می خواهم به برخی از این وظایف و مسئولیت ها اشاره کنم:

ص: 49

1- معرفت و شناخت

اشاره

اوّلین وظیفه ای که ما در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، معرفت و شناخت اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ ما باید اهل بیت (علیهم السّلام) را بشناسیم!

البتّه منظور از شناخت، شناخت شناسنامه ای نیست، که امام (علیه السّلام) را با نام خود، پدر و مادر، و تاریخ تولّد و شهادتش بشناسیم؛ اینها معلومات ابتدایی است که در یک حدّی برای هرکسی که خود را پیرو اهل بیت (علیهم السّلام) می داند حاصل است. بلکه منظور، شناخت امام (علیه السّلام) است با آن مقام و جایگاه معنوی ای که در اسلام دارد.

برای شناخت اهل بیت (علیهم السّلام) نیز، راههایی وجود دارد و من حدّ اقل دو راه را پیشنهاد می کنم:

1- مطالعۀ سیره و روش زندگانی اهل بیت (علیهم السّلام)

2- شرکت در مجالسی که به نام و یاد اهل بیت (علیهم السّلام) برگزار می شود و علماء و دانشمندان دینی در آن به سخن می پردازند. که در روایات ما به حضور در مجلس عالم بسیار سفارش شده است.

ارزش حضور در مجلس عالم

مردی از انصار به حضور پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر جنازه ای برای تشییع حاضر باشد و مجلس عالمی نیز آماده باشد، شما کدام یک را بیشتر دوست دارید که من حاضر شوم؟

رسول الله (صلّی الله علیه وآله) فرمود: اگر کسانی باشند که جنازه را تشییع و دفن کنند، در مجلس عالم حاضر شو؛ که حضور در مجلس عالم برتر است از هزار تشییع جنازه، هزار عیادت بیمار، هزار شب شب زنده داری، هزار روز روزه گرفتن، هزار

ص: 50

درهم صدقه دادن، هزار حجّ مستحب و هزار جهاد مستحب که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنی! این ها کجا قابل مقایسه با محضر عالم است؟ مگر نمی دانی که خداوند با علم و دانش پرستش و اطاعت می شود و خیر دنیا و آخرت با علم است و شرّ دنیا و آخرت با نادانی؟.(1)

2- محبّت و دوستی

اشاره

دومین وظیفه ای که در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، محبّت و دوستی اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ ما شرعًا وظیفه داریم که اهل بیت (علیهم السّلام) را دوست داشته باشیم و حق نداریم در برابر آن بزرگواران بی تفاوت بوده و احساسی نداشته باشیم!

پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرمایند:

لا یؤمن أحدکم حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، و أهلی أحبّ إلیه من أهله، و عترتی أحبّ إلیه من عترته، و ذرّیتی أحبّ إلیه من ذرّیته(2)؛ هیچ یک از شما ایمان ندارد، مگر آن که مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد و خانواده مرا از خانواده خودش و خاندان مرا از خاندان خودش و نسل مرا از نسل خودش.

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در کلام دیگری فرموده اند:

لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتّی یسأل عن أربع؛ روز قیامت، بنده قدم از جای بر نمیدارد تا آن که از چهارچیز پرسیده شود: عن عمره فیما أفناه؛ از عمرش؛ که در چه راهی صرف کرده است؟ و [عن] شبابه فیما أبلاه؛ از جوانیش؛ که در چه راهی به سر آورده است؟ و عن ماله من أین اکتسبه و فیما أنفقه؛ از

ص: 51


1- بحارالأنوار، ج 1، ص 204
2- میزان الحکمة، ج 2، ص 456 (2 / 94 / 685)

مالش؛ که از کجا آورده و در کجا خرج کرده است؟ و عن حبّنا أهل البیت(1)؛ و از دوستی ما خاندان.

ارزش محبّت اهل بیت علیهم السّلام

اشاره

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

إنّ فوق کلّ عبادة عبادة، و حبّنا أهل البیت أفضل عبادة(2)؛ بالاتر از هرعبادت، عبادتی است و دوست داشتن ما خاندان، برترین عبادت است.

پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) فرموده اند:

من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا؛ هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، شهید مرده است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراله؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، آمرزیده شده از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائبا؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، توبه کننده از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مؤمنا مستکمل الإیمان؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، مؤمن و با ایمان کامل از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد بشّره ملک الموت بالجنّة ثم منکر و نکیر؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، ملک الموت و سپس منکر و نکیر به او مژدۀ بهشت می دهند. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد یزفّ إلی الجنّة کما تزفّ العروس إلی بیت زوجها؛ آگاه باشید هرکس با دوستی

ص: 52


1- بحارالأنوار، ج 68، ص 180
2- میزان الحکمة، ج 7، ص 17 (7 / 331 / 2456)

خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، مانند عروسی که به خانۀ شوهرش برده می شود به بهشت برده می شود. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد فتح له فی قبره بابان إلی الجنّة؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، دو در برای او در قبرش به سوی بهشت گشوده می شود. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد جعل الله قبره مزار ملائکة الرّحمة(1)؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد... .

تو فقیر نیستی!

مردی خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد و از فقر و ناداری شکوه کرد. حضرت فرمود: تو فقیر نیستی! مرد عرض کرد: آقا! به خدا قسم خوراک شب خود را هم ندارم، و نمونه هایی از ناداری خود را برای امام بیان کرد، امّا حضرت صادق (علیه السّلام) پیوسته سخن او را تکذیب می کرد و می فرمود: تو فقیر نیستی! تا آن جا که به او فرمود: به من بگو اگر صد دینار به تو بدهند تا از ما بیزاری جویی آیا چنین می کنی؟ عرض کرد: نه! حضرت پیوسته مبلغ را بالا می برد تا به هزار دینار رسانید و آن مرد هربار سوگند می خورد که این کار را نخواهد کرد.

حضرت به او فرمود: کسی که چنین کالای ارزشمندی دارد که آن را با این قیمت نمی فروشد، آیا نادار است؟.(2)

ص: 53


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 233
2- میزان الحکمۀ، ج 8، ص525 (8 / 397 / 3068)

راه محبّت

اگرچه محبّت، خود غیر اختیاری بوده و ایجاد یا از بین بردن آن در محدودۀ قدرت ما نیست؛ امّا مقدّمات آن اختیاری است و ما می توانیم با ایجاد مقدّمات محبّت، آن را به وجود آوریم. و مقدّمۀ آن هم معرفت و شناخت است؛ شناخت کمالات و خوبی ها و زیبایی ها، و چون اهل بیت (علیهم السّلام) سراسر کمال و خوبی و زیبایی اند، امکان ندارد که کسی اهل بیت (علیهم السّلام) را بشناسد امّا آنها را دوست نداشته باشد؛ مگر اینکه منافق، زادۀ زنا یا حیض باشد! که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

من لم یحبّ عترتی فهو لإحدی ثلاث: امّا منافق، و امّا لزنیة، و امّا امرؤ حملت به أمّه فی غیر طهر(1)؛ آن که خاندان مرا دوست ندارد، یا منافق است، یا زنا زاده و یا از نطفه حیض.

3- اطاعت

اشاره

سومین وظیفه ای که در قبال اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، اطاعت و فرمانبُرداری، و به عبارت دیگر تبعیت و پیروی از آنان است.

خداوند تبارک و تعالی این وظیفه را در قرآن چنین بیان نموده است:

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ(2)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و پیشوایان خود را.

ص: 54


1- میزان الحکمۀ، ج 2، ص 458 (2 / 94 / 686)
2- نساء، 59

أولواالأمر کیانند؟

جابر بن عبدالله انصاری (رحمة الله علیه) می گوید:

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) راجع به آیۀ « یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» پرسیدم؛ عرض کردم: ای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)! ما خدا و رسولش را شناختیم، امّا اولوالأمر را نشناختیم؛ منظور از اولوالامر چه کسانی اند؟

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

ای جابر! آنها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند؛ اوّل آنها علیّ بن ابی طالب است، بعد از او حسن، بعد حسین، بعد علیّ بن الحسین، پس از او محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید؛ وقتی او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.

پس از او جعفر بن محمّد، بعد موسی بن جعفر، بعد علیّ بن موسی، سپس محمّد بن علی، بعد علیّ بن محمّد، بعد حسن بن علی، پس از او کسی که هم نام و هم کنیه من است، حجّة الله در زمین و بقیّة اللّه در بین بندگانش؛ آن کسی که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح می کند؛ او کسی است که از شیعیان خود پنهان می شود، به گونه ای که کسی در اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند، مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است.(1)

البتّه معلوم است که اکنون دوران غیبت امام (علیه السّلام) است و ما مستقیماً به امام معصوم دسترسی نداریم، امّا امام معصوم نمایندگانی دارد، که اطاعت از آنان به منزلۀ اطاعت از خود امام (علیه السّلام) است و ما وظیفه داریم از آنها - که همان فقهای جامع الشرایط اند - پیروی کنیم.

ص: 55


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 289

4- نُصرت و یاری

اشاره

چهارمین وظیفه ما در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) نصرت و یاری کردن اهل بیت (علیهم السّلام) است.

یاری اهل بیت (علیهم السّلام) هم سه گونه است:

1- یاری علمی

کسی از ما که می تواند با قلم یا زبانش اهل بیت (علیهم السّلام) را یاری کند، پس باید یاری کند!

شما علّامۀ امینی (رحمة الله علیه) را در نظر بگیرید: نزدیک به چهل سال تحقیق نمود، به کشورهای مختلف اسلامی جهت تحقیقش سفر کرد، ده هزار کتاب را مطالعه نموده و سرانجام کتاب ارزشمند «الغدیر» را در یازده جلد نوشت و خلافت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را از کتب اهل تسنّن به اثبات رسانید.(1)

این یک نمونه از یاری علمی اهل بیت (علیهم السّلام) است.

البتّه ما اگر نمی توانیم در حدّ علّامۀ امینی (رحمة الله علیه) کار کنیم، ولی به اندازۀ توان خود باید اهل بیت (علیهم السّلام) را یاری رسانیم.

ص: 56


1- علّامۀ امینی جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، ص 50 و 122

2- یاری عملی

حضرت علی (علیه السّلام) در نامه 45 نهج البلاغه به عثمان بن حنیف انصاری(1) نوشته است:

ألا و إنّ إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ألا و إنّكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد؛ یعنی آگاه باشید که پیشوای شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده. آگاه باشید که شما توان این کار را ندارید، ولی مرا با ورع، کوشش در عبادت، پاکدامنی و درستی یاری کنید.(2)

پس یاری عملی اهل بیت (علیهم السّلام) با این امور ممکن است:

1- ورع:

ورع چیست؟

مطابق آنچه از روایات استفاده می شود: بعضی از کارها به صورت آشکار حلالند، و بعضی دیگر به صورت روشن حرام، امّا برخی از امور مشتبهند؛ حلال یا حرام بودن آن روشن نیست، اجتناب از این امور، ورع است.(3)

پس ورع درجه ای است بالاتر از تقوا، زیرا تقوا اجتناب از حرام آشکار است، و ورع اجتناب از کاری است که حلال یا حرام بودن آن روشن نیست و احتمال حرام بودن آن می رود.

ص: 57


1- عثمان از جانب امام (علیه السّلام) والی بصره بود، و امام شنید که او در مجلسی شرکت کرده که اغنیاء و ثروتمندان در آن دعوت بوده و فقرا و مستمندان در آن راه نداشته اند، امام نامه بلندی به عثمان نوشته و کار او را نکوهش می کند.
2- نهج البلاغه، ص 394
3- ر ک: میزان الحکمة، ج 13، ص 122 (13 / 537 / 3999)

پیامبر اکرم می فرمایند:

الآخذ بالشّبهات یستحلّ الخمر بالنّبیذ، و السّحت بالهدیة، و البخس بالزّکاة(1)؛ کسی که به شبهات عمل می کند (ورع ندارد) شراب را به نام نبیذ، رشوه را به نام هدیه و باج را به نام زکات، حلال می شمارد.

یک نمونۀ دیگر از کار کسانی که ورع ندارند:

بعضی از افراد دروغ می گویند؛ بعد نامش را می گذارند دروغ مصلحتی، در حالیکه دروغ مصلحتی نیست؛ بلکه دروغ منفعتی است! دروغ مصلحتی دروغی است که با آن مال، جان یا آبروی کسی حفظ می گردد، نه آنکه هرکجا منفعت ما اقتضاء نمود دروغ گفته و بعد نامش را بگذاریم: دروغ مصلحتی.

2- اجتهاد (کوشش) (در طاعت):

روزی حضرت باقر (علیه السّلام) خدمت پدر بزرگوارش حضرت سجّاد (علیه السّلام) رسید، دید از کثرت عبادت به حالی رسیده که هیچ کس نرسیده. رنگش از بیخوابی زرد و چشمهایش از گریه سرخ شده! پیشانی اش پینه بسته و دو ساق پایش از ایستادن در نماز ورم کرده است.

حضرت باقر (علیه السّلام) می فرماید: وقتی پدرم را به آن حالت دیدم، نتوانستم خود را نگه دارم! از آن حال پدرم به گریه افتادم، در آن موقع پدرم به فکر فرو رفته بود، لحظاتی بعد متوجّه من شده و فرمود: پسرم! یکی از این صحیفه ها را که در آن عبادت علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) است، به من بده! صحیفه را تقدیمش کردم، مقداری خواند و از ناراحتی روی زمین گذاشت و فرمود: چه کسی می تواند مانند علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) خدا را پرستش کند؟!(2)

ص: 58


1- میزان الحکمۀ، ج 13، ص 122 (13 / 537 / 3999)
2- بحارالأنوار، ج 46، ص 75

ما که خود را پیرو امام سجّاد (علیه السّلام) می دانیم، ببینیم چه قدر در عبادت خداوند کوشش داریم؟

3- عفّت و پاکدامنی:

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می فرمایند:

أکثر ما تلج به امّتی النّار الأجوفان: البطن و الفرج(1)؛

بیشترین چیزی که امّت من به سبب آن داخل جهنّم می شوند، دوچیز میان تهی، یعنی شکم و دامن است.

در روزگاری که شیاطین جنّی و انسی، عفّت و حیای جامعۀ اسلامی را نشانه گرفته و برای از بین بردن آن همدست شده اند، و زمینه های فساد و انحراف از در و دیوار می بارد، ضرورت پاسداری از عفّت و پاکدامنی بیشتر از همیشه احساس می شود، و یقینًا در چنین شرایط و اوضاع یکی از بزرگترین و سخت ترین عبادت ها حفظ عفّت و پاکدامنی است، چنانچه حضرت علی (علیه السّلام) فرموده اند:

أفضل العبادة العفاف(2)؛ برترین عبادت، عفّت ورزی است.

برای حفظ عفّت و پاکدامنی، بهترین راه، دوری از زمینه های گناه و فساد است، زیرا اگر انسان در محیط گناه قرار گیرد، حفظ عفّت بسیار سخت خواهد بود، شاید به نسبت همین سختی است که حضرت علی (علیه السّلام) فرموده است:

ما المجاهد الشّهید فی سبیل الله بأعظم أجرا ممّن قدر فعفّ، لکاد العفیف أن یکون ملکاً من الملائکة(3)؛ اجر مجاهد شهید در راه خدا، بالاتر از پاداش کسی نیست که قدرت بر گناه پیدا کند، امّا عفّت و پاکدامنی پیشه کند. شخص عفیف نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان باشد.

ص: 59


1- میزان الحکمة، ج 7، ص 452 (7 / 360 / 2711)
2- میزان الحکمۀ، ج 7، ص 450 (7 / 360 / 2710)
3- میزان الحکمۀ، ج 7، ص 450 (7 / 360 / 2710)

4- سداد (درستی) (در گفتار و کردار):

فرد مسلمان بنا بر درستی دینش، باید درستکارترین افراد باشد، ولی باید اعتراف نمود که درستی و درستکاری در بین ما کم است!

3- یاری مالی

اشاره

که بارزترین نمونۀ آن، خمس است، که متأسّفانه این واجب مهمّ الهی در بین ما خیلی کمرنگ شده است! بنده برخی از احکام خمس را برای شما بیان می کنم تا اهمّیت این واجب الهی و ضرورت آن تا حدّی درک شود.

برخی از احکام خُمس

فقهاء فرموده اند:

1- وقتی به مال انسان خمس تعلّق می گیرد، تا زمانی که خمس آن را نپرداخته است، حقّ تصرّف در آن را ندارد (یعنی تصرّف در آن حرام بوده و هربار استفاده از آن عقوبت دارد)، حتّی اگر قصد پرداخت آن را داشته باشد.(1)

2- اگر با عین پولی که خمس آن را نداده است، ملکی [مثلًا: خانه] بخرد، تصرّف او در آن حرام و نمازش درآن باطل است.(2)

3- و همچنین اگر با لباس [یا روی فرشی] که با پول کذایی خریده شده است نماز بخواند.(3)

ص: 60


1- توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 2، ص 32، مسأله 1790
2- توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، ص 485، مسأله 873
3- توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، ص 458، مسأله 820

4- اگر بخواهد پول حرام یا پولی که خمس آن را نداده است، به حمّامی بدهد، غسل او باطل است.(1)

5- تربیت اهل بیتی فرزندان

پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

أدّبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیکم، و حبّ اهل بیته، و قراءة القرآن(2)؛ فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

ما کودکان خود را وقتی پنج ساله شدند به خواندن نماز امر می کنیم و شما کودکانتان را وقتی هفت ساله شدند، به خواندن نماز امر کنید. ما کودکانمان را وقتی به سن هفت سالگی رسیدند دستور می دهیم تا هرمقدار از روز را که می توانند روزه بگیرند؛ نصف روز یا کمتر و یا بیشتر، و هرگاه تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد افطار کنند، تا آن که به روزه گرفتن عادت کنند و توان آن را پیدا کنند، و شما نیز وقتی کودکانتان نُه ساله شدند به آنان دستور دهید تا هرمقدار از روز را که می توانند روزه بگیرند و هرگاه تشنگی بر آنان غلبه کرد روزه شان را افطار کنند.(3)

پدران گرامی! به فرزندان بزرگتر تان توصیه کنید که در مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) شرکت کنند، و دست فرزندان کوچکتر تان را گرفته با خود به مجلس

ص: 61


1- توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، ص 224، مسأله 383
2- میزان الحکمة، ج 13، ص 506 (13 / 555 / 4149)
3- میزان الحکمة، ج 13، ص 507 (13 / 555 / 4149)

اهل بیت (علیهم السّلام) بیاورید، تا به مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) عادت کنند و آشنا با اهل بیت (علیهم السّلام) بار بیایند.

مادران ارجمند! به دختران بزرگتر تان توصیه کنید که در مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) حضور پیدا کنند و دست دختران کوچکتر تان را گرفته با خود بیاورید تا آن ها اهل بیتی بزرگ شوند! ما و شما شرعًا در قبال فرزندان مان مسؤولیت داریم، باید آنها را مؤدّب به آداب دینی بار آورده و اهل بیتی تربیت کنیم.

ص: 62

4. زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

یکی از اعمال مستحب که در روایات پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) بسیار مورد توجّه و تأکید واقع شده است، زیارت قبرهای مطهّر معصومین (علیهم السّلام) و از میان همه مخصوصًا قبر حضرت امام حسین (علیه السّلام) است.

بحث امروز بنده در مورد زیارت قبر مطهّر حضرت امام حسین (علیه السّلام) است، ولی پیش از ورود به بحث، لازم است اشاره ای به فلسفۀ زیارت داشته باشیم:

ص: 63

فلسفۀ زیارت

زیارت بزرگان دینی قبل از همه، تعظیم و بزرگداشت و احترام گذاشتن به آنان است و می دانید که بزرگداشت بزرگان و احترام گذاردن به آنان از امور فطری است؛ انسان ها فطرتًا بزرگان شان را بزرگ شمرده و به آنان احترام می گذارند.

اسلام که در تمام مسائل با فطرت انسان هماهنگ است، در این مسأله نیز با فطرت موافقت نموده و تعظیم بزرگان و احترام به آنان را صحّه نهاده، بلکه لازم شمرده است.

پس زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام)، بزرگداشت و احترام گذاشتن به آنان است، و از آنجا که از نگاه اسلام بزرگان دینی زنده و مردۀ شان تفاوتی ندارد، زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) پس از شهادت، مانند زیارت نمودن آنها در زمان حیات شان است، آنها همانگونه که در زندگی می دیدند، پس از مرگ نیز زیارت کنندگان خود را می بینند.

در زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حضرت عرض میکنیم:

أشهد أنّک تسمع کلامی و تشهد مقامی؛ گواهی می دهم که شما سخن مرا می شنوید و جایگاهم را می بینید!

فلسفۀ دیگر زیارت، تجدید عهد و اعلان وفاداری به آن بزرگواران است؛ ما با زیارت نمودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) در حقیقت به آنان اعلان حمایت نموده و از دشمنان شان بیزاری می جوییم، چنانچه در زیارت عاشورا به حضرت سیّدالشّهداء (علیه السّلام) عرض می کنیم:

إنّی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؛ یعنی من با دوستان شما در آشتی و با دشمنان شما در جنگم!

ص: 64

همچنین با زیارت نمودن بزرگان دینی، خاطرات آنها برای ما تجدید شده و اهداف والای آنان در یاد ما زنده می شود و آنگاه اراده ما در جهت محقّق نمودن آن اهداف مقدّس قویتر می شود، مثلاً با زیارت حضرت سیّدالشّهداء (علیه السّلام) خاطرات مبارزه آن حضرت با ظالمان برای ما تجدید شده و ارادۀ ما در جهت ظلم ستیزی و ایستادگی در برابر ظالمان قویتر از پیش می گردد.

