کتاب رسالة امامت جماعت غیر اهل علم

مشخصات کتاب

رساله امامت جماعت غير اهل علم

مؤلف

علامه محقق، فقیه مدقق آية الله

سید مصطفی شریعت موسوی اصفهانی

انتشارات دار التفسير

قم - خیابان معلم

ص: 1

اشاره

رساله امامت جماعت غير اهل علم

ص: 2

رساله امامت جماعت غير اهل علم

مؤلف

علامه محقق، فقیه مدقق آية الله

سید مصطفی شریعت موسوی اصفهانی

انتشارات دار التفسير

قم - خیابان معلم

تلفن: 741621

ص: 3

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اسم كتاب :رساله امامت جماعت غير اهل علم

مؤلف :آية الله سید مصطفی شریعت موسوی اصفهانی

ناشر:انتشارات دار التفسير (اسماعيليان)

تاریخ نشر :1377 ه- . ش - 1419 ه- . ق

چاپ و صحافی :اسماعيليان

نوبت چاپ :اوّل

تیراژ :2000

قطع و تعداد صفحات :وزیرى - 248 صفحه

شابک :8 -13-6398-964

ISBN: 964-6398-13-8

ایران - قم - خيابان معلم ، تلفن 741621

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم نرگس ذکری

ص: 4

فهرست نماز و جماعت

مسجد خانه ،توحید ،اسلام تجليات انوار ..الهى است...یک

نماز بهترین کار ها

آن همه خواص نماز و بی توجهی ما چرا...سه

علت این بی توجهی از دو راه حساب کنیم...چهار

اولين واجب اسلامی نماز بود...پنج

نماز سازنده ترین برنامه اسلامی...شش

عبودیت و بندگی خدا بهترین نردبان ترقی...شش

پس از ایمان بخدا نماز به قلّهٔ عظمت می رساند...هفت

عظمت على علیه السلام در سایۀ نماز...هفت

نماز علی علیه السلام و از خود بی خود شدنش...هشت

عبادت سرلوحه دستورات همۀ انبياء علیهم السلام...هشت

حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جامع همۀ هدایت های همۀ انبیاء بود...نه

سخنانی از حضرت ابراهیم علیه السلام در مسیر دین از عراق به فلسطین...نه

پیوست لوط علیه السلام به ابراهیم علیه السلام و سفارت تبلیغی او...ده

هلاکت قوم لوط علیه السلام در اثر اصرار به کار های زشت و حرام...یازده

بشارت از جانب خدا به دو فرزند اسحق و اسماعیل و سپس يعقوب...یازده.

ص: 5

بردن اسماعیل و مادرش به مكّه...دوازده

خدایا برای برپا کردن نماز اولادم به چنین جا آوردم...دوازده

نماز برای هر کس رونق بیش از حد به کار و کسب در آمد محصولاتش می دهد...سیزده

برپا داشتن نماز یک وظیفه همگانی برای مؤمنین است...شانزده

اقامه نماز سرلوحه رسالت حضرت موسی علیه السلام قرار داشته است...هفده

غفلت و اعراض از نماز موجب تنگی در زندگی دنیا و کوری در آخرت است...هجده

نماز بخوان تا مورد لطف خدا شوى...نوزده

نماز موجب رستگاری کلی در همه حالات است...نوزده

نماز وسیله اوج گیری به ما فوق طبیعت است...بیست

مجرمین در دوزخ می گویند نماز خوان نبودیم...بیست و یک

سختی جان دادن هنگام مرگ برای بی نماز...بیست و دو

ضایع کردن نماز به پیروی از شهوات می کشد تا او را ساقط کند...بیست و دو

سر آغاز رستگاری برای مؤمنین از نماز است...بیست و سه

زمینه هدایت همه جانبه اسلامی در دل ها آماده می شود بوسیله نماز...بیست و سه

تنها نماز آمادگی پذیرش تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می دهد بیست و چهار تأثیر نماز در تنفیذ احکام قرآن...بیست و شش

ص: 6

فهرست کتاب امامت جماعت غير اهل علم...1

توطئه های استعمار بر ضد اسلام...2

دوره رضا خان پهلوی و فرزندش...10

اتحاد شكل و تغيیر لباس ایرانی به شکل فرنگی و هدف های این کار...11

رضا شاه و کوبیدن اسلام و علماء دین...13

از امور مخرب اسلام با تأکید تشویق می کرد که از آن جمله...14

1- می فروشی و می گساری...14

2- آزادی فحشاء و فاحشه خانه ها...14

دسته های نوازنده و رقاص بنام های مطرب و ارکس و... ...15

4- قمار و قمار خانه و برد و باخت بنام های مختلف از جمله بلیط بخت آزمائی...16

5- سينما ها و تأتر با فیلم ها و صحنه های ضد اسلام و ضد اخلاق انسانی...16

6- بر پا کردن اماکن فحشا در جنس مخالف و موافق در ابعاد خلاف عفت...17

7- کمک سیاسی و مالی و غیره به بعض احزاب سیاسی مذهب نما مانند بھائی گری و بابی گری و غیره...17

گرفتاری مرحوم آیة الله بروجردى عليه الرحمه بوسیله رضا شاه در اثر صدّیّت با مرام بهائیت...18

شکل های مختلف فعالیت بهائی ها بر ضد اسلام...19

8- فرهنگ وارداتی استعماری و ضد اسلامی از سطح دبستان تا دانشگاه...20

اشاره فشرده در توضیح این فرهنگ و تأثیر آن در ابعاد وسیع جامعه...20

9 - تضعيف و تحقير و سخريه و استهزاء به افراد پای بند به اسلام...22

ص: 7

چرا تا این اندازه به شعائر اسلامی خصمانه بر خورد می کرد...23

قسمت دوم

تخریب امور سازنده در اسلام، در این زمینه فهرس وار به چند رقم اشاره می شود

1- جلو گیری از قضاوت های شرعی...25

2- حذف کردن قوانین قضائی و جزائی اسلامی در امور جرائم و جنایات و بزهکاری از قوانین کشور...26

3- مبارزه شدید با عفت زنان از راه های گوناگون مانند قانونی کردن کشف حجاب و ترویج آن و مخلوط کردن دختران و پسران در اماکن آموزشی و تفریحی و غیره...27

ترویج کشف حجاب به شکل های مختلف...28

موضع زن در اسلام...29

ذکر بعضی از راز های حجاب در اسلام...30

بر داشت های غلط بازیگران استعمار از حجاب اسلامی و توضیح آن...31

شعراء خود فروخته مانند ایرج و عشقی و پروین اعتصامی و نقش آن ها در راه اهداف رضا شاه...32

گوشه از پاسخ از بافت های شاعرانه این گونه شعراء کثیف...33

هدف اصلی استعمار از ساختن محیط بی عفتی در هر کشور...34

4- مبارزه با اصل رفتن به حج و سپس با جهات سازندگی اسلامی آن...34

ذکر شمّه از راز های فرهنگی و سازندگی معنونی و اجتماعی و سیاسی اسلامی حج...35

ص: 8

ايجاد وحدت اسلامی و سیاسی در کنگره حج...36

سازندگی حج مسلمانان را به شکل فرشته صفت تا الگو برای دیگران شوند...37

در باز گشت از حج...37

کوشش استعمار در واژ گون کردن سازندگی حج، این فریضه بزرگ الهی...38

این همه مشکل سازی برای سفر حج و تحقیر حجّاج بیت اللّه در دوائر دولتی...39

گماشتن دولت روحانی و عالم دینی دست نشانده برای کاروان حج...40

جدا شدن ایرانیان از نماز جماعت در مکه و مدینه...41

ایجاد انگیزه دشمنی و کینه مذهبی...41

اشکال اقتداء به جماعت اهل تسنن در مکه و مدینه و پاسخ آن...42

5- پهلوی و مبارزه اش با شعائر دینی و مذهبی و عزا داری امام حسین (علیه السلام)...44

6- فشار و تضییق بر علمای دینی و محصلین علوم اسلامی و خلع لباس روحانیت...45

لباس روحانیت با جواز دولتی...46

تعطیلی بیش تر مساجد و مجالس دينى و بقيه بصورت نیمه تعطیل...47

پیاده کردن نقشه استعمار در امامت جماعت غير اهل...48

سیاست ضد اسلامی رضا شاه و امامت جماعت غیر علماء دين...50

سقوط و تبعید رضا شاه بدست متفقین و انتصاب پسرش محمد رضا شاه و پاشیده شدن آن سیاست های ضد اسلامی...51

انقلاب اسلامی و تازه شدن امامت جماعت غیر علماء دینی بدست منافقین...52

استفتاء از حضرت آیة الله خمینی دام ظله العالی درباره امامت جماعت غیر علماء دینی و جواب معظّم له...53

ص: 9

قرآن و امامت جماعت زیر پوشش رهبر مذهبی و علوم اسلامی در چند موضع

موضع اول - ﴿وَ لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ...﴾ سوره بقره آیه 40 تا 42...55

موضع دوم - ﴿وَ إِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ...﴾ سوره نساء آیه 102...58

موضع سوم - ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...﴾ سوره نور آیه 36 تا 39 و توضیحاتی درباره آیه نور و ما بعدش...63

موضع چهارم -﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾ سوره یونس آیه 37...67

سوء استفاده دشمنان اسلام از مسجد و نماز جماعت و قضیه مسجد ضرار ...71

انهدام و آتش زدن مسجد ضرار به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله...74

اهمیت و شایستگی امام جماعت...76

و اما در مذهب شیعه...77

امام جماعت از نظر اعمال وصفات و عقائد...77

امام جماعت قافله سالار است باید از همه جمعیت افضل و بهتر باشد...79

کسی که بر اذان گفتن و امامت جماعت اجرت می گرد نمی شود به او اقتداء کرد و شهادتش پذیرفته نمی شود...79

به مخالف نمی توان اقتداء کرد و همچنین به کسی که به دین و امانت او وثوق نیست و کسی که شیعه را کافر و یا شیعه او را محکوم به کفر می دانند...80

افضل افراد باید امامت کند و خلاف آن برای امت خطر ناک است...82

سفیه امام جماعت نمی شود ولی کور اگر از دیگران افضل باشد می تواند...84

روایات دیگری به همین معنی...85

ص: 10

امام جماعت از نظر عقائد اسلامی باید دارای عقائد صحیح اسلامی و قرآنی باشد...86

ناصبی نباشد واقفی نباشد شیعه را کافر نداند و شیعه او را کافر ندانند خدا را جسم نداند جبری نباشد مجهول الحال نباشد غلو نکند متظاهر به فسق نباشد به دین داری او وثوق و اعتماد باشد...77

امامت جماعت از نظر تمدن اسلامی...90

روایات نهی از امامت اعرابی (بیابانی)...90

توضیح کلمه (اعرابی)...91

ادامه روایات...92

سخنان مفتاح الكرامة در تفسیر کلمه اعرابی...94

سخنان علامه مجلسی در بحار در تفسیر کلمه (اعرابی)...95

باز گشت سخنان علامه مجلسی به دو تفسیر و مناقشه در تفسیر اول و تأیید تفسير دوم از قرآن و روایات...96

اعرابی از نظر روایات...97

سخنان مرحوم استاد آية الله آقای سید محسن حکیم در مستمسک...99

نکاتی در این مسئله از سخنان مرحوم استاد آیة الله حکیم استفاده می شود...101

امامت جماعت از نظر قرآن شناسی...102

منظور از قاری و اقرء و اکثر هم قرآناً علوم قرآن است نه زیبا خواندن و یا حفظ قرآن...106

توضیحی در تقدم امام راتب مسجد...110

آیا ( اقرء ) مقدم است یا (افقه) و سخنان مرحوم علامه مجلسی رحمة الله علیه...111

ص: 11

چند تفسیر برای کلمه (قرء) در روایات و شروع در تحقیق در این باره...113

منظور از افزونی امام جماعت در قرآن فرا گرفتن قرآن با شناخت علومش می باشد نه بدون آن...115

برای روشن شدن بیش تر از چند روایت استفاده می شود...116

امام جماعت از بهتری افراد از نظر فقاهت

سپاه علم و تبلیغات اسلامی و تفسیر و توضیح در اطراف آیه شریفه (نَفْر)....118

متفقهین پس از باز گشت از مراکز علمی در مساجد محل خود رحل اقامت تبلیغاتی اسلامی را می افکنند...120

روایت دیگر در اشتراط امامت جماعت به آن که باید فقیه و افقه باشد...122

3 سؤال و پاسخ آن

1- آيا بحسب ادلهٔ گذشته امام جماعت باید مجتهد باشد

2- آيا لباس روحانیت چه نقشی در شرائط امامت جماعت دارد

3 اگر برای امامت جماعت فقیه نباشد جماعت نباید بپا شود...126

تحقیق در کلمه ( فقه و فقیه )...127

دستور قرآن به بسیج عمومی از هر فرقه طائفه را برای فراگرفتن فقه و فقیه شدن...128

تحقیق در تفسیر آیه و بعضی از کلمات آن...129

آن فقهاء برای این مساجد و این مساجد برای آن فقهاء تعبیه شده است...131

روشن شدن پاسخ سئوال اول و روایاتی در معرّفى فقهاء راستين...132

صفات فقهاء راستین که در قرآن و روایات به آن ها موقعیت اسلامی داده است...134

در هر قرنی فقها راستین از اسلام لکه زدائی می کنند...135

ص: 12

نشانه هائی از فقهای راستین و نشانه هائی از فقیه نما ها...136

وظيفه فقهاء در برابر بدعت ها و قانون سازی های غیر اسلامی...137

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده از بوجود آمدن فقهاء شجاعی در هر قرن که حضور فعال دارند در مقابل نیرنگ های دشمنان بر ضد اسلام و مسلمین...138

فشرده روایات در معرفی فقیه از دید گاه قرآن و پیامبر و ائمه طاهرین صلوات الله عليهم...139

نظری به مسئله از طریق اهل تسنن و هماهنگی آن با روایات گذشته از طریق شیعه...141

فتاوای ائمه اهل تسنّن در این مسئله...147

سير مسئله در فقه شیعه...149

شیخ صدوق متوفّى سنه 436 در کتاب هدایة...150

در كتاب جمل العلم و العمل...151

سيد مرتضی در کتاب انتصار...151

شیخ طوسی متوفی سنه 460 در کتاب نهایة...152

سيد ابي لمكارم بن زهره متوفى سنه 585 در کتاب غنية...153

شيخ سلار بن عبد العزيز الدیلمی شاگرد سید مرتضی و شیخ طوسی در كتاب مراسم...154

شیخ عماد الدين ابو جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی در کتاب وسیله...154

شیخ طوسی در کتاب مبسوط...156

فقه الرضا عليه السلام...157

مرحوم ابن ادریس حلی و فتوی بر خلاف گذشتگان در کتاب سرائر...158

ص: 13

محقق عليه الرحمه در کتاب معتبر و تغییر شکل مسئله از آن چه در روایات و فتاوای گذشتگان بود...159

شروع پیاده کردن مزایای تقدم امام جماعت در مسئله تشاح بين الائمه از زمان مرحوم محقق حلی...162

علامه حلّی از شاگردان محقق در کتاب تذکرة...163

منافات داشتن کلام مرحوم علامه در کتاب تذکره با آن چه در کتاب مختلف فرموده است...164

چند نکته قابل توجه در سخنان مرحوم علامه حلّى عليه الرحمة...165

شهید اول قدّس سرّه در کتاب ذکری...166

شهيد ثاني قدّس سرّه متوفی سنه 966 در کتاب روض الجنان...167

صاحب مدارک متوفی سنه 1009 در کتاب مدارک...168

مرحوم مقدس اردبیلی در شرح ارشاد علامه و مرحوم فیض کاشانی در كتاب مفاتيح...169

مرحوم مجلسی دوم در كتاب بحار...170

مجلس اول رحمه الله متوفى سنه 1070 در شرح فقیه فارسی و عربی بنام روضة المتقين...171

محدّث محقق شيخ يوسف بحرانی متوفی سنه 1186 در کتاب حدایق...171

توجهات تحسین بر انگیز محدث بحرانی به اشتباهات متأخرین در این مسئله و بیان نکات جالب در سخنان ایشان...174

مرحوم وحید بهبهانی در حاشیه کتاب مدارک...176

مرحوم نراقی در کتاب مستند...176

ص: 14

مرحوم شیخ جعفر كبير در كتاب كشف الغطاء...177

تحقیق در سخنان كشف الغطاء...178

مرحوم محقق قمی صاحب قوانین در کتاب غنائم...180

اعتراف به این که مسئله تشاحّ بين الائمه را از روایت ابي عبيدة استفاده کرده اند...182

تجدید نظر برای اثبات عدم صحت استفاده تشاح بین الائمه از این روایت و عدم صحت نظریات اکثر متأخرین از محقق به بعد الی زماننا...185

در حاشیه کلمات فقهاء رضى الله عنهم...185

1- از مجموع نقلیات کلمات فقهاء معلوم می شود عمل به این روایات متفق عليه بين همه فقهاء از قدماء و متأخرین چه شیعه و چه اهل تسنن می باشد و اختلافات در شرطیت این امور است و یا فضیلت پس خدشه سندی جا ندارد...186

2- اصل مسئله تقدم صاحب این مزایای اجماعی است...186

3- از بیانات قبلی معلوم شد اصل این حکم مطابق قرآن است که اگر معارضی پیدا شود مخالف کتاب الله و مردود است...186

4- برای نظریه متأخرین دلیل کافی دیده نمی شود...187

5- روايات قبلی دو چیز را در امام جماعت معتبر کرده است. یکی اصل این صفات را و دیگر بر تری او از دیگران در این صفات عالم و اعلم فقيه و افقه قارئ و اقراء و... ...187

6- شرح و توضیح بیش تر درباره روایات اشتراط شناخت علوم قرآن برای امام جماعت که درس علوم قرآن بیش از دیگران خوانده باشد...188

ص: 15

7- توضیح این کلمه ( اقرء ) در روایات که صیغه افعل التفضيل است و تفضیل در همان ماده اشتقاقی است یعنی (اکثر قرائةً) نه (احسن قرائة ) پس آن چه جمعی از متأخرین فقهاء گفته اند به معنى ( احسن قرائةً ) صحيح نیست...190

8- در علم اصول ثابت شده است عدم حجيّت قول لغويین پس در فهم این کلمات که موضوع حکم شرعی است فقیه باید تحقیق کند. نه بقول لغوی اعتماد نماید...191

9 - عدم جواز تمسک به بعضی از روایات مانند روایت جهنی و امثالها که حکایت فعل در آن هست برای اثبات عدم اعتبار علم و فقاهت در امام جماعت...192

10 - راجع به اندازه دانستن قرآن و فقه و اسلام شناسی امام جماعت چه باید گفت...194

11 - چند حدیث در فضیلت نماز جماعت...196

12 - انگیزه تألیف این کتاب و خاتمه آن...200

ص: 16

نماز و جماعت

ص: 17

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ انَّ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ

مسجد خانه توحید، خانه اسلام، خانه تجلیات انوار الهی خانه پخش انوار هدایت های قرآن، و پیامبر ولایت عظمی ائمه معصومین صلوات الله عليهم است، خانه علم و عمل آموزش و پرورش اسلامی است که با نشر معارف اسلام قرآن و اقامه نماز که ستون دین و الگوئی از اسلام عملی است.

این خانه توحید اسلامی در مسیر خود فعال و کارساز می گردد .

این خانه را حفظ کنید.

1- با کوشش همه گانی به اجتماع در اوقات نماز و نشر فرهنگ اسلام- از خالی ماندن و ویرانی این خانه ها را حفظ کنید.

2 - از تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام این خانه ها را حفظ کنید.

3- از تصرف نا اهلان این خانه ها را حفظ کنید.

4 - از افسردگی و پژمردگی و کوتاهی از وظایف مربوطه این خانه ها را حفظ کنید.

5 - در تعمیر و آبادی و دل پذیری عمومی کوشا و از ویرانی و خرابی این خانه ها را حفظ کنید.

6 - از به تصرف در آوردن و تبدیل به اماکن دیگر غیر مسجد، بهر عنوان و بهر شکلی این خانه ها را حفظ کنید.

7 - مسجد سنگر است، در مقابل تهاجم دشمنان اسلام در مقابل دشمن درونی از شیطان و نفس اماره و تمایلات انحرافی درونی در مقابل دشمنان داخلی از منافقین و بد خواهان ظاهر مسمانان در مقابل دشمنان خارجی از کفار و مشرکین از کفره اهل کتاب از یهود و نصاری ... که مسلمانان از مسجد ها در همه جبهه ها آماده باش

ص: 18

می شوند این سنگر ها را حفظ کنید.

7- این مساجد مجمع عمومی مسلمین بر محور دین و عقیده و هم بستگی ایمانی و توحید و یکتا پرستی که یکتائی آفریدگار مهربان به یک پارچگی دل های همه مسلمان که پدیده همان آفریدگار یکتا هستند دعوت و جذب و کشش می دهد و نور الفت و مهر را بر پایه همان محور توحید در دل ها تابش می دهد این مجتمع فرخنده زیبا را حفظ کنید.

9 - این مساجد با آن همه محتوا، با آن تجمع و نماز و عبادت، با آن نماز های جماعت، با آن همه دست آورد هائی که احصاء و آمار گیری کامل آن در فکر و عقول ناقص ما نمی گنجد، ولی دشمنان،استعمار گران سالیان دراز است بوسیله کارشناسان متخصص و خاور شناسان و اسلام شناسان خود، روی آن محاسبه دقیق و ظریف سیاسی کرده اند از آن بسیار بسیار رشک می برند و با حیله های سیاسی خود در صدد بر هم زدن آن هستند و از ناحیه آن ها در خطر جدی است.

با جدیت بر تجمع در مساجد و نماز جماعت آن را حفظ کنید.

10 - از درون ،مساجد، شعاع رحمت و برکات ایزد منان بر مسلمانان می تابد، دنیا و آخرت اقتصاد و مال و منال و عزت شکوه و سر بلندی و عظمت، پیروزی بر دشمنان و امنیت و طول عمر و سلامتی و صحت، و هزاران برکات و نعمت -﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ﴾ – اين بيوت الهى و منبع فيوضات ربانی را حفظ کنید.

11 - با صلای آسمانی و ندای رحمانی که هر شب و روز در اوقات نماز بر مسلمانان می خروشد و همه را به مساجد فرا می خواند یک مرتبه می گوید شتاب کن به نماز مرتبه دیگر آگاهی می دهد که رستگاری در همه صحنه، حیاتی به برکت نماز

ص: 19

جماعت است، پس شتاب کن به رستکاری خودت (حَیَّ عَلَی الْفَلَاحِ) دفعه دیگر تو را از همه چیز دیگر بریده و جدا می کند و تمام سنجش خوب و بدی تو را در امور دنیا و آخرت بر هم می زند که در این هنگام بهترین کار نماز جماعت است (حَیَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ).

این دعوت و راهنمائی خدایی به نماز جماعت در مساجد را حفظ کنید.

12 - هنگامی که دانستی از لسان وحی قرآنی و احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت طاهرينش صلوات الله علیهم که حفظ کیان مسلمین در ابعاد وجودی و حیاتی، و ترقی و شکوفائی ،آن ها و سعادت همه جانبه در تمام ادوار زندگی روحانی و جسمی دنیوی و ،آخرتی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی و علمی و عملی و خدائی و مردمی و غیره از کانال نماز جماعت در مساجد تعبیه و تأمین می گردد.

پس مرتباً و دائماً در اوقات نماز جماعت حضور خود را در مساجد حفظ کنید.

نماز

نماز بهترین کار ها

یکی از برجسته ترین فرائض و واجبات اسلام نماز است

بلکه می توان گفت بزرگ ترین و ثمر بخش ترین و سازنده ترین برنامه های اسلام نماز است (حَىٍّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ - الصلوه خَيْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شَاءَ اسْتَقَلَّ وَ مَنْ شَاءَ اسْتَكْثَرَ)

آن همه خواص نماز و بی توجهی ما - چرا

ما اکثراً از نماز و حقیقت آن و خواص و ثمراتش غافل هستیم اگر چه شبانه

ص: 20

روز حد اقل پنج نماز که همان فرائض یومیه است می خوانیم.

علت این بی توجهی را ممکنت است از دو راه حساب کنیم.

اول آن که انسان خاطره اش همیشه بکار است و خاطرات گوناگون گاهی شیطانی به سوی هدف های بد و گناهان و گاهی از روی تمایلات و خواسته های طبیعی نفسانی خود و آرزو ها و بالاخره این فعالیت ها در خاطره انسان گاهی آن چنان شدید است که از خواب و استراحت انسان را باز می دارد، و محتاج به دارو های خواب آور می شود و این خاطرات در حال نماز ممکن است از هنگام شروع در نماز سراسر روحیه انسان را فرا گیرد و تا آخر نماز که سلام می گوید نا آگاه متوجه می شود نمازش تمام شد، در حالی که فکر و روح بکلی در نماز نبود، در این جهت باید نماز گزار تمام همت خود را صرف کند و با قدرت هر چه تمام تر فکر و روحیه خود را از هر چیز دیگر منفصل ساخته و متمرکز در خصوص آن چه از نماز پیش می آید بنماید تا با حقیقت نماز همراه شود.

دوم آن که نوعاً کار هائی که زیاد تکرار شد تا به حد ملکه و عادت رسید اگر انسان به خود نرسد آن کار جنبه قشری و ظاهری برایش پیدا کرده و از حقیقت آن غافل می شود.

الفاظ و كلمات و سخنان وسیله است برای درک و تفهیم و تفاهم معانی آن سخنان نه آن که خود آن سخنان مستقلاً مورد نظر باشد شما وقتی با طرف معامله خود که آمده حساب خود را با شما تصفیه کند مشغول سخن و بحث در حساب آن می شوید کاملاً توجه می کنید به معانی سخنان خود که اشتباهاً چیزی نگوئید که مشکلی در این معامله برای شما پیدا شود و یا یک نفر که می خواهد برای جمعی

ص: 21

سخنرانی کند مخصوصاً اگر علمی باشد و شنوندگان افراد دانشمند و زیرک باشند كاملاً معانی سخنان خود را حساب کرده و فکر خود را در آن متمرکز می کنید تا مبادا چیزی بگوید که نخواسته و حتی اسباب شرم ساری او بشود.

ولی در جهان هستی ایا شنونده دانا تر و با حساب تر و دقیق تر از آفریدگار جهان می باشد که در حال نماز ما با او سخن می گوئیم او کسی است که تمام هستی ما و تمام احتیاج ما و تمام نعمت هائی و بالاخره آن چه محتاج به او باشیم همه و همه از او و در تحت قدرت او است و در نماز ما با او سخن می گوئیم و چه گفتیم و چه شد تا آخر نماز ممکن است غافل باشیم که یکی از علل آن همین کثرت تکرار و عادی شدن نماز است لکن چنان چه کوشش بعمل آید که در تمام نماز ها با توجه کامل انجام گیرد این کیفیت نیز مانند الفاظ و سخنان و اعمال بشکل ملکه در می آید و تکرار آن با چنین سیر تکاملی همیشه همراه و موجب رشد و کمال و عروج الَىَّ اللَّهِ سُبْحَانَهُ می شود.

اولین واجب اسلامی نماز بود.

از آغاز رسالت اسلامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اسلام با نماز شروع شد و پس از شهادتین مسلمانانی با نماز رسمیت پیدا می کرد.

شخصی وارد مسجد الحرام شد دید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و در کنارش بچه ده ساله و پشت سرش زنی ایستاده و بشکل مخصوص کار هائی بطور دست جمعی انجام می دهند تعجب کرد و رفت از عباس عموی آن حضرت پرسید که ای ابو الفضل این چه وضعی است که من مشاهده می کنم جواب داد این محمد پسر برادر من است خود را پیغمبر می داند و آن بچه برادر زاده دیگرم علی بن ابی طالب و آن زن خدیجه

ص: 22

زوجه او است باو ایمان آورده اند و مشغول نمازند.

نماز یک مجموعه برنامه طراحی شده از جانب آفریدگار جهان و آفریننده انسان ها و آن چنان حساب شده است که پس از شهادتین و ایمان به آن می توانست هر انسانی را به اوج کمال خود رهنمون سازد و رشد و ترقی که در خور انسان است بدان هدایتش کند و بالا ترین مراتب او را برساند.

نماز سازنده ترین برنامه اسلامی

انسان که بزرگ ترین پدیده جهان ،آفرینش و در او استعداد همه کمالات تعبیه و تضمین شده و آمادگی همه ترقیات در ابعاد گوناگون و جوانب مختلف فضائل در او وجود دارد و تجلی گاه خدای متعال است که -وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا - و بتعبير بعضی از عرفاء فهرست (1) کمالات جهان هستی است. آن کمالات در سایه نماز می تواند بمرحله فعلیت رسیده و به برکت نماز یک انسان می توان-د بزرگ ترین شخصیت انسانی روی زمین بشود.

عبودیت و بندگی خدا بهترین نردبان ترقی

اگر در مقام صاحب رسالت دقت کنیم می بینیم عبودیت او نردبان به مقام رسالت او بوده (وَ اشْهَدْ إنَّ مُحَمَّدٍ عَبْدُهُ وَ رَسُولَهُ) که زیبا ترین شکل عبودیت در نماز طراحی شده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وضع نمازش سر مشق و اسوه همه نماز گزاران بود (إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ) بیش تر شب به نماز و

ص: 23


1- بر لوح وجود زد رقم فهرستی - در آخر کار نام کرد انسانش

تهجد بسر می برد ﴿وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾ - الشعراء 219 تحولاتش در سجده در شب مورد عنایت خداوند بود.

پس از ایمان به خدا نماز به قله عظمت می رساند.

و اگر به وضع ولایت کبری و صاحب ولایت الله العظمى امير المومنين على علیه السلام تدبر کنیم ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾ می یابیم که پس از ایمان خالص که بهیچ وجه مشوب به کفر و شرک نبوده و نشد (چون آمنوا را خداوند آگاه از دقائق همه اشیاء بطور مطلق درباره او فرموده همان خدائی که فرموده وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ)

مهم ترین و اولین چیزی که او را مستوجب این ولایت عظمی کرد همان اقامه نماز بود ﴿ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾.

عظمت على علیه السلام در سایه نماز

نماز او را به چنین قله با عظمتی رساند چون بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نماز کسی به مرتبه حضرت امیر المومنین علی علیه السلام نه از نظر کمی و نه از نظر کیفی نمی رسید تنها در شب یک قلم از نماز های او یک هزار رکعت بود که در پیمانه عقل و فکر ما نمی گنجد و حتی در جنگ صفین در لیلة الهرير از آن غافل نبود و آن غیر از نماز های فریضه و رواتب یومیه و نماز های مخصوصه دیگرش با آداب محصوصه بود که در کتب حدیث و ادعیه از او نقل شده است و امام زین العابدین عليه السلام در جواب آن کس که از حضرتش در خواست تحفیف عبادتش را کرد

ص: 24

(چون از کثرت عبادت رنجور شده بود و بعضی اهل بیتش برای او خطر ناک می دیدند و ترسیدند این یادگار نبوت نیز که پس از واقعه کربلا باقی مانده بود از بین برود) دستور داد کتابی که شرح عبادات و نماز های جدش امیرالمومنین بود آوردند و قدری از آن خواند و سپس با حالی افسرده فرمود چه کسی می تواند این طور عبادت کند.

نماز على عليه السلام و از خود بی خود شدنش و ولی الله شدنش

و از لحاظ کیفی معروف و مشهور است که آن حضرت در حال نماز آن چنان غرق در عبادت و توجه به خداوند متعال می شد که از خود بیگانه می شد و نقل کردند که وقتی پیکان تیری در ساق پایش چنان فرو رفته بود و بیرون کشیدنش طاقت فرسا بود گفتند بهتر است در حال نماز از پایش بیرون کشیم که احساس نکند و همان کردند و اصلاً احساسی از او ندیدند و پس از فراغت سئوال از خون های اطراف کرد گفتند آن تیر را از پای شما بیرون کشیدیم و این خون ها از آن جاست.

این اقامه نماز با آن حضور و توجهات و عروج اِلَی اللّهَ سُبحانَه آن چنان از خودیت خود و از ما سوی اللّه به محو شدن در کمالات الهی می کشاند که ولایت او بر بندگان همان ولایت خدا بر بندگان بود نه کم و نه زیاد.

و لذا أَمِينَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ علی عِبَادِهِ گشت.

عبادت سرلوحه دستورات همه انبياء عليهم السلام

عبادت خداوند متعال سرلوحه دستورات همه پیامبران الهی بوده ﴿ وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ﴾ که نماز کامل ترین و جامع ترین نوع آن است.

ص: 25

قرآن سر گذشت و بر خورد پیامبران در مسائل گوناگون که آن ها از طریق خدائی به راه صحیح در آن هدایت می شدند را بصورت یک واقعه زنده ذکر می کند که ما از آن درس هدایت بگیریم و حقایق را در آن زمینه لمس کنیم.

و حتی در سوره انعام پس از یاد کردن از هدایت های الهی نسبت به عده از پیامبران می گوید ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ این هایند کسانی که خدا هدایت کرد پس به هدایت آن ها تو اقتداء کن)

حضرت خاتم الانبياء صلی الله علیه و آله وسلم جامع همه هدایت های همه انبیاء بود.

پیامبران هر کدام از لحاظ محیط و اقوام خود و نحوه انحراف آن اقوام و چگونگی علاج وقایع و هدایت آن مردم کیفیت های مخصوصی داشتند که چه بسا پیامبران دیگر به آن چنان وضع گرفتار نبود تا محتاج به هدایت الهی در آن بشوند.

ولی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله که تا آخرین دوره حیاتی را روی زمین رهبری می کند باید تمام مراحل را هدایت کند و به آن توجه خاص داشته باشد. لذا وضع همه پیامبران که جنبه خاصی داشتند برایش تشریح شده و سپس دستور به اقتداء به هدایت آن ها که همان هدایت الهی تجسم یافته در خارج است به او داده شد.

سخنانی از حضرت ابراهیم (علیه السلام) درباره نماز

برای ما هم هر یک از آن سر مشق است که در آن تدبر کنیم و بیاموزیم.

در بر خورد با نماز سخنانی حضرت ابراهيم عليه الصلوة و السلام دارد که بسیار آموزنده و جالب است.

ص: 26

هجرت هائی از ابراهیم (علیه السلام) در مسیر دین از عراق به فلسطین

حضرت ابراهیم که پدر بسیاری از انبیاء می باشد ابتداء حیات و زندگی در عراق و در شهر بابل که خرابه های آن نزدیک شهر حله ما بین بغداد و کوفه است بوده و در مسجد سهله در شهر کوفه مقامی در زاویه آن هست که گفته شده خانه حضرت ابراهیم بوده و شهر بابل پایتخت نمرود بوده و مردمش بت پرست و آزر که شاید عموی حضرت ابراهیم بوده شغلش بت سازی بوده و در راه مبارزه با بت پرستی و هدایت مردم به دین توحید حضرت ابراهیم کوشش هائی یک تنه و رنج هائی و مشقت هایی که از آن جمله در آتش انداختن او بوسیله منجنیق (وسیله بزرگی بوده مانند توپ که سنگ های بزرگی از راه دور به شهر ها در حال جنگ پرتاب می کردند) که در قرآن ذکرش آمده و دیگر آزار هائی از دست مردم بت پرست دیده و چشیده و عاقبت که از آن ها نا امید شد از آن جا بسوی فلسطین که اکنون قبر شریفش در شهر الخليل

موجود است مهاجرت نمود.

پیوستن لوط (علیه السلام) به ابراهیم و سفارت تبلیغی او

در مملکت فلسطین مشغول به دعوت خود به دین حق گردید و در ضمن برای معاش خود و عائله اش کشاورزی و دام داری و از جمله گاو داری می کرد و برای گسترش دین توحید حضرت لوط که هم از سوی خداوند پیامبر و هم از خویشان نزدیک او و هم از پیش قدمان به ایمان به حضرت ابراهیم بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي ﴾ حرکت کرد به شهر هائی در اطراف شام و فلسطین که مردمش از دین و رفتار صحیح و اخلاق دینی در قسمتی از امور منحرف شده بودند که از جمله انحراف در امور جنسی مردان به لواط و زنان به مساحقه و غیر ذلک بود و مدت ها مردم

ص: 27

را به نصیحت و ارشاد آموزش دین صحیح دعوت می فرمود ولیکن اکثراً از پذیرائی آن تمرّد کرده و با او مجادله و بد رفتاری می کردند.

هلاکت قوم لوط در اثر اصرار به کار های زشت و حرام

بالاخره پس از لجاجت و اصرار به کار های زشت و غلظ از جانب خداوند متعال فرشتگانی مأمور به واژگون کردن آن شهر ها و پس از واژگونی از آسمان مدتی بر آن محل سنگ های آسمانی باریدن گرفت (و اکنون آن منطقه که بین عراق و شام و حجاز است از آن سنگ های مخصوص و دیدنی زمین های مسطح آن جا مفروش و بعضی از آن را که من دیده ام حدود نیم متر از آن لقمه سنگ ها بر روی هم و در نزدیک های شام خفیف است و مانند تگرگ بسیار درشت ولی سیاه که در نقطه ای ببارد که اطراف دانه های کمی ریخته شده باشد)

این فرشتگان اول به حضور حضرت ابراهیم علیه السلام که اساس دعوت به دین حق و سنگینی کار و رسالتی اصلی بر عهده او بود رسیدند که از دیدن آن ها حضرت به وحشت افتاد و پس از اطلاع از کار آن ها و آرامش پیدا کردن و مقداری شفاعت آن فرشتگان او را بشارت به اولاد پسر دادند در حالی که هم خودش و هم عیالش به سن پیری بودند و شاید بیش از صد سال داشتند.

بشارت از جانب خدا به دو فرزند اسحق و اسماعیل و سپس یعقوب

حضرت ابراهیم علیه السلام سپس دو پسر یکی اسحاق از عیالش بنام ساره و دیگر اسماعیل از عیال دیگرش که در اصل کنیز بود و هر دو فرزندان که از جانب خداوند به مقام پیامبری رسیدند پیدا کرد و اسحاق پدر یعقوب که جد بنی اسرائیل

ص: 28

است و اسماعیل جد پیغمبر خاتم صلی الله علیهم گردید.

بردن اسماعیل و مادرش را به مکه

حضرت ابراهیم علیه السلام اسماعیل و مادرش هاجر را از سر زمین فلسطین خوش آب و هوا که مرکز کشاورزی انواع محصولات و دام داری و مراتع سر سبز بود حرکت داد و آورد به مکه کنار بیت اللّه الحرام که زمینی بی آب و علف و بسیار گرم و سوزان و خالی از سکنه بود اسکان داد.

این اسکان و اهداف خدائی و دینی آن را خداوند در سوره ابراهیم ذکر می کند که در مقام آموزندگی است بدین شرح :

خدایا برای برپا کردن نماز اولادم را به چنین جا آوردم

﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾ (37 - ابراهيم)

و در سوره بقره چنین آمده - ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ - 125 - ﴿وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ - 126 - حضرت ابراهیم علیه السلام اظهار می دارد -پروردگارا، من اسکان دادم قسمتی از فرزندانم را در یک وادی و دره بی محصول و بی کشت و زرع نزد بیت الله الحرام تو - پروردگارا بخاطر آن که اقامه کنند و برپا دارند نماز را پس بنا بر این تو هم دل هائی از مردم بسوی این ها و به هوای این ها بیایند و از روزی

ص: 29

آن ها کن از همه محصولات و میوه جات بلکه آن ها سپاس گزاریت کنند - و در سوره بقره می گوید پروردگارم این محل را شهری امن قرار بده و روزی اهالیش کن از همه ثمرات آن کسانی از آن ها که به ایمان به خدا و روز پسین داشته باشند (خداوند) گفت و آن کسی که کافر شود پس او را کمی بر خوردار از نعمت ها می کنم سپس نا چارش کنم عذاب آتش (جهنم) و بد مصیری است آن.

در این سخنان که شایسته توجه است حضرت این عمل که زن و فرزندش را از سر زمین خوش آب و هوا و حاصل خیز و پر نعمت فلسطین با این زمین گرم و سوزان و بی آب و علف و بی حاصل آورد و اسکان داد تنها هدفش را این ذکر می کند که اقامه نماز کنند و در مقابل چند تقاضا می کند :

1 - دل هائی از مردم را به هوای این ها انداز و بسوی این ها

2 - از همه ثمرات روزی آن ها بفرما.

این ها را از شهر ها و مردم جدا کردم و در این محل غربت و تنهائی آوردم به خاطر اقامه نماز تو هم آن ها را تنها و بی کس مگذار، بلکه دل ها را از دور بسوی این ها متمایل کن. من این ها را به خاطر نماز از محل حاصل خیز و پر میوه بیرون آوردم و از آن جا منقطع شدند تو هم از هر جا بهر شکل روزی آن ها کن از همه میوه جات و همه محصولات.

از این جمله می توان این برکات را برای نماز استفاده کرد چون اولاً حضرت ابراهیم پیامبر آن خداوند حکیمی است که کار هایش از لحاظ مقدمات و نتایج متناسب است و ثانیاً این سخنان را خداوند در قرآن که برای تذکر است آورده و سپس با اقامه نماز خالصاً لِوَجهِ اللّه هم مورد علاقه مردم و مردم بسوی او متمایل خواهند شد و هم برکات و محصولات بیش تر نصیبش خواهد شد.

ص: 30

اگر شخص کاسب و تاجر هنگام نماز و شنیدن منادى حق - حَيَّ عَلَى الصلوة - حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ - حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ - اجابت کند و شتاب کند بسوی نماز بسوی رستگاری - بسوی بهترین عمل و کسب تجارت او را بخود مشغول نکند تا از یاد نماز غافلش سازد به خاطر چند فروش بیش تر و سود افزون تر ﴿ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ- سوره نور﴾ در این صورت به برکت اقامه نماز دل های مردم و مشتریان را هم خداوند متعال بسوی او گسیل می دارد تا بعد از نماز رونق بیش تری در کسبش پیدا شود

و اگر کشاورزی با شنیدن حَيَّ عَلَى الصَلوة- و يا بطور کلی اهتمام به اقامه نماز کند و هنگام نماز دست از کارش هر چه و هر جور - بکشد خداوند نیز به خاطر این اهتمام به اقامه نماز ثمرات و محصولات بیش تری نصیبش می فرماید. و همچنین تمام طبقات مردم با اهتمام به اقامه نماز مورد چنین الطاف از جانب خداوند انشاءَ اللّه می گردند.

از این جا متوجه می شویم که نماز در پیشرفت زندگی دنیا و به نعمت های این جهان رسیدن نیز چقدر موثر است.

این مکّه بی کشت و زرع و بی آب و علف و دره خالی از سکنه امروز هم دل های مردم از همه جا به سوی آن دل بسته و روانه شده و بصورت یک بازار جهانی برای خرید و فروش در آمده که کسب و تجارتش از همه جا پر رونق تر گردیده است این از یک طرف و از طرف دیگر انواع محصولات زمینی و میوه جات بطور وفور از همه جا به سوی آن سرا زیر و مردمش از آن بهره مند هستند و بدین طریق تمام کمبود های ناشی از بی کسی و تنهائی و زمین بی آب و محصول جبران شده و حتی بمراتبی از مثل فلسطین خوش آب و هوا و پر محصول که آن فرزند دیگرش را با مادرش (اسحق و

ص: 31

هاجر) را باقی گذاشت بهتر شده و این ها در قلق و اضطراب و جنگ بسر می برند و آن ها در امنیت و آسایش - در آمد کسبی و برکات و محصولات و میوه جات در آن دو محل قابل مقایسه نیست آن جا نماز و عبادت است با آن همه برکات و نعمت ها و این جا تلاش و فعالیت و سیاست بازی و کوشش و کسب و زراعت و باغ و درخت میوه با آن همه فقر و تنگدستی و محرومیت.

حضرت ابراهیم علیه السلام دنباله آن سخنان که هدفش را اقامه نماز ذکر کرده بصورت دعا از خداوند متعال در خواست می کند که به خود و فرزندانش این شایستگی و توفیق را بدهد که اقامه نماز کنند ﴿ رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾ پروردگارم قرار ده مرا اقامه کننده نماز و نیز چنین از اولاد و ذریه ام، پروردگارا و بپذیر دعایم را.

در این دو مورد آیه قبلی ﴿ لِيُقيمُو الصَّلَاةِ و این آیه رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾ آن چه آمده اقامه نماز است و نه گفته لِيُصَلُّوا - و یا - اِجعَلنی مُصَلِّیاً - و در هر دو عنوان اقامه نماز بکار رفته است.

اقامه از ماده قیام به معنی برپا ایستادن و از باب افعال که فعل را متعدی به مفعول می کند یعنی برپا داشتن (اقام - يقيم - اقامه - مقيم - مقام) بر پا داشتن نماز چیزی بیش از نماز خواندن است. خواندن نماز و بر پا داشتن نماز - رواج دادن آن رونق بخشیدن به نماز و نماز گزاری - حضرت ابراهیم علیه السلام بر پا داشتن نماز را توفیقش را برای خود و فرزندانش از خداوند متعال طلب کرد او ذریه اش با مستقر داشتن فرزندش اسماعیل در مکه اسکان داد برای برپا داشتن نماز - همان بر پا داشتنی که عاقبت با رسیدن نوبت به فرزندش حضرت خاتم الانبياء صلى الله علیه و آله بشکل جهانی نماز بر پا شد و روز به روز بر آن افزوده می شود و همان پایه

ص: 32

گزاری آن چنان پر مایه بود که به جهانی شدن آن مخصوصاً با ظهور حضرت مهدی خاتم الاوصياء كاملاً خواهد رسید.

بر پا داشتن نماز یک وظیفه همگانی برای مومنین و مسلمین است.

اگر ما توجه و تدبر کنیم در آیاتی که درباره نماز است چه درباره انبیاء مانند همین آیات و غیر آن و چه درباره مومنین و متقین می بینیم اکثراً عنوان اقامه با مشتقات مختلف آن آمده - الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ - أَقِيمُوا الصَّلَاةِ - أَقِمِ الصَّلاةَ لَذِكْرى - لِيُقِيمُوا الصَّلَاةِ - اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ - و در کمی از موارد غیر از این است مانند اَوصاني باصَّلاةِ - قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ

بنا بر این می توان فهمید وظیفه در این فریضه الهی بشکل انجام دادن است که محرک و بر انگیزنده و مشوق دیگران گردد.

هنگامی که هر مکلفی ندای اذان نماز را شنید دو مرتبه بعنوان - حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ - دو مرتبه بعنوان - حَيَّ عَلَی الصَّلَاةِ - دو مرتبه بعنوان حَيَّ عَلَی خَیرِ العَمَل - بشتاب به نماز - بشتاب به رستگاری - بشتاب به بهترین عمل - و این ندائی است از جانب خداوند که باید حتماً اجابت کرد و بسوی مسجد و مصلای عمومی شتاب کرد و به جماعت مسلمین حضور یافت اگر هر کسی واقعاً شتاب کند و خود را به شکل آدم شتاب زده در آورد دیگران که این حالت را ببینند روحیه تازه ایمانی خواهند پیدا کرد و مومنین از هم دیگر شور و شوق بیش تری در بر پا کردن نماز کسب می کنند و همچنین اجتماع با شکوه در مسجد به جماعت با آن کیفیت معنوی و هماهنگی در افعال نماز و دیگر خصوصیات آن هر یک موجب فزایندگی انگیزه های ایمانی بسوی نماز خواهد شد.

ص: 33

در حالات پیامبر اکرم نقل شده که هنگامی که وقت نماز می رسید و صدای اذان بلند می شد در آن حضرت حالتی پیدا می شد و بسوی نماز شتاب می کرد که گویا نه کسی را می شناسد و نه کسی آن حضرت را می شناسد و با این وضع بسوی مسجد شتاب می فرمودند.

و این روش سر مشق و الگو برای دیگران باید باشد ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾

حضرت موسی علیه السلام (آن پیامبر عظیم الشأن شجاع پر تلاش و سومین از پنج پیامبر اولو العزم که خداوند متعال در قرآن او را بسیار ستوده و حتی درباره اش فرموده وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي) پس از اعلام او به رسالت تقریباً اولین وظیفه که بر او دستور داده می شود اقامه نماز است ﴿إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴾

اقامه نماز سرلوحه رسالت حضرت موسی علیه السلام قرار داده است.

و همین طور هم باید باشد چون نماز ستون دین است و خیمه دین بدون ستون بر افراشته نمی شود .

در نماز مخصوصاً در دین مقدس اسلام از لحاظ مقدمات و شرائط و اجزاء و ترک موانع آن چنان برنامه ریزی شده است که تمام دین را می تواند زنده و بر پا نگهداری کند.

﴿الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ إنَّ قُبِلَتْ قُبِلَ ما سَوّاها وَ إنَّ رُدَّتْ رُدَّ ما سَوّاها﴾

نماز ستون دین است اگر پذیرفته شد ما سوای آن نیز پذیرفته می شود و اگر مردود واقع شد ما سوای آن از دین نیز مردود است.

ص: 34

﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ﴾

در این آیه شریفه اضافه بر این که اشاره به اوقات نماز های واجب شبانه روزی کرده این نماز ها را اولاً بعنوان (حسنات) یاد کرده و ثانیاً موجب بر طرف کردن (سیئات) فرموده و ثالثاً آن را وسیله یاد کردن یاد کنندگان (چه یاد خود و به خود آمدن و از خود فراموشی به خود و خویشتن آمدن و چه به یاد آفریدگار و پروردگار و تحکیم دادن روابط با او)

از این جا متوجه می شویم که نماز بهترین وسیله یاد خداست و لذا در جای دیگر خطاب به حضرت موسی عليه السلام مي فرمايد ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴾ نماز را بر پا دار به خاطر ذکر و یاد من - آن خدائی که در همه جا حضور دارد و از جمله در دل همه ولی توجه و تذکر لازم دارد تا دل آن نورانیت که از حضور اوست در خود حاصل کند.

غفلت و اعراض از نماز

و کسی که از یاد خدا غافل شود هم در دنیا به سختی و تنگی دچار می شود و هم در آخرت ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ﴾ و کسی که از ذکر و یاد من اعراض کند پس حقیقتاً برای اوست زندگی و معاش سخت و و تنگی و محشورش می کنیم روز قیامت کور، گوید پروردگارا چطور مرا محشور کردی کور در حالی که من بینا بودم گوید این چنین آیات ما آمد تو را پس تو فراموشش کردی و این چنین تو امروز به شکل فراموشی قرار می گیری.

ص: 35

بنا بر این کسی که از نماز اغراض کند در دنیا به زندگی سختی خواهد افتاد و در آخرت به کورى

نماز بخوان تا مورد لطف خدا شوی

و کسی که با نماز به یاد خدا باشد خدا هم به یاد اوست و او را مورد الطاف خود قرار می دهد ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ﴾ بیاد من باشید که من هم شما را یاد می کنم و سپاس مرا بر گزارید و کفران نکنید.

اگر کسی نماز نخواند و یا به نماز بی اعتنا باشد خدا هم به او و حوائجش و نیاز هایش بی اعتنا است ولی با اهتمام به نماز خداوند نیز به او توجه خاص خواهد داشت ﴿قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ﴾. بگو ای پیامبر اعتناء به شما پروردگارم نمی کند اگر نبود این نماز های شما (در این آیه کله - دُعَاؤُكُمْ - تفسیر به نماز شده.)

نماز موجب رستگاری در همه حالات:

نماز رستگاری کلی و مطلقه و همه جانبه هم در دنیا و هم در آخرت برای انسان است ﴿حَیَّ عَلَی الصَّلَاحِ﴾ شتاب کن به رستگاری نماز از هر عملی بهتر است و هم در دین مقدس اسلام عملی بهتر از نماز نیست و هر یک از اعمال نیک چه واجب و یا مستحب را با نماز مقایسه بطور کامل و صحیح بشود نماز بر آن فزونی دارد و از آن بهتر است ﴿حَىٍّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ﴾ بشتاب به بهترین عمل.

عمر بن الخطاب گمان می کرد اگر در اذان می کرد اگر در اذان و اقامه نماز جمله ﴿حَىٍّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ﴾ گفته شود سر بازان جنگی به نماز رغبت کرده و از رفتن به جهاد سستی پیدا می کنند و لذا دستور دادن این جمله را از اذان حذف کنند و در اذان صبح به

ص: 36

جای آن ﴿الصَّلَاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوْمِ﴾ را دستور داد بگویند ولی غافل از قدرت سازندگی نماز، که حتی سربازان جنگی بوسیله نماز و تحکیم روابط غیبی با خدا است که آن چنان آماده جان بازی در میدان جنگ و دیگر صحنه های فعالیت های اسلامی بطور خالصانه و جدی می شوند و از سوی دیگر نماز حتی در میدان جنگ و حتی به شکل نماز جماعت در خود قرآن مجید دستور داده شده ﴿ وَ إِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ- الاية سوره نساء آیه 102﴾.

و از سوی دیگر چقدر به نماز اهانت کرد که آن را با خواب طرف مقایسه قرار داده و از خواب بهترش گفت - آن نمازی که خدا و رسول بهترین عمل گفته بودند - آن خدائی که دین اسلام و احکام آن را تشریع و برنامه ریزی کرده او بهتر می داند که نماز بهترین عمل است و آن ستون دین است مادامی که ستون دین بر افراشته باشد و برپا، دین و برنامه های دیگر دین همه برپا و بر افراشته خواهد بود و الا همه از کار خواهد افتاد و روح و جان از دیگر مقررات دین اسلام گرفته خواهد شد.

نماز وسیله اوج گیری به ما فوق طبیعت

در اوج گیری جهان بینی توحیدی و الهی بهترین نردبانش نماز است ﴿الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ الْمُؤْمِنِ﴾.

این نماز است که وسیله عروج و اوج گیری هر مؤمنی است از انبیاء و ائمه هدى صلوات الله علیهم تا دیگر مؤمنين بالله نهایت هر کس بقدر کوشش و توان و وسع خود بوسیله نماز عروج اِلَى اللّه سُبحانَه می کند.

امير المؤمنين صلوات الله علیه در نماز آن چنان عروج اِلَى اللّه سُبحانَه داشت

ص: 37

که پیکان تیری که در جنگ به پایش فرو رفته در حال نماز از پایش بیرون می کشد و بکلی احساس نمی کند امام حسن مجتبی علیه السلام در حال نماز رنگش زرد و بدن مباركش لرزان می شد و همچنین دیگر امامان علیه السلام و این عروج سفری آسمانی بسوی آفریدگار و پروردگار بود که در باز گشت تحفه هائی به همراه می آورد که در اعمال و رفتار و گفتار آن ها برای هدایت امت نقش سازندگی والائی داشت و همه از آن بهره مند می شدند و سایر مومنین نیز هر یک بقدر کوشش و استعداد خود در این معراج کامیاب خواهند شد و خوشا به حال کسانی که سعی می کنند هر چه بیش تر از این نماز و معراج بهره گیرند.

مجرمین در دوزخ می گویند نماز خوان نبودیم.

اهل بهشت از مجرمین و گناه کاران که در دوزخ قرار گرفته اند پرسش می کنند که چه چیز شما را به جهنم .برد در جواب اول چیزی را که می گویند آن که ما از نماز گزاران نبودیم ﴿يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ سوره مدثر 40 ﴾ آن ها اگر چه چیز های دیگری را نیز از اسباب رفتن به جهنم خود ذکر می کنند مانند ﴿وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ ما به بیچارگان اطعام نمی کردیم - و مانند ﴿وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ﴾ و ما با دیگران که در امور باطل و یا ابطال حق فرو می رفتند همراهی می کردیم و مانند و كنا ﴿وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ و ما به روز جزا تکذیب می کردیم و لیکن این که سر آغاز همه نماز نکردن را ذکر کرده اند هم اهمیت آن معلوم می شود و هم ممکن است استفاده شود سر رشته دیگر معاصی از ترک نماز پیدا شده و با تراکم آن ها بسوی جهنمش گسیل داشته است.

ص: 38

سختی جان دادن هنگام مرگ برای بی نماز

در سختی جان دادن هنگام فرا رسیدن مرگ که در سوره قیامه شرح می دهد پس از آن می گوید ﴿فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلَّى وَ لَكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ﴾ آن کس نه تصدیق سخن حق و قرآن و اسلام و بیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرده بود و نه نماز انجام داده بلکه تکذیب نموده بود و پشت کرد و سپس به خانواده خود رفته و خمیازه می کشید.

جماعتی از پیامبر زادگان که به ضلالت و سپس به دوزخ روانه می شوند سر آغاز آن ضایع کردن نماز است.

ضایع کردن نماز به پیروی از شهوات می کشد تا او را ساقط کند.

﴿فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا﴾

خلف و جانشینان آن ها (آن پیامبران بر گزیده که در هنگام شنیدن آیات الهی بر سجده افتاده گریان) خلفی بعد از آنان بودند که ضایع کردند نماز را و پیروی از شهوات نمودند پس در آینده به گمراهی می رسند که نهایتاً به مجازات گمراهان مجازات خواهند شد مگر آن که توبه و باز گشت کرده و ایمان آرد و عمل صالح انجام دهد که آن ها داخل بهشت شده و هیچ ستم به آن ها نمی شود.

ضایع کردن نماز انسان را در برابر شهوات نا توان می کند که در نتیجه جاذبه شهوات او را به دنبال می کشد و سپس دل تاریک شده و دچار ضلالت و گمراهی و عاقبت او را مجازات گمراهان می کنند چه در این جهان و چه در جهان دیگر و سر رشته از ضایع کردن نماز پیدا شده است.

ص: 39

این ها با این که پیغمبر زادگانند و در نتیجه سرمایه های معنوی بسیاری به حکم وراثت به آن ها رسیده و شخصیت های برجسته هستند ولی با این حال ضایع کردن نماز به چنین سر نوشتی می رساند و برای دیگران کاملاً باید آموزنده باشد و نسبت به نماز به خود آیند.

سرآغاز رستگاری برای مومنین از نماز است.

در سوره مؤمنون سر آغاز که رستگاری را برای مومنین تضمین می کند ولی با چند شرط، دو شرط آن روی نماز حساب شده اول حالت خشوع و افتاده در حال نماز دوم محافظت کامل بر مجموع نماز چه شرائط آن و چه اجزاء آن و مداومت بر آن و چه مكملات آن از مسجد و جماعت و غیر ها و با رعایت آن ها است که مومن رستگاری همه جانبه چه در دنیا و چه در آخرت نصیبش می گردد و گرنه توقع بی جائی است.

﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ - الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ - وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ مومنون آیه 9

حقیقتاً مومنون رستگار شدند آن هائی که در نمازشان خاشع اند و آن هایی که بر نماز های شان محافظت می کنند.

