عصمت

مشخصات کتاب

صادقی ارزگانی، محمد امین

عصمت / محمد امین صادقی ارزگانی؛ تهیه کننده مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه. قم: حوزه ی علمیه قم، مرکز مدیریت، 1388.

هشت، 197 ص.

ISBN978-964 2638 - 45

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات 36000 R

عنوان دیگر: عصمت

کتاب نامه: ص. [193] - 197؛ هم چنین به صورت زیر نویس.

1. عصمت (اسلام) - پرسش ها و پاسخ ها. الف. حوزه ی علمیه. مرکز مطالعات پژوهش های فرهنگی. ب. حوزه ی علمیه ی قم. مرکز مدیریت. ج. عنوان. د. عنوان: عصمت 4 پ 2 ص 220/5 BP

297/43

مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه

1388

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم

صادقی ارزگانی، محمد امین

عصمت / محمد امین صادقی ارزگانی؛ تهیه کننده مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه. قم: حوزه ی علمیه قم، مرکز مدیریت، 1388.

هشت، 197 ص.

ISBN978-964 2638 - 45

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات 36000 R

عنوان دیگر: عصمت

کتاب نامه: ص. [193] - 197؛ هم چنین به صورت زیر نویس.

1. عصمت (اسلام) - پرسش ها و پاسخ ها. الف. حوزه ی علمیه. مرکز مطالعات پژوهش های فرهنگی. ب. حوزه ی علمیه ی قم. مرکز مدیریت. ج. عنوان. د. عنوان: عصمت 4 پ 2 ص 220/5 BP

297/43

مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه

نام کتاب: عصمت

مؤلف: محمد امین صادقی ارزگانی

تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه ی علمیه ی قم ویراستار: علی اکبر علی زاده

نوبت چاپ: اول / 1388

شمارگان: 2000 نسخه

بها: 3600 R

قم:36000، 37185 تلفن: 7737217

شاب 96-978

مراکز پخش:

قم: خ شهدا (صفائیه) کوچه ی شماره ی 19، پلاک 45، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه، تلفن: 7737217، تلفکس: 7737213

قم: مدرسه ی عالی دار الشفاء، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، تلفن: 7748383

تهران: خ انقلاب، چهار راه کالج، ابتدا ی خیابان حافظ شمالی، نبش کوچه ی بام شاد،

شماره ی 525، (پکتا) تلفن 88926270، تلفکس: 88926271

کلیه ی حقوق برای تهیه کننده محفوظ است

با قدر دانی از تمام کسانی که در تولید این اثر نقش داشته اند، از جمله آقایان: حمید کریمی: معاون پژوهش مركز • محمد رضا بهدار: مدیر گروه کلام • محمد جواد شریفی: معاون اجرایی مرکز • محسن صادقی: طراح جلد • حسن یوسفی و نهضت الله عظیمی: حروف نگار و صفحه آرا .

مدیر مرکز: محمد رضا باقر زاده

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم زهرا اصغری

ص: 2

فهرست مطالب

مقدمه...هفت

بخش اول: شناخت عصمت

فصل اول: مفهوم شناسی عصمت

معنا و حقیقت عصمت...3

عصمت در اصطلاح علم کلام...7

تفاوت عصمت انسان با عصمت الهی و عصمت فرشته ها...10

عصمت علمی و عملی، و تفاوت آن دو...14

فصل دوم: پیشینه ی تاریخی عصمت

ریشه ی پیدایش مسئله ی عصمت در میان مسلمین...19

عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ در مذاهب مختلف...23

عصمت در فلسفه و عرفان اسلامی...27

فصل سوم: عصمت و اختیار

عصمت، موهبتی الهی یا صفتی اکتسابی...31

عصمت و قدرت بر گناه...35

كمال بودن عصمت...39

سازگاری عصمت با تکلیف...42

ص: 3

بخش دوم: ادلّه ی عصمت

فصل اول: ادلّه ی عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ

دلیل عقلی بر عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ...47

عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ اسلام در قرآن...50

عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ در روایات...57

فصل دوم: ادلّه ی عصمت اهل بيت علیهم السَّلَامُ

دلیل عقلی بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ...59

عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ در قرآن...61

عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ در کلام نبی صلی علی علیه وَ آلِهِ...66

عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ در کلام امامان علیهم السَّلَامُ...70

دلایل عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ...74

بخش سوم: ساحات و گستره ی عصمت

فصل اول: ساحات عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ

عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ در قبل از رسالت...83

عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ از سهو و نسیان...85

فصل دوم: قلمرو عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ از چند منظر

وحدت نظر مذاهب و فرقه های اسلامی در عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ از گناه...91

معصوم بودن انبیا علیهم السَّلَامُ در همه ی مراحل رسالت...93

نظر قرآن کریم درباره ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ در مراحل دریافت و ابلاغ وحی...96

ویژگی های نظر شیعه امامیه درباره ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ...100

درجات عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ...102

فصل سوم: گستره ی عصمت اهل بيت علیهم السَّلَامُ

قلمرو عصمت امام و پیامبر...105

ص: 4

مقایسه عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با پیامبر و ائمه علیهم السَّلَامُ...108

بخش چهارم: شبهات عصمت

فصل اول: شبهات عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ

سازگاری عصمت با طبیعت فرشته و بشر...119

علت خوردن حضرت آدم علیه السَّلَامُ از درخت نهی شده...122

چگونگی سازگاری عصمت نوح علیه السَّلَامُ با در خواست نجات فرزند...128

چگونگی سازگاری عصمت ابراهیم علیه السَّلَامُ با پروردگار خواندن ماه و خورشید و...132

چگونگی سازگاری عصمت يونس علیه السَّلَامُ با تنبیه ایشان از سوی خداوند...137

هماهنگی عصمت موسی علیه السَّلَامُ با کشتن فرد قبطی و...139

موافقت عصمت يوسف علیه السَّلَامُ با نسبت دادن سرقت به برادران و...142

شبهات عصمت حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ...147

قضاوت حضرت داوود علیه السَّلَامُ و عصمت ایشان...150

سازگاری عصمت ایوب علیه السَّلَامُ و با تماس شیطان با ایشان...153

شک و تردید حضرت زکریا علیه السَّلَامُ در وعده های الهی...154

شبهه ی تنافی عصمت پیامبر اسلام صلی علی علیه وَ آلِهِ با برخی آیات قرآن...155

فصل دوم: شبه ی عصمت حضرت مریم علیها السَّلَامُ

عصمت حضرت مریم علیها السَّلَامُ...165

عصمت حضرت مریم علیها السَّلَامُ در قرآن کریم...167

فصل سوم: شبهات عصمت اهل بيت علیهم السَّلَامُ

رمز اقرار به گناه، توبه و استغفار اهل بیت علیهم السَّلَامُ در دعا ها...171

آگاهی ائمه علیهم السَّلَامُ، از کشته شدن خود...177

ص: 5

رمز موافقت امام حسن علیه السَّلَامُ با حکومت معاویه علی رغم مخالفت حضرت علی علیه السَّلَامُ...183

هماهنگی قیام امام حسین علیه السَّلَامُ و حوادث کربلا با آیه ی ﴿وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ﴾ ...186

عصمت امام رضا علیه السَّلَامُ و پذیرش ولايتعهد ى مأمون...189

منابع...193

ص: 6

مقدمه

اعتقاد به عصمت انبیا و اهل بیت علیهم السَّلَامُ، جزء باور های مهم دینی و مذهبی است که ریشه در آموزه های وحیانی آسمانی دارد و مستند به قرآن، سنّت و عقل است. به دلیل اهمیت و پی آمد های اعتقادی این مسئله، پرسش های فراوانی درباره ی آن مطرح می شود که نیازمند پژوهش، تحلیل عمیق و گسترده تری است، اما آن چه در این تحقیق طرح و تبیین شده، بخشی از معارف مربوط به عصمت است که در آثار علمی برخی از بزرگان معاصر درباره ی مسئله ی عصمت مطرح شده است.

این اثر با استفاده از آثار شش تن از علما و اسلام شناسان معاصر (علامه طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، علامه محمد تقی جعفری، آیت الله عبدالله جوادی آملی، آیت الله جعفر سبحانی و آیت الله محمد تقی مصباح یزدی) تدوین گردیده و امید است مورد توجه خوانند گان محترم قرار گیرد.

ص: 7

در این مجال از مؤلف محترم این نوشتار جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد امین صادقی ارزگانی و ارز یابان علمی آن، حجج اسلام و المسلمین آقایان: محمد رضا بهدار، محمد کاظم حقّانی فضل، سید محمد علی داعی نژاد و حمید کریمی تقدیر و تشکر می نماییم.

مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه ی علمیه

ص: 8

بخش اول: شناخت عصمت

اشاره

ص: 1

ص: 2

فصل اول:مفهوم شناسی عصمت

معنا و حقیقت واژه ی عصمت چیست؟

برای حفظ انسجام و جامعیت پاسخ این سؤال در چند قسمت طرح می شود:

الف) برخی اهل لغت بر آنند که عصمت که از ریشه ی «عَصَمَ» به معنای مانع شدن و نگاه داشتن است، بدین معناست که خداوند سبحان بنده ی خود را از افتادن در اشتباه و گناه باز می دارد. لذا هر گاه گفته شود: «اعصمت فُلَاناً »، بدین معناست که فلانی را از فلان کار باز داشتم. در قرآن کریم لفظ عصمت گاهی به معنای تمسک و نگاه داشتن آمده، آن جا که فرمود: ﴿ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا ﴾، (1) و گاهی به معنای منع و امتناع کردن آمده، آن جا که فرمود: ﴿ وَ لَقَدْ رَوَدتُهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ﴾، (2) لكن هر دو معنا در واقع، به یک مفهوم

ص: 3


1- همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید. سوره ی آل عمران، آیه ی 103
2- من از او کام خواستم، ولی او خود را نگاه داشت. سوره ی یوسف، آیه ی 32

بر می گردد. عرب ها نیز به طنابی که هنگام کوچ کردن (به اصطلاح اثاث کشی) اسباب و وسایل منزل را با آن می بندند، «العصام» می گویند، چون طناب مانع افتادن و پراکنده شدن اثاثیه ها می شود.

ب) برخی دیگر از اهل لغت، عصمت را به معنای وسیله ی نگاه داشتن و ابزار مصونیت گرفته (نه خود مانع شدن و نگاه داشتن) و گفته اند: عصمت در لغت ابزار و وسیله ای است که انسان به واسطه ی آن از چیزی و یا کاری حفظ می شود؛ مثلاً هر گاه کسی در دریا افتاده و در حال غرق شدن باشد، اگر شما طنابی را به سوی او بیندازید، و شخص با آن طناب نجات یابد، گفته می شود که آن طناب برای او عصمت بود، چون با آن طناب نجات یافته است، اما اگر طناب را نگرفت و خود را با آن نجات نداد، آن طناب را عصمت نمی گویند. بنا بر این، گویا عصمت توفیقی است از جانب خداوند که اگر انسان آن را به کار گیرد و استفاده کند، از لغزش های علمی و عملی مصون می ماند. (1)

ج) تعریفی که از همه دقیق تر و بیش تر ناظر به حقیقت معنای عصمت است این است که گفته شده از ظاهر آیه مبارکه ی ﴿ و أَنزلَ اللهُ عَلَيكَ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ عَلَّمَك مالَم تَكُنْ تَعْلَمُ ﴾ (2) معلوم می شود که عصمت نوعی علم

ص: 4


1- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 7، همو الالهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 158 در منابع زیر نیز به طور اشاره آمده است: محمد تقی مصباح، اصول عقاید 2، ص 121، همو، معارف قرآن (4 و 5)، ص 199؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن، ص 16؛ همو، سیره ی پیامبران در قرآن ص 61؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 2، ص 559
2- خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آن چه را نمی دانستی به تو آموخت سوره ی نساء، آیه ی 113

است که انسان معصوم را از لغزش های مختلف حفظ می کند. به تعبیر دیگر، چیزی که موجب عصمت و مصونیت می شود، علمی است که مانع گناه و اشتباه انسان معصوم می شود، همان گونه که سایر صفات، مانند شجاعت، عفت، سخاوت و مانند آن ها هر کدام صورت علمیّه و ملکه ی راسخه ای است که سبب تحقّق آثار آن صفات شده و انسان هایی که آن صفات را دارند از گرفتار شدن به صفات مقابل آن ها، یعنی ترس و تهوّر، بخل و اسراف و غیر عفیف بودن، مصون می مانند.

از آن جا که این علم و شعور خدا دادی با علوم متعارف و معمول کاملاً متفاوت است، نه تنها مغلوب نیرو های دیگر انسان قرار نمی گیرد؛ بلکه همواره غالب و قاهر بر همه ی خواسته های درونی انسان معصوم بوده و با در اختیار گرفتن سایر نیرو های ادراکی و تحرکی او، آن ها را بر اساس خواست خویش تعدیل کرده و به کار می گیرد. به این دلیل، کسی که دارای این علم است همیشه از اشتباه مصون است، لذا در روایات آمده است که پیامبر و امام علیهما السَّلَامُ دارای روحی به نام «روح القدس» هستند که آن ها را از لغزش های علمی و عملی حفظ می کند. (1)

جمع بندی و نتیجه

گر چه افراد غیر معصوم از درک حقیقت عصمت عاجزند، لکن با بعضی تحلیل های علمی تا حدودی درک عصمت برای ما امکان پذیر خواهد شد، لذا

ص: 5


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 78

با توجه به مطالب یاد شده می گوییم: عصمت چه به معنای منع و باز داشتن باشد، چه به معنای ابزار نگاه داشتن و چه محصول و پی آمد علم شهودی و حضوری، موهبتی الهی است که انسان در سایه ی آن از لغزش در هر دو بعد علمی و عملی مصون و محفوظ می ماند. و اگر از باب تفنن در تعبیر و یا نگاه فلسفی، عصمت را ملکه ای نفسانی بدانیم باز هم موهبتی الهی است، زیرا خداوند است که توفیق کسب ملکه ی نفسانی را می دهد تا خود را از لغزش ها حفظ کند. نکته ی مهم و اساسی که از بیان های گذشته به دست می آید مربوط به تفاوت های عصمت و عدالت است، زیرا از آن چه گفته شد، به خوبی معلوم گردید که اولاً، ملکه ی عصمت در هر دو بعد علمی و عملی، انسان را از لغزش حفظ می کند، بر خلاف ملکه ی عدالت که تنها در بعد علمی محافظ انسان از گناه است. (1)

ثانياً، عصمت موهبتی الهی است که دارنده ی آن به هیچ وجه گرفتار گناه نمی شود، چون معصوم گذشته از آن که گناه را بر خلاف حکم خدا و حرام می داند، از باطن زهر آلود گناه نیز آگاه است و از نزدیک شدن به آن خود داری می کند. اما عدالت و صفی اکتسابی است که نمی تواند احتمال ارتکاب گناه را به طور کامل از انسان بگیرد، چه این که انسان غیر معصوم، گر چه عادل هم باشد از باطن گناه خبر ندارد، بلکه بر اساس حکم شرع از آن پرهیز می کند.

ص: 6


1- همان، ج 11، ص 178

عصمت در اصطلاح علم کلام (مفهوم کلامی و اعتقادی) چیست؟

قبل از پرداختن به پاسخ اصلی باید اشاره کرد که علم کلام، یکی از علوم اسلامی است که درباره ی عقاید اسلامی (آن چه از نظر اسلام باید به آن اعتقاد داشت) بحث می کند؛ یعنی بعد از توضیح درباره ی آن عقاید، در دفاع و اثبات آن ها با دلایل عقلی و نقلی استدلال می کند. (1) در علم کلام به طور کلی، عصمت در دو محور مطرح است: یکی عصمت از جهل، سهو، مغالطه در اندیشه و فکر، اشتباه و خطای دریافت، درک و ابلاغ وحی مانند آن، و دیگر عصمت از گناه و کار های نا پسند. درباره ی محور اول بعداً به تفصیل بحث خواهد شد، اما درباره ی محور دوم اشاره به سه نکته لازم است:

نکته ی اول: مراد از عصمت در علم کلام تنها گناه نکردن نیست، زیرا اگر کسی بعد از رسیدن به مرحله ی تکلیف شرعی مدت زمان اندکی عمر کرد و در آن مدت مرتکب گناه و معصیت نشد، و یا اگر شخصی مدت های زیادی شرایط معصیت برای او فراهم نگردید و گناه نکرد، به آن ها معصوم به معنای کلامی آن گفته نمی شود، گر چه در محاورات عرفی ممکن است آن ها را معصوم بگویند، همان گونه که به کودک خرد سال در عرف مردم معصوم گفته می شود.

بنا بر این، مقصود از عصمت در علم کلام و مباحث اعتقادی تنها گناه نکردن نیست، بلکه چیزی بالا تر از گناه نکردن است؛ یعنی انسان باید ملکه ی

ص: 7


1- مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام و عرفان،ص 16 - 18، جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 1، ص 5

نفسانی و قدرت معنوی خاصی داشته باشد که او را از انجام معصیت باز داشته و از هر کار نا پسندی حفظ کند. از آن جا که این ملکه ی معنوی از جانب خداوند نصیب انسان معصوم می شود، لذا می توان گفت که خدا او را از انجام گناه باز داشته و حفظ کرده است.

پس عصمت در علم کلام، ملکه و قدرت معنوی باز دارنده از گناه است؛ یعنی معصوم کسی است که دارای ملکه یِ نفسانی نیرومند ی باشد تا او را در مساعد ترین شرایط از گرفتار شدن به دام معصیت کاملاً حفظ کند.

نکته ی دوم: منظور از عصمت پیامبران آن است که کار هایی را که در شریعت خود آن ها حرام شمرده شده، مرتکب نمی شوند، گر چه ممکن است همان کار ها در شریعت های دیگر حلال بوده (و یا بالعكس)، یعنی هدف، عصمت از گناه بالفعل است نه عصمت از گناه در دین سابق که فعلاً نسخ شده است، پس هدف از عصمت در علم کلام آن است که پیامبران بر خلاف آن چه بر خود آن ها وحی شده است، عمل نمی کنند و دقیقاً کردارشان با آن چه بر آن ها نازل شده، مطابقت دارد.

نکته ی سوم: باید توجه داشت که مقصود از عصمت در اصطلاح کلامی پرهیز از کار هایی است که در زبان عربی به آن ها «ذنب» به معنای مخالفت با تکلیف شرعی و حکم مولوی و «عصیان» و امثال آن گفته می شود، پس مقصود از عصمت در این بحث پرهیز از کار هایی است که از نظر فقه حرام شمرده می شوند، نه کار هایی که مکروه یا ترک اولی نامیده شده و با عصمت

ص: 8

منافات ندارند. (1)

جمع بندی و نتیجه

بنا بر آن چه بیان شد، مفهوم کلامی عصمت را به طور خلاصه می توان چنین تفسیر کرد: عصمت علم و معرفت خاص خدا دادی است که در بعد عملی، انسان را از گناه باز می دارد، چه این که در بعد نظری نیز انسان را از جهل، خطا، سهو، نسیان، مغالطه ی در اندیشه و فکر حفظ می کند، بنا بر این، انسان های معصوم از جهت عقل نظری و عملی از مصونیت الهی بر خوردارند، هم درست می فهمند و هم آن چه را درست فهمیده اند، درست پیاده می کنند و در حرم قدس ادراک آنان هیچ گونه نقصی راه نمی یابد، چه این که در سرا پرده ی کردار و عمل شان گناه و عصیان عمدی و سهوی نفوذ ندارد. بنابر این معصوم در اصطلاح کلام به کسی گفته می شود که ملکه ی نیرومند معنوی داشته، به طور کامل از زشتی گناه آگاه بوده و از اراده ی قدرت مندی بر تعدیل و مهار کردن تمایلات غریزی خویش در هر شرایطی بر خوردار است، لذا می توان گفت که عصمت درجه یِ نهایی ایمان است که انسان معصوم را دایم الحضور (خود را همواره در محضر خدا و خدا را ناظر بر خود دانستن) نگاه می دارد.

ص: 9


1- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2، ص 133؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 61؛ همو، راه و راهنما شناسی، ص 148 و 197؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن شماره 9)، ص 15؛ المیزان، ج 18، ص 254؛ جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب السنة و العقل ، ج 3، ص 158؛ مرتضی مطهری، آزادی معنوی (چاپ جدید گفتار های معنوی با اضافات)، ص 141

تفاوت عصمت انسان با عصمت الهی و عصمت فرشته ها در چیست؟

پاسخ این سؤال را می توان در دو محور طرح و تبیین کرد:

الف) همان طور که قبلاً اشاره شد، عصمت موهبتی خدا دادی و ملکه ای معنوی است که با وجود آن، صدور گناه و معصیت از انسان ممتنع است. و از آن جا که صفات و کمالات انسان همانند هستی او ممکن الوجود هستند، امتناع صدور گناه و کار های زشت و نا پسند از انسان معصوم به معنای امتناع بالغير و امتناع عادی است نه امتناع ذاتی. بنابر این، مفهوم عصمت در انسان با عصمت در خداوند تفاوت جوهری و اساسی خواهد داشت، زیرا صدور قبیح و کار نا پسند از خدا بر خلاف کار های انسان معصوم، ممتنع و محال ذاتی است؛ یعنی همان گونه که کار شایسته ضرورتاً از خداوند صادر می شود، کار نا پسند نیز ضرورتاً از خداوند صادر نمی شود، اما باید توجه داشت که وصف ضرورت درباره ی خدا بدین معناست که او منشأ هر گونه ضرورت است نه این که محکوم به ضرورت بوده و بر او لازم باشد که کار نا پسند را ترک کند.

خلاصه این که، همه جهات نقص به امتناع عقلی و ذاتی از خداوند الصدور است؛ یعنی چون خدای سبحان کمال مطلق و جمال محض است، عقلاً محال است که نقص و قبیح از او صادر شود، در عین حال که عقلاً است کار نا پسند از او پدید آید، چه این که او محکوم هیچ قانونی قرار نمی گیرد، زیرا حکومت قانون بر هر چیزی آن را از اطلاق ذاتی و کمال محض بودن بیرون برده و محدود می کند. (1)

ص: 10


1- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن 9)، ص 27

ب) قبل از طرح تفاوت عصمت انسان و فرشته باید اشاره کرد که بر اساس بسیاری از دلایل عقلی و نقلی همه ی فرشته ها، چه آن ها که مظهر رحمت و مأمور بهشت اند، و چه آنان که مظهر غضب و مأمور دوزخ هستند، و چه فرشته های دیگر، دارای عصمت بوده و هیچ گونه خلاف و اختلافی در انجام وظایف شان از آن ها پدید نمی آید و عصیان و سر کشی هرگز از آنان سر نمی زند، چنان که قرآن کریم فرمود: (1) ﴿ لا يَعصُونَ اللهَ ما أَمَرَ هُم وَ يَفلُونَ ما يُؤمَرُونَ ﴾ (2)

اما تفاوت عصمت انسان با عصمت فرشته در چند محور ظاهر می شود.

اولاً، نیرو ی عصمت در فرشته ها ملکه ی نفسانی نیست، بلکه تنها موهبتی است که خداوند به آن ها عنایت کرده، لذا اختیار از آن ها کاملاً سلب است، به همین دلیل، تکامل به معنای آن چه برای انسان معصوم وجود دارد، برای فرشته مطرح نیست، گر چه ممکن است نوعی دیگر از تکامل غیر از آن چه برای انسان است برای فرشته نیز وجود داشته باشد. این در حالی است که عصمت در انسان های معصوم، گر چه نیروی معنوی و موهبتی الهی است که تکویناً خداوند به آن ها عنایت فرموده، اما این نیرو همانند سرمایه ی بزرگی است که بهره بر داری از آن به اختیار خود انسان است، چنان که در یکی از دعا های معتبر چنین بدان اشاره شده است: چون خداوند می دانست که آن ها با اختیار

ص: 11


1- همان، ص 43؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 6؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، (معارف قرآن 4 و 5)، ص 149؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 335
2- از آن چه خدا به آنان دستور داد سر پیچی نمی کنند و آن چه را مأمورند، انجام می دهند. سوره ی تحریم، آیه ی 6

خود در این زندگانی دنیا دست به کار های نا پسند و زشت نمی زنند و به امور باطل آلوده نمی شوند، لذا آن ها را معصوم گردانید.» (1)

بنا بر این، هیچ گونه شایبه ی جبر در کار انسان معصوم راه ندارد (در این باره بعداً به مناسبت مسئله ی دیگر به تفصیل بحث خواهد شد).

ثانیاً، چون انسان معصوم در کنار ملکه ی عصمت از غرایز و تمایلات متعدد بر خوردار است و با ملکه ی عصمت آن ها را تعدیل و هدایت می کند، نه سر کوب، پس عصمت انسان ها به مراتب با عظمت تر و کامل تر از عصمت فرشته ها بوده و اساساً دو سنخ از عصمت است، چون در برابر عصمت فرشته ها غرایز و گرایشات مزاحم وجود ندارد. (2)

ثالثاً، از آن جا که انسان کامل در مسایل علمی و عملی آموزگار و مربی فرشته هاست، قهراً عصمت علمی و عملی فرشته ها محصول تعلیم، تربیت و تزکیه ی انسان کامل است. (3)

در توضیح این مطلب ارزشمند باید به این مسئله اشاره کرد که این سخن بر اساس متون دینی (قرآن و روایات) مطرح شده که در این جا تنها به فرازی از یک روایت اشاره می شود:

ص: 12


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار ، ج 10، ص 170
2- محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 2، ص 599 و 560؛ شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 122؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 24؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 59، همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 - 4)، ص 149؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 335، ذیل آیه ی 6 سوره ی تحریم
3- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم (تفسیر موضوعی قرآن 9)، ص 32

پیامبر اکرم صلی علی علیه وَ آلِهِ به امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ فرمود: پس چرا ما بر تر از فرشته ها نباشیم، در حالی که ما پیش از آن ها پروردگار خود را شناختیم و او را تسبیح و تهلیل (شهادت به توحید) گفتیم و تقدیس نمودیم، زیرا نخستین موجودی که خداوند آفرید و به توحید و تمجید خود گویا کرد، ارواح ما بود. وقتی فرشته ها از ارواح ما شگفت زده شدند و دانستند که کار ما بسیار بزرگ است، ما تسبیح خداوند کردیم تا فرشته ها بدانند که ما آفریده ی خداوند هستیم، سپس ما تهلیل (شهادت به توحید)، گفتیم، آنان نیز تهلیل (لا اله الَّا اللَّهُ) گفتند: بعد ما تکبیر و لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ گفتیم و خداوند را سپاس نمودیم، فرشته ها نیز گفتند. بنا بر این، فرشته ها به واسطه ی ما خدا را شناختند و تسبیح، تهلیل، تمجید و تحمید او را آموختند.» (1)

جمع بندی و نتیجه

از آن چه بیان شد، معلوم گردید که تفاوت عصمت انسان معصوم با عصمت الهی (این که خداوند کار نا شایسته انجام نمی دهد و قبیح از او صادر نمی شود) آن است که صدور کار قبیح از خداوند محال ذاتی است، زیرا ذاتاً محال و ممتنع است موجودی که جمال مطلق و کمال مطلق است، نقص از او پدید آید اما عصمت در انسان ذاتی نیست، بلکه موهبتی الهی است و انجام کار قبیح به دست انسان معصوم محال عادی است و امتناع بالغیر دارد نه امتناع ذاتی.

اما تفاوت انسان با فرشته در آن است که اولاً، عصمت فرشتگان جبری

ص: 13


1- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، باب 26، ص 236، حدیث 22

است و موجب تکامل آن ها نمی شود. ثانیاً، فرشته در کنار وصف عصمت هیچ گونه تمایل غریزی مزاحم ندارد. ثالثاً، فرشته در پرتو تعلیم انسان کامل به مقام عصمت و سایر کمالات بار یافته است.

عصمت علمی و عملی چیست و چه تفاوتی با هم دارند؟

درباره ی این مسئله در ابتدا اشاره به سه نکته لازم است:

نکته ی اول: بر اساس بهترین گزینه که برای تعریف عصمت ارائه شد (عصمت به نحوی به علم و معرفت خدا دادی بر می گردد)، عصمت بیش تر مربوط به عقل نظری می شود، اما از آن جا که پرهیز از گناه کار عقل عملی است، نا گزیر عصمت در دو حوزه ی عقل نظری و عملی مطرح خواهد بود. (1)

نکته ی دوم: عقل نظری مربوط به جنبه ی ادراکی انسان است، زیرا انسان با آن بعُد، حقایق علمی و الهی را از مبادی عالیه و مبدأ فیض دریافت کرده و می فهمد.

اما عقل عملی مربوط به جنبه ی رفتاری انسان است، زیرا آن چه انسان انجام می دهد و در دیگران اثر می گذارد، مربوط به عقل عملی اوست. (2)

نکته ی سوم: همان طور که علم انسان معصوم (انبيا و ائمه علیهم السَّلَامُ ) حجت شرعی است، عمل آنان (گفتار، سکوت و رفتار آن ها) نیز حجت شرعی است،

ص: 14


1- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن، (تفسیر موضوعی قرآن 9)، ص 15
2- همو، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص 45؛ همو، رحیق مختوم (بخش اول از جلد اول اسفار)، ص 153؛ مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، شماره 9 (تفسیر سوره ی حاقه معارج، جن)، ص 238 - 243

بنا بر این، تقسیم عصمت به علمی و عملی و بیان تفاوت آن ضرورتی امکان نا پذیر دارد که در دو محور طرح و تبیین می شود:

الف) عصمت علمی، مرتبط با بینش و عقل نظری انسان است، بدین بیان که انسان های معصوم (انبیا و ائمه) چون به طور مستقیم با حقایق عینی ارتباط دارند و ادراک معارف الهی و حقایق ملکوتی برای آنان از راه اتصال عینی با آن ها حاصل می شود و نه از طریق ذهنی، لذا در همه ی شئون و امور علمی و ابعاد ادراکی خود معصومند و هرگز از هیچ ناحیه قوای ادراکی دچار خطا و اشتباه نمی شوند، زیرا اشتباه همواره از آن جا ناشی می شود که انسان به واسطه ی حس درونی یا بیرونی با واقعیت های خارجی ارتباط پیدا کند و یک سلسله صورت های ذهنی از آن ها در ذهن خود به وجود آورد و با نیروی عقلْ آن ها را تجزیه و ترکیب کند و بعد از تصرف های گوناگون در آن صورت ها، در تطبیق آن ها با واقعیت های خارجی گاهی خطا و اشتباه پدید آید، اما انسان هایی که عقل نظری شان مصونیت الهی داشته و از عصمت علمی بر خوردار هستند و با متن جریان های عالم هستی ارتباط مستقیم دارند، از هر گونه اشتباه و خطا معصوم و مصون خواهند بود، به این دلیل، آن چه از طرف خداوند برای هدایت بشر فرستاده شده، انبیای الهی بدون کم و کاست و به طور کامل دریافت می کنند، و آن را دقیقاً می فهمند، بعد خوب نگه داری می کنند به طور دقیق به مردم می رسانند و در هیچ یک از مراحل دریافت وحی دچار اشتباه و سهو خطا نمی شوند، زیرا آن ها در سایه شهود معصومانه و اتصال عینی با حقایق الهی در حدوث و بقا از مصونیت و عصمت علمی بر خوردارند، نه چیزی را

ص: 15

اشتباه دریافت می کنند و نه اشتباه می فهمند و نه در دریافت و فهم خود دچار شک و تردید می شوند. (1) بنا بر این، معلوم می شود کسانی که گمان کرده اند پیامبر اکرم صلی علی علیه وَ آلِهِ در مراحل آغاز نزول وحی گرفتار شک و تردید شده و در اضطراب و نگرانی شدید قرار گرفته بود، یا از شناخت عصمت پیامبران الهی در بخش عقل نظری بی بهره اند و یا از روی غفلت دچار این توهّمات شده اند. (2)

ب) عصمت عملی که بالا ترین درجه ی تقواست برای کسی حاصل می شود که آخرین قله ی اخلاص را فتح کرده و کامل ترین مرتبه ی ایمان را به دست آورده باشد. بنا بر این، عصمت عملی را با این دو رویکرد می توان طرح و تبیین نمود:

1. انسان ها از نظر ایمان و توجه به آثار و پی آمد های معصیت و نا فرمانی خداوند متفاوت هستند. به هر اندازه که انسان ایمانش بیش تر باشد، ضرر های معصیت را بهتر درک می کند و به همان میزان از گناه و معصیت فاصله می گیرد. پس اگر درجه و نیروی ایمان برای کسی به اندازه ای برسد که خود را به هنگام ارتکاب معصیت مانند کسی ببیند و بیابد که به دست خود، خود را در درون شعله های خروشان آتش می اندازد، در این حال، انجام معصیت برای او محال و ممتنع خواهد بود و هرگز به سوی گناه گرایش پیدا نمی کند، و این همان چیزی است که از آن به عصمت عملی تعبیر می شود که مترتب بر عصمت

ص: 16


1- مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (وحی و نبوت) ص 144؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، ص 217
2- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 229

علمی و از آثار و نتایج آن است. (1)

2. یکی از زیبا ترین واژه ها که عصمت عملی را به رسا ترین وجه باز گو می کند، کلمه ی «مخلّص» است. این واژه که جزء کلمات بلیغ قرآنی است مفادش آن است که چون انسان «مخلّص» را خداوند برای خود خالص کرده، لذا شیطان با این که همگان را تهدید به گمراه کردن نموده است، در مورد انسان های «مخلّص» اعتراف به عجز کرده و گفته است: ﴿ فَبَعَزَّتِكَ لِأغوِيَنَّهُم أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِنَ ﴾. (2) بنا بر این، عصمت عملی، یعنی خالص برای خدا بودن و برای خدا عمل کردن. (3)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع آن چه گفته شد، معلوم گردید که عصمت علمی و عملی که جزء مهم ترین کمالات انسان معصوم است، گر چه از این نظر که عصمت عملی بر اساس عصمت شکل می گیرد، یک حقیقت است، لکن از چند جهت با هم تفاوت دارند:

اولاً، عصمت علمی به بینش معصوم مربوط است و عصمت عملی به روش او .

ثانياً، عصمت علمی تأمین کننده ی سلامت عقل نظری در بُعد اندیشه و

ص: 17


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 161
2- قسم به عزت تو که همه ی آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان پاک و خالص شده ی تو را، سوره ی ص، آیه ی 82 و 83
3- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 141؛ همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5-4)، ص 151 - 163؛ مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 46

فکر است، اما عصمت عملی حافظ سلامت عقل عملی انسان است.

ثالثاً، عصمت علمی پاسدار وحی الهی در مراحل دریافت، فهم، حفظ، ابلاغ، تفسیر و تبیین است، اما عصمت عملی عُهده دار عمل به چیزی است که بر او وحی شده است.

ص: 18

فصل دوم:پیشینه ی تاریخی عصمت

از چه زمانی مسئله ی عصمت در میان مسلمین مطرح شد و ریشه ی پیدایش آن چیست؟

از آن جا که عصمت نقش اساسی در بعثت انبیا علیهم السَّلَامُ دارد و بدون آن تحقّق اهداف رسالت محال بوده است، لذا مسئله ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ جزء اصول مشترک همه ی ادیان آسمانی به شمار می آید، گر چه در نحوه ی تفسیر و مراتب آن میان پیروان ادیان و حتی مذاهب مختلف اسلامی تفاوت هایی وجود دارد.

از آن جا که در سخنان پیامبر و اهل بیت علیهم السَّلَامُ، کلمه ی عصمت فراوان آمده، معلوم می شود که مسئله ی عصمت از همان ابتدا در میان مسلمین مطرح بوده و آن ها معنای خاصی را از آن فهمیدند. اما بحث مهم و اساسی در این باره آن است که مبدأ پیدایش بحث عصمت چیست و مبتکر طرح آن چه کسی بوده است؟

ص: 19

بی تردید، منبع و سر آغاز جوشش اندیشه ی عصمت در میان مسلمانان کلام الهی (قرآن کریم) است و به دلیل این که پیامبر و اهل بیت آن حضرت علیهم السَّلَامُ مایه های فکری و گفتاری خود را دقیقاً از کلام وحی می گرفتند، لذا در کلمات آنان نیز تعبیر عصمت فراوان مطرح شده است.

در قرآن کریم کلمه ی عصمت و سایر مشتقات آن (البته نه به معنای اصطلاح کلامی) حدود سیزده بار آمده است و عصمت به معنای مصونیت از گناه و اشتباه، قطع نظر از عصمت پیامبران و ائمه علیهم السَّلَامُ ، به صورت بسیار روشن در قرآن کریم عنوان شده که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره کرد: در مورد فرشته ها فرمود: ﴿ لا يَعصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُم وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤمَرونَ ﴾ (1) و درباره ی عصمت خود قرآن آمده است: ﴿ لا يَأْتِيهِ الباطِلُ مِن بَين يَدَهِ وَ لا مِن خَلفِهِ ﴾. (2) هم چنین اعتراف ابلیس در مورد مصون ماندن بعضی انسان ها از شرارت او در قرآن چنین باز گو شده است: ﴿ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُم أَجْمَعِينَ إِلا عِبادَكَ مِنْهُمُ المخلصين ﴾. (3) بی تردید، مفهوم عصمت در این گونه آیات برای مسلمانان صدر اسلام مفهوم و حقیقتی آشنا بوده است،لذا سزاوار

است افراد ژرف اندیش، منشاء پیدایش اندیشه ی عصمت را در میان مسلمین در خود کتاب آسمانی آنان (قرآن) جست و جو نمایند تا اذعان کنند که حقیقتی به

ص: 20


1- هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آن چه را فرمان داده شده اند اجرا می نمایند. سوره ی تحریم، آیه ی 6
2- هرگز باطل به قرآن از پیش رو و پشت سر راه ندارد. سوره ی فصلت آیه ی 42
3- قسم به عزت تو که همه ی آنان را گمراه خواهم کرد، مگر آن ها که از بندگان مخلص تو باشند. سوره ی ص، آیه ی 82-83

نام عصمت (پیراستگی از گناه و اشتباه) از طریق خود قرآن وارد فرهنگ و باور های دینی و اعتقادی مسلمانان شده است نه از جای دیگر و یا به واسطه ی پیروان مذهب خاصی. بنا بر آن چه گفته شد، چند نکته به خوبی روشن می شود و چند توهّم دفع خواهد شد:

1. بی تردید، علمای یهود که اظهار اسلام کرده بودند (به ظاهر اسلام را پذیرفته بودند) هرگز مبتکر بحث عصمت در میان امت اسلامی نبوده اند، زیرا علمای یهود به انبیای خود معصیت های بسیاری را نسبت می دهند و در عهد قدیم (تورات تحریف شده) گناهانی برای انبیاء علیهم السَّلَامُ ذکر شده که بعضی از آن ها جزء گناهان کبیره به شمار می آیند که نگارنده از بیان آن ها ابا دارد.