باید این نکته را نیز در نظر داشت که: ما از طریق زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) با آن بزرگواران، و از طریق آنان که بندگان مورد پسند پروردگارند، با خداوند (جلّ جلاله) پیوند برقرار می کنیم و به خدا نزدیک می شویم، لذا زیارت آنان عبادت به شمار می رود. و چون حضرت امام حسین (علیه السّلام) در مسیر جلب رضای پروردگار عالم بیشترین فداکاری را انجام داده است، از طریق پیوند با آن حضرت، بیشتر با پروردگار عالم پیوند می خوریم؛ اگرچه ما، بین اهل بیت (علیهم السّلام) تفاوتی نمی گذاریم و همه را «نور واحد» می دانیم.

پس از روشن شدن فلسفۀ زیارت به بحث مان می پردازیم و بحثم را در ارتباط با زیارت حضرت امام حسین (علیه السّلام) در دو قسمت تقدیم محضر شما می کنم؛ بخش اوّل، در حقیقت، بخش بشارت و مژده است و بخش دوم بخش انذار و هشدار.

بخش اوّل: فضائل زیارت امام حسین علیه السّلام

در این بخش چندحدیث ارزشمند را از کتاب شریف «کامل الزّیارات» نقل می کنم که این احادیث، همه از وجود مقدّس حضرت امام صادق (علیه السّلام) در این کتاب روایت شده است:

ص: 65

حدیث 1: ليس نبيّ في السّماوات و الأرض إلّا يسألون الله تعالى أن يأذن لهم في زيارة الحسين (عليه السّلام) ففوج ينزل و فوج يصعد(1)= هیچ پيغمبرى در آسمان ها و زمين نیست، مگر آنكه از خداوند متعال درخواست می کنند كه به آن ها اذن داده شود تا حضرت حسين (علیه السّلام) را زيارت كنند، پس گروهی از آسمان نازل شده و به زيارت حضرت می آیند و گروهى پس از زيارت به آسمان می روند.

حدیث 2: ليس من ملك في السّماوات و الأرض إلا و هم يسألون الله عزّ و جلّ أن يأذن لهم في زيارة قبر الحسين (عليه السّلام) ففوج ينزل و فوج يعرج(2)

= هيچ فرشته اى در آسمان ها نيست مگر آنكه از خداوند عزّوجلّ در خواست می کند که به او اذن دهد كه قبر حضرت حسين (علیه السّلام) را زيارت كند، پس فوجى از آسمان به زير آمده و به زيارت می پردازند و فوجى از زيارت برگشته و به آسمان بالا مى روند.

حدیث 3: قبر الحسين بن علي (علیهماالسّلام) عشرون ذراعا في عشرين ذراعا مكسّرا روضة من رياض الجنة و فيه [و منه] معراج الملائكة إلى السّماء و ليس من ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل إلّا و هو يسأل الله أن يزوره ففوج يهبط و فوج يصعد(3)= مساحت قبر حسين بن على (علیهما السلام) بيست ذراع در بيست ذراع بوده و باغى است از باغ هاى بهشت و از آنجا فرشتگان به آسمان عروج مى كنند و هيچ فرشتۀ مقرّب و نبى مرسلى نيست مگر آنكه از خدا طلب زيارت آن حضرت را مى كند، لذا پیوسته گروهى از آسمان به زمين آمده حضرت را زيارت می کنند و گروه دیگر پس از زيارت از زمين به آسمان مى روند.

ص: 66


1- کامل الزیارات، باب 38، حدیث 1، ص 364
2- کامل الزیارات، باب 39، حدیث 1، ص 371
3- کامل الزیارات، باب 38، حدیث 3، ص 367

حدیث 4: أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين (عليه السّلام) شعث غبر يبكونه إلى يوم القيامة رئيسهم ملك يقال له منصور و لا يزوره زائر إلاّ استقبلوه و لا يودّعه مودّع إلّا شيّعوه و لا يمرض إلاّ عادوه و لا يموت إلّا صلّوا عليه [و على جنازته] و استغفروا له بعد موته(1) = چهارهزار فرشته در اطراف قبر حضرت حسين (علیه السّلام) بوده كه جملگى ژوليده و گرفته و حزين مى باشند و تا روز قيامت بر آن حضرت مى گريند، رئيس آنان فرشته اى است كه به او منصور گفته مى شود، هيچ زائرى به زيارت آن حضرت نمى رود مگر آنكه اين فرشتگان به استقبالش مى روند و هيچ وداع كننده اى با قبر آن حضرت وداع نمی کند مگر آنكه اين فرشتگان همراهی اش مى كنند و مريض نمى شود مگر آنكه عیادتش می کنند و نمى ميرد مگر آنكه بر جنازه اش نماز خوانده و از خدا برایش طلب آمرزش مى كنند.

حدیث5: ما من أحد يوم القيامة إلّا و هو يتمنّى أنه من زوّار الحسين لما يرى ممّا يصنع بزوّار الحسين (عليه السّلام) من كرامتهم على الله تعالى(2) = احدی نيست در روز قيامت مگر آنكه آرزو مى كند از زُوّار امام حسين (علیه السّلام) باشد زيرا مشاهده مى كند که با ايشان چه معامله اى شده و چه كرامتى حق تعالى دربارۀ آنها مى فرمايد.

حدیث 6: إن أيّام زائري الحسين (عليه السّلام) لا تحسب من أعمارهم و لا تعدّ من آجالهم(3) = ايّام زيارت حضرت امام حسين (علیه السّلام) جزء عمر زائران حسین (علیه السّلام) شمرده نشده و از اجل شان محسوب نمى گردد.

حدیث 7: مروا شيعتنا بزيارة قبر الحسين (عليه السّلام) فإن إتيانه يزيد في الرّزق و يمدّ في العمر و يدفع مدافع السّوء و إتيانه مفترض على

ص: 67


1- کامل الزیارات، باب 41، حدیث 1، ص 386
2- کامل الزیارات، باب 50، حدیث 1، ص 441
3- کامل الزیارات، باب 51، حدیث 1، ص 444

كلّ مؤمن يقرّ للحسين بالإمامة من الله(1) = شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت حسین (علیه السّلام) امر كنيد چون زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد کرده، عمر را طولانى می کند و امورى كه بدى و شر را جلب مى كنند دفع مى نمايد. و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است.

بخش دوم: شرائط زیارت امام حسین علیه السّلام

اشاره

در این بخش به دو شرط از شرایط مهمّ زیارت امام حسین (علیه السّلام) اشاره می کنیم:

1- اخلاص

اشاره

یکی از شرایط قبول هرعمل و مخصوصًا زیارت امام حسین (علیه السّلام)، اخلاص در نیت است، اخلاص هم پیش از عمل لازم است، هم در حین انجام عمل و هم بعد از آن.

اخلاص پیش از زیارت امام حسین (علیه السّلام) به این است که انگیزه ای که انسان را به زیارت وا می دارد، انگیزۀ درستی باشد، نه چیزهایی مانند شهرت طلبی، ریا، رقابت، و امور ناپسند دیگر.

اخلاص در حین زیارت یعنی اینکه در سراسر انجام این عمل ارزشمند، نیت انسان پاک بوده و از ریا و خودنمایی و دیگر انگیزه های نامطلوب خالی باشد.

ص: 68


1- کامل الزیارات، باب 61، حدیث 1، ص 493

و منظور از اخلاص پس از انجام زیارت، که مهم تر از اخلاص در دو مرحلۀ قبلی است، این است که انسان پس از انجام زیارت، با عملی که انجام داده خودنمایی نکند، وگرنه ثواب زیارت او از بین رفته و نابود می شود.

امام باقر (علیه السّلام) فرمودند:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل؛ یعنی: نگهداری عمل، از خود عمل سخت تر است.

راوی پرسید: منظور از نگهداری عمل چیست؟

امام (علیه السّلام) فرمود:

یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له فکتب له سرّا، ثمّ یذکرها فتمحی فتکتب له علانیة، ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء(1)؛ یعنی: شخص برای خداوند یگانه، بخشش و انفاقی می کند و این عمل، برای او عمل پنهانی نوشته می شود، امّا بعدًا کارش را به زبان می آورد که در نتیجۀ آن، ثواب نهانی - که بیشتر است - پاک می شود و برایش ثواب عمل آشکار می نویسند، بار دیگر آن را به زبان می آورد، که در این بار عملش پاک می شود و عمل ریایی نوشته می شود.

یک نمونه از اخلاص پس از عمل

محدّث قمی (رحمة الله علیه) به فرزند شان گفته است:

وقتی کتاب «منازل الآخرة» را تألیف کردم، این کتاب به دست شیخ عبدالرّزّاق - که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهّر حضرت معصومه (سلام الله علیها) مسئله

ص: 69


1- میزان الحکمة، ج 4، 338 (4 / 176 / 1422)

می گفت - رسیده بود. مرحوم پدرم کربلایی محمّدرضا از علاقه مندان او بود. شیخ عبدالرّزّاق روزها کتاب منازل الآخرة را باز می کرد و برای شنوندگان می خواند.

روزی پدرم به خانه آمد و گفت: شیخ عبّاس! ای کاش مثل این مسئله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و این کتاب را بخوانی. چند بار خواستم بگویم: آن کتاب از تألیفات من است؛ امّا هربار خودداری کردم و چیزی نگفتم، فقط عرض کردم: دعا کنید خداوند توفیقی به من مرحمت فرماید.(1)

2- تقوا

اشاره

دومین شرط از شرایط قبول عمل، تقوی است.

زائر امام حسین (علیه السّلام) باید عملش را توأم با تقوی نموده و در هرسه مرحله ای که ذکر شد (قبل از عمل، هنگام عمل و پس از آن) رعایت تقوا را کند.

تقوی قبل از عمل مثل این که: آن مالی راکه زائر امام حسین (علیه السّلام) به عنوان خرج سفر آماده می کند، از طریق حلال تهیه نماید!

تقوا حین انجام زیارت هم که مشخّص است: انسان بکوشد در طول زیارت، گناه و خلافی از او سر نزند و این عمل پاک را با ناپاکی همراه نکند.

و مهم تر از همه، تقوا پس از انجام عمل است، زیرا برخی از گناهان اعمال خیر انسان را نابود می کنند.

ص: 70


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، محمّدحسین محمّدی، ج 1، ص 151؛ به نقل از: حدیث اخلاص محدّث قمی / 55 و: سیمای فرزانگان 3 / 154
درخت بهشتی و آتش

پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

هر کس بگوید «سبحان الله» خداوند به سبب آن، یک درخت در بهشت برایش می نشاند، و هرکس بگوید «الحمد لله» خداوند به سبب آن، یک درخت دیگر در بهشت برایش می نشاند، و هرکس بگوید «لا إله إلّا الله» خداوند به سبب آن، درخت دیگری در بهشت برایش می نشاند، و هرکس بگوید «الله أکبر» خداوند به سبب آن، درخت دیگری در بهشت برایش می نشاند.

مردی از قریش گفت: ای پیامبر خدا! پس ما درختهای زیادی در بهشت داریم! فرمود: درست است، امّا مبادا آتشی بفرستید و همۀ آنها را بسوزانید؛ زیرا خداوند عزّوجلّ می فرماید:

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و کارهای خود را از بین نبرید.(2)

رؤیای صادقانه

شهیددستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب پندآموز «داستانهای شگفت» می نویسد:

در سفر حج با مؤمن متّقی «ملّا علی کازرونی» که یکی از نیکان بوده و مکاشفات درستی داشت، دیدار داشتم، برایم نقل نمود که شبی در عالم رؤ یا باغ وسیعی را مشاهده کردم که چشم آخرش را نمیدید، در وسط آن باغ، قصر باشکوهی

ص: 71


1- محمّد، 33
2- میزان الحکمة، ج 2، ص 292 (2 / 79 / 567)

دیدم، از یکی از دربانان پرسیدم این قصر مال کیست؟ گفت: این قصر متعلّق به «حبیب نجّار شیرازی» است که دوست بنده بود. در عالم خواب غبطۀ مقام او را می خوردم، ناگاه آتشی از آسمان بر آن باغ نازل گردید و تمام آن بستان با قصر به یکباره آتش گرفت و از بین رفت.

از وحشت آن منظره، از خواب بیدار شدم، دانستم که گناهی از حبیب نجّار سر زده که موجب از بین رفتن پاداش اعمال او شده است.

فردا به ملاقاتش رفتم و گفتم: شب گذشته چه عملی از تو سر زده؟ گفت: هیچ! او را قسم دادم و گفتم رازی است که باید کشف شود. سرانجام اعتراف نموده و گفت: شب گذشته با مادرم گفتگو کردم و بالاخره کار به کتک زدن کشید و مادرم را زدم!

خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم: مادرت را اذیت کردی و چنین مقامی را از دست دادی!(1)

گر راه حسین رفته آگاه شوی *** هم عاشق و بی قرار این راه شوی

داخل چو شوی به جمع یاران حسین *** چون یوسف مصر خارج از چاه شوی

ص: 72


1- داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، ص 86

5. تقاضای مجرمان هنگام مرگ

اشاره

5. تقاضای مجرمان هنگام مرگ(1)

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

قال اللّه تعالی:

«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ- لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(2)

ص: 73


1- در تهیة این منبر، از تفسیر نمونه، ج 14، ص 333 – 346 استفاده فراوان شده است.
2- مؤمنون، 99 - 100

سوره مؤمنون

سوره مؤمنون از سوره هائى است که در مکّه نازل گردیده است، سوره های مکّی، بیشتر از موضوعات اعتقادی مانند ایمان و کفر، خداشناسی، بهشت و جهنم، معاد و مرگ سخن می گویند، چون دوران مکّه، دورانی بود که مسلمانان باید از نظر اعتقاد و باور ساخته می شدند و براى تشکیل حکومت اسلامى و پیاده کردن برنامه هاى حیات بخش اسلام آماده می گردیدند.

در آیات 99 و 100 از سوره مبارکه مؤمنون، که در اوّل منبر قراءت شد، در مورد کفّار و مشرکان می فرماید:

حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ؛ یعنی: آنها به این راه غلط خود همچنان ادامه مى دهند تا هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا رسد، در این هنگام که خود را در حال بریدن از این جهان و در آستانه قرار گرفتن در جهان دیگر مى بینند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانشان کنار مى رود، گوئى سرنوشت دردناک خویش را با چشم مى بینند، کوتاهى هائى را که در گذشته داشته و گناهانى را که مرتکب شده اند، و عواقب شوم آنها را مشاهده مى کنند.

اینجا است که فریاد او بلند شده، مى گوید:

رَبِّ ارْجِعُون؛ اى پروردگار من! مرا باز گردانید!(1)

لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ؛ (مرا باز گردانید) شاید گذشته خود را جبران کنم، و عمل صالحى در برابر آنچه ترک کردم به جا آورم.

اما از آنجا که قانون آفرینش اجازه بازگشت را به هیچ کس - نه نیکوکار و نه بدکار - نمى دهد، به او چنین پاسخ داده مى شود:

ص: 74


1- در تفسیر این قسمت از آیه فرموده اند: آنان ابتدا از خدا درخواست کرده و سپس دست به دامن ملائکه می شوند و می گویند: ارْجِعُون؛ مرا به دنیا بازگردانید!

کَلاّ؛ نه! هرگز راه بازگشتى وجود ندارد.

إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها؛ این سخنى است که او به زبان مى گوید.

سخنى که هرگز از اعماق دلش و با اراده و آزادى بر نخاسته است، این همان سخنى است که هر بدکارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات، و هر قاتلى به هنگام دیدن چوبة دار، مى گوید، امّا هر وقت امواج بلا فرو بنشیند باز همان برنامه های سابق خود را دنبال می کند.

چنانچه در آیه 28 سوره انعام مى فرماید:

«وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛ آنها اگر به حیات دنیا باز گردند باز به همان کارهای قبلی خود ادامه مى دهند».

و در پایان آیه، اشاره کوتاه و پر معنى به جهان اسرارآمیز برزخ کرده، مى گوید:

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ در پشت سر آنها تا روزى که برانگیخته مى شوند برزخى وجود دارد.

نکته ها

اشاره

در توضیح این دو آیه شریفه، نکته هایی محضر شما بیان می شود:

الف- مشاهدات محتضر در حالت احتضار

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:

ص: 75

«إنّ ابن آدم إذا کان فی آخر یوم من الدّنیا و اوّل یوم من الآخرة مثّل له ماله و ولده و عمله، فیلتفت إلی ماله فیقول: و الله إنّی کنت علیک لحریصا شحیحا فما لی عندک؟ فیقول: خذ منّی کفنک.

ثم یلتفت إلی ولده فیقول: و الله إنّی کنت لکم لمحبّا و إنّی کنت علیکم لمحامیا فما ذا لی عندکم؟ فیقولون: نؤدّیک إلی حفرتک و نواریک فیها.

ثمّ یلتفت إلی عمله فیقول: و الله إنّی کنت فیک لزاهدا و إنّک کنت علیّ لثقیلا فما ذا عندک؟ فیقول: أنا قرینک فی قبرک و یوم حشرک حتّی أعرض أنا و أنت علی ربّک...؛ (1) وقتی فرزند آدم در آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت قرار می گیرد، مال، فرزندان و عمل او برایش مجسم می شوند، شخص، رو به مالش می کند و می گوید: به خدا قسم، من نسبت به تو حریص بوده و بخل داشتم، شما برای من چه دارید؟ در جواب می گوید: از من میتوانی کفنت را برداری!

سپس رو به فرزندانش نموده می گوید: به خدا قسم من شما را دوست داشتم، و حمایت تان می کردم، شما برای من چه می کنید؟ فرزندانش در پاسخ او می گویند: ما تو را به قبرت رسانده و دفنت می کنیم.

آنگاه رو به کردارش نموده می گوید: من نسبت به تو بی رغبت بودم و تو بر من سنگین بودی، اکنون برای من چه می کنی؟ عمل او می گوید: من در قبر و قیامت همراه تو خواهم بود تا هردو به حضور پروردگارت برسیم...».

از همان امام (علیه السّلام) روایت شده که فرموده است:

«إنّه لیس أحد من النّاس تفارق روحه جسده حتّی یعلم أیّ المنزلتین یصل، إلی الجنّة أم إلی النار، أ عدوّ هو لله أم ولیّ (له)؛ فإن کان ولیّا لله فتحت له أبواب الجنّة و شرعت له طرقها و رأی ما أعدّ الله له فیها، ففرغ

ص: 76


1- بحارالأنوار، ج 6، ص 224

من کلّ شغل و وضع عنه کلّ ثقل، و إن کان عدوّا لله فتحت له أبواب النّار و شرعت له طرقها و نظر إلی ما أعدّ الله له فیها، فاستقبل کلّ مکروه و ترک کلّ سرور؛(1) هیچ کسی از مردم نیست که روح از پیکرش جدا شود، جز اینکه - قبل از جداشدن روح از بدن - می داند به کدام یک از دو منزل می رسد: به بهشت یا به دوزخ، و آیا او دوست خدا است یا دشمن او؟ پس اگر دوست خدا باشد درهای بهشت به رویش گشوده می شود و راه های آن برایش باز می گردد و آنچه را خدا برایش آماده ساخته است می بیند و از هر کاری آسوده می گردد و هر بار سنگینی از دوش او برداشته می شود، و چنانچه دشمن خدا باشد درهای آتش به رویش گشوده می شود و راه های آن برایش باز می گردد و آنچه را خدا برایش مهیا ساخته است مشاهده می کند و با هر ناخوشایندی روبه رو می گردد و هر شادی و سروری را رها می کند».

مطابق این دو روایت، شخص محتضر در حالت احتضار، از طرفی اعمال خویش را می بیند، و از طرفی جایگاهش را در بهشت یا دوزخ مشاهده می کند و به سرنوشت خود آگاه می گردد.

شاید آنوقت است که کافران، چنان تقاضایی می کنند و با چنان جوابی مواجه می شوند!

ب- تقاضای گنهکاران

تقاضا و جواب فوق گرچه در آیه فوق تنها در مورد مشرکان ذکر شده، ولى مسلّم است اختصاص به آنها ندارد، بلکه تقاضاى دیگر گنهکاران، ستمگران و آلودگان نیز است که با دیدن سرنوشت دردناک خود در آستانه مرگ، از گذشته پشیمان مى شوند و تقاضاى بازگشت مى کنند امّا دست رد بر سینه آنها می خورد.

ص: 77


1- میزان الحکمة، ج 11، ص 128

حدیثى از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) نقل شده است که شاهدى است بر این مطلب، آنجا که می فرماید:

تارک الصّلاة یسأل الرّجعة إلی الدّنیا، و ذلک قول الله تعالی: «حتّی إذا جاء أحدهم الموت قال ربّ ارجعون»؛(1) تارک نماز از خداوند درخواست بازگشت به دنیا می کند، و این است سخن خداوند متعال که: «چون مرگ یکی از آنها فرا رسد، گوید: پروردگارا! مرا برگردانید».

حضرت امام صادق (علیه السلام) نیز فرموده است:

من منع الزّکاة سأل الرّجعة عند الموت و هو قول الله عزّ و جلّ: «حتّی إذا جاء أحدهم الموت قال ربّ ارجعون لعلّی أعمل صالحا فیما ترکت»؛(2) کسی که زکات نپردازد، هنگام فرا رسیدن مرگ خواهان بازگشت به زندگی می شود و این است منظور سخن خداوند عز و جل که: «چون یکی از آنان را مرگ فرا رسد، گوید: پروردگارا! مرا برگردانید، باشد که برای جبران آنچه ترک نمودم کاری نیک انجام دهم».(3)

ص: 78


1- بحار الأنوار، ج 74، ص 58
2- بحار الأنوار، ج 93، ص 21
3- بی مناسبت نیست اگر مطلبی را در ارتباط با ترک نماز و منع زکات محضر شما به عرض برسانم: در روایات ما در مورد پنج دسته وارد شده است که هنگام مردن یا یهودی و یا نصرانی می میرند و مسلمان از دنیا نمی روند: 1- کسی که بغضی از علی (علیه السّلام) به دل داشته باشد (بحارالأنوار، ج 39، ص 305)؛ 2- قاتل (کافی، ج 7، کتاب الدّیات، باب القتل، ح 9، ص 273)؛ 3- تارک الصلاة (میزان الحکمة، ج 6، ص 319 (6/ 299 / 2269) )؛ 4- مانع الزکات (میزان الحکمة، ج 5، ص 19 (5 / 203 / 1582) )؛ 5- تارک الحج (میزان الحکمة، ج 2. ص 494 (2 / 98 / 706) ).