زمینه هدایت همه جانبه اسلامی در دل ها آماده می شود بوسیله نماز

قرآن که کتاب هدایت خدائی است در همه ابعادی که انسان همه بعدی استعداد و لیاقت آن را دارد و می تواند در همه ابعاد بسر حد کمال برسد یکی از اساسی ترین شرائط استفاده از هدایت های آن اقامه نماز است، نماز همه سرشت های استعدادی انسان را برای گرفتن بهدایت های قرآن آبیاری کرده و آماده سازی می کند تا

ص: 40

هر استعدادی در زمینه خودش بهره کافی گرفته و شکوفا گردد.

﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ﴾ بقره آیه 3

این کتاب (قرآن) ریب و شکی در آن نیست که هدایت است برای متقین آن هائی که ایمان به غیب (و آن چه از حواس و مشاعر ظاهری و باطنی پنهان است مانند وجود خدای آفریدگار و روز جزا و قیامت و غیره اگر چه دلائل وجود آن کاملاً آشکار است) آورنده و اقامه نماز می کنند.

نماز در توان بخشی اسلامی و ایمانی آن چنان نیرومند است که حتی ایمان به غیب را نیرومند و بلکه به خود نیروی نماز گزاری تأثیر تقویتی دارد و او را در نماز خواندن عاشق تر و جدی تر می کند.

تنها نماز آمادگی پذیرش تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می دهد

نماز مردم را برای پذیرش تعلیم و تبلیغات پیامبر صلى الله علیه و آله آماده می کند بطوری که یکی از مهم ترین شرائط تحول یک انسان را از تبلیغات تکان دهنده پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همانا اقامه نماز ذکر فرموده و اگر نماز برپا ندارد آن زخمات تبلیغی آن حضرت در او مفید و موثر نمی گردد.

﴿إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ - فاطر 18

يعنى تنها نفوذ تعلیم و تبلیغات تحول ساز و تکان دهنده تو (ای رسول گرامی) در کسانی است که خشیت و ترس از پروردگارشان از غیب دارند و اقامه نماز می کنند (که در نتیجه تزکیه و پاک سازی درونی می شوند و کسی که پاک سازی و تزکیه شود به

ص: 41

سود خود تزکیه شده و مصیر کلی بسوی خدا است.

هر تحول و دیگر گونی دو چیز لازم دارد یکی فاعل و عامل و سازنده آن و دیگر آمادگی در محل آن تحول و در ساختن انسان ها از نظر تعلیم و تزکیه عامل آن انذار و تبلیغات تکان دهنده و بیدار کننده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خواسته از وحی الهی که از سر چشمه زلال علم لا یتناهی پروردگار و آفریدگار جهان هستی مایه گرفته و تمام مراتب آن از لحاظ آن که عامل تأثیر باشد در نهایت کمال و تمامیت است و هیچ نقص و کمبودی در آن نیست ولیکن کمال در مرحله عامل بتنهائی کافی نیست بلکه در قابل که پذیرائی آن تزکیه و پاک سازی شود نیز باید آمادگی کامل وجود پیدا کند تا آن که زمینه پیاده شدن اثر فاعل فراهم باشد و فاعل بتواند در آن تأثیر بخشد.

و این یک قانون کلی و عقلی است که حتماً در هر تأثیر و تأثر و فعل و انفعال لازم است.

در آیه فوق الذکر درباره تأثیر ابلاغ های اسلامی و قرآنی محرک و تکان دهنده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو شرط را در مردم لازم کرده تا تبلیغات خدائی آن حضرت در آن ها تأثیر اساسی و عمیق داشته باشد شرط اول خشیت از پروردگارشان است واژه خشیت را گفته اند بمعنی ترس شدید است با درک و علم به عظمت آن که از او می ترسند بنا بر این نفرموده -خشیت از خداوند - خالق - آفریدگار بلکه از پروردگار که انسان در جمیع ابعاد وجودیش از روح و بدن و اخلاق و صفات و امور مربوطه به او کلاً تحت پرورش پروردگار است و کاستن و افزودن در جمیع وجودی از خیر و شر و خوبی ها و بدی ها و خواستنی ها و متنفرات همه تحت سلطه و قدرت کامله او است و خداوند متعال زیر محاسبات دقیق و سریع خود و نقش دادن اعمال بر سر نوشت او را پرورش می دهند که روی این حساب در هر زمان یک انسان

ص: 42

آگاه و با توجه از پروردگارش ترس شدید مخصوصاً هنگام ابلاغ پیام ها پیدا خواهد کرد که اگر هوشیاری و آگاهی او باین حد رسید ابلاغ پیام های پروردگار در او جا پیدا می کند و موثر واقع خواهد شد.

شرط دوم - وَ اِقَامُو اَلصِّلُوَهَ - یعنی برپا دارند نماز را

نماز بهترین عمل است در ساختن و هموار کردن انسان در رابطه با پروردگارش از لحاظ عقلی و فکری و روحی که در نتیجه برای انسان از هر لحاظ بهترین عمل خواهد بود. چون هنگامی که بهترین رابطه بین آفریدگار و پروردگار و بین انسان که مخلوق او بر قرار شد بهترین بهره و نصیب را خواهد گرفت. پس نماز بهترین عملی است برای انسان حَىَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ - شتاب کن بر بهترین عمل ها که نماز است. نماز در ابعاد و جوانب گوناگون انسانی روابطش را با پروردگارش تازه و شکوفا و زنده تر می کند و چنان چه در شبانه روز حد اقل پنج مرتبه این نماز که همان نماز های شبانه روز است تکرار شود و بخوبی و درستی و شایستگی انجام گیرد چنین انسانی آماده پذیرائی و تأثر از ابلاغ ها و پیام های تکان دهنده پروردگارش خواهد بود و آن پیام ها به دلش خواهد نشست و او را به سوی اطاعت از فرمانش گسیل خواهد داشت.

تأثیر نماز در تنفیذ احکام قرآن

پس نماز در تمام دستورات دین و پیام های الهی چنین نقش اساسی و زنده دارد و از این جا روشن می شود چرا نماز ستون خیمه دین است که با فرو افتادن چنین ستون خیمه دین تماماً بزمین خواهد خورد.

از این بیانات روشن شد که بر پا داشتن نماز انسان را در تنفیذ سخنان قرآن

ص: 43

چقدر خوب آماده می کند.

و لذا راز این دو را در این آیه می توان درک کرد که ﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ﴾ (عنکبوت (45)

اصفهان - مصطفی شریعت موسوی

ص: 44

استخاره برای طبع این کتاب این آیه آمد

﴿فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ (سوره قصص آیه 30)

رساله امامت جماعت غیر اهل علم جلد اول

ص: 45

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

از دیر زمانی است که دست چپاول گری استعمار گران و قدرتمندان، ممالک ضعیف را که مورد طمع آن ها بوده تحت بررسی قرار داده و متخصصین مختلفی بعنوان خاور شناس بسوی مخصوصا ممالک خاور میانه گسیل کرده و راه نفوذ و استفاده از منابع ثروتی آن ها را پیدا کنند و بدولت های متبوع خود گزارش بدهند.

از جمله پر ارزش ترین این ممالک ضعیف که دارای ذخائر حیاتی طبیعی زیر زمینی بسیار است، ممالک خاور میانه و نفت خیزی است که مال مسلمانان است و ثروت طبیعی خدا دادی عجیبی زیر پای آن ها است.

منابع طبیعی و معادن زمینی سر آغاز پیشرفت های صنعتی کشور های پیشرفته مادی مخصوصاً نفت که غذای تمام کارخانجات صنعتی و یگانه کرداننده کلیه وسائل تولیدی صنعتی و حملیه و نقلیه و سازنده جنگ ابزار های تهدیدی آن کشور ها است.

و اصولاً استعمار یک نوع برده گیری دسته جمعی است در یک کشور یا یک منطقه که بمراتب از برد گیری منسوخ با اصطلاح تمدن وحشت انگیز تر که در آن انواع تحمیلات و ستم و بهره کشی ،بدون هیچ نوع رفت با شرافت انسانی انجام می گیرد.

دشمنی آن ها علل دیگری از قبیل تعصبات مذهبی و نژادی و غیره هم داشت که هر یک بنوبت خود آثار و خیمی داشته و هنوز در سر نوشت مردم ضعیف اثر بسزائی دارد.

می توان گفت مسلمانان از هر گروهی بیش تر تلخی دشمنی و رنج استعمار گران را چشیده و کشیده اند، زیرا از یک سو کشور های اسلامی چنان چه گفته شد مرکز منابع

ص: 46

عظیم مواد خام دنیای صنعت است که چشم استعمار گران را به خود خیره ساخته، و از سوی دیگر تعصبات مذهبی متعصبین یهود و نصاری سر چشمه دشمنی های دیرینه ای است که حتی قسمتی از جنگ های زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تشکیل داد و موجب نقشه و توطئه های زیادی از آن ها شده که قسمت های اساسی آن در قرآن ذکر شده و از سوی دیگر پس از نبرد های زیاد مسلحانه و تبلیغاتی خود در مناطق مختلف جهان با گروه ها و اقوام و ملل دنیا در راه سلطه گری و جهان خواری و استعمار و تجربه های زیاد و مطالعات بسیار باین نتیجه رسیدند که بزرگ ترین مانع و سد راه سلطه گری و استعمار آن ها از ملل ضعیف همانا اسلام است اسلام است که با ندای بلند بگوش جهانیان این نغمه امید بخش تکان دهنده و بیدار و هشیار کننده را در سراسر گیتی طنین انداز کرده که ﴿وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾ ما اراده و تصمیم داریم که بر ملل بیچاره (که نیرو مندان وسائل ضعف و انحطاط آن ها را فراهم کرده و آن چه آن ها کوشش می کنند از چنگال آن ها نجات یابند مانع می شوند.) بر آن ها کمک دهیم و نجات شان بخشیم تا حدی که آن ها پیشوایان و پیشروان جمعیت شده و وارث همه چیز شوند.

ص: 47

اسلام است که نویدش فرا گیر همه طبقات و نژاد ها و گروه های بشری است و هر که را به کام انسانی خود می رساند و همه را از مواهب طبیعی بهره مند ساخته و پایه عدالت را محکم و پرچم آن را در همه جا به اهتزاز در آورده و آسایش عموم را تضمین نموده و اساس ظلم و قلدری و چپاول گری و زور گوئی را در هم پیچیده و نابورش می سازد.

صواف در کتاب نقشه های استعمار چنین می گوید.

اول مطلبی که نظر پیشوایان آن ها را جلب کرد راز عظمت مسلمانان بود.

آیا نیروئی که بعرب امکان داد که از مرز های جزیره منحطی به خارج راه یافته توده ها و نژاد های مختلف را در زیر یک پرچم گرد آورد از کجا سر چشمه گرفت.

کدام عامل باعث شد که اقوام و قبائل مختلف تا این حد پابند تعاون بوده و همگی بحالت فشردگی در یک صف قرار گیرند کدام نیرو است که مردم پراکنده و جمعیت های متفرق را جمع کرده و از آن ها بنای یک سپاه مظفّر و پیروزی پایه گذاری کرده است، ملتی از آن ها بوجود آورده است مغلوب نشدنی ملتی که نه تنها از مرگ نمی هراسد بلکه آن را آرزو می کند و در راهش می کوشد.

آن کدام رازی است که عرب را از تنگنای جزیره محدود و زندگی محدود و افکار محدود و افتخارات محدود و همچنین از کشمکش هائی که برسر ریاست های بی ارزش و مالکیت های کوچک می افتاد رهایی بخشد.

کدام قدرت آن ها را از آن همه انحطاط و کوته بینی نجات داده و طوری آن ها را تربیت کرد که درباره قومیت های شخصی و ملیت های فردی کوچک ترین فکری نکنند...

اینان چگونه تمامی توده ها را به یک قبیله تبدیل نموده و همه نژاد های مختلف را یکی

ص: 48

کردند آری فقط یک قبیله و یک نژاد آن هم امت و نژاد اسلامی. (1)

آری اسلام است که با تعلیمات عالیه خود بشر را از هر قید و بند اسارت آزاد می کند. به هیچ کس حق سلطه گری و زور و ستم نمی دهد همه را چه سفید چه سیاه، از هر قاره باشد از یک پدر و مادر و اساس همه را خاک و آب و تنها پایه بر تری روی معیار های انسانی و فضائل اخلاقی قرار داده اسلام است که حق دفاع از حقوق از دست رفته را بهر کس داده و مردم را بیاری و کمک مظلومان فرا می خواند اسلام است دین آزاد منشی که حق سر نوشت هر کس را بدست خودش داده و حق قیومیت و سر پرستی و تحت الحمایگی و عناوین متحد المال دیگر را از زور مندان سلب می کند، اسلام است که همه را بوحدت دعوت کرده و همه را پدیده یک آفریدگار و مورد عنایت و لطف او می داند، و تنها کرنش و بندگی در برابر عظمت او را جائز دانسته و کوچکی در برابر هر کس و هر چیز دیگری را شرک خوانده و تحریم نموده است، اسلام است که همه را از حقوق متساوی بشکلی بهره مندی می داند که حتی در موضوع حق گیری رئیس مسلمانان با سایرین تفاوتی ندارد و بالاخره یگانه دین عدالت و مساوات اسلام است.

اگر هر کس در شعاع چنین تعلیمات اسلامی خود را شناخت آیا دیگر ممکن است او را به برده گی و اسارت استعمار کشید، آیا هر کشوری که برنامه و فرهنگ آن بر مبنای اسلام باشد دیگر می شود از او باج گرفت و مورد بهره کشی قرار داد. این نوع بر داشت بود که استعمار گران شرق و غرب را بر آن وا داشت که اول باید کار اسلام را ساخت تا راه هموار شود.

ص: 49


1- نقشه های استعمار در راه مبارزه با اسلام- ص 17

در این باره صواف در کتاب خود چنین می نویسد (1)

پس بر ما است که مذهب آنان را از بین ببریم و همین موجب نابودی استقلال و عظمت مسلمانان در سراسر روی زمین خواهد بود همه آن ها در این موضوع توافق داشتند، لذا توطئه چینی بر علیه اسلام شروع گردید برای پیش برد هدف های مشترک و شومی که داشتند نقشه ها کشیدند که عبارت بود از

1- تأسیس و تکثیر انواع مدارس (1) اجنبی در سر زمین مسلمانان و ارسال معلمین که - نشان صلیب را با خود همراه داشتند نادر محیط این مدارس تربیت فرزندان مسلمان را عهده دار شوند مدارس تأسیس گردید که در لا بلای کتب مسموم (2)

2- اعزام هیئت های تبلیغاتی که در کمین گاه های روی زمین پراکنده شده و جوانان مسلمان را در دین و عقیدهٔ خود به پرتگاه تردید و شک نزدیک ساخته او را تحت الشعاع اوهام و گمراهی قرار دهند.

یکی از نقشه های آنان این بود که تا می توانستند از جوانان و فرزندان مسلمانان را به سر زمین غرب اعزام کردند تا از فرهنگ مسموم آن ها سیراب شده با وضع-ی بدیار خود بر گردند که با دین و اخلاق و اصول و روش های خود وداع گفته اند، یا وضعی بر گردند که با خود امانتی همراه دارند و آن امانت تبشیر مسیحی گری و نبرد با رسالت اسلام می باشد.

4- انتشار کتبی که جوانان مسلمان را براه فساد و گمراهی سوق دهد و آن ها را از فرهنگ اصیل خود منحرف کرده...

-1

ص: 50


1- نقشه های استعمار در راه مبارزه با اسلام - ص 18

5- از همین نقشه ها تسلط یافتن به برنامه های فرهنگ و تعلیم در سر زمین های اسلامی بود، وضع تعلیمات علمی را طوری وانمود کردند که جوانان از دین خود روی جسته با پیامبر ایمان نداشته باشند و بسوی الحاد و فساد و زائد سوق داده شوند.

6- انتشار دادن مجلات ننگین و دائر کردن سینما های مسموم و تلویزیون هائی که جز تحریک غرائز جوان ها برنامه نداشته باشند.

با کوشش های پی گیر و بی امان جوانان را براه فساد و هرزگی کشید و در این راه مشروبات الکلی و دختران هوسران و عکس های ننگین و داستان های رسوا کننده را بکار بردند، زنان خواننده و فتنه انگیز...

8- در بچه های تمدن و فرهنگ غرب (1) را باز کرده و جوانان را برای تماشا از آن ها بدیار غرب دعوت کردند ...

9- تسلط باوضاع اقتصادی و حکم رانی در بازار مسلمانان و مکیدن بزرگ ترین رقم ثروت از بلاد مسلمین و گسترش فقر و بیکاری در میان آنان...

10- زنده کردن و عظمت دادن به تمدن های قدیمی از قبیل تمدن آشوری ها و فینقی ها و تمدن فراعنه ...

11 - در راه الغای محکمه های شرعی و مراکز فتوی کوشیدند و به اوقاف مسلمانان دست یافتند، قوانین از خود وضع و مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و در مراکز آموزشی به تدریس آن پرداختند، تا آن جا که در اکثر کشور های اسلامی قوانین روم و فرانسه

ص: 51


1- نقشه های استعمار در مبارزه با اسلام - ص 22

تدریس کردند فقط در گوشه و کنار آن هم در مواردی از قبیل ازدواج و طلاق و نظائر آن اسمی از شریعت اسلامی به میان میامد ...

12 - از کار انداختن نیرو و قدرت اسلام در دل های مسلمانان است این رویه را با مسخره نمودن به علماء و دانشمندان دینی آغاز کردند گاهی آنان را نادان های خشک معرفی نموده و گاهی هم مردمان دو روئی معرفی کردند که در راه منافع شخصی از نفوذ و قدرت دینی سوء استفاده می کنند برای ریشه کن کردن نفوذ معنوی آنان از قلوب مسلمین شایعاتی پخش نموده آنان را در معرض افترا ها قرار دارند دشمنان در اواخر قرن حاضر در اجرای این نقشه آن چنان پیش رفتند که موقعیت اجتماعی علمای دینی را بکلی ضایع گردانیدند علمائی که تعلیمات اسلامی و دعوت دینی بعهده آنان بوده و پرتو افکن های اسلام محسوب می شدند کار بجائی کشید که مردم از فرا گرفتن علوم دینی و اسلامی کناره گیری کردند و امروز آن قدر که اسلام از کمبود علمای دینی و ربانی در همه کشور های اسلامی شکایت دارد. از هیچ نقص دیگر نمی نالد.

13 - یکی از نقشه های استعمار مشوب ساختن حقایق اسلام و قرار دادن آن در معرض تهمت های نا روا است بابی رحمانه ترین وضعی قرآن را مورد حمله و هجوم قرار داده...

14 - ادبیات و نویسندگی و روزنامه نویسی را در مسیر بی دینی و لا مذهبی قرار داده ...

15 - مشوب ساختن تاریخ اسلام و تردید انداختن در حوادث آن یکی از این نقشه ها بشمار می رود نویسندگانی مانند جرجی زیدان و اغلب مستشرقین به خیال خود عیوبی در تاریخ اسلام پیدا کرده ... (1)

نویسنده محترم ارقام این نقشه های استعمار را تا 21 آمار گیری کرده که هر کس بخواهد

ص: 52


1- نقشه های استعمار در مبارزه با اسلام - ص 22

به آن کتاب مراجعه خواهد کرد ولی عمده توجه ما بقسمت 12 بود که مناسب موضوع بحث ما است.

سخن گوی اسلام و قرآن و بیانگر این مکتب و دفاع کننده از حریم آن و جواب گوینده در برابر اشکال تراشان و شبهه اندازان، و مطلعین از حقایق قرآن و اسلام و نشر دهنده تعلیم آن در میان جامعه اسلامی همانا علماء و باصطلاح روحانیون هستند و الّا قرآن و اسلام خود بخود مخصوصاً برای مردم غیر عرب زبان سخن نمی گوید و لذا هزاران قرآن و کتاب و کتاب خانه بتنهائی اثر چندانی ندارد.

اگر مردم از دانشمندان دینی دور شدند یعنی از اسلام دور شده اند و فاصله از آن ها فاصله از اسلام است روی این اصل، بهترین نقشه برای جدا کردن مردم از اسلام و غریب و تنها گذاردن قرآن نقشه های جدا ساختن مردم از علماء دینی و مذهبی است، پا فشاری های شگفت انگیز در این راه همه گویای اهمیت آنست از نظر استعمار گران، و شاید بتوان گفت آن ها در هیچ موضوعی باین اندار فعالیت و نقشه چینی نکردند و انصافا خوب نقطهٔ حساس را پیدا کردند و تا حدود بسیاری هم بیش تر مردم کم یا زیاد تحت تأثیر تبلیغاتی آن ها قرار گرفتند.

و اگر نبود مقاومت سر سختانه روحانیت بعضاً تا سر حد جان معلوم نبود آیا دیگر از اسلام در این ممالک خبری مانده بود یا نه .

ص: 53

دوره رضا خان پهلوی و فرزندش

رضا خان مردی بی سواد و فرو مایه و جاه طلب که از خاندان بی هویت و از ابتداء در اثر بد بختی و بیچارگی در رشته نظامی آن زمان در آمد ولی در اثر زمختی و کله شقی و بی شرافتی و بی اعتنائی بدین و مذهب و در عین حال حیله گر و ارزش نداشتن فضائل انسانیت در نظر او در بازار سیاست استعماری آن زمان کم کم رو به پیشرفت در مراتب و درجات نظامی نهاد در دوره ای که جز استبداد و قلدوری و زور و ستم و جاده کوبی از مردم چیز دیگری ملاک سالاری و سروری نیست مردان پیش رو چنین صحنه هائی جز چنان اوباش پست فطرتی نخواهد بود این مرد بقدری پستی از خود نشان می داد که حتی بیاران با وفای خود هنگام بی نیازی از آن ها چنان بی وفائی نشان می داد که به یکی از آن ها گفته بود وضع ما با شما مانند وضع یک جوان غرق شهوت است با یک فاحشه که تنها (با تعبیر سوئی) هنگام هیجان شهوت باو اظهار دوستی می کند و پس از فراغت از کام گیری منتهی بیگانگی را پیدا می کنند و دیگر جائی برای یاد آوری از دوران اظهار دوستی نیست.

این مرد در دوره ای که سیاست های صلیبی استعماری که در امتداد جنگ های گذشته صلیبی قرار داشت و یک سیاست مشترک استعماری را چند مملکت اروپایی و آمریکایی با هم دستان روسی تعقیب می کردند بمقام سلطنت ایران رسید و در راه هدف های آن ها که از جمله کوبیدن اسلام بود گام های بلندی به پیش نهاد که هر گامی صد ها و هزار ها مصیبت برای ملت مسلمان ایران در بر داشت.

یکی از هدف های استعماری که او در راهش بسیار کوشید و شاید بسیاری از ممالک

ص: 54

استعمار گران اروپائی را از خود خشنود ساخت از بین بردن سنت های ملی و ایجاد روح غرب زدگی و رونق تجدد پرستی بجای تمدن و تکامل و ترقی، و فعالیت های احمقانه با هر نوع زور و ستم بملت ایران را شروع کرد به پیگیری از این راه.

لباس های محلی ایرانی چه زنانه و چه مردانه در آن زمان بصورت قاچاق در آمد و یکی از کار های چشم گیر شهربانی و کلانتری ها و پاسبان های دولتی تعقیب کردن از کسانی بود که با لباس های سنتی و محلی در معابر دیده می شدند پاسبان حق داشت حتی با دشنام و کتک زدن و پاره کردن لباس های این گونه افراد مبارزه کند و آن را بعنوان کهنه پرستی تقبیح نماید و لباس فرنگی را باو دهند بپوشد.

در این زمینه چقدر مردمی را با منتهی تحقیر و اهانت به کلانتری برده و جریمه گرفتند، و چقدر زنان را مورد اهانت و ارعاب و در ملأ عام و در معابر پاسبان های شمر صفت بجان آن ها افتادند کلاه محلی آن زمان بصورت بی نقاب از جنس پشم در ایران نمد مالی می شد، پاسبان ها هر جا بسر کسی می دیدند با چاقو پاره می کردند و باید مردم بجای آن، يک نوع کلاهی نمدی با نقاب از اروپا میامد بنام کلاه پهلوی بپوشند و همچنین معمول بود مردان شال بکمر می بستند آن هم قدغن بود و همین طور قبا و لباده که به آن آب دست هم می گفتند و حتی در اواخر سلطنت او هر نوع لباس بلند قدغن بود و تنها مردم باید خود را به لباس و شکل اروپائی ها در آورند.

این تأکید و پا فشاری شگفت انگیز در سائر تقالید فرنگی ها هم اعمال می شد ولی در خصوص تغییر لباس همان طور که مختصراً اشاره شد بسیار حالت فوق العاده داشت و مردم ستم و رنج ها کشیدند و خسارت و زیان های مالی فراوانی متحمل شدند، البته این

ص: 55

نوع سیاست را از چندین راه استعمار گران از آن بهره می بردند که عمده آن را ممکن است دو چیز حساب کنیم یکی آن که بتدریج مردم ایران را بصورت مصرف کننده کالا های آن ها کنند یا بطور مستقیم مانند بسیاری از مواد مصرفی چه اغذیه مثل کالباس و پنیر و روغن نباتی و چه لباس ها که آن چه از اروپا میامد صحیح و کامل و بی تقلب و ضد عفونی شده و بی خطر و پر فائده و دارای انواع عناصر ضروری بدن بود و بالعکس آن چه در ایران تهیه می شد سر تا پا خطر و مرض و تقلبی و خالی از منافع یا کم فائده و بالاخره کهنه پرستی بود و یا غیر مستقیم مانند محصولات کارخانجات ساخته اروپا که کارخانه گاهی حتی مواد مصرفی آن کارخانه کلا مثل نوشابه ها یا بعضاً از خارج باید تأمین شود و در نتیجه طوق اسارت استعماری بگردن ملت انداخته و در اقتصاد و سر نوشت آن آن ها را اسیر اراده بیگانگان نمایند.

و دیگر آن که فکر و اندیشه و فرهنگ ملت ایران را بتدریج تابع استعمار گران نمایند، بطوری که هر نظریه و پسندی و نا پسندی و زشت و زیبائی و صحیح و نا صحیح در روحیه یک ملت از خارج الهام بگیرد و در حقیقت آن ملت خودیت و موجودیت خود را بكلى بطور نا خود اگاه بدست غیر یعنی دشمنان خون اشام خود بدهد، در راه رسیدن باین هدف از وسائل گوناگون مطبوعاتی و سینمائی و تأتری و حتی ارکس و مطرب و خوانندگان حرفه و شعراء خود فروخته استفاده می شد تا دانشگاه ها و دانشجویان اعزامی بخارج که بوسیله استادان خارجی یا داخلی خود باخته یا خود فروخته که این نوع استعمار روحی را بنام های روشن فکری و تمدن و تجدد و ترقی و پیش رفتگی و اندیشه آزاد را بنام های عقب افتادگی و ارتجاع و کهنه پرستی و الفاظ تحقیر آمیز یا مبهم سخریه آمیز

ص: 56

یاد می کردند و به بازار استعمار هر روز رونقی تازه می دادند و اسباب خوشنودی آن ها را فراهم می ساختند.

گر چه افتتاح ابواب استعمار عمده از زمان ناصر الدین شاه شروع شد لکن رضا خان پهلوی با قلدری و گستاخی و روا داشتن انواع ستم بر ملت چنان اهداف استعماری را به پیش برد که روی گذشتگان را سفید کرد.

رضا شاه و کوبیدن اسلام و پیشوایان و علماء دین

از جمله چشم گیر ترین فعالیت های رضا شاه در پیاده کردن اهداف استعماری کوشش های بی سابقه است که او در از بین بردن اسلام بصورتی مرموز و همچنین از بین بردن دانشمندان دین و علماء و رهبران اسلام و مسلمین که در این مسیر استعماری می توان گفت پس از مصطفی پاشا آتاترک در ترکیه از سایر همکاران خود در سایر ممالک اسلامی گوی سبقت را ربود و خطرات او بر اسلام و علماء دین از همه فزونی یافت.

گر چه این عنوان یعنی کوبیدن اسلام و علماء دین باز گشت بیکی است و آن هم اسلام است ولی مادر هر دو رشته مختصری سخن می گوئیم و نمونه هائی از آن دو بعرض خوانندگان گرامی می رسانیم.

مبارزات شدید رضا شاه پهلوی و فرزندش بر علیه اسلام

رضا شاه را می توان در عصر خود و سپس یادگارش را یک افت بسیار خطر ناک برای اسلام شمرد که با نقشه های حساب شده ایادی و کارشناسان متخصص استعمار بر ضد ملت

ص: 57

ایران و اسلام منتهی همکاری را از خود نشان داد البته در اثر بی سوادی که حتی سواد خواندن و نوشتن را نداشت بیش تر فعالیت های او بشکل فلدری انجام می گرفت.

این مردک از راه های گوناگون بکوبیدن اسلام شدیداً اهتمام می ورزید و ممکن است تقریباً همه را برد و قسم خلاصه کرد.

1 - نسبت بجهات مخرب اسلام فعالیت ها و تشویق و تأکید می کرد.

2- امور سازنده و زنده نگهدار اسلام را تحزیب و با تضعیف می کرد.

در جهت اول از هر وسیله که تشخیص تخریبی اسلام و کیان مسلمین را می داد از بکار بردن آن کوتاهی نمی کرد و برای نمونه قسمتی از آن را فهرست وار ذکر می کنیم

1- می فروشی و کارخانجات آن و وارد کردن از خارج و در نتیجه می گساری بقدری رواج گرفت که شب ها نوعا کمی که از شب می گذشت عبور در معابر مخصوصاً برای زنان و بچه ها از برابر افراد مست که بسیار بودند غیر میسّر می شد.

و حتی دیگران هم نوعا بطور چند نفری اگر بودند از شر آن مست ها در امان می شدند و از این راه هم ضرر های اخلاقی عمومی و هم نا امنی مالی و ناموسی در محیط مملکت حکم فرما می شد و اخیراً در روز هم افراد مست و مزاحم در گوشه و کنار دیده می شد و چقدر از این راه اسلام و مسلمین و اماکن عمومی و مساجد و غیره دچار نا راحتی و فشار و بدن لرزش مردم و مخصوصاً زنان بویژه در حالات خاصی مانند هنگام عقد و عروسی و مراجعات پزشکی و از راه رسیدن مسافران در شب و بوسیله آن اشاعه فساد و فحشا و منکرات و توهین مقدسات در سطح وسیعی انجام می شد.

2- آزادی فحشا و فاحشه خانه ها بلکه در خفاء از آن طرف داری و ترویج از آن می شد و در

ص: 58

ضمن بدام انداختن دختران و زنان بی سر پرست و آلوده ساختن محیط جوانان و از این راه ارزش های اخلاقی و انسانی و اسلامی و حتی حیاتی به تباهی کشیده می شد، این موضوع بقدری شایع شده بود که نوعا در شهر ها یک محله یا چند محله معروف پیدا شده بود و در تهران علاوه یک مرکز که پلیس آن را زیر نظر به ادعای خودشان بدلائل امنیتی داشت گاهی در روزنامه ها به نام قلعه گاهی شهر نو و نمی دانم یکی بود یا دو محل، پیش آمد ها و فاجعه های آن یاد می شد و پس از انقلاب اسلامی ایران آن محل را بدستور مقامات قضائی ویران و خراب کرده و گردانند گانش را قسمتی اعدام کردند و اجزاء فریب خورده را هدایت و به تو به راهنمائی یا مجازات اسلامی نمودند.

3- دسته های مرکب از نوازنده و خواننده و یکی دو رقاص از زنان جوان بنام مطرب و ارکس که در جشن های عروسی و امثال آن مورد استفاده قرار می گرفت این گروه یک صحنه بی بند و باری و شهوت رانی عمومی را در این جشن ها ایجاد می کرد که تا مدتی در آن منطقه اثرش ظاهر بود و بقدری از آن ترویج می شد که کم کم کسی که نمی آورد از او تحقیر می شد و حتی در خانواده های مذهبی هم داشت رواج می گرفت و آزادی کامل داشتند و اخیرا در زمان محمد رضا پهلوی از بلند گو های قویّ استفاده می شد بطوری که سلب آسایش در یک منطقه بزرگی می نمود و کسی حق جلو گیری نداشت و لو بحساب مریض های قلبی و امثال آن که سخت در رنج واقع می شدند، پیدا است که این نوع جشن ها چند نوع ضرر دینی و انسانی در بر داشت و روح دینی مردم را تضعیف می کرد.

ولی چیزی که فعلاً مورد نظر است آن که دستگاه استعماری بعنوان یک عامل تبلیغاتی محرک در راه اهداف تخریب اسلام از آن استفاده می کرد ، و اشعاری بر ضد اسلام و

ص: 59

مقدسات و احکام آن و متدینّین بدین اسلام در آن سروده و در آلات موسیقی نواخته می شد و افرادی بصورت تئاتر مثلاً از نماز گزاران و مسجد و آخوند و عمامه مسخره می کردند که تا مدتی در آن محل سخن از اسلام و احکام و مقدسات آن برای افراد پای بند سخریه آمیز و شرم آور بود و مسلمانان را در راه اسلام تضعیف می کرد و آن اشعار در دهان جوانان خام و یا بی دین و بچه های نادان می افتاد و همان ها وسیله استهزاء اسلام و مسلمانان می شدند و در این زمینه چه گذشت و چه رنج هائی عاید اهل دین می شد خود در خور یک کتاب مفصلی است که بیان گر جنایات پهلوی بر اسلام است.

4- قمار خانه و قمار بازی بشکل های مختلف بعنوان سرگرمی یا تشخیص شانس و یا رسماً برای سود جوئی و برد و باخت و وسائل آن باسم تخت نرد و پاسور و غیره جزو کالا های وارداتی و رسماً درب مغازه ها در معرض فروش و بدین وسیله مردم را از روح سازندگی تبدیل بیک حالت شانس طلبی بیکار و ولگرد و در ضمن ایجاد دشمنی و کینه و غیره ذلک و چه بسا شب ها تا صبح جلسات قمار خانه ها ادامه پیدا کند و شنیده می شد گاهی ناموس خود را در قمار مورد برد و باخت قرار می دادند و این عمل مخرب بطور چشم گیر در زمان این شاه رواج گرفته بود.

5- سینما ها و تئاتر ها که در این دوره شاهنشاهی استعماری یک وسیله تبلیغاتی برای استعمار گران در آمده بود و رسماً فیلم های آن مستقیماً از خارج تهیه و نوعاً گردانندگان تعلیم یافته خارج بودند و علاقه شدید بان ها نشان می دادند و بقدری دولت از آن تأیید و تشویق می کرد که حتی وام های کم بهره یا بی بهره برای ساختن آن دولت می داد و در شهر مذهبی قم و یزد در زمان نخست وزیر دکتر اقبال خودش بانجا مسافرت کرده و علی رغم

ص: 60

مخالفت اهالی اقدام به ساختن سینما نمود و عکس العمل هائی مردم از خودشان دادند که دولت آن ها را کوبید.

6- بر پا کردن اماکن فساد و فحشا و اعمال خلاف عفت در جنس مخالف و موافق و آزادی بی حّد در ابعاد وسیع اعمال خلاف اخلاق و انسانی بنام های استیرادی اروپائی مانند کاباره و گاردن پارتی و امثال آن که شب گذرانی عیش و نوش و هرزگی از برنامه های این گونه اماکن بود و هر نوع اخلاق انسانی و کمالات در آن به پست ترین مراحل حیوانی و درندگی و بهم ریخته گی برسد و همسایگان این گونه اماکن فساد در منتهی رنج بسر برده و حکایاتی شگفت انگیز نقل می کردند و بعد ها کم کم بقدری وضع مفتضح و رسوا پیدا کرد که حتی خانواده سلطنتی و وابستگان حسب نقل در آن شرکت و در زمان پسرش محمد رضا پهلوی قسمتی از این گونه اماکن باین خاندان مربوط بود.

7- ترویج و تأیید و کمک سیاسی مالی و غیره نسبت به بعضی احزاب سیاسی مذهب نما مانند بابی گری و بهائی گری و امثال آن که گاهی بعضی از این احزاب نسبت به سایر همانندان خود از تأیید بیش تر دستگاه حکومتی بر خوردار می شدند ولی همه آن ها کم یا زیاد مورد تأیید بودند و دستگاه استعمار بین المللی بعنوان یک وسیلهٔ مخرب اسلامی از آن پشتیبانی و بهر گیری می کرد.

حزب بهائی گری که شاخه از صهیونیسم بین المللی را تشکیل می داد و مرکز گردانندگانش بنام رئیس مذهبی مانند عباس افندی ملقب بعبدالبها و شوقی افندی در فلسطین در عكاو حیفا که تدریجاً با توطئه استعماری بصورت یک مملکت اسرائیلی در آمد نشانه از وابستگی این شاخه کوچک بان تشکیلات صهیونیسم دامنه دار بود، در زمان این

ص: 61

شاه خائن آن حزب مذهبی نما در جبهه نبرد سختی با اسلام و رهبران اسلام در آمده بود، و از هر سو مورد تأیید و یاری دولت در میامد بقدری که کم کم قسمتی از وعاظ تهران شاه را منسوب بدان دادند و شاه مجبور شد در یک جلسه که جمعی از علماء دینی حضور داشتند با دادن چند فحش رکیک بدان مذهب که شیوه عوامانه او بود خود را از آن تبرئه کند و این نوع عملیات چند چهرۀ منافق صفتی یک قسمت از سیاست امثال او را تشکیل می داد.

مرحوم مرجع عالی قدر استاد فقهاء، محقق عصر، آیة الله العظمی آقای بروجردی طاب ثراه در آن زمان که بروجرد بودند فعالیت تبلیغاتی بر ابطال این مذه-ب نما نموده بود و موجب خشم شدید شاه شد و تصمیمات خطرناکی برای ایشان گرفته بود و در مراجعت از سفر حج ایشان را از مرز تحت نظر به تهران جلب ولی خداوند شر او را از این مجسمه علم و تقوی و مکارم صفات و ملکات فاضله بر طرف نمود.

بهائی ها در دستگاه دولتی پر و بالی داشتند و تدریجاً مشاغل حساس مملکتی بدست آن ها در می آمد و قسمتی از آن ها در پست نخست وزیری قرار می گرفتند و اداره کشور بدست آن ها و کابینه دولت آن ها را نوعا و زراء بهائی تشکیل می دادند و از این جا شما می توانید مقدار سلطه آن ها را بر اسلام و مقدسات آن و مسلمین و کوبیدن آن ها تشخیص دهید.

مراکز اقتصادی حساس بدست آن ها در می آمد و از این نظر هم برای از بین بردن اسلام و فشار مسلمانان توانا می شدند و در مقابل ملت اصیل مسلمان ایران قدرت مقابله اش در برابر آن ها چه از لحاظ اتکاء دولتی و چه از لحاظ نیروی روحی و چه از لحاظ توانائی اقتصادی بسوی ضعف رهسپار می شد و از طرفی گروهی از مسلمانان ظاهری، پول

ص: 62

پرست خود را در برابر آن ها خون سرد و سازگار نشان می دادند مخصوصاً از طبقه ثروتمند کسانی پیدا می شدند که حاضر نمی شدند موجودیت اسلامی خود را حفظ کنند.

با این نوع قدرت دولتی و اقتصادی و تغذیه سیاسی از بیگانگان استعماری این ها دست بفعالیت های گسترده تبلیغاتی می زدند گاهی بصورت اثباتی برای نشان دادن حقانیت مذهب خود و گاهی بصورت منفی برای سست کردن اعتقادات اسلامی در میان مسلمانان.

این ها بیش تر در سست کردن مسلمانان و کشاندن آن ها بطرف خود از دو راه استفاده می کردند، یکی از راه کمک مالی و بطمع در آوردن بیچارگان و بدین وسیله این مسلمانان را بسوی باصطلاح محفل و حظيرة القدس خود کشاندن و دوم از راه فراهم کردن وسائل شهوت رانی با نواع گوناگون از فحشاء و عمل خلاف عفت بهر شکل و می گساری و خوش گذرانی و عیاشی و سفره چرب و مهمانی پر شکوه و امثال آن مثلا در اصفهان در یک محله خوش آب و هوا که آن زمان تقریباً کنار شهر بود یک باغی بنام محفل در نزدیکی خیابان چهار باغ تهیه کرده و در آن انواع وسائل عیش و نوش آماده و مخصوصاً جوانان را بسوی آن تشویق می کردند و در آن جا کم کم آن ها را پس از نعشه شدن در عقائد اسلامی سست و بعداً به تزریق خرافات بهائی کری بپردازند.

ضمناً افرادی شیاد، و زبان باز پشت هم انداز مغلطه کار، جدل ساز، مادی، دور از فضیلت و انسانیت که جز هوس رانی و ثروت و مال اندوزی، بچیز دیگری دل بسته نبودند بعنوان مبلغ مذهب باستخدام تبلیغاتی بهر قیمت در می آوردند و در میان مردم آن ها را پراکنده می ساختند تا در فرصت های مناسب از هنر های خود در ضعیف کردن مسلمانان از

ص: 63

لحاظ عقیدیتی استفاده کنند.

8- ساختن یک فرهنگ از سطح دبستان تا دانشگاه با برنامه های تنظیم شده استعماری ضد اسلامی چه از لحاظ اخلاق و اعمال و چه از لحاظ عقیده و مکتب.

این فرهنگ که از اول بوسیله متخصیصن استعماری فرنگی و اروپائی برنامه ریزی شده بود هر چند روزی مطالعات تازه بوسیله کارشناسان استعماری می شد و با شرائط روز نقشه ها بصورت تکامل یافته تر در این مسیر شوم ستم کارانه در میامد.

در این راه برای تخدیر روح اسلامی مسلمانان بشکل مزورانه تدریجا رو به بالا می رفت مثلاً در اوائل کار کتاب های درسی در بیش تر صفحاتش مطالبی مذهبی و بصورت عوام فریبانه مسائلی اسلامی را در آن آمیخته بودند و چنان چه رهبران دینی به مردم اعلام خطر از این مدارس می کردند، تبلیغاتی علیه آن ها می کردند که علماء دینی می خواهند مردم در بی سوادی بمانند تا بیش تر بشود از آن ها بهره کشی کرد در صورتی که اسلام و قرآن و علماء اسلام از قرن ها قبل از آن که خفتگان در تاریکی جهل و بی سوادی در اروپا و سائر دول سلطه گر بیدار شوند جهان انسانی را دعوت بعلم و دانش می کردند چنان چه تاریخ روشن چهارده قرن نورانی اسلام و آیات قرآن و احادیث پیامبر اکرم و جا نشینانش بر این مدعی گواهی است روشن.

در منحرف ساختن دانشجویان از عوامل مختلف استفاده می شد که استادان منحرف اروپا ساخته شده دست اول و دوم و سوم غرب زده و کتاب های تنظیم شده کارشناسان استعماری نقش عمده را ایفا می کرد.

کسانی که در این فرهنگ توانستند استقلال و آزادی فکری خود را از غرب زدگی حفظ کنند

ص: 64

بسیار اندک بودند و همان ها هم در قسمتی از وضع زندگی و لباس و زیّ و تجمّل خود نا چار به پیروی می شدند.

محصولات این فرهنگ استعماری در اثر انحراف فکری و اخلاقی از یک سو در اعمال و رفتار و گفتار، رواج دهنده روح و فرهنگ استعماری می شد و از آن چه خودشان پر شده بودند به بیرون پخش می کردند و از سوی دیگر چون دشمنان استعمار گر صلاح خود را در تفرقه انداختن می دانستند دانشجویان را از مکتب های مختلف متضاد تغذیه می دادند که در نتیجه آن ها بصورت گروه های متضاد مکتبی در آمده واقلاً حتی وحدتی هم در آن ها نباشد، و با این همه تضاد تنها در مخالفت با اسلام همگی وحدت داشته باشند و از سوی دیگر چون به تجدّد مآبی مسخّر بدست غرب استعمار گر در آمده بودند روح ملیت و قومیت و شخصیت ذاتی خود را از دست داده و با ملت ایرانی خود در تضاد و حتی با نزدیک ترین خویشاوندان خود مانند پدر و مادر بچشم بد بینی بهمه بنگرند و همیشه دم از بد گوئی ایران و ایرانی ها و ستایش از غرب و از ملت خود متنفّر و به بیگانگان غربی عشق و علاقه وزیده و آن ها را بهترین نمونه انسانیت بحساب بیاورند و بقدری این روحیه در این نوع مردم زیاد شده بود که حتی یک سخن گوی مذهبی چنان چه از غربی ها سخنی در میان می آورد سخناش یک وزن و رونق و شکوهی پیدا می کرد آرزوی بسیاری از این با صطلاح روشن فکران تحصیل کرده در این نوع فرهنگ زیستن در اروپا یا اقلا با اروپائی ها و دوری از ممالک اسلامی و مسلمانان بود.

و چون در این چند ماهه اخیر رهبر عالی قدر انقلاب شکوهمند ایران و مرجع مسلمانان مستضعف جهان آیة اللّه امام خمینی دامت برکاته پیشنهاد انقلاب فرهنگی ایران داده و

ص: 65

در این زمینه مقالات و سخنرانی های بسیاری از شخصیت های علمی و گویندگان پر مایه ایراد شده و این مختصر هم گنجایش ندارد این سخن را همین جا قطع می کنیم.

9- تضعیف و تحقیر و سخریه و استهزاء افراد مسلمان و پای بند با سلام در هر قسمتی از کار های اسلامی و در این راه از روزنامه نگاران مزدور و مجله نویسان سر سپرده و شعراء خود فروخته استفاده می شد.

اولاً بطور کلی از عمل کردن بدستورات واجبی و مستحباتی و ترک محرومات انتقاد می شد که اسلام و ایمان به دل است و این کار ها تظاهر و ریا کاری و خود نمائی است و کسانی که دست باین کار ها می زنند هدف عوام فریبی دارند و فوراً یکی دو حکایت از خیانت و جنایت فلان مقدس نما را راست یا دروغ پشت هم انداخته شده و تحویل مستمعین داده می شد و در نتیجه مسلمانی و نماز خوانی و حج و حاجی مثلا استهزاء می شد. سجده آن نیست که بر خاک نهی پشتبانی صدق پیش از که سلام به پشتیبانی نیست عبادت بجز خدمت خلق نیست .

و ثانیاً هر یک از شعائر اسلامی که سر و صدای دینی داشت، و می توانست بصورت یک نوع مظاهرات اسلامی و نشان گر روح اسلامی مجتمع قرار بگیرد و ایجاد یک پیوند و وابستگی مذهبی همگانی بکند مانند نماز جماعت در مسجد و حج و ریش گذاردن و عزا دارای حسین و سائر ائمه علیهم السلام و امثال آن شدیداً بباد مسخره گرفته می شد.

مثلاً حاجی از هنگام نام نویسی برای حج تا باز گشت از حج بلکه تا آخر عمر بلکه حتی اولادش بنام پسر حاجی و دختر حاجی باید به همه جا باج دهند به سیل زدگان به زلزله زدگان به و و و از زخم زبان های روزنامه نگاران تا همسایگان و خویشان و همکاران و و و

ص: 66

صدمه و رنج بکشند و سیل انتقاد بسوی آن ها سرا زیر شده و بالاخره حاجی و پسر حاجی بعنوان نمونه از تنگ نظری و چپاول گری و زور یاد شود و همچنین نماز گزاران بعنوان مقدس و خر مقدس و امّل و کهنه پرست و ظاهری و قشری و و و هگذاریش بنام ریشی و ریشو و حقّه باز و بی نظافت و میکربی و همین طور سائر شعائر .

البته اسلام یک برنامه گسترده بر کلیه شئون زندگی روحی و جسمی فردی و اجتماعی و سیاسی و غیره می باشد نه آن که خلاصه شود در چند جمله خاص مانند امور یاد شده.

ولی این که دشمن استعماری بیش تر باین نوع کار ها حمله می کرد بی جهت نبود چون چیز هائی که جنبه شعاری اسلامی هم دارد مانند حج و نماز جماعت و جمعه و عزا داری پیشوایان دین و امثال آن در تحقق دادن سائر جهات اسلامی و ایجاد روح حماسهٔ مذهبی و دلگرمی دینی و انسجام ملت در زیر پرچم اسلام و نشان دادن روح حیاتی اسلامی بدنیا و بخشیدن قدرت و شجاعت مذهبی بعموم مردم و زنده کردن سائر مقدسات و احکام اسلامی و بیدار کردن عقیده های خفته مسلمانان و تولید حرکت و هیجان دینی بر ضد استعمار و استعمار گران اثر بسزائی دارد و استعمار گران نقشه کش از آن غافل نبودند و لذا جنود و ارتش تبلیغاتی خود را از هر سو بدان حمله ور می ساختند و اگر می دیدیم یک بچه یا جوان مثلاً به ریش دار مسلمان مسخره می کرد و ریش های پر فسوری کفار مورد تجلیل و احترامش واقع می شد مسئله مسئله ساده نبود بلکه رشته دراز استعماری داشت که سر رشته بدست متخصصین کارشناسان آمریکا و اروپا و روسیه و سائر قدرت ها مشترک المنافع استعماری می رسید و الّا چرا آن ریش و سیبیل های مضحک خارجی نشانه ترقی و تمدن حساب می شد و تنها این ریش اسلامی

ص: 67

مورد اهانت و سخریه واقع بشود.

توضیح اهمیت شعار های مذهبی و تأثیر آن در جامعه در تغذیه دیگر شئون عقیدتی و مکتبی و عملی و اخلاقی اسلامی خود در خور یک کتاب مفصلی است و قرآن از آن به بزرگی یاد کرده و آن را نشانه تقوی (1) و ایمان دل ها قرار داده است و نشانه اگر از میان رفت اسلام در اجتماع گم می شود و عاقبت کم کم واقعیت آن نیز در شئون دیگر و باضمحلال و نابودی خواهد گرائید ولذا باید مسلمانان باهمیت شعائر مذهبی واقف شوند و در

بر قراری آن بکوشند و از تبلیغات مسموم دشمن مسموم نشوند.

ص: 68


1- و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب - سوره حج آیه 32

قسمت دوم از کوشش های ضد اسلامی رضاخان پهلوی و فرزندش عبارت از آن که امور سازنده و یا نگهدارنده در اسلام را تخریب و یا تصعیف می نمود

در این زمینه هم فهرست وار بچند رقم اشاره می شود.

1- جلو گیری از قضاوت های شرعی که قبلاً بوسیله مجتهدین و علمای اسلام انجام می گرفت.

اسلام دینی است فرا گیر همه ابعاد مختلفه زندگی انسانی چه در این جهان، و چه در جهان های پس از این و چه از لحاظ فردی و یا اجتماعی و یا سیاسی و یا نظامی و یا فرهنگی و تربیتی و غیر ذلک و تمام شئون گوناگون را تنظیم و مسئولیت هر یک را بقشری يا قشر هائی ذی صلاحیت محول کرده.

از جمله مسئله قضاوت و بطور کلی ادارۀ شئون مختلفه مربوط بدادگاه اسلامی را محول به فقهاء جامع شرائط نموده است و فقهاء اسلام باید بر طبق احکام قضائی اسلام در این پست حساس جواب گوی نیاز های مردم و حکومت اسلام باشند و این مسئله گر چه با تحول حکومت عدل اسلامی بحکومت استبدادی و دیکتاتوری سلطنتی شاهنشاهی بصورت ناقصی در آمده بود ولی در عین حال فقهای متعهد و مسئول و دل سوز اسلامی تا

ص: 69

آن هنگام سعی بلیغ خود را مبذول می داشتند در بر قراری دستورات عادلانه قضائی اسلامی و در نتیجه این مقام با موقعیت مردمی و ریشه داری ملی که داشت در برابر قدرت های خود کامکی مقام سلطنتی استبداد یگانه پناه گاهی برای دین و ملت اسلامی بحساب میامد.

ولی دست استعمار از آستین رضا خان پهلوی در آمده و بتأسیس وزارت داد گستری با اسلوب های غیر اسلامی پرداخت و بعداً تدریجاً دست فقهاء را از این مقام کوتاه و تا آن که آن ها را غیر رسمی اعلام نمود و در نتیجه یکی از امور اسلام و مسلمانان را بدست بیگانگان استعمار گر و دشمن این مرز و بوم و ملت در آورد و بعداً روز بروز در تغییر قوانین بسوی خواسته ها و بسود آن ها و زیان اسلام و مسلمانان کوشید و بعداً بوسیله پسرش محمد رضا شاه مخلوع فراری مراتب چشم گیر تری را پیمود.

2- حذف کردن قوانین جزائی و قصاص و خون بهای اسلامی در مورد جرائم و جنایات و بزهکاری و بخطر انداختن عفت عمومی و رونق به تبه کاری و ایجاد فساد و هرج و مرج و بر هم زدن مقررات مقدس الزامی دین اسلام.

اسلام با قاطعیت مخصوص در برابر جرائم یاد شده و امثال آن احکام جزائی محکمی مقرر داشته که در ریشه کن کردن اساس فساد از میان مجتمع مؤثر ترین قوانینی آن را از میان همه مقررات جزائی جهان می توان بر گزید.

چنان چه قبلاً هم بطور اشاره یاد شد تبدل اساس حکومت اسلامی بحکومت سلطنتی گر چه مانعی بزرگ بر سر راه حکام شرع در اجراء قوانین جزائی بود مخصوصاً اگر در میان وابستگان بمقامات سلطنتی رخ می داد.

ص: 70

و لکن در عین حال تا قبل از رضا خان پهلوی اجراء این قوانین تا حدودی معمول بود و اثر بسزائی در بر قراری نظم و عدالت و جلو گیری از فساد داشت.

رضا شاه با غیر رسمی کردن این قوانین حسب دستور و پیروی از اربابان استعماری غربی خود یک ضربت محکم دیگری بر اسلام و شخصیت قضائی و امنیت اجتماعی و عدالت اسلامی فرود آورد و شما می توانید تا حدی وضع اسلام و مسلمین را در این دو زمان یعنی قبل از او و بعد از او را بسنجید و اگر مجال بیش تر بود ق-دری ب-ش-رح آن می پرداختیم ولی متأسفانه این مختصر را گنجایش آن نیست.

3- مبارزه شدید با عفت زنان و کوشش در ایجاد مقدمات بی بند باری بصورت های گوناگون مانند قانونی کردن کشف حجاب و مخلوط کردن پسران و دختران جوان در دانشگاه و تدریجاً در سائر اماکن آموزشی و همچنین در جشن های دولتی و غیر ذلک.

مسئله کشف حجاب در آن زمان نه تنها در ایران بلکه در تمام ممالک اسلامی تحت سلطه استعمار گران بصورت تحوّل خاصی در آمده و در قسمتی از ممالک مانند لبنان و شام و اردن که کمتر در برابر آن مقاومت شد به آسانی و در مثل ترکیه و ایران که تحمیل آن برای ملت امری غیر قابل قبول بود با سر سختی و قلدوری دولت روبرو شد و دو دست نشانده خشن و غلیظ خو یعنی رضا شاه پهلوی و مصطفی پاشا آتاترک از طرف دول استعمار گر مأموریت برای این نوع کار ها را پیدا کردند.

هدف اصلی کشف حجاب ایجاد محیط بی بند باری جنسی بود که هر نوع فساد را همراه خواهد داشت و غریزه جنسی را به هیجان حساب نشده در آورد که عقل و فکر و هر قانون انسانی را تحت الشعاع خود می کند و در نتیجه هرج و مرج و بی نظمی و

ص: 71

بی انضباطی در شعاع کار در کلیه شئون مملکت از مقامات بالا تا پائین ترین افراد حکم فرما خواهد بود.

هدف ایجاد چنین محیطی بود تا استعمار بتواند سوار مرکب استعمار گری خود شده و بهر سو بدون مزاحم براند و هر نوع بهره گیری بکند در حالی که مردم این مملکت غرق هوس رانی در امور جنسی و توابع آن شده اند و کافی است چنین مردمی را که شبانه روز تمام نیروی فکری و بدنی خود را در چنین اوهامی مصرف کنند و قدرت مقابله در برابر دشمن در آن ها خنثی شود بلکه اصلا دیگر توجهی به چنین مسائلی نداشته باشند.

و ضمناً گردانندگان داخلی چنین سیاستی که خود اسیر در زنجیر های شهوات و غرق در دریای بی کران هوا و هوس رانی هستند از این وضع حیوانی آشفته کام گیری و در این چرا گاه شهوت رانی بهره خواهند گرفت و این خود مشوّقی است برای آن ها در برپا کردن چنین صحنه بی بند باری بلکه قسمتی از آن ها تنها هدف حیاتی خود را همین نوع شهوت رانی و بی بند و باری می پندارند و بس.

تعقیب کردن شدید کشف حجاب چنان چه اشاره شد هدف سیاسی استعماری داشت ولی مانند سایر فعالیت های دستگاه استعمار زیر پوشش های فریبنده دل سوزی بحال طبقهٔ زن بمرحله اجراء گذارده می شد.

زن ویژگی های عاطفی حادی دارد که کار شناسان متخصص استعماری در مسیر هدف های خود از آن بهره گیری هائی از دیر زمانی در تاریخ می کرده و می کنند که از آن جمله است آن که کسی که از در دل سوزی با او وارد شود بیش از مردان تحت تأثیر قرار می گیرد و او را یگانه دوست خود بحساب می آورد و بیش تر اوقات اندیشه عقلی خود را از دست داده و از این راه

ص: 72

اسباب بازی نیرنگ های او شده و او می تواند با مهارت او را بهر سو بکشاند.

موضع زنان در اسلام

جای انکار نیست که زن در طول تاریخ یکی از طبقات محروم و ستم کشیده جامعه بشریت بوده و هست فعلاً ما کاری نداریم به بحث درباره علل این محرومیت ها و زیر سلطه بودن های او.

دین مقدس اسلام هنگامی طلوع کرد که محرومتی های زن به اوج خود رسیده، و انواع ستم ها و تضییع حقوق نسبت باو روا داشته می شد و اسلام همان طور که با هر نوع بیداد گری در هر قشری نهایت مبارزه را می کرد تا سر حد برقراری عدالت کامل در مسائل محرومیت زن و زنده کردن حقوق او نیز بقدری گام های بلندی بر داشت تا آن که او را نسبت بمردان از حقوق متساوی بر خود دار نمود و او را بمقام ارجمندی رسانید و حتی در بعضی از مسائل مقامش را از مرد ارجمند تر و احترامش را لازم و واجب شمرد و در قرآن در آیاتی (1) چند دوران جاهلیت را که حقوق زن را پایمال و او را مورد تحقیر و حتی از تولد دختر شرمسار می شدند نهایت ملامت و نکوهش را فرموده است.