2. علمای مسیحی نیز نمی توانند اندیشه ی عصمت را وارد حوزه ی فرهنگ دینی مسلمین کرده باشند، زیرا گر چه آنان حضرت عیسی را از هر گونه عیب و نقصی پاکیزه می دانند، با «خدای متجسّد» دانستن او گرفتار تثلیث شده اند،

اما امت اسلامی به عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ به عنوان یک انسان معتقد بوده و هستند.

3. بعضی از شرق شناسان مسیحی و یهودی گمان کرده اند که مسئله ی عصمت را نخستین بار متکلمان شیعه در جهان اسلام عنوان کرده اند، زیرا معتقد بودند که شیعیان برای اثبات بر تری پیشوایان خود جریان عصمت آنان را مطرح کرده اند و از این رهگذر، بر عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ نیز اصرار نموده اند تا حرف خود را درباره ی عصمت پیشوایان شان به آسانی ثابت کنند. اما باید توجه داشت که این پندار نیز کاملاً بی اساس بوده و از روی غرض ورزی عنوان شده است، زیرا اولاً، قبل از طرح این گونه مباحثِ کلامی در میان امت

ص: 21

اسلامی در سایه ی تعالیم قرآن، عصمت مفهومی آشنا برای همه ی مسلمانان بوده است.

ثانیاً، پیش از آن که متکلمان شیعه مسئله ی عصمت پیشوایان خود را مطرح کنند، در قرآن از عصمت پیامبران الهی، به ویژه خاتم انبیا و اهل بیت علیهم السَّلَامُ سخن گفته شده بود (بعداً در این باره به تفصیل بحث خواهد شد.

ثالثاً، قبل از طرح مسایل کلامی، به خصوص مباحث امامت در میان مسلمین، بحث عصمت در روایات فراوان (بعداً به طور مبسوط آورده خواهد شد) از پیامبر اکرم و امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ مطرح شده بود، پس هیچ دلیلی وجود ندارد که گفته شود مبتکر بحث عصمت، متكلمان شیعه بوده اند؟!!

4. بعضی از نویسندگان مصری نظیر احمد امین و هم فکران او گمان کرده اند که شیعه، بسیاری از اندیشه های خود از جمله عصمت را از معتزله گرفته است. در این باره نیز باید گفت: اولاً، شگفت آور است که عده ای پیروان اهل بیت را در بحث عصمت وام دار فکر اعتزال معرفی کرده و عده ای دیگر خود شیعیان را مبتکر بحث عصمت دانسته اند.

ثانیاً، بزرگان مکتب اعتزال خود را وام دار کلمات اولین امام شیعیان علی بن ابی طالب علیه السَّلَامُ می دانند، پس چگونه ممکن است که شیعیانِ علی علیه السَّلَامُ اندیشه های خود، از جمله عصمت را از معتزله گرفته باشند؟!!

ثالثاً، شیعیان مسئله ی عصمت را نه از معتزله، بلکه از قرآن و بعد از آن از کلمات پیامبر اکرم صَلَّى الله علیه و آلِه گرفته اند و بنا بر این، هرگز مسئله ی عصمت

ص: 22

در میان شیعیان در زمان امام صادق و امام باقر علیه السَّلَامُ، آغاز نشده، بلکه ریشه ی قرآنی داشته و در زمان پیامبر صَلَّى الله علیه و آلِه و علی علیه السَّلَامُ مطرح بوده است، گر چه در زمان امام صادق و سایر ائمه علیهم السَّلَامُ به خصوص امام هشتم علیه السَّلَامُ به دلیل آن که این مباحث جزء مسایل روز به شمار می رفته و زیاد مطرح بوده، حضرت در این باره بحث ها و گفت و گو هایی انجام داده است. (1)

جمع بندی و نتیجه:

از مجموع آن چه گفته شد، به خوبی روشن گردید که مسئله ی عصمت به عنوان یکی از بهترین آموزه های قرآنی از همان آغاز ظهور اسلام مطرح بوده و به تدریج به عنوان یکی از مباحث کلامی مورد دقت و تحلیل قرار گرفته و دامنه ی آن توسعه پیدا کرده است. مبتکر مسئله ی عصمت نیز در مرحله ی اول، کلام الهی و بعد از آن پیامبر اکرم و امیر مؤمنان و سایر اهل بيت علیهم السَّلَامُ بوده اند، نه این که از خارج از حوزه ی اسلام وارد فرهنگ مسلمانان شده و یا در زمان های متأخر به واسطه ی گروه خاصی به وجود آمده باشد.

آیا بحث عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ یا در همه ی مذاهب مطرح است؟

اشاره

برای پدید آمدن انسجام و جامعیت لازم است پاسخ این سؤال در ابتدا به طور اجمال و آن گاه به تفصیل در چند محور طرح و تبیین شود:

ص: 23


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 6؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 15؛ همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 154؛ همو، اضواء علی عقايد الشيعة الاماميه و تاریخ چهار دهم، ص 289؛ همو، رسایل و مقالات، ص 294؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 42
الف).پاسخ اجمالی

آن چه از کتب کلامی و منابع اعتقادی گروها ی مختلف اسلامی بر می آید این است که همه ی مذاهب و فرقه های گوناگون مسلمان به اصل عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ اعتقاد دارند گر چه در مراتب کیفیت و موارد آن اختلاف نظر هایی مطرح است. (1)

ب).پاسخ تفضیلی

به دلیل اهمیت پرسش یاد شده لازم است که پاسخ تفصیلی آن از دو نگاه شیعی و سنّی به طور جدا گانه طرح و تنظیم شود:

1. دید گاه شیعه امامیه: قبل از بیان هر مطلب لازم است اشاره شود که از نظر اهل بیت علیهم السَّلَامُ ،عصمت پیامبران علیهم السَّلَامُ الا جزء مسایل قطعی و مسلّم است، لذا درباره ی آن به طور مبسوط سخن گفته اند که در آینده و به تناسب کلمات آنان مطرح خواهد شد اما در این جا تنها برخی از سخنان متکلمان شیعه که با پیروی از اهل بیت علیهم السَّلَامُ به تفصیل در این باره بحث کرده اند، مطرح می شود:

1.1. شیخ صدوق می گوید: اعتقاد ما درباره ی پیامبران و فرشتگان پیشوایان دین علیهم السَّلَامُ، آن است که آن ها معصومند و از هر نوع آلودگی پاک و منزه بوده و هیچ گونه معصیتی انجام نمی دهند، آن چه خداوند به آنان دستور داده، عمل می کنند و اشتباه در کار آن ها وجود ندارد، اگر کسی در عصمت آنان تردید کند، در واقع، آن ها را نشناخته است.

1.2. شیخ مفید، پس از تعریف عصمت می گوید: پیامبران و امامان اسلام علیهم السَّلَامُ

ص: 24


1- ر.ک: جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 155

گفته است: همه ی ملل و شرایع اجماع دارند بر این که انبیا علیهم السَّلَامُ در ادعا ی رسالت و آن چه از طرف خداوند می آورد، معصومند و از روی عمد دروغ نمی گویند، حتی عده ی زیادی از پیشوایان معتقدند که چون انبیا علیهم السَّلَامُ دارای معجزه هستند، لذا از روی سهو و نسیان هم خلاف نمی گویند، گر چه عده ی اندکی گفته اند که انبیاء علیهم السَّلَامُ براثر سهو و نسیان ممکن است دچار معصیت شوند.

2.2. اشاعره بر آنند که پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ، گر چه قبل از رسالت ممکن است گناه کنند، اما بعد از مبعوث شدن به رسالت از هر گونه معصیت عمدی و سهوی و هم چنین گناهان کوچک عمدی، معصوم و ممنوعند، اما ممکن است گناه کوچک غیر عمدی به شرطی که تکرار نشود از آن ها بعد از رسالت نیز دیده شود.

2.3. قاضی عبد الجبار معتزلی گفته است: واجب است انبیاء علیهم السَّلَامُ قبل از نبوت و بعد از آن، از چیزی که آن ها را از ولایت خدا بیرون می کند منزه باشند، همان طور که واجب است از دروغ، کتمان، سهو، اشتباه و مانند آن پاکیزه باشند. هم چنین سزاوار است چیز هایی که موجب بی اعتمادی به حرف آنان و یا تردید در علم شان می شود، مانند دروغ، توریه و گناه های کوچک از آن ها سر نزند.

2.4. تفتازانی در شرح عقاید نسفیه می گوید: اجماع بر آن است که انبیاء علیهم السَّلَامُ، هم قبل از نبوت و هم بعد از آن از کفر معصومند، هم چنین اکثریت قاطع گروها ی اسلامی بر آنند که انبیا علیهم السَّلَامُ از گناه کبیره ی عمدی نیز معصومند. (1)

جمع بندی و نتیجه:

از آن چه بیان شد، معلوم گردید که اولاً، از نظر شیعه، انبیا علیهم السَّلَامُ در هر دو بعد

ص: 25


1- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 44؛ همو، منشور عقاید امامیه، ص 111

علمی و عملی از هر گونه معصیت کبیره و صغیره ی عمدی و سهوی معصومند.

ثانياً، اصل عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ را همه ی مذاهب اسلامی پذیرفته اند، گر چه در بعضی مراتب و موارد اختلاف نظر هایی در میان آن ها وجود دارد.

آیا در فلسفه و عرفان اسلامی دربارهی عصمت بحث شده است؟

این بحث در سه محور طرح و تبیین می شود:

الف) شناخت دو اصطلاح: از آن جا که تعبير عقل مستفاد در بحث عصمت از دید گاه فلاسفه مطرح شده، لذا در ابتدا باید به طور خلاصه اشاره شود که آن ها برای عقل چهار مرتبه قایلند: 1) مرتبه ی عقل هیولانی. نفس انسانی در این مرتبه از همه ی معقولات خالی است. 2) مرتبه ی عقل بالملكه. در این مرتبه نفس می تواند بدیهیات تصوری و تصدیقی را تعقل کند. 3) مرتبه ی عقل بالفعل. در این مرتبه نفس مسایل نظری و استدلالی را به کمک امور بدیهی درک و تعقل می کند. 4) مرتبه ی عقل بالمستفاد. نفس در این مرتبه همه ی معقولات بدیهی و نظری را در حالی که مطابق با حقایق آن ها در عالم عینی (اعم از آسمانی و زمینی) است از راه توجه به آن حقایق تعقل می کند. در این مرحله، نفس انسان، در حقیقت، یک عالم علمی شبیه عالم عینی می گردد که از آن به عقل مستفاد یاد می شود. (1)

هم چنین به دلیل این که اصطلاح عرفانی اسفار اربعه (سفر های چهار گانه) نیز در پاسخ مطرح شده، نا گزیز باید گفت: که عرفا برای کامل شدن انسان، طی

ص: 26


1- علامه طباطبایی، نهایة الحكمة، مرحله ى 11، فصل 6، ص 248

نمودن چهار مرحله را که از آن به اسفار اربعه یاد می کنند، ضروری می دانند:

اول: سفر از خلق به سوی حق. در این مرحله، سالک می کوشد که از طبیعت عبور کند و پاره ای از عوالم طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا خود را به قرب الهی برساند و بدان معرفت حاصل کند، چون در این مرحله، انسان سالک از مقام نفس، که حجاب ظلمانی است و مقام قلب و روح، که حجاب نورانی است، می گذرد و به شهود جمال دوست نایل می شود و خود را فانی در حق می بیند.

دوم: سفر از حق در حق با حق. پس از آن که سالک، ذات حق سبحانه را شناخت، به یاری خداوند تلاش می کند که در اسما و صفات او سیر نماید تا همه ی اسما و صفات حق (غیر از اسما ی مستأثره) را بشناسد و مشاهده کند و فانی در اسما و صفات حق شود. در این مرحله، سالک به حق می بیند، به حق می شنود و به حق سخن می گوید و وجود او کاملاً حقانی می شود.

سوم: سفر از حق به سوی خلق با حق. در این مرحله، سالک در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سفر می کند و همه ی عوالم را به اعیان و لوازم شان مشاهده می کند و برایش بهره ای از نبوت حاصل می شود.

چهارم: سفر از خلق به سوی خلق با حق. در این مرحله، سالک چون کامل شده و صلاح دنیا و آخرت مردم را کاملاً می داند، لذا به مقام نبوت تشریعی می رسد و مردم را به سوی حق ارشاد و هدایت می کند. (1)

بعد از روشن شدن این دو اصطلاح، پاسخ سؤال در دو محور طرح و تحلیل می شود:

ص: 27


1- مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 1، بخش فلسفه و منطق، ص 182

الف) دید گاه فلاسفه: حکمای اسلامی عصمت را در دو مقام اثبات و ثبوت مطرح کرده و گفته اند: وقتی نفس انسان به مرحله ی عقل مستفاد رسید، همه ی علوم، حقایق، صفات و ویژگی های نبوت را دارا می شود، و بر این اساس، پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ در رسیدن به حقایق و دریافت آن ها از خداوند سبحان معصوم و در نگهداری آن حقایق نیز مصونیت الهی داشته، و در عمل به آن نیز از عصمت بر خور دارند، زیرا کسی که به مقام ﴿ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْن أَوْ أَدْنى﴾ (1) رسیده، از نفوذ قوّه ی خیال و نیروی واهمه از درون و شيطان و نیرو های ابلیسی از بیرون، کاملاً محفوظ است، لذا در بُعد علمی دچار سهو یا نسیان و در بعد عملی گرفتار معصیت نمی شود. به همین دلیل، ابن سینا در الهیات شفا می گوید: ساحت قدسی پیامبران علیهم السَّلَامُ بر تر از آن است غلط در آن راه پیدا کند.

چه این که نفس وقتی به کمال عقل نظری و عملی و مقام شهود و ولایت که پایان سفر اول از سفر های یاد شده است، برسد، به مقام عصمت نایل می آید و از این لحاظ، شایستگی پیامبری و امامت را پیدا می کند. (2)

ب) دید گاه عرفا: عارفان مسلمان، چون نبوت و امامت را بر اساس خلافت الهی در زمین مطرح می کنند، معتقدند که انسان کامل چون مظهر اسما و صفات خداوند است، خلیفه ی او و دارای عصمت مطلقه است، زیرا

ص: 28


1- سپس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد تا به قدر دو کمان یا نزدیک تر. سوره ی نجم آیه ی 8-9
2- این حرف که در پایان سفر اول انسان به مقام عصمت می رسد، برابر دید گاهی است که رسیدن به سفر اول را تنها میسور انبیا و اوصيا الهى علیهم السَّلَامُ می داند و گرنه عده ای رسیدن به مقام نبوت را در سفر سوم مطرح کرده اند.

خلافت الهی به معنای مظهریت اسما و صفات است و گرنه خلافت به مفهوم جانشینی درباره خداوند معنا ندارد. بنا بر این، از دید گاه عرفا، حد وسط برهان عصمت، مسئله ی خلافت الهیِ انسان کامل است و به دلیل این که انسان كامل مثلاً مظهر اسم علیم است، اساساً زمینه ی سهو و نسیان و لغزش و خطا و جهل برای او وجود ندارد. چه این که اگر خدای سبحان فرمود: ﴿ فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِك عَلَى هَؤُلاء شَهیدا ﴾، (1) از این معلوم می شود که همه ی پیامبران علیهم السَّلَامُ، به خصوص خاتم انبیا صَلَّى الله علیه و آلِه دارای مقام عصمت است تا با احاطه بر جزئیات اموری که در جهان امکان می گذرد، شهادت بدهد و این در صورتی امکان پذیر است که سهو و نسیان در آن ها راه نداشته و دارای مقام عصمت باشند. (2)

جمع بندی و نتیجه

از آن چه گذشت، معلوم شد که گذشته از آن که متکلمان، همه بر اصل عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ اتفاق نظر دارند، حکما و عرفای مسلمان نیز کوشیده اند تا یکی از طریق عقل مستفاد و دیگری از راه مقام خلافت الهی، مسئله ی عصمت انسان کامل را طرح و اثبات کنند.

ص: 29


1- ما در روز قیامت از هر امتی شاهد و گواه می آورده و تو را ای محمد شاهد و گواه بر همه پیامبران و امت ها می آوریم. سوره ی نساء، آیه ی 41
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 236-237؛ همو، سیره ی رسول اکرم (تفسیر موضوعی 9)، ص 28؛ همو، خمس رسایل، مقاله ی 5، ص 112؛ همو، مبدأ و معاد، مقاله ی 9، ص 267

فصل سوم:عصمت و اختیار

آیا عصمت معصومین موهبتی الهی بوده و بر اساس اراده ی خداوند شکل می گیرد یا امری اکتسابی است؟

چون این سؤال ظریف و چند جانبه است، نیازمند پاسخی ظریف و جامع نیز خواهد بود، لذا در چند محور طرح و تحلیل می شود:

الف) به دلیل اهمیت مسئله، بسیاری از علما و کارشناسان بزرگ اسلام در این باره سخن گفته اند که به فراز هایی از سخنان آن ها اشاره می شود:

1. شیخ مفید می گوید: عصمت تفضّل و توفیق الهی است که نصیب عده ای می شود تا با آن خود را از هر گونه لغزش حفظ کنند.

2. سید مرتضی گفته است: عصمت لطف خداوند است که اگر نصیب هر کسی شود خود را در سایه ی آن از هر گونه کار نا پسند حفظ می کند.

3. علامه حلی نیز عصمت را لطف خداوند دانسته و گفته است: اگر آن

ص: 30

لطف نصیب کسی بشود، هیچ گاه انگیزه ی معصیت یا ترک واجب در او پدید نمی آید.

4. هم چنین فاضل مقداد گفته است: عصمت لطف الهی است که اگر کسی بدان دست یابد با این که قدرت و توان معصیت و گناه دارد، انگیزه برای گناه پیدا نمی کند. در این مورد، برخی علما گفته اند: معصوم کسی است که خداوند فطرت او را صاف، و گل آفرینش و طینت او را پاکیزه و مستعد برای پذیرش کمال قرار داده و به او عقلی نیرومند و اندیشه ای سالم عنایت کرده تا در سایه ی این اوصاف انجام همه واجبات و ترک هر نوع گناه برای او آسان شده و همواره متوجه عالم قدس الهی باشد. (1)

5. مفسر حکیم علامه طباطبایی نیز در چندین مورد، عصمت را موهبتی الهی دانسته و بر این نکته اصرار کرده که عصمت از سنخ علم است و از جانب خداوند به افراد داده می شود و با عمل قابل تحصیل و کسب نیست، بلکه خداوند بعضی از بندگانش را بر فطرت راستی و اعتدال مزاجی خلق می کند که از همان آغاز با ذهن های روشن و درک درست و نفس پاکیزه و قلب های سالم رشد می کنند. آن ها کسانی هستند که در قرآن به مخلّصون یاد شده و عبارت اند از انبیا و ائمه علیهم السَّلَامُ که خداوند به آن ها ملکه ای داده که آنان را از گرفتار شدن به گناه و معصیت باز می دارد. (2)

ب) نکته ی دیگر در این مورد آن است که از ظواهر برخی آیات و روایات

ص: 31


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 22
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 310 و 329، ج 5، ص 213 و 80، ج 11، ص 177

نیز موهبتی بودن عصمت به دست می آید، از جمله در قرآن کریم بعد از طرح مسایلی درباره ی حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السَّلَامُ فرمود: ﴿ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ ﴾ (1) و در آیه ی دیگر درباره ی اهل بیت فرمود: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ﴾. (2) هم چنین در برخی روایات آمده است که موجودی به نام روح القدس به عنوان عامل باز دارنده از گناه و رهنما در اختیار معصومین علیهم السَّلَامُ است. بعضی از بزرگان احتمال داده اند که مقصود از روح القدس همان نفس ناطقه ی انسانی است، اما به شرط این که از نظر شایستگی به مقامی رسیده باشد که بتواند با حقیقت روح القدس در خارج از وجود معصوم ارتباط بر قرار کند. بنا بر این، اگر عصمت معصومین علیهم السَّلَامُ بر اساس حفظ و صیانت روح القدس و ارتباط نفس انسان معصوم با آن پدید آید باز هم اراده ی خداوند در پدید آمدن عصمت و مصونیت الهی برای انسان

مؤثر و اصلی ایفا کرده و عصمت موهبتی الهی خواهد بود. (3)

ج) از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که عصمت بر اساس اراده ی خداوند نصیب عده ای از انسان ها می شود، و اگر احیاناً تعبیر اکتسابی بودن در جایی آمده (4) ، مقصود اکتسابی در برابر ذاتی است؛ یعنی مراد آن است که

ص: 32


1- آنان نزد ما از بر گزید گان و نیکانند. سوره ی ص، آیه ی 47
2- خداوند می خواهد پلیدی ها را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک گرداند. سوره ی احزاب، آیه ی 33
3- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 15
4- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 208

ملکه ی عصمت، ذاتی انسان معصوم نیست، بلکه با فراهم شدن مقدمات آن خداوند عصمت را به افرادی افاضه می کند. لذا در جای دیگر به موهبتی و غیر اکتسابی بودن عصمت تصریح شده است. (1) هم چنین به آیه ی ﴿ وَ لَوْلا أَنْ تَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً ﴾ (2) استشهاد شده که خلاصه ی پیام آن این است که خداوند به پیامبرش فرمود: تو نه تنها دخل و تصرف در آیات نکردی، بلکه نزدیک به میل و گرایش هم نشدی و اگر خداوند ترا نگاه نمی داشت نزدیک بود که گرایش اندکی به آن ها پیدا نمایی، اما عصمتی که خداوند به شما داده موجب شده که گرایش اندکی هم پیدا ننمایی. (3)

جمع بندی و نتیجه

بنا بر آن چه گفته شد، معلوم گردید که اندیشمندان اسلامی در این مسئله که عصمت بر اساس اراده خداوند نصیب کسانی می شود، هیچ تردیدی ندارند، چه این که ظواهر بسیاری از آیات و روایات نیز بر موهبتی بودن عصمت دلالت می کند. بنا بر این، گر چه ممکن است برخی مقدمات عصمت اکتسابی باشد و فردی بر اساس تلاش و مجاهدت با خواست های نفسانی خود آن را به دست آورده باشد، باید پذیرفت که اصل عصمت موهبتی الهی است نه این که مانند عدالت و علم از طریق اکتساب و تلاش حاصل شود. (4)

ص: 33


1- همان، ص 339
2- و اگر ما تو را ثابت قدم نمی ساختیم نزدیک بود به آنان تمایل پیدا کنی. سوره ی اسراء (71)، آیه ی 74
3- همان، ص 210
4- محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 165؛ همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص 161؛ جعفر سبحانی، عصمت الانبياء في القرآن الكريم، ص 29؛ همو، منشور عقاید امامیّه، ص 110؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 2، ص 599 و 560

آیا عصمت با اختیار قابل جمع است و آیا انسانِ معصوم قدرت بر گناه دارد؟

این پرسش نیز همانند بسیاری از سؤال های دیگر مهم و اساسی است و نوعاً بسیاری از بزرگان درباره ی آن سخن گفته اند که در این جا خلاصه ی پاسخ آنان در چند محور طرح و تبیین می شود:

1. آن طور که قبلاً گفته شد، گر چه عصمت در واقع، علمی است که خداوند به افراد شایسته عنایت می کند تا در سایه ی آن باطن گناه را درک کنند و از نزدیک شدن به آن خود داری نمایند و یا از خطا و اشتباه در امور عقل نظری مصون بمانند، اما باید توجه داشت که این علم (ملکه ی عصمت) هرگز طبیعت و ماهیت انسان را که موجودی با اراده و اختیار است تغییر نداده و به جبر و اضطرار تبدیل نمی کند، زیرا علم از مبادی و مقدمات اختیار است و نیروی علم و ادراک، نیروی اراده را به وجود می آورد، و اراده منهای علم پدید نمی آید؛ مثلاً کسی که خواهان بهداشت و سلامتی خود است هر گاه علم پیدا کند که فلان مایع سمّی و کشنده است، این شخص با اختیار خود از نوشیدن آن مایع پرهیز می کند نه این که علم او به سمّی بودن آن مایع او را مجبور کند تا از نوشیدن آن پرهیز نماید. (1)

ص: 34


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 163؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 152؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 36؛ همو، منشور جاوید، ج 5، ص 28؛ همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 162

2. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که هر گونه تنافی میان عصمت و اختیار را نفی می کند؛ مثلاً آمده است: ﴿ وَ اجْتَبَيْنَا هُمْ وَ هَدَيْنَا هُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴾. (1)

از این آیه به خوبی معلوم می شود که شرک ورزیدن برای پیامبران علیهم السَّلَامُ ممکن بوده، اما چون بر گزیده ی خدا و از هدایت الهی بهره مند بوده اند، لذا شرک نمی ورزیدند و مرتکب گناه هم نمی شدند.

در آیه ی دیگر نیز درباره ی پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ آمده است:

﴿ يٰا أَيُّهَا الرَّسُولُ بلّغ ما أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ﴾ . (2)

از این آیه نیز به طور روشن و آشکار به دست می آید که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می توانست عصیان کند و حکم خدا را که مأمور ابلاغ آن بود به مردم نرساند، (3) اما با اختیار و اراده ی خود از عصیان دوری کرده و مأموریت الهی را انجام داده

ص: 35


1- آنان را بر گزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم. این است هدایت خداوند که با آن هر کس از بندگان خود را بخواهد هدایت می کند و اگر آن ها مشرک می شدند اعمالی که انجام داده بودند نابود می گردید. سوره ی انعام، آیه ی 88
2- ای رسول خدا، آن چه بر تو نازل گردیده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای. سوره ی مائده، آیه ی 67
3- علامه طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 163؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 29؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 39

است.

بنا بر این، بر اساس آیات قرآن نیز هیچ گونه منافاتی بین عصمت و اختیار نیست.

3. از آن جا که هر کار و حادثه ای که در جهان پدید می آید، مبدئی دارد، کار های انسان معصوم نیز که همواره درست و بر اساس اطاعت خداوند است، مستند به نیرو و مبدئی است که در نفس او وجود دارد. بدین معنا که اعمال معصومین همانند اعمال و کار های سایر مردم اختیاری است، زیرا کار معصوم مانند عمل افراد غیر معصوم، بر اساس علم و اراده پدید می آید، پس هر دو اختیاری است، تنها تفاوت در آن است که صورت علمی اعمال افراد غیر معصوم، گاهی اطاعت و گاهی معصیت است، اما صورت علمیّه ی کار های معصوم، چون همواره صالح و در جهت اطاعت خداست، همواره اطاعت و بندگی خداست که با اختیار و اراده ی معصوم انجام می شود. بنا بر این، عصمت که ملکه ی علمی در نفس انسان معصوم بوده و منشأ و مبدأ صدور اعمال صالح اوست، هیچ گونه تهافت و تضاد با اختیار او ندارد، زیرا انسان معصوم با اراده و اختیار خود از معصیت پرهیز می کند و این قضیه درست مانند آن است که کسی بر اساس توفیق الهی کار های خود را همیشه خوب و صالح انجام دهد. (1)

4. در خصوص این نکته که آیا انسان معصوم قدرت گناه و معصیت دارد یا نه، باید گفت که از نظر شیعه امامیه، همان طور که عصمت با اختیار منافاتی

ص: 36


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 1381

ندارد، با قدرت بر گناه نیز تنافی ندارد، به همین دلیل، کسانی که با وصف قدرت بر گناه از انجام آن خود داری می کنند، سزاوار مدح و ستایشند. از این گذشته، اگر انسان معصوم قدرت بر گناه نداشته باشد، ثواب و پاداش نیز برای او مفهوم نداشته و خود داری او از معصیت و گناه نتیجه ای، در پی نخواهد داشت، در حالی که بی تردید، انسان های معصوم در برابر اعمال خود پاداش دارند. (1)

جمع بندی و نتیجه

از آن چه بیان شد، اولاً، معلوم گردید که وصف عصمت هیچ گونه منافاتی با اختیار و قدرت انسان ندارد، زیرا عصمت نوعی از علم است و چون انسان معصوم می داند که گناه مانند سم کشنده ای است و دست زدن به گناه همانند دست در دهان افعی کردن است، لذا با اختیار خود به آن خطر نزدیک نمی شود.

ثانیاً، همان طور که عصمت اختیار را از انسان نمی گیرد، انسان معصوم نیز همانند سایر مردم توان انجام هر گونه معصیت را دارد، اما چون عاقبت گناه و معصیت برایش کاملاً روشن است از انجام آن خود داری می کند، مثل این که کسی می تواند خود را در آتش بیندازد، اما چون می داند که این کار سبب مرگ

ص: 37


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی قرآن 3)، ص 238؛ همو، سیره ی رسول اکرم (تفسیر موضوعی قرآن 9)، ص 22؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص 38؛ همو، منشور عقاید امامیّه، ص 116؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 165؛ همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص161؛ محمد تقی جعفری ،تفسیر، و نقد تحليل مثنوی، ج 2، ص 599؛ مرتضی مطهری، مقدمه ی بر جهان بینی اسلامی (وحی و نبوت) ص 145

او می شود، آن را انجام نمی دهد.

آیا عصمت به عنوان موهبتی الهی، کمال و ارزش به شمار می آید؟

بعد از آن که در پاسخ پرسش قبل معلوم شد که عصمت موهبتی است که از جانب خداوند نصیب انسان می شود، طبیعی است که سؤال یاد شده مطرح شود، اما پاسخ آن را می توان در چند محور طرح و تبیین کرد.

الف) بی تردید، از آن جا که بر اساس «گوهر پاک بباید که شود قابل فیض»، عوامل متعدّد در افاضه ی ملکه ی عصمت و تعلّق گرفتن اراده ی الهی به آن نقش دارند:

1. برخی از استعداد ها که در افاضه ملکه ی عصمت نقش مؤثر دارند و شرایط دریافت آن را فراهم می کنند، پیش زمینه ی ارثی داشته و از طریق وراثت به انسان های معصوم رسیده اند، به همین لحاظ، خانواده هایی که انبیا و ائمه علیهم السَّلَامُ در آن ها متولد شده اند، عموماً خانواده هایی پاک بوده اند، بر این اساس، در بعضی متون دینی آمده است که:

أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الاصلاب الشامخه وَ الْأَرْحامَ المطهره لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ مُدْلَهِمَّاتِ ثِيَابِهَا. (1)

ص: 38


1- گواهی می دهم که شما نوری بودید در صلب های پاک پدران و در ارحام مطهره و هرگز به نا پاکی های جاهلیت آلوده نگردیده و غبار معصیت بر دامن شما ننشسته است. (مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین، ص 785)

همگی در حال نبوت و امامت از همه گناهان بزرگ و کوچک معصومند؛ یعنی از زمانی که عقل و خرد آن ها کامل شد پیش از زمان تکلیف تا زمانی که از دنیا رحلت می کنند هیچ نقص و جهلی نداشته و مانند حضرت عیسی و یحیی علیهم السَّلَامُ بوده اند که در سن کودکی و پیش از بلوغ، کامل و معصوم بوده اند و هیچ گاه عقل در پذیرش این مسئله تردید نمی کند.

1.3. خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الاعتقاد می گوید: واجب است که پیامبر دارای عصمت باشد تا برای همگان قابل اطمینان و اعتماد گردد. برخی از شارحان تجريد الاعتقاد، مانند علامه حلّى و ملا علی قوشچی در شرح این کلام خواجه ی طوسی درباره ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ به طور مبسوط بحث کرده و دلایل متعدّدی بر عصمت آنان آورده اند.

1.4. علامه مجلسی می گوید: قاضی عیاض معتقد است که اجماع و برهان بر عصمت پیامبران علیهم السَّلَامُ دلالت دارد، و هیچ گونه کفر بر قلب و زبان آن ها به طور عمدی یا سهوی راه پیدا نمی کند و هرگز شیطان نمی تواند در سخنان آن ها نفوذ کند، و غیر از سخن خدا چیزی بر زبان نمی آورند. (1)

2. دید گاه غیر شیعه: همان طور که قبلاً اشاره شد، همه ی مذاهب اسلامی به اصل عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ اعتقاد دارند، گر چه در مراتب و موارد عصمت اختلافاتی مطرح است. در این جا به چند نمونه از سخنان بزرگان اهل سنّت اشاره می شود:

2.1. قاضی ایجی در المواقف (یکی از کتاب های مهم کلامی اهل سنّت)

ص: 39


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 231-229

2. عامل دیگر، نقش تربیت است. پیامبران علیهم السَّلَامُ در خانواده هایی زندگی و رشد و نمو می کردند که نوعاً افرادی با ایمان، امانت دار، سخاوت مند، خیر اندیش و صالح و مصلح و با کمال بوده اند که قطعاً همه ی این عوامل در رشد، تربیت و تکامل معنوی آن ها شدیداً مؤثر بوده اند.

3. تلاش پیامبران علیهم السَّلَامُ برای تهذیب و خود سازی، و مجاهدت های فردی و اجتماعی آنان قبل از بر انگیخته شدن به رسالت، تأثیر مهمی در افاضه ی عصمت و شایستگیِ آن ها برای مصونیت الهی فراهم کرده است. بی تردید، بسیاری از جزئیاتِ تلاش های آنان مستور است و ما اطلاع دقیقی از آن ها نداریم، اما مجاهدت هایی که انبیا علیهم السَّلَامُ در میدان جهاد اکبر و اصغر داشته اند و قرآن کریم برخی از آن ها را باز نموده، در مجموع، این نکته را به خوبی روشن می سازد که داشتن عصمت بر اساس لیاقت، شایستگی و استعداد وجودی نصیب آنان شده است.

4. از همه مهم تر آن که چون خدای سبحان می دانسته که این عده از انسان ها (انبیا و ائمه علیهم السَّلَامُ) با کمک ملکه ی عصمت بیش تر می توانند در انجام وظایف مربوط به حوزه ی مأموریت شان انجام وظیفه کنند و اصلاح فردی و اجتماعی آن ها در سایه ی عصمت بهتر امکان پذیر می شود، لذا موهبت عصمت را نصیب آنان کرده است.

به طور یقین، هر کدام از این عوامل و بسیاری امور دیگر که از دید افراد عادى مخفی هستند، همه در رسیدن به مقام عصمت و دریافت مصونیت الهی نقش دارند، با این وصف، رسیدن به این مقام و تأمین این شرایط برای

ص: 40

افاضه ی عصمت به نوبه خود ارزش و اهمیت بسیار فوق العاده به شمار می رود و کسی که دارای آن مقام است، در واقع، امتیاز بزرگ و کمال ممتازی دارد.

ب) سید مرتضی که یکی از بزرگان شیعه است، می گوید: عصمت با این که لطف و موهبتی الهی است و نصیب عده ای خاص می شود و چیزی نیست که تنها از راه خود سازی و تهذیب نفس به دست آید، در عین حال، مقامی ارزشمند بوده و مایه ی افتخار و امتیاز به شمار می رود.

بنا بر این، معلوم می شود که موهبتی بودن عصمت نه تنها هرگز از اهمیّت و ارزش آن نمی کاهد، بلکه ارزشی مضاعف شمرده می شود، همان طور که سایر مقامات الهی نظیر نبوت، رسالت و امامت موهبتی بودن شان از اهمیت آن ها کم نمی کند و بر اساس: ﴿ اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ﴾، (1) دلیل بر امتیاز افرادی است که به آن مقامات بلند الهی راه می یابند، پس این حرف که عصمت موهبتی، امتیاز به شمار نمی آید (چون هر کس که خداوند به او عصمت بدهد می تواند خود را در برابر گناه حفظ کند) مثل آن است که کسی بگوید نبوت و رسالت و امامت امتیاز شمرده نمی شوند، چون هر کسی را که خداوند بخواهد پیامبر و امام خواهد شد.

گذشته از این، مقام عصمت همانند مقام رسالت و امامت بر اساس لیاقت

ص: 41


1- خدا بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد. سوره ی انعام، آیه ی 124

و شایستگیِ وجودی به افراد داده می شود و هر کسی سزاوار این گونه موهبت های الهی نیست. با این وصف، بالا تر از مقام عصمت، مقامی وجود ندارد، همان طور که بالا تر از مقام رسالت و امامت مقامی نیست.

نتیجه و جمع بندی:

از آن چه بیان شد، مشخصاً این نتیجه به دست می آید که با وصف این که شرایط، مقدمات و عوامل متعدّد و مختلف که بعضی اختیاری و کسبی و برخی ارثی و یا خدا دادی است، زمینه ی رسیدن به مقام عصمت را فراهم کند، اما من حيث المجموع داشتن عصمت امتیاز بزرگی بوده و کسانی که به مقام عصمت راه یافته اند، جزء ممتاز ترین افراد بشر به حساب می آیند. بنا بر این، عصمت موهبتی، مایه ی افتخار و موجب تحسین و تمجید و امتیاز است.

آیا عصمت با تکلیف سازگار است؟

پاسخ این سؤال ضمن طرح چند نکته روشن خواهد شد:

اولاً، دنیا نشئه ی تکلیف است و همه ی انسان ها در این عالم به اندازه ی توان خود مکلف به انجام وظایف و دستورات الهی هستند.

ثانیاً، انسان معصوم همانند سایر مردم، بنده خدا بوده و در مسیر تقرّب الی الله سیر می کند.

ثالثاً، اگر عصمت موجب سقوط و یا نا سازگاری با تکلیف بشود، معصیت در شأن انسان های معصوم مفهوم نخواهد داشت، و اگر معصیت برای آن ها معنا و مفهوم نداشته باشد، عصمت نیز درباره ی آنان مفهوم پیدا نمی کند، زیرا

ص: 42

عصمت به معنای خود داری از گناه و مصون بودن از اشتباه است، و اگر گناه و اشتباه اساساً در حق کسی مطرح نباشد و او موجودی بدون تکلیف باشد، پس عصمت به مفهومی که درباره ی انسان ها مطرح است نیز درباره ی او معنا نخواهد داشت.