ج- جهان برزخ

اشاره

چنانچه دیدیم، خداوند در پایان آیه دوم از دو آیه ذکرشده، اشاره کوتاهى به جهان اسرار آمیز برزخ کرده و فرموده است:

وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ در پشت سر آنها تا روزى که برانگیخته مى شوند برزخى وجود دارد.

اینک معلومات مختصری در باره برزخ:

برزخ چیست؟

واژه «برزخ» در اصل، به معنى چیزى است که در میان دو شىء، حائل مى شود و سپس به هر چیزى که میان دو امر قرار گیرد «برزخ» گفته شده است، روى همین جهت، به عالمى که میان دنیا و آخرت قرار گرفته «برزخ» گفته مى شود.

زندگی برزخی چگونه است؟

دلالت آیات قرآن بر وجود عالم برزخ، مسلّم و روایات در باره آن در حدّ تواتر است، بنابراین، اصل وجود عالم برزخ جاى بحث نیست، مهم آن است که: بدانیم زندگى برزخى چگونه است؟

علماء اسلامی فرموده اند:

ص: 79

روح انسان بعد از پایان زندگى این جهان، در جسم لطیفى قرار مى گیرد که به آن «قالب مثالى» یا «بدن مثالى» می گویند - چون شبیه این جسم است - و با آن جسم وارد برزخ می شود.(1)

حال، اگر شخص، اهل بهشت باشد، تا روز قیامت در بهشت برزخی - که گوشه ای از بهشت آخرت او است - و اگر اهل جهنم باشد، در جهنم برزخی - که گوشه ای از جهنم آخرت او است - زندگی خواهد کرد.

مطابق برخی از روایات، مؤمنان پس از مرگ در وادی السّلام نجف و کفّار در وادی برهوت - که صحرایی است در یمن - منتقل می شوند.

اصبغ بن نباته می گوید:

روزى حضرت علی (علیه السلام) از کوفه خارج شد و به نزدیک سرزمین غرى (نجف) آمد و از آن گذشت، اصبغ می گوید: ما به او رسیدیم، در حالى که دیدیم روى زمین دراز کشیده است، قنبر گفت: اى امیرمؤمنان! اجازه نمى دهید عبایم را زیر پاى شما پهن کنم؟ فرمود: نه، اینجا سرزمینى است که خاک هاى مؤمنان در آن قرار دارد و یا این کار تو مزاحمتى براى آنها است.

اصبغ مى گوید: عرض کردم، خاک مؤمن را فهمیدم چیست؟ امّا مزاحمت آنها چه معنى دارد؟

حضرت فرمود:

«یا بن نباته! لو کشف لکم لرایتم ارواح المؤمنین فی هذا الظهر حلقا حلقا، یتزاورون و یتحدثون، ان فی هذا الظهر روح کل مؤمن و بوادی برهوت

ص: 80


1- بعضى از دانشمندان گفته اند: قالب مثالى در باطن بدن هر انسانى هست، منتها به هنگام مرگ و آغاز زندگى برزخى از این بدن جدا مى شود و گاه در دوران زندگى دنیا نیز از بدن جدا مى شود.

نسمة کل کافر؛(1) اى فرزند نباته اگر پرده از مقابل چشم شما برداشته شود، ارواح مؤمنان را مى بینید که در اینجا حلقه حلقه نشسته اند، یکدیگر را ملاقات مى کنند و سخن مى گویند، در اینجا ارواح مؤمنان است و در وادى برهوت ارواح کافران.»

سخن آخر

آخرین سخن این که:

دوستان! قبل از آن که در آن حالت قرار بگیریم که ناچار شویم از پروردگار عالم درخواست بازگشت به دنیا کنیم، و با جواب رد روبرو شویم، اکنون آستین عمل بالا بزنیم و با انجام واجبات و ترک محرمات خود را از حسرت و پشیمانى ابدی بیمه کنیم، و به فرموده سعدی شیرازی:

اى كه دستت مى رسد كارى بكن *** پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار!

به قبرستان گزر کردم کم و بیش *** بدیدم قبر دولت مند و درویش

نه درویش، بی کفن در خاک رفته *** نه دولت مند برده یک کفن بیش

به قبرستان گزر کردم صباحی *** شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کلّه ای با خاک می گفت *** که این دنیا نمی ارزد به کاهی

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل؟ *** مطیع نفس و شیطانى چه حاصل؟

بود قدر تو افزون از ملایک *** تو قدر خود نمی دانی چه حاصل؟(2)

ص: 81


1- بحارالأنوار، ج 6، ص 242
2- باباطاهر

ص: 82

6. درس هایی از یک سرگذشت قرآنی

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 243 داستانی را به صورت مختصر بیان نموده است که تفصیل نِسبی آن در روایات اسلامی آمده است.

داستان با توجّه به تفصیلی که در روایات برای آن آمده است این است:

در یکی از شهرهای شام بیماری طاعون راه یافت و با سرعتی عجیب و سرسام آور مردم یکی پس از دیگری از دنیا می رفتند در این میان عدة بسیاری به این امید که شاید از چنگال مرگ رهایی یابند، آن محیط و دیار را ترک گفتند، از آنجا که آنها پس از فرار از محیط خود و رهایی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالی

ص: 83

نموده و با نادیده گرفتن ارادة الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند، پروردگار، آنها را در همان بیابان با همان بیماری نابود ساخت.

از بعضی از روایات استفاده می شود که اصل آمدن آن بیماری در آن سرزمین به عنوان مجازات بود، زیرا پیشوا و رهبر آنان از آنان خواست که خود را برای مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند، آنها به بهانة اینکه در محیط جنگ مرض طاعون است، از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند. پروردگار آنها را به همان چیزی که از آن هراس داشتند و بهانة فرار قرار داده بودند، مبتلا ساخت و بیماری طاعون در آنها شایع شد، آنها خانه های خود را خالی کرده و برای نجات از طاعون فرار کردند و در بیابان همگی از بین رفتند. مدّتها از این جریان گذشت و حزقیل که یکی از پیامبران بنی اسرائیل - و طبق بعضی از روایات سومین پیشوای بنی اسرائیل بعد از موسی (علیه السّلام) - بود از آنجا عبور نمود و از خدا خواست که آنها را زنده کند، خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها را به زندگی بازگردانید.(1)

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه بقره این ماجرا را چنین بیان نموده است:

«أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اَللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اَللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی اَلنّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّاسِ لا یَشْکُرُونَ؛ آیا ندیدی گروهی (از بنی اسرائیل) را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند و آنان هزاران نفر بودند(2) (که به بهانه فرار از طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند) و خداوند فرمان مرگ آنها را صادر کرد (و به همان بیماری مردند) سپس آنها را زنده کرد، زیرا خداوند نسبت به مردم، دارای احسان و بخشش است، ولی بیشتر مردم، شکر (او را) به جا نمی آورند».

ص: 84


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص 256
2- به گفته تفسیر تبیان (ج 2، ص 282) تعدادشان از ده هزار بیشتر بوده است، زیرا عرب به بیش از ده هزار «الوف» و به کمتر از آن «آلاف» می گوید. تفسیر نور، ج 1، ص 376

درس ها

اشاره

مسلّمًا خداوند این گونه سرگذشت ها را برای عبرت گرفتن مخاطبان بیان می کند و این سرگذشت کوتاه امّا پرمحتوا درس هایی به ما می دهد که بنده در این بحث به سه درس آن اشاره می کنم:

1- ارادۀ پروردگار بر عالم مسلّط است

اوّلین درسی که این داستان کوتاه قرآنی به ما می آموزد این است که: اراده پروردگار بر عالم مسلّط است؛ اگر او بخواهد کاری بشود حتمًا می شود، اگرچه تمام اسباب و وسايل در جهت خلاف، فراهم باشد و اگر بخواهد نشود نمى شود، اگر چه تمام اسباب و وسایل در جهت تحقق آن فراهم باشد.

این مطلب را با یک مثال ساده برای شما توضیح می دهم:

در مورد کرونا دیدیم: بودند افرادی که تمام اسباب و وسايل لازم را برای نجات خود از این مرض فراهم نمودند؛ بیشترین قرنطین، بهترين داکتر و دوا و... امّا چون ارادة پروردگار بر این تعلّق گرفته بود که با این مرض بمیرند، هیچ چیزی جلو ارادة او را نگرفت و با یک فرمان الهی به کام مرگ افتادند.

حتّی بعضی از افراد به قصد فرار از این بیماری، از شهر به مناطق کوهستانی پناه بردند، امّا در همانجا با همین مرض از دنیا رفتند!

و بودند کسانی که شدیدًا به این بیماری گرفتار شدند، روزها با این مرض دست و پنجه نرم کردند، به طوری که هر لحظه احتمال مرگ شان می رفت، امّا چون ارادة خداوند به این تعلق گرفته بود که نمیرند، پس نمردند!

ص: 85

2- امکان معاد

اشاره

دومین درسی که این سرگذشت عبرت آمیز به ما می دهد، درس امکان معاد است.

از گذشته های دور همواره افرادی بوده اند که معاد و زندگی پس از مرگ را انکار کرده و آن را دروغ پنداشته اند!

این افراد درگذشته به نام «دهریین» - یعنی کسانی که وجود خدا را باور نداشته و حوادث عالم را به «دهر» یعنی روزگار نسبت می دادند - و امروزه به نام «مادیین» - یعنی کسانی که فقط به جهان ماده باور دارند و فراتر از «ماده» را شدیدا انکار مي كنند - یاد می شوند.

انگيزه هاى انكار معاد از نگاه قرآن

الف- گريز از مسئوليّت

قرآن مى فرمايد:

بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَه ُ- یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ: (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او می خواهد (آزادانه) در تمام عمر گناه کند - (از این رو) می پرسد: «روز قیامت کی خواهد بود»؟!(1)

بله؛ کلاه سر وجدان گذاشتن هم مسأله ای است؛ مثلا بعضی ها برای کارهای اشتباه شان دست به هر توجیهی می زنند؛ کسی که حق فقرا را می خورد، می گوید: من هم فقیرم!

کسی که خمس نمی دهد، می گوید: حکمی به نام «خمس» وجود ندارد!

ص: 86


1- قیامت، 5 و 6

کسی که غیبت دیگری را می کند می گوید: این در شأن او است، یعنی آنچه من می گویم حقیقت دارد. غافل از اینکه غیبت همین است که عیبی در کسی باشد و ما آن را بر زبان بیاوریم، اگر نباشد که می شود تهمت!

و...

ب- عدم ايمان به قدرت و علم خدا

منکران معاد در طول تاریخ، هیچ دلیلی بر انکار معاد نداشته اند و بر اثر عدم ایمان به علم و قدرت خداوند، وجود معاد را بعید می دانسته اند، قرآن از زبان آنان نقل می کند:

اِذا ضَللنا فِى الارضِ ءانّا لَفِى خَلقٍ جَديد؛(1) آنها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مُردیم و) در زمین ناپدید شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!»(2)

منطق قرآن در اثبات معاد

قرآن برای رفع تعجب منکران معاد:

1- گاهى به آنها مى گويد: شما همواره با چشم خود صحنه هاى معاد را در زندگى روزانه مى بينيد كه چگونه موجوداتى مى ميرند و بار ديگر زنده مى شوند باز هم از مسئله معاد در شك و ترديد هستيد؟!

«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ؛(3) خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا

ص: 87


1- سجده، 10
2- اقتباس از: اصول عقائد، محسن قرائتی، ص 521 - 522
3- فاطر، 9

ابرهایی را به حرکت در آورند. ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و بوسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده کردیم. رستاخیز نیز همین گونه است».

فصل زمستان که می رسد طبیعت می میرد، امّا با آمدن بهار دوباره زنده می شود.

چه فرقی دارد حيات زمين بعد از مرگ با حيات انسان بعد از مردن؟

2- گاهى نيز آفرينش نخستين آنها را يادآور مى شود، و در جواب آن مرد عرب بيابانى كه قطعه استخوان پوسيده اى را به دست گرفته، خدمت پيامبر اسلام آورده و فرياد مى زند: اى محمّد! چه كسى قادر است اين استخوان پوسيده را زنده كند؟! و گمان مى كند دليل دندان شكنى بر ضد مسئله معاد به دست آورده؛ قرآن به پيامبر دستور مى دهد: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا اوّل مَرَّةٍ؛(1) بگو: «همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید».

چه تفاوتى ميان آغاز خلقت و آفرينش مجدد است؟!

و لذا در آيه ديگر در يك جمله بسيار كوتاه و پرمعنى مى گويد:

«کَمَا بَدَأْنَا اوّل خَلْقٍ نُّعِیدُهُ؛(2) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می گردانیم».

اگر سازندۀ كالايى بگويد كه من محصول كارخانه ام را باز كرده و دوباره بهم متّصل مى كنم، سخن گزافى نگفته است، زيرا باز كردن و دوباره بستن مهم تر از ساختن نیست. (3)

3- گاه قدرت عظيم خدا را يادآور شده مى گويد:

ص: 88


1- یس، 79
2- انبیاء، 104
3- اصول عقائد، محسن قرائتی، ص 482

«اوّلیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیم - إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ؛(1) آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده، قادر نیست همانند آنان را بیافریند؟! آری (می تواند)، و او آفریدگار آگاه است - فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید: «موجود باش!»، آن نیز بی درنگ موجود می شود».(2)

و در جای دیگر می فرماید:

وَ قالُوا أَ إِذا کُنّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً؛ و گفتند: آیا هنگامى که ما، استخوان هاى پوسیده و پراکنده اى شدیم، دگربار آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟!

قرآن، در پاسخ آنها به پیامبر فرموده: قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً - أَوْ خَلْقاً مِمّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ؛(3) بگو: شما سنگ باشید یا آهن - یا هر مخلوقى که در نظر شما، از آن سخت تر است (باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدّد باز گرداند).

یعنی: زنده شدن انسان از استخوان های پوسیده و بدنی که تبدیل به خاک شده سهل است؛ اگر شما پس از مرگ، تبديل به سنگ یا آهن یا چیزی سخت تر از آن هم گردید، باز خداوند می تواند شما را به حیات برگرداند.

جالب اینکه قرآن کریم می فرماید: «دهریین» یا به تعبیر امروزی: «مادیین» به این سخن که می گویند: معادی نیست و مبدأ جهان نیز دهر است یقین ندارند، بلکه تنها گمان بی پایه ای دارند (وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ)(4)

ص: 89


1- یس، 81 و 82
2- اقتباس از: پنجاه درس اصول عقائد، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ص 364 - 366
3- اسراء، 49 - 51
4- جاثیه، 24
اوضاع دهریین در قیامت

قرآن حکیم در آیاتی از سوره مبارکه انعام، گوشه هایی از اوضاع مادیین را در قیامت بازگو نموده و سخنان کوبنده ای ایراد فرموده است:

وَقَالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ؛ آنها گفتند: «غیر از این زندگی دنیای ما چیزی در کار نیست، و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد.»

وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی رَبِّهِمْ؛ اگر (آنها را) به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی!

از تعبیر «إِذْ وُقِفُوا عَلَی رَبِّهِمْ» دانسته می شود که روز قیامت، مجرمان، همانند اسيران ذليل، بازداشت و در پیشگاه خداوند نگه داشته مى شوند.

قَالَ أَلَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَی وَرَبِّنَا؛ (او به آنها) می گوید: «آیا این حق نیست؟!» می گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است)»

كفّار و مشركان در قيامت برای نجات خویش بارها سوگند ياد مى كنند؛ گاهی می گویند:

«وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكِينَ(1)؛

قسم به پروردگار ما که ما مشرک نبودیم»

گاهی می گویند: «بَلى وَ رَبِّنا(2)؛ آری، قسم به پروردگارمان (این، حق است)»

قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُون؛ می گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آنچه انکار می کردید!»

یعنی: اعترافات كفّار و مشركان در قيامت، سودى ندارد.

ص: 90


1- انعام، 23
2- انعام، 30 و احقاف، 34

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حتّی إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ؛(1) کسانی که لقای پروردگار را تکذیب کردند، مسلّماً زیان دیدند. تا هنگامی که ناگهان قیامت به سراغشان بیاید، می گویند: «ای افسوس بر ما که درباره آن، کوتاهی کردیم!» و آنها (بار سنگین) گناهانشان را بر دوش می کشند آگاه باشید چه بد باری بر دوش خواهند داشت!

از این آیه استفاده می شود که گناهان، در قيامت تجسّم يافته و بر انسان بار مى شوند.

و این مربوط به مسأله تجسّم اعمال است که از مسلّمات قرآن است، یعنی اعمال انسان در آخرت تجسم یافته با انسان همراه مى شوند؛ اعمال نیک به صورتهای نیکو و اعمال بد به صورتهای غیر نیکو.

3- امکان رجعت

اشاره

سومین درسی که می شود از این سرگذشت زیبا گرفت، امکان رجعت است. علماء ما با این آیه و آیات دیگری شبیه این آیه که سخن از زنده شدن مردگان می زند، بر امکان رجعت استدلال نموده اند.

رجعت یعنی چه؟

یکی از اعتقادات شیعه باور به رجعت است. رجعت یعنی بازگشت، و منظور از آن این است که پس از ظهور حضرت مهدی (عج) به تعبیر روایات: مؤمنین خالص و

ص: 91


1- انعام، 29 - 31

کفّار خالص به دنیا باز گردانده می شوند تا هردو دسته برپایی حکومت حق را در روی زمین ببینند، مؤمنین با دیدن آن مسرور و کفّار با دیدن آن معذّب شوند.

به فرمودة علمای بزرگ ما: رجعت از ضروریات مذهب شیعه بوده و روایات آن متواتر است.

امام صادق (علیه السّلام) مى فرمايد:

«إنّ الرَّجعَةَ لَیست بعامَّةٍ، و هِی خاصّةٌ لا یَرجِعُ إلاّ مَن مَحَضَ الإیمانَ مَحضا أو مَحَضَ الشِّرکَ مَحضا؛(1) رجعت، همگانی نیست بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز می گردند که مؤمن خالص یا مشرک محض باشند».

در مورد رجعت به دو مطلب اشاره می کنم که با این دو مطلب مسألۀ رجعت، تمام به نظر می رسد:

1- امکان رجعت. ببينيم آیا اساساً رجعت ممکن است یا نه؟ و به عبارت دیگر: آیا دلیلی بر امکان رجعت داریم یا خیر؟

2- فلسفه رجعت. یعنی فلسفه و حکمت رجعت چیست؟

1. امکان رجعت

آنچه امکان رجعت را ثابت می کند، در قدم اوّل قدرت بی نهایت پروردگار عالم است. همان خدایی که می تواند انسانها را در قیامت زنده کند، می تواند آنها را در دوران ظهور زنده نماید.

گذشته از این، آیاتی در قرآن مجید هست که دلالت بر امکان رجعت دارد؛ مانند:

ص: 92


1- میزان الحکمة، ج 4، ص 371

الف- آیاتی که داستان مرگ صدساله حضرت عزیر (علیه السّلام) را بیان نموده است (فَأَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ؛ خدا او (عزیر) را یکصد سال میراند. سپس زنده کرد/ بقره: 259).

ب- آیه مورد بحث

ج- آیه 55 و 56 سوره بقره که داستان گروهی از بنی اسرائیل را بازگو می کند که بعد از تقاضای مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگباری شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگی بازگرداند تا شکر نعمت او را بجا آورند (ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

حال چگونه ممکن است کسی قرآن را به عنوان یک کتاب آسمانی بپذیرد و با اینهمه آیات روشن باز امکان رجعت را انکار کند؟

2. فلسفه رجعت

با توجّه به آنچه از روایات اسلامی استفاده می شود، رجعت جنبه همگانی ندارد، بلکه اختصاص به مؤمنان صالح العملی دارد که در یک مرحلۀ عالی از ایمان قرار دارند، و همچنین کفّار و طاغیان ستمگری که در مرحلۀ منحطی از کفر و ظلم قرار دارند، چنین به نظر می رسد که بازگشت مجدّد این دو گروه به زندگی دنیا به منظور تکمیل یک حلقۀ تکاملی گروه اوّل و چشیدن کیفر دنیوی گروه دوم است.

یعنی: گروهی از مؤمنان خالص که در مسیر تکامل معنوی با موانعی در زندگی خود روبرو شده اند و تکامل آنها ناتمام مانده است، حکمت الهی ایجاب می کند که سیر تکاملی خود را از طریق بازگشت مجدّد به این جهان ادامه دهند، شاهد و ناظر حکومت جهانی حق و عدالت باشند و در بنای این حکومت شرکت جویند، چرا که شرکت در تشکیل چنین حکومتی از بزرگترین افتخارات است.

ص: 93

و به عکس: گروهی از منافقان و جبّاران سرسخت علاوه بر کیفر خاص خود در رستاخیز، باید مجازاتهایی در این جهان، نظیر آنچه اقوام سرکشی مانند فرعونیان و عاد و ثمود و قوم لوط دیدند ببینند، و تنها راه آن رجعت است.(1)

دعای معروفی داریم در کتاب ارزشمند «مفاتیح الجنان» به نام دعای عهد که از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده و حضرت فرموده اند: هرکسی آن را چهل صبح بخواند از یاوران قایم (عجّل الله فرجه الشّریف) باشد و اگر پیش از ظهور بمیرد هنگام ظهور خداوند او را از قبر بیرون خواهد آورد تا در خدمت آن حضرت باشد.