اسلام به زن شخصیت زیادی داد زیرا او مادر هر شخصیتی است و باید از آلودگی ها پاک نگهداری شود و از میدان هوس بازی و بازیچه شهوت رانی عمومی بر کنار و با یک زندگی زناشوئی صحیح با حقوق متقابل تشکیل خانواده دهد که هم جهات و حقوق و زندگی

ص: 73


1- وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (تا آخر) النحل آیه 58 أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ النحل آیه 59

فردی آن ها تضمین شده باشد و هم از لحاظ تولید و بر قراری نهال سالم انسانی و بقاء نسل پاک برای دوره بعد به دور از خطرات مختلف و موجبات سقوط از فضائل انسانیت محافظت شود.

بمنظور آن که زن در اسلام هم عضو اجتماع است و باین لحاظ نمی تواند از اجتماع بدور زندگی کند بلکه باید در متن اجتماع به تکالیف طبیعی و قانونی خود بپردازد و هم در اثر جاذبه تولیدی که بین زن و مرد وجود دارد. ممکن است از مسیر صحیح تولید خارج شده و مورد تجاوز قرار گرفته و تدریجاً بصورت ملعبه و بازیچه هوس بازان و بسوی فساد و تباهی کشانده شود که با در نظر گرفتن قوه شهواتی مرد و زن این دو جهت یعنی بودن او در متن اجتماع و دوری او از فحشاء و فساد عملاً تا حدی تضاد دارد لذا مسئله حجاب در اسلام بعنوان چاره ساز برای حفاظت او از فساد مطرح شده است، در قرآن در یکی از ایات حجاب پس از دستور رو گرفتن بوسیله حجاب می گوید این کمترین مقداری است که زن شناخته شود مبادا مورد آزار قرار گیرد (1) .

با این مختصر بیان روشن می شود که مسئله حجاب در اسلام برای تأمین شخصیت زن در اجتماع است که هم در اجتماع باشد و هم چاره تجاوز مردان بیگانه از او بشود و به تعبییر دیگر چون اسلام می خواسته زن در متن اجتماع زندگی کند مسئله حجاب را پیش آورده است نه برای درو کردن او از اجتماع.

بلکه ممکن است از خود مسئله و جوب حجاب بفهمیم که اسلام می خواهد زن عضو

ص: 74


1- ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾ - الاحزاب آیه 59

اجتماع و داخل در اجتماع زندگی کند و الا در صورت منزوی شدن او از اجتماع دیگر حجاب معنی ندارد زیرا زن که در کنج خانه دور از مردان زندگی کند خود بخود از آن ها محجوب است حجاب دیگری نمی خواهد.

این جا کمی باساس حجاب در اسلام پی می بریم و اقلاً متوجه می شویم که حجاب برای بر کناری و منزوی ساختن زن از اجتماع واجب نشده بلکه بر عکس برای بودن او در اجتماع است.

لكن استعمار گران که همه جا سد شکنی کرده بودند جز در برابر اسلام این جا بطور نا جوان مردانه به تحریف مسائل اسلامی پرداخته و بر عکس، اسلام را مانع و جلوگیر از حقوق زن جلوه داده و حجاب را بعنوان یکی از وسائل انزواء زن از اجتماع معرفی نمودند که اسلام زن را از مزایای اجتماعی بر کنار ساخته و به خانه نشینی و انقطاع از مجتمع او را کشانده و زن را زنده با چادر سیاه کفن پوش و روزگارش را سیاه کرده پر واضح است دشمن استعمار گر حیله باز غدار که تنها توجهش به هدف های استعماری خویش است بهر وسیلهٔ که باشد برای رسیدن به هدف فعالیت می کند و از هر نوع خلاف واقع گوئی و دروغ پردازی و پر روئی و رسوایی پرهیزی ندارد، و در این راه از استخدام هر وسیلهٔ تبلیغاتی مانند رادیو و سخنرانی و شعر و روزنامه و مجلات و فیلم های سینمائی و دیگر رسانه های عمومی و غیره نهایت استفاده خواهد کرد.

این فعالیت های ضد حجابی و ضد اسلامی نه تنها در ایران یا دیگر ممالک اسلامی انجام می گرفت بلکه بطور گسترده در سطح جهان رواج داشت و حتی بقدری مسئله حجاب بصورت مبتذل و زشتی جلوه داده می شد که بعضی که نسبت با سلام خوش بین بودند،

ص: 75

مسئله حجاب را خارج از اسلام و از تقالید سنتی اقوامی که بعداً با سلام گرویدند مانند ملت ایران می دانستند و اسلام را از آن مبرا و منزه می کردند چنان چه از نهر و نخست وزیر هندوستان در کتاب تاریخ جهان دیده می شود. (1)

رضا شاه پهلوی برای بر انداختن حجاب از زن لزوم کشف حجاب را بصورت یک قانون با قلدری از مجلس شورای باصلاح ملی ولی ساختگی گذراند و سپس بوسیله پلیس و شهربانی بزور از سر زنان چادر ها را پاره می کردند و زنان را اذیت و آزار رسانده و از فحش و نا سزا بان ها کوتاهی نکرده و از طرف دیگر وسائل تبلیغاتی خود را بهر نوع بکار انداخته و زنان با حجاب و اصل حجاب را انتقاد و مسخره نموده و شعراء فرو مایه خود فروخته را بگفتن شعر بر ضد حجاب تشویق می کرد و بعضی از آن ها مانند ایرج نهایت پستی و بی شرمی را در هتاکی و بد گوئی و اتهام و افسانه سازی نسبت بزنان با عفت و با حجاب از خود نشان داده که ذکر آن بسیار شرم آور است و نمونه هائی از آن در دیوان آن ها باقی مانده و بعضی دیگر از شعراء خود فروخته که نسبتاً متانت را رعایت می کردند تنها با انتقاد از - حجاب و مدح بی حجابی پرداخته اند که از آن جمله می توان پروین اعتصامی را نام برد که از خانواده درباری و پدرش یوسف اعتصام الملک از شخصیت های درباری و حتی بمقام هائی مانند وزارت معارف نائل آمده وی از پیشروان کاروان بی حجابی هم از لحاظ عملی چنان چه از عکسش پشت کتاب اشعارش هست بر می آید و هم از لحاظ تبلیغات بر ضد حجاب چنان چه در دیوانش موجود است می باشد.

ص: 76


1- لمحات من تاريخ العالم - جواهر لّال نهرو - ص 30 ط دوم - بيروت

در صفحه 117 درباره زن ایران نوشته در اسفند ماه 1314 بمناسبت رفع حجاب گفته شد.

این زن حدود بیست و سه بیت بر ضد حجاب برای خوش آمد رضا شاه گفته.

بیت اول

زن در ایران پیش از این گوئی که ایرانی نبود *** پیشه اش جز تیره روزی و پریشانی نبود

بیت آخر

چشم و دل را پرده می بایست امّا از عفاف *** چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود

این شعراء خود باخته مزدور برای منحرف کردن توده مسلمانان از این حکم قرآنی از هر نوع مغالطه و حیله های شعری استفاده می کردند و موجب فریفتن و انحراف افکار می شدند.

از بد بختی ها و تیره روزی ها که گاهی دامن گیر بعضی زنان شده بود بحساب حجاب می آوردند - نشانه عفت حجاب نیست با این که کلام در نشانهٔ عفاف نیست بلکه در لزوم حجاب است از نظر قرآن، زن در تاریخ تیره روز بوده، با این که آن ربطی به حجاب نداشته و عمده تیره روزی قبل از اسلام یا بعداً در اثر عمل نکردن باحکام قرآن بوده، نه حجاب، و بالاخره کار دروغ پردازی این مزدوران استعمار ضد اسلامی بجائی رسید که رسماً با کمال پر روئی و رسوائی می گفتند در کجای قرآن حکم حجاب و لزوم آن ذکر شده، و در اثر عاجز شدن عوام از جواب گوئی چون اطلاعات قرآنی نداشتند فعالیت آن ها در اذهان بسیاری پیشرفت کرده و باورشان میامد با این که در سوره نور آیه 32 و آیه 60 و در سوره احزاب در آیه 54 و 60 قرآن بمسئله حجاب پرداخته و در آیه 54 حتی لفظ خصوص حجاب هم ذکر شده با این که خصوصیت لفظ اهمیت ندارد.

ص: 77

در این دوران تاریک چه آزار ها زنان مسلمان کشیدند از دست عمال رضا شاه و چقدر که دختران و مردان بسوی فحشاء سوق داده شدند و شگفت انگیز آن که روز کشف حجاب را بعنوان روز آزادی زن دولت پهلوی جشن می گرفت و تحمل آن مصیبتی برای زنان بود.

همان طور که گفتیم هدف از کشف حجاب ایجاد محیط بی بند باری و آشفته برای بهره گیری استعمار گران بود و در این راه کشف حجاب بعنوان اولین گام بود و بعداً برای رواج دادن بی عفتی بامید تبدیل ایران به فاحشه خانه سراسری شروع کردند بفعالیت و در این راه به وسائل گوناگون مانند فیلم های سینمائی و مرکز شدن سینما و تئاتر و امثال آن برای تماس دختران و مردان جوان با تهیج بوسیله فیلم و موسیقی و امثال آن و همچنین مخلوط بودن دختران و پسران جوان در محیط دانشگاه و تدریجاً مراکز خوش منظره و سر سبز درست کردن برای تفریح و تماس و در زمان پسرش محمد رضا پهلوی اقدام به ساختن استخر شنا گری مخلوط برای پسران جوان با دختران و ایجاد باغ و محیط گل و درخت کاری شده سر سبز بنام کاخ جوانان دختر و پسر با هم که مرحوم مجاهد فقید آیة الله طالقانی در بعضی از سخنرانی های خود حکایت می کرد که به نخست وزیر معدوم امیر عباس هویدا آن شخص بهائی آلوده مزدور گفته شده بود که دختران و پسران جوان در کاخ جوانان هنوز نسبت بهم رویشان باز نشده، جواب داده بود کم کم می شود، و در این مراكز ، جوانان ایران که سرمایه افتخار مملکت باید باشند به چه چیز تبدیل می شدند حسابش با شما.

4- مبارزه با رفتن حج و سخت گیری ها و نقشه کشی برای خنثی کردن آن، از سازندگی

ص: 78

اسلامی آن از نظر سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و عبادتی.

حج در اسلام یک مجموعه است از اعمال مختلف که ضمناً مشتمل است بر امساک و خود داری از قسمتی از کار ها که هر یک راز های سازندگی خاصی دارد، از طرفی یک سفری است خدائی و بسوی خدا، یعنی علاوه بر سفر از مکانی بمکان دیگر، سفری است از علاقه های مختلف که انسان را در چهار دیواری مادی و حیوانی زندانی کرده و از کمالات و معنویات دور ساخته بود بسوی خدا، یعنی کمال لانهائی و آزاد از قیود مادی و تن پروری و خود خواهی در این سفر پس از طی مسافتی هنگام رسیدن به میقات حرم خدا از لباس های زیبای دوخته خود را برهنه می کند و غسل و شست و شوئی ببدن از آلودگی های گذشته می دهد و با گفتن لبیک اجابت دعوت خدا کرده و خود را وارد حریم کبریائی می کند و از این پس از آلایشات نفسانی و خود آرائی و حتی خود بینی در آینه های گوناگون و بد زبانی و تجاوز بدیگران و ظلم و ستم کاری حتی به جانوران و اعمال شهواتی حتی بصورتی که قبلاً حلال بوده و حتی شرکت در خواندن عقد ازدواج برای دیگران که جمعاً بیست و چند شاخه می شود، از همه آن ها ممنوع و از این راه وارد صحنه نزاهت و قداست خدائی شده و ضمناً با دو پوشش ندوخته سفید که بدن خود را بدان پوشانده صحنه روز قیامت کفن پوشیده خود را یاد می کند که آن روز باز گشت کامل از جهان پست مادی بسوی خدا است و با ذکر لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ و گفتن این که خدایا من در حال اجابت دعوت سفر خدائی تو در رهسپاری کوی تو هستم، بسوی حرم خدا و خانه خدا حرکت می کند.

و از طرف دیگر سفر بسوی یک مجمع عمومی مسلمانان اقطار مختلف جهان است که

ص: 79

برادران اسلامی نا شناخته که تا کنون هم دیگر را ندیده و انس و الفت شخصی در کار نبوده و از هم بیگانه و ممکن بوده از این جهت بیگانگان طمع به تفرقه اندازی بین آن ها پیدا کنند، در این مجمع عمومی که همه را بدور کلمه اللّه آن خدای جامع کمالات و منزه از همۀ عیوب جمع کرده و خود را از عیوب تفرقه انداز و ظلم و آزار دور ور ،و بچشم برادری به برادران اسلامی با یک دنیا مهر و محبت نگاه می کند و از حال هم دیگر پرسش و از وضع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دیگر جهات برای هم دردی و اعانت مطلع می شود و در صدد بر بیاید برای چاره جوئی اصلاحات عمومی جامعه اسلامی و مسلمانان جهان و کوشش در راه ترقی و پیشرفت همگی.

مسلمانان جهان سیاه و سفید و غیره و با زبان های گوناگون و آراء و افکار خاص کوتاه دست و پا گیر در محیط مکه و مدینه و در صفوف نماز جماعت در مسجد الحرام و در نماز ها جمعه و عید قربان در بیابان منی با چشم پوشی از آن خصوصیات رنگ و زبان و منطقه جغرافیایی با یک نظر بلند اسلامی و خدائی و وحدت عقیدتی که همه دارای یک مکتب و یک کتاب آسمانی و یک خدا و یک پیامبر و یک قبله و یک مناسک و جهات دیگر وحدت و با روح برادری و وحدت اسلامی شرقی و غربی و شمالی و جنوبی و مرکزی همه و همه یک الفت معنوی و انس اسلامی پیدا کرده و در نتیجه روح یگانگی و برادری در همه آن ها شکفته و زنده و ثمر بخش و شکوهمند شود و با لممال از ذلت و خواری و تشتت و تفرقه برهند و آن دوستی و صفا و صمیمیت و رافت و مهربانی اسلامی و قرآنی در میان همه آن ها زنده شود.

و از طرف دیگر یک کنگره سیاسی اسلامی جهانی در مکه سالی یک مرتبه بر قرار، و

ص: 80

رهبران دینی و سیاسی مسلمانان در آن جمع شده و تبادل نظر و بوضع ممالک اسلامی و مردم آن و روابط با یک دیگر در زمینه های مختلف بر قرار و در خصوص خطبه های نماز عید در صحرای منی پیشوای مسلمین آن ها را بمسائل سیاسی و عمومی روز آشنا نموده و از آفات و خطرات و توطئه های پیش بینی شده دشمنان و ستم گران و استعمار گران بیاگاهاند تا از آن بپرهیزند و خود را برای مقابله با آن آماده سازند و وسائل ارتباط عمومی و تبادل نظر و تقویت دوستی و همکاری و شدت هماهنگی در زمینه های گوناگون در میان رهبران سیاسی اسلام و مسلمین حیات تازه پیدا کند.

و از طرف دیگر از طریق اعمال حج رابطه خود را با خدای خود، آفریدگار جهان در همهٔ ابعاد لانهائی انسانی تقویت نموده که آن جنبۀ عبادتی حج است، و اساس پرواز و ترقی و جهش بطرف تکامل لانهائی بسوی خدا و با رمز طواف بدور ،کعبه خانه خدا از خود محوری و خود خواهی و خود پسندی که اساس بیش تر آلودگی ها و ستم کاری ها و بی توجهی بحقوق دیگران است در آمده و بطواف بدور خانه خدا و تنها محور قرار دادن خدا و دین خدا و دستوارت خدا خود را با عموم بندگان خدا در مسیر خدایی هماهنگ کرده، و همگی در قافلهٔ تکاملی انسانی بطور مسابقه آمیز در آینده و این اعمال چند روزه حج را سر مشق برنامه زندگی خود تا آخر عمر قرار دهند که چنان که این چنین کنند هر سال جمعیت انبوهی فرشته صفت از مکه در میان جمعیت روی زمین در باز گشت از حج پراکنده شده، و رنگ دیگری بجوامع انسانی غیر آن چه هست عملا می دهد، و یک تحول معنوی حیات بخش می افریند.

این مختصر بیانی است کوتاه متضمن بر داشتی از اعمال حج، تا کمی متوجه جنبه

ص: 81

سازندگی آن بشویم.

لكن دست های استعمار گران مخالف اسلام که از آستین رضا شاه و پسرش محمد رضا پهلوی بر ضد اسلام در ایران در آمده بود درباره حج چه می کرد و چسان در واژگون نمودن این مناسک آسمانی از وضع ژرفای سازندگی آن بسوی یک نوع برنامه های دور کننده از محتوای پر مایه اش کوشش ها بعمل می آوردند و پیاپی نقش های حساب شده دشمنان متخصص دوره اسلام شناسی دیده استعمار گر را در میان برنامه های سفر بحج پیاده می نمودند.

این برنامه های استعماری نه تنها در ایران بلکه در سایر ممالک که تحت قدرت استعمار گران بود کم و بیش اجراء می شد و مخصوصاً در این اواخر که مملکت سعودی تحت سلطه استعماری امریکا در آمد یک نوع هم آهنگی با ایران در نقشه های استعماری ضد اسلامی اجراء می شد بطوری که عمل حج بصورت یک سفر سیاحتی برای اثار باستانی مکه و مدینه تحت دستگاه اداره اوقاف شاهنشاهی که عمده توجه به خوراک و بهداشت ظاهری و دعا گوئی به شاهنشاه و خاندانش و ترویج نام و سیاست های صوری تو خالی او در می آمد که نوعا افراد و لو بحکم ایمان باطنی یا ترس از ملامت مردم بحج می رفتند ولی باطناً قانع نبودند که برای چه اسلام این چنین دستوری داده و توجیهات عوامانه مختلفی افراد از آن می گردند.

دستگاه دولتی و روزنامه های وابسته با قیافه و وضع کریهی با حج رو برو می شدند و از هنگامی که اعلام نام نویسی می شد تا موقع دادن گذر نامه شخص حاج بدگوئی ها روزنامه ها و بعداً از زبان مردم را تحمل کرده و در دوائر دولتی مربوطه با کارمندان مخالف و بد رفتار

ص: 82

با تحقیر های خفت آمیز با یک وضع بسیار زننده مواجه شوند، و تا مدت چند ماه مرتب آماده دستورات تحمیلی خفت آمیز باشند و هر روز آن ها اعلام یک تحمیل تازه بکنند، و مردم مجبور ب-اطاعت آن باشند، این ها اضافه بر مخارج سنگین بی جایی بود که بمناسبات مختلفی از آن ها دریافت می کردند.

یادم هست یک سال در زمستان در تهران برای نام نویسی گذر نامه حج یک شبانه روز مردم در خیابان در صف طولانی با سرمای شدید زمستانی بسر بردند، و سپس بان ها اعلام شد که باید در جای دیگری پشت فلان اداره صف بکشند و این جمعیت چند هزاری یک مرتبه موج بر داشته با تصادم بسیار هجوم بیاوردند در محل دوم و این امر بقدری زشت و ننگین بود که بعضی شخصیت ها به نخست وزیر وقت تلفنی اظهار اعتراض شدید با این عمل کردند.

برای اروپا و آمریکا هر کس می رفت بسیار محترم بود ولی مسافرین بحج و اعتاب مقدسه ائمه در عراق مورد تحقیر شدید در دوائر دولتی بودند و حتی در سفارت سعودی و عراق هم با دریافت پول هائی سنگین باز بصورت تحقیر آمیزی از آن ها پذیرائی می شد و در نتیجه شخص حاج در تمام مراحل اداری از دوائر مربوطه بگذر نامه و گمرکات و دیگر دوائر دولتی ذیربط چه داخلی و چه خارجی شدیداً از بر خورد با آن ها احساس حقارت می کرد و بازده آن در تضعیف روح ایمانی و اسلامی در نوع مردم تأثیر زیادی داشت بنا بر این رونق معنوی حج و گرمی آن دست خوش کسادی و سردی و طبعاً تردید و شک و اقلا یک نوع افسردگی در مردم مسلمان نسبت بحج پیدا می شد، این ها از یک سو و از سوی دیگر روز نامه ها و مجلات مزدور نقش خاصی را در مقابل حج بازی می کردند.

ص: 83

از زمانی که از طرف دولت اعلام نام نویسی برای دادن گذر نامه حج می شد این ها با درج مقاله های گوشه دار نسبت بحج شروع بانتقاد غیر مستقیم یا صریح و مستقیم می کردند، این ها که خود فروخته استعمار گران بوده و فعالیت های چشم گیر برای باز کردن دست شرق و غرب به ثروت و معادن مملکت داشتند این جا دل سوز ارز مملکت از خارج شدن بصورت مخارج سفر بسوی ممالک عربی اسلامی می شدند اگر هر سال میلون ها نفر از ثروت مندان کشور ایران با مبالغ هنگفت برای عیاشی و قمار بازی و فحشا و به باد دادن ثروت کشور بسوی کشور های اروپا و ایالات متحده امریکا رهسپار می شدند و از آن جا اخلاق زشت و روش های مادی گرایی و کساد نمودن ارزش های انسانی چنان چه شیوه کشور های ماشینی است و عقائد ضد اسلامی بسوغاتی بایران می آوردند این جا دیگر آن روزنامه نویسان دل شان که نمی سوخت سهل است بلکه این مسافران ولگرد را بعنوان روشن فکر عصر با سخنان دل نشین و الفاظ زیبا ستایش نموده و آن ها را سنبل ترقی و تکامل بجامعه معرفی می کردند، این هم از یک سو .

و از سوی دیگر این روش های ضد اسلامی در زمان محمد رضا پهلوی در منحرف ساختن حج از اهداف اصیل اسلامی با نقشه کشی های کارشناسان خارجی بصورت سازمان یافته متکامل تری در میامد و کاروان حج را تحت سر پرستی اداره اوقاف و کنترل کامل در آوردند که:

روحانی کاروان حج

1 - از نظر جهات مذهبی تحت سر پرستی یک نفر باصطلاح روحانی یعنی عالم مذهبی

ص: 84

بانتخاب اداره سازمان اوقات و نظارت اداره سازمان امنیت ساواک و روشن است آن ها چه نوع روحانی را برای این کار انتخاب می کردند و حتی این سال ها اخیر برای روحانی کاروان یک برنامه چند ماده تنظیم نمود که قبلاً باید او متعهد اجرای آن شود و از جمله آن مواد ستودن و دعا کردی بشاه خائن جلاد ضد اسلامی بود که در حقیقت ستودن آن کار های کذائی او می شد و این روحانی خواهی نا خواه باید در مقابل کسانی که از شاه و اعمالش انتقاد می کنند ایستادگی کند.

جدا شدن ایرانیان از جماعت در مکه و مدینه

در مکه و مدینه عوض آن که جمعیت شیعه ایرانی بجمعیت عمومی مسلمین در نماز های جماعت بپیوندند و بدین وسیله از برکات پیوستگی اسلامی بهره مند شوند، هر کاروان صد نفری با آن روحانی در یک مسافر خانه با آن جمعیت صد نفری بنماز جماعت می پرداختند و از ملحق شدن بان جمعیت با عظمت در مسجد الحرام یا مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محروم، و یکی از بزرگ ترین سازندگی های حج خنثی شده و در محیط کوچک نا مناسب مسافر خانه با همان اداب و سلیقه های محلی یک نماز جماعت کوچک خوانده و سپس بدعا گوئی خائنین وطن فروش از شاه و زنش و فرزندش بپردازند و عوض پیروی از ابراهیم (علیه السلام) بت شکن بیک نوع خاصی بت پرستی بنمایند.

انگیزه کینه و دشمنی مذهبی

زننده تر آن که هنگام نماز های پنج گانه که جمعیت مسلمانان از درون مسافر خانه ها و

ص: 85

خانه ها بسوی مسجد الحرام یا مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) میامدند ایرانیان با شدت از درون آن دو مسجد شروع بخارج شدن می نموند و صدای قَدْ قَامَتِ اَلصَّلَوةُ که بلند می شد آن ها از آن نماز جماعت با ابهت چند صد هزار نفری فرار می کردند و در اذهان برادران اهل تسنن عکس العمل بسیار زشتی داشت بطوری که من خودم مکرر دیدم آن ها زبان بطعن و بد گوئی می گشودند که مکرر شما مسلمان نیستید که این طور از نماز گریزانید.

این جا یک پرسش پیش می آید.

اشکال اقتداء بجماعت اهل تسنن

که در مذهب ما شیعیان اثنی عشری امام جماعت باید دارای شرائط خاصی باشد که نوعاً در امام جماعت مسجد الحرام یا مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) موجود نیست و گاهی ضد آن موجود است مثلا یکی از شرائط امام عدالت شناخته شده برای مأمومین است ک-ه مخصوصاً با اختلاف مذهبی این شرط دچار خلل می شود و لذا نمی توان بان ها اقتداء کرد و بنظر ما شیعیان این نماز جماعت صحیح نخواهد بود و از این رو کسانی که از این جماعت خارج شده بسوی جماعت خصوصی در مسافر خانه رهسپار می شدند ملامت و نکوهشی بر آن ها نیست.

پاسخ:

چنان چه در روایات بسیاری وارد شده نماز جماعت به پیشوایی برادران اهل تسنن مخصوصاً در چنین اماکنی که تجلی گاه وحدت اسلامی است علاوه بر آن که صحیح

ص: 86

است ثواب بسیاری هم دارد و حتی در بعضی از روایات برای ترغیب باتحاد و پیوستگی مسلمانان ثواب جماعت با آن ها را مانند ثواب جماعت با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر کرده. (1)

بلی روی حساب اختلافات جزئی که از نظر شرائط نماز جماعت بین مذهب ما و آن ها هست این جماعت با جماعت بامامت پیشوای شیعی تفاوت های کوچکی دارد و باید ماموم جهاتی را رعایت کند مثلاً در دو رکعت اول و دوم حمد و سوره را بخواند چون آن ها از حمد بِسْمِ اَللَّهِ را احتمالاً حذف می کنند و از سوره به کمی از آن اکتفاء می نمایند، و همچنین از گفتن آمین پس از گفتن وَ لا الضّالِّينَ امام و از دست بر روی هم گذاردن در حال قیام، بدلیل بدعت بودن آن دو بنظر ما اجتناب کند و قنوت هم در غیر نماز صبح بدلیل هماهنگی در جماعت و استجباب آن بنظر ما چون آن ها نمی خوانند ترک کند.

در نتیجه آن فعالیت ها ضد حج که در ظاهر رفتن بحج را ممنوع نکرده بودند تا روح اسلامی مردم را جریهه دار کنند ولی چنان مردم را از راه های گوناگون گمراه، و حج را بیک وضع بی محتوائی در آورده بودند که نوعاً مردم پس از انجام یک نوع اعمال خشک و بی مغز که کمتر توجه بمحتوا و جهات سازنده حج می شد شروع بگردش در بازار ها و خرید کالا های اروپایی و امریکائی و روسی می کردند و شهر مکه و مدینه و ایام حج و این سفر خدائی بطوری که شمه از آن قبلاً مختصراً توضیح داده شد، بصورت بازار فروش کالا های صنعتی تجملاتی کشور های شرق و غرب در میامد و از این راه نیز استعمار گران

ص: 87


1- نَظَرَ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ الى بَعْضِ شِيعَتِهِ وَ قَدْ دَخَلَ خَلْفَ بَعْضِ اَلْمُخَالِفِينَ الى اَلصَّلَوةِ واحش اَلشَّعَى بَانَ اَلْبَاقِرُ (علیه السلام) قَدْ عُرِفَ ذَلِكَ مِنْهُ فَقَصَدَهُ وَ قَالَ اعتدار اِلَيكَ بِابْنِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَنْ صَلَوتَى خَلْفَ فُلاَنٍ فانى اِتَّقِيهِ لَوْلاَ ذَلِكَ لَصَلَّيْتُ وَحْدى قالَ لَهُ الْباقِرُ يَا اَخِي اِنَّمَا كُنْتَ تَحْتَاجُ اَنْ تَعْتَذِرَ لِوَتْرَكْتَ

شرق و غرب بهره دیگری بسوی کشور های خود سرا زیر می کردند.

و بالاخره حاجیان خانه خدا عوض خود ساختن و هدایای معنوی برای هم شهریان و خویشان و خانواده پس از باز گشت، تفاوتی که در وضع معنوی آن ها پیدا نشده و بهمان وضع قبلی، و گاهی بد تر ، اطرافیان خود را سرگرم کالا های تجملاتی و اسباب بازی سوغاتی حج خود کرده و حج را بصورت یک سفر تفریحی این چنین جلوه می داند و باین ترتیب یکی از فرائض بزرگ و شعائر با عظمت و سازنده اسلام خنثی بلکه مسخ می شد.

پهلوی و مبارزه با شعائر عزای امام حسین علیه السلام

5- مبارزات حساب شده برای شعائر عزا داری نهضت مقدس حسینی علیه الصلوة و السلام بود که رضا خان پهلوی و دودمانش با سیاست شیطانی مخصوصی که استعمار گران نقشه آن را آماده اجرا بدستش سپرده بودند شروع کرد این شعائر مقدس را از طرفی بصورت مبتذل در آوردن و بعداً بکلی از بر گزاری آن جلو گیری نمود و در دوران او و پسرش محمد رضا پهلوی این شعائر مقدس مورد بازیگری سیاسی آن ها بود.

همان طوری که یک شیوۀ سیاستمدارن شیطان صفت و منافق و چند چهره است، رضا خان ابتداء خود را از طرف داران این شعائر مقدس جلوه می داد و در جلسات عزا داری محرم و صفر شرکت می کرد و حتی یک مجلس با شکوهی برای سالروز عزا داری امام حسین (علیه السلام) در دربار سلطنتی خود برقرار و خود رسماً در آن شرکت می نمود تا از این راه خود را یک مسلمانان شیعی واقعی در دل ها جابزند و مورد قبول و علاقه ملت بشود، او بدین منوال توانست بسیاری از مردم ساده دل مسلمان را بفریبد تا کم کم قدرت او گسترده شد و

ص: 88

بر اوضاع مسلط گردید سپس تدریجاً شروع به بر چیدن کرد.

در اواخر عمر رضا خان کسی جرأت بر پا کردن عزا داری نمی کرد و حتی جاسوسان او از مجالس عزا داری پنهانی نیز اطلاع یافته و روضه خوان و صاحب منزل را تحت تعقیب شدید و آزار قرار می دادند.

در زمان محمد رضا شاه آن جلو گیری ها نبود، ولی سعی کردند مخفیانه در قسمتی از مداحان و سر دسته های مواکب عزا داری و حتی در بعضی اهل منبر نفوذ کرده و آن ها را در مسیر هدف های خود قرار دهند و آن مواکب سازنده را خنثی کننده و یا بسود منافع استعماری قرار دهند.

یکی از انحراف هائی که در موضوع عزا داری از زمان ناصر الدین شاه شروع کردند، آن که بصورت تئاتری و شبیه سازی مجالسی بپا می داشتند یکی امام حسین علیه السلام و دیگر شمر و دیگری عمر تا آخر و صحنه روز عاشورا را جلوه می دادند.

در این مجالس علاوه بر اعمال بسیاری از گناهان مانند موسیقی و دروغ بستن به امام و بکار بردن جوانان زیبا و خوش صدا و شهوت انگیز و غیره که باید در کتابی مستقل تشریح شود علاوه صحنه عاشورا و نهضت آن بزرگوار بصورت مبتذل و سبک تحویل بینندگان داده می شد.

6- فشار و تضییق بر علماء دینی و طلاب و محصلین علوم اسلامی

رضا شاه در این نقشه استعمار ساخته در آغاز بمخالفت و جنگ با علماء بیدار و مبارز بر خواست، و تعدادی از آن ها را مانند مرحوم مدرس و مرحوم حاج آقا نور اله اصفهان و مرحوم حاج آقا محمد آقا زاده صاحب کفایة بطور پنهانی و مزدورانه شهید کرد، و سپس

ص: 89

با تبلیغات سوء نسبت به بعضی دیگر پرداخت تا از حجم شخصیت های با عظمت کاسته و اضمحلال بقیه آسان شود و سپس اضافه بر تبلیغات سوء بر ضد علماء دینی از حاکم شرعی و قضاة از آن ها و سائر طبقات آن ها ،بعنوان دل سوزی دست بیک نیرنگی زد که لباس مقدس روحانیت را باید اختصاص به روحانیت واقعی داد، و کسانی که لیاقت آن را ندارند از این لباس ممنوع ساخت چرا باید افراد بی سواد کلاش از این لباس سوء استفاده کنند، از این رو لازم است افراد روحانی را امتحان کنند و هر کس از عهده امتحان بر آمد جواز رسمی از طرف وزارت معارف و علوم باو داده شود برای این لباس والا بوسیله پلیس خلع لباس شود.

در این باب ابتداء امتحان بخود علماء دینی و مجتهدین واگذار شد و سپس بعلماء درباری و خود فروختگان بدستگاه و وضع امتحان را هر چند مدتی مشکل تر و شرائط آن را سخت تر تا باین جا که بکلی همه را ممنوع جز چند نفر از علماء طراز اول که قدرت مقابله با آن ها را نداشتند و بعداً گاه و بی گاه افرادی از پلیس را دستور تعرض بان ها نیز دادند. ائمه جماعات مساجد و وعاظ و خطباء با چنین وضعی با تغییر لباس اهانت آمیز و غیر قابل تحمل بودند، بخواهند بمساجد و منابر حاضر شوند و با لباس روحانیت مورد تعرض پلیس و اهانت آن ها قرار می گرفتند و افرادی دست نشانده دستگاه با لباس عادی نیز در میان کوچه و بازار موظف به اهانت بان ها بودند و طبعاً افراد بی دین و جاهل و یا مخالفین اسلام در اهانت و آزار بان ها هم دست شده کم کم حتی مدارس علوم دینی و مساجد و مجالس وعظ و ارشاد اسلامی اضافه بر این که بالنتيجه رو بکسادی می رفت مورد تهاجم مامورین دولتی مخصوصاً افراد ضد دین و زمخت و بد سرشت آن ها قرار

ص: 90

جواز عمامه در زمان رضا شاه

جواز عمامه و لباس روحانیت مرحوم حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ احمد توسط سبط او مرحوم حجة الاسلام حاج آق-ا حسين امامي واعظ باين جانب داده شد و صاحب جواز امام جماعت در مسجد (معروف به دو قاضی) نزدیک پا منار در دشت و از علماء اصفهان بود.

مصطفى شریعت موسوی

ص: 91

می گرفت مردم مسلمان از رفتن بمساجد و بر پا کردن مجالس وعظ و سوگواری حضرت امام حسین علیه السلام و سائر ائمه و پیامبر اعظم صلوات الله عليهم و محافل جشن و چراغانی در میلاد آن ها احساس خطر کرده و جرات باقدام بچنین کار هائی نمی کردند، وسائل ارعابی و اخافه و تبلیغات در مسیر تهدید نیز بکار بود و افراد ترسو و احتیاط کار و منحرف افسانه سازی در جلوه دادن قدرت شاه بسیار می گردند، و عده ای باور می کردند و اعمال خشونت و بی اعتنائی دستگاه دولت بمظاهر دینی و شخصیت های اسلامی و گاهی اعدام و حبس و تبعید بزرگان مذهب در ارعاب مردم اثر بسزائی داشت و روح فدا کاری و جان بازی در مردم رو بضعف و علاقه به زندگی خفت بار اسیر گونه، و جلوه دادن دور نمای تمدن و تجدد مآبی و اروپا منشی از طرف روشن فکران غرب زده و یا مزدوران خود فروخته بازار گرم کن در تضعیف روح ایمانی و اسلامی مؤثر بود.

با چنین عوامل یاد شده و غیر آن تدریجاً اکثر مساجد تعطیل کلی، و بقیه بصورت نیمه تعطیل، و کساد و علماء دینی خانه نشین و منزوی و مجالس روضه علنی وجود نداشت، و گاهی بعض افراد علاقمند در پست اطاق درب بسته، یا احتیاطات بسیار مخفیانه یک واعظ را دعوت کرده و از بی راهه شبانه با لباس غیر روحانی او را وارد منزل کرده و آن جا عبا و عمامه پوشیده و آهسته مشغول وعظ و ذکر مطالب اسلامی و روضه خوانی می شدند و همین مجالس را نیز گاهی بعضی ها باطلاع پلیس می رساندند و آن ها را دچار زحمت ها و جریمه و اهانت می کردند.

در این جا دستگاه استعمار و عمالش، رضا شاه و اطرافیانش، باین فکر افتادند که در روحیه مردم مسلمان احساسات اسلامی هست، بویژه نسبت به نماز که در مساجد

ص: 92

بجماعت عادت کرده اند و آن احساسات و علاقه را باین روش نمی توان خاموش ساخت، و در شرائط مناسبی آن رابطه روحی مذهبی با علماء اسلام پیوند پیدا کرده، و انفجاری عمومی بر ضد آن همه فعالیت های ضد اسلامی ناگهان پیدا شده و همه رشته های آن ها را پنبه کند، پس بهتر است یک صورت سازی تو خالی برای افناع چنین روحیه و احساسات مذهبی بنوعی انجام شود که کماً و کیفاً بدست خود آن ها انجام گیرد.

در این جا بفکر یک نیرنگ و حیله ضد اسلامی تازه ای افتادند و با آن تخصص ویژه تخریبی یک نقشه چند بعدی برای هدم اساسی اسلام کشیدند، و بی مشابهت با نقشه های گذشته منافقین در گذشته اسلام نبود.

نقشه استعمار و امامت جماعت غیر اهل علم

نقشه آن بود که افراد برگزیده از غیر اهل علم ولی زرنگ مقدس نما، که هوای پیشوائی در مغزشان هست از مردم عادی بی سواد که کمی اطلاعات از مسائل دینی در رساله های عملیه و کتب ارشادی ساده و امثال آن را دارند آن ها را در مساجد بعنوان امام جماعت بگمارند و با تبلیغات آن ها را بعنوان سنبل و نمونه تقوی ترویج نمایند و تدریجا خود آن ها هم از روح مردم داری و آشنائی اجتماعی و روابط خاص خود استفاده کرده و ریشه های محکمی پیدا خواهند کرد و دولت هم از هر گونه کمک اقتصادی و ترویجی دریغ نکند، و از یک سو ترویج مظاهر قدس و تقوای این قشر و از سوی دیگر نکوهش و انتقاد و تهمت و افتراء بعلماء دینی تا بدین وسیله ارزش این ها را از بین برده و مردم را یک دل بافتداء و دنباله روی از مقدس مآب ها کنند.

ص: 93

و این نقشه شیطانی بهترین راهی در نابود کردن اسلام و قرآن و علوم اسلام و علماء و محتوا ساختن جامعه اسلامی بحساب میامد.

زیرا از یک سو خود این قشر و پیروان شان با کمک دستگاه کافی بود در از بین بردن علماء و بی اعتبار ساختن آن ها و از سوی دیگر بوسیله از بین رفتن علماء اسلامی علوم اسلامی و قرآنی در جامعه اسلامی رو بنابودی می گذاشت و از سوی دیگر با خاموشی چراغ علوم اسلام از جامعه اسلامی دزدان مکتبی بیگانه و فیلسوف نما های شرق و غرب بر روحیه اسلامی مسلمانان چیره شده و آن ها را از اسلام منحرف و یا متزلزل ساخته، و از سوی دیگر مساجد که مجمع مسلمین و مرکز اسلامی است و محل تشعشع انوار هدایت قرآن و پخش پرتو اسلام بجامعه است تاریک و خالی از چراغ هدایت، و از سوی دیگر عملاً جامعه اسلامی دنباله رو یک قشر بی فروغ و بت های بی حیات آرایش یافته ظاهری، و در نتیجه بدون اتکاء بیک مقامی که جواب گوی نیاز های علمی اسلامی باشد قرار می گرفتند اما نمی گرفتند.

در فصل آینده این مسئله را از جهات مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد انشاء اللّه.

نقشه مسجد ضرار در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)

این همان نقشه تخریب اسلامی است که در جریان مسجد ضرار در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله منافقان داخلی با کمک مخالفان خارجی طراحی شد که مسجدی

ص: 94

در محلهٔ دوری ببهانه مشکل بودن حضور ضعیفان از دور بمسجد پیامبر ساختند که زیر نظر همان سازندگان باشد ولی بزودی وحی رسید به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسرار آن ها و نقشه مرموزشان فاش شد و آن حضرت دستور هدم آن را دادند و سپس آن محل زباله دان قرار گرفت.

توضیح بیش تر برای مسجد ضرار بعداً داده خواهد شد.

سیاست ضد اسلامی رضا شاه و امامت جماعت غیر علماء دین

چنان چه قبلاً توضیح دادیم این مسئله در زمان رضا خان پهلوی یک نوسان سیاسی ضد اسلامی بخود گرفت و از سوی دستگاه دولتی دست نشانده ابتکار شد و مدتی در جریان بود ولی طولی نکشید که از طرف مراجع هشیار وقت که کاملا مورد توجه و اعتماد مردم بودند مخالفت گردید و بر چیده شد.

از جمله کسانی که در آن زمان شدیداً حکم بر خلاف آن داد مرحوم آقای سید محمد مهدی درچه رضوان الله علیه بود که از ایشان سئوال شد، و جواب بعدم صحبت این نوع نماز جماعت دارند و همچنین در این مسئله در اصفهان بمرحوم آیة الله مُلّا محمد حسین فشارکی علیه الرحمة و الرضوان و دیگران رجوع شد و جواب منفی دادند.

در زمان رضا شاه گر چه قلدری و اختناف شدید در برابر مقدسات اسلام و مسلمانان انجام می گرفت ولی چون قشر و زور نمی تواند عقاید اسلامی را نابود کند، و از طرف دیگر اکثر مردم در دوره قبل از آن آزاد پرورش اسلامی یافته بودند و رابطه قلبی محکمی با

ص: 95

علماء راستین اسلامی داشتند و حکم مراجع را حکم امام زمان عجل اللّه فرجه الشريف می دانستند لذا با آن حکمی که مراجع اسلام در شهر های ایران بعدم صحت این نوع نماز جماعت دادند فوراً مؤثر قرار گرفت و کسی نتوانست دیگر اقدام بچنین کاری بکند.

و از طرف دیگر دیری نپائید که جنگ جهانی دوم پیش آمد و حکومت رضا شاه دچار طوفان آن جنگ شد و در امواج آن رضا شاه نمی توانست حکومتش را بی طرفانه حفظ کند و عاقبت دولت انگلیس استعمار گر آن زمان او را بجزیره موریس تبعید نموده و پسرش محمد رضا که بعنوان ولیعهد او بود بطور خفت آمیزی بجایش نشست و در حقیقت دست نشانده سه ابر قدرت شوروی بسر کردگی استالین و انگلیس نرعامت چرچیل و امریکا بریاست روزولت شروع بکار کرد.

ولی در اثر اصطکاک سیاست های متضاد این قدرت ها و تزلزل و بی ثباتی و نا توانی محمد رضا شاه و عکس العمل روحیه اسلامی مردم ایران در برابر اختناق های رضا شاه تا حدود بسیار علماء اسلام راحت شدند و از نو بکار های اسلامی خود از نماز جماعت و پرداختن بوعظ و هدایت و ارشاد و رونق دادن به تحصیلات علوم دینیه و تدریس و جمع کردن طلاب تازه برای این کار و غیره ذلک مشغول شدند و در زمان محمد رضا شاه مخلوع گر چه نقشه های استعماری بسیاری بویژه در بیست و پنج ساله اخیر از طرف امریکای استعمار گر در ایران بر ضد اسلام کشیده می شد و طراحی بسیار از کار شناسان استعمار برای اضمحلال ارکان اسلام و پیاده کردن نقشه های اسلام شکن انجام می گرفت ولی بیش تر از راه های دیگر استفاده می شد و باین نقشه یعنی امام جماعت نمودن غیر از علماء مذهبی نپرداختند.

ص: 96

دوران انقلاب اسلامی ایران

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برهبری رعیم عالی قدر آیة اللّه امام خمینی دام ظله العالی که عمده این انقلاب از مساجد و مدارس و دانشگاه ها شروع شد و بالاخره تاج و تخت شوم شاهنشاهی را بر چید و حکومت جمهوری اسلامی بدست آن بنیان گذار عظیم الشان برپا شد و دستگاه استعمار آن شورا انقلابی بنیان کن استعمار را از مساجد مشاهده کرد مجدداً بوسیله گروهای سیاسی دست نشانده خود بفکر همان سیاست کهن خویش افتاد و بوسیله گروهک های باصطلاح مجاهدین خلق و غیره که رنگ اسلامی بخود داده بودند بوسیله بعضی جوانان فریب خورده در گوشه و کنار ایران در مساجد شروع کردند جماعت هائی بامامت همان جوانان حزبی تشکیل دهند و از همان گروه خود تجمع کرده و رونقی بان بخشند.

این گروهک های که خود را اسلامی می خواندند کاملا آماده فرصت بوده و در پیش آمد ها گوناگون که یا امام جماعت مسجد مانعی برایش از حضور در مسجد پیدا می شد، یا آن گروهک های نقطه ضعفی در او می دیدند و بدین وسیله او را از مقامش اسقاط می کردند، و یا در موارد اعتصاب دست جمعی ائمه جماعات برای نیل با هداف اسلامی خویش، و امثال ذلک فوراً این گروهک های وابسته یکی از خودشان را به پیش وا داشته و تشکیل نماز جماعت در آن مسجد می نمودند ببهانه این که نماز جماعت در مساجد نباید تعطیل شود. شگفت آور آن که اکثراً این ها یا اعتیاد بنماز و نماز جماعت نداشتند و یا اصلا معتقد بان و یا باصل اسلام نبودند و تنها دلیل این کار اهداف جزیی و سیاسی بود.

ص: 97

در اوائل انقلاب شکوهمند اسلامی ایران که احزاب را آزادی دادند این گروهک های فعالیت می کردند، حدّ اکثر استفاده را از این آزادی بنمایند که در نتیجه دست زدند بجرم های بزرگ از قبیل ترور و آتش زدن مردم و اماکن عمومی و دولتی و بمب گذاری و تخریب و غیر ذلک و از طرف مقامات قضائی بعنوان (مُفْسِدٌ فِي اَلاَرْضِ) و محارب شناخته شده و مورد تعقیب قرار گرفتند و حضرت امام خمینی دام ظله العالی دستور دادند بر طبق موازین اسلامی مقامات قضایی با قاطعیت با آن ها عمل کنند و تمام ملت ایران در تجسّس از درون و برون کار های ضد اسلامی آن ها تکلیف شرعی و وظیفه اسلامی دارند و در نتیجه راز های درون حزبی آن ها و اعمال وحشیانه و وابستگی های به بی گانه آن ها فاش شده و مورد تعقیب قرار گرفتند و از جمله آن نماز جماعت دل سوزانه اسلامی آن ها روشن شد که ریشه آن از کجا آب می خورده.

استفتاء از حضرت آیة اللّه العظمی خمینی دام ظله العالی

درباره مسائلی چند که این گروه ها در اثر نفوذ منافق صفتانه خود در بعضی دوائر دولتی و ارگان های مسئول دست بکار ها و اقدامات ضد اسلامی از راه دوائر دولتی زدند که مردم را بجمهوری اسلامی بد بین کنند و دفتر مرکزی حوزه علمیه اصفهان برای از بین بردن نقشه های شوم آن ها صورت آن کار های ضد اسلامی را در طی مسائلی از محضر مقدس آن رهبر عالی قدر استفتاء کرد و از جمله همین مسئله امامت جماعت غیر اهل علم بود.

ص: 98

متن استفاء

58/12/17 بسمه تعالی 19 ربیع الثانی 1400

محضر مبارک رهبر عظیم الشان اسلام حضرت آیة الله العظمی امام خمینی مدظله العالى

پس از اهداء عرض سلام و تحیات وافره استدعا داریم بچند سئوال ذیل پاسخ فرمائید.

8- در مساجد یا غیر مساجد، غیر اهل علم کسی حق دارد امام جماعت بشود.

بسمه تعالی

این عمل تضعیف مقام روحانیت است و نباید بشود.

روح الله الموسوى

در این پاسخ بیش تر حضرت آیة الله العظمی خمینی دام ظله توجه بهمان رمز سیاسی ضد دینی این کار فرموده اند که هدف اقدام کنندگان چنین عمل تنها ضعیف نمودن مقام روحانیت است که همان تضعیف اسلام باشد چنان چه معظّم له در سخنان دیگرشان بهمین نکته تصریح نموده اند که کسانی که مخالفت و مقابله با روحانیت می کنند هدف اسلام است و نابود کردن آن.

ص: 99

قرآن و امامت جماعت نماز زیر پوشش رهبر مذهبی و علوم دینی

اکنون در آیات قرآن و امامت جماعت در نماز زیر پوشش رهبر مذهبی و علوم دینی که مربوط بنماز جماعت است نظری بیاندازیم و ببنیم وضع نماز جماعت و امامت آن را عمومی جلوه می دهد و یا همان طوری که از وضع خود نماز جماعت دیده می شود نماز جماعت یک الگوئی است برای پیروی از امام جماعت در امور اسلامی و مشق آن را در نماز که ستون دین است مردم انجام می دهند و از همین جهت شرط امامت عدالت و استقامت کامل امام است تا بتوان او را بعنوان یک انسان کامل عادل مستقیم سر مشق زندگی اسلامی قرار داد و از دانش و گفتار و عقاید و اعمال او پیروی کرد.

در چند موضع قرآن آیاتی است که می توان از آن در مسئله امامت جماعت استفاده کرد.

﴿وَ لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (40)وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (41) ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ (42) سورة البقرة

در این قسمت از سوره بقره آیاتی چند بصورت احتجاج با قوم یهود بعنوان بنی اسرائیل وارد شده ولی در قسمتی از آن روی سخن بسوی خصوص علماء مذهبی آن ها است مانند ایات ذکر شده در جمله ﴿وَ اِرْكَعُوا مَعَ اَلرَّاكِعِينَ﴾ بعضی گفته اند منظور از آن وارد شدن یهود است در صف جماعت مسلمین یعنی این مجموع ایات پس از آن که اتمام حجت بر آن ها کرده و حقانیت اسلام را از کتب خود آن ها ثابت می کند بملامت آن ها پرداخته و از آن جمله چرا هم صف با مسلمانان نمی شوید.

ص: 100

ولی از یک طرف این بیان مثل این که با ظواهر ایات کمتر متناسب است زیرا آن آیات آن ها را بمطالبی که در مذهب خودشان هست و موجب بیداری و گرایش بحقایق شده و از علاقه بدنیا طلبی و مادیات پرستی دور ساخته و رابطهٔ آن ها را بخدا نزدیک می سازد که در آن صورت پذیرفتن حق و از جمله اسلام است آسان می شود نظر انداخته، چنان چه با تأمل در آن روشن می شود.

و از سوی دیگر مثل این که آن نوع تفسیر بیش تر روی این نوع تفکر است که در مذاهب گذشته خصوصاً مذهب یهود نماز جماعت تشریع نبوده چنان چه در بعضی روایات جماعت را از خصائص اسلام شمرده (1)

لکن از جمله آیة ﴿وَ اِرْكَعُوا مَعَ اَلرَّاكِعِينَ﴾ که در سوره آل عمران درباره حضرت مریم است و او را بنماز جماعت فرا خوانده ظاهر می شود که نماز جماعت در مذهب یهود بوده (2) و علاوه بر آن در خصوص زنان نیز تأکید شده است.

بنا بر این می توان گفت نماز جماعت از سنن مذاهب گذشته است که در اسلام روی آن تأکید بیش تر شده.

ص: 101


1- فِي حَدِيث مُنَاجَاةِ مُوسَى (علیه السلام) وَ قَدْ قَالَ يَا رِبٌ لِمَ فَضَّلْتَ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى سائر الالم فَقَالَ اَللَّهُ تَعَالَى فَضَّلْتُهُمْ لِعَشْرِ خِصَالٍ قَالَ موسي (علیه السلام) وَ مَا تِلْكَ اَلْخِصَالُ اَلَّتِي بِعَمْلُونَهَا حَتَّى آمر بَنَى اسرائيلَ يَعْمَلُونَهَا قَالَ اللَّهُ تَعالى الصَّلَوةُ و الزَّكْوَةُ و الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ و الْجِهَادُ وَ الْجَمعِهُ وَ الجَماعَةُ وَ اَلْقِرَانِ وَ اَلْعِلْمِ وَ العاشُوراء (الْحَدِيثُ - مَجْمَعُ اَلْبَحْرَيْنِ - فِي مَادَّةِ عَشرٍ - وَ هَذِهِ الرِّوايَةِ مُرْسَلَةً وضَعِيفُهُ بِمُخالَفَتِها لِلكِتابِ فَإنَّ جُمْلَةً مِمَّا ذَكَرَ كَانَ فِى اُمَّةِ موسَى (علیه السلام) لِقَوْلِهِ تَعَالَى اِقْمِ اَلصَّلَوةَ لذِكرِى وَ قَوله تَعَالَى لِلْجِهَادِ - اِذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلاَ اُنَاهِيهُنَا قَاعِدُونَ - وَ غَيْرُ ذَلِك
2- از روایاتی نیز تأیید ان می شود مانند نماز جماعت برادران یوسف و نماز بر میت به جماعت نسبت به حضرت آدم(علیه السلام) که پسرش شیث هبة الله انجام داده رجوع شود به مستدرک الوسائل - ج (1) - ص 498 باب 57

اکنون ببینیم بر داشت از این آیات در مسئله مورد سخن چگونه است امامت آیا عمومی است و یا وظیفه خصوص علماء مذهب و آن یکی از وظائف رهبر مذهبی است.

در آیه اول می گوید (حق را بباطل مشتبه نکنید و لباس باطل بان نپوشانید و کتمان حق نکنید با آن که شما دارای علم هستید و حق و باطل را می شناسید) در این آیه کاملا روشن است سخن با علماء مذهب است که می توانند کتمان حقایق دانسته شده مذهبی را بنمایند و حق را تغییر بباطل دهند و علاوه در اخر می گوید ﴿وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ که کاملاً تصریح بعلم آن ها شده.

بنا بر این در آیه بعد اقامه نماز و ایتاء زکوة ظاهرش آنست که مراد بر پا داشتن و رواج دادن نماز و زکوة در میان مردم باشد چنان چه وظیفه یک رهبر مذهبی است و مخصوصاً زکوة که یک رهبر مذهبی که عمرش در تحصیل علوم دینیه مصرف شده نه کسب مال که امر بزکوة دادن او بی وجه است سپس می گوید نماز را بجماعت برپا کنید و بصورت دست جمعی نه انفرادی یعنی نماز را علاوه بر این که رواج باید دهید بصورت جماعت هم باید رواج دهید پس وظیفه بر پا داشتن نماز جماعت یک تکلیف ویژه ایست برای علماء مذهب و در این جا نمی توان گفت علماء مذهب موظف اند دیگر آن را تشویق بامامت جماعت کنند و بان ها اقتداء نمایند زیرا با طبع رهبری منافات دارد آن ها جلو دارند نه پیرو و علم پیشوا است نه جهل.

در آیه سوم نیز روشن تر می شود که روی سخن کاملا بعلماء مذهب است که می گوید (آیا شما مردم را بکار های نیک امر می کنید و خود را در آن کار ها فراموش نموده در صورتی که شما کتاب آسمانی خدا را تلاوت می کنید آیا تعقل نمی کنید)

ص: 102

بنا بر این از این آیات چنین بر داشت می شود که نماز جماعت را علماء مذهب باید پیشوائی کنند.

و اما در آن آیه سوره آل عمران دربارۀ حضرت مریم ﴿وَ اِرْكَعُوا مَعَ اَلرَّاكِعِينَ﴾ می توان گفت منظور بجماعت حاضر شدن مریم است با مردان که علی القاعده امامت آن بحضرت زکریا کفیل مریم و پیامبر زمان بوده بر پا می شده است و می توان گفت منظور آنست که حضرت مریم با آن مقام عصمت و طهارت و علم و کمال و اتصال بوحی الهی و سخن فرشتگان با او که در نتیجه از نظر علوم مذهبی و کمالات دینی و انسانی او اشرف زنان زمان خود بوده موظف شده که برای زنان پیشوائی نماز جماعت کند و از این رو امامت زنان عالمه برای دیگر زنان از قرآن فهمیده می شود.

و بنا بر وجه دوم این آیه دلیل دیگری است از قرآن برای این که امامت جماعت حتی در زنان نیز باید توام با علم دین و فقه و اسلام شناسی باشد.

ضمنا نا گفته نماند که در تفسیر این ایات اقوال مفسرین متکّی بحدیثی صحیح و معتبر از پیامبر اکرم و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین نشده و از ظواهر همین آیات با تدبّر در آن می توانیم مطلب را روشن کنیم و ظواهر الفاط و جملات قرآن بخودی خود کافی است مگر آن که حدیثی معتبر داشته باشیم بر خلاف آن که در آن بحث دیگری است و قرآن خود گفته است ﴿افَلاً يَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ﴾ چرا در قرآن تدبّر نمی کنند.

2- ﴿وَ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا﴾ (103)وَ إِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ

ص: 103

أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ سورة النساء آیه (104)

در این دو آیه شریفه دستور نماز مسافر و نماز در حال خوف از دشمن در جنگ ها را که در آن دو حالت نماز قصر و شکسته می شود بیان می کند ولی در آیه اول تنها نماز قصر را چه در جنگ و حال خوف از دشمن و چه در حال سفر بدون خوف بدون در نظر گرفتن جماعت ذکر می کند (ترجمه - و هنگامی که مسافرت در زمین کردید باکی نیست از نماز کم کنید بطور کوتاه چنان چه از فتنه کافران بهراسید زیرا کافران برای شما دشمنی هستند آشکار ولی در آیه دوم طرح نماز قصر را در جنگ بصورت جماعت ذکر می کند.

لكن بصورت کلی و مطلق آن نماز جماعت را ذکر نمی کند که تنها نمازی باشد، دست جمعی و یک نفر هر که شد امام آن باشد بلکه باین نحو آن را طراحی می کند(و ترجمه آن).

(و هنگامی که تو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان آن ها بودی و از این رو تو نماز را برای آن ها برپا کردی، گروهی از ارتش با تو بنماز بایستند و بقیه با صف آرائی جنگی در برابر دشمن) و سلاح های خود را نیز همراه داشته باشند که وقتی این ها بسجده می روند آن ها در پشت سر شما باشند (و پس از نیمی از نماز که با تو می خوانند و بقیه را برای خود و تمام می کنند) طائفه دیگری که نماز نخوانده اند بیایند و با تو نماز بخوانند.)

