آفتاب در غربت

مشخصات کتاب

سرشناسه:بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پديدآور:آفتاب در غربت/ محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر:تهران: میقات، 1380.

مشخصات ظاهری: 462ص.

شابک:23000 ریال 964-6934-08-0 :

وضعیت فهرست نویسی:برونسپاری

یادداشت:کتابنامه: ص. [461] - 462.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. -غیبت

موضوع:مهدویت-- انتظار

شکر(اسلام)

رده بندی کنگره:BP224/4/ب 9آ7

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:م 80-10601

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

فهرست نویسی پیش از انتشار (فیها)

بنی هاشمی، سیّد محمد

آفتاب در غربت / تألیف سیّد محمّد بنی هاشمی - :تهران ،میقات

1380، 464 ص.

کتابنامه به صورت زیر نویس.

شابک: 0-08-6934-964 ISBN : 964-6934-08-0

مهدویت - انتظار 2. حجت بن الحسن (عجل ) - امام

دوازدهم - 255 ق . - الف . عنوان

297/462

BP 224 17 - 9

آفتاب در غربت

تأليف : دکتر سيّد محمد بنی هاشمی

ناشر: انتشارات میقات

حروچینی: محمد سعید آقا محسن تاجر

لیتوگرافی : سپند

چاپ و صحافی سازمان چاپ و انتشارات

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

تاریخ و نوبت چاپ : اول : 1380

تیراژ : 5000 نسخه

قیمت : 2300 تومان

شابک : 0-08-6934-964

تلفن مرکز پخش : 6480026

ص: 2

آفتاب در غربت

دکتر سیّد محمّد بنی هاشمی .

شرکت انتشارات میقات.

1380

ص: 3

تقدیم به :

بانوی بزرگواری که تحمل غربت امام حسین علیه السلام اقامتش را خمید و گیسوانش را سپید کرد.

همو که غریب الغرباء بودن امام زمانش علیه السلام را چشید و شریک غم های برادر شد.

بزرگ زاده امیر عالم نور چشم فاطمه زهرا علیه السلام صديقه صغری عقیله بنی هاشم.

«حضرت زینب کبری».

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

سخن ناشر

بسمه تعالی

چند سخن درباره خاتم الاوصیاء حضرت بقيّة الله عجل الله تعالی فرجه با وسعت دید و ظرفیت کوچک و محدود ما زمینیان کاری است ،دشوار اما باید پایه های آن را دقیق و استوار بنا کرد.

هر چند در بارۀ آن آفتاب سپهر امامت و علت ایجاد دایره خلقت، به هر زبان سخن گفتن، دل نشین و زیباست اما بایسته است این معرفی در پرتو زبان وحی باشد و آن سان که خود به معرفی حضرت خویش زبان مبارک گشوده اند قلم را چرخاند و شیوه سخن را استوار ساخت.

گاهی انسان سالها متن دعا یا فرمایشات ائمه معصومین علیه السلام را می خواند ولی هرگز با دقت و فراست به آن نمی اندیشد و گاهی یک جمله از فرازهای زیبای مناجات های آن بزرگواران یا فرمایشات پر بهای آنان دریچه نوینی را به روی انسان می گشاید و سیر اندیشه های او را تغییر می دهد و او را در برابر جهان جدیدی از دانش و بینش قرار می دهد و زمانی با توجه به ژرفای عمیق یکایک کلمات ،آنان روزنه ای به گسترهٔ ناشناخته دانش و بینش گشوده می شود و آن چنان معنانی نهفته در هر کلمه را در بلندای دانش می بیند که هر چه آن را بیشتر می کاود به گستردگی آن بیشتر پی می برد و در جان و روانش و در تار و پود وجودش رسوخ می کند.

آفتاب در غربت حکایتی است جانسوز از غربت آفتاب در پشت ابر مانده آن ماءِ معین الهی، آن منتظر مقتدر اروحنافداه.

ص: 15

حکایتی است از غربت تنهایی و طرد شدن عزیزی که امام باقرعلیه السلام در توصیف حضرتش می فرمایند: «إِنَّ الشَّرِيدَ الطَّرِيدَ الْوَحِيدَ الْفَرِيدَ».

تذکاری است با سوختگان محبت آل رسول صلی الله علیه و اله تا آن اقیانوس بیکرانه علم و قدرت الهی در بعد غُربت و تنهاییش بیشتر مورد تأمل قرار گیرد.

باشد تا دلدادگان آستان قدس ولایت علوی و سرسپردگان ولایت مهدوی را در یاری و خدمت و عرض ارادت به حضرتش مددکار باشد و روان پاک خاتم الانبیاء و را خرسند سازد. به قول قاآنی شیرازی:

غمگین شود بهر چه تو غمگین شوی رسول شادان شود بهر چه تو شادان ،شوی خدا .

ناشر

ص: 16

پیشگفتار

السَّلام عليك يا بقيّةَ الله.

السَّلام عليك يا اباصالح المهدى.

السَّلام عليك يا مُعِزَّ الأولِياءِ و مُذِلُّ الاَعْدَاءِ .

سلام بر تو ای ،امام ای جان جانان ای عزیز ،عزیزان ای ماه تابان و ای خورشید پشت ابر.

سلام بر جدّ غریب و مظلومت، سرور شهیدان ،عالم همو که در زیارتش «غریب الغرباء » خوانده می شود. (1) و تو «غُربت» را از آن شهید مظلوم به ارث برده ای!

مولای من گمان نمی کردیم روزی فرا رسد که بخواهیم از « غُربت » شما سخن بگوئیم. مگر می شود کسی که همۀ هستی به طفیل او و برکت وجودش برپاست، و مؤمن و کافر از کنار سفره او روزی می خورند ناشناخته بماند؟! مگر ممکن است آنکه همهٔ انبیاء و اولیای خدا چشم انتظار قدومش هستند فراموش گردد؟! مگر می توان باور کرد که سرچشمه آب حیات و اقیانوس بیکران رحمت الهی بی استفاده بماند؟! و مگر می توان پذیرفت که انتقام گیرنده خون خدا همچون جد شهیدش غریب و مظلوم واقع-

ص: 17


1- « السّلام علیک یا غریب الغرباء » یک جمله از زیارت امام حسین علیه السلام است که مرحوم سید بن طاووس آن را در آداب حرم مطهر سیدالشهداء علیه السلام نقل کرده است. رجوع شود به مفاتیح الجنان آداب حرم مطهر امام حسين علیه السلام ، آداب بیستم

شود؟

سخن گفتن از غربت شما چقدر سخت و دشوار است ای کاش خورشید عالم تاب وجود شما از پس ابرهای غیبت آشکار می شد، تا دیگر کسی شما را غریب نمی خواند و این کتاب هم هرگز منتشر نمی شد.

ای کاش چنین روزی فرا نمی رسید که دوستان شما دور هم جمع شوند و در غربت شما اشک ماتم بریزند!

خدایا چه می شود که آن محبوب دلها و آن غریب الغرباء را آشکار کنی تا دلباختگانش در سالروز میلادش به جای اشک غم گریه شوق بردیدگانشان ظاهر شود و در جشن های میلاد پرشکوهش به جای آن که از غربت او سخن بگویند، به تماشای جمال دلربایش بنشینند و به عزّت و سربلندی مولایشان برجهانیان افتخار کنند و به زبان مترنّم شوند « دیدید بالاخره مولاي ما آمد! » همه عالم را دعوت کنند که بیائید «مولای ما را مشاهده کنید آیا چنین مولایی تاکنون دیده اید؟! » و بدین سان زمان مظلومیت آن یگانه دوران و جانِ جانان پسر آید و همه جا صحبت از آقایی و عزت آن عزیز بر زبانها افتد.

هنوز هم امیدواریم که خجسته ظهور مولای سربلندِ ما اشک های دیدگان ماتم زده در غم غربت ایشان را بخشکاند و لبخند شوق را بر لبان شیفتگانش بنشاند.

بارالها این امید را در ما لحظه به لحظه افزون گردان و حسرت درک چنین روزی را بر دلهای ما مگذار.

مولای من وقتی سخن از غربت شما به میان می آید بسیاری آن را صرفاً امری احساسی و مبالغه آمیز تلقی می کنند. دریغا که بعضی شیعیان هم از غربت شما غافل هستند و لازم است برای آنها اثبات شود که شما غریب هستید و این خود نشانه دیگری از « غریب الغرباء » بودن شماست. پس شما در میان غریبان هم غریب هستید! و قلم تاب آن را ندارد که درباره این حقیقت تلخ چیزی انگارد.

اما چه می توان کرد؟ باید این تلخیها را بازگو کرد تا خفتگان بیدار شوند فکرها زنده گردد، دلها بسوزد اشکها بر گونه ها بغلتد و دستها به سوی پروردگار عالم برآید.

ص: 18

اللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ مَولانا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ.

خدایا درد محرومیت از امام زمان علیه السلام و یتیمی در زمان غیبت چنان خُو گرفته ایم که به تدریج مولایمان را فراموش می کنیم بارالها ما آبرویی نداریم، اما بر غربت و تنهایی محبوب خودت رحم کن و ایشان را از این مظلومیت و بی کسی خارج گردان!

مدتها بود که حدیثی دربارۀ امام عصر علیه السلام امرا به تأمل وامی داشت. این حدیث از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده که در توصیف فرزند عزیزشان فرموده اند:

هُوَ الطَّريدُ الْوَحيدُ الْغَريبُ... (1) او طرد شده تنهای غریب است.

در این اندیشه بودم که آیا واقعاً امام زمان علیه السلام ما تنها و غریب هستند؟ و اگر نخواهیم فرمایش معصوم ها را حمل بر مسامحه و مبالغه گویی کنیم چه معنی یا معانی می توانیم برای آن قائل شویم؟

آنچه در این کتاب ملاحظه می کنید نتیجه لطف و عنایت خود امام عصر علیه السلام درباره این موضوع است که به برکت دستگیری آن امام عزیز از دوستان و همکاران اینجانب حاصل شده است. امیدوارم خداوند توفیق شکرگزاری نسبت به این نعمت گرانقدر را به همۀ ما عنایت فرماید.

کتاب مجموعاً در چهار بخش تنظیم شده است. بخش اول درباره شکر نعمت های بی شمار پروردگار است که در آن معنای دقیق شکر و مراتب آن، و نیز شکر واسطه های نعمت و عجز از شکر خداوند مورد بحث قرار گرفته است این بخش مستقل از سایر مباحث ،کتاب قابل مطالعه و تدریس است .

در بخش دوم نخست تذکراتی درباره نعمت وجود امام عصر علیه السلام به عنوان بزرگترین نعمت پروردگار داده شده است و سپس مطالب بخش اوّل را بر این نعمت بینظیر تطبیق داده ایم و انواع شکرگزاری را نسبت به ایشان مطرح کرده ایم.

بحث دربارۀ معانی مختلف غربت امام زمان علیه السلام، بخش سوم کتاب را تشکیل می دهد.

ص: 19


1- كمال الدين / باب 34 / ح 4

هر یک از فصول این بخش به یکی از معانی« غریب » اختصاص یافته سپس ارتباط آن معنا با یکی از مراتب شکر بیان شده است تا معلوم شود که هر مرتبه از ناشکری نسبت به نعمت امام عصر علیه السلام، منتهی به یکی از معانی غربت ایشان می گردد. بحث انتقام گرفتن حضرت مهدی علیه السلام از کشندگان سیدالشهداء علیه السلام هم به مناسبت توضیح حدیث امام هفتم علیه السلام در این بخش آمده است.

بخش پایانی کتاب به یاری «امام غریب » اختصاص دارد در این بخش متناظر با مراحل مختلف ،شکر انواع یاری کردن امام عصر علیه السلام به منظور خارج کردن ایشان - به طور نسبی - از غربت مورد بحث قرار گرفته و در انتهای آن بالاترین مرتبه یاری امام غریب از طریق یاری کردن امام حسین علیه السلام مطرح شده است.

امید است مطالعه دقیق کتاب برای همۀ ما نتایج زیر را در برداشته باشد: اول این که قدر نعمت وجود امام عصر علیه السلام و راههای ادای شکر آن را بیش از گذشته بشناسیم.

دوّم - اعتراف و اقرار کنیم به این که قدر شناسی از آن امام عزیز بسیار کم و ناچیز بوده است. و در نتیجه «غریب» بودن حضرت را به همه معانی آن وجدان و احساس کنیم.

سوم - بدانیم که از چه راههایی می توانیم با اعتقاد و عمل صحیح خود، از غربت ایشان بکاهیم و از این طریق قدمی در راه تعجیل فرج امام خود برداریم.

چهارم - از طریق آشنایی و عمل به آنچه در وصف یاران امام زمان علیه السلام آمده است بکوشیم تا لیاقت یاری ایشان را در زمان غیبت و ظهورشان پیدا کنیم.

پنجم - با الگو قرار دادن شهدای کربلا سعی کنیم خود را در زمره فدائیان سيّد الشهداء علیه السلام قرار دهیم و از این طریق به صف یاران مخلص حضرت بقیة الله عجل الله تعالى فرجه الشریف بپیوندیم .

لازم به ذکر است که مطالب کتاب ابتدا در جمع عده ای از دلسوختگان و شیفتگان امام غریب علیه السلام، به صورت تدریس مطرح گردید و سپس با همیاری و تحمل زحمات توانفرسای بعضی از ایشان به صورت فعلی تهیه و تنظیم شده است. خداوند ان شاء الله اجر

ص: 20

و پاداش این مشتاقان با اخلاص امام عصر علیه السلام را معرفت و محبّت و نصرت آن عزیز قرار دهد و چنین توفیقاتی را روز بروز بر آنها بیفزاید.

از خوانندگان عزیز تقاضا می کنم برای همه کسانی که در تدوین این مجموعه همکاری داشتند که بنده کمترین آنها هستم از خداوند توفیق اعتقاد و عمل به مطالب این کتاب را طلب کنند و از جان و دل بخوانند .

يا صاحِبَ كُلِّ غَرِيبٍ يا مُونِسَ كُلِّ وَحيدٍ يَا مَلْجَأَ كُلِّ طَرِيدٍ (1) عَجِّلْ فَرَجَ الغريب الوحيدِ الطّريدِ واجْعَلْنَا مِنْ أَعْوَانِهِ و أَنْصَارِهِ والذَّاتِينَ عنه والمسارعين اليه في قضاءِ حَوَائِجِهِ حَوَائِجِهِ والمُمْتَثلينَ لِأَوَامِرِه و الْحَامِينَ عنه و السابقين إلى إرادَتِهِ و المُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ.

فاطمیه 1421

شهریور ماه 1379

سید محمد بنی هاشمی.

ص: 21


1- عباراتی از دعای مشلول

بخش اوّل: شکر نعمت های الهی

اشاره

ص: 22

فصل اوّل: اهمّیّت شکر پروردگار.

فصل دوّم: انواع شکرگزاری.

فصل سوم : بالاترین درجه شکر.

فصل چهارم : نتیجه شکر و کفران نعمت .

فصل پنجم: شکر واسطه های نعمت .

ص: 23

ص: 24

فصل اوّل: اهمیت شُکر پروردگار

حکمت عطا شده به لقمان

وصف حکمتی که خداوند متعال به جناب لقمان بخشیده در آیات و روایات، مکرّر به چشم میخورد. هم چنین سخنان و مواعظ لقمان در قرآن - معجزه جاوید پیامبر صلی الله علیه و اله بیان شده است این ،امر اهمیت و شرافت حکمتی را که خدا به جناب لقمان بخشیده نشان می دهد. بنابراین باید به کتاب و عترت مراجعه کنیم تا ببینیم حکمتی که به ایشان عطا شده چیست؟

«وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ (1) فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ».

ما به لقمان حکمت بخشیدیم که خدا را شکر کن و کسی که شکرگزار باشد، صرفاً به نفع خودش شکر کرده است. و هر کسی کفران کند، خداوند، بی نیاز و در خور ستایش است.

خداوند در این آیه فرموده است: که ما به لقمان «حکمت » دادیم. و خود در تفسیر حکمت، تعبیر « أَنِ اشْكُرْ لِلهِ » را آورده است. یعنی «خدا را شکر کن » را به او بخشیدیم. این نحوه بیان به زیبایی هر چه تمامتر هم موهبت الهی به لقمان و هم نحوۀ بخشیدن آن را توضیح می دهد. خدا را شکر کن چگونه قابل بخشش است؟ مسلماً به صرف گفتن

ص: 25


1- سورة لقمان / آیه 12

و امر کردن این بخشش صورت نمی گیرد. امر به شکر ،کردن در مورد کسی مفید و نافذ است که در مرتبه ای از معرفت و عقل و فهم باشد که هم اهمیت آن امر را بشناسد و هم حُسنِ آن را تا حدّ وجوبِ عمل به آن تشخیص دهد. در آن صورت، چه بسا اصلاً نیازی به گفتن و امر کردن نباشد و او با همان عقل و فهم عطا شده به ضرورتِ شکر خداوند برسد.

در بیان همین آیه مبارکه از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده که خطاب به «هشام » فرمودند:

يا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَعالى... قال: وَ لَقَدْ آتَيْنا لقمان الحكمة قالَ: الْفَهْمُ وَ الْعَقْلُ. (1)

یعنی منظور از حکمت داده شده به لقمان در آیه شریفه «فهم » و « عقل » است. به این ،ترتیب نحوۀ اعطاء « خدا را شکر کن » به لقمان فهمیده می شود. در حقیقت خدای متعال، فهم و معرفت و عقلی به او ،بخشید تا به برکت آن، لقمان خود تشخیص دهد که باید خدا را شکر کند و او در این کار احتیاج به امری که امتثال آن برایش مشکل و تکلّف آور باشد، نداشته است.

نکته ظریفی که در ظاهر این آیه باید مورد توجه قرار گیرد کلمهٔ « آتینا » است. خدای سبحان می فرماید: «حکمت را ما دادیم.» پس معلوم می شود که باید لطف خدا شامل حال انسان شود تا یاد بگیرد شکر خدا را به جای آورد و این فهم ،شکر، چیزی نیست که هر کس به اختیار خودش بتواند به آن نائل شود. بلکه این لطف خداست که انسان به حدی از فهم و عقل برسد که بفهمد باید خدا را شکر کند و بدین ترتیب از درجهٔ حیوانیت عبور کرده و به مرتبه واقعی انسانیت برسد از این جا معلوم می شود که مسأله شکر خدا و رسیدن انسان به درجهٔ فهم ،آن چه اندازه اهمیت دارد. چرا که همۀ حکمت در این امر خلاصه شده و خدای منان به خاطر این لطف و احسان بر جناب لقمان منت نهاده است .بنابراین باید موضوع « شکر خداوند » بسیار جدی و اساسی تلقی شود، و به عنوان یک حکم فرعی و جزئی نباید به آن نگاه کرد.

ص: 26


1- اصول کافی کتاب العقل والجهل / ح 12

اولین سفارش لقمان حكيم.

وقتی چنین حکمتی به جناب لقمان داده شد ایشان به موعظهٔ پسر خود پرداخت. در آیه ،بعدی خدای متعال مواعظ لقمان به پسرش را چنین بیان کرده است :

وَ ِإذْ قالَ لقمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم. (1)

و هنگامی که لقمان در حالی که پسرش را موعظه میکرد به او گفت ای پسرکم به خدا شرک نورز همانا شرک ظلم بزرگی است.

لقمان در مقام موعظه به پسرش :گفت کسی را با خدا شریک نکن و از شرک به خدا دوری کن آیا این ،توصیه با آن حکمتی که خدا به لقمان بخشیده ارتباطی ندارد؟ این سفارش لقمان به فرزندش، دقیقاً برخاسته از آن حکمتِ عطا شده به اوست. چون ایشان به درجه ای از فهم و عقل رسیده بود که لزوم شکر پروردگار را با همه وجودش می یافت. لذا در مقام موعظه به پسرش او را به نفی شرک سفارش کرد تا او را متذکر کند که شاکر بودن در پیشگاه خداوند، اقتضا می کند که انسان فقط بنده او باشد و سربه آستان دیگری نساید.

این مطلب کاملاً روشن است که حقی را که خدا برگردن ما دارد، هیچ کس ندارد. چون همه نعمت های ما و دیگران از اوست و اگر هم توانایی انجام کاری و خدمتی نسبت به یکدیگر پیدا می کنند. به برکت نعمت های او است. شکرگزاری به پیشگاه خداوندمنان اقتضا می کند که انسان به این حقیقت توجه داشته باشد و بنابراین برای هیچ کس در عرض خدا و مانند او احترام و ارزش قائل نشود. در دوست داشتن قلبی، در خضوع کردن و اطاعت نمودن و ... کسی را شریک خداوند قرار ندهد. این حقی است که او بر ما بندگان دارد و اگر کسی به این واقعیت توجه نکند یا در عمل کوتاهی نماید در واقع حق خدا را ضایع کرده و به او «ظلم » نموده و نسبت به او کفران نعمت کرده است از این رو، شکر گزارنده به پیشگاه خدای متعال از هر نوع شرکی نسبت به او پرهیز می کند و این همان سفارش لقمان به فرزندش می باشد و در حقیقت تجلّی حکمتی است که خدا از روی فضل خود به ایشان عطا نموده است. پس در

ص: 27


1- سورة لقمان / آیه 13

شکر خدا، پرهیز از مصادیق شرک الزامی است. چه اساس شکر توحید در بندگی خدا است.

شکر خدا لازمۀ اخلاص در بندگی او.

پایه و اساس شکر خداوند این است که انسان اخلاص در بندگی او داشته باشد و در هیچ شرایطی به خضوع در غیر پیشگاه خدا راضی نشود. چنین کسی میتواند به مرتبه شکر پروردگار نائل شود در ،حقیقت ،شکر از اعتقاد عمیق به توحید برمی خیزد. و هر مقدار این اعتقاد در انسان شست ،باشد کمتر شکرگزار خدا خواهد بود.

در قرآن کریم میخوانیم:

وَاشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ . (1)

شکر کنید خدا را ، اگر فقط او را بندگی می کنید.

یعنی لازمه این که انسانی فقط خدا را عبادت ،کند این است که او را شُکر کند. « عبادت » منتهای خضوع و اطاعت محض از معبود است. نهایت خواری و تذلّل در پیشگاه ،او به خاطر خود ،او نه به فرمان دیگری است. شکر نیز برخاسته از همین بندگی خالصانه است و هر قدر این اخلاص در بندگی ناقص باشد، تحقق شکر هم ناقص می شود. لذا به توصیه جناب لقمان، برای این که شاکر خدای متعال ،باشیم نخست باید اعتقاد به توحید واقعی در ما محقق گردد. زیرا طبق بیان ،قرآن لازمۀ بندگی کردن ،خدا شکرگزاری ازنعمت های او می باشد.

وَاشْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ . (2)

شکرگزار نعمت خدا باشید اگر فقط او را عبادت می کنید.

پس اخلاص در بندگی خدا که حکمت آفرینش است از شکر نسبت به نعمت های او بر می خیزد و به شکرگزاری بیشتر در پیشگاه او می انجامد.

ص: 28


1- سوره بقره / آيه 172
2- سوره نحل : آیه 114

رسیدن به مرز انسانیت به وسیلهٔ شُکر

پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام، که مربیان توحید هستند - در ابتدای هر کاری لب به ثنای الهی گشوده و خدا را حمد ،نموده و اهمیت و راه شکرگزاری او را به ما آموزش داده اند. امام سجاد الله صحیفه سجادیه را با حمد و ستایش خدای یکتا آغاز نموده اند. در عنوان اولین دعای صحیفه آمده است:

كانَ مِنْ دُعائِهِ - عَلَيْهِ السَّلامُ - إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الثَّناءِ عَلَيْهِ.

همه این دعا درباره حمد و ستایش خداست. در قسمتی از دعا - که شاهد بحث ما می باشد - آمده است:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى لَوْحَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ - عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ المتابعة وَاسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ المُتَظَاهِرَةِ - لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ وَ تَوَسَّعُوا في رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ. وَلَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسانِيَّةِ إلى حَدٌ الْبَهِيمِيَّةِ، فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ في مُحْكَمِ كِتَابِهِ: « إِنْ هُمْ الأَكَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً» (1)، وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما عَرَّفَنا مِنْ نَفْسِهِ وَأَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ . (2)

حمد مخصوص خدائی است که اگر شناخت حمد و سپاسگزاری خود را نسبت به عطایای پی در پی خود که وسیلهٔ آزمایش آنهاست و نیز نعمت های پیوسته ای که بر ایشان به طور کامل از رانی داشته محروم می ساخت، در آن صورت، از مواهب و نعمت های الهی استفاده می کردند. اما خدا را حمد نمی کردند و در روزیش گشایش می یافتند با فراخی و وسعت از رزق و روزی خدا استفاده می کردند. ولی شکر او را به جا نمی آوردند و اگر چنین می بودند آن وقت از مرزهای انسانیت خارج شده و به جرگه چارپایان می رفتند و آن گونه می شدند که خدا در کتاب محکم خود (قرآن) وصف کرده است .

آنها نیستند مگر چون چارپایان بلکه گمراه تر از آنان و حمد و سپاس خدای را که خود را به ما شناسانده و شکر خود را به ما الهام نموده است.

ص: 29


1- سوره فرقان / آیه 44
2- صحیفه سجادیه - دعای اوّل

از بیان نورانی و روشن امام سجاد علیه السلام می فهمیم که اگر خدای متعال فهم و شناخت «حمد» خودش را به بندگان عطا نکرده بود آنها از این نعمت بزرگ محروم می ماندند. پس این که انسان بفهمد و عقلش برسد که باید خدا را حمد ،کند اکتسابی نیست و مانند همه معرفت های دیگر، صُنع خود خداست. (1) و اگر خدا باب حمد خودش را بر بندگانش نمی گشود تا آنها بفهمند که باید او را شکر کنند این باب برای همیشه بسته می ماند. البته حمد کردن فعل اختیاری ماست، ولی معرفت حمد، صُنع خداست. و این معرفت برای ما حاصل نشود زمینه های برای حمدِ اختیاری ما به وجود نمی آید .

نعمتِ «معرف حمد»

معرفت «حمد»، از بزرگترین نعمت های خدا بر ما انسانهاست که اکثراً مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرد و کمتر کسی به نعمت بودن آن توجه می کند. برای تنبه به این موهبت الهی باید بدانیم که ممکن بود خداوند انسان را بیافریند و نعمت های بی شماری هم به او ببخشد. اما معرفت حمد و سپاس منعم را به او ندهد این معرفت چیزی غیر از معرفت خدا و غیر از معرفت نعمت های خداست لازمۀ شناخت خدا و نعمت های او، این نیست که انسان، لزوم حمد خدا و حُسن این کار را بفهمد به عنوان مثال «سلامتی» از نعمت های بزرگ خداست که بسیاری اوقات مورد غفلت و بی توجهی انسان قرار می گیرد. اما فهم نعمت بودن سلامتی یک مطلب است و فهم این که انسان سزاوار است به خاطر این نعمت، شکرگزار خدای مهربان باشد، مطلب دیگری است. ممکن بود خدای تعالی فهم نعمت سلامتی را به انسان ،ببخشد ولی فهم این که شکرگزار نعمت الهی باشد به او عطا نکند.

بنابراین« معرفت حمد خدا » نعمت بسیار بزرگ و در عین حال لطیفی است که فهم است که فهم نعمت بودن آن با تذکر امام زین العابدین علیه السلام، به فضل الهی برای انسان روشن می گردد.

امام علیه السلام در پاسخ به این سؤال که اگر خدا این معرفت را به بندگان عطا نمی کرد چه می شد؟ بیان بسیار زیبا و روشنی فرموده اند: مردم از نعمت های بیکران الهی - که از

ص: 30


1- برای روشن شدن این که هر معرفتی صُنع خداست به کتاب گوهر قدسی معرفت از همین نویسنده رجوع کنید.

سرمنت و بدون هیچ استحقاقی به آنها عطا کرده است - پی در پی استفاده می کردند، و غافل از این که خدا می خواهد به این وسیله بندگانش را امتحان کند از ستایش و شگرگزاری نسبت به او دریغ می ورزیدند و در این صورت، مانند چارپایان و بلکه گمراهتر از آنان می شدند.

تعبیری که در بیان عطای نعمت در این دعا به کار رفته فعل «ابلاهم» است. «ابلی » مانند « ابتلی » معنای امتحان را در بردارد همان طور که در قرآن کریم درباره امتحان حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السّلام تعبیر « ابتلی» به کار رفته است.

وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ . (1)

وقتی خدا ابراهیم را به کلماتی امتحان کرد.

خداوند چون می خواسته حضرت ابراهیم علیه السلام را امتحان ،کند، تعبیر « ابتلی » را به کار برده است.

در اینجا نیز امام علیه السلام ، واژۀ «ابلی» را استفاده فرموده اند که معنای امتحان الهی را می رساند. پس پس اگر خدا «معرفت حمد » خودش را به بندگان عطا نمی کرد هرگز در این امتحان پیروز نمی شدند و نعمت های بی دریغ الهی را صرف می کردند، بدون این که حمد او را به جا آورند و چه بساحتی از این نکته که خدا به آنها این نعمت ها را ارزانی کرده نیز غافل می ماندند.

انسانی که «معرفت حمد » به او تفضّل نشده است با فراخی و وسعت، از رزق و روزي خدا بهره می گیرد ولی شکر خدا را نمی کند و بدین ترتیب، از مرزهای انسانیت خارج شده و به حد بهیمیت می رسد یعنی به درجۀ چارپایان تنزل نموده و چه بسا از آنان هم پست تر گردد.

إنْ هُمْ إِلا كَالأَنْعَام بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً . (2) .

آنها نیستند مگر مانند چارپایان، بلکه گمراه تر از آنان .

طبق فرمایش امام علیه السلام و معرفت حمد ، وجه تمایز انسان و حیوان است این که انسان بفهمد که باید خدا را شکر کند او را به حد انسانیت می رساند این بیان به خوبی اهمیت

ص: 31


1- سوره بقره / آیه 124
2- سوره فرقان /آیه 44

مسألة فهم شکر را روشن می کند.

دو نعمت بزرگ خداوند

در ادامه دعا، امام سجاد علیه السلام دو نعمت بزرگ خدا را مطرح کرده و به خاطر آنها به درگاه الهی شکر می گزارد:

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ.

خدارا حمد که خود را به ماشناسانده و شکر خود را به ما الهام نموده است.

بدون شک بزرگترین نعمت خدا بر بندگان این است که خود را به آنها شناسانده است و پس از آن نعمت الهام شکر به آنهاست.

اگر خدا معرفت حمد خود را به ما نداده بود و شکرش را به ما الهام نکرده بود، همین معرفت خدا را هم نعمت نمی دانستیم و نمی فهمیدیم که خدای سبحان چه لطفی به ما کرده و چه منتی بر ما ،نهاده که معرفتش را به ما عطا کرده است و در نتیجه شکر این نعمت بزرگ را به جا نمی آوردیم. بنابراین باید فهم و درک انسان به حدی برسد که معرفت حمد خدا را پیدا کند. البته با تکلف و به صورت مصنوعی نمی توان به این معرفت دست یافت بلکه این ،معرفت میوه درخت وجود انسان است که ریشه اش همان فهم و عقل اوست و ثمره این درخت ارزش قائل شدن برای شکر خدا می باشد کسی که معرفت حمد پروردگارش به او عطا شده نعمت بودنِ نعمت را تشخیص می دهد، و به لطف الهی در مرتبۀ انسانیت قرار می گیرد چرا که دارای فهم و عقلی می شود که حیوان فاقد آن است و برای ولی نعمت خود ارزش قائل شده و شُکر او را بر خود، لازم و واجب می شمارد.

وجوب شُكر منعم

انسان با تأمل در حال خود می یابد که همۀ کمالاتی که نصیب او شده، از جانب خداست و پروردگار مهربان - بدون این که استحقاقی در کار باشد - نعمت های بسیاری به او ارزانی کرده است نفسی که همواره باعث رسیدن اکسیژن به اعضاء و جوارح

ص: 32

می شود، اگر اندک زمانی دیر برسد انسان متکبّر را خوار و ذلیل می سازد. ما به خوبی می یابیم که آمد و شد نفسها در اختیار ما نیست و اگر خدای مهربان، لحظه ای این لطف خویش را از ما دریغ ،نماید و مقداری آب راه تنفس ما را مسدود گرداند، آن گاه متوجه می شویم چه نعمتی از ما سلب شده و نفس هایی که تاکنون کشیده ایم، جز عنایتی از طرف خدا نبوده است.

هم چنین ،انسان خود را عاقل می یابد ولی خوب می داند که عاقل بودنش به اختیار خودش نیست و عقل نیز نعمتی است که بدون استحقاق نصیب او شده است. به همین ترتیب، در سراسر زندگی خود نعمت های بیکران الهی را می یابیم و متذکر می شویم که او به معنای دقیق کلمه مُنعِم است. چرا که او مالک همۀ نعمت هایی است که به ما عطا شده است و ما امانتدار این نعمت ها هستیم. اعتقاد به همین واقعیت و پذیرش قلبی آن اوّلین و مهمترین درجهٔ شکر منعم است که عقل به خوبی آن حکم می کند و حتی به لزوم آن فتوی می دهد و بی توجهی و انکار و ندیده گرفتن این حقیقت را بد می شمارد و مرتکب آن را نکوهش می کند. از این رو لزوم شُکر مُنعم، یک حکم عقلی است و اگر خدای تعالی هم امر به شکر نعمت نکرده بود عاقل به حکم عقل خود را مکلف به شکرگزاری می یافت. البته خداوند ضمن توجه دادن به نعمت هایی که در اختیار بندگان قرار داده است، آنها را نسبت به وظیفه شان در برابر خدای خود متنبه ساخته است:

فَكُلُوا مِما رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ. (1).

پس از روزي پاک و حلالی که خدا به شما عطا کرده بخورید. و شکر نعمت خدا را به جای آورید، اگر فقط او را بندگی می کنید.

خدا به انسان روزی حلال و طیب عطا کرده و اجازه استفاده از نعمت های خود را به انسان داده است هر انسان عاقلی می فهمد که در استفاده از این نعمت ها نباید از شکرمنعم خود غافل شود وقتی ما یک وعده مهمان کسی می شویم، بعد از انجام پذیرایی بارها از میزبان تشکر می کنیم و در صدد جبران محبت او بر می آئیم. به همین گونه باید بدانیم که همواره بر سرخوان پروردگاری نشسته ایم که نعمت های بسیار نصیب ما کرده

ص: 33


1- سوره نحل / آیه 114

است و ما هر چه داریم از همین خوان نعمتی است که خدا به ما عطا نموده است. پس حتی اگر خدا امر هم نکرده بود که:

فَكُلُوا مِما رَزَقَكُمُ اللهُ حَلالاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَةَ الله... (1).

هر انسان عاقلی تشکر از مُنعم اصلی را بر خود واجب می دانست. از این رو امر خدا به انجام شکر در آیات مختلف امری است که ارشاد و راهنمایی به حکم عقل می کند. وکاملاً روشن است که لحن خدای تعالی در این موارد با اوامر دیگری - مانند حکم به گرفتن روزه و شبیه آن - تفاوت دارد. در قرآن به آیات زیادی برخورد می کنیم که خدای ،سبحان باتوجه دادن به نعمت ها بندگان را به وجوب شکر خود تذکر داده است:

وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. (2).

و برای شما گوش و چشمان و قلوب قرار داد شاید شکرگزار باشید.

همین توجه کردن به نعمت بینایی و شنوایی و فهم مطالب که هیچ کدام به اختیار انسان نیست و بسیاری از اوقات مورد بی توجهی واقع می شود - انسان را نسبت به وظیفه خود در قبال پروردگارش متذکر می سازد.

بدین ترتیب ما در همۀ زوایای زندگی خویش لطف و مرحمت الهی را می یابیم به راستی ولی نعمت بنده، حجت را بر او تمام کرده است و حال این بنده است که باید وظیفۀ خود را شناخته و به آن عمل کند.

لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. (3).

خدا می خواهد تا نعمت خود را بر شما تمام کند، شاید که شکرگزارید.

روشن است که عقل سرپیچی کردن از شکر این منعم را زشت می داند و ناشایست بودن آن بر هر انسان عاقلی روشن است.

توجه به شکر ،مُنعم در روابط اجتماعی انسان نیز کاملاً مشهود است. و کسی که از این قاعده عقلى تخلّف ،کند مورد بازخواست قرار گرفته و یا حداقل از الطاف دیگران بی بهره می ماند به عنوان مثال کسی که به دوست خود در یادگیری دروس کمک می کند.

ص: 34


1- سوره نحل / آیه 114
2- سوره نحل / آیه 78
3- سوره مائده / آیه 6

از او انتظار دارد که به طریقی از زحماتش قدردانی کند و اگر در این وظیفۀ خود کوتاهی نماید، در موارد بعدی نمی تواند به لطف او امیدوار باشد.

اگر دوستی به ما پولی قرض دهد یا از او هدیه ای دریافت کنیم و یا مشکل ما را به طریقی حل کند هرگز این احسان ها را وظیفۀ او نمی دانیم و به شکرگزاری از او اهتمام می و رزیم و سعی می کنیم از این وظیفه خود کوتاهی نکنیم و اگر حق شُکر او را ادا نکنیم خود را در مقابل او مقصر می دانیم هر انسان عاقلی هم که شاهد کوتاهی ما در ادای شکر باشد، آن را مذمّت می کند.

بنده اگر متنبه به الطاف الهی باشد، می یابد که چقدر در مقابل خداوند بی نیاز ناچیز و ذلیل است. و چقدر باید شکرگزار او باشد چرا که نعمت های بیکرانی به او عطا کرده، و امور ناپسند بسیاری را از او دفع کرده است.

جملاتی از دعای جوشن صغیر

امام کاظم علیه السلام در دعای جوشن صغیر ما را نسبت به این وظیفه تنبه داده اند:

الهى وَكَمْ مِنْ عَبْدٍ أَمْسَى وَأَصْبَحَ سَقِياً مُوجَعاً مُدْنِفاً في آنينٍ وَعَوِيلِ، يَتَقَلَّبُ فِي غَمِّهِ وَلا يَجِدُ مَحيصاً وَلا يُسيعُ طَعاماً وَلا يَسْتَعْذِبُ شَراباً وَلا يَسْتَطيعُ ضَرّاً وَلا نَفْعاً، وَ هُوَ فِى حَسْرَةٍ وَ نَدامَةٍ، وَ أَنَا فى صِحَةٍ مِنَ الْبَدَنِ وَ سَلامَةٍ مِنَ الْعَيْشِ، كُلُّ ذَلِكَ مِنْكَ، فَلَكَ الْحَمْدُ يَارَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا يُغْلَبُ وَ دَى أَنَاةٍ لا يَعْجَلُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى لِأَنْعُمِكَ مِنَ الشَّاكِرِينَ و لآلائِكَ مِنَ الذَّاكِرينَ . (1).

الهی چه بسیار است بنده ای که صبح و شام را با شدت بیماری و درد، در ناله و شیون به سر می برد. در غم و غصه های خود می غلطد، بدون آن که راه فراری از آنها پیدا کند. غذای لذیذ و آب گوارایی از گلویش پائین نمی رود نه ضرری را می تواند از خود دفع و نه این که فایده ای برای خویش جلب نماید و در پشیمانی و حسرت به سر می برد. و این در حالی است که من بدن سالم و زندگی راحت و بدون درد دارم. حمد

ص: 35


1- مهج الدعوات / ص 222

سزاوار توست ای توانای شکست ناپذیر و بردبار بدون شتاب بر پیامبر و اهل بیت او درود بفرست و مرا از شکرگزاران نسبت به نعمتهایت و از یادکنندگان الطاف خود قرار بده .

و در فراز دیگری از این دعا چنین عرضه داشته اند:

اِلهى وَكَمْ مِنْ سَحَائِبٍ مَكْرُوهِ قَدْ جَلَّيْتَها، وَ سَماءِ نِعْمَةٍ أَمْطَرْتَها وَ جَداوِلِ كَرامَةٍ أَجْرَيْتَها وَأَعْيُنِ أحداثٍ طَمَسْتَها وَ ناشِئَةٍ رَحْمَةٍ نَشَرْتَها وَ جُنَّةِ عافِيَةٍ الْبَسْتَها وَ غَوامِرِ كُرُباتٍ كَشَفْتَها وَ أُمُورٍ جَارِيَةٍ قَدَّرْتَها إِذْ لَمْ يُعْجِزُكَ إِذْ طَلَبْتَها وَ لَمْ تَتُنِعْ عَلَيْكَ إِذْ أَرَدْتَها، فَلَكَ الْحَمْدُ يَارَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لا يُغْلَبُ وَدَى أَنَاةٍ لا يَعْجَلُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنى لِأَنْعُمِكَ مِنَ الشَّاكِرِينَ وَ لِاَلْأَئِكَ مِنَ الذاكِرينَ. (1).

الهی چه بسیار امور ناپسندی که چون ابرهای متراکم در آمده بود ولی تو آنها را بر طرف نمودی و چه بسیار نعمت هایی که از آسمان بر من فرو باریدی و جویبارهای کرامتی که جاری کردی و چشمه های حوادث «ناگواری» که خشک نمودی و نهال رحمتی که نشر ،دادی و سپر عافیتی که «بر تن ما» پوشاندی و گردابهای گرفتاری که برطرف ساختی، و امور جاری که مقدر کردی، چون هر یک را خواستی از قدرت و توان تو خارج نبوده و هیچ کدام از اراده تو سرپیچی نکردند. پس سپاس تو را سزاست ای توانای شکست ناپذیر و بردبار بی شتاب بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا از شکرگزاران نعمت هایت و از یادکنندگان الطاف خود قرار بده.

در فرازهای فوق حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام با تذکر دادن به بعضی از نعمت های الهی ما را نسبت به لزوم شکر متنبه ساخته اند هر انسان عاقلی که متذکر به این الطاف الهی ،شود خود را نسبت به منعم خویش مدیون یافته و به نور عقلش می یابد که باید شکرگزار او باشد.

در این دعا امام علیه السلام، صرفاً با اتکاء به دلیل نقلی و از روی تعبّد محض نفرموده اند که

ص: 36


1- مهج الدعوات / ص 221

بندگان باید شکر خدا را به جا آورند و گرنه مستحق عذاب دردناک می شوند. بلکه به گونه ای به نعمت ها و الطاف پروردگار تذکر داده اند که هر انسان ،عاقلی در درجۀ اوّل معرفت بالاتری نسبت به نعمت پیدا کرده و سپس به حکم عقل خویش متنبه می شود که به جا آوردن شکر این مُنعم واجب است و اگر نسبت به این وظیفه خود کوتاهی کند، جا دارد که مورد اعتراض قرار گیرد.

کمک گرفتن از خداوند برای شکر نعمت

بعد از این که شناخت نعمت نصیب فرد شد باید از خدا بخواهد که او را در انجام وظیفۀ شکرگزاری یاری کند و این درسی است که عملاً از دعای امام هفتم علیه السلام گرفته می شود چرا که ایشان پس از هر قسمتی که متذکر به نعمت های خدا شده اند از خدا خواسته اند که به برکت محمد و آل محمّد عليهم الصلوة والسلام ایشان را از شکرگزاران قراردهد. این خیلی مهم است که انسان نسبت به نعمت هایی که خدا بر او ارزانی کرده، غفلت نداشته باشد و با تذکر و توجه به الطاف الهی شکر آنها را بر خود واجب و لازم ببیند. اگرانسان به لطف خدا و راهنمایی و دستگیری اهل بیت علیهم السلام در زمره شاکرین قرار نگیرد، در حقیقت ایمانش کامل نمیشود چرا که شُکر جزء تفکیک ناپذیر ایمان می باشد و تأیید این مطلب در روایت پیامبر صلی الله علیه و اله آمده است که فرمود:

الأيمانُ نِصْفَانِ نِصفُ فِي الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِي الشُّكْرِ. (1).

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: ایمان به دو نیمه تقسیم می شود: نیمی از آن در صبر و نیم دیگر در شکر است.

البته می دانیم که صبر «عند البلاء » و شُکر «عند الرخاء » می باشد، یعنی در سختی ها باید صبر کرد (2) و در آسودگیها باید شاکر بود .

ص: 37


1- بحار الانوار / ج 177/ ص 151/ ح 99
2- قال رسول الله صلی الله علیه و اله: الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ : صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصْيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ النفسیة. (أصول كافى / كتاب الايمان و الكفر / باب الصبر/ح 15). پیامبر صلی الله علیه و اله و فرمودند: صبر بر سه قسم است صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر گناه. بنابراین برای این که شخص در زمره صابرین قرار گیرد در مقابل معاصی باید به گونه ای جلوی خودش را بگیرد و هم چنین در انجام واجبات استقامت داشته باشد و در بلایا خوددار باشد.

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرّضا - عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلامُ - قَالَ: رُفِعَ إِلى رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهَ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَوْمٌ فِى بَعْضِ غَزَواتِهِ، فَقَالَ: مَنِ الْقَوْمُ؟ فَقَالُوا: مُؤمِنون يا رَسُولَ اللهِ. قالَ: وَ ما بَلَغَ مِنْ ايمانِكُمْ؟ قالُوا: الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلاءِ وَالشُّكْرُ عِنْدَ الرَّخاءِ وَ الرّضا بِالْقَضاءِ . فَقالَ رَسولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهَ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: حُلَماءُ عُلَماء كادُوا مِنَ الْفِقْهِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِيَاءَ .(1).

امام رضا علیه السلام فرمودند گروهی در یکی از جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و اله خدمت ایشان رسیدند. حضرت فرمودند اینها چه کسانی هستند؟ به حضرت :گفتند اینها مؤمنانند. حضرت سؤال فرمودند که شما ایمانتان به چه درجه ای رسیده است؟ عرضه داشتند صبر در هنگام بلا و مصیبت و شکر در وقت راحتی و آسودگی آرامش و آسایش خاطر و رضا به قضای خدا. حضرت فرمودند: اینها دانشمندانی بردبار هستند که به خاطر فهم عمیق خود چیزی نمانده که به پیغمبران برسند. (2).

نعمتِ کفران شده

اهمّيّت شکر به اندازه ای است که نصف ایمان فرد را می سازد و اگر مورد بی توجهی قرار گیرد ایمان فرد کامل نمی شود و سرپیچی او از ادای شُکر مُنعم گناهی نابخشودنی به حساب می آید.

امام جواد علیه السلام فرموده اند:

نِعْمَةُ لا تُشْكُرُ كَسَيِّئَةٍ لا تُغْفَرُ (3).

نعمتی که شکرش گزارده نشود مانند گناهی است که بخشوده نشود.

کفران یک نعمت مانند گناه نابخشوده است از این جهت که خداوند در هر مورد

ص: 38


1- اصول کافی كتاب الايمان والكفر / باب خصال المؤمن / ح 4
2- البته توجه داریم که مقام اصطفاء » و « عصمت » بندگان چیزی نیست که کسی بتواند با انجام عبادت به آن نائل شود. اینجا پیامبر خدا صلی الله علیه و اله صرفاً حالات صبر و شکر و رضای ایشان را ستوده اند و از این جهت آنها را نزدیک به انبیاء دانسته اند
3- بحار الانوار ج 78 / ص 365/ ح 5

حجت خویش را بربنده تمام کرده و جایی برای عذر آوردن او باقی نگذاشته است.

خداوند در باب وجوب اجتناب از گناهان و هم درباره لزوم قدردانی از منعم، عقلاً و نقلاً حجّت را بر بندگان تمام کرده است لذا به حکم عقل تخطی از آنها جایز نیست.

امام صادق علیه السلام در تذکر به این مطلب می فرمایند:

ما مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ حُجَّةٌ إِمّا في ذَنْبِ اقْتَرَفَهُ وَ إِمَّا فِي نِعْمَةٍ قَصَّرَ عَنْ شكرها (1).

هیچ بنده ای نیست مگر این که خدا را بر او حجّتی است یا در مورد گناهی که انجام داده و یا نعمتی که در اداء شُکرش کوتاهی کرده است.

وقتی انسان بفهمد که عملی گناه است حجت بر او تمام می شود زیرا خدا به او فهم و درک تشخیص گناه را داده و وجوب ترک معصیت را هم به عنایت الهی می داند. بنابراین اگر آن گناه را مرتکب شود خدای عزّوجلّ دلیل قاطع و برنده ای دارد که می تواند او را - به حق - مؤاخذه و عقاب نماید.

این مطلب در باب کوتاهی از شکر نعمت نیز صدق می کند، چرا که خدا به سبب اعطای شناخت نعمت و معرفت حمد خود حجّت را بر بندگان تمام کرده و بدین ترتیب، فرد عاقل به وجوب شُکر منعم پی می برد. علاوه براین پروردگار عالم با تذکرات فرستادگان خود - پیامبران و امامان علیهم السلام - انسانها را نسبت به حکم عقل خود تنبه داده و بدین گونه خدای سبحان از هر جهت حجّت را بر انسان عاقل تمام کرده است.

پس کسی که از این وظیفهٔ عقلی و شرعی کوتاهی کند عذر و بهانه ای در پیشگاه الهی ندارد از طرفی ترک شکر نعمت خود معصیت است چه گناهی بزرگتر از این که انسان منعم خود را بشناسد ولی انکار نموده و کفران بورزد؟ در این صورت چه بسا خدا نعمت های خود را از بنده سلب ،کند و نعمتی را که بدون هیچ استحقاقی - به او عطا فرموده به جهت عقوبت گناه کفران از او دریغ نماید.

پس با توجه به اهمیت شُکر مُنعم و عواقب سرپیچی از آن باید آیات و روایات را بررسی کنیم تا معنای دقیق شکر و مراتب انجام آن کاملاً روشن شود.

ص: 39


1- بحار الانوار ج 71 /ص 46 / ح 55

ص: 40

فصل دوم: انواع شکرگزاری

معنای شُکر

برای رسیدن به معنای صحیح کلمۀ شکر از قرآن کریم بهره میگیریم. در قرآن، آیات زیادی در بحث شکر وارد شده است. در سوره نمل آیه 40 آمده است که وقتی «آصف بن برخیا » تخت بلقیس را برای حضرت سلیمان علی نبینا و آله و علیه السلام حاضر کرد، پیامبر الهی متذکر شد که این نعمت از جانب خدای متعال است.

فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِيءَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإنّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنى كَريمٌ (1).

وقتی حضرت سلیمان علیه السلام آن (تخت )را نزد خود یافت فرمود: این فضل و عطای پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکرگزار هستم یاکفران می کنم. و هر که شکر کند، برای (نفع) خودش شکر کرده و هر کس کفران کند، خدای من بی نیاز (و) بزرگوار است.

بندگان مؤمن در هر نعمتی اوّل خدا را می بینند و متذکر می شوند که نعمت از جانب ولي نعمت اصلی به آنها رسیده است و لذا می گویند « هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي ». البته خدا از شکر ما نفعی نمی برد و فایده شکر تنها به بنده می رسد و کسی که کفران نعمت های الهی را کند، تنها خودش زیان می بیند و خداوند نیازی به او ندارد.

ص: 41


1- سوره نمل / آیه 40

در این آیه حضرت سلیمان علیه السلام شُکر را مقابل با کفر قرار داده اند. در آیات دیگر قرآن نیز این دو واژه مقابل هم به کار رفته اند:

فَاذْكُرُ وفى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لي وَلا تَكْفُرُونِ. (1)

مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم و شکر مرا بگزارید و به من کفر نورزید.

معنای این که ما خدا را یاد کنیم روشن است ولی این که خدا ما را یاد کند بدین معناست که خدا نعمت و لطف و رحمت خود را بر ما افزون سازد.

در ادامه آیه نیز در نقطه مقابل «شکر کردن » آمده: « لا تَكْفُرُونِ ..» و در اینجا نیز کفر، در مقابل شکر به کار رفته است.

لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَ نَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ. (2)

اگر شکرگزارید، قطعاً نعمت های خود را برای شما زیاد می کنم و اگر کفران کنید همانا عذاب من سخت است.

از تقابل دو واژۀ «شکر» و «کفر» در این آیات و آیات دیگر می توان در بیان معنای «شُکر » استفاده کرد. یعنی برای روشن شدن معنای شکر ، باید به معنی «کفر » توجّه شود. «کفر» به معنی پوشاندن است ،کافر کسی است که حقیقتی را که خدا بر او روشن ساخته، می پوشاند و انکار می کند. «شُکر » در مقابل «کفر » است. پس معنای ،شکر، باید در مقابل « پوشاندن » - یعنی: « اظهار » ، « آشکار کردن» و یا «کتمان نکردن » - باشد. پس شکر ،نعمت همان اظهار نعمت می باشد.

اگر بخواهیم خدا را به خاطر نعمتی شکر کنیم باید آن نعمت را «نپوشانیم » کتمان نکنیم. به عبارتی آن را «ظاهر » کنیم. لذا باید بدانیم که اظهار «نعمت » چگونه است و چه مراتبی دارد.

مراتب شُکر

طبق ادله نقلی ایمان سه مرحله دارد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ص: 42


1- سوره بقره / آیه 152
2- سوره ابراهیم / آیه 7 .

الايمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ اِقْرارٌ بِالنِّسانِ وَ عَمَلُ بِالْأَرْكَانِ. (1)

ایمان عبارت است از معرفت قلبی و اعتراف زبانی و عمل به جوارح.

می دانیم که شکر، نیمی از ایمان است و مراحل این رکن مهم نیز با همان مراحل ایمان تحقق می یابد. پس اظهار نعمت سه مرحله دارد اظهار قلبی، اظهار زبانی و اظهار عملی هر کدام از این مراحل مرتبه ای از شکر است که با هر یک از مراحل ایمان تناظر دارد.

بنابراین شُکر سه مرتبه پیدا می کند البته در تعریف این مراتب، دلایل نقلی کافی داریم ولی همۀ آنها عقلی و وجدانی است و ما نمونه های آن را در اطراف خود مشاهده می کنیم. مثلاً اگر کودک شما به بیماری صعب العلاجی مبتلا شده باشد و پزشکی تشخیص درستی داده و او را درمان کند می دانید که شفا به دست خداست ولی با توجه به این که خدا به واسطۀ آن پزشک کودک شما را شفا داده است در مرحله اوّل قلباً از آن پزشک متشکر خواهید بود و با همه وجود قدردان زحمت او می شوید. در مرحله بعد، همواره از او به نیکی یاد می کنید و فضائل و کمالات او را بر زبان می آورید و برای دیگران نقل می کنید.

چرا؟ زیرا انسان فطرتاً دوست دارد که منعم او را همه بشناسند. به همین دلیل، دائماً از آن پزشک تعریف می کنید و می خواهید که همه بفهمند او چه گوهر گرانبهایی است. از گفتن فضائل او - که مرحلهٔ دوم شکر است - لذت می برید و یاد آن پزشک برای شما آرامش بخش است.

در مرحلۀ سوم شکر آن نعمت را در عمل ظاهر می کنید. یعنی با مراقبت صحیح از کودک، دقت می کنید که آن مشکل دوباره پیش نیاید. و اگر باز مرتکب اشتباه و عدم دقت شوید و آن بیماری دوباره برگردد همه معترض می شوند. بالاتر از همه خود آن پزشک زبان به شکایت باز می کند که شما زحمات مرا به هدر داده اید و این شبکر زحمت من نبوده است چون در واقع از این نعمت استفاده درستی نکرده اید.

اگر پدر و مادری برای فرزند خود یک جعبه مداد رنگی بخرند، رضایت و شکر قلبی

ص: 43


1- نهج البلاغه شرح مرحوم فیض الاسلام / حکمت 218.

فرزند نسبت به این عمل ،والدین نشانه بلوغ عقلی اوست در مرحله بعد، اگر کودک به زبان هم از پدر و مادرش تشکر کند و از زحمت ایشان تقدیر نماید در این صورت هر انسان عاقلی او را تحسین می کند و بر شاکر بودن او صحه می گذارد. چنین کودکی به این مرحله از رشد عقلی رسیده که نعمت بودنِ نعمت را تشخیص داده و می فهمد که باید با دل و زبان از پدر و مادر خود سپاسگزاری کند. لذا از او انتظار نمی رود که مدادها را شکسته و به اطراف پراکنده سازد و یا به در و دیوار بکشد و اسباب زحمت و ناراحتی پدر و مادرش را فراهم آورد.

بدین ترتیب در درجۀ سوم فرد عاقل باید از نعمت در جهتی استفاده کند که بخشنده آن مدنظر داشته است. مثلاً پدر و مادر دوست دارند فرزندشان با آن مداد رنگیها نقاشی های زیبا بکشد و سرگرم شود.

اگر کودکی از هر یک از مراتب فوق سرپیچی کند افراد عاقل یا عمل او را زشت دانسته و یا نتیجه می گیرند که هنوز «عقلش » نمی رسد.

کسانی که نعمت عقل به آنها عطا شده است می فهمند که باید همه مراحل شکر را در مقابل منعم خود انجام دهند و کوتاهی در هر مرحله حمل بر ناسپاسی می شود و عقلاً ناپسند است. بنابراین قطعاً باید نسبت به ولی نعمت حقیقی خود، مقید به انجام هر سه مرحله شکرگزاری باشیم.

شُکر قلبی

خداوند متعال نعمتهای بسیاری نصیب بندگان خویش کرده است از مهمترین نعمت هایی که به انسان عرضه شده همین شناخت «نعمت » است. این عنایت، بدون هیچ استحقاقی نصیب بندگان گشته است و انسان خود را در کسب آن مختار نمی یابد. و مانند بقیه معرفت ها، وجود و عدم آن به انتخاب و میل فرد وابسته نیست و انسان خود را در حصول آن منفعل می یابد.

ممکن است انسان مدتها از نعمتی بهره مند شود ولی توجهی به نعمت بودن آن نداشته باشد به عنوان نمونه نعمت ،سلامتی بسیاری از اوقات چنین سرنوشتی دارد. با

ص: 44

غفلت از این نعمت گاهی انسان فکر می کند همیشه باید سالم باشد، گوئی امکان نداشت که خدا چنین نعمتی به او ندهد و لذا اصلاً متذکر نعمت بودن سلامتی نمی شود. چنین کسی چه بسا مدتی طولانی در غفلت از این نعمت به سر برد. ولی همین فرد، به محض این که در اثر بیماری، کوچکترین اختلالی در یکی از اعضاء بدنش پیش آید متذکر می شود که نسبت به چه نعمتی غافل بوده است. در چنان حالتی با توجه به اهمیت آن عضو در بدن خویش در می یابد که منعم مهربانی همواره نعمت های بیشماری را به او عطا کرده و می کند. در آن حال می فهمد که آنچه به صورت رایگان، دائماً در اختیار دارد، « نعمت » است. در حالی که قبل از بیماری نسبت به نعمت ها و منعم آنها متذکر نبود. تا این مرحله، خدای عزوجل معرفت نعمت و مُنعم را به او عطا کرده و خود شخص در این عطا، اختیاری نداشته است. مسأله مهم این است که انسانها همیشه در برابر نعمت هایی که نعمت بودنش را شناخته اند شکر نمی گزارند. چه بسیار نعمت هایی که انسان آنها را شناخته است معرفت نعمت و عقل هم حکم کرده که باید در مقابل بخشنده آنهاتسلیم شده و کفر نورزد (معرفت حمد خدا)، اما او با سوء اختیار خود، از قبول این ،حقیقت سرپیچیده و نعمت بودنِ نعمت را کتمان می کند.

بنابراین معرفت «نعمت» و «معرفت حمد» ، مقدمه و زمینه شکر قلبی است به عبارتی پیش از آن که نوبت به فعل اختیاری انسان برسد خدای سبحان از روی فضل معرفت نعمت هایش را عطا می کند، تا انسان بتواند نعمت بودنِ نعمت را تشخیص دهد. در کنار این حقیقت آنگاه که به فضل الهی فهمید غرق در نعمت های الهی است و نسبت به تک تک نعمت ها و اهمیت آنها متذکر شد. خدای مهربان با عنایت دیگری نور عقل به او عطا می فرماید. تا به وسیلهٔ آن بفهمد که باید شاکر منعم خود باشد. به لطف خدا و به واسطهٔ عقل در می یابد که حمد پروردگار واجب است و باید قلباً نسبت به او تسلیم باشد. شکر قلبی همان تصدیق و باور قلبی می باشد که عمل اختیاری انسان است. گاه مقدمات غیر اختیاری برای قدردانی قلبی از پروردگار حاصل می شود و عقل حکم قاطع به وجوب این عمل می کند، اما انسان با سوء اختیارش از وظیفه مسلم خود می گریزد و خود را مدیون و ممنون مُنعم نمی داند یعنی نمی خواهد قبول کند که نعمتی به وسیلهٔ

ص: 45

خدا به او داده شده است و حال آن که به حکم عقل باید شکرگزار ولی نعمت خود باشد.

بنابراین لازمۀ شناخت نعمت و شناخت لزوم حمد شاکر بودن نسبت به آن نیست چه بسا حقیقتی بر انسان مکشوف گردد. اما انسان با سوء اختیارش از آن امتناع کند و تسلیم آن نشود. مثلاً انسان بفهمد که آب گوارا و قدرت آشامیدن آن، نعمت است و باید شکر آن را به جا آورد ولی قلباً نپذیرد و تصدیق نکند یعنی اعتراف و اقرار به نعمت بودن آن نکند. پذیرفتن و یا نپذیرفتن قلبی از افعال اختیاری انسان است بعد از روشن شدن هر حقیقتی، انسان مختار است که آن را باور نموده و به آن اعتراف کند و یا منکر آن شود.

به عبارت دیگر عارف شدن شخص نسبت به نعمت به دست خدا انجام می پذیرد. ولی بعد از اعطای این معرفت به بنده شاکر شدنش به اختیار خود اوست. یعنی شخص در قبول یا رد این حقیقت که خدا به او نعمت داده است آزاد است. اگر شخصی نعمت بودن نعمت را فهمیده است تسلیم این حقیقت شود آن گاه حق معرفت نعمت را با حُسن اختیار خود ادا کرده است. تازه می توان گفت که «نعمت شناس » شده است نعمت شناسی معنای خاصی از« معرفت » یعنی تصدیق و اعتراف به نعمت را در بردارد و به صرف دانستن نعمت حاصل نمی شود. این معنای معرفت که به اختیار عاقل حاصل می شود مساوی با شکر قلبی او است، همان معرفتی که به معنای قبول و اعتراف و تصدیق است .

امام حسن عسکری علیه السلام در بیان این مطلب می فرمایند:

لا يَعْرِفُ النِّعْمَةَ إِلَّا الشَّاكِرُ وَ لا يَشْكُرُ النّعْمَةَ إِلَّا العارف . (1)

نعمت را نمی شناسد جز شاکر و شکر نعمت را نمی گزارد، مگر کسی که معرفت دارد.

در اصطلاح آیات و روایات گاهی به پذیرفتن و زیر بار رفتن انسان، معرفت تعبیر می شود.در نتیجه به کسی که اقرار به معروف کند اطلاق عارف می گردد. مثلاً عارف بالله «خداشناس » معنا می شود. یعنی کسی که پس از معرفت خدا او را به خدایی پذیرفته و معتقد به اوست. عارف بالامام یعنی «امام شناس» به کسی گفته می شود که وقتی امام علیه السلام

ص: 46


1- بحار الانوار ج 78 / ص 378/ ح 4 .

را شناخت به او معتقد و مؤمن گردد.

نعمت شناس هم مثل خداشناس و امام شناس است .بنابراین در روایت یاد شده «عارف شدن » به عنوان فعل اختیاری مطرح شده است. این فعل اختیاری، همان پذیرفتنِ قلبي معرّفي خداى عزّوجل نسبت به نعمت است.

کسی که زیر بار این معرفی خدا برود و قلباً آن را تصدیق کند (یعنی نعمت شناس شود)، در حقیقت شکر قلبی نسبت به منعم خود به جای آورده است. البته شکر قلبی به منزله روح و جانِ مراحل دیگر شکر است و تا زمانی که شخص قلباً قدردان مُنعم نشود مراتب دیگر شکر - مانند بدن بدون روح مرده و بی ارزش می باشد. از این رو، شکر قلبی یا همان معرفت اختیاری، ملازم شکر و شرط تحقق آن است. اگر شخص از این تصدیق اختیاری روی گرداند نه عارف است و نه شاکر ولی اگر بخواهد شاکر باشد، باید در اولین قدم قلباً نعمت شناس باشد وگرنه اصلاً در وادی شکر قدم نگذاشته است. پس برای این که در زمرۀ کتمان کنندگان نعمت قرار نگیریم باید قلباً باور داشته باشیم و اقرار کنیم که نعمت از طرف ولی نعمت ما رسیده است.

قُلْتُ لأَبي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ: أَرَأَيْتَ هَذِهِ النِّعْمَةَ الظَّاهِرَةَ عَلَيْنَا مِنَ اللَّهِ، أَلَيْسَ إِنْ شَكَرْناهُ عَلَيْها وَ حَمِدْناهُ زادَنَا كَما قالَ اللهُ في كِتَابِهِ: « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَ نَّكُمْ ؟ فَقالَ: نَعَمْ، مَنْ حَمِدَ اللهَ عَلَى نِعَمِهِ وَ شَكَرَهُ وَ عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ لا مِنْ غَيْرِهِ. (1)

راوی می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم آیا این نعمتی را که خدا بر ما ظاهر کرده، چنین نیست که اگر ما به خاطر این نعمت، خدا را شکر و حمد کنیم، نعمت ما را می افزاید، هم چنان که در کتابش فرموده است: اگر شکر کنید، قطعاً نعمت های خود را برای شما می افزایم؟ امام علیه السلام فرمودند: بله منظور کسی است که خدا را به خاطر نعمت هایش حمد کرده، شکر او را به جای آورد و بداند که آن (نعمت ها) از طرف خداست از جانب غیر او نیست.

در صورتی فرد جزء شاکرین محسوب می شود و خدا نعمت او را افزون می کند که

ص: 47


1- تفسیر عیاشی / ج 2 ص 222 / ح 5 .

منعم خود را بشناسد. یعنی به این مسألۀ علم داشته باشد که هر نعمتی به او می رسد، از طرف ولي نعمت اصلی یعنی خداست و به علمش ترتیب اثر دهد.

در این روایت، تعبیر « عَلِمَ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُ لا مِنْ غَيرِه » تنها به بُعدِ غير اختياري معرفت اشاره نمی کند؛ بلکه ،شکر یک عمل اختیاری است لذا علم و معرفت به همان پذیرش و تصدیق قلبی اطلاق می شود که شخص حداقل از جان و دل بپذیرد که هر نعمتی به او می رسد از جانب خداست و غیر او هیچ منعم حقیقی ندارد و غیر از طریق او چیزی به کسی نمی رسد. و اگر دیگری هم واسطهٔ خیر شده باشد در حقیقت منشأ خيرات ربّ العالمین است. چنین کسی قبلاً از منعم خود سپاسگزار شده و خود را ممنون او می داند، و احساس می کند باید به نحوی از عهدۀ شکر این نعمت برآید. همین حالت قلبی صرفنظر از این که در عمل خارجی، کاری به عنوان شکرگزاری انجام بدهد یا ندهد - خودش یک عمل نفسانی و درونی است که اهمیتش از اعمال جوارحی در مقام شکر کردن کمتر نیست بلکه چه بسا بیشتر هم باشد.

تأکید می شود که اولین مرحله در شکر نعمت اظهار قلبی آن است، یعنی این که انسان مانند حضرت سلیمان علیه السلام اعتراف کند که « هذا مِن فَضْلِ رَبِّي ». گاهی ممکن است این مطلب را به زبان هم نیاورد، اما این اعتقاد قلبی را در هر نعمتی داشته باشد، قلباً نعمت های خدا را نپوشاند و اقرار و اعتراف قلبی داشته باشد که خدا می توانسته آن نعمت را به او ندهد و هیچ استحقاقی در میان نبوده است. وقتی بنده به این مرحله برسد - هر چند که هنوز هیچ عمل جوارحی انجام نداده باشد ولی خدای مهربان همین پذیرش قلبی را به عنوان شکر نعمت می پذیرد.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

مَنْ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْادى شُكْرَها. (1)

کسی که خدا به او نعمتی ببخشد پس او قلباً آن را بشناسد (باور کند و بپذیرد که آن نعمت از جانب خداست) هر آینه شکر آن را ادا کرده است.

خدای متعال به بنده اش فرموده است همین قدر که قبول داشته باشی که نعمت ها از

ص: 48


1- اصول کافی / کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 15.

جانب من به تو رسیده است تو را جزء شاکرین قبول .دارم و به راستی همان است که در دعا می خوانیم:

يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ. (1)

ای کسی که اندک را می پذیری و بسیار را می بخشی .

آری، با نپوشاندن نعمت و محو نکردن آن شکر نعمت محقق شده و مورد پذیرش خدای مهربان قرار می گیرد. به راستی که خداوند منان این امر مهم را چقدر برای بندگان آسان گردانیده است.

قالَ الصَّادِقُ عَلَيهِ السَّلامُ: مَنْ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيهِ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ أَنَّ المَنْعِمَ عَلَيْهِ اللهُ فَقَدْ أَدّى شُكْرَها وَ إِنْ لَمْ يُحَرِّكْ لِسانَهُ. وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ الْمُعَاقِبَ عَلَى الذُّنُوبِ اللَّهُ فَقَدِ اسْتَغْفَرَ وَ إِنْ لَمْ يُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَهُ وَ قَرَأَ : « وَ إِنْ تُبدوا ما فى أَنْفُسِكُمْ اَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (2) (3)

کسی که خدا به او نعمتی دهد پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا کند و اعتقاد و باور داشته باشد که آن کسی که نعمت را به او داده خدای متعال است، شکر خدا را به جای آورده است. هر چند زبانش را حرکت ندهد و کسی که یقین و باور داشته باشد که عقاب کننده بر گناهان خداست. هر چند به زبان استغفار نکند، آمرزیده می شود و این آیه را تلاوت کردند « اگر آنچه در باطن شماست آشکار کنید یا پنهان نمائید خدا برایتان حساب می کند آنگاه هر کس را بخواهد می آمرزد و هر کس را بخواهد عذاب می کند و خداوند بر هر کاری تواناست.»

در این ،روایت امام معصوم علیه السلام اهمیت این فعل قلبی را نشان می دهند و این البته به معنای نفی اهمیت شکر و استغفار زبانی نیست، بلکه نشان داده اند که عمل قلب مهمتر است و اقرار و استغفار زبانی هم باید برخاسته از عمل قلب باشد. هر چند عقل حکم می کند که شکر باید هم قلبی و هم زبانی باشد ولی خدای عزّوجلّ به فضل و لطف

ص: 49


1- بحار الانوار /ج 1/ ص 233 / ح 7.
2- سوره بقره / آیه 284
3- بحار الانوار ج 78 / ص 252 / ح 107 .

خود، همان فعل قلبی را کافی دانسته و به عنوان شکر پذیرفته است. البته مراتب شُکر از اظهار قلبی آغاز می شود و اقرار به نعمت ها، انسان را به مراحل بعدی شکر هدایت می کند. اما اظهار قلبی، روح و پایۀ مراحل بعدی - یعنی شُکر زبانی و عملی - و به منزلهٔ رأس آنهاست. این روح باید در کالبد همه مراتب دیگر شکر جریان یابد. در واقع مراحل بعدی، هر یک به نوعی اظهار این حالت قلبی ،است و اصل شُکر، همین فعل قلبی می باشد. بی جهت نیست که امام صادق علیه السلام این مرحله را در مقام شکرگزاری کافی دانسته اند.

شکر قلبی، شرط پذیرفتن اظهار زبانی و عملی است و همواره راهنما و مذكّر به آنها می باشد. یعنی در مرحله اول نعمت شمردن نعمت باید مورد توجه باشد. همان طور که اگر کسی برای ما کاری کند و قدمی بردارد در درجه اول خود را قلباً مدیون او می دانیم و در مراحل بعد با زبان و عمل از او تشکر می کنیم.

ولی اگر خود را قلباً مدیون کسی ندانیم و فقط به صورت ظاهری و به زبان از او تشکر کنیم و مدح و ثنای او را بگوئیم در حالی که قلباً عقیده داریم که او کاری برای ما نکرده و حقی بر ما ندارد؛ در چنین حالی شکر او را به جا نیاورده ایم و اظهار زبانی ما قدر و ارزشی ندارد بلکه گاهی مورد انتقاد نیز قرار می گیرد پس به خوبی روشن می شود که شکر قلبی، روح و پایۀ شکر زبانی و عملی و تعیین کننده ارزش آنها است.

شُکر زبانی

وقتی « قلب انسان» مملو از شکر مُنعم می گردد، سرچشمه های شکر، از قلب به زبانش جاری می شود. بعد از این که نعمت بودنِ نعمت بر شخص عاقل روشن شد، قلباً از منعم خود راضی و سپاسگزار می گردد و این رضایت و سپاس در گفتار و رفتار او هم ظاهر می شود.

انسان فطرتاً مایل است که همه منعم او را بشناسند دوست دارد ذکر فضائلش را کند تا همه بدانند که منعم او چه گوهر ارزشمندی است از گفتن فضائل او لذت می برد، و یادش آرام بخش روان او می باشد البته همۀ این اثرات برخاسته از شناخت منعم است.

ص: 50

خدای عزّوجلّ با اعطای ،عقل لزوم شکر زبانی را به عاقل فهمانده و این معرفت را در فطرت او قرار داده است. به علاوه با کلام خود نیز نسبت به این امر تذکر داده و خطاب به پیامبرش فرموده است:

وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِث . (1)

نعمت های پروردگارت را بازگو .

ائمه علیهم السلام نیز هر سخنی را با حمد و ثنای الهی شروع می فرمودند و شکر زبانی ولی نعمت را سر آغاز هر عمل خود قرار می دادند.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام، در شب عاشورا که می دانستند چه سختی ها و مصیبت هایی در پیش دارند، وقتی می خواستند با یاران سخن بگویند بسیار حمد و ثنای خدا را می کنند (2) و از ذکر فضائل خدای خود لذت می برند، چرا که تمامی وجودشان را مدیون پروردگار میدانند و دوست دارند که همگان این الله را بشناسند و بفهمند که چه ربِّ مهربان و منعم بخشنده ای دارند.

اظهار زبانی - برخاسته از شکر قلبی - گوهر گرانبهائی است که « درک فضائل » و «توفيق» انجام آن را باید خدای متعال عطا فرماید و در این صورت همین حمد کردن خود نعمتی است برتر از نعمت اولیه که حمد به خاطر آن بوده است

مَنْ حَمِدَ اللهَ عَلَى النِّعْمَةِ فَقَدْ شَكَرَهُ وَكانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْكَ النِّعْمَةِ. (3)

کسی که خدا را بر نعمتی حمد کند شکر خدا را به جای آورده است. و خود این حمد کردن نعمتی برتر از آن نعمت اول است.

حمد کردن فعل اختیاری انسان است، ولی معرفت حمد را خدای سبحان عطا می فرماید و بدین ترتیب انسان را به حد انسانیت می رساند و به او توفیق می دهد که با زبان نیز لب به ثنای او بگشاید. این دو نعمت اخیر در نظر انسان عاقل از نعمت اولیه بالاتر است و خود شکری دیگر می طلبد. حال این نعمت های عظیم الهی را چگونه باید

ص: 51


1- سوره ضحی / آیه 11 .
2- تاریخ طبری /ج 2 /ص 317. قسمتی از حمد و ثنای حضرت این است : أنني على الله تبارك و تعالى اَحْسَنَ الثَّناءِ وأَحْمَدُهُ على السَّراءِ والضَّرَاءِ . اللهم إنى أحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمُتَنا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنا القُرآن وفَقَّهُتَنا فِى الدِّينِ .
3- اصول کافى كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 13 .

شکرگزار باشیم؟ شُکر زبانی مُنعم، وظیفه ای است که به هر صورت ممکن باید به آن عمل شود. همین که زبان در تعریف و تمجید و تشکر از مُنعم به کار گرفته شود، اظهار زبانی نعمت عملی می گردد.

قالَ رَسولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم: مَنْ أُتِيَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَلْيُكافى. فَإِنْ عَجَزَ فَلْيَثْنِ بِهِ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَقَدْ كَفَرَ النِّعْمَةَ. (1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس خیری به وسیلهٔ [دیگری ] به او برسد پس باید آن را تلافی کند. اگر توان تلافی ،نداشت با زبان به تعریف و تمجید از آن خیر بپردازد و در صورتی که چنین نکند کفران نعمت کرده است.

بنابراین انسان وظیفه دارد هنگام برقراری ارتباط با ولی نعمت خود، به هر زبانی مراتب تشکر و قدردانی خود را نسبت به الطاف او اظهار کند (2) البته هر کس معرفت بالاتری نسبت به منعم داشته باشد بهتر می تواند از او تشکر کند. بنابراین بهترین روش برای شکر زبانی از خدا طریقی است که خداشناس ترین افراد انتخاب کرده اند. تاریخ گواه روشهای گوناگون انبیاء و اوصیاء علیه السلام یا در اظهار زبانی نعمت های خدا بوده است.

شکر حضرت نوح علیه السلام

امام صادق علیه السلام دربارۀ نحوۀ شُکر حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام فرموده اند:

كانَ نُوحٌ يَقُولُ ذَلِكَ: [ اَللَّهُمَّ ]ما أَصْبَحَتْ بي مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عَافِيَةٍ مِنْ دِينٍ أَوْ دُنيا، فَمِنْكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الشُّكْرُبِها عَلَيَّ يَا رَبِّ حَتَّى َرْضى وَ بَعْدَ الرّضا (3) إِذا أَصْبَحَ، فَسُمِّيَ بِذلِكَ عَبْداً شَكُوراً . (4)

ص: 52


1- بحار الانوار /ج 71 /ص 47 .
2- واضح است که بکار بردن عباراتی که با اصل توحید ناسازگار است و برخاسته از عدم شناخت پروردگار بوده غرض است و به نوعی کفران نعمت می باشد به عنوان مثال در قصه موسی و ،شبان مولوی گفته است تو کجایی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم کنم شانه سرت . جامه ات شویم شهشهایت کنم/ شیر پیشت آورم ای محتشم . دستت بوسم بمالم پایکت / وقت خواب آید برویم جایکت . (مثنوی- دفتر دوم - ص 155 ) ثنا گفتن خداوند با این ،تعابیر کفران نعمت های اوست هر چند که گوینده خود به این امر توجه نداشته باشد.
3- اصول کافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 28.
4- اصول کافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 29.

حضرت نوح علیه السلام در این دعا را هر صبح می خواند «خدایا هر نعمت و عافیتی که نسبت به دین یا دنیا در این صبح ،دارم از جانب توست تو یکتائی و شریک نداری حمد و شکر خاص توست از جهت نعمت هایی که به من دادی، تا آنگاه که راضی و خشنود شوی» و (حتی) بعد از خشنودی و از این جهت (او) « عبد شکور » (بنده بسیار سپاسگزار) نامیده شد.

دعای خیر برای منعم

یکی دیگر از روشهای شکر زبانی دعای خیر کردن برای منعم می باشد. یعنی اگر خودمان نمی توانیم کار خوب او را جبران کنیم باید دست به دعا برداشته و از خدا بخواهیم که به او پاداش خیر عطا کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرموده اند:

مَنْ آتَاكُمْ مَعْرُوفاً فَكافُوهُ، وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا ما تُكَافُونَهُ فَادْعُوا اللَّهَ لَهُ حَتَّى تَظُنُّوا إِنَّكُمْ قَدْ كافَيْتُمُوهُ. (1)

هر کس کار خوبی برای شما انجام داد آن را برایش تلافی کنید و اگر نتوانستید به طریقی آن را تلافی کنید در حق او به پیشگاه خداوند دعا کنید، تا آن که یقین کنید که کار خوب او را تلافی کرده اید.

ذکر «الحمدلله»

شکر زبانی صورتهای مختلفی دارد و ما به هر روشی می توانیم اظهار زبانی نعمت کنیم ولی با مراجعه به اهل بیت علیهم السلام می توانیم ارزنده ترین روشهای شکر را بیاموزیم و از آثار مختلفی که بر سخنان ایشان مترتب می شود بهره ببریم استفاده از بیان معصومين علیهم السلام تنها راه شکر زبانی ،نیست ولی قطعاً بهترین روش برای ادای این وظیفه می باشد. در این زمینه با مراجعه به ایشان می بینیم که زیباترین روش شکر را به آسانترین صورت آن بیان کرده و آن را تضمین فرموده اند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:

ص: 53


1- بحار الانوار / ج 75/ ص 43 .

شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ اِنْ عَظُمَتْ أَنْ تَحْمَدَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْها. (1)

شکر هر نعمتی - هر چند بزرگ این است که خدای عزوجل را به خاطر آن نعمت حمدکنی.

هر چه نعمت خدا بزرگ باشد اگر خدای عزّوجلّ بر ما منت گذارد و معرفت شکر و « توفيق » آن را هم عنایت فرماید با یک اظهار زبانی یعنی گفتن «الحمدلله » می توانیم شکر او را نسبت به همۀ آن نعمت ها به جا آوریم. البته هر چند «الحمدلله »گفتن، به ظاهر یک عمل ساده به نظر می رسد ولی نباید آن را ناچیز و کم ارزش تلقی کرد. مهم آن است که برخاسته از یک شکر قلبی عمیق ،باشد که در این حال، می تواند مصداق حق شکرگزاری گردد.

خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللهِ عَلَيْهِ السَّلامُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضاعَتْ دَابَّتُهُ. فَقَالَ: لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ عَلَيَّ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ قالَ: فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِيَ بِهَا. فَقَالَ: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ». فَقالَ لَه قائِلٌ: جُعِلْتُ فِداكَ أَلَيْسَ قُلْتَ لَأَشْكُرَنَّ اللَّهَ حَقَّ شُكْرِهِ؟ فَقَالَ أبو عَبدِاللهِ عَلَيه السَّلامُ: أَلَمْ تَسْمَعْني قُلْتُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ. (2)

امام صادق علیه السلام از مسجد خارج شدند و دیدند چارپای (مرکب) ایشان گم شده است. فرمودند: اگر خدا آن را به من برگرداند، حق شکرش را ادا می کنم. چیزی نگذشت که چار پا پیدا شد ایشان فرمودند: « الحمد لله ». کسی به ایشان عرض کرد: فدای شما شوم آیا نفرمودید من حق شکر خدا را به جای می آورم؟

امام علیه السلام فرمودند: مگر نشنیدی گفتم: « الحمد لله »؟

گفتن «الحمد لله» به زبان، چون برخاسته از معرفت قلبی است، آن قدر مهم می شود که حضرت فرموده اند: با گفتن آن حق شکر خدا را می توان ادا کرد. در حقیقت، خدای عزّ وجلّ - به لطف و فضل خود آن را به عنوان حق شُکر می پذیرد. البته باید دانست که شکر زبانی بدون مرتبۀ قلبی شُکر محسوب نمی شود. بلکه فقط لقلقه زبان و تظاهر به شکر است .حقیقتِ شکر از قلب شروع شده و به زبان جاری می شود و هر چند که به

ص: 54


1- اصول کافى /كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 11.
2- اصول کافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 18 .

زبان خاتمه نمی یابد ولی خدای سبحان از روی فضل خود و عده کرده است که آن را مصداق شکر نعمت های کوچک و بزرگ خود قرار دهد.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

ما أَنْعَمَ اللهُ عَلَى عَبْدِ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ اَوْ كَبُرَتْ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدى شُكْرَها. (1)

هر نعمت کوچک و یا بزرگی که خدا به بنده عطا فرماید، اگر آن بنده « الحمد لله » ،بگوید شکرش را ادا کرده است.

انسان با یک اظهار زبانی بسیار ساده که البته برخاسته از معرفتِ ارزشمند قلبی است می تواند به این وظیفهٔ عقلی و الهی خویش یعنی ادای شکر خدا جامه عمل بپوشاند. این عمل زبانی، با توجه به وعده الهی مورد قبول واقع می شود و انسان از عذاب ناشی از ناسپاسی ،نعمت مصون میماند و این لطف بیکران الهی است که به واسطهٔ گفتن « الحمد لله» نصیب او می شود .

البته خدای کریم به این مقدار لطف و عنایت اکتفا نکرده بلکه نعمت خود را نیز بر او افزایش می دهد.

ما أَنْعَمَ اللهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ، فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللهَ ظاهِراً بِلِسانِهِ، فَتَمَّ كلامُهُ حَتَّى يُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزِيدِ. (2)

خدا به بنده نعمتی نمی دهد که بنده آن را قلباً بشناسد و شکر آن را به زبان ظاهر کند، مگر این که به محض تمام شدن گفتارش دستور افزونی نعمت از (طرف خدا برای او) صادر می شود.

بدین ترتیب نعمت ها پشت سرهم به فرد شاکر می رسد و با وجود این که او غرق در الطاف الهی می شود ولی این زیادی نعمت او را دچار غفلت نمی کند، چون همیشه قلباً نسبت به مُنعم خود سپاسگزار است و ذکر او را بر زبان جاری می سازد.

در صورت تداوم یاد خدا در تمام نعمت ها خطر (استدراج) و غافلگیر شدن هم او را تهدید نمی کند.

ص: 55


1- اصول کافی / کتاب الايمان و الكفر / باب الشكر / ح 14.
2- اصول کافی / کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 9 .

در حالی که اگر نعمت ها پیاپی نصیب فرد شود، اما شُکر آنها را نگزارد، به تدریج دچار غفلت شده و نسبت به گناهانی که با سوء استفاده از این نعمت ها مرتکب گردیده بی توجه می شود و به فکر استغفار از آنها نمی افتد و از انجام تکالیف خود در پیشگاه خدا کوتاهی می ورزد.

برای چنین شخصی آسایش و راحتی « نقمت » است چون او را از یاد منعم خود غافل تر می سازد و هیچ گاه متذکر گناهانی که در حقیقت ناسپاسی اوست، نمی گردد و استغفار از آنها را فراموش می کند.

ولی اگر شخص شکر تک تک نعمت های الهی را بر زبان جاری سازد - به فضل و عنایت الهی از خطر استدراج مصون می ماند.

عَنْ عُمَرَ بْنِ زَيْدٍ، قَالَ: قُلْتُ لأَبي عَبْدِ اللهِ عَلَيهِ السَّلامُ إِنِّي سَأَلْتُ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ يَرْزُقَنى مَالاً فَرَزَقَنى وَ إِنّى سَأَلْتُ اللهَ أَنْ يَرْزُقَنى وَلَداً فَرَزَقَنِي وَلَداً، وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَرْزُقَنى داراً فَرَزَقَنى وَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ اسْتِدْ راجاً. فقال: أما - وَاللهِ - مَعَ الْحَمْدِ فَلا. (1)

راوی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم از خدا خواستم به من مالی بدهد، پس به من عطا کرد. از خدا خواستم به من فرزند دهد او هم فرزند داد. از او خواستم به من خانه بدهد، پس روزی من کرد می ترسم این نعمت های پیاپی خدا استدراج باشد. :فرمودند قسم به خدا اگر به خاطر هر کدام از اینها خدا را حمد ،کنی استدراج نیست.

خدای کریم - به فضل خود - به واسطهٔ شُکر ،زبانی بدون این که انسان را دچار استدراج کند، او را در اقیانوس نعمت های خود غوطه ورمی سازد. انسان عاقل، با این عمل، نه تنها خود را از عقوبت ناسپاسی می رهاند بلکه از نعمت های مختلف هم بهره مند می شود. علاوه بر همۀ اینها می تواند خود را مشمول وعده بهشت خدا هم قرار دهد.

قالَ أَبو عَبْدِ اللهِ عَلَيه السَّلامُ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ فَيُوجِبُ اللَّهُ بِهَا الْجَنَّةَ.

ص: 56


1- اصول کافی / کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 17.

ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ لَيَأْخُذُ الْإِناءَ فَيَضَعُهُ عَلَى فِيهِ فَيُسَمِّي، ثُمَّ يَشْرَبُ فَيُنَحِيهِ وَ هُوَ يَشْتَهيهِ فَيَحْمَدُ اللهَ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ، ثُمَّ يُنَحِيهِ فَيَحْمَدُ اللهَ، ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ ثُمَّ يُنَحِيهِ فَيَحْمَدُ اللهَ، فَيُوجِبُ اللهُ عَزّوَجَلَّ بِها لَهُ الْجَنَّةَ. (1)

یکی از شما مقداری آب می نوشد پس خدا به سبب این نوشیدن بهشت را بر او واجب می کند.

سپس فرمودند: او ظرف را بر می دارد پس آن را روی دهانش می گذارد و در این حال نام خدا را بر زبان جاری می کند (بسم الله) می گوید سپس مقداری آب می نوشد، پس در حالی که هنوز اشتهای آب خوردن دارد ظرف را از دهانش دور می کند و خدا را حمد می کند و بار دیگر مقداری آب نوشیده سپس ظرف را دور کرده و حمد خدا را می گوید، سپس برای بار سوم آب می نوشد و ظرف را دور کرده و خدا را حمد می کند پس خدا به سبب این عمل بهشت را برای او واجب می کند.

انسان باید با توجه به این که آب نعمتی الهی است نعمت « آب خوردن » را برای خود احیاء کند بدین ترتیب با زنده کردن یک نعمت و شکر قلبی و زبانی نسبت به آن در معرض رحمت الهی قرار می گیرد.

پس باید از خدا خواست که به انسان معرفتی بدهد تا روحیه شکرگزاری در او تقویت شود. وقتی در یک عمل ساده و تکراری مانند آب خوردن ابتدا «بسم الله» بگوید و تا پایان آن هم سه بار «الحمد لله» بگوید و این روحیه را در کارهای دیگر خود هم داشته ،باشد بدین ترتیب دنیا برای او رنگ دیگری پیدا می کند و زندگی، شادابی معنوی خاصی پیدا خواهد کرد. حق شکر، همین است که انسان وقتی به نعمتی توجه می کند قلباً به آن معتقد شود و بعد به زبان «الحمد لله» بگوید به زبان آوردن این ذکر، نه تنها انسان را در معرض الطاف دنیوی و اخروی متعدد قرار می دهد بلکه اعتقادات و اظهارات قلبی او را قوی تر می سازد و همین اظهارات قلبی، او را به شکر زبانی راهنمایی کرده و ارزش اظهار زبانی او را بیشتر می سازد. بنابراین اظهار زبانی از یک مرتبه از شکر قلبی آغاز شده و به مرتبه بالاتری از آن می انجامد. البته مراحل شُكر مُنعم هنوز پایان نیافته است،

ص: 57


1- اصول کافى/ كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 16.

ولی خدای مهربان همین مقدار از آن را پذیرفته و آثار باطنی و ظاهری بسیاری بر آن مترتب ساخته است.

سجدۂ شکر

عمل دیگری که خداوند متعال برای ادای شکر بندگان نسبت به نعمت های خود قرار داده « سجدۂ شُکر » است. این عمل، به صرف گذاشتن قسمت جلوی پیشانی برروی«زمین» یا بنابر احتیاط هر چیزی که سجده بر آن صحیح است. (1) به نیت شکر خدا تحقق می یابد و ذکر زبانی در تحقق آن شرط نیست هر چند مستحب است که در سجده ذکر « شكراً لله » یا «شكراً شكراً » را یک بار یا سه بار و یا صد بار به زبان آورد، هم چنان که می تواند به جای لفظ « شُكراً » ، کلمه « عفواً» را به همان تعداد بگوید.

برای ادای سجده شکر یک بار انجام آن کفایت می کند ولی دو بار انجام دادن آن مستحب است و برای فاصله انداختن بین دو سجده کافی است که ابتدا طرف راست پیشانی و سپس طرف چپ آن را روی زمین گذارد و آن گاه گونۀ راست و سپس سپس گونه چپ را روی زمین قرار دهد یا این که ابتدا طرف راست پیشانی و گونه راست و سپس طرف چپ پیشانی و گونۀ چپ را روی زمین بگذارد. (2) همۀ این موارد در ادای سجدهٔ ،شکر، پسندیده و خوب است تفصیل بیشتر را هم از کتب فقهی و احکام باید جستجو کرد .

این سنت پسندیده را خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و مکرر انجام می دادند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اِنَّ رَسُولَ اللهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - كَانَ فِي سَفَرٍ يَسيرٍ عَلَى ناقَةٍ لَهُ إِذا نَزَلَ، فَسَجَدَ خَمْسَ سَجَدات فَلَمّا أَنْ رَكِبَ قَالُوا: يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا رَأَيْنَاكَ صَنَعْتَ شَيْئاً لَمْ تَصْنَعْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، إِسْتَقْبَلَى جَبْرَئِيلُ - عَلَيْهِ السَّلامُ - فَبَشِّرِنِي ببشاراتٍ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، فَسَجَدْتُ لِلهِ شُكراً لِكُلِّ بُشرى سَجْدَة. (3)

ص: 58


1- منهاج الصّالحين / ج 1 /ص 179 .
2- عروة الوثقى / ج 1 /ص 688.
3- اصول کافی/ کتاب الایمان و الکفر/ باب الشکر/ ح 24.

پیامبر صلی الله علیه و اله، سوار بر شتر ماده ای به سفر کوتاهی رفته بودند، ناگهان از شتر پیاده شده و پنج بار سجده به جا آوردند. وقتی سوار شدند همراهان گفتند: ای رسول خدا، عملی از شما دیدیم که قبلاً چنین کاری انجام نداده بودید. فرمودند: جبرئیل جلوی من آمد و از پیشگاه الهی به من بشارتهائی داد. پس من برای هر بشارتی یک بار به عنوان شکر خدا را سجده کردم.

پیامبر صلی الله علیه و اله در مسیری با همراهان خود در حرکت بودند که این بشارتها به ایشان رسید. می توانستند همان جا روی مرکب به صورت لفظی « الحمد لله » يا «شُكراً لله» بگویند. ولی از مرکب پیاده شدند و به خاک افتاده و سجده به جا آوردند. و با این عمل خویش، نوع دیگری از شکر را به ما آموزش دادند و اهمیت آن را به ما گوشزد فرمودند. امامان ما نیز نسبت به این نوع شکرگزاری در عمل، مقید بودند:

عَنْ هِشَامِ بْنِ أَحْمَرَ قَالَ: كُنْتُ أَسيرُ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي بَعْضِ أطرافِ المَدينَةِ، إِذْ لَى رِجْلَهُ عَنْ دابَّتِهِ ، فَخَرَّ ساجداً فَأَطالَ وَأَطالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ رَكِبَ دابَّتَهُ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِداكَ قَدْ أَطَلْتَ السُّجُودَ؟ فَقَالَ: إِنَّني ذَكَرْتُ نِعْمَةَ أَنْعَمَ اللهُ بها عَلَيَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْكُرَ رَبِّي. (1)

هشام بن احمر :گوید همراه امام هفتم علیه السلام به یکی از اطراف مدینه می رفتم. ناگاه حضرت پای خود را از روی چارپای (مرکب خود) خم کرده و به سجده افتادند، و مدتی آن را طول دادند. سپس سرشان را بلند کردند و سوار مرکب خود شدند. گفتم فدایتان شوم سجده را طولانی کردید .فرمودند به یاد نعمتی افتادم که خدا به من عطا فرموده، پس علاقمند شدم که خدایم را شکر گزارم .

در زندگی روزمره ممکن است به یاد یکی از نعمت های خدا بیفتیم و یا نعمت بودنِ امری بر ما آشکار شود. به عبارتی خدای عزّوجلّ لطف کرده و معرفتِ نعمتی را به ما عطا فرماید یا این که یاد آن را در ما زنده .کند در این حال وظیفه داریم با قلب و زبان سپاسگزار آن نعمت باشیم و چه بهتر که به مربیان توحید اقتدا کرده و به نشان ،تواضع سر برخاک گذاشته و خدا را بدین طریق شکر گزاریم .

ص: 59


1- اصول كافي / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 26 .

به سفارش امام صادق علیه السلام در این گونه احوال توجه کنیم ایشان فرمودند:

ذا ذَكَرَ اَحَدُكُمْ نِعْمَةَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التّرابِ شُكراً لِلَّهِ، فَإِنْ كانَ راكباً فَلْيَنْزِلْ، فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرابِ، وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهرَةِ، فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلى قَرَبُوسِهِ. وَ إِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى كَلِّهِ ثُمَّ لْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى ما أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهُ. (1)

وقتی کسی از شما یاد نعمت خدا افتاد (متذکر شد) پس باید گونه اش را به عنوان شکر خدا روی خاک بگذارد و اگر سواره ،بود پیاده شود و گونه اش را روی خاک .بگذارد و اگر به خاطر انگشت نما شدن نمی تواند پیاده شود، صورتش را روی برآمدگی زین (مرکب خود) بگذارد و اگر نمی تواند، گونه اش را روی کف دستش بگذارد. سپس خدا را به خاطر نعمتی که به او داده حمد کند.

از سیره اهل بیت علیهم السلام برداشت می شود که به محض رسیدن به نعمت یا تذکر به آن بهتر است سجده شکر به جا آورده شود ولی گاهی شرایط مکانی و اجتماعی به گونه ای است که نمی توان پیشانی یا گونه را روی خاک قرار داد. زیرا با این عمل ممکن است شخص انگشت نما شود و افراد کم ظرفیت او را مورد تمسخر قرار دهند. ائمه علیهم السلام به ما یاد داده اند که حتی در چنین مواقعی از سجده شکر صرفنظر نکنید و به شکل های دیگر مانند صورت گذاشتن روی بلندی زین مرکب و یا حداقل کف دست خدا را حمد کنید. از این حدیث شریف می توان استفاده کرد که سجده ،شکر به صرف این که انسان ، گونه صورتش را روی زمین بگذارد تحقق مییابد و احتیاج به گذاشتن پیشانی روی خاک نیست. (2)

شُکر عملی

دانستیم که حقیقت شکر از قلب آغاز می شود. هر چند که خدای متعال از روی فضل خود اظهار قلبی صرف را به عنوان شکر می پذیرد ولی بندگان وظیفه شناس خدا را با-

ص: 60


1- اصول كافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 25 .
2- عروة الوثقى / ج 1 /ص 689 .

زبانشان نیز شکر می گویند. خداوندکریم و عده فرموده که با گفتن «الحمد لله» نه تنها شکر شما را می پذیرم بلکه بدون این که دچار استدراج شوید نعمت های شما را می افزایم و از عقوبت ناسپاسی نعمت هم در امان خواهید بود و حتی وارد بهشت می شوید.

با وجود همۀ این الطاف الهی که شامل فرد شاکر می شود خداوند متعال به واسطهٔ ائمه علیهم السلام ما را نسبت به مرحلهٔ عملی شکر نیز آگاه نموده و اثرات بسیاری را بر آن مترتب کرده است. (1)

همان طور که از تعبیر اظهار عملی بر می آید در این مرحله باید شکر خدا در عمل ظاهر شود یعنی نعمت بودنِ نعمت خدا در عمل نشان داده شود و نعمت در مسیری استفاده شود که منطبق بر هدف خداوند از اعطای آن باشد مثلاً خداى عزّوجلّ نعمت سلامتی را عطا کرده تا با عافیت طاعت او را انجام دهیم استفاده از این نعمت در انجام معصیت چیزی جز کفران نعمت نخواهد بود.

انسانها در روابط روزمره خود فطرتاً به این مهم توجه دارند به عنوان نمونه عمل جراحی پزشکی که وسیله شفای چشم کودکی شده است در صورتی ارج نهاده می شود که در حفظ سلامت آن توجه لازم به عمل آید در مقابل عملی که موجب معیوب شدن آن چشم می شود از نظر همۀ عُقلاء زشت است. و عدم مراقبت والدین از چشم فرزندشان حمل بر کفران و نادیده گرفتن زحمات پزشک می شود.

زحمات باغبانی که باغچه را به گلهای زیبا و خوشبو آراسته است، در صورتی مورد تقدیر و تحسین قرار می گیرد که همه از زیبایی آن لذت ببرند و با مشاهده و بوئیدن گلها شادمان شوند. حال اگر به جای استفاده صحیح از آن افرادی، گلها را کنده و یا لگد کنند یا بازیچه بچه های خود قرار دهند. هر بیننده عاقلی این عمل را ناسپاسی زحمت های باغبان می شمارد. مراقبت و استفاده صحیح از باغچه حدّاقل سپاسگزاری از باغبان می باشد.

ص: 61


1- حتی اگر تنبهات اهل بیت علیهم السلام در خصوص شکر عملی به ما نرسیده بود، عقل به وجوب آن حکم می کرد و مخالفت با آن را قبیح می شمرد.

شکر عملی نعمتِ زبان

به خوبی روشن است که باید از نعمت در همان مسیری استفاده شود که منعم بدان هدف نعمت را عطا کرده است و تنها در این صورت می توان به طور عملی از منعم در مسیر تشکر کرد. بنابراین شکر عملی، استفاده از نعمت در مسیر کسب رضای مُنعم است.

خدای متعال - ولی نعمتِ اصلي ما - از روی ،فضل نعمت های بسیاری در اختیار مخلوقات خود قرار داده است. یکی از این نعمت ها که گاهی از آن غفلت می شود، همین نعمت «زبان» است که انسانها به وسیله آن می توانند حرف بزنند و با هم ارتباط داشته باشند. و هم چنین می توانند خدای سبحان و اهل بیت علیهم السلام را یاد کنند. اما گاهی این نعمت خلاف رضای الهی به کار می رود. مثلاً خدای ناکرده به وسیله آن آبروی مؤمنی ریخته می شود.یا وسیلهٔ غیبت و دروغی قرار می گیرد علاوه بر این که هر یک از این اعمال، معصیت محسوب می شود. این نوع استفاده در حقیقت کفران عملی نعمتِ زبان باشد و لذا سوء استفاده نامیده می شود.

اما جهت ادای شکر عملی این نعمت می توانیم لب به ثنای الهی گشوده و با زبان خود ذكر « الحمد لله » بگوئیم، و بدین ترتیب عملاً نیز از این نعمت در جهت کسب رضای منعم استفاده کنیم.

از راههای دیگر شکر عملی نعمت ،زبان این است که به وسیله آن دین خدا تبلیغ شود.

سَأَلْتُ اَباعَبْدِاللهِ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: « وَ أَمَا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّتْ. (1)

قالَ: الَّذِي أَنْعَمَ عَلَيْكَ بِما فَضَّلَكَ وَ أَعْطَاکَ وَ أَحْسَنَ إِلَيْكَ. ثُمَّ قَالَ: فَحَدِّث بِدينِهِ وَ ما أَعْطَاهُ اللهُ وَ ما أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِ. (2)

از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه که: «و اما نعمت پروردگارت را بازگو » سؤال شد. :فرمودند همان کسی منظور است که به تو این نعمت ها را داده است تو را برتر از دیگران قرار داده و در حق تو لطف و احسان کرده است. حال که چنین است. پس تو

ص: 62


1- سوره ضحی / آیه 5
2- اصول كافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 5 .

هم «دین» او را بیان کن و آنچه را خدا عطا فرموده و نعمت هایی را که به سبب دینش ارزانی داشته بازگو کن

در این حدیث امام علیه السلام با تنبه به نعمت های الهی و احسان آفریدگار مهربان به بندگان خویش، گسترش دادن دین را که بزرگترین نعمت خداست - یکی از وسایل شکر عملی او معرفی فرموده اند:

کسانی که به لطف و فضل الهی در مسیر دین شناسی قدم برداشته اند، با آشکار کردن آنچه درباره دین ،آموخته اند می توانند به طور عملی شکر خدا را به جای آورند. کدام اظهار و بازگوئی از این بالاتر است که انسان به دین پروردگارش عمل کند تا با گفتار و کردار به تبلیغ دین بپردازد. امر مقدس تعلیم و تربیت که بسیار مورد سفارش پیشوایان دین قرار گرفته از آشکارترین مصادیق اظهار و بازگو کردن دین در قول و عمل است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

كونُوا دُعاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ الْسِنَتِكُمْ. (1)

مردم را بدون استفاده از زبان هایتان دعوت به دین خدا کنید.

خودداری از معصیت

بدیهی است که جهت انجام شکر عملی خدای عزّوجلّ، در درجه اول باید از انجام معاصی خودداری کنیم یعنی نعمت های الهی را در جهتی که موجب سَخَط ناخشنودی اوست به کار نبریم.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ما را نسبت به این وظیفه ،عقلی تنبه داده اند:

لَوْلَمْ يَتَواعَدِ اللهُ عِبادَهُ عَلَى مَعْصِيَةٍ لَكَانَ الْواجِبُ الأَيُعْصَى شُكراً لِنِعَمِهِ. (2)

اگر خداوند بندگانش را نسبت به ارتکاب معصیت خود تهدید نکرده بود عقابی مقرر نکرده بود واجب بود که به جهت شکر نعمت هایش معصیت نشود.

ابیات ذیل که منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است به همین مطلب فطری تذکر می دهد:

هبِ الْبَعْثَ لَمْ تَأْتِنَا رُسُلُهُ /وَ جَاحِمَةُ النَّارِ لَمْ تُضْرَمِ .

ص: 63


1- بحار الانوار ج 70 / ص 309 / ح 38 .
2- بحار الانوار / ج 78 ص 69/ ح 21 .

اليْسَ مِنَ الْوَاجِبِ الْمُسْتَحِق / حَياءُ الْعِبَادِ مِنَ الْمَنْعِمِ. (1)

به فرض اگر پیامبران الهی به سوی ما فرستاده نشده بودند و شعله های آتش (جهنم برای گناهکاران )افروخته نشده بود.

آیا حیا کردن و شرم نمودن بندگان از (پروردگار) مُنعم ضروری و شایسته نبود؟! بنابراین حساب شکر را باید از وعید خدا جدا دانست و اطاعت خدا را به دلیل وجوب عقلی آن - نه فقط برای گریز از عقاب و عذاب - در پیش گرفت. البته متذکر شدن به این مطلب، فطرتی بیدار می خواهد.

اطاعتِ خدا، وظیفه عقلی انسان

استفاده از نعمت در مسیری که مورد رضایت منعم ،نیست از نظر هر انسان عاقلی ناپسند است و برای تشخیص این موضوع انسان خردمند احتیاجی به اعمال تهدید و تنبیه از طرف مُنعم ندارد. به عنوان مثال پدری را در نظر بگیرید که سرمایه ای در اختیار فرزندش برای منظور خاصی قرار داده است بدون آن که این فرزند استحقاقی برای دریافت آن داشته باشد. یعنی شرایط به نحوی است که اگر پدر این سرمایه را در اختیار فرزند نمی گذاشت هیچ کس او را سرزنش نمی کرد و پدر فقط از روی فضل و لطف به فرزندش کمک کرده است. تا او این سرمایه را در جهت تحقق هدف پدر به کار گیرد. البته عملی شدن این هدف، فوائد زیادی هم برای خود فرزند در پی دارد. پدر می تواند به فرزندش تذکر دهد که سرمایه اش را با عیش و نوش و خوش گذرانی هدر ندهد، یا او را تهدید کند که اگر چنین کنی سرمایه را از تو می گیرم و یا فلان بلا بر سرت می آید و فلان گرفتاری را پیدا می کنی ولی حتی اگر پسر را تهدید هم نکند همۀ عُقلاء از پسر انتظار دارند که از سرمایه ای که پدر به او داده است در مسیر مورد رضایت پدر استفاده کند. اگر فرزند از این امر عقلی تخلف کند هم عمل خطائی مرتکب شده و هم آن نعمت را کفران کرده است یعنی هم سرمایه اش را از دست می دهد و هم مقابل پدر و سایر عُقلاء شرمنده می شود. پس کسی که نعمت بودنِ نعمت را درک می کند به عقل خود می فهمد که نباید از

ص: 64


1- همان مدرک

آن نعمت در مسیر خلاف هدف منعم استفاده کند.

این وظیفه، در مقابل « ربّ العالمين » - مُنعم اصلی همه مخلوقلت - به صورت بارزتری نمایان می شود و همۀ بندگان همواره باید متنبه باشند که از نعمت های خدا در چه مسیری استفاده کنند تا مرتکب کفران نعمت های الهی نگردند. مثلاً اگر زبان را در مسیر غیبت یا دروغ به کار برند علاوه بر کفران نعمت زبان، مرتکب معصیت شده اند. اگر خدای عزوجل بر این گناهان عذاب های دنیوی و اخروی مترتب نکرده بود، همه انسانهای عاقل از باب شکر نعمت ،زبان خود را مکلف می دانستند که خلاف رضای خدا از آن استفاده نکنند. این مسأله در فرهنگ عمومی جامعه کاملاً مقبول است و اصطلاح «نمک خوردن و نمکدان شکستن» را برای آن به کار می برند.

کمترین مرتبه شکر عملی

ترک معاصی، حداقل مرتبه شکر عملی است. لذا برای انجام وظیفه وجداني شُکر عملی، باید از معصیت اجتناب کرد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

أَقَلُّ ما يَجِبُ لِلْمُنْعِم أَنْ لا يُعْصَى بِنِعْمَتِهِ. (1)

کمترین چیزی که برای منعم واجب می باشد باید در حق منعم انجام شود این است که با نعمت او معصیت نشود.

اولین مرتبۀ خروج از حد کفران نعمت این است که با نعمتِ وهبی از جانب خدای رحمان ،معصیت او انجام نشود. کاملاً روشن است که فرد نمی تواند مدعی شکر باشد، ولی در عمل با همان نعمت مخالفت امر خدا کند. مثل این که فرزندی به زبان از پدر و مادرش تشکر کند ولی در عمل از هیچ آزار و اذیتی فرو گذار نکند. بدین ترتیب شاهد ،عاقلی فرزند را ناسپاس در حق پدر و مادر می داند و او را منافق می شمرد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

شُكْرُ الْمُؤْمِنِ يَظْهَرُ فى عَمَلِهِ . (2)

شکر مؤمن در عملش آشکار می شود.

ص: 65


1- غرر و درر / فصل 8/ ح 242 .
2- غرر و درر /فصل 40/ ح 9 .

شكْرُ الْمُنافِقِ لا يَتَجاوَزُ لِسانَهُ. (1)

(ولی) شکر منافق از زبانش تجاوز نمی کند.

گفتن « الحمد لله رب العالمین »تمام شکر است به شرط آن که حکایت از معرفت قلبی انسان نسبت به نعمت و ولی نعمت بکند که در این صورت این معرفت و شکر قلبی در عمل او هم ظاهر و آشکار می گردد. بنابراین حمد گفتن مؤمن با منافق تفاوت دارد و به صرف الحمد لله گفتن نمی توان فهمید که این شکر زبانی از قلب برخاسته است بلکه اگر کلام از دل برآید در عمل هم ظهور و بروزی پیدا می کند.

حضرت علی علیه السلام فرموده اند:

شكرُ كُلِّ نِعْمَةِ الْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ. (2)

شکر هر نعمتی پرهیز از چیزهایی است که خدا حرام کرده است.

از هر نعمتی می توان استفاده حلال و یا سوء استفاده در جهت حرام کرد، ولی سوء استفاده از نعمت کفران آن می باشد. شُکر هر نعمتی در صورتی گزارده می شود که در مسیر رضایت مُنعم مورد استفاده قرار گیرد. در غیر این صورت، مورد کفران قرار گرفته و کفران نعمت سبب از دست رفتن نعمت می شود.

مراتب بالای شکر عملی

امام رضا علیه السلام ، ضمن خطبه ای به مردم خراسان، فرمودند:

ال أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا الله فى نِعَمِ اللهِ عَلَيكُم، فَلا تُنفّرُوها عَنْكُم بِمَعَاصِيهِ بَلِ اسْتَديوها بِطاعَتِهِ وَ شُكْرِهِ عَلَى نِعَمِهِ وَ آيَادِيهِ. (3)

ای مردم در مورد نعمت های خدا که بر شما فرو فرستاده، تقوا پیشه کنید. پس با ارتکاب معصیت های الهی نعمت های او را از خود گریزان نکنید. بلکه با انجام طاعات الهی و با سپاسگزاری از او و واسطه های (نعمت) او دوام نعمت ها را از خدا بخواهید.

می بینید که امام رضا علیه السلام راه شکرگزاری خدا را عمل به طاعات، و کفران او را به

ص: 66


1- غرر و درر /فصل 40 /ح 10 .
2- بحارالانوار / ج 1 /ص 142/ ح 39.
3- بحار الانوار/ ج 49/ ص 182.

ارتکاب معصیت ها دانسته اند، که باعث گریز نعمت های او می شود. در ادامه همین خطبه فرموده اند:

وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ لا تَشْكُرُونَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ بِشَيْءٍ - بَعْدَ الأيمانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الْاِعْتِرافِ بِحُقوقِ أَوْلِياءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ رَسُولِ اللهِ - اَحَبَّ إِلَيْكُم مِنْ مُعاوَنَتِكُمْ، لإخْوانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ الَّتِي هِيَ مَعْبَرَتُهُمْ إِلَى جِنانِ رَبِّهِمْ، فَإِنَّ مَنْ فَعَل ذَلِكَ كانَ مِنْ خَاصَّةِ اللهِ تَبَارَكَ وَ تعالى. (1)

بدانید که در مقام شکرگزاری از خدای عزوجل - پس از ایمان به خدا و پس از اعتراف به حقوق اولیاء خدا از اهل بیت پیامبر علیهم السلام یا هیچ چیز برای شما، از کمک رساندن به برادران ایمانی خود در انجام امور دنیوی آنها - که گذرگاه ایشان به سوی بهشت پروردگارشان است - دوست داشتنی تر نیست پس هر کس به این کمک رسانی موفق گردد( از لحاظ درجه و ثواب) امتیاز ویژه ای نزد خدا دارد.

امام علیه السلام در این ،خطبه بالاترین مراتب شکر خدا را معین فرموده اند. طبق این بیان هیچ شکری نسبت به خدا برتر از ایمان به او نیست. پس از آن اعتقاد و اعتراف به حقوقی که پیامبر و اهل بیت گرامی حضرتش علیهم السلام بر همۀ مخلوقات دارند. این دو مرتبه، افعال قلبی هستند که البته در زبان و عمل هم ظاهر می گردند. در مرتبه سوم بهترین مصداق شُکر عملی خدای سبحان همکاری مؤمنان با یکدیگر در کارهای روزمره زندگی و بی تفاوت نماندن و احساس مسؤولیت نسبت به مشکلات مادی یکدیگر است.

اگر خدای عزّوجلّ به کسی نعمت سلامت و روزی فراوان و امکانات مادی و... بخشیده است تنها زمانی شکر این نعمت ها ادا می شود که انسان از آنها برای کمک به کسانی که نیاز به رسیدگی دارند استفاده کند. او باید توجه داشته باشد که این نعمت ها را که خدای سبحان به او بخشیده وسیلهٔ امتحان او است. و ممکن بود خدای منان همین نعمت ها را به جای او به فردی فقیر و محتاج می بخشید که در آن صورت، خود این

ص: 67


1- همان مدرک .

شخص، نیازمند به او می شد. پس حال که چنین نشده شکر این نعمت ها به این است که به افراد نیازمند و محتاج رسیدگی و از آنها دستگیری کند، در غیر این صورت، کفران نعمت کرده و مستحق سلب آن شده است.

همراهی شکر عملی با اظهار زبانی

به هر حال شرط لازم برای ادای شکر نعمت های الهی انجام واجبات و ترک محرمات است ولی شرط کامل کننده ،آن همراهی شکر عملی با اظهار زبانی است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

شُكْرُ النّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحارِم و تمامُ الشَّكْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ: « اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العالمينَ. (1)

شکر نعمتف پرهیز از محرمات است و شکر وقتی کامل می شود که شخص بگوید: «الحمد لله رب العالمين» .

گفتن حمد زبانی، کامل کنندۀ شُکر عملی است. استفاده از نعمت در مسیر رضای منعم، جای اظهار زبانی را نمی گیرد چون شکر زبانی از معرفت قلبی برمی خیزد، پس روح اظهار زبانی همان تسلیم قلبی است. اظهار زبانی بدون این فعل قلبی مانند جسم بدون روح مُرده و بی ارزش است ولی اگر روح معرفت در آن دمیده شود، گفتن «الحمد لله» بسیار ارزشمند و پر ارج خواهد شد. این گونه« الحمد لله » گفتن، شُکر عملی را کامل و تمام می کند و درجه بالاتری از آن است چرا که ممکن است کسی از حرام پرهیز کند. اما به این نکته توجه نکند که همه نعمت ها از جانب خدا به او می رسد و این به دلیل ضعف معرفت قلبی او نسبت به نعمت و مُنعم خویش است. اما کسی که در مقام شکر قلبی، متذکر همۀ نعمت های الهی باشد، حتی در اجتناب از حرام نیز خود را مدیون خدای خود می بیند و بیش از خودش او را در توفیق دوری از گناه مؤثر می داند آن گاه برای اداء شکر این نعمت «الحمد لله » می گوید. پس گفتن حمد، یک اظهار زبانی خشک و بدون روح نیست بلکه از کمال عنایت و توجه و تصدیق شخص نسبت به انعام

ص: 68


1- اصول کافی / کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 10 .

الهی حکایت می کند که چه بسا در مقام عمل و پرهیز از محرمات، این توجه و عنایت وجود نداشته باشد.

به تعبیر دیگر لازمه اجتناب از معصیت این نیست که شخص خود را مدیون پروردگارش ،بداند ولی گفتن حمد خدا از روی باور و اعتقاد قلبی، این معنی را می رساند که توفیق و لطف الهی در دوری و پرهیز از گناه او را مددکار بوده است و شاید به همین جهت امام صادق علیه السلام، گفتن «الحمد لله» را بالاتر و مهمتر از اجتناب محارم دانسته اند.

به هر حال فرد شاکر تنها به شکر عملی اکتفا نکرده بلکه با قلب و زبان هم خدا را شکر می کند و با تمام وجود نیک می داند و می یابد که هرگز نمی تواند شکر نعمت های خدا را به جا آورد.

ص: 69

ص: 70

فصل سوم: بالاترین درجه شكر

عجز از شکر

اگر بخواهیم شکر یکی از نعمت های الهی را به جا آوریم، باید همزمان با معرفت قلبی نسبت به آن نعمت به زبان هم سپاسگزار باشیم و در عمل نیز آن نعمت را در جهت رضای خدا به کار ببریم همۀ این مراتب اعمال اختیاری ما هستند ولی معرفت «حمد خدا » و «توفیق سپاسگزاری» از او را مدیون خود او هستیم و لذا باید بگوئیم:

فَكَيْفَ لى بِتَحْصيلِ الشُّكْرِ؟! و شكرى إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إلى شكر، فكلما قُلْتُ لَك الْحَمْدُ، وَجَبَ عَلَى لِذلِكَ أَنْ أَقُولَ لَكَ الْحَمْدُ. (1)

خدایا! چگونه می توانم حق شکر (تو) را ادا کنم در حالی که هرگونه شکرگزاری من از تو، احتیاج به شکر دیگری دارد!؟ پس هرگاه تو را حمد گویم، بر من لازم می شود که دگر بار حمد تو را بازگویم.

این که ما بتوانیم خدا را حمد ،گوئیم نعمتی بزرگتر از نعمت قبلی است که به خاطر آن خدا را حمد گفته ایم «کانَ الْحَمْدُ أَفْضَلَ مِنْ تِلْكَ النِّعْمَةِ. (2)

پس با هر شکر نعمتی بیشتر مدیون خداوند می شویم و حتی اگر سجده شکر به جا

ص: 71


1- بحار الانوار ج 94 / ص 146 :مناجات الشاکرین از دعاهای خمس عشر .
2- اصول كافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 13.

آوریم، شناخت و توفیق انجام این عمل نیز نعمتی است که نسبت به آن هم و شکرگزاری داریم. حال اگر بخواهیم شکر آن را به جا آوریم هر عملی که به عنوان شُکر انجام دهیم ما را بیشتر مدیون لطفِ بی پایان الهی می سازد و بدین ترتیب به روشنی می یابیم که هیچ گاه قادر به شکرگزاری خدای متعال نیستیم.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

فيا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى مُوسَى عَلَيهِ السَّلامُ يا مُوسَى أَشْكُرْنِى حَقَّ شُكْرى. فقالَ: يا رَبِّ وَكَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ، وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُى بِهِ إِلّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ؟ قالَ یا مُوسَى الْآنَ شَكَرْتَني حِينَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنّى. (1)

خدای عزوجل به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی حق شکر مرا اداکن. حضرت موسی علیه السلام عرضه داشت ای پروردگار من! چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالی که هیچ شکری نیست که با آن شکر تو را به جا آورم، مگر این که در همین شکرگزاری هم نعمت تو شامل حال من شده است که توانسته ام شکر کنم (خداوند) فرمود: ای موسی حال که فهمیدی (معرفت و توفیق) شکرگزاری، نعمتی از جانب من است شکر مرا به جا آورده ای؟

بنده باید معرفتی پیدا کند تا بفهمد در هر کار نیکی همچون شکر پروردگار، مدیون لطف خداست. در چنین صورتی است که خود را نسبت به شکر نعمت های بیکران الهی عاجز می یابد و بالاترین حد شکرگزاری رسیدن به همین مرحله است و می توان گفت: حق شکر خدا تنها در این صورت ادا می شود و تا وقتی که انسان هنوز به این حد نرسیده، در شکر پروردگارش کوتاهی کرده است.

تقصیر در معرفت نعمتهای خدا

قرآن می فرماید:

اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها. (2)

ص: 72


1- اصول کافی / کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 27.
2- سوره ابراهیم / آیه 34 .

اگر نعمت های خدا را بشمارید نمی توانید بر تعداد آنها احاطه پیدا کنید.

از امام سجاد علیه السلام ذیل این آیه شریفه روایت شده است:

سُبْحانَ مَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ مَعْرِفَتِها، كَما لَمْ يَجْعَلْ فِى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ إِدْراكِهِ أَكْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنَّهُ لا يُدْرِكُهُ، فَشَكَرَ عَزَّوَجَلَّ مَعْرِفَةَ الْعارِفينَ بِالتَّقْصيرِ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَجَعَلَ مَعْرِفَتهُمْ بِالتَّقْصير شُكراً، كَما جَعَلَ عِلْمَ العالَمينَ أَنَّهُمْ لا يُدْرِكُونَهُ ايماناً، عِلْماً مِنْهُ أَنَّهُ قَدْ وَسِعَ الْعِبادَ فَلا يُجاوِزُونَ ذَلِكَ. (1)

منزه است آن که قرار نداده است در کسی از معرفت نعمت هایش (این که نعمت های خدا را بشناسند مگر شناخت این که از معرفت آن نعمت ها » ناتوان هستند (یعنی بالاترین مرتبه شناخت نعمت های خدا این است که انسان بفهمد نمی تواند آنها را بشناسد) همان گونه که معرفت درک خود را بیش از [ فهم ] این که بفهمد که خدا را ادراک نمی کند در کسی قرار نداده است. یعنی بالاترین حد شناخت خدا این است که انسان عجز و ناتوانی خود را نسبت به معرفت او بیابد آنگاه خدای عزوجل از معرفت عارفین به عجز از معرفتش یا نعمت هایش (2) قدردانی کرده از آنها همین را پذیرفته و معرفت آنها را به این عجز، شُکر محسوب نموده است. همان طوری که خدا علم جهانیان را به این که نمی توانند او را درک کنند ایمان قرار داده است زیرا خدا می داند که خودش به بندگان قدرت داده است بندگان در همان سعه و گستره ای که خدا برای آنها قرار داده می توانند (عمل کنند و از آن حد نمی توانند بگذرند).

شناخت ما از نعمت های الهی نسبی است. به علاوه ما بسیاری از نعمت های خدا را نشناخته ایم،حتی نعمت هایی را که می پنداریم نسبت به آنها معرفت پیدا کرده ایم،

ص: 73


1- بحار الانوار/ ج 78 / ص 141 و 142.
2- در عبارت « فشَكَرَ عزّوجل معرفة الغارفينَ بِالتَقْصير عَنْ مَعْرِفَتِهِ »، با توجه به مرجع ضمیر « معرفته » احتمال دو معنا وجود دارد: اول این که مرجع ،ضمیر خدا باشد. دوم این که مرجع ضمير «كل نعمة » یعنی هر نعمت خدا باشد که معنای آن در عبارت قبل موجود است بنابر احتمال ،دوم مرجع ضمیر معنوی است و چون لفظ «کل » مذکر است با ضمیر «معرفته » تناسب دارد. احتمال دوم با صدر و ذیل حدیث از جهت معنای آن مناسب تر به نظر می رسد هر چند که احتمال اوّل هم می تواند قابل قبول باشد.

حقیقت معرفت را نسبت به آنان نداریم هم اکنون اگر بخواهیم نعمت های خدا را برشماریم. مثلاً می گوئیم نعمتِ سلامت امنیت و... ولی آیا همین نعمتِ سلامت واقعاً شناخته شده و نعمت بودنش - آن چنان که شایسته است - روشن گردیده است؟! حق این است که تا انسان مریض نشود نعمت سلامتی را - آن گونه که باید - نمی شناسد. و این در مورد هر نعمتی وجود دارد که تا وقتی هست ناشناخته می ماند و آن گاه که از دست برود قدر آن شناخته می شود از حضرت امام مجتبی علیه السلام روایت شده است که فرمودند:

تُجْهَلُ النّعَمُ ما أَقامَتْ، فَإِذا وَلَتْ عُرِفَتْ. (1)

نعمت ها تا وقتی که باقی هستند شناخته نمی شوند. پس وقتی از دست بروند، آنگاه شناخته می شوند.

نعمت بودن سلامت باید برای انسان کاملاً ملموس شود ولی هر اندازه که این نعمت انسان معلوم شود باز هم آن چنان که شایسته است، قدرش را نمی داند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:

نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتانِ الْاَمْنُ وَالْعافِيَةُ. (2)

دو نعمت است که قدر آنها ناشناخته مانده و شکر آنها گزارده نمی شود امنیت و عافیت.

در حدیث دیگری از آن حضرت چنین آمده است:

الصّحةُ وَالْفَراغُ نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتانِ. (3)

سلامت و گرفتار نبودن دو نعمت ناشناخته هستند که شکر آنها گزارده نمی شود.

قدر نعمت امنیت نیز معمولاً مورد غفلت قرار می گیرد. در حالی که اگر ذره ای در آن اختلال ایجاد شود، زندگی - با همه زیبایی ها و شیرینی هایش - به کام همه تلخ می شود. مثلاً اگر در یک منطقه چند بار پشت سرهم زلزله بیاید نعمت های دیگر زندگی همه تحت الشعاع قرار می گیرد در این شرایط ،افراد امنیتی را به یاد می آورند که قبلاً از آن بهره مند بوده اند، در حالی که هنوز هم به حقیقت آن پی نبرده اند و اگر به نوع دیگری در

ص: 74


1- بحار الانوار/ ج 78 /ص 115 / ح 12.
2- بحارالانوار ج 81 / ص 170 / ح 1 .
3- بحار الانوار / ج 77/ ص 170.