در فرازی از این دعا می خوانیم:

«أللّهمّ إن حال بینی و بینه الموت الّذی جعلته علی عبادک حتمًا مقضیّا فأخرجنی من قبری مؤتزرًا کفنی، شاهرًا سیفی، مجرّدًا قناتی، ملبُّیا دعوة الدّاعی فی الحاضر و البادی؛ خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتمی و قطعی ساختی حائل شد، مرا از قبر کفن پوشیده مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده، و نیزه برهنه، پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده، در میان شهرنشین و بادیه نشین».

الا ظهور تو عيد تمام منتظران *** بيا كه بي تو بود تلخ كام منتظران

نسيم صبح به پاداش، جان من بستان *** ببر به حضرت جانان سلام منتظران

ز اشك شوق كنم كوچه را چراغاني *** از آن مسير كه آيد امام منتظران

تو تيغ نور بكش قلب تيرگي بشكاف *** تو از فراق بگير انتقام منتظران

تو بامداد وصالي پس از سياهي شب *** تو آفتاب اميدي به بام منتظران

ص: 94


1- اقتباس از: تفسیر نمونه، ج 15، ص 588 - 591

تفاوتي نتوان يافت بين مرحم و تيغ *** رضايت تو بود اهتمام منتظران(1)

ص: 95


1- غلام رضا سازگار (میثم)

ص: 96

7. نیکی به پدر و مادر

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

قال اللّه تعالی:

«وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا امّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا - وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»(1)

ص: 97


1- اسراء، 23 - 24

دستور به توحيد

اشاره

خداوند تبارک و تعالی در سورۀ مبارکۀ اسراء، آیه بیست و سوم دستور داده به توحيد در عبادت و اینکه جز او کسی دیگر را نپرستیم.

فرموده است:

وَقَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ؛ یعنی پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید.

توحید، اوّلین و مهمترین دستور اسلام است و تاریخ پیامبران نشان می دهد که همۀ آنها دعوت خود را از توحید و نفی شرک و بت پرستی آغاز کرده اند.

اقسام توحید و شرک

علماء برای برای توحید چهار شاخه ذکر نموده اند:

1- توحید ذات

یعنی ذات خداوند یگانه بوده و همتا و شبیهی برای او وجود ندارد.

2- توحید صفات

یعنی صفات خدا از ذاتش جدا نیست، فی المثَل علم و قدرت ما، دو صفت است که عارض بر ذات ما است، ذات ما چیزی است و علم و قدرت ما چیز دیگر، ولی خداوند صفاتش زائد بر ذاتش نيست؛ همچنانکه از یکدیگر جدا نیستند، خداوند وجودی است تمامش علم، تمامش قدرت، و...

3- توحید افعالی

یعنی هر فعلی در عالم به ذات پاک خدا برمی گردد، حتّی افعالی که از ما سر می زند به یک معنی از او است، او به ما قدرت و اختیار و آزادی اراده داده، بنا بر این در عین حال که ما فاعل افعال خود هستیم، و در مقابل آن مسئولیم، از یک نظر

ص: 98

فاعل خداوند است، زیرا همه آنچه داریم به او بازمی گردد (علماء فرموده اند: لا مؤثّر فی الوجود الّا اللّه، تنها مؤثّر در عالم وجود، خداوند است).

4- توحید در عبادت

یعنی تنها باید او را پرستش کرد و غیر او شایسته پرستش نیست، چرا که عبادت باید برای کسی باشد که از همگان بی نیاز است، و بخشنده تمام نعمتها، و آفریننده همه موجودات است و این صفات تنها در ذات پاک او جمع است.(1)

اقسام شرک:

شرک نقطه مقابل توحید است و مانند آن تقسیم می شود به:

الف- شرک در ذات، وآن این است که کسی برای خداوند شریک و همتایی قایل شود،

ب- شرک در صفات، که صفات او را جدای از ذاتش بداند،

ج- شرک در افعال، که کسی جز او را مستقل در تأثیر بداند،

د- و شرک در عبادت، که کسی غیر او را پرستش کند.

فراز ذکرشده از آیه مورد بحث به توحید در عبادت و دوری از شرک در آن دستور داده است.

شرک، بزرگترین گناه کبیره

در روایات معصومین (علیهم السّلام) آمده است که:

ص: 99


1- تفسیر نمونه،ج 27، ص 480

اکبر الکبائر الشّرک؛(1) بزرگترینِ گناهان کبیره، شرک به خداوند است.

شهید دستغیب (رحمه الله) در کتاب «گناهان کبیره» هفتاد گناه را به عنوان گناهان کبیره مورد بحث قرار داده است که اوّلین آنها همین شرک به خداوند است.

احسان به والدین

اشاره

قرآن مجيد پس از آن دستور مهم، دستور به احسان به والدین داده و فرموده است:

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً؛ و نسبت به پدر و مادر نیکی کنید.

اهمّیت نیکی به والدین

اشاره

اهمّیت احسان و نیکی به پدر و مادر تا آن حد است که:

الف: در چهار سوره از قرآن مجید نیکی به والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید ذکر شده است:

در سوره بقره آیه 83 می خوانیم: لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در سوره نساء آیه 36 می فرماید: و اُعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در سوره انعام آیه 151 می فرماید: أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در آیه مورد بحث نیز دیدیم که فرمود: وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

ص: 100


1- رک: بحارالأنوار، ج 85، باب 2، ص 26 و 29
نکتة حرف «باء» در آیه

نکتۀ جالب اینکه: مادۀ «احسان» گاهی با «إلی» و گاهی با «ب» ذکر می شود، در صورتی که با «إلی» ذکر شود، مفهوم آن نیکی کردن است هر چند بطور غیر مستقیم و بالواسطه باشد، امّا هنگامی که با «ب» ذکر می شود معنی آن نیکی کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است، بنا بر این آیه دستور می دهد که احسان به والدین را باید شخصًا و بدون واسطه انجام داد.(1)

ب: هم قرآن و هم روایات صریحا توصیه می کنند که حتّی اگر پدر و مادر کافر باشند رعایت احترامشان لازم است.

در سوره لقمان آیه 15 می خوانیم:

«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمّ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً: اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعتشان مکن، ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما!»(2)

این دستورات، از طرفی اهمّیت احسان و نیکی به والدین را نشان می دهد و از طرفی زیبایی دستورات اسلامی را.

سِرّ پیشرفت چشمگیر اسلام

یکی از مسائلی که حتّی دانشمندان غیر مسلمان را به بحث و کنجکاوی وا داشته است، سرعت پیشرفت اسلام است. شما سالهای اوّل بعثت پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) را در نظر بگیرید که راوی می گوید: من سه نفر را کنار خانه خدا دیدم مشغول نماز بودند. از عباس بن عبدالمطلب پرسیدم به من گفت: آن یکی پسر

ص: 101


1- تفسیر نمونه، ج 6، ص 48
2- اقتباس از: تفسیر نمونه، ج 12، ص 95 - 96

برادرم محمّد (صلّی الله علیه و آله) است که ادعای پیامبری دارد، دیگری پسر برادرم علی (علیه السّلام) و آن زن خدیجه (سلام الله علیها) همسر محمد است...(1)

یک قرن از ظهور اسلام نگذشته، اسلام نصف کره زمین را تحت سیطره قرار می دهد. سرعت پیشرفت اسلام به حدی است که دانشمند آمریکایی «مایکل اچ هارت» در کتاب خودش «موفّقترین صد فرد تاریخ» نام حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله) را به عنوان اوّلین شخصیت تأثيرگذار در تاریخ بشر ذکر می کند.

علماء اسلامی یکی از عوامل موفّقیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و سرعت گسترش اسلام را قرآن می دانند؛ با دستورات زیبا، دلنشین، و منطبق با فطرتش.

تأثیر احسان به والدین در زندگى دنیا

اشاره

البته باید توجّه داشته باشیم که نیکی به والدین حتّی در زندگی دنیای انسان نیز آثار مثبت دارد.

برای روشن شدن این حقیقت، ماجرای گاو بنی اسراییل را که در سوره بقره بیان شده است محضر شما عرض می کنم:

ماجرای گاو بنی اسرائیل

یک نفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می شود، در حالی که قاتل معلوم نیست.

در میان قبائل بنی اسرائیل نزاع رخ مى دهد؛ هر قبیله آن را به افراد قبیله دیگر نسبت می دهد و خود را تبرئه می کند.

ص: 102


1- فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ص 235؛ به نقل از: اسد الغابه ابن اثیر و: الاصابه ابن حجر

به ناچار دعوا را نزد موسی می برند و خواستار داوری از او می شوند، و چون از طريق عادی حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفی ادامه این ماجرا ممکن بود منجر به فتنه عظیمی در میان بنی اسرائیل گردد، موسی با استمداد از پروردگار عالم از طریق اعجاز آمیزی این مشکل را حل می کند.

داستان داوری حضرت موسی (علیه السّلام) در سوره بقره اینگونه بیان شده است:

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَة؛ به خاطر بیاورید هنگامی را که موسی به قوم خود گفت باید گاوی را سر ببرید.

قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً؛ آنها [از روی تعجب] گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته ای؟!

قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِین؛ موسی در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه می برم که از جاهلان باشم.

یعنی استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین کاری نمی کند.

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِی؛ [پس از آنکه آنها اطمینان پیدا کردند مسأله جدّی می باشد] گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه برای ما مشخص کند که این چگونه گاوی باید باشد؟!

قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةّ لا فارِضّ وَ لا بِکْرّ عَوانّ بَیْنَ ذلِک؛ موسی (علیه السّلام) در پاسخ آنها گفت: خداوند می فرماید باید ماده گاوی باشد نه پیر و از کارافتاده و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد.

و برای اینکه آنها بیش از این مسأله را کش ندهند، و با بهانه تراشی فرمان خدا را به تاخیر نیندازند فرمود:

فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ؛ آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید.

ص: 103

ولی باز آنها دست از پرگویی بر نداشتند؛

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها؛ گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد؟!

قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةّ صفْراءُ فاقِعّ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِین؛ موسی (علیه السّلام) در پاسخ گفت: خدا می فرماید: گاو ماده ای باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد.

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِی إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا؛ باز گفتند از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند این چگونه گاوی باید باشد؟ (از نظر نوع کار کردن) چرا که این گاو برای ما مبهم شده.

وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُون؛ و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد!

قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةّ لا ذَلُولّ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْث؛ موسی گفت: خدا می فرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن، رام نشده، و برای زراعت آبکشی نکند.

مُسَلَّمَةّ لا شِیَةَ فِیها: از هر عیبی بر کنار باشد و حتّی هیچگونه رنگ دیگری در آن نباشد.

قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَق؛ [در اینجا که گویا سؤال دیگری برای مطرح کردن نداشتند] گفتند حالا حق مطلب را ادا کردی!

فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ؛ سپس گاو را [با هر زحمتی بود به دست آوردند و آن را] سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند!

ص: 104

فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها؛(1) سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند).(2)

مفسران در اینجا یادآور می شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنی اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند.

می گویند: صاحب این گاو مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد او را بیدار کند و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرف نظر کرد.

خداوند به جبران این گذشت جوان معامله پرسود بالا را برای او فراهم می سازد.(3)

خلاصه: مطابق آنچه از آیات و روایات بدست می آید، می توان گفت: «رضايت والدين، کلید طلایى موفّقیت است».

عقوق والدین

اشاره

خداوند در ادامه آیه می فرماید:

إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً؛ هر گاه یکی از آنها - یا هر دوی آنها - نزد تو، به سن پیری برسند به آنها اف مگو (کمترین اهانت نسبت به آنها مکن) و بر آنها فریاد مزن، و گفتار بزرگوارانه به آنها بگو.

امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:

ص: 105


1- بقره، 67 تا 73
2- اقتباس از: تفسیر نمونه، ج 1، ص 355 - 359
3- تفسیر نمونه: ج 1، ص 364

«أدنَی العُقوقِ: «اُفٍّ»، و لَو عَلِمَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ شَیئا أهوَنَ مِنهُ لَنَهی عَنهُ؛(1) کمترین عقوق والدین، «افّ» گفتن است و اگر خداوند (عزّ و جلّ) چیزی کمتر از آن سراغ داشت، بی گمان از آن نهی می کرد».

عقوق والدین یعنی نافرمانی کردن و آزردن پدر و مادر که کمترین حدّ آن یک «اف گفتن» است.

عقوق والدين از بزرگترین گناهان کبیره است!

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرموده است:

إیاکم و عقوق الوالدین فإن ریح الجنة توجد من مسیرة ألف عام و لا یجدها عاق...؛(2)بترسید از اینکه عاق پدر و مادر شوید، زیرا بوی بهشت از پانصد سال راه به مشام می رسد، ولی هیچگاه به کسی که عاق والدین است نخواهد رسید.

این تعبیر نشان می دهد که عاق والدین نه تنها در بهشت گام نمی گذارد بلکه حتّی نمی تواند به آن نزدیک شود.

بازتاب عقوق والدين در زندگی دنیا

اشاره

عقوق والدین از گناهانی است که به فرموده پیامبر (صلّی الله علیه و آله) عقوبت آن در دنیا به شخص می رسد؛ پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) فرموده است:

«ثلاثة من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر إلی الآخرة: عقوق الوالدین، و البغی علی النّاس، و کفر الإحسان؛(3) سه تا از گناهان است که در دنیا عقوبت

ص: 106


1- میزان الحکمة، ج 13، ص 498
2- بحار الأنوار، ج 71، ص 61
3- میزان الحکمة، ج 4، ص 289

می شود و برای آخرت به تأخیر انداخته نمي شود: نارضایی والدین، ظلم بر مردم و ناسپاسی در برابر نیکی».

اثر نفرین مادر!

از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که فرمود:

در میان بنی اسرائیل عابدی بود به نام «جریح» که در صومعه ای مشغول عبادت بود، روزی جریح در حال خواندن نماز بود، مادرش آمد و او را صدا زد ولی او پاسخ نگفت، بار دوم مادرش نزد او آمد و او را صدا زد باز هم عابد توجهی نکرد و مادر برگشت، برای بار سوم نزد عابد آمد و او را خواند، امّا باز هم جوابی نشنید و باز گشت در حالی که عابد را نفرین می کرد.

فردای آن روز زن بدکاره ای آمد و در صومعة عابد نوزادی به دنیا آورد و مدّعی شد که نوزاد از جریح است، این خبر در میان بنی اسرائیل پخش شد و گفتند: آن کسی که مردم را در مورد زنا سرزنش می کرد خودش مرتکب آن شده است.

پادشاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد و جریح را به صلیب کشیدند، مادر جریح در حالی که بر سر و صورت خود می زد به نزد او آمد.

جریح به مادرش گفت: ساکت باش که این گرفتاری نتیجه نفرین تو است. هنگامی که مردم این سخن را شنیدند گفتند: چگونه به بی گناهی تو پی ببریم؟ جریح - که در این هنگام مادرش از او راضی شده بود - گفت: نوزاد را بیاورید! نوزاد را آوردند، جریح به او گفت: پدر تو کیست؟ پاسخ داد: فلان شخص که چوپان فلان قبیله است. با گواهی طفل جریح عابد از اعدام نجات پیدا کرد و تهمت هایی را که به او می زدند برطرف گردید.

ص: 107

آن گاه جریح سوگند یاد کرد که دیگر مادرش را ترک نگوید و همیشه در خدمت او باشد.(1)

در آیه بعد مى فرمايد:

وَ اِخْفِضْ لَهُما جَناحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صغِیراً؛ و بالهای تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر و بگو بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خویش قرار ده همانگونه که در کودکی مرا تربیت کرده اند.

يعنى همانگونه كه پدر و مادر، شما را - با هزار زحمت - بزرگ نموده و از کودکی به جوانی رسانده اند، از این احسان بزرگ قدردانی کرده برای پدر و مادرتان دعا کنید و از خدا برای آنها رحمت بخواهید.

توجّه به دو نکتۀ مهم

البته در بحث احسان به والدین باید به دو نکته توجّه داشته باشیم:

1. دستور اطاعت از پدر و مادر و نافرمانی نکردن آنان، مشروط به این است که آنها از فرزندشان کار حرام و نامشروعی را نخواهند، وگرنه اطاعت از آنان واجب، بلکه جائز نیست، چنانچه دیدیم که قرآن فرمود:

«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمّ فَلا تُطِعْهُما؛(2) اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعتشان مکن».

ص: 108


1- بحار الأنوار، ج 14، ص 487
2- لقمان، 15

2. مسألۀ احسان به والدین و عقوق آنان تنها در مورد پدر و مادر زنده نیست، بلکه مربوط به پدر و مادری که از دنیا رفته اند نیز می باشد، یعنی آن پدر و مادری که از دنیا رفته اند نیز اگر فرزندان به آنها احسان کنند، از برکات احسان به والدین برخوردار می شوند، همانگونه كه اگر آنها در عالم برزخ از فزندانشان ناراضی گردند، فرزندان عاق والدین به شمار می روند.

اما اینکه چه کار کنیم تا پدر و مادری که از دنیا رفته اند، از ما راضی باشند؟؛ پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) در پاسخ به سؤال از نیکی کردن به پدر و مادر بعد از فوت آنان فرمود:

«نعم، الصّلاة علیهما، و الاستغفار لهما، و إنفاذ عهدهما من بعدهما، و صلة الرّحم الّتی لا توصل إلاّ بهما، و إکرام صدیقهما؛(1) آری، دعا کردن برای آنها، آمرزش خواستن برایشان و اجرا کردن وصیت هایشان بعد از مرگ آنها و صله رحم کردن با خویشان آنها، و احترام گذاشتن به دوستان آنان».

لبخند حسینی علیه السّلام

شهید دستغیب (رحمه الله) در کتاب داستانهای شگفت داستان درس آموزی را نقل می کند که با ذكر همین داستان بحثم را به پایان می برم.

مى نويسد:

بعضی از موثقین اهل علم در نجف اشرف از مرحوم، عالم زاهد شیخ حسین بن شیخ مشکور نقل کردند که فرمود:

ص: 109


1- میزان الحکمة، ج 13، ص 492

در عالم رؤ یا دیدم در حرم مطهر حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) مشرّف هستم، در این هنگام یک جوان عرب وارد حرم شد و با لبخند به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) سلام کرد و حضرت هم با لبخند جوابش داد.

فردا شب که شب جمعه بود، به حرم مطهّر حضرت مشرف شدم و در گوشه ای از حرم توقف کردم، ناگاه دیدم همان جوان عرب که در خواب دیده بودم وارد حرم شد، وقتی مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به حضرت امام حسین (علیه السّلام) سلام کرد ولی حضرت را ندیدم.

مراقب آن جوان بودم تا ازحرم خارج شد، دنبالش رفتم و سبب لبخندش را با امام حسین (علیه السّلام) پرسیدم و خوابی را که دیده بودم برایش نقل کردم و پرسیدم چه کرده ای که امام (علیه السّلام) با لبخند به تو جواب می دهد؟

آن جوان گفت: من پدر و مادر پیری دارم و در چند فرسخی کربلا زندگی مى كنم؛ شبهای جمعه که برای زیارت می آمدم یک هفته پدرم را بر الاغ سوار نموده می آوردم و هفته دیگر مادرم را، شب جمعه ای نوبت پدرم بود، چون او را سوار کردم، مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببری شاید تا هفته دیگر زنده نباشم.

گفتم باران می بارد، هوا سرد است و بردن هردوتای شما برایم مشکل است، مادرم نپذیرفت، ناچار پدر را سوار الاغ کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم، وقتی در آن حالت وارد حرم شدم حضرت سیدالشهداء را دیدم و سلام کردم، آن بزرگوار با لبخند جوابم را داد. از آن وقت تا به حال هرشب جمعه که به حرم مطهر مشرف می شوم حضرت را می بینم که با تبسم جوابم می دهد.(1)

ص: 110


1- داستانهای شگفت، ص 137

8. پنج ستون بنای اسلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

امام باقر (علیه السّلام) فرموده اند:

بُنی الإسلام علی خمسة دعائم؛ اسلام بر پنج ستون بنا نهاده شده است:

إقام الصّلاة؛ برپاداشتن نماز

ص: 111

1- برپاداشتن نماز

اشاره

در ارتباط با نماز به چند مطلب اشاره می کنم:

الف: چرا باید نماز خواند؟

در مورد نماز، اوّلین سؤالی که مطرح است، این است که فلسفۀ نمازخواندن چیست؟ ما چرا باید نماز بخوانیم؟

بهترین جواب برای این سؤال، فرمایش حضرت امام رضا (علیه السّلام) است، که می فرماید:

لئلّا ینسی العبد سیّده و مدبّره و خالقه فیبطر و یطغی و یکون فی ذکره لربّه و قیامه بین یدیه زاجرا له عن المعاصی و مانعا من أنواع الفساد(1)؛ [نماز را باید خواند] تا آنکه بنده مولای خود، مدبّر امور و آفریننده اش را فراموش نکند؛ که اگر فراموش کند، گردنکشی پیشه نموده و طغیان می کند، و یاد بنده از پروردگار و ایستادنش در پیشگاه خداوند، بنده را از گناهان باز داشته و از انواع فساد جلوگیری می کند.

یکی از عِلل جلوگیری کردن نماز از گناه این است که نماز انسان را هم به یاد مبدء می اندازد (وجود مقدّس پروردگار) و هم به یاد معاد (قیامت و دادگاه عدل الهی) و یاد خدا و قیامت اثر عمیقی در کنترل انسان از گناه دارد.

ص: 112


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 284 (6 / 299 / 2241)

ب: عقوبت ترک نماز

پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند:

من ترک الصّلاة لا یرجو ثوابها و لا یخاف عقابها، فلا ابالی أن یموت یهودیا أو نصرانیا أو مجوسیا(1)؛ هرکه از روی بی اعتنایی به ثواب نماز و نترسیدن از کیفر ترک آن، نماز نخواند، برای من مهم نیست که موقع مرگش یهودی بمیرد یا نصرانی یا مجوسی!