رابعاً، نیرویی که انسان را از انجام معصیت باز می دارد، از شئون علم است، و آن طور که در پاسخ سؤال قبل گفته شد، علم هیچ گونه منافاتی با اختیار که از شئون عمل است و سبب انجام کار یا ترک آن می شود، ندارد، حتی با تکلیف هم متضاد نیست.

خامساً، عصمتی که تکلیف مولوی با آن ممکن نیست، عصمت ضروری است (عصمت خداوند)، اما عصمتی که نا فرمانی و عصیان نیز در کنار آن امکان پذیر است، نظیر عصمت انسان ها، با تکلیف مولوی قابل جمع است. (1) بنا بر این، عصمت هیچ گونه منافاتی با تکلیف ندارد و انسان های معصوم نه تنها تکلیف دارند، بلکه تکالیف آنان در بسیاری موارد از سایر مردم سنگین تر است، (2) به دلیل این که تکلیف و مسئولیت هر کس برابر با نعمت و امکانات و استعداد هایی است که خداوند در اختیار او گذاشته است و هر اندازه که استعداد، عقل، معرفت و سایر شرایط انسان بیش تر فراهم باشد، مسئولیت او افزون تر است، لذا تکلیف انبیا و انسان های معصوم علیهم السَّلَامُ نیز مضاعف است، چون کمالات وجودی ای که خداوند به آن ها داده، به هیچ کس نداده است، پس

ص: 43


1- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تنسیم، ج 3، ص 291
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 290؛ همو، سیره ی رسول اکرم، ص 25

آن ها در انجام واجب و ترک معصیت و سایر تکالیف از دیگران بیش تر مسئول خواهند بود. (1) بنا بر این، عصمت نه تنها با تکلیف نا سازگار نیست، بلکه موجب سنگینی و افزایش مسئولیت نیز می شود.

ص: 44


1- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 167

بخش دوم: ادلّه ی عصمت

اشاره

ص: 45

ص: 46

فصل اول:ادلّه ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ

آیا دلیل عقلی بر عصمت انبیا وجود دارد؟

این مسئله جزء مسایل اساسی است، لذا بسیاری از بزرگان درباره ی آن به گونه ای سخن گفته و بحث کرده اند. در این جا از مجموع مباحث آن ها به طور خلاصه چند محور طرح و تبیین می شود:

الف) از آن جا که هدف از بعثت انبیاء علیهم السَّلَامُ هدایت و راهنمایی انسان ها به سوی حقایق و وظایفی است که خداوند برای بشر تعیین کرده است، و در حقیقت، انبیاء علیهم السَّلَامُ و اوصیای آنان خلیفه و نمایندگان الهی در میان بشر و مأمور ابلاغ دین خدا و هدایت بشرند، اگر خود آنان به دستورات دین و پیام رسالت شان عمل نکنند و گرفتار لغزش های علمی و عملی شوند، مردم هیچ گونه اعتمادی به آنان پیدا نمی کنند، در نتیجه، اهداف بعثت تحقّق نخواهد یافت.

ص: 47

بنا بر این، حکمت بالغه و لطف خداوند اقتضا می کند که فرستادگان او در هر دو بُعد عقل نظری و عملی از مصونیت کامل و عصمت بر خوردار بوده، نه تنها دچار معصیت و گناه نشوند، بلکه سهو و نسیان نیز در ساحت قدسی آنان راه پیدا نکند.

ب) دلیل عقلی دیگر آن است که انبیاء علیهم السَّلَامُ، گذشته از آموزش و ابلاغ احکام خداوند مسئول پرورش و تربیت مردم نیز هستند، لذا در قرآن کریم آمده است که:

﴿ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ ﴾ . (1)

بی تردید، این مهم (تربیت و تزکیه نفوس) در صورتی تأمین خواهد شد که مربیان اصلاح و تربیت، خود ساخته، صالح و از هر گونه معصیت و نقص پاک و منزه باشند، و گرنه به طور مسلّم «فاقد شَيْ ءُ معطی شیء» (2) نخواهد شد. (3) به همین، دلیل از قاضی عبد الجبار نقل شده که گفته است: چون مردم به حرف کسی که کردارش با گفتارش مطابقت ندارد، اطمینان حاصل نمی کنند، پس واجب است که انبیاء علیهم السَّلَامُ از چیزی که سبب عذاب و خروج آنان از ولایت

ص: 48


1- به درستی که خداوند بر مؤمنین منت گذاشت که فرستاده ای از جنس خود شان بر آن ها مبعوث کرد تا آیات او را بر آنان تلاوت کند و آن ها را تزکیه نموده و کتاب و حکمت بیاموزد. سوره ی آل عمران، آیه ی 164
2- کسی که خود چیزی ندارد نمی تواند به دیگران بدهد
3- بند الف و ب در منبع ذیل مطرح شده: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 67؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 32

الهی می شود منزه باشند. (1)

ج) دلیل دیگر آن است که اطاعت و پیروی از پیامبران الهی واجب است و اگر آنان معصیت انجام دهند، وظیفه ی مردم در مورد آن ها دو صورت خواهد داشت؛ اگر او را پیروی نکنند و هر کاری که او انجام می دهد به جا نیاورند، فایده ی بعثت از بین خواهد رفت، زیرا خداوند پیامبران علیهم السَّلَامُ را برای آن فرستاده که مردم از کردار آن ها به عنوان سر مشق و الگو استفاده کنند و با بهره گیری از آن سر مشق، خود را به کمال مطلوب انسانی شان برسانند. و اگر پیروی کنند باید مانند آنان هر کاری را، گر چه خلاف و معصیت باشد، انجام دهند، در حالی که هیچ پیامبری مردم را به گناه فرا نمی خواند و اساساً پیامبران علیهم السَّلَامُ برای هدایت و جلو گیری از معصیت فرستاده می شوند، پس معلوم می شود که گناه اساساً با انگیزه ی بعثت نا سازگار است و انبیا علیهم السَّلَامُ نباید گناه کنند. (2)

د) نکته ی دیگر آن است که اگر پیامبران علیهم السَّلَامُ معصوم نباشد و گناه انجام دهند، چند محذور و مشکل جدّی پیش خواهد آمد:

1. چون معصیت موجب فسق می شود، پس شهادت آن ها پذیرفته نیست و عدم پذیرش شهادت پیامبر نقض غرض رسالت اوست.

2. اگر پیامبری گناه کند، سزاوار عذاب، نفرین و سرزنش خدا می شود، در حالی که هیچ پیامبری سزاوار عذاب و نفرین نیست.

ص: 49


1- همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 171
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی 3)، ص 231

3. اگر کسی اهل معصیت باشد، اساساً به مقام نبوت نمی رسد و نمی تواند عهده دار رسالت شود، چون خداوند فرمود: ﴿ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴾. (1) (2)

جمع بندی و نتیجه

اولاً، تنها در سایه ی عصمت، اطمینان مردم به پیامبران علیهم السَّلَامُ تحقّق پیدا می کند.

ثانیاً، انبیا علیهم السَّلَامُ ، گذشته از بیان احکام دین مسئول تربیت و تزکیه ی بشرند.

ثالثاً، چون اطاعت از پیامبر واجب است، پس هر کاری که انجام می دهد، مردم نیز باید انجام دهند و یا دست کم برای آنان جایز است که انجام دهند.

رابعاً، اگر پیامبر معصیت کند شهادت او پذیرفته نیست و سزاوار نفرین است و نمی تواند به مقام نبوت برسد.

با توجه به موارد یاد شده، عقل حکم می کند که پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ باید در هر دو بُعد علمی و عملی از هر گونه نقص و معصیت مصون و معصوم باشند و گرنه اهداف بعثت تحقّق نمی یابد.

آیا عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ دلیل قرآنی دارد، سخن قرآن کریم در این باره چیست؟

اشاره

گر چه در قرآن کریم جریان عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ همانند عصمت فرشتگان به

ص: 50


1- عهد من به ستم گران نمی رسد. سوره ی بقره ی، آیه ی 124
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 231 و 232؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 10، ص 152. همو، منشور عقاید امامیه، ص 112؛ علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 85؛ همو، المیزان، ج 2، ص 136

طور صریح مطرح نشده، لکن در برخی آیات اشاراتی درباره ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ که به طور کلی به چند دسته تقسیم می شود:

الف).آیات هدایت

1. قرآن کریم پس از آن که تعدادی از پیامبران علیهم السَّلَامُ را اسم می برد خطاب به پیامبر خاتم صلی علی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می فرماید:

﴿ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَا هُمُ اقْتَدِهُ ﴾؛ (1) اینان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده است، پس به هدایت آنان اقتدا کن.

2. در آیه ی دیگر فرمود:

﴿ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَ مَنْ يَهْدِ اللهُ فَمَا لَهُ مِنْ ﴾؛ (2) هر که را خدا گمراه کند، دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود و هر که را خدا هدایت کند، گمراه کننده ای ندارد.

مفاد آیه ی اول آن است که پیامبران علیهم السَّلَامُ هدایت یافتگان هستند و بدون دغدغه ی خاطر باید از هدایت آنان پیروی کرد.

پیام آیه ی دوم آن است که افرادی که تحت پوشش هدایت الهی قرار دارند، هرگز دچار گمراهی نمی شوند. از جمع بندی این گونه آیات به آسانی معلوم می شود که انبیا علیهم السَّلَامُ چون تحت هدایت الهی قرار دارند، هرگز گناه

ص: 51


1- سوره ی انعام، آیه ی 90
2- سوره ی زمر، آیه ی 36

نمی کنند. شکل منطقی استدلال به این آیات آن است که هر نوع معصیتی گمراهی است و گمراهی در ساحت انبیا راه ندارد، پس معصیت در ساحت انبیاء علیهم السَّلَامُ راه ندارد.

ب).آیات اطاعت

دسته ی دیگر از آیات قرآن که دستور می دهد بدون قید و شرط باید از پیامبر اطاعت و پیروی کرد، عبارت اند از:

1. ﴿ قُلْ إِنْ كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ﴾؛ (1) بگو ای پیامبر، اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوست تان بدارد و گناهان تان را بر شما ببخشاید.

2. در آیه ی دیگر فرمود:

﴿ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ﴾؛ (2) هر کس از رسول خدا پیروی کند، بی تردید، خداوند را اطاعت کرده است.

3. در آیه ی دیگر فرمود:

﴿ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴾؛ (3)

ص: 52


1- سوره ی آل عمران، آیه ی 31
2- سوره ی نساء، آیه ی 80
3- سوره ی نور، آیه ی 52

و کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند و دارای خشیت باشند و از مخالفت با او بپرهیزند، رستگارند.

این دسته از آیات نیز دلالت روشن بر عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ دارند، زیرا اولاً، مردم را به اطاعت مطلق از پیامبر فرا می خوانند. ثانیاً، اطاعت از پیامبر را اطاعت از خداوند می دانند، از این رو، معلوم می شود که انبیای الهی علیهم السَّلَامُ دارای عصمت اند، به همین دلیل، از مردم خواسته شده بدون قید و شرط از آنان اطاعت کنند.

ج).آیات اخلاص

دسته ی دیگر آیاتی اند که جریان مخلصین را مطرح کرده اند که عبارت اند از:

1. در برخی آیات آمده است که شیطان هرگز قدرت نفوذ در عده ای از انسان ها را ندارد، لذا خود اعتراف کرده و می گوید:

﴿ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴾؛ (1) به عزت تو سوگند همه بندگان تو را گمراه خواهم کرد جز بندگان مخلّص را.

2. در برخی آیات از برخی انبیا علیهم السَّلَامُ به عنوان مصادیق مخلّصین یاد شده و چنین آمده است:

﴿وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَا هُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ

ص: 53


1- سوره ی ص، آیه ی 82

الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ وَ اذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلُّ مِنَ الْأَخْيَارِ ﴾؛ (1) بندگان ما ابراهیم، اسحاق، یعقوب را به یاد آور، ما آنان را به خاطر یاد سرای دیگر خالص و پاک قرار دادیم، و آنان نیز از بر گزیدگان و خوبانند و اسماعیل، یسع و ذو الکفل را که همه از نیکو کاران بودند، به یاد آور.

پیامبرانی که در این آیه آمده به دلیل جمله ى ﴿ إِنَّا أَخْلَصْنَا هُمْ بِخَالِصَةٍ ﴾ جزء بندگان مخلّص معرفی شده اند. اگر این آیه در کنار آیه ی اول قرار گیرد، به آسانی معلوم خواهد شد که مصداق بارز و قدر مسلّم مخلصین که از وسوسه ی شیطان کاملاً در امان هستند، انبیای الهی اند. از جمع بندی این گونه آیات و با توجه به این که هیچ کسی درباره ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ قایل به تفصیل نشده و نگفته اند که عده ای از آنان معصوم و عده ای دیگر غیر معصومند، معلوم می شود که همه ی انبیا علیهم السَّلَامُ از مصونیت الهی و عصمت بر خوردار هستند. (2)

ص: 54


1- همان، آیه ی 45 - 48
2- ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 41 - 48. درباره ی مطالب یاد شده در منابع ذیل نیز اشاراتی آمده است: هم چنین ر.ک: المیزان، ج 2، ص 134؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، 140؛ همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص158؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 68؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 59؛ همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 167؛ همو، منشور عقاید امامیّه، ص 168؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی 7) ص 117
د).آیات مربوط به عصمت خاتم انبیا علیهم السَّلَامُ

دسته ی دیگر از آیات مربوط به عصمت خاتم انبیا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است که به چند نمونه از آن ها اشاره می شود:

1. در قرآن آمده است:

﴿ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى ﴾؛ (1) پیامبر از روی هوی و هوس سخن نمی گوید، آن چه می گوید وحی است که از جانب خدا به او القا شده است.

2. هم چنین فرمود:

﴿ ما كَذَبَ الْفُؤَادُ ما رَأَى ﴾؛ (2) آن چه را پیامبر دیده است، دلش هم آن را به حقیقت یافته و كذب و خیال نپنداشته است.

و نیز فرمود:

﴿ و مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغَى ﴾؛ (3) چشم پیامبر از آن عالم آن چه را باید بنگرد، بی هیچ کم و کاستی مشاهده کرده است.

4. و نیز فرمود:

﴿ و إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ

ص: 55


1- سوره ی نجم آیه ی 3-4
2- همان، آیه ی 11
3- همان، آیه ی 17

تطهيراً ﴾؛ (1) خداوند می خواهد شما خانواده را از هر گونه آلودگی پاک و منزه کند.

این دسته از آیات، به طور مستقیم مربوط به خاتم انبیاء صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، اما به دلیلی که قبلاً اشاره شد، (عدم تفصیل در عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ) معلوم می شود که عصمت از ویژگی های نبوت است. این گونه آیات بر عصمت همه ی انبیا علیهم السَّلَامُ دلالت می کند. (2)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع آن چه بیان شد، این نکته به دست می آید که: اولاً، عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ ریشه ی قرآنی دارد. ثانیاً، آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که ناظر به عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ است و برابر آن آیات به آسانی می توان گفت که در حریم قدسی عقل نظری و عملیِ انبیا علیهم السَّلَامُ هیچ گونه وسوسه ی شیطانی و نفسانی نمی تواند نفوذ کند و همه ی انبیاء علیهم السَّلَامُ در هر دو بعد علمی و عملی از مصونیت كامل الهی بر خوردار هستند.

ص: 56


1- سوره ی احزاب، آیه ی 33
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی 3)، ص 213-225. هم چنین برای مطالعه بیش تر ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 26، ج 16، ص 309؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 52؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)،ص 147؛ همو، معارف قرآن (4 و 5)، (راه و راهنما شناسی)، ص 113

آیا مسئله ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ در روایات نیز مطرح شده است؟

اشاره

از منظر پیشوایان دین، عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ جزء مسایل ضروری و قطعی بوده و از اصول مسلّم است، لذا در روایات فراوان درباره ی آن به تفصیل بحث شده که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف) روزی مأمون از حضرت رضا علیه السَّلَامُ پرسید: آیا شما نمی گویید که پیامبران معصومند؟ حضرت فرمود: آری، انبیا معصومند. (1)

ب) ابن عباس می گوید: از رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ شنیدم که فرمود:

﴿أَنَا وَ علی وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ﴾؛ پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود: من و علی و حسن و حسین و نُه فرزندش مطهر و معصوم هستیم. (2)

ج) امام باقر علیه السَّلَامُ فرمود:

﴿إِنَّ الْأَنْبِيَاءِ لَا يذنبون لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ ، مُطَهَّرُونَ ، لا يذنبون وَ لَا يزيغون وَ لَا يرتكبون ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كِبْراً﴾؛ انبیا گناه نمی کنند، چون همگی معصوم و منزّه هستند و هرگز مرتکب گناه چه صغیره و چه کبیره نمی شوند. (3)

ص: 57


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 166
2- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص 201، حدیث 13؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 228
3- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 275، حدیث 3؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 227 و 228

د) امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السَّلَامُ درباره ی عصمت پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در نهج البلاغه فرمود:

﴿لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طریق المکارم وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ﴾؛ از روزی که پیامبر از شیر گرفته شد، خداوند سبحان بزرگ ترین فرشته از فرشته گان خود را بر تربیت و تکمیل او گمارد تا شب و روز او را به راه های بزرگ واری و اخلاق نیک سوق دهد. (1)

از آن چه اشاره شد، معلوم گردید که گذشته از دلایل عقلی و قرآنی، در روایات نیز بر عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ اصرار شده که در آثار و منابع شیعه و سنی فراوان نقل گردیده است. (2) از آن میان جریان مناظره های حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ در مجلس مأمون عباسی با یکی از مخالفان عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ است و اصولاً یکی از جهاتی که برخی گمان کرده اند مسئله ی عصمت را شیعه در جهان اسلام پدید آورده، همین مناظره های حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ است که به تناسب اقتضا ی شرایط و ضرورت و نیاز زمان درباره مسئله ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ انجام شده است. (3)

ص: 58


1- نهج البلاغه، خطبه 192؛ نیز ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 9
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 239
3- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 10
فصل دوم: ادلّه ی عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ

آیا دلیل عقلی بر عصمت اهل بیت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وجود دارد؟

دلیل عقلی بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ در چند محور قابل طرح است:

الف) از آن جا که از دید گاه شیعه، بعد از پیامبر اکرم صلی علی علیه وَ آلِهِ، اهل بیت علیهم السَّلَامُ، به استثنا ی امور اختصاصی مقام نبوت، عهده دار همه ی وظایف آن حضرت هستند، لذا عقل حکم می کند که ائمه علیهم السَّلَامُ نیز همانند پیامبران علیهم السَّلَامُ دارای مقام عصمت باشند، زیرا اولاً، انجام کار هایی که به عهده ی امام است بدون عصمت امکان پذیر نخواهند بود. ثانیاً، اگر بر داشت امام از آیات قرآن مصون از اشتباه نباشد، نمی تواند حافظ شریعت باشد و هدایت الهی به دست او استمرار یابد، چون در صورت عدم عصمت هیچ گاه از احتمال اشتباه و لغزش مصون نیست، در نتیجه، قابل اعتماد مردم هم نخواهد بود.

ب) اساساً نیاز به وجود امام از آن جا ناشی می شود که مردم خود معصوم

ص: 59

نیستند، پس کسی که از هر گونه لغزش علمی و عملی مصون باشد لازم است تا مردم به او مراجعه کنند و با اطمینان کامل تکالیف و وظایف خویش را در مورد دستورات دین به دست آورند. اگر فرض شود که امام نیز همانند سایر مردم در معرض گناه و اشتباه قرار داشته باشد، او خود نیاز به امامی دیگر خواهد داشت و این موجب تسلسل می شود که باطل است، پس امام باید دارای مقام عصمت باشد.

ج) کارشناس بزرگ مسایل کلامی و اعتقادی خواجه نصیر طوسی در بحث امامت چند دلیل عقلی بر عصمت امام اقامه کرده و گفته است:

1. چون امام حافظ و نگهبان شرع و احکام دین است، لذا باید معصوم باشد، زیرا برداشت ها از کتاب و سنّت و سایر دلایل مختلف است، پس وجود کسی که دارای مقام عصمت باشد ضروری است تا بتواند از شرع مقدّس صیانت و پاسداری کند.

2. اگر پیشوای دین گرفتار معصیت شود و اشتباه از او سر زند باید به جای اطاعت او را نهی از منکر کرد، در حالی که خداوند در قرآن به اطاعت از او دستور داده و فرموده است: ﴿ أطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ﴾. (1)

3. اگر از امام گناه و معصیت سر زند، نقض غرض لازم می آید، زیرا امام برای آن منصوب می شود که مردم از او پیروی کنند، اگر او دچار معصیت شود نباید مردم از او پیروی نمایند و این نقض غرض است.

ص: 60


1- خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاء امر خود را نیز اطاعت کنید. سوره ی نساء، آیه ی 59

4. از آن جا که امام و پیشوای دین قاعدتاً عقل و معرفتی بیش تر از دیگران دارد و گرنه به امامت نمی رسید، اگر گناهی از او سر زند، درجه و مرتبه ی او از همه ی مردم پست تر می شود، چون با معرفت و آگاهی کامل از خطر معصیت تن به آلودگی داده است. (1)

د) چون علمای امت هر چه صالح و با تقوا باشند از خطا و معصیت مصون نخواهند بود، لذا تغییر یافتن برخی معارف دین به دست آنان، گر چه غیر عمدی هم باشد محال نیست، پس عصمت برای امام ضرورتی انکار نا پذیر دارد، چرا که در غیر این صورت، دعوت دینی ناقص و هدایت الهی بی اثر خواهد ماند. (2)

آیا در قرآن کریم از عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ خبر داده شده است؟

اشاره

در قرآن کریم آیات متعدّدی آمده که ناظر به عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ هستند که در این جا به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

الف).آیه ی تطهیر

یکی از آیاتی که دلالتش بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ ، شهرت عمومی دارد، به گونه ای که بعد از شنیدن یا تلاوت آن، عصمت اهل بیت در ذهن همگان

ص: 61


1- ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 234
2- علامه طباطبایی، آموزش عقاید و دستورات دینی، ج 1، بخش 2، ص 73. همه ی مطالب مندرج در این پاسخ در منابع ذیل نیز به یک نحوی آمده است: جعفر سبحانی، اضواء على عقايد الشيعة الاماميه و تاریخهم، ص 390؛ همو، منشور جاوید، ج 5، ص 307؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 190؛ همو، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 128

تداعی می شود و بزرگان اهل تفسیر و کلام نیز برای اثبات عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ به آن استدلال می کنند، آیه ی تطهیر است که فرمود:

﴿ و دإِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطهيراً ﴾؛ (1) خدا فقط می خواهد که آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاکیزه گرداند.

پیام این آیه در چند محور طرح و تبیین می شود:

1. قبل از هر چیز لازم است یاد آوری شود که بر اساس روایات فراوانی که اکثر آن ها در منابع اهل سنّت نیز آمده، آیه ی تطهیر در شأن پیامبر و اهل بيت علیهم السَّلَامُ (علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ) نازل شده است. (2)

2. بر اساس برسی کار شناسان بزرگ اهل تفسیر، منظور از اراده در این آیه، اراده ی تکوینی است نه تشریعی. تفاوت آن دو در این است که اراده ی تکوینی هرگز از مراد تخلف نمی کند، بر خلاف اراده ی تشریعی که به جعل و وضع قانون شرعی تعلّق می گیرد که ممکن است مکلفان به آن عمل کنند و ممکن است عمل نکنند. به چند دلیل به آسانی می توان ثابت کرد که اراده در این آیه تکوینی است:

اولاً، اراده ی تشریعی اختصاص به گروه خاصی ندارد، بلکه همه ی ملکفان

ص: 62


1- سوره ی بقره، آیه 124. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 191؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج16، ص 329
2- جعفر سبحانی، الالهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج 4، ص 125؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 325

را شامل می شود، و از آن جا که در آیه ی مذکور اراده ی خداوند به تطهیر گروه خاصی (پیامبر و اهل بیت علیهم السَّلَامُ) تعلّق گرفته و فرموده است: ﴿ عَنْكُمُ الرِج أَهْل الْبَيْت ﴾، معلوم می شود که مراد اراده ی تکوینی است.

ثانیاً، عنایت ویژه ای که در آیه دیده می شود، بهترین دلیل است بر این که مراد اراده ی تکوینی است، زیرا اراده ی تشریعی با این توجه ویژه مطرح نمی شود؛ مثلاً کلمه ی «إِنَّما» حصر را می رساند و نشان می دهد که این اراده برای همگان نیست و تأکید هایی که در آیه وجود دارد، نظیر: «لِيُذْهِبَ»، «يُطَهِّرَ» و «يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» و این که آیه در مقام مدح و تمجید است، همه ی این دلایل ثابت می کند که اراده در این آیه تکوینی است نه تشریعی. (1)

3. به طور خلاصه، مضمون آیه این است که اراده ی تخلف نا پذیر خداوند بر آن تعلق گرفته است که اهل بیت از هر گونه نا پاکی و آلودگی ظاهری و معنوی پاکیزه بوده و در هر دو بعد عقل نظری و عملی از مصونیت الهی و عصمت بر خوردار باشند. بنا بر این، از این آیه به آسانی معلوم می شود که گناه و اشتباه در ساحت قدسی اهل بیت علیهم السَّلَامُ هرگز راه ندارد و آن ها از عصمت کامل الهی بر خوردار هستند. (2)

ص: 63


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی 3، ص 217؛ هم چنین ر.ک: همو، وحی و نبوت 7، ص 225؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 311؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راه و راهنما شناسی)، ص 467؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 281؛ همو، رسایل و مقالات، ص 139؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 196؛ همو، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 11، ص 145
2- سوره احزاب، آیه ی 33
ب).آیه ی امامت

آیه ی دیگر که گواه و شاهد قرآنیِ بسیار روشن بر عصمت امام است این آیه است که فرمود:

﴿ وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴾؛ (1) به یاد آور زمانی که ابراهیم را خدا به اموری آزمایش نمود و ابراهیم از عهده ی آزمون خداوند بر آمد، خدا به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ،ابراهیم گفت: از ذریه و نسل من [ چطور؟] خداوند فرمود: عهد من به ظالمان نمی رسد.

درباره ی این آیه ی مبارکه اولاً، باید گفت که از نظر شیعه امامیه، امامت همانند رسالت و نبوت عهد و منصب الهی است و تنها خداوند می داند که چه کسی این سمت (امامت) را می تواند به عهده بگیرد. (2)

ثانیاً، نقل شده وقتی از برخی بزرگان سؤال شد که این آیه به چه دلیل بر عصمت امام دلالت می کند؟ ایشان در پاسخ فرمود: بر اساس حصر عقلی، مردم از چهار قسم بیرون نیستند. یا در همه ی عمر ظالم و ستم گرند، یا در هیچ مرحله ای از عمر ظالم نیستند، یا در اول عمر ستم کارند و در پایان زندگی از ستم توبه می کنند، یا در آغاز عمر صالح اند، ولی در پایان عمر ستم می کنند،

ص: 64


1- سوره ی بقره، آیه ی 124
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی 2، ص 176

شأن حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ بالا تر از آن است که از خداوند درخواست کند که مقام امامت را به گروه اول و چهارم بدهد، پس به یقین، دعای ابراهیم شامل حال این دو دسته نمی شود، اما گروه دوم و سوم، یعنی کسانی که در همه ی عمر هیچ گاه اهل ستم نبودند، و افرادی که در ابتدای عمر ستم کرده و در پایان توبه نمودند، خداوند از میان این دو گروه در این آیه فرمود: ﴿ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ ﴾، یعنی گروه دوم را نفی کرده و فرموده است: کسی که اهل ظلم و ستم باشد، عهد و منصب من به او نمی رسد. در نتیجه، تنها گروه سوم باقی می ماند که هیچ گاه اهل ستم نبوده اند، پس آنان معصومند، لذا عهد الهی، یعنی منصب امامت مربوط به آن هاست. (1)

جمع بندی و نتیجه

از آن چه بیان شد، اولاً معلوم گردید که دلیل و شاهد بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ، قرآن کریم است، ثانیاً، به دلایل متعدّد اهل بیت علیهم السَّلَامُ در عرف قرآن اسم خاص پنج نفر، یعنی پیامبر اکرم، علی مرتضی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ است و شامل همسران پیامبر نمی شود. (2)

ثالثاً، از آن جا که بر اساس روایات متعدّدی که از طریق شیعه و سنّی آمده، آیه تطهیر در شان پیامبر و علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ ، نازل شده، پس

ص: 65


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 274. هم چنین رجوع شود به: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 222؛ محمد تقی مصباح یزدی ، آموزش عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 460؛ جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 624؛ همو، اضواء على عقايد الشيعة الاماميه و تاریخهم، ص 394؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 274
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 212؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 219

به تصدیق قرآن کریم، اهل بیت پیامبر علیهم السَّلَامُ دارای مقام عصمت هستند.

آیا پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ درباره ی عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ با سخن گفته است؟

درباره ی عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ، از پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ معارف و حقایق فراوانی رسیده که در این جا به نمونه هایی از کلمات آن حضرت اشاره می شود:

1. ابن عباس می گوید: از رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ شنیدم که فرمود:

أَنَا وَ عَلَىَّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ ؛ من و علی و حسن و حسین و نه فرزند حسین پاک و معصوم هستیم. (1)

2. ام سلمه همسر پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می گوید:رسول خدا در خانه ی من بود و جامه ای بر خود انداخته بود، فاطمه دختر پیامبر وارد شد، حضرت به او فرمود: همسر و دو فرزندت حسن و حسین را فرا بخوان، فاطمه آنان را فرا خواند، آن ها در حال صرف غذا بودند که آیه تطهیر نازل شد، بعد رسول خدا آن جامعه را بر آنان انداخت و با دست خود به سوی آسمان اشاره کرد و سه مرتبه فرمود: اللَّهُمَّ هولاء أَهْلِ بیتی وَ خَاصَّتِي فَاذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ

ص: 66


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص 201، حدیث 13؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص228

طهرهم تطهيراً؛

خداوندا این ها اهل بیت و خاصان من هستند، هر گونه آلودگی را از آنان دور بدار و آن ها را پاکیزه گردان. (1)

3. ابی سعید خدری نقل کرده که رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرموده است: آیه ی تطهیر در شأن پنج نفر، یعنی رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ نازل شده است. (2)

4. در حدیث ثقلین که به طور متواتر از طریق شیعه و سنی از پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ رسیده است، حضرت فرمود:

﴿أَنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتَابُ اللَّهِ وَ عترتى مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ﴾؛ من دو چیز گران سنگ در میان شما می گذارم؛ یکی کتاب خدا و دیگر عترت و اهل بیت خودم، تا وقتی به آن دو چنگ بزنید هیچ گاه گمراه نمی شوید، و این دو از هم جدا نمی شوند، تا این که در حوض بر من وارد شوند.

این روایت از چند نظر بر عصمت اهل بیت دلالت می کند: اولاً این که فرمود: ﴿مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا﴾ معلوم می شود که عترت پیامبر علیهم السَّلَامُ معصومند، زیرا اگر معصوم نباشند و گناه و سهو و اشتباه از آنان

ص: 67


1- سید مرتضی فیروز آبادی، فضایل الخمسه، ج 1، ص 225؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج16،ص 317
2- سید مرتضی فیروز آبادی، فضایل الخمسه، ج 1، ص 47؛ علامه طباطبایی، المیزان، ص 318

بزند؛ مثلاً حکمی از احکام خدا را از قرآن اشتباه بفهمند یا اشتباه به مردم تفهیم کنند، موجب گمراهی مردم می شود، در صورتی که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود: اگر از قرآن و عترت پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید. پس پیام این حدیث تنها در سایه ی عصمت عترت و عمل مردم به دستورات آن ها تحقّق پیدا می کند.

ثانیاً، این فراز کلام حضرت که فرمود: ﴿أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا﴾ نيز دليل بر عصمت عترت است، زیرا صدور گناه و سهو و یا کار نا شایسته از عترت موجب جدایی آن ها از قرآن می شود، پس اگر حضرت فرمود: عترت هرگز از قرآن جدا نمی شود، معلوم می گردد که عترت همواره معصومند و هیچ گاه دچار معصیت و اشتباه نمی شوند. (1)

ثالثاً، به طور یقین، قرآن از هر گونه خطا مصون و محفوظ است، چنان که خداوند درباره ی آن فرمود: ﴿ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ ﴾ (2) و از آن جا که در حدیث ثقلین عترت به عنوان عدل قرآن معرفی شده، معلوم می شود که عترت باید همانند قرآن معصوم باشند و گرنه عدل قرآن نخواهند بود. (3)

ص: 68


1- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 472؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحليل مثنوی، ج 13، ص 117
2- نه از پیش رو و نه از پشت سر باطل به آن راه ندارد. سوره ی فصلت، آیه ی 42
3- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 43؛ همو، سیره ی رسول اکرم (تفسیر موضوعی 8)، ص485 ؛ جعفر سبحانی، رسایل و مقالات، ص 138؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 14، ذیل خطبه ی 77، ص 130

5. شیعه و سنّی این حدیث را از پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نقل کرده که فرموده است:

﴿عَلَى مَعَ الْحَقَّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلَى يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُما دارَ﴾؛ علی با حق و حق با علی است، هر جا که علی سیر کند، حق نیز همراه او حرکت می کند (1)

از این حدیث نورانی نه تنها حق مدار بودن علی، بلکه مدار حق بودن او نیز به دست می آید. بی تردید، داشتن این مقام بدون عصمت ممکن نیست، زیرا ممکن است کسی با سعی و تلاش خود را همواره در مدار حق قرار دهد و نگه دارد، اما بدون عصمت هرگز مقدور کسی نخواهد بود که مدار حق بشود به گونه ای که هر جا او باشد، حق در آن جا باشد. پس معلوم می شود که علی و سایر اهل بیت علیهم السَّلَامُ دارای مقام عصمت اند، لذا مدار حق هستند. (2)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع روایاتی که از پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ آورده شد، این نکته به خوبی معلوم گردید که عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ جزء مسایل قطعی است، زیرا گذشته از روایاتی که به صراحت تعبیر عصمت امام را مطرح کرده اند، جریان عدل قرآن بودن و مدار حق بودن اهل بیت علیهم السَّلَامُ تنها در صورت عصمت آنان امکان تحقّق دارد.

ص: 69


1- سید مرتضی فیروز آبادی، فضائل الخمسة، ج 2، ص 108
2- عبدالله جوادی آملی، حیات عارفانه ی امام علی علیه السَّلَامُ ، ص 92؛ جعفر سبحانی، اضواء علی عقاید الشيعة الاماميه و تاريخهم، ص 389؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 217

آیا خود اهل بیت علیهم السَّلَامُ را درباره ی عصمت شان سخن گفته اند؟

درباره ی این مسئله روایات متعدّدی از اهل بیت علیهم السَّلَامُ رسیده که در این جا به چند نمونه اشاره می شود:

1. یکی از دل انگیز ترین کلماتی که حکایت از عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ دارد، کلام امیر بیان، علی عالی اعلاست که در نهج البلاغه فرمود:

هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ يُخْبِرُ كُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُ هُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ ، لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ ، هُمْ دَعَائِمُ الاسلام وَ لائج الِاعْتِصَامِ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ فِي نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مَقَامِهِ ، وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ؛ (1) آل محمد صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ سرمایه حیات علم و باعث نابودی جهل هستند، برد باری آنان شما را از معرفت آن ها آگاه می کند، چه این که ظاهر شان نمایان گر باطن و سکوتشان نشان دهنده ی دانش آنان است، از حق تخلف نکرده و در حق اختلاف ندارند، آن ها ارکان اسلام و پناه گاه مردمند، به واسطه ی آنان حقایق تکمیل شد، باطل از جایش بر افتاد و زبان او از ریشه قطع می گردد، آن ها دین را با ظرفیت کامل درک می کنند نه از راه شنیدن و تقلید.

ص: 70


1- نهج البلاغه، خطبه ی 234

چندین فراز از این کلام نورانی به وضوح بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ دلالت دارد:

اولاً، این که فرمود: ﴿وَ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقِّ﴾ دلالت بر این دارد که انسان وقتی از مخالفت با حق مصون می ماند که در فهم، اعتقاد، عمل، تبلیغ و سایر مراحل کاملاً بر محور حق سیر کند. این هدف تنها در صورتی تأمین خواهد شد که از انسان هیچ گونه خلاف حقی سر نزند و در همه ی امور یاد شده معصوم باشد.

ثانیاً، این که فرمود: ﴿عقلو الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رعایة﴾، گویای آن است که اهل بیت ظرف و گنجینه ی حقایق دین و عمل کننده به دستورات آن هستند. این فراز نیز می تواند دلیل بر عصمت آنان باشد، چون گنجینه ی دین باید از هر گونه آلودگی پاکیزه باشد.

ثالثاً، با توجه به آن چه قبلاً در تعریف عصمت گفته شد (که عصمت از سنخ علم است)، جمله ی «هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ» بهترین گواه بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ خواهد بود.

رابعاً، این که فرمود: ﴿بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ فِي نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مَقَامِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ﴾ گواه و شاهد دیگر بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ است، زیرا تکمیل حق به معنای واقعی کلمه و ریشه کن نمودن باطل به طور کامل و در همه امور و ابعاد بدون وصف عصمت میسور نخواهد بود، چون بدون عصمت و احتمال اشتباه تشخیص کامل حق و تمیز آن از باطل آسان نیست. (1)

2. هم چنین امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ در جای دیگر فرمود:

ص: 71


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 10

﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ... فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ فَأَنزِلُوهُم بِأَحسَنِ مَنَازِلِ القُرآنِ وَ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ﴾؛ (1) به کجا می روید و چگونه در تاریکی ها غوطه ور می گردید، در حالی که عترت پیامبر در میان شماست، آنان زمام حق و پیش تازان دین و زبان های صدقند، آن ها را در بهترین و مناسب ترین مقام قرآنی که دارند، تلقی نمایید و همانند شتران تشنه به آب به سوی آن ها هجوم آورید.

و در خطبه ی دیگر فرمود:

﴿فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ﴾؛ (2) در اهل بیت کرامت های قرآن نهفته است و آنان گنجینه های الرحمن هستند.