در این طراحی نماز جماعت دو جهت کاملاً مورد توجه است و روی آن حساب شده (1) این که این نماز بطور جماعت هنگامی است که تو پیامبر که رهبر آن هائی در میان آن ها باشی و تو اقامه جماعت کنی و این را شرط کرده بکلمه ﴿وَ إِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ﴾ و در جملات بعد نیز ﴿فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ﴾ یعنی نماز جماعت را با تو بخوانند و با

ص: 104

یک فرد معمولی تجویز نشده (2) طراحی نماز را بجماعت بشکلی کرده که دشمن از اشتغال بنماز فرصتی برای حمله ناگهانی بر آن ها پیدا نکند و مسلمانان را دو دسته کرده که دسته بنماز و دسته در برابر دشمن همیشه از آغاز نماز تا پایان آماده باشند که هر گاه حمله کردند آن ها پاسخ دهند، در این جا نظر ما بیش تر روی همان جهت اول است که در آن نماز جماعت در حال جنگ بامامت اولین شخصیت موجود در آن ها که لیاقت و شایستگی کامل و درجه یک و رهبری مسلمین را دار است شرط بر گزاری نماز جماعت فرموده که رهبر مسلمین با پیشوائی و امامت جماعت همراه است.

و از این جا ممکن است گفته شود که نه تنها ملاک امامت جماعت را بعلم و فقه و اسلام شناسی و توأم با رهبری کرده بلکه افضل وافقه و اکمل را نیز در نظر گرفته چنان چه در آینده در بحث از روایات شواهدی آورده می شود و باین معنی در آن روایات تصریح شده. (3) ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (36)فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْصَالِ (37) رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ (38) لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾ (39) سورة النور.

این آیات شریفه گر چه بسیار از لحاظ محتوی عمیق و ابعاد آن زیاد است ولی می توانیم در

ص: 105

مسئله مورد سخن از آن استفاده کنیم.

ابتدا می گوید خداوند نور و روشنی آسمان ها و زمین است نور بودن او که یکی از اسماء الهی است بمعانی چندی آمده که همۀ آن ها شاید صحیح باشد زیرا نور چیزیست که خود ظاهر و موجب ظهور چیز های دیگر نیز می شود و از این رو هم از لحاظ آن که او وجود کامل و بظهور رساننده سایر موجودات است و هم آرایش دهنده جهان هستی و هم نور های خورشید و ماه و هر نور دیگر از او است و هم هادی و رهنمای عالم وجود و انسان ها است و همچنین سائر معانی نور که همه در حقیقت وجود الهی می باشد.

سپس تمثّل یافتن و جلوه کردن نور خدا را در آسمان و زمین می فرماید مانند دخمه در دیوار که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه که آن شیشه مثل اختری فروزان که بر افروخته شد از درختی پر برکت زیتون که نه متمایل بشرق و نه غربی آن چنان که روغن و مایه نیروئی و نور او آماده روشنی دادن است. گر چه آتشی بران نرسد روشنی بر فراز روشنی است و هدایت می کند خدا هر که را خواست و مثل ها برای مردم می زند و خداوند بهمه چیز دانا است و این تمثل نور خدائی در خانه هائی است که خداوند اذن داد برفعت آن، و آن که نام و نشانه های خدائی در آن ها یاد شود، و در آن خانه ها صبح و شام تسبیح و تقدیس خداوند می کنند مردانی که تجارة و خرید و فروش آن ها را ببازی نمی گیرد نه از یاد خدا و نه از برپا داشتن نماز و ایتاء زکوة و آن ها می هراسند از روز یکه دیگر گون شود دل ها و چشم ها تا آن که خدا بان ها پاداشی بهتر از کردار آن ها مرحمت فرماید و از فضل و کرمش بر آن بیفزاید و خداوند هر که را خواست و در خور آن دید بی حساب روزی می دهد، اکنون توضیح بیش تر.

ص: 106

قبل از شرح آیات شریفه دو نکته را ذکر می کنیم

(1) خانه هائی که نور خدا از مردانی آزاد از غیر بندگی خدا، منتشر می گردد چنان چه در تفسیر مجمع البیان ذکر کرده، بعضی گفته اند منظور مساجد است و این از ابن عباس و حسن و مجاهد و جبائی نقل شده و تأییدان می کند گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله که مساجد بیوت خدا است در زمین و آن ها فروغ بخش اهل آسمانست مانند روشنی دادن

اختران برای اهل زمین و گفته شده آن خانه ها آن چهار مسجد است که تنها پیامبران ساختند (1) کعبه که ابراهیم (علیه السلام) و اسماعیل (علیه السلام) ساختند (2) بیت المقدس که سلیمان (علیه السلام) و داود (علیه السلام) ساختند (3) مسجد مدینه (4) مسجد قبا که پیامبر خدا صلی الله عليه و آله آن ها را ساخت و گفته شده آن بیوت انبیاء و همه پیامبرانست و این از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که هنگامی که این آیه قرائت شد از او سئوال شد کدام خانه ها است این بیوت فرمود بیوت انبیاء، ابوبکر ایستاد و گفت خانه علی و فاطمه از همان ها است فرمود از بهترین آن ها است و تأیید این قول می کند آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ و گفتار خدا ﴿رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ اَهْلَ اَلْبَيْتِ﴾ پایان گفتار مجمع.

(2) نور چنان چه اشاره شد آن ظاهر مظهر للغیر است و شامل هر وجود و هستی و برکات آن و نور ظاهری و هدایت و جهان هستی و تنظیم آن و سایر آثار آن خواهد شد، و خداوند تبارک و تعال که وجودش مبرا از هر نقص و محدودیت است نوری است بی نقص و بی نهایت که هر وجودی در جهان هستی از اوست و فیض هستی و تنظیم آن و برکت و آثار هر موجودی و انوار پرتو افکن بجهان و علم و آگاهی و هدایت هر

ص: 107

موجودی بسوی کمال، و هدایت بشر، چه بوسائل داخلی او از حواس و غرایز و شعور و تعقل و سائر شعور های باطنی و ظاهری و چه بوسائل خارجی مانند پیامبران و ائمه علیهم السلام و رهبران از علماء ربّائى و حكماء الهی و کتب منزله و غیر آن و همچنین در سائر موجودات ذی شعور و الهام گیرنده و الهام بخشنده، این ها همه از پرتو آن نور بی نهایت خداوند آفریدگار جهان است که بنور خود جهان را از شبستان تاریک نیستی بعرصه پر نور جهان هستی آور دو فروغ نورش بهر یک باندازه استعداد و ظرفیت که داشتند تابش نمود و همه را روشن ساخت و در گوشه و کنار جهان هستی باندازه نیاز ها و شایستگی و استعداد ها چراغ هائی بر افروخت از درون انسان که با آن همه چراغ های شعوری و ادراکی راه های سعادت را مشخص کند گرفته تا برسد به پیامبران و روابط وحی الهی و دیگر نور افکن ها و تا برسد بخورشید و ماه و ستارگان و روشنی چراغ و سائر روشنی هائی که از سائر نیرو های جهان و غیر ذلک که ظاهر و باطن جهان را نورانی ساخته.

پس از این با شرح بیش تر بتوضیح آیات قبل می پردازیم.

خداوند نور آسمان ها (1) و زمین و تمام جهان هستی از علوی و سفلی است آن نور شدید (لانهائی در هر یک از ماهیات اگر بخواهد جلوه کند آن اشیاء مجدود و استعداد و تحمل آن را ندارد لذا مانند نیروی برق که از کارخانه بزرگ به وسیله سیم هایی بسیار

ص: 108


1- ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا﴾ - سورة الاعراف آیه 143

کلفت و قوی منشعب شده تا بسیم های کوچک تر تا برسد بیک لامپ کوچک شب خواب همه از آن نصیبی و سهمی می گیرند نور شدید خدائی که از هر جهت شدت آن بی نهایت است تمثل یافتن و جلوه کردن آن مانند دخمه ایست که در آن چراغی در شیشه که آن شیشه از اثر آن چراغ مانند اختری درخشنده است، این چراغ پر نور خدا که در آسمان و زمین جهان هستی فروغ ،افکن بر افروخته می شود از درخت پر برکت ،زیتونی که خود درخت با استعداد و نژاد زیتونی خود و استعداد تولیدی خود و باروری که دارد و ماده روغنی نیرو ساز را از خود بوجود می آورد از درون بر افروخته شده و جذب نور خدا و نور خدا بدان استعداد و جاذبه پرتو افکن شد و آن زیت و روغن زیتونی آن درخت مبارک بدون آتش افروزی فروغ افکن می گردد مانند آن درخت مبارک پیامبر عظیم الشان از آن ریشه پاک و نژاد طاهر با تراکم استعداد عشق و جاذبه بخدا پیدا می کند و نور خدا بر آن روح و روان نورانی می افتد و خداوند بوسیله نور خود هر که را لایق دید و خواست هدایت می کند.

(پس نور خدا این چنین متمثل شده و از آن مشکوة و مصباح و زجاحه متجلی می گردد و آن مصباح از درخت زیتونه و از درون مایه گرفته و مشتعل و بر افروخته شده نه از نار خارجی و در باطن آن درخت آمادگی های نورانی که در خور نور هائی تازه بتازه از جانب خداوند متعال است و نور بر فراز نور هردم افاضه و اضافه شده و آن نور از درون مشکوة بجهان تابش می کند و این چنین است هدایت های خدائی و عالم انسانیت نیز هدایت بوسیله این مشکوة براه تکامل و سعادت راهنمائی خواهد شد.)

(آن نور خدائی با آن اوصاف ذکر شده) در بیوت و خانه هائی است که خداوند متعال اذن

ص: 109

داده برفعت آن از سطح مادیات و ماده پرستان و اذن داده که نام و نشایه هایش را یاد کنند و بیادش باشند در آن خانه ها و در آن خانه های با رفعت تسبیح و تقدیس برای خدا می کنند هر صبح و شامی (37) مردانی که آن قدر جذب خدا هستند که حتی تجارت و خرید و فروش برای زندگی آن ها را ببازی و فراموشی نمی گیرد از یاد خدا و از برپا کردن نماز و برنامه زکوة، هم (مجذوب عشق و شور و کرنش خدا، و هم علاقمند برسیدگی مالی ببندگان خدا هستند و از روزی که دیگر گون می شود دل ها و چشم ها می ترسند و این چنین خود را در راه خدا قرار داده و دل بدو بسته اند و از ما سوای او دل بریده اند مکر آن چه بپاس او است.)

یکی از جلوه های این نور خدائی هدایت انسان ها است که در اخر آیه اول بان تصریح شده ﴿يُهْدِى اَللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ و این هدایت بوسیله چراغ های خدائی انجام می گیرد و آن در وجود مردان خدائی خود ساخته که نور خدا بشایستگی آن ها را فرا گرفته (نور علی نور و این هدایت خدائی بوسیله آن مردان نورانی خدائی در بیوت و خانه هائی متحقق می شود که خدا خواسته رفعت آن را و خدا خواسته که در همان خانه ها یاد او شود و آن مردان آن چنان خدائی هستند که امور کسب و کار از برپا داشتن نماز و بر پا کردن برنامه زکوة بهوس بازی نمی اندازد بلکه بر پا داشتن نماز و زکوة از جمله بزرگ ترین هدف آن ها است این ها در آن خانه ها تسبیح و تقدیس خدا و نماز می خوانند و امر زکوة را زنده می کنند و در آن خانه ها مردم را هدایت و هدایت مردم بوسیله آن ها انجام می شود و آن ها نور خدائی و جلوه گاه انوار کمالات او هستند این مردان هم دل را از نور علوم خدائی روشن ساخته، و هم سراسر وجود خویش را بصفات کمال پسندیده خدائی آراسته و هم عالمند بعلوم

ص: 110

هدایت قرآنی و وحی آسمانی و هم پاک و عادل روشنائی دخمه های مساجد از وجود مصابیح نوارنی و روحانی چنین مردانی است که از زجاجه زلال تابناک وجودشان دخمه ها و مشکوة ها را منوّر و روشن ساخته و خداوند متعال مردم را دعوت بنماز در مساجد نموده برای هدایت اگر مسجد بدون آن چراغ های باشد مانند دخمه ایست بدون چراغ چه روشنائی ممکن است داشته باشد اگر بمسجد، علی علیه السلام نور افشانی کند مسجد نورانی شده، و الّا خانه شخص آن ها از بهترین بیوت الهی است پس حساب روی چراغ است نه دخمه مسجد، نهایت این دخمه برای آن چراغ آماده شده و باید چراغ را بدان دخمه برد و از آن استفاده کرد و اگر بی چراغ گذاشتند روشن نیست و مردم ممکن نیست از آن هدایت شوند.

و اقامه نماز در آن مساجد بوسیله همان مردان خدائی که هم مرکز نور خدایند و هم آن چنان عاشق نماز که بر پا کردن نماز از کسب و کار معاش برایشان بسیار عزیز تر و پسندیده تر و و دل ربا تر است که بر پا کردن نماز و زکوة از کسب و کار ممکن است باز بدارد آن ها را که عکسش نه.

این است بر داشت قرآن از مساجد و مردان خدائی و هدایت شدن مردم بوسیله انوار الهی از گفته هائی که قبلا در تفسیر آن ابیوت از مجمع البیان نقل شده فهمیده می شود که آن از بیوت انبیاء و مساجد معظمه مانند کعبه و مسجد قباء و مسجد مدینه و مسجد بیت المقدس شروع می شود تا برسد بهمه مساجد و از این جا می توان فهمید که رجال آن بیوت هم از بزرگ ترین پیامبر مانند حضرت خاتم الانبیاء و حضرت ابراهیم صلوات الله عليهم اجمعین شروع می شود تا برسد بر حال سایر مساجد که عاشقانه با یک دنیا صفا و عدالت و

ص: 111

علم و فقه و علومی که از انبیاء بان ها رسیده و شدند (وَرِثَهُ اَلاِنْبِيَا) چراغ های خدائی آن بیوت هستند و آن مشکوة و دخمه ها و مساجد ساخته شده برای این چراغ ها و تسبیح و تقدیس و ذکر خداوند متعال و اقامه نماز و ایتاء زکوة شغل رسمی آن مردانست.

از این بیانات استفاده شده که از این چند آیه قرآن کاملا می توان فهمید مساجد برای هدایت و نماز و ذکر و تسبیح و تقدیس خدا است و کار هدایت و اقامه نماز بوسیله مردان خدائی که نورانی بنور ذاتی و جلوه نور خدائی شده اند و از آن ها و بوسیله آن ها امر هدایت مردم انجام خواهد شد.

و از این جا عکس قضیه نیز روشن می شود که امامت جماعت در مساجد از افراد غیر عالم و عادل با وضع اسلامی مساجد غیر متناسب است و تشریع نشده و صحیح نخواهد بود و این لباس بان اندام دوخته شده که باندام دیگری نمی آید.

مساجد در اسلام مرکز هدایت است که مردم از علم و عمل پیشوای آن هدایت بسوی سعادت و کمالات بشوند و نماز جماعت درس عملی و تمرینی است از متابعت کلی و الگو ساختن افضل الافراد و علم دینی و قرآنی و قدرت ایمانی و اعتیاد با عمال صالحه و متابعت از شرع مقدس اسلام که از آن بعدالت تعبیر می شود از شرائط اساسی امامت و پیشوائی در نماز جماعت است.

البته این آیات شریفه ابعاد دیگری نیز دارد که مربوط ببحث ما نیست.

(4)قُلْ (1) هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى

ص: 112


1- استدلال باین آیه شریفه در محل بحث در سخنان مرحوم شهید اول در ذکری آمده و کلام ایشان را در آینده ذکر می کنیم انشاء اللّه

﴿الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ - سورة 10 یونس - آیه 37

این آیه در برابر مشرکین که بت هائی بی محتوی بعنوان خدا و شریک خدا برای خود اتخاذ کردند و با خیال بافی های موهوم برای آن ها موضع و مقامی ساختند و خواسته هائی موهومی برای آن ها بتصورات غلط و بی اساس بان ها بستند و پیروی از آن خواسته های موهومی بسته شده را بر ذمّت خود فرض و لازم دانستند بدون آن که از آن ها بچیزی برسند یا راهنمائی شوند، چون آن ها جمادی بی حیات و بی اراده و بی توجه، چیز دیگری نبودند.

از این راه قرآن به بی مغزی و پوچی تفکر های شرکی آن ها آنان را دلالت می کند و ضمنا آن ها را بیک اصل اساسی هدایت می کند و آن این که اولاً خداوند و آفریدگار جهان و انسان، همان طوری که سر آغاز او را آفرید در ادامه حیات و هستی نیز با او در رابطه و فیض بخش باو باید باشد و الا رابطه علت و معلول بین آن ها صدق نمی کند چون علت آن مقام را نسبت بمعلول همیشه دارد که بقاء آن مانند آغاز وجود بخواست او مربوط است و چون انسان را موجودی ذی شعور و مستعد تکامل شعوری آفریده در سیر تکاملی او باید نقش هدایت و رهبری داشته و ایفاء نماید.

اکنون شما که بت هائی را بعنوان خدائی می پرستید ملاحظه کنید ببینید آیا آن ها با شما در اهداف وجودی و انسانی و تکاملی گمشده شما نقش هدایتی دارند یا نه و حتماًنه و از این راه متوجه غلط بودن راه خود بشوید.

و ثانیاً این هدایت را در رابطه بین خود و خدای خویش خواهید یافت، که بوسائل حواس و احساسات و شعور های درونی و هم بوسائل خارجی از انبیاء گرفته تا سایر معلمین و

ص: 113

هادیان خدایی انسان ها را هدایت می کند و هنگام عبادت او از درون خود احساس رابطه و اجابت او را در روح خویش لمس می کنید و در خارج از درون روحیه نیز در وضع زندگی آثار اجابت او را خواهید یافت و لذا نه تنها از راه دلائل خشک عقلی و علمی شما با خدای خویش آشنا می شوید، بلکه چنان چه در راهش بیائید و بیادش باشید و بخواهید او را بیابید در درون روح و در وضع محیط، بزندگی خویش و اوضاع ملموس خود آن به آن او را خواهید یافت.

اکنون ترجمه آیه:

بگو ای پیامبر هیچ یک از بت های شریک خدائی به پندار شما آیا بحقیقت ها و واقعیت های گمشده هدایت می کنند بگو ای (پیامبر) خداوند بسوی حق و حقیقت هدایت می کند آیا آن کسی که بحق هدایت می کند سزاور پیروی است یا آن که خود هم هدایت نمی شود مگر آن که هدایتش ،کنند چه هست برای شما چطور حکم می کنید.

در این جا یک قاعده خرد مندانه عقلائی را سند قرار می دهد که در درون عقلی هر کس پذیرفته شده است و ملاک کلی است برای همه جا و آن را بطور پرسش از خرد آن ها که موجب رجوع بتفکر صحیح می شود مطرح می کند و آن این که

﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى﴾

(آیا آن کس که هدایت بسوی حقیقت می کند سزاوار متابعت و پیروی است یا آن که بسوی واقعیت هدایت بخودی خود نمی شود مگر این که هدایتش کنند)

این یک قانون عقلی و وجدانی است مورد تصدیق خداوند تبارک و تعالی که پیروی از

ص: 114

کسی، برای آنست که او هادی پیروان خود باشد و بدون هدایت پیروی و متابعت غلط و نا صحیح است و قدرت بر هدایت پیروان شرط متابعت است، چنان چه نیاز بر هدایت دیگران نشانه عدم لیاقت متابعت است.

و از این جا می توان فهمید که در قرآن و اسلام از جانب خداوند متعال هیچ جا، متابعت و پیروی مشروع نیست مگر آن که پیروی از هادی و رهبر باشد، و از کسی که شایستگی علمی آن را دارا باشد بنا بر این در نماز جماعت متابعت از امام جماعت را نمی توان برای آن که امام نماز را یاد مامومین دهد دانست زیرا آن ها می دانند و آن گهی باطل شدن نماز بترک متابعت و اتصال، و هماهنگی شدید که در جماعت لازم شده بعنوان رهبری و آموزش اعمال و اقوال نماز نمی توان تلقی کرد بویژه اگر بناشد علم وفقه دینی شرط نباشد ممکن است مامومین بهتر از امام نماز را بدانند.

بنا بر بیان گذشته پیروی و متابعت در نماز جماعت نیز باید بملاک هدایت باشد و امام شایسته هدایت اسلامی و دینی را در سطح مأمورین داشته باشد و در دانش قرآن و علوم دین اعلم و افقه از آن ها باشد و این همانست که در روایات نیز بدان تصریح شده چنان چه انشاء الله در جای خود بعرض شما می رسد.

آیا ممکن است قرآن یک چنین اصلی عقلائی را برای احتجاج با مشرکین صحیح بداند و خرد آن ها را بدان هشدار دهد ولی در احکام و قوانین شرعی خود بان توجهی نکند.

آیا ممکن است اسلام دستورات اکید دهد در افعال نماز به پیروی و متابعت از امام جماعت ولی امام هیچ شایستگی پیروی و متابعت را نداشته باشد، و حتی کمتر از سائرین از لحاظ محتوای ،اسلامی علمی و عملی باشد.

ص: 115

سوء استفاده از نماز جماعت و مسجد

و مسجد ضرار

این نقشه دشمنان اسلام در برپا کردن مسجد و نماز جماعت برای بانحراف کشانیدن مردم مسلمان از مقام رهبری مسلمین و ایجاد تجمع بی محتوای اسلامی از همان اوائل اسلام در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آغاز شد و در محافل توطئه گر ضد اسلام تصویب شد و بعنوان یک وسیله کوبنده اسلام بدست منافقین داخلی خواست جامه عمل بپوشد که وحی رسید به پیامبر عظیم الشان و راز آن ها فاش گشت و از جانب خداوند متعال در هم کوبیده شد و این نقشه تا ابد مفتضح و رسوا گردید.

جمعی از منافقین با رابطه با ابو عامر راهب که بعداً ابو عامر فاسق لقب یافت و او با هرقل امپراطور (1) روم در رابطه بود و تظاهر بمذهب نصاری و حتی به رهبانیت نیز می کرد در برابر مسجد قبا مسجدی دیگر ساختند که از مسجد قبا فاصله داشت و کار خود را این چنین توجیه می کردند که این مسجد برای معلولین و گرفتار ها و شب های زمستانی و بارانی که حضور در مسجد قبا مشکل است می سازند و هدف خدمت بنماز گزاران و تسهیل کار است.

ظاهراً در آن زمان که هم زمان با جنگ تبوک بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسجد

ص: 116


1- چنان چه در روایتی در درّ المنثور است

قبا شخصاً اقامه جماعت نمی کردند چون در مدینه مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) همان اول ورود آن حضرت تأسیس شد و گویا کسانی را در اطراف مدینه به امر نماز جماعت و هدایت قبائل اطراف گماشته بودند چنان چه از روایتی ظاهر می شود که معاذین جبل با مرا بحناب در یکی از محله های اطراف اقامه جماعت می کرد که سوره طویل خواند و منجر بانفراد یکی از مأمومین شد و جریان آن در کتب حدیث ذکر شده

مسجد را منافقین ساختند و نقشه را بنظر خودشان پیاده کردند و برای محکم کاری از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بعنوان افتتاح دعوت کردند تا اولین نماز جماعت را در آن مسجد شخصاً اقامه فرماید و اجابت شد ولی موکول بباز گشت از جنگ تبوک گردید که پس از مراجعت وحی الهی نازل شد و راز کار و حیله منافقانه و روابط آن ها را با خارج فاش نمود و از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور هدم و آتش زدن و حتی جای آن را مرکز زباله ریزی صادر فرمودند و فورا عملی شد و نقش آن ها نقش بر آب و همه آن ها رسوا شدند

اینک ایات مربوطه:

﴿وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ(107)

لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجَالٌ

ص: 117

يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (108) أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَإنْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(109)لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(110)﴾ سورة توبه

ترجمه:

آن چنان کسانی که اتخاذ می کنند مسجدی را برای ضرر زدن بر اسلام بنفع کفر و کفار و ایجاد تفرقه بین مسلمانان و مؤمنین و کمین گاهی برای کسانی که در جنگ با خدا و رسولش هستند و سوگند یاد می کنند که نظری جز نیکی نداریم ولی خدا گواهی می دهد که حقیقتاً آن ها دروغ گویانند (107) ای پیامبر هرگز نباید تو در آن بنماز بایستی آن مسجدی که بر پایه ایمان و علاقه ای اسلامی از روز اول تأسیس شد، سزاوار تر است تو در آن بنماز بایستی در آن مردانی هستند علاقه بپاک ساختن خویش دارند و خداوند پاک سازان را دوست دارد (108) آیا آن کسی که بنیان خویش و افکار و عقایدش را بر پایه ایمان و تقوی سازمان داده بهتر است یا آن که خود را بر لبه پرتگاه دوزخ قرار داده که جایگاه و موضع او منهدم و بسوی آتش پرتابش می کند و خداوند کار های ستم کاران را باهداف شان هدایت نمی کند و نمی گذارد آن ها در هدف های شوم شان به نتیجه برسند (109) آن ها با آن خود سازی بر پایه انحرافی جز آن که دل های شان در شک و تردید بسر برد چیزی دیگری نخواهد بود مگر آن دل آلوده قطعه قطعه شود و خداوند دانا و حکیم است (110) - سوره توبه

ص: 118

منافقان چند چهره که خود را با ساس محکم عقیدتی پای بند نساخته و بهمان بی اساسی و دو روئی خوی گرفته اند و از حقیقت انسانیت مسخ شده با هر رشد و کمال و استقامتی در ستیزند و خودشان نمی فهمند چرا لکن مرتباً هر بنیان انسانی هر کجا بر پا شود آن ها در هدمش کوشش می کنند و از همکاران خود کمک می گیرند.

ولی آن خدائی که جهانی را بر پایه عدل و حق آفرید و آن را بسوی هدف های کمال و ترقی بگردش در آورده و همه جزئیات جهان هستی را در این سیر تکاملی هماهنگ ساخته هر گرد و کتافت از چهره با صفای جهان متحرک متکامل زدوده و خراب کاران را ناکام بخاک ذلّت و در نهایت بهلاکت و نابودی رهنمون خواهد کرد.

خداوند متعال قرآن و دین را برای رهنمائی و سعادت انسان ها فرستاد و خودش از شر هر فاسد و مفسدی حفظ خواهد کرد.

استعمار و فعالیت های آن در ممالک اسلامی

نقش استعمار در جدا کردن مردم از اسلام

نقش های استعماری در فاصله انداختن بین مردم و رهبران و علماء دین

دوران رضا خان و خاندان پهلوی در انجام هدف های اسارت با دول استعمار گر در ایران.

نظری مختصری بچند مملکت اسلامی دیگر مانند ترکیه و عراق و لبنان و سوریه و اردن دوران رقت بار روحانیت در زمان پهلوی در ایران و مصطفی پادشاه آتاترک در ترکیه.

محمد رضا پهلوی و پیاده کردن برنامه های پدرش بصورت مرموز تری.

ص: 119

بیرون کردن روحانیت از جمیع صحنه ها و برکود در آوردن آن ها در اجتماع

مقاومت روحانیت و پیروزی هائی

نقشه بیرون ساختن روحانیت از صحنه

مسجد و مسئله امامت غیر روحانی از زمان رضا خان تکرار سیاست استعماری قبلی

بدست احزاب دورۀ حکومت اسلامی

بررسی مسئله از راه های مختلف

1- عمل مسلمین از دیر زمان تاکنون

2- از نظر قرآن

3- از نظر فقهاء در کتب فقیه

5- بررسی و ارزیابی جماعت از نظر رهبری

6- ولایت فقیه و رهبری اسلامی و پیاده کردن آن در اجتماع و نقش نماز جماعت و مسجد در این مسئله

ص: 120

اهمیت و شایستگی امام جماعت

گر چه از همان اول اسلام و تشریع نماز و جماعت امامت نماز بتوسط شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام می گرفت حتی هنگامی که مأموم یک نفر که آن (1) علی علیه السلام بود و سپس دو نفر بانضمام با خدیجه (2) و یا جعفر که بدستور پدرش ابو طالب که گفت باو (صَلْ جَنَاحَ اِبْنِ عَمِّكَ) یعنی در آن جانب دیگر پسر عمت نماز بایست امام جماعت همان مقام رهبری بود که باین پست نیز رسیدگی می کرد و همچنین بعد ها که جمعیت مسلمین زیاد شد و سپس بمدینه مهاجرت کردند و بعد ها که اماکن و شهر ها بتصرف آن ها در آمد نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افراد شایسته را از نظر علم و عمل و عقیده برای امامت جماعت تعیین می فرمود مثلا (3) امیر المؤمنین علی علیه السلام را برای اهل یمن فرستاد و دستورات لازم باو داد و همچنین در اطراف مدینه و یا در جنگ هائی که خودش حضور نداشت که ارتش می خواست با رئیس خود نماز بخواند نوعاً افراد شایسته از نظر علمی و صفات و اعمال اسلامی تعیین می فرمود و لو این که در دوره های بعدی بعضی از آن ها بانحراف کشیده شدند ولی در آن زمان وضع صحیحی بخود گرفته بودند.

ص: 121


1- وسائل ج 5 ص 373 حدیث 12
2- ارشاد شیخ مفید ص 13
3- وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حِينَ و جَهَنِي اِلَيَ المَيْنِ كَيْفَ اُصَلِّي بِهِمْ فَقالَ صَلِّ بِهِمْ كَصَلَوةِ اضْعَفِهِمْ و كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً- بحار ح 88 ص 92 اُنْظُرْ يَا مُحَمَّدُ صَلَوتُكَ كَيْفَ تُصَلِّيهَا لِوَقْتِهَا فَاِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَمَام يُصَلَّى بِقَوْمٍ الخ در بر گماشتن مُحَمَّدُ بْنُ ابي بكر بَرَايَ نماز جماعت از طرف امير اَلْمُؤْمِنِين (علیه السلام)

در دوره های بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قسمتی از تاریخ آن را که می توان یافت امامت جماعت جنبه عمومی نداشته بلکه افراد انتخابی بودند و لو آن انتخاب بر مبنای گاهی انجام می شد که باز نشان گر آنست که بر گزیده بودنش ریشه اسلامی داشته ولی تدریجا در مذاهب (1) دیگر اسلام از این ویژه گی جدا شد و تا حدودی جنبه عمومی بخود گرفت گر چه باز در خصوص مساجد شخصیت های علمی اسلامی را برای این کار بر می گمارند این در سائر مذاهب اسلامی.

و اما در مذهب شیعه

در مذهب شیعه اثنی عشر در شرائط امامت جماعت ویژگی هائی هست که در ضمن چند بخش آن ها را ذکر می کنیم.

امام جماعت از نظر اعمال و صفات و عقائد

نماز برای یک فرد مسلمان یک وسیلهٔ دیگر گونی درونی و معنوی است که از مادیت و حیوانیت او را بسوی خداوند متعال جذب می کند و صفات ذمیمه را از او شست و شو داد و علاقمند بخدا و صفات عالیه او می سازد و در روایات نماز را معراج و وسیله پرواز و عروج بآسمان کمالات خدائی و همچنین وسیله تقرب و نزدیکی معنوی بخداوند جهان که جامع صفات کمالیه و منزه از هر نقصی است بحساب آورده و از این رو نماز یک سفر است که از عالم جسمانی بعالم روحانی بسوی خدا.

ص: 122


1- بعداً فتاوى ائمه اهل تسنن ذکر می شود که جنبه عمومی ندارد ولی عمل آن ها در خارج تا حدودی مخالف است

در نماز جماعت این سفر بصورت دست جمعی با تشکلات منظمی وصف بندی و هماهنگی به پیشوائی یک قافله سالار و راهنما انجام می گیرد که آن پیشوا ، این کاروان بسوی خدا را پیشوائی می کند و باید در تمام مراحل لیاقت این راهنمائی و پیشوائی را داشته باشد سفر عروجی و پرواز آسمانی و شستشوی درونی را اول از خود آغاز کرده و راه را رفته باشد و او که بطور جلو دار با خدای آگاه خویش طرف سخن قرار می گیرد و آن نزاهت و پاکی و لیاقت را بخود گرفته باشد تا بتواند بجلو داری چنین کاروان-ی ب-س--وی خداوند متعال بحرکت در آید و با خداوند متعال از جانب خود و همراهانش سخن بگوید و اظهار نماید که (اَيَّاكَ نَعْبُدُ وَ اَيَّاكَ نَسْتَعِينُ) و همچنین مطالب دیگر نماز را.

از این رو در روایات زیادی باین نکته اشاره کرده و مردم را برای انتخاب امام جماعت و توجه بحساسیت این کار هشدار داده که امامت جماعت یک مسئولیت خطیر و بزرگی است که باید لیاقت آن را در شخصیت های ساخته شده جستجو کرد و بان ها اقتداء نمود.

و اینک روایاتی باین مضمون

1 - ﴿قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِمَامُ الْقَوْمِ وَ افِدُهُمْ فَقَدِّمُوا أَفْضَلَکُمْ﴾. (1)

ترجمه، پیشوای گروه جلو دار کاروان است بنا بر این مقدّم دارید با فضیلت ترین افراد را از خودتان.

2 - أَنَّ النَّبِیَّ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: ﴿إِنَّ أَئِمَّتَکُمْ وَ فْدُکُمْ إِلَی اللَّهِ فَإنْظُرُوا مَنْ تُوفِدُونَ فِی دِینِکُمْ وَ صَلَوَاتِکُمْ﴾. (2)

ص: 123


1- ج 5 وسائل ص 416
2- وسائل ج 5 ص 416 ، بحار ج 88 ص 89 با تغییر جزئی

ترجمه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود پیشوایان شما جلو داران کاروان شما بسوی خدا هستند توجه داشته باشید و فکر کنید که چه کسی را پیشوای قافلهٔ خود در دین و نماز می کنید.

3- ﴿عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ إِنَّ إِمَامَکَ شَفِیعُکَ إِلَی اللَّهِ فَلَا تَجْعَلْ شَفِیعَکَ سَفِیهاً وَ لَا فَاسِقا﴾ً. (1)

ترجمه، ابوذر غفاری رضوان اللّه علیه چنین گفت که پیشوای تو شفیع و واسطه تواست بسوی خداوند متعال بنا بر این واسطه خود را شخص سفیه و احمق و فاسق و مرتکب حرام قرار نده و بچنین افرادی اقتداء مکن.

4- ﴿قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنْ سَرَّکُمْ أَنْ تَزْکُوَ صَلَاتُکُمْ فَقَدِّمُوا خِیَارَکُمْ﴾. (2)

ترجمه اگر خوش حال تان می کند این که نماز خود را پاک و منزه کنید پس مقدم بدارید در نماز بهترین افراد خودتان را.

5- ﴿عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَا یُصَلَّی خَلْفَ مَنْ یَبْتَغِی عَلَی الْأَذَانِ وَ الصَّلَاهِ الْأَجْرَ وَ لَا تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ﴾ (3)

ترجمه ، نماز خوانده نمی شود و پشت سر کسی که برای نماز جماعت و اذان گفتن اجرت می خواهد

بنا بر این امام جماعت باید از نظر عقاید دینی منحرف نباشد و دارای عقاید صحیح اسلامی بوده که به جلو داری بسوی خداوند متعال و هم منعکس شدن معتقدانش در

ص: 124


1- وسائل، ج 5، ص 392
2- رسائل ج 5 ص 393، بحار ج 88 ص 87
3- وسائل ج 18، ص 278

مأمومین شایستگی داشته و باعث منحرف شدن جمعیت و جماعت نگردد.

1- ﴿زُرَارَةُ قَالَ سَأَلْتُ اَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلصَّلَوةِ خَلْفَ الْمُخَالِفِينَ فَقَالَ هُمْ عِندَى الا بمَنزلة الجُدر﴾ (1)

ترجمه زراره می گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم از نماز خواندن پشت سر کسانی که از نظر معتقدات با ما مخالفند پاسخ داد آن ها نزد من نیستند مگر مانند دیوار هائی.

یعنی نه فقط بی فائده اند بلکه سد راه می کنند و از رسیدن بسوی خدا مانع می شوند.

2- ﴿عَلِیِّ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ مَوَالِیَکَ قَدِ اخْتَلَفُوا فَأُصَلِّی خَلْفَهُمْ جَمِیعاً فَقَالَ لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ وَ أَمَانَتِهِ﴾ (2)

ترجمه علی بن راشد می گوید از امام ابی جعفر الباقر علیه السلام پرسیدم شیعیان شما مختلفند نماز پشت سر همه آن ها بخوانم فرمود نماز نخوان مگر پشت سر آن که بدیانت و امامت او اعتماد داری.

3- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لَا تُصَلِّ خَلْفَ مَنْ یَشْهَدُ عَلَیْکَ بِالْکُفْرِ وَ لَا خَلْفَ مَنْ شَهِدْتَ عَلَیْهِ بِالْکُفْرِ﴾ (3)

امام صادق علیه السلام فرمود نماز نخوان پشت سر آن که تو را مخالف خود و کافر می داند و آن که تو شاهد کفر و مخالفت اعتقادی او هستی

و همچنین کسانی که خدا را جسم می دانند و یا اعتقادات باطل دیگر دارند نمی توان امام

ص: 125


1- وسائل، ج 5، ص 388
2- وسائل ج 5، ص 389
3- وسائل ج 5، ص 390

جماعت نمود و بان ها اقتداء کرد.

امام جماعت باید یک فرد عادل که تمام اعمال و گفتار و رفتار او را تحت مراقبت قرار داده باشی یا دیگران که با او در رابطه اند گواهی دهند اسلامی است و از خط اسلام خارج نیست نه واجبات اسلامی را ترک و نه محرمات اسلامی را مرتکب می شود و اسلام در او جلوه گر است.

امام جماعت که الگو و سر مشق در نماز جماعت است در دین نیز برای مردم باید سر مشق باشد و با روحیه و اعمال و رفتار و گفتار عادلانه خویش جامعه اطراف خود را رهبری کند و آن چنان باشد که در نماز از او متابعت می کنند و لذا در روایت قبلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را در نماز و در دین پیش رو و جلو دار معرفی فرمود ﴿فَإنْظُرْ وَ اَمْنٌ تُوفِدُونَ فِي دِينِكُمْ وَ صَلاَتِكُمْ﴾ توجه کنید را پیش رو در دین و نماز قرار می دهید از این رو افراد منحرف و فاسق و فاجر و کسانی که در برابر مقررات اسلام پای بند نیستند و قوانین اسلام را در برنامه زندگی پیاده نمی کنند و اسلام در وضع آن ها جلو گیر نیست شایستگی امامت جماعت را ندارند زیرا امامت در نماز نمونه و مشقی برای رهبری آن ها در جامعه محسوب شده

اگر تنها هدف انجام دادن یک نماز دست جمعی بود این همه حساب دقیق روی معتقدات و اعمال و رفتار و گفتار امام جماعت چه معنی داشت خواندن یک نماز جمعی چه ربطی بعقیده و وضع خوب و بدی کار های امام در غیر نماز دارد، تنها رابطهٔ رهبری است در محدودۀ امام جماعت که تأکید روی عدالت و صحت معتقدات وی را از نظر روایات توجیه می کند و لذا دین و نماز در روایت قبلی بطور عطف بهم ﴿فِي دِينِكُمْ وَ صَلاَتِكُمْ﴾ ذکر شده

ص: 126

بنا بر این است که بسیار سفارش شده که بهترین و با فضیلت ترین افراد را با و مقدم داشت و باو اقتداء کرد و اگر چنین نشود و افراد بی فضلیت و یا متوسط مقدم شوند امر دین رو به انحطاط خواهد رفت و از ترقی که از هدف های بزرگ دین و مخصوصاً نماز است باز خواهند ماند و این است که پیامبر اکرم از آن خوف داشت.

﴿قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّینِ ... وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَکُمْ وَ لَیْسَ بِأَفْضَلِکُمْ فِی الدِّینِ﴾ (1)

ترجمه: پیامبر اکرم فرمود من بر شما از چند چیز می ترسم یکی آن که دین را سبک گیرید... و دیگر آن که مقدم دارید یکی از خودتان را که از دیگران فضیلت بیش تر ندارد و از همه شما بر تر نیست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روی انتخاب فردی شایسته برای پیشوائی در نماز و دین بسیار اهمیت می داده و در سخنان دیگرش روی همین جهت تکیه فرمود:

﴿عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّ أَئِمَّتَکُمْ قَادَتُکُمْ إِلَی اللَّهِ فَإنْظُرُوا بِمَنْ تَقْتَدُونَ فِی دِینِکُمْ وَ صَلَاتِکُمْ ﴾ (2) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود پیشوایان شما دست گیران و رهبران شمایند بسوی خداوند فکر کنید و توجه داشته باشید بچه کس اقتدا می کنید در دین و نماز خود

باز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سخن دیگرش چنین می فرماید:

﴿امام اَلْقَوْمِ وَ اِفْدِهِمْ فَقَدْ مُوَافَى صَلاَتِكُمْ اَفْصِلُكُمْ﴾ (3) .

ص: 127


1- بحار ج 88، ص 72 - مستدرک الوسائل ح، ص 492
2- بحار ج 88، ص 99 - ابضا مستدرک ج 1 ص 491 - نقلا عين اكمال الدين للصدوق
3- بحار ج 88، ص 109

ترجمه امام گروه پیشر و کاروان است بنا بر این در نمازتان بهترین افراد خود را مقدم دارید. ﴿وَ عَنْ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ لَا تُقَدِّمُوا سُفَهَاءَکُمْ فِی صَلَاتِکُمْ وَ لَا عَلَی جَنَائِزِکُمْ فَإِنَّهُمْ وَفْدُکُمْ إِلَی رَبِّکُمْ﴾ (1) ترجمه علّی صلوات اللّه علیه فرمود مقدم ندارید در نماز های خودتان و همچنین در نماز بر جنازه سفیه و بی خردان خودتان را زیرا آن هامی خواهند شما را بسوی خدا پیش رو باشند.

در میان مردم نساخته شده گاهی بعضی امور نشانه و ملاک عظمت و یا نقص حقیقی قرار می گیرد که اسلام و قرآن مسلمانان را بر حقیقت و ملاک های صحیح آگاه می سازد از جمله کوری چشم است که در دوران جاهلیت بطوری در برابر افراد کور چشم از خود حساسیت و نفرت نشان می دادند که حتی از هم خوراک شدن با آن ها اجتناب می کردند و همچنین افراد بی پا ولی قرآن با بیانات خود ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَ لَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ﴾ این اوهام را از فکر مردم مسلمان زدود که با کی نیست نه برکور ها و نه بر بی پا ها و حتی این عیوب بدنی را ملاک کمبود و نقص دینی بحساب می آوردند و لذا درباره شرائط امام جماعت در روایات مورد سئوال قرار گرفته.

﴿عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام أَنَّهُ رَخَّصَ فِي الصَّلَاةِ خَلْفَ الْأَعْمَى إِذَا سُدِّدَ إِلَى الْقِبْلَةِ وَ كَانَ أَفْضَلَهُمْ﴾ (2)

حضرت امام باقر علیه السلام رخصت داد در نماز خواندن پشت سر کور در صورتی که او را بسمت قبله استوار دارند ولی بشرط آن که از همه با فضیلت تر باشد

ص: 128


1- بحار ج 88، ص 109
2- مستدرک الوسائل ج 1 ص 491 - وسائل ح 5، ص 410 عن الكليني مثلها

و همچنین در روایات دیگری نیز هست که شاید بعداً ذکر شود

و در این روایت نظریه واقع بینانه اسلامی را ذکر می کند.

﴿قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّمَا اَلْأَعْمَی عَمَی اَلْقَلْبِ فَإِنَّها لا تَعْمَی اَلْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ﴾

امام باقر علیه السلام فرمود کور حقیقی تنها آن کسی است که کور دل باشد (چنان چه قرآن فرموده آن ها چشمان شان کور نیست بلکه دل های شان کور است از درک حقیقت). اگر کسی از نظر فضائل علمی و اخلاقی و عملی از همه بر تر باشد کور بودن چشمانش عیب برای امامت جماعت او نیست او با دل آگاه و مقام علمی و اخلاقی و رفتار و اعمال شایسته خود مردم را رهبری و هدایت می کند.

اکنون روایات دیگری که بهمین مضمون است ذکر می کنیم یعنی لازم بودن انتخاب بهترین و افضل افراد را برای امامت جماعت که هم در نماز و هم در دین سر مشق و نقش رهبری داشته باشند.

1 - ﴿عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ أَئِمَّتَکُمْ قَادَتُکُمْ إِلَی اللَّهِ فَإنْظُرُوا بِمَنْ تَقْتَدُونَ فِی دِینِکُمْ وَ صَلَاتِکُمْ﴾ (1)

پیشوایان شما رهبران شمایند بسوی خداوند نظر کنید و بیاندیشید که بچه کس اقتداء می کنید در دین و نماز های خودتان.

ص: 129


1- مستدرك الرسائل ج 1 ، ص 491 - ﴿نَقْلاَ عَنِ اَكْمَالِ اَلدِّينِ لِلصَّدِيقِ﴾

2- ﴿قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلْهِ امام الْقَوْمِ وَ افْدِهِمْ اِلى اللّهِ تَعالى فَقَدْ مُوافِي صَلاتِكُمْ اَفْضَلَكُم﴾ (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود امام گروه پیش رو و سخن گوی آن ها است بسوی خداوند بنا بر این مقدم بدارید در نماز های تان بهترین و با فضیلت ترین افراد خودتان را.

3- ﴿عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اندقال لِيَؤُمَّكُمْ خِيَارُكُمْ فانّهم وَ فَدُكُمْ الى الْجَنَّةِ وَ صَلَوَاتُكُمْ قُرْبانُكُمْ لاَنَقَرَبُوا بَيْنَ اَيْدِيكُمُ الاِخْيارَكُمْ﴾ (2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود باید حتماً امامت جماعت کند شما را بهترین شما، زیرا آن هایند که شما را بسوی بهشت جلو داری می کنند و نماز های تان وسیله تقرب و نزدیک شدن شما بخدا است بنا بر این جلوی خود قرار ندهید جز بهترین افراد خود را.

در این جمله آخر یک ظرافت بیانی بکار رفته که شما که می خواهید بوسیله نماز بخدا نزدیک شوید و رشته خود را به پیش نماز وصل می کنید پیش نماز باید کسی باشد که بهترین افراد شما و بخدا از همه نزدیک تر باشد تا با اتصال نماز های تان بنمازش وسیله نزدیک تر شدن بخدا شود نه آن که او دیواری شود بین شما و راه وصول بخدا او چنان چه از نظر صفات پسندیده و روحیه عالیه و عشق و جذب بخدا مرتبه بالا قرار داشته باشد خود نه تنها حجابی در راه خدا نخواهد بود بلکه باعث جذب بیش تر مأمومین بسوی خدا و بهشت خواهد نشد.

ص: 130


1- مستدرک الرسائل، ج 1، ص 492 -﴿نَقْلاً عَنِ اَلْجَعْفَرِمَاتِ وَ عَنْ دَعَائِمِ الاسْلامِ مِثْلُهَا﴾
2- مستدرک الوسائل ج 1 ، ص 492

امام جماعت

2- از نظر عقائد اسلامی

در نماز جماعت با آن تاکیدی که در اسلام از متابعت امام جماعت شده و مأمومین موظفند هر کار از افعال نماز می کند آن ها از او پیروی کنند، درسی و تمرینی است که خود را عادت دهند بپیروی از امام و پیشوا و طبیعی است این طور متابعت در یکی از بهترین اعمال اسلامی (نماز) در ذهن پیروان اثری خواهد گذاشت که امام الگو و اسوة و سر مشق است برای آن ها و چنان چه قبلا گفته شد و بعداً هم انشاء الله تعالی اسلام نیز روی همین تاثیر و تاثر نظر دارد و می خواهد مساجد و اماکن نماز گزاری را مرکز رهبری و الهام گیری در طرق تکامل اسلامی قرار داده و مقام امامت جماعت موضع تشعشع این رهبری قرار گیرد، از این رو عقائد و ایدئولوژی آن امام جماعت که نقش اساسی در فرهنگ رهبری او دارد کاملاً مورد توجه اسلام قرار دارد و مأمومین موظفند روی آن بسیار عمیقاً بررسی داشته باشند زیرا اگر او پیرو یک مکتب عقیدتی منحرف از اسلام و لو در قسمتی از معتقدات آن باشد بهمان میزان موجب انحراف و فساد جامعه از مسیر اسلام خواهد شد.

امام جماعت باید از نظر اعتقادی یک مسلمان مطابق با قرآن و اسلام باشد نه مطابق با فلان سیاست مداری که با اسلام بازی می کند یا فلان مکتب انحرافی صد در صد یا پنجاه در صد یا کمتر یا بیش تر و الا پیشوا بسوی خدا نخواهد بود.

در روایات در شرایط امام جماعت روی معتقدات اسلامی امام جماعت سفارش بسیار شده که نشان گر آنست که بامام جماعت به دیده رهبری نگریسته نه تنها یک عمل دست جمعی انجام دهند و اکنون قسمتی از این روایات.

ص: 131

1 -﴿قَدْ سَمِعْتُهُ وَ سَمِعْتُ أَبَاهُ یَقُولَانِ لَا یُعْتَدُّ بِالصَّلَاةِ خَلْفَ النَّاصِبِي﴾. (1)

ترجمه

فضیل بن بسیار می گویند شنیدیم از امام صادق و پدرش علیهما السلام که نماز پشت سر ناصبی نخوان (2)

2- ﴿عَنْ اَبِي عَبْدِ اللَّهِ اَلْبُرْقَى قَالَ كَتَبْتُ الى ابى جَعْفَرٍ الثّانى ايْجوزُ الصَّلوةُ خَلْفَ مَنْ وَقَفَ عَلَيَّ اَبِيكَ وَ جَدُّكَ فاجابَ لاَتَصِلُ وَرائِه﴾.

ترجمه برقی می گویند بامام جواد علیه السلام نوشتم جائز است نماز خواندن پشت سر کسی که واقفی مذهب است و از پدرت ببعد یا از جدّت ببعد امامان دیگر را قبول ندارد پاسخ داد نماز پشت سر او نخوان.

3- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَا تُصَلِّ خَلْفَ مَنْ یَشْهَدُ عَلَیْکَ بِالْکُفْرِ وَ لَا خَلْفَ مَنْ شَهِدْتَ عَلَیْهِ بِالْکُفْرِ﴾.

امام صادق علیه السلام فرمود کسی که تو را که شیعی هستی کافر می داند یا تو او را کافر می دانی پشت سرش نماز نخوان.

4- ﴿قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیها السلام مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ فَلَا تُعْطُوهُ شَیْئاً مِنَ الزَّکَاةِ وَ لَا تُصَلُّوا خَلْفَهُ﴾. (3)

شیخ صدوق علیه الرحمه از دو امام هادی و جواد علیهما السلام روایت کرده که فرمودند

ص: 132


1- وسائل ج 5، ص 389
2- ناصبی کسی است که مخالف امیر المؤمنین و ائمه طاهری و دشمن آن ها است
3- وسائل ج 5، ص 390

کسی که خدا را جسم می داند نه زکوة مالت را باو بده و نه نماز پشت سرش بخوان.

در روایت دیگری نیز بهمین معنی از امام رضا علیه السلام نقل شده درباره مجسمه و قائلین به تجسّم خداوند تبارک و تعالی (1)

کسانی که از حدّ ماده و جسم و جسمانیات فکرشان بالا تر پرواز نکرده و خدا را جز از جهان ماده سراغ ندارند و جز گرایش بمادیات بچیز دیگری گرایش پیدا نمی کند نمی توانند پیش نماز در این سفر بسوی خدا باشند و پیشتاز در عبور از مادیات بسوی خدا شوند.

5- ﴿عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یُجْبِرُ عِبَادَهُ عَلَی الْمَعَاصِی أَوْ یُکَلِّفُهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ (إِلَی أَنْ قَالَ) فَلَا تُصَلُّوا﴾ (2) وَرَائَهُ. (3)

ترجمه کسی که جبری است و معتقد است که خداوند بندگانش را مجبور بر معصیت می کند و یا آن چه طاقت ندارند بر آن ها تکلیف می کند پشت سرش نماز نخوانید.

6- ﴿وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثَلاَثَةٌ لاَ يُصَلَّي خَلْفَهُمُ الْمَجْهُولُ وَ الْغَالِي وَ إِنْ كَانَ يَقُولُ بِقَوْلِكَ وَ الْمُجَاهِرُ بِالْفِسْقِ وَ إِنْ كَانَ مُقْتَصِداً﴾.(4)

ترجمه امام صادق علیه السلام گفت 3 گروه نماز پشت سر آن ها خوانده نمی شود (1) آن که شناختی از او نیست و هویت او مجهول است (2) آن که درباره ائمه طاهرین علیهم السلام

ص: 133


1- وسائل، ج 5، ص 390
2- وسائل، ج 5، ص 391
3- و نظیر این امام صادق علیه السلام روایت شد، وسائل ح 5، ص 391
4- وسائل ج 5، ص 393

غلو می کند و آن ها را بمراتب خدائی می رساند اگر چه مانند تو بکرید یعنی قائل بامامت آن ها باشد. 3- آن که علناً مرتکب گناه می شود اگر چه میانه رو باشد و شاید منظور آن باشد که از نظر اعتقاد بائمه نه ناصبی باشد و نه غالی.

7- ﴿عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ﴾. (1)

ترجمه ابو جعفر علیه السلام فرمود نماز نخوان جز پشت آن که بدین او اعتماد داشته باشی.

و بدانی از نظر عقیدتی با تو هم عقیده است و منحرف نیست.

8- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَا تُصَلِّ خَلْفَ الْمَجْهُولِ﴾.

ترجمه امام صادق علیه السلام فرمود نماز نخوان پشت سر آن که نا شناس است.

بنا بر این امام جماعت باید برای مأمومین یک فرد شناخته شده که از نظر عدالت و تقوی و عمل کردن بر طبق اسلام شایسته و همچنین عقائد اسلامی او صحیح و از انحراف و کجی پاک و آراسته باشد و دل او به آراء و نظریات ضد اسلامی آلوده نباشد و از این جا می توان فهمید که نه تنها امامت جماعت بمعنی پیوند دادن نماز مأمورین است بنماز امام، تا این که فقط ملاحظات، روی صحت و سلامتی نماز امام باشد بلکه وضع اسلامی مأمومین از نظر اعمال و عقائد با امام جماعت در رابطه است و اعمال و عقائد امام جماعت نقش رهبری برای آن ها دارد پس باید او یک فردی باشد شایسته رهبری و از لحاظ دانش قرآنی و علوم اسلامی نیز دارای چنین صلاحیتی باشد چنان چه بعد می آید روایاتی که بدان تصریح کرده.

ص: 134


1- وسائل ح 5، ص 393

امام جماعت

3- از نظر تمدن اسلامی و علوم دینی

یکی از صفاتی که در قسمتی از روایات در شرائط امام جماعت اعتبار شده متمدّن بودن امام جماعت است.

کلمه تمدّن و متمدّن از مدینه بمعنی شهر نشینی در برابر بیابان نشینی است اشتقاق یافته.

در جوامع بشری هر جائی تمدن یک فرهنگ خاص و مفهوم محلی بخود گرفته است و هر ملتی تفسیری برای آن بحسب محیط اجتماعی خود و اوضاع و شرائط که در آن زندگی می کنند می نمایند.

در آینده از نظر اسلام و قرآن معنی و مفهوم تمدن را تا حدی ان شاء الله توضیح می دهیم.

اکنون روایاتی را که شرط کرده در امام جماعت متمدّن بودن او را و سپس معنای آن را از نظر قرآن و روایات و بعداً توضیح می دهیم این که امامت جماعت مقام رهبری محدوده خود را دارد و از این رو باید از لحاظ تمدن اسلامی پیشرفته نه عقب مانده و صحرائی و بیابانی و جنگلی باشد.

روایات

1-﴿عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ سِتَّةٌ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَؤُمُّوا النَّاسَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْمُرْتَدُّ وَ الْأَعْرَابِیُّ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ شَارِبُ الْخَمْرِ وَ الْمَحْدُودُ وَ الْأَغْلَفُ﴾ (1)

ص: 135


1- وسائل، ج 5، ص 398

ترجمه

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود شش دسته سزاوار امامت جماعت مردم نیستند (1) زنا زاده (2) از دین بر گشته (شاید مراد آن باشد که در گذشته چنین شده ولی الان مسلمان است) و (3) اعرابی و انسانی که بیابانی است حتی پس از آن که بشهر اسلامی هم هجرت کرده هنوز بیابانی است (4) می گسار (5) کسی که حد شرعی باو زده اند (6) ختنه نشده، کلمه اعرابی جمع ان اعراب است بمعنی مردم صحرا نشین و بیابان گرد ک-ه هر جا صحرای سبزی باشد بهمان جا کوچ کرده و جایگزین می شوند و زندگی فردی را بر زندگی اجتماعی در شهر ها بر گزیده اند و از مزایای اخلاق اجتماعی و تمدن شهر دور هستند و بهمان دام داری و همراه شدن با حیوانات و مظاهر ابتدائی حیات اکتفاء نموده اند.

افرادی از صحرا و بیابان گاهی بشهر می روند ولی آن ها دو دسته اند یکی کسانی که در شهر فقط از خورد و خوراک و مسکن های ساخته شده شهر استفاده می کنند و روش و اخلاق و فرهنگ و تمدنی از شهر یاد نمی گیرند که آن ها بحال بیابانی خود باقی خواهند ماند و دیگر آن هائی که وضع واقعی خود را تغییر داده و حتی گاهی در اثر استعداد کافی از شهری ها نیز شهری تر و متمدن تر می شود که در این حال دیگر نمی توان بان ها بیابانی گفت:

در این روایت حساب روی بقاء بر حال بیابانی بودن است که چنین کسی که پس از هجرت بشهر هنوز تمدنی بخود نگرفته و بوضع بیابانی خود باقی است در خور امامت جماعت نخواهد بود و لذا می بینیم در صدر اسلام بسیاری از بیابان نشینان که بسوی شهر اسلامی مانند جناب ابوذر غفاری هجرت کردند و تمدن اسلامی را بحد کامل بخود گرفتند نه فقط شایسته مقام امامت جماعت بودند بلکه از شخصیت ها اول اسلام شدند و هر نوع

ص: 136

لیاقتی در آن ها شکوفا گشت.

2- ﴿عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ خَمْسَةٌ لَا یَؤُمُّونَ النَّاسَ وَ لَا یُصَلُّونَ بِهِمْ صَلَاةً فَرِیضَةً فِی جَمَاعَةٍ الْأَبْرَصُ وَ الْمَجْذُومُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِیُّ حَتَّی یُهَاجِرَ وَ الْمَحْدُودُ﴾. (1)

ترجمه

امام باقر علیه السلام می فرماید پنج دسته از نظر اسلامی نمی توانند امامت کنند برای مردم و مردم هم جائز نیست بامامت آن ها در نماز های واجب اقتداء کنند.