ج: کیفر سبک شمردن نماز

از روایات معصومین (علیه السّلام) به دست می آید که اگر کسی نماز را سبک شمارد، از شفاعت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت او محروم خواهد بود.

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می فرماید:

لا ینال شفاعتی من استخفّ بصلاته و لا یرد علیّ الحوض لا والله(2)؛ کسی که نمازش را سبگ بشمارد، به شفاعت من نمی رسد، و به خدا سوگند بر حوض کوثر نیز بر من وارد نمی شود.

ابوبصیر می گوید:

پس از شهادت امام صادق (علیه السّلام) نزد امّ حمیده - همسر مکرّمه امام صادق (علیه السّلام) - جهت عرض تسلیت رفتم، امّ حمیده گریه کرد و من هم گریستم، سپس امّ حمیده به من گفت:

ص: 113


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 319 (6 / 299 / 2269)
2- بحارالأنوار، ج 81، ص 241

ای ابامحمّد! هنگام مرگ امام صادق (علیه السّلام) اتّفاق مهمّی افتاد؛ امام هنگام مرگ، به ما دستور داد تا تمام خویشاوندانش را جمع کنیم. وقتی همۀ خویشاوندان حضرت نزد او جمع شدند، امام رو به آنها کرده فرمودند:

إنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّا بالصّلاۀ؛ شفاعت ما (اهل بیت) به کسی که نماز را سبک شمارد نخواهد رسید.(1)

د: اهمّیت حضور قلب

با توجّه به حکمت و فلسفه ای که در آیات و روایات برای خواندن نماز، ذکر شده است، یعنی یاد خداوند (جلّ جلاله)، پس باید انسان موقع خواندن نماز، حضور قلب داشته باشد و توجّهش به خداوند باشد، به همین جهت بزرگان فرموده اند: روح نماز حضور قلب است و نماز بی حضور قلب مانند کالبدی بدون روح است. و نیز فرموده اند: قبول نماز به اندازۀ حضور قلب انسان است.

و چون حقیقت و روح نماز، حضور قلب است، شیطان هم بیشترین تلاشش را در جهت از بین بردن آن نموده و هنگام نماز فکر انسان را مشغول می کند، و راه بدست آوردن حضور قلب نیز پایداری در حضور قلب و تمرین آن است تا کم کم تبدیل به عادت شود.

ه: طمأنینه در نماز

یکی از مسایلی که از طرف برخی از نمازگزاران، در نماز مراعات نمیگردد، مسأله طمأنینه و آرامش بدن در رکوع و سجود است، در حالی که طمأنینه یکی از

ص: 114


1- بحارالأنوار، ج 80، ص 19

واجبات نماز بوده و رعایت آن در سراسر نماز، مخصوصًا در رکوع و سجود لازم است.

فقهاء می فرمایند:

وقتی نمازگزار به رکوع می رود، باید اوّل بدنش آرام بگیرد، بعد از آن که بدن او آرام گرفت، شروع کند به ذکر رکوع، در هنگام خواندن ذکر رکوع نیز باید بدنش آرام باشد، و پس از آنکه ذکر رکوع کاملًا تمام شد سر از رکوع بردارد. اگر کسی پیش از آن که به حدّ رکوع برسد، یا پیش از آرام گرفتن بدن، ذکر رکوع را شروع کند، نمازش باطل است، همچنان اگر در هنگام ذکر رکوع آرامش نداشته باشد، یا هنوز ذکر رکوع کاملًا تمام نشده سر از رکوع بردارد، نماز او باطل است.

و هم چنین بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد تا بدنش آرام گیرد، سپس به سجده رود. و اگر پیش از ایستادن یا آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.(1)

در مورد سجده نیز همین گونه فتوا داده اند.(2)

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و به نماز ایستاد، امّا رکوع و سجودش را کامل به جا نیاورد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود:

نقر کنقر الغراب لئن مات هذا و هکذا صلاته لیموتنّ علی غیر دینی(3)؛ مانند کلاغ منقار بر زمین زد؛ اگر این مرد بمیرد و نمازش به همین گونه باشد، حتمًا بر غیر دین من خواهد مرد!

ص: 115


1- ر ک: توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، مسائل 1030، 1032، 1033 و 1040
2- ر ک: توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، مسائل 1050، 1051، 1056
3- کافی، ج 3، ص 268

***

و ایتاء الزّکاة؛ پرداخت زکات

2- پرداخت زکات

اشاره

در مورد زکات به دو موضوع اشاره می کنم:

الف: حکمت زکات

امام صادق (علیه السّلام) در بیان حکمت زکات می فرمایند:

إنّما وضعت الزّکاة اختبارا للأغنیاء و معونة للفقراء، و لو أنّ النّاس أدّوا زکاة أموالهم ما بقی مسلم فقیرا محتاجا، و لاستغنی بما فرض الله عزّ و جلّ له(1)؛ زکات به منظور آزمودن ثروتمندان و کمک به فقیران وضع شده است. اگر مردم زکات اموال خود را می پرداختند، هیچ مسلمانی نیازمند نمی ماند و به سبب آنچه خداوند (جلّ جلاله) برای او واجب کرده است بی نیاز می شد.

ب: کیفر منع زکات

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

من منع قیراطا من الزّکاة فلیمت إن شاء یهودیا و إن شاء نصرانیا(2)؛

ص: 116


1- میزان الحکمة، ج 5، ص 14 (5 / 203 / 1578)
2- میزان الحکمة، ج 5، ص 19 (5 / 203 / 1582)

هرکس قیراطی(1)

از زکات را نپردازد، پس یا یهودی بمیرد و یا نصرانی- و مسلمان نمی میرد -.

***

و صوم شهر رمضان؛ روزۀ ماه رمضان

3- روزۀ ماه رمضان

حکمت روزه

در ارتباط با روزۀ ماه رمضان نیز اوّلین سؤالی که مطرح است، این است که ما چرا باید هرسال سی روز روزه بگیریم و خود را از خوردن و آشامیدن و برخی از لذّتهای حلال محروم کنیم؟ فلسفۀ روزه چیست؟

جواب این سوال را بنده از قرآن خدمت شما عرض می کنم.

قرآن عظیم الشّأن می فرماید:

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الّذین مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(2)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما واجب شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب شد، تا به تقوا برسید.

پس فلسفۀ روزه تقوای الهی است؛ روزه بر ما واجب شده است تا با آن به تقوای الهی برسیم.

سؤال: انسان چگونه توسّط روزه به تقوا می رسد؟

ص: 117


1- قیراط: واحدی برابر با یک بیست و یکم مثقال (فرهنگ معین)
2- بقره، 183

جواب: کسی که روزه می گیرد، به نسبت آن که یکی از دستورات مهمّ پروردگار را اطاعت نموده و یکی از تکلیف های سخت الهی را انجام می دهد، ارتباطش با خدا قوی تر می گردد، و همین ارتباط قوی جلو او را از مخالفت و نافرمانی پروردگار می گیرد و در نتیجه: یک ماه روزه در حقیقت تمرینی می شود برای تقوا و ترک گناه.

به همین جهت است که به گزارش نهادهای مربوطه، در ماه مبارک رمضان، در کشورهای اسلامی، آمار جرم ها و جنایت ها در حدّ زیادی پایین می آید.

دیگر اینکه: در مدّت سی روز، که انسان روزه می گیرد، هرلحظه، دلش می خواهد غذا بخورد، آب بیاشامد و دیگر مُفطِرات را انجام دهد، امّا انسان در مدّت این سی روز پیوسته در برابر خواسته های نفس ایستادگی می کند، و این در واقع تمرینی است برای تقویت اراده، و از طرفی بیشتر گناهان شخص مؤمن از ناحیه ضعف اراده است، پس روزه سبب تقویت اراده و آن سبب دست یافتن انسان بر تقوا است.

اثر بهداشتی روزه

یکی از آثار و فوائد روزه، که ممکن است فلسفه ای برای تشریع آن نیز بوده باشد، نقش روزه در سلامت بدن انسان است، که در سخنی از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) به آن اشاره شده است. حضرت در یک جملۀ کوتاه امّا پرمعنی می فرمایند:

صوموا تصحّوا(1)؛ روزه بگیرید تا صحّتمند و سالم بمانید!

سؤال: روزه چگونه سبب صحّتمندی انسان می شود؟

جواب: انسان در طول سال که می خورد و می آشامد، چربی های زائدی در بدن او ذخیره می شوند که محلّ پرورش یافتن انواع میکروب ها و سبب بیماری های

ص: 118


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 392 (6 / 308 / 2320)

گوناگونند، و این یک ماه روزه گرفتن، سبب می شود که آن چربی های زائد آب شده و از بین بروند و سلامت انسان تأمین گردد.

به علاوه: روزه گرفتن، یک استراحت خوبی برای دستگاه گوارشی است و با توجّه به اینکه این دستگاه از حسّاسترین دستگاه های بدن بوده و از طرفی در تمام سال به طور دائم مشغول کار است، این استراحت برایش بسیار ضروری است.(1)

این است که پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه وآله) در هزار و چهارصد سال پیش فرموده اند:

صوموا تصحّوا؛ روزه بگیرید تا صحّتمند و سالم بمانید!

***

و حجّ بیت الحرام؛ حجّ خانۀ خدا

4- حجّ خانۀ خدا

اشاره

خداوند حکیم با این آیه، حج را بر افراد مستطیع واجب فرموده است:

وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حجّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ(2)؛ یعنی: برای خدا بر مردم واجب است که حجّ خانۀ او کنند، البتّه آنها که توانایی رفتن به سوی آن را دارند، و هرکس کفر ورزد (و حجّ را ترک کند، به خود ضرر رسانده) و خداوند از همۀ جهانیان، بی نیاز است.

ص: 119


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 711
2- آل عمران، 97

غوغای شیاطین!

متأسّفانه گاهی شبهه ای از طرف عدّه ای از اشخاص مُغرض در ارتباط با مسأله «حج» ایجاد شده و برخی از افراد ناآگاه را تحت تأثیر قرار می دهد! و آن شبهه این است که می گویند: چرا حج؟! چرا رفتن به عربستان و صرف هزینه برای انجام مراسم حج؟؛ حاجی! حجّ تو در کشور توست، حجّ تو در شهر تو و کوچه توست؛ حَجّت را همین جا انجام بده؛ یعنی هزینۀ حج را صرف فقرا و نیازمندان کن! و چه بسا به این شعر هم تمسُّک می کنند:

دل بدست آور که حج اکبر است *** از هزاران کعبه یک دل بهتر است

جواب:

این ها چرا در غیر از ایّام حج به فکر فقرا نیستند؛ چرا وقتی صدهاهزار افغانی را در مراسم عروسی شان به سالُن های عروسی می دهند، به فکر فقرا نیستند؟؛ چرا وقتی ده ها هزار افغانی را در شب عروسی شان به یک آوازخوان می دهند، به یاد فقرا نیستند؟؛ چرا وقتی خانه های مُجلّل و بلندمنزل می سازند، فقرا را به یاد نمی آورند؟؛ چرا وقتی سفرهای تفریحی برای خود و خانوادۀ شان ترتیب می دهند از فقرا یاد نمی کنند؟!

مگر اسلام فقرا را فراموش کرده است؟! مگر اسلام زکات را برای فقرا قرار نداده است؟؛ که به فرمودۀ امام صادق (علیه السلام): اگر مردم زکات اموال شان را بپردازند، نیازمندی در جامعه باقی نمی ماند!

این که با وجود زکات می گویند: حج هم باید صرف فقرا گردد، مثل آن است که کسی بگوید: بودجه وزارت داخله یا خارجه را بگیرید به وزارت صحّت بدهید تا به مریضان رسیدگی شود! در حالی که وزارت صحّت خودش بودجه دارد و نیازی به تعطیل وزارت های دیگر نیست!

ص: 120

به این نکته نیز باید توجّه داشت که این شبهه بیشتر از طرف کسانی طرح می شود که به گواهی تجربه، خودشان اهل کمک به فقرا نبوده و اصلاً باوری به این مسأله ندارند! بعد می شوند دایۀ دلسوزتر از مادر و اشک تمساحانه برای فقرا می ریزند!

کارهای خیر و مخصوصًا خیر مالی در جامعه همیشه به دست حاجی ها، کربلایی ها و متدیّنین انجام می شود و کسانی که به ادّعای روشنفکری و ادّعاهای دیگر بر احکام ناب اسلامی خُرده می گیرند، اهل کارهای خیر و کمک به فقیران و مستمندان نبوده و بزرگترین هنر آنان شعارهای توخالی و دروغین است!.

امّا در ارتباط با شعر معروف: «دل بدست آور که حج اکبر است *** از هزاران کعبه یک دل بهتر است» باید گفت: این شعر و اشعاری از این دست، مانند: «عبادت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجّاده و دلق نیست» یا: «مَی بخور مسجد بسوزان، مردم آزاری مکن» متأسّفانه با ضروریات دین و دستورات واضح اسلام، در تضاد بوده و سبب گمراهیِ بسیاری از ناآگاهان گردیده و حربه ای در دست افراد مُغرض واقع شده است!(1)

ص: 121


1- از جملۀ شعرهایی از این دست، این شعر معروف سعدی است: بنی آدم اعضای یک پیکرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار *** دیگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی غمی *** نشاید که نامت نهند آدمی این شعر در عین زیبایی و مقبولیت جهانی، امّا با دستور مسلّم قرآنی مبنی بر پیوند عاطفی نداشتن با کفّار، در تضادّ بوده، و از طرفی، واقعیت بیرونیِ جهانی به شدّت این شعر را تکذیب می کند، زیرا کشورهای استعماری چون آمریکا و انگلیس از هیچ جنایتی در حق کشورهای ضعیف دنیا مخصوصًا کشورهای اسلامی ابا ندارند، و اگر منافع شان اقتضا کند، می توانند مسلمانان را به راحتیِ آب خوردن، قورت دهند! به نظر می رسد سعدی در سرودن این شعر از حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بهره گرفته است که - در مورد مؤمنان، و نه فرزندان آدم - می فرماید: «مثل المؤمنین فی توادّهم و تعاطفهم و تراحمهم مثل الجسد؛ إذا اشتکی منه عضو تداعی سائر الجسد بالسّهر و الحمی؛ مؤمنان در دوستی، عطوفت و مهر ورزی نسبت به هم مانند یک پیکرند؛ که هرگاه عضوی از آن به درد آید، دیگر اعضا را بی خوابی و تب فرا می گیرد». (میزان الحکمة، 1، 454)

حقیقت این است که دشمنان اسلام از «حج» می ترسند، زیرا آنان دانسته اند که: «حج» مایۀ عظمت و شکوه اسلام و قوّت و اتّحاد مسلمین است و هرسال خون تازه ای در رگهای مسلمانان جهان جاری می سازد. لذا از هر وسیله ای برای کوبیدن آن بهره می گیرند!

به هرحال؛ این غوغاها واقعیت های دینی را تغییر نداده و سبب تغییریافتن احکام اسلام نمی شود؛ ترک حج از گناهان بزرگی است که در آیۀ ذکرشده از آن تعبیر به «کفر» شده است و در روایات معصومین (علیهم السّلام) هشدارهای مهمّی در ارتباط با آن داده شده است.

کیفر ترک حج

اشاره

امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:

من مات ولم یحجّ حجّة الأسلام، ولم تمنعه من ذلک حاجة تجحف به، أو مرض لا یطیق الحجّ من أجله، أو سلطان یمنعه، فلیمت إن شاء یهودیا و إن شاء نصرانیا(1)؛ هرکس بمیرد و حجّ واجب اسلام را انجام نداده باشد، اگر به سبب فقر شدید، یا بیماری بازداردنده ازحج و یا ممانعت قدرتمندی از حج خودداری نکرده باشد، باید یهودی بمیرد اگر خواهد و یا نصرانی!

ص: 122


1- میزان الحکمة، ج 2. ص 494 (2 / 98 / 706)
یهودی! یهودی! یهودی!

شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب «داستانهای شگفت» می نویسد:

مرحوم حاج عبدالعلی مشکسار نقل نمود که یک روز صبح در مسجد آقا احمد، مرحوم عالم ربّانی آقای حاج سید عبدالباقی (اعلی الله مقامه) پس از نماز جماعت به منبر رفت و من حاضر بودم، فرمود امروز می خواهم چیزی را که خودم دیده ام برای موعظه شما نقل کنم:

رفیقی داشتم از مؤمنین، مریض شد، به عیادتش رفتم، چون او را در حال سکرات مرگ دیدم نزدش نشستم و سورۀ یس و الصّافات را تلاوت کردم، اهل او از حجره بیرون رفتند و من تنها نزدش ماندم، پس او را کلمه توحید و ولایت تلقین می کردم، امّا هرچه اصرار می کردم نمیگفت، با اینکه می توانست حرف بزند و شعور داشت، سرانجام با خشم و غضب متوجّه من شده و سه مرتبه گفت: یهودی! یهودی! یهودی! من بر سر خودم زدم و از حجره بیرون شدم و اهلش نزد او رفتند، درِ خانه که رسیدم صدای شیون و ناله بلند شد، معلوم شد که مرده است. پس از تحقیق و جستجو، یرایم معلوم شد که آن بدبخت چند سال بوده که واجب الحجّ بوده و به این واجب مهمّ الهی اعتنایی ننموده تا اینکه یهودی از دنیا رفت.(1)

***

و الولایة لنا أهل البیت(2)؛

ولایت ما اهل بیت

ص: 123


1- داستانهای شگفت، ص 94
2- بحارالأنوار، ج 27، ص 103

5- ولایت اهل بیت علیهم السّلام

اشاره

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرموده اند:

إنّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح؛ من رکبها نجا، و من تخلّف عنها غرق(1)؛ همانا مثل خاندان من در میان شما به کشتی نوح می ماند که هرکه بر آن سوار شد نجات یافت و هرکه از آن بازماند غرق شد.

زبانم لال اگر از رسول خدا نشنیده باشم

أبومسلم گفته است:

به همراه حسن بصری و أنس بن مالک به سمت خانۀ اُمّ سلمه خارج شدیم تا به درِ منزل اُمّ سلمه رسیدیم، أنس جلوی در نشست و من با حسن بصری داخل منزل شدیم. حسن بصری به اُمّ سلمه سلام کرد، اُمّ سلمه به او جواب داد و گفت: پسرم کیستی؟ گفت: من حسن بصری هستم، اُمّ سلمه گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام تا با من از حدیثی سخن گویی که دربارۀ علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدی.

اُمّ سلمه گفت: به خدا سوگند با تو از حدیثی خواهم گفت که گوش هایم آن را از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنید وگرنه کر شوند و چشمانم دید وگرنه کور شوند و قلبم آن را در خود جا داد وگرنه خداوند بر آن مُهر زند و اگر از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نشنیده باشم زبانم لال گردد! از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که به علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) فرمود: «ای علی! هر بنده ای در روز

ص: 124


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 123

قیامت خدا را ملاقات نماید، در حالی که منکر ولایت تو باشد، مانند این است که خداوند را با عبادت بت ها یا شرک ملاقات کرده باشد».(1)

بُن اسلام باشد پنج نزد حق تعالايش *** كه با اين پنج هرمؤمن شود تكميل كالايش

هر آنكو دعوي دين مي كند اين پنج را بايد *** نماز و روزه و حجّ و زكات است و تولاّيش

ولايت چيست مهر مرتضي و حبّ اولادش *** ندارد بهره از دين هركه نبود مهر مولايش

الا يا اهل عالم من كسي را دست حق دانم *** كه شد مُهر نبوّت در حرم جاي كف پايش

بتي كو سرنگون شد در حرم با دست آن مولا *** به گوش جان شنيدم يا علي مي بود آوايش(2)

ص: 125


1- بحارالأنوار، ج 42، ص 142
2- غلام رضا سازگار (میثم)

ص: 126

9. اهمّیت نماز در دعای حضرت ابراهیم علیه السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

وقتی حضرت ابراهیم (علیه السّلام)، آن پیامبر بزرگوار الهی، بت های بت پرستان بابل را با تبر شکست، دادگاه بابل به سرپرستی نُمرود بن کنعان - پادشاه ستمگر بابل - او را محکوم به اعدام نمود؛ آنهم اعدام به بدترین شکل ممکن؛ یعنی سوزاندن با آتش!

هیزم زیادی گرد آوردند و آتش بزرگی افروختند، تا حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را با آن بسوزانند. و چون نمی توانستند به آن آتش نزدیک شوند، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را با منجنیق درون آن افکندند.

ص: 127

امّا خداوند (جلّ جلاله) به آتش خطاب نمود:

یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامّا عَلَی ابراهیم(1)؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش.

با این خطاب تکوینی پروردگار، آتش نه تنها سرد و سالم شد و به حضرت ابراهیم (علیه السّلام) آسیبی نرساند، بلکه مطابق روایات، تبدیل به گلستان و باغی پر از گل شد.

وقتی موفّق به اعدام حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نشدند، او را محکوم به تبعید نمودند و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به ناچار زادگاه خود (بابل) را به مقصد فلسطین و مصر ترک گفت.

در آنجا با استقبال گرم «عمالقه» - که در آن سرزمین فرمانروایی داشتند - روبرو گردید؛ آنان از حضرت ابراهیم (علیه السّلام) به خوبی پذیرایی نموده و هدایایی به او تقدیم نمودند، که یکی از آن هدایا کنیزی به نام «هاجر» بود.

چون «ساره» همسر ابراهیم (علیه السّلام) تا آن وقت فرزندی از ابراهیم (علیه السّلام) نداشت، به او پیشنهاد کرد تا با «هاجر» ازدواج کند. ابراهیم (علیه السّلام) با هاجر ازدواج نمود و محصول این ازدواج فرزندی بود که نامش را «اسماعیل» نهادند.