این کلمات حضرت نیز شاهد بر عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ است، زیرا قرآن در همه ی صور و منازل خود معصوم است. حضرت فرمود: به دلیل این که زمام حق به دست عترت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، پس آن ها را در بهترین منازل قرآن قرار دهید، زیرا آن ها گنجینه ی رحمان و کریمه ی قرآنند. از این به خوبی معلوم می شود که این کلام حضرت ناظر به عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ است، زیرا بدون وصف عصمت هیچ کسی نمی تواند در بهترین منازل قرآن قرار گیرد و

ص: 72


1- نهج البلاغه، خطبه ی 87
2- همان، خطبه ی 154

گنجینه ی «الرحمان» باشد. (1)

در توضیح و اثبات این مسئله باید گفت: دلالت این کلام امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ که فرمود: ﴿فَأَنزِلُوهُم بِأَحسَنِ مَنَازِلِ القُرآنِ﴾ بر عصمت عترت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به اندازه ای روشن است که حتی برخی از بزرگان اهل سنّت گفته اند: اگر از من سؤال شود که آیا این کلام علی علیه السَّلَامُ اشاره به عصمت عترت دارد؟ در پاسخ خواهیم گفت: ابو محمد بن متویه از بزرگان اهل سنّت در کتاب الکفایه آورده است: علی دارای مقام عصمت بود و دلایل متعدّدی بر عصمت او وجود دارد. (2)

3. در منابع روایی آمده است که امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ درباره ی خود فرمود: ﴿أَنَا الْقُرْآنِ﴾، ﴿أَنَا كَلَامَ اللَّهِ النَّاطِقُ﴾، ﴿مَا اللَّهُ نباء أَعْظَمُ مِنًى﴾، ﴿مَا لِلَّهِ آيَةَ أَكْبَرُ منّی﴾. همه ی این کلمات ناظر به عصمت آن حضرت است، زیرا بدون عصمت هرگز کسی نمی تواند قرآن ناطق و مانند آن باشد، به خصوص این که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ درباره ی امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ فرمود: «ذاك نفسى»؛ او جان من است، چون پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه معصوم است کسی که جان او یا به منزله ی جان اوست باید معصوم باشد، زیرا غیر معصوم نمی تواند به منزله ی جان معصوم بشود. (3)

4. از حضرت رضا علیه السَّلَامُ نقل شده که در وصف امام فرمود:

﴿فَهُوَ مَعْصُومُ مُؤَيَّدُ مُوَفَّقُ مُسَدَّدُ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخُطَا وَ الزَّلَلِ﴾؛ (4)

ص: 73


1- محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 122، ج 25، ص 224 و ج 2، ص 271
2- ابن ابى الحديد معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 352
3- عبدالله جوادی آملی، حیات عارفانه ی امام علی علیه السَّلَامُ، ص 86-87
4- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 17، ص 108؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی 3)،ص 290

امام معصوم و مورد تأیید و موفق و استوار، و مصون از خطا لغزش است.

5. هم چنین امیر مؤمنان فرمود:

﴿فَمِنْهَا انَّ يَعْلَمُ الامام الْمُتَوَلِّىَ عَلَيْهِ انْهَ مَعْصُومُ مِنَ الذُّنُوبُ كُلُّهَا صَغِيرَهَا كَبِيرُهَا لَا يَزَالُ فِى الْفُتْيَا و لا يحفى فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْ ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا﴾؛ (1) از جمله اموری که باید توجه داشت این که امام چون عهده دار مسئولیت هاست از هر گونه گناه صغیره و کبیره معصوم است، و هرگز در بیان حکم شرعی اشتباه نمی کند و در پاسخ مسایل دینی خطا نمی کند، و گرفتار سهو و نسیان نمی شود، چیزی از امور دنیا او را گرفتار لهو نمی کند.

جمع بندی و نتیجه

از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که گذشته از دلایل عقلی و آیات و روایات پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ، خود اهل بیت علیهم السَّلَامُ نیز درباره ی عصمت شان فراوان سخن گفته اند که در این جا تنها نمونه هایی از آن روایات مطرح شد.

دلایل عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ چیست؟

اشاره

دلایل عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ در دو بخش قرآنی و روایی طرح و تبیین

ص: 74


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 17، ص 108

می شود:

الف).دلایل قرآنی

1. یکی از گویا ترین دلایل بر عصمت حضرت فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ آیه ی تطهیر است. خدای سبحان در قرآن فرمود: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (1) همان طور که قبلاً نیز اشاره شد، هدف از اراده در این آیه ی مبارکه، اراده ی تکوینی است و خلاصه ی پیام آیه آن است که خداوند سبحان با اراده ی تکوینی خود که هرگز تخلف پذیر نیست، موهبت عصمت و طهارت را به اهل بیت پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ، از جمله حضرت زهرا علیها السَّلَامُ عنایت فرموده است. از این که در آیه کلمه ی «يُطهِّرَكُمْ» را با کلمه ی «تَطْهِيراً» تأکید کرده، معلوم می شود که نه تنها هیچ گونه نا پاکی در ساحت قدس عصمت و طهارت راه ندارد، بلکه هیچ اثری از آثار نا پاکی در کوی اهل بیت علیهم السَّلَامُ راه پیدا نمی کند، لذا فخر رازی گفته است: این که خداوند فرمود: «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»؛ یعنی همه ی گناهان از شما زایل می گردد، و این که فرمود: «يُطهِّرَكُمْ»؛ یعنی

لباس کرامت بر شما پوشانده می شود. نکته ی ظریف در برداشت فخر رازی از آیه آن است که بر اساس آن برداشت قرآن كريم، نه تنها صفات سلبیّه را با زدودن نا پاکی از اهل بیت علیهم السَّلَامُ تأمین می کند، بلکه خلعت کرامت و عصمت را که محور همه ی صفات ثبوتی آنان است، با «تطهیر» که امری وجودی است، پدید آورده و تضمین می کند، به همین دلیل،

ص: 75


1- به درستی که خداوند اراده نموده هر گونه نا پاکی را از شما اهل بیت دور کرده و شما را پاک و طاهر کند. سوره ی احزاب، آیه ی 33

همواره آثار طهارت از جانب اهل بیت علیهم السَّلَامُ به دیگران می رسد، و هیچ اثری از آثار نا پاکی در ساحت قدس آنان راه نمی یابد، چرا که بر طبق روایات متعدّد که از طریق شیعه و سنّی نقل شده، این آیه در شأن پنج تن آل عبا که یکی از آن ها حضرت زهرا علیها السَّلَامُ است، نازل شده است. بنا بر این، یکی از دلایل قرآنی عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ همین آیه ی مبارکه است. (1)

2. دلیل دیگر قرآنی بر عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ آیه مباهله است که خداوند سبحان خطاب به پیامبرش فرمود:

﴿ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ﴾. (2)

بعد از آن که خداوند به پیامبرش فرمود: «اگر با این برهان که از معرفت شهودی تو نشأت می گیرد، آنان توجیه نشدند، آن ها را به مباهله فرا خوان و به آن ها پیشنهاد نما که هر کدام از دو طرف، بیایند و فرزندان، دختران و کسانی که

ص: 76


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی 3، ص 215. در این باره در منابع ذیل نیز بحث شده است: همو، قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی 1)، ص 39؛ همو، مبادی اخلاق در قرآن (تفسیر موضوعی 10)، ص 197؛ همو، وحی و نبوت، (تفسیر موضوعی 3)، ص 226؛ جعفر سبحانی، رسایل و مقالات، مقاله ی 11، ص 544؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 310؛ محمد تقی مصباح، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 143-147
2- پس هر که با تو، بعد از علم و دانشی که به تو رسیده است، درباره ی او (عیسی) به ستیز و محاجه بر خیزد بگو بیائید پسران مان و پسران تان و زنان مان و خود مان و خودتان را بخوانیم، سپس مباهله و زاری کنیم و لعنت خدا را بر دورغ گویان قرار دهیم. سوره ی آل عمران، آیه ی 61

به منزله ی جان شان هستند را حاضر کنند تا مباهله شود»، مسیحیان نجران رفتند تا درباره ی این پیشنهاد حضرت فکر کنند. رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ بر طبق فرمان الهی، امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ را که به منزله جانشین خودش بود و از زنان فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ را و از فرزندان خود حضرت حسن و حسین علیهما السَّلَامُ را به همراه آورد. نصارای نجران هنگامی که با این صحنه مواجه شدند از مباهله انصراف دادند و اظهار کردند این هایی که برای مباهله آمدند، کسانی هستند که اگر بر سخت ترین کوه های عالم نفرین کنند آن را متلاشی خواهند کرد.

برخی از بزرگان اهل تفسیر گفته اند که اهل بیت پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در جریان مباهله صاحب ادعا بودند، لذا در ذیل آیه یاد شده آمده است که: ﴿ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ ﴾ از این که با تعبیر متکلم مع الغیر سخن گفته شده، معلوم می گردد که همراهان پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ (امیر مؤمنان علیها السَّلَامُ، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ) تماشا گر صحنه ی مباهله نبودند، بلکه از حقانیت دین خبر می دادند و در واقع، گزارش گر کلام خداوند بودند، زیرا خبر دهنده و گزارش گر است که می تواند به صفت صدق یا کذب متصف شود، و اگر آن ها (اهل بیت علیهم السَّلَامُ) خبر دهنده ی حقانیت دین و رسالت نمی بودند و از غیب خبر نمی دادند، تعبیر صدق و کذب در این آیه مفهوم نداشت، زیرا صدق و کذب فرع بر خبر است.

ب).دلایل روایی

در روایات دلایل فراوانی بر عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ آمده است که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:

ص: 77

1. پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود:

﴿فَاطِمَةَ بَضْعَةُ مِنِّي يَسُرُّنِي مَا يَسِرْ هَا وَ يغضبني مَا يغضبها﴾؛ (1) فاطمه پاره ی وجود من است، آن چه او را شاد می کند مرا شاد می کند، و آن چه او را غضب ناک می کند، مرا غضب ناک می کند.

این حدیث نورانی دلیل محکم بر عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ است، زیرا اگر کسی از هوا و هوس و مانند آن معصوم و پاک نباشد، رضا و غضب او معیار حق و باطل نمی تواند باشد، اما اگر کسی از گزند هوا و تمام آلودگی مصون و معصوم باشد، رضا و غضب او معیار تشخیص حق و باطل خواهد بود، زیرا رضا و غضب او، رضا و غضب خداوند در مقام فعل است. از آن جا که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ میزان عمل امت و رضا و غضب آن حضرت، رضا و غضب خداوند است و فرمود که رضا و غضب فاطمه، رضا و غضب اوست، به آسانی معلوم می شود که حضرت زهرا علیها السَّلَامُ در هر دو بعد عقل نظری و عملی دارای عصمت بوده است، لذا مظهر رضا و غضب الهی شده است.

بر این اساس، امام باقر علیه السَّلَامُ فرمود: هنگامی که فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ به دنیا آمد، خداوند فرشته ای را مأمور کرد تا به پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ابلاغ کند که فرزندش را فاطمه نام گذاری کند، بعد فرمود: سوگند به خداوند، فاطمه را با علم «فطم» نمود؛ یعنی از هر جهل و غفلت جدا ساخت و هرگز جهل و غفلت در ساحت قدسی او راه پیدا نمی کند. با توجه به این که عصمت نوعی از علم است این

ص: 78


1- سید مرتضی فیروز آبادی، فضایل الخمسة، ج 3، ص 154

روایت دلیل خوبی بر عصمت حضرت زهرا علیها السَّلَامُ خواهد بود. (1)

2. در زیارت فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ آمده است: ﴿يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ اللَّهُ قَبْلَ انَّ يَخْلُقْكَ وَ كُنْتَ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صابره﴾. (2)

این فراز نورانی ناظر به آن است که حضرت فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ نه تنها در زمان رشد و تکلیف، بلکه از زمان کودکی دارای مقام عصمت بوده است، زیرا قبل از خلقت آزمون های الهی را پشت سر گذاشته است. (3)

3. بیهقی، ترمذی، ابن جریر و عده ای دیگر به طریق مختلف نقل کرده اند که ام سلمه همسر پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ گفت: در حالی که فاطمه، علی و حسن و حسین در منزل من بودند، آیه تطهیر نازل شد، بعد پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ آن ها را زیر کساء قرار داد و فرمود:

﴿هولاء أَهْلُ بَيْتِى فَاذْهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً﴾. (4)

4. ابن سعید خدری نقل کرده، هنگامی که علی و فاطمه علیها السَّلَامُ ازدواج کردند، حضرت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به مدت چهل روز به در خانه ی فاطمه می رفت و

ص: 79


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی 3، ص 225-234
2- ای امتحان و آزمون شده آن جا که خدا تو را پیش از خلقت در این جهان آزمود، تو را در میدان امتحان صابر و برد بار یافت. (مفاتیح الجنان، زیارت فاطمه ی زهرا)
3- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 26
4- سید مرتضی فیروز آبادی، فضایل الخمسة، ج 1، ص 225؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 225. این ها اهل بیت من هستند پس از آن ها هر گونه نا پاکی را دور نما و آنان را طاهر و پاکیزه نگاه دار

می فرمود:

﴿السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، الصلوة رَحِمَكُمُ اللَّهُ، أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (1)

5. در صحیح بخاری و مسلم و چند طریق دیگر از عایشه نقل شده که گفته است: روزی صبح پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از منزل بیرون رفت، در حالی که پارچه ای که از موی سیاه بافته شده بود بر دوش انداخته بود. علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السَّلَامُ هر کدام جدا گانه نزد پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ رسیدند، هر کدام که از راه فرا

می رسید حضرت او را زیر آن جامه قرار می داد تا بالاخره وقتی همه جمع شدند، پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود: ﴿ إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (2)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع روایاتی که در این جا تنها به چند نمونه از آن ها اشاره شد، به آسانی معلوم می شود که در عصمت حضرت زهرا علیهما السَّلَامُ جای هیچ گونه تردیدی وجود ندارد، به خصوص آن که بسیاری از این روایات از طریق برادران اهل سنّت نیز فراوان نقل شده است.

ص: 80


1- سلام بر شما ای اهل بیت و رحمت خدا و برکات او بر شما، درود بر شما خدا شما را رحمت کند، به درستی که خداوند اراده فرموده هر گونه پلیدی را از اهل بیت دور کند و آنان را پاکیزه نگاه دارد. همان، ص 318)
2- همان، ص 318

بخش سوم: ساحات و گستره ی عصمت

اشاره

ص: 81

ص: 82

فصل اول: ساحات عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ

اشاره

آیا انبیا علیهم السَّلَامُ قبل از رسالت نیز معصوم بوده اند، و اساساً چه لزومی دارد که انبیاء علیهم السَّلَامُ، قبل از بعثت خود معصوم باشند؟

از نظر علمای شیعه ی امامیه، همه ی انبیای الهی علیهم السَّلَامُ قبل از آن که به مقام رسالت برسند همانند بعد از زمان رسالت از هر گونه معصیت کبیره، صغیره، سهوی و عمدی، مصون و معصوم هستند. (1)

به همین دلیل، علامه مجلسی گفته است: همه ی شیعه امامیه معتقدند که انبیا و ائمه علیهم السَّلَامُ، از هر گونه گناه (عمدی، اشتباهی، صغیره و کبیره و مانند آن) قبل از نبوت و امامت و بعد از آن، بلکه از زمانی که به دنیا می آیند تا زمانی که

ص: 83


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 156؛ همو، منشور جاوید، ج 5، ص 31؛ همو، رسائل و مقالات، ص 379

از دنیا می رود، کاملاً معصوم و مصونند. (1)

اما در این مورد که چه لزومی دارد، انبیاء علیهم السَّلَامُ قبل از بعثت نیز معصوم باشند؟ باید گفت: اولاً، یکی از بهترین راه های پدید آمدن اطمینان به انبیا علیهم السَّلَامُ این است که مردم در تمام دوران عمر انبیاء علیهم السَّلَامُ هیچ گونه خلاف و نا پاکی از آن ها مشاهده نکنند و اگر قبل از رسالت به دلیل عدم عصمت العياذ بالله دچار آلودگی شوند، گر چه بعد از رسالت از هر گونه معصیت پرهیز کنند باز هم نمی توانند، مورد وثوق و اطمینان مردم قرار گیرند، زیرا سابقه و ذهنیت مردم نسبت به آن ها بد می شود، بدین دلیل، پیروان اهل بیت علیهم السَّلَامُ بالاتفاق گفته اند که انبیا علیهم السَّلَامُ باید قبل از بعثت نیز معصوم باشند. (2)

ثانياً، مراحل کامل تر عصمت پدیده ای نیست که بدون پیش زمینه های قبلی و شرایط و استعداد و قابلیت و ظریفت وجودی به کسی داده شود، تا به مجرد گرفتن مقام رسالت به صورت «خلق الساعه» انسانی غیر معصوم به مقام عصمت راه یابد، زیرا عصمت، موهبتی الهی است، و نصیب کسانی می شود که ظرف قلب خود را آماده دریافت آن فیض نموده و بر اثر مجاهدت ها و ریاضت ها و تلاش های مستمر، زمینه ی تجلّیِ آن نور را در وجود خود فراهم کرده باشند، پس نمی توان ضرورت عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ را تنها مربوط به بعد از بعثت آنان دانست.

ثالثاً، اگر کسی دارای ملکه ی عصمت نبوده و از هر گونه نا پاکی و آلودگی

ص: 84


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 289
2- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 169

مصون و پاکیزه نباشد، هرگز شایسته نزول جبرئیل وحی نخواهد بود، زیرا سنخیت، شرط فرود آمدن فرشته وحی است و فرشته بر هر قلبی فرود نمی آید.

در همین راستا، سید مرتضی گفته است: ما می دانیم کسانی که انجام گناه را برای پیامبران الهی در برخی مراحل عمر، مانند قبل از بعثت جایز می دانند، اطمینان شان به سخنان پیامبر همانند کسانی نیست که پیامبران را در همه ی مراحل عمر، حتی قبل از بعثت، از هر گونه معصیت معصوم می دانند، زیرا خواه نا خواه اعمال نا پسند او قبل از بعثت در اذهان عمومی اثر سوء خود را می گذارد و مردم نمی توانند اطمینان لازم را به سخنان او پیدا کنند. (1)

از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ قبل از بعثت نقش اساسی در موفقیت و پیش برد اهداف رسالت دارد، لذا شیعه ی امامیه بر آنند که انبیاء علیهم السَّلَامُ قبل از بعثت همانند بعد از آن دارای ملکه ی عصمت هستند.

آیا انبیاء علیهم السَّلَامُ از سهو و نسیان نیز معصوم هستند؟

یکی از مسایل بسیار مهم و پر بحثی که بسیاری از بزرگان به آن توجه کرده اند و درباره ی آن به تفصیل سخن گفته اند، همین مسئله است، لذا به دلیل اهمیت آن لازم است به طور مبسوط در دو محور طرح، تحلیل و تبیین شود.

دیدگاه بزرگان شیعه ی امامیه

ص: 85


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 159؛ همو، عصمة الانبياء فی القرآن الكريم، ص 54؛ همو، منشور جاوید، ج 10، ص 150 و ج 6، ص 89

محققان و بزرگان علمای شیعه همه معتقدند که انبیای الهی علیهم السَّلَامُ در تمام لحظه های زندگی و همه مسایل از سهو و نسیان مصون و معصومند که در این جا فراز هایی از سخنان آن ها بیان می شود:

1. شیخ مفید در رساله ای که در همین خصوص نوشته، آورده است: حدیثی را که عده ای نقل کرده اند که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در نمازش سهو نمود، جزء آن دسته از اخبار واحدی است که هیچ گونه ثمر علمی و تأثیر عملی ندارد.

2. شیخ طوسی با نقل این روایت که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ هرگز نیاز به سجده ی سهو پیدا نکرده، گفته است: باید بر اساس این گونه روایات فتوا داد نه روایتی که به پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نسبت سهو داده است.

3. محقق حلی گفته است: حقیقت آن است که از منصب امامت سهو در عبادت برداشته شده، پس کسی که دارای مقام نبوت است به طریق اولی دچار سهو نمی شود.

4. خواجه نصیر طوسی در تجرید بعد از طرح مسئله ی انبیا علیهم السَّلَامُ می گوید: انبیاء علیهم السَّلَامُ باید دارای عقل کامل، ذکاوت، تیز هوشی و قدرت رأی باشند و هرگز دچار سهو نشوند.

5. علامه حلّی در تذکره می گوید: خبری که سهو پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را در نماز عنوان کرده از نظر من باطل است، زیرا پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ معصوم است و دچار سهو نمی شود. هم چنین در جای دیگر گفته است: اگر سهو و خطا برای پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ جایز باشد، در همه گفتار و کردارش احتمال آن مطرح خواهد بود. در نتیجه، نه تنها هیچ اعتمادی به گفته های او باقی نمی ماند، بلکه همه ی ادیان و شرایع

ص: 86

قابل اطمینان نخواهند بود، زیرا احتمال نقص و افزایش در آن ها نیز مطرح خواهد شد، پس فائده ی بعثت کاملاً از بین خواهد رفت، در حالی که بدون تردید، عصمت پیامبران علیهم السَّلَامُ سبب می شود که هیچ گونه نقص و عیب در هیچ مرحله و هیچ یک از گفتار و کردار آن ها راه پیدا نکند.

6. شهید اول بعد از نقل روایتی که سهو پیامبر را در نماز مطرح کرده است، می گوید: این روایت نزد امامیه پذیرفته نیست، زیرا دلیل عقلی وجود دارد که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از سهو معصوم است.

7. فاضل مقداد گفته است: پیامبر در هیچ مسئله ای (اعم از شرعی و غیر شرعی) دچار سهو نمی شود، زیرا اگر امکان و احتمال سهو در پیامبر وجود داشته باشد، هدف بعثت تحقّق پیدا نمی کند و موجب بی اعتمادی مردم به ره آورد وحی می شود.

8. وقتی از شیخ بهائی درباره ی شیخ صدوق که مسئله سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را مطرح کرده است، سؤال شد، او در پاسخ چنین گفت: صدوق در این نظر خود سهو کرده است، زیرا صدوق در این نظرش اولی به سهو است از آن که سهو به پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نسبت داده شود. بدین ترتیب، معلوم شد که بزرگان علمای شیعه بر آنند، همان طور که پیامبر از گناه معصوم است، از سهو نیز معصوم است، و حتی گفته اند که انبیاء علیهم السَّلَامُ نه تنها از روی سهو مرتکب حرام و ترک واجب نمی شوند، بلکه امور مکروه نیز از آن ها صادر نمی شود. بدین جهت کتاب ها و رساله های متعدّدی درباره ی ردّ نظریه ی سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به رشته ی تحریر در آورده اند که از آن میان علامه حلّی، شیخ مفید، علامه مجلسی، و سید عبدالله

ص: 87

شبّر به تفصیل درباره ی اثبات عصمت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از سهو بحث کرده و دیدگاه کسانی را که دچار پندار شده اند و سهو را برای پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ جایز دانسته اند، نقد کرده اند. (1)

نقد دیدگاهی که سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را ممکن دانسته است

اشاره

کسانی که مسئله ی سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را مطرح کرده اند به روایاتی استناد جسته اند که در آن ها آمده است: پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در یکی از نماز ها سهو نمود، بعد دو سجده ی سهو به جا آورد. درباره ی این گونه روایات باید گفت: اولاً، این روایات معارض ظاهر قرآن است که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را از سهو و نسیان مصون می داند (برخی آیات قبلاً مطرح شد).

ثانیاً، روایاتی که سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را مطرح کرده اند با بسیاری از روایات دیگر که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را مصون از سهو دانسته (که شیخ حر عاملی همه ی آن ها را جمع آوری کرده) معارض است.

ثالثاً، بسیاری از روایاتی که در منابع شیعه درباره ی سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ آمده، از نظر سند دچار مشکل جدی بوده و ضعیف است، چه این که روایاتی که از طریق اهل سنّت نقل شده، گذشته از ضعف سندی، از لحاظ متن روایات دچار اضطراب و تزلزل شدید هستند که در جای خود به تفصیل تحلیل و نقد شده است.

رابعاً، این گونه روایات با دلایل عقلی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ مخالف است و در

ص: 88


1- نقل از: جعفر سبحانی، الالهيات ، ج 3، ص 200؛ و نیز: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص228

صورت تعارض دلیل نقلی ظنی با دلیل عقلی قطعی باید دلیل نقلی را توجیه کرد نه دلیل عقلی را. (1)

خامساً، در برخی این روایات که سهو نبی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را مطرح کرده، آمده است که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در وقت نماز خوابش برد تا نماز او قضا شد.

در این باره باید گفت: گر چه خواب و بیداری بدن نقص و کمال به شمار نمی آید، خواب روح نقص است، لذا پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود: «تَنَامُ عینای وَ لَا تَنَامَ قلبی»؛ دیدگان من در خواب می رود، ولی جان من بیدار است. گذشته از این، کسی که همواره و در همه حالات منتظر فرا رسیدن نماز واجب است تا با خدای خویش به راز و نیاز بپردازد، چگونه ممکن است مقهور خواب شود، به طوری که نماز واجب او قضا گردد؟!!

سادساً، همان طور که فرشتگان از گزند سهو و نسیان و خواب جان در امان هستند، معلم آن ها، یعنی روح انسان کامل نیز به طور یقین، از امور یاد شده مصون خواهد بود و هیچ گونه غفلت برای او پدید نخواهد آمد تا دچار سهو شود. (2)

ص: 89


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب السنة و العقل، ج 2، ص 188 - 196؛ عبدالله جوادی آملی،، وحی و نبوت ص 287، 292 و 289
2- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 48؛ همو، وحی و نبوت، (تفسیر موضوعی 3)، ص 241

ص: 90

فصل دوم: قلمرو عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ از چند منظر

آیا همه ی مذاهب و فرقه های اسلامی درباره ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ از گناه وحدت نظر دارند؟

گر چه از نظر همه ی مذاهب اسلامی، انبیاء علیهم السَّلَامُ در حوزه ی رسالت و مسایل مربوط به تلقی و ابلاغ وحى كاملاً معصومند، اما از جنبه ی عملی دیدگاه های مختلف و متعدّدی مطرح است که در ذیل به آن ها اشاره می شود:

الف) آن گونه که قبلاً اشاره شد، (فصل 1 سؤال 2) علمای شیعه ی امامیه (1) ، عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ را در اوج متعالی و در دایره ی بسیار گسترده و فرا گیری مطرح کرده و گفته اند که پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ در تمام شئون وجودی و

ص: 91


1- در میان علمای شیعه تنها شیخ مفید در اوایل المقالات، ص 29 گفته است که گناه صغیره ی غیر عمدی که منافات با شأن پیامبر نداشته باشد، قبل از بعثت برای او اشکالی ندارد. (به نقل از: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 10، ص 150)

مراحل زندگی از هر گونه نقص و آلودگی به طور کامل منزه هستند. (1)

ب) اکثریت متکلمان معتزلی بر آنند که پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ از گناهانی که موجب نفرت عمومی از آن ها می شود، معصومند و در این جهت، تفاوتی بین گناهان کبیره و صغیره، عمدی و غیر عمدی نیست. (2)

اما برخی دیگر از علمای اهل اعتزال، مثل ابو علی جبایی و هم فکرانش بر آنند که گناه کبیره قبل از بعثت برای انبیاء علیهم السَّلَامُ جایز است و بعد از آن جایز نیست. (3)

عده ی دیگری از این گروه می گویند که گناه کبیره چه قبل از بعثت و چه بعد از آن برای انبیاء علیهم السَّلَامُ جایز نیست، اما گناه صغیره، اگر موجب نفرت عمومی نشود، اشکال ندارد. (4)

ج) اکثریت متکلمان اشعری بر آنند که صدور گناه کبیره و صغیره به طور عمدی یا غیر عمدی از پیامبران علیهم السَّلَامُ قبل از بعثت شان جایز است، ولی بعد از بعثت گناه کبیره هرگز جایز نیست (عمدی و سهوی)، اما گناه صغیره در صورت غیر عمدی بودن جایز است، گر چه به طور عمدی نیز جایز نمی باشد. (5)

ص: 92


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 156؛ همو، منشور جاوید، ج 5، ص 32؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الکریم، ص 43؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 134؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 239
2- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 10، ص 151؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 44
3- همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 155
4- همان، ص 156؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی 3)، ص 235
5- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 10، ص 151؛ همو، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 156؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت (تفسیر موضوعی 3)، ص 236

از آن چه بیان شد، معلوم گردید که گر چه همه ی مذاهب و فرقه های مسلمان در اصل عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ وحدت نظر دارند، درباره ی قلمرو عصمت آن ها دیدگاه ها و تفسیر های متفاوتی وجود دارد.

آیا انبیا علیهم السَّلَامُ یا در همه ی مراحل رسالت شان، مانند دریافت و ابلاغ وحی، معصومند؟

از آن جا که سؤال مربوط به مراحل مختلف رسالت است، لذا پاسخ آن به ترتیب در چند محور طرح و تبیین می شود:

الف) همه ی صاحب نظران علم کلام معتقدند که پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ در دریافت وحی و پیام الهی معصوم هستند (1) و از هیچ کسی در این باره مخالفتی دیده نشده است و قاعدتاً زمینه مخالفت هم وجود ندارد، زیرا نبوت در واقع، بر عصمت، به خصوص عصمت در مقام دریافت و تلقی وحی استوار است و اگر پیامبر در این مقام دارای عصمت نباشد هدف بعثت تحقق پیدا نمی کند، چه این که هدف از بعثت انبیا علیهم السَّلَامُ نشان دادن راه سعادت به مردم است و اگر پیامبران علیهم السَّلَامُ در دریافت وحی دچار خطا شوند، یگانه راه سعادت که همان طریق وحی است، به دلیل خطای پیامبران علیهم السَّلَامُ باعث گمراهی خواهد شد. و این نقض غرض بعثت است. گذشته از این، گاهی برای انسان به طور

ص: 93


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 31؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 134؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، (تفسیر موضوعی 3)، ص 211؛ همو، سیره ی رسول اکرم در قرآن، (تفسیر موضوعی 9)، ص 34

نا خواسته القائاتی پدید می آید که این القائات، گر چه با واقع هم مطابق باشد، وحی شمرده نمی شود، چون گاهی بعضی مراتب باطنی خود نفس انسان به مراتب ظاهری آن مسایل را القا می کند، بدون این که انسان خودش متوجه شود که این مسئله از کجا القا شد. گاهی به اصطلاح روان شناسان، به صورت «تله پاتی» از نفوس افراد دیگر چیزی به انسان القا می شود، بدون این که خود انسان متوجه شود، چه این که گاهی ممکن است القائات شیطانی باشد. بنا بر این، پیامبر باید از همه ی این امور مصون بوده و در مقام دریافت وحی کاملاً و به طور کامل بفهمد و علم داشته باشد و بداند که آن چه به او القا شد، کلام خداست که به واسطه ی جبرئیل و یا بدون واسطه ی او به قلبش افاضه شد. بنا بر این، اگر پیامبری در دریافت وحی شک کند؛ یعنی نفهمد که این ادراک او وحی و از جانب خداست و یا چیزی دیگر، اهداف رسالت و بعثت تحقّق نخواهد یافت، چون نه خودش به آن پیام و کلام اطمینان دارد و نه مردم می توانند بدان اطمینان داشته باشند، لذا همه بر آن هستند که پیامبران علیهم السَّلَامُ باید در مقام دریافت و تلقی وحی معصوم باشند. (1)

ب) هم چنین از نظر همه ی علمای شیعه و اکثریت قریب به اتفاق متکلمان اهل سنّت، انبیاء علیهم السَّلَامُ در تبلیغ وحی الهی معصومند، لذا صاحب مواقف گفته است:

همه ی اهل ملل و شرایع بر این نکته متفقند که انبیا علیهم السَّلَامُ در تبلیغ رسالت

ص: 94


1- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی) ص 123

صادقند و از روی عمد دچار کذب نمی شوند. معتزله نیز همانند اشاعره، اشتباه در تبلیغ وحی را برای پیامبران علیهم السَّلَامُ جایز نمی دانند. به همین دلیل، قاضی عبد الجّبار معتزلی می گوید: از نظر ما جایز نیست که پیامبر در ادای حکم الهی دچار سهو و اشتباه شود. (1)

یاد آوری این نکته ضروری است که اگر پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ در مقام ابلاغ وحى معصوم نباشند و احتمال اشتباه و خطا در کارشان وجود داشته باشد، منافات با بر نامه ی رسالت، که هدایت مردم است، خواهد داشت، زیرا اگر مردم در رساندن پیام وحی نسبت به فرستاده خدا احتمال اشتباه و خطا بدهند، هرگز نمی توانند به حرف آنان اطمینان پیدا کنند، چون هر مسئله ای را که به مردم ابلاغ کنند، با این احتمال از طرف مردم که شاید پیامبر در این حرفش اشتباه کرده باشد، غیر قابل پذیرش خواهد بود و در نتیجه، مردم به هیچ کلامی از پیامبر اطمینان نخواهند داشت. بنا بر این عصمت پیامبران علیهم السَّلَامُ در مقام ابلاغ وحی ضرورتی انکار نا پذیر دارد. (2)

ج) همان دلایلی که در مراحل دیگر، مانند تلقی وحی، ابلاغ وحی و امثال آن بر عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ دلالت می کرد، در مرحله ی شریعت نیز دلالت می کند،

ص: 95


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 172؛ همو، عصمة الانبياء، ص 44؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 240؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 134
2- محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 123؛ جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 173

به همین دلیل، در کتاب های کلامی نوعاً بحث عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ در همه ی مراحل سه گانه ی رسالت با دلایل مشابه طرح و تحلیل شده است. (1)

نظر قرآن کریم درباره ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ در مراحل دریافت و ابلاغ وحی چیست؟

قرآن کریم به صورت بسیار گویا و روشن درباره ی عصمت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در مراحل مختلف رسالت او سخن گفته است که به چند مورد اشاره می شود:

الف) درباره ی عصمت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در مقام تلقی و دریافت وحی خطاب به پیامبر اكرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود: ﴿ِاِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ﴾. (2) پیام آیه آن است که چون در مقام «لدى الله» یعنی نزد خداوند، جا برای هیچ گونه سهو، نسیان، جهل و نفوذ شیطان نیست، لذا پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وحی را به صورت کامل و بدون هیچ گونه اشتباه از نزد خدای علیم و حکیم دریافت می کند. در آیه ی دیگر فرمود: ﴿ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ ﴾. (3) پیام آیه ی مبارکه آن است که نه تنها در مبدأ وحی (نزد علیم حکیم)، بلکه در مسیر وحی نیز عصمت حاکم است، زیرا أمین وحی آن را به قلب پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می رساند و در مسیر راه نیز به گونه ای است که فرمود: ﴿ فِي صُحُفِ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرَامِ

ص: 96


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 179؛ علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 85
2- و حقاً تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می داری. سوره ی نمل (27)، آیه ی 5
3- روح الأمین، آن را بر دلت نازل کرد. سوره ی شعرا، آیه ی 193

بَرَرَةٍ ﴾، (1) پس از این گونه آیات، معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ با کمال عصمت وحی الهی را دریافت کرده است. (2)

ب) درباره ی مقام انشا و ابلاغ فرمود: ﴿ وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحى ﴾ (3). مراد آن است که بعد از آن که وحی خداوند با صیانت فرشتگان تا قلب مطهر پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ رسید، حضرت آن را معصومانه دریافت می کند، آن گاه در گفتار یا رفتار پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ همراه با عصمت برای مردم ابلاغ می شود. (4)

هم چنین در مورد مصون بودن پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از خطا و اشتباه فرمود:

﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُك مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً ﴾. (5)

ص: 97


1- در صفحه های ارجمند، والا و پاک شده به دست فرشتگانی ارجمند و نیکو کار. سوره عبس، آیه ی 13
2- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص34
3- از روی هوس سخن نمی گوید، آن چه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. سوره ی نجم آیه ی 3-4
4- عبدالله جوادی آملی، سیره ی اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 35
5- او آگاه به غیب است، کسی را بر غیب خود مطلع نمی سازد، مگر آن کسی که او را بر گزیده است از رسولان، در این صورت، خدا محافظان و مراقبانی از پیش رو، و پشت سر آن رسول قرار می دهد، تا خدا بداند که رسولان، رسالت های پروردگار خود را به خوبی ابلاغ کرده اند، و او بر آن چه نزد رسولان است، احاطه دارد و به شماره ی هر چیز در عالم به خوبی آگاه است. سوره ی جن، آیه ی 26 تا 28

اگر در کلمات و جملاتی چون «مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ»، «مِنْ خَلْفِهِ» و «رَصَدا» و «أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ» و مانند آن که در آیه آمده، دقت شود، معلوم خواهد شد که وحی الهی از مرحله ی تلقی و دریافت تا مرحله ی ابلاغ به مردم، کاملاً مصون و محفوظ است و رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نه تنها در مقام دریافت، بلکه در مقام ابلاغ نیز با عصمت کامل کلام خداوند را به مردم رسانده و صیانت نموده و نگذاشته است که به وحی الهی آسیب برسد.

نکته ی دیگر در این آیه آن است که جمله ی «مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» ممکن است ناظر به دو معنا باشد: یکی این که مراقب و محافظ های الهی اطراف قلب پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را کاملاً محافظت کردند تا هیچ گونه عامل تخریب کننده ای در آن نفوذ نکند و اشتباه و نسیان در آن پدید نیاید.

معنای دیگر این است که پیامبر خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ، از آن جهت که متوجه مقام ربوبی است (مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ) و هم از آن نظر که متوجه ابلاغ رسالت خویش است (مِنْ خَلْفِهِ) در تمام مراحل و حالات از هر گونه آسیب، مصون و محفوظ است، نه خود در وحی تصرف می کند و نه از خارج موجود دیگری می تواند در آن تصرف کند. (1)

پس این آیه ی مبارکه بهترین شاهد و گواه است بر این که انبیا الهی علیهم السَّلَامُ در گرفتن و تلقی وحی، و هم در مقام ابلاغ و رساندن آن به مردم از هر گونه

ص: 98


1- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 35؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 213؛ جعفر سبحانی، الهیات، ج 2، ص 175، همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 50 ،همو، منشور جاوید، ج 5، ص 35

اشتباه مصون و معصوم هستند و اگر خوب دقت شود، پیام این آیه درباره ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ نظیر برهان عقلی بر عصمت آنان است، زیرا می گوید: اگر پیامبران علیهم السَّلَامُ این گونه تحت مراقبت شدید و صیانت الهی قرار نگیرند، نقض غرض می شود و اهداف رسالت و بعثت تحقّق پیدا نمی کند. (1)

جمع بندی و نتیجه

از آن چه بیان شد، معلوم گردید که اولاً، پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به دلیل این که وحی را از نزد خدای علیم و حکیم دریافت می کند در مقام تلقی آن معصوم است، زیرا نزد خداوند غیر او کسی جایی ندارد.