معرض خطر قرار گیرند باز نعمت دیگری برای آنها بیشتر شناخته می شود. بنابراین نه تنها نعمت های بسیاری وجود دارد که ما نسبت به آنها به طور کلی غافلیم بلکه از شناخت عمیق بقیه نعمت ها نیز عاجز هستیم.

پس همه نعمت های خدا مجهول القدر هستند و قدرشان به خوبی شناخته نشده است.

امام سجاد علیه السلام و به همین نکته تذکر داده اند:

سُبْحانَ مَنْ لَم يَجْعَلْ فِى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ نِعَمِهِ إِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا.

خدای عزوجل به بندگان آن مقدار از معرفتِ نعمت هایش عطا کرده که بفهمند در معرفتِ نعمت های خدا مقصر هستند. یعنی خدا لطف کرده و به آنها فهمانده است که هر اندازه نعمت های خدا را بشناسند باز از حقیقتِ معرفت آنها عاجز هستند.

امام سجاد علیه السلام برای بیان این مطلب با مثال بسیار زیبایی، عجز ما از معرفتِ نعمت های خدا را تشبیه به ناتوانی ما از ادراک خدا کرده اند: «كَما لَمْ يَجْعَلْ فِى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ اِدْراكِهِ اَكْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ بِأَنَّهُ لا يُدْرِكُهُ » یعنی در مقام ادراک خدا به جایی نمی رسیم، جز این که بدانیم نمی توانیم خدا را بشناسیم همین گونه در مقام معرفت نعمت های الهی نیز در نهایت به عجز خود از معرفت نعمت هایش می رسیم پس همان طور که خدا را نمی توانیم بشناسیم نعمت های خدا نیز برای ما ناشناخته مانند. حداکثر بهره بندگان از معرفت خدا و نعمت های او این است که بفهمند که از درک آنها عاجز هستند و به عجز خود اعتراف کنند. این پذیرش و اعتراف به ،ناتوانی وظیفهٔ بنده است ولی خدای سبحان به لطف و فضل ،خود چنان می کند که عمل بنده در دستگاه الهی گم نشود، و هیچ استحقاقی کار بنده را نعمت به حساب می آورد و خود نیز مقابل تفضّلاً - بدون هیچ بنده اش اظهار نعمت (شکر) می فرماید.

فَشَكَرَ عَزَّوَجَلَّ مَعْرِفَةَ الْعارِفينَ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ مَعْرِفَتِهِ .

خداوند شکرگزار کسانی است که عجز از معرفتِ نعمت های خدا را یافته اند و به آن اعتراف و اقرار کرده اند.

ص: 75

«شاکر » یکی از اسماء الهی است. (1) شکرگزاری پروردگار - جلت عظمته - نسبت به ،بندگان از الطاف ویژه خدا بر آنها است چرا که وقتی بنده، وظیفه بندگی خود را انجام می دهد، خدای سبحان عمل او را با همۀ کاستی هایش به عنوان اداء واجب می پذیرد و حتی برای او جایزه و پاداش هم مقرر می کند در حالی که انجام وظیفه، کسی را مستحق پاداش نمی سازد.

مثلاً در بین انسانها کودکی که به حرف پدر و مادر یا مربی خود گوش کند این اطاعت کردن وظیفه اوست. حال اگر بزرگتر به او «احسنت» و «آفرین» بگوید و به او جایزه بدهد، در حقیقت از اطاعت او تشکر کرده است. یعنی کار خوب کودک را ظاهر کرده و به اصطلاح: « آن را تحویل» گرفته است . آن فرد بزرگتر (پدر یا مادر یا مربی) می توانست این خیر را اظهار نکند یعنی کار خوب او را اصلاً به روی او نیاورد و هیچ عکس العمل مثبتی در برابر آن از خود نشان ندهد چه آن عمل، وظیفۀ فرزند بوده و عدم اظهار پدر و مادر یا مربی از نظر هیچ عاقلی ناپسند شمرده نمی شود مفهوم شکر، چیزی جز اظهار عمل خوب دیگری نیست و این اظهار (ظاهر کردن) در مثال فوق به صورت تشویق کودک و آفرین گفتن یا جایزه دادن به او جلوه کرده است.

خدای متعال هم در مقابل انجام وظیفۀ شکرگزاری بندگان، وعده هایی فرموده است. و بدین ترتیب نسبت به بندگان خود «شاکر » است. چون برای شکرگزاری بندگان، شأن و ارزش قائل شده و بر انجام آن ثواب و پاداش قرار داده است، گرچه شکرگزاری نعمت ها وظیفهٔ قطعی بندگان بوده و هست.

کسانی که خود را در معرفت نعمت های خدا مقصر می بینند و به تقصیر خود در این امر اقرار دارند مورد ستایش خدا قرار گرفته و پروردگار متعال برای همین معرفت آنها معرفت به تقصیر ارزش قائل شده و برای آن پاداش و اجر قرار داده است. پس بندگان با اینکه تنها جزئی از وظیفۀ بندگی خود را انجام داده اند ولی خداوند منان به نوعی عمل آنها را ظاهر و آشکار ساخته و از آنها قدردانی نموده است قدردانی خدای مهربان به این است که همین اعتراف آنها به عجز خود را به عنوان شکر نعمت تلقی کرده است.

ص: 76


1- إِنَّ اللهَ شَاكِرٌ عليمٌ ؛ سوره بقره / آیه 158.

«وَجَعَلَ مَعْرِفَتَهُمْ بِالتَّقْصِيرِ شُكراً »

کسی که با همه وجودش می یابد از معرفت (نعمت های) خدا عاجز است همین معرفت او به عجز از شناخت نعمت به عنوان شُکر پذیرفته می شود. و خداوند کریم، از سر لطف، وظیفۀ شُکرگزاری چنین بنده ای را ادا شده می داند همان طور که بنده ای را که به عجز از معرفت او اعتراف دارد، مؤمن می شمارد.

كَما جَعَلَ عِلْمَ الْعالِمنَ أَنَّهُمْ لا يُدْرِكُونَهُ إيماناً.

خدای عزّوجل علم دانایان را به این که نمی توانند او را درک کنند، ایمان قرار داده است.

چرا که بالاترین مرتبۀ علم ،بندگان این است که به عجز خود از شناخت خالق خود اعتراف ،کنند و همین حد از علم را خداوند ایمان آنها نسبت به خود قرار داده است در مورد شکر نیز چنین است. یعنی انسان با درک عجز از شناخت نعمت، می تواند به وظیفهٔ خود درباره شکر خداوند عمل کند.

البته خالق انسانها آگاه است که چه مقدار به بندگان خود قدرت داده است و انسانها حد همان سعه و گسترۀ قدرت خود می توانند عمل کنند و از آن حد نمی توانند تجاوز نمایند. چون بندگان از خودشان هیچ چیز ندارند و اگر مالک چیزی هستند، از طرف خدا به آنها عطا شده است و لذا تنها در محدوده ای که خدای بزرگ به آنها قدرت داده است می توانند عمل کنند.

« عِلْماً مِنْهُ أَنَّهُ قَدْوَسِعَ الْعِبادَ فَلا يُجاوِزُونَ ذَلِكَ »

خدای بزرگ به بندگان وسعت داده است و مخلوقات نم یتوانند از آن حد تجاوز کنند یعنی (بیشتر از آنچه خدا به آنها عنایت کرده است هیچ چیزی ندارند).

خدا توانایی معرفت خود و نعمت هایش را به بندگان عطا نکرده است. بنابراین هیچ کس قادر به درک آنها نمی باشد. نهایت وسع انسان این حد است که بفهمد از درک خدای سبحان و نعمت های او به معنی احاطه عاجز است خدا نیز همین درک عجز را به عنوان ایمان و شکر خود پذیرفته است و این خود فضلی بزرگ از طرف خدای متعال بر بندگان است. قبول عجز از شکر، نهایت وسع انسان است و خدا هم بیشتر از طاقت و

ص: 77

توانائی بنده از او چیزی نمی خواهد. البته بندگان به خاطر این کار استحقاق هیچ گونه پاداشی از طرف خدا پیدا نمی کنند چون وظیفه خود را در حد توانشان انجام داده اند و بر خدا لازم نیست که از آنها قدردانی کند. اما ،او این عمل اختیاری را به عنوان شُکر می پذیرد و به علاوه - به فضل و منت والای خود برای ادای این وظیفه پاداش هم قرار داده است. مقرر کردن پاداش بر انجام وظیفۀ بندگی و شکرگزاری نشانه فضل الهی است.

اعتراف به ناتوانی از شکر خدا

امام سجاد علیه السلام ضمن تذکر دادن به این فضل خدای متعال، او را شکر می کنند:

سُبْحانَ مَنْ جَعَلَ الْاِعْتِرَافَ بِالنِّعْمَةِ لَهُ حَمْداً. سُبْحانَ مَنْ جَعَلَ الْاِعْتِرَافَ بِالْعَجْزِ عن الشكر شكراً. (1)

منزه است آن (خدایی) که اعتراف به نعمت خود را حمد قرار داده است. منزه است آن (خدایی) که اعتراف به عجز از شکر را شکر قرار داده است .

اگر انسان با معرفت قلبی نسبت به نعمت اعتراف کند که آن نعمت از جانب خداست در حقیقت حمد خدا را به جای آورده است و با اعتراف به عجز از شُکر می تواند بالاترین حد شکر را به جا آورد البته رسیدن به این مقام، وجدان بیدار می خواهد انسان باید معرفت عمیق نسبت به نعمت های خدا داشته باشد تا تقصیر خود نسبت به شکر او را بفهمد. ولی اگر قدر نعمت های خدا را نداند چه بسا از روی جهل و غفلت گمان کند که شکر آنها را به جا آورده است.

به عنوان مثال وقتی مقابل شخص بزرگی قرار می گیریم که به ما الطاف بسیاری کرده است، هر قدر به مقام آن بزرگ بیشتر آگاه باشیم و قدر الطاف او را بهتر بدانیم بیشتر احساس کوچکی و تقصیر در شکر نسبت به او می کنیم لذا اگر هدیه ای هم جهت سپاسگزاری برای او تهیه کرده باشیم از همان هدیه خود هم عذر می خواهیم و با همهٔ وجود، احساس می کنیم که هدیه ما شایسته او و جوابگوی اندکی از الطاف او نمی باشد و آنگاه که به عبارت های مختلف از او تشکر می نمائیم از تشکر خود هم خجالت

ص: 78


1- بحار الانوار، ج 78 / ص 142 / ح 37.

می کشیم و احساس قصور می کنیم ولی کسی که آن شخص بزرگ را نمی شناسد و قدر الطاف او را نمی داند در نهایت به اندازه معرفت خود شکر می کند. و چه بسا ادعا کند که حق او را به جا آورده است و دیگر هیچ دینی از او به گردن ندارد. درست مانند کودکی که به ارزش اشیاء آگاهی ندارد طلا و سنگ سیاه برای او یکسان است لذا تشكر او از لطف منعم به اندازه فهم خودش است.

بنابراین هر چه فهم و درک شخص از خدای منان و نعمت هایش بیشتر باشد خود را در ادای شکر او ناتوان تر می یابد از این رو معصومین علیهم السلام بیشتر از هر کس به درگاه خدا انابه می کردند معرفت والای آن بزرگواران در دعاها و مناجات هایشان جلوه گر است. ما نمی توانیم حدود معرفت ایشان را درک کنیم ولی با استعانت از خدای سبحان و نصب العین قرار دادن بیانات و رهنمودهای نورانی آن بزرگواران علیهم السلام، می توان به عجز خود در شکر پروردگار آگاه تر شد.

شکر امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام و در مناجات خود عرضه می دارند:

الهى أَذْهَلَنى عَنْ اِقامَةِ شُكْرِكَ تَتابعُ طَوْ لِكَ، وَ أَعْجَزَنِي عَنْ إِحصَاءِ ثَنَائِكَ فَيْضُ فَضْلِكَ، وَ شَغَلنى عَنْ ذِكْرِ مَحامِدِكَ تَرادُفُ عَوائِدِكَ، وَ أَعْيانى عَنْ نَشْرِ عَوارِئِكَ تَوالی ،آيادِيكَ وَ هَذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوعَ النَّعْماءِ وَ قابَلَها بالتقصير. (1)

خدایا ! پی در پی بودنِ نعمت هایت مرا از بر پا داشتن شکر تو غافل کرده است. و فراوانی فضل تو باعث شده که نتوانم ترا به طور کامل ستایش کنم و پیاپی آمدن الطافِ تو مرا از ذکر خوبی هایت غافل کرده است. و پشت هم قرار گرفتن وسائلی که برایم قرار داده ای مرا از این که بتوانم خوبی های تو را منتشر سازم، ناتوان ساخته است. و این جایگاه کسی است که به فراگیر بودن نعمت ها اعتراف دارد و می پذیرد که در مقابل آنها از (سپاسگزاری) کوتاهی کرده است.

ص: 79


1- بحار الانوار ج 94 / ص 146 / مناجات الشاكرين.

امام سجاد علیه السلام با توجه به شناخت و معرفتی که دارند این گونه خدا را حمد می گویند یشان به ما تذکر می دهند که نعمت های خدا ما را در برگرفته و به هر طرف که می نگریم نعمت های خدا بر ما می بارد. همین پشت سرهم بودنِ نعمت های خداست که ما را به غفلت می اندازد یعنی به دلیل شدت و زیادی نعمت ما از آن غافل می شویم. مثلاً آمد و شدِ نَفَس های ما به آسانی انجام می پذیرد ولی پی در پی بودنِ نعمت سلامتی و هزاران نعمت دیگر ما را مدهوش ساخته است و گرنه اگر یک لحظه نفس قطع شود و یا دردی بر وجود ما مستولی شود، اندکی قدر همین یک نعمت را می فهمیم همین گونه تمام نعمت ها آن چنان با سرعت به ما می رسد که آن را خیلی عادی می دانیم و به نعمت بودن آن توجه نداریم و آن قدر خود را غرق در نعمت می بینیم که از شکر خدا غافل می شویم. حتی اگر خدا گاهی ما را متوجه الطاف خود کند فضل او آن قدر زیاد است که خود را از احصاء آن عاجز می یابیم بنابراین تنها کاری که بنده می تواند انجام دهد اعتراف به عجز از شکر نعمت های بیشمار الهی است و این که خود را مقابل ولی نعمتِ خود، مقصّر بداند.

در ادامه دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام آمده است:

فَالأوكَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسانى عَنْ اِحْصائِها، وَ نَعْماؤكَ كَثِيرَةٌ قَصُرَ فَهُمَى عَنْ إدْراكِها فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصائِها، فَكَيْفَ لى بِتَحْصيلِ الشُّكْرِ وَ شُكْرى إِيَّاكَ يَفْتَقِرُ إِلى شُكْرٍ ...

پس نعمت های تو آن قدر فراوان است که زبان من از شمارش آنها احساس ناتوانی می کند. و نعمت های تو، آن قدر زیاد است که فهم من از ادراک آن قاصر است چه رسد به این که بتوانم آنها را بشمارم پس چگونه می توانم شکر تو را به جای آورم؟! در حالی که هر شکر کردن من به شکر دیگری نیاز دارد.

خلاصه این که ما از اولین مرتبۀ شُکر - یعنی شناخت نعمت - عاجز هستیم. نعمت های خدا آن قدر زیاد است که برای ما قابل شمارش نیست و انسان اگر متوجه باشد به واقع از این همه نعمت الهی متحیر و مبهوت می گردد. تا آنجا که امام معصوم علیه السلام هم به قصور خود از از ادراک آنها اعتراف می نماید. می دانیم که اهل بیت اهل علیهم السلام مبالغه

ص: 80

نیستند و شدّت معرفت خدا و نعمت هایش ایشان را به آنجا رسانده که بفهمند از درک آنها عاجز هستند و لذا اگر ما خود را مقصر در فهم نعمت های خدا نمی دانیم ناشی از جهل مرکب ماست. باشد که با تذکرات ائمه یا به عجز خود پی ببریم.

شکر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه

پدر گرامی امام زین العابدین علیه السلام یعنی حضرت سیّد الشهداء علیه السلام در دعای روز عرفه به ذکر برخی از نعمت های الهی پرداخته اند که بسیاری از انسانها در غفلت کامل از آنها بسر می برند :

ابْتَدَأْتَني بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً. (1)

قبل از آن که من چیز قابل ذکری باشم نعمت های خود را (بدون هیچ استحقاقی) نصیبم کردی.

لَمْ تُخْرِجْنِى لِرَأْفَتِكَ بِي وَ لُطْفِكَ لي وَ إِحْسَانِكَ إِلَيَّ فِي دَوْلَةِ أَيَّامِ الْكَفَرَةِ الَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ. (2)

به خاطر لطف و مهربانی و احسان خود مرا در زمان سلطنت کفار که- پیمان تو را شکستند و پیامبرانت را تکذیب کردند - به دنیا نیاوری.

أَخْرَجْتَني إِلَى الدُّنيا ثاماً سَويّاً .

مراکامل و تندرست به دنیا آوردی.

حَفِظْتَنى فِي الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِيّاً .

مرا در دوران کودکی در گهواره محافظت نمودی.

رَزَقْتَني مِنَ الْغَدَاءِ لَبَناً مَرِياً .

شیر گوارایی غذای من قرار دادی.

عَطَفْتَ عَلَى قُلُوبَ الْحَوَاضِنِ.

دلهای دایه ها را نسبت به من مهربان ساختی.

كفلتني الأمَّهاتِ الرَّحاتم.

ص: 81


1- اقبال الاعمال / ج 2 /ص 74.
2- اقبال الاعمال / ج 2 / ص 75.

مادران دلسوزی را برای رسیدگی به من گماشتی.

فَرَبَّيْتَنى زايداً في كُلِّ عامٍ .

پس هر سال بر رشد من افزودی.

تا اینجا مربوط به قبل از بلوغ عقلی است بعد از این مرحله نعمتهای جدیدی شروع می شود که سبب اتمام حجت بر انسان است.

أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ بِأَنْ أَهُمْتَنى مَعْرِفَتَكَ.

با الهام کردن معرفت خود به من حجّت خود را بر من تمام نمودی.

نَبَّهْتَنى لِذِكْرِكَ وَ شُكْرِكِ.

نسبت به (لزوم) یاد کردن و سپاسگزاری از خود، مرا هشیار و متنبه ساختی.

فَهُمْتَى ما جاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ.

آنچه را پیامبرانت آورده اند به من فهماندی.

رَزَقْتَني مِنْ أَنواع المعاشِ وَ صُنُوفِ الرِّياشِ. (1)

از همه انواع اسباب و وسائل زندگی برخوردارم ساختی.

اینها برخی از نعمت هایی است که امام حسین علیه السلام در مناجات با خدای خود تذکر داده اند. بسیاری از انسانها از این که اینها نعمت های الهی هستند به کلّی غافلند.

حضرت در ادامه دعا عرضه می دارند:

فَأَيَّ أَنْعُمِكَ يا إلهى أخصى عَدَداً أو ذكراً؟ أَمْ أَنَّ عَطَايَاكَ أَقومُ بها شُكراً؟ وَهِيَ يا رَبِّ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصِيَهَا العادُّونَ، أَوْ يَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ. (2)

خدایا پس کدام نعمت هایت را به شمارش یا به بیان آورم؟ یا کدام یک از عطایای تو را شکر بگزارم؟ در حالی که تعداد آنها بیش از آن است که حساب کنندگان به شمار آورند، یا حفظ کنندگان به آنها علم پیدا کنند.

سپس به نعمت بسیار مهم دیگری که اکثر انسانها از آن غافل هستند اشاره می کنند:

ما صَرَفتَ وَ دَرَأتَ عَلَى اللَّهُمَّ مِنَ الضَّرِّ وَ الضَّرَاءِ أَكْثَرُ مِما ظَهَرَ لى مِنَ الْعَافِيَةِ

ص: 82


1- اقبال الاعمال / ج 2 /ص 75.
2- اقبال الاعمال / ج 2 /ص 76 .

وَالسَّراءِ. (1)

خدایا آن زیانها و گرفتاری هایی که از من بازداشتی و دور نمودی، بیش از همهٔ آسایشها و راحتی هایی است که برایم آشکار گردید.

انسان معمولاً به بلاها و گرفتاریهایی که برسرش نیامده توجه نمی کند. در حالی که کاملاً امکان داشت ،بیماری نگرانی و ناامنی به جای سلامت آرامش و امنیت دامنگیر انسان گردد. ممکن بود به جای هر نعمت شیرینی، یک نقمت تلخ گریبانگیر انسان شده باشد و اکنون همۀ اینها به لطف خدا از ما دور شده و هیچ اطمینانی نیست که در آینده هم چنین بماند.

و در ادامه حضرت سیدالشهداء علیه السلام با ایمان و عقیده و یقین خود و همه اعضاء و جوارح و هستی خویش خدای خود را شاهد می گیرند و عرضه می دارند:

وَ أَنَا أُشْهِدُكَ يا الهى... اَنْ لَوْ حاولتُ وَ اجْتَهَدْتُ مَدَى الأَعْضَارِ وَ الأَحْقَابِ لَوْ عُمَّرْتُها أَنْ أُؤَدِّيَ شُكْرَ واحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِكَ الابنك الموجب عَلَى شُكْرَكَ آئِفاً جديداً وَ ثَناء طارِفاً عَتِيداً .

خدایا ! و من تو را شاهد می گیرم... که اگر عمرم به اندازۀ همۀ عصرها و روزگاران بود، و در طول آن مدت کوشش و تلاش می کردم تا شکر یکی از نعمت هایت را به جا آورم، توان انجام این کار را نداشتم مگر به سبب لطف و منت دیگری از جانب خودت که شکر جدید و ستایش تازه ای برای همیشه و به صورت قطعی بر من لازم می آورد.

و بالاخره امام علیه السلام به این حقیقت اعتراف می کنند که:

أَجَلْ، وَلَوْ حَرَصْتُ وَ العادُّون مِنْ أَنامِكَ اَنْ تُحْصِيَ مَدَى إِنْعامِكَ سَالِفَةً وَ آئِفَةً، لَما حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا أَحْصَيْنَاهُ ،اَبَداً هَيْهاتَ، أَنِّى ذَلِكَ وَ أَنْتَ الْخَبِرُ عَنْ نَفْسِكَ في كِتابِكَ النَّاطِقِ وَالنَّبَا الصَّادِقِ: « وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها» صَدَقَ كِتابُک. (2)

آری چنین است که به فرض - من و دیگر حساب کنندگان از خلق تو، بر شمارش

ص: 83


1- اقبال الاعمال / ج 2 /ص 76.
2- اقبال الاعمال / ج 2 /ص 78.

نعمت های گذشته دور و نزدیک تو حریص باشیم نمی توانیم تعداد آنها را بدست آورده و به نهایت آن دست یابیم چنین نیست چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در حالی که تو در کتاب گویای خود و خبر راستین از جانب خود، چنین خبر داده ای که :

«اگر نعمت های خدا را حساب کنید به شماره شما در نمی آید». کتاب تو راست گفته است.

نگاهی به «دعای شکر » صحيفه سجاديه

در صحیفه سجادیه، دعایی از امام زین العابدین علیه السلام نقل شده که عنوان آن چنین است:

كانَ مِنْ دُعَائِهِ - عَلَيْهِ السَّلامُ - فِي الْاِعترافِ بِالتَّقْصِيرِ عَنْ تَأْدِيَةِ الشَّكْرِ .

دعای حضرت در اعتراف به تقصیر از ادای شکر است.

در آغاز دعا آمده است:

اللَّهُمَّ اِنَّ اَحَداً لا يَبْلُغُ مِنْ شُكْرِكَ غايَةً الأَحَصَلَ عَلَيْهِ مِنْ إِحْسانِكَ مَا يُلْزِمُهُ شُكراً، وَلا يَبْلُغَ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِكَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلَّا كَانَ مُقَصِراً دُونَ اسْتِحْقَاقِكَ بِفَضْلِكَ، فَأَشْكَرُ عِبادِكَ عَاجِزٌ عَنْ شُكْرِكَ، وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِكَ... تُثيبُ عَلَى قَليل ما تُطاعُ فِيهِ، حَتَّى كَأَنَّ شُكْرَ عِبادِكَ الَّذِي أَوْجَبْتَ عَلَيْهِ ثَوَابَهُمْ وَأَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزاءَ هُمْ أَمْرٌ... لَمْ يَكُنْ سَببُهُ بِيَدِكَ، فَجازَيْتَهُمْ. (1)

خدایا کس در شکر ،تو به مرتبه ای نمی رسد مگر این که باز احسان ،تو شُکر دیگری بر او لازم می آورد، و هر چند تلاش کند، به هیچ حدی از طاعت و بندگی تو نمی رسد مگر آن که در برابر استحقاق ،تو به خاطر فضل و احسانت (یا فضیلت و بر تری ات) کوتاهی کرده است. بنابراین شاکرترین بندگان تو از شکرت ناتوان است و عابدترین آنها از طاعت تو مقصر ...

...طاعت کم را پاداش می دهی، تا آنجا که گویی شکرگزاری بندگانت که به خاطر آن برایشان ثواب قرار داده ای و پاداش آنها را بزرگ داشته ای، کاری است.... که

ص: 84


1- صحيفه سجادیه / دعای 37 .

سبب آن به دست تو نبوده و به این جهت به ایشان پاداش داده ای!

هر درجه از شکر که کسی به آن برسد شکر بیشتری می طلبد. و هر اندازه در راه رضای خدا بکوشد خودش می یابد که کم گذاشته است و حتی در عبادتها خودش را مقصر داند و می فهمد که نتوانسته حق فضل خدا را ادا کند.

ولی خدای ما، آن قدر کریم و صاحب فضل است که به خاطر یک طاعت بسیار کوچک، ثوابی بزرگ عنایت می کند و اگر بندگانش در مقام شُکرگزاری او برآیند به گونه ای شکر ایشان را ارج می نهد که گویی در این شکرگزاری مدیون لطف خدا نیستند، در حالی که به خاطر هر شکری انسان بیشتر مدیون لطف الهی می شود. اما خدای مهربان این حقیقت را در عمل به روی بنده اش نمی آورد و با او به گونه ای رفتار می کند که پنداری اصلاً حقی برگردن بنده ندارد. عجب خدای کریمی و عجب پروردگار مهربانی!

به این ترتیب تنها راهی که برای بنده در مقابل این همه بزرگواری و فضل خدا باقی می ماند و تنها سخنی که او با آفریدگار مهربان خودش می تواند به زبان آورد همان اعترافی است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام به بارگاه ربوبی عرضه می دارد، یعنی: اعتراف و اقرار به عجز از شکرگزاری کوچکترین نعمت خدا و این اقرار بزرگترین توشه انسان در سلوک الی الله و فوز به لقاء الله است خدای ما آن قدر رحیم و مهربان است که اگر بنده به عجز و ناتوانی خود اقرار کند نه تنها این اقرار را به عنوان شُکر می پذیرد، بلکه از شاکر بودن او هم قدردانی می کند و به فضل خود او را در معرض بقاء نعمت و فزونی آن قرار می دهد.

ص: 85

ص: 86

فصل چهارم: نتیجه شکر و کفران نعمت

شکر، سبب فزونی نعمت

هر انسان عاقلی، به نور عقل خویش، می یابد که باید قدردان ولی نعمت خویش باشد.

وحتی اگر خدای عزوجل، وعده یاوعیدی بر آن مترتب نساخته بود، حکم عقل بر وجوب شکر منعم، حجت را بر انسان تمام می کرد. با این همه، خداوند متعال وعده هایی بر انجام این وظیفه قرار داده و در مورد سرپیچی از آن نیز تهدید به کیفر(وعید) نموده و این وعده و وعید در آیات و روایات مختلف بیان شده است:

لٌئن شُکَرتُم لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئنً کَفَرًتُم اٍن عَذابی لَشَدید. (1)

اگر(نعمت های مرا)شُکر کنید،برای شما( آنها را) می افزایم. و اگر (نسبت به آنها) کفران نمایید، همانا عذاب من شدید است.

در این ایه شریفه، خداوند بشارت داده که اگر شُکر نعمتی را که به شما عطا کرده ام به جا آورید، این نعمت را برایتان باقی نگاه می دارم و افزون می سازم. و اگر کفران نعمت کنید چه بسا آن نعمت زوال یابد. و گرفتار عذاب شدید الهی شوید.

بنابراین _صرفنظر از وظیفه ای که هر کس در مقابل ولی نعمت خویش دارد_ اگر بخواهد بهره بیشتری از نعمت های الهی ببرد، باید شُکر گزار او باشد. در غیر این صورت، استحقاق سلب نعمت و عذاب سخت خدای قهار را پیدا می کند.

ص: 87


1- سوره ابراهیم/ آیه 7.

البته برای این که بتوانیم شکرگزار پروردگار باشیم باید معرفت حمد » و «توفیق »انجام آن را از خود خدا بخواهیم چرا که خوب می دانیم اگر اعطای پروردگار نباشد درک نعمت و معرفت حمد او نصیب انسان نمیشود توفیق شکرگزاری خدا را نمی یابد پس چه بسیار است لطف پروردگاری که از سویی با اعطای معرفت و از سوی دیگر، با اعطای توفیق انجام شکر به بنده او را در معرض لطف و عنایت بیشتر خود قرار می دهد.

امام صادق علیه السلام فرموده اند: 。

مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ أُعْطِيَ الزِيادَةَ ، يَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ. (1)

کسی که توفیق شکر کردن به او داده شود (زیادی نعمت) هم به او عطا می شود (خدا نعمت را بر او زیاد می کند) خدای عزّوجل می فرماید اگر مرا شکر کنید بر شما زیاد می کنم.

امام صادق علیه السلام تعبير « أعْطِی» را برای شکر به کار برده اند. چون برای این که بنده بتواند شکر خدا کند باید مورد تفضّل او قرار گیرد ،شکر توفیقی است که مقدمات آن با موهبت الهی فراهم می شود.

اعطای معرفتِ نعمت و شناخت حمد پروردگار، کار خداست. و پس از آن نوبت به عمل اختیاری انسان می رسد. خدای متعال از روی ،فضل باب شکر را بر روی بنده اش می گشاید اگر بنده با حُسن اختیار شاکر مُنعم گردد، خدای سبحان وعده فرموده که این باب را باز نگه دارد ولی اگر بنده با سوء اختیار سرپیچی کرده و کفران نعمت کند ممکن است این درب بر او بسته شود.

حضرت خاتم الانبیاء صلى الله عليه واله فرمودند:

ما فَتَحَ اللهُ عَلى عَبْدٍ بابَ الشُّكْرِ فَخَزَنَ عَنْهُ بابَ الزِيادَةِ. (2)

خدا بر بنده ای باب شکر را نگشود که باب افزایش (نعمت) را بر او بسته باشد.

اگر خدای رحمان و رحیم باب شکر را بر بنده ای بگشاید او را مشمول افزایش نعمت خود نیز قرار خواهد داد به عبارتی خدای متعال فهم و معرفتی به انسان عطا

ص: 88


1- اصول كافى /كتاب الايمان والكفر /باب الشكر /ح 8.
2- اصول کافی /کتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 2 .

می فرماید که به سبب آن انسان می تواند با اختیار شکر خدا را به جای آورد و در معرض لطف و عنایت بیشتر پروردگار قرار گیرد.

در واقع اگر خدا بخواهد نعمتی را بر انسان زیاد ،فرماید باب شکر را بر او می گشاید هم چنان که اگر بخواهد انسان را بیامرزد باب توبه را بر او باز می کند یا توفیق زیارت ائمه علیهم السلام را نصیبش می گرداند. لذا اگر انسان توفیق شکرگزاری نعمتی را پیدا کرد می تواند امیدوار باشد که خدا می خواهد آن نعمت را زیاد کند زیرا خداوند منان وعده فرموده که ادای شکر الهی به سرعت نعمت را افزون می دارد.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

أَيُّيَا عَبْدِ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ - وَ فى روايَةٍ أُخْرى فَأَقَرَّ بها بِقَلْبِهِ - وَ حمدَ اللهَ عَلَيْها بِلِسانِهِ، لَمْ يَنْقَدْ كَلامُهُ حَتى يَأْمُرَ اللهُ لَهُ بِالزيادة. (1)

هر بنده ای که خدا به او نعمتی بدهد، پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا کند [ در روایت دیگری است که قلباً به آن نعمت اقرار کند ] و با زبان هم خدا را بر آن نعمت حمد کند، کلامش تمام نمی شود مگر این که خدا امر می فرماید که آن نعمت بر او زیاد شود.

گاهی بنده معرفت قلبی نسبت به نعمت پیدا می کند و با دل قدردان آن می شود، و سپس به زبان هم آن را ظاهر می کند. در این حال خدای عزوجل، به سرعت نعمت خود را بر او زیاد می کند. علاوه بر این وعده بالاتری هم به بندگان شاکر داده اند.

امام هادی علیه السلام از پدران گرامی ،خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرمودند:

ما أَنْعَمَ اللهُ عَلَى عَبْدِ نِعْمَةً فَشَكَرَها بِقَلْبِهِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ الْمَزِيدَ فيها قَبْلَ أَنْ يُظْهِرَ شُكْرَها عَلى لسانه. (2)

خدا نعمتی را بر بنده ای فراهم نکرد که او نیز شکر قلبی آن را انجام داده باشد، مگر این که قبل از اظهار زبانی شکر (طبق وعده الهی) مستوجب ازدیاد نعمت می شود.

در این روایت، بشارت بالاتری آمده است، چرا که شخص، صرفاً با شکر قلبی - طبق وعده الهى - مستوجب مزید نعمت می شود.

ص: 89


1- بحارالانوار / ج 71 / ص 53 / ح 80
2- بحار الانوار/ ج 71 /ص 83/53

در اینجا باید یادآور شد که بیان امام هادی علیه السلام، به معنای بی اهمیت دانستن شکر زبانی نیست و اجازه بی توجهی نسبت به آن را به انسان نمی دهد. همان طور که قبلاً اهمیت شکر زبانی را با الهام از سخنان نورانی اهل بیت علیهم السلام گوشزد کرده ایم.

از این سخن دو مطلب فهمیده می شود، نخست اهمیت شکر قلبی نسبت به مراتب دیگر شکرگزاری که در واقع روح و جان همۀ آنهاست. دوم سرعت تحقق وعده خدا نسبت به ازدیاد نعمت که به محض انجام اولین مرتبه شکر، صورت می پذیرد.

نعمت بیشتر، مسؤولیت بیشتر

خداوند منان عمل به وعده خود را موکول به انجام همه مراتب شکر نفرموده، ولی البته وظیفۀ بنده این است که نسبت به شکر عملی هم کوتاهی نکند و به انجام آن نیز مبادرت ورزد. سرعت بخشیدن خدای سبحان به تحقق وعده خویش، به معنای تجویز سستی در انجام مراتب مختلف شکر نیست .

امام صادق علیه السلام فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ تَظاهَرَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللهِ نِعْمَةُ إِلَّا اشْتَدَّتْ مَؤُونَةُ النّاسِ عَلَيْهِ، فَمَنْ لَمْ يَقُمْ لِلناسِ بِحَوائِجِهِمْ فَقَدْ عَرَضَ النِّعْمَةَ لِلزَّوالِ. (1)

هیچ بنده ای نیست که نعمتی برای او از جانب خدا برسد، مگر آن که خرج (بار) مردم بر او فزونی و شدت می یابد. پس هر کس نیازهای مردم را برآورده نسازد، آن نعمت را در معرض نابودی قرار داده است.

هر نعمتی که خدای عزوجل به انسان عطا می فرماید مسؤولیت خاصی - متناسب با آن نعمت - در قبال دیگران برای او پدید می.آید مثلاً اگر ثروت و امکاناتی پیدا کند مسؤولیت رسیدگی به فقرا و نیازمندان بر عهده اش می آید. اگر آبرویی نزد مردم داشته باشد، نسبت به کسانی که احتیاج به این آبرو ،دارند مسؤولیت خواهد داشت .... در صورت کوتاهی کردن در انجام این مسؤولیت ها آن نعمت خدا در معرض زوال قرار می گیرد. این مضمون با تعابیر مختلفی در روایات آمده است که حکایت از اهمّیّت شُکر

ص: 90


1- وسائل الشيعه / ج 11 / ص 549 / ح 2

عملی نسبت به نعمتهای خدا می.کند. در حدیث دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام به جابر فرموده اند:

يا جابر! مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَإِنْ قامَ بِما يَجِبُ لِلَّهِ مِنْها عَرَضَ نِعْمَتَهُ لِدَوامِها، وَ إِنْ ضَيَّعَ ما يَجِبُ لِلّهِ فِيها عَرَضَ نِعْمَتَهُ لِزَوالِها. (1)

ای جابر هر کس نعمت های خدا بر او زیاد شود نیازهای مردم هم نسبت به او زیاد می گردد. پس اگر حق واجب خدا را در آن نعمت ها ادا کند، آنها را در معرض دوام و استمرار قرار داده است و اگر حقوق الهی را در مورد آنها تباه سازد، نعمت خدا را در معرض تباهی قرار داده است.

رسیدگی به نیازهای گوناگون مردم، در واقع ادای حقوق الهی در مورد نعمت اوست که شکر عملی آن محسوب می شود عدم التزام به شُکر عملی نعمت، می تواند موجب سلب آن گردد.

شکل های گوناگون «ازدیاد نعمت »

به هر حال «ازدیاد نعمت » به دنبال ،شکر وعدۀ الهی است و مسلّماً خداوند خُلف و عده نمی کند. بنابراین اگر شکر نعمتی صورت گرفت مطمئناً آن نعمت زیاد می شود خدای سبحان گاهی نعمتی را به نعمت های قبلی می افزاید. به عنوان نمونه، ممکن است اگر تا امروز از نعمت علم به اندازه فهم یک مسألۀ به کسی عطا کرده است، ولی فردا میزان توانایی و آگاهی او را بیشتر کند و قدرت درک چند مسأله را به او عطا فرماید گاهی هم از دیاد نعمت می تواند صرفاً زیاد شدن در امتداد زمان باشد. مثلاً سلامت را که خداوند امروز داده است فردا هم بدهد باید توجه داشته باشیم که همه نعمت هایی که در حال حاضر از آنها استفاده می کنیم لحظه به لحظه به ما عطا می شود و ما می یابیم که هیچ کدام از توانایی های لحظه آینده الآن در اختیار ما نیست. به عبارتی هیچ نعمتی در ما ذخیره نشده است. بنابر این اگر لحظه بعد، واجد نعمت سلامت و بینایی و شنوائی و.... گردیم اینها نعمت هایی هستند که خدای عزّوجلّ در همان لحظه به ما لطف فرموده

ص: 91


1- وسائل الشيعه / ج 11 /ص 550 / ح 9

است، و این عنایتی افزون بر نعمت سلامت لحظه قبل می باشد. به همین ترتیب نعمت های الهی ممکن است در بستر زمان گسترده شوند ،پس ازدیاد نعمت سلامت لزوماً به این نیست که سلامت فردا از سلامت امروز بیشتر باشد.

در نتیجه، تداوم نعمت در بعد زمان مصداق وعدۀ « لَأَزِيدَنَّكُمْ » است، که در بعضی ،روایات تعبیر به بقای نعمت شده .است بقای نعمت نقطه مقابل زوال نعمت است. و طبق وعده الهی، تا وقتی که شکر نعمتی گزارده شود زوال نمی یابد.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

مَكْتُوبٌ فى التّوراةِ: أَشْكُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَيْكَ، وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَكَرَكَ، فَإِنَّهُ لازوالَ لِلتَّعْماءِ إِذا شُكِرَتْ وَلابَقاءَ لَهَا إِذا كُفِرَتْ الشُّكْرُ زِيادَةٌ فِي النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِيَر. (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: در تورات نوشته شده است شکر کسی را که به تو نعمتی عطا کرده است ،بگزار و اگر کسی تو را شکر کرد به او نعمت بده اگر شکر نعمت ها گزارده شود زوال نمی یابد و اگر کفران شوند، باقی نمی مانند. شکر، سبب زیاد شدن نعمت ها می شود و آنها را از تغییر یافتن مصون و محفوظ می دارد.

به بندگان خدا توصیه شده که اگر به کسی لطفی کردید و او از شما تشکر کرد در مقابل شکری که او انجام داده است لطف خود را به او زیاد کرده و دوباره به او نعمت دهید. این عمل مورد رضایت خدای متعال است و خود نیز این گونه عمل می کند.

فَإِنَّهُ لازَوالَ لِلنَّعْماءِ إِذا شُكِرَتْ وَ لا بَقَاءَ لَهَا إِذا كُفَرَتْ

اگر شکر نعمت ها گزارده شود زائل نمی شوند و اگر مورد کفران قرار گیرند، دیگر باقی نخواهند ماند.

شكر،سبب بقاء نعمت

شکر، باعث بقاء نعمت » می شود. و تا وقتی که انسان کفران نکرده است نعمت «زوال » نمی یابد و دستخوش تغییر نمی شود.

ص: 92


1- اصول كافى / كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 3

امام باقر علیه السلام فرموده اند:

لا يَنْقِطعُ المَزيدُ مِنَ اللهِ حَتَّى يَنْقَطِعَ الشَّكرُ مِنَ الْعِبادِ. (1)

فزوني نعمت از جانب خدا منقطع نمی شود مگر این که شکر از جانب بندگان قطع شود.

از یاد نعمت یک امر دائمی است. خدای تعالی پیوسته در حال اعطای نعمت های مختلف به بندگان می باشد و تا وقتی که شکر قطع نشود این روال ادامه می یابد، ولی در صورت قطع شدن شکر، ممکن است سلب نعمت شود چرا که مصونیت از تغییر فقط تا زمانی است که شکر ادامه یابد سنت الهی چنین است که وقتی افراد خودشان در برابر نعمت خدا کفران نکنند، مبتلا به سلب آن نعمت نمی شوند.

إنَّ اللهَ لا يُغَيْرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. (2)

خداوند وضعیت گروهی را تغییر نمی دهد مگر این که خودشان وضع خود را دگرگون کنند.

پس اگر خدا نعمتی بخشید تا زمانی که کفران آن نعمت نشده سلب نعمت نمی کند البته اگر افراد کفران نعمت کردند لزوماً سلب نعمت صورت نمی گیرد چرا که زوال نعمت وعید خداوند است و خلاف وعید عمل کردن نه تنها قُبحی ندارد بلکه مقتضای فضل الهی است.

سلب نعمت پروردگار

بسیاری اوقات خدای مهربان از روی فضل خود گناهکاران را عفو کرده و از تقصیرهای آنان می گذرد ولی اگر خدای سبحان سلب نعمت کرد، باید دانست که حتماً ناشکری صورت گرفته است و اگر کفران نعمت نبود تغییر نعمت حاصل نمی گردید.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

إن الله قضى قضاء حتاً لا يُنْعِمُ عَلى عَبْدِهِ نِعْمَةً فَيَسْلُها إِيَّاهُ قَبْلَ أَنْ يُحْدِثَ الْعَبْدُ ذَنْباً يَسْتَوْجِبُ بِذلِكَ الذَّنْبِ سَلْبَ تِلْكَ النِّعْمَةِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ: إِنَّ اللَّهَ

ص: 93


1- بحار الانوار /ج 71 /ص 56 /ح 86
2- سوره رعد / آیه 11

لا يُغيرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. (1)

قضای حتمی خدا این است که اگر به بنده اش نعمتی عنایت فرماید، آن نعمت را از او نمی گیرد، مگر آن که گناهی مرتکب شود که استحقاق سلب آن نعمت را پیدا کند. و این مطلب همان قول خداوند عزّوجل است که فرمود: « خداوند وضعیت یک گروه را تغییر نمی دهد مگر آن که آنها خودشان وضع خود را دگرگون کنند ».

این سنّت الهی، یکی از مصادیق سبقت گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست. بنابراین هر چند گرفتنِ نعمت از امت ظلم به آنها نیست. اما طبق آنچه خدای سبحان مقرر فرموده تا زمانی که امّتی در برابر نعمت الهی کفران و قدر ناشناسی نکند، مبتلا به سلب آن نعمت نمی شود.

ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. (2)

این به دلیل آن است که خداوند نعمتی را که به یک گروه عطا فرموده، تغییر نمی دهد، مگر این که آنها وضع خود را دگرگون سازند.

سنت الهی این است که تا وقتی کفران نعمت نشده است نعمت را نگیرد ولی اگر کفران صورت گرفت، ممکن است با عدلش رفتار کرده و نعمت را بگیرد و یا با فضلش برخورد نموده و چشم پوشی کند. پس اگر تغییر در نعمت صورت گرفت باید مطمئن بود که ناشی از کوتاهی بنده است.

امام نهم حضرت جواد الائمه علیه السلام می فرمایند:

نِعْمَةٌ لا تُشْكُرُ كَسَيِّئَةٍ لا تُغْفَرُ. (3)

نعمتی که شکرش به جا آورده نشود مانند گناهی است که آمرزیده نشود.

گناهی که بخشوده نشود و بال گردن انسان است و مانع رسیدن بسیاری از نعمت های خدا به انسان می شود. و لذا فرموده اند که اگر روزی خدا به شما نرسید استغفار کنید. چون ممکن است نرسیدن روزی از باب عِقاب الهی ،باشد و خدای تعالی به دلیل گناهانی که مرتکب شده اید نعمت خود را تغییر داده باشد.

ص: 94


1- تفسير نور التقلين / ج 2 /ص 488 / ح 50
2- سوره انفال / آیه 53
3- بحار الانوار/ ج 1/ ص 53 / 84 وج 78 / ص 365 / ح 5

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إذا اسْتَبْطَأتَ الرِّزْقَ فَأَكْثِرُ مِنَ الْاِسْتِغْفَارِ، فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى قَالَ: اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنينَ (يَعْنى فِي الدُّنْيا) وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً (يَعْنى فِي الْآخِرَةِ). (1)

اگر دیدی که روزی کُند شده است زیاد طلب مغفرت کن، چراکه خدای متعال فرموده است: از خدایتان طلب مغفرت کنید زیرا که او بسیار بخشاینده است تا از آسمان به صورت سیل آسا بر شما ببارد و شما را به وسیلهٔ اموال و پسران کمک کند ،( امام صادق علیه السلام فرمود: منظور در دنیاست ) «و برای شما باغها و رودهایی قرار دهد »( امام علیه السلام فرمود منظور در آخرت است).

گناه نعمت های خدا را از انسان قطع می نماید بنابراین اگر انسان دوام و ازدیاد نعمت را می خواهد باید قدردان ولی نعمت خود باشد و از او درخواست کند که نعمتش را بیفزاید.

امام صادق علیه السلام به سفیان ثوری فرمودند:

يا سُفيانُ إِذا أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْكَ بِنِعْمَةٍ، فَأَحْبَبْتَ بَقَاءَها وَ دَوامَها فَأَكْثِرُ مِنَ الْحَمْدِ وَ الشُّكْرِ عَلَيْها فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ في كِتَابِهِ: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ. (2)

ای سفیان اگر خدا نعمتی به تو بخشید پس دوست داشتی که این نعمت باقی مانده و دوام داشته باشد، حمد و شکر آن را زیاد انجام بده زیرا خدای عزوجل در کتابش

ص: 95


1- آیه :سوره نوح / 10-11، حدیث: بحارالانوار /ج 78/ ص 1226 / ح 96
2- بحار الانوار /ج 78 /ص 1226 / ح 96 سفیان ثوری از اهالی کوفه و در عصر حضرت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام می زیسته است و مجادلات و مباحثات او و اصحابش با حضرت صادق علیه السلام در کتاب کافی آمده است. در کتاب کافی در روایتی آمده است که امام باقر علیه السلام . سدیر فرمودند آیا می خواهی راهزنان دین خدا را به تو نشان دهم؟ سپس اشاره کردند به ابو حنیفه و سفیان ثوری که عده ای در مسجد الحرام دور آنها حلقه زده بودند (کافی 393/1). و در روایت دیگری چنین آمده است سفیان ثوری به امام صادق عال گفت: خطبه رسول خدا صلی الله علیه و اله را در مسجد خیف برای ما بیان کن حضرت خطبه را خواندند و سفیان ،نوشت وقتی شخص همراه سفیان او را به مضمون حدیث متوجه کرد و فهمید که با مسلک او سازگاری ندارد آنچه نوشته بود پاره کرد و به دوستش گفت: از این قضیه با هیچ کس سخن !مگو (کافی 403/1 ، نقدی بر مثنوی انتشارات انصاریان) برای شناخت بیشتر سفیان ثوری به کتاب « الاثنى عشريه » شیخ حر عاملی صفحات 35 36 و 174 و تفسیر صافی ذیل آیه 32 سوره اعراف مراجعه فرمایید.

فرموده است: «اگر شکر کنید، من نعمت هایم را بر شما افزون می گردانم ».

پس اگر واقعاً طالب بقاء و زیاد شدن نعمت هستیم باید از راهش وارد شویم، همان طور که خداوند متعال امر فرموده است که:

وَأْتُوا البُيوتَ مِنْ أبوابها. (1)

و خانه ها را از درهایش وارد شوید.

راه افزایش نعمت ،نیز شکر آن است و اگر از غیر این طریق بخواهیم به ما نعمت برسد، مانند این است که کسی به جای وارد شدن از در بکوشد که از دیوار داخل خانه شود. و این چیزی است که هیچ عقل سلیمی آن را نمی پسندد، چون برای انجام هر کاری باید به دنبال سبب و راه متناسب به آن رفت.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

لا تَكُنْ مِمَّنْ... يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ ما أُوتِيَ وَ يَبْتَغِى الزِيادَةَ فيا بَقِ. (2)

از کسانی مباش که ... از شکر آنچه به او داده شده عاجز است (ولی به دنبال افزایش نعمت است )و در آنچه باقی مانده افزایش را طلب می کند.

زیاد شدن نعمت و یا تداوم آن در حقیقت کار خداست ولی سنّت خدا چنین که هر کاری از طریق سبب متناسب با آن انجام شود. هر کس که طلب زیادتی نعمت دارد، باید حمد خدا را به جای آورد که خود و عده فرموده به سبب شکر، نعمت را افزایش دهد، و آن را از بنده سلب نکند بنابراین اگر در انجام وظیفهٔ شکر خود مرتکب کوتاهی شده ایم و خود را مستحق تغییر نعمت پروردگار می دانیم (که یقیناً چنین است) باید دست به دعا برداریم و به پیشگاه الهی عرضه بداریم .

اغْفِرْلي الذُّنوبَ الَّتى تُغَيّرُ النّعم. (3)

(خدایا)ببخشش گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد.

از خدای غفور رحیم می خواهیم که کوتاهی ما در شکر نعمت های خود را ببخشد، و بدین ترتیب ما را از سلب آنها و نزول بلایا مصون بدارد.

ص: 96


1- سوره بقره / آيه 189
2- نهج البلاغه / شرح مرحوم فیض الاسلام / حکمت 142
3- بحارالانوار / ج 97 / ص 341

فصل پنجم: شکر واسطه های نعمت

لزوم شکر واسطه نعمت

می دانیم که هر خیر و برکتی به انسان می رسد از جانب خداست و همۀ کمالات مخلوقات، از طرف خدا نصیبشان شده است. بنابراین باید شکرگزار الطاف الهی باشند. اما توجه به این نکته ضروری است که هر چند خداوند می تواند همه نعمت ها را بدون واسطه نصیب بندگان کند ولی سنت خود را چنین قرار داده که از طریق اسباب و وسائط نعمت های خود را به ایشان برساند. (1) البته این خداست که نعمت ها را به بندگان می رساند، ولی او خود واسطه هایی برای این کار قرار داده و این وساطت را هم خودش به آنها بخشیده است. وقتی نعمتی به وساطت واسطه ای به ما می رسد، در حقیقت خدا آن را واسطه رسیدن نعمت به ما قرار داده است. لذا در مقام شکرگزاری در درجه اول باید اعطا کننده اصلی (خدای مُنعم )را ، شکرگزاریم و بعد توجه کنیم که به واسطهٔ چه کسی این نعمت به دست ما رسیده است.

بدون این که بخواهیم شباهت بین عمل خدا و بنده قائل شویم برای فهم مطلب مثال می زنیم. در نظر بگیرید که مدیر عامل شرکتی به واسطۀ معاون خود به کارمندانش خدمات ویژه ارائه می کند. البته این خدمات از طرف مدیر عامل است؛ ولی کارمندان خود را موظف می دانند که از معاون نیز - به خاطر وساطت در ارائه خدمات - تشکر کنند.

ص: 97


1- أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الأَشْيَاءَ إِلَّا بِالأشباب - امام صادق علیه السلام (بحار الانوار /ج 2 /ص 90 / ح 15)

هر چند که می دانند این امکانات از جانب خودش نبوده و هیچ سهمی هم در آن نداشته است.

پس بعد از توجه و قدردانی از منعم ،اصلی نخستین امر واجب تشکر از واسطه نعمت است.

امير المؤمنين علیه السلام نیز به این مطلب تذکر فرموده اند که :

اَوَّلُ ما يَجِبُ عَلَيْكُمْ لِلَّهِ سُبْحانَهُ شُكْرُ أَياديهِ وَ ابْتِغَاءُ مَراضِيهِ. (1)

اوّلین (حق) واجب خدای سبحان بر شما این است که ایادی او را شکرگزارید و به این وسیله رضای او را طلب کنید (دنبال کسب رضای خدا) بروید.

«آیادی» جمع « آیدی » و « ایدی » هم جمع « يد » است. کلمۀ « ید » به معنای «دست» به کار می رود بنابراین «ایادی » جمع الجمع است.

دست «واسطه » عمل انسان است و انسان با دستش کار می کند. ایادی خدا واسطه هایی هستند که خدای عزّوجلّ به وسیلهٔ آنها نعمت هایش را به بندگان می رساند.

با وجود این که همه چیز از ناحیه خدا به مخلوقات می رسد ولی گاهی مخلوقی در این امر واسطه می شود.

مثلاً روزی رسان خداست ولی پدر، واسطهٔ این کار می شود. بنابراین ،پدر جزو آیادی خدا قرار می گیرد و باید شکر او هم ادا شود.

خدای سبحان به بندگانش تذکر داده که شکر واسطه های نعمت خود را فراموش نکنند. و شکر واسطه ها را لازمه شکر خودش دانسته است تا آن جا که بدون شکر ایادی الهی، شکر خدا هم ادا نمی شود.

امام رضا علیه السلام فرموده اند:

مَنْ لَمْ يَشْكُرِ المَنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ. (2)

کسی که رساننده نعمت از مخلوقات را شکر نگزارد، خدای عزوجل را شکر نکرده .

در این روایت به واسطه های نعمت، تعبیر « مُنعِم » شده است. به اعتبار این که ما

ص: 98


1- غررو درر / فصل 8/ ح 504
2- عيون اخبار الرضاء علیه السلام / ج 2 / ص 24

نعمت را از طریق واسطهٔ نعمت دریافت می کنیم.

کسی که نسبت به شکر واسطهٔ نعمت بی توجه باشد در حقیقت در آدای شکر الهی کوتاهی کرده است. پس شکر خدا بدون انجام شکر نسبت به واسطه های نعمت، محقق نمی گردد و اگر بنده بخواهد در زمرهٔ شاکرین قرار گیرد نمی تواند نسبت به واسطه های نعمت بی توجه باشد. انسان با کوتاهی در این وظیفهٔ مهم، در حقیقت مرتکب کفران نعمت می شود و استحقاق سلب نعمت پیدا می کند. در مقابل راه حفظ کردن و باقی نگهداشتن نعمت سپاسگزاری از خدا و واسطه های نعمت اوست.

امام رضا علیه السلام نیز به این مطلب تذکر فرموده اند:

أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللهَ فِى نِعَمِ اللهِ عَلَيْكُمْ فَلا تُنَفِّرُوها عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ، بَلِ اسْتَدِيمُوها بِطَاعَتِهِ وَ شُكْرِهِ عَلَى نِعَمِهِ وَ آيَادِيهِ. (1)

ای مردم در مورد نعمت های خدا که بر شما فرو فرستاده تقوا پیشه کنید. بنابراین با ارتکاب معصیت های الهی نعمت های او را از خود گریزان نکنید. بلکه با انجام طاعات الهی و با سپاسگزاری از واسطه های نعمت او دوام نعمت را از خدا بخواهید.

چگونگی شُکر واسطه های نعمت

حال باید ببینیم که چگونه می توان شکر واسطه های نعمت را به جا آورد؟

امام سجاد علیه السلام در رساله حقوقیه خود خطاب به صحابي وفادار خود ابو حمزه ثمالی ضمن بر شمردن صاحبان حقوق و معرفی حق یک یک آنها نحوه قدردانی از آنها را آموزش داده اند. سفارش ایشان در مورد کسی که کار خوبی در حق انسان انجام داده این است.

وَ لَمّا حَقٌّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ فَأَنْ تَشْكُرَهُ، وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ، وَ تَكْسِبَهُ الْمُقَالَةَ الْحَسَنَةَ، وَتُخْلِصَ لَهُ الدُّعاءَ فيا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ كُنتَ قَدْ شَكَرْتَهُ سِرّاً وَعَلانِيَةً، ثُمَّ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى مُكافَاتِهِ يَوْمَا كافَأْتَهُ. (2)

ص: 99


1- بحار الانوار / ج 49 / ص 182
2- بحار الانوار / ج 74 / ص 7

حق کسی که کارهای خوبی در حق تو انجام داده این است که از او شکرگزاری کنی، و کار خوبش را ذکر کنی و سخنان نیکو دربارۀ او به کار ببری، و در ارتباطی که با خدا داری او را خالصانه دعا کنی اگر چنین کنی از او به صورت پنهان و آشکار سپاسگزاری کرده ای و اگر روزی توانایی بر تلافی (کار خوب) او پیدا کردی آن را تلافی کنی.

یکی از صاحبان حقوق، «ذى المعروف » است، یعنی کسی که کار خوبی برای دیگری کرده و خیری به او رسانده است، و به واسطه عمل نیک خود صاحب حق می شود، پس باید حق او ادا شود.

اولین مرحلهٔ ادای وظیفه نسبت به صاحب ،حق این است که کار خوب او به زبان آورده شود از کار خیرش به خوبی یاد شود به زبان اظهار گردد، و در حقیقت شکر زبانی نسبت به او ادا شود.

علاوه بر این که انسان کار خوب ذی المعروف را به زبان می آورد، باید کاری کند که به واسطۀ عمل خیرش همه جا حُسن او بیان شود و ذکر خیر او عمومیت یابد، تا دیگران ،هم سخن خوب درباره او بگویند.

از دیگر حقوق او این است که خالصانه برایش دعا شود. وقتی حال معنوی خوبی پیدا شد و انسان احساس کرد که وقت مناسبی برای دعا کردن ،است باید از روی اخلاص و بدون هیچ گونه ریائی برای او دعا کند.

بدین ترتیب انسان موفق خواهد شد که «در آشکار » و « پنهان »، «شُکر ذى المعروف » را ادا کند. چرا که هم در بین مردم لب به ثنای او گشوده است، و هم در در حالت های معنوی خود با خدایش - بدون تظاهر و خودنمایی او را دعا کرده و خفا، برایش طلب خیر نموده است.

البته مراحل شکرگزاری نسبت به او اینجا تمام نمی شود بلکه باید در صدد باشد که اگر روزی توانایی تلافی کار خوب او پیدا شد، حتماً این کار را انجام دهد.

باید توجه داشته باشیم که ذی المعروف به کسی اطلاق می شود که کار خیری - کوچک و یا بزرگ برای ما انجام دهد. هر کس کار خوبی برای ما انجام داد، صاحب حق

ص: 100

بر ما می شود. مثلاً اگر کسی برای ما دعائی ،کند برگردن ما حق پیدا میکند و ما نمی توانیم نسبت به حق او بی تفاوت باشیم.

محبّت واسطه نعمت

امير المؤمنين علیه السلام نیز مراتب شُکر نسبت به واسطه های نعمت را بیان فرموده و کوتاهی از آن را جایز ندانسته اند و حتی اگر کسی از انجام برخی مراحل آن عاجز باشد، راه دیگری را جایگزین آن کرده اند تا چیزی از حق مُنعم کاسته نشود.

ایشان فرموده اند :

حَقٌّ عَلَى مَنْ أَنْعِمَ عَلَيْهِ اَنْ يُحْسِنَ مُكافاة المُنْعِمِ، فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِكَ وُسْعُهُ فَعَلَيْهِ أَنْ يُحْسِنَ الثَّناءَ، فَإِنْ كَلَّ عَنْ ذَلِكَ لِسانُهُ فَعَلَيْهِ مَعْرِفَةُ النِّعْمَةِ وَ مَجَبَّةٌ المَنْعِمِ بِهَا، فَإِنْ قَصَّرَ عَنْ ذَلِكَ فَلَيْسَ لِلنِّعْمَةِ بِأَهْلِ. (1)

کسی که نعمتی به او داده شده این حق به گردن او وجود دارد که به صورت زیبایی کار خوب مُنعم را تلافی کند. پس اگر چنین کاری در حد توانش نبود، (از او) به خوبی تعریف و تمجید کند. پس اگر زبانش توانایی حق انجام این کار را نداشت، باید ،حداقل قدر نعمت را بشناسد و نسبت به کسی که این نعمت را به او رسانده قلباً محبت داشته باشد و او را به اعتبار منعم بودنش دوست بدارد. پس اگر از این هم کوتاهی کند، اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.

کسی که به او نعمتی داده شده باید به بهترین نحو آن خوبی را جبران کند یعنی به منعم خود احسان کند در روایت واژۀ «يُحْسِنُ» به کار رفته است، یعنی ضمن این که به لطف او اقرار قلبی دارد، باید خوبی » او را به خوبی » پاسخ دهید و مقابله احسان به احسان نماید هر چند که نباید نسبت به اظهار قلبی بی توجه بود ولی در عمل نیز از مقابله نیک با آن احسان نباید غافل شد چرا که جزا و مکافاتِ خوبی جز خوبی نیست.

هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ ؟! (2)

آیا پاداش خوبی کردن جز خوبی کردن است؟!

ص: 101


1- بحار الانوار / ج 71 /ص 50/ ح 67
2- سورة الرحمن / آیه 60

در ،مقابل اسائه یعنی مرتکب «سوء » یا « بدی » شدن نسبت به ،محسن از مصادیق کفران نعمت او می باشد.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامۀ روایت به ما آموخته اند که اگر توان این کار را ندارید و نمیتوانید به همان اندازه که مورد لطف قرار گرفته اید نیکی کنید و از عهده تلافی آن بر نمی آیید باید ثنای او را به جای ،آورید یعنی فضائلش را یاد کنید و خوبی های او را تعریف و تحسین کنید.

گاهی ممکن است نتوانید به خوبی از وی تعریف کنید و آنچه به زبان می آورید، مناسب و شایسته حق او نباشد در این صورت حداقل موظف هستید که قدر نعمت او را خوب بدانید یعنی بعد از این که نعمت بودن آن را متذکر شدید، آن را واقعاً «نعمت» بدانید و از طریقی به نعمت بودن آن اقرار و اعتراف کنید و نقش واسطه را در رسیدن آن نعمت به خود تصدیق نمائید. همچنین نسبت به او از آن جهت که به شما انعام کرده - محبّت ورزید و قلباً او را دوست بدارید. این عمل قلبی یعنی محبت داشتن نسبت به مُنعم پائین ترین درجهٔ شُکر است که در هیچ صورتی نباید نسبت به آن کوتاهی کرد. امام علیه السلام در این مورد تعبیر « قصَّرَ » را به کار برده اند چون این نوع کوتاهی کردن - برخلاف « قَصُرَ » - فعل اختیاری انسان است و به فردی که از انجام عملی «قاصر» (ناتوان) است. اطلاق نمی شود شخص در این کوتاهی کردن مقصر است و لذا فرموده اند که اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.

کوتاهی کردن در انجام وظیفهٔ شُکر نسبت به واسطهٔ نعمت عمل ناپسندی است. خداوند متعال که ولی نعمت اصلی ما است - به وسیلهٔ اهل بیت علیهم السلام ما را نسبت به آن متذکر نموده و بدین ترتیب حجت را بر هر انسان عاقلی تمام کرده است.

مُنعم ،حقیقی خدای متعال میباشد ولی او اراده کرده که نوع خیرات از طریق واسطه ها به بندگانش برسد و به حکم عقل و نقل، وجوب شُکر این واسطه ها را به ما فهمانده است. پس اداء شُکر این ایادی نعمت » نیز واجب است و کوتاهی از آن استحقاق کیفر را به دنبال می آورد.

ص: 102

غفلت از شُکر واسطه های نعمت

برای این که بتوانیم حقیقت شکر را نسبت به ربِّ العالمین به جای آوریم، نباید از شکر ایادی او غافل شویم و اگر نسبت به آن کوتاهی کنیم روز قیامت مورد سؤال خدای عزّ وجلّ قرار خواهیم گرفت.

از امام سجاد علیه السلام نقل شده است که فرمودند:

اِنَّ الله... يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ، يَقُولُ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعَالَىٰ لِعَبْدٍ مِنْ عَبِيدِهِ يَومَ لْقِيامَةِ: أَشَكَرْتَ فُلاناً؟ فَيَقُولُ: بَلْ شَكَرْتُكَ يَارَبِّ. فَيَقُولُ: لَمْ تَشْكُرْنِي إِذْ لَمْ تَشكُرْهُ ثُمَّ قَالَ: أَشْكَرُكُمْ لِلَّهِ أَشْكَرُكُمْ لِلنَّاسِ. (1)

خدا... هر بندۀ بسیار شاکری را دوست دارد خداوند تبارک و تعالی روز قیامت به یکی از بندگانش میفرماید آیا از فلان شخص (از مخلوقات) تشکر کردی؟ پس می گوید: (از او تشکر نکردم) اما ای پروردگار من، شکر تو را به جای آوردم. خداوند متعال می فرماید: چون از او تشکر نکردی مرا هم شکر نکردی سپس امام علیه السلام فرمودند: شاکر ترین شما نسبت به خدا شاکرترین شما نسبت به مردم است.

امام علیه السلام درس بسیار خوبی به ما داده اند تا ما یاد بگیریم که شکر واسطه های نعمت ما شکر خدا و کوتاهی کردن از آن کفرانِ نعمتهای خدا است. اگر از طرف بنده ای به ما نعمتی رسید باید توجه داشته باشیم که او واسطۀ نعمت است و منعم اصلی ،خداست ولی باید به امر خدا این واسطه را برای رضای خدا - شکر گزاریم و خدای عزّوجلّ شکر واسطه های نعمت را از مصادیق شُکر خودش دانسته است. و هر قدر کسی آنها را - به عنوان واسطه های نعمت الهی - بیشتر ، شکر کند، در حقیقت شکر خدا را بیشتر کرده است.

اگر بندگان خدا، به اعتبار این که منعم اصلی خداست، از شکر واسطه نعمت کوتاهی ،کنند در حقیقت کفران نعمت خدا کرده اند پس برای این که در زمره شاکرین واسطه های نعمت قرار گیریم و بتوانیم بدین وسیله شکر خدا را بیشتر و بهتر ادا کنیم، باید واسطه های نعمت را بشناسیم چرا که اولین مرحلهٔ شُکر نسبت به هر نعمتی، معرفت و

ص: 103


1- اصول كافى/ كتاب الايمان والكفر / باب الشكر / ح 30

اظهار قلبی نسبت به آن است .

شُکر نعمت والدین

«والدین » از مصادیق واسطه های نعمت هستند که خداوند عزوجل در قرآن کریم، ما را نسبت به حقوق ایشان تذکر داده است. به دنبال سفارش حضرت لقمان به فرزندش درمورد این که به خدا شرک نورزد خداوند متعال فرموده است :

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لى وَ لِوالِدَيْكَ إِلَى الْمَصِيرُ. (1)

ما انسان را به پدر و مادرش سفارش کردیم (مخصوصاً به مادرش) که او را با ضعف شدید حمل ،کرد در حالی که جدا شدنش (از مادر) دو سال طول کشید (سفارش کردیم) که شکر من (خدا) و پدر و مادرت را به جای آور بازگشت (انسانها) به سوی من (خدا) است.

خداوند متعال در این آیه نسبت به پدر و مادر و خصوصاً مادر - سفارش کرده است. چرا که مادر برای پرورش ،فرزند دچار ضعف و ناتوانی می شود. « وَهْن » به معنای سستی و ضعف و عبارت( وَهْناً على وَهْنِ ) به معنای ضعف روی ضعف است.

هر چه از مدت بارداری مادر می گذرد و به وقت وضع حمل نزدیک تر می شود سستی و ضعفش بیشتر میگردد و کودک بعد از متولد شدن نیز به مادر وابسته است. و جدا شدنش از مادر، دو سال طول میکشد تا دوران شیرخوارگی او طی شود.

خداوند متعال بعد از طرح این مطلب می فرماید که ما سفارش کردیم: « أَنِ اشْكُرْ لی وَلِوالِديْكَ ». واژه « آن » در اینجا « تفسیریه و برای تفسیر سفارش الهی و توضیح «وَصَّيْنا » است. یعنی سفارش خدا این است که من (خدا) و پدر و مادرت را شکر کن، در نتیجه پس از اولین سفارش لقمان که در مورد شکر خدا بود، دوباره مسألۀ شُکر خدا و پدر و مادر که از ایادی نعمت او هستند - مطرح شده است و در آخر آیه آمده است « إِلَى المُصيرُ » یعنی به این توصیه ها عمل کنید چرا که بالاخره به سوی من و به

ص: 104


1- سوره لقمان / آیه 14

درگاه من محشور خواهید شد و باید جوابگوی من باشید.

در تفسیر این آیه روایات بسیاری در خصوص نیکی کردن به والدین - خصوصاً مادر نقل شده است.

عَنْ أَبي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَقالَ: يا رَسُولَ اللهِ مَنْ آبِرُ؟ قَالَ: أَمَّكَ. قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قال: أُمَّكَ. قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قال: أُمَّكَ. قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قالَ: آباک. (1)

فردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و پرسید که به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: به مادرت سپس :پرسید در مرتبه بعد به چه کسی نیکی کنم؟ فرمودند به مادرت برای بار سوم :پرسید به چه کسی؟ فرمودند به مادرت پرسید: سپس به چه کسی؟ فرمودند به پدرت.

پس نیکی کردن به مادر، سه درجه بر نیکی کردن به پدر مقدّم است. هر چند که فرزند بیشتر به پدر منسوب می شود ولی حق مادر از این جهت بزرگتر است.

امام رضا علیه السلام ذیل همین آیه فرموده اند:

وَ أَمَرَ بِالشَّكْرِ لَهُ وَ لِلْوالِدَيْنِ فَمَنْ لَمْ يَشْكُرُ والدَيْهِ لَمْ يَشْكُرِ الله تعالى. (2)

(خدای عزوجل) امر فرموده که شکر او و پدر و مادر انجام شود. پس کسی که شکر پدر و مادرش را ادا نکند، شکر خدا را به جا نیاورده است.

خدای سبحان شُکر آیادی نعمت را شکر خودش قرار داده است. پس کسی که در آن کوتاهی کند، در حقیقت در شکر خدا کوتاهی کرده است.

بدنبال سفارش به پدر و مادر در آیهٔ بعدی سوره لقمان، چنین آمده است که:

وَصاحِبُهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً. (3)

و در دنیا با آنها برخورد خوب داشته باش.

خدای متعال امر فرموده که در دنیا با پدر و مادر مصاحبت به «معروف » داشته باشیم. «معروف » به معنای پسندیده و در مقابل «منکر » است. یعنی وظیفه ،فرزند این است که

ص: 105


1- تفسير كنز الدقائق / ج 10 / ص 245
2- تفسير كنز الدقائق / ج 10 / ص 247
3- سوره لقمان / آیه 15

نسبت به پدر و مادر خود خوش رفتاری کند و به گونه ای عمل کند که در عرف انسانهای فهمیده و عاقل بدرفتاری محسوب نشود. البته اگر آنها خواستند فرزند خود را به گناه و معصیت خدا وادار کنند، نباید آنها را اطاعت کند.

لاطاعَةَ يَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ. (1)

در مورد کاری که معصیت خداست نباید از هیچ مخلوقی اطاعت کرد.

ولی همین عدم اطاعت را هم باید به صورت مؤدبانه و با برخورد خوب نشان دهد. همان طور که قبلاً بیان شد خداوند مهربان خود شاکر بنده ای است که در انجام وظیفۀ شُکرش کوتاهی نکرده باشد پس اگر فرزندی قدردان زحمات پدر و مادر خود بود بهتر است که آنها نیز کار خوب فرزند خود را شکر کرده و بی تفاوت نباشند.

ص: 106


1- تفسير كنز الدقائق / ج 10 / ص 248

بخش دوّم: شُکر نعمت امام عصرعلیه السلام

اشاره

فصل اوّل: نعمت بودن امام عصر علیه السلام.

الف - نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تکوینی.

ب - نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تشریعی.

فصل دوّم: شُکر قلبی نعمت امام عصر علیه السلام.

فصل سوّم: شکر زبانی نعمت امام عصر علیه السلام.

فصل چهارم : شکر عملي نعمت امام عصر علیه السلام.

ص: 107

ص: 108

فصل اوّل: نعمت بودنِ امام عصر علیه السلام

امام علیه السلام ، نعمتِ سؤال خداوند

از آن جا که شکر نعمتهای الهی به حکم عقل و تأیید نقل واجب است، هر انسان عاقلی خود را موظف به ادای شکر در مقابل ولی نعمت اصلی خویش یعنی خدای متعال می داند. برای این که انسان بتواند در وادی شکر پروردگار قدم گذارد، در درجه اول باید نعمت شناس باشد، یعنی بداند خداوند چه نعمتهایی را بر بندگانش ارزانی داشته است و از نعمت » بودنِ آنها غافل نباشد. البته نعمتهای ،الهی سراسر وجود مخلوقات را فرا گرفته است. ولی خدای متعال برخی از نعمتهای خویش را نسبت به برخی دیگر برتر داشته است و کوتاهی کردن از شکر آنها را به هیچ عنوان جایز نشمرده و تصریح فرموده که از انسانها درباره آن سؤال می فرماید:

لَتُسْتَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيم. (1)

در آن روز (قیامت) از نعمت مورد سؤال قرار می گیرید.

نعمتی که روز قیامت مورد پرسش پروردگار قرار می گیرد به تصریح مفسّران معصوم ،قرآن، نعمت وجود اهل بیت علیهم السلام است. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان این نعمت می فرمایند:

نَحنُ النَّعيم . (2)

ما نعمت هستیم

ص: 109


1- سوره تکاثر / آیه 8
2- بحار الانوار / ج 24 / ص 52 / ح 5

و نیز امام صادق علیه السلام تصریح فرموده اند که:

نحن اهلَ البَيْتِ النعيم الذي أَنْعَمَ اللهُ بِنَا عَلَى العِبادِ... وهِيَ النِعْمَةُ الّتي لا تَنْقَطِعُ

ما اهل بیت علیهم السلام آن نعمتی هستیم که خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است.... و این نعمتی است که منقطع نمی شود.

و سپس فرمودند:

.. والله سائِلُهم عَن حَقٌّ النَّعِيمِ الَّذي أَنْعَمَ بِهِ عليهم وهو النَّبِيُّ وعِتْرَتُه. (1)

و خداوند از حق این نعمتی که به ایشان ارزانی داشته یعنی پیامبر و عترت ایشان [ ] از آنها سؤال می کند.

آیا ما به این حقیقت که نعمت امام علیه السلام مورد سؤال قرار می گیرد، توجه داریم؟ آیا برای این که خدای عزّوجلّ ما را با امام زمان خود علیه السلام آشنا ساخته است، تاکنون سجده شکر به جا آورده ایم؟ آیا اصلاً ایشان را به عنوان نعمت میشناسیم؟

اگر خدای ناکرده پاسخ ما به این پرسشها منفی باشد بیم آن می رود که مرتکب کفران نعمت شده باشیم. و مصداق این آیه گردیم:

الَم تَرَ إِلَى الذينَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللهِ كُفْراً. (2)

آیا نمی بینی کسانی که نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده اند:

نَحنُ النِعْمَةُ التي أَنْعَمَ الله بها عَلى عِبادِه وبنا يَفُوزُ مَنْ فاز يومَ القِيامَةِ. (3)

آن نعمتی که خدا بر بندگانش ارزانی داشته ما هستیم و هر کس روز قیامت سعادتمند شود، منحصراً به وسیله ما سعادتمند می شود.

انسان با کفران این نعمت عُظمی - یعنی اهل بیت الله - استحقاق عقوبت پیدا میکند و در قیامت باید پاسخگوی پروردگار خویش باشد. نتیجه این که امام نعمتی است که سعادت دنیا و آخرت همه انسانها در گرو شکر نعمت ایشان است، بنابراین باید در درجه اول ایشان را به عنوان بزرگترین نعمت خدا شناخته و سپس به مراحل مختلف

ص: 110


1- تفسير نور الثقلين / ج 5 /ص 663 / ح 15
2- سوره ابراهیم / آیه 28
3- اصول كافى كتاب الحجّة / باب ان النعمة التي ذكرها الله عزّ وجلّ في كتابه الائمه علیهم السلام / ح 12

شکر این نعمت اهتمام ورزیم و همواره به یاد داشته باشیم که وجود امام علیه السلام در حال غیبت یا ،ظهور نعمتی است که مورد پرسش واقع می شود.

اینک به تبیین نعمت وجودی امام علیه السلام از جهت «تکوینی » و « جهت تشریعی » می پردازیم.

الف - نعمت بودنِ امام علیه السلام از جهت تکوینی

امام غائب ،نعمت باطنی

اصل وجود امام ا نعمتی است که منقطع نمی شود پروردگار مهربان، « همواره » این نعمت را بدون هیچ گونه استحقاقی به آفریدگانش عطا فرموده و می فرماید. البته این نعمت گاهی به صورت آشکار و گاه پنهان نصیب بندگان میشود ولی آشکار یا پنهان بودن آن در نعمت بودنش اثری ندارد خداوند متعال در قرآن کریم به این مطلب توجه داده است:

أَسْبَغَ عليكم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وباطِنَةً. (1)

خدا نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما کامل کرد.

امام کاظم علیه السلام در تفسیر این آیه، نعمت ظاهر و باطن را چنین معرفی فرموده اند:

النِعْمَةُ الظَّاهِرةُ الاِمامُ الظَّاهِرُ والبَاطِنَةُ الاِمامُ الغَائِبُ. (2)

نعمت آشکار، امام آشکار است و نعمت باطن، امام غائب است.

از آنجا که امام ظاهر در بین مردم شناخته شده است مردم از طرق مختلف می توانند به ایشان رجوع کرده و از وجودشان بهره مند شوند ولی چون مردم، شخص امام غائب و نشانی حضرتش را نمی شناسند بنابراین از جنبههای ،بسیاری از این نعمت الهی محروم مانده اند. البته غیبت امام و زندگی ایشان در خفا از بعضی جهات سلب نعمت از مردم است، اما نفس وجود امام علیه السلام از بسیاری جهات نعمت است و این جهات موکول به شناخته شدنِ ایشان نیست، خداوند متعال بر همۀ خلایق منت گذاشته و در هر زمانی امامی قرار داده که آثار وجودی این امام - چه ظاهر باشد و چه نعمت ظهور او از مردم

ص: 111


1- سوره لقمان / آیه 20
2- كمال الدين / باب 35 / ح 7

سلب شده باشد - مورد استفاده همگان قرار میگیرد و همۀ مخلوقات - اعم از مؤمن و کافر و مستضعف و.... - از آن بهره مند می.گردند از این رو مناسب است که به بررسی برخی جنبه های مشترک نعمت وجود امام ظاهر و غائب بپردازیم تا به نعمت بودن امام خویش پی برده و قلباً پذیرای ایشان گردیم باشد که سرچشمه های شکر، از قلب بر زبان و جوارح ما نیز جاری گردد.

فایده تکوینی بودن امام علیه السلام بر روی زمین

خداوند متعال نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است که بدون وجود امام علیه السلام امکان زندگی روی زمین وجود ندارد، چرا که زمین به برکت امام علیه السلام القرار و آرامش پیدا کرده است. شواهد نقلی این مطلب بسیار است. به عنوان نمونه در اصول کافی که از مهمترین و معتبرترین کتب روائی شیعه است - بابی تحت عنوان « انَّ الائمةَ هُمْ أركانُ الارض » وجود دارد.

«اركان » جمع نرکن » است و به چیزهایی گفته میشود که باعث قوام و استواری باشند. ائمه علیهم السلام ارکان زمین هستند یعنی زمین به وجود ایشان استوار و قائم است. در این باب، سه روایت نقل شده که همگی صراحت در رکن بودن ائمه علیهم السلام دارد. در روایت اول و سوم از قول امام باقر و امام صادق علیه السلام آمده است که:

... جَعَلَهُم الله أركانَ الأرْضِ أنْ تَمِيدَ بِأَهْلِها... (1)

خدا ایشان را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد.

و در روایت دوم امام صادق علیه السلام فرموده اند:

جَعَلَهُم الله اركانَ الأرضِ أنْ تميد بهم

خدا ایشان را ارکان زمین قرار داده است تا این که آنها را به تزلزل و اضطراب نیندازد.

«مادَ - يَمید » به معنای نوسان و لرزش درآوردن است و به حرکاتی اطلاق می شود که هنگام زلزله ایجاد می گردد. در زمان زلزله زمین قابل سکونت نیست، یعنی اهلش

ص: 112


1- اصول کافی /کتاب الحجّه / باب ان الائمه هم اركان الأرض / ح 1

نمی توانند روی آن آرامش پیدا کنند و دیگر زمین نمی تواند مسکن (محل سکونت) باشد.

پس اگر امام نباشد زمین قرار و آرامش نخواهد داشت و خداوند به وسیلهٔ اهل بیت علیهم السلام به زمین را مستقر ،ساخته تا در آن آرامش برقرار شود ارزش این نعمت که همان امکان سکونت است - در شرایط زلزله آشکار میگردد وقتی که لحظاتی در منطقه ای زلزله می آید زندگی همۀ ساکنان آن مختل می.شود این که هم اکنون زمین مثل گهواره زیر پای ما قرار گرفته است به برکت وجود مقدس حضرت بقیة الله الاعظم فرجه می باشد و گرنه زمین مسکونی نمیشد به عبارتی باقی ماندن در دنیا متوقف وجود امام علیه السلام است.

امام صادق علیه السلام وضعیت دنیا را بدون وجود حجت چنین ترسیم می نمایند:

لو بَقِيَتِ الأرضُ بِغَيرِ امامٍ لَسَاخَتْ. (1)

اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد.

«ساخ » یعنی « غاص » که از «غوص » می آید. وقتی چیزی در آب فرو میرود، به آن « غوص» گفته میشود (غواص از همین خانواده است) اگر زمین فرو برود نمی تواند موجودات را روی خودش نگه دارد یعنی از انتفاع و بهره برداری به عنوان زمین و محل سکونت خارج می گردد. پس این یک واقعیت است که بقاء زمین به وجود امام علیه السلام است. البته باید بدانیم که نه تنها زمین، بلکه آسمان هم به برکت امام علیه السلام نگه داشته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در روایتی که یکایک امامان را به جابر معرفی فرمودند، تصریح کرده اند که:

بهم يُمسك اللهُ السّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرضِ الّا بِإِذْنِهِ وَبِهِم يَحْفَظُ الله الارضَ أَنْ تميد بأهلها. (2)

خدا به وسیلهٔ ایشان آسمان را از این که بدون اجازۀ او بر زمین افتد، نگاه می دارد. و به وسیله ایشان زمین را حفظ میکند که اهل خود را به تزلزل در نیاورد.

افتادن آسمان بر زمین نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است. خدای عزوجل به

ص: 113


1- کافی /کتاب الحجة /باب ان الارض لا تخلو من حجة / ح 10
2- بحار الانوار / ج 27 / ص 120

برکت وجود اهل بیت علیهم السلام آسمان را مانند سقفی بر سرِ مانگاه داشته و فاصله مناسبی میان آن با زمین قرار داده است و این که نظام دنیا با حساب دقیق خود اداره می گردد به «برکت نعمت وجود امام» است.

علاوه بر این که نظام آسمان و زمین به برکت امام باقی ،است بقیه اموری که برای حیات انسان ضرورت دارد نیز متوقف بر وجود امام علیه السلام است. امام صادق علیه السلام فرموده اند:

... بِنَا أَثْرَتِ الأَشْجارُ وأَيْنَعَتِ الشّمارُ وجَرَتِ الأَنهارُ ، وبِنَا يَنْزِلُ غَيْتُ السَماءِ ويَنْبُتُ عُشْبُ الأَرْضِ... (1)

به سبب ما است که درختان میوه میدهند و میوه ها به ثمر میرسند و رودها جاری می،شوند و به سبب ما باران از آسمان میبارد و به سبب ماگیاهان و سبزیجات زمین می رویند.

همه نعمتهایی که در اختیار انسان قرار گرفته به برکت امام علیه السلام است. اگر میوه ها و درختان و رودها و نباتات و... را حذف ،کنیم حیاتی باقی نخواهد ماند این حدیث نعمتهایی را بیان میکند که سبب زنده ماندن موجودات میشود چرا که اگر بارانی از آسمان نبارد و آب نباشد و گیاهی ،نروید هیچ حیوان و انسانی زنده نمی ماند.

بنابراین بهره بردن از هر یک از نعمتهای الهی موکول به نعمت وجود امام علیه السلام است. و به واسطهٔ وجود مقدّس ،ایشان همۀ موجودات زنده - اعم از گیاهان و حیوانات و انسانها - میتوانند زنده و باقی بمانند.

این نوع انتفاع موجودات از امام علیه السلام فرع بر شناخته شدن ایشان نیست ،افراد چه امام را بشناسند و چه نشناسند چه تسلیم ایشان بشوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته ،باشند در هر حال به برکت وجود امام روی زمین سکونت داشته و از نعمتهای مختلف آن بهره مند می گردند.

البته باید توجه داشته باشیم که این وساطت ائمه علیهم السلام خواست تکوینی خداست. خواست غیر او هیچ مدخلیتی در این نحوه ادارۀ جهان ندارد اگر خدا می خواست،

ص: 114


1- اصول کافی / کتاب الحجة / باب النوادر / ح 5

می توانست طریقی دیگر در آفرینش مقرّر فرماید ولی از ابتدای ،آفرینش اراده خدا به این تعلّق گرفته که در همۀ نعمتهای الهی اهل بیت علیهم السلام یا وساطت داشته باشند.

بدین ترتیب هر انسان عاقلی برخود واجب میداند که شکر این واسطه های نعمت را به جای آورد و کوتاهی در این امر را جایز نمی شمارد ناگفته نماند که وساطت ائمه علیه السلام در رسیدن نعمتهای خدای سبحان به ،انسان به صورتی نیست که مشهود و محسوس همگان باشد، بلکه اصولاً یک امر غیبی و خارج از حیطهٔ حواس آدمی است. بنابراین تنها راه اثبات ،آن دلایل نقلی آیات و روایات است مگر آن که استثناء برای بعضی به طور غیر عادی مشهود شود که نتیجه لطف و عنایت خاص الهی به ایشان است.

زمین و همۀ محصولات آن ملک امام علیه السلام است

رکن بودن امام علیه السلام نسبت به زمین را دانستیم و روشن شد که نفس وجود امام علیه السلام دارای مجموعه ای از فواید تکوینی ،است چه این حقیقت برای کسانی روشن و مورد قبول باشد و چه آن را قبول نداشته باشند و یا این که اصلاً چنین چیزی را ندانند این علم یا جهل و عقیده داشتن یا نداشتن هیچ اثری در واقعیت امر .ندارد. برای این که سر این مطلب را بدانیم باید به این حقیقت توجه کنیم که اصولاً خدای متعال زمین را برای ایشان خلق نموده است و آنها مالک واقعی زمین و ثمرات آن هستند. در کتاب اصول کافی بابی تحت عنوان « ان الارض كلَّها لِلامام عَلَيه السَّلام » آمده است. و روایات این باب بیان میکنند که خداوند زمین را ملک امامان قرار داده و آنها را در نحوه استفاده از زمین آزاد گذاشته است در این قسمت به ذکر چند نمونه از روایات این باب اکتفا می نمائیم: (1)

عن ابى جعفر - عليه السَّلامُ - قال : وَجَدْنا في كتابِ عَلِيِّ - عَلَيه السَّلامُ - « إِنَّ الارضَ لِلهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبادِه والعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » (2). أَنَا وَاهْلُ بَيْتِيَ الّذينَ اَوْرَثَنَا اللهُ الارض، ونحنُ المتقون، والاَرْضُ كلُّها لَنَا. (3)

ص: 115


1- این باب شامل 8 روایت است.
2- سوره اعراف/ آیه 128
3- اصول كافى / كتاب الحجّة / باب ان الارض كلّها للامام / ح 1

امام باقر علیه السلام فرمود: در کتاب علی علیه السلام چنین یافتیم «زمین از آن خداست که آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میبخشد و عاقبت از آن متقین است»

(اميرالمؤمنین علیه السلام نوشته اند) من و اهل بیتم کسانی هستیم که خدا زمین را به صورت ارث به آنها واگذار نموده است و ما پرهیزکاران هستیم و همه زمین از آن ماست.

خدای متعال زمین را با تمام آنچه در آن هست یا از آن به دست می آید، به امام علیه السلام بخشیده است پس باید به راستی قبول داشته باشیم که همۀ نعمتهای ،زمین ملک امام .است و ایشان میتوانند برای استفاده دیگران شروطی قرار دهند و تصرف در ملک ایشان بدون رضایت ،مالک مسلماً حرام خواهد بود. از طرف دیگر، ائمه علیهم السلام مجاز هستند که از ملک خود به هر کس که می خواهند ببخشند.

در حدیث چنین آمده که فردی بنام « مِسْمَع » مالی را در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام آورد. و امام علیه السلام آن را نپذیرفته و برگرداندند. راوی حدیث میگوید: از «مسْمَع » پرسیدم چرا حضرت مالی را که برای ایشان بردی به خودت برگرداندند؟ جواب داد من وقتی خدمت امام صادق علیه السلام رفتم عرض کردم: آقا این پولهایی که خدمت شما آورده ام مربوط به امور غواصی بحرین است که به من واگذار شده است. و در غواصی خود، چهارصد هزار در هم پیدا کرده ام خمس آن هشتاد هزار درهم می شود که آن را خدمتتان آورده ام و نخواستم در این حق شما که خداوند تبارک و تعالی در اموال ما قرار داده است تصرف کنم. حضرت جواب فرمودند:

أَوَ مالَنا مِنَ الاَرْضِ وما اَخْرَجَ اللهُ منها الّا الخُمْس ؟!

آیا حق ما از زمین و محصولات آن فقط در حد یک پنجم است؟

يا أبا ستار ان الارض كلَّها لَنا. فما أَخْرَجَ الله منها مِن شَيءٍ فهو لنا .

ای ابا سیار! همه زمین از آن ماست. پس هر چه خدا از آن بیرون می آورد نیز از آن ماست .

مِسْمَع (که تازه متوجه این واقعیت شده و شیعۀ متعبّدی نیز بوده است) عرض کرد:

پس من همۀ مال را خدمت شما بیاورم؟ امام علیه السلام فرمودند:

قد طَيَّبْناهُ لك واَحْلَلْناک منه، فضُمَّ اليك مالک.

ص: 116

ما آن را برای تو پاک و حلال قرار دادیم پس مال خود را بردار و ببر .

در ادامه حضرت توضیح فرمودند که :

كُلّ مافي ايدي شيعَتِنا مِنَ الأَرضِ فهم فيه مُحَلّلُونَ حتى يقوم قائمنا... واما ما كان في أيدي غَيْرِهِمْ، فَإِنَّ كَسْهِم مِنَ الاَرْضِ حَرامٌ عَلَيْهِمْ، حَتَّى يَقوم قائمنا فَيَأْخُذُ الارضَ مِنْ أيديهم ويُخْرِجُهُم صَغَرَةً. (1)

هر چه از زمین در اختیار شیعیان ماست، برایشان حلال است تا روزی که امام عصر علیه السلام قیام کند. ولی زمینهایی که در دست غیر شیعه است استفاده ای که از آن می کنند حرام است، تا زمانی که قائم ما قیام .کند پس ایشان زمین را از دستشان می گیرد و آنها را با خواری بیرون می کند.

به صورت ،ظاهر همه انسانها اعم از شیعه و غیر شیعه به طور مساوی می توانند از ملک امام علیه السلام استفاده کنند، ولی تصرف در ملک ایشان بدون رضایتشان حرام است البته رضایت ایشان عین رضایت پروردگار است، یعنی در حقیقت رضای خدا در این است که فقط اهل ولایت حق، استفاده مشروع از زمین و محصولات آن را دارند خواست اهل بیت علیهم السلام حکایت از خواست خدای متعال می کند.

وما تَشاؤون الّا أَنْ يَشَاءَ الله . (2)

چیزی نمی خواهید مگر این که خدا بخواهد.

از امام هادی علیه السلام ذیل این آیه شریفه نقل شده:

إِنَّ اللهَ جَعَلَ قُلوبَ الأَثَةِ مَورِداً لإزادَتِهِ. فاذا شاءَ اللهُ شَيئاً شاؤوا . و هُو قَولُ اللهِ: « وما تَشاؤونَ الّا أن يَشَاءَ الله». (3)

خداوند دلهای «ائمه» علیهم السلام را محل ورود ارادۀ خود ساخته است که اگر خدا چیزی را بخواهد آنها هم همان را می خواهند و این گفته خداوند است که: « و شما جز آنچه خدا می خواهد نمی خواهید» .

پس هر چه امامان می خواهد در حقیقت همان چیزی است که خدا خواسته است.

ص: 117


1- اصول كافى / كتاب الحجّه / باب ان الأرض كلها للامام علیه السلام/ ح 3
2- سوره دهر / آیه 30
3- بحار الانوار / ج 24 / ص 305 / ح 4

ائمه علیهم السلام هوی و هوس ندارند که مطابق آن اعلام رضایت یا عدم رضایت کنند بلکه رضایت ایشان همان رضایت خداست و اگر امام علیه السلام از امری خشنود باشد، خداوند هم از آن خشنود است و اگر ناخشنود ،باشد خداوند هم از آن ناخشنود است. در حقیقت رضا و سخط پروردگار را از طریق رضا و سَخَط اهل بیت علیهم السلام باید فهمید. (1)

همه دنیا برای امام علیه السلام خلق شده است

خداوند متعال نه تنها ،زمین بلکه همۀ دنیا را برای امام ما آفریده است. امام علیه السلام فرمود:

الدنيا وما فيها لِلهِ تبارك وتعالى ولِرَسولِهِ ولَنَا. فَمَنْ غَلَبَ عَلَى شيءٍ منها، فَلْيَتَّقِ اللهَ وَلْيُؤَدِّ حَقَّ الله تبارك وتعالى وَلْيَبِرَّ إخوانَهُ . فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ ذلكَ، فاللهُ و رسوله ونحنُ بُرَآءُ مِنْهُ. (2)

دنیا و هر آنچه در آن است متعلق به خدا و رسولش و ما اهل بیت است پس هر که چیزی از مال دنیا به دست آورد باید تقوای خدا پیشه سازد و حق خدای تبارک و تعالی را ادا سازد و با برادرانش نیکی کند و اگر چنین نکند خدا و رسولش و ما از او بیزار خواهیم بود.

بنابراین حوزه مالکیت امام علیه السلام به زمین محدود نمی گردد، بلکه خارج از زمین هم هر چه در دنیا وجود دارد متعلق به ایشان است. برای نمونه خورشید - به عنوان منبع انرژی - متعلق به امام علیه السلام است. و هر که از این انرژی استفاده می نماید حداقل باید صاحب آن را بشناسد و خود را مدیون او بداند در شب اگر به برکت نور مهتاب راه خود را می یابیم و از دیگر خواص ماه بهره مند می شویم باید به صاحب آن توجه کنیم و رضایت او را مدنظر داشته باشیم.

در روایتِ ذکر شده معصوم علیه السلام شرط رضایت خود در استفاده از نعمت های دنیا را

ص: 118


1- پیامبر صلی الله علیه و اله فرموده اند: إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطمة ويرضى لرضاها (فضائل الخمسه / ج 3 / ص 189 / به نقل از منابع اهل سنت به درستی که خداوند با غضب فاطمه علیهما السلام غضبناک شده و با رضایت او راضی می گردد.
2- اصول كافى / كتاب الحجه / باب ان الارض كلها للامام الله / ح 2

رعایت حقوق خدا و مؤمنان و دوری از گناه تقوی شمرده اند و در حقیقت فرموده اند که با این سه شرط می توانید در ملک ما تصرف کنید و در غیر این صورت ما از شما بیزار خواهیم بود.

امام علیه السلام مالک آخرت هم هستند

سلطنت امام علیه السلام محدود به دنیا نیست بلکه خدای تبارک و تعالی آخرت را هم برای ایشان خلق نموده است همان طور که صاحب اختیار همۀ دنیا میباشند اختیار کامل در عطای اخروی نیز به ایشان داده شده است در حقیقت ثواب و عقاب اخروی مطابق خواست امام بین مؤمنان و کافران تقسیم می.شود ایشان از طرف خدا مجاز است که از هر که بخواهد در نجات از عذاب دستگیری کند یا این که فردی را به حال خودش رها سازد و یا ارتقاء درجه و مقام به او بدهد.

به هر حال تقسیم فضل و رحمت الهی به دست ایشان سپرده شده است ولی البته کاری که ظلم و مخالفِ عدل ،باشد از ایشان هرگز سر نمی زند.

ابوبصیر میگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم « آیا امام نباید زکات بدهد »؟ فرمود: اَحَلْتَ يا ابا محمّد! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الدنيا والآخِرَةَ لِلاِمامِ يَضَعُها حَيْثُ يَشاءُ ويَدْفَعُها إِلى مَنْ يَشاءُ جائز له ذلك مِنَ اللهِ. (1)

سخن محال .گفتی آیا نمی دانی دنیا و آخرت از آن امام است، هر جا بخواهد آنها را قرار میدهد و به هر کس بخواهد واگذار میکند از طرف خدا چنین حقی به ایشان داده شده است؟!

خدای متعال دنیا و آخرت را به اهل بیت علیهم السلام بخشیده است و ایشان به هر کس که بخواهند به هر اندازه که صلاح ،بدانند میتوانند عطا کنند و خداوند اعمال هر اراده ای را از ایشان در امور دنیا و آخرت مُجاز شمرده است و آنها از طرف خدا مجاز هستند که بهشت و جهنم را بین افراد تقسیم کنند.

البته چون این بزرگواران بندگان مخصوص و تربیت شدگان خاص الهی هستند.

ص: 119


1- اصول کافى / كتاب الحجه / باب ان الارض كلها للامام الله / ح 4

خواست ایشان عین خواست خدا بوده و از روی هوی و هوس شخصی نیست بنابراین معیارهایی که برای تقسیم ثواب و عقاب الهی دارند یا این که در چه موردی با عدل و در چه موردی با فضل رفتار کنند دقیقاً مبین معیارهای الهی در این موارد .است به تعبیر دقیق تر اصولاً ارادهٔ ثواب یا عقاب خدا و عدل یا فضل ،او در هر موردی از خواست و عمل اهل بيت علیهم السلام معلوم و مشخص می گردد چون اراده ایشان جدا از اراده خدا نیست. با این ترتیب تقسیم کردن بهشت و جهنم به وسیلۀ امام علیه السلام همان تقسیم خداست، نه چیزی غیر از آن به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند:

... انا قَسيمُ اللهِ بَيْنَ الجنَّةِ والنَّارِ ، لا يَدْخُلُها داخِلُ الّا عَلَى حَدٌ قَسْمى. (1)

... من از طرف خدا قسمت کننده بین بهشت و دوزخ هستم به طوری که هیچ کس داخل آنها نمی شود مگر به صورتی که من قسمت کرده ام.

پس امیرالمؤمنین و دیگر امامان معصوم علیهم السلام،« قسيم الجنة والنار » از طرف خدای عزّ وجلّ هستند این مطلب را اهل سنت هم درباره حضرت مولى الموحدين نقل کرده اند. (2) این شأن بر مبنای حقایق نورانی ،شیعه اختصاص به امیرمؤمنان علیه السلام ندارد بلکه سائر ائمه علیهم السلام هم دارای این اختیار هستند. در اینجا قسمت کننده خود امام علیه السلام است و چیزی را که ملک خودشان ،است با اجازه ای که خدا به ایشان داده قسمت میکنند و چون با اذن و خواست خدا این کار را انجام میدهند در حقیقت « قسیم الله » یعنی قسمت کننده از طرف خدا هستند یعنی قسمت کردن آنها در واقع قسمت کردن خداست و کار ایشان حقیقتاً کار خداست.

وساطت امام علیه السلام در انعام خدا به خلق.

ص: 120


1- اصول کافی /كتاب الحجّه / باب ان الائمه هم اركان الأرض /ح 3
2- در کتاب شریف فضائل الخمسه من الصحاح السته مرحوم فیروزآبادی بابی را به همین عنوان اختصاص داده اند که در آن احادیثی از کتب معتبر اهل سنت نقل کرده اند دو حدیث آن عبارتند از : (1) قال رسول الله صلی الله علیه و اله : يا عَلى أنت قسيمُ الجَنَّةِ والنار يوم القيامة. اى على تو قسمت کننده بهشت و جهنم در روز قیامت هستی. (2) قال له ( على علیه السلام) : انت قسيمُ الجَنَّةِ والنارِ في يوم القِيامَةِ تقولُ لِلنَّارِ: هذا لى و هذا لك « پیامبر و به على علیه السلام :فرمود: تو در روز قیامت قسمت کننده بهشت و جهنّم هستی به آتش میگویی این از آنِ من و آن یکی از آن توست (فضائل الخمسه / ج 3 /ص 132 به نقل از الصواعق المحرقه لابن حجر ص 75).
وساطت امام علیه السلام در انعام خدا به خلق

از مجموع آنچه در این فصل بیان شد این نتیجه بسیار مهم به دست می آید که همهٔ نعمتهای دنیوی و اخروی به برکت امام علیه السلام و از صدقه سر ایشان به دیگر مخلوقات خدا می رسد همۀ این نعمتها در اصل متعلق به امام عایه السلام است، و به لطف و عنایت ایشان دیگران حق استفاده از آنها را پیدا می کنند لذا می توانیم تعبیر « واسطه » و «وساطت » را در حق امام علیه السلام به کار بریم و بگوئیم ایشان واسطۀ همۀ نعمتهای الهی بر ما هستند. و یا این که همۀ نعمتهای خدا به وساطت ایشان به ما می رسد و چون اهل بیت علیهم السلام ایادی (واسطه های) پروردگار در انعام او به خلق هستند، مناسب است معرفت خود را نسبت به وساطت ایشان در نعمتهای الهی عمیق تر کنیم .

امام صادق علیه السلام به یکی از شیعیان خود فرمودند: یا داود لَوْلاً اسمی و روحى ما اطَّرَدَتِ الانهارُ ولا أَيْنَعَتِ الحِمارُ ولا اخْضَرَّتِ الأشجار. (1)

ای داود اگر نام و روح من نبود، رودها به هم پیوسته (جاری) نبودند و میوه ها به ثمر نمی نشستند و درختان سبز نمی شدند.

آنچه امام صادق علیه السلام بر شمرده اند نعمت هایی هستند که حیات دنیوی ما را رقم می زنند و اگر اینها را حذف کنیم موجودات نمی توانند زنده بمانند. علاوه بر حیات که برای موجودات زنده نعمت جانشین ناپذیری است، اصولاً نظم موجود در آسمان و زمین و از این بالاتر نعمتهای روحی و معنوی که از نعمتهای مادی مهم تر است همه به وساطت امام علیه السلام به عالم می رسد در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه علیهم السلام چنین می خوانیم:

بكُم يُنَزِّلُ الغَيْتَ وبِكُم يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَفَعَ عَلَى الأَرضِ إِلَّا بِاذْنِهِ، وَبِكُمْ يُنَفِّسُ الهَمَّ وَيَكْشِفُ الضُّرَّ بِكُم اَخْرَجَنَا اللهُ مِنَ الذُّلِّ و فَرَّجَ عَنا غَمَرَاتِ الكُرُوبِ وانْقَذَنَا مِنْ شَفا جُرُف الهلكاتِ ومِنَ النَّارِ. (2)

خدا فقط به سبب شما باران نازل میکند (3) ، به سبب شماست که خدا آسمان را نگاه

ص: 121


1- بحار الانوار/ ج 47 / ص 100 / ح 120
2- بحار الانوار / ج 102 / ص 131
3- تقدیم «بکم» بر افعالی مانند يُنَزِّلُ، يُمْسِكُ يُنفسُ ، يَكْشِفُ، أَخْرَجَنَا و .... انحصار را می رساند یعنی به سبب شما - و فقط به سبب شما نه غیر شما - خداوند متعال چنین می کند.

می دارد که روی زمین نیفتد 0نظم موجود بین آنها حفظ شود) به واسطهٔ شماست که خدا ناراحتی ها را رفع می کند و گرفتاریها را تنها به وسیلهٔ شما از بین می برد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواری و پستی بیرون آورده و گرفتاریهایی را که در آن فرو رفته ایم بر طرف نموده است و (خدا فقط به واسطه شما )ما را از سقوط در وادی هلاکت و آتش عذاب خویش نجات داده است.

وساطت اهل بیت علیهم السلام در نعمتهائی مانند نزول باران و قرار گرفتن آسمان بر فراز زمین و ... جنبه مادی دارد ولی باید بدانیم که اهل بیت علیهم السلام در نعمتهای معنوی و روحی نیز واسطه هستند چرا که خدای عزوجل به سبب ایشان آرامش برقرار می کند. ثبات و تعادل روحی انسان و نداشتن ناراحتی و گرفتاری تنها و تنها به برکت ائمه علیهم السلام است و هرگاه در ورطهٔ گرفتاریها فرو ،رویم منحصراً به به سبب ایشان گشایش ایجاد می گردد و در نهایت فقط با دستگیری معنوی ،ایشان انسان میتواند به سعادت اخروی دست یافته و از آتش جهنّم نجات یابد.

حسین بن روح ،نوبختی نایب سوّم امام زمان علیه السلام را در دوران غیبت صغری از قول امام زمان علیه السلام و در ضمن زیارتی که برای ماه رجب تعلیم ،فرمودند، نقل کرده است که :

فَبِكُم يُخبَرُ المهيضُ ويُشقَ المريضُ وعِندكم ما تَزْدادُ الأَرْحَامُ وما تَغِيضُ. (1)

شکستگی ها فقط به واسطهٔ شما التیام پیدا میکند و بیماران صرفاً به وسیلهٔ شما بهبودی می یابند و کم و زیاد شدن آنچه از رحم مادران خارج میشود، نزد شماست.

«جَبْر» به معنای جوش خوردن و ترمیم یافتن است و در مقابل «کسر » به معنای « شکستگی» است. به ترمیم و جوش خوردن استخوان شکسته شده، « جبر كسر » می گویند و معمولاً در شکستگی ها تعبیر « يُجْبَر » به کار می برند. بنابراین هر نوع شکستگی که در جسم و یا روح و قلب کسی به وجود آید به واسطه امام علیه السلام جبران می شود. التیام همۀ زخمها به دست ایشان است و اگر مریضی شفا پیدا می کند به برکت اهل بیت علیهم السلام می باشد. هم چنین در روایت تصریح فرموده اند که اگر ارحام زیاد و کم

ص: 122


1- بحار الانوار / ج 102 / ص 195

می،زایند یعنی اگر کسی کم میزاید و دیگری فرزند بیشتری به دنیا می آورد و نیز کامل یا ناقص بدنیا آوردن ،جنین همۀ اینها به وساطت ائمه علیه السلام است. بنابراین نعمت اعطای فرزند یا فرزندان سالم از برکت وجود امام علیه السلام است نتیجه این که بهره بردن از همه نعمتها و دفع همۀ نقمتها به واسطۀ امام علیه السلام صورت می پذیرد. و خداوند متعال، نعمت های دنیوی و اخروی را تنها از طریق ایشان به مخلوقات ارزانی می دارد.

توضیحی در معنای وساطت فیض

اگر بخواهیم توضیحی دربارۀ نحوۀ وساطت فیض ائمه علیهم السلام بدهیم باید به این حقیقت توجه داشته باشیم که این مطلب فراتر از قلمرو کشف عقلانی است و در واقع عقل، نفیاً و اثباتاً در این موضوع حکمی ندارد. بنابراین اگر چیزی بتوان گفت، صرفاً بر مبنای ادله نقلی - اعم از قرآن و احادیث - است. لذا اصل وساطت ائمه علیهم السلام در نعمتهای الهی را به وسیلهٔ دلایل نقلی اثبات می شود و درباره چگونگی آن هم باید ببینیم آیا در قرآن و روایات توضیحی آمده است یا خیر. اگر مطلب روشنی در این زمینه یافت شود می توان در این باره سخن گفت و گرنه بهتر است سکوت کرده و علم آن را به اهلش که ائمه علیهم الاسلام هستند - واگذار کنیم.

وقتی با این توجه به دلایل نقلی رجوع کنیم به بیانات مختلفی از ائمه ای در نحوهٔ وساطت فیض ایشان بر میخوریم که ارائه یک معنای «مشخص » را به صورت قطعی و نهایی در این مسأله برای ما مشکل میسازد اینک به تبیین یکی از این فرمایشات و توضیح ادله آن اکتفا میکنیم. (1)

حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که وساطت ملک الموت و ایادی ایشان را در قبض روح زندگان مطرح فرموده اند مقدّمۀ حدیث چنین است فردی بی دین خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می آید و به ایشان عرض میکند اگر در قرآن تناقض نبود من دین شما را می پذیرفتم حضرت فرمودند: تناقض قرآن در چیست؟ او آیاتی از قرآن را که به نظرش متناقض آمده بیان می کند و می گوید:

ص: 123


1- ما در اینجا قصد طرح و بررسی همۀ احادیث مربوط به این بحث را نداریم سطح این کار بالاتر از حد این کتاب است.

در ،قرآن یک جا آمده است: 。

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ المَوتِ الّذي وُكِّلَ بِكُمْ. (1)

یعنی بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده است، شما را قبض روح میکند.

و در جای دیگر چنین است:

اللهُ يَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِينَ مَوتِها. (2)

خداوند جانها را هنگام مرگشان قبض میکند.

و در جای دیگر:

الذين تَتَوفَّيهم المَلائِكَةُ طَيِّبين. (3)

کسانی که فرشتگان، آنها را در حال پاکی، قبض روح می کنند.

و شبیه این آیات که خداوند متعال در جایی گرفتن جانها را به خودش نسبت داده و در جاهای دیگر کار فرشتگان دانسته است اینها با یکدیگر تعارض و تناقض دارند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ می فرمایند:

«خداوند قبض روح را بدون واسطه انجام نمی دهد بلکه این کار را توسط فرستادگان و فرشتگانش انجام میدهد.»

حضرت سپس به یک قاعده کلی اشاره فرموده اند که:

فِعْلُ رُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ فِعْلُهُ لأَنهم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ.

کار فرستادگان و فرشتگانِ خدا در حقیقت کار خود اوست، چون آنها به فرمان او کار می کنند.

این یک قاعده کلی است و ضابطهٔ آن هم مشخص است اگر کسی به فرمان دیگری، دقیقاً همان چیزی را که او خواسته انجام دهد کارش به او منسوب است و میتوان فرمان دهنده را فاعل حقیقی آن کار دانست. مثلاً اگر کسی به دستور دیگری مرتکب قتل نفس شود، و دقیقاً مطابق آنچه او دستور داده این کار را انجام دهد، می توان حقیقتاً « آمر به قتل» را قاتل دانست. در اینجا خدای متعال نه تنها به فرشتگانش امر می کند بلکه

ص: 124


1- سوره سجده / آیه 11
2- سوره زمر / آیه 42
3- سوره نحل / آيه 32

قدرت انجام آن امر را هم به آنها می دهد و آنها این قدرت را صرفاً از خدای تعالی می گیرند.

سپس فرمودند:

خدا از فرشتگان و از انسانها فرستادگان و سفیرانی - بین خود و آفریدگانش - برگزیده است و اینها همان کسانی هستند که خدا در وصفشان فرموده است: « خداوند از میان فرشتگان و انسانها فرستادگانی را بر میگزیند» (1) پس هر پس هر کس که اهل طاعت ،باشد فرشتگان رحمت جان او را می گیرند. و کسی که اهل گناه باشد، فرشتگان ،عذاب جانش را می گیرند فرشته مرگ یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب دارد که آنها دقیقاً به فرمان او عمل می کنند. و (به همین دلیل) کار آنها کار خود اوست و هر کاری انجام دهند به او نسبت داده می شود. پس کار آنها (اعوان ملک الموت) کار خود ملک الموت است (فِعْلُهم فعل مَلَكِ المَوتِ). از طرفی کار ملک الموت هم کار خداست (فِعْلُ مَلَكِ المَوتِ فِعْل الله). و این هر دو یک علت دارد. و آن این که یاران ملک الموت به فرمان او عمل می کنند و او هم به فرمان خدا عمل می کند پس کار آنها کار «خدا خواهد بود».

سپس به طور کلی می فرمایند

لأَنه يَتَوفَّى الْأَنْفُسَ عَلَى يَدِ مَنْ يَشاءُ ، ويُغطي ويَمَنْعُ ويُثيبُ ويُعاقِبُ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاءُ ، وَ إِنَّ فِعْلَ أَمَنَائِهِ فِعْلُه كما قال: و ما تَشَاوُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله. (2)

چون خدا جانها را به واسطهٔ هر کس که بخواهد می گیرد و به وسیلۀ هر کس که بخواهد می بخشد و باز می دارد و ثواب می دهد و عقاب می کند. و به این علت کار امینهای خداکار خداست، همان طور که خطاب به امناء خود فرمود: « و شما نمیخواهید مگر این که خدا بخواهد».

بدین ترتیب در مسألۀ قبض روح خدای متعال عملی را که دقیقاً مطابق امر او انجام پذیرد، فعل خود شمرده است مثل این که اگر کسی را برای انجام کاری بفرستیم و او دقیقاً مطابق نقشه و دستور ما عمل کند ما هم عمل او را به خود نسبت می دهیم. در این

ص: 125


1- سوره حج / آیه 75
2- احتجاج طبرسی/ ج 1 /ص 367 و 368

مورد، با این که مستقیماً خود آن را انجام نداده ایم دیگران هم آن را کار ما می شمارند و نداده ایم، اگر شایسته مدح یا مذمتی باشد به ما هم مربوط می شود، عمل ملک الموت و ملائکه دیگر نیز همین گونه است. ملائکه فاعل مختار هستند، یعنی از روی اختیار و آزادانه عمل می کنند ولی چون دقیقاً مطابق امر خدا عمل می کنند کار آنها در حقیقت کار خداست و آنها به منزله دست خدا عمل می کنند به همین ترتیب بخشش و پاداش یا کیفر دادن نیز می تواند به وسیلهٔ غیر خدا صورت پذیرد ولی در عین حال حقیقتاً به خدا منسوب گردد. البته این غیر خدائی که کارش، کار خدا محسوب می شود به دلیل عصمتی که دارد، قطعاً از امناء الهی است که عملش دقیقاً مطابق خواست پروردگار است. مصداق کامل این ایادی ائمه علیهم السلام هستند که امناء خدا خوانده شده اند در زیارت مأثور جامعهٔ کبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام چنین میخوانیم:

السّلام عليكم يا.. أُمَنَاءَ الرَّحْمنِ. (1)

بنابراین هیچ اشکالی ندارد که معتقد شویم به این که خدای متعال در کلیه انعام های خویش از جمله روزی دادن کار اختیاری ائمه علیهم السلام را کار خود بداند و به تعبیر امير المؤمنين علیه السلام «عَلى يد » ایشان نعمتهایش را بر مخلوقاتش جاری سازد.

امام سجاد علیه السلام در روایتی امر روزی را این گونه تشریح فرموده اند:

يا ابا حمزه لا تَنَامَنَّ قَبْلَ طُلوعِ الشَّمْسِ، فانّى أَكْرَهُها لك. إِنَّ اللهَ يُقَسِّم في ذلك الوقتِ اَرْزَاقَ العِبادِ وعلى ايدينا يُجريها. (2)

ای ابوحمزه قبل از طلوع آفتاب نخواب چون من از خوابیدن تو در این وقت کراهت دارم (زیرا) خدا روزی بندگان را در این وقت تقسیم می کند و به واسطۀ ما آن را جاری می سازد.

تعبیر ایشان در اینجا « عَلى أَيْدِینا » است. همان تعبیری که حضرت امیر علیه السلام دربارهٔ قبض روح فرمودند:

« يَتَوفَّى الْأَنْفُسَ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاء ».امام سجاد علیه السلام در حقیقت مصداق « مَنْ يَشَاء » را معین فرموده اند. بنابراین نحوۀ روزی دادن خدا به بندگان می تواند مانند نحوۀ قبض روح کردن خدا باشد قبض روح توسط فرشتگان الهی - اما به

ص: 126


1- بحار الانوار / ج 102 /ص 128 و مفاتيح الجنان.
2- بصائر الدرجات / جزء 7 / باب 14 / حدیث 9

امر خدا و مطابق خواست او - انجام می شود و به همین دلیل کار آنها کار خود خدا سوب می شود در مسألۀ روزی دادن هم ممکن است بگوئیم این کار را ائمه علیهم السلام به عنوان یک عمل اختیاری انجام می دهند ولی چون به فرمان الهی و دقیقاً مطابق خواست او انجام می دهند. خدای تعالی این کار را به خودش نسبت می دهد. ائمه علیهم السلام به هیچ وجه از خواست الهی تجاوز نمی کنند و خواست ایشان چیزی جز خواست خدا نیست، بنابراین روزی رساندن می تواند کار امام علیه السلام باشد که ایشان - طبق تقدیر و تقسیم الهی و دقيقاً مطابق مشيت او این کار را انجام دهند.

در بعضی ،روایات کار تقسیم روزی به فرشتگان الهی نسبت داده شده است:

قال الرّضا صلوات الله عَلَيه في قول الله عَزَّوجَلَّ: « فالمُقَسّماتِ أَمْراً » قال: المَلائِكَةُ تُقَدِّمُ أَرْزَاقَ بني آدمَ ما بين طلوع الفَجْرِ الى طُلُوعِ الشَّمْسِ. (1)

امام رضا علیه السلام ذيل آية شريفة « فَالمُقَسِّماتِ أَمْراً». (2) فرمودند: فرشتگان، روزی الله انسانها را بین طلوع فجر تا طلوع خورشید تقسیم می نمایند.

امام سجاد علیه السلام خطاب به ابو حمزه فرموده اند که خدا به دست ما روزی را در بین الطلوعین تقسیم میکند. و در این روایت آمده است که در این زمان، ملائکه، تقسیم کنندهٔ روزی هستند جمع این دو ،روایت مانند بحث «قبض روح » است.

در اینجا می گوییم که در هر حال خدای سبحان تقسیم کنندهٔ روزی است و این امر را به دست امناء خود یعنی ائمه علیهم السلام و ملائکه سپرده است و البته ملائکه هم تحت فرمان اهل بيت علیهم السلام عمل می نمایند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

ما مِنْ مَلَك يُهْبِطُهُ اللهُ في أمرٍ مِمّا يَهْبِطُ له الّا بَدأَ بِالامام، فَعَرَضَ ذلك عَلَيه و ان مُختَلَفَ الملائِكَةِ مِنْ عِندِ اللهِ تبارک و تعالى الى صاحِب هذا الأمْرِ. (3)

هیچ فرشته ای نیست که خدا او را برای کاری فرو فرستد، مگر این که از امام علیه السلام شروع می کند و آن کار را خدمت امام علیه السلام عرضه می کند. و به طور کلی آمد و شد

ص: 127


1- بحار الانوار /ج 86 /ص 130
2- سوره ذاریات / آیه 4
3- بحار الانوار/ ج 26 /ص 357 /ح 21 ،

ملائکه از جانب خدای تبارک و تعالی به سوی صاحب این امر حجت خدا است هرگاه خدای متعال فرشته ای را برای هر منظوری مثل اجابت دعا، روزی دادن و... به زمین می فرستد آن فرشته به فرمان الهی ابتدا خدمت امام علیه السلام می رسد. و آنچه را که مأمور به آن شده است خدمت ایشان عرضه می دارد. و بعد هم که بخواهد از جانب زمین به سوی پروردگار باز گردد، مجدداً از خدمت امام علیه السلام مرخص می شود. از طرفی خدای متعال همه مخلوقات را مطیع و فرمانبردار ائمه علیهم السلام قرار داده که فرشتگان هم از این امر مستثنی نیستند امام حسین علیه السلام فرمود:

والله ما خَلَقَ الله شيئاً إلا وقد أمره بالطَّاعَةِ لنا. (1)

قسم به خدا، خدا چیزی را نیافریده مگر آن که به او امر فرموده تا از ما اطاعت و فرمانبری کند.

بنابراین فرشتگانی که برای انجام کاری به زمین فرو می آیند، باید مطیع اوامر امام علیه السلام باشند. از این رو در تقسیم روزی بین بندگان ملائکۀ الهی باید به فرمان امام علیه السلام عمل کنند.

در زیارت امام حسین علیه السلام می خوانیم:

اِرادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ امُورِه تَهبِطُ اليكم وتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكم. (2)

ارادۀ پروردگار در مقدرات امورش به سوی شما فرو می آید و از خانه های شما خارج می گردد.

اراده الهى بدون وساطت اهل بیت علیهم السلام صورت نمی پذیرد، بلکه ورود و صدور خواست پروردگار بر ائمه علیهم السلام است. بنابراین وقتی ملائکه می خواهند روزی را از طرف خدا قسمت کنند، ابتدا خدمت امام علیه السلام می رسند و چون همه نعمتها متعلق به امام علیه السلام است ایشان حق دارند که ملک خود را به کسی ببخشند یا از او باز دارند.

ولی بنابر دلائل مستند و فراوان اراده و خواست امام علیه السلام همان خواست و اراده خداست و رضا و غضب ایشان عین خشنودی و ناخشنودی پروردگار است. (3) از این رو هر جا خدا بخواهد ایشان می بخشند. و در حقیقت هر چیزی که ائمه علیهم السلام اعطا کنند

ص: 128


1- بحارالانوار / ج 44 / ص 183
2- كامل الزيارات / باب 79 / ج 2 /ص 366
3- وما تَشاوُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله (دهر - 30)

می توان گفت که خدا آن را بخشیده است و بازداشتن ایشان نیز در حقیقت بازداشتن خداست.

فرشتگان هم از طرف خدای عزوجل مأمورند که تحت فرمان امام علیه السلام باشند. در هر کاری به خدمت امام علیه السلام برسند و با اجازه ایشان آنچه را متعلق به امام است بین خلائق تقسیم کنند. خدا به آنها امر فرموده که مطیع ائمه علیهم السلام باشند و به فرمان ایشان عمل کنند. نتیجه کلی آن بحث این است که امام علیه السلام و واسطه فیض الهی در همه نعمتهای دنیوی و اخروی، مادی و معنوی است. دقت کنیم که این وساطت هیچ «ضرورت عقلی» ندارد که ما بخواهیم الزامی برای خدای عزّوجلّ ایجاد کنیم.

بلکه خدا خود چنین خواسته است که همه نعمتها را به امام ،ببخشد تا ایشان آنها را به خواست خودشان (که همان خواست خداست) بین بندگان تقسیم کنند. تأکید می شود که اگر خدا چنین نمی خواست، می توانست نعمتهای خود را مستقيماً و بدون وساطت ائمه علیهم السلام به مخلوقات خود ارزانی دارد ولی حال که به دلالت آیات و روایات می فهمیم مشیت خدا به این امر تعلّق گرفته باید به ولی نعمت بودن اهل بیت علیهم السلام معتقد باشیم.

ناگفته نماند که لازمه بحث فعلی قول به تفویض باطل که در بعضی از احادیث به آن اشاره شده نمی باشد تفویض در امر خلق و رزق که قائل به آن مشرک دانسته شده، (1) این است که کسی معتقد شود حجّتهای الهی مستقل از مشیت و امر الهی تدبیر امور تکوینی خلق را بعهده دارند و به عبارتی خدا کار را به طور کامل به ایشان واگذار کرده و آنها به جای خدا عمل می کنند. چنین معنایی کاملاً نادرست و در حقیقت شرک به خدای متعال است و هیچ ربطی به آنچه اثبات شد، ندارد.

ولي نعمت بودن امام علیه السلام

دانستیم که همۀ دنیا و آخرت ملک امام است و همۀ نعمتهای دنیوی و اخروی به « برکت » و « وساطت» ایشان به ما می رسد و در نعمتهای مادی و معنوی طفیل و ریزه خوارِ سفره ایشان هستیم در اینجا به راستی در می یابیم که ایشان« ولی نعمت » ما هستند همان طور که امام هادی علیه السلام و در زیارت جامعه کبیره اهل بیت علیهم السلام را « اولیاء النّعم

ص: 129


1- بحار الانوار / ج 78 / ص 354

می خوانند». (1)

«ولی» به معنای صاحب اختیار و اولی به تصرّف است اولياء النّعم » صاحب اختیار همه نعمتهای ما هستند. اگر نخواهند، در دنیا و آخرت به کسی نعمتی نمی دهند. و اگر بخواهند، تفضّل نموده و از ملک خود به دیگران عطا می فرمایند. و در هر دو حالت مطابق با رضایت کامل خدای تعالی و عبودیت تام الهی عمل می کنند.

خداوند متعال ایشان را به واقع «وليّ نعمتِ » همۀ مخلوقات قرار داده است و همه نیازهای دنیوی و اخروی مخلوقات به وسیله ایشان بر طرف می گردد. بدین ترتیب ما به عظمت این نعمت بزرگ یعنی نعمت وجود امام علیه السلام بیشتر پی می بریم و در همه امور - حتّی یک عمل سادۀ آب خوردن هم خود را مدیون ایشان می دانیم و همان طور که احساس می کنیم باید شکرگزار خدا باشیم به همان گونه خود را مدیون امام علیه السلام دانسته و می فهمیم که باید حق ایشان را هم ادا نمائیم.