پس از تولّد اسماعیل (علیه السّلام)، ساره نیز مورد لطف پروردگار قرار گرفت و خداوند به او نیز فرزندی عطا کرد که نامش را اسحاق گذاشتند.

بعد از مدّتی، ابراهیم (علیه السّلام) از طرف خداوند مأموریت یافت، اسماعیل را با مادرش (هاجر) به سوی عربستان برده و در درّه مکّه جای دهد. مکّه، آن روز یک بیابان خشک و بی آب و گیاه بود و کسی در آن زندگی نمی کرد.

ص: 128


1- أنبیاء، 69

سکونت در یک چنین سرزمینی، برای زنی که در دیار «عمالقه» زندگی کرده بود فوق العاده سخت و توان فرسا بود.

حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نیز از چنین پیشامدی در فکر فرو رفته بود و هنگامی که می خواست همسر و فرزند خود را ترک گوید، به هاجر گفت:

«ای هاجر! همۀ این کارها بر طبق فرمان خداست و از فرمان خدا گریزی نیست؛ به لطف خدا تکیه کن و یقین بدان که او ما را خوار و ذلیل نخواهد کرد».

سپس با توجّه خاص رو به خدا کرد و گفت:

رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ؛(1)

پروردگارا! این نقطه را شهر امن قرار بده و اهل آنجا را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، از میوه ها برخوردار بفرما.(2)

حضرت ابراهیم (علیه السّلام) پس از این سفر تاریخی، چند بار دیگر نیز آهنگ مکّه نموده و به این سرزمین مقدّس مسافرت کرده است.

قرآن مجید در سورۀ مبارکۀ ابراهیم، آیات 35 - 40، چند دعا از زبان حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نقل می کند که در یکی از این سفرها نموده است:

رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ؛ پروردگارا! این شهر (مکّه) را شهر امنی قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار.

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ پروردگارا! بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختند، هر کس از من پیروی کند از من است، و هر کس نافرمانی من کند، تو آمرزنده و مهربانی.

ص: 129


1- بقره، 126
2- (خلاصه از:) فروغ ابدیت، ص 100-106

بعد، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) هدف از اسکان (قبلی) زن و فرزندش را در آن صحرای خشک و بی آب و گیاه، چنین بیان می کند:

رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ؛ پروردگارا! من بعضی از فرزندانم رادر سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند.

و این، انسان را در تعجّب عمیقی فرو می برد؛ تعجّب از عظمت نماز.

در فرازهای بعد دعای دیگری را از حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نقل می کند که بر تعجّب انسان می افزاید:

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی؛ پروردگارا! مرا برپادارندۀ نماز قرار ده، و از فرزندانم نیز (اهل نماز قرار بده).

خدایا! نماز چه عظمت و اهمّیتی دارد که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) هدف از اسکان زن و فرزندش را در صحرای سوزان مکّه، برپاداشتن نماز ذکر نموده و دعا می کند که خداوند او و فرزندانش را برپادارندۀ نماز قرار دهد!

به نسبت اهمّیت و عظمتی که این واجب مهمّ الهی (نماز) دارد، و از طرفی گاهی دیده می شود متأسّفانه از طرف بعضی ها مورد بی توجّهی و غفلت قرار می گیرد، بنده امروز می خواهم مطالبی را در ارتباط با نماز خدمت شما به عرض برسانم، و بحثم را در ارتباط با نماز در سه بخش تقدیم محضر شما می کنم.

بخش اوّل: فلسفۀ خواندن نماز

اشاره

و به عبارت دیگر: چرا باید نماز خواند؟

ص: 130

جواب این سؤال را به سه بیان عرض می کنم، و به عبارتی سه تا فلسفه برای خواندن نماز ذکر می کنیم:

بیان اوّل: نماز، بهترین پناهگاه

بشر در عالم دنیا با حوادث زیادی روبرو است، و خطرات گوناگونی او را تهدید می کند؛ از خطرات ظاهری (مربوط به جان و مال انسان) گرفته تا خطرات معنوی (مربوط به دین و معنویت انسان). انسان هم یک موجود ضعیفی است که توان دفاع از خودش را ندارد و برای ایمن ماندن از این خطرات و تهدیدات نیاز به پناهگاهی دارد؛ پناهگاه قوی و مورد اطمینان، و این پناهگاه نیز فقط وجود مقدّس پروردگار است - کسی جز خداوند نه به انسان پناه می دهد و نه می تواند انسان را محافظت نماید - و اوّلین و اساسی ترین راه ارتباط با خدا و قرارگرفتن در پناه امن او نماز است.

بیان دوم: نماز، تشکّر از خداوند جلّ جلاله

مطابق آنچه از آیات و روایات به دست می آید و بزرگان نیز فرموده اند، نماز، تشکّر از خداوند است؛ خدایی که نعمت هایش بر ما بی شمار است و به فرمودۀ قرآن:

وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا(1)؛

اگر بخواهید نعمت های خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آنها را شمارش کنید.

و به گفتۀ سعدی:

ص: 131


1- ابراهیم، 34 و نحل، 18

«هر نفسی که فرو می رود مُمِدِّ حیات است، در بیرون آمدنش مُفَرِّخ ذات، در هر نفسی دو نعمت موجود، بر هر نعمتی شکری واجب، از دست و زبان که برآید، کز عهدۀ شکرش بدر آید؟».

تشکّر و سپاسگزاری در زندگی انسان یک اصل است و قدردانی از کسی که به ما نیکی می کند، دلیل بر سلامت شخصیت ما می باشد و نادیده گرفتن احسانِ احسان کننده کار بس زشت و ناپسند است.

بیان سوم: نماز، عامل بازدارنده از طغیان

بهترین جواب برای این سؤال - که چرا باید نماز خواند؟ - فرمایش حضرت امام رضا (علیه السّلام) است، که می فرماید:

لئلّا ینسی العبد سیّده و مدبّره و خالقه فیبطر و یطغی و یکون فی ذکره لربّه و قیامه بین یدیه زاجرا له عن المعاصی و مانعا من أنواع الفساد(1)؛ [نماز را باید خواند] تا آنکه بنده مولای خود، مدبّر امور و آفریننده اش را فراموش نکند؛ که اگر فراموش کند، گردنکشی پیشه نموده و طغیان می کند، و یاد بنده از پروردگار و ایستادنش در پیشگاه خداوند، بنده را از گناهان باز داشته و از انواع فساد جلوگیری می کند.

یکی از عِلل جلوگیری کردن نماز از گناه این است که نماز انسان را هم به یاد مبدء می اندازد (وجود مقدّس پروردگار) و هم به یاد معاد (قیامت و دادگاه عدل الهی) و یاد خدا و قیامت اثر عمیقی در کنترل انسان از گناه دارد.

ص: 132


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 284 (6 / 299 / 2241)

بخش دوّم: آثار و فوائد نماز

اشاره

آثار و فوائد نماز، حقیقتًا زیاد است، و بنده فقط به چنداثر اشاره می کنم:

الف: دوری از زشتی ها و گناهان

قرآن کریم می فرماید:

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكرِ(1)؛ نماز را برپا دار؛ زیرا نماز انسان را از از زشتی ها و کارهای ناپسند باز می دارد.

علّت بازداشتن نماز از فحشاء و منکرات را بیان نمودیم.

ب: آرامش قلب

خداوند در قرآن کریم فرموده است:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی(2)؛ نماز رابرای یاد من بپادار.

باز در قرآن عظیم الشّأن فرموده است:

أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(3)؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.

پس نماز، یاد خدا، و یاد خدا آرام بخش دلها است. و در این زمان که بیماری های روانی در بین مردم بیشتر است، اهمّیت نماز - این آرام بخش روانی - بهتر درک می شود و کسانی که اهل نمازند، می دانند با خواندن یک نماز خوب، چه آرامش

ص: 133


1- عنکبوت، 45
2- طه، 14
3- رعد، 28

عمیق و ریشه داری به انسان دست می دهد؛ آرامشی که با زبان توصیف نمی شود و اگر بخواهیم درکش کنیم باید برویم تجربه اش کنیم.

و از آنجایی که ریشۀ بسیاری از بیماری های جسمی، ناراحتی های روحی و روانی است، نماز در سلامت بدن انسان نیز تأثیرگذار است.

با توجّه به این اثر نماز بوده که شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) فرموده است: «نماز، طبیب سرِخانه [= خانوادگی] است»(1)

ج: بخشیده شدن گناهان

اشاره

خداوند (جلّ جلاله) در قرآن مجید فرموده است:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ(2)؛ نماز را در دو طرف روز، و اوایل شب، برپا دار، چرا که حسنات (اعمال نیک) سیّئات (اعمال بد) را از بین می برند.

در حدیثی از حضرت علی (علیه السّلام) وارد شده است، که آن حضرت از یارانش پرسید: امیدبخش ترین آیۀ قرآن، کدام است؟ هرکدام آیه ای را خواندند: یکی آیۀ مغفرت و آمرزش، دیگری آیۀ توبه، و...

هرآیه ای که خوانده شد، حضرت فرمود: آیۀ خوبی است؛ امّا آن آیه ای که من می خواستم نیست. گفتند: ما آیۀ دیگری سراغ نداریم.

حضرت فرمود: از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:

ص: 134


1- مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 21، ص 196
2- هود، 114

امیدبخش ترین آیۀ قرآن این آیه است: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ.(1)

گناهان چگونه فرو می ریزند؟

ابوعثمان می گوید:

روزی با سلمان فارسی در زیر درختی نشسته بودیم، سلمان شاخه ای از آن درخت را گرفت و تکان داد و برگ های آن بر زمین ریخت، سپس گفت: آیا در مورد کاری که کردم از من نمی پرسید؟ گفتیم: بفرمایید، چرا این کار را کردید؟

گفت: زیر سایۀ درختی با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) بودیم، حضرت، شاخه ای از آن درخت را گرفت و تکان داد و برگ هایش برزمین ریخت، بعد فرمود: آیا در مورد کاری که کردم از من نمی پرسید؟ عرض کردیم: یا رسول الله! در مورد کاری که انجام دادید، بفرمایید.

فرمود: وقتی مسلمانی برای نماز به پا خیزد، گناهانش از او فرو می ریزد، آنچنانکه برگ های این شاخه فرو ریختند(2)

این ها، گوشه هایی از آثار مهمّ نماز - و به عبارت دیگر: برخی از آثار مستقیم نماز - بود، و نماز، آثار فرعی - و غیر مستقیم - نیز دارد؛ از قبیل:

1- نظافت:

همچنانکه می دانید، یکی از شرایط نماز، طهارت و پاکی بدن و لباس است، برای هرنمازی باید وضو گرفت، اگر نیاز به غسل داریم باید غسل کنیم، نظافت دهان و مسواک برای نماز، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و...

ص: 135


1- بحارالأنوار، ج 79، ص 220
2- بحارالأنوار، ج 79، ص 208

اینها اجبارًا سبب پاکیزگی و نظافت در انسان می گردد، که البتّه بسیار مهم است. کسانی که نماز نمی خوانند متأسّفانه در مسائل ابتدائی نظافت مشکل دارند.

2- نظم و انضباط:

کسی که نماز می خواند، مقیّد است که هر روز صبح، در ساعت معیّنی از خواب برای نماز بر خیزد، در ساعت معیّنی کار را تعطیل کند و به سراغ نماز رود و...

اینها به نظم و انضباط در زندگی، کمک می کند.

3- تقوا و رعایت حقوق دیگران:

آب وضو باید مباح باشد، مکان نماز، غصبی نباشد، لباسی که با آن نماز گزارده می شود، باید حلال باشد، سجّاده و مُهر از پول حلال تهیه شده باشد، کسی که می خواهد نماز پذیرفته شده داشته باشد، باید از درآمد و لقمۀ حرام دوری کند و...

اینها همه، درس تقوا و احترام به حقوق دیگران را می دهد.

با توجّه به آثار و برکات نماز - که بسیار بیشترند و آنچه عرض شد، تنها گوشه ای از آن بود - تا حدّی به فرمایش حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) می رسیم که فرموده اند: «نماز، کارخانۀ انسانسازی است».

بخش سوم: عواقب ترک نماز

اشاره

امّا بخش پایانی بحث ما: عواقب و پی آمدهای ترک نماز

پانزده کیفر دنیوی و اخروی بر ترک نماز

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) می فرماید:

ص: 136

کسی که نماز خود را سبک گیرد - و در به جا آوردنش سستی نماید - خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می فرماید: شش بلا در دنیا، سه بلا در موقع مردن، سه تا در قبر و سه تا در قیامت؛ هنگامی که از قبر بیرون می آید.

امّا شش بلای دنیوی:

1- خداوند برکت را از عمرش بر می دارد.

یا به این معنی که بی نماز عمر طولانی ندارد. که تجربه هم نشان داده: بی نمازان عمر کوتاه دارند و زود رشتۀ عمرشان قطع می شود.

یا به این معنی که بی نماز از عمرش بهره ای نمی برد.

2- برکت را از روزیش بر می دارد.

به این معنی که یک مؤمنِ نمازخوان با یک درآمدِ کم، ممکن است یک زندگیِ آبرومندانه و رضایت بخش داشته باشد، امّا یک آدم بی نماز با درآمدی بیشتر، یک زندگی فقیرانه ای داشته باشد و نیازهایش هیچگاه برآورده نشود.

3- از صورتش نشانۀ نیکوکاران را می برد.

بی نمازان معمولاً چهرۀ کدِر و تیره دارند و صورت شان نوری ندارد.

4- هر کار خیری کند پذیرفته نمی شود و برای آن اجری ندارد.

یکی از شرایط قبول هرعملی، خواندن نماز است؛ اگر کسی نماز نخواند، عمل دیگری هم ندارد.

5- دعایش مستجاب نمی شود؛

6- از دعای نیکوکاران بهره ای ندارد.

امّا سه بلائی که هنگام مردن دامن گیر اوست:

ص: 137

1- با ذلّت و خواری می میرد؛

2- با گرسنگی می میرد؛

3- با تشنگی می میرد. و حالت عطش او طوریست که اگر از نهرهای دنیا آب بیاشامد سیراب نمی شود.

امّا سه بلائی که در قبر به او می رسد:

1- ملکی در قبر بر او گماشته می شود تا او را فشار دهد و زجر نماید؛

2- قبرش تنگ می گردد؛

3- قبرش تاریک می شود.

امّا سه بلای او در قیامت:

1- ملکی او را با صورتش بر زمین محشر می کشاند برای حساب و مردمان به او می نگرند؛

2- در حسابش سخت گیری می شود؛

3- خداوند به او نظر رحمت نمی فرماید و او را پاکیزه نمی کند و برایش عذاب دردناکی است(1)

بی نماز، مسلمان نمی میرد

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در بیان دیگری فرموده اند:

ص: 138


1- گناهان کبیره، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، ج 2، ص 179؛ به نقل از: کتاب صلوة مستدرک؛ نقل از فلاح السّایل سیّد بن طاووس

مَن تَرَکَ الصَّلاةَ لا یَرجُو ثَوابَها و لا یَخافُ عِقابَها، فلا اُبالِی أن یَمُوتَ یَهُودیّا أو نَصرانیّا أو مَجُوسِیّا(1)؛ هرکه از روی بی اعتنایی به ثواب نماز و نترسیدن از کیفر ترک آن، نماز نخواند، برای من مهم نیست که یهودی بمیرد یا نصرانی یا مجوسی.(2)

البته باید توجّه داشت که زندگیِ دنیاییِ بی نماز هم جهنّمی بیش نیست. خداوند در قرآن عظیم الشّأن فرموده است:

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا(3)؛ هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت.

نکتۀ پایانی: توجّه به نماز خانواده

مطلب آخر اینکه: دوستان! ما فقط به این بسنده نکنیم که خود ما اهل نماز هستیم و نمازهای مان را می خوانیم؛ باید علاوه بر این، متوجّه نماز خانواده و فرزندان مان هم باشیم.

دیدیم که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) تنها برای نماز خودش دعا نکرد، بلکه گفت:

ص: 139


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 319 (6 / 299 / 2269)
2- این تعبیر (که شخص هنگام مردن یا یهودی و یا نصرانی می میرد) در مورد پنج دسته وارد شده است: 1- کسی که بغضی از علی (علیه السّلام) به دل داشته باشد (بحارالأنوار، ج 39، ص 305)؛ 2- تارک الصلاة؛ 3- مانع الزکات (میزان الحکمة، ج 5، ص 19 (5 / 203 / 1582) )؛ 4- تارک الحج (میزان الحکمة، ج 2. ص 494 (2 / 98 / 706) )؛ 5- قاتل (کافی، ج 7، کتاب الدّیات، باب القتل، ح 9، ص 273).
3- طه، 124

رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی(1)؛ پروردگارا! مرا برپادارندۀ نماز قرار ده، و از فرزندانم نیز (اهل نماز قرار بده).

خداوند همانگونه که از نماز خود ما می پرسد، از نماز خانواده ما نیز خواهد پرسید.

قرآن کریم می فرماید:

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا(2)؛ خانوادۀ خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شکیبا باش!

«اِصْطَبِرْ عَلَيْها» يعنى هم در انجام نماز و هم در امر به آن تأكيد و پايدارى كن.(3)

یعنی: فرزندان ممکن است براثر بی اطّلاعی یا تنبلی، در امر نماز سستی کنند، این پدر و مادر است که باید همیشه نماز را به آنان یادآوری نموده و آنان را وادار به خواندن نماز کنند.

عزیزان! پدران و مادران! فرزندان تان را متدیّن، مذهبی و اهل نماز تربیت کنید، چون در دنیا هم همین فرزند متدیّن و نمازخوان بدرد شما خواهد خورد؛ همین فرزند متدیّن است که وقتی پیر شدید به شما احترام می گذارد، موقع بیرون شدن از خانه با شما خداحافظی و هنگام واردشدن به خانه به شما سلام می کند، در راه رفتن جلوتر از شما راه نمی رود و در نشستن بالاتر از شما نمی نشیند، هیچگاه صدایش را روی شما بلند نمی کند و تمام کوششش این است که رضایت شما را داشته باشد، چون می داند که رضای خداوند در رضای والدین است.

ص: 140


1- ابراهیم، 40
2- طه، 132
3- تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 5، ص 412

امّا اگر فرزندتان را بی نماز و بی دین بار آوردید: فردا وقتی پیر می شوید اوّلین آرزوی او این خواهد بود که شما زودتر بمیرید تا اموال شما را به ارث ببرد، یا حدّ اقل بار زندگیش سبک شود!

فرزند بی دین به شما احترام نخواهد گذاشت، به شما لگد خواهد زد و شما را از خانه بیرون خواهد کرد! که تجربه، همین را نشان داده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ(1)؛

ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانوادۀ خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت گیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (بطور کامل) اجرا می نمایند.

اي نغمۀ عاشقانۀ من *** محبوب ترين ترانۀ من

اي محرم خلوت من و دوست *** اي زمزمۀ شبانۀ من

هم بال عروج من به معراج *** هم مونس آشيانۀ من

الله كه چه خوب و دل نوازي *** محبوب دل مني، نمازي

بر خلق، نماز نور عين است *** زيرا كه بقايش از حسين است

كس مثل حسين چون تواند *** در قلزم خون نماز خواند

تكبير به موج خون بگويد *** سجّاده ز اشك گستراند

گردد به نماز، تيرباران *** تا دادِ نماز را ستاند

ص: 141


1- تحریم، 6

زآن كشته ندا رسد هماره *** بايد كه نماز زنده ماند(1)

ص: 142


1- غلام رضا سازگار (میثم)

10. پنج دستور پروردگار عالم به یکی از انبیاء

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

مرحوم شیخ صدوق (رحمة الله علیه) در کتاب ارزشمند «خصال»، باب خمسه، حدیث زیبا و آموزنده ای را از حضرت امام رضا (علیه السّلام) نقل نموده است که حضرت فرموده اند:

أوحی الله عزّ و جلّ إلی نبیّ من أنبیائه إذا أصبحت فأوّل شیء یستقبلک فکله و الثّانی فاکتمه و الثّالث فاقبله و الرّابع فلا تؤیسه و الخامس فاهرب منه؛ یعنی: خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که چون صبح کردی

ص: 143

اوّلین چیزی را که با آن برخورد نمودی بخور، دومی را پنهان کن، سومی را بپذیر، چهارمی را ناامید مکن و از پنجمی فرار کن.

آن پیامبر بزرگوار الهی چون صبح کرد، به راه افتاد، در مسیری که می رفت اوّلین بار با کوه سیاه بزرگی روبرو شد، با خود گفت: پروردگارم به من دستور داده که این کوه بزرگ را بخورم، امّا چگونه می توانم آن را بخورم؟! بعد با خودش گفت: پروردگارم مرا به چیزی که توانایی آن را ندارم فرمان نمی دهد، پس به سوی کوه رفت تا آن را بخورد، هرچه به آن کوه نزدیکتر شد کوه کوچک تر شد تا وقتی به آن رسید آن را به اندازۀ لقمه ای یافت و خورد و دید که آن لقمه گواراترین چیزی بود که تا به حال خورده است.

دوباره به راه افتاد. این بار با تشتی روبرو شد، با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که آن را پنهان سازم، پس حفره ای کند و تشت را داخل آن قرار داد و رویش خاک ریخت و به راه خود ادامه داد، ولی دید که تشت از زیر خاک بیرون آمد، با خود گفت: من آنچه را که پروردگارم فرمان داده بود انجام دادم و دیگر تکلیفی ندارم، و به راه افتاد، ناگهان پرنده ای را دید که بازی او را دنبال می کند، پرنده در اطراف او دور زد و او گفت: پروردگارم فرمان داده که این پرنده را بپذیرم، پس آستین خود را باز کرد و پرنده را در آستین خود جای داد، باز به او گفت: من چندروز است که به دنبال این پرنده هستم، اکنون تو او را از من گرفتی! با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که این باز را ناامید نکنم پس قطعه ای از ران خود را برید و به آن باز داد.