(1) کسی که به مرض پیسی مبتلا باشد (2) کسی که بمرض جذام و خوره مبتلا باشد (شاید بلحاظ مسری بودن مرض و شاید هم از نظر نفرت باشد زیرا امام جماعت که می خواهد نقش رهبری را ایفاء کند باید جاذبه داشته باشد نه نفرت انگیز) (3) زنا زاده (4) انسان بیابانی تا آن که بسوی تمدن اسلام هجرت کند (5) کسی که باو حد شرعی زده شده در برابر یکی از جرائم که حدّ دارد

در این جا (اعرابی) بیابانی تا باین صفت باقی است شایسته نیست امامت جماعت کند ولی چنان چه تحولی در وضع خود پیدا کرد و هجرت نمود بسوی شهر اسلامی و رنگ شهری و تمدن اسلامی پیدا نمود شایسته امامت نیز خواهد شد.

3- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسَةٌ لَا یَؤُمُّونَ النَّاسَ عَلَی کُلِّ حَالٍ الْمَجْذُومُ وَ الْأَبْرَصُ وَ الْمَجْنُونُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِیُّ﴾. (2)

ص: 137


1- وسائل ،ج 5، ص 399
2- وسائل ج 5، ص 400

ترجمه

امام صادق علیه السلام فرمود پنج دسته اند در هیچ حال امامت جماعت نمی توانند بکنند (1) کسی که مرض جذام و خوره دارد (2) کسی که مرض پیسی دارد (3) دیوانه (4) کسی که حد شرعی باو زده اند (5) انسان بیابانی

4- ﴿عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثٍ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا یُصَلِّیَنَّ أَحَدُکُمْ خَلْفَ الْمَجْذُومِ وَ الْأَبْرَصِ وَ الْمَجْنُونِ وَ الْمَحْدُودِ وَ وَلَدِ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِیُّ لَا یَؤُمُّ الْمُهَاجِرِینَ﴾ (1)

ترجمه

امیر المؤمنين صلوات الله علیه فرمود حتماً نباید هیچ کس از شما نماز بخواند پشت سر ، مبتلا به جذام ، و مبتلا به پیسی و دیوانه و حد خورده، و زنا زاده، و انسان بیابانی، امامت هجرت کرده گان را نباید بکند

در این دور روایت با تاکید و قاطعیت هم امامت کردن خود اعرابی نهی شده و هم نسبت بسایرین که آن ها هم نباید پشت سر او نماز بخوانند، گر چه یکی از دو حکم کافی بود ولی برای تأکید هر دو طرف امام و مأموم از امامت و مأمومیت نهی شده اند ولی در روایت (4) امامت بیابانی در خصوص آن جائی نهی شده که هجرت کرده ها با او نماز بخوانند و مفهوم آن جواز اقتداء امثال خود او است باو چنان چه در بعضی روایات دیگر بان تصریح شده چنان چه درباره جهنی (2) که آمد نزد پیامبر صلی اللّه و آله و گفت در بیابان خانواده و فرزندان و غلامانم هستند و اذان و اقامه بگویم و با آن ها بجماعت نماز بخوانم آیا

ص: 138


1- وسائل ج 5، ص 400
2- وسائل ،ج 5، ص 379

بجماعت ما هستیم فرموده (1) بلی

5- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَا یَؤُمُّ النَّاسَ الْمَحْدُودُ وَ وَلَدُ الزِّنَا وَ الْأَغْلَفُ وَ الْأَعْرَابِیُّ وَ الْمَجْنُونُ وَ الْأَبْرَصُ وَ الْعَبْدُ﴾. (2)

ترجمه

امام صادق علیه السلام فرمود نباید امامت مردم کنند حد خورده و زنا زاده و ختنه نشده و بیابانی و دیوانه و پیسی گرفته و برده

در تفسیر اعرابی که در این روایات منع اکید از امامت جمات او کرده سخن فقهاء متفاوت است در کتاب مفتاح الكرامة (3) قسمتی از سخنان آن ها را (رضوان الله علیهم اجمعین) نقل کرده که اکنون ترجمه آن از نظر خوانندگان عزیز می گذرد.

جماعتی گفته اند مراد از اعرابی ساکنان صحرا هستند، من می گویم که گویا در این لفظ زبان عربی راهم دخیل دانسته اند (فتأمل) و در مسالک گفته گاهی منظور از آن کسی است که از ساکنان بیابان بخوبی های اسلام شناختی پیدا نکرده و گاهی هم بر آن هائی گفته می شود که هجرت بر آن ها واجب شده و هنوز انجام نداده اند، اگر چه عارف با حکام اسلام می باشد و بر همه آن هائی نیز گفته می شود که نسبتی باهل صحرا پیدا می کنند و از این جهت که در منظور از آن اختلاف پیدا کرده اند در حکم آن نیز آن

ص: 139


1- بعداً توضیح داده می شود که این استفاده عمکی است ردّ شود
2- بحار ح 88 ، ص 75 - مستدرك الوسائل ج 1 ، ص 491
3- مفتاح الكرامة جلد دوم کتاب الصلوه ص 472

اختلاف سرایت کرده و در کتاب (روض و مسالک) نیز هست که شکّی نیست در این که منظور با عرایی عادل آن ها است ، و آن مستلزم انست که به نیکوئی های اسلام و تفصیل احکام آن که در امام جماعت شرط است شناخت داشته باشد و در این صورت مانعی ندارد ولی علت کراهت در این فرض اضافه بر نص و روایات کمبود او از مکارم اخلاق و صفات نیکو است و اما آن کسی که (از فقهاء) حرام دانسته امامت او را مرادش اضافه بر ظاهر نهی کسی است که اسلام و تفصیل احکام آن را عارف نیست ، و یا آن کسی است که عارف است ولی مهاجرت را ترک کرده با آن که بر او واجب بوده انتهی و بعضی گفته اند مراد به مهاجر در زمان ما آن کسی است که در شهر ها ساکن است بطوری که به تحصیل شرائط امامت نزدیک است و اعرابی خلاف انست پایان سخنان مفتاح الکرامه علامه مجلسی در بحار در این باره چنین می گوید (ترجمه)

و مراد از هجرت سبقت در رفتن از دار الحرب بسوی دار الاسلام است و در (تذکرة) گفته مراد سبقت بگرایش با سلام است یا کسی که هجرتش از دار الحرب بدار الاسلام سبقت داشته یا آن که از اولاد آن هائی که تقدم در هجرت داشته اند و در (الذکری) نقل کرده از (یحیی بن سعید) که مراد آن کسی است که در علم بر دیگران تقدم دارد (پایان سخنان بحار) از مجموع این نظریه ها در تفسیر اعرابی بطور فشرده دو تفسیر ذیل را می توان خلاصه کرد.

1 - مهاجرت مکانی نکرده باشند و ساکنان صحرا که هجرت بدار الاسلام نکرده اند و یا هر کسی که هجرت واجب را از دار الکفر بدار الاسلام ترک کرده.

2- مهاجرت معنوی نکرده باشند و افرادی که بتمدن اسلامی از علوم دینیه و اخلاق اسلامیه و صفات حمیده بدور مانده اند نه علوم دینیه را فرا گرفته و نه خود را باداب و اخلاق وصفات پسندیده اسلامیه اراسته است و در محیط اسلامی خود را نساخته

ص: 140

اما تفسير اول مورد اشکال است (1) هجرت بدار السلام اختصاص باهل بیابان ندارد و ترک آن برای شهری ها نیز عیب و گناه است (2) اگر ما حتی شهری های غیر مهاجر بدار الاسلام را نیز اعرابی حساب کنیم تناسب چندانی با کلمه اعرابی که صحرا نشین است ندارد (3) اصولا بچه دلیلی لفظ اعرابی که بمعنای صحرا نشین است بغیر مهاجر تفسیر کنیم.

و اما تفسیر دوم را از قرآن و روایات دیگر می توان کاملاً تأیید نمود و ضمناً اصطلاحات ویژه هر مکتبی را از خود آن مکتب و نصوص اصلیه آن باید تفسیر گرفت.

در قرآن دربارهٔ (اعراب) مردم صحرا نشین بطور (1) کلی چند صف ذکر می کند

﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ﴾ سوره توبه آیه 97

ترجمه

مردم صحرا نشین در کفر و نفاق از همه شدید ترند و همچنین نسبت بحدود و احکام و علوم و معارف و آن چه از جانب خدا بر پیامبر نازل شد از نظر بی شناخت بودن سزاوار ترند (و از علوم اسلامی دورند).

در این جا این آیه یکی از لحاظ صفات و اخلاق و عقاید اعراب (صحرا نشینان) را ساخته نشده و منحرف که کلمه کفر و نفاق که جنود ،آن همان صفات مذمومه و حیوانیت و درندگی است تعبیر جامع آنست و دیگر از لحاظ دور ماندن از علوم اسلامی که کلمه ﴿وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ﴾ است تعبیر جامع آن می شود تفسیر می کند.

ص: 141


1- ایات دیگری هست درباره اعراب نه بطور کلی بلکه در قسمتی از آن ها که آن نمی تواند مشخص و مفتر آن ها شود

بنا بر این می توان گفت (اعرابی - صحرا نشین) باصطلاح نصوص اسلامی از قرآن، و همچنین روایات که بمنهج همان قرآن سخن می گویند، عبارت است از کسی که از نظر اخلاق و صفات و علوم دینیه ساخته نشده است و تمدن و شهری شدن اسلامی از مکانی، و انتقال بشهر نیست، بلکه از نظر صفات و اخلاق و علوم اسلامیه است.

و در روایاتی که از امامت جماعت اعرابی منع اکید کرده بود بهمان اصطلاح قرآن است چون امام جماعت همان طوری که در نماز مقتدی و الگو قرار می گیرد، باید فرد نمونه و ساخته شده اسلامی و از نظر علوم اسلامی و صفات و اخلاق قرآنی، بتواند چراغی برای هدایت و رهبری مردمی که با و اقتداء می کنند بگردد.

اعرابی از نظر روایات

در این مورد دو روایت هست که می رساند اعرابی کسی است که فقیه در دین و عالم بعلوم اسلامیه نباشد.

1- ﴿عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ تَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی اَلدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِیٌّ إِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ (1)

ترجمه

علی بن ابی حمزه می گوید شنیدم از امام صادق علیه السلام می فرمود خود را در دین فقیه و اسلام شناس کنید زیرا کسی که فقیه نکند خود را او (اعرابی) خواهد ب-ود خداوند

ص: 142


1- اصول کافی کتاب فضل العلم باب 1 حدیث 7

عز و جّل می فرماید (نسبت بگروهی) حتما باید زحمت تحصیل علوم دینیه بکشند تا فقیه و اسلام شناس شوند تا در باز گشت بقوم خود آن ها را بحقایق اسلام تبلیغ و ارشاد کنند بلکه آن ها در اثر پذیرش از خطر سقوط برهند.

در این روایت صریحا کسی را که فقیه نشود نام (اعرابی) بر او نهاده (1) و معلوم می شود منظور از (اعرابی) که در روایات منع از امامت جماعت است بهمین معنا است.

2- ﴿عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عليه السلام يَقُولُ عَلَیْکُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِی دِینِ اللّه ، وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً﴾ (2)

ترجمه

مفضل بن عمر می گوید شنیدم از امام صادق علیه السلام می فرمود بر عهده شما است زحمت کشیدن تا خود را فقیه در دین خدا و اسلام شناس کنید و خود را اعرابی نکنید.

از این روایت نیز بخوبی روشن می شود که در اصطلاح روایات و زبان ائمه طاهرین که همان اصطلاح قرآن است کلمه (اعرابی) بمعنی آن کسی است که خود را فقیه و اسلام شناس نکرده و این دو روایت بمانند لغت نامه و قاموسی است برای این واژه که در سائر روایات بویژه در روایاتی که در منع از امامت جماعت (اعرابی) وارد شده است (3)

روی این حسابی که مأخوذ از قرآن و روایات است روشن می شود.

1 - کلمه اعرابی همان معنائی دارد که در فارسی گفته می شود (بیابانی و جنگلی) نهایت

ص: 143


1- و اعرابی در اصطلاح روایات پیشوایان اسلام بهمین کسی است که دانش اسلام نداشته باشد
2- اصول کافی باب فضل العلم حدیث 8
3- در فقیه الرضا (علیه السلام) نیز آمده تَفَقَّهُوا وَ اِلاّ اُنْتُمْ اَعْرَابٌ جُهَّالٌ (بحار ج 78 ص 346)

آن که گوینده این کلمه تا چه کسی باشد اگر کسی باشد که تمدن را در آرایش لباس و مو و بدن و سخنان خود می داند منظورش از بیابانی آن کس است که در لباس و مو و بدن و سخنان خویش آن آرایش را ندارد ولی اگر گوینده آن قرآن و ائمه طاهرین و پیامبر اکرم صلوات الله علیهم باشند باید دید آن ها ترقی و سعادت انسان را در چه می دانند، و هنگامی که در مکتب آن ها دقت کنیم می یابیم آن ها سعادت را در شکوفائی استعداد های ژرفای انسان در علم و درک صحیح از جهان هستی و روابط آن با آفریدگار و حفظ وظایف اسلامیه و اتصاف بصفات حمیده و آرایش با خلاق ملکوتی خدائی و شناخت و علم و دانش بقرآن و طریق و رسالت انبیاء و ائمه علیهم السلام که از جانب خداوند متعال در تربیت و پرورش صحیح انسان است می دانند بنا بر این (اعرابی - بیابانی) باصطلاح این گویندگان یعنی غیر متمدن بتمدن اسلام و آن که از لحاظ دانش و عمل و اخلاق خود را در مکتب اسلام و قرآن نساخته است.

2- کسی که فقیه در دین نباشد یا متفقه در اسلام نبوده او (اعرابی - بیابانی) از نظر اسلام است و لیاقت امامت جماعت را برای مردم ندارد و مردم نیز نمی توانند بچنین مقامی او را بپذیرند.

در این جا مناسب است سخن حضرت استاد فقید ، فقیه عالی قدر آية الله العظمی مرحوم . سید محسن حکیم رضی اللّه عنه را در مستمسک نقل کنم (1) ایشان پس از آن که صاحب عروة قدس سره امامت جماعت اعرابی را بعنوان الاحوط نفی می کنند چنین می نویسند (ترجمه).

ص: 144


1- مستمتک العروه الوثقى ج 7 ص 271

از ظاهر سخن قدماء منع از امامتش نقل شده بلکه از (ریاض) است که خلافی در آن صریحاً نیافتم مکر از حلّی و کسانی که متأخر از او هستند و از (خلاف) نقل اجماع بر آن شده و مقتضی منع است همان نصوصی که در گذشته بدان اشاره شد که جمله (إنَّهَ لايَؤُمُّ) را در بر داشت با آن که تعبییر های آن ها مختلف بود پس در صحیح زراره یا حَسَن او (اِنَّهُ لَايَؤُمُّ الْمُهَاجِرِينَ) و در خبر ابن مسلم (إنَّهُ لايَؤُمُّ حَتَّى يُهَاجِرَ) و در خبر اصبغ (اِنَّهَ لاَ يَؤُمُّ بَعْدَ اَلْهِجْرَةِ) و در خبر ابی بصير (إنَّهُ لَايَؤُمُّ النَّاسَ) بدون تقيید بود و ظاهر آنست که بین آن ها تنافی وجود ندارد که احتیاج بجمع بین آن ها شود بسبب تقیید بلکه واجب است عمل کردن بهمۀ آن ها حتی آن اخیر که بطور مطلق بود.

و اعرابی اگر چه تفسیر شده بساکن بیابان جز آن که انصراف دارد بان که از نظر اخلاقی و دینی وضعیت آن ها را دارد که مبنی بر مسامحه می باشد اگر چه موجب فسق هم نشده چنان چه بدان اشاره می کند خبر ابی النجتری (كَرِهَ اَنَّ يَوْمَ الا اعْرَابِيَّ لِجَفَائِهِ عَنِ اَلْوُصُوءِ وَ اَلصَّلَوةِ).

بلکه سزاور است قطع پیدا شود بانکه کراهت دیگر منتفی است چه رسد به منع نسبت بکسی که از آن ها رسیده است بمراتب عالیه از فضل و تقوی و مکارم اخلاق ولی نا چار شده بان که ساکن بیابان شود مانند ابوذر رضی الله عنه و یا آن که ساکن بیابان شده برای ارشاد و هدایت بندگان خدا.

بعد از این ان نصوص مذکورة معارضی برایش نیست و مثل ﴿لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ (1) مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ﴾. شایستگی معارضه آن ها را ندارد همچنان که شناختی و مانند آن شهرت متأخرین به

ص: 145


1- در این جا کلمه خلف در مستمسک نیست ولی در روایت موجود است چنان چه گذشته

بر کراهت، بنا بر این ، آن چه مناسب تر است با قواعد منع است (پایان).

از این سخنان اضافه بر اختیار ایشان منع از امامت (اعرابی) ، نکات دیگری نیز معلوم می شود از این قرار.

1 - (اعرابی) آنست که از نظر اخلاق اسلامی بیابانی صفت باشد.

2- دلالت روایات و سند آن ها کافی است برای اثبات این مسئله و آن که از امامت او را منع کند و حکم بعدم جواز آن را یک فقیه بدهد.

3- فتاوای قدماء از فقهاء که می تواند کمک در کشف حکم شرعی باشد (چون عصر آن ها نزدیک بعصر ائمه بوده و یا هم عصر با آن ها بوده اند) بطوری اتفاق در آن دیده شده که خلافی در میان یافت نشده و مانند صاحب ریاض چنین ادعائی می کند و بالا تر آن که شيخ الطائفه الطوسی در کتاب خلاف مدعی اجماع در مسئله شده.

4- حکم کراهت با مامت اعرابی بین متاخرین شهرت پیدا کرده از زمان مرحوم ابن ادریس حلّى صاحب سرائر قدس سره تا ببعد که اثری در مقابل روایات ندارد.

و در کتاب مفتاح الکرامه نظریه بسیاری از قدماء بطور پراکنده نقل شده ، و تأیید همان را می کند که مشهور بین قدماء از فقهاء است، یعنی فتوی بمنع از امامت اعرابی.

ضمناً از بیانات قبلی با استناد به آیه (الاعراب اشد كفراً) و دو روایت از اصول کافی معلوم شد که اعرابی باصطلاح قرآن و روایات نه تنها آن کسی است که از نظر اخلاقی بیابانی باشد، چنان چه بعضی گفته اند، بلکه از نظر علوم اسلامی نیز هنوز بیابانی است.

ص: 146

امامت جماعت از بهترین افراد

از نظر علوم قرآنی و قرآن شناسی

چنان چه در گذشته در ذیل آیه نور گفته شد مسجد مرکز پخش انوار آسمانی و خدائی است که مشعل دار آن و مدیریتش با امام جماعت است و از این رو امام جماعت باید شناخت کافی از علوم قرآن داشته باشد تا هم روش زندگی و اخلاقی و معنوی خویش را هماهنگ با قرآن نموده، آن چنان که وضع معنوی او دم از پذیرش آن سروش آسمانی زند، و هم بتواند بیانگر آن گفته های خداوند متعال برای جامعه محیط خود باشد و از این جا است که در روایات باین معنا تأکید شده که امام جماعت باید شناختش بقرآن از همه بیش تر باشد .

و اینک قسمتی از آن روایات

1- ﴿عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ ابِيهِ عَن عَلِى عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ لايَأْسَ اَن يَؤُمَّ المَمْلُوكُ اِذاً كَانَ قَارِيا﴾ (1)

امير المؤمنين صلوات الله علیه فرمود مانعی نیست از این که مملوک و برده امامت جماعت کند ولی در صورتی که او قرآن شناس و قرآن را بداند.

در این حدیث چون سخن از مملوک آمده و آن ها نوعاً کسانی هستند از کفار که در جنگ با مسلمانان اسیر شده و بصورت مملوک خرید و فروش و زیر نظر مالک مسلمان زندگی می کنند و در اثر بر طرف شدن سلطه محیط کفر از او و معاشرت با مسلمین و آشنا شدن بمزایا و حقانیت اسلام آن دین را پذیرفته و مسلمان می شود این نوع افراد نوعاً

ص: 147


1- وسائل، ج 5، ص 410

ممکن است مانند یک مسلمان که از اول در فرهنگ اسلام و قرآن بزرگ شده است قرآن شناس نباشد بویژه اگر اهل زبان عربی نیست و لکن بعضی از آن برده ها در اثر استعداد کافی و یا فوق العاده در مدت کمی گاهی شده است از بسیاری از مسلمانان اصیل در علوم قرآن پیش افتاده اند چنان چه بسیاری از دانشمندان اسلام از همین صنف بوده اند و لذا در خصوص مملوک این قید شده است که اگر قرآن شناس باشد لیاقت امامت جماعت را دارد و مملوک بودنش عیب نیست.

2- ﴿قَالَ الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ عَلَيْهِما السَّلاَمُ لَابَأْسَ اِنَّ يَوْمَ الاَعْمى اِذارَ ضَوابَهُ وَ كانَ اَكْثَرُهُمْ قِرائَةً وافَقَهُم﴾ (1)

ترجمه

امام باقر و امام صادق فرمودند باکی نیست آن که کور امامت جماعت کند و لکن در صورتی که از وضع او راضی باشند و نیز از همه آن ها قرآن شناسی او بیش تر و فقیه تر از همه باشد. در این روایت نه تنها قرآن شناسی و فقیه بودن امام جماعت شرط شده بلکه باید از سائرین در شناخت قرآن و احکام اسلام مرتبه اش بالا تر باشد تا بتواند نسبت بهمه آن ها در رتبه یک معلم و رهبر قرار گیرد و همان طوری که مقتدای آن ها است در نماز چراغ آن ها نیز باشد حتی بکسانی که در پشت سرش نماز می خوانند قرآن شناس و فقیه باشند چون از همه شناخت او بیش تر است.

3- ﴿عَنْ عَلَى اَلسَّلاَمِ قَالَ اَلاِغْلَفُ لَايَؤُمُّ الْقَوْمَ وَ انٍ كَانَ اقْرَأهُمْ﴾ (2)

ص: 148


1- وسائل ح 5، ص 410
2- وسائل جلد 5 ص 96

ترجمه

على علیه السلام فرمود ختنه نشده امامت جماعت را نمی تواند متصدّی شود اگر چه درس قرآنش از همه بیش باشد.

در این حدیث اگر چه مستقیماً روی شرطیت قرآن دانی در امامت جماعت بیانی نشده لکن نشان می دهد اهمیت آن را که گویا در رأس همه است و مرکز ثقل مسئولیت های امامت جماعت همان دانستن قرآنست و بیش تر توجه بهمین موقعیت است برای پیشوا و حتی نگفته است اگر چه از همه عادل تر باشد.

4- ﴿عَنِ احْدِهِمَا عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْعَبْدِ یَؤُمُّ اَلْقَوْمَ إِذَا رَضُوا بِهِ وَ كَانَ اكْثَرُ هُمْ قُرْآناً قَالَ لَابَأْسَ بِهِ﴾ (1)

محمد بن مسلم که یکی از فقهاء عالی قدر شیعه و از شاگردان امام صادق و امام باقر علیهما السلام است از یکی از آن دو امام و در روایت دیگری از خ-ص-وص امام صادق نقل می کند.

ترجمه

از امام علیه السلام سئوال شد راجع به برده در صورتی که از وضع او (از لحاظ دینی) خوشنود باشند و از همه قرآن را فرا گرفته تر باشد آیا می تواند در این حال امامت جماعت قوم را متصدی شود فرمود، مانعی ندارد.

در این جا محمد بن مسلم که شخصی است فقیه شرط اساسی یک امام جماعت را

ص: 149


1- وسائل، ج 5، ص 400

خلاصه می کند در دو چیز یکی آن که از وضع دینی و صفات و اخلاق اسلامی و شخصیت مذهبی او خوشنود باشند و دیگر آن که از همه قرآن را بیش تر بداند و نه تنها بداند بلکه بیش تر بداند از این جا روشن می شود که ملاک در امامت جماعت عمده و مشکل تر از همه این دو چیز است

5- ﴿عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ قَالَ سَأَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا یَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَیَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ یَا فُلَانُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَا یَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُکُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَا صَاحِبَ سُلْطَانٍ فِی سُلْطَانِهِ﴾. (1)

قبل از ترجمه باید عرض شود که این حدیث در موضوع بحث بسیار جالب است چون ابو عبیده در حضور امام علیه السلام می رسد که گروهی از شیعیان جمعند و هنگام نماز می رسد بعضی از آن ها ببعضی دیگر می گویند فلانی پیش بایست تا بامامت تو نماز جماعت بخوانیم بدون در نظر گرفتن این که آن بعض که مقدم اندازند بر دیگران امتیازی از نظر بر تری علمی و تقوی و اخلاق و روحیه عدالت داشته باشد و حتی ممکن است از کلمه (مِنْ أَصْحَابِنَا) استفاده کرد که آن جمعیت از شاگردان امام و فقهاء و علماء هستند ولی سئوال می کند که می شود بدون امتیاز و بدون در نظر گرفتن تفاوت هر که را مقدم داشت و باو اقتداء کرد و امام علیه السلام باستناد بفرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می خواهد برای شنوندگان حتی اگر او را حجت خدا و امام و جانشین

ص: 150


1- وسائل ج 5 ص 419 - بحارج 88، ص 62 ، نَقْلاً عَنِ اَللَّعْلِ مَعَ تَفَاوُتٍ يَسِيرُ فِي بَعْضِ اَلْفَاظِهَا

پیامبر صلی الله علیه و آله نمی دانند جواب را محکم و قاطع تلقی کنند جواب می دهد که باید امام جماعت از همه فزونی داشته باشد در یکی از جهات مذکورة و آن چنان نیست که تفاوتی نباشد بین فاضل و افضل و مفضول و بدل خواه هرکس باشد چه فاضل مقدم شود یا افضل و یا مفضول بلکه باید افضل مقدم شود آن هم از جهت یکی از مزایای ذکر شده . و اینک بترجمه حدیث توجه فرمائید:

ابو عبیده می گوید پرسیدم از امام صادق علیه السلام که گروهی از اصحاب ما(محدثین و علماء - و یا از شیعیان ) اجتماع دارند و هنگام نماز می رسد پس بعضی ببعض دیگر می گوید جلو بایست ای فلانی در این جا امام علیه السلام فرمود حقیقت اینست که پیامبر خدا صلی الله عليه و آله فرمود باید مقدم شود بر آن گروه آن که از همه بیش تر درس قرآن خوانده و اگر در درس قرآن مساوی هستند آن که از همه هجرتش مقدم بوده و اگر در هجرت مساوی هستند آن که از لحاظ سن بزرگ تر بوده و اگر در سن همه مساوی هستند آن که علمش به سنت و روش اسلام و پیامبر بیش تر و فقاهتش و علمش بعلوم اسلام فزون تر است و صاحب منزل را در منزلش مقدم نشوید و بر او پیشی نگیرید و همچنین کسی که در جائی صاحب ریاست و مسئولیت است در محل ریاستش بر او جلو نیفتید.

این حدیث را مشایخ ثلاله و صاحبان کتب اربعه یعنی شیخ کلینی و شیخ صدوق و شیخ طوسی قدس الله ارواحهم الطيبه باسندی آن را روایت کرده اند.

ضمناً این حدیث می تواند روشن گر مطلب دیگری نیز باشد که بعداً هم ان شاء الله روی آن توضیح بیش تر می دهیم و آن این که بعضی از فقهاء تعبیراتی را که در این گونه روایات رسیده مانند (اِقْرَأْهُمْ لِلْقُرْآنِ) و (قارِیاً) و (اِكْثَرُهُمْ قُرْآناً) را بمعنی زیبا اداء کردن الفاظ آن و نیکو از مخارج تلفظ کردن دانسته اند و این گر چه نا درست بودنش بعداً گفته می شود ولی

ص: 151

با این حال ممکن است این روایت هم آن را روشن کند زیرا آن راحتی بر اعلم وافقه بودن مقدم داشته و ممکن نیست گفته شود کسی که در جمعیتی از همه الفاظ قرآن را زیبا تر اداء می کند و در آن جمعیت بالا ترین مجتهد و اعلم وافقه زمانه موجود است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین کسی راحتی بر همه مجتهدین و علماء دینی و حتی بر اعلم وافقه زمان که قدری زیبائی تلفظ با لفاظ قرآنش کمتر است مقدم داشته و او را لازم کرده امام جماعت شود و همه فقهاء و علماء حتى وافقه آن ها فقط بحساب کمتر زیبا تلفظ کردن شان مأموم واقع شوند و مأمور بمتابعت او باشند (و این قطعا چنین نیست)

و آیا می توان گفت در صورتی که در جمعی از بهترین فقهاء دینی و وجود بالا ترین عالم و فقیه یک نفر از مقلدین آن ها از همه زیباتر الفاظ قرآن را با صدای خوب می خواند در این حال اگر آن فرد اعلم و افقه و اعدل امامت جماعت کرد این جماعت نادرست و یا لا اقل فضلیتش کمتر است از آن جائی که امامت را آن نفر که زیباتر قرائت می کند انجام دهد این ها گوشه هائی است که هر عاقل عارف بمذاق اسلام را متوجه می کند که منظور قرآن شناس تر و آشنا تر بعلوم قرآن است نه آن که نظر بخواندن الفاظ و یا بیش تر حفظ داشتن الفاظ قرآن باشد و از این جهت است که او بر همه مقدّم شده حتی بر فقیه که تخصص او عمده نسبت با حکام فرعیه است اگر چه چنان چه فقیه بتنهایی گفته شده بود معنای وسیع تری داشت چنان چه بعداً گفته می شود انشا ءاله.

6- ﴿عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَؤُمُّکُمْ أَکْثَرُکُمْ نُوراً وَ النُّورُ الْقُرْآنُ وَ کُلُّ أَهْلِ

ص: 152

مَسْجِدٍ أَحَقُّ بِالصَّلَاهِ فِی مَسْجِدِهِمْ إِلَّا أَنْ یَکُونَ أَمِیرٌ حَضَرَ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِالْإِمَامَهِ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود باید امامت نماز جماعت شما را آن کسی متصدی شود که نورانیتش از همه شما بیش تر است و نور قرآن است و اهل مسجد در مسجدشان سزاوار ترند مگر آن که امیر مسلمانان در آن جا حضور یابد که او از اهل مسجد با مامت سزاوار تر است

در این حدیث چند نکته شایان توجه است.

-1- در این حدیث نگفته (اِقْرَائِهِمْ) و یا (اِكْثَرُهُمْ قُرْآناً) بلکه (اِكْثَرْ هَمْ نُوراً) و نورانیت بوسیله قرآن از فهم حقایق آنست نه تلفظ بالفاظ آن، فهم قرآن روشن کننده است نه، الفاظ .

2- ممکن است تعبیر باکثر هم نوراً اشاره باشد به آیه نور که ﴿يُهْدِى اَللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ و مطالبی که در گذشته گفته شد که مسجد مرکز پخش نور هدایت خداوند است بوسیله مردان خدائی که مردم از متابعت آن ها در نماز گرفته تا مراحل نهائی، آن ها را الگو در برنامه زندگی اسلامی قرار داده و از سخن و اعمال آن ها نور هدایت خدایی را فرا گیرند (2)

3- می توان از آخر حدیث استفاده کرد که امام جماعت در مقام رهبری است در محدوده

ص: 153


1- مستدرک ،ج 1، صلوة الجماعه باب 25، حدیث 1 ، ص 494
2- و نور خدائی قرآنست که در دل و اعمال و اخلاق آن مردان جلوۀ تابانی دارد بگذشته رجوع شود

خود، که چنان چه ما فوق او که امیر است حاضر شود امامت جماعت را او باید انجام دهد.

7- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ﴿يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ كَانَتِ الْقِرَاءَةُ وَاحِدَةً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنْ كَانَتِ السُّنَّةُ وَاحِدَةً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ كَانَتِ الْهِجْرَةُ وَاحِدَةً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَكْبَرُهُمْ سِنّاً وَ لَا يَؤُمَّنَّ رَجُلٌ رَجُلًا فِي بَيْتِهِ وَ لَا يَجْلِسُ عَلَى تَكْرِمَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله و آله فرمود امامت جماعت را کسی بکند که از همه قرآن را بیش تر خوانده و اگر در خواندن قرآن یکی هستند باید امامت کند آن که علمش بسنت و روش اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله بیش تر و احادیث و علوم او را بیش تر فرا گرفته و اگر حجم علم باحادیث یکی است باید امامت کند آن که هجرتش بسوی پیامبر و همراه شدنش مقدّم بوده و اگر از نظر هجرت یکی هستند باید امامت کند آن که سنش از همه بزرگ تر است و حتما نباید امامت کند مردی مردی را در خانه اش و نباید بنشیند بجای مقام عظمت و گرامی او مگر باذنش.

این حدیث نسبت بحدیث قبلی از نظر ذکر سلسله مراتب تقدّم با مقایسه با مذاق اسلام که از ادله دیگر استفاده می شود مناسب تر بنظر می رسد زیرا اول اعلم بقرآن و سپس اعلم بسنن و رسوم اسلام و سپس آن که در هجرت بمرکز اسلامی و پیش گام تر در فداکاری و فعالیت های اسلامی بوده و سپس آن که سنش بیش تر و در اسلام بیشتر روزگار خود را مصرف کرده و سردی و گرمی و نشیب و فراز هائی را طی کرده و در راه اسلام ورزیده تر و

ص: 154


1- مستدرک ج 1 ، ص 493

با تجربه تر شده است و سپس سفارش فرموده که کسی که در محلی شخصیت اسلامی پیدا کرده چه در منزلش و چه در جای دیگر مانند مسجدش و یا آبادی و شهرش نباید شخصیت او شکست خورده شود و آن که تازه رسیده و مستقرهم نیست در زمان کوتاهی که می آید در این محل فوراً بدون اعتناء بان شخصیت بر او تقدم یابد و از این راه قدر و منزلت او را پائین بیاورد.

و این مطلب اخیر شایان توجه است چون آن کسی که در محلی استقرار یافته و عظمتی اسلامی پیدا کرده از طرفی لابد زحمت های زیادی در راه اسلام کشیده که در نظر جامعه آن موقعیت را پیدا کرده و نباید زحمات او نا دید و از او قدردانی نشود، بلکه باید بر احترام او افزود و از طرف دیگر او لابد در طی زحمات اسلامیش بر خورد با مخالفین اسلام و منافقین کرده و مبارزاتی داشته ، و مخالفین او در طریق ترویج اسلام منتظر فرصتی برای کوبیدنش هستند که متأخر داشتن او در نماز جماعت و مقدم بر او شدن صحنه می شود برای استفاده ،مخالفین و از طرف دیگر این شخص فعّال مستقر که در اثر زحمات اسلامی و خدماتش چنان محترم و ارزنده شده و آگاهی زیادی بمقتضیات و موانع سر راه اسلام و مسلمین دارد با آن آبرو و عظمت و اطلاعات سنگر بزرگی است برای اسلام و مسلمین و نباید شکسته شود و آن هم تنها بپاس تقدّم و حرمت موقتی یک میهمان موقت.

و از این جا عمق محاسبات اسلامی در همه ابعاد روشن می شود و این که در خصوص امامت جماعت حل جميع مشکلاتش را از نظر دور نداشته است و این که اولاً تقدم در امامت روی جهات اساسی و ارزش های واقعی است و ثانیا امامت جماعت شاخه از رهبری اسلامی است که شرائط آن از علم قرآنی و دینی و تقوی و عدالت بطور کامل

ص: 155

بشكل افضل الافراد در احکام اسلام رعایت شده و ثانیاً تقدم در نماز همان طوری که طبع این کار جلوه می دهد تابع تقدّم واقعی و معنوی است و از هم تفکیک پذیر نیست.

نظیر این روایت را مرحوم علامه مجلسی قدس سره در بحار از طریق برادران اهل تسنن نقل می کند (1) .

﴿مِنْ طَرِيقِ اَلْعَامَّةِ عَنِ اَلنَّبِيِّ صلى الله عَلَيْهِ و اله يَوْمَ اَلْقَوْمِ اِقْرَأْهُمْ لِكِتَابِ اَللَّهِ فَإن كَانُوا فِي الْقِرَائَةِ سَوَاءً فَاعْلَمْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإنْ كَانُوا فِى السُّنَّةِ سَوَاءً فَاقْدِ مُهِمٍ هِجْرَةً فَإنْ كَانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَاقْدِ مهْم سِنّا﴾.

و در پا ورقی کتاب است که از مشکاة المصابیح از ابی مسعود و در آخر، این اضافه را هم داشته ﴿وَ لا يُؤُمِنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فِي سُلطانِهِ وَ لا يَقعُدُ في بَيتِهِ الاّ باذْنِه﴾ و از مسلم نیز آن را نقل می کند ولی با این تعبیر ﴿وَ لاَ يُؤْمَنَّ اَلرَّجُلُ فى اَهْلِهِ﴾.

و على كل حال معلوم می شود این روایت در کتب هر دو فریق شیعه و اهل تسنن موجود است.

در این باره علّامه مجلسی قدس الله روحه سخنانی فرمود که مناسب است ذکر شود و اینک ترجمه آن (2)

سپس بیش تر اصحاب بر این عقیده اند که ( أَقْرَاءٍ ) اولی از آفقه در امامت است و بعض دیگر از آنان بر عکس گفته اند و بعضی قائل بتخییر شده اند و این روایت (روایت علل که در شماره 5 گذشت) دلالت بر اوّل می کند و نیز از طریق عامه روایت شده از پیامبر

ص: 156


1- بحار ج 88، ص 64
2- بحار ج 88 ، ص 64

صلی الله علیه و آله که فرمود امامت گروه را آن می کند که بیش تر کتاب خدا را خوانده و اگر در مقدار خواندن آن مساوی هستند آن که اعلم است بسنت و اگر در سنت مساوی شدند آن که در هجرت مقدم بوده و اگر در هجرت مساوی اند آن که سنّش مقدّم است.

و گاهی جواب داده شده باین که مراد از (أَقْرَاءٍ) همان (أَفْقَهُ) ،است، زیرا که متعارف در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله آن بود که هر چه می آموختند قرآن را احکامش را نیز فرا می گرفتند ابن مسعود گفته ما از ده آیه پیش نمی رفتیم مگر آن که امر و نهی آن را شناخته بودیم، و اطلاق قاری بر عالم باحکام شرع کم نبود در صدر اسلام

و اعتراض شده باین سخن باین که ذکر اعلم بسنت بعد از آن اباء دارد از آن که مراد به (أَقْرَاءٍ) را (أَفْقَهُ) بدانیم مگر آن که گفته شود مراد به (أَقْرَاءٍ) اعرف و با شناخت تر بمعانی قرآن و احکام آنست و تأیید آن می کند گفتارش علیه السلام ﴿لَاخَيْرَ فِي قِرَائَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبَّرٌ﴾، و افقهیت که بعد از آن ذکر شده همانا علم بسنن و غیر آنست و چه بسا ترجیح داده شده تقدیم اعلم باخباری که دلالت می کند بر فضیلت علم و علماء، و بان چه می آید (از اخبار) بر مذّمت تقدیم غیر اعلم، و بان چه در گذشته کهن و جدید بین شیعه مشهور است از (قبح تفضیل مفضول و تقدیم او) سپس جماعتی از اصحاب (أَقْرَاءٍ) را تفسیر کرده اند بان که زیباتر قرائت می کند و حروفش متقن تر و از مخارجش نیکو تر اداء می کند، و اضافه کرده اند بر آن بعضی آن که شناختش باصول و قواعد مقرره بین قراء بیش تر باشد و گفته شده آن که بیش تر دارای قرآن باشد و این را در (بیان) منسوب بروایت کرده که احتمال داده شود آن که قرائتش بیش تر و حفظش قرآن را فرون تر است و بعید نیست که آن حدیث فرا گیر همه این ها باشد پایان سخنان علامه مجلسی علیه الرحمه در بحار.

از مجموع آن چه مرحوم مجلسی ذکر کرده از خود و دیگران در تفسیر جمله ﴿أَقْرَاءٍ لِكِتَابٍ

ص: 157

اَللَّهُ وَ يَا اِقْرَئْهُمْ لِلْقُرْآنِ﴾ چند تفسیر با اندک تفاوتی بر میاید:

1- آن که مراد کسی است در علوم قرآن بیش تر درس خوانده و اطلاعاتش بیش تر است که گاهی شامل فقه قرآن نیز شود که اگر بضمیمه فقه مستفاد از احادیث گفته شود افقه نیز هست ولی چون بعد اعلم بالسنه و یا در روایات دیگر افقه و اعلم ذکر شده نا چار خصوص آن چه از قرآن استفاده می شود از فقه و غیره مراد باشد.

2- آن که مراد آن باشد که قرآن را بیش تر حفظ و از بر کرده.

3- مراد آن کسی باشد که قرآن را زیبا تر از لحاظ اداء حروف از مخارج و مراعات قواعد علم قرائت می خواند.

در این نظریات ملاحظه می فرمائید بیش تر توجه بعلوم قرآن شده و آن که درس قرآن بیش تر خوانده و نصیبش از علوم قرآن افزون است در خور امامت جماعت می باشد و حتی علامه مجلسی که از بعضی نقل می کند معنی (أَقْرَاءٍ) را زیبا خواندن و نیکو اداء کردن و یا بیش تر از یر داشتن می گوید آن هم باشد یعنی اضافه بر علوم قرآن دانستن، از لحاظ حفظ بیش تر و نیکو اداء کردن هم بر دیگران بر تر باشد ولی چنان چه بطور عمیق تر اطراف این مسئله را بررسی کنیم خواهیم یافت که این احادیث راجع بامامت جماعت توجهی بان زیبائی اداء و از بر داشتن بیش تر ندارد اگر چه بطور کلی در قرائت قرآن سفارش بان شده است چه در نماز باشد یا غیر نماز و چه نماز انفرادی و چه جماعت ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴾ و این ترتیل همان زیبا اداء کردن است که در روایت کیفیت آن ذکر شده لکن ربطی ندارد باین که ملاک انتخاب یک امام جماعت چیست و تقدّم از نظر چه نوع بر تری است

و در این جا چند چیز بطور مقدمه ذکر می شود تا در داوری نسبت بمعنای روایات کمک دهد:

ص: 158

1- در آیات چند و روایات بسیار تشویق و تأکید بقرائت شده مانند ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾ آیا هدف تنها زیبائی صوت و حسن اداء الفاظ بوده و یا اگر آن هم نیز گفته شود بمدلول ایه ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴾ برای آنست که زیبائی مطالب و حقایق و معانی و همچنین رسائی و حسن جملات و ترکیب از لحاظ زیبائی اداء که در اختیار خواننده است رعایت شود تا جاذبه قرآن از این راه از بین نرود و یا کم نشود.

2- راجع بقرآن بعضی آیات بخواندن آن مانند ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾ و بعضی باداب خواندن مانند ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ﴾ و ﴿وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴾ توجه دارد.

راجع بقسم اول نمی توان گفت هدف الفاظ و صوت بوده بلکه مانند هر کتاب دیگری منظور از خواندن از الفاظ عبور کردن و بعمق مطالب آن رسیدن است.

3- کلمه قرائت مانند لفظ خواندن در فارسی نیست در فارسی به آوازه خوان هم می گویند خواند و می خواند ولی در عربی به آن تختی می گویند اما در عربی بکسی که درس می خواند می گویند (قُرْءَ عِنْدَ فُلاَنٍ) یعنی درس خواند نزد فلانی .

4- راجع بقرآن پس از آموختن الفاظ و جملات و کیفیت خواندن آن یک سیر تکاملی دارد که عبارت است از آموختن معانی و تفسیر و شأن نزول آن و سپس یک سیر عمقی دیگری دارد که شاید بتوان گفت پایان پذیر نیست و آن پیشرفت در عمق آن و سیر روحی در آن و تطبیق خویشتن با آن و از آن نردبان اوج دادن روح خود بسوی خداوند تبارک و تعالی.

پس از طی مراحل اولیه از الفاظ و معانی و تفسیر و شأن نزول که علومی نقلی و آموختنی است مراحل بعدی یک نوع سیر روحانی است بهمراه کلام الهی که در آیه شریفه ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ و همچنین در آیه دیگر ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا

ص: 159

مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ﴾ و امثال آن دستور داده.

و از این جا است که بهمه از شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرفته تا ائمه اطهار علیهم السلام تا برسد بعلماء و متعلمین و همه مکلفین دستور قرائت و تدبیر داده شده و همه در حدود توانائی خویش بچنین سیر روحانی حیات بخش فرا خوانده شده اند.

با در نظر گرفتن مطالب بالا می توان داوری کرد که در امام جماعت نماز آن همه تاکید شده در انتخاب فردی که از لحاظ قرآن بر تر از دیگران باشد بدان معنی منظور آمده که در معارف قرآن تقدّم داشته باشد و آن را بیش تر خوانده و سیر روحانی او از دیگران افزونست تا از یک سو در نماز پس از قرائت حمد در دو رکعت اول و دوم که یکی از سور قرآن باید خوانده شود بتواند از همه سور قرآن در قرائت نماز استفاده کرده و مأمومین را در حال نماز درس هائی بیش تر از قرآن بدهد و مأمومين بحكم ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ گوش و دل بقرائتش داده و از آن بهره های آسمانی و خدائی بگیرند و از سوی دیگر پس از نماز همان طوری که در نماز درس قرآن برای آن ها خواند بتواند در حل مشکلات و مسائل مربوط بقرآن نسبت بمأمومين و جمعیت مردم محدوده اش مشکل گشا و جواب گو باشد و از سوی دیگر مسجد که محل نور افشانی انوار هدایت های خدائی است امام جماعت منبع تشعشع آن انوار آسمانی باشد و بتواند نور قرآن را در میان دل های مسلمانان تابش بیش تر دهد چنان چه قبلاً در بیان ایه نور گفته شد.

بنا بر این جملاتی که در روایات گذشته درباره انتخاب امام جماعت آمده مانند ﴿اِذا كَانَ قَارِياً﴾ و يا ﴿وَ كَانَ اِكْثَرُهُمْ قِرَائَةٌ وَ اِفْقَهُمْ﴾ و یا ﴿وَ كَانَ اِكْثَرُهُمْ قُرْآناً﴾ و یا ﴿اِقْرَئْهُمْ لِكِتَابِ اَللَّهِ﴾ می تواند گویای آن باشد که امام جماعت قرآن را از نظر حفظ و خواندن و دانش و شناخت

ص: 160

مرز های آن را ضایع ساخته و آن را پشت سر انداخته و خداوند چنین بار کشان قرآن را زیاد نکند ، و دیگر آن که درس قرآن خوانده و داروی قرآن را بر درد های دل خویش نهاده (در اخر می فرماید) خداوند ببرکت این ها است که بلاء را بر طرف می کند و باران می فرستد.

در این حدث كلمه (قُرَّاءُ اَلْقُرْآنِ) بر حاملین علوم قرآن گفته شده که درس قرآن را خوانده اند و دو دسته از آن ها سوء استفاده و یکی بر وظیفه خویش عمل کرده.

3- ﴿قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ الْقُرْآنِ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا حَمَّلَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ فَإِنِّی مَسْئُولٌ وَ إِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ إِنِّی مَسْئُولٌ عَنْ تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَتُسْأَلُونَ عَمَّا حُمِّلْتُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی﴾. (1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید ای جمعیت قاریان قرآن ، در برابر خدا تقوی پیشه کنید درباره آن چه بار شما کرده از کتابش زیرا من مسئول تبلیغ رسالت خویش هستم و شما هم مسئول هستید نسبت بان چه بار آن را بخود حمل کرده اید از قرآن و روش و احادیث و علوم من.

در این حدیث نیز ملاحظه می کنید کلمه ( قُرَّاءِ ) بان هائی گفته شده که دانش قرآن را دارند و قرآن شناسند نه آن هائی که الفاظ قرآن را می خوانند و یا حروفش را صحیح از مخارجش اداء می کنند و یا قوانین تجوید قرآن را نیکو آموخته اند.

این ها اصطلاحات تازه است که ﴿قَارِي وَ قُرَّاءُ﴾ به آن هائی که از لحاظ تجوید قرآن را نیکو می خوانند گفته می شود ، علم تجوید در زمان پیامبر علمی محسوب نبوده و قرائی باین معنی آن زمان نبوده و کیفیت تلفظ امر عادی برای عرب زبان بوده ، و بعد که غیر عرب

ص: 161


1- وافى ج 2، ص 261

در اسلام آمد این فنون مدون گردید برای آموختن آن ها و تدریجا در اثر مخلوط شدن آن ها و لغات در هم دیگر حتی عرب ها نیز بدان نیاز پیدا کردند.

امام جماعت از بهترین افراد

از نظر فقاهت و شناخت احکام اسلام

سپاه علم و تبلیغات اسلامی

یکی از پایه های اساسی اسلام نشر معارف و علوم اسلامی است و اشاعه آن در میان توده مردم تا همه مسلمانان حد اکثر شناخت را از اسلام داشته باشند.

اسلام اساس مفاسد و کفر و نفاق و شرک را در جهل و نادانی و بی تربیتی می داند و گروه های فاسد را از آن اساس فاسد می داند و درباره

آن ها ( لا يَعْقِلُونَ ) ( لا يَفْقَهُونَ ) ( تَجْهَلُونَ) (لا يَعْلَمُونَ ) استعمال می کند و منشاء انحراف آن ها راهمان بی علمی و جهل و نفهمی و بی تعقلی و بکار نبردن قوای فکر و تعقل صحیح می داند.

و از این جا است که رسیدگی به جامعه از طریق آموزش و پرورش اسلامی و تربیت و تزکیه با آغاز کردن از خویشتن و سپس بجامعه از بهترین انواع جهاد حساب می کند و در این آیه صریحاً دستور به تشکیل سپاه علم می دهد و آنان را از گروه مبارزان و مجاهدان انتخاب می نماید.

﴿مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٖ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴿ (1)

ترجمه و تفسیر

ص: 162


1- سوره توبه، آیه 122

نباید همه مؤمنین کوچ کرده بسوی جهاد با دشمنان پس چرا از هر فرقه طائفه بسیج نمی شوند و کوچ کنند برای آن که در دین تفقه نموده و تحصیل علوم دینیه نمایند ، و در باز گشت بقوم خود آن ها را تبلیغ رسالت اسلامی نمایند ، بلکه آن ها نیز تحت تأثیر قرار گرفته و آمادگی علمی و معنوی یابند و از سقوط از صراط خدائی خذر کنند.

در این آیه شریفه ، مردم مسلمان و مؤمن را که علاقمند برزم با دشمنان اسلام هستند و آمادگی مبارزه از حریم اسلام را دارند ، بیک مبارزه اساسی دیگری توجه می دهد ، باین که اولاً خود کوچ کرده بمراکز علمی و تربیتی اسلامی ، و خود را از نظر علوم و تربیتی اسلامی ساخته ، و اسلام شناس و فقیه شوند و سپس در باز گشت بسوی اجتماع فعالیت تبلیغاتی نمایند بهمان نحوی که پیامبران گرامی صلوات الله علیهم داشتند و بعنوان (نذیر و منذر) یعنی مبلغی که از خطر سقوط در دامن شیاطین و در درکات دوزخ بیاگاهانند و بر حذر دارند، و چون محصلین علوم دینیه را از گروه کوچ کنندگان برای جهاد بر می انگیزد ، از یک سو اهمیت و نوع کار را نشان می دهد که مبارزه و جهاد است ولی بصورت علمی و تربیتی و از سوی دیگر نشان می دهد که از چنین قشری باید محصلین علوم دینیه باشند ، نه راحت طلبان و سازش پذیران ، و از سوی دیگر این گروه محصل از کار جهاد ،معافند ، چون خود جهاد دیگری است ، و از سوی دیگر بر تری این جهاد را بر آن جهاد مسلحانه نشان می دهد.

چون جهاد یک واجب اسلامی است که هر مکلّفی که شرائط تکلیف را دارا باشد برای او وظیفه واجب و لازم می گردد ، لذا شامل همه مسلمانان می شود و هنگامی که از گروه مجاهدین از هر فرقه و دسته یک طائفه مناسب که از لحاظ استعداد تحصیلی در خور آن باشند بر انگیخته شوند بسوی مراکز علمی اسلامی ، طبعاً از تمام اقشار و همه جوانب

ص: 163

شهر ها و آبادی های اسلامی چند نفری از سپاه علمی خواهند داشت که پس از تفقه و اسلام شناس شدن بتمام نقاط پراکنده خواهند شد و بفرا خور هر جائی تقسیم می شوند و هر قسمتی نصیبی خواهد گرفت،

ولی سخن این جا است که قرآن که این چنین دستور سازنده برای ساختن فقیه و اسلام شناس و مبلغ و رسالت اسلامی داده و سپس آن ها را بسوی اقشار مختلف بسیج نموده برای تعلیم و تزکیه و تبلیغات اسلامی آیا چه محلی برای آن ها در انجام دادن این وظیفهٔ بزرگ تعیین فرمود و آیا در هندسهٔ سیاسی و تبلیغاتی و تعلیم و تربیتی اسلامی می توان نقشه اسلامی و قرآنی آن را پیدا کرد ، بکجا وارد شوند، و چگونه با مردم مواجه شوند ، آیا بصورت انفرادی ، که کاری است بس سنگین و کم فائده و پر خرج و یا بصورت دست جمعی و در میان جمعیت انبوه که البته در این صورت ممکن است یک نفر برای جمعیت چند هزار نفری کافی باشد ولی بچه صورت آن ها را بدور او باید جمع کرد و آیا اسلام تا این جا مطلب را رسانده و از کیفیت ساختن تجمع ساکت است و آن را بسیلقه خود آن ها وا گذاشته که طبعاً اختلاف سلیقه و یا گاهی نا توانائی آن فقیه که کاری است بس دشوار ، و با وجود موانع از مخالفین اسلام و منافقین ، آن همه فعالیت ها را خنثی سازد و چگونه ممکن است قرآن و اسلام در ساختن فقیه و اسلام شناس و مربی و مبلغ اسلامی و بسیج آن ها بداخل اجتماع عمومی کار را با تمام رسانده ولی در پیاده کردن عملیات آن هیچ نقش صحیحی و در خود سازندگی ساده و طبیعی اسلام نداشته باشد.

اگر بچنین احتمالات تسلیم شویم باید بگوئیم پس از کوچ کردن افراد شایسته برای تفقه و خود سازوی علمی و عملی و تحمل آن همه رنج و مصرف کردن بهترین نیرو های انسانی اسلامی بعد از باز گشت بسوی مجتمع باید سر گردان و حیران ، بهمان تبلیغات انفرادی

ص: 164

کم ثمر بپردازند تا تدریجا اگر اوضاع مساعدت کرد چند نفری و کم کم شاید اجتماع مناسبی پیدا شود و یا بگوئیم این ها همان طور که موظف تبفقه بودند موظف بایجاد تجمع هستند و یا مردم باید چنین کاری کنند و و و و.

و از طرف دیگر مساجد و نماز جماعت که ساخته قرآن و اسلام است ، هیچ ارتباط باین جمعیت فقهاء و مبلغین نداشته باشد بلکه مردم معمولی که شناختی زیاد تر از دیگران ندارند مساجد را امامت و پیشوائی کنند و اسلام شناسان و فقهاء و علماء اسلام از نظر بر کنار و سر گردان برای پیدا کردن یک اجتماع مناسب برای پیاده کردن ماموریت خدائی خویش باشند و یا بگوئیم بله این ها هم بمساجد بروند و انجام وظیفه نمایند اگر چه امامت نماز و پیشوائی با یک فرد بی سواد و بی دانش انجام گیرد.

اگر درست در این مطالب دقت نظر و انصاف بکار برید حتماً داوری خواهید کرد که آن مأموریت که بعهده فقهاء و علماء دینی آمده و آن همه دستورات اکید برای نماز جماعت در مساجد رسیده این لباس بقامت آن ها دوخته شده است و مساجد و نماز جماعت برای فقهاء خود ساخته و مبلغین اسلام است و ساختن فقیه عادل تزکیه شده برای آباد کردن مساجد است و در غیر این صورت اشکالات فراوانی که به قسمتی از آن اشاره شد وارد شده و وضع تبلیغاتی اسلام را نا هموار خواهد کرد و چه بسا عوض نتیجه ضرر ها خواهد رسید. ما اگر چه با این محاسبات جائی برای فقهائی که از مهد تربیت و تعلیم و تفقه بأمت خویش رجعت می کنند در جامعه بیابیم و آن را مسجد و امامت جماعت در آن و یا غیر آن بنظر مان رسید ، لکن از آن جائی که در تفسیر قرآن برای تجویز نشده باید از منابع معتم اسلامی برای آن گواهی داشت.

در این زمینه (شخص) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که قرآن درباره اش می گوید (

ص: 165

از همه مأمومین باید بیش تر حفظ و شناخت داشته باشد.

علاوه بر این تعبیرات ﴿اِفْقَهْ وَ اِعْلَمْ﴾ که پس از آن آمده نشان گر آنست که سبقت در قرآن از لحاظ معارف آنست اضافه در آن روایت که می گوید ﴿اِكْثَرُهُمْ نُوراً وَ اَلنُّورُ اَلْقِرَانُ﴾ توجه بعلوم و معارف است که آن نور هدایت است نه الفاظ و قبلا گفته شد که این تعبیر ممکن است توجه به آیه نور داشته باشد.

و برای روشن شدن بیش تر چند روایت ذکر می شود که قرائت استعمال شده در خواندن درس قرآن از لحاظ معارف نه الفاظ:

1 - ﴿کافِی قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَهُوَ غَنِیٌّ وَ لَا فَقْرَ بَعْدَهُ، وَ إِلَا مَا بِهِ غِنًی﴾ (1)

امام صادقی علیه السلام فرمود کسی که درس قرآن خواند همانا بی نیاز است و بعد از آن فقر و نیازمندی نخواهد داشت و الّا اگر درس قرآن نخواند هیچ بی نیازی و غنی نخواهد داشت

در این جا بی نیازی در معارف قرآن است نه الفاظ آن

2- ﴿عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُرَّاءُ الْقُرْآنِ ثَلَاثَهٌ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَهً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ وَ اسْتَطَالَ بِهِ عَلَی النَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ وَ أقَامَهُ إقَامَةَ الْقِدْحِ فَلَا کَثَّرَ اللهُ هَؤُلَاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ، وَ رَجُلٌ قَرَأالْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ الْقُرْآنِ عَلَی دَاءُ قَلْبِهِ الْحَدِيثَ﴾

امام باقر علیه السلام می فرماید درس خوانان قرآن سه دسته اند، یکی آن که درس قرآن خوانده و آن را بضاعت و سرمایه جلب مال از ملوک و شاهان می کند و خود را بر مردم تفوّق می دهد و دیگر آن که درس قرآن خوانده و حروفش را حفظ کرده ولی حدود و

ص: 166


1- وافی ابواب القرآن ج 3، باب فضل حامل القرآن

﴿وَ اَنْزَلْنَا اِلَيْكَ اَلذِّكْرَ لِتُبَيَّنَ لِلنَّاسِ مَانِزِلُ اَلْيَهِمِ﴾ قرآن را بتو فرستادیم که تو مبین و روشن گر آن برای مردم باش) و همچنین ائمه طاهرین مفسّر و مبین قرآنند و بحسب روایات شیعه و اهل تسنن مستمسک امت اسلامی و لنگه قرآنند که مسلمانان را از گمراهی نجات می دهند و ما می توانیم همین معنا را در روایات آن ها بیابیم ، و لذا در روایاتی از پیامبر اکرم و ائمه سلام الله عليهم اجمعین امامت جماعت را در مساجد و و غیر آن برای فقهاء و علماء دینی تعیین نموده است که قسمتی از آن روایات مانند 2 و 5 در باب قرآن شناسی امام جماعت و غیران گذشت و روایات دیگری نیز هست و اکنون آن روایات.