ب - نعمت بودن امام علیه السلام از جهت تشریعی

تفاوت جنبه تشریعی و تکوینی نعمت امام علیه السلام

وجود مقدس امام علیه السلام از جنبۀ دیگری هم نعمت است و این جهت از نعمت بودن امام علیه السلام موکول به معرفت و تسلیم نسبت به ایشان است این نحوه انتفاع از امام علیه السلام به خواست خود افراد بستگی دارد و هر کس بخواهد از این نعمت استفاده کند، باید در مرحله اوّل امام علیه السلام را بشناسد و سپس تسلیم شده و در امور خویش به ایشان رجوع نماید. به عبارتی جنبه تشریعی نعمت بودن امام علیه السلام بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد.

در جنبۀ تکوینی نعمت بودن امام علیه السلام ، شخص به هر حال از نعمت آب و هوا و زمین و میوه و... استفاده می کند. شناخت یا عدم شناخت ولی نعمت تأثیری در اصل استفاده او ندارد هر چند که جایز بودن استفاده «به معرفت داشتن یا نداشتن » او مربوط است. به تعبیر دیگر حلال یا حرام بودن استفاده از نعمتهای الهی به شناخت یا عدم شناخت امام علیه السلام بستگی دارد.

ص: 130


1- بحار الانوار /ج 102 /ص 127 ، مفاتيح الجنان / باب زیارات جامعه.

در این قسمت از بحث می خواهیم همین مطلب یعنی «معرفت امام » را از جهت نعمت بودنش بررسی کنیم تا بدانیم شناخت امام علیه السلام و سپس تسلیم به ایشان چه نعمت بزرگی است و چه جایگاهی در مجموعه فرهنگ دینی ما دارد.

نعمتِ «معرفت امام علیه السلام» همان چیزی است که از آن به نعمت بودن امام علیه السلام از جنبهٔ «تشریعی » تعبیر نموده ایم.

برای روشن شدن این امر باید ابتدا هدف اصلی از انعام خدا به بندگانش را بررسی کنیم تا سپس ارتباط نعمتِ« معرفت امام علیه السلام » با این هدف کلی تبیین شود.

هدف نهایی از انعام خدا به بندگان

در این که خدای متعال نعمتهای بیشماری به مخلوقات خویش عطا کرده و میکند هیچ جای شک و بحثی نیست بحث در این است که هدف خدای عزّوجلّ، از اعطای نعمت به بندگانش چیست؟ در پاسخ به این پرسش باید بدانیم همان هدفی که خداوند در خلقت بندگان قرار داده است در انعام به ایشان نیز مطرح است. پس هدف از اعطای نعمت به مخلوقات را باید در این آیه شریفه جستجو کنیم.

ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالْاِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. (1)

جن و انس را نیافریده ام مگر برای این که مرا بندگی و عبادت کنند.

اگر انسان در مسیر بندگی خدا گام بردارد به آن هدفی که خدا برایش قرار داده میرسد و در غیر این صورت به بیراهه خواهد رفت. نخستین و اساسی ترین گام در بندگی خدا معرفت اوست. امام رضا علیه السلام می فرمایند:

أَوَّلُ عِبَادَةِ اللهِ مَعْرِفَتُه. (2)

برای این که بتوانیم عبادت خدا را به جای آوریم در درجه اول باید او را شناخته و تسلیمش شویم بنابراین بندگی خدا با معرفة الله شروع می شود. برای ادامه حرکت در این مسیر هم باید از معرفت خدا کمک بگیریم و در نهایت اگر حرکت ما در مسیر بندگی پروردگار موفقیت آمیز باشد. امید آن می رود که خدای عزّوجلّ ما را به درجه بالاتری از

ص: 131


1- سورة الذاريات / آیه 56
2- توحيد صدوق / باب التوحيد ونفى التشبيه / ح 2

معرت خود برساند.

همه اعمال عبادی - همانند نماز و روزه - کالبدهایی هستند که روح موجود در آنها، چیزی جز معرفت انسان به خدای خودش نیست. اساس و جان همۀ عبادات معرفة الله است. هر عبادتی با این معرفت آغاز شده و با همین معرفت ادامه یافته و نهایتاً به معرفت بالاتری از پروردگار ختم میشود عبادت بدون معرفت خدا یک کالبد بدون جان است که ارزش و اعتباری ندارد پس اگر بخواهیم مسیر بندگی خدا را بدون شناخت خدا طیّ کنیم در حقیقت به بیراهه رفته ایم معرفت خدا اصل و ریشۀ همۀ عبادات است . (1)

وقتی می توان به عملی اطلاق عبادت کرد که اعتقاد و نیت فاعل آن، معرفت خدا باشد و عبادت بودن عمل به همین اعتقاد و نیت شخص بستگی دارد. پس بندگی خدا - - یعنی هدف از خلقت خدا - تنها با معرفت او محقق می شود و از طرفی، خلقت، در حقیقت همان انعامهای پروردگار به مخلوقات است.

بنابراین هدف خدا از نعمتهایی که در اختیار بندگان قرار داده این است که به وسیلهٔ آنها معرفت بیشتری نسبت به مُنعم خویش پیدا کنند.

خداوند همه نعمتهای مادی و دنیوی را عطا کرده است تا بندگان منعم خویش را بشناسند و معرفتشان نسبت به او بالا ،رود و بهتر و کاملتر او را بندگی کنند. به عبارت ،دیگر خدا همۀ نعمتهایش را به مخلوقات عطا فرموده تا این که نعمتِ «معرفت خدا» در ایشان به وجود آید و با انجام اعمال عبادی آن را تقویت کنند.

با این توضیحات، می توان گفت که هیچ نعمتی بزرگتر و برتر از «معرفة الله » نیست، به طوری که نعمت بودن همۀ نعمتها به این نعمت مربوط می شود.

امام صادق علیه السلام در تذکر به این مطلب فرموده اند:

ما أَنْعَمَ اللهُ عَزَّوجَلَّ على عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أنْ لا يكونَ فِي قَلْبِهِ مَعَ اللهِ غيره. (2)

خداوند عزّوجلّ، نعمتی بزرگتر از این که در دل بنده با خدا چیز دیگری نباشد، به او عطا نکرده است.

ص: 132


1- علاقمندان به توضیح بیشتر این مطلب میتوانند به کتاب معرفت امام عصر علیه السلام - ص 24 از همین نویسنده مراجعه کنند.
2- بحار الانوار/ ج 70 ص 211 /ح 23

اگر بنده ای به این درجه نائل گردد که هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهد و در قلبش تنها خدا مطرح باشد بزرگترین نعمت خدا به او عطا شده است. این همان حال معرفت خداست که برای تحقق آن باید به درجه ای برسیم که همه چیز را فقط برای خدا بخواهیم و در کنار او برای هیچ چیز اصالت » قائل نشویم. یعنی به طور مستقل و بدون در نظر گرفتن رضایت خدا، هیچ چیزی برای ما ارزش نداشته باشد. در این حال، تنها رضا و خشنودي خدا برای ما مطرح میشود صرفاً اراده و خواست او برای ما اهمیت می یابد، فقط اطاعت و محبّت او نزد ما مهم میگردد و به خواست و محبت غیر او توجهی نخواهیم کرد.

لذا، تمام کسانی که خواست آنها خواست خداست و رضایشان رضای اوست اطاعت ،امرشان در حقیقت اطاعت خدا است آنان نیز باید اطاعت شوند و رضایتشان مورد توجه قرار گیرد و این افراد جز حضرات معصومین علا اشخاص دیگری نیستند. اگر مخلوق به درجه ای برسد که این چنین اخلاص در بندگی داشته باشد و همه چیز را برای خدا بخواهد و هر نعمتی را در جهت تذکر و معرفت بیشتر خدا به کار بندد، به بزرگترین نعمت الهی دست یافته است و در این صورت همۀ آنچه خدا در اختیار او قرار ،داده برای او نعمت می شود.

تبدیل نعمت به نقمت

همه نعمتهای مادی که انسان در لحظه لحظه زندگی خود از آن بهره مند میشود می توانند در جهت معرفت بیشتر پروردگار برای او مفید باشند چرا که بنده با دیدن این نعمت ها متذکر به مُنعم خویش میگردد. اگر ما همه چیز خود را برای خدا میخواهیم باید نعمتهای مورد استفاده ما معرفت ما را نسبت به خدا بالا ببرد در غیر این صورت حق نعمت ادا نشده و در حقیقت کفران آن نعمت شده است و ما به واسطهٔ کفران آن استحقاق عقوبت پیدا خواهیم کرد و در مقابل خدا باید پاسخگو باشیم.

خداوند کریم می فرماید:

ص: 133

ثُمَّ لَتُسْتَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النعيم. (1)

سپس در آن روز (قیامت) از نعمت مورد سؤال قرار می گیرید.

علاوه بر آنچه قبلاً در بیان نعمتِ مورد سؤال گذشت؛ باید بدانیم که سؤال پروردگار از این است که آیا حق نعمت ادا شده است یا خیر؟ اگر نعمتهای مادی در مسیر خداپسندانه قرار گیرد حق آنها ادا شده است و دیگر مورد سؤال قرار نمیگیرند زیرا در همان جهت مورد نظر مُنعم استفاده شده اند ولی اگر نعمتی در مسیر مورد رضایت خدای تعالی قرار نگیرد از آن سؤال می شود.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

مَنْ ذَكَر اسم اللهِ عَلَى الطَعَامِ لا يُسْأَلُ عَنْ نَعِيمِ ذلك الطَعَامِ ابدا. (2)

کسی که اسم خدا را هنگام غذا خوردن بر زبان آورد، هرگز از نعمت آن طعام مورد سؤال قرار نمی گیرد.

اگر انسان هنگام استفاده از غذا نام خدا را به هر صورتی بر زبان آورد یعنی مُنعم اصلی نعمت را یاد کند نسبت به آن نعمت مورد پرسش قرار نمیگیرد بنده باید بفهمد که سر سفرۀ چه کسی نشسته است و با چه اجازه ای از نعمتها استفاده می نماید.

اگر در کنار هر ،نعمت متذکر ولی نعمت شدیم و یاد خدا در ما جلوه گر شد و متوجه شدیم که غرض از اعطای نعمت چه بوده است با بهره گیری از آن ،نعمت مرتبۀ بندگی ما نسبت به خدا بالاتر میرود و معرفت ما عمیقتر می.شود اگر چنین شد غرض از اعطای نعمت تأمین گشته است و دیگر استفاده از آن جای سؤال و مؤاخذه .ندارد ولی اگر بهره برداری از نعمت به این غرض منتهی نشد آن گاه جای سؤال پیش می آید که این نعمت چگونه صرف شده است.

خداوند رحیم، در حقیقت نعمت دادن به بندگان را طریقی برای رسیدن آنها به کمال قرار داده است. لذا همه نعمتها را بر او سرازیر کرده تا آنها را در جهت معرفت و عبادت بیشتر خدا به کار گیرد. اگر نعمت در جهت کسب معرفت و بندگی او صرف نشود، ضایع شده و حق آن ادا نگشته است و نکته بالاتر این که در آن ،حالت نعمت به نقمت تبدیل

ص: 134


1- سوره تکاثر / آیه 8
2- بحار الانوار /ج 66 / ص 368

شده است.

نقمت در مقابل نعمت است. هر چه خدای عزّوجلّ به بندگانش عطا کرده، می تواند نعمت باشد یا این که انسان با سوء اختیار خود آنها را به نقمت تبدیل کند. به عنوان مثال، سلامت که به عنوان نعمتی بزرگ شناخته شده است گاهی نقمت می.شود به عبارتی اگر سلامت ما را در مسیر بندگی خدا پیش ببرد نعمت است، و گرنه نقمت خواهد بود، چون انسان به وسیلهٔ آن از راه بندگی خدا دور می شود و این موهبت الهی وبال گردنش شده که باید در محضر الهی پاسخگوی آن باشد.

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

إِنَّ اللهَ عَزَّ وجَلَّ أَنْعَمَ عَلى قَومٍ فَلَمْ يَشْكُرُوا فَصَارَتْ عَلَيْهِم وَبَالاً. (1)

خدای عزّوجلّ به قومی نعمتی بخشید ولی شکر آن را ادا نکردند پس آن نعمت و بال گردن ایشان گردید.

نعمت سلامت اگر در راه معصیت خدا به کار رود بنده را از خدا دور می کند. گاهی فرد بیمار می شود و به واسطه ناتوانی نمی تواند گناه کند این حالت بهتر از آن است که از سلامت خویش در جهت خلاف رضای پروردگار استفاده نماید. پس سلامت موهبتی، الهی است که فرد ،گناهکار با سوء اختیار خود و انتخاب معصیت به جای طاعت این نعمت را به نقمت تبدیل می کند.

بنابراین وقتی به نعمت اطلاق نعمت می گردد که در جهت بندگی استفاده شود در غیر این صورت نعمت ضایع شده و تبدیل به نقمت می شود. چون انسان گناهکار به اختیار خود از آن برای تذکر به معرفت خدا بهره نمی گیرد و هر چه بیشتر از آن استفاده ،کند او را از خدای عزوجل دورتر می سازد.

معرفت امام علیه السلام تنها راه معرفة الله

اگر بخواهیم حق نعمتهای الهی را ادا کنیم یعنی نعمت بودن آن را برای خود حفظ نماییم باید روح معرفة الله را در آن نگاه داریم تا خود آن نعمت نیز مقدمه معرفت بیشتر

ص: 135


1- اصول کافى /كتاب الايمان والكفر / باب الصبر / ح 18

خدا شود. بنابراین باید در جستجوی راهی باشیم که از طریق ،آن معرفت خدا به طور کامل و صحیح برای ما تأمین و حاصل گردد.

اگر کسی بخواهد راه صحیح و کامل بندگی را بشناسد و بپیماید، باید از مربیان و معلمانی که خدای حکیم به همین منظور برای بشر قرار داده بهره مند شود، یعنی خود را تحت تعلیم و تربیت ایشان قرار دهد اینها کسانی هستند که خود در بالاترین درجات معرفت و بندگی خدا هستند و میتوانند از دیگران هم در این مسیر دستگیری کنند. اینها همانهایی هستند که «باب الله » نامیده شده اند.

اهل بیت علیهم السلام بهترین مربیان بشر در خداشناسی هستند و اگر کسی واقعاً بخواهد خداشناس شود باید صرفاً به ایشان رجوع کند البته توجه داریم که خود اهل بیت علیهم السلام را به خدا و از طریق معرفی او شناخته ایم یعنی خداشناسی بر پیغمبر شناسی و امام شناسی مقدم است ولی حفظ همین خداشناسی در مسیر صحیح و تکمیل و بارور کردن آن احتیاج به نگهبانانی دارد که خود در این مسیر معصوم از خطا و لغزش هستند و اینها جز چهارده معصوم علیهم السلام نیستند. (1)

خدای متعال دستور فرموده است:

وأتُوا البُيُوتَ مِنْ أبوابها. (2)

از درهای خانه ها وارد آنها شوید.

تنها راه خدا شناس شدن ورود از باب اهل بیت علیهم السلام است. اگر کسی در این دنیا تحت تربیت امام علیه السلام قرار نگیرد حفظ شدنش در مسیر بندگی خدا تضمین نشده، و هر لحظه امکان لغزش و انحراف از مسیر فطری خداشناسی برایش امکان پذیر است. این خواست خود خداست که انسانها از این طریق به معرفت خدا برسند.

امير المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

اِنّ الله تبارك وتعالى لو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفْسَه، ولكنْ جَعَلَنا اَبْوابَه وصِراطَه .

ص: 136


1- توضیح بیشتر این مطلب در کتاب معرفت امام عصر علیه السلام صفحات 114 تا 116 آمده است.
2- سوره بقره / آیه 189

وسبيلَه والوَجْهَ الّذي يُؤْتى منه. (1)

خداوند متعال اگر می خواست خودش را مستقیماً و بی واسطه به بندگان می شناساند ولی ما را باب و راه و طریق خود و آن جهت و سویی که باید از آن داخل شوند قرار داده است.

مشيت خدا بر این تعلّق گرفته که اهل بیت علیهم السلام را طریق منحصر به فرد معرفی خود قرار دهد. پس هر کس طالب هدایت است باید به در خانه ایشان برود. (2)

البته این «باید» را خدا قرار داده است نه این که ما به فکر ناقص خود برای حضرت باری جلّ شأنه تعیین تکلیف کرده باشیم در این شکی نیست که اگر خداوند میخواست خودش را مستقیماً به همه معرفی میکرد ولی حال که چنین نخواسته، هر کس می خواهد موحد شود باید امام علیه السلام را بشناسد از راهنماییهای او بهره مند شود و خود را تحت تربیت او قرار دهد.

لذا معرفت امام علیه السلام تنها راه حصول معرفة الله است یعنی شناخت امام علیه السلام، طریق و راه نیل به معرفت خداست به این معنا که اگر کسی میخواهد به طور کامل و صحیح خدا را بندگی کند، باید امام شناس بوده و با اعتقاد به ایشان از قول و عمل آنها پیروی نماید. در غیر این صورت بندگی خدا حاصل نخواهد شد.

اگر واقعاً شاگرد مکتب اهل بیت علیهم السلام شویم می بینیم که در تبیین همه وظایف بندگان، بهترین و عالی ترین و روشن ترین تعالیم را ارائه فرموده اند در بسیاری از موارد تنبهات زیبا و ظریفی به احکام عقلی داده اند که هر انسان عاقلی را متذکر می سازد از سوی دیگر احکام تعبدی را با دقت به رهروان این راه آموخته اند با مراجعه به احادیث اهل بیت علیهم السلام می یابیم که به واقع بندگی و معرفت خدا به واسطهٔ ایشان تحقق می یابد همان طور که امام باقر علیه السلام فرمودند:

بنا عبد الله و بنا عُرف الله وبنا وحدَ الله. (3)

ص: 137


1- اصول کافی /کتاب الحجه / باب معرفة الامام والرد اليه / ح 9
2- توضیح بیشتر این روایت در کتاب معرفت امام عصر علیه السلام ص 113 از همین مؤلف آمده است.
3- اصول كافى / كتاب التوحيد / باب النوادر / ح 10

به وسیلۀ ما خدا بندگی می شود و به وسیلۀ ما خدا شناخته می شود و به وسیلۀ ما توحید خداوند تحقق می یابد.

امام صادق علیه السلام اضافه فرمودند:

... لولا نَحنُ ما عبد الله . (1)

اگر ما نبودیم، خدا عبادت نمی شد.

و باز هم حضرت ایشان تأکید فرمودند:

لولاهم ما عُرف الله . (2)

اگر ایشان رسول خدا و ائمه علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام نبودند، خدا شناخته نمی شد.

شناخت خدا امری فطری است، ولی آن شناخت فطری باید توأم با تذکر باشد، و خود این تنبه نیز باید همواره تداوم یابد.

برای این که افراد خداشناس شوند باید از راهی بروند که ائمه علیهم السلام جلوی پای آنها می گذارند تا در آن ،مسیر گوهر معرفت خدا را از دست ندهند به علاوه اگر ما از نعمت وجود ائمه علیهم السلام بهره مند نبودیم با نحوه عبادت خدا هم آشنا نمی شدیم چرا که ایشان از طرف خدا آمده و می گویند که اعمال عبادی چگونه باید انجام شود، مثلاً به چه طریقی باید نماز خواند احکام روزه چیست چه طور باید به حج رفت ... و به طور کلی چگونه باید عبادت کرد.

آن بزرگواران می دانند که چه برنامه ای باید در زندگی پیاده شود و اعمال جوارحی و قلبی ما باید چگونه باشد تا بتوانیم بنده خدا باشیم به عنوان مثال در بحث شکر، بهترین تذکرات درباره نعمتهای خدا و نحوه شکرگزاری از آنها و معرفت حمد و نوع سپاس از خدا و... همه به تعلیم پیامبر و حضرت فاطمه و ائمه علیهم السلام بوده است.

لذا اگر بخواهیم بنده خدا باشیم و گوهر معرفة الله را حفظ کنیم و بر شدت و عمق آن بیفزائیم باید دنباله روی ایشان باشیم هیچ کس از بیراهه نمی تواند به سر منزل مقصود برسد بلکه تنها با زانو زدن در مکتب ،ایشان میتوان به هر خیری - از جمله توحید

ص: 138


1- اصول كافى/ كتاب التوحيد / باب النوادر / ح 5
2- اصول كافى / باب ان الائمة علیهم السلام خلفاء الله عز وجل في ارضه وابوابه التي منها يؤتى / ح 2

پروردگار - دست یافت.

امام صادق علیه السلام فرمود:

نحنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، ومِنْ فُرُوعِنا كلُّ بِيٍّ، فَمِنَ البِرِّ التوحيدُ والصَلوةُ والصِيامُ وكَظْمُ الغَيْظِ و العَفْوُ عَنِ المُسيءِ ورَحْمَةُ الفَقيرِ وتَعَهدُ الجَارِ والإقرارُ بالفَضْلِ لأهله. (1)

ما ریشه هر خیر هستیم و هر نیکی از شاخههای ماست و از جمله نیکی ها است توحید، نماز، روزه، فروبردن ،خشم گذشت از بدکار، ترحم به فقیر، احساس مسؤولیت در برابر همسایه و اعتراف به برتری آن که شایستگی آن را دارد.

تنها راه رسیدن به هر خیری مراجعه به اصل و ریشه آن یعنی اهل بیت علیهم السلام است. در صدر همۀ نیکیها توحید یعنی اعتقاد به خدای واحد جای دارد و بقیه خوبیها - که فروع دین هستند از آن ناشی می شوند.

نتیجه این که معرفت امام علیه السلام نسبت به معرفت خدا طریقیت دارد. و اگر می خواهیم به خداشناسی دست یابیم باید امام شناس شویم یعنی هم امام علیه السلام را بشناسیم هم به در خانه او برویم و هم از او اطاعت کنیم.

البته ما امام علیه السلام را به معرفی خود خدا می شناسیم خدا است که پیامبر رحمت علیه السلام را با آیات و بیناتی ،فرستاده تا همان ،آیات حجّت و برهانی برای اثبات رسالتش باشد و جانشینان آن رسول گرامی هم به معرفی ایشان برای ما شناخته شده اند. پس در حقیقت، خدای عزّوجلّ، امام را به بندگان معرفی می کند.

اگر چنین معرفتی نسبت به امام علیه السلام و ایجاد گردید و ما امام را شناختیم به حکم عقل سلیم، باید او را به امامت قبول ،نمائیم یعنی با اختیار خود تسلیم ایشان گشته و از حضرتش پیروی نمائیم. در چنین صورتی این عمل ما میتواند مقدمه ای شود برای این که خداوند متعال مرتبه بالاتری از معرفت خودش را به ما عطا فرماید و بدین ترتیب در مسیر خداشناسی بمانیم و کاملتر شویم.

از طریق هدایت چهارده معصوم علیهم السلام، همواره متذکر معروفِ فطری خود می گردیم.

ص: 139


1- كافى / كتاب الروضة / ص 242 / ح 336

به عبارتی معرفت فطری ما به خدای ،سبحان به وسیلهٔ تنبّهات «چهارده نور پاک علیه السلام» محافظت می.شود و تنها با تربیت ،ایشان به خداشناسی کامل و صحیح خواهیم رسید.

از طرف دیگر معرفت بیشتر ما نسبت به خدای عزّوجلّ ما را با اهل بیت آشناتر می سازد، یعنی با عبادت صحیح و خالصانه معرفتِ ما به ایشان بالاتر میرود و همین میتواند پله ای و نردبانی برای تسلیم بیشتر به اهل بیت علیهم السلام و در نتیجه معرفت بالاتری نسبت به خدای متعال باشد.

پس نتیجه معرفت بیشتر خدا معرفت بیشتر امام علیه السلام است و بالعکس معرفت بالاتر نسبت به امام، ما را به معرفتِ بالاتر خدای تعالی می رساند و این هر دو، بستگی کامل دارد به اختیار خود ،انسان که به آنچه لازمه معرفتش می باشد تسلیم گردد ،تا هر دو نتیجه برایش حاصل گردد.

معرفت امام علیه السلام، میوه و نشانه معرفت خدا

تا اینجا ارتباط معرفت امام علیه السلام با معرفت خدا فقط از یک جنبه توضیح داده شد: یقیت داشتن امام شناسی برای خداشناسی. اما ارتباط این دو معرفت به این امر خلاصه نمی شود و مسأله از جنبۀ دیگری هم قابل بیان است. جنبهٔ دیگر، موضوعیت داشتن و هدف بودن معرفت امام علیه السلام است. (1) وقتی کسی خدا را شناخت - یعنی برایش روشن شد که پروردگاری دارد - عقلاً باید تسلیم او شده و به ربوبیت او گردن بنهد «خداشناس » کسی است که به این مرحله از پذیرش و تسلیم نسبت به خدا رسیده باشد و در حقیقت خدا را به خدایی قبول کرده باشد.

چنین کسی لازم است نسبت به بابِ خدا یعنی پیامبر و ائمه صلوات الله عليه و عليهم اجمعين هم

ص: 140


1- برای درک تفاوت میان طریقیت و موضوعیت مثالی میزنیم فرض کنید که از تهران به مقصد مشهد حرکت می کنید. گاهی از جاده ای می روید که از میان کویر می گذرد و گاهی از جاده ای که از شهرهای شمال کشور می گذرد. در حالت اول راه برای شما فقط طریقیت ،دارد چون جاده ای است برای رسیدن به مقصد (مشهد). ولی در حالت دوم گشت و گذار در جنگلهای سرسبز ،شمال خود هدفی است جدا علاوه بر هدف اصلی که رسیدن به مشهد است. و لذا مسیر دوم برای شما علاوه بر این که طریقیت ،دارد موضوعیت هم دارد چون عبور از این مسیر صرفنظر از هدف اصلی یکی از اهداف شما از مسافرت است.

تسلیم شود. یعنی ایشان را به همان مقامی که خدا برایشان قرار داده باور کند تا توحید از او پذیرفته شود. به تعبیر دیگر لازمه پذیرش ربوبیت خدای عزوجل، پذیرفتن نبوّت پیامبر صلی الله علیه و اله و امامت ائمه علیهم السلام است .قبول ولایت اهل بيت علیهم السلام شرط توحید (خداشناسی) دانسته شده است وقتی از امام معصوم علیه السلام دربارۀ خداشناسی می پرسیدند، ایشان در پاسخ تنها به قبول خداوند اکتفا نمی کردند، بلکه پذیرفتن پیامبر صلی الله علیه و اله به نبوت و ائمه علیهم السلام به امامت و حتی دشمنی با دشمنان ایشان را در تعریف خداشناسی مطرح می کردند.

ابو حمزه ثمالی به امام باقر علیه السلام عرض می کند:

جعلتُ فداک فما مَعْرِفَةُ اللهِ ؟ قال عَلَيه السَّلامُ: تصديقُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وتَصديقُ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، ومُوالاة علي - عَلَيه السَّلامُ - والانْتِمامُ به وبِأَئِمَّةِ الهُدى - عليهم السّلام - ، والبَراءَةُ الى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ مِنْ عَدوِّهِم. هكذا يُعْرَفُ اللهُ عَزَّوجَلَّ. (1)

فدایت شوم معرفت خدا چیست؟ فرمود: باور داشتن خدای عزوجل و باور داشتن پیامبرش صلی الله علیه و اله و دوستی و همراهی با علی علیه السلام و پذیرفتن امامت او و ائمه هدى علیهم السلام ، و بیزاری جستن از دشمنان ایشان به سوی خدای عزوجل است. این است معرفت خداوند عزّ وجل.

و در حدیث دیگری جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل کرده است:

انّما يَعْرِفُ اللهَ عَزَّوجَلَّ ويَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وعَرَفَ اِمامَهُ مِنّا اهلَ البَيْتِ. وَمَنْ لا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّوجَلَّ ولا يَعْرِفُ الامامَ مِنَّا اهلَ البَيْتِ فَانّما يَعْرِفُ ويَعْبُدُ غَيرَ اللهِ هكذا - والله - صَلالاً. (2)

تنها کسی اهل معرفت خدا و عبادت اوست که خدا را بشناسد و اهل معرفت امام علیه السلام از ما اهل بیت .باشد و قسم به خدا کسی که خدا را نشناسد و معرفت نسبت به ما اهل بیت نداشته باشد چنین کسی غیر خدا را شناخته و بندگی غیر او را - این چنین

ص: 141


1- اصول كافى / كتاب الحجه / باب معرفة الامام والرد اليه / ح 1
2- اصول کافی /کتاب الحجّه / باب معرفة الامام والرد اليه / ح 4

گمراهانه کرده است.

از این احادیث و نظائر آنها به صراحت می توان نتیجه گرفت که موحد (خداشناس) در فرهنگ شیعی به کسی گفته می شود که اعتقاد به خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام دارد، و اهل ولایت محسوب می شود اینجاست که می فهمیم امام شناسی(به معنای اعتقاد به امام علیه السلام) ثمره و محصول درخت خداشناسی (به معنای اعتقاد به خدا) است. یعنی وقتی معرفت خدا به بار نشسته و میوه دهد میوۀ آن معرفت امام علیه السلام است. و اگر بر این درخت، چنین میوه ای به ثمر نرسد معلوم می شود که درختِ بی ثمر و بدون فایده ای است زیرا به محصول و ثمره واقعی خود نرسیده است.

امام شناسی میوه درخت خداشناسی است. همان طور که هر درختی به میوه اش شناخته می شود توحید هم به امامت شناخته می شود، درخت سیب به این دلیل که میوه سیب بر آن می روید درخت سیب است و هر کس نوع درخت را به میوه روی آن می شناسد درخت توحید نیز زمانی درخت توحید خواهد بود که ثمره آن اعتقاد امام علیه السلام باشد. اگر چنین میوه ای بر آن ،نروید دیگر درخت را نمی توان درخت خداشناسی دانست.

بنابراین معرفت امام علیه السلام نه تنها شرط و لازمه معرفت خدا بلکه نشانه منحصر به فرد آن است. یعنی با این نشانه و فقط با همین نشانه - می توان فهمید که چه کسی خداشناس یا خدانشناس است. اگر نشانه دیگری برای خداشناسی در احادیث اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعین بیان شده باشد فرع بر این اصل است. اصل اصول دین، ولایت چهارده نور پاک است و هر خیر ،دیگری از نتایج و ثمرات این اصل، به حساب می آید، چنانچه در حدیث حضرت صادق علیه السلام،دیدیم که فرمود: «نحن اصل كلّ خير » (ما ریشهٔ همهٔ خوبی ها هستیم).

این نوع ارتباط (میوه با درخت یا نشانه با صاحب نشانه) نوع دیگری از ارتباط بین معرفت امام علیه السلام و معرفت خداست که باید در کنار ارتباط نوع اول (راه و هدف یا وسیله و مقصود) در نظر گرفته شود. به همین عنایت دوم است که امام حسین علیه السلام در پاسخ به فردی که از ایشان پرسید:

ص: 142

ما معرفة الله ؟

معرفة الله چیست؟

پاسخ فرمودند:

مَعْرِفَةُ اهلِ كُلِّ زمانٍ إمامهم الذي يَجِبُ عَلَيْهِم طَاعَتُه. (1)

معرفت اهل هر زمانی امام خودشان را که طاعت او برایشان واجب است. حضرت سيّدالشهداء علیه السلام در حقیقت درخت توحید را از روی میوه اش تعریف فرمودند تا سؤال کننده به وسیلهٔ نشانه توحید بتواند آن را بشناسد. در واقع چون معرفت خدا جز به معرفت امام زمان علیه السلام شناخته نمی شود و تحقق نمی یابد، لذا امام حسين علیه السلام المعرفة الله را به معرفت امام زمان علیه السلام تفسیر فرمودند.

پس معرفت امام علیه السلام به معنای اعتقاد به ایشان جزء ناگسستنی معرفة الله می باشد. اگر خداشناسی فرد به امام شناسی ختم نشود هنوز نمی توان او را موحد دانست. شیعه و سنی هر دو این روایت را از پیامبر صلی الله علیه و اله نقل کرده اند که:

مَن مَاتَ ولَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمَانِه مات ميتةٌ جاهِليَّة. (2)

هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

پیامبر صلی الله علیه و اله به صراحت بیان کرده اند کسی که امام زمان خود را نشناسد، هنوز از جاهلیت و شرک در نیامده است بنابراین معرفت خدا اگر به معرفت امام عصر علیه السلام منتهی نشود، شخص را دیندار نمی کند. (3) در حقیقت انسان با نشناختن امام علیه السلام و تسلیم نشدن ها در برابر او همه چیز را از دست می دهد در حالی که همۀ نعمتها و اعمال ،نیک در صورت وجود معرفت امام علیه السلام سعادت آور می شود.

ص: 143


1- بحار الانوار / ج 23 / ص 83
2- در کافی كتاب الحجة / باب أنه من عرف امامه لم يضره... / حدیث 5 چنین آمده است من مَاتَ ولَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتهُ ميتة جاهلية و نيز در بحار الانوار ج 23 / ص 194 از طریق عامه نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: من مات وليس في عنقه بيعة امام أوليس في عنقه عهد الامام مات ميتة جاهلية. و نيز در ينابيع المودة قندوزی / باب 29 / ص 137.
3- توضیح بیشتر این مطلب در کتاب معرفت امام عصرعلیه السلام ص 186 آمده است.
شُکر نعمتهای الهی فقط با معرفت امام علیه السلام ادا میشود

دانستیم که حق نعمتهای الهی تنها در صورتی ادا میشود که انسان از آنها در مسیر معرفت خدا و بندگی او استفاده کند و اگر چنین نشود نعمت خدا مورد کفران قرار می گیرد.

همچنین گفتیم که معرفت امام علیه السلام لازمه و نشانه معرفت خداست و این میوه ثمربخش و مفید نیست و توحید بدون ولایت محقق نمی شود.

بنابراین اگر نعمتهای خدا ما را به معرفت امام علیه السلام، نرساند، کفران نعمتهای خدا صورت پذیرفته است یعنی با استفاده از هر نعمتی باید ارادت و تسلیم ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام بیشتر شود و پس از مُنعِم اصلی که خداست ولی نعمت خود را که امام علیه السلام است بشناسیم و به ایشان اعتقاد داشته باشیم .

از هر نعمتی که استفاده که استفاده می کنیم مثلاً آب می نوشیم و غذا می خوریم و یا از نعمت سلامت و امنیت بهره مند می شویم باید از طریق آنها به ثمرۀ خداشناسی - یعنی معرفت امام علیه السلام- دست یابیم و ارادت ما به امام زمان علیه السلام بیشتر شود. در غیر این صورت، حق نعمت ادا نشده است ،چرا که خدای عزّوجل نعمت های خود را به مخلوقات عطا فرموده، تا آنها خداشناس و امام شناس شوند پس اگر کسی از نعمت ها استفاده نمود و با ائمه علیهم السلام دشمنی ،ورزید از نعمتهای الهی سوء استفاده نموده و آنها را ضایع ساخته است.

به همین دلیل بهره برداری از نعمت های زمین بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام یا حرام شده است، چرا که آنها به خاطر دشمنی با ائمه علیهم السلام در واقع خداشناس نیستند. و بهره برداری از نعمت های الهی، برای کسی که به خدا اعتقاد ندارد جایز نیست، و تصرف عدوانی و غصبی به شمار می آید. بی اعتقادی آنها به خداوند سبحان ناشی از عدم پذیرش آنها نسبت به مقامات الهی اهل بیت علیهم السلام است.

با این ترتیب روشن می شود که تنها راه ادای شکر نسبت به نعمت های الهی این است که از آنها در جهت معرفت بیشتر امام علیه السلام استفاده کنیم.

ص: 144

از دو نوع ارتباطی که میان معرفت خدا با معرفت امام علیه السلام وجود دارد، نتیجه می شود که شکر نعمتهای الهی بدون معرفت امام علیه السلام امکان پذیر نیست.

این مسأله از دو جهت قابل بیان است:

جهت اوّل طریقیت داشتن معرفت امام علیه السلام است به این معنی که امام علیه السلام را شناخته و به او مراجعه کنیم تا راه صحیح و کامل شکرگزاری به درگاه پروردگار را از او بیاموزیم و با اتکای به ایشان مسیر درست اداء شکر پروردگار را طی کنیم.

جهت دوّم با شناخت امام علیه السلام و پذیرفتن ایشان، در حقیقت به ثمرۀ خداشناسی دست یابیم، تا این که استفاده از نعمت های الهی مارا در مسیر معرفت خدا و بندگی او پیش ببرد. این هدف فقط و فقط با شناخت امام علیه السلام و ارادت و تسلیم نسبت به ایشان محقق می گردد.

از جهت دوم می توان گفت که معرفت امام علیه السلام هدفی است که خداوند از اعطاء نعمت هایش به انسانها برای ایشان قرار داده، یعنی موضوعیت دارد. این همان هدف از خلقت ایشان است بنابراین اگر به این هدف نرسند نعمت های الهی را ضایع ساخته و کفران آنها را کرده اند.

تفسیر حکمت لقمان به معرفت امام علیه السلام

از اینجا میتوانیم معنای دقیق حکمتِ عطا شده به لقمان را در قرآن بفهمیم .

آتَيْنَا لقمانَ الحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلهِ. (1)

ما به لقمان حکمت را بخشیدیم که «خدا را شکرگزار باش».

باید دید راه عملی تحقق این هدف چیست لقمان باید چه چیزی به دست آورده باشد توانسته باشد به مرتبه شکر پروردگارش رسیده باشد؟ پاسخ این پرسش به صراحت در فرمایش امام صادق علیه السلام آمده است که در ذیل آیه فوق فرمود:

أُوتِيَ مَعْرِفَةَ اِمامٍ زَمانِه. (2)

معرفت امام زمانش به او (لقمان) داده شد.

ص: 145


1- سورة لقمان /آیه 12
2- تفسير كنز الدقائق /ج 10/ص 236

با توجه به مطالب ،پیشین دلیل این بیان کاملاً روشن است. هیچ کس بدون رسیدن به معرفت امام علیه السلام نمی تواند شکرگزار مُنعم خود باشد. چون تنها راه شکر خدا این است که انسان با استفاده از نعمت های او به معرفت و بندگی خدا برسد. و این هم جز با معرفت امام علیه السلام حاصل نمی شود.

جدا نبودن معرفت امام علیه السلام از معرفت خدا را به دو بیان دانستیم اکنون می توانیم بفهمیم که خداوند بر جناب لقمان منت گذاشت و برای این که او را عملاً در مسیر شکرگزاری خدایش قرار دهد معرفت امام زمانش را به او عطا فرمود تا بتواند هم از راهنمایی ها و ارشادات ایشان در نحوه شکرگزاری بهره ببرد (طریقیت داشتن معرفت امام) و هم با تسلیم و اعتقاد ورزیدن به ایشان بتواند به ثمرۀ معرفت خدا که هدف از خلقت لقمان بوده - نائل گردد موضوعیت داشتن (معرفت امام) از اینجا می توان به میزانِ بزرگی نعمتِ معرفت امام زمان علیه السلام پی برد.

امام علیه السلام و معرفت ایشان خیر کثیر است

خداوند ،منان نعمتها و خیرات بسیاری را نصیب بندگان خویش نموده است ولی خود، بعضی از نعمتها را بر بعضی دیگر برتری داده و آنها را بزرگتر شمرده است تا جائی که در قرآن نعمتی را «خیر کثیر » نامیده است.

يُؤْتي الحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ومَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خيراً كثيراً وما يَذَّكَّرُ الا اولو الالباب. (1)

(خداوند) به هر کس که بخواهد حکمت عطا می نماید و هرکس به او حکمت داده شد، قطعاً خیر کثیر به او داده شده است ولی فقط خردمندان (به این حقیقت) متذکر هستند.

خداوند حکمت را به هر کس که بخواهد (من يشاء) عطا می کند. چرا که اعطای پروردگار سبحان بر مبنای فضل اوست و هیچ استحقاقی از جانب مخلوقات در کار نیست. بنابراین خداوند کریم به فضل خود به هر فردی که بخواهد حکمت می بخشد.

ص: 146


1- سوره بقره / آیه 269

در ادامۀ ،آیه حکمت را « خیر کثیر » نامیده است. وصف این نعمت به خیر کثیر توسط خداوند نشان می دهد که این نعمت بسیار ارزشمند است به همین جهت جناب لقمان همواره مورد توجه ائمه اطهار علیهم السلام بوده و ایشان سفارش های او را مکرر نقل می فرمودند.

خدای متعال در انتهای آیه تأکید فرموده که ارزش و قدر این خیر کثیر را فقط صاحبان خرد ناب می یابند. پس اگر این خیر کثیر به کسی داده شد باید قدر آن را بداند و حق شکر آن را به جا آورد و دانستیم که این حکمت ارزشمند و گرانقدر، چیزی جز معرفت امام علیه السلام نمی باشد، همان طور که در تفسیر آیه مربوط به حضرت لقمان گذشت.

بیان دیگری هم از امام صادق علیه السلام در ذیل آیه اخیر (1) آمده که ایشان حکمت را چنین تفسیر فرموده اند:

طاعَةُ اللهِ ومَعْرِفَةُ الامام. (2)

این بیان هم مؤید همان تفسیر قبلی ،است، معرفت امام علیه السلام و اطاعت از خدا، جدای از هم نیستند بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند.

پس به طور خلاصه امام علیه السلام و معرفت ایشان همان خیر کثیری است که خدای جلیل با اعطای آن بر بندگان منت گذاشته و آن را از بقیه نعمت های عطا شده، بزرگتر و مهمتر خوانده است چرا که همۀ خیرات از این سرچشمه ناشی میشود و به همین جهت، «خیر کثیر » نام گرفته است.

در زیارت جامعه کبیره همین مطلب به عبارت ذیل آمده است:

إنْ ذُكِرَ الخَيْرُ كُنتُم أَوَّلَه وأَصْلَه وفَرْعَه ومَعْدِنَه وَمَأْوَاهُ ومُنْتَهاه. (3)

اگر از خیر صحبت شود شما ابتدای آن و ریشه و شاخهٔ آن و سرچشمه و پناهگاه و انتهای آن هستید.

خداوند متعال، عالم هستی را این گونه قرار داده است که هر خیری به هر کس برسد، باید از طریق امام علیه السلام باشد یعنی ایشان واسطهٔ همه نعمت ها هستند. از طرف دیگر، شکر

ص: 147


1- همان مدرک
2- تفسير كنز الدقائق / ج 2 / ص 444
3- بحار الانوار / ج 102 /ص 132

هر نعمتی موکول به معرفت امام علیه السلام است که این ،معرفت خود بالاترین نعمت خداست و انسان حتی برای رسیدن به معرفت خدا - هدف غایی از خلقت - نیز از این نعمت بی نیاز نمی باشد. بنابراین معرفت امام علیه السلام نعمتی است که نعمت بودن همه نعمت ها وابسته به آن است به طوری که بدون آن، هیچ نعمتی نعمت نیست بلکه « نقمت » خواهد بود. زیرا معرفت امام علیه السلام تنها نعمتی است که اگر باشد هدف پروردگار از اعطای نعمت به بندگانش محقق می شود. و اگر نباشد همۀ آنها در غیر مسیر رضای الهی خواهند بود که در آن صورت « نقمت » می شوند پس باید قدر این نعمتِ دردانۀ الهی یعنی معرفت امام علیه السلام را که خیر کثیر است، بیشتر و عمیق تر بدانیم.

در فصل بعد به بررسی بیشتر این مطلب خواهیم پرداخت.

ص: 148

فصل دوم: شکر قلبی نعمت امام عصر (عج)

معرفت قلبی

با توجه به مباحث گذشته، می دانیم که برای شکر یک نعمت، باید نعمت را شناخته و قلباً نعمت بودن آن را بپذیریم. اگر نعمت بودن آن را تصدیق کردیم، مراحل بعدی شکر دربارهٔ آن قابل طرح خواهد بود ولی اگر چیزی را اصلاً به عنوان نعمت قبول نداشته ،باشیم شکر کردن زبانی و یا عملی در مورد آن معنا ندارد و اگر هم به ظاهر انجام پذیرد، ارزشی نخواهد داشت چون حقیقت شکر در آن نیست ولی اگر قلباً نسبت به نعمت بودن آن تسلیم باشیم گام اولیه را در انجام شکر برداشته ایم و پروردگار متعال از روی کَرَم این عمل قلبی ما را به عنوان شُکر می پذیرد.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

کسی که خدا به او نعمتی دهد، پس معرفت قلبی به آن نعمت پیدا کند و اعتقاد و باور داشته باشد که آن کسی که نعمت را به او داده خدای متعال است، شکر خدا را به جای آورده است هر چند که زبانش را حرکت ندهد. (1)

این روایت اهمیت این مرتبه از شکر را نشان میدهد تنها در صورتی شخص در زمره شاکرین قرار می گیرد که نسبت به نعمت، معرفت داشته باشد یعنی بعد از این که نعمتی را شناخت به نعمت بودن آن اذعان کند و قلباً خود را مدیون ولی نعمتش بداند.

ص: 149


1- بحار الانوار/ ج 178 /ص 252 / ح 107

امام حسن عسکری علیه السلام در توضیح این مطلب می فرمایند:

نعمت را نمی شناسد جز شاکر، و شکر نعمت را نمی گزارد مگر کسی که معرفت دارد. (1)

معرفتِ نعمت را جز شاکر پیدا نمی کند و شکر نعمت را جز عارف به آن انجام نمی دهد. بنابراین شاکر بودن موکول به داشتن معرفت نعمت می شود. پس اگر بخواهیم نعمت امام علیه السلام خدا را شکرگزار باشیم، باید ایشان را بشناسیم.

حد واجب معرفت امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام در حدیثی خطاب به معاوية بن وهب درباره معرفت امام علیه السلام فرموده اند:

اِنّ أفضلَ الفَرائِضِ وأَوْجَبَها على الانسانِ مَعْرِفَةُ الرَبِّ والاقرارُ له بالعُبُوديّة... وبَعْدَهُ مَعرِفَةُ الإمام الذي به يَأْتُم بِنَعْتِهِ وَصِفَتِهِ وَاسْمه في حالِ العُسرِ والْيُسرِ. (2)

به درستی که با فضیلت ترین و ضروری ترین واجبات بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار به بندگی اوست... و بعد از آن یعنی پس از معرفت رسول معرفت آن امامی است که به او اقتدا میکند - هم شناخت ویژگی ها و اوصاف و هم شناختِ نامش - چه در سختی و چه در آسایش

در ابتدای این ،روایت تذکر به وجوب معرفت خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و امام علیه السلام آمده است و از معرفت به عنوان یک «وظیفه » یاد شده است. استفاده از تعبیر « وجوب» ، نشانگر عملی است که هر فرد مکلف به آن می باشد. همه مخلوقات، باید به خدائی که شناخته اند اقرار کنند و پیامبر و امام منصوص را قلباً بپذیرند، و زیر بار کمالات آنها رفته و تسلیم شوند، یعنی به مقامات ایشان اعتقاد پیدا کرده و به آنها اقتدا کنند. این مرتبه تسلیم در حال سختی و آسایش فرقی ندارد و در هیچ حالت، این تکلیف

ص: 150


1- بحار الانوار /ج 78/ ص 378
2- بحار الانوار /ج 36 /ص 407 / ح 16

از گردن انسان ساقط نمی شود. (1) چرا که پذیرش و اعتقاد و ،تسلیم، حال قلب است و سختیها قلب شخص را تسخیر نمی کنند.

در ادامه روایت امام صادق علیه السلام به معاوية بن وهب تذکر داده اند که امام به روشهای مختلفی ممکن است به انسان شناسانده شود حضرتش معرفت امام را به دو مرتبه معرفتِ به اسم و معرفتِ به وصف و نعت، (2) تقسیم فرموده اند. با توجه به اهمیت و ضرورت آگاهی از این تقسیم به توضیح و بررسی هر یک از این اقسام می پردازیم. و سپس هر یک از این مراتب را بر وجود مبارک امام زمان علیه السلام تطبیق می دهیم. باشد که گامی به سوی معرفت بیشتر ایشان برداشته شود.

معرفت به اسم و صفت

هر شخصی ممکن است از طریق اسم یا صفتش به ما معرفی شود. «اسم» در لغت به معنی نشانه است که وسیلهٔ شناخت فرد می باشد و به هر چیزی که فرد مورد نظر را از غير او جدا سازد اطلاق نشانه و یا اسم می توان کرد اکنون باید بررسی کنیم که چه چیزهایی افراد را از هم متمایز می سازد.

در مرحله اوّل ممکن است کسی را به اسم لفظی او بشناسیم. مثلاً بدانیم که نامش «علی» است. البته با دانستن نام خانوادگی ،او به طور مشخص تری از دیگران متمایز می شود. و اگر بخواهیم اطلاعات دقیقتری درباره اش داشته باشیم، باید نام پدر سال تولّد، محل تولد و.... او را بدانیم. اصطلاحاً به خصوصیات شناسنامه ای او آگاهی پیدا کنیم. بدین ترتیب او را از طریق اسم « لفظی» اش می شناسیم و از این لحاظ او را با دیگری اشتباه نمی کنیم هر چند که اگر خودش را ببینیم و یا صدایش را بشنویم چه بسا او را

ص: 151


1- در حالی که در مورد دیگر ،واجبات حالات استثنایی وجود دارد و سختیها و مشکلات و بیماری ها و.... تغییراتی در وظیفه انسان به وجود میآورد مثلاً اگر آب نباشد تکلیف وضو از گردن شخص ساقط شده و مکلف به تیمم می گردد. اگر کسی به دلیل بیماری برایش احتمال ضرر ،باشد تکلیف روزه از گردنش برداشته می شود. اگر کسی استطاعت مالی و جانی نداشته باشد مکلف به حج نیست و همین گونه در فروع احکام ولی اعتقاد به امام علیه السلام و تسلیم او حبل الله عليه بودن مانند اعتقاد و ایمان به خدا و رسول صلی الله علیه و اله وظیفه ای است که در هیچ وضعیتی ساقط نشده و هیچ جایگزینی ندارد.
2- نعت و وصف تقریباً مرادف یکدیگرند.

نشناسیم.

نوع دیگری از معرفتِ به ،اسم شناخت نشانه های تکوینی و ظاهری فرد است مثلاً شکل و قیافه یا قد و قامت او را بدانیم و یا او را از طریق صدایش بشناسیم. بدین ترتیب، شکل و صدا و دیگر خصوصیات تکوینی او برای ما نشانه می شود و ما او را با دیگران اشتباه نمی گیریم.

بدین طریق اگر در جمعی ناآشنا قرار گیریم می توانیم فرد را از طریق نام و مشخصات شناسنامه ای و یا از روی شکل ظاهری او شناسایی کنیم و بدین ترتیب او از دیگران متمایز می شود. هر چند که ممکن است ما هیچ چیز دیگری درباره اش ندانیم.

البته این حد از ،معرفت سطحی ترین رتبۀ شناختِ ما نسبت به کسی است که می خواهیم نسبت به او معرفت پیدا کنیم و بنابراین پائین ترین مرتبه معرفت می باشد.

معرفتِ به نعت و صفت، مرتبه بالاتری از معرفتِ به اسم است. در این معرفت ما شخص را تنها از روی اسم و شکل و لباس و دیگر خصوصیات ظاهری نمی شناسیم بلکه به یک سلسله ویژگی ها و کمالات باطنی او می شناسیم. مثلاً از اخلاق و رفتار، علم و آگاهی، ایمان و عمل صالح و دیگر توانایی ها و نقصان های او مطلع می شویم.

برای آگاهی از این دو نوع معرفت، مثالی ذکر می نمائیم:

در میان جمعی با فردی روبرو می شویم همین که او را دیدیم به برخی از نشانههای ظاهری او پی می بریم صورت و قد و قامت او را می بینیم صدایش را می شنویم آرایش خاص یا لباس مخصوص او را می بینیم. نوع دیگری از معرفت به اسم این است که ما فقط اسم و فامیل و مشخصات شناسنامه ای او را بدانیم بنابراین اگر بعد از آن برخورد اولیه او را در مکان دیگری دیدیم، فوری تشخیص داده و می گوئیم این آقای... است تا اینجا ما نسبت به او تنها معرفت به اسم پیدا کرده ایم.

حال اگر بفهمیم این فرد یک پزشک است معرفت به صفت او پیدا کرده ایم، یعنی او را به یکی از اوصافش شناخته ایم. اگر بفهمیم که یک پزشک متخصص است، او را به صفت دیگرش هم شناخته ایم. با دانستن خصوصیات دیگر او - مانند ایرانی بودن، مردمی بودن متعهد ،بودن متقی و خداشناس بودن - معرفت ما به او، به تدریج بالا

ص: 152

می رود. اگر بفهمیم که به امام زمان علیه السلام و هم علاقه خاصی دارد و علاوه بر حرفه پزشکی به گونه های مختلف اهتمام به امور مردم دارد و... باز معرفت ما نسبت به او افزایش می یابد.

به این ترتیب حوزه معرفتِ به صفت و نعت خیلی گسترده تر از معرفت به اسم است و عمق بیشتری هم دارد. چه بسا ما کسی را بارها و بارها دیده باشیم و خصوصیات شناسنامه ای او را به خوبی بدانیم؛ ولی بسیاری از جنبه های شخصیتی و اخلاقی و دینی و دیگر خصوصیات او بر ما مخفی باشد. عمق معرفت که برخاسته از مراتب معرفتِ به نعت و صفت است - گاهی آن قدر تفاوت دارد که گوئی شناختِ اسمی ،فرد اصلاً به عنوان معرفت مطرح نمی شود. مثلاً ما فردی را به نام می شناسیم، اما نمی دانیم که چه فرد عالم و متقی و درست کار و خیری است. ولی فرد دیگری که حتی یک بار هم او را ندیده است از خصوصیات او اطلاع دارد، کاملاً روشن است کسی که معرفت به اوصاف این فردِ عالم دارد، معرفتش از ما بیشتر است و اگر ما روزی با این فرد عالم همسفر و همراه شویم ممکن است صفاتی از او برای ما روشن شود، که اعتراف کنیم من تا به حال او را نشناخته بودم و تازه او را شناختم. بدین ترتیب آگاهی خود به اسم و ظاهر او را معرفتِ به او نمی دانیم. و صرفاً اطلاع از خصوصیات او را معرفت می نامیم.

بنابراین عمق معرفتِ به وصف با معرفت به اسم اصلاً قابل مقایسه نیست. تفاوت به آن جا می رسد که گاهی نزدیکترین وابستگان و دوستان کسی او را به اسم می شناسند، اما نسبت به بسیاری از صفات و خصوصیات باطنی او جاهل ،هستند، در حالی که کسی که هرگز او را ندیده و حتی اگر به طور اتفاقی با او ملاقات کند وی را به ظاهر نمی شناسد، از یژگی های او به خوبی مطلع است.

كاملاً روشن است که هر قدر شخص بهتر شناخته شود، تأثیر معرفت او در قلوب بیشتر خواهد بود. به عنوان مثال اگر فقط اسم و فامیل کسی را بشنویم معمولاً هیچ اثر خاصی در قلب ما ایجاد نمی شود ولی با شنیدن خصوصیات مختلف فرد در قلب ما حُبّ و يا بغض نسبت به آن شخص ایجاد می شود هر چه اطلاعات ما دربارۀ او بیشتر شود انفعال قلبی ما نسبت به او اضافه می گردد. البته این اثر پذیری قلبی ما از او کاملاً

ص: 153

منفعلانه و ناشی از معرفتی است که در قلب ما بوجود آمده است. لذا صفات عمیق تر ،باشد تأثیرش در قلب بیشتر است.

مراتب معرفت به صفت

معرفتِ نعت و صفت هم مراتب دارد و این مراتب هر کدام بسته به درجۀ خو خود، اثرهای مختلفی در قلب می گذارند.

مرتبۀ « اوّل »، معرفتی است که از طریق شنیدنِ اوصافِ فرد حاصل می شود؛ یعنی وقتی که صفات و خصوصیات فرد را از دیگری می شنویم و یا در نوشته ای می خوانیم این مرتبه « معرفت غیابی» است، زیرا آن فرد خود حاضر نیست و با تعریف دیگران به ما معرفی می گردد. مثلاً می شنویم که پزشکی در کار خود بسیار حاذق است و عملهای جراحی مشکلی را با موفقیت انجام داده یا بیماران سخت را مداوا کرده است. یا می شنویم که عالمی در مسائل دینی بسیار متخصص و خودش نیز اهل عمل است و موعظه اش بسیار به دل می نشیند. هم چنین افراد بسیاری را تحت تأثیر قرار داده است و یا در کتابی فضائل و کرامات او را می خوانیم.

بدین ترتیب نسبت به آن عالم یا پزشک معرفت پیدا می کنیم. این شناخت ها اثراتی در قلب ما ایجاد می نماید و حال قلبی ما نسبت به وقتی که این اوصاف را نشنیده بودیم دگرگون می شود. البته این معرفت که از راه شنیدن حاصل می شود، خود درجات مختلفی دارد. هر چه این شنیدن ها بیشتر باشد و هر قدر که وصف کننده موثق تر و عالم تر باشد وصفش اثر بیشتری در قلب ایجاد می کند.

مثلاً اگر کسی پزشکی را به ما معرفی کند علاوه بر نوع توصیف او، وضعیت خود وصف کننده را هم در نظر می گیریم. اگر بدانیم او راستگوست و اهل اغراق و غلوّ نمی باشد اثر معرفی او عمیق تر خواهد بود. هم چنین اگر بفهمیم که خودش پزشک است و حتی پزشک متخصص در همان رشته می باشد در ما اطمینان بیشتری حاصل می شود. از نظر ما معرفی متخصص با توصیف شخص غیر وارد، کاملاً متفاوت است. و ما در اثر توصیف فرد متخصص اطمینان خاطری می یابیم که در حالات دیگر، این اطمینان

ص: 154

هرگز حاصل نمی شود.

عامل دیگری که اثر معرفت به وصف از راه شنیدن را افزون می سازد، این است که معرف، خود اثر آن وصف را چشیده باشد. مثلاً کسی که از پزشکی تعریف می کند اگر بگوید من ده سال است که فرزندم را نزد او می برم و نتیجه دیده ام، بیشتر اثر دارد تا این که بگوید یک ماه است که با او آشنا شده ام و یا خودم نیز تعریف او را شنیده ام ولی تا به حال مراجعه نداشته ام. در این صورت کلام و تعریف او اثر کمتری در شنونده ایجاد خواهد کرد.

بنابراین ویژگی های معرف و سنخیت او با شخص تعریف شده و کیفیت شناختِ خود او از عوامل، ناخود آگاه در میزان تأثیر تعریف و توصیف مؤثر می باشد. و این عوامل باعث می شود که عمق تأثیر شنیدن ها متفاوت گردد. البته این تأثیری است که به صورت غیر اختیاری در قلب فرد ایجاد می شود و ارتباطی به عمل خود شخص ندارد چرا که معرفی از طرف دیگران صورت می پذیرد و متناسب با شخصیت معرف و نحوهٔ توصیف او تأثیرات متفاوتی در قلب ایجاد می شود.

در«مرتبه دوم» می توانیم با «مشاهده » یا « دیدن آثار»، نسبت به اوصاف چیزی معرفت پیدا کنیم، یعنی تأثیر عمل و فعالیت او را روی دیگران ببینیم. مثلاً فرض کنید یکی از نزدیکان شما ناراحتی خاصی داشته و شما شاهد رنج بردن او، و مراجعۀ او به پزشکان مختلف بوده اید تا این که با چشم خود می بینید که مراجعه به پزشک خاصی باعث بهبودی و سلامت بیمار شده است به عبارتی با چشم خود می بینید که درمان این پزشک مؤثر بوده است.

ممکن است ببینیم که جوانی دچار سرگردانی و حیرت شده، و قدرت تشخیص ارزش ها را از دست داده است و در عمل نسبت به انجام وظایف شرعی و اخلاقی خود کوتاهی می نماید. سپس مصاحبت ،او با فرد عالمی را مشاهده می کنیم و به دنبال این ،معاشرت می بینیم که این جوان تغییر رویه داده و نسبت به انجام وظایف خود کوشا شده است. این دیدنها باعث می شود که ما شناختی نسبت به این فرد عالم پیدا کنیم.

بدین ترتیب با دیدن اثر یکی از اوصاف شخص در دیگران پی به صفت او می بریم. این مرتبه از معرفت از جهتی حضوری می باشد چون اثر صفت آن شخص نزد شناسا

ص: 155

حاضر است. و می تواند آن را ببیند و این نوع معرفی اثر خاصی در قلب ایجاد می کند. اثری که معرفتِ از راه دیدنِ ،آثار در قلب انسان ایجاد می کند بسیار عمیق تر از معرفتِ از راه شنیدن می باشد.

«مرتبۀ سوّم» معرفتِ به ،وصف شناخت چیزی از راه «چشیدن » صفتش می باشد. در این نوع معرفت از طریق مواجهه با واقعیت چیزی آن را می شناسیم و خود تجلی گاه آن صفت می شویم. مثلاً وقتی به بیماری سختی دچار می شویم و به رنج بسیاری می افتیم، پس از مراجعه به پزشک های مختلف، اثری از بهبودی در ما ایجاد نمی شود. در اوج سختی و ناراحتی به پزشک متخصصی مراجعه می کنیم و او سبب بهبودی بيماري صعب العلاج ما می شود و با معالجه او از آن درد و ناآرامی به حالت سلامت و آرامش می رسیم. در این حالت خیلی خوب به متخصص بودن این پزشک پی می بریم و نسبت به این صفتِ او معرفت بیشتری پیدا کرده و این ،معرفت تأثیر بسیار زیادی در قلب ما ایجاد می کند.

مثال دیگر: در مسائل شرعی به حیرت می افتیم در تشخیص تکالیف خود ناتوان می شویم حق و باطل ها در نظرمان مخلوط شده و از دستیابی به شیوه صحیح زندگی عاجز می گردیم. ناگهان متوجه می شویم که عمرمان بیهوده تلف شده و در گام برداشتن در مسیر بندگی خدا ناموفق هستیم و نمی توانیم راه را از بیراهه تشخیص دهیم. در این زمان به هر کوی و برزنی برای یافتن صراط مستقیم سر می زنیم. در این میان دستگیری عالمی را چشیده و به وسیلهٔ او نسبت به وظایف ،خود تنبه می یابیم در این صورت ما گوشه ای از علم این عالم را چشیده ایم و او به ما معرفی شده است.

این مرتبه از معرفت را که خودِ شناسا یکی از اوصاف شخص را وجدان می کند، میتوان معرفت شهودی نامید. چراکه او خود شاهد صفت آن شخص می شود و البته میتواند مبین آن هم باشد. عمق و میزان تأثیری که این مرتبه از معرفت در قلب انسان ایجاد می کند با مراتب قبلی قابل مقایسه نیست.

پس به طور کلی می توانیم برای معرفت چهار مرحله قائل شویم:

1 - معرفت به اسم.

ص: 156

2 - معرفت غیابی به وصف.

3 - معرفت حضوری به وصف.

4 - معرفت شهودی به وصف.

معرفت در هر مرحله نسبت به مرحلهٔ قبلی عمیق تر است و در هر درجه آن نسبت به مرتبه بعدی، می توان اطلاق عدم معرفت نشناختن کرد. انسان با رسیدن از یک مرحله به مرحله بعدی در واقع معرفت جدیدی نصیبش می گردد و ضعف خود را که در مرحله قبل داشته با تمام وجود خویش می یابد.

مراتب معرفت اختیاری (اعتقاد)

در مورد یک پزشک سه مرتبۀ معرفت به وصف وجود دارد:

1 - وصف پزشک را شنید.

2 اثر طبابت او را در کسی دید.

3۔ خود شخص به وسیلهٔ او معالجه شود.

براساس هر یک از این مراتب می توانیم به حقیقت مهمی پی ببریم. هر کدام از این درجات معرفت که برای ما حاصل شود متوجه می شویم که آنها در حقیقت به ما شناسانده شده اند و شناختن آنها کار خود ما نبوده است.

مثلاً وقتی وصف یک پزشک متخصص متعهد را می شنویم، شرایطی فراهم شده که ما در روز خاصی به محل معینی رفته و با فرد مشخصی برخورد کنیم که آن فرد اتفاقاً قبلاً با پزشک مورد نظر برخوردی داشته است. خدای تعالی به دل او انداخته تا از آن پزشک تعریف کند و به یاد او آورده است که خاطره خود را برای ما بیان نماید. البته در این حالت شنونده هم باید به صحبت های گوینده توجه کند که این توجه کردن یک عمل اختیاری است ولی علم و فهمی که در اثر این توجه حاصل می شود و انسان را تحت تأثیر قرار می دهد امری است که به اختیار شنونده نیست و کار خداست.

پس برای این که به وسیلۀ شنیدن بتوانیم به چیزی معرفت پیدا کنیم، شرایطی باید فراهم شود که برخی از آنها به اختیار شنونده است ولی فهم و معرفتی که در اثر شنیدن

ص: 157

حاصل می شود، به اختیار او نیست. در حقیقت عارف شدن کار او نیست و تنها کاری که از دست او بر می آید این است که به سخنان مخاطب گوش فرا دهد. (1) ولی معرفی فرد به وسیلۀ غیر او صورت می پذیرد.

بنابراین، شناخت اوصاف دیگران کار شناسا ،نیست و این مطلب در همه مراتب معرفت صادق است. اما عمل و نحوه برخورد شناسا، بعد از تعریف و توصیف شروع می شود. یعنی وقتی وصف پزشکی را شنید و فهمید و یا طبابت او را دید و یا به وسیلهٔ او معالجه شد و تخصص او را چشید این تعریف ها آثاری در قلب او ایجاد می کند که بنا به شدت و نوع معرفت، عمق آن تفاوت دارد.

این اثر گذاری ها کار خودِ شخص نیست ولی بعد از این که قلب او تحت تأثیر این معرفت ها قرار گرفت او ممکن است پذیرای این شناخت قلبی خود باشد و یا این که از آن روی گرداند. مثلاً اگر برخوردی با آن پزشک داشت می تواند به او احترام بگذارد، جلو برود و به او سلام کند و یا این که بی توجهی کرده و حتی به او آزار برساند.

به خوبی روشن است که بین شناخت قلبی فرد با عملکرد اختیاری او تفاوت زیادی وجود دارد. و فرد می تواند عملکردی متناقض با معرفت قلبی خود داشته باشد. البته عملکرد اختیاری ،انسان ممکن است در حد گفتن به زبان باشد. در این صورت، شخص می تواند زبان به مدح آن پزشک گشاید و یا از او بسیار بدگویی کند. البته وقتی از زبان خود علیه او استفاده می کند، قلباً می فهمد که این پزشک، شایسته مدح است و او با سوء اختیارش اقدام به بدگوئی از پزشک کرده است.

ظریف ترین و حسّاس ترین و در عین حال مهم ترین بخشِ عمل اختیاری در مورد معرفت مربوط به قلب می باشد در این مرحله با وجود این که شخص فهمیده است که این پزشک متخصص و متعهد و متقی و... است و عقلش گواهی می دهد که باید نسبت به او خاضع باشد و به او احترام بگذارد؛ ولی شخص می تواند قلباً برای او ارزشی قائل

ص: 158


1- یک سلسله اعمال میتوانند مقدّمه معرفت باشند ولی اینها لزوماً به معرفت منتهی نمی شوند. مثلاً اگر ما بدنبال شناسایی پزشکی هستیم می توانیم این طرف و آن طرف برویم از همه بپرسیم به افراد مطلع مراجعه کنیم و به طرق مختلف تحقیق کنیم این فعالیت های اختیاری ما ممکن است به معرفت منتهی شود ولی الزامی نیست معرفت هم غیر از این مقدمات است.

نشود و پیش خود او را سبک شمارد در حالی که انسانیت فرد حکم می کند که نسبت به آن عالم متخصص بی تفاوت نباشد. پس اعتقاد داشتن به او یا بی اعتقادی نسبت به او، یک عمل اختیاری قلبی است که جایگاه آن پس از حصول معرفت می باشد.

بدین ترتیب معرفت به اسم و ،وصف بدون اختیار نصیب افراد می شود و به صورت غیر اختیاری بر قلب او اثر می گذارد ولی انسان در اعتقاد پیدا کردن و نحوه برخورد قلبی و جوارحی نسبت به معروف خود سهیم است و همین اعتقاد داشتن را معرفت اختیاری می نامیم.

البته هر چه درجهٔ معرفت فرد بالاتر باشد اگر تسلیم شود و زیر بار معرفت خود ،برود، اعتقاد قلبی او عمیق تر خواهد بود. بنابراین اگر انسان به صورت اختیاری معتقد به وصفی شود که آن را چشیده است نحوه عملکرد او نسبت به وقتی که تنها وصفی را ،شنیده بسیار متفاوت خواهد بود.

به عنوان مثال اگر انسان اثر معالجهٔ پزشکی را بر روی بیماری ببیند در صورت عناد ،نداشتن اعتقاد قوی تری به آن پزشک می یابد تا نسبت به وقتی که فقط وصف مهارت او را شنیده است و نیز اگر خودش حاذق بودن او را چشیده باشد، در صورتی که نه تسلیم معرفت شهودی خود گردد اعتقاد عمیق تری نسبت به آن پزشک در مقایسه با حالت قبلی پیدا می کند.

این اعتقاد مراتب مختلفی دارد که همگی اختیاری اند، اما معمولاً با عمیق تر شدن معرفت ها شدیدتر و عمیق تر می شوند؛ البته در صورتی که شخص اهل عناد و انکار واقعیات نباشد و بخواهد در برابر آنچه فهمیده و شناخته است تسلیم شود آن معرفتی که جنبۀ اختیاری دارد و به عنوان یک وظیفهٔ عقلی پس از شناخت غیر اختیاری برای انسان مطرح می شود همین اعتقاد است و انکار آن مساوی با بی اعتقاد بودن و قبول نکردن است که هر دو کاملاً اختیاری می باشد. انسان پس از شناخت هر حقیقتی این دو كاملاً مختلف را می تواند به خود بگیرد. پس هر جا که معرفت جنبۀ اختیاری داشت، به همین اعتقاد یا بی اعتقادی بر می گردد که جایگاه آن پس از حصول معرفتی موضع است که جنبۀ غیر اختیاری دارد.

ص: 159

در بحث «شکر» هم که یک عمل اختیاری است معرفتِ قلبی عبارت از همین اعتقاد ورزیدن است که یک عمل اختیاری می باشد.

همه مراتب معرفت که به طور کلی توضیح داده شد درباره معرفت امام علیه السلام نیز صدق می کند. در درجه اول می توانیم نسبت به ایشان معرفتِ به اسم داشته باشیم. که از طریق ،روایات اطلاعاتی در این زمینه در اختیار ما قرار گرفته است و ما وظیفه داریم که از خصوصیات اسمی و نشانه اي ولي نعمت خود آگاه باشیم. حداقل در این حد که ایشان را از دیگران تمیز داده و کسی را به جای حضرت اشتباه نگیریم. نام پدر و اجداد طاهرین ایشان و این که در چه تاریخی و در کجا متولد شده اند و نیز خصوصیات ظاهری ایشان مانند قد و اندام و شکل صورت و.... اگر تشخیص امام زمان علیه السلام به دانستن این اطلاعات بستگی دارد، لازم است انسان این ها را بداند و در غیر این صورت شناخت این ها ضرورت ندارد هر چند که معرفت انسان را به امامش شدیدتر و عمیق تر می سازد. البته لزوم و ضرورت در اینجا به اعتقاد پیدا کردن انسان تعلّق دارد که جایگاه آن پس از حصول شناخت است.

راه شناخت صفات امام علیه السلام

به عنوان مدخلی برای بیان و معرفی بعضی از اوصاف امام عصر عجل الله تعالی فرجه به این حقیقت توجه می دهیم که همۀ امامان ما وارث کمالات پیامبران الهی از آدم ابوالبشر تا حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و عليهم اجمعین بوده اند. این مطلب در احادیث به صراحت آمده است.

امير المؤمنين علیه السلام فرمودند:

اَلَا اِنَّ العِلْمَ الذي هَبَطَ به آدمُ مِنَ السّماءِ إلى الأرضِ وجَميعَ ما فُضِّلَتْ النَّبِيُّونَ إلى خاتم النبيين في عِتْرَةِ خاتم النبيين. (1)

بدانید آن علومی که حضرت آدم علیه السلام از آسمان به زمین آورد، و همۀ فضائل پیامبران الهی تا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله و در عترت پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله وجود

ص: 160


1- تفسير على بن ابراهيم قمی / ج 1 /ص 368

دارد.

البته از عترت پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله و هیچ کدام «نبی» نیستند، بنابراین باید همۀ کمالات و فضائل انبیاء علیهم السلام را بجز نبوّت برای همۀ امامان قائل شویم. این همان مطلبی است که در حدیث امام صادق علیه السلام آمده است، ایشان پس از تذکر به وجوب معرفت امام به اسم و ،وصف به پائین ترین حد معرفت امام به وصف اشاره فرموده اند:

.. و أدنى مَعْرِفَةِ الإمام أنَّه عِدْلُ النّبيِّ صَلَّى اللهُ عَليه و آله وَسَلَّمَ) الا درجة النبوة، ووارثه. (1)

پائین ترین حد معرفت امام این است که او همتای پیامبر صلی الله علیه و اله و وارث ایشان غیر از درجه نبوت می باشد.

بنابراین اگر بخواهیم امام شناس باشیم باید امام علیه السلام را دارای مقامات پیامبر صلى الله عليه و اله،بدانیم یعنی معتقد باشیم که امام علیه السلام همان مقامات پیامبر صلی الله علیه و اله را جز نبوّت دارا هستند. در واقع همۀ خصوصیات پیامبر در امام علیه السلام هم یافت می شود و تنها مقام نبوت از این قاعده استثنا است. منظور از درجهٔ «نبوّت»، تأسیس شریعت و مخاطب شدن به وحی تشریعی از طرف خدا است.

وحی شریعت اسلام به طور کامل به پیامبر صلی الله علیه و اله ابلاغ شده است، و آنچه ائمه علیهم السلام در بیان احکام و اعتقادات دینی ابلاغ می کنند همه را از رسول خدا صلی الله علیه و اله گرفته اند و به طور مستقیم به خود ائمه علیهم السلام ، وحی تشریعی نمی شود.

غیر از این شأن بقیه کمالات پیامبر صلی الله علیه و اله اعم از ،علم ،عصمت، ولایت و... همگی را ائمه علیهم السلام دارا هستند. از طرف دیگر آنچه برای یک امام ثابت شده، برای سایر ائمه علیهم السلام هم ثابت می شود. این حقیقت در کلام امام صادق علیه السلام اشاره شده است:

انه لا يَجِدُ عبد حقيقةَ الايمان حتَّى يَعْلَمَ أَنَّ لآخرنا ما لأولنا. (2)

بنده ای به حقیقت ایمان نمی رسد مگر این که برای آخرین فرد ما (اهل بیت) همان را که برای اولین ما بوده قائل شود.

پس اگر صفتی برای یک امام ثابت شود برای بقیه هم آن ویژگی وجود دارد. این

ص: 161


1- بحار الانوار /ج 36 /ص 407 / ح 16
2- بحار الانوار / ج 25 / ص 360 / ح 14

مطلب با آنچه دربارۀ اختصاصات هر یک از ائمه علیهم السلام یا برتری خمسه طیبه دیگر آمده است، منافاتی ندارد. چون در بحث فعلی از اوصافی سخن می گوئیم که به امامت امامان مربوط می شود و بین ایشان در بعد امامت تفاوتی وجود ندارد. با استفاده از این مقدمه به معرفی برخی اوصاف امام زمان عجل الله تعالی فرجه می پردازیم.

طبيبٌ دَوَّارٌ بطِبّهِ

آیات و روایات بسیاری را می توان یافت که در آن اوصاف پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نقل شده است.

و از آن جا که امام علیه السلام عدل (همتای) پیامبر می باشد با مراجعه به این اقوال می توانیم اوصاف امام علیه السلام را بشناسیم. یعنی آنچه درباره پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نقل شده در مورد همۀ امامان معصوم علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام تا حضرت حجة بن الحسن المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف صدق می کند.

با توجه به این مطلب به یکی از اوصاف پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را نقل فرموده اند توجه می کنیم.اما قبل از بیان حدیث این نکته را یادآور می شویم که هر چه ،معرّف بهتر و عمیق تر معروف را بشناسد، معرفی او بسیار اثر بخش تر خواهدبود. حال بنگریم که در این روایت، معرفِ پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم کیست؟ و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام چگونه و تا چه حد پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را می شناخته اند؟! حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه می فرمایند:

من مانند بچه شتری که به دنبال مادرش راه می افتد، پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را پیروی می کردم در هر روزی حضرت یکی از خصوصیات اخلاقی خود را ارائه کرده و به من دستور دنباله روی از آن را می دادند. (1)

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم، تربیت شده خدا است. و امیرالمؤمنین علیه السلام دست پرورده پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم، بوده اند. حضرت علی علیه السلام خطاب به کمیل (ره) فرموده اند:

يا كميلُ إِنّ رسولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَذَبَهُ اللهُ عَزَّوجَلَّ، وهو ادبني، وانا أؤدِّبُ المؤمنين. (2)

ص: 162


1- نهج البلاغه / فيض الاسلام / خطبه 234
2- بحار الانوار /ج 77 /ص 269 .

ای کمیل! به درستی که خداوند پیامبرش را تربیت فرمود، و ایشان هم مرا تربیت فرمودند. و من مؤمنین را تربیت می کنم.

پس وقتی ایشان پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را توصیف می فرمایند، در واقع استاد خویش را معرفی می کنند.

نکته مهم دیگر، این است که حضرت علی علیه السلام اهل مسامحه و مبالغه گویی نبوده اند و مسلّماً معرفتی که معرفی چنین فردی ایجاد می میکند، عمق و تأثیر بیشتری خواهد داشت.

اکنون به کلام مهم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف پیامبر صلی الله علیه و اله گوش جان می سپاریم.

طَبيبُ دَوَّارٌ بِطِبّه، قد أَحْكَمَ مراهِمَهُ وَ اَحمى مواسمَهُ، يَضَعُ من ذلك حيثُ الحاجة إليه: مِن قلوبٍ عُني وآذانٍ صُمّ والْسِنَةٍ بُكْم، مُتَتَبَّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفْلَةِ و مواطِنَ الحَيَرَة... (1)

(پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم) طبیبی است که در(بیماریها و یا بین بیمارها) طب خود را می گرداند (در حالی که) مرهم های خود را به خوبی ساخته و داغ هایش را آماده کرده است. آنها را هر جا که نیاز باشد قرار می دهد. بر دل های کور و گوش های ناشنوا و زبان های لال با داروهای خود موارد غفلت و سرگردانی را می جوید(و معالجه می کند).

در ابتدای روایت اشاره شده که پیامبر ، طبیبی است که طب خود را می گرداند. دو معنا برای دوّار بطبّه می توان در نظر گرفت یکی این که طبیب دلسوز، طبّ خود را بین بیماران می گرداند یعنی خود سراغ بیماران می آید حتی اگر آنها به او مراجعه نکنند طبيب باطب خود برای مداوای آنها اقدام می نماید معنای دیگر این که طب خود را در میان بیماری های مختلف می گرداند یعنی طب او نسبت به انواع بیماری ها جریان پیدا کند و هر نوع بیماری را مداوا می کند.

این طبیب مرهم های خود را آماده کرده است و برای جایی که مرهم کارساز نباشد و

ص: 163


1- نهج البلاغه / فيض الاسلام / خطبه 107

احتیاج به ریشه کن کردن بیماری باشد مواسم خود را داغ کرده است «مواسم » جمع « یسم » از « و س م » - می باشد. « وسم » به داغی گفته می شود که به حیوان زده می شود و جای آن روی بدنش باقی می ماند. « وَسَمَ» نیز نشانه گذاشتن از طریق داغ کردن است. (1) كلمه «مِيْسم» (2). اسم ابزاری است که به وسیلۀ آن بر حیوان داغ می زدند. در قدیم برای ریشه کن کردن عفونت ها شيء داغی را روی زخم می گذاشتند و این عمل با وجود این که خیلی دردناک بود ولی ریشهٔ عفونت ها را می سوزاند و آنها را به کلی از بین می برد. (3)

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم و طبیبی است که همۀ ابزار طبابت خود را آماده کرده است. و هر جا که مرهم کار ساز نباشد با داغ بیماری را ریشه کن می سازد. این طبیب، هم بیماری های جسمی و هم بیماری های روحی را مداوا می کند. دل های کور گوش های ناشنوا و زبان های لال را شفا داده و افراد سرگردان و غافل را از غفلت و سرگشتگی نجات می بخشد.

«طبیب» بودن یکی از اوصاف پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم است که ،انسان با معرفتِ به این ،وصف می فهمد که دوای همه دردهای جسمانی و روحانی به دست ایشان بوده و آمادگی کامل برای شفای همه دردها را دارند. اگر این معرفت برای کسی حاصل شد می تواند همین مقام را برای همۀ امامان در نظر گرفته و قائل به مقام طبابت برای حضرت علی و اولاد گرامی ایشان علیه السلام باشد.

طیب جسم

اشاره

امام عصر علیه السلام همچون پدران گرامی خود طبیب جسم و روح می باشند، طبیبی که با طب خود به سراغ بیماران مختلف می روند و بر زخم های ایشان مرهم می گذارند. خواندن شرح حال کسانی که از این جهت مورد عنایت امام علیه السلام قرار گرفته و شفا یافته اند م یتواند وسیله ای برای ایجاد معرفت بیشتر امام زمان عجل الله تعالی فرجه به وصف طبابت

ص: 164


1- کلمه «اسم» هم به اعتبار این که نشانه است از «وسم » ریشه گرفته است.
2- « مِبْسَمْ» در اصل « مِوْسَمَ» بر وزن مِفْعَل بوده که واو در آن قلب به یاء شده است. یاء شده است. سپس برای جمع بستن «میسم» حرف یا به اصل خود بر می گردد و جمع آن مواسم می شود البته میاسم هم در جمع «میسم » گفته می شود. لسان العرب / ج 15 / ص 214
3- ضرب المثل مشهور عربی «آخر الدواء ، الكَى » (آخرين دارو ، داغ گذاشتن است) از همین واقعیت ریشه گرفته است.

باشد. با این هدف به ذکر نمونه هایی از دستگی ریهای حضرت بقية الله عجل الله تعالى فرجه الشریف می پردازیم. باشد که نور معرفت به قلب های ما تابیده و با اعتقاد عمیق تر به این« وصف»، مرتبه ای از شکر قلبی نسبت به ایشان تحقق یابد

نمونۀ اوّل

یکی از اعضاء هیأت امناء مسجد مقدس جمکران « آقای - ل » که توفیق بیش از بیست سال خدمت در این مسجد را دارد چنین نقل می کند:

سنه 51 یا 52 بود. دقیقاً خاطرم نیست شب جمعه بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم جلو ایوان مسجد ،قدیمی کنار مرحوم ابوالقاسم، کارمند مسجد که داخل دکۀ مخصوص قبض می داد و پول می گرفت نشسته بودم نماز مغرب و عشاء تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف می شدند. در همین حیث بودیم که ناگهان خانمی جلو آمد. او دست دخترش را که 12 یا 13 سال نشان می داد گرفته بود و یک پسر بچه تقریباً 9 ساله هم در بغل داشت پاهای بچه فلج بود نگاهی به آنها کردم و گفتم امری داشتید؟ خانم سلام کرد و من هم جواب دادم بدون هیچ مقدمه ای گفت: من نذر کردم که امام عصر علیه السلام بچه ام را امشب شفا بدهد پنج هزار تومان بدهم حال می خواهم اول هزار تومان بدهم.

من گفتم: آمدی امتحان کنی؟ گفت پس من چه کنم؟ بی درنگ به او گفتم: نقدی معامله کن با قاطعیت بگو این پنج هزار تومان را می دهم و شفای بچه ام را می خواهم کمی فکر کرد و گفت خیلی خوب قبول است. پنج هزار تومان را داد و قبض گرفت و رفت. بعد از سه چهار ساعت آخر شب بود. من اصلاً قضیه را فراموش کرده بودم، دیدم خانمی آمد و این بار دست پسر بچه اش و دخترش را گرفته بود. ابتدا به نظرم رسید که دختر بچه را قبلاً ،دیده ام ولی یادم نیامد که خانم شروع کرد به دعا کردن هی می گفت:خدا به شما طول عمر بدهد حاج آقا انشاء الله خدا به شما توفیق بدهد.

گفتم: چه شده خانم؟ :گفت این بچه همان بچه ،است که اوّل شب آمدم خدمتتان و توی بغلم بود. پاهایش را نشان داد. کاملاً خوب شده بود. اصلاً آثاری از ضعف و فلج در

ص: 165

او نبود و گفت شما را به خدا کسی نفهمد.

گفتم خانم این وقایع برای ما غیر منتظره نیست و تقریباً همیشه از این جور چیزها می بینیم گفت: هفته دیگر انشاء الله با پدرش می آییم و گوسفندی می آوریم و خداحافظی کرد و رفت. هفته بعد آمد و گوسفندی آوردند و ذبح کردند و خیلی اظهار تشکر کردند من خودم بچه را دیدم بغلش کردم و بوسیدم این مطلب را خودم دیدم. (1)

وقتی این داستان را می شنویم یا می خوانیم ناخود آگاه معرفت ما نسبت به امام زمان علیه السلام بیشتر می شود. چون ایشان را به وصف طبابت بیشتر می شناسیم؛ در حالی که چه بسا قبلاً این معرفت را در حد ضعیف تری داشتیم. اما کسی که شاهد این قضیه بوده (مادر یا آن کارمند مسجد) و با چشم خود دیده که بچۀ فلج در مدت کوتاهی به دست مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه شفا یافته است دیدن این امر تأثیر بیشتری در او داشته و از معرفت بالاتری برخوردار شده و حال او با ما بسیار متفاوت است، و بدین ترتیب ارادتی که او از این طریق به امام عصر علیه السلام پیدا کرده بیشتر از ماست.

بالاترین مرتبه معرفت در این داستان نصیب همان بچهٔ 9 ساله ای شده که طبابت حضرت را چشیده است. عمق معرفت او با دیگران قابل مقایسه نیست و چه بسا هر وقت اسم مسجد جمکران را بشنود منقلب شود، چرا که او اثری در آنجا دیده و چشیده که دیگران نچشیده اند.

نمونه دوّم

مرحوم علامه حاج شیخ علی اکبر نهاوندی (قدس سره) شرح توسل یکی از علماء و بزرگان نجف به نام شیخ حسین آل رحیم را از قول دو شیخ جلیل القدر و مورد اعتماد - شیخ باقر کاظمی و شیخ محمد طه - چنین نقل کرده است:

در نجف شخصی به نام شیخ حسین آل رحیم زندگی میکرد که مردی پاک طینت و از مقدسین و مشغول به تحصیل علم بود ایشان به مرض سل مبتلا شد؛ به طوری که با سرفه کردن از سینه اش اخلاط و خون خارج می شد با همۀ این احوال در نهایت فقر و

ص: 166


1- كرامات المهدى علیه السلام/ ص 6

پریشانی ،بود و قوت روز خود را هم نداشت غالب اوقات نزد اعراب بادیه نشین در حوالی نجف اشرف می رفت تا مقداری قوت - هر چند که جو باشد - به دست آورد. با وجود این دو مشکل دلش به زنی از اهل نجف تمایل پیدا کرد؛ اما هر دفعه که او را خواستگاری می کرد نزدیکان زن به خاطر فقرش جواب مثبت به او نمی دادند و همین خود علت دیگری بود که در هم و غم شدیدی قرار بگیرد.

مدتی گذشت. و چون مرض و فقر و ناامیدی از آن زن، کار را بر او مشکل کرده بود، تصمیم گرفت عملی را که در بین اهل نجف معروف است انجام دهد؛ یعنی چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود و متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنافداه بشود، تا به مقصد برسد.

شیخ حسین می گوید من چهل شب چهارشنبه بر این عمل مواظبت کردم. شب چهارشنبه آخر شد. آن شب تاریک و از شب های زمستان بود بادی تند می وزید و باران هم اندکی می بارید من در دکه مسجد که نزدیکی در است، نشسته بودم؛ چون نمی شد داخل مسجد شوم؛ به خاطر خونی که از سینه ام می آمد و چیزی هم نداشتم که اخلاط سینه را جمع کنم و انداختن آن هم که در مسجد جایز نبود. از طرفی چیزی نداشتم که سرما را از من دفع کند؛ لذا دلم تنگ و غم و اندوهم زیاد گشت و دنیا پیش چشمم تاریک شد.

فکر می کردم شب ها تمام شد و امشب شب آخر است؛ نه کسی را دیدم و نه چیزی برایم ظاهر شد. این همه رنج و مشقت ،دیدم و بار زحمت و ترس بر دوش کشیدم تا بتوانم چهل شب از نجف به مسجد کوفه بیایم با همه این زحمات، جز یأس و ناامیدی نتیجه ای نگرفتم.

در این کار تفکر می کردم، در حالی که در مسجد احدی نبود. آتشی برای درست کردن قهوه روشن کرده بودم و چون به خوردن آن عادت داشتم مقدار کمی با خودم از نجف آورده بودم؛ ناگاه شخصی از سمت در اول مسجد متوجه من شد. از دور که او را دیدم، ناراحت شدم و با خود گفتم این شخص، عربی از اهالی اطراف مسجد است و نزد من می آید تا قهوه بخورد، اگر آمد بی قهوه می مانم و در این شب تاریک هم و غمّم زیاد خواهد شد.

ص: 167

در این فکر بودم، که به من رسید و سلام کرد نام مرا برد و مقابلم نشست از این که اسم مرا می دانست تعجب کردم گمان کردم او از آنهایی است که اطراف نجف هستند و من گاهی میهمانشان می شوم از او سوال کردم از کدام طایفهٔ عرب هستی؟

گفت از بعضی از آنهایم.

اسم هر کدام از طوایف عرب را که در اطراف نجف ،هستند بردم گفت نه از آنها نیستم. در این جا ناراحت شدم و از روی تمسخر گفتم آری تو از طری طره ای؟ (این لفظ یک کلمه بی معنی است).

از سخن من تبسم کرد و گفت من از هر کجا باشم برای تو چه اهمیتی خواهد داشت؟ بعد فرمود چه چیزی باعث شده که به این جا آمده ای؟

گفتم: سؤال کردن از این مسائل هم به تو سودی نمی رساند.

گفت: چه ضرری دارد که مرا خبر دهی؟

از حُسن اخلاق و شیرینی سخن او متعجب شدم و قلبم به او مایل شد و طوری شد که هر قدر صحبت می کرد محبتم به او زیادتر می شد؛ لذا یک سبیل از دخانیات ساخته و به او دادم.

گفت: خودت بکش من نمی کشم.

برایش یک فنجان قهوه ریختم و به او دادم گرفت و کمی از آن خورد و بعد فنجان به من داد و گفت تو آن را بخور فنجان را گرفتم و آن را خوردم و متوجه نشدم که تمام آن را نخورده است. خلاصه طوری بود که لحظه به لحظه محبّتم به او زیادتر می شد.

به او گفتم ای برادر امشب خداوند تو را برای من فرستاده که مونس من باشی آقای من حاضری با هم کنار حضرت مسلم علیه السلام برویم و آن جا بنشینیم؟

گفت: حاضرم حال جریان خودت را نقل کن.

گفتم: ای برادر واقع مطلب را برای تو نقل می کنم از روزی که خود را شناخته ام شديداً فقیر و محتاجم و با این حال چند سال است که از سینه ام خون می آید و علاجش را نمیدانم. از طرفی عیال هم ندارم و دلم به زنی از اهل محلهٔ خودمان در نجف اشرف مایل شده است؛ ولی چون دستم از مال و ثروت خالی است گرفتنش برایم میسر نمی شود. این

ص: 168

آخوندها مرا تحریص کردند و گفتند برای حوائج خود متوجه حضرت صاحب الزمان علیه السلام بشو و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته کن؛ زیرا آن جناب را خواهی دید و حاجتت را عنایت خواهد کرد و این آخرین شب از شب های چهارشنبه است و با وجود آن که این همه زحمت کشیدم اصلاً چیزی ندیدم. این است علت آمدنم به این جا و حوائج من هم همین ها است.

در این جا در حالی که غافل بودم فرمود: سینه ات که عافیت یافت؛ اما آن زن، پس به همین زودی او را خواهی گرفت و امّا فقرت تا زمان مردن به حال خود باقی است.

در عین حال من متوجه این بیان و تفضّلات نشدم و به او گفتم به طرف مزار جناب مسلم علیه السلام نرویم؟ گفت: برخیز .

برخاستم و ایشان جلوی من به راه افتاد وقتی وارد مسجد شدیم، گفت: آیا دو رکعت نماز تحیت مسجد را نخوانیم؟ گفتم چرا ؟

او نزدیک (شاخص سنگی) که میان مسجد است و من پشت سرش با فاصله ای ايستادم تكبيرة الاحرام را گفتم و مشغول خواندن فاتحه شدم ناگاه قرائت فاتحه او را شنیدم به طوری که هرگز از احدی چنین قرائتی را نشنیده بودم از حُسن قرائتش با خود گفتم: شاید او حضرت صاحب الزمان باشد و کلماتی شنیدم که به این مطلب گواهی می داد تا این فکر در ذهنم افتاد به سوی او نظری انداختم اما در حالی که آن جناب مشغول نماز بود دیدم نور عظیمی حضرتش را احاطه نمود به طوری که مانع شد که من شخص شریفش را تشخیص دهم .

همۀ اینها وقتی بود که من مشغول نماز بودم و قرائت حضرت را می شنیدم و بدنم می لرزید؛ اما از بیم ایشان نتوانستم نماز را قطع کنم؛ ولی به هر صورتی که بود نماز را تمام کردم نور حضرت از زمین به طرف بالا می رفت.

مشغول گریه و زاری و عذرخواهی از سوء ادبی که در مسجد با ایشان داشتم شدم و عرض کردم آقای من وعده شما راست است مرا وعده دادید که با هم به قبر مسلم علیه السلام برویم. این جا دیدم که نور متوجه سمت قبر مسلم علیه السلام شد. من هم به دنبالش به راه افتادم تا آن که وارد حرم حضرت مسلم علیه السلام گردید و توقف کرد و پیوسته به همین سته به همین حالت بود و

ص: 169

من مشغول گریه و ندبه بودم تا آن که فجر طالع شد و آن نور عروج کرد.

صبح، متوجه کلام آن حضرت شدم که فرمودند: اما سینه ات که شفا یافت و دیدم سینه ام سالم است و ابداً سرفه نمی کنم. یک هفته هم طول نکشید که ازدواج با آن دختر من حَيْثُ لا أَحْتَسِب (از جایی که گمان نداشتم) فراهم شد و فقر هم به حال خود باقی است؛ همان طوری که آن جناب فرمودند. والحمد لله. (1)

مسلماً مرحوم شیخ حسین آل رحیم، پس از آن واقعهٔ مبارک، معرفت و ارادت خاصی به حضرت بقیة الله (عجل الله تعالى فرجه الشريف) پیدا کرده بود. که مایل بود هر جا می نشیند از ایشان سخن بگوید و سخن کسانی که این گونه معرفت های شهودی به امام علیه السلام پیدا کرده اند، معمولاً اثر عمیقی بر شنوندگان می گذارد و چه بسا آنها را منقلب کند. کسانی که مرحوم شیخ حسین را دیده بودند هم قطعاً معرفت بالاتری نسبت به وصف طبابت امام عصر علیه السلام پیدا کرده اند. اما هیچ یک از این دو دسته - آنها که او را دیده یا وصفش را شنیده اند - معرفتی را که خود آن مرحوم نصیبش می شد، هرگز نچشیده اند. تا کسی در معرض آن گونه حوادث قرار نگیرد چنان معرفتی نصیبش نمی گردد. بله، اگر به همین درجه معرفتی که نائل شده است ملتزم باشد امید است که خداوند معرفت های بالاتر را روزي او بگرداند.

نمونه سوّم

مرحوم علامه حاج شیخ علی اکبر نهاوندی (قدس سره) از قول مرحوم علامه آقا میرزا محمد حسین شهرستانی در «زوائد الفرائد » نقل کرده است:

از جمله کرامات حضرت حجت منتظر عجل الله تعالى فرجه الشریف ، که در سرداب مقدس ظاهر شد آن است که شخص لالی در آن جا شفا یافت. این خبر کم کم شایع شد تا این شنیدیم که آن شخص وارد کربلا شده است.

به قصد ملاقات او و تحقیق حال به منزلش رفتیم؛ اما در خانه نبود و چون بعد از مراجعت به خانه خبردار شد که حقیر به قصد ملاقات او رفته بودم، عصر خود با رفقایش

ص: 170


1- برکات حضرت ولی عصر / ص 141 - 144 / به نقل از کتاب: العبقرى الحسان / ج 2 بساط چهارم / ص 147

به منزل ما آمدند.

از جمله رفقای او حاج کربلایی اسماعیل تاجر ،شیرازی ساکن کاظمین است. غالب رفقایش از معتمدین هستند و با او از هند در کشتی بوده و کمال معاشرت را با هم داشتند.

همه شهادت دادند که او لال بوده و از قراین هم یقین به لال بودن او حاصل شد.

اسم خود آن شخص آقا مهدی است. شیرازی الاصل که ساکن ملینه، از نواحی چین بود.

حاج کربلایی اسماعیل بیان کرد آقا مهدی پسر عموی من است. حدود دو هزار تومان سرمایه تجارت داشت ولی کم کم در طی معاملات مختلف تلف شد و حالش به خاطر غصه این امر و فکر و خیالات، کم کم منجر به جنون گردید. و مدتی مجنون بود تا این که با معالجه و غیره به مرور جنون او تخفیف یافت؛ ولی لکنت در زبان او پیدا شد تا این که جنون کاملاً رفع شد؛ ولی زبان کاملاً لال ،گشت و به جز با اشاره نمی توانست مطالب را تفهیم کند. سه سال و اندی به این حالت ،بود تا این که ما عازم زیارت عتبات شدیم. او هم به قصد توسل و استشفاء و ملاقات مادرش که در عتبات ،بود طالب زیارت گشت؛ لذا با ما به کشتی نشست تا به بغداد رسیدیم. در این حال قطار به سامرا میرفت. من او را به زیارت آن جا روانه کردم و خود در کاظمین ماندم.

بعد خود آقا مهدی در بیان قضیه سامرا گفت:

روز پنج شنبه نهم ماه جمادی الثانیه ،1299 که همین امسال است وارد سامرا شدم و ، بعد از زیارت حرم مطهر پای منبر روضه خوانی، نشستم.

سيد عباس بغدادی روضه خواند و من گریه کردم و در دل ملتجی و متوسل بودم.

صبح جمعه نیز به منزل بعضی از طلاب که مجلس روضه خوانی داشتند رفتم و از آنجا به منزل حجّة الاسلام حاج ميرزا محمد حسن شیرازی سلمه الله تعالی رفته، و با اشاره التماس دعا کردم ایشان نیز اظهار محبت نمودند و دعا کردند.

بعد از منزل میرزای شیرازی به سرداب مشرّف شدم اما کسی را نیافتم که برایم زیارت بخواند به منزل مراجعت کردم و دوباره رفتم و کنار در سرداب ایستادم و بر دیوار نوشتم که من لالم؛ برای من زیارت بخوانید. شیخ علی روضه خوان از سرداب

ص: 171

بیرون آمد آن نوشته را به ایشان نشان دادم. او به سیدی :گفت این شخص را زیارت بده گفت: پول بیاورد.

شیخ علی پولی از خود به او داد و سید مرا به سرداب برد و زیارت داد... پس از زیارت... ایستادم که نماز زیارت را بخوانم تکبیر را مثل همیشه به اشاره گفتم و شروع به قرائت کردم در این هنگام ناخود آگاه زبانم به « بسم الله الرّحمن الرّحيم » جاری شد. قرائت و اذکار را با تجوید خواندم و بعد از نماز دو تسبیح استغفار کرده و صیغه توبه را خواندم بیرون آمدم و به هر که رسیدم سلام کردم تا آن که اشخاصی که حالت قبلی مرا دیده بودند، رسیدند و مطلب را فهمیدند آنها اطرافم را گرفتند و جامه ام را پاره کردند و ازدحام نمودند عاقبت به منزل گریختم.

صبح به منزل جناب حجّة الاسلام میرزای شیرازی رفتم؛ چون دنبال من فرستاده ،بودند قضیه را سؤال نمودند و فرمودند: قرائت خود را بخوان.

وقتی خواندم، عرض کردم: من چند سال است که قرائت نکرده ام، طبعاً پسند سرکار نخواهد بود.

فرمودند: بسیار خوب خواندی.

جمعی از زوّار که در آن جا بودند خواهش کردند که چراغان کنند و چون اجازه یافتند چراغانی با شکوهی انجام دادند.

آقا میرزا محمد عسکری ،تهرانی صاحب مستدركات بحار الانوار، فرمودند: در شب اول چراغانی که مرحوم آیةالله مجاهد مرحوم میرزای شیرازی، نیز حضور داشتند، طنابی که از گلدسته شرقی به گلدستهٔ غربی بسته بودند و تعداد زیادی فانوس های شیشه ای به آن آویخته بود گسیخته شد؛ ولی فانوس ها چه آنها که روی پشت بام ایوان افتادند و چه آنها که روی هم ریختند از اعجاز ائمه عسکریین علیه السلام هیچ آسیبی ندیدند. (1)

این که انسان بفهمد حضرت حجة بن الحسن علیه السلام او را شفا داده اند نعمت بسیار بزرگی است، که در غیر حال بیماری نصیب انسان نمی شود. معرفتِ این نعمت انسان را از حال غفلت و بی توجهی نسبت به ولی نعمت واقعی خود خارج می سازد و او را بیش

ص: 172


1- برکات حضرت ولی عصر علیه السلام / ص 327-329 / به نقل از کتاب العبقرى الحسان / ج 1 / بساط دوم / ص 100

از پیش قدردانِ خدای متعال به خاطر افاضۀ این نعمت برزگ قرار می دهد.

نمونۀ چهارم

آقای متقی امام جماعت یکی از مساجد قم [ برای مرحوم حضرت آیة الله شیخ مرتضی حائری یزدی ] نوشته اند که روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر از سال 1397 (1)، حادثه مهمی پیش آمد که سخت مرا و ده ها نفر دیگر را نگران نمود، یعنی همسر این جانب محمد متقی همدانی، در اثر غم و اندوه و گریه و زاری دو ساله که از داغ دو جوان خود که در یک لحظه در کوه های شمیران جان سپردند - در این روز مبتلا به سکته ناقص شدند. البته طبق دستور دکترها مشغول معالجه و مداوا شدیم ولی نتیجه ای به دست نیامد. تا شب جمعه 22 ماه صفر یعنی چهار روز بعد از حادثه سکته، شب جمعه تقریباً ساعت یازده رفتم در غرفه خود استراحت کنم پس از تلاوت چند آیه از کلام الله و خواندن دعای شب جمعه از خداوند تعالی خواستیم که امام زمان حجة بن الحسن صلوات الله عليه و على آبائه المعصومین را مأذون فرماید که به داد ما برسد.

و جهت این که متوسل به آن بزرگوار شدم و از خداوند تبارک و تعالی مستقیماً حاجت خود را نخواستم این بود تقریباً از یک ماه قبل از این حادثه، دختر کوچکم فاطمه از من خواهش می کرد که من قصه ها و داستان های کسانی که مورد عنایت حضرت بقيّة الله ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء قرار گرفتند و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند برای او بخوانم. من هم خواهش این دخترک ده ساله را پذیرفتم و كتاب «نجم الثّاقب » حاجی نوری را برای او خواندم در ضمن من هم به این فکر افتادم که مانند صدها نفر دیگر چرا متوسل به حجّت منتظر امام ثانى عشر عليه سلام الله الملک الاکبر نشوم.

لذا همان طور که در بالا تذکر دادم در حدود ساعت یازده شب متوسل شدم به آن بزرگوار و با دلی پر از اندوه و چشمی گریان به خواب رفتم. ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه طبق معمول بیدار شدم ناگاه احساس کردم از اطاق پائین که مریض سکته کرده در آنجا بود صدای همهمه می آید. سر و صدا قدری بیشتر شد و ساکت شدند و

ص: 173


1- مطابق با 1356 شمسی

ساعت پنج و نیم که آن روزها اول اذان صبح بود، به قصد وضو آمدم پائین. ناگهان دیدم صبیّۀ بزرگم - که معمولاً- در این وقت در خواب بود - بیدار و غرق در نشاط - و سرور است.

تا چشمش به من افتاد گفت آقا مژده بدهم به شما؟ گفتم چه خبر است؟ من گمان کردم خواهر یا برادرم از همدان آمده اند گفت بشارت مادرم را شفا دادند گفتم کی شفا داد؟ گفت مادرم چهار بعد از نیمه شب با صدای بلند و شتاب و اضطراب ما را بیدار کرد، چون برای مراقبت مریض، دخترش و برادرش حاج مهدی و خواهرزاده اش مهندس غفاری که این دو نفر اخیراً از طهران آمده بودند تا مریضه را به تهران ببرند برای معالجه، این سه نفر در اطاق مریضه بودند که ناگهان داد و فریاد مریضه (بلند می شود) که می گفت «برخیزید آقا را بدرقه کنید برخیزید آقا را بدرقه کنید.» می بیند که تا اینها از خواب برخیزند آقا رفته، خودش که چهار روز بود که نمی توانست حرکت کند از جا می پرد، دنبال آقا تا دم در حیاط می رود. دخترش که مراقب حال مادر بود و در اثر سر صدای مادر که آقا را بدرقه کنید بیدار شده بود دنبال مادر تا دَمِ در حیاط می رود که ببیند مادرش کجا می رود دم در حیاط ، مریضه به خود می آید ولی نمی تواند باور کند که خودش تا اینجا ،آمده از دخترش زهرا می پرسد :که زهرا من خواب می بینم یا بیدارم؟ دخترش پاسخ می دهد که مادر جان ترا شفا دادند آقا کجا بود که می گفتی آقا را بدرقه کنید؟ ماکسی را ندیدیم مادر می گوید آقای بزرگواری در زی اهل علم سیّد عالی قدری که خیلی جوان نبود، پیر هم نبود به بالین من آمد، گفت برخیز خدا ترا شفا داد. گفتم نمی توانم برخیزم، با لحن تندتر فرمود، شفا یافتید ،برخیز من از مهابت آن بزرگوار برخاستم ... چون خواست از اطاق بیرون رود من شما را صدا زدم که او را بدرقه کنید، ولی دیدم شما دیر جنبیدید خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم.

بحمد الله تعالی پس از این توجه و عنایت حال مریضه فوراً بهبود یافت چشم راستش که در اثر سکته غبار آورده بود بر طرف شد. پس از چهار روز میل به غذا کرد. در همان لحظه گفت: گرسنه ام برای من غذا بیاورید. یک لیوان شیر که در منزل بود به او دادند. با کمال میل تناول نمود، رنگ رویش به جا آمد و در اثر فرمان آن حضرت که گریه

ص: 174

مکن غم و اندوه از دلش برطرف شد. (1)

در پاورقی کتاب ذیل، این داستان آمده است که « و ضمناً خانم مذکور از پنج سال قبل روماتیسم داشت. از لطف حضرت علیه السلام شفا یافت با آن که اطبا نتوانستند معالجه کنند ».

در این داستان ،هم مراتب مختلف معرفت امام علیه السلام به چشم می خورد که برای هر یک از شنوندگان این ماجرا مرتبه ای از معرفت پدید می آید. در مرتبه بعد، معرفت کسانی است که شاهد ماجرا بوده اند و حالِ بیمار را قبل و بعد از بهبودی دیده اند. اینها بیشتر از گروه اوّل تحت تأثیر طبابت امام علیه السلام قرار می گیرند اما بالاترین حد معرفت را خود آن بیمار دارد که طبابت امام زمانش را چشیده است. معرفتِ او با دو گروه قبلی اصلا قابل مقایسه نیست و او نمی تواند عمق تأثیری را که عنایت امام علیه السلام در او گذاشته به آنها منتقل کند. دیگران خودشان باید بچشند و گرنه با شنیدن از او فقط مرتبه ضعیفی از معرفت برایشان حاصل می شود که شدت و عمق آن تفاوت زیادی با معرفت خود آن بیمار شفا یافته دارد.

در نمونه هایی که ذکر شد معرفت امام علیه السلام (به وصف طبابت) در درجات مختلف برای افراد مختلف - اعم از شنونده و بیننده و آن که خودش چشیده است - حاصل می شود و دلهای آنها را بدون آن که خود بخواهند تحت تأثیر قرار می دهد. ولی این مراتب مختلف معرفت هیچ کدام اختیاری نبوده و آنها همگی متأثر از این تأثیرها شده اند. آنچه اختیاری ایشان است موضع گیری و نحوه برخورد آنها است با معرفتی که نصیبشان شده است.

این موضع گیری در درجۀ اوّل قلبی و اعتقادی و در درجات بعد، زبانی و عملی است. در بعد ،قلبی آنچه به اختیار شخص بستگی دارد اعتقاد و تسلیم یا رد و انکار آن حقیقتی است که برایش به صورتی - اعم از شنیدن و دیدن و چشیدن - روشن شده است.

او می تواند با اختیارش به «طبابت » امام علیه السلام اعتقاد پیدا کرده و تسلیم این حقیقت شود یا این که به سوء اختیارش آن را نپذیرد و به بهانه ای از اعتقاد به آن شانه خالی کند، و معتقد شود که دستگیری امام علیه السلام هیچ تأثیری در شفای آنها نداشته است. هرگاه کسی قلباً به «

ص: 175


1- سر دلبران (مجموعه یادداشتهای مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری) / ص 174 تا 178

طبابت » امام علیه السلام معتقد شد و آن را به عنوان یک حقیقت ،پذیرفت، و به توجیه و انکار آن نپرداخت در واقع تسلیم آن حقیقت شده و طبابت امام علیه السلام او را تصدیق کرده است.

قدردانی قلبی از امام علیه السلام - به عنوان طبیب - همین تسلیم و اعتقاد قلبی است که در حقیقت، شکرِ قلبی نسبت به ایشان از جهت وصف « طبابت » شان است. چنین کسی وقتی بیماری را می بیند بیش از هر کس و پیش از هر کس به دستگیری امام عصر علیه السلام دل می بندد و آنگاه که به اسباب و عوامل عادی و طبیعی تمسک می جوید، قلباً از آن طبیب ،واقعی شفا می طلبد و این اسباب را صرفاً وسیلهٔ شفا دادن ایشان می داند و امیدی به آنها مستقل از عنایت امام علیه السلام- نمی بندد.

در مقابل برخی افراد، طبابت امام علیه السلام را شنیده یا دیده و یا چشیده اند. اما اعتقادی که شایسته و مناسب آن چه فهمیده اند به حضرتش ،ندارند یا این که به شکلی از تسلیم قلبی به این وصف امام علیه السلام ، طفره می روند و می خواهند آن را توجیه خلاف واقع کنند.

این گونه افراد در واقع کفران نعمت «طبابت» امام علیه السلام را کرده و قلباً ناشکری می نمایند.

طبيب روح

اشاره

مرتبه بالاتر طبابت اهل بیت علیهم السلام، در مورد روح افراد متجلی می شود. چه بسیار افرادی که به وسیلهٔ ایشان از غفلت و حیرت در آمده اند و چقدر افراد سرگردان که نجات یافته اند! کاملاً روشن است که تربیت روح نسبت به تربیت جسم سطح بالاتری دارد. اگر همه بیماری های جسمی مداوا شد و همه بدن ها سالم گردند، اما اهل عبادت پروردگار نباشند هیچ فایده ای ندارد. سلامت جسم وقتی ارزش می یابد که از آن در جهت بندگی خدا استفاده شود. در غیر این صورت بهبودی و شفا یافتن نعمت نخواهد بود ولی معمولاً به بیماری های جسمی بیشتر توجه می شود.

به عنوان مثال اگر بشنویم کسی به بیماری صعب العلاجی مثل سرطان دچار شده خیلی ناراحت می شویم ولی اگر شاهد انحرافات فکری و عقیدتی دیگران باشیم کمتر نگران می شویم در حالی که گرفتاری های روحی و اخلاقی به مراتب خطرناک تر بوده و هلاکت واقعی افراد به این جنبه مربوط می شود.

ص: 176

وقتی می شنویم یا می بینیم که امام عصر عجل الله تعالی فرجه از گمراهان یا افراد سست ایمان دستگیری کرده و آنها را در مسیر صحیح دینداری قرار داده اند، باید بیش از شفا دادن یک بیمار سرطانی این امر را مهم بدانیم در حالی که متأسفانه چنین نیست. نوع افراد، شفا دادن جسم بیمار را مهمتر می دانند تا نجات روح فرد از هلاکت و بیماری گمراهی و انحرافات عقیدتی. وقتی می بینیم یا می شنویم که امام علیه السلام افراد را از جهل و غفلت نجات داده و آنها را به مسیر هدایت و توحید راهنمایی می فرمایند نسبت به« طبیب روح» بودن امام علیه السلام و معرفت پیدا می کنیم و اگر بخواهیم نسبت به این نعمت بزرگ شکرگزار باشیم در درجه اول باید شکر قلبی به جای آوریم، یعنی شأن « طبابت روح» را برای امام علیه السلام پذیرفته و به این صفت امام معتقد شویم. اکنون به برخی از نمونه های این ویژگی امام عصر عجل الله تعالی فرجه اشاره می کنیم.

علم مصبوب

جهل از امراض روحی است که انسان را به غفلت و حیرت و نهایتاً به بیراهه می کشاند. شفای این درد - یعنی علم - به دست امام علیه السلام است .یکی از اوصافی که امام رضا علیه السلام برای معرفی امام معصوم علیه السلام به کار برده اند. تعبیر « المخصوص بالعلم» (1) است. یعنی علم اختصاص به امام علیه السلام دارد. بنابراین هر کس بخواهد عالم ،شود باید سراغ امام برود، چرا که ایشان تنها منبع علم هستند در فرازی از زیارت آل یس نیز امام زمان علیه السلام، خود را « العلم المصبوب » یا « علم سرازیر شده» معرفی فرموده اند (2). به کار بردن تعبیر علم به جای ،عالم نشانه مبالغه است . (3) یعنی امام علیه السلام علم مجسّم است پس تشنگان علم، باید سراغ ایشان ،بروند چراکه طبق فرمایش امام هشتم علیه السلام:

الامام الماءُ العَذْبُ عَلَى الظَّماء. (4)

ص: 177


1- اصول كافى / كتاب الحجّة / باب نادرٌ جامع في فضل الامام وصفاته / ح 1
2- احتجاج طبرسی/ ج 2 /ص 316.
3- در ادبیات عرب اگر بخواهند بگویند صفتی در حد کمال و تمام است به جای اسم فاعل مصدر یا اسم مصدر به کار می برند. مثلاً اگر بخواهند بگویند کسی خیلی عادل ،است، می گویند عدل است.
4- اصول کافی کتاب الحجّة / باب نادرٌ جامع في فضل الامام وصفاته/ ح 1.

امام، آب شیرین در حال تشنگی برای (شخص تشنه) است.

آب مایه حیات است و حیات مادی و معنوی انسان به آن وابسته است ،آب فقط آن مایع نوشیدنی که جسم ما را سیراب می کند نیست، بلکه به هر چه انسان تشنه را سیراب کند، اطلاق آب می شود. البته آبی که تشنگی قلبی انسان را سیراب می کند و باعث حیات روح انسان می شود اهمیت بیشتری دارد.

و جَعَلْنَا مِنَ الماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ. (1)

و هر چیز زنده را از آب (زنده) قرار دادیم.

کسی که قلبش به نور علم امام علیه السلام هدایت شده، «حی » یعنی «زنده» است. و در مقابل، کسی که قلبش منوّر به نور هدایت الهی و علم امام علیه السلام نشده باشد، «میت » است.

أَوْ مَنْ كَانَ مَيْناً فَأَحْيَيْنَاهُ. (2)

و آیا کسی که مرده (گمراه) است پس زنده اش کردیم (هدایتش نمودیم)؟

حقیقت ،حیات زنده شدن قلب به نور معرفت و علم امام علیه السلام، و حقیقت ممات تاریکی قلب از این نور است. بنابراین اگر علم امام را ،بچشیم خاصیت « الماء العذب » يا «آب» گوارا بودن امام علیه السلام را چشیده ایم.

راه چشیدن آن همان است که در ذیل آیه شریفه «و ان لو اسْتَقَامُوا عَلى الطَريقة ». (3) فرمودند، یعنی استقامت و پایداری در مسیر ولایت ائمه علیهم السلام، که اگر کسی چنین کند، طبق وعده الهی از علم امام علیه السلام به او بسیار می چشانند و او را کاملاً سیراب می کنند. آب نوشیدنی سبب حیاتِ جسمانی انسان است اما آب به «علم» هم تفسیر شده که سبب حیات روح انسان می باشد.

در قرآن می فرماید:

وأنْ لو اسْتَقَامُوا عَلَى الطريقة لأسْقَيْناهم ماءً غَدَقاً. (4)

و این که اگر بر آن ،روش پایدار بودند هر آینه از آب فراوان ایشان را سیراب می کردیم.

ص: 178


1- سوره انبیاء / آیه 30
2- سوره انعام / آیه 122
3- سوره جن / آیه 16
4- سوره جن / آیه 16

از حضرت صادق علیه السلام، در تفسیر این ،آیه پرسیدند. حضرت « الطريقه » را به «ولایت » تفسیر کرده و در مورد « لأسقيناهم ماءً غَدَقاً » فرمودند:

لأَذَقْناهُم عِلْماً كثيراً يَتَعَلَّمُونَه مِنَ الائمة عَلَيْهِمُ السّلام. (1)

علم فراوانی که از ائمه علیهم السلام بیاموزند، به ایشان می چشاندیم.

همچنین در آیه شریفه دیگر می فرماید:

قُل أَرأَيْتُم إِنْ أَصبَحَ ماءُكُم غَوْراً فَمَن يَأْتيكُم بِماءٍ مَعِينٍ. (2)

بگو اگر ببینید که آب شما در زمین فرو رود، پس چه کسی برایتان آب جاری ظاهر می سازد؟

امام رضا علیه السلام، آیه را چنین تفسیر فرموده اند:

ماءكم أبوابُكُم أى الأمةُ وَ عَلَيْهِمُ السّلام، والأمةُ أَبْوَابُ اللهِ بَيْنَهُ و بَيْنَ خَلْقِهِ. (فمن يأتيكم بماء معين) يعنى بِعِلْمِ الاِمامِ. (3)

منظور از « ماؤكم » در آیه شریفه درهای شما یعنی امامان علیهم السلام هستند. و امامان علیهم السلام درهای خدا میان او و آفریدگانش هستند. منظور از « ماء معين » هم علم امام علیه السلام است.

ملاحظه می شود که در این آیه شریفه آب به علم و آن هم علم امام علیه السلام - تفسیر شده است و این علم باعث حیات روح آدمی می گردد.

پس هر چیزی که مصداق پایداری در طریق ولایت اهل بیت علیهم السلام باشد، در چشیدن انسان از علم امام علیه السلام می تواند مؤثر باشد. یکی از مهمترین این موارد، مراجعه جدی به احادیث اهل بیت علیهم السلام، و مأخذ قرار دادن آنها در همۀ مسائل و تسلیم شدن به مفاد آنهاست. این امر خصوصاً در زمان غیبت حضرت بقیة الله ارواحنافداه که به طور عادی به ایشان و درس گرفتن از محضرشان میسر نیست، اهمیت ویژه ای دارد. البته در همین زمان غیبت، بوده اند کسانی که با استفاده حضوری از امامشان بهرهٔ علمی برده اند که آگاهی از این موارد معرفت ما را نسبت به همین ویژگی امام علیه السلام بالاتر می برد.

ص: 179


1- بحار الانوار / ج 24 / ص 29/ ح 2
2- سوره ملک / آیه 30
3- تفسير على بن ابراهيم قمی / ج 2 / ص 379

دستگیری علمی امام عصر علیه السلام

اشاره

در اینجا نمونه هایی از دستگیری علمی امام عصر ارواحنافداه را در همین زمان غیبت یاد می کنیم تا با شناخت این موارد معرفت بیشتری را به وصفِ علم «مصبوب » بودنِ ایشان پیدا کنیم. این شناخت، البته مراتب مختلفی دارد که در بحث از مراتب معرفت مطرح شد. اولین مرتبۀ آن از طریق شنیدن حاصل می شود در مرتبه بعد، دیدن کسانی است که مشمول این عنایت واقع شده اند که تأثیر دیدن این افراد، از شنیدنِ اوصافشان به مراتب بیشتر است. مرتبۀ سوم - یعنی بالاترین درجه معرفت امام علیه السلام- خاص همان کسانی است که با دستگیری حضرت از آنها در حقیقت « علم » امام علیه السلام را چشیده اند.

نمونه اول

مرحوم مقدس اردبیلی یکی از علمای بزرگ شیعه است. شاگرد ایشان میرعلام نقل می کند که:

شبی در صحن مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام گردش می کردم در حالی که بسیاری از شب گذشته بود. ناگاه شخصی را دیدم که به سمت روضه مقدسه می آید. من نیز به سمت او رفتم. چون نزدیک شدم دیدم استاد ما مولی احمد اردبیلی است. خود را پنهان داشتم، تا این که به نزدیکی در روضه مبارکه رسید در حالی که در روضه بسته بود، سپس گشوده گردید و مقدّس داخل روضه شد. دیدم که گویا با کسی سخن می گوید. بعد از آن بیرون آمد و در روضه بسته شد. من پشت سر او روانه شدم به نوعی که مرا نمی دید، تا آن که از نجف اشرف بیرون آمدیم مقدس به سمت کوفه ،رفت تا آن که داخل مسجد کوفه گردید. و در محرابی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شربت شهادت نوشیده قرار گرفت. با شخصی در مسأله ای سخن می گفت و زمان طویلی درنگ نمود. آن گاه از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز پشت سر او می رفتم، تا آن که به نزدیک مسجدحنانه رسیدیم. مرا سرفه ،گرفت چنان که نتوانستم خودداری کنم چون صدای سرفه مرا شنید متوجه من گردید و فرمود: آیا تو میر علامی؟ عرض کردم: بلی. فرمود:

ص: 180

اینجا چه کار داری؟ گفتم از وقتی که داخل روضه مقدسه شده اید تا حال با شما بودم.شما را به حق صاحب این قبر، قسم می دهم که این ماجرا را که در این شب برای شما اتفاق افتاد، از اوّل تا به آخر به من خبر دهید.

گفت: خبر می دهم به شرط آن که تا زمانی که من زنده ام آن را به کسی نگویی. من هم در این مورد با او عهد و میثاق نمودم .چون مطمئن ،شد :فرمود بعضی از مسائل بر من

مشکل شد و در آنها درمانده و در فکر بودم. ناگاه بر دلم افتاد که به خدمت امیرالمؤمنين علیه السلام ،روم و آنها را از ایشان بپرسم. وقتی که به روضه مقدسه رسیدم، در بر روی من گشوده شد، چنان که مشاهده نمودی داخل شدم و به درگاه الهی تضرع نمودم.تا حضرت، جواب مسائل مرا بفرماید. در آن حال صدایی از قبر مطهر شنیدم که برو مسجد کوفه و آنها را از قائم علیه السلام بپرس زیرا که او امام زمان تو است. این بود که آمدم در نزد محراب، و آنها را از حضرت حجت پرسیدم و جواب شنیدم و اکنون بر می گردم. (1)

شنیدن این ماجرا در معرفت انسان نسبت به وصف «علم مصبوب» امام العصر علیه ال، مؤثر است و بالاتر از آن دیدن افرادی مانند مقدس اردبیلی که از جهت علمی مورد توجّه امام زمانشان قرار گرفته اند معرفت ما را نسبت به علم امام علیه السلام بالاتر می برد. اما بالاترین معرفت را خود مقدس اردبیلی داشته است که قطره ای از «علم مصبوب » را

چشیده و کسانی که شاگرد ایشان بوده اند، این واقعیت را بهتر از دیگران درک کرده اند.

نمونه دوّم

از دیگر افرادی که مورد عنایت امام زمان علیه السلام قرار گرفته اند، می توان از مرحوم شیخ مرتضی انصاری (ره) یاد کرد. ایشان با امتیاز فوق العاده در علم و تقوا، مرجعیت عالم تشیع را در زمان خود به عهده داشتند و مقامشان به جائی رسیده بود که وقتی برایشان مشکل علمی پیش می آمد گاهی خدمت امام زمان علیه السلام می رسیدند و سؤالات خود را از منبع علم،می پرسیدند.

ص: 181


1- العبقرى الحسان / ج 2 / بساط چهارم / ص 64 با کمی تصرف و بازنویسی عبارات.

آقا میر سید محمد بهبهانی به دو واسطه از یکی از شاگردان شیخ نقل می کند که گفت: در یکی از زیارات مخصوصه که به کربلا مشرف شده بودم، شبی بعد از گذشتن نیمه شب، برای رفتن به حمام از منزل بیرون آمدم و چون کوچه ها گل بود چراغی با خود برداشتم. از دور شخصی را شبیه شیخ دیدم چون قدری نزدیکش رفتم دیدم شیخ است. در فکر افتادم که شیخ در این موقع شب آن هم در این گل ولای با چشم ضعیف به کجا می رود. من برای این که مبادا کسی در کمین او باشد آهسته پشت سر او روانه شدم، تا بر

خانه ای مخروبه ایستاد و زیارت جامعه را با حالت توجه خاصی خوانده و سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم ولی صدای شیخ را می شنیدم که گویا با کسی تکلم می کند. پس به حمام رفتم و بعد به حرم مطهر مشرف گشتم، و شیخ را در آن مکان شریف .دیدم بعد از پایان این مسافرت در نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم و قضيه آن شب را معروض داشتم. ابتدا شیخ منکر ،شد تا پس از اصرار زیاد فرمود: گاهی برای رسیدن خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مأذون می گردم. و به درب آن منزل - که تو آن را پیدا نخواهی کرد می روم و زیارت جامعه می خوانم. چنانچه بار دیگر اجازه رسد خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم و مطالب لازمه را از آن سرور می پرسم سپس شیخ :فرمود تا زمانی که در قید حیات هستم این مطلب را پنهان دار، و به کسی اظهار مکن. (1)

مشاهدهٔ زندگی افرادی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام تربیت شده اند و علم امام را چشیده اند باعث می شود که ما نسبت به منبع علمی که آنها را سیراب کرده است، معرفت بیشتری پیدا کنیم. چون در واقع شاگرد به نوعی - هر چند بسیار محدود - می تواند معرف استاد خویش باشد. و اگر ما افرادی مثل شیخ مرتضی انصاری را درک کرده بودیم، در معرفتِ ما نسبت به امام عصر عجل الله تعالى فرجه هم تفاوت ایجاد می شد البته دانستن کرامات و برخی از احوال ایشان نیز می تواند در این زمینه مؤثر باشد. شناخت بیشتر یک امام شناس واقعی نظیر شیخ انصاری در شناخت بیشتر خود امام علیه السلام قطعاً مفید است.