دوباره به راه خود ادامه داد تا گوشت مردار گندیده و کرم افتاده ای را دید، با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که از این بگریزم، پس از آن گریخت و برگشت.

ص: 144

در خواب به او گفته شد: تو آنچه را که به آن مأمور بودی انجام دادی، آیا می دانی چیزهایی که دیدی چه بود؟ گفت: نمیدانم! به او گفته شد:

آن کوه، غضب بود، وقتی بنده ای خشم می کند خودش را نمی بیند و از شدّت غضب ارزش خود را نمی داند، پس اگر خودش را در برابر خشم نبازد، و ارزش خود را بداند و خشم او فروکش کند، سرانجام آن، همان لقمۀ گوارایی می شود که تو خوردی.

فروخوردن خشم

بله دوستان! این یک واقعیت است که وقتی انسان خشمگین می شود، خشم را در برابر خود مانند کوهی، بزرگ می بیند و خودش را در برابر آن عاجز، امّا اگر قدر و منزلت خود را به یاد آورد، و اعتماد به نفسش را از دست ندهد، و تصمیم بگیرد تا خشمش را فروخورد، هرلحظه ای که می گذرد، خشم او کم و کمتر می شود تا آنکه مانند لقمۀ کوچکی می شود که براحتی می تواند آن را بخورد، و وقتی آن را خورد، می بیند شیرین ترین چیزی بوده که تا به حال خورده است.

***

و امّا تشت، همان عمل صالح است که وقتی بنده آن را پنهان کند، خداوند آشکارش می سازد تا بنده نیکوکار را با آن زینت بخشد (و این، البتّه پاداش دنیوی اوست) و خداوند ثواب آخرت را نیز برای او ذخیره می کند.

ص: 145

پنهان داشتن عمل صالح

مطابق آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، بهتر است انسان عمل خیر را مخفیانه انجام دهد، و سپس آن را برزبان هم نیاورد، زیرا اگر انسان عمل خیر خود را به زبان آورد، از ارزش آن کاسته می شود.

امام باقر (علیه السّلام) فرمودند:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل؛ یعنی: نگهداری عمل، از خود عمل سخت تر است.

راوی پرسید: منظور از نگهداری عمل چیست؟

امام (علیه السّلام) فرمود:

یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له فکتب له سرّا، ثمّ یذکرها فتمحی فتکتب له علانیة، ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء(1)؛ یعنی: شخص برای خداوند یگانه، بخشش و انفاقی می کند و این عمل، برای او عمل پنهانی نوشته می شود، امّا بعدًا کارش را به زبان می آورد که در نتیجۀ آن، ثواب نهانی - که بیشتر است - پاک می شود و برایش ثواب عمل آشکار می نویسند، بار دیگر آن را به زبان می آورد، که در این بار عملش پاک می شود و عمل ریایی نوشته می شود.

پس بهتر است ما عمل نیک را مخفیانه انجام دهیم، امّا خداوند آن عمل را مخفی نگه نمی دارد، بلکه آن را به نحوی برای دیگران آشکار می کند.

به گفتۀ سعدی:

هر سحر از عشق دمی می زنم *** روز دیگر می شنوم برمَلا

ص: 146


1- میزان الحکمة، ج 4، 338 (4 / 176 / 1422)

و این، البتّه گوشه ای از پاداش دنیوی شخص است و پاداش اخروی او محفوظ است.

***

و امّا پرنده، کسی است که نصیحتی به تو می گوید، پس او رابپذیر و نصیحتش را قبول کن!

قبول نصیحت

اشاره

انسان باید نصیحت نصیحت کننده را پذیرا باشد، اگرچه نصیحت کننده، کسی باشد که از نظر سن یا از جهت مقام و رتبه از او پایین تر است!

نصیحت راهزن به غزالی

غزالی دانشمند شهیر اسلامی، به نیشابور و گرگان رفته و سال ها از محضر اساتید بزرگ کسب فضل کرد و برای آن که معلوماتش فراموش نشود، آنها را مرتّب می نوشت و جزوه می کرد، و جزوه هایش را که محصول سالها زحمتش بود، مثل جان شیرین دوست میداشت.

بعد از سالها تحصیل علم، جزوه هایش را مرتّب نموده در توبره ای پیچید و با قافله ای به طرف وطنش حرکت کرد، از قضا قافله در راه با عدّه ای راهزن برخورد کرد، دزدان جلوی قافله را گرفتند و آنچه مال یافت می شد همه را جمع کردند، تا آنکه نوبت به غزالی رسید، همین که دست دزدان به طرف توبره دراز شد، غزالی شروع کرد به التماس کردن و گفت: غیر از این توبره، هرچه دارم ببرید امّا آن را به من واگذارید.

ص: 147

دزد پرسید: اینها به چه درد تو می خورد؟ غزالی گفت: اینها ثمرۀ چندین سال تحصیل من است، اگر اینها را از من بگیرید، معلوماتم تباه می شود و سالها زحمتم هدر می رود! دزد گفت: علمی که جایش در توبره و قابل دزدیدن باشد علم نیست، برو فکری به حال خود بکن!

این گفتۀ عامیانه، غزالی را تکان داد، او که تا آن روز فقط طوطی وار از استاد می شنید و در دفتر ضبط می کرد، بعد از آن به فکر افتاد مغز خود را پرورش دهد و مطالب مفید را در ذهن خود ثبت نماید.

غزالی گفته است: من بهترین پندها را که راهنمای زندگی فکری من شد، از زبان یک دزد راهزن شنیدم!(1)

باطل است آنچه مُدّعی گوید: *** خفته را خفته کی کند بیدار؟

مرد باید که گیرد اندر گوش *** ور نوشته است پند بر دیوار

پس نباید دربرابر نصیحت تکبّر به خرج داد! البتّه به این مطلب نیز باید توجّه داشت که نصیحت باید نصیحت باشد؛ یعنی سخنی از سر خیرخواهی. و باید با لحن دوستانه صورت گیرد، نه بصورت طعنه، تحقیر، تمسخر و... این چنین نصیحت را باید پذیرفت!

***

و امّا باز، مردی است که حاجتی به تو دارد او را نومید مکن.

برآوردن نیاز نیازمند

امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:

ص: 148


1- مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 18، ص 233؛ به نقل از: غزالی نامه، ص 116

ما قضی مسلم لمسلم حاجة إلّا ناداه الله تبارک و تعالی: علیّ ثوابک، و لا أرضی لک بدون الجنّة(1)؛ هرگاه مسلمانی نیاز مسلمانی را برآورد، خداوند تبارک و تعالی او را ندا دهد که: پاداش تو به عهدۀ من است، و من به کمتر از بهشت برای تو راضی نمی شوم.

***

و امّا گوشت گندیده غیبت است، از آن فرار کن.(2)

دوری از غیبت

در مورد غیبت، سخن زیاد گفته شده، بنده فقط یک حدیث از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) محضر شما به عرض می رسانم:

یؤتی بأحد یوم القیامة یوقف بین یدی الله و یدفع إلیه کتابه فلا یری حسناته، فیقول: إلهی، لیس هذا کتابی! فإنّی لا أری فیها طاعتی؟! فیقال له: إنّ ربّک لا یضلّ و لا ینسی، ذهب عملک باغتیاب النّاس. ثم یؤتی بآخر و یدفع إلیه کتابه فیری فیه طاعات کثیرة، فیقول: إلهی، ما هذا کتابی! فإنّی ما عملت هذه الطّاعات! فیقال: لأنّ فلانا اغتابک فدفعت حسناته إلیک(3)؛ روز قیامت فردی را می آورند و او را در پیشگاه خدا نگه می دارند و نامه اش را به او می دهند، امّا اعمال نیک خود را در آن نمی بیند. عرض می کند: الهی! این نامۀ من نیست! زیرا من در آن کارهای نیکم را نمی بینم! به او گفته می شود: پروردگار تو نه خطا می کند و نه فراموش، عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت. سپس مرد دیگری را می آورند و نامه اش را به او می دهند، در آن نامه، اعمال نیک بسیاری

ص: 149


1- میزان الحکمة، ج 3، ص 249 (3 / 132 / 965)
2- الخصال، شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، ج 1، ص 388
3- بحارالأنوار، ج 72، ص 258

را مشاهده می کند، عرض می کند: الهی! این نامۀ من نیست! زیرا من این کارها را به جا نیاورده ام! گفته می شود: فلانی از تو غیبت کرد و من اعمال خیر او را به تو دادم.

هدیه ای به غیبت کننده!

شخصی به یکی از حکماء گفت: فلان شخص غیبت تو را کرد. حکیم طبقی خرما برای غیبت کننده فرستاد و پیغام داد که به من خبر داده اند که تو مقداری از اعمال خیر خود را به من اهدا کرده ای، من هم خواستم محبّت تو را جبران کنم؛ امّا معذورم که نمی توانم به طور کامل هدیۀ تو را جبران نمایم!(1)

خواهى كه خوار مى نشوى اى عزيز من

هرگز به ذمّ كس نزنى پيش كس نفس

و آن كس كه شهره گشت به بدگفتِ ديگران

كس را به صحبتش نبود در جهان هوس(2)

ص: 150


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، ج 1، ص 105؛ به نقل از: المحجّة البیضاء، 5، 274
2- ابن يمين فريومدى

11. سه خصلت پسندیده

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

حضرت علی (علیه السّلام) در کلام ارزشمندی به سه خصلت نیکو اشاره نموده و فرموده اند:

إذا أراد الله سبحانه صلاح عبد ألهمه قلّة الکلام و قلّة الطعام و قلّة المنام(1)؛ یعنی: هرگاه خداوند خیر و نیکی کسی را بخواهد، به او سه چیز را نصیب میکند: 1- کم گویی 2- کم خوری 3- کم خوابی.

ص: 151


1- غُررالحکم و دُررالکلم، حکمت 4106، ص 334

1- کم گویی

اوّلین چیزی که حضرت علی (علیه السّلام) به عنوان خیر و صلاح بنده، ذکر نموده اند، کم گویی است؛ قلّة الکلام.

حضرت علی (علیه السّلام) در سخن حکیمانۀ دیگری، کم گویی را نشانۀ کمال عقل دانسته و فرموده است:

إذا تمّ العقل نقص الکلام(1)؛ هرگاه عقل کسی کامل گردد، سخن گفتن او کم می شود.

و در کلام دیگری دوتا فایدۀ مهم برای کم گویی ذکر نموده است، می فرماید:

قلّة الکلام تستر العیوب؛ کم گویی عیب های انسان را می پوشاند،

شاید به این جهت که: انسان وقتی سخن می گوید، با سخنان خود، شخصیت، افکار و نیات درونی خودش را به مخاطب خود نشان داده و حتّی کارهایی را که در گذشته انجام داده است بر زبان می آورد، بدیهی است انسانی که در عقل، اندیشه و کارهایش عیب و نقصی داشته باشد - که البتّه جز معصوم، هیچ کسی از عیب و نقص خالی نیست - عیب او توسّط سخن گفتن برای دیگران آشکار می شود؛ امّا کم گویی سبب می شود که عیب های او پوشیده بماند.

به گفتۀ مولوی:

آدمی مخفی است در زیر زبان *** اين زبان پرده است بر درگاه جان

- ادامه روایت: -

و تقلّل الذّنوب(2)؛

کم گویی گناهان انسان را کم می کند،

ص: 152


1- نهج البلاغة، حکمت 71، ص 454
2- غُررالحکم و دُررالکلم، حکمت 6691، ص 555

زیرا بیشترین گناهانی که انسان انجام می دهد از ناحیۀ زبان است؛ گناهان بزرگی از قبیل: دروغ گفتن، سوگند دروغ، غیبت، تهمت، عیب جویی، شماتت، طعن، لعن، دشنام، قذف و دیگر گناهان بزرگ که روزانه معمولا از انسان سر می زند. کسی که بتواند زبان خودش را نگهدارد، تا حدّ زیادی از گناه مصؤون خواهد ماند، لذا امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

ما من شیئ أحقّ بطول السّجن من اللّسان(1)؛ هیچ چیزی بیشتر از زبان مستحقّ زندانی شدن طولانی مدّت نیست.

شخصی خدمت حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) رسید و درخواست موعظه و نصیحت کرد. حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن! عرض کرد: نصیحت دیگری بفرمایید! فرمود: زبانت را حفظ کن! برای بار سوم تقاضای نصیحت کرد. حضرت فرمود:

«زبانت را حفظ کن! وای بر تو! جز محصولات زبان آیا چیز دیگری مردم را به صورت در آتش می افکند؟»(2)

2- کم خوری

اشاره

دومین خصلت نیکویی که حضرت علی (علیه السّلام) به آن اشاره نموده است، کم خوری است؛ قلّة الطّعام

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه و آله) در سخنی چند ضرر معنوی برای پرخوری بیان نموده اند؛ فرموده:

ص: 153


1- میزان الحکمة، ج 10، ص 268 (10 / 472 / 3513)
2- بحارالأنوار، ج 68، ص 303

پرخوری سبب سه چیز است: قساوت قلب، تنبلی در عبادت و کرشدن گوش از شنیدن موعظه.(1)

حضرت علی (علیه السّلام) به اثر صحّی کم خوری اشاره نموده و فرموده اند:

من قلّ طعامه قلّت آلامه(2)؛ هرکس خوراکش کم باشد، دردها و بیماری هایش کم تر است.

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نیز در این زمینه فرمایش مفیدی دارند؛ می فرماید:

کل و أنت تشتهی و أمسک و أنت تشتهی(3)؛ زمانی غذا بخور که اشتها یافته ای (یعنی:گرسنه شده ای) و زمانی دست از غذاخوردن بکش که هنوز اشتها داری (یعنی: کاملًا سیر نشده ای).

راز تندرستی

سعدی در گلستان می گوید:

یکی از پادشاهان عجم، طبیب حاذقی خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرستاد، تا اگر حضرت، یا یکی از یاران مریض شد، معالجه نماید، یک سال در محضر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بود، امّا مریضی پیش او نیامد.

روزی خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: مدّت یک سال است که در خدمت شمایم، امّا مریضی به من مراجعه نکرده است!

ص: 154


1- بحارالأنوار، ج 100، ص 27
2- غُررالحکم و دُررالکلم، حکمت 9078، ص 727
3- بحارالأنوار، ج 59، ص 290

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: روش اصحاب من این است که تا گرسنه نشوند غذا نمی خورند و هنوز از غذا کاملًا سیر نشده، دست از خوردن می کشند.

آن طبیبِ حکیم گفت: «راز تندرستی همین است» و از خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مرخّص شد.

سخن آنگه کند حکیم آغاز *** یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز ناگفتنش خَلل زاید *** یا ز ناخوردنش به جان آید

لاجَرم حکمتش بود گفتار *** خوردنش تندرستی آرد بار(1)

دستور بهداشتی قرآن

جالب اینکه قرآن عظیم الشأن نیز دستور میانه روی را در خوردن و آشامیدن داده و در بخشی از یک آیه فرموده است:

وَ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ؛(2) و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد.

این جمله گرچه به ظاهر ساده به نظر می رسد، امّا امروز ثابت شده است که یکی از مهم ترین دستورات بهداشتی همان است که در این جمله بیان شده است، زیرا دانشمندان در تحقیقاتشان به این نتیجه رسیده اند که سرچشمۀ بسیاری از بیماریها، غذاهای اضافی است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقی می ماند، این مواد اضافی هم بار سنگینی است برای قلب و سایر دستگاههای بدن، و هم منبع آماده ای است برای انواع عفونتها و بیماریها، لذا برای درمان بسیاری از بیماریها، نخستین گام

ص: 155


1- گلستان سعدی، باب 3، حکایت 4، ص 118
2- اعراف، 31

همین است که این مواد مزاحم که در حقیقت زباله های تن هستند، بسوزند و جسم از آنها پاکسازی شود.

عامل اصلی تشکیل این مواد مزاحم، اسراف و زیاده روی در تغذیه و به اصطلاح «پرخوری» است، و راه جلوگیری از آن نیز رعایت اعتدال در خوردن است.

مفسّر بزرگ، مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» نقل می کند که:

هارون الرّشید طبیبی مسیحی داشت که مهارت او در طب معروف بود، روزی آن طبیب به یکی از دانشمندان اسلامی گفت: من در کتاب آسمانی شما چیزی از طب نمی یابم، در حالی که دانش مفید بر دو گونه است: علم ادیان و علم ابدان.

آن دانشمند اسلامی در پاسخ گفت: خداوند همه دستورات طبی را در نصف آیه از کتاب خویش آورده است:

کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا؛ بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.

و پیامبر ما نیز طب را در این دستور خویش خلاصه کرده است:

المعدة بیت الادواء و الحمیة رأس کلّ دواء و اعط کلّ بدن ما عوّدته: معده خانۀ همۀ بیماریها است، و امساک سرآمد همۀ داروها است و آنچه بدنت را عادت داده ای (از عادات صحیح و مناسب) آن را از او دریغ مدار.

طبیب مسیحی هنگامی که این سخن را شنید گفت:

ما ترک کتابکم و لا نبیّکم لجالینوس طبا!: قرآن شما و پیامبرتان برای جالینوس (طبیب معروف) طبی باقی نگذارده است.(1)

ص: 156


1- تفسیر نمونه، ج 6، ص 188

3- کم خوابی

اشاره

سومین خصلت شایسته در کلام مبارک حضرت علی (علیه السّلام) کم خوابی است؛ قلة المنام.

اسلام دین جامعی است که برای همۀ ابعاد زندگی برنامه دارد، حتّی برای خوابیدن.

آداب خوابیدن

اشاره

اسلام برای خوابیدن آدابی بیان کرده، مثل اینکه: انسان وقتی می خوابد، با وضو بخوابد، که اگر کسی با وضو بخوابد بستر خواب او برای او حکم مسجد (محلّ عبادت) را پیدا می کند.

حقایقی از زبان سلمان فارسی رحمة الله علیه

حضرت امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) روزی به اصحابش فرمود: کدام یک از شما هرروز روزه می گیرد؟ سلمان فارسی (رحمة الله علیه) گفت: من ای رسول خدا. پیامبر فرمود: کدام یک از شما هرشب به عبادت بر می خیزد؟ سلمان گفت: من یا رسول الله. پیامبر فرمود: کدام یک از شما هرروز یک ختم قرآن می کند؟ سلمان گفت: من یا رسول الله.

یکی از اصحاب پیامبر خشمگین شد و گفت: یا رسول الله! این مرد عجمی می خواهد بر ما فخر فروشی کند، من دیده ام که او بیشتر روزها روزه نیست و بیشتر

ص: 157

شب را می خوابد و بیشتر روز را قرآن نمیخواند. پیامبر به او فرمود: ساکت باش، تو را با مثل لقمان حکیم چه کار؟ از او بپرس تا به تو جواب دهد.

آن مرد خطاب به سلمان گفت: آیا همیشه روزه هستی؟ سلمان گفت: بله. مرد گفت: ولی من بیشتر روزها تو را در حال غذا خوردن دیده ام. سلمان گفت: من سه روز از هرماه را روزه می گیرم و ماه شعبان را به ماه رمضان وصل می کنم، با این عمل گویا همۀ سال را روزه بوده ام، مگر نه اینکه خداوند متعال فرموده است:

مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا(1)؛ هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش خواهد داشت.

مرد گفت: با آن که تو بیشتر شب را می خوابی پس چرا می گویی که شب زنده داری؟ سلمان گفت: پیامبر فرمود: هرکسی با طهارت بخوابد مثل آن است که تمام شب را به عبادت گذرانده است و من هرگز بی طهارت نمیخوابم.

مرد گفت: چرا ادّعا می کنی که هرروز یک ختم قرآن می کنی، در حالیکه خیلی از اوقات از تلاوت ساکت هستی. سلمان گفت: از پیامبر شنیدم که به علی (علیه السّلام) فرمود: ای علی! تو مثل سورۀ توحید هستی. هرکه یک بار سورۀ «قل هو الله احد» را بخواند مثل آن است که یک ثلث قرآن را خوانده است و هرکه دوبار آن را بخواند مثل آن است که دو ثلث قرآن را خوانده و هرکه سه بار آن را بخواند مانند آن است که یک ختم قرآن کرده است. همین گونه هرکس تو را تنها با زبان دوست بدارد یک ثلث ایمانش کامل شده و هرکس با دل و زبانش دوست بدارد دو ثلث ایمانش کامل شده و هرکس با دل و زبان تو را دوست بدارد و با دستش هم یاریت کند تمام ایمان را به دست آورده است. یا علی! سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد اگر اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشتند حتّی یک نفر هم در آتش دوزخ عذاب نمی دید. ای مرد! من «قل هو الله أحد» را روزی سه بار قرائت

ص: 158


1- أنعام، 160

می کنم. و طبق این دلایل آنچه گفتم درست است. آن مرد بلند شد و (سخنی برای گفتن نداشت،) گویی سنگ در دهانش کرده اند.(1)

دومین ادبی که برای خوابیدن وارد شده این است که انسان بر پهلوی راست بخوابد و دست راست را زیر صورت بگذارد؛ و بر پهلوی چپ یا رو نخوابد.

زیاد نخوابید

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه و آله):

إیّاکم و کثرة النّوم فإنّ کثرة النّوم تدع صاحبه فقیرا یوم القیامة(2)؛ زیاد نخوابید، زیرا خواب زیاد صاحبش را در روز قیامت دست خالی می گذارد.

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

حضرت موسی (علیه السّلام) در مناجاتش با پروردگار از او پرسید:

أیّ عبادک أبغض الیک؟؛ خدایا! کدام بنده ات نزد تو مبغوض تر است؟

خداوند در جواب فرمود:

جیفة باللّیل و بطّال بالنّهار(3)؛ کسی که شب مانند مرداری بیفتد و روزش را به بیکاری گذراند.