ثانیاً، به دلیل جمله ی ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسی ﴾ (2) ، در مقام حفظ و نگهداری وحی نیز معصوم است و هرگز گرفتار فراموشی نمی شود.

ثالثاً، در مقام ابلاغ و رساندن وحی به مردم نیز معصوم است.

رابعاً، به دلیل جمله ی ﴿وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينِ ﴾ (3) ، در مقام بیان احکام و معارف از هر گونه کتمان و نسیان نیز معصوم است. (4)

ص: 99


1- محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص 152؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 58
2- ما به زودی آیات خود را بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی. سوره ی ،اعلی آیه ی 6
3- او در امر غیب بخیل نیست. سوره ی تکویر، آیه ی 24
4- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 282

ویژگی های نظر شیعه امامیه درباره ی عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ چیست؟

چون امتیاز و ویژگی دیدگاه شیعه امامیه درباره ی عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ، در هر دو بعد علمی و عملی مطرح است، لذا پاسخ این پرسش به طور کلی در سه محور طرح و تبیین می شود:

الف) از نظر عصمت علمی اولاً، شیعه بر آن است که انبیای الهی علیهم السَّلَامُ در تمام مراحل دریافت فهم و معرفت وحی و ابلاغ و آن چه مربوط به حوزه ی رسالت و نبوت آن هاست، در سرا پرده ی عصمت و سرادق مصونیت الهی قرار دارند، لذا نه تنها از گزند شیاطین بیرونی محفوظند، بلکه قوای باصره، سامعه، خیال و وهم آن ها نیز کاملاً تحت کنترل نیرو های الهی قرار دارند تا کلام خدا، درست دریافت، ادراک و ابلاغ شود.

ثانیاً، شیعه با استناد به آیات و روایات متعدّد، معتقدند که گذشته از آن که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ خود مواظب است تا افزایش و کاهشی در کلام الهی پدید نیاورد، خداوند نیز شدیداً او را تحت کنترل و مراقبت دارد تا کلام او در همه ی مراحل از گزند نقص مصون باشد، لذا به پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ هشدار داده و فرموده است: ﴿ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴾. (1) اگر پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ پاره ای سخنان را به افترا به ما نسبت دهد، با قدرت او را گرفته و سپس رگ گردنش را پاره می کنیم. (2)

ص: 100


1- سوره ی حاقه، آیه ی 44
2- محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص 155؛ همو، اصول عقاید 2(راهنما شناسی)، ص 123؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 311 و 212؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 36

ثالثاً، گذشته از موارد یاد شده، علمای شیعه بر آنند که: کسی که به مقام عصمت علمی می رسد، در واقع، به مرحله ی عقل مجرد و شهود خالص و کشف صحیح راه یافته است و هر کسی بدین مقام برسد، وهم و خیال و سایر قوای ادراکی او کاملاً تابع عقل و همه چیز را به امامت عقل درک می کند و می فهمد، لذا وسوسه های شیطانی هرگز در او راه پیدا نمی تواند، زیرا ابلیس از نظر تجرّد در حدّ تجرّد وهم و خیال است و هرگز نمی تواند در مرتبه ی فوق آن که تجرد عقلی است، نفوذ کند، چه این که مرحله ی عقل همان مقام اخلاص علمی و شهودی است که ابلیس خود اعتراف کرده که به ساحت قدس آن راه نفوذ ندارد. (در این باره قبلاً به تفصیل بحث شد) (1)

ب) از نظر جنبه ی عصمت عملی، شیعه امامیه بر آن است که کسی که به مقام عصمت عملی راه یابد، نه عمداً مرتکب کار خلاف می شود، و نه از روی سهو، نسیان و جهل به سمت گناه گرایش پیدا می کند، زیرا انسانی که به قله ی بلند اخلاص عملی رسیده است، هیچ گاه به اسارت غضب و شهوت در نمی آید، بر این اساس، پیامبران و پیشوایان دین علیهم السَّلَامُ در اراده، نیت، تصمیم، عزم، اخلاص، تقوا، تولّا، تبرّا و سایر امور عملی، کاملاً معصومند و هرگز مرتكب خلاف نمی شوند. (2)

ص: 101


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 200
2- همان، ص 201؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 2، ص،234 مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، بخش وحی و نبوت (بخش 3)، ص 145؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن، (تفسیر موضوعی 8)، ص 33؛ همان، (تفسیر موضوعی 7)، ص 181

ج) بنا بر آن چه گفته شد، معلوم گردید که شیعه ی امامیه به برکت فهم درست از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السَّلَامُ، بر آن هستند که انبیا علیهم السَّلَامُ در تمام شئون وجودی خویش از هر گونه نقص و عیب مصون و محفوظ هستند. این در حالی است که سایر مذاهب و گروها ی اسلامی، با این که اصل عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ را قبول دارند، ولی هرگز نتوانسته اند این وصف و کمال الهی پیامبران علیهم السَّلَامُ را آن گونه که شایسته ی مقام وجود آنان و سزاوار مسئولیت رسالت و سمت نبوت است، درک و تفسیر کنند، لذا هر گروهی گوشه ای از اعتقاد شان در مورد عصمت انبیای الهی علیهم السَّلَامُ دچار مشکل شده است. (1)

آیا درجات عصمت در انبیا علیهم السَّلَامُ متفاوت است؟

اشاره

برخی از بزرگان این نکته را مطرح کرده اند که گر چه همه ی انبیای الهى علیهم السَّلَامُ در اصل عصمت شریکند و در تمام مراحل از نصاب کامل عصمت مورد نیاز مقام نبوت (عصمت در گرفتن شریعت، ابلاغ، اجرا و عمل) بر خوردار هستند، از آن جا که عصمت همانند نبوت، امامت، رسالت و خلافت دارای مراتب و درجات متفاوت بوده و تشکیک پذیر است، لذا درجات عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ نیز متفاوت خواهد بود. بنا بر این، پیامبران «اولوالعزم علیهم السَّلَامُ» در درجه ی والا تری از عصمت قرار دارند و سایر

ص: 102


1- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، ج 2، ص 72 و 155؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص235

پیامبران علیهم السَّلَامُ با این که نصاب لازم عصمت را برای احراز مقام نبوت دارا هستند، اما در مرتبه ی پیامبران «الوالعزم علیهم السَّلَامُ» نخواهند بود، به همین دلیل، خود را نسبت به مقامات انبیای صاحب شریعت ناقص دیده و آن ها را از خود کامل تر می دانند.(1)

ص: 103


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضو ی 3)، ص 209

ص: 104

فصل سوم: گستره ی عصمت اهل بيت علیهم السَّلَامُ

آیا قلمرو عصمت امام و پیامبر یکسان است؟

پاسخ این پرسش در سه محور طرح و تبیین می شود:

الف) با این که عصمت دارای درجات متعدّد بوده و مراتب مختلف دارد، (1) اما در اصل عصمت تفاوتی بین امام و پیامبر نخواهد بود، لذا بزرگانی چون شیخ صدوق و شیخ مفید معتقدند که پیامبران و امامان علیهم السَّلَامُ همگی در حال نبوت و امامت از همه ی گناهان صغیره و کبیره معصومند و هیچ گونه آلودگی به ساحت قدس آنان راه ندارد و هیچ معصیتی از آنان صادر نمی شود و اگر کسی در عصمت آنان تردید کند، دلیل بر آن است که آن ها را نشناخته است. (2)

هم چنین خواجه نصیر الدین طوسی گفته است: چون ملاک نبوت و

ص: 105


1- همان، ص 209 و 213
2- همان، ص 229

امامت یکی است، لذا امام نیز همانند پیامبر باید معصوم باشد. (1)

و از آن جا که مقام امامت از دیدگاه شیعه به استثنای نبوت و رسالت، همان مقام پیامبر است و همه ی وظایف پیامبر بر عهده ی امام و جانشین اوست، پس آن چه بر ضرورت عصمت پیامبر دلالت می کند بر عصمت امام نیز دلالت کرده و ثابت می کند که امام نیز در فهم و درک قرآن و ابلاغ احکام الهی همانند پیامبر باید از هر گونه اشتباه و خطا مصون بوده و در هر دو بُعد عقل نظری و عملی معصوم باشد. (2)

ب) از این که قرآن کریم بین اطاعت از پیامبر و اطاعت از اولی الامر جمع کرده و فرموده است:

﴿ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُم ﴾. (3)

اولاً، معلوم می شود که پیروی از پیامبر و اولی الامر در یک درجه از اهمیت و ارزش قرار دارد و همگان در مورد اطاعت از آن ها تکلیف مساوی دارند.

ثانیاً، از آن جا که برای پیامبر جایز نیست که به معصیت دستور بدهد و یا اشتباه در حکم داشته باشد، از این آیه که به طور مطلق پیروی از اولی الامر را مطرح کرده، معلوم می شود که برای امام و اولی الامر نیز موارد یاد شده جایز

ص: 106


1- همان، ص 234
2- جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب السنة و العقل، ج 2، ص 618؛ علامه طباطبایی، آموزش عقاید و دستورات دینی، ج 1، بخش 2، ص 73
3- ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت کنید. سوره ی نساء، آیه ی 59

نیست، زیرا اگر جایز می بود باید حتماً قید و یا شرایطی برای اطاعت از اولى الامر اضافه می شد، هم چنان که بعد از امر به اطاعت از پدر و مادر فرمود: در صورتی که شما را به شرک فرا بخوانند از آن ها پیروی نکنید. (1)

و چون پیروی از امام و اولی الامر همانند پیروی از پیامبر، مطلق و بدون قید در آیه بیان شده، معلوم می شود که امام مثل پیامبر معصوم است، لذا پیروی مطلق از او واجب است.

ثالثاً، پیروی مطلق از امام و اولی الامر که مفاد و پیام اصلی آیه است، بدون عصمت او معقول نیست، چون احتمال خطا و اشتباه در گفتار و کردار او وجود دارد و نمی توان در همه حال از او پیروی کرد. بنا بر این از آیه ی یاد شده به آسانی معلوم می شود همان طور که پیامبر معصوم است، امام و اولی الامر نیز معصوم است و هیچ گونه تفاوتی در اصل عصمت میان آن دو نیست. (2)

ج) با توجه به بعضی روایات که از اهل بیت علیهم السَّلَامُ رسیده است به آسانی می توان گفت که از نظر قلمرو و گستره ی عصمت تفاوتی بین ائمه و پیامبر علیهم السَّلَامُ نخواهد بود، زیرا با توجه به مسئولیت های امام، باید همانند پیامبر از هر گونه خطا و اشتباه و نسیان در فهم احکام و معارف دین مصون بوده، و از معصیت و گناه صغیره و کبیره معصوم باشد، و همان دلایلی که بر عصمت پیامبر دلالت

ص: 107


1- سوره ی عنکبوت، آیه ی 8
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 416؛ محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 2، ص 191؛ همو، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 657؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 190؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 206

می کرد و در چند مورد بدان اشاره شد، بر عصمت امام نیز دلالت می کند. (1)

آیا حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با پیامبر و ائمه علیهم السَّلَامُ یا از نظر عصمت مساوی است؟

به دلیل اهمیت و ارزش این مسئله، پاسخ آن در چند محور به تفصیل طرح و تبیین می شود:

الف) یکی از بهترین و گویا ترین دلایل بر مقام و منزلت و به خصوص عصمت حضرت فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ، جریان مباهله است، زیرا از این که پیامبر اكرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه به دستور خداوند به غیر از علی و حسن و حسین علیهم السَّلَامُ، دخترش فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ را در جریان مباهله به همراه آورد، چند نکته ی اساسی به دست می آید.

اولاً، این کار پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه می رساند با این که مقام نبوت و رسالت مخصوص پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه است، اما فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ همانند همسرش امیر مؤمنان و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السَّلَامُ، در دعوی و دعوت با پیامبر خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه شریک بوده اند، و این برای اهل بیت علیهم السَّلَامُ، به خصوص حضرت زهرا علیها السَّلَامُ بالا ترین مقام و منزلت خواهد بود.

ثانیاً، از این که فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ به همراه رسول خدا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه و سه امام معصوم علیهم السَّلَامُ در جریان بسیار مهم و پر خطر مباهله شرکت می کند، به آسانی

ص: 108


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 288؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 258؛ جعفر سبحانی، الالهيات على الهدى الكتاب السنة و العقل، ج 3، ص 618 و 631

معلوم می شود که فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ از نظر عصمت و سایر کمالات به غیر از اوصاف اختصاصی (نبوت و امامت)، با پیامبر و ائمه علیهم السَّلَامُ مساوی است و گرنه در هم چنین برنامه ای نمی توانست شرکت کند. (1)

ب) جریان دیگری که در قرآن آمده و جایگاه فاطمه علیها السَّلَامُ را به خوبی نمایان می سازد، مسئله ی کلماتی است که حضرت آدم علیه السَّلَامُ آن ها را از خداوند دریافت کرد. قرآن کریم در این باره می فرماید: ﴿ فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ ﴾ (2) درباره ی این کلمات گفته شده که مراد، اهل بیت پیامبر خاتم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است که زمینه ی نجات حضرت آدم علیه السَّلَامُ و پذیرش توبه ی او به برکت وجود آنان فراهم شد، چنان که کلینی و برخی دیگر از بزرگان در ذیل آیه ی یاد شده آورده اند که در روایتی آمده است: «سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ علی وَ فاطمه وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ»؛ یعنی حضرت آدم علیه السَّلَامُ خداوند را به حق محمد، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السَّلَامُ، یاد کرد. در برخی روایات نیز آمده که حضرت آدم علیه السَّلَامُ به هنگام فرا گرفتن اسما، جلوه ی انوار اهل بیت علیهم السَّلَامُ را دیده است، و در بعضی روایات دیگر آمده که آدم انوار اهل بیت علیهم السَّلَامُ را به هنگامی که در بهشت بوده، دیده است، و وقت توبه خداوند را به نام آن ها خوانده و توبه ی او پذیرفته شده است. (3) به هر حال، در این جریان، همان طور که حضرت پیامبر اکرم و امیر مؤمنان علیهما السَّلَامُ می درخشند، فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ نیز می درخشد، و همان گونه

ص: 109


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 3، ص 224؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی 3، ص 222
2- آدم از پروردگارش کلماتی دریافت کرد. سوره ی بقره، آیه ی 37
3- علامه طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 149

که سایر ائمه ی معصومین علیهم السَّلَامُ به عنوان مصداق بارز کلمات و اسمای الهی در آیه یاد شده، مطرح هستند، فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ نیز نقش دارد، و از آن جا که رسیدن به این مقامات بدون عصمت میسر نیست، پس معلوم می شود اولاً، فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ دارای مقام عصمت بوده است. ثانیاً، از نظر عصمت در ردیف ائمه علیه السَّلَامُ قرار داشته است. (1)

ج) یک از جلوه های بارز همتایی حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با سایر معصومین علیهم السَّلَامُ (که عصمت او مظهر آن همتایی است) جریان همسانی آن حضرت با همسرش علی بن ابی طالب علیه السَّلَامُ است که در مسایل متعدّد علمی و عملی تجلّی کرده که در این جا به چند نمونه از آن اشاره می شود:

1. در این باره که شناخت خداوند سبحان هرگز در توان ادراک و بیان حسی نیست، گر چه قلب ها می توانند با آن پیوند یابند، و عقل ها با نور او آشنا شوند، در خطبه ی حضرت زهرا علیها السَّلَامُ چنین آمده است:

اشْهَدْ انَّ لَا اله الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةُ جَعَلَ الاخلاص تَأْوِيلِهَا، وَ ضَمِنَ الْقُلُوبِ موصولها ، وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ معقولها، الْمُمْتَنِعِ مِنَ الابصار رُؤْيَتُهُ وَ مِنَ الالسن صِفَتِهِ وَ مَنْ الاوهام كَيْفِيَّتِهِ. (2)

در این فراز از کلام نورانی حضرت زهرا علیها السَّلَامُ پس از شهادت به توحید و نفی شرک فرمود: توحید «لا اله الَّا اللَّهُ » کلمه ای است که اخلاص تأویل و

ص: 110


1- عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه ی جلال و جمال، ص 144
2- الا حتجاج، ج 2، ص 133

تجلّی آن است. رسیدن دل ها به کلمه توحید تضمین شده و تعقل آن کلمه اندیشه را نورانی می کند، اما چشم ها از دیدن، زبان ها از توصیف و عقل ها از درک او عاجزند.

این سخن همتا و هم گون کلام امیر بیان علی ابن ابی طالب علیه السَّلَامُ است که در نهج البلاغه فرمود:

﴿لا تدركه الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بحقايق الايمان﴾؛ (1) چشم ها او را مشاهده نمی تواند، لکن دل ها با حقایق ایمان او را می یابد.

2. حضرت زهرا علیها السَّلَامُ درباره ی نا محدود بودن نعمت های الهی فرمود:

الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ ... جَمِّ عَنْ الاحصاء عَدَدَهَا وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءُ امدها وَ تَفَاوُتِ عَلَى الادراك ابدها. (2)

حضرت بعد از سپاس خداوند فرمود:

نعمت های الهی از شمارش بیرون است، از سپاس و درک دور است؛ یعنی از عهده ی سپاس این همه نعمت نمی توان بر آمد.

این گونه حمد و ستایش همسان حمد و ستایشی است که در کلام معروف امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ در نهج البلاغه آمده که فرمود:

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِى نَعْمَائِهِ

ص: 111


1- نهج البلاغه، خطبه ی 179
2- الاحتجاج، ج 1، ص 133

الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ﴾؛ (1)

سپاس خداوندی را که سخن وران از ستودن او عاجزند و حساب گران از شمارش نعمت های او نا توان و تلاش گران از ادای حق او در مانده اند.

3. حضرت زهرا علیها السَّلَامُ درباره ی ضرورت وحی و گزینش پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ قبل از انتصاب به نبوت به منظور تکمیل دستورات الهی و تنفیذ حکم خداوند فرمود:

﴿اشْهَدْ انَّ ابی مُحَمَّدٍ عَبْدِهِ وَ رَسُولُهُ اخْتَارَ قَبْلَ انَّ أَرْسَلَهُ وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ انَّ ابْتَعَثَهُ ابْتَعَثَهُ اللَّهِ اتماما لَا مُرْهُ وَ عَزِيمَةِ عَلَى امضاء حُكْمُهُ فَرَأَى الامم فَرَّقَا فِي اديانها، عَابِدَةَ لاوثانها، مُنْكِرَةً اللَّهَ مَعَ عرفانها فانارالله بابی مُحَمَّدِ ظُلِمَهَا﴾. (2)

پس از شهادت به رسالت فرمود:

حضرت محمد صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را خداوند قبل از رسالت و بعثتش بر گزیده بود و برای تکمیل دستورات و تحکیم احکام خود او را مبعوث کرد، او در شرایطی مبعوث شد که بشر در گروه های مختلف گرفتار پرستش بت ها شده بودند و با این که فطرت آن ها بر توحید گواهی می داد و مردم معرفت فطری به خداوند داشتند، او را انکار می نمودند، خداوند با فرستادن حضرت محمد صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به تاریکی ها پایان داد و همه جا را روشن نمود.

ص: 112


1- نهج البلاغه، خطبه ی 1
2- الاحتجاج، ج 1، ص 133

این کلام حضرت هم وزن سخنان امام معصوم علی علیه السَّلَامُ است که در چندین مورد در این زمینه بیان کرده و از جمله در نهج البلاغه فرمود:

﴿الَىَّ انَّ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ لانجاز عِدَّتهِ وَ اتمام نُبُوَّتَهُ، وَ أَهْلِ الارض يَوْمَئِذٍ مِلَلُ مُتَفَرِّقَهُ وَ أَهْوَاءُ منشتره وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةُ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ بمكانة مِنَ الْجَهَالَةِ﴾؛ (1) زمان پیوسته می گذشت تا این که خداوند حضرت محمد صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را برای انجام وعده ی خویش و اتمام اصل نبوت مبعوث کرد. در آن زمان مردم گرفتار تفرقه و پراکندگی و گرایش های مختلف قومی و نژادی و مانند آن بودند، و خداوند آن ها را به وسیله ی پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از گمراهی و سقوط و سیاه چال جهالت نجات داد.

4. حضرت زهرا علیها السَّلَامُ درباره ی تأثیر اعتقاد به معاد در خود سازی و تهذیب نفس، و این که عده ای از ترس دوزخ و برخی به شوق بهشت دستورات الهی را عمل می کنند فرمود:

﴿ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَّتِهِ، زِيَادَةُ لِعِبَادِهِ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ حَيَّا شتّه لَهُمْ الَىَّ جَنَّتِهِ﴾؛ (2) او افراد انسان را آفریده و آنان را به سوی طاعت و عبادت و ثواب و اجر جميل دعوت کرده و از خلاف و عقاب و عصیان

ص: 113


1- نهج البلاغه، خطبه ی 1
2- الاحتجاج ،ج 1، ص 133

خود تحذیر فرمود.

این بیان زیبا و رسا، همتای سخن مولا علی علیه السَّلَامُ است که در نهج البلاغه در موارد گوناگون در این باره فرمود:

﴿كَفّاً بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا﴾؛ (1) پس بهشت برای پاداش نیکو کاران سزاوار و جهنم برای کیفر بد کاران مناسب است.

آن چه بیان شد، تنها نمونه ای از ده ها موارد همتایی علمیِ حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با همسرش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السَّلَامُ است. در کنار این جریان همسانیِ عملیِ آن دو معصوم در صفات و سجایای نیکوی انسانی و الهی، مانند صبر، قناعت، ایثار، توکل، تسلیم، زهد، رضا و صد ها صفات دیگر است که در منابع تاریخی و روایات مطرح شده و از آن جا که همسانی غیر معصوم با معصوم هرگز امکان پذیر نیست، لذا از موارد همتایی علمی و عملیِ حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ که بدان اشاره شد، همتایی آن دو در عصمت نیز به آسانی اثبات و معلوم خواهد شد. (2)

د) دلیل دیگری که هم گویای عصمت و هم نشانه ی همتایی حضرت زهرا علیها السَّلَامُ با سایر معصومین علیهم السَّلَامُ است، این است همان طور که گفتار، رفتار، سکوت و تقرير ائمه علیهم السَّلَامُ حجت شرعی است، سنّت و سیره ی حضرت زهرا علیها السَّلَامُ نیز حجت شرعی است و در استنباط احکام فقهی اعتبار و سندیّت

ص: 114


1- نهج البلاغه، خطبه ی 83
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، مقاله ی ،3، ص 227 تا 233

دارد. به همین دلیل، امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ که خود معصوم بود به کلام فاطمه ی زهرا علیها السَّلَامُ استدلال کرد و در یکی از سفارشات خود فرمود:

﴿فَانٍ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ لَمَّا قُبِضَ أَبُو هَا، ساعدتها جَمِيعِ بَنَاتِ بنی هَاشِمٍ فَقَالَتْ: دَعَوْا التَّعْدَادَ وَ عَلَيْكُمْ بالدعا﴾؛ (1) حضرت زهرا علیها السَّلَامُ بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به زنان بنی هاشم که با او در مرگ پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ هم ناله بودند، فرمود: این برنامه ها را دیگر تمام کنید و مشغول دعا و نیایش شوید.

این استدلال امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ به کلام حضرت زهرا علیها السَّلَامُ می رساند که حضرت زهرا علیها السَّلَامُ نه تنها معصوم، بلکه در عصمت هم طراز سایر معصومین علیهم السَّلَامُ، از جمله امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ بوده است و گرنه حضرت امیر علیه السَّلَامُ به کلام او استناد نمی کرد. (2)

ص: 115


1- شیخ صدوق، خصال، ص 618
2- عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه ی جلال و جمال، ص 54

ص: 116

بخش چهارم: شبهات عصمت

اشاره

ص: 117

ص: 118

فصل اول: شبهات عصمت انبياء علیهم السَّلَامُ

آیا عصمت به فرشتگان اختصاص دارد و یا با طبیعت و ساختار وجودي بشر نیز سازگار است؟

برخی همانند احمد أمین مصری گمان می کنند که عصمت با طبیعت و ماهیت انسان نا همگون است، زیرا انسان نیرو های مختلف شهوانی، غضبی و مانند آن دارد که اگر آن امیال نفسانی از او گرفته شود، گویا انسانیت انسان از او گرفته شده و طبیعت و ماهیت او تبدیل به ماهیت و طبیعت دیگر می شود، پس طرح مسئله ی عصمت درباره ی انسان غیر ممکن خواهد بود.

اما این پندار کاملاً بی اساس است، زیرا اولاً، گوهر اصلی انسان که نفس ناطقه ی اوست، به گونه ای آفریده شده که اگر بخواهد با تأمین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله ی بلند عصمت برسد، زیرا نفس انسان با حرکت جوهری و تکامل معنوی از قوّه به فعلیت رسیده و می تواند از آفت های سهو،

ص: 119

نسیان، غفلت، جهالت و هر گونه نا پاکی مصون باشد، چون محدوده ی نفوذ شیطان تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه ی طبیعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب کاملاً از قلمرو نفوذ شیطان مصون است، لذا سهو، نسيان، غفلت و جهل و هر نا پاکی دیگر در آن ساحت قدسی راه نمی یابد. بنا بر این، چون شئون هستی انسان محدود به مراتب طبیعی، خیالی و وهمی نیست، اگر کسی به مرتبه ی عقل خالص و قلب سلیم راه یافت می تواند هم چون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی مصون بماند، پس مقام عصمت اختصاص به فرشته ندارد و انسان کامل نیز دارای صفت عصمت است، و عصمت او هیچ گونه منافاتی با جنبه های بشری او ندارد و با حفظ همه ی مراتب و شئون و تمایلات انسانی خود می تواند دارای ملکه ی عصمت نیز باشد. چون ملکه ی عصمت در هر دو بعد علمی و عملی، هرگز قوا و خواست های انسانی و جنبه ی بشری معصوم را سرکوب و نابود نمی کند، بلکه آن ها را تعدیل کرده و از طریق امور حلال خواست های قوای جسمانی و بشری خود را تأمین می کند؛ مثلاً سامعه ی او از طریق صدا ی موزون و نغمه های دل پذیری نظیر قرائت قرآن و مانند آن به خواست خود می رسد، باصره ی او از راه دیدن مناظر دل

انگیز و صورت های زیبای حلال به خواست خود می رسد. تغذیه، نکاح و سایر امور بشری از طریق حلال تأمین می شوند. بنا بر این، عصمت با جنبه های بشری انسان هیچ گونه منافاتی ندارد. (1)

ثانیاً، این که امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ درباره ی فرشتگان فرمود:

ص: 120


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 201

﴿لاَ یَغْشَاهُمْ نَوْمُ اَلْعُیُونِ وَ لاَ سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الابدان وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ﴾؛ (1) فرشتگان هیچ خواب به چشم شان راه نمی یابد، و عقل های آنان دچار اشتباه نمی گردد، و بدن های آنان دچار سستی نشده و آنان دچار بی خبری بر خاسته از فراموشی نمی شوند.

همه ی این اوصاف که نقش اساسی در عصمت دارند، در انسان معصوم کاملاً موجودند، زیرا گر چه انبیا و اولیای الهی علیهم السَّلَامُ جسم شان بر اثر خستگی دچار سستی، خستگی و خواب می شود، جان و روح آنان تمام آن اوصافی را که برای فرشتگان در کلام حضرت بیان شده، به طور اکمل داراست، از این رو، در کلامی که از پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ رسیده، فرموده است: «تَنَامُ عینای وَ لاینام قلبی»؛ (2) یعنی چشمان من به خواب می رود، اما قلب من بیدار است. بنا بر این، همان طور که فرشتگان از سهو، غفلت، نسیان و مانند آن معصومند، انسان های معصوم نیز معصوم هستند، چون قلب آنان همواره بیدار و آگاه است؛ مثلاً ممکن است کسی بداند که دست گذاشتن روی سیم برق بدون عایق کشنده است، اما از روی فراموشی و غفلت به آن دست بزند و به هلاکت برسد. ولی انسان معصوم که از فراموشی و غفلت مصون است و همواره باطن گناه را که مانند آتش و برق کشنده است، می بیند، هرگز به سوی آن نخواهد رفت، زیرا سهو، غفلت و فراموشی از جانب نیروی شیطانی برای انسان پدید می آید و

ص: 121


1- نهج البلاغه، خطبه ی 1
2- نهج الفصاحه، حکمت شماره ی 1180

شیاطین هرگز به حرم أمن انسان معصوم راه پیدا نمی کنند. (1)

چرا حضرت آدم علیه السَّلَامُ از درخت نهی شده استفاده کرد؟

اشاره

به نظر می رسد مهم ترین دست آویز مخالفان عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ جریان سر گذشت آدم (ابو البشر) و عمل نکردن او به دستور: ﴿ و لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ ﴾ (2) است، و شاید اولین مسئله ای که توجه مخالفان را به شبهه های دیگر درباره ی عصمت سایر انبیا علیهم السَّلَامُ جلب کرده، همین جریان آدم علیه السَّلَامُ بوده باشد، لذا نقد و پاسخ این شبهه از اهمیّت خاصّی بر خوردار است که در چند محور طرح و تبیین می شود:

الف).آیات مورد استناد

قرآن کریم سر گذشت حضرت آدم علیه السَّلَامُ را در چند جا مطرح کرده، از آن میان در سوره ی بقره، اعراف و طه با تفصیل بیش تر آمده است که در این جا به چند نمونه از آن آیات اشاره می شود:

1. خداوند بعد از آن که به آدم دستور داد با همسرش در بهشت سکونت گزیند فرمود:

﴿ لا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾؛ (3) نزدیک این درخت نشوید، که از ستم گران خواهید شد.

ص: 122


1- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 23
2- است، و هرگز بدین درخت نزدیک نشوید. سوره ی بقره، آیه ی 37
3- سوره ی بقره آیه ی 35؛ سوره ی اعراف، آیه ی 19

2. در آیه ی دیگر از این جریان چنین خبر داده و فرموده است:

﴿ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾؛ (1) شيطان موجب لغزش آن ها از بهشت شد و آنان را از آن چه در آن بودند بیرون کردند.

و در سوره اعراف در این مورد فرمود:

﴿ فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ ﴾؛ (2) و به این ترتیب آن ها را با فریب از مقام شان فرود آورد.

3. در آیه ی دیگر در خصوص آدم فرمود:

﴿ فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ ﴾؛ (3) شیطان او را وسوسه کرد.

4. در آیه ی دیگر آمده است:

﴿ قالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴾؛ (4) گفتند: پروردگارا ما به خویش ستم کردیم، و اگر ما را ببخشی و بر ما رحم نکنی از زیان کاران خواهیم بود.

5. در آیه ی دیگر فرمود:

ص: 123


1- سوره ی بقره، آیه ی 36
2- سوره ی اعراف، آیه ی 22
3- سوره ی طه، آیه ی 120
4- سوره ی اعراف، آیه ی 23

﴿ وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ﴾؛ (1) آدم پروردگارش را نا فرمانی کرد و از پاداش او محروم شد.

این گونه آیات سبب شده که سؤالات و شبهات متعدّدی درباره ی عصمت حضرت آدم علیه السَّلَامُ به وجود آید.

ب).پاسخ شبهات

بی تردید، درباره ی پیام و مفهوم هر کدام از فراز های یاد شده مطالب فراوانی قابل طرح است که در این جا به طور اختصار به برخی مسایل اشاره می شود:

1. درباره ی نهی وارد شده در آیه باید گفت: اولاً، از بررسی و دقت در آیات مربوطه به خوبی معلوم می شود که این گونه نهی ها ارشادی است و مخالفت با آن موجب دوری از درگاه قرب الهی و معصیت نمی شود، لذا اطاعت نکردن آدم علیه السَّلَامُ و حوا از دستور «لا تَقْرَبا» پی آمد هایی را به دنبال آورد که همه مربوط به وضع زندگی آدم علیه السَّلَامُ و همسرش بود؛ مثلاً خداوند آن ها را از خوردن آن درخت نهی کرد تا گرفتار گرسنگی، برهنگی، تشنگی و زحمات دیگر نشوند، اما آن ها تمرّد کرده و گرفتار مشکلات یاد شده شدند. پس فضای آن نهی «لا تَقْرَبا»، فضای مولوی نبوده است تا عمل نکردن به آن سبب معصیت شده باشد، بلکه فضای ارشادی بوده است؛ یعنی خداوند چون آدم علیه السَّلَامُ را دوست داشت، برای این که گرفتار زحمت های زندگی نشود، او را از نزدیک شدن به آن درخت نهی کرد. این حقیقت از این آیه به آسانی و

ص: 124


1- سوره ی طه، آیه ی 121

روشنی معلوم می شود که فرمود:

﴿ فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَك وَ لِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرِى وَ أَنَّكَ لا تَظْمَوا فِيها وَ لا تَضْحى ﴾. (1)

در این آیه، قضیه ی آدم علیه السَّلَامُ بسیار روشن مطرح شده و ارشادی بودن نهی الهی مشخص است که فرمود: به آدم گفتیم این (شیطان) دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که تیره بخت می شوید. اکنون در پرتو نعمت های بهشت نه گرسنه می شوید نه برهنه و نه تشنه و آفتاب زده. این گونه سخن گفتن هرگز به معنای نهی مولوی نیست تا مخالفت با آن سبب معصیت و عدم عصمت شود.

ثانیاً، آن چه با عصمت منافات دارد، مخالفت با تشریع الهی است؛ یعنی جایی که محیط تکلیف و تشریع باشد و پیامبران الهي علیهم السَّلَامُ احکام خدا را اعلان کنند، خودشان نیز مکلف به تمام احکام و مقرراتی که مأمور ابلاغ آن به مردم هستند، می باشند و به آن عمل می کنند. اما محیطی که آدم علیه السَّلَامُ در آن زندگی می کرد، اساساً محیط تکلیف به صورت متداول نبود، زیرا حکم شرعی تصویب نشده بود، بلکه تنها خطاب «لا تَقْرَبا» در شرایطی متوجه آدم علیه السَّلَامُ و حوا شده بود که هنوز نتایج اطاعت و مخالفت تکلیفی را به خوبی لمس نکرده و کاملاً با آن آشنا نشده بودند، زیرا آن ها در بهشت زندگی می کردند. بی تردید، در چنین شرایطی عمل نکردن به آن دستور هرگز معصیت و گناه به شمار

ص: 125


1- سوره ی طه، آیه ی 117

نمی آمده و با عصمت منافات ندارد. (1)

2. ممکن است کسی از جمله ی «فَأَزَلَهُمَا الشَّيْطَانُ» توهم کند که آدم در برابر نهی الهی گرفتار لغزشی شده که با عصمت او سازگار نیست، اما این توهّم کاملاً بی جاست، زیرا در جایی که با دستور مولوی مخالفت شود، لغزش صدق می کند و گناه به حساب می آید، اما پی آمد هر لغزشی معصیت نیست، چون اگر انسان به دستور و امر ارشادی عمل نکند، در واقع، لغزش کرده، اما تبعات و پی آمد آن زحمت و ضرر در زندگی است نه معصیت و عذاب اخروى.

3. درباره ی وسوسه ی شیطان نسبت به آدم علیه السَّلَامُ چند پاسخ وجود دارد، از جمله این که وسوسه شیطان نسبت به آدم علیه السَّلَامُ با وسوسه ی او نسبت به سایر مردم متفاوت است، لذا قرآن کریم در بیان وسوسه ی شیطان نسبت به سایر مردم از لفظ «فی» که حکایت از نفوذ در آن ها دارد، استفاده کرده و فرموده است: ﴿ يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴾، (2) در حالی که در آیه ی مورد بحث تعبیر با لفظ «الی» آمده که بر خلاف لفظ «فی» معنای نفوذ را به همراه ندارد، بلکه به معنای نزدیک شدن به انسان است، پس شیطان، گر چه خود را به آدم علیه السَّلَامُ نزدیک کرد، ولی هرگز نتوانست در او نفوذ کند تا با عصمت آدم علیه السَّلَامُ نا سازگار باشد.

ص: 126


1- جعفر سبحانی، منشور ،جاوید، ج 5، ص 73 و 75؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 91؛ الميزان، ج 14، ص 220، ج 1، ص 145
2- سوره ی ناس، آیه ی 4

4. درباره ی این که آدم علیه السَّلَامُ به ظلم خود اعتراف کرده، باید گفت: هر ظلمی جرم و گناه نیست، چون ظلم در زبان عرب به کاری بی مورد اطلاق می شود، و بهترین دلیل بر این که ظلم همواره ملازم با گناه و جرم نیست این است که در قرآن ظلم به نفس در مقابل «عمل سوء» قرار گرفته است، آن جا که فرمود: ﴿ وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ﴾. (1) از این آیه معلوم می شود که ظلم به نفس همواره به معنای جرم و گناه نیست، گر چه گاهی ممکن است به معنای جرم و گناه باشد.

5. کلمه ی «عصی و غوی»، گر چه در اصطلاح امروز در موارد جرم و گناه به کار می رود، در عصر نزول قرآن و زبان عرب معنای گسترده تری از آن داشته است، لذا برخی از اهل لغت گفته اند: عصیان به معنای خلاف اطاعت است. بنا بر این مصداق عصیان منحصر به گناه نیست، بلکه عصیان در موارد مخالفت با امر ارشادی نیز کاربرد دارد. کلمه ی «غوی» نیز در زبان عرب معانی متعدّدی دارد، مانند «خسارت»، «تباهی»، «ضلالت» و مانند آن و هر کدام از این معانی ملازم با گناه نیست، زیرا ممکن است «غوی» درباره ی آدم علیه السَّلَامُ به معنای «خسارت» باشد؛ یعنی او به دلیل نا دیده گرفتن دستور ارشادی خداوند دچار خسارت شد و از بهشت بیرون آمد، چه این که «گم راهی» نیز ملازم با گناه کاری نیست، زیرا ممکن است کسی به دلیل عدم توجه به راهنمایی دوست خود مسیر آسایش خود را گم کرده و گرفتار زحمت شود.