ص: 182


1- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری / ص 106 و 107

کرامتی از مرحوم شیخ انصاری

مرحوم میرزا حبیب الله رشتی از شاگردان برجسته مرحوم شیخ انصاری بود، و مسجد و منبر تدریس شیخ در نجف اشرف پس از ایشان به آن بزرگوار واگذار شد. ایشان از پسر مرحوم حاجی سید علی شوشتری (1) نقل کرد :

در وبائی که در نجف در سال 1370 هجری قمری واقع گردید در مرحوم اواسط شب آثار بیماری و با عارض شد چون حال ایشان را پریشان دیدیم و ضعف پیری و عبادت هم مزید بر علت ،بود از خوف آن که مبادا تا صبح از دنیا برود و شیخ مؤاخذه فرماید که چرا اطلاع نداده اید؛ فانوس را برای خبر دادن به شیخ روشن کردیم چون سید متوجه شد فرمود چه خیال دارید؟ عرض کردیم می خواهیم شیخ را با خبر کنیم فرمود: احتیاجی به این کار نیست شیخ حالا تشریف می آورند، چراغ را خاموش کنید و بنشینید. چون فانوس را خاموش کرده و نشستیم چیزی نگذشت که صدای حلقه در بلند شد. سید فرمود که شیخ است، در را بگشائید. چون در را گشودیم، شیخ را در حالی که ملا احمد همراه ایشان ،بود پشت در دیدیم شیخ فرمود حاج سید علی چطور هستند؟ عرض کردیم حالا که مبتلا شده خدا رحم کند، فرمود انشاء الله باکی نیست، و داخل گردید چون سید را مشوّش و مضطرب ،دید فرمود مضطرب نشو، انشاء الله خوب می شوی جناب سید فرمود از کجا میگوئی؟ شیخ اظهار کرد: من از خدا خواسته ام که تو بعد از من زنده بمانی و بر جنازه من نماز بگذاری. گفت که چرا این را خواستی؟ جواب داد حالا که شده است. آن گاه نشست و قدری سؤال و جواب و شوخی کردند، و شیخ برخاست و رفت. فردای آن ،روز شیخ بعد از درس در منبر فرمود: می گویند حاجی سید علی ناخوش است. هر کس از طلاب که مایل است از او عیادت کند همراه من بیاید. آن گاه از منبر به زیر آمده با جمعی از طلاب به خانه سید رفت میرزا حبیب الله فرمود که من هم در آن مجلس بودم و این سخن را از شیخ شنیدم و لیکن کاری

ص: 183


1- چنان که معروف ،است مرحوم شیخ انصاری با این که در اوج علم و تقوا ،بودند از اول هفته تا چهارشنبه درس می دادند، و پنج شنبه و جمعه که تعطیلی حوزه بود به شاگردانشان می گفتند:« ما این درسهای اصول و فقه را گفتیم. حال بیائید با هم خدمت مرحوم سید شوشتری برویم و پای وعظ ایشان بنشینیم.»

ضروری مانع از همراهی با ایشان شد. راوی گوید که چون شیخ وارد شد، مانند کسی که خبر ندارد احوال پرسی فرمود من خواستم عرض کنم شیخنا ! شما که دیشب خود تشریف آوردید و دیدید. ناگاه سید را دیدم که انگشت به دندان گزید و اشاره کرد. دانستم که بر افشاء آن رضا ندارند سکوت کردم و بعد هم سیّد عافیت یافت و سالها بعد بر جنازه شیخ نماز کرد. اعلی الله مقامهما. (1)

کرامتی دیگر از شیخ انصاری

جناب شیخ عبدالرحیم شوشتری که از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده - نقل می کند که در حرم سيّدالشهداء علیه السلام بودم مرد و زنی از اعراب بادیه وارد حرم مطهر شدند. در حالی که کودک فلجی همراهشان ،بود به آن حضرت توسل جستند و زیارت نموده بیرون رفتند. من پس از زیارت و نماز به حرم حضرت ابو الفضل علیه السلام مشرف شدم دیدم مرد و زن کودک علیل خود را آن جا برده و می گویند: « دَخیلک (2) یابنَ امير المؤمنین » و به پشت ضریح مقدس رفتند ولی کودک را روبروی ضریح مقدس حضرت عباس علیه السلام گذاشتند. در حالی که قادر بر حرکت نبود وقتی مشغول خواندن نماز بودم، کودک شفا یافته و حرکت کرد و به اطراف نگاه کرد اما پدر و مادر خود را ندید. از حرم بیرون رفت. بعد والدین به او ملحق شدند. بدون آن که شفای کودک خود را امر عجیبی شمارند. من حاجتی داشتم که همیشه در مشاهد مشرفه عرض می کردم ولی اجابت نمی شد در آن زمان بیتاب شده و با جسارت عرض کردم یا اباالفضل هرگاه اعراب بادیه نزد شما عزیز ترند و بیشتر از ما طلاب علوم دینیه حرمت دارند دیگر من خدمت شما نمی مانم و به اعراب ملحق می شوم.

اما بلافاصله به خود آمده متوجه شدم که خواسته اعراب به خاطر ضعف ایمان ایشان زود اجابت می شود. لذا از گفته خود عذر خواهی کردم پس از مراجعت به نجف اشرف به محض ورود من، خادم مرحوم آقا شیخ مرتضی به ملاقاتم آمد و گفت: « أَجِبْ أستاذک

ص: 184


1- العبقرى الحسان / ج 2 / بساط چهارم / ص 74 با قدری اصلاح ادبی.
2- به شما متوسل شده ام .

» (1) چون به خدمت ایشان ،رسیدم فرمود دو حاجت داری یکی این که در قرب صحن مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منزلی خریداری نمائی، و دوم این که مکه مشرف شوی. آن گاه مقداری پول به من عطا فرمود که در آن موارد خرج کنم و فرمود تا من زنده ام به کسی اظهار مکن من ابتدا قرض خود را از آن پول پرداخت کردم و بعد از آن خانه خریده و سفر حج نمودم. (2)

از حالات مرحوم شیخ مرتضی انصاری معلوم می شود که ارتباط هایی با مولای خود عجل الله تعالی فرجه داشته است. البته این گونه بزرگان معمولاً مایل نبوده اند که خود را معرفی کنند ولی گاهی حادثه ای پیش آمده که گوشه ای از فضائل آنها را اشکار کرده است.

بنابراین می توان گفت:این گونه افراد عنایت شدگانِ خاص امام عصر ارواحنافداه هستند. کسانی که حضرت از آنها دستگیری فرموده اند. آشنایی با این گونه افراد، بزرگی مولا و مقتدایشان را بیشتر برای ما آشکار می سازد.

اما بهره مرحوم شیخ انصاری یا مقدس اردبیلی از معرفت امام علیه السلام، برای ما قابل درک نیست. ما نمی فهمیم که آنها چه چیزهایی از علم امام علیه السلام چشیده و برگرفته بودند. استفادهٔ علمی آنها از حضرتش معرفت بالایی را برای ایشان «شهودی » کرده بود که هرگز از راه شنیدن و یا دیدن آثار ایشان حاصل نمی شود.

البته باید توجه داشت که برای چشیدن علم امام علیه السلام ضرورت ندارد که انسان حتماً خدمت حضرتش مشرّف شود و سؤالات علمی خود را به صورت حضوری بپرسد. این تشرّف توفیق بسیار عظیمی است. ولی لزومی ندارد کسی به این درجه برسد تا از علم امام علیه السلام بهره گیرد. بلکه از طریق رجوع به فرمایشات اهل بیت علیهم السلام و به طور کلی استقامت در طریق ولایت ،ایشان می توان از این سرچشمه علم سیراب شد.

برای این که در معرض تابش انوار علم و هدایت امام علیه السلام قرار گیریم باید وظایف خود را نسبت به ایشان به طور کامل ادا کنیم. از جمله این که نسبت به فرمایشات ایشان

ص: 185


1- يعني دعوت استاد خود را پاسخ بده.
2- العبقرى الحسان / ج 2 /بساط چهارم ص 74 / کرامت سوم با اندکی تصرف ادبی در عبارات.

تسلیم ،باشیم همۀ مسائل و مشکلات علمی فکری و قلبی خود را به امام علیه السلام ارجاع دهیم و در حقیقت همه امور خود را «ردّ به سوی امام » (1) کنیم. وقتی که انسان در همه امور، امام علیه السلام را مرجع قرار دهد و نسبت به راهنمایی های ایشان تسلیم گردد، خداوند کریم به لطف عمیم خود شیرینی علم امام را به او می چشاند. بدین ترتیب، مراجعۀ او به احادیث اهل بیت علیهم السلام و عمل به آنها وسیلهٔ چشیدن علم دین از سرچشمه وجود امام علیه السلام می گردد. در این حال نور هدایتی که از کلام امام علیه السلام بر می آید چراغ راه او گشته و از سرگردانی نجاتش می دهد. همان کلامی که در وصفش آن فرموده اند:« كَلامكُم نورٌ » (2). اگر قلب انسان را منوّر ،کند علم امام علیه السلام برایش شهودی می شود، و به این ترتیب بدون تشرّف ظاهری خدمت امام عصر ارواحنافداه و استفاده حضوری عادی از ایشان، می تواند به مرتبۀ چشیدن علم امام علیه السلام برسد. این چیزی است که تا انسان راهش را طی نکند و به مقصود نرسد، آن را تصدیق نمی کند.

به هر حال شناخت علم امام علیه السلام یا معرفت حضرتش به صفت « علم مصبوب »، به هر درجه ای برای انسان حاصل شود شکر قلبی نسبت به آن تفاوت می کند. شُکر قلبی، همان معرفتِ قلبی اختیاری یعنی اعتقاد و پذیرش است و در مورد علم امام علیه السلام معتقد بودن به این که حقیقت علم به طور کامل در وجود ایشان یافت می شود. عمق این اعتقاد و باور قلبی کاملاً اختیاری است. اما به طور کامل بستگی به عمق معرفت شخص نسبت به علم امام علیه السلام دارد. کسی که فقط نمونه هایی از دستگیری علمی امام علیه السلام را شنیده اعتقادش به این وصف حجت خدا، معمولاً ضعیف تر از کسی است که اثر این دستگیری را در فرد یا افرادی مشاهده کرده است. این شخص دوم نیز در مقایسه با کسی که خودش مواردی از تجلیات علمی امام علیه السلام را چشیده است علی القاعده باور

ص: 186


1- امام صادق علیه السلام در روایتی جنبه عملی معرفت را تسلیم محض بودن نسبت به امام و همه امور را به سوی ایشان ارجاع را دادن معرفی فرموده اند. أدنى معرفة الامام أنه عِدْلُ النّبي صلى الله عليه و آله و سلّم الّا درجة النبوة - و وارتُهُ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ * طاعَةُ اللهِ وطاعَةُ رسول الله والتسليم له في كل امر والرَّدُ اليه والأخذ بقوله (بحار الانوار/ ج 36/ ص 407) پائین ترین حد معرفت امام علیه السلام این است که ایشان همتای پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم- مگر در نبوت - و وارث آن حضرت می باشد و این که اطاعت از امام در (حقیقت) اطاعت از خدا و از رسول خدا است و (دیگر آن که باید) در هر چیز تسلیم محض نسبت به امام بود و (همۀ امور را) به ایشان ارجاع داد و نظر ایشان را برگرفت.
2- زيارت جامعه كبيره بحار الانوار / ج 102 / ص 132

ضعیف تری دارد.

کسانی مانند مرحوم شیخ انصاری در مقام اعتقاد قلبی خود به امام زمان ارواحنافداه بهتر و عمیق تر می توانند شکرگزار نعمت علم آن حضرت باشند. از این رو، شکر قلبی این گونه افراد، کامل تر و بهتر از دو گروه قبلی است. البته چون شکر یک عمل اختیاری است اصل اعتقاد یا عدم اعتقاد شخص و عمق آن کاملاً به اختیار او بستگی دارد و اجباری نیست .

كهف حصين

اوصاف دیگری از امام در گفتارهای معصومین علیهم السلام آمده که معرفت به آنها نیز کمابیش نصیب افراد شده است حضرت زین العابدین علیه السلام در «صلوات شعبانیه »، صفات پیامبر و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام را چنین بیان فرموده اند:

اللهم صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ الكَهْفِ الحَصين و غياتِ المُضْطَرِّ المُسْتَكينِ و مَلْجَأَ الهاربين و منجى الخائفين وعِصْمَةِ المُعْتَصِمِينَ. (1)

خدایا ! بر محمد و آل محمّد درود بفرست که ایشان غار محکم و نفوذناپذیر، و فریادرس بیچارگان و پناهگاه فرار کنندگان و نجات دهنده افراد ناامن و حفظ کننده افرادی هستند که به دامان ایشان چنگ می زنند.

طبق معرفی امام سجاد علیه السلام حجت حق کهف حصین یا همان « غار محکم و نفوذناپذیر » است. « غار » جای پناه آوردن از شر درندگان و خطرات مختلف است. خصوصاً غاری که استحکام کافی داشته باشد و بتواند پناه آورندگان را از خطرات مصون دارد. امام علیه السلام نیز از هر کسی که به ایشان پناه آورد محافظت می نمایند. در سایه ایشان افراد می توانند از شر خطرات آسوده باشند. بنابراین محل پناه آوردن فرار کنندگان( ملجأ الهاربین )هستند.

امام علیه السلام غاری است محکم که هر کس را که به ایشان رجوع نماید، حفظ می کنند. بلکه به فریادِ هر بیچاره و درمانده ای که از ایشان یاری بخواهد می رسند و خود به یاری او

ص: 187


1- بحار الانوار / ج 87/ ص 68

می شتابند. چرا که ایشان «غوث» (1) می باشند.

انسان، غوث بودن امام علیه السلام را وقتی می یابد که واقعاً به حال اضطرار افتاده باشد، یعنی وجدان کرده باشد که دستش از همه جا کوتاه است. آن گاه می فهمد که تنها امام علیه السلام است که می تواند از او دستگیری کند.

حقیقت استغاثه این است که فرد در نهایت سختی از همه جا قطع امید کرده باشد و در واقع مستأصل و بیچاره و «مضطر » شده باشد و در این حال فریاد خواهی کند. البته این حالت انقطاع و بریدن از غیر امام علیه السلام یک امر قلبی و غیر ساختگی است. و دستگیری امام علیه السلام در این حال منجر به چشیدن صفت «غوث» می گردد از همین جهت است که فرموده اند:

«غياث المضطرّ المستكين» یعنی انسان باید به حال اضطرار و بیچارگی رسیده باشد، تا هر زمانی که فریاد خواهی از امام علیه السلام می کند، اثر دستگیری ایشان را ببیند. (2)

اما باید توجه داشت که انقطاع (قطع تعلق از غیر خدا و اهل بیت علیهم السلام) مخصوص به حالِ اضطرار و بیچارگی نیست. بلکه اگر شخص به مقام و منزلت امام عصر ارواحنافداه در عالم هستی آگاهی داشته باشد، به همان حال « انقطاع » نائل می گردد. بدون آن که گرفتاری و سختی محسوس مبتلا شود. زیرا انسان همواره نیازمند به نظر عنایت امام زمان علیه السلام خود است. نه تنها در حالت خاصی که خود احساس اضطرار می کند.

با توجه به آنچه در فصل اوّلِ همین بخش مطرح شد می توان گفت که اگر کسی در حال عافیت و سلامت و امنیت به سر می برد جز به عنایت و توجه امام زمان ارواحنافداه، نیست و اسباب عادی و معمولی به اذن و خواست ایشان اثر می گذارند. بنابراین انسانِ

ص: 188


1- در زیارت آل یس نیز امام زمان علیه السلام خود را « غوث » معرفی فرموده اند... والغوث و الرحمة الواسعة... (احتجاج طبرسی/ ج 2 /ص 316)
2- مرحوم مجلسی نقل فرموده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در عالم رؤیا به شخصی به نام ابوالوفاء فرموده اند: ... وأمّا الحُجَّةُ فاذا بَلَغَ السَيْفُ مِنكَ المَذْبَحَ - وأَوْمَا بِيَدِهِ الى حَلْقِهِ - فَاسْتَغِتْ به فهو يُغيتُكَ وهو كَهْف و غيَاتٌ لِمَنِ اسْتَغَاثَ به (بحارالانوار /ج 94 / ص 35 و 36). هرگاه شمشیر به گلویت رسید - و با دست مبارک به گلوی خویش اشاره فرمودند پس به حضرت مهدی علیه السلام استغاثه کن که او به فریادت می رسد. او برای هر کس که به پناه او برود و به او استغاثه کند، پشت و پناه و فریادرس است.

اهل معرفت به بودن امکانات مادی و فراهم بودن وسایل عادي زندگی دل خوش نمی کند و امیدی نمی بندد چون خوب می داند که اگر لطف و اراده امام علیه السلام نباشد، در یک لحظه تمام آن اسباب و امکانات از بین رفته و او به اضطرار و بیچارگی می افتد.

از این رو همۀ توجه و امید او به دستگیری و عنایت مولا و سرور او عجل الله فرجه است. و به هیچ چیز جز آن حضرت اتکاء و اعتماد نمی کند. چنین کسی در حال عافیت، همان حال انقطاعی را دارد که شخص مضطر و بیچاره در مصیبت و گرفتاری دارد و با همان سوز دل به درگاه امامش استغاثه می کند. چیزی که این حال را در او به وجود می آورد اعتقاد عمیق و مؤثر او به جایگاه امام عصر ارواحنافداه در عالم هستی است. هر چه این عقیده راسخ تر و وجدانی تر ،باشد انقطاع از غیر امام علیه السلام در او قوی تر و شدیدتر می گردد.

خوشا به حال کسانی که با چنین اعتقادی در حال عافیت ،نیز خود را لحظه به لحظه نیازمند دستگیری و عنایت امام زمانشان احساس می کنند و با این باور قلبی، همیشه حال استغاثه به درگاه ملکوتی ایشان دارند و « غیاث المضطرّ » بودنِ حضرتش را همواره با تمام وجود خود می یابند.

چنین اعتقادی لازمۀ معرفت امام علیه السلام به این اوصاف است. هر چه معرفت انسان به اوصاف امامش عمیق تر باشد، اعتقاد به آنها هم قوی تر خواهد بود. و شکر قلبی نسبت به امام علیه السلام همین اعتقاد داشتن به ایشان است.

سفینه نجات

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در معرفی خود و فرزندان گرامیشان فرموده اند:

نَحْنُ ... سُفُنُ النّجاة. (1)

ما... سفینه های نجات هستیم.

کشتی نجات در دریا به دنبال غریق می گردد تا او را از غرق شدن نجات دهد. امامان ما کشتی نجات هستند، یعنی برای نجات کسانی که در حال غرق شدن هستند می گردند تا آنها را پیدا کرده و نجات دهند. اگر کسی به ایشان پناه ببرد از او دستگیری می کنند. اما

ص: 189


1- بحار الانوار / ج 77 /ص 302

علاوه بر آن خودشان به دنبال کسانی هستند که نیاز به کمک دارند و دوست دارند به فریاد کسانی برسند که از لحاظ روحی یا جسمی در معرض خطر و غرق شدن باشند.

این تعبیر در زیارت امام زمان ارواحنا فداه در روز جمعه نقل شده است:

السلام علیک یا سفينة النجاة. (1)

هر قدر کشتی نجات بودن امام علیه السلام برای انسان روشن تر شود، اعتقاد و باور او به این ویژگی حضرتش بیشتر و قوی تر می گردد و در نتیجه شکر قلبی - که همان معرفت اختیاری است - نسبت به کشتی نجات بودن امام زمان ارواحناه فداه گزارده می شود، یعنی این حق حضرت در مقام اعتقاد قلبی ادا می گردد. بنابراین مناسب است که به بعضی از مواردی که این صفات ائمه علیهم السلام ظهور و بروز بیشتری پیدا کرده اشاره شود تا با عمق بخشیدن به معرفت امام علیه السلام بهتر بتوانیم شکر قلبی این نعمت را ادا کنیم.

داستان دعای مشلول

امام حسین علیه السلام می فرمایند: من در خدمت پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام برای طواف خانه خدا رفته بودم شب بسیار تاریکی بود و نور کمی می تابید مطاف خالی بود و زائرانِ خانه خدا هم خواب بودند. دیدگان مردم به خواب رفته بود. در همین اثناء ، پدرم شنیدند که کسی با صدای غمناک و ناراحت از یک دِل پُر درد ،استغاثه می کند. دنبال پناه می گردد و طلب رحمت می کند. وی اشعاری می خواند که ترجمه آنها این است:

«ای اجابت کننده دعای بیچاره در تاریکی ها» .

«ای رفع کننده گرفتاری و بلا و بیماری».

«زائران خانه ات خوابیدند و بیدار شدند».

«آنها مشغول دعا هستند اما چشم تو خواب ندارد »

«با بزرگواری و کرم خود از گناه من در گذر».

«ای آن که اهل حرم او را خطاب کرده اند ».

ص: 190


1- بحار الانوار /ج 102 /ص 215 در دعای پس از زیارت آل یس نیز به این صفت امام علیه السلام اشاره شده است: سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَعَلَمِ الْهُدى .. احتجاج طبرسی /ج 2 / ص 318

«اگر عفو و بخشایش تو گناهکار را در برنگیرد».

«پس چه کسی به گناهکاران انعام میکند؟».

حضرت حسین بن علی علیه السلام فرمود: پدرم به من گفتند: یا اباعبدالله شنیدی صدای گناهکاری را که به گناهش اقرار کرده و از خدا فریاد خواهی می کند؟ عرض کردم: بلی شنیدم. فرمودند: برو جستجو کن، بلکه او را ببینی من در تاریکی راه افتادم و در میان افرادی که خواب بودند رفتم تا این که وقتی بین رکن (حجر الاسود) و مقام (ابراهيم) رسیدم به شخصی که ایستاده بود برخورد کردم، به او گفتم سلام بر تو ای بنده اقرار کننده ای که (از خدا)گذشت و مغفرت و پناه میطلبی، ترا به خدا پسر عموی پیامبر خدا را اجابت کن. او که در حال نماز بود سجده و تشهد و سلامش را به سرعت به جا آورد اما سخنی نگفت تا این که با دست به من اشاره کرد که جلوی او حرکت کنم. او را خدمت امير المؤمنين علیه السلام بردم عرض کردم آن کسی که صدای مناجاتش می آمد، همین است. حضرت به او نظری افکندند و دیدند که جوانی زیبا روی با لباس های پاکیزه است :پرسیدند از کدام قبیله هستی؟ عرض کرد عرب هستم. فرمودند: حالت چطور است و گریه و استغاثه ات برای چیست؟ جوان گفت: حالم حال کسی است که گرفتار عقوق ناراحتی پدر شده و به تنگنا افتاده است به مصیبت مبتلا گشته و به غم و اندوه دچار شده است پس دعایش مستجاب نمی شود.

حضرت فرمودند: چرا این طور شدی؟ گفت من خیلی اهل بازی (قمار) و طَرَب بودم و در ماه رجب و شعبان نیز به معصیت ادامه میدادم و از خدا نمی ترسیدم اما پدر دلسوز و مهربانی داشتم که مرا از بالا و پائین شدن روزگار بر حذر می داشت و از آتش جهنم می ترساند و میگفت روشنایی و تاریکی و روزها و شب ها و ماهها و سالها و نیز فرشتگان بزرگوار از (این کارهای تو) به ستوه آمده و فریادشان به هوا بلند است.

اما وقتی پدرم با اصرار مرا نصیحت می کرد به او نهیب می زدم او را منع می کردم به او می پریدم و او را کتک می زدم تا این که یک روز به خانه آمدم و سراغ پولهایی که پنهان بود رفتم، تا آنها را بردارم و در کارهای خودم استفاده کنم ولی پدرم جلوگیری کرد. من هم پدرم را کتک زدم دستش را پیچاندم پولها را گرفتم و دنبال کارم رفتم همان وقت

ص: 191

پدرم وقتی می خواست از جایش بلند شود، دست روی زانوهایش گذاشت تا بلند شود ولی از شدت درد و ناراحتی نتوانست برخیزد. همان جا شروع به سرودن اشعاری کرد که مضمون قسمتی از آن این است:

«من همان گونه که مردم از خدا طلب باران می کنند پسرم را از خدا خواستم سپس او را تربیت کردم و بهترین غذاها را در کودکی به او دادم تا بزرگ شد. اکنون وقتی می ایستد سرش به کوهان شتر می رسد اما متأسفانه وقتی به کمال جوانی رسیده است اموال مرا به زور ستانده و دستم را می پیچاند.خدایی که قدرتش بر او غلبه دارد، دستش را بپیچاند.».

سپس پدرم به خدا قسم خورد که به سوی کعبه خواهد رفت و از من به خدا شکایت خواهد کرد. او هفته ها روزه گرفت نمازهای زیادی خواند و دعا کرد. سپس سوار بر مرکبش به سوی خانه خدا روانه شد بیابانها را طی کرد و دره ها و کوهها را پشت سرگذاشت تا این که در ایام حج اکبر به مکه رسید. به سوی خانه خدا رفت و طواف و سعی به جا آورد. آن گاه پرده های کعبه را گرفته و از خدای کعبه خواست تا حق او را از فرزندش بگیرد و یک طرف بدن او را فلج کند.

جوان گفت: قسم به آن که آسمان را به پا داشته و آب را از زمین بیرون آورده است به محض پایان یافتن دعای ایشان، آنچه می بینید بر سرم آمد بعد طرف راست جامه اش را کنار زد آن طرف بدنش فلج شده بود. سپس اضافه کرد: من از سه سال پیش از پدرم می خواستم که بیاید همان جا که مرا نفرین کرده برایم دعا کند تا خدا شفایم دهد. اما او نمی پذیرفت تا امسال شد بر من منت گذاشت و قبول کرد که بیاید. وی را سوار شتری کردم تا بتوانم او را به این جا بیاورم و برای سلامتی من دعا کند.

در راه به منطقه ای رسیدیم که پرنده ها آن جا شب پرواز کردند و به حرکت در آمدند. یکی از پرنده ها به شتر پدرم نزدیک شد شتر رم کرد و ایشان را از بالای دره به پائین پرتاب کرد پدرم میان دو سنگ افتاد و از دنیا رفت. او را همان جا دفن کردم همه امیدم را از دست دادم و از این بدتر، آن که ،مردم مرا به کسی که گرفتار نفرین پدرش شده است

می شناسند.

در این جا امیرالمؤمنین علیه السلام به آن جوان فرمودند: فریاد رس به سوی تو آمد (آتاک

ص: 192

الغُوتُ). میخواهی دعائی به تو بیاموزم که رسول صلی الله علیه و اله وسلم خدا به من یاد داده و در آن اسم اکبر اعظم عزیز اکرم خداست؟! هر کس آن را بخواند، خدا دعایش را مستجاب می فرماید و آن چه خواسته است به او عطا می فرماید. ناراحتی او را برطرف می سازد. گرفتاریش را رفع می کند غم و نگرانی او را از بین می برد، بیماری اش را شفا می دهد، شکستگی اش را جبران می کند، فقیر را به وسیلهٔ این دعا غنی می سازد، قرض هایش را پرداخت می نماید چشم زخم را بر طرف می کند، گناهان را به این دعا می بخشد، و عیب ها را به وسیلهٔ آن پوشیده می سازد، به وسیلهٔ این دعا هر کس را که از شیطانی یا زورگویی بترسد، پناه و امنیت می دهد. و اگر یک بندهٔ واقعاً مطیع خدا این دعا را بر کوهی بخواند، آن کوه از جای خودش حرکت می کند، یا اگر بر مرده ای ،بخواند خدا او را پس از مرگ زنده اش می کند و اگر بر روی آب بخواند می تواند روی آب قدم بگذارد و حرکت کند، به شرط آن که دچار عُجب نشود.

پس ای جوان! تقوای خدا داشته باش دلم برای تو سوخت. و برای این که صدق نیت تو برای خدا روشن شود نباید این دعا را برای انجام گناه بخوانی و اطمینان در دین و اعتقاد است که باعث مفید واقع شدن این دعا می گردد. پس اگر با خلوص نیت این دعا را بخوانی، خدا آن را مستجاب می فرماید و پیامبر صلی الله علیه و اله را در خواب میبینی که به تو بهشت و اجابت دعا را بشارت میدهد.

امام حسین علیه السلام فرمود: خوشحالی من از فوائد این دعا بیشتر از خوشحالی آن جوان از سلامتی و سرنوشتش بود...

سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: دوات و کاغذی بیاورید و آن چیزی را که من به شما املاء می کنم بنویسید. سيّد الشهداء علیه السلام: فرمود: من این دعا را نوشتم. (1)

در ادامه روایت آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام به جوان فرمودند: « در پایان دعا، آنچه دوست داری از خدا می خواهی و حاجت خود را نام می بری و جز با طهارت (وضو یا

ص: 193


1- دعائی که امیرالمؤمنین علیه السلام انشاء فرمودند. همان دعای مشلول است که مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان آن را نقل کرده اند مشلول به معنای فلج شده است و در پایان دعا آمده که این دعا مربوط به جوانی است که گرفتار گناهش شده است .

غسل)، این دعا را نمی خوانی».

سپس فرمودند: شب این دعا را ده بار بخوان و فردا صبح خبر خوش را برایم بیاور.

سيّد الشهداء علیه السلام فرمودند: من آن دعا را نوشتم و جوان نوشته را گرفت و رفت فردا صبح دیدیم که جوان با سلامت کامل آمد نوشته در دستش بود. میگفت: « قسم به خدا این اسم اعظم ،است. قسم به پروردگار کعبه که دعایم مستجاب شد ».

اميرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بگو چه شد؟ گفت همه خوابیده بودند و هوا تاریک بود. این نوشته را روی دستم گرفتم و مکرر این دعا را خواندم دفعه دوم شنیدم صدایی گوید: «بس ،است خدا را به اسم اعظمش خواندی.» سپس خوابیدم. در خواب رسول اکرم صلی الله علیه و اله را دیدم که دست مبارکش را بر من کشید و فرمود: از اسم اعظم عظیم محافظت کن که تو در مسیر خوبی هستی، پس با سلامت و عافیت بیدار شدم خدا جزای خیر به شما بدهد. (1)

با قدری دقت و تأمل در این روایت می توان به برخی از اوصاف امام علیه السلام پی برد. امير المؤمنين علیه السلام کشتی نجاتی بودند که خود به دنبال غریق می گشتند. می بینیم که در آن شب تاریک چگونه به جستجوی آن جوان رفته و از او دستگیری نمودند به علاوه نقش «طبابت » حضرت روشن می گردد. آن هم طبیبی که با طب خود به دنبال بیمارش می گردد تا او را پیدا کرده و شفا دهد. از طرفی این جوان از همه جا منقطع شده و با حال اضطرار به در خانه خدا آمده و استغاثه کرده است.

البته امیر المؤمنين علیه السلام« الغوث و رحمة الله الواسعة ». (2) هستند چون رحمت خدا از طریق ایشان و فرزندانشان بر خلق جاری می شود. جوان به درگاه خدا استغاثه کرده بود. ولی از آن جا که امیرالمؤمنین علیه السلام «اذن الله » بودند، صدای فریاد خواهی او را شنیدند و صفت «غياتُ المُضْطَرِ المُسْتَكين » بودنِ خود را به آن جوان چشاندند.

نکته بسیار مهم و شایسته توجه این است که آن شخص فلج درخواست شفای

ص: 194


1- مهج الدعوات / ص 151 تا 157
2- در زیارت آل یس نیز با تعبير« والغوث والرحمة الواسعة » به امام زمان علیه السلام عرض سلام می نمائیم. احتجاج طبرسی / ج 2 /ص 316

اعضاء جسمی نموده بود و امیرالمؤمنین علیه السلام که « يَد الله» بودند می توانستند دستی بر فلج او بکشند تا بدنش شفا پیدا کند. ولی از آن جا که ایشان رحمتِ فراگیر الهی بودند، او را با خدا آشنا کردند و دعائی به او آموختند که مملو از «معارف الهی » است و به وسیلهٔ ،آن جوان را به سوی خدا هدایت فرمودند.

البته رسالت اصلی پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم و ائمه علیهم السلام همین است، که به هر مناسبتی، مردم را متذکر به خدای متعال کنند و این نعمت فراموش شده را به یاد آنها بیاورند. خداوند عزّوجل در قرآن، پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم را به همین صفت معرفی کرده است:

يا أيها النبيُّ إِنَّا اَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً و مُبَشِّراً ونذيراً وداعياً إلى اللهِ بِإِذْنِه. (1)

ای پیامبر ما تو را شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا با اجازه او فرستادیم.

از آن جا که امام علیه السلام عدل و همتای پیامبر صلی الله علیه و اله می باشد، این مقام برای ایشان هم محفوظ است. در این داستان هم دیدیم که چگونه امیرالمؤمنین علیه السلام شاهد وضع آن جوان بوده و شفایش را به او بشارت دادند.

از آن مهم تر، این که وی را به سوی خدا دعوت فرمودند و با فرستادن آن جوان به در خانه خدا، مهمترین رسالت خویش را به انجام رساندند.

سراسر دعای مشلول که حضرت به آن جوان آموزش دادند، اسامی خدای عزّوجلّ است. اگر لطف الهی شامل حال ،شود با خواندن آن معارف بسیاری نصیب انسان می گردد که ارزش آن مهم تر از شفای دردی است که انگیزه خواندن دعا شده است. اگر آن جوان مبتلا ،نبود هیچ وقت آن طور استغاثه نمی کرد. پس او برای گرفتن شفای جسمی به درِ خانه خدا آمده بود و امیرالمؤمنین علیه السلام که دعوت کننده به سوی خدا بودند، به جای این که به سرعت او را شفا دهند، او را با خدای خود آشنا کردند و نعمت بزرگی به او عطا فرمودند، که به مراتب از شفای بدنش مهم تر بود. او با خواندن این دعا، هم لذت انس و مناجات با خدا را احساس کرد و هم صفتِ «داعياً الى الله » بودن امام علیه السلام را چشید.

در زیارت جامعه هنگام سلام دادن به ائمه معصومین علیهم السلام می گوئیم:

ص: 195


1- سوره احزاب/ آیات 45 و 46

السَّلامُ على الدُّعاةِ الى اللهِ. (1)

ما ایشان را به صفت داعی الله. (2) می خوانیم ولی معرفت پیدا کردن نسبت به این صفت امام علیه السلام مراتب دارد با «شنیدن»، «دیدن» و یا «چشیدن» ، درجات مختلفی از معرفتِ این وصف نصیب انسان می شود. البته حال کسی که وصفی را چشیده با حال افرادی که اثر آن را دیده یا شنیده اند بسیار متفاوت است. وظیفه ما این است که برای شناخت اوصاف ائمه علیهم السلام به قرآن کریم و احادیث پیامبر و عترت ایشان علیهم السلام مراجعه کنیم و به این ترتیب خود را در معرض تابش انوار معرفت این بزرگواران قرار دهیم.

فریاد رس بیچارگان

یکی دیگر از اوصاف امام علیه السلام که در احادیث به آن اشاره شده، صفتِ «غیاث المُضْطَرُّ المُسْتَكين» (3) است. « المضطر المستکین» یعنی کسی که از همه جا ناامید گشته، و به معنای واقعی بیچاره شده است. چنین کسی اگر از دل به وجود مقدس امام علیه السلام پناه آورد دستگیری ایشان را با همه وجودش می یابد.

به نمونهٔ روشنی از این دستگیری اشاره می کنیم:

شیخ ابراهیم ترک روضه خوان از اتقیاء و ابرار بود و سالها پناهنده ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام(شهر سامرا) بود و رابطهٔ خاصی با آن حضرت داشت. دائماً به یاد آن بزرگوار بود و به همین دلیل معروف به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی شده بود و می گفت من هر روز برای حضرت گریه می کنم. در یکی از سفرهای زیارت ثامن الائمه علیه السلام معجزه ای از توسل به حضرت ولی عصر ارواحنافداه دیده بود.

جناب آقا میرزا هادی خراسانی حائری از ایشان حکایت فرمود که در مراجعت از مشهد مقدس یکی از سادات به همراهی من از رشت به سمت ترکستان حرکت می کرد. یک لنگه جوال ابریشم همراه خود داشت و در کنار رود ارس می رفتیم. راه حرکت در

ص: 196


1- بحار الانوار / ج 102 / ص 128
2- در زیارت آل یس هم به امام زمان علیه السلام این طور سلام می دهیم « السّلام علیک یا داعی الله » احتجاج طبرسی / ج 2 / ص 316
3- بحار الانوار / ج 87 / ص 67 .

آن چند فرسخ، در خاک روس است.

آن سید بسته ابریشم را به من واگذاشت و خود پیاده از طرف خاک ایران راه پیمود شیخ :گفت من از ممنوعیت ورود ابریشم به خاک روس و این که احتیاج به گمرک و تذکره دارد، غافل بودم. یک مرتبه چهار نفر از مأمورین روس با سلاح از میان درخت ها بیرون آمدند. صیحه زدند « نگاه دارید .» مُکاری (1) ما مرد تُرک مؤمنی بود گفت این آقا آخوند است چیز گمرکی ندارد بگذار برویم یکی از آن کفّار با چوب به پای آن بیچاره زد او نعره ای زد و بر زمین خورد پایش شکست پس به سراغ من آمدند و من تنها در بیابان و همسر جوانی همراه داشتم و طفل کوچکی که از مشاهده آنها می ترسید و فریاد می زد. من گفتم چه می گوئید و چه می خواهید؟ گفت بارها و اسبابها را باز کن، ببینیم چه داری. بقچه ها را باز کردم تک تک لباس ها و خورده ریزها حتی اسباب زنها را یکی یکی نظر می کردند و می گفتند ابریشم داری؟

من چون دیدم همۀ قصد اینها ابریشم است فهمیدم کار سخت است. به کنار رفتم و یقین کردم الآن بر سر لنگه ابریشم سید می آیند و مرا خواهند برد. بر خود نترسیدم، ولی بر همسر جوان و بچه خود در این بیابان در چنگ این کافران ترسیدم که چه خواهد شد. اشک از چشمم سرازیر شد امیدم از همه جا منقطع شد. قرآن مجید را به دست گرفتم. متوسل به حضرت ولی عصر ارواحنافداه شدم و عرضه داشتم این جا محلی است که جز شما ملجأ و پناهی نیست به کنار ایستادم و تسلیم شدم.

آن چهار نفر خودشان همۀ اثاثیه را زیر و بالا کردند تا رسیدند به لنگه ابریشم، آن را باز کردند. دیدم ابریشم اعلا و خوش رنگی است آن کافران، کلاف کلاف آنها را بیرون می کشیدند و نظر می کردند و به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند این چیست؟ و می انداختند تا آخر نفهمیدند آن همه کلافها ابریشم است، تا آن که از همه گذشتند کنار رفتند و گفتند: «آخوند بار کن و برو چیزی نبود.

من اسبابها را بستم. دیدم نمی توانم بار کنم سراغ مُکاری آمدم دیدم پایش خیلی وَرَم کرده است. آن قدر وَرَم کرده که بیچاره نزدیک به مرگ رسیده است. او را صدا کردم:

ص: 197


1- مکاری کسی که چارپایان را کرایه می دهد.

برخیز گفت: پایم شکسته الآن می میرم فریاد زدم بگو یا «صاحب الزمان » و برخیز، و چنان اشکم جاری و سرازیر بود گفت محال است نمی توانم برخیزم دست او را گرفتم و گفتم بگو یا صاحب الزمان برخاست.

مأمورین به ما نظر می کردند که چه می کنیم آن مُکاری بیچاره، خرده خرده پا بر زمین گذاشت و راه افتاد ولی مثل مشک پُر از هوا بود تا آن که بارها را بار گذاشتیم. چند قدمی راه رفتیم پای او مثل مشکی بود که آن را باد کرده بودند و هوای آن بیرون رفت. پرسیدم: پایت چگونه است؟ نشان داد که ابداً نشانه ای از شکستگی نداشت و در کمال صحت و سلامت و آسودگی راه را طی کردیم و آن مکاری اعتقاد عجیبی به حقیر پیدا نمود.

بعد از دو ،ساعتی از خاک روس بیرون شدیم ایرانیان ما را ،دیدند خیلی تعجب کردند که چگونه ابریشم را از آن راه آورده بودیم. گفتند اگر شما را می گرفتند، ده سال زندان داشت و فلان مقدار باید جریمه می دادید. (1)

این داستان، مربوط به فردی است که ارتباط عمیق روحی با امام زمانش داشته و در سختی ها به عنوان نقطه امید و پناهگاه و فریادرس جز ایشان را نمی خوانده است کسی که هر روز به یاد مولای غریب خود می گرید در گرفتاری و بیچارگی هم سراغ کسی جز او نمی رود امام علیه السلام هم به بهترین صورتی از او دستگیری فرمودند.

لازمه معرفت انسان به این که امام علیه السلام: «غياث المضطر المستکین» می باشند این است که نه تنها در هنگام اضطرار و بیچارگی، بلکه حتی در زمان رفاه و آسایش، تنها نقطه اتکاء و امیدش آن وجود مقدس باشد و با داشتن او به دیگران متوسل نشود. البته رجوع به اسباب عادی در این جا نفی نمی شود ولی امید و اعتماد انسان باید به آن «غياث المضطر المستکین » باشد.

تأکید بر این مطلب ضرورت دارد که توسل به امام عصر ارواحنافداه، اختصاص به حالِ درماندگی و از کار افتادن اسباب و وسایل عادی و طبیعی ندارد بلکه در هر حال انسان باید امیدش به دستگیری امام زمانش باشد و توجه کند که دستگیری ایشان از افراد لازم نیست که همیشه به صورت مشهود یا از طریق تشرف به حضور ،ایشان باشد بلکه

ص: 198


1- العبقرى الحسان / ج 1 / بساط دوم : ص 98 - با اندکی اصلاح ادبی در عبارات کتاب.

دوستداران ،ایشان با اندکی توجه می توانند دست عنایت امام زمانشان را در حوادث عادی و معمولی زندگی خود مشاهده کنند.

این عنایت - به خصوص در بُعد روحی و معنوی بسیار- روشن است. مسیری که بدون خواست انسان جلوی پایش گذاشته می شود مربی خوب کتاب مناسب و مجلس درس یا محیط خانوادگی مساعدی که زمینه تربیت دینی صحیح را برای انسان فراهم می کنند. همۀ اینها از مصادیق دستگیری روحی و فکری امام زمان ارواحنافداه است که دوستان و ارادتمندانش را هیچ گاه فراموش نمی کند و همواره در حال رسیدگی به ایشان .است آن ،بزرگوار خود در توقیع مبارک به مرحوم شیخ ،مفید فرمود:

اِنّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُراعَاتِكُم وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُم وَ لَولا ذلك لَنَزَلَ بكم اللأَوَاءُ و اصْطَلَمَكُم الأَعْدَاءُ. (1)

ما، در توجّه و رسیدگی به شما از چیزی فروگذار نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم، و اگر غیر از این بود، قطعاً در زندگی به سختی می افتادید، و دشمنان، شما را از ریشه نابود می کردند.

پس باید دست توجه و عنایت و دستگیری امام زمان ارواحنافداه را در همه لحظات زندگی مادی و معنوی خود ببینیم و از این امر غفلت ،نکنیم و برای یقین به حضرتش منتظر نباشیم که معجزه ای از طریق تشرفی به محضر ایشان مشاهده کنیم. اگر بینا باشیم معجزات ایشان را در سراسر زندگی خود می بینیم.

چه بسیار بوده اند افرادی که بر مبنای علل و عوامل عادی نمی بایست در مسیر معرفت و ارادت به امام عصر ارواحنافداه قرار می گرفتند ولی با یک پیشامد خاص مسیر زندگی آنها متحوّل شده است.

اكثراً افراد بدون این که خودشان متوجه شوند به مسیر صحیح اعتقادی هدایت می شوند. اینها همگی به برکت توجه و دستگیری آن امام غایب از دیدگانِ ماست که غيبتش مانع لطف و عنایتش نمی گردد. چنین عنایاتی همواره وجود دارد، اما گاهی خداوند متعال به لطف فراوان خود، نمونه هایی از دستگیری های آشکار امام زمان علیه السلام را

ص: 199


1- احتجاج طبرسی/ ج 2/ ص 323

به کسانی می چشاند. و دیگران هم با شنیدن شرح حال ،آنها معرفتشان نسبت به حضرتش فزونی می یابد.

البته هر قدر اعتقادات انسان در این مرحله اوّل قوی تر باشد و بیشتر تسلیم معرفت خود گشته و حقانیت آن را از جان و دل پذیرا ،شود می تواند امیدوار باشد که خداوند مراتب بعدی معرفت را هم به او عنایت کند یعنی معرفت به وصف که از شنیدنِ شروع شده به دیدن اثرش در دیگران و بعد چشیدن خود شخص ختم می شود و در این میان نقش «اعتقاد» بسیار مهم است.

شاهد این مطلب همین داستان شیخ ابراهیم صاحب الزمانی است که با اعتقاد راسخ خود بر سر آن مکاری در حالی که پایش شکسته بود و قادر بر حرکت نبود - فریاد زد که بگو یا صاحب الزمان و ،برخیز یعنی اطمینان داشت که با نام حضرت و به عنایت ایشان درد او بر طرف می شود و همین طور هم شد.

کسی که یقین دارد امام زمانش «غیاث المضطرّ المستكين » است، با قاطعیت به او متوسل می شود و اطمینان به دستگیری او هم دارد. این اطمینان برخاسته از ایمان و اعتقاد به احادیث اهل بیت علیهم السلام در معرفی اوصاف خودشان است. که هر چه این ایمان قوی تر ،باشد معرفت شخص نسبت به امامش عمیق تر خواهد بود. همین اعتقاد و یقین سبب می شود تا معرفتِ انسان به امام زمانش علیه السلام از حد شنیدن به دیدن آثار و چشیدن و یافتن برسد.

تشرّف مرحوم آية الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی

نمونه اعتقاد و یقین والا نسبت به حضرت بقیة الله ارواحنافداء داستانی است که مرحوم آقای میرجهانی، (1) از حضرت آیةالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید شیعیان در نجف اشرف نقل کرده اند که خود شاهد قضیه بوده اند و بدون واسطه، داستان

ص: 200


1- مرحوم میرجهانی خود از دانشمندان بزرگ شیعه و از ارادتمندان خاص حضرت بقيّة الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف بودند که پس از گذراندن عمری در خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهم السلام ، در شهر خود - اصفهان - دیده از دنیا فرو بستند و در کنار مقبره مرحوم علامه مجلسی به خاک سپرده شدند.

را نقل می کرده اند.

روزی ما در منزل مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی نشسته بودیم. بسیاری از آقایان دیگر هم بودند. آسید ابوالقاسم اصفهانی مترجم عُرْوَةُ الوثقى، شيخ محمد كاظم ،شیرازی دامادهای مرحوم سید ابوالحسن (سید میرباد کوبه ای و آسید جواد اشکوری) نیز حضور داشتند در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست مرحوم آسید ابوالحسن داد.

ایشان نامه را باز کردند و داخل آن دو ورقه بود یکی از آنها نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به حضرت مهدی علیه السلام از مرحوم سید، دلیل و استدلال خواسته بود.

مرحوم سید، نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را با صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحر العلوم، (1) یمنی بود که از سادات حسنی و از علمای شیخیه (2) .بود. در این نامه، بحرالعلوم یمنی دلیلی برای وجود امام زمان علیه السلام درخواست کرده بود. مرحوم آسید ابو الحسن همان وقت جواب نامۀ او را نوشتند و در ضمن نوشتند: «شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان علیه السلام را به شما نشان دهم نامه را مهر کردند و به دامادشان آسید جواد اشکوری دادند و فرمودند:« ببر و در پست بینداز ».

دو ماه از این قضیه گذشت. شبی بعد از این که مرحوم آسید ابوالحسن در صحن امير المؤمنين علیه السلام نماز مغرب و عشاء را خواندند. یکی از شیوخ عرب به نام عبدالصاحب آمد و به ایشان گفت: «بحرالعلوم یمنی به نجف آمده است در محله و شراق، در فلان جا منزل کرده است». مرحوم آسیّد ابوالحسن فرمودند باید همین حالا به دیدنش برویم. ایشان همراه با عده ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و سرشان مرحوم آسید علی هم همراهشان بودند، ما هم رفتیم. بالآخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. مرحوم آسید ابو الحسن فرمود: الآن وقت صحبت کردن نیست چون من مستعجل هستم و کار دارم.

ص: 201


1- این شخص غیر از مرحوم آیة الله العظمی سید مهدی بحر العلوم است که از علمای بزرگ شیعه بودند.
2- علمای شیخیه تابع شیخ احمد احسانی بودند او اعتقاداتی بر خلاف ضروریات شیعه داشت تفصیل عقاید شیخیه و انحرافات آنها در رساله « هديه النملة الى مرجع الملة » نوشته مرحوم میرزا محمد رضا همدانی - از دانشمندان شیعه و شاگرد مرحوم میرزای شیرازی بیان شده است. نویسنده این رساله را به امر استادش میرزای شیرازی نوشته است.

فردا شب برای شام به منزل ما بیائید تا آن جا با هم صحبت کنیم.

سپس مرحوم سید برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل مرحوم آسید ابوالحسن آمدند. پس از صرف شام مرحوم سیّد خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین چراغ را روشن کن می خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن کرده آورد. در این هنگام مرحوم آسید ابوالحسن و بحرالعلوم و فرزندش سید ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم می خواستیم همراهشان برویم اما مرحوم سید فرمودند: « نه هیچکدامتان نیائید ». هر چهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آنها زمان زیادی گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند.

فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحرالعلوم يَمَنی سؤال کردیم دیشب کجا رفتید؟ سیّد ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت: « الحَمْدُ لِلَّهِ إِسْتَبْصَرْنا بِبَرَكَةِ الإِمَامِ السَيِّد أبي الحَسَنِ» (1) به برکت امام، (2) سید ابوالحسن شیعه شدیم. گفتیم کجا رفتید؟ گفت: « رخنا بالوادی مقام الحُجَّةِ عَلَيهِ السَّلامُ » به وادی السلام به مقام حجت علیه السلام رفتیم. وقتی به حصار مقام رسیدیم، سید ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما برگردیم. مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.

وقتی در فضای مقام داخل شدیم سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما در بیرون مقام قدم می زدیم. سپس سید ابوالحسن مشغول نماز شدند پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند میزد و می خندید ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است. آقا با چه کسی صحبت می کند؟ دو سه دقیقه صدای صحبت ها را می شنیدیم، اما تشخیص نمی دادیم که صحبت درباره چیست هیچ یک از مطالب مشخص نبود.

ناگهان سیّد صدا زد بحر العلوم داخل شو. پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سيّد فرمود نه تو نیا باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم،

ص: 202


1- مستبصر شدن به معنای بینا شدن پس از کوری است و به کسی گفته میشود که از گمراهی خارج شده و به مذهب شیعه درآمده است.
2- عربها به مراجع تقلید امام می گویند.

اما صحبتها را تشخیص نمی دادم.

ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در مقام« حجت علیه السلام » تابش کرد، و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سیدابوالحسن مرا صدا زد سید ابراهیم بیا پدرت حالش به هم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال تا به حال بیاید آب به صورت پدرم زدم و شانه هایش را مالیدم.

پدرم چشم هایش را باز کرد و بنا کرد با صدای بلند گریه کردن و بی اختیار از جا بلند شد و روی قدم های سیّد ابوالحسن افتاد و پاهای سیّد را می بوسید و دور سیّد طواف می کرد و می گفت: یابن رسول الله یابن رسول الله يابن رسول الله التوبه التوبه التوبه طریقهٔ مذهب را به من تعلیم ،بده من توبه کردم سپس سید ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم.

به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن برگشت. چهار ماه بعد، زوّار یمنی به نجف آمدند و بحرالعلوم نامه ای توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و از سیّد تشکر و قدردانی کرده بود. «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلدين من شیعه دوازده امامی شده اند. »

(بعد مرحوم میرجهانی فرمود:) مردم باید به این مطلب اهمیت بدهند که اگر انسان حقيقتاً خلوص پیدا کرد امام زمان ارواحنافداه به فریاد می رسد ما خالص نیستیم. حبّ دنیا نمی گذارد ما کاری بکنیم. (1)

منظور از نقل این داستان توجه دادن به اعتقاد شدید مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه بود باید توجه کنیم که اعتقاد چه اندازه مؤثر است.شیعه باید چنین اعتقادی به امام زمان ارواحنافداه داشته باشد تا توفیق چشیدن اوصاف امام به او عطا شود.

هر مرتبه ای از معرفت که نصیب شخص شد باید با اعتقاد و تسلیم در برابر آن، آماده رسیدن به مرتبه بالاتری از معرفت گردد. هر قدر اعتقاد در مراحل پائین قوی تر شود شخص می تواند امیدوار باشد که مراتب بعدی هم به او عنایت گردد تا بتواند اثر اوصاف

ص: 203


1- مجالس المهدى علیه السلام.

امام را در دیگران ببیند و یا حتی مورد فضل بیشتری قرار گرفته و وصف امام علیه السلام را بچشد. نقش اعتقاد در کسب مراتب معرفت بسیار مهم است. عقل آدمی حکم می کند که بعد از کسب معرفت قلب خود را با امام علیه السلام گره بزند و اعتقادات خود را محکم کند و امید داشته باشد که معرفت بالاتری نصیب او شود، چرا که خداوند کریم امید افراد امیدوار را ناامید نمی سازد. در قضیه یاد شده دیدیم که اعتقاد مرحوم آیةالله سيّد ابوالحسن اصفهانی چگونه باعث شد که امام عصر ارواحنافداه حاجت ایشان را برآورد و به این وسیله حجّت را بر مخالفان آشکار سازد.

البته باید توجه داشت که هر کسی نمی تواند به خود جرأت چنین کاری را بدهد. یعنی به خودش یا دیگران از طرف امام زمان علیه السلام و عده هایی بدهد و آنگاه از آن حضرت انتظار داشته باشد که حتماً طبق وعده های او عمل کند. این گونه حالات در انسان به طور مصنوعی ایجاد نمی شود، بلکه باید شخص با عمل به وظایف دینی خود آن قدر نزد امام زمانش آبرو کسب کند و آن قدر پیش ایشان عزیز و محترم گردد، که اگر در شرایطی قرار گرفت که چنین تقاضایی از حضرتش کرد دست رد به سینه اش نخورد.

اما کسانی که خودشان می دانند رابطه صمیمانه و خالصان های با امام عصر علیه السلام ندارند و آن قدر در اداء تکالیف دینی خود کوتاهی کرده اند که در مقابل حجت خدا، احساس خجالت می کنند؛ نباید خودشان را با امثال مرحوم آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی قیاس کنند و چنان انتظاراتی از امام زمان علیه السلام خود داشته باشند ،بله اگر کسی بین خود و خدا احساس می کند که آنچه شایسته است، در ارتباط با امام علیه السلام و دوستان ایشان انجام داده و در پیشگاه خداوند خود را بی آبرو نمی بیند از چنین فردی، آن گونه توقعات بعید نیست.

همچنین از این قضیه می آموزیم که توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه نباید فقط در گرفتاری های مادی و ناراحتی های جسمی باشد بلکه امور معنوی و نیازهای روحی انسان مهم تر است و باید در این گونه امور هم متوسل به حضرتش شویم تا بتوانیم مسیر هدایت را به سلامت طی کنیم و از دامهای شیطان که برای فریب انسانها گسترده است رهایی یابیم. اینجاست که باید اهمیت پناه بردن به امام علیه السلام را قدری مورد تأمل قرار دهیم.

ص: 204

استعاذه

یکی از مهم ترین شؤون امام علیه السلام که تأمین کننده اساسی ترین نیاز ما به ایشان است، ملجأ و پناه بودن امام علیه السلام در حفظ انسان در برابر خطراتی است، که او را در مسیر هدایت تهدید می کند.

لغزشگاههای مختلف و متعددی برای انسان در طریق بندگی پروردگار وجود دارد که بسیاری از آنها برای او ناشناخته و فریبنده ،است یعنی به سادگی برای او قابل تشخیص نیستند. انسان بدون آن که خودش بفهمد و بداند در معرض سقوط و انحراف قرار می گیرد. چه بسا در مواردی گمان کند که تقربی به سوی پروردگارش پیدا می کند ولی در همان حال گرفتار تسویل و فریب شیطان باشد. اصولاً شناخت شیاطین و راه های فریب دادن آنها در مسیر هدایت انسان، لازمۀ سلوک و طيّ طريقِ بندگي خداست. اما این امر به راحتی قابل تشخیص و کشف نیست.

یکی از کمالاتی که خداوند عزّوجلّ در امام علیه السلام به عنوان مربی بشر در مسیر هدایت قرار داده، شناخت شیطان و راههای فریب دادن او و نیز توانایی نجات انسانها از دام اوست. هر کس به این حقیقت آگاه شود مطمئن ترین پناهگاه برای حفظ شدن از شرّ شیاطین را ،یافته که باید با التجاء به ائمه علیهم السلام خود را از انواع و اقسام خطرات در این مسیر نجات دهد. این است که استعاذه (پناه آوردن) به امام علیه السلام یکی از مهم ترین وظایف انسان نسبت به ایشان است.

شناخت امام علیه السلام به این وصف (پناه دادن) گامی مؤثر در استعاذه به ایشان می باشد. برای آشنایی با این صفت امام علیه السلام به فرازهایی از وصیت امیرمؤمنان علیه السلام به کمیل بن زیاد - که جزء تربیت شدگانِ خاص حضرت بوده اند - مراجعه می کنیم، که در این خصوص دستور العمل های مهمی به او داده اند.

سعيد بن زيد نقل می کند که: کمیل بن زیاد را دیدم و از او در مورد فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدم.کمیل به من گفت: آیا می خواهی آن وصیت و سفارشی که امیرالمؤمنین علیه السلام یک روز به من فرمودند به تو بازگویم که برای تو، از دنیا و هر آنچه که در آن است بهتر است؟ گفتم بلی. او گفت روزی ،حضرت به من وصیت فرمودند که:

ص: 205

يا كُمَيْلَ بْنَ زِيادٍ سَمَّ كُلَّ يومٍ بِاسمِ اللهِ ولا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَتَوَكَّلْ عَلَى الله، واذكرنا وسَمٌ بأَسْمائِنا وصَلَّ عَلَيْنا واسْتَعِذْ بِاللهِ بنا، وادْرَأُ بذلكَ عَنْ نَفْسِک وَ ما تَحوطه عنایتک، تُكَفَّ شَرَّ ذلك اليومِ إِنْ شَاءَ اللهُ.

ای کمیل بن زیاد هر روز نام خدا و «لاحول ولاقوة الا بالله » را بر زبان جاری ساز، و بر خدا توکل کن و (هر روز) ما را یادکن و ما را به اسم نام ببر و بر ما درود بفرست، و به واسطه ما به خدا پناه آور و به این وسیله از خود و آنچه تحت مراقبت توست محافظت کن تا انشاء الله از شر آن روز در امان باشی.

...يا كُمَيْلُ إِذَا وَسْوَسَ الشَّيْطَانُ في صَدْرِكَ فَقُلْ: أَعوذُ بِاللَّهِ القَوِيِّ مِنَ الشَّيْطَانِ الغَويّ وأعُوذُ بِمُحَمَّدٍ الرَضِي مِنْ شَرِّ مَا قُدِّرَ وقُضِيَ وأعُوذُ بِإِلَهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الجنَّةِ والناس أجمعين ... تكفى مَؤُونَةَ ابليس و الشياطين معه، ولَوْ اًنَهُم كلهم أبَالِسَةُ مِثْلُه.

ای کمیل هنگامی که شیطان در دل ترا وسوسه می کند بگو: از (شر) شیطان گمراه به خدای توانا پناه می برم و از شر قضا و قدر به حضرت محمد صلى الله عليه و اله وسلم که مورد خشنودي (خدا) است، پناه می برم و از شر تمام جن و انس به معبود همۀ مردم (خدا) پناه می آورم.... در این صورت از خطر کارهای ابلیس و شیاطینی که با او هستند حفظ می شوی، هر چند همۀ آنها شیطان هایی مانند خود شیطان (اصلی) باشند.

يا كُمَيْلُ إِنَّ لَهُم خُدَعاً وشَقَاشِق و زَخَارِفَ وَ وَسَاوِسَ وخُيَلاء ، على كلِّ اَحَدٍ قَدْرَ مَنْزِلَتِهِ في الطاعَةِ والمَعْصِيَةِ، فَبِحَسَبِ ذلكَ يَسْتَولُونَ عَلَيْهِ بِالْغَلَبَةِ.

ای کمیل همانا شیاطین نسبت به هر کس متناسب با منزلتش در انجام طاعات و ارتکاب معاصی، خدعه ها و فریبها و ظاهر سازیها و وسوسه ها و خودستایی دارند. و بر هر کس متناسب با همان منزلت غلبه می کنند.

يا كُمَيْلُ سَخَطُ اللَّهِ تَعَالَى مُحِيطٌ بِمَنْ لَمْ يَحْتَرِزْ مِنْهُم بِاسْمِهِ وبِنَبِيِّهِ و جَميعِ عَزَانِهِ وَعَوْذِهِ جَلَّ وَعزَّ، وصَلَّى الله عَلى نَبِيِّه وآله وسَلَّم.

ای کمیل هر کس از ،شیاطین به نام خدا و پیامبرش و همه آنچه (خدا) برای پناه آوردن قرار داده پرهیز نکند مشمول ناخشنودی خدای متعال می باشد.

ص: 206

يا كُمَيْلُ إنَّهم يَخْدَعُونَكَ بِأَنْفُسِهِمْ فَإِذَا لَمْ تُجِبْهُم مَكَرُوا بِک و بِنَفْسِكَ بِتَحْسينِهِم اليک شَهَوَاتِک واعْطَائِكَ آمَانِیک وإِزادَتَك، ويُسَوِّلُونَ لَكَ ويُنْسُونكَ ويَنْهَونَكَ وَيَأْمُرُونَكَ ويُحَسِّنُونَ ظَنَّكَ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، حَتَّى تَرْجُوَه فَتَغْتَرَّ بِذلك فَتَعْصِيَهُ، وجَزَاءُ العَاصِي لَظَى.

ای کمیل شیاطین ابتدا خودشان ترا فریب می دهند و اگر پاسخ مساعد از تو نگیرند، از در مکر و حیله وارد می شوند تا این که از این راهها ترا به وسیله خودت فریب دهند. به این صورت که امیال و خواسته های ترا برایت زیبا جلوه می دهند و آرزوها و خواسته ات را برآورده می سازند و (کارهای زشت را )برای تو می آرایند و (حقایق و خوبی ها را )از یاد تو می برند و ترا امر( به ارتکاب بدیها ) و نهی (از انجام خوبی ها) می کنند و آن قدر ترا نسبت به خدای عزّوجلّ خوش گمان می کنند، تا این که بیش از اندازه به او امیدوار شوی و به خاطر امید ،زیاد به خود مغرور شده و به گناه بیفتی در حالی که کیفر گناهکار آتش است.

يا كُمَيْلُ إِنّ إِبْلِيسَ لَا يَعِدُ عَنْ نَفْسِهِ، وانّما يَعِدُ عَنْ رَبِّهِ، لِيَحْمِلَهُمْ على مَعْصِيَتِهِ فَيُوَرِّ طَهُم.

ای کمیل همانا ابلیس از جانب خودش و عده نمی دهد بلکه از طرف پروردگارش وعده می دهد وعده خود را از جانب خدا وانمود می کند تا این که انسانها را به گناه کشانده و آنها را به هلاکت برساند.

يا كُمَيْلُ إنه يَأْتي لَكَ بِلُطفِ كَيْدِهِ، فَيَأْمُرُكَ ما يَعْلَمُ أَنَّكَ قَدْ أَلِفْتَهُ مِنْ طَاعَةٍ لا تَدَعُها، فَتَحْسَبُ أَنَّ ذلك مَلَك كَريمٌ، وإنّما هو شَيْطَانٌ رَحِيمٌ. فَاذَا سَكَنْتَ إِلَيْهِ واطماننتَ، حَمَلَكَ عَلَى العَظَائِمِ المُهْلِكَةِ الَّتِي لا نَجَاةَ مَعَهَا.

ای کمیل شیطان بسیار ظریف و ماهرانه ترا فریب می دهد ترا، به عمل خوبی فرمان می دهد که به انجام آن عادت کرده ای و از انجام آن فروگذار نمی کنی، به طوری که تو می پنداری فرشته بزرگواری به سراغ تو آمده در حالی که او یک شیطان رانده شده است. آنگاه وقتی به او اطمینان کردی و نسبت به او خیالت آسوده شد (دیگر نگران فریب شیطان نبودی) در آن زمان ترا به ورطه های خطرناک تباهی

ص: 207

می اندازد که راه نجاتی از آنها پیدا نمی کنی.

يا كُمَيْلُ إِنَّ لَه فِخَاخَاً يَنْصِها، فَاحْذَرْ أَنْ يُوقِعَكَ فيها.

ای کمیل همانا شیطان تله هایی دارد که آنها را بر سر راه افراد قرار می دهد. پس مواظب باش که ترا در آنها نیندازد.

يا كُمَيْلُ اِنَّ الْأَرْضَ مَمْلُوَّةٌ مِنْ فِخَاخِهِم فَلَنْ يَنْجُوَ مِنها الا مَنْ تَشَبَّثَ بِنا. وقد أَعْلَمَكَ اللهُ أَنَّهُ لَنْ يَنْجُوَ مِنها الّا عِبَادُهُ وعِبادُهُ اَولِيَاؤُنا. (1)

ای !کمیل همانا زمین از تله های شیاطین پر است تنها کسانی از آنها نجات پیدا می کنند که به ما متشبث شوند( بچسبند) و خداوند ترا آگاه فرموده که از آن تله ها فقط بندگانش نجات پیدا می کنند. که بندگان او اهل ولايت ما (اهل بيت علیهم السلام ) هستند.

امام امیرالمؤمنین علیه السلام کمیل را به خطراتی که از ناحیهٔ شیاطین پیش روی اوست تذکر داده اند و پناهگاه را نیز معرفی فرموده اند وقتی انسان بداند شیطان به چه صورتهایی ممکن است در صدد فریب او برآید می کوشد تا مراقبت ها و محافظت های لازم را پیش بگیرد.کسی که خطر را عمیق تر و جدی تر احساس کند برای مصون ماندن از آن به دنبال کهف حصین می گردد.

البته همان طور که امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند، تنها راه محفوظ ماندن از خطرات شیطان، تشبّث به اهل بیت علیهم السلام است. تشبّث یعنی چسبیدن. وقتی انسان در همه امور خود را به ایشان بچسباند و در هیچ موردی از ایشان فاصله نگیرد، آن وقت می تواند اطمینان یابد که در دام شیطان نمی افتد. ولی اگر چنین نکند - هر چند که مقید به انجام طاعات الهی و اهل عبادت باشد - مصون ماندنش از شر شیطان تضمین نشده است بلکه همان طاعت ها و عبادت ها ممکن است وسیله ای در دستِ شیطان شوند که نیرنگ خود را از طریق آنها اعمال کند.

کسی که در دام شیطان ،افتاده گمان می کند که کار خوب انجام می دهد و به خدا تقرّب می جوید اما در واقع اسیر شیطان است و پیوسته از خدا دور می شود پس انسان روی

ص: 208


1- بحار الانوار /ج 77 / ص 268 تا 274

اعمال خوب و عبادت هایش هم نمی تواند حساب کند و به دلیل انجام آنها خود را مصون از شر شیاطین بداند، چون ممکن است این عبادات را هم به دستور شیطان انجام دهد در حالی که به خیال خودش گمان کند که از فرشته الهی فرمان می برد.

این است که استعاذه به اهل بیت علیهم السلام که باب استعاذه به خداوند سبحان است - تنها راه تأمین سلامت انسان از آفات و خطراتی است که در اثر اغوای شیطان، تهدیدش می کند.

این که امام علیه السلام چگونه متشبثین به خود را حفظ می نمایند امری است وجدانی که هر کسی آن را بچشد، معرفتش به امام علیه السلام - از جهت این وصف خاص - عمیق تر و بیشتر می شود. البته دانستن و اعتقاد به این که امام علیه السلام چنین دستگیری هایی از خطر شیاطین می کنند. آن معرفت اولیه را در انسان ایجاد می کند تا زمینه ساز مراتب بالاتر شود. بنابراین سفارشاتی نظیر آنچه امیرالمؤمنین ارواحنافداه به کمیل فرمودند، می تواند تأثیر بسزایی در بالا بردن درجۀ انسان در معرفت امام علیه السلام داشته باشد.

معرفت امام علیه السلام در هر درجه و رتبه ای زمینه ساز تسلیم فرد در مقابل وصف امام است. و با پذیرش آن، شکر قلبی نسبت به همان وصف تحقق می یابد. تنها اعتقاد قطعی و جازم به این اوصاف از شخص دستگیری می کند. یعنی انسان باید با همه وجودش بپذیرد که اگر امام او را حفظ کند از شیطان هیچ کاری ساخته نیست و در این اعتقاد خود هیچ گاه تردید نکند و برای در امان ماندن از شر شیاطین تنها به ایشان پناه آورد.

این گونه اظهار قدرت در برابر شیطان، برخاسته از معرفت قلبی است قائل شدن به این شأن امام علیه السلام اختیاری و کاملاً مبتنی بر معرفتی است که نصیب فرد گشته است. به هر اندازه که فرد پناه دهندگی و نجات دادن امام علیه السلام از دامهای شیطان را چشیده باشد، وظیفه دارد به همان اندازه اعتقاد قوی تری به ایشان داشته باشد. البته از آنجا که اعتقاد داشتن و تسلیم شدن جنبۀ اختیاری دارد انسان می تواند از آن سرپیچی کند. یعنی با وجود این که این کمال امام علیه السلام را هم یافته است.اما با سوء اختیارش اعتقاد محکمی نداشته و یا در عمل کوتاهی کند و به جای استعاذه و توسل جستن به امام علیه السلام به غیر ایشان توجه کند. چنین کسی یقیناً مرتکب کفران نعمت گشته است.

ص: 209

شاهد خدا بر خلق

خدای متعال در قرآن پیامبرش را این گونه معرفی فرموده است:

يا أَيُّها النَّبيِّ إنا أَرْسَلْنَاكَ شاهِداً و مُبَشِّراً ونذيراً و داعياً إلى اللهِ بِاذْنِهِ وسِراجاً منيراً. (1)

(ای پیامبر) ما تو را گواه (بر خلق) و بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا با اجازه اش و چراغی روشنایی بخش فرستادیم.

در این ،آیه خدای عزّوجلّ پیامبرش را به عنوان «شاهد» معرفی کرده است. و چون به فرمایش حضرت صادق علیه السلام، امام علیه السلام، عدل پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم است، باید این وصف را برای ایشان هم قائل شویم. و بدانیم که امام علیه السلام هم شاهد بر امّت هستند. این وصف برای ائمه علیهم السلام در آیات دیگر قرآن هم ذکر شده است.

وكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُم شهیدا. (2)

و این چنین شما را امت وسط قرار دادیم تا شما بر مردم شاهد باشید و پیامبر صلی الله علیه و اله بر شما شاهد باشد.

در این ،آیه چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:

اوّل این که: منظور از «امت» چه کسانی می باشند؟ آیا همۀ مسلمانان مخاطب این آیه هستند؟ با مراجعه به روایات اهل بیت علیهم السلام می بینیم که مراد آیه از امت، مردم و یا همهٔ مسلمانان نیست، بلکه منظور گروه خاصی است که همان ائمه علیهم السلام می باشند. خداوند سبحان در آیه دیگری از ،قرآن این امت را معرفی فرموده است. (3)

كُنتُم خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بالله. (4)

شما بهترین امتی بوده اید که برای مردم آشکار شده اید در حالی که امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید.

ص: 210


1- سوره احزاب / آیات 45 و 46
2- سوره بقره / آیه 143
3- البته باید توجه داشت که تعریف معنای «امت» به وسیلهٔ آیۀ دیگری از قرآن باید با توجه به کلام معصوم لا - ثقل دیگر و عِدل قرآن - صورت پذیرد.
4- سوره آل عمران / آیه 110

امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه عمومی است ولی در این آیه، سخن از عده خاصی است که خدای تعالی آنها را برای این منصب معرفی کرده است. اهل بیت علیهم السلام این عده خاص را معرفی فرموده اند

عَنْ أبي عبدالله عَلَيه السَّلامُ في قول الله « كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ... ».

يغني الأمَّةَ الّتي وَجَبَتْ لَهَا دَعْوَةُ ابراهيمَ عَلَيه السَّلام... وهُمُ الأُمَّةُ الوسطى. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از امت در این آیه امتی هستند که دعای ابراهیم علیه السلام (که از خدا درخواست امامت کرد) در حق ایشان مستجاب شده... و ایشان امت وسط هستند.

نکته دوم که در این آیه باید مورد توجه قرار گیرد این است که منظور از «وسط » بودن امت چیست و ایشان واسط بین چه چیزهایی می باشند؟ خود آیه نشان می دهد که ائمه علیهم السلام بر مردم و نیز پیامبر صلی الله علیه و اله و بر ائمه علیهم السلام گواه هستند. بنابراین ائمه امّت وسط بین مردم و پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم می باشند.

عن عَلَيِّ عَلَيه السَّلامُ : إِنَّ اللهَ تَعَالَى إِيَّانَا عَنى بِقَولِهِ: « لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى الناسِ ويَكُونَ الرَّسُولُ عليكم شهيداً ، فَرَسُولُ اللهِ صلّى الله عليه و آله شاهِدٌ عَلَيْنا، و نَحنُ شُهَداءُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ و حُجَّتُه في أَرْضِهِ، ونَحنُ الذِينَ قالَ اللهُ تعالى: « وكذلك جَعَلْنَاكُم أُمَّةً وَسَطاً ». (2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خدای متعال با گفتار خود (لتكونوا...) تنها ما را قصد فرمود. پس پیامبر خدا گواه بر ما است و ما گواهان خدا بر آفریدگانش و حجت او در زمینش هستیم و ما هستیم آنان که خدای تعالی دربارۀ آنها فرمود: « وکذلک جعلناکم امّةً وَسَطاً».

نکته سوم این که وصفِ شاهد که به امام علیه السلام نسبت داده شده، به چه معناست؟ و چه اثری در اعتقادات ایجاد می نماید؟ وقتی کسی را شاهد بر امری می دانیم در حقیقت عقیده داریم که او بر آن امر ،ناظر و از آن آگاه است. بنابراین پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم و ائمه علیهم السلام از احوال مردم آگاهی دارند و اعمال آنها را می بینند.

ص: 211


1- تفسير عیاشی / ج 1 / ص 195
2- تفسير كنز الدقائق / ج 2 / ص 179

وقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُم ورَسُولُه والمُؤْمِنُونَ. (1)

و (ای پیامبر) بگو عمل کنید که خدا و رسولش و مؤمنان عمل شما را می بینند.

در این آیه وصف شاهد و شهید بودن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام با تعبیر « دیدن اعمال » بیان شده است.

برای روشن شدن مطلب به تفسیر اهل بیت علیهم السلام ذیل این آیه شریفه مراجعه می نمائیم.

عن محمد بن مسلمٍ عَنْ أَحَدِهما - عَلَيهما السّلام - قال: سُئِلَ عَنِ الأعمالِ. هَلْ تُعْرَضُ عَلى رسولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهَ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَال: ما فيه شَكٍّ أرَأَيْتَ قولَ اللهِ عَزَّ و جَلَّ « و قل اعْمَلُوا..... قال : لِلهِ شُهَداءُ فِي أَرْضِهِ. (2)

از امام باقر یا صادق علیه السلام سؤال شد، آیا اعمال بر پیامبر عرضه می شود؟ فرمودند در آن شکی نیست. آیا این قول خدای عزوجل را ندیده اید که عمل کنید.

تا آخر (آیه) بعد حضرت فرمودند: خدا روی زمین شاهدانی دارد.

امام معصوم علیه السلام در این روایت به وجود شاهدانی بر روی زمین تأکید فرموده اند. می دانیم که خداوند پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را شاهدان خود بر روی زمین قرار داده است. در آیه مذکور، خدای متعال شاهدان روی زمین را معرفی فرموده که پیامبر صلی الله علیه و اله و « مؤمنون »هستند. منظور خداوند سبحان از «مؤمنون» چیست؟ به آموزگاران کتاب خدا مراجعه می کنیم راوی می گوید:

كُنْتُ عِندَ أبى عبدِ اللهِ - عَلَيه السَّلامُ - فَسَأَلْتُه عن قَولِهِ تعالى « وَ قُل اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُم و رسوله والمُؤْمِنُونَ ». قال: إِيَّانا عَنى. (3)

راوی از امام صادق علیه السلام درباره آیه « و قل اعملوا... » می پرسد امام می فرمایند: (خداوند) فقط ما را قصد کرده است. (4)

بنابراین در این آیه شریفه منظور از مؤمنون، ائمه علیهم السلام هستند. در روایت دیگری، امام

ص: 212


1- سوره برائت / آیه 105
2- تفسير كنز الدقائق / ج 5 /ص 534 / ح1
3- بصائر الدرجات/ جزء 9/ باب 5/حدیث 1
4- «عَنی » به معنی« قَصَدَ » است و مقدّم شدن «ایانا » بر آن دلالت بر حصر می کند.

صادق علیه السلام در پاسخ به همین سؤال فرموده اند:

هُمُ الأَمةُ عَلَيْهِمُ السَّلام. (1)

پس همان طور که همان طور که خدای عزوجل اعمال بندگان را می بیند، پیامبر و ائمه علیهم السلام نیز ناظر بر آنها هستند. اثر اخلاقی این باور و اعتقاد قلبی توجه انسان به نظارت پیامبر صلی الله علیه و اله و امامش بر اعمال او است و مسلّماً در پیشگاه ،ایشان بسیاری از اعمال انسان احتیاج به تجدید نظر خواهند داشت.

در کتاب وسائل الشیعه، روایات ذیل این آیه شریفه در بابی نقل شده است که توجه به عنوان این باب نیز مفید است.

بابُ وُجوبِ الحَذَرِ مِنْ عَرْضِ الْعَمَلِ عَلَى اللهِ وَ رَسولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام. (2)

باب مراقبت و توجه دربارۀ عرضۀ عمل به پیشگاه خدا و رسول صلی الله علیه و اله وسلم و ائمه علیهم السلام نظارت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بر اعمال بندگان، از طرفی توجه بیشتر افراد به اعمال خود را می طلبد و از طرف دیگر سبب می شود که ایشان پیروان خویش را در انجام کارهای نیک و استغفار از گناهان یاری فرمایند و به هر حال خیر این عمل به دوستداران ایشان می رسد.

عَنْ أَبي جَعفَرِ عَلَيه السَّلامُ قال: قال رسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله - و هو في نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ - : إنّ مُقامى بينَ أَظْهُرِكُم خَيْرٌ لكم، وإنّ مُفَارَقتى ايّاكُم خير لكم. فقام اليه جابر بنُ عبدِ اللهِ الانصارى وقال: يارسولَ اللهِ أمّا مُقامُكَ بَيْنَ أَظْهُرِنا فَهُوَ خَيْرٌ لنا، فكَيفَ يكونُ مُفارَقَتُكَ ايَّانا خَيْراً لَنا؟ فقال: اَمّا مُقامى بَيْنَ أَظْهُرِكُم خَيرٌ لكم، لأَنَّ الله - عَزَّوَجَلَّ - يقولُ: و ما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وأَنْتَ فيهم (3)... فامّا مُفارَقتي فيهم... اياكم فهو خَيْرٌ لكم، لِأَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَليَّ كُلَّ اثْنَيْنِ و خميس، فما كان مِنْ حَسَنٍ، حَمِدْتُ الله عليه، و ما كانَ مِنْ شَيْءٍ إِسْتَغْفَرْتُ لكم. (4)

ص: 213


1- بصائر الدرجات / جزء 9 / باب 5 / حدیث 11
2- وسائل الشيعة / ج 11 / ص 386
3- سوره انفال / آیه 33.
4- تفسير كنز الدقائق / ج 5 / ص 334

حضرت باقر العلوم علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و اله در میان جمعی از اصحاب خود فرمود:

بودنِ من در میان شما برای شما خیر است و جدایی من از شما هم برایتان خیر است جابر بن عبدالله انصاری از ایشان :پرسید ای رسول خدا بودن شما در میان ما که البته برای ما خیر است ولی چگونه جدایی شما از ما برای ما خیر می شود؟ حضرت فرمود: اما بودنِ من در میان شما برای شما خیر است چون خدای عزّوجل فرمود: « تا وقتی تو در میان آنها هستی خدا ایشان را عذاب نمی کند»... و اما جدایی من از شما برایتان خیر است چون در هر دوشنبه و پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه می شود. آنگاه برای کارهای خوب شما خدا را سپاس می گویم و برای کارهای بد شما (از خدا) طلب مغفرت می کنم.

عذابهای عمومی آن گونه که بر امت های پیشین نازل می شد - هیچ کدام بر امت اسلام نازل نشد. چرا که خدای متعال به پیامبر صلی الله علیه و اله خود وعده داده بود که تا وقتی ایشان میان امت ،هستند آنها را عذاب نکند.

نکته دیگر این روایت، تصریح پیامبر است بر این که دو روز از هفته، اعمال بندگان را بررسی می فرمایند و از آن جائی که ائمه علیهم السلام عدل پیامبر صلی الله علیه و اله هستند این خصوصیت دربارۀ ایشان هم صادق است. در سیره و گفتار ائمه علیهم السلام نیز به طور مکرر آگاهی ایشان از اعمال بندگان دیده می شود.

یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام «داود بن كثير رِقّی » نقل می کند که نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم ایشان بدون آن که من سخنی بگویم به من فرمود:

لا يا داود لقد عُرِضَتْ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ يَومَ الخميس، فَرَأَيْتُ فما عُرِضَ عَلَيَّ مِنْ عَمَلِكَ صِلَتَكَ لِابْنِ عَمِّكَ، فلانٍ، فَسَرَّنى ذلك. إنّى عَلِمْتُ أَنَّ صِلَتَكَ له أَسْرَعُ لِفَناءِ عُمْرِه و قطع أجَلِهِ. (1)

ای داود روز پنج شنبه اعمال شما بر من عرضه شد در آنچه به من عرضه شده بود، دیدم که تو با پسر عمویت - فلانی - صله رسیدگی داشتی این کار تو مرا خوشحال کرد. من فهمیدم که رسیدگی تو، به او سبب شد که او زودتر از دنیا برود و اجلش

ص: 214


1- وسائل الشيعه / ج 11 /ص 390/ ح 15

برسد.

داودگفت: من پسر عمویی داشتم که ناصبی خبیث و دشمن اهل بیت علیهم السلام بود شنیدم که خود و خانواده اش در سختی زندگی می کنند. پس قبل از این که به مکه بروم، برایش پولی فرستادم وقتی به مدینه برگشتم، امام صادق علیه السلام این خبر را به من دادند.

امام صادق علیه السلام این گونه از اعمال شیعیان خود آگاه بوده اند و بدین ترتیب داود بن کثیر رقی، شاهد بودن امام زمانش را نسبت به اعمال خود چشید و به بیان دیگر امام علیه السلام را به وصف «شاهد» شناخت.

مسلّماً عمق معرفت او با کسی که این داستان را می شنود بسیار تفاوت دارد. و قطعاً این اختلاف در عمق معرفت در اعتقاد او هم مؤثر است. احتمالاً داود تا آخر عمر، در کوچکترین عمل خویش همواره امام صادق علیه السلام او را شاهد و گواه می دید، و سعی می کرد اعمالی انجام دهد که مورد رضای ایشان است و البته رضای خدا جز با رضای امام علیه السلام محقق نمی شود.

ولی کسانی که توفیق چشیدن این وصف امامشان را نیافته اند با مطالعه سیره ائمه پیشین و روایات ایشان، می توانند از راه شنیدن معرفتِ غیابی نسبت به شاهد بودن امام خویش پیدا کنند و همواره خود را در حضور او بدانند و اعتقاد داشته باشند که امام علیه السلام نه تنها روزهای دوشنبه و پنج شنبه بلکه همیشه و در هر شب و روز، شاهد بر اعمال او هستند.

در این زمینه به داستانی دربارۀ امام رضاء علیه السلام توجه می کنیم.

عبدالله بن ابان روغن فروشی بود که مدتی خدمت امام رضا علیه السلام مجاور شده بود. او یک بار که به محضر ایشان شرفیاب می شود عرض می کند:

أَدْعُ اللهَ لِي وَلِأَهْلِ بَيْتِي.

برای خود و خانواده ام از شما التماس دعا دارم.

فقال: أولَسْتُ أَفْعَلُ؟! إِنَّ أَعْمالَكُم لَتُعْرَضُ عَلَيَّ في كلِّ يومٍ ولَيْلَةٍ.

حضرت فرمودند: آیا من این کار را نمی کنم؟ (فکر میکنی من شمارا دعا

ص: 215

نمی کنم؟).

عبدالله بن ابان می گوید پذیرفتن این مطلب برای من سنگین آمد.

فقال لى: أمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللهِ عَزَّوجَلَّ: « َوقُل اعْمَلُوا فَسَيرى الله عَمَلَكُم و رَسُوله والمؤمنونَ». (1)

قال: هُوَ و الله علي بن ابيطالب عَلَيْهِ السَّلامُ .

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: به راستی که اعمال ،شما هر روز و شب بر من عرضه می شود. آیا در قرآن نمی خوانی « و بگو عمل کنید که خدا و رسول و مؤمنان عمل شما را میبینند». قسم به خدا منظور از «مؤمنان» علی بن ابیطالب علیه السلام است.

عبدالله بن ابان با وجود این که مدتی مجاور امام علیه السلام بوده ولی هنوز ایشان را به این وصفشان نشناخته بود. از این رو وقتی حضرت برای او توضیح می دهند که من هر روز و شب اعمال شما را دیده و برایتان دعا می کنم، تعجب کرده و پذیرش مطلب برایش سنگین می شود. امام ناچار برای او از قرآن شاهد می آورند.

به راستی اهل بیت علیهم السلام آن چنان مظلوم و غریب بودند که حتی برای شیعیان نزدیک خود نیز ناشناخته بودند. سپس در انتهای روایت، امام رضا علیه السلام یکی از مصادیق «مؤمنون» را که «امیرمؤمنان» علیه السلام است، معرفی فرمودند.

نا گفته نماند که احادیث مربوط به عرضه اعمال بر پیامبر و ائمه علیهم السلام که بعضی دو روز در هفته و بعضی هم هر صبح و شام را معین کرده اند، با یکدیگر تعارضی ندارند چون هر دو صورت آن امکان پذیر است و پذیرفتن یک گروه از روایات، مانع از قبول دستهٔ دیگر نیست. احتمال دارد که نحوه عرضه اعمال در این دو صورت با یکدیگر متفاوت باشد.

به هر حال، طبق صریح احادیث اعمال بندگان بر همۀ اهل بیت علیهم السلام عرضه می شود. و عمل «عبد الله بن ابان » ، نه فقط به امام رضا علیه السلام که زنده بودند و امام زمانش بودند، بلکه بر همه معصومین بزرگوار علیهم السلام تا امام زمانش عرضه می شد.

امام شناس کسی است که معتقد باشد امام علیه السلام شاهد و ناظر بر اوست. وقتی کسی این

ص: 216


1- وسائل الشيعه /ج 11 / ص 387/ ح 5

وصف امام علیه السلام را شنید، نباید مانند وقتی باشد که نشنیده است چون معرفت نسبت به این صفت به او عطا شده و نوبتِ عمل اختیاری او رسیده است. او باید با اعتقاد به این صفت، امام علیه السلام را بشناسد. و مسلماً اگر امام شناس شد، نحوه عملکرد او باید متأثر از معرفتش باشد.

کسی که خدای عزوجل و پیامبر صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین و امامان خود علیه السلام را شاهد بر اعمال خویش می داند و به این معرفت خود اعتقاد دارد، چگونه می تواند در اعمالش بی دقتی و سهل انگاری کند؟

با نقل داستان دیگری از امام رضا علیه السلام، از خدای عزوجل درخواست می کنیم که معرفت ما را نسبت به امام عمیق تر فرماید.

موسی بن ستار می گوید: من همراه حضرت رضا علیه السلام بودم که به دیوارهای شهر طوس رسیدیم. صدای شیون و ناله ای را شنیدم، دنبال صدا رفتم که به جنازه ای برخوردیم. در همین حال دیدم مولایم علی بن موسی الرضا علیه السلام از اسب خویش پیاده شد، به سوی جنازه رفت، آن را بلند کرد و چنان که بره به مادر خود می چسبد خود را به آن جنازه چسبانید و به من فرمود:

يا موسى بْنَ سَيَّار! مَنْ شَيَّعَ جِنَازَةَ وَلِيٌّ مِنْ اَولِيَائِنَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَومٍ وَلَدَتْهُ أُمُّه لا ذَنْبَ عَلَيْه.

ای موسی بن سیار ! هر که در تشییع جنازه یکی از دوستان ما شرکت کند، از گناهان خود پاکیزه می شود، همانند روزی که از مادر متولد شده است.

همین که جنازه را نزدیک قبر بر زمین نهادند دیدم که امام علیه السلام به طرف جنازه رفتند. و مردم را کنار زدند تا خود را به جنازه رساندند آنگاه دست مبارک خود را بر سینه او نهادند و فرمودند:

یا فلانَ بنَ فلانٍ أَبْشِرْ بِالجَنَّةِ فلا خَوفَ عَلَيْكَ بَعْدَ هذه الساعةِ.

ای فلانی، پسر فلانی، تو را به بهشت مژده باد بعد از این لحظه دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست.

عرض کردم فدایت شوم آیا شما این شخص را می شناسید، در حالی که قسم به

ص: 217

خدا تاکنون قدم بر این سرزمین نگذاشته بودید؟! امام علیه السلام فرمودند:

يا مُوسى بنَ سيّارٍ ! أَمَا عَلِمْتَ أنا معاشِرَ الأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنَا اعمال شيعتِنا صَباحاً و مَساءً؟ فما كانَ مِنَ التقصير في أعمالِهِم سَأَلْنَا الله تعالى الصَفْحَ لِصَاحِبِه و ما كانَ مِنَ العُلُوِّ سَأَلْنَا اللَّهَ الشُّكْرَ لِصاحِبِه. (1)

ای موسی بن سیار ! آیا نمی دانی که اعمال و رفتار شیعیان ما در هر صبح و شام بر ما گروه امامان عرضه می شود؟ آن گاه اگر تقصیری در رفتار آنها باشد، از خداوند می خواهیم که از سر تقصیرشان در گذرد و اگر کار خوبی داشته باشند، از خداوند خواهیم که به آنها جزای خیر دهد.

از این حدیث می توان فهمید که عرضه اعمال بر امامان علیه السلام چه بشارت بزرگی به دوستان و شیعیان ایشان است. اگر امام علیه السلام برای آمرزش گناهان کسی طلب مغفرت کنند، امید است که خداوند به آبروی ایشان از سر تقصیر آن فرد بگذرد.

بنابراین شاهد بودن ائمه علیهم السلام بر اعمال و رفتار انسان از طرفی ممکن است باعث خجالت و بی آبرویی او گردد. (در صورتی که گناهانی مرتکب شده باشد). و از طرف دیگر سبب امیدواری است، چون مظهر رحمت واسعه الهی برای او دست به دعا بلند ،کند و برای گناهانش عفو و بخشش از خداوند می خواهد.

به این ترتیب باید بدانیم که گناهان ما تا چه اندازه ممکن است دلهای پاک پیامبر و اهل بیت ایشان علیهم السلام را به درد آورد. به همین سبب تا جائی که می توانیم، باید از معاصی پرهیز کنیم .

بشارت دیگری که نمونه ای از آن در این حدیث بیان شد حاضر شدن امام علیه السلام بر سر جنازه دوستانشان است. این مطلب را ائمه علیهم السلام به همۀ دوستان و شیعیان خود وعده فرموده اند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام به شطیطه نیشابوری (بانوی فداکار شیعه که با وجود : اختلافات فراوان فکری در آن زمان بر ولایت امام زمانش ثابت قدم مانده بود) پیغام داده بودند که بر جنازه او حاضر خواهند شد. محمد بن علی نیشابوری که در مدینه خدمت

ص: 218


1- بحار الانوار /ج 49 / ص 98 و 99

حضرت رسیده بود. پس از مرگ شطیطه امام علیه السلام او را در نیشابور، سوار بر شتر خودشان دید که برای خواندن نماز بر جنازه شطیطه آمده بودند. امام علیه السلام به محمد نیشابوری فرمودند: به دوستان خود سلام مرا برسان و به ایشان بگو:

إنّى و مَنْ يَجري تجرايَ مِنَ الأيْمَةِ لابُدَّ لَنَا مِنْ حُضُورٍ جَنَائِزِكُم فِي أَيِّ بَلَدٍ كُنتُم فَاتَّقُوا اللهَ فِي أَنْفُسِكُم. (1)

ما امامان بر خود لازم می دانیم که بر سر جنازه های شما در هر سرزمینی که هستید - حاضر شویم پس در مورد خودتان تقوای الهی را پیشه نمائید.

کلام اخیر ،حضرت هشداری است به همۀ شیعیان ائمه علیهم السلام، که با داشتن پیشوایانی چنین دلسوز و مهربان، کاری نکنند تا ایشان را از خود رنجیده خاطر و ناراحت کنند. ضمناً توجه داشته باشند این مژده شامل حال کسانی می شود که با ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام از دنیا بروند. و اگر کسی چنین حالی دارد باید مراقب باشد که به خاطر انجام گناهان از این نعمت بزرگ محروم نگردد هیچ کس از دوستداران ایشان نمی تواند مطمئن باشد که در حال مرگ هم دارای محبت ایشان باشد.

به هر حال اگر ما واقعاً شاهد بودن امام علیه السلام را باور کنیم در اعمالمان اثر بسزایی دارد. اهمیت و ارزش این معرفت و باور قلبی و درک نعمت بودن ،آن وقتی بر انسان آشکار می شود که دیگر فرصت عمل به پایان رسیده است و این شاهدان روی زمین، برای آخرین بار هنگام مرگ و در قبر پروندۀ انسان را مرور می فرمایند. پس خوب است که قدر این نعمت تا فرصتی باقی است - دانسته شود.

امام باقر علیه السلام در پاسخ به ،راوی در مورد آیۀ « اعملوا فسيرى الله... والمؤمنون » فرمودند:

ما مِنْ مُؤْمِنٍ يَمُوتُ ولا كافرٍ، فَيُوضَعَ في قَبْرِهِ، حَتَّى تُعْرَضَ عَمَلُهُ على رَسولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهَ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وعلى عَليٍّ عَلَيه السَّلامُ فَهَلُمَّ جَرّاً، إِلَى آخِرِ مَنْ فَرَضَ الله طاعَتَهُ على العباد. (2)

هیچ مؤمن و کافری نمی میرد که در قبرش گذاشته شود، مگر این که کارهایش به رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام- تا آخرین کسی که خدا اطاعتش را بر بندگان

ص: 219


1- بحار الانوار / ج 48 / ص 75
2- بصائر الدرجات / جزء 9 / باب 5/ ح 8

واجب کرده است عرضه می شود.

آخرین کسی که خدای عزّوجل اطاعتش را بر بندگان واجب گردانیده امام زمان هر کسی می باشد. بنابراین کسانی که در عصر امامت حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف زندگی می کنند اعمالشان به پیامبر صلی الله علیه و اله و دوازده امام علیه السلام عرضه می شود.

حال اگر کسی متذکر باشد که عملش مورد توجه چه بزرگوارانی قرار می گیرد، قطعاً در اعمال و رفتار خویش دقت بیشتری می کند.

حضرت حجّة بن الحسن ارواحناله الفداء تاکنون بیش از 1160 سال است که به صورت زنده بر همه کسانی که در زیر پرچم امامت ایشان هستند، نظارت دارند. با توجه به این که مدت امامت ایشان تاکنون بیش از چهار برابر (1) دورۀ امامت سایر ائمه علیهم السلام بوده، تعداد مأمومین ایشان از همه ائمه علیهم السلام بیشتر است. خوب است کمی تأمل کنیم که ایشان در این مدت طولانی شاهد و ناظر بر چه اعمالی از امت خود بوده اند؟!

برای این که شاهد بودن امام علیه السلام بیشتر روشن شود، باید متذکر شویم که ایشان نه تنها از اعمالِ بیرونی (جوارحی)،افراد بلکه از نیت های قلبی (جوانحي) آنها نیز آگاه می باشند. اگر کسی یک بار از غربت امام زمان علیه السلام غمگین شود، این حال قلبی او به امام علیه السلام عرضه می شود و از طرفی اگر خدای نکرده - دلهای شیعیان لحظه ای از ایشان فاصله بگیرد از آن هم مطلع می شوند. خلاصه هیچ فکر ذهنی و خطور قلبی نیست، مگر این که ایشان نسبت به آن آگاه هستند.

اگر ما امام زمان علیه السلام را این گونه شاهد اعمال خود بدانیم از کارهای خویش شرم می کنیم و می فهمیم که با این همه لطف و عنایت ،حضرت چقدر در ادای حق ایشان کوتاهی کرده ایم. اگر با شنیدن و اعطای معرفت امام علیه السلام به وصف شاهد بودن ایشان اعتقاد پیدا نکنیم و با جان و دل تسلیم آن نشویم، در حقیقت کفران نعمت امام علیه السلام را کرده ایم.

ص: 220


1- از ابتدای امامت امیرالمؤمنین علیه السلام تا سال 260 هجری قمری که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند؛ 250 سال مدت امامت یازده معصوم علیهم السلام بوده است. در حالی که امامت حضرت مهدی روحی و ارواح العالمين له الفداء، تا کنون ( 1421 ه-. ق) 1161 سال می باشد.

ساقی تشنگان

امام رضا علیه السلام در توصیف امام علیه السلام فرموده اند:

الإمام الماء العَذْبُ عَلَى الظَماء والدال عَلَى الهدى والمنجي مِنَ الرَدى. (1)

امام علیه السلام آب گوارا در حال تشنگی و دلالت کننده بر هدایت و نجات دهنده از سختی های هولناک است.

این صفات امام علیه السلام - همچون بقیۀ اوصاف - چشیدنی است تا انسان تشنه نباشد، شیرینی و گوارایی آب را نمی تواند بفهمد. خوشا به حال کسی که تشنه هدایت امام علیه السلام باشد. در آن صورت می تواند از دست مبارک امام علیه السلام سیراب شود.

اهل بیت علیهم السلام«نجات دهنده» از سختی ها هستند (المنجى من الرَّدى) و انسان را از سختی های هولناک که با سقوط در آن هلاک می شود نجات می دهند. از این رو به حکم عقل، باید در سختی ها انسان به دامان ایشان متمسک شود و از آنها کمک بخواهد.

کسی که امام علیه السلام را به این صفت ،بشناسد اگر در مشکلات به کسی غیر از ایشان امید ببندد، کفران نعمت کرده است و اگر در این صورت به هلاکت افتد، خود مقصر است.

اما هر کس که به در خانه ایشان رفته و طلب یاری کند نجات می یابد.

من أتاكم تجي. (2)

هر کس نزد شما آید، نجات می یابد.

برای این که روشن شود امام علیه السلام تشنگان هدایت را چگونه سیراب می کند و به چه صورت راه هدایت را به ایشان می نمایاند، نمونه ای از دستگیری امام صادق علیه السلام از یک تشنه هدایت را از قول ابو بصیر صحابي وفادار حضرت صادق علیه السلام نقل می کنیم:

جناب ابوبصیر می فرماید: همسایه ای داشتم که از مأموران دولت و اهل حرامخوری بود (جزو ایادی سلطان ظالم بوده است) شراب می خورد و مرا اذیت می کرد. چند بار از او خواستم که دست از اذیت من بردارد، ولی فایده نکرد. یک بار

ص: 221


1- اصول كافى /كتاب الحجة / باب نادر جامع في فضل الامام / ح 1
2- از عبارات زیارت جامعه / بحار الانوار / ج 102 / ص 129

که به او اصرار کردم. گفت فلانی: من آدم دردمند و گرفتاری هستم، ولی تو سالم و (از لحاظ روحی) تندرست هستی اگر مرا به مولایت معرفی کنی، امید دارم که خدا به وسیله تو مرا نجات دهد.

ابوبصیر می گوید: این سخن او به دلم نشست. وقتی خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم حال او را بیان کردم حضرت فرمودند: وقتی به کوفه رفتی او به دیدنت می آید به او بگو جعفر بن محمد برایت پیغامی فرستاده است: « روالی که در زندگی پیش گرفته ای رهاکن من برای تو نزد خدا بهشت را ضمانت میکنم » (أضمِنُ لک عَلَى اللهِ الجَنَّةَ).

ابوبصیر می گوید: وقتی به کوفه برگشتم همان شخص به دیدنم آمد، در حالی که عده دیگری هم آمده بودند. وقتی منزل من خلوت شد، به او گفتم: وضع شما را به عرض امام علیه السلام رساندم. حضرت فرمودند: به او سلام برسان و بگو آن روالی که تاکنون داشته رها کند و من برای او نزد خدا بهشت را ضمانت می کنم. او گریه اش گرفت و پرسید: تو را به خدا ! خود حضرت چنین چیزی به تو فرمودند؟ قسم خوردم که این کلام را حضرت به من فرمودند. پس گفت: کافی است و رفت.

پس از چند روز کسی را سراغ من فرستاد و مرا به خانه اش دعوت کرد. وقتی به خانه اش رسیدم، دیدم بدون لباس پشت در ایستاده است و می گوید ابابصیر! از هرچه در خانه داشتم که حرام بود، بیرون آمدم و الآن همان طور که میبینی هستم (لباسی ندارم که بپوشم). ابوبصیر می گوید: رفتم و از دوستان و آشنایان برایش لباس تهیه کردم.

چند روز بیش نگذشت تا اینکه کسی را سراغ من فرستادكه من مریض شده ام رفتم دیدم مریض است و این مرض موجب فوتش شد. من هم در این ایام مرتب به او سر می زدم و رسیدگی می کردم یک بار که به دیدنش رفته بودم، در آخرین روزهای حیات و در حال احتضار بود دیدم از حال رفت و بیهوش شد. بعد به هوش آمد و به من گفت:

يا أبابَصيرٍ قَد وَفي صَاحِبُكَ لَنا

ص: 222

ای ابابصیر مولای ،تو به عهدش و فاکرد.

و بعد از دنیا رفت.

ابوبصیر می گوید: من به حج رفتم در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و اجازه ورود خواستم. همین که داخل شدم هنوز یک پایم بیرون و پای دیگرم داخل خانه بود که حضرت فرمودند:

یا اَبا بصيرٍ قد وَفيْنَا لِصاحِبِک. (1)

ای ابوبصیر ما به وعده خود در حق دوستت و فاکردیم.

در این قضیه می بینیم فرد گناهکاری که اهل شرابخواری و آزار و اذیت و غرق در حرام بوده و بر لبه پرتگاه هلاکت قرار گرفته بود، چگونه با لطف خدا، بر بیچارگی خودش واقف گشته و فهمیده که از چه کسی باید کمک بخواهد. آن گاه با توسل به امام زمانش، به دستِ ساقی تشنگان هدایت به مسیر صحیح راه یافته و این اوصاف امام علیه السلام را چشیده است.

ائمه علیهم السلام انسانهای بسیار آلوده را هم این چنین نجات می دهند. و معرفت خود را به آنها می چشانند.

آنچه همسایه ابوبصیر از منجی و هادی بودن امام علیه السلام فهمید معرفت عمیقی نسبت به امام علیه السلام برایش به ارمغان آورد. اعتقاد او به این اوصافی که چشید، شکر قلبی نسبت به این نعمت ها را محقق می سازد. ولی البته شنیدن این اوصاف هم ساقی تشنگان هدایت را به ما معرفی می کند و اگر ایشان را به عنوان منجی و ساقی هدایت شناختیم، موظف هستیم که به آن معتقد شویم و به ایشان مراجعه کنیم و گرنه مرتکب کفران نعمت گشته ایم.

رفیق مونس

امام رضا علیه السلام در معرفی امام علیه السلام این طور فرموده اند:

الإمام الأنيس الرفيق. (2)

امام رفیق مونس است.

ص: 223


1- بحار الانوار / ج 47 / ص 145
2- اصول كافى / كتاب الحجة / باب نادر جامع في فضل الامام وصفاته / ح1.

اگر کسی با امام علیه السلام دوستی کند، ایشان رفیق خوبی برای او خواهند بود. اگر انسان این رفاقت را بچشد شیرینی و گوارایی آن را می یابد در سیره ائمه علیهم السلام می خوانیم کسانی که با امام زمانشان رفاقت کرده اند به خیر دنیا و آخرت دست یافته اند. به عنوان نمونه در سیره امام صادق علیه السلام این چنین نقل شده است:

هشام بن حکم می گوید: یکی از اشراف اهل کوهستان، وضع مالی خوبی داشت و هر سال حجّ به جا می آورد. هر وقت که می خواست به حج برود، در مدینه مهمان امام صادق علیه السلام می شد. با حضرت رفیق شده بود حضرت هم با لطف خود، یکی از خانه هایی را که در اختیارشان بود به او واگذار می کردند و او در مدینه مهمان حضرت بود. یک سال مراسم حج او طولانی شد. و چون می خواست مزاحمت زیادی برای امام علیه السلام ایجاد نکند، ده هزار در هم به ایشان داد، و از حضرت خواست که برایش خانه ای تهیه کنند و خودش عازم حج شد.

در برگشت خدمت حضرت علیه السلام رسید و عرض کرد: فدایتان شوم برای من خانه خریدید؟ حضرت فرمودند:بلی و برگه ای را به دست او دادند. در آن نوشته شده بود:

بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اشْتَرى جعفر بن محمّدٍ لِفُلان بن فلانٍ الجَبَلي، اشْتَرى له داراً في الفِرْدَوسِ : حَدُّها الاوّلُ رسولُ اللهِ صلى الله عليه و آله، والحَدُّ الثاني امير المؤمنينَ عَلَيه السَّلامُ والحَدُّ الثالثُ الحَسَنُ بنُ عَلَى عَلَيهما السَّلامُ، والحد الرابع الحُسَيْنُ بْنُ عَلَى عَلَيها السَّلامُ .

«بنام خداوند بخشاینده مهربان این است آنچه جعفر بن محمد برای فلانی پسر فلانی اهل کوهستان خریده است برای او خانه ای در بهشت خریده که یک همسایه اش پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و یک طرفش امیرالمؤمنین علیه السلام و سوی دیگرش امام حسن علیه السلام طرف چهارم آن امام حسین علیه السلام است».

سند را دست او دادند. مرد آن را خواند و گفت خدا مرا فدای شما گرداند راضی شدم.

حضرت فرمودند: من پول تو را بین فرزندان امام حسن و حسین علیه السلام تقسیم

ص: 224

کردم. و امیدوارم که خدا این را بپذیرد و ثواب تو را بابت این کار، بهشت قرار دهد.

مرد کوهستانی به سوی شهر خویش رفت و سند را با خودش برد، تا هنگام مرگش فرا رسید و به بیماری مرگ افتاد. نزدیکان خود را جمع کرد و آنها را قسم داد که سند را با او دفن کنند. آنها هم به توصیۀ او عمل کردند و سند را با او دفن کردند. فردا صبح که سر قبرش آمدند دیدند سند روی قبر است و روی آن نوشته شده:

وَفى لي والله جعفرُ بنُ محمّدٍ بما قال. (1)

قسم به خدا جعفر بن محمد علیه السلام به آنچه که فرموده بود و فاکرد.

آگاهی از این حقایق این اعتقاد را به ما می دهد که اگر کسی زندگی و نعمت های آن را با امام زمانش معامله کند چیزی نصیب او می شود که انتظار آن را هم نداشته است. هر کس طعم دوستی با امام علیه السلام را بچشد، می فهمد که این مونس رفیق، بهترین نعمت ها را برای دوستش فراهم می سازد. مسلماً کوتاهی در این امر و از دست دادن این مونس مهربان، باعث خسران ابدی می گردد.

پدر دلسوز و مادر مهربان

امام رضا علیه السلام در ادامه فرمایش خود در معرفی امام علیه السلام فرموده اند:

الامام... الوالِدُ الشَّفيقُ والاَخُ الشقيقُ والأُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصغير. (2)

امام ... پدر دلسوز و برادر دو قلو و مادر دلسوز نسبت به بچه کوچک است.

در بحث گذشته نمونه ای از رفاقت امام علیه السلام را دیدیم حال ببینیم منظور از « پدر دلسوز» بودن امام علیه السلام چیست؟

یک پدر دلسوز در مقابل فرزند خود احساس مسؤولیت می کند و نگران اوست. پدر بیش از آن که به فکر راحتی خود باشد به آسایش فرزندش می اندیشد. می کوشد تا بهترین امکانات را برای او فراهم کند و در مقابل زحمتی که می کشد، هیچ توقعی ندارد.

در واقع پدر و مادر به فرزندشان احسان و لطف می کنند یعنی بدون هیچ چشم

ص: 225


1- بحار الانوار / ج 47 / ص 134
2- اصول کافی / کتاب الحجة / باب نادرٌ جامع في فضل الامام وصفاته/ح 1.

داشتی برای او زحمت کشیده انتظار تلافی و جبران از او ندارند. و از احسان و محبّت به فرزند خود لذت می برند. پدر و مادر با دیدن آسایش فرزندشان خوشحال می شوند. چه بسا لذتی که آنها از خوشی فرزندشان می برند بیشتر از خود فرزند باشد. اگر شاهد موفقیت او در هر موردی مثل درس ،اخلاق ،تقوی، امام شناسی و... باشند، واقعاً شادمان می شوند و از این که فرزندشان پیشرفت کند و به منزلتی دست یابد لذت می برند و حاضر هستند برای پیشرفت او هر زحمتی را متحمّل شوند.

در مقابل، اگر خدای ناکرده یک نقیصه یا عیب و مشکلی برای فرزند پیدا شود - بدون هیچ مجاز و استعاره ای - آن را مشکل خودشان می دانند. هیچ گاه پدر و مادری بیماری فرزندشان را با خود بی ارتباط نمی دانند، بلکه بیمار شدن فرزند به اندازه بیماری خودشان و یا حتی بیشتر از آن باعث ناراحتی شان می شود. به خصوص اگر فرزندشان کوچک و ضعیف باشد، در مقابل ناراحتی او بی تاب می شوند.

جالب اینجاست که حتی وقتی فرزندشان بزرگ می شود و به مرحلهٔ تشکیل خانواده و فرزند داشتن می رسد باز هم پدر و مادر با نگرانی نسبت به او احساس مسؤولیت می کنند.

این حالتِ پدر و مادر برخاسته از محبّت قلبی آنهاست. منطق محبّت، منطق خاصی است که تا زمانی که کسی اهل آن نباشد نمی فهمد. اگر کسی پدر یا مادر نباشد، نمی تواند احساس آنها را نسبت به فرزندشان درک کند.

از طرفی خطای فرزند موجب ناراحتی پدر و مادر می شود آنها در مقابل دیگران خود را مسؤول رفتار فرزندشان می دانند، حتی اگر مجبور به تنبیه او گردند.

به عنوان مثال، اگر بچه در مدرسه کار خلافی انجام دهد و به شکلی خبر آن به پدر و مادر برسد آنها بسیار ناراحت و از رفتار فرزندشان خجالت زده می شوند. قطعاً هیچ پدر و مادری در اولین برخورد با اولیاء مدرسه نمی گویند که رفتار او به ما ارتباطی ندارد و هر کاری می خواهید با او بکنید. بلکه معمولاً با شرمندگی مقابل مسؤولین مدرسه ایستاده و حتی سرشان را پائین می اندازند و عذرخواهی می نمایند. توجه داریم که فرزند خطا کرده ولی پدر عذر می خواهد چون فرزند منسوب به پدر است.

ص: 226

پس یکی از خصوصیات پدر دلسوز، این است که نسبت به کارهای خوب و یا ناشایست فرزند خود احساس مسؤولیت می کند و گناهان او را به گردن می گیرد. امام علیه السلام هم که حقیقتاً پدر دلسوز امت خود هستند، از گناهان شیعیان بسیار آزرده می شوند و خطاهای آنها را منسوب به خود می دانند.

معصومین علیهم السلام که خود را نزد خداوند، گناهکار و مقصر می دانند، یکی از وجوه استغفار و توبه ایشان، به گناهان شیعیان آنها مربوط می شود. (1) در آیات و روایات به طور مکرّر نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و اله چه اندازه نگران امت خود بوده اند. و همواره خبر بخشوده شدن امت برای حضرتش بشارت بزرگی بوده است.

به عنوان مثال در ابتدای سوره فتح می خوانیم:

إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مبيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ و ما تَأَخَّرَ.

( ای پیامبر) ما برای تو، فتح آشکار قرار دادیم تا خدا گناهان گذشته دور و نزدیک تو را ببخشد.

پیامبر صلی الله علیه و اله که معصوم ،بودند نه تنها از گناه بلکه از ترک اولی هم مصون بودند. پس منظور از بخشوده شدن ایشان چیست؟

امام هادی علیه السلام به این سؤال پاسخ روشنی داده اند:

عن أبى الحسن الثالث - عَلَيه السَّلامُ - : أنه سُئِلَ عَن قَولِ اللَّهِ لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ ومَا تَأَخَّرَ. فقال عَلَيه السَّلامُ : وأَيُّ ذَنْبٍ كانَ لِرَسولِ اللهِ مُتَقَدِّماً أو مُتَأَخَّراً؟ وإِنما حَمَلَهُ اللهُ ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلَيَّ (عَلَيه السَّلامُ مِمَّنْ مَضَى مِنْهُم ومَنْ بَقَ، ثُمَّ غَفَرها الله له. (2)

دربارۀ قول پروردگار که به پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: « برای این که گناهان گذشته دور و

ص: 227


1- شاید وجه دیگر استغفار معصومین علیهم السلام این باشد که ایشان خود را به جهت عجز از شکر نعمت پروردگار، گناهکار می دانند و از خدا طلب بخشایش می نمایند. مسأله شکر نعمت از نظر ایشان آن قدر با اهمیت است که محور عبادت های آنها است. چون عبادت ایشان از نوع عبادات تجار به طمع ثواب و بهشت و یا عبادت بردگان از ترس آتش و عقاب نیست بلکه خدا را عبادت می کنند، تا بتوانند شکر او را به جای آورند با وجود همۀ عبادت ها باز در انجام شکر خود را مقصر می دانند و چه بسا که این تقصیر خود را گناه بدانند و از آن استغفار کنند.
2- تفسير كنز الدقائق / ج 12 /ص 269.

نزدیک تو را ببخشائیم»، از امام هادی علیه السلام سؤال شد. حضرت فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و اله چه گناهی در گذشته دور و نزدیک داشته است؟ (یعنی ایشان گناهی نداشته اند). همانا خدا، گناهان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را - چه آنهایی که گذشتند و چه آنها که ماندند - بر پیامبر صلی الله علیه و اله بار کرد و سپس آنها را برای حضرتش بخشود.

مگر پیامبر صلی الله علیه و اله گناهی داشته اند که مربوط به گذشته های دور یا نزدیک باشد؟! مسلّماً آن حضرت، معصوم است، بلکه بار گناهان شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام، (1) بر پشت پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم سنگینی می کند. حضرت این سنگینی را احساس می نمایند، که از خدای غفّار، درخواست عفو و بخشش می کنند.

پیامبر صلی الله علیه و اله ولی و پدر شیعیان هستند و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام منسوب به ایشان می باشند. بنابراین همان طور که پدر از خطای فرزندش ناراحت شده و طلب بخشایش می کند، آن حضرت نیز از گناهان شیعه استغفار می نمایند. از طرفی پدر و مادر با دیدن خطای فرزندشان بسیار ناراحت می شوند تا آنجا که ممکن است فرزند را تنبیه کنند و او را از خود برانند و یا با او حرف نزنند ولی بعد از مدتی خودشان - زودتر از فرزند - مایل می شوند که با او ارتباط برقرار کرده و آشتی کنند و حتی منتظر بهانه ای می شوند که او را ببخشایند.

اهل بیت علیهم السلام نیز نسبت به شیعیان گناهکار همین وضعیت را دارند چون می دانند که آنها هیچ پناهگاهی جز امامان خود ندارند. از این رو، شیعیان را هر اندازه هم که گناهکار ،باشند از خود نمی رانند. بلکه از خدا برای ایشان طلب مغفرت می کنند.

امام زمان علیه السلام که وارث پیامبر صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، همین حالت را نسبت به دوستان خود دارند. چرا که این حالت مقتضاي « الوالد الشفيق » بودن آن امام همام است. در زیارت آل یس به امام عصر علیه السلام این گونه سلام می کنیم:

السّلام عليكَ حينَ تَحْمَدُ و تَسْتَغْفِرُ. (2)

ص: 228


1- در روایات فقط شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام ذکر شده است. چرا که تنها آنها رابطه خود را با پیامبر صلی الله علیه و اله برقرار نگه داشته اند گناه کسانی که زیر چتر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نرفته اند به پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم ربطی ندارد.
2- احتجاج طبرسی/ ج 2/ ص 316 .

وقتی که امام زمان علیه السلام دست به دعا بلند نموده اند و برای گناهان ما شیعیان گناهکار از خدا طلب مغفرت می نمایند، به ایشان سلام می کنیم. وقتی ما توجه کنیم که در حالی به امام زمانمان سلام می کنیم، که حضرتش به خاطر گناهان ما در پیشگاه خدای مهربان - در حال شرمساری و سر به زیر افکنده - طلب عفو می نمایند، حال دیگری پیدا می کنیم. اگر ما دوستدار این پدر مهربان و برادر و فادار باشیم نمی توانیم خجلت ایشان را به جهت کارهای زشت خود تحمل کنیم.

راستی امام عصرا علیه السلام تا چه اندازه باید به خاطر کارهای بد شیعیانشان در پیشگاه الهی احساس شرمندگی کنند؟ به همین جهت است که ائمه اطهار علیهم السلام از شیعیان خود خواسته اند که:

كُونُوا دُعاةً الى أَنْفُسِكُم بِغَيْرِ الْسِنَتِكُم، وكُونُوا زَيْناً ولا تَكُونُوا شَيْناً. (1)

(مردم را) با غیر زبانهایتان به سوی (مذهب) خود دعوت کنید و (برای ما) زینت (مایه آبرومندی) باشید و مایه ننگ نباشید.

کارهای خوب ،فرزند باعث افتخار و سربلندی پدر و مادر، و خطاهای او باعث سرافکندگی و ننگ آنها می شود.

لطف پدرانه امام علیه السلام همواره شامل حال شیعیان است ولی متأسفانه اغلب شیعیان از این امر مهم غافل هستند. امام عصر ارواحنافداه ، وظیفه پدری خود را در هر زمان انجام می دهد. ولی آیا فرزندان در مقابل این پدر دلسوز به وظیفه خود عمل می کنند؟!

آن حضرت، نه تنها «پدر دلسوز » امت، بلکه پدری هستند که از عواطف و احساسات مادرانه هم برخوردار هستند. امام رضا علیه السلام امام را مادر نیکوکار به بچه کوچک (بالوَلَدِ الصغير) معرّفی فرموده اند. علاقه و محبّت مادر به بچه کوچک بسیار روشن است و بالاترین مظهر محبّت به شمار می آید. هر کس بخواهد بهترین نمونه محبت و عاطفه

شدید در دنیا را نشان دهد، به محبّت مادر نسبت به فرزندش کوچکش اشاره می کند. امام علیه السلام برای پیروان خود مانند مادری نیکوکار است. آن هم مادری که بچه کوچک دارد. بچه کوچک بیشتر نیازمند رسیدگی و توجّه است مادری که بچه کوچک دارد، پیوسته

ص: 229


1- اصول كافى /كتاب الايمان والكفر / باب الورع / ح 9.

بدون یک لحظه غفلت، نگران حال فرزند است و در صورت رسیدن کمترین آسیب به بچه اش واقعاً بیتاب می شود. مشکلات بچه کوچک برایش غیر قابل تحمل است. عاطفه مادر حقیقتی روشن است که تا کسی مادر ،نباشد نمی تواند عمق محبّت و عاطفه او را بفهمد.

ما شیعیان باید باور کنیم محبت امام عصر ارواحنافداه به ما مجموع محبتی است که یک پدر دلسوز و یک مادر مهربان نسبت به فرزند کوچک خود دارد. این حقیقت جز در وجود مقدّس آن حضرت یافت نمی شود و ما باید قدر این نعمتِ بسیار بزرگ الهی را بدانیم و آن را پاس بداریم.

برادر فداکار

حضرت امام رضا علیه السلام، امام معصوم را به صفت «الاخ الشقيق » نیز معرفی فرموده اند. لغت «شقیق » از شقه می آید و به معنای نصف هر چیز است « الاخ الشقيق » به برادر دو قلو گفته می شود. به این اعتبار که گویی هر کدام نیمه یکدیگر هستند. دو برادر که چنین رابطه ای با هم دارند طبیعتاً میان آنها رابطه عاطفی گرمی برقرار خواهد بود. احساس برادری را کسانی که برادر دارند می فهمند. برادر خصوصیاتی دارد که حتی پدر و مادر هم جای او را نمی گیرند. دو برادر معمولاً برای هم مایۀ قوّت قلب و پشتگرمی و تکیه گاه یکدیگر هستند.

هر زمان که سخن از برادر فداکار می رود یادِ حضرت ابوالفضل علیه السلام در ذهن انسان خطور می کند. ایشان برادر و فاداری نسبت به امام حسین علیه السلام بودند و هر یک از این دو بزرگوار، وفای برادر را در وجود دیگری احساس می کردند. این است که وقتی سيّد الشهداء علیه السلام در روز عاشورا بالای سر برادر حاضر شدند، فرمودند:

الآن إنكسر ظهرى وقَلَّتْ حيلتي. (1)

اکنون پشتم شکست و دیگر چاره ای ندارم.

کسی که برادر وفاداری ،ندارد نمی فهمد که چرا امام حسین علیه السلام فرمودند:«کمرم

ص: 230


1- سردار کربلا / ص 290 .

شکست ». کسی که کمرش می شکند، دیگر هیچ کاری نمی تواند بکند و لذا فرمودند: دیگر چاره ای ندارم. اینجا یک برادر حجة الله و شخصیت ،دیگر برادری فداکار همچون ابو الفضل العباس علیه السلام است و دلگرمی حجت خدا به این برادر وفادار بود. «الاخ الشقیق» برادری است که حق برادری را ادا کند و لذا حضرت عباس علیه السلام مصداق « الأخ الشقيق » بودند و می بینیم که بین آنها چه رابطه عاطفی و چه نوع پشت گرمی وجود داشت.

امام علیه السلام نیز برای امت خود برادر فداکار هستند آن هم برادری که هم احساس مسؤولیت پدری می کند و هم دارای عاطفه مادری است. اگر این سه نوع محبّت را با هم جمع کنیم می فهمیم که محبت امام علیه السلام به دوستانش چگونه است. این سه وصف امام علیه السلام همه یک پیام دارند و آن محبت شدید حضرت نسبت به شیعیانش می باشد. نعمتی که باید قدرش را بشناسیم و حقش را ادا کنیم.

معرفت نعمت و محبت منعم

پیام محبت امام علیه السلام را باید فهمید و درک کرد به گفتن و شنیدن آن نباید اکتفا کرد. بلکه هر کس باید به قلبش مراجعه کند. وقتی دید چنین پدر دلسوز مادر نیکوکار و برادر فداکاری دارد، در این صورت قلباً احساس می کند که باید پاسخ آن همه محبت را با همهٔ وجودش بدهد.

برای فهم این اوصاف امام علیه السلام لزومی ندارد که انسان به شرح زندگی دیگران مراجعه کند، هر چند که برخی از داستانهای افراد، این اوصاف امام علیه السلام را به صورت خیلی شاخص و بارز نشان می دهند، که خواندن آنها برای همگان مفید است. ولی هر کس به زندگی خودش بنگرد واقعاً محبّت امام زمان ارواحنافداه را نسبت به خودش حس می کند. البته برای این که بیشتر طعم آن را بچشیم باید از طریق معرفت و محبت بیشتر به ایشان، رابطه خود را با حضرت محکم تر کنیم.

ما اگر واقعاً باور داریم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه پدر دلسوز امت هستند، باید رابطهٔ خود را با ایشان به نسبت پیوند با پدر جسمانی خویش مقایسه کنیم و ببینیم آیا حداقل

ص: 231

همان رابطه را با امام زمان خود هم داریم؟

اگر توانستیم لااقل همان گونه با امام زمان خویش مرتبط باشیم، آنگاه می توانیم یافتنِ محبّت و عنایات امام علیه السلام را انتظار بکشیم.

وقتی داستان هایی را از دستگیری امام علیه السلام می شنویم، باید باور کنیم که چه پدر خوبی داریم آن گاه ارتباط خود را با او قوی تر کنیم تا هر چه بیشتر تحت سرپرستی و کفالت ایشان قرار گیریم.

گاهی افرادی که طعم رفاقت با امام زمان علیه السلام را چشیده اند توصیه هایی دارند که بسیار راهگشا است. مثلاً تذکر می دهند که همان انتظاراتی که از پدرتان دارید از امام زمان علیه السلام داشته باشید و همان طور که بچه تأمین نیازهایش را از پدر می خواهد، شیعیان هم باید برای رفع نیازهایشان به امام عصر عجل الله تعالی فرجه مراجعه کنند و بدون احساس حقارت و شرمندگی کارهایشان را به ایشان عرضه کنند و مطمئن باشند که پدر دلسوز به وضع فرزندش رسیدگی می کند. همان طور که می بینیم پدران از این که حاجت فرزندشان را برآورند، لذت می برند. از طرفی فرزند هم که پشت و پناهی جز پدر و مادر ندارد، به هر طریق به آنها نشان می دهد که احتیاج به محبت بیشتری دارد. همه شیعیان می توانند با امام خود چنین رابطه ای را برقرار کنند. و وقتی این ارتباط برقرار شد « والدِ شفیق »بودنِ امام علیه السلام را خواهند چشید.