1 - ﴿عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ الصَّلَاهُ خَلْفَ الْعَبْدِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِذَا کَانَ فَقِیهاً وَ لَمْ یَکُنْ هُنَاکَ أَفْقَهُ مِنْهُ قَالَ قُلْتُ أُصَلِّی خَلْفَ الْأَعْمَی قَالَ نَعَمْ إِذَا کَانَ لَهُ مَنْ یُسَدِّدُهُ وَ کَانَ اَفضَلَهُم﴾ (1)

زرارة می گوید از امام باقر علیه السلام راجع بنماز پشت سر برده پرسیدم فرمود عیبی ندارد بشرط آن که فقیه باشد و فقیه تر از او در آن میان نباشد می گوید گفتم نماز بخوانم پشت سر کور فرمود بله بشرط آن که کسی باشد او را بسوی قبله حفظ کند و این که از همه فاضل تر باشد.

در این روایت بطور روشن بیان می کند که شرط امام جماعت فقیه بودن او است ، چه در مسجد و یا غیر آن ، و دیگر آن که از همه آن جمعیت فقیه تر باشد ، و دیگران از او فقیه تر نباشند ، و او از همه فاضل تر باشد و الّا بردگی و کوری مانع از آن نیست.

2 - ﴿سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَمْلُوکِ یَؤُمُّ النَّاسَ فَقَالَ لَا إِلَّا أَنْ یَکُونَ هُوَ أَفْقَهَهُمْ وَ أَعْلَمَهُمْ﴾. (2)

ص: 167


1- فروغ کافی طبع آخوندی، ج 3 ص 375 و روایت صحيحه و باحسنة است .
2- وسائل ج 5 ص 400

ترجمه

سماعه که از اصحاب امام صادق علیه السلام است می گوید پرسیدم از او درباره مملوک (برده) که امامت جماعت کند فرمود نه مگر آن که او از همه آن ها فقیه تر و عالم تر باشد.

این که اول فرمود نه و بعدا فرمود مگر آن که او فقیه تر و عالم تر از همه آن ها باشد ظاهراً باین حساب است که نوعاً مملوک از ممالک کفر اسیر و مملوک شده و از علوم اسلامی بی اطلاع و یا کم شناخت است و لذا بطور اسثنائی اگر او از سایرین فقاهت و علوم دینیه اش افزون است مملوک بودن مانع نمی شود از این روایت بطور روشن تری می توان استفاده شرطیت فقاهت و علم و سپس افقه و اعلم بودن امام جماعت را کرد زیرا در صورت نبودن آن از آغاز فرمود نه نمی تواند با فقدان آن امامت کند و واضح است که این شرط مخصوص مملوک نیست.

از این روایت مانند گذشته استفاده می شود که عمده نظر بعلم و فقاهت است که مایه شایستگی پیشوائی است نهایت آن که فقاهت و علم سازنده و راهنما آنست که با تزکیه نفس و تقوی و عدالت توأم باشد و لذا فقط بعلم و فقاهت و بر تری در آن تصریح شده و شرائط فقیه جای دیگر گفته شده.

3- ﴿عَنِ اَلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قال مَنْ أَمَّ قَوْماً وَفِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ، لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ (1)

ص: 168


1- وسائل ج 5 ، عَنْ عِقَابِ اَلاِعْمَالِ لِلطَّدُوقِ وَ عَنِ الشَّيْخِ فِي التَّهْذيبِ بِدُونِ قَولِهِ وافَقَهُ و في خُطْبَةِ اَلْحَسَنِ مِنْ عليع اِحْتِجَاجاً عَلَى (علیه السلام) مُعَاوِيهِ قَالَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ اَمْرِهَا رَحْلاً فط وَفِيهِمْ مَنْ هُوَ اعْلَم مِنهُ اَلْآلِمَ يَزِلْ اَمْرُهُمْ يَذْهَبُ سَفَالاً حَتَّى يَرْجِعُوا الى مَا تَرَكُوا غَايَةَ اَلْمَرَام ص 268

ترجمه

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود کسی که امامت کند قومی را در صورتی که در آن ها عالم تر و فقیه تر وجود داشته باشد غیر از این نخواهد شد که مرتب وضع آن ها رو به پستی و سقوط خواهد رفت تا روز قیامت .

در این روایت اضافه بر این که روشن می کند که باید عالم ترین و فقیه ترین افراد جمعیت امامت جماعت کند اعلام خطر حتمی می کند که در غیر این صورت وضع آن اجتماع رو بسقوط و پستی خواهد گرائید زیرا در صورت عکس که عالم و فقیه و با عالم تر و فقیه تر مؤخّر شده و میان تهییان و یا پایین تران مقدم شوند حقیقت آنست که علم و فقه و فضیلت کوبیده شده و معیار های غلط روی کار آمده و بر تری جسته و در این صورت جز تباهی آن جامعه انتظار دیگری نباید داشت.

4- عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ مَنْ صَلَّی خَلْفَ عَالِمٍ فَکَأَنَّمَا صَلَّی خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص (صلی الله علیه و آله و سلم) (1)

ترجمه

پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله می فرماید کسی که نماز پشت سر عالم بخواند پس همانند آنست که پشت سر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز خواند

در این روایت جهت همانندی را بیکی یا دو چیز انحصار نکرده ، و از آن فهمیده می شود

ص: 169


1- وسائل ج 5، ص 416

که در همه شرائطی که در این زمینه لازم بوده و در پیامبر خدا بود همانند است ، نهایت در وجود پیامبر حد اعلای آن ، ولی در یک عالم بمرتبه دیگری هست ، و همچنین از نظر برکات و ثواب آن ،

بله در جا های دیگر شرائط عالم را نیز بررسی می کند و آن چنان شخصیت را که از نظر علم و آگاهی و تقوی باید داشته باشد مجسم می کند

5- ﴿عَنْ اَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ على عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ اِنَّه قَالَ الْعَبْدُ بِوم اَهْلِهِ اِذَا كانَ فَقِيهاً و لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ افْقَهْ مِنْه﴾ (1)

ترجمه

برده می تواند امامت کند خانواده خود را در صورتی که فقیه باشد و در آن جا فقیه تر از او نباشد.

شرح و توضیح این روایت مانند روایت شماره 2 قبلی است بان جا مراجعه شود

6- ﴿عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ لِيُؤَذِّنْ لَكُمْ أَفْصَحُكُمْ وَ لْيَؤُمَّكُمْ أَفْقَهُكُمْ﴾ (2)

ترجمه

امام صادق علیه السلام می فرماید باید فصیح ترین شما برای تان اذان گوید و فقیه ترین شما امامت جماعت شما را انجام دهد.

در این روایت بصورت امر این شرط را ذکر کرده که می نماید شرط فقیه تر بودن در امام

ص: 170


1- مستدرک ج 1 ، ابواب الجماعه باب 14
2- مستدرک ،ج 1، ص 492 باب 23 حدیث 3

جماعت شرطی است لازم.

7- ﴿عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ مَنْ صَلَّی خَلْفَ إِمَامٍ عَالِمٍ فَکَأَنَّمَا صَلَّی خَلْفِی وَ خَلْفَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَلرَّحْمَنِ﴾ . (1)

ترجمه

پیامبر اکرم صلی الله و آله و سلم فرمود کسی که پشت سر امام عالم نماز بخواند همانند کسی است که پشت سر من و ابراهیم خلیل الرحمن نماز خوانده.

شرح این روایت مانند روایت شماره 4 است بان جا رجوع شود.

این روایت از نظر اجر و ثواب نیز همانندی را می رساند و در روایتی می گوید ﴿عَنِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ الصلوة خَلْفَ الْعَالِمِ بِأَلْفِ رَكْعَةً﴾ (2) امام صادق علیه السلام نماز پشت سر عالم را بهزار رکعت برابر نموده

سه سئوال و پاسخ آن

1 - آیا بحسب ادله گذشته امام جماعت باید مجتهد باشد.

2- آیا لباس روحانیت چه نقشی در شرائط امامت دارد.

3- اگر برای امامت جماعت فقیه نباشد جماعت نباید بپاشد.

اما سئوال 1: آیا بحسب ادلّه گذشته امام جماعت باید مجتهد باشد.

ص: 171


1- مستدرک ج 1 ، ص 492
2- مستدرک ،ج 1، ص 492

پاسخ: آن چه از روایاتی که لفظ (فقیه و افقه) داشت استفاده می شود دو چیز است یکی آن که امام جماعت باید فقیه باشد دوم آن که فقیه ترین آن جمعیت (افقه) باشد و چنان چه معنای فقیه روشن شد (افقه) فقیه ترین افراد آن ها آن کسی می شود که در معنای فقیه افزونی از سائرین داشته باشد.

اما این که فقیه باشد لازم است در کلمهٔ (فقه و فقیه) قدری تأمل کرد.

در کتب فقهیه فقه مصطلح را بچنین کلماتی تعریف می کنند ﴿اَلْفِقْهُ هُوَ اَلْعِلْمُ بِالاِحْكَامِ اَلشَّرْعِيَّةِ اَلْفَرْعِيَّةِ عَنِ اِدْلَتْهَا اَلتَّفْصِيلِيَّةُ﴾ یعنی فقه عبارت از علم باحکام شرعیه فرعیه از روی ادلّه تفصیلیه است اگر چه نقض و ابرام هائی در ترمیم این تعریف گفته اند که مناسب بحث ما نیست ولی در نتیجه از این تعریف استفاده می شود که فقیه آن کسی است که عالم باحکام شرعيّه فرعيه عملیه از روی ادلّه تفصیلیه آن باشد.

بنا بر این علم باصول دین و احکام آن و علم اخلاق و علوم قرآنی ما عدای آیات الاحکام و تاریخ اسلام و پیامبران و ائمه طاهرین و مسائل مربوطه بان و امثال ذلک که مربوط باحکام فرعیه عملیه نیست از علم فقه خارج شده و فقیه باین معنی لازم نیست آن را بداند.

و همچنین علومی که در حریم مسائل اسلامی بویژه در بر خورد با ادیان و مرام ها و مکتب های منحرف از اسلام است.

ولی این تعریف و امثال آن بیش تر برای علم فقه مدوّن ترتیب یافته است چون در اول هر علمی موضوع و تعریف و هدف از آن را ذکر می کنند.

و ما نمی توانیم این تعریف مصطلح فقهاء را در تفسیر آیات قرآن و روایات مورد بحث که کلمه فقه و مشتقات آن را آورده بکار بندیم، چون آن ها نخواسته اند تفسیر قرآن و روایات

ص: 172

کنند ، بلکه تعریفی را که جامع همۀ مباحث فقه مدوّن مصطلح باشد ذکر کنند.

قرآن و روایات بزبان مردم سخن گفته و از واژه های عربی ترکیب بافته نه اصطلاحات ویژه گروه خاصی ، و از این جهت باید از صمیم لغت و حاقّ آن استفاده کرد.

و می ببنیم فقه بمعنای فهم است ﴿مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ﴾ یعنی،ما نمی فهمیم بسیاری از آن چه می گوئی ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ﴾ یعنی برای آن ها دل هائی است که با آن فهم و درک نمی کنند و تفقه طلب و جستجو و کوشش در فهم است و تفقه در دین فعالیت در شناخت و فهم دین است ، و مستقیم و یا غیر مستقیم بلا واسطه و یا با واسطه شامل شناخت همه شئون علمی اسلام از اصول و فروع و اخلاق و تفسیر قرآن و حدیث و آن چه بان مربوط است می شود (1)

و اینک نظری بایه شریفه کنیم ببینیم چه اندازه از فقاهت را خواسته

﴿مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾.

نباید مؤمنون همگی بسوی جهاد کوچ کنند پس چرا از هر فرقه طائفه کوچ نمی کنند برای کوشش در تفقه در دین ، و برای آن که تبلیغ کنند قوم خود را هنگامی که بسوی آن ها باز گشت کردند بلکه آن ها آمادگی پیدا کنند و از خطرات بر حذر شوند

در این جا مختصرا چند واژه از ایه را که در کتب تفسیر و لغت بشکل های دیگری گاهی معنی کرده اند و ما در بحث اصول در حجّیت خبر واحد در اطراف ان مفصّلا بحث

ص: 173


1- صاحب مجمع البحرین از بعض اعلام نقل می کند که ﴿اَلْفِقْهُ هُوَ اَلتَّوَصُّلُ الى عِلْمِ غَايِبٌ بِعِلْمِ شَاهِدٍ﴾ و نیز در تفسیر حدیث ﴿بَعَثَهُ اَللَّهُ فَقِيهاً﴾ بعمنی بصیرت در دین ذکر می کند.

کردیم (1) در این جا بدان اشاره می کنیم:

1 - ﴿لِيُنْذِرُوا﴾ کلمه انذار را بسیاری تصور کرده اند بمعنی تخویف است و ما با استفاده کردن از موارد استعمال آن در قرآن فهمیدیم صحیح نیست بلکه بمعنای آموختن و ابلاغ نمودن است ، نهایت با توجه دادن بعواقب خطر ناک آن ، در اقرب الموارد چنین می گوید ﴿اُنْذِرْهُ بَالاَ مُرّاً اِنْذَارَا ... اِعْلَمْهُ وَ حَذِّرْهُ مِنْ عَوَاقِبُهُ قَبْلَ حُلُولِهِ﴾ یعنی اندز بمعنی آگاه ساختن او و بر حذر داشتن از عواقبش قبل آمدنش می باشد و در مصباح المنیر فیّومی چنین است ﴿اِنْذَرْتَ اَلرَّجُلَ كَذَا اِنْذَارَا بِلُغَتِهِ﴾ یعنی انذار کردم آن مرد را فلان چیز را یعنی باو ابلاغ کردم.

2- کلمه (لَعَلَّ) را به معنای ترجّی و بعضی اضافه بر آن معنی نخوّف هم کرده اند یعنی اظهار امیدواری و یا ترس و از این رو در کلمه لعّل که در موارد بسیاری در قرآن خداوند متعال آن را ذکر کرده مورد اشکال شده که خوف و امید در خداوند متعال معنی ندارد ، لكن ظاهراً آن چه گفته اند استفاده از حالات استعمال کنندگان است ، نه از خود کلمه توضیح آن که کلمه لعل گاهی در ابتداء کلام ذکر شده مانند ﴿لَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحِي اِلْيْكُ﴾ و این مورد بحث ما نیست و گاهی مترنّب بر جمله ما قبل خود چه در جمله خبریه باشد مانند ﴿وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُم يَرجِعونَ﴾ و چه در جمله انشائیه مانند ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَوْ بِخَشِيٍ﴾ در اینوع موارد مدخول و ما بعد لعل هدف و غایت است نسبت بما قبل ، مثلا رجوع آن ها درایهٔ اول ، و تذکر و خشیت فرعون در آیه دوم ، هدف و مقصود است از ابتلاء آن ها بحسنات و سیئات و یا دستور بموسی و

ص: 174


1- در حواشی فرائد نوشته ایم

هارون علیهما السلام که فرعون را با گفتار نرم آگاهش کنید و ما قبل لعلّ اسباب و شرائط لازمی است که ممکن است برای متکلم آماده کردنش ، بطوری که می تواند آن هدف (مَدْخُولٌ لَعَلَّ﴾ بدنبال آن اسباب و شرائط مترتب شود ، و از این جا است که آن هدف پس از آمادگی اسبابش برای متکلمی که امید درباره اش ممکن باشد مانند انسان امید بخش است، نه آن که کلمه لعل بمعنی امیدواری ،باشد و شما می توانید با رجوع بموارد بسیار که در قرآن کلمه لعل پس از جمله خبریه یا انشائیه مترتب بران ذکر شده دقت فرمائید تا صحت این سخن را بیابید و بنا بر این اشکالی در استعمال خداوند متعال کلمه لعل را در گفتار خود نخواهد بود تا محتاج به پاسخ باشد.

3- کلمه (حَذَّرَ) بمعنی احتزاز و پرهیز نیست بلکه بمعنی مستعد و آماده شدن است چنان چه مصباح المنیر ذکر کرده ﴿حُذِّرَ مِنْ بَابِ تَعَبٍ وَ وَ اِحْتَذَرُو كُلُّهَا بِمَعْنًى اِسْتَعِدَّ وَ تَأَهَّبْ﴾ یعنی آماده و مهیا گشت و در جمله ﴿وَليَأخُذ وَ احْذَرْهُم وَ اسْلَحْتَهُم﴾ (1) و در جمله ﴿وَحْذُو اِحْذَرْكُمْ﴾ ظاهراً همان آمادگی جنگی است که وسائل حفاظت بخود گرفتن باشد نه آن که ﴿حَذَّرَ﴾ بمعنی وسائل حفاظ باشد و در ﴿وَ احذَرْهم آن بِفُتُوكٍ عَن بَعْضُ مَا اَنْزَلَ اَللَّهُ اِلَيْكَ﴾ ظاهراً مراد احتراز و دوری از آن ها نیست بلکه آمادگی و هشیاری در برابر فریب های آن ها است ،

با در نظر گرفتن مطالب توضیحی قبل درباره این ،آیه می توان چنین استفاده کرد که این آیه دستور اکید داده تا از گروه مجاهدی از هر فرقهٔ طائفهٔ بر انگیخته شوند و کوچ کرده برای تفقه در دین و آن که در همه شئون دینی شناخت و معرفت و فهم پیدا کنند نه تنها در

ص: 175


1- سوره نساء؟، ايه 104

احکام فرعیه عملیه و آن ها دستور دیگرشان مراجعت بقوم خود و آن که رسالت اسلام را بان ها ابلاغ نمایند.

و با توجه بان چه در توضیح کلمه (لَعَّلَ) ذکر شد، تفقه و شناخت دینی آن ها و سپس پاکی و عدالت و تقوی آن چنان در این متفقهین بمرتبه باشد که برای پذیرائی تبلیغات و گفته های آن ها قصور و نا رسائی نبوده و جای تردیدی برای قبول قول و فتوی و خبر آن ها نباشد، بنا بر این باید هم از لحاظ فقاهت و قدرت استنباطی و اطلاعات قرآنی و حدیثی و آن چه مربوط به آنست شایستگی پیدا کرده باشند و هم از نظر عمل و تقوی و عدالت تا آن که اگر فتوی دهند و یا تفسیری از قرآن بگویند قابل اعتماد باشد و اگر نقلیاتی از حدیث و تاریخ و امثال آن هم داشته باشند باز قابل اعتماد باشند و از طرف آن ها زمینه برای پذیرفتن فقاهت آن ها (بمعنی اعم) کاملا آماده باشد و تنها از طرف مردم است که باید آن ها را بپذیرند و عذری در نپذیرفتن نیاورند.

ضمناً باید روشن باشد که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین سلام الله علیهم سلام شناسی و فقاهت از حضور آن ها بی واسطه و یا با واسطه این همه مقدمات و مشکلات زمان ما را نداشت و لذا بسیاری از مردم در زمانی نه بسیار طولانی ممکن بود فقیه شوند.

ولی بهر حال ما از آیه شریفه با محاسبات فبلی گفتیم فقهائی که این آیه می سازد باید در و مساجد امامت جماعت و رهبری مردم را متکفل باشند و مساجد در خور آن ها است

و امّا روايات که از آن ها شرط فقاهت امام جماعت استفاده می شود این چنین توضیحی در مرتبه فقاهت آن ها نیست ، و آیا باید بهمین مرتبه باشند یا نه، ممکن است گفته شود باید بحدی باشد که توانائی جواب گویی نیاز های دینی آن ها را داشته و بتواند از نظر شناخت

ص: 176

اسلامی بان ها رشد دهد و بصورت یک رهبر و راهنمای اسلامی فعالیت کند و این معنی بحسب اختلاف محیط امامت متفاوت است و امام جماعت هر جا امامت می کند باید از نظر شناخت اسلامی از سائرین بر تری داشته باشد تابان ها رشد شناختی و علمی و مذهبی و اخلاقی و فرهنگ اسلامی و روحی بدهد و این همان است که (افقَهْهُم وَ اعلَمْهُم و افضُلْهُم) باشد.

ولی حدّ اقل باید باندازه باشد که فقیه و عالم و فاضل اسلامی با و بتوان گفت نه آن که از علوم اسلام و قرآن بی بهره و یا کم بهره باشد و نتواند مرجع امور مردم از نظر اسلامی بگردد.

و در عین حال در این جا بعضی از روایاتی که در وصف عالم و فقیه رسیده بعرض می رسانیم که ممکن است مفسر آن روایات از نظر شرعی بشود.

1- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیه السّلام فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمٰا یَخْشَی اَللّٰهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَمٰاءُ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ قَوْلَهُ فِعْلُهُ فَلَیْسَ بِعَالِمٍ﴾ (1)

امام صادق علیه السلام می فرماید در تفسیر این جملهٔ از قرآن ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ- تنها خدا را خشیت داشته باشند از بندگانش آن هائی که عالمان باشند﴾ مقصود از عالمان کسانی که افعال آن ها صحت اقوال شان را تصدیق کند می باشد و کسی که کردارش تصدیق گفتارش نکند عالم نیست.

2- ﴿قَالَ اِبْوَ عَبْدُ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي ذَيْلِ حَدِيثٍ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ إِنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لاَ دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا اَلْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ﴾ (2)

ص: 177


1- ج 1 وافى ص 43
2- وافى ج 1 ، ابواب اعقل و الجهل، ص 42

ترجمه

امام صادق فرمود حقیقتاً عالمان میراث بران پیامبرانند زیرا پیامبران ارثی از دینار و درهم نداشتند بلکه ارث آن ها علم بود پس کسی که از آن علم اخذ کند نصیب وافری گرفته.

این حدیث عالم را بمیراث برنده علوم انبیاء معرفی می کنند نه علوم دیگر ، و آن علوم دینیّه است.

3- ﴿عَن اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلامُ لَا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقِیهِ حَقِّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ، وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ عَذَابِ اللهِ، وَ لَمْ یُرَخِّصْ لَهُمْ فِی مَعَاصِی اللهِ، وَ لَمْ یَتْرُکِ الْقُرْآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إلَی غَیْرِهِ. ألَا لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَیْسَ فِیهِ تَفَهُّمٌ؛ ألَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ؛ ألَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّرٌ﴾ (1)

ترجمه

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود آیا بشما خبر دهم بفقیهی که حقاً فقیه است آن کسی است و که مردم را نا امید و مأیوس از مهر خدا نکند و ایمن از عذاب خدا نکند و رخصت برای آن ها در معصیت خداوند ندهد و قرآن را ترک نکند به بی اعتنائی از آن و علاقه بغیر آن، آگاه شوید که خیری نیست در آن علمی که تفهّم نداشته و خیری در آن قرائتی که بدون تدبّر است نیست و خیری در عبادت بی تفکّر نیست.

4- ﴿عَنْ اَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فى ذَيْلِ حَدِيثٍ إنَّ الْفَقِیهَ حَقَّ الْفَقِیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیَا، الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَةِ، الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ﴾ (2)

ص: 178


1- وافى ج 1، ص 43 ، الواب العقل و الجهل
2- وافى ج 1 ، ص 43

ترجمه

امام باقر علیه السلام فرمود فقیهی که حقاً فقیه است آنست که بی رغبت در دنیا و راغب در آخرت بوده و تمسک کند بسنت پیامبر صلّی الله علیه و آله .

این تمشک در علومش بسنّت و احادیث پیامبر صلوات الله علیه و اله نشان می دهد که آن فقیه که از غیر حدیث مانند استحسانات عقلیه و قیاس و امثال آن فقه ساخته ، فقیه نیست.

5- ﴿قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَلْفُقَهَاءَ امنا وَ اَلرُّسُلُ مَالِمٌ بَدَخَلُوا فِي اَلدُّنْيَا قِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَادُخُولُهُمْ فِي اَلدُّنْيَا قَالَ اِتِّبَاعُ اَلسُّلْطَانِ فَاِذا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاخْذَرْ وَ هُمْ عَلَيَّ دُنْيكُمْ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود فقهاء امین و معتمد پیامبرانند مادامی که در دنیا داخل نشده اند گفته شد یا رسول الله دخول آن ها در دنیا چیست فرمود پیروی از سلطان و صاحبان قدرت ، و هنگامی که چنین کردند از آن ها حذر کنید نسبت بدین خودتان.

6- ﴿عَنِ اَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فى قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى فَلْيَنْظُرِ اَلاِنْسَانِ الى طَعامِهِ قالَ عِلْمُهُ الَّذِى ياخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ﴾.

ص: 179


1- وافى ج 1، ص 52 ابواب العقل و الجهل

ترجمه

امام باقر علیه السلام در این ایه (انسان باید فکر و نظر و توجه کند بسوی طعام خویش) فرمود منظور علم و دانش خود که اخذ می کند است از چه کسی اخذ می کند.

فقیه و اسلام شناس فقه را از فقیه اسلامی گرفته یا از دشمنان اسلام که در صدد منحرف ساختن مسائل اسلامی هستند و یا آگاهی صحیح از آن ندارند و همچنین سائر علوم.

7- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لِلْعَالِمِ إِذَا سُئِلَ عَنْ شَیْءٍ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُهُ أَنْ یَقُولَ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ لَیْسَ لِغَیْرِ الْعَالِمِ أَنْ یَقُولَ ذَلِکَ﴾.

ترجمه

فرمود ، برای عالم است هنگامی که از او سئوال شد از چیزی و نمی داند آن را ، این که بگوید خدا دانا تر است و غیر عالم حق ندارد این چنین بگوید

8- ﴿عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شَیْئاً مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَإنْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ.﴾ (1)

ترجمه

امام صادق علیه السلام می فرماید علماء وارثان پیامبرانند و این بدان جهت است که

ص: 180


1- وافى ج 1 ، ص 39

پیامبران ارث در درهم و دینار ندارند و تنها ارث آن ها احادیث آن ها و سخنان در پیش آمد های (آموزنده) آن ها است پس کسی که از آن اخذ کند نصیب و افری برده ، توجه کنید نسبت بدانش های خودتان که از چه کسی اقتباس می کنید زیرا در ما اهل البیت (خاندان پیامبر) در هر دوره و نسلی عادلانی هستند که از دین بر می دارند تحریف های تندرو ها و انتساب های اهل باطل و تاویل های نادانان را.

9 - ﴿عَن أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام مِنْ عَلَامَاتِ الْفِقْهِ الْحِلْمُ وَ الصَّمْتُ﴾ (1)

ترجمه

حضرت رضا علیه السلام فرمود از نشانه های فقه و اسلام شناسی حلم و بردباری و آرامش سکوت است.

انسان بی بردباری کم ظرف در برابر نادانی و بر خورد های نا رواست ، او قدرت تحمل و آرامش خویش را از دست می دهد ولی انسان با استعداد ورزیده در ابعاد گوناگون علوم و حکمت اسلامی که آن را خورد روحیه خویش داده مانند آهن آب دیده نه در برابر هیچ قدرت علمی کج و بی استقامت می شود و نه لرزان و نه پر حرف میان تهی بلکه وزنه است سنگین و بردبار و نشانه سنگین باری از وقار او ظاهر است.

10- ﴿عَن أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ یَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ وَ لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلَاثَ عَلَامَاتٍ یُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَهِ وَ یَظْلِمُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَهِ وَ یُظَاهِرُ الظَّلَمَهَ﴾. (2)

ص: 181


1- وافى ج 1 ، ص 44
2- وافى ج 1 ، ص 44

ترجمه

ای پویندگان دانش برای دانشمند 3 نشانه است دانش و بردباری و آرامش و برای متکلّف که خود را بزحمت می خواهد جابزند نیز سه نشانه است.

با بالا تر از خود نزاع و مخالفت می کند. 2- با پائین تر از خود ستم بلکه بر او غالب آید 3- با ستم کاران کمک و پشت بند می شود.

11- ﴿قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله مَنْ عَمِلَ بِالْمَقَایِیسِ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ وَ مَنْ أَفْتَی اَلنَّاسَ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ اَلنَّاسِخَ مِنَ اَلْمَنْسُوخِ وَ اَلْمُحْکَمَ مِنَ اَلْمُتَشَابِهِ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود کسی که (در شناخت احکام اسلام) عمل بقیاس ها کند و حکمی را با قیاس بحکم دیگری بخواهد تشخیص دهد حقیقتاً هم خود هلاک شده هم دیگر آن را هلاک کرده و کسی که فتوی و نظریه بمردم دهد (در احکام اسلام) ولی نسخ کننده را از نسخ شده نشناسد و محکم را از متشابه تمییز ندهد حقیقتاً هلاک شده و دیگر آن را نیز هلاک کرده.

12 - ﴿قَال رَسُول اللهِ صلى الله عليه و آله إِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِي أُمَّتِي فَليُظْهِرِ العَالمُ عِلمَهُ فَمَنْ لمْ يَفْعَل فَعَليْهِ لعْنَةُ اللهِ﴾ (2)

ص: 182


1- وافي ج 1 ، ص 49
2- وافي ج 1، ص 59

ترجمه

پیامبر خدا و صلی الله علیه و آله فرمود هر گاه بدعت ها در امت من پیدا شد حتما باید عالم آن چه می داند اظهار کند (برای مردم) و کسی که نکند بر اواست لعنت خدا.

13 - ﴿قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ عِنْدَ کُلِّ بِدْعَهٍ تَکُونُ مِنْ بَعْدِی یُکَادُ بِهَا الْإِیمَانُ وَلِیّاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُوَکَّلًا بِهِ یَذُبُّ عَنْهُ یَنْطِقُ بِإِلْهَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ یُعْلِنُ الْحَقَّ وَ یُنَوِّرُهُ وَ یَرُدُّ کَیْدَ الْکَائِدِینَ یُعَبِّرُ عَنِ الضُّعَفَاءِ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ وَ تَوَکَّلُوا عَلَی اللَّهِ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود در برابر هر بدعت و حکم و قانون سازی هائی که پس از من بمنظور تزویر و مقابله با ایمان و اسلام پیدا شود از خاندان من یک نفر صاحب ولایت (فقیه) هست و کالت باو داده شده که از حریم اسلام دفاع کند او سخن می گوید ولی با الهام از خدا و حقایق را ظاهر و هویدا و روشن می سازد و دسیسه های نقشه کشان را بر می گرداند و از دل نا توان ضعیفان سخن می گوید و راز های پر شور دل های پر ایمان آن ها را در قالب سخنان شیوای خویش در می آورد و لذا ای افراد با بصیرت عبرت گیرید (و از کانال حقانیت و پیاده کردن زمانه آن چه گفتم پی بحقانیت من و سخنانم ببرید) و بخدا توکل و اعتماد کنید (و از امواج وحشتناک ساخته دشمنان نهراسید)

14 -﴿ قال رسول الله صلّى الله عليه و اله إنَّ عَلى كُلِّ حَقٍّ حَقيقَةً و عَلى كُلِّ صَوابٍ نوراً فَما

ص: 183


1- وافی ج 1، ص 59

وافَقَ كِتابَ اللّهِ فَخُذوهُ وَ ما خالَفَ كِتابَ اللّهِ فَدَعوهُ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود حتماً این چنین است که بر فراز هر واقعیتی و حقی یک اصل ثابت مُستند متین محکمی است ، خلل نا پذیر که گویای از آن واقعیت است و بر فراز هر گفته صواب و صحیح جلوۀ حقانیت و نور صحت و نشانه درستی است بنا بر این (چون قرآن کتاب خدا از جهان واقعیت گویا است و جلوه درستی در چهره اش بدان نورانیّت می دهد) هر چه (از احادیث) وفق آن باشد بدان اخذ کنید و آن چه بر خلاف آنست رها کنید.

راجع بمعرفّی فقیه و عالم از نظر اسلامی روایات و آیات قرآنی بسیار است و قسمتی از آن در سطح یک مرجعیت فتوی و یا قاضی و حاکم سخن می گوید و گاهی در سطح ارفع درجات آن که تالی تلو عصمت و طهارت است می رسد.

فشرده روایات

از این روایات می توان فقیه و عالم را تا حدود بسیار از دیدگاه روایات پیامبر و ائمه طاهرین علیهم السلام شناخت ، در این روایات از ابعاد گوناگون فقیه و عالم دینی سخن می گوید، و برای مسلمین روشن می سازد که منظور از فقیه و عالم کیست و اصطلاحی ویژه را تفسیر می کند.

ص: 184


1- وافى ج 1 ، ص 67

آن فقیه و عالم است که علمش از انبیاء اصل گرفته و از طریق قرآن و احادیث با فهم و تدبّر با و رسیده و استاد و واسطه را که رابطه انتقالی است از نظر عدم انحراف فکری و عقیدتی و اخلاقی و مایهٔ علمی درست بررسی کرده و انتخاب نموده و در عین حال با خدا در رابطه محکم عبودیت و بندگی است و از مسئولیت سنگین خویش در برابر خداوند متعال و اسلام عزیز با اطلاع ، و قرآن که بیدار گر روحیه های آماده است با تدبر و تعمّق و پاکی خوانده و می خواند و بخود جذب کرده و احکام و عقاید و اخلاق اسلامی را ابتداء در خود پیاده نموده و از هوا های نفسانی و کشش های دنیوی و خشم های نا روا و نفوذ قدرت های سلطه گران خود را آزاد ساخته و با کمال حریت برای پاس داری از حریم اسلام و احکام و مقدسات قرآن آماده ستیز با دشمنان اسلام و بدعت گذاران و منحرفین نموده و بر پا ایستاده و با مسلمانان با کمال مهر و فروتنی و متعادل نسبت بابعاد مختلف روحی آنان طبیب وار و منزه از انحراف علمی و عملی بچپ و راست سر پرستی آن ها نموده و در خط مستقیم آن ها را در رابطه با خدا و بندگی او نه مغرور و نه مأیوس نگهداری کرده، و بتربیت و تزکیه و آموزش اسلامی و قرآنی آن ها سرگرم شده، و در هر حکمی از احکام اسلام کوچک یا بزرگ با بررسی کامل ادله صحیح و معتبر، و سنجیدن آحاد آن با هم دیگر از لحاظ ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و تفکر عمیق، نظریه دهد، و از تسرّع و شتاب زدگی و پر حرفی و بی حوصله گی در کار خویش اجتناب ورزد و حتی در این صفات بصورت ملکهٔ خویش را ساخته و متجلّی نماید.

اکنون این ها که ملاک و معیار امامت جماعت شد در هر جمعیت و جماعتی هر که بر دیگران فزونی دارد شایسته این مقام است و کسی که بهره ندارد شایسته نیست، و ممکن است گفته شود اقل مراتب شایستگی پس از عدالت و تقوی آن اندازه از اسلام شناسی و

ص: 185

فقاهت و بهره علوم دینی است که این نام در او بجا و جواب گوی نیاز های مردم محدوده خویش در این مرحله باشد و در بعضی موارد با مراجعه بکتب و مصادر و مراجع عالی تر.

بنا بر این زیاد پیچیده و مشکل و کمیات نمی شود، نهایت چون افضل الافراد و افقه و اعلم در نظر گرفته شده یک نوع مسابقه علمی ضمنی بحساب آمده و همه را بسوی اعلی المرائب تسریع می دهد.

نظری بمسئله از طریق اهل تسنن

برادران اهل تسنن نیز مانند روایاتی که از طریق شیعه گذشت در کتب حدیث خود آورده اند که بقسمتی از آن می پردازیم.

﴿عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ اَلْبُدْرَى قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَهً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَهِ سَوَاءً فَأَکْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ کَانُوا فِی السِّنِّ سَوَاءً فَلْیَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّهِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِی الدِّینِ وَ لَا یَتَقَدَّمُ أَحَدُهُمُ الرَّجُلَ فِی مَنْزِلِهِ وَ لَا صَاحِبَ سُلْطَانٍ فِی سُلْطَانِهِ وَ لاَ يَجْلِسُ عَلَى تَكْرِمَتْهُ اَلاِ بْأُذُنُهُ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود امامت می کند مردم را آن که بیش تر قرآن خوانده و سابقه او در درس قرآن بیش تر است و اگر در قرآن مساوی هستند امامت کند آن که هجرتش مقدم بوده و اگر در هجرت نیز مساوی هستند امامت کند آن که از لحاظ

ص: 186


1- سنن ابی داود، ج 1، ص 159

عمر سنش بیش تر است و نباید در خانه مردی بر او امامت کنند و نه بر سلطان و حاکم اسلامی در محل حکومتش و بر مقر شخصیت و عظمت او نباید نشست مگر باذن او .

2- ﴿عن ابى مَسْعُودٍ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَليْهِ و اله وَ سَلَمَ بِهَذَا اَلْحَدِيثِ قَالَ فَإنْ كَانُوا فِي اَلْقِرَائَةِ سَوَاءً فَاعْلَمْهُمْ بِاسِنَةٍ فَإنْ كَانُوا فِي اَلسُّنَّةِ سَوَاءً فَاقْدِ مُهِمُ هِجْرَةً﴾ (1)

ترجمه

همان حدیث قبلی نقل شده با این تفاوت که پس از مساوی بودن از لحاظ قرآن آن که اعلم بسنت و حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است مقدم می شود.

3- ﴿عَنْ عُمَرَ وَ بْنِ سَلْمَهْ قَالَ كُنَّا بِحَاضِرٍ يَمُرُّ بِنَا اَلنَّاسُ إذا اتَّوا اَلنَّبِيَّ صَلَّى اللّه عليهِ وَ سَلَّمَ فَكَانُوا اِذَا اِرْجِعُوا مَرَّ وابنا فَاخبرونا اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ كَذَا وَ كَذَا وَ كُنْتُ غُلاَماً حَافِظاً فَحَفِظْتُ مِنْ ذَلِكَ قُرَاناً كَثِيراً فَإنْطَلَقَ ابي وَ اِفِدَا الى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فِي نَفَرٍ مِنْ قَوْمِهِ فَعَلَّمَهُمُ الصّلاة فَقال (يَؤُمُّكُمْ اَقْرَؤُكُمْ) وَ كُنْتُ اِقْرَأُهُمْ لِمَا كُنْتُ اِحْفَظْ فقدمونى اُؤْمِهُمْ وَ عَلَى بُرْدَةٍ لِي صَغِيرَةٍ صَفْرَاءَ فَكُنْتُ اِذَا سَجَدْتُ تكشفت عَنَى فَقَالَتِ اِمْرَاةٌ وَ اِرْوَاعِنَا عَوْرَةَ قَارِئِكُمْ فَاشْتَرِ وَ الِى قَمِيصاً عَمَّانِيّاً فَمَا فَرِحْتُ بِشَيٍ بَعْدَ الاِسْلامِ فَرَحِيَ بِهِ فَكُنْتُ اَوْمَهُمْ و إنا ابْنَ سيع سِنِينَ اُوثمَان سِنِينَ﴾ (2)

ترجمه عمر بن سلمه می گوید مادر (حاضر) بودیم و مردم در رفتن بحضور پیامبر صلی

ص: 187


1- سنن ابی داود، ج 1، ص 159
2- سنن ابی داود، ج 1، ص 159

الله عليه و آله و با گشت از محل ما می گذشتند و خبر می دادند که آن حضرت چنین و چنان فرمود و من پسری بودم حافظه ام قوی بود و از این رو قرآن بسیاری حفظ کردم سپس پدرم با گروهی سفر بحضور آن حضرت کرد و نماز را بان ها آموخت و فرمود باید امامت کند شما را آن که بیش تر قرآن می داند و من از همۀ آن ها بیش تر قرآن می دانستم، چون قبلا حفظ کرده بودم ، و لذا من امامت آن ها می کردم و بر من یک پارچه کوچک زردی بود (بَرَدَة) که هنگامی که بسجده می رفتم عورتم کشف می شد بعداً زنی از زنان گفت در برابر ما عورت قرآن دان خودتان را بپوشانید و آن ها خریداری کردند برای من یک پیراهن (بلند) عمانی، که من بعد از اسلام بچیزی مانند ان خوش حال نشدم پس از آن دیگر من امامت آن ها می کردم و فرزندی هفت ساله یا هشت ساله بودم.

4- ﴿عُمَرُ وَ بْنُ سَلَمَهِ عَنْ اَبِيهِ إنَّهُم وَ فَدوا إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، فَلَمّا أرادوا أن يَنصَرِفوا قالوا يا رَسولَ اللّهِ مَن يَؤُمُّنا قالَ أكثَرُكُم جَمعاً لِلقُرآنِ أو أخذاً اللقرآنِ قَالَ فَلَمْ يَكُنْ احِدٌ مِنَ الْقَوْمِ جَمْعٌ مَا جَمَعْتَهُ قَالَ فَقَدَّمُونِي وَ انَا غُلامٌ وَ عَلِيٌ شَمْلَةٌ لي فَما شَهِدتُ مَجْمَعاً مَنْ حُرِمَ الا كِنت امامَّهُم وَ كُنتُ ا صلى علَى جَنائِزِهِم الى يُومَى هَذَا﴾ (1)

ترجمه

عمرو بن سلمه از پدرش روایت می کند که آن ها گروهی سفر بحضور پیامبر صلی الله علیه و آله کردند و هنگامی که می خواستند بر گردند پرسیدند یا رسول الله چه کسی بر ما امامت کند فرمود آن که از همه قرآن را بیش تر فر آورده و یا بیش تر از آن گرفته او گفت در میان

ص: 188


1- سنن ابی داود، ج 1، ص 160

قوم هیچ کس فرا آورده او باندازه من نبود و لذا مرا برای امامت مقدم داشتند در حالی که من پسری بودم و بر من پارچه بود و در هیچ جمعیتی حاضر نشدم (در میان عشیره حَرمَ). مگر آن که من امام آن ها بودم و بر جنازه های آن ها نیز نماز می خواندم و تا امروز هم همین طور است

5- ﴿عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الأَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله كَانَ يَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ، وَ كَانَ أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا وَ زَادَ اَلْهُبْثَمَ وَ فِيهِمْ بْنُ اَلْخَطَّابِ وَ اِبْوَ سْلمُهُ بْنُ عَبْدِ اَلاَسِدِ﴾ (1)

ترجمه

پسر عمر (عبد اللّه) می گوید که هنگامی که دسته اول مهاجرين بمدينه آمدند در عصبة (محلی است نزدیک قبا) وارد شدند قبل از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله برسد امامت آن ها را سالم آزاد شده ابی حذیفه می کرد و اواز همه قرآن را بیش تر می دانست و در روایت هیثم است که حتی در میان جمعیت عمر بن خطاب و ابو سلمه بن عبد الاسد بودند.

6- ﴿عَنْ مَالِكِ بْنِ اَلْحُوَيْرِثِ اَن اَلنَّبِيَّ صلى الله عليهِ وَ سَلَّمَ قَالَ لَهُ اَوْ لِصَاحِبٍ لَهُ إذا حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ فَاذْنَاثُمْ اقيماثم ليؤمكَا اَكْبَرْ كَمَا وفي حَديثَ مُسْلِمِهِ قَالَ وَ كُنَّا مُتَقَارِبِينَ فِي الْعِلْمِ وَقَالَ فِي حَدِيثِ اسْمَاعِيلَ قَالَ خَالِدٌ قُلْتُ لابِي قَلاَّبَةٌ فَأَيْنَ الْقُرْآنُ قَالَ إنَّهمَا كانَا مُتَقَارِبَيْنِ﴾ (2)

ترجمه

مالک بن حویرث می گوید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بمن يا رفيق همراهم فرمود هنگامی که وقت نماز می رسد از آن و اقامه بگوئید و سپس هر کدام بزرگ ترید امامت شما را بکند و بروایت مسلمه (مالک بن حویرث) گفت من و رفیقم از لحاظ علم نزدیک بهم بودیم

ص: 189


1- سنن ابی داود ج 1 ص 160
2- سنن ابی داود ج 1 ص 161

و بروایت اسماعیل می گوید خالد که راوی از ابی قلابه است گفت من بابی قلابه گفتم پس از لحاظ قرآن دانی چطور شد گفت آن دو بودند نزدیک بهمدیگر

(از نظر قرآن دانی)

از این روایت ظاهر می شود که مسئله لزوم تقدیم اعلم و قرآن دان تر برای امامت جماعت در صدر اسلام از زمان صحابه و زمان تابعین از مسائل مسلم و روشن بوده ولذا (خالد) می گوید از (ابی قلابه) راجع به قرآن شناس تر بودن امام سئوال کردم و او جواب داد آن ها در این جهت نزدیک بهم بودند و همچنین خود را وی اول تدارک کرده که من و رفیقم در علم نزدیک بهم بودیم

7- ﴿عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى اللّه عليه و سلم لِیُؤَذِّن لَکُم خِیارُکُم،وَ لیَؤُمَّکُم قُرّاؤُکُم﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود باید بهترین شما اذان برای شما بگوید و امامت جماعت را قرآن دان های شما انجام دهند.

8- ﴿قَالَ ابو مُوسِيُّ اَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلى الله عَلَيْهِ و سَلمَ خَطَبَنَا فَعَلِمْنَا بِسُنَنَتا و بَيَّنَ لَنَا صَلاتَنَا قال اقِيمُوا صُفُوفَكُمْ ثُمَّ لْيَؤُمَّكُمُ اِقْرَأْكُمْ فاذاكبر الامام فكبّروا﴾ (الحديث) (2)

ترجمه

ابو موسی می گوید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای ما خطبه خواند و بما سنّت ما را آموخت و بیان کرد چگونگی نماز خواندن را و فرمود صف ها را راست کنید و

ص: 190


1- سنن ابی دلود، ج 1، ص 161
2- مستندابی داوود الطیالسی ج 2 ، اخبار ابی موسی الاشعری حدیث 517

بعداً باید امامت کند شما را آن که بیش تر قرآن خوانده و هنگامی که امام تکبیر گفت شما هم تکبیر بعدا از او بگوئید.

9- ﴿عَنْ ابى مَسْعُودٍ اَلْبُدْرَى قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و سلم يَؤُمُّ اَلْقَوْمُ اِقْرِئْهُمْ لِكِتَابِ اَللَّهِ وَ اقْدُمْهُمْ قِرَائَةَ فَإنٍ كَانُوا فِى الْقِرَائَةِ سَوَاءً فَاقْدِ مُهِمِّ هِجْرَةً فَإن كَانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَاكْبَرْ هُمَّ سِنّاً و لَايَوْمَ الرَّجُلِ في بَيتِهِ وَ لا في سُلْطَانِهِ وَ لاَ يَجْلِسُ عَلَى تَكرِمَتِهِ الاّ باذنِهِ او قالَ اِلاّ اَن يُوذِنَ لَكَ﴾ (1)

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود امامت جمعیت را آن می کند که قرآن را بیش تر خوانده و سابقه او در آن بیش تر است و اگر همه در قرآن مساویند آن که مقدم تر هجرت کرده و اگر در هجرت نیز مساویند آن که از سن بزرگ تر است و نباید بر مردی در خانه اش امامت کرد و نه در محل ولایت و ریاست اسلامی او و نباید جای شخصیت او نشست مگر باذن او یا آن که فرمود مکر آن که اذن داده شود برای تو .

10- ﴿عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَهِ سَوَاءً فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّهِ فَإِنْ کَانُوا فِی السُّنَّهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَهً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ سِنّاً وَ لَا یَؤُمَّنَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فِی سُلْطَانِهِ وَ لَا یَقْعُدُ فِی بَیْتِهِ عَلَی تَکْرِمَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِه﴾ِ (2) (رواه مسلم)

ص: 191


1- مستندابی داوود الطيالسي ج 3 ص 86
2- ریاض الصالحين لابی زکر با النووى ص 166

ترجمه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود امامت جماعت گروه را آن کس می کند که بیش تر کتاب خدا را خوانده پس اگر آن ها در درس قرآن مساویند آن که علمش بسنّت و روش اسلامی بیش تر است و اگر در علم بسنّت مساویند آن که هجرتش مقدم بوده و اگر در هجرت مساویند آن که سنش مقدّم است و نباید مردی بر مردی در محل ریاستش امامت کند و نباید در خانه کسی در محل بزرگ داشت او بنشیند مگر با اذن او (صاحب کتاب ریاض الصالحین می گوید این روایت را مسلم که یکی از صاحبان صحاح ستّة اهل تسنن است روایت می کند و از آن جا نقل شده این روایت را ابو زکریا بدو طریق با اختلاف کمی یاد می کند.

ابو زکرّیا صاحب کتاب از علماء قرن هفتم هجری از اطراف شهر دمشق و در شرح حال او بزهد و پارسائی و علم او را ستوده اند

فتاوای ائمه اهل تسنّن

مناسب است نظری بفتاوی اهل تسنن نیز بکنیم که در این مسئله چه گفته اند

ابن رشد قرطبی چنین می گوید:

اِخْتَلَفُوا فِيمَنْ أَوْلَى بِالْأَمَامِهِ فَقَالَ مَالِكٌ يَؤُمُّ الْقَوْمَ افْقَهْهُمْ لاَ اِقْرَؤُهُمْ وَ بِهِ قَالَ اَلشَّافِعِيُّ وَ قَالَ ابو حنيفه وَ اَلثَّوْرَى وَ احمد يُؤُم الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ کَانُوا فِی الْقِرَاءَهِ سَوَاءً فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّهِ فَإِنْ کَانُوا فِی السُّنَّهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَهً فَإِنْ کَانُوا فِی الْهِجْرَهِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ سِنّاً وَ لَا یَؤُمَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فِی سُلْطَانِهِ وَ لَا یَقْعُدُ فِی بَیْتِهِ عَلَی تَکْرِمَتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ ، وَ هُوَ

ص: 192

حديث متفق عَلَى صِحَّتِهِ لَكِنِ اِخْتَلَفَ اَلْعُلَمَاءُ فِي مَفْهُومِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ حَمَلَهُ على ظَاهِرِهِ وَ هُوَ ابو حَنِيفِه و مِنْهُمْ مَن فَهِم مِنَ الأقْرَءِ هَينَهُنا الافقه لاَنِهِ زَعَمَ اَنَّ الْحاجَّهُ اِلَى الْفِقْهِ فِي الامامة اِمْسِ مِنَ اَلْحَاجِّهِ الى الْقِرائَةِ وَ ايضاً فَإنّ اَلْأَقْرَءَ مِنَ الصَّحَابَةِ كَانَ هُوَ الاِفْقهُ ضَرُورَةً وَ ذَلِكَ نِحْلاَفُ مَا عَلَيْهِ اَلنَّاسُ اَلْيَوْمَ (1)

ترجمه

اختلاف کرده اند در اولویت با مامت چه کسی است (مالک) گفته امامت گروه را باید آن بکند که از لحاظ علم ، فقه او بیش تر است نه قرآن او و (شافعی) هم همین را گفته ، و (ابو حنیفه و ثوری و احمد) گفته اند امامت جمعیت باید آن کس بکند که قرآن را بیش تر خوانده و سبب این اختلاف نظر اختلاف در فهم این حدیث است که فرموده امامت جمعیت را آن کس بکند که کتاب خدا را بیش تر خوانده و اگر در خواندن کتاب خدا مساویند آن که اعلم بسنت است و اگر در علم بسنّت مساویند آن که هجرتش مقدم است و اگر در هجرت مساویند آن که اسلامش مقدم است و نباید مردی بر مزدی در محل ریاستش امامت کند و نباید بنشیند در خانه او در محل بزرگ داشت او مکر باذن او و این حدیث را همه اتفاق بر صحت آن دارند لکن در معنای آن علماء اختلاف کرده اند، پس بعضی از آن ها حمل بر ظاهرش کرده و او ابو حنیفه است و بعضی از آن ها از کلمه (اقراء) در این جا (افقه) فقیه تر بودن را فهمیده اند زیرا چنین بنظر آمده که حاجت بفقه در امامت بیش تر است تا بدانستن و خواندن قرآن و علاوه بر این در زمان صحابه آن که قرآن

ص: 193


1- بداية المجتهد و نهاية المقتصد ج 1، ص 139

بیش تر خوانده بود فقهش نیز بیش تر بود حتماً بخلاف آنچه مردم در این زمان هستند.

سیر مسئله در فقه شیعه

با مراجعه بکتب فقیه قدماء از فقها و سپس متأخرین از آن ها شکل مسئله تفاوت پیدا کرده، آن چه مسلّم است آن که از وضع فتاوی و گفتار قدماء از فقهاء رضوان الله علیهم بیش تر می توان واقع یابی کرد ، چون آن ها بزمان ائمّه طاهرین سلام الله عليهم اجمعین نزدیک تر بودند ، و مطالب اسلامی را دست نخورده تر فرا گرفته بودند و آفات ادوار تاریخ کمتر آسیب بان رسانده و قرائن و توضیحات دست بدست از استادان بان ها بیش تر رسیده بوده و بالاخره علوم نقلية باطول زمان آفت زده تر است و هر چه نزدیک تر بزمان منقول عنه باشد صحیح تر و کامل تر است بخلاف علوم عقلیّه که در طول زمان عقول بیش تری روی آن کار می کند و آن را بصورت کامل تر می سازد ، و فقه که عبارت است از کار مجموعه احکام اسلام که از پیامبر و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم رسیده و تمام ادله آن روشن گر صدور آن احکام از آن ها است، طول زمان پرده های تاریکی بر آن می نهد که قبل از آن نبوده و آن گهی فقه و حدیث تماماً از قدما بما رسیده و آن ها دست اول هستند و اما متأخرین در هر مرتبه از فقاهت که باشند از همان منابع استفاده کرده اندکه اکنون در دست ما نیز هست مگر گاهی ، چنان چه بعضی شواهد گواه آنست ، و از طرف دیگر اکثراً سیره قدماء بر آن بوده که متون روایات را در انتخاب رای فقهی در کتب خود ذکر می کرده اند، چنان چه شیخ الطائفه طوسی در اول میسوط ذکر می کند و خود در کتاب نهایه بر همان منوال رفته اند و از این جا است که شهرت حکمی در فتاوای قدماء رضوان الله علیهم در اعتبار روایت و عدم آن مؤثر است چه رسد باجماع آن ها ولی شهرت و یا اجماع

ص: 194

2- سید مرتضی علم الهدی رضی الله عنه متوفی سنه 436 در کتاب جمل العلم و العمل خود چنین می نویسد.

وَ السُّلْطَانُ الْمُحِقُّ اَحِقٌ بِالأُمَّةِ فِى كُلِّ مَوْضِعٍ إذ احْضُرْ و صَاحِبُ اَلْمَنْزِلِ فِي مَنْزِلِهِ و صَاحِبُ اَلْمَسْجِدِ فِي مَسْجِدِهِ فَإنْ لَم يَحضُر مِمَّا ذَكَرْنَا أمْ بِالقَوْمِ اِقْرَئْهُمْ فَاِنٍ تَسَاوَوْا فَاعِلَيهِمْ بِالسُّنَّةِ فَاَنْ تَسَاوَوْا فَاسْتَهِمْ و قَدِّرْوى إنَّهَ إذا تَساوَوْا فَاصْبَحَهُمْ وَجْهاً و قَد بَجَوْزِ امَامَةِ اهلِ الطَّبَقَةِ الْمُتَأَخِّرَةِ عَنْ غَيْرِ ها بِاذْنِ الْمُتَقَدِّمَةِ اِلاّ اَنْ يَكُونَ الاَمامُ الاَكْبَرُ الَّذِي هُوَ رَئِيسُ الْكُلِّ فَإنٍ التَّقَدُّمَ عَلَيْهِ لَايَجُوزُ بِحَالٍ مِنَ الِاحْوَالِ انْتَهَى (1)

ترجمه

رئیس و سلطان بر حق سزاوار تر است بر امّت (نسبت با مامت جماعت) در هر جائی اگر حاضر شد و صاحب منزل در منزلش و صاحب مسجد در مسجدش پس اگر هیچ یک از آن هائی که ذکر شد حاضر نباشند امامت قوم را آن که بیش تر قرآن خوانده می کند و اگر همه در آن مساویند آن که عالم تر است بسنّت و روش اسلامی و اسلام شناس تر است و اگر همه مساویند آن که سنش بیش تر است و روایت شده آن که و جاهت بیش تر دارد و گاهی ممکن است اهل طبقۀ متأخرة مقدّم شوند ولی باذن طبقه متقدّمة الا این که نسبت بامام بزرگ تر که رئیس کل است این چنین نمی شود زیرا در هیچ حالی تقدم بر او جائز نیست.

3- و نیز سید مرتضی رضی الله عنه در کتاب انتصار در مسئله منع از اقتداء بفاسق در ضمن ادله منع چنین می گوید.