6. با این که «غفران» در لغت به معنای پوشش است، ولی درخواست

ص: 127


1- کسی که به عمل کند یا ستم به خود نماید. سوره ی نساء، آیه ی 110

پوشش همیشه به معنای طلب پوشاندن گناه نیست. بنا بر این، پوشش «غفران» که آدم علیه السَّلَامُ از خداوند درخواست کرده ممکن است بدین معنا باشد که از خدا خواست تا نقصی را که از جانب عمل نکردن به دستور ارشادی خداوند برای آدم علیه السَّلَامُ پیش آمده بود، بپوشاند و گرنه دچار خسارت جبران نا پذیری خواهد شد. (1)

پس، از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که حضرت آدم علیه السَّلَامُ کاری نکرده که با عصمت او منافات داشته باشد و هر کدام از تعبیراتی که در قرآن درباره ی آدم علیه السَّلَامُ آمده، مفهوم خاصی دارد که ضرر به عصمت او نمی زند.

با این که فرزند نوح علیه السَّلَامُ از او پیروی نکرد، آیا درخواست نجات او از خداوند با عصمت حضرت نوح علیه السَّلَامُ سازگار است؟

به طور کلی، جریان گفت و گوی نوح علیه السَّلَامُ با خداوند درباره ی فرزندش در سه محور مطرح است:

1. این که نوح علیه السَّلَامُ به خدا عرض کرد: ﴿ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِی ﴾؛ پروردگارا فرزندم از اهل من است، و خداوند در پاسخ فرمود: ﴿ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ﴾؛ او

ص: 128


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 89-67 و ج 11، ص 89؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحليل مثنوی، ج 13، ص 191؛ در مورد مجموع مطالبی که در این پاسخ آمده است می توانید به منابع ذیل نیز مراجعه کنید: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 4 و 5)، ص166؛ همو، اصول عقاید 2، ص 175؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 78؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 94؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 172؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 246؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 220 و ج 6، ص 264

اهل شما نیست، از این گفت و گو ممکن است توهّم شود که نوح علیه السَّلَامُ دچار اشتباه بوده و بر خلاف واقع سخن گفته است.

2. خداوند به نوح علیه السَّلَامُ فرمود: ﴿ فَلا تَسْتَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمُ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴾؛ هرگز از چیزی که بدان علم نداری سؤال منما و از تو می خواهم که جزء نا آگاهان مباش. از این کلام عتاب آمیز ممکن است چنین توهّم شود که نوح علیه السَّلَامُ بر خلاف شأن پیامبری اش سخن گفته است.

3. از این که نوح علیه السَّلَامُ به خداوند عرض کرد: ﴿ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي ﴾، شاید چنین پنداشته شود که حضرت نوح علیه السَّلَامُ دچار لغزش شده است.

اما تمام این توهّمات نا بجاست و پاسخ آن در چند محور طرح و تبیین می شود:

الف) در پاسخ شبهه اول باید گفت: اولاً، از جریان گفت و گوی نوح علیه السَّلَامُ با خداوند درباره ی فرزندش تنها این اندازه معلوم می شود که نوح علیه السَّلَامُ در حقیقت، از خداوند درباره ی فرزندش استعلام کرد و خداوند پاسخ استعلام او را داده است و هرگز اشتباه و سخن خلاف واقع گفتن نوح علیه السَّلَامُ از این گفت و گو ثابت نمی شود.

ثانیاً، از نحوه ی جریان عمل کرد فرزند نوح علیه السَّلَامُ معلوم می شود که او در ظاهر مؤمن و در باطن کافر بوده است، لذا حضرت نوح علیه السَّلَامُ هنگامی که خانواده اش را بر کشتی سوار کرد، خطاب به فرزندش می گوید: ﴿ یا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَ لَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ ﴾؛ (1) فرزندم با ما سوار بر کشتی

ص: 129


1- سوره ی هود، آیه ی 42

شو و با کافران مباش. از تعبیر «مَعَ الْكَافِرِینَ» به جای «مِنَ الْكَافِرِينَ» در کلام نوح به آسانی معلوم می شود که فرزند نوح علیه السَّلَامُ کفر خود را به پدرش تا آن زمان اظهار نکرده بود و گرنه نوح علیه السَّلَامُ آن گونه تعبیر نمی کرد. بر این اساس، وقتی نوح علیه السَّلَامُ نابودی فرزندش را بر روی آب دید، جریان را با خداوند مطرح کرد و خداوند فرمود: بر خلاف تصور شما فرزندت فردی نا صالح بود. بنا بر این، جریان، گفت و گوی نوح با خداوند منافاتی با عصمت او ندارد.

ثالثاً، اگر به خوبی به نحوه ی سؤال حضرت نوح علیه السَّلَامُ دقت شود، معلوم خواهد شد که استعلام او همانند سخن فرشتگان است، آن گاه که خداوند به فرشته ها فرمود: من در زمین خلیفه قرار می دهم، فرشته ها سؤال اعتراض گونه ای مطرح کردند و گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که فساد و خون ریزی کند؟ اگر هدف از خلقت او عبادت است، ما تسبیح و حمد تو را به جا می آوریم و ترا تقدیس می کنیم. خداوند در پاسخ فرشته ها فرمود: من حقایقی را می دانم که شما نمی دانید. بعد فرشته ها عرض کردند: خداوندا تو منزّهی، ما چیزی جز آن چه به ما تعلیم داده اید، نمی دانیم. (1)

جریان گفت و گوی نوح علیه السَّلَامُ با خداوند نیز شبیه گفت وگوی فرشته ها با خداوند است، لذا خدا در قرآن می گوید:

﴿ و نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ ﴾؛ (2)

ص: 130


1- سوره ی بقره، آیه ی 30
2- سوره ی هود، آیه ی 45

نوح به پروردگارش عرض کرد: پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده ی تو در مورد نجات خاندانم حق است و تو از همه حکم کنند گان برتری.

خداوند در پاسخ فرمود: او از اهل تو نیست و او فردی نا صالح و نا شایسته است.

بنا بر این، همان طور که جریان گفت و گوی فرشته ها با خداوند درباره ی خلقت آدم علیه السَّلَامُ با عصمت آن ها منافات ندارد و هیچ کس این جریان را دلیل بر عدم عصمت فرشته تلقی نکرده، مسئله ی نوح علیه السَّلَامُ نیز چنین است و هرگز منافاتی با عصمت او ندارد. (1)

رابعاً، حضرت نوح علیه السَّلَامُ مثل سایر انبیاء علیهم السَّلَامُ، همه ی علوم و آگاهی های خود را هر لحظه از خداوند دریافت می کرد، پس احتمال دارد، جریان ظهور کفر فرزند نوح علیه السَّلَامُ و این که او فردی نا صالح است، از این مقوله باشد. (2)

ب) با این که خداوند حضرت نوح علیه السَّلَامُ را از پرسش چیزی که از آن آگاه نیست، نهی کرده است، ولی اگر کسی از گفتن کلامی نهی می شود به آن معنا نیست که آن شخص آن کلام را اظهار کرده، لکن بعد از اظهار نهی شده است، زیرا چه بسا زمینه سؤال برای کسی فراهم می شود و می خواهد سؤالش را مطرح کند، اما مخاطب به دلایل خاصی از طرح شدن سؤال او جلو گیری می کند. جریان نهی خداوند از نوح علیه السَّلَامُ در مورد طرح سؤالش نیز شبیه این

ص: 131


1- عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی 6)، ص 274
2- همان، (تفسیر موضوعی قرآن 3)، ص 250

مسئله است. به همین دلیل، آیه ی یاد شده هرگز نمی رساند که نوح علیه السَّلَامُ سخنی بر خلاف شأن و منزلت پیامبری اش گفته باشد، پس این مسئله نیز منافاتی با عصمت نوح علیه السَّلَامُ ندارد.

ج) دعایی که از حضرت نوح علیه السَّلَامُ در قرآن نقل شده، هرگز این معنا را نمی رساند که او دچار لغزشی شده است، زیرا اساساً توبه و طلب آمرزش که در کلمات انسان های معصوم آمده، به معنای عذر خواهی و پوزش از گناه نیست، بلکه محمل دیگری دارد که در آینده به تفصیل درباره ی آن بحث خواهد شد. (1)

در قرآن کریم درباره ی ابراهیم خلیل علیه السَّلَامُ نقل شده که در آغاز مناظره با کفار، برخی اجرام آسمانی را پروردگار خود خواند. و با این که مریض نبود، گفت: من مريض هستم. بعد از شکستن بت ها گفت: این کار را بزرگ آنان کرده، آیا این مسایل با عصمت او سازگار است؟

پاسخ این سؤال در چند محور طرح و تبیین می شود:

1. در قرآن کریم درباره ی حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ آمده است: پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره ای دید، گفت: این پروردگار من است و آن گاه چون غروب کرد، گفت: غروب کنند گان را دوست ندارم، و چون ماه را در حال

ص: 132


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 90 و ج 11، ص 147؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 114؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت، ص 247؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 266؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 7، ص 147

طلوع دید، گفت: این پروردگار من است، آن گاه چون نا پدید شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود، قطعاً از گروه گم راهان بودم، پس چون خورشید را بر آمده دید، گفت: ای قوم من، از آن چه برای خدا شریک می سازید بیزارم. (1)

اما این جریان هرگز منافات با عصمت ابراهیم علیه السَّلَامُ ندارد، زیرا:

اولاً، حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ در مقام شناختن و شناساندن پروردگار عالم بود، و این جریان مثل آن است که اهل بحث و مناظره برای اثبات یک مسئله چندین احتمال را در ابتدا مطرح می کنند، بعد به تدریج، هر کدام را نقد و بررسی کرده و در پایان، با ابطال فرض ها و احتمالات دیگر، تنها یک صورت مسئله را با دلایل متعدّد ثابت می کنند. جریان مناظره حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ نیز از این قبیل بوده است، لذا اگر در کلمات او آمده است: «هذا رَبِّى»، تنها به عنوان فرض و احتمال است نه اذعان قطعی.

در این راستا، سید مرتضی می گوید: حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ آن کلمات را به عنوان اعتقاد نگفته، بلکه به عنوان فرض و تحریک اندیشه و فکر دیگران اظهار کرده است. امام صادق علیه السَّلَامُ می فرماید: ابراهیم علیه السَّلَامُ جمله ی «هذا رَبِّی» را در مقام جست و جوی پروردگارش گفته، لذا موجب شرک او نمی شود، گر چه گفتن این کلمه برای دیگران جایز نیست. هم چنین امام باقر علیه السَّلَامُ فرمود: این فراز از کلام حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ که فرمود: «هذا رَبِّى»، در مقام جست و جوی پروردگارش گفته شده و مثل آن است که کسی از طریق تأمّل، تفکّر و تحلیل

ص: 133


1- سوره ی انعام، آیه ی 78-76

آیات الهی، علم و معرفت خود را کامل کند.

ثانیاً، حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ به ربوبیت خدا و نفی ربوبیت غیر او اعتراف و اقرار داشته است، لکن برای هدایت قوم خود از این راه پیش آمد تا احساسات مذهبی آنان تحریک نشود و ابتدا با ملایمت و هم فکری با آنان هم کلام شد، بعد به تدریج، با روان شناسی خاصی نیروی عقل و اندیشه ی آن ها را بیدار نموده و آنان را به تأمّل و تفکّر وادار کرد. بر این اساس، سید مرتضی درباره شبهه یاد شده گفته است:

آن چه را قرآن کریم از ابراهیم علیه السَّلَامُ نقل کرده، بدین معنا نیست که حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ آن کلمات را به عنوان شک و تردید گفته باشد، زیرا ابراهیم علیه السَّلَامُ در حال مناظره کاملاً می دانست که پروردگار عالم هرگز با صفات اجرام آسمانی متصِف نمی شود، اما برای این که ستاره پرستان را با خود هم عقیده کند، از طريق بر جسته کردن نقاط ضعف خدایان آنان وارد مناظره با آن ها شد. (1) طبق این تحلیل، حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ، در واقع، همان کاری را انجام داده که امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ در بیان فلسفه ی نبوت فرمود: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ (2) يعنى انبياء علیهم السَّلَامُ دفینه ها و گنجینه های عقل و اندیشه ی مردم را شخم می زنند تا نمایان شوند.

2. بعد از آن که حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ بت های مشرکان را متلاشی کرد، مشرکان از او پرسیدند: آیا شما این خدایان ما را چنین کردی؟ حضرت در

ص: 134


1- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 128-125
2- نهج البلاغه، خطبه ی 1

پاسخ فرمود:

﴿ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسْتَلُو هُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ ﴾؛ (1) این کار را بزرگ آنان کرده، پس از او سؤال کنید، اگر حرف می زنند.

این کلام حضرت نباید موجب توهّم كذب و خلاف شود، زیرا اولاً، همه ی کفار خبر داشتند که ابراهیم علیه السَّلَامُ دشمن بت های آن هاست و گفتن آن حرف در چنین شرایطی کذب و خلاف شمرده نمی شود، چون قرینه وجود دارد که آن چه ابراهیم علیه السَّلَامُ اظهار می دارد مراد اصلی او نیست و هدفش از آن سخن چیز دیگری است (مثلاً وادار کردن آن ها به فکر و اندیشه)

ثانیاً، بت پرستان نیز می دانستند که بت های آنان قدرت حرکت و کاری را ندارد، سپس با توجه به این نکته وقتی ابراهیم علیه السَّلَامُ در پاسخ آنان می گوید: بزرگ بت ها آن کار را انجام داده، معلوم می شود هدف ابراهيم علیه السَّلَامُ القا و درک حقیقت دیگری است و خواست تا مردم را متوجه اشتباه شان کند که چرا موجوداتی را که قدرت دفاع از خود را ندارد به عنوان موجود بر تر پرستش می کنند؟!!

ثالثاً، از آن جا که ابراهیم علیه السَّلَامُ کار شکستن بت را به صورت مشروط و غیر منجز مطرح کرده و گفته است که بزرگ آنان این کار را انجام داده است، اگر بت های شکسته شده قدرت سخن گفتن دارند، چون کار مشروط با منتفی بودن شرط آن تحقّق پیدا نمی کند، پس انجام آن کار به دست بت بزرگ نیز

ص: 135


1- سوره ی انبیاء، آیه ی 55

منتفی می شود. اگر ابراهیم علیه السَّلَامُ به صورت قطعی می خواست سخن بگوید، چنین می گفت: بت بزرگ این کار را کرده است. در این صورت، توهّم این شبهه ممکن بود، اما حالا و برابر آن چه قرآن کلام ابراهیم علیه السَّلَامُ را نقل کرده، هیچ گونه زمینه ی توهّم شبهه وجود ندارد. (1)

3. گر چه حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ وقتی با پیشنهاد خروج از شهر مواجه شد، در پاسخ فرمود: ﴿ إِنِّي سَقِيمُ ﴾؛ (2) من مریض هستم، اما هرگز شایبه ی کذب در این کلام ابراهیم علیه السَّلَامُ وجود ندارد، زیرا این امکان وجود دارد که حضرت در آن حال واقعاً مريض بوده باشند و هیچ دلیل وجود ندارد که حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ در آن زمان مریض نبوده باشد. (3)

بدین ترتیب، از مجموع آن چه گفته شد، معلوم گردید که حضرت ابراهیم علیه السَّلَامُ از هر گونه آلودگی پاک و منزه بوده است، لذا در قرآن فرمود: ﴿ قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَّما مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴾ (4) و كلمات او که در قرآن آمده هرگز با عصمتش منافات ندارد.

ص: 136


1- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 129
2- سوره ی صافات، آیه ی 85
3- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 132؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 148
4- بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی پا بر جا (و ضامن سعادت دین و دنیا)؛ آیین ابراهیم؛ که از آیین های خرافی روی بر گرداند؛ و از مشرکان نبود». سوره ی انعام، آیه ی 161، در منابع ذیل نیز از؛ مباحث این مسئله بحث شده است: جعفر سبحانی، همان، ص 125؛ همو، منشور جاوید، ج 11، ص231؛ علامه طباطبایی، همان، ج 7، ص 217، ص 226، ص 276 و ج 17، ص 148؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 185؛ همو، معارف قرآن (راه و راهنما شناسی) ص 168؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 79؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 251؛ محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 19

آیا آن چه قرآن کریم درباره ی حضرت یونس علیه السَّلَامُ بیان کرده، با عصمت او سازگار است؟

در قرآن کریم درباره ی یونس علیه السَّلَامُ می فرماید:

﴿ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادِى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾؛ (1) صاحب ماهى (يونس) آن گاه که خشمگین رفت و گمان کرد که بر او تنگ نخواهم گرفت، پس در تاریکی ها ندا کرد که جز تو خدایی نیست، و تو منزّهی، من از ستم کاران بودم.

عده ای توهم کردند که فراز های «مُغاضباً» و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» و «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» با عصمت حضرت یونس علیه السَّلَامُ نا سازگار است.

اما این توهّم به چند جهت نا درست است:

اولاً، غضب يونس علیه السَّلَامُ بر قومش بود و بر خدا خشمگین نبود تا با عصمت او منافات داشته باشد.

ثانیاً، گر چه یونس علیه السَّلَامُ با ترک منطقه و قوم خود خلافی را مرتکب نشد، اما شایسته بود که در برابر نا ملایمات اجتماعی و سر سختی قومش شکیبایی نموده و رنج آنان را تحمّل می کرد و به هدایت و دعوت آنان به سوی خداوند ادامه می داد. چون اولیای الهی مظهر رحمت خداوند هستند باید با رحمت و

ص: 137


1- سوره ی انبیاء، آیه ی 87

گذشت بیش تر عمل کنند و چون یونس علیه السَّلَامُ چنین نکرد، پس در واقع، ترک اولی مرتکب شده و کاری نکرده است که با عصمت او نا سازگار باشد.

ثالثاً، اگر یونس علیه السَّلَامُ خود را جزء ظالمان خوانده است، بدان معنا نیست که مرتکب گناه شده است، چون کلمه ی ظلم در زبان عرب به معنای گذاشتن چیزی در غیر موردش است؛ یعنی کار بی مورد، و از این که حضرت يونس علیه السَّلَامُ حاضر نشد بیش تر از آن چه شکیبایی نموده، صبر و برد باری کند و قومش را مانند گله ی بدون شبان رها کرد و از میان آنان بیرون رفت، سزاوار بود بعد از آن که متوجه شد در این راه بیش تر صبر و شکیبایی و تحمل می کرد، لذا با عذر خواهی از خداوند، خود را جزء ستم کاران خواند. و این گونه عذر خواهی هرگز به معنای آن نیست که یونس علیه السَّلَامُ گناه کرده باشد. (1)

رابعاً، صبر و استقامت درجات متعدّد و مختلفی دارد، به طور یقین، حضرت یونس علیه السَّلَامُ نصاب لازم صبر و برد باری را برای مسئولیت رسالت خود داشته، اما شاید احساس کرده که برخی مراتب بر تر شکیبایی را نتوانسته است در جریان دعوت قومش اعمال کند، لذا به خود نسبت ظلم داد تا از این طریق کمبود آن مرتبه را جبران کند. (2)

گذشته از همه ی این ها، یونس علیه السَّلَامُ از کسانی است که خداوند آن ها را در قرآن به نیکویی ستوده و از صالحان، هدایت یافتگان، نیکو کاران و بر گزیده

ص: 138


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 150 و ج 12، ص 326؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 193؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 165؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی 7)، ص 300-302
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 271

صلى

شده ها خوانده و به خاتم انبیا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ دستور داده است که به هدایت آنان، از جمله حضرت یونس علیه السَّلَامُ اقتدا کند. (1) پس چگونه می توان در عصمت او تردید کرد؟!

آیا کلماتی که حضرت موسی علیه السَّلَامُ بعد از قتل قبطی گفت و یا مشاجره ی او با برادرش و انداختن الواح الهی با عصمت او سازگار است؟

پاسخ این سؤال در دو بخش طرح و تبیین می شود:

1. درباره سر گذشت حضرت موسی علیه السَّلَامُ در قرآن آمده که بعد از کشتن فردی از قبطیان مصر، کار خود را چنین توصیف کرده است: ﴿ هَذَا مِنْ عَمَل الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلُّ مُبِينٌ ﴾؛ (2) این کار شیطان است، او دشمن و گمراه کننده ای آشکار است. هنگامی که فرعون کار موسی علیه السَّلَامُ را به رخ او کشید، موسی علیه السَّلَامُ گفت: ﴿ فَعَلْتُها إِذا وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ ﴾؛ (3) این کار را در شرایطی انجام دادم که از بی خبران بودم. عده ای با برداشت نا صحیح از این گونه آیات درباره ی عصمت حضرت موسی علیه السَّلَامُ دچار تردید شده اند، اما در پاسخ باید گفت: اولاً، خدای سبحان درباره ی موسی علیه السَّلَامُ فرمود: ﴿ وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استوى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴾؛ وقتی نیرومند و کامل شد به او حکمت و دانش دادیم، این گونه نیکو کاران را پاداش می دهیم. از این

ص: 139


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 169؛ محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (راه و راهنما شناسی)، ص 171
2- این کار شیطان است، چرا که او دشمن گمراه کننده آشکار است، سوره ی قصص، آیه ی 15
3- آن زمان که مرتکب شدم از گمرا هان بودم. سوره ی شعراء، آیه ی 20

آیه معلوم می شود که کار های موسی علیه السَّلَامُ همواره بر اساس حکمت بوده است. (1)

ثانیاً، این که موسی علیه السَّلَامُ درباره ی کشتن قبطی گفت: ﴿ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ ﴾؛ کلمه ی «هذا» گذشته از آن که احتمال دارد اشاره به نزاعی داشته باشد که میان قبطی و فردی از بنی اسرائیل جریان داشته است، (2) بدین معنا نیست که حضرت موسی علیه السَّلَامُ با کشتن یک نفر قبطی مرتکب گناه شده باشد، بلکه چون کشتن او سبب پدید آمدن مشکلات فراوانی برای موسی علیه السَّلَامُ شد، لذا حضرت موسی علیه السَّلَامُ از آن منازعه و کشته شدن قبطی به کاری بی جا و شتاب زده یاد کرده است، (3) زیرا کشتن قبطی در آن شرایط زود، بی موقع و شتاب زده بود، لذا گرفتاری های متعدّدی برای موسی علیه السَّلَامُ پدید آورد، چون دستگاه فرعونی فوراً جلسه تشکیل دادند و حکم قتل موسی علیه السَّلَامُ را صادر کردند. و این چنین کاری که هدف بلند مدت و بر اندازی ریشه طاغوت را با مشکل مواجه نمود، شایسته بود به کار شیطان نسبت داده شود، و موسی علیه السَّلَامُ که قرار بود مردم را از شرّ فرعون نجات دهد و به دلیل کشته شدن قبطی مشکلاتی در سر راه اهداف کلان او ایجاد گردید، لذا موسی علیه السَّلَامُ از خداوند عذر خواهی کرد و عرض نمود: ﴿ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِى ﴾؛ (4)

ص: 140


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 114
2- همان، ص 116
3- علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 18
4- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 117؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 19؛ سوره ی قصص، آیه ی 16

2. قرآن کریم درباره ی مشاجره ی موسی علیه السَّلَامُ با برادرش و انداختن الواح می فرماید:

﴿ وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ﴾؛ (1) آن گاه که موسی خشمگین به سوی قوم خود باز گشت، گفت: پس از من بد جانشینانی برای من بودید، آیا در فرمان پروردگار خود عجله نمودید؟ الواح را انداخت و سر برادرش را گرفت و به سوی خود کشید.

اما باید توجه داشت که این جریان با عصمت موسی علیه السَّلَامُ منافاتی ندارد، زیرا حضرت موسی علیه السَّلَامُ کار زشت و نا پسند بنی اسرائیل را دید، هرگز جای نرمش و ملاطفت نبود و اگر با ملایمت رفتار می نمود، معلوم نبود که آن قوم لجوج از کار خود به آسانی دست بر دارند و دو باره به پذیرش توحید گردن نهند. به این دلیل، در قدم اول با برادرش که تنها مأمور هدایت بنی اسرائیل بود و هیچ تقصیری نداشت، بر خورد شدید کرد تا سایر مردم که گرفتار خلاف شده بودند متوجه کار زشت خود بشوند. این جریان مانند آن است که کسی در قلمرو اداره و حوزه ی مسئولیت خود هنگامی که با کار نا پسندی مواجه می شود، اولین بار با نزدیک ترین فرد نسبت به خود که عهده دار مسئولیت آن اداره است، بر خورد کرده و او را مواخذه می کند. این کار از نظر تربیتی تأثیر

ص: 141


1- سوره ی اعراف، آیه ی 150

فراوانی بر روحیه ی سایر افراد دارد. جریان موسی علیه السَّلَامُ شبیه این است، او خواست به مردم بفهماند که مسئله ی گوساله پرستی آنان هرگز قابل گذشت و مسامحه نیست.

اما دور انداختن الواح نیز با عصمت موسی علیه السَّلَامُ منافات ندارد، زیرا دور افکندن الواح نه تنها از روی بی احترامی نبوده، بلکه به دلیل آن که به پیام و دستورات آن الواح بی توجهی شده و مردم از توحید بریده و گرفتار شرک شده بودند، موسی علیه السَّلَامُ غضبناک شد و در واقع، الواح از دست او افتاد. (1)

آیا نحوه ی عمل کرد یوسف علیه السَّلَامُ در برابر پیشنهاد زلیخا و یا نسبت دادن سرقت به برادرانش با شأن نبوت و عصمت يوسف علیه السَّلَامُ سازگار بود؟

بی تردید، سر گذشت حضرت یوسف علیه السَّلَامُ به عنوان یک جوان نو شکفته از جهات متعدّد برای همگان، به خصوص نسل پویا و حساس جوان سر مشق و الگویی بسیار زیبا، پر جاذبه و دل انگیز است. به همین دلیل، مناسب است این بحث با تفصیل در دو محور طرح و تشریح شود:

الف: قرآن کریم درباره ی جریان عمل کرد یوسف علیه السَّلَامُ در برابر پیشنهاد زلیخا می گوید:

ص: 142


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 121؛ همو، عصمة الانبیاء، ص 155؛ علامه طباطبایی الميزان، ج 8، ص 50 و ج 16، ص 25؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی 7)، ص 180؛ همو، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 255؛ محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (5 و 4) (راه و راهنما شناسی)، ص 172؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 80

﴿ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِك لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ﴾؛ (1) آن زن قصد او را کرد، او اگر برهان پروردگار خود را نمی دید، قصد او را می نمود، چنین کردیم تا بدی و زشتی را از او دور سازیم و او از بندگان مخلص ماست.

مخالفان عصمت انبیاء علیهم السَّلَامُ از جمله ی «وَ هَمَّ بها» دچار این توهّم شده اند که حضرت یوسف علیه السَّلَامُ همانند زلیخا تصمیم بر گناه گرفت، لکن دیدن دلیل و برهان الهی، او را از انجام عمل خلاف منصرف کرد، اما در پاسخ این پندار باید گفت:

بدون شک، حفظ عفت و پاک دامنی در برخی شرایط به اندازه ای دشوار می شود که اگر عصمت و مصونیت الهی و امداد غیبی به فریاد انسان نرسد، مقاومت در برابر خواست های غریزی و پرهیز از آلودگی، کاری دشوار، بلکه محال عادی خواهد بود. حضرت یوسف علیه السَّلَامُ از چندین جهت در چنین شرایط کاملاً غير عادى قرار گرفت، زیرا اولاً، یوسف علیه السَّلَامُ جوانی زیبا و با صورتی دل ربا و اندامی دل آرا و در دوران جوشش و هیجان شدید جوانی قرار داشت.

ثانیاً، در محلی زندگی می کرد که زن جوانی با چهره ی گل برگ همواره با انواع زینت ها و آرایش به صورت های گوناگون خود را در برابر یوسف علیه السَّلَامُ به نمایش می گذاشت تا بالاخره به او پیشنهاد کام جویی کرد و بر این خواست

ص: 143


1- سوره ی یوسف، آیه ی 24

خود تا جایی پیش رفت که در های منزل را بر یوسف علیه السَّلَامُ بست و از او درخواست وصال نمود، اما جوان عفیف و پاک دامن کنعان، یعنی حضرت يوسف علیه السَّلَامُ، چون کوه پولادین در برابر طوفان ویران گر عشوه ی آن زن، استوار و مقاوم ایستاد و نه تنها دامن عصمت او به گناه آلوده نشد، بلکه اندیشه ی گناه و تسلیم در برابر عشوه ی آن زن نیز در ذهن او خطور نکرد و آیه ی یاد شده نه تنها توهّم عزم یوسف علیه السَّلَامُ را بر گناه نمی رساند، بلکه به چند دلیل، کاملاً در جهت تبرئه و اثبات عصمت آن حضرت است.

اول این که: بر اساس ادبیات زبان عرب کلمه ی «لَوْلاً» را اصطلاحاً حرف لولا ی امتناعیه می گویند، که نیاز به جواب دارد، و این کلمه مثل «اگر نبود» در زبان فارسی است؛ مثلاً گفته می شود: «اگر فلانی نمی بود من غرق می شدم». جمله ی «من غرق می شدم» جواب و پاسخ کلمه ی «اگر فلانی نمی بود» است. در آیه ی مورد بحث که فرمود: ﴿ و هَمَّ بِها لَوْ لَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ﴾، کلمه ی «لَوْلا» نیاز به جواب دارد و جواب آن در ظاهر جمله نیامده، و باید در تقدیر لحاظ شود و جمله ی «هَمَّ بها»، چون مقدّم بر کلمه ی «لَوْلا» است نمی تواند جواب آن باشد، زیرا بر اساس قواعد زبان عرب پاسخ «لَوْ لا» نمی تواند بر خود آن مقدّم شود، پس جمله ی «هَمَّ بها» جواب «لَوْلا» نیست، بلکه قرینه و شاهد بر جواب محذوف است و در واقع جمله چنین خواهد بود: ﴿ لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ لَهَمَّ بها ﴾؛ اگر برهان پروردگار خود را نمی دید یوسف علیه السَّلَامُ نیز همانند آن زن عزم بر خلاف می کرد، ولی چون دلیل و برهان پروردگار خویش را مشاهده کرد، نه تنها گناه ننمود، بلکه اندیشه و عزم بر گناه نیز پیدا نکرد.

ص: 144

دوم این که: برهان در زبان عرب به معنای حجت و گواهی روشن است که حقیقت را آن گونه که هست نشان می دهد و هر گونه شک و تردید را بر طرف می کند. با توجه به این معنا درباره ی کلمه ی «بُرْهَانُ» می توان گفت: مراد از برهان در آیه ی مورد بحث تجسّم واقعیت گناه و نتایج وحشتناک آن در زندگی دنیا و آخرت است که در پرتو نور عصمت و الطاف غيبی الهیِ يوسف علیه السَّلَامُ، چهره ی زشت معصیت را مشاهده کرد و از گرفتار شدن به آن نا پاکی خود را حفظ نمود.

پس پیام آیه ی یاد شده آن است که با این که زلیخا عزم بر انجام خلاف کرد، یوسف علیه السَّلَامُ به دلیل دیدن برهان پروردگار خویش هرگز عزمی بر انجام معصیت برای او پیش نیامد، لذا از حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ در تفسیر این آیه آمده که فرمود:

﴿(انَّ يُوسُفُ) كَانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومِ لَا يَهُمُّ بِذَنْبٍ وَ لَا يَأْتِيهِ﴾؛ (1) یوسف معصوم بود و انسان معصوم قصد گناه نمی کند و آن را انجام نمی دهد.

بنا بر این، آیه ای که مورد استناد مخالفان عصمت قرار گرفته و با استناد به آن خواسته اند ساحت قدسی یوسف علیه السَّلَامُ را آلوده معرفی کنند، نه تنها عزم یوسف علیه السَّلَامُ را بر گناه نمی رساند، بلکه دلیل محکم بر عصمت و پاک دامنی او، حتی در مرحله ی تصور و اراده است، و در راستای قداست آن حضرت است که در سراسر سوره ی مبارکه ی یوسف علیه السَّلَامُ و سوره های دیگر قرآن کریم بر

ص: 145


1- عبد علی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلين، ج 2، ص 419

طهارت، عصمت، پاکی، عفت شگفت انگیز صداقت، شکیبایی، گذشت، ایثار و عظمت آن حضرت تأکید شده و به عنوان الگو و سر مشق انسان های بر تر معرفی و جزء بندگان مخلص خدا خوانده شده است که شیطان هرگز جرأت نزدیک شدن به ساحت قدس آنان را ندارد. (1)

ب:اما درباره ی بخش دوم سؤال باید گفت:

اولاً، نه تنها این کار نا پسند شمرده نمی شود، بلکه عمل شایسته ای بوده است تا از این طریق حقیقتی را آشکار کند.

ثانیاً، گاهی برای تأمین یک مصلحت مهم تر، این گونه طرح و نقشه ها مباح، مستحب و احیاناً واجب می شود، و بعید نیست که حضرت یوسف علیه السَّلَامُ برای حفظ جان برادرش این نقشه را طرح کرده باشد، چون از آیه ی: ﴿ قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيه ﴾ (2) معلوم می شود که برادر یوسف علیه السَّلَامُ نیز همانند خود او در معرض خطر توطئه برادرانش قرار داشته است، و چون بر اساس آیین شاهان مصر، یوسف علیه السَّلَامُ نمی توانست برادرش را بی دلیل نگه دارد، لذا این طرح را به اجرا گذاشت تا بهانه ای برای نگاه داشتن او فراهم شود، و چون این کار موجب اندوه برادر او می شد، بعید نیست که قبلاً

ص: 146


1- برای توضیح بیش تر ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 5، ص 99 و 112؛ همو، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 136؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 131 و ص 127 و ص 222؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن کریم (تفسیر موضوعی 7)، ص 64؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راه و راهنما شناسی)، ص 186؛ همو، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 و 4)، ص 169
2- سوره ی یوسف، آیه ی 76

برادرش را در جریان قرار داده باشد. (1)

آیا حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ به دلیل سان دیدن از رژه ی اسب ها نمازش قضا شد؟ چرا خدا او را آزمایش کرد و چرا حکومتی از خدا طلب کرد که کسی بعد از او سزاوار آن نباشد؟

به دلیل متعدّد بودن اجزای این سؤال، پاسخ آن در چند محور بیان می شود:

1. در قصص انبیاء علیه السَّلَامُ گفته شده که از برخی آیات بر می آید که حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ روزی بر اثر سر گرم شدن به تماشای رژه ی اسب ها نمازش قضا شد، بعد به فرشتگان دستور داد تا خورشید را بر گرداند، آن گاه وضو گرفت و نماز خواند، بعد با شمشیر آن اسب ها را گردن زد. به طور یقین، این برداشت از آیات مورد استناد هرگز درست نیست، زیرا در آیات یاد شده چنین آمده است:

﴿ إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْنَاقِ ﴾؛ (2) به یاد آر زمانی را که اسب های چابک و تند رو را بر او عرضه

داشتند، او گفت: من اسب ها را به خاطر یاد آوری خدا دوست

ص: 147


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، (تفسیر موضوعی)، ص 260
2- سوره ی ص، آیه ی 33-31

دارم و او به آن ها می نگریست تا از دیدگان پنهان شدند، فرمان داد که آن ها را باز گردانند، آن گاه بر گردن های آن ها دست کشید.

جریانی که در این آیات اشاره شده از این قرار است که روزی به هنگام عصر اسب های چابک و تیز رو، در حالی که سواران بر پشت آن ها قرار داشتند، از برابر سلیمان علیه السَّلَامُ رژه رفتند، سلیمان علیه السَّلَامُ ضمن گفت و گو با همراهان خود اظهار داشت: من به این اسب ها به عنوان موجودات خیر و نیک علاقه مندم و این علاقه ی من از دستور خدا الهام گرفته، لذا توجه به این ها ریشه ی الهی و خدایی دارد. هنگامی که اسب ها از دید چشم او دور شدند، سلیمان علیه السَّلَامُ دستور داد تا بار دیگر اسب ها را بر گردانند. هنگامی که بر گشتند، حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ به عنوان تقدیر و تشویق کار مأموران و مربیان بر سر و صورت و گردن و ساق پای اسب ها دست کشید و مراسم سان دیدن آن فرمانروا ی عادل و داد گر به پایان رسید.

بنا بر این، توهّم کسانی که گفته اند سلیمان علیه السَّلَامُ در آن جریان نمازش قضا شد، گذشته از آن که چند نقد بر آن وارد است، هیچ گونه اساس علمی ندارد، و با آیات دیگر قرآن درباره ی سلیمان علیه السَّلَامُ کاملاً نا سازگار است که از آن میان فرمود: ﴿ وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابُ ﴾؛ (1) ما به داود علیه السَّلَامُ، سلیمان علیه السَّلَامُ را بخشیدیم، چه بنده ی خوبی بود، به سوی خدا فراوان باز می گشت. خداوند در این آیه از حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ به کسی که همواره به یاد خدا بوده و در هیچ شرایط خدا را فراموش نمی کرده، یاد نموده، پس چگونه

ص: 148


1- سوره ی ص، آیه ی 30

معقول است که تماشای اسب ها او را از بالا ترین یاد خدا که نماز است، باز بدارد؟!!

گذشته از این، معنای کلام حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ که فرمود: ﴿ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي ﴾ اولاً، در تقدیر این گونه است: ﴿ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ ﴾؛ یعنی علاقه و محبت من به اسب های تند رو، در واقع، علاقه به کاری خیر است، زیرا به کمک این اسب ها می توان با دشمنان توحید جهاد کرد و زندگی آرام و با آسایشی در سایه ی دستورات الهی برای مردم پدید آورد.

ثانیاً، اگر معنای آیه آن باشد که برخی توهّم کرده اند، که باید در آیه به جای حرف «عَنْ» کلمه ی «علی»، به صورت ﴿ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَلى ذِكْرِ رَبِّي ﴾ آورده می شد.

ثالثاً، با توجه به جمله ی ﴿ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي﴾ می توان گفت که ترکیب جمله در تقدیر چنین است: ﴿ أَحْبَبْتُ الْخَيْرِ حُبّاً مِنْ ذِكْرِ اللهِ ﴾؛ یعنی علاقه ی من به اسب ها نوعی از محبت است که بر اساس یاد خدا پدید آمده، چون از این اسب ها در راه ترویج یاد خدا و نشر کلمه ی توحید استفاده می شود و گرنه به آن ها این اندازه علاقه مند نمی شدم.