از طرفی اگر انسان امام زمان ارواحنافداه را واقعاً پدر خود بداند، نسبت به ایشان احساس مسؤولیت و نگرانی جدی می کند. مثلاً کسی که پدرش در بیمارستان باشد، فکر و ذکرش تا کجا متوجه اوست؟ آیا می تواند کارهای همیشگی خود را ادامه دهد؟ عاطفه و محبّت نسبت به پدر اقتضا می کند که انسان از ناراحتی و گرفتاری او پریشان شود.

کسی که پدرش در مسافرت باشد و یک روز نتواند از او خبر بگیرد و نداند که او کجاست و در چه وضعیتی بسر می برد چقدر نگران میشود؟ حتی ممکن است گاهی بدون طاقت شود. اگر این مدت طولانی شود، زندگی به کلی برای او تلخ می شود، و لذتِ همۀ خوشی ها و داشتن امکانات و شرایط مناسب از بین میرود.

اگر انسان، امام زمان خود را پدر مهربان و مادر نیکوکار و برادر فداکار خویش بداند،

ص: 232

دیگر لازم نیست که هر لحظه به او تذکر داده شود که امام زمانت را دوست بدار . چرا که محبت ناشی از معرفت است و هر قدر معرفت قوی تر ،باشد محبّت قوی تر می شود. اگر خدای منان به ما این معرفت را عطا کند که بفهمیم امام زمان علیه السلام چه او صافی دارند در قلب خود، محبت به ایشان را احساس می کنیم. آنگاه وظیفۀ خود می دانیم که این محبت را پاس داریم. عواملی که محبّت ما را افزایش می دهد حفظ کنیم و از هر چه آن را کمرنگ می کند بپرهیزیم.

کسی که چنین حالی را احساس می کند نیاز به توصیه ای درباره امام زمانش علیه السلام ندارد. همان طور که هیچ کس به دیگری توصیه نمی کند که برای سلامتی پدرش دعا کند یا صدقه بدهد. این اعمال بدون هیچ توصیه ای بر اساس همان محبّت قلبی صورت می پذیرد، و هیچ صبح و شامی نمی گذرد، مگر این که انسان به یاد محبوب خود به سر می برد.

نتیجه معرفت امام علیه السلام در هر مرتبه ای که باشد «محبّت» به ایشان است برای این که بفهمیم معرفت امام علیه السلام در چه حدی به ما عطا شده است، باید به قلب خود مراجعه کنیم تا ببینیم چه میزان محبت امام علیه السلام در آن هست هر کس که معرفت منعم و نعمت را دارد محبّت منعم را هم به دل می گیرد و اگر چنین نباشد شایسته آن نعمت نیست و نسبت به آن مرتکب کفران گشته است.

روایتی در بیان این مطلب در بخش اوّل نقل شد، که بر وجود مبارک امام زمان علیه السلام به عنوان ولی نعمت ما و واسطۀ اصلی همه نعمت های ما تطبیق می کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند:

حَقٌّ عَلَى مَنْ أُنْعِمَ عَلَيْهِ أَنْ يُحْسِنَ مُكافَاةَ المُنْعِمِ، فإِنْ قَصُرَ عَنْ ذلك وُسْعُهُ فَعَليْهِ أَنْ يُحْسِنَ الثَناءَ ، فان كَلَّ عَنْ ذلك لِسانُه فَعَلَيْه مَعْرِفَةُ النِعْمَةِ وتَحَبَّةُ المُنْعِمِ بِها، فَإِنْ قَصَّرَ عَنْ ذلك فَلَيْسَ لِلنِّعْمَةِ بأهْل. (1)

برگردن کسی که نعمتی به او داده شده این حق وجود دارد که به صورت زیبایی (کار خوب) مُنعم را تلافی کند. پس اگر چنین کاری در حد توانش نبود، (از او) به خوبی تعریف و تمجید کند. پس اگر زبانش توانایی حق انجام این کار را نداشت، باید لااقل

ص: 233


1- بحار الانوار /ج 1 /ص 50/ ح 67.

قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به کسی که این نعمت را به او رسانده قلباً محبت ورزد و او را به اعتبار منعم بودنش دوست بدارد. پس اگر از این هم کوتاهی کند اصلاً شایستگی برخورداری از آن نعمت را ندارد.

کسی نعمتی را به ما می رساند. ابتدا باید ببینیم که آیا می توانیم آن نعمت را تلافی کنیم یا نه. بنابراین باید بررسی کنیم که آیا نعمت وجود امام زمان علیه السلام برای ما قابل تلافی کردن است؟

با کمی تأمل می فهمیم احسانی که از جانب امام عصرعلیه السلام به ما شده، یعنی احسانی که خدای سبحان به برکت وجود ایشان به ما فرموده غیر قابل تلافی است و هر چه انسان بیشتر در این مسیر بکوشد بیشتر مدیون خدا و امام زمان علیه السلام می شود. پس وظیفه ما نسبت به این نعمت عظیم الهی چیست؟ « علیه اَنْ يُحْسِنَ الثَّناءَ » باید خوب ثنای ایشان را بگوئیم.

اگر نتوانستیم چنان که باید و شاید ثناگوی امام باشیم حداقل باید نعمت شناس باشیم، یعنی قلباً قدردان نعمت گردیم « فَعَلَيْهِ مَعْرِفَةُ النِعْمَةِ ومَحَبَّةُ المَنْعِم بها».

اگر هیچ کاری از دست و زبانمان برای امام زمان علیه السلام بر نمی آید. باید ایشان را دوست بداریم. دوست داشتن کار قلب است و کسی که امام عصر ارواحنافداه را می شناسد، لااقل باید نسبت به ایشان محبت داشته باشد. در غیر این صورت اصلاً شایستگی برخودداری از این نعمت بزرگ را ندارد « فان قصر عن ذلك فَلَيْسَ لِلنِّعْمَةِ بِأَهْلِ».

به هیچ صورتی در محبّت نسبت به امام علیه السلام نمی توان کوتاهی کرد. البته این محبت - به میزان معرفتی که به انسان عطا شده - دارای درجات است. و به عبارتی معرفت به محبت منتهی می شود و محبّتِ برخاسته از معرفت نیروی محرکه ای است که می تواند انسان و معرفت او را بالا ببرد.

«معرفت » و « محبّت » تأثیر متقابل در یکدیگر دارند. یعنی هر درجه از معرفت محبتی به وجود می آورد. اگر انسان به لوازم آن محبت پایبند باشد و حق آن را ادا کند، امید می رود که خدای عزّوجلّ معرفت بالاتری نصیب شخص گرداند. پس همان طور که معرفت باعث محبت بیشتر می شود، محبت هم زمینه ساز اعطای معرفت بیشتر از جانب

ص: 234

خدا می شود. این معرفتِ ،بالاتر به نوبۀ خود محبّت بالاتری به شخص می دهد، که اگر حق آن را ادا کند، باز هم زمینهٔ اعطای معرفت بیشتری برای او حاصل می شود.

و بدین ترتیب «معرفت» و «محبّت» هر کدام در زیاد شدن دیگری مؤثر هستند. در این میان نقش اعتقاد و تسلیم نسبت به آنچه معرفتش را خداوند به انسان عطا فرموده، بسیار مهم و اساسی است. هر چه ایمان و اعتقاد انسان نسبت به آنچه شناخته است عمیق تر و قوی تر ،باشد محبت بیشتری در او پدید می آید. این محبت بیشتر، تسلیم و باور عمیق تری را می طلبد، که اگر شخص به مقتضای آن عمل کند، معرفتِ باری تعالی و روح آن یعنی محبّتش به امام زمان علیه السلام بالاتر و بالاتر می رود.

به هر حال آنچه فعل اختیاری انسان است یکی اعتقاد و تسلیم و باور نسبت به نعمت ولایت است که معرفتش به او داده شده و دیگر محبت ورزیدن نسبت به امام علیه السلام است و این حداقل مرتبه شکر قلبی نسبت به وجود مقدس امام عصر ارواحنافداه است که بزرگترین نعمت خدای متعال بر بندگانش در زمان حاضر می باشد.

ص: 235

ص: 236

فصل سوّم: شُکر زبانی نعمت امام عصر علیه السلام

ذکر نعمت امام عصر علیه السلام

در فصل گذشته روشن شد که معرفت امام علیه السلام، در هر مرتبه ای که حاصل شده باشد، به درجه ای از محبّت قلبی نسبت به ایشان می انجامد. یکی از لوازم این ،محبت نذکر» محبوب است.

«ذکر» به معنای یاد کردن است و از اعمال اختیاری انسان می باشد ولی معرفت و محبّت قلبی، زمینه ساز طبیعی این عمل اختیاری است. ذکر دو مرحله دارد: یکی قلبی و دیگر زبانی. که اولی شرط و مقدّمۀ دومی است و روح و جان هر دو مرحله، چیزی جز معرفت و محبت محبوب نیست.

فرزندی که قلبش مملو از محبت پدر است، یادِ او را از خاطر نمی برد. همواره ذکر پدر را در یاد و خاطر خود می گذراند و به دنبال این ذکر قلبی، در کلام او نیز یاد پدر متجلی می شود. خصوصاً اگر نگرانی دربارۀ او داشته باشد - مثلاً اگر یک بیماری بر پدر عارض شده باشد - به طور مرتب به فکر مشکلات او است و در یاد کردن و دعا برای پدر، نیازی به تذکر دیگران ندارد.

قلب فردِ امام شناس نیز به میزان معرفتش، نسبت به ولی نعمت خویش محبّت دارد و برای ذکر قلبی و زبانی نسبت به محبوب خویش نیازمند امر مولوی نیست، چرا که هر انسان عاقلی - با نور عقل خود می فهمد که ترک ذکر منعم ، نوعی کفران نعمت است.

ص: 237

و خدای متعال ،نیز انسان را نسبت به این وظیفهٔ عقلی و فطری خویش تذکر داده است:

وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ. (1)

نعمت خدا را بر خودتان یاد کنید.

امر به «ذکر» در این آیه شریفه از نوع تنبه عقلانی دادن به یک امر فطری است که جنبهٔ ارشادی دارد. انسان خود را مکلف می داند که هر دو نوع ذکر قلبی و زبانی را نسبت به منعم خویش داشته باشد. حال ببینیم نعمتی که خدای تعالی ذکر آن را واجب شمر چیست؟

وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أعْداء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إخْواناً وَكُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها. (2)

نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن هنگام که با هم دشمن بودید، پس خدا میان دلهای شما الفت برقرار کرد و به سبب نعمت او با هم برادر شدید و( آنگاه که) بر لبه گودالی از آتش بودید پس خدا شما را از آن نجات داد.

خداوند عزّوجلّ اشاره به نعمتی می کند که به واسطهٔ آن، بین مردم صلح و آشتی برقرار کرده و آنها را از خطر هلاکت در آتش نجات داده است. امام صادق علیه السلام در معرفی

این «نعمت » فرموده اند:

قَوْلُهُ تَعالى: « وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا » بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ. (3)

خداوند به برکت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم، مردم را از هلاکت نجات داده است.

پس این نعمتی که در آیه شریفه « یاد کردن» از آن واجب شمرده شده، وجود مقدس پیامبر خدا صلی الله علیه و اله وسلم است.

البتّه معرفت قلبی کسانی که منجی بودن پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیتشان را چشیده اند، بهترین گواه بر وجوب ذکر قلبی و زبانی این نعمت است. مشرکان مکه از نخستین کسانی بودند که سفینه نجات بودن رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم را چشیدند، چراکه به برکت ایشان

ص: 238


1- سوره آل عمران / آیه 103
2- همان مدرک.
3- روضه کافی /ص 183 / ح 208.

از شرک و گمراهی نجات یافتند و سپس همۀ هدایت شدگان به برکت وجود پیامبر صلی الله علیه و اله و امامان معصوم علیهم السلام از فتنه های گوناگون رهایی یافته و به مسیر هدایت راهنمایی شدند.

قالَ عَلِيٌّ عَلَيهِ السَّلامُ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: يَا رَسُولَ الله آمِنَّا الْهُداةُ أَمْ مِنْ غَيْرِنا؟ قالَ بَلْ مِنَّا الْهُداةُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ. بِنا اسْتَنْقَذَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ ضَلالَةِ الشّرْيِ، وَ بِنا يَسْتَنْقِذُهُمْ مِنْ ضَلالَةِ الْفِتْنَةِ، وَ بِنا يُصْبِحُونَ إِخْواناً بَعْدَ ضَلالَةِ الْفِتْنَةِ، كَما بِنا أَصْبَحُوا إِخْواناً بَعْدَ ضَلالَةِ الشِّرْي. (1)

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله پرسید: آیا هدایت کنندگان از ما هستند یا از غير ما ؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هدایت کنندگان تا روز قیامت از ما هستند. خدای عزّ وجلّ به برکت ما مشرکین را از گمراهی شرک نجات داد و به سبب ما از گمراهی فتنه نجات پیدا می کنند و همان طور که بعد از گمراهی شرک، به وسیلهٔ ما با یکدیگر برادر شدند، پس از گمراهی فتنه نیز به وسیلهٔ ما با هم برادر می شوند.

اینجا از دو نوع گمراهی سخن گفته شده است گمراهی «شرک » و گمراهی «فتنه». اوّلی مربوط به زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و اله است و دومی مربوط به دوران بعد از رسالت ایشان و خصوصاً پس از رحلت آن حضرت می باشد.

پیامبر صلی الله علیه و اله، مشرکان را از شرک نجات دادند و آنها را در حالی با هم برادر ساختند که به خونِ هم تشنه بودند اما در سالهای پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله، مسلمانان گرفتار ابرهای تیره نفاق شدند و به فتنه افتادند. تنها راه نجات برای رهایی از فتنه هایی که در اعصار و قرون مختلف دامنگیر مسلمانان می شود، تمسک به رشته هدایتی است که خود پیامبر صلی الله علیه و اله آن را معرفی فرموده و هدایت و نجات را در آن منحصر دانسته است:

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْل اللهِ جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا. (2)

همگی به رشته الهی تمسک کنید و (از آن) پراکنده و جدا نشوید.

ص: 239


1- كمال الدين و تمام النعمة / باب 22 / ح 31
2- سوره آل عمران / آیه 103

از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله پرسیدند: این رشته الهی چیست که در قرآن امر به تمسک به آن شده است؟ ایشان لحظاتی سر مبارک را پائین انداخته و سپس سر را بلند کرده و با اشاره به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند:

هذا حَبْلُ اللهِ الَّذى مَنْ تَمَسَّک بِهِ عُصِمَ فِي دُنْيَاهُ وَ لَمْ يَضِلَّ فِي أُخْرَاهُ. (1)

این است رشته الهی که هر کس به او تمسک جوید، در دنیا محفوظ می ماند، و آخرت گمراه نمی گردد.

کسانی که به رشته الهی چنگ زده و راه نجات را در آن دیده اند، می یابند که این نعمتِ بزرگ خداوند است و بعد از این معرفت ،قلبی وظیفهٔ خود می دانند که برای شکر نعمت، ذکر آن را بر قلب و زبان خود جاری سازند و بگویند:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى جَعَلَنَا مِنَ المتمسكين بولاية أمير المؤمِنينَ وَالآيمة عَلَيهِم السلام. (2)

خداوند متعال در آیات دیگر نیز نعمتی را که ذکر آن واجب است به ما شناسانده است:

وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيكُم وميثاقَهُ الَّذى وَاثَقَكُمْ بِهِ. (3)

نعمت خدا بر خودتان و میثاقی را که خدا از شما گرفته، یاد کنید.

این میثاق، چیست که خدای سبحان در این آیه کریمه امر به یادکردن از آن فرموده است؟

امام صادق علیه السلام در دعای روز غدیر این میثاق را چنین شناسانده اند:

... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى اَكْرَمَنا بِهَذَا الْيَوْمِ وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنا وَ مِيثَاقِهِ الَّذِي وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وِلايَةٍ وَلَاةٍ أَمْرِهِ. (4)

خدا را سپاس که ما را به سبب این روز کرامت بخشید، و ما را از وفاکنندگان به عهد خود قرار داد و نیز به میثاق خود درباره ولایت والیان امر خود ما را از وفاداران مقرر داشته است.

بنابراین میثاقی که امر به «ذکر» آن شده ایم عهدی است که درباره ولایت

ص: 240


1- تفسير كنز الدقائق / ج 3 / ص 178
2- مفاتيح الجنان / اعمال روز عید غدیر.
3- سوره مائده / آیه 7
4- تفسير نورالثقلين / ج 1 /ص 600/ ح 88

امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام،گرفته شده است. به علاوه امام زمان علیه السلام به طور خاص به عنوان «میثاق اللّه » معرفی شده همان طور که در زیارت آل یس می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاق اللهِ الَّذى أَخَذَهُ وَ وَكَدَه. (1)

سلام بر تو، ای میثاق خدا که از آن پیمان ،گرفته و مورد تأکیدش قرار داده است.

پس بندگان خدا به حکم عقل و با تأکید امر الهی - موظف به « ذکر » امام زمان علیه السلام هستند. وجوب این یاد کردن برخاسته از محبّتی است که به واسطه معرفت ایجاد می شود، ولی به هر حال یک عمل اختیاری است که انسان باید نسبت به آن ملتزم و متعهد ،باشد و از اهمیت آن غفلت نورزد.

خدای متعال علاوه بر تذکر به وجوب مطلق «ذكر » اهل بیت علیهم السلام ، در مورد ذکر زبانی و آشکار کردن یاد آنها نیز به طور خاص - امر فرموده است:

أَمَا بِنَعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث. (2)

نعمت پروردگارت را آشکار کن.

نعمتی را که خداوند تعالی امر به بازگو کردن آن ،نموده چیست؟ حضرت صادق علیه السلام در پاسخ به این پرسش می فرماید:

فَحَدِتْ بِدينِهِ. (3)

پس در این ،آیه مقصود از نعمت « دین » خدا است. و چون در یکی از زیارات خطاب به امام عصر علیه السلام می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَى صاحِبِ الدِّينِ الْمَأثُورِ. (4)

بنابراین برای شکر نعمت خدای عزّوجلّ، باید ذکر صاحب دین او - یعنی امام زمان علیه السلام را آشکار کنیم.

ذکر زبانی امام عصر علیه السلام از معرفت و محبت حضرتش نشأت می گیرد. کسی که شهد محبّت حضرت در وجودش جای گرفت هیچ گاه زبان خود را از یاد ایشان خالی نمی گذارد. آیات الهی برای چنین کسی تأکیدی دوباره بر آن امر فطری و عقلی است،

ص: 241


1- احتجاج طبرسی/ ج 2 /ص 316
2- سوره ضحی / آیه 11
3- اصول کافی کتاب الايمان والكفر / باب الشكر /ح 5
4- بحار الانوار/ ج 102 /ص 101 / ح 110

زیرا برای چنین فردی با غیبت امام زمان علیه السلام- مانعی برای یاد و تذکر حضرتش نیست.

خدای تعالی می فرماید:

وَأَسْبَغَ عَلَيكُم نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَباطِنَةً. (1)

نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر شما به تمام و کمال رساند.

امام کاظم علیه السلام، نعمت باطنی را امام غایب علیه السلام معرفی کرده و بعد فرمودند:

يَغيبُ عَنْ أَبْصارِ النّاسِ شَخْصُهُ، وَلا يَغيبُ عَنْ قُلُوبِ المُؤْمِنينَ ذِكْرُهُ. (2)

شخص ایشان از چشم های مردم غایب می شود، ولی یادِ ایشان از دلهای مؤمنان غایب نمی گردد.

کسی که قلبش مالامال از محبّت امام زمانش گشته مایل است از هر طریقی ذکر و یاد او را زنده کند. پس دوستداران ایشان به صورت فطری - بدون نیاز به امر یا تذکری - به احیای نام و ذکر امام مهدی علیه السلام می پردازند و اثر ذکر قلبی آنها نسبت به امام عصر علیه السلام، در ذکرِ زبانی آنها نیز آشکار می شود.

معرفی امام علیه السلام به اسم صفت

ذکر زبانی نعمت مانند معرفت نعمت به دو مرحلۀ اسم و وصف قابل تقسیم است. بنابراین نعمت وجود امام علیه السلام را می توان به وسیلۀ ذکر «نام » و « اوصاف » ایشان شکرگزاری کرد و از این طریق گامهای بلندی در طریق بندگی خدا برداشت. امام زین العابدین علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند:

ذِكْرُ عَلِيَّ عِبادَةٌ. (3)

یاد کردن علی علیه السلام عبادت است.

کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را به قلب یا زبان خویش یاد کند، عبادت خدا کرده است. جاری کردنِ نام ائمه اطهار علیهم السلام بر زبان، از مصادیق بارز عبادت است. برای شکر نعمت امام علیه السلام باید در محافل گوناگون نام ایشان و اطلاعاتی - حتی در حد معرفت به اسم - به

ص: 242


1- سوره لقمان / آیه 20
2- كمال الدين / باب 34 / ح 6
3- وسائل الشيعه / ج 11 /ص 568/ ح 9.

دیگران یادآوری شود.

مرتبه بالاتر در ذکر ،زبانی بیان اوصاف و فضائل ایشان است. هر کس که درجه ای از معرفت امام علیه السلام نصیب او شده و وصفی از اوصاف ایشان را شناخته باید آن را برای دیگران بازگو کند و به ذکر فضائل ایشان بپردازد. (1) البته این تذکر، باید همراه با روح محبت و معرفت قلبی ،باشد و گرنه عمل او تصنعی می شود.

یاد کردن منعم وظیفه ای است که به حکم عقل بر عهدۀ بهره مندان از آن نعمت هست. یعنی آنان با تذکر نعمت و مُنعم، وظیفه خود را انجام می دهند، ولی خدای مهربان به سبب محبت اهل بیت علیهم السلام، بر ذکر زبانی ایشان فضیلت بسیاری مترتب کرده است.

از پیامبر اکرم نقل شده است:

ما مِنْ قَوْمِ اجْتَمَعُوا يَذْكُرُونَ فَضْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطالِبٍ عَلَيْهِ السَّلام، إِلَّا هَبَطَتْ عَلَيْهِمْ مَلائِكَةُ السَّماءِ، حَتى تَحْفَّ بِهِمْ فَإِذا تَفَرَّقُوا عَرَجَتِ الْمَلائِكَةُ إِلَى السَّماءِ، فَيَقُولُ هُمُ المَلائِكَةُ : إِنَّا نَشُمُّ مِنْ رائِحَتِكُمْ ما لا نَشُمُّهُ مِنَ الْمَلائِكَةِ، فَلَمْ نَرَرائِحَةً أَطْيَبَ مِنْهَا، فَيَقُولُونَ: كُنَّا عِنْدَ قَوْمٍ يَذْكُرُونَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَيهم السَّلام فَعَلِقَ فينا مِنْ ريحِهِمْ، فَتَعَطَّرْنَا، فَيَقُولُونَ: اهْبِطُوا بنا إلَيْهِمْ، فَيَقُولُونَ: تَفَرَّقُوا وَ مَضى كُلُّ واحِدٍ مِنْهُمْ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَيَقُولُونَ: اهْبِطُوا بنا حَتى نَتَعَطَّر بذلك المكان. (2)

هیچ گروهی در کنار هم جمع نمی شوند که فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام را یاد کنند، مگر این که فرشتگان آسمان بر آنها نازل شده و آنها را در بر می گیرند وقتی آنها پراکنده شوند، ملائکه آسمان می روند(گروه دیگری از) ملائکه به آنها می گویند: بوی خوشی از شما به مشام ما می رسد، که از ملائکه نمی بوییم، و هیچ بوی خوشی بهتر از آن ندیده ایم.

می گویند ما نزد گروهی بودیم که از محمدصلی الله علیه و اله وسلم و اهل بیتش علیهم السلام یاد می کردند.

ص: 243


1- نه به معنای این که هر کس هر چه از فضائل اهل بیت علیهم السلام شنیده و می داند، باید برای همگان بیان کند. بلکه رعایت ظرفیت و تحمّل افراد و تناسب با توان پذیرش آنها در این امر بسیار ضروری است در مواردی نیز باید برای رعایت تقيه، سکوت کنیم آگاهی به این موارد نیز در تبلیغ فضایل اهل بیت علیهم السلام لازم و ضروری است.
2- بحار الانوار/ ج 38/ ص 199/ح 7

و از بوی خوش آنها معطّر شدیم.

می گویند: ما را نزد ایشان فرو ببرید.

می گویند: مجلس تمام شده و هر کدام به منزل خود رفته اند.

می گویند: ما را به آنجا ببرید تا از مکان آنها معطر بشویم.

آری مکانی که در آن از فضایل اهل بیت علیهم السلام سخن گفته شود، بوی خوشی پیدا کند که فرشتگان آسمان آن را می بویند. کسانی که ارزش چنین مجالسی را می دانند

می کوشند تا به هر وسیله ای بهره ای از آن ببرند و از فیض آن بی نصیب نمانند.

ثناگویی از مُنعم

از دیگر مصادیق شکر زبانی نسبت به ،مُنعم «ثناگویی » اوست. « تعریف » و «تمجيدِ » مُنعِم از حقوق اوست که برگردن متنعم دارد.

امير المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

حَقٌّ عَلَى مَنْ أَنْعِمَ عَلَيهِ أَنْ يُحْسِنَ مُكافاةَ المُنْعِم، فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِكَ وُسْعُهُ، فَعَلَيْهِ أَنْ يُحْسِنَ الثَّنا. (1)

برگردن کسی که نعمتی به او عطا شده این حق وجود دارد که به صورت زیبایی (کار خوب) مُنعم را تلافی کند. پس اگر چنین کاری در حد توانش نبود، (از او) به خوبی تعریف و تمجید کند.

مصداق روشن و صریح این ،روایت امام زمان علیه السلام می باشند. نعمت عظمای ایشان قابل تلافی نیست احسان هایی که از جانب امام زمان علیه السلام شده و یا خیراتی که خدای عزّوجلّ به خاطر وجود ایشان به خلق عطا فرموده قابل شمارش نیست و مسلّماًکسی از عهده شکر آن برنمی آید. گاهی کسی گامی در این مسیر بر می دارد، که توفیق و معرفت و... آن ،نیز از جانب حضرتش علیه السلام انعام شده است. پس همان خدمات نیز انسان را بیشتر مدیون ایشان می سازد.

هر کس باید آنچه در توان دارد در راه شکرگزاری از حضرت بقیة الله ارواحنافداه به کار

ص: 244


1- بحار الانوار/ ج 71 /ص 50/ ح 67.

بندد. ولی مسلّماً هیچ کس نمی تواند خوبی های ایشان را تلافی کند. انسان نهایتاً می بیند که از جبران نیکی های امام زمان علیه السلام عاجز است. در این حال باید لب به ثنای او بگشاید «فعليه ان يُحسن الثناء » هر جا می نشیند ذکر فضائل او کند و به هر مناسبتی او صافش را به زبان آورد.

خداوند همواره نمونه های بارزی از افراد مورد عنایت حضرت مهدی علیه السلام را نشان داده است. افرادی که معرفت و محبت امام زمان علیه السلام داشتند و این محبت در کلام و اعمال آنها بروز یافت و سبب اتمام حجت بر دیگران شدند. به عنوان مثال، صاحب کتاب ارزشمند « مكيالُ المكارِمِ فى فَوَائِدِ الدُّعَاءِ لِلْقَائِم عليه السَّلام ». (1) از هر مطلبی در بیان ذکر فضائل امام زمان علیه السلام و وجوب دعا برای ایشان استفاده کرده است. گاهی به اعتبار این که مؤمن هستند، ایشان را در رأس مؤمنین قرار داده و حقوقشان را بر شمرده است. گاهی به عنوان «عالم»، گاهی « مُضطر » و گاهی «کریم » و... به هر مناسبتی که ارتباطی با وجود مقدّس حضرت مهدی علیه السلام را داشته است فضائل بیشمار ایشان را بیان کرده و امام زمان علیه السلام را مصداق اعلی برای آن فضائل معرفی کرده است. این نحوه ذکر زبانی و تعریف و تمجید از حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف برخاسته از معرفت و محبت اوست، چرا که انسانِ وفادار به مُنعم نمی تواند محبوب خویش را فراموش کند، لذا هر جا حُسن و خیری می بیند به یاد امامش می افتد و لب به ثنای او می گشاید.

بدین ترتیب هر کس به اندازه ای که از معرفت بهره مند شده باید از هر موقعیتی که دارد، در جهت ثناء و ذکر آن حضرت استفاده کند. خداوند به صاحب مکیال عنایت فرموده و به او توفیق نوشتن چنان کتاب ارزشمندی را داده است ولی دیگران هم در حدّ خود می توانند از چنین توفیقات الهی بهره بگیرند. گویندگان باید منابر خود را از ذکر امام عصر علیه السلام پر کنند. مداحان مقیّد باشند با خواندن اشعاری ثنای ایشان بگویند. نویسندگان با محبّت قلبی خویش برای حضرت قلم زنند. معلمان با ذکر نام و اوصاف ایشان می توانند یاد حضرت را زنده نمایند. پدر و مادر با اظهار ارادت به ساحت مقدس ایشان می توانند بذر محبت امام علیه السلام را در دلهای فرزندان خود بکارند .... و خلاصه هر کس باید

ص: 245


1- مرحوم آیت الله حاج سید محمد تقی موسوی اصفهانی (1301 - 1348 ه- ق).

تا جائی که می تواند به هر مناسبتی تعریف و تمجید ایشان را به جای آورد، تا به وظیفهٔ خود عمل کند. و طعم محبّت و دوستی حضرت را بیشتر بچشد و اگر چنین نکند، کفران

نعمت عظیم الهی کرده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرموده اند:

مَنْ أُتِيَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَلْيُكَافِيُّ بِهِ فَإِنْ عَجَزَ فَلْيَثْنِ عَلَيْهِ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَقَدْ كَفَرَ النِّعْمَة. (1)

هرکس کار خوبی برایش انجام شد، باید آن را تلافی کند. اگر قادر به تلافی نبود، باید ثناء مُنعم را بگوید و اگر چنین نکرد، کفران نعمت کرده است.

برای این که در زمرۀ کفران کنندگان این نعمت قرار نگیریم حتی می توانیم در خلوت خود به ذکر خوبی های ایشان بپردازیم تا خودمان بشنویم و اثرِ محبّتی و معرفتی آن را بچشیم.

اظهار زبانی نعمت

بیان کارهای خوب ،منعم از مصادیق شکر زبانی است ما وظیفه داریم حسنه ای را که منعم برای ما انجام داده به زبان آوریم.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

اَمّا حَقٌّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ فَاَنْ تَشْكُرَهُ وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تَكْسِبَهُ المُقَالَةَ الْحَسَنَة. (2)

حق کسی که کار خوبی برای تو انجام داده این است که از او سپاسگزاری کنی و کار خوب او را یادکنی و گفتار نیکو برای او به دست آوری.

امام زمان علیه السلام واسطه همه نعمت ها است. ما به جهت شكر مُنعم وظیفه داریم نعمت هائی را که به واسطهٔ ایشان به ما رسیده بازگو کنیم. همان طور که اگر کسی از دوستان، کاری برای ما انجام دهد، دوست داریم عمل خیر او را به دیگران بگوئیم و لطفی را که در حق ما کرده اعلام داریم.

ص: 246


1- وسائل الشيعه / ج 11 /ص 539 / ح 2
2- بحار الانوار / ج 74 /ص 7

اگر باور داریم که هر نعمت و خیری به واسطۀ امام عصر علیه السلام به ما می رسد، باید بررسی کنیم که چقدر الطاف ایشان را حتی برای خودمان - بازگو می کنیم؟ تا چه اندازه با زبان اقرار می کنیم که نعمتها به واسطهٔ ایشان به ما رسیده است؟ و چند بار به زبان گفته ایم که «یا صاحب الزمان از شما متشکر «هستیم؟».

اگر معتقدیم که همۀ نعمت ها - اعم از نعمت های مادی مانند هوای خوب رسیدن میوه ها، بارش باران، جاری شدن رودها و سلامتی و.... ، تا نعمت های معنوی - از برکت وجود آن امام همام است، ببینیم هنگام استفاده از کدامیک به یاد منعم آن بوده ایم و ذکر او را به زبان آورده ایم و آن نعمت را اظهار کرده ایم؟ به طور کلی، در طول شبانه روز، چند بار متذکر به ولی نعمت بودن ایشان می شویم؟!

بر اساس کلام نورانی امام سجاد علیه السلام نه تنها باید خودمان الطاف امام زمان علیه السلام را بر زبان آوریم، بلکه باید کاری کنیم که دیگران هم از ایشان به خوبی یاد کنند. « تكسبه المقالة الحسنة » خلاصه این که انسان باید منعمش را بشناسد از او به خوبی یاد کند و بکوشد که دیگران را هم متوجه او بسازد. همان طور که هر محبّی دوست دارد ذکر محبوبش عالم گیر شود و همۀ مردم خوبی های او را بر زبان آورند.

دعا

یکی دیگر از مصادیق ذکر به زبان «دعا» برای صاحب نعمت است. هر چند انسان خود را مدیون امام زمان علیه السلام می داند و عاجز از ادای شکر ایشان است. ولی می تواند در ارتباطی که بین خود و خدایش دارد خالصانه برای او دعا کند.

امام سجاد علیه السلام در ادامه حدیث یاد شده بعد از تأکید بر ذکر نعمت و کسب شهرت نیکو برای صاحبان ،نعمت فرموده اند:

لَمّا حَقٌّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ ... وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعاءَ فيا بَيْنَكَ وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَإِذا فَعَلْتَ ذَلِكَ كُنْتَ قَدْ شَكَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلانِيَةً، ثُمَّ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى مكافاتِهِ يَوْماً كافأته.(1)

ص: 247


1- بحار الانوار/ ج 74/ ص 7

از حقوق کسی که به تو خوبی کرده این است که در ارتباط بین خود و خدای عز وجل، خالصانه برای او دعاکنی. اگر چنین کردی به صورت پنهان و آشکار شکر او را به جای آورده ای. آنگاه اگر روزی توانستی کار خوب او را تلافی کنی، این کار را انجام بده.

هر فردی مکلّف است که ولی نعمت خود را در میان جمع و یا در خلوت تنهایی دعا کند. هرکدام از این دو صورت، برکات و آثاری دارد که نباید آنها را از دست داد. بنابراین باید برای امام زمان علیه السلام که ولی نعمت و واسطۀ هر خیری برای ما هستند - در پیشگاه الهى دعا كنيم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نیز به این مطلب تذکر فرموده اند:

مَنْ آتَاكُمْ مَعْروفاً فَكافُوهُ. وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا ما تُككَافُونَهُ، فَادْعُوا اللَّهَ حَتَّى تَظُنُّوا أَنَّكُمْ قَدْ كافَيْتُمُوهُ. (1)

کسی که کار خوبی برای شما انجام داد آن را تلافی کنید ولی اگر چیزی نیافتید که آن را تلافی کنید پس به درگاه خدا برای او دعا کنید تا این که مطمئن شوید تلافی کار خوبش را کرده اید.

پیامبر صلی الله علیه و اله بر وجوب دعا برای منعم تأکید فرموده اند. ولی کم و کیف آن را به عهدهٔ متنعم گذاشته اند تا هر کس به میزان معرفتش بفهمد که امام زمان علیه السلام چقدر برگردنش حق دارد، و تا چه اندازه باید برای آن حضرت دعا کند. انسان با معرفت می یابد که هر چه دعا کند شکر یکی از نعمت های امام علیه السلام را هم نمی تواند به جای آورد. بدین ترتیب مسلماً به عجز خود از شکر بالاترین نعمت ها - یعنی معرفت امام زمان علیه السلام- پی می برد، و با تمام وجود می یابد که هر چه برای ایشان دعا کند کافی نیست.

البته دعا برای امام زمان علیه السلام به صرف توصیه انجام نمی شود، بلکه باید روح محبت درآنها باشد، تا دعا کننده بدون تکلف و تصنع - با انگیزه اظهار محبت برای محبوب خود دعا کند. با وجود چنین انگیزه ای دیگر نیازی به توصیه و تأکید نیست. به عنوان مثال انسان برای بیماری یا مشکل پدرش ناآرام و حتی بی تاب می شود و به طور طبیعی برای

ص: 248


1- وسائل الشيعه / ج 11/ ص 537 / ح 5

ص: 249

دوستدار امام عصر علیه السلام خود را از آنها محروم و بی نصیب نمی سازد.

برپایی مجالس ذکر

ایام و مناسبت های مختلف نیز فرصت خوبی برای عرض ارادت نسبت به امام زمان علیه السلام فراهم می سازد که دوستداران حضرت به یاد ایشان باشند. کسی که معرفت به حق امام علیه السلام دارد، با شکر زبانی ،نعمت از این عبادت، غفلت نمی کند و کوتاهی از آن را موجب کفران نعمت می داند. از این رو برای اهل محبّت، بر پاکردن چنین مجالسی هیچ گونه زحمتی ندارد

نمونه بارز این مجالس، در ایام نیمه شعبان - سالروز میلادِ تنها حجت باقیمانده الهی روی زمین - دیده می شود. هرگونه اجتماع افراد، با برنامۀ بازگویی و مرور معارف والای اهل بیت علیهم السلام، با هدف یاری آن حضرت در این زمان سختِ غربت و غیبت ایشان مصداق دیگر از ذکر زبانی است. نوشتن نام مبارک حضرت علیه السلام روی پرچم ها و تبلیغ نام مقدس ایشان به شکل صحیح و منطقی، تعظیم شعائر الهی است. و یاد ایشان را در اذهان زنده می سازد و دلهای دوستان ایشان را شاد می گرداند.

تشکر از خداوند

از دیگر مصادیق شُکر زبانی که در روایات مکرّراً توصیه شده است گفتن «الحمد لله» است. در بخش اول کتاب نقل کردیم که وقتی فرد شاکر، هنگام نوشیدن آب سه مرتبه الحمدلله می گوید با این عمل خود به قرب پروردگار نائل می شود. حال که برای هر بار نوشیدن آب بهتر است سه بار شکر خدا بگزاریم روزی چند بار باید برای نعمت وجود امام عصر علیه السلام و معرفت ایشان، خدا را شکر کنیم؟

ما قادر به اداء شکر زبانی خدای تعالی نیستیم ولی براساس آنچه از معصومین علیهم السلام آموخته ایم، باید به طور مکرّر خدای بزرگ را بر این ،نعمت با ذکر « الحمد لله » شکر گوئیم و این حداقل کاری است که می توانیم در مقابل این نعمت عظمی انجام دهیم . البته خدای متعال و عده فرموده که تفضلاً این ذکرِ ما را به عنوان شکر بپذیرد و بر نعمت ما -

ص: 250

یعنی معرفت امام علیه السلام بیفزاید.

اثر ذکر زبانی

التزام به ذکر امام زمان علیه السلام- علاوه بر فضایل بی شمار - اثر وضعی در فرد ذاکر دارد. التزام به ذکر نعمت امام علیه السلام، سبب محبّت بیشتر انسان به حضرت بقیة الله ارواحنافداه می شود. این محبّت سبّب جلب عنایت حضرتش به انسان می گردد. و در نتیجه این عنایت، انسان به معرفت بالاتری دست می یابد.

در حقیقت بین «ذکر» و «معرفت» و «محبت»، ارتباط بسیار نزدیکی برقرار است. پایه و اساس این پیوند الهی «معرفت» است. معرفت در شخص ایجاد محبّت می کند. محبّت انگیزه قوی برای «ذکر» می شود و ذکرِ قلبی و زبانی، محبت شخص را به محبوبش افزون می سازد. محبت ،بیشتر زمینه ساز اعطای معرفت بیشتر از طرف خدا به شخص می گردد. این را می توان چنین نمایش داد.

معرفت ← محبّت ← ذكر ← محبّت ← معرفت.

پس ذکر محبوب با درجه ای از معرفت آغاز شده و به درجه بالاتری از محبت و معرفت می انجامد.

اثر دیگر ،ذکر این است که ،مُحِبّ از شنیدن نام محبوب لذت می برد. و همین شنیدن ها نیز محبّت و معرفت را فزونی می بخشد« آدمی فربه شود از راه گوش ».هر آنچه انسان می شنود در او اثر خاصی ایجاد می کند. نمونه بارز این اثر را می توان در افراد سالخورده ای دید که عمر خود را در مجالس مربوط به حضرت سيّد الشهداء علیهم السلام گذرانده اند. اغلب این افراد به محض شنیدن نام مقدس امام حسین علیه السلام منقلب می شوند و احتیاجی به خواندن ذکر مصیبت ندارند چون نام محبوب قلب آنها را تکان می دهد و اشک از چشمانشان جاری می سازد. این گریه تنها به مصیبت مربوط نمی شود بلکه نشانه حبّ است.

گریه برای امام عصر علیه السلام هم صرفاً به خاطر بیان و یادآوری مشکلات دورۀ غیبت آن حضرت و محرومیت انسانها از آن سرچشمه جوشان برکات الهی نیست بلکه اصولاً -

ص: 251

محبت در دل اثر می کند و این اثر گذاری قلبی، اگر شدت پیدا کند اشک از دیدگان شخص مُحبّ جاری می سازد. نه احتیاجی به گفتن و شنیدن مصائب دارد، و نه به خواندن فضائل و ثواب گریه کردن بر اهل بیت علیهم السلام نیاز است یادِ محبوب، ناخود آگاه اشک را بر دیدگان محب روان می سازد.

سجده شکر

از ظرائف اکسیر ،محبّت آن است که مُحبّ نعمتِ وجود محبوب خویش را به هر صورتی شکر می گزارد. سجده شکر از مهمترین مصادیق ابراز خشنودی و تشکر از مُنعم است که آن را از سیره پیامبر صلی الله علیه و اله آموخته ایم.

کسی که وجودش از محبت امام زمان علیه السلام پر شده و به عظمت این نعمت پی برده باشد به منظور قدردانی از آن نعمت والا گونه و پیشانی بر خاک می ساید، و سجده شکر به جا می آورد.

کوتاهی از انجام سجده شکر بر نعمت وجود امام زمان علیه السلام، می تواند نشانه کمبود محبّت و معرفت به ایشان باشد حال می توانیم وضع خود را بررسی کنیم که در روز چند بار خدای متعال را به خاطر این نعمت بزرگ و بی مانند، سپاس می گوییم اگر می دانیم که نیاز به محبت و معرفت بیشتری داریم باید از خدای منان و امام زمان علیه السلام بخواهیم که بر معرفت ما بیفزایند و لیاقتِ چشیدنِ درجات بالاتر شناخت و دوستی خود را به ما عطا فرمایند.

ص: 252

فصل چهارم: شُکر عملي نعمتِ امام عصر علیه السلام

معنای شکر عملی نعمت امام عصر علیه السلام

در شکر عملی استفاده صحیح و موجه از نعمت باید مورد توجه قرار گیرد. برای ادای این مرحله از شُکر باید از« نعمت» در مسیر رضای مُنعم استفاده شود. به عنوان مثال، وقتی فردی «آب» می نوشد باید بابت این نعمت خدا را یاد کند تا معرفتش زیاد شود. در غیر این صورت نعمت آب را کفران کرده است. مسلّماً کسی که با بهره گیری از نعمت این مایه حیات معصیت کند علاوه برزشتی گناهش به خاطر کفران نعمت نیز مستحق عقاب خواهد بود. حال آن که می توانست پس از رفع عطش، خدا را عبادت کند.

وجوب شُکر عملی دربارۀ نعمت عظمای الهی - یعنی وجود مقدس حضرت بقیة الله ارواحنافداه - بر هیچ فرد عاقلی پوشیده نیست ولی همچون دیگر مراتب شکر، بهتر است در مورد چگونگی آن تنبه بیشتری پیدا کنیم.

همان طور که بررسی شد، شکر قلبی نعمت امام علیه السلام با اعتقاد قلبی به اوصاف ایشان عملی می شود. اگر این اعتقاد قلبی به انحاء مختلف بر زبان جاری گردد، شکر زبانی ادا می شود. اما شُکر عملی حضرت مهدی علیه السلام، زمانی تحقق می یابد که انسان به اوصافی از حضرتش که شناخته است ملتزم گردد.

از دیدگاه دیگری نیز می توان درباره معنای شکر عملی پروردگار نسبت به نعمت وجود امام عصر علیه السلام سخن گفت. که نتیجه آن عملاً با آنچه گذشت یکی است اما-

ص: 253

دیدگاهی قابل توجه در این مسأله مهم است. حدیثی را که در فصل دوم همین بخش از امام صادق علیه السلام نقل شد بار دیگر مرور می کنیم:

وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الإمام الَّذى بِهِ يَأْتُم بِنَعْتِهِ وَصِفَتِهِ وَاسْمِهِ في حال العُسْرِ وَالْيُسْرِ، وَ اَدْنى و أدنى مَعْرِفَةِ الإمام أنَّهُ عِدْلُ التَّى إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ وَارتُهُ، وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللهِ وَ طاعَةُ رَسُولِ اللهِ، وَ التَّسْلِيمُ لَهُ فى كُلِّ أَمْرٍ وَ الرَّدُّ إِلَيْهِ وَ الْأَخُذُ بِقَوْلِهِ. (1)

و بعد از آن (معرفت رسول) معرفت امام است همان کسی که به او اقتدا می کند. شناخت ویژگیها و اوصاف او و هم شناخت نامش چه در سختی و چه در آسایش (واجب است) و پائین ترین حد معرفت امام علیه السلام این است که ایشان همتای پیامبر صلی الله علیه و اله است در (تمام شؤون) مگر در نبوت و وارث آن حضرت است، و این که اطاعت از امام علیه السلام (در حقیقت) اطاعت از خدا و از رسول خداست و نیز تسلیم محض امام (معصوم علیه السلام) بودن و (همۀ امور را) به ایشان ارجاع دادن و نظر ایشان رابرگرفتن است.

بعد از اعطای معرفت امام علیه السلام- اعم از معرفت به اسم و وصف - زمان عمل اختیاری انسان فرا می رسد. در این مرحله شخص عارف در ابتدا باید نسبت به این اوصاف عقیده قلبی و سپس التزام عملی پیدا کند. یعنی بعد از این که اعتراف به مقامات حجّت منصوب خدا، و وجوب اطاعت از ایشان کرد، باید عملاً به آن ملتزم شود کاملاً روشن است که تخلف از این امر می تواند از مصادیق نافرمانی محسوب گردد.

امام صادق علیه السلام راه عملی پیروی از معصوم علیه السلام را در «تسلیم محض بودن » و «ارجاع امور به ایشان» و «برگرفتن نظرشان» دانسته اند. یعنی در هر امری باید سر تسلیم به امام زمان خویش علیه السلام بسپاریم و همه چیز را به ایشان ارجاع دهیم و اگر چنین نکنیم نعمت خدا را کفران کرده ایم زیرا خدای متعال امام معصوم علیه السلام را اقامه نمود و به ما امر فرمود به او مراجعه کنیم و پاسخ همۀ مسائل خویش را از ایشان بگیریم.

شُکر عملی این نعمت استفاده از آن در مسیر مورد رضایت منعم است. برای رسیدن به این نتیجه باید معضلات دنیوی و اخروی خویش را به پیشگاه مقدس امام عصرعلیه السلام

ص: 254


1- بحار الانوار/ ج 36 / ص 407

عرضه نمائیم، از تلاشها و کوشش های مورد تأکید عقل و نقل کوتاهی نورزیم، و به مطالب متعددی که در اوصاف حجّت حق بیان شده و می شود ملتزم گردیم. در غیر این صورت تخطی از رضای مُنعم شده، و معصیت خواهد بود.

از این نکته نباید غفلت شود که توجه و توسل به امام زمان علیه السلام نه تنها مجوز کاهلی و شستی در انجام وظایف دنیوی و اخروی نیست بلکه منشأ تلاش بی وقفه و مخلصانه در راه خداست. این پندار باطل است که دستگیری امام عصر علیه السلام جاي کسب و کار و تلاش برای تأمین نیازهای مادی را می گیرد. این گمان باطل، بسیار خطرناک و صددرصد مبغوض امام علیه السلام است چرا که لازمه آن بی اعتنایی و مردود دانستن همه اقوال و اعمال ائمه علیهم السلام درباره لزوم کار و تلاش برای کسب روزی حلال است. کسی که امیدش فقط به امام زمان علیه السلام،است باید در عمل این عقیده خود را نشان دهد تا کارش منافی با ادعایش نباشد.

برای روشن تر شدن مطلب، مصداق شکر عملی نسبت به برخی از اوصاف امام علیه السلام را که در فصل دوم این بخش یاد شد، بیان می کنیم.

شكر عملي وصف طبابت

اگر انسان امام زمان خود را به عنوان «طبیب » شناخته باشد «شکر قلبی» این نعمت به معنای اعتقاد به طبیب بودن ایشان است. با اعلام و اقرار زبانی به این مطلب، « شکر زبانی » صورت می پذیرد. حال ببینیم شکر عملی این نعمت، چگونه محقق می شود؟

اگر فرد هنگام بیماری به عنوان طبیب به ایشان مراجعه کند، و در عمل امام علیه السلام را طبیب خویش قرار دهد در وادی شکر عملی قدم گذاشته است. پس برای ادای شکر ،عملی باید همۀ دردهای جسمی و روحی خویش را نزد امام علیه السلام ببریم و بیش از هر پزشکی به ایشان اعتماد کنیم. البته نه به این معنی که از مراجعه به پزشکان عادی - که می توانند وسیله ای برای عنایت حضرتش باشند - کوتاهی کنیم ولی تکیه و امید ما نباید به آنها باشد.

با این که شخص امام علیه السلام از میان ما غائب است، ولی توجه داریم که بر احوال ما -

ص: 255

نظارت دارد. و شیعیان خویش را به دست فراموشی نمی سپارد. امام زمان علیه السلام خود به این مطلب تصریح فرموده اند که :

إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ. (1)

به درستی که ما در رسیدگی به شما اهمال نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم.

امام زمان علیه السلام در پردۀ غیبت به سر می برند ولی کریم تر از آن هستند که شیعیان خود را فراموش کنند. آن بزرگوار به اوضاع دوستان خود توجه خاص دارند، همان گونه که پدران گرامی ایشان علیهم السلام به همۀ امور دوستان خویش توجه داشتند و از بیماری ها و مشکلات آنها متأثر می شدند.

به عنوان مثال، امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به یکی از شیعیانشان که بیمار بود، فرمودند:

يا رَميلَةَ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِن يَمَرَضُ إِلَّا مَرَضًا مَرَضِهِ، وَلا يَحْزَنُ إِلَّا حَزنًا بحزنِهِ وَ لا يَدْعُو إِلَّا آمَنّا لِدُعائِهِ، وَلا يَسْكُتُ إِلّا دَعَوْنا لَهُ. (2)

ای رمیله هیچ مؤمنی بیمار نمی شود مگر این که ما هم به خاطر بیماری او بیمار می شویم و غمگین نمی شود مگر آن که ما هم در غم او غمگین می شویم و هیچ دعائی نمی کند مگر آن که به دعای او آمین می گوئیم و سکوت نمی کند، مگر آن که ما برایش دعا می کنیم.

مضامین این روایت، از اعتقادات ماست امام زمان علیه السلام به عنوان طبیب نیاز به ملاقات حضوری ندارد. با یک سلام به ایشان می توانیم حضور حضرتش را حس کنیم با این احساس حضور اگر مؤمنی مریض شد اول باید به امام زمان علیه السلام مراجعه کند و با توکل به خدا طلب یاری از حضرت نماید، تا شهد شیرین طبابت ایشان را بچشد. در این مرحله هر چه اعتقاد قوی تر باشد، اثر آن در عمل ظهور و بروز بیشتری دارد (مانند شیخ ابراهيم صاحب الزمانی که از روی اعتقاد، شفای پای شکسته مکاری را از امام زمان علیه السلام گرفت). (3)

ص: 256


1- بحار الانوار/ ج 53 /ص 175
2- بصائر الدرجات / جزء 15 /ص 248 / باب 16 / ح 1
3- البته به این نکته توجه داریم که شفای به دست امام زمان علیه السلام ممکن است از طریق اسباب و وسيلة عادى آن جاری شود و ما هرگز امر نشده ایم که وسائط را کنار بگذاریم بلکه باید با اعتقاد مسلم به طبابت حضرت، از امکانات درمانی که فراهم می شود استفاده کنیم و از ایشان به عنوان طبیب واقعی امراض روحی و جسمی بخواهیم که ما را به بهترین و راحت ترین راهها هدایت فرموده و شفای ما را در آن قرار دهند.

اگر کسی اعتقاد قلبی به طبابت حضرت داشت ولی در گرفتاری ها عملاً به ایشان مراجعه نکرد، در مرحله شکر عملی مرتکب کوتاهی شده و از این باب کفران نعمت کرده است.

شُکر عملی شاهد بودن امام علیه السلام

امام زمان علیه السلام شاهد بر وضع مخلوقات هستند. اگر این عقیده حقه در عمل ظاهر شود، منجر به احساس حضور دائمی می گردد. وقتی دانستیم امام معصوم علیه «عین الله» است، آیا در عمل هم به آن ملتزم می شویم؟! اگر چنین است در همۀ احوال باید ایشان را حاضر و ناظر ببینیم پس در عمل نباید آنچه سبب رنجش ایشان است، در حضورشان انجام . اگر حضرت را شاهد می دانیم؛ همچنان که هنگام سلام دادن به پدر رعایت احترام می شود نباید ابلاغ سلام به وجود مقدسشان را با احساس کسالت و بی ادبی همراه کنیم .

باید همیشه متذکر باشیم که وصف شاهد بودن امام علیه السلام در حال ظهور و غیبت، در حال حیات و پس از آن تفاوتی نمی کند لذا نه تنها امام زمان علیه السلام، بلکه همۀ ائمه علیهم السلام را باید حاضر و شاهد بدانیم همان طور که امام صادق علیه السلام امر فرموده اند:

فَأَحْضِرُونا جَميعاً. (1)

همگی ما را حاضر بدانید.

یکی از موارد شکر عملی در مقابل این وصف، زیارت کردن است. ما با زیارت قبور ائمه علیهم السلام و رفتن به مشاهد مشرفهٔ ایشان می توانیم از شاهد بودن اهل بیت علیهم السلام عملاً قدردانی کنیم البته باید در هنگام زیارت متذکر به حضور امام علیه السلام باشیم.

زیارت از راه نزدیک، آثار و فضایل بسیاری دارد ولی با خواندن زیارت از راه دور، نیز می توانیم عرض ارادت کرده و عملاً اعلام کنیم که امام غائب و یا امامانی را که در قید حیات ظاهری دنیایی نیستند شاهد و ناظر بر اعمال خود می دانیم.

ص: 257


1- غیبت نعمانی /باب 08 /ح 2

شکر عملی «رفیق مونس »

کسی که امام زمان علیه السلام را «رفیق مونس » خویش می داند در عمل هم با ایشان انس می گیرد، یعنی همنشین امام علیه السلام می شود تا طعم شیرین مصاحبت با ایشان را بچشد. گاهی ،اوقات که ما با برخی از دوستان خویش در سفر همنشین می شویم از رفاقت و انس با ایشان لذت می بریم به همین ،ترتیب اگر خدا و ولی او را برای مجالست خویش برگزینیم، طبق وعده الهی همنشین ما می شوند این همنشینی شهدِ انس و رفاقت ایشان را به ما می چشاند و در نتیجه معرفت بالاتری نصیب ما می گرداند

راه همنشین شدن با هر کس، «ذکر» اوست. در حدیث قدسی آمده است:

انَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنى. (1)

من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند.

این یک قاعده کلی است که انسان با ذکر محبوب خود می تواند همنشین او گردد.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

اَلذِّكْرُ مُجالَسَةُ المحبوبِ. (2)

ذکر، همنشینی با محبوب است.

آنچه در این امر نقش محوری دارد محبّت میان ذاکر و مذکور است. این محب- انگیزۀ « ذکر » محبوب می شود « ذکر » ، محبّ را همنشین محبوب می سازد و این همنشینی باب انس با محبوب را می گشاید پس کلیدِ انس گرفتن با محبوب « ذکر » اوست. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

الذِّكْرُ مِفْتاحُ الأُنْسِ. (3) .

ذکر کلید انس است.

راه عملی انس و رفاقت با حجت خدا ذکر اوست. یاد همیشگی و دائم انسان را به مرتبۀ مجالست با امام زمانش میرساند و این ،مجالست از طریق ذکر «انس» با

ص: 258


1- بحار الانوار / ج 3 / ص 329
2- غرر و در/ ج 1 /ص 85 / ح 322
3- غرر و دور /ج 1 /ص 145 : 541 /ح 541

ایشان را به ارمغان می آورد. چشیدن طعم شیرین انس و رفاقت با حضرت بقیةالله ارواحنافداه، موکول و مشروط به ظهور آن حضرت ،نیست با امام غائب علیه السلام هم می توان انس گرفت و رفاقت ایشان را یافت.

ممکن است محبت به امام عصر علیه السلام به اندازه ای نرسیده باشد که یاد او به طور مرتب و پیوسته در قلب و ذهن انسان حضور داشته باشد ولی انسان می تواند به تدریج یاد امام زمانش عجل الله تعالی فرجه را در اوقات مختلف شبانه روز در قلب و زبان خود زنده نگاه دارد، تا این که رفته رفته محبت او افزوده شود و کسی که شیرینی همنشینی با امامش را احساس کند به تدریج به جائی می رسد که دوستی با غیر ایشان را نمی پسندد. میگویند: شخصی در حال خودش بود کسی وارد شد و پرسید تنها بودی؟ پاسخ داد: الآن تنها شدم او با ذکر محبوبش همنشین او گشته و در حقیقت تنها نیست. اما وقتی دیگران او را از این ذکر باز می دارند چون همنشینی با محبوبش را از دست داده احساس تنهایی می کند.

ذکر امام علیه السلام به واقع می تواند انسان را به حد مجالست با ایشان برساند، تا آن که آثار رفاقت و انس با ایشان را بچشد. به راستی کسی که امام زمانش را به صفتِ «الانيس الرفيق » می شناسد. اما در عمل بیش از اشتغال به «ذکر» ایشان با یاد دیگران زندگی کند، چگونه شکر عملی این نعمت را به جا آورده است؟!

شکر عملی نسبت به دستگیری امام علیه السلام

اهل بیت علیهم السلام همواره به عناوین مختلف شیعیان را به این نکته تذکر داده اند که اگر نیازمند هر گونه دستگیری مادی و معنوی هستید، باید به ما روی آورید.

در فصل گذشته با بیان اسامی و اوصاف مختلف ائمّه اطهارعلیهم السلام به گوشه هایی از دستگیری های اهل بیت علیهم السلام اشاره کردیم. حال می خواهیم بدانیم که برای ادای شکر عملی نسبت به این اوصاف باید چگونه عمل کنیم؟!

امام سجاد علیه السلام در معرفی پیامبر اکرم و اهل بیتشان علیهم السلام فرموده اند:

اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الحَصينِ وَ غِياتِ الْمُضْطَرِ المُسْتَكين

ص: 259

وَ مَلْجَأَ الْهَارِبِينَ وَمُنْجِى الْخَائِفِينَ وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ. (1)

خاندان وحی، غار محکم، فریاد رس هر بیچاره و درمانده پناهگاه هر فرار کننده نجات دهندۀ افراد ناامن و نگهدارنده کسانی هستند که به دامان ایشان چنگ بزنند. اگر این رامی دانیم باید به این اوصاف ایشان معتقد شویم تا شکرِ قلبی عملی شود و سپس برای ادای شکر عملی در هر زمان و مکانی که نیازمند دستگیری هستیم. یعنی همیشه و همه جا - متمسک به ایشان شویم با این اطمینان که دست ما را خواهند گرفت همان طور که «غریق » وقتی در آب دست و پا می زند به محض دیدن کشتی نجات ، تنها به دستیابی به آن می اندیشد و تنها زمانی آرامش می یابد که به سفینه نجات برسد. البته این اطمینان ،خاطر تنها برخاسته از اعتقاد قلبی است و کسانی که این درجه از معرفت را نچشیده اند نمی توانند قوت قلب و اطمینان خاطر امام شناسان را درک کنند.

اما دیدن و شنیدن حال کسانی که دستگیری امام علیه السلام را با تمام وجود خود یافته اند، حجت را بر ما تمام می کند. زیرا می بینیم که چگونه تنها به امام زمان علیه السلام اطمینان می کنند و هیچ کس را در عرض امام علیه السلام و حتی در رتبه پائین تر از ایشان قرار نمی دهند و به نتیجه این اعتقاد خویش هم می رسند.

بنابراین حتی اگر این مرتبه بالا از معرفت امام علیه السلام به ما عطا نشده است حق نداریم در مشکلات خود به کسی غیر از امام زمان علیه السلام توجه کنیم اگر امام علیه السلام را به عنوان «غياث المضطر » و «كهف حصين » می شناسیم باید در عمل هم به سوی ایشان برویم، و در گرفتاری ها به سوی حضرتش روی آوریم و متوسل شویم. در غیر این صورت، عملاً نعمت امام علیه السلام را کفران کرده ایم.

شُکر عملی «علم مصبوب »

هر کس در طلب علم می کوشد و امام عصر علیه السلام را « علم مصبوب » می داند، باید به در خانه ایشان برود با یاد و نام حضرتش به درس و بحث و تعلیم و تعلم بپردازد و کوشش های خود را صرفاً وسیله ای برای عالم شدن بداند و علم واقعی را از ایشان بخواهد.

ص: 260


1- بحار الانوار / ج 87/ ص 67 و 68

چگونه می توان اعتقاد داشت که علم از سرچشمه فیاض امام علیه السلام سرازیر می شود، ولی هنگام کسب دانش - لااقل به اندازۀ سخن دیگران - به احادیث ائمه علیهم السلام توجه نشود؟ چنین کسی در عمل، مخالف باور قلبی خویش عمل کرده و کفران نعمت نموده است.

آیا به راستی باور داریم که علم مختص ائمه علیهم السلام است و طبق فرمایش معصوم علیه السلام ايشان « المخصوص بالعلم» (1) هستند یا نه؟ اگر باور داریم پس باید فقط در خانه ایشان برویم تا علمی را به ما بچشاند که در آن حقیقت علوم نهفته است. چنین عالمی در عمل متواضع است و عُجب ندارد، به عبارتی بنده خداست و بس.

نحوه رفتار کسی که با عمل به این عقیده اهتمام به شُکر مُنعم دارد، در مقایسه با کسی که چنین اعتقادی ندارد کاملاً متفاوت خواهد بود. چنین کسی اگر در جلسۀ درس ابتدا برای امام زمانش دعا می کند اگر درس می خواند یا درس می دهد یا می نویسد یا مطالعه می کند و.... در همۀ این احوال کسب رضایت حضرتش را مدنظر دارد با توجه کامل به این حقیقت که در صورت کوتاهی و سهل انگاری در تحصیل علم نباید به بهره مندی از علم امام امیدوار باشد. او می داند که وظیفه اش زحمت کشیدن و تلاش در کسب علم است. اما این تلاش ها و کوشش ها را صرفاً وسیله می داند، امید اصلی به همان « علم مصبوب» است که تا نخواهد کسی «عالم » به معنای واقعی کلمه نخواهد شد.

«شیخ انصاری » ، « مقدس اردبیلی » و « علامه بحرالعلوم » از کسانی هستند که برای کسب علم، راه صحیح را پیش گرفتند و به سر منزل مقصود رسیدند ولی کسانی که دل خود را به یادگیری چند اصطلاح خوش می کنند و از ولی نعمت علم غافل هستند، نه تنها از سرچشمۀ حقیقی علم سیراب نمی شوند بلکه چون در عمل مرتکب کفران نعمت شده اند مشمول و عید الهی قرار می گیرند و خطر سلب نعمت علم ،واقعی ایشان را تهدید می کند.

شکر عملى « الوالد الشفيق»

برای ادای شکر عملی این اعتقاد که امام علیه السلام« والد شفیق» (پدر دلسوز) هستند، باید در پاسخ رفتار پدرانه ایشان با امت خویش شیعیان نیز مانند فرزند صالح عمل کنند، و

ص: 261


1- اصول کافی / کتاب الحجه / باب نادر جامع في فضل الامام وصفاته / ح 1

همیشه در نظر داشته باشند که یک فرزند ،خوب چگونه با پدر و مادر دلسوز خود برخورد می کند؟

فرزندی که پدر و مادر مهربانی ،دارد همۀ حاجات خود را نزد آنها می برد و همواره ایشان را دوست داشته از آنها محبّت می خواهد. اگر محبت پدرانه امام زمان علیه السلام را هم چشیده باشیم همه گونه توقعی از ایشان پیدا می کنیم، در کوچکترین امور خود به آن حضرت مراجعه می نمائیم. آن گاه نه تنها در طلب حاجت های خویش احساس شرم نمی کنیم بلکه همۀ سخنان و درد دلها را - که از افراد غریبه پنهان م یداریم - نزد ایشان می بریم چیزهایی را که حتی از پدر خود هم نمی خواهیم از ایشان درخواست می کنیم و اگر چنین نکنیم معلوم است که اعتقاد قوی نداشته ایم.

مقتضای «والد شفیق » بودن توجه به « وَلَد » است و گاهی فرزند خطاکار و ناصالح است، ولی تا وقتی که فرزند اوست، (1) پدر او را رها نمی سازد حتی اگر مجبور شود که فرزند، را تنبیه کند ولی در قلب خود مایل است که او سریعاً عذرخواهی کرده و به نزد پدر برگردد. پدر مهربان و دلسوز بیش از ،فرزند مایل به برگشتن او به دامان خویش است و تحمل دوری او را زودتر از فرزند، از دست می دهد.

طبق فرمایش امام معصوم علیه السلام، حضرت مهدی علیه السلام به واقع پدر دلسوز هستند. و آنچه در بیان این وصف ایشان ذکر می شود بر اساس منطق قوی است نه یک بحث احساسی و مبالغه آمیز این ارتباط واقعاً برقرار است و ما باید آن قدر رابطه قوی با امام زمان علیه السلام داشته باشیم که محبت ایشان از تمام وجودمان بجوشد. همان طور که برای پدرمان دلتنگ می شویم به دیدارشان می رویم تلفن می زنیم نامه می نویسیم، و دردِ دل می کنیم، با امام زمان علیه السلام نیز باید همین گونه رفتار نمائیم و این راهی است که خود معصومین علیهم السلام به ما آموخته اند:

كَتَبْتُ إلى أبى الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ أَنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يُقْضِيَ إلى إمامِهِ مَا يُحِبُّ

ص: 262


1- گاهی کوتاهی در اعمال سبب از دست رفتن اعتقادات صحیح می شود و از آنجا که امام علا تنها پدر امت خویش هستند، گاهی شخص با انحراف از اعتقادات صحیح، از تحت تکفل امام علیه السلام خارج می شود.

أَنْ يُفْضِيَ إِلَى رَبِّهِ، قالَ فَكَتَبَ إِنْ كانَ لَكَ حَاجَةٌ، فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ، فَإِنَّ الجواب يَأْتيك. (1)

شخصی به امام هادی علیه السلام نامه نوشت که کسی دوست دارد آن طور که با خدای خویش درد دل می کند با امام خود درد دل کند آیا اشکالی دارد؟ حضرت علیه السلام در پاسخ نوشتند: اگر حاجتی داری لبهایت را تکان بده جواب به سوی تو خواهد آمد.

فرزند نیازهای خود را تنها به پدر دلسوز خود می گوید این توقعی است که پدر از او دارد. اگر پدر بفهمد که فرزندش به دیگری مراجعه کرده چه بسا بسیار ناراحت شود. امام علیه السلام هم به رعیت خویش اجازه فرموده اند که در هر حاجت کوچک و بزرگی به ایشان روی آورند و وعده فرموده اند که به محض حرکت دادن لبها، پاسخ خواهند شنید.

امام مهدی علیه السلام حتی اجازه فرموده اند که به ایشان نامه بنویسیم و باب این عمل در زمان غیبت کبری همچنان باز است یکی از راه های ارتباط مستقیم با امام عصرعلیه السلام نوشتن عریضه است بدین گونه که در یک صفحه کاغذ حاجت خود را بنویسیم با امام زمان علیه السلام درد دل کنیم آن را داخل ضریح معصوم علیه السلام و یا در آب جاری یا برکه - با صدا زدن یکی از نواب اربعه امام عصر - بیندازیم. در این صورت باید اطمینان داشته باشیم که امام علیه السلام از آن مطلع می شوند و عملاً نیز با تمسک به این روش، شکر عملی خود را اعلام کنیم. (2)

حال به نمونه ای از عرض حاجت به صورت کتبی خدمت حضرت ولی عصر ارواحنافداه و چگونگی جواب حضرتش توجه می کنیم:

مرحوم آقا میرزا ابراهیم شیرازی حائری نقل می کرد که در مدتی که در شهر شیراز بودم چند حاجت داشتم که بسیار مهم بودند و همۀ فکرم متوجه آنها شده بود و بسیار ناراحت بودم یکی از آن ،حاجات توفیق زیارت کربلای معلی و قبر مطهر حضرت سيّد الشهداء علیه السلام بود و چاره ای نداشتم جز این که متوسل به دریای کرم حضرت

ص: 263


1- بحار الانوار/ج 50/ ص 155 / ح 42
2- برای اطلاع از کیفیت نوشتن عریضه به ساحت مقدس امام عصر علیه السلام، به كتاب « التحفة الرضوية في مجربات الاماميه » تأليف حجة الاسلام سید محمد رضی رضوی ص 160 مراجعه کنید.

مهدی علیه السلام شوم روزی در نزدیکی ،غروب از شهر شیراز تنها و مخفیانه خارج شدم و نزدیک استخری که آب زیادی در آن بود رفتم. از میان نواب اربعه جناب حسین بن روح (نایب سوم) را خواندم عرض کردم که در روایت وارد شده که نواب اربعه را بخوانید، به آنها سلام دهید عریضهٔ خویش را تسلیم کنید و او را واسطه رساندن عریضه به امام علیه السلام قرار دهید از این رو عریضه خود را در آب استخر انداختم و هنگام غروب آفتاب، از دروازه دیگر وارد شهر شدم بر این کار من غیر از خدای تعالی کسی آگاهی پیدا نکرد و هیچ کس را از عمل خود مطلع نساختم.

وقتی صبح شد در محضر استادی رفتم که نزد او درس می خواندم، در حالی که همه همدرس هایم حاضر بودند. ناگاه دیدم سیدی جلیل القدر - در لباس خدام حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام - در آن مجلس وارد شد و نزدیک به شیخ استاد نشست من و اهل مجلس، تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعد از آن مجلس هم او را در شیراز ندیدم. آن سید رو به سوی من نمود و مرا به اسم صدا کرد و فرمود: ای میرزا ابراهیم! بدان که عریضه تو خدمت حضرت صاحب الزمان [ عجل الله تعالى فرجه ] واصل و به آن بزرگوار تسلیم شده است. من از این گفتار ایشان مبهوت شدم در حالی که دیگران معنی کلام او را نفهمیدند و لذا سؤالی در مورد آن نکردند.

سيّد فرمود: من شب گذشته در خواب دیدم که جماعت بسیاری در اطراف جناب سلمان محمدی رحمة الله عليه جمع شده اند و در نزد آن جناب عریضه های بسیاری است، و آن جناب مشغول نظر نمودن به آنهاست جناب سلمان تا مرا دید به من فرمود: برو نزد میرزا ابراهیم و علاوه بر اسم من سایر مشخصات مرا بیان نموده و فرموده بود که به او بگو این رقعۀ او در دستِ من است. آن گاه دست خود را بلند نموده و به حضرت حجت و واصل شده است. دیدم آن رقعه که در دست داشت، مهر کرده است. من در عالم رؤیا دانستم که رقعۀ هر کس را که آن سرور قبول می نمایند، آن را مُهر می کنند، و آن که حاجتش را قبول نمی نمایند اصل عریضه اش را بر می گردانند ،حاضرین از صادق بودن خواب آن سید، از من پرسیدند. قضیه را برای آنها بیان کرده و قسم یاد نمودم که احدی بر این کار مطلع نبود حاضرین مرا بشارت به قضاء حوائجم داده و چنان شد که به

ص: 264

من بشارت داده بودند. طولی نکشید که موفق به زیارت کربلا شدم، چنانچه الآن در اینجا هستم. و سایر حوائجم نیز بحمدالله برآورده شده است. (1)

تجدید بیعت با امام زمان علیه السلام

یکی دیگر از راههای شکر و اعلام عملی اعتقاد به امام زمان علیه السلام، بیعت با ایشان است که انسان در مناسبت های خاص با امام زمانش علیه السلام عهد ببندد و با عشق و علاقه، در مکان هایی که متعلّق و منسوب به حضرت است - مثل سامرا و سرداب مقدس و.... - رفت و آمد کند، و با خواندن زیارات و عرض ارادت، تجدید پیمان نماید. بیعت با امام علیه السلام، در حقیقت اعلام و فاداری به آن عهد و پیمانی است که خداوند، از انسان برای یاری امامان علیهم السلام گرفته است. این کار از اعمال بسیارپسندیده ای به شمار می آید که در همه زمان ها ضرورت دارد و خصوصاً در زمان غیبت آن حضرت - که چشمان مردم از دیدار و شناخت ایشان محروم است - اهمیت خاصی دارد. بیعت پیوند میان امام علیه السلام و مأموم را همواره تر و تازه و زنده نگاه می دارد و اثر تربیتی فوق العاده عمیقی در تقویت روحیه انتظار شخص عارف به امام زمان علیه السلام می گذارد.

کیفیت تجدید بیعت با امام عصر علیه السلام در کتاب های حدیثی آمده است. به عنوان نمونه در دعای عهد که از امام صادق علیه السلام برای پیمان بستن شیعیان با حضرت مهدی علیه السلام رسیده وعده داده شده است که هر کس چهل صبح این دعا را بخواند از یاوران قائم علیه السلام باشد. و اگر پیش از ظهور حضرتش بمیرد خدا او را از قبر بیرون می آورد تا در خدمت آن حضرت باشد و به ازاء هر کلمه از این دعا به او ثواب هزار حسنه می دهد، و هزار سیئه او را محو می سازد. (2) در فرازی از این دعا می خوانیم:

اللّهُمَّ إنّى أَجَدِّدُ لَهُ فى صَبيحَة يَوْمى هذا وَ ما عِشتُ مِنْ أَيَّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ في عُنُق، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً. (3)

ص: 265


1- العبقرى الحسان / ج 2 / بساط چهارم ص 198 با اندکی تغییر ادبی.
2- عَنْ جَعفَر بِنْ مُحَمّد عَلَيْهُما السَّلامُ أَنَّهُ قالَ: مَنْ دَعَا إِلَى اللهِ أَرْبَعِينَ صَباحاً بِهَذَا الْعَهْدِ كَانَ مِنْ أَنْصَارِ قَائِمِنَا عَلَيْهِ السَّلامُ، فَإِنْ ماتَ قَبْلَهُ، اَخْرَجَهُ اللهُ تَعَالَى مِنْ قَبْرِهِ، وَ أَعْطاهُ بِكُلِّ كَلِمَةِ الْفَ حَسَنَةٍ وَمَحاعَنهُ أَلْفَ سَيِّئَةِ .
3- بحار الانوار /ج 53 / ص 95 / ح 111

خدایا من در بامداد امروز و در همه روزهای زندگانی ام عهد و پیمان و بیعت امام زمان علیه السلام را برگردن خود تجدید می کنم به طوری که از آن برنگردم و هیچ گاه از آن دست بر ندارم.

بدین ترتیب می توانیم با امام عصرعلیه السلام هر روز تجدید بیعت کنیم و - به فضل حضرتش - بدین وسیله در زمره یاوران حضرتش قرار گیریم.

عجز از شکر عملی

آخرین مرتبه شکر این است که انسان خودش را عاجز از شکر بیابد. این مرتبه وقتی عملی می شود که شخص همۀ مراحل شکر قلبی و زبانی و عملی را به انجام برساند، ولی باز بفهمد که نتوانسته شکر نعمت امامش را به جای آورد البته یافتن عجز از شُکر امام عصر علیه السلام برخاسته از معرفت به ایشان است. کسی که این مرتبه از معرفت نصیبش گشته با وجود این که در انجام هیچ مرحله ای از شکر نعمت وجود امام علیه السلام ، کوتاهی نمی کند، اما واقعاً خود را در پیشگاه آن حضرت، مقصر یافته و به هر زبانی عرض تقصیر می نماید. و بدین سبب به فضل الهی در زمره شاکرین حقیقی این نعمت قرار می گیرد.

ص: 266

بخش سوم: غربت امام عصر علیه السلام

اشاره

فصل اوّل: امام ناشناخته.

فصل دوّم: امام از یاد رفته.

فصل سوّم: امام فرو نهاده .

فصل چهارم: امام دور از اهل و دیار.

فصل پنجم : امام بی یار و یاور.

فصل ششم : منتقم خون امام حسین علیه السلام.

ص: 267

ص: 268

اهل بيت علیه السلام ، نعمتِ کفران شده

با این که عقل هر انسان عاقلی، حکم به وجوب شکر منعم می کند، ولی گاهی نعمت های الهی مورد بی توجهی و کفران واقع می شوند.

در این بخش قصد داریم چگونگی برخورد مردم را با بزرگترین نعمت الهی - یعنی وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیت ایشان علیهم السلام - مورد بررسی قرار دهیم. در مطلع بخش، روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامی ایشان را نقل می کنیم.

كانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ مُكَفِّراً لا يُشْكَرُ مَعْرُوفُهُ، وَلَقَدْ كانَ مَعْرُوفُهُ عَلَى الْقُرَشِيِّ وَ الْعَرَبِيِّ وَ الْعَجَمِي. وَ مَنْ كَانَ أَعْظَمَ مَعْرُوفاً مِنْ رَسُولِ الله (صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ) عَلَى هَذَا الْخَلْقِ ؟ (1)

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم مورد کفران قرار گرفته اند و کار خوب ایشان شکر گزارده نمی شود، در حالی که خیر ایشان به قریش و عرب و عجم رسیده است و چه کسی بیشتر از پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم برای این خلق کار خیر انجام داده است؟

تعبیر مُکفِّر که از کفر و تکفیر گرفته شده - اسم مفعول از باب تفعیل و به معنای «کفران شده » و یا «پوشیده شده» است. مکفّر در اصطلاح به کسی اطلاق می شود که از او قدردانی نشود و نعمت وجودش مورد کفران واقع شده باشد.

کلمۀ «معروف» که در این روایت به کار رفته یعنی کار خوب و نیک خیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله عام و فراگیر و شامل همه مردم است. اعم از افراد قبیله ایشان (قریش) و هم نژادی های ایشان (عرب) و غیر آنها (عَجَم) معروف پیامبر شامل گروه خاصی نبوده، بلکه همه عالم از آن بهره برده اند ولی متأسفانه به طور شایسته از ایشان -

ص: 269


1- علل الشرايع / ج 2 /ص 247

قدردانی نشده است و مورد کفران قرار گرفته اند.

همان طور که امام موسی بن جعفر علیه السلام تذکر فرموده اند: در میان مخلوقات خدا - از ابتدای خلقت تا انتهای آن هیچ کس را نمی توان یافت که به اندازه پیامبر صلی الله علیه و اله در حق مردم کار خوب انجام داده باشد. به این نکته معمولاً توجه نمی شود، اما با کمی دقت دلیل این حقیقت معلوم می گردد. چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله مالک و واسطه همه نعمت های مادی و معنوی است، که به خلق خدا رسیده است. مهم تر از همه این که امر هدایت الهی را تکمیل فرموده و اسلام را برای مردم آورده است. نور هدایتی که به واسطه پیامبر صلی الله علیه و اله منتشر شده به انسان حیات واقعی بخشیده است. و اگر انسان از این نعمت محروم می ماند تفاوتی با حیوان و نبات نداشت. حق این سرچشمه فیض الهی هیچ گاه ادا نشده است. و بدین علت، مکفّر نامیده شده است.

امام علیه السلام نیز همۀ کمالات پیامبر صلی الله علیه و اله را به جز نبوّت - دارد و در صفت «مُكَفِّر بودن» نیز مشابه ایشان است. حضرت امام ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام در ادامه روایت یاد شده فرموده اند که :

وَكَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مُكَفَّرُونَ لا يُشْكَرُ مَعْرُوفُنا. (1)

و هم چنین ما اهل بیت نیز مُکفّر هستیم چون شکر کارهای خوب ما ادا نمی شود.

خداوند متعال به انسانها اراده و شعور و اختیار داده است تا آنها با خواست خود در طریق رضای خالق خویش قدم بردارند ولی متأسفانه مسیری که بشر تا امروز پیموده، به طور کامل مورد رضایت پروردگار نیست زیرا انسانها از کسانی که بیشترین حقوق را برگردنشان دارند کمترین قدردانی را کرده و آنها را مورد بی توجهی قرار داده اند. مؤمنان برگزیده نیز مانند ولی نعمت هایشان مورد کفران واقع می شوند، و مُکفِّر بودن را از موالی خویش به ارث برده اند در ادامه روایت آمده است:

و خيارُ المؤمِنينَ مُكَفَّرُونَ، لا يُشْكَرُ مَعْرُوفُهُمْ. (2)

و برگزیدگان از مؤمنان مُکفّر هستند زیرا کار خوب آنها شکر نمی شود. واقعیت این است که بیشتر مردم - حتّی شیعیان و دوستداران ائمه علیهم السلام - با حقوق

ص: 270


1- علل الشرايع / ج 2 /ص 247
2- همان مدرک.

پیامبر صلی الله علیه و اله و اهل بیت علیهم السلام به طور کامل آشنا نیستند. و گاهی اصلاً به ضرورت شکرگزاری این نعمتِ بی مانند الهی توجه ندارند اگر هم موعظه ای شنیده و متذکر شوند، بزودی آن را فراموش می کنند و عنایتی را که نسبت به امور دنیوی خویش دارند هیچ گاه در مورد اهل بیت علیهم السلام ندارند در حالی که حق ایشان از هر صاحب حقی بالاتر است.

در این بخش می خواهیم از این واقعیت تلخ سخن بگوئیم تا همگی باور کنیم که در دنیای ما پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام خصوصاً مولای عزیزمان حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف مُکفِّر و غریب هستند. برای این منظور معانی مختلفی از غربت ایشان را مورد توجه قرار می دهیم.

ص: 271

ص: 272

فصل اوّل: امام ناشناخته

معنای اوّل غریب

«ناشناخته» بودن یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایسته شخصی است وجود نداشته باشد او را می توان «غریب » دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ایمان و دلسوزي او آگاه نباشند و با او مثل یک فرد بیسواد برخورد کنند، اصطلاحاً به آن پزشک، «غریب» گفته می شود از طرفی ممکن است مردم به تخصص و تعهد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند و قلباً به او اعتقاد نداشته باشند و در مقابل به پزشکان دیگری که این تعهد و تخصص را ندارند اعتماد کنند. در این صورت باز هم این پزشک «غریب » مانده است.

حال فرض کنید که این پزشک، در علم فقه هم متخصص باشد، در این صورت انتظار می رود که وقتی صحبت از فقه می شود او را در زمرۀ فقها بر شمرده و به عنوان یک فقیه برای او حساب باز کنند در غیر این صورت حق او ادا نشده است.

به این ترتیب هر چه کمالات فرد بیشتر و فراگیرتر باشد، ضرورت شناخت او ملموس تر می شود و هر کدام از ویژگیهای برجسته اش که - به طور اختیاری یا غیر اختیاری - مورد عدم توجه واقع شود از آن جهت ناشناخته و غریب خواهد ماند.

به همین ترتیب اگر یک واسطهٔ خیر شناخته نشود و مردم ندانند که نعمت ها و -

ص: 273

برکات از جانب چه کسی به آنها رسیده است به سبب این نادانی شکر نعمت او را چنانچه شایسته ،است ادا نمی کنند و لذا او «غریب» می ماند.

از طرف دیگر، اگر ولی نعمت شناخته شود ولی به خاطر بی توجهی یا به عمد، از او قدر شناسی لازم نشود کفران نعمت صورت گرفته و این کفران نعمت به نوعی دیگر، به غربت او می انجامد.

برای روشن تر شدن مطلب به ذکر مثالی می پردازیم. فرض کنید که شخصی میزبان مجلسی شده و سفرهای گسترده است که بر سر این سفره از همه مهمانان پذیرائی می شود. حال اگر برخی از مهمانان میزبان خود را نشناسند و ندانند که بر سر سفره چه کسی نشسته اند طبیعتاً نمی توانند از او تشکر کنند در این صورت، میزبان ناشناخته و غریب خواهد ماند. حالت دیگری از غربت ،میزبان وقتی صدق می کند که مهمانها - علیرغم این که صاحب نعمت را می شناسند - به او بی اعتنا باشند، از او تشکر نکنند نسبت به او بی توجه باشند در این حالت ،نیز به میزبان مکفور و غریب گفته می شود. و بدین ترتیب مهمانها با قدر ناشناسی خود میزبان را در غربت نگاه داشته اند.

پس به طور کلی غریب به معنای ناشناخته دو مصداق دارد یکی آن که اصلاً شناختی نسبت به او یا بعضی از کمالات و فضایل او وجود نداشته باشد. دوم زمانی که دیگران به او و کمالاتش واقف باشند ولی آن طور که شایسته اوست قدرش را نشناسند این قدر ناشناسی را می توان به معنای غربت او دانست.

مصداق اوّل، یک امر اختیاری نیست چون انسان به اختیار خود شناخت پیدا نمی کند هر چند که قطعاً مقدمات و زمینه های آن اختیاری است. ولی مصداق دوّم، کاملاً اختیاری است وجه اشتراک بین این دو مصداق عدم شکرگزاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است. یعنی این که حق او و کمالات و فضائل او ادا نشده است. در حالت اوّل، عدم شناخت نعمت و در حالت دوم قدر ناشناسی از آن نعمت، سبب کفران نعمت است. به هر حال آن اعتقاد و باور قلبی که شایسته یک نعمت است نسبت به آن وجود ندارد و همین معنی را می توانیم به مکفور بودن قلبی و در نتیجه غریب ماندن تعبیر کنیم.

ص: 274

ناشناخته بودن امام عصر علیه السلام

وقتی تعبیر « ناشناخته » و «غریب» برای امام عصر علیه السلام به کار می رود، شاید تصوّر شود که مطرح کنندگان این بحث در بیان خویش مبالغه و اغراق می کنند و یا گمان رود که این ادعا صرفاً بر پایۀ احساسات و عواطف است و جنبهٔ عقلانی ندارد. در حالی که مسئله غربت امام علیه السلام امری مستدل و روشن است که همگان باید واقعاً به آن متذکر شوند و حقیقت آن را بیابند

نعمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه یک نعمت عام و فراگیر است و همه خلائق را در بر می گیرد. شیعیان و غیر شیعیان مسلمانان و غیر مسلمانان و حتی حیوانات و گیاهان و جمادات ،نیز از نعمت وجود ایشان بهره مند می شوند و این نعمت مانند باران بر سر همه می بارد.

بنابراین شکر نعمت وجود امام موعود علیه السلام، باید به گستردگی خود این نعمت فراگیر باشد، در حالی که در حال حاضر برروی کره زمین اکثر مردم اصلاً امام زمان علیه السلام را نمی شناسند. به عبارتی نمی دانند میزبان و ولی نعمت آنها کیست. بر سر سفره او نشسته اند و نان و نمک ایشان را می خورند. اما هیچ گونه شکرگزاری نسبت به ایشان انجام نمی دهند، چون اصلاً نعمت وجود ایشان را نمی شناسند تا ضرورت شکر آن را بدانند.

البته این عده که از شناختِ ولي نعمت خویش محروم مانده اند، گاهی در این محرومیت خود مقصر هستند. یعنی خود مقدّمات شناخت حضرتش را فراهم نساخته اند. اما به هر حال این افراد جاهل، چه در جهل خویش مقصر باشند یا نه به هر حال، امام زمان علیه السلام را نمی شناسند و حضرت مهدی علیه السلام نزد ایشان مکفور و غریب هستند.

غربتِ امام زمان علیه السلام در بین عده دیگری مشهودتر و ناگوارتر است. این عده اقلیتی هستند که خدای منان امام زمان علیه السلام را به آنها شناسانده است و آنها می دانند که آن حضرت حجت خدا است و به آن اذعان دارند لذا در زمرهٔ شیعیان قرار می گیرند ولى قلباً قدرشناس حضرتش نیستند.

ص: 275

این افراد اندک، مهمانانی هستند که میزبان و ولی نعمتِ خود را می شناسند. اما متأسفانه غالباً او را مورد بی مهری قرار می دهند و شکر حضرتش را چنان که باید و شاید - ادا نمی کنند. بدین ترتیب ،غربت این ولی نعمت یک امر کاملاً اختیاری و به معنای قدر ناشناسی از وجود ایشان است.

این معنا از غربت امام علیه السلام، دقیقاً به مشکور نبودن «مکفور بودن» ایشان بر می گردد. یعنی چون شکر قلبی نسبت به ایشان ادا نمی شود ناشناخته باقی مانده اند. کسانی که این چنین امام خویش را قدر ناشناخته رها کرده اند شایسته سرزنش هستند، چرا که از روی اختیار نسبت به اعتقاد و پذیرش قلبی کوتاهی کرده اند.

اقلیتی که شناخت اولیه نسبت به امام زمانشان دارند، اگر حق این معرفت را ادا کنند و قلباً قدردان آن شوند، خدای متعال به فضل خود بر معرفت آنها می افزاید و امام علیه السلام را به آنها بیشتر می شناساند. ولی گاهی این افراد خود مقدّمات معرفت بیشتر را فراهم نمی آورند. (1) و با کوتاهی در انجام مقدمات حصول معرفت، امام علیه السلام را برای خود غریب و ناشناخته باقی می گذارند.

متأسفانه بسیاری از شیعیان که از ولایت امام عصر علیه السلام برخوردار هستند، خود را از نخستین مرتبه معرفت - یعنی معرفت به اسم - محروم ساخته اند. اینان حتی خصوصیات ظاهری امامشان را هم نمی دانند. مثلاً از سال و محل تولد ایشان بی خبرند و از این بابت هیچ گونه احساس نگرانی و شرمندگی هم نمی کنند، در حالی که بعضی از همین افراد، گاهی برای آشنایی با هنرپیشگان یا ورزشکاران کشورهای خارجی وقت زیادی صرف می کنند و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بیشتر درباره آنها هستند.

ص: 276


1- البته این یک قاعده کلی نیست که شخص لازم باشد همیشه مقدمات معرفت را خودش فراهم آورد تا خدا به او فضل نماید بلکه خداوند به هر کس که بخواهد فضل می کند. چه بسا کسی هیچ یک از مقدمات را فراهم نکرده باشد و خدا به او معرفت امام علیه السلام - عطا فرماید. ولی آنچه مسلم است این که اگر فرد در برابر معرفتی که خدا به او عطا فرموده تسلیم باشد. بنابر وعده الهی که عین فضل اوست - به معرفتش افزوده میگردد. برای تحقیق و مطالعه بیشتر در این زمینه و ملاحظه دلائل آن به کتاب «گوهر قدسی معرفت» از همین نویسنده مراجعه کنید.

بدین ترتیب برخی از نوجوانان شیعه اطلاعات وسیعی درباره فوتبالیست های داخلی و خارجی یا هنرپیشگان و... به دست آورده و به خاطر می سپارند. گروهی از بزرگسالان هم به ضرورت کسب و کار خود - مشخصات کالاهای مختلف را به صورت تخصصی یاد می گیرند. اما بسیاری از این افراد - پیر یا جوان - اگر بارها و بارها اسامی، تاریخ تولد و مشخصات دیگر امام زمان علیه السلام در مجالس گوناگون به آنها گفته شود، کوچکترین توجهی نمی کنند و هیچ وقت نمی کوشند چیزی درباره امام خود بیاموزند این بی توجهی ها چیزی جز قدر ناشناسی قلبی را نمی رساند و نشان می دهد که حتی برای بعضی از افراد متدین دانستن حداقل خصوصیات امام عصر علیه السلام اصلا مهم نیست. به راستی این ولی نعمت چقدر غریب است که حتی دوستدارانش این حداقل توجه را به او مبذول نمی دارند؟

ناشناخته بودن صفات امام عصر علیه السلام

اشاره

غربت امام عصر علیه السلام از جهت عدم معرفت به وصف بارزتر است. کسانی که از معرفت مشخصات ظاهری حضرتش غفلت می کنند معمولاً افراد عامی هستند. اما متأسفانه در معرفت به «وصف »، بیشتر خواص دچار کاستی می شوند که زیر مجموعه ای از اقلیت شیعیان هستند. اینان بیشتر افراد درس خوانده ای هستند که می توانند طرز تفکر دیگران را هم تحت تأثیر قرار دهند. محروم بودن این عده از معرفت امام عصر علیه السلام می تواند برای دیگران نیز خطر ساز باشد از این رو مشاهده غربت و ناشناخته بودن امام زمان علیه السلام در بین این افراد بسیار دردناک است. و همین امر بسیاری از انحرافات را در اصل دینداری پدید می آورد.

به عنوان مثال گاهی دیده می شود که برخی شیعیان به اصطلاح درس خوانده - با تردید افکنی در اصلی ترین ویژگی امام عصر علیه السلام- انواع و اقسام انحرافها را در بحث امامت یعنی در اصل دین مطرح می سازند. بیان نظرات این گونه افراد دلهای شیعیان عارف به حق امام زمان علیه السلام را به درد می آورد، ولی از آن جا که غربت حضرتش را به خوبی به تصویر می کشد، با طلب عفو و بخشش از ساحت مقدّس حضرتش و این عده -

ص: 277

از دوستان مخلص ایشان، به برخی از این نظرات اشاره می کنیم.

الف) امامت

اصلی ترین خصوصیت امام عصر علیه السلام یعنی مسئله امامت، نخستین هدف حمله برخی افراد ناآگاه است. برخی از کسانی که خود را روشنفکر می نامند امامت را صرفاً یک امر تاریخی می دانند و برای آن ارزش اعتقادی قائل نیستند. نتیجه این طرز فکر مسئلۀ خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و اله به عنوان یک امر تاریخی است. منطقی ترین و مسالمت آمیزترین نتیجه این بررسی آن است که هر چه بوده، گذشته است و بحث مجدد در مورد حوادث تاریخی جز نو کردن اختلافات و زنده کردن کینه های دیرینه نتیجه ای ندارد و ما را از انجام مسؤولیت فعلی خود یعنی پرداختن به وظیفه روزگار خودمان - باز می دارد و به انحراف می کشاند.

بدین ترتیب مسألۀ امامت که اصل و رکن دین است - در هاله ای از جهل و ابهام و غرض ورزی مورد غفلت و انکار قرار می گیرد و کار به جایی می رسد که مذاهب مختلف اسلامی را نوعی خط کشی حزبی و حقوقی می نامند و مدعی می شوند که مكاتب اهل سنت هم در کنار مذهب بر حق شیعه اسلام حقیقی را تشکیل می دهند! پس هر کدام از این مذاهب مجاز هستند که به فقه خود عمل کنند. بنابراین نباید شیعه را ،مؤمن و منکرین امامت و ولایت ائمه علیهم السلام کافر دانست .

برای اینان که خود را روشنفکر می پندارند اهمیت مسأله امامت به خوبی روشن نشده و ائمه اطهار علیهم السلام را اصلاً «نشناخته اند.». از این رو نمی توانند به راحتی زیر بار این مسئله بروند که «منکر امامت کافر است.» (1)

اینان که اصلاً معنی و اهمیت امامت را نفهمیده اند چگونه می توانند قدردان امام علیه السلام باشند؟ لذا برخی از آنها اظهار می کنند که در اسلام هیچ کس غیر از پیامبر صلی الله علیه و اله وجود ندارد که انکار شخصیت و مقام او موجب کفر شود اینها این قدر معرفت پیدا

ص: 278


1- وَ مَنْ جَحدَكُمْ كَافِرٌ (زيارت جامعه کبیره مروی از امام هادى علیه السلام - بحار الانوار 102 / 103). این مضمون در احادیث فراوان با الفاظ مختلف آمده است.

نکرده اند که بفهمند انکار امامت به منزلهٔ انکار توحید و عین کفر است. کافی بود که به جای این فرضیه پردازی ها و فرو رفتن در تارهائی که خود به دست و پای خویش می بندند به این یک روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله توجه می کردند که :

مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جَاهِليَّةً. (1)

هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

آن گاه می فهمیدند که بدون معرفت امام زمان علیه السلام از گمراهی جاهلیت عدم شناخت خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله نمی توان خارج شد. یعنی بدون قبول مقامات امام علیه السلام انسان از ورطهٔ شرک و کفر نجات نمی یابد. (2)

ب) ولایت

نشناختن صحیح مسألۀ « ولايت» ائمّه علیهم السلام و نداشتن درک درست از خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و اله باعث شده که برخی، ختم نبوّت را به معنای پایان یافتن ولایت تشریعی به وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و اله بدانند و مدعی شوند که هیچ کس بعد از پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله دارای ولایت تشریعی بر دیگران نیست. بدین ترتیب اگر کسی معتقد به ولايت ائمّه اطهار علیهم السلام،باشد، او را «غالی » یا اهل «غلوّ » می نامند. اینها به غلط ، «ولایت» را گوهر نبوّت ،انگاشته و ختم نبوت را مساوی باختم ولایت دانسته اند. اظهار نظر این افراد نشان می دهد که آنها نسبت به مسئلۀ «نبوت» هم ناآگاه هستند و این جدّاً ضایعۀ بسیار بزرگی است که حتی بعضی از مسلمانان تحصیل کرده هم معنای نبوّت را نمی دانند.

« نبی » به کسی اطلاق می شود که خدای عزوجل ، وحی شریعت را به سوی او ارسال فرموده است و خاتمیت این واقعیت را نشان می دهد که بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله هیچ کس مخاطب وحی شریعت قرار نمی گیرد. اما ولایت یعنی «اولی به تصرف »

ص: 279


1- ينابيع الموده، قندوزی / باب 29 / ص 137
2- برای آشنایی با توضیح دقیق تر این مطلب به کتاب معرفت امام عصر ها از همین نویسنده رجوع شود.

بودن نسبت به دیگران نشان دهندهٔ «صاحب اختيار » بودن ولی خداست در امور کسانی که بر آنها ولایت دارد.

خداوند متعال در قرآن، به طور مکرّر و متعدّد امر ولایت ائمه علیهم السلام را تثبیت فرموده است. به عنوان نمونه در سوره مائده آیه 55 آمده است:

إِنما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ

ولى شما، تنها خدا است و پیامبرش و کسانی که ایمان (به خدا) آورده اند، آنها که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع خود صدقه می دهند.

تردیدی نیست که این آیه، هنگامی نازل شد که امیرالمؤمنین علیه السلام، انگشتر خویش را در حال رکوع به فقیری بخشیدند در این آیه خداوند متعال همان ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را برای امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس سایر امامان علیهم السلام اثبات فرموده است. پیامبر صلی الله علیه و اله نیز به فرمان الهی با بیانات مختلفی در طول رسالت خویش به امر ولایت ائمه علیهم السلام تصریح فرموده اند و برخی از فرمایشات ایشان مبنی بر اثبات ولایت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابیطالب علیه السلام، از طریق اهل سنت نیز به تواتر نقل شده است و دانشمندان شیعه در کتب مربوط به امامت آنها را مطرح کرده اند. (1)

اگر «خاتمیت » به معنای اتمام ولایت و سرپرستی بود، هرگز این همه تأکید بر ولايت ائمّه اطهار علیهم السلام نشده بود. دلایل اثبات «ولایت » اهل بیت علیهم السلام بسیار است و ما اینجا در صدد اثبات ولایت نیستیم هدف این بود که غربت امام علیه السلام را به تصویر بکشیم. و روشن ترین دلیل بر اثبات غربت امام علیه السلام همین است که ما ناچاریم بارزترین اوصاف اهل بیت علیهم السلام را که حتی دشمنان به آن اذعان دارند - برای دوستان ایشان اثبات کنیم .

ص: 280


1- به عنوان نمونه مراجعه کنید به کتاب ارزشمند « المراجعات » اثر عالم بزرگ شیعه مرحوم سيد عبدالحسير شرف الدین عاملی که ترجمه آن بنام رهبری امام علی علیه السلام «از دیدگان قرآن و پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم » منتشر شده است.
ج) عصمت

وصف دیگر امام علیه السلام که مورد هجوم دشمنان مغرض و دوستان نادان واقع می شود «كمال عصمت » است. از نظر شیعه عصمت امام علیه السلام به معنای « مصونیت ایشان از هر گونه خطا و لغزش عمدی و سهوی کوچک و بزرگ در نیّت و قول و عمل» می باشد. این عصمت یک امر ذاتی نیست، یعنی امام علیه السلام به خودی خود از خطا محفوظ ،نیست بلکه خداوند متعال به لطف خود ایشان را از هرگونه اشتباهی مصون داشته است. شخصی که به او عصمت عطا شده، «معصوم » است، یعنی حفظ شده از خطا و بدی، چون خدای تعالی ایشان را از اشتباه و گناه حفظ کرده است.

در تعالیم اهل بیت علیهم السلام به مواردی بر میخوریم که اکتسابی و ذاتی بودن عصمت را مردود دانسته اند و آن را به خدا نسبت داده اند یعنی در عین تأکید بر بودن این کمال آن را «وهبی » شمرده اند اما ،بعضی این گونه بیانات را حمل برانکار اصل عصمت ائمه علیهم السلام کرده اند و تصریح به خطاپذیر بودن ایشان نموده اند .بدین ترتیب - دانسته و ندانسته - حق بزرگی از ولی نعمت خود را ضایع کرده و قلباً این ویژگی مهم امام علیه السلام را منکر شده اند.

برای روشن شدن این مصداق از غربت امام عصر علیه السلام، به خطبه ای از نهج البلاغه اشاره می کنیم. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرموده اند:

لا تَكفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقِّ أَوْ مَشْوِرَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنّى لَسْتُ في نَفْسي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلى، إِلا أَنْ يَكْفَ اللهُ مِنْ نَفْسى ماهُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبِّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ . (1)

از سخن حق گفتن و مشورت دادن در مورد عدل خودداری نکنید، چون من به خودم (به خودي خود) بالاتر از این نیستم که خطا کنم (با نظر به ذات خودم ممکن است به خطا افتم)، و به خودی خود از اشتباه در عمل خود در امان نیستم مگر این که خداوند آنچه را که نسبت به من املک است از من کفایت کند، زیرا خدایی که جز او خدایی نیست مالک و صاحب اختیار من و شماست.

ص: 281


1- خطبه 207 نهج البلاغه فيض الاسلام.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: من به خودی خود از خطا مصون نیستم به عبارتی می فرمایند این من نیستم که خود را از خطا مصون می دارم بلکه خداوند متعال مرا «کفایت » می کند.

کفایت کردن، یعنی آنچه در وسع کسی نیست دیگری مسؤولیت آن را بر عهده گیرد. مسؤولیت انجام لغت «کفیل » از همین معنی گرفته شده است. در این خطبه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام تصریح فرموده اند که مصونیت از خطا، از عهده من خارج است اما خدای عزّوجل که در همۀ کمالاتِ من از خودم مالک تر است اگر بخواهد مرا در عصمت نیز کفایت می کند. که این خواست خدا با توجه به ادله صریحی که دربارهٔ عصمت امام علیه السلام وجود دارد محقق است. (1)

امّا وَهْبی بودنِ عصمت امام علیه السلام و اکتسابی نبودن آن، هیچ منافاتی با اختیار ایشان ندارد، و کمال اختیار در ایشان هم به اندازه سایر انسانها وجود دارد. البته توضیح و تبیین این مطلب احتیاج به بحث گسترده ای دارد که باید در جای خود به آن پرداخت. هر شخص غیر مغرض و عاقلی از این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام می فهمد که حضرتش عصمت ذاتی و اکتسابی را رد کرده و آن را فضل و انعام الهی شمرده اند، اما معصوم بودن خویش را نفی نفرموده اند. ولی عده ای کم لطفی کرده و با حذف کردن قسمت دوم فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام می گویند که حضرت خودشان فرموده اند که :

فَإِنِّي لَسْتُ في نَفْسي بِفَوْق أَنْ أُخْطِئ

من به خودی خود فوق خطا نیستم (ممکن است خطا کنم).

آن گاه نتیجه می گیرند که امیرالمؤمنین علیه السلام بدون تعارف و تواضع به واقعیتی اشاره کرده اند و اقرار کرده اند به این که از خطا مصون نیستند بنابراین امام علیه السلام برای خود قائل به مقام عصمت نبوده اند!

اینان، متأسفانه از بخش دیگر خطبه - عمداً یا سهواً - چشم پوشی می کنند که حضرت فرموده اند:

إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِى مَاهُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنّى

ص: 282


1- مانند آیه 33 سوره احزاب: إنما يُريدُ اللهُ.

مگر خدا کفایت کند آن چیزی را که نسبت به من املک است.

این گونه تبیین دین، سخن گوینده ای را به یاد می آورد که نفی توحید را جزء اصلی دین می دانست و به جملهٔ « لا اله» استناد می کرد بدون این که (الا الله) را بگوید.

و یا آن فرد دیگر که می گفت ،قرآن مردم را از نماز خواندن نهی کرده بلکه بالاتر از آن فرموده است به نماز نزدیک نشوید! استدلال او به آیه شریفه « لا تَقْرَبُوا الصلوة » بود که اگر به همین صورت ناقص نقل شود نتیجه ای جز نهی از نماز ندارد. اما اگر آن را کامل بخوانیم می بینیم که در مورد نهی از نماز در حال مستی است. خدای تعالی می فرماید:

لا تَقْرَبُوا الصَلوةَ و انتم سكارى. (1)

در حالی که مست هستید، به نماز نزدیک نشوید.

نمونه گویاتر و روشن تر از این گونه استدلال و این قرائت عجیب از دین شعر مشهور است که شاعر می گوید:

«كُلُوا وَاشْرَبُوا» را در گوش کن «ولا تُشرفوا» را فراموش کن.

این نمونه ها نشان می دهد که در مواردی بیان نیمی از حقیقت بزرگترین دروغ و بدترین نسبت زشت به گوینده آن حقیقت است.

نکته مهم این است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیث یاد شده در صدد بیان اصلی از اصول مهم عبودیت پروردگار است که اهل بیت عصمت علیهم السلام، جان خود را بر سرِ تبیین آن - به زبان و عمل گذاشتند آن بزرگواران کوشیدند به زبانهای مختلف به مردم بگویند که کمالات ،ما همه از ناحیه خدای سبحان است نه از خودمان.

چنین انحراف و اشتباهی در مورد کمال عصمت امام علیه السلام، متأسفانه از طرف بعضی مدعیان تشیع دیده می شود. و ما وقتی چنین قدر ناشناسی ها را نسبت به اولیاء خویش می بینیم در می یابیم ولی نعمت هایی که مدعیان دوستی ایشان یکی از اصلی ترین ویژگی هایشان را نپذیرفته و با نمک نشناسی آن را زیر سؤال می برند به راستی غریب هستند. آیا غربتی بالاتر از این که دوستان ،کسی حقوق مسلّم او را انکار کنند می توان

ص: 283


1- سوره نساء / آیه 43

تصوّر کرد؟ آیا شُکر قلبی این «اولیاء النعم » ، با زیر سؤال بردن و ردّ کردنِ فضائل آنها محقق می شود؟!

به راستی اگر کسانی عمداً اهتمام به پایمال کردن حقوق اهل بیت و مُكَفِّر قرار دادن آنها داشتند نمی توانستند بهتر از این عمل کنند.

د) نص بر امامت

یکی از اساسی ترین پایه های امامت، مسألۀ « نص بر امامان » است. اصلی ترین تفاوت دین الهی (تشیع) با دیگر مکاتب در این است که شیعه امام علیه السلام را حجت الهی می داند و قائل به نصب او از طرف خدای عزوجل است ولی دیگر مدعیان ،مسلمانی از این واقعیت سرباز زده و امامت را امری انتخابی توسط بشر می شمارند.

متأسفانه عده ای از کسانی که ادعای تشیع دارند با فرقه های دیگر هم نوا شده و ضرورت نصّ بر امامان علیه السلام را زیر سؤال می برند. کار این گروه به جایی می رسد که در معنای پیام روز غدیر خم نیز - با وجود تواتر لفظی و معنوی آن و وضوح معنای آن - تشکیک کرده و می گویند درست است که پیامبر صلی الله علیه و اله در روز غدیر خم فرمودند:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلَى مَوْلاهُ. (1)

کسی که من مولای او هستم این علی هم مولای اوست.

اما منظور رسول خدا صلی الله علیه و اله را از این کلام صرفاً مُعرّفی بوده نه نصب و پیامبر صلی الله علیه و اله در آن روز تاریخی، امیرالمؤمنین علیه السلام را برای امامت وخلافت فقط معرفی فرموده اند و بیان کرده اند که ایشان برای امر خلافت مناسب هستند و این صلاحیت را دارند که زعامت جامعه را به عهده گیرند. اما حکم خدا به وصایت و امامت ایشان را ابلاغ نکرده اند.

به عبارتی، پیامبر صلی الله علیه و اله راه انتخاب دموکراتیک را پیش گرفتند و کاندیدای مورد نظر خود را به مردم معرفی کردند تا اگر رأی اکثریت را به دست آورد به عنوان خلیفه و جانشین ایشان باشد به تعبیر یکی از مدعیان تشیع در روز غدیر، پیامبر صلی الله علیه و اله فقط رأی

ص: 284


1- منابع این حدیث شریف در کتاب فضائل الخمسه في الصحاح السته: ج 1 / ص 399 تا 431 از منابع معتبر اهل سنت نقل شده است.

خود را در مورد جانشین خود به صندوق انداختند نتیجه این سخن آن است که اطاعت و قبول مقام امامت و ولایت ائمه علیهم السلام واجب نیست و بستگی به انتخاب وصلاحدید هر کس در زمان خویش دارد؟

در واقعهٔ بزرگ غدیر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم صریحاً حکم خدا را مبنی بر نصب امير المؤمنين علیه السلام به خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و اله تا به حاضر و غایب ابلاغ کردند و سپس از تک تک حاضران نسبت به آن بیعت گرفتند. اما چنین برخوردی با این پیام روشن، چیزی جز ضایع کردن اساسی ترین حق اهل بیت علیهم السلام نیست. متأسفانه این اظهار نظرها از برخی افراد درس خوانده و صاحب نفوذ بر می خیزد وقتی درس خوانده ها چنین حقوق امامان خود را زیر پا بگذارند از مردم عوامی که دنباله رو اینها هستند، چه انتظاری می رود؟

بی اعتقادی به امام علیه السلام و راه نجات از آن

برخی از افراد اهل مطالعه و درس خوانده چون تلقی صحیحی از دین ندارند نمی توانند مسألۀ امامت و اوصاف امام علیه السلام را چنان که هست بپذیرند. این عده اگر با شنیدن و یا خواندن اوصاف امام علیه السلام از معرفت حضرتش بهره ای برند و فضیلتی از فضائل امام علیه السلام به ایشان معرفی شود، پذیرش قلبی و تسلیم در برابر آن را نوعی عوام زدگی می دانند و به نحوی در صدد توجیه انکار خود نسبت به آن بر می آیند اینان حقایق را به گونه ای تفسیر می کنند که قابل قبول به نظر نرسد و گاهی هم آنها را وارونه

جلوه می دهند.

این افراد، حتی اگر یکی از اوصاف امام علیه السلام را با چشم خود ببینند باز هم زیر بار نمی روند و از روش توجیه استفاده می نمایند. به علاوه اگر کسی را ببینند که تسلیم کمالات امام علیه السلام شده برای او - به خیال خود - دل می سوزانند و او را نادان و ساده اندیش می شمارند.

مسلّماً چنین کسانی به دستگیری های امام علیه السلام در زندگی خویش هم توجه ندارند و الطاف ایشان را اصلاً درک نمی کنند، تا بخواهند تسلیم شده و به آن معتقد گردند. بدین -

ص: 285

ترتیب با وجود این که در درجات مختلف شناخت اوصاف امام علیه السلام نصیب آنها شده است ولی اینان همچنان بی اعتقاد باقی می مانند. چرا که با سوء اختیار خویش، از قبول یافته های خود سرباز می زنند و امام خویش را قدر نمی شناسند. چه بسا کوتاهی این افراد در وظیفۀ خویش و انکار قلبی و کفران نعمت آنها منجر به سلب نعمت شود کارشان به جائی برسد که واقعاً از درک و معرفتِ اوصاف و کمالات امام علیه السلام بی بهره گردند.

این وضعیت اسف آور نسبت به معرفت امام علیه السلام در مورد گروهی از تحصیل کرده ها صدق می کند. اما افراد عادی که معلومات چندانی دربارهٔ دین ندارند، بسیاری ازایشان مطالعات و شنیده های دقیق و صحیحی دربارۀ امر امامت و اوصاف امام علیه السلام ندارند. بلکه متأسفانه ضرورتی هم برای مطالعه در این باب احساس نمی کنند، در حالی که همین افراد در امور مادی خویش نهایت دقت را بدون هیچ گونه کوتاهی و مسامحه کاری به خرج می دهند. حتی اگر ببینند کسی در امور دنیایی بدون مطالعه و تأمل به حرفهٔ خاصی پرداخته و متحمل ضرر شده است، او را به خاطر عدم دقت و توجه لازم مستحق ملامت می دانند.

در امور دنیوی هر کس بخواهد کاری کند و یا حرفه ای را - هر چند ساده و معمولی پیش بگیرد، ابتدا می کوشد اطلاعاتی بسیار دقیق درباره آن به دست آورد و از جنبه های مختلف آن مطلع شود. برای این کار از هر فرد خُبره ای درخواست راهنمایی و کمک می کند تا به فنون کاری که در پیش دارد آشنا شود.

ولی متأسفانه اکثریت مردم در مسائل معنوی و امور دینی خود، معمولاً چنین دقت و تلاشی به خرج نمی دهند فکر نمی کنند دنیایی که امور مادی در آن کاملاً از روی نظم و دقت اداره می شود. در امور معنوی هم حساب و کتاب دقیقی دارد به حکم عقل کسب سعادت ابدی که از طریق دین تأمین می شود به طراحی برنامه ریزی دقیق تر و عمل به آن نیاز جدی دارد.

بنابراین همان طور که مردم عمر خویش را برای رسیدن به اهداف مادّی خود - مثل رسیدن به مال و مقام و سمت - صرف می کنند باید در معنویات ،هم حداقل راه را از -

ص: 286

بیراهه تشخیص دهند و انتظار نداشته باشند که از غیر راه معقول و منطقی به نتیجه مطلوب برسند. افرادی که برای جهان نامحدودِ آخرت به اندازه عالم محدود دنیا ارزش قائل نیستند برای کسب سعادت واقعی خود به سراغ اهل بیت علیهم السلام - که دانایان این راه هستند - نمی روند و اگر هم گاهی در مجلسی به مناسبتی چیزی درباره امامان بشنوند، حداکثر این است که به طور بسیار موقت و محدود، تحت تأثیر واقع می شوند، نه این که با این اعتقاد زندگی کنند. عمر و زندگی ایشان خالی از یاد و کلام و راهنمایی ائمه علیهم السلام ،است. در حالی که انسان برای رسیدن به سعادت همیشگی باید دنبال راهنما برود و از فرد آگاهی پیروی کند در غیر این صورت نمی تواند امیدوار به هدایت الهی باشد.

امام باقری علیه السلام در توضیح ضرورت رجوع به خبره و راهنما در امور معنوی - در مقایسه با امور مادی - می فرمایند:

يا أبا حمزة يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَراسِخَ فَيَطلُبُ لِنَفْسِهِ دَليلاً، وَ أَنْتَ بِطْرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطْرُقِ الْأَرْضِ فَاطلُبْ لِنَفْسِكَ دَليلاً. (1)

ای ابوحمزه یکی از شما که می خواهد چند فرسخ دور شود، راهنما می گیرد، در حالی که تو نسبت به راههای آسمان در مقایسه با راههای زمین - نا آگاه تر هستی، پس برای خود، دلیل و راهنما بجوی.

در آن زمان جاده های امروزی ساخته نشده بود و اگر کسی می خواست چند فرسخ از شهر دور شود چون ممکن بود راه را از بیراهه تشخیص ندهد و به مقصود ،نرسد، برای خود «بلد » و « راهنما» می گرفت. امروز هم با گسترش امکانات انسان برای سفرهای خود ،ناگزیر باید از نقشه و راهنما کمک بگیرد نیاز به راهنما در تمام شؤون زندگی، کاملاً بدیهی و عقلانی است.

امام علیه السلام تذكر فرموده اند که شما نسبت به راههای هدایت از جاده های دنیایی هم نا آگاه تر هستید بنابراین به طریق اولی باید برای خویش راهنما بجوئید به راستی، چند درصد شیعیان که اهل ولایت ائمه علیهم السلام هستند چنین اعتقادی

ص: 287


1- اصول کافى /كتاب الحجّة / باب معرفة الامام و الردّ اليه / ح 10

درباره امام علیه السلام دارند و این گونه به راهنمای خویش مراجعه می کنند؟ آیا امام علیه السلام به عنوان دلیل و راهنما در متن زندگی ما وجود دارد؟

چند درصد امام شناس ها به امام علیه السلام در این سطح عقیده دارند که باید ایشان را برای خود راهنما بگیرند « فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلیلاً »؟ آیا راهنمایی های امام علیه السلام- با علم سرشار الهی - به اندازۀ فردی که چند صباحی در رشته ای کسب تجربه کرده است ارزش ندارد!؟

آیا حداقل آن طور که برای داشتن یک کسب و کار پر رونق در دنیا تلاش می شود و تجربۀ دیگران مورد استفاده قرار می گیرد نباید به امام علیه السلام مراجعه کرد؟!

واقعیت این است که ما شیعیان - چنانچه باید و شاید از امامان خود تبعیت نمی کنیم. خدای منان معرفت ایشان را نصیب ما فرموده است. ما می شنویم و حتی می بینیم ومی یابیم که امام علیه السلام «کشتی نجات» در طوفان های هلاکت هستند ولی آیا در زندگی خود هنگام سختی دست به دامان ایشان می شویم؟!

ما فهمیده ایم که امام علیه السلام«علم مصبوب » است. ولی وقتی دنبال کسب علم می رویم آیا گوشۀ نظری به ایشان می افکنیم و یا این که از هر کسی غیر ایشان طلب علم می کنیم؟! آیا احادیث اهل بیت علیهم السلام را در علوم دینی به اندازۀ کتب فلسفی و کلامی دارای اعتبار می دانیم؟ آیا امام صادق علیه السلام در بیان اعتقادات عمیق اسلامی، در حد مقامی که طلاب علوم دینی یا دانشجویان رشته های علوم انسانی برای فلان فیلسوف یا عارف قائل می باشند جایگاهی دارد؟

آیا در مقام فهم دقایق و ظرایف علوم اهل بیت علیهم السلام (خصوصاً در امور اساسی و اعتقادی مانند مبدأ و معاد) آن دقتِ نظرهایی که در کلمات غیر معصومین صورت می پذیرد، انجام می شود؟!

آیا در فهم و تفسیر قرآن به سخنان اهل بیت علیهم السلام به عنوان تنها کسانی که علم قرآن به طور کامل در سینه ایشان است - اهمیت و بهای لازم داده می شود؟! می بینیم که در محافل و مجالس علمی ،دینی احادیث ائمه اطهار علیهم السلام با عناوین و برچسب های مختلف مردود و مهجور می گردد و حداکثر شأن علمی که بعضاً - نه كُلاً - برای ایشان

ص: 288

قائل می شوند. محدود به فقه اصطلاحی و بیان احکام عملی است در حالی که سخنان متکلمان مسیحی و یهودی و حتی غیر اهل کتاب به عنوان دستاوردهای عمیق دینی در برخی مجامع حوزوی علمی و دانشگاهی مطرح می گردد و ترجمه کتابهای آنها با استقبال فراوانی از ناحیهٔ دانشجویان علوم دینی مواجه می شود. اینجا به غربت ائمه اطهارعلیهم السلام بیشتر متنبه می گردیم .

اگر قرار بود به عده ای از علما در طول دوران تاریخ کم توجهی شده، و آنها ناشناخته غریب واقع شوند آیا مردم بهتر از این می توانستند عمل کنند؟ خوب است به قضاوت بنشینیم که نحوه برخورد با فرمایشات ائمه علیهم السلام چگونه است؟!

به محض این که کلامی از امام معصوم علیه السلام مطرح می شود که مخالف با مذاق فکری رایج و معمول است، در درجهٔ اوّل انتساب آن سخن به امام علیه السلام را زیر سؤال می برند، بعد در موضوع آن به انحاء مختلف تشکیک می کنند؛ مانند این که سخن گفتن در آن موضوع خاص در شأن امام علیه السلام هست یا خیر! در مرحله بعد، اگر قولی از امام هنوز مورد توجه باقی مانده باشد آن را خلاف ظاهر و بلکه مخالف صریح آن معنا می کنند، و استفاده از معنای ظاهری آن را در شأن عوام الناس می دانند. این چیزی است که با کمال تأسف در بسیاری از محافل علمی دینی خصوصاً دانشگاهی وجود دارد.

به راستی در این دوران علم «مصبوب » چقدر غریب است؟! البته آفت این عدم توجه و مکفّر قرار دادن امام علیه السلام در دوران غیبت دامنگیر خود ما شده است. می بینیم که بسیاری از جوانان در امر دین به سرگردانی و حیرت افتاده اند. و عده ای از آنها که دردِ دین دارند به هر دری می زنند و سراغ هر عالم و جاهلی را می گیرند و هر جزوه و کتابی را با اشتیاق می گشایند تا به فقاهت و بصیرت در دین دست یابند، اما به سرچشمه زلال معرفت که از وجود مقدس و مطهر امام علیه السلام سرازیر می شود - دست نیافته اند. از این رو خواسته اند از آبهای آلوده و مرداب های لجن گرفته رفع عطش کنند، در نتیجه هرگز طعم سیراب شدن را نچشیده اند. علاوه بر آن، روز به روز بر انحراف و سرگردانی آنها افزوده می شود کار به آن جا می رسد که متأسفانه برخی از اینها اعتقاد خود به اصول دین (خدا و قرآن و پیامبر و امام علیه السلام ) را نیز از دست-

ص: 289

می دهند و دینداری را به تمسخر می گیرند.

همۀ این بیچارگی ها، سرگردانیها بی پناه بودن ها تردیدها، سؤالهای بی جواب، و بالاخره گمراهی ها برخاسته از این است که «علم مصبوب » را رها کرده و شکر این نعمت بزرگ را در مقام اعتقاد قلبی نمی گزارند.

در زمان غیبت ثابت ماندن در امر دین و اعتقاد به امامت، بسیار دشوار است، و راهی برای نجات جز تمسک جستن به امام عصر علیه السلام نیست. در غیر این صورت دین انسان از دست می رود.

امام حسن عسکری علیه السلام به صحابی خاص خود - احمد بن اسحاق - درباره وضعیت خطرناک دوران غیبت هشدار داده اند:

وَاللهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لا يَنْجُو فيها مِنَ الْهَلَكَةِ، إِلَّا مَنْ ثَبَّهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَى الْقَوْل بِاِمَامَتِهِ، وَ وَفَقَهُ فيها لِلدُّعاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ. (1)

به خدا قسم غیبتی خواهد کرد که احدی از تباهی (دینش) در آن زمان نجات نمی یابد مگر آن کسی که خدای عزوجل او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد. و در زمان غیبت نسبت به دعا در تعجیل فرج ایشان، توفیق عنایت فرماید.

عقیده به امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه یعنی این که امام علیه السلام را با همۀ اوصاف و كمالاتش باید شناخت و به او معتقد شد تا بتوان از هلاکت نجات پیدا کرد. این ثباتِ قدم در اعتقاد به امامت جز با عنایت الهی صورت نمی پذیرد. ولی اگر خداوند عزّ وجلّ به تفضّل خویش اوصاف و فضائل امام علیه السلام را به ما بشناساند، وظیفه ما این است که با تسلیم در برابر آن ،کمالات به معنای واقعی امام شناس شویم در این امام شناسی ثابت قدم باشیم و بدین وسیله دین خود را در زمان غیبت حفظ کنیم.

دیدیم که تنها راه نجات از فتنه های زمان غیبت ثبات قدم در امر امامت است. اکنون باید راههایی برای تثبیت امام شناسی جستجو کنیم.

امام زین العابدین علیه السلام راه ثابت قدم ماندن در مسیر ولایت و امامت را چنین تبیین کرده اند:

ص: 290


1- بحار الانوار / ج 102 /ص 112

إِنَّ لِلْقائِمِ مِنَا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُما أَطْوَلُ مِنَ الأخْرى... وأمَّا الأُخْرى فَيَطُولُ آمَدُها، حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ اَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ، فَلا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقينُهُ وَصَحتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِى نَفْسِهِ حَرَجاً مِما قَضَيْنا وَسَلَّمَ لَنا أَهْلَ الْبَيْتِ. (1)

همانا قیام کننده از ما (اهل بیت) دو غیبت دارد که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است... اما غیبت دیگر، پس مدت آن به درازا می کشد تا آن حد که بیشتر کسانی که اعتقاد به امامت او (حضرت مهدی علیه السلام)دارند از این اعتقاد بر می گردند. پس بر این امر، ثابت قدم نمی ماند مگر کسی که یقینش محکم و معرفتش صحیح باشد، و قلباً پذیرفتن احکام ما برایش سخت نباشد (ظرفیت پذیرش داشته باشد) و تسلیم ما اهل بیت گردد.

فهمیدن و باور کردن این واقعیت که اکثریت مردم در زمان غیبت کبری گمراه می شوند. شاید در ابتدا قدری دشوار باشد ولی با دیدن انحرافات جامعه خودمان در اعتقاد به امامت که از معدود مراکز مهم تشیّع است - احساس خطر می کنیم. البته وقتی صاحب و مقتدای دین غریب واقع شود راهی جز انحراف طی نمی شود و کار به جائی می رسد که افراد مؤمن و راسخ در اعتقاد به امامت، کمیاب همچون کیمیا می شوند.