ص: 195


1- جُمَلُ اَلْعِلْمِ وَ اَلْعَمَلِ لِلسَّيِّدِ اَلْمُرْتَضَى قُدِّسَ سَرْهُمُوفِيٌ، سنّه 436 ص 69

قَالَ وَ لأَنَّ الامامه فى الصَّلَوةِ مُعْتَبِرٌ فِيهَا اَلْفَضْلُ وَ التَّقْدِيمُ فِيمَا يَعُودُ الى الدِّينِ وَ لِهَذَا بِتُّ فِيها مَنْ هُوَ اِقْرَأْو افْقَهُ وَ اعْلَمْ وَ اَلْفَاسِقُ نَاقِصٌ فَلاَ يَجُوزُ تَقْدِيمُهُ عَلَى مَنْ خَلاَ مِنْ نَقْصِه (1)

ترجمه

و دلیل دیگر بر این که فاسق نمی تواند امام جماعت شود آن که در امامت در نماز معتبر است در آن بر تری و بر دیگران مقدم باشد در چیزی هائی که بدین اسلام بر گردد، و از این رو به پیش روانه می شود آن که قرآن و فقهش و علمش از سائرین بیش تر است و فاسق کمبود دارد بنا بر این جائز نیست مقدّم انداختن او بر دیگران که آن نقص را ندارند (پایان) و مانند همین بیان را در کتاب ناصریات در همین مسئله ذکر فرموده است

4- شیخ طوسی رحمه الله متوفی سنه 460 در کتاب نهایة چنین فرمود

وَ نَبِيعى (2) اَنْ يَتَقَدَّمَ لِلامامَةِ اَقْرَاءَ الْقَوْمِ فَإنْ كَانُوا فِي اَلْقِرَائَةِ سَوَاءً فَافَقَهُمْ فِي الدِّينِ فَإنْ كَانُوا فِي اَلْفِقْهِ سَوَاءً فَاقْدِمْهُمْ هِجْرَةً فَاِنْ كانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَاكْبَرْهُمْ سَنَا (3)

ترجمه

و سزاوار است که مقدّم شود برای امامت آن که بیش تر قرآن خوانده و اگر در آن مساویند پس آن که فقه او در دین و اسلام شناسیش بیش تر است و اگر در فقه مساویند پس آن که

ص: 196


1- جوامع الفقه انتصار للسيد المرتضى
2- کلمۀ ینبغی گر چه در روایات و کلمات قدماء در جای وجوب نیز استعمال شده لکن در سخنان مرجوم شیخ ممکن است با قرائنی در غیر آن مراد باشد
3- جوامع الفقه نهاية شيخ طوسي

متأخرین چنین اثری را ندارد و هکذا اعراض قدماء از روایتی هر چند از نظر سند صحیح باشد موجب ضعیف ان روایت می شود و اکثراً نشانه خللی است در آن مسئله علم و فقاهت و قرآن دانی امام جماعت در کتب قدماء بیش تر بصورت یکی از شرائط نماز جماعت تلقی شده و عده از آن ها صریحاً اشتراط به آن را بطور حتمی گفته اند و بقیه هم نوعی آن را معتبر دانسته اند و لو تعبیرات دیگری و اینک قسمتی از کلمات آن ها.

شیخ صدوق متوفی سنه 381

1 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب هدایه خود که در فقه است در باب جماعت و فضل آن چنین می نویسد.

قَالَ وَالِدِي رَحِمَهُ اَللَّهُ فِي رِسالَتِهِ اِلى اَعْلَمْ يا بَنَى اِنْ اَوْلَى النَّاسِ بِالتَّقَدُّمِ فِي جَمَاعَةٍ اقْرَأْهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإنْ كَانُوا فِي الْقِرانَةِ سَوَاءً فَافْقَهْهُمْ فَإنْ كَانُوا فِى اَلْفِقْهِ سَوَاءً فَاقْرَبْهُمْ هِجْرَةً اَلْخَ (1)

ترجمه

شیخ صدوق محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابویه قمی رضی الله عنه می گوید پدرم (2) رحمه الله در رساله که بسوی من فرستاد گفته است ای پسر جانم ب-دان سزاوار ترین مردم به تقدّم و امامت در جماعت آنست که بیش تر قرآن خوانده و اگر در قرآن مساویند فقیه ترین آن ها و اگر در فقه مساویند آن که زود تر مهاجرت کرده

ص: 197


1- جوامع الفقه و ايضا فى من لا يحضره الفقيه ذكر عن والده شد مثله
2- متوفی ص 329

هجرتش مقدم بوده و اگر مساویند آن که سنّش بزرگ تر است.

در این جا شیخ طوسی علیه الرحمة تعبير روایت را بعنوان فتوی ذکر کرده چنان چه معمولا در کتاب نهایه چنین عمل می کند مانند سائر قدمای از فقهاء ولی در کتاب مبسوط نکرده چنان چه خودش در اول آن تذکر می دهد.

5- سیدابی المکارم بن زهره رحمه الله متوفّی سنه 585 در کتاب غنیة در استدلال بر عدم جواز امامت فاسق در طی ادله چنین می نویسد.

وَ ايِضاً فَالْفَضْلُ مُعْتَبِرٌ فِي بَابِ الامامه عَلَى مادِلٍ عَلَيْهِ سِيَاقٌ قَوْلُهُ علیه السلام يَؤُمُّكُمْ اُقْرِئْكُمْ الى اخر الخبر وَ اِذَا ثبتَ ذَلِكَ وَ كَانَ اَلْفِسْقُ نَقْصاً عَظِيماً فِي اَلدِّينِ لَمْ يَجُزْ تَقْدِيمُ اَلْفَاسِقِ عَلَى اَلْعَدْلِ اَلتُّقى

(و بَعْدَ سُطُورِ ايضاً قالَ) وَ اذا حَضَرَ جَمَاعَةٌ لَهُمُ اَلصِّفَاتُ اَلَّتِي ذَكَرْنَاهَا لِلاِمَاتِهِ فَالاولى بِالتَّقْدِيمِ رَبِّ الْقَبِيلَةِ او المَسْجِدِ اَوِ الْبَيْتِ فَاِنْ لَمْ يَكُنْ فَاقْرَئْهُمْ فَاِنِ اسْتَوِ وَ اُفافِقْهُمُ الْخ (1)

ترجمه

و نیز دلیل دیگر (بر منع امامت فاسق) این که بر تری معتبر است در باب امامت بنا بر آنچه دلالت می کند فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله ( يَؤُمُّكُمْ أُقرِئُكُمْ الى اخر اَلْخَبَرَ- يعنى باید امامت کند شما را آن که بیش تر درس قرآن خوانده تا اخر خبر و وقتی این مقدمه ثابت شد و فسق هم نقص بزرگی است در دین جائز نمی شود مقدم داشتن فاسق بر عادل (و سپس بعد از چند سطری چنین می نویسید) و اگر حاضر شدند جمعیتی که همه دارای

ص: 198


1- جوامع الفقه كتاب الغنيه لابن زهرة متوفی ص 585

صفاتی که در امام جماعت معتبر دانستیم بودند (که یکی هم فضل و قران دانی وفقه که در حدیث بود پس اولویت برای امامت با رئیس قبیله و یا امام راتب مسجد و یا صاحب خانه است و اگر نباشد پس آن که قرآن بیش تر خوانده و اگر مساویند آن که فقه و اسلام شناسیش بیش تر است.

6- شیخ سلّارين عبد العزیز الدیلمی شاکر سید مرتضی و شیخ طوسی در کتاب مراسم چنین می نویسد.

قَالَ وَ اعْلَم إنَّ شُرُوطَ انْعِقَادِ اَلْجَمَاعَةِ عَلَى ضَرْبَيْنِ وَاجِبٍ وَ نَدْبٍ فَالْوَاجِبُ اَنْ يَكُونَ القَوْمُ اثْنَيْنِ فَصاعِدٌ وَ انٍ يَكُونُ الامامُ عَدْلاً اقْرَأِ الْجَمَاعَةَ فَإنْ تَسَاوَوْا فَافْقَهْهُمْ فَاِنْ تَساوَوْا فَاَقْدِمْهُمْ هِجْرَةً فَاِنْ تَسَاوَوْا فَاكْبَرْهُمْ سِنّاً (الى ان قالَ) وَ امَّا النَّدْبَ فَاِنْ تَقِفَ الْمَأْمُومُ اِنْ كَانَ وَاحِداً اَلْخ (1)

ترجمه

بدان که شرائط بستن جماعت بر دو قسم است یکی واجب و دیگری ندب و مستحب پس واجب آن این است که جمعیت دو نفر یا بیش تر باشند و این که امام عادل باشد و از همه قرآن را بیش تر خوانده و اگر مساویند آن که فقه و اسلام شناسیش بیش تر است و اگر مساویند آن که هجرتش مقدم است و اگر مساویند آن که سنش بزرگ تر (تا می رسد بان جا که شرائط مستحبی را می گوید) و اما مستحب از شرائط آن که مأموم اگر یکی است بایستند (تا اخر سخن او)

7- شیخ عماد الدین ابو جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی معروف بابن حمزه و

ص: 199


1- جوامع الفقه كتاب المراسم

ابو جعفر ثانی در کتاب وسیله چنین می نوسید

(بعد از آن که شرائط جماعت را تقسیم به سه دسته می کند 1 - شُرُوطُ الامام 2 - شُرُوطُ اَلْمَامُومِ 3- شُرُوطِ الامامِهِ اوْ مَا يَرْجِعَ الَيْهِمَا قالَ فَمَا يَرْجِعُ الى الامام ثَلاَثُهُ الايْمانُ وَ اَلْعِدالُهُ وَ كَوْنِهِ اِقْرا الْقَوْمِ (اِلى اَنْ قال) وَ شُرُوطِ امَامَةِ الصَّلَوةِ سِتٌ عَلَى اَلتَّرْتِيبِ القُرّائِهِ ثُمَّ الْفِقْهَ ثُمَّ الشَّرَفُ ثُمَّ اَلْهِجْرَةُ ثُمَّ السِّنُّ ثُمَّ الصَّبَاحَهُ فَإنْ تَسَاوَوْا فِى الْقُرائِهِ قَدَمِ الاَفْقِهِ فَاِنْ تَسَاوَوْا قَدَمَ الاَشْرَفِ اِذا كَانَ مَسَاوِيَا لَهُمْ فى اَلْقُرَائِهِ وَ اَلْفِقْهِ وَ عَلَى هَذَا اَلتَّرْتِيب (1)

ترجمه

می گوید و آن چه از شرائط بر می گردد بامام سه چیز است ایمان - عدالت - و این که او از همه آن جمعیت بیش تر قرآن خوانده باشد تا می رسد باین جا که می گوید و شرائط امامت نماز شش چیز است بنا بترتیبی که ذکر می شود قرآن خوانده بودن او و سپس فقه و شناخت اسلام و سپس شرافت او و سپس هجرت او و سپس بزرگ تر بودن از نظر سن و سپس خوش منظر بودن.

نا گفته نماند که (صباحت وجه) که یکی از موجبات تقدم است در کلمات آن ها و در کلام سید مرتضی در جمل العلم و العمل تعبير (و قد روى) ذکر شده بود بعضی نیکوئی وجه را بمعنی وجاهت و آبرومندی گفته اند و بعضی بمعنی نیکوئی رخسار و بعضی بمعنی خوش نامی بین مردم در بحار می گوید (2) و اما (اَلاِصْبَحُ وَجْهاً) پس آن را این بابویه

ص: 200


1- جَوَامِعِ اَلْفِقْهِ كِتَابُ اَلْوَسِيلِهِ لاِبْنٍ حَمْزَهُ مِنْ تَلاَمِيذِ اَلشَّيْخِ اَلطُّوسِ
2- بحار ج 88 ، ص 65

اول و دوم (صدوق اول علی بابویه و دوم پسرش محمد) و دو شیخ (مفید و طوسی) و جماعتی ذکر کرده اند وسید مرتضی و ابن ادریس گفته اند روایت شده که اگر مساویند مقدّم ان که ﴿اِصْبَحْهُمْ وَجْهاً﴾ نیکو تر از همه از نظر وجاهت باشد و در کتاب معتبر (محقق) گفته من رأی بتأثیر آن در اولویت نمی بینم و وجه ی در شرافت مردان بان نیست و در مختلف علامه حلّی علت آن را چنین ذکر کرده که در نیکوئی رخسار نشانه آنست که خداوند باو عنایتی داشته و در تذکره (علّامه حلّی) از عامه (اهل تسنّن) دو تفسیر آن نقل کرد یکی آن که مراد نیکو ترین چهره باشد و دوم این که مراد نیکو نام ترین بین مردم باشد و در ذکری (شهید اول) گفته ممکن است دلیل بر تفسیر دوم آورده شود بگفتار امیر الؤمنین علیه السلام در عهد نامه خود بمالک اشتر که فرموده فقط راهنمای بر صالحین و مردان شایسته از طریق آن چیزیست که خداوند برای آن ها بر زبان بندگانش جاری می فرماید (پایان سخنان بحار)

8- شیخ طوسی رضی الله عنه در کتاب مبسوط چنین می نویسد

شَرَائِطِ امَام الصَّلَوَةِ خُمُسُهُ الْقِرَائَةُ وَ الفِقهُ وَ الشَّرَفِ و الْهِجْرَةِ وَ السِّنِّ وَ الْقِرَائَةِ مقدمٌ عَلَى اَلْفِقْهِ اذا تَسَاوَيَا فِي اَلْفِقْهِ وَ يُعْنَى بِالْقِرَائَةِ اَلْقَدْرَ اَلَّذِى يَحْتَاجُ اليه فِي اَلصَّلَوةِ فَاِنْ تَسَاوَيَا فِي اَلْقِرَائِهِ قَدِّمَ اَلاِفْقَهُ (1)

ترجمه

شرائط امام جماعت در نماز پنج چیز است قرائت وفقه و شرافت و هجرت و السنّ و

ص: 201


1- کتاب مسبوط شیخ طوسی

قرائت مقدم است برفقه در صورتی که در فقه مساوی باشند و منظور از قرائت آن مقداری است که در نمازبان نیاز است و اگر در قرائت مساوی شدند مقدم می شود آن که فقیه تر است.

شیخ طوس رحمه الله در کتاب مسبوط خود رسما بطور صریح فقیه بودن امام جماعت را از شرائط نماز جماعت ذکر کرده نهایت آن که در قرائت بمقدار نیاز در نماز اکتفا کرده است و ممکن است از کلمه فقیه آن چنان اسلام شناسی منظورش باشد که شامل قرآن شناس هم باشد نه فقیه اصطلاحی و کلمه قاری و اقراء را حافظ قرآن و یا آن که قرآن را نیکو می خواند تفسیر کرده باشد و بنا بر این امام جماعت فقیه بمعنی اسلام شناس باید باشد و حافظ مقداری از قرآن که نیازمند در نماز است و نیکو ، بخواند و آن که بهتر خوان و حافظ تراست از آن فقیهی که بهتر نیست مقدّم است.

فقه الرضا عليه السلام

وَ إنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِالتَّقْدِيمِ فِي الْجَمَاعَةِ اقْرَئْهُمْ بِالْقُرْآنِ وَانٍ كَانَ في القُرآنِ سَوَاءً فَافَقَهُمْ وَانٍ كانَ فِي الْفِقْهِ سَوَاءً فَاقْرَبْهُمْ هِجْرَةً وَ أَنْ كَانَ فِي الْهِجْرِهِ سَوَاءٌ فَاسْنَهُمْ فَإنْ كَانَ فِي السِّنِّ سَوَاءً فَاصْبَحَمَ وَجْهاً وَ صَاحِبُ اَلْمَسْجِدِ اَوْلَى بِمَسْجِدِه.

ترجمه

و حقیقت آنست که اولی و سزاوار ترین مردم بتقدّم در نماز جماعت آنست که قرآن را بیش تر خوانده و اگر در قرآن مساویند پس آن که افقه آنان است و اگر در فقه مساویند پس آن که هجرتش زود تر بوده و اگر در هجرت مساویند پس آن که سنّش بیش تر است و اگر در سنّ

ص: 202

متأخرین چنین اثری را ندارد و هکذا اعراض قدماء از روایتی هر چند از نظر سند صحیح باشد موجب ضعیف ان روایت می شود و اکثراً نشانه خللی است در آن مسئله علم و فقاهت و قرآن دانی امام جماعت در کتب قدماء بیش تر بصورت یکی از شرائط نماز جماعت تلقی شده و عده از آن ها صریحاً اشتراط به آن را بطور حتمی گفته اند و بقیه هم نوعی آن را معتبر دانسته اند و لو تعبیرات دیگری و اینک قسمتی از کلمات آن ها.

مرحوم ابن ادریس حلی و فتوی برخلاف گذشتگان

این مسئله چنان چه ملاحظه کردید در کلمات قدماء از فقهاء بان صورت که با متون روایات متناسب بنظر می رسید تحریر یافته بود و علم و قرآن دانی و فقاهت بعنوان شرط و تعبیراتی نزدیک بان در نماز جماعت یاد شده بود.

مرحوم محمد بن احمد بن ادریس حلّی رضوان الله تعالی علیه که از فقها حله در قرن ششم هجری است و از محققین بشمار می آید و در سنه 598 در سن پنجاه و پنج سالگی وفات کرد در فقه و اصول نظریات مخصوص داشت بر خلاف اکثر پیشینیان خود که در دوره های محقق و علامه قسمتی از آن مورد خدشه قرار گرفت و از جمله باخبار احاد عمل نمی کرد بر خلاف اکثر گذشتگان و متأخرین که بخبر واحد صحیح و یا معتبر و موثق عمل کرده اند و از سیره عقلاء و ایات قرآنی و روایات معصومین علیهم السلام عمل باخبار احاد و حجیت شرعیه آن را در صورتی که راوی موثق باشد و یا قرائن معتمدة وجود داشته باشد ثابت کرده اند و در احکام فقهيّة بدان اکتفاء می کنند.

مرحوم این ادریس رضی الله تعالی عنه در مسئله مورد بحث شرائط امام جماعت را در عدالت و اعتقاد بحق و دانستن مقداری از قرآن که بان نماز صحت میابد خلاصه کرده و بعداً از امامت ولد الزناء و ختنه نکرده منع می کند و سپس چنین می فرماید.

ص: 203

کلام این درویش در سرائ

بَلِ الْوَاجِبُ وَ الشَّرْطُ فِى صِحَّةِ الانْعِقَادِ شَرْطَانِ الْعِدَالُهُ و القَرَائَةُ فَحَسَبُ فَامَّا الفِقْهُ وَ الْهِجْرَةُ وَ السِّنِّ و صَبَاحَةِ الْوَجْهِ فَعَلَى جِهَةِ الاَفْضَلِ و الاوْلَى وَ الاحِقِ بِها مِمَّن لا يَكونُ على صِفاتِهِ.

ترجمه

بلکه واجب و شرط در صحت انعقاد نماز جماعت دو شرط است عدالت و قرائت فقط و اما فقه و هجرت و سن و نیکوئی و جاهت پس این ها از نظر افضلیت و اولویت و سزاوار تر بودن با مامت است نسبت بان که بچنین صفایی نیست (پایان).

در سخنان مرحوم ابن ادریس استدلانی ذکر نشده و در برابر روایات و کلمات فقها اشاره نیست که ایا روایات را روایات احاد می دانسته و از آن ها قطع و یقینی حاصل نشده و یا صریح و یا ظاهر در گفته قدماء نبوده بلکه ظاهر دلالت آن بر طبق نظریه ایشان است نه نظریه قدماء

محقق عليه الرحمة در کتاب معتبر

فقیه اعظم شیخ الفقها ابو القاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحی بن سعید حلّی رضوان الله علیه که از اعاظم فقها اهل حله در قرن هفتم هجری متوفی سنه 672 در کتاب معتبر این مسئله را در مورد تشاح امامان جماعت پیاده کرده و اقوال ائمّه اهل تسنن و فقهاء از قدماء و نیز روایات مربوط را در مورد سبقت گیری در تقدم برای امامت آورده چنان چه مشاهده می کنید و اینک عبارت معتبر.

ص: 204

مَسْئَلَةٍ وَ اِذا تُشَاحُ اَلاَئِمَةُ قَدَّمَ مَنْ يَخْتَارُهُ اَلْمَأْمُونُ اِذا كانَ بِصِفَاتِ الامامة لِقَوْلِهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثَلَثَةٌ لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ لَهُمْ صَلَوة احِدِهِمْ مَنْ تَقَدَّمَ قَوْماً هُم لَهُ كَارِهُونَ فَإنِ اِخْتَلَفُوا قَدمُ اَلاِقْرَءُ لِكِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ هُوَ قَوْلُ اِكْثَرْ فِقْهاً ثَنّا وَ بِهِ قَالَ اِحْمَدْ وَ قَالَ الشَّافِعِيُّ وَ اَكْثَرُ اَصْحابَ اَبِي حَنِيفِهِ يَقْدَمُ الافْقَهُ لاَنِ اَلْفِقْهُ يُحْتَاجُ اليه فِي الصَّلَوةِ كُلِّهَا وَ الْقَرَائِهِ فِي بَعْضِهَا فَكَانَ مَا يَحْتَاجُ اليه فِي الصَّلَوةِ كُلِّها اَوْلى وَ لان اَلْعارِفِ بِالْفِقْهِ ابصرْ بِتَدْبِيرِ الصَّلَوةِ مِن القارى وَ لَنَا قَوْلُهُ علَيْهِ السَّلاَمُ يَؤُمُّكُمْ اِقْرَؤُكُمْ لِكِتَابِ اَللَّهِ وقال ايضا يَؤُمُّكُمْ اكْثَرْ كَمْ قِرَاناً وَ مِنْ طَرِيقِ الاصحابِ مارواه اَبُو عُبَيْدَةَ عَنْ اَبِي عبد اللهِ عَلَيْهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِتَقَدُّمِ اَلْقَوْمِ اقْرَؤُهُم لِلقُرآنِ وَ لَوقيل انما قَدِمَ الْقارى لِمَكانِ اَنِ اَلصَّحَابَةِ كَانَ اعْرِفُهُمْ بِالسِّنِّه اقْرِئْهُمْ لِلقُرآنِ قُلتا اللَّفْظُ جَارٍ عَلَى اطِّلاقِهِ ولأَنَّ لَوْكَانَ مُرَادَ الْمَا نَقَلَهُمْ بَعْدَ الْقِرائَةِ اِلَى الاَعْلَمَ بِالسِّنِّهِ فَإنْ تَسَاوَوْا فِي الْقِرَائَةِ قَالَ الشَّيْخانِ يُقَدُمُ الاعْلَمَ وقال عَلَمُ الْهُدى يُقْدَمُ اَلاِسْنُ ثُمَّ الاعلم بِالسُّنَّةِ لِمَا رَوَاهُ مَالِكُ بنُ الْحُوَيْرِثِ قَالَ يَؤُمُّكَا اكْبَرُكُمَا و مِنْ طَرِيقِ الاصْحَابِ مَارواهُ اَبُو عُبَيْدَةَ عَنْ اَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ اَنْ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ يَؤُمُّ اَلْقَوْمُ اقْرئْهُم لِلْقُرْآنِ فَاِنْ تَسَاوَيَا فَاقْدِ مُهِمِّ هِجْرَةً فَإنْ تَسَاوَيَا فَاسنُهِم فَإن كانوا سَوَاءً فَلْيَؤُمَّهُمْ اعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ لَنا اَنَّ العِلْمَ بِالسُّنَّةِ اَهُمٌ مِنَ السِّنِّ لإنَّهُ يُحتَاجُ فيهِ الى تَدْبِيرِ الصَّلوةِ و لا كَذَلِكَ السِّنُّ وَ خَبَرُ ابنِ الحُوَيرِثِ لاَحُجَّةَ فيهِ لِأَنَّهُ حَكَمَ فِي وَاقِعَةٍ فَلَعَلَّهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلِمَ فِيهِمَا اَلتَّسَاوَى الافى اَلسِّنِّ وَ خبر اَبي عَبِيْدِهِ فَهُوَ عَلَى اَلْجَوَازِ وَ نَحْنُ فُلاَنْمْنِعْهُ وَ انْمَانَدَ عِى اَلاِوْلَوِيَّةِ فَإنْ تَسَاوَوْا فِي الفِقْهِ فاقْدَمْهُم هِجْرَةً لإنَّهُما اشْرَفُ مِنْ علو السن وَ فدكان اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عليه و آلِهِ يَفْضُلُ مَا سَبَقَ فَإنْ تَسَاوَوْا فِي اَلْهِجْرَةِ فَالاسنُ وَ هَلْ يَرْجَحُ بِالاصْبِحِ قَالَ الشَّيْخانِ نَعَمْ وَرَوَاهُ اَلْمُرْتَضِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي اَلْمِصْبَاحِ رِوَايَةً وَ لا ارَى لِهَذَا اثرا في الأولَويَّةِ وَ لا وَجهاً في شَرَفِ الرِّجال-انتهى

ص: 205

ترجمه

و اگر سبقت گیری برای امامت شد مقدم آن که مامومین انتخابش می کنند اگر یصفات امامت باشد بجهت گفته او علیه السلام که سه دسته را خداوند نمازشان نمی پذیرد اول آن ها آن که بر گروهی مقدّم شود که از او کراهت دارند حال اگر اختلاف کردند مقدّم آن که بیش تر کتاب خدا را خوانده و این گفتار اکثر فقهاء ما است و بهمین احمد گفته و شافعی و اکثر اصحاب ابی حنیفه گفته اند افقه مقدم است زیرا فقه در همه نماز و قرائت در بعض آن مورد نیاز است پس آن چه در همه نماز مورد نیاز است اولی است و دلیل دیگر آن که فقه شناس بصیر تر در تدبیر نماز است از قرآن خوان و دلیل ما گفته او عليه السلام است که امامت کند شما را آن که بیش تر کتاب خدا را خوانده و نیز فرمود امامت شما کند آن که قرانش بیش تر است و اگر گفته شود علت تقدّم قرآن خوان آنست که در صحابه آن که بیش تر قرآن خوانده بود بسنت نیز شناختش بیش تر بود پاسخ می دهیم لفظ حدیث (که اقرء مقدم است) بی قید و جاری بر اطلاق است و نیز اگر آن چه گفته اند مراد بود پس از آن بأعلم بسنت منتقل نمی شد و اگر در خواندن قرآن مساوین-د آن دو شیخ (مقید و طوسی) گفته اند اعلم بسنت مقدم است و علم الهدی گفته آن که سنش بیش تر است و سپس اعلم بسنّت بجهت آن چه مالک بن حریرث و صاحبش روایت کرده اند که فرمود امامت می کند از شما آن که بزرگ تر است و از طریق اصحاب ما آن چه ابو عبیده از امام

صادق علیه السلام روایت کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود امامت می کند جمعیّت را آن که بیش تر قرآن خوانده و اگر مساویند آن که هجرتش مقدم است و اگر مساویند آن که سنش بیش تر و اگر مساویند آن که اعلم بسنّت است، و دلیل ما آنست که

ص: 206

اعلم بسنّت اهمیتش از آن که سنّش بالا است بیش تر است، زیرا نیاز بدان است در تدبیر نمازنه بسنّ و خبر این الحویرث حجتی در آن نیست زیرا ان حکمی است در یک واقعه ویژه و شاید او علیه السلام می دانست آن دو در همه چیز جز سن مساویند ولی خبر ابی عبیده بر جواز است که ما نیز از آن منعی نداریم و فقط ما مدعی اولویت هستیم ، بعداً اگر در فقه مساویند پس آن که تقدّم در هجرت دارد چون آن از سن شرافتش بیش تر است و پیامبر صلی الله علیه و آله بان بر تری می داد و اگر در هجرت مساویند پس آن که سنش بیش تر است و آیا بوجاهت ترجیحی پیدا می شود شیخان (شیخ مفید و شیخ طوسی) گفته اند بله و آن را مرتضی رضی الله عنه در مصباح روایت کرده ولی من برای آن اثری در اولویت نمی بینم و وجه ی در آن در شرف مردان نیست (پایان).

در فرمایشات این محقق عالی قدر رضوان الله تعالی علیه مطالبی در اطراف مسئله مورد بحث آمده که فعلا در اطراف آن سخنی نمی گوئیم ولی شما ملاحظه می کنید صورت بحث با آن چه قبلا از روایات و آیات و کلمات فقهاء آوردیم تفاوت دارد و گویا ایشان چنین از روایات استفاده کرده اند که اولویت و مانند آن در آن جائی جا دارد که بر سر امامت تسابق و تشاحی بین ائمه جماعت باشد در صورتی که از آن شرطیت و لزوم تقدیم و انتخاب اعلم و افقه بطور کلی و مطلق چه اختلافی باشد یا نه فهمیده می شد، چنان چه قدماء از فقهاء اعم از سنی و شیعه فهمیده بودند و سخنان شان گذشت و حتی در فرض عدم رعایت ، در فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که ﴿لَمْ يَزَلْ اَمْرُهُمْ الى اَلسَّفَالِ الى يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ﴾ و این ربطی برعایت حق افقه و اعلم و اکثر قرآناً و نوراً ندارد بلکه بحساب مصلحت جامعه اسلامی و مسلمین است و چنان چه قبلا بعرض رسیده مسجد و جماعت یک سنگر اسلامی و یا یک مرکز مشعل فروزان هدایت که نیازمند به سنگر دارد

ص: 207

و هادی دارد که توانائی آن را داشته باشد.

و مهم تر آن که روایات و سخنان قدماء اعم از شیعیه و برادران اهل تسنن را نیز در همین مورد پیاده کرده اند و چون قبلا آن سخنان را عینا ذکر کردیم داوری آن با شما است.

علامة حلّى رضوان الله تعالی علیه در کتاب تذکرة

مرحوم علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه که شاکر مرحوم محقق و پسر خواهر ایشان هستند متوفی 726 در کتاب تذکرة الفقهاء مسئله را بعنوان (اَلْمُطَّلِبِ اَلرَّابِعُ فِي تَرْجِيحِ اَلاِئِمِهِ) وارد می شوند و بطور مفصل در تقدّم عناوین اقرء وافقه و اعلم و اسنّ و اقدم هجرة و اصبح وجها بسط سخن داده اند لکن در آخر چنین می گویند.

وَ هَذَا كُلُّهُ تَقْدِيمُ اسْتِحْبَابٍ لا تَقْدِيمٍ اشْتِرَاطٌ و لا ايجابَ فَلَو قَدَّمَ المَفضولُ جازَ وَ لا نَعلَمُ فيهِ خِلافاً

ترجمه

و این ها همه مقدّم انداختن ها بطور استحباب است نه بعنوان شرط و واجب دانستن پس اگر آن که فضلش کمتر است مقدّم شود جائز است و من خلافی در آن نمی دانم

و لکن گذشت تصریح بو جرب و اشتراط از عده از فقهاء، علاوه ظاهر امر وجوب شرطی است و استحباب نیازمند بقرینه است

و مانند همین سخن اخیر در کتاب منتهی نیز گفته اند لکن مسئله بعنوان تشاحّ بين الائمة همانند مرحوم محقق ذکر کرده اند

در کتاب تحریر نیز چنین فرموده است.

ص: 208

وَ هَذَا اَلتَّقْدِيمُ عَلَى سَبِيلٍ اَلْأُولَوَيْهِ فَلَوْ قَدَّمَ اَلْمَفْضُولُ جَازَ (1)

ترجمه

و این مقدم داشتن ها از راه اولویت است بنا بر این اگر آن که پائین تر است در فضل مقدّم شود جائز است.

لکن در کتاب مختلف پس از نقل سخنان مرحوم شیخ طوسی رضی الله عنه از کتاب مسبوط چنین می فرماید.

وَ كَلاَمُ اَلشَّيْخِ هُنَا يُشْعِرُ بِالْوُجُوبِ فَانّ اَلشَّرَائِطَ لاَ يَفْهَمُ مِنْها اَلْأَ مَا لاَ بِدُمْنِهِ وَ سَلاً رَصَرَحٍ بِالْوُجُوبِ - لَنا الاَصْلُ عَدَمُ اَلْوُجُوبِ وَ جِوَازُ الاِيتِمَامِ بِمَنِ اِجْتَمَعَ لَهُ شَرَائِطُ الامامه اِحْتَجُّو اَبْقُبْحَ تَقْدِيمَ اَلْمَفْضُولِ عَلَى الْفاضِلِ وَ الْجَوَابُ التَّقْبِيحُ فِي الرِّيَاسَةِ الْعَامَّةُ امّا في الامُورِ اَلْجَزْئِيهِ فَمَمْنُوعٌ (2)

ترجمه

و سخن شیخ در این جا مشعر بوجوب است، زیرا شرائط ، از آن، فهمیده نمی شود جزا آن چه نا چار از آنست و سلار تصریح بوجوب کرده و دلیل برای ما، آن که اصل عدم و جوب است و این که اقتداء جائز است بان که شرائط امامت در او جمع است و آن ها احتجاج برای مراد خود کرده اند باین که مقدم داشتن مفضول بر فاضل قبیح است پاسخ آن این که آن

ص: 209


1- تحریر ، ص 52
2- مختلف الشيعه في احكام الشريع، ص 155

تقبیع در ریاست عمومی است و اما در امور جزئیه آن را منع شده تلقی می کنیم

در این فرمایش علامه اعلی الله مقامه الشریف چند نکته لازم است مورد توجه قرار گیرد.

1 - ایشان شخصا اعتراف کردند که سخن شیخ مشعر بوجوب است و سلار علیه الرحمه تصریح بوجوب کرده در صورتی که قبلا دیدید در کتاب تذکرة و منتهی گفته بودند خلافی من نمی دانم در جواز و این که بطور وجوب نیست (1)

2- استدلال باصل عدم و جوب در مورد وجود دلیل از روایات که متفق علیها بین شیعه و سنی است چه معنی دارد نیازمند بتوجیه است.

3- جواز اقتداء بان که شرائط امامت در او جمع است ظاهراً معطوف بمدخول اصل است و شاید مراد از آن اصل قاعده مستفاد از عمومات و اطاقات باشد یعنی ادله عامه و مطلقه در جماعت ، تنها بمثل عدالت و صحّت اعتقاد امام و امثال آن تقیید پیدا کرده ، و در موارد مشکوکه مثل مسئله مورد بحث باطلاق و عموم تمشک بر عدم اشتراط و عدم وجوب می شود.

ولی نه آن چنان اطلاق و عمومی در جماعت می توان یافت چنان چه در گذشته در فرمایش استاد صاحب مستمسک گذشت و نه تقیید مشکوک است بلکه روایات تقیید بسیار و در میان آن ها قسمتی معتبر و علاوه مورد عمل اصحاب و حتی متفق علیها بین شیعه و سنی است چگونه می توان آن را مشکوک تلقی کرد با آن همه عمل قدماء و نقل آن در کتب اربعه و

ص: 210


1- ممکن است گفته شود قسمتی از کتب علامه علیه الرحمة را که پس از وفات ناقص بوده فرزندشان مرحوم فخر المحققين تكميل کرده و این دو سخن یکی از پدر است و دیگری از فرزند (و تکمیل کتب ایشان بوسیله فرزندش هم در وصیت نامه ایشان و هم صاحبان تراجم در حالات شان نوشته اند)

صحّت سند در بعضی آن ها و ثاقت قسمتی دیگر.

4- تقبیح تفضیل مفضول بر فاضل اگر حکم عقلی است کلّی خواهد بود و بین امور بزرگ و کوچک و کلی و جزئی تفاوتی نیست و همه جا این حکم عقلی هست البته این نوع استفاده از احکام عقلی در مسائل فقهی جاری است یا نه و همچنین اصل این حکم ارزشش تا چه اندازه است مطلب دیگری است قابل بحث و گفتگو.

شهید اول قدس سره در کتاب ذکری

شیخ شهید سعید محمد بن مکی العاملي قدس الله روحه الطاهرة که از مفاخر فقهاء قرن هشتم هجری است در کتاب ذکری بطور تفصیل در ترجیح امام جماعت یکی بر دیگری سخن فرموده و حتی بسیاری از مرجّحات که در روایات قبلی نبود در آن بحث کرده و اقوال فقهاء شیعه را ذکر فرموده بدون آن که توضیحی در آن دهد که کدام یک ترجیح را بطور و جوب شرطی گفته اند و یا استحبابی و خود نیز بدون ذکر این جهت بحث را دنبال می کند و لکن کمی قبل از آن در مسئله ثالثه از آن چه ذکر کرده معلوم می شود ایشان حکم بتقديم افضل را بطور جوب شرطی نمی پذیرند بلکه آن را بصورت استحبابی قائلند و عبارت چنین است.

شهید اول رضی الله تعالی عنه در کتاب ذکری

اَلْمَسْئَلُهِ اَلثَّالِثَةُ قَوْلُ اَلْمُرْتَضَى بِمَنْعِ امامة اَلْمَفْضُولِ بِالْفَاضِلِ وَ مَنْعُ امامَةِ الْجاهِلِ بِالْعالِمِ اَنْ اَرادِبَهُ الْكَراهِيَةَ فَحَسِّنٌ وَ اِنْ ارادِيهِ التَّحريمَ اَمْكُنُ اسْتَنادَهُ اِلى اَنَّ ذَلِكَ يُقْبُحُ عَقْلاً وَ هُوَ اَلَّذِي اِعْتَمَدَ عَلَيْهِ مُحَقِّقُوا الاصولِيِّينَ فِى الامامة الْكُبْرَى وَ لقوله حَلَّ اسْمُهُ افْمَن يَهْدِى الَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يَتَّبِعَ اَمَّنْ لاَ يُهْدى اِلاّ اَنْ يُهْدَى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ وَ للْخيرين

ص: 211

اَلْمُتَقَدِّمِينَ فِي كَلاَمِ اِبْنٍ بابوبه وَ قَالَ ابْنُ جُنَيْدٍ اَلسَّطَّانُ الْمُحِقُّ اَحِقٌ بالامامَةِ مِمَّنْ حَضَرْتُمْ صَاحِبَ اَلمَنْزِلِ ثُمَّ بَعْدَهُ صَاحِبُ الْمَسْجِدِ فَاِنْ لَمْ يَحْضُر احِدٌ هَوْلَاءَ فَاقْرَءِ اَلْقَوْمَ فَإنْ تَسَاوَوْا فِي ذَلِكَ فَاعْلَمْهُمْ بِالسِّنِّهِ وَافْقَهْهُمْ فِى الدِّينِ الْخَ.

ترجمه

گفتار سید مرتضی بمنع از امامت مفضول بر فاضل و منع از امامت جاهل بعالم اگر مقصودش کراهت باشد نیکو است و اگر مراد او حرمت باشد ممکن است استناد او باین باشد که آن عقلا قبیح است و این همانست که محققین از اصولیین بران اعتماد کردند در امامت کبری و نیز بجهت (آیه ) که خداوند جل اسمه می گوید آیا آن که هدایت بسوی حق می کند سزاوار تر است به پیروی یا این که خود هدایت نمی شود جز آن که هدایت کرده شود و نیز بجهت آن دو روایت قبلی در کلام این بابویه و ابن جنید گفته سلطان بر حق سزاوار تر است با مامت از کسانی که حاضرند و سپس صاحب خانه و سپس صاحب مسجد و اگر هیچ یک از آن ها حضور ندارند آن که بیش تر قرآن خوانده و اگر در آن مساویند آن که اعلم بسنّت وافقه در دین باشد.

همین بزرگوار در کتاب دروس بصورت فشرده قریب بان چه در ذکری است فرموده نهایت بعنوان (وَ لُوتُشَاحّ اَلاَئِمَةِ) و دیگر آن که و جوبی یا استحبابی آن را نیز نگفته اند.

شهید ثانی قدس سره متوفی سنه 966

شیخ اجل سعد شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه در کتاب روض الجنان در شرح ارشاد علامه رحمه الله (1) بهمان ترتیبی که علامه در مورد تشاحّ الائمه این مسائل را پیاده کرده

ص: 212


1- روض الجنان ، ص 266 ، و همچنین در شرح لعه ج 1، ص 101

طریق بحث را پیموده اند و بطور تفصیل مانند مرحوم شهید اول فروع آن را ذکر کرده اند و سپس در مسئله امامت اعرابی فرموده است اصحاب در حرمت و کراهت آن اختلاف کرده اند و مصنف که نهی را بر کراهت حمل کرده واضح تر است ولی با این حال کلام قائلین بحرمت را مانند شیخ و جماعتی را بر آن ساکنان صحرا که اسلام را بطور تفصیل و نیکوئی های آن را نشاخته اند حمل کرده و همان را که آیه (اَلاِعْرَابِ اُشْد كُفْراً الخ) فرموده قرار داده و استناد بایه ﴿وَ الَّذِينَ امنُوا وَ لَمْ يُهَاجِرْ وَ امّاً لَكُمْ مِنْ وَ لاَيَتُهُمْ مَنْ شِئْ﴾ و در نتیجه این صنف از اعرابی را منع از امامت آن کرده است و در نتیجه گر چه در فقیه و أفقه و اعلم بودن امام جماعت از سائرین حکم را قطعی نگرفته ولی با آن تفسیری که برای اعرابی می کند آن که اسلام بطور تفصیل و محاسن آن را نداند و او را ممنوع از امامت جماعت می داند از راه دیگر تا حدودی به اسلام شناس بودن امام جماعت اعتراف کرده و فتوی می دهد

و نظیر آن در بسیاری از متأخرین فقهاء که در فقه و علم دینی امام جماعت حکم و جوبی نداده اند ولی در مسئله منع امامت اعرابی با آن تفسیر حکم قطعی داده اند بسیار دیده می شود و بدین ترتیب مسئله در سخنان آن ها از این طریق روش می شود.

صاحب مدارک متوفی سنه 1009

فقیه محقق سید محمد سبط شهید ثانی صاحب کتاب مدارک متوفّی سنه 1009

ص: 213

همان گونه که محقق در شرایع مسئله را در مورد تشاحّ و تسابق ائمّه جماعت پیاده کرده شرح می کند و در آخر سخنی که قبلا از مرحوم علامه حلی در تذکرة الفقهاء ذکر کردیم که تقدیم افضل استجباب است نه اشتراط و وجوب می آورد و بهمان اکتفاء کرده است

مرحوم مقدّس اردبیلی قدّس سرّه

مرحوم فقیه متورّع زاهد، مقدس اردبیلی قدس الله روحه الطاهرة در شرح ارشاد علامه همان طور که علامه رحمه الله تعالی تقدیم افقه و اقرء و اعلم را در مورد مسئله تشاح و تسابق ائمه عنوان کرده شرح داده اند و از نظر حکم آن که بنحو وجوب و اشتراط است این تقدیم یا نه من از سخان شان انتخاب و رأیی نفهمیدم.

مرحوم فیض کاشانی در کتاب مفاتیح

مرحوم محدّث محقق عالی قدر ملا محسن فیض محمد بن المرتضى الكاشاني قدس الله روحه متوفّی سنه 1091 در کتاب مفاتیح که در فقه بسبک جالبی نوشته اند مسئله تقدیم اقرء وافقه و اعلم را مانند اکثر متأخرین در همان مورد تشاح و تسابق ائمه ذکر کرده اند و عجیب آن که ایشان تقید بپیروی از احادیث و جمود بر ظواهر احادیث دارند و در قسمتی از موارد بر اصولین طعن ها وارد کرده اند بویژه در کتاب وافی و در این مسئله که اصلا در روایات ذکری از تشاح ائمه جماعت نیست این چنین مسئله را عنوان نموده اند. و لکن در مسئله امامت اعرابی صریحاً منع از امامت او را کرده اند و اعرابی نبودن را از شرائط امام جماعت مانند عدالت ذکر کرده اند و خود فرمود (وِفَاقاً لِجَمَاعَةٍ مِنَ اَلْقُدَمَاءِ) و اینک قسمتی از عبارت ایشان.

ص: 214

وَ يَشْتَرِطُ اَن يَكونَ الامامُ مُكَلَّفاً ... (اِلى اِن قال) وَ اَنْ يَكُونَ مُؤْمِناً عَادِلاً طاهِرَ اَلْمَوْلِدِ سَالِماً مِنَ اَلْجُذَامِ وَ اَلْبَرَصِ وَ اَلْحَدِّ الشَّرْعَى وَ الاعرابيةِ وِفَاقاً لِجَمَاعَةٍ مِنَ الْقُدَماءِ لِلْمُعْتَبِرَةِ وَ المَشْهُورِ كَرَاهَةُ الاِرْبِعَةِ الاخِيرَةِ لِأَخْبارٍ تَدُلُّ عَلَى اَلْجَوَازِ وَ هِيَ ضعيفُهُ نَعَمْ بجوْزِ اَمَامَتِهِمْ يُمَثِّلُهُمْ كَمَا اِخْتَارَهُ اَلْمُحَقِّقُ فِي الْأَعْرَابِيِّ وَ دَلَّ عَلَيْهِ النَّص .

ترجمه

و شرط است که امام مکلف باشد تا آن جا که می گوید و این که مؤمن و عادل و ولادتش پاک و سالم از مرض خوره و پیسی و از حد خوردگی شرعی و از اعرابی بودن (و حکم بمنع امامت این چند گروه) بموافقت جماعتی از قدماء بدلیل آن روایت معتبر است و مشهور کراهت آن چهار اخیر را گفته اند بدلیل اخباری که دلالت بر جواز می کند ولی آن ها ضعیف است بله جائز است امامت برای همانند خودشان بکنند چنان چه محقق در اعرابی گفته و نص هم بر آن دلالت می کند؟

مرحوم مجلسی علیه الرحمة

مرحوم علّامه مجلسی دوّم رضوان الله تعالی علیه متوفّی سنه 1111 در بحار پس از نقل روایت علل الشرایع به بیان پرداخته و باز مسئله را در مورد تشاحّ ائمه ذکر فرموده و در تفسیر و بحث در آن و نقل قسمتی از کلمات متأخّرین و در آخر فرموده این اولویت ها و تقدم ها همه بنحوا استحباب است نه بنحو اشتراط و سپس فرمایش علّامه رحمه الله را در تذکرة نقل کرده و سخن را بپایان رسانده.

ص: 215

مجلس اول رحمه الله متوفی سنه 1070

و پدر بزرگوارش فقیه متورّع مجلسی اول در شرح فقیه فارسی سخن مرحوم صدوق رحمه الله را که قبلا نقل کردیم شرح داده و من از سخنانشان نظریه خاصی نفهمیدم و ممکن است رأی ایشان مطابق فرمایش شیخ صدوق عليه الرحمه باشد والأبان اشاره می فرمودند و همچنین در شرح عربی که بر کتاب من لا یحضره الفقيه بنام روضة المتقين نوشته اند و اخیراً بچاپ رسیده تنها شرح متن و چند روایت درباره همین مسئله اضافه کرده اند.

محدث محقق شيخ يوسف بن احمد البحرانی متوفّی سنه 1186

مرحوم محدث محقق عالی قدر شيخ يوسف البحراني قدس الله روحه صاحب حدائق پس از آن که فرمایش فقهاء متأخرین در این مسئله را نقل می کند چنین می نویسد.

هَكَذَا كرُوا رِضْوَانَ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ اِسْتَنَدَا وَافَى اَلتَّرْجِيحَ فِي مَقَامِ اَلاِخْتِلاَفِ الى مَاروَاهُ ثَقِّهُ اَلاِسْلام فِي اَلْكَافِي عَنْ اِبِي عُبَيْدَةَ قَالَ سَالَتْ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْقَوْمِ مِنِ اِصْحَابِنَا يَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلوةُ فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ يَا فُلاَنُ فَقَالَ اَنْ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى الله عليه و اله قَالَ يَتَقَدَّمُ اَلْقَوْمُ اقْرِئْهُمْ لِلْقُرْآنِ فإن كَانُوا فِي الْقِرَائَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإن كَانُوا فِى الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَاكْبَرْهُم سِنّاً فَان كَانُوا فِى السِّنِّ سَوَاءً فَلْيَؤُمَّهُمْ اعلِمهُم بِالسِّنِّهِ وافَقَهُمْ فِي الدِّينِ ولا يَتَقَدَّمَنَّ احَدُكُمُ الرَّجُلَ فِى مَنْزِلِهِ و لا صَاحِبِ سُلطانٍ في سُلطانِهِ - اقولُ وَ عِنْدِي فِيمَا ذَكَرُوهُ رِضَى اَللَّهِ عَنْهُمْ مِنَ التَّفصُّل فِي هَذَا اَلْمَقَامِ نَظَرٌ لاَ يَخْفَى عَلَى مَنْ تَأَمَّلَ مِنْ ذِى الأفْهامِ فَإنَّ مَا ذَكِرُوهُ مِنَ التَّفْصيلِ بِاتِّفَاقِ المَأمُومينَ وَ اختِلافِهِم و انَهُ مَعَ تَشَاحِ الائِمَةِ فِي الامامَةِ يُوخَذُ بِاتِّفَاقِ الْمَأْمُومِينَ وَ نَحْوِ ذَلِكَ مِمَّا هُوَ مَذْكُورٌ لاَ اِعْرِفُ لَهُ وَجْهاً وَ لاَ عَلَيْهِ دَلِيلاً

ص: 216

الا مجرد اِعْتِبَارَاتٌ تَخْرِيجِيةٌ لاَ تَصْلُحُ مُسْتَنَد اللأحكامِ الشَّرعِيَّةِ وَ النَّصِّ اَلْمَذْكُورِ الَّذِي هُوَ الْمُسْتَنِدُ فِي هَذَا اَلْمَقَامِ قَدْ دَلَّ عَلَى إنِ الأَحَقَّ بِهَذَا الْمَقامِ و الاَوْلَى إن يَكُونَ الامام هُوَ مَنْ كَانَ اقرء إلى اخرما تَضمَّنهُ اَلْخَبَرُ مِنَ المَراتِبِ وَ لا تَعَلِّقَ لِذلِكَ بِاتِّفَاقِ المَأمومينَ وَ لا بِاختِلافِهِم وَ لارِضَاهُمْ و لا كَرَاهَتِهِم وَ لانشاحِ الائِمَةِ وَ لاعَدَمِهِ فَلَوَفَرَضَ وُجُودِ ائِمَةِ مُتَعَدِّدينَ وَ حُصُولِ اَلْمُشَاحَّةِ بَيْنَهُمْ فلاوَجهَ للترجيح بَيْنَهُمْ بِالاِتِّفاقِ عَلَى غَيْرِ (1) مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى الصفة المَذْكُورِهِ فِي اَلْخَبَرِ لَان فِيهِ رَدٌ لِلنَّصِّ اَلْمَذْكُورِ وَ اوْلى بِالْعَدْمِ التَّرْجِيحُ بِاخْتِيارِ الاَكْثَرِ وَ لَامَعْنَى لِتُشَاحَ الائِمَةُ مَعَ كَوْنِ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ و اله قَدَّرَ لَهُمْ وَ دَلَّهُمْ عَلَى ان صَاحِبَ هَذَا اَلْمَقَامِ مَنْ كَانَ مُتَّصِفاً بِتِلْكَ اَلصِّفَةِ بَلِ الْأُولَى لَهُمْ ان كَانُوا عَلَى اَلطَّرِيقِهِ الْقَوِيمَةِ وَ مِنَ الْعامِلِينَ بِالسُّنَّةِ اَلْمُسْتَقِيمَةِ هُوَ تَقْدِيمُ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ عَمِلاً بمارسمهِ لَهُمْ و و الافْقَد خَالَفُوا الْوَظَائِفَ الشَّرْعِيَّةَ وَ يَرْجِعُ تَشَاحُّهُم الى التَّكالُبِ عَلَى الرِّياسَةِ الدينويةِ اِلاّ اَنْ يُدْعى كُلُّ واحِدٍ مِنْهُمْ إنهَ المُتَّصِفُ بِذَلِكَ دُونَ غَيْرِهِ وَ هُوَ خَارِجٌ عَمَّا نَحْنُ فِيهِ وَ اما مَسْئَلَةُ كَرَاهَةِ اَلْمَامُومِينَ اَلْأَمَامِ فَلاَ تُعَلِّق لَها بِهَذَا الْمَقَامِ و بَالجُمْلَةِ فَكَلاَمُهُم هُنَا لا اعْرِفُ لَهُ مَزِيدَ فائِدِهِ انْتَهَى (2)

ترجمه

جمله از فقهاء رضوان الله علیهم این چنین ذکر کرده اند و استناد کرده اند در ترجیح دادن در مقام اختلاف بان چه در کافی ثقة الاسلام از ابی عبیدة روایت کرده که پرسیدم از امام

ص: 217


1- بنظر می رسد کلمه (غیر) زیادی باشد اگر چه در نسخه کتاب حدائق وجود دارد و لذا در ترجمه بدون آن ترجمه شد
2- حدائق - كتاب الصلواة ص 384 ط قديم

صادق علیه السلام گروهی از اصحاب مجتمع شده که هنگام نماز می رسد بعضی ببعض دیگر می گوید فلانی پیش بایست که بتو اقتداء کنیم پس فرمود حقیقت آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود باید پیشوائی جمعیت کند آن که بیش تر از همه قرآن خوانده و اگر در خواندن آن مساویند آن که هجرتش مقدم است و اگر در هجرت مساویند آن که از همه سنش بیش تر است و اگر در سن مساویند باید امامت آن ها کند آن که علمش بسنت از همه بیش تر و فقهش در دین از همه افزون و نباید مقدم شود یکی از شما بر مردی در منزلش و نه صاحب ریاستی را در محل ریاستش - (اقول) من می گویم که در آن چه آن ها رضوان الله تعالی علیهم گفته اند اشکال است که بر اربابان فهم که تأمل کنند پوشیده نیست، زیرا آن چه از تفصیل گفته اند در مورد اتفاق مأمومین و اختلاف آن ها و آن را در مورد تشاح و سبقت گیری امامان جماعت در منصب امامت آن که را مورد اتفاق مأمومین است قرار می دهند ، و مانند این سخنان را ، من هیچ وجه ی و دلیلی بر آن نیافتم جز اعتباراتی که از این جا و آن جا درآورده اند و هیچ صلاحیت ندارد برای آن که مستند احکام شرعیه قرار گیرد و آن نص که ذکر شد و مستند است در این مقام دلالت می کند که احق و اولی در این مقام انست که امام جماعت آن کسی باشد که از همه قرآن بیش تر خوانده تا اخر آن چه این حدیث متضمن است از مراتب و این هیچ ربطی ندارد باین که مأمومین اتفاق داشته باشند یا اختلاف، و نه بر ضایت آن ها و نه بکراهت آن ها و نه بتشاح و سبقت گیری امامان جماعت و عدم آن پس اگر فرضاً چند امام جماعت باشد و بین آن ها تشاحّ و سبقت گیری پیدا شد و جهی ندارد ترجیح دادن بین آن ها بوسیله متفق بودن (مامومین) بر آن که دارای صفات مذکوره در این حدیث نیست زیرا در این کار رد این حدیث شده، و سزاوار تر بعدم ترجیح است آن جا که مورد انتخاب اکثر است ، و دیگر آن که اصلا معنا

ص: 218

ندارد بین آن ها تشاح و سبقت گیری پیدا شود در صورتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله معین نموده و اندازه گیری و راهنمایی کرده بر آن که صاحب این مقام آن کسی است که متصف باین صفات باشد بلکه سزاوار است برای آن ها اگر بر طریق پایدار و عامل بسنت مستقیم اسلامند که مقدّم دارند آن که را که این چنین است تا عمل کرده باشند بان چه برایشان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ترسیم فرموده و الا آن ها مخالفت با وظائف شرعیه کرده اند و باز گشت سبقت گیری آن ها بر تسابق برسر ریاست دنیوی خواهد بود مگر آن که هر یک مدعی آن باشد که منصف است بان صفات نه غیر او و این خارج از ما نحن فیه است و اما مسئله کراهت مامومین نسبت بامام پس ربطی اصلا باین مقام که مورد سخن ما است ندارد و با لجمله پس سخنان آن ها را در این جا من فائده بر آن نشناختم (پایان)

در این جا لازم اسنت از سخنان محققانه این محدّث عالی قدر قدر دانی و بر متانت آن و إصابت رأى وفهم حکم شرعی تحسین گردد زیرا

1- چنان چه قبلا هم بان اشاره شد مسئله تشاح بین امامان جماعت بکلی نه در روایات و نه ایات و نه کلمات قدماء فقهاء اصلا مطرح نبوده چه رسد باین که مورد این روایات در مسئله ما نحن فیه باشد.

2- همان طوری که قبلا تذکر داده شد معنای این روایات تعیین کسی است که شایسته امامت جماعت است که هم فی نفسه قرآن شناس و فقیه باشد و هم بطور نسبی نیز در شناسائی قرآن و اسلام از همه مأمومین و جمعیت محدوده خویش بر تر باشد نه آن که برای تشخیص فرد بهتر باشد تا گفته شود در این صورت غیر او نیز خوب است ولی آن که اقراء وافقه است بهتر.

3- این روایات که از پیامبر خدا و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین رسیده آن که

ص: 219

لایق و در خور و شایسته این مقام است و می تواند از عهده این پست و مسئولیت بر آید و انجام وظیفه نماید معرّفی می کند و امر و دستور می دهد تبقدیم او و کاری ندارد باین که بطور کلی افضل بندگان و مقرّبان درگاه خداوند متعال کیست تا از درون آیات قرآنی و روایات جستجو کنیم و موجبات فضیلت و بر تری را پیدا کرده و در این جا از آن در تقدیم امامت جماعت استفاده کنیم و سپس نوبت بحث پیدا شود در این که در صورت وجود دو خصلت و یا سه در یکی و در دیگری کمتر ترجیح با کدام است و بطور کلی مسئله مسئلۀ ترجیح نیست بلکه مسئله تعیین است مانند عدالت و سائر شرائط و این چنین نیست که عادل بر فاسق در امامت ترجیح داشته بلکه اصلا فاسق نمی تواند امامت کند چه عادلی باشد و یا نه و حتما باید عادل متصدی امامت شود و همین طور اعرابی و بی خبر از علوم و تمدن اسلام نیز مقام امامت را نسزد بلکه باید از نظر شناخت قرآن و اسلام دارای مرتبه باشد که در روایات فرموده است و اگر دارای شناخت کافی از قرآن و اسلام نباشد بکلی نمی تواند جلو دار و پیشواتی اسلامی در یک محیط و جمعیت اسلامی شده و نور افشانی کند و چگونه می تواند کسی که نور ندارد نور افشانی کند و لذا شاید بتوان گفت روایاتی که روی قرآن شناسی و فقاهت و علوم دینی امام جماعت سفارش و تأکید کرده بیش تر است از آن چه روی عدالت امام تأکید کرده.

در هر شغل و مقامی باید آن که مناسب آنست در آن گماشته شود تا از عهده آن براید، و امام جماعت باید دارای وزنه ایمانی و عملی و علمی اسلامی باشد که بتمام جهت محور مذهبی برای جمعیت اطراف خود بگردد هم الگو از نظر خود ساختگی (1) اسلامی

ص: 220


1- استراط عدالت و صحت معتقدات او

باشد و هم زبان گویای (1) قرآن و اسلام در مسجد که محل و مرکز هدایتی است بگردد و هم دارای (2) جاذبه و خوش بینی مردم آن محیط باشد و با تأمل و دقت در این روایات فهمیده می شود که این چنین امام جماعت را معرفی و تعیین می کند ، و جزا و کسی دیگر علاوه بر این که نمی تواند هدف های منظور از نماز جماعت را تأمین کند بدلیل حساسیت کار و محل مسجد موجبات خلل و ضرر اسلامی فراهم می شود.