البتّه ضررهای دنیوی پرخوابی که روشن است: بدون شک هیچ کسی از زیادخوابیدن به جایی نرسیده است؛ همۀ کسانی که به جایگاهی رسیده اند - چه از

ص: 159


1- بحارالأنوار، ج 22، ص 317
2- میزان الحکمة، ج 12، ص 492 (12 / 526 / 3917)
3- بحارالأنوار، ج 13. ص 354

نظر علم یا ثروت یا مقام - رنج بیخوابی های زیادی را کشیده اند، شبها تا دیر وقت نخوابیده و صبح زودتر از خواب برخاسته اند.

به فرمودۀ قرآن:

وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی(1)؛ انسان جز به نتیجۀ تلاشش نمی رسد.

و به گفتۀ سعدی:

نابرده رنج گنج میسّر نمی شود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

ص: 160


1- نجم، 39

12. گناهان کبیره

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

در فرهنگ قرآن و روایات، دو تا اصطلاح داریم به نام «گناه کبیره» و «گناه صغیره»، و به عبارتی گناهان بر دو قسمند: گناهان کبیره و گناهان صغیره.

تعریف گناه کبیره و صغیره

«گناه کبیره» یعنى گناه بزرگ و «گناه صغیره» یعنى گناه کوچک.

ص: 161

«گناه کبیره» هر گناهی است که از نظر اسلام بزرگ و پر اهمّیت است، و نشانۀ اهمّیت آن این است که در قرآن مجید، تنها به نهی از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، لذا در روایات اهل بیت (علیهم السّلام) می خوانیم:

«الکبائر، اللّتی أوجب الله عزّ و جلّ علیها النّار؛(1) گناهان کبیره گناهانی است که خداوند مجازات آتش برای آنها مقرر داشته است».

اما «گناه صغیره» گناهی است که قرآن عظیم الشّأن در مورد آن می فرماید:

«إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا؛(2) اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می بخشیم و شما را در جایگاه با ارزشی وارد می کنیم».

پس گناه صغیره، گناهی است که اگر انسان از گناهان کبیره دوری کند، از طرف خداوند (جلّ جلاله) بخشیده می شود.

ولی باید توجّه داشته باشیم که این تعریف از گناه صغیره، نباید سبب جرأت بر آن گردد، زیرا:

اوّلا- چنانچه دیدیم، شرط بخشیده شدن گناه صغیره، اجتناب از گناه کبیره است؛

ثانیاً- گناهان صغیره در اسلام ناشناخته اند و گناهی به عنوان صغیره، مشخّص نشده است. پس هر گناهی احتمال کبیره بودن آن می رود.

ثالثًا- کوچک شمردن گناه، خود، گناه کبیره بلکه از اکبر کبائر است.

ص: 162


1- میزان الحکمة، 4، 279
2- نساء، 31

حضرت علی (علیه السّلام) می فرماید:

«أشَدُّ الذُّنوبِ ما استَخَفَّ بهِ صاحِبُهُ؛(1) بدترین گناه آن است که گنهکار آن را سبک شمارد».

شهید دستغیب (رحمه الله) در کتاب «گناهان کبیره» - که کتاب جامع و مفصّلی است در مورد گناهان کبیره - تعداد 70 گناه را به عنوان کبیره های مسلّم، مفصّلًا مورد بحث قرار داده و تعداد 18 گناه را به عنوان گناهان مردّد بین کبیره و صغیره ذکر نموده است (امّا گناهی را به عنوان گناه صغیره نام نبرده است، زیرا - چنانچه گفتیم - گناهی به عنوان صغیره اثبات نشده است).

اما در روایات، تعداد گناهان کبیره، مختلف بیان شده است؛ در برخی از روایات، هفت، در برخی، نُه و در برخی بیشتر، تا هفتاد گناه، کبیره دانسته شده. و البته این روایات با همدیگر منافاتی ندارند، چون در حقیقت بعضی از این روایات اشاره به گناهان کبیره درجه اوّل و بعضی به گناهان کبیره درجه دو و بعضی به همه گناهان کبیره اشاره دارد.

یکی از آن روایاتی که به گناهان کبیره درجه اوّل اشاره دارد حدیثی است که امروز می خواهم محضر شما بخوانم.

«عن عبید بن زرارة: سألت أباعبدالله (علیه السّلام) عن الکبائر، فقال: هنّ فی کتاب علی (علیه السّلام) سبع: الکفر بالله، و قتل النّفس، و عقوق الوالدین، و أکل الرّبا بعد البیّنة، و أکل مال الیتیم ظلما، والفرار من الزّحف و التعرّب بعدالهجرة؛ عبید بن زراره گفته است: از امام صادق (علیه السّلام) در مورد گناهان کبیره پرسیدم، فرمود: گناهان کبیره در کتاب علی (علیه السّلام) هفت است:

ص: 163


1- بحارالأنوار، ج 7، ص 364

کفر به خداوند، قتل نفس، عقوق والدین، خوردن ربا پس از روشن شدن حکم آن، خوردن مال یتیم از روی ستم، فرار از میدان جهاد و باز گشت به سرزمین کفر پس از هجرت».

1- کفر به خداوند

فقهاء می فرمایند:

کافر کسی است که یا اصلاً دین ندارد، یا دینی غیر از اسلام انتخاب نموده، و یا اسلام را قبول دارد ولی چیزی را که می داند از اسلام است انکار می کند؛ بطوری که به انکار رسالت بر گردد.(1)

علماء فرموده اند:

کفر بر چهار قسم است:

1. کفر «انکار». و آن این است که شخص، اصلًا باور به وجود خدا نداشته و به آن اقرار ندارد، [مانند مادّیین و ماتریالیست ها]؛

2. کفر «جحود». و آن این است که کسی در دل به وجود خدا باور دارد، ولی به زبان انکار می کند، مانند شیطان؛

3. کفر «عناد». و آن این است که شخص، در دل به وجود خدا باور داشته و به زبان نیز اقرار دارد، ولی از روی حسد، دین را نمی پذیرد؛ مانند ابی جهل و برخی دیگر از سران قریش؛

ص: 164


1- منهاج الصّالحین، آیت الله العظمی فیّاض، ص 188

4. کفر «نفاق». که با زبان اقرار دارد ولی در دل انکار.(1)

(2)

قرآن کریم می فرماید:

الف: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اوّلئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛(3) و کسانی که کافر شدند، و آیات ما را تکذیب کردند، اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود».

ب: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ - یُرِیدُونَ أَن یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنْهَا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ؛(4) به یقین کسانی که کافر شدند، اگر تمام آنچه در زمین است و همانندش، از آنها باشد و همۀ آن را برای نجات از کیفر روز قیامت بدهند، از آنان پذیرفته نخواهد شد، و مجازات دردناکی خواهند داشت - پیوسته می خواهند از دوزخ خارج شوند، ولی آنها نمی توانند از آن خارج گردند و برای آنها مجازاتی پایدار است».

2- قتل نفس (کشتن آدم)

اشاره

قرآن کریم:

«وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛(5) و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند،

ص: 165


1- بحارالأنوار، ج 71، ص 245
2- البته علماء، «شرک» را نیز از اقسام کفر می دانند، و آن این است که کسی برای خداوند شریک و همتایی قایل شود...
3- بقره، 39
4- مایده، 36 - 37
5- نساء، 93

مجازات او دوزخ است، در حالی که جاودانه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب می کند، و او را از رحمتش دور می سازد، و مجازات بزرگی برای او آماده ساخته است».

در این آیه برای کسانی که فرد با ایمانی را عمدًا به قتل برسانند چهار مجازات و کیفر شدید اخروی (علاوه بر مسئله قصاص که مجازات دنیوی است) ذکر شده است:

1- خلود، یعنی جاودانه در آتش دوزخ ماندن (وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها).

2- خشم و غضب الهی (وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ).

3- دوری از رحمت خدا (وَ لَعَنَهُ).

4- مهیّا بودن عذاب عظیم برای او (وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً).

و به این ترتیب از نظر مجازات اخروی حدّ اکثر تشدید در مورد قتل عمدی شده است، به طوری که در هیچ مورد از قرآن اینچنین مجازات شدیدی بیان نگردیده است.(1)

حمل تمام گناهان

امام باقر (علیه السّلام):

من قتل مؤمنا متعمّدا أثبت الله تعالی علیه جمیع الذّنوب، و برئ المقتول منها، و ذلک قول الله تعالی: «أرید أن تبوأ بإثمی و إثمک فتکون من

ص: 166


1- تفسیر نمونه، ج 4، ص 96

أصحاب النّار»؛(1) هر کس عمداً مؤمنی را بکشد، خداوند متعال همۀ گناهان را برای او ثبت می کند و مقتول از گناهان پاک می شود و این سخن خداوند متعال است [آن جا که به نقل از یکی از فرزندان آدم به برادرش می فرماید]: «می خواهم گناه من و گناه خودت را به دوش کشی و از دوزخیان باشی».

قاتل، مسلمان نمی میرد!

امام صادق (علیه السّلام) - در مورد کسی که مؤمنی را بکشد - فرمود:

«یقال له مت أیّ میته شئت؛ إن شئت یهودیّا و إن شئت نصرانیا و إن شئت مجوسیا؛(2) هنگام مرگ به او گفته می شود: هرگونه می خواهی بمیر؛ یهودی، نصرانی، یا مجوسی - یعنی مسلمان نمی میری -».(3)

3- عقوق الوالدین

اشاره

بسیار جای تأمّل دارد در چهار سوره از قرآن مجید نیکی به والدین بلافاصله بعد از مسأله توحید ذکر شده است:

ص: 167


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 294
2- کافی، ج 7، کتاب الدّیات، باب القتل، ح 9، ص 273
3- در روایات ما در مورد پنج دسته وارد شده است که هنگام مردن یا یهودی و یا نصرانی می میرند و مسلمان از دنیا نمی روند: 1- کسی که بغضی از علی (علیه السّلام) به دل داشته باشد (بحارالأنوار، ج 39، ص 305)؛ 2- قاتل؛ 3- تارک الصّلاة (میزان الحکمة، ج 6، ص 319 (6/ 299 / 2269) )؛ 4- مانع الزّکات (میزان الحکمة، ج 5، ص 19 (5 / 203 / 1582) )؛ 5- تارک الحج (میزان الحکمة، ج 2. ص 494 (2 / 98 / 706) ).

در سوره بقره آیه 83 می خوانیم: لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در سوره نساء آیه 36 می فرماید: و اُعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در سوره انعام آیه 151 می فرماید: أَلاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

و در آیه مورد بحث نیز دیدیم که فرمود: وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً.

نکتۀ جالب اینکه: مادۀ «احسان» گاهی با «إلی» و گاهی با «ب» ذکر می شود، در صورتی که با «إلی» ذکر شود، مفهوم آن نیکی کردن است هر چند بطور غیر مستقیم و بالواسطه باشد، امّا هنگامی که با «ب» ذکر می شود معنی آن نیکی کردن به طور مستقیم و بدون واسطه است، بنا بر این آیه دستور می دهد که احسان به والدین را باید شخصًا و بدون واسطه انجام داد.(1)

نیکی به پدر و مادر، کلید طلایی موفّقیت!

نیکی به والدین، نه تنها آثار و برکات معنوى، که آثار مثبت دنیوی نیز دارد، مانند موفّقیت در زندگى، طول عمر، گشایش در رزق و روزی و...

و به تعبیر جامع می توان گفت: نیکی به والدین، کلید طلایی موفّقیت است.

در برابر، عقوق والدین، یعنی نافرمانی کردن و آزردن پدر و مادر و ناراضی بودن آن دو از اولاد، سبب بدبختی دنیوی و اخروی فرزندان است.

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرموده است:

ص: 168


1- تفسیر نمونه، ج 6، ص 48

إیاکم و عقوق الوالدین فإن ریح الجنة توجد من مسیرة ألف عام و لا یجدها عاق...؛(1)بترسید از اینکه عاق پدر و مادر شوید، زیرا بوی بهشت از پانصد سال راه به مشام می رسد، ولی هیچگاه به کسی که عاق والدین است نخواهد رسید.

این تعبیر نشان می دهد که عاق والدین نه تنها در بهشت گام نمی گذارد بلکه حتّی نمی تواند به آن نزدیک شود.

4- اکل ربا پس از بیّنه (روشن شدن و دانستن حکم آن)

قرآن مجید:

«الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَاوّلئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛(2) کسانی که ربا می خورند، (در قیامت) مانند کسی که بر اثر تماس شیطان، دیوانه شده (و تعادل خود را از دست داده) بر می خیزند، این، بخاطر آن است که گفتند: «بیع (و داد و ستد) مانند ربا است» در حالی که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام، (زیرا فرق میان این دو، بسیار است) پس اگر کسی اندرزی از جانب پروردگارش به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهای پیشین (و قبل از تحریم) از آن اوست، و کار او به (عفو) خدا واگذار می شود، امّا کسانی که (به ربا خواری) بازگردند اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند بود».

خلود در آیه فوق، قابل توجّه و دقت است.

ص: 169


1- بحار الأنوار، ج 71، ص 61
2- بقره، 275

چند آیه بعد، خداوند (جلّ جلاله) شدیدترین تعبیر را در مورد ربا به کار برده است؛ تعبیری که در مورد هیچ گناهی جز رباخواری سابقه ندارد، می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ - فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از نا فرمانی خدا بپرهیزید، و آنچه را از ربا باقی مانده، رها کنید، اگر ایمان دارید - اگر چنین نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، به شما اعلان جنگ می کنند،(2)

و اگر توبه کنید، سرمایه هایتان، از آن شماست و در نتیجه نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم می شود».

در توصیه هایی که پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه وآله) به حضرت علی (علیه السّلام) دارند، می فرمایند:

یا علیّ! الرّبا سبعون جزءا فأیسرها مثل أن ینکح الرّجل أمّه فی بیت الله الحرام؛ ای علی! ربا هفتاد جزء دارد، ساده ترین جزء آن، مثل آن است که کسی در خانۀ خدا با مادر خود نزدیکی کند!

یا علیّ! درهم ربا أعظم من سبعین زنیة کلّها بذات محرم فی بیت الله الحرام(3)؛ ای علی! یک درهم ربا نزد خداوند، بزرگتر از هفتاد بار زنا کردن با محرم است در خانۀ خدا.

ص: 170


1- بقره، 278-279
2- این همان جنگی است که طبق قانون «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ؛ با گروهی که متجاوز است پیکار کنید تا به فرمان خدا گردن نهد» (حجرات، 9) انجام می گیرد. تفسیر نمونه، ج 2، ص 437
3- بحارالأنوار، ج 100، ص 119

5- خوردن مال یتیم

قرآن کریم:

«وَ آتُوا اَلْیَتامی أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا اَلْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً؛(1) و اموال یتیمان را (هنگامی که به حد رشد رسیدند) به آنها بدهید، و اموال بد (خود) را با اموال خوب (یتیمان) تبدیل نکنید، و اموال آنها را با اموال خودتان (به وسیله مخلوط کردن یا تبدیل نمودن) نخورید، زیرا این گناه بزرگی است».

نگاهى به آیات قرآن نشان می دهد که اسلام اهمّیت فوق العاده ای برای موضوع اموال یتیمان قائل شده و خیانت کنندگان در اموال یتیمان را به مجازات های شدید تهدید می کند و با تعبیراتی قاطع سرپرستان را به مراقبت از اموال یتیمان دعوت می کند.

لحن شدید این آیات بقدری در قلوب مسلمانان صدر اسلام مؤثّر واقع شده بود، که حتّی می ترسیدند غذای مشترکی برای خود و یتیمان درست کنند، بهمین جهت غذای آنها را از غذای خود و فرزندان خویش جدا می ساختند، و این امر موجب ناراحتی هر دو طرف می شد، لذا آیه 220 سوره بقره («وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ وَ اَللّهُ یَعْلَمُ اَلْمُفْسِدَ مِنَ اَلْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اَللّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اَللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ و از تو درباره یتیمان سؤال می کنند، بگو: اصلاح کار آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، (مانعی ندارد، زیرا) آنها برادر (دینی) شما هستند (و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید) خداوند، مفسدان را از مصلحان، باز می شناسد و اگر خدا می خواست، شما را (با دستورات سختگیرانه درباره یتیمان) به زحمت می افکند (ولی چنین نکرد) زیرا خداوند توانا و حکیم است») نازل گردید و به آنها اعلام داشت که اگر هدفشان از مخلوط

ص: 171


1- نساء 2

ساختن اموال یا غذای یتیمان با اموال یا غذای خود، خیر خواهی و اصلاح بوده باشد مانعی ندارد.(1)

6- فرار از جنگ

اشاره

قرآن مجید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ - وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ؛(2) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) - و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنّم است، و چه بد جایگاهی است! مگر آنکه هدفش از کناره گیری، تجدید نیرو برای حمله (مجدّد) و یا پیوستن به گروهی (از مجاهدان) باشد».

امتیاز بزرگ حضرت علی (علیه السّلام)

در میان امتیازات فراوانی که علی (علیه السّلام) داشت و گاهی خودش - به هدفی از اهداف مثبت - به آن اشاره می کرد همین مسئله فرار نکردن از میدان جهاد بود، حضرت در یکی از موارد، می فرماید:

ص: 172


1- تفسیر نمونه، ج 3، ص 321
2- انفال، 15 - 16

«انّی لم افرّ من الزّحف قطّ و لم یبارزنی احد الّا سقیت الارض من دمه؛ من هیچگاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم و هیچ کس در میدان جنگ با من روبرو نشد مگر اینکه زمین را از خونش سیراب کردم».(1)

7- تعرّب بعدالهجرة

تعرّب بعد از هجرت، یعنی بازگشتن به سرزمین کفر پس از هجرت به سرزمین اسلامی، امّا باید توجّه داشت که هجرت و تعرّب در اسلام منحصر به جنبه مکانی نیستند؛ بلکه هجرت، هرگونه انتقال از حالت کفر به ایمان است و تعرّب بعد از هجرت، بازگشت از آداب و سنن اسلامی به آداب و سنن کفر است.(2)

***

ادامۀ روایت عبید بن زراره:

قال: فقلت: هذا اکبر المعاصی؛ عبید بن زراره می گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: آیا اینها بزرگ ترین گناهان است؟

فقال: نعم؛ حضرت فرمودند: بله.

قلت: فأکل الدّرهم من مال الیتیم ظلما أکبر أم ترک الصّلاة؛ پرسیدم: آیا خوردن یک درهم از مال یتیم از روی ظلم بزرگ تر است یا ترک نماز؟

قال: ترک الصّلاة؛ فرمود: ترک نماز.

قلت: فما عدّدت ترک الصّلاة فی الکبائر؛ گفتم: چرا ترک نماز را در شمار کبایر نیاوردید؟

ص: 173


1- تفسیر نمونه، ج 7، ص 146؛ به نقل از: نور الثقلین ج 2 ص 138، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 92 و...
2- ر ک: تفسیر نمونه، ج 8، ص 123

قال: أیّ شیئ اوّل ما قلت لک؟ فرمود: اوّلین چیزی که به عنوان کبیره گفتم، چه بود؟

قلت: الکفر؛ عرض کردم: کفر.

قال: فإنّ تارک الصّلاة کافر یعنی من غیر علّة؛(1) امام فرمودند: ترک کننده نماز - بدون سبب - کافر است.

پایان

ص: 174


1- جهاد بانفس، شیخ حرّ عاملی (رحمة الله علیه)، باب 46، ص 196

فهرست منابع

• قرآن کریم

• نهج البلاغة، انتشارات سادات رضوی - قم، چاپ اوّل / تابستان 1387

• غُررالحکم و دُررالکلم، عبدالواحد آمُدی (رحمة الله علیه)، مؤسسۀ انتشاراتی امام عصر (عجّل الله فرجه الشّریف) - قم، چاپ چهارم / 1386

• فروع کافی، شیخ کلینی (رحمة الله علیه)، دارالأضواء - بیروت، الطّبعة الثالثة المصحّحة / 1405 ه - 1985 م

• بحارالأنوار، علّامۀ مجلسی (رحمة الله علیه)، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطّبعة الثالثة المصحّحة / 1403 ه - 1983 م

• میزان الحکمة، محمّد محمّدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث - قم، چاپ دوازدهم / 1390

• الخصال، شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، اندیشۀ هادی - قم، چاپ اوّل / 1385

• کامل الزّیارات، جعفر بن محمّد بن قولویه (رحمة الله علیه)، پیام حق - تهران، چاپ اوّل / بهار 1377

• جهاد با نفس، شیخ حرّ عاملی (رحمة الله علیه)، انتشارات نهاوندی - قم، چاپ پنجم / پاییز 83

ص: 175

• تفسیر نمونه، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دارالکتب الإسلامیه - تهران

• تفسیر نور، حجّت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن - تهران، چاپ یازدهم / بهار 1394

• مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، انتشارات صدرا - تهران

• فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، مؤسسه بوستان کتاب - قم، چاپ بیست و هشتم / 1388

• آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه)، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ سی و نهم / پاییز 1388

• پنجاه درس اصول عقائد برای جوانان، آیت الله ناصرمکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان – قم، چاپ بیست و یکم / 1388

• تمدّن اسلام و عرب، دکتر گوستاولوبون فرانسوی، ترجمه سیدهاشم حسینی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه - تهران، چاپ دوم / 1353

• گناهان کبیره، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، مؤسّسۀ مطبوعاتی دارالکتاب جزائری - قم

• داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، چاپ سیزدهم / 1388

• گلستان سعدی، انتشارات مهرآوید - تهران، چاپ دوم / 1395

• هزار و یک حکایت اخلاقی، محمّدحسین محمّدی، انتشارات چاف - قم، چاپ اوّل / 1386

• علّامۀ امینی جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، نسیم حیات - قم، چاپ اوّل / 1379

• منهاج الصّالحین، آیت الله العظمی فیّاض (دام ظلّه العالی)، دفتر کابل، چاپ هفتم

ص: 176

توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، سیّد محمّدحسن بنی هاشمی خمینی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم

ص: 177

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109