بر اساس کلام امام سجاد علیه السلام، راه هدایت در زمان غیبت، در شناخت صحیح حضرت بقیة الله ارواحنافداه و پذیرش قلبی و تسلیم عملی نسبت به ایشان منحصر می شود و در غیر این صورت انسان عاقبتی جز هلاکت ندارد.

اگر در زمان غیبت با یقین قوی، ائمه علیهم السلام را پیشوایان معصوم الهی بدانیم که دین و دنیای ما را رقم می زنند جان و دل به کلام ایشان می سپاریم و مو به مو به کلامشان عمل می کنیم. وقتی پزشکی برای بیمار خویش دارو تجویز می کند، همه دستورات او کاملاً اجرا می شود. و اگر بیمار در اجرای تجویز پزشک کوتاهی کند، خطر شدت یافتنِ بیماری و چه بسا مرگ - در انتظار اوست. به همین گونه در زمان غیبت نیز خطر هلاکت امر دین را باید جدی بگیریم ما در امور مادی و جسمی وقتی که احتمال

ص: 291


1- كمال الدين / باب 31 / ح 8

خطر جدی باشد، با احتیاط برخورد کرده و از موارد شبهه ناک پرهیز می کنیم. در مسائل معنوی نیز همین گونه نباید اهل تسامح باشیم در حالی که متأسفانه بسیاری از مردم به غلط می پندارند که در امر دین، نباید سخت گرفت.

مقایسهٔ دقت در امر ،دین با دقت در مسایل مادی بسیار راهگشا است. شاید بارها شنیده باشیم که یک کوتاهی در امور دنیوی سبب خسارت جانی و مالی و حتی روحی بسیاری شده است. ولی متأسفانه هر نوع سهل انگاری در امور معنوی را جایز می شماریم در حالی که عالم معنا نیز بسیار دقیق و دارای حساب و کتاب منظمی است. به علاوه کوتاهی در مورد مسائل ،مادی به عالم دنیا ختم می گردد و به مرگ منتهی می شود. ولی هلاکت اعتقادی بسیار بدتر است و اگر انسان به کفر و ضلالت افتد، زندگی جاوید و سعادت ابدی خود را به تباهی کشیده و این خطری است که در زمان غیبت بیش از هر زمانی دامنگیر شیعیان می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در توصیف زمان غیبت فرموده اند:

ذاكَ الَّذى يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيائِهِ غَيْبَةً لا يَثْبُتُ فيها عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْايمان. (1)

او (حجة بن الحسن علیه السلام) همان کسی است که از دیدگان شیعیان و دوستانش غائب می شود غیبتی که در آن زمان هیچ کس در اعتقاد به امامت او ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است.

گوهر معرفت امام عصر علیه السلام بسیار با ارزش است و اگر بتوانیم آن را نگاه داریم همه چیز ما تضمین می شود با اعتقاد به امامت انسان از خطای در اعتقادات و حتی توحید نیز مصون می شود و در اعتقاد به خدا ،نیز به گرایش های انحرافی دچار نمی شود. چون در راه خداشناسی راهنما و بلدِ راه دارد که با پیروی از ایشان می تواند - با استعانت از لطف و فضل الهی - ایمان- خویش را به سر منزل مقصود برساند.

ص: 292


1- كمال الدين / ص 253 / باب 23/ ح 3

فصل دوّم: امام از یاد رفته

معنای دوم غریب

گاهی «غریب» به کسی گفته می شود که از یاد رفته است یعنی آن چنان که شایسته اوست، از او یاد نم یشود این معنا از غربت در مقابل «ذکر» است که گاهی قلبی و گاه زبانی است.

البته ذکر «زبانی » برخاسته از ذکر «قلبی » است. وقتی قلب کسی مملو از یاد منعم شود، ذکر او بر زبانش نیز جاری می گردد. بنابراین غربت به معنای دوم می تواند ناشی از فراموش شدنِ قلبی یا زبانی باشد اگر ولی نعمت از نظر قلبی مورد بی توجهی قرار گیرد، و یادِ او از دلها محو شود، در حقیقت شکر قلبی نسبت به او انجام نپذیرفته است. و از همین جهت غریب می باشد چون در دل « از یاد رفته» است.

از طرفی اگر معرفت قلبی بر زبان جاری نگردد در انجام وظیفۀ شکر زبانی کوتاهی شده است. و از این جهت هم می توان او را «غریب » دانست، چون آن چنان که باید و شاید از او یاد نمی شود و عملاً «از یاد رفته» زبانی است.

ذکر زبانی (یاد کردن به زبان) برخاسته از معرفت و ذکر قلبی است اما خود، زمینه معرفت و ذکر قلبی را در کسانی فراهم می سازد که از شناخت منعم محروم هستند. اگر کسانی که با ولی خود آشنا هستند وظیفه خود را در انجام شکر زبانی نسبت به او به طور شایسته انجام دهند کم کم دیگران هم که شناخت درستی از منعم خویش ندارند،

ص: 293

به لطف الهی اهل معرفت می شوند. و همین معرفت، زمینه یاد کردن قلبی و زبانی را در آنان نیز فراهم می آورد.

یاد کردن از هر کس باید متناسب با سطح او و در حد مقام و موقعیت او باشد. در غیر این صورت به غربت او می انجامد. به عنوان مثال برای ادای حق عالم یا فقیه باید در هنگام سخن از احکام شرعی یادی از آن فقیه به میان آید و اگر از همه فقها یاد کنند و اصلاً نامی از آن عالم ،نبرند می توان گفت: آن عالم فقیه، «از یاد رفته» و «غریب» است.

برای ادای شکر یک پزشک متخصص ماهر باید در هنگام بحث و گفتگو پیرامون مداوای بیمار و کار پزشکی از آن پزشکی که از دیگران ماهرتر است نیز یادی به میان آید. اگر هنگام بررسی وضعیت بیمار از هر پزشک متخصص و غير متخصص و حتّى غیر پزشک گفتگو شود، اما از آن متخصص ماهر سخنی به میان نیاید و حتی کسی قلباً هم از او یاد نکند معلوم می شود که او غریب از یاد رفته است.

حال اگر کسی هم در پزشکی، متخصص و هم در فقه سرآمد باشد باید در هنگام بحث علمی در فقه و پزشکی، از او هم یاد شود. پس « تعدّد یاد کردن» در افراد مختلف متناسب با کمالات آنها، متفاوت خواهد بود.

یاد کردن از هر نعمتی کاملاً بستگی به ویژگیهای آن دارد؛ هر چه نعمتی بزرگتر و فراگیرتر و نیاز انسانها به آن بیشتر باشد انتظار می رود که در دفعات بیشتر و مناسبت های مختلف از آن یاد شود اگر تعداد یاد کردنها و زمینه ها و شرایط مختلفی که باید از نعمتی یاد شود متناسب با سطح شایسته آن نباشد، به همان اندازه آن نعمت از یاد رفته است. چگونگی یاد کردن ها از نظر «کیفی» نیز تفاوت دارد. گاهی انسان وقتی از نعمتی یاد می کند با تمام وجود تحت تأثیر آن قرار دارد به طوری که با تذکر خویش شنوندگان را نیز متأثر می سازد. در واقع گوینده به تناسب معرفت و محبت قلبی خویش نسبت به مُنعم، گاه خیلی شدید و با حرارت و گاه بسیار عادی و ملایم، یاد او را در خاطر می آورد یا به زبان جاری می سازد باز هم توجه داریم که تفاوت کیفی در

ص: 294

یاد کردن ها نیز به شدت معرفت و محبت نسبت به نعمت و منعم بستگی دارد.

از طرف دیگر ذکر قلبی و زبانی انواع مختلف دارد از جمله سرودن شعر تألیف کتاب و مقاله برگزاری مسابقه برپایی مجالس گوناگون و.... گاهی ممکن است انسان ،پیوسته نام او را بر دل و زبان جاری سازد و بدین وسیله به ذکر معروف خود پردازد گاهی ممکن است برای او دلتنگ شود از داشتن چنین محبوبی شاد گردد، یا برایش نگران می گردد و به هر حال، با دل و زبان به روشها و انواع مختلف می توان از نعمتی یاد کرد.

«زمینهٔ» یاد کردن از دیگر جهاتی است که در مسئله ذکر، باید مورد توجه قرار گیرد. هر قدر نعمتی بزرگتر و اهمیت آن بیشتر باشد به مناسب تهای بیشتری باید از آن یاد شود و زمینه های ذکر آن بیشتر مطرح گردد. گاهی گستره یک نعمت همۀ زندگی انسان را می پوشاند. در این حال باید تمام جوانب زندگی، زمینه های شکر و ذکر قلبی و زبانی آن گردد و اگر در زمینه ای مناسب با آن ،نعمت تذکر آن فراموش شود، در حقیقت آن نعمت کفران شده و « غریب » می گردد.

بنابراین نتیجه می گیریم که هر چه نعمتی گسترده تر مهم تر و اساسی تر باشد، و مردم به آن نیاز بیشتر داشته باشند، توقع و انتظار عقلی این است که بیشتر از آن یاد شود و طبعاً کفرانِ آن نیز سخت تر است و عذاب شدیدتر به دنبال دارد. بیشتر یاد شدن هم از جهت تعدّدِ یاد کردن از آن نعمت است (کمیت) هم از جهت زمان ها و مکانهایی که باید یادِ نعمت بشود زمینه ها و شرایط مختلف هم از جهت مواردی که زمینه یاد کردن از آن وجود دارد هم از حيث شدّت و غلظت یاد کردن از آن (کیفیت) و نیز از جهت انواع مختلف یاد کردن باید مورد توجه قرار گیرد.

چگونگی یاد کردن از امام عصر علیه السلام

امام زمان علیه السلام نعمتی است که جایگزین ندارد و خلأ ناشی از عدم شناخت ایشان به هیچ صورتی پر نمی شود. بنابراین انسان عاقل و فهمیده به هر بهانه ای از امام زمان خویش یاد می کند و می کوشد که ایشان را فراموش نکند البته اگر ولی نعمت در قلب

ص: 295

انسان جای داشته باشد و دل سرا پردۀ محبت او باشد، هیچ گاه به دست فراموشی سپرده نمی شود و انسان به صورت های مختلف از او یاد می کند.

به عنوان نمونه کسی که به فرزند خود بسیار علاقه مند است با کمترین مناسبتی به یاد فرزندش می افتد. هرگاه کودکی به قد و اندازه او ،ببیند یا اسم او را جائی بشنود خیلی سریع متوجه او می گردد. و به همین ترتیب به میزان محبتی که به فرزند خویش ،دارد با قلب و زبان از او یاد می کند.

از طرفی شناخت و معرفت ،نعمت انسان را نسبت به ولی نعمت خویش علاقه مند می سازد، که نتیجه آن پیوسته یاد کردن او است، هر چند با دیدن چیزی باشد که حداقل تناسب را با او دارد. پس راه افزایش ذکر، تقویت محبت است که زیر بنای محبّت هم معرفت است.

از طرف دیگر یاد کردن ،معروف به محبت بالاتر منجر می گردد. و اظهار محبت نیز زمینه ساز معرفت بیشتر نسبت به محبوب می شود. یعنی معرفت و محبت و ذکر، زنجیره ای را تشکیل می دهند که حلقه های آن همواره یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند.

کسی که علاقه بسیاری به پدر یا معلم یا دوست خود دارد همیشه از او یاد می کند. اگر به سفر زیارتی برود، حتماً برای او دعا می کند. در حالی که کسانی هستند که اگر درخواست دعا نکنند. هیچ یادی از آنها نمی شود. اما اگر انسان محبت داشته باشد، لازم نیست که سفارش به ذکر او شود.

امام عصر علیه السلام به خواست خداوند متعال، ولی نعمتِ اصلی همه مخلوقات است و بیشترین حق ها را بر آنها دارد. پس باید از جهت کم و کیف و نوع و... در بالاترین سطح ممکن از او یاد شود. بنابراین همان طور که در مقابل خدای عزوجل باید شکرگزار باشیم و قلباً متوجه باشیم که هر نعمتی حداقل یک بار گفتن «الحمد لله » می طلبد. اگر آب می خوریم نفس می کشیم سالم هستیم و درد نداریم و.... باید به درگاه الهی سپاسگزار باشیم. امام زمان علیه السلام هم واسطهٔ تمام نعمت های الهی است. پس در ازاء هر نعمتی باید از ایشان قدردانی شود و هرگاه که الحمدلله می گوئیم، به زبان و قلب هم

ص: 296

باید از حضرت بقیة الله ارواحنافداه تشکر کنیم. اگر خداوند مورد حمد قرار گیرد اما امام علیه السلام مشکور نگردد، در حقیقت شکر خدا هم ادا نشده است.

حال باید با دقت بررسی کنیم آیا امام عصر علیه السلام را در هر نعمتی که داریم و هر نقمتی که نداریم مورد شکر قرار می دهیم؟! وقتی فرزند خود را سالم می بینیم، وقتی در سایهٔ پدر و مادر خویش در رفاه و امنیت بسر می بریم وقتی از شر هزاران رنج و سختی خود را در امان می یابیم وقتی... آیا بعد از حمد خدا از امام زمان خویش هم تشکر می کنیم؟!

هیچ وقت شده که بگوئیم یا صاحب الزمان از شما متشکر هستیم که ما را حفظ فرمودید به ما سلامتی دادید، فرزند سالم عطا کردید و در مقابل از هزاران بیماری جلوگیری کردید گرفتاریها را از ما دور فرمودید و...

آیا به فرزندان خویش یاد داده ایم که قبل از تشکر از پدر و مادر، شکر امام زمان علیه السلام را به جای آورند؟! و ...

باید بدانیم که اگر شکر ایادی نعمت ادا نشود شکر خدا هم تحقق نیافته است. اگر یاد امام عصر علیه السلام نشود، در واقع خداوند متعال مورد کفران قرار گرفته است.

امام زمان علیه السلام از یاد رفته

نعمت امام زمان علیه السلام از همه ،جهت عام و فراگیر است و همه مخلوقات از آن بهره جسته اند. اما با یک نگاه کلی به مردم جهان می بینیم که اکثر مردم دنیا اصلاً به وجود امام عصر علیه السلام واقف نیستند و ایشان را به عنوان ولی نعمت خویش نمی شناسند، تا بخواهند شُکر حضرتش را به جای آورند از این رو برای بیشتر مردم دنیا ذکر امام زمان علیه السلام به طور کلی منتفی است. چرا که موضوع شناخت حضرت مهدی علیه السلام اصلاً برای آنها مطرح نیست، تا نوبت به چگونگی یاد قلبی و زبانی برسد. پس نعمت حضرت ولی عصر ارواحنافداه با وجود این که فراگیر است ولی غیر شیعه ایشان را نشناخته و توقع یاد حضرتش از آنها نمی رود. بنابراین مسأله یاد شدن امام زمان علیه السلام برای همه مردم جهان غیر از اقلیتی به نام شیعه، منتفی است. این نکته مهم یکی از

ص: 297

ابعاد غربت آن حضرت را نشان می دهد.

اما اقلیت شیعه که حضرتش را می شناسند آیا حق ایشان را از حیث یاد کردن به جای می آورند؟ در فصل قبل دیدیم که بسیاری از این گروه در معرفت به اسم امام علیه السلام هم کمبودهایی دارند و از جهت معرفت به وصف نیز وضعیت مناسبی ندارند. طبیعتاً وقتی در مرحلهٔ معرفت دچار چنین نقصانی باشند، هنگام یاد کردن هم نارسایی ایشان نمایان می گردد.

در نهایت عده بسیار کمی باقی می مانند - یعنی اقلیتی از آن اقلیت - که به طور نسبی معرفت به اسم و وصف حضرت مهدی دارند حال ببینیم این زیر مجموعهٔ ناچیز، چگونه یادِ معروف خود را در قلب و زبان خویش زنده نگاه می دارند؟ و آیا امام زمان علیه السلام برای این عده بسیار اندک فراموش شده نیست؟!

متأسفانه مسألۀ غیبت امام زمان علیه السلام و غفلت از ایشان، مشکلات بسیاری بر سر راه این عده معدود به وجود آورده و امتحان دینداری را دشوارتر ساخته است؛ چرا که مردم نمی توانند امام خود را ببینند، با ایشان تماس عادی و اختیاری برقرار کنند و مسائل و مشکلات خود را مستقیماً با ولي نعمت خویش در میان بگذارند. اگر راه تماس عادی و معمولی با ایشان داشتند؛ شاید در یاد کردن امام زمان علیه السلام توفیق بیشتر داشتند.

البته وقتى غربت ائمه پیشین علیهم السلام را - حتی در میان دوستدارانشان - در زمان حضورشان می بینیم در می یابیم که روح توجه به امام عصر علیه السلام و ذکر ،ایشان معرفت است. و بدون ،معرفت این غربت و غفلت هم چنان باقی و برقرار است. هم چنان که با بودنِ معرفت حضور و غیبت امام علیه السلام یکسان است. اما به هر حال غیبت امام عصر علیه السلام امتحانی بزرگ است، که گاهی افراد سست ایمان، به دلیل ندیدن حجّت خدا کم کم در ذکر امام خویش سهل انگار و بی توجه می گردند و بدین ترتیب یاد آن امام حی، از قلب و زبان آنها هم کم رنگ می گردد و حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف برای آنها نیز از یاد رفته و غریب می شوند با این همه، مدعیان عده بسیار بسیار اندکی باقی می مانند که امام کاظم علیه السلام در توصیف آنها می فرمایند:

ص: 298

يَغيبُ عَنْ أَبْصارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَلا يغَيبُ عَنْ قُلوبِ المُؤمِنينَ ذِكْرُهُ. (1)

شخص امام علیه السلام از چشم های مردم پنهان می شود ولی یاد او از دلهایشان پنهان نمی گردد.

این گروه از مؤمنان همواره به یاد مولای خویش هستند شاید با چشم سر، امام زمان علیه السلام را نبینند ولی با دیدۀ دل پیوسته حضرتش را مدنظر دارند و قلب خود را جایگاه معرفت و محبت ایشان قرار داده اند این است که درد هجران و یاد مشکلات و سختی های آن امام همام، همواره قلب آنها را متأثر می دارد و چشم هایشان را اشکبار می سازد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

أما واللهِ لَيَغِيبَنَّ إِمَامُكُمْ سِنِيناً مِنْ دَهْرِكُمْ وَلَتَدْ مَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ. (2)

توجه داشته باشید قسم به خدا امام شما سالیانی از روزگارتان در غیبت خواهد بود... و چشم های مؤمنان بر آن حضرت گریان می شود.

شدت معرفت و محبت این عده بسیار کم سبب می شود که دلهایشان به «یاد» محبوب، دردناک شود و آثار ذکر قلبی بر زبان و سایر اعضاء و جوارح ایشان جاری گردد. اما این گروه از مؤمنان بسیار اندک شمارند، تا آن جا که خودشان نیز به تبعیت از مولای غریبشان همواره غریب هستند و مورد توجه قرار نمی گیرند صرفنظر از این عده که می توان آنها را «استثناء » دانست بقیّۀ آن اقلیت شیعه در یاد کردن امام زمان علیه السلام واقعاً کوتاهی می کنند و لذا آن امام همام برای امتِ ناسپاس خود غریب «از یاد رفته» است.

برای ملموس تر شدن این واقعیت تلخ یکی از روشن ترین اوصافِ امام علیه السلام را تذکر می دهیم تا هر کس خود به داوری بپردازد.

در بخش پیشین اشاره شد که امام رضا علیه السلام در وصف امام معصوم علیه السلام فرموده اند:

الإمام الوالِدُ الشَّفيق وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغير. (3)

ص: 299


1- بحار الانوار/ ج 51 / ص 150
2- كمال الدين / باب 33 / ح 35
3- اصول كافى / كتاب الحجّة / باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته / ح 1

امام (در مهربانی مانند) پدر دلسوز و مادر نیکوکار به بچه کوچک است.

حال ببینیم مؤمنانی که امام زمان خود را به این وصف می شناسند آیا ذکر و یاد مناسب با این وصف را دارند؟

فرض کنید پدر مهربان و یا مادر فداکاری داریم که به هر دلیل نمی توانیم مستقیماً با پیوند داشته باشیم به تعبیری نسبت به ما غائب ،هستند مثلاً مسافرت رفته و یا گرفتار زندان شده و یا به هر دلیلی از دسترس ما خارج می باشند. ما چقدر از این پدر و مادر به سفر رفته و یا در بندِ خویش یاد می کنیم؟ خصوصاً اگر والدین خیلی دلسوز و فداکار بوده و فرزندان هم با وفا باشند. واقعاً در زمانی که پدر و مادر غائب هستند آنها را از یاد نمی برند؛ و جای خالی آنها را هر لحظه حس می کنند. هر قدر که این دوری و فراق طولانی، شود ندیدن پدر و مادر برای فرزندان طبیعی و عادی نمی شود، بلکه در مناسبت تلخ و شیرین و در هر اجتماع خانوادگی بیش از هر کس به یاد آنها هستند. عکس آنها را درگوشه و کنار خانه قرار می دهند، همواره وجود پدر و مادر خویش را به دیگران گوشزد کرده و متذکر می شوند که پدر یا مادر در سفر است ولی بالاخره می آید . هر کس هم که به طریقی با آنها ارتباط برقرار کند ابتدا از احوال پدر و مادر غایب آنها جویا می شود و سپس آنها را با عبارات مختلف تسلّی می بخشد.

فرزندان نیز، هر بار با یکدیگر تماس داشته باشند در هر برخوردی درباره درد هجران خود سخن می گویند. پیش از هر کلام و بیش از هر چیز، از پدر و مادر خود صحبت می کنند و از یکدیگر می پرسند که آیا نامه ای دریافت نکرده اید؟ تماس تلفنی نداشته اید؟ حالشان چطور است؟ فلان خبر ناگوار و یا خوشحال کننده وقتی به آنها رسید، چه حالی داشتند؟

خلاصه به هر مناسبت و بهانه ای آن یادِ قلبی خویش را به صورت های گوناگون به زبان می آورند. هر کدام از آنها آرزو می کنند که بتوانند حداقل صدای پدر و مادر خویش رابشنوند اگر تماس تلفنی برقرار شود هر یک از اعضاء خانواده در شنیدن صدای آنها از دیگری سبقت می گیرند و حتی اگر بفهمند که آنها کاملاً سالم هستند، باز هم راضی نمی شوند و می خواهند که آنها را ببینند و یا لااقل صدایشان را بشنوند و ....

ص: 300

در این میان دخترها از پسرها بیشتر تب و تاب دارند همان طور که والدین - مخصوصاً- پدر دختر را بر پسر مقدم می دارد. (1) به همین دلیل، دخترها بیشتر احساس دلتنگی می کنند.

گاهی مجلس سرور خانوادگی برگزار می شود مثلاً روز عیدی فرا می رسد و یا مجلس عروسی پیش می آید و ... وقتی همه دور هم گرد آمده اند غیبت آن عزیزان در این مجلس شادی، ناراحتی آنها را ،افزوده و دائماً با دل و زبان متذکر یاد پدر و مادر ،شده و این سخنان را به زبان می آورند اگر پدر بود... ! اگر مادر بود...!

اگر بشنوند پدر و مادرشان به چیزی نیاز دارند همه فرزندان برای تأمین آن بر یکدیگر سبقت می گیرند. اگر پدر و مادر گرفتار باشند لازم نیست کسی به آنها بگوید که برایشان دعا کنید فرزندان به طور طبیعی از هیچ کاری برای رهایی والدین خود مضایقه ندارند. در انجام انواع دعاها و توسلات کوتاهی نمی کنند، اگر بشنوند که عمل یا نذری در رفع گرفتاری آنها اثر دارد، فوراً به انجام آن اهتمام می ورزند هر کاری را که احتمال اثر داشته باشد انجام می دهند و در دعا و خواستن حوائج آنها را بر خویش مقدم می دارند.

بی خبر ماندن از وضعیت پدر و مادر سختترین حالتی است که برای فرزندان ممکن است پیش آید اگر مدتی نامه ای دریافت نکرده یا تماس تلفنی نداشته باشند، متحمل بیشترین رنج و ناراحتی می شوند و.... این وضعیت فرزندان مهربان در مقابل والدین دلسوز و فداکارشان است.

حال ببینیم آنچه در این مثال بیان شد چقدر بر حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشريف که امام زمان ما هستند - تطبیق می کند، و سپس وضعیت مؤمنان را نسبت به ایشان بسنجیم.

آیا ایشان پدر مهربان و دلسوزی برای شیعیان و دوستدارانشان نیستند؟ آیا ایشان به اندازه یک پدر خوب و دوست داشتنی و یک مادر نیکوکار نسبت به فرزند

ص: 301


1- در آداب تربیت فرزندان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم نقل شده که پدر در هدیه دادن به فرزندانش خوب است که دختر را بر پسر مقدم دارد: «لِيَبْدَأ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذَّكُورِ » بحارالانوار/ ج 104 /ص 69.

کوچکش، به دوستان خود لطف و محبت ندارند؟ آیا ایشان گرفتار و در بندِ زندان غیبت نیستند؟ آیا از خبرهای ناراحت کننده ما آگاهی ندارند؟ ایشان با آگاهی از این خبرها چه حالی پیدا می کنند؟!

واقعیت این است که همۀ ما فرزندان کوچک - و گاه، فرزندان ناخلف - امام علیه السلام هستیم که در هر لحظه و هر حالت - آسانی یا سختی، شادی یا غم، غنا یا فقر، و در هر آن و هر دم - به دستگیری و رسیدگی ایشان نیاز داریم. اما چقدر مثل یک فرزند خوب با ایشان برخورد کرده ایم؟ چند درصد از مؤمنان - همان گونه که به پدر و مادر خویش توجه می کنند - با حضرت بقیة الله علیه السلام ارتباط قلبی دارند؟ چقدر جای خالی امام زمان علیه السلام برای ما مشهود است؟ چند بار پیش آمده که از عمق دل بگوئیم اگر مولای ما حاضر بود چنین و چنان می شد؟ در خوشی ها و ناخوشی های خود چقدر به یاد ایشان بوده ایم؟ آیا از بی خبری نسبت به ایشان هیچ احساس ناراحتی می کنیم؟ خدای ناکرده امر غیبت برای ما عادی نشده است؟ آیا برای ما واقعاً سخت است که با همه نشست و برخاست داشته باشیم و در هر محفلی شرکت کنیم ولی جمال زیبای ایشان را نبینیم؟ چند درصد از شیعیان این فراز دعای ندبه را از اعماق وجود خود زمزمه می کنند.

عَزِيزٌ عَلَى أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، ولا أَسْمَعَ لَكَ حَسيساً وَ لا نجوى. (1)

برای من سخت است که همه را ببینم ولی شما دیده نشوی و هیچ صدا و نجوائی از شما نشنوم.

چه تعداد از معتقدان به ایشان جای خالی حضرتش را همواره احساس می کنند از ته دل می سوزند؟ اگر پدر و مادرمان در زندان باشند، همه را ببینیم ولی با آنها نتوانیم ارتباط برقرار کنیم زجر می بریم و برای آنها دعا می کنیم یا نه؟! امام زمان علیه السلام به واقع زندانی هستند به کار بردن تعبیر « زندانی» برای ایشان مجاز و مبالغه نیست این سنتی است که از حضرت یوسف علیه السلام در آن حضرت وجود دارد. (2)

ص: 302


1- بحار الانوار / ج 102 / ص 108
2- ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل می کند که آن حضرت، در ضمن بیان شباهتهای حضرت مهدی با برخی از انبیای سلف علیهم السلام فرمود: في صاحب هذا الأمر... سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ... وَ أَمَا مِنْ يُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَالْغَيْبَةُ. ( كمال الدين / باب 32 /ح 11).

حال چه تعداد از مؤمنان دردِ زندانی بودن مولایشان در زمان غیبت را با تمام وجود حس می کنند و از این مسأله در رنج هستند؟ آیا زندگی بدون دیدن ایشان برای ما حقيقتاً سخت و تلخ است؟ چند درصد از شیعیان - بدون این که احتیاج به سفارش داشته باشند - برای فرج آن حضرت دعا می کنند؟ خود ما چقدر برای رهایی ایشان از بند زندان، توسل پیدا کرده ایم؟ آیا مجلسی به طور خاص برای دعا در حق ایشان و تعجیل فرجشان تشکیل داده ایم؟ اینها همه جای تأمل دارد.

در میان عده بسیار اندک از اقلیت شیعه، چند درصد این گونه به فکر ولی نعمتِ خویش هستند و انتظار رسیدن خبر و اثری از ایشان را می کشند؟ چند نفر از مؤمنان سراغ دارید که به هر بهانه ای به یاد امام موعودِ محبوب خود می افتند و به هر مناسبتی از مولای خویش یاد می کنند و می گویند اگر مولایم غایب نبود... چنین و چنان نمی شد! حق این است که هر چه مدت زندانی بودن این پدر دلسوز بیشتر می شود بی تابی در فراق ایشان نیز باید افزون گردد، اما آیا اکنون چنین است؟

با این تفصیل، اگر بگوئیم امام زمان علیه السلام در میان معتقدان به ایشان هم فراموش شده و از یاد رفته اند اغراق و مبالغه نکرده ایم می بینیم که متأسفانه - آن طور که باید از آن حضرت یاد نمی شود و لذا ایشان در میان خواص هم غریب هستند.

تمام آنچه گفته شد، بیان غربت ،ایشان صرفاً نسبت به یکی از اوصافشان بود. اگر در مورد دیگر ویژگی های ایشان هم بررسی کنیم وضعی بهتر از این ندارد پس به خود حق می دهیم که بگوئیم امام زمان ما در این زمان واقعاً «از یاد رفته » و غریب هستند. این وضع دردآور، در حالی است که اگر محبت به آن حضرت، واقعاً در حد شایسته و مورد انتظار باشد نباید هیچگاه ایشان را از یاد ببریم. لذا باید از این غفلت شیطانی عقوبت آور احساس خطر کرده و همواره از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد که یاد امام خود را فراموش نکنیم و پیوسته به پیشگاه الهی عرضه بداریم:

اللهم... ولا تُنْسِنَا ذِكْرَه، و انْتِظارَهُ، و الايمانَ بِهِ، و قُوَّةَ اليَقين في ظُهُورِهِ، و

ص: 303

الدُّعَاء لَهُ، والصّلاةَ عَلَيْهِ، حتى لا يُقَنِّطَنَا طُولُ غَيْبَتِهِ مِنْ قِيَامِهِ، ويَكُونَ يَقينُنا في ذلِكَ كَيَقيننا في قِيامِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مَا جَاءَ بِهِ مِنْ وَحْيِكَ و تنز پلکً. (1).

خدایا... و از یاد ما مبر یاد او انتظار او ایمان به او شدّت یقین به ظهور او دعا برای او و درود فرستادن برای او را ؛ تا این که طول غیبت حضرتش ما را از قیامش نومید نسازد و یقین ما به این امر (قیام حضرت مهدی علیه السلام) همانند یقین ما به قیام پیامبرت صلی الله علیه و اله وسلم باشد،( و همسان یقینی که داریم به) آنچه وحی و قرآن تو، که (رسول تو ) آورده است.

توفيق فراموش نکردن امام علیه السلام از طریق ازدیاد معرفت و محبّت و با تذکرات پیوسته مؤمنان به یکدیگر حاصل می شود.

صاحب کتاب ارزشمند« مکیال المکارم » ، در بحث ذکر امام علیه السلام تذکر داده اند که شیعیان باید نسبت به این امر اهتمام و جدیت داشته باشند در قسمتی از فرمایشات خود چنین آورده اند:

«وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ أَهْلِ الْغَفْلَةِ وَالْإِعْراضِ عَنْهُ، فَوا أَسَفا عَلَيْكَ. قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ (2) : « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنى أَعْمَىٰ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً، قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيَتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسى » (3)

و اگر از اهل غفلت و اعراض از آن سرور باشی، جای تأسف است. خدای عزوجل فرموده: « و هر کس از ذکر من اعراض کند همانا برای او معیشت تنگی خواهد بود و روز قیامت، او را نابینا محشور خواهیم ساخت [در آن حال ] گوید: پروردگارا! چرا نابینایم محشور فرمودی در حالی که من در دنیا بینا بودم؟! [ خداوند ] فرماید: این چنین آیات ما بر تو رسید پس تو آنها را از یاد بردی و غفلت کردی و همین طور امروز تو فراموش میشوی ». (4)

ص: 304


1- كمال الدین/ باب 45 / ح 43
2- سوره طه / آیات 124 - 126
3- مكيال المكارم / ج 2 / ص 309
4- ترجمه مكيال المكارم / ج 2 /ص 442

در حدیث آمده است که منظور از آیات در آیه شریفه سوره طه، ائمه معصومین علیهم السلام هستند. امام صادق علیه السلام فرموده اند:

الآيَاتُ الْأَئِمَّةُ عَلَيهِمُ السَّلامُ. (1)

مراد از آیات ائمه علیهم السلام هستند.

اگر کسی امامان خود را در دنیا فراموش کند روز قیامت خودش از یاد می رود، و نابینا محشور می شود. صاحب مکیال در ادامه می فرمایند:

کدام سختی و تنگی از تاریکی غفلت و نادانی بدتر است؟ و کدام حسرت از کوری روز قیامت بزرگتر!؟ و کدامین بیم و وحشت از آن پشیمانی زشت تر و کوبنده تر؟ چه مصیبت بزرگ و دردناکی!!

پس شتاب کن شتاب برای خلاصی خودت و آزاد سازی گردنت. (2)

برای رهایی از این ندامت و مصیبت دنیوی و اخروی چه راهی وجود دارد؟ چگونه می توان از «معیشتِ ضَنک» در دنیا و کوری قیامت نجات یافت؟ مرحوم صاحب مکیال خود توصیه می کنند که :

و این حاصل نمی گردد مگر با یاد مولایت تا در دنیا و آخرت، دستت را بگیرد، که خدای تبارک و تعالی شانه می فرماید:

يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِامامِهِمْ

روزی که هر مردمی را با امامشان می خوانیم. (3)

فَكُنْ - وَفَقَك الله تعالى مِمَّنْ تَذْكُرُ إمَامَهُ لِيَذْكُرَة. (4)

پس تو که خدای تعالی توفیقت دهد - در زمره کسانی باش که امام خود را یاد می کنند تا او هم تو را یاد کند.

تنها راه نجات از هلاکت تمسک به عنایت امام زمان علیه السلام است. اگر شیعه به داشتن ملجأ و پناهگاهی افتخار می کند چرا به سراغ آن نمی رود؟! پس باید دست به دستان مبارک آن حضرت داد تا انسان را در دنیا و آخرت نجات دهد و او را در روز

ص: 305


1- تفسير كنز الدقائق :ج 8 /ص 370
2- ترجمه مكيال المكارم / ج 2 /ص 443
3- همان مدرک.
4- مكيال المكارم / ج 2 /ص 309

قیامت در زمره پیروان خویش قرار دهد.

اما متأسفانه نه تنها جاهلان نسبت به امامت، بلکه حتی کسانی که نسبت به اهمیت این موضوع آگاهی دارند، باز هم در حد شایان توجه از مولای خویش یاد نمی کنند، و کوتاهی آنها در انجام وظیفۀ خویش، سبب محرومیت عده دیگری از آشنایی با امام علیه السلام شده است و این امر یاد امام زمان علیه السلام را در جامعه به تدریج محو می سازد.

امام جواد علیه السلام در حدیثی ضمن معرفی جانشینان خویش به مسئلۀ «موت ذكر » امام زمان علیه السلام در زمان غیبت اشاره کرده اند:

امام بعد از من، پسرم علی است. امر او امر من است و سخن او، سخن من و اطاعت از او اطاعت از من است و امام پس از او پسرش حسن است امر او، امر پدرش و سخن او سخن ،پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدرش می باشد سپس سکوت فرمود. عرض کردم ای پسر رسول خدا! پس امام بعد از حسن کیست؟ حضرت گریه شدیدی کردند، سپس فرمودند:

إِنَّ مَنْ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ المُنتظَرُ. فَقُلْتُ لَهُ : يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ الْقائِمَ؟ قالَ عَلَيهِ السَّلامُ لأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ ِإِمَامَتِهِ. (1)

بعد از حسن ،پسرش ،قائم به حق و همان شخصی است که انتظار او را می کشند. عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا چرا ایشان «قائم» نامیده شده اند؟ فرمود: زیرا او زمانی قیام می کند که یادش مرده است و اکثر معتقدین به امامت وی از عقیده خود باز گشته اند.

مُردن و از بین رفتن ذکر امام علیه السلام چگونه است؟ هر نعمتی اگر متناسب با ویژگیها و ارزش خود در ظرف و زمینه مناسب و شایسته از او یاد نشود در حقیقت ذکرش مرده است. با مروری بر مسأله « ذکر » دربارۀ صفت « پدر دلسوز » و « مادر نیکوکار » دیدیم که چگونه در ذکر امام زمان علیه السلام از این جهت کوتاهی می شود و عده بسیار بسیار اندک هم - آن چنان که باید از مولای خویش یاد نمی کنند. از طرفی اقلیت شیعه نیز، در حد

ص: 306


1- كمال الدين / باب 36/ ح 3

عمیق و شایسته آن از اوصاف امامشان آگاهی ندارند و لذا حقوق ایشان را درست نمی شناسند. از طرف دیگر اکثریت مردم زمین هم اصلاً امام شناس نیستند، تا بخواهند به زنده نگهداشتن ذکر ایشان بپردازند پس به راستی می توان گفت که ذکر امام علیه السلام در دنیای امروز مرده است.

چقدر مرتکب کوتاه بینی شده ایم اگر برگزاری چند مراسم مربوط به نیمه شعبان و اندکی چراغانی و پوستر و... را دلیل بر زنده بودن یادشان در روی زمین بدانیم یاد امام علیه السلام باید متناسب با مقام و منزلت ایشان و زمینه ها و مناسبت های مختلف با همهٔ و اقسامش باشد. در غیر این صورت هر عقل سلیمی چنین مولایی را از یاد رفته و «غریب » می داند.

به هر حال نباید بپنداریم که موت ذکر امام زمان علیه السلام، به این است که هیچ کس تولد ایشان را جشن نگیرد و به یاد ایشان نقل و شیرینی پخش نشود. البته هیچ کس تردید ندارد که برپایی همین مراسم و مجالس - گرچه یک بار در سال - لازم است ولی کیست که درباره اوج مقام و فضائل حضرت بقیة الله ارواحنافداه ، اندکی از بسیار بداند و با قطره ای از دریای حقوق حقه حضرتش که بر عهده ما است - آشنا باشد آن گاه این مجالس یک بار در سال را برای تذکر و یاد آوری نسبت به حضرتش کافی بداند؟

باید با دید عمیق تر و وسیع تر به مسأله نگریست. باید دید اعتقاد صحیح نسبت به امام زمان علیه السلام در کل جامعه به چه صورت است متفکران و اندیشمندان در این باره چه اندازه روشن هستند؟ و چقدر در زمینهٔ معرفی ایشان تلاش می کنند؟ با چه دقت نظر و عمق، به مسأله مهدویت توجه می شود؟ برای معرفی صحیح امام علیه السلام چه تعداد جزوه و کتاب و نشریه منتشر می شود؟ چند درصد از کسانی که نیمه شعبان در جشن میلاد آن حضرت شرکت می کنند با وظایف خود نسبت به ایشان آشنا هستند؟ جامعه دوستداران حضرت بقیة الله ارواحنافداه ، تا چه اندازه برای تربیت نسلی مهدوی و منتظر حضرتش می کوشند؟ برای رسیدن از جامعه موجود به جامعه موعود، چه کرده ایم؟ برای آشنا ساختن جهانیان که همه رعیت حجّت خدا هستند و بر سر خوان احسانِ او نشسته اند - با ولی نعمت خود چه تدبیری اندیشیده ایم؟ آیا عواقب کفران نعمت -

ص: 307

آن هم چنین نعمتی والا و بی مانند را می دانیم؟ آیا در فکر رهایی از عواقب این ناسپاسی هستیم؟

اگر همۀ اینها در حد مناسب و شایسته ای وجود داشته باشد یاد حضرتش در جامعه زنده می ماند ولی متأسفانه فرمایش امام جواد علیه السلام در حق حضرت مهدی علیه السلام صادق است. همین غربتِ جانسوز قلب امام جواد و دیگر ائمه علیهم السلام را به درد آورده، و چشم هایشان را اشکبار کرده است.

خدایا به غُربتِ آن محبوب پنهانی رحم کن و هر چه زودتر جهان را به ظهورش نورانی بگردان.

ص: 308

فصل سوّم: امام فرو نهاده

معنای سوّم غریب

یکی دیگر از معانی غریب «فرو نهاده » یا « وانهاده » یا « واگذاشته است فرو نهاده به کسی گفته می شود که مهجور متروک و معطل باقی مانده باشد. « مهجور » کسی است که او را کنار گذاشته باشند. متروک یعنی ترک شده، و معطل هم به معنی تعطیل شده است «تعطیل» در مقابل استفاده و بهره بردن است، و معطل به چیزی گفته می شود که در جهت هدفی که برای آن وضع شده از آن استفاده نشود. اگر «معطل » صفت شخص باشد چنین شخصی غریب افتاده است. این معنای غربت ممکن است فرع بر عدم شناخت یا فراموش کردن و یا ناشی از کوتاهی کردن دیگران در حق شخص باشد.

عالمی را در نظر بگیرید که در یک رشته علمی متخصص است. این عالم در دو حالت ممکن است فرو نهاده شود و در نتیجه غریب افتد.

حالت اول این که در موقعیتی قرار بگیرد که اطرافیان او را نشناسند و از تخصص او خبر نداشته باشند. طبیعتاً به دلیل نشناختن او از او بهرۀ علمی نمی برند. حتی هنگام رویارویی با مشکلی که به علم او نیاز دارند به او مراجعه نمی کنند. زیرا نمی دانند چه گوهری در اختیار دارند لذا از آن دانشمند استفاده نمی شود و او مهجور و متروک باقی می ماند.

ص: 309

در حالت دوم آن عالم شناخته شده است و اطرافیان نسبت به علم و تخصص او معرفت لازم را دارند ولی در بهره بردن از او کوتاهی کرده و به او مراجعه نمی کنند، و بدین گونه وی را معطل و متروک می گذارند. در هر دو حالت این عالم - دانسته و یا ندانسته - « غریب » واقع می شود.

پزشکی ماهر را در نظر بگیرید که در یک منطقه می تواند بسیاری از مشکلات مردم را حل کند اما مورد مراجعه قرار نگیرد. او می تواند مشکل گشای بیماران باشد اما اگر به او مراجعه نشود، غریب می افتد. این غُربت ،پزشک، یا ناشی از عدم شناخت اوست یا فراموش شدن ،او و یا کوتاهی کردن در مراجعه به او در هر صورت هر کس که مطب این پزشک را خالی ،ببیند برای غربت او متأثر می شود.

این معنای غربت که ناشی از مهجور و متروک و معطل ماندن شخص است - کاملاً به شُکر عملی مربوط می شود چرا که شکر عملی نسبت به هر نعمتی استفاده مناسب از آن است و اگر نعمتی فرو نهاده شود معلوم است که مورد بهره برداری شایسته قرار نگرفته است.

مهجور بودن امام عصر علیه السلام

شکر عملی نسبت به بزرگترین نعمت خدا - یعنى وجود مقدّس امام عصر علیه السلام - بهره بردن از ایشان است در مسیری که خداوند معین فرموده است. بنابراین شکر عملی نعمت امام عصر علیه السلام به این است که انسانها نسبت به هر وصفی از اوصاف حضرتش وظیفه خود را انجام داده و حق آن را ادا کنند در غیر این صورت، کفران نعمت صورت گرفته و امام علیه السلام غریب می ماند.

علم مصبوب

امام زمان علیه السلام «علم مصبوب » است. شکر عملی این کمال آن است که هر کس دنبال کسب علم می رود به عنوان سرچشمه و منبع علم به ایشان رجوع کند و هنگام درس گرفتن از استاد و مطالعه و تحقیق همۀ افراد را واسطه هایی بداند که به برکت

ص: 310

امام علیه السلام ، از وساطت آنها بهره مند می شود. یعنی در هر پیشرفت علمی خود را مدیون توجهات و عنایات امام علیه السلام بداند.

ما آیا در عمل چنین است؟ آیا مردم عملاً با امام زمان علیه السلام رفتار شایسته « علم مصبوب» میک نند یا این که حضرتش از این جهت مهجور و متروک می باشند؟

اکثر قریب به اتفاق مردم، اصلاً نمی دانند نعمت «علم مصبوب » در عالم وجود دارد و به همین دلیل به ایشان مراجعه نمی کنند. پس مهجوریت و متروک بودن امام علیه السلام برای این اکثریت به دلیل عدم معرفت آنها است. ولی برای اهل معرفت چطور؟ آنها می دانند امامشان علم مصبوب است و اگر از آنها سؤال شود، به این واقعیت اذعان می کنند. اما آیا حق این صفت امام علیه السلام را ادا می کنند؟ یا این که در عمل کوتاهی کرده، و آن شأنی را که شایسته است برای ایشان قائل نمی شوند؟ واقعیت این است که با توجه به آنچه در فصل اوّل از همین بخش، تحت عنوان بی اعتقادی به امام علیه السلام و راه نجات از آن بیان شد. باید بگوئیم متأسفانه امام زمان علیه السلام برای اهل معرفت هم مهجور بوده و حق علم مصبوب بودن ایشان در عمل ادا نمی گردد. (1)

کشتی نجات

اگر امام علیه السلام را کشتی نجات می دانیم باید هنگام برخورد با گرفتاری های مادی یا معنوی و روحی پیش از همه به یاد ایشان بیفتیم و بیش از ایشان بر هیچ کس تکیه و اعتماد نکنیم.

اما وضع فعلی ما چگونه است؟ جوانان ما دچار مشکلات اساسی در دینداری هستند، اما چند درصد کسانی که اهل دردند و مشکل را می فهمند. راه حل آن را آشنایی و معرفت بیشتر جوان با امام زمان علیه السلام و انجام وظیفه در قبال آن حضرت می دانند؟ چه تعداد از صاحبنظران مسائل تربیتی راه حل مشکلات جوانان را در

ص: 311


1- به منظور خودداری از اطاله کلام از تکرار آن مطلب در اینجا صرفنظر می کنیم ولی از خوانندگان محترم درخواست می شود که یک بار دیگر آن مطالب را مطالعه فرمایند با این توجه که در آنجا بحث اعتقاد مطرح بود و اینجا سخن از عمل است.

معرفت عمیق ایشان نسبت به امام عصر علیه السلام و آشنا شدن آنها به مکتب تربیتی اهل بيت علیهم السلام و عمل به وظایف خود در قبال ایشان می دانند و به این امر توصیه و تشویق می کنند؟

خدای مهربان سفینه نجاتی برای این امت قرار داده است که از دیدگان مردم غایب است ولی در حال غیبت هم می تواند هر غریقی را نجات دهد. سؤال این است چند درصد از کسانی که در معرض غرق شدن هستند واقعاً به این کشتی مراجعه می کنند؟ کسی که در حال غرق شدن است به محض دیدن یک کشتی، به هر قیمتی که باشد خودش را به آن می رساند ولی اکثر مردم - حتی شیعیان - امام زمان علیه السلام خود را به این صفت نمی شناسند. وعده بسیار اندکی هم که از این ویژگی امام علیه السلام آگاهی دارند، چنان که باید و شاید به ایشان مراجعه نمی کنند. بنابراین در عمل، شکر این نعمت - در خور ارزش آن ادا نمی شود و امام عصر علیه السلام از این جهت نیز مهجور است، و معطل و متروک مانده است.

ریشه هر خیر

ویژگی دیگر امام علیه السلام « اَصلُ كُلِّ خَيْرٍ » است. در بخش قبل دیدیم که امام صادق علیه السلام فرموده اند:

نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ. (1)

ما ریشه هر نیکی هستیم.

آیا به این کلام امام علیه السلام اعتقاد داریم یا نه؟ آیا در عمل رفتار متناسب با این عقیده در ما وجود دارد؟ اگر ایشان را حقیقتاً اصل هر خیری می دانیم، باید در عمل برای کسب خیرات، بیش از هر چیز و پیش از هر کاری به امام زمان علیه السلام مراجعه کنیم، اما آیا واقعاً این گونه است؟

اگر خیر دنیوی می خواهیم، مثلاً رفاه و آرامش و امکانات مادی و ... طلب می کنیم. باید به دنبال ایشان برویم و در تقویت رابطه خود با آن حضرت - از طریق عمل به

ص: 312


1- روضه کافی : ص 242/ح 336

احکام دین - بکوشیم اگر خیر معنوی - مانند ،تقوی توحید و معرفت امام علیه السلام- می خواهیم باز هم باید به سراغ خود حضرت برویم. اما با کمال تأسف می ببینیم که به حضرت بقيّة الله ارواحنافداه ، آن طور که شایسته است - نه در مسائل مادی مراجعه می شود، نه در مسائل معنوی.

چند درصد مردم برای رسیدن به توحید ،واقعی از باب امام عصر علیه السلام وارد می شوند؟ و چقدر می کوشند که معرفت خود را نسبت به امام خویش بالا ببر رند؟ آیا برای کسب توحید - به همان میزان که به سخنان اهل فلسفه و عرفان و دانشمندان غیر شیعه رجوع می شود - به معارفِ گهربار اهل بیت علیهم السلام بها داده می شود؟!

حقِّ نعمتِ « أَصْلُ كُلّ خَيْر»، وقتی ادا می شود که انسان به راستی امام عصر علیه السلام را منشأ همۀ خیرات بداند و از این سرچشمه پرفیض بهره بگیرد. اگر از این منبع خیرات استفاده مناسب و شایسته نشود حق آن در عمل ادا نشده است پس کاملاً روشن است که امام زمان علیه السلام در این وصف نیز مهجور و متروک باقی مانده و غریب و مکفور

هستند.

آب شیرین و گوارا

امام رضا علیه السلام فرموده اند:

الإمام الماء الْعَذْبُ عَلَى الظَّماء. (1)

امام، آب شیرین در وقت تشنگی است.

آیا انسانها از این آب شیرین استفادۀ کافی می کنند؟ آیا حق این نعمت - آن طور که باید - ادا می شود؟ آیا شکر عملی این نعمت را به جای می آوریم؟

حق این نعمت، وقتی ادا می شود که تشنگان برای رفع تشنگی، از آن آب شیرین استفاده کنند نه این که آن را رها کرده و بخواهند با هر آب تلخ و شوری رفع عطش کنند. از بهترین مصادیق آن تشنگی در مسائل اعتقادی است چند درصد از شیعیان برای رفع این عطش، سراغ امام و احادیث ایشان می روند؟ آیا برای احادیث

ص: 313


1- اصول کافی /كتاب الحجة / باب نادِرُ جامع في فصل الامام و صفاتِه / ج 1

ائمه علیهم السلام شأن مناسبی قائل هستند؟ و یا این که گفتار متکلمان غیر مسلمان یا دانشمندانِ ضد شیعه را مبنای دین شناسی قرار می دهند؟ این امر مورد ابتلاء متفکرین و دانشمندان جامعه است نه مردم عادی و متأسفانه آنها در عمل بهای لازم را به سخنان گهربار اهل بیت علیهم السلام نمی دهند اگر چنین است پس شکر نعمتِ این آب شیرین و گوارا چگونه ادا می شود؟ آیا امام در این صفت خویش، مهجور و متروک و معطل باقی نمانده است؟

شاهد بر امت

در بخش پیشین دربارهٔ وصف شاهد و گواه بودن امام علیه السلام، به مناسبت سخن گفتیم کسی که امام عصر علیه السلام را شاهد می داند در عمل باید به این ملتزم باشد او وظیفه دارد که برای ایشان حداقل شأن یک شاهد عادی را قائل باشد و در عمل به عقیده خود ترتیب اثر دهد.

فرض کنید در حضور دوستِ خدا ترس خود هستید که موقعیت شما نزد او برایتان مهم است و نزد او آبرو دارید شما در منظر و محضر او چگونه عمل می کنید؟ احتمالاً از انجام خیلی کارها منصرف می شوید، حتی بعضی از کارهای مباح که ممکن است در حالت عادی انجام دهید. گاهی حتی اگر کودکی هم شاهد کارهای ما باشد نحوه رفتار ما تغییر می یابد.

اگر آبرو داری نزد یک دوست برای ما مهم است و در عمل ما اثر دارد، دقت کنیم که آیا آبرو داشتن ما نزد امام زمان علیه السلام هم همین قدر مهم است؟ وقتی معتقدیم که امام زمان علیه السلام ما را می بینند و کارهای ما به ایشان عرضه می شود این اعتقاد چقدر در عمل ما اثر دارد؟ آیا ما را از ارتکاب کاری که آبرویمان را نزد ایشان به خطر می اندازد، باز می دارد؟ واقعیت این است که هر اندازه در عمل از انجام معاصی خودداری نکنیم و به فکر حفظ آبروی خود نزد امام عصر علیه السلام نباشیم مرتکب کوتاهی در شکر عملی شده ایم و وظیفه خود را نسبت به ایشان ادا نکرده ایم و به همین میزان امام عصر علیه السلام برای ما متروک و غریب افتاده اند.

ص: 314

امام زمان علیه السلام در عمل نزد محبّان حضرتش هم به طور نسبی مهجور و متروک هستند. و هر کدام از اهل معرفت - به میزانی که در اداء شکر عملی مناسب با شأن ایشان کوتاهی کنند - حضرت را غریب قرار داده اند.

رفیق مونس

شکر عملی یک رفیق و همدم دلسوز وقتی ادا می شود که انسان با او انس بگیرد، رفاقت خوبی با او داشته باشد به راحتی او را از دست ندهد او را از خود نرنجاند و خلاصه هر چه رفاقت او را محکم تر می سازد انجام دهد به علاوه از هر چه در دوستی با او تأثیر منفی می گذارد خودداری کند و ... امام علیه السلام نیز انیس رفیق است. همان طور که امام رضا علیه السلام فرموده اند:

الإمامُ... الأنيسُ الرَّفيقُ. (1)

پس باید حق رفاقت ایشان ادا شود چرا که رفاقت دو طرفه است نه یک طرفه ما باید مونس خوبی برای ایشان باشیم و همان گونه که ایشان - در عین بی نیازی از ما و در اوج عظمت - از ما یاد می کنند، ما نیز - در شدت نیاز پیوسته و احتیاج مبرم - باید از ایشان یاد کنیم.

آن حضرت ارواحناله الفداء فرموده اند:

إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ. (2)

ما در رسیدگی و مراقبت از شما کوتاهی نکرده و یاد شما را فراموش نمی کنیم.

اگر ما بدانیم که دوست دلسوزی هر روز به یاد ما است اگر ما با او تماس نگیریم او با ما ارتباط برقرار می کند و اگر ما از او سراغ نگیریم و حال او را نپرسیم، او سراغ ما را نگیرد و از حال ما پرس و جو می کند. اگر مسافرت هم برود ما را فراموش نمی کند و از ما خبر می گیرد. طبیعی است که ما هم پیوسته و مرتب از او یاد کرده و دعاگوی او می شویم مکرّر برایش نامه می نویسیم و او را به مجالس خود دعوت می کنیم و....

ص: 315


1- اصول كافى / كتاب الحجة / باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته / ح 1
2- احتجاج طبرسی /ج 2 /ص 323

اگر ما واقعاً این گونه با امام زمان علیه السلام انس بگیریم زندگی فردی و جمعی ما به گونه دیگری می شود، متفاوت با آنچه اکنون هست ولی متأسفانه می بینیم که حتی در جامعه شیعه ،هم امام زمان علیه السلام- آن چنان که شایسته است - در زندگی رعیت و امت خود نقش اساسی ندارند تا آن جا که می توان ادعا کرد که از متن زندگی افراد حذف شده اند. با این همه آن حضرت، بزرگوارانه انس خود را به طور یک طرفه با شیعیان خویش برقرار نگاه داشته اند و اگر آنها به یاد امام زمانشان نیستند، ایشان به یاد آنها هستند. اگر آنها با حضرت مهدی علیه السلام رفاقت نمی کنند حضرت با آنها رفیق هستند. کجا در عالم چنین دوستی پیدا می شود که سال های سال به طور یک طرفه با دیگری رفاقت کند، در حالی که هیچ نیازی هم به او ندارد اما چقدر جای تأسف دارد که شکر این رفیق و مونس عزیز گزارده نمی شود و باز هم مهجور و متروک قرار داده می شود خدایا ما را ببخش.

پدر دلسوز

شکر عملی پدر دلسوز چه زمانی ادا می شود؟ همان رفتاری که با پدر دلسوز و مادر نیکوکار خویش داریم بلکه بالاتر از آن - باید با امام زمان علیه السلام داشته باشیم. در غیر این صورت حق ایشان را ادا نکرده ایم و در انجام شکر عملی کوتاهی نموده ایم و این پدر دلسوز و مادر نیکوکار را فرو نهاده ایم.

در فصل سوم همین بخش دیدیم که رفتار ما شیعیان نسبت به امام عصر علیه السلام چقدر با رفتار ما نسبت به پدر و مادر مهربان تفاوت می کند و همین مقدار برای اثبات مهجور و غریب بودنِ آن حضرت کافی است.

اینها مثالهایی بود برای روشن شدن این که حق شکر امام علیه السلام در این اوصاف ادا نمی شود وقتی حق امام علیه السلام ادا می شود که حق تک تک اوصاف ایشان ادا شود زیرا اعتقاد به هر یک از صفات امام علیه السلام وظیفهٔ خاصی بر عهدهٔ انسان می گذارد تنها در صورتی حق آن نعمت ادا می شود که انسان آن وظیفه را انجام دهد. در غیر این صورت امام عصر علیه السلام از آن حيث مكفور می ماند و از همین حیث ایشان غریب می افتند.

ص: 316

با نگاهی به جامعۀ خود می توانیم ببینیم که چند درصد از دوستان امام زمان علیه السلام نسبت به اوصاف ایشان در عمل وظیفۀ خود را انجام می دهند و با بررسی در این امر به این نتیجه می رسیم که امام علیه السلام در میان دوستان خویش هم غریب هستند.

از کسانی که اصلاً امام زمان علیه السلام را نمی شناسند هیچ انتظاری نیست چراکه آنها معرفت ندارند و لذا با قلب و زبان و عمل شاکر این نعمت نیستند. اما به هر حال امام زمان علیه السلام برای آنها هم غریب و مهجور است. چون نمی دانند که باید به ایشان مراجعه کنند و امام علیه السلام را معطل و متروک می گذارند.

نتیجه این که امام زمان علیه السلام در میان کسانی که ایشان را نمی شناسند و حتی عده بسیار قلیلی که ایشان را می شناسند به هر حال مهجور و غریب است.

مقايسة بئر «معطّله » با « ماء معين »

دلایل نقلی نیز این شهود تجربی را تأیید می کنند. در قرآن کریم آمده است:

فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِها وَ بِثْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيد. (1)

چه بسیار آبادیهایی را که (اهل آنها) ستمکار بودند هلاک کردیم. پس دیوارها روی پایه هایشان خراب شد و چاهها بدون استفاده و قصرهای مرتفع خالی ماند.

محلّ بحث ما آخر آیه است که خدای متعال فرموده است: چه بسیار چاههایی که بدون استفاده باقی ماند چاه را زمانی معطّله می نامند که قابل استفاده و بهره برداری باشد، و بتوان از آن آب بیرون کشید ولی اکنون متروکه شده و دیگر از آن آب استخراج نمی شود.

«قصر مشيد» به قصر مجلل و مرتفعی گفته می شود که اکنون خالی از سکنه باقی مانده است. در آیه به این مطلب اشاره شده که ما وقتی اهل آبادیها را هلاک کردیم چاههای آنها بدون استفاده شد و قصرهایشان خالی ماند.

با مراجعه به اهل بیت می بینیم که در تفسیر «بئر معطله » فرموده اند:

ص: 317


1- سوره حج / آیه 45

كَمْ مِنْ عالم لا يُرْجَعُ إِلَيْهِ وَ لا يُنتفع بعلمه. (1)

چه بسیار عالمی که کسی به او مراجعه نمی کند و از علم او بهره نمی برند.

عالم به چاه آب تشبیه شده که از آن ماده حیات استخراج می شود و مراد از معطل و بدون استفاده ماندن چاه آب مراجعه نشدن به عالم و بهره نبردن از علم او است.

امامان علیهم السلام، عالمانی هستند که به ایشان - در خور شأن و مقامشان - مراجعه نشده است و از علم ایشان استفاده کامل و صحیح نمی گردد. امام زمان علیه السلام نیز در زمان ما «بئر معطّله » است.

از امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده است:

الْبِثْرُ المُعَطَّلَةُ الاِمامُ الصّامِتُ، وَ الْقَصْرُ المَشيدُ الْاِمامُ النّاطِقُ. (2)

«چاه معطل »، امام ساکت و «قصر مشید »، امام ناطق است.

شاید علت تشبیه امام ناطق به قصر مشید این باشد که قصر مشید، مرتفع است و همه آن را می بینند و شکوه و عظمتش نمایان است و با وجود این خالی گذاشته می شود. اما بئر معطّله، چه بسا اصلاً وجودش مورد توجه قرار نگیرد و شناخته نشود.

«امام صامت»، امامی است که به امر خدا و حکمت الهی از اظهار و مطرح کردن خود پرهیز می کند. همۀ امامان علیه السلام شرایطی داشتند که در برخی زمانها ساکت بوده اند در زمان غیبت ،نیز از مصادیق بارز امام صامت، حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف می باشند و لذا به ایشان اطلاق «بئر معطله» می شود انشاءالله، پس از ظهور« قصر مشید » بودنِ حضرت را خواهیم دید که در آن زمان عظمت و شکوه ایشان آشکار می شود، انشاء الله .

در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است:

أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: « بِثْرٍ مُعَطَّلَة وَ قَصْرٍ مَشيدٍ » قَالَ: هُوَ مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، قَوْلُهُ « بِثْرٍ مُعَطَّلَةٍ »، هِيَ الَّتى لا يُسْتَى مِنْها، وَ هُوَ الْاِمَامُ الَّذِي قَدْعَابَ فَلا يُقْتَبَسُ مِنْهُ الْعِلْمُ وَ الْقَصْرُ المَشيدُ » هُوَ الْمُرْتَفَعُ، وَهُوَ مَثَلٌ

ص: 318


1- تفسير كنز الدقائق / ج 4 / ص 113 / به نقل از مجمع البیان.
2- كافي/ ج 1 /ص 427 /ح 75

لأمير المؤمِنينَ وَ الأئمة عليهم السلام. (1)

اما قول خدای عزوجل که فرموده «بئر معطله و قصر مشید » فرموده اند: این آیه، مثل آل محمد وال است. «بئر معطله » چاهی است که از آن، آب کشیده نمی شود، و او امام غائب است که از ایشان علمی اقتباس نمی شود و «قصر مشيد » (یعنی بناي) مرتفع و بلند مثلی برای امیرالمؤمنین و ائمه از فرزندان ایشان علیهم السلام می باشد.

هر یک از ائمه اطهار علیهم السلام زمانی داشته اند که در آن ساکت بوده اند و از علم آنها استفاده نمی شده است ولی بارزترین مصداق «بئر معطله »، امام غائب است که متروک و معطل - و در نتیجه غریب - باقی مانده است. درست مثل چاهی که پر از آب است، ولی هیچ تشنه ای برای کشیدن آب از آن سراغ نمی گیرد. با توجه به فراوانی آب چاه، تعداد افراد تشنه ای که برای رفع عطش به آن مراجعه می کنند و نحوه استفاده مجموع - در مقایسه با آنچه شایستهٔ بهره برداری از امام علیه السلام است - بسیار کم و اندک شمار است، که می توان گفت: این چاه معطل و بدون استفاده مانده است.

آیه دیگری از قرآن کریم خاص امام زمان علیه السلام است:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ. (2)

(ای پیامبر) بگو اگر دیدید آبی که در اختیار شما بود فرو رفت چه کسی برای شما آب آشکار می آورد؟!

در معنای «ماء معین » آمده است: « الماءُ الظَّاهِرُ الجارى » (3) و معنای سهولت را هم برای آن ذکر کرده اند. (4) در مجموع می توان گفت: « ماء معین» به آب جاری گفته می شود که بهره برداری از آن آسان است .

حال ببینیم مقصود از « ماءِ مَعین » چیست؟

ابوبصیر نقل می کند که امام باقر علیه السلام درباره همین آیه فرمود:

هَذِهِ نَزَلَتْ فى القائِمِ عَلَيْهِ السَّلامُ ، يقول : إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ عَائِباً عَنْكُمْ لا تَدْرُونَ أيْنَ هُوَ، فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِإمام ظاهِرٍ، يَأْتيكُمْ بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَ حَلالِ اللَّهِ -

ص: 319


1- تفسير على بن ابراهيم قمی / ج 2 /ص 59 و 60
2- سوره ملک / آیه 30
3- لسان العرب / ج 14 / ص 101
4- همان مدرک.

جَلَّ وَ عَزَّ - وَ حَرامِهِ ثُمَّ قالَ: وَ اللهِ ما جاءَ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ، وَلابُدَّ أَنْ يَجييءَ تأويلها. (1)

این آیه دربارۀ قائم نازل شده است، می فرماید:

اگر امام شما غائب گردد و ندانید که او کجاست چه کسی برای شما امام آشکار می آورد که اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدای جل و عزّ - را برای شما بیاورد؟ سپس فرمود قسم به خدا تأویل این آیه هنوز نیامده است ولی تأویل آن حتما خواهد آمد.

امام باقر علیه السلام «ماء معین » را به امام ظاهر و فرو رفتن آب در زمین را به غیبت امام علیه السلام تفسیر کرده اند و فرموده اند که اگر امام شما غائب شود و این سرچشمۀ همۀ برکات در میان شما نباشد کسی جز خدای تعالی نمی تواند برای شما امام آشکار بیاورد که اخبار وحی را به شما برساند پس باید از امام غائب استفاده کنید.

بنابراین اگر آب جاری و سهل الوصولی در اختیار نباشد مردم برای دستیابی به آب باید تحمل سختی ها کنند و با ظرف از چاه آب بیرون آورند و چون این کار کار آسانی نیست، کمتر کسی به آن تن می دهد و لذا این چاه در زمان غیبت، بدون استفاده مناسب و به صورت معطل باقی می ماند.

مرحوم علامه میرزا حسین نوری در کتاب ارزشمند «نجم الثاقب » در این باره به مطلب جالبی توجه کرده اند عین عبارات ایشان چنین است:

مخفی نماند که چون در ایام ،ظهور مردم از این سرچشمه فیض ربّانی به سهل و آسانی استفاضه کنند و بهره ببرند مانند تشنه ای که در کنار نهر جاری گوارایی باشد که جز اعتراف حالت منتظره نداشته باشد لهذا از آن جناب، تعبیر فرمودند به «ماءِ مَعين ». (2)

امام ظاهر، مانند « ماء معین »، به آسانی در دسترس مردم است که برای دستیابی به این آب ،جاری احتیاجی به کندن زمین و حفر چاه نیست نهرگوارایی است که روی زمین می رود و هر کس آن را ببیند می تواند به راحتی از آن استفاده کند و به محض دیدن به

ص: 320


1- كمال الدين / باب 32 / ح 3
2- نجم الثاقب / ص 109

گوارایی آن اعتراف می کند؛ اما اگر امام علیه السلام، ظاهر ،نباشد، وضعیت چنین نیست.

مرحوم محدث نوری قدس الله سره می افزاید:

در ایام غیبت که لطف خاص حق از خلق برداشته شده به علت سوء کردارشان - باید با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فیضی به دست آورد و خیری گرفت و علمی ، آموخت، مانند تشنه ای که بخواهد از چاه عمیق، تنها به آلات و اسبابی که باید به زحمت به دست آورد آبی کشد و آتشی فرو نشاند لهذا تعبیر فرمودند از آن حضرت به «بئر معطله » . (1)

از «بئر معطله » می توان استفاده کرد ولی بهره گیری از آن به راحتی «ماء معين » نیست چون باید به سختی و به واسطهٔ اسباب و ادوات از چاه آب کشید امام غائب علیه السلام نهر جاری نیست که همه آن را ببینند و به راحتی از آن استفاده کنند، بلکه در زمان غیبت، استفاده از وجود مقدس امام علیه السلام به زحمت و استغاثه و تضرع نیاز دارد تا بتوان از فیض ایشان بهره برد. چون زمان غیبت هنگام امتحان است و افراد در میزان و نحوه استفاده از همین «بئر » مورد آزمایش قرار می گیرند.

متأسفانه می بینیم که این «بئر» معطله و متروکه باقی مانده است، عده بسیار زیادی، اصلاً از وجود آن آگاه نیستند تعداد بسیار دیگری فقط اسمی از امام غائب علیه السلام شنیده اند ولی هیچ گاه در صدد بهره برداری صحیح و مناسب از ایشان برنیامده اند. در این میان تنها عده بسیار بسیار اندکی هستند که با زاری، تضرع، عجز و لابه دلو به این چاه انداخته، و با قلبی دردناک از آن استفاده می نمایند و همواره در دل آرزو می کنند که این چشمه زلال آشکار شود و الطاف و نعمت های آن برزمین جاری گردد.

امام رضا علیه السلام در توصیف این فتنه که دامنگیر مردم مصیبت زده زمان غیبت می شود فرموده اند:

لابُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَاءَ صَيْلَمٍ، تَسْقُطُ فيها كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ، وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدانِ الشيعَةِ الثَّالِثَ مِنْ وُلدى، يَبْكِي عَلَيْهِ أَهْلُ السَّماءِ وَأَهْلُ الْأَرْضِ وَكُلُّ حَرِي وَحَرَانٍ، وَكُلٌّ حَزينٍ هَفَانٍ. (2)

ص: 321


1- نجم الثاقب / ص 109
2- عيون اخبار الرضاء الله / ج 2 / ص 6.

یک فتنه کور (خیلی مبهم و پیچیده) در راه است و ناگزیر فرا می رسد که هر خودی و دوست نزدیکی را سرنگون می کند. این فتنه زمانی است که شیعیان، سومین از فرزندان مراگم می کنند که اهل آسمان و زمین و هر زن و مرد دلسوخته و هر غمگین و اندوهناکی بر آن حضرت گریه می کند.

امام رضا علیه السلام از یک فتنه خبر می دهند. «فتنه» به معنای امتحانی است که انسان را می قریبد و هر کس ممکن است در مقابل آن فریب خورده و بلغزد. به علاوه در بیان دشواری این امتحان تصریح فرموده اند که این فتنه « صَاء صَيْلَم » است. « صماء » به معنای «کر» و « صَيْلَم» به معنای «شدید» است. یعنی این امتحان، چنان سخت و نامعلوم است که دوستان و خواص را هم بر زمین می زند و همه در معرض سقوط و انحراف قرار می گیرند.

امام رضا علیه السلام در این زمان را هنگام گریه و زاری اهل آسمان و زمین دانسته اند، دوره ای که اهل درد از گم کردن امام زمانشان غمگین و افسرده خاطر هستند، شادی و خوشحالی نمی بینند چون غم امام غائب علیه السلام از دل ایشان بیرون نمی رود. زندگی آنها با غم و اندوه بر غیبت امام زمانشان عجین است، لذا در پی بسیاری ازخوشی های اهل دنیا نیستند و در شادی ها و جشن ها، دلِ سوخته آنها التیام نمی یابد.

امام رضا علیه السلام سپس فرمودند:

بِاَبى وَ أُمّى سَمِيُّ جَدّی شَبيهي وَ شَبيه مُوسَى بْنِ عِمْرانَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَلَيْهِ جُيُوبُ النُّورِ، تَتَوَقَّدُ بِشُعاع ضِياءِ الْقُدْسِ كَمْ مِنْ حَرِي مُؤْمِنَةٍ وَكَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسَفٍ حَيْرَانَ حَزينٍ عِنْدَ فِقْدانِ الْمَاءِ المعينِ، كَأَنَّى بِهِمْ آيس ما كانُوا قَدْ نُودُوا نِداء يُسْمَعُ مِنْ يُعْدِ كَما يُسْمَعُ مِنْ قُرْبٍ، يَكُونُ رَحْمَةً عَلَى المُؤمِنينَ وَ عَذاباً عَلَى الكافرين. (1)

پدر و مادرم فدای آن کس که هم نام جدم است، شبیه من و شبیه حضرت موسی بن عمران است. نوری که از شعاع نور قدسی روشنایی می گیرد، از او نمایان است. چه بسیارند زن ها و مردهای مؤمن که در گم کردن « ماء معین »، دلسوخته و اندوهناک

ص: 322


1- همان مدرک.

و سرگردان و ناراحت هستند. گویی آنها را می بینم که در بدترین شرایط نومیدی هستند(در هنگام ظهور) آنها را صدا می کنند با صدایی که از دور - همچون نزدیک شنیده می شود که این ندا برای مؤمنان رحمت و برای کافران عذاب است.

این وصفِ حالِ شیعۀ دلسوخته هنگام گم کردن «ماء معین » است، و حزن و اندوهی که برای گم شدن این آب گوارا دارد. دردِ شیعه این است که این ماء معین چرا غائب شده است؟ چرا وقتی بخواهند دیگران را به سوی امام عصر متوجه سازند، باید نشاني « معطله» را بدهند؟ چرا حضرتش در این زمان قدرت و مکنت ظاهری ندارد؟ و چرا شیعیانشان هم در وضعیت ناامید کننده ای هستند؟

اما در عین ناامیدی در زمانی که توقع نمی رود و با محاسبات عادی قابل پیش بینی نیست، به صورت ناگهانی ندای ظهور سر می دهند و یاران با وفای خویش را می خوانند. این ندای ملکوتی دلهای اندوهناک و سوختهٔ مؤمنان را تسلّی می بخشد و سبّب عذاب کافران می گردد.

بار دیگر در حدیث شریف دقت کنید. امام ابو الحسن الرضا علیه السلام- که خود حجت معصوم خدا است - درباره حضرت بقیة الله ارواحنافداه می فرماید: « پدر و مادرم فدای او ». سخن در این است که آیا ما انسانهای عادی که امروز امت و رعیت این امام برحق هستیم، حاضر هستیم از عزیزترین عزیزان خود در راه ولایت حضرتش بگذریم؟ امروز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه چندتن دوستدار دلسوخته دارد که اوصاف بیان شده در این ،حدیث دربارۀ آنها صادق باشد؟

چنان امام معصوم عزیز بی همتا با آن همه فضائل خدادادی در میان ما هست، با این همه تنهایی و بی یاوری با این نیازی که امّت به ایشان ،دارد اما از مراجعه به حضرتش خود داری می شود. راستی اگر بخواهیم در این زمان کسی را غریب بنامیم، بجز این حجت بزرگوار الهی کسی را می یابیم؟

ص: 323

ص: 324

فصل چهارم: امام دور از اهل و دیار

معنای چهارم غریب

یکی از رایج ترین معانی غریب که بسیار استفاده می شود زمانی صدق می کند که شخص از اهل - یعنی نزدیکانِ درجهٔ اوّل - و دیار و سرزمین خویش دور افتاده باشد. صاحب کتاب شریف مکیال المکارم در بیان این معنای غربت می فرمایند:

الْبُعْدُ عَنِ الْأَهْلِ وَالْوَطَنِ وَالدِّيارِ. (1)

عزلت امام عصر علیه السلام

امام عصر علیه السلام به این معنا هم غریب است چرا که در زمان غیبت جای ایشان در میان دوستان و نزدیکانشان خالی است و از سرزمین و وطن خویش هم دور افتاده اند. به عبارتی حضرت بقیة الله به امر الهی از اهل و دیار خود کناره گیری کرده اند، که جای خالی ایشان در میان مردم و دوستان و نزدیکانشان مشهود .است به این کناره گیری از مردم، تعبیر « عزلت» هم اطلاق شده است.

امام صادق علیه السلام در بیان عزلت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشريف فرموده اند:

لابُدَّ لِصاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ، وَلا بُدَّ لَهُ فى غَيْبَتِهِ مِنْ عُزْلَةٍ، وَ نِعْمَ الْمُنْزِلُ طيبةً، وَ ما بِثَلاثِينَ مِنْ وَحْشَةٍ. (2)

ص: 325


1- مكيال المكارم / ج 1 / ص 138
2- غیبت نعمانی /ص 188 / باب 10 / ح 41

قطعاً صاحب این امر غیبتی دارد و قطعاً در غیبتش کناره گیری (از مردم) خواهد داشت و مدینه (برای ایشان) محل سکونت خوبی است. و سی نفر هستند که حضرت از آنها و حشتی ندارد.

پس امام زمان علیه السلام قطعاً در زمان غیبت عزلت دارند یعنی از مردم گوشه گیری می کنند و جائی منزل می گیرند که دور از دیدگان مردم باشد. البته غیبت حضرت بدین معنی نیست که ایشان اصلاً روی کره زمین نباشند و عزلت ایشان منافاتی ندارد با این که گاهی حضرت در میان مردم بیایند و قدم روی فرش های آنها بگذارند بلکه در روایت آمده است:

يَتَرَدُّدُ بَيْنَهُمْ وَ يمشى فى أَسْواقِهِم وَيَطَأُ فُرُتَهُمْ وَلَا يَعْرِفُونَهُ. (1)

(امام زمان علیه السلام) در بین مردم رفت و آمد می کند. در بازارهای ایشان راه می رود و روی فرش های آنها قدم می گذارد، ولی (مردم) ایشان را نمی شناسند.

گاهی اوقات حضرت در جمع دوستان خویش حاضر می شوند در خانه های آنها رفت و آمد می کنند و شیعیان ایشان را می بینند اما نمی شناسند. نتیجه این که امام زمان علیه السلام در زمان غیبت با این که گاهی در میان مردم حضور می یابند اما محل سکونت خود را دور از آنها انتخاب می کنند. پس ایشان در میان مردم منزل ثابت و اقامتگاه دائمی ندارند. بنابراین غریب و دور از اهل و دیار باقی می مانند.

این معنا از غربت یک واقعیت بدیهی است و احتیاجی به اثبات ندارد چرا که جای خالی حضرت در میان دوستان کاملاً مشهود است. قرنهاست که شیعیان به دور هم جمع ،شوند در حالی که عزیزترین عزیزانشان در میان آنها نیست. اگر یکی از اعضای خانواده به سفر رفته و از دیگر اعضا جدا افتاده باشد جای خالی او در خانواده کاملاً محسوس است، حتی اگر گاهی تماس بگیرد و به دوستان خویش سر بزند.... اما همین که نمی تواند کنار آنها زندگی کند غریب افتاده است.

امام زمان علیه السلام هم این چنین غریب هستند. زیرا فقط سی نفرند که حضرت از آنها ندارند و تنها این عده معدود می توانند با حضرت معاشرت داشته و ملازم -

ص: 326


1- بحار الانوار / ج 52 / ص 154

رکابشان باشند. اینها موالی خاص حضرت هستند که در روایت آمده است:

لا يَعْلَمُ بِمَكانِهِ فيها إِلَّا خاصَّةُ مَواليهِ فى دينِهِ. (1)

در غیبت کبری مکان حضرت را جز کارگزاران خاص ایشان در امر دین کسی نمی داند.

سكونت امام عصر علیه السلام در نقاط دور دست

علاوه بر کناره گیری از اهل، مسأله دور بودن از سرزمین و بلاد هم برای امام زمان علیه السلام مطرح است. از حدیث امام صادق علیه السلام بر می آید که حضرت به زندگی در مدینه و اطراف آن علاقه دارند. (2) هم چنان که همه ائمه علیهم السلام به سرزمین جدشان پیامبر صلی الله علیه و اله بسیار علاقه مند بوده اند، در آن جا احساس آرامش می کرده اند و هنگام خروج از آن شهر غمناک می شدند. به عنوان مثال وقتی خواستند امام رضا علیه السلام را به اجبار از مدینه به خراسان ببرند، حضرت چندین بار برای وداع با جد بزرگوارشان بر سر قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله رفتند. و هر بار با صدای بلند گریه و فغان سر دادند و سپس به کسی که شاهد حالات ایشان بود فرمودند:

فَإِنّى أُخْرَجُ مِنْ جِوارِ جَدّى صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ، وَأمُوتُ في غُرْبَةٍ، وَ اُدْفَنُ فِى جَنْبِ هَارُونَ. (3)

مرا از کنار (جدم رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم)می برند و من در غربت می میرم و در کنار هارون دفن می شوم.

عليرغم علاقه حضرت مهدی علیه السلام به مدینه منوره پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری علیه السلام به ایشان سفارش فرموده اند: که در دورترین و مخفی ترین مکانها سکنی گزینند، تا در امان باشند. امام عصر علیه السلام سفارش پدر را چنین بیان فرموده:اند

ص: 327


1- غیبت نعمانی / ص 170/ ح 1
2- یکی از شیفتگان حضرت به نام عیسی بن مهدی جوهری که در زمان غیبت صغری (268 ه-. ق) در منطقه «صاریا» در حومه مدينه خدمت حضرت رسیده، گفته است که حضرت در آنجا سکونت گزیده بودند (نجم الثاقب / ص 356 / باب ششم / حکایت هیجدهم)
3- عيون اخبار الرضاء الله / ج 2 / ص 117

إِنَّ أَبي عَلَيهِ السَّلامُ عَهِدَ إِلَى أَنْ لا أُوَطِنَ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَخْفاها وَأَقْصاها، إشراراً لأمرى وَ تَحْصيناً لِمَحَلّى لِمَكائِدِ أَهْلِ الصَّلالِ وَالْمَرَدَةِ، مِنْ أَحْداثِ الْأُمَمِ الصوال. (1)

به درستی که پدرم (امام حسن عسکری علیه السلام) با من عهد کرده اند که وطنی از زمین - جز مخفی ترین و دورترین جای آن برنگیرم تا این که امر خود را پوشیده سازم، و به خاطر وجود نیرنگ های گمراهان و منحرفان مکان خود را از فتنه های امت های گمراه، محفوظ بدارم.

این روایت، شاهدی بر اثبات غربت امام زمان علیه السلام، به معنای مورد بحث است. خداوند سبحان می خواهد ایشان از شر دشمنان محفوظ باشند. یک راه محفوظ ماندنشان این است که محل زندگیشان دور افتاده باشد و در جائی قرار گیرند که دست کسی به آن جا نمی رسد و بدین صورت از شر منحرفان و گمراهان محفوظ بمانند. البته خداوند عزّوجلّ قادر است که ولی خود را بدون این که وطنش را در مکانهای دور افتاده قرار دهد - حفظ کند ولی فعلاً - بنابر حدیث یاد شده - چنین اراده کرده است.

به هر حال امام حسن عسکری علیه السلام از آن جائی که می دانستند وجود مقدس امام زمان علیه السلام به وسیلهٔ دوستان نادان و دشمنان دانا در معرض خطر قرار می گیرند از ایشان خواسته اند که در جاهای دور دست سکنی گزینند و مسلّماً دوري ایشان از محل مورد علاقه و دوستان مخلص، سبّب غربت آن حضرت می شود.

اما در این میان دلهای اهل طاعت و اخلاص، بیقرار و ناآرام به سوی امام زمان علیه السلام پر می کشد و جز به یاد ایشان آرام نمی گیرد. آنها به پرندگانی می مانند که در هر نقطهٔ دور و نزدیکی رها شوند، همواره به سوی آشیانه خود بر می گردند. امام حسن عسکری علیه السلام فرزند خود را در مصیبت غربتش این چنین تسلّی داده اند:

اِعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ اَهْلِ الطَّاعَةِ وَ الْاِخْلاصِ نُزَّعُ إِلَيْكَ مِثْلَ الطَّيْرِ إِلَى أَوْ كَارِها. (2)

بدان که دلهای اهل طاعت و اخلاص به سوی تو - همچون پرنده به آشیانش کنده شده است.

ص: 328


1- كمال الدين / ص 447
2- كمال الدين / ص 448

در این روایت دوستان امام زمان علیه السلام و با وصف اهل طاعت و اخلاص معرفی شده اند. و بدین ترتیب حضرت نشان داده اند که آنها متدین های واقعی هستند که دلهایشان به سوی امام زمان علیه السلام کنده شده است. دلهای آنها تنها نزد امام زمان علیه السلام آرامش می یابد. همان طور که پرندگان تا وقتی در آشیان خود نباشند آرامش ندارند و مضطرب هستند. محل قرار و آرام دلهای اهل طاعت نیز وجود مبارک امام عصر علیه السلام است. بدنهای ایشان هر جا باشد اما قلوب آنها نزد مولایشان است و جز به ایشان قرار و آرامش ندارد. اما چه باید کرد که این ولی نعمتِ همۀ عالم، دور از وطن و دوستان خویش به سر می برد. آنچه قلب دوستداران حضرتش را به درد می آورد این است که گل سرسبد هستی که همگان به طفیل او زنده اند و از کنار سفرۀ او روزی می خورند - خود، آواره بیابانهاست، در مقام و منزلتی که انتظار می رود و در جایگاهی که باید مطرح باشد نیست، در مناصب و مواقعی که حق مسلّم و خاص ایشان است جای حضرتش خالی است. این درد، بر قلب کسانی که امام شناس واقعی هستند همواره سنگینی می کند اما چاره ای جز صبر و دعا برای این غریب دور از اهل و دیار ندارند.

ص: 329

ص: 330

فصل پنجم: امام بی یار و یاور

معنای پنجم غریب

کم بودن اعوان و انصار، یکی دیگر از معانی صریح و روشن غربت است. کسی که به اندازه کافی یار و یاور نداشته باشد حقیقتاً غریب است.

اندک بودن یاران امام عصر علیه السلام

امام زمان علیه السلام به این معنا نیز غریب هستند، چرا که تعداد دوستان واقعی و مخلص ایشان بسیار اندک است. اگر به اندازه کافی یار و یاور داشتند امر ظهورشان این اندازه به تعویق نمی افتاد.

جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام روایت مفصلی نقل می فرمایند، که بخشی از آن کمی یاران امام زمان علیه السلام را نشان می دهد:

يَجْتَمِعُ إِلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ ، ثلاثُأَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ أَقْصَى الْأَرْضِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: « اَيْنَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَميعاً إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَى قَديرٌ (1) فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْاِخْلاصِ أَظْهَرَ اللهُ أَمْرَهُ، فَإِذا كَمُلَ لَهُ الْعِقْدُ - وَ هُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ - خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.(2)

سیصد و سیزده نفر از اصحاب امام زمان علیه السلام نه به تعداد اهل بدر، از اطراف زمین به

ص: 331


1- سوره بقره / آیه 148
2- كمال الدين/ ج 2/ص 377/ باب 36/ح 2

سوی آن حضرت گرد می آیند و این ناظر به کلام خدای عزوجل است که فرمود: « هر جا که باشید خدا همه شما را گرد می آورد به درستی که خدا بر هر کاری توانا است». وقتی این عده از اهل اخلاص جمع شدند، خدا امرش را آشکار می کند پس وقتی ده هزار نفر مرد کامل شدند ایشان به اذن خدای عزوجل خروج می کنند.

وقتی سیصد و سیزده نفر از اهل اخلاص جمع شدند خداوند امر ظهور حضرت علیه السلام را آشکار می نماید. اما انجام آن رسالتی که خدای عزوجل به عهده ایشان قرار داده، زمانی شروع می شود که ده هزار نفر کامل شوند.

اگر امام زمان علیه السلام فقط سیصد و سیزده یار مخلص - با تمام شرایط لازمه - داشته باشند ظهور می کنند. پس بسیار جای افسوس است که در طول تاریخ هنوز این تعداد انصار و اعوان واقعی برای حضرتش گرد نیامده است. این عده باید در مجموع تاریخ جمع شوند و لزومی ندارد که همۀ آنها در یک زمان زنده باشند،بلکه ممکن است بسیاری از آنها از دنیا رفته باشند و هنگام ظهور مبعوث شده و آمادۀ یاری حضرت گردند، و به سوی ایشان بشتابند.

بارزترین شاهد غربت امام زمان علیه السلام این است که سالهای طولانی گذشته و هنوز این تعداد معدود یار و یاور واقعی برای حضرتش آماده نشده است.

مرحوم صاحب مكيال - اعلی الله مقامه الشريف - با تذکر به این مطلب می فرماید:

فَانْظُرْ أَيُّهَا الْعاقِلُ كَيْفَ طَالَ السِّنُونَ وَ مَضَى الأعوام، وَلَمْ تَجْتَمِعْ هَذِهِ الْعِدَّةُ لِلاِمامِ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَهذا أَقْوى شاهِدٍ عَلَى قِلَّةِ أَنْصارِهِ وَ غُرْبَتِهِ. (1)

ای انسان فهمیده نگاه کن چگونه سالها طولانی شد و سالیان زیاد گذشت، اما هنوز این تعداد برای امام علیه السلام جمع نشده است! این خود، قوی ترین دلیل بر کمی یاران و غربت حضرت علیه السلام است.

یاران امام زمان علیه السلام در هنگام ،ظهور باید ویژگی های زیادی داشته باشند که به سادگی در افراد جمع نمی شود.به عنوان مثال یکی از ویژگی های یاران امام علیه السلام در زمان ظهور تسلیم محض بودن آنها نسبت به حضرت است، در حدی که

ص: 332


1- مكيال المكارم / ج 1 / ص 138

«هارون مکی» یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نسبت به ایشان داشت.

روزی «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق علیه السلام رسیده و عرض کرد: چه چیزی شما را باز می دارد از این که حق مسلم خود (حکومت و خلافت) را به دست آورید در حالی که صد هزار شیعۀ آمادۀ جنگیدن در اختیار شما هست؟ حضرت برای امتحان او دستور فرمودند تا تنور را روشن کنند. وقتی آتش در تنور برافروخته شد و شعله اش بالا گرفت به آن مرد خراسانی دستور دادند که وارد تنور شود. او که پنداشته بود امام علیه السلام از سخنان او غضبناک شده و قصد مجازاتش را دارند، عرض کرد آقا مرا ببخشید به آتش عذابم نکنید.

در همین اثنا هارون مکی وارد شد. در حالی که کفش هایش در دستش بود پس از عرض سلام به امام صادق علیه السلام و پاسخ ایشان، حضرت بدون هیچ توضیحی به او فرمودند: کفش هایت را بگذار و داخل تنور بنشین! او هم بدون تأمل و پرسشی این کار را انجام داد. امام علیه السلام در این حال با آن مرد خراسانی به گفتگو پرداخت و دربارۀ خراسان مطالبی به او فرمود که گویی شاهد و ناظر بر آن بوده است. سپس به سهل بن حسن فرمودند: برخیز و داخل تنور را بنگر او دید هارون مگی چهار زانو داخل تنور نشسته و با دیدن امام علیه السلام و سهل بن حسن به آنها سلام کرد. اینجا بود که حضرت صادق را از مرد خراسانی پرسیدند در خراسان چه تعداد مثل هارون دارید؟ او گفت: قسم به خدا یک نفر هم این گونه نداریم. آنگاه حضرت فرمودند:

أما إِنَّا لا تَخْرُجُ في زَمَانٍ لا تَجِدُ فِيهِ خَمْسَةَ مُعاضدينَ لَنَا، نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ. (1)

آگاه باشید که ما در وقتی که (حتی) پنج نفر یار و کمک کار نداریم خروج نمی کنیم ما نسبت به وقت (خروج) آگاه تر هستیم.

تسلیم بودن تا این حد نسبت به امام علیه السلام، خصوصیتی است که کمتر میان شیعیان دیده می شود و نشانه کمال ایمان است.

اگر ویژگی های دیگر یاران حضرت در وقت ظهور هم به این ویژگی اضافه شود

ص: 333


1- بحار الانوار / ج 47 / ص 123 و 124

معلوم می گردد که همواره تعداد اصحاب حضرت در هر زمانی بسیار اندک بوده است بنابراین حضرت مهدی علیه السلام از جهت بی یار و یاور بودن، غریب بوده و هستند.

یاری امام عصر علیه السلام در زمان غیبت و ظهور

مرحوم صاحب مکیال پس از ذکر دو معنای اخیر غربت، فرموده اند:

هُوَ رُوحى فِداهُ غَريبٌ بِكِلاَ الْمُعْنَيَيْنِ، فَيا عِبادَ اللهِ أعينُوهُ وَ يَا عِبادَ اللهِ انْصُرُوهُ. (1)

حضرت مهدی علیه السلام که جانم فدایش باد، به هر دو معنا (بی یار و یاور و دور از اهل و دیار) غریب هستند. پس ای بندگان خدا ایشان را کمک کنید. ای بندگان خدا ایشان را یاری کنید.

نکته مهم در این بحث این است که سیصد و سیزده نفر اصحاب اوّلیه و ده هزار نفر بعدی، یاران امام زمان علیه السلام برای ظهور ایشان هستند. که ما آنها را نمی شناسیم و نمی دانیم که جزء آنها هستیم یا خیر. اما این را می دانیم که باید در همین زمان غیبت کمر همت به یاری این امام غریب ببندیم و بکوشیم با شناخت اوصاف یاران ایشان، آنها را در خود پیاده کنیم و نیز سعی در تربیت و ساختن کسان دیگری با آن خصوصیات داشته باشیم. در آن صورت جزء یاران امام عصر علیه السلام را در زمان غیبت ایشان قرار خواهیم گرفت. از همین طریق می توانیم امیدوار باشیم که جزء یاوران زمان ظهورشان هم قرار بگیریم.

پس مهم این است که به وظیفۀ فعلی خود یعنی یاری امام غریب علیه السلام در زمان غیبت - بیندیشیم، در انجام آن کوتاهی نکنیم و دعای شریف : « اللَّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ» (2) را مکرر ،بخوانیم و از پروردگار،منان عاجزانه و مصرانه بخواهیم که این دعا را در حق ما - هم در زمان غیبت و هم هنگام ظهور امام زمان علیه السلام- مستجاب فرماید.

به هر حال کسی که واقعاً آرزو دارد که از یاران امامش در زمان ظهور باشد، باید به وسیلهٔ یاری کردن آن حضرت در زمان غیبت و با تحقق بخشیدنِ اوصاف یاران ایشان در خود و سایرین، صداقت و اخلاص خود را در این امر به اثبات برساند آن گاه امیدوار

ص: 334


1- مكيال المكارم / ج 1/ ص 138
2- بحار الانوار/ ج 53 /ص 95

باشد که خداوند متعال او را در زمرۀ یاران حضرت در زمان ظهور هم قرار دهد.بنابراین عمل به سفارش مرحوم صاحب مکیال، تنها راهی است که پیش روی علاقمندان به یاری امام زمان علیه السلام وجود دارد و نباید از آن غفلت کرد.

بررسی مهمترین راههای یاری امام غریب علیه السلام که قسمت بسیار مهم و عملی این کتاب است در بخش بعدی خواهد آمد.

ص: 335

ص: 336

فصل ششم: منتقم خون امام حسین علیه السلام

امام غریب

گفتیم که امام زمان علیه السلام به پنج معنا غریب هستند ناشناخته از یاد رفته فرو نهاده، دور از اهل و ،دیار و بی یار و یاور. سه معنای اوّل غربت، از جهتی در مقابل سه مرتبه شکر قلبی، زبانی و عملی است و دو معنای دیگر نیز به طور صریح و روشن درباره امام عصر علیه السلام صدق می کند. در خاتمه این بخش به نقل حدیثی از امام کاظم علیه السلام تبرک می جوئیم، که همۀ آنچه گذشت، به نحوی توضیح و تشریح این حدیث شریف است. امام کاظم علیه السلام، حضرت مهدی عجل الله تعالى شریف را به عنوان امام غریب معرفی فرموده اند. و شنیدن این حدیث برای ما که مأموم این امام هستیم - بسیار دردآور است.

داوود بن کثیر رقی از یاران برجسته امام موسی کاظم علیه السلام- می گوید:

سَأَلْتُ اَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ. قَالَ: هُوَ الطَّريدُ الْوَحيدُ الْغَريبُ الْغَائِبُ عَنْ أَهْلِهِ، الْمَوْتُورُ بَابِيهِ عَلَيهِ السَّلام. (1)

از امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام درباره صاحب این امر پرسیدم. ایشان فرمودند: او طرد شده ،تنها غریب، پنهان از نزدیکانش و به خاطر کشته شدن پدرش مظلوم است.

«طرید» به کسی اطلاق می شود که طرد شده است امام زمان علیه السلام به راستی در این زمان-

ص: 337


1- كمال الدين / ج 2 /ص 361 /باب 34 /ح 4

طرد شده هستند چرا که موقعیت و منزلتی را که در شأن ایشان است برایشان در نظر نمی گیرند و حقوق ایشان آن گونه که باید - ادا نمی شود.

هیچ کدام از مراحل شکر در برابر این نعمت عظیم الهی، به طور شایسته ادا نمی شود. به عبارتی، در عین این که نعمت عام وجود امام زمان علیه السلام شامل حال هست ولی شکر آن گزارده نمی شود، تا جائی که مردم ولی نعمت خویش را کنار گذاشته اند و - فهمیده یا نفهمیده - ایشان را با قلب و زبان و عمل خویش طرد کرده اند.

«وحيد » - یعنی تنها - به کسی گفته می شود که متناسب با شأن و مقام ،خود یاران همراه نداشته باشد «کسی به او مراجعه نکند» و «اعوان و انصار نداشته باشد».

درباره او صاف «غریب » و « غائب از اهل و نزدیکان» نیز در گذشته توضیح دادیم.

خونخواه سيّد الشهداء علیه السلام

امام موسی بن جعفر علیه السلام در معرّفی حضرت بقیة الله علیه السلام در این حدیث فرموده اند « المَوْتُورُ بأبيه» و این عبارت اشاره به مصیبتی عظیم برای آن حضرت دارد « وَثر» یعنی جنایتی از قبیل قتل و غارت و به اسارت گرفتن و « مَوْتُور » یعنی کسی که چنین جنایتی واقع شده است. « المؤتُورُ بِأَبیه » یعنی کسی که به خاطر جنایت به پدرش مورد ظلم واقع شده است. (1)

بالاترین این جنایت ها کشته شدن پدر است تحمل این جنایت هنگامی سخت تر است که شخص هنوز انتقام خون پدر را از قاتل او نگرفته است. به همین جهت بعضی از كتب لغت در معنای « مَوْتُور » چنین آورده اند:

مَنْ قُتِلَ لَهُ قَتيلٌ فَلَمْ يُدْرِكْ بِدَمِهِ. (2)

کسی که یکی از نزدیکانش کشته شده و هنوز به خونخواهی او برنخاسته است.

امام زمان علیه السلام به خاطر پدر بزرگوارشان مظلوم هستند. زیرا پدر بزرگوارشان به قتل رسیده و ایشان که ولی دم مقتول هستند، هنوز انتقام خون پدر را از قاتلان نگرفته اند.

ص: 338


1- لسان العرب / ج 15 / ص 147
2- مُنْجِدُ الطُّلاب / ص 899

پدر ایشان که به قتل رسیده همان آقای مظلومانِ عالم حضرت سیدالشهداء علیه السلام است که در طول تاریخ و همۀ روزگار، مظلومی چون او وجود نداشته و ندارد. انتقام گیرنده این سيّدِ مظلومان عالم، امام عصر علیه السلام می باشند، که هنوز این کار را نکرده اند و چون ایشان خونخواه پدر هستند، یکی از مأموریت های حضرتش پس از ظهور انتقام گرفتن از قاتلانِ حضرت سيّد الشهداء علیه السلام است.

است.

یکی از القاب امام عصر علیه السلام « ثائر دَمِ الْحُسَينِ وَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِمْ » است. (1) برای فهم معنای این عبارت ابتدا « ثائر » را معنی می کنیم. مرحوم صاحب مکیال در توضیح آن چنین آورده اند:

الثائِرُ : الذى لا يَبْقَ عَلَى شَيْ حَتَّى يُدْرِكَ ثَارَهُ. (2)

ثائر، کسی است که تا وقتی خونخواهی نکرده، قرار و آرام ندارد.

امام زمان علیه السلام باید خونی را قصاص کند که از امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب ایشان ریخته شده است. یعنی انتقام خون ایشان را بگیرد و تا زمانی که این خونخواهی تحقق نیافته آرام و قرار ندارد.

هر فرد مقتول، ولی دمی - صاحب خونی -دارد که شرعاً حق قصاص قاتل را دارد.

خداوند متعال در قرآن کریم به این مطلب تصریح کرده است:

مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيّهِ سُلْطاناً. (3)

کسی که مظلوم کشته شود، ما برای او (نسبت به قاتل) سلطه قرار داده ایم.

خداوند برای صاحب خون کسی که مظلومانه کشته شود شرعاً این حق را قرار داده که بتواند قاتل را قصاص کند و انتقام خون او را از قاتل بگیرد. در تفسیر عیاشی ذیل این آیه شریفه از امام باقر علیه السلام روایت کرده است:

هُوَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيّ عَلَيهِمَا السَّلامُ قُتِلَ مَظْلُوماً وَنَحْنُ أَوْلِيَاؤُهُ، وَ الْقائِمُ مِنا إذا قامَ طَلَبَ بِثَارِ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلام. (4)

مقتول (در این آیه) حسین بن علی علیه السلام است، که مظلومانه کشته شد و ما صاحبان

ص: 339


1- مكيال المكارم / ج 1 /ص 63
2- مكيال المكارم / ج 1 /ص 63
3- سوره اسراء / آیه 33
4- تفسیر عیاشی /ج 2/ ص 290 / ح 67

خون ایشان هستیم و قیام کننده از ما اهل بیت وقتی قیام کند، خونخواهی حسین علیه السلام را می نماید.

آیه شریفه، بیانگر یک حکم فقهی است ولی تأویل آن به امام حسین علیه السلام بر می گردد، که خونِ ایشان بناحق ریخته شد و صاحب این خون، همۀ ائمه معصومین علیهم السلام هستند و اولین خونخواه ایشان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. همه اهل بيت علیهم السلام حتى پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در انتظار روزی هستند که چنین امری عملی گردد.

در بعضی احادیث آمده است:

وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله را به معراج بردند، به ایشان خطاب شد: آیا دوست داری اوصیاء خود را ببینی؟ حضرت فرمودند بلی. خطاب آمد: به طرف راست عرش توجه کن.

فَالْتَفَتَ، فَإِذَا بِعَلِيِّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلَى وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَعَلِي بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَنِ بْنِ عَلِيّ وَ الْمَهْدِي عَلَيْهِمُ السَّلامُ في صَحْضَاحِ مِنْ نُورٍ قِيام يُصَلُّونَ، وَهُوَ في وَسَطِهِمْ يَعْنى المَهْدِيُّ عَلَيهِ السَّلام كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ وَ قَالَ: يا مُحَمَّدُ هَؤُلاءِ الْحُجَجُ، وَ هَذَا الثَّائِرُ مِنْ عِتْرَتِكَ وَ عِزَّتِى إِنَّهُ الْحُجَّةُ الْواحِبَةُ لاَوْلِيائى وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائى. (1)

پس( پیامبر صلی الله علیه و اله)به آن سمت توجه فرمودند. امیر المؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا علیه السلام و دیگر امامان معصوم علیه السلام را دیدند که در پرده ای از نور هستند و ایستاده نماز می خوانند و او (یعنی مهدی علیه السلام) مانند ستاره درخشانی وسط آنهاست. خداوند خطاب فرمود: ای محمد صلی الله علیه و اله، اینها حجّت ها، هستند و او خونخواه از خاندان توست. قسم به عزّتم که او حجّتِ واجب برای دوستان من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.

در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام آمده است که فرمود:

وقتی جدم امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، فرشتگان الهی به ضجّه و گریه آمدند.

ص: 340


1- مكيال المكارم / ج 1 /ص 64 / ح 124

و عرضه داشتند ای پروردگار و آقای ما ! آیا از کشندگان برگزیده آفریدگانت در می گذری؟ خدای عزوجل در پاسخ به آنها فرمود: آرام باشید! قسم به عزت و جلال خود من از ایشان - هر چند بعد از گذشت مدت زمانی - قطعاً انتقام خواهم گرفت. سپس خداوند، امامان از فرزند امام حسین علیه السلام را به فرشتگان شناسانید و آنها با ديدن ائمّه علیهم السلام مسرور شدند.

در میان آنها یک نفر ایستاده مشغول نماز خواندن بود، خدای عزوجل فرمود:

بِذلِكَ الْقائِم أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ. (1)

با همین کسی که ایستاده است از آنها انتقام می گیرم.

انتقام الهی از قاتلینِ امام حسین علیه السلام

حضرت مهدی علیه السلام منتقم و خونخواه خونهای بناحق ریخته است. این وصف انشاءالله در زمان ظهورشان محقق می شود. انتقام گیری حضرت مهدی علیه السلام یک مسئلهٔ شخصی نیست، بلکه مسألۀ دین خدا مطرح است. آنچه در کربلا رخ داد، از نظر اعتقادی، ستیز همۀ اسلام با همۀ کفر بود. چرا که معرفت امام علیه السلام ، میوه و ثمره درخت توحید است. کسانی که با امام حسین علیه السلام جنگیدند، در حقیقت با ادعای مسلمانی، به انکار توحید و ردّ نبوّت برخاستند. این نفاق به مراتب از کفر صریح کافران صدر اسلام بدتر و خطرناک تر بوده و هست. امام زمان علیه السلام هنگام ظهور، توحید حقیقی را عملی می سازند. بنابراین از دشمنان امام حسین علیه السلام که در واقع دشمنان خدا هستند انتقام می گیرند.

بعضی از گویندگان با این که هیچ شناخت درستی از دین و معرفت دینی ندارند، اما به خود اجازه می دهند دربارهٔ همه معارف دینی اظهار نظر کنند. اینان با بهانه تراشی های بی پایه و سست خواسته اند این باور دینی را یک امر صرفاً عاطفی قلمداد کنند، که منشأ کینه توزی و اختلاف انگیزی بین مسلمانان می شود. آن گاه یک مغالطه به ظاهر برهانی را به عنوان دلیل ادعای خود مطرح می کنند، می گویند در روزگاری که دولت امویان بر سر-

ص: 341


1- مكيال المكارم / ج 1 /ص 64

کار بود. یعنی کشندگان امام حسین علیه السلام هنوز به حکومت و ریاست خود ادامه می دادند. خیلی طبیعی بود که طرفداران فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله آرزو کنند که روزی بر دشمنان خود که هنوز بر سر کار بودند - دست یابند و انتقام آن خونهای به ناحق ریخته را از آنها بگیرند. اما اکنون، بیش از سیزده قرن از آن زمان گذشته نه از امویان و عباسیان خبری است و نه دشمنان و کشندگان بالفعل و نه اعقاب و نسل های بعد از آنها، هیچ کدام در صحنه وجود نیستند، لذا شعله ور کردن و زنده نگهداشتن عنصر انتقام و کینه توزی و خشونت و خونریزی و از طریق تحریک عواطف - دشمنان غیر عینی و موهوم تراشیدن چیزی جز جفا کردن نسبت به یک واقعهٔ زیبای انسانی (شهادت) نیست!!

انحراف مدافعان این نظریه به آن جا رسیده که مدعی شده اند: دعاها و زیارتنامه هایی که متضمن چنین سخنانی هستند در همان زمان ها ساخته شده اند و اکنون دیگر فلسفه خود را از دست داده اند بنابراین یکی از وظایف متفکران و رهبران دینی را در دوران ما تجدید نظر کردن در مضامین آن دعاها و زیارتنامه ها دانسته اند!!

این سخنان واهی و سست وقتی با رنگ و لعاب روشنفکر مآبانه بیان شود، می تواند باعث فریب افراد بی اطلاع و ساده لوح در معارف دینی گردد و آنها را از پذیرش یک اعتقاد اصیل اسلامی باز دارد. انتقام از کشندگان سیدالشهداء علیه السلام یکی از برنامه های امام عصر علیه السلام است که به صورت ناجوانمردانه ای مورد انکار قرار گرفته و از مصادیق کفران نعمت قلبی نسبت به این صفت ایشان به شمار می آید.

در اینجا بدون این که بخواهیم به تفصیل - و با پاسخ به یکایک اشکالات وارد این بحث شویم به بیان عقیدهٔ صحیح و مستدل در این موضوع اکتفا می کنیم.

اصل مسأله این است که واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام همراه با اهل بیت علیهم السلام و اصحاب خود در عاشورای سال 61 هجری، حادثه ای نیست که فقط به زمان وقوعش مربوط باشد و صرفاً از دشمنی شخصی بنی امیه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نشأت گرفته باشد. ریشه های اصلی این مصیبت بزرگ به صدر اسلام و دشمنی های حساب شدۀ منافقان زمان پیامبر صلی الله علیه و اله را با آن حضرت بر می گردد. از همان زمان کسانی به نام اسلام و تحت عنوان دفاع از دین خدا ظلم به عترت پیامبر صلی الله علیه و اله را پی ریزی کردند. آنها -

ص: 342

مهمترین نقش را در ستم های بعدی دشمنان نسبت به اهل بیت علیهم السلام را داشتند. به همین دلیل در زیارت مأثور و مستند عاشورا که حدیث قدسی است - می خوانیم:

لَعَنَ اللهُ أُمَّةٌ أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْم وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ. (1)

خداوند گروهی را که ظلم و ستم به شما اهل بیت علیهم السلام را پی ریزی کردند، از رحمت خود دور فرماید.

در عبارت دیگر از آن زیارت معتبر، اعلام بیزاری از همین افراد را وسیلهٔ تقرب خود به سوی خدا و رسول صلی الله علیه و اله و حضرت زهرا علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام قرار می دهیم:

يا اَباعَبْدِ اللهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ إِلَى اللهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَإِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ... بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ. (2)

ای اباعبدالله! من... به وسیلهٔ بیزاری جستن از کسانی که ظلم و ستم به شما اهل بیت را پی ریزی کردند، به سوی خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و به امیرالمؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا علیه السلام و امام حسن علیه السلام و به شما تقرب می جویم.

این حقیقت با رساترین بیان در زیارات مختلف امام حسین علیه السلام ذکر شده و درسی است که زائر آن حضرت از خواندن آنها می گیرد.

به همین جهت، مصیبت روز عاشورا برای همه اهل بیت علیهم السلام بسیار سنگین و جانگداز است. خاندان وحی ، ایام محرم و عاشورا در هر سال را ایام حزن و سوگواری خود می دانستند به عنوان نمونه، امام رضاع علیه السلام فرمودند:

إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ أَفْرَحَ جُفُونَنا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبِ وَ بَلاءِ، وَ أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلاءَ إِلى يَوْمِ الْاِنْقِضاء ، فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ فَلْيَبْكِ الْباكُونَ. (3)

روز امام حسین علیه السلام(عاشورا) پلک های ما را زخم نموده و اشک های ما را ریزان ساخته، و عزیز ما را در سرزمین گرفتاری و بلا به ذلت انداخته است و (این مصیبت) باعث شده که ما تا پایان دنیا در اندوه و گرفتاری باقی بمانیم! پس گریه

ص: 343


1- بحار الانوار/ ج 101 /ص 294 / به نقل از المصباح شیخ طوسی.
2- همان مدرک.
3- بحار الانوار / ج 44/ ص 284

کنندگان باید بر مانند حسین علیه السلام بگریند.

این حدیث بیان کننده بعضی از مصائب اهل بیت علیهم السلام در غم عاشورای امام حسین علیه السلام است.

اما گفت و شنود مفضّل با امام صادق علیه السلام و پرده از واقعیت عمیق تر و تلخ تری بر می دارد. مفضّل که از خواص اصحاب امام علیه السلام بود - روزی به ایشان عرض کرد:

الله إِنَّ يَوْمَكُمْ فِي القِصاصِ لَأَعْظَمُ مِنْ يَوْمِ يَحْتَتِكُمْ

روزی که شما (دشمنان خود را) قصاص می کنید، از روز غم و محنت شما بزرگتر است.

او می خواست با این گفتار خود امام صادق علیه السلام را نسبت به مصیبت های اهل بیت علیهم السلام تسلّی دهد، بر این اساس که خوشحالی از قصاص دشمنان ناراحتی های گذشته ایشان را جبران می کند ولی حضرت در پاسخ او فرمودند:

وَلَا كَيَوْمِ مِحْتَتِنا بِكَرْبَلاءَ .

ولی نه مانند غم و ناراحتی ما در کربلا.

یعنی قصاص کردن دشمنان، ناراحتی های ما در روز عاشورا و سرزمین کربلا را جبران نمی کند. آن محنتی است که به تعبیر امام رضا علیه السلام تا پایان دنیا باقی خواهند ماند حتی با انتقام گیری امام عصر علیه السلام از کشندگان سیدالشهداء علیه السلام نیز از بین نخواهد رفت.

آن گاه امام صادق علیه السلام به مصیبتی تلخ تر و سخت تر از عاشورای امام حسین علیه السلام اشاره فرمودند:

وَ إنْ كانَ يَوْمُ السَّقِيفَةِ وَ إِحْراقَ النَّارِ عَلى باب أمير المؤمِنينَ وَ الْحَسَن وَ الْحُسَيْنِ وفاطِمَةَ ، وَزَيْنَبَ وَ أُمَّ كُلْثُومَ عَلَيهِم السَّلامُ وَ فِضَّةَ وَ قَتْلُ مُحسِنِ بِالرَّفْسَةِ أَعْظَمَ وَ اَدْهى وَ آمَرَّ، لأَنَّهُ أَصْلُ يَوْم الْعَذاب. (1)

هر چند که (مصیبت) روز سقیفه غصب خلافت و آتش زدن خانه امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا و حضرت زینب و ام كلثوم علیهم السلام و فضه -

ص: 344


1- فاطمه الزهراء عليل . بهجة قلب المصطفى والدال / ص 532 / به نقل از نوائب الدهور علامه میرجهانی / ص 194

(خادمه حضرت زهرا علیه السلام)و کشتن حضرت محسن علیه السلام در (شکم مادرش حضرت فاطمه علیه السلام) با لگد، بزرگتر و سنگین تر و تلخ تر بود. چون ریشه مصیبت ها و عذاب ها همان بود.

مصيبت عاشورا بیش از آن که معلول ظلم و ستم بنی امیه در حق اهل بیت علیهم السلام باشد، برخاسته از اساس منحرف و باطلی بود که پایه گذاران سقیفه و کشندگان محسن فاطمه علیه السلام پی ریزی کردند. اساس ظلم نسبت به عترت پاک پیامبر خدا صلی الله علیه و اله، همان جنایتی بود که اوّلی و دومی و سومی مرتکب شدند. همان کسانی که در زیارت شریفهٔ عاشورا از خداوند عزوجل می خواهیم آنها را به طور خاص مورد لعنت خود قرار دهد و از رحمت خود دور بدارد.

اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَ ابْدَأَ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِي وَ الثَّالِثَ وَ الرّابِعَ اللَّهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ خَامِساً، وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللهِ بْنَ زِيادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ َو شِمْراً. (1)

درخواست لعن از جانب خداوند ابتدا برای اولی و دومی و سومی می شود و در مرتبه چهارم به معاویه می رسد. آن گاه در مرتبه پنجم نوبت به یزید و همراهانش در کشتن سید الشهداء علیه السلام می رسد.

با این ترتیب، زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام، درسی عمیق به زیارت کنندگان آن حضرت می دهد و آنها را با اساس و ریشه ظلم به اهل بیت علیهم السلام آشنا می کند. از جمله آثار مداومت بر این زیارت که با تعابیر مختلف مورد تاکید قرار گرفته است (2)، ثبات قدم زائر در همین عقیده زیر بنائی است.

آگاهی از پایه گذاران ظلم به اهل بیت علیهم السلام صرفاً اطلاع یافتن از یک امر تاریخی نیست، بلکه کاملاً جنبه اعتقادی دارد. زیرا آنها با این پایه گذاری در صدد تحریف دین در تمام ابعاد بودند و هدف آنها محو کامل اسلام محمدی صلی الله علیه و اله و قرار دادن یک سلسله بدعت به نام دین بود. از سوی دیگر رسالت ائمه اطهارعلیهم السلام مبارزه با همین بدعت ها و حفظ اسلام از تحریف ها بود. بدین ترتیب خلفای غاصب، یک مکتب ساختگی در برابر-

ص: 345


1- بحار الانوار /ج 102 /ص 296
2- همان مدرک

اسلام واقعی ساختند و در برابر اهل بیت علیهم السلام ایستادند و این رویارویی جبهه حق و باطل بعد از دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و تا به امروز ادامه داشته است. شناخت رهبران این دو جبهه و آشنایی با اهداف و عملکرد آنها برای هر کس که به شناخت اسلام پیامبر صلی الله علیه و اله علاقه دارد بسیار ضروری است. (1)

همین امروز اگر کسی بخواهد آئین اسلام را بررسی کند و درباره حقانیت آن به تحقیق بپردازد، باید به کدام مکتب و مذهب به عنوان اسلام روی آورد؟ مکتب اهل بيت علیهم السلام (مذهب جعفری) یا مکتب خلافت مذاهب اربعه؟ این دو مکتب، همین امروز هم به قدری با یکدیگر اختلاف دارند که هیچ کس نمی تواند با مطالعه منابع هر دو گروه، به اصول و فروع یکسانی در امر دین برسد. کافی است موارد اختلاف دو گروه را در بحث توحید ،نبوت ،امامت معاد و عدل ببینیم، تا بفهمیم غیر از اشتراکی که در الفاظ این اصول وجود دارد محتوا و مفاهیم اینها تفاوت هایی جدی و اساسی با یکدیگر دارند. (2) در احکام عملی و فرعی هم خلفای جائر و فقهای اجیر آنان آن چنان بدعت های مختلف در دین وارد کرده اند که به کمتر اشتراکی در جزئیات احکام برخورد می کنیم.

پس شناختِ بدعت گذاران اولیه در دین اسلام و آشنایی با مکتب آنها برای تشخیص مذهب صحیح، هم بر مسلمانان و هم بر غیر ایشان، در همه زمانها ضرورت تام دارد و هیچ کس نمی تواند امروز بدون اطلاع مستند و درست از تاریخ صدر اسلام به دین شناسی صحیح دست یابد. نتیجه این شناخت صحیح آن است که هر مسلمان واقعی، وقتی از جنایت کشندگان ابا عبدالله علیه السلام و نیت و عقیدهٔ آنها آگاهی می یابد، با دل و زبان از اعمال آنها اعلام بیزاری می کند و با اظهار نفرت از آنها، بر همه پیروانشان تا قیام

ص: 346


1- برای مطالعۀ تفصیلی درباره رویارویی مکتب خلافت با مکتب امامت به کتاب « نقش ائمه در احیاء دین» نوشته آقای سید مرتضی عسکری مراجعه شود.
2- برای مطالعه درباره اعتقادات دو مکتب و آشنایی با اختلافات بین ،آنها به کتابهای «همراه با راستگویان » و « از آگاهان بپرسید » نوشته دکتر سید محمد تیجانی سماوی، ترجمه سید محمد جواد مهری و نیز کتاب «معالم المدرستين» در دو مجلد از علامه سید مرتضی عسکری یا ترجمه آن بنام «دو مکتب در اسلام» در سه مجلد و کتاب «سیری در صحیحین» نوشته آقای محمد صادق نجمی مراجعه کنید.

قیامت - نفرین می فرستد و می کوشد تا در عمل از آلودگی های فکری زبانی و عملی آن ظالمان دور بماند. به این جمله زیارت عاشورا توجه کنید:

اَللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابعِ لَهُ عَلَى ذَلِكَ. (1)

یعنی آخرین کسی که از مسیر بنیانگذاران ظلم به اهل بیت علیهم السلام پیروی می کند، در کنار اولین آنها باید نفرین و از رحمت الهی دور گردد. یک مسلمان واقعی باید هم از پایه گذاران دشمنی با عترت پیامبر صلی الله علیه و اله بیزاری جوید و هم از پیروان آنها اعلام برائت نماید، و این عمل خود را وسیلهٔ تقرب به خداوند و حجّت های معصوم او بداند: اَتَقَرَّبُ إِلى اللهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِيّكُمْ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائِةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَأَتْباعِهِمْ. (2)

من به سوی خداوند و به (شما اهل بیت علیهم السلام) تقرب می جویم. از طریق دوستی با شما و دوستی با دوست شما و از طریق بیزاری جستن از دشمنان شما و کسانی که با شما جنگ راه انداختند و نیز از طریق بیزاری جستن از پیروان ایشان و کسانی که راه آنها را دنبال می کنند.

به همین جهت است که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

لَعَنَ اللهُ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ وَ مُحِبيهمْ وَ ناصِريهمْ، وَالسَّاكِتِينَ عَنْ لَعْنِهِمْ مِنْ غَيْر يقيَّه يُسْكِتُهُمْ. (3)

خدا لعنت کند کشندگان حسین علیه السلام و دوستداران آنها و یاری کنندگان ایشان را و آن کسانی که بدون وجود شرایط تقیّه که سبب سکوت آنها از لعن بشود - از لعن کردن آنها ساکت هستند.

پس در هر زمان یکی از وظایف دینی مؤمنان، آشنایی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام و طرز مکتب ایشان و اعلام بیزاری از راه و رسم آنها و پیروانشان و لعن آنها به زبان و عمل است.

از این بالاتر، هر کسی در هر زمان و هر مکان به کشتن سیدالشهداء علیه السلام و یاران وفادار-

ص: 347


1- بحار الانوار /ج 101 /ص 295
2- همان مدرک.
3- بحار الانوار/ ج 44/ ص 304

حضرتش قلباً راضی و خشنود باشد، خود جزء کشندگان آن حضرت محسوب می گردد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

اَلا وَإِنَّ الرّاضِينَ بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ شُرَكَاءُ قَتَلَتِهِ. (1)

آگاه باشید کسانی که به کشتن حسین علیه السلام راضی و خشنود باشند، در کشتن او شریک قاتلانش هستند.

به همین جهت در احادیث آمده است که وقتی امام عصر علیه السلام ظهور می فرماید، انتقام خون سیدالشهداء علیه السلام را از فرزندان کشندگان ایشان می گیرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:

ها إِنَّ الله... يَبْعَثُ عَلى بقايا ذَراريهمْ قَبْلَ يَوْم الْقِيامَةِ هادِياً مَهْدِيّاً مِنْ وُلد الْحُسَيْنِ المظلُوم، يُحْرِقُهُمْ بِسُيُوفِ أَوْلِيَائِهِ إِلى نارٍ جَهَنَّمَ. (2)

همانا خداوند... بر باقیمانده از فرزندانِ کشندگان اهل بیت علیهم السلام، پیش از روز قیامت یک (بزرگوار) هدایت یافته هدایت کننده از نسل حسین مظلوم علیه السلام بر می انگیزد، تا با شمشیر دوستانش آنها را بسوزاند تا به جهنّم برسند.

البته برای کسانی که با معارف اعتقادی اسلام آشنایی ندارند پذیرش این مطلب سنگین است که کسانی به خاطر کار پدران خود مورد عذاب الهی قرار بگیرند. به همین دلیل، از ائمه اطهار علیهم السلام دربارۀ آن سؤال می کردند و ایشان پاسخ می دادند. به عنوان نمونه عبدالکریم هروی از امام رضا علیه السلام می پرسد نظر شما دربارهٔ سخن امام صادق علیه السلام چیست؟ که فرمود:

إِذا خَرَجَ الْقائِمُ عَلَيهِ السَّلامُ قَتَلَ ذَرارى قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ بِفِعَالِ آبَائِهِمْ.

یعنی وقتی قائم علیه السلام ظهور کند، کشندگان حسین را به سبب اعمال پدرانشان - به قتل می رساند.

امام رضا علیه السلام فرمودند: همین طور است. (مطلب همان گونه است که امام صادق علیه السلام) فرموده اند. هروی می پرسد: پس آیه قرآن چیست؟ که می فرماید:

وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اخْرُى. (3)

ص: 348


1- بحار الانوار / ج 44 / ص 304
2- همان مدرک.
3- سوره انعام / آیه 164

هیچ کس بار (عمل) دیگری را به دوش نمی کشد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

صَدَقَ اللهُ فى جَميع أَقْوالِهِ، وَلَكِنْ ذَرارى قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَرْضَوْنَ بِأَفْعَالِ آبائِهِمْ وَ يَفْتَخِرُونَ بِها وَ مَنْ رَضِيَ شَيْئاً كَانَ كَمَنْ آتَاهُ وَلَوْ أَنَّ رَجُلاً قُتِلَ بِالْمُشْرِقِ، فَرَضِيَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِي الْمَغْرِبِ، لَكانَ الرّاضِي عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ شَرِيكَ الْقاتِلِ. وَ اِنّما يَقْتُلُهُمُ الْقائِمُ عَلَيهِ السَّلامُ إِذا خَرَجَ لِرِضا هُمْ بِفِعْلِ آبائهم. (1)

خداوند در همه گفتارهایش راست فرموده است. ولی فرزندانِ کشندگان حسین علیه السلام به اعمال پدران خود راضی هستند و به آن افتخار می کنند و هر کس به انجام چیزی راضی و خشنود باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده است تا آن جا که اگر کسی در مشرق کشته شود و فرد دیگری در مغرب به کشتن او راضی باشد، رضایت دهنده نزد خدای عزّوجل، شریک قاتل محسوب می شود و حضرت قائم علیه السلام وقتی ظهور می فرمایند، صرفاً به دلیل رضایت آنها نسبت به عمل پدرانشان آنها را به قتل می رسانند.

بنابراین اگر امام زمان علیه السلام انتقام خون جدشان را از فرزندان قاتلانِ ایشان بگیرند به جهت رضایت آنها نسبت به جنایت پدرانشان می باشد. اینان در حقیقت، به سبب عمل خودشان - یعنی رضایت از قتل و جنایت پدرانشان در کربلا - کشته می شوند، به همین دلیل در بعضی از زیارات امام حسین علیه السلام مانند زیارت عاشورا، پس از درخواست لعن خدا بر کشندگان سیدالشهداء علیه السلام و اعوان و انصارشان چنین می خوانیم:

لَعَنَ اللهُ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانِ وَ لَعَنَ اللهُ بَنِي أُمَيَّةٌ قاطِبَةً. (2)

بدین گونه درخواست لعن خدا بر همه بنی امیه و خاندان زیاد و خاندان مروان تا روز قیامت می شود.

در همین زیارت شریفه آمده است که:

ص: 349


1- عيون اخبار الرضاعلیه السلام / ج 1/ ص 273
2- بحار الانوار / ج 101 / ص 296

هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانِ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلام. (1)

در روز عاشورا خاندان زیاد و مروان به خاطر کشتن حسین علیه السلام شاد شدند.