محقق و حید بهبهانی قدس سره متوفی سنه 1208

مرحوم علامه فقیه محقق وحيد عصره و مجدّد المذهب مولی محمد باقر بهبهانی قدس الله تعالى روحه متوفّی سنه 1208 در حاشیه مدارک در آن چه در متن آمده و متن نیز مانند مرحوم علامه و محقّق قدّس سرّهما مسئله را دنبال کرده چیزی درباره اصل مسئله نیا فزوده و از آن ممکن است استفاده شود موافقت او را با متن

مرحوم علامه عظیم الشأن و فقیه عالی قدر ملا احمد بن محمد مهدی بن ابی ذر نراقی رضى الله عنهم متوفى سنه 1244

در کتاب مستند تصریح فرموده که (عَلِيَّ مَدْلُولُها الشُّهْرَةُ الْقَدِيمُهُ وَ الْجَدِيدِهِ بَلْ عَلَيْهِ الاِجْماعُ فِي كَلِماتِ طائِفِهِ مِنَ الاصْحابِ فَالعَمَلُ عَلَيْهَا لاَزِم)

یعنی بر طبق مدلول این روایات شهرت عمل بین فقهاء قدیم و جدید بوده بلکه در کلمات طائفه از اصحاب است که بر طبق آن اجماع است و لذا عمل بر آن ها لازم است.

ص: 221


1- اشتراط افرء وافقه و اعلم در دین در منطقه خود باشد
2- اِشْتِرَاطِ عَدَمِ كَرَاهَتِ مَامُومَيْنِ وَ وَجَاهَتْ اَمَامَ وَ تَقَدَّمَ در هَجَرَتْ اِكْبَرُ سِنّاً فِي اَلسَّلاَمِ وَ سَابِقَة

ولی بعد از چند سطری فرموده باز گشت این ادله باستحباب و افضلیت است ، و آیا این استحباب تقدّم برای خود که اگر مانعی نباشد خود مقدم بایستد و یا دیگر از ائمه باین معنی که مستحب است آن که راجح است مقدمش دارند و یا مأمومین که آن ها مستحب است تایی راجح اقتداء کنند و یا خطاب این تکلیف به همه آن ها (تا آخر سخنان ایشان)

مرحوم استاد الفقهاء شیخ جعفر کاشف الغطاء قدس روحه متوفی سنه 1228

در کتاب کشف الغطاء شرائط امامت جماعت بدو قسم تقسیم می کند قسم اول شرائط صحت که تعداد آن را بپانزده شرط می رساند و اعرابی نبودن را یکی از آن ذکر می کند و قسم دوم شرائط کمال و در ضمن آن چنین می فرماید.

وَ مِنْهَا عَدَمُ اَلْأُولَويهِ لِغَيْرِهِ فَلاَ يَتَقَدَّمْ صاحِبَ سُلْطانٍ اَوْ راتِبٍ اَوْ اَعْلَمُ اَوْ اَعْدِلُ اَوْ اَقْراءَ اَو اَقْدَمَ هِجْرَةً أوْ اشرافَ نَسَباً لَها شَمِيَّةَ اَوْقُرْشِيَّةِ اَواحِرْصَ عَلَى الطَّاعَةِ اَواقِوايَ اَوانْظِفَ اَوْ اَسْكُنَ اَوْ اَوْقَراوَ اَكْمَلِ اَواسِنَ اَواَصبِحَ اواحِسَنَ صَوْتاً اَوْهَيْبَةً وَ كُلَّ مُتَقَدِّمَةٍ فِي الرَّحجابِ تَرْعَى قَبْلَ اَلْمُتَأَخِّرَةِ وَ مْعَ المُسَاوَاتِ يَرْجِعُ الِى القُرعَةِ والامامَةِ افضَلُ مِنَ الوَأمومِيِّهِ

ترجمه

و از آن موجبات کمال امامت جماعت اینست که دیگری بر او سزاوار تر نباشد بنا برین نباید بر سلطان (بر حق) و امام راتب مسجد مقدّم شد و همچنین نباید مقدم شد بر اعلم و اعدل و اقراء و آن که هجرتش مقدم بوده و آن که نسبش شریف تر بلحاظ هاشمی یا قرشی بودن یا بر آن که بر طاعت خداوند حریص تر و یا توانا تر است و یا بر آن که نظیف تر و یا آرام تر و یا با وقار تر و یا کامل تر و یا بزرگ تر و یا خوش چهره تر و یا صوت صدایش بهتر و یا هیئت او بهتر است و هر که تقدّم دارد قبل آن که تأخر دارد رعایت می شود و در فرض مساوات رجوع بقرعه

ص: 222

می شود و امامت از مأموم شدن فضیلتش بیش تر است.

در فرمایش ایشان گویا آن چه در روایات قبلی ذکر شده اضافه بر این که شرط کمال دانسته اند آن را از باب مثال گرفته و بطور کلی مزایای واقعی اسلامی و همچنین مزایائی که موجب جاذبه مانند خوش صدا و نظافت و وقار باشد آن را نیز از شرائط کمال گرفته اند.

ولی چنان چه قبلا تذکر داده شد اولاً نمی توانیم از موارد نصرص بغیر آن تجاوز کنیم و آن چه پیامبر و ائمه صلوات الله عليهم نفرموده اند ما بان الحاق نماییم و بمجرد این که در جای دیگر موجب کمال بحساب آمده در مورد امامت جماعت نیز موجب کمال بدانیم و از باب مثال دانستن امور مذکوره در روایات ، خلاف قاعده و خلاف ظاهر روایات است و آن را مردود تلقی باید کرد و ثانیاً این روایات بسیار که هر یک فقاهت و علم دینی و قرآن دانی امام جماعت را شرط امامت نموده و حتی بسیاری از آن صریحاً بعنوان شرطیت ﴿اِذا كَانَ قَارِياً﴾ ﴿اِذَا كَانَ فَقِيهاً وَ لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ اِفْقَهْ مِنْهُ﴾ ذکر شده چگونه می توان آن را بمعنای شرط کمال دانست و چه قرینه برای صرف از ظاهر وجود دارد و چه دلیلی دارد که چنین تصرفی در تفسیر روایات بکنیم و ثالثاً اگر در ارزیابی نسبت بمسجد و نماز جماعتی که با آن همه تاکید مردم را پشت سر امام جماعت با متابعت کامل و پیوستگی تمام مجتمع کرده دقت کافی کنیم خواهیم یافت که سپردن مسجد که مرکزیت بزرگ عبادتی و هدایتی و سیاسی و تصمیم گیری مصادر امور و نظامی است بدست یک نفر و پیشوا قرار دادن او در این مرکز نا چار همان شرائط قرآن دانی و علم اسلامی و فقاهت دینی را که در روایات از پیامبر و ائمه صلوات الله عليهم اجمعین ذکر شده لازم دارد و بدون این شرائط اسلام و مسلمین رو بسقوط خواهند رفت ﴿ لَمْ يَزَلْ أَمَرَهُمْ الى اَلسَّفَالِ اَلْقَيِّمَهُ﴾ و لذا این شرائط بعناوین گوناگون فقیه و افقه (قَادِرِي وَ اِقْرَءْ) (أَفْضَلُ) (اِعْلَمْهُمْ

ص: 223

179

فِي اَلدِّينِ) (لَمْ يَكُنْ اِعْرَابِيّاً) در روایات ذکر شده

رابعاً گر چه در قسمتی از روایات بطور کلی امر فرموده که بهترین (فقد مواخبارکم) و با فضلیت ترین افراد خود را (فقدموا افضلکم) برای امامت جماعت پیش قرارا دهید و لیکن در روایات دیگر ملاک بهتری و فضیلت را در عدالت و صحت اعتقادات و قرآن شناسی و فقاهت و عمر بیش تر (1) در اسلام گذراندن و سبقت مهاجرت و اعرابی و بیابانی نبودن بلکه بتمدن اسلامی آراسته بودن و امام راتب در مسجد محلی بودن که طبعاً در این کار آزموده تر است و رئیس و والی بودن و یا منتخب حاکم اسلام که علی القاعده هم ملاحظه بر تری او شده و هم ممثل و حامل پیام ها و نظریات والی و حاکم اسلام است بیان فرموده است و خلاصه باید دید در روایات ملاک فضیلت و بهتری را در خصوص امامت جماعت چه دانسته تا برای اطاعت از دستور (فَقَدْ مُرَاخِيَارِكُمْ) و یا (فَقَدِّمُوا اَفْضَلَكُمْ) بهتر و با فضیلت تر را برای پیشوائی در نماز جماعت بر گزید.

و بتعبیر دیگر از نظر اسلام مدیریت در هر قسمتی از امور 2 چیز لازم دارد

1 - ایمان و تعهّد اسلامی

2- تخصص در رشته مربوطه و مدیریت در آن

بنا بر این همان طور که مدیر اداره کشاورزی پس از ایمان و تعهد اسلامی باید در کشاورزی تخصص و مدیریّت داشته باشد و مدیر اداره بهداری پس از ایمان و تعهد اسلامی تخصص و مدیریّت در امور درمانی داشته باشد همچنین در امام جماعت که مدیر مسجد است پس از ایمان و تعهد اسلامی تخصّص و مدیریّت در هدایت

ص: 224


1- وَ ظَاهَرَ جَمَاعَةٍ اَنْ اُعْمُرْ اَو عُلُوُّ السِّنِّ فِي الاسْلاَمِ (غنائم للمحقق القمى ص 24

اسلامی که قرآن شناسی و فقاهت و آزمودگی و سابقه کار و تقدم در هجرت و امثال آن که گذشت در بیانات قبلی از شرائط اساسی آنست

مرحوم محقق فقیه استاد الفقهاء، میرزا ابو القاسم قمی ابن محمد حسن گیلانی رضوان الله تعالی علیه متوفی 1231

محقّق قمی صاحب قوانین متولد سنه 1151 - متوفّی سنه 1231 در کتاب غنائم مسئله را مطرح فرموده و مانند اکثر متأخرین مراتب تقدّم را از سنن و مستحبّات جماعت دانسته لکن در ابتدا تقدم امام اصل علیهم السلام و سپس صاحب مسجد و منزل و آن که را مأمومین مقدّم دارند با بحث های فقهی و همچنین بعض مراتب تقدّمی را که در این روایات از آن ذکری نیست مانند هاشمی بودن با اشکالات آن و جواب هائی ، و بعداً مسئله تشاحّ بین الائمه پیش آورده و تقدّم اقرء وافقه واسنّ و اقدم و اصبح و حهاو غیر ذلک را و قسمتی از اقوال متأخرین از فقها و سپس بر اصل مسئله برگشته و اشکالی می کند بدین بیان که :

ثُمَّ اعْلَمْ إنَّ مَا وَرَدَ مِنَ الاِخْبارِ فِي تِلْكَ اَلْمرْجِحَاتِ كَرَوِيَّةِ ابي عُبَيْدَةَ اِنَّما يُفِيدُ التَّرْجِيحَ عَلَى العُمومِ لانَ العِبرَةُ بِعُمُومِ اللَّفْظِ و السَّئَوالِ غَيْرَ مُخَصَّصٍ لِلْحُكْمِ عَلَى الاصِحِ وَ لاَ يَخْفَى اَنِ المُرْجِحَاتِ الثَّلَثَةُ الَّتِي ذَكَرْنَاهَا اُولاً أَيْضاً مَسَاقُهُ مَسَاقُ بَاقِي اَلْمُرْجِحَاتِ وَ ظَاهِرُهَا اَلْعُمُومُ وَ لَكِنْ جَمَاعَةٌ مِنْ اصْحَابِنَا قَدِ اِطَّلَقُوَ الْحَكَمُ اولا با وَلَوِيَّةَ اَلثَّلَثَةَ الْأَوَّلِ ثُمَّ ذَكَرُوا إنَّهَ اذا تُشاحُ الائِمَةُ وَ اخْتَلَفُوا فَيَعْمَلُ بِتِلْكَ الْمُرْجِحَاتِ فَاِنْ كَانَ الْمُسْتَنَدُ رِوَايَةَ ابْي عُبَيْدَةَ فَهُوَ يقتضى اِتِّحاد حُكْمِ اَلثَّلَثَةِ الاول اَيضا لِهَذِهِ فَلاوَجْهَ لِتَخْصِيصِهِم تِلْكَ بِصُورَةِ التَّشَاحِ بَلْ لَابُدَّ مَنْ جَعَلَ الثُّلَثَةَ ايضاً فِي هَذِهِ اَلصُّورَةِ اَوْ يَجْعَلَ اَلْمَجْمُوعُ مُطْلَقاً عَنْ ذَلِكَ اَلشَّرْطِ فلاوجهَ لِحُكْمِهِمْ بِالْوَيَّةِ مَنِ اِتَّفَقَ عَلَيْهِ ائما مومون وَ إنْ لَمْ يَكُنْ صَاحِبُ احدٍ هَذِه

ص: 225

الْمُرْجِحَاتِ و ان كان غيره مِثْلَ حَدِيثِ اَلنَّبَوِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله فَلاَوَجْهَ لِتَخْصِيصِ اَعْمالِ تِلْكَ الْمُرْجَحَاتِ بِصُورَةِ التَّشَاحِ اذْهُو عَامٍ فَلاَوَجْهَ لِلْقَوْلِ بِاوْلَوِيَّةٍ مَنِ اتَّفَقَ ائْمَأْ مُومُونَ عَلَيْهِ كَمَا ذكرُوه وَ اَنْ لَمْ يَكُنْ رَاجِحاً باحِدِ هَذِهِ اَلْمُرْجحَاتِ وَ بِالْجُمْلَةِ ظَاهِرُ تِلْكَ اَلاِخْبَارِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا أَوْرَدْنَا بَعْضَهَا فِى اَلْعَبْدِ وَ اَلْأَعْمَى يُقْتَضَى اَنْ تِلْكَ الأمُورُ مُرْجِحَاتٌ عَلَى اَلاِطِّلاَقِ غَايَةُ اَلاَمْرِ تَقْدِيمُ الثَّلَثَةِ الْأَوَّلِ فِي الْمَرْتَبَةِ لِلتَّأْكِيدِ فِي الْخَبَرِ وَ لِلاِجْمَاعِ اَلْمَنْقُولِ ظَاهِراً كَمَا ذَكَرْنَا ثُمَّ ان الظاهِرَ مِن التَّشاح هَوْماً يَتَضَمَّنُهُ رِوَايَةَ أَبِي عُبَيْدَةَ وَ لَعَلَّهُ يَدْخُلُ فِيهِ تَنازُعُ الائِمَةِ ايضا لِتَحْصيلِ الثَّوابِ اِن لَمْ يَضُرَّ هَذَا بِالْمُرُوَّةِ وَ الْعَدَالَةِ وَ لَعَلَّهُ غَيْرُ مُضِرَ (1) انْتَهَيْ

ترجمه : سپس بدان که آن چه در این اخبار موجبات ترجیح ذکر شده مانند روایه ابی عبیدة افاده ترجیح بطور عموم می کند (نه در خصوص تشاحّ) زیرا ملاک بعمومیت لفظ (امام علیه السلام) است و سئوال (راوی) موجب اختصاص حکم نمی شود علی الاصح و پنهان نباشد که ترجیحات سه گانه که ابتدا ذکر کردیم مانند سایر مرجحات بیک ریخت است و ظاهرش عمومیت است و لکن جماعتی از اصحاب ما، آن سه را که اول بود بطور مطلق حكم باولویت آن ها کرده اند و سپس ذکر مسئله تشاح ائمه را بمیان آورده اند که در این صورت اگر سبقت گیری و اختلاف شد، عمل بمرجحات بعدی می شود.

(اشکال) پس اگر مستند روایت ابی عبیده است پس آن اقتضاء می کند حکم آن سه مرجّح اول نیز با این ها یکسان باشد و وجه ی ندارد که این مرجحات اخیر را تنها در فرض تشاح آورده اند بلکه آن سه را نیز در این فرض تشاح باید بیاورند و یا این که مجموع

ص: 226


1- غنائم الايام للمحقق القمى قده متفى 1231 صاحب القوانين ص 240

مرجّحات را بطور مطلق و بدون قید از این شرط (تشاحّ) ذکر کنند و بنا بر این وجه ی ندارد که کسی که مورد اتفاق مامومین است حکم باولویت او کنند اگر چه دارای هیچ یک از این مرجحات نباشد.

و اگر مستند غیر از آنست (حدیث ابی عبیده) مانند حدیث نبوی(صلی الله علیه و آله و سلم) بنا بر این وجه ی ندارد که این مرجّحات را اختصاص بفرض تشاح داده اند زیرا آن عام است و بنا بر این وجهی نیست برای گفتار باولویت آن که را مامومین اتفاق بر او دارند نسبت به آن ها چنان چه ذکر کرده اند اگر چه ترجیحی بیکی از مرجّحات نداشته باشد، و بالجمله ظاهر این اخبار و غیر آن از آن چه قسمتی از آن را دربارۀ عبد و اعممی ذکر کردیم اقتضاء می کند که این مرجّحات بطور مطلق مرجّح باشد. (چه تشاحّی باشد یا نه) نهایت آن که مقدم داشتن آن سه را در مرتبه از لحاظ تأکیدی است که در روایت از آن شده و همچنین بخاطر اجماع منقول بحسب ظاهر چنان چه ذکر کردیم.

سپس ظاهر آنست که این تشاحّ همانست که روایت ابی عبیدة متضمن آنست شاید در آن مسئله تنازع بین ائمه جماعت نیز داخل باشد تنازعی که برای تحصیل ثواب بوده اگر مضر بعدالت و مروّت نباشد و شاید مضر هم نباشد پایان

از سخنان این محقق عالی قدر در اثر اشکالی که بمسئله تشاح و تطبیق آن با روایات و ادله مسئله فرموده استفاده می شود که اساس منحرف شدن اصل مسئله اشتراط امتیازات علمی و قرآن شناسی و غیره بمسئله تشاح بین الائمه که ریشه نه در اصل فقه و نه روایات نه در مذهب شیعه و نه اهل تسنن نداشته کشیده شده از سئوال در روایت ابی عبیده نشئت گرفته و بس ، و سپس فروع دیگری که از ادله دیگر بان الحاق شده کلاً در مسئله تشاح پیاده شده و از مسئله تشاح که بمعنی تمایل بسبقت در این

ص: 227

مقام است بمسئله نتازع و اختلاف که از هوای نفس ریشه می گیرد کشیده توجیهاتی برای آن ذکر شده که مضر بعدالت و مروّت نباشد.

ما یک مرور دیگر باین روایت می کنیم ببینیم آیا در آن چنین معنایی هست چنان چه متأخرین مسئله را در آن برده اند یا نه بلکه چنان چه تا قبل از مرحوم محقق این مسئله مطرح نبوده و از این روایت چنین استفاده نشده یعنی در عرض حدود تقریباً پانصد سال این روایت در دست رواة حدیث و فقها زمان ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و شاگردان آن ها و سپس زمان مشایخ ثلثه صاحبان کتب اربعه و فقهاء دیگر تا برسد بقرن هفتم هجری هیچ یک از این روایت چنین چیزی استفاده نکرده با این که الفاظ پیچیده ندارد و از قرن هفتم ببعد از درون آن این معنی استفاده شده و این بخودی خود بسیار بعید بنظر می رسد ولی علی کل حان یک مرتبه دیگر متن روایت را بررسی می کنیم چون آن طور که در اوائل کتاب بعرض رسید مسئله عالم بودن امام جماعت آن چنان حساس است که دشمنان اسلام خواسته اند از انحراف آن سوء استفاده بکنند و اصل اسلام را بخطر اندازند و مركز مهم هدایت اسلامی یعنی مساجد را تهی از نور خدا بنمایند و کوشش نا چیز ما بدان جهت است.

این روایت را وسائل (1) از کافی و علل شیخ صدوق و تهذیب شیخ طوس رضى الله عنهم نقل می کند و در علل از ابی عبیدة نقل کرده سئل بعض اصحابنا اَبَا عبد الله علیه السلام ولی خود حاضر بوده و راوی خود او است و اما بنقل كافى و تهذيب

﴿عَنْ ابِي عُبَيْدَةَ قَال سألت اَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْقَوْمِ مِنْ اصْحَابِنَا يَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُر

ص: 228


1- وسائل ج 5، ص 419 طبع جدید

اَلصَّلَوةِ فَيَقُولُ بَعْضٌ لِبَعْضٍ تَقدَّمْ يَا فُلاَنُ فَقَالَ اَنْ رَسُولَ اَللَّهِ صلَّى اللهُ عليه و اله قَالَ يَتَقَدَّمُ القَوْمُ اقْرِئْهُم لِلقُرْآنِ فَإنْ كَانُوا فِى الْقِرَائَةِ سَوَاءً فَاقْدِ مُهِمِّ هِجْرَةً فَإنْ كَانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَاكْبَرُهُمْ سَنَافَانِ كَانُوا فِى السِّنِّ سَوَاءً فَلْيَؤُمَّهُمْ اعْلِمْهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ افِقَهُم في الدِّينِ و لَا يَتَقَدَّمَنَّ احَدُكُمُ الرَّجُلَ فِي مَنْزِلِهِ و لَاصَاحِبَ سُلْطَانٍ فِي سُلْطَانِهِ﴾.

ترجمه

ابو عبیده می گوید پرسیدم از ابی عبد الله امام صادق علیه السلام راجع بگروهی از اصحاب ما (شیعیان - رواه حدیث و علمای و شیعه) گرد هم دیگر جمع شده اند که هنگام نماز می رسد پس می گوید بعضی ببعض دیگر جلو بایست ای فلانی پس فرمود (امام صادق علیه السلام) حقیقت آنست که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود پیشوا می شود برای جمعیت آن که از همه بیش تر قرآن را خوانده و اگر در خواندن قرآن مساویند آن که هجرتش مقدم بوده و اگر در هجرت مساویند پس آن که از نظر سن بزرگ تر است و اگر در سن مساویند باید امامت آن ها کند آن که علمش بسنّت بیش تر و فقیه تر است در دین و نباید کسی در خانه مردی بر او مقدّم در پیشوائی شود و نه نسبت بسلطان در محل ریاستش.

در این روایت چنان چه مشاهده می کنید هیچ نشانه از تشاح و تنازع نیست نه در سئوال و نه در جواب در سئوال می پرسد بعضی بنظر خودش بهر دلیل بیکی از حاضرین می گوید شما پیش بایست تا با تو نماز جماعت بخوانیم و ظاهر سئوال آنست که امتیازی را بحساب برای پیشوا نیاورده و لذا امام علیه السلام در جواب با تمسک بحدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امتیاز را بطور لازم و در یکی از امور ذکر شده بیان می کند.

این جا اگر سئوال این چنین بود که فیقول بعض لبعض تقدّم يا فلان و بعض يقول لبعض

ص: 229

آخر تقدّم يا فلان) بعضى ببعض دیگر می گوید تو جلو بایست و بعض دیگر به دیگری می گوید تو جلو بایست در این صورت از سئوال استفاده تشاحّ و یا اختلاف مامومین در انتخاب امام می شد گر چه باز جواب مرحوم محقق قمی که جواب عام است می آمد ولی چنان چه مشاهده می کنید سئوال آن چنان است و از آن استفاده تشاحّ بکلّی نمی شود - دقت کنید

عجیب انست که بعضی از بزرگان فقه مانند سیّد استاد فقیه ایة الله حکیم رضوان الله تعالى علیه در مستمسک صریحا فرموده اند که (وَ لاَ سِيَّمَا وُك ُونُ اَلصَّالِحِ لِلاِعْتِمَادِ عَلَيْهِ مِنَ اَلنُّصُوصِ خبرُ اَبِي عُبَيْدَةَ آلاَتِي وَ مورده صُورَةَ تُشَاحّ اَلاَئِمَة) مورد روایت ابی عبیده صورت تشاحّ و تسابق امامان جماعت است.

ضمناً معلوم باشد که بر فرض استفاده تشاح از روایت آن تشاح بین المأمومین است نه تشاح الائمة تا موجب خدشه در عدالت و پاکی آن ها شود.

در حاشیه کلمات فقهاء رضى الله عنهم

سخنان دیگر فقهاء متأخر از نام بردگان نیز کم و بیش شبیه است با آن چه متأخرین از محقق رحمه الله فرموده اند و ضمناً قسمتی از محدّثین مانند شیخ کلینی و علی بن ابراهیم و زراره و حماد و حریز و ابراهیم بن هاشم که در سند روایت شماره 1 ص 73 مثلا قرار دارند و مانند شیخ صدوق که قسمتی از آن روایات را ذکر کرده اند و غیرهم که رأی فقهى بعضی از آن ها در دست نیست از همان نقل حدیث می توان (1) نظر آن ها را فهمید که

ص: 230


1- در این جا توجه بکلام شیخ انصاری که از ابن ادریس نقل اجماع می کند مطلب روشن تر می کند قَالَ (اِبْنُ اِدْرِيسَ) فِي تَقْرِيبِ ان ابن با پويه وَ اَلْأَشْعَرُ يَبِينُ كَسَعْدِ بنِ عبد اللهِ و سعْدِ بْنِ سَعْد وَ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ بنِ مَحْبُوبٍ وَ الْقُمِّيِّيينَ كَعَلِيِّ بْنِ ابراهيم وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ اَلْوَلِيدِ عَامِلُونَ بِالْأَخْبَارِ اَلْمُتَضَمِّنِهِ للمضايِقهِ لِأنَّهُم ذكروا انه لاَ يَحلُّ رد الْخَبرِ الموثوق برواته - رسائل محشى ص 128

همان نظریّه قدماء از فقها است مخصوصا که قدماء نقل خلافی نکرده اند و از آن فهمیده می شود قبلاً مخالفی در مسئله نبوده و همه بر همان رأی که ظاهر احادیث نیز هست عمل می کرده اند و دأب محدّثین بران بوده که احادیثی را روایت می کرده اند که بر آن عمل می کرده اند چنان چه مانند شیخ کلینی و صدوق نیز در اول کافی و من لایحضره الفقیه ذکر کرده اند و حتی اگر معارضی داشته آن را با وجه جمع و رفع تعارض می گفته اند (1)

فعلا در حاشیه نقلبات قبلی برای روشن شدن اصل مسئله مطالبی مناسب ذکر است

1- از مجموع فرمایش فقهاء معلوم می شود روایات قبلی درباره جهات شایستگی امام جماعت از لحاظ فقاهت و علم قرآن و فضل وافقه و اقرء و افضل مورد عمل همه مسلمین چه شیعی و چه سندی و چه قدماء و چه متأخرین می باشد بنا بر این مضمون روایات اجماعی است و عمل بر آن نیز اجماعی ، زیرا همگی همین روایات را در کتب فقهی مورد تمسک قرار داده اند و تنها در تفسیر و استفاده چگونگی حکم از لحاظ و جوبی و استجابی و شریطت و عدم آن بین قدماء و متأخرین اختلاف نظر بوده و لذا در قسمتی از آن روایات اگر ضعفی باصطلاح متأخرین وجود دارد منجبر بعمل اصحاب و اجماع آن ها می گردد.

2- از مجموع این سخنان می توان فهمید که اصل مسئله یعنی تقدّم اعلم و اقرء وافقه در امامت جماعت اجماعی است و اضافه بر آیات و روایات دلیل اجماع نیز بران افزوده می شود که یکی از ادلّه اربعه در فقه است.

3- با بیانات قبلی که درباره قسمتی از ایات در این مسئله گذشت فهیمده می شود که

ص: 231


1- بنا بر این می توان گفت رای اقدمین رای قدماء بوده و رای متاخری المتأخر اکثراً همان رأی اکثر متأخرین است

روایات مطابق با آیات قرآن است و حتی اگر معارض داشت آن معارض مردود بود، زیرا مخالف با قرآن است و این تأیید دیگری است برای صحت صدور این روایات .

4- چنان چه ملاحظه شد در سخنان متأخرین دلیل کافی دیده نمی شود که روایات را از آن چه قدماء فرموده اند منصرف کند به آن چه خودشان فرموده اند و از طرف دیگر روایات چنان چه دنبال نقل آن ها بیان کردیم ظهور و یا صراحت در گفته قدماء دارد بنا بر این وجهی نیست که گفته آن ها را کنار گذاشته و مطابق متأخرین نظر دهیم.

5- روایات قبلی دو چیز را در امام جماعت معتبر کرده بود یکی اصل این صفات را یعنی فقیه و عالم بقرآن و متمدن به تمدن اسلام و فاضل بودن را و دیگر بر تری در آن یعنی آن که اقرء و افقه و افضل باشد بنا بر این اقلا باید فقیه و عالم بقرآن باشد ولی این مسئله بصورت اصیل در کتب فقیه متأخرین اصلا ذکر نشده و با بمیان آوردن مسئله تشاح بين الائمه و پیاده کردن روایات و اقوال قدماء در آن مسئله اصلی گم شده، لکن در فرمایش قدماء که معتبر دانسته اند که اقرء وافقه و اعلم باشد چنان چه روایات نیز فرموده ، هر دو چیز دانسته می شود که هم فقیه باشد و هم افقه هم عالم دینی باشد و هم اعلم ان جمعیت و هم قرآن خوانده باشد و هم اقرء ، و اما از نظر متأخرین آیا امام جماعت فضل و علم دینی و قرآن شناسی باید داشته باشد یا نه بصورت روشن ذکر نشده ، مکر در قسمتی از آن، و بعضی فقط بمقداری که از قرآن و فقه مربوط بنماز است معتبر دانسته اند که نماز جماعت را تنها بتواند صحیح بخواند تا مامومین با او همراهی کنند و اما این که عمق کار پیشوائی او را با ارشاد آیات و روایاتی که قبلا ذکر شد بحساب بیاورند، نه و ، در نتیجه با آن همه ادله متراکم این مسئله تا این اندازه غریب واقع شده و حتی فروع مسئله، زیاد مورد بحث قرار گرفته ولی اصل مسئله اشتراط علم و فقاهت در امام به آسانی از آن گذشته اند و مورد

ص: 232

توجه از لحاظ بحث علمی درست قرار نگرفته است چه نفیا و چه اثباتاً.

6- گر چه در قسمتی از روایات قبلی درباره قرآن شناسی امام جماعت این تعبیر ﴿اِكْثَرُكُمْ نُوراً وَ اَلنُّورُ اَلْقُرْآنُ﴾ است و می رساند که نظر بعلوم روشن گر قرآن است نه اداء الفاظ و خواندن جملات و صوت و صدا و همچنین بعض تعبیرات دیگر که تا حدودی مطلب را واضح می کند لکن باز چون در قسمتی از این روایات این نوع تعبیرات واقع شده که ﴿إذَا كَانِ قَارِياً﴾ و ﴿إذَا رِضْوَابَهُ وَ كَانَ اِكْثَرُهُمْ قِرَائَةً﴾ و ﴿اذَا رِضْوَابَهُ وَ كَانَ اِكْثَرُهُمْ قُرْآناً﴾ و (أَقَرَّهُمْ﴾ و امثال آن و بعضی قاری و قرائت را بمعنی اصطلاح روز حمل کرده و یا احتمال آن داده اند که منظور آن که بتواند اداء حروف از مخارج کند و الفاظ آن مقدار از قرآن که اقل واجب در نماز است مثلا حمد و سوره، و لو گوچک بعد از آن باشد بتواند بخواند و ما اگر چه توضیحاتی قبلا با شواهدی ذکر کردیم و روشن می ساخت که منظور آنست که علوم قرآن را همراه الفاظ خوانده باشد و محتوای آن را با متن آن بداند ولی در این جا نیز اضافه عرض می کنیم قرائت را در صور اشتقاقی آن هنگامی بررسی کنیم می بینیم در موارد بسیار بعنوان درس خواندن کتابی و یا علمی استعمال می شده.

در کتب تراجم و رجال از درس خواندن نزد استاد تعبیر می شود به (قَرَأَ عَلَيْهِ) و اینک چند نمونه.

1 - شیخ نجاشی احمد بن علی بن احمد صاحب کتاب رجال متوفی سنه 450 در ترجمه حسن بن علی بن ابی عقیل ص 38 می گوید (قَرَّاتِ كِتَابِهِ الْمُسَمَّى كِتَابَ الكُرِّ و الْفَرَّ عَلَى شَيْخِنَا ابِيِّ عَبْدِ اللَّهِ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ هُوَ كِتَابٌ فِي اَلْأُمَامَةِ) يعنى من كتابش را بنام کتاب کروفر که در بحث امامت نوشته نزد استادمان ابو عبد الله (شیخ مفید) خواندم.

2- در کتاب فهرست شیخ الطائفه طوسی متوفی سنه 460 در ترجمه احمد بن ابراهیم بن اسماعیل معرف بابن ندیم که از دانشمندان شیعه در زمان متوکل عباسی بود چنین

ص: 233

می نوسید شیخ اهل اللغه و وجههم و استاد ابی العباس ( ثعلب نحوی) قَرَا عَلَيْهِ قَبْلَ اِبْنِ اَلاِعْرَابِيِّ وَ تَخْرُجُ مِنْ يَدِهِ و كَانَ خصيصاً بَابِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلام) یعنی او استاد اهل لغت و شخصیت بارز آن ها بود و استاد ابو العباس نحوی که نزد او درس خواند قبل از ابن الاعرابی و بر دست او تکمیل شد و از خواص حضرت ابی محمد حسن بن علی امام عسکری علیه السلام نیز بود.

3- باز شیخ الطائفه طوسی علیه الرحمه در کتاب فهرست ص 55 در ترجمه احمد بن اسماعیل می گوید (مِنْ اَهْلِ قُمَّ كَانَ اهلِ الفَضْلِ وَ الأَدَبِ وَ العِلمُ وَ عَلَيهِ قُراءُ ابو الفَضلِ مُحَمَّدُ بنُ الحُسَينِ بنِ العَميدِ) یعنی او از قم و از اهل فضل و ادب و دانش بود و نزد او خواند ابو الفضل محمد بن حسین بن عمید.

در این موارد که مانند آن بسیار است کلمه (قَرَأَ) بمعنی آموختن و درس خواندن و یاد گرفتن و یاد دادن آمده.

نوعا کلمه (قَرَأَ) در آن خواندن استعمال می شود که از الفاط عبور بمعنی شود و کلمات و جملات بعنوان وسیله عبور بمعنی تلفظ شود نه مستقلا، مثلا گفته می شود قرات کتابه یعنی نامه او را خواندم بعنوان عبور از الفاظ بمعنی نه طوطی وار ، و لذا در قرآن در سوره (الحاقه) آیه 19 درباره نیکان هنگامی که نامه اعمالش را باو می دهند از فرط نشاط می گوید ﴿هَاؤُم اقرٌ وَاقِرٌ و اكتَابَيْهِ﴾ ای مردم بیائید نامۀ عمل مرا بخوانید یعنی بفهمید از نامهٔ عملم که پاداش من از اعمال نیکم می باشد و خواندن برای رسیدن بمحتوای آن کتاب و نامه است و همچنین در سوره یونس آیه 94 می گوید ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾ یعنی اگر تو درشکی نسبت بان چه بسویت نازل کرده ایم پس بپرس از آن کسانی که قبل از تو کتاب خوانده اند

ص: 234

(کتاب های اسمانی را مانند انجییل و توریة )حتما حقیقت آنست که حقیقت و حق از پروردگارت بتو رسیده.

در این جا کلمه (يُقِرُّونَ اَلْكِتَابَ) بمعنی کتاب خوانده ها و آن هائی که علوم دینی را از کتب آسمانی خوانده اند آمده نه این که تنها الفاظ را خوانده اند بدون آموختن محتوای آن و بدون توجه بمعنی و علوم آن.

بنا بر این کلمات مانند ﴿قَرَأَ﴾ و ﴿أَقَرَّا﴾ و ﴿اِقْرَئْهُمْ لِلْكِتَابِ اَللَّهُ﴾ را باید بدان معنی آن کسی بیش تر علوم قرآن را آموخته و اطلاعات قرآنی دارد نه آن که آن را ب-دون توجه بمعنی و بدون دانستن آن می خواند و از دیگران بیش تر می خواند، و یا حروف را از مخرج بهتر اداء می کند و یا نیکوئی ها تجویدی در قرائت را بهتر رعایت می کند و یا صوتش خوب و یا بهتر است این ها همه از ظواهر این روایات دور است و شاید یکی از جهاتی که باعت شده که این روایات را حمل بر فضیلت اقرء بر غیر او کنند نه و جوب و شرطیت چنان چه بعضی از فقهاء متأخر بان تصریح کرده اند همین است که قاری و اقرآ را بان معنی گرفته اند که بهتر الفاظ را بخواند و این معنی بخودی خود نشانه بر تری و استحباب است علاوه بر این که تقدّم او بر فقیه و افقه که در روایت ابی عبیده رسیده نشانه دیگری است بر استحباب نه اشتراط ولی اگر بمعنی قرآن شناس و او را از فقیه که عالم ببقیه احکام است متمایز کردیم بنا بر این می شود هر دو شرط با تقدّم اقرء برأفقه در امام جماعت باشد برای این که او مشعل پر فروغ هدایت اسلامی در محیط خود بگردد و از این جهت اشکالی دیگر ندارد.

7- کلمه (اقرء) که در برخی روایات قبلی بود در کلمات جمعی از متأخرین فقهاء تفسیربان کسی شده که بهتر قرآن را از نظر الفاظ بخواند و مراعات جهات تجویدی که در

ص: 235

علم قرائت اساتید فن گفته اند بکند و اطلاعاتش در این زمینه بیش تر باشد تا بهتر بخواند. لیکن ظاهراً این تفسیر بکلی صحیح نیست زیرا کلمه (اِقْرَءْ) که با صطلاح صیغه افعل التفضیل است برای فزونی در آن چه مادۀ اشتقاقی آن دلالت می کند می باشد نه برای بر تر و بهترین آن و لذا در موارد بدی و پستی و امثال آن نیز استعمال می شود و معنی در همه یکی است بد تر یعنی در بدی زیادتی دارد پست تر یعنی در پستی فزونی دارد نه بهتری و انجس یعنی پلیدی آن بیش تر است نه بهتر و هکذا و از این رو در همه جا باید تفسیر صیغه افعل التفضیل بزبادتی در همان ماده اشتقاقی دانست اطول و اقصر یعنی بلندی آن بیش تر و کوتاهی آن بیش تر نه بهتر و شما با تأمل در موارد بسیار این صیغه در هر زبانی چه عربی و چه فارسی گفته ما را تصدیق خواهید کرد و از این جا متوجه می شوید که آن چه در تفسیر کلمه (اِقْرَءْ) فرموده صحیح نیست بلکه (اِقْرَءْ) آنست که درس قرآن بیش تر خوانده و قبلاً هم اصل ماده اشتقاقی آن را (قرائت) توضیح دادیم که بمعنی خواندن برای رسیدن بمعنی است که همان درس خواندن و آموختن حقایق و محتوای آن است، و حاصل آن آن که علم و دانش قرآن را بیش تر آموخته و قرآن شناس تر است پس (اقرء) آنست که بیش تر درس قرآن خوانده نه آن که بهتر الفاظ را می خواند.

8- در علم اصول در بحث حجیت ظن فرموده اند در موارد ابهام قول لغوی حجت نیست بلکه مجتهد باید با اجتهاد معانی الفاظ را بدست آورده و در این مبحث نیز باین قاعده باید عمل کرد و الفاظ مذکوره مانند قاری و اقرء و فقیه و افقه و مانند آن را با اجتهاد و مراجعه بموارد استعمال و دقت در آن و رجوع بقرآن و روایات که لغات در آن بصورت اصیل تر و در زمانی قدیم تر استعمال شده و همچنین رجوع بغیر آن و تتبع و تعمق تا معنای مراد را دست آورد و ضمناً باین نکته هم توجه کرد که معنی و مفهوم لغت در آن

ص: 236

زمان که این احادیث صادر شده دست بیاید نه آن چه بعداً شهرت یافت چنان چه در واژهٔ قرائت در زمان پیدایش قراء و اختلاف قرائت و سپس پیدایش تدوین تجوید و استعمال کلمه قرائت بدین معانی که در سخن جمله از فقهاء متأخّر آمده است استعمال شده و همچنین نسبت بواژۀ فقه و فقیه چنان چه در گذشته توضیحاتی دادیم.

9- روایاتی در کیفیت و اقل تعدادی که جماعت منعقد می شود و یا در موارد اسخلاف امام که پیش آمدی مانع از ادامه به جماعت در بین نماز برای امام رخ می دهد و یکی از مأمومین نزدیک خود را بجای خود می گمارد برای امامت و امثال و نظائر آن هست ولی چون در مقام بیان شرائط امام جماعت نیست نمی توان با طلاق آن تمسک بر نفی شرطی کرد که در دلیل آن فرضاً ابها می باشد و همچنین ممکن است کسی ببعضی روایات که شخص خاصی را پیامبر اکرم و یا امام صلوات الله علیهم اجمعین بامامت جماعت تأیید و یا تعیین نموده اند تمسک کند برای اثبات عدم اشتراط قرآن شناسی و اسلام شناسی در امام ، ولی پاسخ آن که ممکن است او متصف باین صفات بوده و ما از آن مطلع نشده ایم و بلکه بانضمام روایات اشتراط ممکن است کشف کرد فقاهت و قرآن شناسی او را، و از جمله این روایات روایت جهنی است (1)

﴿عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يوسُفَ عن اَبِيهِ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بقوْل إنّ اَلْجُهَنِيَّ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ الهِ و سلمَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إنّى اَكُونَ فِي الْبادِيَةِ وَ مِعَى اَهْلِيَّ وَ وُلْدى وَ عَلْمَتِي فاؤذّن وَ افِيمَ وَ اِصْلَى بِهِمْ اِفْجَمَاعَةُ نَحْنُ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ يا رَسُولَ اَللَّهِ فَاِنَّ الْغِلَّةَ يَتْبَّعُونَ قَطْرَ السَّماءِ وَ اَبْقى أَنَا وَ اَهْلِي وَ وُلْدِي فَاؤْذِّنُ وَ اُقِيمُ و اصِلِّي بِهِم

ص: 237


1- وسائل، ج 5، ص 379

اِفْجَمَاعَةُ نَحْنُ فَقَالَ نَعَمْ﴾ (اَلْحَدِيثَ).

ترجمه

امام باقر السلام فرمود جهنی آمد حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و گفت من در بیابان هستم و با من خانواده و فرزندان و غلامانم هستند، اذان و اقامه می گویم و بر آن ها امامت نماز می کنیم آیا ما در نماز جماعت می شویم فرمود بله سپس گفت غلامانم دنبال چرا گاه رفته اند من مانده با خانواده و فرزندانم اذان و اقامه می گویم و بر آن ها نماز می خوانم آیا در جماعت هستیم فرمود بله (تا اخر حدیث).

ممکن است کسی از این حدیث استفاده کند که در بیابان یک نفر انسان صحرا نشین بیابانی که قرآن شناس و اسلام شناس نیست ، می تواند برای همانند خود از خانواده و فرزندان و غلامان امامت جماعت کند چنان چه جمعی از فقهاء فرموده اند که اعرابی برای مانند خود می تواند امامت کند بویژه در جائی که دست رسی بیک نفر عالم دینی ندارد (1)

لکن از این نکته نیز نباید بی توجه بود که این جهنی را نمی توان یک انسان بیابانی که شناخت اسلامی و قرآنی نداشته بحساب آورد زیرا او گر چه در اثر دام داری در بیابان زندگی می کرده لکن از ترجمه او در تعداد صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کتب تراجم مانند اسد الغابه (2) این اثیر وکنی و القاب مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه الرحمه و احادیث دیگر که از او نقل شد مانند حديث ليلة القدر بودن شب بیست و سوم ماه

ص: 238


1- در روایت ( 4 ) ص 26 دلالتی باین معنی دارد رجوعه شود لیکن روایت (3) ص 25 آن را رد می کند
2- ج 1 ، ص 273

رمضان و غیر این معلوم می شود بمعارف اسلامی و قرآن آشنا بوده و در فرا گرفتن آن کوشا و نام او را بعضی جحش و بعضی عبد الله بن انیس گفته اند و جدیث مربوط بليلة القدر در وافی کتاب الصوم ص 57 از حضرت ابی جعفر علیه السلام نقل کرده رجوع شود و در حدیث دیگری نیز که کافی و تهذيب و من لا يحضره الفقيه جمعا نقل کرده اند در وافی ص 56 هست (قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْلَةُ ثَلاَثٍ وعِشْرِينَ لَيْلَةَ الجُهَنِيِّ قال ان ذَلِكَ لَيُقَالُ) و خلاصه از ملاحظه احادیث او معلوم می شود در امور معارف و احکام اسلام اهل کاوش و با توجه بوده و در نتیجه می توان باحتمال قوی او را در سطح یک قرآن شناس و فقیه دانست نه یک اعرابی و بیابانی غیر متمدن اسلامی و اقلا این احتمال وجود دارد و با چنین احتمالی نمی توان با تمسک بحدیث قبلی جواز امامت جماعت اعرابی و غیر قاری و غیر فقیه را از آن اثبات کرد و ضمناً این هم معلوم باشد که قرآن و احکام اسلام تدریجاً نازل شده و در آغاز حجم آن کم و درک و شناخت آن آسان بوده، علاوه بر این که بی واسطه از شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم تلقی می شده و بمقدمات کثیره زمان ما نیازمند نبوده و افرادی مانند جهنی با مراجعه هر چند روزی از بیابان یک مرتبه بان حضرت با سخنان موجز و فشرده مثلا یک ساعت بمقدار یک ماه نتیجه اجتهاد یک فقیه ممکن بوده از معارف اسلام شناخت قرآن دریافت کنند چنان چه بر اهل خبره روشن است.

10 - راجع باندازه دانستن قرآن وفقه و اسلام شناسی امام جماعت چه باید گفت، و یا در نظر گرفتن ادله گذشته و فهمیدن شرطیت این علوم در امام جماعت آیا باید یک عالم محیط بهمه علوم قرآن و اسلام وفقه باشد این که بسیار مشکل است و کار نماز جماعت مختل می شود و در برابر آن همه تاکید در اقامه نماز جماعت چه باید کرد، آیا در زمان پیامبر صلوات الله عیه و آله این چنین بوده و همچنین در زمان ائمه طاهرین کسانی که امام

ص: 239

جماعت می شدند باین اندازه از علوم دینی رسیده بودند.

در این باره یعنی مقدار قرآن شناسی و اسلام شناسی امام جماعت ظاهراً می توان چنین گفت ،که:

چنان چه قبلا نیز اشاره شد آن که امام جماعت باید اولاً مقداری شناخت از قرآن و اسلام و تمدن اسلامی داشته باشد که مایۀ نور افشانی بدیگران بتواند بگردد و ثانیاً باید در محیط کار خود از همۀ دیگران در این قسمت بر تر باشد قرآن را بهتر بداند و شناخت فقهی و اسلامی بطور عموم در همه ابعاد اسلام از همه افرادان جمعیت که بر آن ها می خواهد. پیشوائی کند فزونی داشته باشد تا بتواند بان ها روشنی بخش باشد.

اما این که بهمه قرآن و علوم اسلامی محیط و اشنائی کامل پیدا کرده باشد نه از کلمه (اِقْرَءْ) و افقه و مخصوصاً (اکثر هم نورا) می توان فهمید که منظور آنست که از جمعیت ما مومین بالا تر باشد و همچنین از نظر تمدن اسلامی.

ص: 240

11 - مناسب بنظر رسید چند حدیث در فضیلت نماز جماعت در آخر این کتاب ذکر کنیم.

مرحوم شهید ثانی در کتاب روض الجنان ص 362 احادیث جالبی در این باره ذکر فرموده که چند حدیث از آن را می آورم.

اول : امیر المؤمنين صلوات الله علیه فرمود: کسی که صدای اذان را بشنود و اجابت نکند (چون مؤذن می گوید بشتاب به نماز) نمازی برای او نیست (یعنی همراه اذان به مسجد نرود و جای دیگر غیر مسجد و جماعت نماز بخواند نماز برای او نیست). دوم: از امام صادق علیه السلام است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همّت گماشت به آتش زدن قومی را که در خانه های شان نماز می خواندند و به جماعت حاضر نمی شدند.

پس مردی کور آمد و گفت یا رسول الله من چشمانم کور و نا بینا است و چه بسا صدای اذان را می شنوم ولی عصا کشی نمی یابم مرا به جماعت شما برساند - پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود ریسمانی از خانه ات به مسجد متصل کن و به جماعت حاضر شود.

سوم : از امام صادق (علیه السلام) است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : نماز نیست برای کسی که نماز در مسجد بجماعت مسلمین نخواند مگر آن که مریض باشد.

و غیبت کردن جائز نیست مگر برای کسی که نمازش را در خانه اش بخواند و اعراض از جماعت ما بکند و کسی که از جماعت مسلمین اعراض کند از عدالت ساقط شده و واجب است از او کناره گیری کردن - و اگر امر او به امام مسلمین ارجاع شود او را تهدید و از این کار بر حذر می دارد.

و کسی که ملازم نماز جماعت مسلمین شد بر مسلمین حرام است غیبت کردن از او و عدالت او ثابت می گردد.

ص: 241

چهارم: شیخ ابو محمد جعفر بن احمد قمی ساکن شهر ری در کتاب (الامام و المأموم) با سند متصل از ابی سعید حذری از پیامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم حدیث می کند که قسمتی از آن چنین است .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود جبرئیل بر من آمد. پرسیدم جبرئیل برای امت من چه ثوابی است در نماز جماعت گفت ای محمد.

اگر عدد جماعت (اماماً و مأموماً) دو نفر شد خداوند برای هر یک بهر رکعتی ثواب صد و پنجاه نماز می نویسد.

و اگر سه نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب شش صد نماز می نویسد.

و اگر چهار نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب یک هزار و دویست نماز می نویسد.

و اگر پنج نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب دو هزار و چهار صد نماز می نویسد.

و اگر شش نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب چهار هزار و هشت صد نماز می نویسد

و اگر هفت نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب نه هزار و شش صد نماز می.نویسد

و اگر هشت نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب نوزده هزار و دویست نماز می نویسد.

و اگر نه نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب سی و شش هزار و چهار صد نماز می نویسد.

و اگر ده نفر شدند برای هر یک بهر رکعتی ثواب هفتاد و دو هزار و هشت صد نماز می نویسد.

و اگر بر ده نفر افزایش کند چنان چه آسمان ها مرکب شود و همه درخت ها قلم گردد و همه انسان ها و جنّیان و فرشتگان نویسنده باشند نتوانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند.

ای محمد : یک تکبیر را که مأموم با امام درک کند بهتر است از شصت هزار حج و عمره و بهتر است از همه دنیا و آن چه در او است هفتاد و هزار مرتبه و یک رکعت که مؤمن با امام نماز بخواند بهتر است از صد هزار دنیار طلا که بر بیچارگان صدقه دهد.

ص: 242

و یک سجده که مؤمن با امام در نماز جماعت انجام دهد بهتر است از صد بنده که در راه خدا آزاد کند.

در وسایل ج 5 باب 1 از ابواب صلوة الجماعة ح 9

از کتاب علل الشرایع و عیون اخبار الرضا شیخ صدوق از کتاب علل فضل بن شاذان از حضرت رضا صلوات الله علیه روایت کرده.

فرمود: نماز جماعت قرار داده شده بخاطر این که نباشد اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خدا مگر بطور ظاهر و مکشوف و مشهور. زیرا در اظهار آن حجت است بر اهل شرق و غرب برای خدا یگانه و برای آن که منافق و استخفاف کننده ادب گردیده شود نسبت به آن چه اقرار و اعتراف کرده یعنی شهادت بر اسلام و اسلام را در خود ظاهر کند و مراقبت بر آن داشته باشد.

و برای این که شهادت مردم به مسلمانی هم دیگر جایز و ممکن باشد اضافه بر این که در آن نماز جماعت کمک بر احسان و نیکو کاری و کمک بر پایداری بر تقوی و زجر از بسیاری از معصیت های خداوند عزوجل می باشد.

و همچنین در وسایل ج 18 باب 41 از ابواب الشهادات.

از شیخ صدوق با سندی بسیار معتبر و صحیح از عبد الله بن ابی بعقور روایت می کند که گفت به امام صادق عليه الصلوة و السلام گفتم.

عدالت هر مردی بین مسلمانان به چه چیز شناخته می شود تا شهادتش به له و علیه آن ها پذیرفته گردد.

در جواب فرمود: به این که بشناسند او را به بستر و عفاف و نگهداری شکم و عورت دست و زیان خود (از گناه)

و شناخته می شود آن به اجتناب و پرهیز از گناهان کبیره که خداوند (در قرآن) وعده

ص: 243

عذاب بر آن داده است از شرب خمر و زنا و ربا و عقوق و ظلم به والدین و فرار از جبهه جهاد و غیر این ها.

و دلیل بر همه این ها آن که همه عیوب خویش را بپوشد تا آن که بر مسلمانان حرام باشد نفتیش در پشت پرده از لغزش ها و عیوب او - و واجب شود بر مسلمانان او را به پاکی و عدالت بین مردم یاد کنند.

و از جمله نشانه های آن (عدالت) تعاهد و هم پیمانی با نماز های پنج گانه شبانه روزی است هنگامی که بر آن مواظبت کند و اوقاتش را حفظ کند (که قبل از وقت یا بعد از وقت نباشد) با حضور به جماعت مسلمانان و این که هیچ گاه از جماعت مسلمین در مسجدشان تخلف نکند مگر از جهت مریضی.

پس وقتی چنین شد و ملازم مسجد در وقت نماز های پنج گانه است هنگامی که از او در قبیله و محله اش پرسش شود گویند ما جز نیکی از او ندیده ایم و و همیشه مواظب نماز هایش بوقت خود در مسجد و جماعت است.

هنگامی که چنین شد شهادت او پذیرفته و عدالتش ثابت بین مسلمانان است. زیرا این چنین نماز هم پوشش از عیوب و هم کفاره ذنوب و گناهان است.

ممکن نیست کسی شهادت به نماز خواندن کسی دهد که به مسجد و نماز جماعت مسلمین حضور پیدا نمی کند و به جماعت مسلمین تعهد ندارد.

تنها نماز جماعت و اجتماع بر نماز نشانه اسلامی است برای شناسایی نماز گزار از بی نماز و نشانه کسی که اوقات نماز را رعایت می کند از کسی که آن را ضایع می کند.

اگر نبود این نشانه امکان نداشت کسی شهادت به شایستگی دیگری و نماز خوانی او دهد زیرا کسی که نماز نمی خواند بین مسلمین شایستگی ندارد زیرا پیامبر

ص: 244

خدا صلى الله عليه و آله و سلم همت گماشت بر آتش زدن قومی را در منازل شان بخاطر ترک حضور در جماعت مسلمین با این که در میان آن ها بود کسی که نمازش را در خانه می خواند ولیکن از او پذیرفته نبود و چطور قبول شهادت و یا عدالت بین مسلمین می شود از کسی که حکم خدا و رسول خدا درباره اش جاری شده به آتش زدن او در داخل خانه اش در حالی که می فرمود نماز نیست برای کسی که در مسجد با جماعت مسلمین نماز نخواند مگر بخاطر مریضی.

12- حدود اواخر سال 58 و اوایل سال 59 از طرف گروهی بنام مجاهدین خلق حرکتی شروع شد بر ضد روحانیت و در حقیقت بر ضد اسلام و آن به امامت جماعت بر گماشتن غیر اهل علم از افراد گروهک خود از جوانان دانشجو و غیره در مساجد و غیره مخصوصاً هنگامی که امام جماعت به علتی بمسجد نیامده بود و از همان افراد گروهک پشت سرش اجتماع می کردند.

تا آن جا که برای رنگ مشروعیت دادن به این کار روایتی با ترجمه فارسی آن چاپ کردند و منتشر نموده و مخصوصاً در مساجد به دیواره ها نصب و بدنبال آن سر و صدا راه انداختند که چه فرق است بین این و یک عالم دینی و شرایطی که در رساله ها برای امام جماعت ذکر کرده اند ممکن است در یک فرد غیر روحانی و غیر عالم دینی وجود داشته باشد.

و روایت این است (عَنْ حفْضِ بْنِ سَالِمٍ سَأَلَ ابا عبد الله عَلَيْهِ السَّلاَمُ اذا قَالَ الْمُؤَذِّنُ قَدْ قَامَتِ اَلصَّلَوةُ يَقُومُ اَلنَّاسُ عَلَى ارجلهم اَوْ يَجْلِسُونَ حَتَّى يَحْيَىءَ امامهم قَالَ لاَ بَلْ يَقُومُونَ عَلَى ارْجِلِهِمْ فَإنٍ جَاءَ امامَهُم وَ الا فيلئوخُذُ بِيَدِ رَجُلٍ مِنَ القَوْمِ فَيُقَدِّمُ﴾ رسائل ابواب صلوة الجماعة ب 42 ح 1

ترجمه : حفض بن سالم پرسید از امام صادق علیه السلام که هنگامی که مؤذن

ص: 245

می گوید - قد قامت الصلوة آیا مردم می توانند بر پا بایستند یا باید بنشینند تا امام جماعت بیاید فرمود نه بلکه بایستند اگر امام آمد و الا دست یک مرد از آن گروه را گرفته پیش دارند.

ما در تاریخ 20 جمادی الاولی سنه 1400 نشریه (مشتمل بر پاسخ آن ها و بیان این مسئله و لزوم فقاهت و اسلام شناسی و قرآن دانی امام جماعت اضافه شرطیت عدالت که مسلم بین فقها شیعه و روایات است، و این شرایط در روایت فوق (حفض بن سالم) ذکر نشده چون در صدد بیان شرایط امام جماعت نیست و نمی توان به اطلاق آن استدلال کرد) نوشتیم و چاپ شد و دادیم همه جا منتشر کردند.

این حرکت گروهک ها یک نوع سنگر گیری از اسلام بود، بسیار خطر ناک که می بایست سنگر داران اسلام توجه بیش تر پیدا کنند.

این مسئله گر چه هم در قرآن و هم در روایات و هم در سیره مسلمین و هم در فقه شیعه و سنی ریشه محکمی دارد و لكن تا کنون بطور شایسته بحث جامع مستقلی از آن نشده.

تا آن جا که کیفیت بر خورد با آن در رسایل عملیهٔ آن چنان است که کاملاً قابل تغذیه و استفاده سیاسی مخالفین اسلام می تواند قرار بگیرد.

از این رو پس از نشریه فوق الذکر احساس وظیفه شرعیه کردیم که باید در این باره کتابی تا حد امکان جامع تألیف و منتشر نموده تا دین خود را به اسلام ادا نمائیم.

و در نتیجه این کتاب در زمان اوقات فراغت نوشته شد ولی در نشر آن تعویق شد بلکه شاید دیگران بهتر از آن بخدمت اسلام عرضه دارند و تاکنون خبری نشد.

و از قرآن نیز استخاره برای چاپ آن گرفتیم این آیه آمد ﴿ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ

202

ص: 246

شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾

پس از این در اول کتاب آیاتی با ترجمه و شرحی مختصر در فضیلت نماز و جماعت و در آخر کتاب بند 11 و 12 بر آن افزوده شد و با این اضافات پایان یافت در شهر اصفهان در اول ربیع الثانی

مصطفی شریعت موسوی

1377/5/3 هجری شمسی مطابق با 1419 هجری قمری

ص: 247

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109