2. درباره ی آزمایش سلیمان علیه السَّلَامُ در قرآن آمده است: ﴿ وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنَابَ ﴾. (1) ظاهر آيه تنها این معنا را می رساند که خداوند سلیمان علیه السَّلَامُ را با افکندن جسدی بر تخت او آزمایش کرد، و سلیمان علیه السَّلَامُ به انابه و بازگشت به سوی خداوند پرداخت، اما هرگز این امتحان الهی هر چه و هر گونه بوده با شأن و عصمت سلیمان علیه السَّلَامُ منافاتی نداشته است.

ص: 149


1- قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی بیفکندیم، پس به توبه باز آمد. (همان، آیه ی 34)

این که حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ حکومتی از خداوند طلب کرد که قلمرو آن همه ی پدیده های عالم را فرا گیرد، و کسی غیر از او سزاوار آن نباشد، چنان که در قرآن آمده: ﴿ وَهَبْ لِي مُلكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي ﴾ (1) مرادش این بوده کسانی که در قلمرو نبوت او قرار می گیرند، سزاوار چنان حکومتی نباشند، و این به معنای بخل آن حضرت نیست، بلکه بدین معناست که حکومتی به من عنایت نما که افراد عادی و غیر معصوم شایسته ی آن نباشد؛ یعنی حکومت و منصبی الهی باشد. (2)

بنا بر آن چه گفته شد، معلوم گردید که هیچ یک از موارد یاد شده در شبهه، با عصمت حضرت سلیمان علیه السَّلَامُ منافات ندارد و نقص برای او به شمار نمی آید.

آیا قضاوت داوود علیه السَّلَامُ با مقام عصمت او سازگار است؟

قرآن کریم درباره ی آزمون و امتحان داوود علیه السَّلَامُ می فرماید:

﴿ وَ هَلْ أَتَاكَ نَبَوُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ إِذْ دَخَلُوا عَلى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ إِنَّ هذا أخي لَهُ تِسْعُ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةُ وَاحِدَةً فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَ

ص: 150


1- حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد. همان، آیه ی 35
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 202؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 172؛ همو، منشور جاوید، ج 5، ص 125-134 و ج 11، ص 274 و ج 12، ص 269؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسر موضوعی 7)، ص 268؛ همو، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 266؛ محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (5 و 4)

عَزَّنِي فِي الْخِطَابِ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُوالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نعاجه ﴾. (1)

خلاصه ی پیام این آیات آن است که افرادی که با هم نزاع داشتند، به حضور داوود علیه السَّلَامُ رسیدند، چون نحوه ی ورود شان غیر عادی بود، داوود علیه السَّلَامُ وحشت کرد، اما آن ها به حضرت عرض کردند که از ما خوف نداشته باشید، ما با هم بر سر مسئله ای دعوا داریم و در محکمه ی تو آمدیم تا بین ما به حق حکم نمایی. بعد یکی از آن ها گفت: این برادر من است که تعداد 99 گوسفند دارد، و من یک گوسفند دارم. برادرم با آن همه گوسفند اصرار دارد که آن یک رأس گوسفند مرا نیز از من بگیرد و به گوسفندان خود ضمیمه کند. حضرت داوود در پاسخ گفت: به طور یقین، او به شما ستم کرده است.

برخی توهّم کرده اند که این نحوه ی قضاوت داوود با مقام عصمت او سازگاری ندارد، چون داوود به صِرف شنیدن حرف مدعی و بدون شنیدن کلامی از مدعا علیه، قضاوت کرده است.

اما این پندار کاملاً نا صحیح است، زیرا اولاً، اگر این حکم داوود علیه السَّلَامُ تنجیزی بوده، زمینه ی این پرسش مطرح است که چرا قبل از شنیدن دفاع مدعا

ص: 151


1- آیا خبر داد خواهان چون از نماز خانه ی او بالا رفتند به تو رسید، وقتی به طور ناگهانی بر داوود در آمدند و از آنان به هراس افتاد، گفتند: مترس ما دو مدعی هستیم که یکی از ما بر دیگری تجاوز کرده، پس میان ما به حق داوری کن، و از حق دور مشو و ما را به راه راست راه بر باش، این شخص برادر من است، او را 99 میش و مرا یک میش است و می گوید، آن را به من بسپار، و در سخن وری بر من غالب آمده است. داوود گفت: قطعاً او در مطالبه میش تو اضافه بر میش های خودش بر تو ستم کرده است. سوره ی ص، آیه ی 21، 24

علیه حکم صادر کرده است، اما اگر حکم تعلیقی بوده است، چون بر خلاف موازین داد گاه شرعی عمل نکرده اشکال ندارد، چون ممکن است داوود به مدعی گفته باشد: اگر قضیه آن گونه است که شما می گویید: به شما ظلم شده است. این نحوه ی قضاوت منافاتی با عصمت و عدالت او ندارد.

ثانیاً، در بعضی روایات آمده که فرشتگان به صورت افراد متخاصم به حضور داوود علیه السَّلَامُ آمدند. این قضیه به عنوان تمثّل بوده است نه این که در خارج تحقّق عینی داشته باشد، و ظرف تمثّل، عالم مثال است و در آن عالم، تکلیف و معصیت وجود ندارد. این مثل آن است که کسی در عالم خواب امتحان و آزمایش شود و بعد از بیداری استغفار کند. پس اگر در قرآن آمده که داوود علیه السَّلَامُ بعد از این جریان استغفار کرد، بدین معنا نیست که او خلافی انجام داده، بلکه معنایش آن است که خداوند با این کار داوود علیه السَّلَامُ را برای پیش آمدن چنین مسایلی آماده کرد و داوود علیه السَّلَامُ نیز به خداوند توجه کرد.

گذشته از این، خداوند داوود علیه السَّلَامُ را به نیکی ستایش کرده و فرموده است: ﴿ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا دَاوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابُ ﴾ (1) و در جای دیگر نیز فرمود: ﴿ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبِ ﴾ (2) کسی که چنین مقام و منزلتی دارد، هرگز در قضاوت خود اشتباه نمی کند. (3)

ص: 152


1- همان، آیه ی 17
2- همان، آیه ی 25
3- عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی قرآن 7)، ص 240، ص 243؛ همو، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 262؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء فی القرآن الكريم، ص 167؛ همو، منشور جاوید، ج 12، ص 256؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 189 و 201؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، (معارف قرآن 5 و 4)، ص 175؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص 124

آیا مسّ شيطان با عصمت ایوب علیه السَّلَامُ سازگار است؟

قرآن کریم درباره ی حضرت ایوب علیه السَّلَامُ فرمود:

﴿ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ ﴾؛ (1) به یاد آور بنده ی ما ایوب را، زمانی که پروردگارش را ندا کرد و گفت: شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد.

اما باید توجه داشت که این کلام هرگز با عصمت ایوب علیه السَّلَامُ منافات ندارد، زیرا اولاً، مراد ایوب علیه السَّلَامُ از نسبت دادن گرفتاری هایش به شیطان آن است که شیطان مردم را وسوسه کرد تا از ایوب علیه السَّلَامُ فاصله بگیرند و به او طعن و توهین و استهزا نمایند. (2)

ثانیاً، شیطان در روح و مجاری ادراکی و ارادی، یعنی عقل نظری و عملی انبیاء علیهم السَّلَامُ نمی تواند نفوذ کند، ولی در بدن آن ها ممکن است تأثیر بگذارد و مشکلاتی را برای آنان به وجود آورد، به خصوص آن که انتساب برخی ناراحتی های بدنی به شیطان با استناد آن به سبب های عادی و طبیعی تعارض ندارد، چون در عرض هم نیستند، بلکه در طول هم اثر گذارند. (3)

ص: 153


1- سوره ی ص، آیه ی 41
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 220
3- همان، ج 17، ص 221؛ عبدالله جوادی آملی، سیره ی پیامبران در قرآن (تفسیر موضوعی 7)، ص 75

ثالثاً، این که در آیه سخن از مس شیطان و عذاب درباره ی حضرت ایوب علیه السَّلَامُ آمده، مراد از مس شیطان صدور گناه از ایوب علیه السَّلَامُ نیست، بلکه تعبیر: «مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ» عبارت دیگری از «مَسَّنِيَ الضُّرُّ» است که در سوره ی انبیاء علیهم السَّلَامُ درباره ی ایوب علیه السَّلَامُ آمده است. چه این که مراد از «عذاب» در آیه ی یاد شده، عقوبت الهی نیست، زیرا هر چه انسان را به رنج و زحمت بیندازد، عذاب گفته می شود، و حضرت ایوب علیه السَّلَامُ دچار رنج و درد و نا ملایمات اجتماعی شده بود نه این که به عذاب الهی گرفتار شده باشد. (1)

آیا حضرت زکریا علیه السَّلَامُ در مورد وعده های الهی دچار شک و تردید می شد؟

بعد از آن که حضرت زکریا علیه السَّلَامُ از درگاه خداوند تقاضای فرزند کرد و نوید تولد بچه ای را گرفت، از خداوند درخواست نشانه ای کرد. قرآن در بیان این مسئله می فرماید:

﴿ قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلَّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبِّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكَارِ ﴾؛ (2) پروردگارا برای من نشانه ای قرار ده، فرمود: نشانه ات این است که سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگویی و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبان گاه و بامدادان او را تسبیح گوی.

ص: 154


1- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 187؛ همو، منشور جاوید، ج 12، ص 313
2- سوره ی آل عمران، آیه ی 41

از این آیه ممکن است چنین برداشت شود که چون زکریا علیه السَّلَامُ از خداوند نشانه طلب کرده است، معلوم می شود که در مورد وعده های الهی شک داشته و نمی توانسته کلام خدا را از وسوسه شیطان تشخیص دهد، اما این توهّم کاملاً بی اساس است، زیرا حضرت زکریا علیه السَّلَامُ به هنگام این جریان (طلب فرزند و اجابت دعای او و طلب نشانه از خداوند) زمان زیادی از دوران نبوت خود را گذرانده بود و بار ها وحی و الهام خداوند را دریافت کرده و از آن شناخت کافی داشت، پس احتمال این که برای شناخت کلام خداوند نشانه خواسته باشد، مردود است. بنا بر این، بعید نیست که مراد حضرت زکریا علیه السَّلَامُ از درخواست نشانه این باشد که چون او بی صبرانه منتظر بشارت الهی بود، به خصوص آن که به سن پیری رسیده و نگران بود، از این جهت، از خداوند در خواست کرد که برای فرا رسیدن زمان تحقّق آن وعده، نشانه ای به او بدهد. (1)

آیا عصمت پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ با برخی آیات قرآن تنافی ندارد؟

اشاره

با این که بر اساس آیات و روایات و دلایل متعدّد عقلی، ساحت قدسی خاتم الانبیاء صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از هر گونه شایبه ی نقص منزه است و هیچ نوع لغزش علمی و عملی درباره ی آن حضرت وجود ندارد، اما برخی آیات قرآن در این زمینه نیازمند طرح و توضیح است:

ص: 155


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 273؛ همو، زن در آیینه ی جلال و جمال، ص 148؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 12، ص 340

قرآن کریم درباره ی پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فرمود:

﴿ لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً ﴾؛ (1) تا خداوند از گناه گذشته و آینده ی تو در گذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند.

این آیه بزرگ ترین مستمسک برای مخالفان عصمت پیامبران علیهم السَّلَامُ، به خصوص پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، زیرا ظاهر آن می رساند که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ گناه داشته، لکن خداوند او را آمرزیده است، در حالی که این آیه هرگز در صدد بیان گناه پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نیست، زیرا خداوند قبل از این در آیه ی: ﴿ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مبيناً ﴾ اول تعلیل و انگیزه ی این فتح را آمرزش پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ اعلام کرده بعد آیه ی مورد بحث را نازل فرمود، گر چه درباره ی این که مراد از این فتح کدام یک از فتوحات پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، میان مفسران اختلاف نظر هایی وجود دارد، اما هر کدام از آن ها باشد، ارتباطی بین فتح مبین و آمرزش گناه به معنای مصطلح آن وجود ندارد. بنا بر این، عدم ارتباط میان فتح مبین و مسئله ی مغفرت گناه، بهترین شاهد و دلیل است بر این که مراد از کلمه ی «ذَنْبِ» در آیه ی مخالفت با تکلیف مولوی نیست، چه این که مراد از مغفرت نیز معنای مصطلح آن، یعنی گذشت و ترک عقاب نیست.

اما از آن جا که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ قبل از هجرت و بعد از آن با اندیشه ی کفر و شرک مبارزه کرد، این سبب شد که آن حضرت از منظر کفار و مشرکان گناه کار

ص: 156


1- سوره ی فتح، آیه ی 2

به حساب آید، چون پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ اعتقادات آن ها را مردود دانسته و با آن مبارزه کرده است و هم تعدادی از آنان را در جنگ ها کشته بود، لذا کفار و مشرکان از نظر اعتقادی و حقوقی پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را گناه کار می پنداشتند، پس مراد از «ذَنْب» پی آمد کار های مبارزاتی آن حضرت نزد کفار و مشرکان است نه گناه مصطلح، چنان که حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ فرمود: چون پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ مشرکان مکه را به توحید فرا خواند و با بت های آنان مبارزه کرد، لذا از نظر آن ها پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ گناه کار شمرده می شد. (1)

2. در آیه ی دیگر آمده است:

﴿ عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ ﴾، (2) خدایت بخشاید، چرا پیش از آن که حال راست گویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را باز شناسی، به آنان اجازه دادی؟

از ظاهر آیه که به صورت عتاب بیان شده، ممکن است چنین توهّم شود که پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ کار خلافی انجام داده که از طرف خداوند عتاب شده است، اما هرگز چنین نیست، زیرا اولاً، مخاطب آیه ظاهراً پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، اما بر طبق فرمایش حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ این آیه از باب «ایاک اعنی وَ اسمعی بَا جَارَهُ» به

ص: 157


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 273؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی)، ج 3، ص 274؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 220؛ محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن 5 و 4 (راه و راهنما شناسی)، ص 180؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 178
2- سوره ی مریم، آیه ی 43

تو می گویم تا همسایه بشنود، نازل شده و هدف اصلی آن آیه امّت است و مانند آیاتی است که مثلاً خطاب به پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می گوید: اگر شرک بیاوری، تمام اعمال شما نابود می شود و از زیان کاران خواهی شد. (1) این در حالی است که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ از هر گونه شایبه ی شرک منزّه بوده و به هیچ قدرتی جز خداوند توجه نداشت. (2)

ثانياً، عفو نوعی تکریم و احترام به مخاطب است و معنایش آن نیست که خلاف از کسی صادر شود، بعد عفو گردد. (3)

ثالثاً، این آیه نه تنها ناظر به عتاب و سرزنش پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نیست، بلکه محبتی است که به صورت عتاب بیان شده، زیرا گاهی ممکن است کسی به صورت غیر مستقیم و با الفاظ عتاب آمیز، مثلاً به دوست خود بگوید: آخر تا چه اندازه دل سوزی می کنید، دلسوزی هم حدّی دارد. این آیه نیز در چنین مقامی نازل شده است، چون آیه اساساً در مقام عتاب واقعی نیست، گر چه ظاهر تعبیر، عتاب آمیز است، مفاد اصلی آن مدح لطیفی است که در این عتاب ظاهری نهفته است. بنا بر این، آیه در صدد بیان نهایت عطوفت و رأفت پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ است، پس با عصمت او منافاتی ندارد. (4)

ص: 158


1- همان، آیه ی 65
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 276؛ علامه طباطبایی، الميزان، ج 9، ص 300 و ج 6، ص 363
3- جعفر سبحانی، عصمة الانبياء في القرآن الكريم، ص 213
4- محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 و 4)، ص 18؛ همو، آموزش عقاید، ج 2، ص 182

3. در آیه ی دیگر آمده است:

﴿ وَ وَجَدَك ضَالاً فَهَدی ﴾ (1) تو را سر گشته یافت، پس هدایت کرد. ممکن است از کلمه ی «ضَالاً» توهّم شود که پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در دوران کودکی دارای عصمت نبوده است، اما چنین توهّمی کاملاً باطل است، چون به گفته ی امام هشتم علیه السَّلَامُ مراد از «ضّال» در آیه آن است که گویا خدا به پیامبرش فرمود: شما در میان مردم نا شناخته بودی و کسی منزلت و عظمت تو را نمی دانست، خداوند مردم را به سوی تو راهنمایی کرد و همگان تو را شناختند و عظمت تو را درک کردند. (2)

4. در آیه ی دیگر آمده است:

﴿ عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى، وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى، أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدُّىّ، وَ ما عَلَيْكَ أَلا يَزَّكَّى، وَ أَما مَنْ جاءَك يَسْعَى وَ هُوَ يَخْشَى فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهّى ﴾؛ (3) چهره در هم کشید و روی بر تافت از این که نا بینایی به سراغ او آمده بود، تو چه می دانی، شاید او پاکی و تقوا پیشه کند. اما آن کسی که توان گر است، تو به او روی می آوری، در حالی که اگر او خود را پاک نسازد، چیزی بر تو نیست، اما کسی که به سراغ تو می آید و کوشش می کند و از خدا ترسان است، تو از او

ص: 159


1- سوره ی ضحی، آیه ی 7
2- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 278؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 6، ص 90؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج20، ص 310
3- سوره ی عبس، آیه ی 1-10

غافل می شوی.

در برخی منابع آمده که این آیات درباره جریان ابن امّ مکتوم است که مرد نا بینایی بود و به حضور پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ رسید و پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در حال گفت و گو با بزرگان قریش بود و نسبت به آمدن او بی توجهی نشان داد. بعد این آیات نازل شد و پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عتاب الهی شد. اما با توجه به روایات اهل بیت علیهم السَّلَامُ و دقت در خود این آیات معلوم می شود که عتاب و سرزنش این آیات متوجه پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نیست، زیرا اولاً، پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ خیر محض است و هرگز با چهره ای عبوس با مخالفان بر خورد نمی کرد، چه رسد با پیروان خود.

ثانياً، خداوند روش معاشرت پیامبرش را به نیکی ستود و فرمود: ﴿ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیم ﴾، (1) پس کسی که از چنین مناعت طبع و رفتار پسندیده ای بر خوردار باشد، هرگز با یک مرد نا بینا آن گونه رفتار نخواهد کرد.

ثالثاً، از امام صادق علیه السَّلَامُ نقل شده است که عتاب و سرزنش این آیات متوجه فردی از بنی امیّه بود که در محضر پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ بود که مرد نا بینایی وارد شد، آن شخص وقتی او را دید، چهره ی خود را عبوس کرد و به او بی اعتنایی و بی توجهی نمود که بعد قرآن او را سرزنش کرد. (2)

5. در آیه ای دیگر آمده است:

﴿ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيِّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ

ص: 160


1- و تو اخلاق عظیم و بر جسته ای داری. سوره ی قلم، آیه ی 4
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 203؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبياء، ص 229

آيَاتِهِ وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴾؛ (1) ما هیچ رسول و نبیای را پیش از تو نفرستادیم، جز این که هر گاه تمنّا می کرد شیطان در تمنّای او دخالت می نمود، اما خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس خداوند آیاتش را محکم می نماید و خداوند علیم و حکیم است.

درباره ی این آیه از دو نظر سؤال مطرح است که در دو نکته اشاره می شود:

نکته ی اول: این که مداخله ی شیطان در تمنّای پیامبران علیهم السَّلَامُ ، از جمله ی پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ چه معنا دارد؟ پاسخ آن است، چون بر اساس اعتراف خود شیطان او هرگز قدرت نفوذ در انسان های مخلص را ندارد و پیامبران علیهم السَّلَامُ جزء بندگان مخلّص هستند، پس شیطان نمی تواند در ساحت قدس آنان راه یابد. بنا بر این، معلوم می شود مراد آیه آن نیست که شیطان در عزم و اراده و تصمیم پیامبران علیهم السَّلَامُ خلل ایجاد می کند، بلکه مقصود آن است که شیطان تلاش می کند تا مردم دعوت پیامبران علیهم السَّلَامُ را قبول نکنند و از راه وسوسه در دل آنان می کوشد تا پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ به آرزوی خود، یعنی هدایت مردم نرسند، اما خداوند تلاش های شیطان را بی اثر می کند و آیات خود را محکم و استوار می نماید.

نکته ی دوم: برخی درباره ی شأن نزول این آیه جریان افسانه غرانیق را مطرح کرده و گفته اند: پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ در مسجد الحرام سوره ی «النجم» را

ص: 161


1- سوره ی حج، آیه ی 52

تلاوت کرد. ناگهان شیطان کلماتی بر زبان او جاری ساخت که در آن بت های مشرکان ستایش شده بودند. در این حال، جبرئیل نازل شد و پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را از جریان آگاه کرد. پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ناراحت شد، بعد آیه ی مورد بحث نازل شد و پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ را دل داری داد. اما باید توجه داشت که این شأن نزول هرگز درست نیست، زیرا اولاً، با شأن نبوت و پیامبری کاملاً نا سازگار است، زیرا بر اساس صریح قرآن هر چه پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ می گوید، وحی الهی است: ﴿ ما يَنْطِقُ عَن الهَوا إِن هُو الا وحي يوحى ﴾. (1)

ثانیاً، این جریان گذشته از این که کاملاً دروغ است با شأن فردی که مسلمان و موحدی عادی باشد نیز سازگاری ندارد، چون یک مسلمان عادی حاضر نیست که از بت تعریف کند، چه رسد به پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ که در همه ی شئون خود معصوم است.

ثالثاً، اگر کسی بخواهد بگوید که شاید از باب به اصطلاح سبق لسان چنین تعبیری از زبان پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ صادر شده باشد، پاسخ آن است که این حرف عذر بد تر از گناه است، زیرا اولاً، سبق لسان یک حرف و یا حداکثر یک کلمه است نه یک جمله، آن هم جمله ای که با اصل دعوت پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ تضاد داشته باشد. گذشته از این، به دنبال سبق لسان سجده لازم نبود. بنا بر این، بدون شک و تردید، این داستان را که با هیچ یک از اصول توحید و شأن پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ سازگار

ص: 162


1- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 6، ص 91

نیست، دشمنان اسلام و پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ جعل کرده اند. (1)

از مجموع آن چه گفته شد، این نکته به خوبی روشن گردید که تمام آیاتی که مخالفان عصمت انبیا علیهم السَّلَامُ به آن ها استناد کرده اند، همانند آیات یاد شده، معنا و مفهوم شان هیچ گونه منافاتی با عصمت انبیا، به خصوص پیامبر اسلام صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ندارد.

ص: 163


1- محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، ص 194؛ همو، عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص 177؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص 282؛ همو، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 37؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 7، ص 277؛ همو، عصمة الانبياء، ص 203؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 390 و ج 19، ص 267؛ محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی ، ج 2، ص 255؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص 129

ص: 164

فصل دوم: شبه ی عصمت حضرت مریم علیها السَّلَامُ

آیا می توان گفت حضرت مریم علیها السَّلَامُ دارای مقام عصمت بوده است؟

در پاسخ این سؤال باید گفت: اولاً، آن گونه که قبلاً اشاره شد، عصمت ملکه ای نفسانی است که بر اساس عنایت الهی نصیب انسان می شود تا خود را در هر شرایطی از هر گونه آلودگی و لغزش حفظ کند.

ثانیاً، عصمت همانند سایر کمالات وجودی انسان درجات، شئون و مراتب متعدّدی دارد و در ابعاد گوناگون علمی و عملی و مراتب مختلف ممکن است برای انسان حاصل شود:

ثالثاً، بحث عصمت در دو مقام ثبوت و اثبات مطرح است؛ از لحاظ مقام اثبات درباره ی عصمت مریم بعداً بحث می شود، اما از نظر مقام ثبوت هیچ منع عقلی وجود ندارد که غیر از انبیا علیهم السَّلَامُ افراد دیگری نیز دارای مقام عصمت باشند. از برخی متون دینی (آیات و روایات) نیز عدم اختصاص عصمت به

ص: 165

انبیاء علیهم السَّلَامُ به دست می آید؛ مثلاً در قرآن کریم آمده که شیطان به خداوند عرض کرد: ﴿ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴾؛ (1) همه را گم راه خواهم ساخت مگر بندگان خالص از ایشان را. گر چه مصداق کامل مخلصین انبیای الهی علیهم السَّلَامُ هستند، چون مقام اخلاص، اختصاص به انبیا علیهم السَّلَامُ ندارد، ممکن است افراد دیگر نیز به این مقام راه یابند.

رابعاً، با توجه به امور یاد شده ممکن است افرادی غیر از انبیاء علیهم السَّلَامُ با ریاضت های شرعی و تهذیب نفس با پیش زمینه های تربیتی سالم و تحت مدیریت و تربیت افراد صالح به جایی برسند که نه تنها از نظر عملی اهل معصیت نباشند، بلکه از نظر علمی نیز دچار لغزش نشوند، چنان که در برخی آیات به این نکته اشاره شده است، از جمله این که فرمود:

﴿ إنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً ﴾؛ (2) اگر از خدا پروا دارید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می دهد.

چون عصمت موهبتی الهی است، پس برای همگان امکان دارد که زمینه ی دریافت این موهبت و فیض الهی را در خود ایجاد کنند، آن گاه خداوند متعال که وهّاب مطلق است، برابر زمینه و استعداد فراهم شده در آن شخص، کمال عصمت را به او عطا کند، چه این که فرمود:

ص: 166


1- سوره ی حجر، آیه ی 40-39
2- سوره ی انفال، آیه ی 29

﴿ وَ آتَا كُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ﴾؛ (1) هر چه را درخواست و سؤال کردید، به شما عنایت شد. (2)

بنا بر این، از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که چون مقام عصمت اختصاصی نیست و غیر انبیاء علیهم السَّلَامُ نیز می توانند به مقام عصمت برسند، لذا حضرت مریم می تواند جزء کسانی باشد که از مصونیت الهی بر خوردار بوده و دارای مقام عصمت باشند. (دلیل قرآنی آن بعداً بیان می شود.) (3)

آیا عصمت حضرت مریم (مادر عیسی علیه السَّلَامُ) را قرآن تأیید کرده است؟

اشاره

حضرت مریم تنها بانویی است که قرآن کریم به صراحت از او نام برده و به عظمت و قداست او تصریح کرده است، از جمله فرمود: ﴿ وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴾؛ (4) به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را بر گزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است.

چند نکته درباره ی این آیه قابل توجه است:

الف) کلمه ی اصطفا در این آیه دو بار آمده؛ اصطفای اول چون بدون حرف جرّ آمده، به معنای بر گزیده ی نفسی است؛ یعنی مریم صفوّه و

ص: 167


1- سوره ی ابراهیم، آیه ی 34
2- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 22
3- همان، ص 21؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 و 4)، ص 199
4- سوره ی آل عمران، آیه ی 42

بر گزیده ی خداوند است. اصطفای دوم، به معنای بر گزیده ی غیری است؛ یعنی مریم نه تنها بر جسته و بر گزیده بود، بلکه بر تمام زن های عالم برتری دارد و چون تعبیر «عَلَى نِسَاءِ الْعالَمینَ»، مطلق آورده شده، لذا این معنا را می رساند که مریم نه تنها از میان زنان عصر خود، بلکه از میان زنان عالم در همه ی زمان ها بر گزیده شد، لکن بر گزیدگیِ او مربوط به این بود که بدون همسر مادر شد.

ب) از این که درباره ی مریم فرمود: «طَهَّرَكِ»، مراد آن است که خداوند مریم را نه تنها از آلودگی، بلکه از همه ی آثار آلودگی حفظ کرده است.

ج) از آن جا که هر کسی سخن فرشته را بشنود، او را اصطلاحاً محدثه می گویند (یعنی کسی که سخن فرشته را می شنود، ولی خود او را نمی بیند) پس از این که قرآن کریم جریان گفت و گوی فرشته با مریم را مطرح کرده، معلوم می شود که مریم محدّثه بوده است، زیرا از آن جا که ولایت وصف و کمال روحی است اختصاص به مرد ها ندارد و زن ها نیز می توانند به مقام ولایت که از آثار آن محدث بودن است، برسند. (1) (بر خلاف نبوت، رسالت و امامت که به دلایل خاصی مختص مردان است) در آیه ی دیگر، درباره ی حضرت عیسی علیه السَّلَامُ فرمود: ﴿ أُمُّهُ صِدِّيقَةُ ﴾. (2) از این آیه نیز معلوم می شود که مریم از نظر قرآن مقام بسیار بلندی دارد، زیرا صدیق مبالغه در تصدیق است؛ یعنی مریم نه تنها صادقه، مصدّقه، بلکه صدّیقه بود، و صدّیقین به کسانی گفته

ص: 168


1- عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 373؛ علامه طباطبایی، الميزان، ج 3، ص 189
2- سوره ی مائده (5)، آیه ی 75

می شود که با انبیاء علیهم السَّلَامُ، صلحا و شهدا همراه و هم قافله اند. سرّ این که مریم صدّیقه شمرده شده، آن نیست که خبر های معمولی را تصدیق می کرد، بلکه او آن چه را دیگران از درکش عاجز بوده اند و باور نداشتند، می فهمید و تصدیق می کرد.

هم چنین در آیه ی دیگر بعد از توصیف آسیه همسر فرعون، درباره ی مریم فرمود:

﴿ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُبِهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ ﴾؛ (1) مریم دختر عمران که خود را پاک دامن داشت، در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و کتاب های او را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود.

از مجموع این گونه آیات به خوبی معلوم می شود که حضرت مریم دارای مقام عصمت بوده است. (2)

ص: 169


1- سوره ی ،تحریم آیه ی 12
2- عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه ی جلال و جمال، ص 158-165؛ همو، وحی و نبوت در قرآن ص208؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 و 4)، ص 200؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 12، ص 358
فصل سوم: شبهات عصمت اهل بيت علیهم السَّلَامُ

با توجه به عصمت اهل بیت علیهم السَّلَامُ چرا آن ها در نیایش های خود اقرار به گناه، توبه و استغفار کرده اند؟

به دلیل اهمیّت خاصی که برای این بحث وجود دارد، پاسخ سؤال با تفصیل در چند محور طرح و تشریح می شود:

1. بی تردید از هر کسی به اندازه ی ظرفیت وجودی، کمالات، صفات و معرفت او انتظار می رود؛ برای مثال اگر قرار باشد که در یک کار خیر اجتماعی هر کس به اندازه توان خود کمک کند، اگر فردی مؤمن و معتقد که از توان و امکانات مالی فراوانی بر خوردار است، به هر دلیل نتواند و یا نخواهد در آن کار خیر بیش تر از دیگران سهم بگیرد، به یقین، همواره خود را ملامت خواهد کرد که با آن همه قدرت مالی چرا از دیگران بیش تر کمک نکرده است، و با این که می توانست از سایر مردم بیش تر سهم بگیرد، چرا این کار را نکرده است. با

ص: 170

توجه به این مثال جریان توبه و استغفار هایی که ائمه علیهم السَّلَامُ و حتی پیامبران الهی علیهم السَّلَامُ داشته اند تا اندازه ای قابل درک خواهد شد، زیرا آن ها به دلیل این که به طور مستقیم با مبدأ هستی ارتباط دارند و کمالات وجودی و معرفت شان از همه بیش تر است، خود را ملزم می دانند که همواره و با تمام شئون وجودی خویش متوجه خدا باشند و اگر یک لحظه از آن حضور کامل بی نصیب شوند، خود را ملامت می کنند و آن را بر خود نقص می شمارند و به توبه و طلب آمرزش روی می آورند و با عذر خواهی از خداوند و با ناله و گریه در پیش گاه او می خواهند که آن یک لحظه عدم حضور کامل را جبران کنند. این نکته از دقت در برخی فراز های ادعیه به خوبی معلوم می شود، از جمله امام سجاد علیه السَّلَامُ در مناجات خمس عشر (مناجات ذاکرین) می فرماید:

﴿أَلْهَى أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلَّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذَكَرِكَ، وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ انْسُكْ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ، وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ﴾.

آن چنان که پیداست در این فراز نورانی پاسخ بسیار روشنی برای پرسش یاد شده نهفته است، زیرا حضرت به خداوند عرض می کند که از هر لذتی به غیر از یاد تو و از هر آسایشی به غیر انس با تو و از هر خوش حالی به غیر از قرب به تو، و از هر کاری به غیر از طاعت تو طلب آمرزش می کنم. از این گونه مناجات ها معلوم می شود که ائمه علیهم السَّلَامُ، به لحاظ مقام بلندی که از نظر قداست و معنویت داشته اند، اگر احیاناً لذتی غیر از یاد خدا و آسایشی به غیر انس با حضرت حق، هر چند کاملاً در چار چوب احکام شرع و عقل می بود، آن را برای خود گناه می دانسته و از آن طلب آمرزش می کرده اند، چون وظیفه ی

ص: 171

خویش را سنگین تر از آن می دیدند و امور عادی و معمولی، مانند خوردن، آشامیدن و استراحت کردن و امثال آن را سرگرم شدن به غیر محبوب حقیقی دانسته و لذت خوردن و آشامیدن و مانند آن را برای خود کوچک می شمردند. (1)

2. نکته ی دیگر که از تحلیل جریان توبه به دست می آید، این است که وقتی افراد عادی توبه می کنند، توبه شان مربوط به گناهان است، اما خواص مؤمنان، چون دارای ملکه ی عدالت اند، گرفتار معصیت معمولی نمی شوند، اگر احیاناً بر اساس جنبه ی بشری دچار غفلتی شدند، آن حالت را برای خود گناه می دانند، و توبه می کنند، وقتی بالا تر نگاه کنیم، اشخاصی که به مرحله ی معرفت کامل رسیده و در اسما و صفات الهی غرق شده اند، هرگز دچار غفلت از خداوند نمی شوند، اما برای آنان امتحانات و آزمون هایی وجود دارد که گاهی بسیار دشوار است و اگر آن ها راضی به رضای خدا نباشند و آرزو کنند که ای کاش آن مشکلات که برای او جنبه ی آزمون و امتحان دارد، برطرف شود، این اندازه را برای خود گناه می دانند و توبه می کنند که چرا صبر و شکیبایی نکرده، به فکر تنفیس و غم زدایی افتاده و آرزوی رفع گرفتاری ها را کرده اند. اما کسی که به مقام ولی الله بودن رسیده است، ذهن او پیوسته در پیش گاه حق سبحانه است و در آینه قلب او جز جمال حضرت دوست چیزی خطور نمی کند و همانند حالت نماز مثلاً همواره با حضور قلب زندگی می کند، و اگر

ص: 172


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 366؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 7، ص 289

گاهی در صفحه ی دل او خاطره ای پدید آید که او را از آن حال حضور کامل مقداری دور کند، این اندازه را نیز برای خود گناه می داند و توبه می کند و اگر لحظه ای آن حال حضور را نداشته باشند، طلب آمرزش می کند. اما کسی که به مقام نبوت رسیده است، مسئولیت سنگین تری دارد و در برابر تند باد حوادث و سختی ها باید چون اقیانوس بی کران آرام باشد و هیچ گونه موجی در بحر وجود او پدید نیاید و اگر احیاناً بر اثر حادثه ای در دریا ی دل او موجی پدید آمد و دچار اضطراب و تشویش گردید و از آن حالت سکون و اطمینان مطلق قدری دور شد، حتی این را برای خود گناه می داند و از آن توبه می کند. (1) این بیان در واقع، تحلیل روایتی است از امام صادق علیه السَّلَامُ که فرمود:

وَ كَّلَ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةُ، فَتَوْبَةُ الانبياء مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ، تَوْبَةُ الاولياء مِنْ تَلْوِينِ الخاطرات، وَ تَوْبَةُ الاصفياء مِنِ التَّنْفِيسُ، وَ توبه الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى، وَ تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوبِ. (2)

بنا بر این، توبه و استغفار های ائمه علیهم السَّلَامُ در مناجات ها و ادعیه از باب توبه از گناه و یا غفلت نیست، بلکه از جهت دیگر است که شرح آن باز گو شد.