افراد معدودی به عنوان کشندگان مستقیم سیّدالشهداء علیه السلام مباشرت به این جنایت کردند، اما تمام خاندان آنها - بلکه همهٔ طوائف بنی امیه - به عمل آنها شاد شده و راضی بوده اند. از این رو مستحق لعن الهی بوده و هستند.

بنابراین اگر ائمه اطهار علیهم السلام به شیعیان سفارش کرده اند که زیارت عاشورا و امثال آن را همیشه بخوانند و در همه زمانها بر بنی امیه لعن و نفرین کنند از این جهت است که فرزندان بنی امیه در طول تاریخ همیشه از جنایت پدران خود راضی و خوشحال بوده اند، و به آن افتخار کرده و می کنند. پس درخواست لعن برای آنها، نه تنها ظلم نیست، بلکه عین عدالت و حق طلبی است.

کشندگان مستقیم سيّد الشهداء علیه السلام قرنهاست که به آتش الهی گرفتار هستند، گرچه هیچ کدام اکنون زنده نیستند؛ اما آیندگان و پیروان آنها که چه بسا از نسل آنها هم نباشند - در همه زمانها بوده و هستند هنگام ظهور امام عصر علیه السلام نیز عده ای از آنها حضور دارند، که به خاطر رضایت و شادی و افتخار کردن به اعمال، قاتلان در جنایت آنها شریک هستند و باید انتقام خون شهدای کربلا از آنها گرفته شود. (2)

وقتی امام زمان علیه السلام به این صورت انتقام جد شهید خود را می گیرند، عده ای می گویند که ایشان در کشتن زیاده روی و اسراف می کند. این از آن جهت است که حضرت، کسانی را به قتل می رساند که مستقیماً امام حسین علیه السلام را نکشته اند. در قرآن می فرماید:

مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِولَيْهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً. (3)

حضرت باقر العلوم علیه السلام، ذیل این آیه شریفه تصریح فرموده اند:

الْقائِمُ مِنّا إذا قامَ، طَلَبَ بِثَارِ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ، فَيَقْتُلُ حَتَّى يُقالَ: قَدْ أَسْرَفَ فِي الْقَتْلِ.

ص: 350


1- بحار الانوار / ج 101/ص 295
2- درباره اهمیت و ارزش اعمال قلبی مانند «رضایت» و «خوشحالی » به خاطر انجام یک عمل در بخش چهارم کتاب توضیح بیشتری خواهد آمد.
3- سوره اسراء / آیه 33

قیام کننده از (ما اهل بیت علیهم السلام) وقتی قیام کند، از حسین علیه السلام خونخواهی می کند. پس تا آن جا می کشد که گفته می شود ایشان در کشتن زیاده روی کرده است.

سپس خود حضرت آیه شریفه را توضیح می دهند:

المقتولُ: الْحُسَيْنُ عَلَيهِ السَّلامُ، وَ وَلِيُّهُ: الْقائِمُ عَلَيهِ السَّلامُ. وَ الْاِسْرافُ فِي القَتْلِ أَنْ يَقْتُلَ غَيْرَ قاتله. (1)

کشته شده، امام حسین علیه السلام است و ولی (خون) ایشان، امام قائم علیه السلام است. و زیاده روی در کشتن به این است که غیر قاتل را (به جرم کشتن مقتول) بکشد.

کسانی که در زمان ظهور امام زمان علیه السلام را متهم به اسراف در قتل می کنند، نمی دانند که ایشان، غیر قاتلین را به دلیل رضایت و شادی آنها از جنایت قاتلین، به قتل می رسانند. این کوته نظران چون دلیل آن گونه انتقام حضرت را نمی دانند می پندارند که ایشان در کشتن زیاده روی کرده اند. آنها چون می بینند امام عصر علیه السلام کسانی را می کشند که در زمان کشتن امام حسین علیه السلام نبوده اند و در این امر، فعالیت مستقیم نداشته اند، حکم به اسراف ایشان در قتل می کنند. اما در واقع اسرافی در کار نیست چون آنها به خاطر کار خودشان (یعنی رضایت و شادی قلبی و افتخار کردن به جنایت قاتلین) کشته می شوند در گذشته به تفصیل گفتیم که عمل قلبی، همانند عمل خارجی مورد محاسبه است. و همین اعمال قلبی و نفسانی آنها را شریک قتل سیّدالشهداء علیه السلام گردانیده است. پس امام زمان علیه السلام اسراف در قتل نمی کنند. فقط ظاهر و صورت خارجی عمل ایشان، به شکل اسراف در قتل است و کسی که حکمت و دلیل عمل ایشان را بفهمد حکم به اسراف در قتل نمی کند.

البته این نوع قصاص برای ما در دنیا جایز نیست و کسی نمی تواند به استناد عمل امام عصر علیه السلام پس از ظهور کسانی را که به انجام ظلم و جنایتی راضی هستند، به سبب رضایت قلبی آنها، قصاص کند. تکلیف ما از نظر فقهی در این زمان قصاص از شخص قاتل است و فراتر رفتن از این حد اسراف در قتل محسوب می شود.

باید دانست که بعضی از اقدام های امام عصر علیه السلام پس از ظهور با روش معمول دیگران-

ص: 351


1- تفسیر عیاشی/ ج 2 /ص 290 / ح 67

و حتی امامان گذشته تفاوت دارد. به عنوان مثال در مسأله ،قضاوت حکم فقهی این است که قاضی باید به استناد مدارک و شواهد موجود که «بینه» نامیده می شود حکم نماید هر چند که خود در واقع بداند که حق با کدام یک از طرفین دعوی است و لذا گاهی برخلاف علم قطعی خود حکمی صادر می نماید. ائمه اطهار علیهم السلام هم در هنگام قضاوت، علم خود را ملاک نمی دانستند و صرفاً براساس «بینه» و شواهد ارائه شده، حکم به ظاهر می کردند. با این که از واقع ، بدون نیاز به بینه ، آگاه بودند.

اما در همین مورد قضاوت بعضی از انبیاء الهی از جانب خدای عزّوجلّ مأموریت داشتند که قضاوت را براساس علم خود - بدون ملاحظۀ شاهد و بینه - انجام دهند. یکی از این پیامبران، حضرت داود علیه السلام بودند که قضاوت ایشان به باطن افراد معروف است. این ویژگی از ایشان در امام عصر علیه السلام پس از ظهور مشاهده خواهد شد. امام صادق علیه السلام فرمودند:

إذا قام قائم آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ، حَكَمَ بَيْنَ النَّاسِ بِحُكْم داوُدَ، لا يَحْتاجُ إلى بَيِّنَةٍ ، يُلْهِمُهُ اللهُ تَعَالَى فَيَحْكُمُ بِعِلْمِهِ، وَ يُخْبِرُ كُلَّ قَوْمٍ بِمَا اسْتَبْطَنُوهُ، وَ يَعْرِفُ وَلِيَّهُ مِنْ عَدُوِّهِ بِالتَّوَسمِ. (1)

وقتی قائم آل محمد صلى الله عليه واله وسلم قیام کند، همانند قضاوت حضرت داود علیه السلام بین مردم قضاوت خواهد کرد. او نیاز به بینه (شاهد) ندارد بلکه خدای متعال (واقعیت را) به او الهام می کند و او به علم خود نسبت به واقع حکم خواهد نمود. و هر گروهی را به آنچه در باطن خود دارند خبر می دهد و دوست خود را از دشمنش با فراست باطنی تشخیص می دهد.

قضاوت به باطن افراد و در نظر نگرفتن شواهد و بینات در زمره اموری است که در میان اهل بیت علیهم السلام اختصاص به حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه پس از ظهورشان دارد، و هیچ یک از معصومان بزرگوار علیهم السلام یا حتی پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله چنین روشی نداشتند.

انتقام امام زمان علیه السلام پس از ظهور، از کسانی که به کشتن جد غریب ایشان، رضایت -

ص: 352


1- بحار الانوار /ج 52 /ص 339/ ح 86

دارند، نیز کاری است که هیچ کدام از امامان گذشته ما انجام نمی دادند. با این که در زمان همۀ آنها افرادی از بنی امیه و غیر ایشان وجود داشتند که به این جنایت خشنود و از آن خوشحال بودند. در واقع می توان گفت که بر مبنای عدل الهی همه افراد راضی به یک ظلم و جنایت، حقیقتاً در جرم و جنایت، شریک ظالمان و جانیان هستند، و استحقاق عقوبت خدا را در دنیا و آخرت دارند ولی تا قبل از ظهور امام عصر علیه السلام نسبت به عقوبت دنیوی آنها، فضل الهی شامل حالشان خواهد بود. اما پس از قیام آن حضرت دیگر عفو و بخششی نسبت به مجازات آنها در دنیا به حکم الهی - و بر مبنای عدل خدا - در کار نخواهد بود.

در مجموع می توان گفت با این که احکام زمان ظهور حضرت علیه السلام در بعضی موارد تفاوت هایی با قبل از آن خواهد داشت، اما سیره و روش کلی ایشان - به لحاظ مبانی و قواعد - با سیره پدران معصومشان علیهم السلام تفاوت نمی کند

بر این اساس نکته قابل توجه در انتقام گیری امام زمان علیه السلام و در هنگام ظهور این است که این کار یک عمل عاطفی یا از روی کینه توزی نیست. عصمتِ الهی این معصومان پاک نهاد از سوئی و تاریخ زندگی ایشان از سوی دیگر به خوبی نشان می دهد که این بزرگواران مظهر رحمت و سرچشمه صفات کریمۀ اخلاقی ،بودند و رذیلت هایی چون کینه توزی هرگز در ارواح پاک ایشان جای نداشته است. اما وقتی حساب دین خدا و رضا و سخط الهی پیش می آمد، ایشان اهل مسامحه و گذشت نبودند. خود پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم که « رَحْمَةٌ لِلْعالَمينَ » بودند، آن جا که حق و عدل حکم می کرد، با قاطعیت احکام هی را جاری می ساختند و از کشتن دشمنانِ محارب در جنگها ابا نداشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز با این که به عطوفت و مهربانی شناخته شده بودند، وقتی پای عدالت در کار می آمد، سختگیرترین حکام در اجرای آن بودند، و در کشتن مخالفان دین خدا که بسیاری از آنها ظاهراً مسلمان و اهل نماز و روزه و عبادت هم بودند کوچکترین سستی و سازش از خود نشان نمی دادند.

همین سیره و روش را امام عصر علیه السلام پس از ظهور خود خواهند داشت. ایشان هم به-

ص: 353

حکم حدیث قدسی لوح - « رَحمة للعالمين » هستند (1) و نظیر جدشان، « أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار» (2)، ولى « باللْمُؤْمِنينَ رَءُوفٌ رحیم » هستند. (3) فقط دشمنان خدا در زمان ظهور، طعم تلخ انتقام الهی را خواهند چشید. این انتقام حکم عدل الهی است که در دنیا و قبل از وقوع قیامت عملی می گردد، همان گونه که عذاب خدا در قیامت و حتی خلود و جاودانگی در عذاب - برای کافران عین عدل اوست و آن را معلول کینه توزی و خشنونت طلبی پروردگار، نمی توان دانست. انتقام گیری از دشمنان اهل بیت علیهم السلام در دوره پس از ظهور امام عصر علیه السلام را نیز نمی توان این گونه تفسیر کرد. چرا که آن اقدام به دست حجت معصومِ علیه السلام منصوب منصوص الهى انجام می گیرد و با رفتار هیچ شخص دیگری قابل قیاس نیست، همان گونه که خود اهل بیت علیهم السلام با دیگران قابل قیاس نیستند.

چنین برداشت های انحرافی فقط از آنِ کسانی است که در فهم دین، معیارهای صحیح قرآنی و روایی را نپذیرفته اند و با موازین مادی و الحادی می خواهند درباره معارف اصیل دینی اظهار نظر کنند.

بحث خود را در این خصوص با نقل این حدیث قدسی به پایان می بریم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: وقتی حضرت موسی علیه السلام، برادرش هارون علیه السلام را از دست داد، از خدا برای او طلب مغفرت کرد. خداوند متعال در پاسخ به موسی چنین وحی فرمود:

يا مُوسَى لَوْسَأَلْتَني فِي الْأَوَّلِينَ وَالآخِرينَ لأَجَبْتُكَ ما خَلا قَاتِلِ الْحُسَينِ بْنِ عَلِيِّ بن ابيطالب عليها السَّلام فَإِنّى أَنْتِقَمُ لَهُ مِنْ قاتِله.(4)

ای موسی اگر دربارۀ اولین و آخرین از من چیزی بخواهی تو را اجابت می کنم جز قاتل حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام که من از او انتقام می گیرم.

اینجا سخن از«انتقام خدا »از قاتل امام حسین علیه السلام است. این حدیث و امثال آن نشان می دهد که این کار یک عمل الهی است نه بشری. بنابراین احکام و لوازم اعمال بشری بر-

ص: 354


1- اصول كافى / كتاب الحجّه / باب ما جاء في الاثنى عشر و النصّ عليهم، علیهم السلام / ح 3 قال الله عزّ وجل: أكمل ذلك بِايِّنِهِ ، م ح م د ، رحمةً لِلْعَالَمِينَ.
2- سوره فتح / آیه 29
3- سوره توبه / آیه 128
4- عيون اخبار الرضاء الله/ج 2 /ص 47/ ح 179

آن بار نمی شود و تنها موازین الهی در مورد آن راهگشا است. که این موازین به زبان خاندان عصمت و وحی علیه السلام ، بیان شده است.

از خدای تعالی توفیق معرفت و اعتقاد صحیح به این کلمات نورانی را مسئلت داریم.

ص: 355

ص: 356

بخش چهارم: یاری غریب

اشاره

فصل اوّل: اهمیت یاری امام علیه السلام و اقسام آن.

فصل دوّم: یاری امام عصر علیه السلام به قلب.

فصل سوّم: یاری امام عصر علیه السلام به زبان.

فصل چهارم: یاری امام عصر علیه السلام با عمل.

فصل پنجم : یاری امام عصر علیه السلام با یاری امام حسین علیه السلام.

ص: 357

ص: 358

فصل اوّل: اهمیت یاری امام عصر علیه السلام و اقسام آن

اهمیت یاری غریب

از بحث درباره معانی غربت امام زمان علیه السلام نتیجه می گیریم که همۀ افرادِ امام شناس، در هر موقعیتی که قرار دارند باید اهتمام ورزند تا امام عصر علیه السلام را به طور نسبی از غربت خارج کنند و بدین ترتیب امام غریب علیه السلام را یاری و نصرت نمایند.

شیعیان امام شناس باید شکر این نعمت عظیم - یعنی شناخت امام علیه السلام- را با قلب و زبان و عمل خویش به جای آورند تا برای غیر شیعه و همچنین شیعیان غافل نیز امام زمان علیه السلام مطرح شود و آنها هم بفهمند که در ارتباط با حضرت چه وظایفی دارند.

سه معنای اوّل غربت، در حقیقت به عدم معرفت و اعتقاد به آن حضرت بر می گردد. بعضی ها اصلاً نمی دانند که امام زمان علیه السلام،کیست برخی نسبت به اوصاف حضرت ا بیگانه هستند و کسانی هم که ایشان را می شناسند نوعاً در قدرشناسی قلبی و زبانی و عملی از این نعمت بزرگ کوتاهی می کنند.

حال اگر ما بخواهیم شکر قلبی نسبت به این نعمت ارزشمند داشته باشیم، باید در جهت معرفی امام علیه السلام به کسانی که ایشان را نمی شناسند و یا دچار غفلت از معرفت هستند، کوشش کنیم.

تلاش برای معرفی امام عصر عجل الله تعالی فرجه ، که برخاسته از شکر قلبی است، می تواند-

ص: 359

به طور نسبی حضرت را از سه معنای اول غربت خارج سازد تا مردم بیشتر امام زمان خود را بشناسند و به یاد ایشان باشند و به حضرتش مراجعه نمایند.

اما برای خارج شدن امام عصر علیه السلام از غربت به معنای چهارم - یعنی « دور از اهل و دیار بودن» حضرت - تنها ،راه ظهور ایشان می باشد، تا این که بتوانند در شهر و دیار خویش و در کنار نزدیکان و دوستان خود زندگی کنند. البته دوستان امام می توانند در سرعت بخشیدن به امر ظهور، مؤثر باشند، و با شناسایی موانع ظهور، برای رفع آنها تلاش و کوشش نمایند.

قطعاً یکی از موانع ظهور امام عصر علیه السلام نداشتن یار و یاور است که تحت عنوان معنای پنجم غربت از آن سخن گفتیم. بنابراین تلاش در راه یاری حضرت، این مانع جدی را کم کم بر طرف می کند و قدم برداشتن در این مسیر به تدریج از غربت ایشان می کاهد، تا روزی که انشاءالله ظهور و فرج ایشان فرا برسد و به طور کامل از غربت خارج گردند. پس برای یاری امام غریب، باید در مرحله اول به معرفی ایشان اهتمام ورزیم.

معرفی امام غریب

برای این که شکر قلبی نسبت به نعمت بزرگ امام شناسی داشته باشیم، باید در جهت شناساندن حضرت به کسانی که ایشان را نمی شناسند قدم برداریم. کسی که امام زمان علیه السلام را می شناسد دوست دارد دیگران هم ایشان را بشناسند و وظیفه خود را در قبال آن حضرت ادا کنند.

شیعیان باید ببینند که چگونه می توانند در جهت معرفی امام علیه السلام قدم بردارند و باید خود را نسبت به کسانی که از این نعمت برخوردار نیستند، مسؤول بدانند البته امام شناسی یک امر نسبی است؛ و هر کس در هر رتبه ای باشد، امکان پیشرفت به مراتب بالاتر از آن را دارد. از این رو نمی تواند منتظر رسیدن به حد کمال امام شناسی باشد تا به وظیفه معرفی امام علیه السلام اقدام نماید. بلکه هر کس در حدی که خدای عزّوجلّ به او معرفت داده است باید به شناساندن این نعمت اقدام نماید و دستِ کسانی را که در امام شناسی به رتبه او نرسیده اند بگیرد.

ص: 360

اگر کسانی که از این نعمت بزرگ الهی برخور دارند، شکر عملی و زبانی آن را ادا کنند، معرفی امام علیه السلام تا حد زیادی جامه عمل به خود می پوشد اگر هر کسی که نعمت شناخت امام زمان علیه السلام به او عطا شده شکر قلبی خویش را بر زبان و دیگر اعضاء و جوارح خود جاری سازد، به سهم خود از کفران نعمت معرفت امام علیه السلام جلوگیری کرده است و از پاداش این کار برخوردار می گردد.

هر چند که معرفی امام زمان علیه السلام برای همه شیعیان یک تکلیف است، اما خدای متعال - به فضل و کرم خود بر انجام این وظیفه عقلی، ثواب و پاداش بسیاری مترتب ساخته است.

امام حسن عسکری علیه السلام از قول امام سجاد علیه السلام نقل فرموده اند که :

اَوحَى الله تعالى إلى موسى: حَيِّيْنِى إِلَى خَلْقِ وحَبِّبْ خَلْقٍ إِلَيَّ.

خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد که ای موسی مرا نزد آفریدگانم محبوب گردان و آنها را هم محبوب من کن.

خدای عزوجل به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود کاری کن تا آفریدگان من مرا دوست بدارند و قلباً به من علاقمند باشند هم چنین کاری کن که من هم آنها را دوست بدارم و به آنها محبّت ورزم و لطف و عنایتم به آنها بیشتر شود.

قال: يارب كيف أَفْعَلُ؟ قال: ذَكَرْهُمْ آلانى و نعمانى لِيُحِبُّونى، فَلَأَنْ تَرُدُّ آبقاً عَنْ بابي، أَوْضالاً عَنْ فِنائى، أَفْضَلُ لَكَ مِنْ عِبادَةِ مِأَةٍ سَنَةٍ بِصِيامِ نَهَارِها وَ قِيامِ لَيْلِها .

حضرت موسی علیه السلام:پرسید برای رسیدن به این امر چگونه عمل کنم؟ خداوند :فرمود نعمت های مرا به یاد آنها بیاور تا مرا دوست بدارند. این که تو یک بنده فراری از درگاه من، یاکسی را که درگاه مرا گم کرده به من بازگردانی برای تو بهتر است از این که صد سال عبادت کنی به طوری که روزها روزه بگیری و شب ها به عبادت بایستی.

پس راه تبلیغ دین این است که انسان از طریق تذکر مردم به نعمت های الهی چنان کند که آنها این نعمت ها را در زندگی خود بیابند، تا بدین ترتیب نسبت به خدا محبت-

ص: 361

ایجاد شود و بنده با محبت و علاقه به درگاه الهی رو کند.

قالَ مُوسى عَلَيهِ السَّلام وَ مَنْ هَذَا الْعَبْدُ الآبِقُ مِنكَ؟ قَالَ: الْعاصِي المتمرد.

حضرت موسی علیه السلام عرض می کند بندهٔ فراری از تو کیست؟ جواب فرمود: شخص معصیت کارِ سرکش.

چنین شخصی معمولاً نسبت به گناهان خود حالت پشیمانی پیدا نمی کند. چون به قدری در گناه غوطه ور شده است که دیگر در خانه خدا نمی آید و از توبه و پشیمانی مأیوس است. پس بنده متمرد و فراری است.

قالَ: فَمَنِ الصّالُ عَنْ فِنائِكَ؟ قَالَ: الْجاهِلُ بِإِمامِ زَمَانِهِ، وَ الغَائِبُ عَنْهُ بَعْدَ ما عَرَفَهُ، الْجاهِلُ بِشَرِيعَةِ دينِهِ، تُعَرِّفُهُ شَرِيعَتَهُ وَ ما يَعْبُدُ بِهِ رَبَّهُ وَ يَتَوَصَّلُ بِهِ إِلَى مَرْضاتِهِ.

حضرت موسی علیه السلام پرسید: کسی که درگاه تو را گم کرده کیست؟ خدای متعال پاسخ داد کسی که امام زمانش را نمی شناسد و بعد از شناختنش از او غائب است، کسی که به آئین دین خود آگاه نیست. شریعتش را و راه بندگی پروردگارش را به او یاد بدهی و طریق جلب رضایت خدا را به او ارائه کنی.

امام زمان علیه السلام باب خدا است. بنابراین هر کسی ایشان را نشناسد، در واقع با درگاه و آستان قدس الهی آشنایی ندارد پس کسی که امام زمان خود را نشناسد و یا با وجود شناخت ایشان، توجهی به سوی آن حضرت نداشته باشد - یعنی نداند که چگونه می تواند با ایشان ارتباط داشته باشد - چنین کسی در حقیقت درگاه پروردگارش را گم کرده است (الضال عن فناء الله).

غیبت امام عصر علیه السلام کسانی را که شناخت درستی از دین و شریعت خود ندارند، به سرگردانی و بلاتکلیفی می اندازد. اینان نمی دانند که چگونه می توانند از امام خود بهره مند شوند و لذا گمشدگانی هستند که احتیاج به کمک و دستگیری دارند. خدای متعال این دو گروه را « ضال » خوانده است گروه اوّل آنها که امام زمان خود را نمی شناسند. گروه دوم جاهلانی که در غیبت امام علیه السلام وظیفه دینی خود را نمی دانند.

این نسبت به گروه اول وظیفهٔ عالمان معرفی امام زمان علیه السلام است، تا آنها از جهل نسبت به -

ص: 362

این امر مهم و حیاتی خارج شوند. اما در مورد گروه دوم باید کاری کرد که فهم و معرفت ایشان نسبت به دین، تصحیح و تکمیل گردد تا غیبت امام علیه السلام باعث سرگردانی و گمراهی آنها نشود و بدانند که چگونه می توانند در زمان غیبت هم از امام خویش بهره مند شوند. باید شریعت را به آنها شناساند تا به وظایف دینی خود آگاه شوند و بفهمند که چگونه می توانند رضایت خدای خود را جلب نمایند. اصلی ترین رکن شریعت که باید به آنها شناسانده شود نعمت امام علیه السلام و کیفیت شکرگزاری نسبت به ایشان است و از آنجا که شناساندن امام زمان علیه السلام نقش اصلی و محوری را دارد، امام سجاد علیه السلام در پایان حدیث به عالمان شیعه که موفق به انجام این وظیفه گردند، چنین بشارت داده اند:

فَأَبْشِرُوا عُلَماء شيعَتِنا بالثّواب الأعظم وَ الْجَزاءِ الْأَوْفَرِ. (1)

پس بشارت باد بر عالمان شیعه ما به ثواب بزرگتر و پاداش فراوان تر .

این مطلب باید سرلوحۀ عمل شیعیان باشد که از هر طریقی به معرفی امام علیه السلام و شریعت او اقدام نمایند، تا امام زمان علیه السلام را از غربت در آورده و از ثواب بزرگ این عبادتِ بی بدیل بهره مند شوند. باشد که در زمان ظهور حضرتش نظاره گر لبخند رضایت و خشنودی مولای خود باشند و از رضایت قلبی حضرتش، به عنوان برترین و و والاترین اجر و مزد خویش بهره مند گردند و در زمره کسانی قرار گیرند که در دوره غیبت حضرتش نه تنها ایشان را فراموش نکرده اند بلکه فراموش کنندگان را هم به ایشان یادآور شده اند.

اقسام یاری امام عصر علیه السلام

یاری امام زمان علیه السلام یکی از مهمترین راههای شکرگزاری از این نعمت بزرگ است. شخص امام شناس، باید همۀ مراحل شکر را در مقابل ولی نعمت خویش به جا آورد.

در مرحله اوّل « شُکر قلبی » نعمت امام علیه السلام، یاری ایشان به قلب است. انسان شاکر باید بررسی کند که چگونه می تواند قلباً امام خود را یاری نماید؛ مسلماً در این مرحله، ابتدا معرفت صحیح ایشان به اسم و وصف و سپس محبت قلبی مطرح می شود، که خود-

ص: 363


1- بحارالانوار / ج 2 /ص 4

مرتبه والایی از یاری غریب است.

ياري قلبی امام زمان علیه السلام که متناظر با شکر قلبی نسبت به این نعمت است، وقتی عملی می شود که ایشان را به عنوان ولی نعمت بشناسیم و نعمت وجودشان را مورد تصدیق و قبول قلبی قرار دهیم و همواره در این تصدیق قلبی ثبات داشته باشیم. البته این شناخت قلبی، منتهی به محبّت قلبی می شود که تکمیل کننده نصرت قلبی است و به مرتبه بالاتر معرفت ختم می گردد.

در مرحله دوم،« شُکر زبانی » این نعمت که برخاسته از معرفت و محبّت قلبی است، می تواند به وسیلۀ یاری زبانی حضرت صورت پذیرد. ذکر و یادِ زبانی امام زمان علیه السلام تبلیغ دین و معرّفی زبانی امام عصر علیه السلام از مصادیق یاری زبانی این نعمت است. هر کس که از نعمتِ معرفت امام علیه السلام برخوردار شد می تواند با یاری ایشان به وسیله زبان خویش، شکر زبانی این نعمت را به جا آورد.

در مرحله سوم، «شُکر عملی » نعمت مطرح می شود. بهره برداری صحیح از نعمت امام علیه السلام وقتی صورت می پذیرد، که انسان با عمل خویش در مسیر بندگی پروردگار متعال قرار گرفته و دیگران را نیز به این مسیر هدایت کند و بدین وسیله به یاری امام عصر علیه السلام بشتابد. پس هر کس که می خواهد شُکر عملی این نعمت را ادا کند باید با هر عملی که از دست او ساخته است به یاری حضرتش بشتابد و به معرفی و تبلیغ عملی امام زمان علیه السلام بپردازد.

کسی که وظیفۀ شکرگزاری خود را در مقابل نعمت امام علیه السلام- در حد توان خویش - به جا آورد در مقابل این ادای وظیفه می تواند به رضایت اهل بیت علیهم السلام دست یابد. و البته رضای ایشان جز رضای خداوند متعال نیست.

چگونگی برخورد امام جعفر صادق علیه السلام با یکی از شیعیان که اهتمام به یاری ایشان داشته است، نشان می دهد که دوستداران امام عصر علیه السلام می توانند از طریق ادای وظیفهٔ شکر خویش، به رضایت و محبّت ایشان دست یابند.

امام صادق علیه السلام، هشام بن حکم را در حالی که نوجوان بود و تازه صورتش موی کمی در آورده بود - بالاتر از همۀ بزرگان اصحاب خویش قرار دادند و آنگاه که-

ص: 364

دیدند این کار بر آن سالخوردگان سنگین و گران آمده است هشام را این گونه معرفی فرمودند:

هذا ناصِرُنا بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ يَدِهِ. (1)

این شخص با قلب و زبان و دست خود، یاور ما (اهل بیت علیهم السلام ) است.

بدین ترتیب اهمیت شیوه های مختلف یاری امام علیه السلام روشن می گردد. مسلّماً شیعیان زمان غیبت هم می توانند به وسیلۀ یاری ولی نعمت غریب خویش، به رضایت حضرتش دست یافته و منزلت والایی نزد ایشان پیدا کنند.

ص: 365


1- بحار الانوار / ج 10 / ص 295 /ح 4.

ص: 367

فصل دوّم: یاری امام عصر علیه السلام به قلب

دین شناسی

لازمه شکر قلبی نعمت امام عصر علیه السلام یاری ایشان به قلب است. از آنجا که مهم ترین عمل قلب معرفت است برای یاری قلبی حضرتش باید در جهت حصول معرفت بیشتر امام علیه السلام کوشش نمود.

پایه و اساس یاری حضرت، شناخت و قبول اوصاف امام علیه السلام است، که ارزشمندترین عمل قلب است. کسی که می خواهد برای خارج کردن مولایش از غربت بکوشد، باید در درجه اول خود معرفت صحیح و کامل از امام زمان خویش داشته و قلباً تسلیم کمالات ایشان باشد. این عمل قلب مقدمه و اساس مراتب بعدی یاری امام علیه السلام می شود، همان طور که شکر قلبی، روح همه مراحل شکر است.

معرفت قلبی نسبت به این نعمت عظیم الهی باید همواره در قلب عارف پایدار باشد. ثبات این اعتقاد در قلب نیز، از مصادیق یاری قلبی ایشان است. هر چه معرفت امام علیه السلام ،قلب عمیق تر و صحیح تر باشد یاری کردن حضرتش بهتر و کاملتر صدق می کند.

بنابراین برای نیل به این نوع یاری حضرت، باید در راه امام شناسی که روح و مغز دین شناسی است قدم برداشت، تا بدین وسیله خداوند عزّوجلّ، توفیق یاری حضرتش را بیشتر عطا فرماید.

معرفت صحیح امام علیه السلام عصاره و نتیجه شناخت دین است هر قدر انسان در مسیر-

ص: 367

دین شناسی قدمهای صحیح بیشتر و خالص تر بردارد به همان اندازه به امام شناسی که ثمره و نتیجه آن است - سریع تر و کاملتر نائل می شود. از این رو، یکی از وظایف یاران امام عصر علیه السلام این است که شناخت خود از دین را عمیق تر دقیق تر و کاملتر کنند.

در روایت آمده است که یاوران امام عصر علیه السلام در زمان ظهور، دین را به خوبی می شناسند و اهل بصیرت در دین هستند. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در توصیف یاران معدود امام زمان علیه السلام در زمان غیبت فرموده اند:

تُجلى بالتنزيل أَبْصَارُهُمْ وَيُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِى مَسامِعِهِمْ، وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ. (1)

دیدگانشان با آیات نازل شده قرآن، جلا داده می شود و تفسیر قرآن در گوش های جانشان می نشیند و جام حکمت صبح و شام به کامشان ریخته می شود.

هر چیزی وقتی جلا داده می شود که زنگارهای آن زدوده شود. یاوران امام عصر علیه السلام نیز با قرآن انس دارند به وسیلهٔ آن زنگارهای قلب خود را می زدایند، تا جائی که چشم دل آنها با بصیرتی که پیدا می کنند نورانی می گردد. تفسیر حقایق قرآن در گوش جان آنها رسوخ می کند. تنها به خواندن قرآن اکتفا نمی کنند بلکه معارف آن در عمق جانشان می نشیند. خدای سبحان به آنها حکمت واقعی را عطا فرموده که در همه اوقات زندگی ،خود از آن سیراب می شوند.

بصيرتِ قلب نتیجهٔ حکمت و فقاهت در دین است و برای دستیابی به حقیقت آن باید تفقه کرد.

فقاهت تنها راه بصیرت در دین

امام موسی کاظم علیه السلام در راه رسیدن به بصیرت و عبادت را چنین بیان کرده:اند

تَفَقَّهُوا فى دينِ اللهِ، فَانَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ الْبَصيرَةِ وَ تَمامُ الْعِبادَةِ، وَ السَّبَبُ إِلَى المَنازِلِ الرَّفِيعَةِ وَالرُّتَبِ الجليلةِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيا. (2)

ص: 368


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد/ ج 9 /ص 126 و نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 150
2- بحار الانوار /ج 78 / ص 321/ ح 19.

در دین خدا تفقه کنید. زیرا فقه کلید بصیرت و کامل کننده عبادت است. (انسان را) به منزلت های والا مرتبه و درجات ارزشمند در دین و دنیا می رساند.

بصیرتی که یاری کنندگان امام زمان علیه السلام باید داشته باشند از طریق تفقه حاصل می شود. و بدین وسیله آخرت و حتی دنیای خود را به دست می آورند.

شاید حاصل شدن دنیا به وسیلهٔ تفقه در ابتدا عجیب به نظر آید. اما با کمی دقت می بینیم که در واقع لذت دنیا را کسانی که بیشتر عیش و نوش می کنند، نمی برند. به عنوان مثال به بچه ای که با اسباب بازی خود مدتی مشغول بازی است چگونه نگاه می شود؟! آیا خوشگذرانی او کودکانه و از روی نادانی محسوب نمی شود؟ آیا خوشی او بیهوده نیست؟ هر عاقلی با دیدن او لبخندی زده و متذکر می شود که او به چیزهای بی ارزشی دل خوش کرده و از دنیا هیچ نمی فهمد.

کسانی که به انواع امور مادی دنیوی مثل پست و مقام و شهرت... دل خوش هستند در حقیقت چیزی از لذت دنیا نمی فهمند، بلکه لذت دنیا را کسانی می برند که آن را نردبان آخرت خویش قرار داده اند، دنیا را محل تجارت می دانند (1) و آگاهانه و از روی بصیرت دینی از آن کمال استفاده را می نمایند. اینان این حقیقت را می چشند که لذت دنیا لزوماً با امور حیوانی تأمین نمی شود. مثلاً لذتی که یک امام شناس از زیارت قبر سید الشهداء علیه السلام در کربلا می برد، با هیچ یک از لذات حیوانی قابل مقایسه نیست.

افراد عاقل با تفقه در دین در می یابند که چه عواملی ارزش دل خوشی دارد. و اگر انسان بخواهد از دنیای خودش لذت ببرد، این لذت را در کجا می تواند بیابد با تفقه دین، می توان به درجه ای رسید که خوشی های انسان در مسیر رضای خدا قرار گیرد و لذت های روحی و حتی جسمانی اش هم عبادت خدا محسوب شود. بنابراین عابدِ فقیه، بر عابدِ غیر فقیه، به مراتب رجحان می یابد.

امام کاظم علیه السلام در ادامه روایت می فرمایند:

ص: 369


1- امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: إِنَّ الدُّنْيا مَسْجِدُ أَحبَاءِ اللهِ وَ مُصَلَّى مَلائِكَةِ اللهِ وَ مَهْبِطُ وَحْى اللهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِياءِ اللهِ، اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد / ج 18 / باب 127 /ص 325). دنیا مسجد دوستان خدا نمازخانه ملائكة الهى محل فرود وحی خدا و محل تجارت اولیاء خداست که در آن رحمت الهی و بهشت را کسب می کنند.

فَضْلُ الْفَقيهِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْكَواكِبِ. وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهُ فِي دِينِهِ لَمْ يَرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً. (1)

برتری عابد فقیه بر عابد (غیر فقیه)، مثل برتری خورشید بر ستارگان است و کسی که فقاهت در دینش نداشته باشد، خدا به هیچ عمل او راضی نمی شود.

ستاره ها وقتی درخشندگی دارند که خورشید در آسمان نباشد. و زمانی که خورشید طلوع کند، ستاره ها محو می شوند. بنابراین همۀ عبادت کنندگان در برابر یک فقیه چندان اثر بخش نیستند. ارزش عبادت به این است که انسان با فقاهت آن را انجام دهد تا جایی که بدون تفقه ، هیچ عملی پذیرفته نمی شود.

امام امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند:

لا خَيْرَ في عِبادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَقُه. (2)

عبادتی که از روی تفقه نباشد، خیری در آن نیست.

عبادتی هدف از خلقت و مورد رضایت خدا است که برخاسته از تفقه باشد. لذا همهٔ خیرات که در رأس آنها رضایت خالق متعال است، فقط به وسیله فقاهت در دین حاصل می شود و خدای جل جلاله هر خیری در زندگی انسان را به وسیلهٔ تفقه در دین جاری می سازد.

امام صادق علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه و اله نقل فرموده اند:

إذا أرادَ اللهُ بِعَبْدِ خَيْراً فَقَهَهُ فِي الدِّينِ. (3)

زمانی که خدا برای کسی خیر بخواهد فقاهت در دین به او عطا می کند.

امام صادق علیه السلام خیر را نه در پول و شهرت و مدرک و دیگر امور دنیایی بلکه در فقاهت دینی خلاصه کرده اند. به خاطر اهمیت و نقش مهم فقه دین، پیامبر صلی الله علیه و اله سعی فرمودند به روش های مختلف مردم را به سوی آن ترغیب نمایند و اهمال کاران در تفقه را مورد سرزنش قرار می دادند.

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

ص: 370


1- بحار الانوار /ج 78 /ص 321 / ح 19
2- بحار الانوار /ج 78 / ص 41/ ح 24
3- بحار الانوار /ج 1 / ص 217 / حدیث 33

اتٍ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لا يَجْعَلُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دينه. (1)

اُف بر هر مسلمانی که در هر هفته روزی را قرار ندهد که در آن روز امر دینش را تفقه کند و از دینش سؤال نماید.

عبارت «كلّ جمعة» يعنی هر هفته که از یک جمعه تا جمعه بعد ادامه می یابد. البته دربارۀ خاص روز جمعه سفارش شده است که انسان مقداری از امور دنیوی را کنار بگذارد و به آخرتش برسد. اما به هر حال انسان در هفته حداقل یک روز باید دنبال تفقه در امر دینش برود.

حال باید بررسی کنیم که این تفقه یا فقاهت در دین که این قدر به آن سفارش شده و از خصوصیات یاوران امام زمان علیه السلام است، یعنی چه؟ و چگونه حاصل می شود؟

تفقه در دین

آیا تفقهی که معیار رضایت الهی و وسیله کسب خیر دنیا و آخرت است به معنای همان فقه اصطلاحی است؟ اصطلاح فقیه در عُرف جامعه به کسی اطلاق می شود که دروس حوزه را خوانده باشد. عربی و فقه و اصول و.... بداند و مبلغ دین باشد. فقاهت به این معنا شرایط خاصی دارد و طبیعی است که عده محدودی می توانند بدین شوند. این سؤال پیش می آید که آیا خدای تعالی فقط از عمل این عده راضی است؟ آیا جامعه به پزشک و مهندس و نانوا و بنا .... نیاز ندارد؟ آیا خالق سبحان عمل آنها را نمی پذیرد؟

در پاسخ به این پرسش ها باید توجه کنیم که فقاهت در دین گستره وسیعی دارد، که فقه مصطلح بخشی از آن است. فقاهت در دین یعنی فهم و درک عمیق دینی، به طوری که انسان در هر جزء دین به عمق آن پی برد.

فقیه در عُرف ما به کسی گفته می شود که در احکام «عملی » دین، درک و فهم عمیق داشته باشد. و از آن جا که ائمه اطهار علیهم السلام برای عموم مردم باب تقلید در فروع دین را باز-

ص: 371


1- بحار الانوار/ ج 1 /ص 176/ ح 44

کرده اند، فهم عمیق برای به دست آوردن احکام دین از روی منابع آن مورد نیاز تمام افراد نیست، بلکه می توانند از یک مرجع تقلید پیروی کنند.

اما بخشی از دین که در آن تقلید جایز نیست مربوط به اعتقادات می شود که هر کس باید خود در اصول اعتقادی فهم و درک عمیق پیدا کند یعنی «فقیه » شود و در هر بخشی از اصول اعتقادات باید به عمق آن برسد. اینجاست که اهمیت و لزوم تفقه، نمایان می شود، و تعبیر « مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهُ فى دينِهِ لَمْ يَرْضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلاً » صدق می کند.

بنابراین در مهم ترین رکن دین - یعنی توحید یا خداشناسی - فقه اهمیت بسزائی دارد و همه باید در حد وسع و امکانات خودشان خداشناسی فقیهانه داشته باشند. ولی متأسفانه در جامعه ای که تقریباً همه در آن خداشناس هستند، درصد بسیار بسیار اندکی از فقه در خداشناسی و معرفت پروردگار برخوردارند. چه بسیارند افرادی که با نیت خالص - اما بدون بصیرت لازم - دنبال تفقه در خداشناسی بوده اند، اما چون راه را درست نرفته اند خدای فطری خویش را با یک سلسله از زنگارهای اصطلاحات و افکار پوشانده و در عمل توحید خود را محجوب کرده اند. توحید در عمق وجودِ کسانی که از سر فهم و معرفت - و نه از روی عادت و سنت های آباء و اجدادی - خداشناس شده ،باشند مانند درختی ریشه می کند و لذا اعتقادشان به راحتی دستخوش آفات و تردیدها نمی گردد.

اگر کسی از روی فقاهت موحد ،شود شبهات مربوط به خداشناسی او، را نمی لغزاند و دچار شک و تردید نمی سازد، بلکه راسخ و استوار بر اعتقاد خویش می ایستد، و به دلائل عقلی و فطری تنها آن را حق می شمرد، چنین کسی ارزش اعتقاد خود را در ردیف مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان نمی داند. قائل به صلح کلی (1) و اعتقادات بوقلمونی نمی گردد، و ایستادگی بر اعتقاد به وحدانیت الهی را که البته همراه با حُسن اخلاق با دیگران است - تنگ نظری نمی شمارد. بلکه توحید فطری همراه با تفقه در آن با همه وجودش عجین می گردد و جزء جدا ناپذیر او می شود.

نشانه فقاهت این است که اعتقادات برخاسته از بصیرت باشد، نه از روی عادت.

ص: 372


1- و به اصطلاح امروز پلورالیسم «دینی » ( کثرت گرایی دینی).

بنابراین اگر انسان با شبهه ای هم مواجه شود حتی اگر نتواند پاسخ دهد اما خودش نمی لغزد و به شک و تردید نمی افتد.

شناخت صحیح پروردگار متعال نه تنها در اندیشه که در اعمال و رفتار فرد نیز، اثر می گذارد، و آثار ثمرات آن در طول زندگی او نمایان می گردد. لذا فرد خداشناس، خدا را در زندگی خود حاضر و ناظر می بیند و به درجات بالای تسلیم، توکل، رضا و صبر... دست می یابد. از نشانه های یاران امام زمان علیه السلام خشیت آنها از خداوند است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هُمْ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ مُشْفِقُونَ. (1)

فقاهت در توحید که مورد بحث ما است وابستگی و ارتباط مستقیم به دروس و علوم رایج و مصطلح قدیم و جدید ندارد. گاهی یک فرد عامی که سواد هم ندارد، در خداشناسی فطری فقیه می شود و آثار توحید در او نمایان می گردد. اما یک شخص تحصیل کرده و با سواد ممکن است ذره ای فقاهت در توحید نداشته باشد. و در عین آشنایی با براهین متعدّد خداشناسی به رسوخ در توحید نرسیده باشد. لذا می بینیم با کوچکترین شبهه ای، نه تنها خودش دگرگون می شود که دیگران را هم با کلام پر زرق و برق خویش به انحراف می کشاند. به علاوه در مقابل مسائل مختلف زندگی روزمره خویش نیز نشانی از توکل و صبر... و دیگر ثمرات خداشناسی ندارد.

ارکان اصلی دین، هر کدام فقهی دارند پس به فقه در نبوّت هم باید توجه شود. فقه در نبوّت یعنی این که انسان، نبی را همان گونه بشناسد که خدای تعالی شناسانده است. و بر این اساس، معرفتِ صحیح و با بصیرت داشته باشد. در مورد «نبوت» و نبی ، تنها دانستن اسم پیامبر صلی الله علیه و اله و استناد به قرآن کفایت نمی کند، بلکه یاوران امام زمان علیه السلام باید چنان در نبوّت راسخ باشند که هر اشکالی در این موضوع مطرح شد، در قلب آنها ذرّه ای تردید ایجاد نکند.

لزوم فقیه بودن در مسألۀ امامت نیز برای دین شناسانی که می خواهند امام زمان علیه السلام را به دیگران معرفی کنند، کاملاً روشن است. اعتقاد به مسألۀ امامت، باید توأم با فهم عمیق

ص: 373


1- بحار الانوار /ج 52 / ص 308

باشد تا توحید به ثمر بنشیند و تزلزل و سستی در آن راه پیدا نکند.

هر کس که می خواهد مبلغ دین و امام زمان علیه السلام باشد، باید خودش خداشناسي صحيح داشته باشد آن گونه که در وصف یاران حضرت مهدی علیه السلام آمده است:

هُمُ الَّذينَ وَخَدُوا اللهَ حَقٌّ تَوْحِيدِهِ . (1)

آنها کسانی هستند که وحدانیت الهی را همانگونه که حق توحید اوست - پاس می دارند.

توحید بدون پیامبر شناسی و امام شناسی محقق نمی شود و حق توحید بدون امام شناسی ادا نمی گردد. بنابراین کسانی که می خواهند با معرفی امام زمان علیه السلام ایشان را از غربت خارج سازند، باید خود در معرفت خدای تعالی و پیامبر صلی الله علیه و اله و امام علیه السلام به درک و بصيرت عمیق برسند، یعنی باید دین شناس باشند و بدین ترتیب قلباً امام زمان خویش را یاری کنند.

تذکر مهم و ضروری در این موضوع آن است که ملاک و مبنا برای بررسی صحتِ ،فقاهت تطابق آن با محکمات اخبار و احادیث معتبره اهل بیت علیهم السلام است. این ملاک در عقاید، احکام و اخلاق فردی و اجتماعی ضابطه بررسی و شناختِ فقاهتِ صحیح از این رو کلام ناسنجیده هر متکلّم پرگویی به معنای فطری بودن آن کلام نیست، گرچه بر زبانِ شاعری نیز جاری شود و سالها به عنوان درس توحید به مردم عرضه گردد.

ثبات در دینداری

یکی از آثار فقاهت در دین استواری و تزلزل ناپذیری در اعتقادات دینی کسانی که ایمان در دل هایشان رسوخ کرده و در امر دین فقیه شده اند، هیچ شکی در قلب آنها راه نیافته و در اعتقادات خود از کوه استوارتر هستند یکی از ویژگی های یاران امام عصر علیه السلام همین است.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

رِجالٌ كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبُرُ الْحَديدِ، لا يَشُوبُها شَكٍّ، فى ذاتِ اللَّهِ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ. (2)

ص: 374


1- روزگار رهایی / ج 1 / ص 414
2- بحار الانوار / ج 52 / ص 308

اینها انسانهایی هستند که گویی دلهایشان پاره های آهن است، با شک آمیخته نیست وقتی پای خدا در میان آید از سنگ سخت تر هستند

آهن، ضرب المثل سختی و انعطاف ناپذیری است. تشبیه قلوب این افراد به آهن، نشان دهندۀ این حقیقت است که آنها هرگز در اعتقادات خویش تزلزل پیدا نمی کنند، ذرّه ای شک در وجود آنها راه پیدا نمی کند. (1) البته این مرتبه از اعتقاد بدون داشتن بصیرت و فقاهت در دین، میسر نمی شود.

اگر کسی به لطف خدای تعالی فقیه در دین شود، هر قدر که فهم دینی او عمیق تر باشد، در امر دین راسخ تر می گردد.

با الهام از کلام امام صادق علیه السلام می توان به ارتباط فقاهت با ثبات در دین پی برد. امام صادق علیه السلام به یکی اصحاب خویش به نام بشیر فرموده اند:

لا خَيْرَ فِيمَنْ لا يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنا يا بَشير ! إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذَا لَمْ يَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احتاجَ إِلَيْهِمْ. فَإِذَا احتاجَ إِلَيْهِمْ أَدْخَلُوهُ في بابِ ضَلالَتِهِمْ وَ هُوَ لا يَعْلَمُ. (2)

کسی از اصحاب ما که اهل تفقه نباشد، خیری در او نیست؛ ای بشیر از اصحاب ما آن که مستغنی به فقه خود نباشد به آنها (مخالفان دین) احتیاج پیدا می کند و وقتی که محتاج آنها شد، او را بدون آن که خودش بفهمد - به وادي گمراهی خود وارد می کنند.

دینداری شخص باید بر پایه دین شناسی باشد و گرنه در دین خود ثابت قدم نمی شود و مسلماً نمی تواند دین را به دیگران بشناساند. کسی که دچار تزلزل شده و آرامش و طمأنینه لازم را ندارد به هر طرف روی می آورد، برای حفظ دین خود به دیگران احتیاج پیدا می کند، و به سفرۀ دیگران نیازمند می شود. کسی بر سر خوان بی پایان اهل بیت علیهم السلام بنشیند، از توحیدی که آنها فرموده اند اشباع می شود، و نیازی به بحث های متفرقه دیگران نمی یابد. کسانی که از این سرچشمه علم دین سیراب نگردند بسانِ

ص: 375


1- بر عکس کسانی که شکاکیت در معرفت را عین عقلانیت می دانند و معتقدند که اگر کسی به این مرحله نرسیده باشد، اصلاً عاقل نیست!
2- اصول کافی/ کتاب فضل العلم / باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء / ح 6

تشنگان برای به دست آوردن ،آب به هر آب گل آلودی سر می زنند، و به هر سرابی امید می بندند.

و این چنین می شود که گاهی کسانی برای دستیابی به توحيد، حتى سراغ متكلمين مسیحی می روند، که قائل به تثلیث هستند. در نتیجه بازار ترجمه سخنان آنها در مسیر شناخت دین اسلام (!) گرم می شود. و همۀ همت بعضی از این افراد مطالعه و پذیرش آثار کفار و مشرکین می گردد، تا آن جا که در این امر از یکدیگر سبقت گرفته و به آن افتخار هم می کنند. متأسفانه این گرایش انحرافی در میان گروهی از تحصیل کرده ها شدت یافته است. برخی هم برای این که اسم و رسمی در جامعه به دست آورند، تنور این کوره ضلالت را داغتر می کنند و برای کسانی که اقبالی به آن نشان نمی دهند، دل می سوزانند. همۀ اینها دست به دست هم داده و عده زیادی از افراد بی اطلاع ساده لوح را بدون این که خود بفهمند - به انحراف می اندازد. آنها کم کم به دشمنان دین روی آورده و دین صحیح را از دست می دهند.

همۀ این آفات ناشی از نداشتن تفقه در دین است. با تمسک به اهل بیت علیهم السلام می توان فقیه در دین شد و مجدانه در راه اطاعت خدا گام برداشت. همان طور که امام جواد علیه السلام در وصف یاران امام زمان علیه السلام فرموده اند:

كَدَادُونَ تُحِدُّونَ في طَاعَتِهِ. (1)

آنها اهل تلاش و جدیت در اطاعت از امام زمان خود هستند.

تلاش و کوشش در اطاعت از امام علیه السلام تلاش در راه بندگی خداست که همۀ دین ما را تشکیل می دهد.

جدیت در دینداری چیزی نیست که صرفاً با تصمیم و اراده شخص نسبت به آن، صورت عملی پیدا کند و هیچ کس نمی تواند مدعی شود که من الآن تصمیم می گیرم که در اطاعت خدا و امام زمان علیه السلام جدیت داشته باشم و بتواند با همین تصمیم خود به آن حالت دست پیدا کند. عزم و اراده شرط لازم برای تحقق جدیت هست، ولی شرط کافی برای آن نمی باشد. هم چنین با توصیه و سفارش هم این حالت به وجود نمی آید. هیچ

ص: 376


1- بحار الانوار/ ج 52/ ص 309/ ح 4

برای آن نمی باشد. هم چنین با توصیه و سفارش هم این حالت به وجود نمی آید. هیچ کس را نمی توان با امر به جدیت داشتن، به این مرتبه رساند.

مهمترین عامل در تحقق این ویژگی، همانا بصیرت و فقاهت در دین صورت یک عامل درونی تأثیر خود را در فرد می گذارد و روحیه استقامت و جدیت در دینداری را به طور ناخود آگاه در او به وجود می آورد. البته آگاهی به اهمیت این امر و عزم و اراده قوی نسبت به ایجاد و پایداری و استقامت در حفظ آن، در رسوخ و استحکام و دوام آن مؤثر و مفید است و قطعاً یکی از مصادیق یاری امام علیه السلام با قلب، همین جدیت داشتن در دینداری است که شخص می تواند قربةً الى الله به قصد یاری امام زمانش، این ویژگی را در خود نگهدارد.

ياري امام علیه السلام با محبت به ایشان

یکی دیگر از مصادیق نصرت امام عصر علیه السلام با قلب محبّت ورزیدن به ایشان است. کسی که معرفت آن حضرت در اعماق قلبش رسوخ کرده است، به طور طبیعی محبّتش نسبت به ایشان زیاد می گردد. چنین شخصی با حفظ این محبت، از طریق عمل به موجبات آن و التزام به آثار و لوازم آن می تواند امام زمانش را با محبّت خود یاری کند. پس محبت ورزیدن به امام علیه السلام مرتبه بعدی یاری به قلب است، که از معرفت بر می خیزد. شناخت صحیح امام علیه السلام، قلب شناسا را پر از محبت معروف می کند، قلبی که ملو از محبّت امام زمان علیه السلام شده است همۀ حالاتش براساس این محبت قلبی شکل می گیرد و اعمال او نیز متناسب با میزان محبت قلبی اش روح و ارزش پیدا می کند. بنابراین محبت قلبی ورزیدن به امام علیه السلام، نه تنها خود درجه بالائی از یاری قلبی ایشان است، بلکه مراتب بعدي یاری حضرت را شکل بخشیده و ارزشمند می سازد.

رسول خدا صلی الله علیه و اله به حضرت علی علیه السلام فرموده اند:

إِنَّمَا مَثَلُكَ مَثَلُ قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ. فَإِنَّهُ مَنْ قَرَأَها مَرَّةً فَكَأَنَّهَا قَرَأَ تُلْتَ الْقُرْآنِ. وَ مَنْ قَرَأَها مَرَّتَيْن فَكَأَنَّما قَرَأَ تُلْقَى الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَها ثَلاثَ مَرَّاتٍ فَكَأَنَّما قَرَأَ الْقُرْآنَ وَكَذَلِكَ مَنْ اَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ، كَانَ لَهُ مِثْلُ تُلْتِ ثَوَابِ أَعْمَالِ الْعِبادِ. وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَكَ بِلِسانِهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ تُلْقَى ثَوابِ أَعْمَالِ الْعِبادِ. وَ مَنْ

ص: 377

احَبَّكَ بِقَلْبِهِ وَنَصَرَكَ بِلِسانِهِ، وَيَدِهِ، كَانَ لَهُ مِثْلُ ثَوابِ أَعْمالِ الْعِبادِ. (1)

مَثَل تو، مَثَل سورۀ « قل هو الله احد » است. کسی که یک بار آن را بخواند مثل این است که یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دو بار آن را بخواند مانند این است که دو سوم قرآن را خوانده و کسی که سه بار آن را بخواند، مثل این است که همه قرآن را خوانده است و همین طور است کسی که تو را با قلبش دوست داشته ،باشد مانند یک سوم پاداش اعمال بندگان را برده است. و کسی که تو را با قلبش دوست داشته باشد و با زبانش یاری کند مانند این است که دو سوم پاداش اعمال بندگان را برده است و کسی که تو را با قلبش دوست داشته و با زبان و دستش یاری کند، معادل پاداش همه اعمال بندگان را برده است.

دوست داشتن قلبی امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصوم ایشان علیهم السلام یا فضائل و بر و برکات زیادی دارد که یکی از آنها فضیلتِ یاری حضرات معصومین علیهم السلام است. انسان می تواند اهل بیت علیهم السلام را به نیت یاری کردن ایشان با قلب دوست بدارد و با این ترتیب دو پاداش ببرد: یکی پاداش دوست داشتن ایشان و دوم پاداش یاری کردن آنها که هر یک از این دو عنوان، مستقلاً باعث جلب رضایت الهی و بالا رفتن درجات معنوی انسان می گردد.

محبّت قلبی نسبت به امام علیه السلام نه تنها نوعی یاری کردن ایشان است بلکه در مراتب بعدی، یاری کردن امام علیه السلام هم باید وجود داشته باشد. بدون محبت، هیچ یک از انحاء یاری کردن امام علیه السلام عملی نمی شود. این محبت که برخاسته از معرفت است، به منزله خونی است که در کالبد همۀ اقسام یاری امام علیه السلام جریان دارد. بنابراین حیات هر یک از اقسام بعدی نیز به این است که از روی محبتِ برخاسته از معرفت امام علیه السلام باشد.

ص: 378


1- بحار الانوار / ج 27 / ص 94 / ح 54

فصل سوّم: یاری امام عصر علیه السلام به زبان

اشاره

آنچه در بخش دوم کتاب درباره شکر زبانی نعمت امام علیه السلام بیان شد، همگی مصداق یاری ایشان به زبان است تبلیغ دین به زبان نشر فضایل ائمه علیهم السلام با زبان و قلم معرفی زبانی امام عصر علیه السلام و به طور کلی بیان اعتقادات و احکام دینی، هر کدام به نحوی یاری کردن امام زمان علیه السلام محسوب می شود. انسان می تواند همۀ این وظایف را به قصد و نیت یاری رساندن به حضرت انجام دهد، تا خود را مصداق « ناصرنا بلسانه » - که امام صادق علیه السلام در معرفی هشام بن حکم فرمودند - قرار دهد و به اندازه دو سوم کارهای خوب بندگان پاداش ببرد. بنابراین کسی که از نعمت معرفت امام علیه السلام بهره مند شده است، به شکرانه این موهبت الهی باید با معرفی حضرتش به دیگران و به طور کلی تبلیغ صحیح و عمیق دین تا جائی که از دست او بر می آید، امام خود را تا حدی از غربت خارج گرداند.

وظیفه تبلیغ دین

هر فرد دین شناسی که در دینداری ثابت قدم باشد، وظیفه دارد به همان مقداری که از فقاهت نصیب برده است، تبلیغ دین کند تا افراد دیگر نیز در مسیر دین شناسی قرار گیرند. در غیر این صورت در مقابل خدای جل جلاله و امام زمان خویش علیه السلام مسؤول است و مورد مؤاخذه قرار می گیرد که چرا شکر نعمتِ دین شناسی را با انتشار آن ادا

ص: 379

نکرده است.

افراد جاهل اگر در عدم معرفت خویش کوتاهی کرده و مقصر باشند استحقاق مؤاخذه و عقوبت پیدا می کنند. ولی خداوند عزّوجلّ، قبل از این که از جاهل مقصر بپرسد، افراد عالم را مورد پرسش قرار می دهد که چرا علم خود را منتشر نکرده اند.

امام صادق علیه السلام در روایتی به سنگینی وظیفه دین شناسان تصریح فرموده اند:

قَرَأْتُ فى كِتابٍ عَلى عَلَيهِ السَّلامُ: إِنَّ اللهَ لَمْ يَأْخُذْ عَلَى الْجُهَالِ عَهْداً بِطَلَب العِلْم حَى أَخَذَ عَلَى الْعُلَماءِ عَهْداً بِبَذْلِ الْعِلْمِ لِلْجُهَال. (1)

در کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام خواندم که خدا بر نادانها پیمانی برای طلب علم نگرفته است، مگر بعد از این که از دانشمندان برای بذل علم به نادان ها عهد گرفته است.

جاهلان وظیفۀ کسب دین دارند ولی عالمان در درجهٔ اوّل و قبل از آنها موظف هستند که غیرت دینی داشته باشند و با احساس مسؤولیت به تبلیغ دین بپردازند ،عالمان نباید دور خود و دوستانشان خط کشیده و به مجالس خصوصی خویش اکتفا کنند. بلکه باید برای دین دل بسوزانند و مخلصانه به تبلیغ آن بپردازند و اگر به این وظیفه مهم خویش اهتمام کنند، خداوند تعالی اجر و پاداش بسیاری به ایشان ارزانی می دارد.

امام باقر علیه السلام در بیان فضیلت فرد دین شناسی که به تبلیغ دین می پردازد، فرموده اند:

عالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عابِدٍ. (2)

عالمی که (دیگران) از علمش بهره مند شوند از هفتاد هزار عبادت کننده برتر است.

وظیفۀ تبلیغ دین، منحصر به قشر خاصی از افراد نیست، بلکه هر کس در هر لباسی و هر شغلی که باشد - می تواند به همان اندازه ای که فقاهت دینی دارد با عمل و کلام خویش به گسترش دین همت گمارد. اگر کسی حتی یک روایت از اهل بیت علیهم السلام آموخت، می تواند آن را به دیگران نیز ابلاغ کند و آنها را از علم خود - به اندازه همان یک روایت - بهره مند گرداند. بدین ترتیب هر عالمی به نسبت علم خویش، می تواند با ارشاد دیگران به ثواب تبلیغ دین دست یابد.

ص: 380


1- اصول کافی /کتاب فضل العلم / باب بذل العلم / حديث 1
2- اصول كافى /كتاب فضل العلم / باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء/ح 8

امام باقر علیه السلام مژده داده اند که ثواب انتشار علم دین برتر از عمل هفتاد هزار عابد است. باید توجه داشته باشیم که سخن اهل بیت علیهم السلام حجت است و در کلام ایشان مبالغه نیست. لذا این بشارت جای تأمل بسیار دارد چرا که فرد دین شناس با اعتقاد به وعده امام علیه السلام می تواند به تجارت پر سودی دست زند و بدین وسیله زندگی جاوید خویش را تأمین سازد.

معاوية بن عمار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:

رَجُلٌ راوِيَةٌ لِحَديثِكُمْ يَبْتُ ذَلِكَ فِي النّاسِ وَيُشَدِّدُهُ في قُلُوبِهِمْ وَقُلُوبِ شيعَتِكُمْ، وَ لَعَلَّ عابداً مِنْ شيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرّوايَةُ، أَيُّهُما أَفْضَلُ؟

شخصی حدیث شما را زیاد نقل می کند و در میان مردم نشر می دهد و آن را در دلهای مردم و شیعیان شما استوار و محکم می کند. و چه بسا عابدی از شیعیان شما این گونه روایت نمی کند، کدام یک برتر هستند؟

قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ الرّاوِيَةُ لِحَديثِنا يُشَدِّدُ بِهِ قُلُوبَ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عابد. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که احادیث ما را بسیار نقل می کند و با آن دلهای شیعیان را محکم می سازد، از هزار عبادت کننده بهتر و با فضیلت تر است.

متأسفانه بسیاری از شیعیان، حتی زمانی که بخواهند دنبال دین شناسی بروند به روایات اهل بیت علیهم السلام- آن چنان که شایسته است - مراجعه نمی کنند و دلهای آنها به وسیلۀ احادیث محکم نمی شود. حتی در میان بسیاری از تحصیل کرده ها، حدیث چندان طرفدار ندارد، چرا که نسبت به جایگاه آن در علم دین، جاهل هستند (2) و طعم کسب علم از مکتب اهل بیت علیهم السلام را نچشیده اند. لذا هر کس پایه های اعتقاد به حدیث را در میان-

ص: 381


1- اصول کافی/ کتاب فضل العلم / باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء / حدیث 9
2- معمولاً به محض این که سخن از مراجعه به احادیث مطرح می شود برخی شبهات بی اساس را ناآگاهانه در باب سندیت حدیث و گاهی هم دلالت آن به میان می آورند. اما اگر با عمل به توصیه خود اهل بيت علیهم السلام ، تحمّل حدیث را داشته باشند و مانند بسیاری از امور دیگر برای تحقیق و جستجو در امر دین، نیم نگاهی به علم حدیث بیندازند می فهمند که چقدر در حق خویش ظلم نموده اند و خود را از منبع علم حقیقی محروم ساخته اند. در این زمینه می توانید به بخش سوم کتاب «گوهر قدسی معرفت» از همین نویسنده مراجعه نمائید.

دلهای شیعیان محکم کند باب علم دین را به روی آنها گشوده است.

امام صادق علیه السلام به تحکیم «قلوب شیعیان» نسبت به احادیث تأکید فرموده اند و به وصف تشیع تصریح کرده اند. معلوم است که حتی این عده که جزء اقلیت امام شناس هستند - برای پی بردن به اهمیت احادیث اهل بیت علیهم السلام به تبلیغ و آموزش نیاز دارند. و هر کس به اندازۀ علمی که در این زمینه دارد، باید غیرت به خرج دهد و دیگران را مطلع سازد و بدین ترتیب از ثواب بسیار این عمل نیز بهره مند گردد.

تبلیغ امر دین در زمانی که صاحب اصلی آن در زندان غیبت اسیر است، اهمیت بیشتر دارد. چرا که شیعیان سرگردان در این دوره یتیمانی هستند که در غیاب پدر دلسوز خویش ممکن است دچار هر گونه انحراف و حیرت .... شوند. در چنین زمانی، هر کس به نوعی در دستگیری از یتیمان آل محمد صلی الله علیه و اله ، بکوشد، قطعاً از ثواب بسیاری بهره مندی گردد، چرا که آنها یتیمان نیازمند به تعلیم و تربیت والدین هستند که با غیبتِ وليّ خویش از دسترسی عادی به منبع علم محروم شده اند. اینان در فقدان مربی خویش چاره ای ندارند جز این که با توسل و طلب یاری از امام زمان علیه السلام به تفقه در دین بپردازند، تا از امتحان سختِ دینداری در زمان غیبت سربلند و پیروز بیرون آیند.

امام حسن عسکری علیه السلام آخرین ولی شیعیان قبل از غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بوده و آنها را در معرض مصیبت بزرگی می دیدند و می دانستند که چه امتحان بزرگی در پیش روی آنها قرار دارد. آن امام همام، توصیه های فراوان در باب تشویق به تعلیم و دستگیری از ضعیفان شیعه - خصوصاً در غیبت امام زمان علیه السلام- فرموده اند. با رجوع به کتب روائی می بینیم که حدود 90% این احادیث از زبان حضرتش و یا به واسطهٔ ایشان روایت نقل شده است و این مسألۀ برای دوستان امام عصر علیه السلام بسیار جای تأمل دارد.

امام حسن عسکری علیه السلام از امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل فرموده اند:

فقيه واحِدٌ يُنْقِذُ يَتِياً مِنْ اَيْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِينَ عَنّا وَ عَنْ مُشاهَدَتِنا بِتَعْلِيم مَا هُوَ مُحْتاجُ إِلَيْهِ، أَشَدُّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَلْفِ عابد، لأَنَّ الْعابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفْسِهِ فَقَط ، وَ هذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفْسِهِ ذاتُ عِبادِ اللهِ وَ اِمائِهِ لِيُنْقِذَهُمْ مِنْ يَدِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ،

ص: 382

فَذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللهِ مِنْ أَلْفِ الْفِ عابِدٍ وَ الْفِ الْفِ عابِدَةٍ . (1)

یک دین شناس که یکی از یتیمان ما را که از ما بریده است و ما را نمی بیند با تعلیم آنچه نیازمند آن است نجات دهد تحمّلش برای شیطان، از هزار عابد سخت تر است. زیرا همت عابد، فقط خودِ اوست. اما همت آن فقیه غیر از خودش بندگان و کنیزان خدا هستند برای این که آنها را از دست ابلیس و سرکشانی که از او پیروی می کنند نجات دهد و این عمل نزد خدا از (عمل) یک میلیون مرد و یک میلیون زن عبادت کننده بهتر است .

البته در زمان امام هفتم علیه السلام هم کسانی بوده اند که به ایشان دسترسی نداشته اند. خصوصاً این که ایشان مدت زیادی از عمر خویش را در زندان گذرانده اند و از این جهت، حضرت مهدی علیه السلام با ایشان شباهت دارند. لذا دین شناسان را به تبلیغ دین تشویق فرموده اند و با وجود این که توجه ایشان به ارزش عبادت و اعمال عبادی پوشیده نیست، همّت بر دستگیری از محتاجان در امر دین را بسیار ارزشمندتر از سایر عبادات شمرده اند.

بنابراین - خصوصاً در زمان دوری از امام معصوم علیه السلام- جا دارد که هر کس بیندیشد که چگونه می تواند به این عمل ارزشمند اهتمام ورزد تا در دنیا و آخرت به درجات رفیع دست یابد. همان طور که در توصیف یاران امام زمان علیه السلام آمده است:

طوبى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ طُوبى لِمَنْ قالَ بِهِ يُنْجِيهِمُ اللهُ بِهِ مِنَ الهَلَكَةِ، وَبِالْإِقْرارِ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَبِجميع الأئمة، يَفْتَحُ اللهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ، مَثَلُهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَثَل المشك الْمِسْكَ الَّذى يَسْطَعُ ريحُهُ لا يَتَغَيَّرُ اَبَداً، وَ مَثَلُهُمْ فِي السَّماءِ كَمَثَلِ الْقَمَرِ المُنير الذى لا يطق نُورُهُ أَبَداً. (2)

خوشا به حال کسانی که امام زمان علیه السلام را دوست دارند (3) ، و خوشا به حال کسانی که به

ص: 383


1- بحار الانوار / ج 2 / كتاب العلم / ص 5/ ح 9
2- عيون اخبار الرضا علیه السلام / ج 1 /ص 63
3- در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام، طوبی به عنوان درختی در بهشت وصف شده که ریشه آن در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام است و در خانه هر یک از مؤمنان شاخه ای از آن وجود دارد. (کمال الدين / ج1/ باب 33 /ح 55 ). لذا جمله اول را می توان چنین ترجمه کرد: درخت بهشتی طوبی برای کسانی است که.... تا آخر حدیث.

ایشان اعتقاد دارند. خدا آنها را به سبب آن حضرت از هلاکت (بی دین شدن) نجات می دهد و به سبب اقرار و اعتراف به خدا و رسول و تمام امامان علیهم السلام ، خدا بهشت را برایشان می گشاید. مَثَل آنها در زمین مَثَل مُشک است که بو خوش آن همه جا پخش می شود ولی خودش از بین نمی رود. مَثَل آنها در آسمان مَثَل ماه تابان است که نور آن هرگز خاموش نمی شود.

یاوران امام زمان علیه السلام باید مانند مشک باشند که بوی خوش امامشان از آنها استشمام شود. یعنی کسانی که در شعاع وجود آنها قرار می گیرند عطر معرفت امام به مشامشان برسد و بدین ترتیب معرفت امام زمان علیه السلام را منتشر سازند. یاوران امام غریب علیه السلام باید مانند ماه به درخشند و هرگز سختی های دوران غیبت، نورِ وجود آنها را خاموش نسازد و باید تا روزی که خورشید ولایت جلوه نماید دیگران را از ماه وجود خود بهره مند سازند.

دفاع فرهنگی از دین

دوستدار اهل بیت علیهم السلام یا نیت و اعتقادش این است که باید امام زمان علیه السلام را در زمان غیبت یاری کند. از این رو نمی تواند نسبت به هجوم و تعرّض به حریم امامش بی تفاوت باشد، چرا که حریم امام عصر علیه السلام حریم دین است. پس یکی از بهترین مصادیق یاری امام غریب علیه السلام، دفاع از اعتقادات اصیل تشیّع، مقابله با هجوم مخالفان شیعه و پاسخگویی به شبهات دشمنان امام زمان علیه السلام و در زمان غیبت ایشان است. مقابله با دشمنان اهل بیت علیهم السلام به معنای دفاع فرهنگی از دین و امام زمان علیه السلام است. چرا که در زمان غیبت، مرزهای عقیدتی شیعه بسیار مورد حمله قرار می گیرد و برای مقابله با ترویج باطل، هر زن و مرد شیعه باید مجهز شود هر کس اگر غیرت دینی داشته باشد در اطراف خویش زمینه هایی برای دفاع از دین می یابد. پس باید با صرف وقت و سرمایه و زحمت و.... . در امر دین تفقه کند و خود را به علمی مجهز سازد که بتواند با آن پاسخ دشمن را بدهد هم و غم او دفاع از حریم امام زمان علیه السلام باشد و برای انجام این وظیفۀ خویش احساس مسؤولیت کند، یعنی از لحاظ علمی و تبلیغی آن قدر خود را قوی سازد که دشمنان در حضور او جرأت -

ص: 384

عرض اندام و اظهار شبهه به خود ندهند

در میان شیعیان وجود مردان و زنانی ضرورت دارد که مرزبان تشیع باشند و با پشتوانه علمی ،خود باعث دلگرمی ضعفای شیعه گردند برای رسیدن به این درجه از تفقه در اعتقادات، باید زحمت زیادی کشید و تحمل رنج هایی را بر خود هموار کرد. در زمان غیبت صاحب دین که جوانان و حتی افراد با تجربه در انواع دامهای روشنفکر خوانده شدگان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام گرفتار می شوند ضرورت وجود چنین افرادی به خوبی محسوس است.

شیعیان دلسوز و کسانی که از غربت امام زمان علیه السلام رنج می برند، باید جستجو کنند که سنگر تشیّع و امام زمان علیه السلام از کجا لطمه خورده و چگونه در معرض خطر واقع شده است، تا با تفقه و بصیرت در دین بتوانند در مقابل انحرافات ایستادگی کنند و در این تلاش و کوشش نیت و همتی جز کسب رضایت خدا و امام زمان علیه السلام نداشته باشند، و به خوش آمدن یا عدم رضایت غیر ایشان اهمیتی ندهند.

وصف یاران حضرت مهدی از زبان امام عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی دلهای دوستان امام زمان علیه السلام را به پرندگانی تشبیه فرموده اند که به سوی آشیان خویش پر می کشند و در ادامه می فرمایند:

هُمْ مَعْشَرٌ يَطلُعُونَ بِمَخائِل الذِلَّةِ وَالاِسْتِكانَةِ، وَ هُم عِنْدَ اللهِ بَرَرَةٌ أعزاء عِنْدَاللّهِ أَعِزّاءُ.

اینها نزد خدا نیکو کردار و محترم هستند، اما به گمان دیگران خوار و حقیر به نظر می آیند.

«مخائل» جمع «مخیله» به معنای «مظنه » یعنی محل ظن و گمان است .یاوران امام زمان علیه السلام ممکن است در معرض عزّت و احترام دیگران نباشند، بلکه برعکس شاید مردم دربارۀ آنها خیال ذلّت و خواری کنند، به تعبیر دیگر آنها در چشم مردم خیلی بزرگ نیستند، چون نخواسته اند که خودشان را مطرح کنند، اما در پیشگاه خدای متعال، عزیز و محترم هستند.

يَبْرُزُونَ بِأَنْفُسِ مُختَلَةٍ مُحْتاجَةٍ، وَ هُمْ أَهْلُ الْقَنَاعَةِ وَ الْاِعْتِصَامِ

ص: 385

آنها به صورت افراد علیل و فقیر آشکار می شوند، در حالی که اهل قناعت و اعتصام به خدا هستند.

اینان در ظاهر فقیر و دردمند به نظر می رسند، ولی در واقع اهل عافیت هستند. چشم طمع به کسی ندارند و تنها نقطهٔ پناه و دستگیری شان خداست.

إسْتَنْبَطُوا الدِّينَ فَوازَرُوهُ عَلَى مُجَاهَدَةِ الْأَصْدَادِ .

دین را استنباط می کنند و از طریق مجاهده با دشمنان به یاری آن اقدام می کنند. استنباط در لغت یعنی کندن چاه و بیرون آوردن آب از آن به وسیلهٔ دلو یاسطل. یاران امام عصر علیه السلام توانایی استنباط دین را دارند. یعنی می توانند با تلاش و کوشش علمی به عمق آن برسند، و معارف دینی را از ریشه و پایه (منابع اصلی آن) به دست آورند. این همان فقاهتی است که توانایی بررسی و تجزیه و تحلیل مسائل دینی را به انسان می دهد.

یاران امام عصر علیه السلام با ابزار فقاهت و از طریق مجاهدهٔ علمی با دشمنان دین آن را یاری می نمایند. البته توجه داریم که مجاهده به آمادگی نیاز دارد. ورود به میدان بحث بدون تجهیز قبلی امکان ندارد. یک جنگجو برای پیکار در میدان جنگ باید دورهٔ آموزش نظامی ببیند. و اگر بدون آمادگی وارد جنگ شود نه تنها به خودش بلکه به همرزمانش نیز جفا کرده است. اگر انسان برای مبارزه در جهاد فرهنگی نیز کسب مهارت نکند، هم خودش و هم دیگران را به خطر می اندازد.

امام حسن عسکری علیه السلام در ادامه روایت یاد شده می فرمایند:

خَصَّهُمُ اللهُ بِاحْتِمَالِ الصَّيْم في الدُّنْيا لِيَشْمُلَهُمْ بِاتِّساع الْعِزَّ في دارِ الْقَرارِ وَجَبَّلَهُمْ عَلى خَلائِقِ الصَّبْرِ لِيَكُونَ لَهُمُ الْعاقِبَةُ الحُسْنى. (1)

خدا آنها را به تحمل کردن ظلم و ستم در دنیا اختصاص داده است، برای این که ایشان را مشمول عزّت وسیع در آخرت قرار دهد. خداوند ویژگی صبر را در سرشت آنها قرار داده است، برای این که فرجام نیکو، از آن ایشان باشد.

از آن جا که خدای مهربان مؤمنان را دوست دارد گاهی آنها را به یک سلسله بلایا

ص: 386


1- كمال الدين / ص 448 و 449

مبتلا می کند و در دنیا مظلوم واقع می شوند. مثلاً به آنها تهمت زده می شود یا تحقیر می شوند یا حقی از آنها ضایع می شود و... البته بدون آن که خودشان به این مظلومیت راضی باشند و از سر خشنودی زیر بار ظلم بروند اما خدای عزوجل می خواهد آنها بدین وسیله ترقی یابند و مقرّب درگاه الهی شوند. لذا آنها را از این بلایا خارج نمی سازد و در نتیجه نزد خدا عزیزتر می شوند. در آخرت که پرده ها کنار رفت، معلوم می شود که اینها رستگاران واقعی هستند.

خداوند متعال فطرت این افراد را با صبر، عجین ساخته است. اینان با مجاهدت دین و تحمل سختی ها و ظلم های دنیا سرانجام عاقبت به خیر می شوند و به احسن وجه، نتیجه عمل خویش را می بینند.

نشانه دینداری و پیوند با امام عصر علیه السلام این نیست که انسان در زندگی هیچ ناملایمتی نداشته باشد و هیچ ظلم و ستمی به او صورت نگیرد. نباید تصوّر کرد که هر کس ارتباط و اتصال با امام زمان علیه السلام داشته باشد، دیگر هیچ درد و ناراحتی نباید پیدا کند.

خدای متعال گاهی برای این گونه کسان سختی و بلا مقدر می کند تا خالص تر شوند و به مقامات بالاتری برسند. از طرفی همواره باید توجه داشته باشند که دنیا محل آرامش نیست و انسان برای خوش گذرانی به دنیا نیامده است. بنابراین باید با تحمل سختی های دوران غیبت در دین ثابت قدم بماند.

احتجاج با مخالفان امام علیه السلام

کسانی که خداوند سبحان آنها را از هلاکت در زمان غیبت نجات بخشیده است، باید برای شکر این نعمت الهی احساس مسؤولیت نمایند و دست دیگران را هم بگیرند، تا رایحه خوش معرفت امام علیه السلام به مشام آنها هم برسد.

اگر کسی واقعاً دوستدار امام زمان علیه السلام،باشد حقیقتاً علاقمند است که دوستداران حضرتش زیاد شوند چنین کسی غربت محبوب خویش را به هیچ قیمتی نمی پسندد. لذا افزونی شمار یاوران امام عصر علیه السلام برای او اهمیت بسیار دارد و از آن لذت می برد. از این رو هرگز از تربیتِ امام شناس واقعی دریغ نمی ورزد خداوند متعال نیز در مقابل عمل -

ص: 387

آنها که افضل اعمال است، بهترین پاداش های خویش را به ایشان ارزانی می دارد.

امام حسن عسکری علیه السلام از قول امام رضا علیه السلام می فرمایند:

أَفْضَلُ مَا يُقَدِّمُهُ العَالِمُ مِنْ مُحِبّينا وَ مَوالينا أمَامَهُ لِيَوْمٍ فَقْرِهِ وفَاقَتِهِ وَ ذَلِهِ وَ مَسْكَنَتِهِ، أَنْ يُغيثَ في الدُّنْيا مِسْكيناً مِنْ مُحِبّينا مِنْ يَدِ نَاصِبٍ عَدُةٍ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ، يَقُومُ مِنْ قَبْرِهِ وَ الْمَلائِكَةُ صُفُوفٌ مِنْ شَفيرِ قَبْرِهِ إلى موضع مَحَلِهِ مِنْ جِنانِ اللهِ، فَيَحْمِلُونَهُ عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ وَ يَقُولُونَ: طُوبَاكَ طُوبَاكَ يا دَافِعَ الْكِلابِ عَنِ الأَبْرارِ وَ يَا أَيُّهَا الْمُتَعَصِبُ لِلاَئِمَّةِ الأخيار. (1)

بهترین چیزی که یک عالم از دوستداران اهل ولایت ما، برای روز فقر و نیازمندی و خواری و بیچارگی خود پیش می فرستد این است، که در دنیا به فریاد بیچاره ای از دوستان ما که به دست دشمن خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله گرفتار است - برسد. چنین فردی (در قیامت) از قبرش بر می خیزد، در حالی که فرشتگان (خدا) برای استقبال از او از کنار قبرش تا جایگاهی که در بهشت های الهی دارد صف کشیده اند. پس او را روی بالهای خود می برند و به او می گویند خوشا به حال تو ای رد کننده سگها از خوبان و ای کسی که نسبت به امامان برگزیده تعصب داشته ای.

یکی از کارهای دشمنان اهل بیت علیهم السلام و بعضی از فریب خوردگان آنها، گرفتن غیرت دینی از شیعیان است،که تحت عناوین ظاهر فریبی همچون مسالمت دینی، مردم را به لاقیدی نسبت به مبانی محکم دینی و اعتقادی فرا می خوانند. به این ترتیب، کم کم بدعت های صریح و اساسی در دین رواج پیدا می کند و زشتی عمل آنها از بین می رود.

البته این گونه افراد که به قول امام رضاء علیه السلام مانند سگان به نیکان حمله می کنند، همیشه عنوان « غیر شیعه » ندارند. بلکه غالباً تحت عنوان دین و تشیع، اعتقادات صحیح را به بازی می گیرند و با کلام و قلم خویش به تشکیک در اصول اعتقادی می پردازند. غالباً هم عده ای خوش باور و بی سواد که واقعاً دنبال علم دین هستند کتابها و مقالات اینان را با علاقه و از روی غیرت دینی می خوانند و دچار تزلزل می شوند.

کسانی که خدای منان به آنها بهره ای از علم دین را عطا کرده و ثبات در دین دارند باید -

ص: 388


1- بحارالانوار / ج 2 / ص 11 / ح 21

با دقت و ظرافت و دلسوزی و بدون قصد و نظر شخصی به نیت یاری امام عصر علیه السلام، افراد صالح و ناآگاه را مطلع سازند. و از حضرت عاجزانه بخواهند که به آنها توفیق تبلیغ صحیح دین را عطا فرماید. مهم این است که معرفت امام زمان علیه السلام انواع عصاره همۀ دین است. بنابراین اگر کسی بخواهد با روش صحیح و اصولی دین را تبلیغ کند، باید به تبلیغ و معرفی امام زمان علیه السلام بپردازد، چرا که معرّفی صحیح ،ایشان معرفی کل دین است. باید از هر طریقی و با استفاده از همه توانایی ها به این امر مهم پرداخت و در مقابل هرگونه انحراف و کج فهمی ایستادگی نمود.

کسی که می خواهد در وادی حمایت و یاری امام زمانش قدم گذارد و ایشان را از جهت مقابله با دشمنانشان یاری کند، باید به ارزش و اهمیت کار خود، آگاه باشد، تا با قوّت قلب استوار و ثابت قدم در مقابل مشکلات این مجاهده ایستادگی نماید.

امام صادق علیه السلام ضمن ارائه یک دستورالعمل برای مقابله با دشمنان در بیان پاداش افرادی که به دفاع فرهنگی از دین می پردازند، فرموده اند:

مَنْ كانَ هَمُّهُ فى كَسْرِ النَّواصِبِ عَنِ الْمَسَاكِينِ مِنْ شيعَتِنا الموالينَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، يَكْسِرُهُمْ عَنْهُمْ وَيَكْشِفُ عَنْ تَخَازِيهِمْ وَيُبَيِّنُ عوراتهمْ وَيُفَجِّمُ أَمْرَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ، جَعَلَ اللهُ هَمَّهُ أَمْلاكَ الْجِنانِ فى بِناءِ قُصورِهِ وَ دُورِهِ يَسْتَعْمِلُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِنْ حُرُوفِ حُجَجِهِ عَلَى أَعْداءِ اللهِ أَكْثَرَ مِنْ عَدَدِ أَهْلِ الدُّنْيا أَمْلاكاً، قُوَّةُ كُلَّ وَاحِدٍ تَفْضُلُ عَنْ حَمْلِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ فَكَمْ مِنْ بِناء وَكَمْ مِنْ نِعْمَةٍ وَكَمْ مِنْ قُصُورٍ، لا يَعْرِفُ قَدْرَهَا إِلا رَبُّ الْعالَمين!. (1)

کسی که همتش این باشد که ناصبی ها (دشمنان اهل بیت علیهم السلام) را بشکند و شر آنها را از سر شیعیان و دوستان بیچاره ماکم کند و از آنچه نشانه رسوایی آنها است پرده برداری نماید و زشتی های آنها را آشکار کند و شکوه و جلال امر محمّد و آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم را نمایان سازد، خداوند همین همّتِ او را به دارائی های بهشتی برای ساختن قصرها و خانه هایشان تبدیل می کند، که به ازاء هر حرفی از حجّت هایش علیه دشمنان خدا بیش از دارائی های همۀ اهل دنیا از آنها استفاده کند.دارائی هایی که

ص: 389


1- بحار الانوار / ج 2 /ص 10/ح 19

توان هر یک از آنها بیش از (قدرت) حمل آسمانها و زمین است.

پس چه بسیار ساختمانها و چه بسیار نعمت ها و چه بسیار قصرهایی (خواهد داشت) که ارزش آنها را غیر از پروردگار مالک جهانها نمی داند.

به بیان امام صادق علیه السلام، این ثواب بزرگ که فقط خدای بزرگ قدر عظمت آن را می داند به کسانی تعلق می گیرد که بر شکستن ابهت علمی دشمنان اهل بیت علیهم السلام با همت گمارند، و شر آنها را از سر ضعفای شیعه کم کنند. بسیاری از دوستداران خالص و ارادتمندان واقعی اهل بیت علیهم السلام متأسفانه از فقاهت کافی در امر دین برخوردار نیستند. لذا در مقابل شبهات تاب مقاومت ندارند. بنابراین باید به آنها قوت قلب داد و به یاری آنها شتافت که ناصبی ها آنها را از پیشوایان برحق خود جدا نسازند.

به تعبیر امام صادق علیه السلام باید دشمنان دین را خُرد کرد، از این طریق که هم زشتی های آنها را به دیگران نشان داد و هم این که عقاید نادرست و مغرضانه آنها را معرفی نمود و بدین ترتیب موقعیت و منزلت آنها را نزد دیگران پائین آورد. بنابراین به هر وسیلهٔ مشروع باید از جنایات علمی و عملی و عیوب دشمنان اهل بیت علیهم السلام پرده برداری کرد تا خوار و رسوا شوند. شبهات آنها را پاسخ داد تا دیگران فریب نخورند. تمام این کارهای ارزشمند را با الهام و استمداد از علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام می توان انجام داد، تا از این طریق، عظمتِ علمی ایشان برای مردم واضح و روشن گردد و عزّت و سربلندی ایشان نزد شیعیان محفوظ ماند و ضعفاء شیعه نیز از خطر گمراهی مصون بمانند.

حفظ دین تا لحظه مرگ

یکی از مهم ترین نگرانی های اهل معرفت این است که بتوانند دین خود را تا لحظه مرگ حفظ نمایند و این تنها گوهر ارزشمند زندگی خویش را به سر منزل مقصود برسانند، تا در مواقف هولناک بعد از مرگ - خصوصاً شب اول قبر - بتوانند پاسخگوی اعتقادات خویش باشند. خدای متعال به کسانی که در راه حفظ و صیانت دین افراد می کوشند و عده فرموده است که در آن منزل خطرناک اعتقادات صحیح را خود به آنها تلقین نماید و آنها را به عالی ترین درجات بهشت برساند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دربارۀ این وعده الهی فرموده اند:

ص: 390

مَنْ قَوَىٰ مِسْكِيناً في دينِهِ ضَعِيفاً في مَعْرِفَتِهِ عَلَى نَاصِبٍ مُخالِفٍ فَأَفْحَمَهُ، لَقَنَهُ اللهُ يَوْمَ يُدلى فى قَبْرِهِ أَنْ يَقُولَ: اللَّهُ رَبِّي وَ مُحَمَّدٌ نَبِيّى وَ عَلِيٌّ وَلتِي، وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَ الْقُرْآنُ بَهْجَتي وَعُدَّتى، وَ الْمُؤْمِنُونَ إِخْوانى، فَيَقُولُ اللهُ: أَدْلَيْتَ بِالْحُجَّةِ، فَوَجَبَتْ لَكَ أَعالى دَرَجاتِ الْجَنَّةِ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يَتَحَوَّلُ عَلَيْهِ قَبْرُهُ أَنْزَهَ رِياضِ الجنة. (1)

کسی که فردی نیازمند در امر دینش و ناتوان در معرفتش را در مقابل دشمن تقویت کند و آن مخالف را محکوم نماید، روزی که او را در قبر می گذارند خدا به او تلقین می فرماید که بگوید الله، پروردگار من، حضرت محمد صلی الله علیه و اله وسلم پیامبر من، و حضرت علی علیه السلام، ولی من است و کعبه قبله من، و قرآن شادمانی (قلب) و ساز و برگ من و مؤمنان برادران من هستند. پس خداوند می فرماید: دلیل و برهان قاطع آوردی، پس به این سبب بالاترین درجات بهشت بر تو واجب شد. در این هنگام، قبرش به یکی از فرح بخش ترین باغهای بهشت تبدیل می شود.

بنابراین با حمایت از افراد ضعیف در برابر هجوم فرهنگی و اعتقادی دشمنان، می توان به حُسن عاقبت رسید و با ایمان کامل در پیشگاه پروردگار متعال محشور گشت.

حمایت از دین در برابر دشمنان

اکنون ما در زمان غیبت به سر می بریم که لزوم حمایت از حقوق امام غریب علیه السلام ،حفظ یاران حضرت از سقوط در گرداب گمراهی مشهودتر است. در زمانی که دینداری افراد در آن بسیار سخت توصیف شده است، مؤمنان نباید از هیچ گونه کوششی در راه حفظ دین خود و دیگر شیعیان دریغ کنند و باید مطمئن باشند که از این راه می توانند به

رضایت ولي نعمت خویش برسند.

خواندن شرح حال کسانی که در زمان ائمهٔ پیشین صلوات الله علیهم اجمعین، موفق به دفاع از حریم امام زمان خویش بوده اند سرمشق خوبی برای محرومین از درک حضور امام علیه السلام است.

ص: 391


1- بحار الانوار /ج 2 /ص 7 / ح 14

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام برای بعضی از اصحاب خود بیان فرموده اند: که عده ای از دوستان و محبان آل پیامبر صلی الله علیه و اله خدمت ایشان رسیده بودند و عرض کردند: ای پسر رسول خدا! ما یک همسایه ناصبی داریم که ما را آزار می دهد، برای ما دلیل می آورد که اولی و دومی و سومی بر امیرالمؤمنین علیه السلام ترجیح دارند و سخنانی می گوید که نمی دانیم چگونه جواب آنها را بدهیم و از پس آنها برآییم.

حضرت عسکری علیه السلام (به یکی از شاگردان خود) فرمودند:

سراغ جمعی که با این ناصبی هم عقیده هستند برو و خوب به حرفهایشان گوش بده. آنها از تو می خواهند که تو بحث کنی، پس تو هم وارد بحث شو و رئیس آنها را محکوم ساز و شوکت و عزت او را خُرد کن و با دلیل تند و تیزي او را در هم شکن و چیزی از آن حجت هایش باقی نگذار .

آن شاگرد (به محل مورد نظر) رفت. آنها هم جمع شدند و او با آنها بحث کرد و رئیسشان را ساکت نمود (او را محکوم ساخت) و آن چنان او را پیچاند که نفهمید در آسمان است یا در زمین.

اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام گفتند: ما آن قدر شادمان شدیم که کسی غیر از خدا اندازۀ آن را نمی داند و به همان اندازه که ما خوشحال شدیم آن فرد ناصبی و پیروان متعصب او ناراحت و غمناک شدند. وقتی خدمت آن حضرت برگشتیم، ایشان فرمودند:

إِنَّ الَّذى فِي السَّماواتِ مِنَ الْفَرَحِ وَ الطَّرَبِ بِكَسْرِ هَذَا الْعَدُوِّ لِلَّهِ، كَانَ أَكْثَرَ مِمّا كانَ بِحَضْرَتِكُمْ وَ الَّذى كانَ بِحَضْرَةِ إِبْلِيسَ وَ عُتاةِ مَرَدَتِهِ مِنَ الشَّيَاطِينِ مِنَ الحُزْنِ وَالْغَم اَشَدُّ مِمّا كانَ بِحَضْرَتِهِمْ وَلَقَدْ صَلّى عَلى هَذَا الْكاسِرِ لَهُ مَلائِكَةُ : السَّماءِ وَالحُجُبُ وَ الْكُرْسِيُّ. وَقابَلَهَا اللهُ بِالْإِجابَةِ، فَأَكْرَمَ إيابَهُ وَعَظَمَ ثَوابَهُ. وَلَقَدْ لَعَنَتْ تِلْكَ المَلائِكَةُ عَدُوَّ اللهِ الْمُكْسُورَ وَ قابَلَهَا اللهُ بِالْإِجَابَةِ، فَشَدَّدَ حِسَابَهُ وَ أَطالَ عَذابَهُ. (1)

آسمانیان به خاطر شکست دادن این دشمن خدا از شما خوشحال تر هستند و شیطان

ص: 392


1- بحار الانوار /ج 2 /ص 11 / ح 23

و اطرافیانش بیشتر از متعصبین و ناصبی ها ناراحت و غمناک هستند و ملائکه آسمان و حجابها و کرسی بر این کسی که دشمن امام علیه السلام را شکست داده، درود فرستادند. (خدا) صلواتِ ایشان را اجابت نمود و او را در بازگشت (از این مجاهده) احترام کرد و پاداش بزرگ به او عنایت فرمود و آن فرشتگان دشمن خدا را که شکست خورده بود لعنت کردند و خدا هم اجابت نمود. حساب او را سنگین و عذابش را طولانی کرد.

مقابله این شاگرد امام حسن عسکری علیه السلام با دشمنان دین و غلبه او بر آنها تا این حد باعث خوشحالی و مسرت ایشان گشت و این چنین دست پرورده خود را مورد تشویق قرار دادند و فضائل بسیاری برای عمل او شمردند.

امام زمان علیه السلام هم وقتی شاهد مقابله دوستان خویش با دشمنان دین شوند، آنها را به همین صورت مورد استقبال قرار داده و قلب مبارکشان شاد می گردد و برای آنها دعا می کنند. یکی از دعاهای آن حضرت برای کسانی که برای دفاع از دین خدا به مجاهده با دشمنان می پردازند چنین است:

وَاجْعَلْ مَنْ يَتَّبِعُنى لِنُصْرِةِ دينِكَ مُؤَيَّدِينَ، وَ فِى سَبِيلِكَ مُجَاهِدینَ، وَ عَلَىٰ مَنْ أرادَنى وَ أَرادَهُمْ بِسُوءٍ مَنْصُورينَ. (1)

(خدایا)! آن کسانی را که برای یاری دین تو، از من پیروی می کنند، تأیید فرما. و آنها را (از) مجاهدین در راه خود قرار بده و آنها را در مقابل کسانی که نسبت به من و ایشان نیت بدی دارند یاری فرما.

امام جواد علیه السلام نیز درباره فضیلت دفع دشمنان دین می فرمایند:

إنَّ عَدُوّاً مِنْ أعْدائِنَا التَّواصِبٍ يَدْفَعُهُ بِماتَعَلَّمَهُ مِنْ عُلُومِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، لَأَفْضَلُ، لَهُ مِنْ كُلّ مالِ لِمَنْ فُضَلَ عَلَيْهِ، وَلَوْ تَصَدَّقَ بِأَلْفِ ضعفة. (2)

اگر کسی به وسیلهٔ آنچه از علوم اهل بیت علیهم السلام، آموخته دشمنی از دشمنان ما را دفع کند برایش بهتر است از هر مالی که دیگری با داشتن آن بر او برتری پیدا کرده است، هر چند که هزار برابر آن را صدقه دهد.

ص: 393


1- منهج مهج الدعوات / ص 302
2- بحار الانوار /ج 2 / ص 11 / ح 22

در زمان غیبت باید بر توجه به مسائل دین همت گماریم و در این امر بین مرد و زن تفاوتی وجود ندارد، بلکه همه باید خود را مسؤول بدانند و آن را از مصادیق قطعی یاری امام زمان علیه السلام بدانند و به یاری حضرتش در راه تعلیم و تعلم علم دین امیدوار باشند.

مواردی از توجه خاص امام زمان علیه السلام و به مدافعان حضرتش - حتی در زمان غیبت کبری - پویندگان این راه را دلگرم می سازد. به عنوان نمونه به این قضیه که مربوط به علامه حلی (ره) است توجه شود.

سید شهید قاضی نورالله شوشتری در احوال آیت الله علامه حلی گفته است: که در بین اهل ایمان مشهور شده یکی از علمای اهل سنت که در بعضی فنون علمی استاد شیخ بود کتابی در رد مذهب شیعه امامیه نوشته بود و در مجالس آن را می خواند و مردم را گمراه می کرد ولی از بیم آن که مبادا علمای شیعه آن را رد کنند، آن کتاب را به کسی نمی داد که بنویسد علامه حلی دنبال راهی می گشت که آن کتاب را به دست آورد و رد کند ناچار علاقه استاد و شاگردی را وسیلهٔ درخواست کتاب قرار داد و چون آن شخص نخواست که یک باره دست رد به سینه او زند، گفت: سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم. علامه حلی آن زمان را غنیمت شمرد و کتاب را گرفت و به خانه برد که در آن شب از آن به قدر امکان بنویسد. چون به نوشتن آن مشغول شد و نیمی از شب گذشت، خواب بر او غلبه کرد. حضرت صاحب الامر علیه السلام پیدا شد و به علامه حلی فرمود: که کتاب را به من واگذار ، و تو بخواب چون علامه از خواب بیدار شد آن نسخه از کرامت صاحب الامر علیه السلام تمام شده بود. (1)

این حکایت به نقل دیگری در کشکول علی بن ابراهیم مازندرانی آمده است :

«علامه حلی کتابی را از یکی از علمای عامه (اهل سنت) خواست که از آن نسخه برداری کند ولی او آن کتاب را به علامه نمی داد تا این که کتاب را به شرط این که فقط یک شب نزد خود نگه دارد - به او امانت داد ولی نسخه برداری از آن زمانی بیشتر وقت می خواست علامه آن را به منزل آورد و شروع به نوشتن نمود. پس از

ص: 394


1- نجم الثاقب مرحوم نوری / باب 7 /حکایت 15 / با اندکی تغییر ادبی در متن.

نوشتن چند صفحه خسته شد. آنگاه دید مردی که به نظر اهل حجاز می رسید، وارد شد و سلام کرد و نشست و گفت ای شیخ شما خط کشی کن و من این اوراق را می نویسم شیخ برای او خط می کشید اما سرعت نوشتن آن بزرگوار به قدری زیاد بودکه شیخ به خط کشی اوراق نمی رسید. وقتی صبح شد، نوشتن کتاب به پایان رسیده بود و بعضی گفته اند که شیخ خسته شد و خوابید. و چون بیدار شد، کتاب را نوشته دید ». (1)

این داستان، یکی از مصادیقِ یاری امام عصر علیه السلام در زمان غیبت است. می بینیم کا چگونه تأییدات حضرت نسبت به عمل شیخ علنی شده است. در حالی که می دانیم علامه حلی در آن ش مشغول عبادت (به معنای رایج آن یعنی نماز و دعا و...) نبوده، بلکه سخنان باطل آن ناصبی را می نوشته تا مطلب را یاد بگیرد و دشمن را با آن محکوم کند. البته ثواب این عملش از سایر عبادات کمتر نبوده و می بینیم که مهر تأیید و رضایت حضرتش بر عمل او نمایان گشته است.

از این بحث نتیجه می گیریم که آشنایی با شبهات مخالفان تشیع و هياهوي دشمنانِ امام زمان علیه السلام و چگونگی جواب به آنها و احتجاج منطقی و صحیح، از مصادیق یاری به زبان است که به عناوین مختلف مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است. و دیدیم که ائمه علیهم السلام کسانی را که در این مسیر گام برداشته اند چگونه مورد تشویق قرار داده اند.

ص: 395


1- همان مدرک.

ص: 396

فصل چهارم: یاری امام عصر علیه السلام با عمل

اشاره

لازمه شکر عملی امام علیه السلام یاری ایشان با عمل است. هر کس در موقعیت و امکانات خود، باید برای یاری امامش بکوشد و با عمل خویش در حفظ و نگهداری و اداء حقوق این نعمت بزرگ تلاش کند و از همۀ امکانات و توانایی هایی خود در این زمینه بهره گیرد تا از این طریق به وظیفهٔ «نصرت» به « ید » که بالاترین درجۀ یاری اهل بیت علیهم السلام است - نائل شود و مشمول دعاهای خیر امام عصر علیه السلام قرار گیرد. « ید » به معنای «دست»، وسیلهٔ إعمال قدرت در انسان است و به هر کاری که انسان با هر یک از اعضاء و جوارحش انجام می دهد، اطلاق کار یدی می شود. مثلاً وقتی گفته می شود: « هر کاری از دستت بر می آید» انجام بده ، منظور از دست فقط یک عضو خاص بدن نیست، بلکه هر امکانِ عملی که در اختیار انسان قرار دارد و می تواند انجام دهد، مورد نظر است.

پس عبارت «ناصرنا بیده» به کسی گفته می شود که با عمل خویش اهل بیت علیهم السلام را یاری نماید، که شامل هرگونه عملی در جهت یاری ایشان می شود. با این توضیحات می توان گفت که از جهتی مهم ترین شکل یاری امام علیه السلام این است که انسان در خلق و خوی و رفتارهای فردی و اجتماعی هر چه بیشتر به رنگ ائمه علیهم السلام درآید و بتواند با عمل خویش به تبلیغ دین و یاری امام زمان علیه السلام بپردازد.

تبلیغ عملی دین

تبلیغ صحیح برای امام زمان علیه السلام تنها به وسیله زبان و قلم - مانند درس دادن و نوشتن -

ص: 397

عملی نمی شود، بلکه هر عملی که به نحوی حضرت را به دیگران شناسانده و نزد آنها محبوب سازد تبلیغ دین و امام عصر علیه السلام محسوب می شود.

اگر کسی بخواهد فقط به وسیلهٔ سخن و قلم تبلیغ کند - در حالی که عملش تصدیق کننده کلامش نباشد - غالباً اثر منفی دارد. لذا در مسئله تبلیغ دین، عمل، اثر بخش تر و مهم تر از سخن است و دیگران آن گونه که رفتار شخص را مبنا قرار می دهند به گفتارهایش توجه نمی کنند.

امام صادق علیه السلامتوصیه فرموده اند که :

كُونُوا دُعاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ الْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الاجْتِهادَ وَ الصدق و الْوَرَعَ. (1)

مردم را بدون بهره گیری از زبانهایتان دعوت به خوبی ها کنید، تا از شما کوشش در امر دین و صداقت و ورع ببینند.

اگر انسان همزمان با تبلیغ زبانی با انجام اعمال پسندیده دیگران را به دینداری دعوت کند، مسلماً در جذب افراد به سمت دین موفق تر خواهد بود؛ چرا که مردم، عموماً نحوه عملکرد مبلغین دین را بیشتر از سخنانشان مورد توجه قرار می دهند.

کسانی که از اعتقادات صحیح برخوردار هستند و به اهل بیت علیه السلام ارادت دارند، اگر مرتکب اعمالی شوند که مورد رضایت پروردگار نیست، در حقیقت موجبات سرزنش موالیان خویش را فراهم کرده اند.

امام صادق علیه السلام تأکید فرموده اند:

إيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً تُغَيَّرُ بِهِ، فَإِنَّ وَلَدَ السُّوءِ يُغَيْرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ. (2)

مبادا عملی انجام دهید که ما به آن سرزنش شویم زیرا فرزند خطاکار با عملش باعث سرزنش پدر خود می شود.

اگر از فرزندی عمل نادرستی سر بزند پدرش مورد نکوهش قرار می گیرد و دیگران به ولی او ایراد می گیرند که چرا او را درست تربیت نکرده است. ائمه علیهم السلام خود را به شیعیان خویش بسیار نزدیک می دانند و بسان پدر دلسوز عملکرد فرزندانشان را مورد

ص: 398


1- بحار الانوار /ج 71 / ص 7 / ح 8
2- بحار الانوار / ج 75 / ص 431 / ح 91

توجه قرار می دهند به طوری که اگر شیعیان مرتکب اعمال خطا شوند، از عمل آنها بسیار می رنجند اشتباهات دوستان خود را سبب ننگ و عار خویش می شمارند و از آنها توقع دارند که رفتارشان به گونه ای باشد که امام علیه السلام به آنها افتخار کند.

حضرت امام صادق علیه السلام در ادامۀ همان حدیث می فرمایند:

كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَلا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْاً. (1)

نسبت به کسی که منسوب به او هستید زینت باشید و باعث بدنامی و رسوایی او نباشید.

دوستداران اهل بیت علیهم السلام به اندازه ای که به ویژگی ولایت و محبت شناخته شده اند منسوب به ایشان هستند. بنابراین به خاطر افزودن به اعتبار ولی نعمتشان باید مراقب اعمال خویش باشند و نباید کاری کنند که موجبات سرشکستگی و بدنامی امام زمان علیه السلام فراهم شود، زیرا هر عملی که آنها انجام دهند دیگران آن را منسوب به آن حضرت می دانند. و اگر لغزشی در اعمال یا رفتار آنها مشاهده شود بدین وسیله امام علیه السلام را مورد طعن قرار می دهند. لذا ائمه معصومین علیهم السلام همواره به مناسبت های مختلف از شیعیان خود می خواستند که برای نگاهداری آبروی آنها نسبت به رفتار خود دقت بیشتری داشته باشند. آن پیشوایان هدایت، گاه به صراحت توضیح داده اند که دوست دارند شیعیانشان در میان مردم چگونه شناخته شوند.

امام صادق علیه السلام فرموده:اند

يا مَعْشَرَ الشيعَةِ إِنَّكُمْ قَدْ نُسِبْتُمْ إِلَيْنَا كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا شَيْئاً، كُونُوا مِثْلَ أَصْحَابِ عَلِيّ عَلَيهِ السَّلامُ فِي النّاسِ، إِنْ كانَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ لَيَكُونَ فِي الْقبيلَةِ، فَيَكُونُ اِمامَهُمْ وَ مُؤَذِنَهُمْ وَ صاحِبَ أَمَانَاتِهِمْ وَ وَدائِعِهِمْ. (2)

ای مردم شیعه شما منسوب به ما هستید. برای ما زینت باشید و مایه ننگ (ما) نباشید، مانند اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام باشید که اگر یکی از آنها در قبیله حضور داشت امام جماعت و اذان گو و امانتدار آنها می شد.

شیعیان اهل بیت علیهم السلام باید چنان رفتار کنند که میان مردم ممتاز و برجسته باشند و از -

ص: 399


1- بحار الانوار /ج 5/ص 431 / ح 91
2- بحار الانوار / ج 88 / ص 119 / ح 83

آنها به نیکی یاد شود تا جائی که در هنگام انتخاب پیش نماز یا اذان گو، او را بر دیگران ترجیح دهند و مایل باشند که امانت های خود را به او بسپارند.

به طور کلی شیعیان باید در عمل چنان سنجیده رفتار کنند، که باعث خوش نامي وليّ نعمت خود شوند نه این که مردم با دیدن رفتار آنها از دین، زده شوند و نسبت به خدای تعالی و امام عصر عجل الله تعالی فرجه در آنها بدبینی به وجود آید. لذا باید در برخورد با دیگران، آداب معاشرت را رعایت کنند و با توجه کردن به مسائل و مشکلات دیگران دلهای آنها را به سوی دین و امام زمانشان متمایل سازند.

امیرالمؤمنین علیه السلام با یک کافر ذمّی (1) (که حضرت را نمی شناخت) ملاقات نمود. و با هم همراه شدند. شخص کافر از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: شما کجا می روید؟ فرمودند: کوفه. وقتی به محلی رسیدند که مسیر آنها از هم جدا می شد، حضرت همراه او ادامه مسیر دادند؛ کافر ذمّی :گفت مگر شما نمی خواستید به کوفه بروید؟ حضرت علیه السلام فرمودند: بلی. کافر ذمّی :گفت از راه کوفه گذشتید، حضرت علیه السلام فرمودند: بله می دانم، کافر :پرسید اگر می دانید چرا با من می آیید؟ حضرت علیه السلام فرمودند:

هذا مِنْ تمام حُسن الصُّحْبَةِ أَنْ يُشَيّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَيئَةٌ إِذا فارَقَهُ، وَكَذَلِكَ أَمَرَنَا نَبِيُّنا صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم.

از چیزهایی که مصاحبت خوب را کامل می کند، این است که انسان همراه و مصاحب خود را هنگام جدائی، مدت زمان کمی بدرقه کند و پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم به ما این چنین دستور داده اند.

ذِمّی گفت: آیا واقعاً پیامبر شما این گونه دستور داده اند؟ حضرت علیه السلام فرمودند: بلی. ذِمّی گفت:

لا جَرَمَ إِما تَبِعَهُ مَنْ تَبِعَهُ لِأَفْعَالِهِ الْكَرِيمَةِ، فَأَنَا أُشْهِدُكَ أَنّ عَلَى دِينِكَ. (2)

ص: 400


1- کافر ذمّی یعنی: کافر اهل کتاب که با پذیرش شرایط « ذمه » اجازه می یابد در جامعه اسلامی زندگی کند و مال و جانش محترم باشد. شرایط اهل ذمه در کتب فقهی ذکر شده است.
2- اصول كافى كتاب العشرة / باب حُسْنِ الصَّحَابَةِ وحَقِّ الصّاحِبِ في السفر / ح 5

به طور مسلم کسانی که از او پیروی کرده اند به خاطر همین کارهای بزرگوارانه او بوده است. پس من هم شهادت می دهم که بر دین تو هستم. آن مرد با امیرالمؤمنین علیه السلام به کوفه بازگشت و وقتی ایشان را شناخت، مسلمان شد.

شیعیان می توانند با برخورد مناسب خود، تشیّع و امام زمان خویش را درست معرفی کنند. و هر کس در سطح جامعه و محل کار و حداقل در خانواده خود - می تواند از این طریق به تبلیغ دین و معرفی امام علیه السلام بپردازد.

پیام امیرالمؤمنین علیه السلام به شیعیان

هر کسی که امیرالمؤمنین و فرزندانش علیهم السلام را امامان خویش می داند باید در عمل نیز به ایشان اقتدا کند و با روش ایشان دیگران را به دین دعوت نماید.

حضرت علی علیه السلام فرموده اند:

الأوَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُوم إماماً يقتدى بِهِ وَيَسْتَضى بِنُورِ عَلِمْهِ. الا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اَلَاوَاِنَّ اكْتَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطَمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا إِنَّكُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَلَكِنْ أعينُونى بِوَرَعِ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِنْةٍ وَسَداد. (1)

بدانید هر مأمومی امامی دارد که به او اقتدا می کند و از علم او نور می گیرد. آگاه باشید که امام شما از دنیای خود به دو جامه کهنه و از غذا به دو قرص نان اکتفا کرده است. بدانید که شما نمی توانید این گونه باشید اما با ورع و اجتهاد و عفت و استقامت در راه راست مرا یاری کنید.

البته ما نم یتوانیم مثل امیر مؤمنان علیه السلام زندگی کنیم. ولی می توانیم به ایشان اقتدا کنیم و بکوشیم اهل دنیا نشویم کششها و جذبه های دنیا بسیار زیاد است و معمولاً انسان را به خود مشغول می سازد و او را از هدف اصلی خود باز می دارد.

کسانی که می خواهند دنباله رو امیرالمؤمنین علیه السلام ،باشند باید توجه کنند که قطعاً نمی توانند همۀ امکانات دنیا را برای خود فراهم آورند و در عین حال دلبستگی به آنها پیدا نکنند هرگز چنین نیست و هر کس خود بهتر می داند که دنیا چقدر برایش اهمیت

ص: 401


1- نهج البلاغه فیض الاسلام نامه 45

دارد. به ویژه در مواردی که بین امکانات مادی و امور معنوی تعارضی پیش آید که لازم شود یکی فدای دیگری گردد. مثلاً برای تبلیغ دین یا حل مشکل یکی از اهل ایمان لازم بیاید که چیزی از توانائی های مادّی شخص مصرف شود. در آن صورت میزان تعلق انسان به دنیا خوب محک می خورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام از ما کمک خواسته اند که ایشان را با عمل خود یاری کنیم و با ارائه شیوه یاری رساندن به ما توصیه فرموده اند که اجتهاد و ورع و عفت و ثبات در راه راست را پیشه خود سازیم.

اگر کسی می خواهد در راه یاری امام زمان علیه السلام قدم بردارد، نمی تواند از این مسائل غافل باشد.

حُسن معاشرت با مردم

امام صادق علیه السلام در سفارش خود به یکی از یارانشان چنین فرمودند:

اِقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرى أَنَّه يُطِيعُنى مِنْهُمْ وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِيَ السَّلامَ. وَأُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْوَرَع فِي دِينِكُمْ وَالأجتهادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أداء الأمانة وَ طُولِ السُّجودِ وَحُسْنِ الْجُوارِ ، فَبهذا جاءَ مُحَمَّدٌ صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم. اَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلى مَنِ اثْتَمَنَكُمْ عَلَيْها بَرّاً اَوْفاجِراً... صِلُّوا عَشائِرَ كُمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَاَدُّوا حُقُوقَهُمْ.

به هر کس از شیعیان که می بینی از من اطاعت می کند و سخنان مرا می پذیرد، سلام برسان و (بگو) من شما را به تقوی و ورع در دین خود سفارش می کنم و این که برای خداکوشش کنید راستگو باشید، اداء امانت کنید سجده های طولانی کنید و همسایه نیکو باشید که پیامبر صلی الله علیه و اله، این احکام را آورده اند. امانت هر کس را خوب یا بد، که شما را امین دانسته است به او برگردانید.... با بستگان خود، ارتباط و رسیدگی داشته ،باشید بر جنازه های آنها (اهل سنت) حاضر شوید به عیادت بیمارانشان بروید و حقوق آنها را ادا کنید.

شیعیان در هر موقعیتی که قرار دارند باید این گونه نکات اخلاقی و شرعی را رعایت

ص: 402

کنند. آلودگی های محیط اطراف نباید مسؤولیت ها را از یاد آنها ببرد. حتی اگر کار نادرستی در جامعه شایع شد دوستان اهل بیت علیهم السلام نباید گسترش یافتن آن گناه را مجوّز عمل خویش قرار دهند، بلکه همواره باید با پیشه کردن تقوا و ورع، خود را از آفات مختلف اخلاقی و دینی مصون دارند. رعایت برخی از مسائل اخلاقی بر دیگران اثر به سزائی می نهد. مثلاً خوب همسایه داری کردن پیوند با بستگان و رسیدگی به آنها راست بودن در گفتار و کردار و امانتدار بودن، عملاً تبلیغ تشیع و یاری امام زمان علیه السلام به حساب می آید. حتی نسبت به افراد غیر شیعه، رعایت آدابی همچون شرکت در تشییع جنازه هایشان و عیادت از بیماران آنها باعث می شود که به تشیع علاقه مند شوند.

هر چند که شیعیان به عنوان وظیفهٔ قلبی هیچ گاه از تبری نسبت به دشمنان ائمه علیهم السلام غافل نمی شوند ولیکن حقوق غیر شیعه را باید ادا کنند و باید رفتارشان به گونه ای باشد که افراد غیر معتقد را جذب نماید. در زمان امام صادق علیه السلام اکثریت جامعه را اهل سنت تشکیل می دادند و لذا سفارشات حضرتش برای خوش بینی آنها نسبت به شیعیان آن زمان بسیار مؤثر و لازم بود.

در جامعه ای که اکثر قریب به اتفاق مردم، شیعه و دوستدار اهل بیت علیهم السلام هستند عمل به این سفارشات ضرورت بیشتری دارد در این میان کسانی که نسبت و ارتباطشان با اهل بیت علیهم السلام بیشتر از دیگران است، عملاً آموزگار مکتب و روش ائمه علیهم السلام هستند و انتظار طبیعی و بجای مردم از آنها این است که در عمل تبلیغ کننده راه و مرام امام زمان علیه السلام باشند.

اینها باید به گونه ای رفتار کنند که دیگران با دیدنِ حُسنِ خُلق و صداقت و ورع آنها تربیت صحیح در مکتب اهل بیت علیهم السلام را ببینند و چنین بیندیشند که اینها به دلیل ارتباط و نسبت با ائمه علیهم السلام ، چنین خُلق و خویی پیدا کرده اند و این باعث می شود که علاقه آنها به مکتب اهل بیت علیهم السلام بیشتر شود و کم کم به ایشان روی آورند.

امام صادق علیه السلام در ادامه روایت فوق فرموده اند:

فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فِي ِدينِهِ وَ صَدَقَ الحديث وَأَدَّى الأمانَةَ وَحَسُنَ

ص: 403

خُلْقَهُ مَعَ النَّاسِ، قيل: هذا جَعْفَرِيٌّ، فَيَسُرُّنى ذلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَى مِنْهُ السُّرورُ، وَ قيلَ: هذا أَدَبُ جَعْفَرٍ؛ وَ إِذا كانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ، دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وَعَارُهُ، وَ قِيلَ: هذا أَدَبُ جَعْفَر. (1)

اگر یکی از شما اهل ورع در دینش و صداقت در گفتار و اداء امانت باشد، و با مردم اخلاق نیکو داشته باشد می گویند او جعفری است. این مطلب مرا خوشحال می سازد و از او مسرور می شوم و می گویند این تربیت شده جعفر علیه السلام است. و اگر چنین اخلاق و رفتاری نداشته باشد در آن صورت گرفتاری و ننگ او به من نسبت داده می شود و می گویند این است تربیت جعفر علیه السلام!

در پایان حدیث، امام صادق علیه السلام قسم یاد می کنند که پدرم (حضرت باقر العلوم علیه السلام) فرمود:

هر یک از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در قبیله خودش چنان بود که با اخلاق و رفتارش زینت آن قبیله محسوب می شد. چون در امانتداری، رعایت حقوق دیگران، و صداقت در گفتار، سرآمد ایشان بود وقتی از دیگران درباره او سؤال می شد، همه می گفتند: هیچ کس مانند او نیست در امانتداری و راستگویی از همه ما بهتر است!

یاری امام یا ظلم به امام علیه السلام ؟

کسانی که به دوستی و ارتباط با اهل بیت علیهم السلام شناخته شده اند، رفتارشان - هرگونه باشد - به حساب پیشوایان آنها گذاشته می شود. به تعبیر دقیق تر، می توان گفت که مردم، ائمه علیهم السلام را در آئینه اعمال و رفتار پیروانشان می بینند. از این رو شیعیان با اعمالشان هم می توانند مردم را بسوی محبت و ارادت نسبت به اهل بیت علیهم السلام جلب کنند یا سبب نسبت دادن بدیها به ایشان بشوند. حالت اول از مصادیق یاری امام علیه السلام و حالت دوم مصداق ظلم به امام علیه السلام است. باید مراقب بود که خدای ناکرده، کسانی که افتخارشان انتساب به اهل بیت علیهم السلام، است ناخود آگاه در مسیر ستم به ایشان قرار نگیرند.

امام حسن عسکری علیه السلام در سفارش خود پس از توصیه به تقوی و ورع و صداقت در

ص: 404


1- اصول کافی / كتاب العشره / باب ما يجب من المعاشره / ح 5

گفتار و.... تذکر دادند که رفتار خوب دوستداران اهل بیت علیهم السلام باعث شادمانی ایشان می شود. آن گاه سخن خود را چنین ادامه دادند: 3

اتقو اللهَ وَكُونُوا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا شَيْئاً، جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قبيح، فَإِنَّهُ ماقيل فينا مِنْ حُسْنٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ، وَ ماقيل فينا مِنْ سُوءٍ فَا نَحْنُ كَذَلكَ. (1)

تقوای الهی را حفظ کنید و زینت بخش (ما) باشید و مایه ننگ و بی آبرویی (ما) نباشید. دوستی ها را با اعمال خوب خود به سوی ما جلب کنید و بدیها را از ما دور سازید، چون آنچه از خوبی درباره ما گفته می شود، ما شایسته آن هستیم، ولی بدیهایی که به ما نسبت می دهند ما چنین نیستیم.

شیعیان با اعمال و رفتار شایسته خود، می توانند محبّت ائمه علیهم السلام را در دلهای دیگران به وجود آورند و آنها را دوستدار و ارادتمند به ایشان کنند از این رو نباید با کوتاهی در این مورد موجباتِ بی آبرویی و نسبت دادنِ صفات زشت را به پیشوایان خود فراهم آورند.

با این ترتیب روشن است که رعایت ورع و تقوی و جدیت در امر دین، می تواند از مهم ترین مصادیقِ ياري ائمه علیهم السلام و تبلیغ دین باشد.

ورع و احتیاط در دین

البته انجام دادن اعمال خیر برای همه پسندیده است. ولی اگر این کارها به قصد یاری امام زمان علیه السلام انجام پذیرد ارزش آن چندین برابر می شود. مثلاً خوش رفتاری با همسایه اگر به قصد یاری امام زمان علیه السلام باشد، ثواب آن بسیار بیشتر خواهد بود. اگر به نیت کسب خوشنامی برای حضرت مهدی علیه السلام هرگونه که می توانیم به دیگران رسیدگی کنیم فضیلت بیشماری به دست آورده ایم. اگر به قصد یاری امام عصر علیه السلام « ورع » را پیشه خود سازیم و بدین وسیله تبلیغ حضرت کنیم، قطعاً جلب خوشنودی ایشان را کرده ایم و عمل ما از مصادیق یاری امام غریب محسوب خواهد شد. و انشاءالله این یاری

ص: 405


1- بحار الانوار/ ج 78 /ص 372 / ح 12

کردن به تعجیل در فرج منتهی می گردد، چرا که اهل بیت علیهم السلام خودشان فرموده اند:

ما السلام أَعينُونَا بِالْوَرَعِ، فَإِنَّهُ مَنْ لَقِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ بِالْوَرَعِ كانَ لَهُ عِنْدَ اللهِ فَرَجاً. (1)

ما را به وسیله ورع یاری کنید. زیرا کسی که با ورع خدای عزوجل را ملاقات کند، نزد خدا برای او فرجی خواهد بود.

رعایت ورع به این است که انسان نسبت به حرامهای قطعی، حریم بگیرد، یعنی به شکلی حرکت کند که مطمئن باشد به حرام نمی افتد و این صرفاً با رعایت احکام فقهی در حد واجب و حرام تأمین نمی شود. « فقه»، متکفّل بیان احکام و حدود الهی است. فقیه تا وقتی از روی ادله شرعی یقین به حرمت چیزی پیدا نکند، نمی تواند به آن فتوا بدهد ولی ممکن است احتیاط کند رعایت ورع به این است که انسان به این احتیاط - هر چند احتیاط مستحب - عمل کند. حرام مرزی است در دین که مشخص می کند از چه محدوده ای نباید فراتر رفت و ورع فضیلتی است که نه فقط با پرهیز از حرامهای قطعی بلکه با اجتناب از شبهات (اموری که حرام نیست ولی به حرام شباهت دارد) حاصل می شود. ائمه اطهار علیهم السلام فرموده اند:

أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ. (2)

با ورع ترین مردم کسی است که در موارد شبهه ناک توقف کند.

احتیاط در امر دین، حکم عقل است که می گوید تا قبل از رسیدن به مرز حرام قطعی انسان باید توقف کند، تا مطمئن شود به حرام نمی افتد. انسان اگر درست روی مرز حرکت کند، احتمال لغزش برای او بسیار است. پس برای حصول اطمینان از این که به حرام نیفتد عقل می گوید احتیاط کن.

ما، در امور مادی دنیوی، احتیاط های عقلی داریم و در مواردی که خطر جدی وجود دارد، بی مبالاتی نمی کنیم. مثلاً هیچ گاه روی لبه پرتگاهی که یخ زده است، راه نمی رویم و با خود نمی گوئیم که ما یقین به پرت شدن نداریم بلکه می گوئیم چون احتمال پرت شدن یک احتمال جدی است احتیاط کردن شرط عقلانیت است. بنابراین از لبه پرتگاه تا حدی که مطمئن باشیم سقوط نمی کنیم فاصله می گیریم.

ص: 406


1- بحار الانوار/ ج 70 /ص 301 / ح 11
2- بحار الانوار/ ج 70 /ص 305

جایی که در امور مادی و دنیوی چنین احتیاطی پسندیده است به طریق اولی در امر دین که ضرر احتمالی آن بسیار عمیق تر است، احتیاط کردن شرط عقلانیت است.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در سفارشی به جناب کمیل بن زیاد که از خواص اصحاب ایشان بود - فرمودند:

يَا كُمَيْلُ اَخُوكَ دينُكَ، فَاحْتَطْ لِدِينِكَ بِما شِئْتَ. (1)

ای کمیل برادرت دین توست پس به هر صورتی که می خواهی برای دین خود (به نفع آن) احتیاط کن.

امیرالمؤمنین علیه السلام این سفارش را به صورت عمومی نفرموده اند بلکه به کمیل که از نزدیکان اصحاب ایشان بوده است - چنین توصیه فرموده اند. بنابراین کسانی که می خواهند جزء یاران و نزدیکان امام عصر علیه السلام باشند، باید این گونه سفارشات را الگوی اعمال و رفتار خود قرار دهند. نه این که در پی آن باشند که راهی - هر چند خلاف احتیاط برای حلال دانستن آنچه مشکوک است، پیدا کنند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله با بیان مثال بسیار زیبائی لزوم پرهیز از مشتبهات را به امت خود تذکر فرموده اند:

اِنَّ لِكُلِّ مِلْك حِمى، وَ إِنَّ حِمَى اللهِ حَلالُهُ وَ حَرامُهُ وَ الْمُشْتَهاتُ بَيْنَ ذَلِكَ كَما لَوْ أَنَّ رَاعِياً رَعى إلى جانِبِ الحِمَى، لَمْ تَلْبَتْ غَنَمُهُ أَنْ تَقَعَ فِي وَسَطِهِ، فَدَعُوا المشتبهات. (2)

برای هر ملکی حریم و حفاظی هست و حریم خدا حلال و حرام اوست و موارد شبهه ناک بین این دو محدوده (حلال و حرام قطعی) هستند. همان طور که اگر چوپانی (گله خود را) در کنار حریم مشخصی به چرا ببرد، بی درنگ گوسفندانش داخل آن حریم خواهند شد. در کنار مرز حرام خدا هم حرکت کردن همین طور است ،پس از موارد شبهه ناک پرهیز کنید.

انسان وقتی نزدیک مرز حرام خدا حرکت کند بدون آن که خودش بفهمد به حرام می افتد. یک چوپان وقتی گوسفندهایش را در کنار حریم محافظت شده ای رها کند،

ص: 407


1- بحار الانوار / ج 2 /ص 258/ح 4
2- بحار الانوار / ج 2 /ص 259/ ح 6

اطمینان ندارد که وارد آن حریم نشوند یا مرز آن را محترم بشمارند. چنین چوپان لاابالی یک لحظه که به خود می آید متوجه می شود که گوسفندهایش وارد حریم ممنوعه شده اند و دیگر کاری از دستش برنمی آید. ما انسانها نیز چنین هستیم. وقتی چسبیده به مرزهای حرام حرکت کنیم و به گمان خود بخواهیم از حلال حداکثر استفاده را ببریم آن وقت بدون این که متوجه شویم به حرام قطعی می افتیم عقل و نقل می گویند که انسان به حلال قطعی بسنده کند و در پی عمل به موارد شبهه ناک نباشد تا از وقوع در خطر افتادن به حرام قطعی در امان بماند.

اینجا موضع تسامح و تساهل نیست چون ضرر احتمالی یک ضرر جدی و جبران ناپذیر است. اگر دین انسان از دست او برود به هیچ عنوان قابل جبران نیست. و لذا عقل می گوید که انسان، طریق احتیاط را پیش بگیرد.

بنابراین کسی که می خواهد امام غریبش را یاری کند باید از طریق ورع اقدام نماید و به این وعده امیدوار باشد که خداوند در این رعایت ورع برای او فرجی قرار دهد و گشایش در کارهایش فراهم کند.

و هر کس که غیبت امام زمان علیه السلام را بزرگترین گرفتاری خود می داند، می تواند تعجیل در فرج ایشان را بدین وسیله جستجو نماید تا به مراد و محبوب خود برسد.

با این همه سفارش که دربارۀ یاری امام عصر علیه السلام از طریق ورع ،رسیده مناسب است به برخی از روش های عملی رعایت ورع در خانم ها و آقایان اشاره ای داشته باشیم.

وَرّع و عفت خانم ها

همه شیعیان امام شناس - اعم از زن و مرد - موظف به یاری امام زمانشان هستند. باید در عمل، مبلغ دین باشند، چرا که وظیفۀ تبلیغ و معرفی امام زمان علیه السلام خاص مردان نیست، بانوان نیز باید در امر تبلیغ و معرفی امام زمانشان با مردان سهیم باشند. پس برای این که بتوانند این وظیفۀ خویش را به خوبی ادا کنند باید در درجهٔ اوّل خودشان عامل به دستورات دین باشند و روح ورع یا مراقبت دین را در خود تقویت نمایند.

کسی که می خواهد با عمل خود به تبلیغ دین بپردازد باید تا آن جا که می تواند ورع

ص: 408

در دینداری را رعایت کند. برخی از این رعایت ها ویژه خانم ها است، که متأسفانه گاهی اوقات، آن چنان که شایسته زنان شیعه است رعایت نمی شود و این عدم رعایت اگر رواج پیدا کند سبب می شود که بعضی از ارزش های صحیح در میان افراد متدین به صورت وارونه جلوه کند.

اما کسانی که واقعاً می خواهند امام زمان خود را یاری کنند، باید در درجه اول وظایف خود را خوب بدانند، و سپس با عمل به آنها رضای اهل بیت علیهم السلام را جستجو نمایند، حتی اگر به مخالفت با آنچه در بین مردم رایج است، بینجامد و با ارزش های ساختگی در جامعه تعارض داشته باشد.

در این قسمت به بیان برخی از مسائلی می پردازیم که مخصوص بانوان است و به دینداری آنها مربوط می شود، تا انشاء الله بتوانند با آگاهی بهتر نسبت به وظایف خویش، راه پیاده کردن ورع را بیشتر بشناسند و به آن کاملتر عمل کنند و از طریق ثبات در دینداری به تبلیغ دین بپردازند.

سیره عملي حضرت زهرا علیه السلام می تواند بهترین منبع برای خانم ها در جهت شناخت وظایف خاص ایشان باشد.

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که :

امير المؤمنين علیه السلام و حضرت زهرا علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه اله وسلم رفتند تا ایشان در مورد وظایف خاص هر کدام حکم فرمایند.

پیامبر صلی الله علیه و اله چنین حکم فرمودند: که حضرت فاطمه علیه السلام کارهای داخل منزل را انجام دهند و امیرالمؤمنین علیه السلام وظایف خارج از منزل را برعهده گیرند. اینجا بود که حضرت زهرا علیه السلام فرمودند:

فَلا يَعْلَمُ ما دَخَلَنى مِنَ السُّرورِ إِلَّا اللهُ بِإكْفاني رَسُولُ اللهِ تَحَمُّلَ أَرْهَابٍ الرجال. (1)

جز خدا کسی نمی داند که من چقدر خوشحال شدم از این که پیامبر خدا صلی الله علیه و اله وسلم تماس و برخورد داشتن با مردها را از عهده من برداشتند.

ص: 409


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 89 / 1 ح

اگر پیامبر صلی الله علیه و اله کار بیرون از خانه را به عهده حضرت زهرا علیه السلام می گذاشتند، ایشان ناچار با مردها سرو کار پیدا می کردند و می بینیم که دختر پیامبر صلی الله علیه و اله بسیار از این کار کراهت داشتند. در مقابل انجام وظیفه در خانه را برای خود پسندیده دانسته و آن را حقیر نشمرده اند.

هر خانم متدینی، باید در انتخاب کار و وظیفۀ خویش در درجۀ اوّل رضای خدا و اهل بیت علیهم السلام را جستجو کند و کار کردن بر آن مبنا را برای خود افتخار بداند، حتی اگر محیط و اجتماع، پذیرای عمل او نباشند و نحوه عملکرد او را نشانه بی عرضگی او بدانند.

اگر در بعضی شرایط خاص و محدود، خانم ها به دلایل مختلف مجبور به کارکردن خارج از خانه می شوند، باید همواره به این نکته توجه کنند که خروج از منزل برای آنها به عنوان ارزش مطرح نشود، بلکه این امر از روی ضرورت و اجبار مطرح شده است، به طوری که اگر ضرورتی در کار نبود ترجیح می دادند مطابق تقسیم کار پیامبر صلی الله علیه و اله عمل نمایند.

البته کسانی که تفقه در دین داشته باشند از شناخت مسؤولیت خویش و عمل به آن خشنود و راضی می شوند هم چنان که حضرت زهرا علیه السلام خشنودی خود از حکم پیامبر صلی الله علیه و اله را وصف ناپذیر شمردند.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز وقتی بی دقتی مردها در کنترل خروج زنها از منزل و برخورد آنها با نامحرم را دیدند با تعجب بسیار آنها را چنین عتاب و خطاب فرمودند:

يا أَهْلَ الْعِراقِ تُبنتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدافِعْنَ الرّجال في الطريق، أما تَسْتَحْيُونَ؟! (1)

ای اهل عراق به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه ها با مردها برخورد می نمایند، آیا حیا نمی کنید؟

أما تَسْتَحْيُونَ وَلا تَغارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْواقِ وَ يُزاحمنَ الْعُلُوج ؟! (2)

ص: 410


1- وسائل الشيعه/ ج 14 / باب 132 / ح 1
2- وسائل الشيعه / ج 14/ ص 174 / باب 132 / ح 2. روایات باب از 132 از ج 14 کتاب وسائل الشیعه تحت عنوان: « باب كراهَةِ خُروج النساء و اختلاطهنَّ بالرجال » (باب مکروه بودن بیرون رفتن زنان و اختلاط آنها با مردان) ذکر شده است.

آیا حیا نم نمی کنید؟ و آیا غیرت نمی کنید که زنهای شما به بازارها می روند و با مردهای خشن سر و کار پیدا می کنند؟

وقتی زنان در مکان های عمومی مثل بازار رفت و آمد کنند، خواه ناخواه برخوردهای گوناگونی با مردان نامحرم پیدا می کنند. اعم از برخوردهای فیزیکی که در جاهای شلوغ بیشتر پیش می آید، یا سر و کله زدن و اختلاط های گوناگون درباره مسائل مختلف که همۀ اینها خلاف رضای پروردگار متعال و اهل بیت علیهم السلام است.

نظر شرع مقدس در مورد عبادات بانوان

در شرع مقدس، نه تنها خروج زنان و اختلاط آنها با نامحرمان برای کارهای روزمره دنیوی مذمت شده است، بلکه حتی بسیاری از اعمال عبادی که لازمه آنها شرکت در مجامع عمومی و تماس و برخورد با نامحرمان و یا در معرض تماشای آنها قرار گرفتن ،است از عهده ایشان برداشته شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در وصیت خود به امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند:

يا عَلَى لَيْسَ عَلَى النِّساءِ جُمْعَةٌ وَلا جَمَاعَةٌ وَلا اذانٌ وَ لا اِقامَةٌ... وَلَا هَرْوَلَةٌ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ وَلَا اسْتِلامُ الْحَجَرِ ... (1)

ای علی برای زنها شرکت در نماز جمعه و جماعت (عمومی در خارج منزل)، اذان و اقامه گفتن (برای عموم)، ... هَرْوَلَه بين صفا و مروه و استلام حجر الاسود نیست.

پیامبراکرم صلی الله علیه و اله حفظ و صیانت زنان از نامحرمان را مهم تر از بسیاری از اعمال مستحبّ شمرده و تصریح کرده اند که این گونه امور برای آنها وجوب و یا استحبابی ندارد.

به عنوان مثال استلام حجر یعنی دست مالیدن به حجر الاسود - با توجه به ازدحامی که معمولاً اطراف آن هست - باعث می شود که زنان تماس بدنی با مردان پیدا کنند. اذان گو شدن در مجامع عمومی (نه این که اذان را در منزل برای خود بگویند) آنها را

ص: 411


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 117 / ح 6

در معرض توجه و دید نامحرمان قرار می دهد.

هَرْوَلَه کردن که حالتی بین دویدن و راه رفتن در مسافتی معین از سعی بین صفا و مروه، که محل رفت و آمد عموم حجاج است - برای زنان مناسب نیست، چون سبب جلب توجه مردان نامحرم به اندام های بدن ایشان می گردد.

وظیفهٔ شرکت در نماز جماعت هم از خانم ها برداشته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:

صَلاةُ المَرْأَةِ وَحْدَهَا في بَيْتِها كَفَضْلِ صَلاتِها فِي الْجمع خَمْساً وَ عشرينَ دَرَجَةً. (1)

نمازِ زن به تنهایی در خانه اش از نماز جماعتِ او بیست و پنج برابر بیشتر فضیلت دارد.

اگر خانم ها توجه کنند که ثواب نماز آنها در خانه بیست و پنج برابر ثواب نماز جماعت در خارج منزل است باور می کنند که نماز خواندن آنها در خانه به منزله محروم شدن از ثواب و فضیلت نماز جماعت نیست بلکه خداوند که شارع دین است، این گونه عبادت پوشیده را برای آنها شایسته تر شمرده و ثواب بیشتری به آن بخشیده است.

فقهای بزرگ شیعه نیز به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام نماز خواندن زنان را در مکان های پوشیده تر منزل بهتر و با فضیلت تر دانسته اند.

مرجع بزرگ شیعه حضرت آية الله العظمی مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در کتاب شريف « العروة الوثقى » در قسمت مکان نمازگزار چنین فتوا داده اند:

الْأَفْضَلُ لِلنِساءِ الصَّلَاةُ في بُيُوتِهِنَّ وأَفْضَلُ البُيُوتِ بَيْتُ الْمَخَدع. (2)

برای زنان بهتر این است که در خانه هایشان نمازگزارند و بهترین اتاقها اتاق خلوت (جایی که محل ورود بیگانگان نباشد) است. (3)

بنابراین خانم ها بهتر است مکان های خلوت و پوشیده را - که محل ورود و عبور نامحرمان نیست - برای نماز انتخاب کنند و از این طریق امید ثواب بیشتر را از خداوند -

ص: 412


1- بحار الانوار / ج 83 / ص 371 / ح 31
2- العروة الوثقى / ج 1 / ص 596
3- مرحوم آية الله سید ابو القاسم خویی هم در رساله خود چنین آورده اند: « صَلاةُ الْمَرْأَةِ في بَيْنِها أَفْضَلُ وَأَفْضَلُ البُيُوتِ الْمَخْدَعُ » ( منهاج الصالحین / ج 1 / مساله 561). نماز خواندن زن در خانه اش بهتر است و بهترین جاهای خانه (برای نماز زن) اتاق خلوت است .

داشته باشند. در این گونه موارد ضرورت و اهمیت یادگیری علم دین ملموس تر می شود، تا انسان بتواند با تحمل زحمت کمتر رضای پروردگار خویش را بهتر و کامل تر به دست

آورد.

کلام حضرت زهرا علیه السلام در مورد قرب زن به پروردگار

وقتی خدای عزّوجل - حتّی برای انجام برخی از عبادات - راضی به خروج خانم ها از منزل و تماس آنها با نامحرم نیست، زشتی ظاهر شدن بانوان در مناظر و مجامع عمومی برای انجام امور دنیوی کاملاً بدیهی است. هر چند که متأسفانه در مواردی - به خاطر عدم رعایت این حکم شرعی و الهی - قبح آن حتی در نظر بسیاری از مردان و زنان با ایمان از بین رفته است.

البته زنانی که می خواهند با ورع و دینداری امام و مقتدای خود را یاری کنند، هرگز وضع محیط اطراف را ملاک عمل خویش نمی گیرند، بلکه همواره به دنبال رضای الهی هستند، و الگوی مناسب برای رسیدن به این هدف را بر می گزینند تا بتوانند به بالاترین درجات قرب به پروردگار برسند.

در حدیث آمده است که :

روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و اله از اصحاب خود که امیرالمؤمنین علیه السلام هم در میان ایشان بود پرسید:

مَتى تَكُونُ (الْمَرْأَةُ) أَدْنى مِنْ رَبِّهَا؟

چه موقع زن بالاترین درجهٔ قرب به پروردگارش را دارد؟

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام این سؤال را خدمت حضرت زهرا علیه السلام مطرح کردند، ایشان در پاسخ فرمودند:

أدنى ما تَكُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِها.

نزدیکترین حالت زن به پروردگارش آن است که ملازم اندرونی ترین قسمتِ خانه اش باشد.

امیر المؤمنين علیه السلام فرمودند: که من جواب فاطمه علیه السلام را به پیامبر -

ص: 413

اكرم صلی الله علیه و اله عرضه داشتم. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

اِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى. (1)

به درستی که فاطمه علیه السلام پاره تن من است.

در این روایت به صورت خیلی صریح تأکید شده است که خانم ها اگر بخواهند تقرب به خدا پیدا کنند، باید ملازم قعر خانه خود باشند یعنی در حقیقت به غیر ضرورت نباید از خانه خارج شوند و هر یک باری که با نامحرم کمتر تماس بگیرند، بهتر است.

حضرت زهرا علیه السلام فرموده اند:

خَيْرٌ لِلنِّساءِ أَنْ لا يَرَيْنَ الرّجالَ وَلا يَراهُنَّ الرّجال. (2)

برای زنان بهتر است که نه مردی را ببینند و نه این که مردها آنها را ببینند.

بانوان در هر موقعیتی که قرار می گیرند می توانند این اصل کلی را رعایت کنند و تا جائی که ضرورت ندارد از برخورد با آقایان بپرهیزند حتی وقتی که مجبور هستند که از خانه خارج شوند لازم نیست که با نامحرمانان اختلاط کنند و مستقیماً در معرض دید آنها واقع شوند و اگر چنین عمل کنند برای خودشان بهتر است.

تعبیری که حضرت زهرا علیه السلام به کار برده اند تعبیر «خیر» به معنای « بهتر » است. کلام قدسی ایشان برای کسانی است که تحصیل رضای خدای عزّوجل برایشان اهمیت دارد و در پی یافتن مسیری هستند که بهتر بتوانند خدا را بندگی کنند.

در این مسیر بعضی از کارهایی که شرعاً هم مباح شمرده می شود، به خاطر رعایت ورع کنار گذاشته می شوند. به عنوان مثال نگاه کردن زن بدون لذت به سر و صورت مرد نامحرم به فتوای عده ای از فقها حرام (3) و به فتوای بعضی دیگر جایز می باشد، هر چند که احتیاط مستحب در ترک آن است. (4)

پس اقتضای ورع این است که بانوان متدین از این کار پرهیز کنند چون همان طور که-

ص: 414


1- بحار الانوار /ج 103 / ص 250/ ح 3
2- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 129/ ح 3
3- العروة الوثقى / ج 2 / كتاب النكاح / ص 803 / مسالة 31
4- منهاج الصالحين / مرحوم آية الله خویی/ ج 2 /ص 260 / مساله 1232

گذشت «ورع» این است که شخص نه تنها از محرمات قطعی، بلکه از مشتبهات نیز بپرهیزد. و چیزی که فقهای بزرگ شیعه بعضی آن را حرام می دانند و بعضی دیگر احتیاط مستحبّ را در ترک آن دانسته اند قطعاً جزء مشتبهات محسوب می شود. زنان مؤمن و ارادتمند به امام زمان علیه السلام می توانند به این سفارش عمل کنند و در عین حال، در حد ضرورت و بدون لذت - نه بیشتر از آن با نامحرم سخن بگویند یا سخن او را بشنوند.

ضرورت تعلیم و تعلم برای زنان

یکی از مهمترین اموری که برای زن و مرد به طور مساوی ضرورت دارد تحصیل علوم و معارف دینی است که به تصریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است.

طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ. (1)

جستجوی علم (دین) بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است. (2)

حال اگر خانم ها بتوانند علم دین را بدون تماس با نامحرمان بیاموزند، باید چنین کنند. و گرنه مجازند که در حد ضرورت در مجلس درس کسی که به ایشان نامحرم است شرکت کنند و درس دین را بیاموزند. اما لازمه این کار نگاه آنها به مرد نامحرم و نگاه کردن آن مرد به ایشان نیست بلکه در این مورد می توانند به توصیه قرآن کریم عمل کنند که فرموده است:

إذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُو بهنً. (3)

هنگامی که از زنها چیزی می خواهید از پشت حجابی از آنها درخواست کنید. این کار برای حفظ پاکی دلهای شما و آنها بهتر است.

به طور کلی اگر مبنا و اساس برخوردهای زنان متدین و پیرو امام زمان علیه السلام با نامحرم،

ص: 415


1- بحار الانوار /ج 1 /ص 177 / ح 54
2- برای روشن شدن این که چرا منظور از «علم» در این حدیث و احادیث مشابه آن علم دین است مراجعه کنید به کتاب در جستجوی علم دین نوشته جناب آقای سید محمد ضیاء آبادی، فصل اول.
3- سوره احزاب / آیه 54

همان سفارش حضرت زهرا علیه السلام باشد، همۀ رویارویی ها و تماس های مستقیم آنها با نامحرم از زندگی حذف می شود آن گاه در مواردی که بیرون رفتن از خانه با نامحرمان ضرورت می یابد حتی المقدور می کوشند که اولاً تماس مستقیم با آنها نداشته باشند، ثانياً سخن گفتن با نامحرم را به حداقل لازم تقلیل می دهند و با توجه به مبانی یاد شده، این رفتار را نه خودشان حمل بر بی ادبی و عدم رعایت آداب معاشرت می کنند، نه دیگران.

البته ضرورت مورد بحث همیشه ضرورت شرعی و وجوب فقهی نیست بلکه ضرورت های عرفی را هم شامل می شود. مثلاً خانمی که وظیفهٔ خرید مایحتاج زندگی را خود بر عهده دارد، مجبور می شود برای خرید خودش به بازار برود. در این صورت ضرورتی او را از خانه بیرون آورده است. اما این ضرورت اقتضا نمی کند که او هنگام خرید، بیش از حد لازم سخن بگوید یا در برخورد با مردم کوچه و بازار، رعایت های لازم را به کار نبندد.

در سخن گفتن هم رعایت حداقل آداب معاشرت، جزء ضرورت های عرفی به حساب ی آید. مانند سلام کردن زن به مرد که در شرع مطهر اسلام ابتدا کردن مرد در سلام به زن

مکروه است. (1) ولی سلام کردن زن به مرد مکروه دانسته نشده است.

امر تعلیم و تربیت دختران مؤمن و مسلمان هم یک ضرورت است که باید خانم های مؤمن و متدین عهده دار آن شوند، هر چند لازمه آن بیرون آمدن از خانه و برخورد محدود با نامحرمان باشد. اشتغال به تحصیل در علوم روز و حتی متخصص شدن در رشته هایی نظیر بیماری های زنان که اختصاص به خانم ها دارد در حد تأمین نیاز زنان و دختران مؤمن و متدین؛ اگر عملاً ضربه ای به اعتقادات و اخلاق و تدین شخص وارد نکند، می تواند جزء ضروریات به حساب آید. در این خصوص، حفظ فرد از تنزل روحی در امر دین، بر هر خدمتی که می تواند به جامعه برساند، قطعاً مقدم است. بنابراین کسی که احتمال انحراف او از مسیر شرع و سست شدن در عمل به وظایف دینی اش

ص: 416


1- العروة الوثقى / ج 2 / كتاب النكاح / ص 804 و 805 و يُكْرَهُ لِلرَّجُلِ ابْتِدَاءُ النِّساءِ بِالسّلام ... و تَتَأَكَّدُ الكِزاهة في الشابة برای مرد ابتدا کردن در سلام به زنان مکروه است... و این کراهت در مورد زن جوان مؤکد می شود

جدی است، نباید وارد این گونه عرصه ها شود. همچنین است تحصیل در رشته هایی که تخصص در آنها هیچ گونه ضرورتی برای خانم های متدین و مسلمان ندارد. در این موارد آنچه ایشان با ورود به محیط های ناسالم از دست می دهند، بسیار بیش از چیزی است که به دست می آورند.

مواردی نظیر صله رحم و انجام مراسم حج و عمره و یا زیارت مشاهد مشرفهٔ پیامبر صلی الله علیه و اله ، حضرت زهرا علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام و مانند اینها که تأکید زیادی در شرع اسلام نسبت به آنها وجود دارد، از ضروریاتِ شرعی و عرفی است که خانم های متدین می توانند برای تقرب بیشتر به سوی پروردگارشان به این گونه امور ملتزم باشند.

اما در مجموع نسبت به غیر چنین مواردی مذاق دین و طریقه مورد رضای خدای سبحان و امام زمان علیه السلام این است که زنان پاک و عفیف و ،مؤمن حتی المقدور از منزل خارج نشوند، تا هم تماس ایشان با نامحرمان به حداقل لازم و ضروری کاهش یابد و هم بتوانند کانون خانواده را بهتر گرم و صمیمی سازند.

ارزش کانون خانواده

یکی از حکمت های دستور شرع برای کمتر خارج شدن زن از خانه این است که او بتواند بنیان مقدّس خانواده را استحکام بخشد.

محور کانون خانواده در اسلام بانوی خانه است. او می تواند با حُسن رفتار خود یک محیط گرم و سازنده برای همه اعضاء خانواده فراهم آورد که این کار کم از تلاش های خالصانه مرد در بیرون از خانه ندارد. یک خانم متدیّن نباید تصور کند که پایبند بودن به خانه و کمتر خارج شدن از آن او را از توفیقات بسیاری محروم می کند. برعکس، خدای ،متعال کسب بسیاری از ثواب ها و انجام خیرات را برای او بسیار آسان کرده است. اگر زن طریق تعبّد پیشه سازد و در اعمال خویش نیت درست داشته باشد، می تواند به این پاداش های بزرگ دست یابد.

به عنوان نمونه به این کلام امام صادق علیه السلام توجه کنید:

مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِ زَوْجَهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ إِلاكانَ خَيْراً لَهَا مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ، صِيَامٍ-

ص: 417

نَهارِها وَ قِيام لَيْلِها وَ يَبْني اللهُ لَهَا بِكُلِّ شَرْبَةٍ تَسْقِ زَوْجَها مدينةً في الجنَّةِ وَ غَفَرَ لَهَا سِتِّينَ خَطِيئَةٌ . (1)

هیچ زنی نیست که به همسرش یک جرعه آب بدهد، مگر این که این عمل برایش بهتر است از عبادت یکسال که روزهایش روزه گرفته و شب هایش مشغول عبادت باشد. و هر بار که او به شوهر خود آب بدهد خدا برایش شهری در بهشت می سازد و شصت گناه او را می بخشد.

وقتی انسان اعمال خود را با اعتقاد و نیت صحیح انجام دهد، از نتیجه آن هم بهره مند می شود. اما گاهی شخص زحمات بسیاری را تحمل می کند، در حالی که عملش مطابق شرع نیست (حرمت یا کراهت دارد) و اعتقاد و نیت صحیح نداشته است لذا خود را از ثواب بی شمار آن محروم می سازد.

در شرع مقدس اسلام به سلامت و گرمی خانواده اهمیت زیادی داده شده است و این مهم جز با همکاری و همراهی زن و شوهر با یکدیگر تحقق نمی یابد. البته مادر خانواده نقش اساسی و محوری در گرم نگهداشتن این کانون مقدس دارد، اما شوهر او نیز با رفتار نیک و شایستۀ خود می تواند همسرش را در حفظ این حالتِ محوری کمک فراوان نماید یکی از این رفتارهای شایسته را امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه خود به امام مجتبی علیه السلام تذکر فرموده اند:

لالِكِ المَرْأَةَ مِنَ الْأَمْرِ مَا يُجاوِزُ نَفْسَها فَإِنَّ ذَلِكَ أَنْعَمُ لِحَالِها وَ أَرْحَى لِبَالِها وَ اَدْوَمُ لِجَالِهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بقَهْرَمانَةٍ. (2)

به زن، مسؤولیتی که بالاتر از (حد تحمل اوست) واگذار نکن. رعایت این نکته، حال او را بهتر می کند فکر و خیالش را آسوده تر می دارد و به زیبائیش دوام بیشتر می دهد. چراکه زن گل خوشبو است و قهرمان نیست!

اطلاق تعبیر «ریحانه» بر زن بسیار دقیق و درس آموز است. دانستن این خصوصیّتِ زن برای خانم ها و آقایان لازم و مفید است. آقایان متوجه می شوند که چگونه باید با زن برخورد کنند؛ شایسته است که با او رفتاری چون رفتار باغبان با گل داشته باشند و از

ص: 418


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 89/ ح 3
2- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 87/ ح 1

سختی دادن به زن و اعمال خشونت و زورگویی به او بپرهیزند و حتی المقدور به وسیلهٔ اظهار محبت و با برخوردهای لطیف و ملایم خانواده خود را اداره کنند و زنان نیز با توجه به این خصوصیت قدر خود را بیشتر دانسته و متوجه می شوند که اگر شرع انجام بعضی امور را از عهده آنها ساقط کرده است، به جهت رعایت «ریحانه » بودن آنهاست و داعیه برابری با آقایان هم مخالف با نحوه خلقت و آفرینش آنها است، و هم به خیر و صلاح خودشان نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « زن»، قهرمان نیست ، و تحمیل وظایف سنگین تحت عناوین فریبنده و شعارهای زیبا چیزی جز ضایع کردن حقوقشان نمی باشد و آنها را از مسیر بندگی پروردگار خارج می سازد.

امير المؤمنين علیه السلام در وصیت دیگری به پسرشان محمّد بن حنفیه بر آن عبارات قبلی، این جملات را افزوده اند:

قدارِها عَلى كُلِّ حالٍ وَأَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا. (1)

پس با او در هر حالی مداراکن و با او خوش رفتار باش.

خداوند زن را قهرمان نیافریده است. بنابراین مردها باید با آنها با ملاطفت برخورد کنند و خشنونت و تندی نشان ندهند مدارا کردن با زنها و فراهم کردن اسباب رفاهشان با تعبیر های مختلفی به مردها توصیه شده و بعضی از مصادیق آن هم به عنوان حق زن بر مرد بیان شده است.

به عنوان مثال اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام پرسید: حق زن شوهر چیست که اگر آن را انجام دهد به زنش احسان کرده است؟ حضرت فرمودند:

يُشْبِعُها وَيَكْسُوها، وَ إِنْ جَهِلَتْ غَفَرَطَها. (2)

برای او غذا و لباس مناسب تهیه کند و اگر از روی نادانی کار بدی کرد او را ببخشد. روحیه گذشت و سختگیری نکردن مرد نسبت به زن در روایات متعدّدی مورد تأکید قرار گرفته است، تا آن جا که اگر مردی بر بداخلاقی همسرش صبر پیشه کند و آن را به حساب خدا بگذارد پاداش عظیمی نزد خدا خواهد داشت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:

ص: 419


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 87/ ح 3
2- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 88/ ح 1

مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءٍ خُلْقِ امْرَأَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ، أَعْطاهُ اللهُ لَهُ بِكُلِّ مَرَّةٍ يَصْبِرُ عَلَيْها مِنَ الثَّوابِ مِثْلَ مَا أَعْطَى أَيُّوبَ عَلَى بَلائِهِ. (1)

کسی که نسبت به بداخلاقی زنش صبر پیشه کند و آن را به حساب خدا بگذارد خداوند به ازای هر بار که او بداخلاقی زنش را تحمل می کند، پاداشی معادل آنچه به حضرت ایوب در صبر برگرفتاری اش بخشید، عطا می فرماید.

شرع مقدس اسلام از یک سو به زن دستور خوب شوهرداری داده و از سوی دیگر به مرد سفارش کرده که بداخلاقی همسر خود را تحمل کند و آن را به حساب خدا بگذارد. هدف از این توصیه هایی که در دین به زن و شوهر شده، حفظ شدن اصالت خانواده و سلامت آن است، چون این بناء در اسلام بیش از هر چیزی محبوب خدای متعال است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

مَا بُنِيَ بِناءٌ فِي الْإِسْلامِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ التَّزْويج. (2)

هیچ ساختمانی در اسلام ساخته نشده که نزد خدای عزّوجل، از ازدواج دوست داشتنی تر باشد.

برای حفظ این بناء، باید زن و شوهر کمال همکاری را با یکدیگر داشته باشند و هر دو به معنای واقعی کلمه «جهاد» کنند.

جهاد زن این است که خوب شوهرداری کند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:

جِهادُ المَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَقُلِ. (3)

جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است.

و جهاد مرد هم این است که در هر حالی با همسرش مدارا کند، بر بداخلاقی او صبر داشته باشد. انتظار بیش از حد از او نداشته باشد، از او چون یک گل خوشبو مراقبت و محافظت کند، مسؤولیت های سنگین بر عهده اش نگذارد و اگر خطایی از او سرزد خرده نگیرد.

ص: 420


1- وسائل الشيعة / ج 14 / باب 82/ ح 1
2- وسائل الشيعه/ ج 14 / باب 1 / ح 4
3- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 81 /ح 2

انجام این دو نوع وظیفه هر دو جهاد است و تا این جهادها صورت نگیرد کانون خانواده گرم و سالم نمی ماند و با کوچکترین اختلافی از هم می پاشد.

یکی دیگر از وظایف مرد نسبت به خانواده اش این است که به آنها رسیدگی خوب داشته باشد، نه این که خدای ناکرده خوش خلقی هایش در بیرون از خانه باشد و کسالت و بداخلاقی اش مربوط به خانواده اش باشد رسیدگی مرد به خانواده، هم رسیدگی های روحی و معنوی و هم رسیدگی مادی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خودشان بیشتر از همه به اهل خانه خویش رسیدگی می کردند و دیگران را هم به این مسأله ترغیب می نمودند:

خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ، وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلى. (1)

بهترین شما، بهترین شما برای خانواده اش است و من، بهترین شما برای خانواده ام هستم.

رسیدگی به اهل خانه وظیفه آقایان است. کسانی که بیرون خانه خیرشان به همه می رسد، ولی نسبت به اهل خانه بی توجهی می کنند، مطابق دستور پیامبر اکرم صلى الله عليه و اله وسلم عمل نمی کنند، بلکه رسیدگی و انجام کارهای خیر در درجه اول باید متوجه افراد نزدیک و خانواده باشد.

اینها بعضی از مصادیق ورع برای آقایان است که می توانند با رعایت آن، قصد یاری امام زمان خود علیه السلام را داشته باشند و به این وسیله هم به وظایف خود عمل کنند و هم پاداش فوق العاده بزرگ یاری امام غریب خود را ببرند.

رعایت عفاف در ارتباط با نامحرم

اشاره

مرد و زن نامحرم در ارتباط با یکدیگر باید جوری عفت را رعایت کنند که مطمئن شوند در حرام واقع نمی گردند. در اینجا به ذکر نمونه هایی از خلاف عفت در ارتباط مرد و زن نامحرم با یکدیگر می پردازیم:

دست دادن با نامحرم

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند:

ص: 421


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 188 /ح 8

مَنْ صافَحَ امْرَأَةً حَراماً جَاءَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَغْلُولاً ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ. (1)

کسی که با زن نامحر می دست بدهد روزقیامت در حالی محشور می شود که به غل و زنجیر کشیده شده سپس دستور می دهند که او را در آتش بیندازند. اگر قسمت هایی از بدن دو مرد یا دو زن هم با یکدیگر تماس شهوت آلود پیدا کنند، مرتکب حرام قطعی شده اند.

نگاه شهوت آمیز

نگاه شهوت آمیز، هم خودش گناه است و هم ریشه و زمینه ساز گناهان بعدی در انسان می شود.

امام صادق علیه السلام فرمود:

النَّظْرَةُ سَهْمُ مِنْ سِهام إبْلِيسَ مَسْمُومٌ. وَكَمْ مِنْ نَظرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةٌ. (2)

نگاه (حرام) تیری مسموم از تیرهای شیطان است و چه بسیار نگاه هایی که حسرت طولانی به دنبال می آورد.

نگاه حرام، مقدمه انجام گناهانی است که چه بسا انسان در ابتدا تصوّر انجام آنها را هم نمی کند و به همین جهت است که شرع مقدس اسلام نسبت به رو در رو قرار نگرفتن زن و مرد نامحرم سختگیری کرده است. نگاه حرام ممکن است از مرد به زن یا مرد به مرد و نیز از زن به مرد یا زن به زن باشد

امام صادق علیه السلام فرمود:

النَّظْرَةُ بَعْدَ النَظْرَةِ تَزْرَعُ فِي القَلْبِ الشَّهْرَةَ وكَفَى بِها لِصَاحِبِهَا فِتْنَةٌ. (3)

نگاه بعد از نگاه، در دل (بذر) شهوت را می کارد و برای فریب دادن نگاه کننده کفایت می کند.

گاهی انسان نگاهش به نامحرم می افتد این نگاه اول که اختیاری هم نیست، بخشوده شده است. ولی اگر انسان عمداً نگاهش را به نامحرم ادامه دهد، این نگاه یا نگاه های

ص: 422


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 106 / ح 4
2- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 104 / ح 1
3- وسائل الشيعه /ج 14 / باب 104 / ح 6

بعدی بذر شهوت را در دل انسان می کارد و همین برای انحراف او از مسیر صحیح و افتادن به حرام های بعدی کفایت می کند.

اما اگر به خاطر رضای خدا از نگاه عمدی و اختیاری چشم بپوشد خدای متعال و عده فرموده است که پاداش معنوی او را در همین دنیا بلافاصله عطا فرماید.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلنَّظْرَةُ سَهْمُ مِنْ سِهام إبْلِيسَ مَسْمُومٌ مَنْ تَرَكَهَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ لا لِغَيْرِهِ أَعْقَبَهُ اللهُ أَمْناً وَ إيماناً يَجِدُ طَعْمَهُ. (1)

نگاه (حرام) تیری مسموم از تیرهای شیطان است که هر کس به خاطر خدای عزوجل نه به خاطر غیر خدا - از آن چشم پوشد خداوند آرامش و ایمانی که طعم آن را بچشد بلافاصله به او عطا می فرماید.

این پاداش وجدانی از بزرگترین نعمت های خدا در دنیاست که انسان می تواند از طریق ورع به دست آورد. و اگر به نیت یاری امام زمانش باشد، پاداش یاری امام علیه السلام هم به آن ضمیمه می شود که بسیار شیرین تر و لذت بخش تر خواهد شد.

شوخی با نا محرم

انسان در مسیر انجام کارهای مشروع مستحبّ یا واجب در ارتباط با نامحرم نباید از حد مجاز شرعی تجاوز کند که یکی از مصادیق آن، شوخی با نامحرم است.

ابوبصیر، از یاران و شاگردان برجسته امام صادق و امام باقر علیه السلام بوده و احادیث بسیاری از طریق او نقل شده است. او می گوید:

كُنتُ أُقْرِئُ امْرَأَةً، كُنْتُ أَعَلِمُهَا الْقُرْآنَ فَازَحْتُها بِشَيْءٍ، فَقَدِمْتُ عَلى أَبي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَقالَ لي: أَيَّ شَيْءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ؟ فَغَطَّيْتُ وَجْهي. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: لا تَعُودَنَّ إِلَيْها.(2)

من به زنی قرآن یاد می دادم پس با او یک شوخی کردم! وقتی خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم (بدون مقدمه) به من فرمودند: به آن زن چه گفتی؟ ابوبصیر می گوید: صورتم

ص: 423


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 104 / ح 5
2- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 106 / ح 5

را (از خجالت) پوشاندم. حضرت فرمودند: دیگر پیش آن زن برنگرد.

ابوبصیر، یک شخصیت مورد توجه و علاقه امام علیه السلام بوده است. ولی به هر حال معصوم نبود و در یک لحظه در ضمن تعلیم قرآن که یک امر کاملاً دینی و مورد رضای خداوند است - از حد مجاز شرع در ارتباط با نامحرم تجاوز کرد. همین باعث شد که امام زمانش از او آزرده خاطر شده و به خاطر حفظ خودش به او دستور دهند که دیگر با آن زن نامحرم رفت و آمد نکند، یعنی از خیر تعلیم قرآن هم به او بگذرد.

این درسی است برای همۀ شیعیان که در ارتباط با نامحرم به امور غیر ضروری کشیده نشوند، و تماس آنها - حتی در سخن گفتن - بسیار سنجیده و حساب شده باشد و از شوخی با نامحرمان اجتناب کنند. این امر به خصوص در مورد کسانی که به امر مقدّس تعلیم و تربیت دینی با زنان نامحرم سروکار دارند، اهمیت خاصی پیدا می کند. اینان باید بدانند که شیطان در مورد کسانی که به امور دینی اشتغال دارند فعالیت بیشتر و زیرکانه تری دارد گاهی آنها را از طریق یک توجیه به ظاهر شرعی فریب می دهد. به طوری که خیال می کنند که کار حرام آنها، خلاف مسیر تعلیم و تربیت ایشان نیست و از نیرنگ شیطان غافل می شوند.

دقت در این امور لازم است. نباید رعایت مسائلی را که در شرع چنین واضح و روشن است از مصادیق مقدس بازی و افراطی گری دانست. این گونه برخورد کردن خود مصداق فریب و نیرنگ شیطان است. و کسانی که قصد یاری امام زمانشان را دارند، نباید تا این حد ساده لوح و سطحی نگر باشند.

ملاقات با زن نامحرم بدون اجازه ولی او

اصولاً وارد شدن مرد بر زن نامحرم در صورتی که پدر یا شوهر او اجازه نداده باشند، امر پسندیده ای نیست.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

نَهى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنْ يَدْخُلَ الرِّجالُ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا-

ص: 424

بٍاٍذنٍ اًولیٍائٍهٍنً. (1)

پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نهی فرمودند که مردها بر زنها بدون اجازهٔ اولیای آنها - وارد شوند. والد مرد، حق ندارد وارد خانه ای شود که در آن زن نامحرم هست و زن هم نباید به چنین عملی رضایت دهد، مگر این که ولی او یعنی پدر یا شوهرش اجازه داده باشند.

خلوت کردن مرد با زن نامحرم مقدّمۀ بسیاری از انحرافات بعدی است که در شرع از آن نهی شده است. این عمل در صورتی که فرد دیگری نتواند وارد محل آنها شود و احتمال وقوع معصیتی وجود داشته باشد، شرعاً حرام است. (2)

خلوت با زن نامحرم در غیر این صورت ها - یعنی اگر فرد سومی بتواند وارد شود یا این که احتمال وقوع در حرام برای آنها نباشد - حرام فقهی نیست. ولی رعایت ورع اقتضا کند که دوستداران اهل بیت علیهم السلام از این امر مشتبه بپرهیزند و به این وسیله، هم دین خود را حفظ کنند و هم امام زمانشان را یاری نمایند.

ص: 425


1- وسائل الشيعه / ج 14 / باب 118 / ح 1
2- المسائل المنتخبه / مرحوم آية الله خویی / ص 308 / مساله 1030

ص: 426

فصل پنجم: یاری امام عصر علیه السلام با یاری امام حسین علیه السلام

یاری امام حسین علیه السلام بالاترین درجه یاری امام عصر علیه السلام

یکی از راه هایی که ائمه اطهار علیهم السلام برای یاری امام زمان علیه السلام به ما آموخته اند، کمک به حضرتش از طریق یاری امام حسین علیه السلام است. همان طور که خود امام حسین علیه السلام در کربلا به یاران خویش فرمودند:

فَقَدْ أَخْبَرَنِى جَدِّى أَنَّ وَلَدِى الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلامُ يُقْتَلُ بِطَفٌ كَرْبَلاءَ ، وَحيداً عَطشاناً، فَمَنْ نَصَرَهُ فَقَدْ نَصَرَني وَ نَصَرَ وَلَدَهُ الْقَائِمَ عَلَيْهِ السَّلامُ. (1)

جدم رسول خدا صلی الله علیه و اله را به من خبر دادند که فرزندم حسین علیه السلام در بیابان کربلا در حال غربت و تنهایی و تشنگی کشته می شود. پس کسی که او را یاری کند، به تحقیق مرا و فرزندش « قائم علیه السلام» را یاری کرده است.

یاران امام حسین علیه السلام ، در حقیقت یاران امام زمان علیه السلام هستند. اگر کسی امام حسین علیه السلامرا یاری کند، در حقیقت به یاری قائم آل محمد علیه السلام شتافته است.

در زمان غربت امام زمان علیه السلام و کسانی که در صددِ یاری حضرتش هستند، باید این عمل مقدس را سرلوحۀ برنامۀ خویش قرار دهند و بدانند که اصحاب امام حسين علیه السلام ولي نعمت خویش را با گرانمایه ترین سرمایه انسان - یعنی «جان» خود - یاری کردند و در -

ص: 427


1- شیوه های یاری قائم آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم / ص 191 / به نقل از فوائد المشاهد (این حدیث در جلد دوم فوائد المشاهد صفحه 466 که در دست چاپ می باشد) آمده است.

زمره سادات شهداء قرار گرفتند.

امير المؤمنین علیه السلام فرموده اند:

... وَ خَيْرُ الْخَلْقِ وَ سَيَدُهُمْ بَعْدَ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ ابْنى، اَخُوهُ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلامُ المَظْلُومُ بَعْدَ أَخِيهِ الْمُقْتُولُ فِي أَرْضِ كَرْبِ وَ بَلاء . أَلَا إِنَّهُ وَ أَصْحَابَهُ مِنْ ساداتِ الشُّهَداءِ يَوْمَ الْقِيامَةِ. (1)

بهترین خلق و آقای آنها بعد از پسرم حسن علیه السلام، برادرش حسین علیه السلام است که بعد از برادرش مورد ظلم قرار می گیرد و در سرزمین ناراحتی و گرفتاری به قتل می رسد. آگاه باشید که او و اصحابش در روز قیامت در زمرۀ سروران شهیدان هستند.

تا قبل از شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش، جناب حمزة بن عبدالمطلب، ملقب به سيّدالشهداء بودند. اما بعد از عاشورای سال 61 هجری این لقب به صورت مطلق برای امام حسین علیه السلام به کار می رود. اصحاب آن حضرت نیز به واسطهٔ ایشان کسب شرافت و سیادت کرده اند و جزو سروران شهداء قرار گرفته اند.

از آن جا که این عده، گرانبهاترین کالای زندگی خویش را - با معرفت و محبت - در راه یاری امام زمان خود در طبق اخلاص نهادند، به بالاترین حد یاری امام زمان علیه السلام دست یافتند. امیرالمؤمنين علیه السلام نیز بالاترین حد یاری اهل بیت علیهم السلام را جنگ با دشمنان ایشان دانسته اند و ثواب این عمل را بالاترین درجۀ سعادت اخروی شمرده اند:

مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ اَعاتَنا بِلِسانِهِ وَ قاتَلَ مَعَنا أَعْداءَ نا بِيَدِهِ، فَهُمْ مَعَنا فِي دَرَجَتِنا. وَ مَنْ أَحَبَّنَا وَ أَعانَنَا بِلِسانِهِ وَلَمْ يُقاتِلْ مَعَنا أَعْداءَنَا فَهُوَ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ بدرجة. (2)

کسی که ما را با قلبش دوست بدارد و با زبانش یاری کند و همراه ما با دشمنان ما بجنگد، پس (در قیامت) با ما و در درجه ما خواهد بود. و کسی که ما را دوست داشته باشد و با زبانش یاری کند ولی همراه ما با دشمنان ما نجنگد، در درجه پائین تری قرار دارد.

کسانی که می خواهند به بالاترین درجه یاری امام علیه السلام دست یابند باید به جنگ با-

ص: 428


1- بحار الانوار / ج 36 / ص 253
2- بحار الانوار/ ج 27 / ص 59 / ح 39

دشمنان اهل بیت علیهم السلام برخیزند و جان خویش را در این راه بذل نمایند. اصحاب امام حسین علیه السلام نمونه بارز این نوع یاری امام علیه السلام هستند.

کسانی که در زمان غیبت امام عصر علیه السلام قرار گرفته اند باید از خدا بخواهند تا معرفتی به آنها عطا فرماید که بفهمند اگر چه در زمان سیدالشهداء علیه السلام نبوده اند، ولی می توانند از طريق پاری ایشان عملاً به این توفیق دست یابند.

یاری سيّدالشهداء علیه السلام در زمان ما

امام حسین علیه السلام در سال 61 هجری قمری به شهادت رسیده اند. و اکنون که حدود 1360 سال از آن تاریخ گذشته است، باز هم می توان ایشان را یاری کرد، و از این طریق در زمره یاری کنندگان امام زمان علیه السلام قرار گرفت.

یکی از راه های یاری امام حسین علیه السلام برای کسانی که در زمان ایشان در کربلا حاضر نبوده اند، این است که در دنیا قلب خویش را با آن امام علیه السلام گره بزنند، و به وسیلۀ محبت قلبی عمیق به حضرتش به این فوز اکبر دست یابند.

جابر بن عبدالله انصاری یکی از یاران با وفای پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بود که زمان امامت امام حسین علیه السلام را نیز درک کرد ولی در روز عاشورا موفق به شرکت در لشکر آن حضرت نشد. جابر در روز اربعین همان سال توفیق زیارت قبر ایشان را یافت و چون نابینا بود از عطيّة عوفی خواست که دست او را روی قبر سیدالشهداء علیه السلام بگذارد. سپس از شدت ناراحتی و مصیبت - از هوش رفت و روی قبر افتاد وقتی به هوش آمد، سه بار یا حسین گفت و افزود:

حَبيبُ لا يُحِيبُ حَبيبَهُ

دوستی که پاسخ دوستش را نمی دهد.

بعد سخنانی خطاب به آن حضرت گفت و سپس به ارواح شهداء سلام نمود و عرض کرد:

قسم به خداوندی که پیامبر صلی الله علیه و اله را به حق مبعوث کرد، ما با شما در هر آنچه شما وارد شدید، شریک شدیم.

ص: 429

عطیه از جابر پرسید ما که کوه و دشتی را طی نکردیم و شمشیر نزدیم در حالی که بین سرها و بدنهای ایشان و نیز بین آنها و فرزندانشان جدائی افتاد و زنهای ایشان همسران خود را از دست دادند پس چگونه ما با ایشان شریک شدیم؟!

جابر در پاسخ گفت:

يا عَطِيَّةُ سَمِعْتُ حَبيبي رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يَقُولُ : مَنْ أَحَبَّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُمْ، وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أَشْرَكَ فِي عَمَلِهِمْ .

ای عطیه از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمودند: کسی که گروهی را دوست بدارد، با آنها محشور می شود و کسی که عمل گروهی را دوست بدارد، در عمل آنها شریک می شود.

سپس اضافه میکند:

وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ بِالْحَقِّ إِنَّ نِيَّقِي وَ نِيَّةَ أَصْحابي عَلى ما مَضى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ عَلَيهِ السَّلامُ وَ اَصْحابُهُ. (1)

قسم به کسی که محمد صلی الله علیه و اله را به حق برانگیخت نیت من و اصحابم (دوستانم) همان نیتی است که امام حسین علیه السلام و اصحابش داشته اند.

جابر بن عبدالله انصاری از قول پیامبر صلی الله علیه و اله یک قانون الهی را بیان می کند. محبت یک عمل قلبی و اختیاری است که می تواند انسان را به محبوب خویش برساند. از این رو کسانی که همراه حضرت سیدالشهداء علیه السلام در کربلا نبوده اند در هر زمانی که هستند، می توانند با «نیت» و «محبّت » خود همراه ایشان شوند و حتی فیض شهادت در رکاب ایشان را ببرند. یعنی هم در دنیا جزء اصحاب امام حسین علیه السلام شوند، و هم در آخرت پاداش یاران با وفای ایشان را ببرند.

نیت یک عمل قلبی است که روح و جان اعمال خارجی است و قدر و منزلت آنها را رقم می زند. امام باقر علیه السلام درباره ارزش نیت فرموده اند:

نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلِهِ، وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ يَنْوِي مِنَ الْخَيْرِ مَا لا يُدْرِكُهُ

نيت مؤمن بهتر از عمل اوست زیرا (فرد مؤمن) کار خوبی را نیت می کند که به

ص: 430


1- بحار الانوار / ج 101 / ص 196

(انجام دادن) آن نمی رسد.

وَنِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ، وَ ذَلِكَ لأَنَّ الْكَافِرَ يَنْوِى الشَّرَّ، وَ يَأْمُلُ مِنَ الشَّرِ ما لا يُدْرِكُهُ. (1)

و نیت کافر بدتر از عمل اوست زیرا قصد و آرزوی کار بدی را می کند که به (انجام دادن )آن نمی رسد.

پس نیت انسان مهم تر از کار اوست چه آن را انجام بدهد و یا ندهد. معیار و ملاک ارزش ،اعمال همین نیت است. خداوند هم به نیتها توجه میکند و ملاک حسابر نیات انسانهاست. بسیاری از اعمال هست که افراد می خواسته اند آنها را انجام دهند، ولی موفق نشده اند اما در روز قیامت، آن اعمال را در نامه عمل خویش مشاهده می نمایند.

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

إِنَّ اللهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ. (2)

خداوند مردم را در روز قیامت بر اساس نیت هایشان محشور می کند.

پس هر کسی نیت جدی و اساسی برای یاری امام حسین علیه السلام دارد، اجر آن را برده، و همان فضیلت را در پیشگاه الهی خواهد داشت. اما نکته مهم تسلیم بودن در مقابل این قانون الهی است، یعنی انسان با دل و جان این سنت الهی را باور کند و نسبت به وعده الهی در این خصوص حُسن ظن داشته باشد تا به وسیلۀ نیتش در زمره یاران امام حسین علیه السلام قرار گیرد.

امام صادق علیه السلام در روز واقعه عاشورا هنوز متولد نشده بودند و پدر بزرگوارشان در آن سفر، تقریباً پنج ساله بودند. با این همه خود و تمام شیعیان خود را در زمره شهدای کربلا می شمارند و می فرمایند:

إنّى لا أُخْرِجُ نَفْسِي مِنْ شُهَداءِ الطُّفُوفِ وَ لا أَعُدُّ ثَوابِى أَقَلَّ مِنْهُمْ، لِأَنَّ مِنْ نِيَّتِي النُّصْرَةَ لَوْ شَهِدْتُ ذَلِكَ الْيَوْمَ. وَكَذَلِكَ شِيعَتُنا هُمُ الشُّهَدَاءُ وَ إِنْ ماتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ . (3)

ص: 431


1- وسائل الشيعه / ج 1/ص 39/ ح 17
2- وسائل الشيعه / ج 1 / ص 34/ ح 5
3- مكيال المكارم/ ج 2 /ص 228 / به نقل از شرح صحیفه سجادیه سید نعمت الله جزایری .

من خود را خارج از شهدای دشت کربلا نمی دانم و پاداشم را کمتر از آنها نمی شمارم، زیرا نیت من این است که اگر آن روز را درک می کردم (امام حسین علیه السلام) را یاری می کردم. و هم چنین شیعیان ما (شهیدان) محسوب هستند، هر چند که در بسترهایشان از دنیا بروند.

محبت به امام علیه السلام و نیت یاری ایشان، رمز و کلید فتح این سعادت بزرگ است. انسان با این دو عمل اختیاری قلبی، می تواند به درجات بسیار والا صعود نماید.

امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب که روز اوّل محرم خدمت حضرتش رسیده بود چنین آموخته اند:

يَا ابْنَ شَبِيبَ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوابِ مِثْلُ ما مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ فَقُلْ مَتى ما ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنى كُنتُ مَعَهُمْ فَافُوزَ فَوْزاً عَظيماً. (1)

ای پسر شبیب! اگر خوشحال می شوی از این که مانند ثواب کسانی را که همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند، داشته باشی هر وقت به یاد آنها می افتی، بگو: «ای کاش من با آنها بودم و به رستگاری بزرگی دست می یافتم.».

دوستان امام حسین علیه السلام وقتی به یاد سيّدالشهداء علیه السلام و یاران ایشان می افتند، از سویدای دل آرزو می کنند که ای کاش در آن زمان بودند و به یاری حضرتش می شتافتند. این نیت و محبت آنها تصنعی نیست بلکه سراسر وجود آنها بر این آرزو و تمنای قلبی گواهی می دهد و همین آرزوی خود را به زبان اظهار می دارند از این رو به فضل الهی مشمول ثواب عظیم این عمل می گردند.

«تاسف » بر عدم توانایی یاری امام حسین و دیگر ائمه معصومین علیهم السلام، نشانه اي بارز برای وجود این آرزو و تمنای قلبی است. اگر کسی واقعاً نیت فداکاری وجانفشانی در رکاب امام حسین علیه السلام را از سرِ محبت داشته باشد، حقیقتاً به خاطر عدم توفیق نسبت به انجام آن تأسف و حسرت می خورد.

مرحوم سید ابن طاووس در کتاب «مصباح الزائر» در بخشی از زیارت جامعه ائمّة

ص: 432


1- بحار الانوار / ج 44 / ص 286

المؤمنين علیه السلام نقل می نماید که :

بأَبي أَنْتُمْ وَ أمّى يا آلَ المُصْطَفَ ... نَحْنُ نُشْهدُ اللهَ أَنا قَدْ شَارَكْنَا أَوْلِيَاءَكُمْ وَ اَنْصارَكُمُ المُتَقَدِّمينَ فِي اِراقَةِ دِماءِ النَّاكِثينَ وَ القَاسِطينَ وَالْمارِقِينَ وَ قَتَلَة آبيعَبْدِ اللهِ سَيّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَوْمَ كَرْبَلاءَ ، بِالنِّيَاتِ وَالْقُلوبِ وَ التّأسُّفِ عَلى فَوْتِ تِلْكَ الْمُواقِفِ الَّتى حَضَرُوا لِنُصْرَتِكُمْ، وَعَلَيْكُمْ مِنَّا السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. (1)

ای آل پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم پدر و مادرم فدایتان باد... ما خدا را شاهد می گیریم که با دوستان و یاران دیرین شما در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین (اصحاب جمل و صفین و نهروان در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام) شریک هستیم. و نیز در ریختن خون کشندگان ابی عبدالله علیه السلام سید جوانان اهل بهشت در روز کربلا با نیت ها و دلها و با تأسف خوردن به جهت از دست دادن موقعیت هایی که یاران شما به خاطر یاری کردن شما داشتند - شریک هستیم و بر شما باد درود و رحمت و برکات خداوند. انسان اگر چیز ارزشمندی را از دست بدهد تأسف می خورد، البته به شرط این که نسبت به آن معرفت داشته باشد و به ارزش آن پی برده باشد بعضی از افراد امام شناس به درجه ای از معرفت می رسند که وقتی یاد کربلا و اصحاب امام حسین علیه السلام افتند واقعاً حسرت و تأسف می خورند و در دلهای خود که مالامال از معرفت و محبت امام علیه السلام است، احساس اندوه می کنند و غصه می خورند که چرا در آن زمان و آن موقعیت حاضر نبودند تا از سیدالشهداء علیه السلام دفاع کنند و جان ناقابل خود را فدای آن حضرت نمایند.

هر کس که واقعاً این حالت تأسف را داشته باشد و در دل حسرتِ درک آن شرایط را بخورد، با همین معرفت و محبت و نیتش می تواند امیدوار باشد که در همین زمان - پس از گذشت قرنها - خود را در حادثه عاشورا حاضر بداند و از یاران امام حسین علیه السلام محسود شود، و به وسیلۀ یاری آن حضرت امام زمان غریبش را یاری کند. آن امام همام، که ثائر و خونخواه امام حسین علیه السلام است، بیش از همه در مصیبت روز عاشورا درد می کشد. و اشتیاق ایشان به یاری و خونخواهی جد غریبش از هر کس دیگری بیشتر است.

ص: 433


1- مفاتيح الجنان - مرحوم شیخ عباس قمی.

ان شاء الله روزی خواهد آمد که یاران مخلص قائم آل محمّد عجل الله تعالى فرجه الشريف ، حضرتش را در خوانخواهی پدر بزرگوارشان علیه السلام یاری کنند.

شعار امام عصر علیه السلام و یارانش

یکی از مهم ترین مأموریت های الهی امام عصر علیه السلام در زمان ظهور انتقام خون سيّد الشهداء علیه السلام از دشمنان ایشان است. این مسأله آن قدر اهمیت دارد که شعار اصلی آن حضرت محسوب می شود.

در زیارتی خطاب به ناحیه مقدّسۀ آن حضرت چنین می خوانیم:

السَّلامُ عَلَى الإمام الْعالِم الْغائِبِ عَنِ الأَبْصَارِ وَ الْحَاضِرِ فِي الْأَمْصَارِ، وَ الْغَائِبِ عَنِ الْعُيُونِ وَ الْحاضِرِ في الأفكار، بَقِيَّةِ الأخيار الوارِثِ ذَالْفَقار، الَّذى يَظْهَرُ في بَيْتِ اللهِ الْحَرَامِ ذِي الْأَسْتارِ وَيُنادى بِشِعارِ « يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ »: أَنَا الطَّالِبُ بالأوتار، انا قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ، القائِمُ الْمُنْتَظَرُ ابْنُ الْحَسَنِ، عَلَيْهِ وَآلِهِ أَفْضَلُ السَّلامِ. (1)

سلام بر امام دانای پنهان از دیدگان و حاضر در شهرها، و پنهان از چشمها و حاضر در اندیشه ها ،باقیمانده نیکان، وارث ذوالفقار ، همان کسی که در خانه پرده پوش خدا آشکار می شود و شعار خونخواهی حسین را سر می دهد (و می گوید): من قصاص کننده خون های بناحق ریخته ام، من خُرد کننده هر ستمگر هستم و آن قیام کننده ام که در انتظارم بوده اند، پسر (امام) حسن که بر او و خاندانش بهترین درودها باد.

معمولاً در شعارهای هر کس عصاره و چکیده هدف او را می توان یافت. شعار خونخواهی حضرت مهدی علیه السلام از جد مظلوم خود در هنگام ظهور، اهمیت این امر را در نزد خدای عزّوجلّ و امام زمان علیه السلام نشان می دهد.

یکی از اوصاف یاران امام زمان علیه السلام، نیز این است که در زمان ظهور به تبعیت از مولای خویش به خونخواهی امام حسین علیه السلام بر می خیزند و آرزویشان توفیق- شهادت در راه

ص: 434


1- بحار الانوار /ج 102 / ص 193 و 194

خداست. امام صادق علیه السلام در توصیف آنها فرموده اند:

يَتَمَنَّوْنَ أَنْ يُقْتَلُوا فِي سَبيلِ اللهِ، شِعارُهُم بالثاراتِ الْحُسَيْنِ ... بهمْ يَنْصُرُ اللهُ اِمامَ الْحَقِّ. (1)

آرزو می کنند که در راه خدا کشته شوند ، شعار ایشان « يالثارات الحسين علیه السلام» است... خدا به وسیله آنها امام حق را یاری می کند.

«ثارات » جمع « ثار » به معنای «خون» است. تركيب « يالثارات ... »در مصیبت ها به کار می رود که انسان از شدت آنها ندبه (زاری و فریاد) کند. پس منظور از تعبیر« يالثارات الحسین علیه السلام»، ندبه کردن برای خونخواهی امام حسین علیه السلام است.

یکی از القاب امام حسین علیه السلام و پدر بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام «ثارالله» ،است همان طور که در زیارت عاشورا می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللهِ وَ ابْنَ ثارِهِ. (2)

سلام بر تو ای خون خدا و ای پسر خونش .

در تعبیر «ثارالله» کلمۀ «ثار » به « اللّه » اضافه شده و این ترکیب اضافه تشریفی است. از آن جا که خون حضرت سید الشهداء علیه السلام شرافت بسیاری نزد پروردگار دارد و خدای تعالی، خود خونخواه اوست لذا آن را به خود منسوب کرده است، همان طور که به اهل بیت علیهم السلام به خاطر شرافتشان « آل الله» گفته می شود و خانه کعبه به دلیل احترامش نزد خداوند، «بیت الله » نام دارد.

خون امام حسین علیه السلام از شریف ترین خون هایی است که در عالم بر زمین ریخته شده و انتقام آن هنوز گرفته نشده است. امام زمان علیه السلام هنگام ظهورشان به کمک یاوران خویش انتقام ایشان را از دشمنان آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم می گیرند.

امام عصر علیه السلام و یارانش با شعار خونخواهی امام حسین علیه السلام بر می خیزند. و این شعار، همۀ اهداف و خواسته های آنها را یک جا بیان می دارد. بنابراین در صدر برنامه یاران امام زمان علیه السلام آشنایی بیشتر با سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب با وفای ایشان است، تا بهتر بدانند که خونِ بناحق ریخته شده این بزرگواران چه ارزشی نزد خدای تعالی دارد، تا آنجا که-

ص: 435


1- بحار الانوار /ج 2 /ص 308 / ح 82
2- بحار الانوار / ج 101 / ص 294

موعود تمام انبیاء و اولیاء و نور چشم همۀ خوبان عالم، ظهورش برای خونخواهی از این گوهرهای گرانقدر است.

ارزش خونِ یاران مخلص ابی عبدالله الحسین علیه السلام به این است که در راه دفاع از امام زمانشان که غریب و تنها و طرید و بیکس مانده بود مظلومانه به زمین ریخته شد. این خونها وقتی با خون حجّت خدا ( ثارالله) در آمیخت به شرافت خون حضرتش، شرافتی یافت که در تاریخ بشریت بی نظیر است.

پس باید از اصحاب سيّد الشهداء علیه السلام درس معرفت و محبت و اخلاص و فدا کردن همه چیز در راه یاری امام زمان علیه السلام آموخت. چه بهتر که بعضی از احوال و اوصاف ایشان را از تاریخ بیاموزیم.

احوال یاران امام عصر علیه السلام

آرزوی بزرگان شیعیان، این است که در زمرۀ یاران سیدالشهداء علیه السلام باشند. اینان، تمنّای ظهور امام زمان علیه السلام را دارند تا در رکابش به خونخواهی حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام برخیزند. البته این افراد باید از احوال یاران حضرتش مطلع باشند و بدانند که آنها چه نیتی داشته اند و چگونه در راه یاری امام زمان علیه السلام خویش، همه دارایی و هستی خود را فدا کردند. هر کسی نمی تواند ادعا کند که نیت اصحاب سیدالشهداء علیه السلام را دارد.

اصحاب امام حسین علیه السلام تا وقتی زنده بودند اجازه ندادند که هیچ یک از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و اله به میدان بروند. آنان همه چیز خود را فدای امام حسین علیه السلام و اولاد ایشان نمودند، همواره نسبت به اهل بیت علیهم السلام اظهار ارادت می کردند و در عمل نیز محبت قلبی خویش را نشان دادند. به چند نمونه از فداکاری ها و جانفشانی های اصحاب امام حسین علیه السلام اشاره می کنیم، تا با دقت در این نمونه ها ببینیم که نیت و اعتقاد و روحیه کسانی که واقعاً می خواهند امام زمان خویش را از طریق یاری امام حسین علیه السلام یاری نمایند چگونه باید باشد.

چون شب عاشورا فرا رسید امام حسین علیه السلام یارانشان را جمع کردند و پس از حمد و ثنای الهی به آنها فرمودند:

ص: 436

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَصْلَحَ مِنْكُمْ وَلا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَلَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بيتى، فَجَزاكُمُ اللهُ جَميعاً عَلى خَيْراً، وَ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ، فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً. وَلْيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْل بَيْتي وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوادِ هَذَا اللَّيْلِ، وَ ذَرونى و هؤُلاءِ الْقَوْمِ، فَإِنَّهُمْ لا يُريدُونَ غَيْرى. (1)

من اصحابی شایسته تر از شما و خاندانی نیکوکارتر و بهتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خدا از طرف من به شما جزای خیر دهد. تاریکی شب شما را فرا گرفته است پس آن را مرکب خود قرار دهید و هر کدام از شما دست یکی از افراد خاندان مرا بگیرد. در تاریکی این شب پخش شوید و مرا با این قوم رها کنید که اینها باکسی غیر از من کاری ندارند.

برادران و فرزندان حضرت سیّدالشهداء علیه السلام و فرزندان حضرت زینب علیه السلام گفتند: چرا چنین کاری کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟ هرگز خدا برای ما چنین چیزی را نخواهد. نخستین کسی که این سخنان را به زبان ،آورد حضرت عباس بن علی علیه السلام بود و دیگران هم پس از او سخن گفتند.

وقتی نوبت به اصحاب رسید، «مسلم بن عوسجه » برخاست و گفت:

ما شما را این چنین تنها بگذاریم در حالی که دشمن شما را احاطه کرده است، و روی برگردانیم و برویم؟! نه هرگز خداوند مرا بدین حال نبیند. من چنین نمی کنم مگر این که نیزه خود را در سینه های آنها خُرد کنم و تا شمشیر به دستم هست، با آنها می جنگم و اگر بدون سلاح بمانم، با سنگ آنها را می زنم، و از شما جدا نمی شوم تا در کنارتان بمیرم.

سپس « سعید بن عبدالله حنفی» برخاست و گفت:

نه، قسم به خدا، ای پسر رسول خدا ! هرگز شما را تنها نمی گذاریم تا خدا بداند که ما وصیت پیامبر صلی الله علیه و اله را در مورد شما حفظ کرده ایم. و اگر بدانم که در رکاب شما کشته می شوم و باز زنده خارج شده و تمام ذرات بدنم را به باد می دهند، هفتاد بار بر من چنین رود باز هم از شما جدا نمی شوم تا جان خود را فدایتان بکنم. اکنون که یک -

ص: 437


1- اللّهوف على قتلى الطفوف / ص 90

کشته شدن بیشتر نیست و پس از آن کرامتی جاودان خواهد بود چرا چنین نکنم؟

سپس « زهیر بن قین» برخاست و گفت:

قسم به خدا، ای پسر رسول خدا ! دوست داشتم هزار بار کشته شده و سپس زنده گردم و خدا با این کشته شدن های من کشته شدن را از شما و از برادران و فرزندان و اهل بیت جوان شما دفع کند. (1)

می بینیم که اصحاب امام حسین علیه السلام خدمت امام زمانشان عرض می کنند که حاضرند بارها و بارها به جای ایشان و خاندانشان کشته شوند و کشته شدن در این مسیر در کامشان بسیار گوارا و لذیذ است. راستی چه کسانی می توانند چنین صادقانه اظهار کنند که حاضرند به جای اهل بیت علیهم السلام کشته شوند؟ مسلماً اینها از محبت بسیار بالایی نسبت به امام علیه السلام برخوردار بودند. اصحاب امام حسین علیه السلام این گونه بودند و ادعای خود را در روز عاشورا ثابت کردند، به طوری که برای فدا کردن جانشان پیش روی امام علیه السلام با یکدیگر مسابقه گذاشتند. (2)

سعيد بن عبدالله حنفی

روز عاشورا هنگام نماز ظهر امام حسین علیه السلام به « زهیر بن قین » و «سعيد بن عبدالله حنفی » فرمودند: که جلوی آن حضرت بایستند. سپس ایشان با عده ای از یارانشان به نماز خوف ایستادند یک تیر به سوی حضرت آمد. « سعید بن عبدالله حنفی» خود را در مسیر تیر قرارداد و آن را به جان خرید و هر تیری که به سمت حضرت می آمد، به استقبال آن می رفت تا این که بر زمین افتاد، در حالی که مخالفین را لعنت می کرد و می گفت: «خدایا به پیامبرت سلام مرا ابلاغ کن، و ایشان را از درد زخم های من آگاه کن. من می خواستم پاداش ياري فرزند پیغمبرت را ببرم» . سپس از دنیا رفت، در حالی که غیر از زخم هایی که بر اثر ضربه های شمشیر و نیزه-

ص: 438


1- متن سخنان این سه یار با وفای امام حسین در كتاب « اللّهُوفُ عَلَى قَتْلَى الطُّفُوفِ » ص 91 تا 93 آمده است که ما ترجمه آن را در این جا آوردیم.
2- موسوعة الامام الحسين علیه السلام/ج 3/ ص 683

به وجود آمده بود سیزده تیر در بدنش باقی بود. (1)

در نقل دیگری آمده است که این شهید والامقام در آخرین لحظات حیات این جملات را بر زبان جاری کرد:

اللّهُمَّ العَنْهُمْ لَعْنَ عادٍ َو لَمودَ اللّهُمَّ أَبْلِغْ نَبِيَّكَ عَنى السَّلامَ وَ أَبْلِغْهُ مالقيتُ مِنْ عَنِّي الَمِ الْجِراحِ، فَإِنّى أَرَدْتُ بِذَلِكَ نُصْرَةَ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ. (2)

خدایا آنها را همچون قوم عاد و ثمود لعنت کن، خدایا سلام مرا به پیامبرت برسان و درد زخم های مرا به او ابلاغ کن، من می خواستم با این کار خود، فرزندان پیامبرت را یاری کنم.

سپس به اباعبدالله علیه السلام رو کرد و گفت:

أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُول الله ؟

ای پسر رسول خدا! آیا (به عهد خود) و فاکردم؟

حضرت در پاسخ فرمودند:

نَعَمْ، أَنْتَ أمامي في الجنَّةِ. (3)

بله تو در بهشت پیش روی من هستی.

می بینیم که سعید بن عبدالله حنفی در حالی که از همه چیز خود در راه مولای خود گذشته است در لحظات آخر ،هم تنها رضایت ایشان را مدنظر دارد و می خواهد وفاداری خود را ثابت کند.

برادران غفاری

سپس عبدالله و عبدالرحمان غفاری به خدمت آن شاه شهدا آمدند و گفتند: « السّلام علیک یا ابا عبدالله به خدمت تو آمده ایم که جان خود را فدای تو کنیم. »

حضرت فرمود: «مرحبا! پیش بیایید و مهیای شهادت شوید!»

به نزدیک آمدند و قطرات اشک حسرت از دیده باریدند. حضرت فرمود: «ای

ص: 439


1- اللهوف على قتلى الطفوف / ص 110 و 111
2- موسوعة الامام الحسين علیه السلام/ ج 3 /ص 633 / به نقل از مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی.
3- موسوعة الامام الحسين علیه السلام / ج 3 /ص 638 / به نقل از مقتل الحسين عليه السلام، مقرم.

فرزندان برادر! سبب گریه شما چیست؟ به خدا سوگند امیدوارم که بعد از یک ساعت دیگر دیده شما روشن و دل شما شاد باشد » .

گفتند: « فدای تو شویم بر حال خود گریه نمی کنیم ولیکن بر حال تو می گرییم که مخالفان از همه طرف به تو احاطه کردند و نمی توانیم شر ایشان را از تو دفع کنیم».

حضرت فرمود: « خدا جزا دهد شما را به سبب اندوهی که بر حال من دارید بهترین جزاهای پرهیزکاران ».

پس آن حضرت را وداع کردند و به سوی میدان روان شدند و سرهای خود را در راه آن سرور در باختند و سر عزّت بر اوج رفعت افراختند. (1)

در این مورد هم می بینیم که این دو برادر برای بذل جان هایشان پیش روی ولی نعمت خویش، چگونه مشتاق بودند. انسان به طور طبیعی کشته شدن را دوست ندارد ولی محبّت آنها به امام زمانشان آن قدر زیاد بود که کشته شدن را محبوب ایشان ساخته بود. خود را مواجه با مرگ می دیدند ولی نگران خود نبودند. بلکه چون می دیدند دشمن، امام زمانشان را محاصره کرده و آنها نمی توانند از ایشان دفاع کنند، اندوهناک شدند و بالاخره در این راه جان خود را فدا کردند.

عابس بن ابی شبیب

یکی دیگر از اصحاب بسیار والامقام امام حسین علیه السلام،« عابس بن ابی شبیب » نام دارد که شرح حال او در حوادث روز عاشورا آمده است. وی به امام حسین علیه السلام عرض کرد:

يا أَبَا عَبْدِ اللهِ ! أما وَاللهِ ما أَمْسَى عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ قَريب وَلَا بِعِيدٌ أَعَزَّ عَلَيَّ وَلا اَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكَ. وَلَوْ قَدَرْتُ عَلَى أَنْ أَدْفَعَ عَنْكَ الصَّيْمَ وَالْقَتْلَ بِشَيْءٍ أَعَزَّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسي وَ دَمي لَفَعَلْتُهُ. (2)

یا اباعبدالله! به خدا قسم روی زمین از دور و نزدیک کسی عزیزتر و محبوب تر از تو، نزد من نیست. و اگر می توانستم با چیزی عزیز تر از جان و خونم ستم و کشته شدن

ص: 440


1- موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج 3/ ص 687 به نقل از جلاء العيون مرحوم علامه مجلسی / ص 672 و 673
2- موسوعة الامام الحسين علیه السلام /ج 3 /ص 715

را از شما دفع کنم قطعاً این کار را می کردم.

محبت، نیروی محرکه انسان است و انسان به وسیلهٔ محبّت می تواند به درجه ای برسد که مثل «عابس » آرزو کند که عزیزترین متاع خویش را در راه محبوب فدا کند.

عمرو بن جُناده

«عمرو بن جُناده» نوجوانی است که با وجود کم سن و سال بودن از درجه بالائی از معرفت امام علیه السلام برخوردار بود. پدر این نوجوان «جنادة بن كعب انصاریم از شیعیان با اخلاص بود که در میدان دفاع از حضرت سيّد الشهداء علیه السلام شرکت کرده بود و همسرش « ام عمرو» و پسرش «عمرو» را همراه خود به کربلا آورده بود. «عمرو»، نه سال - و به قولی یازده سال بیشتر نداشت و هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.

وقتى جُنادة بن کعب کشته شد، همسر او لباس رزم به تن پسرش کرد و به او گفت ای پسرکم، برو در پیش روی پسر رسول خدا بجنگ.

عمر و آمد و خدمت امام حسین علیه السلام رسید تا اجازه بگیرد.

امام حسین علیه السلام به او اجازه نفرمودند و گفتند این نوجوانی است که پدرش در میدان جنگ کشته شده است. شاید مادرش از این که او به جنگ برود کراهت داشته باشد.

پسر عرض کرد مادرم به من چنین دستور داده است . (1)

می بینیم که این نوجوان در سن و سالی بوده که امام حسین علیه السلام به او ترحم می کنند و اجازه نبرد نمی دهند ولی او با شجاعت اذن میدان می خواهد رَجَزهای او در میدانِ جنگ، حاکی از کمال معرفت او نسبت به امام زمانش است. به راستی نوجوانان لشکر امام حسین علیه السلام نیز نمونه و الگو بوده اند. هر کدام از یاران امام حسین علیه السلام که می خواستند به میدان بروند رَجَزهایی می خواندند و در ابتدا خود را معرفی می کردند و معمولا نسب خود را بیان می داشتند، اما این پسر به خاطر کمال معرفتی که داشت، نَسَب خود را چنین بیان کرد:

ص: 441


1- ترجمة عبارات موسوعة الامام الحسين علیه السلام / ج 3 / ص 751

أميرى حُسَيْنُ وَنِعْمَ الأمير.

امير من حسین علیه السلام، است و چه خوب امیری است!.

شرورُ فُؤادِ الْبَشير النذير.

امیری که باعث شادی دل پیامبر صلی الله علیه و اله است.

عَلِيٌّ وَ فاطِمَةُ وَالِداهُ.

علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام پدر و مادرش هستند.

فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظير؟

آیا نظیری برای او سراغ دارید؟

لَهُ طَلعَةٌ مِثلُ شَمْسِ الضُّحى .

سیمایش بسان خورشید تابناک است.

لهُ غُرَّةٌ مِثلُ بَدْرٍ مُنير. (1)

مانند ماه شب چهارده نور می تابد.

این رَجَز ، کمال معرفتِ گوینده آن را نشان می دهد. انسان باید حقیقت معرفت امام علیه السلام را یافته باشد و در نتیجه به نقطه اوج معرفت و بندگی خدا رسیده باشد، تاچنین سخن بگوید. عمل هر کس در حقیقت میوه معرفت اوست و خدای منان این نوجوان را به جائی رسانده بود که در سن و سال کم این چنین امام شناس شود.

این نوجوان جنگید و زود به شهادت رسید پس سرش را از تن جدا کردند و به طرف لشکر امام حسین علیه السلام انداختند. مادر سر فرزند را برداشت و گفت اَحْسَنت ای پسرکم! ای شادی قلبم و ای نور چشمم. سپس به خیمه برگشت، یک عمود خیمه (یا شمشیری)،برداشت به دشمن حمله کرد، با آن دو نفر را به هلاکت رساند و رَجَزهایی خواند. امام حسین علیه السلام فرمودند که برگردد و برایش دعا کردند و او را به خیمه برگرداندند. (2)

ياري امام حسین علیه السلام توفیق بزرگی است که تلاش و از خود گذشتگی در مسیر آن به میزان معرفت و محبّت شخص وابسته است. هر کس در هر سن و سالی - چه پیر و چه -

ص: 442


1- موسوعة عة الامام الحسين علیه السلام / ج 3/ ص 753 به نقل از مقتل الحسين علیه السلام بحر العلوم.
2- موسوعة الامام الحسينعلیه السلام / ج 3 /ص 753 / ترجمه ای از عبارت مقتل الحسين علیه السلام، بحر العلوم.

جوان -می تواند از همه هستی خویش در این راه بگذرد و تمام توانایی خود را به کار بندد.

حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه

«حبيب بن مظاهر » و «مسلم بن عوسجه» که هر دو از اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله، بودند با این که در سن پیری بودند، اما باقیمانده توان خود را به پیشگاه امامشان تقدیم کرده و هم و غمی جز یاری امام علیه السلام نداشتند.

ابتدا «مسلم بن عوسجه» وارد میدان شد و در مبارزه با دشمن پایداری کرد بر هول و هراس جنگ شکیبایی کرد، تا این که روی زمین افتاد در حالی که هنوز رمقی در بدن داشت امام حسین علیه السلام در حالی که حبیب بن مظاهر - همراه ایشان بود، بربالینش رفتند فرمودند: مسلم خدا تو را رحمت کند، سپس این آیه را تلاوت کردند:

مِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً. (1)

بعضی از آنها از دنیا رفتند و بعضی دیگر در انتظار نشسته اند و آنها چیزی را تغییر نداده اند.

حبیب به مسلم نزدیک شد و گفت: تحمل مرگ تو، برای من بسیار دشوار است، بشارت باد بر تو بهشت. مسلم با صدائی ضعیف گفت: خدا ترا بشارت دهد. سپس حبیب به او گفت: اگر چنین نبود که می دانستم بزودی دنبال تو خواهم آمد، دوست داشتم مرا به آنچه برایت اهمیت دارد وصیت می کردی.

«مسلم » در حالی که به امام حسین علیه السلام اشاره می کرد، گفت: من تو را به ایشان سفارش می کنم (اوصیک بهذا)، پیش روی او بجنگ تا بمیری. «حبیب » گفت: کاری می کنم که چشم تو روشن شود. آنگاه جان به جان آفرین تسلیم کرد. رضوان الله علیه. (2)

ص: 443


1- سورة الاحزاب / أيه 23
2- اللهوف على قتلى الطفوف/ ص 106 و 107 آنچه آمد، ترجمه متن کتاب است.

عمرو بن قرظه انصاری

سپس « عمرو بن قرظة الانصارى » از امام حسين علیه السلام اجازه میدان گرفت. حضرت اجازه فرمودند. او به سان کسانی که دنبال پاداش گرفتن هستند - به جنگ پرداخت و در خدمتگزاری به حضرتش کوشش زیادی کرد، تا این که جمع زیادی از لشکر ابن زیاد را به هلاکت رسانید.

او هم خود می جنگید و هم از امامش دفاع می کرد. هر تیری به سوی حسین علیه السلام می آمد او با دستش جلوی آن را می گرفت و هر شمشیری به سمت امام علیه السلام روانه می شد با جانش به استقبال آن می رفت، به طوری که در آن مدت به امام حسین علیه السلام هیچ ناراحتی نرسید. سرانجام از شدت جراحت به زمین افتاد و رو به امام علیه السلام کرد و گفت: ای پسر رسول خدا ! آیا وفاکردم؟ حضرت فرمود: بله، تو در بهشت پیش روی من هستی از طرف من به رسول خدا سلام برسان و به ایشان بگو من هم بدنبال خواهم آمد عمر و جنگید تا به شهادت رسید. رضوان الله علیه. (1)

غلام تُرک

امام حسین علیه السلام غلام ترکی داشتند که فرد صالح و والا مرتبه و قاری قرآن بود. از حضرتش اجازۀ جنگ گرفت حضرت اجازه فرمودند. او به لشکر حمله کرد و جنگید و عده زیادی را به قتل رساند تا این که بر زمین افتاد و از امام حسین علیه السلام کمک خواست. حضرت بر بالینش حاضر شدند و او را در بغل گرفتند و بر او گریستند. غلام دیدگان خود را گشود امام حسین علیه السلام را دید و تبسمی نمود. هنوز رمقی در تن داشت، که با افتخار می گفت:

مَنْ مِثْلى، وَ ابْنُ رَسُولِ اللهِ واضِعٌ خَدَّهُ عَلى خَدّى؟! (2)

چه کسی مانند من است که فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و اله وسلم صورتش را بر صورت من گذاشته است؟!

ص: 444


1- اللهوف على قتلى الطفوف / ص 107 و 108 . ترجمه عبارات متن در اینجا آمده است.
2- موسوعة الامام الحسين علیه السلام / ج 3/ ص 784 / به نقل از مقتل الحسين علیه السلام، بحر العلوم. آنچه آمد، ترجمه متن کتاب است.

سپس در محضر حضرت سيّدالشهداء علیه السلام و در میان دو دست مبارک ایشان جان سپرد.

این غلام معرفت بالایی داشت و این افتخار نصیبش شد که جانش را فدای امام زمانش کند. امام حسین علیه السلام هم به راستی خوب مولایی برای او بودند، نه تنها مانند سایر اصحاب بربالین او رفتند، بلکه با او کاری کردند که آن را در روز عاشورا، فقط برای یک نفر - آن هم فرزند دلبند و بزرگوار و بی نظیر خود حضرت علی اکبر علیه السلام- انجام دادند. همان صورتی را بر صورت غلام گذاشتند که بر صورت حضرت علی اکبر علیه السلام نهادند. چنین افتخاری به برکت یاری امام زمان علیه السلام نصیب غلام شد.

انسان گرچه به حسب ظاهر یا حتی در واقع بی ارزش باشد، می تواند با یاری امام زمانش به مرتبه ای بسیار والا برسد، تا جائی که برای مولایش مانند فرزند عزیز او گردد، که در لحظه مرگ صورت بر صورتش بگذارد و توفیق شهادت در رکابش را به او عطا فرماید.

می بینیم که اصحاب امام حسین علیه السلام در روز عاشورا از همه هستی خود گذشتند. جان خود را فدای ایشان و اهل بیتشان کردند و تا هنگامی که یکی از آنها زنده بود نگذاشتند هیچ یک از خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله به میدان بروند.

اینها الگو و اسوه همه کسانی هستند که آرزوی یاری امام حسین علیه السلام را در این زمان دارند و از خدا تمنا می کنند که در شمار اصحاب آن حضرت باشند و جان خود را فدای ایشان کنند. ما هم اگر چنین آرزویی داریم باید وضعیت خود را بررسی کنیم و ببینیم تاکنون از چه چیز خود در راه امام زمان علیه السلام گذشته ایم. آیا حاضر هستیم از پول و مقام و موقعیت دنیایی خود به خاطر اهل بیت علیه السلام بگذریم؟

آیا آبروی خود را خرج امام زمان علیه السلام و رفع گرفتاری از دوستان ایشان می کنیم؟ کدام رنج و سختی را تا به حال در راه ياري آن امام همام علیه السلام تحمل کرده ایم؟

آیا در مواردی که راحتی و رفاه ما به خطر می افتد برای دفاع از حریم امامت و ولایت و مبارزه با دشمنان ائمه علیهم السلام همت می کنیم؟ آیا رضایت و خشنودی ایشان را بر تحسین و تمجید دیگران ترجیح می دهیم؟

ص: 445

اصحاب امام حسین علیه السلام،نه تنها خود بلکه فرزندان و جگر گوشه های خود را هم فدا کردند. آیا ما به فرزندان خود، راه عرض ارادت و سرسپردگی به امام زمانمان علیه السلام را عملاً و قولاً آموزش می دهیم؟

آیا تحمّل مرارت ها و ستم ها در راه خدمت به حضرت بقیة الله ارواحنافداه برای ما گوارا و شیرین هست؟

آیا وقتی شرح فداکاری های اصحاب حضرت سیدالشهداء علیه السلام را می خوانیم و می شنویم واقعاً آرزو می کنیم که ای کاش ما هم چنین سعادتی داشتیم و امیدوار باشیم که روزی بتوانیم در رکاب حضرت مهدی علیه السلام این چنین جانبازی کنیم؟ آیا برای چنین روزی خود را آماده ساخته ایم؟ اگر به ما بگویند همین امروز امام زمان شما ظهور می کند، آیا تعلقات ما به این و آن اجازه می دهد که بدون تأخیر و درنگ به یاری آن عزیز بشتابیم؟ آیا در زندگی ما چیزی مهم تر از این هست که به یادش باشیم و به آرزوی وصالش روزها و شب ها را سپری کنیم؟

خدایا! به آبروی آن آبرومندانی که در رکاب حضرت اباعبدالله عليه الصلوة والسلام خون دادند و از همه هستی خود برای دفاع از امام زمانشان گذشتند و به آبروی خود امام زمان علیه السلام -که در حال حاضر آبرومندتر از او کسی روی کره زمین زندگی نمی کند - چنین معرفت و این گونه ارادت و محبّت را به همه کسانی که دلهایشان برای عزیز زهرا علیه السلام به درد می آید و چشم هایشان به خاطر مصیبت کربلا و عاشورای امام حسین علیه السلام اشکبار است عنایت بفرما!

خدایا ! جوانان عزیز شیعه را در زمان غیبت صاحب و مولا و آقایشان در این مسیر قرار بده و این آرزوها را به دلهای ما مگذار !

خداوندا ! با زیاد کردن شوق انتظار قدوم سرورمان و در حال صحت و سلامت ایمان، هر چه زودتر چشمان ما را به جمال دِل آرایش روشن بفرما!

فداکاریهای بانوان کربلا

اشاره

علاوه بر جانفشانی هایی که مردان همراه امام حسین علیه السلام در رکاب ایشان برای دفاع از

ص: 446

آن حضرت انجام دادند. زنان فداکاری هم بودند که در حادثه کربلا به شکل دیگری امام خود را یاری کردند. اینها الگوی مناسبی هستند برای بانوانی که می خواهند با نیت و عمل خود از طریق يارى سيّدالشهداء علیه السلام ، امام زمان خود حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را یاری کنند.

یک نمونه از این فداکاری ها را در داستان همسر جنادة بن کعب انصاری نقل کردیم و اکنون کلام را با یادآوری چند نمونه دیگر از این بانوان یاران امام حسین علیه السلام تبرک می بخشیم.

نمونه اول

«امّ البنين » مادر حضرت ابو الفضل علیه السلام امکان حضور در کربلا نیافت ولی چهار تن از میوه های دلش در رکاب امام حسین علیه السلام بودند، که همۀ آنها در روز عاشورا به شهادت رسیدند. داستان آگاهی یافتن این بانوی با معرفت از شهید شدن چهار فرزندش در هنگامی که کاروان بازماندگان کربلا به مدینه رسیدند شنیدنی و درس آموز است.

بشیر قبل از حضرت زین العابدین الان وارد مدینه شد که مردم را از ماجرای اهل بيت علیهم السلام خبر دهد. ام البنین او را ملاقات کرد و فرمود ای بشیر! از حسین علیه السلام چه خبر آوردی؟ بشیر گفت: ای ام البنین خدای تعالی به تو صبر دهد که عباس تو کشته شد. ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام خبر بده ! بشیر، یکی یکی خبر قتل فرزندانش را به او داد و امّ البنين مرتباً از امام حسین علیه السلام خبر می گرفت و می فرمود: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است فدای حسینم باد. وقتی بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد، صیحه کشید و گفت: ای بشیر رگ دلم را پاره کردی، آنگاه صدا به ناله و شیون بلند کرد. (1)

امّ البنین چهار جوان رشید دلاور را که جگر گوشه هایش بودند تقدیم امام حسین علیه السلام نمود، ولی خبر شهادتشان او را آن چنان تکان نداد که از شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام آن گونه بی تاب شد.

زنان متدین باید چنین معرفت و محبتی به امام زمان خود داشته باشند تا بتوانند-

ص: 447


1- رياحين الشريعه / ج 3 /ص 292 با اندکی تغییر ادبی.

فرزندانی برای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام تربیت کنند. فرزندانی که با تفقه دینی و ثبات در دینداری به یاری امام غریب خویش بشتابند.

نمونه دوم

ام خلف همسر مسلم بن عوسجه بود. پس از شهادت مسلم بن عوسجه، پسرش آماده نبرد شد. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: ای جوان پدرت شهید شد. اگر تو نیز کشته شوی مادرت در این بیابان در پناه چه کسی بگریزد؟ پسر مسلم خواست برگردد. مادرش شتاب زده سر راه او را گرفت و گفت فرزندم! تو سلامتی خود را بر نصرتِ پسر پیامبر صلی الله علیه و اله ترجیح می دهی؟ من هرگز از تو راضی نمی شوم. پسر مسلم به طرف میدان جنگ برگشت و حمله سختی کرد. مادر از پشت سر پیوسته به او می گفت: ای پسر شاد باش که هم اکنون از ساقی کوثر سیراب خواهی شد. جوان، مردانه کوشید و سی نفر از مشرکان را به قتل رساند و شربت شهادت نوشید. کوفیان سر او را بریده و به سوی مادرش افکندند. مادر سر او را برداشت و بوسید و چنان گریست که همه به گریه افتادند. (1)

امّ خلف در راه امام حسین علیه السلام از همۀ هستی خود گذشت در حالی که می توانست دنبال مجوّز و توجیهی برای نجات جان پسرش و راحتی و آسایش خود باشد و از اذن امام حسین علیه السلام استفاده کند. در این صورت بدون این که اشکال شرعی و عرفی بر عملش وارد شود، از زندگی بهتر دنیایی بهره مند می شد، اما دفاع از اهل بیت علیهم السلام را بر همۀ اینها ترجیح داد و میوۀ دلش را به میدان فرستاد. آیا به راستی عمل او افراط و زیاده روی از حد و مرز دین بود؟! حال آیا اگر بانوان از بعضیدرخواست هایشان به خاطر حفظ دین خود بگذرند و رعایت ورع را پیشه سازند مرتکب افراط و مقدس مآبی شده اند؟!

نمونه سوّم

«زهیر بن قین » از مکه به طرف عراق حرکت می کرد. وی به دلیل ترس از

ص: 448


1- رياحين الشريعه / ج 3 /ص 305 / با اندکی تغییر ادبی.

بنی امیه به گونه ای راه می پیمود که با امام حسین علیه السلام مواجه نشود. به هر منزلی می رسید جائی خیمه میزد که نزدیک خیمه های امام حسین علیه السلام نباشد.

در یکی از منازل وقتی مشغول خوردن غذا شد، از جانب امام حسین علیه السلام فرستاده ای آمد و گفت:«ای زهیر بن قین ابو عبد علیه السلام تو را می طلبد.» جماعت همراه او از مخالفت با بنی امیه سخت هراسان شدند، در عین حال، نافرمانی امام حسین علیه السلام را آسان نمی شمردند لذا از شدت ناراحتی لقمه ها را بر زمین گذاشتند.

در این هنگام همسر زهیر بن قین که دیلم نام داشت گفت: « سبحان الله! پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله کسی را به سوی تو می فرستد و ترا طلب می کند و تو به او پاسخ نمی گویی؟! برخیز و شتاب کن و بشنو که او چه می گوید ». زهیر برخاست و با شتاب رفت. زمانی نگذشت که خندان و شادان برگشت، گویی که از چهره اش خورشید تابد. به محض رسیدن دستور داد که خیمۀ او را کندند و اثاثیه او را جمع نموده و به طرف لشکرگاه امام حسین علیه السلام حمل کردند. زهیر گفت: من تصمیم قطعی گرفته ام که در ملازمت حسین کوچ کنم و جان خود را فدای او بنمایم. آنچه مال داشت بین زن و پسر عموهای خود تقسیم کرد و گفت: دیلم را به اهل خود برسانید، چراکه من دوست ندارم که اسیر شود. « دیلم» گریه کرد و گفت: تو می خواهی در رکاب پسر علی مرتضی علیه السلام جان بازی کنی چرا من نخواهم در خدمت دختر مصطفی و سرافرازی کنم؟! پس همراه زهیر روانه شد. (1)

این بانوی فداکار، تحمل رنج و اسارت و سختی های مسیر کربلا تا کوفه و شام، و از آن جا به مدینه در رکاب دختران حضرت زهرا علیه السلام را بر عافیت و رفاه خود ترجیح داد. چنین بانویی الگوی خوبی برای بانوان ارادتمند به امام زمان علیه السلام در زمان غیبت آن حضرت می باشد، که به آنها درس گذشتن از مادیات و خوشی های دنیا را در راه یاری اهل بيت عليهم السلام می دهد.

ص: 449


1- رياحين الشريعه/ ج 3/ 306 / با اندکی تصرف ادبی.
نمونۀ چهارم

«قمر» مادر وَهَبْ به دست امام حسین علیه السلام مسلمان شده بود. در روز عاشورا هفده روز از عروسی « وهب» می گذشت. وقتی جمعی از اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند مادرش به نزد او آمد و او را تشویق به جهاد نمود. وهب مانند شیر به میدان تاخت و تعداد زیادی از افراد دشمن را به هلاکت رسانید، آنگاه به سوی مادرش شتافت و گفت ای مادر آیا از من راضی شدی؟ مادرش جواب داد از تو راضی نمی شوم، مگر این که در پیش روی حسین علیه السلام به شهادت برسی...

وهب دوباره به میدان جنگ رفت و به فیض شهادت رسید کوفیان سرش را از تن جدا ساختند و به طرف سپاهیان امام حسین علیه السلام پرتاب کردند. مادر وهب سر فرزند را برگرفت و بوسید و گفت:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى بَيْضَ وَجْهِي بِشَهادَتِكَ بَيْنَ يَدَيْ أَبي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلام. (1)

شکر خدا را که روی مرا با شهادت تو در پیش روی ابی عبدالله علیه السلام سفید کرد!

افرادی که به یاری امام حسین علیه السلام شتافتند از دل و جان همۀ هستی خود را در این راه فدا کردند. اکنون باید به وضع خود بیشتر توجه کنیم آیا می خواهیم امام زمان خویش را در زمان غربتش یاری کنیم یا نه؟ آیا حاضر هستیم اندکی از رفاه خویش در این راه بگذریم؟ چه مقدار در راه دفاع از حضرت بقیة الله ارواحنافداه فعالیت و تلاش می کنیم؟! آیا می توانیم حداقل از مال و منال دنیا در راه خدمت به مولایمان بگذریم؟! در عمل به آنچه ادعا می کنیم چقدر نزدیک هستیم؟

یاری سيّدالشهداء علیه السلام از طریق زیارت ایشان

یکی از نشانه های کسی که نیت یاری سیدالشهداء علیه السلام را دارد، شوق و رغبت او به زیارت ایشان است. این شوق، نشانۀ آن است که خداوند می خواهد به او خیری برساند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ أَراد الله بهِ الْخَيْرَ، قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ وَ حُبَّ -

ص: 450


1- رياحين الشريعه/ ج 3 /ص 303 / با اندکی تغییر ادبی در متن اصلی. /

زِيارَتِهِ. (1)

کسی که خدا برایش خیر بخواهد در قلب او محبت امام حسین علیه السلام و زیارت ایشان را قرار می دهد.

ممکن است توفیق زیارت قبر مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام برای کسی که سالیان سال شوق زیارت حضرتش را دارد، نصیب نشود اما همین علاقه و اشتیاق او به زیارت نشاندهنده پیوند روحی و قلبی او با امام حسین علیه السلام و از مصادیقِ یاری ایشان به قلب می باشد.

به طور کلی یکی از نشانه های محبّت به اهل بیت علیهم السلام، شوق و رغبت نسبت به زیارت سيّد الشهداء علیه السلام می باشد. امام باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ اَرادَ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْ أَهْل الْجَنَّةِ، فَلْيَعْرِضْ حُبَّنَا عَلَى قَلْبِهِ فَإِنْ قَبلَهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ. وَ مَنْ كانَ لَنا مُحِبّاً فَلْيَرْغَبْ فِي زِيارَةِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فَمَنْ كَانَ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ زَوَاراً عَرَفْنَاهُ بِالْحَبِّ لَنا أَهْلَ الْبَيْتِ، وَكانَ مِنْ اَهْلَ الجنَّة. وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام زَوَاراً كانَ ناقص الأيمان. (2)

هر کس می خواهد بداند که از اهل بهشت است باید محبت ما را به قلب خود عرضه کند، اگر قلبش پذیرای آن باشد پس او مؤمن است و هر کس محبّت ما را داشته باشد(نشانه اش این است که) باید شوق و رغبت نسبت به زیارت حسین علیه السلام داشته باشد. پس کسی که حسین علیه السلام را مکرر زیارت کند ما او را به عنوان دوستدار خود می شناسیم (می پذیریم) و او از اهل بهشت است و هر کس امام حسین علیه السلام را زیاد زیارت نکند، ایمانش ناقص است.

به این ترتیب چه انسان بتواند مکرّر و متعدّد به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود و چه نتواند اما شوق زیارت آن حضرت را باید در دل داشته باشد. و اگر نتواند از نزدیک قبر مطهر سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کند از دور این کار را انجام دهد. در غیر این صورت، هرگز به مرتبه ایمان کامل نمی رسد. نکته قابل توجه در حدیث فوق، این است که مبالغه کردن در زیارت امام حسین علیه السلام،

ص: 451


1- كامل الزيارات / باب 55 / ح 3
2- كامل الزيارات / باب 78/ ح 4

نشانۀ محبت به اهل بیت علیهم السلام و بهشتی بودن معرفی شده است و اگر کسی اهل مبالغه در این کار نباشد، او را ناقص الایمان دانسته اند.

به هر حال زیارت قبر امام حسین بن علی علیه السلام یکی از حقوق خدا بر عهده انسانهاست که انجام عبادات سخت، خلا ناشی از آن را پر نمی کند. امام صادق علیه السلام فرمودند:

لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ حَجَّ أَلْفَ حَجَّةٍ ثُمَّ لَمْ يَأْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِ السَّلامُ، لَكَانَ قَدْ تَرَكَ حَقَّاً مِنْ حُقُوقِ اللهِ، وَ سُئِلَ عَنْ ذَلِكَ. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ : حَقُّ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ مَفْرُوضٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم. (1)

اگر یکی از شما هزار بار حج به جا آورد اما قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت نکند، یکی از حقوق خداوند را ترک کرده است و به خاطر این کوتاهی مورد سؤال وبازخواست قرار می گیرد. سپس فرمود: (ادای) حق امام حسین علیه السلام بر هر مسلمانی واجب است.

زیارت قبر امام حسین علیه السلام حق خدا و حق رسول خدا صلی الله علیه و اله و عترت ایشان علیه السلام است. کوتاهی کردن در ادای این حق از مصادیق « عقوق » اهل بیت علیهم السلام دانسته شده است.

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید: از ایشان پرسیدم نظر شما درباره کسی که قادر به رفتن زیارت سیدالشهداء علیه السلام هست و آن را ترک کند چیست؟ حضرت فرمود:

أَقُولُ إِنَّهُ قَدْعَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ وَ عَقَّنَا. (2)

نظر من این است که چنین شخصی پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و ما (اهل بیت علیهم السلام )را ایذاء (عاق) کرده است.

عقوق اهل بیت علیهم السلام از گناهان کبیره ای است که کیفر آن آتش است.

از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند: که اگر کسی بدون هیچ عذری، زیارت قبر مطهر سيّدالشهداء علیه السلام را ترک کند چه حکمی دارد؟ در پاسخ فرمودند:

هذا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ النَّارِ. (3)

ص: 452


1- كامل الزيارات / باب 78/ ح 6
2- كامل الزيارات / باب 46 / ح 3
3- كامل الزيارات / باب 78/ ح 5

چنین شخصی از اهل آتش است.

ممکن است پذیرفتن این همه تأکید بر زیارت قبر امام حسین علیه السلام برای برخی افراد، قدری سنگین و دشوار باشد علت آن آگاهی نداشتن از عظمت و اهمیت این عبادت بزرگ نزد خدای متعال است. هر قدر آشنایی انسان با احادیثی که در فضیلت زیارت سيّد الشهداء علیه السلام وارد شده، کامل تر و عمیق تر باشد، نوع اصرار و تأکیدهایی را که بر آن رفته است بهتر می پذیرد.

نکته قابل تأمل این که با وجود این همه فضیلتی که برای زیارت امام حسین علیه السلام بیان شده است از بعضی روایات بر می آید که ائمه اطهار علیهم السلام بسیاری از آثار و برکات این عمل شریف را ناگفته گذاشته اند و اگر کسی همۀ احادیث مربوط به فضائل زیارت سيّد الشهداء علیه السلام را هم بداند باز هم نمی تواند ادعا کند که بر ابعاد وسیع خیراتی که برای آن هست، پی برده است. به این تعبیر عمیقی که حضرت باقرالعلوم علیه السلام فرموده اند، توجه کنید:

لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ ما فِي زِيارَةِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ مِنَ الْفَضْلِ، لَماتُوا شَوْقاً وَ تَقطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ. (1)

اگر مردم فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام را می دانستند، از فرط اشتیاق جان می دادند. و جانهایشان از حسرت قطعه قطعه می شد.

این حدیث شریف نشان می دهد که مردم تحمل شنیدنِ تمام فضائل زیارت آن حضرت را ندارند. کسی که شوق چیزی را دارد ابتدا خندان می شود. اگر شوق بیشتر شود به گریه می افتد اما شدّت اشتیاق، با گریه هم بیان نمی شود. بلکه تحمّل از دست می رود و شخص قالب تهی می کند. زیارت سيّدالشهداء علیه السلام نزد خدا چنان ارزشمند و با فضیلت است که اگر کسی حقیقتِ آن را بداند از فرط شوق جان در بدن او قرار نخواهد گرفت.

به هر حال انسانهای عادی تا وقتی در دنیا هستند به ارزش و عظمت این عبادت بزرگ پی نمی برند، اما آن گاه که قیامت بر پا شود قدر و منزلت زائران اباعبدالله علیه السلام چنان -

ص: 453


1- كامل الزيارات / باب 56 / ح 3

آشکار شود که همۀ اهل محشر آرزو می کنند که ای کاش آنها هم جزء زوّار آن حضرت بودند!

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

مَا مِنْ أَحَدٍ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِلا وَ هُوَ يَتَمَنَّى أَنَّهُ مِنْ زُوَارِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ لِما يَرَى مِمّا يُصْنَعُ بِزُوّارِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ مِنْ كَرامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَی.(1)

هیچ کس در روز قیامت نیست، مگر آن که آرزو می کند که از زائران امام حسین علیه السلام باشد، به خاطر این که کرامت زائران حسین علیه السلام را نزد خدای متعال در آن روز می بیند.

البته تمام فضائل زیارت امام حسین علیه السلام برای ما گفته نشده است. ولی اگر به کسی معرفت صحیح و عمیق نسبت به بعضی از آنچه در روایات آمده عطا شود، و او از شوق، قالب تهی کند، جای شگفتی نیست!

در این دو حدیث شریف دقت فرمائید:

إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِقٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ... يَنْظُرُ إِلى زُوَارِهِ وَ هُوَ اَعْرَفُ بِهِمْ بِأَسْمائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبائِهِمْ وَ بِدَرَجاتِهِمْ وَمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَحَدِكُمْ بِوَلَدِهِ. وَ إِنَّهُ لَيَرَى مَنْ يَبْكِيهِ، فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ يَسْأَلُ آبانَهُ عَلَيهِمُ السَّلامُ أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لَهُ، وَ يَقُولُ : لَوْ يَعْلَمُ زائرى ما أعَدَّ اللهُ لَهُ، لَكانَ فَرَحُهُ اَكْثَرَ مِنْ جَزَعِهِ. وَ إِنَّ زائِرَهُ لَيَنْقَلِبُ وَ ما عَلَيْهِ مِنْ ذَنْبٍ. (2)

حضرت حسین بن علی علیه السلام در نزد پروردگارش عزّ وجل... به زیارت کنندگانش نظر می افکند، در حالی که نسبت به آنها - به اسم خودشان و پدرانشان و درجات و منزلت هایشان نزد خدای عزوجل - آشناتر است، از شناختی که یکی از شما به فرزند خود دارد و او هر کس را که برایش گریه می کند می بیند؛ پس برای او طلب مغفرت می کند و از پدرانش هم می خواهد که آن بزرگواران هم برای این شخص از خدا آمرزش بخواهند و می فرماید اگر زائر من آنچه از پاداش را که خدا برایش فراهم کرده می دانست، خوشحالی او از بی تابی اش بیشتر بود و زیارت کننده او

ص: 454


1- كامل الزيارات/باب 50 /ح1
2- بحار الانوار/ ج 101 /ص 64 / ح 49

(امام حسین علیه السلام) در حالی از زیارت باز می گردد که هیچ گناهی بر او نیست.

امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری فرمودند:

إِنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ تَحْضُرُ لِزُوّارِ قَبْرِ ابْنِها الْحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلامُ، فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ. (1)

حضرت فاطمه علیه السلام دختر پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم نزد زائران قبر پسرش حسین علیه السلام حاضر می شود. پس برای آنها از گناهانشان طلب مغفرت می کند.

کیست که به اوج درک این فضیلت عُظمی برسد که زائران کربلا در محضر مقدس حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیه السلام به زیارت مشرف می شوند؟ و آن گاه که به یادسرور شهیدان اشک می ریزند خود آقا به ایشان نظر می افکنند و همه اهل بیت علیهم السلام از خدا برایشان طلب مغفرت می کنند. و اینها مانند روزی که از مادر متولد شده اند پاک و پاکیزه به اوطان خود بر می گردند. این یکی از خیراتی است که بر زیارت قبر مطهر سيّد الشهداء علیه السلام المترتب می شود.

ناگفته نماند که رعایت «اخلاص» در زیارت آن حضرت، اهمیت بسیار دارد. شیطان در اموری که نزد خدا فضیلت بسیار دارد می کوشد که انسان را به نحوی از خیرات آن محروم کند و این کار را اغلب از طریق مخدوش کردن نیت شخص انجام می دهد. بنابراین زائر ابی عبدالله علیه السلام باید در زیارت خود قصد «قربت الى الله » و عرض ارادت به آستان اهل بیت علیهم السلام را فراموش نکند و بکوشد که خودنمایی و ریا در عملش وارد شود. بهترین نیت ها در انجام این عمل شریف، بهترین و دوست داشتنی ترین اجر را نزد خداوند سبحان خواهد داشت.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

إِذا كَانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ نادى مُنادٍ: أَيْنَ زُوّارُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيهما السَّلام؟ فَيَقُومُ عُنق مِنَ النّاس، لا يُحْصيهِمْ إِلَّا اللهُ عَزَّوَجَلَّ، فَيَقُولُ لَهُمْ : ماذا أَرَدْتُمْ بِزِيارَةِ قَبْرِ الحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلام؟ فَيَقُولُ : يارَبِّ حُبّاً لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَحُبّاً لِعَلِي وَ فاطِمَةَ وَ رَحْمَةٌ لَهُ مِمَّا ارْتُكِبَ مِنْهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ : هذا مُحَمَّدٌ صَلَّى

ص: 455


1- كامل الزيارات / باب 40 / ح 9

اللهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَ عَلِيٌّ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، بِهِمْ فَأَنْتُمْ مَعَهُمْ فِي دَرَجَتِهِمْ، اِلْحَقُوا بِلِواءِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ، فَيَكُونُونَ فِي ظِلِهِ وَ هُوَ فِي يَد عَلِيّ عَلَيهِ السَّلامُ، حَتَّى يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ جميعاً، فَيَكُونُونَ أَمَامَ اللّواءِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ. (1)

در روز قیامت ندا دهنده ای ندا می کند زائران حسین بن علی علیه السلام کجا هستند؟ عده ای از مردم بر می خیزند که جز خدا کسی شمارۀ آنها را نم یداند( آن منادی) به ایشان می گوید: قصد شما از زیارت قبر حسین علیه السلام چه بود؟ اینها پاسخ می دهند: ای خدا، زیارت ما به خاطر محبتی بود که به رسول خدا صلی الله علیه و اله و على علیه السلام و فاطمه عليها السلام،داشتیم و به جهت و به جهت آن بود که نسبت به آنچه بر سر امام حسین علیه السلام آوردند، دل ما به رحم آمد.

پس به ایشان گفته می شود: این است پیامبر صلی الله علیه و اله و علی و فاطمه و حسن حسین علیهم السلام ، پس به ایشان بپیوندند که شما با آنها و در درجه آنها خواهید بود به پرچم رسول خدا صلی الله علیه و اله بپیوندید. پس آنها در زیر سایه پرچم پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم که به دست علی علیه السلام است قرار می گیرند و به همین صورت، همگی وارد بهشت می شوند، در حالی که بعضی در پیش پرچم، برخی طرف راست، گروهی طرف چپ هستند. و عده ای هم در پشت پرچم هستند.

برای دوستان اهل بیت علیهم السلام پاداشی که در این حدیث معرفی شده بسیار ارزشمند و قیمتی است.

این پاداش برای کسانی است که در زیارت قبر امام حسین علیه السلام قصدی جز عرض ارادت و محبت به خاندان رسالت و دلسوزی و ترحم نسبت به ستم های وارده بر ایشان نداشته اند. چنین نیتی البته برخاسته از معرفتی صحیح و عمیق نسبت به آل الله است که با بندگی خدا و رعایت وظایف مقرر نسبت به ایشان به دست می آید. خداوند عزّوجلّ به همه علاقمندان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام توفیق چنین معرفت و چنین نیتی عطا فرماید.

ص: 456


1- بحار الانوار / ج 101 / ص 21 / ح 11

زیارت عاشورا

مختصری از فضائل زیارت سیدالشهداء علیه السلام بیان گردید. زیارت ایشان را در هر زمان و مکانی می توان انجام داد. گرچه زیارت قبر مطهر ایشان از نزدیک - یعنی در کربلای معلی - آثار و برکات خاصی دارد که با مکان های دیگر تفاوت می کند. زمان هایی هم که برای زیارت آن حضرت بیان شده است بسیار زیاد است به طوری که کمتر مناسبت مهمّى - خصوصاً اعیاد - در طول سال وجود دارد که در آن سفارش به زیارت امام حسین علیه السلام وارد نشده باشد.

در تمام این مناسبت ها، زیارت آن حضرت به نیت یاری کردن ایشان سفارش شده است. (1) اما یک روز در سال امتیاز خاصی دارد که سایر روزها ندارند. آن روز بیش از سایر ایام یادآور غربت و تنهایی امام حسین علیه السلام است و خاطره فداکاری ها و جانبازی های اهل بیت علیهم السلام و اصحاب با وفای ایشان را بیش از مواقع دیگر زنده می کند. آن روز، همان روزی است که جن و ملک هم برای یاری کردن آن امام غریب به حضور حضرتش رسیدند، اما هر کدام به جهتی توفیق این کار را نیافتند در آن روز جانسوز، غربت سيّد الشهداء علیه السلام به اوج خودش رسید که عنوان «غریب الغرباء» (2) بر ایشان صادق آمد.

آری در روز عاشورا که غمناک ترین روز سال برای اهل بیت علیهم السلام است، کسانی که آرزویشان یاری سيّد الشهداء علیه السلام و شهادت در رکاب ایشان است، با حال و هوای خاصی به زیارت آن حضرت می روند و بیش از اوقات دیگر تمنای نصرت آن غریب الغرباء را می کنند.

بر هیچ یک از زیارات امام حسین علیه السلام به اندازه زیارت روز عاشورا در کربلای معلی تأکید نشده است. عباراتی هم که در متن زیارت عاشورا ذکر شده، روحیه یاری کردن ایشان را تقویت می کند و فضیلتی هم که برای این زیارت بیان شده، دقیقاً-

ص: 457


1- زیارت امام حسین علیه السلام در هر زمان و مکان و به هر شکل از مصادیق یاری آن حضرت و نیز یاری امام عصر علیه السلام محسوب می شود علاقمندان به مطالعه در این خصوص به کتاب ارزشمند «شیوه های یاری قائم آل عليه محمد وال » نوشته مرحوم آية الله محمد باقر فقیه ایمانی مراجعه فرمایند.
2- در مفاتیح الجنان ، قسمت اعمال حرم مطهر سيد الشهداء علیه السلام در زیارتی که از مرحوم سید بن طاووس نقل شده است این لقب برای حضرتش یاده شده است.

آرزوی کسانی را بر می آورد که در حسرتِ یاری ایشان و شهادت در رکابشان بسر می برند.

«عَلْقَمَة بن محمّد حَضْرَمى » - راوی زیارت عاشورا - می گوید خدمت حضرت امام باقر علیه السلام عرض کردم: دعایی به من تعلیم فرمائید که اگر در روز عاشورا امام حسین علیه السلام را از نزدیک زیارت کردم آن را بخوانم و نیز دعایی که اگر از نقاط دور و خانه خودم ایشان را زیارت کردم آن را بخوانم.

حضرت باقر العلوم علیه السلام زیارت عاشورا را همراه با نماز زیارت و آداب خاص دیگر به او تعلیم فرمودند و سپس در فضیلت خواندن آن فرمودند:

إِذا قُلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِما يَدْعُو بِهِ مَنْ زارَهُ مِنَ الْمَلائِكَةِ، وَكَتَبَ اللهُ لَكَ بها الفَ الْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَى عَنْكَ أَلْفَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَكَ مِأَةَ أَلْفِ الْفِ أَلْفَ دَرَجَةٍ، وَكُنْتَ كَمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِمَا السَّلامُ حَتَّى تُشارِكَهُمْ فِي دَرَجاتِهِمْ، وَلا تُعْرَفُ إِلَّا فِي الشُّهَدَاءِ الَّذِينَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ، وَكُتِبَ لَكَ ثواب كُلِّ نَبِي وَرَسُولٍ وَ زِيارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيَّ عَلَيهما السَّلامِ مُنْذُ يَوْمٍ قُتِل. (1)

اگر این زیارت را بخوانی، هر آینه همان دعایی را خوانده ای که فرشتگان زیارت کننده ایشان می خوانند و خدا به سبب این زیارت یک میلیون حسنه برای تو می نویسد و یک میلیون سیئه (بدی) را از تو می بخشاید و صد میلیون درجه تو را بالا می برد و مانند کسانی خواهی بود که همراه حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسیدند، تا آن جا که با آنها در درجاتشان شریک خواهی شد و شناخته نمی شوی مگر در زمرهٔ شهیدانی که در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند و پاداش هر پیامبر خدا و ثواب زیارتِ همه کسانی برای تو نوشته می شود که حسین بن علی علیه السلام را از روز شهادتش تا کنون زیارت کرده اند.

به نظر می آید که هیچ یک از زیارات امام حسین علیه السلام مجموعه این فضائل را نداشته باشد، به ویژه این فضیلت که زائر جزء شهدای کربلا و در درجه آنها شناخته شود، و

ص: 458


1- كامل الزيارات / باب 71 / قسمت دوم / حدیث 9

پاداش زیارتِ همۀ زیارت کنندگان ایشان تا آن روز نصیبش شود که بی تردید شمار زیادی از اولیای خدا و بزرگان دین - از جمله امام عصر ارواحنافداه - در میان این زیارت کنندگان هستند. این بزرگترین آرزوی کسانی است که شب و روز در حسرتِ یاری امام غریب و مظلوم خود به سر می برند و با خواندن این زیارت می توانند به این آرزوی دیرین خود نائل شوند.

مضامین این زیارت ،نیز اعتقاد و عزم بریاری سیدالشهداء علیه السلام را در زائر تقویت و کند به عنوان نمونه، فرازی از دعایی که در سجده آخر زیارت خوانده می شود این است:

اَللَّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَوْمَ الْوُرُودِ، وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ. (1)

خدایا شفاعت امام حسین علیه السلام را در روز وارد شدن بر(تو در قیامت) نصیب من گردان و مرا نزد خود ثابت قدم بدار تا با حسین علیه السلام و اصحاب حسین علیه السلام که جان هایشان را فدای حسین علیه السلام کردند. صادقانه همراه باشم.

این عبارت دعای آن کسانی است که آرزوی قرار گرفتن در بین اصحاب با وفای امام حسین علیه السلام را دارند. در پایان حدیث، امام باقر علیه السلام به علقمه کلامی فرمودند: که راه سعادتمند شدن در رکاب سيّدالشهداء علیه السلام را برای دوستداران امام عصر علیه السلام به خوبی هموار می سازد فرمودند:

إنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَزُورَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ بِهَذِهِ الزِيارَةِ مِنْ دَهْرِكَ فَافْعَلْ، فَلَكَ أَرَابُ جَميعِ ذَلِكَ إِنْشَاءَ اللهُ تَعالى. (2)

اگر بتوانی که در طول عمر خود هر روز ، امام حسین علیه السلام را با این زیارت، زیارت کنی این کار را انجام بده که در آن صورت تمام ثواب هایی که بیان شد، انشاء الله خواهی برد.

این مژدۀ بزرگی است برای کسانی که می خواهند از طریق زیارت امام حسین علیه السلام، امام-

ص: 459


1- کامل الزيارات / باب 71 /قسمت دوم / ح 9
2- همان مدرک.

زمان خود را یاری کنند، اینان در غیر روز عاشورا و از راه دور (حتی منزل خود)، هر روز می توانند به فیض شهادت در رکاب سیدالشهداء علیه السلام نائل شوند. یکی از دعاهای زائر در این زیارت شریف فرازهایی است که در آن از خدا می خواهد تا توفیق یاری امام عصر علیه السلام را پس از ظهور، در خوانخواهی از سيّدالشهداء علیه السلام به او عطا فرماید. بعنوان نمونه:

أَسْأَلُهُ... أَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكُمْ مَعَ اِمامٍ مَهْدِي ناطِقٍ لَكُمْ. (1)

از او (خدا) درخواست می کنم که خونخواهی شما را به همراه پیشوای هدایت شده (حضرت مهدی علیه السلام)که سخنگوی شماست - روزی من گرداند.

اگر انسان هر روز این عبارات را از جان و دل تکرار کند و از خدا بخواهد تا او را از یاران حضرت مهدی علیه السلام در انتقام گرفتن از جنایت کنندگان کربلا قرار دهد، همین خواندنِ مکرّر اثر اعتقادی فوق العاده ای در قلب او می گذارد و او را قلباً و عملاً آماده چنین توفیقی می گرداند. بنابراین کسی که نهایت آرزویش یاری کردن امام زمان علیه السلام از طريق يارى سيّدالشهداء علیه السلام است، باید خود را به خواندن این زیارت شریف مقیّد کند و ضمناً بکوشد مضامین و محتوای آن را - به لطف خدای عزوجل و با توسل به اهل بیت علیهم السلام - در خود عملی سازد.

فضیلت این زیارت شریف وقتی ارزشمندتر می شود که زائر به نیابت از امام زمانش و برای دعا در تعجیل فرج ایشان، آن را در سراسر عمر خود بخواند. از خدای تعالی می خواهیم که همۀ دوستداران امام عصر علیه السلام را موفق به این عبادت بزرگ بگرداند.

اللَّهُمَّ يارَبَّ الْحُسَيْنِ، بِحَقِّ الْحُسَيْنِ، اِشْفِ صَدْرَ الْحُسَيْنِ، بِظُهورِ الْحُجَّةِ. اَللَّهُمَّ يارَبَّ الْحُجَّةِ، بِحَقِّ الْحُجَّةِ، اِشْفِ صَدْرَ الْحُجَّةِ، بِظُهورِ الحُجَّةِ . اَللَّهُمَّ يارَبَّ الْمُؤْمِنِينَ بِحَقِّ الْمُؤْمِنينَ، اشْفِ صُدور المؤمِنينَ، بِظُهُورِ الْحُجَّ .

آمين رب العالمين

ص: 460


1- كامل الزيارات / باب /71 قسمت دوم / حدیث 9

فهرست منابع

1. قرآن کریم،

2. الکافی ،کلینی، محمّد بن يعقوب.

3. نهج البلاغه.

4. صحیفه سجادیه.

5. مهج الدعوات، سیّد بن طاووس.

6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار.

7. کتاب الغیبه، نعمانی.

8. تفسیر عیاشی.

9. تاریخ طبری.

10 . العروة الوثقى، سيد كاظم يزدى.

11 . غرر و درر .

12 . اقبال الاعمال، سیّد بن طاووس.

13 . وسائل الشيعه، شیخ حرّ عاملی.

14. تفسیر نور الثقلين ابن جمعه.

15 . عيون الاخبار الرضا الصدوق، محمّد بن علی.

16 . تفسير كنز الدقائق مشهدی قمی.

17. کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق .

18 . الاحتجاج، طبرسی .

19 . بصائر الدرجات، صفار.

20. ينابيع الموده، قندوزی.

21 . تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی .

22 . لسان العرب، ابن منظور محمّد بن مکرم انصاری.

23. كرامات المهدى علیه السلام.

24 . العبقرى الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی.

25. برکات حضرت ولی عصر علیه السلام، جواد معلم.

26 . سرّ دلبران شیخ مرتضی حائری یزدی.

27. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری.

20. مجالس المهدی علیه السلام.

29. سردار کربلا (ترجمه العباس مقرم)

30. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید.

31. روزگار رهایی (ترجمه یوم الخلاص).

ص: 461

32 . نجم الثاقب میرزا حسین نوری محمد رضی رضوی.

33. در جستجوی علم دین (سیّد محمّد ضیاء آبادی).

34. المسائل المنتخبه، آية الله خویی فیروز آبادی .

35. شیوه های یاری قائم آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم.

36. مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم علیه السلام.

37. اللّهوف على قتلى الطفوف، سيّد بن طاووس.

38. موسوعة الامام الحسين علیه السلام.

39. مفاتيح الجنان ،قمی ،عباس .

40. رياحين الشريعه ذبیح الله محلاتی.

41. كامل الزيارات، ابن قولويه .

42. التحفه الرضويه في مجريات الاماميه. محمد رضی رضوی.

43. علل الشرایع، صدوق، محمد بن علی.

44 . فضائل الخمسه في الصحاح السته.

45. منجد الطلاب.

46. فاطمه الزهرا علیه السلام، بهجه قلب المصطفى علیه السلام، رحمانی همدانی.

47. معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری.

48 . نقش ائمه در احیاء دین عسکری، سیّد مرتضی.

49. همراه با راستگویان، تیجانی.

50. مثنوی ،معنوی جلال الدین رومی.

51. منهاج الصالحين، آیة الله خویی .

ص: 462

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109