3. نکته ی سوم آن است که اساساً استغفار یک مقام است، لذا در

ص: 173


1- همان، ص 291
2- برای هر گروهی از بندگان توبه ی خاصی است: توبه ی انبیاء از اضطراب سرّ است، توبه ی اولیاء از عدم تمکین خواطر، توبه ی اصفیاء، از عدم صبر و شکیبایی در برابر مصائب، توبه خواص از سرگرم شدن به غیر از ذکر خدا، و توبه عوام از گناهان است. مصباح الشريعة، باب 44، ص 97

نهج البلاغه آمده است: ﴿الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ﴾ (1) از این جمله معلوم می شود که توبه همیشه به معنای طلب آمرزش از گناه گفته نیست، بلکه چه بسا انسان های پاک برای گرفتن فیض الهی از اسم شريف، «الغفّار» استغفار می کنند. بیان مطلب این است که عطایای الهی گاهی ذاتی است که بدون اعتبار صفتی از صفات به بندگانش افاضه می شود، گاهی عطایا اسمایی است؛ مثلاً به واسطه ی اسم «الرّحمن» و «الوهّاب» و یا «الغفّار» نصیب انسان می شود. فیضی که به واسطه ی اسم «الغفّار» به انسان ها می رسد، دو صورت دارد: اگر مورد و محل آن مستحق عقاب باشد، عطیّه ی اسم شریف «الغفّار» عفو و گذشت از آن شخص است. اما اگر مورد و محل کاری نکرده بود که سزاوار عذاب باشد، هر گاه فیض خدا به واسطه ی اسم «الغفّار» نصیب او شود، به این معناست که از انجام کاری که سبب عقاب می شود، حفظ می گردد و به انجام آن کار مبادرت نمی کند. این را در اصطلاح عصمت می گویند. (2)

4. نکته ی دیگر آن است که توبه و استغفار همواره برای جبران نقص و کوتاهی در انجام تکالیف مولوی نیست، بلکه چه بسا فرا تر از مقاماتی که انسان با عمل به تکالیف شرعی می تواند بدان برسد، درجاتی برای انبیا و اولیا علیهم السَّلَامُ وجود دارد که آنان با اختیار خود می توانند به آن ها برسند، اگر احیاناً کوتاهی پیش آید که نتوانند به آن درجات که فوق تکلیف است، نایل آیند،

ص: 174


1- نهج البلاغه، حکمت 417
2- عبدالله جوادی آملی، درس شرح قیصری بر فصوص الحکم فص شیثی، ص 97 و 114

تلاش می کنند تا با توبه و استغفار این محرومیت را جبران کنند. (1)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع آن چه بیان شد، و آن چه در این زمینه قابل طرح است، این مطلب به روشنی معلوم می شود که استغفار، طلب آمرزش و عذر خواهی همانند خلاف ها و نباید ها مراتب و درجات متعدّدی دارد، و این طور نیست که هر گاه کسی توبه و استغفار کرد، بدین معنا باشد که خلاف حکم شرعی و دستور مولوی از او سر زده است، چون گاهی کسی به دلیل مخالفت با امر و نهی مولوی و تکلیفی توبه و استغفار می کند، گاهی ممکن است استغفار اصلاً ربطی به آن امور نداشته باشد، بلکه به دلیل از دست دادن کمالی باشد که مربوط به مسایل عمومی و تکلیفی نبوده، اما آن فرد می توانست به آن دست یابد، حالا که دست نیافته است با استغفار و توبه می خواهد آن را جبران کند، گاهی امکان دارد مطلب بالا تر از این امور باشد؛ مثلاً کسی ممکن است به دلیل مشغول شدن به جنبه ی بشری و زندگی، مانند خوردن، نوشیدن، خوابیدن و مانند آن از تماشای پیوسته ی جمال محبوبش باز ماند، بعد عذر خواهی کند (2) ، حتی گاهی ممکن است خود تماشای جمال حضرت دوست انسان را از روی شور و شوق و محبت به گریه و ناله وادار کند، چنان که در شعر نغزی از برخی

ص: 175


1- محمد تقی جعفری، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 10، ص 620؛ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، ص 207؛ محمد تقی مصباح یزدی، اصول عقاید 2 (راهنما شناسی)، ص169
2- علامه طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 371

بزرگان اهل معنا آمده است:

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت *** و اندر آن برگ گلش خوش ناله های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست *** گفت ما را جلوه ی معشوق بر این کار داشت

با این که ائمه علیهم السَّلَامُ، به اذن الهی از کشته شدن خود آگاه بودند، چرا خود را از کشته شدن حفظ نمی کردند؟

اشاره

دلیل عمده این گونه پرسش ها نوعاً دو چیز است:

یکی این که: شهادت و مقام شهید به خوبی روشن نشده و شاید هیچ گاه هم روشن نشود، زیرا شهادت را انسان باید بچشد تا بفهمد و گرنه با تعریف مفهومی، حقیقت آن هرگز برای انسان معلوم نخواهد شد، چون شهادت چشیدنی است نه فهمیدنی.

دوم این که: معمولاً خیال می شود که هر علمی تکلیف آور است، در حالی که چنین نیست. پس پاسخ این مسئله در دو محور به طور خلاصه طرح و تبیین می شود:

الف).مفهوم مرگ

اولاً، کسانی که در مکتبی تربیت شده اند که منطقش درباره ی مرگ این

ص: 176

است که می گوید: «وَ اللَّهُ لَابْنُ ابی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ»؛ (1) سوگند به خدا که انس فرزند ابی طالب با مرگ بیش از انس کودک شیر خوار به پستان مادرش است. وقتی می بیند که مرگ با شهادت در راه خدا نصیب او می شود، آیا ممکن است خودش را حفظ کند و جلوی وقوع حادثه ای را بگیرد که او را به جایی می رساند که به گفته ی مولانا:

جمله ی دیگر بمیرم از بشر *** تا بر آرم از ملائک بال و پر

بار دیگر از ملک پرّان شوم *** آن چه اندر وهم ناید آن شوم

آیا او حاضر خواهد شد که از پیش آمد حادثه ای جلو گیری کند که به گفته ی قرآن او را به «حیات عند ربّهم» می رساند که فرمود:

﴿ وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾ (2) ؛ گمان مبر که آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگان هستند، بلکه آنان زنده اند و در پیشگاه پروردگار شان بهره مندند.

ثانیاً، بر خلاف آن چه ما می پنداریم، شهادت نوعی مردن نیست، بلکه نوعی زنده شدن و به «حیات معقول» رسیدن است، و تنها کسی می تواند حقیقت آن را درک کند که زندگی معمولی و طبیعی را به عنوان وسیله ای برای رسیدن به زندگی بر تر الهی تلقی کند. انسان هایی که از زندگی دنیا مفهومی جز پل عبور

ص: 177


1- نهج البلاغه، خطبه ی 5
2- سوره ی آل عمران، آیه ی 169

برای رسیدن به «حیات معقول» ابدی نمی شناسند، در حقیقت، گام به فوق زمان گذاشته و وارد آستانه ی ابدیت شده اند، پس مرگ، آن هم با شهادت در راه حضرت دوست برای آن ها نه تنها فنا و شکست و نابودی نیست، بلکه نوعی حیات و زندگی بر تر الهی است، پس چگونه او حاضر است که با حفظ خود تحقّق چنین آرزوی متعالی را برای خویش به تأخیر اندازد؟!!

ثالثاً، از آن جا که شهادت عبارت است از خاتمه دادن به زندگی با کمال هشیاری، آزادی و معرفت در راه رسیدن به هدف، که بسیار والا تر از زندگیِ طبیعی است، پس ارزش و اهمیت شهادت به اندازه ی ارزش هستی آزادانه در برابر نیستی محض است. (1)

رابعاً، به تعبیر برخی دانشمندان، شهادت عبارت است از پایان دادن به حیات طبیعی برای دفاع از ارزش ها و حیات انسانی افراد جامعه و هم چنین شکافتن قفس کالبد مادی و حرکت به مقام شهود الهی در راه وصول بر مشیّت ربّانی در بزرگ داشت حیات انسان ها، و بالاخره عبارت است از تبیین ملاک، میزان و الگو برای زندگی در این جهان و بیان این که زندگانی بدون آن ملاک، میزان و الگو نمی تواند خود را دارای حیات واقعی تلقی کند، لذا انسان های بزرگ از تحقّق چنین کاری جلو گیری نمی کنند. (2)

خامساً، کسی که بعد از ضربت خوردن در بستر مرگ می گوید:

ص: 178


1- محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 6؛ مرتضی مطهری، رساله ی شهید، (ضمیمه ی قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه ی تاریخ)، ص 73
2- محمد تقی جعفری، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 4

وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِى مِنَ الْمَوْتِ وَارِدُ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعُ انکرته وَ ما كُنْتَ الَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرُ الابرار؛ (1) سوگند به خدا از مرگ، یک رویداد ناگهانی برای من روی نیاورده است که کراهتی از آن داشته باشم، و چیزی از مرگ نمودار نشده است که برای من مورد انکار باشد، من در این زندگانی مانند کسی بودم که به مقصد نزدیک بود و به آن مقصد رسیده است و جوینده ای بودم که مطلوب خود را پیدا کردم.

از نظر او، مرگ، شکفته شدن غنچه ی گل انسان، یعنی روح اوست، پس جلو گیری از تحقّق حادثه ی شهادت، در واقع، جلو گیری از به ثمر رسیدن شکوفه ی زندگی است و کسانی که از عمق و ژرفای این حقیقت کاملاً آگاه هستند و می دانند که شهادت، یعنی وصال و رسیدن به دریای بیکران هستی نا محدود، معقول نخواهد بود که گفته شود: چرا آنان (ائمه علیهم السَّلَامُ) خود را از شهید شدن حفظ نکرده اند؟!! (2)

ب).هر علمی تکلیف آور نیست

گر چه بر اساس روایات فراوان، خداوند پیامبر و ائمه علیهم السَّلَامُ را به همه ی امور و حوادثی که رخ می دهند، آگاه می کند، حتی از نحوه ی مرگ شان و این که به دست چه کسی و در چه زمان، مکان و شرایطی به شهادت می رسند، آگاه

ص: 179


1- نهج البلاغه، نامه ی 23
2- همو، تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی، ج 2، ص 807 و 810 و ج 13، ص 317

هستند، اما این علم و آگاهی همانند علمی که از طریق معمولی حاصل می شود، تکلیف آور نیست، زیرا این علم اثری در تغییر مجرای حوادث خارجی و عينى ندارد. بیان مطلب آن است که کار های اختیاری ما همان طور که به اراده مرتبط و وابسته اند، به عوامل و شرایط دیگر زمانی، مکانی و مانند آن ها نیز مربوطند. اگر همه ی آن شرایط فراهم شود و اراده ی انسان نیز به انجام آن کار تعلّق گیرد، علت تامه تحقّق می یابد و در این جاست که پدید آمدن آن کار واجب و ضروری می شود، زیرا تخلف معلول از علت تامه محال است، پس نسبت کاری که معلول است به علت تامه ی او، نسبت وجوب و ضرورت است و نسبت آن کار به اراده ی ما که جزء علت است، نسبت جواز و امکان است. پس معلوم شد که همه ی حوادث خارجی و از آن میان کار های اختیاری انسان، اگر علت تامه ی آن ها تحقّق پیدا کند، به طور قطعی و ضروری در خارج پدید می آیند و این مسئله با ممکن الوجود بودن کار های اختیاری انسان نسبت به خودش منافات ندارد. پس اگر حوادث از جمله افعال اختیاری انسان با وصف اختیار معلول است و علت تامه ای دارد که محال است از آن تخلف کند، معلوم می شود که پدیده ها زنجیره ی منظمی هستند که همه ی آن ها را ضرورت

فرا گرفته، و هیچ حلقه ای از آن سلسله ی منظم از جایش تغییر نمی کند، پس اگر به فرض که به آن حلقه ها، آن گونه که در متن واقع تحقّق دارند، کسی علم پیدا کند، این علم او هرگز تأثیری در بیرون کردن آن حلقه از آن سلسله ندارد، و اگر آن حادثه و حلقه یک کار اختیاری انسانی باشد، باز هم علم به آن موجب نمی شود که آن حادثه از جایش تغییر کند و از وجوب تحقّق

ص: 180

به امکان تحقّق تبدیل شود. در راستای این پاسخ برخی از صاحب نظران گفته اند که پیامبر صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ و امام علیه السَّلَامُ هر کدام تکلیف خاص خودشان را دارند و باید به آن ها عمل کنند، گر چه بدانند که منجر به مرگ آن ها می شود.

برخی دیگر نیز گفته اند: علمی که موجب تکلیف می شود، علمی است که از طریق معمول برای انسان حاصل می شود، اما علم هایی که از غیر طریق عادی برای انسان حاصل می شود، تکلیف آور نیست، پس این که ائمه خود را از شهید شدن حفظ نکرده اند، منافاتی با عصمت آنان ندارد. (1)

جمع بندی و نتیجه

از مجموع آن چه گفته شد، معلوم گردید که اولاً، شهادت و مرگ در راه خدا چیزی نیست که زمینه ی آن فراهم شود و انسان معصوم از تحقّق آن جلو گیری کند، چون شهادت لقای الهی و وصال محبوب است و هیچ گاه انسان کامل که همواره به فکر آن است، مانع فرا رسیدنش نمی شود.

ثانیاً، چون ائمه علیهم السَّلَامُ از طریق غیر عادی از جریان شهادت شان آگاه می شوند، این علم تکلیف آور نیست تا آنان مکلف به حفظ جانشان باشند، بنا بر این، اگر انسان کامل با علم به شهادت خود از وقوع آن جلو گیری نمی کند، هیچ گونه منافاتی با عصمت او ندارد.

ص: 181


1- علامه طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 192

با آن که امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ حتی یک روز هم حاضر به تحمّل حکومت جور معاویه نشد، چرا امام حسن علیه السَّلَامُ به حکومت معاویه ی ستم گر راضی شد؟

جریان صلح امام حسن علیه السَّلَامُ جزء مسایل سؤال بر انگیز است، لذا از قدیم حتی در زمان حیات امام حسن علیه السَّلَامُ و ائمه ی بعد از او سؤال ها و اعتراضاتی متعدّدی از جنبه های مختلف در این باره مطرح بوده است. پاسخ این نوع پرسش ها از چند منظر قابل طرح است:

الف) یکی از مسایلی که در این زمینه بسیار گویا و روشن گر است، مسئله ی صلح در اسلام است که گذشته از متون دینی در سیره ی عملی پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ نیز وجود دارد، چرا که در موارد متعدّدی پیامبر اکرم صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ به جای پیکار و نبرد از طریق صلح و ترک و تعلیق مخاصمه عمل کرده است. یا این که در سیره عملی امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ می بینیم که علی علیه السَّلَامُ در شرایط گوناگون چنان مهر سکوت بر لب زده و از راه صلح و مصلحت اندیشی وارد ماجرا های مختلف شده است که حتی این شبهه را برای عده ای پدید آورده که نکند علی علیه السَّلَامُ خلافت را حق خود نمی دانسته است.

از مجموع این گونه امور و آیات و روایات به خوبی معلوم می شود که حکم دین همواره در هر شرایط جهاد و مبارزه با ستم گر نیست، بلکه در برخی شرایط، حکم دین صلح است و در برخی شرایط، جهاد و مبارزه. امام حسن علیه السَّلَامُ در شرایطی قرار گرفت که بر اساس حکم دین باید صلح می کرد، از همین جا معلوم می شود کسانی که گمان کرده اند چون امام حسن و امام

ص: 182

حسین علیه السَّلَامُ دو نوع روحیه داشته اند، لذا یکی صلح کرد و دیگری جهاد، کاملاً در اشتباه هستند، زیرا اسرار صلح حسنی و جهاد حسینی علیهما السَّلَامُ را باید در تغییر شرایط جست و جو کرد، نه در روحیّه ی شخصی آن دو امام، چون این گونه امور مربوط به روحیّه نمی شود، بلکه مربوط به تکلیف دینی و وظیفه ی شرعی است که با اصل جریان امامت، یعنی شخصیت حقوقی ائمه علیهم السَّلَامُ ارتباط دارد نه روحیه ی شخصی آن ها. (1)

ب) پاسخ دیگر از دقت در خود قضیه جنگ امام علی علیه السَّلَامُ و صلح امام حسن علیه السَّلَامُ به دست می آید، زیرا اگر رزم علوی و صلح حسنی علیه السَّلَامُ با معاویه خوب مو شکافی شود، معلوم می گردد که حضرت امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ حتی یک روز هم حاضر نشد که معاویه را به عنوان فرمان دار حکومت اسلامی از طرف خلیفه ی مسلمین بر سر زمین شام بپذیرد، اما صلح امام حسن علیه السَّلَامُ، این نبود که معاویه را به عنوان نماینده ی خود در شام بپذیرد، بلکه معنایش این بود که تحت شرایطی که در صلح نامه درج شده، کنار برود، پس صلح امام حسن علیه السَّلَامُ به معنای تعهد بر کاری نبوده است، بلکه کنار رفتن بوده است. به همین دلیل، در صلح نامه هیچ گونه اسمی از خلافت اسلامی به میان نیامده و امام حسن علیه السَّلَامُ نیز متعهد به پذیرش معاویه نشده است. (2)

ج) نکته ی دیگر آن است که امام حسن علیه السَّلَامُ نیز در ابتدا تصمیم داشت

ص: 183


1- مرتضی مطهری، سیری در سیره ی ائمه ی اطهار، ص 52 56 و 57
2- همان، ص 103

همان روش جهاد و پیکار را که امیر مؤمنان علیه السَّلَامُ با معاویه در پیش گرفته بود، ادامه دهد، اما متأسفانه شرایط به گونه ای پیش آمد که حضرت مجبور شد جنگ با معاویه را ادامه ندهد، زیرا اولاً، اختلافات فراوانی در میان مردم پدید آمد تا جایی که در بیرون شهر کوفه (نخیله) مردم را جمع کرد و خطبه ای ایراد نمود و مردم را به جهاد دعوت کرد، اما یک نفر از آن ها هم جواب مثبت نداد تا جایی که عُدَی بن حاتم بلند شد و مردم را ملامت کرده و بار دیگر حضرت مردم را فرا خواند. این بار عده ی زیادی جمع شدند، اما بر اثر توطئه ی معاویه تعدادی از رؤسای قبایل پول دریافت کردند و شب فرار نمودند و برخی به بهانه های دیگر از جنگ منصرف شدند، حتی در یکی از موارد در محلّه ای به نام (ساباط) عده ای از یاران امام حسن علیه السَّلَامُ آمدند و با نیزه به پای مبارک او زدند. (1)

ثانیاً، فعالیت های تبلیغی معاویه کار را به جایی رسانده بود که مردم به امام حسن علیه السَّلَامُ می گفتند: حرف خود را صریح بیان کنید که چه می خواهید، آیا تنها در پی آن هستید که به خلافت برسید یا حرف دیگری هم دارید، چون معاویه حاضر است مسلمانان را به سعادت برساند، هم چنین بر اساس تبلیغات معاویه، مردم کوفه می گفتند که گر چه معاویه انسان بدی است، اما حاکم خوبی است و دلیلش هم این بود که مردم شام از او راضی هستند. امام حسن علیه السَّلَامُ که حرف هایش بر مردم تأثیر نمی کرد با پذیرش صلح با آن ها خواست ثابت کند که

ص: 184


1- شیخ عباس قمی، منتهی الامال، ج 1، ص 542

﴿ وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ﴾؛ (1)

هر چه را در خواست و سؤال کردید، به شما عنایت شد. (2)

بنا بر این از مجموع آن چه بیان شد، معلوم گردید که چون مقام عصمت اختصاصی نیست و غیر انبیاء علیهم السَّلَامُ نیز می توانند به مقام عصمت برسند، لذا حضرت مریم می تواند جزء کسانی باشد که از مصونیت الهی بر خوردار بوده و دارای مقام عصمت باشند. (دلیل قرآنی آن بعداً بیان می شود.) (3)

آیا عصمت حضرت مریم (مادر عیسی علیه السَّلَامُ) را قرآن تأیید کرده است؟

حضرت مریم تنها بانویی است که قرآن کریم به صراحت از او نام برده و به عظمت و قداست او تصریح کرده است، از جمله فرمود:

﴿ وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ﴾؛ (4) به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را بر گزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است.

چند نکته درباره ی این آیه قابل توجه است:

الف) کلمه ی اصطفا در این آیه دو بار آمده؛ اصطفای اول چون بدون حرف جرّ آمده، به معنای بر گزیده ی نفسی است؛ یعنی مریم صفوّه و

ص: 185


1- سوره ی ابراهیم، آیه ی 34
2- عبدالله جوادی آملی، سیره ی رسول اکرم در قرآن (تفسیر موضوعی 9)، ص 22
3- همان، ص 21؛ محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی (معارف قرآن 5 و 4)، ص199
4- سوره ی آل عمران، آیه ی 42

از آدم بد، نمی توان حکومت خوب انتظار داشت. بنا بر این، صلح امام حسن علیه السَّلَامُ در شرایط خاصی بر آن حضرت تحمیل شد که اگر سایر ائمه علیهم السَّلَامُ هم در همان شرایط قرار می گرفتند، برای حفظ اساس اسلام چاره ای جز صلح نداشتند. (1)

با این که امام حسین علیه السَّلَامُ از عواقب قیام خود آگاه بود، آمدنش در کربلا و آوردن اهل بیت علیهم السَّلَامُ با آیه ی: ﴿وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾ چگونه سازگار است؟

در پاسخ این سؤال باید گفت:

اولاً، گر چه بر اساس دلایل متعدّد عقلی و نقلی، امام معصوم علیه السَّلَامُ دارای علم موهبتی است و خداوند به آن ها معرفتی داده است که هرگز به اشتباه و خطا نمی روند، باید توجه داشت که این علم هیچ گونه تکلیف شرعی برای امام علیه السَّلَامُ پدید نمی آورد، زیرا تکلیف همیشه دایر مدار امکان بوده و از راه امکان به فعل تعلّق می گیرد، اما هر کاری از آن نظر که ضروری الوقوع است و متعلّق قضای حتمی الهی قرار گرفته، هرگز تکلیف نمی شود. بنا بر این، چون علم موهبتی امام علیه السَّلَامُ ارتباطی با تکالیف شرعی او ندارد، با استناد به آیه ی یاد شده نمی توان برای امام حسین علیه السَّلَامُ تعیین تکلیف کرد و گفت که با علم به حوادث چرا با آن

ص: 186


1- مرتضى مطهری، سیری در سیره ی ائمه اطهار، ص 105

کیفیت به کربلا آمد. (1)

ثانیاً، اگر گفته شود که چرا امام حسین علیه السَّلَامُ با علم بر خطر قطعی اقدام کرد؟ پاسخ آن است که معمولاً انسان هر کاری را انجام می دهد برای به دست آوردن منفعت خودش است، پس اگر کاری که موجب از بین رفتن و نابودی خود او بشود، انجام آن کار عقلایی شمرده نخواهد شد، اما اگر کسی برای اهداف متعالی که از جان او برایش عزیز تر است بخواهد کاری انجام دهد، اقدام بر خطر قطعی کاملاً عقلایی بوده و همگان به آن اقدام می کنند و نهضت های فراوانِ انسان های بزرگ در طول تاریخ شاهد گویایی بر این حقیقت است و حادثه ی کربلا مثال زنده و بارز آن است، زیرا گذشته از خود امام حسین علیه السَّلَامُ و یاران عاقل و عاشق او، با این که می دانستند خطر قطعی است و امام حسین علیه السَّلَامُ تا چند لحظه ی دیگر زنده نخواهد بود، در عین حال، برای چند لحظه زندگی امام علیه السَّلَامُ، با سپر قرار دادن جان خود نمی گذاشتند که تیر دشمن به بدن آن حضرت اصابت کند. این کار عاقل ترین عقلای عالم است. از این معلوم می شود که کار امام حسین علیه السَّلَامُ نه تنها با آیه ی یاد شده منافاتی ندارد، بلکه با سیره ی عقلایی عالم نیز کاملاً هماهنگ است.

ثالثاً، امام حسين علیه السَّلَامُ مظهر حکمت خداوند است و همه ی کار های او بر اساس حکمت و مصلحت الهی بوده است، پس امام حسین علیه السَّلَامُ، با این که به جزئیات حوادث داشته، آمدنش با آن کیفیت در کربلا در راستای حکمت

ص: 187


1- علامه طباطبایی، معنویت تشیع، ص 216

الهی و حکم شرعی و عمل به تکلیف بوده است. (1)

رابعاً، همان طور که رفتن امام حسین علیه السَّلَامُ به کربلا بر اساس خواست الهی بود، بردن اهل بیت آن حضرت علیهم السَّلَامُ نیز بر اساس خواست الهی صورت گرفته است، لذا هنگامی که از مدینه حرکت می کرد، کسانی که از اسرار کار سالار شهیدان آگاهی نداشتند، از روی مصلحت اندیشی به حضرت پیشنهاد می کردند که زن و بچه ها را به همراه نبرد.

حضرت می فرمود: من در عالم معنا از جدّم شنیدم که فرمود: ﴿انَّ اللَّهِ شَاءَ انَّ يَرَاكَ قَتِيلًا وَ انَّ اللَّهِ شَاءَ انَّ يَرَاهُنَّ سَبَايَا﴾؛ شهادت من و اسارت اهل بیت من هر دو بر اساس خواست و مشیّت الهی صورت می گیرد. البته باید توجه داشت که هرگز مراد حضرت آن نیست که قضای حتمی الهی بر شهادت من و اسارت اهل بیت من تعلّق گرفته، پس نمی توان از قضای حتمی سر پیچی کرد، بلکه بر خلاف سر و صدا هایی که امروزه درباره ی کلام حضرت پیدا شده که آیا مراد اراده ی تشریعی است یا تکوینی و مانند آن، مراد حضرت بسیار روشن است و مخاطبان کلام حضرت در آن زمان به آسانی مقصود و مفهوم کلام او را می فهمیدند و معمایی نبوده است. حضرت به آن ها فرمود: من از جدّم شنیدم که رضای خداوند در شهادت تو و اسارت اهل بیت توست. مقصودش آن بود که چون رضای الهی بر اساس مصلحت اوست و مصلحت در جهت کمال انسان هاست، پس باید به رضای الهی عمل کرد. گذشته از این، عمل کرد اهل

ص: 188


1- همان، ص 224

بيت علیه السَّلَامُ بعد از عصر عاشورا به گونه ای بود که بسیاری از اسرار نهفته درباره ی آمدن شان به کربلا را آشکار کرده است. (1)

آیا پذیرش ولایت عهدی مأمون ستم گر از سوی امام رضا علیه السَّلَامُ با عصمت او سازگار است؟

بی تردید، این بحث نیازمند تحلیل تاریخ این قضیه است که باید ماجرا را به طور تفصیل ریشه یابی کرد، اما در این جا تنها به چند نکته به طور خلاصه اشاره می شود:

الف) یکی از مسلّمات تاریخی این است که حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ بدون هماهنگی قبلی و بر خلاف میل باطنی با دستور مأمون از مدینه احضار شد. نقشه ی مأمون به اندازه ای دقیق بود که حتی مسیر حرکت امام علیه السَّلَامُ را از مناطق شیعه نشین قرار ندادند، بلکه از راه ها و شهر هایی او را به سوی مرو آوردند که بیش تر مردم شان نظر مساعدی با اهل بیت علیهم السَّلَامُ نداشتند، حتی مأمورانی که تحت نظر آن ها امام علیه السَّلَامُ از مدینه آورده شد، کسانی بودند که با اهل بیت علیهم السَّلَامُ دشمن بودند و عداوت عمیقی با آن ها داشتند. بنا بر این، جریان ولایت عهدی از اول با امام رضا علیه السَّلَامُ در میان گذاشته نشده بود.

ب) نکته ی دوم آن که نه تنها در اول و در مدینه، امام علیه السَّلَامُ در جریان ولایت

ص: 189


1- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 17، ص 395؛ عبدالله جوادی آملی، حماسه و عرفان،ص 314؛ جعفر سبحانی، پرسش ها و پاسخ ها، ص 166

عهدی قرار نگرفت، بلکه با تهدید، امام علیه السَّلَامُ را مجبور به سفر به مرو کردند. هنگامی که در مرو جریان ولایت عهدی را مطرح کردند، حضرت به شدّت با آن مخالفت کرد. مأموران دستگاه خلافت عباسی حضرت رضا علیه السَّلَامُ را تهدید کرده و گفتند: پذیرش این کار اختیاری نیست و ما مأمور هستیم که اگر از پذیرش آن سر باز زنید، شما را به قتل برسانیم.

حضرت باز تسلیم خواست آنان نشد، مأموران نزد خلیفه رفتند و او را در جریان امتناع امام علیه السَّلَامُ از پذیرش ولایت عهدی قرار دادند. مأمون خود با امام صحبت کرد و ضمن گفت و گو با استدلال همراه با تهدید گفت: جدّت علی بن ابی طالب در شورا شرکت کرد (شورای شش نفری) و عمر که خلیفه ی وقت بود، تهدید کرده و گفته بود که در مدت سه روز باید شورا تصمیم بگیرند و اگر تصمیم نگیرند و یا برخی از اهل شورا با نظر اکثریت مخالفت کنند، ابو طلحه انصاری مأمور است آن ها را به قتل برساند. مأمون با این نحو سخن گفتن خواست به امام رضا علیه السَّلَامُ تفهیم کند که شما در شرایط جدّتان على علیه السَّلَامُ قرار دارید، پس باید تسلیم خواست ما شوید. از این جریان نیز معلوم می شود که پذیرش ولایت عهدی به امام رضا علیه السَّلَامُ و در واقع، تحمیل شد و امام هرگز به آن راضی نبود.

ج) نکته ی دیگر در این زمینه آن است که گذشته از مسایل یاد شده و اسراری دیگر که در این جریان نهفته است، همین اعتراض و سؤال از خود حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ نیز شده است. حضرت ضمن مباحثی در پاسخ فرمود: برابر بیان قرآن کریم حضرت یوسف با این که پیامبر خدا بود، به عزیز مصر که

ص: 190

پادشاهی کافر و مشرک بود، فرمود: ﴿ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ علیم ﴾. پیام آیه این است: حال که قرار شد به من مسئولیتی بدهید، من چون امانت داری آگاه هستم، عهده دار گنجینه ها و خزانه ی دولت و امور بیت المال عمومی می شوم. حضرت رضا علیه السَّلَامُ این گونه استدلال می کند که گاهی بر اساس مصلحت هایی لازم می شود که یک پیامبر الهی عهده دار پست و مسئولیت دربار پادشاه کافر بشود، من که وصی پیامبر خدا هستم نیز از اجبار و یا اسرار دیگری می توانم به شرطی که از حضورم در دستگاه خلافت سوء استفاده نشود، برخی مسئولیت ها را بپذیرم.

د) و بالاخره نکته ی دیگر آن که بر اساس فقه شیعه، پذیرش مسئولیت در دستگاه ظلم، گر چه ذاتاً حرام است، در برخی شرایط ضروری، مستحب و گاهی هم واجب می شود و حضرت امام رضا علیه السَّلَامُ اگر تحت شرایط خاصی حاضر به پذیرش ولایت عهدی مأمون شد، چون خود حاکم شرع و آگاه به دستور قرآن بود، به یقین، پذیرش آن را برای خود تکلیف می دانست تا از این راه بتواند اصل و اساس اسلام و ولایت را حفظ کند. (1)

ص: 191


1- مرتضی مطهری، سیری در سیره ی ائمه اطهار، ص 211-236

ص: 192

1. قرآن مجید.

2. نهج البلاغه.

3. نهج الفصاحه.

4. مفاتیح الجنان.

5. ابن ابی الحديد معتزلی، عبد الحمید؛ شرح نهج البلاغه کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق.

6. احمد بن علی بن طبرسی؛ الاحتجاج، چاپ اول، انتشارات مرتضی، 1403 ق.

7. امام صادق علیه السَّلَامُ (منسوب)، مصباح الشريعه، انتشارات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت 1413 ق.

8. بابویه قمی، محمد بن على (شیخ صدوق)؛ عيون اخبار الرضا، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1404 ق.

9. جعفری، محمد تقی؛ تفسیر، نقد و تحليل مثنوی، نشر سهامی شرکت انتشار، تهران 1349 ش.

10. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، چاپ اول، نشر اسراء، قم،

ص: 193

1380 ش.

11. -؛ حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، چاپ سوم، دفتر انتشارات اسلامی، 1373 ش.

12. -؛ حماسه و عرفان چاپ دوم، نشر اسراء، قم، 1378 ش.

13. -؛ حیات عارفانه ی امام علی علیه السَّلَامُ، چاپ اول، نشر اسراء، قم، 1380 ش.

14. -؛ خمس رسائل، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1363 ش.

15. حسن زاده آملی، حسن؛ دروس شرح قیصری بر فصوص الحكم، بوستان کتاب، قم، 1387 ش.

16. -؛ رحیق مختوم، چاپ اول، نشر اسراء، قم، 1375 ش.

17. -؛ زن در آیینه ی جلال و جمال، چاپ اول، نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1369 ش.

18. -؛ سیره ی پیامبران در قرآن، (تفسیر موضوعی 7)، چاپ دوم، مرکز نشر اسراء ،قم، 1379 ش.

19. -؛ سیره ی رسول اکرم در قرآن، (تفسیر موضوعی 8 و 9)، چاپ اول، نشر اسراء، قم، 1371 ش.

20. -؛ قرآن در قرآن، (تفسیر موضوعی 1)، چاپ دوم، نشر اسراء، قم، 1378 ش.

21. -؛ مبادی اخلاق در قرآن، (تفسیر موضوعی 10)،

ص: 194

چاپ سوم، نشر اسراء، قم، 1379 ش.

22. -؛ مبدأ و معاد، چاپ سوم، انتشارات الزهرا، تهران، 1366.

23. -؛ وحی و رهبری چاپ سوم، انتشارات الزهرا، تهران، 1409 ق.

24. وحی و نبوت در قرآن (تفسیر موضوعی 3)، چاپ اول، نشر اسراء، قم، 1381.

25. سبحانی، جعفر؛ اضواء على عقايد الشيعة الاماميه و تاريخهم، چاپ اول، نشر مشعر، تهران 1421 ق.

26. -؛ الالهيات على الهدى الكتاب و السنة و العقل، چاپ چهارم، المركز العالمى للدراسات الاسلاميه، قم، 1413 ق.

27. پرسش ها و پاسخ ها چاپ اول، نشر مؤسسه سيد الشهداء، تهران، 1369 ش.

28. -؛ رسائل و مقالات، چاپ اول، نشر مؤسسه امام صادق علیه السَّلَامُ، قم، 1376 ش.

29. -؛ عصمة الانبياء في القرآن الكريم، چاپ دوم، نشر مؤسسه امام صادق علیه السَّلَامُ، قم، 1402 ق.

30. -؛ فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، قم، 1363 ش.

31. -؛ منشور جاوید، کتاب خانه عمومی امیر المؤمنین، اصفهان، بی تا.

32. -؛ منشور عقاید امامیه، مؤسسه امام صادق علیه السَّلَامُ، قم،

ص: 195

چاپ اول، 1376 ش.

33. شرح نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1357 ش.

34. طباطبایی، سید محمد حسین؛ آموزش عقاید و دستورات اسلامی؛ نشر بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، تهران، بی تا.

35. -؛ الميزان، نشر مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1403 ق.

36. -؛ شیعه در اسلام، نشر شرکت انتشار، تهران، 1348 ش.

37. -؛ نهاية الحكمه، نشر مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1362 ش.

38. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه؛ نور الثقلین، چاپ چهارم، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 ق.

39. فیروز آبادی، سید مرتضى؛ فضايل الخمسة، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، تهران 1408 ق.

40. قمی، شیخ عباس؛ منتهی الامال، چاپ اول، انتشارات دلیل ما، قم، 1379 ش.

41. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، چاپ دوم، نشر الوفاء، بيروت، 1403ق.

42. مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، چاپ اول، نشر سازمان تبلیغات اسلامی ،تهران، 1367 ش.

43. -؛ اصول عقاید، (راهنما شناسی)، چاپ اول، نشر

ص: 196

سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1367 ش.

44. -؛ معارف قرآن (4 و 5)، راه و راهنما شناسی، چاپ اول، انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1376 ش.

45. مطهری، مرتضی؛ آزادی معنوی، (چاپ جدید گفتار های معنوی با اضافات)، چاپ نوزدهم، انتشارات صدرا، قم، 1378ش.

46. -؛ آشنایی با علوم اسلامی، بخش فلسفه و منطق، انتشارات صدرا، قم، 1371 ش.

47. -؛ آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام و عرفان، انتشارات صدرا، قم، 1371 ش.

48. -؛ آشنایی با قرآن، چاپ اول، نشر صدرا، قم، 1380 ش.

49. -؛ رساله ی شهید (ضمیمه ی قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه ی تاریخ)، چاپ پنجم، نشر صدرا، قم، 1368 ش.

50. -؛ سیری در سیره ائمه ی اطهار، چاپ چهارم، نشر صدرا ،قم، 1368 ش.

51. -؛ مجموعه آثار، نشر صدرا، قم، 1377 ش.

52. -؛ مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، (وحی و نبوت)، نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1362 ش.

ص: 197

لیست آثار چاپ شده

مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه های علمیه

ردیف

نام کتاب

مؤلف

1.آخرین سفر رحیم لطیفی

2.آسیب شناسی مطبوعات دفتر اول جمعی از محققین مطبوعات

3.آسیب شناسی مطبوعات دفتر دوم جمعی از محققین مطبوعات

4. آسیب شناسی مطبوعات دفتر سوم جمعی از محققین مطبوعات

5. آشنایی با تفسیر علمی قرآن مرکز مطالعات

6.از عدالت خانه تا مشروطه ی غربی مرکز مطالعات

7.اسلام و اقلیت های مذهبی محمد باقر طاهری

8.اسلام و توسعه محمد جمال خلیلیان

9. اسلام و دموکراسی نصر الله سخاوتی

10.امام مهدی (عَجَّلَ اللَّهُ تعالی فَرْجَهُ شریف) رسول رضوی

11.ایمان و چالش های معاصر محمد تقی فعالی

12.باطن و تأویل قرآن کریم مصطفی کریمی

13.پرسمان عصمت حسن یوسفیان

14.پرسمان مدرنیسم و پست مدرنیسم منصور نصیری

15.پلورا لیسم دینی مرکز مطالعات حوزه

16.تبیین و تحلیل سکولاریسم سید محمد علی داعی نژاد

17.تحقیقی در نهضت عاشورا جمعی از محققین گروه تاریخ

18.تساهل و تسامح محمد تقی اسلامی

ص: 198

19.جامعه ی علوی در نهج البلاغه عبد الحسین خسرو پناه

20.جریان شناسی معارضان قیام کربلا محمد رضا هدایت پناه

21.جستاری در وحی سید محمد حسن جواهری

22.جشن تکلیف محمود جویباری

23.جوانان و پرسش های عرفانی محمد رضا متقیان

24.جوانان و تهاجم فرهنگی محمد کاویانی

25.جوانان و روابط ابو القاسم مقیمی حاجی

26. جهان شناسی در قرآن حسن رضا رضایی

27.حجاب شناسی حسین مهدی زاده

28.دروس اخلاق اسلامی سید محمد علی جزایری

29.دین و آزادی آیت الله مصباح یزدی

30.دین و اقتصاد غلام رضا مصباحی

31.سر گذشت ها و عبرت ها در آینه ی وحی سید مرتضی قافله باشی

32.شرح چهل حدیث از حضرت مهدی علی اصغر رضوانی

33.صباح 1-19 مرکز مطالعات

34.قانون اساسی و ضمانت های اجرایی آن گفتگو با عباس کعبی

35.قرآن و فرهنگ زمانه حسن رضا رضایی

36.قلمرو دین عبد الحسین خسرو پناه

37.کلام جدید عبد الحسین خسرو پناه

38.مجمع تشخیص مصلحت نظام سید حسین هاشمی

39.مرگ واقعیت نا شناخته محسن میرزا پور

ص: 199

40.مسیحیت سید محمد ادیب آل علی

41 منطق فهم قرآن محمود رجبی

42.نا نمایی، شکاکیت و نسبیت گرایی حسین عشاقی اصفهانی

43.نبوت و رسالت فاضل عرفان

44.نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض، علیه زنان فریبا علاس وند

45.ولایت فقیه مصطفی جعفر پیشه فرد

46.وهابیت (کلام) اکبر اسد علی زاده

ص: 200

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109